‫دانشنامه امام مهدی عجل الله فرجه بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه:محمدی ری شهری ، محمد، ‫1325 -

عنوان و نام پدیدآور: ‫دانشنامه امام مهدی عجل الله فرجه بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ (فارسی - عربی)‮ ‫/ محمدی ری شهری‮ ، با همکاری سیدمحمدکاظم طباطبایی‮ و جمعی از پژوهشگران ‫؛ ترجمه عبدالهادی مسعودی ‫؛ [به سفارش] پژوهشگاه قرآن و حدیث.

مشخصات نشر:قم ‫: موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر ‫، 1393 -

مشخصات ظاهری: ‫10ج.‮

شابک: ‫1600000 ریال : ‫دوره‮ ‫ ‫: 978-964-493-754-5‮ ؛ ‫1900000 ریال (دوره، چاپ دوم) ؛ ‫ج.1‮ ‫ ‫: 978-964-493-755-2 ؛ ‫ج.2‮ ‫ ‫: 978-964-493-756-9 ‮ ‮ ‮ ؛ ‫ج.3‮ ‫ ‫: 978-964-493-757-6‮ ؛ ‫ج.4‮ ‫ ‫: 978-964-493-758-3‮ ؛ ‫ج.5‮ ‫ ‫: 978-964-493-759-0‮ ؛ ‫ج.6‮ ‫ ‫: 978-964-493-760-6‮ ؛ ‫ج.7‮ ‫ ‫: 978-964-493-761-3‮ ؛ ‫ج.8 ‫ ‫ 978-964-493-762-0 : ؛ ‫ج.9 ‫ ‫ 978-964-493-763-7 : ؛ ‫ج.10 ‫ ‫ 978-964-493-764-4 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت: ‫ج. 1 تا 10 (چاپ دوم: 1393).

یادداشت:جلد اول تا دهم این کتاب در سال 1395 تجدید چاپ شده است.

یادداشت: ‫کتابنامه.

یادداشت: ‫نمایه.

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم ‫، 255ق -

موضوع:محمدبن حسن ‫(عج) ، امام دوازدهم، ‫255ق. - -- غیبت

شناسه افزوده:طباطبائی ، سیدمحمدکاظم ، ‫1344 -

شناسه افزوده:مسعودی ، عبدالهادی ، ‫1343 - ، مترجم

شناسه افزوده:پژوهشگاه قرآن و حدیث

شناسه افزوده:موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث ‫. سازمان چاپ و نشر

رده بندی کنگره: ‫ BP51 ‮ ‫ /م332د2 1393 ‮

رده بندی دیویی: ‫ 297/959 ‮

شماره کتابشناسی ملی: ‫3443771

ص :1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :2

ص :3

دانشنامه امام مهدی عجل الله فرجه بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ (فارسی - عربی)

محمدی ری شهری‮

با همکاری سیدمحمدکاظم طباطبایی‮ و جمعی از پژوهشگران ‫؛ ترجمه عبدالهادی مسعودی

[به سفارش] پژوهشگاه قرآن و حدیث.

ص :4

ص :5

دانشنامه امام مهدی عجل الله فرجه بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ (فارسی - عربی)

ص :6

پیش گفتار

اشاره

موضوع مهدویّت،یکی از مترقی ترین اصول اعتقادی،اجتماعی و سیاسی اسلام است و در جهان امروز،که جامعه بیش از هر زمان دیگر تشنۀ ارزش های انسانی و در رأس آنها عدالت اجتماعی است،اعتقاد به امام مهدی علیه السلام،زمینه ساز تحقّق این بزرگ ترین آرزوی بشر در طول تاریخ است.

گرایش فطریِ همۀ انسان ها به آرمان ظهور مُنجی،سبب شده است که پیروان همۀ ادیان،با همۀ اختلافِ اندیشه ها،آیندۀ تاریخ را روشن ببینند و در انتظار روزی باشند که بساط ظلم برچیده شود و عدالت بر تمام جهان،سایه بگسترد.

بر این پایه،همچنین تلاش برای دستیابی به جهانی تهی از ستم،و سرشار از عدالت می تواند محور وحدت کلمۀ جهانیان در جهت تحقّق این آرمان فطری باشد.

پیروان مذاهب مختلف اسلامی نیز هر چند در خصوصیات مهدی علیه السلام اختلاف نظر دارند،همگی بر این باورند که عدالت در جهان،تنها به دست شخصی از نسل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به نام«مهدی»فراگیر خواهد شد.

در این میان،پیروان اهل بیت علیهم السلام بر اساس ادلۀ نقلی و غیر نقلی که در این دانش نامه به تفصیل خواهد آمد،بر این باورند که امام مهدی علیه السلام فرزند یازدهمین حجّت خدای سبحان پس از پیامبر اسلام است.او هم اکنون زنده و در انتظار فرمان

ص:7

الهی است تا از پس پردۀ غیبت درآید و عدل را در جهان بگسترد.

قرآن کریم تحقّق این رویداد بزرگ را با زبانِ اشاره (1)بشارت داده و با عنایتی ویژه بر«استضعاف»-که نقطۀ اشتراک همۀ ستمدیدگان جهان است-،فرموده است:

«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ.» (2)

ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان [حکومت زمین] قرار دهیم.

رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی رحمه الله با الهام از این آیۀ نورانی در ره نمودها،و بویژه در پیام های جهانی اش،همواره بر هواداری از مستضعفان جهان تأکید می کرد،و خطّ انقلاب اسلامی ایران را-که به اذن خدای سبحان زمینه ساز انقلاب جهانی مهدوی است-خطّ حمایت از مستضعفان می دانست، (3)چنان که در وصیت نامۀ سیاسی-الهی خود خطاب به مستضعفان جهان فرموده است:

و شما ای مستضعفان جهان،و ای کشورهای اسلامی و مسلمانان جهان، بپاخیزید و حق را با چنگ و دندان بگیرید و از هیاهوی تبلیغاتی ابرقدرت ها و عمّال سرسپردۀ آنان نترسید...و همه در زیر پرچم پر افتخار اسلام مجتمع، و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخیزید،و به سوی یک دولت اسلامی با جمهوری های آزاد و مستقل به پیش روید که با تحقّق آن،همۀ مستکبران جهان را به جای خود خواهید نشاند و همۀ مستضعفان را به امامت

ص:8


1- (1) .ر.ک:ج 2 ص 87 (بخش دوم/فصل پنجم:اشارت ها و بشارت های قرآن/امامت مستضعفان).
2- (2) .قصص:آیۀ 5. [1]
3- (3) .«...تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.فقرا و متدینین بی بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلاب ها هستند.ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم....ما برای احقاق حقوق فقرا در جوامع بشری تا آخرین قطرۀ خون دفاع خواهیم کرد»(صحیفۀ امام:ج 21 ص 87).

و وراثت ارض خواهید رساند.به امید آن روز که خداوندتعالی وعده فرموده است. (1)

بر این اساس،هدف از نگارش دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام بر پایۀ قرآن،حدیث و تاریخ ،تنها اثبات یک باور اسلامی از منظر پیروان اهل بیت علیهم السلام نیست؛بلکه افزون بر این،گشودنِ راهی است برای اتحاد پیروان همۀ ادیان،بلکه همۀ جهانیان،برای پاسخگویی به اصلی ترین نیاز بشر،یعنی حاکمیت عدالت بر سراسر جهان.

البته کتاب های فراوانی در این زمینه تألیف شده (2)که بسیاری از آنها در خور ستایش اند؛ولی تلاش برای ارائۀ پژوهش های جدید،جامع،پویا و پیشرو،همچنان ضروری است تا افق های پیش رو روشن تر شود.بویژه این که در دوران معاصر،برخی معاندان،برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران -که بر پایۀ ولایت فقیه و نیابت عام از امام زمان علیه السلام شکل گرفته است،با شبهه پراکنی-،اساس مهدویّت را هدف گرفته اند.از این رو،بزرگ ترین خدمتی که مراکز علمی و پژوهشی می توانند به ساحت مقدس امام مهدی علیه السلام،و برای تداوم انقلاب اسلامی ایران تا حکومت جهانی ایشان داشته باشند،بازنگری تخصصی در موضوع مهدویّت،و بازنگاری آن و پاک سازی نگاشته ها از مطالب سست و بی پایه، و ارائۀ نوشتارهایی است که افزون بر اتقان علمی،پاسخگوی نیازهای عصر حاضر باشند.

دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام تلاشی است متواضعانه در این راه،که در پی انتشار موسوعة الإمام علی بن ابی طالب علیه السلام در سال 1379،نگارش آن در دستور کار بخش پژوهشی مؤسسۀ دار الحدیث قرار گرفت؛امّا به دلیل گستردگی و پیچیدگی موضوع از یک سو،و تراکم کارها از سوی دیگر،تکمیل و آماده سازی نهایی آن به تأخیر

ص:9


1- (1) .همان:ص 448.
2- (2) .ر.ک:ص 51 ( [1]رویکردهای پژوهشی در مهدویّت نگاری).

افتاد.امید که در آیندۀ نزدیک،مورد بهره برداری همگان،بویژه پژوهشگران و ارادتمندان آن بزرگوار،قرار گیرد.

شایان ذکر است با همۀ تلاشی که برای اتقان و جامعیت این اثر صورت گرفته، کار خود را خالی از خطا و کاستی نمی دانیم و از همۀ فضلا و پژوهشگرانی که آن را ملاحظه می کنند،تقاضا داریم که با ارسال پیشنهادها و نقدهای خود،ما را در جهت رسیدن به نقطۀ مطلوب،یعنی،«دانش نامۀ جامع مهدوی»یاری رسانند.

سپاس از همکاران

لازم می دانم از همۀ فضلا و پژوهشگرانی که در نگارش این دانش نامه سهیم هستند، (1)بویژه استاد ارجمند حجة الاسلام و المسلمین سیّد محمّدکاظم طباطبایی رئیس«پژوهشکدۀ علوم و معارف حدیث»،که این پژوهش با همکاری و همراهی جدّی و صمیمانۀ ایشان سامان یافت،و همچنین از برادران گرامی آقایان محمود کریمیان،محمّدرضا سجادی طلب،سیّد محمود طباطبایی نژاد و سیّد روح اللّه سیّدطبایی،که در مراحل اولیه و ساماندهی نهایی این مجموعه،تلاش های فراوانی داشتند،صمیمانه سپاس گزاری کنم.

همچنین از استاد گران قدر حجة الاسلام و المسلمین عبدالهادی مسعودی، رئیس«پژوهشکدۀ تفسیر اهل بیت علیهم السلام»،که تدوین شماری از تحلیل ها و افزون بر آن،ترجمۀ این دانش نامه به قلم رسای ایشان است،تقدیر و تشکر می کنم.

ارزیابی علمی این مجموعه بر عهدۀ آیة اللّه رضا استادی بوده است که به همین سبب از زحمات ایشان قدردانی می کنم.

ص:10


1- (1) .گفتنی است نام همکاران ارجمندی که در مراحل مختلف تولید این اثر (از اخذ متون و احادیث تا پایان آماده سازی) نقش داشته اند،در شناس نامۀ کتاب،درج شده و نام اندیشه ورانی که در نگارش یا ساماندهی نهایی تحلیل ها نقش مؤثر داشته اند نیز در پانوشت همان تحلیل ها آمده است.

سرانجام در این شب پربرکت،شب نزول قرآن،و شب حضور فرشتگان در محضر امام زمان علیه السلام،از خداوند سبحان برای همۀ آنان پاداشی در خور فضل و بزرگواری او مسئلت دارم.

ربّنا تقبّل منّا إنّک أنت السّمیع العلیم.

یا مُبَدّل السّیئات بالحسنات،یا أرحم الراحمین.

شب 23 رمضان المبارک 1434

1391/5/21

محمّدی ری شهری

ص:11

ص:12

مقدمۀ مترجم

در فرهنگ شیعی،هدایت و عدالت فراگیر جهانی،آرزوهایی گره خورده به نهضت مهدوی و ترجمانی از قیام قائم آل محمّد است.این آرزو و آرمان مقدّس بوده که شیعه را هماره از میان سنگلاخ ها و از دل کوره راه ها،بر کشیده و او را به امید پیوستن به منجی بشریت،جوشان و خروشان به جلو رانده است.دانشیان را نیز سهمی از این حرکت است.ایشان با کوشش هایی سترگ و در خور ستایش،فانوس هایی از دل و جان خود برافروخته و به پاسداری از یقین و امید،همّت گماشته و راست قامت و استوار،بر سر دو راهی های جهل و تردید ایستاده و شبهه های شیطانی و وسوسه های انسانی را دور ساخته اند.

در این میان،دانش نامۀ پیش رو،چون گوهری رخشان،می درخشد و رشتۀ تلاش های عالمان پیشین را به نیازهای امروز پیوند می دهد.این مجموعۀ گسترده، افزون بر گردآوری متون تاریخی و حدیثی در بارۀ مهدویّت،پاسخگویی به پرسش های نسل معاصر را به عهده گرفته و با کاوش در متون کهن،کوشیده است برای هر سؤال،پاسخی مستند و منطقی بیابد و آن را در جامه ای نو و مقبول به نسل معاصر ارائه دهد.از این رو،ترجمۀ آن به فارسی،هم دشواری های فهم و درک متون کهن تاریخی را به همراه داشته و هم برای عبور از تنگناهای ترجمۀ متون دینی و مقدّس،دقّتی افزون را می طلبیده است.متونی که کمتر نقل و شرح شده اند،

ص:13

واژه هایی نامأنوس دارند و ترکیب هایی ناآشنا را در جاهایی حسّاس از متن،در درون خود جای داده اند.

در این ترجمه،سعی بر رعایت امانت در بازگردان متون مقدّس-اعم ازآیات نورانی قرآن و احادیث شریف اهل بیت علیهم السلام-و حفظ حدّ و مرز ترجمه در متون تاریخی و رجالی بوده،هر چند در حدّ توان به زیبایی و روانی ترجمه نیز توجّه شده است.

گفتنی است که پژوهشگر گران قدر،حجّة الإسلام رسول افقی،سراسر ترجمه را با متن عربی مقابله نموده و از سر دقّت و باریک بینی و دلسوزی،ده ها تذکّر و تصحیح را برای این بنده به ارمغان آورده اند که سزاوار است در همین جا از ایشان تشکّر کنم.

شایان ذکر است که تحلیل ها و بیان های موجود در دانش نامه-که از نکات قوّت این مجموعه به شمار می آیند-،به قلم برخی نویسندگان فارسی زبان اند و نیاز به ترجمه نداشته اند.همچنین متون نقل شده از منابع کهن فارسی مانند نجم الثاقب ،با حفظ امانت،تنها اندکی روان سازی شده اند.از این رو در بخش هایی مانند«دیدار کنندگان با امام مهدی علیه السلام»شاهد سبک های متفاوتی هستیم که از آن گریزی نیست.

گفتنی است که هر جا روایات با اسناد آمده اند،تنها راوی نخست آنها در ترجمه ذکر شده و اسامی بقیّۀ راویان نیامده است.این کار به دلیل یکسانی نسبی نام های خاص در عربی و فارسی است که نیاز به ترجمه را از میان می برد و افزون بر این به کاهش حجم کتاب یاری می رساند.

نکتۀ دیگر،آن است که در این دانش نامه،از متونی که پیش تر در آثارِ منتشر شدۀ دار الحدیث ترجمه شده اند،به طور کامل و گاه با اصلاح،استفاده شده است.از این رو،بخشی از ترجمۀ پیش رو،بویژه در جلد نخست،به قلم دیگر مترجمان گران قدر آثار دار الحدیث،مانند استاد حمیدرضا شیخی است.این شیوه،بر پایۀ

ص:14

رویکردی نو در مؤسّسۀ دار الحدیث است که همۀ پژوهش ها و ترجمه های پیشین، در پژوهش های بعدی،مورد بهره برداری قرار می گیرند.

گفتنی است ترجمۀ چند شعر عربی در فصل مربوط به اشعار شاعران عرب نیز بر عهدۀ دوست گرامی،جناب آقای محمّد مرادی بوده و شرح حال راویان در پانوشت های کتاب،به قلم همکاران گروه رجال پژوهشکده است.یادآوری این نکات برای ارج نهادن به این عزیزان و پاسداشت حقّ معنوی آنان است،هر چند مسئولیت کلّی ترجمه،همچنان بر دوش این حقیر است و پذیرای انتقادها و راه نمایی های خوانندگان دانشور و گرامی دانش نامه هستم.

خداوند،این تلاش را زمینه ساز بهره گیری بیشتر از معارف اهل بیت علیهم السلام و توسعۀ فرهنگ مهدویّت سازد و آن را به کرم و بزرگی خویش بپذیرد و همۀ خدمت گزاران معارف اهل بیت علیهم السلام را در باغ رضوانش جای دهد.

به امید حضور در رکاب قائم آل محمّد علیهم السلام

عبد الهادی مسعودی

ص:15

ص:16

درآمد

پیش از ورود به متن دانش نامۀ امام مهدی مباحثی به عنوان درآمد و چشم انداز کلی موضوع مهدویّت،در دوازده محور زیر تقدیم می گردد:

1.دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام در یک نگاه

2.مراحل تحقیق و تدوین دانش نامه

3.ویژگی های دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام

4.رویکردهای پژوهشی در مهدویّت نگاری

5.مهدویّت از نگاه اهل سنت

6.منجی موعود در ادیان ابراهیمی

7.منجی موعود در ادیان غیر ابراهیمی

8.نام های منجی موعود در ادیان

9.مهدویّت در نگاشته های مستشرقان

10.مهدویّت و جهانی شدن

11.دلایل غیر نقلی بر ضرورت وجود امام مهدی علیه السلام

12.گزاره های اعتقادی و تاریخی مهدویّت

ص:17

1- دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام در یک نگاه

اشاره

این دانش نامه شامل یک درآمد،چهارده بخش،و هفتاد فصل است،و در آن مسائل مرتبط با موضوع مهدویّت،با تکیه بر نصوص معتبر اسلامی (متون آیات و احادیث)،بررسی می شود.

در این جا برای آشنایی کلی با محتوای دانش نامه،مروری سریع بر این چهارده بخش و زیرفصل های آن خواهم داشت.

بخش اول:مهدویّت از نگاهی کلی

اشاره

به دلیل اهمیت موضوع مهدویّت و ویژگی های خاص این عقیده،پیش از طرح مباحث مربوط به زندگی امام مهدی علیه السلام از ولادت تا تشکیل حکومت،در نخستین بخش از این دانش نامه،عقیده به امام مهدی علیه السلام را از نگاه قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام به طور کلی و در پنج فصل بر می رسیم:

1-1-تداوم رهبری الهی

در این فصل آیات و احادیثی را نقل می کنیم که بر حضور امام و حجتی الهی در زمین از آغاز تشکیل جامعۀ بشر تا پایان جهان تأکید دارند و گویای آن اند که پس از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله،امامان از نسل ایشان خواهند بود.در پایان این فصل به تحلیل این احادیث می پردازیم و به برخی شبهات پاسخ می دهیم.

ص:18

1-2-تداوم امامت در نسل پیامبر صلی الله علیه و آله

در این فصل مسئلۀ بسیار مهم تداوم امامت و رهبری امّت در نسل پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله تا قیامت،بر پایۀ حدیث متواتر ثقلین که مورد اتفاق شیعه و سنّی است،اثبات می گردد.پایان بخش این فصل،تحلیلی فشرده و جامع است که در آن از سند این حدیث و دلالت آن بر عصمت اهل بیت علیهم السلام و مرجعیت علمی آنان برای امت اسلامی،و همچنین امامت امام مهدی علیه السلام و غیبت ایشان بحث می شود،و در ضمن آن،نکات قابل توجّه دیگری هم در بارۀ این حدیث شریف خواهد آمد.

1-3-شمار رهبران الهی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله

در این فصل ابتدا احادیث پرشماری را که در آنها پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با تعبیرهای گوناگون،رهبران الهی پس از خود را شناسانده،گزارش می کنیم.در ادامۀ این فصل با پژوهش در سند این احادیث،زمان و مکان صدور آنها،اختلاف در متن آنها،مقصود از آنها،و نظریه هایی که در این باره وجود دارد،اثبات می شود که این احادیث جز بر عقاید پیروان اهل بیت در بارۀ امامت خاندان رسالت منطبق نیست.

1-4-وجوب شناخت امام مهدی علیه السلام

در این فصل با استناد به احادیث معتبر اثبات می شود که بر مسلمانان واجب است رهبر الهی زمان خود را که از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است بشناسند،و در ادامه فضیلت شناخت رهبر و خطر بی اطلاعی از او بیان می شود.همچنین در این فصل روایاتی که از انکار امامتِ امامان اهل بیت علیهم السلام،بویژه امام دوازدهم نهی می کنند،آورده شده است.در پایان فصل وظیفۀ کسی که توان شناسایی امام را ندارد مشخص می شود.

در این فصل،دو تحلیل ارائه می گردد؛یکی در بارۀ وجوب معرفت امام در هر عصری،و دیگری در تبیین وظیفۀ کسی که شناخت رهبر الهی برایش مقدور نیست.

ص:19

1-5-بشارات قرآن

موضوع این فصل اشارت ها و بشارت های مطرح در شماری ازآیات قرآن،و پیشگویی آنها از فراگیر شدن اسلام،تشکیل حکومت صالحان و امامت مستضعفان در آینده است.پایان بخش این فصل،پژوهش در بارۀ آیاتی است که به حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام اشاره دارند.

بخش دوم:زندگی نامۀ امام مهدی علیه السلام

اشاره

در این بخش از دانش نامه،زندگی نامۀ امام مهدی علیه السلام،از نسب خانوادگی تا عمر بلند ایشان،برپایۀ احادیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندان ایشان،در هفت،فصل به ترتیب زیر ارائه می شود:

2-1-نیاکان

در این فصل پس از ذکر نصوصی که به صراحت گویای تعلق امام مهدی علیه السلام به خاندان اهل بیت و عترت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله هستند،به نقل روایاتی می پردازیم که به تفصیل اجداد ایشان را معرّفی کرده اند.سپس با توجّه به این که اعتقاد اغلب اهل سنّت این است که نسب مهدی علیه السلام از طریق امام حسن علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله می رسد،ضمن پژوهشی ثابت می کنیم که ایشان از نواده های امام حسین علیه السلام است.این فصل،با پژوهشی در بارۀ مادر امام مهدی علیه السلام به پایان می رسد.

2-2-ولادت

این فصل در بارۀ تاریخ ولادت امام مهدی علیه السلام،چگونگی تولد ایشان،و امور مرتبط با این موضوع است.این فصل شامل سه پژوهش نیز هست؛یکی در بارۀ زمان و مکان ولادت،دومی در بارۀ رشد غیر عادی ایشان،و سومی در رابطه با سخن گفتن آن بزرگوار پس از تولد.

ص:20

2-3-نام

نام ها،کنیه ها و لقب های امام مهدی علیه السلام در این فصل گزارش می شود.با توجّه به این که در برخی از مصادر حدیثی اهل سنّت گزارش شده که پدر آن حضرت هم نام با پدر پیامبر صلی الله علیه و آله است،و این گزارش با عقیدۀ پیروان اهل بیت در تعارض است،ضمن پژوهشی بطلان آن اثبات می شود.در تحلیلی دیگر،روایاتی را بر می رسیم که از بر زبان آوردن نام اصلی امام منع کرده اند.پژوهش سوم در این فصل در بارۀ به پا خاستن از روی ادب هنگام ذکر نام امام مهدی علیه السلام (نام«محمّد») و یا لقب«قائم» است.در پژوهش پایانی نیز در بارۀ لقب«ابا صالح»بحث می شود.

2-4-سیما

در این فصل برپایۀ احادیث حاکی از شکل و شمایل امام مهدی علیه السلام،چهارده ویژگی مربوط به خصوصیات جسمی و سیمای ایشان شمرده شده است.

2-5-طول عمر

در این فصل ابتدا روایات مربوط به طول عمر امام مهدی علیه السلام ضمن سه دسته بیان شده و در پژوهش پایان فصل،ادلۀ ثبوتی و اثباتی طول عمر ایشان به بحث گذاشته شده است.

2-6-ویژگی ها

در این فصل شماری از برجسته ترین ویژگی های امام مهدی علیه السلام را بر اساس احادیث جمع آوری کرده ایم که برخی از آنها عبارت اند از:شباهت هایی با برخی پیامبران، شباهتی از ذوالقرنین،شباهت های فراوانی به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله،برتری بر همۀ امامان جز امیر مؤمنان علیهم السلام،حضور همه ساله در حج،و سروری بر اهل بهشت.در پایان این فصل توضیحی در بارۀ سروران اهل بهشت ارائه می شود.

ص:21

2-7-پاسخ برخی پرسش ها

در بارۀ امام مهدی علیه السلام،خصوصاً در عصر حاضر،پرسش ها و شبهاتی مطرح است که آگاهی از پاسخ های درست آنها،بویژه برای نسل جوان،ضروری است.شماری از پرسش ها به تناسب بحث،ضمن مباحث گوناگونی که در این دانش نامه آمده است، پاسخ داده می شود.از این رو در این فصل تنها به مسائلی می پردازیم که در سایر بخش ها طرح نشده اند؛مانند:چگونگی امامت در خردسالی،موضوع ازدواج امام مهدی علیه السلام،مکان های منسوب به ایشان و جزیرۀ خضراء.

بخش سوم:غیبت امام مهدی علیه السلام

اشاره

در این بخش،ضمن سه فصل،به ترتیب زیر،مباحث مربوط به غیبت امام مهدی علیه السلام طرح و بررسی می شود:

3-1-پیشگویی در بارۀ غیبت

پیشگویی های پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام از غیبت امام مهدی علیه السلام یکی از اقدامات مهم آنان جهت زمینه سازی برای پذیرش این حادثۀ مهم توسط شیعیان بود.از این رو در آغاز این فصل،تحلیلی جامع در بارۀ مهم ترین اقدامات اهل بیت علیهم السلام در این زمینه ارائه شده است.در ادامه پیشگویی هایی را که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اجداد بزرگوار امام مهدی علیه السلام در این باره داشته اند به ترتیب گزارش می کنیم؛از جمله احادیثی که غیبت ایشان را به دو دورۀ کوتاه مدّت و بلندمدّت تقسیم کرده اند.پایان بخش این فصل پژوهشی است در بارۀ چگونگی غیبت آن امام،که شامل توضیحاتی در بارۀ سرداب معروف به سرداب غیبت،و پاسخ به شبهاتی در این زمینه است.

3-2-حکمت غیبت

در این فصل نکاتی که اهل بیت علیهم السلام در تبیین راز غیبت امام مهدی علیه السلام فرموده اند،

ص:22

ضمن هفت عنوان تنظیم و گزارش شده و در پایان پژوهشی در بارۀ حکمت غیبت امام آمده است.

3-3-برکات غیبت

در این فصل آثار و برکات تکوینی امام غایب از منظر احادیث تبیین شده است؛ برکاتی از قبیل بقای نظام جهان و راهنمایی باطنی انسان ها.پژوهش پایانی نیز در تبیین همین احادیث است.

بخش چهارم:سفرا و وکلای امام مهدی علیه السلام

اشاره

در این بخش،مباحث مرتبط با نهاد وکالت در عصر امامان اهل بیت علیهم السلام تا امام مهدی علیه السلام،فضای جامعۀ اسلامی منتهی به دوران غیبت کبرا،نایبان خاص امام در دوران غیبت صغرا،و مدّعیان دروغین نیابت و مهدویت،در چهار فصل مورد بررسی قرار می گیرد:

4-1-نهاد وکالت

در این فصل،مسائلی مانند،دلایل تشکیل و گسترش نهاد وکالت از سوی امامان، وظایف نهاد وکالت،ساختار نهاد وکالت،قلمرو جغرافیایی نهاد وکالت،و اسامی شماری از وکیلان-که به ما رسیده-،تبیین می گردد.

4-2-فضای جامعۀ اسلامی

در این فصل،فضای جامعۀ اسلامی پیش از غیبت کبرا در دو قسمت مورد بررسی قرار گرفته است:

بخش اول:جهان اسلام در آستانۀ غیبت صغرا.در این بخش اجمالاً بر خلاف شماری از عباسیان از دوران حکومت«الواثق باللّه»تا«المعتمد علی اللّه»اشاره شده،و در ادامه،تجزیۀ دولت عباسی،و نیز برخورد امامان با دولتمردان

ص:23

بنی عباس تبیین گردیده است.

بخش دوم:جهان اسلام در دوران غیبت صغرا در این بخش،فضای جامعۀ اسلامی در طول غیبت صغرا-که مقارن با خلافت شش تن از خلفای عباسی بود-، ترسیم گردیده،و به رویدادهای سیاسی مهم این دوران اشاره شده است.در ادامه، چگونگی برخورد دولتمردان عباسی با شیعیان،اوضاع علمی و فرهنگی جهان اسلام در این دوران،فعالیت های پیروان مکتب تشیع در این دوران تبیین گردیده است.در پایان این بخش،دانشمندان بزرگ شیعه در عصر غیبت صغرا معرفی شده اند و سپس جمع بندی نهایی مطالب این فصل،ارائه شده است.

4-3-نایبان خاص

این فصل،اختصاص دارد به شرح حال اجمالی نایبان خاص امام مهدی علیه السلام در دوران غیبت کوتاه مدّت (صغرا) که به ترتیب عبارت اند از:عثمان بن سعید،محمد بن عثمان،حسین بن روح،و علی بن محمد سمری.

4-4-مدّعیان دروغین

در فصل چهارم،ابتدا مباحث مهمی مانند:سوء استفاده از مفاهیم اصیل،انگیزۀ مدّعیان دروغین،زمینه های پذیرش ادّعای مدّعیان دروغین،و خاستگاه مدّعیان دروغین تبیین می گردد، (1)و پس از آن،تاریخچه ای از مهدیان دروغین ارائه می شود.در ادامه با توجه به سنخیّتِ مبحث«مدّعیان دروغین مهدویت»با موضوع «مدّعیان دروغین وکالت»این مبحث نیز در فصل چهارم تدوین گردیده و مدّعیان دروغین وکالت در دوران غیبت صغرا،و شماری از مدّعیان دروغین وکالت در عصر حاضر معرفی شده اند.

ص:24


1- (1) .گفتنی است که مباحث یاد شده،شامل مدّعیان دروغین وکالت نیز می شود.

بخش پنجم:توقیعات امام مهدی علیه السلام

اشاره

این بخش را با تحلیلی در بارۀ توقیعات (مکاتبان/نامه های) امام مهدی علیه السلام آغاز می کنیم و در ادامه پاسخ های مکتوب امام مهدی علیه السلام را در ایام غیبت کوتاه مدّتش به پاره ای از پرسش های مختلف،ضمن چهار فصل می آوریم.در پایان فصل چهارم، نوشتۀ منسوب به ناحیه و خطاب به شیخ مفید را مطرح و نقد خواهیم کرد.

5-1-توقیعات اعتقادی و سیاسی

برخی از توقیعات مطرح شده در این فصل مربوط به اعتقاداتی از قبیل صفات خدا، و شماری از آنها سیاسی است؛مانند توقیع مربوط به حفاظت نمایندگان امام از آسیب دشمنان.برخی هم دارای هر دو بُعد سیاسی و اعتقادی است؛مانند توقیع های مربوط به امامت و خالی نماندن زمین از حجت.پایان بخش این فصل، مکتوب امام زمان علیه السلام به چهارمین نایب خاص خود در بارۀ آغاز غیبت کبرای ایشان است.

5-2-توقیعات فقهی

در این فصل،ابتدا احادیثی نقل می شود که در آنها امام علیه السلام به شماری از مسائل فقهی پاسخ داده است.در ادامۀ فصل،تحلیل مبسوط و جامعی در بارۀ مفاد این روایات خواهد آمد.

5-3-توقیعاتی حاکی از کرامت

در این فصل توقیعاتی را آورده ایم که حاکی از اجابت دعای امام مهدی علیه السلام و یا پیشگویی ایشان در بارۀ برخی از مسائل هستند.

5-4-توقیعات گوناگون دیگر

توقیعاتی را که در قالب فصول گذشته نمی گنجیدند،در فصل چهارم مطرح کرده ایم.

ص:25

بخش ششم:دیدار با امام مهدی علیه السلام

اشاره

این بخش در پنج فصل داستان های کسانی گزارش شده که پیش از غیبت امام مهدی علیه السلام یا در دوران غیبت صغرا و یا در ایام غیبت کبرا به محضر ایشان شرفیاب شده اند،یا کرامتی از ایشان مشاهده کرده اند.

6-1-دیدار با امام علیه السلام پیش از غیبت

در این فصل شانزده گزارش از کسانی که پیش از غیبت با امام مهدی علیه السلام ملاقات کرده اند،آورده شده است.

6-2-دیدار با امام علیه السلام در دوران غیبت صغرا

در این فصل،26 گزارش از کسانی که در دوران غیبت صغرا موفق به دیدار امام شده اند،فراهم آمده است.

6-3-دیدار با امام علیه السلام در ایام غیبت کبرا

این فصل با تحلیلی در بارۀ امکان دیدار با امام زمان علیه السلام در دوران غیبت کبرا آغاز می شود و در ادامه،62 مورد از چنین ملاقات هایی گزارش شده است.

6-4-عنایت امام علیه السلام به شماری از علما و مراجع تقلید

گزارش های این فصل مربوط به شماری از عالمانی است که مشمول عنایات امام مهدی علیه السلام شده اند.

6-5-خاطراتی از نگارنده

فصل فرجامین این بخش،شامل هفده گزارش از نگارنده (ری شهری) در بارۀ دیدار شیعیان با امام عصر علیه السلام و یا دیده شدن کرامتی از ایشان است.

ص:26

بخش هفتم:وظایف مسلمانان در روزگار غیبت

اشاره

این بخش در پنج فصل،وظایف و مسئولیت های مسلمانان،بویژه پیروان اهل بیت علیهم السلام را در روزگار غیبت تبیین می کند.این وظایف عبارت اند از:انتظار، خودداری از عجله و تندروی،پایداری،دعا و تلاش برای زمینه سازی جهت حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام.

7-1-انتظار

فصل اول این بخش در بارۀ ترغیب پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام به انتظار برای ظهور امام مهدی علیه السلام و تبیین ارزش و اهمیت انتظار،و فضایل منتظران است.در پایان نیز تحلیلی در این باره تقدیم علاقه مندان می گردد.

7-2-صبر

با توجّه به طولانی بودن غیبت امام مهدی علیه السلام،در احادیث فراوانی تأکید شده که منتظران باید در این دوران صبور باشند و از عجله دوری کنند تا هنگامی که زمینۀ لازم برای تشکیل حکومت جهانی اسلام فراهم آید.این احادیث در این فصل تحت چهار عنوان گرد آمده اند.

7-3-پایداری

در روزگار غیبت امام مهدی علیه السلام تمسک به ولایت ایشان و دینداری،کاری بس دشوار است.از این رو در احادیث پرشمار تأکیدهای بسیاری بر پایداری در دین داری در این دوران شده است.این روایات در فصل سوم تحت شش عنوان دسته بندی شده اند.

7-4-دعا برای فرج

توصیه های فراوانی از پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام رسیده است که مسلمانان را به«فرج

ص:27

(گشایش) خواستن از خدا»توصیه کرده اند.در این زمینه،دعاهایی نیز از آن بزرگواران نقل گردیده که در این فصل به تفصیل به آنها پرداخته شده است.به علاوه،بر اساس احادیث،یکی از وظایف پیروان اهل بیت علیهم السلام در دوران غیبت امام مهدی علیه السلام،دعا کردن برای تعجیل فرج ایشان (یعنی«گشایش کار وی»و خواستن ظهور او از خداوند) است.این وظیفه ضمن روایات گرد آمده در این فصل گوشزد شده است.گفتنی است کثرت احادیثی که در بارۀ دعا برای فرج در این فصل نقل شده،برای توجّه دادن مخاطبان به این وظیفۀ مهم است.

7-5-زمینه سازی

فصل پنجم با روایاتی در بارۀ زمینه سازان قیام مهدی علیه السلام آغاز می شود و با تحلیل جامعی در بارۀ مهم ترین وظیفۀ شیعیان در عصر غیبت،یعنی فراهم ساختن زمینۀ قیام امام مهدی علیه السلام پایان می یابد؛امّا با توجّه به این که چنین حدیث هایی مورد سوء استفادۀ قدرت طلبان قرار گرفته،شماری از این دست روایات در بارۀ مردمی که قبل از ظهور مهدی علیه السلام با پرچم های سیاه قیام می کنند،ضمن تحلیلی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

بخش هشتم:دعا،توسل و استخاره

اشاره

این بخش شامل دعاهایی است که اهل بیت علیهم السلام در بارۀ ا یشان و یارانش یا از امام زمان علیه السلام نقل شده است.همچنین استخاره های منسوب به ایشان گزارش شده و در پایان چگونگی توسل به آن حضرت آمده است.این بخش ده فصل دارد.

8-1-دعاهای پدر و اجداد امام

در این فصل دعاهای پدر و شش تن از اجداد امام مهدی علیه السلام برای فرج ایشان،و آثار و برکاتی که بر آن مترتب می شود،نقل شده است.

ص:28

8-2-دعاهای امام

این فصل به دعاهای امام مهدی علیه السلام در حالات مختلف اختصاص دارد؛برای مثال دعاهای او در هنگام تولد،در قنوت،و در کنار کعبه برای تحقّق امر فرج.

8-3-دعا برای امام در اعیاد

در این فصل به دعاهایی می پردازیم که شایسته است در اعیاد چهارگانه-یعنی عید فطر،قربان،غدیر و جمعه-خوانده شود.در این فصل تحلیلی هم بر سند و متن دعای ندبه خواهیم داشت.

8-4-دعا برای امام در ماه رمضان

در این فصل دعاهایی گرد آمده که شایسته است در هر روز ماه رمضان،در روز سیزدهم،روز بیست ویکم و شب بیست وسوم این ماه قرائت شود.

8-5-دعا در روز جمعه

موضوع این فصل دعاهایی است که خواندن آنها در روز جمعه پس از خواندن نماز جعفر طیّار،پس از ظهر روز جمعه،در خطبۀ دوم نماز جمعه،در قنوت نماز جمعه، پس از عصر روز جمعه،و هنگام غروب روز جمعه سفارش شده است.

8-6-دعا برای امام در سایر اوقات

در این فصل سیزده دعا را نقل کرده ایم که شایسته است در سایر ایام و اوقات قرائت شود.

8-7-دعا برای امام در هر حال

سه دعا هست که معصومان سفارش کرده اند در هر حال برای امام مهدی علیه السلام قرائت شود و ما آنها را در این فصل گرد آورده ایم.سرانجام تحلیلی در بارۀ مقصود از دعا برای ایشان می آوریم که ضمن آن پرسش هایی در این زمینه پاسخ می یابند.

ص:29

8-8-دعاهای مأثور از امام مهدی علیه السلام

در این فصل دوازده دعا،که برای حاجت های مختلف از امام مهدی علیه السلام نقل کرده اند، گزارش شده است.

8-9-استخاره

در منابع استخاره هایی را به امام مهدی علیه السلام نسبت داده اند که سندهای معتبری ندارد؛ اما چون نوعی دعا محسوب می شود،استفاده از آنها رجائاً مانعی ندارد.در پایان این فصل هم پژوهشی در بارۀ استخاره های منسوب به ایشان خواهیم داشت.

8-10-توسل

موضوع توسل به امام مهدی علیه السلام برای اجابت دعا در این فصل مطرح شده است.پس از آن تحلیلی در بارۀ توسل به ایشان از راه نوشتن عریضه (نامۀ درخواست و دادخواهی) تقدیم می شود.

بخش نهم:زیارات

اشاره

در این بخش،موضوع زیارات را در دو فصل طرح می کنیم؛یکی حول زیارت نامه هایی برای زیارت امام مهدی علیه السلام و دیگری پیرامون زیارت نامه های منسوب به ایشان.

9-1-زیارت نامه های امام مهدی علیه السلام

در این فصل مجموعاً شش زیارت نامه برای امام مهدی علیه السلام گزارش شده که تنها یکی از آنها،یعنی زیارت آل یس،مأثور از اهل بیت علیهم السلام است.سند این روایت در ادامۀ این فصل مورد ارزیابی قرار می گیرد.

9-2-زیارت های منسوب به امام

در این فصل سه زیارت منسوب به امام مهدی علیه السلام گزارش شده است؛یکی زیارت

ص:30

امیر مؤمنان،که سند معتبری ندارد،و دیگری زیارت سالار شهیدان در روز عاشورا.

اعتبار سند این دو نیز در تحلیل پایانی بررسی شده است.

بخش دهم:نشانه های ظهور

اشاره

هدف این بخش بررسی نشانه هایی است که قبل از ظهور امام مهدی علیه السلام یا هم زمان با آن تحقّق می یابد.این نشانه ها و تحلیل های مرتبط با آنها ضمن سه فصل مطرح می شوند.

10-1-نشانه های حتمی

احادیث نقل شده در این فصل در بارۀ علایمی است که حتمی نامیده شده اند؛یعنی نشانه هایی که قطعاً قبل از ظهور رخ خواهند نمود؛مانند خروج سُفیانی،کشته شدن نَفْس زَکیّه،و شنیده شدن ندای آسمانی.پایان بخش این فصل،روایتی است در بارۀ امکان بدا در نشانه های ظهور،حتّی در مواردی که قطعی توصیف شده اند.

10-2-نشانه های غیر حتمی

در روایات این فصل علایمی برای ظهور امام گزارش شده که وصف حتمی ندارند.

در پایان این فصل هم تحلیل مبسوطی در بارۀ علایم ظهور،اعم از حتمی و غیر حتمی آمده است.

10-3-رجعت

بازگشت شماری از درگذشتگان به دنیا در آخرالزمان،یکی از آموزه های معرفتی مکتب اهل بیت علیهم السلام،و یکی از عقاید اختصاصی پیروان این مکتب است.بنا بر احادیث،این حادثۀ شگفت هم زمان با قیام امام مهدی علیه السلام در جهان رخ خواهد داد.

از این رو فصل سوم از مبحث علایم ظهور را به تبیین این موضوع اختصاص داده ایم و در پایان هم ضمن تحلیلی مبسوط،دلایل قرآنی و روایی رجعت را مطرح کرده،به شبهاتی در این باره پاسخ می دهیم.

ص:31

بخش یازدهم:قیام

اشاره

این بخش،شامل نُه فصل برای ارائۀ گزارش هایی در بارۀ زمان و مکان قیام امام، خصوصیات چهره و حالت ایشان هنگام قیام،یاران امام،فرود آمدن عیسی علیه السلام برای یاری آن بزرگوار،پرچم امام مهدی علیه السلام،سخنان ایشان در آغاز قیام،و چگونگی برخورد ایشان با دشمنان است.در پایان این بخش به پرسش هایی در زمینۀ مدّت حکومت قائم علیه السلام،و چگونگی وفات ایشان پاسخ می دهیم.

11-1-زمان قیام

در این فصل احادیث مرتبط با زمان قیام امام مهدی علیه السلام در هفت عنوان دسته بندی شده و در کنار آنها سه تحلیل آمده است؛یکی در بارۀ تعیین وقت ظهور،دیگری در بارۀ وقوع قیام ایشان در آخرالزمان،و سرانجام تحلیلی در بارۀ این که آیا در ارتباط با قیام امام مهدی علیه السلام«بدا»تحقّق یافته است یا خیر.

11-2-مکان قیام

در این فصل احادیث مرتبط با مکان قیام مهدوی با توضیحی در این باره ارائه می شود.

11-3-سیمای امام هنگام قیام

بنا بر احادیث،امام هنگام قیام،پیری است با سیمای جوانان.این احادیث در کنار احادیث دیگری که خصوصیات پیکر و لباس ایشان را بیان می کنند،در این فصل گرد آمده اند.

11-4-یاران امام

بر اساس احادیث این فصل،یاران امام متشکل از چند گروه اند:دستۀ اول:شماری از پیامبران؛دستۀ دوم:شماری از فرشتگان؛دستۀ سوم:کسانی که پس از مرگ برای

ص:32

یاری امام زنده می شوند؛دستۀ چهارم:شماری از مسلمانان کشورهای مختلف جهان؛دستۀ پنجم:برخی از کسانی که بهره ای از نیکی ندارند،که در بارۀ این گروه اخیر توضیحاتی ارائه شده است.

همچنین در ادامۀ این فصل،خصوصیات جسمی و روحی یاران امام،تعداد یارانِ خاص و عام ایشان،نقش زنان در یاری رساندن به امام،و سرانجام نام و وطن شماری از یاران امام گزارش شده با تحلیلی در بارۀ یاران امام ادامه می یابد.

در پایان این فصل،گزارش هایی از چگونگی جمع شدن یاران امام،شروط بیعت با ایشان،شمار اصحاب امام،و ابزار جنگی و امکانات پشتیبانی سپاه ایشان آمده است.

11-5-عیسی بن مریم علیه السلام در کنار امام مهدی علیه السلام

این فصل با احادیثی در بارۀ فرود آمدن عیسی علیه السلام از آسمان برای یاری امام مهدی علیه السلام آغاز می شود،و در ادامه نماز خواندن ایشان پشت سر امام،و مدّت زندگی او پس از این ماجرا با استناد به احادیث گزارش می گردد.

11-6-پرچم امام

موضوع این فصل خصوصیات پرچم امام مهدی علیه السلام هنگام قیام است؛برای مثال، گزارش شده که پرچم ایشان همان پرچم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است.همچنین بر آن نوشته شده است: «البیعة للّه ؛بیعت از آن خداست»یا «اسمعوا وأطیعوا ؛گوش به فرمان و مطیع باشید».از دیگر خصوصیات این پرچم آن است که وحشت شدیدی در دل دشمنان می افکند و هیچ گاه شکست نمی خورد و سرنگون نمی گردد.

11-7-سخنان امام در آغاز قیام

در احادیثی که در این فصل گرد آمده،سخنان امام مهدی علیه السلام در آغاز قیام گزارش

ص:33

شده است.

11-8-برخورد با دشمنان اسلام

گزارش های این فصل گویای آن است که امام مهدی علیه السلام نه تنها با مستکبران و عدالت ستیزان،بلکه با مدعیان دروغین تشیّع نیز با قاطعیت تمام برخورد می کند،و ریشۀ فتنه و فساد را از جهان بر می کند.

در پایان این فصل،احادیثی را که بر قتل عام مردم در قیام مهدوی دلالت دارند، نقد و ارزیابی می کنیم.

11-9-پاسخ به چند پرسش

در آخرین فصل مرتبط با قیام امام مهدی علیه السلام،به پرسش هایی در بارۀ مدّت حکومت ایشان،و چگونگی پایان یافتن عمر پربرکت آن بزرگوار پاسخ داده می شود.

بخش دوازدهم:سیرۀ حکومتی

اشاره

در این بخش احادیث مربوط به سیرۀ حکومتی امام مهدی علیه السلام و سیاست های فرهنگی،اجتماعی،اقتصادی،و قضایی ایشان،در شش فصل دسته بندی،و در پایان تجزیه و تحلیل شده است.

12-1-مبانی سیرۀ حکومتی مهدوی

در فصل نخست،احادیث مرتبط با مبانی و اصول سیرۀ حکومتی امام مهدی علیه السلام و سیاست های ایشان،در سه عنوان دسته بندی شده اند:

دستۀ اول:احادیثی که سیرۀ حکومتی امام مهدی علیه السلام را مستند به کتاب خدا معرّفی می کند.در ادامۀ این احادیث،توضیح خواهیم داد که مقصود از کتاب جدیدی که امام مهدی علیه السلام می آورد،چیست.

دستۀ دوم:احادیثی که سیرۀ حکومتی امام را مستند به سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله معرّفی

ص:34

کرده اند.دستۀ سوم:احادیثی که مبدأ و مقصد سیرۀ مهدوی را احیای ارزش های اسلامی دانسته اند.بدیهی است این ارزش ها منطبق بر همان مفاد مذکور در دسته اول و دوم است.

12-2-اصلی ترین سیاست ها

این فصل،در بارۀ مهم ترین و سرنوشت سازترین سیاست در حکومت مهدوی، یعنی مبارزه با ظلم و سپس گسترش عدالت در سراسر جهان است.در این فصل، با استناد به روایاتی از پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام در بارۀ عدالت جهانی امام مهدی علیه السلام،گسترۀ عدالت در حکومت ایشان در زمینه های فردی و اجتماعی تبیین می شود.

12-3-سیاست های فرهنگی

در این فصل شماری از سیاست های فرهنگی در حکومت امام مهدی علیه السلام گزارش شده است؛سیاست هایی مانند گسترش مرزهای دانش،آموزش قرآن بر اساس نزول آن،ساختن مساجد بزرگ،مبارزه با بدعت ها،منهدم کردنِ سنگرهای گمراهی،تعمیق و تکامل ایمان،زنده کردن زمین با علم و ایمان و عدل،و سرانجام پایان دادن به حکومت شیطان،و فراگیر ساختن حکومت اسلامی در جهان،و وحدت ادیان.

پایان بخش این فصل تحلیلی است در بارۀ برخورد امام مهدی علیه السلام با دیگر ادیان آسمانی و پیروان آنها.

12-4-سیاست های اجتماعی

این فصل با احادیثی آغاز می شود که تصریح می کنند روابط اجتماعی در حکومت مهدوی بر پایۀ برادری دینی است.در ادامه امنیت فراگیر،پیشرفت بهداشت و درمان،توسعۀ راه ها،و اجرای قوانین رفت وآمد مطرح می شود،و مهم ترین نکته

ص:35

این که سیاست های اجتماعی امام مهدی علیه السلام به گونه ای است که نه تنها اهل زمین، بلکه آسمانیان نیز از حکومت او راضی می شوند،و بدین سان برکات الهی سراسر جهان را فرا می گیرد.

12-5-سیاست های اقتصادی

مهم ترین سیاست های اقتصادی حکومت مهدوی،که در احادیث این فصل به آنها اشاره شده،عبارت است از:ریشه کن کردن فقر،باز پس گرفتن اموال عمومی از غاصبان،به کارگیری اندوخته های ثروتمندان در آغاز قیام،تقسیم اموال عمومی میان مردم به طور یکسان،و آباد کردن سراسر زمین.در پایان اشاره شده که با اجرای این سیاست ها،برکات الهی جامعه را فرا خواهد گرفت،گنج های زمین آشکار خواهد شد و در این شرایط است که هر کس می تواند هر چه می خواهد از امام بگیرد و بخشش های امام بی حساب خواهد بود.

12-6-سیاست های قضایی

مهم ترین سیاست های قضایی حکومت مهدوی،که در روایات فصل ششم بدان اشاره شده،عبارت است از:آیین قضایی جدید،قضاوت بر پایۀ علم،فراهم سازی امکانات لازم برای قضاوت دقیق و سریع،برکناری قضات ناشایست،گزینش قضات صالح،ریشه کن کردن رشوه خواری،قضاوت زنان در خانه،و قضاوت در میان پیروان ادیان بر اساس کتاب های آسمانیِ خودشان.در پایان این فصل،تحلیل مبسوطی در بارۀ سیاست های حکومتی مهدوی ارائه می گردد.

بخش سیزدهم:نمونه هایی از سروده های مهدوی

در آغاز این بخش،تحلیلی در بارۀ تحولات شعر مهدوی (اشعار سروده شده در بارۀ امام مهدی علیه السلام در طول تاریخ اسلام ارائه می شود.در ادامه نمونه هایی از اشعار سروده شده از قرن اوّل تا قرن حاضر،در پانزده فصل گزارش می شود.گفتنی است

ص:36

چون تا پایان قرن پنجم،شعری به زبان فارسی نیافتیم،در پنج فصل نخست تنها نمونه هایی از اشعار عربی همراه با ترجمۀ آنها آورده ایم.

بخش چهاردهم:کتاب شناسی مهدویت

اشاره

در این بخش،سپس از توضیح کوتاهی در بارۀ«مهدویت نگاری»در دوران مختلف تاریخ اسلام،مهم ترین آثاری که تا کنون در این زمینه،نگارش یافته اند،در دو فصل،گزارش می شوند:

14-1-مهدویت نگاری تا قرن دوازدهم

در این فصل،کتاب ها بر اساس ترتیب قرن نگارش،از قرن سوم معرفی می شوند؛ زیرا از قرن اوّل و دوم،هیچ اثری در منابع مرتبط با این موضوع،ثبت نشده است.

در هر قرن،نخست به آثار موجود اشاره می شود و سپس به معرفی آثار مفقود خواهیم پرداخت.در پایان نیز نمودارهایی از آثار،نویسندگان و گرایش های مذهبیِ آنان ارائه می گردد.

14-2-مهدویت نگاری پس از قرن دوازدهم

پس از قرن دوازدهم بویژه دوران معاصر،به دلایل گوناگون،مهدویت نگاری به شدّت افزایش یافت.نگاشته های این دوره را می توان در چند گروه کلی جای داد:

یک.تدوین رساله ها و کتاب های فراوان؛دو.تدوین آثار انتقادی و مغرضانه؛سه.تدوین پایان نامه های دانشگاهی؛چهار.مجلات موضوعی- تخصصی؛پنج.تدوین فرهنگ نامه ها و دانش نامه ها.

این محورها،در این فصل،اجمالاً تبیین گردیده است.

ص:37

2- مراحل تحقیق و تدوین دانش نامه

اشاره

تدوین دانش نامه در پژوهشکدۀ علوم و معارف حدیث،حاصل یک پژوهش گروهی،گسترده و مستمر است که با استفاده از روش و فرایند خاصی انجام پذیرفته است.در این جا به گزیده ای از این مراحل اشاره می کنیم.

1-اخذ و تدوین متن

1-1-گردآوری نخستین

پژوهشگران یا گروه های پژوهشی همکار،صدها جلد از کتب اصلی حدیثی، تفسیری و تاریخی مرتبط با موضوع را بررسی کرده،متون مناسب را اخذ می کنند.

آنان با استفاده از نرم افزارهای رایانه ای،و از طریق کلیدواژه های مرتبط با موضوع اصلی و فرعی،و یا واژگان پرتکرار و یا خاص در روایات شیعه و سنی،متون مرتبط را افزایش می دهند و آن قدر به این گردآوری ادامه می دهند تا به اطمینان نسبی از نبود دیگر متون مرتبط با موضوع دست یابند.

1-2-تدوین اولیه

پژوهشگر ارشد گروه،با توجّه به تخصص و تجربۀ خود،متون را دسته بندی کرده، پس از تدوین در قالبی منطقی آن را به مؤلف (سرمؤلّف دانش نامه) ارائه می کند.

ص:38

1-3-طرّاحی مؤلّف

مؤلّف پس ارزیابی تنظیم اوّلیه،چینش مطلوب در روایات را طرّاحی می نماید و پس از مطالعۀ دقیق،روایات را در آن قالب،تدوین،و کاستی های احتمالی را به پژوهشگر و گروه پژوهشی یادآور می شود و گاه برای اخذ متون بیشتر و یا حذف برخی نصوص کم ارتباط و غیر ضرور،راه نمایی می کند.این مرحله،از مهم ترین مراحل تدوین کتاب است که در یک سیر تدریجی،کامل می شود و زمینۀ نظریّه پردازی،تهیّۀ تحلیل های مورد نیاز و تألیف نهایی دانش نامه را فراهم می کند.

مراحل 1-2 و 1-3 معمولاً آن قدر تکرار می شوند تا عنوان مورد پژوهش به پیکربندی مطلوب برسد.

2-تکمیل پژوهش

2-1-نقد

یک یا دو کارشناس خبره،این محصول نیمه نهایی را نقد و ارزیابی نموده، اصلاحات و پیشنهادهای خود را برای تکمیل و بهینه سازی پژوهش،بویژه تناسب روایات با عناوین،ارائه می دهد.ارزیابی ها در یک گروه علمی نزد مؤلّف و در بیشتر اوقات با حضور ناقد بررسی می شوند تا پس از تأیید،تصحیحات و تغییرات،اعمال شوند.

2-2-تخریج،مستندسازی و انتخاب متن مناسب تر

متون انتخابی به مرحلۀ مصدریابی،تخریج و مشابه یابی می روند.در این مرحله، همۀ منابعِ دربردارندۀ آن متون،گردآوری و ثبت می شود.سپس جامع ترین، معتبرترین،کهن ترین و استوارترین متن،به عنوان متن اصلی انتخاب می شود و منابع مشابه دیگر بر اساس میزان قوّت و اعتبارشان،به پانوشت می روند تا از تکرار متون مشابه کاسته شود.

ص:39

پرهیز از تکرار متن در همان نزدیکی یا با فاصلۀ اندک،اصل حاکم بر پژوهش است،مگر در مواردی که متن مشابه دربردارندۀ نکتۀ مهمی باشد،یا تذکر در بارۀ شیعی یا سنّی بودن حدیث لازم به نظر برسد،و یا آن که ارجاع به متن در عنوانی دیگر سبب ابهام شود.

2-3-نگارش تحلیل و توضیح

عصارۀ یافته های مؤلف و پژوهشگر همکار از جمع بندی مجموعه روایات مرتبط با موضوع،در تحلیل بیان می شود.افزون بر آن در مواردی که برخی از روایات نیاز به جمع بندی و تحلیل داشته باشند،و یا حتّی در یک روایت ابهام یا اشکالی باشد، تلاش می شود که با نگارش تحلیل و توضیح،مقصود روایات تبیین شود.

کارشناسان دیگری نیز این نوشته ها را ارزیابی می کند و پس از تأیید مؤلف کتاب، اصلاحات لازم در آن انجام می شود.تحلیل و توضیح توسط محققان متبحر در موضوع نوشته می شود و نام کسانی که در نگارش آن نقش داشته اند (بجز مؤلف و دستیار ارشد پژوهش-که نامش بر روی جلد کتاب می آید-) ذکر می شود.این محققان،افزون بر مطالعۀ روایات مرتبط،گاه چندین کتاب و مقاله را در بارۀ موضوع بحثشان مطالعه و بررسی می کنند.طبیعی است که در پایان کار نظر مؤلف (سرمؤلّف دانش نامه) بر تحلیل ها حاکم است.

3-افزوده های پژوهشی

برای استفادۀ بیشتر و آسان تر مخاطبان از پژوهش های ارائه شده،اقدامات زیر انجام می شود:

الف.شرح واژگان مشکل با استفاده از کتاب های معتبر لغت و غریب الحدیث.

ب.تبیین اعلام جغرافیایی و تاریخی و اشخاص اثرگذار در روایت.

ج.صدرنویسی متن به گونۀ کامل و گویا.

ص:40

د.ویرایش دقیق متن.

ه.نشانه و اعراب گذاری.

4-تدوین نهایی

پس از انجام مراحل پیشین،مؤلف تمامی موارد ذکرشده را در کنار یکدیگر ملاحظه کرده،پس از رفع نواقص احتمالی،تدوین نهایی را انجام می دهد و در این نقطه پژوهش خاتمه یافته تلقی می شود.

5-ترجمه

متن نهایی،برای ترجمۀ فارسی در اختیار مترجم قرار می گیرد تا ترجمه ای روان و خوش خوان برای مخاطب فارسی زبان تهیه شود.پس از مقابلۀ ترجمه با متن اصلی توسط دیگر کارشناسان و رفع اشکالات احتمالی،متن فارسی،ویرایش می شود و مقابل متن اصلی قرار می گیرد.این فرایند برای ترجمۀ کتاب به زبان های دیگری نیز به انجام می رسد.

نکات پایانی

1.در دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام ،همۀ احادیث همراه سند از کتاب اصلی گرفته شده و پس از ارزیابی سندی،روایات معتبر و مقبول در پانوشت معلوم شده اند.در این مجموعه از اصطلاحات رجالی مشهور همانند صحیح،حسن و موثق مطابق با تعریف های معیار در علم درایه استفاده شده است.گاهی از اصطلاحات دیگری هم مثل:«معتبر»یا«حَسَنٌ کالصحیح»،بهره برده ایم.مراد از«معتبر»حدیثی است که نزد عالمان اعتبار دارد.مراد از اصطلاح«حسن کالصحیح»نیز احادیثی است که از منظر دانش درایه«حَسَن»شمرده می شود؛ولی با توجّه به وزانت راوی (همانند ابراهیم بن هاشم)،می توان آن را صحیح شمرد.

2.ملاک در تقدیم متون،روایاتی است که طریق معتبرتری دارند.

ص:41

3.در شرایط مساوی یا نزدیک به هم احادیث منقول از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر احادیث دیگر اهل بیت علیهم السلام مقدم می شود؛مگر در مواردی که تشابه مضمونی خلاف آن را اقتضا کند.

4.در استناد،کتاب های واسطه لحاظ نمی شوند.تنها کتاب های بحار الأنوار و کنز العمّال به دلیل جامعیت آنها و در دسترس بودنشان برای خواننده،در انتهای منابع ذکر می شوند.

5.برای استفادۀ بیشتر محققان هنگام ارجاع به احادیث،باب یا عنوانی که روایت ذیل آن قرار گرفته نیز ذکر می شود.

6.در موارد نیاز به تقطیع حدیث،تلاش بر آن بوده است که متن تقطیع شده، گویا و خلاصه باشد.

7.سهو و خطای احتمالی راویان و کاتبان پیشین،با مراجعه به مآخذ دیگر معلوم شده و در پانوشت به صورت تذکر آمده است.

8.افزوده های تبیینی مورد نیاز،در داخل کروشه [ ] قرار گرفته اند تا از متن اصلی متمایز باشند.

9.ترتیب مآخذ در پانوشت بر اساس میزان اعتبار آنها،و مطابق با معیارهای تدوین شده در پژوهشکدۀ علوم و معارف حدیث است.

10.روایات مشترک در مآخذ حدیثی و تاریخی شیعه و اهل سنّت به صورت یک جا در متن کتاب می آید.در پانوشت نیز منابع هر فرقه در کنار هم قرار گرفته و با علامت نقطه ویرگول(؛) از گروه دیگر متمایز شده است.

11.در صورت نیاز به ذکر اختلافات متون،این مهم در پانوشت انجام می شود.

گفتنی است که تنها به ذکر اختلاف های مفید و مؤثر در پژوهش اکتفا شده است.

12.رمز«ج»برای جلد،«ص»برای صفحه،«ح»برای حدیث،و«ش»برای شمارۀ متون غیرحدیثی به کار می رود. (1)

ص:42


1- (1) .گفتنی است که مراحل تحقیق و تدوین دانش نامه های این پژوهشکده،با تفصیل بیشتر،در آغاز دانش نامۀ قرآن و حدیث آمده است.

3- ویژگی های دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام

اشاره

پس از ارائۀ گزارشی کوتاه در بارۀ محتوای دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام و شیوۀ نگارش آن،اینک به بیان برجسته ترین ویژگی های آن می پردازیم.گفتنی است بخشی از این ویژگی ها میان این دانش نامه و دیگر دانش نامه هایی که تاکنون منتشر کرده ایم، مشترک است،و شماری از ویژگی ها اختصاص به این دانش نامه دارد.

1-بهره گیری از تجربۀ نگارشِ دو دانش نامه

نگارشِ موسوعة الإمام علی بن أبی طالب علیه السلام فی الکتاب والسنة والتاریخ ،نخستین تجربۀ ما در ارائۀ کتابی جامع و مبسوط در بارۀ زندگیِ نخستین امام از امامانِ اهل بیت علیهم السلام بود که در سال 1379ش به زیور طبع آراسته شد،و در زمانی کوتاه توجّه خردورزان حوزۀ دین را به خود جلب کرد.این کتاب جایزۀ دومین دورۀ انتخاب «کتاب سال ولایت» (1)و برخی جوایز و نشان های علمی-فرهنگی دیگر را از آن خود کرد.

ترجمۀ این کتاب،با نام دانش نامۀ امیرالمؤمنین علیه السلام بر پایۀ قرآن،حدیث و تاریخ نیز

ص:43


1- (1) .مراسم انتخاب کتاب سال ولایت،به پیشنهاد معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از سال1378 آغاز شد و دومین دورۀ آن با همکاری مؤسسۀ آل البیت،به بررسی و ارزیابی کتاب های نگاشته شده در بارۀ امام علی علیه السلام در میان سال های 1359-1379ش اختصاص یافت.

در سال 1382 ش به عنوانِ«ترجمۀ برگزیده»در ششمین دورۀ انتخاب«کتاب سال ولایت»برگزیده شد.

دومین تجربۀ ما،نگارش دانش نامۀ امام حسین علیه السلام بر پایۀ قرآن،حدیث و تاریخ بود که در سال 1388ش انتشار یافت و در همان سال در همایش«کتاب سال حوزۀ علمیۀ قم»،عنوانِ«شایستۀ تقدیر»را از آنِ خود کرد.نسخۀ عربی این کتاب نیز در سال 1391ش عنوان«شایستۀ تقدیر»همایش«کتاب سال حوزۀ علمیۀ قم»را کسب کرد،و به گونه ای توجّه پژوهشگران را به خود جلب کرد که تاکنون بارها تجدید چاپ شده است.همچنین برخی از آثار برآمده از آن نیز،نظیر الصحیح من مقتل سیّد الشهداء و أصحابه ،جایزۀ کتاب فصل را به خود اختصاص داده اند.

دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام،بر پایۀ قرآن،حدیث و تاریخ ،سومین تجربۀ ما در دانش نامه نگاری در بارۀ امامان اهل بیت علیهم السلام در این پژوهشکده است،و تجربیات نگارش دو دانش نامۀ پیشین،دست مایۀ ارزشمندی بود که در نگارش این دانش نامه،به کمکمان آمد و از این رو،ویژگی های عامی که برای آن دانش نامه ها برشمردیم،در این دانش نامه با قوت بیشتری حضور دارد.

2-اعتبارسنجی مضاعف منابع

سیرۀ ما در نگارشِ دو دانش نامۀ سابق،استناد به منابع معتبر و در خور استناد،و گزینش متن مورد نظر پس از نقد و ارزیابی آنها با تکیه بر قراین نقلی و عقلی و حصول نوعی اطمینان به استواری آن بود. (1)

اما در دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام با در نظر گرفتن شبهاتی که در این باره مطرح است، افزون بر آنچه در رعایت اعتبار منابع آن دانش نامه ها مورد توجّه بود،سند روایات نیز آورده و ارزیابی شده و میزان اعتبار آنها در پانوشت بیان شده است.بنا بر این،

ص:44


1- (1) .ر.ک: دانش نامۀ امیر المؤمنین :ج 1 ص 22-23. [1]

نبودن ارزیابی سندی در پانوشت یک حدیث،نشانۀ ضعف سند آن است.با این ویژگی دانش نامۀ امام مهدی نسبت به دو دانش نامۀ پیشین،از لحاظ اعتبار منابع سرآمد است.

گفتنی است ضعف سند لزوماً به معنای مجعول بودن حدیث و عدم صدور آن از اهل بیت علیهم السلام نیست؛چه بسا احادیثی از نظر سند اصطلاحاً ضعیف نامیده شوند؛امّا محقّق با در نظر گرفتن قراین،به صدور آنها از معصومان اطمینان می یابد.استناد ما به احادیثی که از نظر سند ضعیف اند،در کنار احادیثی که از اعتبار سندی برخوردارند،از این باب است.

3-استناد گسترده به منابع فریقین

با عنایت به این که باور به مهدویّت از عقاید مشترک میان همۀ فرقه های اسلامی است،برای نگارش این دانش نامه،افزون بر استناد به منابع معتبر حدیثی شیعه،از منابع اهل سنّت نیز فراوان بهره برده ایم.در مجموع برای سامان دادن این مجموعه، به بیش از 985 کتاب در بیش از 3800 مجلّد مراجعه شده است.

همچنین برای بهره گیری بیشتر پژوهشگران از این دانش نامه،در پانوشت ها به هزاران کتاب از منابع فریقین ارجاع شده است.

4-نقد و ارزشیابی دلایل غیر نقلی مهدویّت

بررسی آثاری که از قرن چهارم تاکنون در بارۀ امام مهدی علیه السلام نگارش یافته است، نشان می دهد که پدیدآورندگان این آثار،گاهی از روشِ نقلیِ محض بهره گرفته اند، گاهی در کنار نقل به مبانی عقلی نیز استناد کرده اند،و گاهی هم با رویکردی عرفانی به این موضوع پرداخته اند. (1)

ص:45


1- (1) .ر.ک:ص 51 (رویکردهای پژوهشی در بارۀ مهدویّت).

به نظر ما دلایل غیر نقلی به تنهایی برای اثبات مهدویّت شخصی (1)کافی نیستند؛ بلکه با استناد به آنها حتّی اثبات مهدویّت نوعی نیز آسان نیست؛از این رو در مقدمۀ یازدهم این دانش نامه،دلایل غیر نقلی مهدویّت را به نقد و ارزشیابی گذاشته وتبیین کرده ایم که تکیه گاه اصلی در اثبات مهدویّت شخصی،دلایل متواتر و متقن نقلی است؛گرچه می توان به شماری از دلایل غیر نقلی نیز،در کنار دلایل نقلی،استناد کرد.

ظاهراً همۀ پژوهشگرانی که از قرن پنجم به بعد،با رویکرد نقلی-عقلی (2)به مباحث مهدویّت پرداخته اند،استنادشان به دلایل عقلی برای تقویت دلایل نقلی بوده است؛وگرنه حتماً توجّه داشته اند که با دلایل عقلی محض نمی توان مهدویّت شخصی را اثبات کرد.

بر این اساس،در نگارش دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام تلاش کرده ایم که محور اصلی مباحثمان،نقل و آموزه های وحیانی باشد،و ادلۀ غیر نقلی را تنها برای تقویت دلایل نقلی به کار گیریم.

5-جامعیت و گزیده نگاری

یکی از اصول تدوین این دانش نامه،جامعیت در عین گزیده نگاری است.بدین سان که در ارائۀ متون،جز در مواردی ضروری،کوشیده ایم از تکرار دوری کنیم.در عین حال با ارجاع ابواب مرتبط به یکدیگر و آوردن نشانی نُصوص (متونِ) مشابه در پانوشت،در پی آن بوده ایم که اطلاعات عرضه شده در بارۀ موضوع تحقیق تا حد امکان جامع باشد.

ص:46


1- (1) .مقصود از مهدویت شخصی،مهدی بودن شخص امام دوازدهم شیعیان (امام محمّد بن الحسن العسکری،و نه هیچ کس دیگر) است،در حالی که«مهدویّت نوعی»به مهدی بودن کسی (هر که باشد) اشاره دارد.
2- (2) .ر.ک:ص 58 ( [1]رویکرد نقلی-عقلی).

6-تبیین و تحلیل

یکی از برجسته ترین ویژگی های دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام فراوانی تبیین و تحلیل است.در این کتاب 87 تحقیق و تبیین بلند و کوتاه (1)در بیش از 1250 صفحه،ارائه شده است.این مقالات پس از نگارش اولیه به وسیلۀ پژوهشگران توانمند (2)،در جلسات متعدد نقد و بررسی شده و آن چه ارائه می شود،حاصل بررسی های فراوانی است که گاه ماه ها طول کشیده است.

افزون بر این،به منظور جامعیت این مجموعه،مباحث مطرح در حاشیۀ این موضوع نیز به بحث گذاشته شده اند؛مباحثی مانند احوال نایبان خاص امام مهدی علیه السلام،وظایف پیروان آن حضرت در دوران غیبت،دعا برای آن حضرت، زیارت ایشان،استخاره های منسوب به ایشان و....

به طور خلاصه هدف ما این بوده که مراجعه کنندگان به این دانش نامه،در کمترین زمان ممکن،به بیشترین آگاهی ها در بارۀ موضوع مهدویّت دست یابند و از مراجعه به کتاب های متعدّد بی نیاز شوند.

7-نقد و بررسی

یکی از نکات بسیار مهم در ارائۀ یک اثر تحقیقی،نقد و بررسی دیدگاه های مختلف در بارۀ موضوع تحقیق است.این نکته در پدید آوردن دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام کانون توجّه بوده است.از این رو کوشیده ایم دیدگاه های دیگران را نیز در مباحث طرح شده نقد و بررسی کنیم.از همین قبیل است نقد دیدگاه شماری از پژوهشگران اهل سنت در بارۀ حدیث دوازده خلیفه،و یا انتساب امام مهدی علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام.همچنین گزارش هایی مانند روایات مربوط به نشانه های ظهور در این دانش نامه نقد و بررسی شده است.

ص:47


1- (1) .چهل و یک تحلیل بلند در بیش از ده صفحه،شانزده تحلیل با میانگین پنج،ده صفحه،و 30 بیان کوتاه کمتراز پنج صفحه.
2- (2) .نام نگارندۀ مقالات به جز مؤلف و دستیار ارشد وی در پاورقی آمده است.

8-تبیین عقاید دیگران در بارۀ منجی

یکی از ویژگی های این دانش نامه این است که افزون بر تبیین عقیدۀ شیعیان در بارۀ منجی،که موضوع اصلی آن است،عقاید دیگر فرقه های اسلامی و حتّی دیگر ادیان را نیز گزارش می کند.بدین منظور این کتاب با سه گزارش مستند در بارۀ«منجی موعود از نگاه عهدین»،«منجی موعود از نگاه ادیان غیر ابراهیمی»،و«منجی موعود از نگاه اهل سنت»تحت عنوان«درآمد»آغاز می شود.

به باور ما،اعتقاد پیروان همۀ ادیان بزرگ به ظهور منجی در آخر الزمان،می تواند نشانۀ فطری بودن این باور باشد.به علاوه،درستی پیشگویی انبیای پیشین از حاکمیت یافتن ارزش های انسانی،و در رأس آنها عدالت،در آخرالزمان است.این حقیقت،مسئولیت پیروان اهل بیت علیهم السلام را در زمینۀ تلاش برای آشنا ساختن مردم جهان با منجی حقیقی دوچندان می کند.

9-جمع بندی و تحلیل گزارش های متعارض

شماری از گزارش های مرتبط با موضوع مهدویّت،به حَسَب ظاهر،با هم ناسازگارند؛ مثلاً برخی احادیث گویای آن اند که اگر کسی امام زمان خود را نشناسد،جاهل و گمراه است؛امّا برخی دیگر می گویند چنین شخصی جاهل و گمراه و کافر است.

تعارض ادله در رابطه با هر قیامی قبل از قیام امام مهدی علیه السلام نیز از همین قبیل است.

جمع بندی و تحلیل این گونه احادیث در دانش نامه،خواننده را با قواعد«فقه الحدیث (مفهوم شناسی حدیث)»و روش های فهم مقصود از نقل های مختلف، آشنا می سازد.

10-پاسخگویی به پرسش ها و شبهه ها

با توجّه به ویژگی های امامتِ امام غایب،معتقدان به امام مهدی علیه السلام بویژه نسل جوان، پرسش هایی دارند که پاسخگویی به آنها برای تحکیم این باور ضروری است.

همچنین مخالفان این باور از دیرباز شبهاتی را مطرح کرده اند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی در ایران برپایۀ نظریۀ ولایت فقیه

ص:48

(نیابت فقیه از امام غایب)،تلاش هایشان برای شبهه افکنی بیشتر هم شده است؛به گونه ای که برخی از آنان با تصریح به این که مبنای ولایت فقیه عقیده به امامت امام غایب است،درصدد تخریب این زیربنا برآمده اند. (1)

به همین دلیل پاسخگویی به پرسش ها و نقد و رد شبهه های مرتبط با موضوع مهدویّت از جایگاه ویژه ای برخوردار است.کوشیده ایم در مباحث مختلف به شبهات مربوط به آن بحث پاسخ دهیم،و افزون بر این،در پایان برخی از بخش ها فصل خاصی را هم با عنوان«پاسخ چند پرسش»برای پاسخگویی به پرسش ها و شبهات باقی مانده اختصاص داده ایم.

11-ارائۀ گزیده ای از سروده های مهدوی در پانزده قرن

یکی دیگر از ویژگی های دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام ،گردآوری گزیده ای از اشعار سروده شده از صدر اسلام تا عصر حاضر و توسط ادیبان تازی و پارسی در بارۀ امام مهدی علیه السلام است.این دل نوشته ها،علاوه بر این که شور،احساس و عشق ارادتمندان حضرت مهدی را در طول پانزده قرن پیشِ روی خواننده می نهد،دلیل روشن دیگری است که ثابت می کند عقیدۀ مهدویّت و انتظار ظهور امام مهدی علیه السلام،حتّی پیش از ولادتش در جامعۀ اسلامی مطرح بوده و تا امروز همچنان پایدار مانده است.

12-تنظیم منطقی و آسان یاب

در این دانش نامه نیز،مانند دانش نامۀ امیرالمؤمنین علیه السلام و دانش نامۀ امام حسین علیه السلام ، عناوین،گزارش ها و تحلیل ها،با نظمی خاص از کلّی به جزئی ساماندهی شده اند؛ به گونه ای که پژوهشگر با نگاهی گذرا،علاوه بر این که در جریان کلی مطالب کتاب قرار می گیرد،در کوتاه ترین زمان ممکن و به سادگی می تواند مطلب مورد نظر خود را از طریق فهرست تفصیلی بیابد.

ص:49


1- (1) .برای نمونه،ر.ک:ولایة الفقیه وتطورها،خالد عبد المحسن التویجری.

13-برطرف کردن نیازهای فرعی پژوهشگر

به منظور تسهیل کار پژوهشگرانی که به این دانش نامه مراجعه می کنند،کوشیده ایم پاسخگوی نیازهای فرعیِ آنان نیز باشیم تا برای دستیابی به آنچه در پی اش هستند، از مراجعه به هر منبع دیگری بی نیاز شوند.اعراب گذاری متون عربی،ترجمۀ متون عربی برای فارسی زبانان،شرح حال اجمالی اشخاص،توضیح الفاظ دشواریاب،و توضیح در بارۀ مکان ها و توضیح نکات مبهم گزارش ها،در همین راستا انجام پذیرفته است.

14-هشدار در بارۀ خرافه گرایی

خرافه گرایی یکی از خطرناک ترین آسیب های اعتقاد به امام مهدی علیه السلام است که در گذشته و حال دشمنان مهدویّت بسیار از آن بهره برده اند. دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام به منظور هشدار در این زمینه دو گزارش تاریخی ارائه می کند:یکی در بارۀ مدعیان دروغین نیابت از امام عصر علیه السلام،و دیگری در بارۀ مدعیان دروغین مهدویّت ضروری است.نیکوست متصدیان امور فرهنگی با توجه به چنین گزارش هایی،اقدام به برنامه ریزی های اصولی برای مبارزه با نفوذ خرافه گرایی در فرهنگ مهدویّت کنند.

15-روش دانش نامه در تکریم معصومان

در گزارش متون حدیثی،اگر متن مورد استناد،از پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام نقل شده باشد،نام آن بزرگواران،همراه تکریم آورده می شود؛ (1)هر چند در منبع چنین تکریمی نیامده باشد؛امّا اگر متن از غیر پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام نقل شده باشد،فقط به ذکر نام گوینده بسنده می شود.

ص:50


1- (1) .نام پیامبر خدا با عبارت تصویری صلی الله علیه و آله و نام اهل بیت و پیامبران با عبارت تصویری علیه السلام می آید.

4- رویکردهای پژوهشی در مهدویّت نگاری

اشاره

4 رویکردهای پژوهشی در مهدویّت نگاری (1)

پیش از تبیین رویکردهای پژوهشی در بارۀ کتاب هایی که تاکنون در بارۀ امام مهدی علیه السلام نگارش یافته،اشاره به چند نکته ضروری است:

1.مسئلۀ مهدویّت از آن رو که در سخنان پیامبر و سپس امامان شیعه به فراوانی مطرح شده،و نیز از آن رو که فرجام تاریخ از دغدغه های جدی و همیشگی بشر بوده و هست،و نیز به دلیل فوق طبیعی بودنِ برخی از مسائل مهدویّت،از قرون نخستین کانون توجّه مسلمانان بوده و در دوره های مختلف تاریخ اسلام آثار فراوانی در این باب نگاشته شده است.

2.آثار نگارش یافته در موضوع مهدویّت،گاهی دارای عناوین صریح و مستقیمی چون المهدی،الغیبة،صاحب الزمان بوده،و گاهی هم ذیل عناوین ضمنی و مرتبط،مانند الفتن و الملاحم،الرجعة،اَشراط الساعة،دجّال و آخر الزمان،به مسئلۀ مهدویّت پرداخته اند.

3.برخی نویسندگان در کتاب هایی مستقلاً به موضوع مهدویّت پرداخته اند و تمام کارشان را به این موضوع اختصاص داده اند؛امّا در کتاب های بسیار تنها بخشی از اثر به این موضوع اختصاص دارد.در میان نوشته های کهن،بویژه منابع حدیثی

ص:51


1- (1).به قلم پژوهشگر ارجمند،حجة الاسلام و المسلمین مهدی مهریزی.

اهل سنّت،این گونه آثار غیرمستقل بسیار است؛مانند:

- مصنف عبدالرزاق (م 211 ق)،باب«المهدی»،ج 11،ص 371.

- مصنف ابن ابی شیبة (م 235 ق)،جزء دوم از جلد 2،ص 321-322.

از میان آثار و مکتوبات قرون گذشته،که ارتباطی با بحث ما دارند،از برخی آثار تنها نامی در فهرستْ نامه ها به جا مانده و هیچ نسخه و یا نشانی از آنها در دسترس نیست و برخی دیگر نیز تنها نسخه هایی دست نویس دارند که هنوز به چاپ نرسیده اند.در این میان منابع بسیاری هم چاپ و منتشر شده اند.

4.آمارهای به دست آمده نشان می دهند تا ابتدای قرن سیزدهم،بیش از 250 اثر در موضوع مهدویت،تألیف شده اند و در قرن های سیزده و چهارده و پانزده هجری یعنی حدود دویست سال اخیر،که صنعت چاپ و برخی عوامل بیرونی مانند گسترش ارتباطات با جهان غرب در تحولات فرهنگی میان مسلمانان نقش اساسی داشته است،مسئلۀ مهدویّت کانون توجّه پژوهشگران و نویسندگان قرار گرفته و این آمار،حدود سی برابر،افزایش یافته است.

تألیف بیش از پانزده کتاب نامه و کتاب شناسی در زمینۀ مهدویّت،دال بر کثرت تألیفات در این زمینه است. (1)

5.نویسندگان این آثار،پیروان مذاهب مختلف اسلامی،اعم از شیعه،سنّی و زیدی هستند که با گرایش های فکری گوناگون (از جمله:کلامی،فلسفی،عرفانی، تاریخی و حدیثی)،دست به نگارش زده اند.

مطالعۀ تحلیلی این پژوهش ها و نوشتارها،از تفاوت هایی در نوع مواجهه و پرداختن به مسئلۀ مهدویّت پرده بر می دارد.این تفاوت ها مانند تمامی حوزه های دیگر در دانش های بشری،گاه ناشی از اختلاف در مبانی و روش هاست،و گاهی

ص:52


1- (1) .ر.ک:ج 10 (بخش چهارم/فصل چهاردهم:کتاب شناسی مهدویت).

برخاسته از تفاوت در استعدادها،دانش و دیگر عوامل فردی.از این میان آنچه قابل تحلیل و سنجش است،آن دسته از اختلاف هایی است که به مبانی و روش ها بر می گردد.

این نوشته این رسالت را بر عهده گرفته که با مطالعۀ تحلیلی آثار و مکتوبات مسلمانان در دوره های مختلف تاریخی،از رویکردهای متفاوت و ویژگی ها و تفاوت های ناشی از مبانی و روش ها پرده بردارد.به نظر می رسد مهم ترین عامل اختلاف رویکردها در عرصۀ مبانی،به پایگاه و خاستگاه معرفتی آنان برمی گردد.

در حوزۀ مهدویّت برخی محققان بیشتر بر آموزه های وحیانی تکیه کرده اند؛از این رو از روش و رویکرد آنان با عنوان«نقلی»یاد می کنیم.برخی با تکیه بر وحی از دستاوردهای عقلی برای تبیین وحی بهره برده اند.از اینان ذیل عنوان رویکرد و روش نقلی-عقلی یاد می کنیم.برخی هم یافته های شهودی خود را پایۀ اصلی در بحث مهدویّت قرار داده اند.بنا بر این روش و رویکرد اینان را ذیل روش عارفان و صوفیان بررسی می کنیم.

در این نوشته تلاش می شود پس از شرح اجمالی هر رویکرد،به بیان نشانه ها، دوره های تاریخی و تطورات،بزرگ ترین نمایندگان فکری،برترین آثار و نیز اهم دیدگاه های هر یک اشاره شود.در پایان می کوشیم نسبت تاریخی شکل گیری و تطورات این رویکردها را با یکدیگر سنجیده و به یک جمع بندی از آن برسیم.

1-رویکرد نقلی

کهن ترین رویکرد به مسئلۀ مهدویّت رویکرد نقلی است.گردآوری و تبویب احادیث،نخستین تلاش فکری برای پرداختن به این موضوع است.آنچه در مصادر اصلی حدیث شیعه و اهل سنّت چون الکافی و کتب صحاح در باب مهدویّت گرد آمده،با همین رویکرد است.در این روش تکیه گاه اصلی،آموزه های منتهی به وحی است؛شاید از آن رو که صاحبان این روش مهدویّت را از اسرار الهی

ص:53

یا امور غیبی می دانند.

این روش از آغاز نگارش در بارۀ مهدویّت تا دورۀ معاصر بیشترین طرف دار را داشته است.کتاب های تألیف شده در قرون نخستین و حتّی قبل از تولد امام مهدی علیه السلام از این جمله اند که شمار آنها بیش از هشتاد عنوان است.دو کتاب الغیبة نعمانی و کمال الدین شیخ صدوق،که در قرن چهارم تألیف شده و تا امروز در دسترس اند،کهن ترین آثار مستقل برجامانده در این زمینه به شمار می روند.دغدغۀ هر دو نویسنده تبیین اعتقادات شیعه در بارۀ امام دوازدهم و دفع حیرت ها و شبهه ها بوده است.

محمّد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی حدود (م 360 ق) معروف به ابن ابی زینب (1)در مقدمۀ کتاب خود می نویسد:

پس از حمد و سپاس الهی [گویم:] گروهی از کسانی که خود را شیعه و پیرو حضرت محمّد و دودمانش-که درود خداوند بر آنها باد-می دانند و به امامت قائل اند،امامتی که خداوند آن را دین حق و زبان راستین و زینت و رستگاری قرار داد برای آنان که به شرایط امامت و پیمان هایش پایبندند و بر انجام واجبات چون نماز و زکات و خیرات مواظبت می ورزند و از بدی ها دوری می جویند و مراقب خویش اند،سخنشان در بارۀ امامت دگرگون شده و تفرقه میان آنان شکل گرفته و به فرایض و محرمات الهی بی اعتنایی می کنند؛برخی از آنها گرفتار

ص:54


1- (1) .جواد علی در کتاب المهدی المنتظر عند الشیعة الاثنی عشریة (ص 24) وفات وی را سال 328ق دانسته است.در مقدمۀ اعلمی بر این کتاب وفات او پس از سال 385ق بیان شده است؛به این دلیل که او از تلعکبری متوفای 387ق روایت دارد (الغیبة،نعمانی:ص 8).نویسندۀ پایان نامۀ«بررسی مسئلۀ غیبت امام عصر در قرآن و حدیث»(ص 202) سال وفات او را حدود 360ق دانسته است.در مجموع بعید به نظر می رسد که وی پس از صدوق درگذشته باشد و اگر هم فوت او بعد از صدوق بوده باشد،نگارش کتاب قبل از آن بوده است؛چرا که صدوق کتاب کمال الدین را بعد از بازگشت از سفر نیشابور نوشته که این سفر در سال 352 ق رخ داده است («مع الصدوق و کتابه الفقیه»در علوم الحدیث،ش 2،ص 129). چنان که محقّق ارجمند سیّد جواد شبیری زنجانی در مقالۀ«الکاتب النعمانی و کتابه الغیبة»بر اساس قراین و شواهد سال تألیف را حدود 336 تا 342ق دانسته است (علوم الحدیث،ش 3،ص 178).

غلو،و برخی گرفتار تقصیر شدند و در بارۀ امام زمانشان به شک افتادند،مگر گروهی اندک از آنها.سبب این شک و تردید و تفرقه،غیبت امام زمان است؛ غیبتی که پیش از این پیامبر و امیر مؤمنان علیه السلام از آن خبر داده اند و امامان پس از آنها نیز آن را گوشزد کرده اند و بر امتحان بودن غیبت بارها و بارها تأکید کرده اند؛ولی این گروه با این همه،گرفتار شک و تردید شده،به دام شهوات و صفات مذموم افتادند.چنان که امیر مؤمنان در توصیف طالبان و حاملان علم به کمیل بن زیاد فرمود:گروهی حق را بر زبان می آورند؛ولی چون اهل بصیرت نیستند با کمترین عارضه ای شک در دلشان رسوخ می کند و آنها را به وادی حیرت و گمراهی و سرگردانی می کشاند؛مگر آن دسته که به دین خدا و حبل استوار او چنگ زنند و از راه راست نلغزند. (1)

نعمانی کتابش را در 26 باب سامان داده است.وی در کتابش اسناد احادیث را به صورت کامل ذکر می کند و در مقدمۀ کتاب با اشاره و به طور ضمنی ادعا می کند که احادیث نقل شده در این کتاب صحیح اند. (2)

کتاب دوم کمال الدین شیخ صدوق است.وی در مقدمۀ این کتاب انگیزۀ نگارش آن را سه امر ذکر می کند:یکی مواجهه با حیرت شیعیان نیشابور در مسئلۀ امام زمان؛ دیگری ملاقات با نجم الدین ابو سعید محمّد بن حسن بن صَلت قمی که از یک خاندان بزرگ شیعی بود و از بخارا به قم آمده بود و از شنیدن سخنان بزرگان فلسفه

ص:55


1- (1) .ر.ک:الغیبة،نعمانی:ص 20. [1]
2- (2) .«اگر دقت کند کسی که خداوند به او صورت و ظاهر مطلوب و متناسب عطا فرموده و گوش جانش را گشوده و بر او طبع خوش ارزانی داشته و توانائی دریافت و شعور،و درستی روایت ارمغان او کرده به آنچه از رهبران و پیشوایان معصوم صلوات اللَّه علیهم اجمعین در روزگاران دور و نزدیک نقل شده از روایات پیاپی و مربوط به غیبت که پدید آمدن حتمی آن را ایجاب می نماید و مقتضی بودن آن است،از آن جمله که ما آنها را یکایک به ترتیب در این کتاب آورده ایم و به دقت بیندیشد نه این که بدون تأمل در آن فقط بخواند و نگاهی گذرا و سطحی به آن بیفکند و بی توجه از حدیثی که مانند حدیث دیگر است بگذرد،بدون این که آن را عمیقاً مورد نظر قرار دهد و برایش روشن شود که لفظ اضافی در کلام امام به نقل یکی از راویان،دربردارندۀ معنی اضافی است،چنین کسی خواهد دانست که اگر غیبت با این ترتیب و روایاتی که با گذشت روزگاران و مرور زمان نقل شده،واقع نشود،مسلماً مذهب امامیه باطل خواهد بود»(الغیبة،نعمانی:ص 24). [2]

و منطق در بارۀ طول غیبت دچار حیرت شده بود؛سوم دستور امام زمان به وی در عالم رؤیا برای نوشتن کتابی در باب غیبت. (1)

این کتاب دارای پنجاه باب و مقدمه ای طولانی در 126 صفحه است که نویسنده در آن از لزوم وجود حجت،و نقد دیدگاه های سایر فرق در موضوع مهدویت، بویژه زیدیه،سخن می راند و پاسخ های متکلّمان شیعۀ امامیه چون ابن قِبّه را در این باب می آورد.

شیخ صدوق در این کتاب علاوه بر آن که اسناد احادیث را به صورت کامل می آورد،بارها تکرار می کند که در این مسئله تنها به احادیث صحیح استناد و اعتماد می کند.

وی در پایان مقدمه هنگام اشاره به فصول کتاب نوشته است:

ثُمّ صَححنا النصوص علی القائم الثانی عشر من الأئمة علیهم السلام من اللّه تعالی ذکره ومن رسوله والأئمة الأحد عشر.... (2)

سپس نصوص صحیح واردشده برای [امامت] امام دوازدهم را از [کلام] خداوند متعال [در قرآن] و یازده امام [پیشین] آورده ایم.

وی در جایی دیگر می نویسد:

لیس هذا الحدیث وما شاکله من اخبار المعمرین وغیرهم مما أعتمده فی امر الغیبة ووقوعها لأن الغیبة إنّما صحت لی بما صح عن النبی والأئمّة من ذلک بالأخبار التی بمثلها صح الاسلام وشرائعه وأحکامه. (3)

این حدیث و مانند آن در بارۀ افراد معمر از احادیثی نیست که در مسئلۀ غیبت بر آن اعتماد کنم؛زیرا غیبت برای من بر اساس روایت های صحیحی اثبات شده است که از پیامبر و امامان رسیده و اسلام و شریعت اسلامی نیز به مانند همین

ص:56


1- (1) .ر.ک:ج 5 ص 203 ح 861.
2- (2) .کمال الدین:ص 126. [1]
3- (3) .همان:ص 638-639. [2]

اخبار به دست ما رسیده است.

وی در این عبارت ها علاوه بر این که بر صحت روایات تأکید می کند،بر شیوۀ خود در تحقیق مسئلۀ غیبت و امور وابسته به آن،که بر سنّت صادره از پیامبر و ائمه مبتنی شده است،تأکید دارد.به دیگر سخن وی رویکرد و روش خود را،که همان بهره گیری از منابع روایی و نقلی است،به صراحت باز می گوید.

پس از قرن چهارم،در دوره های بعدی نیز این روش و رویکرد در میان محققان شیعی و اهل سنّت در موضوع مهدویّت رواج داشته و تا به امروز ادامه پیدا کرده است.در این جا به برخی از آثاری که با این رویکرد تألیف شده اند اشاره می کنیم:

1. البیان فی اخبار صاحب الزمان ،محمّد بن یوسف گنجی شافعی (م 658 ق).

2. عقد الدرر فی اخبار المنتظر وهو المهدی ،یوسف بن یحیی المَقدسی الشافعی السلمی (م 685 ق).

3. العرف الوردی فی اخبار المهدی ،جلال الدین سیوطی (م 911 ق).

4. القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر ،ابن حجر هیثمی (م 974 ق).

5. تلخیص البیان فی اخبار مهدی آخر الزمان ،علی بن حسام الدین هندی (م 975 ق).

6. المشرب الوردی فی المهدی ،نورالدین علی بن سلطان محمّد قاری هروی مشهور به ملا علی قاری (1014 ق).

7. المَحجة فیما نزل فی القائم الحجة ،سیّد هاشم بحرانی (م 1107 ق).

8. بحار الأنوار ،مجلدات 51 تا 53،محمّدباقر مجلسی (م 1111 ق).

در دورۀ معاصر نیز کتاب های متعدّدی با صبغۀ نقلی نگاشته شده است که یکی از بهترین آنها کتاب منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر تألیف آیةاللّه لطف اللّه صافی گلپایگانی است که در سال 1373 قمری تألیف شده است.ویژگی این کتاب توجّه به نقدهای مطرح شده در دورۀ معاصر در بارۀ مهدویّت و نیز مسئلۀ بهاییت

ص:57

می باشد.تتبّع در مصادر متعدّد از دیگر ویژگی های این اثر به شمار می رود.

پاورقی های توضیحی در شرح و توضیح احادیث نیز یکی دیگر از مشخّصه های این اثر است.وی در مقدمه در بارۀ این روش و جایگاه و اعتبارش نوشته است:

در میان مسائل نقلی که راهی برای اثباتش جز نقل و شنیدن [از وحی] نیست، مسئله ای که ایمان و اعتقاد به آن از ایمان به ظهور مهدی شایسته تر باشد وجود ندارد؛بلکه می توان گفت مسئلۀ مهدویّت برتر از همه است؛زیرا بشارت هایی که در این زمینه به دست ما رسیده به حد تواتر می رسد؛ولی احادیث منقول در بسیاری از مسائل اسلامی در چنین سطحی نیست؛بلکه در بعضی از مسائل جز یک روایت وجود ندارد؛ولی جزء امور مسلم دینی به شمار می رود.حال چگونه مسلمان معتقد به پیامبر با این همه روایت در ظهور تردید می کند؟

روایت های ظهور را نمی توان به سبب ضعف سند برخی،و غرابت معنایی برخی دیگر مخدوش دانست؛زیرا ضعف آسیبی نمی رساند به آن همه روایتی که در سند و متن در نهایت استواری و صحت است،وگرنه باید از همۀ روایت های صحیح دست برداشت؛چرا که برخی روایت های ضعیف و سست در کنار آنها وجود دارد.با این که مضمون روایت های ظهور در میان مسلمانان مشهور است و امامان حدیث و استادان فن آنها را نقل کرده اند که قطع به مضمون آن می آورد.

علاوه آن که ضعف سند در صورتی که خبر متواتر نباشد آسیب می زند؛ولی در اخبار متواتر چنین نیست. (1)

این کتاب ده فصل دارد که هر کدام مشتمل بر ابوابی است.

2-رویکرد نقلی-عقلی

اشاره

دومین رویکردی که عالمان مسلمان در مواجهه با مهدویّت در پیش گرفته اند، رویکرد نقلی-عقلی است.این رویکرد از قرن پنجم و از حوزۀ علمی بغداد آغاز شده است.نخستین پردازندگان آن متکلمان بغدادی چون شیخ مفید (م 413 ق)، سیّد مرتضی (م 436 ق) و شیخ طوسی (م 460 ق) بوده اند و البته این رویه در

ص:58


1- (1) .ر.ک:منتخب الأثر فی الامام الثانی عشر:ص 2.

دوره های بعد نیز ادامه یافته است.در قرن هفتم خواجه نصیرالدین طوسی،و در قرن یازدهم صدرالدین شیرازی این روش را ادامه داده اند.در دوران معاصر نیز عالمانی چون شهید سیّد محمّدباقر صدر وآیة اللّه عبد اللّه جوادی آملی در این راه گام زده اند.البته قواعد و اصول عقلی به کار گرفته شده در این زمینه در گذر زمان تطوراتی داشته است؛در این راه گاه از عقل کلامی محض،و گاه از عقل فلسفی محض بهره برده اند و گاهی هم فراتر از آن دو به دانش های تجربی بشری و تبیین های عقلانی نیز متوسل شده اند.در این جا گزارشی از تلاش های هفت تن از این شخصیت ها در طول یک هزار سال ارائه می کنیم.

2-1-شیخ مفید (م 413ق)

شیخ مفید از نخستین متکلمان شیعی است که با رویکرد عقلی به مسئلۀ مهدویّت پرداخته و رساله ها و آثاری در این زمینه نگاشته است.وی بر خلاف عالمان پیشین، مانند نعمانی و شیخ صدوق،روش نقلی-عقلی را،که روش وی در قلمروهای مختلف دینی است و در آن زمان در بغداد متداول و رایج بوده،برگزیده است.از وی پنج اثر در موضوع مهدویّت بر جای مانده است. (1)

مفصل ترین این آثار الفصول العشرة فی الغیبة است که در فاصلۀ سال های 410 و 411 هجری یعنی سال های پایانی عمرش،نوشته است.وی در این کتاب ده مسئله از مسائل مهدویّت را مطرح کرده و به شیوۀ متکلمانه و با استفاده از ادلّۀ عقلی،آیات قرآن،تاریخ و قصص به آنها پاسخ داده است. (2)

2-2-سیّد مرتضی (م 436ق)

دومین شخصیتی که رویکرد عقلی را با قوت بیشتری دنبال کرده،سیّد مرتضی

ص:59


1- (1) .ر.ک:ج 10 (بخش چهاردهم:کتاب شناسی مهدویّت/مهدویت نگاری در قرن پنجم).
2- (2) .الفصول العشرة:ص 30.

است که رسالۀ المقنع فی الغیبة را نوشته است.وی در مقدمۀ این رساله می گوید:

عقل بر لزوم امامت دلالت دارد و این که هیچ زمانی خالی از امام نخواهد بود؛ زیرا نبود امام به مسئلۀ مکلف بودن انسان لطمه می زند.همچنین عقل دلالت دارد که این امام باید از لغزش ها و خطاها معصوم باشد.با این دو اصل عقلی آنچه امامیه بدان عقیده دارند اثبات می شود.چون صفت عصمت تنها در او یافت می شود و دیگران از عصمت بی بهره اند و همین روش ما را به غیبت می رساند و بهترین روش نیز همین است؛زیرا ادلۀ نقلی گرچه گسترده است و گاه دعوای تواتر در آن می شود،باز جای مناقشه دارد. (1)

از سیّد مرتضی رساله ای دیگر نیز با عنوان الزیادة المکملة له بر جای مانده که وی آن را به منزلۀ تکمله ای بر بحث علت غیبت در کتاب المقنع نوشته است.

2-3-شیخ طوسی (م 460ق)

شیخ طوسی در کتاب الغیبه ،هم از نقل بهره جسته و هم به استدلال های عقلی کلامی متوسل شده است.وی در مقدمۀ این کتاب روش خود را چنین معرفی کرده است:

اما بعد،درخواست استاد بزرگوارم را در زمینۀ نگارش کتابی در موضوع غیبت امام زمان و اسباب غیبت و مسائل مربوط دیگرش اجابت می کنم و به شبهات مخالفان و معاندان با همۀ گرفتاری ها پاسخ می گویم.البته مسئله را خیلی تطویل نمی دهم که باعث ملالت گردد؛زیرا در زمینۀ امامت کتاب های دیگر ما و استادان ما به صورت مبسوط موجود است.در کنار پرداختن به پاسخگویی به شبهات، برخی روایت ها را هم خواهم آورد تا برای علاقه مندان به اخبار نیز مایۀ آرامش باشد؛چرا که برای بسیاری از مردم سخنان لطیف [و عقلانی] در این عرصه ها بیان نشده است.به هر روی برای هر دو گروه علاقه مندان به اخبار و دیگران راهی مطلوب و پسندیده بر می گزینم. (2)

ص:60


1- (1) .المقنع:ص 34-35.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 2.

این کتاب در هفت فصل سامان یافته است.

2-4-خواجه نصیرالدین طوسی (597-672ق)

خواجه نصیر از متکلمان شیعه در قرن هفتم در عبارتی موجز چنین مسئلۀ مهدویّت را مطرح کرده است:

امام لطف است و از این رو بر خداوند لازم است امام را نصب کند تا لطف حاصل گردد و مانعی هم در میان نیست و این که تنها راه تحقّق اغراض سعادت در امام منحصر است برای خردمندان روشن است.وجود امام لطف است و تصرفات او لطفی دیگر و غیبت او از ناحیۀ ماست. (1)

2-5-صدرالدین شیرازی (979-1050ق)

ملّاصدرا در شرح اصول الکافی از احادیث«باب الحجة»چند قاعدۀ عقلی برای اثبات امامت برکشیده است.استفادۀ ملّاصدرا از قواعد عقلی در بحث امامت،به موضوع مهدویّت نیز راه یافته و پس از وی رایج شده است؛به گونه ای که استدلال های عقلانی با توجّه به برداشت های ملّاصدرا سامان یافته است.

او یک جا برهان علت غایی را مطرح،و برخی احادیث را بر آن تطبیق کرده است:

وجود پیامبر و امام تنها از آن جهت نیست که مردم برای اصلاح دین و دنیای خود بدان نیازمندند؛گرچه این اثر هم بر وجود پیامبر و امام مترتب است؛بلکه از آن روست که قوام زمین و هستی بدانها بسته است؛زیرا وجود امام علت غایی هستی است.بر این اساس یک لحظه هم جهان بدون امام و انسان کامل باقی نمی ماند. (2)

سپس در شرح حدیث «لَو أنَّ الإِمامَ رُفِعَ مِنَ الأَرضِ ساعَةً لَساخَت بِأَهلِها ؛اگر امام یک

ص:61


1- (1) .کشف المراد:ص 362. [1]
2- (2) .شرح اصول الکافی:ج 2 ص 502. [2]

لحظه از جهان رخت بربندد،زمین ساکنان خود را فرو می کشد»گفته است:این حدیث قاعده ای را که بیان کردیم،شرح می دهد. (1)

دومین طریقی که ملاصدرا برگزیده،قاعدۀ برهان اشرف است که او آن را چنین شرح می دهد:

دانستی که سلسلۀ هستی،که از صادر اول به وجود آمده،از برتر به پست،و از عالی به دانی بوده است و هر که در احوال موجودات و نسبت میان آنها بنگرد در می یابد که دانی و ناقص بدون وجود عالی و کامل تحقّق نمی یابد و این تقدم ذاتی و حقیقی است.بلی ناقص و دانی ماده است تا عالی و کامل افاضه کند.

حیوان ذاتاً مقدم بر نطفه،و نبات مقدّم بر بذر است؛گرچه بذر و نطفه مادۀ تحقّق حیوان و نبات است.

مشابهت میان انسان ها تنها در مادۀ بدنی و نشئت طبیعی است؛وگرنه به حسب نشئت روحانی انواع بی شمار دارد.نوع پیامبر و امام نوع اشرف و عالی است؛از این رو نسبت حجت به بشر،مانند نسبت انسان به حیوان و حیوان به نبات و نبات به جماد است.

و پیش از این تقدم و تاخر در وجود را میان نوع شریف و نوع پست توصیف کردیم.خداوند فرموده است زمین و آنچه در آن است را برای انسان آفریده است.چون انسان اشرف انواع زمین است و سبب و غایت وجود آنهاست.اگر انسان نباشد سایر انواع موجودات زمین،از جماد و نبات و حیوان،موجود نشوند.همین گونه است رابطۀ انسان ها با حجت،که اگر حجت نباشد انسانی نخواهد بود و همین است معنای این حدیث که اگر بر زمین دو نفر باشند یکی از آنها حجت است. (2)

ص:62


1- (1) .همان جا.
2- (2) .ر.ک:شرح اصول الکافی:ج 2 ص 503-504.

2-6-شهید سیّد محمّدباقر صدر (1353-1400ق1313/-1359 ش)

در دوران معاصر نخستین کسی که از داده های عقلی برای تبیین آموزه های وحیانی در زمینۀ مهدویّت استفاده کرده،شهیدآیة اللّه محمّد باقر صدر در کتاب بحث حول المهدی است.او در این کتاب هفت پرسش زیر را در بارۀ مهدویّت به بحث گذاشته و پاسخ داده است:

1.چگونه چنین طول عمری برای امام مهدی ممکن است؟

2.چرا باید فردی این اندازه عمر کند و قوانین به خاطر او معطل بماند؟و مگر راه دیگری برای دستیابی به همین اهداف وجود ندارد؟

3.امامت در خردسالی چگونه توجیه می شود؟

4.چگونه بر پایۀ چند روایت به وجود مهدی شخصی معتقد شویم؟

5.چرا مهدی تا کنون ظهور نکرده است،با این که هر چه زمان بگذرد،ظهورش دشوارتر می شود؟

6.چگونه ممکن است یک فرد تحولی بزرگ در جهان ایجاد کند؟

7.او چگونه می تواند به این اهداف بزرگ دست یابد؟

صدر این پرسش های هفت گانه را در هشت مبحث پاسخ گفته است.در واقع پرسش نخست در دو مبحث طرح شده است.او در هر یک از این موضوعات،به تناسب موضوع،از فلسفه،تاریخ،زیست شناسی،علوم اجتماعی و قوانین حاکم بر جامعه و تاریخ بهره می گیرد تا به پاسخی مناسب دست یابد.

وی در بحث مهدویّت شخصی،که از نقل بهره می برد،به دوگانه بودن رویکرد و روش خود تصریح می کند:

اندیشۀ مهدویّت را در امام دوازدهم متبلور ساختن،شواهد و ادلۀ کافی و قانع کننده دارد که می توان آنها را در دو دلیل خلاصه کرد.یکی دلیل اسلامی و

ص:63

دیگری دلیل علمی.با دلیل اسلامی پیشوای منتظَر را اثبات می کنیم و با دلیل علمی روشن می سازیم که مهدی یک اسطوره و خیال نیست؛بلکه حقیقتی است که وجودش با تجربۀ تاریخی به اثبات رسیده است.

اما دلیل اسلامی عبارت است از صدها روایتی که از پیامبر و امامان اهل بیت رسیده و دلالت می کند بر تشخص مهدی و این که او از اهل بیت،از فرزندان فاطمه،از نسل حسین،و نهمین فرزند از نسل حسین است؛به علاوۀ روایاتی که بر خلفای دوازده گانه دلالت دارد.

این روایت ها اندیشۀ مهدویّت را به صورت عام و در خصوص امام دوازدهم از امامان اهل بیت تثبیت می کند.این روایات به صورت گسترده و با همۀ احتیاطکاری های امامان اهل بیت به دست ما رسیده است.البته کثرت عددی تنها معیار پذیرش این روایات نیست؛بلکه قراین و شواهدی بدانها پیوسته است که درستی آنها را قطعی می سازد.دلیل علمی هم تجربه ای است که گروهی از مردم در هفتاد سال با آن زندگی کرده اند؛یعنی دوران غیبت صغرا. (1)

2-7-آیة اللّه جوادی آملی

در دوران معاصرآیة اللّه عبد اللّه جوادی آملی نیز در کتاب امام مهدی (عج) موجود موعود با این رویکرد به مسئلۀ مهدویّت پرداخته است.وی در مقدمۀ کتاب نوشته است:

اثبات مهدویّت شخصی با عقل صرف میسور نیست؛زیرا حکمت و کلام،خطوط کلی رهبری،اوصاف،شرایط و برنامه های آن را تبیین می نمایند و عهده دار اثبات سِمَت خاص برای شخص مخصوص نیستند؛چنانچه فقه نیز راجع به تعیین مرجع تقلید چنین است که ضرورت اصل مرجع از یک سو و شرایط و اوصاف و ویژگی او از سوی دیگر کاملاً در فقه ارائه می شود؛امّا مرجعیت فلان شخص معین را پژوهشگری خبرگان اوّلاً،و مراجعۀ تودۀ مردم به آنان ثانیاً تعیین

ص:64


1- (1) .بحث حول المهدی علیه السلام:ص 104-108.

می کند.کتاب حاضر با استعانت از عقل و استمداد از نقل جریان مهدویّت شخصی حضرت حجة بن الحسن مهدی موجود موعود را ارائه می نماید. (1)

مطالب این کتاب در سه بخش سامان یافته است:

بخش اول:امام شناسی.

بخش دوم:انتظار.

بخش سوم:از ظهور تا مدینۀ فاضلۀ مهدی (عج).

هر بخشی نیز دارای فصل هایی است و مجموع آنها در کتاب نه فصل است.

به نظر می رسد با این که رویه و رویکرد ظاهری کتاب عقلی و نقلی است، بن مایه های حکمت متعالیه و برخی مباحث عرفانی نیز در کتاب،بویژه در فصل سوم از بخش اول با عنوان«مهدویّت شخصی»،نمایان است و می توان به مباحثی چون انسان کامل و وحدت انسان کامل در این زمینه اشاره کرد. (2)

3-رویکرد عرفانی-صوفی

اشاره

چنان که پیش تر گفتیم،یکی دیگر از رویکردها به مسئلۀ مهدویّت در میان مسلمانان رویکرد عرفانی-صوفی است.این رویکرد از قرن هفتم در میان مسلمانان شکل گرفت.عارفان و صوفیان مسلمان مسئلۀ مهدویّت را از طریق آموزه های اصلی عرفان و تصوف،یعنی آموزۀ انسان کامل و ختم ولایت،مطرح کرده اند.

البته این گروه در اعتقاد به مهدویّت نوعی و شخصی با هم اختلاف هایی دارند که در مباحث آتی به آنها اشاره خواهیم کرد.

در این جا به دیدگاه پنج تن از این شخصیت ها،اشاره می کنیم:

3-1-محیی الدین ابن عربی (560-638ق)

ابن عربی،پایه گذار عرفان نظری در میان مسلمانان،نخستین کسی است که از این

ص:65


1- (1) .امام مهدی علیه السلام موجود موعود:ص 18-19.
2- (2) .امام مهدی علیه السلام موعود موجود:ص 106-120.

