‫دانشنامه امام مهدی عجل الله فرجه بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه:محمدی ری شهری ، محمد، ‫1325 -

عنوان و نام پدیدآور: ‫دانشنامه امام مهدی عجل الله فرجه بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ (فارسی - عربی)‮ ‫/ محمدی ری شهری‮ ، با همکاری سیدمحمدکاظم طباطبایی‮ و جمعی از پژوهشگران ‫؛ ترجمه عبدالهادی مسعودی ‫؛ [به سفارش] پژوهشگاه قرآن و حدیث.

مشخصات نشر:قم ‫: موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر ‫، 1393 -

مشخصات ظاهری: ‫10ج.‮

شابک: ‫1600000 ریال : ‫دوره‮ ‫ ‫: 978-964-493-754-5‮ ؛ ‫1900000 ریال (دوره، چاپ دوم) ؛ ‫ج.1‮ ‫ ‫: 978-964-493-755-2 ؛ ‫ج.2‮ ‫ ‫: 978-964-493-756-9 ‮ ‮ ‮ ؛ ‫ج.3‮ ‫ ‫: 978-964-493-757-6‮ ؛ ‫ج.4‮ ‫ ‫: 978-964-493-758-3‮ ؛ ‫ج.5‮ ‫ ‫: 978-964-493-759-0‮ ؛ ‫ج.6‮ ‫ ‫: 978-964-493-760-6‮ ؛ ‫ج.7‮ ‫ ‫: 978-964-493-761-3‮ ؛ ‫ج.8 ‫ ‫ 978-964-493-762-0 : ؛ ‫ج.9 ‫ ‫ 978-964-493-763-7 : ؛ ‫ج.10 ‫ ‫ 978-964-493-764-4 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت: ‫ج. 1 تا 10 (چاپ دوم: 1393).

یادداشت:جلد اول تا دهم این کتاب در سال 1395 تجدید چاپ شده است.

یادداشت: ‫کتابنامه.

یادداشت: ‫نمایه.

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم ‫، 255ق -

موضوع:محمدبن حسن ‫(عج) ، امام دوازدهم، ‫255ق. - -- غیبت

شناسه افزوده:طباطبائی ، سیدمحمدکاظم ، ‫1344 -

شناسه افزوده:مسعودی ، عبدالهادی ، ‫1343 - ، مترجم

شناسه افزوده:پژوهشگاه قرآن و حدیث

شناسه افزوده:موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث ‫. سازمان چاپ و نشر

رده بندی کنگره: ‫ BP51 ‮ ‫ /م332د2 1393 ‮

رده بندی دیویی: ‫ 297/959 ‮

شماره کتابشناسی ملی: ‫3443771

ص :1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :2

ص :3

دانشنامه امام مهدی عجل الله فرجه بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ (فارسی - عربی)

محمدی ری شهری‮

با همکاری سیدمحمدکاظم طباطبایی‮ و جمعی از پژوهشگران ‫؛ ترجمه عبدالهادی مسعودی

[به سفارش] پژوهشگاه قرآن و حدیث.

ص :4

ص :5

الفصل الرابع:وجوب معرفة الإمام المهدی

الفصل الرابع:وجوب معرفة الإمام المهدی 1/4:وُجوبُ مَعرِفَةِ الإِمامِ فی کُلِّ عَصرٍ

160.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسَی بنِ عُبَیدٍ،عَن یونُسَ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ،عَن أبی جَعفَرٍ الأَحوَلِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

لا یَسَعُ النّاسَ حَتّی یَسأَلوا ویَتَفَقَّهوا ویَعرِفوا إمامَهُم.

161.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَن حَریزٍ،عَن زُرارَةَ، عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:

ذِروَةُ الأَمرِ وسَنامُهُ ومِفتاحُهُ،وبابُ الأَشیاءِ ورِضَا الرَّحمنِ تَبارَکَ وتَعالی، الطّاعَةُ لِلإِمامِ بَعدَ مَعرِفَتِهِ،ثُمَّ قالَ:إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی یَقولُ: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ وَ مَنْ تَوَلّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً» (1).

162.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ وعَبدِ اللّهِ بنِ الصَّلتِ جَمیعاً،عَن حَمّادِ بنِ

ص:6


1- (1) .النساء:80. [1]

فصل چهارم:لزوم شناخت امام مهدی علیه السلام

اشاره

لزوم شناخت امام مهدی علیه السلام

1/4 لزوم شناخت امام علیه السلام در هر زمان

160.الکافی -به نقل از ابو جعفر احول-:امام صادق علیه السلام فرمود:«مردم مکلّف اند که بپرسند و خوب بفهمند و امامشان را بشناسند». (1)

161.الکافی -به نقل از زراره-:امام باقر علیه السلام فرمود:«اوج دین و ستیغ و کلید آن و درِ همۀ چیزها و خشنودی خدای مهربان،فرمان برداری از امام،پس از شناخت اوست. (2)خداوند عز و جل می فرماید:«هر که از پیامبر فرمان برد،در حقیقت،از خدا فرمان برده است،و هر که پشت کند، [بر تو باکی نیست؛زیرا] ما تو را به نگهبانیِ آنان نفرستاده ایم»». (3)

162.الکافی -به نقل از زراره-:امام باقر علیه السلام فرمود:«اسلام،بر پنج چیز بنا شده است:بر نماز و زکات و حج و روزه و ولایت».

من گفتم:کدام یک از اینها برتر است؟

ص:7


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 40 ح 4 ( [1]با سند صحیح)،منیة المرید:ص 376،بحار الأنوار:ج 1 ص 221 ح 61.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 412 ح 10،الإمامة و التبصرة:ص 219 ح 70.
2- (2) .احتمال دارد که ضمیر«معرفته»در متن عربی حدیث،به«خدا»باز گردد.در این صورت،معنای عبارت چنین است:پس از شناخت خدا،فرمان برداری از امام است.
3- (3) .الکافی:ج 1 ص 185 ح 1 ( [2]با سند حسن مثل صحیح)،الأمالی،مفید:ص 68 ح 4، [3]تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 259 ح 202،بحار الأنوار:ج 23 ص 294 ح 33.

عیسی،عَن حَریزِ بنِ عَبدِ اللّهِ،عَن زُرارَةَ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،قالَ:

بُنِیَ الإِسلامُ عَلی خَمسَةِ أشیاءَ:عَلَی الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالحَجِّ وَالصَّومِ وَالوِلایَةِ.

قالَ زُرارَةُ:فَقُلتُ:وأَیُّ شَیءٍ مِن ذلِکَ أفضَلُ؟فَقالَ:

الوِلایَةُ أفضَلُ؛لِأَنَّها مِفتاحُهُنَّ،وَالوالی هُوَ الدَّلیلُ عَلَیهِنَّ...أما لَو أنَّ رَجُلاً قامَ لَیلَهُ وصامَ نَهارَهُ،وتَصَدَّقَ بِجَمیعِ مالِهِ،وحَجَّ جَمیعَ دَهرِهِ،ولَم یَعرِف وِلایَةَ وَلِیِّ اللّهِ فَیُوالِیَهُ،ویَکونَ جَمیعُ أعمالِهِ بِدَلالَتِهِ إلَیهِ،ما کانَ لَهُ عَلَی اللّهِ جَلَّ وعَزَّ حَقٌّ فی ثَوابِهِ،ولا کانَ مِن أهلِ الإِیمانِ.

163.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ إسماعیلَ،عَن مَنصورِ بنِ یونُسَ،عَن بُرَیدٍ،قالَ:

سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ فی قَولِ اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی: «أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النّاسِ » (1)فَقالَ:مَیتٌ لا یَعرِفُ شَیئاً،و «نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النّاسِ» إماماً یُؤتَمُّ بِهِ، «کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها» (2)قالَ:الَّذی لا یَعرِفُ الإِمامَ.

164.الکافی: حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی وعَلِیُّ بنُ إبراهیمَ، عَن أبیهِ جَمیعاً،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ غالِبٍ الأَسَدِیِّ،عَن أبیهِ، عَن سَعیدِ بنِ المُسَیَّبِ،قالَ:کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ...یَقولُ...:

ألا وإنَّ أوَّلَ ما یَسأَلانِکَ عَن رَبِّکَ الَّذی کُنتَ تَعبُدُهُ،وعَن نَبِیِّکَ الَّذی ارسِلَ إلَیکَ، وعَن دینِکَ الَّذی کُنتَ تَدینُ بِهِ،وعَن کِتابِکَ الَّذی کُنتَ تَتلوهُ،وعَن إمامِکَ الَّذی

ص:8


1- (1) .الأنعام:122. [1]
2- (2) .الأنعام:122 [2]

فرمود:«ولایت،برتر است؛چون کلید آن موارد است،و صاحب ولایت است که راه نما[ی مردم] به سوی آن موارد است.بدانید که اگر کسی هماره شب هایش را به عبادت بگذراند،و روزهایش را روزه بگیرد،و همۀ مالش را انفاق کند،و همۀ عمرش را حج بگزارد،امّا ولایت ولیّ خدا را نشناسد تا تحت ولایت او در آید و همۀ کارهایش با راه نمایی او صورت بگیرد،بر عهدۀ خداوند عز و جل نیست که به او ثواب دهد،و از مؤمنان هم به شمار نمی آید». (1)

163.الکافی -به نقل از برید-:از امام باقر علیه السلام شنیدم که در بارۀ این سخن خداوند عز و جل:«آیا کسی که مرده بود و او را زنده گردانیدیم و برایش نوری قرار دادیم که به واسطۀ آن،در میان مردم راه می رود»می فرماید:«"مرده" کسی است که چیزی را نمی شناسد و "نوری که به واسطۀ آن،در میان مردم راه می رود،" امامی است که به او اقتدا می شود».

[امام علیه السلام در بارۀ ادامۀ آیه:]«به کسی مانَد که در تاریکی هاست و از آنها خارج نمی شود» فرمود:«مقصود،کسی است که امام را نمی شناسد [و به او معتقد نیست]». (2)

164.الکافی -به نقل از سعید بن مسیّب-:امام زین العابدین علیه السلام می فرمود:«به هوش باش که نخستین سؤال نکیر و منکر از تو در بارۀ پروردگارت است که او را می پرستی و پیامبرت که به سوی تو فرستاده شده است و دینت که به آن گردن نهاده ای و کتابت که آن را تلاوت می کنی و امامت که ولایتش را پذیرفته ای.سپس [سؤالشان] در بارۀ عمرت است که آن را در چه راهی به پایان برده ای و [در بارۀ] مالت که آن را از کجا

ص:9


1- (1) .الکافی:ج 2 ص 18 ح 5 ( [1]با سند صحیح)،المحاسن:ج 1 ص 446 ح 1034،بحار الأنوار:ج 68 ص 332 ح 10.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 410 ح 3،معانی الأخبار:ص 393 ح 41.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 185 ح 13 ( [2]با سند موثّق)،تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 375 ح 89 وص 376 ح 90 (با عبارت مشابه)،:ج 1 تأویل الآیات الظاهرة:ص 166 ح 8،بحار الأنوار:ج 23 ص 310 ح 13.

کُنتَ تَتَوَلّاهُ،ثُمَّ عَن عُمُرِکَ فیما کُنتَ أفنَیتَهُ،ومالِکَ مِن أینَ اکتَسَبتَهُ وفیما أنتَ أنفَقتَهُ،فَخُذ حِذرَکَ وَانظُر لِنَفسِکَ،وأَعِدَّ الجَوابَ قَبلَ الاِمتِحانِ وَالمُساءَلَةِ وَالاِختِبارِ.

165.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن مُحَمَّدِ بنِ خالِدٍ،عَنِ النَّضرِ بنِ سُوَیدٍ،عَن یَحیَی الحَلَبِیِّ،عَن بُرَیدِ بنِ مُعاوِیَةَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ:قالَ:

قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:أصلَحَکَ اللّهُ،بَلَغَنا شَکواکَ وأَشفَقنا،فَلَو أعلَمتَنا أو عَلَّمتَنا مَن [بَعدَکَ] (1)؟قالَ:

إنَّ عَلِیّاً علیه السلام کانَ عالِماً وَالعِلمُ یُتَوارَثُ،فَلا یَهلِکُ عالِمٌ إلّابَقِیَ مِن بَعدِهِ مَن یَعلَمُ مِثلَ عِلمِهِ.أو ما شاءَ اللّهُ.قُلتُ:أفَیَسَعُ النّاسَ إذا ماتَ العالِمُ ألّا یَعرِفُوا الَّذی بَعدَهُ؟ فَقالَ:

أمّا أهلُ هذِهِ البَلدَةِ فَلا-یَعنِی المَدینَةَ-وأَمّا غَیرُها مِنَ البُلدانِ فَبِقَدرِ مَسیرِهِم، إنَّ اللّهَ یَقولُ: « وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» (2)قالَ:قُلتُ:أرَأَیتَ مَن ماتَ فی ذلِکَ؟فَقالَ:

هُوَ بِمَنزِلَةِ مَن خَرَجَ مِن بَیتِهِ مُهاجِراً إلَی اللّهِ ورَسولِهِ،ثُمَّ یُدرِکُهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ أجرُهُ عَلَی اللّهِ،قالَ:قُلتُ:فَإذا قَدِموا،بِأَیِّ شَیءٍ یَعرِفونَ صاحِبَهُم؟قالَ:

یُعطَی السَّکینَةَ وَالوَقارَ وَالهَیبَةَ.

166.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن یونُسَ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ،قالَ:

ص:10


1- (1) .ما بین المعقوفین لیس فی المصدر وقد أثبتناه من المصادر الاُخری.
2- (2) .التوبة:122. [1]

به دست آورده ای و در چه راهی هزینه کرده ای.پس مراقب و مواظب خود باش و جواب را پیش از سؤال و آزمون و امتحان،آماده کن». (1)

165.الکافی -به نقل از محمّد بن مسلم-:به امام صادق علیه السلام گفتم:خدا امورت را به سامان بدارد! خبر بیماری ات به ما رسیده و ما را بیمناک کرده است.کاش آگاهمان می کردی-و یا به ما می آموختی-که امام بعد از شما کیست!

فرمود:«علی علیه السلام عالِم بود و علم،به ارث می رسد.عالِمی از دنیا نمی رود،جز آن که از پی او کسی باقی می ماند که علمی مانند همو دارد یا آنچه را که خدا بخواهد».

گفتم:آیا می شود هنگامی که [امامِ] عالِم از دنیا رفت،مردم آن [امامی] را که پس از اوست،نشناسند؟

فرمود:«اهل این شهر-یعنی مدینه-نه؛امّا شهرهای دیگر،به اندازۀ فاصله ای که دارند.خداوند می فرماید:«چرا از هر قومی،برخی کوچ نمی کنند تا دین را بیاموزند و هنگامی که به سوی قوم خود باز گشتند،آنان را بیم دهند تا شاید حذر کنند؟!»».

گفتم:اگر کسی در حال جستجو بمیرد،چه؟

فرمود:«او مانند کسی است که از خانه اش به سوی خدا و پیامبرش هجرت کند، امّا مرگ،او را دریابد.اجر او با خداست».

گفتم:هنگامی که جستجوگران آمدند،چگونه امامشان را بشناسند؟

فرمود:«از آرامش و وقار و ابّهتی که به امام داده شده است،بشناسند». (2)

166.الکافی -به نقل از عبد الأعلی-:از امام صادق علیه السلام،در بارۀ [درستیِ] سخن تودۀ مردم جویا شدم که نقل می کنند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هر کس بدون امام بمیرد،به مرگ جاهلی مرده است.فرمود:«به خدا سوگند،حقیقت دارد».

ص:11


1- (1) .الکافی:ج 8 ص 72 ح 29، [1]الأمالی،صدوق:ص 593 ح 822،تحف العقول:ص 249، [2]بحار الأنوار:ج 6 ص 223 ح 24.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 379 ح 3 (با سند صحیح)،الإمامة و التبصرة:ص 225 ح 75،علل الشرائع:ص 591 ح 40،بحار الأنوار:ج 27 ص 295 ح 1.

حَدَّثنا حَمّادٌ،عَن عَبدِ الأَعلی،قالَ:سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن قَولِ العامَّةِ:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:مَن ماتَ ولَیسَ لَهُ إمامٌ،ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً.فَقالَ:الحَقُّ وَاللّهِ.

قُلتُ:فَإِنّ إماماً هَلَکَ ورَجُلٌ بِخُراسانَ لا یَعلَمُ مَن وَصِیُّهُ لَم یَسَعهُ ذلِکَ؟قالَ:

لا یَسَعُهُ؛إنَّ الإِمامَ إذا هَلَکَ،وَقَعَت حُجَّةُ وَصِیِّهِ عَلی مَن هُوَ مَعَهُ فِی البَلَدِ،وحَقَّ النَّفرُ عَلی مَن لَیسَ بِحَضرَتِهِ إذا بَلَغَهُم،إنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: « فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» .قُلتُ:فَنَفَرَ قَومٌ فَهَلَکَ بَعضُهُم قَبلَ أن یَصِلَ فَیَعلَمَ؟قالَ:

إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ یَقولُ: «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً » (1).

167.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ،عَن صَفوانَ،عَن یَعقوبَ بنِ شُعَیبٍ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:إذا حَدَثَ عَلَی الإِمامِ حَدَثٌ،کَیفَ یَصنَعُ النّاسُ؟قالَ:

أینَ قَولُ اللّهِ عز و جل: «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ » ،قالَ:هُم فی عُذرٍ ما داموا فِی الطَّلَبِ،وهؤُلاءِ الَّذینَ یَنتَظِرونَهُم فی عُذرٍ،حَتّی یَرجِعَ إلَیهِم أصحابُهُم.

168.الکافی: الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن مُعَلَّی بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الحَسَنِ،عَن أحمَدَ بنِ عُمَرَ، قالَ:

سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ»

ص:12


1- (1) .النساء:100. [1]

گفتم:اگر امامی از دنیا رفته و مردی در [منطقه دوری مثل] خراسان باشد و نمی داند و نمی تواند بداند که وصیّ امام کیست،آیا معاف نیست؟

فرمود:«نه،معاف نیست.امام هنگامی که از دنیا می رود،حجّت وصیّ او به گردن همشهریان او می آید [و راه شناسایی او را دارند] و بر کسانی که نزد او [در آن شهر] حضور ندارند،لازم است که چون [خبر فوت امام] به ایشان رسید،به جستجو بیرون بیایند.

خداوند عز و جل می فرماید:«چرا از هر قومی،برخی کوچ نمی کنند تا دین را بیاموزند و هنگامی که به سوی قوم خود باز گشتند،آنان را بیم دهند تا شاید حذر کنند؟!»».

گفتم:[فرض کنید] گروهی به جستجو بیرون آمدند؛امّا برخی از ایشان پیش از رسیدن،از دنیا رفتند؟

فرمود:«خداوند عز و جل می فرماید:«و هر کس هجرت کننده به سوی خدا و پیامبر او،از خانه اش بیرون آید،سپس مرگ او را در یابد،پاداش او قطعاً بر خداست»». (1)

167.الکافی -به نقل از یعقوب بن شعیب-:به امام صادق علیه السلام گفتم:وقتی برای امام حادثه ای پیش می آید [و امام رحلت می کند]،مردم چه کنند؟

فرمود:«سخن خدای عز و جل کجاست که می فرماید:«چرا از هر قومی،برخی کوچ نمی کنند تا دین را بیاموزند و هنگامی که به سوی قوم خود باز گشتند،آنان را بیم دهند تا شاید حذر کنند؟!»؟

آنان که به جستجو آمده اند،تا زمان یافتن،عذر دارند و آنان هم که به انتظار ایشان نشسته اند،تا بازگشت ایشان،معذورند» (2). (3)

168.الکافی -به نقل از احمد بن عمر-:از امام رضا علیه السلام در بارۀ این سخن خداوند عز و جل که:«سپس کتاب را به کسانی ارث دادیم که از میان بندگانمان برگزیدیم» (4)پرسیدم.

ص:13


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 378 ح 2 ( [1]با سند معتبر)،علل الشرائع:ص 591 ح 42، [2]الإمامة و التبصرة:ص 226 ح 77،تفسیر العیّاشی:ج 2 ص 118 ح 161 (همۀ این منابع با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 27 ص 296 ح 3.
2- (2) .مراد از برگزیدگان،خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان میراث بران معارف قرآن اند،هر چند میان آنان«ظالم لنفسه»نیز هست که امام بر حق را نمی شناسد.
3- (3) .الکافی:ج 1 ص 378 ح 1 ( [3]با سند صحیح)،تفسیر العیّاشی:ج 2 ص 117 ح 158 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 27 ص 298 ح 9.
4- (4) .ادامۀ آیه،این است:«پس برخی از آنان،ستم کننده به خویش اند و برخی از آنان،میانه رو و برخی شان،پیشی گیرنده در کارهای خیرند».

«عِبادِنا» (1)الآیَةَ،قالَ:فَقالَ:وُلدُ فاطِمَةَ علیها السلام،وَ«السّابِقُ بِالخَیراتِ»الإِمامُ،وَ«المُقتَصِدُ» العارِفُ بِالإِمامِ،وَ«الظّالِمُ لِنَفسِهِ»الَّذی لا یَعرِفُ الإِمامَ.

169.الکافی: الحُسَینُ،عَنِ المُعَلّی،عَنِ الوَشّاءِ،عَن عَبدِ الکَریمِ،عَن سُلَیمانَ بنِ خالِدٍ، عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:سَأَلتُهُ عَن قَولِهِ تَعالی: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا» فَقالَ:أیَّ شَیءٍ تَقولونَ أنتُم؟قُلتُ:نَقولُ إنَّها فِی الفاطِمِیّینَ،قالَ:

لَیسَ حَیثُ تَذهَبُ،لَیسَ یَدخُلُ فی هذا مَن أشارَ بِسَیفِهِ ودَعَا النّاسَ إلی خِلافٍ، فَقُلتُ:فَأَیُّ شَیءٍ«الظّالِمُ لِنَفسِهِ»؟قالَ:

الجالِسُ فی بَیتِهِ لا یَعرِفُ حَقَّ الإِمامِ،«وَالمُقتَصِدُ»:العارِفُ بِحَقِّ الإِمامِ، «وَالسّابِقُ بِالخَیراتِ»:الإِمامُ.

راجع:ص 64 ح 221.

2/4وُجوبُ مَعرِفَةِ الأَئِمَّةِ مِن أهلِ البَیتِ علیهم السلام

170.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن هِشامِ بنِ سالِمٍ،عَن زُرارَةَ،قالَ:قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام:أخبِرنی عَن مَعرِفَةِ الإِمامِ مِنکُم واجِبَةٌ عَلی جَمیعِ الخَلقِ؟فَقالَ:

إنَّ اللّهَ عز و جل بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله إلَی النّاسِ أجمَعینَ،رَسولاً وحُجَّةً للّهِ ِ عَلی جَمیعِ خَلقِهِ فی أرضِهِ،فَمَن آمَنَ بِاللّهِ وبِمُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ،وَاتَّبَعَهُ وصَدَّقَهُ،فَإِنَّ مَعرِفَةَ الإِمامِ مِنّا واجِبَةٌ عَلَیهِ،ومَن لَم یُؤمِنِ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ،ولَم یَتَّبِعهُ ولَم یُصَدِّقهُ ویَعرِف حَقَّهُما،

ص:14


1- (1) .فاطر:32. [1]وتکملة الآیة: «وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ »

فرمود:«[آنان،] فرزندان فاطمه هستند."پیشی گیرنده در کارهای خیر"،امام است.

"میانه رو"،امام شناس است.و "ستم کننده به خود"،کسی است که امام را نمی شناسد». (1)

169.الکافی -به نقل از سلیمان بن خالد-:از ایشان (امام صادق علیه السلام ) در بارۀ این سخن خدای متعال:«سپس کتاب را به کسانی ارث دادیم که از میان بندگانمان برگزیدیم»پرسیدم.

فرمود:«شما چه می گویید؟».

گفتم:می گوییم که آیه در بارۀ اولاد فاطمه است.

فرمود:«آن جایی که تو رفتی،نیست.کسانی که شمشیر می کشند و مردم را به مخالفت [با حق] دعوت می کنند،مشمول آیه نیستند».

گفتم:پس«ستم کننده به خود»کیست؟

فرمود:«آن کسی که در خانه اش بنشیند و حقّ امام را نشناسد."میانه رو"،کسی است که حق امام را می شناسد و "پیشی گیرنده در کارهای خیر"،امام است». (2)ر.ک:ص 65 ح221

2/4 لزوم شناخت امامان اهل بیت علیهم السلام

170.الکافی -به نقل از زراره-:به امام باقر علیه السلام گفتم:بفرمایید که آیا شناخت امام از خاندان شما بر همۀ خلایق واجب است؟

فرمود:«همانا خداوند عز و جل محمّد را رسول و حجّت الهی برای همۀ خلایقش در زمین برانگیخت.پس هر که به خدا و محمّد،فرستادۀ خدا،ایمان آورَد و از او پیروی کند و تصدیقش نماید،شناخت امامِ خاندان ما بر او واجب خواهد بود،و هر کس به خدا و پیامبرش ایمان نیاورد و از او پیروی نکند و تصدیقش ننماید و حق آن دو (خدا و پیامبرش) را نشناسد،چگونه شناخت امام بر او واجب باشد،در حالی که به خدا و

ص:15


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 215 ح 3 ( [1]با سند معتبر) وص 214 ح 1 (به نقل از سالم،از امام باقر علیه السلام )،بحار الأنوار:ج 23 ص 223 ح 35.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 214 ح 2 ( [2]با سند معتبر)،معانی الأخبار:ص 104 ح 2 ( [3]به نقل از جابر بن یزید جعفی از امام باقر علیه السلام،با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 23 ص 214 ح 3.

فَکَیفَ یَجِبُ عَلَیهِ مَعرِفَةُ الإِمامِ وهُوَ لا یُؤمِنُ بِاللّهِ ورَسولِهِ ویَعرِفُ حَقَّهُما؟قالَ:

قُلتُ:فَما تَقولُ فیمَن یُؤمِنُ بِاللّهِ ورَسولِهِ ویُصَدِّقُ رَسولَهُ فی جَمیعِ ما أنزَلَ اللّهُ، یَجِبُ عَلی اولئِکَ حَقُّ مَعرِفَتِکُم؟قالَ:نَعَم.

171.الکافی: عَنهُ [محمّد بن یحیی] عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن عَمرِو بنِ أبِی المِقدامِ،عَن جابِرٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

إنَّما یَعرِفُ اللّهَ عز و جل ویَعبُدُهُ مَن عَرَفَ اللّهَ،وعَرَفَ إمامَهُ مِنّا أهلَ البَیتِ،ومَن لا یَعرِفُ اللّهَ عز و جل،ولا یَعرِفُ الإِمامَ مِنّا أهلَ البَیتِ،فَإِنّما یَعرِفُ ویَعبُدُ غَیرَ اللّهِ،هکَذا وَاللّهِ ضَلالاً.

172.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَن ابنِ أبی عُمَیرٍ،عَن مَنصورٍ،عَن فَضلٍ الأَعوَرِ،عَن أبی عُبَیدَةَ الحَذّاءِ،قالَ:کُنّا زَمانَ أبی جَعفَرٍ علیه السلام حینَ قُبِضَ نَتَرَدَّدُ کَالغَنَمِ لا راعِیَ لَها،فَلَقینا سالِمَ بنَ أبی حَفصَةَ،فَقالَ لی:یا أبا عُبَیدَةَ مَن إمامُکَ؟فَقُلتُ:

أئِمَّتی آلُ مُحَمَّدٍ.فَقالَ:هَلَکتَ وأَهلَکتَ،أما سَمِعتُ أنَا وأَنتَ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

مَن ماتَ ولَیسَ عَلَیهِ إمامٌ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً؟فَقُلتُ:بَلی لَعَمری،ولَقد کانَ قَبلَ ذلِکَ بِثَلاثٍ أو نَحوِها،دَخَلتُ عَلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام فَرَزَقَ اللّهُ المَعرِفَةَ،فَقُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:إنَّ سالِماً قالَ لی کَذا وکَذا،قالَ:فَقالَ:

یا أبا عُبَیدَةَ،إنَّهُ لا یَموتُ مِنّا مَیِّتٌ حَتّی یُخَلِّفَ مِن بَعدِهِ مَن یَعمَلُ بِمِثلِ عَمَلِهِ، ویَسیرُ بِسیرَتِهِ،ویَدعو إلی ما دَعا إلَیهِ،یا أبا عُبَیدَةَ،إنَّهُ لَم یَمنَع ما اعطِیَ داوودَ أن اعطِیَ سُلَیمانَ.

ص:16

پیامبرش ایمان نیاورده و حقّشان را نشناخته است».

گفتم:در بارۀ کسی که به خدا و پیامبرش ایمان می آورد و پیامبرش را در همۀ آنچه فرو فرستاده است،تصدیق می کند،چه می گویی؟بر اینها شناخت شما واجب است؟

فرمود:«آری». (1)

171.الکافی -به نقل از جابر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«جز این نیست که کسی خداوند عز و جل را می شناسد و می پرستد که خدا را شناخته و امام او از ما اهل بیت را شناخته است.و هر کس خدای عز و جل را نشناسد و امام از ما اهل بیت را نشناسد،بی گمان،غیر خدا را می شناسد و می پرستد.به خدا سوگند،گم راهی همین است». (2)

172.الکافی -به نقل از ابو عبیدۀ حذّاء-:هنگامی که امام باقر علیه السلام قبض روح شد،ما مانند گلّۀ بی چوپان،سرگردان بودیم که سالم بن ابی حفصه را دیدیم.او به من گفت:ای ابو عبیده! امام تو کیست؟گفتم:امامان من،خاندان محمّدند.

گفت:هلاک شدی و هلاک کردی! مگر نشنیدی که امام باقر علیه السلام به من و تو فرمود:«هر کس بدون امام بمیرد،به مرگ جاهلی مرده است»؟

گفتم:چرا،به جانم سوگند،همین گونه بود.حدود سه [سال] قبل بود.

[سپس] بر امام صادق علیه السلام وارد شدم و خداوند،شناخت [امام] را روزی ام کرد.به امام صادق علیه السلام گفتم:سالم به من چنین و چنان گفته است.

فرمود:«ای ابو عبیده! کسی از ما نمی میرد مگر این که کسی را به جای خود می گذارد که مانند او عمل می کند و چون او رفتار می کند و به همان می خواند که او خوانده است.ای ابو عبیده! مانعی نیست که خدا آنچه را به داوود داده،به [فرزندش] سلیمان [و آنچه را به پدرم داده،به من] بدهد». (3)

ص:17


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 180 ح 3 ( [1]با سند صحیح).نیز،ر.ک:الأمالی،صدوق:ص 561 ح 751،بشارة المصطفی:ص176.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 181 ح 4 ( [2]با سند معتبر).نیز،ر.ک:ثواب الأعمال:ص 244 ح 1. [3]
3- (3) .الکافی:ج 1 ص 397 ح 1 ( [4]با سند معتبر)،بصائر الدرجات:ص 509 ح 11 ( [5]با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 23 ص 53 ح 111. [6]

173.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن صَفوانَ بنِ یَحیی،عَن عیسَی بنِ السَّرِیِّ أبِی الیَسَعِ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:أخبِرنی بِدَعائِمِ الإِسلامِ الَّتی لا یَسَعُ أحَداً التَّقصیرُ عَن مَعرِفَةِ شَیءٍ مِنهَا،الَّذی مَن قَصَّرَ عَن مَعرِفَةِ شَیءٍ مِنها فَسَدَ عَلَیهِ دینُهُ،ولَم یَقبَلِ اللّهُ مِنهُ عَمَلَهُ،ومَن عَرَفَها وعَمِلَ بِها،صَلَحَ لَهُ دینُهُ وقَبِلَ مِنهُ عَمَلَهُ،ولَم یَضِق بِهِ مِمّا هُوَ فیهِ لِجَهلِ شَیءٍ مِنَ الاُمورِ جَهِلَهُ (1)،فَقالَ:

شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَّااللّهُ،وَالإِیمانُ بِأَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله،وَالإِقرارُ بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّهِ،وحَقٌّ فِی الأَموالِ الزَّکاةُ،وَالوِلایَةُ الَّتی أمَرَ اللّهُ عز و جل بِها:وِلایَةُ آلِ مُحَمَّدِ صلی الله علیه و آله.قالَ:فَقُلتُ لَهُ:هَل فِی الوِلایَةِ شَیءٌ دونَ شَیءٍ،فَضلٌ یُعرَفُ لِمَن أخَذَ بِهِ؟قالَ:

نَعَم،قالَ اللّهُ عز و جل: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (2)وقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:مَن ماتَ ولا یَعرِفُ إمامَهُ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً،وکانَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله،وکانَ عَلِیّاً علیه السلام،وقالَ الآخَرونَ:کانَ مُعاوِیَةَ،ثُمَّ کانَ الحَسَنَ علیه السلام،ثُمَّ کانَ الحُسَینَ علیه السلام،وقالَ الآخَرونَ:یَزیدُ بنُ مُعاوِیَةَ وحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ،ولا سَواءَ ولا سَواءَ،قالَ:ثُمَّ سَکَتَ،ثُمَّ قالَ:أزیدُکَ؟فَقالَ لَهُ حَکَمٌ الأَعوَرُ:نَعَم،جُعِلتُ فِداکَ.

قالَ:

ثُمَّ کانَ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ،ثُمَّ کانَ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ أبا جَعفَرٍ،وکانَتِ الشّیعَةُ قَبلَ أن یَکونَ أبو جَعفَرٍ وهُم لا یَعرِفونَ مَناسِکَ حَجِّهِم،وحَلالَهُم وحَرامَهُم،حَتّی کانَ أبو جَعفَرٍ فَفَتَحَ لَهُم وبَیَّنَ لَهُم مَناسِکَ حَجِّهِم،وحَلالَهُم وحَرامَهُم،حَتّی صارَ النّاسُ

ص:18


1- (1) .کذا فی المصدر والطبعة الجدیدة منه.والصحیح:«إن جَهِلَهُ»کما فی تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 252 ح 175. [1]
2- (2) .النساء 59. [2]

173.الکافی -به نقل از عیسی بن سری،ابو الیسع-:به امام صادق علیه السلام گفتم:مرا از ارکان اسلام که هیچ کس معاف از ندانستن آنها نیست،آگاه کن؛ارکانی که هر کس در شناخت ذرّه ای از آنها کوتاهی کند،دینش تباه می شود و خداوند،عمل او را نمی پذیرد،و هر کس آنها را بشناسد و به آنها عمل کند،دینش سامان می گیرد و عملش پذیرفته می شود و جهل نسبت به چیزهای دیگر،او را به تنگنا نمی اندازد.

فرمود:«گواهی به یگانگی خداوند،ایمان به رسالت الهی محمّد صلی الله علیه و آله و گردن نهادن به آنچه از نزد خدا آورده است و حقّ لازم در اموال (زکات)،و ولایتی که خدای عز و جل به آن فرمان داده است،[یعنی] ولایت خاندان محمّد صلی الله علیه و آله».

به ایشان گفتم:آیا در بارۀ ولایت [در کتاب و سنّت] چیزی هست و در آنها غیر از آن چیز هم فضیلتی برای کسی هست که به آن اخذ کند؟

فرمود:«آری،خدای عز و جل فرموده است:«ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا اطاعت کنید و از پیامبر و اولی الأمرتان (اختیاردارانتان) نیز اطاعت کنید»،و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:"هر کس بمیرد و امامش را نشناسد،به مرگ جاهلی مرده است".پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و [پس از او] علی علیه السلام صاحب ولایت بودند.دیگران گفتند:معاویه ولایت داشت.پس از پیامبر و علی،حسن علیه السلام بود و پس از او،حسین علیه السلام.دیگران گفتند:یزید بن معاویه و حسین بن علی علیه السلام،و حال آن که این دو با هم برابر نیستند».

امام علیه السلام ساکت شد و سپس فرمود:«برایت بیفزایم؟».

حکم اعور به ایشان گفت:آری،فدایت شوم!

فرمود:«سپس امام علی بن الحسین (زین العابدین) و پس از او امام باقر،ابو جعفر محمّد بن علی بود.شیعه پیش از باقر علیه السلام،مناسک حج و حلال و حرامشان را نمی شناختند تا این که باقر علیه السلام راه را برایشان گشود [و چشمانشان را باز کرد] و مناسک حج و حلال و حرامشان را برایشان بیان کرد،تا این که مردم نیازمند

ص:19

یَحتاجونَ إلَیهِم مِن بَعدِ ما کانوا یَحتاجونَ إلَی النّاسِ،وهکَذا یَکونُ الأَمرُ،وَالأَرضُ لا تَکونُ إلّابِإِمامٍ،ومَن ماتَ لا یَعرِفُ إمامَهُ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً،وأَحوَجُ ما تَکونُ إلی ما أنتَ عَلَیهِ إذ بَلَغَت نَفسُکَ هذِهِ-وأَهوی بِیَدِهِ إلی حَلقِهِ-وَانقَطَعَت عَنکَ الدُّنیا،تَقولُ:لَقَد کُنتُ عَلی أمرٍ حَسَنٍ.

174.المحاسن: عَنهُ (1)،عَن أبیهِ،عَنِ النَّضرِ،عَن یَحیَی الحَلَبِیِّ،عَن حُسَینِ بنِ أبِی العَلاءِ، قالَ:سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن قَولِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله:مَن ماتَ لَیسَ لَهُ إمامٌ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً.فَقالَ:

نَعَم،لَو أنَّ النّاسَ تَبِعوا عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام وتَرَکوا عَبدَ المَلِکِ بنَ مَروانَ اهتَدَوا، فَقُلنا:مَن ماتَ لا یَعرِفُ إمامَهُ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً،میتَةَ کُفرٍ؟فَقالَ:لا،میتَةَ ضَلالٍ.

175.کمال الدین: حَدَّثنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ یَحیَی العَطّارُ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن عُثمانَ بنِ عیسَی الکِلابِیِّ،عَن خالِدِ بنِ نَجیحٍ،عَن زُرارَةَ بنِ أعیَنَ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

إنَّ لِلقائِمِ غَیبَةً قَبلَ أن یَقومَ،قُلتُ لَهُ:ولِمَ؟قالَ:یَخافُ-وأَومَأَ بِیَدِهِ إلی بَطنِهِ-.

ثُمَّ قالَ:یا زُرارَةُ،وهُوَ المُنتَظَرُ،وهُوَ الَّذی یَشُکُّ النّاسُ فی وِلادَتِهِ،مِنهُم مَن یَقولُ:

هُوَ حَملٌ،ومِنهُم مَن یَقولُ:هُوَ غائِبٌ،ومِنهُم مَن یَقولُ:ما وُلِدَ،ومِنهُم مَن یَقولُ:

وُلِدَ قَبلَ وَفاةِ أبیهِ بِسَنَتَینِ،غَیرَ أنَّ اللّهَ تَعالی یُحِبُّ أن یَمتَحِنَ الشّیعَةَ،فَعِندَ ذلِکَ یَرتابُ المُبطِلونَ.

قالَ زُرارَةُ:فَقُلتُ:جُعِلتُ فِداکَ،فَإِن أدرَکتُ ذلِکَ الزَّمانَ،فَأَیَّ شَیءٍ أعمَلُ؟

ص:20


1- (1) .أی:أحمد بن أبی عبداللّه البرقی

اهل بیت علیهم السلام شدند،پس از آن که به غیر آنان نیازمند بودند.امر،بدین گونه است و زمین بدون امام نمی شود.هر کس بمیرد و امامش را نشناسد،به مرگ جاهلی مرده است و بیشترین زمان نیازت به معرفتی که اکنون داری،هنگام احتضارت و رسیدن جان به گلویت است که چون دستت از دنیا بریده شد،می گویی:به امر نیکویی بودم [و عقیدۀ درستی داشتم]». (1)

174.المحاسن -به نقل از حسین بن ابی العلاء-:از امام صادق علیه السلام در بارۀ این سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که:«هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد،به مرگ جاهلی مرده است»،سؤال کردم.

فرمود:«آری،اگر مردم از علی بن حسین علیهما السلام پیروی می کردند و عبد الملک بن مروان را رها می ساختند،هدایت می شدند».

گفتیم:هر کس بمیرد و امامش را نشناسد،به مرگ جاهلی مرده است،مرگ به حال کفر است؟فرمود:«نه،مردن در گم راهی است». (2)

175.کمال الدین -به نقل از زرارة بن اعین-:شنیدم امام صادق علیه السلام می فرماید:«قائم،غیبتی پیش از قیامش دارد».گفتم:چرا؟

فرمود:«می ترسد»و به دل خود اشاره کرد.سپس فرمود:«ای زراره! او منتظر است و او همان است که مردم در ولادتش شک می کنند.برخی از آنان می گویند:او هنوز در شکم مادرش است و به دنیا نیامده و برخی از آنان می گویند:او غایب است و برخی از آنان می گویند:متولّد نشده است و برخی از آنان می گویند:دو سال پیش از وفات پدرش متولّد شده است.این نیست جز آن که خدای متعال دوست دارد که شیعه را بیازماید و در این هنگام،باطل اندیشان به تردید می افتند».

گفتم:فدایت شوم! اگر آن روزگار را درک کردم،چه کاری انجام دهم؟

ص:21


1- (1) .الکافی:ج 2 ص 19 ح 6 [1] وص 21 ح 9 (هر دو با سند صحیح)،تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 252 ح 175،تفسیر فرات:ص 109 ح 111 (همۀ این منابع با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 68 ص 337 ح 11.
2- (2) .المحاسن:ج 1 ص 252 ح 476 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 23 ص 76 ح 3.نیز،ر.ک:الکافی:ج 1 ص 187 ح 11. [2]

قالَ:یا زُرارَةُ إن أدرَکتَ ذلِکَ الزَّمانَ فَأَدِم هذَا الدُّعاءَ:اللّهُمَّ عَرِّفنی نَفسَکَ فَإِنَّکَ إن لَم تُعَرِّفنی نَفسَکَ لَم أعرِف نَبِیَّکَ،اللّهُمَّ عَرِّفنی رَسولَکَ فَإِنَّکَ إن لَم تُعَرِّفنی رَسولَکَ لَم أعرِف حُجَّتَکَ،اللّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إن لَم تُعَرِّفنی حُجَّتَکَ ضَلَلتُ عَن دینی.

176.التوحید: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ أحمَدَ بنِ الوَلیدِ رحمه الله،قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ الحَسَنِ بنِ أبانٍ،عَن الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَنِ النَّضرِ بنِ سُوَیدٍ،عَنِ ابنِ سِنانٍ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام فی خُطبَتِهِ:

...أنَا یَدُ اللّهِ المَبسوطَةُ عَلی عِبادِهِ بِالرَّحمَةِ وَالمَغفِرَةِ،وأَنَا بابُ حِطَّةٍ،مَن عَرَفَنی وعَرَفَ حَقّی فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ،لِأَنّی وَصِیُّ نَبِیِّهِ فی أرضِهِ،وحُجَّتُهُ عَلی خَلقِهِ، لا یُنکِرُ هذا إلّارادٌّ عَلَی اللّهِ ورَسولِهِ.

177.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ أبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ،عَن عَلِیِّ بنِ مَعبَدٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ خالِدٍ،عَن أبِی الحَسَنِ عَلِیِّ بنِ موسَی الرِّضا،عَن أبیهِ،عَن آبائِهِ علیهم السلام قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

أنَا سَیِّدُ مَن خَلَقَ اللّهُ عز و جل،وأَنَا خَیرٌ مِن جَبرَئیلَ ومیکائیلَ وإسرافیلَ وحَمَلَةِ العَرشِ وجَمیعِ مَلائِکَةِ اللّهِ المُقَرَّبینَ وأَنبِیاءِ اللّهِ المُرسَلینَ،وأَنَا صاحِبُ الشَّفاعَةِ وَالحَوضِ الشَّریفِ،وأَنَا وعَلِیٌّ أبوا هذِهِ الاُمَّةِ،مَن عَرَفَنا فَقَد عَرَفَ اللّهَ عز و جل.

178.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن یونُسَ [بنِ عَبدِ الرَّحمنِ ] عَن فُضَیلِ بنِ یَسارٍ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:

ص:22

فرمود:«ای زراره ! اگر آن زمان را درک کردی،این دعا را مدام بخوان:"خدایا! خود را به من بشناسان؛زیرا اگر تو خود را به من نشناسانی،پیامبرت را نخواهم شناخت.خدایا! پیامبرت را به من بشناسان؛زیرا اگر پیامبرت را به من نشناسانی،حجّت تو را نخواهم شناخت.خدایا ! حجّت خود را به من بشناسان؛زیرا اگر حجّت خود را به من نشناسانی، از دینت به کژراهه خواهم افتاد"». (1)

176.التوحید -به نقل از ابو بصیر،از امام صادق علیه السلام-:امام علی علیه السلام در سخنرانی اش فرمود:«...

من،دست گشادۀ خدا به رحمت و مغفرت بر بندگانش هستم و من،دروازۀ آمرزش خدایم.هر کس مرا بشناسد و حقّ مرا به جا آورد،خدایش را شناخته است؛زیرا من وصیّ پیامبرش در زمین و حجّت او بر مردمش هستم و این را جز منکر خدا و پیامبرش،رد نمی کند». (2)

177.کمال الدین -به نقل از حسین بن خالد،از امام رضا علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«من،سَرور آفریده های خدای عز و جل هستم.من از جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و حاملان عرش خدا و همۀ فرشتگان مقرّبش و پیامبران فرستاده اش،برترم.من صاحب شفاعت و حوض شریف [کوثر] هستم.من و علی،پدران این امّتیم.هر کس ما را بشناسد، خدای عز و جل را می شناسد». (3)

178.الکافی -به نقل از فضل بن یسار-:امام باقر علیه السلام فرمود:«خدای عز و جل علی را نشانۀ میان خود و خلقش قرار داد.هر کس او را بشناسد،مؤمن است و هر کس او را انکار کند،کافر است و

ص:23


1- (1) .کمال الدین:ص 342 ح 24 (با سند معتبر)،الکافی:ج 1 ص 342 ح 29 ( [1]با سند معتبر،با عبارت مشابه) وص 337 ح5،الغیبة،طوسی:ص 333 ح 279،الغیبة،نعمانی:ص 166 ح 6، [2]جمال الاُسبوع:ص 314،بحار الأنوار:ج 52 ص146 ح 70.
2- (2) .التوحید:ص 164 ح 2 ( [3]با سند معتبر)،معانی الأخبار:ص 17 ح 14، [4]الاختصاص:ص 248،بحار الأنوار:ج 24 ص 198 ح 27.
3- (3) .کمال الدین:261 ح 7 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 16 ص 364 ح 66.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 142 ح 289.

إنَّ اللّهَ عز و جل نَصَبَ عَلِیّاً علیه السلام عَلَماً بَینَهُ وبَینَ خَلقِهِ،فَمَن عَرَفَهُ کانَ مُؤمِناً،ومَن أنکَرَهُ کانَ کافِراً،ومَن جَهِلَهُ کانَ ضالّاً،ومَن نَصَبَ مَعَهُ شَیئاً کانَ مُشرِکاً،ومَن جاءَ بِوِلایَتِهِ دَخَلَ الجَنَّةَ،ومَن جاءَ بِعَداوَتِهِ دَخَلَ النّارَ.

3/4فَضلُ مَن عَرَفَ إمامَ زَمانِهِ

179.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ، عَن إسحاقَ بنِ غالِبٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،فی خُطبَةٍ لَهُ یَذکُرُ فیها حالَ الأَئِمَّةِ علیهم السلام وصِفاتِهِم:

إنَّ اللّهَ عز و جل أوضَحَ بِأَئِمَّةِ الهُدی مِن أهلِ بَیتِ نَبِیِّنا عَن دینِهِ،وأبلَجَ (1)بِهِم عَن سَبیلِ مِنهاجِهِ،وفَتَحَ بِهِم عَن باطِنِ یَنابیعِ عِلمِهِ،فَمَن عَرَفَ مِن امَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله واجِبَ حَقِّ إمامِهِ وَجَدَ طَعمَ حَلاوَةِ إیمانِهِ،وعَلِمَ فَضلَ طَلاوَةِ إسلامِهِ،لِأَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی نَصَبَ الإِمامَ عَلَماً لِخَلقِهِ،وجَعَلَهُ حُجَّةً عَلی أهلِ مَوادِّهِ (2)وعالَمِهِ،وأَلبَسَهُ اللّهُ تاجَ الوَقارِ،وغَشّاهُ مِن نورِ الجَبّارِ،یَمُدُّ بِسَبَبٍ إلَی السَّماءِ،لا یَنقَطِعُ عَنهُ مَوادُّهُ،ولا یُنالُ ما عِندَ اللّهِ إلّابِجِهَةِ أسبابِهِ،ولا یَقبَلُ اللّهُ أعمالَ العِبادِ إلّابِمَعرِفَتِهِ.

180.الکافی: عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن سَهلِ بنِ زِیادٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عن فَضالَةَ بنِ أیّوبَ،عَن عُمَرَ بنِ أبانٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

ص:24


1- (1) .بَلَجَ:أسفَرَ وأنارَ،بَلَجَ الحقُّ:إذا وَضَحَ وظهر،وبلج وأبلج بمعنی (المصباح المنیر:ص 60« [1]بلج»).
2- (2) .الموادّ:جمع المادة وهی الزیادة المتّصله.والمراد جمیع الزیادات المتصّله من جمیع المخلوقات اتّصال صدور و وجود منه و استکمال لهم به،واستفاضة منه.«انظر:حاشیة میرزا رفیعا:ص 600 والصحاح:ج 2 ص 536«مدد»(هامش الکافی ( [2]الطبعة دارالحدیث):ج 1 ص 504.

هر کس او را نشناسد،گم راه است و هر کس فرد دیگری را همتای او قرار دهد، مشرک است و هر کس با ولایت او [به محشر] وارد شود،به بهشت می رود و هر کس با دشمنی او وارد شود،به آتش می رود (1)». (2)

3/4 فضیلت کسی که امام زمانش را می شناسد

179.الکافی -به نقل از اسحاق بن غالب،در یاد کرد سخنرانی امام صادق علیه السلام که در آن،از امامان و ویژگی های آنان یاد نمود-:امام صادق علیه السلام فرمود:«خداوند عز و جل به واسطۀ پیشوایان هدایت از اهل بیت پیامبر ما،دین خود را آشکار گردانید و راه راستش را روشن ساخت و درونِ چشمه های دانشش را گشود.پس هر یک از امّت محمّد صلی الله علیه و آله که حقّ واجب امامش را شناخت،طعم شیرین ایمانش را چشید و شکوه زیباییِ اسلامش را دانست؛چرا که خدای-تبارک و تعالی-امام را به عنوان نشانی برای خَلق خویش بر نهاد و او را حجّتی بر اهل مواد و جهانش قرار داد، (3)و دیهیم وقار بر سرش نهاد و از نور جبّاریتش،بر او پوشاند [و او را] با رشته ای،به آسمان پیوند می دهد تا امدادهایش،از او بریده نشوند.آنچه نزد خداست،جز از طریق اسباب او به دست نمی آید،و خداوند،کردارهای بندگان را جز با شناخت او نمی پذیرد». (4)

180.الکافی -به نقل از عمر بن ابان-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«نشانه[ی امامت] را بشناس،که چون آن را شناختی،تقدّم و تأخّر این امر (ظهور) به تو زیانی

ص:25


1- (1) .امامان علیهم السلام نور واحدند و شناخت همۀ آنها از امام علی علیه السلام تا امام مهدی علیه السلام حکمی یکسان دارد.
2- (2) .الکافی:ج 2 ص 388 ح 20 ( [1]با سند صحیح) وج 1 ص 437 ح 7،الأمالی،طوسی:ص 487 ح 1067 (به نقل از مفضّل بن عمر از امام صادق از پدرانش علیهم السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله )،بحار الأنوار:ج 38 ص 119 ح 63.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 413 ح 15.
3- (3) .مواد،جمع«مادّه»است و آن،افزونیِ متّصل است.در این جا مراد،همۀ موجودات هستند که به خدای متعال از جهت وجود و استکمال و استفاضه متّصل اند.
4- (4) .الکافی:ج 1 ص 203 ح 2 ( [2]با سند صحیح)،الغیبة،نعمانی:ص 224 ح 7، [3]مختصر بصائر الدرجات:ص 89 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 25 ص 150 ح 25. [4]

اعرِفِ العَلامَةَ (1)فَإِذا عَرَفتَهُ لَم یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هذَا الأَمرُ أو تَأَخَّرَ،إنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ:

«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» (2)فَمَن عَرَفَ إمامَهُ کانَ کَمَن کانَ فی فُسطاطِ (3)المُنتَظَرِ علیه السلام.

181.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَن حَریزٍ،عَن زُرارَةَ قالَ:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

اعرِف إمامَکَ،فَإِنَّکَ إذا عَرَفتَهُ لَم یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هذَا الأَمرُ أو تَأَخَّرَ.

182.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنی یَحیَی بنُ زَکَرِیَّا بنِ شَیبانَ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ سَیفِ بنِ عَمیرَةَ،عَن أبیهِ،عَن حُمرانَ بنِ أعیَنَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

اعرِف إمامَکَ فَإِذا عَرَفتَهُ لَم یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هذَا الأَمرُ أم تَأَخَّرَ،فَإِنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ:

«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ » فَمَن عَرَفَ إمامَهُ کانَ کَمَن هُوَ فی فُسطاطِ القائِمِ علیه السلام.

183.الکافی: عِدَّةٌ مِن أصحابِنا،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن عَلِیِّ بنِ النُّعمانِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مَروانَ،عَن فُضَیلِ بنِ یَسارٍ:قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

مَن ماتَ ولَیسَ لَهُ إمامٌ فَمیتَتُهُ میتَةُ جاهِلِیَّةٍ،ومَن ماتَ وهُوَ عارِفٌ لِإِمامِهِ لَم یَضُرَّهُ تَقَدَّمَ هذَا الأَمرُ أو تَأَخَّرَ،ومَن ماتَ وهُوَ عارِفٌ لِإِمامِهِ،کانَ کَمَن هُوَ مَعَ القائِمِ فی فُسطاطِهِ.

184.أعلام الدین عن أبی بصیر عن الإمام الصادق علیه السلام: مَن ماتَ ولَیسَ فی رَقَبَتِهِ بَیعَةٌ

ص:26


1- (1) .کذا فی الکافی، [1]وفی بعض النُّسخ:«اعرف الإمامة»،هامش الغیبة للنعمانی.
2- (2) .الإسراء:71. [2]
3- (3) .الفُِسطاطُ:بکسر الفاء وضمّها،بیت من الشَّعر (المصباح المنیر:ص 472«الفسطاط»).

نمی رساند.خداوند عز و جل می فرماید:«[ یاد کن ] روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می خوانیم».هر کس امامش را بشناسد،مانند کسی است که در خیمۀ امامِ منتظر باشد». (1)

181.الکافی -به نقل از زراره-:امام صادق علیه السلام فرمود:«امامت را بشناس که چون او را شناختی،تقدّم و تأخّر این امر (ظهور) زیانی به تو نمی رساند». (2)

182.الغیبة ،نعمانی-به نقل از حمران بن اعین-:امام صادق علیه السلام فرمود:«امامت را بشناس که چون او را شناختی،تقدّم و تأخّر این امر (ظهور) زیانی به تو نمی رساند.

خداوند عز و جل می فرماید:«[ یاد کن ] روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می خوانیم».هر کس امامش را بشناسد،مانند کسی است که در خیمۀ امامِ منتظر است». (3)

183.الکافی -به نقل از فضیل بن یسار-:از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود:«هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد،مردنش به مرگ جاهلی است،و هر کس بمیرد و امامش را شناخته باشد،جلو افتادن ظهور و یا عقب افتادن آن،به او لطمه ای نمی زند،و هر کس بمیرد و امام شناس باشد،همانند کسی است که با قائم در خیمۀ او باشد». (4)

184.أعلام الدین -به نقل از ابو بصیر-:امام صادق علیه السلام فرمود:«هر کس بمیرد و بیعت امامی به گردنش نباشد،به مرگ جاهلی مرده است،و مردم عذری ندارند،تا آن که امام

ص:27


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 372 ح 7 ( [1]با سند معتبر)،الغیبة،نعمانی:ص 330 ح 6، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 142 ح 57.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 371 ح 1 ( [3]با سند معتبر)،الغیبة،نعمانی:ص 329 ح 1، [4]بحار الأنوار:ج 52 ص 141 ح 52.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 331 ح 7 ( [5]با سند موثّق) وص 329 ح 2،الکافی:ج 1 ص 371 ح 2 ( [6]هر دو منبع،به نقل از فضیل بن یسار،از امام صادق علیه السلام )،بحار الأنوار:ج 52 ص 142 ح 57.
4- (4) .الکافی:ج 1 ص 371 ح 5، [7]المحاسن:ج 1 ص 254 ح 481،الغیبة،نعمانی:ص 330 ح 5، [8]بحار الأنوار:ج 52 ص 142 ح 56.

لِإِمامٍ،ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً،ولا یُعذَرُ النّاسُ حَتّی یَعرِفوا إمامَهُم،فَمَن ماتَ وهُوَ عارِفٌ بِالإِمامَةِ لَم یَضُرَّهُ تَقَدَّمَ هذا الأَمرُ أو تَأَخَّرَ،وکانَ کَمَن هُوَ مَعَ القائِمِ فی فِسطاطِهِ.

قالَ:ثُمَّ مَکَثَ هُنَیئَةً،ثُمَّ قالَ:لا،بَل کَمَن قاتَلَ مَعَهُ.

ثُمَّ قالَ:لا،بَل-وَاللّهِ-کَمَنِ استُشهِدَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله.

4/4التَّحذیرُ مِن عَدَمِ مَعرِفَةِ إمامِ العَصرِعلیه السلام

أ-ما رُوِیَ عَن طَریقِ شیعَةِ أهلِ البَیتِ علیهم السلام

185.المحاسن: عَنهُ (1)،عَنِ ابنِ فَضّالٍ،عَن حَمّادِ بنِ عُثمانَ،عَن أبِی الیَسَعِ عیسَی بنِ السَّرِیِّ،قالَ:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

إنَّ الأَرضَ لا تَصلُحُ إلّابِالإِمامِ،ومَن ماتَ لا یَعرِفُ إمامَهُ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً، وأَحوَجُ ما یَکونُ أحَدُکُم إلی مَعرِفَتِهِ إذا بَلَغَت نَفسُهُ هذِهِ-وأَهوی بِیَدِهِ إلی صَدرِهِ- یَقولُ:لَقَد کُنتُ عَلی أمرٍ حَسَنٍ.

186.قرب الإسناد: أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ أبی نَصرٍ قالَ:

کَتَبتُ إلَی الرِّضا علیه السلام:إنّی رَجُلٌ مِن أهلِ الکوفَةِ،وأَنَا وأَهلُ بَیتی نَدینُ اللّهَ عز و جل بِطاعَتِکُم،وقَد أحبَبتُ لِقاءَکَ لِأَسأَلَکَ عَن دینی،وأَشیاءَ جاءَ بِها قَومٌ عَنکَ بِحُجَجٍ یَحتَجّونَ بِها عَلَیَّ فیکَ...فَکَتَبَ:

ص:28


1- (1) .أی أحمد بن أبی عبداللّه البرقی

خود را بشناسند.پس هر کس در حالی از دنیا برود که آشنا [و معتقد به] امامت باشد،پیش و پس افتادن این امر (ظهور)،به او زیانی نمی رساند و همانند کسی است که با قائم علیه السلام در خیمۀ او باشد».

ایشان سپس لختی درنگ کرد و آن گاه،فرمود:«نه؛بلکه همانند کسی است که در رکاب او بجنگد».

سپس فرمود:«نه؛بلکه-به خدا سوگند-همانند کسی است که در رکاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شهید شود». (1)

4/4 بر حذر داشتن از نشناختن امام زمان علیه السلام

الف-آنچه از طریق پیروان اهل بیت علیهم السلام روایت شده است

185.المحاسن -به نقل از عیسی بن سَری-:امام صادق علیه السلام فرمود:«زمین سامان نمی یابد جز به وجود امام،و هر کس بمیرد و امامش را نشناسد،به مرگ جاهلی مرده است، و بیش از هر زمان،هنگامی به شناخت او نیاز پیدا می کند که جانش به این جا برسد» و با دست خود به سینه اش اشاره کرد [و سپس فرمود:]«در آن هنگام،می گوید:

عقیدۀ نیکویی داشتم». (2)

186.قرب الإسناد -به نقل از احمد بن محمّد بن ابی نصر-:به امام رضا علیه السلام نوشتم:من مردی از کوفه هستم و خود و خانواده ام خدا را با اطاعت از شما عبادت می کنیم و دوست دارم شما را ملاقات کنم تا از مسائل دینم بپرسم و نیز در بارۀ مطالبی که

ص:29


1- (1) .أعلام الدین:ص 459،بحار الأنوار:ج 27 ص 126 ح 116.
2- (2) .المحاسن:ج 1 ص 252 ح 475 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 23 ص 76 ح 2.نیز،ر.ک:الغیبة،نعمانی:ص127 ح 1. [1]

قالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:لا یَستَکمِلُ عَبدٌ الإِیمانَ حَتّی یَعرِفَ أنَّهُ یَجری لِآخِرِهِم ما یَجری لِأَوَّلِهِم فِی الحُجَّةِ وَالطّاعَةِ،وَالحَرامُ وَالحَلالُ سَواءٌ،لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ولِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَضلُهُما.وقَد قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:مَن ماتَ ولَیسَ عَلَیهِ إمامٌ حَیٌّ یَعرِفُهُ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً.

وقالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:إنَّ الحُجَّةَ لا تَقومُ للّهِ ِ عز و جل عَلی خَلقِهِ إلّابِإِمامٍ حَیٍّ یَعرِفونَهُ (1).

187.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ مِن کِتابِهِ،قالَ:حَدَّثَنَا العَبّاسُ بنُ عامِرٍ،عَن عَبدِ المَلَکِ بنِ عُتبَةَ،عَن مُعاوِیَةَ بنِ وَهبٍ، قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

قالَ:رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:مَن ماتَ لا یَعرِفُ إمامَهُ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً.

188.المحاسن: عَنهُ (2)،عَن أبیهِ،عَن عَلِیِّ بنِ النُّعمانِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مَروانَ،عَنِ الفُضَیلِ بنِ یَسارٍ قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

مَن ماتَ ولَیسَ لَهُ إمامٌ فَمَوتُهُ میتَةُ جاهِلِیَّةٍ،ولا یُعذَرُ النّاسُ حَتّی یَعرِفوا إمامَهُم، ومَن ماتَ وهُوَ عارِفٌ لِإِمامِهِ لا یَضُرُّهُ تَقَدُّمُ هذَا الأَمرِ أو تَأَخُّرُهُ،ومَن ماتَ عارِفاً لِإِمامِهِ کانَ کَمَن هُوَ مَعَ القائِمِ فی فُسطاطِهِ.

ص:30


1- (1) .قال العلامة المجلسی فی ذیل حدیث من بصائر الدرجات (ص 506 ح 13) [1] عن أبی الحسن الرِّضا علیه السلام قال:إنَّ الحُجَّةَ لا تَقومُ للّهِ ِ عَلی خَلقِهِ إلّابِإِمامٍ حَتّی یُعرّفَ-:فی بعض النسخ«حتّی یعرف»(الکافی:ج 1 ص 177 ح 3) [2] یمکن أن یقرأ یعرف علی بناء التفعیل المعلوم فالمستتر راجع إلی الإمام و الأظهر أنه علی بناء المجرد المجهول فالمستتر إما راجع إلی اللّه أو إلی الإمام و فی بعضها إلا«بإمام حیّ یعرف»(الاختصاص:ص 268) و فی بعضها«حق یعرف»فالرجوع إلی الإمام علی النسختین أظهر بل هو متعین (بحار الانوار:ج 23 ص 51 و [3]راجع:مرآة العقول:ج2 ص 293). [4]
2- (2) .أی:أحمد بن أبی عبداللّه البرقی

گروهی از شما نقل می کنند و دلیل هایی را بر آنها به من ارائه می دهند....

[امام رضا علیه السلام ] نوشت:«ابو جعفر (امام باقر علیه السلام ) فرمود:بنده،ایمان خود را کامل نمی کند تا آن که بداند همان حقّ اطاعت و احتجاجی که برای اوّلین امام بوده،برای آخرین امام هم جاری است و حرام و حلال،[برای همیشه] یکسان اند و البتّه برای محمّد صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام فضیلتی است.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:هر کس بمیرد و امامی زنده نداشته باشد،به مرگ جاهلی مرده است. (1)

و نیز ابو جعفر (امام باقر علیه السلام ) فرمود:حجّت خدا بر مردم اقامه (تمام) نمی شود جز با [قرار دادن] امامی زنده که او را به خوبی بشناسند». (2)

187.الغیبة ،نعمانی-به نقل از معاویة بن وهب،از امام صادق علیه السلام شنیدم:«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

هر کس بمیرد و امامش را نشناسد،به مرگ جاهلی مرده است». (3)

188.المحاسن -به نقل از فضیل بن یسار-:امام باقر علیه السلام فرمود:«هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد،مردنش مردنی جاهلی است و مردم عذری ندارند،مگر آن که امامشان را بشناسند و هر کس امام شناس از دنیا برود،پیش و پس افتادنِ این امر (ظهور قائم علیه السلام ) به او زیانی نمی رساند.هر کس با شناخت امام خود،از دنیا برود،همانند کسی است که با قائم،در خیمۀ اوست». (4)

ص:31


1- (1) .علّامۀ مجلسی در ذیل حدیثی از بصائر الدرجات که:از امام رضا علیه السلام رسیده که فرمود:«حجّت خداوند بر مردم،تمام نمی شود،مگر با امام شناخته شده»نوشته است:در برخی نسخه ها«حتّی یعرف»است و احتمال دارد فعل معلوم باب تفعیل،یعنی«یُعرِّف»باشد.در این صورت ضمیر آن به امام بر می گردد؛امّا وجه ظاهرتر،این است که ثلاثی مجرّد مجهول است و ضمیر مستتر آن،به«اللّه»یا«امام»بر می گردد.در برخی نسخه ها هم«إلّا بإمام حیّ یعرف»است و در برخی دیگر،«حقّ یعرف»که بنا بر این دو نسخه،بازگشت ضمیر به«امام»،ظاهرترین وجه و بلکه وجه متعیّن است.
2- (2) .قرب الإسناد:ص 348 وص 351 ح 1260 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 49 ص 265-267 ح 8.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 129 ح 6 ( [1]با سند موثّق)،أعلام الدین:ص 400،الإقبال:ج 2 ص 252،بحار الأنوار:ج 23 ص 78 ح 9.نیز،ر.ک:تفسیر العیّاشی:ج 2 ص 303 ح 119.
4- (4) .المحاسن:ج 1 ص 254 ح 481،بحار الأنوار:ج 23 ص 77 ح 6. [2]

189.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا یَحیَی بنُ زَکَرِیَّا بنِ شَیبانَ فی شَعبانَ سَنَةَ ثَلاثٍ وسَبعینَ ومِئَتَینِ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ سَیفِ بنِ عَمیرَةَ، عَن أبیهِ،عَن حُمرانَ بنِ أعیَنَ،أنَّهُ قالَ:

وَصَفتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام رَجُلاً یَتَوالی أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام،ویَتَبَرَّأُ مِن عَدُوِّهِ،ویَقولُ کُلَّ شَیءٍ،إلّاأنَّهُ یَقولُ:إنَّهُمُ اختَلَفوا فیما بَینَهُم،وهُمُ الأَئِمَّةُ القادَةُ ولَستُ أدری أیُّهُمُ الإِمامُ،وإذَا اجتَمَعوا عَلی رَجُلٍ واحِدٍ أخَذنا بِقَولِهِ،وقَد عَرَفتُ أنَّ الأَمرَ فیهِم رحمهم الله جَمیعاً،فَقالَ:إن ماتَ هذا ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً.

ب-ما رُوِیَ عَن طَریقِ أهلِ السُّنَّةِ

190.صحیح مسلم: حَدَّثَنا عُبَیدُ اللّهِ بنُ مُعاذٍ العَنبَرِیُّ،حَدَّثنا أبی،حَدَّثنا عاصِمٌ وهُوَ ابنُ مُحَمَّدِ بنِ زَیدٍ،عَن زَیدِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن نافِعٍ،قالَ:جاءَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ إلی عَبدِ اللّهِ بنِ مُطیعٍ-حینَ کانَ مِن أمرِ الحَرَّةِ ما کانَ،زَمَنَ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَةَ-فَقالَ:

اطرَحوا لِأَبی عَبدِ الرَّحمنِ وِسادَةً،فَقالَ:إنّی لَم آتِکَ لِأَجلِسَ،أتَیتُکَ لِاُحَدِّثَکَ حَدیثاً سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُهُ،سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:

مَن خَلَعَ یَداً مِن طاعَةٍ،لَقِیَ اللّهَ یَومَ القِیامَةِ لا حُجَّةَ لَهُ،ومَن ماتَ ولَیسَ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ،ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً.

191.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،حَدَّثَنا أسوَدُ بنُ عامِرٍ،أخبَرَنا أبو بَکرٍ،عَن عاصِمٍ،عن أبی صالِحٍ،عَن مُعاوِیَةَ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

مَن ماتَ بِغَیرِ إمامٍ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً.

192.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،حَدَّثَنا أبُو النَّضرِ وحَسَنٌ قالا:حَدَّثَنا شَریکٌ،عَن عاصِمِ بنِ عُبَیدِ اللّهِ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ عامِرٍ یَعنِی ابنَ رَبیعَةَ،عَن أبیهِ،

ص:32

189.الغیبة ،نعمانی-به نقل از حمران بن اعین-:برای امام صادق علیه السلام تعریف کردم:مردی امیر مؤمنان را ولیّ خود می داند و از دشمنش بیزاری می جوید و همۀ مطالب ما را می گوید،جز آن که می گوید:آنان میان خود اختلاف کردند و آنان امام و زمامدارند؛ امّا نمی دانم کدام یک به طور معیّن امام است و چون بر یک نفر اتّفاق کردند،سخن همو را می گیریم.من همین اندازه می دانم که امر امامت در میان همۀ اینهاست.

فرمود:«این اگر بمیرد،به مرگ جاهلی مرده است». (1)

ب-آنچه از طریق اهل سنّت روایت شده است

190.صحیح مسلم: عبد اللّه بن عمر،بعد از اتّفاق حرّه در زمان یزید بن معاویه پیش عبد اللّه بن مطیع آمد.عبد اللّه بن مطیع گفت:برای ابو عبد الرحمان پشتی ای بگذارید.

او گفت:من نیامده ام که بنشینم.آمده ام تا حدیثی را که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم، برایت بگویم.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:«هر کس از اطاعت [امام] بیرون برود، خداوند را در روز قیامت دیدار می کند،در حالی که حجّتی ندارد.هر کس بمیرد و در گردنش بیعتی نباشد،به مرگ جاهلی مرده است». (2)

191.مسند ابن حنبل -به نقل از معاویه-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هر کس بدون داشتن امام بمیرد،به مرگ جاهلی مرده است». (3)

192.مسند ابن حنبل -به نقل از عامر بن ربیعه-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هر کس بمیرد و

ص:33


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 135 ح 19 ( [1]با سند موثّق) وص 134 ح 17 (به نقل از سماعة بن مهران)،بحار الأنوار:ج 23 ص 80 ح 14.نیز،ر.ک:المحاسن:ج 1 ص 251 ح 474 و کمال الدین:ص 413 ح 15.
2- (2) .صحیح مسلم:ج 3 ص 1478 ح 1851،السنن الکبری:ج 8 ص 270 ح 16612،سلسلة الأحادیث الصحیحة:ج 2 ص 715 ح 984،کنز العمّال:ج 6 ص 52 ح 14810.
3- (3) .مسند ابن حنبل:ج 6 ص 22 ح 16876 ( [2]شعیب ارنؤوط در تعلیقه اش بر مسند ابن حنبل:ج 28 ص 89، [3]گفته است:«حدیث،با طریقی غیر از این،صحیح است و این اسناد به خاطر وجود عاصم،حسن است»)،المعجم الکبیر:ج 19 ص 388 ح 910،مسند الطیالسیّ:ص 259 ح 1913 (به نقل از ابن عمر).

قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

مَن ماتَ ولَیسَت عَلَیهِ طاعَةٌ،ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً،فَإِن خَلَعَها مِن بَعدِ عَقدِها فی عُنُقِهِ، لَقِیَ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی ولَیسَت لَهُ حُجَّةٌ.

193.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ ثنا أبی حَدَّثَنا إسحاقُ بنُ عیسی،حَدَّثَنَا ابنُ لَهیعَةَ،عَن بُکَیرٍ،عَن نافِعٍ،عَنِ ابنِ عُمَرَ،قالَ:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:

مَن ماتَ عَلی غَیرِ طاعَةِ اللّهِ،ماتَ ولا حُجَّةَ لَهُ،ومَن ماتَ وقَد نَزَعَ یَدَهُ مِن بَیعَةٍ،کانَت میتَتُهُ میتَةَ ضَلالَةٍ.

194.المعجم الکبیر: حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ إسحاقَ التُّستَرِیُّ،حَدَّثَنا یَحیَی الحِمانِیُّ،حَدَّثَنا أبو بَکرِ بنُ عَیّاشٍ،عَن عاصِمٍ،عن أبی صالِحٍ،عَن مُعاوِیَةَ،قالَ:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:

مَن ماتَ ولَیسَ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ،ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً.

195.کتاب السنّة لابن أبی عاصم: حَدَّثَنَا الفَضلُ بنُ سَهلٍ،حَدَّثَنا یَحیَی بنُ آدَمَ،حَدَّثَنا أبو بَکرِ بنُ عَیّاشٍ،عَن عاصِمٍ،عَن أبی صالِحٍ،حَدیثَینِ أحَدُهُما عَن أبی هُرَیرَةَ وَالآخَرُ عَن مُعاوِیَةَ،أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:

مَن ماتَ ولَیسَ عَلَیهِ إمامٌ،ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً.

196.المستدرک علی الصحیحین: أخبَرَناهُ أبو عَبدِ اللّهِ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الصَّفّارُ،حَدَّثَنا أبو إسماعیلَ مُحَمَّدُ بنُ إسماعیلَ،حَدَّثَنا أبو صالِحٍ،حَدَّثَنِی اللَّیثُ،حَدَّثَنی یَحیَی بنُ سَعیدٍ،قالَ:کَتَبَ إلَیَّ خالِدُ بنُ أبی عِمرانَ قالَ:حَدَّثَنی نافِعٌ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ:أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:

مَن خَرَجَ مِنَ الجَماعَةِ قیدَ شِبرٍ،فَقَد خَلَعَ رِبقَةَ الإِسلامِ مِن عُنُقِهِ حَتّی یُراجِعَهُ.

وقالَ:مَن ماتَ ولَیسَ عَلَیهِ إمامُ جَماعَةٍ فَإِنَّ مَوتَتَهُ مَوتَةُ جاهِلِیَّةٍ. (1)

ص:34


1- (1) .سکت عنه الحاکم وکذا الذهبی فی التلخیص.

فرمان برداری [از امامی] بر گردنش نباشد،به مرگ جاهلی مرده است و اگر پس از به گردن گرفتنش،از فرمان برداری سرپیچی کند،خداوند-تبارک و تعالی-را بدون حجّت،ملاقات می کند». (1)

193.مسند ابن حنبل -به نقل از ابن عمر-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هر کس به غیر طاعت خدا بمیرد،بدون داشتن حجّتی از دنیا رفته است و هر کس با دست کشیدن از بیعتی بمیرد،در گم راهی مرده است». (2)

194.المعجم الکبیر -به نقل از معاویه-:شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:«هر کس بمیرد و بیعت [امامی] به گردن نداشته باشد،به مرگ جاهلی مرده است». (3)

195.کتاب السنّة، ابن ابی عاصم-به نقل از ابو صالح،در دو حدیث که یکی را از ابو هریره و دیگری را از معاویه روایت کرده است-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هر کس بمیرد و [طاعت] امامی بر او نباشد،به مرگ جاهلی مرده است». (4)

196.المستدرک علی الصحیحین -به نقل از عبد اللّه بن عمر-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هر کس یک وجب از جماعت دور شود،بند اسلام را از گردن خود گشوده تا آن که باز گردد»و فرمود:«هر کس بمیرد،بی آن که [بیعت] امام جماعت [مسلمین] بر او باشد،مرگش مرگ جاهلی است». (5)

ص:35


1- (1) .مسند ابن حنبل:ج 5 ص 326 ح 15696 (شعیب ارنؤوط در تعلیقه اش بر مسند ابن حنبل:ج 24 ص 265،گفته است:«حدیث با طریقی غیر از این،صحیح است»)،السنّة،ابن ابی عاصم:ص 490 ح 1058،المصنّف،ابن ابی شیبه:ج 8 ص 605 ح 92،مسند ابن الجعد:ص 330 ح 2266،کنز العمّال:ج 6 ص 65 ح 14861.
2- (2) .مسند ابن حنبل:ج 2 ص 445 ح 5904 (شعیب ارنؤوط در تعلیقه اش بر مسند ابن حنبل:ج 10 ص 136،گفته است:«حدیث،صحیح است»).
3- (3) .المعجم الکبیر:ج 19 ص 334 ح 769.
4- (4) .السنّة،ابن ابی عاصم:ص 489 ح 1057،صحیح ابن حبّان:ج 10 ص 434 ح 4573 مسند أبی یعلی:ج 6 ص 440 ح 7337.
5- (5) .المستدرک علی الصحیحین:ج 1 ص 203 ح 403 (حاکم در المستدرک و ذهبی در تلخیص المستدرک نظری نداده اند)،کنز العمّال:ج1 ص 207 ح 1035.

سخنی در بارۀ وجوب شناخت امام عصرعلیه السلام

اشاره

احادیثی که شناخت امام عصر را بر مردم هر دوران،واجب و مرگ بدون شناخت امام را مرگِ جاهلی می دانند،مورد اتّفاق همۀ مسلمانان اند و در کتاب های شیعه و اهل سنّت درج شده اند.برای مثال،کلینی در الکافی از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل می کند:

مَن ماتَ لا یَعرِفُ إمامَهُ،ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً. (1)

هر کس بمیرد و امامش را نشناسد،به مرگ جاهلی مرده است.

و در مسند ابن حنبل از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده:

مَن مات بِغَیرِ إمامٍ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً. (2)

هر کس بدون داشتن امام بمیرد،به مرگ جاهلی مرده است.

بنا بر این،سخن ابن تیمیّه و آلبانی که می گویند:احادیث یاد شده،در کتاب های اهل سنّت وجود ندارند، (3)نادرست و ناشی از نادیده گرفتن کتاب هایی مثل مسند ابن حنبل و دیگر کتاب های مهمّ اهل سنّت است.البتّه حدیث یاد شده با تعابیر مختلفی نقل شده است و ابن تیمیّه،در ادامۀ سخنش مجبور می شود یکی از این تعابیر را که در آن،لفظ«امام»وجود ندارد،قبول کند (4)که در آن آمده است:

ص:36


1- (1) .ر.ک:ص18 ح 173. [1]
2- (2) .ر.ک:ص 32 ح 191. [2]
3- (3) .سلسلة الأحادیث الضعیفة و الموضوعة:ج 1 ص 526.
4- (4) .منهاج السنّة النبویّة:ج 1 ص 11.

مَن ماتَ وَ لَیسَ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ،ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً. (1)

کسی که بمیرد و در گردن او بیعت نباشد،به مرگ جاهلی مرده است.

در واقع،این گونه افراد تلاش می کنند تا احادیث یاد شده را به جای حمل بر امامان اهل بیت-که برگزیدۀ خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله اند-،بر هر زمامداری هر چند جائر، حمل کنند.

ابن ابی الحدید،نقل می کند که عبد اللّه بن عمر از بیعت با علی علیه السلام خودداری کرد؛امّا شبانه درِ خانۀ حجّاج را کوبید تا با عبد الملک،بیعت کند تا آن شب را بدون امام،صبح نکند.او گمان می کرد که باید چنین کند؛زیرا از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده بود که فرمود:«هر که بمیرد و امامی نداشته باشد،مرگی چونان مرگ جاهلی داشته است».حجّاج نیز او را آن قدر تحقیر کرد و پستش شمرد که پایش را از بستر خواب بیرون آورد و گفت:با پای من بیعت کن ! (2)

پس نکته اصلی در مورد حدیث،معنای حدیث است،نه اصل صدور آن از پیامبر صلی الله علیه و آله. (3)برای فهم حدیث شریف،باید مقصود از جاهلیت روشن شود.

در فرهنگ اسلامی،عصر رسالت پیامبر خدا،عصر علم،و دوران پیش از بعثت ایشان،دوران جاهلیت است،بدین معنا که پیش از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله به دلیل تحریفی که در ادیان آسمانی پدید آمده بود،مردم در گم راهی به سر می بردند و آنچه به نام دین بر جوامع مختلف بشر حکومت می کرد،چیزی جز خرافات و موهومات نبود.

ص:37


1- (1) .ر.ک:ص 34 ح 194. [1]
2- (2) .شرح نهج البلاغة،ابن أبی الحدید:ج13 ص242.
3- (3) .علّامۀ امینی می گوید:این،حقیقت مسلّمی است که کتاب های صحاح و مَسانید [اهل سنّت]،آن را مسلّم دانسته اند و گریزی از پذیرش مفاد آن نیست و اسلامِ هیچ مسلمانی،جز با تسلیم بودن در برابر آن،کامل نیست و حتّی دو نفر هم در بارۀ آن،اختلاف نظر ندارند و یک نفر هم در بارۀ آن،به خود،اجازۀ تردید نداده است.این تعبیر،حکایت از بدعاقبتیِ کسی دارد که بدون امام بمیرد و چنین کسی،از هر گونه نجات و رستگاری محروم است.مرگ جاهلی،بدترین مرگ است؛مرگِ در حال کفر و الحاد (الغدیر:ج 10 ص 360). [2]

در واقع،ادیانِ تحریف شده و عقاید موهوم،ابزارهایی برای سلطۀ زر و زور بر انسان شده بودند و این،واقعیتی است که تاریخ قبل از اسلام نیز آن را تأیید می کند.

بعثت مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله،آغاز عصر علم بود.اساسی ترین مسئولیت ایشان،مبارزه با خرافات و تحریفات و روشن کردن حقایق برای مردم بود.پیامبر صلی الله علیه و آله،خود را برای مردم،همچون پدری می دانست که آنان را می پرورانَد و آموزش می دهد.

ایشان می فرمود:

إنَّما أنَا لَکُم مِثلُ الوالِدِ اعَلِّمُکُم. (1)

در واقع،من برای شما همچون پدری هستم که به شما می آموزم.

پیامبر خدا،نبوّت خود را پدیده ای منطبق با موازین عقلی و علمی معرّفی می کرد که اگر دانشمندان،در صدد شناخت آن برآیند،می توانند به سادگی راستگویی اش را در بارۀ ارتباط او با مبدأ هستی درک کنند.

«وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ. 2

کسانی که به ایشان علم داده شده،آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده،حق می دانند».

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز مردم را از پیروی هر آنچه علم،آن را تأیید نمی کند،به شدّت بر حذر می داشت و این آیه را برای آنان تلاوت می فرمود:

«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ.» (2)

و چیزی را که بِدان علم نداری،دنبال مکن».

با عنایت به این مقدّمه،آشکار می شود که آنچه در حدیثِ«ضرورت شناخت امام هر عصر»مورد نظر است،فراتر از یک مسئلۀ فردی است و تنها این نیست که

ص:38


1- (1) .مسند ابن حنبل:ج 3 ص 53 ح 7413، [1]سنن النسائی:ج 1 ص 38،سنن ابن ماجة:ج 1 ص 114 ح 313.
2- (3) .اسرا:آیۀ 36. [2]

اگر یک مسلمان،امام خود را نشناخت،مسلمان واقعی نیست و در گم راهی است؛ بلکه مسئلۀ مهم تری که این حدیث بِدان هشدار می دهد،این است که:عصر علم- که با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله آغاز شد-تنها در صورتی می تواند تداوم پیدا کند که شناختِ یاد شده،وجود داشته باشد.در یک سخن،امامت،پشتوانه و ضامن تداوم عصر علم یا عصر اسلام راستین است و بدون این پشتوانه،جامعۀ اسلامی به جاهلیت پیش از اسلام،بازگشت خواهد کرد.

در واقع،این حدیث از آینده نگری این آیۀ قرآن الهام گرفته که می فرماید:

«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ » . (1)

و محمّد،جز فرستاده ای که پیش از او [نیز] فرستادگانی [آمده و] گذشتند،نیست.

آیا اگر او بمیرد یا کشته شود،به گذشتۀ خود (جاهلیت) بر می گردید؟».

پیامبر صلی الله علیه و آله در حدیثی که بر ضرورت شناخت امام تأکید دارد،بیان می نماید که چگونه ممکن است جامعۀ اسلامی عقب نشینی کند و به دوران جاهلیتِ پیش از اسلام باز گردد.فرمودۀ پیامبر صلی الله علیه و آله گویای این حقیقت است که با حذف مسئلۀ امامت و رهبری،این پدیدۀ خطرناک،قابل پیش بینی است.

شناخت کدام امام؟

اندکی تأمّل در مضمون حدیث،بویژه با توجّه به شرحی که گذشت،ما را از پاسخگویی به این سؤال که:«امامت کدام امام،ضامن تداوم اسلام واقعی است و حذف کدام امامت از جامعۀ اسلامی،بازگشت به جاهلیت است؟»،بی نیاز می کند.

آیا می شود گمان بُرد که مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله این است که شناختن و پیروی کردن از هر کس که زمام امور جامعه را به دست گیرد،بر همۀ مسلمانان واجب و ضرور است و اگر کسی چنین رهبری را نشناسد،به مرگ جاهلی مُرده است،بدون توجّه

ص:39


1- (1) .آل عمران:آیۀ 144. [1]

به این که ممکن است چنین رهبری،ستمگر و به گفتۀ قرآن کریم از«امامانی که به آتش فرا می خوانند» (1)باشد؟!

بدیهی است که همۀ زمامداران فاسد تاریخ اسلام،برای اثبات حقّانیت خویش و وجوب اطاعت مردم از خود و استواری پایه های حکومتشان،به این حدیث مسلّم استناد جسته باشند.از این رو،می بینیم که حتّی معاویه پسر ابو سفیان نیز در شمار راویان این حدیث آمده است. (2)همچنین،طبیعی است که آخوندهای درباری با همان انگیزه،سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را تفسیر و با امامت ائمّۀ جور،تطبیق نمایند؛لیکن روشن است که این،بازی با الفاظ است،نه بدفهمی و کژ اندیشی در مفهوم حدیث.

هرگز نمی توان باور کرد که عبد اللّه بن عمر،آن گونه که در شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید آمده است،به دلیل کج فهمی و ضعف بینش،با امام علی علیه السلام بیعت نکند؛ولی با تمسّک به حدیث«مَن ماتَ بغَیر إمامٍ»که خودش نقل کنندۀ آن است، شبانه به ملاقات حجّاج بن یوسف برود تا با خلیفۀ دوران،عبد الملک بن مروان، بیعت نماید؛چرا که نمی خواهد شبی را بدون داشتن امام به صبح آورد!

آری.کسی که امیر مؤمنان علی علیه السلام را امام نداند و با او بیعت نکند،باید هم عبد الملک مروان را امامی بداند که ترک بیعتش موجب رجعت به جاهلیت است و باید با آن خفّت و خواری با پای عامل سفّاک او (حجّاج بن یوسف) شبانه بیعت کند! عبد اللّه بن عمر به جایی رسید که یزید،پسر معاویه،را با آن همه جنایاتی که به اسلام و خاندان پیامبر خدا روا داشت،مصداق«امام»در حدیث:«من مات بغیر امام»می داند و مخالفت با او را موجب کفر و ارتداد می شمُرَد.

آورده اند که پس از واقعۀ جانسوز کربلا،مردم مدینه در سال 63 هجری قیام کردند و این قیام به واقعۀ«حرّه»انجامید.عبد اللّه بن عمر نزد عبد اللّه بن مطیع-که

ص:40


1- (1) .ر.ک:قصص:آیۀ 41.
2- (2) .ر.ک:ص 32 ح 191.

رهبری قریش را در این قیام بر عهده داشت-رفت.ابن مطیع،دستور داد که برای عبد اللّه پُشتی ای بیاورند و او را به نشستن دعوت کرد.ابن عمر گفت:نیامده ام که بنشینم.آمده ام تا حدیثی را که از پیامبر خدا شنیده ام،برای تو باز گویم.شنیدم که پیامبر خدا فرمود:

مَن خَلَعَ یَداً مِن طاعَةٍ،لَقِیَ اللّهَ یَومَ القِیامَةِ لا حُجَّةَ لَهُ،وَ مَن ماتَ وَ لَیسَ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ،ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً.

کسی که دست از اطاعت [ امامی ] بکشد،روز قیامت،در حالی خدا را ملاقات می کند که حجّتی ندارد و کسی که بمیرد و با [ امامی ] بیعت نکرده باشد،به مرگ جاهلی مُرده است. (1)

بنگرید که چه استادانه،سخن پیامبر خدا را در جهت مخالفت مقصود ایشان به کار می برند! این،همان پدیدۀ خطرناکی است که پیامبر خدا برای پیشگیری از آن، در این حدیث و ده ها حدیث دیگر،بِدان هشدار داده و مردم را به اطاعت از امامان حق،دعوت کرده است.هشدار پیامبر خدا به دست سیاست بازان مسلمان نما و عوامل آنان،تحریف می گردد و بدین ترتیب است که از حدیث،بر ضدّ حدیث،و از اسلام بر ضدّ اسلام،سوء استفاده می شود و سرانجام با نادیده گرفتن جایگاه امامت در جامعۀ اسلامی و به فراموشی سپردن توصیه های پیامبر صلی الله علیه و آله،عصر علم و اسلام در امّت اسلامی سپری می گردد و رجعت به جاهلیت و گم راهی،تحقّق می یابد.

بنا بر این،بدون تردید،مقصود از احادیثی که مرگِ بدون شناخت امام را مرگ جاهلی می دانند، (2)بیم دادن از عدم تمسّک به ولایت اهل بیت علیهم السلام است که ضرورت تمسّک به آنان،در حدیث ثَقَلین و غدیر و صدها حدیث دیگر،برای مردم،بیان شده است.

ص:41


1- (1) .ر.ک:ص32 ح 190.
2- (2) .مَن ماتَ وَ لَم یَعرِف إمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً (ر.ک:ص 160 ح 305).

5/4عَرضُ رِوایَةِ وُجوبِ مَعرِفَةِ الإِمامِ علیه السلام عَلی أهلِ البَیتِ علیهم السلام

197.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن یونُسَ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ،قالَ:

حَدَّثَنا حَمّادٌ عَن عَبدِ الأَعلی،قالَ:سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن قَولِ العامَّةِ:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:مَن ماتَ ولَیسَ لَهُ إمامٌ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً،فَقالَ:الحَقُّ وَاللّهِ.

198.الکافی: الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن مُعَلَّی بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَشّاءِ،عَن أحمَدَ بنِ عائِذٍ،عَنِ ابنِ اذَینَةَ،عَنِ الفُضَیلِ بنِ یَسارٍ،قالَ:اِبتَدَأَنا أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَوماً وقالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

مَن ماتَ ولَیسَ عَلَیهِ إمامٌ فَمیتَتُهُ میتَةُ جاهِلِیَّةٍ ! فَقُلتُ:قالَ ذلِکَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله؟ فَقالَ:إی وَاللّهِ قَد قالَ،قُلتُ:فَکُلُّ مَن ماتَ ولَیسَ لَهُ إمامٌ فَمیتَتُهُ میتَةُ جاهِلِیَّةٍ؟قالَ:

نَعَم.

199.الکافی: الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن مُعَلَّی بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الوَشّاءِ قالَ:حَدَّثَنی عَبدُ الکَریمِ بنُ عَمرٍو،عَنِ ابنِ أبی یَعفورٍ،قالَ:سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن قَولِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله:«مَن ماتَ ولَیسَ لَهُ إمامٌ فَمیتَتُهُ میتَةُ جاهِلِیَّةٍ»،قالَ:فَقُلتُ:میتَةُ کُفرٍ؟ قالَ:میتَةُ ضَلالٍ،قُلتُ:فَمَن ماتَ الیَومَ ولَیسَ لَهُ إمامٌ،فَمیتَتُهُ میتَةُ جاهِلِیَّةٍ؟فَقالَ:

نَعَم.

ص:42

5/4 عرضۀ روایت لزوم شناخت امام علیه السلام بر اهل بیت علیهم السلام

197.الکافی -به نقل از عبد الأعلی-:از امام صادق علیه السلام،[صحّت] سخن تودۀ مردم را که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می کنند که فرمود:هر کس بدون امام بمیرد،به مرگ جاهلی مرده است،جویا شدم.فرمود:«به خدا سوگند،حقیقت دارد». (1)

198.الکافی -به نقل از فضیل بن یسار-:روزی امام صادق علیه السلام برای ما آغاز سخن کرد و فرمود:«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:"هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد،مردنش مردنی جاهلی است"».

گفتم:این را پیامبر خدا فرموده است؟

فرمود:«آری،به خدا سوگند،او فرموده است».

گفتم:پس هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد،مرگش مرگ جاهلیت است؟ (2)

فرمود:«آری».

199.الکافی -به نقل از ابن ابی یعفور-:از امام صادق علیه السلام در بارۀ این سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که:«هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد،مرگش مرگی جاهلی است»،پرسیدم و گفتم:آیا مقصود،مردن در حال کفر است؟

فرمود:«مردن در حال گم راهی است».

گفتم:پس امروز هم هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد،مرگش مرگی جاهلی است؟

فرمود:«آری». (3)

ص:43


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 378 ح 2 ( [1]با سند معتبر).
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 376 ح 1 ( [2]با سند معتبر)،کمال الدین:ص 668 ح 11 (به نقل از محمّد بن إسماعیل از امام رضا علیه السلام )،بحار الأنوار:ج 23 ص 78 ح 7.نیز،ر.ک:تفسیر العیّاشی:ج 2 ص 303 ح 119.
3- (3) .الکافی:ج 1 ص 376 ح 2 ( [3]با سند معتبر).نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 409 ح 9، [4]کفایة الأثر:ص 292،الصراط المستقیم:ج 2 ص 232،کشف الغمّة:ج 3 ص 318.

200.المحاسن: عَنهُ (1)،عَن أبیهِ،عَنِ النَّضرِ،عَن یَحیَی الحَلَبِیِّ،عَن حُسَینِ بنِ أبِی العَلاءِ، قالَ:سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن قَولِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله:مَن ماتَ لَیسَ لَهُ إمامٌ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً.فَقالَ:

نَعَم،لَو أنَّ النّاسَ تَبِعوا عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام وتَرَکوا عَبدَ المَلِکِ بنَ مَروانَ اهتَدَوا، فَقُلنا:مَن ماتَ لا یَعرِفُ إمامَهُ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً،میتَةَ کُفرٍ؟فَقالَ:لا،میتَةَ ضَلالٍ.

201.الکافی: أحمَدُ بنُ إدریسَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ الجَبّارِ،عَن صَفوانَ،عَنِ الفُضَیلِ،عَنِ الحارِثِ بنِ المُغیرَةِ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

مَن ماتَ لا یَعرِفُ إمامَهُ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً؟قالَ:نَعَم.قُلتُ:جاهِلِیَّةً جَهلاءَ،أو جاهِلِیَّةً لا یَعرِفُ إمامَهُ؟قالَ:جاهِلِیَّةَ کُفرٍ ونِفاقٍ وضَلالٍ.

ص:44


1- (1) .أی:أحمد بن أبی عبداللّه البرقی

200.المحاسن -به نقل از حسین بن ابی العلاء-:از امام صادق علیه السلام در بارۀ این سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که:«هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد،به مرگ جاهلی مرده است»،سؤال کردم.

فرمود:«آری،اگر مردم از علی بن حسین علیه السلام پیروی می کردند و عبد الملک بن مروان را رها می ساختند،هدایت می شدند».

گفتیم:هر کس بمیرد و امامش را نشناسد،به مرگ جاهلی مرده است،[به معنای] مرگ در حال کفر است؟

فرمود:«نه،مردن در گم راهی است». (1)

201.الکافی -به نقل از حارث بن مغیره-:از امام صادق علیه السلام پرسیدم:آیا پیامبر خدا فرموده است:«هر کس بمیرد و امامش را نشناسد،به مرگ جاهلی مرده است»؟

فرمود:«آری».

گفتم:جاهلیت محض،یا جاهلیتی که امامش را نشناسد؟

فرمود:«جاهلیت کفر و نفاق و گم راهی». (2)

ص:45


1- (1) .المحاسن:ج 1 ص 252 ح 476 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 23 ص 76 ح 3.نیز،ر.ک:الکافی:ج 1 ص 187 ح 11. [1]
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 377 ح 3 (با سند صحیح)،المحاسن:ج 1 ص 253 ح 478 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 8 ص 362 ح 39.نیز،ر.ک:الإمامة و التبصرة:ص 220 ح 71.

مرگ جاهلیت،اشاره به کُفر است یا گم راهی؟

پیش از این توضیح دادیم احادیثی که شناخت امامِ حق را در همۀ دوره ها واجب دانسته و مرگ بدون شناخت او را مرگ جاهلی خوانده اند،مورد اتّفاق مسلمین اند و به روشنی بر این مطلب دلالت دارند که با حذف مسئلۀ امامت و رهبری،جامعۀ اسلامی به دوران جاهلیت پیش از اسلام باز می گردد.

مفاد احادیث اخیر،در واقع تأیید و تبیین احادیثی است که مرگ بدون شناخت امام را مرگ جاهلی دانسته اند.نکتۀ قابل تأمّل در این احادیث،آن است که روایت حسین بن علا و روایت ابن ابی یعفور تصریح می کنند که مردن بدون امام،مرگ در حالت کفر نیست؛بلکه مرگ در حالت ضلالت (و گم راهی) است،و در مقابل، روایت حارث بن مغیره تصریح می نماید که مرگ بدون شناخت امام،مرگ در حال کفر و نفاق و ضلالت است.بنا بر این چگونه می توان مفاد این دو دسته از احادیث را در تبیین مرگ جاهلی با هم جمع کرد؟

برای پاسخ به این سؤال باید توجّه داشت که«کفر»معانی مختلفی دارد (1)و یکی از آنها کفر جهلی است.کفر جهلی،به معنای پنهان کردن جهل با ادّعای علم به مجهول است.کسی که جهل خود را کتمان می کند و مدّعی دانستن چیزی می شود که نمی داند،کافر نامیده می شود،همان طور که به کشاورز به دلیل پنهان کردن دانه

ص:46


1- (1) .ر.ک:مبانی شناخت:ص 300 ( [1]اقسام کفر نکوهیده).

زیر خاک،کافر اطلاق می گردد.

اگر جاهل،جهل خود را با ادّعای علم و انکار آنچه نمی داند،پنهان نکند،کافر نیست.امام صادق علیه السلام می فرماید:

لَو أنَّ العِبادَ إذا جَهِلوا وَقَفوا وَ لم یَجْحَدوا لم یَکْفُروا. (1)

اگر بندگان به هنگام ندانستن،درنگ می کردند و انکار نمی کردند،کافر نمی شدند.

ولی اگر جاهل،با انکار آنچه نمی داند،مدّعی علم شود و با این ادّعا جهل خود را بپوشاند،علاوه بر این که جاهل است،کافر نیز هست.

در مورد مسئلۀ مورد بحث-یعنی جهل به امام زمانِ هر دوران-نیز دو نوع جاهل،قابل تصوّر است:جاهلی که انکار کنندۀ امام است،و جاهلی که انکار ندارد.حدیثی که تأکید دارد مرگ بدون امام،گم راهی است نه کفر،ناظر به حال جاهلی است که مجهول خود را انکار نمی کند،و حدیثی که تصریح می کند مرگ بدون شناخت امام،مرگ کفر و نفاق و گم راهی است،ناظر به حال جاهلی است که منکِر امامت است. (2)

ص:47


1- (1) .الکافی:ج 2 ص 388 ح 19، [1]المحاسن:ج 1 ص 340 ح 700 ( [2]به نقل از امام باقر علیه السلام )،بحار الأنوار:ج 2 ص 120 ح 13. [3]نیز،ر.ک:غرر الحکم:ح 7582.
2- (2) .گفتنی است مرحوم ملّا صالح مازندرانی،بیان دیگری در شرح این احادیث دارد (ر.ک:شرح اصول الکافی،ملا صالح مازندرانی:ج10 ص 55).

6/4النَّهیُ عَن إنکارِ إمامَةِ أئِمَّةِ أهلِ البَیتِ علیهم السلام وَاتِّباعِ أئِمَّةِ الجَورِ

202.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ،عَن عَلِیِّ بنِ مَعبَدٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ خالِدٍ،عَن أبِی الحَسَنِ عَلِیِّ بنِ موسَی الرِّضا،عَن أبیهِ،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

أنَا سَیِّدُ مَن خَلَقَ اللّهُ عز و جل،وأَنَا خَیرٌ مِن جَبرَئیلَ ومیکائیلَ وإسرافیلَ وحَمَلَةِ العَرشِ،وجَمیعِ مَلائِکَةِ اللّهِ المُقَرَّبینَ،وأَنبِیاءِ اللّهِ المُرسَلینَ،وأَنَا صاحِبُ الشَّفاعَةِ وَالحَوضِ الشَّریفِ،وأَنَا وعَلِیٌّ أبَوا هذِهِ الاُمَّةِ،مَن عَرَفَنا فَقَد عَرَفَ اللّهَ عز و جل،ومَن أنکَرَنا فَقَد أنکَرَ اللّهَ عز و جل.

203.الأمالی للصدوق: حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مَسرورٍ قدس سره قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عامِرٍ،عَن عَمِّهِ عَبدِ اللّهِ بنِ عامِرٍ،عَنِ ابنِ أبی عُمَیرٍ،عَن حَمزَةَ بنِ حُمرانَ،عَن أبیهِ،عَن أبی حَمزَةَ،عَن عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ،عَن أبیهِ،عَن أمیرِ المُؤمِنینَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم،أنَّهُ جاءَ إلَیهِ رَجُلٌ فَقالَ لَهُ:یا أبَا الحَسَنِ،إنَّکَ تُدعی أمیرَ المُؤمِنینَ،فَمَن أمَّرَکَ عَلَیهِم؟قالَ علیه السلام:

اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ أمَّرَنی عَلَیهِم،فَجاءَ الرَّجُلُ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ:یا رَسولَ اللّهِ أیَصدُقُ عَلِیٌّ فیما یَقولُ:إنَّ اللّهَ أمَّرَهُ عَلی خَلقِهِ؟فَغَضِبَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قالَ:

إنَّ عَلِیّاً أمیرُ المُؤمِنینَ بِوِلایَةٍ مِنَ اللّهِ عز و جل،عَقَدَها لَهُ فَوقَ عَرشِهِ،وأَشهَدَ عَلی ذلِکَ مَلائِکَتَهُ،إنَّ عَلِیّاً خَلیفَةُ اللّهِ وحُجَّةُ اللّهِ،وإنَّهُ لَإِمامُ المُسلِمینَ،طاعَتُهُ مَقرونَةٌ بِطاعَةِ اللّهِ،ومَعصِیَتُهُ مَقرونَةٌ بِمَعصِیَةِ اللّهِ،فَمَن جَهِلَهُ فَقَد جَهِلَنی،ومَن عَرَفَهُ فَقَد عَرَفَنی، ومَن أنکَرَ إمامَتَهُ فَقَد أنکَرَ نُبُوَّتی،ومَن جَحَدَ إمرَتَهُ فَقَد جَحَدَ رِسالَتی.

ص:48

6/4 نهی از انکار امامت اهل بیت علیهم السلام و پیروی حاکمان ستمگر

202.کمال الدین -به نقل از حسین بن خالد،از امام رضا علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«من سَرور آفریده های خدای عز و جل هستم.من از جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و حاملان عرش خدا و همۀ فرشتگان مقرّبش و پیامبران فرستاده اش،برترم.من صاحب شفاعت و حوض شریف [کوثر] هستم.من و علی،پدران این امّتیم.هر کس ما را بشناسد، خدای عز و جل را شناخته است و هر کس ما را انکار کند،خدای عز و جل را انکار کرده است». (1)

203.الأمالی ،صدوق-به نقل از ابو حمزه،از امام زین العابدین علیه السلام از پدرش-:مردی نزد امیر مؤمنان-که درودهای خدا بر ایشان باد-آمد و گفت:ای ابو الحسن! تو ادّعا می کنی که امیر مؤمنان هستی.چه کسی تو را امیر آنان کرده است؟

فرمود:«خداوند-که جلالتش بِشکوه باد-مرا امیر آنان کرده است».

آن مرد نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت:ای پیامبر خدا! آیا علی راست می گوید که خداوند،او را امیر بر خلقش کرده است؟

پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین شد و سپس فرمود:«علی به موجب ولایتی که خدای عز و جل از بالای عرشش برای او منعقد کرده و فرشتگانش را بر آن گواه گرفته،امیر مؤمنان است.بی تردید، علی خلیفۀ خدا و حجّت اوست.بی گمان،او امام مسلمانان است،اطاعتش قرین اطاعت خدا و نافرمانی اش با نافرمانی خدا همراه است.هر کس او را نشناسد،مرا نشناخته است و هر کس او را بشناسد،مرا شناخته است.هر کس امامت او را انکار کند،نبوّت مرا انکار کرده است و هر کس منکر امارت او باشد،منکر رسالت من است». (2)

ص:49


1- (1) .کمال الدین:ص 261 ح 7 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 26 ص 342 ح 13.نیز،ر.ک:بصائر الدرجات:ص 412 ح 2.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 2 ص 142 ح 289.
2- (2) .الأمالی،صدوق:ص 194 ح 205 ( [1]با سند معتبر)،التحصین،ابن طاووس:ص 535،بشارة المصطفی:ص 24،بحار الأنوار:ج 36 ص 227 ح 5. [2]نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 1 ص 378 ح 146.

204.الکافی: عِدَّةٌ مِن أصحابِنا،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الوَشّاءِ،عَن داوودَ الحَمّارِ، عَنِ ابنِ أبی یَعفورٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:سَمِعتُهُ یَقولُ:

ثَلاثَةٌ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَومَ القِیامَةِ،ولا یُزَکّیهِم،ولَهُم عَذابٌ ألیمٌ:مَنِ ادّعی إمامَةً مِنَ اللّهِ لَیسَت لَهُ،ومَن جَحَدَ إماماً مِنَ اللّهِ،ومَن زَعَمَ أنَّ لَهُما فِی الإِسلامِ نَصیباً.

205.الکافی: الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن مُعَلَّی بنِ مُحَمَّدٍ قالَ:حَدَّثَنِی الوَشّاءُ قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ عُمَرَ الحَلّالُ،قالَ:قُلتُ لِأَبِی الحَسَنِ علیه السلام:أخبِرنی عَمَّن عانَدَکَ ولَم یَعرِف حَقَّکَ مِن وُلدِ فاطِمَةَ،هُوَ وسائِرُ النّاسِ سَواءٌ فِی العِقابِ؟فَقالَ:

کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام یَقولُ:عَلَیهِم ضِعفَا العِقابِ.

206.الأمالی للطوسی: أخبَرنا مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدٍ،قالَ:أخبَرَنا أبو غالِبٍ أحمَدُ بنُ مُحَمَّدٍ الزُّرارِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن هِشامِ بنِ سالِمٍ،عَن عَمّارِ بنِ موسی السّاباطِیِّ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:إنَّ أبا امَیَّةَ یوسُفَ بنَ ثابِتٍ حَدَّثَ عَنکَ أنَّکَ قُلتَ:لا یَضُرُّ مَعَ الإِیمانِ عَمَلٌ،ولا یَنفَعُ مَعَ الکُفرِ عَمَلٌ.فَقالَ علیه السلام:إنَّهُ لَم یَسأَلنی ابو أمَیَّةَ عَن تَفسیرِها،إنَّما عَنَیتُ بِهذا أنَّهُ مَن عَرَفَ الإِمامَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام وتَوَلّاهُ،ثُمَّ عَمِلَ لِنَفسِهِ بِما شاءَ مِن عَمَلِ الخَیرِ قُبِلَ مِنهُ ذلِکَ،وضوعِفَ لَهُ أضعافاً کَثیرَةً،فَانتَفَعَ بِأَعمالِ الخَیرِ مَعَ المَعرِفَةِ،فَهذا ما عَنَیتُ بِذلِکَ،وکَذلِکَ لا یَقبَلُ اللّهُ مِنَ العِبادِ الأَعمالَ الصّالِحَةَ الَّتی یَعمَلونَها إذا تَوَلَّوُا الإِمامَ الجائِرَ الَّذی لَیسَ مِنَ اللّهِ تَعالی.

فَقالَ لَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ أبی یَعفورٍ:ألَیسَ اللّهُ تَعالی قالَ: « مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (1)فَکَیفَ لا یَنفَعُ العَمَلُ الصّالِحُ مِمَّن تَوَلّی أئِمَّةَ الجَورِ؟

ص:50


1- (1) و 2.النمل:89-90. [1]

204.الکافی -به نقل از ابن ابی یعفور-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«خداوند،روز قیامت با سه کس سخن نمی گوید و آنان را پاک نمی دارد و عذابی دردناک دارند:کسی که به دروغ،ادّعای امامت از جانب خدا کند،کسی که امامی از جانب خدا را انکار کند،و هر کس که بپندارد آن دو،بهره ای از مسلمانی دارند». (1)

205.الکافی -به نقل از احمد بن عمر حلّال-:به امام کاظم علیه السلام گفتم:به من بگو:آیا عذاب کسی که با تو دشمنی می کند و حقّ فرزندی فاطمه بودنت را پاس نمی نهد،با بقّیۀ مردم یکسان است؟

فرمود:«علی بن حسین (زین العابدین علیه السلام ) می فرمود:عذاب آنان،دو چندان است». (2)

206.الأمالی ،طوسی-به نقل از عمّار بن موسی ساباطی-:به امام صادق علیه السلام گفتم:ابو امیّه یوسف بن ثابت،از شما نقل کرده که فرموده اید:با ایمان،عملی زیان نمی رساند و با کفر،عملی سود نمی بخشد.

فرمود:«ابو امیّه از تفسیر آن نپرسید! مقصود من،این بود که هر کس امام از خاندان محمّد را بشناسد و ولایتش را بپذیرد،سپس هر کار خیری را برای خود انجام دهد،از او پذیرفته می شود و پاداشش دو چندان می شود و با شناخت امام است که از اعمال خیر سود می برد.این،مقصود من بوده است،و همین گونه خداوند،اعمال شایستۀ بندگانی که ولایت حاکم ستمکارِ نصب نشده از جانب خدای متعال را پذیرفته اند،قبول نمی کند».