منظر به مسئلۀ مهدویت نگریسته است.وی در آثار متعدّد خود به این موضوع پرداخته است. (1)

بعضی از سخنان ابن عربی گویای آن است که وی حضرت مهدی موعود علیه السلام را خاتم الاولیا می دانسته است؛چنان که در باب معرفت وزیران مهدی ظاهر در آخر الزمان می گوید:

خداوند را خلیفه ای است«موجود»که ظاهر می گردد و ظهورش در زمانی اتفاق می افتد که دنیا پر از جور و ستم باشد و او دنیا را پر از عدل و قسط می نماید و اگر از عمر دنیا نماند،مگر یک روز،خداوند آن روز را طولانی می گرداند تا آن خلیفه که از عترت رسول اللّه صلی الله علیه و آله است،ولایت کند.او از فرزندان فاطمه و هم نام رسول خداست،و جدش حسن بن علی بن ابی طالب است. (2)

ابن عربی در ادامه به ذکر شمایل و فضایل حضرت مهدی علیه السلام،توصیف اعوان و یاران او،و کیفیت آغاز و انجام کار آن حضرت پرداخته و سپس بحث را با این سروده هایش زینت داده است:

ألا إنّ ختم الأولیاء شهید وعین إمام العالمین فقید

هو السیّد المهدی من آل أحمد هو الصارم الهندی حین یبید

هو الشمس یجلو کل غمّ وظلمة هو الوابل الوسمی حین یجود (3)

ص:66


1- (1) .از جمله در الفتوحات المکیه،باب های 24،73 و 366،و فصوص الحکم،فص شیثی و چند اثر مستقل.ر.ک:ج 10 (بخش چهاردهم:کتاب شناسی مهدویّت/مهدویت نگاری در قرن هفتم).
2- (2) .الفتوحات المکیة:ج 3 ص 327 ( [1]چاپ عثمان یحیی،قاهره) البته جملۀ آخر از سخن او با روایات و اعتقادات شیعه ناسازگار،و مطابق با برخی روایات اهل سنّت است.و یا ممکن است تصحیفی در آن،صورت گرفته باشد؛چرا که در برخی نسخه های خطی این کتاب در کتاب خانه های ترکیه،ایران و شمال افریقا،اساساً«حسین»آمده است،چنان که در چاپ دار صادر بیروت،انعکاس یافته و در این دانش نامه (ص 92 پاورقی 7 (مهدویت از نگاه اهل سنّت) نیز نقل شده است.گفتنی است با آن که در نسخه های کهن فتوحات،این عبارت وجود دارد،از بعضی چاپ های متأخّر،حذف شده است.
3- (3) .الفتوحات المکیة:ج 1 ص 150 ب 14 و ج 2 ص 49 ب 73 و [2]ج 4ص 195 ب 577.

بدان که خاتم الأولیاء گواه و حاضر است

گرچه جسمش از دیدگان پنهان است

او آقا و مهدی از نسل احمد

و شمشیر برندۀ هندی در پیکار [با دشمنان حقیقت] است

او خورشیدی است که هر گرفتگی و ظلمتی را روشن می کند

او نخستین باران بهاری است،آن هنگام که می بخشد.

ابن عربی در جایی دیگر نوشته است:

و امّا ختم ولایت محمّدی،با مردی عرب از کریم ترین اصل و مقام است.او اکنون در زمان ما وجود دارد.من در سال 595 او را شناختم و نشانه ای که او در خود داشت و خدا آن را از چشمان بندگانش پنهان کرده بود.در شهر«فاس»بر من آشکار شد.من خاتم ولایت را در او دیدم (1). (2)

3-2-عطار نیشابوری (م 618ق)

به نظر عطار نیشابوری همان گونه که نبوّت انبیا به نبوّت احمد مصطفی صلی الله علیه و آله ختم شده،ولایت نیز پس از مرتضی علیه السلام به حضرت مهدی علیه السلام،که هادی و راهنمای دین الهی است،منتهی می شود:

از جمیع انبیای هر زمان شد نبوّت ختم بر احمد بدان

بعد از آن ختم ولایت بر علی است نور رحمت از کلام او جلی است

بعد حیدر،ختم بر مهدی بود آن که در دین هدا هادی بود.

همو در شعری دیگر گفته است:

صد هزاران اولیا رو بر زمین از خدا خواهند مهدی را یقین

ص:67


1- (1) .الفتوحات المکیة:ج 2 ص 49،دائرةالمعارف بزرگ اسلامی:ج 4 ص 282.
2- (2) .جهت آگاهی بیشتر از دیدگاه های ابن عربی در بارۀ مهدویت ر.ک:دایرة المعارف بزرگ اسلامی:ج 4 ص 282-283.

یا الهی ! مهدی ام از غیب آر تا جهان عدل گردد آشکار

مهدی و هادی و تاج انبیا بهترینِ خلق و برج اولیا.

3-3-مولوی (604-672ق)

مولانا جلال الدین بلخی نیز بر این باور است که ولایت شأنی از شئون ذاتی حق، منشأ ظهور،و مبدأ تعینات و بروز حقایق خلقیه است؛چنان که حضورش در عالمِ عین و در میان امت،مایۀ اتحاد و یک پارچگی آنان است.

او بر این باور است که در هر دوره از تاریخ بشر یک ولی هست.وجود این ولی، موجب آزمایش مردم است و این آزمایش تا روز رستاخیز ادامه خواهد داشت.در این آزمایش که به وسیلۀ اولیاءاللّه انجام می گیرد،هر کس که اخلاق نیکو،تواضع و حالت تسلیم به آن اولیا داشته باشد نجات خواهد یافت،و برعکس کسی که به دلیل ضعف نفس نتواند وجود اولیاءاللّه را تحمّل کند،مانند شیشه خواهد شکست.

پیشوای حق و قائم،همان ولی است.

پس به هر دوری،ولی ای قائم است تا قیامت،آزمایش،دائم است

هر که را خوی نکو باشد برست هر کسی کاو شیشه دل باشد شکست

پس امام حیّ قائم،آن ولی است خواه از نسل عمر،خواه از علی است

مهدی و هادی،وی است ای راه جو هم نهان و هم نشسته پیش رو

او چو نور است و خرد جبریل اوست آن ولیِّ کم از او قندیل اوست

و آن که زین قندیل کم،مشکات ماست نور را در مرتبت،ترتیب هاست. (1)

برخی از شارحان مثنوی،ذیل بحث از این ابیات،با استناد به آیات قرآن کریم،از جمله آیۀ ششم سورۀ احزاب وآیۀ 124 سورۀ انعام ولایت را به تکوینی و تشریعی،

ص:68


1- (1) .مثنوی معنوی:ص 192.

و ولایت تکوینی را به وجودی و تکوینی تعیینی تقسیم کرده و گفته اند:چنانچه منظور مولوی از این بیان،ولایت تکوینی وجودی باشد،که اکتسابی نیز هست،این ابیات صحیح و بدون اشکال است و با عقاید و اندیشه های شیعۀ امامیه نیز می سازد؛ ولی چنانچه مراد وی،ولایت تکوینی تعیینی باشد که غیر اکتسابی است،این ابیات با اشکال مواجه است.

همچنین آن جا که می گوید:«مهدی و هادی وی است ای راه جو...»،اگر مقصود از مهدی و هادی آن انسان الهی است که متصف به صفت هدایت است-یعنی هم خود او هدایت شده و هم هدایت کنندۀ مردم است-باز با ولایت تکوینی وجودی سازگار است؛یعنی چنان که گفتیم خداوند همواره اولیایی دارد که چه نهان باشند و چه آشکار،برای مردم حجت اند؛امّا اگر مقصود وی همان مهدی شخصی است،که در اخبار و منابع تمام فرقه های اسلامی وارد شده است،این مطلب صحیح نیست؛ زیرا بنا بر منابع اسلامی مهدی قائم،یک شخص معیّن است که روزی ظهور،و مانند خود پیامبر اسلام با جوامع رفتار خواهد کرد.

خلاصه این که،بیت«پس به هر دوری ولی ای قائم است/تا قیامت آزمایش دائم است»،هم می تواند ناظر به ولایت تکوینی وجودی باشد و هم تعیینی.امّا بیت «پس امام حی ناطق آن ولی است/خواه از نسل عمر خواه از علی است»فقط با ولایت تکوینی وجودی سازگاری دارد؛چنان که بیت«مهدی و هادی وی است ای راه جو/هم نهان و هم نشسته پیش رو»،نیز هم با ولایت تکوینی وجودی و هم با ولایت تعیینی سازگار است. (1)

هر چند ابیات یادشده به روشنی بر مهدویّت نوعی دلالت دارند، (2)ابیاتی که از او در دیوان شمس تبریزی نقل شده است،شخصی بودن ولیّ آخرین با نام مهدی را

ص:69


1- (1) .تفسیر،نقد و تحلیل مثنوی:ج 3 ص 416-417.
2- (2) .البته برخی از شارحان خواسته اند این مطلب را به گونه ای توجیه کنند که با مهدویّت شخصی هم انطباق داشته باشد.ر.ک:همان،ص 406-417.

آشکارا بیان می کند:

...موسی تقی آی و نقی،در مهر او عهدی بخوان با عسکری رازی بگو،اللّه مولانا علی

مهدی سوار آخرین،بر خصم بگشاید کمین آن شاه چون پیدا شود،اللّه مولانا علی

اقرار کن،اظهار کن،مولای رومی این سخن هر لحظه سرِّ من لدن،اللّه مولانا علی. (1)

3-4-نورالدین عبدالرحمان جامی (817-897 ق)

جامی ولایت را باطن نبوّت،و مظهر آن را«صاحب الزمان»می داند.روشن است که صاحب الزمان همان عنوانی است که شیعیان به مهدی موعود می دهند،و مرادشان از آن،مقام ولایت او در زمانۀ خودش است.جامی به صراحت بیشتری اذعان می کند:

صاحب الزمان،ولی است که چون بیرون آید،ولایت ظاهر شود و حقایق آشکار شود و صورت پوشیده شود.تا اکنون در مدرسه ها بحث علم ظاهر می کردند و حقایق پنهان بود؛از جهت آن که وقت نبوّت بود،و نبوّت وضع صورت می کرد.

اکنون وقت ظهور ولایت است.چون ولایت ظاهر شود،حقایق آشکار گردد و صورت پنهان شود.اکنون در مدرسه ها بحث حقایق کنند،حقیقت اسلام و حقیقت ایمان و حقیقت صلات و صوم و حج آشکار کنند و حقیقت بهشت و دوزخ و صراط و ثواب و عقاب پیدا کنند.

گر سِرّ قَدَر طعمۀ ابدال شود این جملۀ قیل و قال،پامال شود

هم مفتی شرع را جگر خون گردد هم خواجۀ عقل را زبان،لال شود. (2)

ص:70


1- (1) .دیوان شمس تبریزی، [1]نسخه های خطی مدرسۀ سپهسالار تهران به شمارۀ 237 و 7114.
2- (2) .مقصد اقصی:ص 244-245. [2]

3-5-علاء الدولۀ سمنانی (قرن 7 و 8)

در برخی آثار علاء الدوله سخنانی در بارۀ امام زمان و حضرت مهدی آمده است که با دیدگاه های او در دیگر آثارش سازگاری ندارد؛امّا در یک جمع بندی و به قرینۀ آنچه در بیان الاحسان آورده است،می توان نتیجه گرفت که سمنانی نیز به خاتمیت ولایت حضرت مهدی علیه السلام معتقد است.او مهدی را«امام»و«قطب الاقطاب»می داند و اینها از اوصاف عام و مشهور ولی خاتم نزد صوفیان است. (1)

اشارۀ عرفا به روایات مهدویّت

عارفان و صوفیان در پرداختن به مسئله مهدویّت علاوه بر طریق ختم ولایت،به آموزه های دینی و نبوی،یعنی روایات،نیز توجّه داشته اند.در این جا به نمونه هایی از این استشهادها اشاره می کنیم:

ابن عربی باب 363 فتوحات را چنین عنوان داده است:

فی مَعرفة منزل وِزراء المهدی الظاهر فی آخر الزمان الّذی بشّر به رسول اللّه و هو من أهل البیت.

در شناخت منزلت وزیران مهدی که پیامبر به ظهورش در آخر الزمان بشارت داده و از اهل بیت است.

وی در این فصل مضمون بسیاری از احادیث نبوی را،مثل هم نام بودن مهدی با پیامبر و پر کردن جهان از عدل و قسط،نقل کرده است. (2)

عمر بن شجاع الدین موصلی (متوفی بعد از 660 ق)،صوفی بزرگ موصل و مُراد و مُرشد اتابک بدر الدین لؤلؤ زنگی،در کتاب النعیم المقیم ،فصلی را به«الإمام محمد المنتظَر ابن الإمام الحسن العسکری»اختصاص داده و روایاتی را در بارۀ سیرۀ او و تولّدش و سخنانی را از او نقل کرده و به زنده بودن و معمّر بودن وی

ص:71


1- (1) .العروة لأهل الخلوة و الجلوة:ص 33-34.
2- (2) .الفتوحات المکیة:ج 6 ص 51 (چاپ قدیم) و ج 3 ص 327 (چاپ دار صادر).

تصریح کرده و او را امام و مهدی هادی امّت رسول اللّه خوانده است. (1)

عبد الرحمان جامی از دیگر عارفانی است که در آثارش به روایات توجّه بسیار نشان داده است.او در کتاب شواهد النبوة بابی را با عنوان«ذکر محمّد بن حسن بن علی بن محمّد بن علی الرضا لقّبه الامامیة بالحجّة و القائم و المهدی المنتظر و صاحب الزمان و هو عندهم خاتم الاثنی عشر اماما»گشوده است. (2)

عبدالوهاب شعرانی (م 973ق)-که از صوفیان سنّی مذهب است-در الیواقیت والجواهر ،در بحث از نشانه ها و حوادث پیش از وقوع قیامت،چنان از خروج و ظهور مهدی علیه السلام،نزول عیسی علیه السلام،نام پدر،زمان تولد و سن حضرت مهدی یاد می کند که گویی شیعه ای معتقد است.سپس بخش هایی از فتوحات (باب 363)-که بسیاری از آن،متن روایات موجود در منابع شیعه و سنّی است-نقل می کند.

وی در پاسخ به این پرسش ها که«شکل ظهور مهدی چگونه است و احکام او آیا بر اساس نصوص است یا اجتهاد؟»،با استناد به کلمات ابن عربی،مهدی را حاکمی عالم و عامل به شریعت محمّدی صلی الله علیه و آله می داند که در تشخیص شریعت به گونه ای از لغزش مصون،و از هوا و خطا مبراست.او به نقل از ابن عربی،مهدی را به سان همۀ«اهل اللّه»دارای ارتباطی مستقیم با حق و پیامبر صلی الله علیه و آله می داند؛لذا او را از تقلید بی نیاز می شمارد.علاوه بر این،وی مهدی را برخوردار از نوعی علم غیب معرّفی کرده است. (3)

علاء الدولۀ سمنانی،به سان دیگر عالمان صوفی،باورهای موعود اسلامی را با رهیافتی عارفانه مطرح کرده است.او نیز مضمون احادیث نبوی صلی الله علیه و آله و برخی

ص:72


1- (1) .النعیم المقیم لعترة النبأ العظیم:ص 411 و 443-461.
2- (2) .شواهد النبوّة:ص 404.
3- (3) .الیواقیت و الجواهر:ص 563-566.

احادیث امامان اهل بیت علیهم السلام را در بارۀ مهدی باز می گوید؛ (1)امّا از نکته های در خور تأمل در رهیافت سمنانی،تأکید فراوان او بر بهره مندی مهدی علیه السلام از مواریث خَلقی، خُلقی و معنوی پیامبر صلی الله علیه و آله،یا به تعبیر وی،از هر سه نطفۀ صلبی،قلبی و زبان سرِّ رسول صلی الله علیه و آله است؛چیزی که،به اعتقاد وی،در هیچ یک از امامان یازده گانۀ پیش از مهدی سابقه ندارد.مهدی موعود از این جهت،دارای ویژگی ها و خصایص اخلاقی معنوی و عرفانی ویژه ای خواهد بود.

سمنانی در مجلس 23 از چهل مجلس کتابش، (2)آن جا که در بارۀ اهل بیت علیهم السلام سخن می گوید،مهدی را امام و صاحب علوم غریبه و دارای همۀ مقاماتی می شمارد که امامان اهل بیت علیهم السلام داشته اند (3). (4)

تحلیل و جمع بندی

1.این رویکردهای سه گانه در طول ده قرن،یعنی از قرن چهارم تا پانزدهم،شکل

ص:73


1- (1) .گفتنی است که صوفیان اهل سنّت،همچون قُشیری و سنایی و عطّار و مولوی و رزبهان بقلی و عبد القادرگیلانی و سیوطی و سخاوی و مناوی،اعتبار و احترام فوق العاده ای برای امامان اهل بیت علیهم السلام و سخنان آنان قائل اند و از میان آنها،گروهی که با عنوان«سنّیان دوازده امامی»شناخته می شوند،از قبیل:ابراهیم حمویی (مؤلّف فرائد السمطین) و معین الدین حوینی (مؤلّف نگارستان) و عمر بن شجاع الدین موصلی (مؤلّف النعمی المقیم) و شَبراوی (مؤلّف الإتحاف)،امامان اهل بیت را«امام»و معصوم»نیز می دانند،اگر چه خلافت و حکومت را شأنی جدا از امامت (ولایت کلّیۀ الهیه) و از حقوق و شئون مردم و واگذار شده به آنان می شمارند (ر.ک:تاریخ تشیّع در ایران،رسول جعفریان:ص 841). [1]
2- (2) .العروة لأهل الخلوة و الجلوة:ص 35.
3- (3) .برای گزارش دیدگاه ها و عقاید عرفا و صوفیان از مقالۀ«گونه شناسی اندیشۀ موعود در عرفان و تصوف اسلامی»،اثر محمّد نصیری،چاپ شده در کتاب گونه شناسی اندیشۀ منجی موعود در ادیان (ص 361-408) بهره برده ام.
4- (4) .آثار دیگری نیز با روش عرفانی-صوفی در موضوع مهدویّت نگاشته شده است؛از جمله: -علامات المهدی،صدر الدین قونوی. -مثنوی عجایبات یا علائم ظهور،شاه نعمةاللّه ولی. -رساله مهدیه،شاه نعمة اللّه ولی.

گرفته اند.تاریخ شکل گیری و پیدایش آنها را می توان چنین مرتب کرد:

یک.رویکرد نقلی در قرن چهارم.

دو.رویکرد نقلی-عقلی در نیمۀ اول قرن پنجم.

سه.رویکرد عرفانی-صوفی در قرن هفتم.

طبیعی است که شکل گیری این رویکردها ارتباطی وثیق با اوضاع و احوال علمی و فرهنگی هر زمان داشته است.مطالبات فرهنگی و علمی،و نیز فضاهای زمانی و مکانی،در شکل گیری و پدید آمدن نوع نگاه کاملاً دخالت داشته است.نشان دادن این زمینه های علمی-فرهنگی به طور دقیق،نیازمند پژوهشی تاریخی و جامعه شناختی است که در جایی دیگر باید بدان پرداخت.

2.در ارزیابی اجمالی این رویکردها می توان گفت:از آن رو که مهدویّت مسئله ای چندبعدی است،استفاده از منابع معرفتی گوناگون می تواند در تبیین و یا تثبیت آن سودمند باشد؛امّا لازم است این ابعاد از هم متمایز شوند تا معلوم شود که برای هر بُعد از کدام رویکرد باید بهره جست.

استفادۀ مبهم از این روش ها و رویکردها،روشمند و عالمانه نیست.بدین جهت شایسته است نخست این ابعاد گشوده شود.به نظر می رسد که یکی از وجوه مسئلۀ مهدویّت،نیاز کلی انسان به پیشوا در هر دوران است.وجه دیگر آن مهدویّت شخصی،یعنی موجود بودن پیشوایی با مشخصه های فردی در این دوران است.

وجه دیگر مهدویّت این است که آن پیشوا در همین جهان مادی و تحت سنّت های حاکم بر این جهان قرار دارد.

بنابراین برای بُعد کلی امامت می توان از قواعد و اصول عقلی سود جست؛چنان که برای تبیین بُعد این جهانی آن می توان از دانش های تجربی بشر بهره برد.امّا از آن جهت که این واقعیت بُعدی شخصی هم دارد و با ویژگی های منحصربه فرد در

ص:74

تاریخ بشری همراه شده است،نقطۀ ثقل معرفتی در مهدویّت،آموزه های وحیانی و نقلی است.

از این رو باید آموزه های وحیانی،نقطۀ آغاز مباحث باشند و سپس در ادامه از اصول و قواعد عقلی و نیز دانش های تجربی استفاده شود.

تکیه بر قواعد عقلی محض،بویژه آن جا که برخی از حد وسطها خود،معرکۀ آراست و با ابهام هایی جدی روبروست،توجیه پذیر نیست.چنان که تکیه بر آموزه های عرفانی و صوفیانه نیز،که بر کشف و شهود مبتنی است،به تنهایی علم آور نیست و به کار تعلیم و استدلال نمی آید.

از این رو به نظر می رسد شکل گیری رویکرد نقلی در قرن چهارم امری طبیعی بوده است؛چنان که پیدایش رویکرد عقلی-نقلی نیز در قرن پنجم توجیهی منطقی دارد.

موجه ترین رویکرد آن است که در آن نقل و آموزه های وحیانی محور باشد و هر یک از عقل و دانش تجربی نیز در جای خود به کار گرفته شود.این همان رویکردی است که محقّقان این دانش نامه در پیش گرفته اند.

ص:75

5- مهدویّت از نگاه اهل سنّت

اشاره

5 مهدویّت از نگاه اهل سنّت (1)

باور به مهدویّت از مسائلی است که همۀ مذاهب اسلامی بر آن اتفاق نظر دارند و مختص به پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام نیست.شمار فراوان احادیث مرتبط با مهدویّت در منابع مورد اعتماد اهل سنّت،و نقل و تأیید این موضوع توسط دانشمندان بزرگ سنّی،به ما اطمینان می دهد که باور به ظهور مهدی موعود علیه السلام به هیچ روی منحصر به شیعیان نیست و قاطبۀ فرق اسلامی آن را چون عقیده ای ضروری و قطعی پذیرفته اند.این موضوع نه تنها در ده ها کتاب و رسالۀ مستقلّی که دانشمندان اهل سنّت در بارۀ امام مهدی علیه السلام نگاشته اند (2)به روشنی مشخص است، بلکه در صحاح سته هم،که مهم ترین و معتبرترین منابع حدیثی آنان به شمار می رود،با صراحت مورد تأکید قرار گرفته است.

پیگیری روایات مهدوی در منابع روایی اهل سنت

اشاره

اگرچه بخاری در صحیح خود احادیثی را که در آنها نام امام مهدی علیه السلام با صراحت ذکر شده،نیاورده است،نکته های دیگری را نقل کرده که به نحوی در پیوند با این

ص:76


1- (1).به قلم پژوهشگر ارجمند،حجة الاسلام و المسلمین سیّد حمید حسینی.
2- (2) .آقای علی محمّد علی دُخیّل،نام سی کتاب را که علمای اهل سنّت مستقلاً در بارۀ امام مهدی علیه السلام نوشته اند،گردآوری و نقل کرده است (ر.ک:الامام المهدی علیه السلام:ص 140). [1]

موضوع است.برای مثال بابی را به نزول حضرت عیسی علیه السلام اختصاص داده و در آن حدیثی را روایت کرده است که می گوید:در آخرالزمان هنگامی که حضرت مسیح فرود می آید،امامی از مسلمانان عهده دار امور امت اسلامی خواهد بود. (1)همان گونه که برخی از شارحان صحیح بخاری به درستی مفهوم این حدیث را دریافته اند،منظور از این امام،کسی جز حضرت مهدی علیه السلام نیست.ابن حجر در شرح این حدیث از ابو الحسن خسعی نقل می کند که او احادیث مرتبط با مهدی را که می گویند وی از این امت است و عیسی پشت سر او نماز خواهد خواند،متواتر می داند.وی در ادامه می گوید:این که در آخرالزمان و نزدیک قیامت،حضرت عیسی پشت سر مردی از این امت نماز خواهد خواند،بر این سخن درست دلالت دارد که زمین هیچ گاه از حجت خالی نمی ماند. (2)

مسلم نیز در صحیح علاوه بر حدیث بالا،احادیث دیگری در بارۀ نزول حضرت عیسی و سایر موضوعات مرتبط با مهدویّت نقل کرده است. (3)

ابن ماجه در سنن خود بابی را با عنوان«باب خروج المهدی»نام گذاری،و هفت حدیث در این رابطه نقل کرده است.در این احادیث به قیام حضرت مهدی علیه السلام و این که وی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله است،و نیز به زمینه سازان ظهور آن حضرت اشاره شده است. (4)

ص:77


1- (1) .کَیفَ أنتُم إذا نَزَلَ ابنُ مَریَمَ فیکُم،وإمامُکُم مِنکُم؟ر.ک:ج 9 ص 6 ح 1631. [1]
2- (2) .فتح الباری:ج 6 ص 358.
3- (3) .ر.ک:صحیح مسلم:ج 1 ص 135 (باب نزول عیسی).نکتۀ جالب توجّه در بارۀ صحیح مسلم این است که چهار منبع از منابع حدیثی اهل سنّت،حدیث«المهدی حق من ولد فاطمة»را از این کتاب نقل کرده اند؛ولی این حدیث در چاپ های فعلی این کتاب وجود ندارد.در این باره ر.ک:کنز العمّال:ج 14 ص 264،الصواعق المحرقة:ص 163،اسعاف الراغبین (چاپ شده در حاشیۀ کتاب نور الابصار):ص 145،مشارق الأنوار:الحمزاوی،ص 112 (به نقل از:معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام:ج 1 ص 139).
4- (4) .سنن ابن ماجه:ج 2 ص 1366 ح 4082-4088.نیز ر.ک:همین دانش نامه:ج 2 ص 116 ح 252 و ج 3 ص 36 ح 500 و ج 6 ص 10 ح1014 و ص 48 ح 1023 و ص 52 ح 1028 و ج 9 ص 369 ح 1895.

در سنن ترمذی نیز بابی به«ما جاء فی المهدی»اختصاص یافته و احادیثی صریح و صحیح در آن نقل شده است. (1)ترمذی در بارۀ سه حدیث از این مجموعه تصریح می کند که«هذا حدیث حسن صحیح». (2)بعد از این باب ابواب مرتبط دیگری نیز با موضوعاتی چون نزول حضرت عیسی علیه السلام و فتنۀ دجّال آمده است.

در میان صحاح سته،بیشترین و صریح ترین احادیث مهدویت را ابو داوود آورده است.او در سنن خویش ذیل بخشی با عنوان«کتاب المهدی»احادیث متعدّدی را نقل کرده است که بر دوازده گانه بودن امامان،هم نام بودن مهدی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله،طولانی شدن حیات و نشانه های ظهور او دلالت دارد. (3)

موضوع مهدویّت در منابع معتبر پیش از صحاح سته نیز ذکر شده است.

عبدالرزاق بن همام صنعانی که در سال 211ق درگذشته،بابی از کتاب المصنّف خود را«باب المهدی»نام گذاری کرده و احادیثی زیبا و صریح در رابطه با قیام آن حضرت و دادگستری وی در جهان نقل کرده است. (4)پس از او نعیم بن حمّاد مروزی،درگذشته به سال 229ق،در کتاب الفتن به تشریح حوادث آخرالزمان پرداخته و ده باب از این کتاب را،شامل 244 حدیث،با عنوان های گوناگون به امام مهدی علیه السلام اختصاص داده است. (5)

ابن ابی شیبه کوفی نیز،که استاد بخاری بوده و در سال 235ق درگذشته است،در کتاب المصنّف خود در بابی که به فتنۀ دجّال اختصاص داده،احادیث متعدّدی را در رابطه با امام مهدی علیه السلام و این که او از نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و هم نام ایشان است نقل

ص:78


1- (1) .سنن الترمذی:ج 4 ص 505.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 2 ص 116 ح 253 و ص 118 ح 255 و ج 9ص 371 ح 1896.
2- (2) .سنن الترمذی:ج 4 ص 505. [1]
3- (3) .سنن ابی داوود:ج 2 ص 309.
4- (4) .المصنّف،عبدالرزاق:ج 11 ص 371.
5- (5) .الفتن:ص 266-290.

کرده و به ویژگی ها و نشانه های ظهور آن حضرت اشاره نموده است. (1)امّا پیش از همۀ اینها،احمد بن حنبل احادیث فراوانی را در مسند خود با این موضوع نقل کرده است که به دلیل ترتیب خاص این کتاب،در یک جا و در کنار هم نیامده اند.این احادیث که شمار آنها به 136 روایت می رسد،به صورت جداگانه نیز منتشر شده اند. (2)

احادیث بشارت به قیام امام مهدی علیه السلام در منابع اصلی اهل سنّت،منحصر به اینها نیست؛بلکه به طور گسترده در دیگر مصادر حدیثی آنان نیز نقل شده است.برخی از این منابع،مجموعه های عام حدیثی اهل سنّت است که بعضی ابواب آن به موضوع مهدویّت اختصاص یافته است؛امّا برخی منابع هم به طور خاص با موضوع مهدویّت تدوین شده اند.

از دستۀ نخست،یعنی مجموعه های عام حدیثی،می توان به این کتاب ها اشاره کرد: مسند ابو یعلی موصلی که دو باب با 28 حدیث را به امام مهدی علیه السلام و علایم ظهور آن حضرت اختصاص داده است. (3)المعجم الکبیر نوشتۀ طبرانی که در بخش های مختلف،احادیث فراوانی را با موضوع مهدویّت نقل کرده است. (4) صحیح ابن حبان که شش حدیث را در این باره آورده است. (5)المستدرک علی الصحیحین که در«کتاب الفتن»و دیگر بخش هایش احادیثی با این موضوع آمده است.کتاب ذکر

ص:79


1- (1) .المصنّف،ابن ابی شیبة:ج 8 ص 678.
2- (2) .احادیث المهدی علیه السلام من مسند احمد بن حنبل.
3- (3) .ر.ک:مسند أبی یعلی:ج 1،ح 225 و ج 2،ح 987،1294 و ج 4 ح 313 و ج 11 ح 744 و ج 12،ح 6665.
4- (4) .برای مثال جلد دهم این کتاب ضمن احادیث عبد اللّه بن مسعود از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هجده حدیث نقل شده است.در جلدهای 8،18،19،22 و 23 نیز احادیث دیگری نقل شده است.
5- (5) .احادیث شماره 6823 تا 6828.

أخبار اصفهان (1)و کتاب حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء (2)که هر دو از آثار ابو نعیم اصفهانی است و در هر یک احادیثی در این باره نقل شده است.کتاب السنن الواردة فی الفتن و غوائلها ،نگاشتۀ ابوعمرو دانی که بابی را به«ما جاء فی المهدی»نام نهاده و چهل حدیث در این باره ذکر کرده است. (3)مصابیح السنة نگاشتۀ بغوی که شامل نه حدیث در«کتاب الفتن»است. (4)جامع الاصول مجد الدین ابن اثیر جزری که شامل فصلی با عنوان«فی المسیح و المهدی»است. (5) المنار المنیف ابن قَیّم جوزیه شامل هفده حدیث در این زمینه که در چهار دستۀ صحیح و حسن و غریب و موضوع گنجانده شده اند. (6)

النهایة فی الفتن و الملاحم ،اثر ابن کثیر دمشقی که دارای فصلی با عنوان«فصل فی ذکر المهدی»است و در آن بیست حدیث گرد آمده است. (7)مجمع الزوائد و منبع الفوائد هیثمی که دارای 21 حدیث ذیل«کتاب الفتن»است. (8)علاوه بر اینها محمّد بن طلحه شافعی باب دوازدهم از کتاب مطالب السَؤول را به این موضوع اختصاص داده (9)و جوینی در فرائد السمطین 35 روایت در بارۀ امام مهدی علیه السلام و موضوعات مرتبط با ایشان نقل کرده است. (10)همچنین ابن صباغ مالکی در دوازدهمین باب کتاب الفصول المهمة احادیثی با این موضوع نقل کرده است. (11)ابن حجر هیثمی نیز در

ص:80


1- (1) .تاریخ إصبهان:ج 1 ص 84 و 170.
2- (2) .حلیة الاولیاء:ج 3 ص 18 و 177. [1]
3- (3) .السنن الواردة فی الفتن و غوائلها و الساعة و أشراطها:ص 189.
4- (4) .مصابیح السنة:ج 13 ص 487.
5- (5) .جامع الأصول فی أحادیث الرسول:ج 10 ص 327-332.
6- (6) .المنار المنیف:ص 143.
7- (7) .نهایة البدایة و النهایة فی الفتن و الملاحم:ج 1 ص 37-45.
8- (8) .مجمع الزوائد:ج 7 ص 610.
9- (9) .مطالب السؤول:ص 151-162.
10- (10) .فرائد السمطین:ج 2 ص 310-342.
11- (11) .الفصول المهمة:ص 19-20.

الصواعق المحرقة ده ها حدیث با موضوع مهدویّت آورده است (1)و متقی هندی در کتاب کنز العمّال در بابی با عنوان«خروج المهدی»58 حدیث از منابع مختلف حدیثی ذکر کرده است. (2)

اما از دستۀ دوم،یعنی کتبی که بزرگان اهل سنّت به طور مستقل در موضوع مهدویّت نگاشته اند،می توان به کتاب اربعون حدیث ابو نعیم اصفهانی اشاره کرد.البته اصل این کتاب اکنون در دسترس نیست؛ولی روایات آن در کتاب های بعد از وی مانند العرف الوردی فی أخبار المهدی اثر جلال الدین سیوطی ثبت و ضبط شده است.

ابونعیم دو کتاب دیگر هم با نام های مناقب المهدی و صفة المهدی داشته که مانند کتاب نخست مفقود شده اند و تنها از طریق منابع بعدی می توان به روایاتش دست یافت.

کتاب البیان فی اخبار صاحب الزمان اثر گنجی شافعی نیز از دیگر آثار مستقل اهل سنّت در این زمینه به شمار می رود.این کتاب در 25 باب تنظیم شده و 71 حدیث را در بر دارد.نویسنده در باب 25 این کتاب،در دفاع از امکان زنده بودن امام مهدی علیه السلام می گوید:«هیچ امتناعی در بقای مهدی وجود ندارد.به دلیل این که عیسی و الیاس و خضر نیز،که از اولیای خدایند،زنده اند». (3)

دیگر کتاب مستقل در این زمینه، عقد الدرر فی أخبار المنتظر نوشتۀ یوسف بن یحیی مَقدسی شافعی است.این کتاب از نظر جامعیت و گستردگی در نوع خود کم نظیر است. (4)

محدث و مفسر بزرگ اهل سنّت،جلال الدین سیوطی نیز دویست حدیث از احادیث مهدویّت را در رساله ای با عنوان«العرف الوردی فی أخبار المهدی»گرد

ص:81


1- (1) .الصواعق المحرقه:ص 163 به بعد.
2- (2) .کنزالعمّال:ج 14 ص 261.
3- (3) .کفایة الطالب (البیان فی اخبار صاحب الزمان):ص 474.
4- (4) .گفتنی است سه قرن پس از وی،شیخ مرعی بن یوسف الکرمی المَقدسی،شیخ حنبلی الأزهر،کتاب فوائد فرائد الفکر فی الإمام المهدی المنتظر را نگاشت که آن هم کتابی برجسته و کم نظیر در جهان اهل سنّت است.

آورده که در ضمن مجموعه رسائل او با عنوان الرسائل العشر و نیز در کتاب الحاوی فی الفتاوی (1)به چاپ رسیده و به صورت جداگانه نیز تصحیح و تحقیق و چاپ شده است.

کتاب القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر نوشتۀ ابن حجر هیثمی که نزدیک به 160 حدیث را در سه باب و یک خاتمه جمع آوری کرده،و البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان نوشتۀ متقی هندی که 275 حدیث را به تفصیل در دوازده باب تنظیم نموده نیز از جمله کتاب های مستقل اهل سنّت در موضوع مهدویّت به شمار می رود.

با این همه حدیث گرد آمده در منابع روایی اهل سنّت،عجیب نیست که برخی از علمای اهل سنّت به متواتر بودن این موضوع تصریح کرده اند.در این جا با تکیه بر تتبع برخی از محققان، (2)تعدادی از بزرگان اهل سنّت را که به تواتر احادیث بشارت به امام مهدی علیه السلام اعتقاد داشته اند،برمی شماریم.

1-آبری شافعی (م 363ق)

ابو الحسین محمّد بن حسین بن ابراهیم سِجِزی (سِجِستانی) آبری شافعی،که از محدثان بزرگ اهل سنّت به شمار می رود،در کتاب مناقب الشافعی به تواتر احادیث مهدی علیه السلام تصریح کرده است.بسیاری از محدثان اهل سنّت به این ادعای مهم توجّه نموده و سخن او را نقل و تأیید کرده اند.قرطبی در التذکرة، (3)ابن قَیّم جوزیه در المنار المنیف، (4)ابن حجر عسقلانی در فتح الباری (5)و تهذیب التهذیب، (6)سخاوی در فتح

ص:82


1- (1) .الحاوی فی الفتاوی،السیوطی:ج 2 ص 165.
2- (2) .«تصریح اهل سنّت به تواتر احادیث امام مهدی علیه السلام»مجلۀ مشکوة:ش 67.
3- (3) .التذکرة فی أحوال الموتی و أمور الآخرة:ص 701.
4- (4) .المنار المنیف:ص 142.
5- (5) .فتح الباری:ج 6 ص 358.
6- (6) .تهذیب التهذیب:ج 9 ص 126. [1]

المغیث، (1)سیوطی در رسالۀ العرف الوردی فی أخبار المهدی، (2)ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقة، (3)محمّد جعفر کتانی در نظم المتناثر من الحدیث المتواتر (4)و برخی دیگر از محدثان،بدون هیچ گونه نقدی بر این ادعا،آن را از آبری نقل کرده اند.

2-دهلوی (م 1052 ق)

عبدالحق بن سیف الدین دهلوی از دانشمندان حنفی در کتاب اشعة اللمعات می گوید:«احادیثی که مهدی علیه السلام را از نسل فاطمۀ زهرا علیها السلام معرّفی می کند متواتر است». (5)

3-سفارینی (م 1188 ق)

شمس الدین محمّد بن احمد سفارینی نابلسی از علمای حنفی در کتاب لوامع الانوار بر اساس احادیث متواتر،یکی از نشانه های قیامت را ظهور پیشوایی لازم الاتباع می داند که پایان بخش سلسلۀ امامت است؛نامش محمّد و مشهورترین لقبش مهدی است. (6)

4-شوکانی (م 1250 یا 1255 ق)

ابو عبد اللّه محمّد بن علی یمنی صنعانی،مشهور به شوکانی،یکی دیگر از دانشمندان برجستۀ سنّی مذهب است که احادیث مهدی منتظر علیه السلام را متواتر می داند.

او در این باره کتابی مستقل با عنوان التوضیح فی تواتر ما جاء فی المهدی المنتظر تألیف کرده و پس از ذکر مجموعه ای از احادیث وارده در این موضوع می گوید:«احادیثی

ص:83


1- (1) .فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث للعراقی:ج 3 ص 42.
2- (2) .العرف الوردی فی اخبار المهدی:ص 3 و 5.
3- (3) .الصواعق المحرقه:ص 167.
4- (4) .نظم المتناثر من الحدیث المتواتر:ص 228.
5- (5) .اشعة اللمعات،الدهلوی:ج 4 ص 321.
6- (6) .لوامع الأنوار البهیة و سواطع الأسرار الأثریة:ج 2 ص 70.

که در بارۀ مهدی منتظر و نزول عیسی رسیده متواتر است و این مقدار برای کسی که ذره ای ایمان و اندکی انصاف داشته باشد کفایت می کند». (1)

5-عبد المحسن عَبّاد

شیخ عبد المحسن عَبّاد آل بدر از عالمان معاصر و استاد برجستۀ دانشگاه اسلامی مدینه در نگاشته ای با عنوان عقیدة اهل السنة و الأثر فی المهدی المنتظر به صورت مستند پاسخ منکران مهدویّت را داده است.این نگاشته متن سخنرانی این استاد سَلَفی در یکی از مراکز دانشگاهی مدینۀ منوره است که در شمارۀ سوم مجلۀ دانشگاه اسلامی مدینه چاپ،و به صورت جداگانه نیز با تکمیل و تحقیق،در قالب کتاب منتشر شده است. (2)وی در این اثر،تعدادی از دانشمندان اهل سنّت را که بر تواتر احادیث امام مهدی علیه السلام تصریح کرده اند نام می برد و کثرت این احادیث،تعدد طرق آن و اعتقاد فرقه های مختلف اسلامی به مضمون آنها را دلیلی بر وجود حقیقتی ثابت می داند که در آخرالزمان به وقوع خواهد پیوست.بر همین اساس او تصدیق احادیث مهدی علیه السلام را لازمۀ ایمان به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اخبار غیبی او می داند و منکران این حقیقت را افرادی نادان،ستیزه جو یا بی اطلاع قلمداد می کند. (3)

علاوه بر محدثان یادشده،بسیاری دیگر از دانشمندان اهل سنّت بر تواتر یا صحت احادیث بشارت به امام مهدی علیه السلام گواهی داده اند. (4)توافق عموم مذاهب اسلامی بر این اعتقاد اصیل چنان روشن است که حتّی مخالفان و منکران مهدویّت نیز نمی توانند منکر این اجماع شوند.ابن خلدون،که یکی از مهم ترین مخالفان یا

ص:84


1- (1) .به نقل از«تصریح اهل سنّت به تواتر احادیث امام مهدی علیه السلام»،مجلۀ مشکوة:ش 67.
2- (2) .این کتاب،با عنوان مصلح جهانی [1]به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
3- (3) .عقیدة أهل السنة و الأثر فی المهدی المنتظر:ص 29.
4- (4) .برای آگاهی از اسامی پنجاه تن از بزرگان اهل سنّت که معتقد به تواتر یا صحت احادیث ظهور امام مهدی علیه السلام بوده اند،ر.ک:«دفاع از مهدویّت»،حدیث اندیشه:ش 5 و 6.

تردیدکنندگان در این باور شمرده می شود،در این باره چنین نوشته است:

بدان که در گذر روزگاران میان تمام پیروان اسلام مشهور شد که ناگزیر در پایان دوران مردی از خاندان نبوی سر بر می افرازد که به دین استواری می بخشد و دادگری پدیدار می سازد و مسلمانان وی را پیروی می کنند و بر سرزمین های اسلامی فرمان روا خواهد بود و مهدی نامیده می شود. (1)

احمد امین مصری نیز،که از جمله افراد نادر مخالف با مهدویّت به شمار می رود،معترف است که باور به مهدی در میان همۀ طوایف اسلامی وجود داشته و عقیده ای اسلامی به شمار می رود.او در کتابی که در مخالفت با اصل مهدویّت نگاشته،ناچار به این حقیقت اعتراف کرده است:«...امّا اهل سنّت نیز به مهدویّت ایمان آورده اند». (2)

با توجّه به آنچه گذشت،به خوبی آشکار می شود که اعتقاد به مهدویّت و انتظار ظهور قائم علیه السلام،باوری نیست که ساخته و پرداختۀ پیروان اهل بیت علیهم السلام باشد.شاید در میان اعتقادات کمتر موضوعی را بتوان یافت که تا این حد مورد توجّه و توافق دانشمندان همۀ فرق اسلامی باشد.بر این اساس با جرئت می توان ادعا کرد که این موضوع،امری قطعی است و از ضرورت های اسلامی به شمار می رود.البته فرقه های اسلامی در همۀ جنبه ها و جزئیات عقیدۀ مهدویّت هم داستان نیستند.

جنبه هایی از این باور در میان مذاهب اصلی اسلام یکسان و مشترک است و در بخش هایی از آن هم اختلاف نظر وجود دارد.برای شناخت بهتر موضوع لازم است این نقاط اشتراک و اختلاف را بشناسیم و به پرسش ها و شبهات پیرامون آن پاسخ دهیم.

ص:85


1- (1) .مقدمه ابن خلدون:ص 245.
2- (2) .المهدی و المهدویة،احمد امین:ص 41 (به نقل از:المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامی:ص 10). [1]

نقاط اشتراک

اشاره

تا اینجا روشن شد که فرق و مذاهب بزرگ اسلامی،آموزۀ مهدویّت و انتظار موعودی نجات بخش را قطعی و ضروری می دانند و این موضوع به باوری مشترک میان آنها تبدیل شده است.دقت در مصادر و مستنداتی که پیش از این به برخی از آنها اشاره شد،به وضوح،درستی عقیدۀ شیعه را در زمینۀ مهدویّت اثبات می کند؛ اگرچه برداشت ها از این متون اکنون متفاوت است.اکنون می توان باورهای مشترک میان مذاهب اسلامی در این زمینه را این گونه برشمرد:

1-منجی موعود

علمایِ مذاهب اسلامی در آثار خود،اخباری (احادیثی) بشارت آمیز را در بارۀ امام مهدی علیه السلام نقل کرده اند که از وقوع شرایط مطلوب برای امت اسلامی در آینده خبر می دهند.سیاق این بشارت ها با پیشگویی های مطرح در دیگر ادیان الهی در بارۀ منجی موعود هماهنگی کامل دارد.

2-تبار منجی

معمولاً ضمن تأکیدهای عالمان و محدّثان فرق اسلامی بر متواتر و صحیح بودن احادیث بشارت به ظهور و قیام امام مهدی علیه السلام،به این نکته نیز اشاره شده است که ایشان از فرزندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت اوست.علاوه بر آن،بسیاری از دانشمندان اهل سنّت بنا بر احادیث صحیح،تصریح کرده اند که امام مهدی علیه السلام از نسل فاطمه علیها السلام و علی علیه السلام است.

3-نام منجی

در این که منجی موعود با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم نام است،تردید و اختلافی نیست.

افزون بر این که در یکی از صحاح سته به این نکته تصریح شده، (1)در سخنان برخی

ص:86


1- (1) .سنن ابی داوود:ج 4 ص 106 ح 4282.

از عالمانی که پیش از این به ادعای تواتر آنها اشاره کردیم نیز توافق بر نام ایشان موضوعی مسلم و متواتر تلقی شده است.

4-لقب منجی

در منابع و متون اسلامی،بیش از آن که به نام امام موعود اشاره شود،از مشهورترین لقب او،یعنی مهدی،یاد شده است.استفاده از این لقب در نام گذاری صدها کتاب و رسالۀ مرتبط با این موضوع،تصریح به این نام در صدها حدیث و متن تاریخی، استفاده از این عنوان در نام گذاری ابواب و فصول منابع مهم اهل سنّت،و تلاش مدعیان دروغین برای بهره گیری از این نام،همه گویای این حقیقت است که کسی در این باره تردید نداشته است.

5-وقت ظهور منجی

بیشتر روایات و متون مرتبط با امام مهدی علیه السلام،که فرقه های مختلف اسلامی در منابع موثّقشان نقل کرده اند،به این نکته اشاره دارند که آن حضرت در آخرالزمان ظهور و قیام خواهد کرد.منظور از آخرالزمان دوران پایانی تاریخ جهان و پیش از وقوع قیامت است.در برخی از این احادیث،از ظهور آن حضرت یا برخی حوادث مقارن با ظهور موعود،به عنوان نشانه های وقوع قیامت یاد شده است.

6-قیام و پیروزی منجی

بنا بر دیدگاه عالمان اهل سنّت و احادیث و بشارت هایی که در بارۀ امام مهدی علیه السلام نقل کرده اند،قیام منجی و پیروزی او بر دشمنان و دستیابی وی به حکومتی مقتدر، امری قطعی است.در برخی از این روایات،دایرۀ حکومت آن حضرت را جهانی اعلام کرده اند.به هر حال در این که رهبری و فرمان روایی امت اسلام در اختیار مهدی موعود قرار خواهد گرفت،تردید و اختلافی نیست.

ص:87

7-همراهی عیسی علیه السلام با منجی

نزول عیسی علیه السلام و هم گامی اش با امام مهدی علیه السلام از موارد اتفاقی میان شیعه و اهل سنت است.پس از قیام و پیروزی مهدی،حضرت مسیح علیه السلام به او می پیوندد و پشت سرش نماز می خواند و رهبری او را بر اهل ایمان می پذیرد.

8-جهان پس از قیام منجی

همۀ کسانی که به موضوع قیام و ظهور امام مهدی علیه السلام پرداخته و شرایط حکومت او و اوضاع جهان را پس از آن قیام توصیف کرده اند،بر این نکته اتفاق نظر دارند که حکومت ایشان،تحقّق بخش وعده های انبیا و اولیای الهی است و آن دولت کریمه، عدالت و پیشرفت را در سراسر جهان حاکم خواهد ساخت.

نقاط اختلاف

اشاره

در کنار باورهای مشترک همۀ مسلمانان در بارۀ امام مهدی علیه السلام،در جزئیات این موضوع نیز مانند هر موضوع مسلم و مشترک دیگر،دیدگاه های متفاوتی وجود دارد.مهم ترین نقاط اختلاف در این باره به این شرح است:

1-نام پدر امام مهدی علیه السلام

یکی از مهم ترین موضوعات اختلافی در بارۀ مهدی موعود علیه السلام،نام پدر اوست.

آنچه موجب بروز این اختلاف شده،روایاتی است که بر اساس آنها،پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منجی موعود را هم نام خود،و پدر او را همنام پدر خود اعلام کرده است. (1)بنا بر این بیشتر عالمان اهل سنّت،مهدی موعود را فردی با نام محمّد بن عبد اللّه می دانند.این

ص:88


1- (1) .مهم ترین مصدری که این حدیث را نقل کرده سنن أبی داوود (ج 4 ص 106) است«لو لم یبق من الدنیا إلایوم...لطول اللّه ذلک الیوم...حتّی یبعث فیه رجلا منی أو من أهل بیتی،یواطئ اسمه اسمی،و اسم أبیه اسم أبی».ر.ک:همین دانش نامه:ج 2 ص 358 ح 451 و ص 286 ( نقدی بر گزارشی در بارۀ نام پدر امام مهدی علیه السلام ).

در حالی است که همۀ شیعیان اثناعشری بدون هیچ تردیدی معتقدند که مهدی موعود علیه السلام فرزند امام حسن بن علی العسکری علیه السلام است. (1)دلیل آنها بر این ادعا احادیث فراوان و متواتری است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در بارۀ امامان دوازده گانه و مشخصات دقیق هر یک از آنان،از امام علی علیه السلام تا محمّد بن الحسن العسکری علیه السلام،نقل شده است. (2)

2-از نسل امام حسن یا امام حسین علیهما السلام

(3)

همان گونه که اشاره شد،در این که امام مهدی علیه السلام از نسل امام علی و حضرت فاطمۀ زهرا علیهما السلام است تردید و اختلافی وجود ندارد؛امّا این که این نسب از طریق امام حسن مجتبی علیه السلام به آن حضرت می رسد یا وی در سلسلۀ فرزندان امام حسین علیه السلام قرار می گیرد،به موضوعی اختلافی میان شیعه و گروهی از اهل سنّت تبدیل شده است.مهم ترین عامل بروز این اختلاف،حدیثی است که به صورت منقطع در سنن أبی داوود نقل شده و بر اساس آن،امام علی علیه السلام فرموده است:مهدی موعود علیه السلام از نسل فرزندم حسن علیه السلام خواهد بود. (4)البته ابو داوود در نقل این حدیث تنهاست و

ص:89


1- (1) .البته برخی از محدثان شیعه نیز همچون شیخ طوسی (الغیبة:ص 181، [1]الأمالی:ص 352)، [2]قاضی نعمان مغربی(شرح الاخبار:ج 3 ص 386)،ابن بطریق (العمدة:ص 433 و 436)،سیّد بن طاووس (الملاحم و الفتن:ص 156 و 157 و 276 و 297 و 313 و 317 و 318 و 322)،محمّد بن حسن قمی (العقد النضید و الدر الفرید فی فضائل امیرالمؤمنین و أهل بیت النبی علیهم السلام:ص 77)،علی بن یونس عاملی (الصراط المستقیم:ج 2 ص 222) و [3]علّامه مجلسی (بحار الأنوار:ج 51 ص 75 و 82 و [4] 84 و 86 و 102) روایاتی را که دربردارندۀ عبارت«اسم أبیه اسم أبی»است نقل کرده اند؛امّا باید توجّه داشت که این اقدام آنها صرفاً از روی امانت داری در نقل احادیثی بوده که از طریق اهل سنّت به دستشان می رسیده است.در واقع همۀ آنها احادیث بیشتری را بر خلاف این عبارت نقل کرده و بر اعتقادشان نسبت به این که امام مهدی علیه السلام فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است تصریح نموده اند.ر.ک:ج2 ص286(بخش دوم/فصل سوم/نقدی بر گزارشی در بارۀ نام پدر امام مهدی علیه السلام ).
2- (2) .ر.ک:ج2 ص117 (بخش دوم/فصل یکم:تبار امام مهدی علیه السلام ).
3- (3) .ر.ک:ج 2 ص 166 (بخش دوم/فصل یکم:انتساب امام مهدی علیه السلام از نسل امام حسین بن علی علیه السلام ).
4- (4) .متن این حدیث که از ابواسحاق نقل شده چنین است:«قال علی رضی اللّه عنه:و نظر الی ابنه الحسن فقال:ان ابنی هذا سید کما سماه النبی صلی الله علیه و آله و سیخرج من صلبه رجل یسمی باسم نبیکم یشبهه فی الخلق و لایشبهه فی الخلق؛ثم ذکر قصة یملأ الارض عدلا»(سنن ابی داوود:ج 4 ص 108 ح 4290).

هیچ یک از مصادر دست اول و مهم اهل سنّت در نقل چنین روایتی با او همراهی نکرده اند.

در مقابل،نویسندگان مصادر حدیثی شیعی،احادیث فراوان و متواتری را در مجموعه های حدیثی خود نقل کرده اند که با صراحت و وضوح گویای آن اند که مهدی موعود علیه السلام از نسل امام حسین علیه السلام است. (1)حتّی همان حدیثی که در سنن ابو داوود نقل شد نیز عیناً در منابع شیعی در بارۀ امام حسین علیه السلام آمده است. (2)از اهل سنت نیز قندوزی حنفی این حدیث را با لفظ«الحسین»نقل کرده است. (3)

3-ولادت و مدّت عمر او

با توجّه به آنچه گذشت مشخص شد که پیروان اهل بیت علیهم السلام بر اساس دلایل متعدّد و روایات متواتری که در اختیار دارند معتقدند مهدی موعود علیه السلام کسی جز فرزند امام حسن عسکری علیه السلام نیست و طبعا در میانۀ قرن سوم هجری متولد شده است.این بدین معناست که او اکنون دارای عمری طولانی و غیر متعارف است.البته با عنایت به نفوذ مشیت الهی و نیز نمونه های دیگری از افراد مُعمّر که بر اساس دلایل قطعی قرآنی و تاریخی،عمری طولانی و غیر متعارف داشته اند،پذیرش این باور دینی چندان دشوار نخواهد بود؛امّا دیدگاه مشهور در میان اهل سنّت خلاف این است و چنین باوری را فاقد دلیل و غیر قابل قبول به حساب می آورد.

ص:90


1- (1) .ر.ک:منتخب الأثر:ص 254.
2- (2) .شیخ طوسی و نعمانی هر یک در کتاب الغیبة خود با سند متصل چنین نقل می کنند:«نظر أمیرالمؤمنین علیه السلام الی ابنه الحسین علیه السلام فقال:ان هذا ابنی سیّد کما سماه رسول اللّه سیدا و سیخرج اللّه تعالی من صلبه رجلا باسم نبیکم فیشبهه فی الخلق و الخلق؛یخرج علی حین غفلة من الناس...»(الغیبة،الطوسی:ص 190 ح 152،الغیبة،النعمانی:ص 222 ح 2. [1]
3- (3) .ینابیع المودة:ج 3 ص 489. [2]

پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام دلایل و مستندات فراوانی برای اثبات ادعای خود ارائه می کنند.گذشته از دلایل متواتر و مسلمی چون احادیث دوازده خلیفه (1)و حدیث ثقلین (2)که بدون اعتقاد به ولادت و حیات امام مهدی علیه السلام پیام اصلی خود، یعنی استمرار امامت دوازده جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا روز قیامت را از دست خواهند داد،مستندات فراوانی وجود دارد که امام حسن عسکری علیه السلام و دیگر افرادی که موفق به دیدار آن حضرت شده اند،به تولد چنین فرزندی شهادت داده اند. (3)

در مقابل،منکران تولد مهدی موعود علیه السلام بیش از آن که در پی استدلال بر این ادعای خود باشند،به استبعاد و انکار روی آورده اند.البته برخی تلاش کرده اند اختلافات و نقل های متفاوت در بارۀ جزئیاتی چون نام مادر و زمان و نحوۀ ولادت ایشان را دلایل استبعاد خود جلوه دهند.امّا حقیقت این است که در بارۀ جزئیات بسیاری دیگر از حوادث مسلم تاریخی نیز اختلاف نظر و نقل هایی متفاوت وجود دارد و این موضوع نه تنها نمی تواند دلیلی بر انکار اصل آن وقایع باشد،بلکه گاهی نشانه ای برای اطمینان بیشتر نسبت به اصل ماجراست.

از سوی دیگر حتی برخی از دانشمندان اهل سنّت نیز تولد امام مهدی علیه السلام را تأیید کرده اند.بنا بر پژوهش های برخی از محقّقان،شِبلنجی در نور الابصار، (4)کنجی

ص:91


1- (1) .حدیثی که بر طبق آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دوازده جانشین برای خویش خبرداده،در مهم ترین مصادر حدیثی اهل سنّت به صورت مکرر نقل شده است.برای مثال،ر.ک:صحیح البخاری:ج 6 ص 2640،صحیح مسلم:ج 3 ص 1452 ح 5-10،سنن ابی داوود:ج 4 ص 106 ح 4279 و 4280.و همین دانش نامه:ج 1 ص 333 (فصل سوم:احادیث شمار امامان علیهم السلام ).
2- (2) .بنا بر مهم ترین منابع حدیثی اهل سنّت،پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کتاب خدا و عترت خود را به منزلۀ دو سند جاودانه برای هدایت امت اسلام معرّفی کرده است.برای نمونه ر.ک:سنن الترمذی:ج 5 ص 662 (مناقب اهل البیت النبی علیهم السلام )،صحیح مسلم:ج 4،ص 1874 ح 37،مسند ابن حنبل:ج 4 ص 36 ح 11131.و همین دانش نامه:ج 1 ص 263 (فصل دوم/حدیث ثقلین به روایت اهل سنّت).
3- (3) .ر.ک:منتخب الأثر:ص 397 و 438.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 5 ص 9.
4- (4) .ر.ک:ص 342

شافعی در کفایة الطالب، (1)شبراوی شافعی در الإتحاف بحب الأشراف، ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقة، (2)ابن خلّکان در وفیات الأعیان، (3)محمّد بن طلحۀ شامی در مطالب السؤول، (4)سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص، (5)سویدی در سبائک الذهب ،جهضمی در موالید الائمة ،ابن صباغ مصری در الفصول المهمة (6)و عبدالوهاب شعرانی در الیواقیت و الجواهر (7)و موصلی در النعیم المقیم ،از جمله عالمان اهل سنّت اند که به تولد فرزندی با نام محمّد و با لقب مهدی برای امام حسن عسکری علیه السلام تصریح کرده اند.حتّی محیی الدین ابن عربی را نیز باید جزو قائلان به ولادت امام مهدی علیه السلام به شمار آورد؛چرا که بر اساس عبارتی از کتاب الفتوحات المکّیة که افرادی همانند شَعرانی در الیواقیت و الجواهر (8)و محمّد الصبان در اسعاف الراغبین (9)و حمزاوی در مشارق الأنوار (10)عیناً از او نقل کرده اند،وی علاوه بر تصریح به حتمی بودن قیام مهدی علیه السلام و این که وی از نسل امام حسین علیه السلام است، (11)بر این نکته نیز تأکید کرده که این موعود،فرزند حسن عسکری علیه السلام است.امّا متأسفانه عبارت مربوط به نام پدر آن حضرت در برخی چاپ های فعلی این کتاب وجود ندارد.با

ص:92


1- (1) .ر.ک:کفایة الطالب (البیان فی اخبار صاحب الزمان):ص 521.
2- (2) .الصواعق المحرقة:ص 208.
3- (3) .وفیات الأعیان:ج 4 ص 176.
4- (4) .مطالب السؤول:ص 480.
5- (5) .تذکرة الخواص:ص 363. [1]
6- (6) .الفصول المهمة:ص 281. [2]
7- (7) .الیواقیت و الجواهر:ج 2 ص 562. [3]
8- (8) .همان جا.
9- (9) .اسعاف الراغبین (چاپ شده در حاشیۀ نور الأبصار):ص 141.
10- (10) .مشارق الأنوار فی فوز أهل الإعتبار:ص 112.
11- (11) .در الفتوحات المکیة،ج 3 ص 327 باب 366 [4] آمده است:«اعلم أیدنا اللّه أن للّه خلیفة یخرج و قد امتلأت الأرض جورا و ظلما فیملؤها قسطا و عدلا لو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد طول اللّه ذلک الیوم حتّی یلی هذا الخلیفة من عترة رسول اللّه صلی الله علیه و آله من ولد فاطمة یواطئ اسمه اسم رسول اللّه صلی الله علیه و آله جده الحسین بن علی بن أبی طالب...»همچنین ر.ک:همین دانش نامه:ج 1 ص 66.

این حال نقل هایی که به آنها اشاره شد و گواهی برخی از بزرگانی که نسخه های قدیمی الفتوحات المکیة را مشاهده کرده اند و نیز نسخه های خطّی و عکسی موجود از این کتاب در ایران نشان می دهد که عبارت یادشده،در این کتاب وجود دارد،اگر چه در برخی چاپ ها برخی که در پی پوشاندن حق بوده اند آن را حذف کرده اند. (1)ابن عربی در آثار دیگری نیز به زنده بودن ام ام مهدی علیه السلام تصریح کرده (2)و حتّی حکایتی از ملاقات خود با ایشان بیان کرده است (3). (4)

با توجّه به آنچه گذشت مشخص شد که اعتقاد به منجی موعود از نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله با نام محمّد و لقب مهدی علیه السلام،و انتظار قیام او در آخرالزمان،که به پیروزی و برقراری حکومتی عدل گستر به جانشینی از رسول خدا صلی الله علیه و آله خواهد انجامید،باوری مشترک میان همۀ فرق اسلامی است.موارد اختلاف در این زمینه،جز چند مورد نادر و غیر قابل اعتنا،تنها مربوط به برخی از خصوصیات امام مهدی است.

ص:93


1- (1) .«مهدی علیه السلام از نگاه اهل سنّت»،مجلۀ رواق اندیشه:ش 18.
2- (2) .یکی از این آثار،رساله ای است با نام«الوعاء المختوم علی السّر المکتوم»که وی آن را در شئون ختم ūولایت مطلقۀ محمّدیۀ مهدی موعود و نحوۀ ظهور آن حضرت تألیف کرده است (در این باره ر.ک:تفسیر فاتحة الکتاب،مقدمۀ جلال الدین آشتیانی) در کتاب دیگرش عنقاء مغرب و شقّ الجیب نیز به مهدی و مرتبۀ معنوی وی و مدایحی سروده شده در وصف وی و برخی اخبار ظهورش اختصاص دارند.
3- (3) .ر.ک:هزار و یک کلمه:ج 1 ص 88.نیز ر.ک:شرح فص حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة:ص 103.ر.ک:همین دانش نامه:ج 1 ص 67.
4- (4) .در الفتوحات المکیة:ج 1 ص 185 باب 24 [1] آمده است:«و للولایة المحمدیة المخصوصة بهذا الشرع المنزل علی محمّد صلی الله علیه و آله ختم خاص هو فی الرتبة دون عیسی علیه السلام لکونه رسولا و قد ولد فی زماننا و رأیته أیضا و اجتمعت به و رأیت العلامة الختمیة التی فیه فلا ولی بعده إلا و هو راجع إلیه کما أنه لا نبی بعد محمّد صلی اللّه علیه و سلم إلا و هو راجع إلیه کعیسی إذا نزل».

6- منجی موعود در ادیان ابراهیمی

اشاره

6 منجی موعود در ادیان ابراهیمی (1)

اعتقاد به ظهور منجی یا مصلح جهانی،یکی از مهم ترین نقاط اشتراک ادیان ابراهیمی (2)است.در این مقاله می کوشیم این موضوع را در عهدین (عهد قدیم و عهد جدید) بررسی و تحلیل کنیم.

معرّفی عهدین

اشاره

عهدین یا کتاب مقدس عنوان مجموعه ای از نوشته های کوچک و بزرگ در دو بخش عهد قدیم (تورات و ضمایم آن) و عهد جدید (انجیل و ضمایم آن) است.

گر چه مسیحیان هر دو بخش را مقدس می شمارند،یهودیان تنها عهد قدیم را کتاب آسمانی می دانند و آن را با نام«تنخ»می شناسند.«عهدین»اصطلاحی مسیحی،و مبتنی بر این پیش فرض است که خدا دو عهد با انسان بسته است:یکی «عهد قدیم»که در آن خدا از انسان پیمان گرفته است که بر شریعت الهی گردن

ص:94


1- (1).به قلم پژوهشگر ارجمند،دکتر علی الشیخ.وی از مسیحیان کاتولیک عراق بوده که به دین مبین اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام تشرّف یافته است.او اینک با مدرک دکترای فلسفه از جامعة المصطفی العالمیه،در حوزه های علمیه و دانشگاه و در رشته های ادیان و فلسفه،مشغول به تدریس و تحقیق است.
2- (2) .مراد از ادیان ابراهیمی دین هایی است که از حضرت ابراهیم علیه السلام آغاز شده اند و پیامبران و شرایع در استمرارآنها آمده اند تا در نهایت به دین اسلام منتهی شده اند.از مجموعه شرایع ابراهیمی تنها یهودیت،مسیحیت،صابئیت و اسلام بر جای مانده اند.ما در این مقاله صرفاً به باورهای یهودی و مسیحی می پردازیم.

نهد و بدان پایبند باشند.این عهد،که نشان آن ختنه کردن است،ابتدا با حضرت ابراهیم علیه السلام بسته شد و سپس در زمان حضرت موسی علیه السلام تجدید و تحکیم گشت.به عقیدۀ مسیحیان با ظهور حضرت عیسی علیه السلام دوران این عهد به پایان رسید و خدا عهد دیگری،موسوم به«عهد جدید»،با انسان بست؛عهدی که بر سر محبت خدا و عیسی مسیح است. (1)

به همین دلیل مسیحیان کتاب های مربوط به دورۀ اول را«عهد قدیم»، (2)و کتاب های مربوط به دوره دوم را«عهد جدید» (3)می خوانند،و هر دو قسمت را

ص:95


1- (1) .ر.ک:کتاب مقدس،عبد الرحیم سلیمانی اردستانی:ص 19-20.
2- (2) .عهد قدیم حدود سه چهارم از کل کتاب مقدس را در برمی گیرد.این مجموعه،که گفته می شود طی قرن ها و به دست نویسندگان مختلف نگاشته شده،دربرگیرندۀ مطالب متنوعی از قبیل تاریخ،شریعت،حکمت،مناجات،شعر و پیشگویی است.بیشتر کتاب های این بخش به زبان عبری،و اندکی از آن به زبان آرامی است.این مجموعه دارای 39 کتاب است (قاموس کتاب مقدس،هاکس،مادۀ کتاب) و بنا بر دسته بندی مسیحیان این چنین به سه بخش تقسیم می شود:الف.تاریخ؛ب.حکمت،مناجات و شعر؛ج.پیشگویی های انبیا. بخش اول مشتمل بر هفده کتاب و شامل تورات تا کتاب استر است و مضمون آن تاریخ جهان از آغاز خلقت است که با تاریخ بنی اسرائیل تا حدود قرن پنجم قبل از میلاد ادامه می یابد.بخش دوم،شامل پنج کتاب ایوب،مزامیر،امثالء سلیمان،جامعه سلیمان و غزل های سلیمان است.این مجموعه مشتمل بر کلمات حکیمانه،مناجات ها و اشعار و سروده هاست.بخش سوم شامل هفده کتاب است و از کتاب اشعیا تا ملاکی را در بردارد.(ر.ک:عهد عتیق سخن می گوید:ص 1-2).
3- (3) .عهد جدید به زبان یونانی است؛گرچه حضرت عیسی و حواریون به زبان آرامی سخن می گفته اند.دلیل این اختلاف آن است که در آن زمان بسیاری از مردم،بخصوص در حوزۀ دریای مدیترانه،با زبان آرامی آشنایی نداشتند.به همین خاطر هنگامی که رسولان مسیحی با مردم این مناطق سخن می گفتند و برای آنها می نوشتند،به طور طبیعی از زبان مشترک،یعنی یونانی،استفاده می کردند (معرّفی عهد جدید:ص 17). نکتۀ مهم در بارۀ عهد جدید آن که مسیحیان معتقدند حضرت عیسی هرگز کتابی نیاورده است؛زیرا اصلاً لازم نبوده که کتابی بیاورد؛از آن رو که پیامبران چون واسطۀ بین خدا و بشرند از طرف خدا پیام و کتاب می آورند؛امّا حضرت عیسی خود خداست و عین وحی است و تنها رفتار و گفتار او برای انسان ها کافی است و آن را دیگران نگاشته اند.کلید عهد جدید:ص 39). عهد جدید به طور کلی به چهار بخش تقسیم می شود: یک.اناجیل:این بخش مشتمل بر چهار انجیل است.انجیل واژه ای یونانی و به معنای مژده است.این چهار کتاب،سیرۀ عملی و گفتاری حضرت عیسی هستند که افرادی آن را روایت می کنند.مسیحیان معتقدند نویسندگان این کتب،آنها را با تأیید روح القدس نگاشته اند.اناجیل معتبر کنونی عبارت اند از:انجیل متی،انجیل مرقس،انجیل لوقا،انجیل یوحنا.سه انجیل نخست سبکی یکسان دارند و مطالب مندرج در آنها هماهنگ است و با فرهنگ یهودی هم اختلاف چندانی ندارند،به همین جهت به آنها«اناجیل هم نوا»نیز اطلاق می شود؛زیرا موارد اتفاق آنها بسیار است؛امّا انجیل چهارم (یوحنّا) از نظر مطالب با سه انجیل دیگر متفاوت است و با فرهنگ یهودی سازگاری ندارد و در آن بر الوهیت عیسی تأکید بیشتری شده است (کلام مسیحی،توماس میشل،ترجمۀ حسین توفیقی:ص 26). دو.اعمال رسولان:این بخش اقدامات حواریون و تبلیغات و مسافرت های تبلیغی مبلّغان مسیحی،بخصوص پولس را بیان می کند. سه.نامه ها:حواریون و رسولان مسیحی صدر اوّل،نامه هایی به شهرها و افراد مختلف نگاشته اند که 21 عدد از آنها در مجموعۀ عهد جدید وجود دارد.سیزده یا چهارده عدد از این نامه ها از پولس است؛سه نامه منسوب به یوحنا،دو نامه منسوب به پطرس،و دو نامۀ دیگر منسوب به یعقوب و یهودا است.(قاموس کتاب مقدس،مستر هاکس،مادۀ کتاب). چهار.رؤیا و مکاشفه:در این بخش تنها یک کتاب وجود دارد که به یوحنای حواری منسوب است و در پایان عهد جدید واقع شده است.

مقدس و معتبر می شمارند؛امّا یهودیان معتقدند که خدا تنها یک پیمان با انسان بسته و آن همان پیمان«شریعت»است که تبلور آن را در عهد قدیم می بینیم. (1)

1-پیشگویی های تورات در بارۀ ظهور منجی

اشاره

بشارت به ظهور منجی در آخر الزمان عمیقاً در پیوند با آرمان های قومی یهود در کتاب مقدس (تورات) است.آنها منتظر یک انسان الهی کامل مانند موسی علیه السلام هستند که قوم بنی اسرائیل را از ظلم و ستمی که بر آنها تحمیل شده است،رها کند و آرمان دیرینۀ آنها را در تشکیل کشور اسرائیل بزرگ محقّق کند.آیات توراتی ناظر به مسئلۀ منجی را می توان ذیل چهار موضوع تقسیم کرد:شخصیت منجی؛بشارت به آمدن منجی؛علامات ظهور منجی؛کارهای منجی پس از ظهور.

1-1-شخصیت منجی (ماشیَح)

بنا بر آنچه در متون مذهبی یهود آمده،ماشیَح (مسیح) از نخستین اهداف آفرینش

ص:96


1- (1) .کتاب مقدس،عبد الرحیم سلیمانی اردستانی:ص 20.

جهان است.ماشیَح از نظر فیزیکی و جسمانی،انسانی خاکی از اولاد بشر است که به صورت عادی متولد شده است.اصل و نسب او به حضرات داوود و سلیمان می رسد.از دیگر نشانه های او صداقت و پارسایی اش از بدو تولد است که پیوسته افزایش می یابد تا اینکه او به سبب فضیلت و اعمال شایسته اش،به عالی ترین و والاترین درجات تکامل روحانی دست پیدا می کند.

طبق باور یهود امکان ظهور ماشیَح در هر دوره ای وجود دارد؛امّا نه به این معنا که او هنگام ظهور،از آسمان ها پایین بیاید.او همیشه روی زمین است؛بشری خاکی با مقامی بسیار مقدس و روحانی (صدّیق) که در همۀ دوره ها حاضر و ناظر است:

«در هر دوره فرزندی از خاندان یهودا به دنیا می آید که برای مقام ماشیَح برازنده است». (1)روزی که زمان«گئولا»(نجات نهایی) فرا رسد،«نِشاما»یا روح مخصوص پایین آمده و به آن«صدّیق»اهدا خواهد شد؛در حالی که تا پیش از آن،خود منجی هم نمی داند که مسیحای منتظر است.

برخی از عالمان یهود این موضوع را چنین توضیح داده اند:

مُشه (موسی) ناجی اول بنی اسرائیل به هشتاد سالگی رسید و هنوز از این که بنی اسرائیل را نجات خواهد داد،اطلاعی نداشت و آن را احساس نمی کرد.حتّی هنگامی که خداوند به او گفت:«بیا و من تو را به نزد فرعون می فرستم...»،او در ابتدا از این امر سر باز زد و حاضر به قبول این مأموریت نشد.همین قضیه دربارۀ ناجی نهایی (ماشیح) نیز صدق می کند.دربارۀ شائول (اولین حاکم بنی اسرائیل) نیز مشاهده شد که آن روح قدسی که آن را قبلاً در وجود خود اصلاً احساس نکرده بود،بعد از این که به عنوان پادشاه و مسح شد،بر او واقع شد. (2)

ص:97


1- (1) .ربی مُشه سُوفِر،به نقل از ربّای ایمانوئل شوحط (دین پژوه و عارف یهودی).در این باره،ر.ک:مجلّۀ افق بینا:ش 4 و 5«ماشیح:ناجی جهان در پرتو قوانین و اعتقادات یهود»،ایمانوئل شوحط،مقدمه و تلخیص:آرش آبایی.
2- (2) .همان جا.

امّا اشعیای نبی در بارۀ شخصیت و صفات خاص ماشیَح چنین می گوید:

و نهالی از تنۀ یسَی (1)بیرون آمده،شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت.و روح خدا بر او قرار خواهد گرفت؛یعنی روح حکمت و فهم،و روح مشورت و قوّت،و روح معرفت و ترس خدا.و خوشی او در ترس خدا خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوش های خویش تنبیه نخواهد نمود.بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومانِ زمین به راستی حکم خواهد نمود.و جهان را به عصای دهان خویش زده شریران را به نفخۀ لب های خود (2)خواهد کُشت.و کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت. (3)

عالم و متکلّم یهودی،موسی بن میمون نیز ماشیَح را چنین توصیف کرده است:

عقل و دانش او از حضرت سلیمان نیز بیشتر خواهد بود.او از پدران قوم یهود (ابراهیم،اسحق و یعقوب) و نیز از همۀ انبیای بنی اسرائیل که پس از حضرت موسی برانگیخته شدند،بلندمرتبه تر خواهد بود. (4)

1-2-نصوص مرتبط با ظهور منجی

آیات بسیاری در عهد قدیم در بارۀ ظهور منجی موعود و اوصاف و ویژگی های اوست.از جمله در سِفر زکریا آمده است:

ای دختر صهیون بسیار وجد بنما و ای دختر اورشلیم آواز شادمانی بده! اینک

ص:98


1- (1) .در قاموس کتاب مقدس (ص 951) در بارۀ معنای این واژه آمده است:«یسی به معنی قوی،نام پدر حضرت داوود است».
2- (2) .«نفخۀ لب ها»تعبیری مجازی است؛چنان که در این فراز آمده است:«و در روز کشتار عظیم که برج ها در آن خواهد افتاد...اسم خداوند از جای دور می آید؛در غضب خود سوزنده،و در ستون غلیظ،و لب هایش پر از خشم،و زبانش مثل آتش سوزان است و نفخۀ او مثل نهر سرشار تا به گردن می رسد»(اشعیاء 30:25-28).
3- (3) .اشعیا 11:1-5.
4- (4) .به نقل از ربّای ایمانوئل شوحط،دین پژوه و عارف یهودی؛ر.ک:مجلّۀ افق بینا:ش 4 و 5،مرداد و شهریور 1378.

پادشاه تو نزد تو می آید.او عادل و صاحب نجات و حلیم می باشد و بر الاغ و بر کُرّه الاغ سوار است. (1)

همچنین در سِفر مزامیر-منسوب به حضرت داوود-در بارۀ منجی آمده است:

ای خدا انصاف خود را به پادشاه ده و عدالت خویش را به پسر پادشاه و او قوم تو را به عدالت داوری خواهد نمود و مساکین تو را به انصاف.آن گاه کوه ها برای قوم سلامتی را بار خواهند آورد و تل ها نیز در عدالت.مساکین قوم را دادرسی خواهد کرد و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد و ظالمان را زبون خواهد ساخت....او مثل باران بر علف زارِ چیده شده فرود خواهد آمد و مثل بارش هایی که زمین را سیراب می کند.در زمان او صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتی خواهد بود مادامی که ماه نیست نگردد.و او حکم رانی خواهد کرد از دریا تا دریا و از نهر تا اقصای جهان.به حضور وی صحرانشینان گردن خواهند نهاد و دشمنان او خاک را خواهند لیسید...جمیع سلاطین او را تعظیم خواهند کرد و جمیع امت ها او را بندگی خواهند نمود.زیرا چون مسکین استغاثه کند او را رهایی خواهد داد و فقیری را که رهاننده ای ندارد...جان های ایشان را از ظلم و ستم فدیه خواهد داد و خون ایشان در نظر وی گران بها خواهد بود...دائماً برای وی دعا خواهد کرد و تمامی روز او را مبارک خواهد خواند.و فراوانی غله در زمین بر قلۀ کوه ها خواهد بود...نام او تا ابدالآباد باقی خواهد ماند...آدمیان در او برای یکدیگر برکت خواهند خواست و جمیع امّت های زمین او را خوشحال خواهند خواند.... (2)

سِفر اشعیای نبی مملو از چنین بشارت هایی به ظهور منجی است؛برای مثال:

روح سلطان تعالی خدا بر من است؛زیرا خدا مرا مسح کرده است تا مسکینان را بشارت دهم و مرا فرستاده تا شکسته دلان را التیام بخشم و اسیران را به

ص:99


1- (1) .زکریا 9:9.
2- (2) .مزامیر 72.

رستگاری و محبوسان را به آزادی ندا کنم.و تا از سال پسندیدۀ خدا و از یوم انتقام خدای ما ندا نمایم و جمیع ماتمیان را تسلی بخشم. (1)

در سِفر ملاکی نیز به روز موعود و ظهور منجی منتقم اشاره شده است:

زیرا اینک آن روزی که مثل تنور مشتعل می باشد خواهد آمد و جمیع متکبران و جمیع بدکاران کاه خواهند بود.و خدا صبایوت (2)می گوید:آن روز که می آید ایشان را چنان خواهد سوزانید که نه ریشه و نه شاخه ای برای ایشان باقی خواهد گذاشت.امّا برای شما که از اسم من می ترسید آفتاب عدالت طلوع خواهد کرد و بر بال های وی شفا خواهد بود و شما بیرون آمده مانند گوساله های پرواری جست وخیز خواهید کرد. (3)

در مزامیر نیز آمده است:

خدا انصاف را دوست می دارد و مقدسان خود را ترک نخواهد فرمود.ایشان محفوظ خواهند بود تا ابدالآباد.و اما نسل شریر منقطع خواهد شد.صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن تا ابد سکونت خواهند نمود. (4)

با وجود این همه بشارت توراتی به آمدن منجی در آخر الزمان،تردیدی باقی نمی ماند که باور یهودیان به آمدن منجی موعود می بایست برگرفته از کتاب مقدس باشد.به همین جهت عالم بزرگ یهودی موسی بن میمون در اصل دوازدهم از اصول سیزده گانۀ اعتقادات یهود می گوید:

من با ایمان کامل به آمدن ماشیح اعتقاد دارم،و اگرچه او تأخیر کند،با این حال هر روز در انتظار او هستم که بیاید. (5)

ص:100


1- (1) .اشعیا 61:1-3.
2- (2) .«خدای صبایوت»یعنی خدای جاودانی لشکرها.
3- (3) .ملاکی 4:1-3.
4- (4) .مزامیر 37:28-29.
5- (5) .اصل دوازدهم از اصول سیزده گانۀ ایمان یهود ( موسی بن میمون).
1-3-علامات ظهور منجی

زمان ظهور ماشیَح (مسیح موعود یهودیان)،رازی بسیار پوشیده و پنهان است که تنها خدا از آن با خبر است.با این وجود،نشانه ها و شرطهای بسیاری برای ظهور او بیان شده است.برخی از این شرایط اضطراب آور و نگران کننده اند. (1)امّا در کنار اینها نشانه های مسرت بخش و امیدوارکننده ای هم در بارۀ زمان پیش از ظهور ماشیَح پیش بینی شده است:پیشرفت و خوشبختی نسبتاً زیاد مردم دنیا،تجدید حیات در مطالعۀ تورات و علوم دینی،باز شدن دروازه های عقلانی در بالا و چشمه های حکمت در پایین. (2)

معنای این عبارت،با ظهور و پیشرفت تعالیم رمزی و عرفانی در تورات و کتب آسمانی،بسیار مشهود است و«باز شدن چشمه های حکمت در پایین»اشاره به پیشرفت ها و اکتشافات علمی و تکنولوژی امروز است.

1-4-برکات ظهور منجی
اشاره

پس از آمدن منجی،حیات دنیوی انسان ها به شکل جدید و مطابق تعالیم آسمانی شکل خواهد گرفت.بنا بر اعتقادات یهودی بعد از ظهور منجی اصلاحاتی در جهان پدید می آید که در اینجا به مهم ترین آنها اشاره می کنیم:

1-4-1-تحقّق امنیت

امنیت موضوعی بسیار مهم در زندگی بشر است.از این رو همواره انسان های بزرگ می کوشیده اند امنیت و آرامش را برای کل بشر به ارمغان بیاورند.این هدف بزرگ در عصر ظهور ماشیَح محقّق خواهد شد،و نه فقط بشر،که حتّی حیوانات نیز در امنیت

ص:101


1- (1) .تلمود،سوطا:ص 49 ب.
2- (2) .تلمود،سنهدرین:98 الف،زوهر:ج 1 ص 117 الف.

خواهند زیست.اشعیای نبی در این باره می فرماید:

مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومانِ زمین به راستی حکم خواهد نمود.و جهان را به عصای دهان خویش زده شریران را به نفخۀ لب های خود خواهد کُشت...و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم،و طفل کوچک آنها را خواهد راند.و گاو با خرس خواهد چرید و بچه های آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد.و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفلِ از شیر بازداشته شده دست خود را بر خانۀ افعی خواهد گذاشت. (1)

باز در همین سفر می خوانیم:

زیرا اینک من آسمانی جدید و زمینی جدید خواهم آفرید و چیزهای پیشین به یاد نخواهد آمد و به خاطر نخواهد گذشت...و بار دیگر طفلِ کم روز از آن جا نخواهد بود و نه مرد پیر که عمر خود را به اتمام نرسانیده باشد؛ (2)زیرا طفل در سن صدسالگی خواهد مرد لیکن گناهکار صدساله ملعون خواهد بود.... (3)

1-4-2-پایان شرک و گناه

پس از ظهور منجی شرک و گناه از کل جهان برچیده خواهد شد.در سِفر زکریا آمده است:

در آن روز برای خاندان داوود و ساکنان اورشلیم چشمه ای به جهت گناه و نجاست مفتوح خواهد شد.و خدا صبایوت می گوید:در آن روز نام های بت ها را از روی زمین منقطع خواهم ساخت که بار دیگر آنها را به یاد نخواهند آورد و انبیا و روح پلید را نیز از زمین دور خواهم کرد. (4)

ص:102


1- (1) .اشعیا 11:1-8.
2- (2) .یعنی نوزادان دیگر در سن کم نخواهند مرد و صدسالگان جوان محسوب می شوند.
3- (3) .اشعیا 65:17-25.
4- (4) .زکریا 13:1-3.
1-4-3-فراگیر شدن خداشناسی

یکی از مهم ترین نشانه های عصر ظهور منجی،گسترش ایمان و معرفت به خداوند متعال است.اشعیای نبی چنین می گوید:

و در تمامی کوه مقدس من ضرر و فسادی نخواهند کرد؛زیرا جهان از معرفت خدا پرخواهد بود؛مثل آب هایی که دریا را می پوشاند. (1)

همچنین در سِفر حبقوق به این نکته اشاره شده است:

زیرا جهان از معرفت جلال خدا مملو خواهد شد به نحوی که آب ها دریا را مستور می سازد. (2)

در سِفر ارمیای نبی نیز آمده است:

امّا خدا می گوید:این است عهدی که بعد از این ایام با خاندان اسرائیل خواهم بست...و بار دیگر کسی به همسایه اش و شخصی به برادرش تعلیم نخواهد داد و نخواهد گفت:خدا را بشناس؛زیرا خدا می گوید:جمیع ایشان از خُرد و بزرگ مرا خواهند شناخت؛چون که عصیان ایشان را خواهم آمرزید و گناه ایشان را دیگر به یاد نخواهم آورد. (3)

1-4-4-فراگیر شدن خداپرستی

گسترش پرستش خدا در تمام جهان،یکی دیگر از ثمرات ظهور منجی است.در سِفر صفنیا در این باره چنین آمده است:

خدا می گوید:برای من منتظر باشید تا روزی که به جهت غارت برخیزم؛زیرا قصد من این است که امّت ها را جمع نمایم و ممالک را فراهم آورم تا غضب خود و تمامی حدّت خشم خویش را بر ایشان بریزم؛زیرا تمامی جهان به آتش غیرت من سوخته خواهد شد؛چون در آن زمان زبان پاک به امّت ها باز خواهم داد تا جمیع

ص:103


1- (1) .اشعیا 11:9.
2- (2) .حبقوق 2:14.
3- (3) .ارمیا 31:31-33.

ایشان اسم خدا را بخوانند و به یک دل او را عبادت نمایند. (1)

در سِفر زکریا نیز آمده است:

و خدا بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود.در آن روز خدا واحد خواهد بود و اسم او واحد. (2)

1-4-5-هم زیستی مسالمت آمیز

پس از ظهور منجی همۀ ملّت ها با هم در صلح و صفا زندگی خواهند کرد.در سِفر اشعیا آمده است:

و در ایّام آخر واقع خواهد شد که کوه خانۀ خدا بر قلۀ کوه ها ثابت خواهد شد و فوق تل ها برافراشته خواهد گردید و جمیع امّت ها به سوی آن روان خواهند شد...

و او امّت ها را داوری خواهد نمود و قوم های بسیاری را تنبیه خواهد کرد و ایشان شمشیرهای خود را برای گاوآهن و نیزه های خویش را برای اره ها خواهند شکست و امتی بر امتی شمشیر نخواهد کشید و بار دیگر جنگ را نخواهند آموخت. (3)

عین همین عبارت در سِفر میکاه نبی نیز آمده است. (4)

از دیگر کارهایی که برخی از عالمان یهود به منجی نسبت داده اند،احیای آیین های کهن یهودی است؛از جمله تقدیم قربانی که اساس عبادت یهود بوده و امروزه تفیلا (نماز) جایگزین آن شده است.وسعت برکت و سعادت،پایان یافتن بیماری ها،و وقوع معجزاتی بزرگ تر از معجزات رخ داده در هنگام خروج بنی اسرائیل از مصر،از امور دیگری است که برای زمان ظهور منجی (مسیحا) پیش بینی کرده اند. (5)

ص:104


1- (1) .صفنیا 3:8-9.
2- (2) .زکریا 14:9.
3- (3) .اشعیا 2:2-5.
4- (4) .میکاه 4:1-4.
5- (5) .ر.ک:«ربای ایمانوئل شوحط،دین پژوه و عارف یهودی»،مجلّۀ افق بینا:ش 4 و 5،مرداد و شهریور 1378.

2-پیشگویی های انجیل از ظهور منجی

اشاره

در عهد جدید بشارت به منجی،یا در اصطلاح مسیحیان«برگشت دوباره»و «آرزوی مبارک»،با تأکیدهای بسیار مطرح شده است؛تا جایی که حتّی شاید بتوان این تأکیدها را بیشتر از آنچه در عهد قدیم آمده،دانست.در حقیقت باور به منجی یکی از اعتقادات بسیار مهم در مسیحیت امروز به شمار می رود و همۀ فرق و مکاتب مسیحی به آن اعتقاد دارند و حتّی برخی در شوق انتظار بازگشت عیسی مسیح زندگی می کنند.در اینجا بحث منجی در عهد جدید را حول سه محور اساسی پی می گیریم:بشارت به ظهور منجی،نشانه های ظهور منجی،و برکات ظهور منجی.

2-1-بشارت به ظهور منجی

آیات بسیاری در اسفار عهد جدید در بارۀ بازگشت حضرت عیسی در آخرالزمان است.در سِفر اعمال رسولان آمده است:

پس آنانی که جمع بودند از او سؤال نموده گفتند:ای سرور آیا در این وقت ملکوت را بر اسرائیل باز برقرار خواهی داشت؟بدیشان گفت:از شما نیست که زمان ها و اوقاتی را که پدر در قدرت خود نگاه داشته است بدانید.لیکن چون روح القدس بر شما می آید قوّت خواهید یافت و شاهدان من خواهید بود در اورشلیم و تمامی یهودیه (1)و سامره (2)و تا اقصای جهان.

و چون این را گفت وقتی که ایشان همی نگریستند بالا برده شد و ابری او را از چشمان ایشان در ربود.و چون به سوی آسمان چشم دوخته می بودند هنگامی که

ص:105


1- (1) .به لاتین »Iud نام بخشی کوهستانی در جنوب سرزمین فلسطین است که امروزه میان دولت خودگردان فلسطین و دولت اشغالگر،تقسیم شده است.
2- (2) .سامره واژه ای عبرانی،و نام شهری در فلسطین است.این شهر را پادشاهی به نام عمری ساخته است،که در زمان تجزیۀ سرزمین فلسطین پس از حضرت سلیمان علیه السلام مرکز سرزمین اسرائیل بود (ر.ک:کتاب اول پادشاهان 16:24).

او می رفت ناگاه دو مرد سفیدپوش نزد ایشان ایستاده گفتند:ای مردان جلیلی چرا ایستاده به سوی آسمان نگرانید؟همین عیسی که از نزد شما به آسمان بالا برده شده باز خواهد آمد به همین طوری که او را به سوی آسمان روانه دیدید. (1)

در انجیل متی نیز بشارت به برگشتن حضرت عیسی مطرح شده است:

آن گاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آن وقت جمیع طوایف زمین سینه زنی کنند و پسر انسان را بینند که بر ابرهای آسمان با قوّت و جلال عظیم می آید و فرشتگان خود را با صور بلند آواز فرستاده برگزیدگان او را از بادهای اربعه از کران تا به کران فلک (2)فراهم خواهند آورد. (3)

در انجیل مرقس نیز به نقل از حضرت مسیح در بارۀ برگشت دو باره اش آمده است:

و در آن روزهای بعد از آن مصیبت،خورشید تاریک گردد و ماه نور خود را بازگیرد و ستارگان از آسمان فرو ریزند و قوای افلاک متزلزل خواهد گشت.آن گاه پسر انسان را بینند که با قوّت و جلال عظیم بر ابرها می آید. (4)

همچنین در مکاشفۀ یوحنا می خوانیم:

اینک با ابرها می آید و هر چشمی او را خواهد دید و آنانی که او را نیزه زدند و تمامی امّت های جهان برای وی خواهند نالید. (5)

آیات بسیار دیگری هم در عهد جدید هست که از بازگشت حضرت عیسی در آخر الزمان،زمانی که ظلم بر جهان حاکم می شود،سخن می گوید.تاریخ بشر به انتها نخواهد رسید،مگر با ظهور عیسی مسیح و بازگشت او از آسمان.

ص:106


1- (1) .اعمال رسولان 1:6-11.
2- (2) .در برخی از ترجمه ها آمده است:«شیپور بزرگ به صدا خواهد آمد و او فرشتگان خود را می فرستد تا برگزیدگان خدا را از چهار گوشۀ جهان و از کرانه های فلک جمع کنند».
3- (3) .متی 24:30-31.
4- (4) .مرقس،13:24-26.
5- (5) .مکاشفۀ یوحنا 1:7.
2-2-نشانه های ظهور منجی
اشاره

عهد جدید در بارۀ نشانه های حضرت عیسی علیه السلام فراوان سخن گفته است،و خود حضرت عیسی نیز بر این امر بسیار تأکید کرده است.همۀ اناجیل به نحوی به این مسئله اشاره کرده اند.در اینجا با استفاده از همین اشاره ها نشانه های ظهور را برمی شماریم.

2-2-1-گسترش جنگ افروزی،قحطی و بیماری های واگیردار

در انجیل متی به نقل از عیسی مسیح علیه السلام آمده است:

و چون به کوه زیتون نشسته بود شاگردانش در خلوت نزد وی آمده گفتند:به ما بگو که این امور کی واقع می شود و نشان آمدن تو و انقضای عالم چیست؟عیسی در جواب ایشان گفت:زنهار کسی شما را گمراه نکند! از آن رو که بسا به نام من آمده خواهند گفت که:من مسیح هستم،و بسیاری را گمراه خواهند کرد.و جنگ ها و اخبار جنگ ها را خواهید شنید.زنهار مضطرب مشوید؛زیرا وقوع این هم لازم است؛لیکن انتها هنوز نیست؛زیرا قومی با قومی و مملکتی با مملکتی مقاومت خواهند نمود و قحطی ها و وباها و زلزله ها در جای ها پدید آید.همۀ اینها آغاز دردهای زه (1)است. (2)

2-2-2-ویرانی هیکل سلیمان

یکی از نشانه های مهم ظهور در عهد جدید،ویرانی هیکل سلیمان (معبد یهودی قدس) است که حضرت عیسی خود به آن اشاره کرده است:

پس چون مکروهِ ویرانی را که به زبان دانیال نبی گفته شده است در مقام مقدّس برپا شده بینید-هرکه خوانَد دریافت کند-آنگاه هرکه در یهودیه باشد به کوهستان بگریزد و هرکه بر بام باشد به جهت برداشتن چیزی از خانه به زیر نیاید

ص:107


1- (1) .یعنی اینها پیش درآمد بلاهای بعدی است.
2- (2) .متی 24:3-8.

و هرکه در مزرعه است به جهت برداشتن رخت خود برنگردد.لیکن وای بر آبستنان و شیردهندگان در آن ایام! پس دعا کنید تا فرار شما در زمستان یا در سبت (1)نشود؛زیرا در آن زمان چنان مصیبت عظیمی ظاهر می شود که از ابتدای عالم تا کنون نشده و نخواهد شد! و اگر آن ایام کوتاه نشدی هیچ بشری نجات نیافتی؛لیکن به خاطر برگزیدگان آن روزها کوتاه خواهد شد. (2)

2-2-3-تاریکی خورشید و ماه و ستارگان (اختلال در نظام طبیعت)

از دیگر نشانه های پیش از بازگشت مسیح اختلال در نظام طبیعت است.بنا بر انجیل مرقس حضرت عیسی علیه السلام در این باره چنین فرموده است:

و در آن روزهای بعد از آن مصیبت خورشید تاریک گردد و ماه نور خود را بازگیرد و ستارگان از آسمان فرو ریزند و قوای افلاک متزلزل خواهد گشت. (3)آن گاه پسر انسان را بینند که با قوّت و جلال عظیم بر ابرها می آید. (4)

2-2-4-ظهور مسیحان و انبیای دروغین

یکی دیگر از نشانه هایی که عیسی علیه السلام به آن اشاره کرده،ظهور مسیحان و انبیای دروغین است.در انجیل آمده است:

آن گاه اگر کسی به شما گوید:اینک مسیح در این جا یا در آن جا است باور مکنید؛ زیرا مسیحان کاذب و انبیای کَذَبه ظاهر شده علامات و معجزات عظیمه چنان خواهند نمود که اگر ممکن بودی برگزیدگان را نیز گمراه کردندی.اینک شما را پیش خبر دادم. (5)

ص:108


1- (1) .روز شنبه که دروازه های شهر بسته است.
2- (2) .متی 24:15-21.
3- (3) .این علامت قبل از قیامت واقع می شود؛چنان که بازگشت حضرت عیسی هم قبل از قیامت است.
4- (4) .مرقس 13:24-26.
5- (5) .متی 24:24.

در سِفر اعمال رسولان به برخی از این مسیحان دروغین اشاره شده است. (1)

2-2-5-ناگهانی بودن ظهور

شاگردان عیسی علیه السلام در بارۀ زمان ظهور از او پرسیدند و او در جواب فرمود:

ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچ کس اطّلاع ندارد نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم.پس برحذر و بیدار شده دعا کنید؛زیرا شما نمی دانید آن زمان کی می آید.آمدن آن روز مانند شخصی است که به سفر رفته و خانۀ خود را به خادمان سپرده است تا هر کس کار خود را انجام دهد و به دربان سپرده است که گوش به زنگ باشد.پس بیدار باشید؛زیرا نمی دانید که در چه وقت صاحب خانه می آید؛ در شام یا نصف شب یا بانگ خروس یا صبح.مبادا ناگهان آمده شما را خفته یابد.

امّا آنچه به شما می گویم،به همه می گویم:بیدار باشید. (2)

عیسی علیه السلام بارها به شاگردانش تأکید کرده است که همواره آمادۀ ظهور باشند.

سفارش عیسی علیه السلام به شاگردانش در انجیل متی چنین بیان شده است:

امّا از آن روز و ساعت هیچ کس اطّلاع ندارد حتّی ملائکۀ آسمان جز پدر من و بس.لیکن چنان که ایام نوح بود ظهور پسر انسان نیز چنان خواهد بود؛زیرا همچنان که در ایام قبل از طوفان می خوردند و می آشامیدند و نکاح می کردند و منکوحه می شدند تا روزی که نوح داخل کشتی گشت و نفهمیدند تا طوفان آمده همه را ببرد،همچنین ظهور پسر انسان نیز خواهد بود.آن گاه دو نفری که در مزرعه ای می باشند یکی گرفته و دیگری واگذارده شود...پس بیدار باشید؛زیرا نمی دانید در کدام ساعت سرور شما می آید.لیکن این را بدانید که اگر صاحب خانه می دانست در چه پاس از شب دزد می آید بیدار می ماند و نمی گذاشت که به

ص:109


1- (1) .اعمال رسولان 5:36-37.
2- (2) .مرقس 13:32-37.

خانه اش نقب زند.لهذا شما نیز حاضر باشید؛زیرا در ساعتی که گمان نبرید پسر انسان می آید. (1)

2-2-6-جنگ آرماگدون (هَرْمَجِدّون)

از مهم ترین نشانه های ظهور عیسی در عهد جدید جنگ آرماگدون است؛زیرا مسیحیان معتقدند برای ظهور مسیح می بایست جنگی بسیار ویران گر اتّفاق بیفتد.

در بارۀ این جنگ در مکاشفۀ یوحنا چنین نقل شده است:

و ششمین پیالۀ خود را بر نهرِ عظیمِ فرات ریخت و آبش خشکید تا راه پادشاهانی که از مشرقِ آفتاب می آیند مهیا شود.و دیدم که از دهان اژدها و از دهان وحش و از دهان نبی کاذب،سه روحِ خبیث چون وَزَغ ها بیرون می آیند؛زیرا آنها ارواح دیوها هستند که معجزات ظاهر می سازند و بر پادشاهان تمام رُبع مسکون خروج می کنند تا ایشان را برای جنگِ آن روز عظیمِ خدای قادر مطلق فراهم آورند.

اینک چون دزد می آیم! خوشا به حال کسی که بیدار شده رختِ خود را نگاه دارد؛ مبادا عریان راه رود و رسوایی او را ببینند.و ایشان را به موضعی که آن را در عبرانی حارمجِدّون می خوانند فراهم آوردند. (2)

این جنگ بین دو لشکر خواهد بود؛لشکر مؤمنان که به رهبری یک فرشته و خود عیسی،و لشکر کافران که به رهبری پادشاهان زمین است.در این جنگ کافران به دست اسب سوار کشته می شوند.در مکاشفۀ یوحنا آمده است:

و دیدم فرشته ای را در آفتاب ایستاده که به آواز بلند تمامی مرغانی را که در آسمان پرواز می کنند ندا کرده می گوید:«بیایید و به جهت ضیافتِ عظیمِ خدا فراهم شوید.تا بخورید گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جباران و گوشت اسب ها و سواران آنها و گوشتِ همگان را چه آزاد و چه غلام،چه صغیر و چه کبیر».و دیدم وحش و پادشاهان زمین و لشکرهای ایشان را که جمع شده

ص:110


1- (1) .متی 24:42-44.
2- (2) .مکاشفۀ یوحنا 16:13-16.

بودند تا با اسب سوار و لشکر او جنگ کنند.و وحش گرفتار شد و نبی کاذب با وی که پیش او معجزات ظاهر می کرد تا به آنها آنانی را که نشان وحش را دارند و صورت او را می پرستند گمراه کند.این هر دو زنده به دریاچۀ آتش افروخته شدۀ به کبریت انداخته شدند.و باقیان به شمشیری که از دهان اسب سوار بیرون می آمد کشته شدند و تمامی مرغان از گوشت ایشان سیر گردیدند. (1)

مسیحیان معتقدند در آن روز مؤمنان به آسمان ربوده می شوند؛زیرا ملکوت الهی در این دنیا نیست؛بلکه در آسمان است.از این رو وقتی مسیح ظهور می کند اهل کلیسا را می رباید و به آسمان می برد.مستند این باور،که«اختطاف»نام دارد، نامۀ پولس است:

اگر باور می کنیم که عیسی مرد و برخاست به همین طور نیز خدا آنانی را که در [ایمان] عیسی خوابیده اند با وی خواهد آورد.زیرا این را به شما از کلام یهُوَه می گوییم که ما زنده و تا آمدن سرور باقی باشیم برخوابیدگان سبقت نخواهیم جست.زیرا خود سرور با صدا و با آواز رئیس فرشتگان و با صور خدا از آسمان نازل خواهد شد و مردگان در مسیح اوّل خواهند برخاست.آن گاه ما که زنده و باقی باشیم با ایشان در ابرها ربوده خواهیم شد تا سرور را در هوا استقبال کنیم و همچنین همیشه با سرور خواهیم بود.پس بدین سخنان همدیگر را تسلی دهید. (2)

2-3-برکات ظهور منجی

پس از ظهور حضرت مسیح و پیروزی اش بر دروغ گویان و پلیدان جهان، خوشبختی و آسایش هزارساله در زمین آغاز می شود.در این مدّت جهان پر از عدالت و خوشبختی و رفاه خواهد بود.عهد جدید این دوره را«قیامت اوّل»نامیده است:

ص:111


1- (1) .مکاشفۀ یوحنا 19:19-21.
2- (2) .اوّل تسالونیکیان 4:14-17.

و دیدم فرشته ای را که از آسمان نازل می شود و کلید هاویه (1)را دارد و زنجیری بزرگ بر دست وی است.و اژدها یعنی مار قدیم را که ابلیس و شیطان می باشد گرفتار کرده او را تا مدّت هزار سال در بند نهاد.و او را به هاویه انداخت و در را بر او بسته مهر کرد تا امتّ ها را دیگر گمراه نکند تا مدّت هزار سال به انجام رسد و بعد از آن می باید اندکی خلاصی یابد.و تخت ها دیدم و برآنها نشستند و به ایشان حکومت داده شد و دیدم نفوس آنانی را که به جهت شهادت عیسی و کلام خدا سر بریده شدند و آنانی را که وحش و صورتش را پرستش نکردند و نشان او را بر پیشانی و دست خود نپذیرفتند که زنده شدند و با مسیح هزار سال سلطنت کردند، و سایر مردگان زنده نشدند تا هزار سال به اتمام رسید.این است قیامت اول.

خوشحال و مقدّس است کسی که از قیامت اول قسمتی دارد.بر اینها موت ثانی (2)تسلّط ندارد؛بلکه کاهنان خدا و مسیح خواهند بود و هزار سال با او سلطنت خواهند کرد. (3)

مسیحیان معتقدند پس از این دوران،قیامت کبرا و داوری و مجازات بر پا می شود،تا هر کسی بنا بر اعمالش پاداش یا کیفر داده شود.در مکاشفۀ یوحنا آمده است:

و اینک به زودی می آیم و اجرت من با من است تا هرکسی را به حسب اعمالش جزا دهم.من الف و یاء و ابتدا و انتها و اول و آخر هستم. (4)

همچنین در بارۀ آن روز می گوید:

و دیدم تختی بزرگِ سفید و کسی را بر آن نشسته که از روی وی آسمان و زمین گریخت و برای آنها جایی یافت نشد.و مردگان را خُرد و بزرگ دیدم که پیش

ص:112


1- (1) .هاویه یکی از نام های دوزخ،یا یکی از طبقات آن است.
2- (2) .«موت و عالم اموات به دریاچۀ آتش انداخته شد.این است موت ثانی،یعنی دریاچۀ آتش»(مکاشفۀ یوحنا14:20).
3- (3) .مکاشفۀ یوحنا 20:1-6.
4- (4) .مکاشفۀ یوحنا 22:12-13.

تخت ایستاده بودند و دفترها را گشودند.پس دفتری دیگر گشوده شد که دفتر حیات است و بر مردگان داوری شد به حسب اعمال ایشان از آنچه در دفترها مکتوب است. (1)

3-تشابه پیشگویی های عهدین ومنابع اسلامی

اشاره

مقایسۀ پیشگویی های عهدین در بارۀ منجی با آنچه در منابع اسلامی آمده است، نشان می دهد که بسیاری از این پیشگویی ها در منابع اسلامی نیز-اعم از شیعه و اهل سنّت-آمده است.چنان که در بخش های مختلف این دانش نامه دیده می شود.

در اینجا به مهم ترین پیشگویی های عهدین و نظایر اسلامی آنها اشاره می کنیم.

3-1-ویژگی های منجی و جهان پس از ظهور

1.عدالت محوری (که بسیار بر آن تأکید شده است). (2)

2.طرفداری از مظلومان. (3)

3.مبارزه با ستمگران و متکبران. (4)

4.صفات نیکوی منجی. (5)

ص:113


1- (1) .مکاشفۀ یوحنا 20:11-13.
2- (2) .ر.ک:ج 9 ص 171 (بخش دوازدهم/فصل دوم/زنده کردن زمین با عدالت).وص225 (چشمگیرترین نمودهای عدالت امام مهدی علیه السلام ) امام صادق علیه السلام نیز فرموده است:«إذا قامَ القائِمُ علیه السلام حَکَمَ بِالعَدلِ،وَ ارتَفَعَ فی أیّامِهِ الجَورُ،وأَمِنَت بِهِ السُّبُلُ،وأَخرَجَتِ الأَرضُ بَرَکاتِها،ورَدَّ کُلَّ حَقٍّ إلی أهلِهِ؛هنگامی که قائم قیام کند به عدالت حکم می راند و ستم در روزگار او از میان می رود و راه ها امن می شوند و زمین برکت هایش را بیرون می آورد و هر حقّی به صاحبش بازگردانده می شود»(ر.ک:ج 9 ص 347 ح 1864 و 1865.
3- (3) .ر.ک:ج 9 ص 446 (بخش دوازدهم/پژوهشی دربارۀ سیرۀ حکومتی امام مهدی علیه السلام/تأمین امنیت فراگیر).
4- (4) .ر.ک:ج 9 ص 169 (بخش دوازدهم/فصل دوم/مجازات ستمگران).
5- (5) .ر.ک:ج 2 ص 355 (بخش دوم/فصل چهارم:شمائل امام) و ج 8 ص 157 (بخش یازدهم/فصل سوم:سیما و حالت امام هنگام قیام).

5.گسترۀ جهانی حکومت. (1)

6.فراوانی نعمت. (2)

7.به ارث رسیدن زمین به صالحان تا قیامت. (3)

8.تحقّق امنیت در جهان (هم زیستی مسالمت آمیز مردمان و حتّی حیوانات). (4)

9.عدالت قضایی. (5)

10.پایان شرک و گناه. (6)

ک.آکنده شدن جهان از معرفت الهی. (7)

ل.پرستش خدا در تمام جهان. (8)

م.بازگشت حضرت عیسی. (9)

ص:114


1- (1) .ر.ک:ج 9 ص 253 (بخش دوازدهم/فصل سوم/فراگیر شدن حکومت اسلامی).
2- (2) .ر.ک:ج 9 ص 337 (بخش دوازدهم/فصل چهارم/نقش برکات الهی در توسعه اجتماعی).
3- (3) .ر.ک:ج 2 ص 75 (بخش یکم/فصل پنجم/اشارات های و بشارت های قرآن)
4- (4) .ر.ک:ج 9 ص 321 (بخش دوازدهم/فصل چهارم/گسترش امنیت).از امام حسن علیه السلام نیز نقل شده است:«تَصطَلِحُ فی مُلکِهِ السِّباعُ،وتُخرِجُ الأَرض نَبتَها،وتُنزِلُ السَّماءُ بَرَکَتَها،وتَظهَرُ لَهُ الکُنوزُ،یَملِکُ ما بَینَ الخافِقَینِ أربَعینَ عاماً،فَطوبی لِمَن أدرَکَ أیّامَهُ،وسَمِعَ کَلامَهُ؛در فرمان روایی او درندگان با هم در صلح و صفا به سر می برند.و زمین گیاهش را بیرون می دهد و آسمان برکتش را فرو می فرستد و گنج های نهان برایش پدیدار می شوند،میانۀ دو افق [شرق و غرب] را چهل سال در اختیار دارد.خوشا به حال کسی که روزگار او را دریابد و سخن او را بشنود»(ر.ک:ج 9 ص 199 ح 1756«الإحتجاج»). [1] پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:«یَلعَبُ الصَّبِیُّ بِالثُّعبانِ فَلا یَضُرُّهُ،ویُراعِی الغَنَمَ الذِّئبُ فَلا یَضُرُّها،ویُراعِی الأَسَدُ البَقَرَ فَلا یَضُرُّها؛کودک با مارهای بزرگ بازی می کند و زیانی نمی بیند و گرگ گلۀ گوسفند را می چراند و به او ضرری نمی زند و شیر گاو را می چراند و به آن آسیبی نمی رساند».ر.ک:ج 9 ص 329 ح 1842 (مسند ابن حنبل). [2]
5- (5) .ر.ک:ج 9 ص 385 (بخش دوازدهم/فصل ششم:سیاست های قضای).
6- (6) .ر.ک:ج 9 ص 233 (بخش دوازدهم/فصل سوم:سیاست های فرهنگی).
7- (7) .ر.ک:ج 9 ص 233 (بخش دوازدهم/فصل سوم:سیاست های فرهنگی).
8- (8) .ر.ک:ج 9 ص 137 (بخش دوازدهم/فصل یکم:بنیادهای سیرۀ حکومتی امام مهدی علیه السلام ).
9- (9) .ر.ک:ج 9 ص 7 (بخش یازدهم/فصل پنجم/فرود آمدن عیسی).در روایات اسلامی نیز بارها بر بازگشت حضرت عیسی علیه السلام پس از زمان ظهور امام زمان علیه السلام در آخرالزمان تأکید شده است.در روایتی از پیامبر اکرم نقل شده است:«کَیفَ أنتُم إذا نَزَلَ ابنُ مَریَمَ فیکُم،وإمامُکُم مِنکُم؟چگونه هستید هنگامی که فرزند مریم میانتان فرود می آید،در حالی که امامتان از خودتان است؟»(ر.ک:ج 9 ص 7 ح 1672«صحیح بخاری»).همچنین در صحیح مسلم در بارۀ برگشتن حضرت عیسی از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است:«والذی نفسی بیده،لیوشکن أن ینزل فیکم ابن مریم حَکَماً مُقسِطاً،وإمام الناس یومئذٍ رجل صالح فإذا کبّر لصلاة الصبح وتهیأ للصلاة نزل عیسی بن مریم،فإذا رآه عرفه،فیرجع یمشی القهقری لیتقدم عیسی بن مریم علیه السلام،فیضع عیسی علیه السلام یده بین کتفیه،فیقول له:صلّ،فانما اقیمت الصلاة لک،فیصلی عیسی علیه السلام وراءه؛سوگند به کسی که جانم در اختیار اوست،نزدیک است که عیسی بن مریم در میان شما به عنوان داور عادل فرود بیاید،و در آن روز امام مردم،مرد شایسته ای است که وقتی برای نماز صبح تکبیر می گوید و آمادۀ نماز می شود،عیسی بن مریم فرود می آید،و وقتی [امام] او را ببیند می شناسد و به عقب بر می گردد تا عیسی بن مریم علیه السلام را جلو بیندازد؛امّا عیسی علیه السلام دستش را روی شانۀ ایشان می گذارد و می گوید:نماز[ت را] بخوان؛چرا که نماز برای تو برپا شده است.پس عیسی علیه السلام هم پشت سر او به نماز می ایستد (صحیح مسلم:ج 1 ص 93،و نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 8 ص 216 ح 1529«ابن ماجه»).