عبد اللّه بن ابی یعفور به ایشان گفت:آیا خدای متعال نفرموده است:«هر کس نیکی به میان آورد،پاداشی بهتر از آن خواهد داشت،و آنان از هراس آن روز ایمن اند»؟پس چگونه عمل شایسته به پذیرندۀ حاکمان ستمکار سودی نمی بخشد؟

امام صادق علیه السلام فرمود:«آیا می دانی که مقصود خدای متعال از کار نیک در این آیه چیست؟به خدا سوگند،آن،شناخت امام و اطاعت از اوست،و خدای عز و جل فرموده است:

ص:51


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 373 ح 4 ( [1]با سند صحیح) و ص 374 ح 12،الغیبة،نعمانی:ص 112 ح 3 ( [2]هر دو منبع با سند معتبر)،تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 178 ح 64،بحار الأنوار:ج 7 ص 212 ح 113.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 377 ح 2 ( [3]با سند معتبر).

فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

وهَل تَدری مَا الحَسَنَةُ الَّتی عَناهَا اللّهُ تَعالی فی هذِهِ الآیَةِ؟هِیَ وَاللّهِ مَعرِفَةُ الإِمامِ وطاعَتُهُ،وقالَ عز و جل: «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (1)وإنَّما أرادَ بِالسَّیِّئَةِ إنکارَ الإِمامِ الَّذی هُوَ مِنَ اللّهِ تَعالی.

ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:مَن جاءَ یَومَ القِیامَةِ بِوِلایَةِ إمامٍ جائِرٍ لَیسَ مِنَ اللّهِ،وجاءَ مُنکِراً لِحَقِّنا،جاحِداً بِوِلایَتِنا،أکَبَّهُ اللّهُ تَعالی یَومَ القِیامَةِ فِی النّارِ.

207.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ،عَن صَفوانَ بنِ یَحیی،عَنِ العَلاءِ بنِ رَزینٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

کُلُّ مَن دانَ اللّهَ عز و جل بِعِبادَةٍ یَجهَدُ فیها نَفسَهُ ولا إمامَ لَهُ مِنَ اللّهِ فَسَعیُهُ غَیرُ مَقبولٍ...

وَاعلَم یا مُحَمَّدُ،أنَّ أئِمَّةَ الجَورِ وأَتباعَهُم لَمَعزولونَ عَن دینِ اللّهِ،قَد ضَلّوا وأَضَلّوا، فَأَعمالُهُمُ الَّتی یَعمَلونَها «کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمّا کَسَبُوا عَلی شَیْءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ » (2).

راجع:ص 20 ح 175.

7/4النَّهیُ عَن إنکارِ واحِدٍ مِن أئِمَّةِ أهلِ البَیتِ علیهم السلام

208.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ أحمَدَ بنِ الوَلیدِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ الصَّفّارُ،وَالحَسَنُ بنُ مَتّیلٍ الدَّقّاقُ،وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ

ص:52


1- (1) .النمل:9. [1]
2- (2) .إبراهیم:18. [2]

«هر کس کار زشتی بیاورد،صورت هایشان در دوزخ فرو می افتد.آیا جز به آنچه کردند،مجازات شدند؟»و مقصود او،از کار زشت،انکار امامی است که از جانب خدای متعال باشد».

سپس امام صادق علیه السلام فرمود:«هر کس روز قیامت به ولایت امامِ ستمکاری نصب نشده از جانب خدا [به محشر] وارد شود و منکر حقّ ما و رد کنندۀ ولایت ما باشد، خدای متعال،او را در روز قیامت به آتش می اندازد». (1)

207.الکافی -به نقل از محمّد بن مسلم-:امام باقر علیه السلام فرمود:«هر کس با عبادتی طاقت فرسا،خداوند عز و جل را بندگی کند،امّا پیشوایی از جانب خداوند نداشته باشد، عبادتش پذیرفته نیست....

بدان-ای محمّد-که پیشوایانِ ستم و پیروان آنان،از دین خدا برکنارند.خود، گم راه اند و [مردم را] به گم راهی می افکنند.کارهایی که انجام می دهند،همانند خاکستری است که در یک روز طوفانی،تندبادی بر آن بِوَزد،[یعنی] از کردارشان چیزی دستگیرشان نمی شود.این است گم راهیِ دور و دراز». (2)

ر.ک:ص 21 ح 175.

7/4 نهی از انکار حتّی یک امام از اهل بیت علیهم السلام

208.کمال الدین -به نقل از عبد اللّه بن مسکان-:امام صادق علیه السلام فرمود:«هر کس یک نفر

ص:53


1- (1) .الأمالی،طوسی:ص 417 ح 939 (با سند معتبر)،تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 411 ح 21،بحار الأنوار:ج 27 ص 170 ح 11.نیز،ر.ک:المحاسن:ج 1 ص 268 باب«قبول العمل»،المقنعة:ص 32.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 183 ح 8، [1]المحاسن:ج 1 ص 177 ح 275 (هر دو منبع با سند صحیح)،الغیبة،نعمانی:ص 127 ح 2 ( [2]با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 23 ص 87 ح 30.

جَمیعاً،قالوا:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ ویَعقوبُ بنُ یَزیدَ وإبراهیمُ بنُ هاشِمٍ جَمیعاً،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ وصَفوانِ بنِ یَحیی جَمیعاً،عَنِ عَبدِ اللّهِ بنِ مُسکانَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

مَن أنکَرَ واحِداً مِنَ الأَحیاءِ،فَقَد أنکَرَ الأَمواتَ.

8/4النَّهیُ عَن إنکارِ إمامَةِ الإِمامِ القائِمِ علیه السلام

209.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ الهَمَدانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَن غِیاثِ بنِ إبراهیمَ التَّمیمِیِّ، عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن أبیهِ،عَن آبائِهِ علیهم السلام قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

مَن أنکَرَ القائِمَ مِن وُلدی فَقَد أنکَرَنی.

210.کمال الدین: حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ أحمَدَ بنِ إدریسَ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا أبی،عَن أیّوبَ بنِ نوحٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن صَفوانَ بنِ مِهرانَ،عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أنَّهُ قالَ:

«مَن أقَرَّ بِجَمیعِ الأَئِمَّةِ وجَحَدَ المَهدِیَّ،کانَ کَمَن أقَرَّ بِجَمیعِ الأَنبِیاءِ وجَحَدَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نُبُوَّتَهُ»فَقیلَ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ فَمَنِ المَهدِیُّ مِن وُلدِکَ؟قالَ:

الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِ،یَغیبُ عَنکُم شَخصُهُ،ولا یَحِلُّ لَکُم تَسمِیَتُهُ.

211.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ یَحیَی العَطّارُ رضی الله عنه قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنا موسَی بنُ جَعفَرِ بنِ وَهبٍ البَغدادِیُّ،قالَ:سَمِعتُ أبا مُحَمَّدٍ الحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ علیهما السلام یَقولُ:

ص:54

[امام] زنده را انکار کند،[امامانِ] مرده را انکار کرده است». (1)

8/4 نهی از انکار امامت امام قائم علیه السلام

209.کمال الدین -به نقل از غیاث بن ابراهیم تمیمی،از امام صادق علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هر کس [امام] قائم از فرزندانم را انکار کند،مرا انکار کرده است». (2)

210.کمال الدین -به نقل از صفوان بن مهران-:امام صادق علیه السلام فرمود:«هر کس به همۀ امامان اقرار کند،امّا منکر مهدی باشد،همانند کسی است که به همۀ پیامبران اقرار کند،ولی منکر پیامبریِ محمّد صلی الله علیه و آله باشد».

گفته شد:ای فرزند پیامبر خدا ! مهدیِ از نسل تو،کیست؟

فرمود:«پنجمین از نسلِ هفتمین،که بدنش از شما غایب است و بردن نام او،بر شما روا نیست». (3)

211.کمال الدین -به نقل از موسی بن جعفر بن وهب بغدادی-:شنیدم که امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید:«گویی می بینم که پس از من در جانشین من اختلاف کرده اید.به هوش باشید! کسی که امامان پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را بپذیرد،امّا فرزند مرا انکار کند،مانند کسی است که همۀ پیامبران و فرستادگان او را بپذیرد،ولی نبوّت

ص:55


1- (1) .کمال الدین:ص 410 ح 2 (با سند صحیح) و ح 1،الإمامة و التبصرة:ص 230 ح 79 (با سند صحیح)،الغیبة،نعمانی:ص 129 ح 4 ( [1]با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 23 ص 95 ح 1.
2- (2) .کمال الدین:ص 412 ح 8 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 51 ص 73 ح 20.
3- (3) .کمال الدین:ص 333 ح 1 با سند معتبر وص 411 ح 5 (هر دو منبع با سند معتبر) وص 338 ح 12 عن عبد اللّه بن أبی یعفور،أعلام الوری:ج 2 ص 234،کشف الغمّة:ج 3 ص 313، [2]بحار الأنوار:ج 51 ص 143 ح 4.

کَأَنّی بِکُم وقَدِ اختَلَفتُم بَعدی فِی الخَلَفِ مِنّی،أما إنَّ المُقِرَّ بِالأَئِمَّةِ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،المُنکِرَ لِوَلَدی،کَمَن أقَرَّ بِجَمیعِ أنبِیاءِ اللّهِ ورُسُلِهِ.ثُمَّ أنکَرَ نُبُوَّةَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،وَالمُنکِرَ لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،کَمَن أنکَرَ جَمیعَ أنبِیاءِ اللّهِ؛لِأَنَّ طاعَةَ آخِرِنا کَطاعَةِ أوَّلِنا،وَالمُنکِرَ لِآخِرِنا کَالمُنکِرِ لِأَوَّلِنا.أما إنَّ لِوَلَدی غَیبَةً یَرتابُ فیهَا النّاسُ، إلّا مَن عَصَمَهُ اللّهُ عز و جل.

212.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ عَبدِ اللّهِ الوَرّاقُ قالَ:حَدَّثَنا أبُو الحُسَینِ مُحَمَّدُ بنُ جَعفَرٍ الأَسَدِیُّ رضی الله عنه قالَ:حَدَّثَنا موسَی بنُ عِمرانَ النَّخَعِیُّ،عَن عَمِّهِ الحُسَینِ بنِ یَزیدَ النَّوفَلِیِّ،عَن غِیاثِ بنِ إبراهیمَ،عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن أبیهِ،عَن آبائِهِ علیهم السلام قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

مَن أنکَرَ القائِمَ مِن وُلدی فی زَمانِ غَیبَتِهِ (فَ) ماتَ (فَقَد ماتَ) میتَةً جاهِلِیَّةً.

214.کمال الدین: حَدَّثَنا عَبدُ الواحِدِ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عُبدوسٍ النَّیسابورِیُّ العَطّارُ رضی الله عنه قالَ:

حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ قُتَیبَةَ النَّیسابورِیُّ،عَن حَمدانَ بنِ سُلَیمانَ قالَ:حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ الهَمدانِیُّ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ الفَضلِ الهاشِمِیِّ،عَن هِشامِ بنِ سالِمٍ،عَنِ الصّادق جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ علیهم السلام قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

القائِمُ مِن وُلدِی اسمُهُ اسمی،وکُنیَتُهُ کُنیَتی،وشَمائِلُهُ (1)شَمائِلی،وسُنَّتُهُ سُنَّتی، یُقیمُ النّاسَ عَلی مِلَّتی وشَریعَتی،ویَدعوهُم إلی کِتابِ رَبّی عز و جل،مَن أطاعَهُ فَقَد أطاعَنی،ومَن عَصاهُ فَقَد عَصانی،ومَن أنکَرَهُ فی غَیبَتِهِ فَقَد أنکَرَنی،ومَن کَذَّبَهُ فَقَد کَذَّبَنی،ومَن صَدَّقَهُ فَقَد صَدَّقَنی،إلَی اللّهِ أشکُو المُکَذِّبینَ لی فی أمرِهِ، وَالجاحِدینَ لِقَولی فی شَأنِهِ،وَالمُضِلّینَ لِاُمَّتی عَن طَریقَتِهِ «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا

ص:56


1- (1) .الشِّمالُ:الطبعُ والخُلُقُ والجمع شمائل ( تاج العروس:ج 14 ص 388«شمل»).

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را انکار کند و منکر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مانند کسی است که همۀ پیامبران خدا را انکار کرده باشد؛زیرا اطاعت آخرینِ ما،مانند اطاعت از اوّلینِ ما،و انکار آخرینِ ما،مانند انکار اوّلینِ ماست.هان! فرزندم غیبتی دارد که مردم در آن به تردید می افتند،جز آن که خدای عز و جل نگاهش دارد». (1)

212.کمال الدین -به نقل از غیاث بن ابراهیم،از امام صادق علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هر کس قائم از فرزندانم را در روزگار غیبتش انکار کند و در همان حال بمیرد،به مرگ جاهلی مرده است». (2)

214.کمال الدین -به نقل از هشام بن سالم،از امام صادق علیه السلام،از پدرش،از جدّش علیهم السلام-:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«قائم،از فرزندان من است.نامش،نام من،کنیه اش کنیۀ من، خُلق و خوی او،خُلق و خوی من،و شیوه اش شیوۀ من است.مردم را به دین و آیین من می آورد و آنان را به کتاب خدایم عز و جل فرا می خواند.هر کس او را اطاعت کند،مرا اطاعت کرده است و هر کس او را نافرمانی کند،مرا نافرمانی کرده است.هر کس او را در روزگار غیبتش انکار کند،مرا انکار کرده است و هر کس او را تکذیب کند،مرا تکذیب کرده است.هر کس او را تصدیق کند،مرا تصدیق کرده است.از تکذیب کنندگان من در بارۀ او،و منکران سخنم در شأن او،و کسانی که امّتم را از راه او به بیراهه می برند،به خدا شکایت می کنم«و کسانی که ستم کرده اند،به زودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه بر خواهند گشت»». (3)

ص:57


1- (1) .کمال الدین:ص 409 ح 8 (با سند معتبر)،أعلام الوری:ج 2 ص 252،کشف الغمّة:ج 3 ص 317،الصراط المستقیم:ج 2 ص 232،بحار الأنوار:ج 51 ص 160 ح 6.
2- (2) .کمال الدین:ص 412 ح 12 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 51 ص 73 ح 21.نیز،ر.ک:الغیبة،طوسی:ص 290 ح 247.
3- (3) .کمال الدین:ص 411 ح 6، [1]أعلام الوری:ج 2 ص 227، [2]بحار الأنوار:ج 51 ص 73 ح 19. [3]

أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» (1).

9/4حُکمُ مَن لا یَقدِرُ عَلی مَعرِفَةِ الإِمامِ علیه السلام

14 2.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عِیسی ویَعقُوبَ بنِ یَزیدَ جَمِیعاً،عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ فَضّالٍ،عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ مَنصُورٍ،عَن رَجُلٍ-وَاسمُهُ عُمَرُ بنُ عَبدِ العَزِیزِ-،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:قالَ:

إذا أصبَحتَ وأَمسیتَ لا تَری إماماً تَأتَمُّ بِهِ،فَأَحبِب مَن کُنتَ تُحِبُّ (2)،وأبغِض مَن کُنتَ تُبغِضُ (3)،حَتّی یُظهِرَهُ اللّهُ عز و جل.

215.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ ابنِ فَضّالٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ العَطّارِ،عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن مَنصورٍ،عَمَّن ذَکَرَهُ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:

قُلتُ:إذا أصبَحتُ وأَمسَیتُ لا أری إماماً أئتَمُّ بِهِ ما أصنَعُ؟

قالَ:فَأَحِبَّ مَن کُنتَ تُحِبُّ،وأَبغِض مَن کُنتَ تُبغِضُ،حَتّی یُظهِرَهُ اللّهُ عز و جل.

216.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ أبی نَجرانَ، عَن عِیسَی بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عُمَرَ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام، قالَ:قُلتُ لَهُ:إن کانَ کَونٌ-ولا أرانِیَ اللّهُ ذلِکَ-فَبِمَن أئتَمُّ؟

ص:58


1- (1) .الشعراء:227. [1]
2- (2) .أی:من الأئمّة،ولا ترجع عن الاعتقاد بإمامتهم،وحبّهم یقتضی العمل بما بقی بینهم من آثارهم والرجوع إلی رواة أخبارهم.ویحتمل تعمیم من یشمل الرواة والعلماء الربّانیین،الذین کانوا یرجعون إلیهم عند ظهور الإمام علیه السلام،إذا لم یمکن الوصول إلیه (مرآة العقول:ج 4 ص 59). [2]
3- (3) .أی:من أئمّة الجور وأتباعهم،وهو یستلزم الاجتناب عن طریقتهم من البدع والأهواء والقیاسات والاستحسانات (مرآة العقول:ج 4 ص 59). [3]

9/4 تکلیف کسی که توان شناخت امام علیه السلام را ندارد

214.کمال الدین -به نقل از عمر بن عبد العزیز-:امام صادق علیه السلام فرمود:«هر گاه وضعی پیش آمد که امامی را ندیدی تا از او پیروی کنی،کسی را که دوست می داشته ای، دوست بدار (1)و کسی را که دشمن می داشته ای، (2)دشمن بدار،تا این که خداوند عز و جل او را آشکار گرداند». (3)

215.الکافی -به نقل از منصور،از کسی که او نامش را برد-:به امام صادق علیه السلام گفتم:هر گاه زمانی آمد که امامی را ندیدم [و حضور نداشت] تا از او پیروی نمایم،چه کنم؟

فرمود:«کسی را که دوست می داشتی،دوست بدار و کسی را که دشمن می داشتی،دشمن بدار،تا آن که خداوند عز و جل او را آشکار سازد». (4)

216.الکافی -به نقل از عیسی بن عبد اللّه-:به امام صادق علیه السلام گفتم:اگر [برای شما] پیشامدی کند-و خدا نکند که آن روز را ببینم-،چه کسی را امام خود قرار دهم؟

امام صادق علیه السلام به فرزندش موسی علیه السلام اشاره فرمود.

گفتم:اگر برای موسی پیشامدی کرد،چه کسی را امام خود گردانم؟

فرمود:«فرزندش را».

ص:59


1- (1) .یعنی:از ائمّه علیهم السلام و از اعتقاد به امامت آنان،دست بر مدار.البتّه دوست داشتن آنان،اقتضا دارد که به آنچه ازآثارشان باقی مانده است،عمل شود و به راویان اخبارشان مراجعه شود،و احتمالاً می توان آن را تعمیم داد که شامل راویان و علمای ربّانی بشود؛همانان که در زمان روی کار آمدن امام نیز،کسانی که امکان دسترسی به او (امام) را ندارند،به آنان مراجعه می کنند.
2- (2) .یعنی:پیشوایان باطل و ستم پیروان آنان.و این،مستلزم دوری کردن از راه و رسم آنان،یعنی بدعت ها و عقاید باطل و قیاس و استحسانات است.
3- (3) .کمال الدین:ص 348 ح 37،الغیبة،نعمانی:ص 158 ح 3، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 148 ح 71.
4- (4) .الکافی:ج 1 ص 342 ح 28. [2]

قالَ:فَأَومَأَ إلَی ابنِهِ موسی علیه السلام.

قُلتُ:فَإِن حَدَثَ بِموسی حَدَثٌ فَبِمَن أئتَمُّ؟

قالَ:بِوَلَدِهِ.

قُلتُ:فَإِن حَدَثَ بِوَلَدِهِ حَدَثٌ وتَرَکَ أخاً کَبیراً وَابناً صَغیراً فَبِمَن أئتَمُّ؟

قالَ:بِوَلَدِهِ.ثُمَّ قالَ:هکَذا أبَداً.

قُلتُ:فَإِن لَم أعرِفهُ ولا أعرِفُ مَوضِعَهُ؟

قالَ:تَقولُ:اللّهُمَّ إنّی أتَوَلّی مَن بَقِیَ مِن حُجَجِکَ مِن وُلدِ الإِمامِ الماضی،فَإِنَّ ذلِکَ یُجزیکَ إن شاءَ اللّهُ. (1)

217.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی رحمه الله قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،عَن أیّوبَ بنِ نوحٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَن جَمیلِ بنِ دَرّاجٍ،عَن زُرارَةَ،قالَ:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

یَأتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ یَغیبُ عَنهُم إمامُهُم،فَقُلتُ لَهُ:ما یَصنَعُ النّاسُ فی ذلِکَ الزَّمانِ؟قالَ:یَتَمَسَّکونَ بِالأَمرِ الَّذی هُم عَلَیهِ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم.

218.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی ومُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ أحمَدَ بنِ الوَلیدِ رَضِیَ اللّهُ عَنهُما، قالا:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ الصَّفّارُ،عَنِ العَبّاسِ بنِ مَعروفٍ،عَن عَلِیِّ بنِ مَهزِیارَ،عَنِ الحَسَنِ بن مَحبوبٍ،عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَن إسحاقَ بنِ جَریرٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ سِنانٍ قالَ:

دَخَلتُ أنَا وأَبی عَلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام فَقالَ:فَکَیفَ أنتُم إذا صِرتُم فی حالٍ لا

ص:60


1- (1) .لیس فی الإرشاد ذیله من«قلت:فان لم أعرفه...»

گفتم:اگر برای فرزندش پیشامدی کرد و برادر بزرگ و پسر کوچکی (1)از خود بر جای نهاد،کدام یک را امامِ خود قرار دهم؟

فرمود:«فرزندش را»و سپس فرمود:«به همین ترتیب تا ابد».

گفتم:اگر او را نشناختم و جایش را ندانستم [،چه کنم]؟

فرمود:«می گویی:"بار خدایا! من پیرو حجّتِ باقی ماندۀ تو از فرزندانِ امام قبلی هستم".همین،برایت کافی است [و رفع تکلیف می کند]،به خواست خدا». (2)

217.کمال الدین -به نقل از زراره-:امام صادق علیه السلام فرمود:«زمانی بر مردم فرا می رسد که امامشان از آنان غایب است».

گفتم:مردم در آن زمان،چه کنند؟

فرمود:«بر عقیدۀ خویش (امامت) استوار بمانند تا برایشان آشکار گردد». (3)

218.کمال الدین -به نقل از عبد اللّه بن سنان-:من و پدرم خدمت امام صادق علیه السلام رسیدیم.

ایشان فرمود:«چه می کنید آن گاه که وضعی پیش آید که در آن،نه امام هدایتگری ببینید و نه نشانه ای نمایان،و از آن وضع،تنها کسی به سلامت می رَهَد که چونان دعای شخص در حال غرق شدن،دعا کند؟!».

پدرم گفت:هر گاه این بلا بیاید،چه کنیم؟

ص:61


1- (1) .یعنی:برادرش بزرگ تر از پسرش بود.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 309 ح 7، [1]کمال الدین:ص 416 ح 7،الإرشاد:ج 2 ص 218،بحار الأنوار:ج 25 ص253 ح 11.
3- (3) .کمال الدین:ص 350 ح 44 (با سند صحیح)،الغیبة،نعمانی:ص 158 ح 2 ( [2]به نقل از حارث بن مغیره،با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 52 ص 149 ح 75.

تَرَونَ فیها إمامَ هُدیً،ولا عَلَماً یُری،ولا یَنجو مِنها إلّامَن دَعا دُعاءَ الغَریقِ؟

فَقالَ لَهُ أبی:إذا وَقَعَ هذا لَیلاً (1)فَکَیفَ نَصنَعُ؟

فَقالَ:أمّا أنتَ فَلا تُدرِکُهُ،فَإِذا کانَ ذلِکَ،فَتَمَسَّکوا بِما فی أیدیکُم حَتّی یَتَّضِحَ لَکُمُ الأَمرُ.

219.کمال الدین: حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ عَلِیِّ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ المُغیرَةِ الکوفِیُّ رحمه الله،قالَ:حَدَّثَنی جَدِّی الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ،عَنِ العَبّاسِ بنِ عامِرٍ القَصَبانِیِّ، عَن عُمَرَ بنِ أبانٍ الکَلبِیِّ،عَن أبانِ بنِ تَغلِبَ،قالَ:قالَ لی أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:یَأتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ یُصیبُهُم فیهِ سَبطَةٌ،یَأرِزُ (2)العِلمُ فیها بَینَ المَسجِدَینِ کَما تَأرِزُ الحَیَّةُ فی جُحرِها،یَعنی بَینَ مَکَّةَ وَالمَدینَةِ،فَبَینَما هُم کَذلِکَ إذ أطلَعَ اللّهُ عز و جل لَهُم نَجمَهُم.

قالَ:قُلتُ:ومَا السَّبطَةُ؟قالَ:الفَترَةُ وَالغَیبَةُ لِإِمامِکُم.

قالَ:قُلتُ:فَکَیفَ نَصنَعُ فیما بَینَ ذلِکَ؟

فَقالَ:کونوا عَلی ما أنتُم عَلَیهِ حَتّی یُطلِعَ اللّهُ لَکُم نَجمَکُم.

220.کمال الدین: بِهذَا الإِسنادِ (3)عَن مُحَمَّدِ بنِ مَسعودٍ،قالَ:حَدَّثَنی جَبرَئیلُ بنُ أحمَدَ قالَ:حَدَّثَنی موسَی بنُ جَعفَرِ بنِ وَهبٍ البَغدادِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ عیسی، عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَنِ القاسِمِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن أبانٍ عَنِ الحارِثِ بنِ المُغیرَةِ، قالَ:سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام:هَل یَکونُ النّاسُ فی حالٍ لا یَعرِفونَ الإِمامَ؟فَقالَ:

قَد کانَ یُقالُ ذلِکَ،قُلتُ:فَکَیفَ یَصنَعونَ؟

ص:62


1- (1) .فی الغیبة للنعمانی:«البلاء»بدل«لیلاً».
2- (2) .أرزت الحیَّةُ:لاذت بجحرها ورجعت إلیه ( تاج العروس:ج 8 ص 4« [1]أرز»).
3- (3) .أی:المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی رضی الله عنه،قال:حدّثنا جعفر بن محمّد بن مسعود.

امام فرمود:«تو چنان وضعی را درک نخواهی کرد؛امّا هر گاه چنین شد،آنچه را در دست دارید،محکم بگیرید تا آن که حقیقت برایتان آشکار شود [و امام ظهور کند]». (1)

219.کمال الدین -به نقل از ابان بن تغلب-:امام صادق علیه السلام به من فرمود:«زمانی بر مردم می آید که در آن،دچار "سَبطه" می شوند.در آن سبطه،علم همانند مار که در سوراخش می خزد،میان دو مسجد در مکّه (مسجد الحرام) و در مدینه (مسجد النبی) می خزد و جمع می شود،و مردم در این حال اند که ناگهان،خداوند عز و جل ستارۀ آنان را برایشان طالع می کند».

گفتم:سَبطه چیست؟

فرمود:«فترت و غیبت امامتان».

گفتم:در چنان وضعی،وظیفۀ ما چیست؟

فرمود:«بر عقیدۀ خود بمانید،تا آن هنگام که خداوند عز و جل ستارۀ شما را برایتان طالع کند». (2)

220.کمال الدین -به نقل از حارث بن مغیره-:از امام صادق علیه السلام پرسیدم:آیا ممکن است وضعی پیش آید که مردم،امام را نشناسند؟

فرمود:«ممکن است چنین شود».

گفتم:در این صورت،چه کنند [و تکلیفشان چیست]؟

فرمود:«به همان امر نخست،چنگ زنند تا دیگری برایشان آشکار شود». (3)

ص:63


1- (1) .کمال الدین:348 ح 40،الغیبة،نعمانی:ص 159 ح 4 ( [1]هر دو منبع با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 52 ص 133.
2- (2) .کمال الدین:ص 349 ح 41 (با سند صحیح)،الغیبة،نعمانی:ص 159 ح 6، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 134 ح 38.
3- (3) .کمال الدین:ص351 ح47 ( [3]با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج27 ص297 ح6. [4]نیز،ر.ک:الغیبة،نعمانی:ص58 ح21.

قالَ:یَتَعَلَّقونَ بِالأَمرِ الأَوَّلِ،حَتّی یَستَبینَ لَهُمُ الآخِرُ.

221.الإمامة والتبصرة: عَنهُ (1)،عَن عَلِیِّ بنِ إسماعیلَ وعَبدِ اللّهِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن صَفوانَ بنِ یَحیی،عَن یَعقوبَ بنِ شُعَیبٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:قُلتُ لَهُ:إذا هَلَکَ الإِمامُ،فَبَلَغَ قَوماً بِحَضرَتِهِم.قالَ:

یَخرُجونَ فِی الطَّلَبِ،فَإِنَّهُم لا یَزالونَ فی عُذرٍ ما داموا فِی الطَّلَبِ.قُلتُ:

یَخرُجونَ کُلُّهُم،أو یَکفیهِم أن یَخرُجَ بَعضُهُم؟قالَ:

إنَّ اللّهَ عز و جل یَقولُ: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ » (2)قالَ:هؤُلاءِ المُقیمونَ فی سَعَةٍ،حَتّی یَرجِعَ إلَیهِم أصحابُهُم.

222.رجال الکشّی: حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ قُولَوَیهِ،قالَ:حَدَّثَنی سَعدٌ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عِیسی؛ومُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ المِسمَعِیُّ،عَن عَلِیِّ بنِ أسباطٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ زُرارَةَ،عَن أبیهِ،قالَ:بَعَثَ زُرارَةُ عُبَیداً ابنَهُ یَسأَلُ عَن خَبَرِ أبِی الحَسَنِ علیه السلام، فَجاءَهُ المَوتُ قَبلَ رُجوعِ عُبَیدٍ إلَیهِ،فَأَخَذَ المُصحَفَ فَأَعلاهُ فوقَ رَأسِهِ وقالَ:إنَّ الإِمامَ بَعدَ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ مَنِ اسمُهُ بَینَ الدَّفَتَینِ فی جُملَةِ القُرآنِ،مَنصوصٌ عَلَیهِ مِنَ الَّذینَ أوجَبَ اللّهُ طاعَتَهُم عَلی خَلقِهِ أنَا مُؤمِنٌ بِهِ.

قالَ:فَاُخبِرَ بِذلِکَ أبُو الحَسَنِ الأَوَّلُ علیه السلام،فَقالَ:وَاللّهِ،کانَ زُرارَةُ مُهاجِراً إلَی اللّهِ تَعالی.

راجع:ص 10 ح166 وص 12 ح167

ص:64


1- (1) .أی:عبداللّه بن جعفر الحمیری.
2- (2) .التوبة:122. [1]

221.الإمامة و التبصرة -به نقل از یعقوب بن شعیب-:به امام صادق علیه السلام گفتم:هنگامی که امام از دنیا می رود و خبرش به افرادی که در جای خود هستند می رسد [،چه کنند]؟

فرمود:«در جستجوی امام بیرون می آیند و تا آن گاه که در جستجو هستند، معذورند».

گفتم:همۀ آنان به جستجو برخیزند یا برخی هم بیرون بیایند،کافی است؟

فرمود:«خداوند عز و جل می فرماید:«چرا از هر فرقه ای از آنان،دسته ای کوچ نمی کنند تا در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان باز گشتند،بیم دهند؟! باشد که آنان [ از کیفر الهی ] بترسند».اینان که مانده اند،مشکل و تنگنایی ندارند تا یارانشان [که برای جستجو رفته اند،] به سوی آنان باز گردند». (1)

222.رجال الکشّی -به نقل از عبد اللّه بن زراره-:زُراره،فرزندش عُبید را فرستاد تا در بارۀ امام کاظم علیه السلام پرس و جو کند؛امّا پیش از مراجعت عُبید،مرگ به سراغ زراره آمد.

[در حال احتضار] قرآن را برداشت و بالای سرش گرفت و گفت:امامِ بعد از جعفر بن محمّد،کسی است که نامش در این کتاب،در ضمن قرآن است و از جانب کسانی تعیین شده که خداوند،فرمان برداری از آنان را بر خلقش واجب ساخته است،و من به او ایمان دارم.

این رویداد،به امام کاظم علیه السلام خبر داده شد.ایشان فرمود:«به خدا سوگند،زراره مهاجر به سوی خداوند متعال است». (2)

ر.ک:ص 11 ح 166 و ص 13 ح 167.

ص:65


1- (1) .الإمامة و التبصرة:ص 88 ح 76،علل الشرائع:ص 591 ح 41 (هر دو منبع با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 27 ص 295 ح 2.
2- (2) .رجال الکشّی:ج 1 ص 372 ش 254،معجم رجال الحدیث:ج 7 ص 232 ش 5.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 75،التحریر الطاووسی:ص 125،بحار الأنوار:ج 47 ص 339 ح 19.

ص:66

پژوهشی در بارۀ وظیفۀ شخص ناتوان از شناخت امام علیه السلام

اشاره

موضوع مسئله در احادیثی که گذشت،بیان تکلیف کسی است که معتقد به امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است،امّا پس از درگذشت امام پیشین،شناخت امام بعدی و اطاعت اوامر او،برایش دشوار یا ناممکن است.بر اساس احادیث این باب،پیروان اهل بیت علیهم السلام در چنین شرایطی،سه وظیفه دارند:

1-تلاش برای شناخت امام علیه السلام

این تکلیف،در صورتی است که امام،حاضر باشد؛ولی به دلایل سیاسی یا غیر سیاسی،شخص امام،مجهول است.در این صورت،وظیفۀ پیروان امام پیشین، تلاش برای شناخت امام بعدی است،چنان که زراره فرزند خود را برای مشخّص کردن امامِ پس از امام صادق علیه السلام،به مدینه اعزام کرد. (1)

2-اعتقاد اجمالی به امام عصر علیه السلام

در صورتی که به هر دلیل،معرفت تفصیلیِ امام بعدی میسّر نباشد،اعتقاد اجمالی به ولایت و امامت وی کافی است،چه امام،حاضر باشد و شناخت تفصیلیِ او نیاز به زمان داشته باشد،یا غایب باشد و در دسترس نباشد.در روایت عیسی بن عبد اللّه به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است:

تقول:اللّهُمَّ إنّی أتَولّی مَن بَقِیَ مِن حُجَجِکَ مِن وُلدِ الإِمامِ الماضی. (2)

ص:67


1- (1) .ر.ک:ص 64 ح 222.
2- (2) .ر.ک:ص 58 ح 216.

می گویی:خدایا! من ولایت آن کسی را می پذیرم که از حجّت های تو و از نسل امام پیشین،باقی مانده است.

3-عمل طبق احکام قرآن و سنّت

وظیفۀ عملیِ کسانی که به امام عصر خود دسترسی ندارند،تمسّک به قرآن و سنّت پیامبر خداست، (1)چنان که در غالب احادیث این باب،بر آن تأکید شده است،مانند:

یَتَمَسَّکونَ بِالأَمرِ الَّذی هُم عَلَیهِ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم. (2)

به همان چیزی که بدان پایبندند،تمسّک کنند،تا آن گاه که حقیقت بر آنان روشن گردد.

بنا بر این،در زمان غیبت امام عصر علیه السلام که دسترسی به وی و اطاعت از اوامر او، برای یکایک مسلمانان مقدور نیست،بر اساس احادیثی که بر وجوب معرفت امام زمان دلالت دارند،بر آنان واجب است که برای شناخت او و اعتقاد به امامتش تلاش کنند و در انجام دادن وظایف فردی و اجتماعی،طبق احادیث این باب،به قرآن و سنّت و ره نمودهای امامان پیشین عمل کنند،یا بر اساس اجتهاد خود،یا بر مبنای تقلید از مجتهد،و یا از طریق احتیاط،عمل نمایند.

بر این اساس،مقصود از احادیثی که دلالت دارند تا امامی شناخته نشود،حجّت الهی بر مردم تمام نیست، (3)این است که شرط حجّیت تنجیزی و وجوب اطاعت از اوامر امام،معرفت اوست و اگر کسی در شناخت امام زنده و حاضر،کوتاهی نکرده باشد،معذور است.بدیهی است که این معنا موجب نمی گردد که اوامر امامان پیشین حجّیت نداشته باشند،یا تلاش برای شناخت امام کنونی و اعتقاد اجمالی به وی،

ص:68


1- (1) .بدیهی است که ره نمودهای اهل بیت علیهم السلام،چیزی جز تبیین کتاب خدا و سنّت پیامبر خدا نیست.
2- (2) .ر.ک:ص 60 ح 217. [1]
3- (3) .ر.ک:الکافی:ج 1 ص 177 ح 2، [2]بحار الأنوار:ج 49 ص 267 ح 8 ( [3]به نقل از امام صادق علیه السلام:«إنّ الحُجَّةَ لاتَقوم للّهِ ِ عز و جل عَلی خَلقِهِ إلّابإمامٍ حَتّی یُعْرَف؛حجّت خدا بر بندگانش به وسیلۀ امام،آن گاه تمام می شود که آن امام،شناخته شود»).نیز،ر.ک:الاختصاص:ص 268،بحار الأنوار:ج 23 ص 2 ح 1.

ضروری نباشد.

امّا در مورد گزارش هایی که حاکی از آن است که زراره هنگام مرگ،شناخت دقیقی از امامت امام کاظم علیه السلام نداشته، (1)چند نکته قابل توجّه است:

1.غالب گزارش هایی که بدانها اشاره شد،فاقد سند معتبرند. (2)تنها دو روایت معتبر وجود دارد که دلالت دارند که زراره،پیش از مرگ،نماینده ای را برای تحقیق در بارۀ جانشین امام صادق علیه السلام به مدینه فرستاد و او با ایمان اجمالی به امام هفتم از دنیا رفت. (3)

2.با عنایت به اختناق حاکم در آن دوران، (4)مصالح سیاسی ایجاب می کرد که زراره،موضوع امامت امام کاظم علیه السلام را آشکار نکند و هدف او از اعزام پسرش به مدینه-چنان که از امام رضا علیه السلام روایت شده-،این بود که ببیند وظیفۀ او چیست و آیا اجازه دارد بر خلاف جوّ سیاسی حاکم،کاری انجام دهد.متن روایت،که ابراهیم بن محمّد هَمْدانی آن را نقل می کند،چنین است:

قُلتُ لِلرِّضا علیه السلام:یَا بنَ رَسولِ اللّهِ! أخبِرنی عَن زُرارَةَ،هَل کانَ یَعرِفُ حَقَّ أبیکَ علیه السلام؟فَقالَ:نَعَم.فَقُلتُ لَهُ:فَلِمَ بَعَثَ ابنَهُ عُبَیدَاللّهِ لِیَتَعَرَّفَ الخَبَرَ إلی مَن أوصَی الصّادِقُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام؟فَقالَ:إنَّ زُرارَةَ کانَ یَعرِفُ أمرَ أبی علیه السلام وَ نَصَّ أبیهِ عَلَیهِ،وَ إنَّما بَعَثَ ابنَهُ لِیَتَعَرَّفَ مِن أبی علیه السلام هَل یَجوزُ لَهُ أن یَرفَعَ التَّقِیَّةَ فی إظهارِ أمرِهِ وَ نَصِّ أبیهِ عَلَیهِ،وَ أنَّهُ لَمّا أبطَأَ عَنهُ ابنُهُ طولِبَ بِإِظهارِ قَولِهِ فی أبی علیه السلام،فَلَم یُحِبَّ أن یُقدِمَ عَلی ذلِکَ دونَ أمرِهِ،فَرَفَعَ المُصحَفَ وَ قالَ:اللّهُمَّ إنَّ

ص:69


1- (1) .ر.ک:ص 64 ح 222 و رجال الکشّی:ج 1 ص 371-373 ش 251-256،کمال الدین:ص 75.
2- (2) .معجم رجال الحدیث:ج 8 ص 237-239.
3- (3) .رجال الکشّی:ص 372 ش 254 و 255.نیز،ر.ک:همین دانش نامه ص 64 ح 222.
4- (4) .امام صادق علیه السلام برای مصون ماندن امام هفتم علیه السلام از خطرات احتمالی،پنج نفر را به عنوان وصیّ خویش معیّن نمود که منصور دوانیقی،یکی از این افراد بود.با این شیوه،توطئۀ منصور برای به قتل رساندن امام هفتم علیه السلام نقش بر آب شد (الکافی:ج 1 ص 310 ح 13 و 14،المناقب،ابن شهرآشوب:ج 3 ص 434).

إمامی مَن أثبَتَ هذَا المُصحَفُ إمامَتَهُ مِن وُلدِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ. (1)

به امام رضا علیه السلام گفتم:ای پسر پیامبر خدا! در بارۀ زراره برایم بگو که آیا پدرت را به امامت قبول داشت؟فرمود:«آری».به ایشان گفتم:پس چرا پسرش عبید اللّه را فرستاد تا از وصیّ امام جعفر صادق علیه السلام خبر بگیرد؟فرمود:«زراره حقّ امامت پدرم و نصّ پدرش بر [امامتِ] او را به رسمیت می شناخت و دلیل اعزام پسرش برای خبر گرفتن از وضعیت پدرم،این بود که بداند آیا تقیّه را در اظهار امامت او و نصّ پدرش بر آن را کنار بگذارد یا نه.و وقتی پسرش عبید اللّه طول داد و از او درخواست شد که نظرش را در بارۀ پدرم بدهد،از آن جا که دوست نداشت بدون دستور امام،اقدام به آن کند،قرآن را روی دست گرفت و چنین گفت:«خداوندا ! همانا امام من،کسی از فرزندان امام صادق علیه السلام است که این قرآن،امامتش را تأیید کرده باشد».

3.با توجّه به احادیث فراوانی که به امامت امام کاظم علیه السلام تصریح دارند (2)و با علم به شخصیت و وجاهت زراره در میان اصحاب،می توان گفت که زراره سال ها قبل از شهادت امام صادق علیه السلام،در بارۀ امام بعدی،شناخت کافی داشته است.

4.برخی از گزارش ها دلالت دارند که زراره،پس از وفات امام صادق علیه السلام، حدود دو سال زنده بوده است؛زیرا او در سال 150 هجری قمری وفات کرده است. (3)در این صورت،نمی توان پذیرفت که او در این مدّت نسبتاً طولانی، نتوانسته جانشین امام صادق علیه السلام را بشناسد.

بر این اساس و با عنایت به موقعیت علمی زراره و شهرت احادیث مربوط به

ص:70


1- (1) .کمال الدین:ص 75، [1]بحار الأنوار:ج 47 ص 338 ح 18. [2]
2- (2) .بیش از سی روایت در این زمینه وجود دارد (ر.ک:الکافی:ج 1 ص 307 [3] باب«الإشارة و النصّ علی أبی الحسن موسی علیه السلام»،الإرشاد:ج 2 ص 216« [4]فصل فی النصّ علی إمامة موسی بن جعفر علیهما السلام بالإمامة من أبیه»،الإمامة و التبصرة:ص 66 باب«إمامة موسی بن جعفر علیه السلام»و ص 71 باب«إبطال إمامة إسماعیل بن جعفر»و ص 72 باب«إبطال إمامة عبد اللّه بن جعفر»).
3- (3) .رجال النجاشی:ج1 ص397 ش 461،رجال الطوسی:ص 210 ش 2744.

عدد امامان اهل بیت علیهم السلام در روزگار وی و بویژه با توجّه به حدیثی که از امام رضا علیه السلام در توجیه اقدام زراره گذشت،باید گفت که نه تنها زراره به امامت امام کاظم علیه السلام معرفت لازم را داشته،بلکه مطابق نظر شیخ طوسی، (1)بی تردید باید زراره را از اصحاب امام کاظم علیه السلام نیز دانست.

ص:71


1- (1) .رجال الطوسی:ص 337 ش 5010.

الفصل الخامس: إشارات القرآن وبشاراته 1/5ظُهورُ دینِ الحَقِّ فِی العالَمِ

الکتاب

«یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ* هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» . (1)

«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» . (2)

«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً» . (3)

الحدیث

223 .کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ موسَی بنِ المُتَوَکِّلِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ السَّعدَآبادِیُّ،عَن أحمَدَ بنِ أبی عَبدِ اللّهِ البَرقِیِّ،عَن أبیهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ

ص:72


1- (1) .الصف:8 و 9. [1]
2- (2) .التوبة:33. [2]
3- (3) .الفتح:28. [3]

فصل پنجم:اشارت ها و بشارت های قرآن

1/5 ظهور دین حق در جهان

قرآن

«می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند،در حالی که خداوند،تمام کنندۀ نور [دین] خویش است،هر چند کافران را ناخوش آید».

«اوست که پیامبر خویش را با هدایت و دین حق روانه کرد تا آن را بر همۀ دین ها چیره کند،هر چند مشرکان را ناخوش آید».

«اوست که پیامبر خویش را با هدایت و دین حق روانه کرد تا آن را بر همۀ دین ها چیره کند،و گواه بودن خداوند،کافی است».

حدیث

223.کمال الدین -به نقل از ابو بصیر-:امام صادق علیه السلام در بارۀ سخن خدای عز و جل:«اوست که پیامبر خویش را با هدایت و دین حق روانه کرد تا آن را بر همۀ دین ها چیره کند،و گواه بودن خداوند، کافی است»فرمود:«به خدا سوگند،هنوز تأویل آن به وقوع نپیوسته است و به وقوع نخواهد پیوست تا آن که قائم خروج کند،و چون قائم خروج کند،

ص:73

أبی عُمَیرٍ،عَن عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبی بَصیرٍ،قالَ:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام-فی قَولِ اللّهِ عز و جل: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً » -فَقالَ:

وَاللّهِ ما نَزَلَ تَأویلُها بَعدُ،ولا یَنزِلُ تَأویلُها حَتّی یَخرُجَ القائِمُ علیه السلام،فَإِذا خَرَجَ القائِمُ علیه السلام لَم یَبقَ کافِرٌ بِاللّهِ العَظیمِ،ولا مُشرِکٌ بِالإِمامِ،إلّاکَرِهَ خُروجَهُ،حَتّی أن لَو کانَ کافِراً أو مُشرِکاً فی بَطنِ صَخرَةٍ لَقالَت:یا مُؤمِنُ،فی بَطنی کافِرٌ فَاکسِرنی وَاقتُلهُ. (1)

224.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ الهَمَدانِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ،عَن عَبدِ السَّلامِ بنِ صالِحٍ الهِرَوِیِّ،قالَ:أخبَرَنا وَکیعُ بنُ الجَرّاحِ،عَنِ الرَّبیعِ بنِ سَعدٍ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ سَلیطٍ،قالَ:قالَ الحُسَینُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام:

مِنَّا اثنا عَشَرَ مَهدِیّاً،أوَّلُهُم أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ،وآخِرُهُمُ التّاسِعُ مِن وُلدی،وهُوَ الإِمامُ القائِمُ بِالحَقِّ،یُحیِی اللّهُ بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِهِا،ویُظهِرُ بِهِ دینَ الحَقِّ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ ولَو کَرِهَ المُشرِکونَ،لَهُ غَیبَةٌ یَرتَدُّ فیها أقوامٌ،ویَثبُتُ فیها عَلَی الدّینِ آخَرونَ فَیُؤذَونَ،ویُقالُ لَهُم: «مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» ؟ (2)

أما إنَّ الصّابِرَ فی غَیبَتِهِ عَلَی الأَذی وَالتَّکذیبِ،بِمَنزِلَةِ المُجاهِدِ بِالسَّیفِ بَینَ یَدَی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله.

225.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بن عِصامٍ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَعقوبَ

ص:74


1- (1) .ولیس فی تفسیر العیاشی ذیله:«حتّی أن لو کان...».
2- (2) .یونس:48. [1]

هیچ کافر به خدای بزرگ و مشرک به امامی باقی نخواهد ماند مگر آن که خروج امام را ناخوش می دارد،تا آن جا که اگر کافر یا مشرکی در دل صخره ای باشد،صخره می گوید:ای مؤمن! کافری در دل من است.مرا بشکن و او را بکش». (1)

224.کمال الدین -به نقل از عبد الرحمان بن سلیط-:امام حسین علیه السلام فرمود:«دوازده هدایت یافته از ما هستند که نخستین آنها،امیر مؤمنان،علی بن ابی طالب،و آخرین آنها،نهمین نفر از نسل من است و او امام قیام کننده به حق است.خداوند،زمین را پس از مردنش با او زنده می کند و دین حق را بر همۀ دین ها با دستان او چیره می کند،هر چند مشرکان را خوش نیاید.او را غیبتی است که گروه هایی در آن مرتد می شوند و برخی دیگر بر دین،استوار می مانند؛امّا آزار می بینند و به ایشان گفته می شود:اگر راست می گویید،«این وعده[ی ظهور] کی محقّق می شود؟».

به هوش که شکیبا بر آزار و تکذیب در غیبت او،هم درجۀ جهادگری است که پیش روی پیامبر خدا شمشیر می زند». (2)

225.کمال الدین -به نقل از محمّد بن مسلم ثقفی-:شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرماید:«قائم ما،با وحشت افتادن [در دل دشمنانش] یاری می شود و با نصرت الهی تأیید می گردد.زمین برایش پیچیده می شود و گنج ها برایش آشکار می شوند،و خدای عز و جل

ص:75


1- (1) .کمال الدین:ص 670 ح 16 (با سند معتبر)،العدد القویّة:ص 69 ح 104،تأویل الآیات الظاهرة:ج 2 ص 688 ح7،تفسیر فرات:ص 481 ح 627،تفسیر العیّاشی:ج 2 ص 87 ح 52 (به نقل از سماعه)،بحار الأنوار:ج 52 ص 324 ح 36.
2- (2) .کمال الدین:ص 317 ح 3،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 68 ح 36،کفایة الأثر:ص 231،أعلام الوری:ج 2 ص 194،الصراط المستقیم:ج 2 ص 111،بحار الأنوار:ج 51 ص 133 ح 4.

الکُلَینِیُّ،قالَ:حَدَّثَنَا القاسِمُ بنُ العَلاءِ،قالَ:حَدَّثَنی إسماعیلُ بنُ عَلِیٍّ القَزوِینِیُّ، قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ إسماعیلَ،عَن عاصِمِ بنِ حَمیدٍ الحَنّاطِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ الثَّقَفِیِّ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ الباقِرَ علیه السلام،یَقولُ:

القائِمُ مِنّا،مَنصورٌ بِالرُّعبِ،مُؤَیَّدٌ بِالنَّصرِ،تُطوی لَهُ الأَرضُ،وتَظهَرُ لَهُ الکُنوزُ، یَبلُغُ سُلطانُهُ المَشرِقَ وَالمَغرِبَ،ویُظهِرُ اللّهُ عز و جل بِهِ دینَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ ولَو کَرِهَ المُشرِکونَ،فَلا یَبقی فِی الأَرضِ خَرابٌ إلّاقَد عُمِّرَ،ویَنزِلُ روحُ اللّهِ عیسَی بنُ مَریَمَ علیه السلام فَیُصَلّی خَلفَهُ.

226.الکافی: عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن بَعضِ أصحابِنا،عَنِ ابنِ مَحبوبٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الفُضَیلِ،عَن أبِی الحَسَنِ الماضی علیه السلام،قالَ:سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ » ؟

قالَ:یُریدونَ لِیُطفِئوا وِلایَةَ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام بِأَفواهِهِم.

قُلتُ: «وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» ؟

قالَ:وَاللّهُ مُتِمُّ الإِمامَةِ،لِقَولِهِ عز و جل: «فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا» (1)فَالنّورُ هُوَ الإِمامُ.

قُلتُ: «أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ» ؟

قالَ:هُوَ الَّذی أمَرَ رَسولَهُ بِالوِلایَةِ لِوَصِیِّهِ،وَالوِلایَةُ هِیَ دینُ الحَقِّ.قُلتُ:

«لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» ؟

قالَ:یُظهِرُهُ عَلی جَمیعِ الأَدیانِ عِندَ قِیامِ القائِمِ.

ص:76


1- (1) .التغابن:8. [1]

دینش را بر همۀ دین ها با او چیره می کند،هر چند مشرکان را ناخوش آید.هیچ خرابی ای در زمین نمی ماند،جز آن که آباد می شود و روح خدا،عیسی بن مریم علیه السلام، فرود می آید و پشت سر او نماز می خواند». (1)

226.الکافی -به نقل از محمّد بن فضیل-:از امام کاظم علیه السلام در بارۀ سخن خدای عز و جل:

«می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند»پرسیدم.

فرمود:«می خواهند ولایت امیر مؤمنان علیه السلام را با دهان هایشان خاموش کنند».

گفتم:«و خداوند،نورش را تمام می کند»[یعنی چه؟]

فرمود:«خداوند،امامت را کامل می کند؛زیرا فرمود:«مؤمنان به خدا و پیامبرش و نوری که نازل کردیم».نور،همان امام است».

گفتم:«پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد»[یعنی چه؟]

فرمود:«او کسی است که پیامبرش را به اعلام ولایت وصیّش فرمان داد و ولایت همان دین حق است».

گفتم:«تا آن را بر همۀ دین ها چیره شازد»[یعنی چه؟].

فرمود:«[اسلام را] هنگام قیام قائم،بر همۀ دین ها چیره می کند». (2)

ص:77


1- (1) .کمال الدین:ص 330 ح 16 وص 345 ح 31 (به نقل از ابو بصیر،از امام صادق علیه السلام،با عبارت مشابه)،أعلام الوری:ج 2 ص 291،کشف الغمّة:ج 3 ص 324، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 191 ح 24.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 7 ص 388 ح 1395.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 432 ح 91، [2]تأویل الآیات الظاهرة:ج 2 ص 686 ح 5،الصراط المستقیم:ج 2 ص 74 ح 3، [3]المناقب،ابن شهرآشوب:ج 3 ص 82 ( [4]ذیل روایت،در این دو منبع آمده است)،بحار الأنوار:ج 24 ص 336 ح 59. [5]

227.کشف الغمّة: قالَ سَعیدُ بنُ جُبَیرٍ فی تَفسیرِ قَولِهِ عز و جل: «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» ،قالَ:هُوَ المَهدِیُّ مِن عِترَةِ فاطِمَةَ.

228.مجمع البیان: «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» مَعناهُ:لِیُعلِیَ دینَ الإِسلامِ عَلی جَمیعِ الأَدیانِ بِالحُجَّةِ،وَالغَلَبَةِ،وَالقَهرِ لَها،حَتّی لا یَبقی عَلی وَجهِ الأَرضِ دینٌ إلّامَغلوباً،ولا یَغلِبُ أحَدٌ أهلَ الإِسلامِ بِالحُجَّةِ،وهُم یَغلِبونَ أهلَ سائِرِ الأَدیانِ بِالحُجَّةِ.

وأَمَّا الظُّهورُ بِالغَلَبَةِ،فَهُوَ أنَّ کُلَّ طائِفَةٍ مِنَ المُسلِمینَ قَد غَلَبوا عَلی ناحِیَةٍ مِن نَواحی أهلِ الشِّرکِ،ولَحِقَهُم قَهرٌ مِن جِهَتِهِم،وقیلَ:أرادَ عِندَ نُزولِ عیسَی بنِ مَریَمَ، لا یَبقی أهلُ دینٍ إلّاأسلَمَ،أو أدَّی الجِزیَةَ،عَنِ الضَّحّاکِ.

وقالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:إنَّ ذلِکَ یَکونُ عِندَ خُروجِ المَهدِیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام،فَلا یَبقی أحَدٌ إلّاأقَرَّ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله،وهُوَ قَولُ السُّدِّیِّ.

229.تفسیر القرطبی: رُوِیَ أنَّ جَمیعَ مُلوکِ الدُّنیا کُلَّها أربَعَةٌ:مُؤمِنانِ وکافِرانِ؛ فَالمُؤمِنانِ:سُلَیمانُ بنُ داوودَ وإسکَندَرُ،وَالکافِرانِ:نُمروذُ وبُختَنَصَّرُ.

وسَیَملِکُها مِن هذِهِ الاُمَّةِ خامِسٌ؛لِقَولِهِ تَعالی: «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» وهُوَ المَهدِیُّ.

230.تفسیر القرطبی: قَولُهُ تَعالی: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ» یُریدُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله «بِالْهُدی» أی بِالفُرقانِ «وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» أی بِالحُجَّةِ وَالبَراهینِ،وقَد أظهَرَهُ عَلی شَرائِعِ الدّینِ حَتّی لا یَخفی عَلَیهِ شَیءٌ مِنها،عَنِ ابنِ عَبّاسٍ وغَیرِهِ.

ص:78

227.کشف الغمّة: سعید بن جبیر در تفسیر سخن خدای عز و جل:«تا آن را بر همۀ دین ها چیره سازد» فرمود:او مهدیِ خاندان فاطمه است. (1)

228.مجمع البیان: «تا آن را بر همۀ دین ها چیره سازد»یعنی:تا دین اسلام را بر همۀ دین ها با استدلال و قدرت و قوّت،چیره کند تا هیچ دینی در زمین نماند،جز آن که مغلوب باشد و هیچ کس بر مسلمانان با استدلال غلبه نکند؛بلکه آنان با استدلال،بر معتقدان به دیگر دین ها پیروز شوند.

امّا چیره شدن با قدرت،آن است که هر گروهی از مسلمانان بر ناحیه ای از نواحی مشرکان غلبه کنند و فشاری سخت از سوی مسلمانان بر مشرکان وارد شود.

نیز گفته شده:مقصود [از زمان غلبه بر همۀ دین ها] هنگام نزول عیسی بن مریم [از آسمان به زمین] است که هیچ یک از باورمندان به دین های دیگر نمی مانند جز آن که اسلام می آورند و یا خراج می پردازند.این سخن،از ضحّاک است.و ابو جعفر (امام باقر علیه السلام ) فرموده است:«این غلبه در زمان خروج مهدیِ خاندان محمّد است که هیچ کس نمی ماند،جز آن که به [دین] محمّد صلی الله علیه و آله گردن می نهد»و این،نظر سَدی هم هست. (2)

229.تفسیر القرطبی: روایت شده کسانی که به فرمان روایی همۀ زمین دست یافتند،چهار نفرند:

دو مؤمن و دو کافر.دو مؤمن،سلیمان بن داوود و اسکندراند و دو کافر،نمرود و بخت النصر اند و نفر پنجمی نیز از این امّت به فرمان روایی همۀ زمین دست می یابد که او همان مهدی است،به دلیل سخن خدای متعال:«تا آن را بر همۀ دین ها چیره سازد». (3)

230.تفسیر القرطبی: سخن خدای متعال:«او کسی است که پیامبرش را فرستاد»،مقصودش محمّد است که با«هدایت»یعنی وسیلۀ تمیز حق و باطل و«دین حق»یعنی دلیل و برهان، روانه اش داشت«تا آن را بر همۀ دین ها چیره سازد»،و او را بر همۀ آیین ها مسلّط کرد

ص:79


1- (1) .کشف الغمّة:ج 3 ص 280، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 98.
2- (2) .مجمع البیان:ج 5 ص 38.
3- (3) .تفسیر القرطبی:ج 11 ص 47.

وقیلَ: «لِیُظْهِرَهُ» أی لِیُظهِرَ الدّینَ دینَ الإِسلامِ عَلی کُلِّ دینٍ،قالَ أبو هُرَیرَةَ وَالضَّحّاکُ:هذا عِندَ نُزولِ عیسی علیه السلام،وقالَ السُّدِّیُّ:ذاکَ عِندَ خُروجِ المَهدِیِّ.

2/5ظُهورُ الحَقِّ وزُهوقُ الباطِلِ

الکتاب

«وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» . (1)

الحدیث

231 .الکافی: بِهذَا الإِسنادِ (2)عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام...فی قَولِهِ عز و جل: «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» ،قالَ:إذا قامَ القائِمُ علیه السلام ذَهَبَت دَولَةُ الباطِلِ.

232.الغیبة للطوسی: عَن جَماعَةٍ مِنَ الشُّیوخِ،عَن حَکیمَةَ-فیما رَوَت مِن قِصَّةِ وِلادَةِ الإِمامِ المَهدِیِّ علیه السلام-:فَإِذا أنَا بِحِسِّ سَیِّدی،وبِصَوتِ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام وهُوَ یَقولُ:یا عَمَّتی،هاتِی ابنی إلَیَّ.فَکَشَفتُ عَن سَیِّدی فَإِذا هُوَ ساجِدٌ،مُتَلَقِیّاً الأَرضَ بِمَساجِدِهِ،وعَلی ذِراعِهِ الأَیمَنِ مَکتوبٌ:جاءَ الحَقُّ وزَهَقَ الباطِلُ إنَّ الباطِلَ کانَ زَهوقاً (3).

ص:80


1- (1) .الإسراء:81. [1]
2- (2) .أی:علی بن محمّد،عن علی بن العبّاس،عن الحسن بن عبدالرحمن،عن عاصم بن حمید،عن أبی حمزة.
3- (3) .إشارة إلی الآیة«81»من سورة الإسراء. [2]

تا چیزی از آن بر او پنهان نماند.این سخن،از ابن عبّاس و غیر اوست.

و گفته شده است:«تا آن را چیره سازد»یعنی تا دین اسلام را بر هر دینی چیره کند.

ابو هریره و ضحّاک گفته اند:این،هنگام فرود آمدن عیسی است.سَدی گفته:این، هنگام خروج مهدی است. (1)

2/5 پیدایی حق و رفتن باطل

قرآن

«و بگو:حق آمد و باطل رفت.بی گمان،باطل از میان رفتنی است».

حدیث

231.الکافی -به نقل از ابو حمزه-:امام باقر علیه السلام در بارۀ سخن خدای عز و جل:«و بگو:حق آمد و باطل رفت.بی گمان،باطل از میان رفتنی است»فرمود:«هنگامی که قائم قیام کند،دولت باطل می رود». (2)

232.الغیبة ،طوسی-به نقل از گروهی از بزرگان،از حکیمه،در گزارش ولادت امام مهدی علیه السلام-:وجود سَرورم را احساس کردم و صدای امام ابو محمّد،حسن عسکری علیه السلام،را شنیدم که می گفت:«ای عمّه! پسرم را به من بده».من پرده از سَرورم بر گرفتم که دیدم در سجده است و هفت جایگاه سجده اش را روی زمین نهاده است و بر ساعد دست راستش نوشته شده است:«حق آمد و باطل رفت.بی گمان، باطل از میان رفتنی است» (3). (4)

ص:81


1- (1) .تفسیر القرطبی:ج 8 ص 121.
2- (2) .الکافی:ج 8 ص 287 ح 432، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 62 ح 62.
3- (3) .به آیۀ 130 از سورۀ اسراء اشاره دارد.
4- (4) .الغیبة،طوسی:ص 239 ح 207،بحار الأنوار:ج 51 ص 19 ح 27. [2]نیز،ر.ک:دلائل الإمامة:ص 500 ح 490 و الخرائج و الجرائح:ج 1 ص 456 ح 1 و الصراط المستقیم:ج 2 ص 210 ح 1.

3/5حَیاةُ الأَرضِ بِالعَدلِ

الکتاب

«اِعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» . (1)

الحدیث

233.کمال الدین: بِهذَا الإِسنادِ (2)،عَن أحمَدَ بنِ الحَسَنِ المیثَمِیِّ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن مُؤمِنٍ الطّاقِ،عَن سَلامِ بنِ المُستَنیرِ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام:فی قَولِ اللّهِ عز و جل: «اِعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» قالَ:

یُحییهَا اللّهُ عز و جل بِالقائِمِ علیه السلام بَعدَ مَوتِها-یَعنی بِمَوتِها (3)کُفرَ أهلِها-،وَالکافِرُ مَیِّتٌ.

234.تأویل الآیات الظاهرة: مُحَمَّدُ بنُ العَبّاسِ رحمه الله،عَن حَمیدِ بنِ زِیادٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ سَماعَةَ،(عَن أحمَدَ بنِ الحَسَنِ المیثَمِیِّ)،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن أبی جَعفَرٍ الأَحوَلِ،عَن سَلامِ بنِ المُستَنیرِ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،فی قَولِهِ عز و جل: «اِعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» -یَعنی بِمَوتِها کُفرَ أهلِها-وَالکافِرُ مَیِّتٌ،فَیُحییهَا اللّهُ بِالقائِمِ (عج) فَیَعدِلُ فیها، فَتَحیَا الأَرضُ ویَحیا أهلُها بَعدَ مَوتِهِم.

235.تأویل الآیات الظاهرة: الشَّیخُ المُفیدُ-قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ-بِإِسنادِهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ هَمّامٍ،عَن رَجُلٍ مِن أصحاب أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:سَمِعتُهُ یَقولُ:نَزَلَت هذِهِ الآیَةُ: «وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ» (4)فی أهلِ زَمانِ الغَیبَةِ،وَ«الأَمَدُ»أمَدُ الغَیبَةِ،کَأَنَّهُ أرادَ عز و جل:یا امَّةَ مُحَمَّدٍ،أو یا مَعشَرَ الشّیعَةِ،لا تَکونوا

ص:82


1- (1) .الحدید:17. [1]
2- (2) .أی:علی بن حاتم،عن حمید بن زیاد،عن الحسن بن علیّ بن سماعة.
3- (3) .فی المصدر:«بعد موتها بموتها»،والتصویب من بحار الأنوار. [2]
4- (4) .الحدید:16. [3]

3/5 زنده شدن زمین با عدالت

قرآن

«بدانید که خداوند،زمین را پس از مرگش زنده می کند.نشانه ها را برایتان روشن کردیم تا شاید دریابید».

حدیث

233.کمال الدین -به نقل از سلام بن مستنیر-:امام باقر علیه السلام در بارۀ سخن خدای متعال:«بدانید که خداوند،زمین را پس از مرگش زنده می کند.نشانه ها را برایتان روشن کردیم تا شاید دریابید» فرمود:«خداوند عز و جل زمین را پس از مرگش-یعنی پس از کفر ورزیدن زمینیان؛چرا که کافر، مرده شمرده می شود-،با دستان قائم،زنده می کند». (1)

234.تأویل الآیات الظاهرة -به نقل از سلام مستنیر-:امام باقر علیه السلام در بارۀ این سخن خداوند:

«بدانید که خداوند،زمین را بعد از مرگش زنده می کند»فرمود:«منظور،مرگ زمین با کفر ساکنان آن است.کافر،مرده است.و خداوند،زمین را با قائم،با برقراری عدالت در آن، زنده می کند.پس زمین،زنده می شود و ساکنان زمین هم پس از مرگشان زنده می شوند». (2)

235.تأویل الآیات الظاهرة -به نقل از شیخ مفید،به سندش از محمّد بن همّام،از یکی از یاران امام صادق علیه السلام-:شنیدم که امام می فرماید:«آیۀ«و مانند کسانی که پیش تر کتاب به ایشان داده شد و مدّتشان به درازا کشید و دل هایشان سخت شد و بسیاری از آنها فاسقان اند»برای مردم روزگار غیبت نازل شده است.مدّت،همان مدّت غیبت است.گویی خدای عز و جل می خواهد بفرماید:

ای امّت محمّد! یا ای شیعیان!«مانند کسانی که پیش تر کتاب به ایشان داده شد و مدّتشان به دارازا کشید»نباشید.تأویل این آیه در بارۀ مردم روزگار غیبت و ایّام ایشان و نه

ص:83


1- (1) .کمال الدین:ص 668 ح 13،العدد القویّة:ص 69 ح 103،بحار الأنوار:ج 51 ص 54 ح 37.
2- (2) .تأویل الآیات الظاهرة:ج 2 ص 663 ح 15،بحار الأنوار:ج 24 ص 325 ح 39.

«کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ» .فَتَأویلُ هذِهِ الآیَةِ جارٍ فی أهلِ زَمانِ الغَیبَةِ وأَیّامِها دونَ غَیرِهِم مِن أهلِ الأَزمِنَةِ؛لِأَنَّ اللّهَ

سُبحانَهُ نَهَی الشّیعَةَ عَنِ الشَّکِّ فی حُجَّةِ اللّهِ،وأَن یَظُنّوا أنَّ اللّهَ عز و جل یُخلِی الأَرضَ مِنها طَرفَةَ عَینٍ.قالَ:ثُمَّ قالَ علیه السلام:

ألا تَسمَعوا إلی قَولِهِ عز و جل فِی الآیَةِ التّالِیَةِ لِهذِهِ الآیَةِ: «اِعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» .أی یُحییها بِعَدلِ القائِمِ علیه السلام،بَعدَ مَوتِها بِجَورِ أئِمَّةِ الظُّلمِ وَالضَّلالِ.

راجع:ج 9 ص 168 (القسم الثانی عشر/الفصل الثانی/احیاء الارض بالعدل)

4/5وِراثَةُ الصّالِحینَ

الکتاب

«وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ» . (1)

الحدیث

236.تأویل الآیات الظاهرة: وقالَ (2)أیضاً:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن أحمَدَ بنِ الحَسَنِ،عَن أبیهِ،عَن حُسَینِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ الحَسَنِ،عَن أبیهِ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:

قَولُهُ عز و جل: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ» هُم أصحابُ المَهدِیِّ فی آخِرِ الزَّمانِ.

237.مجمع البیان: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ» قیلَ:یَعنی أرضَ الجَنَّةِ یَرِثُها عِبادِیَ المُطیعونَ،عَنِ ابنِ عَبّاسٍ وسَعیدِ بنِ جُبَیرٍ وَابنِ زَیدٍ،فَهُوَ مِثلُ قَولِهِ: «وَ أَوْرَثَنَا

ص:84


1- (1) .الأنبیاء:105. [1]
2- (2) .أی:محمّد بن العباس.

دیگر زمان ها جاری است؛زیرا خدای سبحان،شیعه را از شکّ در حجّت خدا نهی کرده است و نیز از گمان به این که خداوند،زمین را پلک به هم زدنی از آن خالی می گذارد».

سپس فرمود:«آیا سخن خدای عز و جل را در آیۀ بعد نمی شنوید که می فرماید:«بدانید که خداوند،زمین را پس از مرگش زنده می کند.ما نشانه ها را برایتان روشن کردیم تا شاید دریابید»؟ یعنی آن (زمین) را با عدالت قائم،پس از مرگش با بیداد حاکمان ستم و گم راهی، زنده می کند». (1)

ر.ک:ج 9 ص 169 (بخش دوازدهم/فصل دوم/زنده کردن زمین با عدالت)

4/5 وراثت صالحان

قرآن

«و در زبور،پس از ذکر نوشتیم که زمین را بندگان صالحم به ارث می برند».

حدیث

236.تأویل الآیات الظاهرة -به نقل از عبد اللّه بن الحسن،از پدرش-:امام باقر علیه السلام فرمود:

«[مقصود از بندگان صالح در] سخن خدای عز و جل:«زمین را بندگان صالحم به ارث می برند»، یاران مهدی علیه السلام در آخر الزمان هستند». (2)

237.مجمع البیان: «زمین را بندگان صالحم به ارث می برند».گفته شده:یعنی زمین بهشت را بندگان فرمان بردارم به ارث می برند.این،نظر ابن عبّاس،سعید بن جبیر و ابن زید است.در این صورت،مانند آیۀ«و زمین را به ارث به ما داد»و آیۀ«کسانی که پردیس را به ارث می برند»می شود.

ص:85


1- (1) .تأویل الآیات الظاهرة:ج 2 ص 662 ح 14،الغیبة،نعمانی:ص 24 ( [1]با عبارت مشابه).
2- (2) .تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 332 ح 22.

اَلْأَرْضَ» (1)،وقَولِهِ: «اَلَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ» (2).وقیلَ:هِیَ الأَرضُ المَعروفَةُ،یَرِثُها امَّةُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بِالفُتوحِ بَعدَ إجلاءِ الکُفّارِ،کَما قالَ صلی الله علیه و آله:«زُوِیَت لِیَ الأَرضُ فَأُریتُ مَشارِقَها ومَغارِبَها،وسَیَبلُغُ مُلکُ امَّتی ما زُوِیَ لی مِنها».عَنِ ابنِ عَبّاسٍ فی رِوایَةٍ اخری.

وقالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:هُم أصحابُ المَهدِیِّ علیه السلام فی آخِرِ الزَّمانِ.

238.تفسیر القمّی: قَولُهُ: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ» ،قالَ:الکُتُبُ کُلُّها ذِکرٌ «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ» قالَ:القائِمُ علیه السلام وَأصحابُهُ.

5/5إمامَةُ المُستَضعَفینَ

الکتاب

«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ» . (3)

الحدیث

239.الغیبة للطوسی: عَنهُ (4)،عَنِ الحُسَینِ بنِ مُحَمَّدٍ القطعیُّ،عَن عَلِیِّ بنِ حاتِمٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مَروانَ،عَن عُبَیدِ بنِ یَحیَی الثَّورِیِّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ،عَن عَلِیٍّ علیه السلام فی قَولِهِ تَعالی: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ » قالَ:

ص:86


1- (1) .الزمر:74.
2- (2) .المؤمنون:11. [1]
3- (3) .القصص:5. [2]
4- (4) .أی:محمّد بن علیّ.

گفته شده:مقصود،همین زمین معروف است که امّت محمّد،آن را پس از فتح و راندن کافران،به ارث می برند،همان گونه که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«زمین برایم در هم پیچید و شرق و غرب زمین را به من نشان دادند و به زودی،فرمان روایی امّتم به همه جای آن که نشانم دادند،می رسد».این سخن ابن عبّاس،مطابق با گزارشی دیگر است.

ابو جعفر (امام باقر علیه السلام ) فرموده است:«مقصود،یاران مهدی علیه السلام در آخر الزمان هستند». (1)

238.تفسیر القمّی: در بارۀ سخن خداوند:«در زبور،پس از ذکر نوشتیم»فرمود:«همۀ کتاب های آسمانی،ذکر هستند»،و در بارۀ«زمین را بندگان صالحم به ارث می برند» فرمود:«مقصود،قائم علیه السلام و یاران او هستند». (2)

5/5 امامت مستضعفان

قرآن

«و ما می خواهیم که بر مستضعفان زمین،منّت نهیم و آنان را امام و وارث [زمین] قرار دهیم».

حدیث

239.الغیبة ،طوسی:امام علی علیه السلام در بارۀ سخن خدای متعال:«و ما می خواهیم که بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را امام و وارث [زمین] قرار دهیم»فرمود:«آنان،خاندان محمّد هستند.خداوند،مهدیِ ایشان را پس از رنج و مشقّتشان بر می انگیزد

ص:87


1- (1) .مجمع البیان:ج 7 ص 106،بحار الأنوار:ج 9 ص 126.
2- (2) .تفسیر القمّی:ج 2 ص 77،بحار الأنوار:ج 51 ص 47 ح 6.

هُم آلُ مُحَمَّدٍ،یَبعَثُ اللّهُ مَهدِیَّهُم بَعدَ جَهدِهِم،فَیُعِزُّهُم،ویُذِلُّ عَدُوَّهُم.

240.نهج البلاغة عن الإمام علی علیه السلام: لَتَعطِفَنَّ الدُّنیا عَلَینا بَعدَ شِماسِها (1)،عَطفَ الضَّروسِ (2)عَلی وَلَدِها،وتَلا عَقیبَ ذلِکَ: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ » . (3)

241.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ الوَلیدِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَبدِ اللّهِ الحُسَینِ بنِ رِزقِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنی موسَی بنُ مُحَمَّدِ بنِ القاسِمِ بنِ حَمزَةَ بنِ موسَی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام،قالَ:حَدَّثَتنی حَکیمَةُ بِنتُ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسَی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام،قالَت:

...فَلَمّا کانَ فِی الیَومِ السّابِعِ [بَعدَ وِلادَةِ القائِمِ علیه السلام ] جِئتُ فَسَلَّمتُ وجَلَستُ، فَقالَ:هَلُمّی إلَیَّ ابنی،فَجِئتُ بِسَیِّدی علیه السلام،وهُوَ فِی الخِرقَةِ (4)،فَفَعَلَ بِهِ کَفِعلَتِهِ الاُولی، (5)ثُمَّ أدلی لِسانَهُ فی فیهِ کَأَنَّهُ یُغَذِّیهِ لَبَناً أو عَسَلاً،ثُمَّ قالَ:تَکَلَّم یا بُنَیَّ.

فَقالَ:أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّااللّهُ،وثَنّی بِالصَّلاةِ عَلی مُحَمَّدٍ وعَلی أمیرِ المُؤمِنینَ وعَلَی الأَئِمَّةِ الطّاهِرینَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجمَعینَ حَتّی وَقَفَ عَلی أبیهِ علیه السلام،ثُمَّ تَلا

ص:88


1- (1) .شَمْسَ الفَرَسُ شُموساً وشِماساً:استعصی علی راکبه ( مجمع البحرین:ج 2 ص 977« [1]شمس»).
2- (2) .ناقَةٌ ضَروسٌ:عَضوضٌ سیّئةُ الخُلُقِ،وقیل:هی العضوض لِتَذُبَّ عن ولدِها،وقیل:هی التی تَعَضُّ حالِبَها ومنه قولهم:هی بِجِنِّ ضِراسِها أی بِحِدثان نِتاجِها وإذا کان کذلک حامَت عن ولدها (لسان العرب:ج 6 ص 118« [2]ضرس»).
3- (3) .وفی صدر مجمع البیان:«قد صحّت الروایة عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنّه قال:والذی فلق الحبّة وبرأ النسمة لتعطفن...».
4- (4) .الخِرقَةُ:القطعةُ من الثوب ( الصحاح:ج 3 ص 225«خرق»).
5- (5) .راجع:ص 222 (قصة ولادته).

و آنان را با عزت و دشمنشان را خوار می کند». (1)

240.نهج البلاغة: امام علی علیه السلام فرمود:«دنیا پس از چموشی اش،رام ما می شود و به ماروی می آورد،مانند شتر ماده ای که [دوشنده اش را گاز می گیرد و از دادن شیر به او دریغ می ورزد و آن را برای بچّه اش نگاه می دارد و] به سوی بچّه اش باز می گردد»و به دنبال این سخن،این آیه را تلاوت کرد:«و ما می خواهیم که بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را امام و وارث [زمین] قرار دهیم». (2)

241.کمال الدین -به نقل از حکیمه خاتون،عمّۀ امام حسن عسکری علیه السلام-:هفت روز [پس از تولّد قائم علیه السلام،نزد امام عسکری] آمدم و سلام دادم و نشستم.فرمود:«پسرم را برایم بیاور».او را که در پارچه ای پیچیده شده بود،آوردم و ایشان مانند بار اوّل،او را در آغوش گرفت. (3)سپس زبانش را در دهانش فرو برد،گویی که به او شیر یا عسل می خوراند.سپس فرمود:«پسرکم! سخن بگو».او به سخن در آمد و گفت:«به یکتایی خدا شهادت می دهم»و بر محمّد و علی،امیر مؤمنان،و نیز امامان پاک-که درودهای خدا بر همۀ آنان باد-درود فرستاد تا به پدرش علیه السلام رسید و باز ایستاد.

سپس این آیه را تلاوت کرد:به نام خداوند بخشندۀ مهربان.«و ما می خواهیم که بر

ص:89


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 184 ح 143،بحار الأنوار:ج 51 ص 54 ح 35.
2- (2) .نهج البلاغة:حکمت 209، [1]خصائص الأئمّة:ص 70،مجمع البیان:ج 7 ص 375،بحار الأنوار:ج 51 ص 64 ح66.
3- (3) .ر.ک:ص 223 (ماجرای ولادت امام).

هذِهِ الآیَةَ:بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ » (1).

242.دلائل الإمامة: عَنهُ (2)قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ المِنقَرِیُّ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ زَیدٍ الدَّهّانُ،عَن مَکحولِ بنِ إبراهیمَ،عَن رُستَمِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ خالِدٍ المَخزومِیِّ،عَن سُلَیمانَ الأَعمَشِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ خَلَفٍ الطّاطُرِیِّ،عَن زاذانَ،عَن سَلمانَ رضی الله عنه،قالَ:قالَ لی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لَم یَبعَث نَبِیّاً،ولا رَسولاً،إلّاجَعَلَ لَهُ اثنَی عَشَرَ نَقیباً، فَقُلتُ:یا رَسولَ اللّهِ،لَقَد عَرَفتُ هذا مِن أهلِ الکِتابَینِ....

ثُمَّ قالَ:یا سَلمانُ،إنَّکَ مُدرِکُهُ،ومَن کانَ مِثلَکَ ومَن تَوَلّاهُ بِحَقیقَةِ المَعرِفَةِ.قالَ سَلمانُ:فَشَکَرتُ اللّهَ کَثیراً ثُمَّ قُلتُ:یا رَسولَ اللّهِ،وإنّی مُؤَجَّلٌ إلی عَهدِهِ؟

قالَ:یا سَلمانُ اقرَأ: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (3)قالَ سَلمانُ:فَاشتَدَّ بُکائی وشَوقی،ثُمَّ قُلتُ:یا رَسولَ اللّهِ، أبِعَهدٍ مِنکَ؟

فَقالَ:إی وَاللّهِ الَّذی أرسَلَ مُحَمَّداً بِالحَقِّ،مِنّی ومِن عَلِیٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَینِ وَالتِّسعَةِ،وکُلُّ مَن هُوَ مِنّا ومَعَنا ومُضامٌّ فینا،إی وَاللّهِ یا سَلمانُ،وَلَیَحضُرَنَّ

ص:90


1- (1) .القصص:5 و6. [1]
2- (2) .أی:أبی المفضّل.
3- (3) .الإسراء:5 و6. [2]

مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را امام و وارثان [زمین] قرار دهیم و آنان را در زمین،قدرت دهیم و به فرعون و هامان و سپاهشان،آنچه را از آن بیم داشتند،نشان دهیم». (1)

242.دلائل الامامة -به نقل از سلمان-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود:«خداوند-تبارک و تعالی-پیامبر و فرستاده ای را برنینگیخت،جز آن که دوازده نقیب برای او قرار داد».

گفتم:ای پیامبر خدا! این را از مسیحیان و یهودیان فرا گرفته ام....

سپس فرمود:«ای سلمان! تو او را درک می کنی و نیز هر کس مانند تو باشد و با معرفت کامل،او را ولیّ خود بداند».

خدا را فراوان شکر کردم و سپس گفتم:ای پیامبر خدا! من تا روزگار او زنده می مانم؟

فرمود:«ای سلمان! بخوان:«و چون موعد اوّلین از آن دو [کیفر طغیان بنی اسرائیل] رسید، بندگان جنگاور خود را به سوی شما روانه می کنیم تا درون خانه ها را نیز بکاوند و این وعده ای محقّق شدنی است.سپس شما را باز می گردانیم و بر آنها غلبه و شما را با اموال و پسران یاری می دهیم و تعدادتان را افزون تر می کنیم»».

گریۀ شوقم شدّت گرفت و گفتم:ای پیامبر خدا! آیا شما هم خواهید بود؟

فرمود:«آری به خدایی که محمّد را به حق روانه داشت،با من و با علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان نُه گانه،و نیز هر کس که از ما و با ما و رنج دیده در راه ماست.آری،به خدا سوگند-ای سلمان-ابلیس و سربازانش نیز حاضر خواهند بود و هر مؤمن حقیقی خواهد بود و نیز کافر حقیقی تا قصاص شود و تاوان جنایت ها

ص:91


1- (1) .کمال الدین:ص 424 ح 1،أعلام الوری:ج 2 ص 216،بحار الأنوار:ج 51 ص 3 ح 3.نیز،ر.ک:الخرائج و الجرائح:ج 1 ص 455،کشف الغمّة:ج 3 ص 288.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 228 ح 344.

إبلیسُ وجُنودُهُ وکُلُّ مَن مَحَضَ (1)الإِیمانَ مَحضاً ومَحَضَ الکُفرَ مَحضاً،حَتّی یُؤخَذَ بِالقِصاصِ وَالأَوتارِ (2)،ولا یَظلِمُ رَبُّکَ أحَداً،ویُحَقِّقُ تَأویلَ هذِهِ الآیَةِ « وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ* وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ» .

قالَ سَلمانُ:فَقُمتُ مِن بَینِ یَدَی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،وما یُبالی سَلمانُ مَتی لَقِیَ المَوتَ أوِ المَوتُ لَقِیَهُ.

243.البرهان فی تفسیر القرآن: الشَّیبانِیُّ ( فی کَشفِ البَیانِ ):رُوِیَ فی أخبارِنا عَن أبی جَعفَرٍ وأبی عَبدِ اللّهِ علیهما السلام:

إنَّ هذِهِ الآیَةَ (3)مَخصوصَةٌ بِصاحِبِ الأَمرِ الَّذی یَظهَرُ فی آخِرِ الزَّمانِ،ویُبیدُ الجَبابِرَةَ وَالفَراعِنَةَ،ویَملِکُ الأَرضَ شَرقاً وغَرباً،فَیَملَؤُها عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً.

6/5خِلافَةُ المُؤمِنینَ

« وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ » . (4)

244.الغیبة للطوسی: مُحَمَّدُ بنُ إسحاقَ المُقری،عَن عَلِیِّ بنِ العَبّاسِ المُقانِعِیِّ،عَن

ص:92


1- (1) .المَحْضُ:الخالِصُ من کلّ شیء ( النهایة:ج 4 ص 302« [1]محض»).
2- (2) .الأوتار:جمع وِتْر وهی الجنایة ( النهایة:ج 5 ص 148«وتر»).
3- (3) .«ونرید أن نمنّ...»
4- (4) .النور:55. [2]

را بدهد و خدای تو به کسی ستم نمی کند،و این آیه:«و ما می خواهیم که بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را امام و وارثان [زمین] قرار دهیم و آنان را در زمین،قدرت دهیم و به فرعون و هامان و سپاهشان،آنچه را از آن بیم داشتند،نشان دهیم»را محقّق کند».

پیش روی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ایستادم [و گفتم]:سلمان را دیگر باکی نیست که چه هنگام،مرگ را ملاقات کند یا مرگ او را ملاقات کند! (1)

243.البرهان فی تفسیر القرآن: شیبانی در کشف البیان [می گوید]:در روایت های ما از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل شده که این آیه،مخصوص صاحب الأمر است که در آخر الزمان ظهور می کند و جبّاران و فرعون ها را هلاک می سازد و شرق و غرب زمین را می گیرد و آن را از عدل پر می کند،همان گونه که از ستم پر شده است. (2)

6/5 خلافت مؤمنان

قرآن

«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند،وعده داده است که حتماً آنان را در زمین،جانشین [خود] کند،همان گونه که پیشینیان آنها را جانشین کرد و دینی را که برایشان پسندیده،به سودشان مستقر سازد و هراسشان را به ایمنی تبدیل کند.تنها مرا می پرستند و چیزی را شریکم نمی کنند و هر کس پس از آن،ناسپاسی کند،فاسق [و از دین بیرون رفته ] است».

حدیث

244.الغیبة ،طوسی-به نقل از عمرو بن هاشم-:اسحاق بن عبد اللّه بن علی بن الحسین (زین العابدین علیه السلام ) (3)در بارۀ این آیه:«به خدای آسمان و زمین،سوگند که آن حق است،

ص:93


1- (1) .دلائل الإمامة:ص 447 ح 424،مقتضب الأثر:ص 8-10 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 25 ص 6 ح 9.
2- (2) .البرهان فی تفسیر القرآن:ج 4 ص 254 ح 8099.
3- (3) .در تأویل الآیات الظاهرة،«اسحاق بن عبد اللّه،از علی بن الحسین علیه السلام»آمده است و اسحاق بن عبد اللّه،ازاصحاب امام صادق علیه السلام است.

بَکّارِ بنِ أحمَدَ،عَنِ الحَسَنِ بنِ الحُسَینِ،عَن سُفیانَ الجَریرِیِّ،عَن عَمرِو بنِ هاشِمٍ الطّائِیِّ،عَن إسحاقَ بنِ عَبدِ اللّهِ (1)بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ (2)فی هذِهِ الآیَةِ: « فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ» (3)قالَ:

قِیامُ القائِمِ علیه السلام مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله.قالَ:وفیهِ نَزَلَت: «وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ » (4)قالَ:نَزَلَت فِی المَهدِیِّ علیه السلام.

245.مجمع البیان: رَوَی العَیّاشِیُّ بِإِسنادِهِ عَن عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام أنَّهُ قَرَأَ الآیَةَ 5،وقالَ:

هُم وَاللّهِ شیعَتُنا أهلَ البَیتِ،یَفعَلُ اللّهُ ذلِکَ بِهِم عَلی یَدَی رَجُلٍ مِنّا،وهُوَ مَهدِیُّ هذِهِ الاُمَّةِ،وهُوَ الَّذی قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

لَو لَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا إلّایَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِکَ الیَومِ،حَتّی یَلِیَ رَجُلٌ مِن عِترَتی،اسمُهُ اسمی،یَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وقِسطاً،کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً.

246.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدِ بنِ عُقدَةَ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ یوسُفَ بنِ یَعقوبَ الجُعفِیُّ أبُو الحَسَنِ مِن کِتابِهِ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ مِهرانَ، قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبیهِ ووُهَیبٍ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،فی مَعنی قَولِهِ عز و جل: «وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ

ص:94


1- (1) .من أصحاب الصادق علیه السلام.
2- (2) .فی تأویل الآیات الظاهرة«عن علی بن الحسین علیه السلام».
3- (3) .الذاریات:23. [1]
4- (4) .النور:55. [2]

همچنان که سخن می گویید»،فرمود:«قیام قائم از خاندان محمّد،[منظور] است و در بارۀ آن،نازل شده است:«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند،وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین [خود] کند،همان گونه که پیشینیان آنها را جانشین کرد و دینی را که برایشان پسندیده،به سودشان مستقر سازد و هراسشان را به ایمنی تبدیل کند»». (1)

245.مجمع البیان -به نقل از عیّاشی،با سندش-:امام زین العابدین علیه السلام چون آیه (2)را خواند،فرمود:«به خدا سوگند،آنان شیعیان ما اهل بیت هستند.خداوند،آن را به دست مردی از ما برایشان به انجام می رساند و او مهدیِ این امّت و همان کسی است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:"اگر جز یک روز از دنیا نمانده باشد،خدا آن روز را طول می دهد تا مردی از خاندان من و همنام من حاکمیت یابد و زمین را از عدل و داد پر کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است"». (3)

246.الغیبة ،نعمانی-به نقل از ابو بصیر-:امام صادق علیه السلام در بارۀ سخن خدای عز و جل:«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند،وعده داده است که حتماً آنان را در زمین، جانشین [خود] کند،همان گونه که پیشینیان آنها را جانشین کرد و دینی را که برایشان پسندیده،به سودشان مستقر سازد و هراسشان را به ایمنی تبدیل کند».

ص:95


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 176 ح 133،تأویل الآیات الظاهرة:ج 2 ص 615 ح 4،بحار الأنوار:ج 51 ص 53 ح 34.نیز،ر.ک:الاحتجاج:ج 1 ص 606.
2- (2) .مقصود،آیۀ 55 از سورۀ نور است.
3- (3) .مجمع البیان:ج 7 ص 239،تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 369 ح 23.

لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً » قالَ:

نَزَلَت فِی القائِمِ وأَصحابِهِ.

247.تأویل الآیات الظاهرة: قالَ مُحَمَّدُ بنُ العَبّاسِ رضی الله عنه:رَوَی الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن مُعَلَّی بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الوَشّاءِ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ سِنانٍ قالَ:سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» ،قالَ:

نَزَلَت فی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ،وَالأَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ علیهم السلام « وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ » ،قالَ:عَنی بِهِ ظُهورَ القائِمِ علیه السلام.

248.تفسیر القمّی: قَولُهُ [تَعالی]: «وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً» نَزَلَت فِی القائِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله.

7/5إجابَةُ دُعاءِ المُضطَرِّ

«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ » . (1)

249.تفسیر القمّی: قَولُهُ [تَعالی]: «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ

ص:96


1- (1) .النمل:62. [1]

فرمود:«در بارۀ قائم و یارانش نازل شده است». (1)

247.تأویل الآیات الظاهرة -به نقل از عبد اللّه بن سنان-:از امام صادق علیه السلام در بارۀ سخن خدای عز و جل:«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند،وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین [خود] کند»پرسیدم.

فرمود:«در بارۀ علی بن ابی طالب و امامان از نسل او،نازل شده است».[در بارۀ:]«همان گونه که پیشینیان آنها را جانشین کرد و دینی را که برایشان پسندیده،به سودشان مستقر سازد و هراسشان را به ایمنی تبدیل کند»فرمود:«مقصود آیه،[روزگار] ظهور قائم است». (2)

248.تفسیر القمّی: سخن خدای متعال:«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند،وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین [خود] کند،همان گونه که پیشینیان آنها را جانشین کرد و دینی را که برایشان پسندیده،به سودشان مستقر سازد و هراسشان را به ایمنی تبدیل کند»،برای قائم از خاندان محمّد،نازل شده است. (3)

7/5 اجابت دعای درمانده

«یا کسی که دعای درمانده را چون بخواندش،اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد و شما را خلفای زمین قرار می دهد؟آیا معبودی با خدا هست؟چه کم پند می گیرید!».

249.تفسیر القمّی -به نقل از صالح بن عقبة-:امام صادق علیه السلام در بارۀ سخن خدای متعال:

«یا کسی که دعای درمانده را چون بخواندش،اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد

ص:97


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 240 ح 35، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 58 ح 50.
2- (2) .تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 368 ح 21.
3- (3) .تفسیر القمّی:ج 1 ص 14.

خُلَفاءَ الْأَرْضِ» فَإِنَّهُ حَدَّثَنی أبی،عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ فَضّالٍ،عَن صالِحِ بنِ عُقبَةَ، عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:

نَزَلَت فِی القائِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله،هُوَ وَاللّهِ المُضطَرُّ،إذا صَلّی فِی المَقامِ (1)رَکعَتَینِ ودَعَا اللّهَ فَأَجابَهُ،ویَکشِفُ السّوءَ ویَجعَلُهُ خَلیفَةً فِی الأَرضِ.

250.تفسیر القمّی: قالَ عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ فی قَولِهِ: «وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ» (2)فَإِنَّهُ حَدَّثَنی أبی،عَنِ ابنِ أبی عُمَیرٍ،عَن مَنصورِ بنِ یونُسَ،عَن أبی خالِدٍ الکابُلِیِّ،قالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:

هُوَ وَاللّهِ المُضطَرُّ فی کِتابِ اللّهِ،فی قَولِهِ: «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ» فَیَکونُ أوَّلَ مَن یُبایِعُهُ جَبرَئیلُ،ثُمَّ الثَّلاثُمِئَةِ وَالثَّلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً،فَمَن کانَ ابتُلِیَ بِالمَسیرِ وافاهُ،ومَن لَم یُبتَلَ بِالمَسیرِ فُقِدَ عَن فِراشِهِ، وهُوَ قَولُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام:«هُمُ المَفقودونَ عَن فُرُشِهِم»وذلِکَ قَولُ اللّهِ: « فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً» (3).

راجع:ج 7 ص 74 ح 1139

و ج9 ص62 (القسم الحادی عشر/الفصل السابع:

ما ورد من کلمات الإمام علیه السلام فی بدء القیام).

ص:98


1- (1) .المَقامُ:موضع القیام،ومقام إبراهیم علیه السلام:هو الحجر الّذی أثّر فیه قدمه،وکان لازقاً بالبیت فحوّله عمر ( مجمع البحرین:ج 3 ص 1526« [1]قوم»).
2- (2) .سبأ:51. [2]
3- (3) .البقرة:148. [3]

و شما را خلفای زمین قرار می دهد؟آیا معبودی با خدا هست؟چه کم پند می گیرید!»فرمود:«برای قائم از خاندان محمّد صلی الله علیه و آله نازل شده است.به خدا سوگند،مضطر (درمانده) اوست، هنگامی که در مقام ابراهیم دو رکعت نماز بخواند و خدا را بخواند و خدا هم اجابتش کند و گرفتاری اش را برطرف سازد و او را خلیفه در زمین قرار دهد». (1)

250.تفسیر القمّی -به نقل از علی بن ابراهیم،در ذیل آیۀ:«و کاش می دیدی هنگامی که کافران وحشت زده هیچ راه گریزی ندارند»-:امام باقر علیه السلام فرمود:«به خدا سوگند،مضطر در کتاب خدا در آیۀ:«یا کسی که دعای مضطر (درمانده) را چون بخواندش،اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد و شما را خلفای زمین قرار می دهد!»او (امام زمان) است و اوّلین کسی که با او بیعت می کند،جبرئیل است.سپس سیصد و سیزده مرد که هر کس در مسیر او باشد،به او می رسد و هر کس در مسیرش نباشد،از بسترش خود را به او می رساند،و آن،سخن امیر مؤمنان علیه السلام است که فرمود:"آنان از بستر خود،ناپدید می شوند"،و آن،همان سخن خداوند است که فرمود:«به خیرها بشتابید،هر کجا باشید.

خداوند،همۀ شما را فرا هم می آورد»». (2)

ر.ک:ج 7 ص 75 ح 1139

و ج9 ص63 (بخش یازدهم/فصل هفتم/گزارش هایی در باره سخنان امام علیه السلام در آغاز قیام).

ص:99


1- (1) .تفسیر القمّی:ج 2 ص 129 (با سند معتبر)،تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 403 ح 6 (به نقل از محمّد بن مسلم،از امام باقر علیه السلام،با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 51 ص 48 ح 11.
2- (2) .تفسیر القمّی:ج 2 ص 204 (با سند معتبر)،الغیبة،نعمانی:ص 181 ح 30 (به نقل از اسماعیل بن جابر) و ص 314 ح 6 (به نقل از محمّد بن مسلم) (هر دو منبع با عبارت مشابه)،تفسیر العیّاشی:ج 2 ص 56 ح 49 (به نقل از عبد الأعلی جبلی)،بحار الأنوار:ج 52 ص 315 ح 10.

ص:100

در بارۀ اشارت ها و بشارت های قرآن

اشاره

یکی از مسائل مهم و قابل بررسی در بارۀ حکومت جهانی اسلام به رهبری امام مهدی علیه السلام،این است که این موضوع تا چه اندازه در قرآن مورد توجّه قرار گرفته است و چند آیه در این زمینه در قرآن وجود دارد.

در پاسخ این سؤال می توان گفت:هر چند در قرآن،آیه ای که با صراحت از حکومت جهانی اسلام به رهبری امام مهدی علیه السلام در آخر الزمان سخن بگوید،وجود ندارد؛لیکن آیات متعدّدی،حکومت جهانی اسلام و حاکمیت ارزش های دینی و انسانی را در جهان،پیش بینی کرده اند.این آیات در کنار احادیث متواتر و قطعی که تصریح می کنند این وعدۀ الهی به رهبری امام مهدی علیه السلام در آخر الزمان تحقّق می یابد،اشاره ای روشن به حکومت جهانی ایشان دارند.از این رو باید دید که چند آیه از آیات قرآن به این واقعه اشاره دارند و میزان دلالت آنها چگونه است.

شمار آیات مرتبط با حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام

علّامۀ مجلسی رحمه الله در بحار الأنوار تحت عنوان«باب الآیات المأوّلة بقیام القائم علیه السلام» (1)77 آیه را که به قیام امام مهدی علیه السلام تأویل شده،در ضمن 66 حدیث آورده است، همچنین در کتاب معجم أحادیث الإمام المهدی (جلد پنجم) بر پایۀ شماری از احادیث،265 آیه از آیات قرآن کریم به حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام تفسیر یا

ص:101


1- (1) .بحار الأنوار:ج 51 ص 44-64. [1]

تطبیق شده است.

البته باید توجّه داشت که دلالت این آیات بر مقصود،یکسان نیست.و همۀ احادیث یاد شده معتبر نیستند. (1)بنا بر این برای استناد به آیات و احادیثِ یاد شده در مورد اشارت ها وبشارت های قرآن به حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام،بررسی دلالت آیات وارزیابی سند احادیث،ضروری است.

اقسام آیات بشارت

اشاره

به طور کلّی،آیاتی را که در منابع یاد شده،به حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام تفسیر یا تأویل شده اند،می توان به چهار دسته تقسیم کرد:

1-آیات پیشگویی کننده از جهانی شدن اسلام
اشاره

این دسته،آیاتی هستند که دلالت یا اشاره ای روشن بر جهانی شدن اسلام و حاکمیت مسلمانان بر جهان دارند،مانند:

الف-آیات فراگیر شدن دین حق

قرآن کریم در سه آیه تأکید می فرماید که روزی فرا خواهد رسید که دین حق در جهان فراگیر خواهد شد:

«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ.» (2)

اوست که پیامبر خویش را با هدایت و دین حق روانه کرد تا آن را بر همۀ دین ها چیره سازد».

ب-آیۀ حکومت صالحان بر زمین

علاوه بر قرآن،سایر کتاب های آسمانیِ پیشین نیز موضوع حاکمیت صالحان را

ص:102


1- (1) .بسیاری از روایاتی که در کتابِ یاد شده آمده است،از منابعی مانند:تفسیر فرات و تأویل الآیات الظاهرة نقل شده اند که منابع چندان اصیل و معتبری نیستند.
2- (2) .صف:آیۀ 9، [1]توبه:آیۀ 33، [2]فتح:آیۀ 28.

پیشگویی کرده اند:

«« وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ.» (1)

و در زبور،پس از ذکر نوشتیم که زمین را بندگان صالحم به ارث می برند».

در تفسیر جملۀ اوّل این آیه،سه نظریّه وجود دارد:

1.مقصود از«زبور»،کتب انبیا و مقصود از«ذکر»،لوح محفوظ است.

2.منظور از«زبور»،کتاب هایی است که بعد از تورات نازل شده و مقصود از «ذکر»،تورات است.

3.مقصود از«زبور»،کتاب داوود علیه السلام است و«ذکر»کتاب موسی علیه السلام است. (2)

در هر صورت،آیه دلالت دارد که خداوند متعال،پیش از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله سایر پیام آوران را نیز در جریان حاکمیت انسان های شایسته در جهان در آیندۀ تاریخ قرار داده است.

ج-آیۀ امامت و وراثت مستضعفان

قرآن،تصریح می نماید که خداوند،اراده نموده که امامت و رهبری جامعۀ بشر را به مستضعفان واگذار کند و آنان را وارثان حاکمیت زمین نماید:

«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ .» (3)

و ما می خواهیم که بر مستضعفان زمین،منّت نهیم و آنان را امام و وارث [زمین] قرار دهیم».

این آیه در ضمن آیات مرتبط با داستان موسی علیه السلام و بنی اسرائیل و مبارزۀ آنان با فرعونیان آمده،لیکن به روشنی بر این معنا دلالت دارد که ارادۀ تخلّف ناپذیر الهی بر

ص:103


1- (1) .انبیا:آیۀ 105. [1]
2- (2) .ر.ک:مجمع البیان:ذیل آیه.
3- (3) .قصص:آیۀ 5. [2]

این تعلّق گرفته که همواره مستضعفان در برخورد با مستکبران،پیروز شوند تا بر جهان سلطه یابند و از این رو،احادیث اهل بیت علیهم السلام آن را بر حکومت جهانی مهدی علیه السلام تطبیق کرده اند. (1)

د-آیۀ خلافت اهل ایمان و عمل صالح

خداوند متعال به گروهی از مسلمانان که اهل ایمان و عمل صالح باشند،وعده داده که در آیندۀ تاریخ به خلافت و قدرت و حکومتی دست خواهند یافت که ارزش های دینی به طور کامل در آن رعایت می شود و از آرامش مطلق برخوردار است:

« وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ » . (2)

خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند،وعده داده است که حتماً آنان را در زمین،جانشین [خود] کند،همان گونه که پیشینیان آنها را جانشین کرد و دینی را که برایشان پسندیده،به سودشان مستقر سازد و هراسشان را به ایمنی تبدیل کند.تنها مرا می پرستند و چیزی را شریکم نمی کنند و هر کس پس از آن، ناسپاسی کند،فاسق [و از دین بیرون رفته ] است».

این آیه،به روشنی دلالت دارد که خداوند متعال به برکت تلاش های جمعی از مسلمانانِ اهل ایمان و عمل نیکو،جامعه ای را پدید خواهد آورد که از آلودگی های کفر و شرک و نفاق،پاک و به تمام معنا صالح باشد؛جامعه ای که جز ارزش های دینی بر آن حاکم نباشد،مردم از آرامش کامل برخوردار باشند و ترسی از دشمنان

ص:104


1- (1) .ر.ک:ص 87 (امامت مستضعفان ).
2- (2) .نور:آیۀ 55. [1]

داخلی و خارجی نداشته باشند.

در امّت های گذشته در برخی از مقاطع تاریخ،پیروان ادیان راستین به قدرت رسیده اند-چنان که در این آیه نیز بِدان اشاره شده است-،لیکن بی تردید،تاکنون جامعه ای با حکومت ارزش های دینی و آرامش به طور مطلق،در جهان تحقّق نیافته است.از این رو کامل ترین مصداق این آیه-چنان که در احادیث اهل بیت علیهم السلام آمده -،جامعه ای است که در روزگار حکومت امام مهدی علیه السلام تحقّق خواهد یافت.

ه-آیات پایان یافتن فتنه

قرآن کریم،دو بار تأکید می فرماید که حکمت جهاد در اسلام،پایان دادن به فتنه و توطئه های مستکبران و زورگویان و حاکمیت آیین حق است.در سورۀ بقره آمده:

«فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ* وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاّ عَلَی الظّالِمِینَ .» (1)

با آنان (دشمنان جنگجو) کارزار کنید تا فتنه فرو نشیند و دین خدا پیروز باشد،و اگر دست باز داشتند،دیگر دشمنی روا نیست جز بر ستمکاران».

و نیز در سورۀ انفال می فرماید:

« وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.» (2)

و با آنان بجنگید تا آن گاه که آشوبی نماند و دین،یکسره،از آنِ خدا گردد.پس اگر باز ایستند،بی گمان،خدا به آنچه می کنند،بیناست».

در این دو آیه،هر چند فراگیر شدن دین الهی با صراحت پیشگویی نشده،لیکن تأکید بر استمرار وجوب جهاد تا پایان یافتن انواع فتنه ها و فراگیر شدن ارزش های دینی،اشارۀ روشنی به جهانی شدن اسلام در آیندۀ تاریخ است.

ص:105


1- (1) .بقره:آیۀ 192-193. [1]
2- (2) .انفال:آیۀ 39. [2]

باری،این گونه آیات که دلالت و یا اشاره ای روشن به حکومت جهانی اسلام دارند،حتّی بدون ضمیمه کردن احادیثی که در تبیینِ آنها آمده، (1)به سادگی بر نهضت جهانی امام مهدی علیه السلام تطبیق می کنند؛زیرا حکومت جهانی اسلام بدون رهبری توانمندی مانند امام مهدی علیه السلام که بر اساس احادیثی متواتر و قطعیِ شیعه و اهل سنّت در آخر الزمان قیام خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود،عملاً امکان پذیر نیست.

2-آیات اشاره کننده به حکومت جهانی اسلام
اشاره

دستۀ دوم از آیات بشارت،آیاتی هستند که دلالت روشنی بر حکومت جهانی اسلام ندارند؛لیکن با کمک احادیث اهل بیت علیهم السلام و دقّت در مضمون آنها،اشارت به بشارت حکومت جهانی اسلام به رهبری امام مهدی علیه السلام را می توان از آنها استنباط کرد:

الف-حیات زمین پس از مرگ

«اِعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ.» (2)

بدانید که خداوند،زمین را پس از مرگش زنده می کند.نشانه ها را برایتان روشن کردیم تا شاید دریابید».

این آیه به حسب ظاهر در بارۀ حیات مادّی زمین در بهار،پس از مرگ آن در زمستان است؛ولی با در نظر گرفتن آیۀ پیش از آن،که موضوع دل های مرده را مطرح کرده و نیز ذیل آن که مردم را به تأمّل در آن دعوت می نماید،می توان آن را اشاره به حیات معنوی زمین به وسیلۀ عدالت گستری به رهبری امام مهدی علیه السلام پس از مرگ زمین به ظلم و جنایت دانست،چنان که در احادیث متعدّدی به این معنا

ص:106


1- (1) .ر.ک:تفسیر العیّاشی:ج2 ص 56 ح 48،مجمع البیان:ج4 ص 466،بحار الأنوار:ج 51 ص 55 ح 41.
2- (2) .حدید:آیۀ 17. [1]

تصریح شده است،از جمله حدیثی از امام صادق علیه السلام که می فرماید:

یُحییها بِعَدلِ القائِمِ علیه السلام بَعدَ مَوتِها بِجَورِ أئِمَّةِ الظُّلمِ وَ الضَّلالِ. (1)

آن را با عدالت قائم،پس از مرگ زمین از بیداد حاکمان ستم و گم راهی،زنده می کند.

ب-پیروزی حق و نابودی باطل

«وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً.» (2)

بگو:حق آمد و باطل،نابود شد.به یقین،باطل،نابود شدنی است».

این آیه مانند شماری از آیات دیگر قرآن کریم، 3یک اصل کلّی و سنّت جاودان الهی را بیان کرده،این که در نظام آفرینش،باطل نابود می شود و حق پیروز می گردد.طبعاً بزرگ ترین مصداق این آیات،پیروزی حق و حق مداران در عصر ظهور امام مهدی علیه السلام است،چنان که از امام باقر علیه السلام روایت شده که در تبیین آیۀ یاد شده می فرماید:

إذا قامَ القائِمُ علیه السلام ذَهَبَت دَولَةُ الباطِلِ. 4

هنگامی که قائم قیام کند،دولت باطل می رود.

در آیه ای دیگر،اساسی ترین اقدامات فرمان روایان الهی در جامعه مطرح شده

ص:107


1- (1) .ر.ک:ص 84 ح 235. [1]
2- (2) .اسرا:آیۀ 81. [2]

است:

«اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ .» (1)

همان کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم،نماز بر پا می دارند و زکات می دهند و به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای ناپسند،باز می دارند؛و فرجام همۀ کارها،از آنِ خداست».

در این آیه،به پا داشتن نماز،دادن زکات،امر به معروف و نهی از منکر،به عنوان برجسته ترین ویژگی های حکومت صالحان مورد توجّه قرار گرفته است،و به حساب ظاهر،بر حکومت جهانی اسلام به رهبری امام مهدی علیه السلام دلالتی ندارد؛امّا بی تردید،کامل ترین مصداق آن،حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام است،چنان که در حدیثی از امام باقر علیه السلام نقل شده که در تبیین آیه می فرماید:

هذِهِ الآیةُ لآل محمّد صلی الله علیه و آله إلی آخر الأئمة و المَهدی و أصحابُه،یُملّکُهم اللّه مَشارِقَ الأرضِ وَ مَغارِبَها وَ یُظهِرُ الدّینَ وَ یُمیتُ اللّه بِهِ وَ أصحابِهِ البدَعَ و الباطِل کما أماتَ السُفَهاء الحَقَّ حتّی لا یُرَی أثر لِلظُّلمِ. (2)

این آیه متعلّق به خاندان محمّد صلی الله علیه و آله است؛یعنی دوازده امام و شخص امام مهدی علیه السلام و یاران او که خداوند،آنان را در شرق و غرب جهان جای می دهد و دین اسلام را غالب می گرداند و هر بدعت و باطلی را به وسیلۀ او و یارانش محو می کند،همان طور که سفیهان،حق را از میان برده اند و آن چنان عالم در آسایش به سر می برد که اثر ظلم در جایی دیده نمی شود.