ن.استمرار حکومت منجی تا قیامت.

3-2-حوادث قبل از ظهور

1.گسترش جنگ و قحطی و بیماری قبل از ظهور. (1)

2.ظهور مدعیان مهدویّت قبل از ظهور. (2)

3.ناگهانی بودن ظهور. (3)

4.نبرد آرماگدون (نبرد جهانی قبل از ظهور). (4)

ص:115


1- (1) .ر.ک:ج 7 ص 227 (بخش نهم/فصل دوم).
2- (2) .ر.ک:ج 4 ص 7 (بخش چهارم/فصل چهارم:مدعیان دروغین).
3- (3) .ر.ک:ج 8 ص 85 (بخش یازدهم/فصل یکم).
4- (4) .ر.ک:ج 7 ص 227 (بخش دهم/فصل دوم).در روایتی از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله به نقل از صحیح مسلم (ج 8 ص176) آمده است:«لا یری مثلها»أو«لم یر مثلها».در روایت دیگری از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده اند:«فیقتلون شهراً لا یکلّ لهم سلاح ولا لکم،ویقذف الصبر علیکم و علیهم...فاذا کان رأس الشهر قال ربّکم:الیوم أسلّ سیفی فانتقم من اعدائی،وانصر اولیائی،فیقتلون مقتلة ما رئی مثلها قط،متی ما تسیر الخیل إلا علی الخیل،وما یسیر الرجل إلا علی الرجل...فبینما هم کذلک إذ سمعوا صوتا من السماء:أبشروا فقد أتاکم الغوث،فیقولون نزل عیسی ابن مریم؛یک ماه می جنگند،نه اسلحۀ شما و نه اسلحۀ آنها از کار می افتد و کند می شود،و بر دل آنها و شما شکیبایی می افتد...وقتی یک ماه به پایان رسید،پروردگارتان می گوید:امروز شمشیرم را می کشم،و از دشمنانم انتقام می گیرم و دوستانم را یاری می کنم.چنان کشتاری می شود که شبیه آن دیده نشده است.هیچ اسبی از جا نمی جنبد مگر از روی [جنازۀ] اسبی دیگر،و انسانی حرکت نمی کند مگر از روی [جنازه] دیگری...در همین اوضاع ندایی از آسمان می شنوند:مژده! برایتان کمک آمد.و می گویند:عیسی بن مریم از آسمان فرود آمد».(تاریخ دمشق:ج 47 ص 506،کنز العمّال:ج 14 ص 579 ح 39652 و فیه«الطیر»بدل«الصبر»).

روشن است مواردی نیز در عهدین هست که منابع اسلامی آنها را تأیید نمی کنند؛مانند:

1.خاموش شدن خورشید،ماه و ستارگان.

2.نزول حضرت عیسی علیه السلام در جایگاه منجی موعود.

3.گسترش بیماری های واگیردار.

4.ویرانی هیکل سلیمان (معبد بیت المقدّس).

5.آسایش پس از ظهور به مدّت هزار سال.

این تفاوت ها می تواند ناشی از تحریف عهدین و افزوده های پسین به آنها باشد.

توجّه به این نکته نیز مهم است که برخی موارد مشترک نیز تنها در مصادر اهل سنّت آمده است و چنین مواردی نیازمند دقت بیشتری است.

ص:116

7- منجی موعود در ادیان غیر ابراهیمی

اشاره

7 منجی موعود در ادیان غیر ابراهیمی (1)

بشر در هیچ برهه ای از تاریخ از وضع خویش راضی نبوده و همواره در تلاش برای آینده ای بهتر بوده است.شاید وجود این روحیه در بشر تا حدی ناشی از آموزه های ادیان باشد؛چرا که تقریباً تمام ادیان نوید آینده ای بهتر را در سایۀ هدایت رهبری عادل می دهند؛رهبری که بشر را چه در زندگی مادی و دنیوی،و چه در زندگی معنوی و اخروی به عالی ترین درجۀ ممکن می رساند.بر این اساس هر کدام از ادیان به تناسب آموزه هایشان ویژگی های کسی را که قرار است رهبر بشر در مسیر این سعادت نهایی باشد،تعریف می کنند.در این نوشتار خصوصیات منجی را در چهار مجموعۀ بزرگ دینی،یعنی آیین های زرتشت،هندو،بودا و ادیان چینی بررسی می کنیم.البته در هر بخش پیش از ذکر خصوصیات منجی در هر دین،به معرّفی اجمالی آن دین خواهیم پرداخت.

ص:117


1- (1).این نوشتار،تلخیص و اقتباسی است از مقالات مندرج در کتاب گونه شناسی اندیشۀ منجی موعود در ادیان که توسط پژوهشگر ارجمند آقای قاسم جوادی (صفری) انجام،و توسط آقای علی موحدیان عطار،بازبینی و تکمیل شده است.در توضیح و تکمیل مقالات از منابع دیگری نیز استفاده شده که در پایان این نوشتار یاد شده اند.مشخصات کتاب شناختی مجموعه مقالات پیش گفته به قرار زیر است:گونه شناسی اندیشۀ منجی موعود در ادیان.

یک-منجی در آیین زرتشت

زرتشت پیامبری ایرانی است که دین پیروانش نیز با همین نام شناخته می شود.

تاریخچۀ این دین تا پیش از قرن ششم قبل از میلاد تا حد زیاد ناشناخته است.امّا می دانیم که از آن زمان دین زرتشت،دین رسمی سه امپراطوری متوالی ایران، یعنی هخامنشیان،اشکانیان و ساسانیان بوده است. (1)آموزش های سنّتی زرتشتی در کتاب مقدس اوِستا و نوشته های پهلوی یافت می شوند.یکی از ویژگی های اساسی هرگونه نیایش (یَسْنا)،که بر محور آتش دور می زند،پاکی جسمانی و اخلاقی است.آیین زرتشتی را غالباً آیینی مبتنی بر دوگانه گرایی توصیف می کنند؛زیرا بنیاد تعلیماتش بر مفهوم خدایی کاملاً نیک (اهورا مَزدا) است که انگره مینوی شریر با او مخالفت می کند.امّا سرانجام بدی مغلوب نیکی خواهد شد.

در این آیین هیچ آموزه ای بر مبنای دوگانگی روح/جسم دیده نمی شود؛چون جهان مینوی و جهان مادی هر دو آفریدۀ خدا به شمار می روند.از این رو هر زرتشتی مؤمنی موظف است هم از جنبه های مادی و هم از جنبه های معنوی وجود خویش را مراقبت کند.در این دین والاترین آرمان های اخلاقی به ذهن القا می شود.

مؤمن به محض آن که به این آیین تشرف می یابد،موظف است با اهریمن در همۀ شکل هایش نبرد کند. (2)

به طور کلّی متون اوستایی را می توان به دو بخش تقسیم کرد:

1.اوستای قدیم که مشتمل بر گاهان،یسْن هفت ها و دو دعای معروف یسن 27 می باشد.

2.اوستای جدید که مشتمل بر متونی از قبیل وَنْدیداد،ویسپِرَد،یشْت ها،یسْن ها و خُرده اوستا است.

ص:118


1- (1) .فرهنگ ادیان جهان،جان آر.هینلز:ص 361.
2- (2) .همان،ص 361-362.

متون پهلوی از حیث زبان متأخر از اوستا،و از حیث محتوا بیانگر سنّت شفاهی زرتشت است که سینه به سینه بازگو شده است.

«سَوشِیَنْت»واژه ای است که در گاهان برای اشاره به منجی موعود به کار می رود و از مهم ترین اصطلاحات دینی زرتشتی است.گرچه اوستاشناسان در معنای این اصطلاح اتفاق نظر ندارند،این مقدار روشن است که سَوشیَنْت ها کسانی هستند که می توانند سالار خانه یا کشور یا دیگر واحدهای اجتماعی باشند.آنان دشمن دیرینۀ خشم اند و با یاری برادر و پدر،روابط اجتماعی را محکم می سازند؛با برخورداری از دَئِنای فزونی بخش (1)(یسن 45 بند 11) و نیروی خرد و اندیشه (یسن 26 بند 2) بر مدار اندیشۀ نیک گام برمی دارند،با سخاوتمندی (یسن34 بند13) و پرستش اهورا مزدا (یسن 53 بند 2) کردارهای مورد پسند اهورا مزدا (یسن 48 بند 12) را پیروی می کنند و در پایان به پاداشی که سزاوارش هستند،می رسند.بنا بر این باید گفت که بندهای مذکور رهانندگانی را در نظر دارند که با پیام خاص خواهند آمد،با پیروی از زرتشت به آموزش های اهورا مزدا گوش فرا می دهند،با پیمودن راه راست رهبری مردم را به دست می گیرند،با دیوسیرتان و درندگان مبارزه می کنند،نجات را برای کل گیتی به ارمغان می آورند،صلح و آشتی را در جامعه حکم فرما می کنند و در پایان به پاداش عمل خویش می رسند.

در اوستای متأخر هرگاه واژۀ سَوشیَنْت به صورت مفرد به کار رفته،یک سَوشینت خاص مد نظر بوده که همان منجی آخر الزمان است.این منجی فرود می آید.به عنوان مثال:«همه فروشی های نیک توانای شونان را می ستایم از کیومرث تا سَوشینت پیروز». (2)از خصوصیاتی که می توان برای او ذکر کرد این است که وی

ص:119


1- (1) .دئنا در آیین و شریعت مزدایی مظهری است که پس از مرگ به صورت فردی زیبا بر انسان ظهور می کند ومی گوید:من منش نیک و گویش و کنش نیک تو هستم (سهروردی دانای حکمت باستان:ص 298).
2- (2) .یسن 26 بند 10،یسن 59 بند 27،یشت 13 بند 145.

دارای«فَرّ (1)کیانیِ مزداآفریده»است؛مخلوقی پرهیزکار،خردمند و چیره دست است و فر کیانی نیرویی بدو می بخشد که به کمک آن بر همه کس و همه چیز چیره می شود.او شجاعانه و پهلوانانه با دروغ خواهد ستیزید و آن را شکست خواهد داد و راستی بر دروغ بدنژاد و پلید غلبه خواهد یافت.اندیشۀ بد شکست خواهد خورد و سخن نیک بر آن غلبه خواهد کرد. (2)

البته بجز منجی آخرالزمان که سَوشینت نامیده شده،کسانی دیگر هم که در گذشته برای سر و سامان دادن به امور جهان آمده اند،سَوشینت نامیده شده اند؛از جمله خود زرتشت.

در متون پهلوی هم سخن از سه منجی موعود در میان است.هر چند غیر از سه منجی موعود،از موعودهای دیگری هم در متون پهلوی یاد شده است؛اینان مقدسانی بوده اند که در گذشته های دور می زیسته اند و سپس جاودانه شده اند؛پس از آن هر کدام در جایی پنهان شده اند تا در زمان مقدر خود را آشکار سازند.امّا آن سه منجی هر کدام در پایان یکی از هزاره های سه هزار سال آخر ظهور می کنند.باید توجّه داشت که دو منجی نخست زمینه را برای منجی سوم (سَوشینت) فراهم می آورند؛از این رو نمی توان آنان را منجی موعود به معنای اخص آن،یعنی منجی پایان عالم،تلقی کرد؛ولی از آن جهت که برای مدّتی مردم را از رنج و اندوه نجات می دهند،در زمرۀ منجیان موعودند.

نخستین منجی«هوشیدَر»است که در زمان او باران فراوان می بارد.یکی از معجزات زمان او این است که خورشید ده روز در میانۀ آسمان می ایستد و بار دیگر هوشیدَر آموزه هایی را از اهورا مزدا فرا می گیرد.با آموزش ها و کوشش های این

ص:120


1- (1) .«فرّ،به معنای نوری است که از خدای تعالی بر خلایق فایض شود که به وسیلۀ آن قادر به ریاست حرفت ها وصنعت ها شوند»(لغتنامۀ دهخدا).
2- (2) .زامیاد یشت:بند 93 تا 96.

منجی،جهان برای مدّتی از زشتی ها پاک می گردد،افراط و تفریط از بین می رود، (1)حسادت و کینه توزی رخت بر می بندد و آدمیان به کار نیک روی می آورند.

سی سال مانده به پایان هزارۀ نخست،«هوشیدَر ماه»متولّد می شود.در عصر وی انسان ها در صلح و صفا و معنویت به سر می برند،اخلاق صحیح در میان مردم رواج می یابد و همه با هم مهربان می شوند،برکت فزونی می یابد و گرسنگی را از بین می برد.این دوران نیز مانند دوران اولین منجی چندان پایدار نیست؛امّا در سی سال آخر هزاره،هوشیدَر ماه از نسل زرتشت متولد می شود.از برکت وجود او اهریمن و تمام نیروهایش از پای در می آیند و برای همیشه از صحنۀ روزگار محو می شوند؛جهان از شر نیروهای اهریمنی نجات می یابد (2)و در کشور خونیرِث (3)خوی حیوانی از انسان دور می گردد و تن مردم همانند خورشید خواهد درخشید.

وظیفۀ آخرین منجی به کمال رساندن مردم است.با تلاش های وی در طول 58 سال بینش و منش گاهانی بر عالم چیره می شود و آنچه زرتشت آغاز کرد او به پایان می رساند.پس از آن که تلاش سَوشینت به ثمر نشست،نوبت به فَرَشوکرِتی (4)(روز رستاخیز) می رسد؛روزی که پیکرهای بی جان زنده،و گیتی به فرمان ایزدی نو می شود؛بدی از بین می رود و سراسر جهان را نیکی فرا می گیرد.

چکیدۀ متون زرتشتی در باب موعودباوری این است که سَوشینت در گاهان مفهومی کاملاً دینی دارد و منظور از آن هر رهبر پرهیزگار دی ستیز (5)است.هر چند

ص:121


1- (1) .سنجانا:ج 7 فصل 7 بند 58.
2- (2) .دینکرد:کتاب 7 فصل 10 بند 2.
3- (3) .هنگامی که ایزد تیشتر نخستین قطرۀ باران را بر روی زمین بارید،زمین به هفت بخش تقسیم شد.بخش میانی خونیروث نیمی از کل زمین را تشکیل می دهد و شش قسمت دیگر،خونیروث را احاطه کرده اند.
4- (4) .اصطلاحی است ناظر به پایان جهان و زمانی که نیروهای خیر بر شر غلبه می یابند و جهان دوباره نو می شود.این واژه به معنای رستاخیز کردن به کار برده شده است (جستار در بارۀ مهر و ناهید:ص 12).
5- (5) .دی:شب تاریک،مخفّف دیجور مطلق شب سیاه را گویند (لغتنامۀ دهخدا).

اندیشۀ موعودها در سرودهای منسوب به زرتشت هنوز شخصیت یابی کاملی ندارد،بی گمان زرتشت آموزه ای نو و بی سابقه در این زمینه عرضه کرده است؛ چراکه انگارۀ موعودها،بدین شکل و شیوه،هیچ نظیری در عقاید هندی و اروپایی ندارد و اندیشه ای به کلی تازه و بی سابقه است.ضمن آن که قدمت،گستردگی،و اصالتی که این انگاره به طور اختصاصی در دین زرتشت داشته و در طول تاریخ این دین رشد و تکامل یافته،و نیز ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی که انگارۀ موعودها با آموزۀ اصیل معاد دارد،همگی نشان دهندۀ این حقیقت است که اندیشۀ موعودها برای نخستین بار و به شکلی بدیع،آن گونه که نیاز به سپری شدن چندین سده برای رشد و تکامل داشته،دقیقاً در چهارچوب اندیشه های معادشناختی زرتشت،و توسّط خود او طرح شده است.

اما بر اساس متون پهلوی،که در واقع تفسیر اوستا،و سنّت شفاهی زرتشت اند -اگرچه در دوران ساسانی شکل گرفته اند-و نیز با عنایت به گزارش های تاریخی، می توان منجی موعود را در آیین زرتشت به لحاظ ماهیت،شخص یا شخصیت هایی خاص دانست،که متفقاً به ظهور سه فرد خاص بدون جنبه های الوهی،همانند مسیح و با کارکرد جمعی می انجامد که ثمرۀ تلاش آن شامل تمام جوانب هستی با ویژگی معنوی و اجتماعی می گردد؛لذا دارای کارکرد کیهانی است و تمام هستی را نو می گرداند.این موعودها همۀ گیتی و کرانه های هستی را از شر اهریمن پاک و دگرگون می کنند و تمام انسان های روی زمین را از لحاظ معنوی ارتقا می دهند؛چراکه بنا بر سنّت زرتشت انسان ها در دوران آمیختگی خیر و شر گیتی به سر می برند؛از این رو دچار ناخالصی شده و از حرکت نخستین اصلی خویش، منحرف شده و به بیراهه رفته اند.به همین سبب انسان باید با پیروی از اشه (1)همراه

ص:122


1- (1) .بهترین حقیقت،درستی،نظم (راهنمای ادیان زنده:ج 1 ص 468).

با منجی موعود،زمینۀ دوران جدایش را فراهم ساخته و جهانی نو( فَرْشْگَرد) برپا کند.از آن جهت که این رخداد در سنّت زرتشت یک بار اتفاق می افتد و همۀ انسان ها در انتظار چنین رویدادی به سر می برند که تا به حال رخ نداده است، می توان گفت آموزۀ منجی رو به آینده دارد؛ولی ویژگی هایی که در دوران جدایی و پس از آن در فرشگرد مطرح است،شباهت بسیاری با دوران مینوی دارد.نه تنها انسان،بلکه تمام موجودات با ویژگی های دوران مینوی خواهند زیست و همین امر سبب می شود نجات منجی را به لحاظ آرمانی رو به گذشته بدانیم.

دو-منجی در آیین هندو

هندوییسم نامی است برای یک سنّت دینی بسیار متنوع که طی سه هزارۀ اخیر در هند تحول یافته و امروزه باورها و اعمال بیش از پانصد میلیون هندو را شکل می دهد که هشتاد درصدشان در هند زندگی می کنند.زندگی دینی هندوها را جز با درک مفهوم«وحدت در کثرت»نمی توان فهمید؛زیرا آیین هندو به هیچ روی ویژگی های ادیان یک پارچه را ندارد؛نه بنیان گذار مشخّصی دارد،نه عقیدۀ واحدی، و نه کتاب مقدس یگانه ای که همگان پذیرفته باشند.در این آیین حتّی قانون نامۀ اخلاقی یا یک نظام الهی واحد،و یا مفهوم یگانه ای از خدا که محور باشد،وجود ندارد.

هندوییسم سنّتی است که شمار فراوانی از مواضع دینی بسیار متنوع را در بر می گیرد که در آن هم کیش های بومی کوچکی دیده می شود که فقط در چند روستا شناخته شده اند،و هم به فرقه های بزرگی چون آیین ویشنوه یا ویشنو،و آیین شیوه یا شیوا بر می خوریم که دارای میلیون ها پیرو،اسطوره شناسی های غنی،معابد، شمایل نگاری ها و الاهیات خاص خود هستند و هر یک از آنها را می توان در جای خود یک«دین»خواند. (1)

ص:123


1- (1) .فرهنگ ادیان جهان:ص 675-676.

با این اوصاف شاید بتوان آیین هندو را دارای متنوع ترین گرایش ها و فرقه ها دانست؛با این حال می توان از سه فرقه و مذهب اصلی یاد کرد:مذهب ویشْنویی، شیوایی،و شاکته ای.به هر روی این تنوع اعتقادی باعث شده که اصول اعتقادی مشترک میان مذاهب و فرقه های هندویی چندان زیاد نباشد.در بارۀ منجی هم گرچه زمینۀ بحث آن در همۀ مذاهب هندو وجود دارد،این آموزه در مذهب ویشْنو نمود بیشتری یافته است و به همین دلیل ما هم در این مجال اندک تنها به بررسی آن در همین یک مذهب می پردازیم.

محور اصلی این مذهب پرستش ویشْنو،به عنوان خدای متعال،و تنزلات او در زمین است.گرچه آموزۀ اوَتارَه (تنزل خدا) را در دیگر مذاهب هندویی نیز می توان یافت،این مفهوم از آموزه های بنیادین ویشنوپرستان به شمار می رود.به اعتقاد آنان هر گاه آیین و دین به خطر می افتد،خداوند جایگاه آسمانی خویش را ترک و خود را به شکل و شمایلی زمینی متنزل می کند تا خطر را رفع،و دو باره نظم را برقرار کند.در مجموع ده بار چنین تنزل هایی رخ می دهد که آخرین آنها«کَلْکی»یا «کَلْکین»نام دارد.در متون مقدس ویشنویی آمده است:

آن جا که نیکوکاری از رونق افتد و تبه کاری بالا گیرد،من در قالب تن مجسم می شوم و یا در میان مردم آیم تا از اساس خیر نگهبانی کنم و بنیاد شر بر افکنم.من در هر دور پیدا آیم تا آیین راستی برقرار سازم. (1)

بررسی موضوع منجی موعود در آیین هندو،مانند هر دین دیگری،از بررسی چگونگی انعکاس این آموزه در متون مقدس و اصلی آغاز می شود. (2)

ص:124


1- (1) .گی تا (بهگودگی تا) سرود خدایان:فصل چهارم.
2- (2) .می توان ادعا کرد که تنوع متون در هیچ دین و آیینی به اندازه متون هندیی نیست.در اینجا تنوع چشمگیری از لحاظ حجم،تعداد،زبان،موضوع و حتّی حجیت و مقبولیت متون دیده می شود.به طور معمول و سنّتی متون هندویی را به دو دستۀ شْروتی (شنیده شده) و سْمِرتی (در یاد آمده) تقسیم می کنند که دومی شرح و تفسیر اوّلی است.متون شْروتی شامل رْگ وِده،یجوروِده،سامَه وِده و اتْهَروَه وِده،بْراهْمَنه ها،آرَنیکه ها و اوپَه نیشَدها است.متون سْمِرتی شامل شاسْتْره ها (یا قانون نامه ها) مانند مَنو سْمِرتی،حماسه ها مانند مَهابِهارَته،رامایانه و پورانه ها می باشد.پورانه ها نقش بیشتری در تکوین اندیشۀ منجی موعود هندویی داشته اند.

بنا بر متون هندویی ادوار جهان شامل چهار دوره است.آخرین دوره که«کلی یوگَه»نامیده می شود و مدّت آن 432 هزار سال است،بدترین دوره به شمار می رود.در این دوره فضیلت رخت بر می بندد و در این اوضاع و احوال مردم به دنبال راه نجات مناسب می گردند و چشم به راه نجات بخشی هستند که آنان را از این مهلکه نجات دهد.در اینجاست که آموزۀ نجات یا منجی موعود با آموزۀ اوَتاره ها به هم می آمیزد و انسان ها را به صلاح و بهبود وضع جهان امیدوار می کند.

کلْکی آخرین تنزل خداوند در کلی یوگه (دورۀ آخر) خواهد آمد.در این دوره راستی و درست کاری از میان رفته و تنها یک چهارم آیین برقرار است.بنا بر این یکی از وظایف کلْکی مبارزه با ناراستی ها و نادرستی هاست.در پورانه ها آمده است:

هر کس هر کجا باشد به دست کلْکی از پای در می آید،آنان که بی دین،آزمند، ریاکار،بدعت گذار و ستم کارند،و صدها و هزاران برهمنان مسلح گرداگرد او خواهند بود، (1)یک ارتش کامل اسب و فیل سوار و ارابه سوار پشت سر او خواهند بود.

در مهابهاراته نیز آمده است:

او پادشاه خواهد بود و چرخانندۀ چرخ،پیروزمند از طریق قانون،او جهان پرآشوب را به سوی آرامش می برد.در حالی که برهمنان گرد او جمع می شوند،آن براهمه نسل تمام اجنبی های پست را در هرکجا که باشند بر می اندازند. (2)

ص:125


1- (1) . cientIndi Tr ition d Mythology;[ Pur in Tr sl ion], Sh tri, vol.37,p411.
2- (2) . The M h vol.2,p.597.

موعود هندویی به لحاظ ماهوی موعودی شخصی و نیز متعین است؛چراکه انسانی با نام و نسب خانوادگی و حتّی محل تولد مشخّص است که قرن ها پیش از ظهور،ویژگی هایش را در متون ثبت کرده اند.این موعود شخصی به رغم این که با هیبتی انسانی پا بدین جهان می گذارد،دارای جنبۀ الوهی است؛زیرا به باور هندوها او تنزل خدا و بلکه خود خداست.

بر پایۀ متون هندویی،وظیفۀ اصلی موعود برقراری و استقرار دَرْمه (1)است.وقتی که دَرْمه به طور کامل مستقر شود،جهان از دو حیث معنوی و اجتماعی به کمال نزدیک تر می شود.پس می توان منجی هندویی را هم زمان دارای دو کارکرد اجتماعی و معنوی دانست؛امّا چنانکه دیدیم،بیشتر گزارش هایی که در بارۀ فعالیّت های کلکی داده اند،از سنخ امور اجتماعی،همچون برانداختن ریشۀ ظلم و فساد،نابود کردن تبه کاران و برپایی عدل و امنیت است.بنا بر این نقش کلکی، دست کم در بیان متون دینی هندو،عمدتاً اجتماعی به نظر می آید.

دربارۀ دامنۀ رسالت آن منجی نمی توان به آسانی اظهار نظر کرد.برخی متون از جهان شمولی رسالتش خبر می دهد؛امّا بعضی دیگر چنین می نماید که رسالتش تنها قوم و ملت،یا پیروان آیینی خاص را در برمی گیرد.مثل فرازی از اَگْنی پورانه (از متون پورانه ای) که می گوید:«او قانون اخلاقی را در ورنه های چهارگانه به شیوه ای مناسب برقرار می سازد».از آنجا که قوانین«ورنه»یا طبقات اجتماعی از ویژگی های خاص آیین هندوست که بر اساس آن،افراد خارج از طبقات را«مَلِچَّه»( غیر آریایی،ناشریف) و حتّی نجس (چَنْداله) می دانند،شاید بتوان گفت موعودباوری در آیین هندو،مانند خود این آیین،«قوم مدار»(آریایی محور) است و منجی موعود آن نیز،حتّی اگر در پی نجات جهانیان باشد،آن را بر محور ارزش های

ص:126


1- (1) .میزان اخلاقی یا عدالت عامی که مراعاتش بر همه کس فرض است (آیین هندو:ص 31).

طبقاتی هندویی دنبال می کند؛مگر آن که در مفهوم هایی مانند«هندو»و«آریایی»به تأویل دست بزنیم.

برخی بر این باورند که کلْکی،آرمانی جز احیای درمه و بازگرداندن عصر طلایی (کرِته یوگه) ندارد.بنا بر این در زمرۀ موعودهای«رو به گذشته»قرار می گیرد.امّا از زاویه ای دیگر می توان گفت آرمان موعود هندویی،هم رو به گذشته دارد و هم رو به آینده؛زیرا در آیین هندو تاریخ،زمان و حرکت جهان،دَوَرانی است.این دایره ها هر چند ممکن است نام های مختلف داشته باشد،ماهیتشان یکی است.در این نگرش،گذشته و آینده مفهوم مطلق خود را از دست می دهد،و تنها در صورتی معنا می دهد که آن را در نسبت با نقطه ای مفروض لحاظ کنیم.پس می توان گفت موعود هندویی نه رو به گذشته دارد و نه آینده.

از همین جا به این نتیجه نیز دست می یابیم که موعود هندویی دارای نوعی کارکرد کیهانی است.آرمان موعود هندویی،که همانا برقراری کامل درمه است، فقط با پایان یافتن یک دور تاریخ (یک مهایوگه) و بازگشتن به دورۀ نخست از ادوار چهارگانۀ تاریخ (کرِته یوگه) محقّق خواهد شد.آن اوضاع آرمانی،که شاید با کمی تسامح بتوان آن را«بهشت زمینی»نام نهاد،جز با بازگشت تاریخ و مجموعه ای از تحولات کیهانی فراهم نمی گردد.بنا بر این قیام و اقدام موعود هندویی با تغییراتی جدی در کل عالم همراه است و همین بس است تا موعود هندویی را در زمرۀ موعودهای کیهانی و نیز به نوعی در میان موعودهای پایانی جای دهد.

سه-منجی در آیین بودا

آیین بودا بر اساس تعالیم شاه زاده ای (شاکیه مونی) است که پس از رسیدن به روشن شدگی ملقب به بودا شد و در پی یافتن راهی به رهایی از رنج برآمد.در زمان بودا مهم ترین دغدغۀ فلسفۀ هندو گرفتاری موجودات در چرخۀ هستی (سَمْساره)

ص:127

و به عبارت دیگر تناسخ بود.

بودا پاسخ را در چهار حقیقت،که هستۀ اصلی تعالیم او را تشکیل می دهد، توضیح داد و وصول به مرحلۀ عالی عرفانی به نام نیروانه را پایان سَمْساره و رهایی از چرخۀ تناسخ دانست.بنا بر دیدگاه بودا زندگی پاینده نیست،بی ذات است و رنج ویژگی جدایی ناپذیر آن است.تنها با خروج از سَمْساره می توان از آن رهایی یافت و پایان چرخه همان تحقّق«نیروانه»است.

پس از بودا فرقه های مختلفی در مکتب بودا به وجود آمد که یکی از آنها «مَهایانه»است که در آن روشن شدگی بسیار مهم است؛زیرا هم رهایی از پندار و وهم است،و هم جستجوی بودا شدن؛امّا این راه نه فقط برای چند رهرو فرزانه، بلکه برای تمام موجودات ممکن است.همین نکتۀ اساسی در اندیشۀ بوداسفی است که بر پایۀ آن شخصیّت هایی مانند بودای مهایانه وجود دارند.این افراد از روی مهر به انسان ها از رفتن به نیروانۀ کامل منصرف شده اند و در حالتی نامریی به هدایت استغاثه کنندگان خود می پردازند.موعود این آیین نیز یک بوداسف است که روزی به جهان خواهد آمد و آیین بودا را که رو به زوال نهاده است احیا خواهد کرد.

در حالی که در مَهایانه هزاران بوداسف وجود دارد که مَیتْریه،موعود بودایی،نیز یکی از آنهاست،در فرقۀ«هینه یانه»(از اقلیت های بودایی) تنها یک بوداسف وجود دارد و آن هم مَیتْریه است. (1)با مطالعۀ مجموعه متون بودایی و دیدن مناطق جغرافیایی کشورهای بودایی (هند،چین،ژاپن،تایلند،کره و...) می توان چنین جمع بندی کرد که اصل وجود یک موعود در آیین بودا ثابت است و از کهن ترین منابع و متون مقدّس تا منابع متأخر از او نام برده اند و مشخّصاتی برایش برشمرده اند.

ص:128


1- (1) .راه بودا،سوزوکی:ص 173.

همچنین انعکاس وسیعی که عقیده به این موعود در تاریخ،فرهنگ،هنر و ادبیات کشورهای مختلف بودایی داشته،کوچک ترین تردیدی در اصالت و فراگیری آن باقی نمی گذارد.به آن در طول تاریخ 2500 سالۀ آیین بودا همواره دستخوش تحولات گونه گون بوده و از منطقه ای به منطقۀ دیگر تفاوت داشته است؛ ولی اساس موعودباوری در اشکال مختلف تا امروز باقی مانده و همواره تأثیرگذار بوده است.

موعود بودایی به لحاظ ماهیت-چه در متون مقدس و چه در فرهنگ کشورهای بودایی-موعودی شخصی است و نام و ویژگی های مشخصی دارد.او در ابتدا انسانی خاکی است؛ولی به مرور زمان جنبۀ الهی می یابد.چنین سرنوشتی شبیه به سرنوشت خود بوداست.او در کانون پالی (1)مانند خود بودا انسانی کامل،ولی خاکی است؛امّا بعدها در فرهنگ عامیانه جنبۀ الوهی گرفته و در کشورهایی مانند چین و کره در زمرۀ خدایان قرار گرفته و پرستش می شود.مَیتْریه،اگرچه با نام های مختلف از او یاد می شود،تنها موعود آیین بوداست.

اگر مشاهده می کنیم که برخی فرزانگان یا شاهان بودایی را میتریه خوانده اند،نه به این دلیل است که در مقاطعی از تاریخ برای میتریه ماهیّتی غیر شخصی قائل شده اند؛بلکه در واقع آن فرزانه یا شاه را تجسم زمینی مَیتْریه محسوب کرده اند،یا این که مَیتْریه تعبیری استعاری از کمال روحی و معنوی،نماد صلح و عدالت و مانند آن بوده است،و گاهی هم او را منبع الهام خود برای ایجاد نهضت های آزادی خواهانه قرار داده اند.به هر روی مشخصات ذکرشده برای میتریه و عصر او چنان روشن است که هیچ گاه میتریه را از حالت تشخص خارج نمی سازد.

میتریه به لحاظ کارکرد،تا پیش از آمدن از آسمان توشیتَه نجات بخش فردی

ص:129


1- (1) .کانون پالی از کتاب های بودایی،و مشتمل بر سخنان بوداست (منجی در آیین بودا:ص 57).

است و مؤمنان می توانند در کمالات معنوی و اخذ درمه به او متوسل شوند و از این رو کارکرد نجات بخشی میتریه محدود به آخر الزمان نیست؛امّا در آخرالزمان او نجات بخشی جمعی است؛زیرا حکومت جهانی را از آخرین شاه جهان پیش از خود تحویل می گیرد و بر زمین حکومت می کند.از محتوای متون مقدس چنین بر می آید که اگر هر یک از شاهان،و حتّی خود میتریه،به وظایف خود در برقراری مساوات در جامعه درست عمل نکند،دوباره در زندگی بشر انحطاط حاصل می شود.البته در عصر وی صلح و امنیت برقرار است و در این موارد او فقط ادامه دهندۀ راه شاهان پیشین است و اصل نجات بخشی جمعی اش مربوط به نجات بخشی معنوی و رساندن مردم به نیروانه است.

مَیتْریه به لحاظ کارکرد اجتماعی می توانست بدون این که حکومت جهانی را از سلطان پیشین تحویل بگیرد،به کار خود مشغول باشد و مردم را به نیروانه هدایت کند؛ولی این که حکومت را تحویل می گیرد نشان دهندۀ آن است که او نسبت به جامعه دغدغه مند است و برای آن برنامه دارد.اگر او سلطنت را بدون جنگ به دست می آورد،دلیل آن نیست که او نجات بخش اجتماعی نیست؛بلکه رشد اخلاقی و فضایل انسان ها باعث می شود که او بتواند بدون خون ریزی به حکومت برسد؛ولی هنوز مردم احساس می کنند آرمان شهری که برای خود ساخته اند،به دست وی تحقّق پیدا می کند.

موعود بودایی به لحاظ فراگیری رسالت،به هیچ روی منطقه محور یا قوم مدار نیست؛بلکه رسالت او جهان گستر است،و هر که بخواهد به نیروانه برسد،میتریه او را یاری می کند.البته از برخی تعبیرها بر می آید که وی رهبری شریعت مدار است؛ یعنی شخص خود باید بخواهد که به درمه عمل کند تا میتریه رسیدن او را به نیروانه تسهیل نماید.اگرچه انسان ها به حدی از رشد اخلاقی رسیده اند که همه طالب کمال اند،به هر حال اختیار از آنها سلب نشده است و در نهایت،خود راه درمه را

ص:130

برمی گزینند و در رسیدن به نیروانه اجباری در کار نیست.

در عصر میتریه آرمان شهری به نام«کتومتی»برقرار است و اساس ایجاد آن بلوغ فکری مردم،و نیز معجزه هایی است که در دوره میتریه اتفاق خواهد افتاد.

متون غیر کانونی این معجزات را بسط داده و به مرور بر شاخ و برگ های آن افزوده اند.

از مجموعه سخنان منسوب به بودا،نمی توان کارکرد کیهانی خاصی برای میتریه برداشت کرد؛ولی متونی مانند اَناگَتَوَمْسه دِسَنا (گفتار وقایع آینده) اتفاق هایی شگفت انگیز و معجزه وار برای عصر میتریه نقل می کند که می تواند نوعی کارکرد کیهانی برای موعود بودایی باشد.به نظر می رسد همین که در عصر میتریه رسیدن به نیروانه تسهیل می شود،نوعی کارکرد ویژۀ کیهانی است؛زیرا سَمْساره و نیروانه دو روی یک سکه اند و وقتی در دورۀ میتریه نیروانه سهل الوصول می شود،در واقع به معنای تغییری در سَمْساره است که همین چرخۀ علت و معلولی دنیای ماست.این تغییر در کیهان به دلیل وجود عدالت در جهان و فضایل اخلاقی نیست؛زیرا پیش تر هم انسان ها شاه جهان های عادل و جامعۀ اخلاقی داشته اند؛ولی نیروانه تا به این حد که در دورۀ میتریه آسان یاب است،در دسترس نبوده است.با وجود این،بازآموزی و رواج آموزه های گذشته (درمه بودا) نیز،در این امر بی تأثیر نبوده است.

موعود بودایی،موعودی پایانی است.در عصر میتریه باب نیروانه گشوده است و همه از سمساره خارج می شوند.همچنین از نظر پیروان معمولی،پرستش میتریه روشی بود جهت ایجاد کرمۀ نیک برای خودشان و تضمین این که در آینده رستگار خواهند شد.پس با بازتولد در عصر میتریه،امید نجات همیشگی پیروان این آیین وجود دارد و تکرار دیگر ادوار کیهانی،دست کم از دیدگاه متن های کانونی و غیر تَبّتی اصالت ندارد.پس می توان میتریه را موعودی پایانی قلمداد کرد.

در کشورهای بودایی شمالی-بویژه چین،کره،و ژاپن-میتریه را بیش از خود

ص:131

«شاکیه مونی»(بودای تاریخی) حرمت می نهند.به نظر می رسد بیشترین تأثیر میتریه،از قرن دوم تا هشتم میلادی بوده و نقطۀ اوج آن در حدود قرن پنجم بوده باشد.

سرانجام در آیین بودایی،«تَنْتْرَه یانه»به عنوان«دَیانی بوداسف»معرّفی شد.به طور خلاصه،موعود بودایی در این تحولات،خدایی واحد با سه نقش متفاوت است که در سه دوره و سه مکان متفاوت شکل می گیرد:الف.انسانی معمولی در جهان خاکی در گذشته؛ب.بودای فرمان روای قلمرو توشیتَه در زمان حاضر؛ج.

بودای پاک بومی به نام«کتومتی»در آینده دور.

موعود بودایی نگاهی رو به آینده دارد؛زیرا چنین شرایطی در رسیدن به نیروانه در گذشته وجود نداشته است.ولی از آن جا که قبل از کم شدن طول عمر انسان ها نیز،دورۀ صلح و آرامشی مانند عصر میتریه وجود داشته است،شاید بتوان از نظر اجتماعی و زندگی ظاهری مردم،شباهتی با دوران گذشته پیدا کرد؛ ولی از نظر نجات معنوی یک حالت بی سابقه و آرمانی قلمداد می شود و رو به آینده دارد.

تأثیر متون دینی موعود بودایی بر زندگی مردم و حتّی رهروان بودایی،بیش از آن چیزی بوده که در آثار کانونی و غیر کانونی به آن اشاره شده است و عملاً مردم و رهروان بودایی میتریه را بوداسفی زنده و تأثیرگذار می دانسته اند و حتّی وصول به پیشگاه او را سنّتی همیشگی قلمداد کرده اند.گزارش های گونه گون و گاه متضاد متون مقدس آیین بودا،حاکی از فراز و نشیب در اندیشۀ موعود،و تطوّر آن به صورت اندیشه ای قابل درک،هم برای رهروان بودایی و هم عوام،و قابل استفاده برای حاکمان و سیاست مداران است.پس باید گونه های موعود بودایی را،که در طول قرن ها دستخوش تغییر بوده است،نسبت به سنت های مختلف در برخی از ویژگی های ظاهری و مفهومی متفاوت دانست.

ص:132

چهار-منجی در ادیان چینی

ادیان چینی به طور سنّتی بر پایۀ آیین های عبور از مراحل زندگی-یعنی تولد،بلوغ، ازدواج و دفن-و گردش سالیانۀ جشنواره های مبتنی بر تقویم دینی قرار دارد.

عضویت تودۀ اجتماعی مردم چین در این ادیان نیز از راه مشارکت آنها در این قبیل آیین های گذار از مراحل زندگی و جشن های سالیانه به نمایش در می آید و نه از راه تن دادن عقلانی (روشن فکرانه) به مجموعه ای از آداب الهام شده.بنا بر این دین چینی ماهیتی فرهنگی دارد تا کلامی.تمام سنن و نظام های دینی که از بیرون وارد مجموعۀ پیچیدۀ فرهنگ چینی شدند،برای ادامۀ بقا و فعالیت خویش ضروری دیدند تا خود را با ارزش های دینی و فرهنگی سرزمین چین سازگار کنند. (1)

در فرهنگ چین سه آیین کنفوسیوس،تائو و بودا وجود داشته و دارد.این سه آیین چنان به هم آمیخته اند که در میان تودۀ مردم دین واحدی به نام«سونگ جیائو» پدید آمده است.هر یک از این سه،یکی از ابعاد این دین را پوشش می دهد.آیین کنفوسیوس بعد اخلاقی و شعائر گذار،آیین تائو نظام شناخت و برنامه های جشن های سالیانه،و آیین بودا تقلیل رنج،نجات اخروی و مراسم مردگان را پوشش می دهند.

آنچه در حوزۀ موعودباوری در اعماق جامعۀ چین نفوذ دارد،دو آیین تائو و کنفوسیوس است؛چه از نظر متون دینی،و چه از نظر تأثیری که متون و تعلیمات این دو آیین در مردم چین داشته اند.

مباحث منجی موعود،هم در آیین کنفوسیوس و هم در متون آن آمده است.

برای مثال مردی که از طرف آسمان مأمور است،در دل های آدمیان نفوذ می کند و از آن رو در زمین صلح برقرار می شود.کسی که از طرف آسمان مأمور است در پیروی مقصد خود استوار می ماند و از آن رو کرۀ زمین رو به کمال می رود. (2)

ص:133


1- (1) .فرهنگ ادیان جهان:ص 845.
2- (2) .مکالمات،کنفوسیوس،ترجمۀ کاظم زاده:ص 156.

همچنین در آیین دائو و متون دینی آن هم بحث منجی موعود آمده است.مثلاً گفته شده:صلح بزرگ که شهریاران عصر طلایی باستانی به وسیلۀ حکومت تائویی ایجاد کرده بودند،توسط رسولی الهی که رهبر آسمانی خوانده می شود،ایجاد می گردد. (1)

از ویژگی های این دوره شایسته سالاری،ایثار و گذشت است.مردم دل سوز و غم خوار یکدیگرند و صلح و امنیت،بر همه جا حکم فرماست؛زیرا هواهای نفسانی سرکوب شده است و به آنها میدان داده نمی شود.امّا برترین ویژگی آن حکومت،روح واحدی است که تمام مردم جهان را در برگرفته است.این عصر دوران یک پارچگی شریعت و تحقّق امت واحد است؛عصری که بشر هیچ گونه دسته بندی نژادی،قومی و اقتصادی را تجربه نمی کند و مال و ثروت جهان در اختیار همه قرار دارد.

یکی از ویژگی های منجی آن است که بر خلاف پادشاهان معمولی،از نیروی معنوی خاصی برخوردار است که می تواند خیر و خوبی را در سراسر عالم گسترش دهد و همۀ عالم به صورت خودجوش به اطاعت او تن می دهند.ویژگی بسیار مهم او تصرف قلب هاست.پادشاه منجی به غلبۀ ظاهری بر مردم اکتفا نمی کند و فضایل اخلاقی را در میان انسان ها گسترش می دهد.البته این کار او با توانایی هایش و با اطاعت خودجوش مردم از او ارتباط وثیقی دارد.

از مجموعه مباحث موجود در بارۀ منجی موعود در آیین های چینی می توان این نکات را استنباط کرد:

آموزۀ موعود چینی فردی خاص را با ویژگی های والا نوید می دهد که برای نجات جهان قیام می کند.هر چند جهان بینی چینی،این اندیشه را در خود دارد که به هر حال جهان به کمال مقصود خویش می رسد و اصولاً ادوار جهان به گونه ای است

ص:134


1- (1) . Celesti M ter( TienShih).

که یک عصر طلایی هم در آن وجود دارد،ولی این کار صرفاً با تکامل پدیده ها به صورت طبیعی حاصل نمی شود و نیل به این مقصود،نیازمند شخصی مقتدر با نیروی خاص فوق بشری است.از این رو گرچه این شخص بر خلاف روند طبیعی عالم قدم بر نمی دارد و تکامل پدیده ها برای رسیدن به کمال کل جهان امری ضروری است،هیچ پدیده ای جایگاه این شخص را پر نمی کند و او در جایگاه کامل کنندۀ تمام این تکامل های جزئی موقعیتی ویژه دارد.

درست است که منجی موعود در فرهنگ چینی شخصی است،ولی به نظر می رسد فردی خاص برای این منظور مشخص نشده و صرفاً صفات آن منجی بیان شده است.در تاریخ فرهنگ چین به اشخاص متعدّدی بر می خوریم که منجی معرّفی شده اند؛امّا این افراد را نباید از جهت خصوصیت فردی نگریست؛بلکه آن افراد از این جهت که دارای صفات و ویژگی های منجی بوده اند،صاحب این مقام شناخته شده اند.در کلمات کنفوسیوس می بینیم که او منتظر بود تا منجی شود و همین انتظار را در منسیوس نیز مشاهده می کنیم.قیام های متعدّد نجات بخش با نام و لقب منجی افسانه ای چینی،و نیز استفادۀ شاهان از این نام و لقب،حکایت از آن دارد که شخص منجی با این لقب نامیده می شود؛ولی این نام گذاری بیانگر این نیست که منجی شخص خاصی است؛بلکه برعکس،این امر نشانۀ آن است که هر کسی با استفاده از لقب مذکور می خواست منجی موعود باشد و فرد خاصی برای این منظور در نظر گرفته نشده بود.

یکی از نکته های جالب در بارۀ منجی موعود در فرهنگ چینی،صفات و ویژگی های اوست.در فرهنگ چینی به هیچ وجه منجی یک بشر عادی نیست.با وجود اختلاف کنفوسیوسیان و دائوییان در این زمینه،داشتن نیروی فوق العاده ای که امپراطوران افسانه ای چین هم از آنها برخوردار بوده اند،امری است که در هر دو دین برای موعود چینی ضروری شمرده شده است.از این رو موعود چینی فردی الهی است.الهی بودن این موعود صرفاً در داشتن صفات خاص و نیروی

ص:135

فوق العاده ای نیست که با تبدیل شدن به ذات بی مرگ حاصل می شود؛بلکه او باید مجوز آسمانی ظهور را نیز داشته باشد.چه بسا افرادی چون کنفوسیوس که در تاریخ چین از چنین نیرویی برخوردار بودند؛ولی چون مجوزی برای ظهور نداشتند،به این امر قیام نکردند.البته پوشیده نیست که در بعضی تقریرها،منجی موعود در فرهنگ چینی اصولاً انسانی است که خداگونه شده باشد.

منجی موعود در فرهنگ چینی در پی برقراری حکومتی گسترده و جهانی است که تمام انسان ها را در بر می گیرد.این یکی از جنبه های صلح بزرگ است که در بحث های گذشته مطرح شد و در آن تمام انسان ها و جوامع متعدّد به یک هماهنگی بزرگ،حکومت فراگیر،و سعادت و رفاه لازم دست می یابند.در سایۀ این حکومت فراگیر،فقر و بدبختی،جنگ و خون ریزی و ظلم و بی عدالتی از عالم انسانی به طور کلی رخت بر می بندد.

یکی دیگر از جنبه های صلح بزرگ،به کیهان و کل عالم بر می گردد.تکامل عالم در آموزۀ منجی موعود چینی،نه تنها انسان ها،بلکه تک تک ذرات عالم را نیز شامل می شود.عدالت مطرح در این آموزه،نه تنها در میان انسان ها برقرار می شود،بلکه روابط میان انسان ها و عالم طبیعت (حیوانات،گیاهان و جمادات) را نیز اصلاح می کند؛زیرا صلح بزرگ در فرهنگ چینی،کل گیتی را به هماهنگی و اعتدال می رساند و موجب می شود که ذره ای ظلم و اجحاف در کل عالم وجود نداشته باشد.

از طرف دیگر،آموزۀ صلح بزرگ تنها روابط مادی انسان ها را در سایۀ عدالت اصلاح نمی کند؛بلکه فضایل اخلاقی را گسترش می دهد؛به گونه ای که انسان ها از خودخواهی دور می شوند و با شکوفایی عدالت،از آن پس ایثار،گذشت،رحمت و شفقت نیز در میان آنها برقرار می شود.در فرهنگ چینی بیشتر بر ابعاد اخلاقی صلح بزرگ تأکید شده است،نه جنبۀ مادی آن.یکی از خصوصیات مهم منجی موعود در فرهنگ چینی،برخورداری از نیرویی اخلاقی است که تمام انسان ها را مقهور خود

ص:136

می کند،نه این که با نیروی نظامی بر مردم غلبه کند.

هر چند منجی موعود در فرهنگ چینی دارای صفات الهی است،باید به امور دنیوی نیز آگاه باشد.این امر،نه تنها از جامعیت این آموزه استنباط می شود،بلکه در بعضی نظریه پردازی ها هم آشکارا مطرح شده است که منجی موعود باید شعائر و حتّی علم موسیقی را بداند.

از ویژگی های قبل مشخص شد که آموزۀ منجی موعود در فرهنگ چینی ناظر به نجات جمعی است و به افرادی خاص یا به جامعۀ چینی محدود نمی شود؛بلکه تمام انسان ها را در بر می گیرد؛امّا اشاره به این مطلب مفید است که در برخی جوامع چینی یا در دوره هایی از تاریخ چنین،به نجات فردگرایانه برمی خوریم که انسان ها یا تنها به نجات خویش توسط منجی می اندیشیدند و یا این که تنها گروه خاصی را اهل نجات می دانستند.

این تقلیل گرایی ناشی از آن است که در تمام ادیانی که به نجات جمعی می اندیشند،گاه به سبب موانعی که بر سر این آرمان به وجود می آید،مردم به حداقل اکتفا می کنند و تنها به نجات فردی می اندیشند.

یکی دیگر از ویژگی های منجی موعود چینی،که به جنبۀ انسانی و نجات جمعی آن باز می گردد،حکومتی بودن آن است.نجات جمعی را می توان سه گونه تصور کرد:

1.اساساً امری اخروی باشد که در سایۀ آن،تمام افراد انسانی به نجات دست می یابند.شاید بتوان پدیدۀ نجات مسیحایی در مسیحیت را این گونه دانست.

2.گونه ای نجات دنیوی که در سایۀ تشکیل یک حکومت متمرکز نیست و زمینه های سعادت،رفاه و عدالت را بدون تشکیل حکومت برقرار می کند.

3.گونه ای نجات دنیوی و فردی که در سایۀ یک حکومت جهانی محقّق می شود.

در فرهنگ چینی حکومت جایگاه ویژه ای دارد و امری ملکوتی محسوب

ص:137

می شود.بنا بر تصریح هایی که در بارۀ نجات مطرح شده است،می توان گفت:

نجات در فرهنگ چینی در سایۀ حکومتی فراگیر برقرار می شود.

از ویژگی های آموزۀ منجی موعود در فرهنگ چینی،گذشته گرا بودن آن است.

در فرهنگ چین چیزی به نام«بازآفرینی»وجود دارد که در روزگار باستان به دست امپراطوران افسانه ای محقّق شده بود.این دوران تحت عنوان«عصر طلایی»مطرح می شود و مردم امیدوارند که با آمدن منجی موعود،آن گذشتۀ طلایی احیا گردد.

این مسئله مقتضای جهان بینی چینی نیز هست؛زیرا نگرش آنها به جهان ادواری است؛به گونه ای که طبق یک چرخۀ منظم تکرار می شود.بنابراین دیدگاه عصر طلایی نه یک بار،بلکه بارها قبل از این محقّق شده بوده و ما باز هم در راه تحقّق دوبارۀ آن قرار داریم.

آخرین ویژگی آموزۀ منجی موعود در فرهنگ چینی آن است که مردم چین نگرش خاصی به ادیان مطرح در فرهنگ چینی،و از جمله سه دین:کنفوسیوس، تائو و بودا دارند و نجات به وسیلۀ هر یک از اینها را ممکن می دانند.به نظر می رسد هر چند منجی موعود در هر یک از این ادیان با دیگری متفاوت است و در دوره های مختلف افراد متعدّدی در هر یک از اینها ادعای منجی بودن کرده اند،امّا توده های مردم به دنبال منجی واحدی هستند که تمام عالم را به سوی هماهنگی و صلح بزرگ هدایت کند،و برایشان مهم نیست که او متعلّق به چه گرایشی باشد و یا حتّی به چه نامی خوانده شود.تعدّد منجی در هر یک از این ادیان نیز،شاهد دیگری است که نشان می دهد آنها به دنبال شخص خاصی نیستند؛بلکه تنها منتظر فردی با اوصافی کلّی به عنوان منجی هستند. (1)

ص:138


1- (1) .دیگر منابعی که در تکمیل این نوشتار به آنها مراجعه شده،عبارت اند از:سهروردی دانای حکمت باستان؛راهنمای ادیان زنده؛ایین هندو (ویتمن)؛منجی در آیین بودا؛فرهنگ ادیان جهان؛مجله هفت آسمان:ش 9 (مقالۀ«گونه شناسی اندیشه،منجی موعود در ادیان»،علی موحدیان عطار).

8- نام های منجی موعود در ادیان

اشاره

اعتقاد به منجی موعود،باوری فراگیر در میان تمام ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی است که فطری بودن این نیاز و احساس را نشان می دهد.

انسان در ذات خویش و فارغ از ویژگی های آیین،محیط و زمانه،امید به آینده ای بهتر برای خود،جامعۀ پیرامون و جهان را در درون خویش احساس می کند.باور به منجی موعود جهانی در تمام ادیان و مذاهب برگرفته از این آگاهی فطری مشترک میان انسان هاست.البته مصداق منجی موعود در هر آیین،برگرفته از آموزه ها و پیش داشته های معتقدان به آن است و از این رو در هر آیین با نامی خاص معرّفی و شناخته می شود.

ممکن است گفته شود:باور به موعود جهانی،در آیین های غیر الهی و ساختۀ بشر نیز وجود دارد و این حاکی از خرافی بودن این باور در میان آنان،یا نشانۀ آرزو و پنداری وهم آلود است.پس ممکن است این باور در ادیان الهی نیز برگرفته از خرافه های موجود در آن آیین ها باشد.

در پاسخ می گوییم:مبدأ اعتقاد به منجی موعود در همۀ آیین های الهی و غیر الهی،فطرت انسانی است که پاکی و پسندیدگی را برای خود،جامعه و جهان نیکو می شمارد و بدان امید دارد.این آگاهی فطری برآمده از الهام الهی است: «فَأَلْهَمَها

ص:139

فُجُورَها وَ تَقْواها؛ 1 سپس پلیدی و پرهیزکاری اش رای به آن الهام کرد».پس اعتقاد به منجی جهانی،آرزویی خام نیست؛بلکه امیدی برآمده از نگاه الهی به نظام آفرینش است.

از سوی دیگر،پژوهش ها نشان دادند که باور به منجی موعود در همۀ ادیان الهی وجود داشته است.طبیعی است که این اعتقاد شادی بخش و امیدآفرین به آیین های غیر الهی نیز نفوذ کند و آنها هم در پی ترویج آن باشند.

پس از این مقدمۀ کوتاه به معرّفی نام های منجی موعود در ادیان می پردازیم.

آیین های متفاوت،منجی موعودشان را گاهی با نام خاص معرّفی کرده اند و گاهی تنها ویژگی ها و صفات بارز و محوری او را بر شمرده اند.برای مثال عناوینی چون «مسیح»یا«سرور بزرگ»یا«ویشنو»به معنای«نجات دهنده»اوصاف منجی موعود را بیان می کند.

برخی از این اوصاف و القاب،شباهت های فراوانی با ویژگی های موعود در تفکر اسلامی و بویژه شیعی دارند و این شاهد دیگری بر وجود همان فطرت انسانی است که در آغاز این نوشتار،از آن سخن گفتیم.

اکنون فهرستوار،نام منجی موعود را در ادیان الهی و غیر الهی باز می گوییم.

1-یهودیت و مسیحیت

مسیح یا ماشیح. (1)

پسر انسان. (2)

سرورِ بزرگِ میکائیلی. (3)

ص:140


1- (2) .مزامیر 18:50؛یوحنا:3:28.
2- (3) .متی 24:27،30،37،45؛لوقا 12:40 و با همین مضمون لوقا 21:27،36؛مکاشفۀ یوحنا 14:14.
3- (4) .دانیال 12:1.

قائم. (1)

2-دین زرتشت و دیگر ادیان کهن ایرانی

سوشیانس (سَوشِیَنْت) یعنی پسر سوم. (2)

استوت ارته (که همان سوشیانس است). (3)

3-ادیان هندی

اشاره

ویشنو (به معنای نجات دهنده). (4)

مَیْتْرِیه ( M trey ). (5)

کریشنا.

اسامی ذکرشده،نام های موعود در ادیان مختلف و برگرفته از منابع اصلی همان ادیان است.برخی از مصادر و منابع واسطه نیز اسامی و صفات دیگری را نیز به نقل از مصادر کهن ادیان گزارش کرده اند.در این جا آن اسامی را از این مصادر نقل می کنیم. (6)

الف-گزارش نجم الثاقب

-ایزدشناس یا ایزدنشان (نزد مجوس).

ص:141


1- (1) .دانیال نبی 12:1.
2- (2) .زند بهمن یسن،ص150،یسنا 26 قطعۀ 10؛یسنا 59 قطعۀ 28؛ویسپرد،کردۀ 2،قطعۀ 5؛فروردین یشت،قطعه های 129 و 145؛زامیاد یشت،قطعۀ 89؛گشتاسب یشت،قطعۀ 30؛وندیداد،فرگرد 19،قطعۀ 5.مینوی خرد،ترجمۀ احمد تفضلی،پرسش 1،بند95؛سوشیانت یا سیر اندیشه ایرانیان در بارۀ موعود آخرالزمان،علی اصغر مصطفوی:ص 109.سوشیانس،ابراهیم پورداوود:ص 217.
3- (3) .اوستا بند 129،یشت سیزدهم؛سوشیانس،ابراهیم پورداوود:ص 15.
4- (4) .ریگ ودا،ماندالای 4 و 16 و 24 از کتب مقدس هندیان (یا کالکی k ki(؛ مهابهارت:1،20-22،139،353 به بعد:3،55،126-127،257،305؛اساطیر هند،ورنیکا ایونس،ترجمۀ باجلان فرخی:ص 39-43.
5- (5) .ر.ک:آیین بودا،هانس ولفگانگ شومان،ترجمۀ پاشایی:ص 121.
6- (6) .ر.ک:نجم الثاقب:ص 44-92.این اسامی در منابعی بوده است که اکنون در اختیار مؤلّف دانش نامه و همکاران وی نیست و امکان سنجش یا ارزیابی درستی آن وجود ندارد.

-پرویز،-بهرام یا بندۀ یزدان در کتاب ایستاع به نقل از کتاب ذخیرة الالباب.

در کتاب برزین از فرس.

-حاشر و صاحب،در صحف ابراهیم.

-خجسته،در کتاب کندرال فرنگیان.

-خسرو،در کتاب جاویدان«خسرو مجوس».

-زند افریس،در کتاب ماریاقین.

-سروش ایزد،در کتاب زمزم زردشت.

-شماطیل،در کتاب ارماتش.

-صمصام الاکبر،در کتاب کندرال.

-فردوس الاکبر،در کتاب قبرس رومیان.

-فیروز،در کتاب فرنگان ماچارالامان.

-فرخنده،در کتاب شعیای پیغمبر.

-کیقباد دوم (عادل بر حق)،نزد مجوس و گبران عجم.

-کوکمأ،در کتاب نجتا.

-لندیطارا،در کتاب هزار نامه هند.

-مهمید الاخر،در انجیل.

-میزان الحق،در کتاب آژی پیغمبر.

-واقیذ،در کتب سماویه و در تورات و اقیذما.

-کلمة الحق،در صحیفۀ آسمانی.

-لسان صدق،در صحیفۀ آسمانی.

-خوراند،در جاویدان.

-اوقیدمو،در تورات به لغت ترگوم.

ص:142

ب-گزارش«او خواهد آمد»

(1)

-ایستاده و خداشناس،به نقل از کتاب«شاکمونی»از کتب مقدس هندیان.

-فرخنده و خجسته،به نقل از کتاب«وشن جوک»از کتب مقدس هندیان.

-ممتاطا (در زبان هندی به معنای محمّد است )،به نقل از کتاب«دادتک»از کتب مقدس برهماییان هند.

-راهنما،به نقل از کتاب«پاتکیل»از کتب مقدس هندیان.

-خرد شهر ایزد،به نقل از کتاب«شابوهرگان»از کتب مقدس مانویان ترجمۀ مولر.

-گرزاسپه،در باور ایرانیان باستان.

-کیخسرو،در باور ایرانیان باستان.

-مارکو کرالیویچ،در باور اهالی صربستان. (2)

-آرتور،در باور کهن انگلیسی ها.

-بوریان بور ویهیم،در باور سلت ها.

-اودین،در باور اقوام اسکاندیناوی.

-بوخص،در اقوام اروپای مرکزی.

-کوتزلکوتل،اقوام آمریکای مرکزی.

-کالویبرگ،در باور یونانیان.

ص:143


1- (1) .ر.ک:او خواهد آمد،علی اکبر مهدی پور:ص 102-113. [1]
2- (2) .ر.ک:اسطورۀ بازگشت جاودانه،میرچا الیاده،بهمن سرکاراتی:ص 54.

9- مهدویّت در نگاشته های مستشرقان

اشاره

9 مهدویّت در نگاشته های مستشرقان (1)

هر چند اسلام شناسی غربیان از دیرینه ای بیش از دو سده برخوردار است، شیعه پژوهی آنان بسیار دیرهنگام،و در دهه های اخیر قرن بیستم میلادی تحت تأثیر تحولات سیاسی-اجتماعی ایران،لبنان و عراق جدی تر شده است و با وجود تلاش های انجام شده در دورۀ اخیر،این رشته نزد آنان هنوز در ابتدای راه است و از این رو غربیان هنوز کارنامه ای جامع و درخشان در شیعه شناسی ندارند.

برخی از محققان دو دلیل برای این مهم یاد کرده اند:کمبود متون تحقیقی به زبان های اروپایی در موضوع تشیّع امامی و دشواری دسترسی به منابع اولیۀ آن از یک سو، (2)و شیوع نگاه نادرست اهل سنّت به مذهب شیعه در میان مستشرقان از سوی دیگر (3)مطالعات شیعی را در غرب به حاشیه رانده است.مخصوصاً این عامل دوم سبب شد شیعه (امامیه) را چون فرقه ای حاشیه ای یا بدعت گرا در اندیشۀ اسلامی بنگرند و قرائت شیعی از اسلام را رسمی و مقبول تلقی نکنند.از این رو مستشرقان معمولاً اصطلاح«اسلام شیعی» Shi'i Isl را برای نشان دادن این

ص:144


1- (1).به قلم پژوهشگر ارجمند،حجة الاسلام و المسلمین علی راد.
2- (2) . Shi'ismp.2.
3- (3) . Twelver Shi'iteresou rcesin Europepp.74-77.

تقابل،و تحت تأثیر همین پندارۀ نادرست،به کار می برند.اتان کلبرگ در ارزیابی مطالعات غربیان در بارۀ شیعه می نویسد:

به طور کلی تعداد مطالعاتی که تا نیمۀ دوم قرن بیستم به موضوع شیعۀ امامیه اختصاص یافت،ناچیز و اندک است؛چرا که در نخستین مجلد از مجموعۀ Index Isl icus که سال های 1906 تا 1955م را پوشش داده،تنها دو صفحه از 824 صفحۀ این مجلد برای فهرست کردن عناوین مقالات مربوط به تشیّع دوازده امامی اختصاص یافته است.گرچه نخستین تلاش در نگرشی جامع، توسط دونالدسون در کتاب ،Shi'ite Religion که در سال 1933م انتشار یافت، صورت گرفت؛امّا تعداد کتاب هایی که به این موضوع اختصاص داده شد نیز بسیار اندک بوده است. (1)

سیّد حسین نصر به مناسبت بحث از اهمیّت ارتباط فیلسوف فرانسوی هانری کُربَن با علّامه سیّد محمّدحسین طباطبایی،نبود روابط درست علمی میان محقّقان غربی و عالمان شیعه اصیل را علّت نا آگاهی غرب از شیعه دانسته است:

حتّی می توان گفت که از دورۀ قرون وسطی،که تماس فکری و معنوی اصیل بین اسلام و مسیحیت قطع شد،چنین تماسی بین شرق اسلامی و غرب حاصل نشده است....غرب تاکنون دو بار با اسلام تماس مستقیم داشته است؛با اعراب در اندلس و با اتراک در شرق اروپا؛و در هر دو مورد،تماس با اسلام سنّی بوده است و در برخی مواردِ محدود،با اسلام شیعی،آن هم از نوع اسماعیلی.مغرب زمین هیچ گاه با عالم تشیّع،به خصوص ایران شیعی،تماسی نداشته است....تشیع، چنان که هست،در خارج از جهان پیروان آن شناخته شده نیست.از این رو مستشرقان همواره تشیّع را یک«بدعت»در اسلام،و حتّی برخی آن را اختراع عده ای از دشمنان اسلام دانسته اند. (2)

ص:145


1- (1) . Western Studiesک Shi' sl ,p.40.
2- (2) .شیعه در اسلام:ص 13-14 (مقدمۀ سیّد حسین نصر).گفتنی است این کتاب علّامه طباطبایی در سال 1969 م،با ترجمه و مقدمۀ سید حسین نصر در اروپا و امریکا منتشر شد و مطالعات غربیان در بارۀ امامیه را که پیش از آن بر آثار امثال مونتگمری وات و آن لمبتون متّکی بود،یک گام به پیش بُرد.

در این میان بعد از انقلاب اسلامی در ایران و تثبیت حکومت اسلامی-شیعی در این کشور،زمینه های پیشین تحقیق در بارۀ تشیّع پررنگ تر شد؛امّا چنان که در ادامه خواهد آمد،هیچ یک از این تحقیقات از جامعیت لازم برخوردار نیست و یک سویه نگری سیاسی یا تاریخی در بیشتر آنها مشهود است.

مهدویّت در آثار مستشرقان

از میان موضوعات متنوع مربوط به شیعه شناسی،مسئلۀ امامت به دلیل پیوندش با اساس این مذهب جایگاه خاصی در مطالعات غربیان پیدا کرده است.مهدویّت نیز شاخه ای از مطالعات امام شناسی غربیان در شیعه پژوهی به شمار می آید که از ابتدا چندان کانون توجّه نبوده است؛با این حال در مطالعاتشان به آن هم پرداخته اند.

مهدویّت در پژوهش های استشراقی الزاماً به معنای«مهدی شخصی»،که شیعیان دوازده امامی به آن اعتقاد دارند،نیست؛بلکه بیشتر مربوط به«مهدی نوعی»،و شامل برخی مباحث حاشیه ای است.بیشتر پژوهشگران علاقه مند به مسائل مهدویّت در غرب یهودی،و برخی نیز مسیحی اند.یهودیان بیشتر گرایش صهیونیستی دارند و تحقیقاتشان بیشتر معطوف به مسائل بنیادی،و به لحاظ محتوایی مربوط به مسائل مرتبط با سیاست و قدرت می باشد.نگاه انتقادی و مغرضانه و تلاش برای تضعیف مبانی و مستندات تاریخی و روایی مهدویّت،از ویژگی های آثار این گروه از مستشرقان است.نگاه مستشرقان مسیحی اندکی معتدل تر از یهودیان است.آنان بیشتر از منظر ارتباط مهدویّت اسلامی با آموزۀ رجعت مسیح در آخرالزمان به این مطالعات می پردازند و گویی آن را رقیبی در مقابل آموزه های فرجام شناختی خود می بینند.

ص:146

زمینه ها و ابعاد اهمیت

مهدویّت در پژوهش های استشراقی از چندین بعد مورد توجّه قرار گرفته است:

الف.نقش آموزۀ مهدویّت در تحولات سیاسی جهان اسلام و بویژه انقلاب اسلامی ایران و پیدایش نظریۀ سیاسی ولایت فقیه.

ب.نقش آموزۀ مهدویّت در پدیداری جنبش های اجتماعی-سیاسی،همانند قیام فاطمیان مصر (المهدی باللّه) و مهدی سودانی.

ج.نقش آموزۀ مهدویّت در شکل گیری فرقه های نوپدید و مدعیان مهدویّت و اختلافات درون فرقه ای آنها با یکدیگر.

د.نگاه عرفانی و تصوف گونه به غیبت امام مهدی علیه السلام و تحلیل تأثیرات آن.

سیر تاریخی و قلمرو جغرافیایی

اشاره

در یک نگاه می توان تلاش های غربیان را در بارۀ مهدویّت به سه گونۀ اروپایی، آمریکایی و اسرائیلی تقسیم کرد.در این میان پژوهش های آمریکایی بیشتر رویکردی کاربردی دارند و نتایج آن در تعامل سیاسی-فرهنگی با جهان اسلام تأثیرگذار است.مستشرقان اروپایی در عرصۀ مهدویّت پژوهی پیشگام بوده اند و آثاری را،بیشتر به زبان فرانسوی،نشر داده اند.از نگاه عبد الجبّار ناجی،که در کتاب التشیع و المستشرقون به معرّفی تلاش های مستشرقان در شیعه شناسی پرداخته است، نگاشته های اروپایی در موضوع مهدویّت شامل مباحث متنوعی است و در این میان برخی از آنان به طور خاص به شخص امام مهدی و غیبت ایشان توجّه داشته اند. (1)اروپاییان فارغ از انگیزه های سیاسی،بیشتر به دنبال شناخت مذهب شیعه به عنوان یک فرقۀ دینی بوده اند و این وجه تمایز مطالعات اروپایی و آمریکایی در مهدویّت پژوهی به شمار می آید.در اینجا طبق همین دسته بندی سه گانه گزارش از مهدویّت پژوهی غربیان ارائه می کنیم.

ص:147


1- (1) .التشیع و الاستشراق،ص 290.

1-مهدویّت در مطالعات اروپایی

نخستین تلاش رسمی اروپاییان در شناخت مهدویّت را می توان در فرانسه ردیابی کرد.در سال 1968 نخستین کنگرۀ بین المللی مستشرقان در بارۀ تشیّع اثناعشری با عنوان«تشیّع امامی»در استراسبورگ ایالت آلزاس فرانسه برگزار شد.مستشرقان صاحب نامی چون هانری کربن،ویلفرد مادلونگ،رینر گرملیش و آن لمبتون در این همایش مشارکت داشتند و نیمی از محققان شرکت کننده در آن از صاحب نظران مسلمان شیعی (از جمله امام موسی صدر و عبد الجواد فلاطوری) بودند.نکتۀ در خور توجّه،برگزاری این همایش پیش از وقوع انقلاب اسلامی ایران که از اهمیت شیعه شناسی در این دوره برای غربیان خبر می دهد.بنا برتصریح عبد الجبّار ناجی همۀ مباحث این کنگره حول اعتقاد به آموزۀ مهدویّت و غیبت امام مهدی علیه السلام در سامراء بوده است. (1)مجموعه مباحث این همایش با عنوان«تشیّع امامی»بارها در فرانسه چاپ شده است. (2)

دیگر فعالیّت پژوهشی اروپایی در این زمینه،مقالۀ«ولایت در نگاه شیعه در دورۀ غیبت امام»نوشتۀ ویلفرد مادلونگ است که جُرج مَقدِسی آن را در بخشی از کتاب خودش با عنوان مفهوم ولایت در سده های میانه (3)آورده است.این کتاب در سال 1982م در پاریس نشر یافت.مادلونگ در این مقاله به تأثیر غیبت امام در اندیشۀ سیاسی شیعه،بویژه مفهوم قدرت سیاسی،پرداخته است.

2-مهدویّت در مطالعات آمریکایی

آمریکاییان دیرتر از اروپاییان به مطالعات مهدوی پرداختند و بیشتر تحت تأثیر تحولات اجتماعی و سیاسی رخ داده در منطقۀ خاورمیانه،بویژه ایران،کویت،عراق

ص:148


1- (1) .التشیع و الاستشراق:ص 288.
2- (2) . Le ShiismeIm e, C loqeS tr bourg 1968, P is, 1970.
3- (3) . L Notiond tor Moyen e ,George M dise( ed),(P is,1982).

و لبنان بوده اند. (1)

نخستین اقدام مهم آنان برگزاری همایش«مهدویّت و هزاره گرایی در اسلام؛ مفهوم مهدی در اسلام،مفهوم مهدی در نگاه شیعۀ دوازده امامی،غیبت مهدی، سفرای مهدی»بود که در سال 1985م به همت مرکز پژوهش های ایرانی دانشگاه کلمبیا برگزار شد. (2)عنوان همایش خود گویای اهمیت مسئلۀ مهدویّت در نگاه برگزارکنندگان این همایش است.این همایش زمانی برگزار شد که ایران درگیر جنگی ناخواسته با دشمنی بود که خود آمریکا نیز از حامیانش به شمار می رفت.

پس از آن در سال 2000م بلانکدرد گزارشی را با عنوان«اسلام سنّی و اسلام شیعی»برای وزارت امور خارجه و وزارت دفاع آمریکا تهیه کرد و در آن اطلاعاتی در بارۀ شیعه و سنّی و اختلافات اعتقادی موجود میان آن دو ارائه کرد.وی در این گزارش عقیده به مهدویّت را به عنوان یکی از اختلافات میان شیعه و سنی مورد تأکید قرار داده است.این گزارش به لحاظ زمانی بعد از جنگ دوم خلیج فارس (حملۀ عراق به کویت) و انتفاضۀ شیعی در عراق (1991 م) تهیه شده است.

در سال 2001م کلارک در کتاب میراث شیعه ،ضمن فصلی که به بیان عادات و اعتقادات قدیم و جدید شیعه اختصاص داده بود،به امامت و غیبت نیز پرداخت. (3)

شایان ذکر است برخی از محققان ایرانی مقیم آمریکا نیز پژوهش هایی را در موضوع مهدویّت انجام داده اند که در آمریکا نشر یافته است.از جمله معروف ترین این آثار می توان به کتاب سایۀ خدا و امام غائب:مذهب،سیاست و تغییرات اجتماعی در ایران ، شیعه از آغاز تا 1890 ،اثر سعید امیرارجمند اشاره کرد که مرجعی برای

ص:149


1- (1) .التشیع و الاستشراق:ص 297.
2- (2) . Messi ism d Millen i i sminIsl ( CenteکorI r i Studies,Columbi University).
3- (3) . ShiiteHerit e:Ess son Cl sic d Modern Tr itions, L.Cl ke( ed),2001.

مستشرقان در آشنایی با مهدویّت شیعی به شمار می آید. (1)وی با روش تاریخی- تحلیلی تلاش دارد امامت و مهدویّت را راهبردی سیاسی در مذهب شیعه معرّفی کند.البته این کتاب کاستی های مهمّی هم دارد که در نقد دکتر سیّد حسین نصر و فرزندش به آنها اشاره شده است. (2)

3-مهدویّت در مطالعات یهودی-اسرائیلی

برخی از محقّقان،مطالعات مستشرقان یهودی-اسرائیلی را نظر به تفاوت رویکرد آنان به مقولۀ مهدویّت و تشیّع،جدا از سایر مطالعات غربیان یاد کرده اند.مراد از مستشرقان یهودی،یهودیانی هستند که قبل از شکل گیری رژیم صهیونیستی به مطالعاتی در بارۀ اسلام پرداخته اند،و مستشرقان اسرائیلی بیشتر به محققان یهودی ای اطلاق می شود که بعد از تشکیل این رژیم وارد مطالعات اسلامی شده اند. (3)

در یک ارزیابی می توان گفت:مستشرقان اسرائیلی تلاش دارند مطالعات مستشرقان یهودی را به حاشیه برانند و با رویکرد شکاکانه به تحلیل مسائل شیعی، از جمله مهدویّت،بپردازند و نقاط تردید و ابهام را در تاریخ تشیّع برجسته کنند. (4)

آنان همچنین تلاش دارند شبهۀ اقتباسی بودن عقیده به مهدویّت از تورات و میراث مسیحی را تقویت نمایند. (5)برای نمونه کلبرگ بر این ادعا تأکید دارد که

ص:150


1- (1) .این کتاب در سال 1984م از سوی انتشارات شیکاگو و در 356 صفحه منتشر شده است.
2- (2) .نقد و بررسی کتاب«سایه خدا و امام غائب»،سیّد حسین نصر و سیّد ولی رضا نصر،مجله ایران نامه،سال پنجم،ص 180-171.
3- (3) .التشیع و الاستشراق:ص 325.
4- (4) .همان:ص 340.
5- (5) .همان:ص 341.

نعمانی در کتاب الغیبة در بیان آموزۀ غیبت از کتاب امثال سلیمان تأثیر پذیرفته است.

حاصل سخن او این است که رویکرد توراتی در تدوین تاریخ اسلام تأثیرگذار بوده است. (1)دیدگاه انکارآمیز گلدزیهر یهودی نیز در اعتبار روایات مهدویّت از همین قبیل است.

البته برخی از محققان یهودی چون بلیشفلات، (2)لاتساروس، (3)و نقاش (4)نیز هستند که مهدویّت را صرفاً از منظر تاریخی و مذهبی مورد بررسی قرار داده اند؛ بدون این که بر تأثیر انگاره های یهودی در پدیداری آن تأکید داشته باشند.

ادوار تاریخی و رویکردها

اشاره

مطالعات استشراقی در بارۀ مهدویّت را به لحاظ تاریخی و نوع رویکرد در هر دوره می توان به ادوار و انواعی تقسیم کرد.وقتی سیر مطالعات غربیان را در بارۀ مهدویّت به لحاظ تاریخی بررسی می کنیم روشن می شود که مهدویّت پژوهی در غرب روندی تدریجی-تکاملی داشته و متأثر از تحولات اجتماعی و سیاسی جهان اسلام،بویژه کشورهای شیعی بوده است.توجّه رسمی مستشرقان به مهدویّت از نیمۀ دوم قرن هجدهم میلادی آغاز شد.زمانی که مستشرقان مصمم شدند دایرةالمعارف اسلام را تألیف کنند،باید مدخلی را هم به مهدی در اندیشۀ اسلامی اختصاص می دادند.از این رو مستشرقان در دورۀ نخست خیلی پراکنده و گسسته، و بیشتر در لابه لای مباحث حدیثی و تاریخی به مهدویّت پرداخته اند.نخستین آثار مستقل آنان در بارۀ مهدویّت مربوط به دهه های اخیر است.

ص:151


1- (1) .همان جا.
2- (2) . E ly M dism Politics d Religonintheکorm ive PeriodکIsl , Blicکeldt, Series Studies Orient i L den Si 2,1985.
3- (3) . Some Religios pecetsoکIsl , H us Yکeh, Leiden,1981,p.p48-57.
4- (4) . " temptto Tr eth eoriginک theritu sک hur , Yitzh N h,in DiedesIsl ,1993, vol33,pp.161-181.

دورۀ اول:تشکیک و اسطوره پنداری مهدویّت

این دوره با تردیدافکنی های گلدزیهر در اعتبار میراث روایی اسلام و شبهۀ عدم وثاقت تاریخی روایات شروع شد و بعدها با اسطوره پنداری مهدویّت اسلامی توسط شاگردان او به اوج رسید.گلدزیهر دیدگاه خود را در بارۀ مهدویّت اسلامی چنین بیان می کند:

اندیشۀ مهدی،که در اصل به عناصر یهودی و مسیحی برمی گردد،بعضی ویژگی های سَوشیانت زردشتی به آن اضافه شد.چنان که اذهان خیال پردازان نیز به آن مطالبی افزود،و عقیده به مهدی مجموعه ای از اساطیر شد....آنان احادیثی را به پیامبر اسلام نسبت دادند که اوصافِ دقیق مهدی در آن تصویر شده بود؛در حالی که این احادیث به هیچ وجه در تألیفاتی که احادیث صحیح را جمع آوری کرده،نیامده است. (1)

بعدها این شبهه توسط مارگلیوث در مدخل«مهدی»از دائرةالمعارف دین و اخلاق چنین تکرار شد:

احادیث را هر گونه هم تفسیر کنند،دلیل قانع کننده ای در دست نیست که تصور کنیم پیامبر اسلام ظهور یک مهدی را برای احیا،تحقّق،اکمال و تقویت اسلام، لازم و حتمی شمرده باشد. (2)

از مجموع پژوهش های نشر یافته توسط نویسندگان یهودی تبار به دست می آید که این رویکرد هنوز در میان برخی از مستشرقان رواج دارد.شایان ذکر است که ریشۀ تاریخی تردید در اعتبار روایات مربوط به مهدویّت در جهان اسلام به ابن خلدون بر می گردد.در دورۀ معاصر هم شبهۀ افسانه پنداری مهدویّت را احمد کسروی تکرار کرد.

ص:152


1- (1) .العقیدة و الشریعة فی الاسلام:ص 93،نقل از:ذهنیت مستشرقین:ص 60. [1]
2- (2) . Encyclopedi Religion d Ethics, Vol.VIII.

دورۀ دوم:تنوع رهیافت

اشاره

افزون بر نگاه تردیدآمیز به مهدویّت،رهیافت های دیگری هم میان مستشرقان وجود دارد که مهدویّت را فارغ از اعتبار آن،و از منظر تأثیراتش در اندیشۀ اسلامی پژوهیده اند.این رهیافت ها را می توان دوره ای خاص در مطالعات مهدویّت پژوهی مستشرقان دانست.

1-رهیافت سیاسی و جامعه شناختی

پیدایش برخی از فرقه ها بر اساس مهدویّت،و انشعاب های صورت گرفته در این فرق و بازتاب های اجتماعی آن،از دورۀ قاجار توجّه غربیان را به خود جلب کرده بود.برای نمونه ادوارد براون در کتاب یک سال در ایران به خوبی تلاش کرده است که این تحول فرقه ای و تأثیرات اجتماعی آن را نشان دهد.روش براون امروزه در مطالعات دین پژوهی،توسعه یافته و به طور گسترده مورد استفادۀ محقّقان قرار گرفته است.

در این رهیافت فارغ از تردیدهای دورۀ پیشین،آموزۀ مهدویّت به منزلۀ پدیده ای فرهنگی و تأثیرگذار در روابط اجتماعی و سیاسی کشورهای اسلامی، بویژه ایران،نگریسته می شود و از منظر جامعه شناسی فرهنگی مورد پژوهش قرار می گیرد.این رویکرد بیشتر در مطالعات آمریکایی مشهود است.

پیوند مهدویّت شیعی با مسئلۀ مدیریت سیاسی جامعه و توانمندی آن در ارائۀ دکترین جهانی شدن،در سۀ دهه اخیر از مسائل جدی مستشرقان در مهدویّت پژوهی بوده است.ریشۀ این مهم را باید در تأثیر این آموزه در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در سه دهۀ اخیر جستجو کرد.

با رخداد انقلاب اسلامی ایران و تحقّق عینی نظریۀ ولایت فقیه در ادارۀ جامعه، بار دیگر توجّه مستشرقان به مسئلۀ مهدویّت اوج گرفت.در این دوره مهدویّت به منزلۀ راهبردی سیاسی و مدیریتی برای غربیان اهمیّت یافت.

ص:153

2-رهیافت عرفانی-معنوی به مهدویّت

برخی از مستشرقان آموزۀ مهدویّت را به لحاظ تأثیرات عرفانی و معنوی آن در هدایت انسان و جامعه به کمال،بررسیده و ارزیابی کرده اند.هانری کُربَن،فیلسوف فرانسوی،از مشهورترین صاحب نظران در این رهیافت به شمار می آید.وی در این باره می نویسد:

به عقیدۀ من،مذهب تشیّع تنها مذهبی است که رابطۀ هدایت الهی را میان خدا و خلق همیشه زنده نگه داشته و به طور مستمر و پیوسته ولایت را زنده و پابرجا می گذارد.مذهب یهود نبوّت را،که رابطه ای است واقعی میان خدا و عالم انسانی، درحضرت کلیم ختم کرده و پس از آن به نبوّت حضرت مسیح و حضرت محمّد صلی الله علیه و آله اذعان ننموده و رابطۀ مزبور را قطع می کند و نیز مسیحیان در حضرت عیسی متوقف شدند و اهل سنّت از مسلمانان نیز در حضرت محمّد صلی الله علیه و آله توقّف نموده و با ختم نبوّت در ایشان،دیگر رابطه ای میان خالق و خلق موجود نمی دانند.تنها مذهب تشیّع است که نبوّت را با حضرت محمّد صلی الله علیه و آله ختم شده می داند؛ولی ولایت را،که همان رابطۀ هدایت و تکمیل می باشد،بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند؛رابطه ای که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی حکایت می کند؛به واسطۀ دعوت های دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمّد علیهم السلام،و بعد از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله به واسطۀ همین رابطۀ ولایت،جانشین وی (به عقیدۀ شیعه) زنده بوده و هست و خواهد بود و این حقیقتی است زنده که هرگز نظر علمی نمی تواند آن را از خرافات شمرده و از لیست حقایق حذف نماید.به عقیدۀ من،همۀ ادیان برحق اند و یک حقیقت زنده را دنبال می کنند و همۀ ادیان در اثبات وجود این حقیقت زنده مشترک اند.آری! تنها مذهب تشیّع است که به زندگی این حقیقت،لباس دوام و استمرار پوشانده است. (1)

ص:154


1- (1) .ظهور شیعه،مجموعه مصاحبه های استاد علامه طباطبایی وپروفسور هانری کربن:ص 7،«امام عصر از منظر پروفسور هانری کربن»،موعود:ش 14 ص 40.

روش شناسی مهدویّت پژوهی در غرب

مهدویّت پژوهی در میان مستشرقان با روش های گونه گون دنبال می شود که مهم ترین آنها روش تاریخی و روش پدیدارشناسانه است.این هر دو روش از شیوه های شناخته شده در غرب اند که در مطالعه و بررسی مسائل و موضوعات علوم انسانی،از جمله دین پژوهی،به کار گرفته می شوند.

روش تاریخی

در روش تاریخی،تلاش بر این است که از مهدویّت،تحلیلی تاریخی- جامعه شناختی ارائه شود.این نگاه به مهدویّت،متأثر از نگاهی خاص در دین پژوهی است که اساساً دین را پدیده ای انسانی تلقی می کند و آن را برایندی از ترکیب نیازها و ویژگی های فرهنگی،اجتماعی،سیاسی،محیطی،و آداب و رسوم قومی و ملی می داند.بر اساس این نگاه دین و آموزه هایش ریشه ای انسانی- تاریخی دارد و از هر گونه هویت فراتاریخی و فرابشری به معنای الهی یا وحیانی تهی است.

این روش را نباید با تاریخ نگاری یکسان دانست.تاریخ نگاری صرفاً گزارش و توصیف محض رخدادهاست بدون این که در بارۀ علل و زمینه های پیدایش آنها اظهارنظر کند.تاریخ نگاری شیوۀ برخی از مستشرقان،چون ادوارد براون،در تحلیل مسائل مهدویّت بوده است (1)که آثارشان از مهم ترین منابع در بررسی فرقه های دروغین مهدویّت در سده های اخیر به شمار می آید.

دارمستتر،ایگناس گلدزیهر،فان فلوتن و مارگلیوث در تحلیل مهدویّت از روش تاریخی استفاده کرده اند و در این نتیجه با همدیگر هم سخن اند که مهدویّت

ص:155


1- (1) .ر.ک:یک سال در ایران،اداوارد براون؛همچنین ر.ک:تصحیح و مقدمه بر«نقطة الکاف»حاجی میرزا جانی کاشانی،همو.

امری ساختگی و معلول شرایط سیاسی و اجتماعی یا سرخوردگی فردی و روان شناختی است؛مردم از این راه به یک منجی آسمانی معتقد می شوند و بدین وسیله به قیام اجتماعی برای التیام روحی و روانی می رسند. (1)

جیمیز دارمستتر (2)از مشهورترین مستشرقانی که این روش را در تحلیل مهدویّت به کار بسته است.او در کتاب مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم از روش تاریخی برای تحلیل مهدویّت در اسلام بهره برد.او این کتاب را به سفارش ویژۀ دانشگاه سوربن برای بررسی ابعاد قیام محمّد احمد سودانی (1834-1855م) معروف به مهدی سودانی نوشت؛زیرا شورش مسلحانۀ سودانی بر قوای انگلیسی توجّه اروپاییان را به خود جلب کرد؛بویژه آن که وی با شکست دادن نیروهای نظامی انگلیس و فتح برخی از مناطق،آوازه ای خاص در انگلستان و مصر یافت و موجب حساسیت های سیاسی و امنیتی در دولت های منطقه شد.به دنبال قیام وی،پرسش ها در بارۀ اصل مهدویّت در اسلام در میان اروپاییان زیاد شد و دانشگاه سوربن،دارمستتر را مأمور تحقیق و سخنرانی در بارۀ مهدویّت و قیام مهدی سودانی کرد.این کتاب محصول سخنرانی ها و مطالعات وی در این زمینه است.

ص:156


1- (1) .مهدویّت از دیدگاه دین پژوهان غربی،ص 36-37.
2- (2) .جیمز دارمستتر ( J esD mester( زادۀ 28 مارس 1849 و درگذشتۀ 19 اکتبر 1894،نویسنده،پژوهشگر و باستان شناس فرانسوی،از پدر و مادری یهودی در شاتو سالن از توابع آلزاس فرانسه زاده شد.خاستگاه خانواده اش از شهر دارمشتات آلمان بود و نام خانوادگی او نیز گویای این اصالت است.وی تحصیلات خود را در پاریس به پایان رساند.او که دل بستۀ دانش های شرقی بود،عمر خود را وقف پژوهش در این باره کرد.او در سال 1875م کتابی در بارۀ اسطوره های اوستایی نگاشت.در سال 1877م به آموزش زبان فارسی پرداخت و بعدها ترجمۀ کاملی از زند اوستا با تفسیر خود در سه جلد به چاپ رساند.در سال 1885م استاد کلژ دوفرانس گردید و برای پژوهش به هندوستان (1886) گسیل شد تا ترانه های بومی افغان ها را گردآوری کند.وی پژوهش هایی هم در بارۀ باورهای اسلامی داشت.دارمستتر همچنین کتابی در بارۀ خاستگاه شعر فارسی (1888) و کتابی نیز به نام پیغمبران اسرائیل (1892) نگاشته است.

حوزۀ مطالعات تخصصی دارمستتر،پیش از تألیف این کتاب،زرتشت پژوهی و ایران شناسی بوده است و وی اساساً تخصّصی در زمینۀ اسلام شناسی نداشته است.

دارمستتر در فرهنگ شرق بیشتر در بارۀ آیین زرتشت و قوانین آن مطالعه داشته و نتایج مطالعات خود را در کتابی با عنوان تفسیر اوستا در موضوع«قوانین زرتشت یا وندیداد اوستا»منتشر کرده است. (1)از جمله دیدگاه های وی تأثیرپذیری ادیان ابراهیمی از آیین زرتشت است.هر چند دارمستتر زرتشت را پیامبر نمی دانست، معتقد بود آموزه های زرتشتی تأثیر جدّی در ادیان ابراهیمی،یعنی یهودیّت، مسیحیت و اسلام،داشته است.

دارمستتر در تحلیل مسئلۀ مهدویّت و چگونگی پیدایش این تفکر و دیگر آموزه های اسلامی،با توجّه به تخصص و دلدادگی اش به دین زرتشت و اسطوره شناسی ایران باستان،سعی می کند تا همخوانی و قرابتی میان اعتقادات موجود در ادیان ابراهیمی به وجود آورد و شدیداً به شباهت های اسطوره شناختی اهتمام می ورزد.وی حتّی اعتقاد قطعی به منجی را در یهودیت،مسیحیت و اسلام، تحت تأثیر اساطیر ایرانی می داند. (2)

وی اعتقاد به مهدویّت را تحت تأثیر تفکر ایرانیان و زرتشتیان در بارۀ سوشیانس (سَوشِینَت) دانسته و آن را چنین تقریر می کند:

می دانید که محمّد شریعت خود را چگونه بنیان نهاد؟هنگامی که او ظهور کرد،در عربستان علاوه بر شرک ملی باستانی،سه دیانت بیگانه موجود بود:آیین یهود، دیانت عیسوی و کیش زردشت؛یعنی دیانتی که پیش از نهضت اعراب در ایران رواج داشت....در دیانت اسلام آثاری از اصول دیانت یهودان و عیسویان و اساطیر ملل مذکور دیده می شود.نکتۀ مشترکی که در این سه دیانت یافت می شد،

ص:157


1- (1) .این کتاب به فارسی هم ترجمه و منتشر شده است.ر.ک:تفسیر اوستا،جیمز دارمستر،ترجمۀ موسی جوان.
2- (2) .مهدویّت از دیدگاه دین پژوهان غربی:ص 93.

عبارت از اعتقاد به یک وجود مافوق الطبیعه بود،که بایستی در آخرالزمان ظهور کند و نظم و عدالت ازدست رفته را به جهان باز گرداند و مقدمۀ خلود و سعادتِ دائم انسان را فراهم سازد.این اعتقاد که نخست در دیانت یهود بوده و عیسویت را به وجود آورده است،فقط وقتی در دیانت یهودیان و عیسویان به صورت نهایی درآمد که تحت تأثیر اساطیر ایرانی واقع شد و علت مشابهتی که در این باره میان عقاید یهودیان و عیسویان و ایرانیان موجود است و فقط در جزئیات اختلاف دارند،از این جا پیدا شده است. (1)

دارمستتر در تبیین تأثیر آموزۀ اهریمن،به عنوان خاستگاه بدی در آیین زرتشت، بر آموزۀ مهدویّت و منجی در ادیان ابراهیمی می نویسد:

مطابق تعالیم این سه دیانت،پیش از ظهور منجی باید نیروی بد بر جهان حکم فرما شود.این نیرو را یهودیان به هجوم و تخریب یأجوج و مأجوج مصداق داده اند و عیسویان به اژدها یا جانور آپوکالیس و یک پیغمبر دروغین یا پیمبر شیطان معروف به دجّال و ایرانیان به مار ضحاک که نشانۀ اهرمن یا اصل بدی است. (2)

بعضی دیگر از دیدگاه های دارمستتر در بارۀ مهدویّت اسلامی چنین است:

الف.کلمۀ مهدی،اسم مفعول و به معنای هدایت شده است؛پس دیدگاه برخی از خاورشناسان که مهدی را اسم فاعل و به معنای«هدایت گر»می دانند،نادرست است. (3)

ب.مهدویّت در قرآن نیامده است و احادیث پیامبر اسلام،دلالتی روشن بر این آموزه ندارند. (4)

برخی از محققان معاصر ضمن نقد این پنداره،خاستگاه آن را دیدگاه های

ص:158


1- (1) .مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم:ص 5.
2- (2) .همان:ص 6.
3- (3) .همان:ص 6.
4- (4) .همان:ص 7.

ابن خلدون در باب مهدویّت دانسته اند که در درستی روایات نبوی در بارۀ مهدویّت تردید کرده است. (1)

بعد از دارمستتر،فان فلوتن (1866-1903) در کتاب تاریخ شیعه و علل سقوط بنی امیّه ،که آن را در سال 1894م در آمستردام به زبان فرانسوی منتشر کرد، (2)خاستگاه تاریخی-پدیداری اندیشۀ مهدویّت را تأسیس شیعه در کوفه بعد از قیام های شیعیان کوفی،بویژه مختار ثقفی،می داند.به گفتۀ او شیعیان از این باور چون ابزاری برای براندازی بنی امیّه بهره بردند.از این رو یکی از سه عامل مؤثر در سقوط بنی امیّه و به حکومت رسیدن عباسیان را ترویج اندیشۀ مهدویّت در آن دوره دانسته است. (3)

بعدها ایگناتس گلدزیهر (1850-1921م)،مستشرق یهودی الاصل مجارستانی،در کتاب العقیدة و الشریعة فی الاسلام (4)مهدویّت اسلامی را با روش تاریخی تحلیل کرد و پدیداری این آموزه در میان شیعیان را متأثر از اندیشۀ خلافت موروثی بنی امیّه دانست و بر تأثیرگذاری عناصر یهودی و مسیحی در اصل این اعتقاد،و وجود رگه هایی از باور زرتشتی در بارۀ سوشیانس در مهدویّت تأکید کرد. (5)ساموئل مارگلیوث (1858-1940م) نویسندۀ مدخل«مهدی»در دایرةالمعارف دین و اخلاق نیز مهدویّت را متأثر از فرقۀ کیسانیه و قیام های مختار ثقفی و زید بن علی بن الحسین دانسته است.

ص:159


1- (1) .مهدویّت از دیدگاه دین پژوهان غربی:ص 95.
2- (2) .دایرة المعارف مستشرقان:ص 420.
3- (3) .ر.ک:السیادة العربیة و الشیعة و الإسرائیلیات فی عهد بنی امیّة،فان فلوتن،ترجمه به عربی:حسن ابراهیم حسن و محمّد زکی ابراهیم.
4- (4) .العقیدة و الشریعة فی الاسلام،ایگناتس گلدزیهر،ترجمۀ محمّد یوسف موسی و دیگران،دارالکتب الحدیثة،مصر،1959م.این کتاب با عنوان عقیدت و شریعت در اسلام،ترجمه و نقد شده است.
5- (5) .همان:ص 218.

روش پدیدارشناسانه

اشاره

از اواخر قرن نوزدهم میلادی«پدیدارشناسی»به مثابۀ یک روش در دین پژوهی مطرح شد و برخی از فیلسوفان دین پژوه بدان اهتمام ورزیدند تا این که به تدریج در جهان شرق نیز طرف دارانی یافت. (1)در دورۀ پیدایش این اصطلاح از قرن نوزدهم تا بیستم،برداشت های متنوعی از آن به وجود آمد. (2)برخی پدیدارشناسی دین را رهیافتی مهم در دین پژوهی معاصر خوانده اند که به لحاظ تاریخی محصول تلفیق دو جریان فکری پژوهشی در قرن نوزدهم بوده است.این دو جریان عبارت اند از:

پژوهش های علمی در باب دین و روش پدیدارشناسی هوسرِلی. (3)برخی هم پدیدارشناسی را یک استراتژی تحقیق در پژوهش های کیفی دانسته و برای آن گام هایی،از سه تا هفت گام،برشمرده اند. (4)در دایرةالمعارف تحقیق کیفی انتشارات سیج،پدیدارشناسی به پنج نوع:متعالی،وجودی،زبان شناسانه،اخلاقی و هرمنوتیک تقسیم شده است. (5)

با توجّه به پژوهش های نشریافته،پدیدارشناسی دینی را می توان چنین بیان کرد:

این روش به توصیف پدیده ها به همان نحو که خود را به وسیلۀ خودشان نشان می دهند،می پردازد.هر چیزی که خود را به هر نحوی که باشد ظاهر سازد، پدیدار نامیده می شود.مراد این است که به پدیده ها اجازه داده شود خودشان را پاک و بی آلایش آشکار سازند...از نظریاتی که نسبت به خود اشیاء بیگانه هستند،باید چشم پوشی کرد....روش پدیدارشناسی عبارت از تلاشی برای دریافت واقعیت ها در روشنایی خاص و غیر قابل تأویل خود آنهاست. (6)در روش

ص:160


1- (1) .ر.ک:پدیدارشناسی دین،محمود خاتمی.
2- (2) .«پدیدارشناسی دین»،فرهنگ:ش 11،ص 33-34.
3- (3) .همان،مقدمۀ کتاب.
4- (4) .«استراتژی تحقیق پدیدارشناسی»،مجلۀ روش شناسی علوم انسانی:ش 61،ص 31-33.
5- (5) .همان:ص 34.
6- (6) .فلسفه هایدگر:25-26.

پدیدارشناسانه به جای آن که به توجیه و تبیین رویدادهای تاریخی بسنده شود و پیدایش یک اندیشه با رویدادهای تاریخی گره زده شود،بیشتر به مؤلفه های فکری و اعتقادی دین توجّه می گردد و پژوهشگر به جای اظهار نظر،به بیان و توصیف آموزه های مذهب می پردازد.هدف این روش،شناخت پدیده از راه شناخت عناصر ذهنی و روانی افراد و درک پیامدهای آن بر آثار خارجی است و این امر با شناختن و بازکاوی علّت ها و عوامل فکری امکان پذیر است. (1)

در این شیوه آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد،شناخت پدیده و تأثیرات و آثاری است که آن پدیده می تواند بر فرد،جامعه یا برهه ای از تاریخ بر جای گذارد.در این روش بررسی و مطالعۀ یک پدیده بیش از پرداختن به حقانیت و کشف دلیل آن اهمیت دارد و محقّق سعی می کند که مجموعه عوامل یک فکر را به صورت شبکه ای و منسجم شناسایی کند.در واقع پدیدارشناس سخن در بارۀ صحت و حقانیت یک پدیده را به صورت معلق می گذارد و به اصطلاح تعلیق حکم می کند و می کوشد تا به شناخت،هم زبانی و همدلی با یک پدیده و پدیدآوران آن بپردازد.

در این روش،بر خلاف روش تاریخیگری نیاز به ارتباط منطقی واقعه ای با گذشته و حال و یا مکان وقوع آن نمی باشد و هر چند شناخت زمان و مکان می تواند در فهم پدیده ای کمک کند،امّا لزوماً در شناخت یک پدیده نیازمند روند تاریخی و قبل و بعد نیستیم.آنچه اهمیت دارد عناصر اصلی و مؤلّفه های خود پدیده است؛هر چند که این پدیده در ارتباط با پدیده های اطراف خود هماهنگ و سازگار نباشد. (2)

توشیهیکو ایزوتسو،آنه ماری شیمل و هانری کُربَن از جمله محقّقانی هستند که با روش پدیدارشناسی به تحلیل موضوعات دینی-اسلامی پرداخته اند.

در این میان ایزوتسو در حوزۀ قرآن شناسی،شیمل در اسلام پژوهی، (3)و کُربَن در

ص:161


1- (1) .مهدویّت از دیدگاه دین پژوهان غربی:36.
2- (2) .همان:ص 36-39.
3- (3) .ر.ک:تبیین آیات خداوند:نگاهی پدیدارشناسانه به اسلام:ص 36.

شیعه شناسی،بیشترین بهره را از این روش داشته اند.شاید بتوان هانری کُربَن را از جمله محقّقان غربی دانست که اولاً به شیعه شناسی،و ثانیاً به مهدویّت در اندیشۀ شیعی،بیشتر از دیگر محققان توجّه داشته است.وی در کتاب های خود همچون تاریخ فلسفۀ اسلامی ، فلسفۀ ایرانی و فلسفۀ تطبیقی و...بارها از مهدویّت سخن رانده و تلاش کرده است تفسیر باطنی و شهودی از نقش امام در تفکر مهدوی را نشان دهد.از این رو قرائت وی از امام و مهدی تنها مبتنی بر قرائت مذهب اثنا عشری نیست؛بلکه از انگاره های دیگر فرقه های شیعی نیز،همچون اسماعیلیه و شیخیه، بهره برده است.تحلیل باطنی و شهودی کُربَن از مفاهیم ظهور و انتظار جالب است.

او می نویسد:

ظهور امام عین تجدید حیات انسان هاست و معنای عمیق اندیشۀ شیعیِ«غیبت و ظهور امام»جز این نیست....افراد با ناتوان ساختن خود برای رؤیت امام،او را نسبت به خود در پس حجاب قرار داده اند؛زیرا آنان اعضای«درّاکۀ تجلی الاهی»و این«معرفت قلبی»را که در معرفت شناسی امام تعریف شده بود،از دست داده یا فلج کرده اند. (1)

نگرش باطنی هانری کُربَن به مهدویّت و تصویر قدسی مآبانۀ او از حضور امام مهدی در تاریخ و اندیشۀ شیعی،موجب غفلت وی از ابعاد دیگر این آموزه در اندیشۀ شیعی شده است.از این رو نتایج نظریۀ کُربَن در تحلیل مهدویّت در اندیشۀ شیعی دچار آسیب هایی شده است که اهم آنها عبارت اند از:

1-عدم جامع نگری

با پیش فرض های فلسفی و عرفانی ای که کُربَن دارد،نگرش و تحلیل وی از تشیّع،و به دنبال آن مهدویّت،تک بعدی است.برای مثال وی در میان متون شیعی بیشتر به

ص:162


1- (1) .تاریخ فلسفۀ اسلامی:ص 105.

سراغ آنهایی می رود که قابلیت تأویل حکمی و عرفانی دارند،و از میان اندیشمندان فلسفی بیشتر به سهروردی و صدرالمتألهین گرایش دارد،و از فرق شیعی شیخیه و اسماعیلیه را بررسی می کند.

2-ضعف مصادر و منابع

کُربَن بر پایۀ شیعه پنداشتن مؤلف اثری و گاه با خوشبینی،استناد به آثار ضعیف روایی و تاریخی را روا دانسته است.برای نمونه وی«خطبة البیان»را،که در کتاب مشارق الأنوار حافظ رجب برسی به امام علی علیه السلام نسبت داده شده است،از مهم ترین منابع عرفانی در تحلیل حکمت شیعی قلمداد کرده است. (1)در حالی که اثبات تاریخی و اسنادی صدور این خطبه از امام علی علیه السلام بسیار دشوار است و از این رو این خطبه اعتماد بزرگان امامیه را به دست نیاورده است.

3-حیات هُوَرقَلیایی امام غایب

علاقه مندی زیاد کُربَن به اندیشه های عرفانی و حکمی وی را ناخواسته به اقتباس از برخی تعالیم شیخیه،مانند جسم هورقلیایی،و اندیشه های فلسفی،چون عالم مثال، برای اثبات چگونگی حیات امام مهدی علیه السلام کشانده است.در نگاه کُربَن،مفهوم امام غایب نزد شیخیه با تفاوت در تحلیل چگونگی حضور وی تعمیق یافته است.این تحلیل متأثر از فرضیۀ«عالم مثال»است و شباهت هایی با ارض نورانی در آیین مانوی،و جسم لطیف در مسیحیت دارد.وی می نویسد:

مکتب شیخی نوعی از پدیدار شناسی غیبت را ترسیم کرده است؛چهره ای مانند چهرۀ امام دوازدهم،برابر احکام تاریخیت مادی ظاهر و ناپدید نمی شود؛بلکه او موجودی ورای عالم طبیعت است و مبین همان تمایلات ژرفی است که در

ص:163


1- (1) .همان:ص 139.

جریانی از مسیحیت با تمایلات ناشی از اندیشۀ جسم لطیف مسیح مطابقت داشت. (1)

وی از این مبنا نتیجه می گیرد که بسیاری از تجربه های دینی مؤمنان در رابطه با امام عصر علیه السلام در دنیای محسوس و روال عادی عالم رخ نداده است. (2)افراط وی در این نتیجه گیری بدان جا کشیده که اعتقاد به عمر طولانی امام زمان علیه السلام را ساده لوحی دانسته است.وی می گوید:

البته ساده لوحانی بوده اند معتقد به این که امام (غایب) مثل هر انسان زندۀ دیگری وجود دارد و هریک از ما می تواند شاهد وجود او باشد.حتّی برخی با جدّیّت بسیار به بررسی زندگی معمّرین پرداخته اند و به امکان زندگی جسمانی بسیار طولانی قائل شده اند. (3)

از نگاه بزرگان امامیه حیات جسمانی امام غایب با ادلۀ عقلی و نقلی اثبات پذیر است و نیاز به چنین تأویلاتی نیست.

مسائل و شبهات

مهم ترین شبهۀ مستشرقان در بارۀ مهدویّت،عدم اصالت اسلامی این آموزه است.

البته این شبهه با تقریرهای متنوعی بیان شده است.در این شبهه ها تلاش می شود اقتباسی و غیر اسلامی بودن آموزۀ مهدویّت به معنای منجی در ذهن خواننده تثبیت شود.تأکید بر پیشینۀ یهودی-مسیحی اعتقاد به غیبت منجی،اصرار بر اقتباس این باور از ادیان دیگر،و سرانجام اسطوره نمایی عناصر آن،مضمون اصلی بسیاری از این نگاشته هاست.

ادعای اقتباسی بودن نگرۀ مهدویّت و غیبت از تراث یهودی را پاتریشیا کرونه در

ص:164


1- (1) .تاریخ فلسفه اسلامی:ص 105.
2- (2) .مهدویّت از دیدگاه دین پژوهان غربی:ص 82.
3- (3) .همان جا.

کتاب هاجریسم مطرح کرده و باور به غیبت مهدی را مشابه برخی از دیدگاه های یهودیان در بارۀ موسی دانسته است.وی کوشیده اصل اعتقاد به غیبت را یک مسئلۀ یهودی و سپس مسیحی جلوه دهد و اقتباسی بودن آن را برجسته نماید.

برخی دیگر از مستشرقان هم اصل باورمندی به مهدویّت و غیبت را نوعی اسطوره دانسته اند که مروّج آن عالمان شیعی ایرانی بوده اند.

دستۀ دیگری از مستشرقان مطابق پیش فرض های خاص تاریخی و روش های تحلیل احادیث،در وثاقت تاریخی احادیث مهدویّت تردید و آنها را رد کرده اند.

ص:165

10- مهدویّت و جهانی شدن

اشاره

10 مهدویّت و جهانی شدن (1)

جهانی شدن در منابع دینی

اشاره

در قرآن کریم و روایات اسلامی به موضوع«جامعۀ واحد جهانی»و«دولت واحد جهانی»اشاره شده است؛هر چند معنا و مفهوم آن در اسلام با معنا و مفهوم غربی و امروزین آن متفاوت است.در عین حال اگر«جهانی شدن»به صورت طبیعی خود پیش برود،می تواند زمینه ساز حکومت جهانی ای باشد که اسلام معرّفی می کند.

اینک به برخی ازآیات و روایات در این باره اشاره می کنیم:

الف-دولت جهانی در قرآن کریم

1. «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ . (2)

و ما بعد از تورات،در زبور داوود هم نوشتیم که حتماً بندگان نیکوکار من ملک زمین را وارث و متصرف خواهند شد».

2. «وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً... . (3)

ص:166


1- (1).به قلم پژوهشگر ارجمند،حجة الاسلام و المسلمین علی اصغر رضوانی.
2- (2) .انبیا:آیۀ 105. [1]
3- (3) .نور:آیۀ 55. [2]

خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد؛همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده،پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدّل می کند...».

3. «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ. (1)

او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همۀ ادیان غالب سازد هر چند مشرکان کراهت داشته باشند».

در روایات آمده است که حضرت علی علیه السلام هنگام تلاوت آیۀ بالا از یاران خود پرسید:آیا این پیروزی حاصل شده است؟گفتند:آری.حضرت فرمود:«نه! سوگند به کسی که جانم به دست اوست،این پیروزی آشکار نمی شود،مگر زمانی که هیچ آبادی روی زمین نماند مگر آن که صبح و شام بانگ لا اله الا اللّه از آن به گوش رسد». (2)

ب-دولت جهانی در احادیث

گروهی از احادیث مهدویّت گویای آن اند که در عصر ظهور حضرت مهدی علیه السلام، حکومتش کل جهان را فرا خواهد گرفت و ظلم و ستم برچیده می شود و امنیّت، علم،آبادی،بی نیازی و دین فراگیر خواهد شد. (3)

جهانی شدن در دورۀ معاصر

جهانی شدن یکی از مباحث مهم جهان امروز است که بسیاری از اندیشمندان در بارۀ آن سخن گفته اند.این موضوع ابعاد و جنبه های مختلفی دارد و از این رو

ص:167


1- (1) .صف:آیۀ 9. [1]
2- (2) .مجمع البیان:ج 9 ص 464 ذیل آیه.
3- (3) .برای آشنایی تفصیلی با این روایات به جلد نهم بخش دوازدهم مراجعه کنید.

برداشت های مختلف و تعاریف متعدّدی از آن ارائه شده است.

اندیشمندان در بارۀ چرایی شکل گیری این پدیده اختلاف نظر دارند.برخی از آنها بر این باورند که این پدیده بر اثر پیشرفت فن آوری ارتباطات،فشردگی مکان و زمان و آگاهی مردم نسبت به امور جهانی به وجود آمده است؛امّا برخی دیگر بر این باورند که جهانی شدن از طرف استعمارگران و سرمایه داران تئوریزه شده و آمریکا در رأس آنها قرار دارد.

گروهی از اندیشمندان هم بر این باورند که جهانی شدن یک پدیدۀ گریزناپذیر است که نمی تواند یک پروسه یا پروژه تلقی شود؛هر چند صاحبان قدرت و فن آوری از این پدیده بیشتر بهره می برند و تبلیغاتی را به نفع خودشان در سطح جهان گسترش می دهند.جهانی شدن پدیده ای است که برای مقولات اجتماعی، بویژه دین اسلام و ادیان دیگر،چالش ها و فرصت هایی را پدید آورده است. (1)

دیدگاه های شکلی جهانی شدن

اشاره

به لحاظ شکلی در موضوع جهانی شدن دیدگاه های مختلفی وجود دارد:

1-پروژۀ جهانی شدن

برخی از اندیشمندان چون جان تامیلنسون،دیوید هلد،ادوارد سعید و روژه گارودی جهانی شدن را یک پروژۀ غربی می دانند.طبق این نگرش جهانی شدن برنامۀ بخشی از برنامۀ سرمایه داری غربی است.غربی ها درصددند کل جهان را تحت سیطرۀ خود درآورند.جهانی شدن لباس جدیدی است که استعمارگران غربی بر برنامۀ استعماری قدیمشان پوشانده اند.

در رأس این برنامه آمریکا قرار دارد و جهانی شدن در واقع آمریکایی سازی جهان است.آمریکا و استعمار جهانی تلاش می کنند هنجارها و ارزش های غربی و

ص:168


1- (1) .در بارۀ این دیدگاه،ر.ک:اسلام و جهانی شدن،سیّد محمّد حسینی شیرازی.

آمریکایی را در جهان گسترش دهند.آنها از تاریخ تلخ جنگ ها و استعمار نظامی خود عبرت گرفته و دریافته اند که با جنگ و تهاجم نظامی و استعمارگری نخواهند توانست بر تمام جهان تسلط پیدا کنند.بدین سبب سلطه جویی خود را با راهبُرد نوین،که همان تهاجم فرهنگی و تبلیغات است،عوض کرده اند.آنها با تهاجم فرهنگی و تبلیغات گسترده،و با بهره برداری از وسایل فناوری و ارتباطات پیشرفته، تا حدودی توانسته اند فرهنگ خود را به عنوان فرهنگ برتر به جهانیان معرّفی کنند.

آنها نظام لیبرالیستی و سرمایه داری را الگوی جهانیان و بهترین فرهنگ ها معرّفی می کنند،بویژه پس از فروپاشی نظام سوسیالیستی و کمونیستی شوروی،تبلیغات غربی ها بیشتر شد و به جهانیان ابراز کردند که دیگر هم ردیفی برای نظام سرمایه داری نیست و تا آنجا پیش رفتند که رسماً اعلام کردند جهان تک قطبی شده است.در مقابل این جریان برخی از محقّقان به پا خاسته،به نقد روند جهانی سازی غربی پرداختند.تامیلنسون از این دسته است.از دیدگاه او فرهنگ جهانی شده ای که امروز شاهد آن هستیم؛برخاسته از سیر طبیعی یا مبتنی بر هرج ومرج نیست.جهانی شدن امروز حاصل جمع تجارب و نیازهای بشر نیست؛بلکه تسلّط یافتن فرهنگ غربی است که در حال حاضر توان بیشتری دارد. (1)یعنی می توان گفت جهانی شدن امروز از نظر این گروه همانا جهانی سازی فرهنگ غربی است.

روژه گارودی راجع به این موضوع می گوید:

جهانی سازی نظامی است که قدرتمندان را با ادّعای روابط آزاد و آزادی بازار قادر می سازد تا اصنافی از دیکتاتوری های ضد انسانی را به مستضعفان تحمیل نمایند. (2)

او با این بیان،ادّعا کرده که جهانی شدن مساوی با غربی شدن است و

ص:169


1- (1) .چیستی جهانی شدن،فصل نامۀ مطالعات راهبردی:ش 3،مسلسل 13،ص 296.
2- (2) .جهانی شدن پدیده ای تاریخی است،روزنامۀ ابرار:27 مرداد 1379.

جهانی سازی،همان پروژۀ شتاب بخشیدن به روند غربی شدن جهان است که در نهایت به نفع آمریکا تمام می شود.کسانی که با روند جهانی شدن مخالف اند،این قرائت از جهانی شدن را تأیید می کنند.حتّی برخی از طرف داران جهانی شدن نیز، مانند فرانسیس فوکویاما و ساموئل هانتینگتون،به این قرائت (تطابق«جهانی شدن»یا«غربی شدن جهان»)،گرایش و باور دارند.فوکویاما از نظام لیبرالیستی و سرمایه داری حمایت کرده و جهانیان را برای رسیدن به پیشرفت و رفاه،به پیروی از این نظام دعوت کرده است.از دیدگاه او رسیدن به پیشرفتی همه جانبه فقط در سایۀ آن نظام میسر است؛زیرا نظام غربی تنها نظامی است که می تواند جهانی باشد.او بر این نکته تأکید دارد که لیبرال دموکراسی می تواند نقطۀ تکامل ایدئولوژیک و آخرین (کامل ترین) شکل حکومت بشری باشد. (1)

ساموئل هانتینگتون نیز معتقد است که نظام غربی و لیبرال دموکراسی آخرین شکل حکومت بشری است که بر جهان حاکم می شود.به عقیدۀ او فرهنگ غربی تنها فرهنگی است که در جهان غالب گشته است و جهانیان سرانجام به فرهنگ و نظام غربی گرایش پیدا می کنند و پیشرفته می شوند. (2)

روشن است که این قرائت از جهانی شدن به هیچ وجه با مهدویّت اسلامی سازگار نیست.بسیاری از مخالفان جهانی شدن هم،در واقع منتقد همین معنا از جهانی شدن هستند.آنها در واقع با روند جهانی شدن فعلی و سلطۀ غربی مخالف اند،نه این که مخالف برقراری نظام واحد جهانی باشند.از این رو برخی از اندیشمندان جهانی شدن را پروژه (طرح/نقشه) نمی دانند و بر این اعتقادند که عوامل مختلفی در ایجاد روند جهانی شدن دخیل است.

ص:170


1- (1) .فرجام تاریخ و آخرین انسان فصل نامۀ سیاست خارجی،ش 2 و 3،1372.
2- (2) .نظریۀ برخورد تمدن ها:ص 16.

2-فرایند جهانی شدن

برخی از اندیشمندان و پژوهشگران بر این باورند که جهانی شدن یک فرایند (پروسۀ) تاریخی است که به دنبال پیشرفت فناوری و ابزارهای ارتباطاتی مثل تلفن، تلویزیون،ماهواره و رایانه به وجود آمده است.این وسایل موجب آشنایی مردم جهان با فرهنگ ها،ادیان و ایدئولوژی های ملل مختلف شده و همین آشنایی باعث توجّه بیشتر آنها به امور جهانی شده است.این امر کم کم منجر به پدیدۀ جهانی شدن،که جوامع قرن 21 آن را تجربه می کنند،شده است.در نتیجه زمینۀ گفتگو میان ملل مختلف جهان در بارۀ مسائل فرهنگی و ایدئولوژیک فراهم شده و کم کم همه به این سمت می روند که یک فرهنگ یا ایدئولوژی مشترک جهانی پیدا کنند.به عبارت دیگر،پیشرفت فناوری و ارتباطاتی موجب آگاهی بیشتر مردم جهان نسبت به امور جهانی و ورود آنها به مسائل جهانی شده است.

به این ترتیب انسان امروزی تنها دل مشغول مسائل محلی و ملی نیست؛بلکه او نیز به مسائل جهانی نظر دارد.جوامع امروزی آرزومند برپایی یک نظام مشترک،و ایجاد فرهنگ جدیدی هستند که مطلوب همۀ جوامع بشری باشد تا از طریق آن مشکلات کلان بشری همچون جنگ،تروریسم،گرسنگی،بحران بهداشت و آموزش و نیز تخریب محیط زیست از بین برود و در نتیجه،دنیای نوین و وضعیت مطلوب برای انسان فراهم شود. (1)

با این توضیحات روشن می شود که طبق این دیدگاه جهانی شدن محصول پیشرفت فناوری و ارتباطات است که موجب فشرده شدن زمان و مکان و نیز جهانی فکر کردن و جهانی عمل کردن بشرِ امروز شده است. (2)

ص:171


1- (1) .سیاست و مهدویّت،بهروز لک:ص 12.
2- (2) .پدیدۀ جهانی شدن،وضعیت بشری و تمدن اطلاعاتی،فرهنگ رجایی:ص 101.

3-پدیدۀ جهانی شدن

گروهی از اندیشمندان،چون آرجان آپادوریا،بر این باورند که روند جهانی شدن را نمی توان یک طرح (پروژۀ) غربی یا یک فرایند (پروسۀ) تاریخی دانست؛بلکه بهتر است این هر دو را از عوامل پیدایش پدیدۀ جهانی شدن محسوب کنیم.طبق این نگرش،جهانی شدن محصول چند عامل است که عبارت اند از:فناوری، ایدئولوژی،سرمایه،قومیت و رسانه های ارتباطی.این عوامل در پیدایش روند جهانی شدن هر یک نقشی داشته اند.بدین سبب نمی توان آن را یک فرایند یا طرح، چه طبیعی و چه تعمدی،تلّقی کرد؛بلکه بعضی از آنها در شکل گیری پدیدۀ جهانی شدن نقش بیشتری داشته اند و برخی دیگر تنها در ایجاد بخشی از این روند نقش ایفا کرده اند. (1)

به نظر می رسد نظریۀ این دانشمند به واقع نزدیک تر باشد؛زیرا جامعۀ بشری ابتدا فرایندی از پیشرفت در فناوری و وسایل ارتباط جمعی را،که به صورت طبیعی و خودجوش صورت گرفته،تجربه کرده و به وضعیتی رسیده است که خود را در یک دهکدۀ وسیع جهانی می بیند.البتّه شکی نیست که غربی ها نیز با سوار شدن بر این آهنگ پرشتاب پیشرفت درصدد برآمده اند تا به اهداف خود،که همان تسلط بر جهان است،برسند.

چالش ها و فرصت های جهانی شدن

جریان جهانی شدن می تواند چالش هایی را در مقولات اجتماعی و دینی ایجاد کند؛ چنان که می تواند فرصت هایی را هم در این زمینه ها فراهم آورد.این امر در گرو چگونگی ارزیابی این مقوله است.جهانی شدن از سویی نقش دولت و دین را در حیات اجتماعی کم رنگ می کند،و از سوی دیگر فرصتی برای گسترش ایده های

ص:172


1- (1) .جامعه شناسی سیاسی معاصر،محمّدتقی دلفروز:ص 114.

دینی بین جوامع جهان فراهم می آورد.به این ترتیب می توان فرایند یا پدیدۀ جهانی شدن را زمینه ساز حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام و در راستای آن دانست؛زیرا انطباق اسلام با فطرت و عقل در کنار پیشرفت علم و اطلاع رسانی موجب گرایش جهانیان به دین اسلام می شود.خداوند متعال می فرماید:

«وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ.» (1)

و کسانی که معرفت و دانش به آنان عطا شده،می دانند که آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده حق است و به راه خدای توانای شکست ناپذیر و ستوده هدایت می کند».

جهانی شدن در وادی اقتصاد نیز چالش ها و فرصت هایی به همراه دارد.از این رو برخی از اندیشمندان بر این باورند که جهانی شدن هم زمان دارای جنبه هایی منفی و مثبت است.اندیشمند شرقی«ساساکومیشو»معتقد است جهانی شدن پدیده ای است که با خود متناقض است و بر حسب رویکرد به آن،هم مولّد اختلاف،تمایزگذاری و تنوع،و هم موجد همسانی و هم جنس سازی است. (2)

بنا بر دیدگاه وی جهانی شدن از این جهت منفی است که سبب بروز اختلاف و تمایز در جامعه می شود و جوامع انسانی را به این سمت می کشاند که برتری و تمایز خود را در عرصه جهان ارائه کنند.این امر به نفع صاحبان قدرت و فناوری،و به ضرر کشورهای در حال توسعه و جهان سوم است؛امّا از جهتی مثبت نیز هست؛ زیرا زمینۀ همسانی و هم جنس سازی را در جامعه فراهم می کند.این امر وابسته به چگونگی رویکرد ما به جهانی شدن است.این جاست که پژوهشگران حوزۀ مهدویت معتقدند تنها جهانی شدن با الگوی اسلامی است که می تواند جهان را از این چالش ها دور سازد.

ص:173


1- (1) .سبأ:آیۀ 6. [1]
2- (2) .مقالۀ پارادوکس جهانی شدن،همسانی و اختلاف،ساساکومیشو.

ریشه های تاریخی جهانی شدن

بر اساس مبنای سوم (پدیده بودنِ«جهانی شدن»)،ریشه های تاریخی جهانی شدن را می توان در عمق تاریخ بشر یافت بنا بر دیدگاه جامعه شناسان و باستان شناسان، زندگی بشر از اجتماعات کوچک خانوادگی در جنگل ها و غارها و پناهگاه ها شروع شده و به تدریج به جمعیت های عشیره ای و قبیله ای و اجتماعات محدود در کنار چشمه ها و رودخانه ها تبدیل شده است.این اجتماعات کوچک بعدها تبدیل به روستاها و واحدهای کوچک شده اند و سپس شهرها تشکیل شده و به تدریج از آنها کشورها و دولت ها پدید آمده اند.بنا بر این در مجموع زندگی بشر به سوی جهانی شدن در حرکت است.یعنی هر چه به پیش می رویم تفرقه ها کمتر،و تجمع ها بیشتر می شود.البته این حرکت در قرون اخیر سرعت بیشتری گرفته است و با بهره گیری از وسایل جدید ارتباط جمعی حرکت به سوی جهانی شدن،باز هم شتاب بیشتری هم خواهد گرفت.

نقد مبانی فکری جهانی سازی غربی

اشاره

مهم ترین مبانی فکری و نظری جهانی شدن غربی،یعنی پروژۀ جهانی سازی که با مبانی فکری اسلام و اندیشۀ مهدویّت ناسازگار است،عبارت اند از:

1-انسان محوری

بنای فکری و نظری تمدن غربی بر پایۀ انسان محوری شکل گرفته است؛در حالی که مهدویّت اسلامی بر پایۀ خدامحوری استوار است.در نظام اعتقادی انسان محور، انسان بخشی از جهان طبیعت است که بر اساس یک فرایند مداوم پا به عرصۀ وجود گذاشته است.این عقیده به شدّت متأثر از نظریۀ تحول طبیعی داروین است و تا آن جا پیش رفته است که هر چیزی،حتّی فلسفه و دین را هم مشمول قانون تحوّل می داند.

ص:174

این طرز تفکر همچنین می تواند به انکار آفرینش جهان و انسان توسّط خداوند بینجامد (1)و از هر گونه معنویتی به دور است و تنها نگاه مادی گرایانه به همه چیز دارد.بدیهی است این مبنا با مبنای معرفت شناختی اندیشۀ دینی و اسلامی سر سازگاری ندارد.در نگاه اسلام،انسان و جهان مخلوق خداوند سبحان است.

خداوند مجموعه ای از احکام و دستورها را برای انسان،بر اساس مصالح و مفاسد آنها وضع کرده است؛چون او بهتر از خود انسان از مصالح و مفاسدش مطلع است.

حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام نیز بر اساس خدامحوری استوار است که هم به امور مادّی توجّه دارد و هم به مسائل معنوی.

2-سکولاریسم (جداانگاری دین از سیاست و زندگی اجتماعی)

غربی ها بر جدایی دین از سیاست و زندگی اجتماعی پای می فشارند.در حالی که مهدویّت اسلامی مبتنی بر پیوند دین و سیاست است.پیام اسلام منحصر به زندگی فردی نیست؛بلکه شامل زندگی اجتماعی و سیاسی نیز می شود.پس این مبنای جهانی سازی غربی هم با آموزۀ مهدویّت سازگاری ندارد.دین در فرهنگ اسلامی هرگز از سیاست جدایی پذیر نیست.انبیا و اوصیای الهی در طول تاریخ علاوه بر اصلاح زندگی فردی مردم،مأمور اصلاح زندگی اجتماعی و اقامۀ عدل و برانداختن ظلم نیز بوده اند.جدایی دین از سیاست موجب خلأ معنوی و گرفتاری های انسان شده است حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام حکومتی دینی است که احکام الهی در آن عملی می شود.

3-لیبرالیسم (آزادی بدون محدودیت)

ارمغان لیبرالیسم غربی برای انسان،آزادی سیاسی-اجتماعی نسبتاً نامحدودی است که دولت و دین حق ندارند آن را از انسان بگیرند.هر کسی می تواند با آزادی

ص:175


1- (1) .غرب شناسی،سیّد احمد رهنمایی:ص 228.

کامل خواسته های خود را برآورده کند،مگر آن که آزادی او به آزادی دیگر شهروندان یا حقوق آنها لطمه ای بزند.این امر نقش دولت و دین را در زندگی فردی و اجتماعی مردم به شدّت کاهش می دهد و موجب شکاف طبقاتی بین جوامع انسانی می شود.

این مبنا نیز با آموزۀ مهدویّت ناسازگار است؛زیرا مهدویّت انسان را به فضیلت و معنویت و سعادت واقعی فرا می خواند و آزادی انسان را در چارچوب فضیلت و معنویّت تعریف می کند.آموزۀ مهدویّت در واقع منافاتی با آزادی انسان ندارد.

خداوند انسان را موجودی آزاد و مختار آفریده است؛امّا آزادی انسان به این معنا نیست که هر کاری بخواهد انجام دهد؛هر چند موجب گم راهی یا سقوط معنوی دیگران شود یا به هلاکت خودش بینجامد.انسان علاوه بر آزادی سیاسی- اجتماعی،نیازمند آزادی معنوی است تا در سایۀ آن از هر گونه بندگی و بردگی غیر خدا،از قبیل هوای نفس،قدرت،ثروت،شهرت،مقام و...آزاد شود.تنها در چنین فضایی است که هر کسی می تواند آزادانه راه فضیلت و معنویت را طی کند؛امّا لیبرالیسم غربی این معنا از آزادی را نپذیرفته است و به آزادی بی قید و بند اعتقاد دارد؛در حالی که این نوع از آزادی-چنان که گفتیم-موجب ظلم و سلب آزادی برخی از انسان ها می شود.لیبرالیسم غربی،که از مبانی جهانی سازی غربی است،با آموزۀ دینی و مهدویّت اسلامی سازگاری ندارد.

4-حس گرایی و تجربه گرایی

یکی از مبانی فکری تمدّن امروز غرب،حس گرایی است.بنا بر این مبنا علمی یا واقعی بودن هر چیزی،از راه تجربه و حس به اثبات می رسد؛به عبارت دیگر مبانی فکری غربی بر اساس حس یا عقل محض استوار است؛در حالی که مبانی فکری مهدویّت،علاوه بر عقل،بر وحی و معارف وحیانی تکیه دارد.طبیعی است همین نگاه مادی گرایانه غربیان به واقعیات منجر به انکار امور ماوراء مادی (متافیزیک)

ص:176

شده است.از این رو مبانی جهانی سازی غربی با مبانی مهدویّت سازگاری ندارد.

5-دید استکباری

جهانی سازی غربی به طور طبیعی به استثمار و استعمار جهان غیر غربی می انجامد.

تسلط آنها بر فناوری های پیشرفته موجب استکبار آنها می شود.از این روست که اکنون مدّعی رهبری جهان هستند.در حالی که مهدویّت اسلامی به شدّت بر گسترش عدل در تمام زمین تأکید دارد.در فرهنگ مهدوی همۀ انسان ها،چه در غرب زندگی کنند چه در شرق،چه در شمال دنیا زندگی کنند و چه در جنوب، برابرند؛همۀ آنها بندگان خدا هستند و غرب و شرق،یا رنگ و نژاد موجب برتری یکی بر دیگری نمی شود.

همچنین اگر جهانی شدن به معنای تسلط نظام سرمایه داری بر جهان باشد،این معنا از جهانی شدن نیز به هیچ وجه با آموزۀ مهدویّت سازگاری نخواهد داشت؛ زیرا سرمایه داری غربی مبتنی بر کسب سود بیشتر است و این منجر به ظلم بیشتر به جامعۀ انسانی می شود؛زیرا در این وضعیّت سودها و ثروت ها فقط در اختیار سرمایه داران قرار خواهد گرفت و بسیاری دیگر از جوامع انسانی از آن محروم می شوند.در حالی که مهدویّت اسلامی سودها و ثروت ها را در اختیار همۀ جوامع انسانی می گذارد؛اقتصاد و سرمایه از منظر اسلام و مهدویّت صرفاً تأمین کنندۀ نیازهای بشر برای نیل به سعادت و رفاه دنیوی و اخروی است.اسلام می آموزد که خدا انسان را برای دنیا نیافریده است.سعادت واقعی انسان در جهان آخرت است و زندگی واقعی در این جهان نیست؛چنان که در قرآن آمده است:

«وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ.» (1)

و زندگی واقعی سرای آخرت است،اگر می دانستند!»

تا این جا روشن شد که اگر جهانی شدن به معنای جهانی سازی غربی باشد،به

ص:177


1- (1) .عنکبوت:آیۀ 64. [1]

هیچ وجه با آموزۀ مهدویّت سازگار نیست؛امّا اگر جهانی شدن از محتوای غربی تخلیه شود و به معنای همگرایی و هم بستگی جهانی باشد،که به تشکیل حکومت واحد جهانی منتهی شود،این معنا نه تنها با آموزۀ مهدویّت سازگار است،بلکه می تواند از لوازم تشکیل حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام باشد.جهانی شدن به این معنا می تواند زمینه ساز تحقّق حکومت جهانی مهدوی باشد؛زیرا تحقّق حکومت جهانی فقط بر اساس مصالح و مفاسد جوامع انسانی متصوّر است و تنها خالق انسان از این مصالح و مفاسد آگاهی کامل دارد.پس هر کسی نمی تواند رهبری حکومت جهانی را به عهده بگیرد.تنها کسی می تواند چنین مسئولیت بزرگی را به عهده بگیرد که خود را از هر چیزی جز خداوند آزاد سازد.به عبارت دیگر رهبر حکومت جهانی باید مردی الهی و برترین بندۀ خدا باشد و فقط برای خدا کار کند.ویژگی های چنین انسانی جز بر حضرت مهدی علیه السلام،که در متون دینی اسلام آمده است،منطبق نیست.

امتیازات طرح اسلام

همان گونه که اشاره شد،جهانی شدن و جهانی سازی و جهانی کردن،چنان که اسلام معرّفی می کند،با آنچه دیگران به تصویر کشیده و درصدد پیاده کردن آن اند، فرق اساسی دارد.آنچه اسلام تصویر می کند،از امتیازات خاصی برخوردار است که در این جا به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1.حکومت جهانی اسلام،تحت رهبری افراد صالح و وارسته و شخصیت های برجستۀ دینی،که معصوم از خطا و تالی تلو معصوم اند،اداره می شود و قانون خدا در آن جامعه حاکم است؛ولی حکومت جهانی واحدی که غرب پیشنهاد می کند، چنان که از مراحل ابتدایی شکل گیری اش پیداست،تحت نظر و اشراف زورمداران و ستمگران است.

2.از دید اسلام،محور تمام امور در جامعه خدا و احکام اوست؛ولی در جهانی

ص:178

شدن و جهانی سازی غربی،محور امور،قوانین بشری است.

3.حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام بر محور توسعۀ اخلاقی،اجتماعی و امنیتی استوار است؛در حالی که در حکومت جهانی غرب،ارزش های اخلاقی و معنویت هیچ محوریّتی ندارند.

4.از ویژگی های حکومت جهانی امام مهدی علیه السلام توسعۀ علمی است؛ (1)در حالی که در عصر جهانی شدن غربی،دانش های پیشرفته در انحصار کشورهای خاصی است و این کشورها از انتقال آن دانش ها به جوامع و کشورهای دیگر جلوگیری می کنند.

5.حکومت جهانی مهدی علیه السلام حکومتی است مبتنی بر آموزه های وحیانی و دینی؛در حالی که جهانی شدن غربی،پیامد و حاصل آگاهانه و ناآگاهانۀ پیشرفت در زمینه های سیاسی،اقتصادی و فناوری،و در ارتباط با نظام سرمایه داری و سلطه طلبی است.

6.حکومت واحد جهانی مهدی علیه السلام ولایی است و مشروعیت خود را از خدا دارد و مردم نیز آن را پذیرفته اند؛در حالی که جهانی شدن غربی،مشروعیت حکومت جهانی را از ناحیۀ مردم می داند؛آن هم با هزاران فریب کاری که در گرفتن آرای مردم به کار می گیرد.

7.حکومت واحد جهانی مهدی علیه السلام بر مبنای عقلانیت (حاکمیت عقل) است؛ زیرا عقل انسان ها در عصر ظهور به کمال می رسد؛در حالی که حکومت بر اساس جهانی سازی غربی،بر مبنای دلخواه شهروندان جهانی شکل می گیرد.از این روست که در روایات آمده است که امام زمان علیه السلام بعد از ظهورش عقل های مردم را کامل می کند. (2)

ص:179


1- (1) .ر.ک:ج 9 ص 233 (بخش دوازدهم/فصل سوم/گسترش مرزهای دانش)،بحار الأنوار:ج 52ص 336.
2- (2) .ر.ک:ج 9 ص 233 (بخش دوازدهم/فصل سوم:سیاست های فرهنگی) و نیز ص427.

8.در حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام به سبب توسعه ای که در دانش و عقل بشر پیدا می شود،تمامی ظرفیت های اقتصادی طبیعت کشف می شود و سرمایه به وفور در اختیار مردم قرار می گیرد و سیستم توزیع نیز درست عمل می کند؛ (1)در حالی که در نظام های اقتصادی حاکم بر جهان امروز،شکاف های اقتصادی وحشتناکی وجود دارد.

9.طبق کلام امیرالمؤمنین علیه السلام در حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام مؤمنان گرد او اجتماع می کنند و اثری از افراد فاسق و فاجر و کافر در میان کارگزارانِ آن حکومت نیست، (2)در حالی که در جهانی سازی غربی-چنان که از هم اکنون دیده می شود-،مؤمنان واقعی امکان پیشرفت در سطوح رهبری و مدیریت را ندارند و اطراف حاکمان و قدرتمندان را افراد دنیاطلب یا غیر مؤمن گرفته اند.

10.در حکومت جهانی مهدی علیه السلام ستمگران و طاغوتیان و کارگزاران نالایق، کیفر می شوند؛ (3)زیرا حکومت ایشان بر اساس عدالت اداره می شود؛ولی در عصر جهانی سازی و جهانی شدن قضیه درست به عکس است؛به جنایتکاران (نظیر جرج بوش و آریل شارون) لقب«مصلح»و جایزۀ«صلح»می دهند و عدالت خواهان (نظیر جنبش های مقاومت لبنان و فلسطین) را«تروریست» می نامند.

11.پدیدۀ جهانی شدن،هر چند به سرعت در حال گسترش و پیشروی در عرصه های مختلف جهانی است،در عین حال،از جهت مبانی و اهداف و رئوس برنامه ها همچنان مبهم،نارسا و پیچیده است.ژان ماری گینو در این باره می گوید:

وضعیت اجتماعات انسانی در تجربۀ جهانی شدن،با وضعیت شخص نابینایی

ص:180


1- (1) .ر.ک:ج 9 ص 347 ح 1864 و 1865،منتخب الأثر:ص 482.
2- (2) .تفسیر العیّاشی:ج 2 ص 59 ح 49،بحار الأنوار:ج 52 ص 342 ح 90.
3- (3) .نهج البلاغه:خطبۀ 138.

قابل مقایسه است که ناگهان بینایی اش را به دست می آورد...رویارویی بی واسطۀ فرد با جهانی شدن دنیا سکرآور است.... (1)

در حالی که تصویر حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام به روشنی در روایات و احادیث بیان شده و ویژگی ها و ساختار کارآمد و جامع نگر این حکومت،با نهایت دقّت ترسیم و تبیین گشته است.

12.جهانی سازی غربی در حقیقت باعث تسلّط غرب و آمریکا در عرصه های سیاسی و اقتصادی بر جهان است و از این رو ناامنی و رفتارهای خصمانه را به دنبال دارد؛چیزی که شاید هیچ ملّتی حاضر به پذیرش آن نباشد.در مقابل،برنامۀ اصلی مهدی علیه السلام گسترش و برقراری صلح و امنیت و آسایش،و ریشه کنی ظلم و جنگ و خونریزی از جهان است.همان گونه که قرآن می فرماید،ترس مردم به امنیت و آسایش مبدّل خواهد شد: «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» . (2)

13.جهانی شدن از نظر فرهنگی و اجتماعی،ادّعای نزدیکی فرهنگ ها و جوامع به یکدیگر را دارد؛امّا روشن است که بر خلاف نظر مدعیان غربی،چنانچه روند فعلی ادامه یابد،در جهان آینده یک پارچگی به وجود نخواهد آمد و پس از تقابلی بنیادین،تمدن ها و فرهنگ هایی نوین سر برکشیده و چهرۀ جهان را متحول خواهند ساخت.در نتیجه برخورد و تضاد تمدن ها و فرهنگ ها جهان را آبستن التهاب،تنش و ناامنی می کند؛در حالی که بر اساس احادیث پیشگویی،در عصر ظهور مهدی علیه السلام اختلاف ها و کشمکش های فرهنگی و سیاسی و حتّی سلطه جویی تمدن ها و فرهنگ ها کاهش چشمگیری خواهد یافت و مردم با گزینش و انتخاب خود،آیین و فرهنگ واحدی را پذیرا خواهند شد و در سایۀ آن با آرامش و آسودگی خاطر زندگی خواهند کرد.

ص:181


1- (1) .آینده آزادی:ص 17.
2- (2) .نور:آیۀ 55. [1]

11- دلایل غیر نقلی بر ضرورت وجود امام مهدی علیه السلام

اشاره

11 دلایل غیر نقلی بر ضرورت وجود امام مهدی علیه السلام (1)

افزون بر دلایل نقلی،که در متن دانش نامۀ امام مهدی علیه السلام به تفصیل خواهد آمد،برخی محققان به دلایل غیر نقلی نیز استناد کرده اند.این دلایل شامل ادلۀ فلسفی،کلامی، عرفانی،و تجربی-عقلی،مانند براهین لطف،فطرت،علت غایی،واسطه در فیض، امکان اشرف،عنایت،عدم تبعیض در فیض،استقراء تام،لزوم عقل بالفعل،حساب تراکم احتمالات،مظهر جامع،تجلی اعظم،و تقابل قطبین است که در ادامه به اختصار آنها را بیان خواهیم کرد. (2)

نکتۀ مهم در بارۀ این دلایل آن است که گذشته از اشکالاتی که در برخی مقدمات این براهین وجود دارد،هیچ یک از این براهین برای اثبات«مهدویّت شخصی»،که مدّعای عالمان شیعه است،به کار نمی آید.اکنون یک یک به بررسی این ادلّه می پردازیم.

1-برهان فطرت

گاهی منظور از فطرت،فطرت گرایشی،و گاهی فطرت معرفتی است.در این جا

ص:182


1- (1).به قلم پژوهشگر ارجمند،حجة الاسلام و المسلمین رضا برنجکار.
2- (2) .ر.ک:وجود امام مهدی علیه السلام در پرتو عقل،علی اصغر رضوانی،خط امان در ولایت صاحب الزمان،امامی کاشانی.

برهان فطرت را بر اساس هر دو تفسیر،تقریر می کنیم.

تقریر اول: همۀ انسان ها به کمال مطلق و مبدأ هستی گرایش دارند.برای رسیدن به کمال مطلق نیاز به واسطه ای داریم که قبلاً مسیر را طی کرده باشد و بتواند با هدایت تشریعی و تکوینی انسان ها را به خدا برساند.از سوی دیگر وقتی در انسان گرایشی نسبت به چیزی باشد،باید آن چیز در خارج هم موجود باشد؛وگرنه وجودش در انسان لغو خواهد بود. (1)اعتقاد اقوام مختلف به منجی می تواند شاهد وجود این فطرت باشد.

تقریر دوم: همۀ انسان ها در فطرت خویش معرفتی نسبت به خداوند دارند:

کُلُّ مَولودٍ یولَدُ عَلَی الفِطرَةِ،یَعنی عَلَی المَعرِفَةِ بِأنَّ اللّهَ عز و جل خالِقُهُ؛ هر مولودی بر فطرت خود،یعنی بر معرفت به این که خدای عز و جل آفریدگار اوست،متولد می شود. (2)

از سوی دیگر این معرفت مورد غفلت قرار گرفته و انسان ها توجّهی به آن ندارند.بنابراین نیازمند کسانی هستند که آنها را به این معرفت متذکر سازند.خود این اشخاص هم باید توسط خدا به این معرفت آگاهی یافته باشند و بنا بر این آنان کسانی جز پیامبران و امامان معصوم نیستند. (3)این نیاز همیشگی است و شامل زمان حاضر نیز می شود.

به برهان فطرت این اشکال وارد است که گرچه این برهان اصل وجود نبی و امام را اثبات می کند،از اثبات تعداد آنها و یا حتّی حضور و ظهور آنان در هر زمان عاجز است.می توان گفت پس از تذکر پیامبران و امامان،اکنون عالمان و مبلّغان این نقش

ص:183


1- (1) .در بارۀ تقریرهای دیگر برهان فطرت ر.ک:خط امان در ولایت صاحب الزمان علیه السلام:ج 1 ص 87،وجود امام مهدی علیه السلام در پرتو عقل:ص 34-37. [1]
2- (2) .التوحید،صدوق:ص 331 ح 9.
3- (3) .امیر المؤمنین علیه السلام در بارۀ فلسفۀ بعثت می فرماید:«لِیَستَأدوهُم میثاقَ فِطرَتِهِ،ویُذَکِّروهُم مَنسِیَّ نِعمَتِهِ؛تا پیمان فطرت را به مردم ابلاغ کنند و نعمت های فراموش شدۀ الهی را به آنان گوشزد نمایند».(نهج البلاغه:خطبۀ اول).

را برعهده دارند و چنین وظیفه ای بر عهدۀ امام غایب نیست.

2-برهان قاعدۀ لطف

لطف چیزی است که به گونه ای در رسیدن انسان به سعادت مفید باشد.لطف به دو قسم«مقرِّب»و«محصِّل»تقسیم می شود.لطفی که با آن امکان رسیدن به سعادت و کمال،و تقرب به خدا و انجام طاعات و ترک معاصی بیشتر شود،لطف مقرّب نامیده می شود،و لطفی که رسیدن به این امور بدون آن تحقّق می یابد،لطف محصّل نامیده می شود. (1)

این برهان مبتنی بر دو مقدمه است:

مقدّمۀ اوّل:وجود امام معصوم در همۀ زمان ها لطف است.

مقدّمۀ دوم:لطف بر خدا واجب است.

نتیجه: نصب امام بر خدا در همۀ زمان ها واجب است.

متکلّمان لطف را از آن رو بر خدا واجب می دانند که لطف باعث تحقّق غرض خدا،که همانا رسیدن انسان ها به کمال و سعادت است،می شود.بنا بر این اگر خداوند به بندگان لطف نکند،نقض غرض کرده است؛چون غرض او از آفرینش انسان متوقف بر لطف می باشد. (2)

این مبنای متکلمان را می توان به منزلۀ سنّت رایج و اکثری خدا پذیرفت،نه امری که برای رساندن همۀ انسان ها به سعادت ضروری و از لحاظ عقلی واجب است.به عبارت دیگر خداوند از باب فضل لطف می کند،نه از باب عدل.البته به هر مقدار که غرض خداوند اثبات شود،به همان مقدار لطف در جهت رسیدن به غرض اثبات می شود.

ص:184


1- (1) .ر.ک:کشف المراد:ص 324-325. [1]
2- (2) .ر.ک:همان:ص 325.

مرحوم نراقی نکتۀ دیگری دارد و می فرماید:لطف به شرطی واجب است که موانع مفقود باشد و چون انسان به تمام جوانب و لوازم فعل آگاه نیست،این قاعده کارایی ندارد. (1)

در خصوص لطف بودن وجود امام معصوم باید گفت:وجود امام معصومی که اختلافات را رفع کند و دستورات خدا را بیان و مردم را رهبری نماید،در هر زمانی لطف است و باعث تقرب مردم به خدا می شود و این مطلب در همۀ زمان ها،از جمله زمان حاضر،صادق است. (2)

اگر از اشکالات قاعدۀ لطف،که در بالا گذشت،صرف نظر کنیم،این اشکال خودنمایی می کند که حضور معصوم هم مثل وجودش لطف است؛پس چرا امام غایب است؟البتّه می پذیریم که برخی آثار و برکات امام،مانند امداد مؤمنان و واسطۀ فیض الهی بودن و ارائۀ طریق به صورت تکوینی و غیر مستقیم در عصر غیبت نیز جاری است.بنا بر این استدلال فوق،قطع نظر از اشکال قاعدۀ لطف، وجود امام غایب را اثبات می کند؛زیرا آثار و برکات مذکور انسان ها را به خدا و دین نزدیک می کند و مصداق لطف است؛امّا اشکال دلیل غیبت همچنان باقی است.

می توان از مطلب مرحوم نراقی،که ذکر شد،در این جا استفاده کرد و گفت:هر چند حضور امام نیز مانند وجودش لطف است،با توجّه به وضعیت مردم و شرایط جهان،این حضور ممکن است با حکمت دیگری در تعارض باشد و از این رو این لطف در این شرایط بر خدا واجب نیست؛به گفتۀ خواجه نصیر الدین طوسی:

وُجودُه لُطْف و تَصرّفُه لُطفٌ آخر وعَدمُه منّا. (3)

وجود امام در میان مردم لطف است،و تصرّف او (و حضور او) لطف دیگر،و غیبت او مربوط به خود ماست.

ص:185


1- (1) .ر.ک:خط امان در ولایت صاحب الزمان:ص 166.
2- (2) .ر.ک:همان:ص 362.
3- (3) .کشف المراد:ص 389. [1]

3-برهان امکان اشرف

این برهان مبتنی بر دو مقدمه است:

مقدّمۀ اوّل: کمالاتی که از خداوند به موجودات پایین می رسد،قبلاً باید به موجود اشرف رسیده باشد تا از طریق او به دیگران برسد.

مقدّمۀ دوم: کمالات بسیاری به انسان ها و دیگر موجودات رسیده است.

نتیجه: پس باید در هر زمان موجود اشرفی باشد که واسطۀ فیض این کمالات به دیگران باشد و در عصر حاضر،امام عصر علیه السلام،اشرف مخلوقات است.

مقدّمۀ اوّل،قاعدۀ امکان اشرف است که بر اساس آن در مراتب موجودات، ممکنِ اشرف باید مقدم بر ممکنِ اخس باشد؛زیرا در غیر این صورت یکی از سه اشکال زیر لازم می آید:

1.صدور کثیر از واحد.

2.اشرف بودن معلول از علت خویش.

3.وجود موجودی برتر از خدا.

توضیح این که اگر صدور اشرف پیش از اخس رخ داده باشد،یا این دو با هم از خدا صادر شده اند که در این صورت اشکال اوّل رخ می دهد؛یا اشرف بعد از اخس صادر شده است که در این حال اشکال دوم پیش می آید؛یا اشرف اصلاً صادر نشده است که در این صورت عدم صدور اشرف باید به سبب علّتی برتر از خدا باشد که به اشکال سوم بر می خورد. (1)

گفتنی است هم اشکالاتی مبنایی و هم اشکالاتی بنایی متوجه این برهان است.

نظریۀ صدور و قاعدۀ«الواحد لا یصدر عنه إلاّ الواحد»بدیهی یا اثبات شده نیست.

بنا بر آموزۀ خلقت در ادیان الهی،خداوند با ارادۀ آزاد خویش ممکنات را خلق

ص:186


1- (1) .ر.ک:اسفار:ج 7 ص 245-246،نهایة الحکمه:ص 320،قواعد کلّی فلسفی در فلسفۀ اسلامی:ج 1 ص 201. [1]

می کند و بر اساس این آموزه خداوند هم می تواند اشرف و اخس را با هم خلق کند،و هم می تواند اشرف را بعد از اخس بیافریند و هم می تواند اصلاً اشرف را نیافریند.

البته می توان قاعدۀ امکان اشرف را در حدّ یک سنّت الهی پذیرفت و گفت:

سنّت خدا این است که در آفرینش از موجودات کامل تر شروع کند؛چنان که در احادیث،خلقت نوریِ چهارده معصوم قبل از آفرینش موجودات دیگر آمده و در زیارات نیز،از جمله در زیارت جامعۀ کبیره،به«واسطۀ فیض»بودن ائمّه،و از جمله امام زمان علیه السلام نسبت به همۀ کمالات اشاره شده است.

امّا این خلقت و این واسطۀ فیض بودن،ربطی به زندگی دنیایی آنها ندارد؛چنان که حیات دنیوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله،که اشرف موجودات است،پس از بسیاری از موجودات واقع شده است و او پس از رحلتش باز هم واسطۀ فیض است.پس این قاعده و سنّت،وجود امام زنده را ثابت نمی کند.

4-برهان ضرورت پرستش

مقدّمۀ اوّل: پرستش خدا عقلاً واجب است.

مقدّمۀ دوم: پرستش خدا بدون امام ممکن نیست.

نتیجه: وجود امام ضروری است.

مقدّمۀ اول روشن است؛زیرا عقل پس از اثبات وجود آفریدگار حکم می کند که از باب وجوب شکر منعم،اطاعت او واجب،و تحصیل رضای او و اجتناب از سخطش ضروری است،و این به وجوب عقلی عبادت می انجامد.

در خصوص مقدّمۀ دوم باید گفت:عقل پس از اثبات لزوم عبادت خدا در می یابد که خود نمی تواند همۀ اوامر و نواهی خدا را درک کند.لذا نیازمند پیامبر خداست و پس از پیامبر نیز به امام نیاز دارد.این نیاز هیچ گاه پایان نمی پذیرد و انسان ها همیشه نیازمند حجت الهی اند.بنا بر این وجود پیامبر و امام مقدّمۀ انجام

ص:187

واجبی است که در مقدّمۀ اوّل اثبات شد؛زیرا اگر خداوند پیامبر و امام را نصب نکند،امکان تکلیف واجب،یعنی عبادت را در اختیار انسان نگذاشته است،و این یعنی تکلیف بما لا یطاق،که عقلاً قبیح است. (1)

این برهان وجود پیامبر و امام را به طور کلی اثبات می کند؛امّا نمی تواند وجود امام غایب را اثبات کند؛زیرا می توان اشکال کرد که پیامبر و امامان حاضر احکام الهی را به انسان ها رسانده اند؛امّا امام غایب چنین کاری نمی کند،یا اینکه اصلاً نیازی به وجود امام زنده نیست.

5-برهان واسطۀ فیض

فیض،که به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم می شود،در سلسلۀ علل و از مجرای کامل به ناقص می رسد.بنا بر این در هر زمان باید انسان کامل باشد تا از طریق او کمالات به دیگران برسد.این برهان در بخش فیض تکوینی به برهان امکان اشرف، و در قسمت فیض تشریعی به برهان ضرورت پرستش برمی گردد.پیش تر ادلّه و اشکالات هر دو برهان ذکر شد.

6-برهان علت غایی

این برهان مبتنی بر دو مقدمه است:

مقدّمه اوّل: فعل خدا دارای هدف و غرض است؛وگرنه فعل عبث خواهد بود.

ص:188


1- (1) .گفتنی است اشاره ای به این برهان در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است. «إنَّ العاقِلَ لِدَلالَةِ عَقلِهِ الَّذی جَعَلَهُ اللّهُ قِوامَهُ وزینَتَهُ وهِدایَتَهُ عَلِمَ أنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ،وأنَّهُ هُوَ رَبُّهُ،وعَلِمَ أنَّ لِخالِقِهِ مَحَبَّةً،وأنَّ لَهُ کَراهِیَةً،وأنَّ لَهُ طاعَةً،وأنَّ لَهُ مَعصِیَةً،فَلَم یَجِد عَقلَهُ یَدُلُّهُ عَلی ذلِکَ،وعَلِمَ أنَّهُ لا یوصَلُ إلَیهِ إلاّ بِالعِلمِ وطَلَبِهِ،وأنَّهُ لا یَنتَفِعُ بِعَقلِهِ إن لَم یُصِب ذلِکَ بِعِلمِهِ،فَوَجَبَ عَلَی العاقِلِ طَلَبُ العِلمِ والأَدَبِ الَّذی لا قِوامَ لَهُ إلاّ بِهِ؛ خردمند به دلیلِ خردی که خداوند آن را پایۀ زندگی و زیور و وسیلۀ رهیابی وی ساخته،می داند که خدا حق است و اوست پرورندۀ وی،و می داند که آفریدگارِ وی را خوشامد و بدآمدی است و طاعتی دارد و معصیتی که تنها خردش نمی تواند آنها را در یابد،و می داند که جز با دانش و طلب آن [از طریق پیامبران]،بدان نمی رسد و اگر با دانش خود بدان دست نیابد،از خرد خود بهره نمی برد.پس بر خردمند است که طلب دانش کند و ادب بیاموزد که بی آن نمی تواند پایدار بماند»(ر.ک:الکافی:ج 1 ص 29 ح 34). [1]

مقدّمه دوم: هدف غایی خلقت باید کامل ترین موجود باشد،که مصداق آن معصومان،و در زمان حاضر،امام مهدی علیه السلام است.البته وجود موجودات ناقص نیز دارای حکمت و مصلحتی است که علت غایی خلقت آنهاست؛امّا نهایی ترین علّت غایی،«کامل ترین موجود»است.

نتیجۀ این دو مقدمه این است که وجود امام عصر علیه السلام ضروری است.

در نقد این دلیل می توان گفت که وجود غایت و هدف در هر فعل حکیمانه لازم است و خلقت همۀ موجودات دارای حکمتی است؛امّا این بدان معنا نیست که هر فعل دارای مصلحت در هر زمان و دوره ای باید موجود باشد.وجود کامل ترین فرد در دوره های متفاوت نیز این هدف را برآورده می کند.این مطلب از طریق قاعدۀ لطف یا برهان امکان اشرف اثبات پذیر است که قبلاً طرح و بررسی شد.

7-برهان نظام اصلح (عنایت)

فیلسوفان مشاء فاعلیت خدا را بالعنایة می دانند و معتقدند علم به نظام اصلح (عنایت)،منشأ صدور نظام اصلح است. (1)از سوی دیگر در نظام اصلح وجود انسان کامل،که در قلّۀ این نظام قرار دارد،ضروری است.

از لحاظ مبنایی،این برهان بر مبنای فاعلیت بالعنایۀ فلاسفۀ مشاء بنا شده است.

متکلمان به فاعلیت بالقصد معتقدند و اراده را منشأ آفرینش می دانند نه علم را؛هر چند علم قبل از اراده وجود دارد.

با فرض پذیرفتن مبنای مذکور باز می توان پرسید:به چه دلیل در نظام اصلح باید غایب وجود داشته باشد،نه امام حاضر.

ص:189


1- (1) .ر.ک:الاشارات و التنبیهات،ابن سینا:ج 3 ص 318.لازم به ذکر است که فیلسوفان اشراق،که به فاعلیت بالرضا قائل اند و فیلسوفان حکمت متعالیه،که معتقد به فاعلیت بالتجلی اند،نیز جهان را نظام اصلح می دانند.در بارۀ اقسام فاعلیت،ر.ک:نهایة الحکمة:ص 172.

8-برهان عدم تبعیض در فیض

وجود امام معصوم بزرگ ترین فیض خدا به انسان هاست.از سوی دیگر تبعیض در فیض جایز نیست.پس در زمان حاضر نیز فیض وجود امام معصوم،که همان امام زمان علیه السلام است،وجود دارد.

به این برهان می توان اشکال کرد که اگر تبعیض اشکال دارد پس چرا اکنون امام مهدی علیه السلام مانند امامان دیگر حاضر نیست،و چرا خداوند سبحان موانع ظهور او را برطرف نمی کند؟آیا این تبعیض نیست؟به علاوه،این برهان بر اساس وجوب فیض و لطف سامان یافته است و از این رو محتاج قاعدۀ لطف است که قبلاً به نقد آن پرداختیم.

9-برهان استقراء تامّ

با استقراء امّت های پیشین در می یابیم که همیشه نبی یا امام معصوم در جهان بوده است.بنا بر این پس از شهادت امام عسکری علیه السلام نیز باید نبی یا امام معصومی باشد که همان امام مهدی علیه السلام است.

به این برهان می توان اشکال کرد که استقراء وقتی تام است که در همۀ زمان ها و مکان ها صورت گرفته باشد.حتّی اگر فرض کنیم در همۀ زمان های قبل این گونه بوده باشد (که نیست یا قابل اثبات نیست)،آینده که هنوز استقراء نشده است و بدون دلیل هم نمی توان حکم گذشته را به آینده تسری داد؛مگر این که به روایات وجود حجت در همۀ زمان ها استناد شود.

10-برهان رئیس مدینۀ فاضله

به اعتقاد فارابی رئیس مدینۀ فاضله باید انسان کامل باشد و انسان کامل کسی است که عقل او به فعلیّت رسیده است و با عقل فعال اتصال دارد. (1)مصداق چنین انسانی

ص:190


1- (1) .ر.ک:سیاست مدنیّه،فارابی،ترجمۀ سیّد جعفر سجادی:ص 192.

امام معصوم است که در زمان ما بر امام مهدی علیه السلام انطباق می یابد.

این برهان را با ادبیات دینی می توان به این شکل مطرح کرد که برای رشد و تعالی جامعه نیازمند حکومت دینی هستیم و کامل ترین شکل حکومت دینی،که می تواند به بهترین نحو انسان ها را به سوی کمال رهنمون سازد،حکومتی است که امام معصوم در رأس آن باشد.

اشکال این برهان این است که ربطی به مدعا،که اثبات امام غایب است،ندارد؛ چون امام غایب در رأس حکومت نیست؛بلکه امام حاضر،آن هم به شرط بسط ید و قدرت،می تواند ریاست حکومت را در دست بگیرد.از این رو حتّی امامان پیشین علیهم السلام هم در زمان حضورشان در رأس حکومت نبوده اند.بنا بر این جامعۀ آرمانی (مدینۀ فاضله) با واقعیت موجود تفاوت دارد.

11-برهان حساب احتمالات

شهید سید محمّدباقر صدر پس از ذکر دلایل نقلی،دلیل عقلی برای وجود امام عصر را چنین بیان می کند:در هفتاد سال غیبت صغرا اخبار و نامه های زیادی توسط نواب اربعه به مردم رسید.این نامه ها همه به یک خط و یک روش و یک انشا بود؛گرچه توسط چهار نفر در طول هم ابلاغ می شد.این مطلب مسلم و مورد اجماع است.از سوی دیگر این مطلب عقلاً قابل قبول نیست که موضوع دروغی هفتاد سال مطرح شود و هیچ اشکال و شک و شبهه ای پیش نیاید.پس با حساب احتمالات اثبات می شود که احتمال دروغ بودن موضوع قابل اعتنا نیست. (1)

این استدلال هم تمام نیست؛چون بسیاری از دروغ ها هستند که قرن ها جریان داشته و اقوامی بدانها معتقد بوده اند (مثل محور بودن زمین برای خورشید و دیگر کواکب و سیّارات).افزون بر آن،شبهه و اشکال در میان غیر شیعیان وجود داشته

ص:191


1- (1) .ر.ک:سخنی پیرامون حضرت مهدی علیه السلام از شهید صدر،نور مهدی ص 41-36.

است و آنان ادعای شیعیان را نپذیرفته اند.

گفتنی است که این دلیل ضرورت امام غایب را هم اثبات نمی کند؛بلکه با فرض وجود منقولاتی در این باره،صحّت آن نقل ها را اثبات می کند و در واقع تنها مؤیّدی بر دلیل نقلی است.

12-برهان مظهر جامع

ابن عربی معتقد است دلیل تجلی خدا این بود که خداوند خواست خود را در کون و مظهر جامعی که همۀ کمالات را در خود دارد ببیند. (1)بنابراین وجود انسان کامل در هر زمان لازم است و مصداق آن انسان کامل امام معصوم است.

این برهان برای کسی پذیرفتنی است که مبانی عرفانی همچون نظریۀ تجلّی و علّت و انگیزۀ تجلّی را قبول داشته باشد.افزون بر این می توان گفت:حتّی اگر یک انسان کامل هم تحقّق یابد،انگیزۀ خدا محقّق شده و دیگر ضرورتی برای تکرار نیست؛مگر این که بگوییم:تکرار هم انگیزۀ خدا بوده است که در این صورت باید دلیلی برای اثبات این انگیزه اقامه شود.

13-برهان تجلی اعظم

بر اساس مبانی عرفانی هر اسمی اقتضای تجلی خاصی در عالم دارد.در میان اسماء اسم اعظم کامل ترین تجلّی را خواهد داشت که همان انسان کامل و معصوم است و در حال حاضر مصداق آن امام مهدی علیه السلام است.این برهان به دلیل قبلی باز می گردد و همان اشکال ها به این هم وارد است.

14-برهان تقابل الوهیت و عبودیت

خداوند در الوهیت کامل است.به مقتضای تقابل بین الوهیت و عبودیت،و لزوم

ص:192


1- (1) .ر.ک:فصوص الحکم،ابن عربی،فص حکمة الهیة فی کلمة آدمیة.

تناسب بین این دو،باید در عبودیت نیز کامل ترین عبد در هر زمان تجلی کند،که مصداقش معصوم،و در زمان حاضر امام مهدی علیه السلام است.

این برهان بیش از آن که عقلی باشد ذوقی است؛زیرا عقل هیچ ضرورتی نمی بیند که اگر اله و معبود کامل و بی نقص شد،عابد نیز کامل و بی نقص باشد.

جمع بندی

در جمع بندی مجموعۀ ادلۀ غیر نقلی می گوییم:

1.همان گونه که در طرح هر یک از ادله اشاره شد،این دلایل نه تنها برای اثبات منجی شخصی ناکافی اند،بلکه به کار اثبات موعود و منجی نوعی نیز نمی آیند.

2.حتّی اگر با تساهل برخی از دلایل را برای اثبات موعود نوعی کافی بدانیم، هیچ یک دلالتی بر اثبات امام مهدی علیه السلام به عنوان منجی موعود ندارد.

3.هیچ یک از این ادله نمی تواند غیبت امام مهدی علیه السلام را توجیه کند و حداکثر مثبت امام حاضر است.

4.برخی از دلایل تنها ناظر به امام مبسوط الید است؛در حالی که چنین بسط یدی حتّی در دورۀ حضور ائمۀ پیشین نیز تحقّق نیافته است.

5.این دلایل ذوقی و مطابق با علاقه های شیعیان جمع آوری و تنظیم شده اند و مبنا یا معیار عقلی و یا عقلایی غیر قابل خدشه ندارند.از این رو برای فیلسوفان و متکلمان غیر شیعی موجب الزام عقلی نمی شوند.

6.با اغماض و تسامح می توان برخی از این دلایل را مؤیّد ادلّۀ نقلی دانست و در کنار روایات بدان استدلال کرد.

7.تکیه گاه عمده و اصلی در اثبات امامت امام مهدی علیه السلام و مهدویّت شخصی، دلایل متواتر و متقن نقلی است که در این دانش نامه به تفصیل مطرح شده و مورد بررسی قرار گرفته است.

ص:193

12- گزاره های اعتقادی و گزاره های تاریخی مهدویّت

اشاره

موضوع مهدویّت از آموزه های مهم اسلامی است.مذاهب مختلف اسلامی به اقتضای روایات متعدّد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان اهل بیت علیهم السلام،این اعتقاد را پذیرفته و آن را از نوع ایمان به غیب برشمرده اند که تنها از طریق نقل می توان بدان دست یافت.

ولی مباحث زیرمجموعۀ مهدویّت،بر حسب دسته بندی موضوعی دارای زوایای مختلفی است که هر یک نوع نگاه به مسئله و روش اثبات و احراز آن را در زاویه ای متفاوت از منظر دیگر قرار می دهد.

از نگاه پیروان اهل بیت علیهم السلام موضوع مهدویّت،به جهت آن که جزئی از مباحث امامت است،موضوعی اعتقادی محسوب می شود و چون حیثیتی تاریخی و زمان مند نیز دارد،موضوعی تاریخی و تاریخ مند به شمار می رود.بدین جهت پژوهش در موضوع و مباحث مهدوی،همانند دیگر مباحث در حوزۀ امامت و نبوّت،حیثیّتی دوگانه دارد:اعتقادی و تاریخی.هر یک از این دو گروه نیز دربردارندۀ مباحثی اصلی و مباحثی فرعی هستند.مباحث اصلی اعتقادی،شامل زیربنایی ترین موضوعات اعتقادی هستند و با مباحث دیگر تفاوت ماهوی دارند.از

ص:194

این رو شایسته است که گزاره های مرتبط با هر گروه و وجه تمایز آن با گروه دیگر و ویژگی های هر مجموعه تبیین شود.

الف-گزاره های اعتقادی مباحث مهدوی

اشاره

ارکان مباحث اعتقادی،نیازمند اتقان و استحکام ویژه و مبتنی بر قواعد نقلی و عقلی خاص با شیوه ای مبتنی بر استدلال است.

ارکان و اصول باورهای اعتقادی امامت در حوزۀ فکری شیعه،که باید با روش کلامی فوق اثبات و تدوین شوند،از این قرار است:

1.امامت به منزلۀ استمرار نبوّت (حجت الهی).

2.ویژگی های خاص امامان (بویژه علم و عصمت).

3.نصب الهی به عنوان تنها عامل مثبِت امامت.

4.تعیین شمار مشخص دوازده امام بدون کاستی و فزونی.

5.معرّفی و ابلاغ هر امام به مردم با نص خاص معصومان پیشین.

موضوع مهدویّت در تفکر شیعی،افزون بر عناوین امامت،دربردارندۀ مباحث خاص اعتقادی ذیل نیز هست:

6.اثبات منجی موعود.

7.اعتقاد به منجی شخصی (در مقابل اعتقاد به منجی نوعی).

8.تعیین امام محمّد بن حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام به عنوان مهدی موعود.

9.تولّد امام مهدی علیه السلام در دورۀ امامت امام حسن عسکری علیه السلام.

10.غیبت امام مهدی علیه السلام و ظهور ایشان پس از دورۀ غیبت.

11.حتمی بودن انقلاب جهانی مهدوی.

12.فراگیرشدن عدل و انصاف در جهان پس از قیام امام مهدی علیه السلام.

ص:195

مباحث دوازده گانۀ فوق،ارکان مباحث مهدویّت در تفکر شیعی است که زیربنای اعتقادی خاص شیعه را نشان می دهد.

علاوه بر مباحث اصلی ذکرشده،برخی مباحث اعتقادی جزئی هم وجود دارد که جزو ارکان اعتقادی محسوب نمی شود.

باور اهل سنّت در بارۀ مهدویّت در بسیاری از موارد با شیعیان مشترک است.از منظر آنان منجی موعود آخرالزمان از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و از نسل حضرت فاطمه علیها السلام است که در آخر الزمان قیام،و عدالت را بر جهان حاکم خواهد کرد.با توجّه به احادیث فراوان اهل سنّت در این موضوع،این باور نیز همانند گزاره های دیگر دینی،چون موضوعی مسلّم نزد آنان پذیرفته شده است.

با این حال جایگاه اعتقادی این موضوع در تفکر اهل سنّت،متفاوت با تفکر شیعی است؛زیرا با توجّه به عدم اعتقاد قاطبۀ آنان به امامت به منزلۀ منصبی الهی، (1)موضوع مهدویّت از مباحث اعتقادی ویژه محسوب نمی شود.

از منظر آنان امامت به معنای حکومت بر مردم و جامعه است و منصبی دنیوی محسوب می شود.عدالت ورزی زمامداران جامعه امری شایسته است؛ولی عدالت ورزی شرط لازم برای آنان نیست و اصولاً حاکمان و رهبران جامعه،در مقایسه با مردم عادی،ویژگی خاصی ندارند.

ویژگی های موضوعات اعتقادی در مباحث مهدوی

مهدویّت در تفکر شیعی،که از مباحث اعتقادی به شمار می رود،ویژگی های خاصی هم دارد.از آنجا که مثلاً انکار مباحث اصلی مهدویّت،که بدان اشاره شد، انکار جزئی از ارکان تشیّع (یعنی امامت) شمرده می شود و می تواند به خروج فرد

ص:196


1- (1) .گفتنی است چنان که پیش از این اشاره شد،در میان صوفیه و عرفای اهل سنّت،اعتقاد به امامت اهل بیت به عنوان منصبی الهی (بدون اشتمال مفهوم امامت بر خلافت و حکومت)،پیوسته وجود داشته است (ر.ک:تاریخ تشیّع در ایران،رسول جعفریان:ص 840،مقالۀ سنّیان دوازده امامی).

انکارکننده از زمرۀ شیعیان دوازده امامی بینجامد.

اصول و ارکان اعتقادی مهدویّت،با ادلّۀ نقلی محکم و قطعی اثبات می شود؛ ادلّه ای که در منابع کهن شیعی مطرح شده و استنادهایی اطمینان بخش دارد که پذیرای هیچ گونه تأویل یا توجیهی نیست.این ادلّۀ نقلی،متواتر و قطعی اند و از این رو می توان آنها را از محکمات حدیثی شیعه برشمرد که همانند محکمات قرآنی، می توان دیگر ادلّه را با کمک آنها ارزیابی کرد.

در این زمینه موضوعات فرعی تری هم هست که اگرچه اعتقادی است،جزو مباحث بنیادین محسوب نمی شود،مانند مباحث مرتبط با فلسفۀ غیبت،برخی ویژگی های امام که ارتباطی با مقام امامت ندارند،همچون همسر داشتن امام مهدی علیه السلام،چگونگی زندگی و یا محل اقامت ایشان،جزئیات رجعت و این که اولین رجعت کننده چه کسی است.نکتۀ مهم آن است که همواره مراقب باشیم در موضوعات اعتقادی مباحث فرعی جای مباحث اصلی را نگیرند.

گفتنی است موضوع امامت و جزئیات مرتبط با آن از مباحث درون مذهبی است.

از این رو مطابق با معیارهای معرفتی شیعه تدوین شده است و از اصول حاکم بر تفکر و معارف شیعی تبعیت می کند.پس اصراری بر آن نیست که مباحث ویژۀ امامت و مهدویّت،که اختصاص به تفکر شیعی دارد،برای کسانی هم که مبانی شیعه را در امامت قبول ندارند،اثبات شود.در اصول و فروع اعتقادی هر مذهب،مهم آن است که باورهایش بر اساس مبانی و اصول پذیرفته شده در همان مذهب سامان یافته باشد.

روشن است که در مقام احتجاج با مخالفان (خواه از اهل سنّت و یا غیر مسلمانان) و برای رفع شبهات آنان،باید از باورهای پذیرفتۀ آنان استفاده کرد؛ همچنان که در اثبات اصول و مبانی شیعه برای اهل سنّت،می توان به ادلۀ مشترک همانند عقل و قرآن استناد کرد؛ولی لازم نیست همۀ باورهای شیعی برای افرادی که اصول فکری و مبانی نظری شیعه را نپذیرفته اند،اثبات شود.

ص:197

به عبارت دیگر،هر آیین و مذهب باید اصول فکری خویش را بر اساس مبانی تفکر خود سامان دهد و بتواند معتقدان خود را،که مخاطبان اصلی اش هستند،اقناع کند و آن گاه در مقام رفع شبهات مخالفان،از دو منظر به پاسخگویی بپردازد:

الف.پاسخگویی به معتقدان خود بر اساس باورهای درونی مذهبی.

ب.پاسخگویی به غیرمعتقدان به آن مذهب بر اساس باورهای مشترک.

ما در این مجموعه در صدد پاسخگویی به مخاطبان دستۀ دوم نیستیم؛زیرا جای چنین مباحثی در مبحث امامت عامه و خاصّه است.

ب-گزاره های تاریخی مهدوی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان اهل بیت علیهم السلام،با این که حجّت های الهی هستند و از ناحیۀ پروردگار متعال به این مقام منصوب شده اند،حیاتی زمینی و تاریخ مند دارند.آنان در میان مردمان زیسته و با آنان نشست و برخاست داشته اند.حوادث زمانه آنان و اصحابشان را گاه به بلا و مصیبت دچار ساخته و گاه طعم رفاه و آسایش را بدانها چشانده است.از این بُعد،آنان مخلوقاتی ویژه اند که از اوج ملکوت به این کرۀ خاکی و در میان مردمان عادی قدم نهاده اند و با معیارهای الهی خود به مثابه الگوی هایی شایسته در میان افراد بشر زیسته و نیازهای هدایتی آنان را پاسخ گفته اند.

ویژگی های خاص معصومان با الگو بودن آنان منافاتی ندارد.آنان اگرچه در قله ای دست نیافتنی برای ما حضور دارند،راهنمایان مسیر هدایت و تکامل اند و بندگان را به مراحل بالاتر راهنمایی می کنند.به هر روی هیچ کس را یارای هماوردی با آنان،و امید دستیابی به مقام ایشان نیست.

حضور آن ذوات مقدس در این دنیای خاکی یادآور تعبیر زیبای حافظ است:

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی می کشم از برای تو.

سخن و فعل آنان در دوران حیات دنیوی شان،سنّت محسوب می شود و اعتبار و حجیّت دارد؛ولی گزارش های تاریخی از این سنّت باید از منظر تاریخی

ص:198

نگریسته شود و انتساب یا عدم انتساب آن سخن یا فعل بدیشان،با معیارهای اصیل اعتقادی سنجیده و در بوتۀ نقد نهاده شود.بسیاری از ویژگی ها و حوادث تاریخی در ارتباط با زندگی آن بزرگواران،ربطی به جایگاه الهی و اعتقادی آنان ندارد.

مشخصّات ظاهری،تاریخ تولّد و شهادت،خانواده و فرزندان،حوادث روزمرۀ زندگی آنان و...برخی از این گونه وقایع تاریخی اند که دخالتی در مباحث اعتقادی ندارند و برای اثبات آنها سخت گیری های معمول در مباحث اعتقادی اعمال نمی شود.پذیرش این جزئیات تاریخی و یا تشکیک در آنها و حتّی عدم پذیرش و یا انکار برخی از این گونه موضوعات و مباحث،مشکلی از لحاظ اعتقادی پدید نمی آورد.

پس اینکه امام مهدی علیه السلام فرزند بلا فصل امام حسن عسکری علیه السلام و امام دوازدهم شیعیان و منجی موعود،از چه مادری زاده شده است؛تولّد ایشان دقیقاً چه زمانی بوده و جزئیات تولد ایشان چگونه تصویر شده است،و دیگر جزئیّاتی از این قبیل، موضوعاتی تاریخی اند که می توان آنها را با معیارهای تاریخی-حدیثی سنجید؛ولی از لحاظ اعتقادی پذیرش یا ردّ آنها الزامی نیست.

چه تفاوتی می کند که مادر ایشان نرجس،شاهزادۀ رومی با پیشینۀ مسیحی از نسل وصی حضرت عیسی علیه السلام باشد،یا صیقل دختری علوی زاده؟در نیمۀ شعبان متولّد شده باشد یا آن که تولّدش در ماه رجب یا رمضان یا ربیع الاوّل بوده باشد؟ حکایتگر ولادت ایشان،حکیمه باشد یا نسیم خادم،یا معمّر بن غوث و یا همسایۀ امام حسن عسکری علیه السلام در سامرا؟حتّی چگونگی تولد ایشان نیز واقعه ای تاریخی محسوب می شود که اعتقاد به جزئیات آن لازم نیست.

این ویژگی وقایع تاریخی تنها مربوط به مباحث مرتبط با گذشته نیست و بر وقایع تاریخ مندی که حکایت گر وقایع آینده اند نیز قابل تطبیق است؛وقایعی مانند ارتباط با امام علیه السلام در دورۀ غیبت،علایم ظهور،و جزئیات وضعیت جهان پس از ظهور.مثال بارز این گزاره ها،مجموعۀ روایات حاکی از علایم ظهور است که

ص:199

شایستۀ تبیین بیشتر است.

ظهور و قیام امام مهدی علیه السلام پس از دورۀ غیبت،امری حتمی و مبتنی بر ادلۀ معتبر نقلی است که تواتر معنوی دارد و نزد شیعۀ امامیه از اصول مهدویّت محسوب می شود.

در کنار این بحث اعتقادی،روایات و گزارش هایی در بارۀ علایم ظهور هست که برخی علایم را محتوم،و برخی را غیر محتوم شمرده است.روشن است که بحث علایم ظهور به اندازۀ اصل قیام و انقلاب مهدوی اهمیّت ندارد و اثبات آن نیز به همین اندازه کم اهمیّت است؛زیرا این گونه مباحث از اصول اعتقادی محسوب نمی شوند و از این رو ایمان و اقرار تفصیلی به آنها لازم نیست.همچنان که شناخت تفصیلی تمامی آنچه در کتاب و سنّت آمده است،در اصل ایمان و اسلام شرط نیست. (1)

شاهد این مطلب این است که حتّی اگر هیچ علامتی نیز پدیدار نشود،در اصل قیام مهدوی خللی وارد نمی شود.چنان که در روایتی (2)آمده است که اصل ظهور امام مهدی علیه السلام وعدۀ تخلّف ناپذیر الهی است؛امّا دیگر مباحث و ملازمات آن قابل تغییر و تبدیل اند. (3)

با تأمّل در آنچه گفتیم می توان به چند نکتۀ بسیار مهم در بارۀ مهدویّت پژوهی

ص:200


1- (1) .ر.ک:منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر:ج 3 ص 303.
2- (2) .امام جواد علیه السلام فرموده است:« إنَّ القائِمَ مِنَ المیعادِ،وَاللّهُ لا یُخلِفُ المیعادَ ؛همانا [ظهور و قیام] قائم ازوعده های خداست و خداوند در وعده خلاف نمی ورزد».ر.ک:ج 7 ص 222 ح 1283 (الغیبة،نعمانی:ص 303 ح 10. [1]
3- (3) .ر.ک:شبهات مطرح در آثار برخی از مستشرقان همانند اتان کلبرگ در مقالات متعدّدی که در بارۀ امامت شیعی و یا دوازده امام و امام مهدی علیه السلام نوشته و در برخی از معارف شیعی،تردید کرده است.عثمان خمیس که در کتاب متی یشرق نورک أیّها المنتظر؟در مباحث تاریخی و فرعی تشکیک کرده است.سیّد ابو الفضل برقعی که در کتاب بررسی علمی احادیث مهدی به نقد گزاره های تاریخی پرداخته است.احمد کاتب که در کتاب تطور الفکر السیاسی عند الشیعة با تحلیل تاریخی در پی ردّ گزاره های تاریخ مند است.

دست یافت:

چند نکتۀ مهم در مهدویت پژوهی

نکتۀ 1: در مجموعۀ حاضر همۀ مباحث مرتبط با مهدویّت،چه اعتقادی و چه تاریخی،گزارش و تحلیل شده است تا مجموعه ای جامع در ارتباط با امام مهدی علیه السلام و منجی موعود از منظر شیعه و دیگر مذاهب و ادیان فراهم آید؛حتّی اگر برخی از مباحث استناد قوی و تامی نداشته باشند.

نکتۀ 2: در مجموعۀ حاضر،بنا بر فحص تام،جامع نگری و تعاضد متون بوده است تا از راه تراکم ظنون،وثوق نوعی به صدور حاصل شود.همچنین جمع آوری کامل همۀ گزارش های مرتبط با موضوع و حتّی گزارش های مصادر متفاوت از یک مطلب در گزاره های تاریخی کانون توجّه بوده است.از این رو،اسناد هر یک از روایات مطابق با مبانی رجالی مشهور نزد عالمان شیعه ارزیابی شده و روایات معتبر در پاورقی مشخّص شده اند.

طبیعی است که در مباحث اصلی اعتقادی،روایات قوی تری در دست است؛در حالی که شمار روایات صحیح السند در گزاره های تاریخی،کمتر است.

نکتۀ 3: بررسی شبهات مطرح شده توسط مخالفان نشانگر آن است که بیشتر شبهات و اشکالات،ناظر به گزاره های تاریخی مهدویّت و مطرح کردن گونه ای استبعاد است تا این گزاره ها را نامتعارف جلوه می دهد.این شبهات جزئی مربوط به مباحث فرعی مهدویّت است و در اصل اعتقاد به امام مهدی علیه السلام به عنوان منجی موعود،خللی وارد نمی سازد.

نکتۀ 4: شبهات تاریخی و اعتقادی مرتبط با هر تفکر،می باید مطابق با مبانی، اصول و معیارهای حاکم بر آن تفکر مطرح شوند؛در حالی که بیشتر شبهات مطرح شده در مباحث مهدویّت توسط اهل سنّت و مستشرقان،آبشخوری غیر از مبانی و اصول معرفتی شیعه دارند.

ص:201

نکتۀ 5: آینده پژوهی تاریخی که از مباحث فرعی مرتبط با مهدویّت است،اگرچه توجّه تودۀ مردم را به خود جلب می کند،ولی مشکلات خاص خود را دارد؛زیرا تحلیل برخی از این پیشگویی ها،به گونۀ عادی ممکن نیست و شاید در تحلیل آنها باید دست به تأویل زد (مثل طلوع خورشید از مغرب). (1)

افزون بر آن،پیشگویی های تاریخی به گونه ای است که می تواند مصادیق متعدد در طول تاریخ داشته باشد (مثل تقارن روز جمعه با عاشورا که در برخی متون نشانۀ روز ظهور معرّفی شده است) و اطمینانی به حتمی بودن یک مصداق آن نیست.

خلاصۀ سخن

در مباحث مرتبط با مهدویّت،باید در همۀ موارد،پایبندی به اصول اعتقادی مطرح شده،کانون توجّه باشد.این گروه از مباحث،در موضوع مهدویّت نقش محکمات را دارند و اعتقاد به آنها لازمۀ تشیّع دوازده امامی یا اسلام است.ولی گزاره های تاریخی و یا پیشگویانه،همانند اعتقادهای لازم و واجب نیستند.این گزاره ها در ایمان دینی و مذهبی ملاک ایمان و یا تدیّن به مذهب نیستند.البته در برخی موارد ممکن است مستند به قدری قوی باشد که پژوهشگر را به یقین برساند.

به هر حال،آگاهی از این مباحث سبب بصیرت مؤمن نسبت به آینده خواهد شد.

بصیرتی که او را از درگیری در فتنه های آخرالزمان می رهاند و مدّعیان دروغین را از مدّعی واقعی حق متمایز می سازد.

ص:202


1- (1) .برای نمونه،ملاصدرا روایات طلوع خورشید از مغرب در آستانۀ ظهور را حمل بر طلوع دانش از مغرب زمین کرده است (ر.ک:جُنگ ملاصدرا:ص 103).

بخش یکم:امام مهدی علیه السلام در پرتو ادلّۀ کلّی

اشاره

ص:203

الفصل الأوّل:اِستمرارُ الإمامة 1/1 لا تَخلُو الأَرضُ مِن أئِمَّةِ الهُدی:

الکتاب

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ . (1)

إِنّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ . (2)

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ . (3)

الحدیث

1.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَنِ ابنِ اذَینَةَ،عَن بُرَیدٍ العِجلِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،فی قَولِ اللّهِ عز و جل: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ ،فَقالَ:

ص:204


1- (1) .الرعد:7. [1]
2- (2) .فاطر:24. [2]
3- (3) .القصص:51. [3]

فصل یکم:استمرار امامت

اشاره

استمرار امامت

1/1 زمین از پیشوایان هدایت علیهم السلام خالی نمی ماند

قرآن

«تو،تنها بیم دهنده ای و هر قومی هدایتگری دارد».

«ما تو را به حق،بشارت دهنده و هشداردهنده فرستادیم.و هیچ امّتی نبود،مگر این که هشداردهنده ای در آن،گذشته است».

«و بی گمان،ما گفتار خود را پی در پی به آنها رساندیم تا شاید به یاد آورند».

حدیث

1.الکافی -به نقل از برید عجلی-:امام باقر علیه السلام در بارۀ سخن خدای عز و جل: «تو،تنها بیم دهنده ای و هر قومی هدایتگری دارد» فرمود:«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیم دهنده است و در هر زمانی هدایتگری از ما هست که امّت را به آنچه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آورده،راه نمایی

ص:205

رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله المُنذِرُ،ولِکُلِّ زَمانٍ مِنّا هادٍ یَهدیهِم إلی ما جاءَ بِهِ نَبِیُّ اللّهِ صلی الله علیه و آله،ثُمَّ الهُداةُ مِن بَعدِهِ،عَلِیٌّ ثُمَّ الأَوصِیاءُ،واحِدٌ بَعدَ واحِدٍ.

2.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن أبیهِ،عَنِ ابنِ أبی عُمَیرٍ،عَن عُمَرَ بنِ اذَینَةَ،عَن بُرَیدِ بنِ مُعاویَةَ العِجلِیِّ،قالَ:قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام:ما مَعنی: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ ؟فَقالَ:

المُنذِرُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله،وعَلِیٌّ الهادی،وفی کُلِّ وَقتٍ وزَمانٍ إمامٌ مِنّا یَهدیهِم إلی ما جاءَ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله.

3.الکافی: عِدَّةٌ مِن أصحابِنا،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَنِ النَّضرِ بنِ سُوَیدٍ وفَضالَةَ بنِ أیّوبَ،عَن موسَی بنِ بَکرٍ،عَنِ الفُضَیلِ،قالَ:سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَقالَ:

کُلُّ إمامٍ هادٍ لِلقَرنِ الَّذی هُوَ فیهِم.

4.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَن صَفوانَ،عَن مَنصورٍ،عَن عَبدِ الرَّحیمِ القَصیرِ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،فی قَولِ اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَقالَ:

رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله المُنذِرُ،وعَلِیٌّ الهادی،أما وَاللّهِ ما ذَهَبَت مِنّا وما زالَت فینا إلَی السّاعَةِ.

5.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی ومُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ رَضِیَ اللّهُ عَنهُما،قالا:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ ویَعقوبُ بنُ یَزیدَ جمیعاً، عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَن حَریزِ بنِ عَبدِ اللّهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام فی قَولِ اللّهِ عز و جل: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ ،فَقالَ:

ص:206

می کند.هدایتگران پس از او (پیامبر صلی الله علیه و آله )،علی علیه السلام و اوصیا یکی از پی دیگری هستند». (1)

2.کمال الدین -به نقل از برید بن معاویۀ عجلی-:به امام باقر علیه السلام گفتم:معنای«تو،تنها بیم دهنده ای و هر قومی هدایتگری دارد»چیست؟

فرمود:«بیم دهنده،پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است و علی،هدایتگر.در هر وقت و زمانی، امامی از ما،امّت را به آنچه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آورده است،راه نمایی می کند». (2)

3.الکافی -به نقل از فضیل-:از امام صادق علیه السلام معنای سخن خداوندعز و جل:«هر قومی هدایتگری دارد»را پرسیدم.فرمود:«هر امامی،هدایتگر مردم روزگار خویش است». (3)

4.الکافی -به نقل از عبد الرحیم قصیر-:امام باقر علیه السلام در بارۀ سخن خدای-تبارک و تعالی-:«تو،تنها بیم دهنده ای و هر قومی هدایتگری دارد»فرمود:«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،بیم دهنده و علی علیه السلام،هدایتگر است.هشیار باشید ! به خدا سوگند،هدایتگری،از ما بیرون نرفته و تا قیام قیامت همواره در ما خواهد بود». (4)

5.کمال الدین -به نقل از محمّد بن مسلم-:در بارۀ سخن خداوندعز و جل:«تو،تنها بیم دهنده ای و هر قومی هدایتگری دارد»با امام صادق علیه السلام سخن گفتم.فرمود:«هر امامی، هدایتگر مردم روزگار خویش است». (5)

ص:207


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 191 ح 2 ( [1]با سند حسن مثل صحیح)،بصائر الدرجات:ص 29 ح 1،بحار الأنوار:ج 16 ص 358 ح 50.
2- (2) .کمال الدین:ص 667 ح 10 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 23 ص 5 ح 9.
3- (3) .الکافی:ج 1 ص 191 ح 1 ( [2]با سند معتبر)،الغیبة،نعمانی:ص 110 ح 39، [3]بصائر الدرجات:ص 30 ح 6،بحار الأنوار:ج 23 ص 3 ح 4.
4- (4) .الکافی:ج 1 ص 192 ح 4 ( [4]با سند صحیح)،الغیبة،نعمانی:ص 110 ح 40، [5]بصائر الدرجات:ص 30 ح 7،بحار الأنوار:ج 23 ص 3 ح 5.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 230 ح 31،کفایة الأثر:ص162.
5- (5) .کمال الدین:ص 667 ح 9 ( [6]با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 23 ص 5 ح 8. [7]

کُلُّ إمامٍ هادٍ لِکُلِّ قَومٍ فی زَمانِهِم.

6.الکافی: الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ الأَشعَرِیُّ،عَن مُعَلَّی بنِ مُحَمَّدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ جُمهورٍ، عَن مُحَمَّدِ بنِ إسماعیلَ،عَن سَعدانَ،عَن أبی بَصیرٍ،قالَ:

قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ ،فَقالَ:

رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله المُنذِرُ وعَلِیٌّ الهادی،یا أبا مُحَمَّدٍ هَل مِن هادٍ الیَومَ؟قُلتُ:بلی جُعِلتُ فِداکَ،ما زالَ مِنکُم هادٍ بَعدَ هادٍ حَتّی دُفِعَت إلَیکَ.

7.تفسیر العیّاشی: حَنانُ بنُ سَدیرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،قالَ:سَمِعتُهُ یَقولُ فی قَولِ اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ ،فَقالَ:

قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:أنَا المُنذِرُ وعَلِیٌّ الهادی (1)،وکُلُّ إمامٍ هادٍ لِلقَرنِ الَّذی هُوَ فیهِ.

8.تفسیر القمی :قَولُهُ: وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ قالَ:لِکُلِّ زَمانٍ إمامٌ.

9.الکافی عن أبی جعفر علیه السلام،قال: یا مَعشَرَ الشّیعَةِ،خاصِموا بِسورَةِ«إنّا أنزَلناهُ» تَفلُجوا (2)،فَوَاللّهِ إنَّها لَحُجَّةُ اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی عَلَی الخَلقِ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،وإنَّها لَسَیِّدَةُ دینِکُم،وإنَّها لَغایَةُ عِلمِنا،یا مَعشَرَ الشّیعَةِ خاصِموا بِ حم * وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ * إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنّا کُنّا مُنْذِرِینَ (3)فَإِنَّها لِوُلاةِ الأَمرِ خاصَّةً بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،یا مَعشَرَ الشّیعَةِ یَقولُ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی: وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ .قیلَ:

ص:208


1- (1) .فی المصدر:«الهاد»،والتصویب من بحار الأنوار.
2- (2) .الفلج:الظفر والفوز،وقد فَلَجَ الرجلُ علی خصمه.والاسم:الفُلجُ (الصحاح:ج 1 ص 335« [1]فلج»).
3- (3) .الدخان:1 و 2. [2]

6.الکافی -به نقل از ابو بصیر-:با امام صادق علیه السلام در بارۀ«تو،تنها بیم دهنده ای و هر قومی هدایتگری دارد»سخن گفتم.فرمود:«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،بیم دهنده و علی،هدایتگر است.

ای ابو محمّد! آیا امروز هدایتگری هست؟».

گفتم:آری،فدایت شوم! پیوسته از میان شما هدایتگری در پی هدایتگری بوده تا به شما رسیده است. (1)

7.تفسیر العیّاشی -به نقل از حنان بن سدیر-:شنیدم که امام باقر علیه السلام در بارۀ سخن خدای-تبارک وتعالی-:«تو،تنها بیم دهنده ای و هر قومی هدایتگری دارد»می فرماید:

«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:من،بیم دهنده ام و علی هدایتگر است و هر امامی،هدایتگر مردم روزگار خویش است». (2)

8.تفسیر القمّی -در بارۀ سخن خداوند:«هیچ امّتی نبود،مگر این که در میان آن، هشداردهنده ای گذشته است»-:[فرمود:] برای هر زمانی،پیشوایی است. (3)

9.الکافی :امام باقر علیه السلام فرمود:«ای شیعیان ! با سورۀ قدر،احتجاج کنید تا پیروز شوید.

به خدا سوگند،سورۀ قدر،حجّت خداوند-تبارک وتعالی-پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای مردم،و مهتر دین شما و مرز و نهایت دانش ماست.ای شیعیان ! با«حا.میم.

سوگند به کتاب روشن.ما آن را در شبی بابرکت فرو فرستادیم و ما هشدار دهنده هستیم»احتجاج کنید.این آیه ویژۀ اولوا الأمر پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است.ای شیعیان ! خداوند- تبارک وتعالی-می فرماید:«هیچ امّتی نبود،مگر این که هشدار دهنده ای در آن، گذشته است»».

ص:209


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 192 ح 3، [1]بصائر الدرجات:ص 31 ح 9،تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 229 ح 5،بحار الأنوار:ج 2 ص 279 ح 43.
2- (2) .تفسیر العیّاشی:ج 2 ص 204 ح 7 وح 8 (به نقل از برید بن معاویه،با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 35 ص 404 ح 22.
3- (3) .تفسیر القمّی:ج 2 ص 209،بحار الأنوار:ج 23 ص 29 ح 44.

یا أبا جَعفَرٍ،نَذیرُها مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله،قالَ:صَدَقتَ،فَهَل کانَ نَذیرٌ وهُوَ حَیٌّ مِنَ البِعثَةِ فی أقطارِ الأَرضِ؟فَقالَ السّائِلُ:لا،قالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:أرَأَیتَ بَعیثَهُ ألَیسَ نَذیرَهُ،کَما أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی بِعثَتِهِ مِنَ اللّهِ عز و جل نَذیرٌ؟فَقالَ:بَلی،قالَ:فَکَذلِکَ لَم یَمُت مُحَمَّدٌ إلّا ولَهُ بَعیثٌ نَذیرٌ قالَ:فَإِن قُلتُ:لا فَقَد ضَیَّعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مَن فی أصلابِ الرِّجالِ مِن امَّتِهِ،قالَ:وما یَکفیهِمُ القُرآنُ؟

قالَ:بَلی إن وَجَدوا لَهُ مُفَسِّراً.قالَ:وما فَسَّرَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله؟قالَ:بَلی قَد فَسَّرَهُ لِرَجُلٍ واحِدٍ،وفَسَّرَ لِلاُمَّةِ شَأنَ ذلِکَ الرَّجُلِ وهُوَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام.

قالَ السّائِلُ:یا أبا جَعفَرٍ کانَ هذَا أمرٌ خاصٌّ لا یَحتَمِلُهُ العامَّةُ؟قالَ:أبَی اللّهُ أن یُعبَدَ إلّاسِرّاً حَتّی یَأتِیَ إبّانُ أجَلِهِ الَّذی یَظهَرُ فیهِ دینُهُ،کَما أنَّهُ کانَ رَسولُ اللّهِ مَعَ خَدیجَةَ مُستَتِراً حَتّی امِرَ بِالإِعلانِ،قالَ السّائِلُ:یَنبَغی لِصاحِبِ هذَا الدّینِ أن یَکتُمَ؟

قالَ:أوَ ما کَتَمَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام یَومَ أسلَمَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَتّی ظَهَرَ أمرُهُ؟قالَ:بَلی،قالَ:فَکَذلِکَ أمرُنا حَتّی یَبلُغَ الکِتابُ أجَلَهُ.

ص:210

گفته شد:ای ابو جعفر ! هشدار دهندۀ امّت،محمّد صلی الله علیه و آله است.

فرمود:«درست گفتی.آیا در حالی که او زنده بود،هشدار دهنده ای در گوشه و کنار جهان بود؟».سؤال کننده گفت:نه.

امام باقر علیه السلام فرمود:«آیا نمایندۀ او،هشدار دهنده [از جانب] او نیست،همان گونه که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در برانگیخته شدنش از سوی خداوندعز و جل،هشدار دهنده است؟».

او گفت:آری.

فرمود:«پس محمّد صلی الله علیه و آله نیز همین گونه است.او از دنیا نرفت،مگر این که نمایندۀ هشدار دهنده ای داشت».[آن گاه] فرمود:«اگر بگویم که چنین نبود،نتیجه اش این است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همۀ آنانی را که در پشت مردان امّت اویند،تباه کرده است».

سؤال کننده گفت:آیا قرآن برایشان کافی نیست؟

فرمود:«چرا؛اگر تفسیر کننده ای برای آن باشد».

او گفت:آیا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آن را تفسیر نکرد؟فرمود:«چرا.آن را برای یک نفر تفسیر کرد،و جایگاه آن یک نفر را هم برای امّت توضیح داد،و آن شخص،علی بن ابی طالب علیه السلام است».

سؤال کننده گفت:ای ابو جعفر ! آیا این،امری [پوشیده و] ویژه است و عموم مردم نمی توانند آن را تحمّل کنند؟

فرمود:«سنّت خداوند،این است که جز به طور سرّی عبادت نشود،تا زمانی که وقتش برسد و دینش را در آن آشکار نماید،همان گونه که پیامبر خدا با خدیجه [دارای عقیدۀ] پنهان بودند،تا این که به آشکار کردن،فرمان آمد».

سؤال کننده گفت:آیا لازم است صاحب این دین هم پنهان کاری کند؟

فرمود:«آیا علی بن ابی طالب،روزی که با پیامبر خدا اسلام آورد،ایمانش را پنهان نکرد تا این که رسالت پیامبر خدا،علنی شد؟».گفت:آری.

فرمود:«وضعیت ما نیز همین گونه است تا زمان آنچه مقدّر شده،برسد». (1)

ص:211


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 249 ح 6، [1]بحار الأنوار:ج 25 ص 71 ح 62. [2]

10.بصائر الدرجات: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَن بَعضِ أصحابِهِ ومُحَمَّدِ بنِ الهَیثَمِ جَمیعاً،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،فی قَولِ اللّهِ عز و جل: وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ .قالَ:إمامٌ بَعدَ إمامٍ.

11.الکافی: الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن مُعَلَّی بنِ مُحَمَّدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ جُمهورٍ،عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ،قالَ:سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل:

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ .

قالَ:إمامٌ إلی إمامٍ.

12.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّه بنُ جَعفَرٍ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ،عَن یَزیدَ بنِ إسحاقَ شَعِرٍ،عَن هارونَ بنِ حَمزَةَ الغَنَوِیِّ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:هَل کانَ النّاسُ إلّاوفیهِم مَن قَد امِروا بِطاعَتِهِ مُنذُ کانَ نوحٌ علیه السلام؟ قالَ:لَم یَزالوا کَذلِکَ،ولکِنَّ أکثَرَهُم لا یُؤمِنونَ.

13.الکافی: عِدَّةٌ مِن أصحابِنا،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ أبِی العَلاءِ،قالَ:

قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:تَکونُ الأَرضُ لَیسَ فیها إمامٌ؟قالَ:لا.

14.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ أحمَدَ بنِ الوَلیدِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَنِ العَبّاسِ بنِ مَعروفٍ،عَن إبراهیمَ بنِ مَهزِیارَ،عَن أخیهِ عَلِیِّ بنِ مَهزِیارَ،عَنِ الحَسَنِ بنِ بَشّارٍ الواسِطِیِّ،قالَ:

قالَ الحُسَینُ بنُ خالِدٍ لِلرِّضا علیه السلام-وأَنَا حاضِرٌ-:أتَخلُو الأَرضُ مِن إمامٍ؟ فَقالَ:لا.

15.کمال الدین: بِهذَا الإِسنادِ (1)،عَن عَلِیِّ بنِ مَهزِیارَ،عَن فَضالَةَ،عَن أبانِ بنِ عُثمانَ،

ص:212


1- (1) .أی أبی رضی الله عنه عن سعد بن عبد اللّه وعبد اللّه بن جعفر الحمیری قالا:حدّثنا إبراهیم بن مهزیار.

10.بصائر الدرجات -به نقل از حمّاد بن عیسی،از یکی از یارانش و محمّد بن هیثم-:امام صادق علیه السلام در بارۀ سخن خدای متعال:«و بی تردید،گفتار خود را پی در پی به آنها رساندیم» فرمود:«امامی از پی امامی». (1)

11.الکافی -به نقل از عبد اللّه بن جندب-:از امام کاظم در بارۀ سخن خدای عز و جل:«و بی تردید، گفتار خود را پی در پی به آنها رساندیم تا شاید به یاد آورند»پرسیدم.فرمود:«امامی از پی امامی». (2)

12.کمال الدین -به نقل از هارون بن حمزۀ غنوی-:به امام صادق علیه السلام گفتم:آیا از روزگار نوح تاکنون،در میان مردم،کسی هست که به اطاعتش فرمان یافته باشند؟

فرمود:«پیوسته چنین بوده است؛امّا بیشتر آنان،ایمان نمی آورند». (3)

13.الکافی -به نقل از حسین بن ابی العلاء-:به امام صادق علیه السلام گفتم:زمین،بدون امام می شود؟فرمود:«نه». (4)

14.کمال الدین -به نقل از حسن بن بشّار واسطی-:من حاضر بودم که حسین بن خالد به امام رضا علیه السلام گفت:آیا زمین از امام،خالی می ماند؟فرمود:«خیر». (5)

15.کمال الدین -به نقل از حسین بن ابی العلاء-:به امام صادق علیه السلام گفتم:زمین،بدون امام

ص:213


1- (1) .بصائر الدرجات:ص 515 ح 38 (با سند معتبر)،مختصر بصائر الدرجات:ص 64،تفسیر القمّی:ج 2 ص 141 (با سند موثّق)،الأمالی،طوسی:ص 294 ح 576،تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 421 ح 16 وص 420 ح 14،بحار الأنوار:ج 23 ص 31 ح 51.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 415 ح 18، [1]تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 421 ح 15،المناقب،ابن شهرآشوب:ج 3 ص 96،الصراط المستقیم:ج 2 ص 111 (به نقل از امام صادق علیه السلام )،بحار الأنوار:ج 23 ص 31 ح 50.
3- (3) .کمال الدین:ص 232 ح 37،وص 231 ح 32،المحاسن:ج 1 ص 367 ح 798 (هر دو منبع با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 23 ص 43 ح 84.
4- (4) .الکافی:ج 1 ص 178 ح 1 ( [2]با سند صحیح)،کمال الدین:ص 233 ح 41،مختصر بصائر الدرجات:ص 65،بصائر الدرجات:ص 486 ح 11 و ص 516 ح 44 (همۀ این منابع با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 25 ص 107 ح 7.
5- (5) .کمال الدین:ص 233 ح 42 وح 40 ( [3]به نقل از عبداللّه بن خداش،از امام صادق علیه السلام،با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 23 ص 44 ح 88. [4]نیز،ر.ک:عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 270 ح 1، [5]التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام:ص 476 ح 304.

عَنِ ابنِ أبی عُمَیرٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ أبِی العَلاءِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:قُلتُ لَهُ:

تَکونُ الأَرضُ بِغَیرِ إمامٍ؟

قالَ:لا،قُلتُ:أفَیَکونُ إمامانِ فی وَقتٍ واحِدٍ؟قالَ:لا،إلّاوأَحَدُهُما صامِتٌ، قُلتُ:فَالإِمامُ یَعرِفُ الإِمامَ الَّذی مِن بَعدِهِ؟قالَ:نَعَم،قالَ:قُلتُ:القائِمُ إمامٌ؟قالَ:

نَعَم،إمامٌ ابنُ إمامٍ،قَدِ اؤتُمَّ (1)بِهِ قَبلَ ذلِکَ.

16.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن مُحَمَّدِ بنِ الفُضَیلِ،عَن أبی حَمزَةَ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،قالَ:قالَ:

وَاللّهِ،ما تَرَکَ اللّهُ أرضاً مُنذُ قُبِضَ آدَمُ علیه السلام إلّاوفیها إمامٌ یُهتَدی بِهِ إلَی اللّهِ،وهُوَ حُجَّتُهُ عَلی عِبادِهِ،ولا تَبقَی الأَرضُ بِغَیرِ إمامٍ حُجَّةٍ للّهِ ِ عَلی عِبادِهِ.

17.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَنِ القاسِمِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

إنَّ اللّهَ أجَلُّ وأَعظَمُ مِن أن یَترُکَ الأَرضَ بِغَیرِ إمامٍ عادِلٍ.

18.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،قالا:حَدَّثَنا إبراهیمُ بنُ مَهزِیارَ،عَن أخیهِ عَلِیِّ بنِ مَهزِیارَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَن سَعدِ بنِ أبی خَلَفٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ زِیادٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

إنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن أن یَکونَ فیها حُجَّةٌ عالِمٌ،إنَّ الأَرضَ لا یُصلِحُها إلّا ذلِکَ،ولا یُصلِحُ النّاسَ إلّاذلِکَ.

19.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَن مَنصورِ بنِ یونُسَ

ص:214


1- (1) .فی نسخة بحار الأنوار [1]المعتمدة لدینا:«وقد اوذِنتُم»،وفی دلائل الإمامة:« [2]قد اوعِدتُم».

می شود؟

فرمود:«خیر».

گفتم:دو امام،در یک زمان می شود؟

فرمود:«خیر،جز این که اگر باشند،یکی از آن دو خاموش است».

گفتم:امام،امام پس از خود را می شناسد؟

فرمود:«آری».

گفتم:قائم،امام است؟

فرمود:«آری،امام و پسر امام است و امامتش پیش تر معلوم شده است». (1)

16.الکافی -به نقل از ابو حمزه-:امام باقر علیه السلام فرمود:«به خدا سوگند،خداوند از هنگامی که آدم علیه السلام را قبض روح کرد،زمین را بدون امامی که با او به خدا ره جویند،رها نکرد و او حجّت بر بندگان خداست و زمین،بدون امامی که حجّت خدا بر بندگانش باشد،باقی نمی ماند». (2)

17.الکافی -به نقل از ابو بصیر-:امام صادق علیه السلام فرمود:«خداوند،جلیل تر و بزرگ تر از آن است که زمین را بدون امامی عادل رها کند». (3)

18.کمال الدین -به نقل از حسن بن زیاد-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«زمین از حجّتی دانا در آن،خالی نمی ماند.جز این،زمین را اصلاح نمی کند و مردم جز با آن، اصلاح نمی شوند». (4)

19.الکافی -به نقل از اسحاق بن عمّار-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«زمین از امام،

ص:215


1- (1) .کمال الدین:ص 223 ح 17،دلائل الإمامة:ص 437 ح 408،بحار الأنوار:ج 25 ص 107 ح 7.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 178 ح 8 ( [1]با سند معتبر)،علل الشرائع:ص 197 ح 11، [2]الغیبة،نعمانی:ص 138 ح 7، [3]بصائر الدرجات:ص 485 ح 4،الإمامة و التبصرة:ص 160 ح 10،بحار الأنوار:ج 23 ص 85 ح 27.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 3 ص 186 ح 575.
3- (3) .الکافی:ج 1 ص 178 ح 6، [4]کمال الدین:ص 229 ح 26 و ص 234 ح 43 (همۀ این منابع با سند معتبر)،بصائر الدرجات:ص 485 ح 3 (با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 23 ص 42 ح 81.
4- (4) .کمال الدین:ص 203 ح 7 ( [5]با سند معتبر)،المحاسن:ج 1 ص 366 ح 793 ( [6]با سند صحیح)،بصائر الدرجات:ص486 ح 9، [7]بحار الأنوار:ج 23 ص 35 ح 60. [8]

وسَعدانَ بنِ مُسلِمٍ،عَن إسحاقَ بنِ عَمّارٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:سَمِعتُهُ یَقولُ:

إنَّ الأَرضَ لا تَخلو إلّاوفیها إمامٌ (1)،کَیما إن زادَ المُؤمِنونَ شَیئاً رَدَّهُم،وإن نَقَصوا شَیئاً أتَمَّهُ لَهُم.

20.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ جمیعاً،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن حَمزَةَ بنِ حُمرانَ، عن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:لَو لَم یَکُن فِی الأَرضِ إلَّااثنانِ لَکانَ أحَدُهُمَا الحُجَّةَ،ولَو ذَهَبَ أحَدُهُما بَقِیَ الحُجَّةُ.

21.الکافی: أحمَدُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ،عَنِ النَّهدِیِّ،عَن أبیهِ،عَن یونُسَ بنِ یَعقوبَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:سَمِعتُهُ یَقولُ:

لَو لَم یَکُن فِی الأَرضِ إلَّااثنانِ،لَکانَ الإِمامُ أحَدَهُما.

22.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَمَّن ذَکَرَهُ،عَنِ الحَسَنِ بنِ موسَی الخَشّابِ،عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن کَرّامٍ،قالَ:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

لَو کانَ النّاسُ رَجُلَینِ لَکانَ أحَدُهُمَا الإِمامَ.وقالَ:إنَّ آخِرَ مَن یَموتُ الإِمامُ،لِئَلّا یَحتَجَّ أحَدٌ عَلَی اللّهِ عز و جل أنَّهُ تَرَکَهُ بِغَیرِ حُجَّةٍ للّهِ ِ عَلَیهِ.

23.الکافی: أحمَدُ بنُ إدریسَ ومُحَمَّدُ بنُ یَحیی جَمیعاً،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسَی بنِ عُبَیدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن حَمزَةَ بنِ الطَّیّارِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

لَو بَقِیَ اثنانِ لَکانَ أحَدُهُمَا الحُجَّةَ عَلی صاحِبِهِ.

24.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،

ص:216


1- (1) .فی المنابع:«عالم»بدل«إمام».

خالی نمی ماند تا اگر مؤمنان چیزی [به دین] افزودند،آنان را باز گرداند و اگر کم گذاشتند،برایشان کامل کند». (1)

20.کمال الدین -به نقل از حمزة بن حمران-:امام صادق علیه السلام فرمود:«اگر جز دو نفر در زمین نباشد،یکی از آن دو،حجّت است و اگر یکی از آنها برود،حجّت می ماند [و آن که حجّت نیست،می رود]». (2)

21.الکافی -به نقل از یونس بن یعقوب-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«اگر جز دو نفر در زمین نباشد،یکی از آن دو امام خواهد بود». (3)

22.الکافی -به نقل از کرّام-:امام صادق علیه السلام فرمود:«اگر مردمِ زمین تنها دو تن باشند، حتماً یکی از آن دو،امام است»و فرمود:«واپسین کسی که می میرد،امام است تا کسی بر خداوندعز و جل حجّت نیاورد [و اعتراض نکند] که او را بدون حجّت الهی،رها کرده است». (4)

23.الکافی -به نقل از حمزۀ طیّار-:امام صادق علیه السلام فرمود:«اگر [تنها] دو نفر بمانند،یکی بر دیگری حجّت است». (5)

24.کمال الدین -به نقل از صفوان بن یحیی-:شنیدم که امام رضا علیه السلام فرمود:«زمین از

ص:217


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 178 ح 2 ( [1]با سند موثّق)،علل الشرائع:ص 200 ح 29 وص 199 ح 23 (هر دو منبع با سند معتبر)،کمال الدین:ص 221 ح 6،بحار الأنوار:ج 23 ص 27 ح 37.
2- (2) .کمال الدین:ص 232 ح 38 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 23 ص 43 ح 85.
3- (3) .الکافی:ج 1 ص 180 ح 5، [2]الغیبة،نعمانی:ص 140 ح 5، [3]بصائر الدرجات:ص 487 ح 2،بحار الأنوار:ج 23 ص 52 ح 107.
4- (4) .الکافی:ج 1 ص 180 ح 3، [4]الغیبة،نعمانی:ص 140 ح 3، [5]علل الشرائع:ص 196 ح 6، [6]الإمامة و التبصرة:ص161 ح 13،مختصر بصائر الدرجات:ص 211،بحار الأنوار:ج 53 ص 114 ح 20.
5- (5) .الکافی:ج 1 ص 179 ح 2 و 1 و [7]ص 180 ح 4،کمال الدین:ص 203 ح 10 [8] وص 230 ح 30 (به نقل از حمزة بن حمران)،علل الشرائع:ص 197 ح 10، [9]الإمامة و التبصرة:ص 160 ح 9،بصائر الدرجات:ص 487 ح 3 [10] وص488 ح 4،الغیبة،نعمانی:ص 139 ح 2 و 1 [11] وص 140 ح 4،بحار الأنوار:ج 23 ص 52 ح 108. [12]

عَن یَعقوبَ بنِ (1)یَزیدَ،عَن صَفوانَ بنِ یَحیی،قالَ:سَمِعتُ الرِّضا علیه السلام یَقولُ:

إنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن أن یَکونَ فیها إمامٌ مِنّا.

25.المحاسن: عَنهُ (2)عَن أبیهِ،عَنِ النَّضرِ بنِ سُوَیدٍ،عَن یَحیَی بنِ عِمرانَ الحَلَبِیِّ،عَن أیّوبَ بنِ الحُرِّ،عَن سُلَیمانَ بنِ خالِدٍ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:ما کانَتِ الأَرضُ إلّا وفیها عالِمٌ. (3)

26.علل الشرائع: أبی رحمه الله،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن نُعمانَ الرّازِیِّ،قالَ:کُنتُ جالِساً أنَا وبَشیرٌ الدَّهّانُ عِندَ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،فَقالَ:لَمَّا انقَضَت نُبُوَّةُ آدَمَ وَانقَطَعَ أکلُهُ،أوحَی اللّهُ عز و جل إلَیهِ:

أن یا آدَمُ قَدِ انقَضَت نُبُوَّتُکَ وَانقَطَعَ أکلُکَ،فَانظُر إلی ما عِندَکَ مِنَ العِلمِ وَالإِیمانِ ومیراثِ النُّبُوَّةِ،واُثرَةِ (4)العِلمِ وَالاِسمِ الأَعظَمِ،فَاجعَلهُ فِی العَقِبِ مِن ذُرِّیَّتِکَ عِندَ هِبَةِ اللّهِ،فَإِنّی لَم أدَعِ الأَرضَ بِغَیرِ عالِمٍ یُعرَفُ بِهِ طاعَتی ودینی،ویَکونُ نَجاةً لِمَن أطاعَهُ.

27.علل الشرائع: أبی رحمه الله،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن سَعدِ بنِ أبی خَلَفٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ زِیادٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:قالَ:

الأَرضُ لا تَکونُ إلّاوفیها عالِمٌ یُصلِحُهُم،ولا یُصلِحُ النّاسَ إلّاذلِکَ.

28.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَن حَریزٍ،عَن زُرارَةَ

ص:218


1- (1) .فی المصدر:«یعقوب یزید»والتصویب من بحار الأنوار.
2- (2) .أی:أحمد بن أبی عبداللّه البرقی.
3- (3) .وفی بصائر الدرجات:« [1]إلّا وللّه فیه عالم».
4- (4) .اُثرَةُ العِلم وأثَرَتُه:بَقیّةٌ منه تُؤثر،أی تُروی وتُذکر ( لسان العرب:ج 4 ص 7« [2]أثر»).

این که امامی از ما داشته باشد،خالی نمی ماند». (1)

25.المحاسن -به نقل از سلیمان بن خالد-:امام باقر علیه السلام فرمود:«زمین بدون آن که عالمی در آن باشد،نیست». (2)

26.علل الشرائع به نقل از نعمان رازی-:من و بشیرِ دَهّان،نزد امام صادق علیه السلام بودیم که فرمود:«هنگامی که نبوّت آدم به پایان رسید و غذا خوردنش قطع شد (دستش از دنیا کوتاه شد)،خداوندعز و جل به او وحی کرد:"ای آدم! نبوّتت به پایان رسیده و غذا خوردنت قطع شده است.پس به دانش و ایمان و میراث نبوّتت،و نیز آثار علمی و اسم اعظمی که می دانی بنگر و آنها را نزد پسرت از نسل خودت،هبة اللّه،بگذار،که من زمین را بدون عالِمی که اطاعت و دینم را به او بشناسند و مایۀ نجات پیروانش باشد،نمی گذارم"». (3)

27.علل الشرائع -به نقل از حسن بن زیاد-:امام صادق علیه السلام فرمود:«زمین،تداوم ندارد، مگر به عالِمی که مردم را اصلاح کند و مردم را جز این،اصلاح نمی کند». (4)

28.الکافی -به نقل از زراره و فضیل-:امام باقر علیه السلام فرمود:«علمی که با آدم علیه السلام فرود آمد،دیگر بالا نرفت و علم،به ارث برده می شود و علی علیه السلام عالِم این امّت است و

ص:219


1- (1) .کمال الدین:ص 228 ح 23 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 23 ص 42 ح 79.
2- (2) .المحاسن:ج 1 ص 365 ح 791،بصائر الدرجات:ص 485 ح 6 (هر دو منبع با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 23 ص 50 ح 98.
3- (3) .علل الشرائع:ص 195 ح 1، [1]المحاسن:ج 1 ص 367 ح 797،بحار الأنوار:ج 23 ص 19 ح 15.نیز،ر.ک:تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 310 ح 78.
4- (4) .علل الشرائع:ص 196 ح 8، [2]بصائر الدرجات:ص 484 ح 2 ( [3]هر دو منبع با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 23 ص 50 ح 96. [4]

وَالفُضَیلِ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ: (1)

إنَّ العِلمَ الَّذی نَزَلَ مَعَ آدَمَ علیه السلام لَم یُرفَع،وَالعِلمُ یُتَوارَثُ،وکانَ عَلِیٌّ علیه السلام عالِمَ هذِهِ الاُمَّةِ،وإنَّهُ لَم یَهلِک مِنّا عالِمٌ قَطُّ إلّاخَلَفَهُ مِن أهلِهِ مَن عَلِمَ مِثلَ عِلمِهِ،أو ما شاءَ اللّهُ.