3-آیات تأویل شده به قیام امام مهدی علیه السلام

دستۀ سوم،آیاتی هستند که به حسب ظاهر،حتّی اشاره ای هم به حکومت جهانی اسلام ندارند و تنها احادیث،آنها را اشاره به قیام امام مهدی علیه السلام دانسته اند،مانند این

ص:108


1- (1) .حج:آیۀ 41. [1]
2- (2) .بحار الأنوار:ج 51 ص 47 ح 9 [2]به نقل از تفسیر القمّی:ج 2 ص 87. [3]

آیات:

«وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.» (1)

می گویند:این وعده،کِی محقّق می شود،اگر راست می گویید؟».

«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ.» (2)

به آنان که جنگ بر ایشان تحمیل می شود،اجازۀ جهاد داده شد؛زیرا به آنها ستم شده است؛و خدا بر یاری آنها،کاملاً تواناست».

«قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ.» (3)

بگو:اگر آبِ در دسترس شما فرو رود،چه کسی آب گوارا برایتان می آورد؟».

وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی. (4)

و سوگند به روز،چون جلوه گری آغازد».

«وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها.» (5)

و سوگند به روز،آن گاه که روشن می شود».

«حَتّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السّاعَةَ.» (6)

تا وقتی آنچه را وعده داده می شوند،ببینند یا عذاب و یا رستاخیر را».

بدیهی است تنها در صورتی می توان این گونه آیات را بر خلاف ظاهر آنها، اشاره به حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام دانست که حدیث معتبری بر این معنا دلالت نماید؛لیکن اسناد بسیاری از احادیثی که مربوط به این دسته از آیات می شوند،از اعتبار لازم برخوردار نیستند.از این رو تفسیر و یا تأویل این آیات به

ص:109


1- (1) .یونس:آیۀ 48، [1]نمل:آیۀ 71، [2]سبأ:آیۀ 29، [3]یس:آیۀ 48، [4]ملک:آیۀ 25. [5]
2- (2) .حج:آیۀ 39. [6]
3- (3) .ملک:آیۀ 31. [7]
4- (4) .لیل:2. [8]
5- (5) .شمس:آیۀ 3. [9]
6- (6) .مریم:آیۀ 75. [10]

استناد احادیثِ یاد شده و تطبیق آنها بر قیام جهانی امام مهدی علیه السلام،نیاز به بررسی دقیق و همه جانبۀ آنها دارد.

3-آیات تطبیق شده بر یاران امام مهدی(عج)

(1)

قرآن کریم در یک دورۀ زمانی خاص و با توجّه به شأن نزول هر دسته از آیات در وقایع مختلف،نازل شده است.این آیات،گاه به مدح کسانی و گاه به ذمّ کسانی (با توجّه به وجود صفات خاصّی در آنها) پرداخته اند؛امّا قطعی است که وجود همان صفات در افراد دیگر،موجب می گردد که این مدح ها و ذم ها شامل آنان نیز شود. (2)

در احادیث اهل بیت علیهم السلام به همین روش و با این مبنا،به صراحت،آیات قرآنی بر اهل بیت علیهم السلام و انصار ایشان و نیز بر دشمنان ایشان،تطبیق شده اند.اصل این مبنا به عنوان یک قاعده در احادیث تفسیری پذیرفته و شناخته شده است و با عنوان «قاعدۀ جری و تطبیق»از آن یاد می گردد.این قاعده مستندات قرآنی و حدیثی دارد. (3)

در احادیث،این تطبیق در مواردی در بارۀ امام مهدی علیه السلام و اصحاب ایشان، انجام گرفته است.آیاتی که در احادیث،به خود امام مهدی علیه السلام تطبیق شده اند، گذشت؛امّا در بارۀ اصحاب آن امام-که به عنوان نیکان روزگار خود،به یاری ایشان خواهند شتافت-،می توان گفت که اوصاف و عملکرد آنها،مصداق آیاتِ بیانگر سنّت الهی است.

در بارۀ اصحاب امام مهدی علیه السلام با سه دسته از روایات در تطبیق،رو به رو هستیم:

دستۀ اوّل: اصحاب امام مهدی علیه السلام ذخیرۀ الهی هستند که خداوند در زمان مقرّر،

ص:110


1- (1) .این قسمت از این تحلیل به قلم پژوهشگر ارجمند حجة الاسلام والمسلمین جناب آقای رحمان ستایش نگارش یافته است.
2- (2) .المیزان:ج 1 ص 42.
3- (3) .ر.ک:شناخت نامۀ قرآن.

آنان را هر کجا که باشند گرد هم می آورد.احادیث این دسته به گونه های مختلف، سنّت الهی نصرت و یاری شدن آن امام را توسّط اصحاب خاصّ خودشان تبیین می کنند.از جمله سنّت های الهی که در این احادیث آمده اند،این مواردند:

1.جانشینی:خداوند در آیۀ شریف: «وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» ؛ (1)خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند،وعده داده است که حتماً آنان را در زمین،جانشین [خود] می کند،همان گونه که پیشینیان آنها را جانشین کرد»،سنّت جانشینیِ (استخلاف) صالحان بر زمین را مطرح کرده است.این سنّت الهی که باید در همۀ زمین تحقّق یابد،تنها به عصر امام مهدی علیه السلام و اصحاب ایشان قابل تطبیق است. (2)

2.جمع اصحاب:امام مهدی علیه السلام اصحاب خاصّی را در تمام مناطق خواهند داشت.از این رو در وقت مقرّر،خداوند،همۀ آنان را در کنار ایشان جمع خواهد کرد.در احادیث متعدّدی به این آیه: «أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛» (3)هر کجا باشید،خداوند،همۀ شما را می آورد.خداوند بر هر کاری تواناست» استشهاد شده است.بنا بر این،جای شبهه نخواهد بود که چگونه این افراد،از مناطق مختلف،به یاری امام علیه السلام می شتابند. (4)

دستۀ دوم: احادیثی که اوصاف اصحاب امام مهدی علیه السلام را تبیین می کنند.این احادیث،برخی از صفات موجود در موضوع آیات را بر اصحاب امام علیه السلام نیز تطبیق کرده اند.این اوصاف،عبارت اند از:

1.قدرت:در احادیثی،کلام لوط علیه السلام به قومش: «لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلی»

ص:111


1- (1) .نور:آیۀ 55. [1]
2- (2) .ر.ک:ص 85 (وراثت صالحان) و ص 94 ح 246.
3- (3) .بقره:آیۀ 148. [2]
4- (4) .ر.ک:ج 9 ص 216 ح1778 (بخش دوازدهم/فصل دوم/احادیث امام جواد علیه السلام )،کمال الدین:ص 688 ح 12.

رُکْنٍ شَدِیدٍ؛» (1)کاش برای رویارویی با شما نیرویی داشتم،یا می توانستم به تکیه گاهی استوار پناه ببرم»،به قوّت و قدرت اصحاب امام مهدی علیه السلام تطبیق شده است (2)همچنین آیۀ «عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ؛» (3)بندگانی از خود را که سخت جنگاور و نیرومندند،بر شما بگماریم»به قدرت و توان امام علیه السلام و اصحابش تطبیق شده است. (4)

2.صلاح:در برخی احادیث،آیۀ شریف: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ؛» (5)همانا زمین را بندگان صالحم به ارث می برند».این بندگان صالح،بر امام و اصحاب او تطبیق شده اند. (6)

3.مظلومیت:برخی احادیث،آیۀ: «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ» ؛ (7)هر که پس از ستم [ دیدنِ ] خود،یاری جوید[ و انتقام گیرد ]»و آیۀ «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ؛» (8)به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده،رخصت [ جهاد ] داده شده است؛چرا که مورد ظلم قرار گرفته اند،و البتّه خدا بر پیروزی آنان،سخت تواناست»را بر اصحاب امام مهدی علیه السلام تطبیق کرده اند. (9)

4.ظهور اثر خیر:در برخی احادیث«متوسّمان»در آیۀ شریف: « إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ؛» (10)بی گمان،در آن،نشانه هایی برای نشانه شناسان است»به معنای کسانی که آثار

ص:112


1- (1) .هود:آیۀ 80. [1]
2- (2) .ر.ک:ج 8 ص 273 (بخش یازدهم/فصل چهارم/قویدل و نیرومند)،کمال الدین:ص 673 ح 27.
3- (3) .اسراء:آیۀ 5. [2]
4- (4) .ر.ک:ج 8 ص 273 (بخش یازدهم/فصل چهارم/قویدل و نیرومند)،تفسیر العیّاشی:ج 2 ص 281 ح 21.
5- (5) .انبیاء:آیۀ 105. [3]
6- (6) .ر.ک:ص 86 ح238.
7- (7) .شورا:آیۀ 41.
8- (8) .حج:آیۀ 39. [4]
9- (9) .تفسیر القمّی:ج 2 ص 278،الغیبة،نعمانی:ص 241 ح 38،تفسیر فرات:ص 399 ح 532،تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 338 ح 16.
10- (10) .حجر:آیۀ 75. [5]

خیر بر آنها ظاهر است،به مهدی و اصحاب او تطبیق شده است. (1)

5.خدادوستی:برخی احادیث،از جمله مصادیق آیۀ: «فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ؛» (2)به زودی،خداوند،مردمی را می آورد که آنان را دوست می دارد وآنان نیز او را دوست می دارند»را اصحاب امام مهدی علیه السلام معرّفی کرده اند. (3)

6.امتحان شده:برخی از احادیث،بیانگر این مطلب اند که داستان اصحاب طالوت و آزمایش های ایشان که در آیات قرآن کریم آمده، (4)در بارۀ اصحاب امام مهدی علیه السلام هم اتّفاق خواهد افتاد. (5)

دستۀ سوم: احادیثی،عملکرد اصحاب امام مهدی علیه السلام را توصیف،و نه تنها خصوصیات فردی به لحاظ شخصی این اصحاب،بلکه صفات آنان را در مقام عمل نیز تبیین کرده اند.عملکردهای این گروه در احادیث،عبارت اند از:

1.مجاهدت:در احادیث،آیۀ شریف: «یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ؛» (6)در راه خدا جهاد می کنند»بر اصحاب امام مهدی علیه السلام تطبیق شده است. (7)

2.وسیلۀ عذاب:در برخی احادیث،آیۀ: «إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ؛» (8)یکی از دو نیکی»،بر مُردن بر اطاعت امام یا درک ظهور امام و عذاب شدن دشمنان به دست اصحاب امام مهدی، (9)و نیز آیۀ شریف: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ؛» (10)و چون تهدید آخر فرا رسد»به امام

ص:113


1- (1) .ر.ک:ج 8 ص 275 (بخش یازدهم/فصل چهارم/عابدان شب و شیران روز)،بحار الأنوار:ج 52 ص 386 ح 202.
2- (2) .مائده:آیۀ 54. [1]
3- (3) .تفسیر القمّی:ج 1 ص 170، [2]الغیبة،نعمانی:ص 316 ح 12. [3]
4- (4) . «إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ» (بقره:آیۀ 249). [4]
5- (5) .الغیبة،نعمانی:ص 316 ح 13،الغیبة،طوسی:ص 472 ح 491.
6- (6) .مائده:آیۀ 54. [5]
7- (7) .تفسیر القمّی:ج 1 ص 170. [6]
8- (8) .توبه:آیۀ 52. [7]
9- (9) .الکافی:ج 8 ص 286 ح 431. [8]
10- (10) .اسرا:آیۀ 7. [9]

مهدی علیه السلام و اصحاب او تطبیق شده است. (1)

3.برپا کنندۀ حق:در احادیث،مصداق آیۀ شریف: « الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ؛» (2)کسانی که اگر به آنها در زمین توانایی دهیم،نماز برپا می دارند و زکات می دهند و به نیکوکاری، فرمان می دهند و از زشتکاری،باز می دارند،و فرجام همۀ کارها از آنِ خداوند است»،اصحاب امام مهدی علیه السلام با بیان عملکرد ایشان بعد از تسلّط بر تمام زمین،معرّفی شده اند. (3)

با توجّه به مجموعۀ این احادیث،نماد ظهور صالحان و رسیدن به اهداف،در عصر ظهور امام مهدی علیه السلام و توسّط اصحاب ایشان به ظهور خواهد رسید.

ص:114


1- (1) .تفسیر القمّی:ج 2 ص 14. [1]
2- (2) .حج:آیۀ 41. [2]
3- (3) .ر.ک:ج 9 ص 241 ح 1803،تفسیر القمّی:ج 2 ص 87،تفسیر فرات:ص 274 ح 371.

بخش دوم:زندگی امام مهدی علیه السلام

اشاره

ص:115

الفصل الأوّل:اُسرَةُ الإِمامِ المَهدِیِّ(علیه السلام) 1/1المَهدِیُّ علیه السلام مِن أهلِ بَیتِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله

251.سنن أبی داود: حَدَّثَنا عُثمانُ بنُ أبی شَیبَةَ،حَدَّثَنَا الفَضلُ بنُ دُکَینٍ،حَدَّثَنا فِطرٌ،عَنِ القاسِمِ بنِ أبی بَزَّةَ،عَن أبِی الطُّفَیلِ،عَن عَلِیٍّ علیه السلام،عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قالَ:

لَو لَم یَبقَ مِنَ الدَّهرِ إلّایَومٌ،لَبَعَثَ اللّهُ رَجُلاً مِن أهلِ بَیتی یَملَؤُها عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً.

252.سنن ابن ماجة: حَدَّثَنا عُثمانُ بنُ أبی شَیبَةَ،حَدَّثَنا أبو داودَ الحَفَرِیُّ،حَدَّثَنا یاسینُ، عَن إبراهیمَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِیَّةِ،عَن أبیهِ،عَن عَلِیٍّ علیه السلام،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

المَهدِیُّ مِنّا أهلَ البَیتِ،یُصلِحُهُ اللّهُ فی لَیلَةٍ.

253.سنن الترمذی: حَدَّثَنا عُبَیدُ بنُ أسباطِ بنِ مُحَمَّدٍ القُرَشِیُّ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی أبی، حَدَّثَنا سُفیانُ الثَّورِیُّ،عَن عاصِمِ بنِ بَهدَلَةَ،عَن زِرٍّ،عَن عَبدِ اللّهِ قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

لا تَذهَبُ الدنُّیا حَتّی یَملِکُ العَرَبَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتی،یُواطِئُ اسمُهُ اسمی.

ص:116

فصل یکم:تبار امام مهدی علیه السلام

1/1 مهدی علیه السلام،از اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله است

251.سنن أبی داوود -به نقل از ابو الطفیل،از امام علی علیه السلام-:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«اگر جز یک روز از روزگار نمانده باشد،خداوند،مردی از اهل بیتم بر می انگیزد که آن را از عدل پر کند، همان گونه که از ستم پر شده است». (1)

252.سنن ابن ماجة -به نقل از محمّد بن حنفیّه،از امام علی علیه السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی، از ما اهل بیت است.خدا [کار او را] در یک شب،سامان می دهد». (2)

253.سنن الترمذی -به نقل از زِر،از عبد اللّه-:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«دنیا از میان نمی رود تا آن که مردی از خاندانم،و همنام من،فرمان روای عرب شود». (3)

ص:117


1- (1) .سنن أبی داوود:ج 4 ص 107 ح 4283،المعجم الکبیر:ج 10 ص 135 ح 10224 (به نقل از عبد اللّه،با عبارت مشابه)،المصنّف،ابن ابی شیبه:ج 8 ص 678 ح 194،کنز العمّال:ج 14 ص 267 ح 38675 (به نقل از مسند ابن حنبل)،المهدی المنتظر فی ضوء الأحادیث و الآثار الصحیحة:ص 233؛الطرائف:ص 176 ح 274،کشف الغمّة:ج 3 ص 227،العمدة:ص 433 ح 908،بحار الأنوار:ج 36 ص 368.
2- (2) .سنن ابن ماجة:ج 2 ص 1367 ح 4085،سلسلة الأحادیث الصحیحة:ج 5 ص 486 ح 2371،مسند ابن حنبل:ج 1 ص 183 ح 645،المصنّف،ابن ابی شیبه:ج 8 ص 678 ح 190،مسند أبی یعلی:ج 1 ص 244 ح 461،تهذیب الکمال:ج 31 ص 181 ح 6773،کنز العمّال:ج 14 ص 264 ح 38664،المهدی المنتظر فی ضوء الأحادیث و الآثار الصحیحة:ص 147؛الطرائف:ص 178 ح 284،شرح الأخبار:ج 3 ص384 ح 1259،کشف الغمّة:ج 3 ص 267، [1]العمدة:ص 439 ح 924،بحار الأنوار:ج 36 ص 369.
3- (3) .سنن الترمذی:ج 4 ص 505 ح 2230 ( [2]در این منبع آمده است:«این حدیث،حسن و صحیح است»)،مسند ابن حنبل:ج2 ص 11 ح 3572، [3]صحیح ابن حبّان:ج 13 ص 284 ح 5954 (با عبارت مشابه)،سیر أعلام النبلاء:ج 11 ص 472،المعجم الکبیر:ج 10 ص 134 ح 10218 وص 135 ح 10225 و ص 133 ح 10216،المهدی المنتظر فی ضوء الأحادیث و الآثار الصحیحة:ص 239؛دلائل الإمامة:ص477 ح 467 (با عبارت مشابه)،کشف الغمّة:ج 3 ص 266، [4]بحار الأنوار:ج 51 ص 82.

254.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،حَدَّثَنا یَحیی،عَن سُفیانَ،حَدَّثَنی عاصِمٌ،عَن زِرٍّ،عَن عَبدِ اللّهِ،عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قالَ:

لا تَذهَبُ الدُّنیا-أو لا تَنقَضِی الدُّنیا-حَتّی یَملِکَ العَرَبَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتی یُواطِئُ اسمُهُ اسمی.

255.سنن الترمذی: حَدَّثَنا عَبدُ الجَبّارِ بنُ العَلاءِ العَطّارُ،أخبَرَنا سُفیانُ بنُ عُیَینَةَ،عَن عاصِمٍ،عَن زِرٍّ،عَن عَبدِ اللّهِ،عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قالَ:

یَلی رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتی یُواطِئُ اسمُهُ اسمی.

قالَ عاصِمٌ:وأَخبَرَنا أبو صالِحٍ،عَن أبی هُرَیرَةَ،قالَ:لَو لَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا إلّا یَومٌ،لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِکَ الیَومَ حَتّی یَلِیَ. (1)

256.المستدرک علی الصحیحین: سُفیانُ الثَّورِیُّ وشُعبَةُ وزائِدَةُ وغَیرُهُم مِن أئِمَّةِ المُسلِمینَ،عَن عاصِمِ بنِ بَهدَلَةَ،عَن زِرِّ بنِ حُبَیشٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍ رضی الله عنه،عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ:

لا تَذهَبُ الأَیّامُ وَاللَّیالی حَتّی یَملِکَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتی.

257.قرب الإسناد: عَنهُ (2)،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ مَیمونَ القَدّاحِ،عَن جَعفَرٍ،عَن أبیهِ علیهما السلام،قالَ:

قالَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام:

مِنّا سَبعَةٌ خَلَقَهُمُ اللّهُ عز و جل لَم یَخلُق فِی الأَرضِ مِثلَهُم:مِنّا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله سَیِّدُ الأَوَّلینَ وَالآخِرینَ،وخاتَمُ النَّبِیّینَ،ووَصِیُّهُ خَیرُ الوَصِیّینَ،وسِبطاهُ خَیرُ الأَسباطِ حَسَناً وحُسَیناً،وسَیِّدُ الشُّهَداءِ حَمزَةُ عَمُّهُ،ومَن قَد طارَ مَعَ المَلائِکَةِ

ص:118


1- (1) .فی سنن الترمذی:قال أبو عیسی:وفی الباب عن علیّ وأبی سعید واُمّ سلمة و أبی هریرة.
2- (2) .أی:محمّد بن عیسی.

254.مسند ابن حنبل -به نقل از زر،از عبد اللّه-:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«دنیا از میان نمی رود»یا «پایان نمی گیرد،تا آن که مردی از خاندانم و همنام من،فرمان روای عرب شود». (1)

255.سنن الترمذی: عبد اللّه گفت:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«مردی از خاندانم که همنام من است، ولایت می یابد».

ابو هریره گفت:اگر تنها یک روز از دنیا مانده باشد،خداوند،آن را طولانی می کند تا او ولایت یابد. (2)

256.المستدرک علی الصحیحین -به نقل از زِرّ بن حُبَیش،از عبد اللّه بن مسعود-:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«روزگار به پایان نمی رسد،مگر آن که مردی از خاندانم فرمان روا می شود». (3)

257.قرب الإسناد -به نقل از جعفر،از پدرانش-:امام علی علیه السلام فرمود:«هفت نفر از ما هستند که خدای عز و جل مانندشان را در زمین نیافریده است:از ماست پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، سَرور اوّلین و آخرین و خاتم پیامبران،و وصیّ او،بهترینِ وصیّان و دو سبط او، بهترینِ سبطها،حسن و حسین،و سَرور شهیدان،حمزه عموی او،و جعفر،کسی که با فرشتگان پرواز کرد،و قائم». (4)

ص:119


1- (1) .مسند ابن حنبل:ج 2 ص 123 ح 4098 (شعیب ارنؤوط در تعلیقه اش بر مسند ابن حنبل:ج 6 ص 45،گفته است:«اسناد این خبر به خاطر وجود عاصم،حسن است،و بقیّۀ رجال خبر،ثقه و از رجال بخاری و مسلم اند»)،المعجم الکبیر:ج 10 ص 135 ح 10223 وص134 ح 10217 وص 136 ح 10228،کنز العمّال:ج 14 ص 263 ح 38655؛بشارة المصطفی:ص 281.
2- (2) .سنن الترمذی:ج 4 ص 505 ح 2231 ( محمّد بن عیسی بن سوره گفته است:«این حدیث،حسن صحیح است»)،سنن أبی داوود:ج 4 ص 106 ح 4282 (با عبارت مشابه)،سنن ابن ماجة:ج 2 ص 928 ح 2779 (به نقل از ابو هریرة،از پیامبر صلی الله علیه و آله با عبارت مشابه)،کنز العمّال:ج 14 ص264 ح 38661.
3- (3) .المستدرک علی الصحیحین:ج4 ص489 ح8364 (ذهبی در تلخیص المستدرک گفته است:حدیث،صحیح است)،المعجم الکبیر:ج10 ص134 ح10219 وص136 ح10227،مسند ابن حنبل:ج4 ص36 ح11130،صحیح ابن حبّان:ج 15 ص 238 ح 6826 (هر دو منبع به نقل از ابو سعید،با عبارت مشابه)،کنز العمّال:ج 14 ص270 ح 38689؛العمدة:ص 436 ح 919،کشف الغمّة:ج 3 ص 277 (به نقل از جابر،با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 51 ص 96.
4- (4) .قرب الإسناد:ص 25 ح 84 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 22 ص 275 ح 24. [1]

جَعفَرٌ،وَالقائِمُ.

258.الکافی: الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ الأَشعَرِیُّ،عَن مُعَلَّی بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الوَشّاءِ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أحمَدَ بنِ عُمَرَ،قالَ:قالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام وأَتاهُ رَجُلٌ فَقالَ لَهُ:إنَّکُم أهلُ بَیتِ رَحمَةٍ اختَصَّکُمُ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی بِها.فَقالَ لَهُ:

کَذلِکَ نَحنُ وَالحَمدُ للّهِ ِ،لا نُدخِلُ أحَداً فی ضَلالَةٍ ولا نُخرِجُهُ مِن هُدیً،إنَّ الدُّنیا لا تَذهَبُ حَتّی یَبعَثَ اللّهُ عز و جل رَجُلاً مِنّا أهلَ البَیتِ،یَعمَلُ بِکِتابِ اللّهِ،لا یَری فیکُم مُنکَراً إلّاأنکَرهُ.

259.بصائر الدرجات: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن یونُسَ،عَن حَریزٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

لَن تَذهَبَ الدُّنیا حَتّی یَخرُجُ رَجُلٌ مِنّا أهلَ البَیتِ،یَحکُمُ بِحُکمِ داوودَ،ولا یَسأَلُ النّاسَ بَیِّنَةً.

260.قرب الإسناد: أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ أبی نَصرٍ،قالَ:

کَتَبتُ إلَی الرِّضا علیه السلام:إنّی رَجُلٌ مِن أهلِ الکوفَةِ،وأَنَا وأَهلُ بَیتی نَدینُ اللّهَ عز و جل بِطاعَتِکُم،وقَد أحبَبتُ لِقاءَکَ لِأَسأَلَکَ عَن دینی...فَکَتَبَ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ...وإنَّ الدُّنیا لا تَذهَبُ حَتّی یَبعَثَ اللّهُ مِنّا-أهلَ البَیتِ- رَجُلاً یَعمَلُ بِکِتابِ اللّهِ عز و جل،لا یَری مُنکَراً إلّاأنکَرَهُ.

261.الکافی: عِدَّةٌ مِن أصحابِنا،عَن سَعدِ بنِ عَبدِ اللّهِ،عَن أیّوبَ بنِ نوحٍ قالَ:قُلتُ لِأَبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام:إنّی أرجو أن تَکونَ صاحِبَ هذَا الأَمرِ،وأَن یَسوقَهُ اللّهُ إلَیکَ بِغَیرِ سَیفٍ،فَقَد بویِعَ لَکَ وضُرِبَتِ الدَّراهِمُ بِاسمِکَ،فَقالَ:

ما مِنّا أحَدٌ اختَلَفَت إلَیهِ الکُتُبُ،واُشیرَ إلَیهِ بِالأَصابِعِ،وسُئِلَ عَنِ المَسائِلِ،

ص:120

258.الکافی -به نقل از احمد بن عمر-:مردی نزد امام باقر علیه السلام آمد و به ایشان گفت:شما خاندانی هستید که خدای-تبارک و تعالی-به شما رحمتی ویژه بخشیده است.

امام باقر علیه السلام در پاسخ او فرمود:«شُکر خدا،ما چنین هستیم.کسی را به گم راهی در نمی آوریم و او را از هدایت،بیرون نمی بریم.دنیا از میان نمی رود تا آن که خدای عز و جل مردی را از ما اهل بیت بر می انگیزد که به کتاب خدا عمل می کند و کار زشتی از شما نمی بیند،مگر آن که ردّش می کند». (1)

259.بصائر الدرجات -به نقل از حریز-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«دنیا از میان نمی رود تا آن که مردی از ما اهل بیت قیام می کند که به حکم داوود،حکم می راند و از مردم،بیّنه نمی خواهد». (2)

260.قرب الإسناد -به نقل از احمد بن محمّد بن ابی نصر-:به امام رضا علیه السلام نوشتم:من مردی از اهل کوفه هستم و من و خانواده ام خدا را با اطاعت شما،می پرستیم.

دوست دارم شما را ملاقات کنم و مسائل دینم را بپرسم....

ایشان نوشت:«بسم اللّه الرحمن الرحیم....دنیا از میان نمی رود تا آن که خداوند، مردی را از ما اهل بیت بر می انگیزد که به کتاب خدای عز و جل عمل می کند و کار زشتی نمی بیند،جز این که آن را رد می کند». (3)

261.الکافی -به نقل از ایّوب بن نوح-:به امام رضا علیه السلام گفتم:من امید دارم که تو همان کسی باشی که امر ولایت را به دست می گیری و خداوند،آن را بدون خونریزی،به تو برساند،که با تو بیعت شده است و سکّه به نامت زده اند.

فرمود:«هیچ کس از ما نیست که نامه ها بر او در آید و او را با انگشتان،نشان دهند و از او سؤال کنند و اموالی برایش بفرستند جز آن که ترور می شود و یا بر

ص:121


1- (1) .الکافی:ج 8 ص 396 ح 597 ( [1]با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 378 ح 182.
2- (2) .بصائر الدرجات:ص 259 ح 4 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 52 ص 319 ح 21.
3- (3) .قرب الإسناد:ص 348 ح 1260 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 49 ص 265 ح 8.

وحُمِلَت إلَیهِ الأَموالُ،إلَّااغتیلَ أو ماتَ عَلی فِراشِهِ،حَتّی یَبعَثَ اللّهُ لِهذَا الأَمرِ غُلاماً مِنّا،خَفِیَّ الوِلادَةِ وَالمَنشَأِ،غَیرَ خَفِیٍّ فی نَسَبِهِ.

262.الغیبة للطوسی: عَنهُ (1)،عَن عَلِیِّ بنِ الحَکَمِ،عَنِ الرَّبیعِ بنِ مُحَمَّدٍ المُسلِیِّ،عَن سَعدِ بنِ ظَریفٍ (2)،عَنِ الأَصبَغِ بنِ نُباتَةَ،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام فی حَدیثٍ لَهُ حَتَّی انتَهی إلی مَسجِدِ الکوفَةِ،وکانَ مَبنِیّاً بِخَزَفٍ (3)ودِنانٍ (4)وطینٍ،فَقالَ:

وَیلٌ لِمَن هَدَمَکَ،ووَیلٌ لِمَن سَهَّلَ هَدمَکَ،ووَیلٌ لِبانیکَ بِالمَطبوخِ،المُغَیِّرِ قِبلَةَ نوحٍ،طوبی لِمَن شَهِدَ هَدمَکَ مَعَ قائِمِ أهلِ بَیتی،اُولئِکَ خِیارُ الاُمَّةِ مَعَ أبرارِ العِترَةِ.

راجع:ج 9 ص 169 (القسم الثانی عشر/الفصل الثانی/ما روی عن النبیّ صلی الله علیه و آله )

2/1المَهدِی علیه السلام مِن عِترَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله

263.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ جَعفَرٍ،حَدَّثَنا عَوفٌ، عَن أبِی الصِّدّیقِ النّاجی،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّی تَمتَلِئَ الأَرضُ ظُلماً وعُدواناً-قالَ:-ثُمَّ یَخرُجُ رَجُلٌ مِن عِترَتی-أو مِن أهلِ بَیتی-یَملَؤُها قِسطاً وعَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً وعُدواناً.

264.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،حَدَّثَنا عَبدُ الصَّمَدِ،حَدَّثَنا حَمّادُ بنُ

ص:122


1- (1) .أی:الفضل بن شاذان.
2- (2) .همان سعد بن طریف (سعد الاسکاف) می باشد ر.ک معجم رجال الحدیث:ج 8 ص 67. [1]
3- (3) .خَزَف:کلّ ما عُمِل من طین وشُوِیَ بالنار حتی یکون فخاراً فهو خزف ( مجمع البحرین:ج1 ص508«خزف»).
4- (4) .الدِّنُّ:کَهَیئة الحُبّ إلّاأنّه أطول،والجمع الدِّنان وهی الحِبابُ ( لسان العرب:ج 13 ص 159« [2]دنن»).

بسترش وفات می کند،تا آن که خداوند،جوانی از ما را برای امر ولایت بر می انگیزد که ولادت و پیدایش او پنهان است؛امّا تبارش پنهان نیست». (1)

262.الغیبة ،طوسی-به نقل از اصبغ بن نباته-:امیر مؤمنان علیه السلام سخن گفت تا به مسجد کوفه-که از سفال و تکّه های خمره و گل ساخته شده بود-،رسید و فرمود:«وای بر کسی که تو را ویران کرد و وای بر کسی که ویران کردنت را آسان کرد و وای بر کسی که تو را با خشت پخته ساخت و قبلۀ نوح را تغییر داد! خوشا به حال کسی که شاهد ویرانی تو و در کنار قائم خاندانم باشد! آنان،برگزیدگان امّت به همراه نیکان عترت هستند». (2)

ر.ک:ج9 ص171 (بخش دوازدهم/فصل دوم/احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله ).

2/1 مهدی علیه السلام،از عترت پیامبرصلی الله علیه و آله است

263.مسند ابن حنبل -به نقل از ابو سعید خدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«قیامت بر پا نمی شود تا این که زمین از ستم و تجاوز پر می شود.سپس مردی از خاندانم»یا [فرمود:]«از اهل بیتم قیام می کند و آن را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است». (3)

264.مسند ابن حنبل -به نقل از ابو سعید-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«زمین از ظلم و ستم پر می شود.سپس مردی از خاندانم قیام می کند که هفت یا نُه [سال] فرمان روای

ص:123


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 341 ح 25، [1]الغیبة،نعمانی:ص 168 ح 9 (هر دو منبع با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج51 ص 37 ح 8.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 473 ح 495 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 332 ح 60.
3- (3) .مسند ابن حنبل:ج 4 ص 73 ح 11313 (شعیب ارنؤوط در تعلیقه اش بر مسند ابن حنبل:ج 17 ص 416:گفته است:«اسناد خبر،بنا به شرایط بخاری و مسلم،صحیح است»)،صحیح ابن حبّان:ج 15 ص 236 ح 6823،مسند أبی یعلی:ج 1 ص463 ح 983،کنز العمّال:ج 14 ص 271 ح 38691؛دلائل الإمامة:ص 467 ح 453،مجمع البیان:ج 7 ص 240 (به نقل از امام زین العابدین علیه السلام،با عبارت مشابه).

سَلَمَةَ،أخبَرَنا مُطَرَّفٌ المُعَلّی،عَن أبِی الصِّدّیقِ،عَن أبی سَعیدٍ،أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:

تُملَأُ الأَرضُ ظُلماً وجَوراً،ثُمَّ یَخرُجُ رَجُلٌ مِن عِترَتی یَملِکُ سَبعاً أو تِسعاً فَیَملَاءُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً.

265.الغیبة للطوسی: مُحَمَّدُ بنُ إسحاقَ المُقری،عَن عَلِیِّ بنِ العَبّاسِ المقانِعِیِّ،عَن بَکّارِ بنِ أحمَدَ،عَنِ الحَسَنِ بنِ الحُسَینِ،عَن سُفیانَ الجَریرِیِّ،عَن عَبدِ المُؤمِنِ، عَنِ الحارِثِ بنِ حَصیرَةَ،عَن عُمارَةَ بنِ جُوَینٍ العَبدِیِّ،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ، قالَ:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ عَلَی المِنبَرِ:

إنَّ المَهدِیَّ مِن عِترَتی مِن أهلِ بَیتی،یَخرُجُ فی آخِرِ الزَّمانِ،یَنزِلُ لَهُ (مِنَ) السَّماءِ قَطرُها،وتُخرِجُ لَهُ الأَرضُ بَذرَها،فَیَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وقِسطاً،کَما مَلَأَهَا القَومُ ظُلماً وجَوراً.

راجع:ج 9 ص 168 (القسم الثانی عشر/الفصل الثانی/ما روی عن النبی صلی الله علیه و آله ).

3/1المَهدِیُّ ُّعلیه السلام مِن وُلدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله

266.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی ومُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ ومُحَمَّدُ بنُ موسَی المُتَوَکِّلُ رَضِیَ اللّهُ عَنهُم،قالوا:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ ومُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ جَمیعاً،قالوا:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عیسی وإبراهیمُ بنُ هاشِمٍ وأَحمَدُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ البَرقِیُّ ومُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ جَمیعاً،قالوا:

حَدَّثَنا أبو عَلِیٍّ الحَسَنُ بنُ مَحبوبٍ السَّرّادُ،عَن داوودَ بنِ الحُصَینِ،عَن أبی بَصیرٍ،

ص:124

زمین می شود و آن را از عدل و داد پر می کند». (1)

265.الغیبة ،طوسی-به نقل از ابو سعید خدری-:شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر منبر می فرماید:«بی گمان،مهدی از خاندانم،از اهل بیتم است.در آخر الزمان قیام می کند و باران از آسمان برایش فرود می آید و زمین،محصول خود را برای او بیرون می آورد.او زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که مردم آن را از جور و ستم پر کرده اند». (2)

ر.ک:ج 9 ص 169 (بخش دوازدهم/فصل دوم/احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله ).

3/1 مهدی علیه السلام،از فرزندان پیامبرصلی الله علیه و آله است

266.کمال الدین -به نقل از ابو بصیر،از امام صادق علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی،از فرزندان من است.نامش نام من و کنیه اش کنیۀ من است، شبیه ترین مردم از نظر خلقت و اخلاق به من است.او غیبتی و حیرتی دارد تا آن جا

ص:125


1- (1) .مسند ابن حنبل:ج 4 ص 56 ح 11223 وص 139 ح 11665 (شعیب ارنؤوط در تعلیقه اش بر مسند ابن حنبل:ج 17 ص 321 گفته است:«حدیث،صحیح است،بجز "هفت یا نُه [سال]".و رجال آن ثقه و صحیح هستند»)،مقدّمة ابن خلدون:ص 316،کشف الغمّة:ج 3 ص 258،بحار الأنوار:ج 51 ص 78 ح 37.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 180 ح 138،بحار الأنوار:ج 51 ص 74 ح 25.

عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَن آبائِهِ علیهم السلام قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

المَهدِیُّ مِن وُلدِی،اسمُهُ اسمی،وکُنیَتُهُ کُنیَتی،أشبَهُ النّاسِ بی خَلقاً وخُلُقاً، تَکونُ لَهُ غَیبَةٌ وحَیرَةٌ،حَتّی تَضِلَّ الخَلقُ عَن أدیانِهِم،فَعِندَ ذلِکَ یُقبِلُ کَالشَّهابِ الثّاقِبِ (1)،فَیَملَؤُها قِسطاً وعَدلاً،کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً.

267.الإرشاد: قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلی الله علیه و آله:لَو لَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا إلّایَومٌ واحِدٌ،لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِکَ الیَومَ،حَتّی یَبعَثَ اللّهُ فیهِ رَجُلاً مِن وُلدی،یُواطِئُ اسمُه اسمی،یَملَؤُها عَدلاً وقِسطاً،کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً.

268.سنن أبی داود: حَدَّثَنا سَهلُ بنُ تَمامِ بنِ بَزیعٍ،حَدَّثَنا عِمرانُ القَطّانُ،عَن قَتادَةَ،عَن أبی نَضرَةَ،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

المَهدِیُّ مِنّی (2)،أجلَی (3)الجَبهَةِ،أقنَی (4)الأَنفِ،یَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً،کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً،یَملِکُ سَبعَ سِنینَ.

4/1المَهدِیُّ علیه السلام مِن ذُرِّیَّةِ عَلِیٍّ علیه السلام وفاطِمَةَ علیهاالسلام

269.الکافی: عِدَّةٌ مِن أصحابِنا،عَن سَهلِ بنِ زِیادٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سُلَیمانَ،عَن عَیثَمِ بنِ

ص:126


1- (1) .الثاقِبُ:المُضِیء ( لسان العرب:ج 1 ص 240« [1]ثقب»).
2- (2) .فی کتاب الفتن« [2]هو رجل منّی»فقط.
3- (3) .أجلی:إذا انحسر الشعر عن نصف الرأس ونحوه فهو أجلی،وقیل:الأجلی:الحَسَنُ الوجه ( تاج العروس:ج19 ص 290« [3]جلو»).
4- (4) .القَنا فی الأنف:طوله ورِقَّةُ أرنبته مع حدب فی وسطه ( النهایة:ج 4 ص 116« [4]قنا»).

که مردم از دین خود،گم راه می شوند.در این هنگام است که مانند شهابِ نفوذ کننده پیش می آید و آن (زمین) را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از جور و ستم پر شده است». (1)

267.الإرشاد: [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ] فرمود:«اگر جز یک روز از دنیا نمانده باشد،خداوند،آن روز را طولانی می کند تا آن که مردی از فرزندانم را که همنام من است،بر می انگیزد و دنیا را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از جور و ستم پر شده است». (2)

268.سنن أبی داوود -به نقل از ابو سعید خدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی از من است،با پیشانی بلند و بینی کشیده.زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از جور و ستم پر شده است و هفت سال فرمان روای زمین می شود». (3)

4/1 مهدی علیه السلام،از نسل علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام است

اشاره

269.الکافی -به نقل از امام صادق علیه السلام-:پیامبر صلی الله علیه و آله روزی خندان و گشاده رو بیرون آمد.

مردم به ایشان گفتند:ای پیامبر خدا! خداوند،همیشه خندانت بدارد و بر شادی ات بیفزاید!

ص:127


1- (1) .کمال الدین:ص 287 ح 4 (با سندهای موثّق) وص 286 ح 1 (با سند معتبر)،العدد القویّة:ص 70 ح 106،کفایة الأثر:ص 67،أعلام الوری:ج 2 ص 226،کشف الغمّة:ج 3 ص 311 (همۀ این منابع به نقل از جابر)،بحار الأنوار:ج 51 ص 72 ح 16.
2- (2) .الإرشاد:ج 2 ص 340، [1]الغیبة،طوسی:ص 425 ح 410،کشف الغمّة:ج 3 ص 236،روضة الواعظین:ص 286، [2]بحار الأنوار:ج 51 ص 74 ح 27.
3- (3) .سنن أبی داوود:ج 4 ص 107 ح 4285،الفتن،ابن حمّاد:ج 1 ص 373 ح 1106 (عبارت:«او مردی از من است»فقط در این منبع آمده است)،کنز العمّال:ج 14 ص 264 ح 38665؛کشف الغمّة:ج 3 ص 271، [3]بحار الأنوار:ج 51 ص 90.

أشیَمَ (1)،عَن مُعاوِیَةَ بنِ عَمّارٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:خَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ذاتَ یَومٍ وهُوَ مُستَبشِرٌ یَضحَکُ سُروراً،فَقالَ لَهُ النّاسُ:أضحَکَ اللّهُ سِنَّکَ یا رَسولَ اللّهِ،وزادَکَ سُروراً،فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

إنَّهُ لَیسَ مِن یَومٍ ولا لَیلَةٍ إلّاولی فیهِما تُحفَةٌ مِنَ اللّهِ،ألا وإنَّ رَبّی أتحَفَنی فی یَومی هذا بِتُحفَةٍ لَم یُتحِفنی بِمِثلِها فیما مَضی،إنّ جَبرَئیلَ أتانی فَأَقرَأَنی مِن رَبِّی السَّلامَ،وقالَ:یا مُحَمَّدُ،إنَّ اللّهَ عز و جل اختارَ مِن بَنی هاشِمٍ سَبعَةً،لَم یَخلُق مِثلَهُم فیمَن مَضی،ولا یَخلُقُ مِثلَهُم فیمَن بَقِیَ،أنتَ یا رَسولَ اللّهِ سَیِّدُ النَّبِیّینَ،وعَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ وَصِیُّکَ سَیِّدُ الوَصِیّینَ،وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ سِبطاکَ سَیِّدُ الأَسباطِ،وحَمزَةُ عَمُّکَ سَیِّدُ الشُّهَداءِ،وجَعفَرٌ ابنُ عَمِّکَ الطَّیّارُ فِی الجَنَّةِ یَطیرُ مَعَ المَلائِکَةِ حَیثُ یَشاءُ،ومِنکُمُ القائِمُ یُصَلّی عیسَی ابنُ مَریَمَ خَلفَهُ إذا أهبَطَهُ اللّهُ إلَی الأَرضِ،مِن ذُرِّیَّةِ عَلِیٍّ وفاطِمَةَ،مِن وُلدِ الحُسَینِ علیهم السلام.

270.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أبو سُلَیمانَ أحمَدُ بنُ هَوذَةَ أبی هَراسَةَ الباهِلِیّ،قالَ:حَدَّثَنا إبراهیمُ بنُ إسحاقَ النَّهاوَندِیُّ سَنَةَ ثَلاثٍ وسَبعینَ ومِئَتَینِ،قالَ:حَدَّثَنا أبو مُحَمَّدٍ عَبدُ اللّهِ بنُ حَمّادٍ الأَنصارِیُّ سَنَةَ تِسعٍ وعِشرینَ ومِئَتَینِ،قالَ:حَدَّثَنا عَمرُو بنُ شِمرٍ، عَنِ المُبارَکِ بنِ فَضالَةَ،عَنِ الحَسَنِ بنِ أبِی الحَسَنِ البَصرِیِّ یَرفَعُهُ،قالَ:أتی جَبرَئیلُ النَّبِیَّ علیه السلام فَقالَ:

یا مُحَمَّدُ،إنَّ اللّهَ عز و جل یَأمُرُکَ أن تُزَوِّجَ فاطِمَةَ مِن عَلِیٍّ أخیکَ،فَأَرسَلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی عَلِیٍّ علیه السلام،فَقالَ لَهُ:

یا عَلِیُّ،إنّی مُزَوِّجُکَ فاطِمَةَ ابنَتی،سَیِّدَةَ نِساءِ العالَمینَ وأَحَبَّهُنَّ إلَیَّ بَعدَکَ، وکائِنٌ مِنکُما سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ،وَالشُّهَداءُ المُضَرَّجونَ المَقهورونَ فِی الأَرضِ

ص:128


1- (1) .فی بحار الأنوار« [1]هیثم بن أشیم».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هیچ روز و شبی نیست،جز آن که خداوند در آن روز و شب،تحفه ای به من می دهد.خدایم امروز تحفه ای برایم فرستاده که تاکنون مانند آن را به من نداده بود! جبرئیل نزدم آمد و سلام خدایم را به من رساند و گفت:ای محمّد! خداوند عز و جل،هفت تن از بنی هاشم را برگزیده که مانند آنها را تاکنون نیافریده است و از این پس هم نمی آفریند:تو-ای پیامبر خدا-که سَرور پیامبرانی،و علی بن ابی طالب،وصیّ تو و سَرور وصیّان،و حسن و حسین،دو سبط تو و سَرور سبطها، و حمزه عمویت،سَرور شهیدان،و جعفر،پسرعمویت،پرواز کننده همراه فرشتگان در هر جای بهشت که بخواهد،و قائم از شما-که عیسی بن مریم،چون خداوند،او را به زمین فرود می آورد-،پشت سر او نماز می خواند،از نسل علی و فاطمه و از فرزندان حسین». (1)

270.الغیبة ،نعمانی-به نقل از حسن بن ابی الحسن بصری که سند حدیث را به راویان معاصر پیامبر صلی الله علیه و آله می رساند-:جبرئیل نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت:ای محمّد! خدای عز و جل به تو فرمان می دهد که فاطمه را به همسری علی،برادرت،در آوری.

پیامبر صلی الله علیه و آله در پی علی فرستاد و به او فرمود:«ای علی! من تو را به همسری فاطمه، دخترم و سَرور زنان جهان،در می آورم؛کسی که پس از تو،محبوب ترین نزد من است.دو سَرور جوانان بهشتی،از شما پدید می آیند و نیز شهیدان به خون تپیدۀ مظلوم در زمین پس از من،و نجیبان درخشانی که خداوند،تاریکی ها را با آنها از میان می برد و حق را زنده می کند و باطل را می میراند.تعدادشان به تعداد ماه های سال است و عیسی بن مریم،پشت سر آخرین ایشان نماز می خواند». (2)

ص:129


1- (1) .الکافی:ج 8 ص 49 ح 10، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 77 ح 36.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 57 ح 1، [2]مقتضب الأثر:ص 33، [3]الصراط المستقیم:ج 2 ص 238، [4]بحار الأنوار:ج 36 ص272 ح 94. [5]نیز،ر.ک:شرح الأخبار:ج 3 ص 394 ح 1272 و 1273.

مِن بَعدی،وَالنُّجَباءُ الزُّهرُ الَّذینَ یُطفِئُ اللّهُ بِهِمُ الظُّلمَ،ویُحیی بِهِمُ الحَقَّ،ویُمیتُ بِهِمُ الباطِلَ،عِدَّتُهُم عِدَّةُ أشهُرِ السَّنَةِ،آخِرُهُم یُصَلّی عیسَی بنُ مَریَمَ علیه السلام خَلفَهُ.

5/1المَهدِیُّ علیه السلام مِن وُلدِ فاطِمَةَ علیهاالسلام

271.سنن ابن ماجة: حَدَّثَنا أبو بَکرِ بنُ أبی شَیبَةَ،حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ عَبدِ المَلِکِ،حَدَّثَنا أبُو المَلیحِ الرَّقِّیُّ،عَن زِیادِ بنِ بَیانٍ،عَن عَلِیِّ بنِ نُفَیلٍ،عَن سَعیدِ بنِ المُسَیَّبِ،قالَ:

کُنّا عِندَ امِّ سَلَمَةَ.فَتَذاکَرنَا المَهدِیَّ.فَقالَت:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:المَهدِیُّ مِن وُلدِ فاطِمَةَ.

272.تاریخ دمشق: حَدَّثَنی أبُو القاسِمِ مَحمودُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ البُستِیُّ،أخبَرَنا أبو بَکرِ بنُ خَلَفٍ،أخبَرَنا أبو عَبدِ اللّهِ الحاکِمُ،أخبَرَنا أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ البَغدادِیُّ،أخبَرَنا عَبدُ اللّهِ بنُ الحُسَینِ بنِ جابِرٍ المِصّیصِیُّ،أخبَرَنا موسَی بنُ مُحَمَّدٍ البَلقاوِیُّ،أخبَرَنَا الوَلیدُ بنُ مُحَمَّدٍ المُوَقَّرِیُّ،قالَ:کُنّا عَلی بابِ الزُّهرِیِّ إذ سَمِعَ جَلَبَةً،فَقالَ:ما هذا یا وَلیدُ؟فَنَظَرتُ فَإِذا رَأسُ زَیدِ بنِ عَلِیٍّ یُطافُ بِهِ بِیَدِ اللَّعّابینَ، فَأَخبَرتُهُ،فَبَکَی الزُّهرِیُّ،ثُمَّ قالَ:أهلَکَ أهلَ هذَا البَیتِ العَجَلَةُ.قُلتُ:ویُملَکونَ؟ قالَ:نَعَم،حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ،عَن أبیهِ،أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ لِفاطِمَةَ:

أبشِری المَهدِیُّ مِنکِ.

273.الغیبة للطوسی: مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ،عَن عُثمانَ بنِ أحمَدَ السَّمّاکِ،عَن إبراهیمَ بنِ عَبدِ اللّهِ الهاشِمِیِّ،عَن إبراهیمَ بنِ هانی،عَن نُعَیمِ بنِ حَمّادٍ المَروَزِیِّ،عَن بَقِیَّةَ بنِ

ص:130

نکته

این سخن که امام مهدی علیه السلام از ذریّۀ پاک امیر مؤمنان و فاطمۀ زهرا علیهما السلام است در منابع دیگر نیز آمده است که به ذکر برخی منابع اکتفا می کنیم. (1)

5/1 مهدی علیه السلام،از فرزندان فاطمه علیهاالسلام است

271.سنن ابن ماجة -به نقل از سعید بن مسیّب-:نزد امّ سلمه بودیم و از مهدی سخن گفتیم.او گفت که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیده است:«مهدی،از فرزندان فاطمه است». (2)

272.تاریخ دمشق -به نقل از ولید بن محمّد موقّری-:بر در خانۀ زُهری بودیم که غوغایی شنید.گفت:این چیست،ای ولید؟نگاه کردم،دیدم که سر زید بن علی،بازیچۀ دست برخی اوباش شده است.

به او خبر دادم.زُهری گریست و سپس گفت:عجله،این خاندان را کشت!

گفتم:به حکومت می رسند؟

گفت:آری،علی بن حسین (زین العابدین علیه السلام ) از پدرش (حسین علیه السلام ) برایم گفت که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به فاطمه علیها السلام فرمود:«مژده بده که مهدی از توست!». (3)

273.الغیبة ،طوسی-به نقل از امّ سلمه-:شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:«مهدی،از

ص:131


1- (1) .ر.ک:الغیبة،طوسی:ص 185 ح 144 و ص 187 ح 146 و الغیبة،نعمانی:ص 247 ح 1 و دلائل الإمامة:ص 469 ح 457 و الاحتجاج:ج 1 ص 150 و [1]العدد القویّة:ص 176 و التحصین:ص 585 و روضة الواعظین:ص 107 و [2]المعجم الأوسط:ج 4 ص 256 ح 4130.
2- (2) .سنن ابن ماجة:ج 2 ص 1368 ح 4086،المستدرک علی الصحیحین:ج 4 ص 601 ح 8672،التاریخ الکبیر:ج 3 ص 346 ش 1171،المهدی المنتظر فی ضوء الأحادیث و الآثار الصحیحة:ص 195؛کشف الغمّة:ج 3 ص 267، [3]بحار الأنوار:ج 51 ص 86.
3- (3) .تاریخ دمشق:ج 19 ص 474 ح 4552،ذخائر العقبی:ص 236 (در این منبع،بخش آغازین حدیث نیامده است)؛دلائل الإمامة:ص 443 ح 417،کشف الغمّة:ج 3 ص 258 (در این منبع،بخش پایانی حدیث آمده است)،بحار الأنوار:ج 51 ص 78. [4]

الوَلیدِ،عَن أبی بَکرِ بنِ أبی مَریَمَ،عَنِ الفَضلِ بنِ یَعقوبَ الرُّخامِیِّ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ،عَن أبِی المَلیحِ،عَن زِیادِ بنِ بَیانٍ،عَن عَلِیِّ بنِ نُفَیلٍ،عَن سَعیدِ بنِ المُسَیَّبِ، عَن امِّ سَلَمَةَ،قالَت:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:

المَهدِیُّ مِن عِترَتی مِن وُلدِ فاطِمَةَ.

274.الغیبة للطوسی: أحمَدُ بنُ إدریسَ،عَن عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ قُتَیبَةَ،عَنِ الفَضلِ بنِ شاذانَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن عَمّارِ بنِ مَروانَ،عَنِ المُنَخِّلِ بنِ جَمیلٍ،عَن جابِرٍ الجُعفِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:

المَهدِیُّ رَجُلٌ مِن وُلدِ فاطِمَةَ،وهُوَ رَجُلٌ آدَمُ (1).

6/1المَهدِیُّ ُّعلیه السلام مِن وُلدِ عَلِیٍّ ُّعلیه السلام

275.الکافی: عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ خالِدٍ،قالَ:حَدَّثَنی مُنذِرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ قابوسَ (2)،عَن مَنصورِ بنِ السِّندِیِّ،عَن أبی داوودَ المُستَرِقِّ،عَن ثَعلَبَةَ بنِ مَیمونٍ،عَن مالِکٍ الجُهَنِیِّ،عَنِ الحارِثِ بنِ المُغیرَةِ،عَنِ الأَصبَغِ بنِ نُباتَةَ قالَ:أتَیتُ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام فَوَجَدتُهُ مُتَفَکِّراً یَنکُتُ فِی الأَرضِ،فَقُلتُ:یا أمیرَ المُؤمِنینَ،ما لی أراکَ مُتَفَکِّراً تَنکُتُ فِی الأَرضِ،أرَغبَةً مِنکَ فیها؟فَقالَ:

لا وَاللّهِ،ما رَغِبتُ فیها ولا فِی الدُّنیا یَوماً قَطُّ،ولکِنّی فَکَّرتُ فی مَولودٍ یَکونُ

ص:132


1- (1) .الآدَمُ من الناسِ:الأسمَرُ ( لسان العرب:ج 12 ص 11« [1]أدم»).
2- (2) .فی الغیبة للنعمانی« [2]نصر بن محمّد بن قابوس».

خاندان من است،از فرزندان فاطمه». (1)

274.الغیبة ،طوسی-به نقل از جابر جعفی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«مهدی،مردی از فرزندان فاطمه است و او مردی سبزه است». (2)

6/1 مهدی علیه السلام،از فرزندان علی علیه السلام است

275.الکافی -به نقل از اصبغ بن نباته-:نزد امیر مؤمنان رفتم.دیدم به فکر فرو رفته و روی زمین نقش و نگار می کشد.گفتم:ای امیر مؤمنان! چه شده که تو را این گونه می بینم؟ آیا رغبتی به زمین داری؟

فرمود:«نه،به خدا سوگند،تا کنون،یک روز هم،به آن و نه به دنیا رغبتی

ص:133


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 185 ح 145،الطرائف:ص 175 ح 273،کشف الغمّة:ج 3 ص 228،شرح الأخبار:ج 3 ص 395 ح 1274،العمدة:ص 433 ح 909،الصراط المستقیم:ج 2 ص 224،بحار الأنوار:ج 51 ص 75 ح 30؛سنن أبی داوود:ج 4 ص 107 ح 4284،المهدی المنتظر فی ضوء الأحادیث و الآثار الصحیحة:ص 195،کنز العمّال:ج 14 ص 264 ح 38662.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 187 ح 147،بحار الأنوار:ج 51 ص 43 ح 32.نیز،ر.ک:الأمالی،طوسی:ص 351 ح 726،الطرائف:ص 522 و کشف الغمّة:ج 2 ص 24، [1]کفایة الأثر:ص226،الصراط المستقیم:ج 2 ص 128؛المناقب،خوارزمی:ص 61 ح 31،الفتن،ابن حمّاد:ج 1 ص 374 ح 1112 و ص 375 ح 1114.

مِن ظَهری،الحادی عَشَرَ مِن وُلدی،هُوَ المَهدِیُّ الَّذی یَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وقِسطاً کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً،تَکونُ لَهُ غَیبَةٌ وحَیرَةٌ،یَضِلُّ فیها أقوامٌ ویَهتَدی فیها آخَرونَ.

276.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ حَسّانَ الرّازِیُّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الکوفِیِّ،قالَ:حَدَّثَنا عیسَی بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عُمَرَ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ،عَن أبیهِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

صاحِبُ هذَا الأَمرِ مِن وُلدی،هُوَ الَّذی یُقالُ:ماتَ أو هَلَکَ،لا،بَل فی أیِّ وادٍ سَلَکَ.

277.الغیبة للطوسی: رَوَی الفَضلُ بنُ شاذانَ،عَن أحمَدَ بنِ عیسَی العَلَوِیِّ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:

صاحِبُ هذَا الأَمرِ مِن وُلدی (الَّذی) یُقالُ:ماتَ،قُتِلُ،لا بَل هَلَکَ،لا بَل بِأَیِّ وادٍ سَلَکَ.

278.معانی الأخبار: حَدَّثَنا أبُو العَبّاسِ مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ بنِ إسحاقَ الطّالَقانِیُّ رحمه الله قالَ:

حَدَّثَنا عَبدُ العَزیزِ بنُ یَحیَی الجَلودِیُّ بِالبَصرَةِ،قالَ:حَدَّثَنِی المُغیرَةُ بنُ مُحَمَّدٍ،قالَ:

حَدَّثَنا رَجاءُ بنُ سَلمَةَ،عَن عَمرِو بنِ شِمرٍ،عَن جابِرٍ الجُعفِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام قالَ:خَطَبَ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ صَلَواتُ اللّهُ عَلَیهِ بِالکوفَةِ بَعدَ مُنصَرَفِهِ مِنَ النَّهَروانِ،وبَلَغَهُ أنَّ مُعاوِیَةَ یَسُبُّهُ ویَلعَنُهُ ویَقتُلُ أصحابَهُ، فَقامَ خَطیباً،فَحَمِدَ اللّهَ وأَثنی عَلَیهِ،وصَلّی عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وذَکَرَ ما أنعَمَ اللّهُ عَلی نَبِیِّهِ وعَلَیهِ،ثُمَّ قالَ:

ص:134

نداشته ام.در مولودی از نسلم می اندیشیدم؛فرزند یازدهمم،مهدی که زمین را از عدل و داد پر می کند،پس از آن که از جور و ستم پر شده است.او را [روزگار] غیبت و حیرتی است که گروه هایی در آن گم راه می شوند و گروه هایی هدایت می یابند». (1)

276.الغیبة ،نعمانی:امام علی علیه السلام فرمود:«صاحب این امر،از فرزندان من است.او کسی است که [در باره اش] گفته می شود:مرده و یا هلاک شده است،یا معلوم نیست کجا رفته است». (2)

277.الغیبة ،طوسی:امام علی علیه السلام فرمود:«صاحب این امر،از فرزندان من است.او کسی است که [در باره اش] گفته می شود:مرده و یا هلاک شده است،یا معلوم نیست کجا رفته است». (3)

278.معانی الأخبار -به نقل از جابر جعفی،از امام باقر علیه السلام-:امیر مؤمنان علیه السلام-که درودهای خدا بر او باد-پس از بازگشت از نهروان،در کوفه سخنرانی کرد.به او خبر رسیده بود که معاویه او را دشنام داده و نفرین کرده و یارانش را کشته است.از این رو به سخن ایستاد و پس از حمد و ثنای الهی و درود فرستادن بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ذکر نعمت های خدا بر پیامبر صلی الله علیه و آله و خودش،فرمود:«از فرزندانم،مهدی این امّت است». (4)

ص:135


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 338 ح 7، [1]کمال الدین:ص 288 ح 1،الغیبة،طوسی:ص 164 ح 127،الغیبة،نعمانی:ص 60 ح 4، [2]الاختصاص:ص 209،أعلام الوری:ج 2 ص 228،کفایة الأثر:ص 219،بحار الأنوار:ج 51 ص 117 ح 18.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 3 ص 102 ح 505.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 156 ح 18، [3]بحار الأنوار:ج 51 ص 114 ح 11.
3- (3) .الغیبة،طوسی:ص 425 ح 409.
4- (4) .معانی الأخبار:ص 58 ح 9، [4]بشارة المصطفی:ص 12،بحار الأنوار:ج 35 ص 45 ح 1.

ومِن وُلدِی مَهدِیُّ هذِهِ الاُمَّةِ.

279.الأمالی للصدوق: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیِّ بنِ الفَضلِ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ جَعفَرٍ المَعروفُ بِابنِ التَّبّانِ،قالَ:حَدَّثَنا إبراهیمُ بنُ خالِدٍ المُقرِئُ الکِسائِیُّ،قالَ:

حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ داهِرٍ الرّازِیُّ،عَن أبیهِ،عَن سَعدِ بنِ طَریفٍ،عَنِ الأَصبَغِ بنِ نُباتَةَ، قالَ:بَینا نَحنُ ذاتَ یَومٍ حَولَ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فی مَسجِدِ الکوفَةِ،إذ قالَ:

یا أهلَ الکوفَةِ،لَقَد حَباکُمُ (1)اللّهُ عز و جل بِما لَم یَحبُ بِهِ أحَداً،فَفَضَّلَ مُصَلّاکُم...

ولَیَأتِیَنَّ عَلَیهِ زَمانٌ یَکونُ مُصَلَّی المَهدِیِّ مِن وُلدی.

280.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ بنِ موسی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إسماعیلَ البَرمَکِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ مالِکٍ، عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن أبِی الجارودِ زِیادِ بنِ المُنذِرِ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الباقِرِ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام-وهُوَ عَلَی المِنبَرِ-:

یَخرُجُ رَجُلٌ مِن وُلدی فی آخِرِ الزَّمانِ،أبیَضُ اللَّونِ،مُشرَبٌ بِالحُمرَةِ.

281.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ،قالَ:

حَدَّثَنا إسحاقُ بنُ سِنانٍ،قالَ:حَدَّثَنا عُبَیدُ بنُ خارِجَةَ،عَن عَلِیِّ بنِ عُثمانَ،عَن فُراتِ بنِ أحنَفَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:زادَ الفُراتُ عَلی عَهدِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَرَکِبَ هُوَ وَابناهُ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهم السلام فَمَرَّ بِثَقیفٍ،فَقالوا:

قَد جاءَ عَلِیٌّ یَرُدُّ الماءَ.فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام:

أما وَاللّهِ لَاُقتَلَنَّ أنَا وَابنایَ هذانِ،ولَیَبعَثَنَّ اللّهُ رَجُلاً مِن وُلدی فی آخِرِ الزَّمانِ

ص:136


1- (1) .حَباهُ:أعطاهُ،والحِباءُ:العَطیَّةُ ( النهایة:ج 1 ص 336« [1]حبا»).

279.الأمالی ،صدوق-به نقل از اصبغ بن نباته-:ما روزی در مسجد کوفه گرد امیر مؤمنان علیه السلام بودیم که فرمود:«ای کوفیان! خدای عز و جل عطیّه ای به شما بخشیده که به هیچ کس نداده و جایگاه نمازتان را برتری بخشیده است....روزگاری بر شما خواهد آمد که این جایگاه،محل نماز مهدی از فرزندانم می شود». (1)

280.کمال الدین -به نقل از ابو الجارود،از امام باقر علیه السلام-:امیر مؤمنان علیه السلام بر بالای منبر فرمود:«مردی از فرزندانم که سرخ و سفید،است در آخر الزمان قیام می کند». (2)

281.الغیبة ،نعمانی-به نقل از فرات بن احنف،از امام صادق علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:رود فرات در روزگار امیر مؤمنان علیه السلام طغیان کرد.او با پسرانش حسن و حسین سوار شدند و بر قبیلۀ ثقیف گذشتند.آنان گفتند:علی آمده تا آب را باز گرداند.علی علیه السلام فرمود:«هان! به خدا سوگند،من و این دو پسرم کشته می شویم و خداوند،مردی از فرزندانم را در آخر الزمان بر می انگیزد تا [انتقام] خون هایمان را بستاند و از مردم،

ص:137


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 298 ح 334،روضة الواعظین:ص 369، [1]بحار الأنوار:ج 100 ص 389 ح 14.
2- (2) .کمال الدین:ص 653 ح 17،أعلام الوری:ج 2 ص 294،بحار الأنوار:ج 51 ص 35 ح 4.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 290 ح 380.

یُطالِبُ بِدِمائِنا،ولَیَغیبَنَّ عَنهُم؛تَمییزاً لِأَهلِ الضَّلالَةِ،حَتّی یَقولَ الجاهِلُ:ما للّهِ ِ فی آلِ مُحَمَّدٍ مِن حاجَةٍ.

282.الفتن لابن حمّاد: حَدَّثَنا یَحیَی بنُ الیَمانِ،عَن سُفیانَ،عَن أبی إسحاقَ،عَن عاصِمٍ، عَن عَلِیٍّ،قالَ:هُوَ رَجُلٌ مِنّی.

283.الغیبة للطوسی: قالَ (1):حَدَّثَنی إبراهیمُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ حُمرانَ،عَن إسماعیلَ بنِ مَنصورٍ الزُّبالِیِّ،قالَ:سَمِعتُ شَیخاً بِأَذرِعاتٍ (2)-قَد أتَت عَلَیهِ عِشرونَ ومِئَةُ سَنَةٍ- قالَ:سَمِعتُ عَلِیّاً علیه السلام یَقولُ عَلی مِنبَرِ الکوفَةِ:

کَأَنّی بِابنِ حَمیدَةَ (3)قَد مَلَأَها عَدلاً وقِسطاً،کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً.فَقامَ إلَیهِ رَجُلٌ فَقالَ:أهُوَ مِنکَ أو مِن غَیرِکَ؟فَقالَ:لا بَل هُوَ رَجُلٌ مِنّی.

284.فرحة الغری: ذَکَرَ جَعفَرُ بنُ مُبَشِّرٍ فی کِتابِهِ،فی نُسخَةٍ عَتیقَةٍ عِندی،ما صورَتُهُ:

قالَ:

قالَ المَدائِنِیُّ:عَن أبی زَکَرِیّا،عَن أبی بَکرٍ الهَمدِانیِّ،عَنِ الحُسَینِ بنِ عُلوانَ،عَن سَعدِ بنِ طَریفٍ،عَنِ الأَصبَغِ بنِ نُباتَةَ؛وعَبدِ اللّهِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن عَلِیِّ بنِ الیَمانِ،عَن أبی حَمزَةَ الثُّمالِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ؛وَالقاسِمِ بنِ مُحَمَّدٍ المُقری،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ زَیدٍ،عَنِ المُعافَی بنِ عَبدِ السَّلامِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ الجَدَلِیِّ،قالَ:اِستَنفَرَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام النّاسَ فی قِتالِ مُعاوِیَةَ فِی الصَّیفِ،وذَکَرَ الحَدیثَ مُطَوَّلاً،

ص:138


1- (1) .أی:أبو محمّد علیّ بن أحمد العلوی الموسوی.
2- (2) .أذرعات:هو بلد فی أطراف الشام،یجاور أرض البلقاء وعَمّان ( معجم البلدان:ج 1 ص 130). [1]
3- (3) .فالوجه فیه:أن صاحب (هذا) الامر یکون من ولد حمیدة وهی أمّ موسی بن جعفر علیه السلام کما یقال:یکون من ولدفاطمة علیها السلام،ولیس فیه أنه یکون منها لصلبها دون نسلها،کما لا یکون کذلک إذا نسب إلی فاطمة علیها السلام،وکما لا یلزم (أن یکون) ولده لصلبه وإن قال:إنّه یکون منّی،بل یکفی أن یکون من نسله (الغیبة للطوسی:ص 52).

غایب می شود تا گم راهان مشخّص شوند و جاهل بگوید:خدا با خاندان محمّد کاری ندارد!». (1)

282.الفتن،ابن حمّاد -به نقل از عاصم-:امام علی علیه السلام فرمود:«او (مهدی)،مردی از خاندان من است». (2)

283.الغیبة ،طوسی-به نقل از منصور زبالی-:از پیرمردی صد و بیست ساله در اذرِعات شام شنیدم که می گفت:شنیدم علی علیه السلام بر منبر کوفه می فرماید:«گویی پسر حمیده (3)را می بینم که زمین را از عدل و داد پر کرده است،همان گونه که از جور و ستم پر شده است».

مردی برخاست و گفت:او از نسل توست،یا از غیر تو؟

فرمود:«نه؛بلکه او مردی از نسل من است». (4)

284.فرحة الغریّ: جعفر بن مبشّر در کتابش،در نسخه ای کهن نزد من،با دو سند،به نقل از اصبغ بن نباته و ابو عبد اللّه جدلی نوشته است:علی بن ابی طالب علیه السلام در تابستان از مردم خواست که برای جنگ با معاویه حرکت کنند،و حدیث را به تفصیل ذکر کرده،و ابو عبد اللّه جدلی در پایان حدیث،وصیّت امام علی علیه السلام به فرزندش حسن علیه السلام را که خود حضور داشته است،نقل کرده است:«پسر عزیزم! من امشب می میرم.چون مردم،مرا غسل و کفن کن و مانند حنوط جدّت،برایم حنوط بگذار (5)

ص:139


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 140 ح 1،بحار الأنوار:ج 51 ص 112 ح 7.
2- (2) .الفتن،ابن حمّاد:ج 1 ص 369 ح 1084.
3- (3) .وجه این که امام مهدی علیه السلام پسر حمیده نامیده شده،این است که ولیّ عصر علیه السلام،از فرزندان حمیده مادر امام کاظم علیه السلام به شمار می آید،همان گونه که از فرزندان فاطمۀ زهرا علیها السلام است.در آن متن،نیامده که امام از صلب امّ حمیده است ونه از نسل او،همان گونه که وقتی به فاطمه علیها السلام نسبت داده می شود،گفته نمی شود که از صلب ایشان است،چنان که گفته نمی شود فرزند صلبی امام علی علیه السلام است،هر چند امام علی علیه السلام فرموده است:«او از من است»و همین بس است که از نسل ایشان به شمار آید.
4- (4) .الغیبة،طوسی:ص 51 ح 40.
5- (5) .بعد از غسل واحب است میث را حنوط کنند؛یعنی به پیشانی و کف دست ها و سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهای او کافور بمالند و مستحب است به سربینی میت هم کافور بمالند.

وقالَ فی آخِرِهِ أبو عَبدِ اللّهِ الجَدَلِیُّ-وقَد حَضَرَهُ علیه السلام وهُوَ یوصِی الحَسَنَ-:فَقالَ علیه السلام:

یا بُنَیَّ،إنّی مَیِّتٌ مِن لَیلَتی هذِهِ،فَإِذا أنَا مِتُّ فَغَسِّلنی وکَفِّنی وحَنِّطنی بِحَنوطِ جَدِّکَ،وضَعنی عَلی سَریری،ولا یَقرُبَنَّ أحَدٌ مِنکُم مُقَدَّمَ السَّریرِ فَإِنَّکُم تُکفَونَهُ، فَإِذَا المُقَدَّمُ ذَهَبَ،فَاذهَبوا حَیثُ ذَهَبَ،فَإِذا وُضِعَ المُقَدَّمُ فَضَعُوا المُؤَخَّرَ،ثُمَّ تَقَدَّم -أی بُنَیَّ-فَصَلِّ عَلَیَّ وکَبِّر سَبعاً،فَإِنّها لا تَحِلُّ لِأَحَدٍ مِن بَعدی إلّالِرَجُلٍ مِن وُلدی، یَخرُجُ فی آخِرِ الزَّمانِ،یُقیمُ اعوِجاجَ الحَقِّ.

285.إثبات الهداة: رَوَی السَّیِّدُ هِبَةُ اللّهِ بنُ أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنُ الموسَوِیُّ فی کِتابِ «المَجموعُ الرّائِقُ مِن أزهارِ الحَدائِقِ»،قالَ:مِمّا ظَفِرتُ بِهِ مِن خُطَبِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام،مِمّا نَقَلتُهُ مِنَ الخَزائِنِ الرَّضَوِیَّةِ الطّاووسِیَّةِ (1)،مِن کِتابٍ یَتَضَمَّنُ خُطَباً لِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام،مِنهَا الخُطبَةُ اللُّؤلُؤِیَّةُ.

حَدَّثَنا أبُو الحَسَنِ عَلِیُّ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن أبیهِ،عَن یَعقوبَ الجَریمِیِّ،عَن أبی حُبَیشٍ الهَرَوِیِّ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ بنِ عَبدِ الرَّزّاقِ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ،عَن جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیِّ،عَن أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام وذَکَرَ خُطبَةً طَویلَةً جِدّاً،فیها عَلاماتُ آخِرِ الزَّمانِ،وإخبارٌ بِمُغَیَّباتٍ کَثیرَةٍ،مِنها دَولَةُ بَنی امَیَّةَ وبَنِی العَبّاسِ،وأَحوالُ الدَّجّالِ وَالسُّفیانِیِّ،إلی أن قالَ:

المَهدِیُّ مِن ذُرِّیَّتی،یَظهَرُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،وعَلَیهِ قَمیصُ إبراهیمَ،وحُلَّةُ إسماعیلَ،وفی رِجلِهِ نَعلُ شَیثٍ،وَالدَّلیلُ عَلَیهِ قَولُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله:عیسَی بنُ مَریَمَ یَنزِلُ مِنَ السَّماءِ،ویَکونُ مَعَ المَهدِیِّ مِن ذُرِّیَّتی.

ص:140


1- (1) .الأقوی أنّ مقصود المؤلف هی مکتبة السیّد رضی الدین علی بن طاووس الکبیرة،والذی کان معاصراً له.راجع:مستدرک الوسائل:ج11 ص 377 ح 13304. [1]

و مرا بر تخت تابوتم قرار بده و هیچ کدام از شما جلوی تابوت را نگیرد؛چرا که نیازی نیست،و هر جا که جلوی تابوت رفت،شما هم بروید و چون جلوی تابوت فرود آمد،عقب تابوت را هم فرود آورید.سپس تو-ای پسرم-جلو بِایست و بر من درود فرست و هفت تکبیر بگو،که این [هفت تکبیر گفتن] برای کس دیگری پس از من روا نیست،جز برای مردی از فرزندانم که در آخر الزمان قیام می کند و کژی از حق را راست می کند». (1)

285.إثبات الهداة: سیّد هبة اللّه بن ابی محمّد حسن موسوی در کتاب المجموع الرائق من أزهار الحدائق نوشته است:کتابی در مخزن کتاب خانۀ رضوی طاووسی (2)یافتم که خطبه هایی از امیر مؤمنان علیه السلام را در بر داشت و از جملۀ آنها،خطبۀ لؤلؤیّه بود که با سندش از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل می کند:امیر مؤمنان علیه السلام خطبه ای بسیار طولانی خواند که نشانه های آخر الزمان و اخبار غیبی در آن فراوان بود،از جمله،به حکومت رسیدن امویان و عبّاسیان و احوال دجّال و سفیانی،تا آن جا که فرمود:

«مهدی از نسل من است.میان رکن (حجر الاسود) و مقام [ابراهیم] ظهور می کند، پیراهن ابراهیم و بالاپوش اسماعیل را به تن و کفش شیث [بن آدم] را به پا دارد و دلیل بر این مهدی،سخن پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمود:«عیسی بن مریم از آسمان فرود می آید و همراه مهدیِ از نسل من است». (3)

ص:141


1- (1) .فرحة الغری:ص 32،بحار الأنوار:ج 42 ص 215 ح 16. [1]
2- (2) .به احتمال فراوان،مقصود مؤلّف،کتاب خانۀ بزرگ سیّد رضی الدین علی بن طاووس است که با او معاصربوده است.
3- (3) .إثبات الهداة:ج 3 ص 587 ح 804.

286.الملاحم لابن المنادی: فی رِوایَةِ الأَعمَشِ،عَن خَیثَمَةَ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ،أنَّ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام قالَ:

لَیَخرُجَنَّ رَجُلٌ مِن وُلدی،عِندَ اقتِرابِ السّاعَةِ،حَتّی تَموتَ قُلوبُ المُؤمِنینَ کَما تَموتُ الأَبدانُ.

7/1المَهدِیُّ ُّعلیه السلام هُوَ التّاسِعُ مِن وُلدِ الحُسَینِ ُّعلیه السلام

287.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَنِ ابنِ أبی عُمَیرٍ،عن سَعیدِ بنِ غَزوانَ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،قالَ:

یَکونُ تِسعَةُ أئِمَّةٍ بَعدَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ،تاسِعُهُم قائِمُهُم.

289.الخصال: حَدَّثَنا أبی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ أبی خَلَفٍ،قالَ:حَدَّثَنی یَعقوبُ بنُ یَزیدَ،عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ مُسکانَ،عَن أبانِ بنِ تَغلِبَ، عَن سُلَیمِ بنِ قَیسٍ الهِلالِیِّ،عَن سَلمانَ الفارِسِیِّ رحمه الله،قالَ:دَخَلتُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وإذَا الحُسَینُ علیه السلام عَلی فَخِذَیهِ وهُوَ یُقَبِّلُ عَینَیهِ ویَلثِمُ فاهُ،وهُوَ یَقولُ:

أنتَ سَیِّدٌ،ابنُ سَیِّدٍ،أنتَ إمامٌ،ابنُ إمامٍ،أبُو الأَئِمَّةِ،أنتَ حُجَّةٌ،ابنُ حُجَّةٍ، أبو حُجَجٍ تِسعَةٍ مِن صُلبِکَ،تاسِعُهُم قائِمُهُم.

289.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ،عَن عَلِیِّ بنِ مَعبَدٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ خالِدٍ،عَن أبِی الحَسَنِ عَلِیِّ بنِ موسَی الرِّضا،عَن أبیهِ،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

أنَا سَیِّدُ مَن خَلَقَ اللّهُ عز و جل،وأَنَا خَیرٌ مِن جَبرئیلَ ومیکائیلَ وإسرافیلَ وحَمَلَةِ

ص:142

286.الملاحم ،ابن المنادی-به نقل از خیثمة بن عبد الرحمان-:امام علی علیه السلام فرمود:

«نزدیک قیامت،هنگامی که دل های مؤمنان می میرد،همان گونه که پیکرها می میرند مردی از فرزندانم قیام می کند». (1)

7/1 مهدی علیه السلام،نهمین نفر از نسل حسین علیه السلام است

اشاره

287.الکافی -به نقل از ابو بصیر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«نُه امام،پس از حسین بن علی علیهما السلام هستند که نهمین آنها،قائم ایشان است». (2)

289.الخصال- به نقل از سلمان فارسی-:بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدم.دیدم که حسین علیه السلام بر پاهای ایشان نشسته و پیامبر صلی الله علیه و آله چشم و دهان او را می بوسد و می فرماید:«تو آقا و آقازاده ای.تو امام و امام زاده ای و پدر امامانی.تو حجّت و فرزند حجّت و پدر حجّت های نُه گانه از نسلت هستی؛حجّت هایی که نهمین آنها،قائم ایشان است». (3)

289.کمال الدین -به نقل از حسین بن خالد،از امام رضا علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«من سَرور آفریده های خدای عز و جل هستم.من از جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و حاملان عرش خدا و همۀ فرشتگان مقرّبش و پیامبران فرستاده اش، برترم.من صاحب شفاعت و حوض شریف [کوثر] هستم.من و علی،پدران این

ص:143


1- (1) .الملاحم،ابن منادی:ص 210،کنز العمّال:ج 14 ص 591 ح 39678.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 8 ص 262 ح 1572.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 533 ح 15، [1]الإرشاد:ج 2 ص 347، [2]الاستنصار:ص 17،الغیبة،طوسی:ص 140 ح 104،الغیبة،نعمانی:ص 94 ح 25، [3]الخصال:ص 480 ح 50 ( [4]همۀ این منابع با سند معتبر)،المناقب،ابن شهرآشوب:ج1 ص296،کشف الغمّة:ج3 ص238، [5]بحار الأنوار:ج 36 ص 395 ح10.
3- (3) .الخصال:ص 475 ح38، [6]کمال الدین:ص262 ح9،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج1 ص52 ح17 ( [7]همۀ این منابع با سند صحیح)،دلائل الإمامة:ص 447 ح 423 (به نقل از ابو حمزه،از امام باقر علیه السلام از پدرش از جدّش،با عبارت مشابه)،الطرائف:ص174 ح272،أعلام الوری:ج2 ص180 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج36 ص241 ح47.

العَرشِ،وجَمیعِ مَلائِکَةِ اللّهِ المُقَرَّبینَ وأَنبِیاءِ اللّهِ المُرسَلینَ،وأَنَا صاحِبُ الشَّفاعَةِ وَالحَوضِ الشَّریفِ،وأَنَا وعَلِیٌّ أبَوا هذِهِ الاُمَّةِ،مَن عَرَفَنا فَقَد عَرَفَ اللّهَ عز و جل،ومَن أنکَرَنا فَقَد أنکَرَ اللّهَ عز و جل،ومِن عَلِیٍّ سِبطا امَّتی،وسَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ الحَسَنُ وَالحُسَینُ،ومِن وُلدِ الحُسَینِ تِسعَةُ أئِمَّةٍ،طاعَتُهُم طاعَتی،ومَعصِیَتُهُم مَعصِیَتی، تاسِعُهُم قائِمُهُم ومَهدِیُّهُم.

290.کمال الدین: حَدَّثَنا غَیرُ واحِدٍ مِن أصحابِنا،قالوا:حَدَّثَنا أبو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ، قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ،عَن أحمَدَ بنِ هِلالٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَن سَعیدِ بنِ غَزوانَ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،عَن آبائِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم، قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

إنَّ اللّهَ عز و جل اختارَ مِنَ الأَیّامِ الجُمُعَةَ،ومِنَ الشُّهورِ شَهرَ رَمَضانَ،ومِنَ اللَّیالی لَیلَةَ القَدرِ،وَاختارَنی عَلی جَمیعِ الأَنبِیاءِ،وَاختارَ مِنّی عَلِیّاً وفَضَّلَهُ عَلی جَمیعِ الأَوصِیاءِ،وَاختارَ مِن عَلِیٍّ الحَسَنَ وَالحُسَینَ،وَاختارَ مِنَ الحُسَینِ الأَوصِیاءَ مِن وُلدِهِ،یَنفونَ عَنِ التَّنزیلِ تَحریفَ الغالینَ،وَانتِحالَ المُبطِلینَ،وتَأویلَ المُضِلّینَ، تاسِعُهُم قائِمُهُم،و(هُوَ) ظاهِرُهُم وهُوَ باطِنُهُم.

291.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ ماجیلَوَیهِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَن عَلِیِّ بنِ مَعبَدٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ خالِدٍ،عَن عَلِیِّ بنِ موسَی الرِّضا،عَن أبیهِ، عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

الحَسَنُ وَالحُسَینُ إماما امَّتی بَعدَ أبیهِما،وسَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ،واُمُّهُما سَیِّدَةُ نِساءِ العالَمینَ،وأَبوهُما سَیِّدُ الوَصِیّینَ.ومِن وُلدِ الحُسَینِ تِسعَةُ أئِمَّةٍ،تاسِعُهُم القائِمُ مِن وُلدی،طاعَتُهُم طاعَتی،ومَعصِیَتُهُم مَعصِیَتی،إلَی اللّهِ أشکُو المُنکِرینَ لِفَضلِهِم،

ص:144

امّتیم.هر کس ما را بشناسد،خدای عز و جل را شناخته است و هر کس ما را انکار کند، خدای عز و جل را انکار کرده است.و دو سبط امّتم از علی هستند،دو سَرور جوانان بهشتی،حسن و حسین،و از نسل حسین،نُه امام اند که اطاعت آنان،اطاعت من و نافرمانی آنها،نافرمانی من است.نهمین آنان،قائم و مهدیِ ایشان است». (1)

290.کمال الدین- به نقل از ابو بصیر،از امام صادق علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«خدای عز و جل جمعه را از میان روزها و رمضان را از میان ماه ها و شب قدر را از میان شب ها برگزید و مرا از همۀ پیامبران و علی را از من برگرفت و او را بر همۀ وصیّان مقدّم داشت و حسن و حسین را از علی و وصیّان را از حسین برگزید؛وصی هایی که تحریف غالیان،بدعت باطل اندیشان و تأویل گم راهان را از قرآن دور می دارند.

نهمین ایشان،قائم ایشان است و او ظاهر و باطن ایشان است». (2)

291.کمال الدین -به نقل از حسین بن خالد از امام رضا علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«حسن و حسین،امامانِ امّتم پس از پدرشان و سَرور جوانان بهشتی اند.

مادرشان،سَرور زنان جهانیان است و پدرشان سَرور وصیّان.از نسل حسین،نُه امام اند که نهمین آنها،قائم از فرزندانم است.اطاعت از آنان،اطاعت از من و نافرمانی از آنان،نافرمانی از من است.از منکران فضیلت ایشان و ضایع کنندگان حرمتشان،پس از خود،به خدا شکایت می کنم و خدا برای سرپرستی و یاری خاندانم و امامان امّتم،

ص:145


1- (1) .کمال الدین:ص 261 ح 7 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 16 ص 364 ح 66.نیز،ر.ک:الکافی:ج 8 ص 49 ح 10 و [1]الغیبة،طوسی:ص 191 ح 154 و 153 وص 189 ح 152 و الغیبة،نعمانی:ص 214 ح 2 [2] وص 274 ح 55 وص 247 ح 1.
2- (2) .کمال الدین:ص 281 ح 32،الغیبة،طوسی:ص 142 ح 107،الغیبة،نعمانی:ص 67 ح 7 ( [3]همۀ این منابع با سند موثّق)،دلائل الإمامة:ص 453 ح 432،بحار الأنوار:ج 36 ص 260 ح 80.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 335 ح 7 وص 316 ح 1 وص 317 ح 2 و العدد القویّة:ص 71 ح 112.

وَالمُضَیِّعینَ لِحُرمَتِهِم بَعدی،وکَفی بِاللّهِ وَلِیّاً وناصِراً لِعِترَتی،وأَئِمَّةِ امَّتی،ومُنتَقِماً مِنَ الجاحِدینَ لِحَقِّهِم، «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» (1).

تذییل:

ورد فی مصادر اخری أنّ الإمام المهدی علیه السلام هو الابن التاسع مِن أبناء الإمام الحسین علیه السلام.

8/1المَهدِیُّ ُّعلیه السلام مِن وُلدِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینُّ علیه السلام

292.شرح الأخبار: رُوِیَ عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام عَن جَدِّهِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام،أنَّهُ سُئِلَ عَن المَهدِیِّ،فَقالَ:هُوَ مِن وُلدی.

9/1المَهدِیُّ ُّعلیه السلام هُوَ السّابِعُ مِن وُلدِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الباقِرُِّعلیه السلام

293.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:

حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ حَسّانَ الرّازِیُّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الکوفِیِّ،عَن إبراهیمَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ یوسُفَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن عَبدِ الرَّزّاقِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن فُضَیلٍ الرَّسّانِ،عَن أبی حَمزَةَ الثُّمالِیِّ،قالَ:کُنتُ عِندَ أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ

ص:146


1- (1) .الشعراء:227. [1]

و انتقام از منکران حقّم کافی است (و ستمکاران به زودی خواهند دانست که به چه بازگشتگاهی در می آیند»». (1)

نکته

در منابع دیگر هم آمده است که امام مهدی علیه السلام،پسر نهم از فرزندان امام حسین علیه السلام است که به ذکر نام برخی از آن ها اکتفا می کنیم. (2)

8/1 مهدی علیه السلام،از نسل امام زین العابدین علیه السلام است

292.شرح الأخبار -به نقل از امام جعفر صادق علیه السلام،از جدّش علیه السلام-:روایت شده که از او (امام زین العابدین) در بارۀ مهدی علیه السلام پرسیدند.فرمود:«او از نسل من است». (3)

9/1 مهدی علیه السلام،نسل هفتم امام باقرعلیه السلام است

293.الغیبة ،نعمانی-به نقل از ابو حمزۀ ثمالی-:روزی خدمت امام باقر علیه السلام بودم.چون کسانی که نزد او بودند،پراکنده شدند،به من فرمود:«ای ابو حمزه! از امور قطعیِ تغییرناپذیر نزد خداوند،قیام قائم ماست.هر که در آنچه می گویم،تردید کند، خداوند سبحان را در حال کفر و انکار،دیدار می کند».

سپس فرمود:«پدر و مادرم فدای آن کسی باد که همنام و هم کُنیۀ من و هفتمین

ص:147


1- (1) .کمال الدین:ص 260 ح 6 (با سند معتبر)،التحصین:ص 553،الصراط المستقیم:ج 2 ص 126 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 36 ص 254 ح 70.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 1 ص 380 ح 147.
2- (2) .ر.ک:عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 66 ح 293،کشف الغمّة:ج 3 ص 259،کتاب سلیم بن قیس:ج 2 ص 909، [1]المناقب،کوفی:ج 1 ص 543 ح 484،کشف الیقین:ص 288 ح 332،الاُصول الستّةعشر:ص 79،المعجم الکبیر:ج 3 ص 57 ح 2675،شرح نهج البلاغة،ابن ابی الحدید:ج 1 ص 282،و نیز همین دانش نامه:ج 1 ص 293 (بخش یکم/فصل دوم/معنی عترت و اهل بیت).
3- (3) .شرح الأخبار:ج 3 ص 397 ح 1277.

الباقِرِ علیهما السلام ذاتَ یَومٍ،فَلَمّا تَفَرَّقَ مَن کانَ عِندَهُ،قالَ لی:

یا أبا حَمزَةَ،مِنَ المَحتومِ الَّذی لا تَبدیلَ لَهُ عِندَ اللّهِ قِیامُ قائِمِنا،فَمَن شَکَّ فیما أقولُ لَقِیَ اللّهَ (سُبحانَهُ) وهُوَ بِهِ کافِرٌ ولَهُ جاحِدٌ.ثُمَّ قالَ:

بِأَبی واُمّی المُسَمّی بِاسمی وَالمُکَنّی بِکُنیَتی،السّابِعُ مِن بَعدی،بِأَبی مَن یَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وقِسطاً کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً،ثُمَّ قالَ:

یا أبا حَمزَةَ،مَن أدرَکَهُ فَلَم یُسَلِّم لَهُ فَما سَلَّمَ لِمُحَمَّدٍ وعَلِیٍّ علیهما السلام،وقَد حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الجَنَّةَ،ومَأواهُ النّارُ،وبِئسَ مَثوَی الظّالِمینَ.

294.إثبات الهداة: وقالَ (1):حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ مَحبوبٍ،عَن مالِکِ بنِ عَطِیَّةَ،عَن ثابِتِ بنِ أبی صَفِیَّةَ دینارٍ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام فی حَدیثٍ،أنَّ الحُسَینَ علیه السلام قالَ:یُظهِرُ اللّهُ قائِمَنا فَیَنتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ،فَقیلَ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،مَن قائِمُکُم؟قالَ:

السّابِعُ مِن وُلدِ ابنی مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،وهُوَ الحُجَّةُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسَی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ ابنی،وهُوَ الَّذی یَغیبُ مُدَّةً طَویلَةً،ثُمَّ یَظهَرُ ویَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً.

295.الغیبة للنعمانی: مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،عَن أبیهِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عیسَی بنِ عُبَیدِ بنِ یَقطینٍ،عَنِ النَّضرِ بنِ سُوَیدٍ،عَن یَحیَی الحَلَبِیِّ، عَن عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،قالَ:کُنتُ مَعَ أبی بَصیرٍ،ومَعَنا مَولیً لِأَبی جَعفَرٍ الباقِرِ علیه السلام، فَقالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:«مِنَّا اثنا عَشَرَ مُحَدَّثاً،السّابِعُ مِن وُلَدِی القائِمُ».

ص:148


1- (1) .أبو الفضل بن شاذان فی کتاب إثبات الرجعة.

نفر پس از من است ! پدرم فدای آن کسی باد که زمینِ آکنده از ستم و بیداد را پر از برابری و داد می کند !».

سپس فرمود:«ای ابو حمزه! هر که او را درک کند و در برابرش گردن ننهد،در برابر محمّد و علی علیهما السلام گردن ننهاده است،و خداوند عز و جل بهشت را بر او حرام می گرداند و جایگاهش آتش خواهد بود،و چه بد جایگاهی برای ستمگران است !». (1)

294.إثبات الهداة -به نقل از ابو صفیّه ثابت بن دینار،از امام باقر علیه السلام،در حدیثی-:

حسین علیه السلام فرمود:«خداوند،قائم ما را ظاهر می گرداند تا از ستمکاران انتقام بگیرد».

به ایشان گفته شد:ای فرزند پیامبر خدا! قائم شما کیست؟

فرمود:«هفتمین نفر از نسل پسرم،محمّد بن علی است و او«حجّت»فرزند حسن فرزند علی فرزند محمّد فرزند علی فرزند موسی فرزند جعفر فرزند محمّد، فرزند علی پسرم،است.او کسی است که مدّتی طولانی غایب می شود و سپس ظهور می کند و زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از جور و ستم پر شده است». (2)

295.الغیبة، نعمانی-به نقل از علی بن ابی حمزه-:با ابو بصیر بودم و غلام امام باقر علیه السلام هم با ما بود.غلام امام گفت:از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود:«از ما دوازده محدَّث هست،که نفر هفتم پس از من،فرزندم قائم است».

ابو بصیر ایستاد و گفت:من هم گواهی می دهم که از امام باقر علیه السلام شنیدم که ایشان

ص:149


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 86 ح 17، [1]بحار الأنوار:ج 36 ص 393 ح 9.
2- (2) .إثبات الهداة:ج 3 ص 569 ح 681 به نقل از إثبات الرجعة با سند صحیح (اصل کتاب "اثبات الرجعة" در نزد ما نیست).

فَقام إلَیهِ أبو بَصیرٍ،فَقالَ:أشهَدُ أنّی سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُهُ مُنذُ أربَعینَ سَنَةً.

10/1المَهدِیُّ ُّعلیه السلام مِن وُلدِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ ُّعلیه السلام

296.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن أبانٍ،قالَ:

سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

لا تَذهَبُ الدُّنیا حَتّی یَخرُجَ رَجُلٌ مِنّی،یَحکُمُ بِحُکومَةِ آلِ داوودَ ولا یَسأَلُ بَیِّنَةً،یُعطی کُلَّ نَفسٍ حَقَّها. (1)

297.الغیبة للطوسی: أحمَدُ بنُ إدریسَ،عَن عَلِیِّ بنِ الفَضلِ،عَن أحمَدَ بنِ عُثمانَ،عَن أحمَدَ بنِ رِزقٍ،عَن یَحیَی بنِ العَلاءِ الرّازِیِّ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

یُنتِجُ اللّهُ تَعالی فی هذِهِ الاُمَّةِ رَجُلاً مِنّی وأَنَا مِنهُ،یَسوقُ اللّهُ تَعالی بِهِ بَرَکاتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ،فَتُنزِلُ السَّماءُ قَطرَها،وتُخرِجُ الأَرضُ بَذرَها،وتَأمَنُ وُحوشُها وسِباعُها،ویَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً،ویَقتُلُ حَتّی یَقولَ الجاهِلُ:لَو کانَ هذا مِن ذُرِّیَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله لَرَحِمَ.

11/1المَهدِیُّ ُّعلیه السلام هُوَ الخامِسُ مِن وُلدِ موسَی بنِ جَعفَرٍ الکاظِمِ ُّعلیه السلام

298.کمال الدین: حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ أحمَدَ بنِ إدریسَ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا أبی،عَن

ص:150


1- (1) .فی بصائر الدرجات« [1]حکمها»بدل«حقّها».

مدّت چهل سال است این را می گوید. (1)

10/1 مهدی علیه السلام،از نسل امام جعفر صادق علیه السلام است

296.الکافی -به نقل از ابان-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«دنیا از میان نمی رود تا آن که مردی از [نسل] من خروج کند.او به سان خاندان داوود حکم می راند و بیّنه نمی طلبد و حقّ هر کس را می دهد». (2)

297.الغیبة ،طوسی-به نقل از یحیی بن علاء رازی:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:

«خداوند متعال،مردی از من-که من نیز از او هستم-در این امّت پدید می آورد.

خدای متعال،برکات آسمان و زمین را به سوی او روانه می کند و آسمان،باران خود را فرو می فرستد و زمین،کشت و زرع خود را بیرون می آورد و حیوانات وحشی و درندگان آن،آرام می گیرند و زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از جور و ستم پر شده است،و [ظالمان] را می کشد تا آن جا که نادانان می گویند:اگر این از نسل محمّد صلی الله علیه و آله بود رحم می کرد». (3)

11/1 مهدی علیه السلام،نسل پنجم امام موسی کاظم علیه السلام است

298.کمال الدین -به نقل از صفوان بن مهران-:امام صادق علیه السلام فرمود:«هر کس به همۀ امامان اقرار کند،امّا منکر مهدی باشد،همانند کسی است که به همۀ پیامبران اقرار

ص:151


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 96 ح 28 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 36 ص 395 ح 11.نیز،ر.ک:کفایة الأثر:ص 243 و 250،رجال الکشّی:ج 2 ص 671 ح 700،الصراط المستقیم:ج 2 ص 132.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 397 ح 2، [1]بصائر الدرجات:ص 258 ح 1 (هر دو منبع با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 320 ح 22.
3- (3) .الغیبة،طوسی:ص 188 ح 149،بحار الأنوار:ج 51 ص 146 ح 16.

أیّوبَ بنِ نوحٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن صَفوانَ بنِ مِهرانَ،عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أنَّهُ قالَ:

«مَن أقَرَّ بِجَمیعِ الأَئِمَّةِ وجَحَدَ المَهدِیَّ کانَ کَمَن أقَرَّ بِجَمیعِ الأَنبِیاءِ وجَحَدَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نُبُوَّتَهُ».فَقیلَ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،فَمَنِ المَهدِیُّ مِن وُلدِکَ؟

قالَ:الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِ،یَغیبُ عَنکُم شَخصُهُ ولا یَحِلُّ لَکُم تَسمِیَتُهُ.

299.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ الهَمَدانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ،عَن صالِحِ بنِ السِّندِیِّ،عَن یونُسَ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ، قالَ:دَخَلتُ عَلی موسَی بنِ جَعفَرٍ علیهما السلام فَقُلتُ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ؛أنتَ القائِمُ بِالحَقِّ؟ فَقالَ:

أنَا القائِمُ بِالحَقِّ،ولکِنَّ القائِمَ الَّذی یُطَهِّرُ الأَرضَ مِن أعداءِ اللّهِ عز و جل ویَملَؤُها عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً،هُوَ الخامِسُ مِن وُلدی،لَهُ غَیبَةٌ یَطولُ أمَدُها.

300.الکافی: عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ عیسَی بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ جَعفَرٍ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ،عَن عَلِیِّ بنِ جَعفَرٍ،عَن أخیهِ موسَی بنِ جَعفرٍ علیه السلام قالَ:

إذا فُقِدَ الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِ فَاللّهَ اللّهَ فی أدیانِکُم،لا یُزیلُکُم عَنها أحَدٌ...».

قالَ:فَقُلتُ:یا سَیِّدی،مَنِ الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِ؟فَقالَ:

یا بُنَیَّ ! عُقولُکُم تَصغُرُ عَن هذا،وأَحلامُکُم تَضیقُ عَن حَملِهِ،ولکِن إن تَعیشوا فَسَوفَ تُدرِکونَهُ. (1)

ص:152


1- (1) .و زاد فی دلائل الإمامة:«لکن ایّاکم أن تفشوا بذکره».

کند،ولی منکر پیامبریِ محمّد صلی الله علیه و آله باشد».

گفته شد:ای فرزند پیامبر خدا ! مهدیِ از نسل تو،کیست؟

فرمود:«نسل پنجم از نسلِ هفتم،که بدنش از شما غایب است و بردن نام او،بر شما روا نیست». (1)

299.کمال الدین -به نقل از یونس بن عبد الرحمان-:بر امام موسی کاظم علیه السلام وارد شدم و به ایشان گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! تو قیام کننده به حق هستی؟

فرمود:«من قیام کننده به حق هستم؛امّا قائمی که زمین را از دشمنان خدای عز و جل پاک می کند و آن را از عدالت پر می کند،همان گونه که از جور و ستم پر شده است، نسل پنجم از فرزندان من است که غیبتی دارد که به این زودی به سر نمی آید». (2)

300.الکافی -به نقل از علی بن جعفر-:[برادرم] امام موسی کاظم علیه السلام فرمود:«هنگامی که پنجمی از فرزندان [امامِ] هفتم،ناپیدا شد،مراقب دینتان باشید و خدا را در نظر بگیرید تا هیچ کس از دینتان جدایتان نکند».

گفتم:سَرور من! پنجمی از فرزندان هفتم کیست؟

فرمود:«پسر عزیزم! عقل شما به آن نمی رسد و فکرهایتان توان فهم آن را ندارد؛ امّا اگر زنده بمانید،به زودی او را می یابید» (3). (4)

ص:153


1- (1) .کمال الدین:ص 333 ح 1 و ص 411 ح 5 (هر دو منبع با سند معتبر) وص 338 ح 12 وص 410 ح 4 (هر دو منبع به نقل از عبداللّه بن ابی یعفور)،أعلام الوری:ج 2 ص 234،کشف الغمّة:ج 3 ص 313،بحار الأنوار:ج 51 ص32 ح 4.
2- (2) .کمال الدین:ص 361 ح 5 (با سند معتبر)،أعلام الوری:ج 2 ص 239،کشف الغمّة:ج 3 ص 313،الصراط المستقیم:ج 2 ص 229،بحار الأنوار:ج 51 ص 151 ح 6.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 3 ص 126 ح 526.
3- (3) .یعنی روزگار او و یا خبر ولادتش را قبل از غیبتش؛زیرا میان وفات امام کاظم علیه السلام (183 ق) و تولّد امام زمان علیه السلام (255 ق) تنها عمر یک انسان فاصله است.
4- (4) .الکافی:ج 1 ص 336 ح 2، [1]کمال الدین:ص 359 ح 1،علل الشرائع:ص 244 ح 4، [2]الغیبة،طوسی:ص 166 ح 128،الغیبة،نعمانی:ص 154 ح 11، [3]دلائل الإمامة:ص 534 ح 516،بحار الأنوار:ج 51 ص 150 ح 1.

12/1المَهدِیُّ ُّعلیه السلام هُوَ الرّابِعُ مِن وُلدِ عَلِیِّ بنِ موسَی الرِّضاُّعلیه السلام

301.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ الهَمَدانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَنِ الرَّیّانِ بنِ الصَّلتِ،قالَ:قُلتُ لِلرِّضا علیه السلام:أنتَ صاحِبُ هذَا الأَمرِ؟فَقالَ:

أنَا صاحِبُ هذَا الأَمرِ،ولکِنّی لَستُ بِالَّذی أملَؤُها عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً،وکَیفَ أکونُ ذلِکَ عَلی ما تَری مِن ضَعفِ بَدَنی؟وإنَّ القائِمَ هُوَ الَّذی إذا خَرَجَ کانَ فی سِنِّ الشُّیوخِ ومَنظَرِ الشُّبّانِ،قَوِیّاً فی بَدَنِهِ حَتّی لَو مَدَّ یَدَهُ إلی أعظَمِ شَجَرَةٍ عَلی وَجهِ الأَرضِ لَقَلَعَها،ولَو صاحَ بَینَ الجِبالِ لَتَدَکدَکَت (1)صُخورُها،یَکونُ مَعَهُ عَصا موسی، وخاتَمُ سُلَیمانَ علیهما السلام،ذاکَ الرّابِعُ مِن وُلدی،یُغَیِّبُهُ اللّهُ فی سِترِهِ ما شاءَ،ثُمَّ یُظهِرُهُ فَیَملَأُ (بِهِ) الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً،کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً.

302.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ الهَمَدانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ،عَن عَلِیِّ بنِ مَعبَدٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ خالِدٍ،قالَ:قالَ عَلِیُّ بنُ موسَی الرِّضا علیهما السلام:

«لا دینَ لِمَن لا وَرَعَ (2)لَهُ،ولا إیمانَ لِمَن لا تَقِیَّةَ لَهُ،إنَّ أکرَمَکُم عِندَ اللّهِ أعمَلُکُم بِالتَّقِیَّةِ».فَقیلَ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ إلی مَتی؟قالَ:

ص:154


1- (1) .دَکدکتُ الشیء:إذا ضَرَبتهُ وَکَسَرتُه حتّی سوّیتَه بالأرض ( مجمع البحرین:ج 1 ص 604« [1]دکک»).
2- (2) .الوَرَعُ:الکَفُّ عن المحارِمِ وَالتَحرُّجِ مِنه ( النهایة:ج 5 ص 174« [2]ورع»).

12/1 مهدی علیه السلام،نسل چهارم امام رضاعلیه السلام است

301.کمال الدین -به نقل از ریّان بن صلت-:به امام رضا علیه السلام گفتم:تو صاحب این امر (ولایت) هستی؟

فرمود:«من صاحب این امر هستم؛امّا آن کسی نیستم که زمین را از عدالت پر کند،آن گونه که از ستم پر شده است،و چگونه همو باشم با آن که ناتوانی بدنی ام را می بینی؟قائم،کسی است که چون قیام کند،در سنّ پیری،ولی به شکل جوانان است.پیکرش چنان نیرومند است که اگر دست به سوی بزرگ ترین درخت زمین ببرد،می تواند آن را ریشه کن کند و اگر در کوهستان فریاد برآورد،صخره ها خرد می شوند.عصای موسی و انگشتر سلیمان،همراه اوست.او از چهارمین نسل من است.خدا او را در پردۀ خود-تا آن گاه که بخواهد-پنهان می کند و سپس او را ظاهر می کند و زمین را با او از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از جور و ستم پر شده است». (1)

302.کمال الدین -به نقل از حسین بن خالد-:امام رضا علیه السلام فرمود:«کسی که پارسایی ندارد،دین ندارد و کسی که تقیّه نمی کند،ایمان ندارد.گرامی ترینِ شما نزد خدا، عامل ترینِ شما به تقیّه است».

به ایشان گفته شد:ای فرزند پیامبر خدا! تا کِی؟

ص:155


1- (1) .کمال الدین:ص 376 ح 7 (با سند معتبر)،أعلام الوری:ج 2 ص 240،کشف الغمّة:ج 3 ص 314،الصراط المستقیم:ج 2 ص 229 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 52 ص 322 ح 30.

«إلی یَومِ الوَقتِ المَعلومِ،وهُوَ یَومُ خُروجِ قائِمِنا أهلَ البَیتِ،فَمَن تَرَکَ التَّقِیَّةَ قَبلَ خُروجِ قائِمِنا فَلَیسَ مِنّا»،فَقیلَ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،ومَنِ القائِمُ مِنکُم أهلَ البَیتِ؟ قالَ:الرّابِعُ مِن وُلدِی،ابنُ سَیِّدَةِ الإِماءِ.

13/1المَهدِیُّ ُّعلیه السلام هُوَ الثّالِثُ مِن وُلدِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الجَوادُِّعلیه السلام

303.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ بنِ موسَی الدَّقّاقُ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ هارونَ الصّوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبو تُرابٍ عَبدُ اللّهِ بنُ موسَی الرُّویانِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ العَظیمِ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحَسنِ بنِ زَیدِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام (الحَسَنِیُّ)،قالَ:دَخَلتُ عَلی سَیِّدی مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسَی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام وأَنَا اریدُ أن أسأَلَهُ عَنِ القائِمِ،أهُوَ المَهدِیُّ أو غَیرُهُ؟فَابتَدَأَنی فَقالَ لی:

یا أبَا القاسِمِ،إنَّ القائِمَ مِنّا هُوَ المَهدِیُّ الَّذی یَجِبُ أن یُنتَظَرَ فی غَیبَتِهِ،ویُطاعَ فی ظُهورِهِ،وهُوَ الثّالِثُ مِن وُلدی.

14/1المَهدِیُّ ُّعلیه السلام مِن وُلدِ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ الهادیُّ علیه السلام

304.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ بنِ موسَی الدَّقّاقُ وعَلِیُّ بنُ عَبدِ اللّهِ الوَرّاقُ رَضِیَ اللّهُ عَنهُما،قالا:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ هارونَ الصّوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبو تُرابٍ عَبدُ اللّهِ بنُ

ص:156

فرمود:«تا روز وقت معلوم،همان روز قیام قائم ما اهل بیت.هر کس تقیّه را قبل از خروج قائم ما ترک کند،از ما نیست».

به ایشان گفته شد:ای فرزند پیامبر خدا! قائم از شما اهل بیت کیست؟

فرمود:«چهارمین نسل من،فرزند سَرور کنیزان». (1)

13/1 مهدی علیه السلام،نسل سوم امام جوادعلیه السلام است

303.کمال الدین -به نقل از عبد العظیم حسنی-:بر سَرورم،امام جواد علیه السلام،وارد شدم.

می خواستم در بارۀ قائم از او بپرسم که:«آیا مهدی اوست یا غیر او؟»،که امام علیه السلام خود آغاز کرد و به من فرمود:«ای ابو القاسم! قائم ما،همان مهدی ای است که واجب است در روزگار غیبتش به انتظارش نشست و در روزگار ظهورش،اطاعتش کرد،و او سومین نسل من است». (2)

14/1 مهدی علیه السلام،از نسل امام هادی علیه السلام است

304.کمال الدین -به نقل از عبد العظیم بن عبد اللّه حسنی-:بر سَرورم،امام هادی علیه السلام وارد شدم.چون مرا دید،به من فرمود:«خوش آمدی،ای ابو القاسم! تو دوستدار حقیقی ما هستی».

ص:157


1- (1) .کمال الدین:ص 371 ح 5 (با سند معتبر)،کفایة الأثر:ص 270،أعلام الوری:ج 2 ص 241،کشف الغمّة:ج 3 ص 314،بحار الأنوار:ج 52 ص 321 ح 29.
2- (2) .کمال الدین:ص 377 ح 1،أعلام الوری:ج 2 ص 242،کفایة الأثر:ص 276،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص1171 ح 66،بحار الأنوار:ج 51 ص 156 ح 1.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 377 ح 2،الاحتجاج:ج 2 ص481، [1]أعلام الوری:ج 2 ص 242،کفایة الأثر:ص 279 و 281.