29.کمال الدین: بِهذَا الإِسنادِ (2)،عَن عَلِیِّ بنِ مَهزِیارَ،عَن فَضالَةَ،عَن أبانِ بنِ عُثمانَ، عَنِ الحَسَنِ بنِ زِیادٍ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:هَل تَکونُ الأَرضُ إلّاوفیها إمامٌ؟ (3)قال:

لا تَکونُ إلّاوفیها إمامٌ،عالِمٌ بِحَلالِهِم وحَرامِهِم وما یَحتاجونَ إلَیهِ.

30.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی ومُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ رَضِیَ اللّهُ عَنهُما،قالا:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ جَمیعاً،قالا:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عیسَی بنِ عُبَیدٍ، عَن یونُسَ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ،عَنِ الحارِثِ بنِ المُغیرَةِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:

سَمِعتُهُ یَقولُ:

لَم یَترُکِ اللّهُ-جَلَّ وعَزَّ-الأَرضَ بِغَیرِ عالِمٍ یَحتاجُ النّاسُ إلَیهِ ولا یَحتاجُ إلَیهِم، یَعلَمُ (4)الحَلالَ وَالحَرامَ،قُلتُ:جُعِلتُ فِداکَ،بِماذا یَعلَمُ؟قالَ:

بِوِراثَةٍ (5)مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،ومِن عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام.

ص:220


1- (1) .وفی کمال الدین [1]عن الفضیل بن یسار وفیه«سمعت أبا عبد اللّه وأبا جعفر».
2- (2) .أی أبی رضی الله عنه،عن سعد بن عبداللّه وعبداللّه بن جعفر الحمیری،قالا:حدّثنا إبراهیم بن مهزیار.
3- (3) .وفی المحاسن« [2]عالم»بدل«امام».
4- (4) .فی المصدر:«بعلم»،والتصویب من بحار الأنوار.
5- (5) .فی بحار الأنوار:« [3]بمواریثه»بدل«بوراثة».

هرگز در میان ما عالِمی رحلت نکرده،مگر آن که از خاندان خود،کسی را به جانشینی نهاده که علمی همچون او بداند یا آنچه را خدا بخواهد». (1)

29.کمال الدین -به نقل از حسن بن زیاد-:به امام صادق علیه السلام گفتم:آیا زمین بدون امام وجود دارد؟

فرمود:«همواره در زمین،امامی عالم به حلال و حرام و نیازهای اهل آن هست». (2)

30.کمال الدین -به نقل از حارث بن مغیره-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:

«خدای عز و جل،زمین را بدون عالِمی که مردم نیازمند او باشند ولی او نیازمند مردم نباشد و حلال و حرام را بداند،رها نکرده است».

گفتم:فدایت شوم! از کجا می داند؟

فرمود:«به وراثت از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السلام». (3)

ص:221


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 222 ح 2 ( [1]با سند حسن مثل صحیح)،کمال الدّین:ص 223 ح 14،المحاسن:ج 1 ص 366 ح 796،بصائر الدرجات:ص 116 ح 10 (همۀ این منابع با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 23 ص 39 ح 71.
2- (2) .کمال الدین:ص 223 ح 16 (با سند معتبر)،المحاسن:ج 1 ص 366 ح 792،بحار الأنوار:ج 23 ص 40 ح 73.نیز،ر.ک:بصائر الدرجات:ص 486 ح 9.
3- (3) .کمال الدین:ص 224 ح 18 ( [2]با سند صحیح)،بصائر الدرجات:ص 327 ح 7، [3]مختصر بصائر الدرجات:ص 61 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 23 ص 40 ح 74. [4]

31.کمال الدین: بِهذَا الإِسنادِ (1)،عَن عَلِیِّ بنِ مَهزِیارَ،عَن فَضالَةَ بنِ أیّوبَ،عَن أبانِ بنِ عُثمانَ،عَنِ الحارِثِ بنِ المُغیرَةِ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

إنَّ الأَرضَ لا تُترَکُ إلّابِعالِمٍ یَعلَمُ الحَلالَ وَالحَرامَ وما یَحتاجُ النّاسُ إلَیهِ،ولا یَحتاجُ إلَی النّاسِ.

قُلتُ:جُعِلتُ فِداکَ،عِلمَ ماذا؟قالَ:وِراثَةً مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وعَلِیٍّ علیه السلام.

32.علل الشرائع: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدٍ رحمه الله،عَن أبیهِ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی ومُحَمَّدِ بنِ عَبدِ الجَبّارِ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ مُحَمَّدٍ الحَجّالِ،عَن ثَعلَبَةَ بنِ مَیمونٍ،عَن إسحاقَ بنِ عَمّارٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

إنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن أن یَکونَ فیها مَن یَعلَمُ الزِّیادَةَ وَالنُّقصانَ،فَإِذا جاءَ المُسلِمونَ بِزِیادَةٍ طَرَحَها،وإذا جاؤوا بِالنُّقصانِ أکمَلَهُ لَهُم،فَلَولا ذلِکَ اختَلَطَ عَلَی المُسلِمینَ امورُهُم.

33.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن یونُسَ،عَنِ ابنِ مُسکانَ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أحَدِهِما علیهما السلام، (2)قالَ:قالَ:

إنَّ اللّهَ لَم یَدَعِ الأَرضَ بِغَیرِ عالِمٍ،ولَولا ذلِکَ لَم یُعرَفِ الحَقُّ مِنَ الباطِلِ.

34.علل الشرائع: أبی رحمه الله قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی ومُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ ومُحَمَّدِ بنِ عیسَی بنِ عُبَیدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ وعَلِیِّ بنِ النُّعمانِ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ مُسکانَ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

ص:222


1- (1) .أی أبی رضی الله عنه،عن سعد بن عبداللّه وعبداللّه بن جعفر الحمیری،قالا:حدّثنا إبراهیم بن مهزیار.
2- (2) .وفی کمال الدین والغیبة:« [1]أبی عبد اللّه علیه السلام».

31.کمال الدین به نقل از حارث بن مغیره-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«زمین، بدون عالِمی که حلال و حرام و نیازهای مردم را بداند و نیازی هم به مردم نداشته باشد،رها نشده است».

گفتم:فدایت شوم! چگونه علمی؟

فرمود:«علمی به ارث برده از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام». (1)

32.علل الشرائع -به نقل از اسحاق بن عمّار-:امام صادق علیه السلام فرمود:«زمین از کسی که فزونی و کاستی را بداند و چون مسلمانان افزوده ای آوردند،آن را دور بیندازد و چون کم آوردند،برایشان تکمیل کند،خالی نمی ماند.اگر چنین نبود،کار مسلمانان، پریشان می شد». (2)

33.الکافی -به نقل از ابو بصیر-:امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام فرمود:«خداوند،زمین را بدون عالِم نگذاشته است.اگر چنین بود،حق از باطل شناخته نمی شد». (3)

34.علل الشرائع -به نقل از ابو بصیر-:امام صادق علیه السلام فرمود:«خداوند،هیچ گاه زمین را از عالِم آگاه به فزونی و کاستی،خالی نمی گذارد،تا اگر مؤمنان چیزی [بر دین]

ص:223


1- (1) .کمال الدین:ص 223 ح 15،المحاسن:ج 1 ص 366 ح 794،بصائر الدرجات:ص 485 ح 8 (همۀ این منابع با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 23 ص 40 ح 72.
2- (2) .علل الشرائع:ص 199 ح 24 ( [1]با سند صحیح) وص 200 ح 30،بصائر الدرجات:ص 486 ح 12 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 23 ص 25 ح 32.
3- (3) .الکافی:ج 1 ص 178 ح 5 ( [2]با سند صحیح)،کمال الدین:ص 203 ح 12 ( [3]با سه سند صحیح)،الغیبة،نعمانی:ص 138 ح 6 ( [4]هر دو منبع به نقل از امام صادق علیه السلام،بحار الأنوار:ج 23 ص 36 ح 62.

إنَّ اللّهَ عز و جل لَم یَدَعِ الأَرضَ إلّاوفیها عالِمٌ یَعلَمُ الزِّیادَةَ وَالنُّقصانَ فِی الأَرضِ،فَإِذا زادَ المُؤمِنونَ شَیئاً رَدَّهُم،وإذا نَقَصوا أکمَلَهُ لَهُم،فَقالَ:«خُذوه کامِلاً»،ولَولا ذلِکَ لَالتَبَسَ عَلَی المُؤمِنینَ امورُهُم،ولَم یُفَرِّقوا بَینَ الحَقِّ وَالباطِلِ.

35.علل الشرائع: أبی رحمه الله،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عیسَی بنِ عُبَیدٍ،عَن عَلِیِّ بنِ إسماعیلَ المیثَمِیِّ،عَن ثَعلَبَةَ بنِ مَیمونٍ،عَن عَبدِ الأَعلی مَولی آلِ سامٍ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:سَمِعتُهُ یَقولُ:

ما تَرَکَ اللّهُ الأَرضَ بِغَیرِ عالِمٍ یَنقُصُ ما زادَ النّاسُ،ویَزیدُ ما نَقَصوا،ولَولا ذلِکَ لَاختَلَطَ عَلَی النّاسِ امورُهُم.

36.علل الشرائع: أبی رحمه الله،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَنِ الحَسَنِ بنِ موسَی الخَشّابِ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ أبی نَجرانَ،عَن عَبدِ الکَریمِ وغَیرِهِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

إنَّ جَبرَئیلَ نَزَلَ عَلی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله یُخبِرُ عَن رَبِّهِ عز و جل،فَقالَ لَهُ:یا مُحَمَّدُ،لَم أترُکِ الأَرضَ إلّاوفیها عالِمٌ یَعرِفُ طاعَتی وهُدایَ،ویَکونُ نَجاةً فیما بَینَ قَبضِ النَّبِیِّ إلی خُروجِ النَّبِیِّ الآخَرِ،ولَم أکُن أترُکُ إبلیسَ یُضِلُّ النّاسَ ولَیسَ فِی الأَرضِ حُجَّةٌ وداعٍ إلَیَّ،وهادٍ إلی سَبیلی،وعارِفٌ بِأَمری،وإنّی قَد قَضَیتُ لِکُلِّ قَومٍ هادِیاً أهدی بِهِ السُّعَداءَ،ویَکونُ حُجَّةً عَلَی الأَشقِیاءِ.

37.مختصر بصائر الدّرجات: عَن عَلِیِّ بنِ الحَکَمِ،قالَ:أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ النُّعمانِ،عَن عَلِیِّ بنِ إسماعیلَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ النُّعمانِ،عَنِ ابنِ مُسکانَ،عَن ضُرَیسٍ،قالَ:کُنتُ أنَا وأبو بَصیرٍ عِندَ أبی جَعفَرٍ علیه السلام،فَقالَ لَهُ أبو بَصیرٍ:بِمَ یَعلَمُ عالِمُکُم؟قالَ:

ص:224

افزودند،مانع آنان شود و اگر کاستند،آن را برایشان کامل گردانَد»و فرمود:«آن را کامل بگیرید.و اگر چنین نبود،بی گمان،مؤمنان در امور خود دچار شبهه می شدند و حق از باطل تشخیص داده نمی شد». (1)

35.علل الشرائع -به نقل از عبد الأعلی،وابستۀ آل سام-:شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرماید:«خداوند،زمین را بدون عالِمی که افزوده ها را بکاهد و کاستی ها را بیفزاید،رها نکرده است و اگر این گونه نبود،کارهای مردم پریشان می شد». (2)

36.علل الشرائع -به نقل از عبد الکریم و غیر او-:امام صادق علیه السلام فرمود:«جبرئیل بر محمّد صلی الله علیه و آله فرود آمد و از جانب پروردگارش به او خبر داد و گفت:«ای محمّد! من زمین را بدون فردی عالِم-که طاعت و راه [و ره نمودهای] مرا بشناسد و مایۀ نجات [مردم] در فاصلۀ رحلت یک پیامبر تا ظهور پیامبری دیگر باشد-رها نمی کنم و ابلیس را وا نمی گذارم که مردم را در حالی گم راه کند که در زمین،حجّت و دعوتگری به سوی من و راه نمایی به راه من و آشنایی به امر من نباشد.حکم [و سنّتِ] من،این است که برای هر قومی،رهبری باشد تا به واسطۀ او،نیک بختان را هدایت کنم و بر تیره بختان حجّت باشد». (3)

37.مختصر بصائر الدرجات -به نقل از ضُرَیس-:من و ابوبصیر در خدمت امام باقر علیه السلام بودیم.ابوبصیر به ایشان گفت:عالِمِ شما چگونه علم می یابد؟

ص:225


1- (1) .علل الشرائع:ص 199 ح 22 ( [1]با سند صحیح) وص 200 ح 27 وح 28 وص 195 ح 4،الإمامة و التبصرة:ص160 ح 11 (همۀ این منابع با سند صحیح)،کمال الدین:ص 203 ح 11 (به نقل از أبو صباح،با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 23 ص 24 ح 31.
2- (2) .علل الشرائع:ص 201 ح 32 ( [2]با سند معتبر)،کمال الدین:ص 204 ح 16،بصائر الدرجات:ص 332 ح 8،بحار الأنوار:ج 23 ص 27 ح 38.
3- (3) .علل الشرائع:ص 196 ح 7 ( [3]با سند معتبر)،الإمامة و التبصرة:ص 162 ح 16،الکافی:ج 8 ص 285 ح 430،کمال الدین:ص 134 ح 3 (هر دو منبع به نقل از ابو دیلم،با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 23 ص 22 ح 22.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 136 ح 6.

إنَّ عالِمَنا لا یَعلَمُ الغَیبَ،ولَو وَکَلَهُ اللّهُ إلی نَفسِهِ لَکانَ کَبَعضِکُم،ولکِن یُحَدَّثُ فِی السّاعَةِ بِما یَحدُثُ بِاللَّیلِ،وفِی السّاعَةِ بِما یَحدُثُ بِالنّهارِ،الأَمرِ بَعدَ الأَمرِ، وَالشَّیءِ بَعدَ الشَّیءِ،بِما یَکونُ إلی یَومِ القِیامَةِ.

وقالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:ما تَرَکَ اللّهُ الأَرضَ بِغَیرِ عالمٍ یَنقُصُ ما یُزاد ویَزیدُ ما یُنقَصُ، ولَولا ذلِکَ لَاختَلَطَ عَلَی النّاسِ أمرُهُم.

38.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ أحمَدَ بنِ الوَلیدِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ الصَّفّارُ وسَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ جَمیعاً،عَن إبراهیمَ بنِ مَهزِیارَ،عَن عَلِیِّ بنِ حَدیدٍ،عَن عَلِیِّ بنِ النُّعمانِ وَالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَشّاءِ جَمیعاً،عَنِ الحَسَنِ (1)بنِ أبی حَمزَةَ الثُّمالِیِّ،عَن أبیهِ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام وهُوَ یَقولُ:

لَن تَخلُوَ الأَرضُ إلّاوفیها رَجُلٌ مِنّا یَعرِفُ الحَقَّ،فَإِذا زادَ النّاسُ فیهِ قالَ:قَد زادوا،وإذا نَقَصوا مِنهُ قالَ:قَد نَقَصوا،وإذا جاؤوا بِهِ صَدَّقَهُم،ولَو لَم یَکُن ذلِکَ کَذلِکَ،لَم یُعرَفِ الحَقُّ مِنَ الباطِلِ. (2)

39.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدِ بنِ عُقدَةَ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ یوسُفَ بنِ یَعقوبَ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ مِهرانَ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبیهِ،عَن یَعقوبَ بنِ شُعَیبٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

لا وَاللّهِ،لا یَدَعُ اللّهُ هذَا الأَمرَ إلّاولَهُ مَن یَقومُ بِهِ إلی یَومِ تَقومُ السّاعَةُ.

ص:226


1- (1) .الظاهر أنه تصحیف والصحیح:«الحسین بن أبی حمزة الثمالی».
2- (2) .فی آخره:«قال عبد الحمید...منه».

فرمود:«عالِم ما،غیب نمی داند و اگر خدا او را به خود وا نهد،همچون یکی از شما خواهد بود؛لیکن او در هر لحظه،از آنچه در شب یا روز،یکی پس از دیگری رخ می دهد و از هر آنچه تا روز رستاخیز پیش می آید،سخن می گوید (1)».

امام باقر علیه السلام فرمود:«خداوند،زمین را بدون عالِمی که افزوده ها را کم کند و کاستی ها را بیفزاید،رها نمی کند،که اگر چنین نبود،امر [دین] مردم بر آنان مشتبه می شد». (2)

38.کمال الدین -به نقل از ابو حمزۀ ثمالی-:شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرماید:«زمین از وجود مردی از خاندان ما خالی نمی ماند؛مردی که حق را می شناسد و چون مردم بر آن بیفزایند،می گوید:"افزودند" و چون بکاهند،می گوید:"کاستند"،و چون همان حق را آوردند،تصدیقشان می کند،که اگر چنین نباشد،حق از باطل تشخیص داده نمی شود». (3)

39.الغیبة ،نعمانی-به نقل از یعقوب بن شعیب-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:

«به خدا سوگند،خداوند،این امر را وا نمی گذارد،جز آن که تا روز قیامت،کسی برای قیام به امور آن هست». (4)

ص:227


1- (1) .یعنی علم امامان علیه السلام استقلالی نیست بلکه علم تفضلی الهی است.
2- (2) .مختصر بصائر الدرجات:ص 113،الخرائج و الجرائح:ج 2 ص 831 ح 47.
3- (3) .کمال الدین:ص 222 ح 12 (با سند معتبر)،علل الشرائع:ص 201 ح 31 و ص 199 ح 25 ( [1]هر دو منبع با سند صحیح) وص 200 ح 26،بصائر الدرجات:ص 331 ح 5،المحاسن:ج 1 ص 368 ح 800 وح 801 (این دو منبع با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 23 ص 39 ح 69.
4- (4) .الغیبة،نعمانی:ص 54 ح 6، [2]بحار الأنوار:ج 23 ص 54 ح 114. [3]

40.علل الشرائع: أبی رحمه الله قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ (1)بنِ أبِی الخَطّابِ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن یَعقوبَ السَّرّاجِ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:تَبقَی الأَرضُ بِلا عالِمٍ حَیٍّ ظاهِرٍ یَفزَعُ إلَیهِ النّاسُ فی حَلالِهِم وحَرامِهِم؟فَقالَ لی:

إذاً لا یُعبَدُ اللّهُ یا أبا یوسُفَ.

2/1 لا تَخلُو الأَرضُ مِن حُجَّةٍ

41.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ البَرقِیِّ،عَن خَلَفِ بنِ حَمّادٍ، عَن أبانِ بنِ تَغلِبَ،قالَ:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

الحُجَّةُ قَبلَ الخَلقِ،ومَعَ الخَلقِ،وبَعدَ الخَلقِ.

42.الکافی: عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن سَهلِ بنِ زِیادٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن أبی اسامَةَ وعَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن أبی اسامَةَ وهِشامِ بنِ سالِمٍ،عَن أبی حَمزَةَ،عَن أبی إسحاقَ،عَمَّن یَثِقُ بِهِ مِن أصحابِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام،أنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام قالَ:

اللّهُمَّ إنَّکَ لا تُخلی أرضَکَ مِن حُجَّةٍ لَکَ عَلی خَلقِکَ.

43.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی ومُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ رَضِیَ اللّهُ عَنهُما،قالا:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ إسحاقَ،قالَ:دَخَلتُ عَلی مَولانا أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ العَسکَرِیِّ علیهم السلام فَقالَ:یا أحمَدُ،ما کانَ حالُکُم فیما کانَ

ص:228


1- (1) .الظاهر أنّه تصحیف،والصّحیح:«محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب».

40.علل الشرائع -به نقل از یعقوب سرّاج-:به امام صادق علیه السلام گفتم:آیا زمین،بدون عالِم زندۀ آشکاری که مردم در حلال و حرامشان به او پناه ببرند،باقی می ماند؟

به من فرمود:«در این صورت،خدا عبادت نمی شود،ای ابو یوسف!». (1)

2/1 زمین از حجّت،خالی نمی ماند

41.الکافی -به نقل از ابان بن تغلب-:امام صادق علیه السلام فرمود:«حجّت،پیش از مخلوق (آفریده ها) بوده و با مخلوق هست و پس از مخلوق هم خواهد بود». (2)

42.الکافی: -نقل از ابو اسحاق از یکی از یاران موثق امیر مؤمنان علیه السلام،از ایشان:خدایا! تو زمینت را از حجّتت بر آفریدگانت خالی نمی گذاری. (3)

43.کمال الدین -به نقل از احمد بن اسحاق-:بر مولایمان،ابو محمّد حسن بن علی عسکری وارد شدم.به من فرمود:«ای احمد! حال شما در این هنگامۀ شک و تردید مردم،چگونه است؟».

به ایشان گفتم:سَرور من! هنگامی که نامۀ [شما] می رسد،مرد و زن و نیز جوان به فهم رسیده ای از ما نمی ماند،جز آن که معتقد به حق می شود».

ص:229


1- (1) .علل الشرائع:ص 195 ح 3 (با سند معتبر)،تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 212 ح 181،دلائل الإمامة:ص 433 ح 397،بحار الأنوار:ج 23 ص 21 ح 18.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 177 ح 4 ( [1]با سند صحیح)،کمال الدین:ص 221 ح 5،بصائر الدرجات:ص 487 ح 1،بحار الأنوار:ج 23 ص 38 ح 66.
3- (3) .الکافی:ج 1 ص 178 ح 7، [2]الغیبة،نعمانی:ص 137 ح 2، [3]بحار الأنوار:ج 23 ص 55 ح 116.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 3 ص 195 (بخش سوم/فصل سوم/نعمت نهان و هدایت پنهان).

فیهِ النّاسُ مِنَ الشَّکِّ وَالاِرتِیابِ؟فَقُلتُ لَهُ:یا سَیِّدی لَمّا وَرَدَ الکِتابُ،لَم یَبقَ مِنّا رَجُلٌ ولَا امرَأَةٌ ولا غُلامٌ بَلَغَ الفَهمَ إلّاقالَ بِالحَقِّ.فَقالَ:

أحمَدُ اللّهَ عَلی ذلِکَ یا أحمَدُ،أما عَلِمتُم أنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن حُجَّةٍ،وأَنَا ذلِکَ الحُجَّةُ،أو قالَ:أنَا الحُجَّةُ.

44.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ عَبدِ اللّهِ الوَرّاقُ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ هارونَ الصّوفِیُّ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ موسی،عَن عَبدِ العَظیمِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحَسَنِیِّ رضی الله عنه،قالَ:

حَدَّثَنی صَفوانُ بنُ یَحیی،عَن إبراهیمَ بنِ أبی زِیادٍ،عَن أبی حَمزَةَ الثُّمالِیِّ،عَن أبی خالِدٍ الکابُلِیِّ،قالَ:دَخَلتُ عَلی سَیِّدی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ زَینِ العابِدینَ علیه السلام، فَقُلتُ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،أخبِرنی بِالَّذینَ فَرَضَ اللّهُ عز و جل طاعَتَهُم ومَوَدَّتَهُم،وأَوجَبَ عَلی عِبادِهِ الاِقتِداءَ بِهِم بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله؟فَقالَ لی:

یا کَنکَرُ (1)؛إنَّ اولِی الأَمرِ الَّذینَ جَعَلَهُمُ اللّهُ عز و جل أئِمَّةً لِلنّاسِ،وأَوجَبَ عَلَیهِم طاعَتَهُم:أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام،ثُمَّ الحَسَنُ ثُمَّ الحُسَینُ ابنا عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ،ثُمَّ انتَهَی الأَمرُ إلَینا،ثُمَّ سَکَتَ.

فَقُلتُ لَهُ:یا سَیِّدی،رُوِیَ لَنا عَن أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیٍّ علیه السلام:أنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن حُجَّةٍ للّهِ ِعز و جل عَلی عِبادِهِ،فَمَنِ الحُجَّةُ وَالإِمامُ بَعدَکَ؟

قالَ:اِبنی مُحَمَّدٌ،وَاسمُهُ فِی التَّوراةِ باقِرٌ،یَبقَرُ العِلمَ بَقراً،هُوَ الحُجَّةُ وَالإِمامُ بَعدی،ومِن بَعدِ مُحَمَّدٍ ابنُهُ جَعفَرٌ،وَاسمُهُ عِندَ أهلِ السَّماءِ الصّادِقُ...

45.بصائر الدرجات: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عیسی،عَنِ ابنِ أبی عُمَیرٍ،عَن مَنصورِ بنِ

ص:230


1- (1) .کنکر:لقب لأبی خالد الکابلی.

فرمود:«ای احمد! خداوند را بر این،سپاس بگزار.آیا نمی دانید که زمین از حجّت،خالی نمی ماند و من همان حجّتم؟!»یا فرمود:«من حجّتم؟!». (1)

44.کمال الدین -به نقل از ابو خالد کابلی-:بر سَرورم امام زین العابدین علیه السلام وارد شدم و به او گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! مرا از کسانی که خداوندعز و جل،اطاعت و دوستی شان را واجب و اقتدای به آنان را پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر بندگانش لازم کرده است،آگاه کن.

به من فرمود:«ای کنکر! (2)اختیاردارانی که خدای عز و جل،آنان را امام مردم قرار داده و اطاعتشان را بر ایشان واجب کرده است،امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام است و سپس حسن و حسین،فرزندان علی بن ابی طالب،و آن گاه امر به ما رسیده است»و سپس ساکت شد.

به ایشان گفتم:ای سَرور من! برایمان از امیر مؤمنان،علی علیه السلام،روایت شده که زمین از حجّت خدای عز و جل بر بندگانش خالی نمی ماند.حجّت و امام پس از تو کیست؟

فرمود:«پسرم محمّد که نامش در تورات،باقر است و علم را می شکافد.او حجّت و امام پس از من است و پس از محمّد،پسرش جعفر است و نام او نزد آسمانیان،صادق است و...». (3)

45.بصائر الدرجات -به نقل از اسحاق بن عمّار-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:

ص:231


1- (1) .کمال الدین:ص 222 ح 9 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 23 ص 38 ح 67.
2- (2) .کنکر،لقب ابو خالد کابلی است.
3- (3) .کمال الدین:ص 319 ح 2، [1]الاحتجاج:ج 2 ص 152 ح 188، [2]قصص الأنبیاء،راوندی:ص 365 ح 438، [3]إعلام الوری:ج 2 ص 194، [4]بحار الأنوار:ج 36 ص 386 ح 1. [5]

یونُسَ،عَن إسحاقَ بنِ عَمّارٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:سَمِعتُهُ یَقولُ:

إنَّ الأَرضَ لا تَخلو إلّاوفیها حُجَّةٌ، (1)کَیما إن زادَ (2)المُؤمِنونَ شَیئاً رَدَّهُم،وإن نَقَصوا شَیئاً أتَمَّهُ لَهُم.

46.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ یَحیَی العَطّارُ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ فَضّالٍ،عَن عَمرِو بنِ سَعیدٍ المَدائِنِیِّ،عَن مُصَدِّقِ بنِ صَدَقَةَ،عَن عَمّارِ بنِ موسَی السّاباطِیِّ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:سَمِعتُهُ وهُوَ یَقولُ:

لَم تَخلُ الأَرضُ مُنذُ کانَت مِن حُجَّةٍ عالِمٍ یُحیی فیها ما یُمیتونَ مِنَ الحَقِّ،ثُمَّ تَلا هذِهِ الآیَةَ: یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (3).

47.المحاسن: عَنهُ (4)،عَن یَعقوبَ بنِ یَزیدَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَن سَعدِ بنِ أبی خَلَفٍ،عَن زِیادٍ العَطّارِ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

إنَّ الأَرضَ لا تَکونُ إلّاوفیها حُجَّةٌ،إنَّهُ لا یُصلِحُ النّاسَ إلّاذلِکَ،ولا یُصلِحُ الأَرضَ إلّاذلِکَ.

48.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن عَلِیِّ بنِ الحَکَمِ،عَن رَبیعِ بنِ مُحَمَّدٍ المُسلِیِّ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ سُلَیمانَ العامِرِیِّ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:

ص:232


1- (1) .فی الکافی« [1]إمام»بدل«حجَّة».
2- (2) .فی المصدر:«ازداد»،وهو تصحیف،والصواب ما أثبتناه،کما فی الکافی.
3- (3) .التوبة:32. [2]
4- (4) .أی:أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی

«زمین از امام،خالی نمی ماند تا اگر مؤمنان چیزی [به دین] افزودند،آنان را باز گرداند و اگر کم گذاشتند،برایشان کامل کند». (1)

46.کمال الدین -به نقل از عمّار بن موسی ساباطی-:از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرماید:«زمین تا بوده،خالی از حجّتی عالِم نبوده است.او آنچه را از حق در آن می میرانند،زنده می کند».

ایشان سپس این آیه را تلاوت نمود:«می خواهند با دهان هایشان نور خدا را خاموش کنند؛امّا خدا نور خود را کامل می گرداند،اگرچه کافران نخواهند». (2)

47.المحاسن -به نقل از زیاد عطّار-:گفت شنیدم که امام صادق علیه السلام فرمود:«زمین تداوم ندارد،مگر این که همیشه حجّت خدا هست.اصلاح مردم جز با آن نیست و زمین را جز آن،اصلاح نمی کند». (3)

48.الکافی -به نقل از عبد اللّه بن سلیمان عامری-:امام صادق علیه السلام فرمود:«تا زمین

ص:233


1- (1) .بصائر الدرجات:ص 486 ح 10 (با سند موثّق)،الکافی:ج 1 ص 178 ح 2. [1]
2- (2) .کمال الدین:ص 221 ح 4 (با سند موثّق)،بصائر الدرجات:ص 487 ح 17،بحار الأنوار:ج 23 ص 37 ح 65.
3- (3) .المحاسن:ج 1 ص 366 ح 195 ( [2]با سند صحیح)،بصائر الدرجات:ص 485 ح 9، [3]بحار الأنوار:ج 23 ص 51 ح 101. [4]

ما زالَتِ الأَرضُ إلّاوللّهِ ِ فیهَا الحُجَّةُ،یُعَرِّفُ الحَلالَ وَالحَرامَ،ویَدعُو النّاسَ إلی سَبیلِ اللّهِ.

49.التوحید: حَدَّثَنا إبراهیمُ بنُ هارونَ الهیتِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ بنِ أبِی الثَّلجِ،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ الزُّهرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ صَبیحٍ،قالَ:حَدَّثَنا ظَریفُ بنُ ناصِحٍ،عَن عیسَی بنِ راشِدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهم السلام،فی قَولِهِ عز و جل... نُورٌ عَلی نُورٍ (1):«یَعنی:إماماً مُؤَیَّداً بِنورِ العِلمِ وَالحِکمَةِ فی إثرِ إمامٍ مِن آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام،وذلِکَ مِن لَدُن آدَمَ الی أن تَقومَ السّاعَةُ،فَهؤُلاءِ الأَوصِیاءُ الَّذینَ جَعَلَهُمُ اللّهُ عز و جل خُلَفاءَهُ فی أرضِهِ،وحُجَجَهُ عَلی خَلقِهِ،لا تَخلُو الأَرضُ فی کُلِّ عَصرٍ مِن واحِدٍ مِنهُم علیهم السلام.

50.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ عَبدِ اللّهِ الوَرّاقُ،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ عَن أحمَدَ بنِ إسحاقَ بنِ سَعدٍ الأشعَرِیِّ،قالَ:دَخَلتُ عَلی أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام،وأَنَا اریدُ أن أسأَلَهُ عَنِ الخَلَفِ مِن بَعدِهِ،فَقالَ لی مُبتَدِئاً:

یا أحمَدَ بنَ إسحاقَ،إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لَم یُخلِ الأَرضَ مُنذُ خَلَقَ آدَمَ علیه السلام،ولا یُخلیها إلی أن تَقومَ السّاعَةُ مِن حُجَّةٍ للّهِ ِ عَلی خَلقِهِ،بِهِ یَدفَعُ البَلاءَ عَن أهلِ الأَرضِ، وبِهِ یُنَزِّلُ الغَیثَ،وبِهِ یُخرِجُ بَرَکاتِ الأَرضِ.

51.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ بنِ إسحاقَ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنی أبو عَلِیِّ بنُ هَمّامٍ،قالَ:سَمِعتُ مُحَمَّدَ بنَ عُثمانَ العَمرِیَّ-قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ-یَقولُ:سَمِعتُ أبی یَقولُ:سُئِلَ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ علیهما السلام وأَنَا عِندَهُ،عَنِ الخَبَرِ الَّذی رُوِیَ عَن

ص:234


1- (1) .النور:35. [1]

هست،خداوند در آن حجّتی دارد که حلال و حرام را معرّفی می کند و مردم را به راه خدا فرا می خواند». (1)

49.التوحید -به نقل از عیسی بن راشد-:امام محمّد باقر علیه السلام در بارۀ سخن خدای عز و جل:

«نوری بر نور»فرمود:«یعنی امامی تأیید شده با نور علم و حکمت در پی امامی از خاندان محمّد صلی الله علیه و آله،و این از آدم علیه السلام است تا قیامت و اینها اوصیایی هستند که خدای عز و جل آنان را جانشینان خود در زمینش و حجّت های خود بر خلقش قرار داد و زمین در هر زمان از یکی از آنان خالی نمی ماند». (2)

50.کمال الدین -به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد اشعری-:خدمت امام حسن عسکری علیه السلام رسیدم و می خواستم از ایشان در بارۀ جانشینش بپرسم؛امّا پیش از آن که من سؤال کنم،فرمود:«ای احمد بن اسحاق! خداوند-تبارک وتعالی-از زمانی که آدم علیه السلام را آفرید،تا قیام قیامت،زمین را از حجّت خدا بر خلقش خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت.به برکت وجود اوست که بلا را از زمینیان دور می گرداند،و به برکت وجود اوست که باران را فرو می فرستد،و به برکت وجود اوست که برکت های زمین را بیرون می آورد». (3)

51.کمال الدین -به نقل از محمّد بن عثمان عمری،از پدرش-:نزد امام حسن عسکری علیه السلام بودم که از ایشان در بارۀ این روایت از پدرانش که:«زمین تا روز قیامت از حجّت خدا بر خلقش خالی نمی ماند،و هر کس بدون شناخت امام زمانش بمیرد،به مرگ جاهلی مرده است»پرسیدند.

ص:235


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 178 ح 3، [1]کمال الدین:ص 229 ح 24،المحاسن:ج 1 ص 368 ح 802،بصائر الدرجات:ص 484 ح 1،بحار الأنوار:ج 23 ص 41 ح 78.
2- (2) .التوحید:ص 158 ح 4، [2]المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 280.
3- (3) .کمال الدین:ص 384 ح 1 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 23 ح 16.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 2 ص 162 ح 307.

آبائِهِ علیهم السلام:أنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن حُجَّةٍ للّهِ ِ عَلی خَلقِهِ إلی یَومِ القِیامَةِ،وأَنَّ مَن ماتَ ولَم یَعرِف إمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً،فَقالَ علیه السلام:

إنَّ هذا حَقٌّ کَما أنَّ النَّهارَ حَقٌّ،فَقیلَ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،فَمَنِ الحُجَّةُ وَالإِمامُ بَعدَکَ؟فَقالَ:

ابنی مُحَمَّدٌ،هُوَ الإِمامُ وَالحُجَّةُ بَعدی،مَن ماتَ ولَم یَعرِفهُ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً.

52.الکافی: الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن مُعَلَّی بنِ مُحَمَّدٍ،عَن بَعضِ أصحابِنا،عَن أبی عَلِیِّ بنِ راشِدٍ قالَ:قالَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام:

إنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن حُجَّةٍ،وأَنَا وَاللّهِ ذلِکَ الحُجَّةُ.

راجع:ج 3 ص 194 (القسم الثالث/الفصل الثالث/النعمة الباطنة و الهدایة الباطنیة).

3/1 الحُجَّةُ إمّا ظاهِرٌ مَشهورٌ أو مُستَتِرٌ مَغمورٌ

53.کمال الدین عن علیّ بن الحسن السائح عن الإمام العسکری عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله وهُوَ رافِعٌ یَدَیهِ إلَی السَّماءِ:اللَّهُمَّ وَالِ مَن والی خُلَفائی وأَئِمَّةَ امَّتی بَعدی،وعادِ مَن عاداهُم،وَانصُر مَن نَصَرَهُم،وَاخذُل مَن خَذَلَهُم،ولا تُخلِ الأَرضَ مِن قائِمٍ مِنهُم بِحُجَّتِکَ،ظاهِرا أو خافِیا مَغمورا (1)،لِئَلّا یَبطُلَ دینُکَ وحُجَّتُکَ وبُرهانُکَ وبَیِّناتُکَ.

54.الغیبة للنعمانی عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عن الإمام علیّ علیهما السلام :

اعلَموا أنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن حُجَّةٍ للّهِ ِعزّ وجلّ،ولکِنَّ اللّهَ سَیُعمی خَلقَهُ عَنها بِظُلمِهِم وجَورِهِم وإِسرافِهِم عَلی أنفُسِهِم.

ص:236


1- (1) .مَغْمور:أی لیس بمشهور (النهایة:ج 3 ص 384«غمر»).

فرمود:«این روایت،حقیقت دارد،همان گونه که روز حقیقت دارد».

به ایشان گفته شد:ای فرزند پیامبر خدا! حجّت و امامِ پس از تو کیست؟

فرمود:پسرم محمّد.او امام و حجّت پس از من است.هر کس بمیرد و او را نشناسد،به مرگ جاهلی مرده است». (1)

52.الکافی: امام رضا علیه السلام یا امام کاظم علیه السلام فرمود:«زمین از حجّت خالی نمی ماند و-به خدا سوگند-،من آن حجّت هستم». (2)

ر.ک:ج3 ص195 بخش سوم/فصل سوم/نعمت نهان و هدایت پنهان).

3/1 حجّت،یا آشکار و به نام است و یا پنهان و گم نام

53.کمال الدین -به نقل از علی بن حسن سائح،از امام عسکری،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حالی که دستانش را به سوی آسمان برداشته بود،فرمود:«بار خدایا! دوست بدار هر کسی را که جانشینان من و امامان امّتم پس از من را دوست می دارد،و دشمن باش با هر کسی که با آنان دشمنی می کند،و یاری کن هر کسی را که یاری شان می کند،و فرو گذار هر کسی را که آنان را فرو می گذارد،و زمین را از وجود شخصی از آنان که حجّت تو را بر پای دارد-خواه آشکار باشد،خواه پنهان و گم نام-تُهی مدار تا دین تو و حجّت و برهان و نشانه هایت،از بین نروند». (3)

54.الغیبة ،نعمانی-به نقل از مفضّل بن عمر،از امام صادق علیه السلام-:علی علیه السلام فرمود:«بدانید که زمین از حجّت خداوندعز و جل خالی نمی ماند؛امّا به زودی،خداوند،خَلق خود را به سبب ستم و بیداد و گنهکاریِ زیادشان،از دیدن آن حجّت،کور خواهد ساخت». (4)

ص:237


1- (1) .کمال الدین:ص 409 ح 9 (با سند معتبر)،کشف الغمّة:ج 3 ص 318، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 253،کفایة الأثر:ص 292،بحار الأنوار:ج 51 ص 160 ح 7.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 179 ح 9. [2]
3- (3) .کمال الدین:ص 262 ح 8،الاحتجاج:ج 1 ص 170 ح 35 ( [3]با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 36 ص 246 ح 59.
4- (4) .الغیبة،نعمانی:ص 241 ح 2، [4]بحار الأنوار:ج 51 ص 113 ح 8. [5]نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 3 ص 192 ح 585.

55.نهج البلاغة:الإمام علیّ علیه السلام :اللَّهُمَّ بَلی،لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ للّهِ ِ بِحُجَّةٍ،إمّا ظاهِرا مَشهورا وإِمّا خائِفا مَغمورا،لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ و بَیِّناتُهُ،وکَم ذا وأَینَ اولئِکَ؟اُولئِکَ وَاللّهِ الأَقَلّونَ عَدَدا،وَالأَعظَمونَ عِندَ اللّهِ قَدرا،یَحفَظُ اللّهُ بِهِم حُجَجَهُ وبَیِّناتِهِ،حَتّی یُودِعوها نُظَراءَهُم (1)،ویَزرَعوها فی قُلوبِ أشباهِهِم (2).

56.کمال الدین عن سلیمان بن مهران الأعمش عن الإمام الصادق عن أبیه عن الإمام زین العابدین علیهم السلام :لَم تَخلُ الأَرضُ مُنذُ خَلَقَ اللّهُ آدَمَ مِن حُجَّةٍ للّهِ ِ (3)فیها،ظاهِرٍ مَشهورٍ أو غائِبٍ مَستورٍ،ولا تَخلو إلی أن تَقومَ السّاعَةُ مِن حُجَّةِ اللّهِ فیها،ولَولا ذلِکَ لَم یُعبَدِ اللّهُ.

راجع:ج 3 ص 180 (القسم الثالث/الفصل الثالث/بقاء نظام العالم) و ص 194 (النعمة الباطنة والهدایة الباطنیة).

4/1 کُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ

57.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی ومُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ ومُحَمَّدِ بنِ عیسَی بنِ عُبَیدٍ وعَبدِ اللّهِ بنِ عامِرِ بنِ سَعیدٍ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ أبی نَجرانَ،عَنِ الحَجّاجِ الخَشّابِ،عَن مَعروفِ بنِ خَرَّبوذَ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام،یَقولُ:

قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:إنَّما مَثَلُ أهلِ بَیتی فی هذِهِ الاُمَّةِ مَثَلُ نُجومِ السَّماءِ،کُلَّما

ص:238


1- (1) .النَّظیرُ:المِثْلُ فی کلّ شیء (النهایة:ج 5 ص 78« [1]نظر»).
2- (2) .وفی تفسیر القمّی [2]صدره إلی«بیّناته».
3- (3) .فی المصدر:«من حجّة اللّه»،والتصویب من بحار الأنوار. [3]

55.نهج البلاغة: امام علی علیه السلام فرمود:«صد البته،زمین از وجود کسی که حجّت خدا را بر پای دارد-خواه آشکار و به نام،خواه بیمناک و گم نام-،خالی نمی مانَد،تا حجّت های خدا و برهان های او از بین نروند.اینان چندند و کجایند؟به خدا سوگند که شمارشان اندک است؛امّا نزد خداوند،پُر ارج و قدرند.خداوند به واسطۀ آنان، حجّت ها و نشانه های خود را نگه می دارد،تا آنان نیز آنها (حجّت و نشانه ها) را به همتایان خویش بسپارند و در دل های همانندان خود بکارند». (1)

56.کمال الدین -به نقل از سلیمان بن مهران اعمش،از امام صادق علیه السلام،از پدرش-:علی بن حسین (زین العابدین علیه السلام ) فرمود:«از آن گاه که خداوند،آدم علیه السلام را آفرید،زمین هرگز از حجّت خدا تهی نبوده است،-خواه آشکار و به نام،خواه پنهان و در پرده-، و تا قیام قیامت نیز از حجّت خدا تهی نخواهد بود و اگر نه چنین بود،خدا عبادت نمی شد». (2)

ر.ک:ج3 ص 181 (بخش سوم/فصل سوم/بقای نظام جهان) و ص 195 (نعمت نهان و هدایت پنهان).

4/1 هر ستاره ای که ناپدید شود،ستاره ای دیگر طلوع می کند

57.کمال الدین -به نقل از معروف بن خرّبوذ-:امام باقر علیه السلام فرمود:«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:مَثَل اهل بیت من در این امّت،مَثَل ستارگان آسمان است.هر گاه ستاره ای ناپدید شود،ستاره ای دیگر طلوع می کند». (3)

ص:239


1- (1) .نهج البلاغة:حکمت 147، [1]الأمالی،مفید:ص 250 ح 3، [2]الخصال:ص 187 ح 257، [3]کمال الدین:ص 291 ح 2 (همۀ این منابع به نقل از کمیل بن زیاد با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 1 ص 188 ح 4؛تاریخ دمشق:ج 50 ص 255 (به نقل از کمیل بن زیاد)،کنز العمّال:ج 10 ص 262 ح 29391.
2- (2) .کمال الدین:ص 207 ح 22،الاحتجاج:ج 2 ص 151 ح 187 ( [4]به نقل از امام صادق علیه السلام از پدرش).نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 3 ص 212 ح 603 (الأمالی،صدوق).
3- (3) .کمال الدین:ص 281 ح 31 ( [5]با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 23 ص 44 ح 90. [6]

غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ.

58.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ قالَ:حَدَّثَنی جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،قالا:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ ومُحَمَّدُ بنُ عیسی وعَبدُ اللّهِ بنُ عامِرٍ القَصَبانِیُّ جَمیعاً،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ أبی نَجرانَ،عَنِ الخَشّابِ،عَن مَعروفِ بنِ خَرَّبوذَ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام، (1)قالَ:سَمِعتُهُ یَقولُ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

إنَّما مَثَلُ أهلِ بَیتی فی هذِهِ الاُمَّةِ کَمَثَلِ نُجومِ السَّماءِ،کُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ، حَتّی إذا مَدَدتُم إلَیهِ حَواجِبَکُم،وأَشَرتُم إلَیهِ بِالأَصابِعِ،أتاهُ مَلَکُ المَوتِ فَذَهَبَ بِهِ، ثُمَّ بَقیتُم سَبتاً (2)مِن دَهرِکُم لا تَدرونَ أیّاً مِن أیٍّ،فَاستَوی فی ذلِکَ بَنو عَبدِ المُطَّلِبِ، فَبَینَما أنتُم کَذلِکَ إذ أطلَعَ اللّهُ عَلَیکُم نَجمَکُم،فَاحمَدوهُ وَاقبَلوهُ.

59.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَن حَنانِ بنِ سَدیرٍ،عَن مَعروفِ بنِ خَرَّبوذَ، عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،قالَ:

إنَّما نَحنُ کَنُجومِ السَّماءِ،کُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ،حَتّی إذا أشَرتُم بِأَصابِعِکُم، ومِلتُم بِأَعناقِکُم،غَیَّبَ اللّهُ عَنکُم نَجمَکُم،فَاستَوَت بَنو عَبدِ المُطَّلِبِ،فَلَم یُعرَف أیٌّ مِن أیٍّ،فَإِذا طَلَعَ نَجمُکُم فَاحمَدوا رَبَّکُم.

60.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ أحمَدَ بنِ أبی عَبدِ اللّهِ البَرقِیِّ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ أحمَدَ بنِ أبی عَبدِ اللّهِ،عَن أبیهِ مُحَمَّدِ بنِ خالِدٍ،عَن غِیاثِ بنِ إبراهیمَ،عَن ثابِتِ بنِ دینارٍ،عَن سَعدِ بنِ طَریفٍ،عَن سَعیدِ بنِ جُبَیرٍ،عَنِ ابنِ

ص:240


1- (1) .فی الغیبة (ص 155 ح 15): [1]بسند آخر عن الخشاب عن أبی عبد اللّه عن آبائه.
2- (2) .السَّبتُ:مُدَّةٌ من الزّمان،قلیلة کانت أو کثیرة ( النهایة:ج 2 ص 331« [2]سبت»).

58.الغیبة ،نعمانی-به نقل از معروف بن خرّبوذ-:امام باقر علیه السلام فرمود:«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:مَثَل اهل بیت من در این امّت،مَثَل ستارگان آسمان است.هر گاه ستاره ای ناپدید شود،ستاره ای دیگر طلوع می کند.همین که چشم هایتان را به سوی او چرخاندید و با دستتان به او اشاره کردید،فرشتۀ مرگ در می رسد و او را با خود می برد،و شما روزگاری کوتاه یا دراز،نمی دانید کی به کی است [و چه کسی امام است].فرزندان عبد المطّلب در این میان یکسان اند و در همین حال و روزگار است که ستارۀ شما پدیدار می شود.او را بستایید و باور کنید». (1)

59.الکافی -به نقل از معروف بن خرّبوذ-:امام باقر علیه السلام فرمود:«ما مانند ستارگان آسمانیم.هر گاه ستاره ای ناپدید شود،ستاره ای دیگر پدیدار می گردد.همین که با انگشتتان به او اشاره کردید و به سوی او سر چرخاندید،خداوند،ستاره تان را از شما غایب می کند.فرزندان عبد المطّلب در این میان یکسان اند [و احتمال امامت همه هست] و از یکدیگر شناخته نمی شوند و چون ستاره تان پدیدار شد،خدایتان را سپاس بگزارید». (2)

60.کمال الدین -به نقل از ابن عبّاس-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

«ای علی! من شهر حکمتم و تو دروازۀ آن هستی و جز از دروازۀ شهر به آن وارد نمی شوند.دروغ می گوید کسی که ادّعا می کند مرا دوست دارد؛امّا با تو دشمنی می کند؛زیرا تو از منی و من از تو هستم.گوشتت از گوشت من،خونت از خون من، روحت از روح من،درونت از درون من و برونت از برون من است.تو امام امّت من

ص:241


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 155 ح 16 ( [1]با سند صحیح) و ح 15 (به نقل از خشّاب،از امام صادق از پدرانش علیهم السلام،از پیامبر صلی الله علیه و آله )،بحار الأنوار:ج 51 ص 22 ح 33.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 338 ح 8 ( [2]با سند موثّق)،الغیبة،نعمانی:ص 156 ح 17، [3]بحار الأنوار:ج 51 ص 138 ح 7.

عَبّاسٍ قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام:

یا عَلِیُّ،أنَا مدینَةُ الحِکمَةِ وأَنتَ بابُها،ولَن تُؤتَی المَدینَةُ إلّامِن قِبَلِ البابِ، فَکَذَبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ یُحِبُّنی ویُبغِضُکَ،لِأَنَّکَ مِنّی وأَنَا مِنکَ،لَحمُکَ مِن لَحمی،ودَمُکَ مِن دَمی،وروحُکَ مِن روحی،وسَریرَتُکَ مِن سَریرَتی،وعَلانِیَتُکَ مِن عَلانِیَتی، وأَنتَ إمامُ امَّتی،وخَلیفَتی عَلَیها بَعدی،سَعِدَ مَن أطاعَکَ،وشَقِیَ مَن عَصاکَ،ورَبِحَ مَن تَوَلّاکَ،وخَسِرَ مَن عاداکَ،وفازَ مَن لَزِمَکَ،وهَلَکَ مَن فارَقَکَ،مَثَلُکَ ومَثَلُ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِکَ (بَعدی) مَثَلُ سَفینَةِ نوحٍ،مَن رَکِبَها نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ، ومَثَلُکُم کَمَثَلِ النُّجومِ،کُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ إلی یَومِ القِیامَةِ.

61.الغیبة للنعمانی: بِإِسنادِهِ (1)،عَن عَبدِ الرَّزّاقِ بنِ هَمّامٍ،عَن مَعمَرِ بنِ راشِدٍ،عَن أبانِ بنِ أبی عَیّاشٍ،عَن سُلَیمِ بنِ قَیسٍ،قالَ:قالَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام:مَرَرتُ یَوماً بِرَجُلٍ-سَمّاهُ لی-فَقالَ:«ما مَثَلُ مُحَمَّدٍ إلّاکَمَثَلِ نَخلَةٍ نَبَتَت فی کِباةٍ» (2)فَأَتَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَذَکَرتُ ذلِکَ لَهُ،فَغَضِبَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وخَرَجَ مُغضَباً وأَتَی المِنبَرَ، فَفَرَغَتِ (3)الأَنصارُ إلَی السِّلاحِ لِما رَأَوا مِن غَضَبِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،قالَ:

فَما بالُ أقوامٍ یُعَیِّرونی بِقَرابَتی،وقَد سَمِعونی أقولُ فیهِم ما أقولُ مِن تَفضیلِ اللّهِ تَعالی إیّاهُم،ومَا اختَصَّهُم بِهِ مِن إذهابِ الرِّجسِ عَنهُم وتَطهیرِ اللّهِ إیّاهُم؟...نَظَرَ اللّهُ (سُبحانَهُ) إلی أهلِ الأَرضِ نَظرَةً وَاختارَنی مِنهُم،ثُمّ نَظَرَ نَظرَةً فَاختارَ عَلِیّاً أخی ووَزیری...ثُمَّ إنَّ اللّهَ نَظَرَ نَظرَةً ثالِثَةً فَاختارَ أهلَ بَیتی مِن بَعدی،وهُم خِیارُ امَّتی:

ص:242


1- (1) .أی أحمد بن محمّد بن سعید بن عقدة.
2- (2) .الکِبا:الکُناسة ( الصّحاح:ج 6 ص 2471«کبا»).
3- (3) .افرُغْ:أی اعمد واقصُد ( النهایة:ج 3 ص 437«فرغ») وفی کتاب سلیم بن قیس«ففزعت»بدل«ففرغَت».

هستی و پس از من،جانشینم بر امّت.هر کس تو را اطاعت کرد،خوش بخت شد و هر کس تو را نافرمانی کرد،بدبخت شد و هر کس تو را ولیّ خود گرفت،سود برد و هر کس با تو دشمنی کرد،زیان کرد و هر کس همراه تو شد،کامیاب شد و هر کس از تو جدا شد،هلاک گشت.

ای علی! مَثَل تو و امامان از نسل تو پس از من،همچون کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شد،رهایی یافت و هر که از آن باز ماند،غرق گردید و مَثَل شما، همچون اختران است که هر گاه یکی ناپدید شود،دیگری پیدا می گردد،تا به روز رستاخیز». (1)

61.الغیبة ،نعمانی-به نقل از سلیم بن قیس-:روزی امام علی علیه السلام نام مردی را برد و فرمود:«بر او می گذشتم که گفت:محمّد،مانند درخت خرمایی است که در خاکروبه روییده است».نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدم و سخن او را به ایشان گفتم.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خشمگین شد و با همان خشم،بیرون آمد و به منبر رفت و انصار هم چون چنین دیدند،سلاح برگرفتند.پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«برخی را چه می شود که مرا بر خویشانم سرزنش می کنند،در حالی که شنیده اند که من در بارۀ آنان چه گفته ام و برتری اعطاییِ خداوند به آنان و ویژگی یافتن آنان در زدوده شدن آلودگی از آنان و پاک شدن کاملشان به وسیلۀ خداوند را از من شنیده اند؟! خداوند سبحان،نگاهی به زمین انداخت و مرا از میان زمینیان برگزید.سپس نگاه دیگری کرد و علی،برادر و وزیرم را برگزید.سپس نگاه سومی کرد و اهل بیتم را پس از من برگزید و آنان، برگزیدگان امّت من هستند:یازده امام پس از برادرم،یکی از پس دیگری،که هر گاه یکی از دنیا برود،دیگری بر می خیزد.مَثَل ایشان (امامان بعد از من) در میان امّتم،

ص:243


1- (1) .کمال الدین:ص 241 ح 65،الأمالی،صدوق:ص 341 ح 408، [1]بشارة المصطفی:ص 32،التحصین،ابن طاووس:ص 620 وص 621،مئة منقبة:ص 64،بحار الأنوار:ج 23 ص 125 ح 53.

أحَدَ عَشَرَ إماماً بَعدَ أخی واحِداً بَعدَ واحِدٍ،کُلَّما هَلَکَ واحِدٌ قامَ واحِدٌ،مَثَلُهُم فی امَّتی کَمَثَلِ نُجومِ السَّماءِ،کُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ،إنَّهُم أئِمَّةٌ هُداةٌ مَهدِیّونَ،لا یَضُرُّهُم کَیدُ مَن کادَهُم،ولا خِذلانُ مَن خَذَلَهُم،بَل یَضُرُّ اللّهُ بِذلِکَ مَن کادَهُم وخَذَلَهُم،هُم حُجَجُ اللّهِ فی أرضِهِ،وشُهَداؤُهُ عَلی خَلقِهِ،مَن أطاعَهُم أطاعَ اللّهَ،ومَن عَصاهُم عَصَی اللّهَ،هُم مَعَ القُرآنِ وَالقُرآنُ مَعَهُم،لا یُفارِقُهُم ولا یُفارِقونَهُ حَتّی یَرِدوا عَلَیَّ حَوضی،وأَوَّلُ الأَئِمَّةِ أخی،عَلِیٌّ خَیرُهُم،ثُمَّ ابنی حَسَنٌ،ثُمَّ ابنی حُسَینٌ،ثُمَّ تِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَینِ.

62.نهج البلاغة عن الإمام علیّ علیه السلام: ألا إنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله کَمَثَلِ نُجومِ السَّماءِ،إذا خَوی (1)نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ،فَکَأَنَّکُم قَد تَکامَلَت مِنَ اللّهِ فیکُمُ الصَّنائِعُ،وأَراکُم ما کُنتُم تَأمَلونَ.

63.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَنِ الحُسیَنِ بنِ سَعیدٍ،عَن فَضالَةَ بنِ أیّوبَ،عَن داوودَ،عَن فُضَیلٍ الرَّسّانِ،قالَ:کَتَبَ مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ إلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:أخبِرنا ما فَضلُکُم أهلَ البَیتِ؟فَکَتَبَ إلَیهِ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

إنَّ الکَواکِبَ جُعِلَت فِی السَّماءِ أماناً لِأَهلِ السَّماءِ،فَإِذا ذَهَبَت نُجومُ السَّماءِ جاءَ أهلَ السَّماءِ ما کانوا یوعَدونَ.

وقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:جُعِلَ أهلُ بَیتی أماناً لِاُمَّتی،فَإِذا ذَهَبَ أهلُ بَیتی،جاءَ امَّتی ما کانوا یوعَدونَ.

ص:244


1- (1) .خَوَی البَیتُ:إذا سَقَطَ وخلا ( النهایة:ج 2 ص 90«خوی»).

همچون ستارگان سپهر است که هر گاه یکی از آنها ناپدید شود،دیگری پدیدار می گردد.آنها امامانی ره نما و ره یافته اند.نه کینۀ کسی که بدیشان کینه ورزد و نه یاری نکردن کسانی که از یاری دادن به ایشان دریغ ورزند،به آنها زیان نمی رساند؛ بلکه خداوند به کسانی که کینۀ آنها را در دل دارند و از یاری دادن به ایشان دریغ می ورزند،زیان می رساند.آنان حجّت های خدا بر زمین و گواهان او بر خلقش اند.

هر کس از آنها فرمان بَرد،از خدا فرمان برده است و هر که از ایشان سر پیچد،از خدا سر پیچیده است.آنها با قرآن هستند و قرآن با آنهاست.نه قرآن از آنها جدایی می پذیرد و نه آنان از قرآن جدایی می پذیرند،تا آن که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.نخستین امام،برادرم علی است که بهترینِ آنهاست.سپس فرزندم حسن و پس از او فرزندم حسین است و در پی ایشان،نُه تن از فرزندان حسین اند». (1)

62.نهج البلاغة: امام علی علیه السلام فرمود:«به هوش باشید که مَثَل خاندان محمّد،مانند ستارگان آسمان است.هر گاه یکی غروب کند،ستارۀ دیگری طلوع می کند.گویی خداوند،نیکی خود را در حقّ شما به کمال رسانده و آنچه را آرزو داشته اید،به شما نمایانده است». (2)

63.کمال الدین: محمّد بن ابراهیم به امام صادق علیه السلام نوشت:از فضیلت شما اهل بیت برای ما بگویید.امام صادق علیه السلام به او نوشت:«ستارگان آسمان را امان آسمانیان قرار داده اند و چون ستارگان بروند،ناخوشی های وعده داده شده،به آسمانیان می رسد.

ص:245


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 82 ح 12،کتاب سلیم بن قیس:ج 2 ص 684، [1]بحار الأنوار:ج 36 ص 278 ح 98.نیز،ر.ک:تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 253 ح 5 وج 2 ص 687 ح 6 و التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام:ص 546 ح 326.
2- (2) .نهج البلاغة:خطبۀ 100. [2]

64.الاُصول الستّة عشر: عَبّادٌ،عَن عَمرِو بنِ ثابِتٍ،عَن أبی جَعفَرٍ،عَن أبیهِ،عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وعَلَیهِم:نُجومٌ فِی السَّماءِ أمانٌ لِأَهلِ السَّماءِ،فَإِذا ذَهَبَ نُجومُ السَّماءِ أتی أهلَ السَّماءِ ما یَکرَهونَ.

ونُجومٌ مِن أهلِ بَیتی مِن وُلدی أحَدَ عَشَرَ نَجماً،أمانٌ فِی الأَرضِ لِأَهلِ الأَرضِ أن تَمیدَ (1)بِأَهلِها،فَإِذا ذَهَبَت نُجومُ أهلِ بَیتی مِنَ الأَرضِ أتی أهلَ الأَرضِ ما یَکرَهونَ.

65.علل الشرائع: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ بنِ إسحاقَ الطّالَقانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ العَزیزِ بنُ یَحیی،قالَ:حَدَّثَنَا المُغیرَةُ بنُ مُحَمَّدٍ،قالَ:حَدَّثَنا رَجاءُ بنُ سَلَمَةَ، عَن عَمرِو بنِ شِمرٍ،عَن جابِرِ بنِ یَزیدَ الجُعفِیِّ،قالَ:قُلتُ لاَِبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الباقِرِ علیهما السلام:لِأَیِّ شَیءٍ یُحتاجُ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَالإِمامِ؟فَقالَ:

لِبَقاءِ العالَمِ عَلی صَلاحِهِ،وذلِکَ أنَّ اللّهَ عز و جل یَرفَعُ العَذابَ عَن أهلِ الأَرضِ إذا کانَ فیها نَبِیٌّ أو إمامٌ.قالَ اللّهُ عز و جل: وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ (2)وقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:

النُّجومُ أمانٌ لِأَهلِ السَّماءِ وأَهلُ بَیتی أمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ،فَإِذا ذَهَبَتِ النُّجومُ أتی أهلَ السَّماءِ ما یَکرَهونَ،وإذا ذَهَبَ أهلُ بَیتی أتی أهلَ الأَرضِ ما یَکرَهونَ،یَعنی بِأَهلِ بَیتِهِ الأَئِمَّةَ الَّذینَ قَرَنَ اللّهُ عز و جل طاعَتَهُم بِطاعَتِهِ،فَقالَ:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ وهُمُ المَعصومونَ المُطَهَّرونَ الَّذینَ لا یُذنِبونَ ولا یَعصونَ،وهُمُ المُؤَیَّدونَ المُوَفَّقونَ

ص:246


1- (1) .مادَ یَمیدُ:إذا مالَ وتَحرّکَ ( النهایة:ج 4 ص 379« [1]مید»).
2- (2) .الأنفال:33. [2]

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:اهل بیتم را امان امّتم قرار داده اند و چون اهل بیتم بروند، ناخوشی های وعده داده شده به امّتم،به آنان می رسد». (1)

64.الاُصول الستّة عشر -به نقل از عمر بن ثابت،از امام باقر علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«ستارگان در آسمان،امان آسمانیان اند و چون ستارگان آسمان بروند، آنچه را آسمانیان ناخوش می دارند،به آنان می رسد.و ستارگانی از اهل بیتم،یازده ستاره از فرزندانم،امان زمینیان از جنبیدن زمین بر آنان است و چون ستارگان اهل بیتم از زمین بروند،آنچه زمینیان ناخوش می دارند،به آنان می رسد». (2)

65.علل الشرائع -به نقل از جابر بن یزید جعفی-:به امام محمّد باقر علیه السلام گفتم:برای چه، به پیامبر و امام نیاز است؟

فرمود:«تا جهان به سامان ماند؛زیرا خدای عز و جل عذاب را آن گاه که پیامبر یا امام در زمین است،از زمینیان بر می دارد.خداوندعز و جل فرمود:«و خداوند،آنان را در حالی که تو میان ایشانی،عذاب نمی کند»و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:ستارگان،امان آسمانیان و اهل بیتم،امان زمینیان اند.هنگامی که ستارگان بروند،آنچه آسمانیان ناخوش می دارند، به ایشان می رسد و چون اهل بیتم می روند،آنچه زمینیان ناخوش می دارند،به آنها می رسد.

مقصود او از اهل بیتش،امامانی هستند که خداوندعز و جل،اطاعتش را با اطاعت آنان همراه کرده و فرموده است:«ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا اطاعت کنید و از پیامبر و اولی الأمرتان (اختیاردارانتان) نیز اطاعت کنید».آنان معصوم و پاک اند و گناه و نافرمانی نمی کنند و نیز تأیید شده،توفیق یافته و استوار گشته [از سوی خدا] هستند.

خدا بندگانش را به دست آنها روزی می دهد و با آنان سرزمین ها را آباد می کند و باران را از آسمان با [دعای] آنان فرو می فرستد و با آنان،برکات زمین را

ص:247


1- (1) .کمال الدین:ص 205 ح 17،شرح الأخبار:ج 2 ص 502 ح 888 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 27 ص 309 ح 5.
2- (2) .الاُصول الستّة عشر (أصل أبی سعید عبّاد العُصفری):ص 16.

المُسَدَّدونَ،بِهِم یَرزُقُ اللّهُ عِبادَهُ،وبِهِم تُعمَرُ (1)بِلادُهُ،وبِهِم یُنَزِّلُ القَطرَ مِنَ السَّماءِ، وبِهِم یُخرِجُ بَرَکاتِ الأَرضِ،وبِهِم یُمهِلُ أهلَ المَعاصی ولا یُعَجِّلُ عَلَیهِم بِالعُقوبَةِ وَالعَذابِ،لا یُفارِقُهُم روحُ القُدُسِ ولا یُفارِقونَهُ،ولا یُفارِقونَ القُرآنَ ولا یُفارِقُهُم، صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجمَعینَ.

66.فضائل الصحابة لابن حنبل: وفیما کَتَبَ إلَینا [مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الحَضرَمِیُّ:] یَذکُرُ أنَّ یوسُفَ بنَ نَفیسٍ حَدَّثَهُم،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ المَلِکِ بنُ هارونَ بنِ عَنتَرَةَ،عَن أبیهِ، عَن جَدِّهِ،عَن عَلِیٍّ علیه السلام قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

النُّجومُ أمانٌ لِأَهلِ السَّماءِ،إذا ذَهَبَتِ النُّجومُ ذَهَبَ أهلُ السَّماءِ،وأَهلُ بَیتی أمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ،فَإِذا ذَهَبَ أهلُ بَیتی ذَهَبَ أهلُ الأَرضِ.

67.المستدرک علی الصحیحین: حَدَّثَنا أبُو القاسِمِ الحَسَنُ بنُ مُحَمَّدٍ السَّکونِیُّ بِالکوفَةِ،حَدَّثَنا عُبَیدُ بنُ کَثیرٍ العامِرِیُّ،حَدَّثَنا یَحیَی بنُ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الدّارِمِیُّ، حَدَّثَنا عَبدُ الرَّزّاقِ،أنبَأَنَا ابنُ عُیَینَةَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سوقَةَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ المُنکَدِرِ، عَن جابِرٍ رضی الله عنه،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَةِ (2)فَقالَ:النُّجومُ أمانٌ لِأَهلِ السَّماءِ،فَإِذا ذَهَبَت أتاها ما یوعَدونَ،وأَنَا أمانٌ لِأَصحابی ماکُنتُ [فیهِم] (3)فَإِذا ذَهَبتُ أتاهُم ما یوعَدونَ،وأَهلُ بَیتی أمانٌ لِاُمَّتی،فَإِذا ذَهَبَ أهلُ بَیتی أتاهُم ما یوعَدونَ.

راجع:ج4 ص140 ح661 (القسم الخامس/الفصل الأوّل/الارض لا تخلو من الحجة).

ص:248


1- (1) .فی بحارالأنوار:« [1]یَعمُرُ بِلادَهُ»و هو الأنسب بالسیاق.
2- (2) .الزخرف:61. [2]
3- (3) .ما بین المعقوفین أثبتناه من کنز العمّال.

بیرون می آورد و با [شفاعت] آنان،گنهکاران را مهلت می دهد و آنان را زود کیفر و عذاب نمی دهد.روح القدس از آنان جدا نمی شود و آنان هم از او جدا نمی شوند،و از قرآن جدا نمی شوند و قرآن هم از آنان جدا نمی شود.درودهای خدا بر همۀ ایشان باد!». (1)

66.فضائل الصحابة ،ابن حنبل:و در آنچه محمّد بن عبد اللّه حضرمی به سندش از علی علیه السلام به ما نوشت:«ستارگان،امان آسمانیان اند و چون ستارگان بروند،آسمانیان هم می روند،و اهل بیتم،امان زمینیان اند و چون بروند،زمینیان هم می روند». (2)

67.المستدرک علی الصحیحین -به نقل از جابر-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آیۀ«بی گمان،او (عیسی علیه السلام ) [به خاطر کیفیت تولّد و عروج و بازگشتش به زمین] قیامت را معلوم می دارد»را تلاوت نمود و فرمود:«ستارگان،امان آسمانیان اند و چون بروند،آنچه وعده داده شده اند،به آنان می رسد و من امان همراهانم هستم تا هنگامی که در میان آنان حضور دارم و چون بروم،آنچه وعده داده شده اند،به آنان می رسد و اهل بیتم،امان امّتم هستند.هنگامی که اهل بیتم بروند،آنچه وعده داده شده اند به آنان می رسد». (3)

ر.ک:ج4 ص141 ح661 (بخش پنجم/فصل یکم/زمین از حجت خالی نمی ماند)

ص:249


1- (1) .علل الشرائع:ص 123 ح 1، [1]بحار الأنوار:ج 23 ص 19 ح 14.
2- (2) .فضائل الصحابة،ابن حنبل:ج 2 ص 671 ح 1145،کمال الدین:ص 205 ح 19،العمدة:ص 308 ح 510،الطرائف:ص 131 ح 205،الأمالی،طوسی:ص 379 ح 812 (به نقل از جابر و ابن عبّاس وابو موسی اشعری)،بحار الأنوار:ج 27 ص 309 ح 6.
3- (3) .المستدرک علی الصحیحین:ج 2 ص 486 ح 3676 وج 3 ص 517 ح 5926،کنز العمّال:ج 12 ص 102 ح 34190.

5/1 فی کُلِّ خَلَفٍ عَدلٌ عالمٌ مِن أهلِ بَیتِ النَّبِیِّ9

68.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ، قالَ:حَدَّثَنا هارونُ بنُ مُسلِمٍ،عَن أبِی الحَسَنِ اللَّیثِیِّ،قالَ:حَدَّثَنی جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ، عَن آبائِهِ علیهم السلام،أنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قالَ:

إنَّ فی کُلِّ خَلَفٍ مِن امَّتی عَدلاً مِن أهلِ بَیتی،یَنفی عَن هذَا الدّینِ تَحریفَ الغالینَ،وَانتِحالَ المُبطِلینَ،وتَأویلَ الجاهِلینَ.وإنَّ أئِمَّتَکُم قادَتُکُم إلَی اللّهِ عز و جل، فَانظُروا بِمَن تَقتَدونَ فی دینِکُم وصَلاتِکُم؟

69.قرب الإسناد: عَنهُ (1)قالَ:وحَدَّثَنا مَسعَدَةُ بنُ صَدَقَةَ قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ، عَن آبائِهِ علیهم السلام أنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قالَ:

فی کُلِّ خَلَفٍ مِن امَّتی عَدلٌ مِن أهلِ بَیتی،یَنفی عَن هذَا الدّینِ تَحریفَ الغالینَ، وَانتِحالَ المُبطِلینَ،وتَأویلَ الجُهّالِ.وإنَّ أئِمَّتَکُم وَفدُکُم إلَی اللّهِ،فَانظُروا مَن توفِدونَ فی دینِکُم وصَلاتِکُم.

70.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن مُحَمَّدِ بنِ خالِدٍ، عَن أبِی البَختَرِیِّ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

إنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأَنبِیاءِ،وذاکَ أنَّ الأَنبِیاءَ لَم یورِثوا دِرهماً ولا دیناراً،وإنَّما أورَثوا أحادیثَ مِن أحادیثِهِم،فَمَن أخَذَ بِشَیءٍ مِنها فَقَد أخَذَ حَظّاً وافِراً،فَانظُروا عِلمَکُم هذا عَمَّن تَأخُذونَهُ،فَإِنَّ فینا أهلَ البَیتِ فی کُلِّ خَلَفٍ عُدولاً،یَنفونَ عَنهُ

ص:250


1- (1) .أی:هارون بن مسلم.

5/1 در هر نسلی،دادگری دانا از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وجود دارد

68.کمال الدین -به نقل از ابو الحسن لیثی،از امام صادق علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«در هر نسلی از امّت من،دادگری از اهل بیتم حضور دارد که تحریف زیاده روان،نسبت ناروای باطل گرایان و تأویل جاهلان را از این دین،دور می کند.

امامان شما،همان راهبران شما به سوی خداوندعز و جل هستند.پس بنگرید که در دین و نماز خود،به چه کسانی اقتدا می کنید». (1)

69.قرب الإسناد -به نقل از مسعدة بن صدقة،از امام صادق علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«در هر نسلی از امّت من،دادگری از اهل بیتم حضور دارد که تحریف زیاده روان،نسبت ناروای باطل گرایان و تأویل جاهلان را از این دین،دور می کند.

امامان شما،نمایندگان شما در برابر خداوندند.پس دقّت کنید چه کسی را به نمایندگی دین و نمازتان بر می گزینید». (2)

70.الکافی -به نقل از ابو البختری-:امام صادق علیه السلام فرمود:«دانشمندان،وارثان انبیا هستند و این از آن روست که پیامبران،نه درهمی به ارث می نهند و نه دیناری؛بلکه احادیثی از احادیث خود را به ارث می نهند.پس هر که قدری از آن را فرا ستاند،به بهره ای فراوان دست یافته است.پس بنگرید دانش خود را از چه کسی می ستانید؛ زیرا در هر نسلی،افراد عادلی از ما اهل بیت هستند که تحریف زیاده روان،نسبت

ص:251


1- (1) .کمال الدین:ص 221 ح 7 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 23 ص 30 ح 46.
2- (2) .قرب الإسناد:ص 77 ح 250 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 23 ص 30 ح 46.

تَحریفَ الغالینَ،وَانتِحالَ المُبطِلینَ،وتَأویلَ الجاهِلینَ.

71.کمال الدین: بِهذَا الإِسنادِ (1)،عَن عَلِیِّ بنِ مَهزِیارَ،عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَن رِبعِیٍّ، عَنِ الفُضَیلِ بنِ یَسارٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ وأبا جَعفَرٍ علیهما السلام یَقولانِ:

إنَّ العِلمَ الَّذی [ا] هبِطَ مَعَ آدَمَ لَم یُرفَع،وَالعِلمُ یُتَوارَثُ،وکُلُّ شَیءٍ مِنَ العِلمِ وآثارِ الرُّسُلِ وَالأَنبِیاءِ لَم یَکُن مِن أهلِ هذَا البَیتِ فَهُوَ باطِلٌ،وإنَّ عَلِیّاً علیه السلام عالِمُ هذِهِ الاُمَّةِ،وإنَّهُ لَم یَمُت مِنّا عالِمٌ إلّاخَلَفَ مِن بَعدِهِ مَن یَعلَمُ مِثلَ عِلمِهِ،أو ما شاءَ اللّهُ.

ص:252


1- (1) .أی:أبی،عن سعد بن عبداللّه وعبداللّه بن جعفر الحمیری،قالا:حدّثنا إبراهیم بن مهزیار.

ناروای باطل گرایان و تأویل جاهلان را از این دین،دور می کنند». (1)

71.کمال الدین -به نقل از فضل بن یسار-:از امام صادق علیه السلام و امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمودند:«علمی که با آدم علیه السلام فرود آمد،دیگر بالا نرفت و علم،به ارث برده می شود و علی علیه السلام،عالِم این امّت است و هرگز در میان ما عالِمی رحلت نکرده،مگر آن که از خاندان خود،کسی را به جانشینی نهاده که علمی همچون او را بداند یا آنچه را خدا بخواهد». (2)

ص:253


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 32 ح 2، [1]بصائر الدرجات:ص 10 ح 1،الاختصاص:ص 4،منیة المرید:ص 372،الفصول المختارة:ص 325 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 2 ص 92 ح 21.
2- (2) .کمال الدین:ص 223 ح 14 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 23 ص 39 ح 71.

پژوهشی در بارۀ تداوم رهبری در همۀ عصرها

اشاره

از نگاه قرآن و احادیث صحیحی که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت او به ما رسیده است،بهره مند ساختن انسان در همۀ اعصار از راه نما،سنّت خداوند متعال است و زمین،هیچ گاه از راه نمایی که بتواند راه درست زندگی را به مردم نشان دهد،خالی نبوده و نخواهد بود.قرآن کریم با صراحت می فرماید:

«وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ» . (1)

هیچ قومی نبوده،مگر آن که در میانشان هشدار دهنده ای گذشته است».

«وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ.» (2)

بی گمان،ما گفتار خود را پی در پی به آنها رساندیم تا شاید به یاد آورند».

و نیز خطاب به خاتم پیامبران می فرماید:

«إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ.» (3)

تو،تنها هشدار دهنده ای و هر قومی،راه نمایی دارد».

این آیات،به روشنی دلالت دارند که هدایت اقوام و جوامع مختلف بشر،سنّت قطعی الهی در نظام آفرینش است.چیزی که هست،راه نمایان خداوند متعال،گاه پیامبران اویند که مؤسّس شریعت اند و«نذیر»یا«مُنذر»نامیده می شوند و گاه ادامه دهندگان راه پیامبرند که«هادی»نامیده می شوند.مقصود ما از استمرار امامت در

ص:254


1- (1) .فاطر:آیۀ 24. [1]
2- (2) .قصص:آیۀ 51. [2]
3- (3) .رعد:آیۀ 7. [3]

همۀ اعصار،همین است که جامعۀ بشر،هیچ گاه از راه نمای الهی (پیامبر یا جانشین او) خالی نیست.

احادیث صحیحی که این معنا را تأیید می کنند،به چند دسته تقسیم می شوند:

دستۀ اوّل.احادیثی که دلالت دارند که زمین از هنگامی که آدم ابو البشر آفریده شد تا کنون،از امام،خالی نبوده است و تا انسانی روی آن زندگی می کند،امامت ادامه خواهد داشت. (1)

دستۀ دوم.احادیثی که بر ضرورت تداوم حجّت الهی در همۀ اعصار تأکید دارند و تصریح می کنند که حجّت خدا،قبل از مردم و همراه با مردم و پس از مردم بوده و خواهد بود. (2)

دستۀ سوم.احادیثی که بر ضرورت تداوم حضور عالِم و راه نمای الهی در همۀ اعصار،تأکید می کنند. (3)

دستۀ چهارم.احادیثی که ضمن تأکید بر ضرورت وجود امام و حجّت و عالِم الهی،به حکمت و فلسفۀ تشریعی و تکوینی وجود امام،اشاره می کنند. (4)

دستۀ پنجم.احادیثی که تأکید دارند امام و حجّت الهی،گاهی آشکار است و گاهی پنهان. (5)

دستۀ ششم.احادیثی که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را به ستارگان آسمان تشبیه کرده اند که همیشه در آسمان هستند و هر گاه ستاره ای ناپدید شود،ستاره ای دیگر پدیدار می گردد (6)و همچنین اهل بیت علیهم السلام تا دامنۀ قیامت،برای جهانیان،نورافشانی خواهند

ص:255


1- (1) .ر.ک:ص 205 (زمین از پیشوایان هدایت،خالی نمی ماند).
2- (2) .ر.ک:ص 229 ( زمین از حجّت،خالی نمی ماند).
3- (3) .ر.ک:ص 222 ح 33 و ص 224 ح 37.
4- (4) .ر.ک:دانش نامۀ قرآن و حدیث:ج 6 ( [1]فصل چهارم/حکمت ضرورت امامت).
5- (5) .ر.ک:ص237 ( [2]حجّت یا آشکار و به نام است و یا پنهان و گم نام).
6- (6) .ر.ک:ص 239 ( [3] هر ستاره ای که ناپدید شود،ستاره ای دیگر طلوع می کند).

کرد.برخی از این احادیث،به طور مشخّص به امام مهدی علیه السلام اشاره دارند. (1)

دستۀ هفتم.احادیثی که دلالت دارند در همۀ اعصار،عدلی از اهل بیت پیامبر خدا خواهد بود که با تحریف دین،مبارزه خواهد کرد. (2)

با تأمّل در احادیثی که بدانها اشاره شد و ملاحظۀ آنها در کنار آیاتی که بر استمرار هدایت الهی در همۀ اعصار دلالت دارند و حدیث ثقلین (3)و نیز احادیثی دیگر می توان به این جمع بندی رسید که:

1.مقصود از«امام»،«حجّت»و«عالِم»،در همۀ احادیثی که گذشت،همان «هادی»درآیۀ هفتم سورۀ رعد است.در حقیقت،این احادیث،مفسّر و مبیّن آیۀ یاد شده وآیات مشابه آن هستند و هر یک از این نام ها،به یکی از ویژگی ها و مشخّصات هادی و راه نمای الهی در هر عصر اشاره دارد.

2.راه نمایان الهی که وجود آنها یکی پس از دیگری در همۀ اعصار ضروری است،اعم از پیامبران و جانشینان آنها هستند.

3.راه نمایان الهی پس از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله تا دامنۀ قیامت،اهل بیت آن بزرگوارند.

علاوه بر احادیثی که در این فصل بر این معنا دلالت دارند،احادیث فصل های دوم، سوم و چهارم نیز بر آن دلالت می کنند.

4.راه نمای الهی در برخی از مقاطع تاریخ،بنا بر مصالحی ممکن است از دیدِ مردم غایب گردد.در این صورت،هر چند جامعه از بخشی از منافع وجود امام، محروم است،لیکن از برکات تکوینیِ وی،تا هنگام ظهور برخوردار خواهد بود.

نقد دلایل نفی استمرار امامت

اشاره

بر پایۀ این جمع بندی-که مقتضای احادیث صحیح و مورد تأیید قرآن کریم است-،

ص:256


1- (1) .ر.ک:ص 237 ( [1]حجّت،یا آشکار و به نام است و یا پنهان و گم نام).
2- (2) .ر.ک:ص251 (در هر نسلی،دادگری دانا از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وجود دارد).
3- (3) .ر.ک:ص 263 (فصل دوم:حدیث ثقلین).

امامت و رهبری الهی در تمام اعصار،استمرار داشته است و زمین،هیچ گاه از حجّت الهی خالی نبوده و نخواهد بود؛لیکن در مقابل آیات و احادیثی که بر این معنا دلالت دارند،نصوص دیگری هستند که به ظاهر،بر عدم استمرار امامت و هدایت الهی در همۀ اعصار دلالت دارند که طرح و نقد آنها در این جا ضروری است:

1-دلایل دوران فترت
اشاره

مهم ترین دلیلی که در برابر ادلّۀ استمرار امامت قابل بررسی است،نصوصی هستند که بر دوران فترت میان بعثت انبیای الهی دلالت دارند.«فترت»،در اصل،به معنای سکون و آرامش است و بدین جهت،فاصلۀ میان دو جنبش،دو نهضت و کوشش نیز فترت نامیده می شود.قرآن کریم نیز دوران میان نبوّت عیسی علیه السلام و نبوّت خاتم پیامبران را دوران«فترت رُسُل»نامیده است.این دوران،حدود ششصد سال طول کشیده است. (1)

برخی از احادیث تصریح می کنند افرادی که در دوران فترت زندگی کرده اند، مستضعف شمرده می شوند و در قیامت،مؤاخذه نخواهند شد. (2)بنا بر این،این شبهه پیش می آید که در دوران فترت،امامت و هدایت الهی،استمرار نیافته است.

پاسخ این شبهه،آن است که قرآن و احادیث اسلامی،فاصلۀ میان عیسی علیه السلام و خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله را دوران«فترت رُسُل»نامیده اند،نه«فترت امام و حجّت».بنا بر این،نصوصی که بر ثبوت دوران فترت دلالت دارند،نمی توانند استمرار امامت و هدایت الهی در همۀ اعصار را نفی کنند و بنا بر این،معارض نصوصی که بر استمرار

ص:257


1- (1) .برخی معتقدند فاصلۀ میان این دو پیامبر بزرگ،کمتر از ششصد سال بوده و برخی دوران فَترت را بیش از این مدّت می دانند.به گفتۀ برخی،فاصلۀ میان ولادت عیسی علیه السلام و هجرت پیامبر خدا،به سال رومی،621 سال و 195 روز است (ر.ک:تفسیر ابو الفتوح رازی:ج4 ص154،پاورقی به قلم علّامه ابو الحسن شعرانی).
2- (2) .الکافی:ج 3 ص 248 ح 1، [1]معانی الأخبار:ص 408 ح 86.

امامت دلالت دارند،محسوب نمی شوند.

افزون بر این،بر اساس آنچه در قرآن بدان اشاره شده، (1)میان مسیح علیه السلام و خاتم پیامبران،حدّاقل سه پیامبر مبعوث گردیده اند.نیز طبق احادیث متعدّد،همۀ انبیای الهی،وصی داشته اند (2)که در دوران فترت رسل،هدایت ظاهری و یا باطنیِ (3)طالبان حق،به آنها سپرده می شده و آخرین حجّت الهی پیش از بعثت خاتم پیامبران،خالد بن سنان عبسی (4)بوده که پیامبر خدا با دختر او ملاقات کرده است و طبق روایتی، امام صادق علیه السلام می فرماید:

إنَّهُ کانَ بَینَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ عیسی علیه السلام وَ لَم یَکُن بَینَهُما فَترَةٌ. (5)

او میان پیامبر خدا و عیسی علیه السلام می زیسته و میان آن دو،فترتی نبوده است.

بنا بر این،دوران«فترت رُسُل»،با استمرار امامت و هدایت باطنیِ الهی به وسیلۀ امام غایب و یا امام ظاهری که مردم به وی دسترس ندارند،منافاتی ندارد،چنان که در برخی از احادیث،فاصلۀ میان از دنیا رفتن یک امام تا ثابت شدن امامتِ امامِ پس از او،دوران فترت نامیده شده است. (6)امام صادق علیه السلام نیز دوران غیبت امام عصر علیه السلام را دوران«فترت ائمّه»می نامد:

الَّذی یَملَؤها عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً،لَعَلی فَترَةٍ مِنَ الأَئِمَةِ یَأتی کَما أنَّ النَّبِیَّ بُعِثَ عَلی فَترَةٍ مِنَ الرُّسُلِ. (7)

همو که زمین را پر از داد می کند-چنان که پُر از بیداد شده باشد-،پس از دورۀ

ص:258


1- (1) .یس:آیۀ 14.
2- (2) .ر.ک:دانش نامۀ امیر المؤمنین علیه السلام:(بخش سوم/فصل یکم:احادیث وصایت).
3- (3) .ر.ک:کمال الدین:ص 161 ح 19 و 20،بحار الأنوار:ج 14 ص 347 ح 6 و 7.
4- (4) .در برخی از احادیث آمده است که او پیامبر نبوده؛ولی علامۀ مجلسی می گوید:احادیثی که بر پیامبریِ اودلالت دارند،قوی تر و بیشترند (ر.ک:بحار الأنوار:ج14 ص451).
5- (5) .قصص الأنبیاء:ص277 ح334، [1]بحار الأنوار:ج14 ص450 ح2. [2]
6- (6) .الغیبة،نعمانی:ص 158 ح 2،بحار الأنوار:ج 52 ص 132 ح 37.
7- (7) .الغیبة،نعمانی:ص 186 ح 38، [3]بحار الأنوار:ج 51 ص 39 ح 18. [4]

فترت امامان خواهد آمد،همان گونه که پیامبر خدا پس از دورۀ فترت [ پیامبران،] برانگیخته شد.

تذکّر

نکتۀ قابل توجّه،این که حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل شده که به ظاهر،وجود هر گونه حجّت را در دوران فترت،نفی می کند:

زید عن محمّد بن علیّ الحلبی عن أبی عبد اللّه علیه السلام،قال:قُلتُ لَهُ:کانَتِ الدُّنیا قَطُّ مُنذُ کانَت وَ لَیسَ فِی الأَرضِ حُجَّةٌ؟قالَ:قَد کانَتِ الأَرضُ وَ لَیسَ فیها رَسولٌ وَ لا نَبِیٌّ وَ لا حُجَّةٌ وَ ذلِکَ بَینَ آدَمَ وَ نُوحٍ فِی الفِترَةِ وَ لَو سَأَلتَ هؤُلاءِ عَن هذا لَقالوا:لَن تَخلُوَ الأَرضُ مِنَ الحُجَّةِ وَ کذّبوا.إنَّما ذلِکَ شَیءٌ بَدا للّهِ ِعز و جل فیهِ، «فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ» وَ قَد کانَ بَینَ عیسی وَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَترَةٌ مِنَ الزَّمانِ وَ لَم یَکُن فِی الأَرضِ نَبِیٌّ وَ لا رَسولٌ وَ لا عالِمٌ،فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله بَشیراً وَ نَذیراً وَ داعِیاً إِلَیهَ. (1)

زید از محمّد بن علی حلبی نقل می کند که گفت:از امام صادق علیه السلام پرسیدم:آیا تا به حال،از وقتی که دنیا بوده،پیش آمده که در زمین،حجّتی نباشد؟امام صادق علیه السلام فرمود:«[آری.] پیش آمده که در زمین،نه پیامبری باشد و نه فرستاده ای و نه حجّتی.این،در دورۀ فترتِ میان آدم علیه السلام و نوح علیه السلام بوده است.

حال اگر این مطلب را از اینان بپرسی،حتماً خواهند گفت:زمین،هرگز از حجّت، خالی نبوده است؛ولی دروغ می گویند.همانا این،مطلبی بود که برای خداوند، در آن بَدا حاصل شد.پس پیامبران و بشارت دهندگان و هشداردهندگانی را برانگیخت،در حالی که میان عیسی علیه السلام و محمّد صلی الله علیه و آله برهه ای از زمان بود که در آن،نه پیامبری در زمین بود و نه فرستاده ای و نه عالِمی.پس خداوند،محمّد صلی الله علیه و آله را برانگیخت تا بشارت دهنده و هشدار دهنده و فرا خواننده به سوی خداوند باشد».

ص:259


1- (1) .الاُصول الستّةعشر:ص197 ح169، [1]بحار الأنوار:ج4 ص122 ح68. [2]

به مدلول ظاهریِ این روایت،علّامۀ مجلسی رحمه الله چنین پاسخ گفته است:

شاید مراد [در این روایت]،نبودنِ حجّت و عالِم ظاهر و پیدا باشد [و نه هیچ حجّت و عالِمی،هر چند پنهان از نظر]؛چرا که اخبار فراوانی بر این دلالت دارند که زمین هرگز از حجّت،خالی نبوده است. (1)

بر فرض که این توجیه را نپذیریم،انتساب حدیثِ یاد شده به امام علیه السلام،ثابت نیست؛زیرا در کتاب الاُصول الستّة عشر آمده و انتساب آن کتاب به مؤلفانش ثابت نیست.افزون بر این،زید نَرْسی که راوی این حدیث است،توثیق نشده است و بر فرض که بتوانیم سند روایت را بپذیریم،متن آن نمی تواند با احادیث صحیح و مشهور و مقبول در نزد محدّثان وعلما-چنان که ملاحظه شد-،معارضه کند.

2.بقای زمین منوط به امام ظاهر

در بسیاری از احادیثی که گذشت (2)یا خواهد آمد، (3)تصریح شده که بقای نظام زمین، در گرو وجود امام ظاهر یا باطن است.تنها در یکی از احادیث،کلمۀ«أو باطن» وجود ندارد.متن این حدیث،در بصائر الدرجات چنین است:

حدّثنا محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب و الحجّال،عن العلا،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السلام،قال:لا تَبقَی الأَرضُ بِغَیرِ إمامٍ ظاهرٍ. (4)

محمّد بن عیسی،از حسن بن محبوب و حجّال،از علا،از محمّد بن مسلم نقل کرده که امام باقر علیه السلام فرمود:«زمین،بدون امام ظاهر،دوام نمی آورد».

با عنایت به صحّت سند این حدیث،این سؤال پیش می آید که:آیا مدلول آن می تواند با سایر روایات،تعارض داشته باشد؟

ص:260


1- (1) .بحار الأنوار:ج 4 ص 122.
2- (2) .ر.ک:ص 214 ح 16.
3- (3) .ر.ک:ج3 ص 181 (بخش سوم/فصل سوم:برکات تکوینی امام غایب علیه السلام ).
4- (4) .بصائر الدرجات:ص 486 ح 14. [1]

پاسخ،این است که:خیر؛زیرا:

اوّلاً این متن با همین سند،در دو کتاب الإمامة و التبصرة و علل الشرائع نقل شده و در پایان آن،عبارت«ظاهر أو باطن»ذکر شده است. (1)بنا بر این،به نظر می رسد که متن بصائر الدرجات ،افتادگی داشته باشد.

ثانیاً مؤلّف کتاب بصائر الدرجات نیز این متن را در کنار متونی آورده است که به امامِ ظاهر و باطن،اشاره دارند.روایت بعدی در این متن،به وجود حجّت غایب، تصریح دارد.عنوان بعدی نیز در بارۀ لزوم وجود همیشگیِ حجّت است که حتّی اگر تنها دو نفر در روی زمین باشند،یکی از آنان حجّت خواهد بود.

ثالثاً کتاب بصائر الدرجات در زمان غیبت صغرا و توسّط یک مؤلّف امامیِ معتقد و خالص،نگاشته شده است.پس طبیعی است که این شخص،متنی مخالف معتقدات رسمیِ خود را نقل نمی کند.

رابعاً مفهوم این روایت،آن است که زمین،تنها با وجود امامِ ظاهر باقی می ماند، در حالی که اکنون بیش از هزار سال از زمان حضور گذشته و دنیا همچنان باقی است.

خامساً احادیثی که به امام ظاهر و باطن اشاره دارند،بسی بیشتر و قوی تر از متنی هستند که تنها ظاهر بودنِ امام را بیان کرده است.بنا بر این،در فرض تعارض متون، آن گروه مقدّم می شوند.

ص:261


1- (1) .ر.ک:ج3 ص181 ح 563.

الفصل الثانی:حدیث الثّقلین 1/2 حَدیثُ الثَّقَلَینِ بِرِوایَةِ أتباعِ أهلِ البَیتِ:

72.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَنِ النَّضرِ بنِ سُوَیدٍ،عَن یَحیَی الحَلَبِیِّ،عَن بُرَیدِ بنِ مُعاوِیَةَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام:

...اِنتَفِعوا بِمَوعِظَةِ اللّهِ،وَالزَموا کِتابَهُ؛فَإِنَّهُ أبلَغُ المَوعِظَةِ،وخَیرُ الاُمورِ فِی المَعادِ عاقِبَةً،ولَقَدِ اتَّخَذَ اللّهُ الحُجَّةَ فَلا یَهلِکُ مَن هَلَکَ إلّاعَن بَیِّنَةٍ،ولا یَحیی مَن حَیَّ إلّاعَن بَیِّنَةٍ،وقَد بَلَّغَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الَّذی ارسِلَ بِهِ،فَالزَموا وَصِیَّتَهُ وما تَرَکَ فیکُم مِن بَعدِهِ مِنَ الثَّقَلَینِ،کِتابِ اللّهِ وأَهلِ بَیتِهِ،اللَّذَینِ لا یَضِلُّ مَن تَمَسَّکَ بِهِما،ولا یَهتَدی مَن تَرَکَهُما.

73.عیون أخبار الرضا علیه السلام: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ شاذَوَیهِ المُؤَدِّبُ وجَعفَرُ بنُ

ص:262

فصل دوم:حدیث ثقلین

اشاره

حدیث ثقلین

1/2 حدیث ثقلین،به روایت پیروان اهل بیت علیهم السلام

72.الکافی -به نقل از محمّد بن مسلم-:امام باقر علیه السلام فرمود:«از پند خداوند،بهره مند شوید و به کتاب او چنگ زنید؛زیرا آن،رساترین پند و خوش فرجام ترینِ چیزها در قیامت است.خداوند،حجّت قرار داده است.بنا بر این،هر که هلاک شود،با وجود دلیل روشن هلاک می شود و هر که زنده بماند،با وجود دلیل روشن زنده می ماند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیامی را که برای آن فرستاده شده بود،ابلاغ کرد.پس به وصیّت او و دو شیء گران سنگی که پس از خود در میان شما بر جای نهاد-یعنی کتاب خدا و اهل بیتش-،بچسبید،که هر کس به این دو چنگ در زند،گم راه نمی شود و هر کس آنها را واگذارد،به راه درست نرفته است». (1)

73.عیون أخبار الرضا علیه السلام -به نقل از ریّان بن صلت-:امام رضا علیه السلام در مجلس مأمون در مرو حاضر شد.جمعی از دانشمندان عراق و خراسان،در آن مجلس گرد آمده

ص:263


1- (1) .الکافی:ج 3 ص 422 ح 6 ( [1]با سند صحیح).نیز،ر.ک:مختصر بصائر الدرجات:ص 90 وص 91،بصائر الدرجات:ص 414 ح 5 وح 6،رجال الکشّی:ج 2 ص 484 ح 394.

مُحَمَّدِ بنِ مَسرورٍ رَضِیَ اللّهُ عَنهُما،قالا:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،عَن أبیهِ،عَنِ الرَّیّانِ بنِ الصَّلتِ،قالَ:حَضَرَ الرِّضا علیه السلام مَجلِسَ المَأمونِ بِمَروَ،وقَدِ اجتَمَعَ فی مَجلِسِهِ جَماعَةٌ مِن عُلَماءِ أهلِ العِراقِ وخُراسانَ...فَقالَ المَأمونُ:مَنِ العِترَةُ الطّاهِرَةُ؟فَقالَ الرِّضا علیه السلام:

الَّذینَ وَصَفَهُمُ اللّهُ فی کِتابِهِ،فَقالَ عز و جل: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (1)وهُمُ الَّذینَ قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

إنّی مُخَلِّفٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،کِتابَ اللّهِ وعِترَتی أهلَ بَیتی،ألا وإنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ،فَانظُروا کَیفَ تَخَلُفُونّی فیهِما،أیُّهَا النّاسُ لا تُعَلِّموهُم؛فَإِنَّهُم أعلَمُ مِنکُم.

74.معانی الأخبار: حَدَّثَنا أبی رضی الله عنه قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ فَضّالٍ،عَن عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبی بَصیرٍ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:مَن آلُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله؟قالَ:ذُرِّیَّتُهُ،فَقُلتُ:أهلُ بَیتِهِ؟قالَ:الأَئِمَّةُ الأَوصِیاءُ...فَقُلتُ:مَن امَّتُهُ؟قالَ:

المُؤمِنونَ الَّذینَ صَدَّقوا بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل،المُتَمَسِّکونَ بِالثَّقَلَینِ اللَّذَینِ امِروا بِالتَّمَسُّکِ بِهِما:کتابِ اللّهِ عز و جل،وعِترَتِهِ أهلِ بَیتِهِ،الَّذینَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهیراً،وهُمَا الخَلیفَتانِ عَلَی الاُمَّةِ بَعدَهُ صلی الله علیه و آله.

ص:264


1- (1) .الأحزاب:33. [1]

بودند....مأمون گفت:عترت پاک،کیان اند؟

امام رضا علیه السلام فرمود:«همانان که خداوند در کتاب خود،از ایشان یاد کرده و فرموده است:«و خدا می خواهد که پلیدی را از شما«اهل بیت»بِبَرد و شما را پاکِ پاک گرداند»و همانان اند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:"من در میان شما،دو چیز گران سنگ بر جای می نهم:کتاب خدا و عترتم اهل بیتم.بدانید که این دو،هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند.پس مراقب باشید که پس از من،چگونه با آن دو،رفتار می کنید.ای مردم! سعی نکنید به آنان چیز بیاموزید؛چرا که آنان از شما داناترند"». (1)

74.معانی الأخبار -به نقل از ابو بصیر-:به امام صادق علیه السلام گفتم:آل محمّد،چه کسانی هستند؟

فرمود:«ذریّۀ او».

گفتم:اهل بیت او،چه کسانی هستند؟

فرمود:«امامانِ وصی»....

گفتم:عترت او،چه کسانی هستند؟

فرمود:«اصحاب کسا».

گفتم:امّت او،چه کسانی هستند؟

فرمود:«مؤمنانی که آنچه را پیامبر خدا از جانب خداوندعز و جل آورده،تصدیق کنند و به دو گران بهایی که فرمان دارند به آنها چنگ زنند،چنگ در زنند:یعنی به کتاب خداوندعز و جل و عترت و اهل بیت او؛همانان که خداوند،پلیدی را از ایشان زدوده و پاکِ پاکشان گردانیده است.این دو،جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله در میان امّت او هستند». (2)

ص:265


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 228 ح 1، [1]الأمالی،صدوق:ص 615 ح 843 (هر دو منبع با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 25 ص 220 ح 20.نیز،ر.ک:الکافی:ج 1 ص 294 ح 3. [2]
2- (2) .معانی الأخبار:ص 94 ح 3، [3]الأمالی،صدوق:ص 312 ح 362، [4]روضة الواعظین:ص 294، [5]بحار الأنوار:ج25 ص 216 ح 13 (با سند معتبر).نیز،ر.ک:الإرشاد:ج 1 ص 180 و 233.

75.عیون أخبار الرضا علیه السلام: بِهذَا الإِسنادِ (1)،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

کَأَنّی قَد دُعیتُ فَأَجَبتُ،وإنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،أحَدُهُما أکبَرُ مِنَ الآخَرِ، کِتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَی الأَرضِ،وعِترَتی أهلُ بَیتی،فَانظُروا کَیفَ تَخلُفُونّی فیهِما.

76.مختصر بصائر الدرجات: مُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ،عَن جَعفَرِ بنِ بَشیرٍ البَجَلِیِّ،عَن ذَریحِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ یَزیدَ المُحارِبِیِّ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:«إنّی قَد تَرَکتُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،کِتابَ اللّهِ وعِترَتی أهلَ بَیتی»، فَنَحنُ أهلُ بَیتِهِ.

77.الأمالی للطوسی: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدٍ،قالَ:حَدَّثَنا أبُو القاسِمِ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ قولَوَیهِ رحمه الله،قالَ:حَدَّثَنی أبی،قالَ:حَدَّثَنی سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ الزَّرّادِ،عَن أبی مُحَمَّدٍ الأَنصارِیِّ،عَن مُعاوِیَةَ بنِ وَهبٍ،قالَ:کُنتُ جالِساً عِندَ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام إذ جاءَ شَیخٌ قَدِ انحَنی مِنَ الکِبَرِ،فَقالَ:السَّلامُ عَلَیکَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ.فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ:وعَلَیکَ

ص:266


1- (1) .أی أبو الحسن محمّد بن علی بن الشاه الفقیه المروزی بمرو الرود فی داره،قال:حدّثنا أبو بکر بن محمّد بن عبداللّه النیسابوری،قال:حدّثنا أبو القاسم عبداللّه بن أحمد بن عامر بن سلیمان الطائی بالبصرة،قال:حدّثنا أبی فی سنة ستین ومئتین،قال:حدّثنی علی بن موسی الرضا علیه السلام سنة أربع وتسعین ومئة؛وحدّثنا أبو منصور أحمد بن إبراهیم بن بکر الخوری بنیسابور،قال:حدّثنا أبو إسحاق إبراهیم بن هارون بن محمّد الخوری،قال:حدّثنا جعفر بن محمّد بن زیاد الفقیه الخوری بنیسابور،قال:حدّثنا أحمد بن عبداللّه الهروی الشیبانی،عن الرضا علی بن موسی علیه السلام؛وحدثنی أبو عبداللّه الحسین بن محمّد الأشنانی الرازی العدل ببلخ،قال:حدّثنا علی بن محمّد بن مهرویه القزوینی، [1]عن داوود بن سلیمان الفرّاء،عن علی بن موسی الرضا علیه السلام قال:حدّثنی أبی موسی بن جعفر،قال:حدّثنی أبی جعفر بن محمّد،قال:حدّثنی أبی محمّد بن علی،قال:حدّثنی أبی علی بن الحسین،قال:حدّثنی أبی الحسین بن علی،قال:حدّثنی أبی علی بن أبی طالب علیهم السلام.

75.عیون أخبار الرضا علیه السلام: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«گویا [به رفتن از دنیا] فرا خوانده شده ام و اجابت کرده ام.همانا من در میان شما،دو گران بها بر جای می گذارم که یکی از آنها بزرگ تر از دیگری است:کتاب خدا-که رشتۀ متّصل از آسمان به زمین است-و عترتم اهل بیتم.پس مراقب باشید که پس از من،چگونه با آن دو رفتار می کنید». (1)

76.مختصر بصائر الدرجات -به نقل از ذریح بن محمّد بن یزید محاربی-:امام صادق علیه السلام فرمود:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:"من دو چیز گران سنگ در میان شما بر جای می گذارم:

کتاب خدا،و عترتم اهل بیتم".اهل بیت او،ما هستیم». (2)

77.الأمالی، طوسی-به نقل از معاویة بن وهب-:نزد امام صادق علیه السلام نشسته بودم که پیرمردی که از پیری خمیده شده بود،وارد شد و گفت:سلام و رحمت و برکات خداوند،بر تو باد!

امام صادق علیه السلام فرمود:«سلام و رحمت و برکات خدا بر تو،ای پیر! نزدیک من بیا».

او نزدیک امام آمد و دست او را بوسید و گریست.امام صادق علیه السلام به او فرمود:

«چرا گریه می کنی،ای پیر؟».

گفت:ای پسر پیامبر خدا! حدود صد سال است که به امید شما نشسته ام و با خود می گویم:امسال،این ماه،و امروز؛امّا خبری نمی شود.حال،ملامتم می کنید که می گریم!

امام صادق علیه السلام گریست و سپس فرمود:«ای پیر! اگر مرگت به تأخیر افتد،تو با ما

ص:267


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 30 ح 40 ( [1]با سند معتبر)،کمال الدین:ص 234 ح 45 (به نقل از زید بن ارقم)،بحار الأنوار:ج 23 ص 144 ح 101.
2- (2) .مختصر بصائر الدرجات:ص 90 (با سند صحیح)،بصائر الدرجات:ص 414 ح 4،الاُصول الستّةعشر:ص 88،بحار الأنوار:ج 23 ص 140 ح 88.نیز،ر.ک:الکافی:ج 1 ص 191 ح 5،کمال الدین:ص 240 ح 63،بصائر الدرجات:ص 83 ح 6.

السَّلامُ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ،یا شَیخُ ادنُ مِنّی،فَدَنا مِنهُ فَقَبَّلَ یَدَهُ فَبَکی.فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:وما یُبکیکَ یا شَیخُ؟قالَ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،أنَا مُقیمٌ عَلی رَجاءٍ مِنکُم مُنذُ نَحوٍ مِن مِئَةِ سَنَةٍ،أقولُ:هذِهِ السَّنَةَ وهذَا الشَّهرَ وهذَا الیَومَ،ولا أراهُ فیکُم،فَتَلومُنی أن أبکِیَ ! قالَ:فَبَکی أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام ثُمَّ قالَ:

یا شَیخُ،إن اخِّرَت مَنِیَّتُکَ کُنتَ مَعَنا،وإن عُجِّلَت کُنتَ یَومَ القِیامَةِ مَعَ ثَقَلِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،فَقالَ الشَّیخُ:ما ابالی ما فاتَنی بَعدَ هذا یَابنَ رَسولِ اللّهِ،فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:یا شَیخُ،إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،ما إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلّوا:کِتابَ اللّهِ المُنزَلَ،وعِترَتی أهلَ بَیتی،تَجیءُ وأَنتَ مَعَنا یَومَ القِیامَةِ.

راجع:ص 274 (مواضع صدور حدیث الثقلین)

وص 286-290 (آخر خطبة خطبها النبی صلی الله علیه و آله )

وص 296 ح 105 و ص 300 ح 109 و ح 110.

2/2 حَدیثُ الثَّقَلَینِ بِرِوایَةِ أهلِ السُّنَّةِ

78.صحیح مسلم: حَدَّثَنی زُهَیرُ بنُ حَربٍ وشُجاعُ بنُ مَخلَدٍ جَمیعاً،عَنِ ابنِ عُلَیَّةَ، قالَ زُهَیرٌ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ إبراهیمَ،حَدَّثَنی أبو حَیّانَ،حَدَّثَنی یَزیدُ بنُ حَیّانَ، قالَ:اِنطَلَقتُ أنَا وحُصَینُ بن سَبرَةَ وعُمَرُ بنُ مُسلِمٍ إلی زَیدِ بنِ أرقَمَ،فَلَمّا جَلَسنا إلَیهِ قالَ لَهُ حُصَینٌ:لَقَد لَقیتَ یا زَیدُ خَیراً کَثیراً،رَأَیتَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسَمِعتَ حَدیثَهُ،وغَزَوتَ مَعَهُ،وصَلَّیتَ خَلفَهُ،لَقَد لَقیتَ یا زَیدُ خَیراً کَثیراً،حَدِّثنا یا زَیدُ ما سَمِعتَ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله؟

قالَ:یَابنَ أخی وَاللّهِ لَقَد کَبِرَت سِنّی،وقَدُمَ عَهدی،ونَسیتُ بَعضَ الَّذی کُنتُ

ص:268

هستی،و اگر زود بود،روز قیامت با ثَقَل پیامبر خدا هستی».

پیرمرد گفت:ای پسر پیامبر خدا! اکنون دیگر مرا باکی نیست که به آرزویم نرسم.

امام صادق علیه السلام به او فرمود:«ای پیر! پیامبر خدا فرمود:"من دو چیز گران بها در میان شما باقی می گذارم که تا وقتی که به آن دو چنگ زنید،هرگز گم راه نخواهید شد:کتاب آسمانیِ خدا،و عترت و اهل بیتم".تو در روز قیامت،با ما هستی». (1)

راجع:ص 275 (جایگاه های صدور حدیث ثقلین)

و ص 287-291 (آخر سخنرانی پیامبر صلی الله علیه و آله )

و ص 297 ح 105 و ص 301 ح 109 و ح 110.

2/2 حدیث ثقلین،به روایت اهل سنّت

78.صحیح مسلم -به نقل از یزید بن حیّان-:من و حُصَین بن سَبره و عمَر بن مسلم،نزد زید بن ارقم رفتیم و چون نشستیم،حصین به او گفت:ای زید! تو توفیقات فراوانی داشته ای:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دیده ای،حدیثش را شنیده ای،با او به جنگ رفته ای،پشت سرش نماز خوانده ای.ای زید! به راستی که تو توفیقات فراوانی داشته ای.ای زید! آنچه را از پیامبر خدا شنیده ای،برای ما باز گو.

زید گفت:ای برادرزاده! به خدا سنّم بالا رفته و سال خورده گشته ام و پاره ای از مطالبی را که از پیامبر خدا به یاد داشته ام،فراموش کرده ام.پس آنچه را برای شما بازگو کردم،بپذیرید و آنچه را نگفتم،به زور از من نخواهید.