موسَی الرّویانِیُّ،عَن عَبدِ العَظیمِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحَسَنِیِّ،قالَ:دَخَلتُ عَلی سَیِّدی عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام،فَلَمّا بَصُرَ بی قالَ لی:

مَرحَباً بِکَ یا أبَا القاسِمِ،أنتَ وَلِیُّنا حَقّاً قالَ:فَقُلتُ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،إنّی اریدُ أن أعرِضَ عَلَیکَ دینی،فَإِن کانَ مَرضِیّاً ثَبَتُّ عَلَیهِ حَتّی ألقَی اللّهَ عز و جل،فَقالَ:هاتِ یا أبَا القاسِمِ،فَقُلتُ:

إنّی أقولُ:إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی واحِدٌ،لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ،خارِجٌ عَنِ الحَدَّینِ:

حَدِّ الإِبطالِ وحَدِّ التَّشبیهِ،وإنَّهُ لَیسَ بِجِسمٍ ولا صورَةٍ،ولا عَرَضٍ ولا جَوهَرٍ،بَل هُوَ مُجَسِّمُ الأَجسامِ،ومُصَوِّرُ الصُّوَرِ،وخالِقُ الأَعراضِ وَالجَواهِرِ،ورَبُّ کُلِّ شَیءٍ ومالِکُهُ،وجاعِلُهُ ومُحدِثُهُ،وإنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبدُهُ ورَسولُهُ،خاتَمُ النَّبِیّینَ فَلا نَبِیَّ بَعدَهُ إلی یَوم القِیامَةِ،وإنَّ شَریعَتَهُ خاتِمَةُ الشَّرائِعِ فَلا شَریعَةَ بَعدَها إلی یَومِ القِیامَةِ.

وأقولُ:إنَّ الإِمامَ وَالخَلیفَةَ ووَلِیَّ الأَمرِ بَعدَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ،ثُمَّ الحَسَنُ،ثُمَّ الحُسَینُ،ثُمَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ،ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ،ثُمَّ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ موسَی بنُ جَعفَرٍ،ثُمَّ عَلِیُّ بنُ موسی،ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ،ثُمَّ أنتَ یا مَولایَ.

فَقالَ علیه السلام:ومِن بَعدِی الحَسَنُ ابنی،فَکَیفَ لِلنّاسِ بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ؟قالَ:فَقُلتُ:

وکَیفَ ذاکَ یا مَولایَ؟قالَ:لِأَنَّهُ لا یُری شَخصُهُ،ولا یَحِلُّ ذِکرُهُ بِاسمِهِ حَتّی یَخرُجَ فَیَملَأَ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً،کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً.

قالَ:فَقُلتُ:أقرَرتُ،وأَقولُ:إنَّ وَلِیَّهُم وَلِیُّ اللّهِ،وعَدُوَّهُم عَدُوُّ اللّهِ،وطاعَتَهُم طاعَةُ اللّهِ،ومَعصِیَتَهُم مَعصِیَةُ اللّهِ.

ص:158

به او گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! می خواهم دینم را بر تو عرضه بدارم،که اگر پسندیده است،تا هنگام دیدار خداوند عز و جل بر آن،پایداری بورزم.

فرمود:«عرضه کن،ای ابوالقاسم!».

گفتم:من اعتقاد دارم که خداوند متعال،یکی است و چیزی مانند او وجود ندارد و از دو حدّ ابطال و تشبیه،بیرون است.نه جسمی دارد و نه صورتی و نه عَرَضی و نه جوهری؛ بلکه اوست که به اجسام،جسمیّت و به صورت ها تصویر می بخشد و اعراض و جواهر را می آفریند و پروردگار و مالک و آفریننده و پدید آورندۀ هر پدیده ای است.

و این که محمّد،بنده و فرستادۀ او،خاتم پیامبران است و تا روز رستاخیز،پیامبری پس از او نخواهد بود و آیین او،آیین پایانی است که تا روز قیامت،آیینی پس از آن نخواهد بود.

من معتقدم که امام و جانشین و ولیّ امر پس از او،امیر مؤمنان،علی بن ابی طالب است و سپس حسن و آن گاه حسین و سپس علی بن حسین و سپس محمّد بن علی و سپس جعفر بن محمّد و سپس موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی و سپس محمّد بن علی و سپس تویی،ای سَرورم!

فرمود:«پس از من،فرزندم حسن،جانشین من خواهد بود؛ولی جانشینِ او در میان مردم،چگونه خواهد بود؟».

گفتم:چگونه خواهد بود،سَرورم؟

فرمود:«شخصِ او دیده نمی شود و روا نیست نامش برده شود تا خروج کند و زمین را همان گونه که از ظلم و ستم آکنده بود،از داد و عدل بیاکند».

گفتم:بِدان اقرار می کنم.من معترفم و معتقدم که دوستدار آنها دوستدار خدا و دشمن آنها دشمن خداست.فرمانبری از آنها فرمانبری از خدا و سرکشی از آنها،سرکشی از خداست. (1)

ص:159


1- (1) .کمال الدین:ص 379 ح 1،التوحید:ص 81 ح 37، [1]صفات الشیعة:ص 127 ح 68، [2]الأمالی،صدوق:ص 419 ح 557، [3]کفایة الأثر:ص 282،أعلام الوری:ج 2 ص 244 (با عبارت مشابه)،کشف الغمّة:ج 3 ص 315،روضة الواعظین:ص 39، [4]بحار الأنوار:ج 69 ص 1 ح 1.

15/1المهدیُّ علیه السلام وَلَدُ الحسن بن علی العسکری علیهماالسلام

305.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ بنِ إسحاقَ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنی أبو عَلِیِّ بنُ هَمّامٍ،قالَ:سَمِعتُ مُحَمَّدَ بنَ عُثمانَ العَمرِیَّ-قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ-یَقولُ:سَمِعتُ أبی یَقولُ:سُئِلَ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ علیهما السلام-وأَنَا عِندَهُ-عَنِ الخَبَرِ الَّذی رُوِیَ عَن آبائِهِ علیهم السلام:أنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن حُجَّةٍ للّهِ ِ عَلی خَلقِهِ إلی یَومِ القِیامَةِ،وأَنَّ مَن ماتَ ولَم یَعرِف إمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً،فَقالَ علیه السلام:

«إنَّ هذا حَقٌّ کَما أنَّ النَّهارَ حَقٌّ»فَقیلَ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،فَمَنِ الحُجَّةُ وَالإِمامُ بَعدَکَ؟فَقالَ:

ابنی مُحَمَّدٌ هُوَ الإِمامُ وَالحُجَّةُ بَعدی،مَن ماتَ ولَم یَعرِفهُ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً.

306.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ ماجیلَوَیهِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:حَدَّثَنی جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ الفَزارِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی مُعاوِیَةُ بنُ حُکَیمٍ ومُحَمَّدُ بنُ أیّوبَ بنِ نوحٍ ومُحَمَّدُ بنُ عُثمانَ العَمرِیُّ رضی الله عنه،قالوا:عَرَضَ عَلَینا أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ علیهما السلام-ونَحنُ فی مَنزِلِهِ،وکُنّا أربَعینَ رَجُلاً-فَقالَ:

«هذا إمامُکُم مِن بَعدی،وخَلیفَتی عَلَیکُم،أطیعوهُ ولا تَتَفَرَّقوا مِن بَعدی فی أدیانِکُم فَتَهلِکوا،أما إنَّکُم لا تَرَونَهُ بَعدَ یَومِکُم هذا».

قالوا:فَخَرَجنا مِن عِندِهِ،فَما مَضَت إلّاأیّامٌ قَلائِلُ حَتّی مَضی أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام.

ص:160

15/1 مهدی علیه السلام فرزند امام عسکری علیه السلام است

305.کمال الدین -به نقل از ابو علی بن همّام-:شنیدم که محمّد بن عثمان عمری-که خدا روحش را پاک بدارد-می گوید:شنیدم که پدرم می گوید:نزد امام حسن عسکری علیه السلام بودم که از ایشان در بارۀ حدیثی که از پدرانش نقل شده است،پرسیدند که:«زمین از حجّت خدا بر خلقش تا روز قیامت خالی نمی ماند»و«هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد،به مرگ جاهلی مرده است».

فرمود:«این،حقیقت دارد،همان گونه که روز،حقیقت دارد».

به امام گفته شد:ای فرزند پیامبر خدا! حجّت و امامِ پس از تو کیست؟

فرمود:«پسرم محمّد،امام و حجّت پس از من است.هر کس بمیرد و او را نشناسد،به مرگ جاهلی مرده است». (1)

306.کمال الدین -به نقل از معاویة بن حکیم و محمّد بن ایّوب بن نوح و محمّد بن عثمان عمری-:ما چهل تن در منزل ابو محمّد (امام حسن عسکری علیه السلام ) بودیم که بر ما وارد شد و فرمود:«این،-المهدیّ-امام شما پس از من است و جانشین من بر شماست.از او اطاعت کنید و پس از من در گرفتن دین و آیین،متفرّق نشوید که هلاک می گردید.به هوش باشید که او را از این پس نخواهید دید».

ما از نزد امام علیه السلام بیرون آمدیم و چند روزی نگذشته بود که ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) در گذشت. (2)

ص:161


1- (1) .کمال الدین:ص 409 ح 9 ( [1]با سند معتبر)،کفایة الأثر:ص 292،أعلام الوری:ج 2 ص 253، [2]کشف الغمّة:ج 3 ص 318،الصراط المستقیم:ج 2 ص 232، [3]بحار الأنوار:ج 51 ص 160 ح 7. [4]نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 3 ص 123 (خبر دادن امام حسن عسکری علیه السلام از غیبت امام مهدی علیه السلام ).
2- (2) .کمال الدین:ص 435 ح 2، [5]أعلام الوری:ج 2 ص 252 ( [6]هر دو منبع با سند موثّق)،کشف الغمّة:ج 3 ص 317،بحار الأنوار:ج 52 ص 25 ح 19. [7]نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 5 ص24 ح772 (بخش ششم/فصل یکم/گروهی از پیروان اهل بیت علیه السلام ).

307.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ عَبدِ اللّهِ الوَرّاقُ،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن أحمَدَ بنِ إسحاقَ بنِ سَعدٍ الأَشعَرِیِّ،قالَ:دَخَلتُ عَلی أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام-وأَنَا اریدُ أن أسأَلَهُ عَنِ الخَلَفِ (مِن) بَعدِهِ-فَقالَ لی مُبتَدِئاً:

«یا أحمَدَ بنَ إسحاقَ،إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لَم یُخلِ الأَرضَ مُنذُ خَلَقَ آدَمَ علیه السلام، ولا یُخلیها إلی أن تَقومَ السّاعَةُ،مِن حُجَّةٍ للّهِ ِ عَلی خَلقِهِ،بِهِ یَدفَعُ البَلاءَ عَن أهلِ الأَرضِ،وبِهِ یُنَزِّلُ الغَیثَ،وبِهِ یُخرِجُ بَرَکاتِ الأَرضِ».قالَ:فَقُلتُ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،فَمَنِ الإِمامُ وَالخَلیفَةُ بَعدَکَ؟فَنَهَضَ علیه السلام مُسرِعاً فَدَخَلَ البَیتَ،ثُمَّ خَرَجَ وعَلی عاتِقِهِ غُلامٌ کَأَنَّ وَجهَهُ القَمَرُ لَیلَةَ البَدرِ،مِن أبناءِ الثَّلاثِ سِنینَ.فَقالَ:

یا أحمَدَ بنَ إسحاقَ لَولا کَرامَتُکَ عَلَی اللّهِ عز و جل وعَلی حُجَجِهِ،ماعَرَضتُ عَلَیکَ ابنی هذا،إنَّهُ سَمِّیُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وکَنِیُّهُ،الَّذی یَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً.

یا أحمَدَ بنَ إسحاقَ،مَثَلُهُ فی هذِهِ الاُمَّةِ مَثَلُ الخِضرِ علیه السلام،وَمثَلُهُ مَثَلُ ذِی القَرنَینِ، وَاللّهِ لَیَغیبَنَّ غَیبَةً لا یَنجو فیها مِنَ الهَلَکَةِ إلّامَن ثَبَّتَهُ اللّهُ عز و جل عَلَی القَولِ بِإِمامَتِهِ ووَفَّقَهُ ( فیها ) لِلدُّعاءِ بِتَعجیلِ فَرَجِهِ.

فَقالَ أحمَدُ بنُ إسحاقَ:فَقُلتُ لَهُ:یا مَولایَ،فَهَل مِن عَلامَةٍ یَطمَئِنُّ إلَیها قَلبی؟ فَنَطَقَ الغُلامُ علیه السلام بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ فَصیحٍ فَقالَ:أنَا بَقِیَّةُ اللّهِ فی أرضِهِ،وَالمُنتَقِمُ مِن أعدائِهِ،فَلا تَطلُب أثَراً بَعدَ عَینٍ،یا أحمَدَ بنَ إسحاقَ.

فَقالَ أحمَدُ بنُ إسحاقَ:فَخَرَجتُ مَسروراً فَرِحاً،فَلَمّا کانَ مِنَ الغَدِ عُدتُ إلَیهِ

ص:162

307.کمال الدین -به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد اشعری-:بر ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) وارد شدم.می خواستم از ایشان جانشین پس از او را جویا شوم که قبل از سؤالم فرمود:«ای احمد بن اسحاق! خدای-تبارک و تعالی-زمین را از هنگام خلقت آدم تاکنون از حجّت خدا بر خلقش خالی نگذاشته و تا قیام قیامت نیز خالی نمی گذارد.خداوند به [دست] او بلا را از زمینیان،دور می کند و باران فرو می فرستد و برکات زمین را بیرون می کشد».

گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! امام و جانشین پس از تو کیست؟

ایشان به شتاب برخاست و به درون خانه رفت و سپس در حالی بیرون آمد که پسری را بر دوش خود سوار کرده بود.پسر سه ساله می نمود و چهره اش به سان ماه شب چهارده بود.[امام علیه السلام ] فرمود:«ای احمد بن اسحاق! اگر جایگاه تو نزد خدای عز و جل و حجّت های او نبود،این فرزندم را به تو نشان نمی دادم.او همنام و هم کنیۀ پیامبر خداست.او کسی است که زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از جور و ستم پر شده است.ای احمد بن اسحاق! مَثَل او در این امّت،مَثَل خضر است و مَثَل او،مثل ذو القرنین است.به خدا سوگند غیبتی خواهد داشت که کسی از آن نجات نمی یابد جز آن که خداوند عز و جل بر اعتقاد به امامت او استوارش کرده و به دعایی برای تعجیل در فرجش موفّقش داشته باشد».

گفتم:ای مولای من! آیا نشانه ای دارد که دلم به آن اطمینان یابد؟

آن پسر به سخن در آمد و با زبان عربی فصیح گفت:«من ذخیرۀ خدا،در زمین اویم،و انتقام گیرنده از دشمنان او.چون خود حقیقت را می بینی،در پی نشانه مباش،ای احمد بن اسحاق!».

شاد و سرخوش بیرون آمدم و فردا دوباره به سوی امام حسن علیه السلام باز گشتم و

ص:163

فَقُلتُ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،لَقَد عَظُمَ سُروری بِما مَنَنتَ (بِهِ) عَلَیَّ،فَمَا السُّنَّةُ الجارِیَةُ فیهِ مِنَ الخِضرِ وذِی القَرنَینِ؟

فَقالَ:طولُ الغَیبَةِ یا أحمَدُ،قُلتُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،وإنَّ غَیبَتَهُ لَتَطولُ؟قالَ:إی ورَبّی حَتّی یَرجِعَ عَن هذَا الأَمرِ أکثَرُ القائِلینَ بِهِ،ولا یَبقی إلّامَن أخَذَ اللّهُ عز و جل عَهدَهُ لِوِلایَتِنا،وکَتَبَ فی قَلبِهِ الإِیمانَ،وأَیَّدَهُ بِروحٍ مِنهُ.

یا أحمَدَ بنَ إسحاقَ:هذا أمرٌ مِن أمرِ اللّهِ،وسِرٌّ مِن سِرِّ اللّهِ،وغَیبٌ مِن غَیبِ اللّهِ، فَخُذ ما آتَیتُکَ وَاکتُمهُ وکُن مِنَ الشّاکِرینَ،تَکُن مَعَنا غَداً فی عِلِّیّینَ.

راجع:ج 1 ص 410 (دعاء طلب الحاجة)

و ج 3 ص 122 (اخبار الإمام الهادی علیه السلام عن غیبة المهدی علیه السلام )

و ج 5 ص 8 ح 756

و ج 8 ص 40 ح 1446.

ص:164

گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! شادی ام به منّتی که بر من نهادی،فراوان است؛امّا کدام سنّت خضر و ذو القرنین بر او (امام مهدی) هم جاری است؟

فرمود:«درازی غیبت،ای احمد!».

گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! آیا غیبتش طول می کشد؟

فرمود:«آری،به خدایم سوگند،تا آن جا که بیشتر باورمندان عقیدۀ ظهور و خروج امام،از آن باز می گردند و کسی نمی ماند،جز آن که خدای عز و جل از او عهد ولایت ما را گرفته باشد و ایمان را در دلش ثبت و با روحی از خود،تأییدش کرده باشد.

ای احمد بن اسحاق! این کاری از کارهای خداست و سرّی از اسرار او و غیبی از غیب های الهی.آنچه به تو نشان دادم،بر گیر و پنهان کن و از شاکران باش تا فردا در ملکوت اعلا با ما باشی». (1)

ر.ک:ج 1 ص 411 (دعای حاجت طلبی)

و ج 3 ص123 (بخش سوم/فصل یکم/خبر دادن امام هادی علیه السلام از غیبت امام مهدی علیه السلام )

وج 5 ص9 ح765

و ج 8 ص 41 ح1446.

ص:165


1- (1) .کمال الدین:ص 384 ح 1،إعلام الوری:ج 2 ص 248 (هر دو منبع با سند معتبر)،کشف الغمّة:ج 3 ص 316، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 23 ح 16.

انتساب امام مهدی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق امام حسین بن علی علیهماالسلام

اشاره

انتساب امام مهدی علیه السلام به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از طریق دختر ایشان،فاطمه علیها السلام همسر امیر مؤمنان علی علیه السلام،قطعی و مورد اتّفاق همۀ مسلمانان است؛امّا در این که انتساب امام مهدی علیه السلام به فاطمه علیها السلام و جدّش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،از طریق امام حسین علیه السلام است و یا از طریق امام حسن علیه السلام،بین پیروان اهل بیت و اهل سنّت اختلاف نظر وجود دارد.

پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام بر پایۀ احادیث صحیح و معتبری که ملاحظه شد، اتّفاق دارند که امام مهدی علیه السلام از طریق امام حسین علیه السلام به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می رسد؛امّا شماری از اهل سنّت (1)بر این باورند که مهدی علیه السلام از طریق امام حسن علیه السلام به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله منتسب می گردد،که در این پژوهش به بررسی دلیل آنان می پردازیم.

دلیل کسانی که معتقدند امام مهدی علیه السلام از نسل امام حسن علیه السلام است

تنها دلیل کسانی که امام مهدی علیه السلام را از نوادگان امام حسن علیه السلام می دانند،حدیثی است که در سنن أبی داوود از ابو اسحاق سبیعی نقل شده است.او می گوید:

قال علی علیه السلام:و نظر إلی ابنه الحسن فقال:إِنَّ ابنی هذا سَیِّدٌ کَما سَمَّاهُ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله،وَ سَیَخرُجُ مِن صُلبِهِ رَجُلٌ یُسَمَّی بِاسمِ نَبِیِّکُم یَشبِهُهُ فی الخُلُقِ وَلا یُشبِهُهُ فی الخَلقِ. (2)

امام علی علیه السلام نگاهی به پسرش حسن انداخت و گفت:این شخص،همان گونه که

ص:166


1- (1) .ابن بطریق ادّعا کرده که این مسئله هیچ مخالفی ندارد (العمدة:ص 437).به علاوه شماری از علمای اهل سنّت نیز مهدی موعود را از فرزندان امام حسین علیه السلام می دانند (ر.ک:تذکرة الخواصّ:ص 363 و مطالب السؤول:ص 89).
2- (2) .سنن أبی داوود:ج 2 ص 311 ش 4290.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود،سیّد (سَرور) است.از او مردی هم نام پیامبرتان به دنیا خواهد آمد که اخلاقش همانند پیامبر است؛امّا اندامش نه.

این حدیث را نعیم بن حمّاد،به نقل از محمّد بن جعفر،این گونه گزارش کرده که امام علی علیه السلام فرمود:

سَمَّی النَّبیُّ صلی الله علیه و آله الحَسَنَ سَیِّداً وَ سَیُخرِجُ [اللّهُ] مِن صُلبِهِ رَجُلاً اسمُهُ اسمُ نَبیِّکُم،یَملَأُ الأَرضَ عَدلاً کَما مُلِئَت جوراً. (1)

پیامبر صلی الله علیه و آله حسن را«سیّد»نامید و مردی از او هم نام پیامبرتان به دنیا خواهد آمد که زمین را آکنده از عدالت می کند،همان گونه که از ستم پُر شده است.

ردّ نظریّۀ انتساب امام مهدی علیه السلام به امام حسن علیه السلام

این نظریّه به دلایل ذیل،قابل قبول نیست:

1.طریق ابو داوود به ابو اسحاق،معتبر نیست. (2)بنا بر این استناد به این روایت برای اثبات انتساب امام مهدی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق امام حسن علیه السلام،صحیح نیست.نویسندۀ کتاب مختصر سنن أبی داوود نیز تصریح کرده است که ابو اسحاق، حدیثی را مستقیماً از امام علی علیه السلام نشنیده است. (3)

روایت نعیم بن حمّاد،نیز از نظر سند،سست تر از روایت ابو داوود است.

2.در منابع شیعی نیز گزارشِ یاد شده از ابو اسحاق نقل شده؛لیکن به جای«نظر

ص:167


1- (1) .الفتن،ابن حمّاد:ج1 ص 374 ح 1113. [1]
2- (2) .یکی از محققان اهل سنّت،اسناد این حدیث را شایستۀ اعتماد ندانسته و نوشته است:هارون بن مغیره ثقه است،ولی ظاهراً این سند متّصل نیست و بین ابو داوود و هارون بن مغیره،افتادگی دارد.عمرو بن ابی قیس نیز ثقه است،ولی ضابط نیست و مسائل را با هم در می آمیزد.ابو اسحاق سبیعی نیز در آخر عمر،آشفته حال و اهل تدلیس شد. ضمناً او اگر چه امیر مؤمنان علیه السلام را دیده،ولی از ایشان حدیثی نشنیده است (الموسوعة فی أحادیث المهدی الضعیفة و الموضوعة:ص 348). در بارۀ ابو اسحاق سبیعی،این نکته را بیفزاییم که به گفتۀ ابن حجر،در سال 33 هجری متولّد شده که طبق این نقل هنگام شهادت امام علی علیه السلام،هفت سال داشته است (تهذیب التهذیب:ج 4 ص 340 ش 5948).
3- (3) .مختصر سنن أبی داوود:ج 6 ص 162.

إلی ابنه الحسن»«نظر إلی ابنه الحسین» (1)آمده است.همچنین برخی از مصادر اهل سنّت،«ابنه الحسین»را به عنوان نسخه بدل آورده اند. (2)حتّی برخی از منابع کهن اهل سنّت به نقل از سنن أبی داوود ،«ابنه الحسین» (3)گزارش کرده اند.

بنا بر این،علاوه بر سست بودن سند روایت،متن آن نیز قابل اعتماد نیست.

3.احتمال تصحیف نام«حسین»به«حسن»در نگارش،و حتّی تحریف گزارش اصلی جدّی است؛زیرا همراهی فرزندان امام حسن علیه السلام با قیام بنی العبّاس ایجاب می کرد که رهبران سیاسی از همۀ فرصت های ممکن استفاده کنند،و تحریف«حسین»به«حسن»می تواند در جهت بهره برداری از باورهای اسلامی بوده باشد.

بنا بر این،در برابر احادیث معتبری که از طریق پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام نقل شده و انتساب امام مهدی علیه السلام را از طریق امام حسین علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله اثبات می نمایند، هیچ دلیل معتبری که غیر آن را ثابت کند،وجود ندارد و کسانی که این احادیث معتبر را نمی پذیرند،باید در مورد طریق انتساب امام مهدی علیه السلام به فاطمه علیها السلام سکوت اختیار نمایند.

البتّه با توجّه به این که مادر امام باقر علیه السلام،فاطمه بنت الحسن علیه السلام بوده،بر اساس نظریّۀ پیروان اهل بیت نیز امام مهدی علیه السلام از جانب مادر،از فرزندان امام حسن علیه السلام است.

گفتنی است که ابن تیمیّه برای ردّ نظریّۀ انتساب امام مهدی علیه السلام به امام حسین علیه السلام، بدون اشاره به ضعف سند و متن روایت أبو داوود،به آن استناد کرده است. (4)نکتۀ قابل تأمّل و حاکی از تعصّب شدید،این است که دکتر عبد العلیم عبد العظیم بستوی

ص:168


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 214 ح 2،الغیبة،طوسی:ص 190 ح 152،العمدة:ص 434 ح 912.
2- (2) .الفتن،ابن حمّاد:ج1 ص375 ح 1113 پانوشت 2.
3- (3) .أسمی المناقب فی تهذیب أسنی المناقب:ص 168 ح 61.
4- (4) .ر.ک:منهاج السنّة النبویّة:ج 4 ص 211.

که خود،این روایت را با عنوان«ضعیف»و«موضوع»توصیف کرده،به نقل از ابن تیمیّه و ابن کثیر در ردّ نظریّۀ انتساب امام مهدی علیه السلام به امام حسین علیه السلام به این روایت استناد می نماید. (1)

امام مهدی علیه السلام و عباسیان

در برخی از نصوصی که در مصادر غیر اصیل اهل سنّت و با سندی ضعیف ذکر شده اند،آمده است:

کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله راکباً اذ التفت فنظر إلی العبّاس فقال:یا عبّاس قال:لبیک یا رسول اللّه! فقال:یا عمّ النبیّ إنّ اللّه ابتدأ بی الإسلام،و سیختمه بغلام من ولدک و هو الّذی یتقدّم لعیسی بن مریم. (2)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سوار بر حیوانی بود.صورتش را چرخاند و چشمش به عبّاس افتاد و فرمود:«ای عبّاس!»گفت:بفرمایید،ای پیامبر خدا! فرمود:«ای عموی پیامبر! خداوند اسلام را با من آغاز کرد و آن را با جوانی از اولاد تو که بر عیسی بن مریم پیشی می گیرد،به پایان می برد».

شماری دیگر از گزارش ها،بدون نسبت دادن به پیامبر صلی الله علیه و آله امام مهدی علیه السلام را از فرزندان عبّاس ذکر کرده اند. (3)،بی تردید،این گزارش ها از مجعولات خاندان عبّاسی در جهت منافع سیاسی خود در مبارزه علیه امویان است و بدین جهت پس از انقراض حکومت عبّاسیان اصولاً این گونه گزارش ها مورد اعتنا قرار نگرفته و تا آن جا که ما می دانیم،هیچ دانشمندی تا کنون این نظریّه را نپذیرفته است.

ص:169


1- (1) .المهدیّ المنتظر فی ضوء الأحادیث و الآثار الصحیحة:ص 50 و 52.
2- (2) .تاریخ بغداد:ج 3،ص 333 و ج4 ص117، [1]تاریخ دمشق:ج 26 ص 350، [2]کنز العمّال:ج 14 ص 271 ح 38694.
3- (3) .معجم أحادیث الإمام المهدی:ج 1 ص 182 به بعد.

16/1امُّ الإِمامِ المَهدِیِّ علیه السلام

امّه نرجس،ویقال لها:سوسن،صقیل،صیقل،ریحانة،حکیمة،ملیکة،مریم، خمط.

308.کمال الدین: عَن جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیِّ-فی ذِکرِ حَدیثِ اللَّوحِ فی صِفَةِ المَهدِیِّ-:أبُو القاسِمِ مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ،هُوَ حُجَّةُ اللّهِ تَعالی عَلی خَلقِهِ،القائِمُ،اُمُّهُ جارِیَةٌ اسمُها نَرجِسُ،صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجمَعینَ.

309.الإرشاد: کانَ الإِمامُ بَعدَ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام ابنَهُ المُسَمّی بِاسمِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،المُکَنّی بِکُنیَتِهِ،ولَم یُخَلِّف أبوهُ وَلَداً غَیرَهُ،ظاهِراً ولا باطِناً،وخَلَّفَهُ غائِباً مُستَتِراً عَلی ما قَدَّمنا ذِکرَهُ.وکانَ مَولِدُهُ علیه السلام لَیلَةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ،سَنَةَ خَمسٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ.

واُمُّهُ امُّ وَلَدٍ یُقالُ لَها:نَرجِسُ.

310.مجموعة نفیسة (تاریخ الأئمّة): قالَ ابنُ هَمّامٍ:حَکیمَةُ هِیَ عَمَّةُ أبی مُحَمَّدٍ،ولَها حَدیثٌ بِوُلودِ صاحِبِ الزَّمانِ علیه السلام،وهِیَ رَوَت أنَّ امَّ الخَلَفِ اسمُها نَرجِسُ.

311.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ ماجیلَوَیهِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:حَدَّثَنی أبو عَلِیٍّ الخَیزَرانِیُّ،عَن جارِیَةٍ لَهُ کانَ أهداها لِأَبی مُحَمَّدٍ علیه السلام، فَلَمّا أغارَ جَعفَرٌ الکَذّابُ عَلَی الدّارِ جاءَتهُ فارَّةً مِن جَعفَرٍ،فَتَزَوَّجَ بِها.

ص:170

16/1 مادر امام مهدی علیه السلام

مادر امام زمان علیه السلام نرگس است و سوسن،صقیل،صیقل،ریحانه،حکیمه،ملیکه، (1)مریم (2)و خمط هم گفته شده است. (3)

308.کمال الدین -به نقل از جابر بن عبد اللّه انصاری،در ذکر حدیث لوح در توصیف مهدی علیه السلام-:ابو القاسم محمّد بن حسن،حجّت خدای متعال بر خلقش و قائم است.مادرش،کنیزی به نام نرگس است.درودهای خدا بر همۀ ایشان باد! (4)

309.الإرشاد: امامِ پس از ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) پسرش است که به نام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نامیده شده و کنیۀ همو را بر وی نهاده اند و پدرش فرزندی جز او در آشکار و نهان بر جای ننهاده و وی را به عنوان جانشینی غایب به آن گونه که پیش تر ذکر کردیم،بر جای نهاده است.زمان ولادتش،شب نیمۀ شعبان سال دویست و پنجاه و پنج و مادرش،کنیزی فرزنددار به نام نرگس است. (5)

310.مجموعة نفیسة (تاریخ الأئمّة) -به نقل از ابن همّام-:حکیمه،عمّۀ ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) است و سخنی در بارۀ تولّد صاحب الزمان علیه السلام دارد و اوست که نقل کرده نام مادر جانشین امام،نرگس است. (6)

311.کمال الدین -به نقل از محمّد بن علی ماجیلویه،از محمّد بن یحیی العطّار-:ابو علیّ خیزرانی برایم گفت که یکی از کنیزانش را به ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) هدیه

ص:171


1- (1) .ملیکه دختر یشوعا پسر قیصر،پادشاه روم.
2- (2) .گفته شده است:مریم دختر زید علوی.
3- (3) .ر.ک:ص 194 (پژوهش در باره شخصیت مادر امام مهدی علیه السلام ).
4- (4) .کمال الدین:ص 305-307 ح 1،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 41 ح 1، [1]الاحتجاج:ج 2 ص 298، [2]الصراط المستقیم:ج 2 ص 139،بحار الأنوار:ج 36 ص 193 ح 2.
5- (5) .الإرشاد:ج 2 ص 339، [3]کشف الغمّة:ج 3 ص 236، [4]بحار الأنوار:ج 51 ص 23 ح 36.
6- (6) .مجموعة نفیسة (تاریخ الأئمّة):ص 27.

قالَ أبو عَلِیٍّ:فَحَدَّثَتنی أنَّها حَضَرَت وِلادَةَ السَّیِّدِ علیه السلام،وأَنَّ اسمَ امِّ السَّیِّدِ صَقیلُ، وأَنَّ أبا مُحَمَّدٍ علیه السلام حَدَّثَها بِما یَجری عَلی عِیالِهِ،فَسَأَلَتهُ أن یَدعُوَ اللّهَ عز و جل لَها أن یَجعَلَ مَنِیَّتَها قَبلَهُ،فَماتَت فی حَیاةِ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،وعَلی قَبرِها لَوحٌ مَکتوبٌ عَلَیهِ هذا قَبرُ امِّ مُحَمَّدٍ.

312.کشف الغمّة: حَدَّثَنی أبُو القاسِمِ طاهِرُ بنُ هارونَ بنِ موسَی العَلَوِیُّ،عَن أبیهِ هارونَ،عَن أبیهِ موسی،قالَ:قالَ سَیِّدی جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ:

«الخَلَفُ الصّالِحُ مِن وُلدی وهُوَ المَهدِیُّ،اسمُهُ مُحَمَّدٌ وکُنیَتُهُ أبُو القاسِمِ،یَخرُجُ فی آخِرِ الزَّمانِ،یُقالُ لِاُمِّهِ:صَقیلُ».

وقالَ لَنا أبو بَکرٍ الذّراعُ:وفی رِوایَةٍ اخری،بَل امُّهُ حَکیمَةُ،وفی رِوایَةٍ ثالِثَةٍ یُقالُ لَها:نَرجِسُ،ویُقالُ:بَل سوسَنُ،وَاللّهُ أعلَمُ بِذلِکَ.

313.کشف الغمّة -فی ذِکرِ الإِمامِ المُنتَظَرِ-:اُمُّهُ امُّ وَلَدٍ تُسَمّی صَقیلَ،وقیلَ:حَکیمَةَ، وقیلَ:غَیرَ ذلِکَ.

314.الدروس: الثّانی عَشَرَ:الإِمامُ المَهدِیُّ،الحُجَّةُ،صاحِبُ الزَّمانِ،أبُو القاسِمِ، مُحَمَّدُ بنُ الإِمامِ أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ (1)العَسکَرِیِّ عَجَّلَ اللّهُ فَرَجَهُ.

وُلِدَ بِسُرَّ مَن رَأی یَومَ الجُمُعَةِ لَیلاً،وقیلَ:ضُحی خامِسِ عَشَرَ شَعبانَ سَنَةَ

ص:172


1- (1) .فی المصدر:«...بن الحسن العسکری»والصواب ما أثبتناه.

کرد؛امّا هنگامی که [امام] در گذشت و جعفر کذّاب [به ادّعای فرزند نداشتن امام]، اموال امام را غارت کرد،از دست جعفر گریخت و به نزدش آمد و خیزرانی با او ازدواج کرد.

ابو علی خیزرانی گفت:آن کنیز برایم گفت که زمان تولّد آقا علیه السلام رسید،و نام مادر آقا،صقیل بود و ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) ماجراهایی را که بر سر آنها در می آید، به او گفت.او از امام خواست که از خدای عز و جل بخواهد که مرگ او را پیش از وفات امام قرار دهد و او در حیات امام عسکری علیه السلام درگذشت.بر روی قبر او لوحی است که در آن نوشته اند:«این،قبر مادر محمّد علیه السلام است». (1)

312.کشف الغمّة :ابو القاسم طاهر علوی،به نقل از پدرش هارون،از پدرش موسی گفت:

سَرورم امام صادق علیه السلام فرمود:«جانشین شایسته-که از نسلم،مهدی،است-نامش محمّد و کنیه اش ابو القاسم است.در آخر الزمان خروج می کند و به مادرش،صقیل می گویند».

ابوبکر ذرّاع نیز به ما گفت:در نقل دیگری،مادرش را حکیمه خوانده اند و در گزارش سومی،او را نرگس گفته اند،و گفته می شود:بلکه سوسن است.خداوند، اینها را بهتر می داند. (2)

313.کشف الغمّة -در یادکرد امام منتظر-:مادرش،کنیز فرزنددار و به نام صقیل بوده و گفته شده است:حکیمه،و غیر این را نیز گفته اند. (3)

314.الدروس: دوازدهم،امام مهدی،حجّت،صاحب الزمان،ابو القاسم،محمّد بن امام ابو محمّد (حسن عسکری) است.خدا در فرجش بشتابد!

ص:173


1- (1) .کمال الدین:ص 431 ح 7،بحار الأنوار:ج 51 ص 5 ح 10.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 5 ص 11 (بخش ششم/فصل یکم/کنیز ابو علی خیزرانی).
2- (2) .کشف الغمّة:ج 3 ص 265،مجموعة نفیسة(تاریخ موالید الأئمّة):ص 43،بحار الأنوار:ج 51 ص 24 ح 37.
3- (3) .کشف الغمّة:ج 3 ص 227، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 23 ح 35.

خَمسٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ،اُمُّهُ صَقیلُ،وقیلَ:نَرجِسُ،وقیلَ:مَریَمُ بِنتُ زَیدٍ العَلَوِیَّةُ، وهُوَ المُتَیَقَّنُ ظُهورُهُ وتَمَلُّکُهُ،وأَنُّهُ یَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً،کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً.

315.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ بنِ إسحاقَ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ زَکَرِیّا بِمَدینَةِ السَّلامِ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَبدِ اللّهِ مُحَمَّدُ بنُ خَلیلانَ،قالَ:

حَدَّثَنی أبی،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ،عَن غِیاثِ بن أسیدٍ (1)،قالَ:

وُلِدَ الخَلَفُ المَهدِیُّ علیه السلام یَومَ الجُمُعَةِ،واُمُّهُ رَیحانَةُ،ویُقالُ لَها:نَرجِسُ،ویُقالُ:

صَقیلُ،ویُقالُ:سوسَنُ،إلّاأنَّهُ قیلَ لِسَبَبِ الحَملِ:صَقیلُ. (2)

316.مجموعة نفیسة (تاریخ موالید الأئمّة): حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ موسَی الطّوسِیُّ،قالَ:

حَدَّثَنا أبُو السِّکینِ،عَن بَعضِ أصحابِ التّاریخِ،أنَّ امَّ المُنتَظَرِ یُقالُ لَها:حَکیمَةُ.

317.مجموعة نفیسة (تاج الموالید) -فی ذِکرِ الإِمامِ المَهدِیِّ علیه السلام-:وکانَت امُّهُ علیه السلام امَّ وَلَدٍ، اسمُها نَرجِسُ،وهِیَ بِنتٌ لِیشوعا بنِ قَیصَرَ مَلِکِ الرّومِ،مِن أولادِ الحَوارِیّینَ مِن قِبَلِ الاُمِّ،وکانَ اسمُها عِندَ أبیها مَلیکَةَ،ولَها قِصَّةٌ عَجیبَةٌ لا یَسَعُها هذَا الکِتابُ.

318.شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید عن الإمام علیّ علیه السلام: فَانظُروا أهلَ بَیتِ نَبِیِّکُم، فَإِن لَبَدوا فَالبُدوا (3)،وإنِ استَنصَروکُم فَانصُروهُم،فَلَیُفَرِّجَنَّ اللّهُ الفِتنَةَ بِرَجُلٍ مِنّا أهلَ البَیتِ،بِأَبِی ابنُ خِیَرَةِ الإِماءِ.

ص:174


1- (1) .فی الغیبة للطوسی« [1]عن جدّه عتاب من ولد عتاب بن اسید»وفی بحار الأنوار«غیاث بن أسد».
2- (2) .فی بحار الأنوار:« [2]إنّما سمّی صقیلاً لما اعتراه من النور والجلاء بسبب الحمل المنوّر،یقال:صقل السّیف وغیره أی جلاه فهو صقیل».
3- (3) .البُدُوا:أی:الزموا الأرض واقعُدوا فی بیوتکم لا تخرجوا منها فَتَهلُکوا ( النهایة:ج 4 ص 224« [3]لبد»).

جمعه شب در سامرّا متولّد شد و گفته شده:چاشتگاه پانزدهم شعبان سال دویست و پنجاه و پنج.مادرش،صقیل نام داشت و نرجس و علویّه مریم بنت زید هم گفته اند.او کسی است که ظهورش و حکمرانی اش یقینی است و اوست که زمین را از عدل و داد پر می کند،آن گونه که از ظلم و ستم پر شده است. (1)

315.کمال الدین -به نقل از غیاث بن اسید-:مهدی علیه السلام جانشین [امام عسکری علیه السلام ]،روز جمعه متولّد شد و مادرش ریحانه نام دارد و نرگس،صقیل و سوسن هم گفته اند، جز آن که صقیل را به دلیل جنینش گفته اند. (2)

316.مجموعة نفیسة (تاریخ موالید الأئمّة و وفیاتهم علیهم السلام ) -به نقل از محمّد بن موسی طوسی،از ابو السکّین،از یک مورّخ-:به مادر [امام] منتظر،حکیمه می گویند. (3)

317.مجموعة نفیسة (تاج الموالید) -در یادکرد از امام مهدی علیه السلام-:و مادرش،کنیز فرزنددار و نامش نرگس بود و او دختر یشوعا،پسر قیصر،پادشاه روم بود و از سوی مادر، فرزند حواریان [عیسی علیه السلام ] بود.نامش نزد پدرش،ملیکه بود و داستان شگفتی دارد که جایش در این کتاب نیست. (4)

318.شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید:امام علی علیه السلام فرمود:«به اهل بیت پیامبرتان بنگرید.

اگر نشستند و قیام نکردند،شما هم بنشینید و اگر [قیام کردند و] از شما یاری خواستند،یاری شان دهید که خداوند [فضای گره خورده ای] فتنه را با مردی از ما اهل بیت می گشاید.پدرم فدای فرزند کنیز برگزیدۀ کنیزان باد!». (5)

ص:175


1- (1) .الدروس الشرعیّة (موسوعة الشهید الأوّل):ج 9 ص 431،بحار الأنوار:ج 51 ص 28.
2- (2) .کمال الدین:ص 432 ح 12،الغیبة،طوسی:ص 393 ح 362،بحار الأنوار:ج 51 ص 15 ح 15.
3- (3) .مجموعة نفیسة(تاریخ موالید الأئمّة):ص 45،کشف الغمّة:ج 3 ص 265 (در این منبع«أبو مسکین»به جای«أبو السکّین»آمده است)،بحار الأنوار:ج 51 ص 24 ح 27.
4- (4) .مجموعة نفیسة (تاج الموالید):ص 62.
5- (5) .شرح نهج البلاغة،ابن ابی الحدید:ج 7 ص 58،بحار الأنوار:ج 51 ص 121. [1]نیز،ر.ک:الغیبة،نعمانی:ص 229 ح 11. [2]

319.مقتضب الأثر: مِمّا حَدَّثَنی بِهِ هذَا الشَّیخُ الثِّقَةُ أبُو الحُسَینِ عَبدُ الصَّمَدِ بنُ عَلِیٍّ،وأَخرَجَهُ إلَیَّ مِن أصلِ کِتابِهِ-وتاریخُهُ فی سَنَةِ خَمسٍ وثَمانینَ ومِئَتَینِ،سَماعُهُ مِن عُبَیدِ بنِ کَثیرٍ أبی سَعدٍ العامِرِیِّ-قالَ:حَدَّثَنی نوحُ بنُ دَرّاجٍ،عَن یَحیَی بنِ الأَعمَشِ،عَن زَیدِ بنِ وَهبٍ، عَنِ ابنِ أبی جُحَیفَةَ السُّوائِیِّ-مِن سُواءَةَ ابنِ عامِرٍ-وَالحَرثِ بنِ عَبدِ اللّهِ الجارِثِیِّ الهَمدانِیِّ، وَالحَرثِ بنِ شَرِبٍ (1)،کُلٌّ حَدَّثَنا أنَّهُم کانوا عِندَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام،فَکانَ إذا أقبَلَ ابنُهُ الحَسَنُ علیه السلام یَقولُ:«مَرحَباً یَابنَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله»،وإذا أقبَلَ الحُسَینُ یَقولُ:

«بِأَبی أنتَ واُمّی یا أبَا ابنِ خَیرِ الإِماءِ».

فَقیلَ لَهُ:یا أمیرَ المُؤمِنینَ،ما بالُکَ تَقولُ هذا لِلحَسَنِ،وتَقولُ هذا لِلحُسَینِ؟ومَنِ ابنُ خِیَرَةِ الإِماءِ؟فَقالَ:

ذلِکَ الفَقیدُ الطَّریدُ الشَّریدُ،مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسَی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهم السلام هذا،ووَضَعَ یَدَهُ عَلی رَأسِ الحُسَینِ علیه السلام.

320.کمال الدین: حَدَّثَنا عَبدُ الواحِدِ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عُبدوسٍ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَمرٍو الکَشِّیُّ، قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مَسعودٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ القُمِّیُّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أحمَدَ بنِ یَحیی،عَن إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبی أحمَدَ الأَزدِیِّ،عَن ضُرَیسٍ الکُناسِیِّ قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:إنَّ صاحِبَ هذَا الأَمرِ فیهِ سُنَّةٌ (2)مِن یوسُفَ،ابنُ أمَةٍ سَوداءَ،یُصلِحُ اللّهُ عز و جل أمرَهُ فی لَیلَةٍ واحِدَةٍ.

321.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،وعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ القاسانِیِّ جَمیعاً،عَن زَکَرِیَّا بنِ یَحیَی بنِ النُّعمانِ الصَّیرَفِیِّ،قالَ:سَمِعتُ عَلِیَّ بنَ جَعفَرٍ یُحَدِّثُ الحَسَنَ بنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ [فی قِصَّةِ إثباتِ إمامَةِ أبی جَعفَرٍ الثّانی علیه السلام ]...قالَ عَلِیُّ بنُ جَعفَرٍ:فَقُمتُ

ص:176


1- (1) .فی بحار الأنوار:« [1]الحارث بن عبد اللّه الهَمدانِیُّ والحارث بن شرب».
2- (2) .فی الغیبة ح 3« [2]شبه»بدل«سنّته».

319.مقتضب الأثر -با سندش به نقل از ابن ابی جحیفۀ سوائی،حارث بن عبد اللّه همدانی و حارث بن شرب که همگی نزد علی بن ابی طالب علیه السلام بوده اند-:هنگامی که فرزندش حسن علیه السلام می آمد،می فرمود:«خوش آمدی،ای فرزند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله !»و چون حسین علیه السلام می آمد،می فرمود:«پدرم و مادرم،به فدایت باد،ای پدر پسر بهترینِ کنیزان!».

به ایشان گفته شد:ای امیر مؤمنان! چرا به حسن،این را و به حسین،آن را می گویی؟پسرِ بهترینِ کنیزان کیست؟

فرمود:«همان نایافتۀ راندۀ دور شده.محمّد،پسر حسن پسر علی پسر محمّد پسر علی پسر موسی پسر جعفر پسر محمّد پسر علی پسر این حسین»و دستش را بر سر حسین نهاد. (1)

320.کمال الدین- به نقل از ضریس کناسی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«سنّتی از یوسف،در صاحب این امر است.فرزند کنیزی سیاه است که خداوند عز و جل کارش را در یک شب سامان می دهد». (2)

321.الکافی- به نقل از زکریّا بن یحیی بن نعمان صیرفی-:شنیدم که علی بن جعفر با حسن بن حسین بن علی بن حسین [در بارۀ ماجرای اثبات امامت امام جواد علیه السلام ] سخن می گوید....علی بن جعفر گفت:سپس برخاستم و لبان امام جواد علیه السلام را محکم بوسیدم و به او گفتم:گواهی می دهم که تو امام من نزد خدایی.

امام رضا علیه السلام گریست و سپس فرمود:«ای عمو! آیا نشنیدی که پدرم می گفت:

ص:177


1- (1) مقتضب الأثر:ص 35،بحار الأنوار:ج 51 ص 110 ح 4.نیز،ر.ک:الغیبة،طوسی:ص 470 ح 487،الإرشاد:ج 2 ص 382، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 294،روضة الواعظین:ص 292، [2]کشف الغمّة:ج 3 ص 254،الغیبة،نعمانی:ص 228 ح 9 وص 229 ح 10.
2- (2) .کمال الدین:ص 329 ح 12،الغیبة،نعمانی:ص 163 ح 3 [3] وص 228 ح 8 (هر دو منبع به نقل از یزید کناسی)،بحار الأنوار:ج 51 ص 218 ح 8.

فَمَصَصتُ ریقَ (1)أبی جَعفَرٍ علیه السلام،ثُمَّ قُلتُ لَهُ:أشهَدُ أنَّکَ إمامی عِندَ اللّهِ.

فَبَکَی الرِّضا علیه السلام ثُمَّ قالَ:

یا عَمِّ ! ألَم تَسمَع أبی وهُوَ یَقولُ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:بِأَبِی ابنُ خِیَرَةِ الإِماءِ،ابنُ النّوبِیَّةِ (2)الطَّیِّبَةِ الفَمِ،المُنتَجَبَةِ الرَّحِمِ.

322.الغیبة للطوسی: رُوِیَ أنَّ بَعضَ أخَواتِ أبِی الحَسَنِ علیه السلام کانَت لَها جارِیَةٌ رَبَّتها تُسَمّی نَرجِسَ،فَلَمّا کَبِرَت دَخَلَ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام فَنَظَرَ إلَیها،فَقالَت لَهُ:أراکَ یا سَیِّدی تَنظُرُ إلَیها؟فَقالَ:

إنّی ما نَظَرتُ إلَیها إلّامُتَعَجِّباً.أما إنَّ المَولودَ الکَریمَ عَلَی اللّهِ تَعالی یَکونُ مِنها، ثُمَّ أمَرَها أن تَستَأذِنَ أبَا الحَسَنِ علیه السلام فی دَفعِها إلَیهِ،فَفَعَلَت فَأَمَرَها بِذلِکَ. (3)

323.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیِّ بنِ حاتِمٍ النَّوفَلِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبُو العَبّاسِ أحمَدُ بنُ عیسَی الوَشّاءُ البَغدادِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ طاهِرٍ القُمِّیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبُو الحُسَینِ مُحَمَّدُ بنُ بَحرٍ الشَّیبانِیُّ،قالَ:

وَرَدتُ کَربلا سَنَةَ سِتٍّ وثَمانینَ ومِئَتَینِ،قالَ:وزُرتُ قَبرَ غَریبِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله، ثُمَّ انکَفَأتُ إلی مَدینَةِ السَّلامِ مُتَوَجِّهاً إلی مَقابِرِ قُرَیشٍ،فی وَقتٍ قَد تَضَرَّمَتِ (4)الهَواجِرُ (5)،وتَوَقَّدَتِ السَّمائِمُ،فَلَمّا وَصَلتُ مِنها إلی مَشهَدِ الکاظِمِ علیه السلام،وَاستَنشَقتُ نَسیمَ تُربَتِهِ المَغمورَةِ مِنَ الرَّحمَةِ،المَحفوفَةِ بِحَدائِقِ الغُفرانِ،أکبَبتُ عَلَیها بِعَبَراتٍ

ص:178


1- (1) .أی:قَبَّلتُ فاه شفقةً علیه،حتّی دَخَل ریقُهُ فمی (هامش المصدر).
2- (2) .النُّوبَةُ:بلاد واسعة عریضة فی جنوبی مصر-أی السودان-( معجم البلدان:ج 5 ص 309). [1]
3- (3) .وفی عیون المعجزات:« [2]قرأت فی کتب کثیرة بروایات کثیرة صحیحة:أنّه کان لحکیمة بنت أبی جعفر محمّد بن علیّ علیه السلام جاریة ولدت فی بیتها وربتها...».
4- (4) .ضَرَمَت النّار وتضرّمتِ:التهبت (المصباح المنیر:ص 361«ضرم»).
5- (5) .الهاجِرَةُ:اشتدادُ الحَرِّ نصف النهار (النهایة:ج 5 ص 246« [3]هجر»).

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«پدرم،فدای پسر کنیز گزیدۀ کنیزان؛پسر کنیز سودانی که دهانش خوش بو و زهدانش [برای بارداری قائم] انتخاب شده است!؟». (1)

322.الغیبة ،طوسی:روایت شده که یکی از خواهران امام هادی علیه السلام کنیزی به نام نرگس داشت که او را در دامان خود پرورده بود.هنگامی که بزرگ شد،امام عسکری علیه السلام به اندرون آمد و به او نگریست.خواهر امام هادی علیه السلام به او گفت:سَرورم! می بینم که به او می نگری؟

فرمود:«من جز از روی تعجّب به او نمی نگرم! بدان که مولود بزرگ نزد خدای متعال،از او به دنیا می آید».سپس به خواهر امام هادی علیه السلام گفت که از ایشان اجازه بگیرد تا آن کنیز را به او بدهد.او چنین کرد و امام هادی علیه السلام فرمود که آن را به او ببخشند. (2)

323.کمال الدین -به نقل از ابو الحسین محمّد بن بحر شیبانی-:سال 286 وارد کربلا شدم و قبر غریب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله (امام حسین علیه السلام ) را زیارت کردم.سپس به جانب بغداد رو کردم تا مقابر قریش را زیارت کنم.آن هنگام،هوا در نهایت گرمی بود و بادهای داغ می وزید.چون به مشهد امام کاظم علیه السلام رسیدم،نسیم تربت آکنده از رحمت وی را استشمام نمودم که در باغ های مغفرت در پیچده بود.با اشک های پیاپی و ناله های مداوم بر وی گریستم.اشک،چشمانم را فرا گرفته بود و نمی توانستم ببینم و چون از گریه باز ایستادم و ناله ام قطع گردید،دیدگانم را گشودم.پیرمردی پشت خمیده با شانه های منحنی را دیدم که پیشانی و هر دو کف دستش پینۀ سجده داشت و به

ص:179


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 322 ح 14، [1]الإرشاد:ج 2 ص 275،مسائل علیّ بن جعفر:ص 321 ح 805،إعلام الوری:ج 2 ص 92،بحار الأنوار:ج 50 ص 21 ح 7.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 244 ح 210،عیون المعجزات:ص 138 ( [2]در این منبع آمده:«در کتاب های زیادی با روایاتی صحیح خواندم که:حکیمه دختر ابو جعفر محمّد بن علی،کنیزی در خانه داشت و از او مراقبت می کرد...»)،بحار الأنوار:ج 51 ص 22 ح 29.

مُتَقاطِرَةٍ وزَفَراتٍ مُتَتابِعَةٍ،وقَد حَجَبَ الدَّمعُ طَرفی عَنِ النَّظَرِ.

فَلَمّا رَقَأَتِ العَبرَةُ وَانقَطَعَ النَّحیبُ،فَتَحتُ بَصَری فَإِذا أنَا بِشَیخٍ قَدِ انحَنی صُلبُهُ،وتَقَوَّسَ مَنکِباهُ،وثَفِنَت جَبهَتُهُ وراحَتاهُ،وهُوَ یَقولُ لِآخَرَ مَعَهُ عِندَ القَبرِ:

یَابنَ أخی،لَقَد نالَ عَمُّکَ شَرَفاً بِما حَمَّلَهُ السَّیِّدانِ مِن غَوامِضِ الغُیوبِ،وشَرائِفِ العُلومِ الَّتی لَم یَحمِل مِثلَها إلّاسَلمانُ،وقَد أشرَفَ عَمُّکَ عَلَی استِکمالِ المُدَّةِ وَانقِضاءِ العُمُرِ،ولَیسَ یَجِدُ فی أهلِ الوِلایَةِ رَجُلاً یُفضی إلَیهِ بِسِرِّهِ.

قُلتُ:یا نَفسُ،لا یَزالُ العَناءُ وَالمَشَقَّةُ یَنالانِ مِنکِ بِإِتعابِیَ الخُفَّ وَالحافِرَ فی طَلَبِ العِلمِ،وقَد قَرَعَ سَمعی مِن هذَا الشَّیخِ لَفظٌ یَدُلُّ عَلی عِلمٍ جَسیمٍ وأَثَرٍ عَظیمٍ،فَقُلتُ:أیُّهَا الشَّیخُ ومَنِ السَّیِّدانِ؟قالَ:النَّجمانِ المُغَیِّبانِ فِی الثَّری بِسُرَّ مَن رَأی،فَقُلتُ:إنّی اقسِمُ بِالمُوالاةِ،وشَرَفِ مَحَلِّ هذَینِ السَّیِّدَینِ مِنَ الإِمامَةِ وَالوِراثَةِ،إنّی خاطِبٌ عِلمَهُما،وطالِبٌ آثارَهُما،وباذِلٌ مِن نَفسِی الأَیمانَ المُؤَکَّدَةَ عَلی حِفظِ أسرارِهِما.

قالَ:إن کُنتَ صادِقاً فیما تَقولُ،فَأَحضِر ما صَحِبَکَ مِنَ الآثارِ عَن نَقَلَةِ أخبارِهِم،فَلَمّا فَتَّشَ الکُتُبَ وتَصَفَّحَ الرِّوایاتِ مِنها،قالَ:صَدَقتَ،أنَا بِشرُ بنُ سُلَیمانَ النَّخّاسُ (1)مِن وُلدِ أبی أیّوبَ الأَنصارِیِّ،أحَدُ مَوالی أبِی الحَسَنِ وأَبی مُحَمَّدٍ علیهما السلام،وجارُهُما بِسُرَّ مَن رَأی، قُلتُ:فَأَکرِم أخاکَ بِبَعضِ ما شاهَدتَ مِن آثارِهِما،قالَ:

کانَ مَولانا أبُو الحَسَنِ عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ العَسکَرِیُّ علیهما السلام فَقَّهَنی فی أمرِ الرَّقیقِ،فَکُنتُ لا أبتاعُ ولا أبیعُ إلّابِإِذنِهِ،فَاجتَنَبتُ بِذلِکَ مَوارِدَ الشُّبُهاتِ حَتّی کَمُلَت مَعرِفَتی فیهِ،فَأَحسَنتُ الفَرقَ (فیما) بَینَ الحَلالِ وَالحَرامِ.

ص:180


1- (1) .النخَّاسُ:هو دلاّل الدوابِّ والرقیق (مجمع البحرین:ج 3 ص 1762«نخس»).

شخص دیگری که نزد قبر همراه او بود،می گفت:ای برادرزاده! عمویت به خاطر علوم عالی و پیچیدگی های امور غیبی ای که آن دو سیّد به وی سپرده اند،شرف بزرگی یافته است که کسی جز سلمان،بِدان شرف نرسیده است و هم اکنون مدّت حیات وی استکمال پذیرفته و عمرش سپری گردیده است و از اهل ولایت،مردی را نمی یابد که سرّش را به وی بسپارد.

با خود گفتم:ای نفس! همیشه از جانب تو رنج و تعب می کشم و با پای برهنه و با کفش برای کسب علم،بدین سو و آن سو می روم.اکنون گوشم از این شخص، سخنی را می شنود که بر علم فراوان و آثار عظیم وی دلالت دارد.

گفتم:ای شیخ! آن دو سیّد،چه کسانی هستند؟گفت:آن دو،ستارۀ نهان هستند که در سامرّا خفته اند.

گفتم:من به موالات و شرافت جایگاه آن دو در امامت و وراثت،سوگند یاد می کنم که من جویای علوم و طالب آثار آنها هستم و به جان خود سوگند که حافظ اسرار آنانم.

گفت:اگر در گفتارت صادق هستی،آنچه از آثار و اخبار آنان داری،بیاور.و چون کتب و روایات را وارسی کرد،گفت:راست می گویی! من،بشر بن سلیمان نَخّاس از فرزندان ابو ایّوب انصاری و یکی از دوستداران امام هادی و امام عسکری و همسایۀ آنها در سامرّا بودم.

گفتم:برادرت را به گفتنِ برخی از مشاهدات خود از آثار آنان گرامی بدار.

گفت:مولای ما امام هادی علیه السلام مسائل (احکام) بردگان را به من آموخت و من جز با اذن او خرید و فروش نمی کردم و از این رو از موارد شبهه ناک اجتناب می کردم،تا آن که معرفتم در این باب،کامل شد و فرق میان حلال و حرام را نیکو دانستم.

یک شب که در سامرّا در خانۀ خود بودم و پاسی از شب گذشته بود،کسی درِ خانه را کوفت.شتابان به پشت در آمدم.دیدم کافور خادم،فرستادۀ امام هادی علیه السلام،

ص:181

فَبَینَما أنَا ذاتَ لَیلَةٍ فی مَنزِلی بِسُرَّ مَن رَأی وقَد مَضی هَوِیٌّ (1)مِنَ اللَّیلِ،إذ قَرَعَ البابَ قارِعٌ فَعَدَوتُ مُسرِعاً،فَإِذا أنَا بِکافورٍ الخادِمِ رَسولِ مَولانا أبِی الحَسَنِ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام یَدعونی إلَیهِ،فَلَبِستُ ثِیابی ودَخَلتُ عَلَیهِ،فَرَأَیتُهُ یُحَدِّثُ ابنَهُ أبا مُحَمَّدٍ واُختَهُ حَکیمَةَ مِن وَراءِ السِّترِ،فَلَمّا جَلَستُ قالَ:

یا بِشرُ،إنَّکَ مِن وُلدِ الأَنصارِ وهذِهِ الوِلایَةُ لَم تَزَل فیکُم یَرِثُها خَلَفٌ عَن سَلَفٍ،فَأَنتُم ثِقاتُنا أهلَ البَیتِ،وإنّی مُزَکّیکَ ومُشَرِّفُکَ بِفَضیلَةٍ تَسبِقُ بِها شَأوَ (2)الشّیعَةِ فِی المُوالاةِ بِها، بِسِرٍّ اطلِعُکَ عَلَیهِ واُنفِذُکَ فِی ابتِیاعِ أمَةٍ،فَکَتَبَ کِتاباً مُلصَقاً بِخَطٍّ رومِیٍّ ولُغَةٍ رومِیَّةٍ،وطَبَعَ عَلَیهِ بِخاتَمِهِ،وأَخرَجَ شستقة (3)صَفراءَ فیها مِئَتانِ وعِشرونَ دیناراً فَقالَ:

خُذها وتَوَجَّه بِها إلی بَغدادَ،وَاحضُر مَعبَرَ الفُراتِ ضَحوَةَ کَذا،فَإِذا وَصَلَت إلی جانِبِکَ زَواریقُ السَّبایا،وبَرَزنَ الجَواری مِنها،فَسَتَحدِقُ بِهِم طَوائِفُ المُبتاعینَ مِن وُکَلاءِ قُوّادِ بَنِی العَبّاسِ،وشَراذِمُ مِن فِتیانِ العِراقِ،فَإِذا رَأَیتَ ذلِکَ فَأَشرِف مِنَ البُعدِ عَلَی المُسَمّی عُمَرَ بنِ یَزیدَ النَّخّاسِ عامَّةَ نَهارِکَ،إلی أن یُبرِزَ لِلمُبتاعینَ جارِیَةً صِفَتُها کَذا وکَذا،لابِسَةً حَریرَتَینِ صَفیقَتَینِ (4)،تَمتَنِعُ مِنَ السُّفورِ ولَمسِ المُعتَرِضِ،وَالاِنقِیادِ لِمَن یُحاوِلُ لَمسَها،ویَشغَلُ نَظَرَهُ بِتَأَمُّلِ مَکاشِفِها مِن وَراءِ السِّترِ الرَّقیقِ،فَیَضرِبُهَا النَّخّاسُ فَتَصرُخُ صَرخَةً رومِیَّةً،فَاعلَم أنَّها تَقولُ:وا هَتَکَ سِتراهُ.

فَیَقولُ بَعضُ المُبتاعینَ:عَلَیَّ بِثَلاثِمِئَةِ دینارٍ،فَقَد زادَنِی العَفافُ فیها رَغبَةً.فَتَقولُ بِالعَرَبِیَّةِ:لَو بَرَزتَ فی زِیِّ سُلَیمانَ،وعَلی مِثلِ سَریرِ مُلکِهِ،ما بَدَت لی فیکَ رَغبَةٌ فَأَشفِق عَلی مالِک،فَیَقولُ النَخّاسُ:فَمَا الحیلَةُ،ولا بُدَّ مِن بَیعِکِ؟فَتَقولُ الجارِیَةُ:ومَا العَجَلَةُ ولا بُدَّ مِنِ اختِیارِ مُبتاعٍ یَسکُنُ قَلبی (إلَیهِ و) إلی أمانَتِهِ ودِیانَتِهِ؟

ص:182


1- (1) .الهَوِیُّ من اللیل:الحین الطویل من الزمان ( النهایة:ج 5 ص 285« [1]هوا»).
2- (2) .فی روضة الواعظین« [2]سائر»وفی دلائل الإمامة« [3]سوابق»بدل«شأو»ولیس فی الغیبة.
3- (3) .فی الغیبة للطوسی« [4]شُقیقة»بدل«سشتقة»وهو تصغیر شِقّة،وهو ما شقّ من ثوب ونحوه.
4- (4) .ثَوبٌ صَفِیقٌ:أی مَتین،جیّد النسج،وقد صَفُقَ:کَتُفَ نسجه ( لسان العرب:ج 10 ص 204« [5]صفق»).

است که مرا به نزد او فرا می خواند.لباس پوشیدم و بر ایشان وارد شدم.دیدم با فرزندش ابو محمّد و خواهرش حکیمه از پس پرده گفتگو می کند.چون نشستم، فرمود:«ای بِشر! تو از فرزندان انصاری و ولایت ائمّه علیهم السلام،پشت در پشت،در میان شما بوده است و شما مورد اعتماد ما اهل بیت هستید.من می خواهم تو را به فضیلتی آراسته سازم که با آن بر سایر شیعیان،در موالات ما سبقت بجویی.تو را از سرّی باخبر می کنم و برای خرید کنیزی گسیل می دارم».

آن گاه نامه ای به خط و زبان رومی نوشت و آن را در پیچید و به خاتم خود، ممهور ساخت و دستمال زردرنگی را که در آن دویست و بیست دینار بود،بیرون آورد و فرمود:«این را بگیر و به بغداد برو و ظهر فلان روز در معبر نهر فرات،حاضر شو.چون قایق های اسیران رسیدند و کنیزان،آشکار گشتند،جمعی از وکیلانِ فرماندهان بنی عبّاس و خریداران و جوانان عراقی دور آنها را می گیرند.چون چنین دیدی،سراسر روز،شخصی به نام عمر بن یزید نخّاس (برده فروش) را زیر نظر بگیر،تا این که کنیزی را که صفتش چنین و چنان است و دو تکّه پارچۀ حریر در بر دارد،برای فروش عرضه بدارد.آن کنیز از گشودن رو و لمس شدن توسّط خریداران و اطاعت آنان سر باز می زند.تو به آن مکاشف (بازکنندۀ روی کنیزان) مهلت بده و تأمّلی کن تا برده فروش،آن کنیز را بزند و او به زبان رومی ناله و زاری کند و بدان که می گوید:وای از هتک ستر من! یکی از خریداران می گوید:من او را سیصد دینار خواهم خرید که عفاف او موجب مزید رغبت من شده است،و او به زبان عربی می گوید:اگر در لباس سلیمان و کرسی سلطنت او جلوه کنی،در تو رغبتی ندارم.اموالت را بیهوده خرج مکن!

برده فروش می گوید:چاره چیست؟گریزی از فروش تو نیست.

آن کنیز می گوید:چرا شتاب می کنی؟باید خریداری باشد که دلم به امانت و دیانت او اطمینان یابد!

ص:183

فَعِندَ ذلِکَ قُم إلی عُمَرَ بنِ یَزیدَ النَّخّاسِ وقُل لَهُ:إنَّ مَعی کِتاباً مُلصَقاً لِبَعضِ الأَشرافِ کَتَبَهُ بِلُغَةٍ رومِیَّةٍ وخَطٍّ رومِیٍّ،ووَصَفَ فیهِ کَرَمَهُ ووَفاهُ ونَبلَهُ وسَخاءَهُ،فَناوَلَها لِتَتَأَمَّلَ مِنهُ أخلاقَ صاحِبِهِ،فَإِن مالَت إلَیهِ ورَضِیَتهُ،فَأَنَا وَکیلُهُ فِی ابتِیاعِها مِنکَ.

قالَ بِشرُ بنُ سُلَیمانَ النَّخّاسُ:فَامتَثَلَت جَمیعُ ما حَدَّهُ لی مَولایَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام فی أمرِ الجارِیَةِ،فَلَمّا نَظَرَت فِی الکِتابِ بَکَت بُکاءً شَدیداً،وقالَت لِعُمَرَ بنِ یَزیدَ النَّخّاسِ:بِعنی مِن صاحِبِ هذَا الکِتابِ،وحَلَفَت بِالمُحَرَّجَةِ وَالمُغَلَّظَةِ إنَّهُ مَتَی امتَنَعَ مِن بَیعِها مِنهُ قَتَلَت نَفسَها، فَما زِلتُ اشاحُّهُ (1)فی ثَمَنِها حَتَّی استَقَرَّ الأَمرُ فیهِ عَلی مِقدارِ ما کانَ أصحَبَنیهِ مَولایَ علیه السلام مِنَ الدَّنانیرِ فِی الشستقَةِ الصَّفراءِ،فَاستَوفاهُ مِنّی وتَسَلَّمتُ مِنهُ الجارِیَةَ ضاحِکَةً مُستَبشِرَةً، وَانصَرَفتُ بِها إلی حُجرَتِیَ الَّتی کُنتُ آوی إلَیها بِبَغدادَ،فَما أخَذَهَا القَرارُ حَتّی أخرَجَت کِتابَ مَولاها علیه السلام مَن جَیبِها،وهِیَ تَلثِمُهُ وتَضَعُهُ عَلی خَدِّها وتُطبِقُهُ عَلی جَفنِها،وتَمسَحُهُ عَلی بَدَنِها.

فَقُلتُ تَعَجُّباً مِنها:أتَلثَمینَ کِتاباً ولا تَعرِفینَ صاحِبَهُ؟قالَت:أیُّهَا العاجِزُ الضَّعیفُ المَعرِفَةُ بِمَحَلِّ أولادِ الأَنبِیاءِ،أعرِنی سَمعَکَ وفَرِّغ لی قَلبَکَ:أنَا مَلیکَةُ بِنتُ یشوعَا بنِ قَیصَرَ مَلِکِ الرُّومِ،واُمّی مِن وُلدِ الحَوارِیّینَ تُنسَبُ إلی وَصِیِّ المَسیحِ شَمعونَ،اُنبِئُکَ العَجَبَ العَجیبَ،إنَّ جَدّی قَیصَرَ أرادَ أن یُزَوِّجَنی مِنِ ابنِ أخیهِ وأَنَا مِن بَناتِ ثَلاثَ عَشرَةَ سَنَةً، فَجَمَعَ فی قَصرِهِ مِن نَسلِ الحَوارِیّینَ ومِنَ القِسّیسینَ وَالرُّهبانِ ثَلاثَمِئَةِ رَجُلٍ،ومِن ذَوِی الأَخطارِ سَبعَمِئَةِ رَجُلٍ،وجَمَعَ مِن امراءِ الأَجنادِ،وقُوّادِ العَساکِرِ،ونُقَباءِ (2)الجُیوشِ،ومُلوکِ العَشائِرِ،أربَعَةَ آلافٍ،وأَبرَزَ مِن بهو مُلکِهِ عَرشاً مَسوغاً مِن أصنافِ الجَواهِرِ إلی صَحنِ القَصرِ فَرَفَعَهُ فَوقَ أربَعینَ مِرقاةً،فَلَمّا صَعِدَ ابنُ أخیهِ وأَحدَقَت بِهِ الصُّلبانِ وقامَتِ

ص:184


1- (1) .الشُحُّ:البُخلُ بالمال ( النهایة:ج 2 ص 448«شحح»).
2- (2) .النَّقیبُ:العریف علی القوم،المقدّم علیهم الذی یتعرّف أخبارهم ( النهایة:ج 5 ص 101« [1]نقب»).

در این هنگام برخیز و به نزد عمر بن یزید نخّاس برو و بگو:من نامه ای سربسته از یکی از اشراف دارم که آن را به زبان و خطّ رومی نوشته و کرامت و وفا و بزرگواری و سخاوت خود را در آن توصیف کرده است.نامه را به آن کنیز بده تا در خُلق و خوی صاحب خود تأمّل کند.اگر به او مایل شد و بدان رضا داد،من وکیل آن شخص هستم تا این کنیز را از تو برای وی خریداری کنم.

بشر بن سلیمان نخّاس گفت:همۀ دستورهای مولای خود،امام هادی علیه السلام،را در بارۀ خرید آن کنیز به جای آوردم و چون در نامه نگریست،به سختی گریست و به عمر بن یزید نخّاس گفت:مرا به صاحب این نامه بفروش! و با تأکید،سوگند بر زبان جاری کرد که اگر او را به صاحب نامه نفروشد،خود را خواهد کشت.در بارۀ بهای آن کنیز گفتگو کردم تا آن که بر همان مقداری که مولایم در دستمال زردرنگ همراهم کرده بود،توافق کردیم و دینارها را از من گرفت و من هم کنیز را خندان و شادان تحویل گرفتم و به حجره ای که در بغداد داشتم،آمدیم.چون وارد حجره شد،نامۀ مولایم را از جیب خود در آورد و [پیوسته] آن را می بوسید و به گونه ها و چشمان و بدن خود می نهاد.

من از روی تعجّب به او گفتم:آیا نامۀ کسی را می بوسی که او را نمی شناسی؟

گفت:ای درمانده! و ای کسی که به مقام اولاد انبیا معرفت کمی داری! به سخن من گوش فرا دار و دل به من بسپار که من ملیکه دختر یشوعا فرزند قیصر پادشاه روم هستم و مادرم از فرزندان حواریان و منسوب به شمعون (وصیّ مسیح) است.

برای تو داستان شگفتی نقل می کنم.جدّم قیصر می خواست مرا در سنّ سیزده سالگی به عقد برادرزاده اش در آورد و در کاخش محفلی از:سیصد تن از اولاد حواریان و کشیشان و رهبانان،هفتصد تن از رجال و بزرگان،چهار هزار تن از امیران لشکری و کشوری و امیران عشایر،تشکیل داد و تخت زیبایی که با انواع جواهر آراسته شده بود،در پیشاپیش صحن کاخش و بر بالای چهل سکّو قرار داد

ص:185

الأَساقِفَةُ عُکَّفاً ونُشِرَت أسفارُ الإِنجیلِ،تَسافَلَتِ الصُّلبان مِنَ الأَعالی فَلَصِقَت بِالأَرضِ،وتَقَوَّضَتِ الأَعمِدَةُ فَانهارَت إلَی القَرارِ،وخَرَّ الصّاعِدُ مِنَ العَرشِ مَغشِیّاً عَلَیهِ،فَتَغَیَّرت ألوانُ الأَساقِفَةِ،وَارتَعَدَت فَرائِصُهُم (1).فَقالَ کَبیرُهُم لِجَدّی:أیُّهَا المَلِکُ أعفِنا مِن مُلاقاةِ هذِهِ النُّحوسِ الدّالَّةِ عَلی زَوالِ هذَا الدّینِ المَسیحِیِّ، وَالمَذهَبِ المَلِکانِیِّ،فَتَطَیَّرَ جَدّی مِن ذلِکَ تَطَیُّراً شَدیداً،وقالَ لِلأَساقِفَةِ:أقیموا هذِهِ الأَعمِدَةَ،وَارفَعُوا الصُّلبانَ،وَاحضُروا أخا هذَا المُدَبِّرِ العاثِرِ المَنکوسِ جَدُّهُ،لِاُزَوِّجَ مِنهُ هذِهِ الصَّبِیَّةَ فَیَدفَعَ نُحوسَهُ عَنکُم بِسُعودِهِ،فَلَمّا فَعَلوا ذلِکَ حَدَثَ عَلَی الثّانی ما حَدَثَ عَلَی الأَوَّلِ،وتَفَرَّقَ النّاسُ،وقامَ جَدّی قَیصَرُ مُغتَمّاً ودَخَلَ قَصرَهُ واُرخِیَتِ السُّتورُ.

فَاُریتُ فی تِلکَ اللَّیلَةِ کَأَنَّ المَسیحَ وَالشَّمعونَ (2)وعِدَّةٌ مِنَ الحَوارِیّینَ قَدِ اجتَمَعوا فی قَصرِ جَدّی،ونَصَبوا فیهِ مِنبَراً یُبارِی السَّماءَ عُلُوّاً وَارتِفاعاً فِی المَوضِعِ الَّذی کانَ جَدّی نَصَبَ فیهِ عَرشَهُ،فَدَخَلَ عَلَیهِم مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله مَعَ فِتیَةٍ وعِدَّةٍ مِن بَنیهِ،فَیَقومُ إلَیهِ المَسیحُ فَیَعتَنِقُهُ فَیَقولُ:یا روحَ اللّهِ إنّی جِئتُکَ خاطِباً مِن وَصِیِّکَ شَمعونَ فَتاتَهُ مَلیکَةَ لِابنی هذا،وأَومَأَ بِیَدِهِ إلی أبی مُحَمَّدِ [ابنِ] (3)صاحِبِ هذَا الکِتابِ،فَنَظَرَ المَسیحُ إلی شَمعونَ فَقالَ لَهُ:

قَد أتاکَ الشَّرَفُ فَصِل رَحِمَکَ بِرَحِمِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،قالَ:قَد فَعَلتُ،فَصَعِدَ ذلِکَ المِنبَرُ وخَطَبَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله،وزَوَّجَنی،وشَهِدَ المَسیحُ علیه السلام وشَهِدَ بَنو مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَالحَوارِیّونَ،فَلَمَّا استَیقَظتُ مِن نَومی أشفَقتُ أن أقُصَّ هذِهِ الرُّؤیا عَلی أبی وجَدّی

ص:186


1- (1) .تَرعُدُ فرائصهما:أی ترجف من الخوف ( النهایة:ج 3 ص 432« [1]فرص»).
2- (2) .فی المصادر الاخری«وشمعون»بدل«والشمعون».
3- (3) .ما بین المعقوفین أثبتناه من الغیبة للطوسی [2]ودلائل الإمامة. [3]

و چون برادرزاده اش بر بالای آن رفت و صلیب ها افراشته شدند و کشیش ها به دعا ایستادند و انجیل ها را گشودند،ناگهان صلیب ها به زمین سرنگون شدند و ستون ها فرو ریختند و به سمت میهمانان جاری گردیدند،و آن که بر بالای تخت رفته بود، بیهوش بر زمین افتاد.

رنگ از روی کشیشان پرید و پشتشان لرزید و بزرگ آنها به جدّم گفت:ما را از ملاقات این نحس ها که دلالت بر زوال دین مسیحی و مذهب ملکانی (1)دارد،معاف کن! جدّم از این حادثه،فال بد زد و به کشیش ها گفت:این ستون ها را برپا سازید و صلیب ها را برافرازید و برادر این بخت برگشتۀ بدبخت را بیاورید تا این دختر را به ازدواج او در آورم و نحوست او را به سعادت آن دیگری دفع سازم.و چون دوباره مجلس جشن برپا کردند،همان پیشامد اوّل برای دومی نیز تکرار شد و مردم پراکنده شدند و جدّم قیصر،اندوهناک گردید و به داخل کاخ خود آمد و پرده ها افکنده شدند.

من در آن شب در خواب دیدم که مسیح و شمعون و جمعی از حواریان در کاخ جدّم گرد آمده اند و در همان موضعی که جدّم تخت را قرار داده بود،منبری نصب کرده اند که از بلندی،سر به آسمان می کشید و محمّد صلی الله علیه و آله به همراه جوانان و شماری از فرزندانش وارد شدند.مسیح به استقبال او آمد و با او معانقه کرد.آن گاه محمّد صلی الله علیه و آله به او گفت:«ای روح اللّه! من آمده ام تا از وصیّ تو شمعون،دخترش ملیکا را برای این پسرم خواستگاری کنم»و با دست خود،به ابو محمّد،صاحب این نامه،اشاره کرد.مسیح به شمعون نگریست و گفت:«شرافت،نزد تو آمده است ! با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خویشاوندی کن».گفت:چنین کردم.آن گاه محمّد بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و مرا به پسرش تزویج کرد و مسیح علیه السلام و فرزندان محمّد صلی الله علیه و آله و

ص:187


1- (1) .یکی از فرقه های نصارا ( لغت نامۀ دهخدا ).

مَخافَةَ القَتلِ،فَکُنتُ اسِرُّها فی نَفسی ولا ابدیها لَهُم،وضَرَبَ صَدری بِمَحَبَّةِ أبی مُحَمَّدٍ حَتَّی امتَنَعتُ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ،وضَعُفَت نَفسی،ودَقَّ شَخصی، ومَرِضتُ مَرَضاً شَدیداً،فَما بَقِیَ مِن مَدائِنِ الرُّومِ طَبیبٌ إلّاأحضَرَهُ جَدّی وسَأَلَهُ عَن دَوائی،فَلَمّا بَرِحَ بِهِ الیَأسُ،قالَ:یا قُرَّةَ عَینی،فَهَل تَخطُرُ بِبالِکَ شَهوَةٌ فَاُزَوِّدُکِها فی هذِهِ الدُّنیا؟فَقُلتُ:

یا جَدّی،أری أبوابَ الفَرَجِ عَلَیَّ مُغَلَّقَةً،فَلَو کَشَفتَ العَذابَ عَمَّن فی سِجنِکَ مِن اسارَی المُسلِمینَ،وفَکَکتَ عَنهُمُ الأَغلالَ،وتَصَدَّقتَ عَلَیهِم،ومَنَنتَهُم بِالخَلاصِ لَرَجَوتُ أن یَهَبَ المَسیحُ واُمُّهُ لی عافِیَةً وشِفاءَ،فَلَمّا فَعَلَ ذلِکَ جَدّی تَجَلَّدتُ فی إظهارِ الصِّحَّةِ فی بَدَنی،وتَناوَلتُ یَسیراً مِنَ الطَّعامِ،فَسُرَّ بِذلِکَ جَدّی وأَقبَلَ عَلی إکرامِ الاُساری وإعزازِهِم،فَرَأَیتُ أیضاً بَعدَ أربَعِ لَیالٍ کَأَنَّ سَیِّدَةَ النِّساءِ قَد زارَتنی، ومَعَها مَریَمُ بِنتُ عِمرانَ وأَلفُ وَصیفَةٍ مِن وَصائِفِ الجِنانِ،فَتَقولُ لی مَریَمُ:هذِهِ سَیِّدَةُ النِّساءِ امُّ زَوجِکَ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،فَأَتَعَلَّقُ بِها وأَبکی وأَشکو إلَیها امتِناعَ أبی مُحَمَّدٍ مِن زِیارَتی.

فَقالَت لی سَیِّدَةُ النِّساءِ علیها السلام:إنَّ ابنی أبا مُحَمَّدٍ لا یَزورُکِ وأَنتِ مُشرِکَةٌ بِاللّهِ وعَلی مَذهَبِ النَّصاری،وهذِهِ اختی مَریَمُ تَبرَأُ إلَی اللّهِ تَعالی مِن دینِکِ،فَإِن مِلتِ إلی رِضَا اللّهِ عز و جل،ورِضَا المَسیحِ ومَریَمَ عَنکِ،وزِیارَةِ أبی مُحَمَّدٍ إیّاکِ فَتقولی:أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّا اللّهُ وأَشهَدُ أنَّ-أبی-مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ،فَلَمّا تَکَلَّمتُ بِهذِهِ الکَلِمَةِ ضَمَّتنی سَیِّدَةُ النِّساءِ إلی صَدرِها فَطَیَّبَت لی نَفسی،وقالَت:الآنَ تَوَقَّعی زِیارَةَ أبی مُحَمَّدٍ إیّاکِ، فَإِنّی مُنفِذَتُهُ (1)إلَیکِ،فَانتَبَهتُ وأَنَا أقولُ:وَاشَوقاه إلی لِقاءِ أبی مُحَمَّدٍ.

ص:188


1- (1) .فی المصدر:«منفذه»،والتصویب فی المصادر الاُخری.

حواریان،همه گواه بودند.چون از خواب بیدار شدم،ترسیدم که اگر این رؤیا را برای پدر و جدّم بازگو کنم،مرا بکشند.از این رو،آن را در دلم نهان ساختم و برای آنان بازگو نکردم؛ولی سینه ام از عشق ابو محمّد لبریز شد تا جایی که دست از خوردن و نوشیدن کشیدم و ضعیف و لاغر شدم و سخت بیمار گردیدم و در شهرهای روم،طبیبی نماند که جدّم او را بر بالین من نیاورد و درمان مرا از وی نخواهد.[سرانجام] چون ناامید شد،به من گفت:ای نور چشم! آیا آرزویی در این دنیا داری تا آن را برآورده کنم؟گفتم:ای پدربزرگ! همۀ درها به رویم بسته شده است.اگر شکنجه و زنجیر را از اسیران مسلمانی که در زندان هستند،بر می داشتی و آنها را آزاد می کردی،امیدوار بودم که مسیح و مادرش عافیت و شفا را به من ارزانی کنند،و چون پدربزرگم چنین کرد،اظهار صحّت و عافیت نمودم و اندکی غذا خوردم.پدربزرگم بسیار خرسند شد و به عزّت و احترام اسیران پرداخت.نیز پس از چهار شب دیگر،سیّدة النساء را در خواب دیدم که به همراهی مریم و هزار خدمتکار بهشتی از من دیدار کردند و مریم به من گفت:«این،سیّدة النساء،مادر شوهرت ابو محمّد است».من به او در آویختم و گریستم و گلایه کردم که ابو محمّد به دیدارم نمی آید.سیّدة النساء فرمود:«تا تو مشرک و به دین نصارا باشی،فرزندم ابو محمّد به دیدار تو نمی آید و این خواهرم مریم است که از دین تو به خداوند، تبرّی می جوید.اگر تمایل به رضای خدای متعال و رضای مسیح و مریم داری و دوست داری که ابو محمّد به دیدار تو بیاید،پس بگو:أشهَدُ أنْ لاإلهَ إلّااللّهُ وَ أشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ»و چون این کلمات را گفتم،سیّدة النساء مرا در آغوش گرفت و مرا خوش حال نمود و فرمود:«اکنون در انتظار دیدار ابو محمّد باش که او را نزد تو روانه می سازم».سپس از خواب بیدار شدم و می گفتم:وه که چه اشتیاقی به دیدار ابو محمّد دارم ! و چون فردا شب فرا رسید،ابو محمّد در خواب به دیدارم آمد و گویا به او گفتم:ای حبیب من! بعد از آن که همۀ دل مرا به عشق خود مبتلا کردی،

ص:189

فَلَمّا کانَتِ اللَّیلَةُ القابِلَةُ،جاءَنی أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام فی مَنامی فَرَأَیتُهُ کَأَنّی أقولُ لَهُ:

جَفَوتَنی یا حَبیبی بَعدَ أن شَغَلتَ قَلبی بِجَوامِعِ حُبِّکَ،قالَ:ما کانَ تَأخیری عَنکِ إلّا لِشِرکِکِ،وإذ قَد أسلَمتِ فَإِنّی زائِرُکِ فی کُلِّ لَیلَةٍ إلی أن یَجمَعَ اللّهُ شَملَنا فِی العَیانِ، فَما قَطَعَ عَنّی زِیارَتُهُ بَعدَ ذلِکَ إلی هذِهِ الغایَةِ.

قالَ بِشرٌ:فَقُلتُ لَها:وکَیفَ وَقَعتَ فِی الأَسرِ؟فَقالَت:أخبَرَنی أبو مُحَمَّدٍ لَیلَةً مِنَ اللَّیالی أنَّ جَدَّکِ سَیَسرِبُ (1)جُیوشاً إلی قِتالِ المُسلِمینَ یَومَ کَذا،ثُمَّ یَتبَعُهُم فَعَلَیکِ بِاللِّحاقِ بِهِم مُتَنَکِّرَةً فی زِیِّ الخَدَمِ مَعَ عِدَّةٍ مِنَ الوَصائِفِ مِن طَریقِ کَذا،فَفَعَلتُ، فَوَقَعَت عَلَینا طَلائِعُ المُسلِمینَ حَتّی کانَ مِن أمری ما رَأَیتَ وما شاهَدتَ،وما شَعَرَ أحَدٌ (بی) بِأَنِّی ابنَةُ مَلِکِ الرّومِ إلی هذِهِ الغایَةِ سِواکَ،وذلِکَ بِإِطّلاعی إیّاکَ عَلَیهِ، ولَقَد سَأَلَنِی الشَّیخُ الَّذی وَقَعَت إلَیهِ فی سَهمِ الغَنیمَةِ عَنِ اسمی فَأَنکَرتُهُ وقُلتُ:

نَرجِسُ،فَقالَ:اِسمُ الجَواری.

فَقُلتُ:العَجَبُ،إنَّکِ رومِیَّةٌ ولِسانُکَ عَرَبِیٌّ ! قالَت:بَلَغَ مِن وُلوعِ جَدّی وحَملِهِ إیّایَ عَلی تَعَلُّمِ الآدابِ أن أوعَزَ إلَی امرَأَةٍ تَرجُمانَ لَهُ فِی الاِختِلافِ إلَیَّ،فَکانَت تَقصِدُنی صَباحاً ومَساءً،وتُفیدُنِی العَرَبِیَّةَ حَتَّی استَمَرَّ عَلَیها لِسانی وَاستَقامَ.

قالَ بِشرٌ:فَلَمَّا انکَفَأتُ بِها إلی سُرَّ مَن رَأی،دَخَلتُ عَلی مَولانا أبِی الحَسَنِ العَسکَرِیِّ علیه السلام،فَقالَ لَها:کَیفَ أراکِ اللّهُ عِزَّ الإِسلامِ وذُلَّ النَّصرانِیَّةِ،وشَرَفَ أهلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله؟قالَت:کَیفَ أصِفُ لَکَ یَابنَ رَسولِ اللّهِ ما أنتَ أعلَمُ بِهِ مِنّی،قالَ:

فَإِنّی اریدُ أن اکرِمَکِ فَأَیُّما أحَبُّ إلَیکِ،عَشَرَةُ آلافِ دِرهَمٍ أم بُشری لَکِ فیها شَرَفُ الأَبَدِ؟قالَت:بَلِ البُشری.

ص:190


1- (1) .سَرَبتُ إلیه الشیء:إذا أرسلتَه ( النهایة:ج 2 ص 356« [1]سرب»).

در حقّ من جفا نمودی! او فرمود:«تأخیر من برای شرک تو بود.حال که اسلام آوردی،هر شب به دیدار تو می آیم تا آن که خداوند،وصال واقعی را میسّر گرداند» و از آن زمان تاکنون هرگز دیدار او از من قطع نشده است.

بِشر گفت:به او گفتم:چگونه در میان اسیران قرار گرفتی؟

او گفت:یک شب،ابو محمّد به من گفت:پدربزرگت در فلان روز،لشکری به جنگ مسلمانان می فرستد و خود هم به دنبال آنها می رود و بر توست که در لباس خدمت گزاران در آیی و به طور ناشناس از فلان راه بروی».من نیز چنان کردم و طلایه داران سپاه اسلام بر سر ما آمدند و کارم بدان جا رسید که مشاهده کردی و هیچ کس جز تو نمی داند که من دختر پادشاه رومم و این را خودم به اطّلاع تو رسانیدم.آن پیرمردی که من در سهم غنیمت او افتادم،نامم را پرسید و من آن را پنهان داشتم و گفتم:نامم نرجس است و او گفت:این،نام کنیزان است.

گفتم:شگفتا! تو رومی هستی؛امّا به زبان عربی سخن می گویی!

گفت:پدربزرگم در آموختن ادبیّات به من،حریص بود و زن مترجمی را بر من گماشت و هر صبح و شامی به نزد من می آمد و به من عربی آموخت تا آن که زبانم بر آن عادت کرد.

بِشر گفت:چون او را به سامرّا رسانیدم و بر مولایمان امام هادی علیه السلام وارد شدم،به او فرمود:«چگونه خداوند،عزّت اسلام و ذلّت نصرانیت و شرافت اهل بیت محمّد صلی الله علیه و آله را به تو نمایاند؟».

گفت:ای فرزند پیامبر خدا! چیزی را که شما بهتر می دانید،چگونه بیان کنم؟

فرمود:«من می خواهم تو را اکرام کنم.کدام را بیشتر دوست می داری:ده هزار درهم را [که با آن،خود را آزاد کنی و به سرزمینت بازگردی] یا بشارتی که در آن، شرافت ابدی است؟».

گفت:بشارت را.

ص:191

قالَ علیه السلام:فَأَبشِری بِوَلَدٍ یَملِکُ الدُّنیا شَرقاً وغَرباً،ویَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً، کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً،قالَت:مِمَّن؟قالَ علیه السلام:مِمَّن خَطَبَکِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَهُ مِن لَیلَةِ کَذا مِن شَهرِ کَذا مِن سَنَةِ کَذا بِالرّومِیَّةِ،قالَت:مِنَ المَسیحِ ووَصِیِّهِ؟قالَ:

فَمِمَّن زَوَّجَکِ المَسیحُ ووَصِیُّهُ؟قالَت:مِنِ ابنِکَ أبی مُحَمَّدٍ؟قالَ:فَهَل تَعرِفینَهُ؟ قالَت:وهَل خَلَوتُ لَیلَةً مِن زِیارَتِهِ إیّایَ مُنذُ اللَّیلَةِ الَّتی أسلَمتُ فیها عَلی یَدِ سَیِّدَةِ النِّساءِ امِّهِ.

فَقالَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام:یا کافورُ ادعُ لی اختی حَکیمَةَ،فَلَمّا دَخَلَت عَلَیهِ، قالَ علیه السلام لَها:هاهیه،فَاعتَنَقتَها طَویلاً وسُرَّت بِها کَثیراً،فَقالَ لَها مَولانا:یا بِنتَ رَسولِ اللّهِ،أخرِجیها إلی مَنزِلِکِ،وعَلِّمیهَا الفَرائِضَ وَالسُّنَنَ،فَإِنَّها زَوجَةُ أبی مُحَمَّدٍ واُمِّ القائِمِ علیه السلام.

324.کمال الدین: بِهذَا الإِسنادِ (1)،عَن مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ العَمرِیِّ-قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ-أنَّهُ قالَ:وُلِدَ السَّیِّدُ علیه السلام مَختوناً،وسَمِعتُ حَکیمَةَ تَقولُ:لَم یُرَ بِاُمِّهِ دَمٌ فی نِفاسِها،وهکَذا سَبیلُ امَّهاتِ الأَئِمَّةِ علیهم السلام.

راجع:ص 222 (الفصل الثانی/قصة ولادته)

ص:192


1- (1) .أی:محمّد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی،عن الحسن بن علیّ بن زکریا،عن محمّد بن خلیلان،عن أبیه،عن جدّه،عن غیاث بن اسید.

فرمود:«تو را به فرزندی بشارت باد که شرق و غرب عالم را مالک می شود و زمین را پر از عدل و داد می نماید،همچنان که پر از ظلم و جور شده است!».

گفت:از چه کسی؟

فرمود:«از کسی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در فلان شب از فلان ماه از فلان سال رومی،تو را برای او خواستگاری کرد».

گفت:از مسیح و جانشین او؟

فرمود:«مسیح و وصیّ او،تو را به چه کسی تزویج کردند؟».

گفت:به پسر شما،ابو محمّد.

فرمود:«آیا او را می شناسی؟».

گفت:از آن شب که به دست مادرش سیّدة النساء اسلام آورده ام،شبی نیست که او را نبینم.

امام هادی علیه السلام فرمود:«ای کافور! خواهرم حکیمه را فرا بخوان.و چون حکیمه آمد،فرمود:«هشدار که اوست!».حکیمه او را زمانی طولانی در آغوش کشید و به دیدار او شادمان شد.آن گاه مولای ما فرمود:«ای دختر پیامبر خدا ! او را به منزل خود ببر و فرائض و سنن را به وی بیاموز که او همسر ابو محمّد و مادر قائم است» (1). (2)

324.کمال الدین -به نقل از محمّد بن عثمان عمری-:آقا علیه السلام ختنه شده به دنیا آمد،و شنیدم حکیمه می گوید:مادرش خون نفاس (3)ندید،و مادر همۀ امامان،چنین اند. (4)

ر.ک:ص223 (فصل دوم/ماجرای ولادت امام علیه السلام )

ص:193


1- (1) .ترجمۀ این حدیث از آقای منصور پهلوان در کتاب کمال الدین وام گرفته و اندکی اصلاح شده است.
2- (2) .کمال الدین:ص 417 ح 1،الغیبة،طوسی:ص 208 ح 178،دلائل الإمامة:ص 489 ح 488،روضة الواعظین:ص 277، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 10 ح 13.
3- (3) .خونی که پس از زایمان دیده می شود.
4- (4) .کمال الدین:ص 433 ح 14،بحار الأنوار:ج 51 ص 16 ح 20.

پژوهشی در بارۀ شخصیت مادر امام مهدی علیه السلام

اشاره

پیش از بررسی گزارش های مرتبط با شخصیت مادر امام مهدی علیه السلام،توجّه به این نکته ضروری است که پیشگویی های مکرّر اهل بیت علیهم السلام از انقلاب جهانی توسّط فرزند امام عسکری علیه السلام موجب گردید که دستگاه خلافت به شدّت،آن امام را تحت مراقبت قرار دهد تا راه هر گونه خطر احتمالی را از ناحیۀ فرزنددار شدن ایشان مسدود نماید.

برخی از گزارش ها حاکی اند که پس از شهادت امام عسکری علیه السلام،یکی از کنیزان ایشان ادّعای باردار بودن نموده و تا ثابت شدن درست نبودن ادّعایش،مدّتی تحت نظر مأموران حکومت بوده است. (1)

ص:194


1- (1) .زمان وفات امام عسکری علیه السلام که نزدیک شد،ایشان [به عثمان بن سعید] دستور داد که شیعیان را گرد آورد و به آنها اطلاع داد که پس از خود،زمام امر امامت،به دست فرزندش است و ابو محمّد عثمان بن سعید عمری،وکیل،رابط و سفیر او در میان شیعیان خواهد بود و هر کس که با وی (امام مهدی) کار دارد،همان طور که در زمان حیات امام [عسکری] به ابو محمّد مراجعه می کرده،باید به او رجوع کند.بعد هم کنیزهای خود را تحویل وی داد. وقتی امام عسکری علیه السلام در گذشت،برادر ایشان،جعفر،سخن گفت و برای خود ادّعای امامت کرد و وجهی را برای معتمد فرستاد که آوازه اش پیچید؛امّا معتمد توجّهی به وی نکرد. وزیر معتمد به جعفر گفت:متوکّل و دیگران در پی نابودی راز برادرت بودند؛امّا برایشان ممکن نشد.پس،تو هر چه در توان داری،پیروان او را جذب کن. وقتی جعفر به اهدافش دست نیافت،در بارۀ کنیزان برادرش سعایت کرد و گفت:در میان این کنیزها،کنیز بارداری وجود دارد که اگر بچّه اش را به دنیا بیاورد،دولت شما با دست او از بین می رود. معتمد به دنبال عثمان بن سعید فرستاد و به او دستور داد که کنیزها را به خانۀ قاضی یا کسانی ببرد تا آنها کنیزها را بررسی و اعلام کنند که بچّه دار نیستند.عثمان آنها را تحویل قاضی داد و قاضی،آنان را به مدّت یک سال نزد خود نگاه داشت و بعد از آن که چیزی به دست نیاورد،آنها را به عثمان برگرداند.پسر مورد نظر،شش سال-و گفته اند:پنج سال،و بلکه چهار سال-پیش متولّد شده بود و پدرش او را به شیعیان خود نشان داده و معرّفی کرده و گفته بود که این،همان پسر مورد نظر است.وقتی عثمان بن سعید،کنیزها را تحویل گرفت،مادر امام زمان علیه السلام هم در میان آنها بود و آنها را به بغداد برد (المقنع فی الإمامة،عبید اللّه بن عبد اللّه اسدآبادی:ص 146). گفتنی است که این جریان،سبب طولانی شدن زمان و کم رنگ شدن حساسیت دستگاه حاکم شد.به نظر می رسد که این اقدام،عامدانه و برای حفاظت از مادر امام مهدی علیه السلام صورت گرفته باشد (ر.ک:کمال الدین:ص 474 ح 25و دلائل الإمامة:ص424).

در چنین فضایی،طبیعی است که اصول پنهانکاری در مورد هویت مادر امام مهدی علیه السلام و چگونگی ولادت ایشان،مورد توجّه جدّی قرار گیرد و در نتیجه، گزارش دقیقی در این باره در اختیار ما نباشد.

اکنون با توجّه به این مقدّمه به نقل و نقد گزارش هایی که در بارۀ مادر امام مهدی علیه السلام در منابع روایی و تاریخی آمده،می پردازیم:

یک-نام های مادر امام علیه السلام

مادر بزرگوار امام مهدی علیه السلام با نام های نرجس، (1)سوسن، (2)صیقل (3)(/صقیل)، (4)ریحانه، (5)مریم، (6)حکیمه (7)و مَلیکه یاد شده است (8)که نرجس،مشهورترینِ آنهاست

ص:195


1- (1) .در تاریخ قم،«نرگس»آمده است.(ر.ک:ص 170 ح 308-310 و ص 172 ح 312 و 314 و ص 174ح 315 و 317 و کمال الدین:ص 424 ح 1 و ص 426 ح 2 و ص 432 ح 12 و الغیبة،طوسی:ص 239 ح 207 و مجموعة نفیسة (تاریخ الأئمّة):ص 62 و 44 (تاریخ موالید الأئمّة) و دلائل الإمامة:ص499 ح 490 و إعلام الوری:ج 2 ص 215 و روضة الواعظین:ص 292).
2- (2) .ر.ک:ص172 ح 312 و ص 174 ح 315 و الغیبة،طوسی:ص 235 ح 204 و مجموعة نفیسة (تاریخ الأئمة):ص 26 و(تاریخ موالید الأئمة):ص 44 و روضة الواعظین:ص 292.
3- (3) .مجموعة نفیسة (تاریخ موالید الأئمّة):ص 44،روضة الواعظین:ص 292.
4- (4) .ر.ک:ص 170 ح 311-315 و ص 341 ح 426 و همین دانش نامه:ج 5 ص 30 ح 778 و ص 51 ح 788 و کمال الدین:ص 474 ح 25 و الغیبة،طوسی:ص 272 ح 237 و دلائل الإمامة:ص424.
5- (5) .ر.ک:ص 174 ح 315 و روضة الواعظین:ص 292.
6- (6) .ر.ک:ص 172 ح 314.
7- (7) .ر.ک:ص 172 ح 312 و 313 و ص 174 ح 316 و مجموعة نفیسة (تاریخ الأئمّة):ص 26.
8- (8) .ر.ک:ص 174 ح317 و ص178 ح323.برخی منابع اهل سنّت،نام مادر ایشان را«خمط»ذکر کرده اند (وفیات الأعیان:ج 4 ص 76)؛ولی در منابع شیعی،پشتوانه ای برای آن یافت نشد.

و در متون متعدّدی گزارش شده است.بسیاری از این الفاظ می توانند ناظر به القابی باشند که ایشان به افتخار زادن امام مهدی علیه السلام بِدان متصف شده است،نه آن که دقیقاً مطابق اصطلاح،«اسم»باشند (یعنی همۀ آنها«اسم»مصطلح نیستند).

صیقل یا صقیل،وصفی است که به سبب وجود نور امام مهدی علیه السلام در وجود او یا به سبب درخشندگی و نورانی بودن چهره،بِدان متّصف شده است.

مَلیکه نیز می تواند وصفی باشد که بر اساس این که ملک زادۀ رومی بوده،بدو داده شده است.در برخی از گزارش ها،ملیکه نام او قبل از اسارت شمرده شده است (1)که در صورت پذیرش این گزارش ها باید گفت:ملیکه ترجمۀ عربی نام اصلی او بوده است؛چون ملیکه واژه ای عربی است،در حالی که خاندان او به زبان رومی سخن می گفته اند.این نام،همچنین می تواند مُعرّبِ نام رومی«مِلیکا»باشد.

حکیمه نیز اشاره به کمال ذکاوت و عقل و درایت است و بانوان صاحب شخصیت و دارای عقل و رأی و نظر و کرامت را عقیله و حکیمه می نامند.

سوسن،ریحانه و مریم،از نام هایی هستند که به وصف خاصّی اشاره ندارند و می توانند نام اصلی تلقّی شوند،چنان که هر سه و همچنین نرجس،نام گل هستند.

این متون اگر اشاره به نام دیگر نرجس خاتون داشته باشند،مقبول اند وگر نه با متون قبل،معارض خواهند بود.

گفتنی است با وجود آن که مطابق با رسم اعراب،مردان و زنان معمولاً کنیه نیز داشته اند،امّا کنیۀ خاصّی برای نرجس ذکر نشده و تنها در برخی متون،وی با وصف «اُمّ القائم»توصیف گردیده،که بیش از آن که اشاره به کنیه باشد،ناظر به توصیف ایشان به عنوان مادر امام مهدی علیه السلام است.

ص:196


1- (1) .ر.ک:ص178 ح 323.در دلائل الإمامة (ص 493 ح 488) آمده است:من ملیکه،دختر یسوعان بن قیصر پادشاه روم هستم و مادرم از اولاد حواریان است و نسبم به وصیّ عیسی مسیح،شمعون،می رسد.
دو-نیاکان مادر امام علیه السلام

خبر دقیق،مستند و قابل اعتمادی از نیاکان مادر امام مهدی علیه السلام در دست نیست و اکثر قریب به اتّفاق متونی که به مادر ایشان اشاره کرده اند،وی را کنیز شمرده اند،چه متونی که او را کنیز حکیمه خاتون معرّفی کرده اند و چه متونی که به اسیر رومی بودنش اشاره دارند.توصیف امام مهدی علیه السلام به«ابن خیرة الإماء» (1)و یا«ابن سیّدة الإماء» (2)به صراحت،بر کنیز بودن نرجس دلالت دارد و شکّی در کنیز بودن او باقی نمی گذارد.

تنها متن مخالف،گزارشی از شهید اوّل در کتاب الدروس است،که در آن،پس از نقل قول مشهور در بارۀ نام نرجس عبارت: «وَقیلَ:مَریَمُ بِنتُ زَیدٍ العَلَوِیَّةُ» (3)آمده و مادر امام مهدی علیه السلام مریم نامیده و سیّد علوی دانسته شده است.طبیعی است که چنین شخصیتی نمی تواند کنیز باشد.

روشن است که این گزارش ضعیف-که نقل کنندۀ آن نیز آن را تأیید ننموده و با لفظ«قیل»از آن یاد کرده است-نمی تواند در مقابل گزارش های فراوانی قرار گیرد که وی را کنیز شمرده اند.

به گفتۀ محدّث بحرانی،علّامه مجلسی در بارۀ این متن گفته است:

إنّ القول بکونها مریم بنت زید العلویّة فی نهایة الضعف. (4)

ادّعای این که او،مریم دختر زید علوی است،در نهایت ضعف است.

از سوی دیگر،کنیز بودن مادر امام مهدی علیه السلام امری پذیرفتنی است،چنان که مادر برخی دیگر از امامان نیز کنیز بوده اند.

امّا این که نرجس،قبل از ازدواج با امام عسکری علیه السلام،کنیز عمّۀ ایشان بوده یا نه،

ص:197


1- (1) .ر.ک:ص 174 ح 318 وص176 ح 319 و ح 321.
2- (2) .ر.ک:ص 154 ح 302 و ص 214 ح 339.
3- (3) .ر.ک:ص 172 ح 314.
4- (4) .الحدائق الناضرة:ج 17 ص 440.

مطلبی دیگر و قابل بررسی است.در برخی از متون،وی کنیز حکیمه،عمّۀ امام عسکری علیه السلام،خوانده شده است.

در نقلی از حکیمه آمده است:

کانَت لی جارِیَةٌ یُقالُ لَها:نَرجِسُ. (1)

کنیزی داشتم که به او نرجس می گفتند.

در گزارش مشابه دیگر آمده است:

إنَّهُ کانَت عِندی صَبِیَّةٌ یُقالُ لَها:نَرجِسُ،وَ کُنتُ ارَبّیها من بَینِ الجَواری،وَ لا یَلی تَربِیَتَها غَیری. (2)

دختری به نام نرگس نزدم بود که از میان کنیزان،تربیت او را به عهده گرفته بودم و کس دیگری تربیت او را به عهده نداشت.

گزارش دیگر،این گونه است:

رُوِیَ أنَّ بَعضَ أخَواتِ أبِی الحَسَنِ علیه السلام کانَت لَها جارِیَةٌ رَبَّتها تُسَمّی نَرجِسَ. (3)

روایت شده که یکی از خواهران امام هادی علیه السلام،کنیزی به نام نرگس داشت که او را تحت نظر خود پرورده بود.

نویسندۀ کتاب عیون المعجزات نیز آورده است:

قَرَأتُ فی کُتُبٍ کَثیرَةٍ بِروایاتٍ کَثیرَةٍ صَحیحَةٍ أنَّهُ کانَ لَحکیمَةَ بِنتِ أبی جَعفَرٍ مُحَمّدِ بنِ عَلیٍّ علیهما السلام جاریَةٌ وُلِدَت فی بَیتِها و رَبَّتها و کانَت تُسمّی نَرجِسَ. (4)

در کتاب های بسیار،روایات زیاد صحیح السندی را خواندم که حکیمه دختر امام جواد علیه السلام کنیزی داشت که در خانۀ او (حکیمه) زاده و بزرگ شده و او را نرجس نام گذاری کرده بود.

ص:198


1- (1) .ر.ک:ص 234 ح 345.
2- (2) .ر.ک:ص 248 ح 348. [1]
3- (3) .ر.ک:ص 178 ح 322. [2]
4- (4) .عیون المعجزات:ص 127. [3]نیز،ر.ک:همین دانش نامه ص 179 پانوشت ح 322.

همچنین علّامه مجلسی نیز به نقل از بعضی مؤلّفات اصحاب آورده است:

قالَ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام:دَخَلتُ عَلی عَمّاتی فَرَأیتُ جاریَةً مِن جَواریهِنَّ قَد زُیِّنَت تُسمّی نَرجِسَ. (1)

امام حسن عسکری علیه السلام فرمود:بر عمّه هایم وارد شدم و یکی از کنیزان آنها را-که نرگس نامیده می شد-،آراسته دیدم.

در بارۀ این مجموعه از گزارش ها می گوییم:

1.این مجموعه در مقایسه با آرای دیگر،از استواری بیشتری برخوردار است.

در عین حال،متون آن در حدّی نیستند که اعتماد کامل انسان را موجب شوند و اسناد هیچ یک از آنها تمام نیست تا بتوان بر مبنای وثوق سندی،بدان معترف شد.

2.این متون با گزارش دیگری که ملیکه را اسیر رومیِ خریداری شده توسّط امام هادی علیه السلام می شمارند،منافات دارند.

آیا مادر امام علیه السلام،نوادۀ پادشاه روم بوده است؟

گزارش مفصّلی به نقل از بشر بن سلیمان برده فروش،جریان ملیکه دختر یشوعا و نوۀ قیصر روم را بیان کرده است.این گزارش اثبات می کند که امام مهدی علیه السلام علاوه بر شرافت نسبی از جانب پدر،از طرف مادر نیز شرافت داشته و نسب او را به پادشاه روم و جناب شمعون (وصیّ حضرت عیسی علیه السلام ) می رساند. (2)بیان شرافت نَسَبی از جانب مادر در گزارش شهربانو،مادر امام زین العابدین علیه السلام،نیز مشاهده می شود.