او سپس گفت:روزی پیامبر خدا در آبگیری به نام خُم،واقع در میان مکّه و مدینه،برای ما سخنرانی کرد و نخست،حمد و ثنای خدا را به جای آورد و پند و

ص:269


1- (1) .الأمالی،طوسی:ص 161 ح 268،بشارة المصطفی:ص 275،کفایة الأثر:ص 260 (به نقل از مسعده،با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 45 ص 313 ح 14.

أعی مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،فَما حَدَّثتُکُم فَاقبَلوا،وما لا فَلا تُکَلِّفونیهِ،ثُمَّ قالَ:قامَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَوماً فینا خَطیباً بِماءٍ یُدعی خُمّاً بَینَ مَکَّةَ وَالمَدینَةِ،فَحَمِدَ اللّهَ وأَثنی عَلَیهِ،ووَعَظَ وذَکَّرَ،ثُمَّ قالَ:«أمّا بَعدُ ألا أیُّهَا النّاسُ،فَإِنّما أنَا بَشَرٌ یوشِکُ أن یَأتِیَ رَسولُ رَبّی فَاُجیبَ،وأَنَا تارِکٌ فیکُم ثَقَلَینِ:أوَّلُهُما کِتابُ اللّهِ فیهِ الهُدی وَالنّورُ، فَخُذوا بِکِتابِ اللّهِ وَاستَمسِکوا بِهِ»،فَحَثَّ عَلی کِتابِ اللّهِ ورَغَّبَ فیهِ ثُمَّ قالَ:«وأَهلُ بَیتی،اُذَکِّرُکُمُ اللّهَ فی أهلِ بَیتی،اُذَکِّرُکُمُ اللّهَ فی أهلِ بَیتی،اُذَکِّرُکُمُ اللّهَ فی أهلِ بَیتی».

79.سنن الترمذی: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ المُنذِرِ الکوفِیُّ،حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ فُضَیلٍ،قالَ:

حَدَّثَنا الأَعمَشُ،عَن عَطِیَّةَ،عَن أبی سَعیدٍ،وَالأَعمَشُ عَن حَبیبِ بنِ أبی ثابِتٍ،عَن زَیدِ بنِ أرقَمَ،قالَ (1):قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

إنّی تارِکٌ فیکُم ما إن تَمَسَّکتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدی؛أحَدُهُما أعظَمُ مِنَ الآخَرِ؛ کِتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَی الأَرضِ،وعِترَتی أهلُ بَیتی،ولَن یَتَفَرَّقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ،فَانظُروا کَیفَ تَخلُفُونّی فیهِما؟ (2)

80.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،حَدَّثَنَا ابنُ نُمَیرٍ،حَدَّثَنا عَبدُ المَلِکِ بنِ أبی سُلَیمانَ،عَن عَطِیَّةَ العَوفِیِّ،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

إنّی قَد تَرکَتُ فیکُم ما إن أخَذتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدی،الثَّقَلَینِ أحَدُهُما أکبَرُ مِنَ الآخَرِ،کِتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَی الأَرضِ،وعِترَتی أهلُ بَیتی،ألا وإنَّهُما لَن یَفتِرَقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.

ص:270


1- (1) .فی المصدر:«قالا»وما أثبتناه من اسد الغابة، [1]وهو الصحیح.
2- (2) .فی الطرائف:« [2]عترتی»بدل«فیهما».

اندرز داد و آن گاه فرمود:«اینک-ای مردم-من نیز یک بشر هستم و زودا که پیک پروردگارم بیاید و اجابتش کنم.من دو چیز گران سنگ در میان شما بر جای می گذارم:

نخستینِ آنها کتاب خداست که در آن،هدایت و نور است.پس،کتاب خدا را بگیرید و بدان چنگ زنید».ایشان به کتاب خدا تشویق و ترغیب نمود و سپس فرمود:«و دیگری اهل بیتم.خدا را در بارۀ اهل بیتم خاطر نشانتان می کنم.خدا را در بارۀ اهل بیتم خاطر نشانتان می کنم.خدا را در بارۀ اهل بیتم خاطر نشانتان می کنم!». (1)

79.سنن الترمذی -به نقل از زید بن ارقم-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«من در میان شما چیزی بر جای می گذارم که اگر به آن تمسّک جویید،پس از من هرگز گم راه نخواهید شد.یکی از آن دو،باعظمت تر از دیگری است:کتاب خدا-که رشته ای کشیده شده از آسمان به زمین است-و [دیگری] عترتم،یعنی اهل بیتم.این دو،هیچ گاه از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض [کوثر]،بر من وارد شوند.پس بنگرید که پس از من،چگونه با آنها رفتار می کنید». (2)

80.مسند ابن حنبل -به نقل از ابو سعید خدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«من در میان شما چیزی بر جای نهاده ام که اگر به آن چنگ زنید،پس از من هرگز گم راه نخواهید شد؛دو چیز گران بها که یکی از آنها بزرگ تر از دیگری است:کتاب خدا که رشته ای متّصل از آسمان به زمین است،و عترتم یعنی اهل بیتم.بدانید که این دو،هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض [کوثر]،بر من وارد شوند». (3)

ص:271


1- (1) .صحیح مسلم:ج 4 ص 1873 ح 36،مسند ابن حنبل:ج 7 ص 75 ح 19285،السنن الکبری،بیهقی:ج 2 ص 212 ح 2857،تفسیر ابن کثیر:ج 6 ص 411،العمدة:ص 102 ح 136،بحار الأنوار:ج 23 ص 114 ح 23.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 1 ص 281 ح 91 (صحیح ابن خزیمة).
2- (2) .سنن الترمذی:ج 5 ص 663 ح 3788 (هذا حدیث حسن غریب)،اُسد الغابة:ج 2 ص 17،کنز العمّال:ج 1 ص 173 ح 873،العمدة:ص 72 ح 89،الطرائف:ص 115 ح 175،بحار الأنوار:ج 23 ص 108 ح 11.
3- (3) .مسند ابن حنبل:ج 4 ص 118 ح 11561 (شعیب الأرنؤوط در تعلیقه اش بر مسند ابن حنبل:ح 11211 و 11561 گفته است:«خبر،با شواهد و قرائنش صحیح است»)،السُّنة،ابن أبی عاصم:ص 629 ح 1553،مسند أبی یعلی:ج 2 ص 47 ح 1135،کنز العمّال:ج 1 ص 186 ح 949؛الطرائف:ص 113 ح 171، [1]بحار الأنوار:ج 23 ص 106 ح 7. [2]

81.المستدرک علی الصحیحین: حَدَّثَنا أبو بَکرٍ مُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ مُصلِحٍ الفَقیهُ بِالرَّیِّ،حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أیّوبَ،حَدَّثَنا یَحیَی بنُ المُغیرَةِ السَّعدِیُّ،حَدَّثَنا جَریرُ بنُ عَبدِ الحَمیدِ،عَنِ الحَسَنِ بنِ عَبدِ اللّهِ النَّخَعِیِّ،عَن مُسلِمِ بنِ صَبیحٍ،عَن زَیدِ بنِ أرقَمَ رضی الله عنه،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،کِتابَ اللّهِ وأَهلَ بَیتی،وإنَّهُما لَن یَتَفَرَّقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.

82.سنن الدارمی: حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ عَونٍ،حَدَّثَنا أبو حَیّانَ،عَن یَزیدَ بنِ حَیّانَ،عَن زَیدِ بنِ أرقَمَ،قالَ:قامَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَوماً خَطیباً،فَحَمِدَ اللّهَ وأَثنی عَلَیهِ،ثُمَّ قالَ:

«یا أیُّهَا النّاسُ،إنَّما أنَا بَشَرٌ یوشِکُ أن یَأتِیَنی رَسولُ رَبّی فَاُجیبَهُ،وإنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،أوَّلُهُما کِتابُ اللّهِ فیهِ الهُدی وَالنّورُ،فَتَمَسَّکوا بِکِتابِ اللّهِ وخُذوا بِهِ» فَحَثَّ عَلَیهِ ورَغَّبَ فیهِ،ثُمَّ قالَ:«وأَهلُ بَیتی،اُذَکِّرُکُمُ اللّهَ فی أهلِ بَیتی»ثَلاثَ مَرّاتٍ.

83.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،حَدَّثَنا أسوَدُ بنُ عامِرٍ،أخبَرَنا أبو إسرائیلَ-یَعنی إسماعیلَ بنَ أبی إسحاقَ المُلّائِیَّ-عَن عَطِیَّةَ،عَن أبی سَعیدٍ، قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،أحَدُهُما أکبَرُ مِنَ الآخَرِ،کِتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَی الأَرضِ،وعِترَتی أهلُ بَیتی،وإنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.

84.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،حَدَّثَنا أبُو النَّضرِ،حَدَّثَنا مُحَمَّدٌ یَعنِی ابنَ طَلحَةَ،عَنِ الأَعمَشِ،عَن عَطِیَّةَ العوفِیِّ،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ،عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قالَ:

ص:272

81.المستدرک علی الصحیحین -به نقل از زید بن ارقم-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«من در میان شما،دو چیز گران بر جای می گذارم:کتاب خدا و اهل بیتم.این دو،هرگز از هم جدا نمی شوند تا آن که در کنار حوض،بر من وارد شوند». (1)

82.سنن الدارمی -به نقل از زید بن ارقم-:روزی پیامبر خدا برای ما به سخنرانی ایستاد و خدا را حمد و ثنا نمود و سپس فرمود:«ای مردم! من هم یک بشر هستم و زودا که پیک پروردگارم نزد من آید و اجابتش کنم.پس در میان شما دو چیز گران بر جای می نهم:نخستینِ آنها کتاب خداست که در آن،راه نمایی و روشنایی است.پس به کتاب خدا چنگ زنید و آن را از دست مَنَهید»و به آن،ترغیب و تشویق کرد و آن گاه فرمود:«و دیگری اهل بیتم.خدای را در بارۀ اهل بیتم به یاد شما می آورم»و این جمله را سه بار فرمود. (2)

83.مسند ابن حنبل -به نقل ابو سعید خدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«من در میان شما، دو گران سنگ بر جای می نهم که یکی از آن دو،بزرگ تر از دیگری است:کتاب خدا -که رشتۀ متّصل از آسمان به زمین است-و عترتم اهل بیتم.این دو،هیچ گاه از یکدیگر جدا نمی شوند تا آن که در کنار حوض،بر من وارد شوند». (3)

84.مسند ابن حنبل -به نقل از ابو سعید خدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«به زودی،من [به سوی آخرت] فرا خوانده می شوم و از میان شما خواهم رفت،در حالی که دو چیز گران سنگ در میانتان بر جای می نهم:کتاب خداوندعز و جل و عترتم.کتاب خدا، رشتۀ کشیده از آسمان به زمین است،و عترتم همان اهل بیت من اند.خداوند لطیف

ص:273


1- (1) .المستدرک علی الصحیحین:ج 3 ص 160 ح 4711،المعجم الکبیر:ج 5 ص 170 ح 4981.
2- (2) .سنن الدارمی:ج 2 ص 889 ح 3198،المنتخب من مسند عبد بن حمید:ص 114 ح 265.
3- (3) .مسند ابن حنبل:ج 4 ص 30 ح 11104 (شعیب ارنؤوط در تعلیقه اش بر مسند ابن حنبل (ح 11104) آورده است:«حدیث با شواهد و قرائنش،صحیح است»)،السّنة،ابن أبی عاصم:ص 629 ح 1553،مسند أبی یعلی:ج 2 ص 9 ح 1023،المعجم الأوسط:ج 3 ص 374 ح 3439.

إنّی اوشِکُ أن ادعی فَاُجیبَ،وإنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،کِتابَ اللّهِ عز و جل وعِترَتی، کِتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَی الأَرضِ،وعِترَتی أهلُ بَیتی،وإنَّ اللَّطیفَ الخَبیرَ أخبَرَنی أنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ،فَانظُرونی بِمَ تَخلُفُونّی فیهِما.

راجع:ح 85 و 91-94.

3/2 مَواضِعُ صُدورِ حَدیثِ الثَّقَلَینِ

أ-عَرَفات

85.سنن الترمذی: حَدَّثَنا نَصرُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ الکوفِیُّ،حَدَّثَنا زَیدُ بنُ الحَسَنِ هُوَ الأَنماطِیُّ،عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن أبیهِ،عَن جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ،قالَ:رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی حَجَّتِهِ یَومَ عَرَفَةَ،وهُوَ عَلی ناقَتِهِ القَصواءِ (1)یَخطُبُ،فَسَمِعتُهُ یَقولُ:

یا أیُّهَا النّاسُ،إنّی قَد تَرَکتُ فیکُم ما إن أخَذتُم بِهِ لَن تَضِلّوا،کِتابَ اللّهِ وعِترَتی أهلَ بَیتی. (2)

ب-مِنیً

86.بصائر الدرجات: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ،عَنِ القاسِمِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن سُلَیمانَ بنِ داوودَ،عَن یَحیَی بنِ ادَیمٍ،عَن شَریکٍ،عَن جابِرٍ،قالَ:قالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:

دَعا رَسولُ اللّهِ أصحابَهُ بِمِنیً فَقالَ:یا أیُّهَا النّاسُ،إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،أما

ص:274


1- (1) .قَصْواء:کان هذا لقباً لناقة النبیّ صلی الله علیه و آله،وقیل:کانت مقطوعة الاُذن ( النهایة:ج 4 ص 75« [1]قصا»).
2- (2) .قال فی آخره:«وفی الباب عن أبی ذر وأبی سعید و زید بن أرقم وحذیفة بن اسید.هذا حدیث غریب حسن من هذا الوجه.و زید بن الحسن قد روی عن سعید بن سلیمان و غیر واحد من أهل العلم».

و آگاه،به من خبر داد که این دو،هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.پس بنگرید که پس از من،با آن دو چگونه رفتار می کنید». (1)

ر.ک:ح 85 و 91-94.

3/2 جایگاه های صدور حدیث ثقلین

الف-عرفات

85.سنن الترمذی -به نقل از جابر بن عبد اللّه-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را در حَجّش به روز عرفه دیدم که سوار بر ناقه اش،قَصواء، (2)سخرانی می کند.شنیدم که می فرماید:«ای مردم! من چیزی در میان شما بر جای می گذارم که اگر به آن چنگ زنید،هرگز گم راه نمی شوید:کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم». (3)

ب-مِنا

86.بصائر الدرجات -به نقل از جابر،از امام باقر علیه السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مِنا،مردم را فرا خواند و فرمود:«ای مردم! من دو گران سنگ در میان شما بر جای می گذارم که تا وقتی بدانها چنگ زنید،هرگز گم راه نمی شوید:کتاب خدا و عترتم،یعنی اهل بیتم.

ص:275


1- (1) .مسند ابن حنبل:ج 4 ص 36 ح 11131،(ارنؤوط در تعلیقه اش بر مسند ابن حنبل:ح 11131 آورده است:حدیث،با قرائن و شواهدش،صحیح است)،الطبقات الکبری:ج 2 ص 194،مسند ابن الجعد:ص 397 ح 2711،کنز العمّال:ج 1 ص 185 ح 944.
2- (2) .قصواء که به معنای تیزرو و گوش بریده است،نام ناقۀ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بوده است.
3- (3) .سنن الترمذی:ج 5 ص 662 ح 3786 (ترمذی گفته است که:این حدیث،غریب،امّا از این جهت حسن است)،المعجم الأوسط:ج 5 ص 89 ح 4757،تفسیر ابن کثیر:ج 7 ص 191،بحار الأنوار:ج 29 ص 340 ح 6.

إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلّوا،کِتابَ اللّهِ وعِترَتی أهلَ بَیتی،فَإِنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.

87.الإقبال: قالَ صاحِبُ کِتابِ النَّشرِ وَالطَّیِّ مِن غَیرِ حَدیثِ حُذَیفَةَ:فَکانَ مِن قَولِ رَسولِ اللّهِ فی حَجَّةِ الوَداعِ بِمِنیً:

«یا أیُّهَا النّاسُ إنّی قَد تَرَکتُ فیکُم أمرَینِ،إن أخَذتُم بِهِما لَن تَضِلّوا:کِتابَ اللّهِ وعِترَتی أهلَ بَیتی،وإنَّهُ قَد نَبَّأَنِیَ اللَّطیفُ الخَبیرُ أنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ کَإِصبَعَیَّ هاتَینِ-وجَمَعَ بَینَ سَبّابَتَیهِ-ألا فَمَنِ اعتَصَمَ بِهِما فَقَد نَجا،ومَن خالَفَهُما فَقَد هَلَکَ،ألا هَل بَلَّغتُ أیُّهَا النّاسُ؟».

قالوا:نَعَم،قالَ:[ اللّهُمَّ ] (1)اشهَد.

ج-مَسجِدُ الخَیفِ (2)

88.الغیبة للنعمانی: قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلی الله علیه و آله فی خُطبَتِهِ المَشهورَةِ الَّتی خَطَبَها فی مَسجِدِ الخَیفِ فی حَجَّةِ الوَداعِ:

إنّی فَرَطُکُم (3)،وإنَّکُم وارِدونَ عَلَیَّ الحَوضَ،حَوضاً عَرضُهُ ما بَینَ بُصری (4)إلی صَنعاءَ (5)،فیهِ قُدحانٌ عَدَدَ نُجومِ السَّماءِ،ألا وإنّی مُخَلِّفٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ:الثَّقَلُ الأَکبَرُ

ص:276


1- (1) .ما بین المعقوفین أثبتناه من بحار الأنوار. [1]
2- (2) .جدیر بالذکر أن مسجد الخیف جزء من منی،فیحتمل ان تکون الخطبة المتعلقة بمنی والخطبة المتعلقة بالخیف واحدة فی الاصل.
3- (3) .فَرَطُکم:أی متقدِّمکم إلیه ( النهایة:ج 3 ص 434« [2]فرط»).
4- (4) .بُصری:فی موضعین بالضم،والقصر:إحدهما بالشام من أعمال دمشق...وبصری أیضاً:من قری بغداد قرب عکبراء (معجم البلدان:ج1 ص441). [3]
5- (5) .صنعاء موضعان أحدهما قصبة بالیمن وأحسن بلادها واخری قریة بالغوطة من دمشق (راجع:معجم البلدان:ج3 ص426). [4]

این دو،هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا آن گاه که در کنار حوض [کوثر]،بر من وارد شوند». (1)

87.الإقبال: از جمله سخنان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حجّة الوداع در مِنا این بود:«ای مردم! من دو چیز در میان شما بر جای می گذارم که اگر بدانها چنگ زنید،هرگز گم راه نخواهید شد:کتاب خدا و عترتم،یعنی اهل بیتم.خداوند لطیف و آگاه،به من خبر داد که این دو،هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا آن که در کنار حوض،بر من وارد شوند،مانند این دو انگشتم»و دو انگشت نشانه اش را کنار هم نهاد.[آن گاه فرمود:] «بدانید که هر کس به این دو چنگ زند،نجات می یابد و هر کس با آنان مخالفت کند،نابود می شود.هان! آیا ابلاغ کردم،ای مردم؟».

مردم،همگی گفتند:آری.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«بار خدایا! گواه باش». (2)

ج-مسجد خَیف

(3)

88.الغیبة، نعمانی:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حجّة الوداع در مسجد خَیف فرمود:«من پیش از شما می روم و شما در کنار حوض [کوثر]،بر من وارد می شوید؛حوضی که پهنایش از بُصری (4)تا صنعاست (5)و در آن،جام هایی سیمین به شمار ستارگان وجود دارد.

بدانید که من در بارۀ دو گران سنگ،از شما خواهم پرسید».

گفتند:ای پیامبر خدا! دو گران سنگ چیست؟

ص:277


1- (1) .بصائر الدرجات:ص 413 ح 3،مختصر بصائر الدرجات:ص 90،بحار الأنوار:ج 23 ص 140 ح 91.
2- (2) .الإقبال:ج 2 ص 242،بحار الأنوار:ج 37 ص 128.
3- (3) .گفتنی است که مسجد خَیف،جزئی از مِناست و احتمال دارد که خطبه های مِنا و خَیف،در اصل،یکی بوده باشند.
4- (4) .دو بُصری داریم:یکی در شام که از توابع دمشق است و دیگری از روستاهای بغداد در نزدیکی عُکبراء.
5- (5) .صنعا،نام دو مکان است:یکی در یمن که زیباترین شهر و پایتخت آن است و دیگر،روستایی در حوالی دمشق.

القُرآنُ،وَالثَّقَلُ الأَصغَرُ عِترَتی أهلُ بَیتی،هُما حَبلُ اللّهِ مَمدودٌ بَینَکُم وبَینَ اللّهِ عز و جل ما إن تَمَسَّکتُم بِهِ لَن تَضِلّوا،سَبَبٌ مِنهُ بِیَدِ اللّهِ وسَبَبٌ بِأَیدیکُم.

إنَّ اللَّطیفَ الخَبیرَ قَد نَبَّأَنی أنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ کَإِصبَعَیَّ هاتَینِ-وجَمَعَ بَینَ سَبّابَتَیهِ-،ولا أقولُ کَهاتَینِ-وجَمَعَ بَینَ سَبّابَتِهِ وَالوُسطی- فَتَفضُلُ هذِهِ عَلی هذِهِ. (1)

89.الإقبال: قالَ صاحِبُ کِتابِ النَّشرِ وَالطَّیِّ:...فَلَمّا کانَ فی آخِرِ یَومٍ مِن أیّامِ التَّشریقِ (2)،أنزَلَ اللّهُ عَلَیهِ: إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ إلی آخِرِها.

فَقالَ علیه السلام:نُعِیَت إلَیَّ نَفسی،فَجاءَ إلی مَسجِدِ (3)الخَیفِ فَدَخَلَهُ ونادی:الصَّلاةَ جامِعَةً، فَاجتَمَعَ النّاسُ،فَحَمِدَ اللّهَ وأَثنی عَلَیهِ-وذَکَرَ خُطبَتَهُ علیه السلام-.ثُمَّ قالَ فیها:

أیُّهَا النّاسُ إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،الثَّقَلُ الأَکبَرُ کِتابُ اللّهِ عز و جل،طَرَفٌ بِیَدِ اللّهِ عز و جل، وطَرَفٌ بِأَیدیکُم فَتَمَسَّکوا بِهِ،وَالثَّقَلُ الأَصغَرُ عِترَتی أهلُ بَیتی،فَإِنَّهُ نَبَّأَنِیَ اللَّطیفُ الخَبیرُ،أنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ کَإِصبَعَیَّ هاتَینِ-وجَمَعَ

ص:278


1- (1) .وقال فی آخره:«أخبرنا بذلک عبد الواحد بن عبداللّه بن یونس الموصلی،قال:أخبرنا محمّد بن علی بن ابراهیم بن هاشم،عن أبیه،عن جدّه،عن محمّد بن أبی عمیر،عن حمّاد بن عیسی،عن حریز،عن أبی عبداللّه جعفر بن محمّد بن علی،عن أبیه،عن آبائه عن علیّ علیه السلام:قال:خطب رسول اللّه صلی الله علیه و آله،وذکر الخطبة بطولها وفیها هذا الکلام.وأخبرنا عبدالواحد بن عبداللّه،عن محمّد بن علی،عن أبیه،عن جده،عن الحسن بن محبوب والحسن بن علی بن فضّال،عن علی بن عقبة،عن أبی عبداللّه علیه السلام بمثله،وأخبرنا عبدالواحد،عن محمّد بن علی،عن أبیه،عن جده،عن الحسن بن محبوب،عن علی بن رئاب،عن أبی حمزة الثُّمالی،عن أبی جعفر محمّد بن علی الباقر علیهما السلام بمثله»،تفسیر القمّی:ج 1 ص 3، [1]بحار الأنوار:ج 23 ص 129 ح 61. [2]
2- (2) .هی ثلاثة أیام تلی عید النحر سمیّت بذلک من تشریق اللحم وهو تقدیده وبسطه فی الشمس لیجف (النهایة:ج2 ص464« [3]شرق»).
3- (3) .فی المصدر:«المسجد»،وما أثبتناه من تفسیر القمّی وهو الصحیح.

فرمود:«کتاب خدا که گران سنگِ بزرگ تر است.یک طرف آن در دست خداست و طرف دیگرش در دست شما.پس بِدان چنگ زنید تا هرگز گم راه نشوید و هیچ گاه نلغزید.و گران سنگ کوچک تر،عترت من،یعنی اهل بیت من اند.خداوند لطیف و آگاه،به من خبر داد که این دو،هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا آن که در کنار حوض بر من وارد شوند.آن دو،به سان این دو انگشت من اند»و دو انگشت نشانه اش را کنار هم قرار داد»[و آن گاه افزود:]«نمی گویم همانند این دو که یکی بر دیگری فزونی دارد»و انگشت نشانه و میانه اش را کنار هم نهاد. (1)

89.الإقبال -در بیان رخدادهای حجّة الوداع-:چون آخرین روز از روزهای تشریق (2)شد،خداوند،سورۀ نصر را تا آخر آن بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرو فرستاد.پیامبر فرمود:«خبرِ درگذشتم،به من داده شد».

پس به سوی مسجد خیف رفت و وارد مسجد شد و مردم را بانگ داد که جمع شوند.مردم،گرد آمدند.پیامبر صلی الله علیه و آله حمد و ثنای الهی را به جای آورد و به سخنرانی پرداخت و در آن فرمود:«ای مردم! من دو گران سنگ در میان شما بر جای می گذارم:گران سنگ بزرگ تر،کتاب خداست که یک سوی آن در دست خداوندعز و جل و سوی دیگرش در دست شماست.پس بدان چنگ زنید.و گران سنگ کوچک تر، عترت من،یعنی اهل بیت من است.خدای لطیف و آگاه،مرا خبر داد که این دو، هیچ گاه از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در کنار حوض کوثر،بر من وارد می شوند.

آن دو،به سان این دو انگشت من اند»و دو انگشت نشانه اش را به هم چسباند [و

ص:279


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 42، [1]تفسیر القمّی:ج 1 ص 3،بحار الأنوار:ج 23 ص 129 ح 61.
2- (2) .ایّام تشریق،سه روزِ عید قربان [دهم ذی حجّه] و دو روز پس از آن است.علّت نام گذاری هم آن است که دراین سه روز،گوشت [قربانی] را«تشریق (قطعه قطعه)»می کنند و در آفتاب پهن می کردند تا بخشکد.

بَینَ سَبّابَتَیهِ-ولا أقولُ کَهاتَینِ-وجَمَعَ بَینَ سَبّابَتِهِ (1)وَالوُسطی-فَتَفضُلُ هذِهِ عَلی هذِهِ.

د-المَسجِدُ الحَرامُ

90.تاریخ الیعقوبی: حَجَّ رَسولُ اللّهِ حَجَّةَ الوَداعِ سَنَةَ عَشرٍ،وهِیَ حَجَّةُ الإِسلامِ...

ووَقَفَ عِندَ زَمزَمَ،وأَمَرَ رَبیعَةَ بنَ امَیَّةَ بنِ خَلَفٍ فَوَقَفَ تَحتَ صَدرِ راحِلَتِهِ-وکانَ صَبِیّاً-فَقالَ:

یا رَبیعَةُ ! قُل:یا أیُّهَا النّاسُ،إنَّ رَسولَ اللّهِ یَقولُ:لَعَلَّکُم لا تَلقونَنی عَلی مِثلِ حالی هذِهِ وعَلَیکُم هذا،هَل تَدرونَ أیَّ بَلَدٍ هذا؟وهَل تَدرونَ أیَّ شَهرٍ هذا؟وهَل تَدرونَ أیَّ یَومٍ هذا؟فَقالَ النّاسُ:نَعَم ! هذَا البَلَدُ الحَرامُ،وَالشَّهرُ الحَرامُ،وَالیَومُ الحَرامُ.

قالَ:فَإِنَّ اللّهَ حَرَّمَ عَلَیکُم دِماءَکُم وأَموالَکُم،کَحُرمَةِ بَلَدِکُم هذا،وکَحُرمَةِ شَهرِکُم هذا،وکَحُرمَةِ یَومِکُم هذا،ألا هَل بَلَّغتُ؟قالوا:نَعَم،قالَ:اللّهُمَّ اشهَد....

ثُمَّ قالَ:لا تَرجِعوا بَعدی کُفّاراً مُضِلّینَ،یَملِکُ بَعضُکُم رِقابَ بَعضٍ،إنّی قَد خَلَّفتُ فیکُم ما إن تَمَسَّکتُم بِهِ لَن تَضِلّوا:کِتابَ اللّهِ وعِترَتی أهلَ بَیتی،ألا هَل بَلَّغتُ؟قالوا:نَعَم ! قالَ:اللّهُمَّ اشهَد،ثُمَّ قالَ:إنَّکُم مَسؤولونَ،فَلیُبَلِّغِ الشّاهِدُ مِنکُم الغائِبَ.

ه-غَدیرُ خُمٍّ

91.صحیح ابن خزیمة: حَدَّثَنا یوسُفُ بنُ موسی،حَدَّثَنا جَریرٌ ومُحَمَّدُ بنُ فُضَیلٍ،عَن

ص:280


1- (1) .فی المصدر:«سبابتیه»،والتصویب من المصادر الاُخری.

افزود:]«نمی گویم:همانند این دو هستند که این بر این فزونی دارد»و انگشت نشانه و میانه اش را به هم چسباند. (1)

د-مسجد الحرام

90.تاریخ الیعقوبی: پیامبر صلی الله علیه و آله در سال دهم هجری برای عمرۀ حجّ تمتّع،مُحرم شد و در [محلّ] زمزم،توقّف کرد و به ربیعة بن امیّة بن خَلَف-که کودکی بود-دستور داد زیر سینۀ اشتر ایشان بِایستد و به او فرمود:«ای ربیعه! بگو:ای مردم! پیامبر خدا می گوید:شاید شما دیگر مرا در چنین حالی نبینید.چنین موقعیتی را دریابید.آیا می دانید این جا،چه شهری است؟آیا می دانید این ماه،چه ماهی است؟آیا می دانید امروز،چه روزی است؟».

مردم گفتند:آری! شهر حرام و ماه حرام و روز حرام است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«پس خداوند،خون ها و اموال شما را همانند حرمت این شهرتان و حرمت این ماهتان و حرمت این روزتان،بر شما حرام [و محترم] قرار داد.هان! آیا ابلاغ کردم؟».همگی گفتند:آری.ایشان فرمود:«بار خدایا! گواه باش...».

سپس فرمود:«مبادا پس از من،به کفر و گم راهی باز گردید و برخی از شما بر گردۀ برخی دیگر سوار شوند.من در میان شما چیزی بر جای می گذارم که اگر به آن تمسّک جویید،هرگز گم راه نمی شوید:کتاب خدا و عترتم،یعنی اهل بیتم.هان! آیا ابلاغ کردم؟».

همگی گفتند:آری.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«بار خدایا! گواه باش».

سپس فرمود:«شما مسئولید. (2)پس حاضرانِ شما به غایبان برسانند». (3)

ه-غدیر خُم

91.صحیح ابن خزیمة: یزید بن حیّان گفت:من و حُصَین بن سَمُره و عمرو بن مسلم به

ص:281


1- (1) .الإقبال:ج 2 ص 242،تفسیر القمّی:ج 1 ص 173 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 37 ص 114 ح 6.
2- (2) .از شما در بارۀ این دو بازمانده ام،سؤال و بازخواست خواهد شد.
3- (3) .تاریخ الیعقوبی:ج 2 ص 109.

أبی حَیّانَ التَّیمِیِّ-وهُوَ یَحیَی بنُ سَعیدٍ التَّیمِیُّ الرِّبابُ-عَن یَزیدَ بنِ حَیّانَ،قالَ:

انطَلَقتُ أنَا وحُصَینُ بنُ سَمُرَةَ وعَمرُو بنُ مُسلِمٍ إلی زَیدِ بنِ أرقَمَ فَجَلَسنا إلَیهِ،فَقالَ لَهُ حُصَینٌ:یا زَیدُ،رَأَیتَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وصَلَّیتَ خَلفَهُ وسَمِعتَ حَدیثَهُ وغَزَوتَ مَعَهُ، لَقَد أصَبتَ یا زَیدُ خَیراً کَثیراً،حَدِّثنا یا زَیدُ حَدیثاً سَمِعتَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وما شَهِدتَ مَعَهُ.قالَ:

بَلَی ابنُ أخی،لَقَد قَدُمَ عَهدی،وکَبِرَت سِنّی،ونَسیتُ بَعضَ الَّذی کُنتُ أعی مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،فَما حَدَّثتُکُم فَاقبَلوهُ،وما لَم احَدِّثکُموهُ فَلا تُکَلِّفونی،قالَ:قالَ:قامَ فینا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَوماً خَطیباً بِماءٍ یُدعی خُمّاً (1)،فَحَمِدَ اللّهَ وأَثنی عَلَیهِ،ووَعَظَ وذَکَّرَ،ثُمَّ قالَ:

أمّا بَعدُ أیُّهَا النّاسُ،فَإِنَّما أنَا بَشَرٌ یوشِکُ أن یَأتِیَنی رَسولُ رَبّی فَاُجیبَهُ،وإنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،أوَّلُهُما کِتابُ اللّهِ فیهِ الهُدی وَالنّورُ،مَنِ استَمسَکَ بِهِ وأَخَذَ بِهِ کانَ عَلَی الهُدی،ومَن تَرَکَهُ وأَخطَأَهُ کانَ عَلَی الضَّلالَةِ؛وأَهلُ بَیتی،اُذَکِّرُکُمُ اللّهَ فی أهلِ بَیتی-ثَلاثَ مَرّاتٍ-.

92.خصائص أمیر المؤمنین علیه السلام: أخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ المُثَنّی،قالَ:حَدَّثَنا یَحیَی بنُ حَمّادٍ،قالَ:أخبَرَنا أبو عَوانَةَ،عَن سُلَیمانَ (الأَعمَشِ)،قالَ:حَدَّثَنا حَبیبُ بنُ أبی ثابِتٍ،عَن أبِی الطُّفَیلِ (عامِرِ بنِ وائِلَةَ)،عَن زَیدِ بنِ أرقَمَ،قالَ:لَمّا رَجَعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مِن حَجَّةِ الوَداعِ ونَزَلَ غَدیرَ خُمٍّ،أمَرَ بِدَوحاتٍ (2)فَقُمِمنَ،ثُمَّ قالَ:

کَأَنّی دُعیتُ فَأَجَبتُ،وإنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،أحَدُهُما أکبَرُ مِنَ الآخَرِ:کِتابَ

ص:282


1- (1) .فی المصدر:«خمٌّ»بالرفع،والصواب ما أثبتناه کما فی المصادر الاُخری.
2- (2) .الدَّوحَةُ:الشجرةُ العظیمة المُتَّسعَة من أی الشجر کان ( لسان العرب:ج 2 ص 436« [1]دوح»).

سوی زید بن مسلم رفتیم و نزد او نشستیم.حصین به او گفت:ای زید ! تو پیامبر خدا را دیده ای و پشتش نماز خوانده ای و حدیثش را شنیده ای،و همراهش جنگیده ای و به خیر بزرگی دست یافته ای.ای زید! حدیثی را که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیده ای و آنچه را که در همراهی او دیده ای،برایمان بازگو کن.

زید گفت:باشد-پسر برادر-! روزگار درازی گذراندم،و سنّم بالا رفته،و برخی چیزها را که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیده بودم و در ذهنم بود،فراموش کرده ام.به هر چه برایتان نقل می کنم،بسنده کنید،و هر چه را نقل نمی کنم،مرا به زحمت نیندازید.

[آن گاه] گفت:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روزی در کنار برکه ای به نام خُم،در میان ما برخاست و خدا را حمد و ثنا گفت و پند داد و موعظه کرد و سپس فرمود:«امّا بعد،ای مردم ! من بشرم.نزدیک است که فرستادۀ پروردگارم به سراغم بیاید و من خواست او را اجابت کنم.

من در میان شما دو چیز گران بها به یادگار می گذارم:اوّل آنها،کتاب خداست که در آن، هدایت و نور است.هر کس به آن چنگ زند و آن را بگیرد،بر هدایت است و هر کس آن را رها کند و از آن بگذرد،بر گم راهی است.و [دومی] اهل بیتم هستند».و بعد سه بار فرمود:«خدا را در بارۀ اهل بیتم به یاد شما می آورم!». (1)

92.خصائص أمیر المؤمنین -به نقل از ابو طفیل-:زید بن ارقم گفت:چون پیامبر صلی الله علیه و آله از حجّة الوداع باز گشت و در غدیر خُم فرود آمد،دستور داد زیر چند درخت تناور را جارو کردند.سپس فرمود:«گویا من [به سرای جاوید] فرا خوانده شده ام و باید از میان شما بروم.من دو گران سنگ را در میانتان بر جای می گذارم که یکی بزرگ تر از دیگری است:

کتاب خدا و عترتم،یعنی اهل بیتم.پس مراقب باشید که پس از من،چگونه با این دو، رفتار می کنید؛چرا که این دو،هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا آن که در کنار حوض،بر من وارد شوند».

ص:283


1- (1) .صحیح ابن خزیمة:ج 4 ص 62 ح 2357،السنن الکبری،نسایی:ج 5 ص 51 ح 8175،السنن الکبری،بیهقی:ج 2 ص 212 ح 2857؛شرح الأخبار:ج 2 ص 481 ح 843 (با عبارت مشابه)،المناقب،کوفی:ج 2 ص 135 ح 621.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 1 ص 269 ح 78.

اللّهِ وعِترَتی أهلَ بَیتی،فَانظُروا کَیفَ تَخلُفُونّی فیهِما،فَإِنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.ثُمَّ قالَ:

إنَّ اللّهَ مَولایَ،وأَنَا وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ.ثُمَّ إنَّهُ أخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام فَقالَ:مَن کُنتُ وَلِیَّهُ فَهذا وَلِیُّهُ،اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ.

( قالَ أبُو الطُّفَیلِ ):فَقُلتُ لِزَیدٍ:(أنتَ) سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله؟

فَقالَ:وإنَّهُ ما کانَ فِی الدَّوحاتِ أحَدٌ إلّارَآهُ بِعَینِهِ وسَمِعَهُ بِاُذُنِهِ.

93.المستدرک علی الصحیحین: حَدَّثَناهُ أبو بَکرِ بنِ إسحاقَ ودِعلِجُ بنُ أحمَدَ السِّجزِیُّ،قالا:أنبَأَنا مُحَمَّدُ بنُ أیّوبَ،حَدَّثَنَا الأَزرَقُ بنُ عَلِیٍّ،حَدَّثَنا حَسّانُ بنُ إبراهیمَ الکِرمانِیُّ،حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ سَلَمَةَ بنِ کُهَیلٍ،عَن أبیهِ،عَن أبِی الطُّفَیلِ،عَنِ ابنِ واثِلَةَ،أنَّهُ سَمِعَ زَیدَ بنَ أرقَمَ رضی الله عنه یَقولُ:

نَزَلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَینَ مَکَّةَ وَالمَدینَةِ عِندَ شَجَراتِ خَمسِ دَوحاتٍ عِظامٍ،فَکَنَسَ النّاسُ ما تَحتَ الشَّجَراتِ،ثُمَّ راحَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَشِیَّةً فَصَلّی،ثُمَّ قامَ خَطیباً فَحَمِدَ اللّهَ وأَثنی عَلَیهِ،وذَکِّرَ ووَعَظَ،فَقالَ ما شاءَ اللّهُ أن یَقولَ،ثُمَّ قالَ:

أیُّهَا النّاسُ،إنّی تارِکٌ فیکُم أمرَینِ لَن تَضِلّوا إنِ اتَّبَعتُموهُما،وهُما کِتابُ اللّهِ وأَهلُ بَیتی عِترَتی،ثُمَّ قالَ:أتَعلَمونَ أنّی أولی بِالمُؤمِنینَ مِن أنفُسِهِم ثَلاثَ مَرّاتٍ- قالوا:نَعَم،فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ. (1)

94.المعجم الکبیر: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ حَیّانَ المازِنِیُّ،حَدَّثَنا کَثیرُ بنُ یَحیی،حَدَّثَنا حَیّانُ بنُ إبراهیمَ،حَدَّثَنا سَعیدُ بنُ مَسروقٍ أو سُفیانُ الثَّورِیُّ،عَن یَزیدَ بنِ حَیّانَ،

ص:284


1- (1) .قال فی التلخیص:لم یخرجوا لمحمّد بن سلمة بن کهیل و قد وهّاه السّعدی.

سپس فرمود:«خدا مولای من است و من،ولیّ هر مؤمنی هستم».آن گاه،دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود:«هر که من ولیّ او هستم،این،ولیّ اوست.بار خدایا! دوستدار او را دوست بدار و هر که را با او دشمنی کرد،دشمن بدار».

من به زید گفتم:آیا تو خود،این را از پیامبر خدا شنیدی؟

گفت:هیچ کس در زیر آن درختان نبود،مگر این که با چشم خود،آن صحنه را دید و با گوش خود،این سخنان را شنید. (1)

93.المستدرک علی الصحیحین -به نقل از زید بن ارقم-:پیامبر صلی الله علیه و آله میان مکّه و مدینه،در زیر پنج درخت تناور فرود آمد.مردم،زیر آن درخت ها را جارو کردند.آن گاه، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نماز عصر را خواند و سپس به سخرانی ایستاد و خداوند را حمد و ثنا گفت و پند و اندرز داد و آنچه را خدا خواست بگوید،گفت.سپس فرمود:«ای مردم! من دو امر را در میان شما بر جای می نهم که اگر از آنها پیروی کنید،هرگز گم راه نخواهید شد.آن دو،کتاب خدا،و اهل بیتم [یعنی] عترتم هستند».

سپس سه بار فرمود:«آیا می دانید که من به مؤمنان،از خود آنان سزاوارترم؟».

مردم گفتند:آری.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هر که من مولای اویم،پس علی مولای اوست». (2)

94.المعجم الکبیر -به نقل از یزید بن حیّان-:نزد زید بن ارقم رفتیم و گفتیم:تو خیر دیده ای؛[زیرا] صحابیِ پیامبر خدا بوده ای و پشت سر او نماز خوانده ای.

زید گفت:من خیر دیده ام و می ترسم که برای شرّی،مرگم به تأخیر افتاده باشد.

ص:285


1- (1) .خصائص أمیر المؤمنین علیه السلام،نسایی:ص 150 ح 79،السنن الکبری،نسایی:ج 5 ص 130 ح 8464،کنز العمّال:ج 13 ص 104 ح 36340 (به نقل از ابن جریر)؛کمال الدین:ص 234 ح 45،بحار الأنوار:ج 37 ص 137 ح 25.
2- (2) .المستدرک علی الصحیحین:ج 3 ص 118 ح 4577،تاریخ دمشق:ج 42 ص 216،کنز العمّال:ج 1 ص 186 ح 950.

عَن زَیدِ بنِ أرقَمَ،قالَ:دَخَلنا عَلَیهِ فَقُلنا:لَقَد رَأَیتَ خَیراً،أصحَبتَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وصَلَّیتَ خَلفَهُ،قال:لَقَد رَأَیتُ خَیراً وخَشیتُ أن أکونَ إنَّما اخِّرتُ لِشَرٍّ،ما حَدَّثَکُم (1)فَاقبَلوا وما سَکَتُّ عَنهُ فَدَعوهُ،قامَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِوادٍ بَینَ مَکَّةَ وَالمَدینَةِ فَخَطَبَنا،ثُمَّ قالَ:

أنَا بَشَرٌ یوشِکُ أن ادعی فَاُجیبَ،وإنّی تارِکٌ فیکُمُ اثنَینِ،أحَدُهُما کِتابُ اللّهِ فیهِ حَبلُ اللّهِ-مَنِ اتَّبَعَهُ کانَ عَلَی الهُدی،ومَن تَرَکَهُ کانَ عَلی ضَلالَةٍ-وأَهلُ بَیتی، اذَکِّرُکُمُ اللّهَ فی أهلِ بَیتی-ثَلاثَ مَرّاتٍ-.

فَقُلنا:مَن أهلُ بَیتِهِ نِساؤُهُ؟قالَ:لا،إنَّ المَرأَةَ قَد یَکونُ یَتَزَوَّجُ بِهَا الرَّجُلُ العَصرَ مِنَ الدَّهرِ ثُمَّ یُطَلِّقُها فَتَرجِعُ إلی أبیها واُمِّها».

و-آخِرُ خُطبَةٍ خَطَبَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله

95. الأمالی للمفید: أخبَرَنی أبُو الحَسَنِ عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ الکاتِبُ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ الزَّعفَرانِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا إبراهیمُ بنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی أبو عَمرٍو حَفصُ بنُ عَمَرَ الفَرّاءُ،قالَ:حَدَّثَنا زَیدُ بنُ الحَسَنِ الأَنماطِیُّ،عَن مَعروفِ بنِ خَرَّبوذَ،قال:سَمِعتُ أبا عُبَیدِ اللّهِ مَولَی العَبّاسِ یُحَدِّثُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ علیهما السلام،قالَ:سَمِعتُ أبا سَعیدٍ الخُدرِیَّ یَقولُ:إنَّ آخِرَ خُطبَةٍ خَطَبَنا بِها رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله،لَخُطبَةٌ خَطَبَنا فی مَرَضِهِ الَّذی تُوُفِّیَ فیهِ،خَرَجَ مُتَوَکَّئاً عَلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ومَیمونَةَ مَولاتِهِ،فَجَلَسَ عَلَی المِنبَرِ،ثُمَّ قالَ:

یا أیُّهَا النّاسُ،إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ وسَکَتَ،فَقامَ رَجُلٌ فَقالَ:یا رَسولَ اللّهِ،

ص:286


1- (1) .هکذا فی المصدر،والظاهر أنّها«حدّثتکم»،إذ هو الأنسب للسیاق.

آنچه را برایتان می گویم،بپذیرید و آنچه را که خاموش ماندم،رهایش کنید.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در وادی ای میان مکّه و مدینه برخاست و برایمان سخنرانی کرد و سپس فرمود:«من هم یک بشر هستم و به زودی فرا خوانده می شوم و باید از میان شما بروم.دو چیز در میانتان بر جای می گذارم:یکی کتاب خدا که رشتۀ [اتّصال به] خدا،در آن است.هر که از آن پیروی کند،بر راه راست است و هر که آن را رها کند،در گم راهی است.و [دوم،] اهل بیتم.خدا را در بارۀ اهل بیتم به شما یادآور می شوم!»و این جمله را سه بار فرمود.

ما گفتیم:اهل بیت او کیان اند؟آیا زنان او هم هستند؟

گفت:نه.چه بسا مدّتی از یک روزگاری را مردی با زنی ازدواج می کند و بعد،او را طلاق می دهد و وی به خانۀ پدر و مادرش باز می گردد. (1)

و-آخرین سخنرانی پیامبر صلی الله علیه و آله

95. الأمالی ،مفید-به نقل از معروف بن خرّبوذ-:از ابو عبید اللّه،غلامِ آزاد شدۀ عبّاس،شنیدم که برای امام باقر علیه السلام نقل می کرد و می گفت:از ابو سعید خُدری شنیدم که می گوید:آخرین سخنرانی ای که پیامبر خدا برای ما نمود،سخنرانی ای بود که در بیماریِ منجر به درگذشتش برای ما ایراد فرمود.ایشان در حالی که به دست علی بن ابی طالب علیه السلام و همسرش میمونه تکیه داده بود،بیرون آمد و بر منبر نشست.سپس فرمود:«ای مردم! من در میان شما،دو چیز گران سنگ بر جای می گذارم»و ساکت شد.

مردی برخاست و گفت:ای پیامبر خدا! این دو چیز گران سنگ چیست؟

پیامبر صلی الله علیه و آله چنان خشمگین شد که رنگ رخسارش سرخ شد.سپس آرام گرفت و فرمود:«من این را نگفتم،جز آن که می خواستم شما را از آن دو،خبر دهم؛امّا نفسم تنگ آمد و نتوانستم.یکی از آن دو،ریسمانی است که یک سوی آن در دست خداست و سوی دیگرش در دست شما.شما در بارۀ آن،چنین و چنان می کنید.این ریسمان،همان قرآن

ص:287


1- (1) .المعجم الکبیر:ج 5 ص 182 ح 5026.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 1 ص 297 ح 104.

ما هذانِ الثَّقَلانِ؟فَغَضِبَ حَتَّی احمَرَّ وَجهُهُ،ثُمَّ سَکَنَ وقالَ:

ما ذَکَرتُهُما إلّاوأَنَا اریدُ أن اخبِرَکُم بِهِما،ولکِن رَبَوتُ (1)فَلَم أستَطِع،سَبَبٌ طَرَفُهُ بِیَدِ اللّهِ وطَرَفٌ بِأَیدیکُم،تَعمَلونَ فیهِ کَذا وکَذا،ألا وهُوَ القُرآنُ،وَالثَّقَلُ الأَصغَرُ أهلُ بَیتی،ثُمَّ قالَ:

وَایمُ اللّهِ،إنّی لَأَقولُ لَکُم هذا ورِجالٌ فی أصلابِ أهلِ الشِّرکِ أرجی عِندی مِن کَثیرٍ مِنکُم.ثُمَّ قالَ:

وَاللّهِ لا یُحِبُّهُم عَبدٌ إلّاأعطاهُ اللّهُ نوراً یَومَ القِیامَةِ حَتّی یَرِدَ عَلَیَّ الحَوضَ،ولا یُبغِضُهُم عَبدٌ إلَّااحتَجَبَ اللّهُ عَنهُ یَومَ القِیامَةِ.فَقالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:إنَّ أبا عُبَیدِ اللّهِ یَأتینا بِما یَعرِفُ.

96.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَن إبراهیمَ بنِ عُمَرَ الیَمانِیِّ،عَنِ ابنِ اذَینَةَ،عَن أبانِ بنِ أبی عَیّاشٍ،عَن سُلَیمِ بنِ قَیسٍ، (2)قالَ:سَمِعتُ عَلِیّاً صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ یَقولُ:...قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی آخِرِ خُطبَتِهِ یَومَ قَبَضَهُ اللّهُ عز و جل إلَیهِ:

إنّی قَد تَرَکتُ فیکُم أمرَینِ لَن تَضِلّوا بَعدی ما إن تَمَسَّکتُم بِهِما:کِتابَ اللّهِ، وعِترَتی أهلَ بَیتی،فَإِنَّ اللَّطیفَ الخَبیرَ قَد عَهِدَ إلَیَّ:أنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ کَهاتَینِ-وجَمَعَ بَینَ مُسَبِّحَتَیهِ-ولا أقولُ کَهاتَینِ-وجَمَعَ بَینَ المُسَبِّحَةِ وَالوُسطی-فَتَسبِقَ إحداهُمَا الاُخری،فَتَمَسَّکوا بِهِما،لا تَزِلّوا ولا تَضِلّوا،ولا تَقَدَّموهُم فَتَضِلّوا.

ص:288


1- (1) .الرَّبُو:هو التهیّج وتَواتُرِ النَّفَسِ الذی یَعرِض للمُسرع فی مشیه وحرکته ( النهایة:ج 2 ص 192« [1]ربا»).
2- (2) .سند صحیح بشرط قبول أبان بن أبی عیاش.

است.و گران سنگ کوچک تر،اهل بیت من اند».

سپس فرمود:«به خدا سوگند،من این را به شما می گویم؛امّا مردانی در اصلاب مشرکان هستند که امید من به آنان،از امیدم به بسیاری از شما بیشتر است».

سپس فرمود:«به خدا سوگند،هیچ بنده ای آنان (اهل بیتم) را دوست ندارد،مگر آن که خداوند در روز قیامت،به او نوری می بخشد،تا آن گاه که در کنار حوض [کوثر]،بر من وارد شود،و هیچ بنده ای آنان را دشمن نمی دارد،مگر آن که روز قیامت،خداوند از او محجوب خواهد بود».

آن گاه امام باقر علیه السلام فرمود:«ابو عبید اللّه هر چه می داند،برای ما می گوید». (1)

96.الکافی -به نقل از امام علی علیه السلام-:پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرین سخنرانی خود-که در روز رحلتش به سوی خداوندعز و جل ایراد کرد-فرمود:«من دو چیز در میان شما بر جای نهاده ام که تا وقتی به آنها تمسّک جویید،هرگز گم راه نخواهید شد:کتاب خدا و عترتم [یعنی] اهل بیتم.خداوند لطیف و آگاه،به من خبر داد که این دو،هیچ گاه از یکدیگر جدا نخواهند شد تا آن که در کنار حوض بر من وارد شوند،همانند این دو»و دو انگشت نشانه اش را کنار هم نهاد«و نمی گویم همانند این دو که یکی از دیگری جلوتر باشد»و انگشت نشانه و میانه اش را کنار هم گذاشت [و افزود:]«پس به این دو،چنگ زنید تا نلغزید و گم راه نشوید،و از آنها پیشی نگیرید که به گم راهی در می افتید». (2)

ص:289


1- (1) .الأمالی،مفید:ص 134 ح 3، [1]بحار الأنوار:ج 22 ص 475 ح 25.
2- (2) .الکافی:ج 2 ص 414 ح 1 ( [2]به شرط معتبر بودن ابان بن ابی عیّاش،سند صحیح است).

97.تفسیر العیّاشی: عَن مَسعَدَةَ بنِ صَدَقَةَ قالَ:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:إنَّ اللّهَ جَعَلَ وِلایَتَنا أهلَ البَیتِ قُطبَ القُرآنِ،وقُطبَ جَمیعِ الکُتُبِ،عَلَیها یَستَدیرُ مُحکَمُ القُرآنِ،وبِها نَوَّهَتِ الکُتُبُ،ویَستَبینُ الإِیمانُ،وقَد أمَرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أن یُقتَدی بِالقُرآنِ وآلِ مُحَمَّدٍ،وذلِکَ حَیثُ قالَ فی آخِرِ خُطبَةٍ خَطَبَها:

إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ:الثَّقَلَ الأَکبَرَ وَالثَّقَلَ الأَصغَرَ،فَأَمَّا الأَکبَرُ فَکِتابُ رَبّی، وأَمَّا الأَصغَرُ فَعِترَتی أهلُ بَیتی،فَاحفَظونی فیهِما؛فَلَن تَضِلّوا ما تَمَسَّکتُم بِهِما.

ز-حینَ الاِحتِضارِ

98.دعائم الإسلام: رُوِّینا عَن أبی ذَرٍّ رَحمَةُ اللّهِ عَلَیهِ،أنَّهُ شَهِدَ المَوسِمَ بَعدَ وَفاةِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،فَلَمَّا احتَفَلَ النّاسُ فِی الطَّوافِ،وَقَفَ بِبابِ الکَعبَةِ وأَخَذَ بِحَلقَةِ البابِ،وقالَ:یا أیُّهَا النّاسُ-ثَلاثاً-وَاجتَمَعوا ووَقَفوا وأَنصَتوا،فَقالَ:مَن عَرَفنَی فَقَد عَرَفَنی،ومَن لَم یَعرِفنی فَأَنَا أبو ذَرٍّ الغِفارِیُّ،اُحَدِّثُکُم بِما سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،سَمِعتُهُ یَقولُ حینَ احتُضِرَ:

إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،کِتابَ اللّهِ وعِترَتی أهلَ بَیتی،فَإِنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ کَهاتَینِ-وجَمَعَ بَینَ إصبَعَیهِ المُسَبِّحَتَینِ مِن یَدَیهِ،وقَرَنَهُما،وساوی بَینَهُما-وقالَ:ولا أقولُ کَهاتَینِ-وقَرَنَ بَینَ إصبَعَیهِ الوُسطی وَالمُسَبِّحَةِ مِن یَدِهِ الیُمنی-لِأَنَّ إحداهُما تَسبِقُ الاُخری،ألا وإنَّ مَثَلَهُما فیکُم مَثَلُ سَفینَةِ نوحٍ،مَن رَکِبَها نَجا،ومَن تَرَکَها غَرِقَ. (1)

99.مسند زید بن علیّ: حَدَّثَنی زَیدُ بنُ عَلِیٍّ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ،عَن عَلِیٍّ علیهم السلام،قالَ:

ص:290


1- (1) .کتاب سلیم بن قیس عن سلیم عن الإمام علیّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله.

97.تفسیر العیّاشی -به نقل از مسعدة بن صدقه-:امام صادق علیه السلام فرمود:«خداوند،ولایت ما، اهل بیت،را محور قرآن و محور همۀ کتاب ها[ی آسمانی] قرار داد.قرآنِ مُحکم بر این محور می چرخد،و کتاب ها[ی آسمانی] از آن به نیکی یاد کرده اند،و ایمان،با آن شناخته و روشن می شود.پیامبر خدا به پیروی از قرآن و خاندان محمّد امر نمود،آن جا که در آخرین سخنرانی اش فرمود:"من در میان شما،دو چیز گران سنگ بر جای می گذارم:

گران سنگ بزرگ تر و گران سنگ کوچک تر.آن بزرگ تر،کتاب پروردگار من است و آن کوچک تر،عترت من،یعنی اهل بیتم.پس مرا در این دو،پاس بدارید؛زیرا تا زمانی که به آنها چنگ در زنید،گم راه نخواهید شد"». (1)

ز-واپسین لحظات زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله

98.دعائم الإسلام: از ابو ذر برایمان روایت شده است که وی پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله،در مراسم حج حاضر شد و چون مردم در طواف گرد آمدند،او بر در کعبه ایستاد و حلقۀ در را گرفت و سه بار صدا زد:آی مردم!

مردم،گرد آمدند و به گوش ایستادند.ابو ذر گفت:آن که مرا می شناسد،می شناسد و آن که مرا نمی شناسد،بداند که من ابو ذر غِفاری هستم.حدیثی را که از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده ام، برایتان باز می گویم.شنیدم که ایشان در هنگام احتضارش،می فرماید:«من دو گران سنگ در میان شما بر جای می نهم:کتاب خدا و عترتم،یعنی اهل بیتم.این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا آن که در کنار حوض،بر من وارد شوند،مانند این دو»و انگشت نشانۀ دو دستش را کنار هم گذاشت و برابر هم قرارشان داد و فرمود:«و نمی گویم مانند این دو» و انگشت میانه و نشانۀ دست راستش را کنار هم قرار داد [و افزود:]«زیرا یکی از آنها جلوتر از دیگری است.بدانید که حکایت این دو در میان شما،حکایت کشتی نوح است که هر کس در آن نشست،نجات یافت و آن که ننشست،غرق شد». (2)

99.مسند زید -به نقل از امام زین العابدین علیه السلام،از امام علی علیه السلام-:چون بیماری پیامبر

ص:291


1- (1) .تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 5 ح 9،بحار الأنوار:ج 92 ص 27 ح 29.
2- (2) .دعائم الإسلام:ج 1 ص 27،کتاب سلیم بن قیس:ج 2 ص 616 (به نقل از سلیم،از امام علیّ علیه السلام،از پیامبر صلی الله علیه و آله با عبارت مشابه).

لَمّا ثَقُلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی مَرَضِهِ وَالبَیتُ غاصٌّ بِمَن فیهِ،قالَ:اُدعوا لِیَ الحَسَنَ وَالحُسَینَ،فَدَعَوتُهُما،فَجَعَلَ یَلثِمُهُما حَتّی اغمِیَ عَلَیهِ،قالَ:فَجَعَلَ عَلِیٌّ علیه السلام یَرفَعُهُما عَن وَجهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،قالَ:فَفَتَحَ عَینَیهِ فَقالَ:دَعهُما یَتَمَتَّعانِ مِنّی وأَتَمَتَّعُ مِنهُما، فَإِنَّهُ سَیُصیبُهُما بَعدی أثَرَةٌ (1)،ثُمَّ قالَ:

یا أیُّهَا النّاسُ،إنّی خَلَّفتُ فیکُمُ کِتابَ اللّهِ وسُنَّتی وعِترَتی أهلَ بَیتی،فَالمُضَیِّعُ لِکِتابِ اللّهِ کَالمُضَیِّعِ لِسُنَّتی،وَالمُضَیِّعُ لِسُنَّتی کَالمُضَیِّعِ لِعِترَتی،أما إنَّ ذلِکَ لَن یَفتَرِقا حَتّی ألقاهُ عَلَی الحَوضِ.

4/2 مَعنَی العِترَةِ وأَهلِ البَیتِ

100.المستدرک علی الصحیحین: کَتَبَ إلَیَّ أبو إسماعیلَ مُحَمَّدُ بنُ النَّحوِیِّ یَذکُرُ أنَّ الحَسَنَ بنَ عَرَفَةَ حَدَّثَهُم،قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ ثابِتٍ الجَزَرِیُّ،ثنا بُکَیرُ بنُ مِسمارٍ مَولی عامِرِ بنِ سَعدٍ:سَمِعتُ عامِرَ بنَ سَعدٍ یَقولُ:قالَ سَعدٌ:نَزَلَ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله الوَحیُ،فَأَدخَلَ عَلِیّاً وفاطِمَةَ وَابنَیهِما تَحتَ ثَوبِهِ،ثُمَّ قالَ:اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلی وأَهلُ بَیتی.

101.صحیح مسلم: حَدَّثَنا أبو بَکرِ بنُ أبی شَیبَةَ،ومُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ نُمَیرٍ (وَاللَّفظُ لِأَبی بَکرٍ)،قالا:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ بِشرٍ،عَن زَکَرِیّاءَ،عَن مُصعَبِ بنِ شَیبَةَ،عَن صَفِیَّةَ بِنتِ شَبیَةَ،قالَت:قالَت عائِشَةُ:خَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله غَداةً وعَلَیهِ مِرطٌ مُرَحَّلٌ (2)مِن شَعرٍ

ص:292


1- (1) .الأَثَرَةُ:أن یُسْتَأثر علیکم،فیُفضَّلُ غیرُکم فی نصیبه من الفیء ( النهایة:ج 1 ص 22« [1]أثر»).
2- (2) .مِرط مُرحَّل:إزار خزٍّ فیه عَلَم،وسمّی مُرَحَّلاً لِما علیه من تصاویر رَحْل وما ضاهاه (لسان العرب:ج 11ص 278). [2]

خدا صلی الله علیه و آله شدّت یافت،در حالی که اتاق آکنده از جمعیت بود،فرمود:«حسن و حسین را برایم صدا بزنید».

من آن دو را صدا زدم.پیامبر صلی الله علیه و آله شروع به بوسیدن آن دو کرد تا آن که از هوش رفت.من آنان را از روی صورت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بلند کردم.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چشمانش را گشود و فرمود:«بگذارشان تا از من لذّت ببرند و من از آنان لذّت برم؛زیرا به زودی پس از من،به این دو،ستم خواهد رسید».

سپس فرمود:«ای مردم! من در میان شما کتاب خدا و سنّتم و عترتم-یعنی اهل بیتم-را جانشین خود قرار می دهم.پس کسی که کتاب خدا را وا نهد،همچون کسی است که سنّت مرا وا نهاده باشد و کسی که سنّت مرا وا نهد،چنان است که عترت مرا وا نهاده باشد.بدانید که این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا آن که در کنار حوض،ملاقاتشان کنم». (1)

4/2 معنای«عترت»و«اهل بیت»

100.المستدرک علی الصحیحین -به نقل از عطاء بن یسار،از امّ سلمه-:آیۀ شریف:«جز این نیست که خدا اراده کرده تا هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت دور گرداند و شما را کاملاً پاک نماید»در خانۀ من نازل شد.آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله علی،فاطمه،حسن و حسین علیهم السلام را حاضر کرد و فرمود:«اینان،اهل بیت من اند». (2)

101.صحیح مسلم -به نقل از صفیّه دختر شیبه-:عایشه گفت:پیامبر صلی الله علیه و آله بامداد خارج شد،در حالی که پوشش پشمیِ نقشداری از موی سیاه بر تن داشت.پس حسن بن علی آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله او را در زیر آن جای داد.به دنبال او حسین آمد که پیامبر صلی الله علیه و آله او را نیز در زیر آن

ص:293


1- (1) .مسند زید بن علی:ص 404.
2- (2) .المستدرک علی الصحیحین:ج 3 ص 159 ح 4708،السنن الکبری:ج 7 ص 101 ح 13391،تفسیر الطبریّ:ج 12 ص 8 (با عبارت مشابه)،کنز العمّال:ج 13 ص 163 ح 36496.

أسوَدَ،فَجاءَ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ فَأَدخَلَهُ،ثُمَّ جاءَ الحُسَینُ فَدَخَل مَعَهُ،ثُمَّ جاءَت فاطِمَةُ فَأَدخَلَها،ثُمَّ جاءَ عَلِیٌّ فَأَدخَلَهُ،ثُمَّ قالَ: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (1).

102.المستدرک علی الصحیحین: حَدَّثَنا أبو بَکرٍ أحمَدُ بنُ سَلمانَ الفَقیهُ،وأَبُو العَبّاسِ مُحَمَّدُ بنُ یَعقوبَ،قالا:ثنا الحَسَنُ بنُ مُکرَمٍ البَزّارُ،ثنا عُثمانُ بنُ عُمَرَ،ثنا عَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ دینارٍ،عَن شَریکِ بنِ أبی نَمِرٍ،عَن عَطاءِ بنِ یَسارٍ،عَن امِّ سَلَمَة،قالَت:فی بَیتی نَزَلَت: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً .قالَت:فَأَرسَلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی عَلِیٍّ وفاطِمَةَ والحَسَنِ والحُسَینِ،فَقالَ:هؤُلاءِ أهلُ بَیتی.

103.تفسیر الطبری: حَدَّثَنَا ابنُ حُمَیدٍ،قالَ:ثنا عَبدُ اللّهِ بنُ عَبدِ القُدّوسِ،عَنِ الأَعمَشِ، عَن حَکیمِ بنِ سَعدٍ،قالَ:ذَکَرنا عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ رضی الله عنه عِندَ امِّ سَلَمَةَ،قالَت:فیهِ نَزَلَت: إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً .

قالَت امُّ سَلَمَةَ:جاءَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله إلی بَیتی،فَقالَ:لا تَأذَنی لِأَحَدٍ،فَجاءَت فاطِمَةُ، فَلَم أستَطِع أن أحجُبَها عَن أبیها،ثُمَّ جاءَ الحَسَنُ،فَلَم أستَطِع أن أمنَعَهُ أن یَدخُلَ عَلی جَدِّهِ واُمِّهِ،وجاءَ الحُسَینُ،فَلَم أستَطِع أن أحجُبَهُ،فَاجتَمَعوا حَولَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله عَلی بِساطٍ،فَجَلَّلَهُم نَبِیُّ اللّهِ بِکِساءٍ کانَ عَلَیهِ،ثُمَّ قالَ:هؤُلاءِ أهلُ بَیتی،فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرًا،فَنَزَلَت هذِهِ الآیَةُ حینَ اجتَمَعوا عَلَی البِساطِ.

قالَت:فَقُلتُ:یا رَسولَ اللّهِ،وأَنَا؟قالَت:فَوَاللّهِ ما أنعَمَ،وقالَ:إنَّکِ إلی خَیرٍ.

ص:294


1- (1) .الأحزاب:33. [1]

جای داد.در پی او فاطمه آمد که پیامبر صلی الله علیه و آله او را نیز در زیر پوشش خود جای داد و سرانجام علی آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله او را نیز در زیر پوشش خود جای داد و سپس فرمود:

«إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» . (1)

102.المستدرک علی الصحیحین -به نقل از عطاء بن یسار،از امّ سلمه-:آیۀ شریف:«جز این نیست که خدا اراده کرده تا هر گونه پلیدی را از شما«اهل بیت»دور گرداند و شما را کاملاً پاک نماید»در خانۀ من نازل شد.آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله علی،فاطمه،حسن و حسین علیهم السلام را حاضر کرد و فرمود:«اینان،اهل بیت من اند». (2)

103.تفسیر الطبری -به نقل از حکیم بن سعد-:نزد امّ سلمه از علی بن ابی طالب نام بردیم.

امّ سلمه گفت:آیۀ:«جز این نیست که خدا اراده کرده تا هر گونه پلیدی را از شما«اهل بیت»دور گرداند و شما را کاملاً پاک نماید»در بارۀ او (علی علیه السلام ) نازل شده است.

امّ سلمه گفت:پیامبر صلی الله علیه و آله به خانۀ من آمد و فرمود:«به هیچ کس اجازۀ دخول نده».آن گاه فاطمه آمد و من نتوانستم مانع از رفتن او نزد پدرش شوم.به دنبال او حسن آمد و نتوانستم از رفتن او نزد جدّ و مادرش جلوگیری کنم.سپس حسین آمد و جلوی او را نیز نتوانستم بگیرم.همۀ آنها بر گلیمی،گِرد پیامبر صلی الله علیه و آله حلقه زدند و پیامبر خدا عبایی را که بر دوش داشت،بر آنها افکند و سپس فرمود:«اینان اهل بیت من اند.خدایا! هر گونه پلیدی را از آنها دور کن و کاملاً پاکشان گردان».پس هنگامی که بر گلیم حلقه زده بودند،این آیه نازل شد.اُمّ سلمه گفت:گفتم:ای پیامبر خدا! من چه؟و به خدا سوگند،پیامبر صلی الله علیه و آله نفرمود:

آری؛بلکه فرمود:«تو در راه درست هستی». (3)

ص:295


1- (1) .صحیح مسلم:ج 4 ص 1883 ح 2424،المستدرک علی الصحیحین:ج 3 ص 159 ح 4707 (با عبارت مشابه)،السنن الکبری:ج 2 ص 212 ح 2858؛ [1]الإقبال:ج2 ص 350، [2]الطرائف:ص 123 ح 187، [3]بحار الأنوار:ج 21 ص 281. [4]
2- (2) .المستدرک علی الصحیحین:ج 3 ص 158 ح 4705،السنن الکبری:ج2 ص 214 ح 2861،المعجم الکبیر:ج 23 ص 286،تاریخ دمشق:ج 14 ص 138 ح 3441.
3- (3) .تفسیر الطبریّ:ج 12 ص 8،تفسیر ابن کثیر:ج 6 ص 410، [5]شواهد التنزیل:ج 2 ص 134 ح 765 (همۀ این منابع با عبارت مشابه).

104.صحیح مسلم: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ بَکّارِ بنِ الرَّیّانِ،حَدَّثَنا حَسّانُ ( یَعنِی ابنَ إبراهیمَ)،عَن سَعیدٍ (وهُوَ ابنُ مَسروقٍ)،عَن یَزیدَ بنِ حَیّانَ،عَن زَیدِ بنِ أرقَمَ،قالَ:

دَخَلنا عَلَیهِ فَقُلنا لَهُ:لَقَد رَأَیتَ خَیراً،لَقَد صاحَبتَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وصَلَّیتَ خَلفَهُ، وساقَ الحَدیثَ بِنَحوِ حَدیثِ أبی حَیّانَ،غَیرَ أنَّهُ قالَ:ألا وإنّی تارِکٌ فیکُم ثَقَلَینِ،أحَدُهُما کِتابُ اللّهِ عز و جل هُوَ حَبلُ اللّهِ،مَنِ اتَّبَعَهُ کانَ عَلَی الهُدی،ومَن تَرَکَهُ کانَ عَلی ضَلالَةٍ».

وفیهِ:فَقُلنا:مَن أهلُ بَیتِهِ نِساؤُهُ؟قالَ:لا وَایمُ اللّهِ،إنَّ المَرأَةَ تَکونُ مَعَ الرَّجُلِ العَصرَ مِنَ الدَّهرِ،ثُمَّ یُطَلِّقُها فَتَرجِعُ إلی أبیها وقَومِها.

105.معانی الأخبار: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ الحَسَنِ القَطّانُ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ السُّکَّرِیُّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ زَکَرِیَّا الجَوهَرِیِّ،عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عُمارَةَ، عَن أبیهِ،عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن أبیهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،عَن أبیهِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ،عَن أبیهِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ،عَن أبیهِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

إنّی مُخَلِّفٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ:کِتابَ اللّهِ وعِترَتی أهلَ بَیتی.وإنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ کَهاتَینِ-وضَمَّ بَینَ سَبّابَتَیهِ-،فَقامَ إلَیهِ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیُّ،فَقالَ:یا رَسولَ اللّهِ،ومَن عِترَتُکَ؟

قالَ:عَلِیٌّ،وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ،وَالأَئِمَّةُ مِن وُلدِ الحُسَینِ إلی یَومِ القِیامَةِ.

106.تاریخ دمشق: أخبَرَنَا ابنُ طاوسَ،نا عاصِمُ بنُ الحَسَنِ،أنا أبو عُمَرَ بنُ مَهدِیٍّ،أنا مُحَمَّدُ بنُ مَخلَدٍ،نا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ مَولی بَنی هاشِمٍ،نا أبو سُفیانَ،نا هُشَیمٌ،عَنِ

ص:296

104.صحیح مسلم: یزید بن حیّان،نقل کرده که:بر زید بن ارقم وارد شدیم و به او گفتیم:

تو خیر دیده ای؛با پیامبر صلی الله علیه و آله همراه بوده ای و پشتش نماز خوانده ای و سخن را به شکل حدیث ابو حیّان ادامه داده؛امّا این را [در این حدیث] گفته است:بدانید که من در میان شما دو چیز گران بها به یادگار می گذارم:یکی از آن دو،کتاب خدای است که ریسمان خداست.هر کس از آن پیروی کند،بر هدایت است،و هر کس آن را رها نماید،بر گم راهی است.

و در همان حدیث آمده:گفتیم:اهل بیت او کیان اند؟آیا زنان اویند؟

گفت:نه؛سوگند به خدا،زن همراه مرد است از روزگاری کوتاه تا روزگاری بلند.بعد مرد او را طلاق می دهد و او به خانۀ پدر و قبیلۀ خود برمی گردد. (1)

105.معانی الأخبار -به نقل از امام علی علیه السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«من در میان شما،دو چیز گران سنگ را جانشین خود می کنم:کتاب خدا و عترتم [یعنی] اهل بیتم.این دو،هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا آن که در کنار حوض بر من وارد شوند، همانند این دو»و دو انگشت سبّابه اش را کنار هم نهاد.

جابر بن عبد اللّه انصاری برخاست و گفت:ای پیامبر خدا! عترت تو،کیان اند؟

فرمود:«علی و حسن و حسین و امامانِ از نسل حسین تا روز قیامت». (2)

106.تاریخ دمشق -به نقل ازجمیع بن عمیر-:با مادرم بر عایشه وارد شدیم.مادرم از او پرسید و گفت:به من بگو که محبّت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نسبت به علی چگونه بود؟

عایشه به او گفت:او در میان مردان،محبوب ترین کس نزد پیامبر خدا بود.من دیدم که او را به همراه فاطمه،حسن و حسین زیر جامۀ خود گرفت و سپس فرمود:

ص:297


1- (1) .صحیح مسلم:ج 4 ص 1874 ح 37؛تاریخ دمشق:ج 41 ص 19؛العمدة:ص 70 ح 86 وص 99 ح 131،الصراط المستقیم:ج 1 ص 185.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 1 ص 285 ح 94 (المعجم الکبیر).
2- (2) .معانی الأخبار:ص 91 ح 5، [1]کمال الدین:ص 244،بحار الأنوار:ج 23 ص 147 ح 111.

العَوّامِ بنِ حَوشَبٍ،عَن جُمَیعِ بنِ عُمَیرٍ (1)،قالَ:دَخَلتُ مَعَ امّی عَلی عائِشَةَ [فَسَأَلَتها امّی] قالَت:أخبِرینی کَیفَ کانَ حُبُّ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ؟

فَقالَت عائِشَةُ:کانَ أحَبَّ [الرِّجالِ] إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،لَقَد رَأَیتُهُ وقَد أدخَلَهُ تَحتَ ثَوبِهِ،وفاطِمَةَ وحَسَناً وحُسَیناً،ثُمَّ قالَ:اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی،اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرًا.

قالَت:فَذَهَبتُ لِاُدخِلَ رَأسی فَدَفَعَنی،فَقُلتُ:یا رَسولَ اللّهِ،أوَلَستُ مِن أهلِکَ؟ قالَ:إنَّکِ عَلی خَیرٍ،إنَّکِ عَلی خَیرٍ.

108.تاریخ دمشق: أخبَرَنا أبُو المُظَفَّرِ بنُ القُشَیرِیِّ،وأَبُو القاسِمِ الشَّحّامِیُّ،قالا:أنا أبو سَعدٍ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ،أنا أبو سَعیدِ الکَرابیسِیُّ،أنا أبو لَبیدٍ مُحَمَّدُ بن إدریسَ،نا سُوَیدُ بنُ سَعیدٍ،نا مُحَمَّدُ بنُ عُمَرَ،نا إسحاقُ بنُ سُوَیدٍ،عَنِ البَراءِ بنِ عازِبٍ،قالَ:

جاءَ عَلِیٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ إلی بابِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله،فَقامَ بِرِدائِهِ وطَرَحَهُ عَلَیهِم، ثُمَّ قالَ:اللّهُمَّ هؤُلاءِ عِترَتی.

108.کفایة الأثر: أخبَرَنا أبُو المُفَضَّلِ،قال:حَدَّثَنی أبُو القاسِمِ عَبدُ اللّهِ بنُ أحمَدَ بنِ عامِرٍ الطّائِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ عَبدانَ،قالَ:حَدَّثَنی سَهلُ بنُ صَیفِیٍّ،عَن موسَی بنِ عَبدِ رَبِّهِ،قالَ:سَمِعتُ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیهما السلام یَقولُ فی مَسجِدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله-وذلِکَ فی حَیاةِ أبیهِ عَلِیٍّ علیه السلام-:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:ألا إنَّ أهلَ بَیتی أمانٌ لَکُم،

ص:298


1- (1) .فی تاریخ دمشق«عمیر بن جمیع»وهو تصحیف،وأثبتنا الصواب الموافق لما فی باقی المصادر،والذی ضبطه ابن حجر فی تهذیب التهذیب:ج 1 ص 449 الرقم 1139 [1] بقوله«جمیع بن عمیر التیمیّ الکوفیّ»روی عن عائشة،وروی عنه العوّام بن حوشب وفی بعض المنابع:نحوه عن مجمع.

«خدایا! اینان،اهل بیت من اند.خدایا! هر گونه پلیدی را از آنها دور کن و کاملاً پاکشان گردان».من هم پیش رفتم تا سرم را زیر جامه کنم؛ولی پیامبر صلی الله علیه و آله مرا پس زد.

گفتم:ای پیامبر خدا! آیا من از اهل بیت تو نیستم؟فرمود:«تو بر عقیده ای درست هستی.تو بر عقیده ای درست هستی». (1)

108.تاریخ دمشق -به نقل از براء بن عازب-:علی،فاطمه،حسن و حسین بر در خانۀ پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند.پیامبر صلی الله علیه و آله ردای خود را برداشت و آن را بر روی آنان انداخت و فرمود:«خدایا! اینان،خاندان من اند». (2)

108.کفایة الأثر -به نقل از موسی بن عبد ربّه-:از حسین بن علی علیه السلام شنیدم که در مسجدالنبی صلی الله علیه و آله درروزگار حیات پدرش علی علیه السلام می فرمود:«از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:"هان! اهل بیت من،موجب زنهار دادن به شمایند.پس آنها را به سبب محبّت من دوست بدارید و بدیشان چنگ در زنید تا هرگز گم راه نشوید".

گفته شد:اهل بیت تو چه کسانی هستند،ای پیامبر خدا؟

ص:299


1- (1) .تاریخ دمشق:ج 42 ص 260،تفسیر الثعلبی:ج 8 ص 43،شواهد التنزیل:ج 2 ص61 ح 684 (هر دو منبع به نقل از مجمع) وص 61 ح 682 (همۀ منابع با عبارت مشابه)؛مجمع البیان:ج 8 ص 559،العمدة:ص 40 ح 23 (این دو منبع به نقل از مجمع).
2- (2) .تاریخ دمشق:ج 42 ص 368 ح 8962،شواهد التنزیل:ج 2 ص 26 ح 645 و 646. [1]

فَأَحِبّوهُم لِحُبّی،وتَمَسَّکوا بِهِم لَن تَضِلّوا.قیلَ:فَمَن أهلُ بَیتِکَ یا نَبِیَّ اللّهِ؟قالَ:

عَلِیٌّ وسِبطایَ،وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَینِ أئِمَّةٌ امَناءُ مَعصومونَ،ألا إنَّهُم أهلُ بَیتی وعِترَتی مِن لَحمی ودَمی.

109.الخصال: حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ سَعیدٍ العَسکَرِیُّ،قالَ:أخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ حَمدانَ القُشَیرِیُّ،قالَ:أخبَرَنَا المُغیرَةُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ المُهَلَّبِ،قالَ:حَدَّثَنی أبی، قالَ:حَدَّثَنی عَبدُ اللّهِ بنُ داوودَ،عَن فُضَیلِ بنِ مَرزوقٍ،عَن عَطِیَّةَ العوفِیِّ،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

إنّی تارِکٌ فیکُم أمرَینِ:أحَدُهُما أطوَلُ مِنَ الآخَرِ،کِتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَی الأَرضِ،وعِترَتی،ألا وإنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.

فَقُلتُ لِأَبی سَعیدٍ:مَن عِترَتُهُ؟قالَ:أهلُ بَیتِهِ.

110.عیون أخبار الرضا علیه السلام: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ الهَمَدانِیُّ،قالَ:

حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ،عَن مُحَمَّد بنِ أبی عُمَیرٍ،عَن غِیاثِ بنِ إبراهیمَ،عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن أبیهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،عَن أبیهِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ،عَن أبیهِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهم السلام،قالَ:سُئِلَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام عَن مَعنی قَولِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله:إنّی مُخَلِّفٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،کِتابَ اللّهِ وعِترَتی،مَن العِترَةُ؟ فَقالَ:

أنَا وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ وَالأَئِمَّةُ التِّسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَینِ،تاسِعُهُم مَهدِیُّهُم وقائِمُهُم، لا یُفارِقونَ کِتابَ اللّهِ ولا یُفارِقُهُم،حَتّی یَرِدوا عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَوضَهُ.

ص:300

فرمود:"علی و دو نوۀ من و نُه تن از فرزندان حسین که امامانی امین و معصوم اند.آگاه باشید که آنان،اهل بیت و عترت من و از گوشت و خون من هستند"». (1)

109.الخصال -به نقل از عطیّۀ عوفی-:ابو سعید خُدری گفت که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«من دو چیز را در میان شما از خود بر جای می گذارم که یکی از آنها بلندتر از دیگری است:

کتاب خدا-که رشتۀ متّصل از آسمان به زمین است-و عترتم.آگاه باشید که این دو، هرگز از هم جدا نمی شوند تا آن که در کنار حوض،بر من وارد شوند».

به ابو سعید گفتم:عترت او چه کسانی هستند؟

گفت:اهل بیتش. (2)

110.عیون أخبار الرضا علیه السلام -به نقل از امام حسین علیه السلام-:از امیر مؤمنان-که درودهای خداوند بر او باد-در بارۀ این سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:«من در میان شما،دو گران سنگ بر جای می گذارم:کتاب خدا و عترتم»سؤال شد که:عترت،کیان اند؟

فرمود:«من و حسن و حسین و نُه امام از نسل حسین که نهمین آنان،مهدی و قائم ایشان است.نه اینان از کتاب خدا جدا می شوند و نه کتاب خدا از ایشان جدا می شود،تا آن که بر پیامبر خدا در کنار حوضش وارد شوند». (3)

ص:301


1- (1) .کفایة الأثر:ص 171،بحار الأنوار:ج 36 ص 341 ح 207.
2- (2) .الخصال:ص 65 ح 97، [1]معانی الأخبار:ص 90 ح 1، [2]کمال الدین:ص 236 ح 50،بحار الأنوار:ج 23 ص 131 ح 64.
3- (3) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 57 ح 25 ( [3]با سند حسن مثل صحیح)،کمال الدین:ص 240 ح 64،معانی الأخبار:ص 90 ح 4، [4]إعلام الوری:ج 2 ص 180،بحار الأنوار:ج 23 ص 147 ح 110.

ص:302

پژوهشی در بارۀ حدیث ثقلین

اشاره

حدیث ثقلین که در آن،پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،اهل بیت خود را«همسنگ قرآن»معرّفی کرده و با تأکید تمام،جامعۀ اسلامی را به پیروی از آنان در کنار قرآن فرا خوانده است،یکی از مبانی استوار و خدشه ناپذیر شناخت اهل بیت علیهم السلام و اثبات مرجعیت علمی و امامت و رهبری آنان تا دامنۀ قیامت است.از این رو،یکی از دلایل متقن امامتِ امام مهدی علیه السلام نیز محسوب می گردد.

با عنایت به اهمّیت این حدیث و نقش راهبردی آن در تبیین مسئولیت سنگین امّت اسلامی در پیروی و حمایت از«عترت»در کنار«قرآن»و زمینه سازی جهت تداوم و توسعۀ حاکمیت اسلام در جهان،مسائل مربوط به آن را در چند بند،تحقیق و بررسی می کنیم.

یک-متن حدیث ثقلین

متن حدیث ثقلین که در منابع معتبر حدیثی با اندکی تفاوت در لفظ،از پیامبر خدا روایت شده است،این است:

إِنِّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ،أما إِن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا؛کِتابَ اللّهِ وَ عِترَتی أهلَ بَیتی؛فَإِنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتَّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ. (1)

من دو چیز گران بها در میان شما به جا می گذارم.که تا وقتی به آن دو چنگ بزنید،

ص:303


1- (1) .ر.ک:ص 274 ح 86 (بصائر الدرجات). [1]

هرگز گم راه نمی شوید:کتاب خدا و عترتم،همان اهل بیتم.این دو،هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض،بر من وارد شوند.

دو-راویان حدیث ثقلین
اشاره

حدیث ثقلین،یکی از معدود احادیث متواتری است که در منابع حدیثی اهل سنّت و پیروان اهل بیت علیهم السلام با طرق مختلف،روایت شده و صدور آن از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قطعی،غیر قابل تردید و مورد اتّفاق مسلمانان است.

الف-راویان حدیث ثقلین از میان اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله

44 نفر از اصحاب پیامبر خدا،حدیث ثقلین را گزارش (روایت) کرده اند که اسامی آنان،بدین شرح است:

1.ابو ایّوب انصاری (1)

2.ابو ذر غِفاری (2)

3.ابو رافع (3)

4.ابو سعید خُدری (4)

5.ابو شریح خُزاعی (5)

ص:304


1- (1) .ر.ک:کمال الدین:ص 274 ح 25؛ [1]الولایة،ابن عقده:ص 197 ح 30، [2]جواهر العقدین:ص236،استجلاب ارتقاء الغرف:ج1 ص349 ح73.
2- (2) .ر.ک:الولایة،ابن عقده:ص 193 ح 26، [3]جواهر العقدین:ص 239؛کمال الدین:ص239 ح59،شرح الأخبار:ج 2 ص 479،دعائم الإسلام:ج1 ص28.
3- (3) .ر.ک:الولایة،ابن عقده:ص 224 ح 55، [4]جواهر العقدین:ص 239،استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ص 361 ح 88،ینابیع المودّة:ج 1 ص 122 ح 52. [5]
4- (4) .ر.ک:مسند ابن حنبل:ج 4 ص 30 ح 11104 و ص 37 ح 11131 و ص 118 ح 11561،مسند ابن الجعد:ص 397 ح 2711،السنّة،ابن ابی عاصم:ص629 ح1553 و ص 630 ح 1554،مسند أبی یعلی:ج 2 ص 9 ح 1023 و ص 47 ح1135،المعجم الکبیر:ج 3 ص 65 ح 2678،المعجم الصغیر:ج 1 ص 131،المعجم الأوسط:ج 3 ص 374 ح 3439؛کمال الدین:ص 240 ح 61،الأمالی،طوسی:ص255 ح460،الطرائف:ص114 ح171، [6]کشف الغمّة:ج2 ص175. [7]
5- (5) .ر.ک:الولایة،ابن عُقده:ص 197 ح 30، [8]جواهر العقدین:ص 236،استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ū ص 349 ح 73.

6.ابو قدامۀ انصاری (1)

7.ابو الهیثم بن تیّهان (2)

8.ابو لیلی انصاری (3)

9.ابو هُرَیره (4)

10.اُبَیّ بن کعب (5)

11.اُمّ سلمه (6)

12.اُمّ هانی (7)

13.اَنَس بن مالک (8)

14.بَراء بن عازب (9)

15.جابر بن عبد اللّه انصاری (10)

ص:305


1- (1) .ر.ک:الولایة،ابن عُقده:ص 197 ح 30، [1]جواهر العقدین:ص 236،استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ص 349 ح 73.
2- (2) .ر.ک:کمال الدین:ص 274 ح 25؛الولایة،ابن عُقده:ص 197 ح 30، [2]جواهر العقدین:ص 236،استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ص 349.
3- (3) .ر.ک:کمال الدین:ص 275 ح 25؛ [3]الولایة،ابن عُقده:ص 197 ح 30، [4]جواهر العقدین:ص 236، [5]استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ص 349 ح 73.
4- (4) .ر.ک:المستدرک علی الصحیحین:ج 1 ص 172 ح 319،السنن الکبری:ج 10 ص 195 ح 20337،سنن الدارقطنی:ج 4 ص 245 ح 149،کنز العمّال:ج 1 ص 172 ح 875 و 876؛کمال الدین:ص 235 ح 47.
5- (5) .ر.ک:کمال الدین:ص 274 ح 25. [6]
6- (6) .ر.ک:الولایة،ابن عُقده:ص 244 ح 85 و 86 و [7]ص 245 ح 87،استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ص 363 ح 92؛الأمالی،طوسی:ص 479 ح 1045،کشف الغمّة:ج 2 ص 34. [8]
7- (7) .ر.ک:الولایة،ابن عُقده:ص 245 ح 88، [9]جواهر العقدین:ص 239،استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ص 363 ح 93.
8- (8) .ر.ک:نفحات الأزهار:ج 2 ص 234 ( [10]به نقل از ابو نعیم اصفهانی)؛کمال الدین:ص 275 ح 25. [11]
9- (9) .ر.ک:نفحات الأزهار:ج 2 ص 234 ( [12]به نقل از ابو نعیم اصفهانی).
10- (10) .ر.ک:سنن الترمذی:ج 5 ص 662 ح 3786، [13]المعجم الأوسط:ج 5 ص 89 ح 4757،المعجم الکبیر:ج 3 ص66 ح2680،تفسیر ابن کثیر:ج7 ص191؛ [14]کمال الدین:ص237 ح53، [15]مختصر بصائر الدرجات:ص90.

16.جُبَیر بن مُطعِم (1)

17.حُذَیفة بن اسید غِفاری (2)

18.حذیفة بن یمان (3)

19.خُزَیمة بن ثابت،ذو الشهادتین (4)

20.زبیر (5)

21.زید بن ارقم (6)

22.زید بن ثابت (7)

23.سعد بن ابی وقّاص (8)

24.سلمان فارسی (9)

ص:306


1- (1) .ر.ک:السنّة،ابن ابی عاصم:ص 613 ح 1465،ینابیع المودّة:ج 1 ص 102 ح 17 و ج 2 ص 272 ح 776. [1]
2- (2) .ر.ک:نوادر الاُصول:ج 1 ص 163،المعجم الکبیر:ج 3 ص 180 ح 3052،حلیة الأولیاء:ج 1 ص 355، [2]کنز العمّال:ج 5 ص 289 ح 12911،الولایة،ابن عُقده:ص 233 ح 69، [3]جواهر العقدین:ص 237، [4]استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ص 353 ح 77؛کفایة الأثر:ص 128، [5]المناقب،کوفی:ج 2 ص 150 ح 626. [6]
3- (3) .ر.ک:کفایة الأثر:ص 137. [7]
4- (4) .ر.ک:الولایة،ابن عُقده:ص 196 ح 30، [8]جواهر العقدین:ص 236، [9]استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ص 349 ح 73.
5- (5) .ر.ک:کمال الدین:ص 274 ح 25. [10]
6- (6) .ر.ک:صحیح مسلم:ج 4 ص 1873 ح 36،سنن الترمذی:ج 5 ص 663 ح3788، [11]مسند ابن حنبل:ج 7 ص 75 ح 19285، [12]سنن الدارمی:ج 2 ص 889 ح3198، [13]صحیح ابن خزیمة:ج4 ص62 ح2357،المستدرک علی الصحیحین:ج3 ص118 ح 4576 و ح 4577،السنن الکبری:ج 10 ص 194 ح20335، [14]منتخب مسند عبد بن حمید:ص114 ح265؛الطرائف:ص114 ح174. [15]
7- (7) .ر.ک:مسند ابن حنبل:ج 8 ص 153 ح 21711، [16]المعجم الکبیر:ج 5 ص 153 ح 4921 و ص 154 ح 4922 و 4923،المصنّف،ابن ابی شیبه:ج 7 ص 418 ح41،منتخب مسند عبد بن حمید:ص 108 ح 240،السنّة،ابن ابی عاصم:ص337 ح 754؛کمال الدین:ص 236 ح 52،الأمالی،صدوق:ص 500 ح686، [17]شرح الأخبار:ج 3 ص 12 ح 941،سعد السعود:ص 228، [18]الطرائف:ص114 ح 173. [19]
8- (8) .ر.ک:کمال الدین:ص 274 ح 25؛ [20]ینابیع المودّة:ج 1 ص 113 ح 35. [21]
9- (9) .ر.ک:ینابیع المودّة:ج 1 ص 114. [22]

25.سهل بن سعد (1)

26.ضَمْرۀ (/ضَمیرۀ) سُلَمی (/اسلمی) (2)

27.طلحة بن عبید اللّه تمیمی (3)

28.عامر بن لیلی بن ضَمْره (4)

29.عامر بن واثله (5)

30.عبد الرحمان بن عوف (6)

31.عبد اللّه بن ابی اوفی (7)

32.عبد اللّه بن جعفر (8)

33.عبد اللّه بن حَنطَب (9)

34.عبد اللّه بن عبّاس (10)

35.عبد اللّه بن عمر (11)

36.عَدیّ بن حاتم (12)

ص:307


1- (1) .ر.ک:الولایة،ابن عُقده:ص 196 ح 30، [1]جواهر العقدین:ص 236، [2]استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ص 349 ح 73.
2- (2) .ر.ک:الولایة،ابن عُقده:ص 227 ح 60، [3]جواهر العقدین:ص 237، [4]استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ص 352 ح 76.
3- (3) .ر.ک:کمال الدین:ص 274 ح 25؛ [5]ینابیع المودّة:ج 1 ص 113 ح 35. [6]
4- (4) .ر.ک:الولایة،ابن عُقده:ص 233 ح 69، [7]جواهر العقدین:ص 237، [8]استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ص 353 ح 77.
5- (5) .کنز العمّال:ج13 ص104 ح36340 (به نقل از ابن جریر).
6- (6) .ر.ک:کمال الدین:ص 274 ح 25؛ [9]ینابیع المودّة:ج 1 ص 113 ح 35. [10]
7- (7) .ر.ک:کمال الدین:ص 275 ح 25. [11]
8- (8) .ر.ک:کمال الدین:ص 274 ح 25. [12]
9- (9) .ر.ک:اُسد الغابة:ج 3 ص 219 ش 2907. [13]
10- (10) .ر.ک:المستدرک علی الصحیحین:ج 1 ص 171 ح 318،السنن الکبری:ج 10 ص 194 ح 20336،السنّة،ابن ابی عاصم:ص 630 ح 1557،کنز العمّال:ج10 ص 187 ح 954؛کمال الدین:ص 274 ح 25. [14]
11- (11) .ر.ک:کمال الدین:ص 274 ح 25. [15]
12- (12) .ر.ک:الولایة،ابن عُقده:ص 196 ح 30، [16]جواهر العقدین:ص 236، [17]استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ū ص 349 ح 73.

37.عُقبة بن عامر (1)

38.عمّار بن یاسر (2)

39.عمر بن خطّاب (3)

40.عمرو بن عاص (4)

41.قیس بن سعد بن عُباده (5)

42.محمّد بن مسلمه (6)

43.مقداد بن اسود (7)

44.هاشم بن عُتبه. (8)

تأمّل در گزارش های حدیث ثقلین،بیانگر آن است که:

1.روایت بعضی از این افراد،در کتاب های معتبر یا مشهور اهل سنّت (همانند کتب تسعه (9)و کتاب های هم ردیف آنها) در حدیث و رجال و تراجم آمده است. (10)

ص:308


1- (1) .ر.ک:الولایة،ابن عُقده:ص 196 ح 30، [1]جواهر العقدین:ص 236، [2]استجلاب ارتقاء الغرف:ج 1 ص 349 ح 73.
2- (2) .ر.ک:کمال الدین:ص 274 ح 25. [3]
3- (3) .ر.ک:کفایة الأثر:ص 91. [4]
4- (4) .ر.ک:نفحات الأزهار:ج 2 ص 234 ( [5]به نقل از موفّق بن احمد خوارزمی).
5- (5) .ر.ک:کمال الدین:ص 275 ح 25. [6]
6- (6) .ر.ک:کمال الدین:ص 275 ح 25. [7]
7- (7) .ر.ک:کمال الدین:ص 274 ح 25. [8]
8- (8) .ر.ک:کمال الدین:ص 274 ح 25. [9]
9- (9) .کتب تسعه (نُه گانه)،عبارت اند از:1.صحیح البخاری،2.صحیح مسلم،3.سنن أبی داوود،4.سنن الترمذی،5.سنن النسائی،6.سنن ابن ماجة،7.سنن الدارمی،8.الموطّأ،9.مسند ابن حنبل.
10- (10) .بجز امام علی علیه السلام (که در ضمن بند«ب»آمده) این افراد،عبارت اند از:ابو سعید خُدری،ابو هریره،جابر بن عبد اللّه انصاری،جبیر بن مطعم،حذیفة بن اسید غفاری،زید بن ارقم،زید بن ثابت،عبد اللّه بن حنطب و عبد اللّه بن عبّاس.

2.روایت برخی دیگر از صحابه،در کتاب های معمولی و متوسّط اهل سنّت موجود است. (1)

3.برخی افراد،در روایت های کتاب هایی همچون نفحات الأزهار (به نقل از مصادر اهل سنّت) و ینابیع المودّة ،یاد شده اند که از اعتبار مصادر پیشین برخوردار نیستند. (2)

4.روایت دو نفر از این افراد،اختصاصاً در مصادر شیعی ذکر شده است. (3)

5.حضور برخی اصحاب،در مجلسِ مُناشدۀ (اقرار گرفتن) امام علی علیه السلام بر حادثۀ غدیر،گزارش شده است. (4)

ب-راویان حدیث ثقلین از میان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله

افزون بر اصحاب پیامبر خدا،اهل بیت ایشان نیز متن حدیث ثقلین را روایت کرده اند.بررسی ها نشان می دهد امام علی علیه السلام، (5)فاطمۀ زهرا علیها السلام، (6)امام حسن مجتبی علیه السلام، (7)امام حسین علیه السلام، (8)امام زین العابدین علیه السلام، (9)امام باقر علیه السلام، (10)امام

ص:309


1- (1) .این افراد،عبارت اند از:ابو ذر غفاری،ابو رافع،اُمّ سلمه،اُمّ هانی،ضمرۀ اسلمی،عامر بن لیلی بن ضمره.
2- (2) .این افراد،عبارت اند از:انس بن مالک،براء بن عازب،سلمان فارسی،عمرو بن عاص.
3- (3) .این دو نفر،حذیفة بن یمان و عمر بن خطّاب هستند.
4- (4) .این افراد،عبارت اند از:ابو ایّوب انصاری،ابو شریح خزاعی،ابو قدامۀ انصاری،ابو الهیثم بن تیّهان،ابو لیلی انصاری،اُبَیّ بن کعب،خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین،زبیر،سعد بن ابی وقّاص،سهل بن سعد،طلحة بن عبید اللّه تمیمی،عبد الرحمان بن عوف،عبد اللّه بن ابی اوفی،عبد اللّه بن جعفر،عبد اللّه بن عمر،عدیّ بن حاتم،عقبة بن عامر،عمّار بن یاسر،قیس بن سعد بن عباده،محمّد بن مسلمه،مقداد بن اسود،هاشم بن عتبه.
5- (5) .ر.ک:السنّة،ابن ابی عاصم:ص 631 ح 1558،کنز العمّال:ج 1 ص 379 ح1650؛الکافی:ج 2 ص 415ح 1، [1]کمال الدین:ص 237 ح 54.
6- (6) .ر.ک:الولایة،ابن عُقده:ص 242 ح 83.
7- (7) .ر.ک:کفایة الأثر:ص 163.
8- (8) .ر.ک:کمال الدین:ص 240 ح 64،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 57 ح 25، [2]معانی الأخبار:ص 90 ح 4.
9- (9) .ر.ک:معانی الأخبار:ص 90 ح 4، [3]کمال الدین:ص 240 ح 64،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 57 ح 25. [4]
10- (10) .ر.ک:الکافی:ج 3 ص 422 ح 6، [5]مختصر بصائر الدرجات:ص 90،بصائر الدرجات:ص 413 ح 3 ū و ص 414 ح 5.

صادق علیه السلام، (1)امام رضا علیه السلام (2)و امام هادی علیه السلام (3)،این حدیث را روایت کرده اند.

ج-راویان حدیث ثقلین از میان تابعین

علاوه بر شماری از اهل بیت علیهم السلام و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله که نامشان گذشت،هفده تن از طبقۀ بعد از اصحاب پیامبر خدا-که اصطلاحاً«تابعین»نامیده می شوند-حدیث ثقلین را به طبقۀ پس از خود،منتقل کرده اند. (4)آنان عبارت اند از:

1.اصبغ بن نباته

2.حارث هَمْدانی

3.حبیب بن ابی ثابت

4.حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب

5.حنش بن معتمِر

6.عبد الرحمان بن ابی سعید

7.عبد اللّه بن ابی رافع

8.عطیّة بن سعید عوفی

9.علی بن ربیعه

10.عمر بن علی بن ابی طالب

11.عمرو بن مسلم

12.فاطمه بنت علی

13.قاسم بن حَسّان

14.مسلم بن صبیح

ص:310


1- (1) .ر.ک:الکافی:ج 1 ص 293 ح 3، [1]کمال الدین:ص 244،تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 5 ح 9،مختصر بصائر الدرجات:ص 90.
2- (2) .ر.ک:عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 229 ح 1، [2]بحار الأنوار:ج 10 ص 369 ح18.
3- (3) .ر.ک:تحف العقول:ص 458، [3]الاحتجاج:ج 2 ص 488 ح 328. [4]
4- (4) .نفحات الأزهار:ج 2 ص 90. [5]

15.مطّلب بن عبد اللّه بن حنطب

16.یحیی بن جَعده.

17.یزید بن حیّان

د-راویان حدیث ثقلین از قرن دوم تا قرن چهاردهم

پس از صحابه و تابعین،بسیاری از علما و ائمّۀ حدیث و بزرگان اهل سنّت، از قرن دوم تا قرن چهاردهم هجری،این حدیث را در آثار خود آورده اند.در برخی از کتاب هایی که بدین موضوع پرداخته اند،نام بیش از سیصد تن از آنان آمده است. (1)

سه-صحّت و صدور حدیث ثقلین

تأمّل در تواتر«معنوی»و بلکه«لفظیِ»حدیث ثقلین و کثرت راویان آن در همۀ طبقات مختلف از یک سو،و ناهمگونی گروه های فکری و سیاسی گزارش کنندۀ این حدیث از سوی دیگر،هر گونه تردید در صدور آن را برطرف می سازد و پژوهشگر را از ارزیابی سند،بی نیاز می کند.با این وصف،بررسی موردیِ اسناد حدیث ثقلین نیز صحّت و اعتبار بسیاری از آنها را نشان می دهد.موارد زیر،از بررسی موردیِ اسناد،به دست آمده است:

الف-روایت صحیح مسلم به نقل از زید بن ارقم،صحیح و مورد قبول اهل سنّت است.

ب-روایت سنن الترمذی به نقل از جابر بن عبد اللّه انصاری را ناصرالدین آلبانی (2)

ص:311


1- (1) .ر.ک:نفحات الأزهار:ج 1 ص 199 و ج 2 ص 91.
2- (2) .محمّد ناصر الدین آلبانی (1332-1420 ق)،یکی از محدّثان مشهور و معاصر اهل سنّت است.اعتقاد او به سلفیه و سختگیری اش در اسناد روایات،مشهور است.او نگاشته های فراوانی در تقویم سندی روایات اهل سنّت دارد که سلسلة الأحادیث الصحیحة،مشهورترین آنهاست.آلبانی با همۀ سختگیری ای که دارد و در حالی که بسیاری از روایات کتب صحاح اهل سنّت را ضعیف می داند،ولی حدیث ثقلین را صحیح شمرده است.

صحیح شمرده است. (1)

ج-آلبانی،روایت ترمذی به نقل از زید بن ارقم و ابو سعید خُدری را صحیح دانسته است. (2)

د-حاکم نیشابوری،گزارش زید بن ارقم در بارۀ خطبۀ پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر خُم را صحیح دانسته (3)و ذهبی نیز این سخن را تأیید کرده است. (4)ابن کثیر،صحّت این حدیث را به نقل از استاد خود،ذهبی،گزارش کرده است. (5)

ه-هیثمی،روایت زید بن ثابت را معتبر دانسته و گفته است:

«إسناده جیّد» (6)و«رواه الطبرانیّ فی الکبیر و رجاله ثقات». (7)

«سندهای آن،خوب است».«طبرانی،آن را در المعجم الکبیر نقل کرده است و رجال حدیث،ثقه هستند».

سیوطی و آلبانی نیز آن را صحیح شمرده اند. (8)

و-ابن حجر،نقل امام علی علیه السلام را صحیح دانسته است. (9)بوصیری نیز آن را صحیح شمرده است. (10)

چهار-موارد صدور حدیث ثقلین

نقش سرنوشت ساز اهل بیت علیهم السلام در کنار قرآن و ضرورت مرجعیت علمی و سیاسی

ص:312


1- (1) .ر.ک:سلسلة الأحادیث الصحیحة:ج 4 ص 356 ح 1761.
2- (2) .صحیح الجامع الصغیر:ج 1 ص 482 ح 2458.
3- (3) .ر.ک:المستدرک علی الصحیحین:ج 3 ص 118 ح 4576 و ص161 ح4711.
4- (4) .ر.ک:المستدرک علی الصحیحین:ج3 ص118 ح4576 و ص161 ح4711.
5- (5) .ر.ک:البدایة و النهایة:ج 5 ص 209.
6- (6) .ر.ک:مجمع الزوائد:ج 9 ص 256 ح 14957.
7- (7) .ر.ک:مجمع الزوائد:ج 1 ص 413 ح 784.
8- (8) .ر.ک:الجامع الصغیر:ج 1 ص 402 ش 2631،صحیح الجامع الصغیر:ج 1 ص 482 ح 2457.
9- (9) .ر.ک:المطالب العالیة:ج 4 ص 65 ح 3972.
10- (10) .ر.ک:مختصر إتحاف السادة المهرة:ج 9 ص 194 ح 7483.

آنان برای امّت اسلامی،ایجاب می کرد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در ماه های آخر عمر پربرکت خود،از هر فرصتی برای تبیین جایگاه آنان استفاده کند و در مناسبت های مختلف،این سخن را تکرار نماید تا به گوش همگان برسد و حجّت بر آنان تمام شود.مواردِ گزارش شده،عبارت اند از:

1.در سرزمین عرفات،در روز عرفه (1)

2.در مسجد خَیف (2)

3.در مِنا (3)

4.در مسجد الحرام (4)

5.در غدیر خُم،در بازگشت از حَجّة الوداع (5)

6.در مدینه،در آخرین سخنرانی (6)

7.در منزل،در بستر بیماری ای که به رحلت ایشان انجامید. (7)

ابن حجر هیثمی در بارۀ طُرق حدیث ثقلین و اهمّیت تکرار آن می گوید:

ثمّ اعلم أنّ لحدیث التمسّک بذلک طرقاً کثیرة وردت عن نیّف و عشرین صحابیّاً،و مرّ له طرق مبسوطة...و فی بعض تلک الطرق أنّه قال ذلک بحجّة الوداع بعَرَفَة،و فی اخری أنّه قاله بالمدینة فی مرضه و قد امتلأت الحُجرة

ص:313


1- (1) .ر.ک:سنن الترمذی:ج 5 ص 662 ح 3786،المعجم الأوسط:ج 5 ص 89 ح 4757،تفسیر ابن کثیر:ج 7 ص 191.
2- (2) .ر.ک:تفسیر القمّی:ج 1 ص 3،الإقبال:ج 2 ص 242.
3- (3) .ر.ک:الإقبال:ج 2 ص 242،بصائر الدرجات:ص 413 ح 3.
4- (4) .ر.ک:تاریخ الیعقوبی:ج 2 ص 111.
5- (5) .ر.ک:السنن الکبری،نسایی:ج 5 ص 130 ح 8464،المستدرک علی الصحیحین:ج3 ص118 ح4576،السنن الکبری:ج2 ص 212 ح 2857،خصائص أمیر المؤمنین،نسایی:ص 112 ح 78،السیرة النبویّة،ابن کثیر:ج 4 ص 416.
6- (6) .ر.ک:الکافی:ج 2 ص 415 ح 1، [1]تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 5 ح 9،بحار الأنوار:ج 92 ص 27 ح 29.
7- (7) .ر.ک:دعائم الإسلام:ج 1 ص 28،مسند زید:ص 404.

بأصحابه،و فی اخری أنّه قال ذلک بغدیر خمّ،و فی أُخری أنّه قال [ذلک] لمّا قام خطیباً بعد انصرافه من الطائف (1)کما مرّ،ولا تنافی،إذ لا مانع من أنّه کرّر علیهم ذلک فی تلک المواطن و غیرها اهتماماً بشأن الکتاب العزیز و العترة الطاهرة. (2)

بدان که حدیث«تمسّک به ثقلین»،طرق زیادی دارد و از بیست و چند صحابی، نقل شده است.طرق فراوانی هم در صفحات گذشته ذکر شد....در برخی از این طرق،آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را در سرزمین عرفات در حجّة الوداع گفت.در برخی دیگر آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را در مدینه به هنگام بیماری اش،وقتی که اتاقش آکنده از اصحاب بود،فرمود.در پاره ای از آنها آمده که آن را در غدیر خُم گفته است.در برخی دیگر گفته شده که پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام بازگشت از طائف،به سخنرانی ایستاد و در آن جا فرمود.البتّه میان اینها منافاتی وجود ندارد؛چرا که معنی ندارد که پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر توجّه ویژه اش به کتاب خدا و عترت،آن را در جاهای یاد شده و جاهای دیگر،بارها گفته باشد.

پنج-مقصود از«عترت»و«اهل بیت»
اشاره

پیامبر خدا در تبیین آیۀ تطهیر،شخصاً مقصود از«عترت»و«اهل بیتِ»خود را بیان کرده است،به گونه ای که جای هیچ گونه ابهام و تردید و یا تفسیر و تأویلی نیست.

بی شک،در حدیث ثقلین نیز که ایشان در آن،اهل بیتِ خود را همتای قرآن به امّت معرّفی می نماید،«اهل بیت»،همان کسانی هستند که آیۀ تطهیر در بارۀ آنان نازل شده است.

ص:314


1- (1) .این مطلب را در منابع نیافتیم و شاید اشاره به سخن عبد الرحمان بن عوف باشد که می گوید:پیامبر صلی الله علیه و آله پس از شبیخون به طائف فرمود:«أیُّها الناسُ ! إنّی فَرَطٌ لَکُم وَ اوصیکُم بِعِترَتی خَیراً و إنَّ مَوعِدَکُمُ الحَوضُ؛ای مردم! من بر شما پیشی می گیرم و شما را نسبت به عترتم سفارش می کنم.به درستی که وعده گاه شما،نزد حوض است»(مسند أبی یعلی:ج 1 ص 393 ح 856،المستدرک علی الصحیحین:ج 2 ص 131 ح 2559،تاریخ دمشق:ج 2 ص 368 ح 867،المطالب العالیة:ج 4 ص 56 ح 3949؛الأمالی،طوسی:ص 504 ح 1104، [1]المناقب،کوفی:ج 1 ص 488 ح 395). [2]
2- (2) .الصواعق المحرقة:ص 150. [3]

بدین ترتیب،برای روشن شدن مقصود از«اهل بیت»در حدیث ثقلین،توضیح کوتاهی در بارۀ آیۀ تطهیر،ضروری می نماید.