در بارۀ این گزارش،نکاتی را می توان مطرح کرد:

1.این گزارش در مصادر کهن شیعی همچون: کمال الدین ، الغیبة ی طوسی و دلائل الإمامة نقل شده که حاکی از شهرت آن در سدۀ چهارم و پنجم هجری و نقل آن در کتاب های نسبتاً مشهور مدرسۀ حدیثی قم و بغداد است.این،بیانگر آن است

ص:199


1- (1) .بحار الأنوار:ج 51 ص 24. [1]نیز،ر.ک:الهدایة الکبری:ص354. [2]
2- (2) .ر.ک:ص 178 ح 323.

که این گزارش در آن دوره،متنی مقبول شمرده می شده است.

2.طریق شیخ صدوق با سه واسطه به محمّد بن بحر شیبانی می رسد.در طریق دیگر،مؤلّف کتاب دلائل الإمامة با یک واسطه و شیخ طوسی با دو واسطه آن را از محمّد بن بحر شیبانی گزارش کرده اند. (1)

3.با وجود آن که شیخ صدوق می توانسته این متن را بدون واسطه و یا با یک واسطه از محمّد بن بحر شیبانی نقل کند؛ولی آن را با سه واسطه نقل کرده است،در حالی که شیخ طوسی-که دو طبقه از شیخ صدوق متأخّر است-،آن را با دو واسطه نقل نموده و این تفاوت،بسیار عجیب است.

شاید دوری جغرافیایی محمّد بن بحر شیبانی از سرزمین ری و شهرهای مشهور حدیثی،موجب وجود این واسطه ها در سند باشد.

4.همۀ افراد موجود در سند بجز محمّد بن بحر (راوی اوّل)،مجهول یا مهمل هستند که نشانۀ ضعف رجالی آنها و در نتیجه ضعف این سند است.

5.محمّد بن بحر شیبانی (راوی اوّل) نیز به غلو متّهم شده و در کتاب های رجالی،مورد بحث قرار گرفته است.برآیند حاصل از تحقیقات رجالی،توثیق واعتبار او را اثبات نمی کند. (2)او فردی پرروایت و از معاریف حدیثی هم نیست.

ص:200


1- (1) .سند کمال الدین (ص 417 ح 1) [1] این گونه است:حدّثنا محمّد بن علیّ بن حاتم النوفلی،قال:حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن عیسی الوشّاء البغدادی،قال:حدّثنا أحمد بن طاهر القمّی،قال:حدّثنا أبو الحسین محمّد بن بحر الشیبانی. سند شیخ طوسی در الغیبة (ص 208 ح 178) چنین است:أخبرنی جماعة عن أبی المفضّل الشیبانی عن أبی الحسین محمّد بن بحر بن سهل الشیبانی الرهنی قال:قال بشر بن سلیمان النخّاس. و در کتاب دلائل الإمامة (ص 489 ح 488) هم بدین صورت آمده:حدّثنا أبو المفضّل محمّد بن عبد اللّه بن المطّلب الشیبانی سنة خمس و ثمانین و ثلاثمائة،قال:حدّثنا أبو الحسین محمّد بن بحر الرهنی الشیبانی،قال:وردت کربلاء سنة ستّ و ثمانین و مائتین.
2- (2) .ابوالحسین،محمد بن بحر رهنی شیبانی (درگذشته پیش از سال 320)،اهل نرماشیر کرمان و مؤلف کتابهای متعدد مانند:البدع،التقوی،الاتّباع،الفرق بین الآل و العترة و...است.دو تن از رجال شناسان کهن شیعه،یعنی غضائری (رجال ابن غضائری:ص 98 ش 147) و [2]کشّی (رجال الکشّی:ج 1 ص 363)،او را غالی خوانده اند و شیخ طوسی نیز او را متهمّ به غلوّ و تفویض دانسته (الفهرست:ص 390،ش 599،الرجال:ص 447 ش 6356) و نجاشی درباره او گفته:«برخی از همکشیان ما میگویند:او متمایل به غلوّ بود،اما حدیثش تقریباً سالم است»،اما خود در منشأ این قول تردید کرده است (الفهرست،نجاشی:ج 2 ص 303 ش 1045).اما شیخ صدوق،در کتاب علل الشرائع (ص 211) [3] تعبیر«رضی اللّه عنه»را برای او به کار برده که نشان از گونه ای مقبولیت نسبی نزد وی دارد.نکته تأمل برانگیز،نقل اندک محدثان از محمد بن بحر با وجود تألیفات فراوان-حدود پانصد کتاب (الفهرست،طوسی:ص 390،شماره 599)-منسوب به اوست.برای نمونه شیخ صدوق در کتابهای فراوان خود،روایاتی انگشت شمار از او نقل کرده که محتوای همین گزارشها هم چندان مقبول و متعارف نمی نماید) کتاب من لا یحضره الفقیه:ج 3 ص 106 ح 3426 و ص 108 ح 3427،کمال الدین:ص 352 ح 50 و ص 454 ح 12).در دیگر کتابهای حدیثی نیز وضعیت همین گونه است.از این رو و بر پایه مجموع قرینه ها،نمی توان به گزارشهای محمد بن بحر رهنی،اعتماد کرد.

6.بشر بن سلیمان،راوی اصلی واقعه،نیز مجهول است.

7.با توجّه به مطالب گفته شده،سند این روایت معتبر و مورد وثوق و اعتماد نیست؛ولی دلیلی بر انکار آن نیز وجود ندارد.

8.برخی این شبهه را مطرح کرده اند که:در سال های جوانیِ امام عسکری علیه السلام، جنگی فراگیر بین مسلمانان و رومیان رخ نداده است که منجر به اسیر شدن آنان و بویژه نوۀ پادشاه روم گردد. (1)

این اشکال وارد نیست؛زیرا در بین سال های 245-254،جنگ ها و درگیری های متفاوتی بین مسلمانان و رومیان گزارش شده است.در کتاب های الکامل فی التاریخ و تاریخ ابن خلدون نیز این گزارش ها به چشم می آیند. (2)دو درگیری مهم در سال های 249 و 253 هجری،از جمله رخدادهایی اند که می توانند زمینه ساز موضوع اسارت شماری از رومیان باشند.

گفتنی است ظاهر گزارش موجود در کمال الدین نوشتۀ شیخ صدوق و الغیبة تألیف شیخ طوسی،آن است که نرجس خاتون،ناشناس از قصر فرار کرده و خود را

ص:201


1- (1) .تاریخ سیاسی عصر غیبت امام دوازدهم،جاسم محمّد حسین،ترجمۀ محمّدتقی آیة اللهی:ص 115.
2- (2) .ر.ک:تاریخ ابن خلدون:ج 3 ص 347 ( [1]حوادث سال 245 و 246)،تاریخ الیعقوبی:ج 2 ص 496 (حوادث سال 249) و ص 501 (حوادث سال 253)،المنتظم:ج 12 ص 8 (حوادث سال 248).

در معرض اسیر شدن قرار داده و در حالی که هیچ کس از راز او با خبر نبوده،همانند یک شهروند عادی رومی،اسیر شده است.

9.پرداخت داستان گونه و عدم همگونی با شیوۀ متون حدیثی،موجب کاهش اعتماد بر این متن می گردد.

10.نتیجه آن است که گزارش شاه زادۀ رومی،ضعیف است و نمی تواند مبنای پذیرش قرار گیرد؛ولی دلیلی بر مجعول بودن آن نیز وجود ندارد. (1)

11.در متن مربوط به اسیر رومی آمده است که امام هادی علیه السلام پس از خرید کنیز، او را در اختیار حکیمه قرار داد تا مسائل و معارف و آداب شرعی را بدو بیاموزد.این جا سؤالی مطرح می شود که:آیا می توان گزارش های مربوط به«جاریۀ حکیمه»را بر این معنا حمل کرد و بین دو گروه از گزارش ها جمع نمود؟ (2)

پاسخ،آن است که این جمع،صحیح نیست؛زیرا:

الف.در برخی گزارش ها تصریح شده که او در خانۀ حکیمه متولّد شده است.بنا بر این نمی تواند کنیزی رومی دانسته شود که صرفاً برای آموزش احکام شرعی به خانۀ حکیمه آمده است.

ب.در تمام این متون،تصریح شده است که امام عسکری علیه السلام از دیدن و یافتن او در خانۀ عمّۀ خویش متعجّب شده و سپس حکیمه با گرفتن اجازه از امام هادی علیه السلام آن بانو را به خانۀ امام فرستاده است،در حالی که طبق گزارشِ کنیز رومی خریداری شده توسّط امام هادی علیه السلام،این مطالب توجیهی نخواهد داشت.

ص:202


1- (1) .حدیث ضعیف،متنی است که صلاحیت لازم را جهت مبنا قرار گرفتن برای حکم و باور ندارد،حتّی اگر علم به عدم جعل آن داشته باشیم.در مقابل،حدیث مجعول،متنی است که با دلایل قطعی،به ساخته شدن آن توسّط افراد ناآگاه و یا مغرض،حکم می گردد.
2- (2) .کمال الدین:ص 427 پانوشت 1.

12.روشن است که کنیز عادی و معمولی بودن نرجس و یا نوۀ پادشاه روم بودن وی،تأثیری در کرامت و بزرگواری او نخواهد داشت؛زیرا تمامی شرافت نرجس، در آن است که مادر امام مهدی علیه السلام است.این ویژگی-که با هیچ ویژگی دیگری قابل مقایسه نیست-موجب شد که حکیمه خاتون-که دختر امام،خواهر امام و عمّۀ امام بوده است-نیز او را احترام کند و حتّی پای او را ببوسد. (1)

ص:203


1- (1) .دلائل الإمامة:ص 499 ح 490.

الفصل الثانی:وِلادَة الإمام 1/2تاریخُ وِلادَتِهِ

325.الکافی: وُلِدَ علیه السلام لِلنِّصفِ مِن شَعبانَ سَنَةَ خَمسٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ.

326.الغیبة للطوسی: أخبَرَنِی ابنُ أبی جَیِّدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ الوَلیدِ،عَنِ الصَّفّارِ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ القُمِّیِّ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ المُطَهَّرِیِّ،عَن حَکیمَةَ بِنتِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الرِّضا علیهما السلام،قالَت:بَعَثَ إلَیَّ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام سَنَةَ خَمسٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ فِی النِّصفِ مِن شَعبانَ،وقالَ:

یا عَمَّةُ،اجعَلِی اللَّیلَةَ إفطارَکِ عِندی،فَإِنَّ اللّهَ عز و جل سَیَسُرُّکِ بِوَلِیِّهِ وحُجَّتِهِ عَلی خَلقِهِ،خَلیفَتی مِن بَعدی.

327.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عِصامٍ رضی الله عنه،عَن مُحَمَّدِ بنِ یَعقوبَ الکُلَینِیِّ، قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ،قالَ:وُلِدَ الصّاحِبُ علیه السلام لِلنِّصفِ مِن شَعبانَ،سَنَةَ خَمسٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ.

328.الإرشاد: کانَ الإِمامُ بَعدَ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،ابنَهُ المُسمَّی بِاسمِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله...،وکانَ

ص:204

فصل دوم:ولادت امام مهدی علیه السلام

اشاره

ولادت امام مهدی

1/2 تاریخ تولّد امام علیه السلام

325.الکافی: او (مهدی) علیه السلام نیمۀ شعبان سال 255 متولّد شد. (1)

326.الغیبة ،طوسی-به نقل از حکیمه،دختر امام جواد علیه السلام-:ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) نیمۀ شعبان سال 255،در پی من فرستاد و فرمود:«ای عمّه! امشب،افطارت را نزد من قرار بده [و در خانۀ ما باش] که خدای عز و جل تو را با [تولّد] ولیّ و حجّتش بر خلقش خوش حال می کند.او جانشینم پس از من است». (2)

327.کمال الدین -به نقل از علی بن محمّد-:صاحب الزمان علیه السلام نیمۀ شعبان سال 255 متولّد شد. (3)

328.الإرشاد: امام پس از امام عسکری علیه السلام،پسر اوست که همنام پیامبر خداست...و تولّدش،شب نیمۀ شعبان سال 255 است.مادرش،کنیز فرزندداری به نام نرگس

ص:205


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 514، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 2 ح 1.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 234 ح 204،بحار الأنوار:ج 51 ص 17 ح 25.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 222 ح 342.
3- (3) .کمال الدین:ص 430 ح 4،إعلام الوری:ج 2 ص 214، [2]بحار الأنوار:ج 51 ص 4 ح 5.

مَولِدُهُ علیه السلام لَیلَةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ،سَنَةَ خَمسٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ.واُمُّهُ امُّ وَلَدٍ یُقالُ لَها:نَرجِسُ،وکانَ سِنُّهُ عِندَ وَفاةِ أبی مُحَمَّدٍ خَمسَ سِنینَ.

329.مجموعة نفیسة (تاج الموالید): وُلِدَ [الإِمامُ المَهدِیُّ] علیه السلام بِسُرَّ مَن رَأی،لَیلَةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ،قَبلَ طُلوعِ الفَجرِ،سَنَةَ 255 خَمسٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ مِنَ الهِجرَةِ،قَد آتاهُ اللّهُ سُبحانَهُ فی حالِ الطُّفولِیَّةِ وَالصَّبَا الحِکمَةَ وفَصلَ الخِطابِ،کَما آتاهُما یَحیی صَبِیّاً،وجَعَلَهُ إماماً وهُوَ طِفلٌ قَد أتی عَلَیهِ خَمسُ سِنینَ.

330.روضة الواعظین: کانَ مَولِدُهُ [أیِ الإِمامِ المَهدِیِّ] علیه السلام یَومَ الجُمُعَةِ،النِّصفَ مِن شَعبانَ سَنَةَ خَمسٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ،وکانَ سِنُّهُ عِندَ وَفاةِ أبیهِ خَمسَ سِنینَ....

ورُوِیَ أنَّهُ وُلِدَ یَومَ الجُمُعَةِ،لِثَمانِ لَیالٍ خَلَونَ مِن شَعبانَ،سَنَةَ سَبعٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ،قَبلَ وَفاةِ أبیهِ بِسَنَتَینِ وسَبعَةِ أشهُرٍ،وَالأَوَّلُ هُوَ المُعتَمَدُ.

331.الدروس: الإِمامُ المَهدِیُّ الحُجَّةُ صاحِبُ الزَّمانِ...عَجَّلَ اللّهُ فَرَجَهُ،وُلِدَ بِسُرَّ مَن رَأی،الجُمُعَةَ لَیلاً-وقیلَ:ضُحیً-خامِسَ (1)عَشَرَ شَعبانَ سَنَةَ خَمسٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ.

332.بحار الأنوار: أقولُ:عَیَّنَ الشَّیخُ فِی المِصباحَینِ،وَالسَّیِّدُ ابنُ طاووسٍ فی کِتابِ الإِقبالِ (2)وسائِرُ مُؤَلِّفی کُتُبِ الدَّعَواتِ،وِلادَتَهُ علیه السلام فِی النِّصفِ مِن شَعبانَ،وقالَ فِی الفصول المهمّة (3):وُلِدَ علیه السلام بِسُرَّ مَن رَأی؛لَیلَةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ سَنَةَ

ص:206


1- (1) .فی المصدر«خمس»،والتصویب من بحار الأنوار.
2- (2) .الإقبال:ج 3 ص 327.
3- (3) .الفصول المهمّة:ص 288. [1]

بود و امام زمان هنگام وفات پدرش امام عسکری،پنج ساله بود. (1)

329.مجموعة نفیسة (تاج الموالید): امام مهدی علیه السلام در سامرّا،شب نیمۀ شعبان سال 255 هجری،پیش از سپیدۀ صبح متولّد شد.خداوند،حکمت و سخن فیصله دهنده و آخر را همان گونه که به یحیی در خردسالی داد،به امام مهدی علیه السلام نیز در کودکی و خردسالی عطا کرد و در پنج سالگی وی را امام قرار داد. (2)

330.روضة الواعظین: تولّد او (امام مهدی علیه السلام ) روز جمعه،نیمۀ شعبان سال 255 بود و هنگام وفات پدرش،پنج ساله بود. (3)

و نقل شده تولدش روز جمعه هشتم شعبان 257،دو سال و هفت ماه قبل از وفات پدرش بوده است ولی قول اول مورد اعتماد است.

331.الدروس: امام مهدی،حجّت صاحب زمان-که خدا فرَجش را پیش اندازد-شب جمعه،و گفته شده صبح جمعه،پانزدهم شعبان سال 255 به دنیا آمد. (4)

332.بحار الأنوار: می گویم:شیخ طوسی در هر دو مصباحش (5)و سیّد ابن طاووس در الإقبال ،و دیگر مؤلّفان کتاب های ادعیه،تولّد امام علیه السلام را در نیمۀ شعبان نوشته اند و

ص:207


1- (1) .الإرشاد:ج 2 ص 339، [1]کشف الغمّة:ج 3 ص 236،بحار الأنوار:ج 51 ص 23 ح 36.
2- (2) .مجموعة نفیسة (تاج الموالید):ص 61.
3- (3) .روضة الواعظین:ص 292. [2]
4- (4) .الدروس:ج 2 ص 16،بحار الأنوار:ج 51 ص 28.
5- (5) .شیخ طوسی دو کتاب به نام مصباح المتهجد دارد که یکی از آنها خلاصۀ مصباح المتهجد کبیر است (ر.ک:الذریعة:ج 21 ص 118).

خَمسٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ.

333.الفصول المختارة: قالَ الشَّیخُ أیَّدَهُ اللّهُ:ولَمّا تُوُفِّیَ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام، افتَرَقَ أصحابُهُ بَعدَهُ-عَلی ما حَکاهُ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ بنُ موسَی النَّوبَختِیُّ رضی الله عنه-أربَعَ عَشرَةَ فِرقَةً.

فَقالَ الجُمهورُ مِنهُم بِإِمامَةِ ابنِهِ القائِمِ المُنتَظَرِ علیه السلام،وأَثبَتوا وِلادَتَهُ،وصَحَّحُوا النَّصَّ عَلَیهِ،وقالوا:هُوَ سَمِیُّ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ومَهدِیُّ الأَنامِ،وَاعتَقَدوا أنَّ لَهُ غَیبَتَینِ، إحداهُما أطوَلُ مِنَ الاُخری،فَالاُولی مِنهُما هِیَ القُصری،ولَهُ فیهَا الأَبوابُ وَالسُّفَراءُ،ورَوَوا عَن جَماعَةٍ مِن شُیوخِهِم وثِقاتِهِم أنَّ أبا مُحَمَّدٍ الحَسَنَ علیه السلام أظهَرَهُ لَهُم،وأَراهُم شَخصَهُ،وَاختَلَفوا فی سِنِّهِ عِندَ وَفاةِ أبیهِ،فَقالَ کَثیرٌ مِنهُم:کانَ سِنُّهُ إذ ذاکَ خَمسَ سِنینَ؛لِأَنَّ أباهُ تُوُفِّیَ سَنَةَ سِتّینَ ومِئَتَینِ،وکانَ مَولِدُ القائِمِ سَنَةَ خَمسٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ،وقالَ بَعضُهُم:بَل کانَ مَولِدُهُ سَنَةَ اثنَتَینِ وخَمسینَ ومِئَتَینِ،وکانَ سِنُّهُ عِندَ وَفاةِ أبیهِ ثَمانَ سِنینَ.

وقالوا:إنَّ أباهُ لَم یَمُت حَتّی أکمَلَ اللّهُ عَقلَهُ،وعَلَّمَهُ الحِکمَةَ وفَصلَ الخِطابِ، وأَبانَهُ مِن سائِرِ الخَلقِ بِهذِهِ الصِّفَةِ،إذ کانَ خاتِمَ الحُجَجِ،ووَصِیَّ الأَوصِیاءِ،وقائِمَ الزَّمانِ،وَاحتَجّوا فی جَوازِ ذلِکَ بِدَلیلِ العَقلِ،مِن حَیثُ ارتَفَعَت إحالَتُهُ ودَخَلَ تَحتَ القُدرَةِ،وبِقَولِهِ تَعالی فی قِصَّةِ عیسی علیه السلام: «وَ یُکَلِّمُ النّاسَ فِی الْمَهْدِ» (1)وفی قِصَّةِ یَحیی:

«وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» (2).

ص:208


1- (1) .آل عمران:46. [1]
2- (2) .مریم:12. [2]

شیخ حرّ عاملی در الفصول المهمّة نوشته است:در سامرّا،نیمۀ شعبان سال 255 متولّد شد. (1)

333.الفصول المختارة -به نقل از شیخ [طوسی]-که خدا تأییدش کند-می گوید:بنا به گزارش ابو محمّد حسن بن موسی نوبختی،هنگامی که امام ابو محمّد حسن عسکری علیه السلام در گذشت، یاران امام چهارده دسته شدند.

عموم آنان معتقد به امامت فرزندش قائم منتظر علیه السلام شدند و ولادتش را ثابت و نص بر او را [در احادیث امامان پیشین و پیامبر صلی الله علیه و آله ] درست دانستند و گفتند:او همنام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و مهدی مردم است و بر این باور بودند که او دو غیبت دارد که یکی از دیگری طولانی تر است و غیبت اوّل،کوتاه تر است،و در این غیبت کوتاه،باب ها (2)و سفیرانی دارد؛ و از جماعتی از استادان و معتمَدان خود نقل کردند که امام حسن عسکری علیه السلام،امام زمان را به آنان نمایانده و وجود شریفش را به آنان نشان داده است،و در سنّ او به هنگام وفات پدرش اختلاف کردند و بسیاری از آنان گفتند:سنّ او در آن زمان،پنج سال بوده است، زیرا پدرش در سال 260 [قمری] وفات کرد و تولّد قائم هم در سال 255 بوده است،و برخی از آنان گفتند:بلکه تولّد او،سال 252 و سنّش هنگام وفات پدرش،هشت سال بوده است.

و گفتند:پدرش وفات نکرد تا آن که خداوند،عقل او را کامل کرد و حکمت و سخن فیصله دهنده و آخر را به او عطا و او را با این ویژگی از دیگر مردمان متمایز کرد؛چرا که او آخرین حجّت،وصیّ اوصیا و قائم زمان بود و برای امکان چنین امری،به دلیل عقل-که چنین امری را محال نمی داند و آن را تحت قدرت خدا [ممکن] می داند-،و نیز سخن خداوند متعال در داستان عیسی علیه السلام:«و در گهواره با مردم سخن می گفت»و در داستان یحیی:

«و در کودکی به او حکمت دادیم»استدلال کردند. (3)

ص:209


1- (1) .بحار الأنوار:ج 51 ص 28.
2- (2) .باب را می توان به«مسئولان دفتر»امروزی تشبیه کرد.
3- (3) .الفصول المختارة:ص 318،بحار الأنوار:ج 37 ص 20. [1]

2/2خِفاءُ وِلادَتِهِ

334.کمال الدین: بِهذَا الإِسنادِ (1)،قالَ:قالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ سَیِّدُ العابِدینَ علیهما السلام:

القائِمُ مِنّا تَخفی وِلادَتُهُ عَلَی النّاسِ حَتّی یَقولوا:لَم یولَد بَعدُ،لِیَخرُجَ حینَ یَخرُجُ ولَیسَ لِأَحَدٍ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ.

335.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ الشَّیبانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ جَعفَرٍ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا سَهلُ بنُ زِیادٍ الآدَمِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ العَظیمِ بنُ عَبدِ اللّهِ الحَسَنِیُّ رضی الله عنه،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسَی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام،عَن أبیهِ،عَن آبائِهِ،عَن أمیرِ المُؤمِنینَ علیهم السلام...ثُمَّ قالَ علیه السلام:

إنَّ القائِمَ مِنّا إذا قامَ لَم یَکُن لِأَحَدٍ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ،فَلِذلِکَ تَخفی وِلادَتُهُ،ویَغیبُ شَخصُهُ. (2)

336.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ،قالَ:

حَدَّثَنا عَبّادُ بنُ یَعقوبَ،عَن یَحیَی بنِ یَعلی،عَن أبی مَریَمَ الأَنصارِیِّ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ عَطاءَ،قالَ:قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ الباقِرِ علیه السلام:أخبِرنی عَنِ القائِمِ علیه السلام فَقالَ:

ص:210


1- (1) .أی:علیّ بن أحمد الدقّاق ومحمّد بن أحمد الشیبانی رضی اللّه عنهما،قالا:حدّثنا محمّد بن أبی عبداللّه الکوفی،عن موسی بن عمران النخعی،عن عمه الحسین بن یزید،عن حمزة بن حمران،عن أبیه حمران بن أعین،عن سعید بن جبیر.
2- (2) .وقال الصدوق فی آخره:«حدّثنا علیّ بن أحمد بن موسی رضی الله عنه،قال:حدّثنا محمّد بن جعفر الکوفی،عن عبداللّه بن موسی الرّویانی،عن عبد العظیم بن عبداللّه الحسنی،عن محمّد بن علیّ بن علیّ الرضا،عن أبیه،عن آبائه،عن أمیر المؤمنین علیهم السلام بهذا الحدیث مثله سواء»

2/2 ولادت پنهانی

334.کمال الدین -به نقل از امام زین العابدین علیه السلام-:ولادت قائم ما،چنان بر مردم پنهان می ماند که می گویند:هنوز متولّد نشده است،و این برای آن است که بدون داشتن بیعتی بر گردنش،قیام کند. (1)

335.کمال الدین -به نقل از عبد العظیم بن عبد اللّه حسنی،از امام جواد علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام -:امام علی علیه السلام فرمود:«قائم ما هنگامی که قیام می کند،بیعت کسی را به گردن ندارد و برای همین است که ولادتش پنهان و خودش غایب می شود». (2)

336.الغیبة ،نعمانی-به نقل از عبد اللّه بن عطا-:به امام باقر علیه السلام گفتم:از قائم برایم بگو.

فرمود:«به خدا سوگند،من قائم نیستم و نه کسی که به سوی او گردن می کشید،و ولادتش معلوم نمی شود».

گفتم:سیرۀ او چگونه است؟

ص:211


1- (1) .کمال الدین:ص 322 ح 6 (با سند معتبر)،إعلام الوری:ج 2 ص 231،کشف الغمّة:ج 3 ص 312،بحار الأنوار:ج 51 ص 135 ح 2.
2- (2) .کمال الدین:ص 303 ح 14 (با سند معتبر)،إعلام الوری:ج 2 ص 229،بحار الأنوار:ج 51 ص 109 ح 1.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 3 ص 160 ح 549.

وَاللّهِ ما هُوَ أنَا،ولَا الَّذی تَمُدّونَ إلَیهِ أعناقَکُم،ولا یُعرَفُ وِلادَتُهُ،قُلتُ:بِما یَسیرُ؟قالَ:بِما سارَ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله،هَدَرَ (1)ما قَبلَهُ وَاستَقبَلَ.

337.الکافی: عِدَّةٌ مِن أصحابِنا،عَن سَعدِ بنِ عَبدِ اللّهِ،عَن أیّوبَ بنِ نوحٍ،قالَ:قُلتُ لِأَبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام:إنّی أرجو أن تَکونَ صاحِبَ هذَا الأَمرِ،وأَن یَسوقَهُ اللّهُ إلَیکَ بِغَیرِ سَیفٍ،فَقَد بویِعَ لَکَ وضُرِبَتِ الدَّراهِمُ بِاسمِکَ.

فَقالَ:ما مِنّا أحَدٌ اختَلَفَت إلَیهِ الکُتُبُ،واُشیرَ إلَیهِ بِالأَصابِعِ،وسُئِلَ عَنِ المَسائِلِ، وحُمِلَتِ إلیهِ الأَموالُ،إلَّااغتیلَ أو ماتَ عَلی فِراشِهِ،حَتّی یَبعَثَ اللّهُ لِهذَا الأَمرِ غُلاماً مِنّا،خَفِیَّ الوِلادَةِ وَالمَنشَأِ،غَیرَ خَفِیٍ ّ فی نَسَبِهِ.

338.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ،عَن عُبَیدِ اللّهِ بنِ موسَی العَلَوِیِّ،قالَ:

حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ القَلانِسِیُّ بِمَکَّةَ سَنَةَ سَبعٍ وسِتّینَ ومِئَتَینِ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ،عَنِ العَبّاسِ بنِ عامِرٍ،عَن موسَی بنِ هِلالٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ عَطاءٍ المَکِّیِّ،قالَ:خَرَجتُ حاجّاً مِن واسِطٍ (2)،فَدَخَلتُ عَلی أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام،فَسَأَلَنی عَنِ النّاسِ وَالأَسعارِ،فَقُلتُ:تَرَکتُ النّاسَ مادّینَ أعناقَهُم إلَیکَ، لَو خَرَجتَ لَاتَّبَعَکَ الخَلقُ.

فَقالَ:یَابنَ عَطاءٍ،قَد أخَذتَ تَفرُشُ اذُنَیکَ لِلنَّوکی،لا وَاللّهِ ما أنَا بِصاحِبِکُم،ولا یُشارُ إلی رَجُلٍ مِنّا بِالأَصابِعِ،ویُمَطُّ إلَیهِ بِالحَواجِبِ،إلّاماتَ قَتیلاً أو حَتفَ أنفِهِ، قُلتُ:وما حَتفُ أنفِهِ؟قالَ:یَموتُ بِغَیظِهِ عَلی فِراشِهِ،حَتّی یَبعَثَ اللّهُ مَن لا یُؤبَهُ لِوِلادَتِهِ؟قُلتُ:ومَن لا یُؤبَهُ لِوِلادَتِهِ؟فَقالَ:اُنظُر مَن لا یَدرِی النّاسُ أنَّهُ وُلِدَ

ص:212


1- (1) .هَدَرَ:أی أبطل ( النهایة:ج 5 ص 250«هدر»).
2- (2) .مدینة بناها الحجّاج،وأمّا تسمیتها فلأنّها متوسّطة بین البصرة والکوفة ( معجم البلدان:ج 5 ص 347). [1]

فرمود:«آن گونه که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رفتار کرد.[آیین های نادرست] پیش از خود را باطل و از نو آغاز می کند». (1)

337.الکافی -به نقل از ایّوب بن نوح-:به امام رضا علیه السلام گفتم:امیدوارم که تو صاحب این امر (حکومت جهانی) باشی و خداوند،آن را بدون خونریزی به سوی تو بکشاند؛چرا که برایت بیعت گرفته اند و به نامت سکّه زده اند.

فرمود:«هیچ یک از ما نیست جز آن که چون با او نامه نگاری شود و مشهور و انگشت نما گردد و از او مسئله پرسند و خمس و زکات و هدیه به وی دهند،ترور می شود و یا با خون دل در بستر می میرد،تا این که خداوند،جوانی از ما را برای این امر (حکومت جهانی) بر می انگیزد که ولادت و زادگاهش پنهان است؛امّا نسب و تبارش پنهان نیست». (2)

338.الغیبة ،نعمانی-به نقل از عبد اللّه بن عطا مکّی-:از واسط (3)به قصد حج بیرون آمدم و بر امام باقر علیه السلام وارد شدم.از من در بارۀ مردم و قیمت ها پرسید.گفتم:مردم را در حالی ترک کردم که گردن هایشان را به سوی تو کشیده اند و اگر قیام کنی،مردم به دنبالت می آیند.

فرمود:«ای پسر عطا! گوش به احمقان سپرده ای.به خدا سوگند،من مسئول [قیام و بسیج] شما نیستم که هیچ یک از مردان ما مورد اشارت قرار نمی گیرد و با دست و ابرو به او اشاره نمی کنند،جز آن که کشته می شود و یا در بستر،جان می دهد».

گفتم:در بستر،جان می دهد،یعنی چه؟

فرمود:«با خون دل و ناراحتّی بر بسترش جان می دهد تا آن که خداوند،کسی را بر می انگیزد که به ولادتش توجّهی نشود».

گفتم:و چه کسی به ولادتش توجّهی نمی شود؟

ص:213


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 169 ح 10، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 138 ح 9.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 341 ح 25 ( [2]با سند صحیح) و ص 342 ح 26 (با عبارت مشابه)،الغیبة،نعمانی:ص 168 ح 9 ( [3]با سند صحیح) و ص 167 ح 7 (با عبارت مشابه)،کمال الدین:ص 370 ح 1 (با سند معتبر) و ص 325 ح 2 (با عبارت مشابه)،إعلام الوری:ج 2 ص 240،کشف الغمّة:ج 3 ص 314، [4]بحار الأنوار:ج 51 ص 37 ح 8.
3- (3) .واسط،شهری است که حجّاج بنا نهاد و علّت نام گذاری آن این بود که بین بصره و کوفه قرار دارد.

أم لا،فَذاکَ صاحِبُکُم.

339.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ الهَمَدانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ،عَن أبی أحمَدَ مُحَمَّدِ بنِ زِیادٍ الأَزدِیِّ،سَأَلتُ سَیِّدی موسَی بنِ جَعفَرٍ علیه السلام-عَن صِفَةِ القائِمِ علیه السلام-فَقالَ:

ذلِکَ ابنُ سَیِّدَةِ الإِماءِ،الَّذی تَخفی عَلَی النّاسِ وِلادَتُهُ،ولا یَحِلُّ لَهُم تَسمِیَتُهُ، حَتّی یُظهِرَهُ اللّهُ عز و جل،فَیَملَأَ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً،کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً. (1)

340.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ الشَّیبانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ الکوفِیُّ،عَن سَهلِ بنِ زِیادٍ الآدَمِیِّ،عَن عَبدِ العَظیمِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحَسَنِیِّ،قالَ:قُلتُ لِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسی علیهما السلام:إنّی لَأَرجو أن تَکونَ القائِمُ مِن أهلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ، الَّذی یَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً؟فَقالَ علیه السلام:

یا أبَا القاسِمِ:ما مِنّا إلّاوهُوَ قائِمٌ بِأَمرِ اللّهِ عز و جل،وهادٍ إلی دینِ اللّهِ،ولکِنَّ القائِمَ الَّذی یُطَهِّرُ اللّهُ عز و جل بِهِ الأَرضَ مِن أهلِ الکُفرِ وَالجُحودِ،ویَملَؤُها عَدلاً وقِسطاً،هُوَ الَّذی تَخفی عَلَی النّاسِ وِلادَتُهُ،ویَغیبُ عَنهُم شَخصُهُ.

341.کمال الدین: حَدَّثَنَا المُظَفَّرُ بنُ جَعفَرِ بنِ المُظَفَّرِ العَلَوِیُّ السَّمَرقَندِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مَسعودٍ،عَن أبیهِ،قالَ:حَدَّثَنا جَبرَئیلُ بنُ أحمَدَ،عَن موسَی بنِ جَعفرٍ البَغدادِیُّ،قالَ:حَدَّثَنِی الحَسَنُ بنُ مُحَمَّدٍ الصَّیرَفِیُّ،عَن حَنانِ بن سَدیرٍ،عَن أبیهِ سَدیرِ بنِ حُکَیمٍ،عَن أبیهِ،عَن أبی سَعیدٍ عَقیصا،قالَ:لَمّا صالَحَ الحَسَنُ بنُ

ص:214


1- (1) .قال الصدوق فی آخره:«قال مصنف هذا الکتاب رضی الله عنه:لم أسمع هذا الحدیث إلّامن أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی رضی الله عنه بهمدان،عند منصرفی من حجّ بیت اللّه الحرام،وکان رجلا ثقة دینا فاضلا،رحمة اللّه علیه ورضوانه.»

فرمود:«بنگر کسی که مردم نمی دانند متولّد شده است یا نه،او صاحب شماست». (1)

339.کمال الدین -به نقل از ابو احمد،محمّد بن زیاد ازدی-:از سَرورم موسی بن جعفر علیهما السلام در بارۀ ویژگی قائم پرسیدم.فرمود:«او فرزند سَرور کنیزان است که ولادتش بر مردم پنهان می ماند و نام بردن او بر ایشان روا نیست تا آن که خدای عز و جل او را ظاهر و زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ستم و بیداد پر شده است». (2)

340.کمال الدین -به نقل از عبد العظیم بن عبد اللّه حسنی-:به امام جواد علیه السلام گفتم:من امید دارم که تو قائم از اهل بیت محمّد باشی؛کسی که زمین را از عدل و داد پر می کند، همان گونه که از ستم و بیداد پر شده است!

فرمود:«ای ابو القاسم! هیچ یک از ما نیست جز آن که به امر خدای عز و جل قیام می کند و به دین خدا ره می نماید؛قائمی که خداوند عز و جل به دست او زمین را از کافران و منکران پاک می کند و از عدل و داد پر می سازد،کسی است که ولادتش بر مردم پنهان می ماند و خودش از آنان غایب می شود». (3)

341.کمال الدین -به نقل از ابو سعید عقیصا-:هنگامی که امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویة بن ابی سفیان مصالحه کرد،مردم بر او وارد شدند و برخی او را بر بیعتش با معاویه سرزنش کردند.امام علیه السلام فرمود:«وای بر شما! نمی دانید که چه کردم؟! به خدا سوگند، آنچه کردم،برای پیروانم بهتر از همۀ چیزهایی است که خورشید بر آن می تابد....

ص:215


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 168 ح 8،بحار الأنوار:ج 51 ص 36 ح 7.
2- (2) .کمال الدین:ص 368 ح 6 (با سند معتبر)،کفایة الأثر:ص 266،بحار الأنوار:ج 51 ص 150 ح 2. [1]
3- (3) .کمال الدین:ص 377 ح 2 (با سند معتبر)،الاحتجاج:ج 2 ص 481، [2]إعلام الوری:ج 2 ص 242،کفایة الأثر:ص 277،بحار الأنوار:ج 52 ص 283 ح 10.

عَلِیٍّ علیهما السلام مُعاوِیَةَ بنَ أبی سُفیانَ دَخَلَ عَلَیهِ النّاسُ،فَلامَهُ بَعضُهُم عَلی بَیعَتِهِ،فَقالَ علیه السلام:

وَیحَکُم،ما تَدرونَ ما عَمِلتُ؟وَاللّهِ،الَّذی عَمِلتُ خَیرٌ لِشیعَتی مِمّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ أو غَرَبَت...أما عَلِمتُم أنَّهُ ما مِنّا أحَدٌ إلّاویَقَعُ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ لِطاغِیَةِ زَمانِهِ، إلَّا القائِمُ الَّذی یُصَلّی روحُ اللّهِ عیسَی بنُ مَریَمَ علیه السلام خَلفَهُ،فَإِنَّ اللّهُ عز و جل یخفی وِلادَتَهُ، ویُغَیِّبُ شَخصَهُ؛لِئَلّا یَکونَ لِأَحَدٍ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ إذا خَرَجَ.

ص:216

آیا نمی دانید که هیچ یک از ما نیست جز آن که بیعتی با طاغوت زمانه اش به گردنش است،جز قائمی که روح خدا،عیسی بن مریم،پشت سرش نماز می گزارد.

خداوند عز و جل ولادتش را پنهان می دارد و خودش را غایب می سازد تا هنگام قیام، بیعت کسی را به گردن نداشته باشد». (1)

ص:217


1- (1) .کمال الدین:ص 315 ح 2،الاحتجاج:ج 2 ص 67، [1]کفایة الأثر:ص 224،إعلام الوری:ج 2 ص 229،کشف الغمّة:ج 3 ص 311،بحار الأنوار:ج 51 ص 132 ح 1.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 3 ص 104 ح 507.

پژوهشی در بارۀ زمان و مکان ولادت امام مهدی

اشاره

بررسی دقیق اسناد و گزارش های مربوط به زمان و مکان ولادت امام مهدی علیه السلام نشان می دهد که ایشان در شب یا روز جمعه نیمۀ شعبان سال 255 هجری قمری مطابق با 12 مرداد 248 هجری شمسی و 29 جولای سال 869 میلادی،در شهر سامرّا تولّد یافته است.

سال ولادت

بیشتر منابع کهن و معتبر،تولّد امام مهدی علیه السلام را در سال 255 ذکر کرده اند (1)و فضل بن شادان با سند صحیح،این تاریخ را گزارش کرده است. (2)مصادف بودن نیمۀ شعبان 255 با روز جمعه در تقویم های تطبیقی نیز نظر مشهور را تأیید می کند.

در مقابل رأی مشهور،برخی از عالمان شیعه بر اساس برخی روایت ها نظری دیگر دارند.شیخ طوسی رحمه الله در کتاب الغیبة پس از نقل گزارش هایی که بر تولّد امام مهدی علیه السلام در سال 255 دلالت دارند، (3)خود بر این باور است که روایات صحیح بر تولّد ایشان در سال 256 دلالت می کنند. (4)

علّامه شوشتری نیز پس از نقل گزارش های مختلف،نظر شیخ طوسی را انتخاب

ص:218


1- (1) .ر.ک:ص 204 ح 325-333،الإقبال:ج 3 ص 327،کنز الفوائد:ج 2 ص 114،دلائل الإمامة:ص 501ح 490 و مجموعة نفیسة (تاریخ الموالید):ص 137.
2- (2) .إثبات الهداة:ج 7 ص 139 ش 683 (به نقل از کتاب إثبات الرجعة).
3- (3) .ر.ک:ص 222 ح 342 و ص 226 ح 343.
4- (4) .الغیبة،طوسی:ص 419.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ص 288 ح 376.

کرده،می گوید:

فالأظهر هو القول الثانی (سنة ستّ) لکون روایاته خمسة بخلاف الأوّل (سنة خمس) فلیس فیه الّا خبران:خبر حکیمة و خبر محمّد بن علی العبّاسی عن الفضل و ترجیح النوری الأوّل بأنّ خبر الفضل صحیح غیر صحیح لعدم وصول غیبة الفضل إلینا بإسناد و إنّما نقل عن خطّ مجهول و القدماء لا یجیزون العمل بمثله. (1)

روشن ترین دیدگاه،نظریّۀ تولّد در سال 256 است؛زیرا روایت های آن پنج تاست و روایات تولّد در سال 255،فقط دو خبر است:یکی خبر حکیمه و دیگری خبر محمّد بن علی عبّاسی از فضل.و ترجیح محدّث نوری-که تولّد در سال 255 را از آن رو پذیرفته که خبر فضل،صحیح است-،قابل پذیرش نیست؛زیرا کتاب الغیبة تألیف فضل با سند به ما نرسیده است و تنها از نوشته ای ناشناخته نقل شده است و قدما عمل بر چنین نقلی را روا نمی دارند.

علّامه مجلسی رحمه الله پس از نقل تاریخ 255 از الکافی و تاریخ 256 از کتاب کمال الدین و الغیبة ی شیخ طوسی می نویسد:

و ربّما یجمع بینه و بین ما ورد من خمس و خمسین...[بحمل] إحداهما علی الشمسیّة و الاُخری علی القمریّة. (2)

شاید بتوان میان سال 255 و 256 این چنین جمع کرد که یکی بر سال شمسی و دیگری بر سال قمری حمل گردد.

علّامه شوشتری در نقد این نظریّه به حق گفته است:

و هو وهم فإنّه مع عدم تعارف الشمسیّة فی الکتب العربیّة و لاسیّما فی الشرعیّة یکون التفاوت بینهما أکثر من ستّ سنین لا سنة. (3)

این جمع،توهّمی بیش نیست؛زیرا اوّلاً سال شمسی در آثار عربی متداول نیست و

ص:219


1- (1) .کتاب رسالة فی تواریخ النبی و الآل:ص 24 (چاپ شده در پایان کتاب قاموس الرجال:ج 12).
2- (2) .بحار الأنوار:ج 51 ص 4 ح 4. [1]
3- (3) .قاموس الرجال:ج 12 (کتاب رسالة فی تواریخ النبی و الآل:ص 24).

ثانیاً تفاوت سال شمسی و قمری،حدود شش سال می شود نه یک سال.

این نکته را نیز می توان بدین نقد افزود که نصوص گزارش کنندۀ سال 255،به ماه قمری تصریح کرده اند و نمی توان گفت که راوی،سال را شمسی و ماه را قمری گزارش کرده است.بنا بر این،امکان جمع بین این دو گزارش وجود ندارد.

به نظر می رسد آنچه از میان این دو نقل،قابل ترجیح است،رأی مشهور میان بزرگان شیعه یعنی سال 255 قمری است؛چرا که بزرگان شیعه در قرون اوّلیه چون:

کلینی،صدوق،مفید و کراجکی نیز همان را پذیرفته اند و چنان که شیخ مفید فرموده،اکثر امامیّه به این رأی عقیده دارند.

فقال الجمهور منهم بإمامة ابنه القائم المنتظر...و اختلفوا فی سنّه عند وفاة أبیه فقال کثیر منهم کان سنّه إذ ذاک خمس سنین؛لأنّ أباه توفّی سنة ستّین و مئتین و کان مولد القائم سنة خمس و خمسین و مئتین. (1)

جمهور امامیّه به امامت فرزند او یعنی قائم منتظر عقیده دارند...و در سنّ ایشان به هنگام وفات پدرش اختلاف کرده اند.بسیاری از شیعیان بر این عقیده اند که سنّ او پنج سال بوده؛زیرا پدرش در سال 260 قمری وفات کرد و تولّد قائم در سال 255 بوده است.

گفتنی است که گزارش های دیگری نیز در بارۀ تاریخ تولّد امام عصر علیه السلام وجود دارد،مانند:سال های 254، (2)257، (3)258، (4)و 252 (5)که هیچ یک از این گزارش ها معتبر نیستند.

ص:220


1- (1) .الفصول المختارة:ص 318. [1]
2- (2) .ر.ک:ص 316 ح 400 مجموعة نفیسة (مسارّ الشیعة):ص 73.
3- (3) .ر.ک:ص 206 ح 330 و ص 248 ح 348.
4- (4) .مجموعة نفیسة (تاریخ الأئمّة):ص 15،کشف الغمّة:ج 3 ص 227؛مطالب السؤول:ج 2 ص 152،بحار الأنوار:ج 51 ص 23 ح 35.
5- (5) .ر.ک:ص 208 ح 333.
محلّ ولادت

با توجّه به اقامت اجباری امام عسکری علیه السلام در سامرّا (1)طبعاً فرزند ایشان یعنی امام مهدی علیه السلام در آن شهر متولّد شده است و روایات و تواریخ مشهور شیعی نیز همین معنا را تأیید کرده اند. (2)

ص:221


1- (1) .شهر سامرّا یا سُرّ مَن رأی،در سی فرسخی بغداد قرار دارد.از شهرهای کهن عراق است که در طول تاریخ،چندین بار آباد و خراب شده است.این شهر بر ساحل شرقی دجله بنا شده است.معتصم عبّاسی در سال 221 آن را احیا و آباد کرد و پایتخت را از بغداد بدان جا منتقل کرد و متوکّل عبّاسی نیز بر آبادانی آن افزود.سامرّا،مرکز تجمّع سربازان و مأموران حکومتی و همانند یک پادگان بزرگ بوده است. گفته اند:چون سربازان او-که بیشتر ترک بودند-مزاحم مردم بغداد می گشتند،او سامرّا را ساخت و سربازان را بدان جا منتقل کرد.نوع شهرسازی و برج و بارو و حتّی مسجد و منارۀ بزرگ آن،محیط نظامی را بر ذهن انسان متبادر می سازد.مسجد و برج آن از بزرگ ترین و بلندترین نمونه ها در سرزمین های اسلامی بود. خلفای عبّاسی از معتصم تا معتمد عبّاسی،سامرّا را پایتخت خویش قرار دادند و سرانجام،معتمد (م 279 ق) پایتخت را به بغداد برگرداند و در زمان معتضد به طور کلّی بغداد،مرکز خلافت شد. محلّه ای از این شهر با نام عسکر المعتصم شناخته می شد.امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام در این محلّه سکونت داشتند و بدین مناسبت این دو امام،به«عسکریین»لقب یافتند. امام هادی در سال 233 ق،به دستور متوکّل به این شهر نظامی منتقل (تبعید) شد تا زیر نظر عوامل حکومتی قرار داشته باشد؛زیرا اگر چه افراد غیر نظامی و مردمان عادی نیز در این شهر سکونت داشتند،ولی جوّ غالب در این شهر برگرفته از فرهنگ،روحیه و خلق و خوی نظامیانی بود که شهر برای آنان بنا شده بود. محلّ سکونت دو امام شیعه علیهما السلام در همین مکانی بوده است که اکنون حرم آنان نامیده می شود. پس از انتقال پایتخت به بغداد،سامرّا رو به خرابی نهاد و چیزی از شهر باقی نماند.تنها مرقد امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام موجب شهرت شهر بود.حرم این دو امام،در زمان آل بویه بنا شد و گسترش یافت.ر.ک:معجم البلدان:ج 3 ص 173، [1]الأنساب،سمعانی:ج 3 ص 202،تاریخ الطبری:ج 9 ص 163،الکامل فی التاریخ:ج 4 ص 566،البدایة و النهایة:ج 11 ص 65،تاریخ الیعقوبی:ج 2 ص 484،أعیان الشیعة:ج 8 ص 416، [2]تاریخ الغیبة الصغری:ج 1 ص 55.
2- (2) .ر.ک:ص 206 ح 329 و 331 و 332.

3/2قِصَّةُ وِلادَتِهِ

342.الغیبة للطوسی: أخبَرَنِی ابنُ أبی جَیِّدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ الوَلیدِ،عَنِ الصَّفّارِ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ القُمِّیِّ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ المُطَهَّرِیِّ،عَن حَکیمَةَ بِنتِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الرِّضا،قالَت:بَعَثَ إلَیَّ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام سَنَةَ خَمسٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ فِی النِّصفِ مِن شَعبانَ،وقالَ:

یا عَمَّةُ،اجعَلِی اللَّیلَةَ إفطارِکِ عِندی،فَإِنَّ اللّهَ عز و جل سَیَسُرُّکِ بِوَلِیِّهِ وحُجَّتِهِ عَلی خَلقِهِ خَلیفَتی مِن بَعدی.

قالَت حَکیمَةُ:فَتَداخَلَنی لِذلِکَ سُرورٌ شَدیدٌ،وأَخَذتُ ثِیابی عَلَیَّ،وخَرَجتُ مِن ساعَتی حَتَّی انتَهَیتُ إلی أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،وهُوَ جالِسٌ فی صَحنِ دارِهِ،وجَواریهِ حَولَهُ،فَقُلتُ:جُعِلتُ فِداکَ یا سَیِّدی ! الخَلَفُ مِمَّن هُوَ؟قالَ:مِن سوسَنَ،فَأَدَرتُ طَرفی فیهِنَّ فَلَم أرَ جارِیَةً عَلَیها أثَرٌ غَیرَ سوسَنَ.

قالَت حَکیمَةُ:فَلَمّا أن صَلَّیتُ المَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ،أتَیتُ بِالمائِدَةِ،فَأَفطَرتُ أنَا وسوسَنُ وبایَتُّها (1)فی بَیتٍ واحِدٍ،فَغَفَوتُ غَفوَةً ثُمَّ استَیقَظتُ،فَلَم أزَلَ مُفَکِّرَةً فیما وَعَدَنی أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام مِن أمرِ وَلِیِّ اللّهِ علیه السلام،فَقُمتُ قَبلَ الوَقتِ الَّذی کُنتُ أقومُ فی کُلِّ لَیلَةٍ لِلصَّلاةِ،فَصَلَّیتُ صَلاةَ اللَّیلِ حَتّی بَلَغتُ إلَی الوِترِ،فَوَثَبَت سوسَنُ فَزِعَةً، وخَرَجَت،وأَسبَغَتِ الوُضوءَ،ثُمَّ عادَت فَصَلَّت صَلاةَ اللَّیلِ وبَلَغَت إلَی الوَترِ،فَوَقَعَ فی قَلبی أنَّ الفَجرَ (قَد) قَرُبَ،فَقُمتُ لِأَنظُرَ،فَإِذا بِالفَجرِ الأَوَّلِ قَد طَلَعَ،فَتَداخَلَ

ص:222


1- (1) .یَبیتُنَّ:یَنامُنَّ ( مجمع البحرین:ج 1 ص 206«بیت»).

3/2 ماجرای ولادت امام علیه السلام

342.الغیبة ،طوسی-به نقل از حکیمه،دختر امام جواد علیه السلام-:ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) نیمۀ شعبان سال 255 در پی من فرستاد و فرمود:«ای عمّه! امشب،افطارت را نزد من باش که خدای عز و جل تو را با [تولّد] ولی و حجّتش بر خلقش خوش حال می کند.

او جانشینم پس از من است».

از این خبر،خوش حالی فراوانی به من دست داد.بلافاصله لباس به تن کردم و همان لحظه بیرون آمدم و خود را به ابو محمّد (امام عسکری) رساندم.او در حیاط خانه اش نشسته بود و کنیزانش گرد او بودند.گفتم:فدایت شوم،سَرور من! جانشین تو از کدام یک از این کنیزان متولّد می شود؟

فرمود:«از سوسن».

میان آنها چشم چرخاندم و جز سوسن،کنیز دیگری که اثر بارداری بر او باشد، ندیدم.

پس از نماز مغرب و عشا،سفره گستردم و با سوسن غذا خوردم و با هم در یک اتاق خوابیدیم.من به خوابی کوتاه فرو رفتم و سپس بیدار شدم و همواره در اندیشۀ وعدۀ ابو محمّد (امام عسکری) در بارۀ تولّد ولیّ خدا بودم.از این رو،پیش از وقتی که هر شب برای نماز شب بر می خاستم،بلند شدم و نماز شب را خواندم تا به نماز وتر رسیدم که سوسن ناگهان با بی تابی برخاست و بیرون رفت و وضویی کامل گرفت و چون باز گشت،نماز شب را خواند و به نماز وتر که رسید،به دلم افتاد که سپیده در رسیده است.برخاستم و نگریستم.دیدم فجر اوّل بر آمده است و به دلم شک افتاد که وعدۀ ابو محمّد (امام عسکری) چه شد،که از اتاقش،به من ندا داد:

«شک مکن،که همین الآن تولّد ولیّ خدا را می بینی،إن شاء اللّه تعالی».

ص:223

قَلبِیَ الشَّکُّ مِن وَعدِ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،فَنادانی مِن حُجرَتِهِ:لا تَشُکّی،وکَأَنَّکَ بِالأَمرِ السّاعَةَ قَد رَأَیتِهِ إن شاءَ اللّهُ تَعالی.

قالَت حَکیمَةُ:فَاستَحیَیتُ مِن أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،ومِمّا وَقَعَ فی قَلبی،ورَجَعتُ إلَی البَیتِ وأَنَا خَجِلَةٌ،فَإِذا هِیَ قَد قَطَعَتِ الصَّلاةَ وخَرَجَت فَزِعَةً،فَلَقیتُها عَلی بابِ البَیتِ فَقُلتُ:بِأَبی أنتِ (وأُمّی) هَل تُحِسّینَ شَیئاً؟قالَت:نَعَم یا عَمَّةُ ! إنّی لَأَجِدُ أمراً شَدیداً،قُلتُ:لا خَوفَ عَلَیکِ إن شاءَ اللّهُ تَعالی،وأَخَذتُ وِسادَةً فَأَلقَیتُها فی وَسَطِ البَیتِ،وأَجلَستُها عَلَیها وجَلَستُ مِنها حَیثُ تَقعُدُ المَرأَةُ مِنَ المَرأَةِ لِلوِلادَةِ، فَقَبَضَت عَلی کَفّی وغَمَزَت (1)غَمزَةً شَدیدَةً،ثُمَّ أنَّت أنَّةً،وتَشَهَّدتُ ونَظَرتُ تَحتَها، فَإِذا أنَا بِوَلِیِّ اللّهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ مُتَلَقِّیاً الأَرضَ بِمَساجِدِهِ (2).فَأَخَذتُ بِکَتِفَیهِ فَأَجلَستُهُ فی حِجری،فَإِذا هُوَ نَظیفٌ مَفروغٌ مِنهُ.

فَنادانی أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام:یا عَمَّةُ هَلُمّی فَأتینی بِابنی،فَأَتَیتُهُ بِهِ،فَتَناوَلَهُ،وأَخرَجَ لِسانَهُ فَمَسَحَهُ عَلی عَینَیهِ فَفَتَحَها،ثُمَّ أدخَلَهُ فی فیهِ فَحَنَّکَهُ،ثُمَّ (أدخَلَهُ) فی اذُنَیهِ وأَجلَسَهُ فی راحَتِهِ الیُسری،فَاستَوی وَلِیُّ اللّهِ جالِساً،فَمَسَحَ یَدَهُ عَلی رَأسِهِ وقالَ لَهُ:یا بُنَیَّ انطِق بِقُدرَةِ اللّهِ،فَاستَعاذَ وَلِیُّ اللّهِ علیه السلام مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ وَاستَفتَحَ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ » وصَلّی عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،وعَلی أمیرِ المُؤمِنینَ وَالأَئِمَّةِ علیهم السلام واحِداً

ص:224


1- (1) .الغَمْرُ:العَصْرُ والکَبسُ بالید ( النهایة:ج 3 ص 385«غمز»).
2- (2) .المَساجِدُ:هی مواضع السجود من الإنسان:الجبهة والأنف والرکبتان والیدان والرجلان ( مجمع البحرین:ج 2ص 817«سجد»).

من از ابو محمّد علیه السلام و از آنچه بر دلم گذشت،خجالت کشیدم و خجلت زده به اتاق باز گشتم.ناگهان دیدم که او (سوسن) نماز را قطع کرده و بی تابانه بیرون زده است.او را بر درگاه اتاق دیدم و به او گفتم:پدر و مادرم فدایت باد! آیا چیزی احساس می کنی؟

گفت:آری،ای عمّه! من درد شدیدی احساس می کنم.

گفتم:نترس که چیزی نیست،إن شاء اللّه تعالی.

پشتی ای برداشتم و آن را میان اتاق نهادم و او را بر آن نشاندم و همان جا و همان گونه که قابله به هنگام زایمانِ بچّه می نشیند،در برابر او نشستم.او کف دستم را گرفت و به شدت فشرد و آن گاه ناله ای کرد و من حاضر و ناظر بودم که از پایین او ولیّ خدا-که درودهای خدا بر او باد-با سجده گاه هایش به زمین آمد و من هم شانه هایش را گرفتم و او را در دامانم نشاندم.پاکیزه بود و همۀ کارهایش به انجام رسیده بود.

ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) مرا صدا زد و فرمود:«ای عمّه! بشتاب و پسرم را برایم بیاور».او را نزد ایشان بردم.وی را گرفت و زبانش را بیرون آورد و بر دو چشمان او مالید و او چشمانش را گشود.سپس زبانش را در دهانش کرد و کام او را برداشت و همین گونه به گوش هایش کرد و آن گاه او را روی کف دست چپش نشاند و ولیّ خدا صاف نشست.آن گاه دست بر سرش کشید و به او فرمود:«پسر عزیزم! به قدرت خدا سخن بگو».

ولیّ خدا«اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم»گفت و چنین آغاز کرد:«به نام خداوند بخشندۀ مهربان.«ما می خواهیم که بر مستضعفان زمین،منّت نهیم و آنان را امامان و وارثان قرار دهیم و آنان را بر زمین،چیره سازیم و به فرعون و هامان و سپاهیانشان،آنچه را از آن بیم داشتند، نشان دهیم»»و بر پیامبر خدا درود فرستاد و نیز بر امیر مؤمنان علیه السلام و یکایک امامان تا پدرش.آن گاه ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) او را به من داد و فرمود:«ای عمّه!

ص:225

واحِداً،حَتَّی انتَهی إلی أبیهِ،فَناوَلَنیهِ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام،وقالَ:«یا عَمَّةُ،رُدّیهِ إلی امِّهِ حتّی «تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ» (1)»فَرَدَدتُهُ إلی امِّهِ وقَدِ انفَجَرَ الفَجرُ الثّانی،فَصَلَّیتُ الفَریضَةَ وعَقَّبتُ (2)إلی أن طَلَعَتِ الشَّمسُ،ثُمَّ وَدَّعتُ أبا مُحَمَّدٍ علیه السلام وَانصَرَفتُ إلی مَنزِلی.

فَلَمّا کانَ بَعدَ ثَلاثٍ اشتَقتُ إلی وَلِیِّ اللّهِ،فَصِرتُ إلَیهِم فَبَدَأتُ بِالحُجرَةِ الَّتی کانَت سوسَنُ فیها،فَلَم أرَ أثَراً ولا سَمِعتُ ذِکراً فَکَرِهتُ أن أسأَلَ،فَدَخَلتُ عَلی أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام فَاستَحیَیتُ أن أبدَأَهُ بِالسُّؤالِ،فَبَدَأَنی فَقالَ:

هُوَ یا عَمَّةُ فی کَنَفِ (3)اللّهِ وحِرزِهِ،وسِترِهِ وغَیبِهِ،حَتّی یَأذَنَ اللّهُ لَهُ،فَإِذا غَیَّبَ اللّهُ شَخصی وتَوَفّانی،ورَأَیتِ شیعَتی قَدِ اختَلَفوا،فَأَخبِرِی الثِّقاتِ مِنهُم،وَلیَکُن عِندَکِ وعِندَهُم مَکتوماً،فَإِنَّ وَلِیَّ اللّهِ یُغَیِّبُهُ اللّهُ عَن خَلقِهِ،ویَحجُبُهُ عَن عِبادِهِ،فَلا یَراهُ أحَدٌ حَتّی یُقَدِّمَ لَهُ جَبرَئیلُ علیه السلام فَرَسَهُ «لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً» (4).

343.الغیبة للطوسی: أحمَدُ بنُ عَلِیٍّ الرّازِیُّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،عَن عَلِیِّ بنِ سَمیعِ بنِ بَنانٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبِی الدّارِیِّ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن أحمَدَ بنِ عَبدِ اللّهِ،عَن أحمَدَ بنِ روحٍ الأَهوازِیِّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ إبراهیمَ،عَن حَکیمَةَ بِمِثلِ مَعنَی الحَدیثِ الأَوَّلِ (5)،إلّاأنَّهُ قالَ:قالَت:بَعَثَ إلَیَّ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام لَیلَةَ النِّصفِ مِن شَهرِ رَمَضانَ سَنَةَ خَمسٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ قالَت:وقُلتُ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ مَن امُّهُ؟

ص:226


1- (1) .القصص:13. [1]
2- (2) .عَقَّبَ:أی أقام فی مصلّاه بعد ما یفرغ من الصلاة ( النهایة:ج 3 ص 267« [2]عقب»).
3- (3) .یضع علیه کَنَفَهُ:أی یَستُره،وقیل:یرحَمُه ویلطُفُ به ( النهایة:ج 4 ص 205« [3]کنف»).
4- (4) .الأنفال:42. [4]
5- (5) .راجع:الحدیث الذی ورد قبله (ح 342).

او را به مادرش باز گردان تا«چشمش [به او] روشن شود و اندوهگین نشود و بداند که وعدۀ خدا حق است؛امّا بیشتر مردم نمی دانند»».

من او را به مادرش باز گرداندم.فجر صادق دمیده بود.نماز واجب صبح را گزاردم و تا طلوع خورشید به تعقیبات نماز مشغول بودم.سپس با ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) وداع کردم و به منزلم باز گشتم.

سه روز که گذشت،به دیدن ولیّ خدا مشتاق شدم و به سوی آنان رفتم و ابتدا به اتاقی که سوسن در آن بود،سر زدم.هیچ اثر و صدایی از آنها نبود.خوش نداشتم بپرسم.از این رو بر ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) وارد شدم و خجالت کشیدم که ابتدا من از ایشان بپرسم؛امّا ایشان آغاز کرد و فرمود:«ای عمّه! او در سایه و پناه خدا و در پس پرده و غیبت اوست تا آن گاه که اجازۀ ظهورش را بدهد.هنگامی که خداوند،مرا پنهان کرد و جانم را گرفت و دیدی که پیروانم دچار اختلاف شده اند، معتمدان آنان را آگاه کن؛امّا [این خبر] باید نزد تو و ایشان پوشیده باشد که خداوند، ولیّ خود را از خلقش پنهان و او را از دید بندگان ناپیدا می نماید و کسی او را نخواهد دید تا آن که جبرئیل علیه السلام اسبش را [برای قیام و ظهور] پیش رویش آورد«تا خداوند،کاری را حتماً می شود،به انجام رسانَد». (1)

343. الغیبة ،طوسی-به نقل از محمّد بن ابراهیم،از حکیمه،و مانند حدیث اوّل (2)را نقل کرد،جز آن که در آن گفت-:ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) نیمۀ ماه رمضان سال 255 در پی من فرستاد و من به او گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! مادرش کیست؟

فرمود:«نرگس».

روز سوم [پس از تولّد]،اشتیاقم به ولیّ خدا شدّت گرفت و دو باره [برای دیدن آنها] به سویشان باز گشتم و از اتاقی که نرگس در آن بود،شروع کردم.او مانند زنان

ص:227


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 234 ح 204،بحار الأنوار:ج 51 ص 17 ح 25.
2- (2) .ر.ک:ح 342.

قالَ:نَرجِسُ.

قالَت:فَلَمّا کانَ فِی الیَومِ الثّالِثِ اشتَدَّ شَوقی إلی وَلِیِّ اللّهِ،فَأَتَیتُهُم عائِدَةً،فَبَدَأتُ بِالحُجرَةِ الَّتی فیهَا الجارِیَةُ،فَإِذا أنَا بِها جالِسَةٌ فی مَجلِسِ المَرأَةِ النُّفَساءِ وعَلَیها أثوابُ صُفرٍ،وهِیَ مُعَصَّبَةُ الرَّأسِ،فَسَلَّمتُ عَلَیها،وَالتَفَتُّ إلی جانِبِ البَیتِ،وإذا بِمَهدٍ عَلَیهِ أثوابُ خُضرٍ،فَعَدَلتُ إلَی المَهدِ ورَفَعتُ عَنهُ الأَثوابَ،فَإِذا أنَا بِوَلِیِّ اللّهِ نائِمٌ عَلی قَفاهُ،غَیرَ مَحزومٍ ولا مَقموطٍ،فَفَتَحَ عَینَیهِ وجَعَلَ یَضحَکُ ویُناجینی بِإِصبَعِهِ،فَتَناوَلتُهُ وأَدنَیتُهُ إلی فَمی لِاُقَبِّلَهُ،فَشَمَمتُ مِنهُ رائِحَةً ما شَمَمتُ قَطُّ أطیَبَ مِنها،ونادانی أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام:یا عَمَّتی ! هَلُمّی فَتایَ إلَیَّ،فَتَناوَلَهُ وقالَ:«یا بُنَیَّ انطِق» وذَکَرَ الحَدیثَ.

قالَت:ثُمَّ تَناوَلتُهُ مِنهُ وهُوَ یَقولُ:یا بُنَیَّ أستَودِعُکَ الَّذِی استَودَعَتهُ امُّ موسی،کُن فی دَعَةِ اللّهِ وسِترِهِ،وکَنَفِهِ وجِوارِهِ.

وقالَ:«رُدّیهِ إلی امِّهِ یا عَمَّةُ،وَاکتُمی خَبَرَ هذَا المَولودِ عَلَینا،ولا تُخبِری بِهِ أحَداً حَتّی یَبلُغَ الکِتابُ أجَلَهُ»،فَأَتَیتُ امَّهُ ووَدَّعتُهُم.وذَکَرَ الحَدیثَ إلی آخِرِهِ. (1)

344.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ الوَلیدِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَبدِ اللّهِ الحُسَینُ بنُ رِزقِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنی موسَی بنُ مُحَمَّدِ بنِ القاسِمِ بنِ حَمزَةَ بنِ موسَی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام،قالَ:حَدَّثَتنی حَکیمَةُ بِنتُ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسَی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام،قالَت:

ص:228


1- (1) .وقال فی آخره:«أحمد بن علیّ بن الرازی،عن محمّد بن علیّ،عن حنظلة بن زکریا،قال:حدّثنی الثّقة،عن محمّد بن علیّ بن بلال،عن حکیمة،بمثل ذلک».

تازه زاییده در آن جا نشسته بود و پارچه های زردرنگی روی وی قرار داشت و سرش را بسته بود.بر او سلام دادم و به کنار اتاق نگریستم.گاهواره ای بود که رویش پارچه های سبز قرار داشت.به سوی گاهواره رفتم و پارچه ها را از روی او برداشتم.

دیدم ولیّ خدا به پشت خوابیده است.چشمانش را گشود و شروع به خندیدن و سخن گفتن با انگشتش با من کرد.او را برداشتم و به دهانم نزدیک کردم تا او را ببوسم که بویی از او احساس کردم که تا کنون پاکیزه تر از آن را حس نکرده بودم.ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) صدایم زد:«ای عمّه! پسرم را زود برایم بیاور».او را به ایشان دادم و فرمود:«ای پسرکم! سخن بگو»،و حدیث را ذکر کرد.

سپس او را از ایشان گرفتم،در حالی که می فرمود:«پسر عزیزم! تو را به کسی می سپارم که مادر موسی [او را] به وی سپرد.در امان و پوشش و سایه و پناه خدا باش»و فرمود:«او را به مادرش یا عمّه اش باز گردان و خبر تولّد این کودک را پوشیده بدار و هیچ کس را از آن باخبر مکن تا مهلت [و اجل من] به پایان رسد».

من نزد مادرش رفتم و با آنان وداع کردم.

و حدیث را تا پایان گزارش کرد. (1)

344.کمال الدین :حکیمه دختر امام جواد علیه السلام گفت:ابو محمّد [حسن] عسکری علیه السلام مرا به نزد خود فرا خواند و فرمود:«ای عمّه! امشب افطار نزد ما باش که شب نیمۀ شعبان است و خدای متعال،امشب حجّت خود را که حجّت او در روی زمین است،ظاهر می سازد».

گفتم:مادر او کیست؟

فرمود:«نرجس».

گفتم:فدای شما شوم! اثری در او نیست.

ص:229


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 238 ح 206،بحار الأنوار:ج 51 ص 19 ح 26.

بَعَثَ إلَیَّ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ علیهما السلام،فَقالَ:یا عَمَّةُ،اجعَلی إفطارَکِ (هذِهِ) اللَّیلَةَ عِندَنا،فَإِنَّها لَیلَةُ النِّصفِ مِن شَعبانَ،فَإِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی سَیُظهِرُ فی هذِهِ اللَّیلَةِ الحُجَّةَ،وهُوَ حُجَّتُهُ فی أرضِهِ.

قالَت:فَقُلتُ لَهُ:ومَن امُّهُ؟قالَ لی:نَرجِسُ،قُلتُ لَهُ:جَعَلَنِیَ اللّهُ فِداکَ،ما بِها أثَرٌ،فَقالَ:هُوَ ما أقولُ لَک.

قالَت:فَجِئتُ،فَلَمّا سَلَّمتُ وجَلَستُ،جاءَت تَنزِعُ خُفّی،وقالَت لی:یا سَیِّدَتی (وسَیِّدَةَ أهلی)،کَیفَ أمسَیتَ؟فَقُلتُ:بَل أنتَ سَیِّدَتی وسَیِّدَةُ أهلی،قالَت:

فَأَنکَرَت قَولی وقالَت:ما هذا یا عَمَّةُ؟قالَت:فَقُلتُ لَها:یا بُنَیَّةَ،إنَّ اللّهَ تَعالی سَیَهَبُ لَکِ فی لَیلَتِکِ هذِهِ غُلاماً سَیِّداً فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ،قالَت:فَخَجِلَت وَاستَحیَت.

فَلَمّا أن فَرَغتُ مِن صَلاةِ العِشاءِ الآخِرَةِ،أفطَرتُ وأَخَذتُ مَضجَعی فَرَقَدتُ، فَلَمّا أن کانَ فی جَوفِ اللَّیلِ قُمتُ إلَی الصَّلاةِ،فَفَرَغتُ مِن صَلاتی وهِیَ نائِمَةٌ لَیسَ بِها حادِثٌ،ثُمَّ جَلَستُ مُعَقِّبَةً،ثُمَّ اضطَجَعتُ،ثُمَّ انتَبَهَتُ فَزِعَةً وهِیَ راقِدَةٌ،ثُمَّ قامَت فَصَلَّت ونامَت.

قالَت حَکیمَةُ:وخَرَجتُ أتَفَقَّدُ الفَجَر فَإِذا أنَا بِالفَجرِ الأَوَّلِ کَذَنَبِ السِّرحانِ (1)وهِیَ نائِمَةٌ،فَدَخَلَنِی الشُّکوکُ،فَصاحَ بی أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام مِنَ المَجلِسِ،فَقالَ:لا تَعجَلی یا عَمَّةُ،فَهاکِ الأَمرَ قَد قَرُبَ.

قالَت:فَجَلَستُ وقَرَأتُ«ألم السجدة ویس»فَبَینَما أنَا کَذلِکَ،إذِ انتَبَهَت فَزِعَةً، فَوَثَبتُ إلَیها فَقُلتُ:اِسمُ اللّهِ عَلَیکِ،ثُمَّ قُلتُ لَها:أتُحِسّینَ شَیئاً؟

ص:230


1- (1) .السِّرحان:الذئب وقیل:الأسد ( النهایة:ج 2 ص 358« [1]سرح»).

فرمود:«همین است که به تو می گویم».

آمدم و چون سلام کردم و نشستم.نرجس آمد که کفش مرا بردارد.گفت:ای بانوی من و بانوی خاندانم! حالتان چه طور است؟

گفتم:تو بانوی من و بانوی خاندان من هستی.

از کلام من ناخرسند شد و گفت:ای عمّه جان! این چه فرمایشی است؟

بدو گفتم:ای دختر جان! خدای متعال،امشب به تو فرزندی عطا می فرماید که در دنیا و آخرت،آقاست.

نرجس خجالت کشید و شرم کرد.

چون از نماز عشا فارغ شدم،افطار کردم و در بستر خود قرار گرفتم و خوابیدم و در دل شب برای ادای نماز برخاستم و آن را به جای آوردم،در حالی که نرجس خوابیده بود و هیچ اتّفاقی در وی مشهود نبود.سپس برای تعقیبات نشستم.پس از آن نیز دراز کشیدم و هراسان بیدار شدم؛ولی او همچنان خواب بود.سپس برخاست و نماز گزارد و خوابید.

بیرون آمدم و در جستجوی فجر به آسمان نگریستم و دیدم فجر اوّل،دمیده است و او در خواب است.شک بر دلم عارض گردید،که ناگاه ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) از محلّ خود فریاد زد:«ای عمّه! شتاب مکن که این جا،کار نزدیک شده است!».

نشستم و به قرائت سورۀ سجده و سورۀ یس پرداختم.در این اثنا،او هراسان بیدار شد.من به نزد او پریدم و بدو گفتم:خدا نگهدارت باشد! آیا چیزی احساس می کنی؟

گفت:ای عمّه! آری.

گفتم:خودت را جمع کن و دلت را استوار دار.این همان است که به تو گفتم.

ص:231

قالَت:نَعَم یا عَمَّةُ،فَقُلتُ لَها:اِجمَعی نَفسَکِ،وَاجمَعی قَلبَکِ،فَهُوَ ما قُلتُ لَکِ.

قالَت [ حَکیمَةُ ]:فَأَخَذَتنی فَترَةٌ،وأَخَذَتها فَترَةٌ،فَانتَبَهتُ بِحِسِّ سَیِّدی، فَکَشَفتُ الثَّوبَ عَنهُ فَإِذا أنَا بِهِ علیه السلام ساجِداً یَتَلَقَّی الأَرضَ بِمَساجِدِهِ،فَضَمَمتُهُ إلَیَّ فَإِذا أنَا بِهِ نَظیفٌ مُتَنَظِّفٌ.

فَصاحَ بی أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام:هَلُمّی إلَیَّ ابنی یا عَمَّةُ،فَجِئتُ بِهِ إلَیهِ،فَوَضَعَ یَدَیهِ تَحتَ إلیَتَیهِ وظَهرِهِ،ووَضَعَ قَدَمَیهِ عَلی صَدرِهِ،ثُمَّ أدلی لِسانَهُ فی فیهِ،وأَمَرَّ یَدَهُ عَلی عَینَیهِ وسَمعِهِ ومَفاصِلِهِ،ثُمَّ قالَ:

تَکَلَّم یا بُنَیَّ،فَقالَ:أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّااللّهُ،وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ،وأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله،ثُمَّ صَلّی عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ وعَلَی الأَئِمَّةِ علیهم السلام إلی أن وَقَفَ عَلی أبیهِ، ثُمَّ أحجَمَ.ثُمَّ قالَ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام:

یا عَمَّةُ اذهَبی بِهِ إلی امِّهِ لِیُسَلِّمَ عَلَیها وَائتِنی بِهِ،فَذَهَبتُ بِهِ فَسَلَّمَ عَلَیها ورَدَدتُهُ فَوَضَعتُهُ فِی المَجلِسِ.

ثُمَّ قالَ:یا عَمَّةُ،إذا کانَ یَومُ السّابِعِ فَائتِینا،قالَت حَکیمَةُ:فَلَمّا أصبَحتُ جِئتُ لِاُسَلِّمَ عَلی أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،وکَشَفتُ السِّترَ لِأَتَفَقَّدَ سَیِّدی علیه السلام فَلَم أرَهُ،فَقُلتُ:جُعِلتُ فِداکَ ما فَعَلَ سَیِّدی؟فَقالَ:یا عَمَّةُ استَودَعناهُ الَّذِی استَودَعَتهُ امُّ موسی موسی علیه السلام.

قالَت حَکیمَةُ:فَلَمّا کانَ فِی الیَومِ السّابِعِ جِئتُ فَسَلَّمتُ وجَلَستُ،فَقالَ:هَلُمّی إلَیَّ ابنی،فَجِئتُ بِسَیِّدی علیه السلام وهُوَ فِی الخِرقَةِ،فَفَعَلَ بِهِ کَفِعلَتِهِ الاُولی،ثُمَّ أدلی لِسانَهُ فی فیهِ کَأَنَّهُ یُغَذّیهِ لَبَناً أو عَسَلاً،ثُمَّ قالَ:

تَکَلَّم یا بُنَیَّ،فَقالَ:أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّااللّهُ،وثَنّی بِالصَّلاةِ عَلی مُحَمَّدٍ،وعَلی أمیرِ المُؤمِنینَ،وعَلَی الأئِمَّةِ الطّاهِرینَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجمَعینَ،حَتّی وَقَفَ عَلی

ص:232

من و نرجس را ضعفی فرا گرفت.به آواز سَرورم به خود آمدم و جامه را از روی او برداشتم و ناگهان سَرور خود را دیدم که در حال سجده است و مواضع سجودش بر زمین است.او را در آغوش گرفتم،که دیدم پاک و نظیف است.

آن گاه ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) فریاد برآورد که:«ای عمّه! فرزندم را نزد من بیاور».او را نزد ایشان بردم و ایشان دو کف دست او را گشود و فرزند مرا در میان آن قرار داد و دو پای او را بر سینۀ خود نهاد و سپس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وی کشید و سپس فرمود:«ای فرزندم! سخن بگو».گفت:«أشهد أن لا إله إلّااللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه»و سپس بر امیر مؤمنان و امامان درود فرستاد تا آن که به پدرش رسید و زبان در کشید.

سپس ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) فرمود:«ای عمّه! او را نزد مادرش ببر تا بر او سلام کند.آن گاه به نزد من برگردان».او را بردم و بر مادرش سلام کرد و باز گردانیدمش و در مجلس نهادمش.سپس فرمود:«ای عمّه! چون روز هفتم فرا رسید،نزد ما بیا».

چون صبح شد،آمدم تا بر ابو محمّد علیه السلام سلام کنم.پرده را کنار زدم تا از سَرورم تفقّدی کنم؛ولی او را ندیدم.گفتم:فدای شما شوم! سَرورم چه می کند؟

فرمود:«ای عمّه! او را به آن کسی سپردم که مادر موسی،موسی را به وی سپرد».

چون روز هفتم فرا رسید،آمدم و سلام کردم و نشستم.فرمود:«فرزندم را به نزد من بیاور».و من سَرورم را-که در خرقه ای بود-آوردم و با او همان کرد که اوّل بار کرده بود.سپس زبانش را در دهان او گذاشت و گویا شیر و عسل به وی می دهد.

سپس فرمود:«ای فرزند! سخن بگو».او گفت:«أشهَدُ أن لا إلهَ إلّااللّهُ»و بر محمّد و امیر مؤمنان و امامان طاهر درود فرستاد تا آن که به پدرش رسید.سپس این آیه را

ص:233

أبیهِ علیه السلام،ثُمَّ تَلا هذِهِ الآیَةَ:بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ» (1).

قالَ موسی:فَسَأَلتُ عَقبة الخادِمِ عَن هذِهِ،فَقالَ:صَدَقَت حَکیمَةُ.

345.کمال الدین: حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ أحمَدَ بنِ إدریسَ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا أبی،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إسماعیلَ،قالَ:حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الطَّهَوِیُّ، (2)قالَ:

قَصَدتُ حَکیمَةَ بِنتَ مُحَمَّدٍ علیه السلام-بَعدَ مُضَیِّ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام-أسأَ لُها عَنِ الحُجَّةِ، وما قَدِ اختَلَفَ فیهِ النّاسُ مِنَ الحَیرَةِ الَّتی هُم فیها،فَقالَت لی:اِجلِس فَجَلَستُ،ثُمَّ قالَت:

یا مُحَمَّدُ،إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لا یُخلِی الأَرضَ مِن حُجَّةٍ ناطِقَةٍ أو صامِتَةٍ،ولَم یَجعَلها فی أخَوَینِ بَعدَ الحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهما السلام تَفضیلاً لِلحَسَنِ وَالحُسَینِ،وتَنزیهاً لَهُما أن یَکونَ فِی الأَرضِ عَدیلَهُما،إلّاأنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی خَصَّ وُلدَ الحُسَینِ بِالفَضلِ عَلی وُلدِ الحَسَنِ علیهما السلام،کَما خَصَّ وُلدَ هارونَ عَلی وُلدِ موسی علیه السلام،وإن کانَ موسی حُجَّةً عَلی هارونَ،وَالفَضلُ لِوُلدِهِ إلی یَومِ القِیامَةِ.

ولا بُدَّ لِلاُمَّةِ مِن حَیرَةٍ یَرتابُ فیهَا المُبطِلونَ،ویَخلُصُ فیهَا المُحِقّونَ،کَیلا یَکونَ لِلخَلقِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ،وإنَّ الحَیرَةَ لا بُدَّ واقِعَةٌ بَعدَ مُضِیَّ أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ علیه السلام، فَقُلتُ:یا مَولاتی،هَل کانَ لِلحَسَنِ علیه السلام وَلَدٌ؟فَتَبَسَّمَت ثُمَّ قالَت:إذا لَم یَکُن

ص:234


1- (1) .القصص:5 و6. [1]
2- (2) .فی بحار الأنوار« [2]المطهریّ»بدل«الطهوری».

تلاوت فرمود:«بِسم اللّه الرّحمن الرّحیم«ما می خواهیم که بر مستضعفان زمین،منّت نهیم و آنان را امامان و وارثان قرار دهیم و آنان را بر زمین چیره سازیم و به فرعون و هامان و آنچه را که از آن بیم داشتند،نشان دهیم»».

موسی بن محمّد،راوی این روایت،گوید:از عقبۀ خادم در بارۀ این قضیّه پرسیدم.

گفت:حکیمه راست گفته است (1). (2)

345.کمال الدین -به نقل از محمّد بن عبد اللّه طَهَوی-:پس از درگذشت امام عسکری علیه السلام به نزد حکیمه دختر امام جواد علیه السلام رفتم تا در موضوع حجّت و اختلاف مردم و حیرت آنها در بارۀ او،پرسش کنم.گفت:بنشین.نشستم.سپس گفت:ای محمّد! خدای متعال،زمین را از حجّتی ناطق و یا صامت خالی نمی گذارد و آن را پس از حسن و حسین علیهما السلام در دو برادر ننهاده است و این شرافت را مخصوص حسن و حسین ساخته و برای آنها مانند و نظیری در روی زمین قرار نداده است،جز این که خدای متعال،فرزندان حسین علیه السلام را بر فرزندان حسن علیه السلام برتری داده،همچنان که فرزندان هارون را بر فرزندان موسی علیه السلام به فضلیت نبوّت،برتری داد.گرچه موسی برای هارون حجّت بود،ولی فضلیت نبوّت تا روز قیامت در اولاد هارون است و به ناچار باید امّت،یک سرگردانی و امتحانی داشته باشند تا باطل اندیشان از حق طلبان جدا شوند و برای مردم بر خداوند،حجّتی نباشد و اکنون پس از وفات ابو محمّد حسن [عسکری] علیه السلام دورۀ حیرت فرا رسیده است.

گفتم:ای بانوی من! آیا امام حسن علیه السلام فرزندی داشت؟

[حکیمه] تبسّمی کرد و گفت:اگر حسن علیه السلام فرزندی نداشت،پس امام پس از وی کیست؟من به تو گفته ام که امامت پس از حسن و حسین،در دو برادر نیست.

گفتم:ای بانوی من! ولادت و غیبت مولایم علیه السلام را برایم باز گو.

گفت:آری،کنیزی داشتم که به او نرجس می گفتند.برادرزاده ام به دیدارم آمد و به او

ص:235


1- (1) .ترجمۀ این حدیث،از جناب غفّاری است.
2- (2) .کمال الدین:ص 424 ح 1،إعلام الوری:ج 2 ص 214،روضة الواعظین:ص 281، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 2 ح 3.نیز،ر.ک:الغیبة،طوسی:ص 237 ح 205.

لِلحَسَنِ علیه السلام عَقِبٌ،فَمَنِ الحُجَّةُ مِن بَعدِهِ؟وقَد أخبَرتُکَ أنَّهُ لا إمامَةَ لِأَخَوَینِ بَعدَ الحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهما السلام،فَقُلتُ:یا سَیِّدَتی،حَدِّثینی بِوِلادَةِ مَولایَ وغَیبَتِهِ علیه السلام.

قالَت:نَعَم،کانَت لی جارِیَةٌ یُقالُ لَها:نَرجِسُ،فَزارَنِی ابنُ أخی فَأَقبَلَ یُحدِقُ النَّظَرَ إلَیها،فَقُلتُ لَهُ:یا سَیِّدی لَعَلَّکَ هَوَیتَها فَاُرسِلَها إلَیکَ؟! فَقالَ (1):لا یا عَمَّةُ، ولکِنّی أتَعَجَّبُ مِنها،فَقُلتُ:وما أعجَبَکَ (مِنها)؟فَقالَ علیه السلام:سَیَخرُجُ مِنها وَلَدٌ کَریمٌ عَلَی اللّهِ عز و جل،الَّذی یَملَأُ اللّهُ بِهِ الأَرضَ عَدلاً وقِسطاً،کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً،فَقُلتُ:

فَاُرسِلُها إلَیکَ یا سَیِّدی؟فَقالَ:اِستَأذِنی فی ذلِکَ أبی علیه السلام.

قالَت:فَلَبِستُ ثِیابی وأَتَیتُ مَنزِلَ أبِی الحَسَنِ علیه السلام:فَسَلَّمتُ وجَلَستُ فَبَدَأَنی علیه السلام، وقالَ:یا حَکیمَةُ ابعَثی نَرجِسَ إلَی ابنی أبی مُحَمَّدٍ،قالَت:فَقُلتُ:یا سَیِّدی عَلی هذا قَصَدتُکَ،عَلی أن أستَأذِنَکَ فی ذلِکَ،فَقالَ لی:یا مُبارَکَةُ،إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی أحَبَّ أن یُشرِکَکِ فِی الأَجرِ،ویَجعَلَ لَکِ فِی الخَیرِ نَصیباً.

قالَت حَکیمَةُ:فَلَم ألبَث أن رَجَعتُ إلی مَنزِلی،وزَیَّنتُها ووَهَبتُها لِأَبی مُحَمَّدٍ علیه السلام، وجَمَعتُ بَینَهُ وبَینَها فی منزِلی،فَأَقامَ عِندی أیّاماً،ثُمَّ مَضی إلی والِدِهِ علیهما السلام،ووَجَّهتُ بِها مَعَهُ.

قالَت حَکیمَةُ:فَمَضی أبُو الحَسَنِ علیه السلام،وجَلَسَ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام مَکانَ والِدِهِ،وکُنتُ أزورُهُ کَما کُنتُ أزورُ والِدَهُ،فَجاءَتنی نَرجِسُ یَوماً تَخلَعُ خُفّی،فَقالَت:یا مَولاتی ناوِلینی خُفَّکِ،فَقُلتُ:بَل أنتَ سَیِّدَتی ومَولاتی،وَاللّهِ لا أدفَعُ إلَیکِ خُفّی لِتَخلَعیهِ ولا لِتَخدِمینی،بَل أنَا أخدِمُکِ عَلی بَصَری،فَسَمِعَ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام ذلِکَ،فَقالَ:جَزاکِ اللّهُ یا عَمَّةُ خَیراً،فَجَلَستُ عِندَهُ إلی وَقتِ غُروبِ الشَّمسِ،فَصِحتُ بِالجارِیَةِ وقُلتُ:

ص:236


1- (1) .فی المصدر:«فقال لها»،والتصویب من بحار الأنوار. [1]

نیک نظر کرد.به او گفتم:ای آقای من! دوستش داری،او را به نزدت بفرستم؟

فرمود:«نه عمّه جان! امّا از او درشگفتم!».گفتم:شگفتی ات از چیست؟فرمود:«به زودی،فرزندی از وی پدید می آید که نزد خدای متعال،گرامی است و خداوند به واسطۀ او زمین را از عدل و داد آکنده می سازد،همچنان که از ظلم و جور،پر شده است».

گفتم:ای آقای من! آیا او را به نزد شما بفرستم؟فرمود:«از پدرم در این باره کسب اجازه کن».

حکیمه گفت:جامه پوشیدم و به منزل ابو الحسن (امام هادی علیه السلام ) آمدم،سلام کردم و نشستم و او خود آغاز سخن نمود و فرمود:«ای حکیمه! نرجس را نزد فرزندم ابو محمّد بفرست».گفتم:ای آقای من! بدین منظور خدمت شما رسیدم که در این باره اجازه بگیرم.

فرمود:«ای مبارکه! خدای متعال،دوست دارد که تو را در پاداش این کار شریک کند و بهره ای از خیر برای تو قرار دهد».حکیمه گفت:بی درنگ به منزل برگشتم و نرجس را آراستم و در اختیار ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) قرار دادم و پیوند آنها را در منزل خود برقرار کردم و [امام عسکری علیه السلام ] چند روزی نزد من بود.سپس به نزد پدرش رفت و او را نیز همراهش روانه کردم.

حکیمه گفت:ابو الحسن (امام هادی علیه السلام ) درگذشت و ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) بر جای پدر نشست و من همچنان که به دیدار پدرش می رفتم،به دیدار او نیز می رفتم.یک روز،نرجس آمد تا کفش مرا در آورد.گفت:ای بانوی من! کفشتان را به من بدهید.گفتم:

بلکه تو سَرور و بانوی منی.به خدا سوگند که کفش خود را به تو نمی دهم که آن را درآوری و اجازه نمی دهم که به من خدمت کنی؛بلکه من با کمال میل،تو را خدمت می کنم.ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) این سخن را شنید و فرمود:«ای عمّه! خدا به تو جزای خیر دهد!».تا هنگام غروب آفتاب نزد او نشستم.آن گاه به آن کنیز بانگ زدم که لباسم را بیاور تا باز گردم؛ولی فرمود:«نه،ای عمّه جان! امشب را نزد ما باش که امشب، آن مولودی که نزد خدای متعال،گرامی است و خداوند به واسطۀ او زمین را پس از مردنش زنده می کند،متولّد می شود».گفتم:ای سَرورم! از چه کسی متولّد می شود؟من

ص:237

ناوِلینی ثِیابی لِأَنصَرِفَ.

فَقالَ علیه السلام:لا یا عَمَّتا،بِیتِی اللَّیلَةَ عِندَنا،فَإِنَّهُ سَیولَدُ اللَّیلَةَ المَولودُ الکَریمُ عَلَی اللّهِ عز و جل،الَّذی یُحیِی اللّهُ عز و جل بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها،فَقُلتُ:مِمَّن یا سَیِّدی،ولَستُ أری بِنَرجِسَ شَیئاً مِن أثَرِ الحَبلِ؟فَقالَ:مِن نَرجِسَ لا مِن غَیرِها،قالَت:فَوَثَبتُ إلَیها فَقَلَّبتُها ظَهراً لِبَطنٍ فَلَم أرَ بِها أثَرَ حَبلٍ،فَعُدتُ إلَیهِ علیه السلام فَأَخبَرتُهُ بِما فَعَلتُ،فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قالَ لی:

إذا کانَ وَقتُ الفَجرِ یَظهَرُ لَکَ بِهَا الحَبلُ؛لِأَنَّ مَثَلَها مَثَلُ امِّ موسی علیه السلام،لَم یَظهَر بِهَا الحَبلُ،ولَم یَعلَم بِها أحَدٌ إلی وَقتِ وِلادَتِها:لِأَنَّ فِرعَونَ کانَ یَشُقُّ بُطونَ الحبلی فی طَلَبِ موسی علیه السلام،وهذا نَظیرُ موسی علیه السلام.

قالَت حَکیمَةُ:فَعُدتُ إلَیها فَأَخبَرتُها بِما قالَ،وسَأَلتُها عَن حالِها،فَقالَت:یا مَولاتی،ما أری بی شَیئاً مِن هذا،قالَت حَکیمَةُ:فَلَم أزَل أرقُبُها إلی وَقتِ طُلوعِ الفَجرِ،وهِیَ نائِمَةٌ بَینَ یَدَیَّ لا تُقَلِّبُ جَنباً إلی جَنبٍ،حَتّی إذا کانَ آخِرُ اللَّیلِ وَقتَ طُلوعِ الفَجرِ وَثَبَت فَزِعَةً،فَضَمَمتُها إلی صَدری وسَمَّیتُ عَلَیها،فَصاحَ ( إلَیَّ ) أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام،وقالَ:اِقرِئی عَلَیها: «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» فَأَقبَلتُ أقرَأُ عَلَیها وقُلتُ لَها:ما حالُکِ؟قالَت:ظَهَرَ (بِیَ) الأَمرُ الَّذی أخبَرَکِ بِهِ مَولایَ،فَأَقبَلتُ أقرَأُ عَلَیها کَما أمَرَنی،فَأَجابَنِیَ الجَنینُ مِن بَطنِها یَقرَأُ مِثلَ ما أقرَأُ،وسَلَّمَ عَلَیَّ.

قالَت حَکیمَةُ:فَفَزِعتُ لِما سَمِعتُ،فَصاحَ بی أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام:لا تَعجَبی مِن أمرِ اللّهِ،إنَّ اللّهَ عز و جل تَبارَکَ وتَعالی یُنطِقُنا بِالحِکمَةِ صِغاراً،ویَجعَلُنا حُجَّةً فی أرضِهِ کِباراً فَلَم یَستَتِمَّ الکَلامُ حَتّی غُیِّبَت عَنّی نَرجِسُ فَلَم أرَها،کَأَنَّهُ ضُرِبَ بَینی وبَینَها حِجابٌ،فَعَدَوتُ نَحوَ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام وأَنَا صارِخَةٌ،فَقالَ لی:اِرجِعی یا عَمَّةُ فَإِنَّکِ

ص:238

در نرجس،آثار بارداری نمی بینم.فرمود:«از همان نرجس،نه از دیگری».

حکیمه گفت:به نزد او (نرجس) رفتم و پشت و شکم او را وارسی کردم و آثار بارداری در او ندیدم.نزد امام برگشتم و کار خود را به ایشان گزارش کردم.تبسّمی کرد و فرمود:«در هنگام فجر،آثار بارداریِ او برایت روشن خواهد شد؛چرا که مَثَل او،مثل مادر موسی است آثار بارداری در او ظاهر نگردید و کسی تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد؛زیرا فرعون در جستجوی موسی،شکم زنان باردار را می شکافت و این نیز نظیر موسی علیه السلام است».

حکیمه گفت:به نزد نرجس برگشتم و گفتار امام را به او گفتم و از حالش پرسیدم.گفت:ای بانوی من! در خود چیزی از آن نمی بینم.تا طلوع فجر مراقب او بودم و او پیش روی من خوابیده بود و از این پهلو به آن پهلو نمی غلتید،تا این که چون آخر شب و هنگام طلوع فجر فرا رسید،هراسان از جا جست.او را در آغوش گرفتم و بر او«بسم اللّه»خواندم.ابو محمّد علیه السلام بانگ بر آورد و فرمود:«سورۀ قدر بر او بخوان!»و من بدان آغاز کردم و گفتم:حالت چگونه است؟گفت:امری که مولایم خبر داد،در من نمایان شده است.من همچنان که فرموده بود،بر او می خواندم و جنین در شکم به من پاسخ داد و مانند من قرائت کرد و بر من سلام نمود.

حکیمه گفت:من از آنچه شنیدم،هراسان شدم؛ولی ابو محمّد علیه السلام بانگ بر آورد:

«از امر خدای متعال،در شگفت مباش.خدای متعال،ما را در خُردی به سخن در می آورَد و در بزرگی،حجّت خود در زمین قرار می دهد».و هنوز سخن او تمام نشده بود که نرجس از دیدگانم نهان شد و او را ندیدم.گویا پرده ای بین من و او افتاده بود.فریادکنان به نزد ابو محمّد علیه السلام دویدم.فرمود:«ای عمّه! برگرد.او را در جای خودش خواهی یافت».

حکیمه گفت:باز گشتم و طولی نکشید که پرده ای که بین ما بود،برداشته شد و

ص:239

سَتَجِدیها فی مَکانِها.

قالَت:فَرَجَعتُ فَلَم ألبَث أن کُشِفَ الغِطاءُ الَّذی کانَ بَینی وبَینَها،وإذا أنَا بِها وعَلَیها مِن أثَرِ النّورِ ما غَشّی بَصَری،وإذا أنَا بِالصَّبِیِّ علیه السلام ساجِداً لِوَجهِهِ،جاثِیاً عَلی رُکبَتَیهِ،رافِعاً سَبّابَتَیهِ،وهُوَ یَقولُ:أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّااللّهُ (وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ)،وأَنَّ جَدّی مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ،وأَنَّ أبی أمیرُ المُؤمِنینَ،ثُمَّ عَدَّ إماماً إماماً إلی أن بَلَغَ إلی نَفسِهِ.ثُمَّ قالَ:اللّهُمَّ أنجِز لی ما وَعَدتَنی،وأَتمِم لی أمری وثَبِّت وَطأَتی،وَاملَأِ الأَرضَ بی عَدلاً وقِسطاً.

فَصاحَ بی أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام،فَقالَ:یا عَمَّةُ،تَناوِلیهِ وهاتیهِ،فَتَناوَلتُهُ وأَتَیتُ بِهِ نَحوَهُ، فَلَمّا مَثُلَت بَینَ یَدَی أبیهِ وهُوَ عَلی یَدَیَّ،سَلَّمَ عَلی أبیهِ،فَتَناوَلَهُ الحَسَنُ علیه السلام مِنّی ( وَالطَّیرُ تُرَفرِفُ عَلی رَأسِهِ ) وناوَلَهُ لِسانَهُ فَشَرِبَ مِنهُ،ثُمَّ قالَ:اِمضی بِهِ إلی امِّهِ لِتُرضِعَهُ ورُدّیهِ إلَیَّ،قالَت:فَتَناوَلتُهُ امَّهُ فَأَرضَعتَهُ،فَرَدَدتُهُ إلی أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام وَالطَّیرُ تُرَفرِفُ عَلی رَأسِهِ،فَصاحَ بِطَیرٍ مِنها فَقالَ لَهُ:اِحمِلهُ وَاحفَظهُ ورُدَّهُ إلَینا فی کُلِّ أربَعینَ یَوماً،فَتَناوَلَهُ الطَّیرُ وطارَ بِهِ فی جَوِّ السَّماءِ وأَتبَعَهُ سائِرُ الطَّیرِ،فَسَمِعتُ أبا مُحَمَّدٍ علیه السلام یَقولُ:أستَودِعُکَ اللّهَ الَّذی أودَعَتهُ امُّ موسی موسی،فَبَکَت نَرجِسُ فَقالَ لَها:اُسکُتی،فَإِنَّ الرِّضاعَ مُحَرَّمٌ عَلَیهِ إلّامِن ثَدیِکِ،وسَیُعادُ إلَیکِ کَما رُدَّ موسی إلی امِّهِ،وذلِکَ قَولُ اللّهِ عز و جل: «فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ» (1).قالَت حَکیمَةُ:فَقُلتُ:وما هذَا الطَّیرُ؟قالَ:هذا رُوحُ القُدُسِ المُوَکَّلُ بِالأَئِمَّةِ علیهم السلام،یُوَفِّقُهُم ویُسَدِّدُهُم ویُرَبّیهِم بِالعِلمِ.

قالَت حَکیمَةُ:فَلَمّا کانَ بَعدَ أربَعینَ یَوماً رُدَّ الغُلامُ،ووَجَّهَ إلَیَّ ابنُ أخی علیه السلام

ص:240


1- (1) .القصص:13. [1]

دیدم نوری نرجس را فرا گرفته است که توان دیدن آن را ندارم و آن کودک را دیدم که روی به سجده نهاده و دو زانو بر زمین گذاشته است و دو انگشت سبّابۀ خود را بلند کرده و می گوید:«أشهدُ أنْ لا إلهَ إلّااللّهُ [وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ] وَ أنَّ جَدّی مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ وَ أنَّ أبی أمیرُ المُؤمنینَ»،و سپس امامان را یکایک برشمرد تا به خودش رسید.سپس فرمود:«بار الها! آنچه به من وعده فرمودی،به جای آر،و کار مرا به انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمین را به واسطۀ من،پر از عدل و داد گردان».

ابو محمّد علیه السلام بانگ برآورد و فرمود:«ای عمّه! او را بیاور و به من برسان».او را برگرفتم و به جانب ایشان بردم،و چون او در میان دو دست من بود و مقابل او قرار گرفتم،بر پدر خود سلام کرد.حسن علیه السلام او را از من گرفت و زبان خود را در دهان او گذاشت و او از آن نوشید.سپس فرمود:«او را به نزد مادرش ببر تا بدو شیر دهد و آن گاه به نزد من بازگردان».او را به مادرش رسانیدم و به او شیر داد.پس از آن،او را به ابو محمّد علیه السلام باز گردانیدم،در حالی که پرندگان بر بالای سرش در حال پرواز بودند.به یکی از آنها بانگ بر آورد و فرمود:«او را برگیر و نگاه دار و هر چهل روز یک بار به نزد ما باز گردان».و آن پرنده او را بر گرفت و به آسمان برد و پرندگان دیگر نیز به دنبال او بودند.شنیدم که ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) می فرمود:«تو را به خدایی سپردم که مادر موسی،موسی را به او سپرد».آن گاه نرگس گریست.امام به او فرمود:«خاموش باش که شیر خوردن جز از سینۀ تو بر او حرام است و به زودی به تو باز می گردد،همچنان که موسی به مادرش باز گردانیده شد،و این سخن خدای متعال،است که:«پس او را به مادرش باز گردانیدیم تا چشمش روشن گردد و غم نخورد»».گفتم:این پرنده چه بود؟فرمود:«این،روح القدس است که بر امامان علیهم السلام گمارده شده است.آنان را موفّق و استوار می دارد و به آنها علم می آموزد».

حکیمه گفت:پس از چهل روز،آن کودک برگردانیده شد و برادرزاده ام کسی را

ص:241

فَدَعانی،فَدَخَلتُ عَلَیهِ فَإِذا أنَا بِالصَّبِیِّ مُتَحَرِّکٌ یَمشی بَینَ یَدَیهِ،فَقُلتُ:یا سَیِّدَی هذَا ابنُ سَنَتَینِ؟! فَتَبَسَّمَ علیه السلام ثُمَّ قالَ:إنَّ أولادَ الأَنبِیاءِ وَالأَوصِیاءِ إذا کانوا أئِمَّةً یَنشَؤونَ بِخِلافِ ما یَنشَأُ غَیرُهُم،وإنَّ الصَّبِیَّ مِنّا إذا کانَ أتی عَلَیهِ شَهرٌ کانَ کَمَن أتی عَلَیهِ سَنَةٌ،وإنَّ الصَّبِیَّ مِنّا لَیَتَکَلَّمُ فی بَطنِ امِّهِ،ویَقرَأُ القُرآنَ،ویَعبُدُ رَبَّهُ عز و جل،(و) عِندَ الرِّضاعِ تُطیعُهُ المَلائِکَةُ وتَنزِلُ عَلَیهِ صَباحاً ومَساءً.

قالَت حَکیمَةُ:فَلَم أزَل أری ذلِکَ الصَّبِیَّ فی کُلِّ أربَعینَ یَوماً،إلی أن رَأَیتُهُ رَجُلاً قَبلَ مُضَیِّ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام بِأَیّامٍ قَلائِلَ فَلَم أعرِفهُ،فَقُلتُ لِابنِ أخی علیه السلام:مَن هذَا الَّذی تَأمُرُنی أن أجلِسَ بَینَ یَدَیهِ؟فَقالَ لی:هذَا ابنُ نَرجِسَ،وهذا خَلیفَتی مِن بَعدی، وعَن قَلیلٍ تَفقُدونی فَاسمَعی لَهُ وأَطیعی.

قالَت حَکیمَةُ:فَمَضی أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام بَعدَ ذلِکَ بِأَیّامٍ قَلائِلَ،وَافتَرَقَ النّاسُ کَما تَری،ووَاللّهِ إنّی لَأَراهُ صَباحاً ومَساءً،وإنَّهُ لَیُنبِئُنی عَمّا تَسألونَ عَنهُ فَأُخبِرُکُم،ووَاللّهِ إنّی لَاُریدُ أن أسأَلَهُ عَنِ الشَّیءِ فَیَبدَأُنی بِهِ،وإنَّهُ لَیَرُدُّ عَلَیَّ الأَمرَ فَیَخرُجُ إلَیَّ مِنهُ جَوابُهُ مِن ساعَتِهِ مِن غَیرِ مَسأَلَتی.وقَد أخبَرَنِی البارِحَةَ بِمَجیئِکَ إلَیَّ وأَمَرَنی أن اخبِرَکَ بِالحَقِّ.

قالَ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ:فَوَ اللّهِ،لَقَد أخبَرَتنی حَکیمَةُ بِأَشیاءَ لَم یَطَّلِع عَلَیها أحَدٌ إلّا اللّهُ عز و جل،فَعَلِمتُ أنَّ ذلِکَ صِدقٌ وعَدلٌ مِنَ اللّهِ عز و جل،لِأَنَّ اللّهَ عز و جل قَد أطلَعَهُ عَلی ما لَم یُطلِع عَلَیهِ أحَداً مِن خَلقِهِ.

346.الغیبة للطوسی: أحمَدُ بنُ عَلِیٍّ الرّازِیُّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،عَن حَنظَلَةَ بنِ زَکَرِیّا، قالَ:حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ بِلالِ بنِ داوودَ الکاتِبُ،وکانَ عامِیّاً بِمَحَلٍّ مِنَ النَّصَبِ لِأَهلِ البَیتِ علیهم السلام،یُظهِرُ ذلِکَ ولا یَکتُمُهُ،وکانَ صَدیقاً لی،یُظهِرُ مَوَدَّةً بِما فیهِ مِن طَبعِ أهلِ

ص:242

به دنبال من فرستاد و مرا فرا خواند.بر او وارد شدم و به ناگاه دیدم که همان کودک است که مقابل او راه می رود.گفتم:ای آقای من! آیا این کودکی دو ساله نیست؟تبسّمی فرمود و گفت:«اولاد انبیا و اوصیا اگر امام باشند،به خلاف دیگران نشو و نما می کنند و کودک یک ماهۀ ما،به مانند کودک یک ساله است و کودک ما،در رحِم مادرش سخن می گوید و قرآن تلاوت می کند و خدای متعال،را می پرستد و هنگام شیرخوارگی،ملائکه او را فرمان می برند و صبح و شام بر وی فرود می آیند».

حکیمه گفت:پیوسته آن کودک را چهل روز یک بار می دیدم تا آن که چند روز پیش از درگذشت ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) او را دیدم که مردی بود.او را نشناختم و به برادرزاده ام گفتم:این مردی که فرمان می دهی در مقابل او بنشینم،کیست؟فرمود:«او پسر نرجس و جانشین من است و به زودی،مرا از دست می دهید.پس بدو گوش فرا دار و فرمانش ببر».

حکیمه گفت:پس از چند روز،ابو محمّد علیه السلام در گذشت و مردم چنان که می بینی، پراکنده شدند.به خدا سوگند،من هر صبح و شام،او را می بینم و مرا از آنچه می پرسید، آگاه می کند و من نیز شما را آگاه می کنم و به خدا سوگند که گاهی می خواهم از او پرسشی کنم و او نپرسیده پاسخ می دهد و گاهی امری بر من وارد می شود و همان ساعت پرسش نکرده،از ناحیۀ او جوابش صادر می شود.شب گذشته مرا از آمدن تو باخبر ساخت و فرمود که تو را از حق خبردار سازم.

به خدا سوگند حکیمه اموری را به من خبر داد که جز خدای متعال،کسی از آنها با خبر نیست و دانستم که آن،صدق و عدل و از جانب خدای متعال است؛زیرا خدای متعال،او را به اموری آگاه کرده است که هیچ یک از خلایق را بر آنها آگاه نکرده است. (1)

346.الغیبة ،طوسی-به نقل از حنظلة بن زکریّا-:احمد بن بلال بن داوود کاتب،سنّی ناصبی بود و دشمنی خود را با اهل بیت علیه السلام هم پنهان نمی کرد.او با من دوست بود و به طبع عراقیان،به من اظهار محبّت می کرد و هر گاه مرا می دید،می گفت:برایت خبری دارم که خوش حالت می کند؛ولی به تو نمی گویم.من از او تغافل می کردم تا آن که روزی

ص:243


1- (1) .کمال الدین:ص 426 ح 2،روضة الواعظین:ص 282، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 11 ح 14. [2]

العِراقِ،فَیَقولُ-کُلَّما لَقِیَنی-:لَکَ عِندی خَبَرٌ تَفرَحُ بِهِ،ولا اخبِرُکَ بِهِ،فَأَتَغافَلُ عَنهُ إلی أن جَمَعَنی وإیّاهُ مَوضِعُ خَلوَةٍ،فَاستَقصَیتُ عَنهُ وسَأَلتُهُ أن یُخبِرَنی بِهِ،فَقالَ:

کانَت دُورنا بِسُرَّ مَن رَأی،مُقابِلَ دارِ ابنِ الرِّضا-یَعنی أبا مُحَمَّدٍ الحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ علیهما السلام-فَغِبتُ عَنها دَهراً طَویلاً إلی قزوینَ وغَیرِها،ثُمَّ قُضِیَ لِیَ الرُّجوعُ إلَیها، فَلَمّا وافَیتُها،وقَد کُنتُ فَقَدتُ جَمیعَ مَن خَلَّفتُهُ مِن أهلی وقَراباتی،إلّاعَجوزاً کانَت رَبَّتنی ولَها بِنتٌ مَعَها،وکانَت مِن طَبعِ الأَوَّلِ مَستورَةً صائِنَةً لا تُحسِنُ الکَذِبَ، وکَذلِکَ مُوالیاتٌ لَنا بَقینَ فِی الدّار،فَأَقَمتُ عِندَهُنَّ أیّاماً،ثُمَّ عَزَمتُ الخُروجَ،فَقالَتِ العَجوزَةُ:کَیفَ تَستَعجِلُ الاِنصِرافَ وقَد غِبتَ زَماناً؟فَأَقِم عِندَنا لِنَفرَحَ بِمَکانِکَ، فَقُلتُ لَها عَلی جِهَةِ الهَزءِ:اُریدُ أن أصیرَ إلی کَربَلاءَ،وکانَ النّاسُ لِلخُروجِ فِی النِّصفِ مِن شَعبانَ،أو لِیَومِ عَرَفَةَ،فَقالَت:یا بُنَیَّ،اُعیذُکَ بِاللّهِ أن تَستَهینَ ما ذَکَرتَ، أو تَقولَهُ عَلی وَجهِ الهُزءِ،فَإنّی احَدِّثُکَ بِما رَأَیتُهُ-یَعنی بَعدَ خُروجِکَ مِن عِندِنا بِسَنَتَینِ.

کُنتُ فی هذَا البَیتِ نائِمَةً بِالقُربِ مِنَ الدِّهلیزِ (1)،ومَعِیَ ابنَتی وأَنَا بَینَ النّائِمَةِ وَالیَقِظانَةِ،إذ دَخَلَ رَجُلٌ حَسَنُ الوَجهِ،نَظیفُ الثِّیابِ،طَیِّبُ الرّائِحَةِ،فَقالَ:

یا فُلانَةُ یَجیؤکِ السّاعَةَ مَن یَدعوکِ فِی الجیرانِ،فَلا تَمتَنِعی مِنَ الذَّهابِ مَعَهُ ولا تَخافی،فَفَزِعتُ فَنادَیتُ ابنَتی،وقُلتُ لَها:هَل شَعَرتَ بِأَحَدٍ دَخَلَ البَیتَ؟فَقالَت:

لا،فَذَکَرتُ اللّهَ،وقَرَأتُ ونِمتُ،فَجاءَ الرَّجُلُ بِعَینهِ وقالَ لی مِثلَ قَولِهِ،فَفَزِعتُ وصِحتُ بِابنَتی،فَقالَت:لَم یَدخُلِ البَیتَ (أحَدٌ) فَاذکُرِی اللّهَ،ولا تَفزَعی،فَقَرَأتُ ونِمتُ.

ص:244


1- (1) .الدِّهلیزُ:المدخَلُ إلی الدار،فارسیّ معرّب ( المصباح المنیر:ص 201« [1]دهلز»).

در جایی خلوت به هم رسیدیم و از او خواستم که خبر را برایم تمام و کامل بگوید.

او گفت:خانۀ ما در سامرّا،رو به روی خانۀ ابن الرضا-یعنی امام حسن عسکری علیه السلام-بود.مدّتی طولانی،آن جا نبودم و به قزوین و غیر آن رفته بودم و سپس مقدّر شد که باز گردم.چون به آن جا رسیدم،دیدم که همۀ خویشان و نزدیکانم را از دست داده ام،جز پیرزنی که مرا بزرگ کرده بود و دخترش-که با او بود و از اوّل،پوشیده و عفیف و راستگو بود-و نیز برخی کنیزانمان که در خانه مانده بودند.من چند روزی نزد آنان ماندم و سپس تصمیم گرفتم بیرون بروم.آن پیرزن گفت:چگونه با این که مدّتی نبوده ای،عجله داری بروی؟پیش ما بمان تا با بودنت شاد باشیم.و من به تمسخر به او گفتم:می خواهم به کربلا بروم.مردم نیز به مناسبت نیمۀ شعبان یا روز عرفه،آمادۀ بیرون رفتن بودند.

پیرزن گفت:پسر عزیزم! تو را به خدا می سپارم از این که آنچه را گفتی،سبُک بشمری و یا آن را به تمسخر گفته باشی.من آنچه را که دو سال پس از رفتنت مشاهده کردم،برایت نقل می کنم:من در این خانه،نزدیک دهلیز خوابیده بودم و دخترم هم با من بود.خواب و بیدار بودم که مردی زیباروی،معطّر و با لباس هایی تمیز وارد شد و گفت:ای فلان! اکنون کسی از همسایگانت می آید و تو را فرا می خواند.نترس و همراه او برو.من ترسیدم و دخترم را صدا زدم و به او گفتم:

فهمیدی کسی وارد خانه شد؟گفت:نه.من ذکر خدا را گفتم و آیه ای خواندم و خوابیدم که دوباره همان مرد آمد و همان سخن را با من گفت.من نیز ترسیدم و دخترم را صدا زدم و او گفت:هیچ کس داخل خانه نیامده است.خدا را یاد کن و نترس.من هم آیه ای خواندم و خوابیدم.بار سوم،مرد آمد و گفت:ای فلان! آن که تو را فرا می خواند،آمده و درِ خانه ات را می کوبد.برخیز و با او برو.

ص:245

فَلَمّا کانَ فِی (اللَّیلَةِ) الثّالِثَةِ جاءَ الرَّجُلُ وقالَ:یا فُلانَةُ قَد جاءَکِ مَن یَدعوکِ، ویَقرَعُ البابَ فَاذهَبی مَعَهُ،وسَمِعتُ دَقَّ البابِ فَقُمتُ وَراءَ البابِ وقُلتُ:مَن هذا؟ فَقالَ:اِفتَحی ولا تَخافی،فَعَرَفتُ کَلامَهُ وفَتَحتُ البابَ،فَإِذا خادِمٌ مَعَهُ إزارٌ فَقالَ:

یَحتاجُ إلَیکِ بَعضُ الجیرانِ لِحاجَةٍ مُهِمَّةٍ،فَادخُلی،ولَفَّ رَأسی بِالمُلاءَةِ وأَدخَلَنِی الدّارَ وأَنَا أعرِفُها،فَإِذا بِشِقاقٍ مَشدودَةٍ وَسَطَ الدّارِ ورَجُلٌ قاعِدٌ بِجَنبِ الشِّقاقِ،فَرَفَعَ الخادِمُ طَرفَهُ فَدَخَلتُ وإذَا امرَأَةٌ قَد أخَذَهَا الطَّلقُ،وَامرَأَةٌ قاعِدَةٌ خَلفَها کَأَنَّها تُقَبِّلُها.

فَقالَتِ المَرأَةُ:تُعینُنا فیما نَحنُ فیهِ،فَعالَجتُها بِما یُعالَجُ بِهِ مِثلُها،فَما کانَ إلّاقَلیلاً حَتّی سَقَطَ غُلامٌ فَأَخَذتُهُ عَلی کَفّی وصِحتُ:غُلامٌ غُلامٌ،وأَخرَجتُ رَأسی مِن طَرَفِ الشِّقاقِ ابَشِّرُ الرَّجُلَ القاعِدَ،فَقیلَ لی:لا تَصیحی،فَلَمّا رَدَدتُ وَجهی إلَی الغُلامِ قَد کُنتُ فَقَدتُهُ مِن کَفّی،فَقالَت لِیَ المَرأَةُ القاعِدَةُ:لا تَصیحی،وأَخَذَ الخادِمُ بِیَدی ولَفَّ رَأسی بِالمُلاءَةِ،وأَخرَجَنی مِنَ الدّارِ،ورَدَّنی إلی داری،وناوَلَنی صُرَّةً وقالَ (لی):لا تُخبِری بِما رَأَیتَ أحَداً.

فَدَخَلتُ الدّارَ ورَجَعتُ إلی فِراشی فی هذَا البَیتِ،وَابنَتی نائِمَةٌ (بَعدُ)،فَأَنبَهتُها وسَأَلتُها:هَل عَلِمتَ بِخُروجی ورُجوعی؟فَقالَت:لا،وفَتَحتُ الصُّرَّةَ فی ذلِکَ الوَقتِ،وإذا فیها عَشَرَةُ دَنانیرَ عَدَداً،وما أخبَرتُ بِهذا أحَداً إلّافی هذَا الوَقتِ،لَمّا تَکَلَّمتَ بِهذَا الکَلامِ عَلی حَدِّ الهُزءِ،فَحَدَّثتُکَ إشفاقاً عَلَیکَ،فَإِنَّ لِهؤُلاءِ القَومِ عِندَ اللّهِ عز و جل شَأناً ومَنزِلَةً،وکُلُّ ما یَدَّعونَهُ حَقٌّ.

قالَ:فَعَجِبتُ مِن قَولِها وصَرَفتُهُ إلَی السُّخرِیَّةِ وَالهُزءِ،ولَم أسأَلها عَنِ الوَقتِ، غَیرَ أنّی أعلَمُ یَقیناً أنّی غِبتُ عَنهُم فی سَنَةَ نَیِّفٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ،ورَجَعتُ إلی

ص:246

من صدای کوبۀ در را از پشت در شنیدم و گفتم:کیست؟

گفت:در را باز کن و نترس.

من هم سخنش را شنیدم و در را گشودم.دیدم خادمی با لباسی بلند [ایستاده] است و می گوید:یکی از همسایگان،کار مهمّی با تو دارد.وارد شو.و سرم را با ملحفه پوشاند و مرا وارد خانه ای کرد که برایم آشنا می نمود و در میان خانه، پرده هایی آویخته [و قسمتی را محصور کرده بودند] و مردی هم کنار آن نشسته بود.

خادم،پرده را بالا زد و من داخل شدم.زنی را دیدم که درد زایمان گرفته بود و زنی هم پشت او نشسته بود و گویی که او را می بوسد [و نوازش می کند].

آن زن گفت:در این وضعیت به ما کمک می کنی؟

من نیز کارهایی که در این وضعیت می کنند،انجام دادم و طولی نکشید که پسری به دنیا آمد.من او را بر کف دستم گرفتم و فریاد زدم:پسر است،پسر! و سرم را از زیر پرده بیرون آوردم تا آن مرد نشسته را مژده دهم،که به من گفت:فریاد مکن! و خادم،دستم را گرفت و سرم را با ملحفه پوشاند و مرا از خانه بیرون آورد و به خانه ام باز گرداند و کیسۀ پولی به من داد و گفت:آنچه را دیدی،به هیچ کس مگو.

من به خانه و بسترم در این اتاق رفتم.دخترم هنوز خواب بود.بیدارش کردم و از او پرسیدم:آیا از رفتن و باز گشتم باخبر شدی؟گفت:نه.من کیسه را همان موقع گشودم.ده دینار در آن بود و آن را به هیچ کس خبر ندادم،جز در این زمان که تو این سخن را به تمسخر گفتی،و من از سر دلسوزی برایت گفتم؛زیرا این قوم نزد خدای عز و جل،شأن و منزلتی دارند و همۀ ادّعاهایشان حقیقت دارد.

من از سخنش شگفت زده شدم و او را به مسخره و استهزا گرفتم و زمان واقعه را از او نپرسیدم؛امّا می دانم و یقین دارم که من سال دویست و پنجاه و اندی از آنها

ص:247

سُرَّ مَن رَأی فی وَقتٍ أخبَرَتنِی العَجوزَةُ بِهذَا الخَبَرِ فی سَنَةِ إحدی وثَمانینَ ومِئَتَینِ فی وِزارَةِ عُبَیدِ اللّهِ بنِ سُلَیمانَ لَمّا قَصَدتُهُ.

قالَ حَنظَلَةُ:فَدَعَوتُ بِأَبِی الفَرَجِ المُظَفَّرِ بنِ أحمَدَ،حَتّی سَمِعَ مَعی (مِنهُ) هذَا الخَبَرَ.

347.کمال الدین: بِهذَا الإِسنادِ (1)،عَن مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ العَمرِیِّ-قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ-أنَّهُ قالَ:وُلِدَ السَّیِّدُ علیه السلام مَختوناً،وسَمِعتُ حَکیمَةَ تَقولُ:لَم یُرَ بِاُمِّهِ دَمٌ فی نِفاسها،وهکَذا سَبیلُ امَّهاتِ الأَئِمَّةِ علیهم السلام.

348.دلائل الإمامة: أخبَرَنی أبُو الحُسَینِ مُحَمَّدُ بنُ هارونَ،قالَ:حَدَّثَنی أبی رضی الله عنه،قالَ:

حَدَّثَنا أبو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ جَعفَرٍ،عَن أبی نَعیمٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ القاسِمِ العَلَوِیِّ،قالَ:دَخَلنا-جَماعَةٌ مِنَ العَلَوِیَّةِ-عَلی حَکیمَةَ بِنتِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسی علیهم السلام،فَقالَت:جِئتُم تَسأَلونَنی عَن میلادِ وَلِیِّ اللّهِ؟قُلنا:بَلی وَاللّهِ.

قالَت:کانَ عِندِی البارِحَةَ،وأَخبَرَنی بِذلِکَ،وإنَّهُ کانَت عِندی صَبِیَّةٌ یُقالُ لَها:

نَرجِسُ،وکُنتُ ارَبّیها من بَینِ الجَواری،ولا یَلی تَربِیَتُها غَیری،إذ دَخَلَ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام عَلَیَّ ذاتَ یَومٍ فَبَقِیَ یُلِحُّ النَّظَرَ إلَیها،فَقُلتُ:یا سَیِّدی،هَل لَکَ فیها مِن حاجَةٍ؟فَقالَ:إنّا مَعشَرَ الأَوصِیاءِ لَسنا نَنظُرُ نَظَرَ رَیبَةٍ (2)،ولکِنّا نَنظُرُ تَعَجُّباً،إنَّ المَولودَ الکَریمَ عَلَی اللّهِ یَکونُ مِنها.قالَت:قُلتُ:یا سَیِّدی،فَأَروحُ بِها إلَیکَ؟قالَ:

ص:248


1- (1) .أی:محمّد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی،عن الحسن بن علیّ بن زکریا،عن محمّد بن خلیلان،عن أبیه،عن جدّه،عن غیاث بن اسید.
2- (2) .الرَّیبُ:الظَنُّ والشَکُّ ( المصباح المنیر:ص 247«ریب»).

جدا و غایب شدم و به سامرّا باز گشتم که این پیرزن،خبر ماجرا را برایم گفت،[و این] در سال 281 به روزگار وزارت عبید اللّه بن سلیمان بود.

من،ابو الفرج مظفّر بن احمد،را فرا خواندم تا او نیز داستان را همراه من از او بشنود. (1)

347.کمال الدین -به نقل از محمّد بن عثمان عمری-:آقا علیه السلام ختنه کرده متولّد شد و شنیدم حکیمه گفت:مادر من،خون پس از زایمان ندید و مادران امامان علیهم السلام این گونه اند. (2)

348.دلائل الإمامة -به نقل از محمّد بن قاسم علوی-:با گروهی از علویان بر حکیمه دختر امام جواد علیه السلام وارد شدیم.گفت:آمده اید تا از من در بارۀ تولّد ولیّ خدا سؤال کنید؟

گفتیم:آری،به خدا.

گفت:دیشب،پیش من بود و ماجرا را به من گفت.دختری به نام نرگس نزدم بود و از میان کنیزان او را برگزیده بودم و تربیتش به عهدۀ من بود و کس دیگری پرورش او را به عهده نداشت.روزی ابو محمّد،(امام عسکری علیه السلام ) آمد و به او خیره ماند.گفتم:آقای من! آیا به او نیاز داری؟

فرمود:«ما اوصیای الهی،نگاه بد به کسی نمی کنیم؛بلکه از سر شگفتی می نگرم.همانا مولود بزرگ خدا از او پدید می آید».

گفتم:آقای من! او را برایت بفرستم؟

فرمود:«از پدرم اجازه اش را بگیر».

من به سوی برادرم (امام هادی علیه السلام ) رفتم و چون بر او وارد شدم،لبخند زد و فرمود:

«ای حکیمه! نزد من آمده ای تا اجازۀ آن دختر را بگیری! او را به سوی ابو محمّد،روانه کن،که خدای عز و جل دوست دارد تو را در این کار،سهیم کند».من او را آراستم و به سوی ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) روانه کردم و پس از آن،هر گاه بر آن دختر وارد می شدم،بر می خاست و پیشانی ام را می بوسید و من نیز سرش را می بوسیدم و او دستم را می بوسید و من پایش را بوسه می دادم و دست می برد تا کفشم را از پایم بیرون آورد و من او را از این

ص:249


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 240 ح 208،بحار الأنوار:ج 51 ص 20 ح 28.
2- (2) .کمال الدین:ص 433 ح 14،بحار الأنوار:ج 51 ص 16 ح 20.

استَأذِنی أبی فی ذلِکَ.فَصِرتُ إلی أخی علیه السلام،فَلَمّا دَخَلتُ عَلَیهِ تَبَسَّمَ ضاحِکاً وقالَ:

یا حَکیمَةُ،جِئتَ تَستَأذِنینی فی أمرِ الصَّبِیَّةِ،ابعَثی بِها إلی أبی مُحَمَّدٍ،فَإِنَّ اللّهَ عز و جل یُحِبُّ أن یُشرِکَکِ فی هذَا الأَمرِ.

فَزَیَّنتُها وبَعَثتُ بِها إلی أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،فَکُنتُ بَعدَ ذلِکَ إذا دَخَلتُ عَلَیها تَقومُ فَتُقَبِّلُ جَبهَتی فَاُقَبِّلُ رَأسَها،وتُقَبِّلُ یَدی فَاُقَبِّلُ رِجلَها،وتَمُدُّ یَدَها إلی خُفّی لِتَنزِعَهُ فَأَمنَعُها مِن ذلِکَ،فَاُقَبِّلُ یَدَها إجلالاً وإکراماً لِلمَحَلِّ الَّذی أحَلَّهُ اللّهُ (تَعالی) فیها،فَمَکَثتُ بَعدَ ذلِکَ إلی أن مَضی أخی أبُوالحَسَنِ علیه السلام،فَدَخَلتُ عَلی أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام ذاتَ یَومٍ فَقالَ:

یا عَمَّتاهُ،إنَّ المَولودَ الکَریمَ عَلَی اللّهِ ورَسولِهِ سَیولَدُ لَیلَتَنا هذِهِ.فَقُلتُ:یا سَیِّدی،فی لَیلَتِنا هذِهِ؟قالَ:نَعَم.فَقُمتُ إلَی الجارِیَةِ فَقَلَبتُها ظَهراً لِبَطنٍ،فَلَم أرَ بِها حَملاً،فَقُلتُ:یا سَیِّدی،لَیسَ بِها حَملٌ.فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً وقالَ:یا عَمَّتاه،إنّا مَعاشِرَ الأَوصِیاءِ لَیسَ یُحمَلُ بِنا فِی البُطونِ،ولکِنّا نُحمَلُ فِی الجَنوبِ.

فَلَمّا جَنَّ اللَّیلُ صِرتُ إلَیهِ،فَأَخَذَ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام مِحرابَهُ،فَأَخَذَت مِحرابَها فَلَم یَزالا یُحیِیانِ اللَّیلَ،وعَجَزتُ عَن ذلِکَ فَکُنتُ مَرَّةً أنامُ ومَرَّةً اصَلّی إلی آخِرِ اللَّیلِ، فَسَمِعتُها آخِرَ اللَّیلِ فِی القُنوتِ،لَمَّا انفَتَلَت مِنَ الوَترِ مُسَلِّمَةً،صاحَت:یا جارِیَةُ، الطَّستَ.فَجاءَت بِالطَّستِ فَقَدَّمتُهُ إلَیها فَوَضَعَت صَبِیّاً کَأَنَّهُ فَلقَةُ قَمَرٍ،عَلی ذِراعِهِ الأَیمَنِ مَکتوبٌ: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» (1).وناغاهُ ساعَةً حَتَی استَهَلَّ،وعَطَسَ،وذَکَرَ الأَوصِیاءَ قَبلَهُ،حَتّی بَلَغَ إلی نَفسِهِ،ودَعا لِأَولِیائِهِ عَلی یَدِهِ بِالفَرَجِ.

ص:250


1- (1) .الإسراء:81. [1]

کار باز می داشتم و دستش را برای بزرگداشت و احترام او که جایگاه حلول ولیّ الهی است،می بوسیدم.

مدّتی این گونه گذشت تا برادرم امام هادی علیه السلام در گذشت و من روزی بر ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) وارد شدم.فرمود:«ای عمّه! مولود بزرگ نزد خدا و پیامبرش،امشب به دنیا می آید».

گفتم:سَرورم! همین امشب؟

فرمود:«آری».

برخاستم و نرگس را بوسیدم و او را چرخاندم؛ولی او را باردار نیافتم.گفتم:

سَرورم! او باردار نیست.خندید و فرمود:«ای عمّه! ما اوصیا،در شکم مادرانمان جای نداریم؛بلکه در پهلوها جای می گیریم».

هنگامی که شب،همه جا را پوشاند،به سوی او رفتم.ابو محمّد علیه السلام و نرگس هر دو به محرابشان رفته و همۀ شب را به نماز و عبادت مشغول بودند و من نمی توانستم پا به پای آنان بروم.گاه می خوابیدم و گاه نماز می خواندم تا اواخر شب.هنگامی که سلام نماز وتر را دادم،شنیدم که [نرگس] در قنوتش فریاد زد:ای کنیز! تشت را بیاور.او تشت را آورد و آن را جلوی او نهاد.آن گاه پسری مانند پارۀ ماه را به دنیا آورد که بر ساعد راستش نوشته بود:«حق آمد و باطل رفت.بی گمان،باطل رفتنی است».لحظه ای با او خوش و بش کرد تا گریۀ تولّدش را سر داد و عطسه کرد و اوصیای پیش از خودش را یاد نمود تا به خودش رسید و برای اولیایش،دعا کرد تا فرج به دستان او تحقّق یابد.

سپس میان من و ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) تاریکی ایجاد شد و من او را ندیدم.گفتم:سَرور من! مولود کریم نزد خدا کجاست؟

ص:251

ثُمَّ وَقَعَت ظُلمَةٌ بَینی وبَینَ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام فَلَم أرَهُ،فَقُلتُ:یا سَیِّدی،أینَ الکَریمُ عَلَی اللّهِ؟قالَ:أخَذَهُ مَن هُوَ أحَقُّ بِهِ مِنکِ،فَقُمتُ وَانصَرَفتُ إلی مَنزِلی فَلَم أرَهُ، وبَعدَ أربَعینَ یَوماً دَخَلتُ عَلی دارِ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،فَإِذا أنَا بِصَبِیٍّ یَدرُجُ فِی الدّارِ،فَلَم أرَ وَجهاً أصبَحَ مِن وَجهِهِ،ولا لُغَةً أفصَحَ مِن لُغَتِهِ،ولا نَغمَةً أطیَبَ مِن نَغمَتِهِ، فَقُلتُ:یا سَیِّدی،مَن هذَا الصَّبِیُّ،ما رَأَیتُ أصبَحَ وَجهاً مِنهُ،ولا أفصَحَ لُغَةً مِنهُ،ولا أطیَبَ نَغمَةً مِنهُ؟قالَ:هذَا المَولودُ الکَریمُ عَلَی اللّهِ.قُلتُ:یا سَیِّدی،ولَهُ أربَعونَ یَوماً،وأَنَا أری مِن أمرِهِ هذا ! قالَت:فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً وقالَ:

یا عَمَّتاه،أما عَلِمتَ أنّا مَعشَرَ الأَوصِیاءِ نَنشَأُ فِی الیَومِ کَما یَنشَأُ غَیرُنا فِی الجُمُعِةِ،ونَنشَأُ فِی الجُمُعَةِ کَما یَنشَأُ غَیرُنا فِی الشَّهرِ،ونَنشَأُ فِی الشَّهرِ کَما یَنشَأُ غَیرُنا فِی السَّنَةِ ! فَقُمتُ فَقَبَّلتُ رَأسَهُ وَانصَرَفتُ إلی مَنزِلی،ثُمَّ عُدتُ فَلَم أرَهُ، فَقُلتُ:یا سَیِّدی،یا أبا مُحَمَّدٍ،لَستُ أرَی المَولودَ الکَریمَ عَلَی اللّهِ ! قالَ:

استَودَعناهُ مَنِ استَوَدَعتُهُ امُّ موسی موسی.وَانصَرَفتُ وما کُنتُ أراهُ إلّاکُلَّ أربَعینَ یَوماً.

وکانَتِ اللَّیلَةُ الَّتی وُلِدَ فیها لَیلَةَ الجُمُعَةِ،لِثَمانٍ لَیالٍ خَلَونَ مِن شَعبانَ،سَنَةَ سَبعٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ مِنَ الهِجرَةِ.

349.مجموعة نفیسة (ألقاب الرسول وعترته): عَن حَکیمَةَ:قالَ لی أبو مُحَمَّدٍ:بِیتی عِندَنَا اللَّیلَةَ فَإِنَّ اللّهَ سَیُظهِرُ الخَلَفَ فیها،قُلتُ ُ:ومِمَّن؟قالَ:مِن مَلیکَةَ،قُلتُ:لا أری بِها حَملاً.قالَ:یا عَمَّةُ مَثَلُها کَمَثَلِ امِّ موسی.فَلَمَّا انتَصَفَ اللَّیلُ صَلَّیتُ صَلاةَ اللَّیلِ،فَقُلتُ فی نَفسی:قَرُبَ الفَجرُ ولَم یَظهَر ما قالَ أبو مُحَمَّدٍ.

فَنادی أبو مُحَمَّدٍ:لا تَعجَلی،فَارتَعَدَت مَلیکَةُ فَضَمَمتُها إلی صَدری،وقَرَأتُ:

ص:252

فرمود:«او را کسی که از من به او سزامندتر است،گرفت».

من برخاستم و به منزلم باز گشتم و دیگر او را ندیدم.چهل روز بعد،به خانۀ ابو محمّد علیه السلام رفتم.پسرکی دیدم که در خانه راه می رفت.سیمایی زیباتر از چهرۀ او، زبانی شیواتر از زبان او و آوایی خوش تر از آوای او ندیده و نشنیده بودم.گفتم:

سَرور من! این کودک کیست که زیباتر و شیوا سخن تر و خوش آواتر از او ندیده ام؟

فرمود:«این،همان مولود بزرگ الهی است».

گفتم:سَرور من! او چهل روزه است و این گونه می رود و می گوید؟!

ابو محمّد علیه السلام لبخند زد و فرمود:«ای عمّه! آیا نمی دانی که ما اوصیا،در یک روز، مانند یک هفتۀ دیگران و در یک هفته،مانند یک ماه دیگران و در یک ماه،مانند یک سال دیگران رشد می کنیم؟!».

من برخاستم و سرش را بوسیدم و به خانه ام باز گشتم و سپس دوباره به دیدنش رفتم؛امّا او را ندیدم.گفتم:ای سَرور من! ابو محمّد،مولود کریم در درگاه الهی را نمی بینم!؟

فرمود:«او را به کسی سپردیم که مادر موسی،موسی را به او سپرد».من باز گشتم و هر چهل روز،یک بار،او را می دیدم.شب تولّدش،شب جمعه،هشت شب از شعبان گذشتۀ سال 257 هجری بود. (1)

349.مجموعة نفیسة (ألقاب الرسول و عترته) -به نقل از حکیمه-:ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) به من فرمود:«امشب نزد ما بخواب؛چرا که خداوند،جانشین مرا امشب پدیدار می کند».

گفتم:از چه کسی؟

فرمود:«از ملیکه».

گفتم:من او را باردار نمی بینم.

ص:253


1- (1) دلائل الإمامة:ص 499 ح 490.نیز،ر.ک:الغیبة،طوسی:ص 239 ح 207.

«قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ،وإنّا أنزَلناهُ،وآیَةَ الکُرسِیِّ»فَأَجابَنِیَ الخَلَفُ مِن بَطنِها یَقرَأُ کَقِراءَتی.قالَت:

وأَشرَقَ نورُ البَیتِ،فَنَظَرتُ فَإِذَا الخَلَفُ تَحتَها ساجِداً إلَی القِبلَةِ،فَأَخَذتُهُ، فَنادانی أبو مُحَمَّدٍ:هَلُمّی بِابنی یا عَمَّةُ،فَأَتَیتُهُ بِهِ فَوَضَعَ لِسانَهُ فی فَمِهِ،ثُمَّ أجلَسَهُ عَلی فَخِذِهِ،وقالَ:اِنطِق بِإِذنِ اللّهِ یا بُنَیَّ.فَقالَ:

أعوذُ بِاللّهِ السَّمیعِ العَلیمِ،مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ،بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ « وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ* وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ» وصَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ المُصطَفی،وعَلِیٍّ المُرتَضی،وفاطِمَةَ الزَّهراءِ،وَالحَسَنِ وَالحُسَینِ،وعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ،ومُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،وجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،وموسَی بنِ جَعفَرٍ،وعَلِیِّ بنِ موسی، ومُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،وعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ،وَالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ أبی.

قالَت:وغَمَرَتنا طُیورٌ خُضرٌ،فَنَظَرَ أبو مُحَمَّدٍ إلی طائِرٍ مِنها فَقالَ لَهُ:خُذهُ فَاحفَظهُ حَتّی یَأذَنَ اللّهُ فیهِ،فَإِنَّ اللّهَ بالِغُ أمرِهِ.قالَت حَکیمَةُ:قُلتُ لِأَبی مُحَمَّدٍ:

ماهذَا الطّائِرُ،وما هذِهِ الطُّیورُ؟

قالَ:هذا جَبرَئیلُ،وهذِهِ مَلائِکَةُ الرَّحمَةِ،ثُمَّ قالَ:یا عَمَّةُ،رُدّیهِ إلی امِّهِ کَی تَقَرَّ عَینُها ولا تَحزَنَ،ولِتَعلَمَ أنَّ وَعدَ اللّهِ حَقٌّ،ولکِنَّ أکثَرَ النّاسِ لا یَعلَمونَ.فَرَدَدتُهُ إلی امِّهِ.

قالَت:وکانَت مُطیعاً (1)،مَفروغاً مِنهُ،وعَلی ذِراعِهِ الأَیمَنِ مَکتوبٌ: «جاءَ الْحَقُّ

ص:254


1- (1) .کذا فی المصدر.

فرمود:«ای عمّه ! او مانند مادر موسی [دارای بارداری پنهان ] است».

هنگامی که شب از نیمه گذشت و نماز شب رای خواندم،با خود گفتم:سپیده نزدیک است و آنچه ابو محمّد گفت،هنوز پدیدار نشده است،که ابو محمّد علیه السلام ندا داد:«عجله نکن»که ملیکه لرزید.او رای به سینه ام چسباندم و سوره های توحید و قدر و نیز آیة الکرسی رای خواندم و جنین جانشین و لی ّ خدا،در دل او با من همراهی کرد و او هم آنها رای قرائت کرد.

نور،سر تا پای خانه رای فرا گرفت و جانشین و لی ّ خدا رای دیدم که زیر مادرش،رو به قبله به حالت سجده است.او رای بر گرفتم.ابو محمّد علیه السلام صدایم کرد:«ای عمّه ! پسرم رای زود بیاور».او رای که آوردم،زبانش رای در کامش نهاد و سپس او رای بر پایش نشاند و فرمود:«پسرکم ! به اذن خدا سخن بگو».

گفت:«از شیطان رانده شده به خدای شنوای دانا پناه می برم.به نام خداوند بخشندة مهربان.«ما می خواهیم که بر مستضعفان زمین،منّت نهیم و آنها رای امامان و و ارثان قرار دهیم.و آنان رای بر زمین چیره سازیم و به فرعون و هامان و سپاهیانشان،آنچه رای از آن بیم داشتند، نشان دهیم».خدا بر محمّد مصطفی،علی مرتضی،فاطمة زهرا،حسن و حسین،علی بن حسین،محمّد بن علی،جعفر بن محمّد،موسی بن جعفر،علی بن موسی، محمّد بن علی،علی بن محمّد و پدرم،حسن بن علی،درود فرستد !».

در این هنگام،پرندگانی سبزرنگ،ما رای در بر گرفتند.ابو محمّد (امام عسکاری علیه السلام ) به یکی از آنها نگریست و به او فرمود:«او رای بگیر و حفظ کن تا خدا در بارة او به تو اجازه دهد،که خدا کارش رای به انجام می رساند».

من به ابو محمّد (امام عسکاری علیه السلام ) گفتم:این پرنده چیست؟و این پرندگان چیستند؟

فرمود:«این جبرئیل است و اینها هم فرشتگان رحمت اند»و سپس فرمود:«ای

ص:255

وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» .

قالَت حَکیمَةُ:دَخَلتُ عَلی أبی مُحَمَّدٍ بَعدَ أربَعینَ یَوماً مِن وِلادَةِ صاحِبِ الأَمرِ علیه السلام،فَإِذا مَولانَا الصّاحِبُ علیه السلام یَمشی فِی الدّارِ،فَلَم أرَ لُغَةً أفصَحَ مِن لُغَتِهِ، فَتَبَسَّمَ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام [وقالَ] (1):إنّا-مَعاشِرَ الأَئِمَّةِ-نَنشَأُ فی یَومٍ کَما یَنشَأُ غَیرُنا فِی السَّنَةِ.

قالَت:ثُمَّ کُنتُ أسأَلُ أبا مُحَمَّدٍ عَنهُ بَعدَ ذلِکَ،فَقالَ:اِستَودَعناهُ الَّذِی استَودَعَت امُّ وَلَدِها (2).

ص:256


1- (1) .ما بین المعقوفین لیس فی المصدر،ولا یستقیم السیاق إلّابه.
2- (2) .هکذا فی المصدر،وفی الروایات الاُخری الماثلة لهذه الروایة:«الّذی استودعت امّ موسی ولدها».

عمّه! او را به مادرش باز گردان«تا چشمش روشن شود و اندوهگین نشود و بداند که وعدۀ الهی حق است؛امّا بیشتر مردم نمی دانند»».من نیز او را به مادرش باز گرداندم.

او نوزادی مطیع بود و همۀ کارهایش به انجام رسیده و بر ساعد راستش نوشته بود:«حق آمد و باطل رفت.بی گمان،باطل،رفتنی است».

چهل روز پس از ولادت صاحب الأمر علیه السلام بر ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) وارد شدم.مولایمان،صاحب امر،در خانه راه می رفت و شیواسخن تر از او ندیدم.ابو محمّد علیه السلام لبخند زد و فرمود:«ما امامان،در یک روز،مانند یک سال دیگران رشد می کنیم».

پس از این،احوال او را از ابو محمّد علیه السلام جویا شدم.فرمود:«او را به کسی سپردیم که مادری،کودکش را سپرد» (1). (2)

ص:257


1- (1) .در احادیث دیگر آمده است:مادر موسی،کودکش را به او سپرد.
2- (2) مجموعة نفیسة (ألقاب الرسول وعترته):ص 85.

ص:258

سخنی در بارۀ رشد غیر عادی امام مهدی علیه السلام

در شماری از گزارش هایی که گذشت، (1)از رشد سریع و غیرعادی امام مهدی علیه السلام در کودکی،سخن به میان آمد.در برخی از این گزارش ها،رشد روزانۀ هر امام،همسان با رشد هفتگی دیگر کودکان و رشد هفتگی وی،همانند رشد دیگران در ماه و رشد ماهانۀ ایشان،به سانِ رشد سایر کودکان در سال شمرده شده است.

در مورد رشد سریع ابراهیم علیه السلام، (2)پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله (3)و فاطمۀ زهرا علیها السلام (4)نیز احادیثی مشابه نقل شده است.

منابع اهل سنّت نیز احادیثی در مورد رشد غیرعادی افرادی مانند دجّال (5)و پی کنندۀ ناقه صالح (6)نقل کرده اند.

هر چند رشد سریع و غیرعادی برخی از کودکان،ثبوتاً از نظر عقلی بلامانع است،لیکن اثبات آن،نیاز به دلیل قطعی دارد.آنچه از ارزیابی دقیق اسناد و متون احادیث مذکور به دست می آید،این است که:

1.هیچ یک از احادیثی که بر غیر عادی بودن رشد امام مهدی علیه السلام در کودکی

ص:259


1- (1) .ر.ک:ص 234 ح 345 و ص 258 ح 348 و ص 252 ح 349.
2- (2) .ر.ک:الکافی:ج 8 ص 366 ح 558 و کمال الدین:ص 138 ح 7.
3- (3) .ر.ک:صحیح ابن حبّان:ج 14 ص 245 ح 6335.
4- (4) .ر.ک:دلائل الإمامة:ص 81 ش 21.
5- (5) .ر.ک:المستدرک علی الصحیحین:ج 4 ص 595 ح 8655.
6- (6) .ر.ک:المستدرک علی الصحیحین:ج 2 ص 618 ح 4069.

دلالت دارند،از نظر سند،معتبر نیستند.البتّه گزارش مربوط به رشد ابراهیم علیه السلام سند معتبر دارد و همچنین گزارش مربوط به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله در کتاب صحیح ابن حبّان آمده است.

2.منابعی که این موضوع را روایت کرده اند،چندان وسیع و گسترده نیستند (1)تا برای پژوهشگر،اطمینان و یا حتّی ظن به صدور احادیث مربوط،حاصل گردد.

3.کهن ترین مصدری که این موضوع را گزارش کرده است،کتاب الهدایة الکبری (2)نوشتۀ حسین بن حمدان خصیبی است که تفکّر غالیانۀ وی و آوردن

ص:260


1- (1) .کمال الدین شیخ صدوق و الغیبةی شیخ طوسی،مهم ترین این کتاب ها هستند.
2- (2) .ر.ک:الهدایة الکبری:ص 357. [1] حسین بن حمدان خصیبی،صاحب الهدایة الکبری، [2]از غالیان مشهور است.نجاشی در بارۀ او نوشته است:«ابوعبد اللّه،عقایدی باطل دارد و کتاب هایی دارد از جمله:کتاب الإخوان،کتاب المسائل،کتاب تاریخ الأئمّة،کتاب الرسالة تخلیط»(رجال النجاشی:ج 1 ص 187 ش 157). ابن غضائری نیز در بارۀ او گفته است:«دروغگو و منحرف،و لعن شده است،و اعتنایی به او نیست»(رجال ابن الغضائری:ص 54 ش40) شیخ طوسی نیز نام او را آورده؛ولی سخنی در مذهب و یا وثاقت او نگفته است.او تلّعکبری را به عنوان راوی از او معرّفی کرده است (رجال الطوسی:ص 423 ش 6098). متن کتاب الهدایة الکبری بر فساد عقیدۀ او دلالت دارد.او غالیان مشهوری همچون محمّد بن نصیر را بزرگ می شمرد و آنان را باب ائمّه می داند.کتاب الهدایة الکبری،نمونۀ روشن خطّ فکری غالیان در زمان خویش است. تولّد امام مهدی و سایر امامان علیهم السلام تصویرگر چهره ای غیر بشری و غیر عادی از آنان است که مخالف روال طبیعی بوده و شاهدی در متون معتبر ندارد.مثلاً در بارۀ تولّد امام مهدی علیه السلام آورده است:«إنّا معاشر الأوصیاء لسنا نُحمَلُ فی البُطُون و إنَّما نُحمَل فی الجنوب و لا نُخْرَج من الأرحام و إنّما نُخرَجُ مِن الفَخِذِ الأیمَنِ من امّهاتنا؛جنین ما گروه اوصیا،در شکم مادر نیست،بلکه در پهلوها[ی مادر] است،و از رحم متولد نمی شویم؛بلکه از ران مادرانمان متولّد می شویم». همچنین در بارۀ رشد جسمی امام مهدی علیه السلام نوشته است که امام علیه السلام در چهل روزگی راه می رفت و یا گفته است:«ننشؤ فِی الیَومِ ما یَنشَؤ غیرُنا فِی الجُمُعة و ننشؤ فی الجمعة ما ینشؤ غیرنا فی السنة؛ما در یک روز،به اندازۀ یک هفتۀ دیگران رشد می کنیم،و در یک هفته به اندازۀ یک سال دیگران رشد می کنیم». ظاهراً این گونه گویش غالیان در بارۀ ائمّه علیهم السلام در برخی متون دیگر نیز تأثیر گذارده است.این نکته می باید در مناقب و فضائل و کرامات امامان علیهم السلام نیز مورد توجّه قرار گیرد و زندگی امامان معصوم علیهم السلام از دسترس و تأثیرگذاری غالیانه این افراد مصون نماند. نکته:ابن حمدان با ابن معتزّ عبّاسی ناصبی بیعت نموده و از او طرفداری کرده است (ر.ک:الکامل فی التاریخ:ج 5 ص 7).برخی گفته اند:«فی مبایعی ابن المعتزّ رافضیون بایعوا أنصب الاُمّة.هذا لعمری التخلیط؛در میان بیعت کنندگان ابن معتزّ،رافضی ها بودند که با ناصبی ترینِ امّت،بیعت کردند،و به جان خودم سوگند که این،خلط حق و باطل و خطاست»(قاموس الرجال:ج 3 ص 441).

احادیث شاذ و نادر در این کتاب،موجب سستی اعتماد به او و گزارش های اوست.

4.ناهماهنگی درونی این احادیث (1)نیز اعتماد به آنها را سست می نماید.

ص:261


1- (1) .این گزارش ها،از هماهنگی درونی برخوردار نیستند،چنان که بسیاری از آنها با یافته های دیگر،ناهماهنگی برونی دارند. الف.نظم درونی این گزارش ها،مخدوش است. نسبت رشد روزانه،هفت برابر و رشد هفتگی چهار برابر و رشد ماهیانه،دوازده برابر رشد دیگران شمرده شده است.نسبت بین این سه رشد،هماهنگ نیست و تطابق ندارد.اگر رشد روزانه همانند رشد هفتگی دیگران باشد،بنا بر این،رشد هفتگی می باید همانند رشد هفت هفته باشد،در حالی که در این متون همانند یک ماه،یعنی چهار هفته دانسته شده است.رشد ماهانه نیز همانند رشد یک سال،یعنی دوازده برابر شمرده شده است که با رشد هفت برابر اول و چهار برابر دوم هماهنگ نیست. ب.حلیمۀ سعدیّه در توصیف رشد پیامبر صلی الله علیه و آله گفته است:«کانَ صلی الله علیه و آله یَشُبّ فِی الیَومِ شَبابَ الصَّبیِّ فی شَهرٍ وَ یَشُبُّ فِی الشَّهرِ شَبابَ الصَّبیِّ فی سَنَةٍ فَبَلَغَ سَنَةً وَ هُوَ غُلامٌ جَفرٌ؛در یک روز،به اندازۀ یک ماه بزرگ می شد،و در یک ماه،به اندازۀ بزرگ شدن یک سال،بزرگ می شد کودکی صغیر بود»(صحیح،ابن حبّان:ج 14 ص 245). جفر به معنای غذاخور شدن کودک و قدرت پیدا کردن او بر خوردن غذاست (ر.ک:النهایة:ج 1 ص 277). [1] در صورتی که مطابق با این گزارش پیامبر صلی الله علیه و آله در یک سالگی می باید همانند کودکی دوازده ساله باشد. واضح است که حکایت غذاخور شدن کودکی که همانند انسان دوازده ساله و حتّی سی ساله است،چندان نازیباست که به سخره شباهت پیدا می کند. ج.رشد سریع و غیر عادی فاطمۀ زهرا علیها السلام نیز با گزارشی که ایشان را در هنگام ازدواج،کوچک دانسته است،در تضاد است.پیامبر صلی الله علیه و آله در جواب ردّ خواستگاران قبلی فاطمه علیها السلام می فرمود:او کوچک است (ر.ک:سنن النسائی:ج 6 ص 62،الطرائف:ص 76 ح 98). د.گزارش رشد ابراهیم علیه السلام نیز همین وضعیت را دارد.در این گزارش،ابراهیم در درون غاری تصویر شده است که هیچ گاه ستاره و ماه و خورشید را ندیده است. گزارش رشد و نمو ایشان در غاری تاریک،ظاهراً برای آن است که حکایت قرآنی: «هذا رَبِّی» ؛این،پروردگار من است»و «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ» ؛غروب کنندگان را دوست ندارم»(انعام:آیۀ 76) [2] را توجیه کند.

5.این احادیث با احادیثی که بر رشد طبیعی امام دلالت دارند،تعارض دارد، مانند:حدیث یعقوب بن منقوش (1)که پس از دیدن امام در خانۀ امام عسکری علیه السلام از او به«غلام خماسی»تعبیر می نماید که بر دامن پدر می نشیند.همچنین حدیث سعد بن عبد اللّه قمی که دیدارش با امام در دامن پدر را با جملۀ«علی فَخذِهِ الأیمَنِ غُلامٌ؛ بر زانوی راستش پسربچّه ای بود» (2)تعبیر می کند.نیز گزارش مربوط به نماز خواندن امام مهدی علیه السلام بر جنازۀ پدر که در آن از امام به«صَبیٌّ بِوَجههِ سَمُرَة؛کودکی گندمگون» (3)تعبیر شده است.همچنین احادیث دیگری که کودکی امام جواد علیه السلام راگزارش کرده اند نیز نافی گزارش هایی هستند که رشد همۀ امامان را غیر عادی می دانند. (4)

6.آنچه در گزارش رشد سریع امام مهدی علیه السلام آمده-که حکیمه،عمّۀ امام عسکری علیه السلام،از این حادثه تعجّب کرد و امام عسکری علیه السلام در توجیه آن فرمود:«ما، امامان،در یک روز،مانند یک سال دیگران رشد می کنیم»نمی تواند صحیح باشد؛زیرا اگر چنین بود،حکیمه که فرزند امام جواد علیه السلام است،رشد غیرعادی امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام را دیده بود و از آنها قطعاً خبر داشت.بنا بر این نمی بایست از رشد سریع امام مهدی علیه السلام تعجّب کند.

7.اگر رشد سریع و غیرعادی همۀ امامان،حقیقت داشت،با عنایت به تعداد امامان و محسوس بودنِ امر،بی تردید،نقل آن به چند حدیثی که بدانها اشاره شد، منحصر نمی گردید؛بلکه در همۀ تواریخ یا اکثر آنها ثبت می شد.

8.ممکن است تعبیر رشد سریع امامان و یا انبیا در کودکی،اشاره و کنایه به

ص:262


1- (1) .ر.ک:ص 368 ح 467. [1]
2- (2) .کمال الدین:ص 457 ح 21.
3- (3) .ر.ک:ص 374 ح 472.
4- (4) .ر.ک:الکافی:ج 1 ص 321 ح 10 و ص 322 ح 13. [2]

رشدی فراتر از حدّ متوسّط باشد،چنان که مشابه تعبیرهایی که در احادیث مذکور در بارۀ امامان نقل شده،در مورد دیگران هم آمده است،مانند این که یکی از شعرا در توصیف فرزند خود می گوید:

بنیّ کأنّ البدر أشبه وَجْهُهُ یشبُّ شباب الحول فی مدّة الشهر؛ (1)

پسرم که صورتش گویی ماه شب چهارده است

جوانیِ یک ساله اش را یک ماهه طی می کند.

ص:263


1- (1) .سیر أعلام النبلاء:ج 12 ص 254.

4/2کَلامُهُ بَعدَ الوِلادَةِ

350.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ ماجیلَوَیهِ،وأَحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ یَحیَی العَطّارُ رَضِیَ اللّهُ عَنهُما.قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ النّیسابورِیُّ،عَن إبراهیمَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ،بنِ موسَی بنِ جَعفَرٍ علیهما السلام،عَنِ السَّیّارِیِّ،قالَ:حَدَّثَتنی نَسیمُ ومارِیَةُ،قالَتا:إنَّهُ لَمّا سَقَطَ صاحِبُ الزَّمانِ علیه السلام مِن بَطنِ امّه،جاثیاً علی رکبتیه،رافعاً سبّابتیه إلی السّماء،ثُمّ عطس فقال:

الحَمدُ للّهِ ِ رَبِّ العالَمینَ،وصَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ،زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أنَّ حُجَّةَ اللّهِ داحِضَةٌ،لَو اذِنَ لَنا فِی الکَلامِ لَزالَ الشَّکُّ.

351.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ بنِ إسحاقَ الطّالَقانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ زَکَرِیّا بِمَدینَةِ السَّلامِ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَبدِ اللّهِ مُحَمَّدُ بنُ خَلیلانِ، قالَ:حَدَّثَنی أبی،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ،عَن غِیاثِ بنِ اسَیدٍ،قالَ:شَهِدتُ مُحَمَّدَ بنَ عُثمانَ العَمرِیَّ قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ یَقولُ:

لَمّا وُلِدَ الخَلَفُ المَهدِیُّ علیه السلام سَطَعَ نورٌ مِن فَوقِ رَأسِهِ إلی أعنانِ السَّماءِ،ثُمَّ سَقَطَ لِوَجهِهِ ساجِداً لِرَبِّهِ تَعالی ذِکرُهُ،ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ وهُوَ یَقولُ: « شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ* إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ » (1)قالَ:وکانَ مَولِدُهُ یَومَ الجُمُعَةِ.

352.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ ماجیلَوَیهِ،وأَحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ یَحیَی العَطّارُ

ص:264


1- (1) .آل عمران:18 و19. [1]

4/2 سخن گفتن امام علیه السلام پس از تولّد

350.کمال الدین -به نقل از سیّاری-:نسیم و ماریه برایم گفتند:هنگامی که صاحب الزمان از دل مادرش بیرون آمد،بر زانوانش نشست و دو انگشت اشاره اش را راست گرفت و سپس عطسه کرد و فرمود:«ستایش،ویژۀ خدای جهانیان است.خدایا! بر سَرورمان محمّد و خاندان او درود فرست! بنده ای یاد کنندۀ خدا نه مغرور و نه متکبّر»و سپس فرمود:«ستمکاران پنداشتند که حجّت خدا از میان رفته است.اگر به ما اجازۀ سخن داده می شد،تردید از میان می رفت». (1)

351.کمال الدین -به نقل از غیاث بن اسَید-:حاضر بودم که محمّد بن عثمان عمری-که خدا روحش را پاک بدارد-می گفت:هنگامی که مهدی،جانشین [امام عسکری علیه السلام ]، متولّد شد،نوری از بالای سرش تا بلندای آسمان درخشید.سپس با رو به زمین افتاد و برای خدای والایادش سجده کرد و آن گاه در حالی که می گفت:«خداوند یکتا که به عدالت برخاسته،گواهی می دهد که خداوندی جز او نیست و نیز فرشتگان و دانشمندان [گواهی می دهند].معبودی جز او نیست؛پیروز همیشگی و فرزانه.دین نزد خداوند،اسلام است»سرش را بلند کرد،و روز تولّدش،جمعه بود. (2)

352.کمال الدین -به نقل از ابراهیم بن محمّد نسیم،خادم امام عسکری علیه السلام-:یک شب پس از تولّد صاحب الزمان علیه السلام بر او وارد شدم.نزدش عطسه کردم،به من گفت:خدایت رحمت کند!.

ص:265


1- (1) .کمال الدین:ص 430 ح 5،الغیبة،طوسی:ص 244 ح 211،الثاقب فی المناقب:ص 584 ح 532،إعلام الوری:ح 2 ص 217،کشف الغمّة:ج 3 ص 288،ألقاب الرسول و عترته:ص 85،الصراط المستقیم:ج 2 ص 210 ح 2،بحار الأنوار:ج 51 ص 4 ح 6.
2- (2) .کمال الدین:ص 433 ح 13، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 15 ح 19.نیز،ر.ک:الغیبة،طوسی:ص 236 ح 204،دلائل الإمامة:ص 500 ح 490.

رَضِیَ اللّهُ عَنهُما،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ النَّیسابورِیُّ،عَن إبراهیمَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ موسَی بنِ جَعفَرٍ علیهما السلام،قالَ:

حَدَّثَتنی نَسیمُ خادِمُ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،قالَت:قالَ لی صاحِبُ الزَّمانِ علیه السلام-وقَد دَخَلتُ عَلَیهِ بَعدَ مَولِدِهِ بِلَیلَةٍ،فَعَطَستُ عِندَهُ-فَقالَ لی:

یَرحَمُکِ اللّهُ،قالَت نَسیمُ:فَفَرِحتُ بِذلِکَ فَقالَ لی علیه السلام:

ألا ابَشِّرُکِ فِی العِطاسِ؟فَقُلتُ:بَلی (یا مَولایَ)،فَقالَ:

هُوَ أمانٌ مِنَ المَوتِ ثَلاثَةَ أیّامٍ.

353.الغیبة للطوسی: رَوی مُحَمَّدُ بنُ یَعقوبَ،رَفَعَهُ عَن نَسیمَ الخادِمِ،خادِمِ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،قالَ (1):دَخَلتُ عَلی صاحِبِ الزَّمانِ علیه السلام بَعدَ مَولِدِهِ بِعَشرِ لَیالٍ،فَعَطَستُ عِندَهُ،فَقالَ:یَرحَمُکِ اللّهُ فَفَرِحتُ بِذلِکَ.فَقالَ:

ألا ابَشِّرُکِ فِی العِطاسِ؟هُوَ أمانٌ مِنَ المَوتِ ثَلاثَةَ أیّامٍ.

راجع:ص 222-228 (ح 342-344 و ص252 ح 349.

ص:266


1- (1) .کذا فی المصدر والصواب:«قالت».

از این سخن خوش حال شدم.به من فرمود:«آیا بشارتی در بارۀ عطسه به تو ندهم؟».

گفتم:چرا،مولای من!

فرمود:«آن تا سه روز،امان از مرگ است». (1)

353.الغیبة ،طوسی-محمّد بن یعقوب،از نسیم (خادم امام عسکری علیه السلام )-:ده شب پس از تولّد صاحب الزمان علیه السلام بر او وارد شدم و نزدش عطسه کردم.فرمود:«خدا رحمتت کند! از آن خوش حال شدم»و آن گاه فرمود:«سخن خوشی در بارۀ عطسه به تو بدهم؟آن تا سه روز،امان از مردن است». (2)

ر.ک:ص 223-229 ح 342-344 وص 253 ح 349.

ص:267


1- (1) .کمال الدین:ص 430 ح 5 وص 441 ح 11،الثاقب فی المناقب:ص 203 ح 180،مکارم الأخلاق:ج 2 ص 162 ح 2400، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 217،الصراط المستقیم:ج 2 ص 235،بحار الأنوار:ج 52 ص 30 ح 24.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 232 ح 200،الخرائج و الجرائح:ج 1 ص 465 ح 11 وج 2 ص 693 ح 7،کشف الغمّة:ج 3 ص 290، [2]بحار الأنوار:ج 51 ص 5 ح 8.

پژوهشی در بارۀ سخن گفتن امام مهدی پس از ولادت

بر اساس گزارش هایی که گذشت، (1)امام مهدی علیه السلام در آغاز تولّد به گونه ای خارق العاده لب به سخن گشوده و به انقلاب بزرگی که در جهان به وسیلۀ او تحقّق خواهد یافت،اشاره نموده است.برای زدودن استبعاد از مدلول گزارش های یاد شده،توجّه به چند نکته ضروری است:

1.سخن گفتن نوزاد،هر چند خلاف عادت است،ولی استحالۀ عقلی ندارد و ثبوتاً امکان پذیر است.

2.گاه،حکمت الهی ایجاب می کند که برای اثبات قدرت و معرّفی شخصیت برخی انبیا و اولیا،نوزاد سخن بگوید،چنان که عیسی علیه السلام در گهواره سخن گفت (2)و بر پایۀ روایات موجود در منابع شیعه و اهل سنّت،نوزادهای دیگری نیز سخن گفته اند. (3)

3.روایات متعدّدی در منابع روایی شیعه وجود دارند که سخن گفتن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، (4)امام علی علیه السلام، (5)امام کاظم علیه السلام (6)و امام جواد علیه السلام (7)در نوزادی را گزارش

ص:268


1- (1) .گزارش های دیگری که در فصل های دیگر به ولادت امام علیه السلام اشاره دارند نیز بر این معنا دلالت دارند.
2- (2) .ر.ک:مائده:آیۀ 110،مریم:آیۀ 29-30.
3- (3) .ر.ک:ذیل آیۀ 26 سورۀ یوسف تفسیر القمی:ج 1 ص 343،تفسیر الطبری:ج7 جزء 12 ص 193 (به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله،ابن عبّاس و سعید بن جبیر)،الدرّ المنثور:ج 4 ص 14.
4- (4) .الاحتجاج:ج1 ص528 ح127،بحار الأنوار:ج 15 ص 261 ح 11،الخصائص الکبری:ج 1 ص 91.
5- (5) .روضة الواعظین:ص 91.
6- (6) .الکافی:ج 1 ص 310 ح 11،کشف الغمّة:ج 3 ص 34.
7- (7) .المناقب،ابن شهرآشوب:ج 4 ص 394.

کرده اند.

بر این اساس،نه تنها سخن گفتن نوزاد عقلاً محال نیست؛بلکه وقوع اجمالی آن نیز غیر قابل تردید است.

بنا بر این،آنچه در منابع معتبر حدیثی شیعه در بارۀ سخن گفتن امام مهدی علیه السلام در آغاز ولادت آمده،ممکن و قابل قبول است،هر چند بر اساس بررسی های انجام شده،سند آنها اصطلاحاً صحیح نیست؛ولی با توجّه به کثرت آنها و اعتبار کتاب هایی که آنها را گزارش کرده اند،حصول اطمینان اجمالی به صدور آنها بعید نیست.

ص:269

5/2العَقیقَةُ عَنهُ

354.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ موسَی بنِ المُتَوَکِّلِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنی عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ الکوفِیُّ:إنَّ أبا مُحَمَّدٍ علیه السلام بَعَثَ إلی بَعضِ مَن سَمّاهُ لی،بِشاةٍ مَذبوحَةٍ،وقالَ:هذِهِ مِن عَقیقَةِ ابنی مُحَمَّدٍ.

355.الغیبة للطوسی: عَنهُ (1)،قالَ:حَدَّثَنِی الثِّقَةُ،عَن إبراهیمَ بنِ إدریسَ،قالَ:وَجَّهَ إلَیَّ مَولایَ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام بِکَبشٍ وقالَ:عَقِّهِ عَنِ ابنی فُلانٍ،وکُل وأَطعِم أهلَکَ،فَفَعَلتُ، ثُمَّ لَقیتُهُ بَعدَ ذلِکَ فَقالَ لی:

المَولودُ الَّذی وُلِدَ لی ماتً.

ثُمَّ وَجَّهَ إلَیَّ بِکَبشَینِ وکَتَبَ:بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ،عَقِّ هذَینِ الکَبشَینِ عَن مَولاکَ،وکُل-هَنَّأَکَ اللّهُ-وأَطعِم إخوانَکَ،فَفَعَلتُ ولَقیتُهُ بَعدَ ذلِکَ فَما ذَکَرَ لی شَیئاً.

356.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ ماجیلَوَیهِ،ومُحَمَّدُ بنُ موسَی بنِ المُتَوَکِّلِ، وأَحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ یَحیَی العَطّارُ رَضِیَ اللّهُ عَنهُم،قالوا:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:حَدَّثَنی إسحاقُ بنُ رِیاحٍ البَصرِیُّ،عَن أبی جَعفَرٍ العَمرِیِّ،قالَ:لَمّا وُلِدَ السَّیِّدُ علیه السلام،قالَ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام:

ابعَثوا إلی أبی عَمرٍو،فَبُعِثَ إلَیهِ فَصارَ إلَیهِ،فَقالَ لَهُ:اِشتَر عَشَرَةَ آلافِ رِطلِ خُبزٍ، (2)وعَشَرَةَ آلافِ رِطلِ لَحمٍ وفَرِّقُه-أحسِبُهُ قالَ:عَلی بَنی هاشِمٍ-وعَقَّ عَنهُ

ص:270


1- (1) .أی:محمّد بن علی الشلمغانی.
2- (2) .وفی روضة الواعظین« [1]أربعة آلاف رطل خبز»بدل«عشرة الاف رطل خنر».

5/2 عقیقه برای امام علیه السلام

354.کمال الدین -به نقل از محمّد بن ابراهیم کوفی-:ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) گوسفندی ذبح شده را برای کسی که نامش را به من گفت،فرستاد و فرمود:«این، عقیقۀ پسرم،محمّد است». (1)

355.الغیبة ،طوسی-به نقل از ابراهیم بن ادریس-:مولایم،امام عسکری علیه السلام،قوچی برایم فرستاد و فرمود:«آن را برای پسرم،فلان،عقیقه کن و خودت بخور و به خانواده ات هم بخوران».من چنین کردم و پس از آن،امام علیه السلام را دیدم.به من فرمود:«بچّه ای که متولّد شده بود،درگذشت».

آن گاه دو قوچ برایم فرستاد و نوشت:«به نام خداوند بخشندۀ مهربان.این دو قوچ را از طرف مولایت قربانی کن و خودت بخور-نوش جانت-و به برادرانت نیز بخوران».

من چنین کردم و پس از آن،امام علیه السلام را دیدم،چیزی به من نگفت. (2)

356.کمال الدین -به نقل از ابو جعفر عَمری-:هنگامی که آقا به دنیا آمد،امام عسکری علیه السلام فرمود:«ابو عمرو را برایم بیاورید».او را به سویش فرستادند و چون آمد،به او فرمود:«ده هزار رطل (3)نان و ده هزار رطل گوشت بخر و آن را قسمت کن-گمان می کنم فرمود:-میان بنی هاشم و چند گوسفند هم برایش عقیقه کن». (4)

ص:271


1- (1) .کمال الدین:ص 432 ح 10،بحار الأنوار:ج 51 ص 15 ح 17.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 245 ح 214،بحار الأنوار:ج 51 ص 22 ح 32.
3- (3) .رطل به طور تقریبی،اندکی کمتر از چهارصد گرم است و اگر هر گوسفند را به طور متوسّط چهل کیلوگرم فرض کنیم،حدود صد گوسفند می شود.
4- (4) .کمال الدین:ص 430 ح 6،روضة الواعظین:ص 285 ( [1]در این منبع«چهار هزار رطل نان،آمده است)،بحار الأنوار:ج 51 ص 5 ح 9. [2]

بِکَذا وکَذا شاةٍ.

357.بحار الأنوار: عَن إبراهیمَ صاحِبِ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام أنَّه قالُ:وَجَّهَ إلَیَّ مَولایَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام (1)بِأَربَعَةِ أکبُشٍ،وکَتَبَ إلَیَّ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ،(عُقَّ) هذِهِ عَنِ ابنی مُحَمَّدٍ المَهدِیِّ،وکُل-هَنَّأَکَ- وأَطعِم مَن وَجَدتَ مِن شیعَتِنا.

6/2التَّهنِئَةُ بِوِلادَتِهِ

358.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ أحمَدَ بنِ الوَلیدِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ الکَرخِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ العَبّاسِ العَلَوِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبُو الفَضلِ الحَسَنُ بنُ الحُسَینِ العَلَوِیُّ،قالَ:دَخَلتُ عَلی أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام بِسُرَّ مَن رَأی فَهَنَّأتُهُ بِوِلادَةِ ابنِهِ القائِمِ علیه السلام.

359.الغیبة للطوسی: أخبَرَنا جَماعَةٌ،عَن أبی مُحَمَّدٍ هارونَ بنِ موسَی التَّلَّعکبَرِیِّ، عَن أحمَدَ بنِ عَلِیٍّ الرّازِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ،عَن حَنظَلَةَ بنِ زَکَرِیّا، عَنِ الثِّقَةِ،قالَ:حَدَّثَنی عَبدُ اللّهِ بنُ العَبّاسِ العَلَوِیُّ-وما رَأَیتُ أصدَقَ لَهجَةً مِنهُ،وکانَ خالَفَنا فی أشیاءَ کَثیرَةٍ-قالَ:حَدَّثَنی أبُو الفَضلِ الحُسَینُ بنُ الحَسَنِ العَلَوِیُّ،قالَ:

دَخَلتُ عَلی أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام بِسُرَّ مَن رَأی فَهَنَّأتُهُ بِسَیِّدِنا صاحِبِ الزَّمانِ علیه السلام لَمّا وُلِدَ.

ص:272


1- (1) .الصحیح«أبومحمّد الحسن»کما هو واضح.

357.بحار الأنوار -به نقل از ابراهیم [بن ادریس]،یار امام عسکری علیه السلام-:مولایم ابو الحسن (1)چهار قوچ برایم فرستاد و به من نوشت:«به نام خداوند بخشندۀ مهربان.اینها را برای پسرم،محمّد مهدی،عقیقه کن و خودت بخور-نوش جانت-و به هر کس از شیعیان ما یافتی نیز بخوران». (2)

6/2 تبریک تولّد امام علیه السلام

358.کمال الدین -به نقل از ابو الفضل حسن بن حسین علوی-:بر ابو محمّد حسن بن علی (امام عسکری علیه السلام ) در سامرّا وارد شدم و تولّد فرزندش قائم علیه السلام را به او تبریک گفتم. (3)

359.الغیبة ،طوسی-به نقل از حنظلة بن زکریّا،از فردی مورد اعتماد-:عبد اللّه بن عبّاس علوی-که راستگوتر از او ندیده ام،هر چند در موارد فراوانی با ما اختلاف نظر داشت-،برایم از قول ابو الفضل حسین بن حسن علوی گفت:هنگامی که صاحب الزمان علیه السلام متولّد شد،در سامرّا بر ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) وارد شدم و به او تبریک گفتم. (4)

ص:273


1- (1) .با توجّه به قرائن تاریخی و سیاقی و متون قبلی،به احتمال فراوان،«محمّد»حذف شده و در اصل«أبو محمّدالحسن»بوده است.
2- (2) .بحار الأنوار:ج 51 ص 28 (به نقل از یکی از تألیفات اصحاب ما).
3- (3) .کمال الدین:ص 434 ح 1،بحار الأنوار:ج 51 ص 16 ح 22.
4- (4) .الغیبة،طوسی:ص 229 ح 195،بحار الأنوار:ج 51 ص 17 ح 24. [1]

360.الغیبة للطوسی: أخبَرَنِی ابنُ أبی جَیِّدٍ القُمِّیِّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ الوَلیدِ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ العَبّاسِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام،عَن أبِی الفَضلِ الحُسَینِ بنِ الحَسَنِ بنِ الحُسَینِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام،قالَ:

وَرَدتُ عَلی أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام-بِسُرَّ مَن رَأی-فَهَنَّأتُهُ بِوِلادَةِ ابنِهِ علیه السلام.

361.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ ماجیلَوَیهِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ النِّیسابورِیُّ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ المُنذِرِ، عَن حَمزَةَ بنِ أبِی الفَتحِ،قالَ:جاءَنی یَوماً فَقالَ لی:البِّشارَة،وُلِدَ البارِحَةَ فِی الدّارِ مَولودٌ لِأَبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،واُمِرَ بِکِتمانِهِ،قُلتُ:ومَا اسمُهُ قالَ،سُمِّیَ بِمُحَمَّدٍ.

7/2خَبَرُ وِلادَتِهِ وتَأکیدُ کِتمانِهِ

362.کمال الدین: حَدَّثَنا أبُو العَبّاسِ أحمَدُ بنُ الحُسَینِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ مِهرانَ الآبِیُّ الأَزدِیُّ العَروضِیُّ بِمَروَ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ الحَسَنِ بنُ إسحاقَ القُمِّیُّ،قالَ:لَمّا وُلِدَ الخَلَفُ الصّالِحُ علیه السلام وَرَدَ عَن مَولانا أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام إلی جَدّی أحمَدَ بنِ إسحاقَ کِتابٌ،فَإِذا فیهِ مَکتوبٌ-بِخَطِّ یَدِهِ علیه السلام الَّذی کانَ تَرِدُ بِهِ التَّوقیعاتُ عَلَیهِ- وفیهِ:

وُلِدَ لَنا مَولودٌ،فَلیَکُن عِندکَ مَستوراً،وعَن جَمیعِ النّاسِ مَکتوماً،فَإِنّا لَم نُظهِر عَلَیهِ إلَّاالأَقرَبَ لِقَرابَتِهِ،وَالوَلِیَّ لِوِلایَتِهِ،أحبَبنا إعلامَکَ لِیَسُرَّکَ اللّهُ بِهِ،مِثلَ ما سَرَّنا

ص:274

360.الغیبة ،طوسی-به نقل از ابوالفضل حسین بن حسن،از نوادگان امیر مؤمنان علیه السلام-:در سامرّا بر ابو محمّد،حسن بن علی (امام عسکری علیه السلام ) وارد شدم و تولّد پسرش را به او تبریک گفتم. (1)

361.کمال الدین -به نقل از حسن بن منذر-:روزی حمزة بن ابی الفتح نزد من آمد و گفت:

مژده بده! دیشب،مولودی در خانۀ امام عسکری علیه السلام به دنیا آمده و فرمان داده ماجرا را پنهان کنند!

گفتم:نامش چیست؟گفت:محمّد نامیده شده است. (2)

7/2 خبر تولّد و تأکید بر پنهان کردن امام علیه السلام

362.کمال الدین -به نقل از احمد بن حسن بن اسحاق قمی-:هنگامی که جانشین شایسته به دنیا آمد،نامه ای از سوی مولایمان،امام حسن عسکری علیه السلام،برای جدّم،احمد بن اسحاق،آمد که با همان دست خطّش در توقیعاتی که برای احمد بن اسحاق می آمد، نوشته بود:«فرزندی برای ما متولّد شده است.این،نزد تو پوشیده و از همۀ مردم پنهان بماند.ما جز خویشان نزدیک و دوستداران او را باخبر نکرده ایم و دوست داشتیم به تو نیز بگوییم تا خداوند،بدان خوش حالت کند،همان گونه که ما را با تولّد

ص:275


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 251 ح 221،بحار الأنوار:ج 51 ص 16 ح 22.
2- (2) .کمال الدین:ص 432 ح 11،بحار الأنوار:ج 51 ص 15 ح 18.

بِهِ،وَالسَّلامُ.

363.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ موسَی بنِ المُتَوَکِّلِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ العَلَوِیُّ،عَن أبی غانِمٍ الخادِمِ،قالَ:وُلِدَ لِأَبی مُحَمَّدٍ علیه السلام وَلَدٌ فَسَمّاهُ مُحَمَّداً،فَعَرَضَهُ عَلی أصحابِهِ یَومَ الثّالِثِ،وقالَ:هذا صاحِبُکُم مِن بَعدی،وخَلیفَتی عَلَیکُم،وهُوَ القائِمُ الَّذی تَمتَدُّ إلیهِ الأَعناقُ بِالاِنتِظارِ، فَإِذَا امتَلَأَتِ الأَرضُ جَوراً وظُلماً،خَرَجَ فَمَلَأَها قِسطاً وعَدلاً.

364.کمال الدین: حَدَّثَنَا المُظَفَّرُ بنُ جَعفَرِ بنِ المُظَفَّرِ العَلَوِیُّ السَّمَرقَندِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مَسعودٍ العَیّاشِیُّ،عَن أبیهِ،عَن أحمَدَ بنِ عَلِیِّ بنِ کُلثومٍ،عَن عَلِیِّ بنِ أحمَدَ الرّازِیِّ،عَن أحمَدَ بنِ إسحاقَ بنِ سَعدٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا مُحَمَّدٍ الحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ العَسکَرِیَّ علیه السلام یَقولُ:

الحَمدُ للّهِ ِ الَّذی لَم یُخرِجنی مِنَ الدُّنیا حَتّی أرانِیَ الخَلَفَ مِن بَعدی،أشبَهَ النّاسِ بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله خَلقا وخُلُقاً،یَحفَظُهُ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی فی غَیبَتِهِ،ثُمَّ یُظهِرُهُ فَیَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وقِسطاً،کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً.

365.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ إسحاقَ،عَن أبی هاشِمٍ الجَعفَرِیِّ،قالَ:

قُلتُ لِأَبی مُحَمَّدٍ علیه السلام:جَلالَتُکَ تَمنَعُنی عَن مَسأَلَتِکَ،فَتَأذَنُ لی فی أن أسأَلَکَ؟قالَ:

سَل،قُلتُ:یا سَیِّدی،هَل لَکَ وَلَدٌ؟فَقالَ:نَعَم،فَقُلتُ:فَإِن حَدَثَ بِکَ حَدَثٌ،فَأَینَ أسأَلُ عَنهُ؟قالَ:بِالمَدینَةِ.

366.الغیبة للطوسی: أخبَرَنا جَماعَةٌ عَن أبِی المُفَضَّلِ الشَّیبانِیِّ،عَن أبی نَعیمٍ نَصرِ بنِ عِصامِ بنِ المُغیرَةِ الفِهرِیِّ المَعروفِ بِقَرقارَةَ،قالَ:حَدَّثَنی أبو سَعیدٍ المَراغِیُّ،قالَ:

حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ إسحاقَ،أنَّهُ سَأَلَ أبا مُحَمَّدٍ علیه السلام عَن صاحِبِ هذَا الأَمرِ،فَأَشارَ بِیَدِهِ،

ص:276

او شاد کرده است.و السلام». (1)

363.کمال الدین -به نقل از ابو غانم خادم-:فرزندی برای ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) به دنیا آمد که او را محمّد نامید و روز سوم،او را به یارانش نشان داد و فرمود:«پس از من،این اختیاردار شما و جانشین من بر شماست و او قائمی است که گردن ها به انتظار او کشیده می شوند و چون زمین از ظلم و ستم پر می شود،قیام می کند و آن را از عدل و داد پر می کند». (2)

364.کمال الدین -به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد-:شنیدم که ابو محمّد،حسن بن علی (امام عسکری علیه السلام ) می فرماید:«خدایی را سپاس که مرا از دنیا نبرد تا جانشین پس از خودم را به من نشان داد؛شبیه ترینِ مردم در خلق و خو به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را.خداوند-تبارک و تعالی- او را در غیبتش محافظت می کند و سپس او را آشکار می سازد تا زمین را از عدل و داد پر کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است». (3)

365.الکافی -به نقل از ابو هاشم جعفری-:به امام عسکری علیه السلام گفتم:بزرگی و شُکوه شما،مرا از پرسیدن باز می دارد.آیا اجازه می فرمایی تا سؤالی از شما بپرسم؟

فرمود:«بپرس».

گفتم:ای سَرور من! آیا شما فرزندی داری؟

فرمود:«آری».

گفتم:اگر حادثه ای برایتان اتّفاق افتاد،در کجا از او جویا شوم؟

فرمود:«در مدینه». (4)

366.الغیبة ،طوسی-به نقل از احمد بن اسحاق-:از امام عسکری علیه السلام در بارۀ صاحب این امر

ص:277


1- (1) .کمال الدین:ص 433 ح 16، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 16 ح 21. [2]
2- (2) .کمال الدین:ص 431 ح 8،الصراط المستقیم:ج 2 ص 233،بحار الأنوار:ج 51 ص 5 ح 11.
3- (3) .کمال الدین:ص 408 ح 7،کفایة الأثر:ص 291،الصراط المستقیم:ج 2 ص 231،بحار الأنوار:ج 51 ص 161 ح 9.
4- (4) .الکافی:ج 1 ص 328 ح 2، [3]الإرشاد:ج 2 ص 348، [4]الغیبة،طوسی:ص 232 ح 199،روضة الواعظین:ص 287، [5]إعلام الوری:ج 2 ص 251،بحار الأنوار:ج 51 ص 161 ح 11. [6]

أی:إنَّهُ حَیٌّ غَلیظُ الرَّقَبَةِ.

367.الغیبة للطوسی: مُحَمَّدُ بنُ یَعقوبَ الکُلَینِیُّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ جَعفَرٍ الأَسَدِیِّ،قالَ:

حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ إبراهیمَ،قالَ:دَخَلتُ عَلی حَکیمَةَ بنتِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الرِّضا علیهما السلام سَنَةَ اثنَتَینِ وسِتّینَ ومِئَتَینِ،فَکَلَّمتُها مِن وَراءِ حِجابٍ،وسَأَلتُها عَن دینِها،فَسَمَّت لی مَن تَأتَمُّ بِهِم.

قالَت:فُلانٌ ابنُ الحَسَنِ فَسَمَّتهُ.فَقُلتُ لَها:جَعَلَنِیَ اللّهُ فِداکِ،مُعایَنَةً أو خَبَراً؟ فَقالَت:خَبَراً عَن أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام کَتَبَ بِهِ إلی امِّهِ.قُلتُ لَها:فَأَینَ الوَلَدُ؟قالَت:

مَستورٌ،فَقُلتُ:إلی مَن تَفزَعُ الشّیعَةُ؟قالَت:إلَی الجَدَّةِ امِّ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،فَقُلتُ:

(أقتَدی) بِمَن وَصِیَّتُهُ إلَی امرَأَةٍ؟

فَقالَت:اِقتَدِ بِالحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام،أوصی إلی اختِهِ زَینَبَ بِنتِ عَلِیٍّ علیهما السلام،أوصی إلی اختِهِ زَینَبَ بِنتِ عَلِیٍّ علیه السلام فِی الظّاهِرِ،وکانَ ما یَخرُجُ مِن عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهما السلام مِن عِلمٍ یُنسَبُ إلی زَینَبَ سَتراً عَلی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهما السلام،ثُمَّ قالَت:إنَّکُم قَومُ أصحابِ أخبارٍ،أما رَوَیتُم أنَّ التّاسِعَ مِن وُلدِ الحُسَینِ علیه السلام یُقسَمُ میراثُهُ وهُوَ فِی الحَیاةِ. (1)

368.الغیبة للطوسی: رَوی مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ الشَّلمَغانِیُّ فی کِتابِ الأَوصِیاءِ،قالَ:حَدَّثَنی حَمزَةُ بنُ نَصرٍ غُلامُ أبِی الحَسَنِ علیه السلام،عَن أبیهِ،قالَ:لَمّا وُلِدَ السَّیِّدُ علیه السلام تَباشَرَ أهلُ الدّارِ بِذلِکَ،فَلَمّا نَشَأَ خَرَجَ إلَیَّ الأَمرُ أن أبتاعَ فی کُلِّ یَومٍ مَعَ اللَّحمِ قَصَبَ (2)مُخٍّ، وقیلَ:إنَّ هذا لِمَولانَا الصَّغیرِ علیه السلام.

ص:278


1- (1) .قال الشیخ الطوسی بعد نقل هذا الخبر:وروی هذا الخبر التلعکبری،عن الحسن بن محمّد النهاوندی،عن الحسن بن جعفر بن مسلم الحنفی،عن أبی حامد المراغی،قال:سألت حکیمة بنت محمّد اخت أبی الحسن العسکری،وذکر مثله.
2- (2) .القَصَبُ من العِظام:کلّ عظم أجوف فیه مُخّ ( النهایة:ج 4 ص 67« [1]قصب»).

(امام زمان علیه السلام ) سؤال شد.با دستش اشاره کرد؛یعنی او زنده و رشد کرده است. (1)

367.الغیبة ،طوسی-به نقل از احمد بن ابراهیم-:سال 262 ق،بر حکیمه،دختر امام جواد علیه السلام، وارد شدم و از پشت پرده با او سخن گفتم و از دینش پرسیدم.او همۀ امامانش را نام برد [تا به امام دوازدهم رسید] و او را با نام و نام پدر ذکر کرد.به ایشان گفتم:خدا مرا فدایت کند! او را دیده ای،یا خبرش را داری؟

فرمود:«خبرش را از نامه ای که ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) به مادرش نوشته است، دارم».

به او گفتم:مولود کجاست؟فرمود:«پنهان است».گفتم:شیعه به چه کسی پناه آورد؟

فرمود:«به مادربزرگش،مادر امام عسکری علیه السلام».

گفتم:به کسی اقتدا کنم که به زنی وصیّت کرده است؟

فرمود:«به حسین بن علی اقتدا کن که در ظاهر به خواهرش زینب،دختر امام علی علیه السلام، وصیّت کرد و هر دانشی از امام زین العابدین علیه السلام بیرون می آمد،به زینب منسوب می شد تا زین العابدین علیه السلام مستور [و محفوظ] بماند».سپس فرمود:«شما اهل حدیث و روایت هستید.آیا روایت نکرده اید که میراث نهمین فرزند حسین علیه السلام را در روزگار حیاتش قسمت می کنند؟». (2)

368.الغیبة ،طوسی-به نقل از محمّد بن علی شلمغانی در کتاب الأوصیاء -:حمزة بن نصر، غلام امام هادی علیه السلام،به نقل از پدرش برایم گفت:هنگامی که آقا متولّد شد،اهل خانه به یکدیگر مژده دادند و چون رشد یافت،فرمانی [از سوی امام] به من رسید که هر روز همراه گوشت،استخوان مُخدار (قلم) نیز بخرم»و گفته شده است:«این،برای مولای خردسالمان بود». (3)

ص:279


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 251 ح 220،بحار الأنوار:ج 51 ص 161 ح 12.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 230 ح 196،کمال الدین:ص 507،بحار الأنوار:ج 51 ص363 ح 11. [1]
3- (3) .الغیبة،طوسی:ص 245 ح 213،بحار الأنوار:ج 51 ص 22 ح 31.

الفصل الثالث:أسماءُ الإمام وکناه وألقابه 1/3أسماؤُهُ

أ سَمِیُّ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وکَنِیُّهُ

تأتی کلمة«الاسم»فی اللغة العربیة تارةً بمعنی الاسم الخاصّ وهو الذی یُطلق علی الطفل المولود حدیثاً،ویُعبَّر عنه بالاسم العَلَم،وتُستعمل تارةً اخری للکنیة أو اللقب.

یُطلق علی الأشخاص عادةً اسم واحد،وهو ما یُطلق علیه الاسم العَلَم (1)؛ولکن هناک- وخاصّة لدی العرب فی الماضی-،حالات کثیرة تتعدّد فیها الکِنی والألقاب التی تُطلق علی شخص واحد.تجدر الإشارة إلی أنّه فی الکثیر من الحالات تکتسب الألقاب شهرةً فی تعریف الأشخاص ما یجعلها أکثر استعمالاً ممّا علیه أسماؤهم الأصلیّة.

ومن ذلک أنّ ألقاب الأئمّة من أهل البیت علیهم السلام کانت ولا زالت تُستعمل أکثر من أسمائهم؛ ولذلک فهم یُعرفون بألقابهم أکثر من أسمائهم.

اسم الإمام الثانی عشر هو ذات الاسم الأصلی والمعروف لخاتم الأنبیاء،وقد جاء فی

ص:280


1- (1) .ولکن قد یکون له إسمان أصلیّان أو أکثر؛مثلما هو الحال بالنسبة إلی رسول اللّه صلی الله علیه و آله الذی سُمّی محمّداً وأحمد.واسمه الأوّل أکثر شهرة من اسمه الثانی.

فصل سوم:نام ها،کنیه ها و لقب های امام

اشاره

نام ها،کنیه ها و لقب های امام علیه السلام

1/3 نام های امام علیه السلام

الف-همنام و هم کنیۀ پیامبر صلی الله علیه و آله

واژۀ«اسم»در لغت عرب،گاه به معنای نام خاصّی است که در آغاز ولادت بر کودک نهاده می شود و از آن به«عَلَم»تعبیر می گردد و گاه برای کنیه و یا لقب به کار می رود.

معمولاً نام خاصّ افراد (عَلَم)،یکی است؛ (1)ولی تعدّد کنیه و لقب خصوصاً در تاریخ گذشتۀ عرب فراوان است.گفتنی است که در بسیاری از موارد،لقب از شهرتی برخوردار می گردد که برای معرّفی اشخاص،بیش از نام اصلی کارآرایی دارد.

لقب های امامان اهل بیت علیهم السلام نیز بیش از نامشان کاربرد داشته و دارد و از این رو آنان بیشتر با لقب معرّفی می شوند.

نام امام دوازدهم،همان نام اصلی و معروف پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله است،که بر پایۀ

ص:281


1- (1) .ولی ممکن است که دارای دو نام اصلی و یا بیشتر باشد،چنان که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله محمّد و احمد نامیده شده است.البتّه نام اوّل ایشان،مشهورتر از نام دوم است.

عددٍ من الأحادیث نهیٌ عن التصریح باسمه قبل ظهوره.تجدر الإشارة إلی أنّ بعض الروایات ذکرت أنّ من أسمائه أیضاً«أحمد»و«عبد اللّه».

للإمام الثانی عشر ألقاب کثیرة،أشهرها«المهدی».

369.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی ومُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ ومُحَمَّدُ بنُ موسَی المُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللّهُ عَنهُم، قالوا:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ ومُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ جَمیعاً، قالوا:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عیسی وإبراهیمُ بنُ هاشِمٍ وأَحمَدُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ البَرقِیُّ ومُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ جَمیعاً،قالوا:حَدَّثَنا أبو عَلِیٍّ الحَسَنُ بنُ مَحبوبٍ السَّرّادُ،عَن داوودَ بنِ الحُصَینِ،عَن أبی بَصیرٍ،عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَن آبائِهِ علیهم السلام، قالَ:

قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:المَهدِیُّ مِن وُلدِی،اسمُهُ اسمی،وکُنیَتُهُ کُنیَتی،أشبَهُ النّاسِ بی خَلقا وخُلُقاً،تَکونُ لَهُ غَیبَةٌ وحَیرَةٌ،حَتّی تَضِلَّ الخَلقُ عَن أدیانِهِم،فَعِندَ ذلِکَ یُقبِلُ کَالشَّهابِ الثّاقِبِ (1)،فَیَملَؤُها قِسطاً وعَدلاً،کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً.

370.کمال الدین: حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مَسرورٍ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عامِرٍ،عَن عَمِّهِ عَبدِ اللّهِ بنِ عامِرٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَن أبی جَمیلَةَ المُفَضَّلِ بنِ صالِحٍ،عَن جابِرِ بنِ یَزیدَ الجُعفِیِّ،عَن جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیِّ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

المَهدِیُّ مِن وُلدِی،اسمُهُ اسمی،وکُنیَتُهُ کُنیَتی،أشبَهُ النّاسِ بی خَلقاً وخُلُقاً، (2)تَکونُ بِهِ غَیبَةٌ وحَیرَةٌ تَضِلُّ فیهَا الاُمَمُ،ثُمَّ یُقبِلُ کَالشَّهابِ الثّاقِبِ یَملَؤُها عَدلاً وقِسطاً،کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً.

371.سنن الترمذی: حَدَّثَنا عُبَیدُ بنُ أسباطِ بنِ مُحَمَّدٍ القُرَشِیُّ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی أبی،

ص:282


1- (1) .الثاقِبُ:المضیء ( النهایة:ج 1 ص 216«ثقب»).
2- (2) .ولیس فی العدد القویّة« [1]أشبه الناس بی خَلقاً وخُلقاً».

شماری از احادیث،تصریح به نام او،قبل از ظهورش ممنوع است. (1)گفتنی است که در برخی از روایات،«احمد»و«عبد اللّه»نیز نام ایشان شمرده شده است.

امام دوازدهم لقب های فراوانی دارد (2)که مشهورترینِ آنها«مهدی»است.

369.کمال الدین -به نقل از ابو بصیر،از امام صادق علیه السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی»از فرزندان من است.نامش نام من،کنیه اش کنیۀ من،و شبیه ترینِ مردم در خلق و خو به من است.غیبت و حیرت او چنان به طول می انجامد که مردم،دین خود را گم می کنند و در این هنگام است که مانند شهاب درخشان می آید و زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است». (3)

370.کمال الدین -به نقل از جابر بن عبد اللّه-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی،از فرزندان من است.نام او،نام من و کنیۀ او کنیۀ من،و شبیه ترین مردم در خلق و خو به من است.

غیبت و حیرتی دارد که در آن،امّت ها گم راه می شوند.سپس مانند شهاب فروزان می آید و زمین را از عدل و داد پر می کند،به همان سان که از جور و ستم پر شده است». (4)

371.سنن الترمذی -به نقل از عبد اللّه-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«دنیا از میان نمی رود تا مردی از خاندانم که همنام من است،فرمان روای عرب شود». (5)

ص:283


1- (1) .ر.ک:ص 307 (پژوهشی در بارۀ نهی از بر زبان آوردن نام امام عصر علیه السلام ).
2- (2) .ر.ک:ص 325 ( [1]لقب ها و اوصاف امام علیه السلام ).
3- (3) .کمال الدین:ص 287 ح 4 (با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 51 ص 72 ح 16.نیز،ر.ک:دعائم الإسلام:ج 2 ص 188 ح 683.
4- (4) .کمال الدین:ص 286 ح1 (با سند معتبر)،کفایة الأثر:ص67،إعلام الوری:ج2 ص226،کشف الغمّة:ج3 ص311،العدد القویّة:ص 70 ح 106 (در این منبع،عبارت«شبیه ترین مردم...»نیست،بحار الأنوار:ج51 ص71 ح13.
5- (5) .سنن الترمذی:ج 4 ص 505 ح 2230 (ابو عیسی بن سوره گفته:«این حدیث حسن صحیح است»،مسند ابن حنبل:ج 2 ص 123 ح 4098، [2]المعجم الکبیر:ج10 ص 133 ح 10215،کنز العمّال:ج 14 ص 263 ح 38655،المهدی المنتظر فی ضوء الأحادیث الصحیحة:ج 1 ص 239 ح 21.

حَدَّثَنا سُفیانُ الثَّورِیُّ،عَن عِصامِ بنِ بَهدَلَةَ،عَن زِرٍّ،عَن عَبدِ اللّهِ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

لا تَذهَبُ الدُّنیا حَتّی یَملِکَ العَرَبَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتی،یُواطِئُ اسمُهُ اسمی.

372.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،حَدَّثَنا عُمَرُ بنُ عُبَیدٍ،عَن عاصِمِ بنِ أبِی النَّجودِ،عَن زِرِّ بنِ حُبَیشٍ،عَن عَبدِ اللّهِ قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

لا تَنقَضِی الأَیّامُ ولا یَذهَبُ الدَّهرُ،حَتّی یَملِکَ العَرَبَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتِی،اسمُهُ یُواطِئُ اسمی.

373.المعجم الکبیر: حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ إسحاقَ التُّستَرِیُّ،حَدَّثَنا حامِدُ بنُ یَحیَی البَلخِیُّ، حَدَّثَنا سُفیانُ بنُ عُیَینَةَ،عَن عاصِمِ بنِ أبِی النَّجودِ،عَن زِرِّ بنِ حُبَیشٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍ رضی الله عنه،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

لا یَذهَبُ الأَیّامُ وَاللَّیالی حَتّی یَملِکَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتی،یُواطِئُ (1)اسمُهُ اسمی، یَملَأُ الأَرضَ عَدلاً،کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً.

374.صحیح ابن حبّان: أخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ بنِ أبی عَونٍ الرَّیّانِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ المُنذِرِ،قالَ:حَدَّثَنَا ابنُ فُضَیلٍ،قالَ:حَدَّثَنا عُثمانُ بنُ شِبرَمَةَ،عَن عاصِمِ بنِ أبِی النَّجودِ،عَن زِرٍّ،عَن عَبدِ اللّهِ،قالَ:قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:یَخرُجُ رَجُلٌ مِن امَّتی،یُواطِئُ اسمُهُ اسمی،وخُلُقُهُ خُلُقی،فَیَملَؤُها قِسطاً وعَدلاً،کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً. (2)

375.الفتن لابن حمّاد: حَدَّثَنَا الوَلیدُ،عَن أبی رافِعٍ،عَمَّن حَدَّثَهُ،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ رضی الله عنه،عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله،قالَ:اِسمُ المَهدِیِّ اسمی.

ص:284


1- (1) .فی المعجم الکبیر ح 10225«یوافق»بدل«یواطئ».
2- (2) .فی المعجم الکبیر:ح 10227«یلی أمر هذه الاُمة فی آخر زمانها رجل من أهل بیتی،یواطئ اسمه اسمی».

372.مسند ابن حنبل -به نقل از عبد اللّه-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«روزها سپری نمی شوند و روزگار از میان نمی رود تا آن که مردی از خاندانم که همنام من است،فرمان روای عرب شود». (1)

373.المعجم الکبیر -به نقل از عبد اللّه بن مسعود-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«روزها و شب ها از میان نمی روند تا آن که مردی همنام من از خاندانم فرمان روا شود و زمین را از عدالت پر کند،همان گونه که از جور و ستم پر شده است». (2)

374.صحیح ابن حبّان -به نقل از عبد اللّه-:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«مردی از امّتم که نام او همنام من،و خلق و خویَش،خوی من است،خروج می کند و زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از جور و ستم پر شده است». (3)

375.الفتن، ابن حمّاد-به نقل از ابو سعید خدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«نام مهدی،نام من است». (4)

ص:285


1- (1) .مسند ابن حنبل:ج 2 ص 11 ح 3572 وص 160 ح 4279 (شعیب ارنؤوط در تعلیقه اش بر مسند ابن حنبل:ص 3572؛گفته است:«به خاطر وجود عاصم،حدیث حسن است،و بقیّۀ رجال آن هم ثقه هستند»)،سنن أبی داوود:ج 4 ص 106 ح 4282،صحیح ابن حبّان:ج 13 ص 284 ح 5954،المعجم الکبیر:ج 10 ص 134 ح 10218،کنز العمّال:ج 14 ص 261 ح 38692؛کشف الغمّة:ج 3 ص 266، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 85.
2- (2) .المعجم الکبیر:ج 10 ص 134 ح 10219 وص 133 ح 10214 وص 135 ح 10225،سنن الترمذی:ج 4 ص 505 ح 2331 (با عبارات مشابه)،کنز العمّال:ج 14 ص264 ح38661؛بشارة المصطفی:ص 258،کشف الغمّة:ج 3 ص 228 (با عبارات مشابه)،بحار الأنوار:ج 51 ص 102.
3- (3) .صحیح ابن حبّان:ج 15 ص 237 ح 6825،المعجم الکبیر:ج 10 ص 136 ح 10229 و 10227 (در این منبع آمده است:«زمام امر این امّت را در آخر الزمان،مردی از خاندانم بر عهده می گیرد که هم نام من است»)،کنز العمّال:ج14 ص273 ح38702؛کشف الغمّة:ج 3 ص 261،بحار الأنوار:ج 51 ص 82.
4- (4) .الفتن،ابن حمّاد:ص 368 ح 1080.

نقدی بر گزارشی در بارۀ نام پدر امام مهدی

اشاره

همان طور که ملاحظه شد،مصادر حدیثی معتبر شیعه و اهل سنّت تصریح کرده اند که امام مهدی علیه السلام همنام با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است؛امّا در مورد نام پدر امام مهدی علیه السلام،تنها در برخی از مصادر حدیثی اهل سنّت،به همنامی نام پدر امام مهدی علیه السلام با نام پدر پیامبر صلی الله علیه و آله با عبارت«و اسم أبیه اسم أبی»اشاره شده است. (1)هر چند این گزارش در منابع شیعه (البتّه با اسنادی که در منابع اهل سنّت است) گزارش شده، (2)ولی با عقیده پیروان اهل بیت در تعارض است.

در بارۀ این زیاده،دو نکته شایستۀ توجّه و دقّت است:

1.این گزارش در مصادر حدیثی اهل سنّت،«شاذ»شمرده می شود؛زیرا در بین گزارش های متعدّد آنان در بارۀ همنام بودن امام مهدی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله،تنها یک گزارش به نقل از عبد اللّه بن مسعود،دارای این زیادت است (3)،به علاوه از میان صحاح ستّه،تنها سنن أبی داوود ،این زیادی را آورده است.این در حالی است که

ص:286


1- (1) .ر.ک:سنن أبی داوود:ج 4 ص 106 ح 4282،المستدرک علی الصحیحین:ج 4 ص 489 ح 8364 وص 511ح 8434،المعجم الکبیر:ج 10 ص 133 ح 10213 و ج 19 ص 32 ح 68،تاریخ بغداد:ج 1 ص 370 وج 5 ص 391 و ج9 ص 471،الفتن:ج 1 ص 367 ح 1076 و 1077 وص 365 ح 1081،المعجم الأوسط:ج 2 ص 55 ح 1233.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 181 ح 140،الأمالی،طوسی:ص 352 ح 726،شرح الأخبار:ج 3 ص 386 ح 1262،الملاحم و الفتن:ص 265 ح 384 وص 276 ح401.
3- (3) .ر.ک:المهدی المنتظر فی ضوء الأحادیث و الآثار الصحیحة:ص 262-278.

اصل حدیث در صحیح البخاری و صحیح مسلم ، سنن الترمذی ، سنن نسائی ، سنن ابن ماجة و کتاب های کهن و معتبر حدیثی اهل سنّت نظیر: الموطأ مالک و مسند ابن حنبل ،گزارش نکرده اند و گنجی شافعی به درستی گفته است:

و القول الفصل فی ذلک أنّ الإمام أحمد مع ضبطه و إتقانه روی هذا الحدیث فی مسنده فی عدّة مواضع«و اسمه اسمی». (1)

و سخن نهایی،آن است که امام احمد،با دقّت و استواری ای که در نقل روایت ها داشته،در مسند خود در چند مورد،تنها عبارت«نام او نام من است»را روایت کرده است.

2.بسیار محتمل است که این زیادت در ابتدای قیام بنی عبّاس و بنی حسن در اوایل قرن دوم هجری پدید آمده باشد.آنان برای توجیه قیام خویش با محمّد بن عبد اللّه محض بیعت کردند و برای ترویج و گسترش عقاید خویش،محتاج به پدید آوردن وجهۀ خاصّ برای او بودند.همنامی او با پیامبر صلی الله علیه و آله و همنامی پدرش با پدر پیامبر صلی الله علیه و آله،حربۀ تبلیغی بسیار قوی در اختیار آنان می نهاد تا قیام خویش بر ضدّ بنی امیّه را با قیام مهدوی پیوند زده،از فرصت پدید آمده بهترین استفاده را ببرند. (2)

عبّاسیان پس از قدرت یافتن،همین تبلیغات را برای محمّد بن عبد اللّه منصور برپا کردند و او را مهدی خواندند.ظاهراً در این زمان،گزارش«اسم أبیه اسم أبی» شهرت یافته بود. (3)

ص:287


1- (1) .البیان فی أخبار صاحب الزمان (کفایة الطالب):ص 483.
2- (2) .ر.ک:الفخری:ص 61،مقاتل الطالبیّین:ص 207.
3- (3) .در کتاب کشف الغمّة و برخی کتب دیگر،توجیهات دیگری برای این زیادی آورده اند (ر.ک:کشف الغمّة:ج 3 ص 232، [1]الصراط المستقیم:ج 2 ص 222).

ب-م ح م د

376.الکافی: الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ الأَشعَرِیُّ،عَن مُعَلَّی بنِ مُحَمَّدٍ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ، قالَ:خَرَجَ عَن أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام حینَ قُتِلَ الزُّبَیرِیُّ (1):

هذا جَزاءُ مَنِ افتَری عَلَی اللّهِ فی أولِیائِهِ،زَعَمَ أنَّهُ یَقتُلُنی ولَیسَ لی عَقِبٌ،فَکَیفَ رَأی قُدرَةَ اللّهِ.

ووُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمّاهُ (م ح م د) سَنَةَ سِتٍّ وخَمسینَ ومِئَتَینِ.

377.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ ماجیلَوَیهِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ النَّیسابورِیُّ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ المُنذِرِ، عَن حَمزَةَ بنِ أبِی الفَتحِ،قالَ:جاءَنی یَوماً فَقالَ لی:

البِشارَةُ ! وُلِدَ البارِحَةَ فِی الدّارِ مَولودٌ لِأَبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،وأَمَرَ بِکِتمانِهِ،قُلتُ:ومَا اسمُهُ؟قالَ:سُمِّیَ بِمُحَمَّدٍ.

378.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ موسَی بنِ المُتَوَکِّلِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ العَلَوِیُّ،عَن أبی غانِمٍ الخادِمِ،قالَ:وُلِدَ لِأَبی مُحَمَّدٍ علیه السلام وَلَدٌ فَسَمّاهُ مُحَمَّداً،فَعَرَضَهُ عَلی أصحابِهِ یَومَ الثّالِثِ،وقالَ:

هذا صاحِبُکُم مِن بَعدی،وخَلیفَتی عَلَیکُم، (2)وهُوَ القائِمُ الَّذی تَمتَدُّ إلَیهِ الأَعناقُ بِالاِنتِظارِ،فَإِذَا امتَلَأَتِ الأَرضُ جَوراً وظُلماً،خَرَجَ فَمَلَأَها قِسطاً وعَدلاً.

379.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ بنِ إسحاقَ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ، قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مابُنداذَ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ هِلالٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،

ص:288


1- (1) .الزبیری هو من احفاد الزبیر،وهو الذی هدد الإمام العسکری علیه السلام بالقتل،وقد قتل علی ید حاکم زمانه.
2- (2) .ولیس فی العدد القویّة«وخلیفتی علیکم».
ب-م ح م د
اشاره

376.الکافی -به نقل از احمد بن محمّد-:هنگامی که زبیری (1)کشته شد،از سوی امام عسکری علیه السلام [توقیعی] صادر شد:«این،سزای کسی است که در بارۀ اولیای خدا بر خدا دروغ می بندد.می پنداشت مرا در حالی می کشد،که فرزندی از خود به جای نمی گذارم! قدرت خدا را چگونه دیده است!؟».

در سال 256،برای امام علیه السلام فرزندی متولّد شد که او را«م ح م د»نامید. (2)

377.کمال الدین -به نقل از حسن بن منذر-:روزی حمزة بن ابو الفتح نزد من آمد و گفت:

مژده بده.دیشب،مولودی در خانۀ ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) به دنیا آمده و فرمان داده ماجرا را پنهان کنند!

گفتم:نامش چیست؟

گفت:محمّد نامیده شده است. (3)

378.کمال الدین -به نقل از ابو غانم خادم-:فرزندی برای ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) به دنیا آمد که او را محمّد نامید و روز سوم،او را به یارانش نشان داد و فرمود:«پس از من،این اختیاردار شما و جانشین من بر شماست و او قائمی است که گردن ها به انتظار او کشیده می شوند و چون زمین از ظلم و ستم پر می شود،قیام می کند و آن را از عدل و داد پر می کند». (4)

379.کمال الدین -به نقل از مفضّل بن عمر-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هنگامی که مرا به آسمان بردند،پروردگارم عز و جل به من وحی کرد...و فرمود:"سرت را بالا بگیر".سرم

ص:289


1- (1) .زبیری از نوادگان زبیر بوده و کسی است که امام عسکری علیه السلام را به مرگ تهدید کرد،حال آن که او به دست خلیفۀ وقت کشته شد.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 514 ح 1 [1] وص 329 ح 5،کمال الدین:ص 430 ح 3،الغیبة،طوسی:ص 231 ح 198،بحار الأنوار:ج 51 ص 4 ح 4.
3- (3) .کمال الدین:ص 432 ح 11،بحار الأنوار:ج 51 ص 15 ح 18.
4- (4) .کمال الدین:ص 431 ح 8، [2]العدد القویّة:ص 72 ح 118،بحار الأنوار:ج51 ص 5 ح 11.

عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ،عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن أبیهِ،عَن آبائِهِ علیهم السلام،عَن أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

لَمّا اسرِیَ بی إلَی السَّماءِ،أوحی إلَیَّ رَبّی جَلَّ جَلالُهُ...فَقالَ عز و جل:اِرفَع رَأسَکَ، فَرَفَعتُ رَأسی وإذا أنَا بِأَنوارِ عَلِیٍّ وفاطِمَةَ،وَالحَسَنِ وَالحُسَینِ،وعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ، ومُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،وجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،وموسَی بنِ جَعفَرٍ،وعَلِیِّ بنِ موسی، ومُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،وعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ،وَالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ،وم ح م د بنِ الحَسَنِ القائِمِ -فی وَسَطِهِم-کَأَنَّهُ کَوکَبٌ دُرِّیُّ.

تذییل

وردت الإشارة إلی اسم الإمام المهدی علیه السلام خاص«م ح م د»فی کثیر من النصوص، نکتفی بذکر مصادرها.

ج-أحمد

380.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ بنِ موسی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إسماعیلَ البَرمَکِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ مالِکٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن أبِی الجارودِ زِیادِ بنِ المُنذِرِ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الباقِرِ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام -وهُوَ عَلَی المِنبَرِ-:

یَخرُجُ رَجُلٌ مِن وُلدی فی آخِرِ الزَّمانِ،أبیَضُ اللَّونِ،مُشَرَّبٌ (1)بِالحُمرَةِ،مبدح (2)البَطنِ،عَریضُ الفَخِذَینِ،عَظیمُ مِشاشِ (3)المَنکِبَینِ،بِظَهرِهِ شامَتانِ:شامَةٌ عَلی لَونِ

ص:290


1- (1) .مشرّب حمرة:الإشرابُ خلط لون بلون،کأنّ أحد اللّونین سُقی اللّون الآخر ( النهایة:ج 2 ص 454« [1]شرب»).
2- (2) .البَدَاحُ:اللّینَةُ الواسعة،أو المُتَّسِع ( تاج العروس:ج 4 ص 7« [2]بدح»).
3- (3) .المِشاشُ:عظیم رؤوس العظام ( النهایة:ج 4 ص 333«مشش»).

را بالا کردم و نورهای علی،فاطمه،حسن و حسین،علی بن حسین،محمّد بن علی، جعفر بن محمّد،موسی بن جعفر،علی بن موسی،محمّد بن علی،علی بن محمّد، حسن بن علی را دیدم و نیز م ح م د بن حسن قائم را که میان آنها مانند ستاره ای فروزان می درخشید». (1)

نکته

اشاره به نام خاصّ امام مهدی علیه السلام (م ح م د) در متون زیادی آمده که در این جا فقط نشانی آنها را می آوریم. (2)

ج-احمد

380.کمال الدین -به نقل از ابو الجارود،از امام صادق علیه السلام،از پدرش،از جدش-:امیر مؤمنان علیه السلام بر بالای منبر فرمود:«در آخر الزمان،مردی از فرزندان من قیام می کند که سرخ و سفید با شکمی نرم و عریض و ران هایی ستبر و چهارشانه است.دو خال در پشت اوست،خالی به رنگ پوستش و خالی به شکل خال پیامبر صلی الله علیه و آله.دو نام دارد:

ص:291


1- (1) .کمال الدین:ص 252 ح 2، [1]کفایة الأثر:ص 152،بحار الأنوار:ج 52 ص 379 ح 185.نیز،ر.ک:الفضائل:ص133.
2- (2) .ر.ک:الکافی:ج 1 ص 528 ح 3 و ص 532 ح 9،الإرشاد:ج 2 ص 346،کتاب من لا یحضره الفقیه:ج 4 ص 180 [2] ح 5408،الغیبة،طوسی:ص 139 ح 103 وص 272 ح 237،الخصال:ص 477 ح 42،کمال الدین:ص269 ح 13 وص 311 ح 3 وص 313 ح 4 وص 334 ح 4 وص 408 ح 4 وص 432 ح 10 وص 441 ح13،الاحتجاج:ج 1 ص 166 وص 168،العدد القویّة:ص 71 وح 110،إعلام الوری:ج 2 ص 166 و ص234،کشف الغمّة:ج 3 ص 265،الخرائج و الجرائح:ج 2 ص 960،الصراط المستقیم:ج 2 ص 228 وص 233،مجموعة نفیسة (تاریخ موالید الأئمّة):ص 44،کتاب سلیم بن قیس:ج 2 ص 763،الفضائل:ص 140،الاعتقادات:ص 95،مهج الدعوات:ص 90،الرسائل العشر:ص 99.

جِلدِهِ،وشامَةٌ عَلی شِبهِ شامَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله،لَهُ اسمانِ:اِسمٌ یَخفی وَاسمٌ یُعلَنُ،فَأَمَّا الَّذی یَخفی فَأَحمَدُ،وأَمَّا الَّذی یُعلَنُ فَمُحَمَّدٌ.

د-المَهدِیُّ

381.سنن ابن ماجة: حَدَّثَنا أبو بَکرِ بنُ أبی شَیبَةَ،حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ عَبدِ المَلِکِ،حَدَّثَنا أبُو المَلیحِ الرِّقِّیُّ،عَن زِیادِ بنِ بَیانٍ،عَن عَلِیِّ بنِ نُفَیلٍ،عَن سَعیدِ بنِ المُسَیَّبِ،قالَ:

کُنّا عِندَ امِّ سَلَمَةَ،فَتَذاکَرنَا المَهدِیَّ،فَقالَت:

سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:المَهدِیُّ مِن وُلدِ فاطِمَةَ. (1)

382.سنن أبی داوود: حَدَّثَنا سَهلُ بنُ تَمامِ بنِ بَزیعٍ،حَدَّثَنا عِمرانُ القَطّانُ،عَن قَتادَةَ، عَن أبی نَضرَةَ،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

المَهدِیُّ مِنّی،أجلَی الجَبهَةِ (2)،أقنَی (3)الأَنفِ،یَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً،کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً،یَملِکُ سَبعَ سِنینَ.

383.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ حَسّانَ الرّازِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ الصَّیرَفِیُّ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن عَمرِو بنِ شِمرٍ،عَن جابِرٍ قالَ:

دَخَلَ رَجُلٌ عَلی أبی جَعفَرٍ الباقِرِ علیه السلام فَقالَ لَهُ:...إنَّما سُمِّیَ المَهدِیُّ مَهدِیّاً؛لِأَنَّهُ یَهدی إلی أمرٍ خَفِیٍّ.

384.الإرشاد: رَوی مُحَمَّدُ بنُ عِجلانَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:

ص:292


1- (1) .فی سنن ابن ماجة ح 4085 عن الإمام علیّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله وفیه:«المهدیّ [1]منّا أهل البیت».
2- (2) .أجلی الجبهة:الذی انحسر الشّعر عن جبهته ( النهایة:ج 1 ص 290« [2]جلا»).
3- (3) .القَنا فی الأنف:طوله ورِقّة أرنبته مع حدب فی وسطه ( النهایة:ج 4 ص 116« [3]قنا»).

نامی پنهان و نامی آشکار.نام پنهانش،احمد و نام آشکارش،محمّد است». (1)

د-مهدی

381.سنن ابن ماجة -به نقل از سعید بن مسیّب-:نزد امّ سلمه بودیم که از مهدی علیه السلام سخن به میان آمد.گفت:شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:«مهدی،از فرزندان فاطمه است». (2)

382.سنن أبی داوود -به نقل از ابو سعید خدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی از من است،با پیشانی بلند و بینی کشیده.زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از جور و ستم پر شده است و فرمان روایی اش [بر زمین] هفت سال به طول می انجامد». (3)

383.الغیبة ،نعمانی-به نقل از جابر-:مردی بر امام باقر علیه السلام وارد شد.ایشان به او فرمود:

«...مهدی،مهدی نامیده شده است؛چون به امری نهان هدایت می کند». (4)

384.الإرشاد -به نقل از محمّد بن عجلان-:امام صادق علیه السلام فرمود:«هنگامی که قائم علیه السلام قیام می کند،مردم را به اسلامی نو فرا می خواند و آنان را به امری از یاد رفته هدایت

ص:293


1- (1) .کمال الدین:ص 653 ح 17،إعلام الوری:ج 2 ص 294،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1149 ح 58،بحار الأنوار:ج 51 ص 35 ح 4 (به نقل از:الغیبة،طوسی).برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 9 ص 336 ح 1856.
2- (2) .سنن ابن ماجة:ج 2 ص 1368 ح 4086 وص 1367 ح 4085 (به نقل از امام علیّ علیه السلام،از پیامبر صلی الله علیه و آله،و در آن آمده است:«مهدی،از ما اهل بیت است»)،سنن أبی داوود:ج4 ص107 ح4284؛کشف الغمّة:ج 3 ص 267، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص86.
3- (3) .سنن أبی داوود:ج 4 ص 107 ح 4285،کنز العمّال:ج 14 ص 264 ح 38665؛الطرائف:ص 177 ح 278،العمدة:ص 433 ح 910 وص 435 ح 916،شرح الأخبار:ج 3 ص 379 ح 1253،کشف الغمّة:ج 3 ص271، [2]الصراط المستقیم:ج 2 ص 242،بحار الأنوار:ج 51 ص 90.
4- (4) .الغیبة،نعمانی:ص 237 ح 26، [3]الخرائج و الجرائح:ج 2 ص 862 ح 78،الصراط المستقیم:ج 2 ص 256،بحار الأنوار:ج 52 ص 350 ح 103. [4]

إذا قامَ القائِمُ علیه السلام،دَعَا النّاسَ إلَی الإِسلامِ جَدیداً،وهَداهُم إلی أمرٍ قَد دُثِرَ (1)فَضَلَّ عَنهُ الجُمهورُ،وإنَّما سُمِّیَ القائِمُ مَهدِیّاً؛لِأَنَّهُ یَهدی إلی أمرٍ قَد ضَلّوا عَنهُ،وسُمِّیَ بِالقائِمِ لِقِیامِهِ بِالحَقِّ.