اهل بیت،درآیۀ تطهیر

متن آیۀ تطهیر،این است:

«إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» . (1)

جز این نیست که خدا اراده کرده تا هر گونه پلیدی را از شما«اهل بیت»بزداید و شما را کاملاً پاک نماید».

جالب توجّه است که این آیه در اواخر عمر پیامبر خدا نازل شده است، (2)چنان که حدیث ثقلین نیز در همان ایّام از ایشان صادر گردیده است.

آیۀ تطهیر در خانۀ امّ سلمه بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد.پس از نزول آن،پیامبر صلی الله علیه و آله، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را دعوت نمود و عبای خیبریِ خود را بر آنها کشید و فرمود:

هؤلاءِ أهلُ بَیتی. (3)

اینان،اهل بیت من اند.

ص:315


1- (1) .احزاب:آیۀ 33. [1]
2- (2) .از امام حسن علیه السلام روایت شده است که پس از آن که«آیۀ تطهیر»نازل شد،پیامبر علیه السلام تا پایان عمر شریفش هرروز،هنگام طلوع فجر،به درب منزل آنها می آمده و می فرموده:«الصلاة،یرحمکم اللّه! «إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» ؛خداوند،رحمتتان کند ! نماز!«جز این نیست که خدا اراده کرده تا هر گونه پلیدی را از شما«اهل بیت»دور گرداند و شما را کاملاً پاک نماید»»(الأمالی،طوسی:ص 565 ح 1174). [2]نیز غالب روایات،زمانی را که پیامبر صلی الله علیه و آله به این کار مبادرت می ورزید،شش ماه دانسته اند (ر.ک:سنن الترمذی:ج 5 ص 352 ح 3206،مسند ابن حنبل:ج 4 ص 516 ح 13730،المستدرک علی الصحیحین:ج 3 ص 172 ح4748،المعجم الکبیر:ج 3 ص 56 ح 2671،المصنّف،ابن ابی شیبه:ج 7 ص527 ح4،تفسیر الطبری:ج 12 جزء 22 ص 6) [3] می توان نتیجه گرفت که آیۀ تطهیر در اواخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است.
3- (3) .سنن الترمذی:ج 5 ص 351 ح 3205،مسند ابن حنبل:ج 10 ص 197 ح 26659،المصنّف،ابن ابی شیبه:ج 7 ص 501 ح 40.

امّ سلمه گفت:ای پیامبر خدا! من از«اهل بیت»نیستم؟و پیامبر خدا فرمود:

إنَّکِ مِن أزواجِ رَسولِ اللّهِ. (1)

تو،از همسران پیامبر خدایی.

و در روایت دیگر آمده است که فرمود:

إنَّکِ إلی خَیرٍ.أنتِ مِن أزواجِ النَّبِیِّ. (2)

تو در راهی درست و از همسران پیامبر خدایی.

در روایتی دیگر،آمده است که امّ سلمه گفت:من عبا را کنار زدم تا همراه علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام زیر آن قرار گیرم؛ولی پیامبر صلی الله علیه و آله آن را از دست من کشید و فرمود:

إنَّکِ عَلی خَیرٍ. (3)

تو بر عقیده ای درست هستی.

از مجموع آنچه دو تن از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله (امّ سلمه و عایشه) در معنای«اهل بیت»از پیامبر خدا روایت کرده اند (4)و آنچه هفده تن از اصحاب پیامبر خدا در بارۀ آن،گزارش کرده اند (5)و آنچه اهل بیت علیهم السلام،خود در تفسیر«اهل بیت»گفته اند، (6)چنین بر می آید که تنها گروهی خاص از نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله،«اهل بیت»شمرده می شوند و حتّی همسران پیامبر صلی الله علیه و آله جزو آن نیستند.بدین ترتیب،مجال کمترین شک در مقصود از«اهل بیت»برای محقّق منصف،باقی نمی ماند. (7)

ص:316


1- (1) .تاریخ دمشق:ج 13 ص 207 ح 3188.
2- (2) .تفسیر الطبری:ج 12 جزء 22 ص 7، [1]تفسیر ابن کثیر:ج 6 ص 409.
3- (3) .مسند ابن حنبل:ج 10 ص 228 ح 26808،المعجم الکبیر:ج 3 ص 53 ح2664 و ج 23 ص 336 ح 779،مسند أبی یعلی:ج 6 ص 249 ح 6876.
4- (4) .ر.ک:اهل بیت در قرآن و حدیث:ص 25 (بخش یکم:فصل یکم:همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و مصداق اهل بیت).
5- (5) .ر.ک:اهل بیت در قرآن و حدیث:ص 55 (بخش یکم:فصل دوم:اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و مصداق اهل بیت).
6- (6) .ر.ک:اهل بیت در قرآن و حدیث:ص 85 (بخش یکم:فصل سوم:اهل بیت علیهم السلام و مصداق اهل بیت).
7- (7) .این نکته بدیهی می نماید که«اهل بیت»درآیۀ تطهیر،شامل پیامبر صلی الله علیه و آله نیز می شود،به خلاف حدیث ū ثقلین که در آن،«اهل بیت»به عنوان جانشینان پیامبر خدا مطرح شده اند و پیامبر صلی الله علیه و آله از آن خارج است.

از سوی دیگر،مضمون و سیاق آیۀ تطهیر نیز مؤیّد احادیثی است که«اهل بیت» را به جمع خاصّی از نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله تفسیر کرده اند.

به علاوه،سیرۀ عملی پیامبر خدا در تبیین این آیۀ شریف-از هنگامی که برای دفع احتمال ورود همسرانش در عنوان«اهل بیت»،مانع از ملحق شدن همسر بزرگوارش امّ سلمه به«اصحاب کسا»شد تا هنگام مرگ- (1)به گونه ای بود که هیچ گونه اختلافی در مفهوم و مصداق«اهل بیت»باقی نمی گذاشت و در زمان حیات ایشان،جز گروه خاصّی از نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله که از نظر علمی و عملی،شایستگی هدایت و رهبری امّت اسلامی را داشتند،کسی مدّعی این عنوان نبود. (2)

بنا بر این،هر گونه شبهه در مفهوم و مصداق«اهل بیت»درآیۀ تطهیر و حدیث ثقلین،در برابر سخنان صریح و روشن پیامبر صلی الله علیه و آله در تفسیر این عنوان و سیرۀ عملی ایشان در این زمینه،فاقد ارزش علمی است.

قابل توجّه این که مضمون حدیث ثقلین و تأکید پیامبر خدا بر این نکته که قرآن و اهل بیت،تا قیامت با هم هستند و جامعۀ اسلامی موظّف به پیروی از آنان است، به روشنی دلالت دارد که مصادیق«اهل بیت»،منحصر به اصحاب کسا-که آخرین آنان (امام حسین علیه السلام )،پنجاه سال پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله به شهادت رسید-نیستند؛ بلکه چنان که در شماری از روایات اهل البیت بدان تصریح گردیده است،نُه تن از فرزندان حسین علیه السلام نیز بدان افزوده می شود.امام علی علیه السلام در تبیین معنای«عترت پیامبر صلی الله علیه و آله»می فرماید:

أنا وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ وَ الأئِمَّةُ التِّسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَینِ،تاسِعَهُم مَهدِیُّهُم وَ

ص:317


1- (1) .ر.ک:اهل بیت در قرآن و حدیث:ص 101 (بخش یکم:فصل چهارم:درود فرستادن پیامبر صلی الله علیه و آله بر اهل بیت علیه السلام و تخصیص ایشان در امر به نماز).
2- (2) .برای آگاهی بیشتر،ر.ک:اهل بیت در قرآن و حدیث:ص 23 (بخش یکم:مصداق اهل بیت).

قائِمُهُم،لا یُفارِقونَ کِتابَ اللّهِ وَلا یُفارِقُهُم حَتَّی یَرِدوا عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَوضَهُ. (1)

من و حسن و حسین و نُه امام از فرزندان حسین-که نهمین آنان،مهدی و قائم آنهاست-،همان هاییم که از کتاب خدا جدا نمی شوند و کتاب خدا هم از آنان جدا نمی شود تا بر حوض،در کنار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد شوند.

در احادیث معتبر در نزد اهل سنّت،هر چند با این صراحت،«عترت»بر دوازده نفر از خاندان رسالت،تطبیق نشده است،ولی احادیث نقل شده توسط آنان که تأکید می کنند خلفای پیامبر خدا دوازده نفرند،جز با مبنای اعتقادی پیروان اهل بیت علیهم السلام قابل توجیه نیستند. (2)نمونه هایی از این احادیث،به شرح زیرند:

لا یَزالُ الدِّینُ قائِماً حَتَّی تَقومَ السّاعَةُ،أو یَکونَ عَلَیکُم اثنا عَشَرَ خَلیفَةً،کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ. (3)

دین خدا،همواره پابرجاست تا این که قیامت برپا شود و یا دوازده نفر بر شما خلیفه شوند که همگی از قریش هستند.

در نقلی دیگر،آمده است:

لا یَزالُ الإسلامُ عَزیزاً إلی اثنَی عَشَرَ خَلیفَةً. (4)

اسلام تا دوازده خلیفه،همواره عزّتمند است.

بدین سان،می توان گفت که این گونه احادیث،به شمول مفهوم«عترت»بر سایر امامان،اشاره دارند،چنان که در احادیث اهل بیت علیهم السلام بِدان تصریح شده است.

شش-معنای حدیث ثقلین
اشاره

بر اساس اسناد معتبری که بدانها اشاره شد،پیامبر خدا در اواخر عمر شریف خود،

ص:318


1- (1) .ر.ک:ص 300 ح 110. [1]
2- (2) .ر.ک:ص 343 ( [2]پژوهشی در باره احادیث مربوط به دوازده خلیفه).
3- (3) .ر.ک:ص 334 ح 113. [3]
4- (4) .ر.ک:ص 332 ح 111. [4]

خطاب به امّت اسلامی تا دامنۀ قیامت فرمود:

إنِّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ أما إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا:کِتابَ اللّهِ وَ عِترَتی أهلَ بَیتی،فَإنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتَّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ. (1)

من دو چیز گران بها در میان شما به جا می گذارم.که تا وقتی به آن دو چنگ بزنید، هرگز گم راه نمی شوید:کتاب خدا و عترتم،[یعنی] اهل بیتم.این دو،هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض،بر من وارد شوند.

بر پایۀ این سخن نورانی،«قرآن»و«عترت»،دو امانت گران بهای به هم پیوسته ای هستند که خاتم انبیا صلی الله علیه و آله به امّت خود سپرده و از آنان خواسته است که تا دامنۀ قیامت،از آنها پاسداری کنند.

یکی از مهم ترین نکات در تبیین معنای حدیث ثقلین،دلالت این حدیث شریف بر امامت امام مهدی علیه السلام و لزوم تمسّک به ایشان است؛امّا قبل از هر گونه توضیح در این باره،مقدّمتاً به سه پیام سرنوشت ساز این سخن نورانی در ارتباط با امامت و رهبری اهل بیت علیهم السلام،اشاره ای کوتاه می کنیم:

1-عصمت اهل بیت علیهم السلام

خداوند متعال،خود،عصمت قرآن و مصون بودن آن از هر گونه خطا را تضمین کرده است،آن جا که می فرماید:

«إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ.» (2)

ما ذکر (قرآن) را فرو فرستادیم و ما نگهبان آنیم».

نیز تأکید می فرماید:

«لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ». 3

ص:319


1- (1) .ر.ک:ص 274 ح 86 (بصائر الدرجات). [1]
2- (2) .حجر:آیۀ 9. [2]

باطل،از پیش رو و از پشت سر آن،به سویش نمی آید.وحی [نامه ای] است از حکیمی ستوده».

پیام روشن«همتاییِ اهل بیت با قرآن»در حدیث ثقلین،عصمت اهل بیت علیهم السلام است؛زیرا:

اوّلاً فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله در بارۀ تمسّک به اهل بیت در کنار قرآن،به معنای وجوب اطاعت از آنان است و اگر اهل بیت مانند قرآن از خطا مصون نباشند،وجوب فرمانبری از آنان غیر قابل توجیه است.

امام علی علیه السلام در تبیین این برهان و در بارۀ وجوب اطاعت از اولی الأمر (اختیارداران) می فرماید:

إنَّما أمَرَ بِطاعَةِ أولی الأمرِ (1)لأنَّهُم مَعصومونَ مُطَهَّرونَ،لا یَأمرونَ بِمَعصِیَةٍ. (2)

به فرمانبری از اولی الأمر دستور داده شده است،به این جهت که آنان [از گناه و خطا] مبرّایند و پاک اند و به گناه،دستور نمی دهند.

ثانیاً عدم مصونیت اهل بیت از خطا،پیوستگی آنان با قرآن را مخدوش می سازد،در حالی که حدیث ثقلین،با صراحت،پیوستگی و جداناپذیری قرآن و اهل بیت را اعلام نموده است.شیخ مفید قدس سره در این باره می گوید:

و ذلک موجب لعصمتهم من الآثام و مانع من تعلّق السهو بهم و النسیان؛إذ لو وقع منهم عصیان أو سهو فی الأحکام لفارقوا به القرآن فیما ضمّنه البرهان. (3)

این،موجب پاکی آنان از گناه و مانع از دچار شدن آنها به غفلت و فراموشی است؛ زیرا اگر از آنان نافرمانی سر بزند و یا در احکام،سهو کنند،از قرآن،در چیزی که برهان،آن را اثبات کرده است (عصمت)،جدا شده اند.

ص:320


1- (1) .اشاره است به آیۀ «أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء:آیۀ 59). [1]
2- (2) .الخصال:ص 139 ح 158،علل الشرائع:ص 123 ح 1. [2]
3- (3) .المسائل الجارودیّة:ص 42. [3]

بنا بر این،حدیث ثقلین،دلیل دیگری است بر عصمت اهل بیت و مصونیت آنان از گناه و اشتباه در کنارآیۀ تطهیر و احادیثی که در تبیین طهارت اهل بیت، صادر شده اند. (1)

2-مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام

دومین پیام روشن حدیث ثقلین برای امّت اسلام،مرجعیت علمی اهل بیت است.

در واقع،پذیرش همتاییِ اهل بیت با قرآن و مصونیت علم آنان،برای اثبات این پیام کافی است.این،بدان معناست که هیچ کس جز اهل بیت علیهم السلام نمی تواند حقایق قرآن را برای مردم،بازگو کند و آنان را با معارف ناب اسلام،آشنا سازد.امام صادق علیه السلام می فرماید:

إنَّ اللّهَ عَلَّمَ نَبِیَّهُ التَنزیلَ وَ التَّأویلَ،فَعَلَّمَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیَّاً علیه السلام،قالَ:وَ عَلَّمَنا وَاللّهِ. (2)

خداوند به پیامبرش تنزیل و تأویل را آموخت.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هم به علی علیه السلام آموخت و به خدا سوگند،به ما هم یاد داد.

همۀ احادیثی که بر جایگاه علمی اهل بیت تأکید دارند (مانند احادیثی که آنان را «خزانه داران علم الهی»و«وارثان علم انبیا»معرّفی می کنند،یا سخن آنان را سخن پیامبر خدا می شمرند (3))،در واقع،تبیین کنندۀ این پیام و تأکیدورز بر مرجعیت علمی اهل بیت اند.جالب توجّه است که در برخی از گزارش های حدیث ثقلین،به جایگاه علمی اهل بیت نیز اشاره شده است. (4)

ص:321


1- (1) .ر.ک:اهل بیت در قرآن و حدیث:ص 247 (بخش سوم:فصل یکم:مهم ترین ویژگی های اهل بیت/پاکی).
2- (2) .الکافی:ج 7 ص 442 ح 15، [1]تهذیب الأحکام:ج 8 ص 286 ح 1052.
3- (3) .ر.ک:اهل بیت در قرآن و حدیث:ص 411 (بخش چهارم:فصل یکم:ویژگی های علمی اهل بیت).
4- (4) .ر.ک:اهل بیت در قرآن و حدیث (ص421 ح379):«من دو چیز در میان شما می نهم که اگر به آن دو چنگ زنید،هرگز گم راه نمی شوید:کتاب خداوندعز و جل و اهل بیت من که همان عترت من اند.ای مردم! گوش کنید.به من خبر رسیده است که در کنار حوض کوثر بر من وارد خواهید شد و من در بارۀ این که با این دو امر سترگ چه کردید،از شما پرسش خواهم کرد.این دو امر سترگ،کتاب خداوندِ والا نام و اهل بیت من اند.پس،از آنها پیشی نگیرید که نابود می شوید و به آنها نیاموزید که داناتر از شمایند»(ر.ک:ص263 ح73).

افزون بر این،حدیث ثقلین در تبیین مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام در کنار قرآن، تصریح می کند:

إنِّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ أما إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا:کِتابَ اللّهِ وَ عِترَتی أهلَ بَیتی. (1)

من دو چیز گران بها در میان شما به جا می گذارم.که تا وقتی به آن دو چنگ بزنید، هرگز گم راه نمی شوید:کتاب خدا و عترتم،[یعنی] اهل بیتم.

و این،بدان معناست که مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام در کنار قرآن،موجب مصونیت از گم راهی در مسائل دینی است و کسانی که مرجعیت علمی آنان را نپذیرند،نمی توانند به مجموعۀ باورهای دینی خود مطمئن باشند.

3-تلازم مهجوریت اهل بیت و قرآن

حدیث ثقلین،در واقع،وصیّت نامۀ سیاسی-الهی پیامبر خداست.پیامبر صلی الله علیه و آله خوب می دانست که مرجعیت علمی اهل بیت،جدا از رهبری سیاسی آنان عملاً امکان پذیر نیست و تا رهبری امّت بر عهدۀ آنان نباشد،جامعۀ اسلامی و جوامع دیگر دنیا نمی توانند به طور شایسته از اقیانوس بی کران علم اهل بیت،بهره مند شوند.از این رو،حدیث ثقلین،حامل این پیام مهمّ سیاسی-الهی برای امّت اسلامی است که سرنوشت قرآن و عترت،به هم پیوسته است.به سخن دیگر، قرآن (که پیام تکامل مادّی و معنوی انسان است) نمی تواند از عترت (که پاسداران این پیام و تداوم بخش سنّت نبوی هستند) جدا گردد و در یک جمله:دین،از سیاست،جدا نیست و مهجوریت هر یک از قرآن و عترت در جامعۀ اسلامی،به

ص:322


1- (1) .ر.ک:ص 274 ح 86 (بصائر الدرجات). [1]

معنای مهجوریت دیگری است.

امام خمینی قدس سره در آغاز وصیّت نامۀ گران بار خود که الهام گرفته از وصیّت نامۀ سیاسی-الهی پیامبر خداست،در شرح حدیث ثقلین،به این نکتۀ مهم اشاره می کند که:

شاید جملۀ «لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ» اشاره باشد بر این که بعد از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،هر چه بر یکی از این دو گذشته است،بر دیگری گذشته است و مهجوریت هر یک،مهجوریت دیگری است. (1)

تاریخ سیاسی اسلام،به روشنی اثبات می کند همان طور که پیامبر خدا پیش بینی نموده بود،تحقّق احکام قرآن در جامعه،بدون رهبری سیاسی اهل بیت، امکان پذیر نیست؛چرا که جداسازی اهل بیت از قرآن با وجود اقامۀ حروف این کتاب آسمانی،زمینه ساز تضییع حدود آن در جامعۀ اسلامی گردید. (2)

هفت-دلالت حدیث ثقلین بر امامت امام مهدی علیه السلام

یکی از روشن ترین پیام های حدیث ثقلین،بقای اهل بیت تا دامنۀ قیامت است؛زیرا اگر اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله تا قیامتْ باقی نباشند،توصیه به تمسّک به آنها تا قیامت، بی معناست. (3)برای توضیح این پیام،تبیین سه مسئله ضروری است:

ص:323


1- (1) .صحیفۀ امام:ج 21 ص 394.
2- (2) .امام خمینی در وصیّت نامۀ [1]سیاسی-الهی خود آورده است:خودخواهان و طاغوتیان،قرآن کریم را وسیله ای کردند برای حکومت های ضدّ قرآنی،و مفسّران حقیقیِ قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دریافت کرده بودند و ندای«إنّی تارک فیکم الثقلین»در گوششان بود،با بهانه های مختلف و توطئه های از پیش تعیین شده،آنان را عقب زدند و با قرآن،در حقیقت،قرآن را که با بشریت تا ورود به حوض،بزرگ ترین دستور زندگانی مادّی معنوی بود و هست،از صحنه خارج کردند و بر حکومت عدل الهی که یکی از آرمان های این کتاب مقدّس بوده و هست،خطّ بطلان کشیدند (صحیفۀ امام:ج 21 ص 394).
3- (3) .در احادیث تشویق به تمسّک به اهل بیت،اشاره ای است به این نکته که هر یک از اهل بیتِ شایستۀ تمسّک،تا روز قیامت،این شایستگی را دارند،همان گونه که کتاب عزیز هم چنین است.به همین جهت است که اهل بیت،مایۀ امان زمینیان اند،چنان که خبرش می آید و گواه بر این مطلب،خبر گذشته است که:در هر نسلی از امّت من،دادگرانی از اهل بیتم وجود دارند (تا آخر روایت).سپس شایسته ترین کس از اهل بیت برای تمسّک،امام آنان و دانشمندشان علی بن ابی طالب-که خداوند،او را بزرگ گرداند-است،به دلیلی که پیش تر گفتیم و به جهت دانش فراوان و دقّت هایش در [فهم و] استنباط.از همین روست که ابو بکر گفت:«علی،عترت پیامبر خداست»؛یعنی [جزو] همان هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله به تمسّک به آنها تشویق کرده است.پس علی را برای آنچه گفتیم،ویژه گردانید و برای همین،در غدیر خم،او را برگزید (الصواعق المحرقه:ص 151).

1.غیبت امام عصر علیه السلام

حدیث ثقلین،در حقیقت،یکی از ادلّۀ امامت و غیبت امام مهدی-عجل اللّه تعالی فرجه-نیز هست.این مدّعا با دو مقدّمه قابل اثبات است:

مقدّمۀ اوّل. طبق این حدیث،همان گونه که متن قرآن تا قیامت باقی خواهد ماند،یکی از امامان اهل بیت علیه السلام نیز تا قیامت،حیات خواهد داشت و در کنار قرآن خواهد بود.

در متن حدیث ثقلین،سه قرینه وجود دارد که به روشنی بر این مدّعا دلالت می کند:

الف-جملۀ« إنِّی تارِکٌ فیکُم الثَّقَلَینِ ».بی تردید،خطاب در این جمله،به اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله اختصاص ندارد؛بلکه شامل همۀ امّت اسلامی تا قیامت می گردد.در غیر این صورت،« لَن تَضِلُّوا »و« حَتَّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ »بی معنا خواهند بود.

بنا بر این،یکی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله،باید تا قیامت،حیات داشته باشد تا جملۀ « إنِّی تارِکٌ ...»صادق باشد.

ب-جملۀ« إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا ».این جمله،قرینۀ دیگری بر استمرار امامتِ یکی از اهل بیت علیهم السلام برای همیشه است؛زیرا اگر یکی از آنان در کنار قرآن تا قیامت وجود نداشته باشد،وجوب استمرار تمسّک به اهل بیت علیهم السلام بی معنا خواهد بود.

ج-جملۀ« لَن یَفتَرِقا حَتَّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ ».این جمله در کنار دو جملۀ گذشته،بر

ص:324

این مطلب دلالت دارد که همان کسانی که پیامبر صلی الله علیه و آله در میان امّت تا قیامت به جای خود گذاشته و تمسّک به آنها را توصیه فرموده است،تا قیامت از قرآن جدا نخواهند شد.

پاسخ یک شبهه

ممکن است گفته شود که پیامبر صلی الله علیه و آله شبیه این تعبیر را در مورد امام علی علیه السلام در احادیث زیر به کار برده است:

عَلیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلیٍّ،لَن یَتَفَرَّقا حَتَّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ. (1)

علی با قرآن است و قرآن با علی است و این دو،هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.

یا:

عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَهُ،لا یَفتَرِقانِ حَتَّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ. (2)

علی با حق است و حق با علی است و این دو،تا زمانی که در روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند،از هم جدا نخواهند شد.

بنا بر این،اگر استظهار از حدیث ثقلین در استدلال به آن برای اثبات استمرار امامت اهل بیت علیهم السلام صحیح باشد،طبق این احادیث باید بگوییم امام علی علیه السلام تا قیامت،زنده است.

پاسخ این شبهه،این است که قیاس این دو حدیث با حدیث ثقلین،قیاس مع الفارق است؛زیرا جملۀ« لَن یَفتَرِقا »در حدیث ثقلین،مسبوق به جملۀ« إنِّی تارِکٌ

ص:325


1- (1) .المستدرک علی الصحیحین:ج 3 ص 134 ح 4628،المعجم الأوسط:ج5 ص 135 ح 4880،المعجم الصغیر:ج 1 ص 255 ح 705،کنز العمّال:ج11 ص603 ح 32912؛الأمالی،طوسی:ص 460 ح 1028، [1]الطرائف:ص 103 ح152، [2]الصراط المستقیم:ج 3 ص 163، [3]کشف الغمّة:ج 1 ص 148. [4]
2- (2) .الخصال:ص 496 ح 5، [5]الأمالی،صدوق:ص 150 ح 146، [6]المناقب،ابن شهرآشوب:ج3 ص62، [7]الطرائف:ص103 ح150، [8]الصراط المستقیم:ج1 ص275؛ [9]تاریخ بغداد:ج 14 ص 321 ش 7643،تاریخ دمشق:ج 42 ص449 ش 9025.

فیکُم الثَّقَلَینِ »و« إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا »است و این دو جمله-که دو قرینۀ روشن بر استمرار امامت اهل بیت اند-در دو حدیث مذکور وجود ندارند.

به سخن دیگر،پیوستگی امام با قرآن و حق،اگر با موضوع جانشینی و ضرورت تمسّک به جانشین مطرح شود،یک معنا دارد و اگر بدون آن مطرح گردد،معنایی دیگر دارد.در حدیث ثقلین،پیوستگی اهل بیت با قرآن،همراه با جانشینی آن دو برای پیامبر خدا و وجوب تمسّک به آنها تا قیامت آمده است.از این رو،بر استمرار حیات یکی از اهل بیت علیهم السلام تا قیامت دلالت دارد؛امّا پیوستگی امام علی علیه السلام با قرآن و حق در دو حدیث پیش گفته،با موضوع جانشینی ایشان و وجوب تمسّک به این امام تا قیامت،همراه نیست.بدین جهت،پیوستگی مذکور،تنها بیانگر جدا نشدن قطعی امام علی علیه السلام از مسیر قرآن و حق است.

مقدّمۀ دوم. بقای هر یک از اهل بیت علیهم السلام در کنار قرآن،اعم از حضور و غیبت اوست.

از آن جا که پس از امام حسن عسکری علیه السلام تا کنون،امامی از اهل بیتْ حاضر و ظاهر نیست،مقتضای حدیث ثقلین،وجود امام غایب از اهل بیت است؛زیرا در غیر این صورت،قرآن از عترت،جدا خواهد شد.این امام غایب،شخصی جز امام مهدی علیه السلام نیست.

2.مقصود از تمسّک به اهل بیت علیهم السلام

پیامبر خدا علاوه بر حدیث ثقلین،در احادیث فراوان دیگری (1)بر لزوم«تمسّک به اهل بیت»پس از رحلت خود،تأکید دارد.تردیدی نیست که معنای تمسّک به پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیاتشان،پیروی دینی و سیاسی از ایشان است.بنا بر این، وجوب تمسّک به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله پس از ایشان،به روشنی،بر مرجعیت دینی و

ص:326


1- (1) .ر.ک:اهل بیت در قرآن و حدیث:ص 781 (بخش هشتم:فصل سوم:عناوین حقوق اهل بیت/تمسّک).

سیاسی آنان و وجوب پیروی از آنان دلالت دارد.

البتّه تمسّک و تبعیت دینی و سیاسی در مورد امام حاضر و امام غایب متفاوت است،که توضیح خواهیم داد.

3.چگونگی تمسّک به امام غایب

تا این جا روشن شد که بر پایۀ حدیث ثقلین،اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله،تا قیامت،باقی هستند و تمسّک به آنان در دین و سیاست،واجب است؛امّا مسئلۀ مهم،این است که جامعۀ اسلامی چگونه می تواند به امامی که غایب است،تمسّک بجوید؟

با اندکی تأمّل،روشن می شود که تمسّک به امام غایب،به معنای پیروی از نایبان خاص و عامّ او،تبلیغ و ترویج مکتب اهل بیت،پیکار با موانع ظهور او، تلاش برای برقراری پیوند میان قرآن و عترت و دین و سیاست،و بالأخره زمینه سازی فرهنگی،سیاسی و اقتصادی برای حکومت جهانی اسلام به رهبری اهل بیت است و این،کاری است کارستان و بس دشوار.امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

إنَّ لِصاحِبِ هذا الأمرِ غَیبَةً،المُتَمَسِّکُ فیها بِدینِهِ کَالخارِطِ لِلقَتادِ ! (1)

صاحب این امر،غیبتی دارد.چنگ زننده به دین در زمان غیبت،همانند کسی است که خارهای مغیلان را [با گرفتن شاخۀ آن در داخل مُشت] بتراشد.

بدین سان است که ولایتمداران واقعی و متمسّکان به اهل بیت در عصر غیبت، پاداش هزار شهید همچون شهدای بدر و احُد دارند (2). (3)

ص:327


1- (1) .الکافی:ج1 ص335 ح1، [1]کمال الدین:ص346 ح34، [2]الغیبة،نعمانی:ص169 ح11، [3]الغیبة،طوسی:ص455 ح465،بحار الأنوار:ج52 ص111 ح21. [4]
2- (2) .ر.ک:کمال الدین:ص 323 ح 7،اعلام الوری:ج 2 ص 232،کشف الغمّة:ج 3 ص 312.
3- (3) .اگر اشکال شود که با این فرض،می توان گفت:مقصود از تمسّک،پیروی کردن از سنّت (روش) اهل بیت است.در نتیجه به حضور اهل بیت علیهم السلام در جامعه نیاز نیست،این گونه جواب گفته می شود که:این معنا تمسّک به«سنّت»شمرده می شود،نه تمسّک به«عترت»،در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله صراحتاً تمسّک به عترت را توصیه و گوشزد نموده است.تمسّک به سنّت در عصر غیبت و پیروی از نایبان امامان علیهم السلام،به جهت آن است که در این دوران،ارتباط با امام غایب علیه السلام و پیرویِ بی واسطه از او ممکن نیست و در نتیجه،چاره ای جز این راه وجود ندارد.
هشت-بررسی گزارشی دیگر در بارۀ حدیث ثقلین
اشاره

در برابر متن متواتر حدیث ثقلین که در آن،پیامبر خدا امّت را به تمسّک به قرآن و عترت توصیه می فرماید،در برخی از منابع حدیثی به جای«عترت»،«سنّت»آمده است،چنان که مالک در الموطّأ از پیامبر صلی الله علیه و آله به طور مُرسَل،چنین نقل کرده است:

تَرَکتُ فیکُم أمرَینِ لَن تَضِلُّوا ما مَسَکتُم بِهِما:کِتابَ اللّهِ وَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ. (1)

دو چیز را در میان شما برجا گذاشتم که اگر به آن دو چنگ زنید،هرگز گم راه نمی شوید:کتاب خدا و سنّت پیامبرش.

حاکم،در المستدرک ،روایت را این گونه آورده است:

یا أیُّهَا النَّاسُ ! إنِّی قَد تَرَکتُ فیکُم ما إن اعتَصَمتُم بِهِ فَلَن تَضِلُّوا أبَداً:کِتابَ اللّهِ وَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ. (2)

ای مردم! من در میان شما چیزی را بر جای گذاشتم که اگر به آن چنگ بزنید، هرگز گم راه نمی شوید:کتاب خدا و سنّت پیامبرش.

با عنایت به ناهمگونی این دو متن با گزارش مشهور حدیث ثقلین،بررسی آنها، ضروری است.

بررسی سند

الف.مهم ترین مصدرِ« کِتابَ اللّهِ وَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ »، الموطّأ مالک است که این روایت را به گونۀ مُرسَل،نقل کرده است.با توجّه به این که هیچ یک از اصحاب صحاح ششگانه،چنین نقل نکرده اند و منابعی مانند: صحیح مسلم ، سنن الترمذی ، سنن

ص:328


1- (1) .الموطّأ:ج 2 ص 899 ح 3. [1]
2- (2) .المستدرک علی الصحیحین:ج 1 ص 171 ح 318،السنن الکبری:ج 10 ص 194 ح 2033. [2]

النسائی ، سنن الدارمی و مسند ابن حنبل ،عبارت« کِتابَ اللّهِ وَ عِترَتی »را گزارش کرده اند، آنچه در الموطّأ آمده،از اعتبار لازم از حیث سند برخوردار نیست.

ب.حاکم نیشابوری،روایت پیش گفته را از دو طریق،نقل کرده که هر دو، شامل برخی راویانِ«ضعیف»اند.صالح بن موسی طلحی و اسماعیل بن ابی اویس،جزو گزارشگران این متن هستند که از طرف رجالیان اهل سنّت،به شدّت، تضعیف شده و مورد انکار قرار گرفته اند.

در بارۀ صالح بن موسی،الفاظ:«ضعیف الحدیث جدّاً(احادیث جدّاً ضعیف نقل می کند)»،«متروک الحدیث (احادیث مطرود نقل می کند)»،«یَروی المَناکیر (احادیث قبیح نقل می کند)»و...آمده است. (1)علاوه بر این،او جزو رجال بخاری و مُسلم نیست و حدیث او،به اشتباه،در کتاب المستدرک علی الصحیحین آمده است.

اسماعیل بن ابی اویس نیز اگرچه از رجال مُسلم است،ولی تضعیف های شدید و بسیار دارد.در بارۀ او گفته اند:«مُخلِّط (پریشان حال)»،«کذّاب (دروغزن)»،«لیس بشیء (بی ارزش)»،«کان یَضَعُ الحدیث (حدیث،جعل می کرده است)»،«یَسرق الحدیث (حدیث می دزدد)»و....همچنین از قول او آورده اند:

ربّما کنت أضع الحدیث لأهل المدینة،إذا اختلفوا فی شیء فیما بینهم. (2)

هنگامی که میان اهل مدینه در بارۀ چیزی اختلاف می شد،من برایشان حدیثْ جعل می کردم.

این دو نفر در تمام نقل های« کِتابَ اللّهِ وَ سُنَّتی »حضور دارند و موجب بی اعتباری همۀ آنها شده اند.

ج.حاکم نیشابوری،اصل روایت ثقلین را صحیح و گزارش لفظ«سنّتی»را «غریب»شمرده است:

ص:329


1- (1) .ر.ک:تهذیب التهذیب:ج 3 ص 535.
2- (2) .تهذیب التهذیب:ج 1 ص 257. [1]

و هذا الحدیث لخطبة النبیّ صلی الله علیه و آله متّفق علی إخراجه فی الصحیح:«یا أیُّها النَّاسُ ! إنِّی قَد تَرَکتُ فیکُم ما لَن تَضِلُّوا بَعدَهُ إن اعتَصَمتُم بِهِ:کِتابَ اللّهِ وَ أنتُم مَسؤولونَ عَنهُ»فما أنتم قائلون؟و ذکر الاعتصام بالسنّة فی هذه الخطبة غریب و یحتاج إلیها. (1)

این [نقل از] حدیثِ سخنرانی پیامبر صلی الله علیه و آله که بر صحیح بودنش بر اساس تخریج از مصادر،اتّفاق نظر هست،این است:«ای مردم! من در میان شما چیزی را برجای گذاشتم که اگر به آن چنگ بزنید،هرگز گم راه نمی شوید و آن،کتاب خداست و شما از آن،بازخواست خواهید شد.پس چه جوابی از آن دارید؟».امّا ذکر «چنگ زدن به سنّت»[در گزارش های دیگر] این حدیث،امری غریب (نادر) است،گرچه لازم به نظر می رسد.

از این رو،گزارش مذکور از حدیث ثقلین،معتبر نیست و نمی تواند جای گزین «کتاب اللّه و عترتی»گردد.

د.در برخی از احادیث شیعی نیز،« کِتابَ اللّهِ وَ سُنَّتی »،به جای« کِتابَ اللّهِ وَ عِترَتی » آمده است.شیخ صدوق رحمه الله در کتاب کمال الدین پس از نقل روایت مشهور حدیث ثقلین،این متن را از ابو هریره نقل کرده است. (2)سند این حدیث،ضعیف است و احتمالاً وی برای اشاره به تفاوت مذکور،این گزارش را آورده است؛زیرا این اقدام با هدف او از نگارش کتاب کمال الدین و نیز با عنوان باب:«اتّصال الوصیّة من لدن آدم علیه السلام»هماهنگ نیست.

چند نکته

تذکّر چند نکته در خاتمۀ بحث،مفید است:

1.سخن بالا به معنای نفی حجّیت سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله نیست؛زیرا دلایل قرآنی، روایی و عقلیِ حجّیت سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله،چنان محکم و قوی است که احتمال عدم

ص:330


1- (1) .المستدرک علی الصحیحین:ج 1 ص 17 ح 318.
2- (2) .ر.ک:کمال الدین:ص 235 ح 47.

اعتبار و حجّیت آن،منتفی است.بنا بر این،انکار صدور این گزارش ها،به معنای انکار حجّیت سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله نیست.

2.وجوب تمسّک به عترت در کنار حجّیت قرآن و سنّت دلالت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله در صدد بیان این مطلب بوده که هدایتگری قرآن و سنّت،با تمسّک به عترت،امکان پذیر است.ممکن است قرائت های مختلفی از«سنّت»وجود داشته باشد-چنان که در گروه های فکری متفاوت شیعه و اهل سنّت یافت می شود-؛ولی فقط گزارشی از سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله حجّت است که از طریق«عترت»به دست بیاید.این معناست که کمال تلازم عترت و سنّت را در بر خواهد داشت.

3.به احتمال قوی حکومت طولانی امویان و عباسیان موجب شد که نقل فضایل اهل بیت،بسیار مشکل شود.طبیعی است که در چنان موقعیت خطرناکی، نقل چنین حدیثی با این صراحت،ممکن نبوده و پیامدهای خطرناکی داشته است.

از این رو،برخی مطابق با تصوّر خویش،به«نقل به معنا»روی آورده و«عترتی»را به«سنّتی»تبدیل نموده اند تا زندگی آسوده ای داشته باشند،بویژه آن که راویِ حدیث (اسماعیل بن ابی اویس) تصریح کرده که:در موارد اختلاف اهل مدینه، برای آنان حدیثْ جعل می کنم.

4.در برابر احتمال گذشته،احتمال صدور«کتاب اللّه و سنّتی»و نقل به معنا شدن آن به«کتاب اللّه و عترتی»بسیار بعید و غیر قابل قبول است؛چرا که در فضای آن روزگار،انگیزۀ نقل به معنایی این چنین-که برای نقل کننده خطرساز بوده- وجود نداشته است.

5.[ ادعای صدور هر دو نقل نیز پذیرفتنی نیست،زیرا معنای عبارت« ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا »آن است که اگر تنها به این دو چنگ زنید،گمراه نمی شوید و از این رو اگر عترتی و سنّتی هر دو گفته شده و مقصود باشند،آنگاه سه چیز خواهیم داشت که می توان به آنها چنگ زد و گمراه نشد.]

ص:331

الفصل الثالث:أحادیث عدد الأئمّة الحجّة علیهم السلام 1/3 ما رُوِیَ بِلَفظِ«اثنا عَشَرَ خَلیفَةً»

أ-رِوایَةُ جابِرِ بنِ سَمُرَةَ

111.صحیح مسلم: حَدَّثَنا هَدّابُ بنُ خالِدٍ الأَزدِیُّ،حَدَّثَنا حَمّادُ بنُ سَلَمَةَ،عَن سِماکِ بنِ حَربٍ،قالَ:سَمِعتُ جابِرَ بنَ سَمُرَةَ یَقولُ:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:«لا یَزالُ الإِسلامُ عَزیزاً إلَی اثنَی عَشَرَ خَلیفَةً»ثُمَّ قالَ کَلِمَةً (1)لَم أفهَمها،فَقُلتُ لِأَبی:ما قالَ؟ فَقالَ:کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.

112.صحیح مسلم: حَدَّثَنا نَصرُ بنُ عَلِیٍّ الجَهضَمِیُّ،حَدَّثَنا یَزیدُ بنُ زُرَیعٍ،حَدَّثَنَا ابنُ عَونٍ،وحَدَّثَنا أحمَدُ بنُ عُثمانَ النَّوفَلِیُّ (وَاللَّفظُ لَهُ)،حَدَّثَنا أزهَرُ،حَدَّثَنَا ابنُ عَونٍ، عَنِ الشَّعبِیِّ،عَن جابِرِ بنِ سَمُرَةَ،قالَ:اِنطَلَقتُ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ومَعِیَ أبی، فَسَمِعتُهُ یَقولُ:

«لا یَزالُ هذَا الدّینُ عَزیزاً مَنیعاً إلَی اثنَی عَشَرَ خَلیفَةً».

ص:332


1- (1) .فی مسند ابن حنبل:« [1]کلمة خفیة».

فصل سوم:احادیث شمار امامان

اشاره

احادیث شمار امامان:

1/3 روایت های دوازده خلیفه

الف-روایت جابر بن سَمُره

111.صحیح مسلم -به نقل از جابر بن سمره-:از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:«اسلام تا دوازده جانشین،همچنان عزیز خواهد بود».سپس کلمه ای فرمود که من نفهمیدم.به پدرم گفتم:پیامبر صلی الله علیه و آله چه فرمود؟او گفت:همۀ آنها از قریش اند. (1)

112.صحیح مسلم -به نقل از جابر بن سمره-:با پدرم به سوی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رفتم.شنیدم که می فرماید:«همواره این دین تا دوازده خلیفه با عزت و استوار خواهد بود»و

ص:333


1- (1) .صحیح مسلم:ج 3 ص 1453 ح 7،مسند ابن حنبل:ج 7 ص 412 ح 20882 وص 432 ح 21005،مسند أبی داوود الطیالسی:ص 105 ح 767 وص 180 ح 1287،صحیح ابن حبّان:ج 15 ص 44 ح 6662،الطرائف:ص 170 ح 263، [1]العمدة:ص 417 ح 863،المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 289، [2]بحار الأنوار:ج 36 ص 266 ح 87. [3]

فَقالَ کَلِمَةً صَمَّنیهَا (1)النّاسُ،فَقُلتُ لِأَبی:ما قالَ؟قالَ:کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.

113.صحیح مسلم: حَدَّثَنا قُتَیبَةُ بنُ سَعیدٍ وأبو بَکرِ بنُ أبی شَیبَةَ،قالا:حَدَّثَنا حاتِمٌ (وهُوَ ابنُ إسماعیلَ)،عَنِ المُهاجِرِ بنِ مِسمارٍ،عَن عامِرِ بنِ سَعدِ بنِ أبی وَقّاصٍ،قالَ:

کَتَبتُ إلی جابِرِ بنِ سَمُرَةَ مَعَ غُلامی نافِعٍ:أن أخبِرنی بِشَیءٍ سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله.قالَ:فَکَتَبَ إلَیَّ:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَومَ جُمُعَةٍ عَشِیَّةَ رُجِمَ الأَسلَمِیُّ،یَقولُ:

لا یَزالُ الدّینُ قائِماً حَتّی تَقومَ السّاعَةُ،أو یَکونَ عَلَیکُمُ اثنا عَشَرَ خَلیفَةً کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.

114.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،حَدَّثَنا حَمّادُ بنُ اسامَةَ،حَدَّثَنا مُجالِدٌ،عَن عامِرٍ،عَن جابِرِ بنِ سَمُرَة السُّوائِیُّ،قالَ:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ فی حَجَّةِ الوَداعِ:

«إنَّ هذَا الدّینَ لَن یَزالَ ظاهِراً عَلی مَن ناوَأَهُ،لا یَضُرُّهُ مُخالِفٌ ولا مُفارِقٌ،حَتّی یَمضِیَ مِن امَّتِی اثنا عَشَرَ خَلیفَةً».

قالَ:ثُمَّ تَکَلَّمَ بِشَیءٍ لَم أفهَمهُ،فَقُلتُ لِأَبی:ما قالَ؟قالَ:کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.

115.الخصال: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ الحَسَنِ القَطّانُ،قالَ:حَدَّثَنا أبو مُحَمَّدٍ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ أبی حاتِمٍ،قالَ:حَدَّثَنَا الفَضلُ بنُ یَعقوبَ،قالَ:حَدَّثَنَا الهَیثَمُ بنُ کُمَیلٍ،قالَ:حَدَّثَنا زُهَیرٌ؛عَن زِیادِ بنِ خَیثَمَةَ،عَن سَعدِ بنِ قَیسٍ الهَمدانِیُّ،عَن جابِرِ بنِ سَمُرَةَ،قالَ:

ص:334


1- (1) .أصمّنیها الناسُ:أی شغلونی عن سماعها،فکأنهم جعلونی أصمّ...أی لا أسمع.( النهایة:ج 3 ص 54« [1]صمم»).

کلمه ای فرمود که مردم نگذاشتند بفهمم.به پدرم گفتم:چه فرمود:گفت:همۀ آنها از قریش اند. (1)

113.صحیح مسلم -به نقل از عامر بن سعید بن ابی وقّاص-:نامه ای به جابر بن سمره نوشتم و با غلامم،نافع،فرستادم و از جابر خواستم که چیزی از شنیده هایش از پیامبر صلی الله علیه و آله را برایم بگوید.او به من نوشت:شامگاه روز جمعه ای که اسلمی سنگسار شد،از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:«این دین همچنان برقرار خواهد بود تا این که یا قیامت بر پا شود یا دوازده خلیفه بر شما فرمان رانند که همۀ آنها از قریش اند». (2)

114.مسند ابن حنبل -به نقل از جابر بن سمرۀ سوائی-:شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حجّة الوداع می فرماید:«این دین همواره بر دشمنان خود،چیره است و مخالفان و ناپیوستگان به آن،زیانی نمی توانند بزنند تا آن که دوازده خلیفه از امّت من درگذرند».سپس چیزی فرمود که نفهمیدم.به پدرم گفتم:چه فرمود.گفت:همۀ آنان از قریش اند. (3)

115.الخصال -به نقل از جابر بن سمره-:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«این امّت همواره کارش

ص:335


1- (1) .صحیح مسلم:ج 3 ص 1453 ح 9،سنن أبی داوود:ج 4 ص 106 ح 4280،مسند ابن حنبل:ج 7 ص 428 ح 20980،المعجم الکبیر:ج 2 ص 195 ح 1791،تاریخ بغداد:ج 2 ص 126 ش 516؛العمدة:ص418 ح865 وص 421 ح 876،المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 290،کشف الغمّة:ج 1 ص 57، [1]بحار الأنوار:ج36 ص 362.
2- (2) .صحیح مسلم:ج 3 ص 1453 ح 10،مسند ابن حنبل:ج 7 ص 410 ح 20869،مسند أبی یعلی:ج 6 ص473 ح 7429؛الخصال:ص 473 ح 30، [2]الغیبة،نعمانی:ص 120 ح 9، [3]الطرائف:ص 171 ح 265،المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 289،کشف الغمّة:ج 1 ص 57، [4]العمدة:ص 418 ح 866 وص 420 ح873،إعلام الوری:ج 2 ص 158،بحار الأنوار:ج 36 ص 239 ح 38.
3- (3) .مسند ابن حنبل:ج 7 ص 405 ح 20840 (شعیب ارنؤوط در تعلیقش بر مسند ابن حنبل گفته:این حدیث،صحیح است)،المعجم الکبیر:ج 2 ص 195 ح 1791 وص 232 ح 1964 (هر دو منبع با عبارت مشابه وبدون«در حجّة الوداع»).

قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:«لا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ مُستَقیماً أمرُها،ظاهِرَةً عَلی عَدُوِّها،حَتّی یَمضِیَ اثنا عَشَرَ خَلیفَةً کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ».

116.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبُو الرَّبیعِ الزَّهرانِیُّ سُلَیمانُ بنُ داودَ وعُبَیدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ القَواریرِیُّ ومُحَمَّدُ بنُ أبی بَکرٍ المُقَدَّمِیُّ قالوا:حَدَّثَنا حَمّادُ بنُ زَیدٍ،حَدَّثَنا مُجالِدُ بنُ سَعیدٍ عَنِ الشَّعبِیِّ عَن جابِرِ بنِ سَمُرَةَ قالَ:خَطَبَنا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِعَرَفاتٍ وقالَ المُقَدَّمِیُّ فی حَدیثِهِ:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَخطُبُ بِمِنیً.وهذا لَفظُ حَدیثِ أبِی الرَّبیعِ فَسَمِعتُهُ یَقولُ:لَن یَزالَ هذَا الأَمرُ عَزیزاً ظاهِراً حَتّی یَملِکَ اثنا عَشَرَ کُلُّهُم.ثُمَّ لَغَطَ القَومُ وتَکَلَّموا فَلَم أفهَم قَولَهُ بَعدَ کُلِّهِم،فَقُلتُ لِأَبی:یا أبَتاه ما بَعدَ کُلِّهِم؟قالَ:کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.وقالَ القَوارِیرِیُّ فی حَدیثِهِ:لا یَضُرُّهُ مَن خالَفَهُ أو فارَقَهُ حَتّی یَملِکَ اثنا عَشَرَ.

ب-رِوایَةُ أبی جُحَیفَةَ

117.المستدرک علی الصحیحین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ عیسی،أنبَأَنا أحمَدُ بنُ نَجدَةَ القُرَشِیُّ، حَدَّثَنا سَعیدُ بنُ مَنصورٍ،حَدَّثَنا یونُسُ بنُ أبی یَعقوبَ،عَن عَونِ بنِ أبی جُحَیفَةَ، عَن أبیهِ،قالَ:کُنتُ مَعَ عَمّی عِندَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ:«لا یَزالُ أمرُ امَّتی صالِحاً حَتّی یَمضِیَ اثنا عَشَرَ خَلیفَةً».

ثُمَّ قالَ کَلِمَةً وخَفَضَ بِها صَوتَهُ،فَقُلتُ لِعَمّی-وکانَ أمامی-:ما قالَ یا عَمِّ؟

قالَ:قالَ یا بُنَیَّ:«کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ». (1)

ص:336


1- (1) .حذفه الذهبی فی التلخیص (هامش المصدر).

درست و بر دشمنش چیره خواهد بود،تا آن که دوازده خلیفه که همگی از قریش اند،در گذرند».سپس به منزل پیامبر صلی الله علیه و آله رفتم و گفتم:پس از آن،چه می شود؟فرمود:«هرج و مرج می شود». (1)

116.مسند ابن حنبل -به نقل از جابر بن سمره-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در عرفات برای ما سخنرانی کرد.مقدّمی در حدیثش گفته است:از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وقتی که در مِنا سخنرانی می کرد، شنیدم.کلمات حدیث ابو الربیع،این است:از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:«این امور [امّت]،استوار و روشن ادامه دارد تا دوازده تن به حکمرانی برسند.همه شان...».بعد، جمعیت هیاهو کردند و حرف زدند و بعد از کلمۀ«همه شان»گفتۀ پیامبر صلی الله علیه و آله را متوجّه نشدم.به پدرم گفتم:پدرجان! بعد از کلمۀ«همه شان»چه بود؟گفت:همگی از قریش اند.

قواریری در روایتش این افزوده را نیز آورده است که فرمود:«کسی که با آن مخالفت کند یا از آن جدا شود،لطمه ای به آن نمی زند،تا زمانی که دوازده تن به حکمرانی برسند». (2)

ب-روایت ابو جُحَیفه

117.المستدرک علی الصحیحین -به نقل از ابو جحیفه-:با عمویم در خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله بودیم.

ایشان فرمود:«امور امّت من همچنان نیک خواهد بود تا این که دوازده جانشین راه خود را بسپرند».سپس صدای خود را پایین آورد و کلمه ای فرمود.

من به عمویم که جلوی من بود،گفتم:عمو! پیامبر صلی الله علیه و آله چه فرمود؟عمویم گفت:

فرزندم! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«همۀ آنها از قریش اند». (3)

ص:337


1- (1) .الخصال:ص 470 ح 18 [1] وص 472 ح 26 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 36 ص 235 ح 24.
2- (2) .مسند ابن حنبل:ج 7 ص 429 ح 20991،المعجم الکبیر:ج 2 ص 196 ح 1795؛الغیبة،نعمانی:ص 124 ح 17. [2]
3- (3) .المستدرک علی الصحیحین:ج 3 ص 716 ح 6589 (ذهبی،روایت را در تلخیص المستدرک حذف نموده است)،المعجم الکبیر:ج 22 ص 120 ح 308،المعجم الأوسط:ج 6 ص 209 ح 6211،تاریخ أصبهان:ج 2 ص 147 ح 1327؛ [3]الغیبة،نعمانی:ص 125 ح 21، [4]المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 291، [5]إعلام الوری:ج 2 ص 162، [6]بحار الأنوار:ج 36 ص 298 ح 131. [7]

ج-رِوایَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ (1)

118.الغیبة للطوسی: بِهذَا الإِسنادِ (2)عَن مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ أبی خَیثَمَةَ،قالَ:حَدَّثَنا یَحیَی بنُ مُعینٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ صالِحٍ،قالَ:حَدَّثَنَا اللَّیثُ بنُ سَعدٍ،عَن خالِدِ بنِ یَزیدَ،عَن سَعیدِ بنِ أبی هِلالٍ،عَن رَبیعَةَ بنِ سَیفٍ، قالَ:کُنّا عِندَ شفی (3)الأَصبَحِیِّ فَقالَ:سَمِعتُ عَبدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ یَقولُ:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:

یَکونُ خَلفِی اثنا عَشَرَ خَلیفَةً.

119.المناقب لابن شهرآشوب: حَدَّثَنی عَبدُ الرَّحمنِ بنُ زُرَیقٍ القَزّازُ البَغدادِیُّ،عَن أبی بَکرِ بنِ ثابِتٍ الخَطیبِ فی تاریخِ بَغدادَ،قالَ:حَدَّثَنا حَمّادُ بنُ سَلَمَةَ،عَن أبِی الطُّفَیلِ،قالَ:قالَ لی عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ:

یا أبا طُفَیلٍ،اعدُدِ اثنَی عَشَرَ خَلیفَةً بَعدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله.

د-رِوایَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ عَمرِو بنِ العاصِ

120.مقتضب الأثر: حَدَّثَنا أبُو الحَسَنِ بنُ أحمَدَ بنِ سَعیدٍ المالِکِیُّ الحَربِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ عَبدِ الجَبّارِ الصُّوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا یَحیَی بنُ مُعینٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ صالِحٍ،قالَ:حَدَّثَنا لَیثُ بنُ سَعدٍ،عَن خالِدِ بنِ یَزیدَ،عَن سَعدِ بنِ أبی هِلالٍ،عَن رَبیعَةَ بنِ سَیفٍ،قالَ:کُنّا عِندَ سَیفٍ الأَصمَعِیِّ،فَقالَ:سَمِعتُ عَبدَ اللّهِ بنَ عَمرِو بنِ العاصِ یَقولُ:سَمِعتُ رَسولَ اللّهَ صلی الله علیه و آله یَقولُ:

یَکونُ خَلفِی اثنا عَشَرَ خَلیفَةً.

ص:338


1- (1) .فی الغیبة للنعمانی: [1]عبداللّه بن عمرو.
2- (2) .أی أحمد بن عبدون،عن محمّد بن علی الشّجاعی،عن محمّد بن إبراهیم النُّعمانی.
3- (3) .کذا فی المصدر والغیبة للنعمانی،و [2]فی بحارالأنوار:« [3]شَقیقٍ الأَصبَحِیِّ».
ج-روایت عبد اللّه بن عمر

118.الغیبة ،طوسی-به نقل از عبد اللّه بن عمر-:شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:«پس از من،دوازده خلیفه خواهند بود». (1)

119.المناقب ،ابن شهرآشوب-به نقل از ابو طفیل-:عبد اللّه بن عمر به من گفت:ای ابو طفیل! دوازده خلیفۀ پس از پیامبر صلی الله علیه و آله را بشمار. (2)

د-روایت عبد اللّه بن عمرو بن عاص

120.مقتضب الأثر -به نقل از عبد اللّه بن عمرو بن عاص-:شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:«پس از من،دوازده خلیفه خواهند بود». (3)

ص:339


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 130 ح 94،الغیبة،نعمانی:ص 104 ح 34 و ص 126 ح 23، [1]الاستنصار:ص 25،إعلام الوری:ج 2 ص 163،المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 291،بحار الأنوار:ج 36 ص 237 ح 30.
2- (2) .المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 291،إعلام الوری:ج 2 ص 163،بحار الأنوار:ج 36 ص 268 ح 90.
3- (3) .مقتضب الأثر:ص 7،بحار الأنوار:ج 36 ص 371. [2]

ه-رِوایَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ أبی أوفی

121.مقتضب الأثر: أخبَرَنا أبُو العَبّاسِ أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ الهَمدانِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ،قالَ:حَدَّثَنا مُخَوَّلٌ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ بَکرٍ،عَن زِیادِ بنِ مُنذِرٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ العَزیزِ بنُ خُضَیرٍ،قالَ:سَمِعتُ عَبدَ اللّهِ بنَ أبی أوفی یَقولُ:

قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

یَکونُ بَعدِی اثنا عَشَرَ خَلیفَةً مِن قُرَیشٍ.

و-رِوایَةُ أنَسٍ

122.المناقب لابن شهرآشوب: ومِمّا رَواهُ أبُو الفَرَجِ مُحَمَّدُ بنُ فارِسَ الغورِیُّ المُحَدِّثُ، بِإِسنادِهِ عَن أنَسٍ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

یَکونُ مِنَّا اثنا عَشَرَ خَلیفَةً،یَنصُرُهُمُ اللّهُ عَلی مَن ناوَأَهُم (1)،ولا یَضُرُّهُم مَن عاداهُم.

2/3 ما رُوِیَ بِلَفظِ«اثنا عَشَرَ أمیراً»

123.صحیح البخاری: حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ المُثَنّی،حَدَّثَنا غُندَرٌ،حَدَّثَنا شُعبَةُ،عَن عَبدِ المَلِکِ:سَمِعتُ جابِرَ بنَ سَمُرَةَ،قالَ:سَمِعتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقولُ:«یَکونُ اثنا عَشَرَ أمیراً»فَقالَ کَلِمَةً لَم أسمَعها،فَقالَ أبی:إنَّهُ قالَ:کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.

ص:340


1- (1) .ناوأهم:ناهضهم وعاداهم ( النهایة:ج 5 ص 122«نوأ»).
ه-روایت عبد اللّه بن ابی اوفی

121.مقتضب الأثر -به نقل از عبد العزیز بن خضیر-:شنیدم عبد اللّه بن ابی اوفی می گفت:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«پس از من،دوازده خلیفه از قریش هستند. (1)

و-روایت انَس

122.المناقب ،ابن شهرآشوب-به نقل از انَس-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«دوازده خلیفه،از ما هستند.خداوند،آنان را بر دشمنانشان یاری می دهد و دشمنان نمی توانند به آنان زیانی برسانند». (2)

2/3 روایات دوازده امیر

123.صحیح البخاری- به نقل از جابر بن سمره-:از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:«دوازده امیر خواهد بود».بعد،پیامبر صلی الله علیه و آله کلمه ای گفت که من نشنیدم.پدرم گفت که ایشان فرمود:«همۀ آنها از قریش هستند». (3)

ص:341


1- (1) .مقتضب الأثر:ص 7،العدد القویّة:ص 81 ح 142،بحار الأنوار:ج 36 ص 371.
2- (2) .المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 291،بحار الأنوار:ج 36 ص 269 ح 91.
3- (3) .صحیح البخاری:ج 6 ص 2640 ح 6796،سنن الترمذی:ج 4 ص 501 ح 2223،مسند ابن حنبل:ج 7 ص411 ح 20880 وص 427 ح 20977،المعجم الکبیر:ج 2 ص 214 ح 1875 وص 218 ح 1896 وص255 ح 2070؛الطرائف:ص 170 ح 260،العمدة:ص 416 ح 856 وص 420 ح 871،کشف الغمّة:ج1 ص 56، [1]بحار الأنوار:ج 36 ص 365.

ص:342

پژوهشی در بارۀ احادیث مربوط به دوازده خلیفه

اشاره

بر پایۀ احادیثی که آمد،پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دوازده نفر را یکی پس از دیگری به عنوان جانشینان خود،به امّت معرّفی کرده است.

در این پژوهش،ضمن ارزیابی سند این احادیث،روشن خواهد شد که مقصود آنها چیست.

1-ارزیابی سند احادیث

در ارزیابی سند احادیث مربوط به تعداد خلفا،چند نکته قابل ذکر است:

الف.سند این احادیث در منابع کهن و معتبر اهل سنّت،به جابر بن سَمُره (1)و ابو جحیفه (2)می رسد.

ب.گزارش جابر بن سَمُره (3)در نزد اهل سنّت،صحیح و معتبر است.بغوی در ارزیابی این حدیث می گوید:

بر صحّت این حدیث،اتّفاق وجود دارد. (4)

ص:343


1- (1) .ر.ک:ص 333. [1]
2- (2) .ر.ک:ص 337. [2]
3- (3) .جابر بن سَمُره،از صحابیان کم سال و خواهرزادۀ سعد بن ابی وقّاص است.پدرش در سال فتح مکّه مسلمان شد او در کوفه می زیست و پس از سال 73 وفات یافت از او 146 حدیث ( با شمارش مکرّرها ) نقل شده که 23 روایت آن،در صحیح مسلم است (تهذیب الکمال:ج 4 ص 437 ش 867،الإصابة:ج3 ص149،سیر أعلام النبلاء:ج3 ص186،تهذیب الأسماء:ج 1 ص 142). [3]
4- (4) .شرح السنّة:ج 15 ص 31.

افزون بر این،آلبانی،برخی طُرُق این حدیث را صحیح می داند. (1)این حدیث همچنین در صحیح مسلم (2)و صحیح البخاری (3)روایت شده که این نقل ها نیز نزد اهل سنّت معتبر شمرده می شوند،هر چند در نقل بخاری به جای«اثنا عشر خلیفة»،«اثنا عشر أمیراً»آمده است.

ج.گزارش جابر بن سَمُره با همان اسنادی که در منابع اهل سنّت آمده،در منابع حدیثی شیعه نیز نقل شده است. (4)

د.احادیث یاد شده،علاوه بر جابر بن سَمُره (5)از طریق عبد اللّه بن عمر، (6)عبد اللّه بن مسعود، (7)عبد اللّه بن عمرو بن عاص، (8)انَس بن مالک (9)و عبد اللّه بن ابی اوفی (10)نیز نقل شده اند؛لیکن منابعی که این گزارش ها را روایت کرده اند،مصادر شیعی اند. (11)

ه.نکتۀ قابل تأمّل،این است که:سخنی سرنوشت ساز با آن اهمّیت که آیندۀ رهبری در جامعۀ اسلامی را رقم می زند،چرا آن گونه که باید،مورد توجّه صحابیان قرار نگرفته و آنان کمتر به نقل آن پرداخته اند،تا آن جا که حدیث«اِثنا عَشَرَ خلیفة (دوازده خلیفه)»به حدیث جابر بن سَمُره معروف گردیده است؟

ص:344


1- (1) .سلسلة الأحادیث الصحیحة:ج 1 ص 651 ش 376.
2- (2) .ر.ک:ص 332-334 ح 111-113.
3- (3) .ر.ک:ص 340 ح 123.
4- (4) .ر.ک:الخصال:ص 469-473 ح 12-30 ( [1]با نوزده سند)،المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 248-250،العمدة:ص 416 ح 856 و ص 419 ح 871، [2]کشف الغمّة:ج 1 ص 57-58،إعلام الوری:ج 2 ص 158، [3]بحار الأنوار:ج 36 ص 239 ح 38.
5- (5) .ر.ک:ص 332-336 ح111-116.
6- (6) .ر.ک:ص 338 ح118-119. [4]
7- (7) .کمال الدین:ص 279 ح 26، [5]بحار الأنوار:ج 36 ص 256. [6]
8- (8) .ر.ک:ص 339 ح120. [7]
9- (9) .ر.ک:ص 341 (روایت عبد اللّه بن أبی اوفی).
10- (10) .ر.ک:ص 341 ( [8]روایت انس).
11- (11) .ر.ک:ص 338-340 ح 118-122. [9]

بی تردید،سیاسی بودن مضمون حدیث در عدم نقل آن توسّط اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله،مؤثّر بوده است.از این رو،عدم شهرت نقل آن از طرق مختلف،بر بی توجّهی صحابیان به این موضوع مهم،دلالت ندارد.

2-زمان و مکان صدور حدیث

در صحیح مسلم ،سخن پیامبر صلی الله علیه و آله در بارۀ خلفای پس از خود،مربوط به روز جمعه ای است که شخصی به نام اسلَمی سنگسار شد (1)و چون این واقعه در مدینه اتّفاق افتاده، (2)می توان گفت که مکان سخن پیامبر صلی الله علیه و آله،مسجد مدینه بوده است؛امّا مسند ابن حنبل ،زمان صدور این حدیث را عرفه و مکان آن را سرزمین عرفات (3)ذکر کرده است و در گزارشی دیگر،مکان صدور آن را مِنا می داند. (4)

با تأمّل در متن گزارش هایی که مربوط به این واقعه است،به نظر می رسد که جابر بن سَمُره،تنها یک واقعه را بیان می کند و با توجّه به ویژگی های اختصاصی موجود در متن،احتمال تعدّد واقعه،بعید است.

3-اختلاف در متن احادیث

متن حدیث جابر بن سَمُره،به گونه های مختلفی گزارش شده است.در بیشتر گزارش ها«اثنا عشر خلیفة (دوازده خلیفه)»،در صحیح البخاری «اثنا عشر أمیراً (دوازده امیر)» (5)و در گزارش های دیگر،«اثنا عشر إماماً (دوازده امام)»، (6)«اثنا عشر

ص:345


1- (1) .ر.ک:ص 334 ح 113.
2- (2) .اُسد الغابة:ج 5 ص 6.
3- (3) .ر.ک:ص 336 ح116 و مسند ابن حنبل:ج 7 ص 424 ح 20959 و20960 و ص 418 ح 20922.این جریان در حجّة الوداع اتّفاق افتاده است.
4- (4) .ر.ک:ص 336 ح 116.
5- (5) .ر.ک:ص 340 ح 123. [1]
6- (6) .ر.ک:ص 359 (روایات«دوازده امام»).

ملکاً (دوازده پادشاه)» (1)و«اثنا عشر قیّماً (دوازده سرپرست)» (2)آمده است و مطابق برخی از نقل ها،متن حدیث با عبارت« لا یَزالُ أَمرُ النَّاسِ ماضیاً ما وَلیَهُم اثنا عَشَرَ رَجُلاً؛ (3)همواره امور مردم انجام می شود،مادام که دوازده مرد،سرپرست آنها باشند»گزارش شده است.

همۀ این گزارش ها،نشان دهندۀ آن است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،در پی معرّفی جانشینان خود و رهبران آیندۀ جهان اسلام بوده و راوی و یا راویان حدیث،سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را نقل به معنا کرده اند.

نکتۀ قابل توجّه،این که:پس از معرّفی دوازده نفر به عنوان جانشینانِ پس از پیامبر صلی الله علیه و آله توسّط ایشان،همهمه و هیاهو مجلس را فرا می گیرد،به گونه ای که جابر بن سَمُره تصریح می کند که سخن پایانی پیامبر صلی الله علیه و آله را نشنیده و از پدر یا عموی خود می پرسد که:ایشان چه گفت؟و او پاسخ می دهد که ایشان فرمود:«کلّهم من قریش؛ (4)همه آنها از قریش اند»،یا«کلّهم من بنی هاشم؛ (5)همۀ آنها از بنی هاشم اند».

این صحنه نشان می دهد که فضای سیاسی برای اعلان رهبران آیندۀ جهان اسلام،مناسب نبوده است،چنان که جملۀ «وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ؛ 6 خداوند،تو را از آسیب مردمان حفظ می کند»در جریان غدیر،اشاره به همین واقعیت است.البتّه بعد از غدیر نیز هنگامی که پیامبر اسلام در بیماریِ منجر به وفاتش می خواهد به صورت مکتوب،مشکل رهبری آیندۀ جهان اسلام را حل کند،با کارشکنی و همهمه و

ص:346


1- (1) .ر.ک:ص 336 ح 116.
2- (2) .المعجم الکبیر:ج 2 ص 196.
3- (3) .صحیح مسلم:ج 3 ص 1452 ح 6؛الخصال:ص 473 ح 27،بحار الأنوار:ج 36 ص 239 ح 35. [1]
4- (4) .ر.ک:ص 332 ح 111-116. [2]
5- (5) .ینابیع المودّة:ج2 ص316 ح908. [3]

غوغا رو به رو می شود و در نتیجه،تصریح به این امر،میسّر نمی گردد. (1)

4-مقصود از«دوازده خلیفه»

تأمّل در واژه های«خلیفه»، (2)«امام»، (3)«وصی»، (4)«امیر» (5)و الفاظ مشابه آنها که در گزارش های مختلف حدیث جابر آمده و نیز موقعیت خانوادگی و عدد کسانی که پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را به عنوان جانشینان خود معرّفی می کند و مهم تر از همه،تأکید ایشان بر این که قیام دین و عزّت اسلام و صلاح امّت تا قیامت در گرو خلافت آنهاست، به روشنی نشان می دهند که پیامبر صلی الله علیه و آله در این پیام مهم،در صدد ارائۀ مشخّصات افرادی است که شایستگی علمی،عملی،سیاسی و مدیریتی لازم را برای رهبری جامعۀ اسلامی پس از او دارند؛کسانی که از هر جهت می توانند خلیفۀ خدا و خلیفۀ پیامبر خدا باشند.

در آن هنگام،اهمّیت این پیام،به گونه ای بود که به گفتۀ ابن عبّاس،ابو بکر در آغاز حکومتش،خود را خلیفه نمی خواند و در پاسخ کسی که از او می پرسد:«آیا تو خلیفۀ پیامبر خدایی؟»،پاسخ می دهد:نه.و در پاسخ این سؤال که:پس تو کیستی؟ پاسخ می دهد:«من،خالفه [ جای گزین] پس از او هستم». (6)

دقّت و تأمّل در معنای واژۀ«خلیفه»،خود،بیانگر این معناست.خلیفه به معنای جانشین است و جانشین،کسی است که وظیفۀ شخص پیشین را به عهده دارد و جای خالی او را پُر می کند،و چون وظیفۀ اصلی و محوری پیامبر صلی الله علیه و آله،هدایتگری و

ص:347


1- (1) .ر.ک:صحیح البخاری:ج 1 ص54 ح114 و ج 4 ص 1612 ح 4168 و ج 8 ص 2680 ح 6933،مسند ابن حنبل:ج 1 ص 695 ح 2992،الطبقات الکبری:ج 2 ص 244.
2- (2) .ر.ک:ص 333 ( روایت های دوازده خلیفه).
3- (3) .ر.ک:ص 359 (روایات«دوازده امام»).
4- (4) .ر.ک:ص 361 ( [1]روایات دوازده وصی).
5- (5) .ر.ک:ص 341 ( [2]روایات دوازده امیر).
6- (6) .النهایة:ج 2 ص 69.

راه نمونی مردمان به سوی رستگاری است،تنها،فردی شایستگی عنوان خلافت را خواهد داشت که به بهترین وجه به هدایت مردمان بپردازد.

به همین دلیل است که پیامبر صلی الله علیه و آله،مبلّغان دین و راویان حدیث و سنّت خود را خلفای خود شمرده است.در حدیثی آمده است:

قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله:اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائی قیلَ:یا رَسولَ اللّهِ و مَن خُلَفاؤکَ؟قالَ:

الَّذینَ یَأتونَ مِن بَعدی یَروونَ حَدیثی و سُنَّتی. (1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«خدایا! جانشینان مرا رحمت فرما».سؤال شد:ای پیامبر خدا! جانشینان تو،چه کسانی اند؟فرمود:«کسانی که پس از من می آیند و حدیث و سنّت مرا روایت می کنند».

این،در حالی است که حکومت،تنها وسیله و ابزاری بوده که پیامبر صلی الله علیه و آله از آن استفاده نموده و هدف خویش را گسترش داده است.البته پیامبر صلی الله علیه و آله چه آن گاه که حکومت داشته و چه زمانی که آن را در اختیار نداشته (همانند دوران سخت مکّه)، وظیفۀ خویش را به انجام رسانده است.

توجیهات و تأویلاتی که به نقل از محقّقان حدیثی اهل سنّت در پی می آید، نشان دهندۀ این مطلب است که آنان بدون توجّه به علّت غایی بعثت پیامبران،به معنای شایع«خلیفه»توجّه کرده اند و در میان حاکمان و قدرت مداران،به دنبال خلیفه گشته اند.بدیهی است که حاکمان ظالم و خونریزی همانند یزید و عبد الملک را نمی توان خلیفۀ بزرگ ترین پیامبران الهی و خاتم آنان دانست.

باری ! تردیدی نیست که هدف پیامبر صلی الله علیه و آله از این سخن،معرّفی بهترین کسانی است که پس از او شایستگی کامل را برای رهبری امّت اسلامی دارند؛لیکن با عنایت به این که مقام نبوّت،منزّه از سخن لغو یا معمّاگونه است،مسئلۀ مهم در فقه الحدیث و فهم سخن پیامبر خدا،تعیین مصداق خلفای دوازده گانه ای است که

ص:348


1- (1) .کتاب من لا یحضره الفقیه:ج 4 ص 420 ح 5919.

ایشان،آنان را به عنوان خلفای شایستۀ خود،معرّفی نموده است.

از نگاه پیروان اهل بیت علیهم السلام،پاسخ این سؤال،روشن است؛زیرا آنان بر این باورند که خلفای دوازده گانۀ پیامبر صلی الله علیه و آله،دوازده تن از اهل بیت ایشان اند که اوّلین آنها امام علی علیه السلام و آخرین آنها امام مهدی علیه السلام است که هم اکنون،زنده است و روزی، جهان را پُر از عدل و داد خواهد کرد. (1)

محدّثان اهل سنّت با این که حدیث جابر بن سَمُره را صحیح می دانند،پاسخ روشنی برای تبیین مصادیق خلفای دوازده گانه ندارند،تا آن جا که ابن جوزی در کتاب کشف المشکل می گوید:

اگر چه در بارۀ این حدیث جستجوی بسیار کردم و در مورد آن سؤال نمودم،لیکن کسی را نیافتم که مقصود [واقعی] آن را بداند. (2)

مهلّب نیز چنین تصریح می نماید:

کسی را نیافتم که به معنای حقیقی این حدیث،رسیده باشد. (3)

همچنین ابن حجر،اجمالاً عدم فهم حدیث یاد شده را تأیید می کند. (4)

البتّه عدّه ای از جمله افراد یاد شده خواسته اند که مقصود از خلفای دوازده گانه را هر چند به صورت احتمال،بیان کنند؛لیکن با تأمّل در آنچه گفته اند، مشخّص می گردد که مدّعای آنان،نه از حیث عدد و نه از حیث ویژگی ها،با آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده،قابل انطباق نیست که در این جا به شماری از آرا،اشاره می کنیم. (5)

ص:349


1- (1) .ر.ک:ص 379 ( [1]روایت های در بر دارندۀ شمار و نام امامان علیهم السلام ).
2- (2) .کشف المشکل:ج 1 ص 449،فتح الباری:ج 3 ص 212.
3- (3) .فتح الباری:ج 13 ص 211.
4- (4) .فتح الباری:ج 13 ص 212.
5- (5) .برای آگاهی بیشتر،ر.ک:فتح الباری:ج 13 ص 211-215 به بعد،المسائل الخلافیّة:ص 15-38.

شماری از آرای غیر منطبق بر خلفای دوازده گانه

نظریّۀ اوّل:حکّام دوران اقتدار سیاسی اسلام
اشاره

بیهقی (1)و قاضی عیّاض (2)گفته اند:مقصود از خلفای دوازده گانه،کسانی اند که در دوران عزّت خلافت و قوّت اسلام،حکومت کرده اند و مردم بر آنان اجماع داشته اند.این دوران تا ایّام حکومت یزید بن عبد الملک،ادامه داشته است.

طبق این نظریّه،افزون بر خلفای راشد،معاویه،یزید،عبد الملک،ولید، سلیمان،عمر بن عبد العزیز،یزید بن عبد الملک،هشام بن عبد الملک و ولید بن یزید،مصادیق خلفای دوازده گانه اند.

نقد نظریّۀ اوّل

اشکال هایی که به نظریّۀ بیهقی و قاضی عیّاض وارد شده،عبارت اند از:

1.هیچ استدلالی بر این ادّعا ارائه نشده است.

2.مجموع این افراد،بیش از دوازده نفر است.

3.حتّی بنا بر مبنای خود قائلان،مشخّص نشده است که چرا امام حسن علیه السلام، معاویة بن یزید و مروان،از این جمع خارج شده اند و چرا خلفای عبّاسی در این مجموعه جای نگرفته اند؟آیا«کوتاه بودن مدّت خلافت»و یا«تغییر خانوادۀ خلیفه»،خلیفه را از خلیفه بودن ساقط می کند؟!

4.با قطع نظر از حکومت حاکمان اوّلیۀ پس از پیامبر صلی الله علیه و آله،واضح است که به قدرت رسیدن معاویه و حاکمان پس از او،از طریق زور و قوّۀ قهریّه بوده است.

از این رو،چنین حاکمانی (چه امَوی و چه عبّاسی)،شایستۀ عنوان خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله نیستند؛زیرا مردم بدون اختیار و با اکراه و اجبار،مجبور به پذیرش

ص:350


1- (1) .دلائل النبوّة:ج 6 ص 520.
2- (2) .فتح الباری:ج 13 ص 213.

خلافت آنان گشته اند.

5.اجتماع کامل بر خلافت تمام این افراد،وجود ندارد.ابتدای حکومت ابو بکر،این گونه است؛چرا که امام علی علیه السلام،اهل بیت علیهم السلام و بعضی از بزرگان صحابه، حاکمیت ابو بکر را تا چند ماه نپذیرفتند.نیمۀ دوم خلافت عثمان هم با شورش و اعتراض همراه بود و بنا بر این،اجتماع بر خلافت وجود نداشت.خلافت امام علی علیه السلام از آغاز تا انجام،مورد پذیرش معاویه و مردم شام قرار نگرفت.در برخی مواقع هم با مخالفت اصحاب جمل و اصحاب نهروان رو به رو شد.

6.بیشتر این افراد،در پی اقامۀ معالم دین (بر پا داشتن احکام دین) نبوده اند.بنا بر این،مشمول توصیف پیامبر صلی الله علیه و آله نمی گردند.بیهقی،خود به این مطلب اشاره کرده و نوشته است:

مقصود از اقامۀ دین،بر پا داشتن نشانه های دین است-خدا داناتر است-،هر چند برخی از آنان،کارهای نامشروع انجام می دادند. (1)

نظریّۀ دوم:حاکمان صدر اسلام تا عصر عمر بن عبد العزیز
اشاره

ابن حجر عَسقَلانی،پس از کلامی که از واضح نبودن مطلب در نزد او حکایت دارد،در تبیین مقصود از«خلفای دوازده گانه»می گوید:

این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که:«پس از من،دوازده خلیفه خواهند بود»،بهتر است بر واقعیت زمان پس از پیامبر خدا حمل شود؛چرا که همۀ کسانی که پس از ایشان جامۀ خلافت بر تن کردند،از ابو بکر تا عمر بن عبد العزیز،چهارده تن بودند،دو تن از آنها نه خلافت درستی داشتند و نه مدّت خلافتشان چندان قابل توجّه بود.

آن دو،معاویة بن یزید و مروان بن حکم بود،و بقیّه،همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داده،دوازده نفر بودند.

و در ادامه اظهار داشته است:

البتّه این که فرموده است:«مردم بر آنها اتّفاق نظر پیدا می کنند»،بر این مسئله،

ص:351


1- (1) .دلائل النبوّة:ج 6 ص 521.

خدشه ای وارد نمی کند؛زیرا اتّفاق نظر،در اکثر و غالب است و این ویژگی هم همواره،جز در حسن بن علی علیه السلام و عبد اللّه زبیر،به رغم درستی خلافت آن دو،و حکم به ثابت نبودن شایستگی مخالفانشان،جز پس از مصالحۀ حسن علیه السلام و کشته شدن زبیر،بوده است.و خدا بهتر می داند. (1)

نقد نظریّۀ دوم

افزون بر شماری از اشکال های نظریّۀ اوّل،اشکال های دیگری بر این نظریّه وارد شده،که عبارت اند از:

1.ابن حجر،در توجیه خارج کردن معاویة بن یزید و مروان بن حکم از شمار خلفا،گفته است که مدّت حکومت این دو،کوتاه بوده است.

بر طبق این نظریّه باید امام حسن علیه السلام نیز از این مجموعه خارج شود؛زیرا مدّت حکومت ایشان نیز کوتاه بوده است.

2.عبد اللّه بن زبیر،جزو این گروه شمرده شده است،در حالی که خلافت او هیچ گاه فراگیر و همه گستر نگردید.

نظریّۀ سوم:دوازده خلیفۀ نامشخّص تا قیامت
اشاره

ابن جوزی می گوید:

منظور،وجود دوازده خلیفه در دورۀ اسلامی تا روز قیامت است که آنان،بر اساس حق رفتار می کنند،هر چند دوران خلافتشان پشت سر هم نباشد. (2)

ابن کثیر نیز در تفسیر خود از این نظریّه دفاع می کند. (3)

نقد نظریّۀ سوم

اشکال های این نظریّه،عبارت اند از:

ص:352


1- (1) .فتح الباری:ج 13 ص 215.
2- (2) .فتح الباری:ج 13 ص 213،المسائل الخلافیّة:ص 8.
3- (3) .تفسیر ابن کثیر:ج 6 ص 85.

1.غیر شفّاف کردن سخن پیامبر صلی الله علیه و آله،ممکن است برخی از اشکالات وارد بر نظریّات پیشین را حل کند؛ولی نتیجه ای روشن و مشخّص برای ما نخواهد داشت.

نتیجۀ این نظریّه آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله جمله ای مبهم و معمّاگونه فرموده است که هیچ نقشی در معرفت و عمل جامعۀ اسلامی نداشته و نخواهد داشت.

2.سخن پیامبر صلی الله علیه و آله برای پی ریزی مسیری هموار برای رسیدن به هدفی بزرگ است،یعنی پیروی مردم از این رهبران که موجب راهیابی و هدایت آنان خواهد گشت،در صورتی که با فرض نامشخّص بودن آن دوازده نفر،این هدف هرگز محقّق نخواهد شد و حتّی موجب سر در گمی آنان در شناخت مقتدا و سوء استفادۀ دنیاطلبان از آن خواهد شد.

نظریّۀ چهارم:خلفای بنی امیّه
اشاره

خطّابی و ابن جوزی گفته اند:مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله از خلفای دوازده گانه،خلفای بنی امیّه است؛زیرا اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله مربوط به زمان پیامبرند و مشمول عنوان خلفای دوازده گانه نیستند.بنا بر این خلفای اربعه،معاویه و مروان بن حکم،از این گروه خارج می شوند و دوازده نفر باقی خواهند ماند. (1)

برای روشن شدن سخن این دو نفر،این نکته را باید ذکر کنیم که حاکمان اموی، پانزده نفر بوده اند که دوران حکومت آنان،سیزده سال پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله آغاز شده است (چون عثمان در اواخر سال 23 هجری به خلافت رسید).این دو نفر برای رفع مشکل تعداد افراد بنی امیّه و زمان حکومت آنان،اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله را به پیامبر خدا ملحق نموده،شایستۀ عنوان«خلافة النَّبی»ندانسته اند.در نتیجه،دوران خلفای اربعه،معاویه و مروان بن حکم،از این حکم خارج شده و دوازده نفر ذیل آن باقی مانده اند.

ص:353


1- (1) .ر.ک:فتح الباری:ج 13 ص 212.

گفتنی است که ابن جوزی در ابتدای سخن خویش گفته است که دستیابی به مدلول اصلی سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و فهم آن،ممکن نیست. (1)

نقد نظریّۀ چهارم

اشکال های این نظریّه،عبارت اند از:

1.خلفای چهارگانه،از عنوان دوازده خلیفه خارج شده اند و هیچ استدلالی بر آن ارائه نشده است.

2.در متون اهل سنّت،دوران خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله تا سی سال پس از ایشان دانسته شده است.پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است:

الخِلافَةُ فی امَّتی ثَلاثونَ سَنَةً ثُمَّ مُلکٌ بَعدَ ذلِکَ. (2)

خلافت،در امّت من،سی سال است.سپس،بعد از آن،سلطنت است.

در حالی که این نظریّه،خلافت را بعد از سال 60 هجری (مرگ معاویه) تصویر کرده است.

3.روایت«اثنا عشر خلیفة (دوازده خلیفه)»،در مقام ستایش از این افراد است.

طبیعی است که این ستایشگری نمی تواند شامل بنی امیّه گردد که جنایات متعدّدی را نسبت به اسلام و مسلمانان و جامعۀ اسلامی مرتکب شده اند،علاوه بر این که احادیث فراوانی نیز در مذمّت آنها صادر شده است. (3)

4.حَکَم بن ابی العاص و پسر او مروان بن حکم،به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله به جرم «نفاق»از مدینه تبعید شدند.آیا عجیب نیست که او را جزو اصحاب پیامبر بشمُرند

ص:354


1- (1) .ر.ک:فتح الباری:ج 13 ص 212.
2- (2) .سنن الترمذی:ج 4 ص 503 ح 2226،سنن أبی داوود:ج 4 ص 211 ح 4646-4647،مسند ابن حنبل:ج 8 ص 213 ح 21978، [1]السنن الکبری،نسایی:ج 5 ص 47 ح 8155،صحیح ابن حبّان:ج 9 ص 35 ح 6657،سلسلة الأحادیث الصحیحة:ج 1 ص 742 ح 459.
3- (3) .ر.ک:الغدیر:ج 8 ص 248، [2]المسائل الخلافیّة:ص 31-35.

و حکومت او را همانند حکومت زمان پیامبر صلی الله علیه و آله بدانند؟!

نظریّۀ پنجم:امارت دوازده امیر در یک زمان
اشاره

مُهَلَّب گفته است:

گمان غالب،این است که پیامبر-که درود و سلام خداوند بر او باد-از فتنه های شگفت پس از خود،خبر داده است،حتّی از این که مردم در یک زمان،دارای دوازده امیر می شوند و اگر جز این را می خواست،می فرمود:دوازده امیرند که فلان گونه عمل می کنند. (1)

نقد نظریّۀ پنجم

به نظر می رسد مهلّب در صدد توضیح متن منقول در صحیح البخاری بوده و به سایر گزارش های دقیق تر و مشروح تر حدیث جابر بن سَمُره توجّه نداشته است.متن موجود در صحیح البخاری ،مختصر و مبهم است.در نتیجه،احتمالات گوناگونی در بارۀ آن،متصوّر است.

ابن حجر عسقلانی،در نقد نظریّۀ او به این نکته اشاره کرده و معتقد است:متون موجود در صحیح مسلم ،مشخّص کرده اند که در زمان این دوازده نفر،اسلام،عزیز و منیع خواهد بود.آیا می توان تصوّر کرد که افتراق دوازده گانه در میان مسلمانان رُخ دهد و باز هم عزّت اسلام را در پی داشته باشد؟ (2)

با توجّه به دلایل ارائه شده در صفحات پیشین،حدیث«خلفای دوازده گانه»تنها بر نظریّۀ شیعه دوازده امامی قابل انطباق است و دیگر تحلیل ها و نظریّه پردازی ها به جهت دارا بودن اشکالات متعدّد،نادرست اند.

پاسخ به دو اشکال

در بارۀ نظریّه ای که ما در تبیین حدیث«خلفای دوازده گانه»انتخاب کردیم،دو

ص:355


1- (1) .فتح الباری:ج 13 ص 211.
2- (2) .ر.ک:فتح الباری:ج 13 ص 211.

اشکال بدین شرح قابل طرح است که همراه با پاسخ آنها ارائه می گردند:

1.بیشتر امامان شیعه به خلافت نرسیدند

اشکال اوّل،این است که در میان امامان دوازده گانه ای که پیروان اهل بیت علیهم السلام به آنها معتقدند،تنها امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام به خلافت رسیدند.بنا بر این،چگونه می توان آنها را خلیفۀ پیامبر صلی الله علیه و آله شمرد؟

پاسخ این اشکال،این است که بر پایۀ نصوص (متون) معتبری که بخشی از آنها گذشت،امامت و خلافت،منصبی الهی است و پیامبر خدا،به فرمان خداوند، دوازده تن از اهل بیت خود را برای انجام این مسئولیت تعیین کرده است و پیروی نکردن اکثر مردم از آنها،با خلافت واقعی آنها منافاتی ندارد.

به تعبیر دیگر،بر پایۀ احادیث معتبری که گذشت،از جمله حدیث«خلفای دوازده گانه»،پیامبر خدا خبر از شایستگی امامان اهل بیت علیهم السلام برای خلافت و تعیین آنها به عنوان جانشین خود داده؛امّا این که مردم می پذیرند،یا نمی پذیرند،موضوع دیگری است که در این باره نیز پیامبر صلی الله علیه و آله در احادیث دیگری،حوادثِ آیندۀ امّت اسلامی را پیشگویی نموده و خبر داده که امّتش با اهل بیت او چه خواهند کرد. (1)

2.عدم اتّفاق امّت بر خلافت امامان شیعه

اشکال دوم،این است که در برخی از گزارش های حدیث در بارۀ«خلفای دوازده گانه»،این عبارت آمده است:

کُلُّهُم تَجتَمِعُ عَلَیهِ الاُمَّةُ. (2)

همۀ آنها،مورد اتّفاق امّت اند.

ص:356


1- (1) .ر.ک:اهل بیت علیهم السلام در قرآن و حدیث:ص961 ( [1]بخش یازدهم:ستم کردن به اهل بیت علیهم السلام )،دانش نامۀ امیر المؤمنین علیه السلام:ج7 ص253 ( [2]بخش هشتم/فصل یکم:خبر دادن پیامبر صلی الله علیه و آله از شهادت علی علیه السلام ).
2- (2) .سنن أبی داوود:ج 4 ص 106 ح 4279.

بدیهی است که هیچ یک از امامان شیعه مورد اتّفاق امّت نبوده اند.بنا بر این، چگونه می توان حدیث یاد شده را بر آنان منطبق دانست؟

پاسخ،این است که:

اوّلاً بیشتر احادیثی که«خلفای دوازده گانه»را گزارش کرده اند،فاقد تعبیر یاد شده اند و گزارشی که به اتّفاق امّت بر آنها اشاره کرده،از اعتبار لازم برخوردار نیست.

ثانیاً بر فرض که سند گزارش یاد شده،صحیح باشد،مدلول ظاهری آن را نمی توان به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داد؛زیرا واقعیت ندارد؛چون اکثر قریب به اتّفاق زمامداران پس از پیامبر صلی الله علیه و آله،مورد اتّفاق امّت نبوده اند.بنا بر این،برای تصحیح نسبت این گزارش به پیامبر صلی الله علیه و آله باید گفت که مقصود از آن،خبر دادن از آینده نیست؛ بلکه توصیۀ امّت به اتّفاق بر پیروی از آنهاست که در این صورت بر مذهب امامیّۀ اثنا عشریّه منطبق خواهد شد.

ص:357

3/3 ما رُوِیَ بِلَفظِ«اثنا عَشَرَ إماماً»

124.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ یَحیَی العَطّارُ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا أبی،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ الجَبّارِ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ زِیادٍ الأَزدِیِّ،عَن أبانِ بنِ عُثمانَ، عَن ثابِتِ بنِ دینارٍ،عَن سَیِّدِ العابِدینَ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ،عَن سَیِّدِ الشُّهَداءِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ،عَن سَیِّدِ الأَوصِیاءِ أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام قالَ:

قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:الأَئِمَّةُ بَعدِی اثنا عَشَرَ،أوَّلُهُم أنتَ یا عَلِیُّ وآخِرُهُمُ القائِمُ، الَّذی یَفتَحُ اللّهُ عز و جل عَلی یَدَیهِ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها.

125.الإرشاد: أخبَرَنی أبُو القاسِمِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ یَعقوبَ،عَن أبی عَلِیٍّ الأَشعَرِیِّ،عَنِ (الحَسَنِ بنِ عُبَیدِاللّهِ)،عَنِ الحَسَنِ بنِ موسَی الخَشّابِ،عَن عَلِیِّ بنِ سَماعَةَ،عَن عَلِیِّ بنِ الحَسَنِ بنِ رِباطٍ،عَن عُمَرَ بنِ اذَینَةَ،عَن زُرارَةَ قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

الاِثنا عَشَرَ الأَئِمَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ کُلُّهُم مُحَدَّثٌ،عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ وأَحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِهِ،ورَسولُ اللّهِ وعَلِیٌّ هُمَا الوالِدانِ،صَلَّی اللّهُ عَلَیهِما.

126.الکافی: الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن مُعَلَّی بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الوَشّاءِ،عَن أبانٍ،عَن زُرارَةَ قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

نَحنُ (1)اثنا عَشَرَ إماماً،مِنهُم حَسَنٌ وحُسَینٌ ثُمَّ الأَئِمَّةُ مِن وُلدِ الحُسَینِ علیه السلام.

127.کتاب من لا یحضره الفقیه: رَوی مُحَمَّدُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ الکوفِیُّ،عَن موسَی بنِ

ص:358


1- (1) .فی الإرشاد:« [1]الأئمّة»بدل«نحن».

3/3 روایات«دوازده امام»

اشاره

124.کمال الدین -به نقل از امام علی علیه السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«امامان پس از من،دوازده نفرند.نخستین آنها تو هستی-ای علی-و آخرین ایشان،قائم است که خداوند، شرق و غرب زمین را به دست او فتح می کند». (1)

احادیث شمار امامان

125.الإرشاد -به نقل از زراره-:شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرماید:«دوازده امام از خاندان محمّد،همگی محدَّث (2)اند:علی بن ابی طالب و یازده فرزند او.پیامبر خدا و علی، هر دو،پدر [امّت] هستند.خدا بر هر دو درود فرستد». (3)

126.الکافی -به نقل از زراره-:شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرماید:«ما دوازده امام هستیم.

حسن و حسین،از این دوازده تن اند و سپس امامان از نسل حسین اند». (4)

127.کتاب من لایحضره الفقیه -به نقل از یحیی بن ابی القاسم،از امام صادق علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«امامان پس از من،دوازده نفرند.نخستین آنها

ص:359


1- (1) .کمال الدین:ص 282 ح 35 (با سند معتبر)،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 65 ح 34، [1]الأمالی،صدوق:ص 172 ح 175،بحار الأنوار:ج 36 ص 226 ح 1.
2- (2) .محدَّث-به فتح دال-،کسی است که خبر غیبی دریافت می کند.
3- (3) .الإرشاد:ج 2 ص 347 ( [2]با سند معتبر)،الاستنصار:ص 16،کشف الغمّة:ج 3 ص 238. [3]
4- (4) .الکافی:ج 1 ص 533 ح 16 ( [4]با سند معتبر)،الإرشاد:ج 2 ص 347، [5]الخصال:ص478 ح 44 [6] وص 480 ح 51 (با عبارت مشابه)،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 56 ح 22 ( [7]همۀ این منابع با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 36 ص 392 ح 5.

عِمرانَ النَخَعِیِّ،عَن عَمِّهِ الحُسَینِ بنِ یَزیدَ،عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبیهِ،عَن یَحیَی بنِ أبِی القاسِمِ،عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

الأَئِمَّةُ بَعدِی اثنا عَشَرَ،أوَّلُهُم عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ وآخِرُهُمُ القائِمُ،فَهُم خُلَفائی وأَوصِیائی وأَولِیائی،وحُجَجُ اللّهِ عَلی امَّتی بَعدی.

128.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ زِیادٍ الهَمَدانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مَعقِلٍ القِرمیسینِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ البَصرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا إبراهیمُ بنُ مِهزَمٍ،عَن أبیهِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ،عَن أبیهِ،عَن آبائِهِ،عَن عَلِیٍّ علیهم السلام قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

الأَئِمَّةُ اثنا عَشَرَ مِن أهلِ بَیتی،أعطاهُمُ اللّهُ تَعالی فَهمی وعِلمی وحُکمی، وخَلَقَهُم مِن طینَتی،فَوَیلٌ لِلمُتَکَبِّرینَ عَلَیهِم بَعدی،القاطِعینَ فیهِم صِلَتی،ما لَهُم؟ لا أنالَهُمُ اللّهُ شَفاعَتی.

تذییل

قد تواتر فی المصادر الشیعیة أنّ الأئمّة والخلفاء بعد النبیّ صلی الله علیه و آله اثنا عشر،ومضمونها یشابه مضمون الأحادیث المتقدّمة،ولهذا نکتفی بذکر بعض مصادرها.

4/3 ما رُوِیَ بِلَفظِ«اثنا عَشَرَ وَصِیّاً»

129.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عیسَی بنِ عُبَیدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الفُضَیلِ،عَن أبی حَمزَةَ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:

ص:360

علی بن ابی طالب و آخرینشان قائم است.آنان جانشینان،اوصیا و اولیای من و پس از من،حجّت های خدا بر امّت اند». (1)

128.کمال الدین -به نقل از امام علی علیه السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«امامان،دوازده تن از خاندان من اند،خدای متعال،فهم و علم و حکمت مرا به ایشان عطا کرد و آنان را از سرشت من آفرید.وای بر کسانی که پس از من بر ایشان بزرگی می فروشند و پیوند با مرا در حقّ ایشان قطع می کنند.اینان را چه می شود؟! خدا شفاعت مرا به ایشان نرساند!». (2)

یادداشت

در منابع شیعی،به صورت متواتر آمده است که امامان و خلیفگان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله دوازده نفرند.مضمون این روایات،شبیه همین احادیثی است که گذشت.از همین رو،ما تنها به ذکر مصادر آنها بسنده می کنیم. (3)

4/3 روایات«دوازده وصی»

129.الکافی -به نقل از ابو حمزه-:امام باقر علیه السلام فرمود:«خداوند،محمّد را به سوی جن و انس فرستاد و دوازده وصی پس از او قرار داد.برخی از آنها پیش تر گذشتند و

ص:361


1- (1) .کتاب من لا یحضره الفقیه:ج 4 ص 179 ح 5406،کمال الدین:ص 259 ح 4،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 59 ح 28، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 173،بحار الأنوار:ج 36 ص 244 ح 57.
2- (2) .کمال الدین:ص 281 ح 33،بحار الأنوار:ج 36 ص 243 ح 52.
3- (3) .ر.ک:الکافی:ج 1 ص 531 ح 8 و ص 529 ح 5 [2] والغیبة،طوسی:ص 153 ح 113،الخصال:ص480 ح 49 و ص 475 ح 39، [3]عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 56 ح 24 و ص 52 ح 18، [4]کمال الدین:ص269 ح 14،مختصر بصائر الدرجات:ص 203،الغیبة،نعمانی:ص 85 ح 15 و 16 و ص 90 ح 21 و ص 74 ح 9،الاستنصار:ص 13،کفایة الأثر:ص 74 و ص 91،المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 295،کشف الغمّة:ج 3 ص 296 و 297،جامع الأثر:ص 259«الباب الخامس هی ما ورد عن الرسول صلی الله علیه و آله أنّ الأئمّة بعده اثنا عشر بعدد الأسباط...».

إنَّ اللّهَ أرسَلَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله إلَی الجِنِّ وَالإِنسِ،وجَعَلَ مِن بَعدِهِ اثنَی عَشَر وَصِیّاً، مِنهُم مَن سَبَقَ ومِنهُم مَن بَقِیَ،وکُلُّ وَصِیٍّ جَرَت بِهِ سُنَّةٌ،وَالأَوصِیاءُ الَّذینَ مِن بَعدِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله عَلی سُنَّةِ أوصِیاءِ عیسی،وکانُوا اثنَی عَشَرَ،وکانَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام عَلی سُنَّةِ المَسیحِ.

130.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ الحَسَنِ القَطّانُ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ یَحیَی بنِ زَکَرِیَّا القَطّانُ،قالَ:حَدَّثَنا بَکرُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ حَبیبٍ،قالَ:حَدَّثَنَا الفَضلُ بنُ الصَّقرِ العَبدِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبو مُعاوِیَةَ،عَنِ الأَعمَشِ،عَن عَبایَةَ بنِ رِبعِیٍّ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ عَبّاسٍ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

أنَا سَیِّدُ النَّبِیّینَ،وعَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ سَیِّدُ الوَصِیّینَ،وإنَّ أوصِیائی بَعدِی اثنا عَشَرَ،أوَّلُهُم عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ وآخِرُهُمُ القائِمُ علیهم السلام.

131.کمال الدین: حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مَسرورٍ،قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عامِرٍ،عَنِ المُعَلَّی بنِ مُحَمَّدٍ البَصرِیِّ،عَن جَعفَرِ بنِ سُلَیمانَ،عَن عَبدِ اللّهِ الحَکَمِ، عَن أبیهِ،عَن سَعیدِ بنِ جُبَیرٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ عَبّاسٍ قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

«إنَّ خُلَفائی وأَوصِیائی،وحُجَجَ اللّهِ عَلَی الخَلقِ بَعدِی اثنا عَشَرَ:أوَّلُهُم أخی وآخِرُهُم وَلَدی».قیلَ:یا رَسولَ اللّهِ،ومَن أخوکَ؟قالَ:عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ.قیلَ:

فَمَن وَلَدُکَ؟قالَ:

المَهدِیُّ الَّذی یَملَؤُها قِسطاً وعَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً،وَالَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ نَبِیّاً،لَو لَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا إلّایَومٌ واحِدٌ،لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِکَ الیَومَ حَتّی یَخرُجَ فیهِ وَلَدِی المَهدِیُّ،فَیَنزِلُ روحُ اللّهِ عیسَی بنُ مَریَمَ فَیُصَلّی خَلفَهُ،وتُشرِقُ الأَرضُ بِنورِهِ، ویَبلُغُ سُلطانُهُ المَشرِقَ وَالمَغرِبَ.

ص:362

برخی مانده اند و هر وصی،سنّتی را بر جای نهاده است و اوصیای پس از محمّد صلی الله علیه و آله مانند اوصیای مسیح-که دوازده تن بودند-،عمل کرده اند،و امیر مؤمنان علی علیه السلام،مانند مسیح علیه السلام عمل می کرد». (1)

130.کمال الدین -به نقل از عبد اللّه بن عبّاس-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«من،سَرور انبیا هستم و علی بن ابی طالب،سَرور اوصیاست.اوصیای پس از من،دوازده تن هستند که نخستین آنها،علی بن ابی طالب و آخرین ایشان،قائم است». (2)

131.کمال الدین -به نقل از عبد اللّه بن عبّاس-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«جانشینان و اوصیای من و حجّت های خدا بر خلقش،پس از من،دوازده نفرند.نخستین آنها،برادرم و آخرین ایشان،فرزندم است».

گفته شد:ای پیامبر خدا! برادرت کیست؟

فرمود:«علی بن ابی طالب».

گفته شد:فرزندت کیست؟

فرمود:«مهدی که زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از جور و ستم پر شده است.سوگند به خدایی که مرا به حق پیامبر برانگیخت،اگر جز یک روز از دنیا نمانده باشد،خداوند،آن روز را طول می دهد تا فرزندم مهدی در آن خروج کند.پس روح خدا، عیسی بن مریم،[از آسمان] فرود می آید و پشت سرش نماز می خواند،و زمین از نورش روشن می شود و حکومتش شرق و غرب را در بر می گیرد». (3)

ص:363


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 532 ح 10 ( [1]با سند معتبر)،الغیبة،طوسی:ص 141 ح 105،الخصال:ص 478 ح 43، [2]کمال الدین:ص 326 ح 4،الإرشاد:ج 2 ص 345، [3]عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 55 ح 21، [4]الاستنصار:ص 17،روضة الواعظین:ص 286، [5]بحار الأنوار:ج 36 ص 392 ح 4.
2- (2) .کمال الدین:ص 280 ح 29، [6]عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 64 ح 31، [7]کشف الغمّة:ج 3 ص 299، [8]الصراط المستقیم:ج 2 ص 121،بحار الأنوار:ج 36 ص 243 ح 51.نیز،ر.ک:الکافی:ج 1 ص 534 ح 19، [9]الغیبة،نعمانی:ص 95 ح 26. [10]
3- (3) .کمال الدین:ص 280 ح 27، [11]إعلام الوری:ج 2 ص 173، [12]کشف الغمّة:ج 3 ص 297، [13]بحار الأنوار:ج 51 ص 71 ح 12. [14]

132.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ یَعقوبَ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَبدِ اللّهِ الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ قِراءَةً عَلَیهِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أبی قَیسٍ،عَن جَعفرٍ الرُّمّانِیِّ، عَن مُحَمَّدِ بنِ (أبِی) القاسِمِ-ابنِ اختِ خالِدِ بنِ مَخلَدٍ القَطَوانِیِّ-قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ الوَهّابِ الثَّقَفِیُّ،عنَ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ (عَن أبیهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ) علیهما السلام،أنَّهُ نَظَرَ إلی حُمرانَ فَبَکی،ثُمَّ قالَ:

یا حُمرانُ،عَجَباً لِلنّاسِ،کَیفَ غَفَلوا أم نَسوا أم تَناسَوا؟فَنَسوا قَولَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله حینَ مَرِضَ،فَأَتاهُ النّاسُ یَعودونَهُ ویُسَلِّمونَ عَلَیهِ،حَتّی إذا غَصَّ بِأَهلِهِ البَیتُ،جاءَ عَلِیٌّ علیه السلام فَسَلَّمَ ولَم یَستَطِع أن یَتَخَطّاهُم إلَیهِ،ولَم یُوَسِّعوا لَهُ،فَلَمّا رَأی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ذلِکَ،رَفَعَ مِخَدَّتَهُ وقالَ:إلَیَّ یا عَلِیُّ،فَلَمّا رَأَی النّاسُ ذلِکَ زَحَمَ بَعضُهُم بَعضاً وأَفرَجوا حَتّی تَخَطّاهُم،وأَجلَسَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی جانِبِهِ،ثُمَّ قالَ:

یا أیُّهَا النّاسُ،هذا أنتُم تَفعَلونَ بِأَهلِ بَیتی فی حَیاتی ما أری،فَکَیفَ بَعدَ وَفاتی؟! وَاللّهِ لا تَقرُبونَ مِن أهلِ بَیتی قُربَةً إلّاقَرُبتُم مِنَ اللّهِ مَنزِلَةً،ولا تَباعَدونَ (عَنهُم) خُطوَةً وتُعرِضونَ عَنهُم إلّاأعرَضَ اللّهُ عَنکُم».ثُمَّ قالَ:

«أیُّهَا النّاسُ اسمَعوا ما أقولُ لَکُم،ألا إنَّ الرِّضا وَالرِّضوانَ وَالجَنَّةَ لِمَن أحَبَّ عَلِیّاً وتَوَلّاهُ،وَائتَمَّ بِهِ وبِفَضلِهِ،و(بِ ) أوصِیائی بَعدَهُ،وحَقٌّ عَلی رَبّی أن یَستَجیبَ لی فیهِم،إنَّهُمُ اثنا عَشَرَ وَصِیّاً،ومَن تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنّی،إنّی مِن إبراهیمَ وإبراهیمُ مِنّی،ودینی دینُهُ،ودینُهُ دینی،ونِسبَتُهُ نِسبَتی،ونِسبَتی نِسبَتُهُ،وفَضلی فَضلُهُ، وأَنَا أفضَلُ مِنهُ ولا فَخرَ،یُصَدِّقُ قَولی قَولُ رَبّی: ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (1).

ص:364


1- (1) .آل عمران:34. [1]

132.الغیبة ،نعمانی-به نقل از عبد الوهاب ثقفی،از امام صادق علیه السلام در بارۀ پدرش-:او (امام باقر علیه السلام ) به حُمران نگریست و گریست و سپس فرمود:«ای حمران! شگفتا از مردم که چگونه غافل شدند و فراموش کردند و یا خود را به فراموشی زدند و سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را در بیماری اش از یاد بردند! مردم برای عیادتش می آمدند و سلام می دادند تا آن که خانه پرشد.علی علیه السلام آمد و سلام داد و نتوانست از میان آنها بگذرد و آنان راهی برایش نگشودند.هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این را دید،پشتی اش را برداشت و فرمود:"نزد من بیا،ای علی!".هنگامی که مردم چنین دیدند،کمی فشرده تر نشستند و راه گشودند و علی از میان آنها گذشت و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله او را کنار خود نشاند و سپس فرمود:"ای مردم! می بینم که در زندگی ام،با علی این گونه می کنید.پس از وفاتم چه می کنید؟! به خدا سوگند،به اهل بیتم اندکی نزدیک نمی شوید،جز آن که نزد خداوند،مقرّب تر می شوید و گاهی از آنها دور نمی شوید و از آنها روی نمی گردانید،جز آن که خداوند از شما روی می گرداند".سپس فرمود:

"ای مردم! بشنوید که به شما چه می گویم! هشیار باشید که رضایت و رضوان و بهشت خدا برای کسی است که علی را دوست بدارد و او را مولای خود بداند و به او و فضیلت او و نیز به اوصیای من پس از او اقتدا کند و خدا بر خود،لازم کرده است که دعای مرا در حقّ آنان مستجاب کند.آنان دوازده وصی هستند و هر کس از آنان پیروی کند،از من است و من از ابراهیم هستم و ابراهیم از من است.دین من، دین او و دین او،دین من است.تبار او،تبار من و تبار من،تبار او و فضیلت من، فضیلت اوست،و من برتر از او هستم،بی آن که فخر بفروشم.سخن مرا،سخن خدایم تأیید می کند:«نسلی که برخی از برخی دیگر هستند و خداوند،شنوا و داناست»"». (1)

ص:365


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 91 ح 22، [1]بحار الأنوار:ج 36 ص 279 ح 99.

5/3 ما رُوِیَ بِلَفظِ«اثنا عَشَرَ مُحَدَّثاً»

133.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی وأَحمَدُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ،عَن أبی طالِبٍ، عَن عُثمانَ بنِ عیسی،عَن سَماعَةَ بنِ مِهرانَ قالَ:کُنتُ أنَا وأَبو بَصیرٍ ومُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ مَولی أبی جَعفَرٍ علیه السلام فی مَنزِلِهِ بِمَکَّةَ،فَقالَ مُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

«نَحنُ اثنا عَشَرَ مُحَدَّثاً»،فَقالَ لَهُ أبو بَصیرٍ:سَمِعتَ مِن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام؟ فَحَلَّفَهُ مَرَّةً أو مَرَّتَینِ،[فَحَلَفَ] (1)أنَّهُ سَمِعَهُ،فَقالَ أبو بَصیرٍ:لکِنّی سَمِعتُهُ مِن أبی جَعفَرٍ علیه السلام.