385.دلائل الإمامة: أخبَرَنی أبُو الحُسَینِ مُحَمَّدُ بنُ هارونَ بنِ موسی،عَن أبیهِ،قالَ:

حَدَّثَنا أبو عَلِیٍّ الحَسَنُ بنُ مُحَمَّدٍ النَّهاوَندِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبو مُحَمَّدٍ عَبدُ الکَریمِ،عَن أبی إسحاقَ الثَّقَفِیِّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ سُلَیمانَ النَّخَعِیُّ،قالَ:حَدَّثَنَا السَّرِیُّ بنُ عَبدِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ السُّلَمِیُّ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام، قالَ:

إنَّما سُمِّیَ المَهدِیُّ مَهدِیّاً لِأَنَّهُ یَهدی لِأَمرٍ خَفِیٍّ،یَهدی لِما فی صُدورِ النّاسِ.

ه-عَبدُ اللّهِ

386.الغیبة للطوسی: الفَضلُ بنُ شاذانَ،عَن إسماعیلَ بنِ عَیّاشٍ،عَنِ الأَعمَشِ،عَن أبی وائِلٍ،عَن حُذَیفَةَ بنِ الیَمانِ،قالَ:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ-وذَکَرَ المَهدِیَّ-:

إنَّهُ یُبایِعُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،اسمُهُ أحمَدُ، (2)وعَبدُ اللّهِ،وَالمَهدِیُّ،فَهذِهِ أسماؤُهُ ثَلاثَتُها.

و-المُؤَمَّلُ

387.الغیبة للطوسی: رَوی مُحَمَّدُ بنُ یَعقوبَ الکُلَینِیُّ رَفَعَهُ،قالَ:قالَ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام- حینَ وُلِدَ الحُجَّةُ علیه السلام-:

ص:294


1- (1) .الدُّثورُ:الدروس و سریعة الدروس یعنی دروس ذکر اللّه وإمحاؤه منها،ودثور النفوس:سرعة نسیانها ( لسان العرب:ج 4 ص 276« [1]دثر»).
2- (2) .فی الخراج«محمّد»بدل«احمد».

می کند که مردم از آن گم راه شده اند،و قائم،مهدی نامیده شده است؛چون به امری که مردم آن را نیافته اند،هدایت می کند و قائم نامیده شده؛چون به حق قیام می کند». (1)

385.دلائل الإمامة -به نقل از محمّد بن علی سامی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«مهدی،مهدی نامیده شده است؛زیرا به امری نهان هدایت می کند.به چیزی که در دل مردمان، نهفته است،هدایت می کند» (2). (3)

ه-عبد اللّه

386.الغیبة ،طوسی-به نقل از حذیفة بن یمان-:شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مهدی را یاد کرد و فرمود:«او میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم] بیعت می کند.نامش،احمد، عبد اللّه و مهدی است و این سه نام از نام های اویند». (4)

و-مؤمّل

387.الغیبة ،طوسی-در حدیثی مرفوع-:هنگامی که حجّت متولّد شد،امام عسکری علیه السلام فرمود:«ستمکاران می پندارند که مرا می کشند و نسلم بریده می شود.قدرت خدا

ص:295


1- (1) .الإرشاد:ج 2 ص 383، [1]الغیبة،طوسی:ص 471 ح 489 (به نقل از ابو سعید خراسانی،از امام صادق علیه السلام،با عبارت مشابه)،إعلام الوری:ج 2 ص 288،کشف الغمّة:ج 3 ص 254،بحار الأنوار:ج 51 ص 30 ح 7.نیز،ر.ک:الکافی:ج 1 ص 338 ح 7 [2] وص 372 ح 6.
2- (2) .شاید بتوان«یهدی»در متن عربی را«یهدّی»خواند و این گونه ترجمه کرد:«چون به امری نهان ره نمون می شود.به آنچه در دل مردمان نهفته است،ره نمون می شود».
3- (3) .دلائل الإمامة:ص 466 ح 451.
4- (4) .الغیبة،طوسی:ص 470 ح 486 وص 454 ح 463،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1149،بحار الأنوار:ج 52 ص 290 ح 33. [3]

زَعَمَ الظَّلَمَةُ أنَّهُم یَقتُلونَنی لِیَقطَعوا هذَا النَّسلَ،فَکَیفَ رَأَوا قُدرَةَ اللّهِ،وسَمّاهُ المُؤَمَّلَ.

388.مجموعة نفیسة (تاریخ الأئمّة): مِنَ الدَّلائِلِ،ما جاءَ عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ العَسکَرِیِّ علیهما السلام عِندَ وِلادَةِ م ح م د ابنِ الحَسَنِ علیه السلام،فی کَلامٍ کَثیرٍ:زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أنَّهُم یَقتُلونَنی لِیَقطَعوا هذَا النَّسلَ،کَیفَ رَأَوا قُدرَةَ القادِرِ،وسَمّاهُ المُؤَمَّلَ.

2/3النَّهیُ عَن ذِکرِ اسمِ إمامِ العَصرِ

389.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَنِ ابنِ رِئابٍ عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:

صاحِبُ هذَا الأَمرِ،لا یُسَمّیهِ بِاسمِهِ إلّاکافِرٌ.

390.الکافی: عِدَّةٌ مِن أصحابِنا،عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ ابنِ فَضّالٍ،عَنِ الرَّیّانِ بنِ الصَّلتِ،قالَ:سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام یَقولُ-وسُئِلَ عَنِ القائِمِ-فَقالَ:

لا یُری جِسمُهُ،ولا یُسَمَّی اسمُهُ.

391.الکافی: عِدَّةٌ مِن أصحابِنا عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ البَرقِیِّ،عَن أبی هاشِمٍ داوودَ بنِ القاسِمِ الجَعفَرِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ الثّانی علیه السلام-فی نَقلِ کَلامِ الخِضرِ علیه السلام مَعَ الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام فی ذِکرِ أسماءِ الأَئِمَّةِ علیهم السلام-:

وأَشهَدُ عَلَی الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ بِأَنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ،وأَشهَدُ عَلی

ص:296

را چه دیده اند!؟».ایشان [آن فرزند نگه دارندۀ نسل] را«مؤمّل (مایۀ امید)» نامید. (1)

388.مجموعة نفیسة (تاریخ الأئمّة) :از دیگر دلیل ها،سخن رسیده از سخنان فراوان امام حسن عسکری علیه السلام هنگام تولّد م ح م د بن حسن است که فرمود:«ستمکاران می پندارند که مرا می کشند و نسلم بریده می شود.قدرت خدا را چه دیده اند!؟».

ایشان [آن فرزند نگه دارندۀ نسل] را«مؤمّل (مایۀ امید)»نامید. (2)

2/3 نهی از بر زبان آوردن نام امام عصرعلیه السلام

389.الکافی -به نقل از ابن رئاب-:امام صادق علیه السلام فرمود:«صاحب این امر را جز کافر،با نامش نمی خواند». (3)

390.الکافی -به نقل از ریّان بن صلت-:از امام رضا علیه السلام در بارۀ قائم علیه السلام پرسیدند.فرمود:

«نه پیکرش دیده می شود و نه نامش برده می شود». (4)

391.الکافی -به نقل از داوود بن قاسم جعفری-:امام جواد علیه السلام در ذکر سخن خضر علیه السلام با امام علی علیه السلام در بارۀ نام های امامان فرمود:«و گواهی می دهم که حسن بن علی (امام عسکری) قیام کننده به کار علی بن محمّد (امام هادی علیه السلام ) است و گواهی می دهم بر مردی از فرزندان حسن علیه السلام که کنیه و نامش بازگو نمی شود تا آن گاه که کارش را

ص:297


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 223 ح 186 وص 231 ح 197،بحار الأنوار:ج 51 ص 30 ح 5.
2- (2) .مجموعة نفیسة (تاریخ الأئمّة):ص 22،بحار الأنوار:ج 50 ص 314.
3- (3) .الکافی:ج1 ص333 ح4، [1]کمال الدین:ص 648 ح1 (هر دو منبع باسند صحیح)،بحار الأنوار:ج51 ص33 ح11.
4- (4) .الکافی:ج 1 ص 333 ح 3،کمال الدین:ص 648 ح 2 وص 370 ح 2 (همۀ این منابع با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 51 ص 33 ح 12.

رَجُلٍ مِن وُلدِ الحَسَنِ،لا یُکَنّی ولا یُسَمّی حَتّی یُظهِرَ أمرَهُ،فَیَملَؤُها عَدلاً،کَما مُلِئَت جَوراً.

392.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ ومُحَمَّدُ بنُ یَحیی جَمیعاً،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ الحِمیَرِیِّ،قالَ:اِجتَمَعتُ أنَا وَالشَّیخُ أبو عَمرٍو رحمه الله عِندَ أحمَدَ بنِ إسحاقَ،فَغَمَزَنی أحمَدُ بنُ إسحاقَ أن أسأَلَهُ عَنِ الخَلَفِ...فَقُلتُ لَهُ:أنتَ رَأَیتَ الخَلَفَ مِن بَعدِ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام؟

فَقالَ:إی وَاللّهِ،ورَقَبَتُهُ مِثلُ ذا-وأَومَأَ بِیَدِهِ-فَقُلتُ لَهُ:فَبَقِیَت واحِدَةٌ،فَقالَ لی:

هاتِ،قُلتُ:فَالاِسمُ؟

قالَ:مُحَرَّمٌ عَلَیکُم أن تَسأَلوا عَن ذلِکَ،ولا أقولُ هذا مِن عِندی،فَلَیسَ لی أن احَلِّلَ ولا احَرِّمَ،ولکِن عَنهُ علیه السلام،فَإِنَّ الأَمرَ عِندَ السُّلطانِ،أنَّ أبا مُحَمَّدٍ مَضی ولَم یُخلِف وَلَداً،وقُسِّمَ میراثُهُ وأَخَذَهُ مَن لا حَقَّ لَهُ فیهِ،وهُوذا عِیالُهُ یَجولونَ (1)لَیسَ أحَدٌ یَجسَرُ أن یَتَعَرَّفَ إلَیهِم،أو یُنیلَهُم شَیئاً،وإذا وَقَعَ الاِسمُ وَقَعَ الطَّلَبُ،فَاتَّقُوا اللّهَ وأَمسِکوا عَن ذلِکَ.

قالَ الکُلَینِیُّ رحمه الله:وحَدَّثَنی شَیخٌ مِن أصحابِنا-ذَهَبَ عَنِّی اسمُهُ-أنَّ أبا عَمرٍو، سَأَلَ عَن أحمَدَ بنِ إسحاقَ عَن مِثلِ هذا،فَأَجابَ بِمِثلِ هذا.

ص:298


1- (1) .جالَ:إذا ذَهَبَ وجاءَ ( النهایة:ج 1 ص 317«جول»).

آشکار سازد و زمین را از عدالت پر کند،همان گونه که از ستم پر شده است». (1)

392.الکافی: عبد اللّه بن جعفر حمیری گفت:من و شیخ ابو عمرو (نایب امام زمان) نزد احمد بن اسحاق گرد آمدیم.احمد بن اسحاق با دستش مرا فشرد و اشاره کرد که از ابو عمرو،جانشین [امام عسکری علیه السلام ] را جویا شوم....به او گفتم:تو جانشین ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) را دیده ای؟

گفت:آری،به خدا،و گردنش مانند این بود.و با دستش اندازه ای را نشان داد.

به او گفتم:یک سؤال مانده است.

به من گفت:بگو.

گفتم:نام او چیست؟

گفت:بر شما حرام است که از آن بپرسید.این را من از خودم نمی گویم؛زیرا من نمی توانم چیزی را حرام و حلال کنم؛بلکه این،حکمِ امام است.ماجرا در نظر خلیفۀ عبّاسی چنین است که ابو محمّد در گذشته و فرزندی از خود بر جای ننهاده و میراثش را قسمت کرده و کسی که حقّی نداشته،آن را گرفته است،در حالی که خانوادۀ او هستند و کسی جرئت ندارد که خود را به آنها بشناساند و یا کمکی به آنها کند.چون نام گفته شود،در پی [دستگیری] او می روند.پس،از خدا پروا کنید و از این کار،دست بکشید!

کلینی می گوید:استادی از همراهان ما که نامش را فراموش کرده ام،برایم گفت:

ابو عمرو،مانند این سؤال را از احمد بن اسحاق پرسیده و او نیز همین گونه

ص:299


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 525 ح 1 ( [1]با سند صحیح)،کمال الدین:ص 313 ح 1،علل الشرائع:ص 96 ح 6،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 65 ح 35، [2]الغیبة،طوسی:ص 154 ح 114،إعلام الوری:ج 2 ص 193 (همۀ این منابع با سندهای صحیح)،بحار الأنوار:ج 36 ص 416 ح 1.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 1 ص 404 ح 157 (حدیث خضر).

393.کمال الدین: حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ أحمَدَ بنِ إدریسَ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا أبی،عَن أیّوبَ بنِ نوحٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن صَفوانَ بنِ مِهرانَ،عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام أنَّهُ قالَ:مَن أقَرَّ بِجَیمعِ الأَئِمَّةِ،وجَحَدَ المَهدِیَّ،کانَ کَمَن أقَرَّ بِجَمیعِ الأَنبِیاءِ،وجَحَدَ (1)مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نُبُوَّتَهُ.

فَقیلَ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،فَمَنِ المَهدِیُّ مِن وُلدِکَ؟

قالَ:الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِ،یَغیبُ عَنکُم شَخصُهُ،ولا یَحِلُّ لَکُم تَسمِیَتُهُ.

394.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ الهَمَدانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ،عَن أبی أحمَدَ مُحَمَّدِ بنِ زِیادٍ الأَزدِیِّ،قالَ:سَألَتُ سَیِّدی موسَی بنَ جَعفَرٍ علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» (2)فَقالَ علیه السلام:النِّعمَةُ الظّاهِرَةُ الإِمامُ الظّاهِرُ وَالباطِنَةُ الإِمامُ الغائِبُ.فَقُلتُ لَهُ:ویَکونُ فِی الأَئِمَّةِ مَن یَغیبُ؟قالَ:نَعَم،یَغیبُ عَن أبصارِ النّاسِ شَخصُهُ،ولا یَغیبُ عَن قُلوبِ المُؤمِنینَ ذِکرُهُ،وهُوَ الثّانی عَشَرَ مِنّا،یُسَهِّلُ اللّهُ لَهُ کُلَّ عَسیرٍ،ویُذَلِّلُ لَهُ کُلَّ صَعبٍ،ویُظهِرُ لَهُ کُنوزَ الأَرضِ،ویُقَرِّبُ لَهُ کُلَّ بَعیدٍ،ویُبیرُ (3)بِهِ کُلَّ جَبّارٍ عَنیدٍ، ویُهلِکَ عَلی یَدِهِ کُلَّ شَیطانٍ مَریدٍ،ذلِکَ ابنُ سَیِّدَةِ الإِماءِ،الَّذی تَخفی عَلَی النّاسِ وِلادَتُهُ،ولا یَحِلُّ لَهُم تَسمِیَتُهُ حَتّی یُظهِرَهُ اللّهُ عز و جل،فَیَملَأَ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً کَما

ص:300


1- (1) .جَحَدَهُ:أنکَرهُ ( المصباح المنیر:ص 91« [1]جحد»).
2- (2) .لقمان:20. [2]
3- (3) .بارَ یَبورُ:هَلَک ( المصباح المنیر:ص 65«بار»).

جواب داده است. (1)

393.کمال الدین -به نقل از صفوان بن مهران-:امام صادق علیه السلام فرمود:«هر کس تمام امامان را بپذیرد،ولی مهدی را انکار کند،گویی همۀ پیامبران را پذیرفته،و نبوّت محمّد صلی الله علیه و آله را انکار کرده است».

به امام علیه السلام گفته شد:ای فرزند پیامبر خدا! مهدی از نسل تو،کیست؟

فرمود:«پنجمین فرزند از نسل هفتمین امام.پیکرش دیده نمی شود و بردن نامش جایز نیست». (2)

394.کمال الدین -به نقل از ابو احمد محمّد ازدی-:از سَرورم امام کاظم علیه السلام در بارۀ سخن خدای عز و جل:«نعمت های ظاهری و باطنی اش را بر شما ارزانی داشت»پرسیدم.

فرمود:«نعمت ظاهری،امام آشکار است و نعمت باطنی،امام ناپیدا».

به ایشان گفتم:آیا میان امامان،کسی ناپیدا می شود؟

فرمود:«آری،وجودش از دیدگان مردم،ناپیدا می شود؛امّا یادش از دل های مؤمنان نمی رود و او دوازدهمین امام از ما [اهل بیت] است.خدا هر سختی ای را برایش آسان می کند و هر مانعی را در برابرش رام می سازد،و گنج های زمین را برایش آشکار می نماید،و هر دوری را برایش نزدیک می آورد،و هر جبّار سرکشی را به وسیلۀ او نابود می کند،و هر شیطانِ رانده شده ای را به دست او هلاک می کند.

او فرزند سَرور کنیزان است که ولادتش بر مردم،پنهان می ماند و نام بردن او بر آنان روا نیست تا آن که خدای عز و جل او را آشکار سازد و زمین را از عدل و داد پر کند،

ص:301


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 329 ح 1،الغیبة،طوسی:ص 243 ح 209 وص 359 ح 322،إعلام الوری:ص 2 ح 218 ( [1]همۀ این منابع با سند صحیح)،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1111 ح 27،بحار الأنوار:ج 51 ص 347. [2]
2- (2) .کمال الدین:ص 411 ح 5 (با سند معتبر)،إعلام الوری:ج 2 ص 234،کشف الغمّة:ج 3 ص 313،بحار الأنوار:ج 51 ص 143 ح 4.

مُلِئَت جَوراً وظُلماً.

395.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ الشَّیبانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ الکوفِیُّ،عَن سَهلِ بنِ زِیادٍ الآدَمِیِّ،عَن عَبدِ العَظیمِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحَسَنِیِّ،قالَ:قُلتُ لِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسی علیهم السلام:إنّی لَأَرجو أن تَکونَ القائِمَ مِن أهلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ، الَّذی یَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً،کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً.فَقالَ علیه السلام:

یا أبَا القاسِمِ،ما مِنّا إلّاوهُوَ قائِمٌ بِأَمرِ اللّهِ عز و جل،وهادٍ إلی دینِ اللّهِ،ولکِنَّ القائِمَ الَّذی یُطَهِّرُ اللّهُ عز و جل بِهِ الأَرضَ مِن أهلِ الکُفرِ وَالجُحودِ،ویَملَؤُها عَدلاً وقِسطاً،هُوَ الَّذی تَخفی عَلَی النّاسِ وِلادَتُهُ،ویَغیبُ عَنهُم شَخصُهُ،ویَحرُمُ عَلَیهِم تَسمِیَتُهُ،وهُوَ سَمِیُّ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،وکَنِیُّهُ.

396.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ بنِ إسحاقَ الطّالَقانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:سَمِعتُ أبا عَلِیٍّ مُحَمَّدَ بنَ هَمّامٍ یَقولُ:سَمِعتُ مُحَمَّدَ بنَ عُثمانَ العَمرِیَّ قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ یَقولُ:خَرَجَ تَوقیعٌ بِخَطٍّ أعرِفُهُ:

«مَن سَمّانی فی مَجمَعٍ مِنَ النّاسِ بِاسمی،فَعَلَیهِ لَعنَةُ اللّهِ».

397.الکافی: عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ الصّالِحِیِّ،قالَ:سَأَلَنی أصحابُنا بَعدَ مُضَیِّ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام أن أسأَلَ عَنِ الاِسمِ وَالمَکانِ،فَخَرَجَ الجَوابُ:

إن دَلَلتَهُم عَلَی الاِسمِ أذاعوهُ،وإن عَرَفُوا المَکانَ دَلّوا عَلَیهِ.

398.الغیبة للطوسی: بِهذَا الإِسنادِ، (1)عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،عَن أبیهِ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ

ص:302


1- (1) .أی:جماعة.

همان گونه که از جور و ستم پر شده است». (1)

395.کمال الدین -به نقل از عبد العظیم بن عبد اللّه حسنی-:به محمّد بن علی (امام جواد علیه السلام ) گفتم:من امیدوارم شما قائم خاندان محمّد باشی؛کسی که زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ستم و بیداد پر شده است.

فرمود:«ای ابو القاسم! هیچ یک از ما امامان نیست جز آن که به کار خدای عز و جل قیام می کند و به دین خدا هدایت می نماید؛امّا قائمی که خدای عز و جل با او زمین را از کافران و منکران پاک می کند و آن را از عدل و داد پر می کند،کسی است که ولادتش بر مردم،پنهان می ماند و پیکرش از دید مردم،غایب می ماند و نام بردنش بر آنان حرام می شود و او همنام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و هم کنیۀ اوست». (2)

396.کمال الدین -به نقل از محمّد بن عثمان عمری-:توقیعی به خطّی صادر شد که من آن را می شناختم و آن،چنین بود:«لعنت خدا بر کسی که نام مرا میان جمعی از مردم ببرد!». (3)

397.الکافی -به نقل از ابو عبد اللّه صالحی-:پس از در گذشت ابو محمّد،یارانمان از من خواستند که از نام و جای [امام] بپرسم.پاسخ آمد:«اگر نام را برایشان بگویی،آن را پخش می کنند و اگر جای را بدانند،آن را [به دیگران] نشان می دهند». (4)

398.الغیبة ،طوسی-به نقل از علی بن صدقۀ قمی-:بی آن که محمّد بن عثمان عمری

ص:303


1- (1) .کمال الدین:ص 368 ح 6 (با سند معتبر)،کفایة الأثر:ص 266،بحار الأنوار:ج 51 ص 150 ح2. [1]
2- (2) .کمال الدین:ص 377 ح 2 (با سند معتبر)،الاحتجاج:ج 2 ص 481، [2]إعلام الوری:ج 2 ص 242،کفایة الأثر:ص 277،بحار الأنوار:ج 52 ص 283 ح 10.
3- (3) .کمال الدین:ص 483 ح 3 (با سند معتبر)،إعلام الوری:ج 2 ص 270،کشف الغمّة:ج 3 ص 321، [3]بحار الأنوار:ج 51 ص 33 ح 10.
4- (4) .الکافی:ج 1 ص 333 ح 2، [4]بحار الأنوار:ج 51 ص 33 ح 8. [5]

سُلَیمانَ الزُّرارِیُّ،عَن عَلِیِّ بنِ صَدَقَةَ القُمِّیِّ رحمه الله،قالَ:خَرَجَ إلی مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ العَمرِیِّ رضی الله عنه ابتِداءً مِن غَیرِ مَسأَلَةٍ؛لِیُخبِرَ الَّذینَ یَسأَلونَ عَنِ الاِسمِ:

إمَّا السُّکوتُ وَالجَنَّةُ،وإمَّا الکَلامُ وَالنّارُّ،فَإِنَّهُم إن وَقَفوا عَلَی الاِسمِ أذاعوهُ،وإن وَقَفوا عَلَی المَکانِ دَلُّوا عَلَیهِ.

تذییل

لقد ورد النهی عن التصریح بذکر الاسم الخاص للامام المهدی علیه السلام فی کثیر من الأحادیث نکتفی بذکر المصادر.

ص:304

سؤالی کرده باشد،توقیعی برای او آمد تا به کسانی که در پی دانستن نام امام بودند، هشدار دهد:«یا سکوت و بهشت و یا سخن گفتن و دوزخ.اگر آنان از نام آگاهی یابند،آن را پخش می کنند و اگر جا را بدانند،[دیگران] را به آن جا می آورند». (1)

نکته:

نهی از آوردن نام امام مهدی علیه السلام،در احادیث بسیار دیگری نیز مورد اشاره یا تصریح واقع شده که در این جا فقط به آوردن نشانی آنها می پردازیم. (2)

ص:305


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 364 ح 331،بحار الأنوار:ج 51 ص 351.
2- (2) .ر.ک:الکافی:ج 1 ص 328 ح 13 و ص 332 ح 1،الإرشاد:ج 2 ص 320 و 349 و [1] 382،الغیبة،طوسی:ص 202 ح 169 و ص 470 ح 487 و ص 333 ح 278،التوحید:ص 82 ح 37،کمال الدین:ص 379 ح 1 وص 381 ح 5 وص 482 ح 1 وص 648 ح 3،الأمالی،صدوق:ص 419 ح 557،الغیبة،نعمانی:ص 151 ح 9 وص 288 ح 2،کفایة الأثر:ص 283 وص 285،إعلام الوری:ج 2 ص 136 و 294،روضة الواعظین:ص 40 و 287،کشف الغمّة:ج 3 ص 196،إثبات الوصیّة:ص 280 و 278.

ص:306

پژوهشی در بارۀ نهی از بر زبان آوردن نام امام عصرعلیه السلام

اشاره

جواز یا حرمت نام بردن از امام مهدی علیه السلام با نام خاصّ ایشان،از مباحث کهن و درازدامن در جامعۀ علمی شیعه است.اختلاف روایات و حتّی تعارض آنها در این باره موجب پدید آمدن نظریّه های متفاوت،و چرایی این حکم و توجیه های ذکر شده برای آن در طول تاریخ شیعه،سبب پدید آمدن اقوال متفاوت عالمان،گشته است.

اکنون به اختصار،به بررسی احادیث واقوال عالمان در این باره می پردازیم:

1-دسته بندی احادیث موجود

احادیث ناظر به این مطلب در چند گروه مختلف،دسته بندی می شوند.

یک.نهی مطلق:گروه اوّل نام بردن از امام مهدی علیه السلام را به طور کلّی و به گونۀ مطلق،ممنوع شمرده اند.از جمله،حدیثی است که امام صادق علیه السلام می فرماید:

صاحِبُ هذَا الأَمرِ،لا یُسَمّیهِ بِاسمِهِ إلّاکافِرٌ. (1)

صاحب این امر را جز کافر،به نام نمی خواند.

دو.نهی تا زمان ظهور:گروهی دیگر از احادیث،ممنوعیت بردن نام خاصّ امام مهدی علیه السلام را تا زمان ظهور ایشان دانسته اند.احادیث این گروه،نتیجه ای همانند

ص:307


1- (1) .ر.ک:ص 296 ح 389.این گزارش،دارای دو سند صحیح است.علّامه مجلسی در بارۀ این متن نوشته است:«در این متن،پافشاری زیادی بر ترک نام بردن شده است».ایشان در ادامه،توجیهاتی برای این متن ذکر می کند که خالی از تکلّف نیست (ر.ک:مرآة العقول:ج 4 ص 17).

احادیث گروه اوّل دارند،ولی تصریح به پایان این حکم در زمان ظهور،دلالتی قوی تر و افزون تر از اطلاق بدان می بخشد.امام جواد علیه السلام در توصیف امام مهدی علیه السلام می فرمایند:

لا یُکَنّی وَ لا یُسَمّی حَتّی یُظهِرَ أمرَهُ،فَیَملَؤُها عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً. (1)

کنیه و نامش بازگو نمی شود تا آن گاه که کارش را آشکار سازد و زمین را از عدالت پر کند،همان گونه که از ستم پر شده است.

امام کاظم علیه السلام نیز فرموده است:

وَ لا یَحِلُّ لَهُم تَسمِیَتُهُ حَتّی یُظهِرَهُ اللّهُ عز و جل. (2)

ونام بردن او برایشان روا نیست تا آن که خدای عز و جل او را آشکار سازد.

سه.نهی در حالت تقیّه:این گروه از احادیث،ممنوعیت بردن نام امام مهدی علیه السلام را به سبب تقیّه دانسته و گفته اند:ذکر نام ایشان موجب پیگیری حاکمان خواهد شد و مفسده در پی خواهد داشت.

إن دَلَلتَهُم عَلَی الاِسمِ أذاعوهُ،وَ إن عَرَفُوا المَکانَ دَلّوا عَلَیهِ. (3)

اگر نام را برایشان بگویی،آن را پخش می کنند و اگر جای را بدانند،آن را [ به دیگران ] نشان می دهند.

برخی دیگر از احادیث،ذکر نام ایشان را در جمع و محفل مردمان،ممنوع دانسته اند،مانند:

مَن سَمّانی فی مَجمَعٍ مِنَ النّاسِ بِاسمی،فَعَلَیهِ لَعنَةُ اللّهِ. (4)

لعنت خدا بر کسی که نام مرا میان جمعی از مردم ببرد!

مراد از مردم در این حدیث،می تواند اشاره به تودۀ مردم غیر شیعه باشد.

ص:308


1- (1) .ر.ک:ص 296 ح 391.
2- (2) .ر.ک:ص 300 ح 394. [1]
3- (3) .ر.ک:ص 302 ح 397. [2]
4- (4) .ر.ک:ص 302 ح 396. [3]

چهار.اشاره به همنامی امام علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله:احادیث بسیاری،تنها به همنامی امام مهدی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره دارند؛ولی نام ایشان را ذکر نکرده اند،با وجود آن که امکان نام بردن از ایشان فراهم بوده است.این احادیث از اکثر معصومان علیهم السلام صادر شده است و امام مهدی علیه السلام این گونه معرّفی شده است:« اسمه اسمی ». (1)

پنج.نهی از اسم علم:برخی احادیث تصریح کرده اند که اسم علم و اصلی ایشان نباید ذکر شود؛ولی در بارۀ سایر اسم ها،لقب ها و کنیه های ایشان سخن نگفته اند.

مثلاً وقتی از امام صادق علیه السلام سؤال می شود که«مهدی از نسل تو کیست؟»می فرماید:

الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِ،یَغیبُ عَنکُم شَخصُهُ،وَ لا یَحِلُّ لَکُم تَسمِیَتُهُ. (2)

پنجمین فرزند از نسل هفتمین امام،پیکرش دیده نمی شود و بردن نامش بر شما جایز نیست.

شش.ذکر نام امام:در مقابل تمام گروه های حدیثی سابق،بسیاری از احادیث به نام شخصی ایشان تصریح کرده اند.این گروه که نسبتاً گسترده نیز هستند،بر خلاف احادیث پیشین اند و عملاً با آن معارضه دارند.البتّه در برخی از متون،نام امام مهدی علیه السلام را به صورت تقطیع شده (م ح م د) آورده اند که محتمل است این عمل توسّط راویان انجام شده باشد. (3)

2-بررسی نکات موجود در احادیث و امکان جمع بین آنها

گروهی که نهی از نام بردن از امام مهدی علیه السلام را مدّت دار کرده و آن را تا زمان ظهور استمرار بخشیده،با گروه هایی که نام امام علیه السلام را ذکر کرده اند،معارضه دارند.

گروه سوم علّت نهی از نام بردن را خوف و تقیّه دانسته است؛چرا که بیان علّت، موجب تعمیم و تخصیص حکم می شود.بنا بر این اگر حالت تقیّه نباشد و ضرری

ص:309


1- (1) .ر.ک:ص281 (همنام و هم کنیۀ پیامبر صلی الله علیه و آله ).
2- (2) .ر.ک:ص 300 ح393. [1]
3- (3) .ر.ک:ص 288 (م ح م د) و ص 305 (نکته).

متوجّه امام یا شیعیان پدید نیاید،می توان نام امام مهدی علیه السلام را بیان کرد؛ولی در فضای خفقان و وحشت و ضرر،از ذکر نام خاصّ ایشان و حتّی لقب ها و کنیه و اشارۀ خاصّ به ایشان و دیگر امامان علیهم السلام نیز باید پرهیز شود.

بنا بر این،این حدیث،به نام خاصّ ایشان اختصاص ندارد و همۀ اسامی و کنیه ها و لقب ها را شامل می شود؛ولی تنها در محدودۀ زمانی و مکانی خوف و تقیّه این حرمت بر قرار است.این گروه با گروه نهی کننده از تسمیه تا زمان ظهور، اختلاف دارد.

گروه دیگر که ذکر نام خاصّ امام علیه السلام را حرام دانسته،ولی لقب و یا اشارۀ صریح بدیشان را جایز دانسته است،تسمیه را تنها در مورد نام خاصّ (علم) ایشان،ممنوع می شمارد.بنا بر این،در فرض آن که لقب ایشان (همانند«مهدی») آن مقدار شهره شود که از اسم علم ایشان نیز مشهورتر باشد،ذکر آن ایرادی نخواهد داشت.

گروه آخر نیز که به صراحت نام امام علیه السلام را آورده اند،با گروه های دیگر،منافات دارند.

3-بررسی سند احادیث

یک.برخی احادیث نهی مطلق و نیز بعضی از احادیثی که نهی از تسمیه را تا زمان ظهور بیان کرده اند،سند معتبر دارند.

دو.احادیثی که به اسم امام علیه السلام تصریح کرده اند،معمولاً ضعیف اند و تنها برخی از احادیث همانند حدیث لوح را می توان با قرائنی معتبر شمرد.

سه.اکثر احادیثی که علّت حرمت را خوف و تقیّه دانسته اند،از سند صحیح و معتبر برخوردار نیستند.تنها یک روایت« إذا وَقَعَ الاِسمُ وَقَعَ الطَّلَبُ (1)؛ چون نام گفته شود، در پی [دستگیری] او می روند»سند معتبر دارد.

با توجّه به نکات ذکر شده،در صورت قبول تعارض احادیث،گروه های دوم و

ص:310


1- (1) .ر.ک:ص 298 ح392. [1]

سوم قابلیت معارضه با گروه اوّل را ندارند و ساقط می شوند و گروه اوّل یعنی احادیث نهی از تسمیه به صورت مطلق و یا مقیّد به قبل از زمان ظهور،حجّت خواهند بود.

4-اقوال موجود در موضوع تسمیه

دو نظریّۀ مشهور در تحریم و عدم تحریم ذکر نام خاصّ امام مهدی علیه السلام وجود دارد:

یک.حرمت تسمیه در حالت خوف و تقیّه:برخی از عالمان بزرگ شیعه همانند سیّد مرتضی،فاضل مقداد،محقّق حلّی،علّامه حلّی،سیّد ابن طاووس،محقّق اربلی،فیض کاشانی،شیخ حرّ عاملی و خواجه نصیر الدین طوسی قائل به این نظریّه اند. (1)صاحب وسائل الشیعة در کتابی با نام کشف التعمیة فی حکم التسمیة ، احادیث مربوط به این عنوان را جمع آوری کرده و حرمت تسمیه را مخصوص به حالت تقیّه دانسته است.همو در کتاب وسائل الشیعة نیز بابی را با عنوان«باب تحریم تسمیة المهدی علیه السلام وسائر الأئمّة علیهم السلام و ذکرهم وقت التقیّة وجواز ذلک مع عدم الخوف»آورده است. (2)

دو.حرمت تسمیه قبل از ظهور:بسیاری از عالمان شیعه،این نظریّه را انتخاب نموده اند.محقّق داماد در کتاب شرعة التسمیة فی النهی عن تسمیة صاحب الزمان علیه السلام گفته است که تمامی عالمان شیعه،این نظر را دارند. (3)محدّث جزائری نیز در کتاب

ص:311


1- (1) .ر.ک:در پانوشت:وسائل الشیعة،(ج 11 ص 493) حرّ عاملی رحمه الله نام علمایی را آورده که به اسم امام مهدی علیه السلام تصریح نموده اند که شاید به جهت نقل احادیثی است که به اسم امام تصریح شده است.
2- (2) .ر.ک:وسائل الشیعة:ج 11 ص 485. [1]
3- (3) .مستدرک الوسائل:ج 12 ص 288.این ادّعا مطابق واقع نیست؛چون در سطور پیشین به مخالفت سیّدمرتضی،فاضل مقداد،محقّق حلّی،علّامه حلّی و...اشاره کردیم.

شرح العیون ،قول به تحریم را به اکثر اصحاب نسبت داده است. (1)محدّث نوری نیز این قول را پذیرفته و بر آن،استدلال کرده است. (2)

5-جمع بندی
اشاره

با توجّه به داده های پیشین،نکاتی را به اجمال بیان می کنیم:

یک-مراد از تسمیه

تأمّل در استعمال واژۀ«اسم»در زبان عربی،مشخّص می کند که گاه مراد از این واژه، نام خاصّ یا همان عَلَم است و قسیم کنیه و لقب قرار می گیرد و گاه در معنای وسیع خود،استعمال می شود که افزون بر عَلَم،لقب و کنیه را نیز در برمی گیرد؛چرا که در واقع،هر اسم،لقب و کنیه ای که موجب شناساندن و شناخته شدن مسمّا گردد، «اسم»نامیده می شود.

اکنون این سؤال پدید می آید که:احادیث نهی کننده از تسمیه:« لا یُسَمَّی اسمُهُ »، (3)ناظر به کدام یک از این دو استعمال هستند؟

ظاهراً بیشتر احادیث،اشاره به اسم خاصّ امام علیه السلام را ممنوع شمرده اند،چنان که در بسیاری از متون،لقب مشهور امام علیه السلام یعنی«مهدی»ذکر شده؛ولی از ذکر نام ایشان اجتناب شده است.حدیث نبوی «المَهدِیُّ مِن وُلدِی،اسمُهُ اسمی؛ (4)مهدی از فرزندان من است.نامش نام من است»،یکی از مشهورترین این احادیث است که در مصادر معتبر حدیثی شیعه و اهل سنّت آمده است.در برخی از متون نیز به جای نام امام علیه السلام وصفی مشهور همانند«الحجّة من آل محمّد»را برای ایشان ذکر کرده اند،از جمله:

ص:312


1- (1) .مستدرک الوسائل:ج 12 ص 288.
2- (2) .مستدرک الوسائل:ج 12 ص 286.
3- (3) .ر.ک:ص 296 ح390.
4- (4) .ر.ک:ص 282 ح 369. [1]

صاحِبُ هذَا الأَمرِ،لا یُسَمّیهِ بِاسمِهِ إلّاکافِرٌ. (1)

صاحب این امر را جز کافر به نام نمی خواند.

سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام یَقولُ-وَ سُئِلَ عَنِ القائِمِ-فَقالَ:لا یُری جِسمُهُ،وَ لا یُسَمَّی اسمُهُ. (2)

از امام رضا علیه السلام در بارۀ قائم علیه السلام پرسیدند.فرمود:«پیکرش دیده نمی شود و نامش برده نمی شود».

حتّی در برخی موارد،کنیۀ امام عسکری علیه السلام با عنوان«ابو محمّد» (3)ذکر شده؛ولی نام امام علیه السلام ذکر نشده است. (4)

بنا بر این،روایات نهی از تسمیه،تنها شامل اسم اصلی امام علیه السلام می گردد و سایر لقب ها و کنیه ها را در بر نمی گیرد.البتّه روشن است که در هنگام مفسده و خوف، اشاره به امام مهدی علیه السلام و دیگر امامان و اشخاص به هر گونه لفظ و فعلی ممنوع است.این حرمت،اختصاص به نام امام مهدی علیه السلام ندارد و تمام موارد را شامل می شود.

دو-بررسی اقوال

مهم ترین موضعگیری از جانب شیخ حرّ عاملی و محدّث نوری صورت گرفته

ص:313


1- (1) .ر.ک:ص 296 ح389. [1]
2- (2) .ر.ک:ص 296 ح390. [2]
3- (3) .ر.ک:ص 273 ( [3]تبریک تولد امام علیه السلام ).
4- (4) .در حدیثی از عبد اللّه بن جعفر آمده است که می گوید:به او (ابو عمرو،وکیل دوم امام علیه السلام ) گفتم:تو جانشین ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) را دیده ای؟گفت:آری،به خدا،و گردنش مانند این بود.و با دستش اندازه ای را نشان داد.به او گفتم:یک سؤال مانده است.به من گفت:بگو.گفتم:نام او چیست؟گفت:بر شما حرام است که از آن بپرسید،و این را من از خودم نمی گویم؛زیرا من نمی توانم چیزی را حرام و حلال کنم؛بلکه این حکمِ امام است.خلیفۀ عبّاسی می پندارد که ابو محمّد در گذشته و فرزندی از خود بر جای ننهاده است (ر.ک:ص 298 ح 392).اصحاب امام صادق علیه السلام از ایشان می پرسند:مهدی از نسل تو،کیست؟فرمود:«پنجمین فرزند از نسل هفتمین امام.پیکرش دیده نمی شود و بردن نامش جایز نیست»(ر.ک:ص 300 ح 393).

است.این موضوع در میان قدمای اصحاب،چندان مطرح نبوده است.بنا بر این، ادّعای اجماع در این گونه موارد صحیح نیست.

از سوی دیگر،ظاهراً رویکرد کسانی که به این موضوع پرداخته اند،آن است که چندان به مباحث سندی و ظرافت های آن نمی پردازند و بیشتر به مباحث دلالی و جمع بین روایات اهمیّت می دهند.

تأمّل در احادیث نهی کننده،روشن می سازد که فهم عرفی و عقلایی از حرمت تسمیه،مطابق با نظر اوّل است؛یعنی ضرورت پنهان کردن تا زمانی است که حالت خوف وجود داشته باشد و ضرورت ایجاب کند.این تعلیل،اختصاص به اسم نداشته و سایر القاب،اشارات و توصیفات را نیز در بر می گیرد.

مطابق با این مبنا،احادیثی که پیش از تولّد امام علیه السلام در بارۀ نهی از نام بردن ایشان مطرح شده است،جنبۀ آموزشی دارند و ضرورت پنهان نمودن آن را روشن می سازند.آموزش تودۀ مردم و عموم شیعیان،محتاج آن بوده است که این مطلب به صورت عمومی و فراگیر بیان شود تا هیچ کس نام امام علیه السلام را در حضور مردمان بر زبان نیاورد.

مقصود از خوف و تقیّه در این احادیث،ترس از آسیب رسانیدن به امام علیه السلام نیست؛زیرا این اطمینان برای همۀ شیعیان پدید آمده بود که وجود امام علیه السلام از هر گونه آسیبی مصون است.«تقیّه»در این حالت،به معنای رعایت مصلحت اقوی در بارۀ جامعۀ شیعی است،بدین معنا که حاکمان غاصب و ظالم،به بهانۀ وجود امام مهدی علیه السلام،جامعۀ شیعی را نیازارند؛زیرا عدم ذکر نام ایشان در جمع مردمان غیر معتقد،موجب مصون سازی جامعۀ شیعی از تجاوز و تعرّض حکومت ها بوده است.

از جانب دیگر،برتر بودن احادیث نهی از تسمیه و ضعف احادیث مربوط به تقیّه،موجب تشکیک در نظریّۀ حمل بر تقیّه می گردد.

ص:314

افزون بر این،مسلّم است که تقیّه و خوف،ارتباطی با یک نام خاصّ ندارند؛ بلکه همۀ اسامی و لقب ها و توصیفات را شامل می شوند.این،در حالی است که روایات گوناگون به لقب ایشان تصریح کرده و یا وصف مشهور ایشان (الحجّة من آل محمّد) را آورده اند،بدون این که نام اختصاصی ایشان را ذکر کنند.روشن است که این گونه سخن گفتن،با تقیّه و خوف،سازش ندارد.

با توجّه به این مقدّمات می گوییم:

احادیث نهی کننده از بردن نام امام علیه السلام،دارای اسناد صحیح و متعدّدند و بسیاری از آنها در زمان امامان پیشین و حتّی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله که فضای تقیّه وجود نداشته است،نقل شده اند.

آنان همچنین با واژۀ مهدی،به صراحت از امام دوازدهم علیه السلام یاد کرده اند و القاب ایشان بویژه«مهدی»را آورده؛ولی نام اصلی ایشان را ذکر نکرده اند و آن را ممنوع دانسته اند.بنا بر این،حکم به حرمت آوردن نام امام علیه السلام قوی تر از جواز است،اگر چه علّت حکم برای ما مشخّص نیست.

ص:315

3/3کُناهُ (1)

399.دلائل الإمامة -فی ذِکرِ نَسَبِهِ علیه السلام-:هُوَ الخَلَفُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ...

وکُناهُ:أبُو القاسِمِ،وأبو جَعفَرٍ،ولَهُ کُنی أحَدَ عَشَرَ إماماً.

400.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ بنِ إسحاقَ الطّالَقانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ إسماعیلَ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَمرٍو سَعیدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ نَصرٍ القَطّانُ،قالَ:

حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنِ مُحَمَّدٍ السُّلَمِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ سَعیدِ بنِ مُحَمَّدٍ،قالَ:حَدَّثَنَا العَبّاسُ بنُ أبی عَمرٍو،عَن صَدَقَةَ بنِ أبی موسی،عَن أبی نَضرَةَ،عَن جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ-فی وَصفِ ما فی لَوحِ فاطِمَةَ علیها السلام مِن أسماءِ الأَئِمَّةِ علیهم السلام-:

أبُو القاسِمِ مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ،هُوَ حُجَّةُ اللّهِ تَعالی عَلی خَلقِهِ،القائِمُ،اُمُّهُ جارِیَةٌ اسمُها نَرجِسُ،صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجمَعینَ.

401.کمال الدین: قالَ أبُو الحَسَنِ عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ حَبّابٌ،حَدَّثَنی أبُو الأَدیانِ،قالَ:

قالَ عَقیدٌ الخادِمِ،وقالَ أبو مُحَمَّدِ بنِ خَیرَوَیهِ التُّستَرِیُّ،وقالَ حاجِزٌ الوَشّاءُ،کُلُّهُم حَکَوا عَن عَقیدٍ الخادِمِ،وقالَ أبو سَهلِ بنُ نَوبَختَ:قالَ عَقیدٌ الخادِمُ:

وُلِدَ وَلِیُّ اللّهِ الحُجَّةُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسَی بنِ جَعفَرِ بنِ

ص:316


1- (1) .الکنیة اسم یستخدم فی مقام التفخیم والتکریم،وتبدأ إما ب (أب) وإما ب (ام) مثل«ابو الحسن»لأمیر المؤمنین علیه السلام.

3/3 کنیه های امام علیه السلام

3/3 کنیه های امام علیه السلام (1)

399.دلائل الإمامة -در ذکر تبار امام مهدی علیه السلام-:او جانشین حسن بن علی بن محمّد علیهم السلام است و کنیه هایش:ابو القاسم،ابو جعفر و کنیۀ یازده امام دیگر است. (2)

400.کمال الدین -به نقل از جابر بن عبد اللّه،در ذکر نام امامان موجود در لوح فاطمه علیها السلام-:

ابو القاسم محمّد بن حسن.او حجّت خدای متعال بر خلقش و قائم [آل محمّد] است.مادرش کنیزی به نام نرگس است.درودهای خدا بر همۀ ایشان باد! (3)

401.کمال الدین -به نقل از عقید خادم-:ولیّ خدا،حجّة بن الحسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب-که درودهای خدا بر همۀ آنان باد-،شب جمعه،اوّل رمضان سال 254 هجری به دنیا

ص:317


1- (1).کنیه،اسمی است که برای معرّفی فرد و در مقام تفخیم و تکریم به کار برده می شود و با«أب»و«اُمّ»آغاز می شود همانند کنیه«ابو الحسن»برای امام علی علیه السلام.
2- (2) .دلائل الإمامة:ص 501.
3- (3) .کمال الدین:ص 305 ح 1، [1]عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 40 ح 1، [2]الاحتجاج:ج 2 ص 298، [3]الصراط المستقیم:ج 2 ص 139، [4]بحار الأنوار:ج 36 ص 194. [5]

مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجمَعینَ،لَیلَةَ الجُمُعَةِ،غُرَّةَ شَهرِ رَمَضانَ،سَنَةَ أربَعٍ وخَمسینَ ومِئَتَینِ مِنَ الهِجرَةِ،ویُکَنّی أبَا القاسِمِ ویُقالُ:أبو جَعفَرٍ،ولَقَبُهُ المَهدِیُّ،وهُوَ حُجَّةُ اللّهِ عز و جل فی أرضِهِ،عَلی جَمیعِ خَلقِهِ.

402.کشف الغمّة: حَدَّثَنی أبُو القاسِمِ طاهِرُ بنُ هارونَ بنِ موسَی العَلَوِیُّ،عَن أبیهِ هارونَ،عَن أبیهِ موسی،قالَ:قالَ سَیِّدی جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ:

الخَلَفُ الصّالِحُ مِن وُلدی،وهُوَ المَهدِیُّ،اسمُهُ مُحَمَّدٌ،وکُنیَتُهُ أبُو القاسِمِ،یَخرُجُ فی آخِرِ الزَّمانِ،یُقالُ لِاُمِّهِ صَقیلُ.

403.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:

مُحَمَّدُ بنُ حَسّانَ الرّازِیُّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الکوفِیُّ،عَن إبراهیمَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ یوسُفَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَنِ عَبدِ الرَّزاقِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن فُضَیلٍ الرَّسّانِ،عَن أبی حَمزَةَ الثُّمالِیِّ عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الباقِرِ علیهما السلام:

بِأَبی واُمِّی المُسَمّی بِاسمی،وَالمُکَنّی بِکُنیَتی،السّابِعُ مِن بَعدی.

404.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ،قالَ:حَدَّثَنی حَمدانُ بنُ مَنصورٍ،عَن سَعدِ بنِ مُحَمَّدٍ، عَن عیسَی الخَشّابِ،قالَ:قُلتُ لِلحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام:أنتَ صاحِبُ هذَا الأَمرِ؟

قالَ:لا،ولکِنَّ صاحِبَ الأَمرِ،الطَّریدُ الشَّریدُ،المَوتورُ (1)بِأَبیهِ،المُکَنّی

ص:318


1- (1) .المَوتُورُ:أی:صاحب الوِتر،الطالب بالثأر ( النهایة:ج 5 ص 148« [1]وتر»).

آمد و کنیه اش را ابو القاسم نهادند.به او ابو جعفر هم گفته شده و لقب او مهدی است.او حجّت خدای عز و جل در زمینش و بر همۀ خلقش است. (1)

402.کشف الغمّة -به نقل از موسی-:سَرورم امام صادق علیه السلام فرمود:«جانشین شایسته،از نسل من است و مهدی اوست.نامش محمّد و کنیه اش ابو القاسم است.در آخر الزمان خروج می کند و مادرش صقیل نام دارد». (2)

403.الغیبة ،نعمانی-به نقل از ابو حمزۀ ثمالی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«پدر و مادرم فدای کسی که همنام و هم کنیۀ من و نسل هفتم من است!». (3)

404.کمال الدین -به نقل از عیسی خشّاب-:به امام حسین علیه السلام گفتم:تو صاحب این امر (قیام نهایی) هستی؟

فرمود:«نه؛بلکه صاحب امر،راندۀ آواره،انتقام گیرندۀ خون پدر و هم کنیۀ عموی خویش است» (4). (5)

ص:319


1- (1) .کمال الدین:ص 474،بحار الأنوار:ج 51 ص 16 ح 23.
2- (2) .کشف الغمّة:ج 3 ص 265، [1]مجموعة نفیسة (تاریخ موالید الأئمّة):ص 44،بحار الأنوار:ج 51 ص 24 ح 37.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص86 ح17، [2]تأویل الآیات الظاهرة:ج1 ص202 ح11،بحار الأنوار:ج 51 ص 139 ح13.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 146 ح 293.
4- (4) .نام عموی امام مهدی علیه السلام،جعفر است؛ولی در متون روایی و تاریخی،کنیۀ«جعفر»برای امام نیامده است.از این رو می توان گفت:مقصود،آن است که بخش اصلی کنیه که ترکیب«اب»و«اُمّ»با اسم است،از نام عموی ایشان،یعنی جعفر گرفته شده،و احتمال دیگر،یکسان بودن کنیۀ امام با کنیۀ عمویش است.برخی نیز گفته اند واژۀ«المَکْنیّ»در این روایت،با تشدید یاء و نه نون خوانده می شود که به معنای مخفی بودن به دلیل ناجوان مردی عمویش است.این احتمال،هر چند دلیل قاطعی ندارد،امّا با متن روایت سازگار است؛زیرا روایت در صدد بیان رنج ها و سختی های امام مهدی علیه السلام و نه نام و کنیۀ اوست.
5- (5) .کمال الدین:ص 318 ح 5، [3]دلائل الإمامة:ص 530 ح 507،بحار الأنوار:ج 51 ص 133 ح 6. [4]نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 432 ح 11، [5]الغیبة،نعمانی:ص 179 ح 24. [6]

بِعَمِّهِ. (1)

405.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ ماجیلَوَیهِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ النَّیسابوریُّ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ المُنذِرِ، عَن حَمزَةَ بنِ أبِی الفَتحِ قالَ:جاءَنی یَوماً فَقالَ لی:البِشارَةُ ! وُلِدَ البارِحَةَ فِی الدّارِ مَولودٌ لِأَبی مُحَمَّدٍ علیه السلام،وأَمَرَ بِکِتمانِهِ،قُلتُ:ومَا اسمُهُ؟قالَ:سُمِّیَ بِمُحَمَّدٍ وکُنِّیَ بِجَعفَرٍ (2).

راجع:ص 280 (سمیّ النبیّ صلی الله علیه و آله وکنیّه) و ص340 ح426 وص352 ح443.

ص:320


1- (1) .ما المراد من«المکنی بعمّه»؟ یمکن القول إن المراد من المکنی بعمه،أن کنیته أبو جعفر،لأن جعفراً هو اسم عم الإمام المهدی علیه السلام.وقد ذکرت هذه الکنیة فی المصادر الروائیة أیضاً (کمال الدین:ص 475). [1]والاحتمال الآخر هو ان کنیته مثل کنیة جعفر.(لم نعثر علی کنیة جعفر فی النصوص الحدیثیة والتاریخیة). وقال البعض:إن کلمة«المَکْنیّ»هی علی وزن المهدی وتعنی المختفی والمستتر،أی إن اختفاءه بسبب عمه (هامش کمال الدین:ص 318). [2] وهذا الاحتمال ینسجم مع أصل الروایة لأن النص الکامل للروایة لیس بصدد بیان کنیة الإمام المهدی علیه السلام«إن الشرید الطرید الفرید الوحید المفرد من أهله الموتور والده المکنی بعمه...»(کمال الدین:ص 318، [3]الغیبة النعمانی:ص 184)، [4]لکن لا یوجد دلیل قاطع لإثبات هذا الاحتمال.
2- (2) .هکذا فی المصدر،والظاهر أنّ الصحیح«کُنّی بأبی جعفر»،کما جاء فی نقل آخر.(راجع:ح399 و 401) لأنّ جعفراً اسمُ ولیس بکنیة.

405.کمال الدین -به نقل از حسن بن منذر-:روزی حمزة بن ابو الفتح نزدم آمد و گفت:

مژده بده که دیشب فرزندی در خانۀ ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) متولّد شده و ایشان فرمان داده است که او را پنهان کنند!

گفتم:نامش چیست؟

گفت:او را محمّد نامیده و کنیه اش را [ابو] جعفر نهاده اند (1). (2)

ر.ک:ص281 (همنام و هم کنیۀ پیامبر صلی الله علیه و آله ) و ص341 ح426 و ص353 ح443

ص:321


1- (1) .در نقل دیگری،«ابو جعفر»آمده که آن صحیح است؛زیرا«جعفر»نام است،نه کنیه.
2- (2) .کمال الدین:ص 432 ح 11،بحار الأنوار:ج 51 ص 15 ح 18.

توضیحی در بارۀ کنیۀ«ابا صالح»

توضیحی در بارۀ کنیۀ«ابا صالح»

یکی از کنیه هایی که امام مهدی علیه السلام بِدان شهرت یافته،«ابا صالح»است؛امّا در هیچ یک از منابع کهنِ حدیثی و تاریخی،چنین لقبی برای ایشان یافت نشد.

آنچه در برخی از احادیث آمده،عنوان«صالح»یا«ابا صالح»برای راه نمای گم شدگان در بیابان است.متن حدیثی که از امام صادق علیه السلام روایت شده،این است:

إذا ضَلَلتَ عَنِ الطَّریقِ فَنادِ:یا صالِحُ-أو یا أبا صالِحٍ-أرشِدونا إلَی الطَّریقِ یَرحَمْکُمُ اللّهُ ! (1)

هر گاه راه را گم کردی،صدا بزن«یا صالح!»یا بگو:«یا أبا صالح!»راه را به ما نشان دهید.خداوند،شما را رحمت کند!».

و رُوِیَ:أنَّ البَّرَ مُوَکَّلٌ بِهِ صالِحٌ وَ البَحرَ مُوَکَّلٌ بِهِ حَمزَةُ. (2)

روایت شده است که بخش خشکی زمین به صالح سپرده شده است وبخش دریایی آن،در حمایت حمزه قرار گرفته است.

این دوحدیث را شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه نقل کرده؛ولی نه او و نه هیچ یک از شارحان این کتاب،لقب یاد شده را بر امام مهدی علیه السلام تطبیق نکرده اند.

همچنین سیّد ابن طاووس و جزائری گفته اند که«صالح»،جنّی است که وظیفه اش امدادرسانی به کسانی است که راه را گُم کرده اند. (3)

ص:322


1- (1) .کتاب من لا یحضره الفقیه:ج 2 ص 298 ح 2506.
2- (2) .کتاب من لا یحضره الفقیه:ج 2 ص 298 ح 2507.
3- (3) .الأمان من أخطار الأسفار:ص 123،التحفة السنّیة (مخطوط):ص 343.

بر این اساس باید دید از چه تاریخی و چگونه لقب«ابا صالح»برای امام مهدی علیه السلام رواج یافته است.

در بررسی هایی که انجام گرفت،تا قرن یازدهم هجری،گزارشی حاکی از کاربرد این لقب برای امام مهدی علیه السلام یافت نشد؛لیکن علّامه مجلسی به نقل از پدر خود به نقل از شخصی با نام«امیر اسحاق استرآبادی»،حکایتی نقل می کند که او در راه مکّه پس از گم شدن،با گفتن جملۀ «یا صالح! یا أبا صالح! ارشدونی إلی الطریق» ، شخصی را یافته که به او کمک کرده و او را به سرعت به مکّه رسانده است.برداشت شخصی او این بوده که این شخص،امام مهدی علیه السلام است ولی؛دلیلی بر این امر نیاورده است. (1)

گفتنی است که محدّث نوری نیز حکایاتی مشابه را در کتاب جنّة المأوی نقل کرده؛ولی خود تصریح نموده که این حکایات،بر این که شخص راه نما،امام مهدی علیه السلام بوده،دلالتی ندارند. (2)

بنا بر این تاکنون،دلیلی بر این که«ابا صالح»یکی از لقب ها امام مهدی علیه السلام باشد، یافت نشد و آنچه سبب رواج این لقب برای ایشان از قرن یازدهم به بعد شده، حکایاتِ یاد شده اند که دلالتی بر این معنا ندارند.

ص:323


1- (1) .ر.ک:ج5 ص137 (بخش ششم/فصل سوم/امیر اسحاق استرآبادی).
2- (2) .جنّة المأوی (چاپ شده در ضمنِ بحار الأنوار،ج 53):ص 293-300.

4/3ألقابُهُ وأَوصافُهُ

«اللقب»فی اللغة العربیة بمعنی صفة من صفات الإنسان فیها مدح أو ذم،یَشتهر به الشخص ویُعرف به. (1)

وبناءً علی ذلک،لا یمکن اعتبار کلّ صفة لقباً.ولا بدّ من التنبیه إلی أنّ اللقب یکتسب أحیاناً شهرةً فی تعریف الشخص تجعله أکثر استعمالاً ممّا علیه اسمه الأصلی.

وفی ضوء ما سبق ذکره من تعریف اللقب،یتّضح أنّ کثیراً ممّا جاء فی بعض المصادر کألقاب للإمام المهدی علیه السلام،لا یُطلق علیها ألقاب اصطلاحاً،وإنّما هی صفات له علیه السلام.

أقسام ألقابه علیه السلام

یمکن تقسیم ألقاب الإمام المهدی إلی عدّة مجموعات،وهی:

المجموعة الاُولی:الألقاب المشترکة مع سائر الأئمّة،مثل:الحجّة،وحجة اللّه، وصاحب الأمر،وصاحب الزمان،وخلیفة اللّه.

المجموعة الثانیة:الألقاب الخاصّة بالإمام المهدی علیه السلام حصراً،مثل:خاتم الأئمّة،وبقیّة اللّه،والغائب،والقائم،والمنتظر.

المجموعة الثالثة:الألقاب التی تشیر إلی البیئة السیاسیّة والأمنیّة فی عصر

ص:324


1- (1) .الشافیة فی شرح الکافیة:ج 2 ص 240. [1]کتب الشیخ الرضی حول اللقب:«اللقب أشهر من الاسم؛لأنّ فیه العَلَمیّة مع شیء آخر من معنی النعت.فلو اتی به أوّلاً لأغنی عن الاسم.وهو إمّا یفید المدح أو الذم؛إذاً ذات الشیء أو اللقب أشهر من الاسم».

4/3 لقب ها و اوصاف امام علیه السلام

اشاره

لقب،در لغت عرب به معنای صفتی از اوصاف انسان،ناظر به ستایش یا نکوهش اوست که بِدان شهرت یافته و با آن شناخته می شود. (1)

بنا بر این،هر صفتی را نمی توان لقب شمرد.گفتنی است که گاه لقب از شهرتی برخوردار می شود که برای معرّفی شخص،کاربردی بیش از نام اصلی او دارد.

با عنایت به تعریفی که از لقب ارائه شد،بسیاری از آنچه در شماری از مصادر به عنوان لقب امام مهدی علیه السلام ذکر شده،اصطلاحاً به آنها لقب اطلاق نمی شود؛بلکه اوصاف امام علیه السلام هستند.

اقسام القاب امام مهدی علیه السلام
اشاره

القاب امام مهدی علیه السلام را به چند دسته می توان تقسیم کرد:

اوّل:لقب های مشترک با سایر امامان،مانند:حجّت،حجّت خدا،صاحب الأمر،صاحب الزمان و خلیفة اللّه.

دوم:لقب هایی که به ویژگی های امام مهدی علیه السلام اشاره دارد مانند:خاتم الأئمّه، بقیّة اللّه،غائب،قائم و منتظر.

سوم:لقب هایی که به فضای سیاسی-امنیتی دوران غیبت صغرا و زمامداران

ص:325


1- (1) .الشافیة فی شرح الکافیة:ج 2 ص 240.شیخ رضی در بارۀ لقب نوشته است:«روشن تر و مشهورتر از اسم است؛چون لقب،چیزی را تعریف و معیّن می کند،همان طور که اسم همین کار را می کند؛امّا با یک صفت افزوده که یا می ستاید و یا سرزنش می کند.پس ذات یک چیز یا لقب،مشهورتر از اسم می شود».

الغیبة الصغری،وإلی الحکّام الظلمة فی ذلک العصر،الذین وصلت إلیهم أخبار ظهوره وکانوا یحاولون العثورَ علیه-بأیّة طریقة ممکنة-وقتلَه؛مثلما فعلوا بالأئمّة من قبله.ومن هذه الألقاب:السیّد،وصاحب الدار،والغریم (1)،والخلف الصالح.

أ-بَقِیَّةُ اللّهِ

406.کمال الدین: حَدَّثَنا عَبدُ الواحِدِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عُبدوسٍ العَطّارُ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ قُتَیبَةَ النَّیسابورِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا حَمدانُ بنُ سُلَیمانَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ إسماعیلَ بنِ بَزیعٍ،عَن حَیّانَ السَّرّاجِ،عَنِ السَّیِّدِ بنِ مُحَمَّدٍ الحِمیَرِیِّ-فی حَدیثٍ طَویلٍ-،عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ علیه السلام-فِی الإِشارَةِ إلَی الأَئِمَّةِ،وَالإِمامِ الثّانی عَشَرَ:

وآخِرُهُمُ القائِمُ بِالحَقِّ،بَقِیَّةُ اللّهِ فِی الأَرضِ،وصاحِبُ الزَّمانِ.

407.کمال الدین عن أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعری -فی سُؤالِهِ الإِمامَ العَسکَرِیَّ علیه السلام عَنِ الخَلَفِ مِن بَعدِهِ،وجَوابِ الإِمامِ المَهدِیِّ علیه السلام إیّاهُ،قالَ-قُلتُ لَهُ:یا مَولایَ،فَهَل مِن عَلامَةٍ یَطمَئِنُّ إلَیها قَلبی؟فَنَطَقَ الغُلامُ علیه السلام بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ فَصیحٍ فَقالَ:

أنَا بَقِیَّةُ اللّهِ فی أرضِهِ،وَالمُنتَقِمُ مِن أعدائِهِ،فَلا تَطلُب أثَراً بَعدَ عَینٍ،یا أحمَدَ بنَ إسحاقَ.

408.کمال الدین عن محمد بن مسلم عن الإمام الباقر علیه السلام -فی بَیانِ کَلامِ الإِمامِ علیه السلام بَعدَ ظُهورِهِ-:أوَّلُ ما یَنطِقُ بِهِ هذِهِ الآیَةَ: «بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (2)ثُمَّ یَقولُ:

أنَا بَقِیَّةُ اللّهِ فی أرضِهِ،وخَلیفَتُهُ،وحُجَّتُهُ عَلَیکُم،فَلا یُسَلِّمُ عَلَیهِ مُسَلِّمٌ إلّاقالَ:

السَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیَّةَ اللّهِ فی أرضِهِ.

ص:326


1- (1) .استُعمل هذا اللقب للإشارة إلی أنّ الإمام المهدی [1]علیه السلام هو من یجب أن یُدفع إلیه الخمس.
2- (2) .هود:86. [2]

ستمگر آن زمان اشاره دارد که اخبار قیام آن امام علیه السلام به آنها رسیده بود و در صدد بودند که به هر نحو،او را بیابند و همچون امامان پیش از او به شهادت برسانند، مانند:سیّد،صاحب الدار،غریم (1)و خلف صالح.

الف-بقیة اللّه

406.کمال الدین -به نقل از سیّد بن محمّد حمیری،در اشاره به امامان و امام دوازدهم-:

امام صادق علیه السلام فرمود:«و آخرین ایشان،قائم به حق است،بقیّة اللّه (ذخیرۀ خدا) در زمین و صاحب الزمان». (2)

407.کمال الدین -به نقل از احمد بن اسحاق اشعری-:از امام عسکری علیه السلام در بارۀ جانشینش جویا شدم و پس از پاسخ امام،نشانه ای خواستم که دلم با آن اطمینان یابد.آن پسری که امام نشان داده بود،با زبان عربی با شیوایی تمام فرمود:«من بقیّة اللّه (ذخیرۀ خدا) در زمین اویم و انتقام گیرنده از دشمنانش.ای احمد بن اسحاق! چون اصل را دیدی،دنبال فرع و نشانه نباش». (3)

408.کمال الدین -به نقل از محمّد بن مسلم در بارۀ سخن امام مهدی علیه السلام پس از ظهور-:

امام باقر علیه السلام فرمود:«اوّلین سخنش،این آیه است:«بقیّة اللّه برایتان بهتر است،اگر باایمان باشید».می گوید:من بقیّة اللّه (ذخیرۀ خدا) در زمین اویم،و جانشین او و حجّت بر شما.پس هیچ کس بر او سلام نمی دهد،جز آن که می گوید:سلام بر تو،ای ذخیرۀ الهی در زمینش!». (4)

ص:327


1- (1) .این لقب،برای اشاره به بستانکار بودن امام مهدی علیه السلام در مورد خمس به کار می رفته است.
2- (2) .کمال الدین:ص 342 ح 23 وص 33،بشارة المصطفی:ص 278، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 197، [2]بحار الأنوار:ج 51 ص 145 ح 12.
3- (3) .کمال الدین:ص 384 ح 1،إعلام الوری:ج 2 ص 248،کشف الغمّة:ج 3 ص 316، [3]بحار الأنوار:ج 52 ص 23 ح 16.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 162 ح 307.
4- (4) .کمال الدین:ص 331 ح 16،إعلام الوری:ج 2 ص 292،کشف الغمّة:ج 3 ص 325،بحار الأنوار:ج 52 ص 192 ح 24. [4]

409.الکافی عن عمر بن زاهر عن الإمام الصادق علیه السلام،قال: قُلتُ جُعِلتُ فِداکَ،کَیفَ یُسَلِّمُ عَلَیهِ-یَعنی عَلی صاحِبِ الزَّمانِ علیه السلام بَعدَ ظُهورِهِ-؟قالَ:

یَقولونَ:السَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیَّةَ اللّهِ،ثُمَّ قَرَأَ «بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» .

ب-حُجَّةُ اللّهِ

410.الغیبة للطوسی عن إسحاق بن یعقوب -فی تَوقیعٍ وَرَدَ إلَیهِ بِخَطِّ الإِمامِ المُنتَظَرِ «عج»،عَن طَریقِ مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ-:أمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ،فَارجِعوا فیها إلی رُواةِ حَدیثِنا،فَإِنَّهُم حُجَّتی عَلَیکُم،وأَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَیکُم.

أقول:وقَد وَرَدَ هذَا اللَّقَبُ فِی الأَدعِیَةِ.

ج-الحُجَّةُ

411.الکافی عن داود بن القاسم: سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ علیه السلام یَقولُ:

الخَلَفُ مِن بَعدِی الحَسَنُ،فَکَیفَ لَکُم بِالخَلَفِ مِن بَعدِ الخَلَفِ؟فَقُلتُ:ولِمَ جَعَلَنِیَ اللّهُ فِداکَ؟

فَقالَ:إنَّکُم لا تَرَونَ شَخصَهُ،ولا یَحِلُّ لَکُم ذِکرُهُ بِاسمِهِ.

فَقُلتُ:فَکَیفَ نَذکُرُهُ؟فَقالَ:قولوا:الحُجَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام.

د-القائِمُ

412.کمال الدین عن هشام بن سالم عن الصادق جعفر بن محمّد عن أبیه عن جدّه علیهم السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

القائِمُ مِن وُلدِی،اسمُهُ اسمی.

ص:328

409.الکافی -به نقل از عمر بن زاهد-:به امام صادق علیه السلام گفتم:فدایت شوم! پس از ظهور صاحب الزمان چگونه بر او سلام داده می شود؟

فرمود:«می گویند:سلام بر تو،ای بقیة اللّه!»و سپس [آیۀ]«بقیّة اللّه برایتان بهتر است،اگر باایمان باشید.»را قرائت نمود. (1)

ب-حجّت اللّه

410.الغیبة :اسحاق بن یعقوب،در بیان توقیعی که به خطّ امام منتظر علیه السلام وارد شده و از طریق محمّد بن عثمان رسیده،آورده است:«امّا در پیشامدهایی که روی می دهد،به راویان احادیث ما مراجعه کنید که آنان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر شما هستم». (2)می گویم:این لقب در دعاها نیز آمده است.

ج-حجّت

411.الکافی -به نقل از داوود بن قاسم-:شنیدم که امام هادی علیه السلام می فرماید:«جانشین من،حسن است؛امّا با جانشینِ او چگونه اید؟».گفتم:مگر چگونه است-خدا مرا فدایت کند-؟ فرمود:«خودِ او را نمی بینید و یاد کردن از او با اسم هم برایتان روا نیست».گفتم:پس چگونه از او یاد کنیم؟فرمود:«بگویید:حجّت خاندان محمّد». (3)

د-قائم

412.کمال الدین -به نقل از هشام بن سالم،از امام صادق علیه السلام از پدرش،از جدّش-:پیامبر

ص:329


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 412 ح 2، [1]تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 186 ح 32،تفسیر فرات:ص 193 ح249،بحار الأنوار:ج 52 ص 373 ح 165.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 653 ح 18.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 291 ح 247،کمال الدین:ص 484 ح 4،الاحتجاج:ج 2 ص 543، [2]إعلام الوری:ج 2 ص 271،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1114 ح 30،کشف الغمّة:ج 3 ص 321، [3]بحار الأنوار:ج 53 ص 181 ح 10.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 253 ح 3 و العدد القویّة:ص 86 ح 149 و کفایة الأثر:ص 54 و إعلام الوری:ج2 ص 182 و همین دانش نامه:ج 4 ص427 (پاسخ پرسش های اسحاق بن یعقوب).
3- (3) .الکافی:ج 1 ص 328 ح 13 [4] وص 332 ح 1،الإرشاد:ج 2 ص 320 و 349، [5]الغیبة،طوسی:ص 202 ح169،کمال الدین:ص 381 ح 5،علل الشرائع:ص 245 ح 5، [6]کفایة الأثر:ص 285،إعلام الوری:ج2 ص136، [7]روضة الواعظین:ص 287، [8]الصراط المستقیم:ج 2 ص 170،کشف الغمّة:ج 3 ص 239، [9]بحار الأنوار:ج 51 ص 31 ح 2 (به نقل از الغیبة،نعمانی).نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 3 ص 122 ح 522.

413.الکافی عن أبی جعفر [ الباقر ] علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله -فی ذِکرِ الأَئِمَّةِ الاِثنَی عَشَرَ-:

آخِرُهُمُ القائِمُ بِالحَقِّ،یَملَؤُها عَدلاً،کَما مُلِئَت جَوراً.

414.الکافی عن محمد بن حمران قال: قالَ الإِمامُ الصّادِقُ علیه السلام:

لَمّا کانَ مِن أمرِ الحُسَینِ علیه السلام ما کانَ،ضَجَّتِ المَلائِکَةُ إلَی اللّهِ بِالبُکاءِ وقالَت:

یُفعَلُ هذا بِالحُسَینِ ! صَفِیِّکَ وَابنِ نَبِیِّکَ !

قالَ:فَأَقامَ اللّهُ لَهُم ظِلَّ القائِمِ علیه السلام وقالَ:بِهذا أنتَقِمُ لِهذا.

ص:330

خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«قائم،از فرزندان من است.نام او،نام من است». (1)

413.الکافی -به نقل از امام باقر علیه السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله [در ذکر امامان دوازده گانه] فرمود:

«آخر ایشان،قائم به حق است.زمین را از عدالت پر می کند،همان گونه که از ستم پر شده است». (2)

414.الکافی -به نقل از محمّد بن حمران-:امام صادق علیه السلام فرمود:«هنگامی که کار حسین علیه السلام به پایان رسید،فرشتگان نزد خدا گریه و زاری کردند و گفتند:با حسین، چنین می شود؛[آن کسی که] برگزیده ات و فرزند پیامبرت [است]!؟

خداوند،سایۀ قائم را برایشان نگاه داشت و فرمود:با این،انتقام این را می گیرم!» (3). (4)

ص:331


1- (1) .کمال الدین:ص 411 ح 6،إعلام الوری:ج 2 ص 227،بحار الأنوار:ج 51 ص 73 ح 19.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 56 ح 213.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 534 ح 18، [1]الاُصول الستّةعشر:ص 15،بحار الأنوار:ج 36 ص 271.
3- (3) .الکافی:ج 1 ص 465 ح 6 [2] وص 534 ح 19،الغیبة،نعمانی:ص 94 ح 26 (هر دو منبع به نقل از کرّام،با عبارت مشابه)،الأمالی،طوسی:ص 418 ح 941،بحار الأنوار:ج 51 ص 68 ح 8،.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 252 ح 2،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 58 ح 27،کفایة الأثر:ص 153.
4- (4) .اشاره به این که«قائم»از لقب های امام عصر علیه السلام است،در منابع حدیثی فراوانی آمده که به ذکر برخی منابع،بسنده می کنیم.ر.ک:الکافی:ج 1 ص 397 ح 1، [3]الإرشاد:ج 2 ص 386،کمال الدین:ص 288 ح 7 وص 378 ح3 وص 317 ح 3 وص 316 ح 2،علل الشرائع:ص 161 ح 3،الغیبة،طوسی:ص 471 ح 489،الیقین:ص 494،العدد القویّة:ص 71 ح 114،إعلام الوری:ج 2 ص 227 وص 194 و 292 و 229،کشف الغمّة:ج 3 ص 311،بصائر الدرجات:ص 259 ح 3،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1172 ح 66،الغیبة،نعمانی:ص 237 ح 26،الصراط المستقیم:ج 2 ص 230 و 129،روضة الواعظین:ص 291،شرح الأخبار:ج 3 ص 397 ح 1278.

ص:332

پژوهشی در بارۀ حکم برخاستن به هنگام ذکر امام مهدی علیه السلام با لقب«قائم»

اشاره

تردیدی نیست که ابراز ادب و احترام به نام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و خاندان ایشان،از جمله ایستادن در هنگام بردن نام و یا لقب امام مهدی علیه السلام،نیکو و مشمول اطلاق تعظیم شعائر الهی (1)و نشانۀ تقوای دل است،چنان که احادیث فراوانی نیز بر رعایت ادب و احترام نسبت به اهل بیت علیهم السلام تأکید دارند. (2)

امّا آیا دلیل خاصّی برای استحباب قیام و همچنین نهادن دست بر سر به هنگام نام برده شدن از امام مهدی علیه السلام با لقب«قائم»وجود دارد که بر اساس آن،برخی شیعیان به هنگام ذکر این لقب،قیام می کنند و برخی علاوه بر قیام،دست خود را بر سر می گذارند؟

به نظر می رسد که مبنای این اقدام،دو گزارش است.متن گزارش اوّل که در کتاب تنقیح المقال آمده،این گونه است:

روی محمّد بن عبد الجبّار (3)فی مشکاة الأنوار :أنّ دعبلاً لمّا قرأ قصیدته المعروفة علی الرضا علیه السلام و ذکر الحجّة علیه السلام بقوله:

ص:333


1- (1) . «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ» ؛کسانی که شعایر خدا را بزرگ می شمارند،این نشان پرهیزگاری دلهاست»(حج:آیۀ 32). [1]
2- (2) .ر.ک:اهل البیت در قرآن و حدیث:ص 377 (بخش هشتم؛حقوق اهل البیت/فصل سوم/گرامیداشت).
3- (3) .منظور،شیخ محمّد بن عبد الجبّار البحرانی (م ق 13 ق) است (ر.ک:الذریعة:ج 21 ص 54، [2]الغدیر:ج 2ص 361). [3]نیز،ر.ک:مؤجج الحزان،عبد الرضا بن محمّد الاُوالی البحرینی.

خروج الإمام لا محالة خارج یقوم علی اسم اللّه و البرکات

وضع الرضا علیه السلام یده علی رأسه و تواضع قائماً و دعا له بالفرج. (1)

موقعی که دعبل،قصیدۀ معروفش را برای امام رضا علیه السلام خواند،هنگامی که به نام امام زمان علیه السلام رسید،در قول او که: ظهور امامی که به ناچار قیام خواهد کرد،حتمی است او به نام خدا و برکات او قیام خواهد کرد.

امام رضا علیه السلام با تواضع ایستاد و دستش را بر سرش نهاد و برای فَرَج امام زمان علیه السلام دعا فرمود.

گزارش دوم،حدیثی است که کتاب إلزام الناصب (2)از کتاب تنزیه الخاطر نقل کرده و متن آن،این است:

سئل الصادق علیه السلام عن سبب القیام عند ذکر لفظ القائم من ألقاب الحجّة.قال:لأنّ له غیبة طولانیة و من شدّة الرأفة إلی أحبّته ینظر إلی کلّ من یذکره بهذا اللقب المشعر بدولته و الحسرة بغربته ومن تعظیمه أن یقوم العبد الخاضع لصاحبه عند نظر المولی الجلیل إلیه بعینه الشریفة فلیقم ولیطلب من اللّه جلّ ذکره تعجیل فرجه. (3)

از امام صادق علیه السلام در بارۀ علّت ایستادن هنگام یاد شدن نام«قائم»-که از القاب حجّت است-،سؤال شد.فرمود:«زیرا او غیبتی طولانی دارد و از بسیاری محبّت و رأفت نسبت به دوستان خود،بر هر یک از آنان که او را با این لقب بخواند،نظر می کند؛چرا که این نام،یادآور شُکوه دولت او و افسوسی بر غربتش خواهد بود.و از رسوم ادب،این است که غلام به هنگام نظر انداختن مولای بزرگوار خود به او بایستد و خضوع کند و از خداوند،فَرَج (ظهور) او را تمنّا دارد».

ص:334


1- (1) .تنقیح المقال:ج 1 ص 418، [1]قاموس الرجال:ج 4 ص 290.
2- (2) .تألیف شده در قرن 13 ق.
3- (3) .الزام الناصب:ج 1 ص 242. [2]

در ارزیابی این دو گزارش باید گفت:

اوّلاً:سند ندارند.

ثانیاً:در منابع معتبر و کهن یافت نشده اند.

ثالثاً:اصل گزارش شعرخوانی دعبل در محضر امام رضا علیه السلام در منابع معتبر آمده؛ لیکن به لقب«قائم»و نیز آنچه در کتاب تنقیح المقال آمده،اشاره ای نشده است.

بنا بر این،گزارش های یاد شده نمی توانند مبنای حکم شرعی قرار گیرند،مگر بر اساس برخی از آرا در تفسیر اخبار«من بلغ».

البتّه همان گونه که قبلاً اشاره شد،رعایت ادب و احترام در هنگام نوشتن و گفتن اسما و القاب اهل بیت علیهم السلام به طور مطلق،نیکو و قیام به هنگام ذکر نام یا القاب نام امام مهدی علیه السلام به عنوان احترام ویژه به امامان،امری پسندیده است.

ص:335

ه-المُنتَظَرُ

415.کمال الدین عن المفضّل بن عمر: دَخَلتُ عَلی سَیِّدی جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام فَقُلتُ:یا سَیِّدی،لَو عَهِدتَ إلَینا فِی الخَلَفِ مِن بَعدِکَ؟فَقالَ لی:

یا مُفَضَّلُ:الإِمامُ مِن بَعدِی ابنی موسی،وَالخَلَفُ المَأمولُ المُنتَظَرُ م ح م د،ابنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسی.

416.کمال الدین عن دعبل بن علیّ الخزاعی عن الإمام الرضا علیه السلام: یا دِعبِلُ،الإِمامُ بَعدی مُحَمَّدٌ ابنی،وبَعدَ مُحَمَّدٍ ابنُهُ عَلِیٌّ،وبَعدَ عَلِیٍّ ابنُهُ الحَسَنُ،وبَعدَ الحَسَنِ ابنُهُ الحُجَّةُ القائِمُ المُنتَظَرُ فی غَیبَتِهِ،المُطاعُ فی ظُهورِهِ.

و-المُنتَقِمُ

417.الغیبة للطوسی عن أبی سلمی راعی النبیّ صلی الله علیه و آله عنه صلی الله علیه و آله -مِمّا جاءَ فی صِفَةِ المَهدِیِّ فی حَدیثِ المِعراجِ عَنِ اللّهِ تَعالی-:وعِزَّتی وجَلالی،إنَّهُ الحُجَّةُ الواجِبَةُ لِأَولِیائی، وَالمُنتَقِمُ مِن أعدائی.

418.کامل الزیارات: حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ أحمَدَ بنِ الوَلیدِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ الصَّفارِ،عَنِ العَبّاسِ بنِ مَعروفٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ عَبدِ الرَّحمانِ الأَصَمِّ،عَنِ الحُسَینِ،عَنِ الحَلَبِیِّ،قالَ:قالَ لی أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:لَمّا قُتِلَ الحُسَینُ علیه السلام سَمِعَ أهلُنا قائِلاً یَقولُ بِالمَدینَةِ:الیَومَ نَزَلَ البَلاءُ عَلی هذِهِ الاُمَّةِ،فَلا تَرَونَ فَرَحاً حَتّی یَقومَ قائِمُکُم،فَیَشفِیَ صُدورَکُم ویَقتُلَ عَدُوَّکُم ویَنالَ بِالوَترِ أوتاراً.

راجع:ص 330 ح 414.

ص:336

ه-منتظَر

415.کمال الدین -به نقل از مفضّل بن عمر-:بر سَرورم امام صادق علیه السلام وارد شدم و گفتم:ای سَرورم! کاش جانشینت را به ما می شناساندی؟

به من فرمود:«ای مفضّل! امام پس از من،فرزندم موسی است،و جانشین مایۀ امید و منتظر (چشمِ انتظار دوخته شده به او) م ح م د،فرزند حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی است». (1)

416.کمال الدین -به نقل از دعبل بن علی خزاعی-:امام رضا علیه السلام فرمود:«ای دعبل! امام پس از من،محمّد،فرزندم است و پس از محمّد،فرزندش علی و پس از علی،فرزندش حسن،و پس از حسن،فرزندش حجّت قائم است که در غیبتش منتظر (چشمِ انتظار دوخته شده به او) است و در روزگار ظهورش اطاعتش می کنند». (2)

و-منتقم

417.الغیبة ،طوسی-به نقل از ابو سلمی،چوپان پیامبر صلی الله علیه و آله در توصیف امام مهدی علیه السلام در حدیث معراج-:خداوند متعال فرمود:«به عزّت و جلالم سوگند که او حجّت حتمی برای اولیایم و منتقم (انتقام گیرنده) از دشمنانم است». (3)

418.کامل الزیارات -به نقل از حلبی-:امام صادق علیه السلام به من فرمود:«وقتی حسین علیه السلام شهید شد، خاندان ما در مدینه شنیدند که کسی می گفت:"امروز به این امّت،بلا نازل شد! خوشی نمی بینید تا قائمتان برپا خیزد تا [درد] سینه هایتان را شفا دهد و دشمنانتان را بکشد،و انتقام خون شهیدانتان را بگیرد"». (4)ر.ک:ص331 ح414

ص:337


1- (1) .کمال الدین:ص 334 ح 4، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 234، [2]الصراط المستقیم:ج 2 ص 228، [3]بحار الأنوار:ج 51 ص 143 ح 7. [4]
2- (2) .کمال الدین:ص 372 ح 6،إعلام الوری:ج 2 ص 69،کشف الغمّة:ج 3 ص 118، [5]الصراط المستقیم:ج 2 ص 230،بحار الأنوار:ج 51 ص 154 ح 4.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 8 ص 44 ح 1447.
3- (3) .الغیبة،طوسی:ص 147 ح 109،الطرائف:ص 173 ح 270،مئة منقبة:ص 63،تفسیر فرات:ص75 ح 48،بحار الأنوار:ج 36 ص 262 ح 82.
4- (4) .کامل الزیارات:ص 553 ح 843، [6]بحار الأنوار:ج 45 ص 172 ح 21. [7]

ز-المُضطَرُّ

419.تفسیر القمیّ عن صالح بن عقبة عن أبی عبد اللّه [ الصادق ] علیه السلام-فی قَولِهِ تَعالی:

«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ» (1)-:

نَزَلَت فِی القائِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام،هُوَ وَاللّهِ المُضطَرُّ إذا صَلّی فِی المَقامِ (2)رَکعَتَینِ، ودَعَا اللّهَ فَأَجابَهُ،ویَکشِفُ السّوءَ،ویَجعَلُهُ خَلیفَةً فِی الأَرضِ.

راجع:ص 96 (القسم الأوّل/الفصل الخامس/اجابة دعاء المضطر)

و ج9 ص63 (القسم الحادی عشر/الفصل السابع:ما ورد من کلمات الإمام فی بدء القیام).

ح-المَأمولُ

420.الغیبة للنعمانی عن عبید اللّه بن العلاء عن أبی عبد اللّه جعفر بن محمد [ الصادق ] علیه السلام عن الإمام علیّ علیه السلام -وقَد سَأَلَهُ الحُسَینُ علیه السلام:مَتی یُطَهِّرُ اللّهُ الأَرضَ مِنَ الظّالِمینَ؟-:

یَقومُ القائِمُ المَأمولُ،وَالإِمامُ المَجهولُ،لَهُ الشَّرَفُ وَالفَضلُ،وهُوَ مِن وُلدِکَ یا حُسَینُ.

ط-صاحِبُ الزَّمانِ

421.کمال الدین عن السیّد ابن محمد الحمیری عن الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ الغَیبَةَ سَتَقَعُ بِالسّادِسِ (3)مِن وُلدی،وهُوَ الثّانی عَشَرَ مِنَ الأَئِمَّةِ الهُداةِ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،أوَّلُهُم أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ،وآخِرُهُمُ القائِمُ بِالحَقِّ،بَقِیَّةُ اللّهِ فِی الأَرضِ، وصاحِبُ الزَّمانِ.

ص:338


1- (1) .النمل:62. [1]
2- (2) .المقامُ:موضع القیام،ومقام إبراهیم علیه السلام:هو الحجر الذی أثّر فیه قدمه،وموضعه أیضاً ( مجمع البحرین:ج3ص526« [2]قوم»).
3- (3) .فی بشارة المصطفی« [3]بالسابع»بدل«بالسادس».
ز-مضطر

419.تفسیر القمّی -به نقل از صالح بن عقبة،در بارۀ سخن خدای متعال:«یا کسی که چون مضطر (گرفتار) او را بخواند،پاسخش می دهد و مشکلش را حل می کند و شما را خلفای زمین قرار می دهد» -:امام صادق علیه السلام فرمود:«این آیه در بارۀ قائم خاندان محمّد صلی الله علیه و آله فرود آمده است.به خدا سوگند،مضطر (گرفتار) اوست،هنگامی که نزد مقام ابراهیم [در مسجد الحرام] دو رکعت نماز می گزارد و خدا را می خواند و او پاسخش را می دهد و مشکلش را حل می کند و خلیفۀ زمینش می نماید». (1)

ر.ک:ص97 (بخش اول/فصل پنجم/اجابت دعای درمانده)

و ج9 ص64 (بخش یازدهم/فصل هفتم:گزارش هایی در باره سخنان امام در آغاز قیام).

ح-مأمول

420.الغیبة، نعمانی-به نقل از عبید اللّه بن علا،از امام صادق علیه السلام-:علی علیه السلام در پاسخ حسین علیه السلام که پرسیده بود:خداوند،کِی زمین را از ستمکاران پاک می کند؟فرمود:«قائم مأمول (مایۀ امید) و امام ناشناخته که شرافتمند و بافضیلت است،قیام [و زمین را پاک] می کند،و او از نسل توست،ای حسین!». (2)

ط-صاحب الزمان

421.کمال الدین -به نقل از سیّد بن محمّد حمیری-:امام صادق علیه السلام فرمود:«غیبت برای نسل ششم من،یعنی دوازدهمین نفر از امامان راه نمای پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روی می دهد؛ امامانی که نخستین آنها،امیر مؤمنان،علی بن ابی طالب است و آخرین ایشان،قائم به حق، بقیّة اللّه در زمین و صاحب الزمان است». (3)

ص:339


1- (1) .تفسیر القمّی:ج 2 ص 129، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 48 ح 11.نیز،ر.ک:تفسیر العیّاشی:ج2 ص 57 ح 49،الغیبة،نعمانی:ص 182 ح 30 [2] وص 314 ح 6.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 274 ح 55، [3]بحار الأنوار:ج 52 ص 236 ح 104.نیز،ر.ک:مختصر بصائر الدرجات:ص 179،دلائل الإمامة:ص 447 ح 422.
3- (3) .کمال الدین:ص 33 [4] وص 342 ح 23،بشارة المصطفی:ص 278، [5]إعلام الوری:ج 2 ص 197، [6]بحار الأنوار:ج 42 ص 79 ح 8. [7]

422.کشف الغمّة عن صدقة بن موسی عن أبیه عن الإمام الرضا علیه السلام: الخَلَفُ الصّالِحُ مِن وُلدِ أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ،وهُوَ صاحِبُ الزَّمانِ،وهُوَ المَهدِیُّ.

ی-صاحِبُ الأَمرِ

423.الغیبة للنعمانی عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق علیه السلام: لا یَکونُ هذَا الأَمرُ الَّذی تَمُدّونَ إلَیهِ أعناقَکُم حَتّی یُنادِیَ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:

ألا إنَّ فُلاناً صاحِبُ الأَمرِ،فَعَلامَ القِتالُ؟

424.کمال الدین عن عیسی الخشّاب: قُلتُ لِلحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام:أنتَ صاحِبُ هذَا الأَمرِ؟قالَ:لا،ولکِنَّ صاحِبَ الأَمرِ الطَّریدُ الشَّریدُ،المَوتورُ بِأَبیهِ.

ک-صاحِبُ الدّارِ

425.الغیبة للطوسی عن إسحاق بن یعقوب: سَأَلتُ مُحَمَّدُ بنُ عُثمانَ العَمرِیَّ رضی الله عنه أن یوصِلَ لی کِتاباً قَد سَأَلتُ فیهِ عَن مَسائِلَ أشکَلَت عَلَیَّ،فَوَقَعَ التَّوقیعُ بِخَطِّ مَولانا صاحِبِ الدّارِ علیه السلام....

ل-الخَلَفُ الصّالِحُ

426.مجموعة نفیسة (تاریخ موالید الأئمّة) عن طاهر بن هارون بن موسی العلوی عن أبیه هارون عن أبیه موسی،قال:

قالَ سَیِّدی جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ:الخَلَفُ الصّالِحُ مِن وُلدِی المَهدِیُّ،اسمُهُ مُحَمَّدٌ، کُنیَتُهُ أبُو القاسِمِ،یَخرُجُ فی آخِرِ الزَّمانِ،یُقالُ لِاُمِّهِ صَیقَلُ.

427.کشف الغمّة عن صدقة بن موسی عن أبیه عن الإمام الرضا علیه السلام: الخَلَفُ الصّالِحُ مِن وُلدِ أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ،وهُوَ صاحِبُ الزَّمانِ،وهُوَ المَهدِیُّ.

ص:340

422.کشف الغمّة -به نقل از صدقة بن موسی،از پدرش-:امام رضا علیه السلام فرمود:«جانشین شایسته، از فرزندان ابو محمّد حسن بن علی (امام عسکری علیه السلام ) است،او صاحب الزمان و همو مهدی است». (1)

ی-صاحب الامر

423.الغیبة، نعمانی-به نقل از عبد اللّه بن سنان-:امام صادق علیه السلام فرمود:«این امر [قیام] که به سوی آن گردن می کشید،واقع نمی شود تا آن که ندا کننده ای از آسمان ندا دهد:هان! فلانی،صاحب این امر است.برای چه می جنگید؟». (2)

424.کمال الدین -به نقل از عیسی خشّاب-:به امام حسین علیه السلام گفتم:تو صاحب این امر (قیام) هستی؟فرمود:«نه؛صاحب امر،راندۀ آواره و انتقام گیرنده از خون پدرش است». (3)

ک-صاحب الدار

425.الغیبة ،طوسی-به نقل از اسحاق بن یعقوب-:از محمّد بن عثمان عمری خواستم که نامۀ پر از سؤال های مشکلم را [به امام علیه السلام ] برساند.[پاسخ] نامه با دست خط مولایمان، صاحب الدار (صاحب خانه) رسید. (4)

ل-خَلَف صالح

426.مجموعة نفیسة (تاریخ موالید الأئمّة) -به سندش از موسی-:سَرورم،امام صادق علیه السلام فرمود:

«خَلَف صالح (جانشین شایسته)،مهدی از نسل من است.نامش محمّد و کنیه اش ابوالقاسم است.در آخر الزمان خروج می کند و مادرش،صیقل نامیده می شود». (5)

427.کشف الغمّة -به نقل از صدقة بن موسی،از پدرش-:امام رضا علیه السلام فرمود:«خَلَف صالح

ص:341


1- (1) .کشف الغمّة:ج 3 ص 265، [1]مجموعة نفیسة (تاریخ موالید الأئمّة):ص 43،بحار الأنوار:ج 51 ص 43 ح 31. [2]
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 266 ح 34، [3]بحار الأنوار:ج 52 ص 296 ح 52.
3- (3) .کمال الدین:ص 318 ح 5،بحار الأنوار:ج 51 ص 133 ح 6.
4- (4) .الغیبة،طوسی:ص 362 ح 326،بحار الأنوار:ج 51 ص 349.نیز،ر.ک:کتاب من لا یحضره الفقیه:ج 3 ص 489 ح 4727.
5- (5) .مجموعة نفیسة (تاریخ موالید الأئمّة):ص 43،کشف الغمّة:ج 3 ص 265، [4]بحار الأنوار:ج 51 ص 24 ح 37، [5]کمال الدین:ص433 ح13 و16،الغیبة،طوسی:ص393 ح362،کنز الفوائد:ج1 ص245.

م-الطّاهِرُ

428.الغیبة عن أبی بصیر عن الإمام الصادق علیه السلام: لَمّا دَخَلَ سَلمانُ رضی الله عنه الکوفَةَ،ونَظَرَ إلَیها، ذَکَرَ ما یَکونُ مِن بَلائِها،حَتّی ذَکَرَ مُلکَ بَنی امَیَّةَ وَالَّذینَ مِن بَعدِهِم.ثُمَّ قالَ:

فَإِذا کانَ ذلِکَ فَالزَموا أحلاسَ (1)بُیوتِکُم،حَتّی یَظهَرَ الطّاهِرُ ابنُ الطّاهِرِ المُطَهَّرُ، ذُو الغَیبَةِ،الشَّریدُ الطَّریدُ.

ن-السَّیِّدُ

429.کمال الدین عن أبی علیّ الخیزرانی،عن جاریة له کان أهداها لأبی محمّد علیه السلام: فَلَمّا أغارَ جَعفَرٌ الکَذّابُ عَلَی الدّارِ جاءَتهُ فارَّةً مِن جَعفَرٍ،فَتَزَوَّجَ بِها،قالَ أبو عَلِیٍّ:

فَحَدَّثَتنی أنَّها حَضَرَت وِلادَةَ السَّیِّدِ علیه السلام،وأَنَّ اسمَ امِّ السَّیِّدِ صَقیلُ.

430.الکافی عن الحسن بن شاذان الواسطی: کَتَبتُ إلی أبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام أشکو جَفاءَ أهلِ واسِطٍ (2)وحَملَهُم عَلَیَّ،وکانَت عِصابَةٌ مِن العُثمانِیَّةِ تُؤذینی، فَوَقَّعَ بِخَطِّهِ:

إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی أخَذَ میثاقَ أولِیائِنا عَلَی الصَّبرِ فی دَولَةِ الباطِلِ،فَاصبِر لِحُکمِ رَبِّکَ،فَلَو قَد قامَ سَیِّدُ الخَلقِ (3)لَقالوا:

«قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ» (4).

ص:342


1- (1) .الأحلاس:جمع حِلس وهو الکساء الذی یلی ظهر البعیر،شبّهها للزومها ودوامها،کونوا أحلاس بیوتکم:أی الزموها ( النهایة:ج 1 ص 423« [1]حلس»).
2- (2) .مدینة ما بین البصرة والکوفة (معجم البلدان:ج 5 ص 347).
3- (3) .أی:المهدیّ علیه السلام ( [2]هامش المصدر).
4- (4) .یس:52. [3]

(جانشین شایسته) از فرزندان ابو محمّد حسن بن علی (امام عسکری علیه السلام ) است.او صاحب زمان است و مهدی هموست». (1)

م-طاهر

428.الغیبة،طوسی-به نقل از ابو بصیر-: امام صادق علیه السلام فرمود:«هنگامی که سلمان به کوفه وارد شد و به آن نگریست،بلاهایی را که بر سر آن می آید،یاد کرد و حتّی فرمان روایی امویان و پس از ایشان را نیز ذکر کرد و سپس گفت:هنگامی که چنین شد،در خانه هایتان بنشینید تا طاهر،فرزند طاهر مطهّر،دارای غیبت و راندۀ آواره ظهور کند». (2)

ن-سیّد

429.کمال الدین -در بارۀ ابو علی خیزرانی-:او کنیزی را به امام عسکری علیه السلام هدیه داده بود.

هنگامی که جعفر کذّاب،خانۀ امام عسکری علیه السلام را [با وارث خواندن خود] غارت کرد،از دست او گریخت و نزد ابو علی آمد و به همسری اش در آمد.ابو علی گفت:او برایم گفت که در تولّد سیّد (آقا) علیه السلام حضور داشته و نام مادر سیّد صقیل است. (3)

430.الکافی -به نقل از حسن بن شادان واسطی-:به امام رضا علیه السلام نامه نوشتم و از جفاکاری مردم واسط (4)و حمله شان به من شِکوه نمودم.در واسط،گروهی از عثمانیان مرا آزار می دادند.

ایشان به خطّ خود نوشت:«خدای-تبارک و تعالی-از دوستدارانمان پیمان گرفته که در روزگار دولت باطل،شکیب ورزند.برای حکم پروردگارت شکیبایی کن که چون سیّد مردم قیام کند،می گویند:«وای بر ما! چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت.این،وعدۀ خدای رحمان است و فرستادگان راست گفتند»». (5)

ص:343


1- (1) .کشف الغمّة:ج 3 ص 265،مجموعة نفیسة (تاریخ موالید الأئمّة):ص 43،بحار الأنوار:ج 51 ص 43 ح 31.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 163 ح 124،بحار الأنوار:ج 52 ص 126 ح 19.
3- (3) .کمال الدین:ص 431 ح 7،بحار الأنوار:ج 51 ص 5 ح 10.نیز،ر.ک:روضة الواعظین:ص 285.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 5 ص11 ح759 (بخش ششم/فصل یکم/کنیز ابو علی خیزرانی).
4- (4) .واسط،نام شهری میان بصره و کوفه است.
5- (5) .الکافی:ج8 ص247 ح 346، [1]تأویل الآیات الظاهرة:ج 2 ص 492 ح 10،بحار الأنوار:ج 53 ص 89 ح 87. [2]

ص-الغَریمُ

431.الکافی عن محمّد بن صالح: لَمّا ماتَ أبی وصارَ الأَمرُ لی،کانَ لِأَبی عَلَی النّاسِ سَفاتِجُ (1)مِن مالِ الغَریمِ،فَکَتَبتُ إلَیهِ اعلِمُهُ،فَکَتَبَ:

طالِبهُم وَاستَقضِ عَلَیهِم.

ع-خاتِمُ الأَوصِیاءِ

432.الغیبة للطوسی عن ظریف أبی نصر الخادم عن صاحب الزّمان علیه السلام: أنَا خاتِمُ الأَوصِیاءِ،وبی یَدفَعُ اللّهُ البَلاءَ عَن أهلی وشیعَتی.

راجع:ج 3 ص 28 (الفصل السادس/خاتم الأئمة والاوصیاء)

وج 6 ص 402 (القسم التاسع/الفصل الاوّل/الزیادة الثالثة)

وص 418 (الزیارة السادسة).

ف-خاتِمُ الأَئِمَّةِ

433.مروج الذهب عن الإمام علیّ علیه السلام: بِمَهدِیِّنا تَنقَطِعُ الحُجَجُ،خاتِمَةُ الأَئِمَّةِ،ومُنقِذُ الاُمَّةِ،وغایَةُ النّورِ ومَصدَرُ الاُمورِ.

ث-هذهِ الأَوصافُ وَالأَلقابُ

434.جمال الأسبوع عن یونس بن عبدالرحمن: أنَّ الرِّضا علیه السلام کانَ یَأمُرُ بِالدُّعاءِ لِصاحِبِ الأَمرِ علیه السلام بِهذا:اللّهُمَّ ادفَع عَن وَلِیِّکَ وخَلیفَتِکَ،وحُجَّتِکَ عَلی خَلقِکَ،ولِسانِکَ المُعَبِّرِ عَنکَ بِإِذنِکَ،النّاطِقِ بِحِکمَتِکَ،وعَینِکَ النّاظِرَةِ عَلی بَرِیَّتِکَ،وشاهِدِکَ عَلی خَلقِکَ، الجَحجاحِ (2)المُجاهِدِ،العائِذِ بِکَ عِندَکَ...إنَّهُ الهادِی المَهدِیِّ الطّاهِرِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ الرَّضِیِّ الزَّکِیِّ.

ص:344


1- (1) .السُّفتَجَة:بضمّ السین وقیل بفتحها،فارسی معرّب:هی کتاب صاحب المال لوکیله أن یدفع مالاً قرضاً،یأمن به خطر الطّریق،والجمع سفاتج ( المصباح المنیر:ص 278« [1]سفتجة»).
2- (2) .الجَحجاحُ:السیّد الکریم ( النهایة:ج 1 ص 240«جحجح»).
س-غریم

431.الکافی -به نقل از محمّد بن صالح-:هنگامی که پدرم درگذشت و کارها به دست من افتاد، [متوجّه شدم] پدرم سفته هایی از مردم دارد که مبلغ آنها متعلّق به«غریم (طلبکار)»است.

این را به او نوشتم و آگاهش کردم.[در پاسخ] نوشت:«از آنان مطالبه کن و [اگر ندادند،] به دادگاهشان بکشان». (1)

ع-خاتم اوصیا

432.الغیبة ،طوسی-به نقل از ظریف ابو نصر خادم-:صاحب الزمان علیه السلام فرمود:«من،خاتم اوصیایم.خداوند،بلا را به خاطر من از خاندان و پیروانم دور می کند». (2)

ر.ک:ج 3 ص29 (فصل ششم/آخرین امام و وصی)

و ج 6 ص 403 (بخش نهم/فصل اول/زیارت سوم)

و ص 419 (زیارت ششم).

ف-خاتم امامان

433.مروج الذهب :امام علی علیه السلام فرمود:«با مهدی ما،خاتم امامان،رهایی بخش امّت و نهایت نور و جایگاه و سررشتۀ امور،حجّت ها پایان می گیرند». (3)

ص-اوصاف و القابی دیگر

434.جمال الأسبوع -به نقل از یونس بن عبد الرحمان-:امام رضا علیه السلام فرمان می داد که برای صاحب الأمر این گونه دعا کنیم:«خدایا! [بلاها را] از ولیّت،جانشینت،حجّت بر خلقت، زبان گویای تو به فرمانت،سخنگو به حکمتت،چشم نگرنده به مردمت،گواه بر خلقت،

ص:345


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 521 ح 15، [1]الإرشاد:ج 2 ص 362، [2]کشف الغمّة:ج 3 ص 244،الصراط المستقیم:ج 2 ص 247 ح 9،بحار الأنوار:ج 51 ص 297 ح 15.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 5 ص12 ح761.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 246 ح 215،کمال الدین:ص 441 ح 12،الدعوات:ص 207 ح 563،الخرائج و الجرائح:ج 1 ص 458 ح 3،کشف الغمّة:ج 3 ص 289،الصراط المستقیم:ج 2 ص 210 ح 3،بحار الأنوار:ج 52 ص 30 ح 25.
3- (3) .مروج الذهب:ج 1 ص 33،تذکرة الخواصّ:ص 130 (به نقل از احمد بن عبد اللّه هاشمی،از امام عسکری علیه السلام،از امام علی علیه السلام )،بحار الأنوار:ج 77 ص 300.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 22.

435.الغیبة للطوسی عن یعقوب بن یوسف الضرّاب الغسّانی -فی تَوقیعٍ خَرَجَ إلَیهِ مِنَ النّاحِیَةِ المُقَدَّسَةِ-:بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ،اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ سَیِّدِ المُرسَلینَ، وخاتَمِ النَّبِییّنَ،وحُجَّةِ رَبِّ العالَمینَ...وصَلِّ عَلَی الخَلَفِ الصّالِحِ الهادِی المَهدِیِّ، إمامِ المُؤمِنینَ،ووارِثِ المُرسَلینَ،وحُجَّةِ رَبِّ العالَمینَ.

436.الاحتجاج عن محمّد بن عبداللّه بن جعفر الحمیری: خَرَجَ التَّوقیعُ مِنَ النّاحِیَةِ المُقَدَّسَةِ حَرَسَهَا اللّهُ تَعالی-بَعدَ المَسائِلِ-:بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ،لا لِأَمرِ اللّهِ تَعقِلونَ،ولا مِن أولِیائِهِ تَقبَلونَ،حِکمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغنِی النُّذُرُ عَن قَومٍ لا یُؤمِنونَ، السَّلامُ عَلَینا وعَلی عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ.إذا أرَدتُمُ التَّوَجُّهَ بِنا إلَی اللّهِ وإلَینا،فَقولوا کَما قالَ اللّهُ تَعالی:

سَلامٌ عَلی آلِ یاسینَ (1)،السَّلامُ عَلَیکَ یا داعِیَ اللّهِ ورَبّانِیَّ آیاتِهِ،السَّلامُ عَلَیکَ یا بابَ اللّهِ ودَیّانَ دینِهِ،السَّلامُ عَلَیکَ یا خَلیفَةَ اللّهِ وناصِرَ حَقِّهِ،السَّلامُ عَلَیکَ یا حُجَّةَ اللّهِ ودَلیلَ إرادَتِهِ السَّلامُ عَلَیکَ یا تالِیَ کِتابِ اللّهِ وتَرجُمانَهُ،السَّلامُ عَلَیکَ فی آناءِ لَیلِکَ وأَطرافِ نَهارِکَ،السَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیَّةَ اللّهِ فی أرضِهِ،السَّلامُ عَلَیکَ یا میثاقَ اللّهِ الَّذی أخَذَهُ ووَکَّدَهُ،السَّلامُ عَلَیکَ یا وَعدَ اللّهِ الَّذی ضَمِنَهُ،السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ،وَالعِلمُ المَصبوبُ،وَالغَوثُ وَالرَّحمَةُ الواسِعَةُ وَعداً غَیرَ مَکذوبٍ،السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقومُ وَالسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقعُدُ،السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقرَأُ وتُبَیِّنُ،السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصَلّی وتَقنُتُ،السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَرکَعُ وتَسجُدُ،السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُهَلِّلُ وتُکَبِّرُ،السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَحمَدُ وتَستَغفِرُ،السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصبِحُ وتُمسی، السَّلامُ عَلَیکَ فِی اللَّیلِ إذا یَغشی،وَالنَّهارِ إذا تَجَلّی،السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا الإِمامُ

ص:346


1- (1) .إشارة إلی الآیة 130 من سورة الصّافات. [1]والنصّ فی المصحف:إل یاسِینَ.

آقای بزرگوار مجاهد،پناه برنده به تو در نزدت...دور بدار.او ره نمای ره یافته،طاهر وپرهیزگار،پاکیزه و پسندیده و پاک است». (1)

435.الغیبة ،طوسی-به نقل از یعقوب بن یوسف ضرّاب غسّانی،در توقیعی که از سوی ناحیۀ مقدسّه صادر گردید-:«بسم اللّه الرحمن الرحیم.خدایا! بر محمّد،سَرور فرستادگان و خاتم پیامبران و حجّت خدای جهانیان درود فرست...و بر جانشین شایسته،هدایتگر ره یافته،امام مؤمنان،و وارث فرستادگان و حجّت خدای جهانیان». (2)

436.الاحتجاج -به نقل از محمّد بن عبد اللّه بن جعفر حمیری-:توقیعی از سوی ناحیۀ مقدسّه- که خدای متعال،حفظش کند-در پاسخ سؤال ها آمد:«بسم اللّه الرحمن الرحیم.نه فرمان خدا را می گیرید و نه از اولیای او می پذیرید.حکمتی رسا؛امّا هشدارها افراد بی ایمان را سودی نمی بخشد.سلام بر ما و بر بندگان شایستۀ خدا! هنگامی که خواستید با ما به سوی خدا و ما توجّه کنید،آن گونه بگویید که خدای متعال فرموده است:

«سلام بر آل یاسین! 3سلام بر تو،ای دعوتگر خدا و پروردۀ نشانه های او! سلام بر تو، ای دروازۀ خدا و حاکم دین او (/گیرندۀ مطالبات او)! سلام بر تو،ای جانشین خدا و یاور حقّ او! سلام بر تو،ای حجّت خدا و رهنمای خواستاران او! سلام بر تو،ای تلاوت کنندۀ کتاب خدا و مترجم آن! سلام بر تو،در دل شب و کرانه های روزت! سلام بر تو،ای ذخیرۀ خدا در زمینش! سلام بر تو،ای پیمان برگرفته و استوار شدۀ خدا! سلام بر تو،ای وعدۀ تضمین شدۀ خدا! سلام بر تو،ای نشانۀ برافراشته و دانش سرازیر شده،و ای یاری و رحمت گسترده،و وعده ای که دروغش نخوانده اند!

سلام بر تو،هنگامی که بر می خیزی و سلام بر تو،هنگامی که می نشینی! سلام بر تو، هنگامی که قرائت و تبیین می کنی! سلام بر تو،هنگامی که نماز می خوانی و قنوت می گیری! سلام بر تو،هنگامی که رکوع می کنی و به سجده می روی! سلام بر تو،هنگامی

ص:347


1- (1) .جمال الاُسبوع:ص 307 و 310،بحار الأنوار:ج 95 ص 330 ح 4.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 277-279 ح 238،مصباح المهتجّد:ص 406 ح 534،دلائل الإمامة:ص 549-550 ح 524،جمال الاُسبوع:ص 304-305،بحار الأنوار:ج 52 ص 20. [1]برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 6 ص280 ح1092.

المَأمونُ،السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا المُقَدَّمُ المَأمولُ،السَّلامُ عَلَیکَ بِجَوامِعِ السَّلامِ.

437.المزار الکبیر -فِی الاِستِغاثَةِ بِصاحِبِ الأَمرِ علیه السلام-:مِن حَیثُ تَکونُ،تُصَلّی رَکعَتَینِ بِالحَمدِ وسورَةٍ،وقُم مُستَقبِلَ القِبلَةِ تَحتَ السَّماءِ وقُل:

سَلامُ اللّهِ الکامِلُ التّامُّ،الشّامِلُ العامُّ،وصَلَواتُهُ وبَرَکاتُهُ القائِمَةُ التّامَّةُ،عَلی حُجَّةِ اللّهِ ووَلِیِّهِ فی أرضِهِ وبِلادِهِ،وخَلیفَتِهِ عَلی خَلقِهِ وعِبادِهِ،وسُلالَةِ النُّبُوَّةِ،وبَقِیَّةِ العِترَةِ وَالصَّفوَةِ،صاحِبِ الزَّمانِ،ومُظهِرِ الإِیمانِ،ومُعلِنِ أحکامِ القُرآنِ،مُطَهِّرِ الأَرضِ، وناشِرِ العَدلِ فِی الطّولِ وَالعَرضِ،وُالحُجَّةِ القائِمِ المَهدِیِّ،الإِمامِ المُنتَظَرِ المُرتَضی، الطّاهِرِ ابنِ الأَئِمَّةِ الطّاهِرینَ،الوَصِیِّ ابنِ الأَوصِیاءِ المَرِضیّینَ،الهادِی المَهدِیِّ ابنِ الأَئِمَّةِ المَعصومینَ.

438.مجموعة نفیسة (تاج الموالید): الإِمامُ الثّانی عَشَرَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ،اسمُهُ اسمُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،وکُنیَتُهُ کُنیَةُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،ولا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أن یُسَمَّیهُ بِاسمِهِ،ولا أن یُکَنِّیَ بِکُنیَتِهِ قَبلَ خُروجِهِ مِنَ الغَیبَةِ؛لِما قَد وَرَدَ النَّهیُ عَن ذلِکَ،وإنَّما یُعَبَّرُ عَنهُ علیه السلام بِأَحَدٍ ألقابِهِ.

ومِن ألقابِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ المُختَصَّةِ بِهِ:الحُجَّةُ،وَالقائِمُ،وَالمَهدِیُّ،وَالخَلَفُ الصّالِحُ،وصاحِبُ الزَّمانِ،وَالمُنتَظَرُ،وقَد عَبَّرَ عَنهُ وعَن حِسبَتِهِ علیه السلام (1)بِالنّاحِیَةِ المُقَدَّسَةِ.

439.مجموعة نفیسة (ألقاب الرسول وعترته) -ضِمنَ بابٍ فی ذِکرِ الإِمامِ صاحِبِ الزَّمانِ علیه السلام-:هُوَ سَمِیُّ رَسولِ اللّهِ وکَنِیُّهُ (2)،هُوَ بَقِیَّةُ اللّهِ فی أرضِهِ،هُوَ الحُجَّةُ المُنتَظَرُ،

ص:348


1- (1) .هکذا فی المصدر،وفی روایات اخری مشابهة:«وقد عبّر عنه وعن غیبته بالناحیة المقدسه».
2- (2) .فی المصدر:«وکنیته»،والصّواب ما أثبتناه.

که "لا إله إلّااللّه و اللّه أکبر" می گویی! سلام بر تو،هنگامی که "الحمد للّه" و "أستغفر اللّه" می گویی! سلام بر صبح و شام تو! سلام بر تو،آن گاه که شب،همه جا را می پوشاند و به گاه جلوۀ روز! سلام بر تو،ای امام امین! سلام بر تو،ای امید آینده! سلام بر تو،با همۀ گسترۀ سلام!». (1)

437.المزار الکبیر -در استغاثه به صاحب الأمر-:در هر کجا که هستی،دو رکعت نماز با حمد و سوره[ای دلخواه] می خوانی،و زیر آسمان،رو به قبله بِایست و بگو:

«سلام کامل و تمام و فراگیر و عام خدا و درودها و برکات استوار و تمام او بر حجّت خدا و ولیّ او در زمین و شهرهایش،جانشین او بر مردم و بندگانش،سلالۀ نبوّت و باقی ماندۀ عترت و صفوت،صاحب زمان و مظهر ایمان،آشکار کنندۀ احکام قرآن، پاک کنندۀ زمین،گسترانندۀ عدل در طول و عرض [زمین]،حجّت قائم،مهدی،امام منتظر رضایتمند،پاک و فرزند امامان پاک،وصی و فرزند اوصیای پسندیده،هدایتگر هدایت یافته،فرزند امامان معصوم!». (2)

438.مجموعة نفیسة (تاج الموالید): امام دوازدهم-که درودهای خدا بر او باد-،نامش،نام پیامبر خدا،و کنیه اش کنیۀ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است و کسی حق ندارد او را پیش از خروج از غیبتش به نام و با کنیه بخواند؛زیرا از این کار،نهی شده است و تنها با یکی از لقب های امام،می توان او را یاد کرد.از لقب های خاصّ او-که درودهای خدا بر او باد-حجّت،قائم،مهدی، خَلَف صالح (جانشین شایسته)،صاحب زمان،و منتظَر است و از او و تبار او،در ناحیۀ مقدسّه هم یاد شده است. (3)

439.مجموعة نفیسة (ألقاب الرسول و عترته) -در ضمن فصل مربوط به صاحب الزمان علیه السلام-:او همنام و هم کنیۀ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است.او ذخیرۀ خدا در زمین اوست.او حجّت منتظَر

ص:349


1- (1) .الاحتجاج:ج 2 ص 591،بحار الأنوار:ج 53 ص 171 ح 5.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 6 ص 367 ح1115 (زیارت آل یس).
2- (2) .المزار الکبیر:ص 670،بحار الأنوار:ج 101 ص 373 ح 16.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 6 ص 401 ح1117 (زیارت دوم).
3- (3) .مجموعة نفیسة (تاج الموالید):ص 60.

هُوَ الهادِی المُهتَدی،الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ،التَّقِیُّ النَّقِیُّ المُختَفی،هُوَ القائِمُ المَهدِیُّ،هُوَ الغائِبُ المَستورُ،هُوَ صاحِبُ المَرأی وَالمَسمَعِ،هُوَ الخَلَفُ المُتَرَقِّبُ،هُوَ المُظَفَّرُ المَنصورُ.

ولَهُ أسماءُ وأَلقابٌ،یُقالُ:الحَمدُ،وَالحامِدُ،وَالحَمیدُ،وَالمَحمودُ،ومُحَمَّدٌ، یُکَنّی:أبَا القاسِمِ وأَبا جَعفَرٍ،ویُقالُ:لَهُ کُنِّیَ الأَحَدَ عَشَرَ إماماً،هُوَ الإِمامُ وَالمَأمولُ، هُوَ وَتَدُ الأَرضِ،آتاهُ اللّهُ الحِکمَةَ وفَصلَ الخِطابِ،کَما آتی یَحیی صَبِیّاً،وجَعَلَهُ إماماً فی حالِ الطُّفولِیَّةِ،کَما جَعَلَ عیسَی بنَ مَریَمَ نَبِیّاً.

440.الإقبال: أبو عَمرٍو مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ نَصرٍ السَّکونِیُّ،قالَ:سَأَلتُ أبا بَکرٍ أحمَدَ بنَ مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ البَغدادِیَّ رحمهم الله أن یُخرِجَ إلَیَّ أدعِیَةَ شَهرِ رَمَضانَ الَّتی کانَ عَمُّهُ أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عُثمانَ بنِ السَّعیدِ العَمرِیُّ-رَضِیَ اللّهُ وأَرضاهُ-یَدعو بِها، فَأَخرَجَ إلَیِّ دَفتَراً مُجَلَّداً بِأَحمَر،فَنَسَختُ مِنهُ أدعِیَةَ کَثیرَةً،وکانَ مِن جُملَتِها:

وتَدعو بِهذَا الدُّعاءِ فی کُلِّ لَیلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ،فَإِنَّ الدُّعاءَ فی هذَا الشَّهرِ تَسمَعُهُ المَلائِکَةُ وتَستَغفِرُ لِصاحِبِهِ وهُوَ:«اللّهُمَّ إنّی أفتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمدِکَ وأَنتَ مُسَدِّدُ لِلصَّوابِ بِمَنِّکَ...اللّهُمَّ وصَلِّ عَلی وَلِیِّ أمرِکَ القائِمِ المُؤَمَّلِ وَالعَدلِ المُنتَظَرِ،وحُفَّهُ بِمَلائِکَتِکَ المُقَرَّبینَ،وأَیِّدهُ بِرُوحِ القُدُسِ یا رَبَّ العالَمینَ،اللّهُمَّ اجعَلهُ الدّاعِیَ إلی کِتابِکَ،وَالقائِمَ بِدینِکَ.

441.إعلام الوری: هُوَ [أیِ الإِمامُ المَهدِیُّ] المُسَمّی بِاسمِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،المُکَنّی بِکُنیَتِهِ، وقَد جاءَ فِی الأَخبارِ:أنَّهُ لا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أن یُسَمِّیَهُ بِاسمِهِ،ولا أن یُکَنِّیَهُ بِکُنیَتِهِ،إلی أن یُزَیِّنَ اللّهُ تَعالَی الأَرضَ بِظُهورِهِ وظُهورِ دَولَتِهِ.

ویُلَقَّبُ علیه السلام:بِالحُجَّةِ،وَالقائِمِ،وَالمَهدِیِّ،وَالخَلَفِ الصّالِحِ،وصاحِبِ الزَّمانِ،

ص:350

است.او ره نمای ره یافته است.او پسندیدۀ پاک و باپروای پاکیزۀ پنهان است.او قیام کنندۀ ره یافته است.او غایب پوشیده است.او بینا و شنواست.او جانشین مراقب و انتظار نشسته است.او پیروزمندِ یاری شده است.او نام ها و لقب هایی دارد:حمد،حامد،حمید، محمود،محمّد؛و کنیه هایی:ابو القاسم و ابو جعفر.گفته می شود:او کنیه های یازده امام را دارد.او امام است و مایۀ امید.او میخ زمین است.خداوند به او حکمت و سخنِ فیصله دهنده داده است،همان گونه که در کودکی به یحیی داد؛و او را در اوان کودکی امام کرد،همان گونه که عیسی بن مریم را پیامبر کرد. (1)

440.الإقبال -به نقل از ابو عمرو محمّد بن محمّد نصر سَکونی-:از ابو بکر احمد بن محمّد بن عثمان بغدادی خواستم که دعاهای ماه رمضان را که عمویش،ابو جعفر محمّد بن عثمان بن سعید عمری-که خدا از او راضی باشد و راضی اش کند-می خوانده است،به من بدهد.او دفتری جلد شده با چرم سرخ (شنگرف) برایم آورد و من دعاهای فراوانی از روی آن استنساخ کردم که از جمله این بود:

این دعا را در هر شب از ماه رمضان می خوانی،که دعا در این ماه را فرشتگان می شنوند و برای خواننده اش آمرزش می طلبند و آن،این است:«خدایا! من ثنا را با ستایش تو می آغازم و تو درستی را با نعمت بخشی ات استوار می داری....خدایا! بر ولیّ امرت،قائم امید بسته به او و عدالت مورد انتظار،درود فرست و او را با فرشتگان مقرّبت در میان گیر و با روح القدس تأییدش بدار،ای پروردگار جهانیان! خدایا! او را دعوتگر به کتابت و قیام کننده به دینت قرار ده». (2)

441.إعلام الوری :امام مهدی علیه السلام نامش،نام پیامبر خدا و کنیه اش،کنیۀ پیامبر خداست و در روایات آمده است:برای کسی روا نیست که او را با نامش بخواند و یا با کنیه اش یاد کند،تا آن گاه که خدای متعال،زمین را با ظهور او و ظهور دولتش بیاراید.

ص:351


1- (1) .مجموعة نفیسة (ألقاب الرسول وعترته):ص 84.
2- (2) .الإقبال:ج 1 ص 138،تهذیب الأحکام:ج 3 ص 108-110،مصباح المهتجّد:ص 577-580 ح 690 (هر دو منبع بدون اسناد)،بحار الأنوار:ج 24 ص 166 ح 14.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 6 ص179 ح1059 (دعای افتتاح).

وَالصّاحِبِ.

وکانَتِ الشّیعَةُ فی غَیبَتِهِ الاُولی تُعَبِّرُ عَنهُ،وعَن غَیبَتِهِ بِالنّاحِیَةِ المُقَدَّسَةِ،وکانَ ذلِکَ رَمزاً بَینَ الشّیعَةِ یَعرِفونَهُ بِهِ،وکانوا یَقولونَ أیضاً عَلی سَبیلِ الرَّمزِ وَالتَّقِیَّةِ:

الغَریمُ-یَعنونَهُ علیه السلام-وصاحِبَ الأَمرِ.

442.مصباح الزائر -فِی الدُّعاءِ عَقیبَ زِیارَةِ صاحِبِ الزَّمانِ علیه السلام بِسامِرّا-:اللّهُمَّ...ثَبِّت بِهِ القَلبَ،وأَقِم بِهِ نُصرَةَ الحَربِ،وَاجعَلهُ القائِمَ المُؤَمَّلَ،وَالوَصِیَّ المُفَضَّلَ،وَالإِمامَ المُنتَظَرَ،وَالعَدلَ المُختَبَرَ،وَاملَأ بِهِ الأَرضَ عَدلاً وقِسطاً،کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً، وأَعِنهُ عَلی ما وَلَّیتَهُ وَاستَخلَفتَهُ وَاستَرعَیتَهُ،حَتّی یُجرِیَ حُکمَهُ عَلی کُلِّ حُکمٍ، ویَهدی بِحَقِّهِ کُلَّ ضَلالَةٍ.

443.مطالب السؤول -فی ذِکرِ الإِمامِ المَهدِیِّ علیه السلام-:وأَمَّا اسمُهُ فَمُحَمَّدٌ،وکُنیَتُهُ أبُو القاسِمِ،ولَقَبُهُ الحُجَّةُ،وَالخَلَفُ الصّالِحُ،وقیلَ المُنتَظَرُ.

444.کنز الفوائد -فی ذِکرِ الإِمامِ المَهدِیِّ علیه السلام-:اِسمُهُ یُواطِئُ اسمَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،وکُنیَتُهُ تُواطِئُ کُنیَتَهُ،غَیرَ أنَّ النَّهیَ قَد وَرَدَ عَنِ اللَّفظِ،فَلا یَجوزُ أن یَتَجاوَزَ فِی القَولِ:إنَّهُ المَهدِیُّ،وَالمُنتَظَرُ،وَالقائِمُ بِالحَقِّ،وَالخَلَفُ الصّالِحُ،وإمامُ الزَّمانِ،وحُجَّةُ اللّهِ عَلَی الخَلقِ.

ص:352

لقب های او،حجّت،قائم،مهدی،خَلَف شایسته (جانشین شایسته)،صاحب زمان و صاحب است.

شیعه در غیبت اوّل امام علیه السلام،از امام و غیبتش با«ناحیۀ مقدسّه»یاد می کرد و این رمزی میان شیعه بود که او را با آن می شناختند و بر همین طریق،رمزگونه به او «غریم»و«صاحب الأمر»نیز می گفتند. (1)

442.مصباح الزائر -در دعای پس از زیارت صاحب الزمان در سامرّا-:خدایا!...دل را با او استوار بدار،نبرد را با او پیروز بدار و او را قائم مایۀ امید،وصیّ برتری داده شده، امام مورد انتظار و عدلِ آزموده،قرار بده و زمین را با او از عدل و داد پر کن، همان گونه که از جور و ستم پر شده است.او را بر آنچه سرپرستی داده ای و جانشین و مراقب کرده ای،یاری ده تا حکمش بر همۀ حکم ها جاری شود و با حقّش هر گم راهی را هدایت کند. (2)

443.مطالب السؤول -در یادکرد از امام مهدی علیه السلام-:نامش محمّد،کنیه اش ابو القاسم و لقبش حجّت و خَلَف صالح (جانشین صالح) است و منتظَر هم گفته شده است. (3)

444.کنز الفوائد -در یادکرد از امام مهدی علیه السلام-:نامش مانند نام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و کنیه اش، هم مانند اوست؛امّا از تلفّظ به اسم او نهی شده است و روا نیست که جز اینها را بر زبان آورند:مهدی،منتظَر،قائم به حق،خَلَف صالح،امام زمان،حجّت خدا بر خلقش. (4)

ص:353


1- (1) .إعلام الوری:ج 2 ص 213،کشف الغمّة:ج 3 ص 309. [1]
2- (2) .مصباح الزائر:ص 424،بحار الأنوار:ج 102 ص 88.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 6 ص419 ح1121 (زیارت ششم).
3- (3) .مطالب السؤول:ص 89؛کشف الغمّة:ج 3 ص 227، [2]بحار الأنوار:ج 51 ص 23 ح 35.
4- (4) .کنز الفوائد:ج 1 ص 247. [3]

الفصل الرابع:شمائلُ الإمام شَمائِلُ الإمام7 1/4شَمائِلُهُ شَمائِلُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله

445.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ موسَی بنِ المُتَوَکِّلِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا موسَی بنُ عِمرانَ النَّخَعِیُّ،عَن عَمِّهِ الحُسَینِ بنِ یَزیدَ،عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ سالِمٍ،عَن أبیهِ،عَن أبی حَمزَةَ،عَن سَعیدِ بنِ جُبَیرٍ، عَن عَبدِ اللّهِ بنِ عَبّاسٍ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

قائِمُ أهلِ بَیتی،ومَهدِیُّ امَّتی،أشبَهُ النّاسِ بی فی شَمائِلِهِ وأَقوالِهِ وأَفعالِهِ.

446.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی ومُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ ومُحَمَّدُ بنُ موسَی بنِ المُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللّهُ عَنهُم،قالوا:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ ومُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ جَمیعاً،قالوا:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عیسی وإبراهیمُ بنُ هاشِمٍ وأَحمَدُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ البَرقِیُّ ومُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ جَمیعاً،قالوا:

حَدَّثَنا أبو عَلِیٍّ الحَسَنُ بنُ مَحبوبٍ السَّرّادُ،عَن داوودَ بنِ الحُصَینِ،عَن أبی بَصیرٍ، عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن آبائِهِ علیهم السلام قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

ص:354

فصل چهارم:شمایل امام علیه السلام

اشاره

شمایل امام علیه السلام

1/4 شمایل امام علیه السلام،مانند شمایل پیامبرصلی الله علیه و آله

445.کمال الدین -به نقل از عبد اللّه بن عبّاس-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«قائم خاندانم و مهدی امّتم،شبیه ترینِ مردم به من در شمایل،گفتار و کردار است». (1)

446.کمال الدین -به نقل از ابو بصیر،از امام صادق علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی،از فرزندان من است.نامش نام من،کنیه اش کنیۀ من و شبیه ترینِ مردم در خلقت و اخلاق به من است». (2)

ص:355


1- (1) .کمال الدین:ص 257 ح 2،إعلام الوری:ج 2 ص 182، [1]کفایة الأثر:ص 10 (همۀ این منابع با سند معتبر)،کشف الغمّة:ج 3 ص 300،بحار الأنوار:ج 52 ص 379 ح 187.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 3 ص 26 ح 487.
2- (2) .کمال الدین:ص 287 ح 4 ( [2]با سند موثّق) و ص 286 ح 1 (با سند معتبر)،کفایة الأثر:ص 66، [3]بحار الأنوار:ج 51 ص 72 ح 16. [4]برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 282 ح 369.

المَهدِیُّ مِن وُلدِی،اسمُهُ اسمی،وکُنیَتُهُ کُنیَتی،أشبَهُ النّاسِ بی خَلقاً وخُلُقاً.

447.کمال الدین: حَدَّثَنَا المُظَفَّرُ بنُ جَعفَرِ بنِ المُظَفَّرِ العَلَوِیُّ السَّمَرقَندِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مَسعودٍ العَیّاشِیُّ،عَن أبیهِ،عَن أحمَدَ بنِ عَلِیِّ بنِ کُلثومٍ،عَن عَلِیِّ بنِ أحمَدَ الرّازِیِّ،عَن أحمَدَ بنِ إسحاقَ بنِ سَعدٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا مُحَمَّدٍ الحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ العَسکَرِیَّ علیهما السلام یَقولُ:

الحَمدُ للّهِ ِ الَّذی لَم یُخرِجنی مِنَ الدُّنیا،حَتّی أرانِیَ الخَلَفَ مِن بَعدی،أشبَهَ النّاسِ بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله خَلقاً وخُلُقاً.

448.کفایة الأثر: أخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ المُطَّلِبِ الشَّیبانِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ حَفصٍ الخَثعَمِیُّ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَبّادُ بنُ یَعقوبَ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ هاشِمٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ،عَن أبی عُبَیدَةَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَمّارٍ،عَن أبیهِ، عَن جَدِّهِ عَمّارٍ عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله-فی صِفَةِ صاحِبِ الزَّمانِ-:

وهُوَ سَمِیّی،وأَشبَهُ النّاسِ بی.

449.کفایة الأثر: حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ مُندَةَ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ الکَوفِیُّ المَعروفُ بِأَبِی الحَکَمِ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ موسَی بنِ إبراهیمَ،قالَ:

حَدَّثَنی سُلَیمانُ بنُ حَبیبٍ،قالَ:حَدَّثَنی شَریکٌ،عَن حَکیمِ بنِ جُبَیرٍ،عَن إبراهیمَ النَّخَعِیِّ،عَن عَلقَمَةَ بنِ قَیسٍ-عَنِ الإِمامِ عَلیّ علیه السلام،عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله-فی تَسمِیَةِ الأَئِمَّةِ علیهم السلام-:

وَالقائِمُ مِن وُلدِ الحَسَنِ [العَسکَرِیِّ (1)] سَمِیّی وأَشبَهُ النّاسِ بی.

ص:356


1- (1) .فی بحار الأنوار [1]عن کفایة الأثر:« [2]ولد الحسین».

447.کمال الدین -به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد [اشعری]-:شنیدم که امام عسکری علیه السلام می فرماید:«ستایش،ویژۀ خدایی است که مرا از دنیا نبرد تا جانشنین پس از خودم را به من نشان داد؛شبیه ترینِ مردم در خلقت و اخلاق به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله». (1)

448.کفایة الأثر -به نقل از عمّار در توصیف صاحب الزمان-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«او همنام من و شبیه ترینِ مردم به من است». (2)

449.کفایة الأثر -به نقل از علقمة بن قیس،به هنگام نام بردن امامان علیهم السلام،به نقل از امام علی علیه السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«و قائم از نسل حسن [عسکری]، (3)همنام من و شبیه ترینِ مردم به من است». (4)

ص:357


1- (1) .کمال الدین:ص 408 ح 7،کفایة الأثر:ص 291،الصراط المستقیم:ج 2 ص 231،بحار الأنوار:ج 51 ص 161 ح 9.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 278 ح 364.
2- (2) .کفایة الأثر:ص 120،بحار الأنوار:ج 36 ص 326 ح 183.
3- (3) .در بحار الأنوار به نقل از کفایة الأثر،«نسل حسین»آمده است.
4- (4) .کفایة الأثر:ص 213 و218،بحار الأنوار:ج 36 ص 356.

450.الملاحم والفتن نقلاً عن فتن السلیلی: حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ المالِکِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبُو النَّضرِ،عَنِ ابن حُمَیدٍ الرّافِعِیِّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الهَیثَمِ البَصرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا سُلَیمانُ بنُ عُثمانَ النَّخَعِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا سَعیدُ بنُ طارِقٍ،عَن سَلَمَةَ بنِ أنَسٍ،عَنِ الأَصبَغِ بنِ نُباتَةَ،قالَ:خَطَبَ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیٌّ علیه السلام خُطبَةً،فَذَکَرَ المَهدِیَّ وخُروجَ مَن یَخرُجُ مَعَهُ وأَسماءَهُم،فَقالَ لَهُ أبو خالِدٍ الکَلبِیُّ (1):صِفهُ لَنا یا أمیرَ المُؤمِنینَ؟

فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام:ألا إنَّهُ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً،وخُلُقاً،وحُسناً بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله.

451.شرح الأخبار: رَوَی الشَّعبِیُّ،عَن تَمیمٍ الدّارِیِّ،أنَّهُ قالَ:ما دَخَلتُ مَدینَةً مِن مَدائِنِ الشّامِ أحَبُّ إلَیَّ من مَدینَةِ أنطاکِیَةَ،قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

أما أنَّهُ لا تَذهَبُ الأَیّامُ وَاللَّیالی،حَتّی یَتَوَلّاها رَجُلٌ مِن وُلدی مِن عِترَتی، یُواطِئُ اسمُهُ اسمی،وَاسمُ أبیهِ اسمُ أبی (2)،أشبَهُ النّاسِ بِخُلُقی خُلُقاً وبِخَلقی خَلقاً.

راجع:ج 3 ص 24 (الفصل السادس/اشبه الناس برسول اللّه صلی الله علیه و آله )

2/4ما رُوِیَ فی شَمائِلِهِ عَنِ النَّبِی صلی الله علیه و آله وأَهلِ بَیتِهِ علیهم السلام

452.سنن أبی داود: حَدَّثَنا سَهلُ بنُ تَمّامِ بنِ بَزیعٍ،حَدَّثَنا عِمرانُ القَطّانُ،عَن قَتادَةَ،عَن أبی نَضرَةَ،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

المَهدِیُّ مِنّی،أجلَی الجَبهَةِ،أقنَی (3)الأَنفِ.

453.المستدرک علی الصحیحین: حَدَّثَنا أبُو العَبّاسِ مُحَمَّدُ بنُ یَعقوبَ،حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ

ص:358


1- (1) .کذا فی الأصل،ولعلّه أبو خالد الکابلی (هامش المصدر).
2- (2) .فی روایات اخری مشابهة:«واسمه اسم نبیّ»بدل«واسم أبیه اسم أبی».
3- (3) .القنا فی الأنف:طوله ورقَّةُ أرنبته مع حدب فی وسطه ( النهایة:ج 4 ص 116« [1]قنا»).

450.الملاحم و الفتن -به نقل از اصبغ بن نباته-:امیر مؤمنان علیه السلام سخنرانی ای کرد و از مهدی و خروج کسانی که با او قیام می کنند و نام های آنها سخن گفت.ابو خالد کلبی (/کابلی) به ایشان گفت:او را برایمان توصیف می کنی،ای امیر مؤمنان؟

علی علیه السلام فرمود:«بدان،در خلقت و اخلاق و زیبایی،او شبیه ترینِ مردم به پیامبر خداست». (1)

451.شرح الأخبار -به نقل از تمیم داری-:به شهری از شهرهای شام وارد نشدم که از شهر انطاکیّه برایم دوست داشتنی تر باشد.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هان که روزها و شب ها نمی گذرند تا آن که مردی از فرزندانم از خاندان من که نامش شبیه نام من...و اخلاقش،شبیه ترین اخلاق مردم به من،و خلقتش،شبیه ترین خلقت مردم به من است،ولایت آن جا را به دست می گیرد!». (2)

ر.ک:ج 3 ص25 (فصل ششم/شبیه ترین مردم به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله )

2/4 احادیث پیامبرصلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در بارۀ شمایل امام علیه السلام

452.سنن أبی داوود -به نقل از ابو سعید خدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی از من است،با پیشانی بلند و بینی کشیده». (3)

453.المستدرک علی الصحیحین -به نقل از ابو سعید-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی از ما

ص:359


1- (1) .الملاحم و الفتن:ص 288 ح 417.
2- (2) .شرح الأخبار:ج 3 ص 386 ح 1262.
3- (3) .سنن أبی داوود:ج 4 ص 107 ح 4285،المعجم الأوسط:ج 9 ص 176 ح 9460،مسند أبی یعلی:ج 2 ص43 ح 1123،المصنّف،عبد الرزّاق:ج 11 ص 372 ح 20773 (هر دو منبع با عبارت مشابه)،کنز العمّال:ج 14 ص 264 ح 38665؛دلائل الإمامة:ص 469 ح 458 (با عبارت مشابه)،الطرائف:ص 177 ح 278، [1]العمدة:ص 433 ح 910،کشف الغمّة:ج 3 ص 227، [2]الصراط المستقیم:ج 2 ص 242،بحار الأنوار:ج 51 ص 102 ح 39. [3]نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 292 ح 382.

إسحاقَ الصّغانی،حَدَّثَنا عَمرُو بنُ عاصِمٍ الکِلابِیُّ،حَدَّثَنا عِمرانُ القَطّانُ،حَدَّثَنا قَتادَةُ،عَن أبی نَضرَةَ،عَن أبی سَعیدٍ رضی الله عنه،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

المَهدِیُّ مِنّا أهلَ البَیتِ،أشَمُّ الأَنفِ،أقنی أجلی.

454.کشف الغمّة: عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

لَیَبعَثَنَّ اللّهُ مِن عِترَتی رَجُلاً أفرَقَ الثَّنایا،أجلَی الجَبهَةِ.

455.کشف الغمّة: عَن حُذَیفَةَ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

المَهدِیُّ رَجُلٌ مِن وُلدی،لَونُهُ لَونٌ عَرَبِیٌّ،وجِسمُهُ جِسمٌ إسرائیلِیٌّ،عَلی خَدِّهِ الأَیمَنِ خالٌ،کَأَنَّهُ کَوکَبٌ دُرِّیٌّ.

456.دلائل الإمامة: حَدَّثَنی أبو إسحاقَ إبراهیمُ بنُ أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ أحمَدَ الطَّبَرِیُّ، قالَ:حَدَّثَنا أبُو الحَسَنِ مُحَمَّدُ بنُ المُظَفَّرِ الحافِظُ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ الرَّحمنِ بنُ إسماعیلَ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ الصّورِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا رَوّادٌ،قالَ:حَدَّثَنا سُفیانُ،عَن مَنصورٍ،عَن رِبعِیِّ بنِ حِراشٍ،عَن حُذَیفَةَ بنِ الیَمانِ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

المَهدِیُّ مِن وُلدی،وَجهُهُ کَالکَوکَبِ الدُّرِّیِّ،وَاللَّونُ لَونٌ عَرَبِیٌّ،وَالجِسمُ جِسمٌ إسرائیلِیٌّ. (1)

ص:360


1- (1) .وقد جاء فی شرح الأخبار (ج 3 ص 378):«والکوکب الدری:هو المضیء من الکواکب وجمعها دراری،وکذلک کان وجه المهدی [1]مشرقا مضیئا،کأنّما هو نور یلوح منه لمن نظر إلیه. قوله:اللّون لون عربیّ،وکذلک کان لونه کلون رسول اللّه صلی الله علیه و آله سیّد العرب،أبلج الوجه یشوبه حمرة،وهو الذی یقول له أهل المعرفة بالحلی من العرب:الرّفق والسمرة،ولا یقولون:أبیض فی ألوان الناس،وهذا أفضل ألوان الناس عند العرب،وهو أکثر ألوان أشرافهم. وقوله:الجسم جسم إسرائیلی:وأجسام بنی إسرائیل أجسام جسیمة،وهم فی الأکثر والأغلب أجسم من العرب،وکذلک کان المهدیّ [2]وسیماً جسیماً بسّاطاً لا یکاد أحد یماشیه إلّاقصر عنه،وصغر إلی جانبه».

اهل بیت است،با بینی کشیده و پیشانی بلند و هویدا». (1)

454.کشف الغمّة -به نقل از عبد الرحمان بن عوف-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«خداوند،مردی از خاندانم را بر می انگیزاند که دندان های پیش او از هم جدا و پیشانی اش بلند است». (2)

455.کشف الغمّة -به نقل از حذیفة بن یمان-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی،مردی از فرزندان من است.رنگش مانند عرب ها و پیکرش مانند بنی اسرائیل،[مدیترانه ای] است.بر گونۀ راست او خالی به سان ستاره ای فروزان است». (3)

456.دلائل الإمامة -به نقل از حذیفة بن یمان-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی از نسل من است.صورتش مانند ستاره ای فروزان،رنگش مانند عرب ها و پیکرش مانند قوم بنی اسرائیل،[مدیترانه ای] است». (4)

ص:361


1- (1) .المستدرک علی الصحیحین:ج 4 ص 600 ح 8670 (ذهبی در تلخیص المستدرک گفته:«عمران،ضعیف است»)،مسند أحمد:ج 3 ص36 ح 11130؛العمدة:ص 435 ح 916،شرح الأخبار:ج 3 ص 379 ح 1253 (به نقل از قتاده)،کشف الغمّة:ج3 ص259 (همۀ این منابع،با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 51 ص 80.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 9 ص172 ح1726.
2- (2) .کشف الغمّة:ج 3 ص 277،بحار الأنوار:ج 51 ص 96.
3- (3) .کشف الغمّة:ج 3 ص 259، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 80.
4- (4) .دلائل الإمامة:ص 441 ح 413،الطرائف:ص 178 ح 283،کشف الغمّة:ج 3 ص271،شرح الأخبار:ج 3 ص 378 ح 1251،الصراط المستقیم:ج 2 ص 241،بحار الأنوار:ج 51 ص91.

457.المعجم الکبیر: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ سَعیدٍ الرّازِیُّ،حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ،حَدَّثَنا عَنبسَةُ بنُ أبی صَغیرَةَ،حَدَّثَنَا الأَوزاعِیُّ،عَن سُلَیمانَ بنِ حَبیبٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا امامَةَ یَقولُ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله-فی صِفَةِ صاحِبِ الزَّمانِ علیه السلام-:

کَأَنَّ وَجهَهُ کَوکَبٌ دُرِّیٌّ،فی خَدِّهِ الأَیمَنِ خالٌ أسوَدُ،عَلَیهِ عَباءَتانِ قِطوانِیَّتانِ (1)، کَأَنَّهُ مِن رِجالِ بَنی إسرائیلَ.

458.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ بنِ موسی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إسماعیلَ البَرمَکِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ مالِکٍ، عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن أبِی الجارودِ زِیادِ بنِ المُنذِرِ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الباقِرِ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام-وهُوَ عَلَی المِنبَرِ-:

یَخرُجُ رَجُلٌ مِن وُلدی فِی آخِرِ الزَّمانِ،أبیَضُ اللَّونِ،مُشَرَّبٌ بِالحُمرَةِ،مُبدِحُ (2)البَطنِ،عَریضُ الفَخِذَینِ،عَظیمُ (3)مُشاشِ المَنکِبَینِ،بِظَهرِهِ شامَتانِ:شامَةٌ عَلی لَونِ جِلدِهِ،وشامَةٌ عَلی شِبهِ شامَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله.

459.الغیبة للطوسی: سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسَی بنِ عُبَیدٍ،عَن إسماعیلَ بنِ أبانٍ،عَن عَمرِو بنِ شِمرٍ،عَن جابِرٍ الجُعفِیِّ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

سَأَلَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام فَقالَ:أخبِرنی عَنِ المَهدِیِّ مَا اسمُهُ؟

فَقالَ:أمَّا اسمُهُ،فَإِنَّ حَبیبی شَهِدَ إلَیَّ أن لا احَدِّثَ بِاسمِهِ حَتّی یَبعَثَهُ اللّهُ.قالَ:

ص:362


1- (1) .فی المصدر:«قعوایتان»،والتصویب من المصادر الاُخری،والقطوانیّة:عباءة بیضاء قصیرة الخمل ( النهایة:ج4 ص 85« [1]قطا»).
2- (2) .تبدَّحت:تَوسَّعت وانبسطت ( لسان العرب:ج 2 ص 408«بدح»).
3- (3) .عَظیمُ المُشاش:أی عظیم رؤوس العظام،کالمرفقین والکتفین والرکبتین ( النهایة:ج 4 ص 333« [2]مشش»).

457.المعجم الکبیر -به نقل از ابو امامه،در توصیف صاحب الزمان-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«سیمایش گویی ستاره ای درخشان است.خالی سیاه بر گونۀ راستش است و دو عبای پنبه ای دارد.گویی که مردی از قوم بنی اسرائیل است». (1)

458.کمال الدین -به نقل از ابو الجارود،از امام باقر علیه السلام،از پدرش،از جدّش-:امیر مؤمنان علیه السلام بر بالای منبر فرمود:«در آخر الزمان،مردی از نسل من قیام می کند که رنگش سرخ و سفید و شکمش پهن،ران هایش ستبر و مفصل هایش بزرگ است.

دو خال در پشت دارد:خالی به رنگ پوستش و خالی مانند خال پیامبر صلی الله علیه و آله». (2)

459.الغیبة ،طوسی-به نقل از جابر جعفی،از امام باقر علیه السلام-:عمر بن خطّاب از امیر مؤمنان علیه السلام پرسید:به من بگو که نام مهدی چیست؟

فرمود:«امّا نام او،حبیبم از من پیمان گرفت که از نام او سخن نگویم تا خداوند، او را برانگیزد».

عمر گفت:از اوصافش برایم بگو.

ص:363


1- (1) .المعجم الکبیر:ج 8 ص 101،مسند الشامیین:ج 2 ص 410 ح 1600،مجمع الزوائد:ج 7 ص 619 (در این منبع آمده است:«عنبسة بن ابو صغیره،ضعیف است»)،کنز العمّال:ج 14 ص 268 ح 38680؛کشف الغمّة:ج 3 ص 260، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 80.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 9 ص 252 ح 1818.
2- (2) .کمال الدین:ص 653 ح 17،إعلام الوری:ج 2 ص 294،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1149 ح 58،بحار الأنوار:ج 51 ص 35 ح 4 (به نقل از الغیبة،طوسی).برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 9 ص 336 ح 1856.

فَأَخبِرنی عَن صِفَتِهِ.

قالَ:هُوَ شابٌّ مَربوعٌ،حَسَنُ الوَجهِ،حَسَنُ الشَّعرِ،یَسیلُ شَعرَهُ عَلی مَنکِبَیهِ، ونورُ وَجهِهِ یَعلو سَوادَ لِحیَتِهِ ورَأسِهِ،بِأَبِی ابنِ خِیَرَةِ الإِماءِ. (1)

460.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ،قالَ:حَدَّثَنا عُبَیدُ اللّهِ بنُ موسَی العَلَوِیُّ،عَن بَعضِ رِجالِهِ،عَن إبراهیمَ بنِ الحَکَمِ بنِ ظَهیرٍ،عَن إسماعیلَ بنِ عَیّاشٍ،عَنِ الأَعمَشِ،عَن أبی وائِلٍ،عَن أمیرٍ المُؤمِنینَ علیه السلام-فی صِفَةِ المَهدِیِّ-:

هُوَ رَجُلٌ أجلَی الجَبینِ،أقنَی الأَنفِ،ضَخمُ البَطنِ،أزیَلُ الفَخِذَینِ،بِفَخِذِهِ الیُمنی شامَةٌ،أفلَجُ الثَّنایا.

461.الفتن لابن حمّاد: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ مَروانَ،عَنِ الهَیثَمِ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ،عَمَّن حَدَّثَهُ، عَن عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام،قالَ:

المَهدِیُّ...کَثُّ اللِّحیَةِ،أکحَلُ العَینَینِ،بَرّاقُ الثَّنایا،فی وَجهِهِ خالٌ،أقنی أجلی، فی کَتِفِهِ عَلامَةُ النَّبِیِّ.

462.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أبو سُلَیمانَ أحمَدُ بنُ هوذَةَ،قالَ:حَدَّثَنا إبراهیمُ بنُ إسحاقَ النَّهاوَندِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ حَمّادٍ الأَنصارِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ بُکَیرٍ، عَن حُمرانَ بنِ أعیُنَ،عَنِ الباقِرِ علیه السلام-فی صِفَةِ صاحِبِ الزَّمانِ علیه السلام-:

ذاکَ المُشَرَّبُ حُمرَةً،الغائِرُ العَینَینِ،المُشرِفُ (2)الحاجِبَینِ،العَریضُ ما بَینَ المَنکِبَینِ،بِرَأسِهِ حَزازٌ (3)،وبِوَجهِهِ أثَرٌ.

ص:364


1- (1) .وفی الخرائج:وسأله عن صفة المهدی فقال:هو شاب مربوع....
2- (2) .الشَّرَفُ:العلوّ والمکان العالی ( لسان العرب:ج 9 ص 170« [1]شرف»).
3- (3) .الحَزازُ:ما یکون فی الرأس کأنّه نُخالة ( لسان العرب:ج 5 ص 335« [2]حزز»).

فرمود:«او جوانی،چهارشانه،زیباروی،خوش مو است و موهایش بر شانه هایش ریخته و نور چهره اش بر سیاهی موی سر و صورتش چیره است.پدرم فدای فرزند گزیدۀ کنیزان!». (1)

460.الغیبة ،نعمانی-به نقل از ابو وائل،در توصیف مهدی علیه السلام-:امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«او مردی است با پیشانی بلند،بینی کشیده،شکم ستبر،ران های باز و با خالی روی ران راست و دندان های پیش از هم جدا». (2)

461.الفتن، ابن حمّاد-به نقل از هیثم بن عبد الرحمان،از شخصی-:علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:«مهدی...ریش انبوه دارد،سیاه چشم و برّاق دندان است.در صورتش خالی،است.بینی برآمده و پیشانی پهن دارد و در شانه اش نشانۀ پیامبر است». (3)

462.الغیبة ،نعمانی-به نقل از حمران بن اعین،در توصیف صاحب الزمان-:امام باقر علیه السلام فرمود:«آن که رنگش سرخ و سفید است،چشمانش نافذ،ابروانش بلند،شانه هایش پهن است و سرش اندکی شوره دارد و در صورتش نشانه ای است». (4)

ص:365


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 470 ح 487،الإرشاد:ج 2 ص 382، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 294،الصراط المستقیم:ج 2 ص 253،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1152،روضة الواعظین:292، [2]کشف الغمّة:ج 3 ص 254،بحار الأنوار:ج 51 ص 36 ح 6.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 214 ح 2، [3]بحار الأنوار:ج 51 ص 39 ح 19.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 9 ص 188 ح 1748.
3- (3) .الفتن،ابن حمّاد:ج 1 ص 366 ح 1073،کنز العمّال:ج 14 ص 589 ح 39671.
4- (4) .الغیبة،نعمانی:ص 215 ح 3، [4]بحار الأنوار:ج 51 ص 40 ح 20. [5]

463.الغیبة للطوسی: أحمَدُ بنُ إدریسَ،عَن عَلِیٍّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ قُتَیبَةَ،عَنِ الفَضلِ بنِ شاذانَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن عَمّارِ بنِ مَروانَ،عَنِ المُنَخَّلِ بنِ جَمیلٍ،عَن جابِرٍ الجُعفِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،قالَ:

المَهدِیُّ رَجُلٌ مِن وُلدِ فاطِمَةَ،وهُوَ رَجُلٌ آدَمُ (1).

464.الإقبال: ما رَوَیناهُ ورَأَینا عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام-فی صِفَةِ المَهدِیِّ علیه السلام- الغَلیظُ القَصَرَةِ،ذُو الخالِ وَالشّامَتَینِ.

465.فلاح السائل: مُحَمَّدُ بنُ بَشیرٍ الأَزدِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ عُمَرَ بنِ موسَی الکاتِبُ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ جُمهورٍ القُمِّیُّ،عَن أبیهِ مُحَمَّدِ بنِ جُمهورٍ،عَن یَحیَی بنِ الفَضلِ النَّوفَلِیُّ،قالَ:دَخَلتُ عَلی أبِی الحَسَنِ موسَی بنِ جَعفَرٍ علیه السلام بِبَغدادَ حینَ فَرَغَ مِن صَلاةِ العَصرِ،فَرَفَعَ یَدَیهِ إلَی السَّماءِ وسَمِعتُهُ یَقولُ:...

بِأَبِی المُنتَدِحُ (2)البَطنِ،المَقرونُ الحاجِبَینِ،أحمَشُ السّاقَینِ،بَعیدُ ما بَینَ المَنکِبَینِ،أسمَرُ اللَّونِ تَعتادُهُ مَعَ سَمُرَتِهِ صُفرَةً مِن سَهَرِ اللَّیلِ،بِأَبی مَن لَیلَهُ یَرعَی النُّجومَ ساجِداً وراکِعاً،بِأَبی مَن لا یَأخُذُهُ فِی اللّهِ لَومَةُ لائِمٍ،مِصباحُ الدُّجی،بِأَبِی القائِمُ بِأَمرِ اللّهِ.

راجع:ج 8 ص 159 (القسم الحادی عشر/الفصل الثالث/صفة جسمه)

ص:366


1- (1) .الأدمُ:جمع آدم،وهی فی الناس السمرة الشدیدة،وقیل:هو من أدمة الأرض وهولونها،وبه سمّی آدم علیه السلام ( النهایة:ج 1 ص 32« [1]أدم»).
2- (2) .فی المصدر:«المنفدح»،والتصویب من بحار الأنوار، [2]والمُنتَدحُ:المکانُ الواسِعُ ( الصحاح:ج1 ص409« [3]ندح»).

463.الغیبة ،طوسی-به نقل از جابر جعفی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«مهدی،مردی از نسل فاطمه و مردی گندمگون است». (1)

464.الإقبال -به نقل از ابو بصیر،در توصیف مهدی-:امام صادق علیه السلام فرمود:«گردنش در ناحیۀ شانه ها ستبر است.خالدار است و دو خال دارد». (2)

465.فلاح السائل -به نقل از یحیی بن فضل نوفلی-:در بغداد بر امام کاظم علیه السلام وارد شدم.

او از نماز عصر فارغ شد و دستانش را به سوی آسمان بلند نمود.شنیدم که می فرمود:«...پدرم فدای آن پهن شکم،ابروان نزدیک،دو ساق باریک،دو شانه عریض،گندمگون و از شب زنده داری اندکی زرد! پدرم فدای کسی که ستارگان را در سجود و رکوع شبانه اش می پاید! پدرم فدای کسی که در راه خدا از سرزنش سرزنشگران نمی هراسد و چراغ تاریکی است! پدرم فدای قیام کننده به امر خدا!». (3)

ر.ک:ج8 ص 160 (بخش یازدهم/فصل سوم/چگونگی پیکرش)

ص:367


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 187 ح 147،بحار الأنوار:ج 51 ص 43 ح 32.
2- (2) .الإقبال:ج 3 ص 116،بحار الأنوار:ج 52 ص 269 ح 158.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج6 ص12 ح1016.
3- (3) .فلاح السائل:ص 353 ح 238،بحار الأنوار:ج 86 ص 80 ح 8. [1]نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 6 ص 94 ح 1042.

3/4ما رُوِیَ فی شَمائِلِهِ عَمَّن فازَ بِرُؤیَتِهِ

466.الکافی: عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن الحُسَینِ ومُحَمَّدٍ ابنَی عَلِیِّ بنِ إبراهیمَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ العَبدِیِّ-مِن عَبدِ قَیسٍ-،عَن ضَوءِ بنِ عَلِیٍّ العِجلِیِّ،عَن رَجُلٍ مِن أهلِ فارِسَ سَمّاهُ،قالَ:أتَیتُ سامِرّا ولَزِمتُ بابَ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام....

فَخَرَجَت عَلَیَّ جارِیَةٌ مَعَها شَیءٌ مُغَطّیً،ثُمَّ نادانِی ادخُل،فَدَخَلتُ،ونادَی الجارِیَةَ فَرَجَعَت إلَیهِ،فَقالَ لَها:اِکشِفی عَمّا مَعَکِ،فَکَشَفَت عَن غُلامٍ أبیَضَ حَسَنِ الوَجهِ،وکَشَفَ عَن بَطنِهِ فَإِذا شَعرٌ نابِتٌ مِن لُبَّتِهِ (1)إلی سُرَّتِهِ أخضَرُ لَیسَ بِأَسوَدَ.

فَقالَ:هذا صاحِبُکُم ثُمَّ أمَرَها فَحَمَلَتهُ فَما رَأَیتُهُ بَعدَ ذلِکَ حَتّی مَضی أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام.

467.کمال الدین: حَدَّثَنا أبو طالِبٍ المُظَفَّرُ بنُ جَعفَرِ بنِ المُظَفَّرِ العَلَوِیُّ السَّمَرقَندِیُّ،قالَ:

حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مَسعودٍ،عَن أبیهِ مُحَمَّدُ بنُ مَسعودٍ العَیّاشِیِّ،قالَ:حَدَّثَنا آدَمُ بنُ مُحَمَّدٍ البَلخِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ هارونَ الدَّقّاقُ،قالَ:

حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ قاسِمِ بنِ إبراهیمَ بنِ مالِکٍ الأَشتَرِ،قالَ:

حَدَّثَنی یَعقوبُ بنُ مَنقوشٍ،قالَ:دَخَلتُ عَلی أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام وهُوَ جالِسٌ عَلی دُکّانٍ فِی الدّارِ،وعَن یَمینِهِ بَیتٌ عَلَیهِ سِترٌ مُسبِلٌ،فَقُلتُ لَهُ:(یا) سَیِّدی مَن صاحِبُ هذَا الأَمرِ؟

فَقالَ:اِرفَعِ السِّترَ،فَرَفَعتُهُ،فَخَرَجَ إلَینا غُلامٌ خُماسِیٌّ لَهُ عَشرُ أو ثَمانِ أو نَحوُ

ص:368


1- (1) .اللُّبَّةُ:المَنحر ( الصحاح:ج 1 ص 217«لبب»).

3/4 شمایل امام علیه السلام از نگاه کسانی که موفّق به دیدار او شدند

466.الکافی -به نقل از ضوء بن علی عجلی،از مردی ایرانی که نامش را گفت-:به سامرّا آمدم و به در خانۀ ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) چسبیدم...تا کنیزی با چیزی سرپوشیده به سوی من بیرون آمد.سپس امام علیه السلام مرا صدا زد که داخل شوم.داخل شدم و کنیز را نیز ندا داد.به سوی او باز گشتم.امام علیه السلام به کنیز فرمود:«پرده را از آنچه با توست،بردار».او پرده را برداشت.پسری سپید و خوش رو بود.پارچه را از شکمش نیز کنار زد.مویی از زیر گلو تا نافش روییده بود که سبز بود و نه سیاه.

امام علیه السلام فرمود:«این،همان امام شماست».سپس به کنیز فرمان داد و او کودک را برداشت و برد و دیگر پس از آن،او را ندیدم تا ابو محمّد علیه السلام در گذشت. (1)

467.کمال الدین -به نقل از یعقوب بن منقوش-:بر ابو محمّد،امام عسکری علیه السلام-که بر سکّویی در خانه اش نشسته بودم-وارد شدم.در سمت راست او،اتاقی بود که پرده ای بر آن آویخته بودند.به او گفتم:سَرور من! صاحب این امر (ولایت) کیست؟

فرمود:«پرده را بالا بزن».بالا زدم.پسری پنج ساله که ده و یا هشت ساله و یا این حدود نشان می داد،بیرون آمد که جبینش پیدا،سپیدرو،چشمانش به سان مروارید،

ص:369


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 329 ح 6 [1] وص 514 ح 2،الغیبة،طوسی:ص 233 ح 202،کمال الدین:ص 435 ح 4،بحار الأنوار:ج 52 ص 26 ح 21.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 5 ص 26 (بخش ششم/فصل یکم/مردی از فارس).

ذلِکَ،واضِحُ الجَبینِ،أبیَضُ الوَجهِ،دُرِّیُّ المُقلَتَینِ،شَثَنُ الکَفَّینِ،مَعطوفُ الرُّکبَتَینِ، فی خَدِّهِ الأَیمَنِ خالٌ،وفی رَأسِهِ ذُؤآبَةٌ،فَجَلَسَ عَلی فَخِذِ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام.

468.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ موسَی بنِ المُتَوَکِّلِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،عَن إبراهیمَ بنِ مَهزِیارَ-فی قِصَّةِ رُؤیَتِهِ لِصاحِبِ الأَمرِ علیه السلام-:هُوَ غُلامٌ أمرَدُ ناصِعُ اللَّونِ،واضِحُ الجَبینِ،أبلَجُ الحاجِبِ،مَسنونُ الخَدَّینِ،أقنَی الأَنفِ،أشَمُّ أروَعُ،کَأَنَّهُ غُصنُ بانٍ (1)،وکَأَنَّ صَفحَةَ غُرَّتِهِ کَوکَبٌ دُرِّیٌّ،بِخَدِّهِ الأَیمَنِ خالٌ،کَأَنَّهُ فَتاتُ مِسکٍ عَلی بَیاضٍ الفِضَّةِ،وإذا بِرَأسِهِ وَفرَةٌ سَحماءُ (2)سَبطَةٌ (3)تُطالِعُ شَحمَةَ اذُنِهِ، لَهُ سَمتٌ ما رَأَتِ العُیونُ أقصَدَ (4)مِنهُ،ولا أعرَفَ حُسناً وسَکینَةً وحَیاءً.

469.مستدرک الوسائل: حَدَّثَنا إبراهیمُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ فارِسَ النَّیسابورِیُّ،قالَ:لَمّا هَمَّ الوالی عَمُرو بنُ عَوفٍ بِقَتلی،وهُوَ رَجُلٌ شَدیدٌ وکانَ مولَعاً بِقَتلِ الشّیعَةِ،فَاُخبِرتُ بِذلِکَ وغَلَبَ عَلَیَّ خَوفٌ عَظیمٌ،فَوَدَّعتُ أهلی وأَحِبّائی وتَوَجَّهتُ إلی دارِ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام لِاُوَدِّعَهُ-وکُنتُ أرَدتُ الهَرَبَ-فَلَمّا دَخَلتُ عَلَیهِ رَأَیتُ غُلاماً جالِساً فی جَنبِهِ،کانَ وَجهُهُ مُضِیئاً کَالقَمَرِ لَیلَةَ البَدرِ،فَتَحَیَّرتُ مِن نورِهِ وضِیائِهِ،وکادَ أن أنسی ما کُنتُ فیهِ مِنَ الخَوفِ وَالهَرَبِ.

470.کمال الدین: حَدَّثَنا أبُو الحَسَنِ عَلِیُّ بنُ موسَی بنِ أحمَدَ بنِ إبراهیمَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ موسَی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ

ص:370


1- (1) .البانُ:شجر معروف...ینمو ویطول فی استواء ( تاج العروس:ج 18 ص 74« [1]بون»).
2- (2) .سحماء:أی سوداء ( النهایة:ج 2 ص 348«سحم»).
3- (3) .السَّبطُ من الشعر:المنبسط المسترسل ( النهایة:ج 2 ص 334« [2]سبط»).
4- (4) .مُقَصَّداً:الذی لیس بطویل ولا قصیر غیر مائل الی حدّ الإفراط والتفریط ( مجمع البحرین:ج3 ص1483«قصد»).

با کف دستانی پرگوشت،زانوانش متمایل به هم،در گونۀ راستش خالی و در سرش، گیسوی بافته ای بود.او روی پای ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) نشست. (1)

468.کمال الدین -به نقل از ابراهیم بن مهزیار،در داستان دیدارش با امام زمان علیه السلام-:او پسری بدون مو در صورت و [پوستی] با رنگ یک دست بود.جبینش پیدا و ابروانش از هم جدا، گونه هایش صاف و نرم،بینی اش کشیده و برجسته و زیبا به سان شاخۀ بان (2)بود و صفحۀ پیشانی اش مانند ستاره ای فروزان می درخشید.خالی بر گونۀ راستش بود مانند پارۀ مشک بر نقرۀ سپید.موی سرش فراوان،مشکی و رها و آویخته بود و تا لالۀ گوشش می رسید.

راه رفتنی داشت که چشم ها تاکنون به آن اعتدال ندیده بودند و زیبایی و آرامش و شرمی به آن گونه نمی شناسم. (3)

469.مستدرک الوسائل -به نقل از ابراهیم بن محمّد بن فارس نیشابوری-:هنگامی که عمرو بن عوف حاکم-که مردی سختگیر و شیفتۀ قتل شیعیان بود-،آهنگ کشتن مرا کرد،از آن، خبردار شدم و خیلی ترسیدم.با خانواده و دوستانم خداحافظی کردم و به سوی خانۀ ابو محمّد (امام عسکری علیه السلام ) رفتم تا پیش از گریختنم با او وداع کنم.هنگامی که بر او وارد شدم،پسری را دیدم که کنارش نشسته بود و چهره اش مانند ماه شب چهارده نورانی بود.

از نور و درخشندگی اش حیران شدم و نزدیک بود که ترس و گریختنم را از یاد ببرم. (4)

470.کمال الدین -به نقل از علی بن ابراهیم بن مهزیار،در داستان دیدارش با امام علیه السلام-:بر او-که درودهای خدا بر او باد-وارد شدم.بر پوست دباغی شدۀ سرخ رنگی که روی نمدی

ص:371


1- (1) .کمال الدین:ص 407 ح 2 وص 436 ح 5،إعلام الوری:ج 2 ص 250،الخرائج و الجرائح:ج 2 ص 958،کشف الغمّة:ج 3 ص 317،بحار الأنوار:ج 52 ص 25 ح 17.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج5 ص19 (بخش ششم/فصل یکم/یعقوب بن منقوش).
2- (2) .بان،درختی خوش بو و بلند است و قامت کشیده را به آن تشبیه می کند (ر.ک:فرهنگ لاروس و فرهنگ عمید).
3- (3) .کمال الدین:ص 445 ح 19،بحار الأنوار:ج 52 ص 32 ح 28.
4- (4) .مستدرک الوسائل:ج 12 ص 281 ح 14096 ( [1]به نقل از کتاب الغیبة،فضل بن شادان).نیز،برای دیدن تمام گزارش،ر.ک:همین دانش نامه:ج 5 ص22 (بخش ششم/فصل یکم/ابراهیم بن محمّد بن فارس نیشابوری).

أبی طالِبٍ علیهم السلام،قالَ:وَجَدتُ فی کِتابِ أبی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ الطِّوالُ،عَن أبیهِ،عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الطَّبَرِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ إبراهیمَ بنِ مَهزِیارَ،قالَ:سَمِعتُ أبی یَقولُ:سَمِعتُ جَدّی عَلِیَّ بنَ إبراهیمَ بنِ مَهزِیارَ-فی قِصَّةِ رُؤیَتِهِ لِلإِمامِ علیه السلام-یَقولُ:

دَخَلتُ عَلَیهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ،وهُوَ جالِسٌ عَلی نَمطٍ (1)عَلَیهِ نطعُ أدیمٍ (2)أحمَرُ، مُتَّکِئٌ عَلی مِسوَرَةِ أدیمٍ،فَسَلَّمتُ عَلَیهِ ورَدَّ عَلَیَّ السَّلامَ،ولَمَحتُهُ فَرَأَیتُ وَجهَهُ مِثلَ فَلقَةِ قَمرٍ،لا بِالخَرِقِ (3)ولا بِالنَّزِقِ (4)،ولا بِالطَّویلِ الشّامِخِ ولا بِالقَصیرِ اللّاصِقِ، مَمدودُ القامَةِ،صَلتُ الجَبینِ،أزَجُّ الحاجِبَینِ،أدعَجُ العَینَینِ،أقنَی الأَنفِ،سَهلُ الخَدَّینِ،عَلی خَدِّهِ الأَیمَنِ خالٌ.فَلَمّا أن بَصُرتُ بِهِ حارَ عَقلی فی نَعتِهِ وصِفَتِهِ.

471.الغیبة للطوسی: أخبَرَنا جَماعَةٌ،عَنِ التَّلَّعَکبَرِیِّ،عَن أحمَدَ بنِ عَلِیٍّ الرّازِیِّ،عَن عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ،عَن رَجُلٍ-ذَکَرَ أنَّهُ مِن أهلِ قَزوینَ لَم یَذکُرِ اسمَهُ-عَن حَبیبِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ یونُسَ بنِ شاذانَ الصَّنعانِیِّ،قالَ:دَخَلتُ إلی عَلِیِّ بنِ إبراهیمَ بنِ مَهزِیارَ الأَهوازِیِّ،فَسَأَلتُهُ عَن آلِ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام فَقالَ-وذَکَرَ قِصَّةَ رُؤیَتِهِ لِلإِمامِ علیه السلام-:

فَدَخَلتُ فَإِذا أنَا بِهِ جالِسٌ،قَدِ اتَّشَحَ بِبُردَةٍ وَاتَّزَرَ بِاُخری،وقَد کَسَرَ بُردَتَهُ عَلی عاتِقِهِ،وهُوَ کَاُقحوانَةِ ارجُوانِ قَد تَکاثَفَ عَلَیهَا النَّدی،وأَصابَها ألَمُ الهَوی، وإذا هُوَ کَغُصنِ بانٍ أو قَضیبُ رَیحانٍ،سَمِحٌ سَخِیٌّ تَقِیٌّ نَقِیٌّ،لَیسَ بِالطّویلِ الشّامِخِ

ص:372


1- (1) .النمَطُ:ثوب من صوف ذو لون من الألوان ( المصباح المنیر:ص 626«نمط»).
2- (2) .النطع:بساط من الأدیم،أی:الجلد المدبوغ ( مجمع البحرین:ج 3 ص 1798«نطع»).
3- (3) .الخُرقُ:الجَهلُ والحَمقُ ( النهایة:ج 2 ص 26«خرق»).
4- (4) .فی المصدر:«ولا بالبزق»،والتصویب من بحار الأنوار. [1]والنَّزَقُ:الخفّة والطیش ( مجمع البحرین:ج3 ص1771«نزق»).

انداخته بودند،نشسته و بر بالش های چرمی تکیه داده بود.بر او سلام دادم و او جواب سلامم را داد.نگاهی زیرچشمی به او کردم.صورتش مانند پارۀ ماه بود،نه جلف بود و نه سبک سر،نه خیلی دراز بود و نه خیلی کوتاه؛امّا قامتش رعنا بود.

پیشانی اش فراخ،ابروهایش باریک،چشمانش سیاه،بینی اش کشیده،گونه هایش صاف و پهن،و خالی بر گونۀ راستش بود.هنگامی که او را دیدم،در توصیف و شرحش حیران شدم. (1)

471.الغیبة ،طوسی-به نقل از علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی،در یادکرد داستان دیدارش با امام علیه السلام-:داخل شدم.دیدم نشسته است و ردایی بر دوش دارد و پارچه ای هم از کمر به پایین بسته و دنبالۀ ردایش را بر گردنش انداخته است.ردایی ارغوانی مانند گل بابونه که شبنم بر آن نشسته و نسیم بر آن وزیده باشد.او خود، مانند شاخۀ درخت بان و یا شاخۀ گلی خوش بو بود،بزرگوار و بخشنده و با پروا و پاکیزه.نه خیلی دراز و نه خیلی کوتاه؛بلکه رعنا و چهارشانه بود.سرش کروی،

ص:373


1- (1) .کمال الدین:ص 465 و 468 ح 23،بحار الأنوار:ج 52 ص 45.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 5 ص62 (بخش ششم/فصل دوم/علی بن ابراهیم بن مهزیار).

ولا بِالقَصیرِ اللّازِقِ،بَل مَربوعُ القامَةِ،مُدَوَّرُ الهامَةِ،صَلتُ الجَبینِ،أزَجُّ الحاجِبَینِ، أقنَی الأَنفِ،سَهلُ الخَدَّینِ،عَلی خَدِّهِ الأَیمَنِ خالٌ کَأَنَّهُ فَتاتُ مِسکٍ عَلی رَضراضَةِ (1)عَنبَرٍ.

فَلَمّا أن رَأَیتُهُ بَدَرتُهُ بِالسَّلامِ،فَرَدَّ عَلَیَّ أحسَنَ ما سَلَّمتُ عَلَیهِ،وشافَهَنی وسَأَلَنی عَنِ أهلِ العِراقِ.

472.کمال الدین: حَدَّثَ أبُو الأَدیانِ-فی ذکر وفاة الإمام العسکری علیه السلام-:فَلَمّا صِرنا فِی الدّارِ إذا نَحنُ بِالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ عَلی نَعشِهِ مُکَفَّناً،فَتَقَدَّمَ جَعفَرُ بنُ عَلِیٍّ لِیُصَلِّیَ عَلی أخیهِ،فَلَمّا هَمَّ بِالتَّکبیرِ خَرَجَ صَبِیٌّ بِوَجهِهِ سَمُرَةٌ،بِشَعرِهِ قَطَطٌ (2)، بِأَسنانِهِ تَفلیجٌ،فَجَبَذَ (3)بِرِداءِ جَعفَرِ بنِ عَلِیٍّ وقالَ:تَأَخَّر یا عَمِّ،فَأَنَا أحَقُّ بِالصَّلاةِ عَلی أبی،فَتَأَخَّرَ جَعفَرٌ،وقَدِ اربَدَّ (4)وَجهُهُ وَاصفَرَّ.فَتَقَدَّمَ الصَّبِیُّ وصَلّی عَلَیهِ،ودُفِنَ إلی جانِبِ قَبرِ أبیهِ علیهما السلام.

ص:374


1- (1) .الرَّضراضُ:الحصی الصغار ( النهایة:ج 2 ص 229« [1]رضرض»).
2- (2) .القَطَطُ:شدید الجعود ( النهایة:ج 4 ص 81«قطط»).
3- (3) .جَبَذَ:لغة فی الجذب،وقیل:هو مقلوب ( النهایة:ج 1 ص 235«جبذ»).
4- (4) .اربَدَّ وَجهُهُ:أی تغیّر إلی الغبرة ( النهایة:ج 2 ص 183« [2]ربد»).

پیشانی اش فراخ،ابروانش نازک،بینی اش کشیده،گونه هایش،صاف و پهن و بر گونۀ راستش خالی بود که به پاره های مشک بر تکّه های عنبر می ماند.

هنگامی که او را دیدم،به او سلام کردم و او با عبارتی نیکوتر پاسخ سلامم را داد و با من سخن گفت و از احوال عراقیان پرسید. (1)

472.کمال الدین -به نقل از ابو الأدیان-:هنگامی که به درون خانه رفتیم،پیکر حسن بن علی (امام عسکری علیه السلام )-که درودهای خدا بر او باد-را دیدیم که کفن شده بود.

جعفر بن علی جلو رفت تا بر پیکر برادرش نماز بخواند؛امّا هنگامی که خواست تکبیر بگوید،کودکی گندمگون با موهایی موجدار و دندان هایی گشاده بیرون آمد و ردای جعفر بن علی را گرفت و فرمود:«ای عمو! عقب بایست که من در گزاردن نماز بر پدرم،از تو سزاوارترم».جعفر در حالی که رنگش دگرگون و زرد شده بود، عقب رفت و کودک جلو آمد و بر او نماز خواند.او (امام عسکری علیه السلام ) در کنار قبر پدرش علیه السلام به خاک سپرده شد. (2)

ص:375


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 263 وص 265 ح 228،الخرائج و الجرائح:ج 2 ص 785 وص 787 ح 111،بحار الأنوار:ج 52 ص 11 ح 6.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 5 ص 62 ح797.
2- (2) .کمال الدین:ص 475،الثاقب فی المناقب:ص 607 ح 554،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1101 ح 23،بحار الأنوار:ج 52 ص 67 ح 53.ر.ک:الغیبة،طوسی:ص 271 ح 237.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 5 ص30 ح778.

سخنی در بارۀ ویژگی های جسمی امام مهدی علیه السلام

اشاره

گزارش هایی را که خصوصیات جسمی و چهرۀ نورانی و زیبای امام مهدی علیه السلام را ترسیم می کنند،به چند دسته می توان تقسیم کرد:

دستۀ اوّل:پیشگویی از سیمای امام علیه السلام پیش از ولادت

روایت های فراوانی از پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان اهل بیت علیهم السلام نقل شده که خصوصیات اندام و چهرۀ امام مهدی علیه السلام را سال ها پیش از ولادت توصیف کرده اند،که به چند نمونه اشاره می شود:

قائِمُ أهلِ بَیتی...أشبَهُ النّاسِ بی فی شَمائِلِهِ وَ أَقوالِهِ وَ أَفعالِهِ. (1)

قائم از اهل بیت من...شبیه ترین مردم به من در سیما،گفتار و رفتار است.

المَهدِیُّ مِن وُلدِی...أشبَهُ النّاسِ بی خَلقا وَ خُلُقاً. (2)

مهدی از فرزندانم...شبیه ترینِ مردم به من در خلقت و سیرت است.

المَهدِی مِنّی،أجلَی الجَبهَةِ،أقنَی الأَنفِ. (3)

مهدی از فرزندان من،پیشانی بلند و بینی باریک دارد.

کَأَنَّ وَجهَهُ کَوکَبٌ دُرِّیٌّ،فی خَدِّهِ الأَیمَنِ خالٌ أسوَدُ. (4)

چهره اش مانند ستارۀ درخشان و بر گونۀ راستش خال سیاه است.

ص:376


1- (1) .ر.ک:ح445.
2- (2) .ر.ک:ح 446.
3- (3) .ر.ک:ص358 ح452. [1]
4- (4) .ر.ک:ص 362 ح457. [2]
دستۀ دوم:ترسیم سیمای امام علیه السلام در کودکی

گزارش هایی در دست است که چهرۀ امام مهدی علیه السلام را در کودکی ترسیم می کنند.

این گزارش ها از جانب کسانی صورت گرفته که ایشان را در کودکی و پیش از غیبت رؤیت کرده اند که به چند نمونه اشاره می شود:

غُلامٌ أبیَضُ حَسَنُ الوَجهِ. (1)

نوجوانی سفید و زیبارو.

غُلامٌ خُماسِیٌّ...واضِحُ الجَبینِ،أبیَضُ الوَجهِ،دُرِّیُّ المُقلَتَینِ،شَثَنُ الکَفَّینِ، مَعطوفُ الرُّکبَتَینِ،فی خَدِّهِ الأَیمَنِ خالٌ،وَ فی رَأسِهِ ذُؤآبَةٌ. (2)

کودکی پنج ساله...،جبینش پیدا،سفیدچهره،چشمانش به سان مروارید،کف دستانش پرگوشت،زانوهایش متمایل به هم،بر گونۀ راستش،یک خال و در سرش گیسوی بافته.

صَبِیٌّ بِوَجهِهِ سَمُرَةٌ،بِشَعرِهِ قَطَطٌ،بِأَسنانِهِ تَفلیجٌ. (3)

کودکی با چهرۀ گندمگون،موهایی کوتاه و دندان های برّاق.

همچنین در توصیف ایشان از پدرش امام عسکری علیه السلام روایت شده که فرمود:

الحَمدُ للّهِ ِ الَّذی لَم یُخرِجنی مِنَ الدُّنیا حَتّی أرانِیَ الخَلَفَ مِن بَعدی،أشبَهُ النّاسِ بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله خَلقاً وَ خُلُقاً. (4)

سپاس،خدای را که مرا از دنیا نبرد تا آن که جانشین خود را که شبیه ترین مردم به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در خلقت و سیرت است،نشانم داد.

دستۀ سوم:ترسیم سیمای امام علیه السلام در دوران غیبت

کسانی که در دوران غیبت،امام مهدی علیه السلام را ملاقات کرده اند،خصوصیات و

ص:377


1- (1) .ر.ک:ص 368 ح466. [1]
2- (2) .ر.ک:ص 368 ح467.
3- (3) .ر.ک:ص 374 ح472. [2]
4- (4) .ر.ک:ص 276 ح364. [3]

ویژگی های ظاهری ایشان را توصیف کرده اند.مهم ترین و مستندترین گزارش ها، گزارش علی بن مهزیار اهوازی از توصیف های امام مهدی علیه السلام در ملاقاتش با ایشان است. (1)

دستۀ چهارم:ترسیم سیمای امام علیه السلام پس از ظهور

احادیثی در مصادر حدیثی،نقل شده اند که سیمای امام مهدی علیه السلام و ویژگی های جسمی ایشان را پس از ظهور،گزارش کرده اند،مانند:

ما عَلاماتُ القائِمِ مِنکُم إذا خَرَجَ؟قالَ علیه السلام:عَلامَتُهُ أن یَکونَ شَیخَ السِّنِّ،شابَّ المَنظَرِ. (2)

نشانه های قائم به هنگام ظهور چیست؟فرمود:«نشانه اش آن است که [ در وقت ظهور ] در سنّ پیری،ولی با چهره ای جوان است».

لَو خَرَجَ القائِمُ لَقَد أنکَرَهُ النّاسُ،یَرجِعُ إلَیهِم شابّاً مُوَفَّقاً. (3)

هر گاه قائم ظهور کند،مردم او را نمی شناسند.وی در سیمای جوانی کامل،به سوی مردم باز می گردد.

با بهره گیری از همۀ گزارش هایی که در بارۀ ویژگی های ظاهری امام مهدی علیه السلام به ما رسیده،در صورتی که سند آنها صحیح باشد،می توان سیمای ایشان را بدین سان ترسیم کرد:

1.مشخّصات کلّی:جوان درشت اندام،بلند قد و چهارشانه. (4)

2.رنگ:سفید،سرخ و سفید،پوست رنگی یک دست. (5)

ص:378


1- (1) .ر.ک:ص370 ح468 (به نقل از ابراهیم بن مهزیار) و ح 470 و 471.
2- (2) .ر.ک:ج 8 ص 204 ح 1514. [1]
3- (3) .ر.ک:ج 8 ص 203 ح 1512. [2]
4- (4) .شاب،ممدود القامة،مربوع القامة.
5- (5) .أبیض اللون،ناصعُ اللَّونِ،مشرب بالحمرة. در برخی متون،رنگ چهره ایشان،(اسمر اللون) گندمگون و یا (اللون لون العربی) رنگ عربی یاد شده است که با متون مشهورتر،گونه ای منافات دارد.

3.چهره:زیبارو،نور چهره غالب بر سیاهی موی سر و صورت،صورت مانند ستارۀ فروزنده و چون ماه تابان. (1)

4.چشم:چشمان سیاه و نافذ مانند مروارید. (2)

5.ابرو:ابروان نازک،بلند و از هم جدا. (3)

6.گونه:گونه های صاف،پهن و نرم،دارای خالی بر گونۀ راست. (4)

7.بینی:بینی کشیده. (5)

8.دندان:دندان های برّاق،دندان های جلو جدا از هم. (6)

9.سر:سر گرد و در سر گیسوی بافته. (7)

10.مو:زیبامو،موها بر شانه ها ریخته و ریش پرپشت. (8)

11.کتف:شانه های پهن و دارای نشانۀ پیامبر در کتف. (9)

12.پشت:دو خال در پشت،خالی به رنگ پوست و خالی مانند خال پیامبر صلی الله علیه و آله. (10)

13.شکم:شکم پهن و ستبر. (11)

14.پا:زانوهای متمایل به هم،ران های ستبر،خالی روی ران راست. (12)

ص:379


1- (1) .حسن الوجه،نور وجهه یعلو سواد لحیته و رأسه،أبلج،أروع،أحلی،وجهه کالکوکب الدرّی،وجهه کالقمر الدرّی.
2- (2) .أکحل العینین،الفائر العینین،درّی المقلتین.
3- (3) .أزجّ الحاجبین،أبلج الحاجب،مشرف الحاجبین.
4- (4) .سهل الخدّین،مسنون الخدّین،فی خدّه الأیمن خال أسود.
5- (5) .أشمّ الأنف،أقنی الأنف.
6- (6) .أفلج الثَّنایا،أفرق الثَّنایا،برّاق الثَّنایا،أبلج الثنایا.
7- (7) .مدوّر الهامة،فی رأسه ذوابة.
8- (8) .حسن الشعر،شعره صهوبة،یسیل شعره علی منکبه،کثّ اللحیة.
9- (9) .العریض ما بیّن بین المنکبین،فی کتفه علامة النبی.
10- (10) .بظهره شامّتان:شامّة علی لون جلده و شامّة علی شبه شامّة النبی.
11- (11) .مبدح البطن،ضخم البطن.
12- (12) .معطوف الرکبتین،عریض الفخذین،أزیل الفخذین،بفخذه الیمنی شامّة.

الفصل الخامس:طول عمره طولُ عُمُرِهِ 1/5فیهِ سُنَّةٌ مِن نوحٍ علیه السلام

473.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ الدَّقّاقُ،ومُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ الشَّیبانِیُّ -رَضِیَ اللّهُ عَنهُما-،قالا:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ الکوفِیُّ،عَن موسَی بنِ عِمرانَ النَّخَعِیِّ،عَن عَمِّهِ الحُسَینِ بنِ یَزیدَ،عَن حَمزَةَ بنِ حُمرانَ،عَن أبیهِ حُمرانَ بنِ أعیَنَ،عَن سَعیدِ بنِ جُبَیرٍ،قالَ:سَمِعتُ سَیِّدَ العابِدینَ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام یَقولُ:

فِی القائِمِ سُنَّةٌ مِن نوحٍ،وهُوَ طولُ العُمُرِ.

474.الغیبة للطوسی: قَد رُوِیَ عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

ما تُنکِرونَ أن یُمِدَّ اللّهُ لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ فِی العُمُرِ،کَما مَدَّ لِنوحٍ علیه السلام فِی العُمُرِ.

راجع:ج 3 ص 6 (الفصل السادس/مافیه من خصائص الانبیاء)

ص:380

فصل پنجم:طول عمر امام علیه السلام

اشاره

طول عمر امام

1/5 ویژگی نوح علیه السلام در امام علیه السلام

473.کمال الدین -به نقل از سعید بن جبیر-:امام زین العابدین علیه السلام فرمود:«ویژگی ای از نوح در قائم است و آن،طول عمر اوست». (1)

474.الغیبة ،طوسی:امام صادق علیه السلام فرمود:«چگونه انکار می کنید که خداوند،عمر صاحب این امر را طولانی می کند،همان گونه که برای نوح علیه السلام طولانی کرد؟!». (2)

ر.ک:ج 3 ص 7 (فصل ششم/ویژگی های پیامبرانه)

ص:381


1- (1) .کمال الدین:ص 322 ح 5 (با سند معتبر) و ح 4 و ص 524 ح 5،الخرائج و الجرائح:ج 2 ص 965،الصراط المستقیم:ج 2 ص 238،بحار الأنوار:ج 51 ص 217 ح 5.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 421 ح 400.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 321 ح 3 [1] وص 577،إعلام الوری:ج 2 ص 231. [2]

2/5مَثَلُهُ مَثَلُ الخِضرِ

475.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ عَبدِ اللّهِ الوَرّاقُ،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن أحمَدَ بنِ إسحاقَ بنِ سَعدٍ الأَشعَرِیِّ،قالَ:دَخَلتُ عَلی أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام-وأَنَا اریدُ أن أسأَلَهُ عَنِ الخَلَفِ مِن بَعدِهِ-فَقالَ لی مُبتَدِئاً:-...

یا أحمَدَ بنَ إسحاقَ،مَثَلُهُ فی هذِهِ الاُمَّةِ مَثَلُ الخِضرِ علیه السلام،ومَثَلُهُ مَثَلُ ذِی القَرنَینِ، وَاللّهِ،لَیَغیبَنَّ غَیبَةً لا یَنجو فیها مِنَ الهَلَکَةِ إلّامَن ثَبَّتَهُ اللّهُ عز و جل عَلَی القَولِ بِإِمامَتِهِ، ووَفَّقَهُ فیها لِلدُّعاءِ بِتَعجیلِ فَرَجِهِ.فَقالَ أحمَدُ بنُ إسحاقَ:فَقُلتُ لَهُ:یا مَولایَ فَهَل مِن عَلامَةٍ یَطمَئِنُّ إلَیها قَلبی؟فَنَطَقَ الغُلامُ علیه السلام بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ فَصیحٍ فَقالَ:

أنَا بَقِیَّةُ اللّهِ فی أرضِهِ،وَالمُنتَقِمُ مِن أعدائِهِ،فَلا تَطلُب أثَراً بَعدَ عَینٍ یا أحمَدَ بنَ إسحاقَ.

فَقالَ أحمَدُ بنُ إسحاقَ:فَخَرَجتُ مَسروراً فَرِحاً،فَلَمّا کانَ مِنَ الغَدِ عُدتُ إلَیهِ فَقُلتُ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،لَقَد عَظُمَ سُروری بِما مَنَنتَ بِهِ عَلَیَّ،فَمَا السُّنَّةُ الجارِیَةُ فیهِ مِنَ الخِضرِ وذِی القَرنَینِ؟فَقالَ:طولُ الغَیبَةِ یا أحمَدُ.قُلتُ:یابن رسول اللّه وإنّ غیبته لتطول؟قال:إی وربّی،حتّی یرجع عن هذا الأمر أکثر القائلین به،ولا یَبقی إلّا مَن أخَذَ اللّهُ عز و جل عَهدَهُ لِوِلایَتِنا،وکَتَبَ فی قَلبِهِ الإِیمانَ،وأَیَّدَهُ بِروحٍ مِنهُ.یا أحمَدَ بنَ إسحاقَ،هذا أمرٌ مِن أمرِ اللّهِ،وسِرٌّ مِن سِرِّ اللّهِ،وغَیبٌ مِن غَیبِ اللّهِ،فَخُذ ما آتَیتُکَ،وَاکتُمهُ وکُن مِنَ الشّاکِرینَ،تَکُن مَعَنا غَداً فی عِلِّیّینَ. (1)

ص:382


1- (1) .وقال الشیخ الصدوق بعد نقل الحدیث:«قال مصنف هذا الکتاب رضی الله عنه:لم أسمع بهذا الحدیث إلّامن علیّ بن عبداللّه الورّاق،وجدت بخطه مثبتا فسألته عنه فرواه لی عن سعد بن عبداللّه عن أحمد بن إسحاق [1]رضی الله عنه کما ذکرته».

2/5 مَثَل او،مَثَل خضرعلیه السلام است

475.کمال الدین -به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد اشعری-:بر ابو محمّد،امام عسکری علیه السلام وارد شدم و می خواستم جانشین پس از او را از او جویا شوم.بی آن که من بپرسم،فرمود:

«ای احمد بن اسحاق! مَثَل او در این امّت،مَثَل خضر علیه السلام است.مَثَل او مَثَل ذو القرنین است.به خدا سوگند،غیبتی خواهد کرد که جز کسانی که خدای عز و جل آنان را بر عقیده به امامت او،استوار کرده و به دعا برای تعجیل در فَرَجش موفّقشان نموده،از هلاکت رهایی نمی یابند».

گفتم:ای مولای من! آیا نشانه ای هست که دلم به آن مطمئن شود؟

پسر با زبان عربی و شیوایی تمام فرمود:«من،بقیّة اللّه در زمین اویم و انتقام گیرنده از دشمنانش.پس ای احمد بن اسحاق! پس از دیدن اصل حقیقت،در پی نشانه مباش».

شاد و خوش حال بیرون آمدم.فردا دوباره باز گشتم و گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! شادی ام از منّتی که بر من نهادی،فراوان است؛امّا ویژگی خضر و ذو القرنین که گفتی در او هست،چیست؟

فرمود:«طول غیبت،ای احمد!».

گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! غیبت او طول می کشد؟

فرمود:«آری،به خدایم سوگند،تا آن جا که بیشتر معتقدان به او از این عقیده باز می گردند و کسی نمی ماند،جز آن که خدای عز و جل ولایت ما را از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش نبشته و با روحی از خود،تأییدش کرده است.ای احمد بن اسحاق! این کاری از کارهای الهی و رازی از رازهای خدا و غیبی از غیب های خداست.آنچه را به تو دادم، برگیر و آن را پوشیده بدار و از سپاس گزاران باش تا فردای قیامت در علیّین با ما باشی». (1)

ص:383


1- (1) .کمال الدین:ص 384 ح 1 ( [1]با سند معتبر)،إعلام الوری:ج 2 ص 248، [2]الصراط المستقیم:ج 2 ص 231، [3]بحار الأنوار:ج 52 ص 23 ح 16. [4]نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص162 ح307).

476.کمال الدین: حَدَّثَنَا المُظَفَّرُ بنُ جَعفَرِ بنِ المُظَفَّرِ العَلَوِیُّ العَمرِیُّ السَّمَرقَندِیُّ رضی الله عنه، حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مَسعودٍ،عَن أبیهِ مُحَمَّدِ بنِ مَسعودٍ،عَن جَعفَرِ بنِ أحمَدَ، عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ فَضّالٍ،قالَ:سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ عَلِیِّ بنَ موسَی الرِّضا علیه السلام یَقولُ:

إنَّ الخِضرَ علیه السلام شَرِبَ مِن ماءِ الحَیاةِ فَهُوَ حَیٌّ لا یَموتُ حَتّی یُنفَخَ فِی الصّورِ،وإنَّهُ لَیَأتینا فَیُسَلِّمُ فَنَسمَعُ صَوتَهُ ولا نَری شَخصَهُ،وإنَّهُ لَیَحضُرُ حَیثُ ما ذُکِرَ،فَمَن ذَکَرَهُ مِنکُم فَلیُسَلِّم عَلَیهِ،وإنَّهُ لَیَحضُرُ المَوسِمَ کُلَّ سَنَةٍ فَیَقضی جَمیعَ المَناسِکِ،ویَقِفُ بِعَرَفَةَ فَیُؤَمِّنُ عَلی دُعاءِ المُؤمِنینَ،وسَیُؤنِسُ اللّهُ بِهِ وَحشَةَ قائِمِنا فی غَیبَتِهِ،ویَصِلُ بِهِ وَحدَتَهُ.

477.الغیبة للطوسی: أخبَرَنی جَماعَةٌ،عَن أبِی المُفَضَّلِ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عُبَیدِ اللّهِ بنِ المُطَّلِبِ رحمه الله،قالَ:حَدَّثَنا أبُو الحُسَینِ مُحَمَّدُ بنُ بَحرِ بنِ سَهلٍ الشَّیبانِیُّ الرَّهِنیُّ،قالَ:أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ الحارِثِ،عَن سَعدِ بنِ المَنصورِ الجَواشِنِیِّ،قالَ:

أخبَرَنا أحمَدُ بنُ عَلِیٍّ البَدیلِیُّ،قالَ:أخبَرَنی أبی،عَن سَدیرٍ الصَّیرَفِیِّ،قالَ:

دَخَلتُ أنَا،وَالمُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ،وداوودُ بنُ کَثیرٍ الرِّقِّیُّ،وأبو بَصیرٍ،وأَبانُ بنُ تَغلِبَ،عَلی مَولانَا الصّادِقِ علیه السلام...

وأَمَّا العَبدُ الصّالِحُ-أعنِی الخِضرَ علیه السلام-فَإِنَّ اللّهَ تَعالی ما طَوَّلَ عُمُرِهِ لِنُبُوَّةٍ قَرَّرَها لَهُ،ولا لِکِتابٍ نَزَّلَ عَلَیهِ،ولا لِشَریعَةٍ یَنسَخُ بِها شَریعَةَ مَن کانَ قَبلَهُ مِنَ الأَنبِیاءِ علیهم السلام، ولا لِإِمامَةٍ یُلزِمُ عِبادَهُ الاِقتِداءَ بِها،ولا لِطاعَةٍ یَفرِضُها،بَلی إنَّ اللّهَ تَعالی لَمّا کانَ فی سابِقِ عِلمِهِ أن یُقَدِّرَ مِن عُمُرِ القائِمِ علیه السلام فی أیّامِ غَیبَتِهِ ما یُقَدِّرُهُ،وعَلِمَ ما یَکونُ مِن إنکارِ عِبادِهِ بِمِقدارِ ذلِکَ العُمُرِ فِی الطّولِ،طَوَّلَ عُمُرَ العَبدِ الصّالِحِ مِن غَیرِ سَبَبٍ

ص:384

476.کمال الدین -به نقل از حسن بن علی بن فضّال-:امام رضا علیه السلام فرمود:«خضر علیه السلام از آب حیات نوشید و زنده است و تا دمیدن در صور نمی میرد.او پیش ما می آید و سلام می دهد و صدایش را می شنویم؛امّا خود او را نمی بینیم و او هر جا که یاد شود،حاضر می شود.از این رو،هر کس از شما که او را یاد کرد،بر او سلام دهد،و او هر سال در موسم حج حاضر می شود و همۀ اعمال را انجام می دهد و در عرفه می ایستد و بر دعای مؤمنان،آمین می گوید و به زودی،خداوند،او را مونس قائم در روزگار غیبتش می کند و وی را از تنهایی بیرون می آورد». (1)

477.الغیبة ،طوسی-به نقل از سدیر صیرفی-:من و مفضّل بن عمر و داوود بن کثیر رقّی و ابو بصیر و ابان بن تغلب بر مولایمان امام صادق علیه السلام وارد شدیم...

امّا عبد صالح-یعنی خضر علیه السلام-خدای متعال،عمر او را طولانی ساخته است؛ ولی نه به خاطر نبوّتی که برای وی تقدیر کرده است و یا کتابی که بر وی فرو فرستد و یا شریعتی که به واسطۀ آن،شریعت های پیامبران پیشین را نَسخ کند و یا امامتی که بر بندگانش اقتدا به آن لازم باشد و یا طاعتی که انجام دادن آن بر وی واجب باشد (چرا که خضر،پیامبر و یا امام نبوده است)؛بلکه چون در علم خداوند،گذشته بود که عمر قائم علیه السلام در دوران غیبتش طولانی خواهد شد،تا جایی که بندگانش آن را به واسطۀ طولانی بودنش انکار کنند.عمر بندۀ صالح خود را طولانی کرد تا از طول

ص:385


1- (1) .کمال الدین:ص 390 ح 4 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 152 ح 3.

أوجَبَ ذلِکَ إلّالِعِلَّةِ الاِستِدلالِ بِهِ عَلی عُمُرِ القائِمِ علیه السلام،لِیَقطَعَ بِذلِکَ حُجَّةُ المُعانِدینَ، لِئَلّا یَکونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ.

3/5مَثَلُهُ مَثَلُ عیسی علیه السلام

478.الغیبة للطوسی: مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الحِمیَرِیُّ،عَن أبیهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن سُلَیمانَ بنِ داوودَ المِنقَرِیِّ،عَن أبی بَصیرٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

فی صاحِبِ هذَا الأَمرِ أربَعُ سُنَنٍ مِن أربَعَةِ أنبِیاءَ:سُنَّةٌ مِن موسی علیه السلام،وسُنَّةٌ مِن عیسی علیه السلام،وسُنَّةٌ مِن یوسُفَ علیه السلام،وسُنَّةٌ مِن مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله.

فَأَمّا سُنَّةٌ مِن موسی علیه السلام فَخائِفٌ یَتَرَقَّبُ،وأَمّا سُنَّةٌ مِن یوسُفَ علیه السلام فَالغَیبَةُ، وأَمّا سُنَّةٌ مِن عیسی علیه السلام فَیُقالُ:ماتَ ولَم یَمُت،وأَمّا سُنَّةٌ مِن مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَالسَّیفُ.

راجع:ج 3 ص 6 (الفصل السادس/ما فیه خصائص الأنبیاء)

ص:386

عمر او،به طول عمر قائم علیه السلام استدلال شود و حجّت معاندان را باطل نماید،تا از آن پس،بر مردمان،حجّتی بر خلاف [حجّت] خدا نباشد. (1)

3/5 مَثَل او،مَثَل عیسی علیه السلام است

478.الغیبة ،طوسی-به نقل از ابو بصیر-:شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرماید:«چهار ویژگی از چهار پیامبر،در صاحب این امر (قیام) هست:ویژگی ای از موسی علیه السلام،ویژگی ای از عیسی علیه السلام،ویژگی ای از یوسف علیه السلام،ویژگی ای از محمّد صلی الله علیه و آله.

ویژگی ای که از موسی علیه السلام است،بیم و انتظار اوست،و ویژگی ای که از یوسف علیه السلام است غیبتش،و ویژگی ای که از عیسی علیه السلام است،ادّعای درگذشتن او،با آن که زنده است،و ویژگی ای که از محمّد صلی الله علیه و آله است،قیام مسلّحانه است». (2)

ر.ک:ج 3 ص7 (فصل سوم/ویژگی های پیامبرانه)

ص:387


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 167 ح 129،کمال الدین:ص 352 ح 50،بحار الأنوار:ج 51 ص 219 ح 9.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 3 ص 14 ح484.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 424 ح 408 (با سند معتبر)،کمال الدین:ص 152 ح 16،(با سند موثّق)،دلائل الإمامة:ص 470 ح 460 (با عبارت مشابه)،کنز الفوائد:ج 1 ص 374،بحار الأنوار:ج 51 ص 216 ح 3.

ص:388

پژوهشی در بارۀ طول عمر امام مهدی علیه السلام

اشاره

قیام امام مهدی علیه السلام در آخر الزمان،عقیده ای است که اختصاص به مذهب امامیّه ندارد؛بلکه مورد اتّفاق همۀ مذاهب اسلامی است.و بسیاری از علمای اهل سنّت در این باره کتاب نوشته اند. (1)

ابن ابی الحدید معتزلی در این باره می گوید:

قد وقع إتّفاق الفرق من المسلمین أجمعین علی أنّ الدنیا و التکلیف لا ینقضی إلّا علیه. (2)

همۀ فرقه های مسلمان،اتّفاق نظر دارند که دنیا و تکلیف،جز با او به پایان نمی رسد.

آنچه مذهب امامیّه را از سایر مذاهب اسلامی جدا می کند،این است که آنان معتقدند مهدی علیه السلام فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است که در سال 255 هجری متولّد شده (3)و تاکنون (یعنی سال 1434 ق) نزدیک به یکهزار و یکصد و هشتاد سال در پس پردۀ غیبت زیسته و تا هنگامی که زمینه برای قیام فراگیر او فراهم نگردد،همچنان زنده باقی خواهد ماند و در هنگام فراهم شدن زمینه ظاهر خواهد شد و جهان را از عدل و داد سیراب خواهد نمود.

ص:389


1- (1) .شرح نهج البلاغة،ابن ابی الحدید،ج 10 ص 96. [1]
2- (2) .ر.ک:عقیدة أهل السنّة و الأثر فی المهدی المنتظر:ص 130 که در آن،ده کتاب با این مضمون معرّفی شده است.
3- (3) .ر.ک:ص 205 (فصل دوم/تاریخ تولّد امام).

مطابق با این مبنای اعتقادی،دو سؤال اساسی پدید می آید:

1.آیا طول عمر یک انسان تا این حد و بیش از آن،از نظر عقلی و علمی ممکن است؟

2.دلیل پیروان اهل بیت علیهم السلام برای اثبات طول عمر امام مهدی علیه السلام چیست؟

برای پاسخگویی به این دو پرسش،لازم است که موضوع طول عمر امام مهدی علیه السلام ثبوتاً و اثباتاً بررسی گردد:

یک-ادلّۀ ثبوتی طول عمر
اشاره

پیش از تبیین ادلّه ای که می توانند طول عمر امام مهدی علیه السلام را ثابت نمایند،اثبات امکان طول عمر خارق العاده از نظر عقلی و علمی ضروری است.دلایل ممکن بودن این موضوع را ادلّۀ ثبوتی طول عمر می نامیم.

بررسی این ادلّه از آن جهت حائز اهمّیت است که اگر امکان عقلی و علمی طول عمر ثابت نگردد،هیچ دلیلی نمی تواند طول عمر امام مهدی علیه السلام را ثابت نماید.

1-1-امکان عقلی طول عمر

برای اثبات امکان عقلی طول عمر،محال نبودن آن از نظر عقلی،کافی است.

بی تردید،هیچ دلیلی بر ناممکن بودن طول عمر وجود ندارد؛زیرا از نظر عقلی،فقط چیزی ممتنع و ناممکن است که مستلزم اجتماع و یا ارتفاع نقیضین باشد و بدیهی است که طول عمر،مستلزم چنین چیزی نیست.

1-2-امکان علمی طول عمر

از نظر علمی نیز دلیلی بر ممتنع بودن طول عمر وجود ندارد؛بلکه شماری از دانشمندان معتقدند که انسان می تواند برای مدّت های بسیار طولانی عمر می کند؛ زیرا آنان پیری را یک عارضۀ غیر طبیعی می دانند که به سبب نرسیدن موادّ غذایی لازم به سلول های بدن و یا نفوذ میکروب ها و عوامل دیگر عارض می گردد و او را

ص:390

به سوی مرگ می برد.از نظر این دانشمندان،بدن انسان اقتضای عمر جاوید دارد و علم می تواند با برطرف کردن موانع طول عمر،زندگی انسان را برای همیشه جاوید نماید. (1)

بنابر این باید گفت:هر چند نظریّۀ عمر جاوید،از نظر آموزه های دینی قطعاً مردود است؛ (2)لیکن به هر حال،تلاش دانشمندان برای شکستن دیوار سنّ عمر، نشانۀ روشن امکان علمی عمر بسیار طولانی است.

1-3-بهترین دلیل بر امکان طول عمر

می گویند:بهترین دلیلِ امکان شیء،وقوع آن است.تاریخ گذشتگان (3)و همچنین آثار ادبی وتاریخی باقی مانده از آنان (4)نشان می دهند که عمرهای طولانی در گذشته امری غیر متعارف نبوده است.اگر گزارش های تاریخی را هم معتبر ندانسته و آنها را ملاک قرار ندهیم،با مراجعه به متون معتبر در می یابیم که قرآن و احادیث اسلامی، افرادی را معرّفی کرده اند که عمرهای آنان بسیار طولانی بوده است.از باب نمونه، نوح علیه السلام دو هزار و پانصد سال زیسته است (5)و طبق آنچه در قرآن بِدان تصریح شده نهصد و پنجاه سال از عمر او،قبل از جریان توفان و پس از نبوّتش بوده است. (6)

همچنین قرآن به زنده بودن عیسی علیه السلام اشاره دارد (7)و احادیث اسلامی تصریح

ص:391


1- (1) .اوّلین دانشگاه و آخرین پیامبر:ج 2 ص 206-212.
2- (2) .قرآن در آیاتی،مرگ را از قوانین حتمی عالم شمرده است (ر.ک:انعام:آیۀ 2 و 60،اعراف:آیۀ 34،یونس:آیۀ 49،نحل:آیۀ 61،زمر:آیۀ 30 و...).
3- (3) .ر.ک:بحار الأنوار:ج 51 ص 225«باب ذکر أخبار المعمّرین لرفع استبعاد المخالفین عن طول غیبة مولاناالقائم علیه السلام».
4- (4) .ر.ک:بحار الأنوار:ج 51 ص 235-247.
5- (5) .الأمالی،صدوق:ص 602 ح 836.
6- (6) .عنکبوت:آیۀ 14.
7- (7) .نساء:آیۀ 157.

می کنند که ایشان هم اکنون زنده است و در قیام جهانی امام مهدی علیه السلام حاضر خواهد بود و با ایشان نماز خواهد خواند. (1)

نیز خضر علیه السلام که پیش از موسی علیه السلام در جهان زندگی می کرده و هم اکنون نیز زنده است.شیخ مفید در این باره می فرماید:

الخضر علیه السلام موجود قبل زمان موسی إلی وقتنا هذا بإجماع أهل النقل و اتّفاق أصحاب السیر و الأخبار سائحاً فی الأرض لا یعرف له أحد مستقرّاً و لا یدعی له اصطحاباً إلّاما جاء فی القرآن به من قصّته مع موسی. (2)

خضر علیه السلام به اجماع اهل نقل و اتّفاق نظر سیره نویسان و اهل خبر،از زمان موسی علیه السلام تا زمان ما موجود است و در زمین می گردد.کسی از جای ثابت او خبری ندارد،و همراهی ای برای او شناخته نیست،جز آنچه در بارۀ ماجرای او با موسی علیه السلام در قرآن آمده است.

گفتنی است شماری از علمای اهل سنّت نیز معتقد به زنده بودن خضراند.دیار بکری می نویسد:

جمهور علما بر این عقیده اند که خضر،زنده است. (3)

افزون بر این،برخی از احادیث معتبر نزد اهل سنّت،بر حیات دجّال در عصر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دلالت دارند و این که وی تا قیام مهدی علیه السلام زنده خواهد بود. (4)آیا کسانی که به عمر هزار و چهار صد سالۀ دجّال از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تا کنون اعتقاد دارند، می توانند امکان طول عمر امام مهدی علیه السلام را انکار کنند؟ (5)

ص:392


1- (1) .ر.ک:ج 9 ص 13 (بخش یازدهم/فصل پنجم/نماز خواندن عیسی پشت سر امام علیه السلام ).
2- (2) .الفصول العشرة:ص 83. [1]
3- (3) .تاریخ الخمسین:ج 1 ص 106.
4- (4) .صحیح البخاری:ج 3 ص 1112 ح 2891 و2892،صحیح مسلم:ج 4 ص 2243 ح 94 و ص 2245 ح 95 و96.
5- (5) .شیخ صدوق بعد از نقل روایتی که بر طول عمر دجّال و خروج آن دلالت دارد،آورده است:«اهل عناد و انکار،امثال این خبر را-که در صحاح ستّۀ آنها آمده است-،تصدیق می کنند و آنها را در بارۀ دجّال،غیبت و مدّت عمر طولانی و ظهورش در آخر الزمان،روایت می کنند؛امّا اخبار قائم علیه السلام را و این را که او مدّتی طولانی غیبت می کند و آن گاه ظاهر می شود و زمین را پر از عدل و داد می نماید از آن پس که آکنده از ظلم و جور شده است؛تصدیق نمی کنند،با وجود آن که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و امامانِ پس از او به نام و غیبت و نسب او تصریح کرده اند و از طولانی بودن غیبت او خبر داده اند و مقصود آنها،خاموش کردن نور خدای متعال و باطل ساختن امر ولی اللَّه است: «وَ یَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ؛امّا خداوند نورش رای تمام می سازد...اگر چه مشرکان رای ناخوش آید»(توبه:آیۀ 32) و [2]بیشترین احتجاج آنها در امر انکار امر حجّت علیه السلام این است که می گویند:این اخباری که شما در این باره روایت می کنید،ما روایت نکرده ایم و آنها را نمی شناسیم.ملحدان و براهمه و یهود و نصارا و مجوسیان نیز همین را می گویند که:ما آنچه را شما مسلمانان در بارۀ معجزات و دلایل پیامبر خود روایت می کنید،صحیح نمی دانیم؛زیرا آنها را نمی شناسیم و روایت نکرده ایم و از این جهت به بطلان امر او معتقد شده ایم،و اگر دلیل منکران امر غیبت،ما را ملزم سازد،دلیل منکران نبوّت هم آنها را ملزم خواهد ساخت و تعداد آن اقوام از اینها افزون تر نیز هست.همچنین می گویند:به موجب عقل ما هیچ کس نمی تواند عمری افزون بر عمر اهل زمانه داشته باشد و عمر صاحب شما افزون از عمر اهل زمانه است.ما به آنها می گوییم:آیا شما تصدیق می کنید که دجّال و ابلیس در غیبت،عمری بیشتر از عمر اهل زمانه داشته باشند؛امّا مثل آن را برای قائم خاندان محمّد صلی الله علیه و آله روا نمی شمارید؟با وجود آن که در بارۀ غیبت و طول عمر و ظهور او برای قیام به امر الهی نصوصی وارد شده است و بعضی از آن روایات را در این کتاب ذکر کرده ام،و با وجود آن که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده:إِذْ قَالَ کُلُّ مَا کَانَ فِی الْاُمَمِ السَّالِفَةِ یَکُونُ فی هذِهِ الْاُمَّةِ مِثْلُهُ حَذْوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ...؛هر آنچه در امّت های پیشین واقع شده است،مو به مو در این امّت واقع خواهد شد».(کمال الدین:ص 529، [3]بحار الأنوار:ج 52 ص200). [4]
دو-ادلّۀ اثباتی طول عمر امام عصر علیه السلام
اشاره

پس از اثبات امکان طول عمر خارق العادۀ امام مهدی علیه السلام از نظر عقلی و علمی، تحقّق آن از دو طریق قابل اثبات است:

2-1-ادلّۀ نقلی

ادلّۀ نقلی ای که طول عمر امام مهدی علیه السلام را اثبات می کنند،احادیث معتبری هستند که سند آنها از طریق افراد شناخته شده و مورد اطمینان،به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و یا اهل بیت آن بزرگوار متّصل می شود و به بیان های گوناگون بر ادامۀ حیات آن امام تصریح و تأکید می نمایند.این احادیث،مهم ترین دلیل ما بر وجود امام مهدی علیه السلام و طول عمر ایشان هستند و به چند دسته تقسیم می شوند:

ص:393

دستۀ اوّل:احادیثی که تأکید می کنند زمین،هیچ گاه از امام و حجّت خالی نبوده و خالی نخواهد بود،هر چند آن امام از دیده ها پنهان باشد. (1)

دستۀ دوم:احادیثی که طول عمر امام مهدی علیه السلام را به نوح علیه السلام و عیسی علیه السلام و خضر علیه السلام تشبیه کرده اند. (2)

دستۀ سوم:احادیثی که به ظهور آن امام پس از غیبتی طولانی دلالت دارند،یا غیبت ایشان به غیبت کوتاه مدّت و بلندمدّت تقسیم کرده اند. (3)

دستۀ چهارم:احادیثی که از طریق اهل سنّت،خلفای پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را منحصر در دوازده تن ذکر کرده اند.این احادیث به ضمیمۀ احادیثی که امامان و خلفای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دوازده و قیام ایشان را به قیامت متّصل دانسته اند،دلالت بر حیات امام مهدی علیه السلام تا زمان قیام دلالت دارند. (4)

2-2-ادلّۀ تجربی

دلایل تجربیِ طول عمر امام مهدی علیه السلام را به دو دسته می توان تقسیم کرد:

دستۀ اوّل:مشاهدات.بر پایۀ اسناد معتبری که تردیدی در صحّت بسیاری از آنها نیست،در طول تاریخ نزدیک به هزار و یکصد و هشتاد سالۀ غیبت امام مهدی علیه السلام، بسیاری از عالمان،برگزیدگان و نیکوکارانِ مورد اعتماد،توفیق دیدار و مشاهدۀ آن امام را داشته اند.این گزارش ها فراوان و گسترده،بلکه فوق حدّ تواتر و یقین آورند.

در این باره کتاب های متعدّدی تألیف شده اند (5)و ما در این دانش نامه،بخشی را به

ص:394


1- (1) .ر.ک:ج 3 ص 181 (بخش سوم/فصل سوم:برکات تکوینی امام غایب علیه السلام ).
2- (2) .ر.ک:ص 381 (ویژگی نوح علیه السلام در امام علیه السلام ) و ص 383 (مَثَل او،مَثَل خضر است) و ص 387 (مَثَل او،مَثَل عیسی است).
3- (3) .ر.ک:ج 3 ص 125 (بخش سوم/فصل اول/غیبتی طولانی دارد) و ص127 (دو غیبت کوتاه و بلند دارد) و ص 131 (مردم ظهور امام علیه السلام را به دلیل طولانی شدن غیبتش،بعید می بینند).
4- (4) .ر.ک:ج 1 ص 333 (بخش یکم/فصل سوم:احادیث شمار امامان).
5- (5) .ر.ک:مرجع مهدویت:ص 397 (ملاقات با امام مهدی علیه السلام ).

این موضوع اختصاص داده ایم.

البتّه این سخن،بدان معنا نیست که هر کس ادّعای رؤیت امام مهدی علیه السلام را نمود، سخن او پذیرفته است؛ (1)بلکه به عکس،اطمینان داریم که بسیاری از مدّعیان رؤیت ایشان،دروغ گفته و یا اشتباه می کنند و چه بسا این ادّعاها با هدف ایجاد شبهه در ادّعاهای راستین صورت گیرد؛امّا همان طور که ادّعاهای دروغین نبوّت نمی تواند در صداقت مدّعیان راستین آن،خدشه وارد کند،ادّعاهای دروغین رؤیت امام عصر علیه السلام نیز نمی تواند مانع پذیرفتن ادّعاهای راستین آن گردد.

دستۀ دوم:توسّل ها به امام مهدی علیه السلام.در طول تاریخ غیبت امام عصر علیه السلام، خداوند متعال در اثر توسّل به ایشان،مشکلات افراد بی شماری از معتقدان به امامت ایشان را حل کرده است.بی تردید به نتیجه رسیدن توسّل به آن امام حی،دلیل مناسبی نه تنها برای اثبات طول عمر،بلکه برای اثبات امامت ایشان است.نمونه های فراوانی از این قبیل توسّلات در عصر ما مشاهده شده که نمونه هایی از آن در کرامات امام خواهد آمد. (2)

گفتنی است که توسّل به امام مهدی علیه السلام به عنوان امام زنده و امام زمان صورت می گیرد و با توسّل به امامان دیگر،متفاوت است.

ص:395


1- (1) .ر.ک:ج5 ص179 (بخش ششم/فصل سوم/پژوهشی در بارۀ رؤیت امام در روزگار غیبت کبرا).
2- (2) .ر.ک:ج5 ص205 (بخش ششم/فصل چهارم).

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109