134.الغیبة للنعمانی: مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،عَن أبیهِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عیسَی بنِ عُبَیدِ بنِ یَقطینٍ،عَنِ النَّضرِ بنِ سُوَیدٍ،عَن یَحیَی الحَلَبِیِّ،عَن عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،قالَ:کُنتُ مَعَ أبی بَصیرٍ،ومَعَنا مَولیً لِأَبی جَعفَرٍ الباقِرِ علیه السلام، فَقالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

«مِنَّا اثنا عَشَرَ مُحَدَّثاً،السّابِعُ مِن وُلدِی القائِمُ»،فَقامَ إلَیهِ أبو بَصیرٍ فَقالَ:أشهَدُ أنّی سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُهُ مُنذُ أربَعینَ سَنَةً.

135.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی ومُحَمَّدُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ ومُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ،عَن سَهلِ بنِ زِیادٍ جَمیعاً،عَنِ الحَسَنِ بنِ العَبّاسِ بنِ الحَریشِ، عَن أبی جَعفَرٍ الثّانی علیه السلام،أنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام قالَ لِابنِ عَبّاسٍ:

ص:366


1- (1) .ما بین المعقوفین أثبتناه من المصادر الاُخری.

5/3 روایات«دوازده محدَّث»

133.الکافی -به نقل از سَماعة بن مهران-:من و ابو بصیر و محمّد بن عمران (غلام آزادشدۀ امام باقر علیه السلام )،در منزل او در مکّه بودیم.محمّد بن عمران گفت:از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرماید:«ما،دوازده مُحدَّث هستیم».

ابو بصیر به او گفت:آیا [تو خود] از امام صادق علیه السلام شنیدی؟و او را یک یا دو بار سوگند داد که این مطلب را شنیده است.سپس ابو بصیر خود گفت:امّا من،این را از امام باقر علیه السلام شنیده ام. (1)

134.الغیبة ،نعمانی-به نقل از علی بن ابی حمزه-:من با ابو بصیر بودم و یکی از وابستگان امام باقر علیه السلام نیز با ما بود.او گفت:از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرماید:«از ما،دوازده تن محدَّث اند که هفتمین نفر پس از من،فرزندم قائم است».

ابو بصیر رو به او کرد و گفت:گواهی می دهم که من نیز چهل سال پیش،این سخن را از امام باقر علیه السلام شنیدم.سپس ابو بصیر به سوی او رفت و گفت:گواهی می دهم که آن را چهل سال پیش از امام باقر علیه السلام شنیدم. (2)

135.الکافی -به نقل از امام جواد علیه السلام-:امیر مؤمنان علیه السلام به ابن عبّاس فرمود:«شب قدر در هر سال وجود دارد و امور مربوط به سال در آن شب نازل می شود و پس از پیامبر

ص:367


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 534 ح 20 ( [1]با سند معتبر)،الخصال:ص 478 ح 45، [2]عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 56 ح 23 ( [3]همۀ این منابع با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 36 ص 393 ح 7.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 96 ح 28 ( [4]با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 36 ص 395 ح 11.

«إنَّ لَیلَةَ القَدرِ فی کُلِّ سَنَةٍ،وإنَّهُ یَنزِلُ فی تِلکَ اللَّیلَةِ أمرُ السَّنَةِ،ولِذلِکَ الأَمرِ وُلاةٌ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله».فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ:مَن هُم؟قالَ:أنَا وأَحَدَ عَشَرَ مِن صُلبی،أئِمَّةٌ مُحَدَّثونَ.

136.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا عَبدُ الواحدِ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ یونُسَ المَوصِلِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ رَباحٍ الزُّهرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ عَلِیٍّ الحِمیَرِیُّ،قالَ:

حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ أیّوبَ،عَن عَبدِ الکَریمِ بنِ عَمرٍو الخَثعَمِیِّ،عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ، قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:ما مَعنی قَولِ اللّهِ عز و جل: بَلْ کَذَّبُوا بِالسّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسّاعَةِ سَعِیراً (1)؟قالَ لی:

إنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّنَةَ اثنَی عَشَرَ شَهراً،وجَعَلَ اللَّیلَ اثنَتَی عَشرَةَ ساعَةً،وجَعَلَ النَّهارَ اثنَتَی عَشرَةَ ساعَةً،ومِنَّا اثنَی عَشَر مُحَدَّثاً،وکانَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام مِن تِلکَ السّاعاتِ. (2)

6/3 ما رُوِیَ بِلَفظِ«اثنا عَشَرَ مَهدِیّاً»

137.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ بنِ إسحاقَ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدٍ الهَمدانِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَبدِ اللّهِ العاصِمِیُّ،عَنِ الحُسَینِ بنِ القاسِمِ بنِ أیّوبَ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ سَماعَةَ،عَن وُهَیبٍ،عَن ذَریحٍ،عَن أبی حَمزَةَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

مِنَّا اثنا عَشَرَ مَهدِیّاً.

ص:368


1- (1) .الفرقان:11. [1]
2- (2) .فی الغیبة ص85 ح14 [2] عن أبی بصیر عن الإمام الباقر علیه السلام وفیه«مِنّا إثنا عشر محدّثاً».

خدا صلی الله علیه و آله کسانی اختیاردار این امر هستند».

ابن عبّاس گفت:آنان چه کسانی هستند؟

فرمود:«من و یازده فرزندم،امامانی محدَّث». (1)

136.الغیبة ،نعمانی-به نقل از مفضّل بن عمر-:به امام صادق علیه السلام گفتم:معنای این سخن خداوندعز و جل:«بلکه قیامت را دروغ شمردند و ما برای کسی که قیامت را دروغ بشمرد،آتشی سوزان آماده کرده ایم»چیست؟

به من فرمود:«خداوند،سال را دوازده ماه آفرید و شب را دوازده ساعت قرار داد و روز را دوازده ساعت،و از ما نیز دوازده محدَّث قرار داد،و امیر مؤمنان علیه السلام از این ساعت ها بود». (2)

6/3 روایات«دوازده هدایت یافته»

137.کمال الدین -به نقل از ابو حمزه-:امام صادق علیه السلام فرمود:«از ما دوازده هدایت یافته هست». (3)

ص:369


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 532 ح 11، [1]الإرشاد:ج 2 ص 346، [2]الخصال:ص 479 ح 47،کمال الدین:ص 304 ح 19،الغیبة،طوسی:ص 141 ح 106،کتاب الغیبة،نعمانی:ص 60 ح 3، [3]کفایة الأثر:ص 220،إعلام الوری:ج 2 ص 172،کشف الغمّة:ج 3 ص 238،روضة الواعظین:ص 286،الصراط المستقیم:ج 2 ص 124،بحار الأنوار:ج 36 ص 373 ح 3.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 84 ح 13 [4] وص 85 ح 14 (به نقل از ابو بصیر،از امام باقر علیه السلام،که در آن فقط آمده است:«از ما،دوازده محدّث هست»)،بحار الأنوار:ج 36 ص 398 ح 6. [5]
3- (3) .کمال الدین:ص 338 ح 14 ( [6]با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 36 ص 398 ح 4. [7]

138.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ الهَمَدانِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ،عَن عَبدِ السَّلامِ بنِ صالِحٍ الهَرَوِیِّ،قالَ:

أخبَرَنا وَکیعُ بنُ الجَرّاحِ،عَنِ الرَّبیعِ بنِ سَعدٍ،عَنِ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ سَلیطٍ،قالَ:

قالَ الحُسَینُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهما السلام:

مِنَّا اثنا عَشَرَ مَهدِیّاً،أوَّلُهُم أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ،وآخِرُهُمُ التّاسِعُ مِن وُلدی،وهُوَ الإِمامُ القائِمُ بِالحَقِّ.

139.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ ماجیلَوَیهِ ومُحَمَّدُ بنُ موسَی بنِ المُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللّهُ عَنهُما،قالا:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ الصَّفّارِ،عَن أبی طالِبٍ عَبدِ اللّهِ بنِ الصَّلتِ القُمِّیِّ،عَن عُثمانَ بنِ عیسی،عَن سَماعَةَ بنِ مِهرانَ، قالَ:کُنتُ أنَا وأبو بَصیرٍ ومُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ مَولی أبی جَعفَرٍ علیه السلام فی مَنزِلٍ بِمَکَّةَ،فَقالَ مُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ:

سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:«نَحنُ اثنا عَشَرَ مَهدِیّاً»،فَقالَ لَهُ أبو بَصیرٍ:تَاللّهِ لَقَد سَمِعتَ ذلِکَ مِن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام؟فَحَلَفَ مَرَّةً أو مَرَّتَینِ أنَّهُ سَمِعَ ذلِکَ مِنهُ،فَقالَ أبو بَصیرٍ:لکِنّی سَمِعتُهُ مِن أبی جَعفَرٍ علیه السلام. (1)

7/3 ما رُوِیَ بِلَفظِ«اثنا عَشَرَ عَدَدَ نُقَباءِ بَنی إسرائیلَ»

140.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،حَدَّثَنا حَسَنُ بنُ موسی،حَدَّثَنا

ص:370


1- (1) .وقال الصدوق فی آخره:«وحدّثنا بمثل هذا الحدیث محمّد بن الحسن بن أحمد بن الولید رضی الله عنه قال:حدّثنا محمّد بن الحسن الصفار،عن أبی طالب عبداللّه بن الصلت القمی،عن عثمان بن عیسی،عن سماعة بن مهران مثله سواء».

138.کمال الدین -به نقل از عبد الرحمان بن سُلیط-:امام حسین علیه السلام فرمود:«دوازده هدایت شده،از ما هست که نخستین آنها،امیر مؤمنان علی بن ابی طالب است و آخرین ایشان،نهمین فرزند من است و او امام قیام کننده به حق است». (1)

139.کمال الدین -به نقل از سماعة بن مهران-:من و ابو بصیر و محمّد بن عمران (آزادشدۀ امام باقر علیه السلام )،در منزلی در مکّه بودیم.محمّد بن عمران گفت:از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرماید:«ما،دوازده هدایت شده هستیم».

ابو بصیر به او گفت:تو را به خدا،این را از امام صادق علیه السلام شنیدی؟

محمّد بن عمران یک یا دو بار سوگند خورد که این سخن را از ایشان شنیده است.سپس ابو بصیر گفت:امّا من،این را از امام باقر علیه السلام شنیده ام. (2)

7/3 روایاتِ«به شمار دوازده نقیب بنی اسرائیل»

140.مسند ابن حنبل -به نقل از مسروق-:نزد عبد اللّه بن مسعود نشسته بودیم و او برای ما قرآن می خواند. (3)مردی به او گفت:ای ابو عبد الرحمان! آیا از پیامبر خدا پرسیدید که چند خلیفه،بر این امّت،حکومت خواهند کرد؟

عبد اللّه بن مسعود گفت:از زمانی که به عراق آمده ام تاکنون،هیچ کس این سؤال

ص:371


1- (1) .کمال الدین:ص 317 ح 3، [1]عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 68 ح 36، [2]مقتضب الأثر:ص 27،إعلام الوری:ج2 ص 194، [3]کفایة الأثر:ص 231،الصراط المستقیم:ج 2 ص 111،بحار الأنوار:ج 51 ص 133 ح 4. [4]نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 2 ص 74 ح 224.
2- (2) .کمال الدین:ص 335 ح 6 (با دو سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 36 ص 398 ح 3.
3- (3) .به ما قرائت قرآن می آموخت.

حَمّادُ بنُ زَیدٍ،عَنِ المُجالِدِ،عَنِ الشَّعبِیِّ،عَن مَسروقٍ،قالَ:کُنّا جُلوساً عِندَ عَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍ وهُوَ یُقرِؤُنَا القُرآنَ،فَقالَ لَهُ رَجُلٌ:یا أبا عَبدِ الرَّحمنِ،هَل سَأَلتُم رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَم تَملِکُ هذِهِ الاُمَّةَ مِن خَلیفَةٍ؟

فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ:ما سَأَلَنی عَنها أحَدٌ مُنذُ قَدِمتُ العِراقَ قَبلَکَ،ثُمَّ قالَ:

نَعَم،ولَقَد سَأَلنا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله،فَقالَ:اثنا عَشَرَ،کَعِدَّةِ نُقَباءِ بَنی إسرائیلَ (1).

141.الغیبة للنعمانی: أبو کُرَیبٍ وأبو سَعیدٍ،قالا:حَدَّثَنا أبو اسامَةَ،قالَ:حَدَّثَنَا الأَشعَثُ، عَن عامِرٍ،عَن عَمِّهِ،عَن مَسروقٍ،قالَ:کُنّا جُلوساً عِندَ عَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍ یُقرِؤُنَا القُرآنَ،فَقالَ رَجُلٌ:یا أبا عَبدِ الرَّحمنِ،هَل سَأَلتُم رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَم یَملِکُ هذِهِ الاُمَّةَ مِن خَلیفَةٍ بَعدَهُ؟فَقالَ:

ما سَأَلَنی عَنها أحَدٌ مُنذُ قَدِمتُ العِراقَ،نَعَم سَأَلنا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ:اِثنا عَشَرَ، عِدَّةَ نُقَباءِ بَنی إسرائیلَ.

142.الخصال: حَدَّثَنا أبو عَلِیٍّ أحمَدُ بنُ الحَسَنِ القَطّانُ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَبدِ اللّهِ أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ إبراهیمَ بنِ أبِی الرِّجالِ البَغدادِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عُبدوسٍ الحَرّانِیُّ، قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ الغَفّارِ بنُ الحَکَمِ،قالَ:حَدَّثَنا مَنصورُ بنُ أبِی الأَسوَدِ،عَن مُطَرَّفٍ، عَنِ الشَّعبِیِّ،عَن عَمِّهِ قَیسِ بنِ عَبدٍ،قالَ:کُنّا جُلوساً فی حَلقَةٍ فیها عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ،فَجاءَ أعرابِیٌّ فَقالَ:أیُّکُم عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ؟فَقالَ عَبدُ اللّهِ:أنَا عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ،قالَ:هَل حَدَّثَکُم نَبِیُّکُم صلی الله علیه و آله کَم یَکونُ بَعدَهُ مِنَ الخُلَفاءِ؟قالَ:

ص:372


1- (1) .النقباء جمع نقیب،وهو الرئیس أو المدیر لجماعة من قوم یکون الرابط بینهم وبین المسؤول الأعلی منه.والنقباء الاثنی عشر فی هذا الحدیث وغیره من أحادیث الباب هو اشاره الی آیة 12 من سورة المائدة حیث قال تعالی: «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً» .وکان عدد المبایعین لرسول اللّه صلی الله علیه و آله فی لیلة العقبة إثنا عشر شخصاً،فجعلهم النبیّ نقباء علی قبائلهم.(راجع:لسان العرب:ج 1 ص 769). [1]

را از من نپرسیده است! سپس گفت:آری! ما از پیامبر خدا پرسیدیم و او فرمود:«دوازده تن،به شمار نقیبان (1)بنی اسرائیل». (2)

141.الغیبة ،نعمانی-به نقل از مسروق-:نزد عبد اللّه بن مسعود نشسته بودیم و او برای ما قرآن می خواند. (3)مردی به او گفت:ای ابو عبد الرحمان! آیا از پیامبر خدا پرسیدید که چند خلیفه،بر این امّت حکومت خواهند کرد؟

عبد اللّه بن مسعود گفت:از زمانی که به عراق آمده ام تاکنون،هیچ کس این سؤال را از من نپرسیده است! سپس گفت:آری،ما از پیامبر خدا پرسیدیم و او فرمود:«دوازده تن،به شمار نقیبان بنی اسرائیل». (4)

142.الخصال -به نقل از قیس بن عبد-:در انجمنی که عبد اللّه بن مسعود در آن بود،نشسته بودیم که بادیه نشینی وارد شد و گفت:کدام یک از شما،عبد اللّه بن مسعود است؟

عبد اللّه گفت:من عبد اللّه بن مسعود هستم.

بادیه نشین گفت:آیا پیامبرتان به شما گفت که خلفای پس از او،چند نفرند؟

ص:373


1- (1) .«نقیب»به معنای رئیس و مدیر گروهی از یک جمعیت است که ارتباط آنها را با مدیر بالاتر برقرار می نماید.نقیبان دوازده گانه که در این حدیث و سایر احادیث این باب آمده،اشاره به آیۀ 12 از سورۀ مائده است که می فرماید:«در حقیقت،خدا از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده نقیب برانگیختیم».پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز در لیلة العَقبه،کسانی را که با او بیعت کردند و تعداد آنها دوازده نفر بود،به عنوان«نقیب»قوم و قبیلۀ خود،تعیین نمود.
2- (2) .مسند ابن حنبل:ج 2 ص 55 ح 3781 (شعیب ارنؤوط در تعلیقش بر مسند ابن حنبل:ج 4 ص 28 وص 62 گفته است:«سند هر دو مورد صحیح است»)،المستدرک علی الصحیحین:ج 4 ص 546 ح 8529،مسند أبی یعلی:ج 5 ص 146 ح 5301،المعجم الکبیر:ج 10 ص 157 ح 10310،تفسیر ابن کثیر:ج 3 ص 61،کنز العمّال:ج 12 ص 33 ح 33857؛الاستنصار:ص 24،قصص الأنبیاء،راوندی:ص 370 ح 445، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 161،کشف الغمّة:ج 3 ص 294، [2]عوالی اللآلی:ج 4 ص 90 ح 123، [3]بحار الأنوار:ج 36 ص 299 ح 132.
3- (3) .به ما قرائت قرآن می آموخت.
4- (4) .الغیبة،نعمانی:ص 117 ح 3 [4] وص 118 ح 5،بحار الأنوار:ج 36 ص 234 ح 18.نیز،ر.ک:المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 300.

نَعَم،اِثنا عَشَرَ،عَدَدَ نُقَباءِ بَنی إسرائیلَ.

143.الیقین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ جَعفَرٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ،عَن إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن زِیادِ بنِ المُنذِرِ،عَن سَعدِ بنِ طَریفٍ،عَنِ الأَصبَغِ،عَنِ ابنِ عَبّاسٍ قالَ:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:

«مَعاشِرَ النّاسِ،اعلَموا أنَّ للّهِ ِ باباً مَن دَخَلَهُ أمِنَ مِنَ النّارِ».فَقامَ إلَیهِ أبو سَعیدٍ الخُدرِیُّ،فَقالَ:یا رَسولَ اللّهِ،اهدِنا إلی هذَا البابِ حَتّی نَعرِفَهُ؟قالَ:«هُوَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ،سَیِّدُ الوَصِیّینَ،وأَمیرُ المُؤمِنینَ،وأَخو رَسولِ رَبِّ العالَمینَ،وخَلیفَتُهُ عَلَی النّاسِ أجمَعینَ.

مَعاشِرَ النّاسِ،مَن أحَبَّ أن یَستَمسِکَ بِالعُروَةِ الوُثقَی الَّتی لَاانفِصامَ لَها، فَلیَستَمسِک بِوِلایَةِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ،فَإِنَّ وِلایَتَهُ وِلایَتی وطاعَتَهُ طاعَتی.

مَعاشِرَ النّاسِ،مَن أحَبَّ أن یَعرِفَ الحُجَّةَ بَعدی فَلیَعرِف عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ.

مَعاشِرَ النّاسِ،مَن سَرَّهُ أن یَتَوَلّی وِلایَةَ اللّهِ،فَلیَقتَدِ بِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ وَالأَئِمَّةِ مِن ذُرِّیَّتی،فَإِنَّهُم خُزّانُ عِلمی».

فَقامَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیُّ،فَقالَ:یا رَسولَ اللّهِ،وما عِدَّةُ الأَئِمَّةُ؟فَقالَ:«یا جابِرُ،سَأَلتَنی رَحِمَکَ اللّهُ عَنِ الإِسلامِ بِأَجمَعِهِ،عِدَّتُهُم عِدَّةُ الشُّهورِ وهِیَ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ (1)وعِدَّتُهُم عِدُّةُ العُیونِ الَّتی انفَجَرَت لِموسَی بنِ عِمرانَ علیه السلام حینَ ضَرَبَ بِعَصاهُ الحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً (2)وعِدَّتُهُم عِدَّةُ نُقَباءِ بَنی إسرائیلَ،قالَ اللّهُ تَعالی: وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ بَنِی

ص:374


1- (1) .التوبة:36. [1]
2- (2) .البقرة:60. [2]

عبد الله گفت:آری؛دوازده تن اند،به شمار نقیبان بنی اسرائیل. (1)

143.الیقین -به نقل از ابن عباس-:از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرما ید:«ای مردم ! بدانید که خداوند،دری دارد که هر کس از آن در وارد شود،از آتش،ایمن خواهد بود».

ابو سعید خدری برخاست و گفت:ای پیامبر خدا ! ما رای به این در،راه نما یی کن تا آن رای بشناسیم.

فرمود:«آن در،علی بن ابی طالب است که سرور اوصیا،امیر مؤمنان،برادر فرستادة پروردگار جهانیان و خلیفة او بر همة مردم است.ای مردم ! هر کس دوست دارد به ریسمانی محکم چنگ بزند که گسستی ندارد،به و لا یت علی بن ابی طالب چنگ بزند؛چرا که و لا یت او،و لا یت من،و اطاعت از او،اطاعت از من است».

جابر بن عبد الله انصاری برخاست و گفت:ای پیامبر خدا ! شمار امامان،چند است؟

فرمود:«ای جابر! خدا تو رای رحمت کند ! تو از من در بارة اسلام،به تمامی آن، پرسیدی.شمار ایشان،به شمار ماه هاست و آن،«نزد خدا،از روزی که آسمان ها و زمین را آفرید،در کتاب [علم ] خدا،دوازده ماه است».نیز شمارشان به شمار چشمه هایی است که برای موسی بن عمران علیه السلام جوشید،آن گاه که با عصایش بر سنگ زد«و از آن [سنگ]،دوازده چشمه جوشیدن گرفت».شمارشان به شمار نقیبان بنی اسرائیل است.

خدای متاعال فرموده است:«و هر آینه،خدا از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از ایشان دوازده

ص:375


1- (1) .الخصال:ص 467 ح 7 و ح 8، [1]عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 48 ح 9 و ص 50 ح 11،کمال الدین:ص 271 ح 17 و 18،الأمالی،صدوق:ص 386 ح 496-498، [2]الغیبة،نعمانی:ص 117 ح 4، [3]الصراط المستقیم:ج 2 ص 112،بحار الأنوار:ج 36 ص 230 ح 9.

إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً (1)فَالأَئِمَّةُ یا جابِرُ،أوَّلُهُم عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ، وآخِرُهُمُ القائِمُ».

144.الاختصاص: (حدیث فی الأئمّة علیهم السلام ) عَنه (2)قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ موسَی بنِ المُتَوَکِّلِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عَبدِ اللّهِ الکوفِیِّ،عَن موسَی بنِ عِمرانَ،عَن عَمِّهِ الحُسَینِ بنِ یَزیدَ،عَن عَلِیِّ بنِ سالِمٍ،عَن أبیهِ،عَن سالِمِ بنِ دینارَ،عَن سَعدِ بنِ طَریفٍ،عَنِ الأَصبَغِ بنِ نُباتَةَ،قالَ:سَمِعتُ ابنَ عَبّاسٍ یَقولُ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

ذِکرُ اللّهِ عز و جل عِبادَةٌ،وذِکری عِبادَةٌ،وذِکرُ عَلِیٍّ عِبادَةٌ،وذِکرُ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ عِبادَةٌ، وَالَّذی بَعَثَنی بِالنُّبُوَّةِ وجَعَلَنی خَیرَ البَرِیَّةِ،إنَّ وَصِیّی لَأَفضَلُ الأَوصِیاءِ،وإنَّهُ لَحُجَّةُ اللّهِ عَلی عِبادِهِ،وخَلیفَتُهُ عَلی خَلقِهِ،ومِن وُلدِهِ الأَئِمَّةُ الهُداةُ بَعدی،بِهِم یَحبِسُ اللّهُ العَذابَ عَن أهلِ الأَرضِ،وبِهِم یُمسِکُ السَّماءَ أن تَقَعَ عَلَی الأَرضِ إلّابِإِذنِهِ،وبِهِم یُمسِکُ الجِبالَ أن تَمیَد (3)بِهِم،وبِهِم یَسقی خَلقَهُ الغَیثَ،وبِهِم یُخرِجُ النَّباتَ،اُولئِکَ أولِیاءُ اللّهِ حَقّاً،وخُلَفائی صِدقاً،عِدَّتُهُم عِدَّةُ الشُّهورِ وهِیَ اثنا عَشَرَ شَهراً،وعِدَّتُهُم عِدَّةُ نُقَباءِ موسَی بنِ عِمرانَ،ثُمَّ تَلا علیه السلام هذِهِ الآیَةَ: وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (4).

ثُمَّ قالَ:أتُقَدِّرُ (5)یَابنَ عَبّاسٍ إنَّ اللّهَ یُقسِمُ بِالسَّماءِ ذاتِ البُروجِ،ویَعنی بِهِ السَّماءَ وبُروجَها،قُلتُ:یا رَسولَ اللّهِ،فَما ذاکَ؟قالَ:أمَّا السَّماءُ فَأَنَا،وأَمَّا البُروجُ فَالأَئِمَّةُ

ص:376


1- (1) .المائدة:12. [1]
2- (2) .أی:أبو جعفر محمّد بن علی الصدوق.
3- (3) .یَمیدُ:إذا مالَ وتحرّک ( النهایة:ج 4 ص 379«مید»).
4- (4) .البروج:1. [2]
5- (5) .التقدیر علی وجوه من المعانی:أحدها الترویة والتفکیر فی تسویة أمر وتهیئته،والثانی تقدیره بعلامات یقطعه علیها...(لسان العرب:ج 5 ص 76« [3]قدر»).

نقیب فرستادیم».ای جابر! نخستینِ این امامان،علی بن ابی طالب است و آخرینشان قائم». (1)

144.الاختصاص -به نقل از اصبغ بن نباته،از ابن عبّاس-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«یاد خداوندعز و جل،عبادت است.یاد من،عبادت است.یاد علی،عبادت است و یاد امامان از نسل او نیز عبادت است.سوگند به آن که مرا به پیامبری بر انگیخت و مرا بهترینِ مردمان قرار داد،وصیّ من،برترینِ اوصیاست و او پس از من،حجّت خدا بر بندگان اوست و جانشین او در میان خلقش،و همچنین اند امامانِ هدایتگرِ از نسل او....آنان اولیای حقیقی خدا و جانشینیان راستین من هستند.شمارشان به شمار ماه هاست که دوازده ماه است.شمارشان به شمار نقیبان موسی بن عمران است.

و خداوند،عذاب را به خاطر آنان از زمینیان بر می دارد و به خاطر آنان،آسمان را از فرو افتادن بر زمین جز به فرمان خودش نگاه می دارد و به خاطر ایشان،کوه ها را از حرکت و جنبش باز می دارد و به خاطر ایشان،آفریدگانش را آب باران می دهد و به خاطر ایشان،گیاه را می رویاند.آنان اولیای حقیقی خداوند و جانشینان راستین من اند شمار آنان به عدد ماه های سال دوازده ماه است و شمارشان به اندازۀ نقیبان موسی بن عمران است».

سپس این آیه:«و آسمانِ دارای برج ها»را تلاوت کرد و آن گاه فرمود:«ای ابن عبّاس! آیا می پنداری خداوند به آسمان دارای برج،سوگند یاد می کند و همین آسمان و برج هایش را قصد می کند؟!».

گفتم:ای پیامبر خدا! پس مقصود چیست؟

فرمود:«آسمان،من هستم و برج ها،امامان پس از من هستند.نخستین آنها،علی

ص:377


1- (1) .الیقین:ص 244،التحصین،ابن طاووس:ص 570،الاستنصار:ص 20،مئة منقبة:ص 94،بحار الأنوار:ج 36 ص 263 ح 84.

بَعدی،أوَّلُهُم عَلِیٌّ وآخِرُهُمُ المَهدِیُّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجمَعینَ.

145.الکافی: بِهذَا الإِسنادِ (1)عَن أبی سَعیدٍ رَفَعَهُ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

مِن وُلدِی اثنا عَشَرَ نَقیباً،نُجَباءُ،مُحَدَّثونَ،مُفَهَّمونَ،آخِرُهُمُ القائِمُ بِالحَقِّ، یَملَؤُها عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً.

راجع:ج 8 ص83 ح 1445

8/3 ما رُوِیَ فی بَیانِ عَدَدِ الأَئِمَّةِ وأَسمائِهِم

146.الأمالی للصدوق: حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مَسرورٍ رحمه الله،قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عامِرٍ،عَن عَمِّهِ عَبدِ اللّهِ بنِ عامِرٍ،عَنِ ابنِ أبی عُمَیرٍ،عَن حَمزَةَ بنِ حُمرانَ،عَن أبیهِ،عَن أبی حَمزَةَ،عَن عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ،عَن أبیهِ،عَن أمیرِ المُؤمِنینَ ( صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم ) أنَّهُ جاءَ إلَیهِ رَجُلٌ،فَقالَ لَهُ:یا أبَا الحَسَنِ،إنَّکَ تُدعی أمیرَ المُؤمِنینَ،فَمَن أمَّرَکَ عَلَیهِم؟قالَ علیه السلام:

اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ أمَّرَنی عَلَیهِم.فَجاءَ الرَّجُلُ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ:یا رَسولَ اللّهِ، أیَصدُقُ عَلِیٌّ فیما یَقولُ:إنَّ اللّهَ أمَّرَهُ عَلی خَلقِهِ؟

فَغَضِبَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وقالَ:إنَّ عَلِیّاً أمیرُ المُؤمِنینَ بِوِلایَةٍ مِنَ اللّهِ عز و جل،عَقَدَها لَهُ فَوقَ عَرشِهِ،وأَشهَدَ عَلی ذلِکَ مَلائِکَتَهُ.

إنَّ عَلِیّاً خَلیفَةُ اللّهِ،وحُجَّةُ اللّهِ،وإنَّهُ لَإِمامُ المُسلِمینَ،طاعَتُهُ مَقرونَةٌ بِطاعَةِ اللّهِ، ومَعصِیَتُهُ مَقرونَةٌ بِمَعصِیَةِ اللّهِ،فَمَن جَهِلَهُ فَقَد جَهِلَنی،ومَن عَرَفَهُ فَقَد عَرَفَنی،ومَن

ص:378


1- (1) .أی:محمّد بن یحیی،عن محمّد بن أحمد،عن محمّدبن الحسین.

و آخرین ایشان،مهدی است.درودهای خدا بر همۀ آنان باد!». (1)

145.الکافی -به نقل از امام باقر علیه السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«در میان فرزندان من،دوازده نقیب هست که نجیب (2)و محدَّث و مفهَّم (3)هستند.آخرینشان برپا دارندۀ حق است و زمینِ آکنده از بیداد را آکنده از داد می کند». (4)

ر.ک:ج8 ص84 ح1445

8/3 روایت های دربردارندۀ شمار و نام امامان:

146.الأمالی ،صدوق-به نقل از امام حسین علیه السلام-:مردی خدمت امیر مؤمنان علیه السلام آمد و گفت:ای ابو الحسن! تو را«امیر مؤمنان»می خوانند.چه کسی تو را بر آنان امیر کرده است؟

فرمود:«خداوندعز و جل مرا بر آنان،امیر کرده است».

آن مرد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت:ای پیامبر خدا ! آیا علی راست می گوید که خدا او را بر خلقش امیر کرده است؟

پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین شد و فرمود:«علی با ولایت از جانب خداوندعز و جل،امیر مؤمنان است که لوای امیریِ او را از فراز عرش خود،برای او بست و فرشتگان را بر آن گواه گرفت.علی،خلیفۀ خدا و حجّت خداست.او پیشوای مسلمانان است.

اطاعت از او،به اطاعت از خدا پیوسته است و نافرمانی از او،به نافرمانی از خدا پیوسته است.هر که او را نشناسد،مرا نشناخته،و هر که او را بشناسد،مرا شناخته است.هر که امامتِ او را انکار کند،نبوّت مرا انکار کرده،و هر که امیریِ او را نفی

ص:379


1- (1) .الاختصاص:ص 223،بحار الأنوار:ج 36 ص 370 ح 234.
2- (2) .اصیل و ممتاز و بزرگ زاده و برگزیده.
3- (3) .مُفهَّم،یعنی فهمیده.امامان علیهم السلام را مفهّم گویند؛زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله تفسیر و تأویل قرآن را به ایشان فهمانیده است.
4- (4) .الکافی:ج 1 ص 534 ح 18، [1]الاستنصار:ص 8،المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 300،بحار الأنوار:ج 36 ص 271 ح 92.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 281 ح 34.

أنکَرَ إمامَتَهُ فَقَد أنکَرَ نُبُوَّتی،ومَن جَحَدَ إمرَتَهُ فَقَد جَحَدَ رِسالَتی،ومَن دَفَعَ فَضلَهُ فَقَد تَنَقَّصَنی،ومَن قاتَلَهُ فَقَد قاتَلَنی،ومَن سَبَّهُ فَقَد سَبَّنی،لِأَنَّهُ مِنّی،خُلِقَ مِن طینَتی،وهُوَ زَوجُ فاطِمَةَ ابنَتی،وأَبو وَلَدَیَّ الحَسَنِ وَالحُسَینِ.

ثُمَّ قالَ صلی الله علیه و آله:أنَا وعَلِیٌّ وفاطِمَةُ،وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ،وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَینِ، حُجَجُ اللّهِ عَلی خَلقِهِ،أعداؤُنا أعداءُ اللّهِ،وأَولِیاؤُنا أولِیاءُ اللّهِ.

147.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ ماجیلَوَیهِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَن عَلِیِّ بنِ مَعبَدٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ خالِدٍ،عَن عَلِیِّ بنِ موسَی الرِّضا،عَن أبیهِ، عَن آبائِهِ علیهم السلام،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

مَن أحَبَّ أن یَتَمَسَّکَ بِدینی،ویَرکَبَ سَفینَةَ النَّجاةِ بَعدی،فَلیَقتَدِ بِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ،وَلیُعادِ عَدُوَّهُ،وَلیُوالِ وَلِیَّهُ،فَإِنَّهُ وَصِیّی،وخَلیفَتی عَلی امَّتی فی حَیاتی وبَعدَ وَفاتی،وهُوَ إمامُ کُلِّ مُسلِمٍ،وأَمیرُ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی،قَولُهُ قَولی،وأَمرُهُ أمری، ونَهیُهُ نَهیی،وتابِعُهُ تابِعی،وناصِرُهُ ناصِری،وخاذِلُهُ خاذِلی.

ثُمَّ قالَ علیه السلام:مَن فارَقَ عَلِیّاً بَعدی لَم یَرَنی ولَم أرَهُ یَومَ القِیامَةِ،ومَن خالَفَ عَلِیّاً حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الجَنَّةَ،وجَعَلَ مَأواهُ النّارَ (وبِئسَ المَصیرُ)،ومَن خَذَلَ عَلِیّاً خَذَلَهُ اللّهُ یَومَ یُعرَضُ عَلَیهِ،ومَن نَصَرَ عَلِیّاً نَصَرَهُ اللّهُ یَومَ یَلقاهُ،ولَقَّنُهُ حُجَّتَهُ عِندَ المُساءَلَةِ.

ثُمَّ قالَ علیه السلام:الحَسَنُ وَالحُسَینُ إماما امَّتی بَعدَ أبیهِما،وسَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ، واُمُّهُما سَیِّدَةُ نِساءِ العالَمینَ،وأَبوهُما سَیِّدُ الوَصِیّینَ.ومِن وُلدِ الحُسَینِ تِسعَةُ أئِمَّةٍ، تاسِعُهُمُ القائِمُ مِن وُلدی،طاعَتُهُم طاعَتی ومَعصِیَتُهُم مَعصِیَتی،إلَی اللّهِ أشکُو المُنکِرینَ لِفَضلِهِم،وَالمُضیعینَ لِحُرمَتِهِم بَعدی، (1)وکَفی بِاللّهِ وَلِیّاً وناصِراً لِعِترَتی،

ص:380


1- (1) .فی الصراط المستقیم [1]إلی«بعدی».

کند،رسالت مرا نفی کرده است.هر که برتریِ او را رد کند،از من کاسته است و هر که با او بجنگد،با من جنگیده است.هر که او را دشنام دهد،مرا دشنام داده است؛چرا که او از من است [و] از سرشت و گِل من آفریده شده است،و او شوهر دخترم فاطمه و پدر دو فرزندم،حسن و حسین،است».

سپس فرمود:«من و علی و فاطمه و حسن و حسین و نُه تن از نسل حسین، حجّت های خدا بر خلق او هستیم.دشمنان ما دشمنان خدا،و دوستان ما دوستان خدایند». (1)

147.کمال الدین -به نقل از امام رضا علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هر کس دوست دارد که به دین من چنگ زند و پس از من،بر کشتی نجات بنشیند،به علی بن ابی طالب اقتدا کند،و با دشمن او دشمنی و با دوست او دوستی ورزد؛چرا که او،هم در زندگی ام و هم پس از مرگم،وصیّ من و جانشین من در میان امّتم است.او پیشوای هر مسلمانی و امیر هر مؤمنی پس از من است.سخن او،سخن من است و فرمان او،فرمان من و نهی او،نهی من.پیرو او،پیرو من و یاور او،یاور من است،و آن که از یاریِ او دست کشد،از یاری دادن به من دست کشیده است».

سپس فرمود:«هر کس پس از من،از علی جدا شود،در روز قیامت،نه او مرا می بیند و نه من او را می بینم.هر کس با علی مخالفت ورزد،خداوند،بهشت را بر او حرام می گرداند و جایگاهش را آتش قرار می دهد و این،بد فرجامی است ! هر کس علی را تنها بگذارد،خداوند،او را در آن روزی که به پیشگاهش می روند،تنها می گذارد،و هر کس علی را یاری دهد،خداوند،او را در روزی که به دیدارش می رود،یاری می رساند و هنگام پرسش،حجّتش را به او القا می کند».

سپس فرمود:«حسن و حسین،پس از پدرشان،پیشوایان امّت من هستند و آقای جوانان بهشت اند.مادرشان،بانوی بانوان جهان است و پدرشان سَرور اوصیا.از نسل حسین،نُه امام هست که نهمینِ آنان،قائم از فرزندان من است.فرمانبری از آنان،

ص:381


1- (1) .الأمالی،صدوق:ص 194 ح 205 ( [1]با سند معتبر)،بشارة المصطفی:ص 24،الصراط المستقیم:ج 2 ص 126 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 36 ص 227 ح 5.

وأَئِمَّةِ امَّتی،ومُنتَقِماً مِنَ الجاحِدینَ لِحَقِّهِم وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ (1).

148.الأمالی للمفید: حَدَّثَنا أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ،قالَ:حَدَّثَنی أبی، قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ الجُعفِیِّ،عَن جابِرِ بنِ یَزیدَ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ علیهم السلام،قالَ:

قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام:یا عَلِیُّ أنَا وأَنتَ،وَابناکَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ،وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَینِ،أرکانُ الدّینِ،ودَعائِمُ الإِسلامِ،مَن تَبِعَنا نَجا، ومَن تَخَلَّفَ عَنّا فَإِلَی النّارِ.

149.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ عَبدِ اللّهِ الوَرّاقُ الرّازِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ، قالَ:حَدَّثَنَا الهَیثَمُ بنُ أبی مَسروقٍ النَّهدِیُّ،عَنِ الحُسَینِ بنِ عُلوانَ،عَن عُمَرَ بنِ خالِدٍ،عَن سَعدِ بنِ طَریفٍ،عَنِ الأَصبَغِ بنِ نُباتَةَ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ عَبّاسٍ،قالَ:

سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:

أنَا وعَلِیٌّ،وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ،وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَینِ،مُطَهَّرونَ مَعصومونَ.

150.کمال الدین: حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ أحمَدَ بنِ إدریسَ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا أبی،عَن أیّوبَ بنِ نوحٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن صَفوانَ بنِ مِهرانَ،عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أنَّهُ قالَ:

«مَن أقَرَّ بِجَمیعِ الأَئِمَّةِ وجَحَدَ المَهدِیَّ،کانَ کَمَن أقَرَّ بِجَمیعِ الأَنبِیاءِ وجَحَدَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله نُبُوَّتَهُ»،فَقیلَ لَهُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،فَمَنِ المَهدِیُّ مِن وُلدِکَ؟قالَ:

ص:382


1- (1) .الشعراء:227. [1]

فرمانبری از من است و نافرمانی از آنان،نافرمانی از من.از انکار کنندگانِ فضیلت و برتری آنان و از کسانی که پس از من حرمت ایشان را زیر پا می نهند،به خدا شِکوه می کنم و خداوند،خود،برای حمایت و یاری عترتم و امامان امّتم،و برای انتقام گرفتن از منکرانِ حقّ آنان،بسنده است،«و به زودی،کسانی که ستم کردند،خواهند دانست که به چه بازگشتگاهی باز می گردند»». (1)

148.الأمالی، مفید-به نقل از جابر بن یزید،از امام باقر علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:«ای علی! من و تو و دو پسرت،حسن و حسین،و نُه تن از نسل حسین،ارکان دین و تکیه گاه های اسلام هستیم.هر که از پیِ ما آید،رهایی می یابد و هر که از ما وا پس مانَد،به سوی آتش ره می سپارد». (2)

149.کمال الدین -به نقل از عبد اللّه بن عبّاس-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«من و علی و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین،پاک و معصوم هستیم». (3)

150.کمال الدین -به نقل از صفوان بن مهران-:امام صادق علیه السلام فرمود:«هر کس به همۀ امامان اقرار کند،امّا منکر مهدی باشد،همانند کسی است که به همۀ پیامبران اقرار کند،ولی منکر پیامبریِ محمّد صلی الله علیه و آله باشد».

گفته شد:ای فرزند پیامبر خدا ! مهدیِ از نسل تو کیست؟

فرمود:«پنجمین از نسلِ هفتمین،که بدنش از شما غایب است و بردن نام او،بر

ص:383


1- (1) .کمال الدین:ص 260 ح 6 (با سند معتبر)،التحصین،ابن طاووس:ص 553،الصراط المستقیم:ج 2 ص 126،بحار الأنوار:ج 36 ص 254 ح 70.
2- (2) .الأمالی،مفید:ص 217 ح 4 ( [1]با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 36 ص 271 ح 93.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 262 ح 10،کتاب سلیم بن قیس:ج 2 ص 565،تأویل الآیات الظاهرة:ج 2 ص 496 ح 9.
3- (3) .کمال الدین:ص 280 ح 28،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 64 ح 30، [2]کفایة الأثر:ص 19،إعلام الوری:ج2 ص 181، [3]کشف الغمّة:ج 3 ص 299، [4]المناقب،ابن شهرآشوب:ج 1 ص 295،الصراط المستقیم:ج 2 ص121،بحار الأنوار:ج 36 ص 243 ح 50.

الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِ،یَغیبُ عَنکُم شَخصُهُ،ولا یَحِلُّ لَکُم تَسمِیَتُهُ.

151.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن مُحَمَّدِ بنِ أحمَدَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ،عَن أبی سَعیدٍ العُصفورِیِّ،عَن عَمرِ(و ) بنِ ثابِتٍ،عَن أبی حَمزَةَ،قالَ:سَمِعتُ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام یَقولُ:

إنَّ اللّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وعَلِیّاً وأَحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِهِ مِن نورِ عَظَمَتِهِ،فَأَقامَهُم أشباحاً فی ضِیاءِ نورِهِ،یَعبُدونَهُ قَبلَ خَلقِ الخَلقِ،یُسَبِّحونَ اللّهَ ویُقَدِّسونَهُ،وهُمُ الأَئِمَّةُ مِن وُلدِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله.

راجع:ص 358 (ما روی بلفظ اثنا عشر اماماً)

وص 292 (فصل دوم/معنی العترة وأهل البیت علیهم السلام )

وج 2 ص 142 (القسم الثانی/الفصل الأوّل/المهدی هو التاسع من ولد الحسین علیه السلام ).

9/3 حَدیثُ اللَّوحِ

152.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی ومُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ ظَریفٍ وعَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن صالِحِ بنِ أبی حَمّادٍ،عَن بَکرِ بنِ صالِحٍ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ سالِمٍ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

قالَ أبی لِجابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیِّ:إنَّ لی إلَیکَ حاجَةً،فَمَتی یَخِفُّ عَلَیکَ أن أخلُوَ بِکَ فَأَسأَلَکَ عَنها؟فَقالَ لَهُ جابِرٌ:أیُّ الأَوقاتِ أحبَبتَهُ،فَخَلا بِهِ فی بَعضِ الأَیّامِ فَقالَ لَهُ:

یا جابِرُ،أخبِرنی عَنِ اللَّوحِ الَّذی رَأَیتَهُ فی یَدِ امّی فاطِمَةَ علیها السلام بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله، وما أخبَرَتکَ بِهِ امّی أنَّهُ فی ذلِکَ اللَّوحِ مَکتوبٌ؟

ص:384

شما روا نیست». (1)

151.الکافی -به نقل از ابو حمزه-:امام زین العابدین علیه السلام فرمود:«خداوند،محمّد و علی و یازده تن از فرزندان او را از نور عظمت خویش آفرید و ارواح آنان را در روشناییِ نور خود قرار داد که پیش از آفرینش مخلوقات،او را عبادت می کردند و خدا را به پاکی و قداست می ستودند.آنان،امامانِ از نسل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هستند». (2)

ر.ک:ص359 (روایات دوازده امام)

و ص293 (فصل دوم/معنای عترت و اهل بیت علیهم السلام )

و ج2 ص143 (بخش دوم/فصل یکم/مهدی علیه السلام نهمین نفر از نسل حسین علیه السلام است.

9/3 حدیث لوح

152.الکافی -به نقل از عبد الرحمان بن سالم-:ابو بصیر،از امام صادق علیه السلام نقل کرد که:پدرم (امام باقر علیه السلام ) به جابر بن عبد اللّه انصاری فرمود:«با تو کاری دارم.چه وقت برایت میسّر است که تو را تنها ببینم و از تو سؤالی بکنم؟».

جابر گفت:هر وقت که شما دوست داشته باشی.

پس یک روز با او خلوت کرد و فرمود:«ای جابر! در بارۀ لوحی که آن را در دست مادرم فاطمه علیها السلام دخت پیامبر خدا دیده ای و در بارۀ نوشتۀ آن لوح که مادرم تو را از آن آگاه ساخت،برایم بگو».

جابر گفت:خدا را گواه می گیرم که من در زمان زنده بودن پیامبر خدا،خدمت مادرت فاطمه علیها السلام رسیدم و تولّد حسین را به او تبریک گفتم.در دستش لوح سبزی دیدم که گویا از زمرّد بود.در آن لوح،نوشته ای سفید به سان رنگ آفتاب دیدم.به ایشان گفتم:پدر و مادرم به فدایت،ای دختر پیامبر خدا ! این لوح چیست؟

فرمود:«این،لوحی است که خداوند،آن را به پیامبرش صلی الله علیه و آله اهدا فرمود و در آن،نام

ص:385


1- (1) .کمال الدین:ص 333 ح 1 ( [1]با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 51 ص 32 ح 4. [2]
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 530 ح 6، [3]کمال الدین:ص 318 ح 1،الاُصول الستّةعشر:ص 15،بحار الأنوار:ج 57 ص 202 ح 146.

فَقالَ جابِرٌ:أشهَدُ بِاللّهِ،أنّی دَخَلتُ عَلی امِّکَ فاطِمَةَ علیها السلام فی حَیاةِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله، فَهَنَّیتُها بِوِلادَةِ الحُسَینِ،ورَأَیتُ فی یَدَیها لَوحاً أخضَرَ،ظَنَنتُ أنَّهُ مِن زُمُرُّدٍ،ورَأَیتُ فیهِ کِتاباً أبیَضَ،شِبهَ لَونِ الشَّمسِ،فَقُلتُ لَها:بِأَبی واُمّی یا بِنتَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،ما هذَا اللَّوحُ؟فَقالَت:هذا لَوحٌ أهداهُ اللّهُ إلی رَسولِهِ صلی الله علیه و آله،فیهِ اسمُ أبی وَاسمُ بَعلی وَاسمُ ابنَیَّ وَاسمُ الأَوصِیاءِ مِن وُلدی،وأَعطانیهِ أبی لِیُبَشِّرَنی بِذلِکَ،قالَ جابِرٌ:فَأَعطَتنیهِ امُّکَ فاطِمَةُ علیها السلام فَقَرَأتُهُ وَاستَنسَختُهُ.

فَقالَ لَهُ أبی:فَهَل لَکَ یا جابِرُ،أن تَعرِضَهُ عَلَیَّ؟قالَ:نَعَم،فَمَشی مَعَهُ أبی إلی مَنزِلِ جابِرٍ فَأَخرَجَ صَحیفَةً مِن رَقٍّ (1)،فَقالَ:یا جابِرُ انظُر فی کِتابِکَ لِأَقرَأَ (أنَا) عَلَیکَ،فَنَظَرَ جابِرٌ فی نُسخَتِهِ فَقَرَأَهُ أبی،فَما خالَفَ حَرفٌ حَرفاً.

فَقالَ جابِرٌ:فَأَشهَدُ بِاللّهِ أنّی هکَذا رَأَیتُهُ فِی اللَّوحِ مَکتوباً:

«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ،هذا کِتابٌ مِنَ اللّهِ العَزیزِ الحَکیمِ،لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ ونورِهِ وسَفیرِهِ وحِجابِهِ ودَلیلِهِ،نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الأَمینُ مِن عِندِ رَبِّ العالَمینَ،عَظِّم یا مُحَمَّدُ أسمائی،وَاشکُر نَعمائی ولا تَجحَد آلائی،إنّی أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّاأنَا قاصِمُ الجَبّارینَ، ومُدیلُ (2)المَظلومینَ،ودَیّانُ الدّینِ،إنّی أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّاأنَا،فَمَن رَجا غَیرَ فَضلی أو خافَ غَیرَ عَدلی،عَذَّبتُهُ عَذاباً لا اعَذِّبُ بِهِ أحَداً مِنَ العالَمینَ،فَإِیّایَ فَاعبُد وعَلَیَّ فَتَوَکَّل،إنّی لَم أبعَث نَبِیّاً فَاُکمِلَت أیّامُهُ وَانقَضَت مُدَّتُهُ،إلّاجَعَلتُ لَهُ وَصِیّاً،وإنّی فَضَّلتُکَ عَلَی الأَنبِیاءِ،وفَضَّلتُ وَصِیَّکَ عَلَی الأَوصِیاءِ،وأَکرَمتُکَ بِشِبلَیکَ وسِبطَیکَ حَسَنٍ وحُسَینٍ،فَجَعَلتُ حَسَناً مَعدِنَ عِلمی،بَعدَ انقِضاءِ مُدَّةِ أبیهِ،وجَعَلتُ حُسَیناً

ص:386


1- (1) .الرَقُّ:ما یُکتب فیه،وهو جلد رقیق ( الصحاح:ج 4 ص 1483« [1]رقق»).
2- (2) .الإدالة:الغلبةُ،اُدیل لنا علی أعدائنا:أی نصرنا علیهم ( النهایة:ج 2 ص 141« [2]دول»).

پدرم و نام شوهرم و نام دو پسرم و نام اوصیا از میان فرزندان من،نوشته است.پدرم این لوح را برای بشارتم،به من داد».جابر گفت:مادرت فاطمه علیها السلام آن را به من داد و من خواندمش و از روی آن،نسخه برداری کردم.

پدرم به او فرمود:«ای جابر! آن را به من نشان می دهی؟».گفت:آری.

پدرم همراه جابر،به منزلش رفت.جابر،نوشته ای از پوست بیرون آورد.پدرم فرمود:

«ای جابر! تو نوشته ات را بنگر تا من [از حفظ] برایت بخوانم».

جابر در نسخۀ خود نگریست و پدرم آن را خواند،به طوری که حتّی یک حرف نیز با آن،اختلاف نداشت.جابر گفت:خدا را گواه می گیرم که در لوح،این گونه نوشته دیدم:

«به نام خداوند بخشندۀ بخشایشگر.این،نوشته ای است از جانب خداوند عزیز حکیم، برای محمّد،پیامبر او و نور و سفیر و واسطه و راه نمای او که روح الأمین آن را از سوی پروردگار جهانیان،فرود آورْد.ای محمّد! نام های مرا به بزرگی یاد کن و نعمت هایم را سپاس بگزار و نعمت های مرا انکار مکن.

منم من،آن خدایی که معبودی جز من نیست،در هم شکنندۀ زورگویان و یاری دهندۀ ستم دیدگان و دهندۀ جزا.منم من،آن خدایی که معبودی جز من نیست.پس هر که به غیر فضل من [و به عمل خودش] امید ببندد یا از غیر عدل من بترسد، (1)او را چنان عذابی می کنم که هیچ کس از جهانیان را چنان عذاب نکنم.پس تنها مرا بندگی کن و تنها بر من توکّل نما.

من هیچ پیامبری نفرستادم،مگر آن که چون روزگارش به سر آمد و عمرش سپری شد،برای او وصی ای قرار دادم.من تو را بر دیگر پیامبران برتری دادم و وصیّ تو را بر دیگر اوصیا،و دو شیرْبچّه ات و دو نوه ات،حسن و حسین،را به تو عطا کردم.حسن را پس از سپری شدن عمر پدرش،کان علم خویش قرار دادم و حسین را خزانه دار وحی خویش ساختم و او را به شهادت،مفتخر ساختم و سرانجامش را سعادت قرار دادم.او برترینِ شهیدان است و مقامش از همۀ شهدا عالی تر است.کلمۀ تامّۀ خویش را همراه او،

ص:387


1- (1) .یا:به فضل کسی جز من،و عدالت کسی غیر من....

خازِنَ وَحیی وأَکرَمتُهُ بِالشَّهادَةِ،وخَتَمتُ لَهُ بِالسَّعادَةِ،فَهُوَ أفضَلُ مَنِ استُشهِدَ وأَرفَعُ الشُّهَداءِ دَرَجَةً،جَعَلتُ کَلِمَتِیَ التّامَّةَ مَعَهُ،وحُجَّتِیَ البالِغَةَ عِندَهُ،بِعِترَتِهِ اثیبُ واُعاقِبُ.

أوَّلُهُم عَلِیٌّ سَیِّدُ العابِدینَ وزَینُ أولِیائِی الماضینَ،وَابنُهُ شِبهُ جَدِّهِ المَحمودِ مُحَمَّدٌ الباقِرُ عِلمی وَالمَعدِنُ لِحِکمَتی،سَیَهلِکُ المُرتابونَ فی جَعفَرٍ،الرّادُّ عَلَیهِ کَالرّادِّ عَلَیَّ، حَقَّ القَولُ مِنّی لَاُکرِمَنَّ مَثوی جَعفَرٍ،ولَأَسُرَّنَّهُ فی أشیاعِهِ وأَنصارِهِ وأَولِیائِهِ،اُتیحَت بَعدَهُ موسی (1)فِتنَةٌ عَمیاءُ حِندِسٌ،لِأَنَّ خَیطَ فَرضی لا یَنقَطِعُ،وحُجَّتی لا تَخفی، وأَنَّ أولِیائی یُسقَونَ بِالکَأسِ الأَوفی،مَن جَحَدَ واحِداً مِنهُم فَقَد جَحَدَ نِعمَتی،ومَن غَیَّرَ آیَةً مِن کِتابی فَقَدِ افتری عَلَیَّ،وَیلٌ لِلمُفتَرینَ الجاحِدینَ عِندَ انقِضاءِ مُدَّةِ موسی عَبدی وحَبیبی وخِیَرَتی،فی عَلِیٍّ وَلِیّی وناصِری،ومَن أضَعُ عَلَیهِ أعباءَ النُّبُوَّةِ، وأَمتَحِنُهُ بِالاِضطِلاعِ بِها،یَقتُلُهُ عِفریتٌ مُستَکبِرٌ،یُدفَنُ فِی المَدینَةِ الَّتی بَناهَا العَبدُ الصّالِحُ (2)إلی جَنبِ شَرِّ خَلقی،حَقَّ القَولُ مِنّی لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ ابنِهِ وخَلیفَتِهِ مِن بَعدِهِ ووارِثِ عِلمِهِ،فَهُوَ مَعدِنُ عِلمی ومَوضِعُ سِرّی وحُجَّتی عَلی خَلقی،لا یُؤمِنُ عَبدٌ بِهِ إلّا جَعَلتُ الجَنَّةَ مَثواهُ،وشَفَّعتُهُ فی سَبعینَ مِن أهلِ بَیتِهِ کُلُّهُم قَدِ استَوجَبُوا النّارَ، وأَختِمُ بِالسَّعادَةِ لِابنِهِ عَلِیٍّ وَلِیّی وناصِری وَالشّاهِدِ فی خَلقی وأَمینی عَلی وَحیی، اخرِجُ مِنهُ الدّاعِیَ إلی سَبیلی وَالخازِنَ لِعِلمِیَ الحَسَنَ.

واُکَمِّلُ ذلِکَ بِابنِهِ«م ح م د»رَحمَةً لِلعالَمینَ،عَلَیهِ کَمالُ موسی،وبَهاءُ عیسی، وصَبرُ أیّوبَ،فَیُذَلُّ أولِیائی فی زَمانِهِ،وتُتَهادی رُؤوسُهُم کَما تُتَهادی رُؤوسُ التُّرکِ

ص:388


1- (1) .وفی الاحتجاج:« [1]انتجبتُ بعده موسی،واتیح بعده فتنة عمیاء حندس».
2- (2) .هو ذو القرنین،لأنّ طوس من بنائه کما صرّح فی روایة النعمانی لهذا الخبر ( مرآة العقول:ص 215). [2]

و حجّت رسایم را نزد وی قرار دادم.به سبب [دوستی یا دشمنی با] عترت او،پاداش و کیفر می دهم.نخستینِ آنان،علی،سَرور عبادتْ پیشگان و زیور اولیای گذشتۀ من است،و [سپس] فرزند او محمّد که شبیه نیای پسندیده اش و شکافندۀ دانش من و کان حکمت من است.و [دیگر] جعفر که به زودی،آنان که در بارۀ او شک کنند،هلاک خواهند شد و هر که او را رد کند،مرا رد کرده است.سخن من،محقّق گردیده که مقام جعفر را گرامی بدارم،و او را در بارۀ شیعیان و یاران و دوستانش شادمان گردانم.بعد از او،موسی است که در باره اش فتنه ای کور و سختْ تاریک،رخ خواهد داد؛زیرا رشتۀ حکم من (امامت) گسیخته نمی شود و حجّتم پنهان نمی مانَد و اولیای من،با جامی سرشار،سیراب می شوند.هر کس یکی از آنان را انکار کند،در حقیقت،نعمت مرا انکار کرده است،و هر کس یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد،در حقیقت،بر من افترا بسته است.

وای بر آنان که پس از سپری شدنِ عمر بنده ام و حبیبم و برگزیده ام موسی [کاظم]،بر علی،دوست و یاور من،افترا ببندند و انکارش کنند؛همو که بارهای گرانِ نبوّت را بر دوش او می نهم و او را با برعهده گرفتن آن بار،می آزمایم.دیوی گردن فراز،به قتلش می رساند و در شهری (طوس) که بندۀ صالح آن را بنا کرده است،در کنار بدترین مخلوق من،به خاک سپرده می شود.ارادۀ من قطعی گردیده که او را به وجود محمّد،پسرش و جانشین و وارث علمش،شادمان گردانم.

او (محمّد بن علی) کان دانش من و جایگاه راز من و حجّت من بر خلق من است.

هیچ بنده ای به او ایمان نمی آوَرَد،مگر آن که بهشت را جایگاهش خواهم ساخت و شفاعتش را در بارۀ هفتاد تن از خاندانش-که همگی سزاوار آتش گشته اند-خواهم پذیرفت.و فرجام کار فرزندش علی را-که دوست و یاور من و گواه بر خلق من و امین وحی من است-به سعادت ختم می کنم.دعوتگر به راهم و خزانه دار دانشم،حسن،را از او به وجود می آورم و این رشته را با فرزند او،م ح م د،از سر مهر و رحمت برای جهانیان، کامل می گردانم.

او کمال موسی و نورانیت عیسی و شکیباییِ ایّوب را دارد.در زمان [غیبتِ] او،

ص:389

وَالدَّیلَمِ،فَیُقتَلونَ ویُحرَقونَ،ویَکونونَ خائِفینَ مَرعوبینَ وَجِلینَ،تُصبَغُ الأَرضُ بِدِمائِهِم،ویَفشُو الوَیلُ وَالرَّنَّةُ (1)فی نِسائِهِم،اُولئِکَ أولِیائی حَقّاً،بِهِم أدفَعُ کُلَّ فِتنَةٍ عَمیاءَ حِندِسٍ،وبِهِم أکشِفُ الزَّلازِلَ،وأَدفَعُ الآصارَ وَالأَغلالَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» . (2)

قالَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ سالِمٍ:قالَ أبو بَصیرٍ:لَو لَم تَسمَع فی دَهرِکَ إلّاهذَا الحَدیثَ لَکَفاکَ،فَصُنهُ إلّاعَن أهلِهِ.

153.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ،عَنِ ابنِ مَحبوبٍ،عَن أبِی الجارودِ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،عَن جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیِّ،قالَ:

دَخَلتُ عَلی فاطِمَةَ علیها السلام وبَینَ یَدَیها لَوحٌ فیهِ أسماءُ الأَوصِیاءِ مِن وُلدِها،فَعَدَدتُ اثنَی عَشَرَ،آخِرُهُمُ القائِمُ علیه السلام،ثَلاثَةٌ مِنهُم مُحَمَّدٌ وثَلاثَةٌ (3)مِنهُم عَلِیٌّ.

154.الإرشاد: أخبَرَنی أبُو القاسِمِ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ یَعقوبَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ یَحیی،عَن (مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ)،عَنِ ابنِ مَحبوبٍ،عَن أبِی الجارودِ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام،عَن جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیِّ،قالَ:

دَخَلتُ عَلی فاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ علیها السلام وبَینَ یَدَیها لَوحٌ فیهِ أسماءُ الأَوصِیاءِ وَالأَئَمَّةِ مِن وُلدِها،فَعَدَدتُ اثنَی عَشَرَ اسماً،آخِرُهُمُ القائِمُ مِن وُلدِ فاطِمَةَ،ثَلاثَةٌ مِنهُم مُحَمَّدٌ،وأَربَعَةٌ مِنهُم عَلِیٌّ.

ص:390


1- (1) .الرُّناء:الصوت...أی الصیاح ( الصحاح:ج 6 ص 2363«رنا»).
2- (2) .البقرة:157. [1]
3- (3) .فی إعلام الوری« [2]ثلاثة من أولادها»،و فی کشف الغمة:«أربعة منهم علیّ».

دوستان من خوار [و بی قدرت] می گردند و سرهای آنان به ارمغان فرستاده می شود، چنان که سرهای ترکان و دیلمان به ارمغان فرستاده می شود.ایشان را می کُشند و می سوزانند،و پیوسته در ترس و وحشت و هراس به سر خواهند برد،و زمین از خون ایشان رنگین و وای و فغان،در میان زنانشان بلند خواهد شد.

این [نام برده]ها،دوستانِ راستین من هستند.به واسطۀ آنان،هر فتنۀ کور و تار را دفع می کنم و به برکت وجود آنان،زلزله ها را می زدایم و تنگناها و بند و زنجیرها را بر می دارم.

درودها و رحمت پروردگارشان،بر ایشان باد ! و ایشان همان رستگاران اند».

ابو بصیر [به عبد الرحمان بن سالم] گفت:اگر در همۀ عمرت جز همین حدیث را نشنیده باشی،برایت بس است.پس آن را مگر از اهلش پنهان بدار. (1)

153.الکافی -به نقل از امام باقر علیه السلام از جابر بن عبد اللّه انصاری-:بر فاطمه علیها السلام وارد شدم.دیدم در برابرش لوحی (2)است که نام های اوصیا از فرزندان او،در آن است.شمردم.دوازده نفر بودند و آخرینشان قائم علیه السلام بود.در میان آنها،سه محمّد و سه علی (3)بود. (4)

154.الإرشاد -به نقل از امام باقر علیه السلام،از جابر بن عبد اللّه انصاری-:بر فاطمه علیها السلام وارد شدم.

لوحی در برابر او بود که نام های اوصیا و امامان از فرزندان او،در آن وجود داشت.

شمردم.دوازده نفر بودند و یکی شان قائم بود و سه نفرشان محمّد و چهار نفرشان علی. (5)

ص:391


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 527 ح 3 ( [1]با سند معتبر)،الغیبة،طوسی:ص 143 ح 108،الاحتجاج:ج 1 ص 162، [2]تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 204 ح 13 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 36 ص 202 ح 6.نیز،ر.ک:کمال الدین:ص 305 ح1،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 40 ح 1، [3]الأمالی،طوسی:ص 291 ح 566.
2- (2) .لوح،صفحۀ کوچکی از تخته یا استخوان شانۀ حیوانات است که بر آن می نویسند.هر گاه چیزی بر آن نوشته شود،به آن،لوح می گویند.
3- (3) .سه علی از اولاد فاطمه است و در إعلام الوری و کشف الغمّة«چهار علی»آمده است.
4- (4) .الکافی:ج 1 ص 532 ح 9، [4]الخصال:ص 477 ح 42، [5]إعلام الوری:ج2 ص 166،کشف الغمّة:ج 3 ص 295. [6]
5- (5) .الإرشاد:ج 2 ص 346،کتاب من لا یحضره الفقیه:ج 4 ص 180 [7] ح 5408،کمال الدین:ص 311 ح 3 [8] وص 313 ح 4 وص 269 ح 13،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 46 ح 6 [9] وص 47 ح 7،العدد القویّة:ص 71 ح 109 وح 110،کشف الغمّة:ج 3 ص 238، [10]بحار الأنوار:ج 36 ص 201 ح 5. [11]

155.الغیبة للطوسی: عَنهُ (1)،عَن أبیهِ،عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ نِعمَةَ السَّلولِیِّ،عَن وُهَیبِ بنِ حَفصٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ القاسِمِ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ خالِدٍ،عَن أبِی السَّفاتِجِ،عَن جابِرِ بنِ یَزیدَ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام عَن جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیِّ، قالَ:

دَخَلتُ عَلی فاطِمَةَ علیها السلام وبَینَ یَدَیها (لَوحٌ فیهِ) أسماءُ الأَوصِیاءِ مِن وُلدِها،فَعَدَدتُ اثنَی عَشَرَ اسماً آخِرُهُمُ القائِمُ،ثَلاثَةٌ مِنهُم مُحَمَّدٌ،وثَلاثَةٌ مِنهُم عَلِیٌّ.

156.کمال الدین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ شاذَوَیهِ المُؤَدِّبُ وأَحمَدُ بنُ هارونَ القاضی رَضِیَ اللّهُ عَنهُما،قالا:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،عَن أبیهِ،عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ الفَزارِیِّ الکوفِیِّ،عَن مالِکٍ السَّلولِیِّ،عَن دُرُستَ بنِ عَبدِ الحَمیدِ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ القاسِمِ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ جَبَلَةَ،عَن أبِی السَّفاتِجِ،عَن جابِرٍ الجُعفِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الباقِرِ علیه السلام،عَن جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیِّ،قالَ:

دَخَلتُ عَلی مَولاتی فاطِمَةَ علیها السلام وقُدّامَها لَوحٌ یَکادُ ضَوؤُهُ یُغشِی الأَبصارَ،فیهِ اثنا عَشَرَ اسماً،ثَلاثَةٌ فی ظاهِرِهِ وثَلاثَةٌ فی باطِنِهِ،وثَلاثَةُ أسماءَ فی آخِرِهِ،وثَلاثَةُ أسماءَ فی طَرَفِهِ،فَعَدَدتُها فَإِذا هِیَ اثنا عَشَرَ اسماً،فَقُلتُ:أسماءُ مَن هؤُلاءِ؟

قالَت:هذِهِ أسماءُ الأَوصِیاءِ،أوَّلُهُم ابنُ عَمّی وأَحَدَ عَشَرَ مِن وُلدی،آخِرُهُمُ القائِمُ (صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجمَعینَ).

قالَ جابِرٌ،فَرَأَیتُ فیها مُحَمَّداً مُحَمَّداً مُحَمَّداً فی ثَلاثَةِ مَواضِعَ،وعَلِیّاً وعَلِیّاً وعَلِیّاً وعَلِیّاً فی أربَعَةِ مَواضِعَ.

ص:392


1- (1) .أی جماعة عن أبی المفضل الشیبانی عن محمّد بن عبداللّه بن جعفر.

155.الغیبة ،طوسی-به نقل از امام باقر علیه السلام،از جابر بن عبد اللّه انصاری-:بر فاطمه علیها السلام وارد شدم.دیدم در برابرش لوحی است که نام های اوصیا از فرزندان او،در آن است.

شمردم.دوازده نفر بودند و آخرینشان قائم علیه السلام بود.در میان آنها،سه محمّد و سه علی بود. (1)

156.کمال الدین -به نقل از امام باقر علیه السلام،از جابر بن عبد اللّه انصاری-:بر مولایم فاطمه وارد شدم.پیش رویش لوحی بود که درخشش چشم ها را نابینا می کرد.در آن، دوازده اسم بود:سه اسم،روی آن و سه تا درون آن،سه تا آخر آن و سه اسم در آغاز آن.شمردم،دوازده اسم بود.گفتم:اسم های چه کسانی است؟

فرمود:«اینها اسم اوصیاست.نخستین آنها،پسرعمویم است و سپس یازده تن از فرزندانم هستند که آخرین آنها قائم است درودهای خدا بر همۀ ایشان باد!».

میان آن اسم ها،سه محمّد در سه جا دیدم و چهار علی در چهار جا. (2)

ص:393


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 139 ح 103،روضة الواعظین:ص 287، [1]بحار الأنوار:ج 36 ص 202.
2- (2) .کمال الدین:ص 311 ح 2،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 46 ح 5،إعلام الوری:ج 2 ص 178،بحار الأنوار:ج 36 ص 201 ح 4.

ص:394

تحقیق در بارۀ حدیث لوح

اشاره

حدیث لوح،گزارش جابر بن عبد اللّه انصاری از لوحی است که در اختیار فاطمه علیها السلام بوده و اسامی امامان علیهم السلام و اوصیای پیامبر صلی الله علیه و آله را در آن ذکر کرده است.

در برخی گزارش ها،این لوح،سبز رنگ،زیبا،بهشتی و به عنوان هدیۀ الهی توصیف شده است.امام باقر علیه السلام نیز نسخه ای از این لوح در اختیار داشته که همانند نسخۀ جابر بن عبد اللّه انصاری بوده و با آن،مقابله شده است.

مجموعۀ گزارش های مرتبط با حدیث لوح،در کتب کهن و مشهور حدیث شیعی،همانند:الکافی، (1)کتاب من لا یحضره الفقیه، (2)عیون أخبار الرضا، (3)الخصال، (4)الإرشاد مفید، (5)الغیبة طوسی (6)و...آمده است.

افزون بر این،در بسیاری از کتاب هایی که در موضوع امامت تألیف شده اند نیز این گزارش به چشم می آید.

فراوانی کتب کهن و معتبر شیعه در گزارش لوح،همراه با تعدّد طرق و اسناد این گزارش،گونه ای شهرت روایی پدید می آورد که سبب پدید آمدن وثوق نوعی،

ص:395


1- (1) .ر.ک:ص 385 ح 152 و ص 391 ح 153.
2- (2) .کتاب من لا یحضره الفقیه:ج 4 ص 180 ح 5408.
3- (3) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 46 ح 5 و6.
4- (4) .الخصال:ص 477 ح 42. [1]
5- (5) .ر.ک:ص 391 ح 154.
6- (6) .ر.ک:ص 393 ح 155،الغیبة،طوسی:ص 143 ح 108.

نسبت به اعتبار آن خواهد شد.

به سبب شهرت و صراحت این گزارش،شایسته است که مباحثی در بارۀ اسناد و دلالت آن مطرح شود:

الف-مباحث مرتبط با سند

اشاره

این گزارش،با پنج سند متفاوت در مصادر حدیثی شیعه نقل شده است.

1.گزارش ابو الجارود از امام باقر علیه السلام:محمّد بن یحیی،از محمّد بن الحسین،از ابن محبوب،از ابو الجارود،از ابو جعفر علیه السلام.

این سند،مشهورترین سند حدیث لوح است که با تفاوت هایی جزئی در کتاب های مهمّ حدیثی شیعی،نقل شده است. (1)

این طریق،بهترین طریق گزارش حدیث لوح است.افراد واقع در سند،از بزرگان،موثّقان و اجلّای عالمان شیعی هستند.تنها راویِ اوّل سند یعنی ابوالجارود می باید مورد بررسی و تأمّل قرار گیرد که در ادامۀ بحث،بدان خواهیم پرداخت.

2.گزارش مفصّل ابو بصیر به نقل از امام صادق علیه السلام:سند این گزارشِ بسیار گسترده،این گونه است:محمّد بن یحیی و محمّد بن عبد اللّه،از عبد اللّه بن جعفر، از حسن بن ظریف و علی بن محمّد،از صالح بن ابی حماد،از بکر بن صالح،از عبد الرحمان بن سالم،از ابو بصیر.

این سند،به چند شاخه تقسیم می شود و بیشتر افراد واقع در سند،موثّق اند.

اعتبار این طریق،منوط به پذیرش احادیث دو راویِ انتهای زنجیره سند آن،یعنی بکر بن صالح و عبد الرحمان بن سالم است.

یک.عبد الرحمان بن سالم:در میان رجالیان،تنها ابن غضائری او را تضعیف کرده است؛ولی تضعیف منفرد ابن غضائری،مورد پذیرش عالمان شیعی نیست.

ص:396


1- (1) .ر.ک:ص 391 ح 153 و 154.

از او نزدیک به پنجاه روایت در کتب اربعه نقل شده است.بزرگان و عالمانی همچون:ابن ابی عمیر،بزنطی،احمد بن محمّد بن عیسی و فضالة بن ایوب،از او روایت کرده اند.بنا بر این،با توجّه به نقل ابن ابی عمیر و بزنطی،توثیق او اثبات می شود.

دو.بکر بن صالح:کثیر الروایه است.نزدیک به دویست و بیست حدیث به نقل از او در کتب اربعه گزارش شده است.عالمانی همچون:حسین بن سعید،احمد بن محمّد بن عیسی،علی بن مهزیار و محمّد بن یحیی العطّار از او نقل حدیث کرده اند.اگر چه نجاشی،او را ضعیف شمرده است، (1)ولی اعتماد نویسندگان کتب اربعه حدیثی شیعه و راویان بزرگی که نام آنها را آوردیم،سبب اعتبار بخشی به شخصیت و احادیث او می شود.

3.گزارش جابر بن یزید جُعفی از امام باقر علیه السلام:این سند در کتاب های کمال الدین و الغیبة طوسی نقل شده است.برخی از افراد واقع در سند،همچون:محمّد بن نعمه سلولی،عبد اللّه بن قاسم و عبد اللّه بن خالد،مجهول و یا مهمل هستند.بنا بر این، سند این حدیث از منظر رجالی،معتبر نخواهد بود.

بنا بر این،حتّی اگر راوی دوم این گزارش،یعنی ابو السفاتج را نیز معتبر بشماریم،تأثیری در تقویت سند نخواهد داشت.

4.افزون بر گزارش هایی که در متن کتاب آورده ایم،گزارش دیگری از حدیث لوح نیز موجود است که از منظر طرق و اسناد،از اعتبار لازم برخوردار نیست.مثلاً گزارش محمّد بن سنان از امام صادق علیه السلام: (2)سند این متن،ضعیف است؛چون افراد مجهول در آن قرار دارند.افزون برآن،روایت کردن محمّد بن سنان از امام

ص:397


1- (1) .رجال النجاشی:ج1 ص 270 ش 274.
2- (2) .ر.ک:الأمالی،طوسی:ص 291 ح 566.

صادق علیه السلام ثابت نیست و مشابه ندارد. (1)

گزارش دیگر حدیث لوح،به نقل از ابو نضره در جریان شهادت امام باقر علیه السلام است. (2)سند و متن این گزارش،غیر معتبر است.این گزارش،علاوه بر وجود افراد مجهول و مهمل در سند آن،از منظر تاریخی نیز با اشکال روبه روست؛زیرا از حضور جابر بن عبد اللّه انصاری در هنگام شهادت امام باقر علیه السلام و در حضور امام صادق علیه السلام سخن گفته است،در حالی که جابر بن عبد اللّه در سال 78 هجری،وفات کرده است. (3)امام صادق علیه السلام در سال 83 هجری متولّد شده و امام باقر علیه السلام در سال 114 هجری به شهادت رسیده است.بنا بر این،امکان همراه بودن این سه نفر در یک جلسه،وجود ندارد.

با توجّه به مطالب پیشین می توان گفت:سند اوّل و دوم حدیث لوح،قابل قبول است.تعدّد منابع کهن و معتبری که حدیث یاد شده را نقل کرده اند و همچنین تعدّد طرق و اعتبار برخی از آنها قرائن روشنی بر صدور آن است.وضعیت رجالی ابو الجارود در پذیرش سندی متن اوّل دخالت دارد.بنا بر این در مورد او با تفصیل بیشتری سخن می گوییم:

ابو الجارود

زیاد بن منذر،مشهور به ابو الجارود،از اصحاب امام باقر علیه السلام،روایت کننده از امام صادق علیه السلام و فردی نابینا بوده است.احادیث تفسیری او از امام باقر علیه السلام مشهور است. (4)بسیاری از این احادیث تفسیری او در نسخۀ موجود کتاب تفسیر القمّی نقل شده است.ظاهراً شخصی کتاب تفسیریِ ابو الجارود را در کتاب

ص:398


1- (1) .ر.ک:معجم رجال الحدیث:ج 16 ص 151.
2- (2) .ر.ک:عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج1 ص47 ح1.
3- (3) .رجال الطوسی:ص 31 ش 134.
4- (4) .رجال النجاشی:ج 1ص 387 ص 446.

تفسیری علی بن ابراهیم داخل کرده است.او زیدی مذهب و بنیان گذار فرقۀ «جارودیه»شمرده شده است. (1)

وضعیت حدیثی و رجالی

از ابو الجارود بیش از صد حدیث در کتب اربعه نقل شده است. (2)محدّثان مشهوری همچون:حسن بن محبوب،عبد اللّه بن سنان،ابان بن عثمان،عبد اللّه بن مغیره و محمّد بن سنان از او نقل روایت کرده اند. (3)

شیخ مفید رحمه الله او و چند نفر دیگر از راویان احادیث عدد امامان و رؤیت ماه رمضان را این گونه ستوده است:

من الأعلام الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتیا و الأحکام الذین لایطعن علیهم و لا طریق إلی ذمّ واحد منهم. (4)

از بزرگانی اند که حلال و حرام و فتوا و حکم از آنها اخذ می شود و ایراد و اشکال به آنها نمی توان وارد ساخت.

ابن غضائری-که به تضعیف راویانْ شهره است-دربارۀ او به ملایمت سخن گفته و او را مدح کرده است:

زیاد هو صاحب المقام،حدیثه فی حدیث أصحابنا أکثر منه فی الزیدیة و أصحابنا یکرهون ما رواه محمّد بن سنان عنه و یعتمدون ما رواه محمّد بن بکر الأرحبی. (5)

او در حدیث شیعه،دارای جایگاه مناسبی است.روایات او در میان شیعۀ امامیه، بیش از زیدیه است.عالمان ما تنها احادیث محمد بن سنان از او را ناپسند

ص:399


1- (1) .الفهرست:ص 131 ش 303.
2- (2) .معجم رجال الحدیث:ج 21 ص 77 و ج 7 ص 323.
3- (3) .معجم رجال الحدیث:ج 21 ص 77.
4- (4) .الرسالة العددیة:ص 26.مرحوم شیخ مفید در صدد بیان احادیث رؤیت در ماه رمضان است.او پس از این توصیف،برخی از روایات را نقل می کند که روایت محمّد بن سنان از ابو الجارود،یکی از آنهاست.
5- (5) .رجال ابن غضائری:ص 61ح 51. [1]

می شمارند؛ولی احایث محمّد بن بکر ارحبی از او را معتبر می دانند.

سخن ابن غضائری حاکی از آن است که احادیث ابو الجارود را پذیرفته است.

او تنها احادیثی را که از طریق محمّد بن سنان از او نقل شده،مورد پذیرش عالمان نمی داند.این نکته با توجّه به تفاوت طبقات و تضعیف محمّد بن سنان است و ارتباطی با عدم وثاقت ابو الجارود ندارد.

عالمان مشهور رجالی همانند نجاشی و شیخ طوسی،او را از منظر نقل روایت، تضعیف نکرده اند.تنها کشّی در کتاب رجالی خویش،احادیثی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که به دگرگونی او و پشت کردن به حق و دروغگویی اشاره دارد. (1)ضعیف بودن اسناد تمامیِ این متون،سبب کاهش اعتماد بدان می گردد. (2)

نتیجه گیری:با توجّه به مجموع قرائن ذکر شده بویژه روایت کردن اجلّای اصحاب از ابو الجارود،توثیق عام شیخ مفید،مدح نسبیِ ابن غضائری و عدم تصریح به ضعف او توسط رجالیان،وثاقت او اثبات می شود و احادیث او مورد پذیرش خواهد بود.گفتنی است که در کتاب معجم رجال الحدیث ،توثیق ابو الجارود به سبب واقع شدن او در کتاب کامل الزیارات و تفسیر علی بن ابراهیم تقویت شده است؛ (3)ولی به سبب عدم پذیرش این مبنا و عدم تمامیت ادّعای حضور ابو الجارود در احادیث کتاب تفسیر القمی ،این گونه توثیق،مورد پذیرش نخواهد بود. (4)

مذهب ابو الجارود

مجموعۀ گزارش های رجالی،بر صحّت مذهب او در ابتدای عمر خویش و در زمان امامت امام باقر علیه السلام دلالت دارند.منابع رجالیِ شیعه،صراحتاً زیدی

ص:400


1- (1) .رجال الکشّی:ج 2 ص 495 ش 413 تا 419.
2- (2) .ر.ک:معجم رجال الحدیث:ج 7 ص 324.
3- (3) .ر.ک:معجم رجال الحدیث:ج 7 ص 324.
4- (4) .ر.ک:کلیات فی علم الرجال:ص 309-320. [1]

بودن او (1)و یا تغییر مذهب او به زیدیه (2)را نیز گزارش کرده اند.

این گزارش ها سبب پدید آمدن پرسش ها و نکته هایی در بارۀ ابو الجارود گشته است:

1.چگونه متنی چنین صریح،مهم و تأثیرگذار در عدد امامان توسط شخصی نقل شده که بدان معتقد نیست؟

2.آیا او واقعاً زیدی بوده است؟در این صورت،چگونه حدیثِ لوح را گزارش کرده است؟

3.یا او در اواخر عمر خود،مذهب زیدیه را ترک کرده و به مذهب امامیه روی آورده است؟با توجّه به آن که حسن بن محبوب،سال های پایانیِ زندگی ابوالجارود را درک کرده و این حدیث را در آن دوران از او شنیده است.

4.حتی اگر رجوع ابو الجارود را نیز بپذیریم،نتیجۀ این سخن آن خواهد بود که او حدیث لوح را از امام باقر علیه السلام شنیده است.در سال های بعد،بر خلاف آن عمل کرده و مذهب زیدی را پذیرفته و در آخر عمر،دوباره به مذهب حق بازگشته است.

به نظر می رسد که ادّعای زیدی بودن او یا تأسیس فرقۀ جارودیه،ناشی از تمایلات سیاسی ابو الجارود بوده است.او از جهت سیاسی،با قیام و انقلاب زیدیان موافق بوده و آن را تبلیغ می کرده است. (3)

از این رو در سال های فعالیت زیدیان،شبهۀ زیدی بودن او مطرح شده است.

گفتنی است که نگاشته های موجود در کتاب های ملل و نحل،از دقت لازم برخوردار نیست؛زیرا آنان به مقتضای کتاب خود،در صدد تکثیر فرقه ها و نحله ها بوده و تنها به صرف احتمال یا گفته ای،فرقه ای جدید معرفی می کنند.لذا قرائت ابو

ص:401


1- (1) .الفهرست،طوسی:ص 131 ش 302،رجال الطوسی:ص 135 ش 1409.
2- (2) .رجال النجاشی:ج1 ص 388 ش 446.
3- (3) .ر.ک:دائرة المعارف بزرگ اسلامی:ج 5 ص 290.

الجارود به زیدیان،قابل پذیرش است؛ولی اعتقاد او به امامت زید را نمی توان تأیید کرد.

افزون بر این،انتساب عقاید فرقۀ جارودیه به شخص ابو الجارود نیز قابل اثبات نیست.

بنا بر این با توجّه به شهرت حدیث لوح و بزرگیِ راویان آن،می توان این نظریه را تقویت نمود که ابو الجارود بر مذهب امامیه بوده و تمایلات سیاسی او در دفاع از قیام زیدیه،سبب اتّهام زیدی بودن او گردیده است.

ب-بررسی متن حدیث لوح

برخی از گزارش های حدیث لوح،بسیار خلاصه و بعضی دیگر،بسیار مفصّل اند.

گزارش ابو بصیر،مشروح ترین گزارش از این واقعه است.گزارش های ابو الجارود نیز گوناگون است.

یکی از گزارش های ابو الجارود،به دوازده وصی از فرزندان فاطمه علیها السلام اشاره دارد. (1)این عبارت،مورد اعتراض برخی از دانشوران قرار گرفته است. (2)آنان با توجّه به نظریۀ زیدی بودن ابو الجارود گفته اند:ابو الجارود با تحریف یازده وصی از فرزندان فاطمه علیها السلام،قصد آن داشته است که امامت زید بن علی را نیز اثبات کند.

تأمّل در این سخن،نادرستیِ آن را اثبات می کند؛چون هیچ یک از زیدیه،امامان دوازده گانه را همراه با زید بن علی به امامت نپذیرفته اند.آنان تنها چهار امام نخست را باور داشته و امامان متأخّر را اقرار ندارند.

در بررسی عبارت«دوازده وصی از فرزندان فاطمه علیها السلام»،احتمالات دیگری نیز مطرح است:

ص:402


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 532 ح 9. [1]
2- (2) .الأخبار الدخیلة:ص 10.

1.چون یازده نفر از دوازده وصی پیامبر صلی الله علیه و آله از فرزندان فاطمه علیها السلام بوده اند،این وصف تغلیبی در بارۀ آنان آمده است.

2.احتمال دیگر،آن است که با توجّه به معلوم و یقینی بودن وصایت امام علی علیه السلام،جابر بن عبد اللّه درصدد شمارش بقیۀ اوصیا و نام بردن از آنها بوده و در شمارش،اشتباه کرده است.

بدین سبب،او تصریح می کند که سه نام«محمّد»و سه نام«علی»در این مجموعه بود.مسلّم است که او امام علی علیه السلام را جزو این افراد نشمرده است و تنها به امام زین العابدین،امام رضا و امام هادی علیهم السلام اشاره کرده است.

3.احتمال دیگر،آن است که به جهت شهرت و انس شیعیان با دوازده امام و وصی،در گزارش های پسین در نقل به معنای احادیث،«احد عشر»به«اثنا عشر» تبدیل شده است.این تغییر سهوی،به سبب سبق ذهنی مخاطبان و شهرت اصطلاح دوازده امام است.

4.در گزارش ارشاد و کمال الدین ،اشکالات پیشین راه ندارد.شیخ مفید در کتاب ارشاد ،عبارت جابر را این گونه نقل کرده است:«أسماء الأوصیاء والأئمّة من ولدها؛ یعنی حدیث لوح،در صدد بیان اوصیای پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان از نسل فاطمه علیها السلام بوده است».در کتاب کمال الدین نیز به نقل از فاطمه علیها السلام آمده است:

هذِهِ أسماءُ الأوصِیاءِ أوّلُهُم ابنُ عَمّی وأحَدَ عَشَرَ مِن وُلدی آخرُهم القائم.

این،اسامی اوصیا [ی پیامبر صلی الله علیه و آله ] است که اوّلین آنان عموزادۀ من است و سپس یازده فرزندم و آخرین آنها نیز قائم است.

خلاصه سخن آن که:با عنایت به نکات یاد شده و روشنی دلالت حدیث لوح بر مشخّصات امامان اهل بیت علیهم السلام،این حدیث،یکی از ادلّۀ معتبر بر امامت آنان بویژه امام مهدی علیه السلام است.

ص:403

10/3 حَدیثُ الخِضرِ

157.الکافی: عِدَّةٌ مِن أصحابِنا،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ البَرقِیِّ،عَن أبی هاشِمٍ داوودَ بنِ القاسِمِ الجَعفَرِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ الثّانی علیه السلام،قالَ:

أقبَلَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ومَعَهُ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام وهُوَ مُتَّکِئٌ عَلی یَدِ سَلمانَ، فَدَخَلَ المَسجِدَ الحَرامَ فَجَلَسَ،إذ أقبَلَ رَجُلٌ حَسَنُ الهَیئَةِ وَاللِّباسِ،فَسَلَّمَ عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ،فَرَدَّ عَلیهِ السَّلامَ فَجَلَسَ،ثُمَّ قالَ:یا أمیرَ المُؤمِنینَ؛أسأَ لُکَ عَن ثَلاثِ مَسائِلَ،إن أخبَرتَنی بِهِنَّ عَلِمتُ أنَّ القَومَ رَکِبوا مِن أمرِکَ ما قُضِیَ عَلَیهِم (1)، وأَن لَیسوا بِمَأمونینَ فی دُنیاهُم وآخِرَتِهِم،وإن تَکُنِ الاُخری عَلِمتُ أنَّکَ وهُم شَرَعٌ سَواءٌ.

فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:سَلنی عَمّا بَدا لَکَ،قالَ:أخبِرنی عَنِ الرَّجُلِ إذا نامَ أینَ تَذهَبُ روحُهُ؟وعَنِ الرَّجُلِ کَیفَ یَذکُرُ ویَنسی؟وعَنِ الرَّجُلِ کَیفَ یُشبِهُ وَلَدُهُ الأَعمامَ وَالأَخوالَ؟فَالتَفَتَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام إلَی الحَسَنِ فَقالَ:

یا أبا مُحَمَّدٍ أجِبهُ،قالَ:فَأَجابَهُ الحَسَنُ علیه السلام،فَقالَ الرَّجُلُ:أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّااللّهُ ولَم أزَل أشهَدُ بِها،وأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ ولَم أزَل أشهَدُ بِذلِکَ،وأَشهَدُ أنَّکَ وَصِیُّ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَالقائِمُ بِحُجَّتِهِ-وأَشارَ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ-ولَم أزَل أشهَدُ بِها، وأَشهَدُ أنَّکَ وَصِیُّهُ وَالقائِمُ بِحُجَّتِهِ-وأَشارَ إلَی الحَسَنِ علیه السلام-،وأَشهَدُ أنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ وَصِیُّ أخیهِ وَالقائِمُ بِحُجَّتِهِ بَعدَهُ،وأَشهَدُ عَلی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ

ص:404


1- (1) .فی کمال الدین و [1]علل الشرائع و [2]عیون أخبار الرضا علیه السلام:«... [3]ما أقضی علیهم».

10/3 حدیث خضر علیه السلام

157.الکافی -به نقل از داوود بن قاسم جعفری،از امام جواد علیه السلام-:امیر مؤمنان علیه السلام،در حالی که به دست سلمان تکیه داشت و حسن بن علی علیه السلام نیز با او بود،آمد و وارد مسجد الحرام شد و نشست.در این هنگام،مردی خوش سیما و خوشپوش آمد و به امیر مؤمنان سلام کرد و ایشان جواب سلامش را داد.او نشست و آن گاه گفت:ای امیر مؤمنان! سه پرسش از تو می کنم که اگر آنها را پاسخ گفتی،خواهم دانست که این جماعت در بارۀ تو مرتکب کاری شده اند که محکوم به نابودی اند و در دنیا و آخرتشان،در امان نیستند،و اگر پاسخ نگفتی،خواهم دانست که تو و آنان یکسانید.

احادیث شمار امامان امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«هر چه می خواهی،از من بپرس».

او گفت:به من بگو که:وقتی انسان می خوابد،روحش کجا می رود؟چگونه است که انسان به یاد می آورد و فراموش می کند؟و چرا فرزند انسان،شبیه عموها و دایی هایش می شود؟

امیر مؤمنان علیه السلام رو به حسن کرد و فرمود:«ای ابو محمّد! تو پاسخش را بگو».

پس چون حسن علیه السلام پاسخ او را داد،مرد گفت:گواهی می دهم که معبودی جز خدا نیست،و پیوسته بدین گواهی می دهم.گواهی می دهم که محمّد،فرستادۀ خداست،و پیوسته بدین گواهی می دهم.گواهی می دهم که تو-ای علی-وصیّ پیامبر خدا و برپا دارندۀ حجّت او هستی،و پیوسته بدین گواهی می دهم.گواهی می دهم که تو-ای حسن- وصیّ برادر او و برپا دارندۀ حجّت او پس از او هستی.گواهی می دهم که حسین بن علی، وصیّ برادرش و برپا دارندۀ حجّت او پس از وی است.گواهی می دهم که علی بن الحسین،برپا دارندۀ امامت حسین پس از اوست.گواهی می دهم که محمّد بن علی،برپا دارندۀ امر امامت علی بن الحسین است.گواهی می دهم که جعفر بن محمّد،برپا دارندۀ امر امامت محمّد است.گواهی می دهم که موسی،برپا دارندۀ امر جعفر بن محمّد است.

گواهی می دهم که علی بن موسی،برپا دارندۀ امر موسی بن جعفر است.گواهی می دهم

ص:405

الحُسَینِ بَعدَهُ،وأَشهَدُ عَلی مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ،وأَشهَدُ عَلی جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ مُحَمَّدٍ،وأَشهَدُ عَلی موسی أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،وأَشهَدُ عَلی عَلِیِّ بنِ موسی أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ موسَی بنِ جَعفَرٍ، وأَشهَدُ عَلی مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ عَلِیِّ بنِ موسی،وأَشهَدُ عَلی عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،وأَشهَدُ عَلَی الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ بِأَنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ،وأَشهَدُ عَلی رَجُلٍ مِن وُلدِ الحَسَنِ لا یُکَنّی ولا یُسَمّی حَتّی یَظهَرَ أمرُهُ،فَیَملَؤُها عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً،وَالسَّلامُ عَلَیکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ.ثُمَّ قامَ فَمَضی.

فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ:یا أبا مُحَمَّدٍ اتَّبِعهُ فَانظُر أینَ یَقصِدُ؟فَخَرَجَ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ علیهما السلام فَقالَ:ما کانَ إلّاأن وَضَعَ رِجلَهُ خارِجاً مِنَ المَسجِدِ،فَما دَرَیتُ أینَ أخَذَ مِن أرضِ اللّهِ؟فَرَجَعتُ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَأَعلَمتُهُ،فَقالَ:یا أبا مُحَمَّدٍ أتَعرِفُهُ؟ قُلتُ:اللّهُ ورَسولُهُ وأَمیرُ المُؤمِنینَ أعلَمُ،قالَ:هُوَ الخِضرُ علیه السلام.

وحَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ الصَّفّارِ،عَن أحمَدَ بنِ أبی عَبدِ اللّهِ،عَن أبی هاشِمٍ مِثلَهُ سَواءً.قالَ مُحَمَّدُ بنُ یَحیی:فَقُلتُ لِمُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ:یا أبا جَعفَرٍ وَدِدتُ أنَّ هذَا الخَبَرَ جاءَ مِن غَیرِ جِهَةِ أحمَدَ بنِ أبی عَبدِ اللّهِ، قالَ:فَقالَ:لَقَد حَدَّثَنی قَبلَ الحَیرَةِ بِعَشرِ سِنینَ.

11/3 حَدیثُ مَحضِ الإِسلام

158.عیون أخبار الرضا علیه السلام: حَدَّثَنا عَبدُ الواحِدِ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عُبدوسٍ النَّیسابورِیُّ العَطّارُ رضی الله عنه بِنَیسابورَ فی شَعبانَ سَنَةَ اثنَتَینِ وخَمسینَ وثَلاثِمِئَةٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ

ص:406

که محمّد بن علی،برپا دارندۀ امر علی بن موسی است.گواهی می دهم که علی بن محمّد، برپا دارندۀ امر محمّد بن علی است.گواهی می دهم که حسن بن علی،برپا دارندۀ امر علی بن محمّد است.گواهی می دهم به [امامت] مردی از فرزندان حسن،که بردن نام و کنیه اش جایز نیست تا آن گاه که ظهور کند و زمین را،چنان که آکنده از ستم شده است،از عدل و داد پر کند.سلام و رحمت و برکات خدا،بر تو،ای امیر مؤمنان!

سپس برخاست و رفت.امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«ای ابو محمّد! دنبال او برو و ببین کجا می رود».

حسن بن علی علیه السلام بیرون رفت و گفت:همین که پایش را از مسجد بیرون نهاد، نفهمیدم به کدام سوی از زمین خدا رفت.پس نزد امیر مؤمنان باز گشتم و ایشان را از این امر آگاه ساختم.

فرمود:«ای ابو محمّد! او را شناختی؟».

گفتم:خدا و پیامبر او و امیر مؤمنان،بهتر می دانند.

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«او خضر علیه السلام بود» (1). (2)

11/3 حدیث اسلام ناب

158.عیون أخبار الرضا علیه السلام -به نقل از فضل بن شاذان-:مأمون از امام رضا علیه السلام درخواست کرد که محض (حقیقت و لُبّ) اسلام را به طور موجز و مختصر،برایش بنویسد.

ایشان برایش چنین نوشت:«محض اسلام،عبارت است از گواهی دادن به این که

ص:407


1- (1) .محمّد بن یحیی هم با سند خود از ابو هاشم،مانند همین را نقل کرده است.محمّد بن یحیی گفته که به محمّد بن حسن گفتم:ای ابو جعفر! دوست داشتم که این خبر غیر از طریق احمد بن ابی عبد اللّه می رسید.گفت:او برای من ده سال قبل از زمان حیرت،این را نقل کرد.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 525 ح 1 و 2 ( [1]با دو سند صحیح)،الغیبة،طوسی:ص 154 ح 114،الغیبة،نعمانی:ص 58 ح 2، [2]کمال الدین:ص 313 ح 1،علل الشرائع:ص 96 ح 6، [3]عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 1 ص 65 ح 35 ( [4]در این سه منبع آخر،با سندهای صحیح،با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 36 ص 414 ح 1.

مُحَمَّدِ بنِ قُتَیبَةَ النَّیسابورِیُّ،عَنِ الفَضلِ بن شاذانَ،قالَ:سَأَلَ المَأمونُ عَلِیَّ بن موسَی الرِّضا علیه السلام أن یَکتُبَ لَهُ مَحضَ الإِسلامِ عَلی سَبیلِ الإِیجازِ وَالاِختِصارِ، فَکَتَبَ علیه السلام لَهُ:

إنَّ مَحضَ الإِسلامِ شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَّااللّهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ،إلهاً واحِداً أحَداً فَرداً صَمَداً،قَیّوماً سَمیعاً بَصیراً،قَدیراً قَدیماً قائِماً باقِیاً،عالِماً لا یَجهَلُ،قادِراً لا یَعجِزُ،غَنِیّاً لا یَحتاجُ،عَدلاً لا یَجورُ،وأَنَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ ولَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ،لا شِبهَ لَهُ ولا ضِدَّ لَهُ،ولا نِدَّ لَهُ ولا کُفءَ لَهُ،وأَنَّهُ المَقصودُ بِالعِبادَةِ وَالدُّعاءِ،وَالرَّغبَةِ وَالرَّهبَةِ،وأَنَّ مُحَمّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ،وأَمینُهُ وصَفِیُّهُ،وصَفوَتُهُ مِن خَلقِهِ،وسَیِّدُ المُرسَلینَ وخاتَمُ النَّبِیّینَ،وأَفضَلُ العالَمینَ،لا نَبِیَّ بَعدَهُ،ولا تَبدیلَ لِمِلَّتِهِ ولا تَغییرَ لِشَریعَتِهِ،وأَنَّ جَمیعَ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ هُوَ الحَقُّ المُبینُ،وَالتَّصدیقُ بِهِ وبِجَمیعِ مَن مَضی قَبلَهُ مِن رُسُلِ اللّهِ وأَنبِیائِهِ وحُجَجِهِ،وَالتَّصدیقُ بِکِتابِهِ الصّادِقِ العَزیزِ الَّذی لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ (1)وأَنَّهُ المُهَیمِنُ (2)عَلَی الکُتُبِ کُلِّها،وأَنَّهُ حَقٌّ مِن فاتِحَتِهِ إلی خاتِمَتِهِ،نُؤمِنُ بِمُحکَمِهِ ومُتَشابِهِهِ،وخاصِّهِ وعامِّهِ،ووَعدِهِ ووَعیدِهِ،وناسِخِهِ ومَنسوخِهِ،وقِصَصِهِ وأَخبارِهِ، لا یَقدِرُ أحَدٌ مِنَ المَخلوقینَ أن یَأتِیَ بِمِثلِهِ.

وأَنَّ الدَّلیلَ بَعدَهُ،وَالحُجَّةَ عَلَی المُؤمِنینَ،وَالقائِمَ بِأَمرِ المُسلِمینَ،وَالنّاطِقَ عَنِ القُرآنِ،وَالعالِمَ بِأَحکامِهِ،أخوهُ وخَلیفَتُهُ ووَصِیُّهُ ووَلِیُّهُ،وَالَّذی کانَ مِنهُ بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی،عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام،أمیرُ المُؤمِنینَ،وإمامُ المُتَّقینَ،وقائِدُ الغُرِّ

ص:408


1- (1) .فصّلت:42. [1]
2- (2) .المهیمن:هو الرقیب،وقیل:الشاهد ( النهایة:ج 5 ص 275« [2]هیمن»).

معبودی جز ایزد یگانه و بی انباز نیست.معبودی است یکتا،یگانه،تک،بی نیاز،قائم به ذات،شنوا،بینا،توانا،دیرین،پاینده،ماندگار،دانایی که هیچ نادانی ای در او راه ندارد؛توانایی که هیچ ناتوانی ای در او نیست؛بی نیازی که هرگز نیازمند نمی شود و دادگری که هیچ گاه ستم نمی کند.آفرینندۀ همه چیز است.چیزی همانند او نیست.

همتا و ضد ندارد.مانند و همسانی ندارد.مقصود در پرستش و نیایش و امید و بیم، اوست.

و نیز گواهی دادن به این که محمّد،بنده و فرستاده و امین و برگزیدۀ او و منتخب او از میان خلقش،و سَرور رسولان و خاتم پیامبران و برترینِ جهانیان است.پس از او،پیامبری نیست،و آیین او جای گزینی ندارد و شریعتش تغییر نمی پذیرد،و همۀ آنچه محمّد بن عبد اللّه آورده،حقّ آشکار است،و نیز تصدیق او و همۀ فرستادگان خدا و پیامبران و حجّت های او،که پیش تر بوده اند.

و نیز تصدیق کتاب راست و عزیز او«که باطل،نه از پیش رو و نه از پشت سرش،بدان راه ندارد و از سوی خدای حکیم و ستودنی فرو فرستاده شده است»و در بردارندۀ همۀ کتاب ها[ی آسمانی پیشین] است و از آغاز تا انجامش،حق است.به آیات محکم و متشابه آن و خاص و عامّش و نویدها و بیم هایش و ناسخ و منسوخش و داستان ها و خبرهایش،ایمان داریم،و هیچ مخلوقی نمی تواند همانند آن را بیاورد.

و این که راه نمای پس از او (پیامبر صلی الله علیه و آله ) و حجّت بر مؤمنان و عهده دار امر مسلمانان و سخنگوی قرآن و دانا به احکام آن،برادر و جانشین و وصی و ولیّ اوست؛همو که برای پیامبر صلی الله علیه و آله به منزلۀ هارون برای موسی بود؛یعنی علی بن ابی طالب،امیر مؤمنان و پیشوای پرهیزگاران و جلودار خوبان و روسپیدان و برترینِ اوصیا و وارث دانش پیامبران و فرستادگان،و پس از او،حسن و حسین،دو سَرور جوانان بهشتی اند و سپس علی بن الحسین زین العابدین،سپس محمّد بن علی

ص:409

المُحَجَّلینَ (1)،وأَفضَلُ الوَصِیّینَ،ووارِثُ عِلمِ النَّبِیّینَ وَالمُرسَلینَ،وبَعدَهُ الحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ،ثُمَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ زَینُ العابِدینَ،ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ باقِرُ عِلمِ النَّبِیّینَ،ثُمَّ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ الصّادِقُ وارِثُ عِلمِ الوَصِیّینَ،ثُمَّ موسَی بنُ جَعفَرٍ الکاظِمُ،ثُمَّ عَلِیُّ بنُ موسَی الرِّضا،ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ،ثُمَّ عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ،ثُمَّ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ،ثُمَّ الحُجَّةُ القائِمُ المُنتَظَرُ،صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجمَعینَ، أشهَدُ لَهُم بِالوَصِیَّةِ وَالإِمامَةِ،وأَنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن حُجَّةِ اللّهِ تَعالی عَلی خَلقِهِ فی کُلِّ عَصرٍ وأَوانٍ،وأَنَّهُمُ العُروَةُ الوُثقی،وأَئِمَّةُ الهُدی،وَالحُجَّةُ عَلی أهلِ الدُّنیا،إلی أن یَرِثَ اللّهُ الأَرضَ ومَن عَلَیها.

12/3 دُعاءُ طَلَبِ الحاجَةِ

159.کتاب من لایحضره الفقیه: رَوی عَبدُ اللّهِ بنُ جُندَبٍ،عَن موسَی بنِ جَعفَرٍ علیه السلام أنَّهُ قالَ:تَقولُ فی سَجدَةِ الشُّکرِ:اللّهُمَّ إنّی اشهِدُکَ واُشهِدُ مَلائِکَتَکَ وأَنبِیاءَکَ ورُسُلَکَ وجَمیعَ خَلقِکَ،أنَّکَ أنتَ اللّهُ رَبّی،وَالإِسلامَ دینی،ومُحَمَّداً نَبِیّی،وعَلِیّاً،وَالحَسَنَ، وَالحُسَینَ،وعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ،ومُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ،وجَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ،وموسَی بنَ جَعفَرٍ،وعَلِیَّ بنَ موسی،ومُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ،وعَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ،وَالحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ، وَالحُجَّةَ بنَ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ أئِمَّتی،بِهِم أتَوَلّی ومِن أعدائِهِم أتَبَرَّأُ.اللّهُمَّ إنّی أنشُدُکَ دَمَ المَظلومِ-ثَلاثاً-.

اللّهُمَّ إنّی أنشُدُکَ بِإِیوائِکَ عَلی نَفسِکَ لِأَعدائِکَ لِتُهلِکَنَّهُم بِأَیدینا وأَیدِی

ص:410


1- (1) .الغُرّ المُحَجَّلون:أی بیض مواضع الوضوء من الأیدی والوجه والأقدام ( النهایة:ج1 ص 346« [1]حجل»).

گسترانندۀ دانش پیامبران،سپس جعفر بن محمّد صادق،وارث دانش اوصیا،سپس موسی بن جعفر کاظم،سپس علی بن موسی الرضا،سپس محمّد بن علی،سپس علی بن محمّد،سپس حسن بن علی و سپس حجّت قائم منتظَر است.درودهای خداوند،بر ایشان باد!

گواهی می دهم که ایشان وصی و امام هستند،و زمین در هیچ عصر و زمانی،از وجود حجّت خدای متعال بر خلقش خالی نیست،و ایشان اند دستگیرۀ استوار و پیشوایان هدایت و حجّت بر مردم دنیا تا آن گاه که [قیامت فرا رسد و] خدا زمین و زمینیان را به ارث برد». (1)

12/3 دعای حاجت طلبی

159.کتاب من لا یحضره الفقیه -به نقل از عبد اللّه بن جُندَب،از امام کاظم علیه السلام-:در سجدۀ شکر می گویی:«بار خدایا! من تو را گواه می گیرم و فرشتگانت و پیامبران و فرستادگانت را و همۀ آفریدگانت را نیز گواه می گیرم بر این که [معتقدم] تویی خدای یگانه و پروردگار من و [بر این که] اسلام،دین من و محمّد،پیامبر من است و علی و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و حسن بن علی و حجّة بن الحسن بن علی،پیشوایانم هستند و من،دوستدار و پیرو ایشان هستم و از دشمنانشان بیزارم.بار خدایا! به خون ستم دیده سوگندت می دهم (این را سه بار می گویی).

بار خدایا! سوگندت می دهم به آن عهدی که با خویش در بارۀ دشمنانت کرده ای که آنان را به دست ما و به دست مؤمنان،نابود گردانی.بار خدایا! به آن عهدی که با

ص:411


1- (1) .عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 121 ح 1 ( [1]با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 10 ص 352 ح 1.

المُؤمِنینَ،اللّهُمَّ إنّی أنشُدُکَ بِإِیوائِکَ عَلی نَفسِکَ لِأَولِیائِکَ لِتُظفِرَنَّهُم بِعَدُوِّکَ وعَدُوِّهِم، أن تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ،وعَلَی المُستَحفَظینَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ-ثَلاثاً-.

وتَقولُ:اللّهُمَّ إنّی أسأَ لُکَ الیُسرَ بَعدَ العُسرِ-ثَلاثاً-،ثُمَّ تَضَعُ خَدَّکَ الأَیمَنَ عَلَی الأَرضِ وتَقولُ:یا کَهفی حینَ تُعیینِی المَذاهِبُ،وتَضیقُ عَلَیَّ الأَرضُ بِما رَحُبَت، ویا بارِئَ خَلقی رَحمَةً بی وکُنتَ عَن خَلقی غَنِیّاً،صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وعَلَی المُستَحفَظینَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ-ثَلاثاً-،ثُمَّ تَضَعُ خَدَّکَ الأَیسَرَ عَلَی الأَرضِ وتَقولُ:یا مُذِلَّ کُلِّ جَبّارٍ،ویا مُعِزَّ کُلِّ ذَلیلٍ،قَد-وعِزَّتِکَ-بَلَغَ بی مَجهودی -ثَلاثاً-،ثُمَّ تَعودُ لِلسُّجودِ وتَقولُ مِئةَ مَرَّةٍ:شُکراً شُکراً،ثُمَّ تَسأَلُ حاجَتَکَ إن شاءَ اللّهُ.

ص:412

خویش در بارۀ دوستانت کرده ای که آنان را بر دشمن خودت و ایشان پیروز گردانی،سوگندت می دهم که بر محمّد و بر رازداران از خاندان محمّد،درود فرستی (این را سه بار می گویی)».

و سه بار می گویی:«بار خدایا! از تو درخواست می کنم که پس از تنگی و دشواری،آسانی و آسایش را به من ارزانی داری».

سپس گونۀ راستت را بر خاک می نهی و سه بار می گویی:«ای پناهگاه من در آن هنگام که همۀ راه ها بر من بسته و زمین با همۀ فراخی اش بر من تنگ می شود! ای آن که مرا از سر مِهر بر من،آفریدی و به آفریدن من نیازی نداشتی! بر محمّد و خاندان محمّد و بر راز دارانِ از خاندان محمّد درود فرست».

سپس گونۀ چپ خویش را بر خاک می نهی و سه بار می گویی:«ای خوار کنندۀ هر گردن فرازی،و ای عزّت دهندۀ هر خواری!به عزّتت سوگند که طاقتم طاق گشته است».

آن گاه،دوباره به سجده می روی و صد مرتبه می گویی:«سپاس گزارم، سپاس گزارم !».

سپس حاجتت را از خدا درخواست می کنی،به یاری خدا. (1)

ص:413


1- (1) .کتاب من لا یحضره الفقیه:ج 1 ص 329 ح 967 (با سند معتبر)،الکافی:ج 3 ص 325 ح 17،تهذیب الأحکام:ج 2 ص 110 ح 416 (هر دو منبع با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 86 ص 235.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109