سرشناسه:قنبری، محمد، 1350 -، گردآورنده
عنوان و نام پدیدآور:شناخت نامه کلینی و الکافی/ به کوشش محمد قنبری.
مشخصات نشر:قم: موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر: سازمان اوقاف و امور خیریه، اداره کل اوقاف و امور خیریه استان قم، 1387 -
مشخصات ظاهری:4ج.
فروست:پژوهشکده علوم و معارف حدیث؛ 194.
مجموعه آثار کنگره بین المللی بزرگداشت ثقه الاسلام کلینی؛ 35؛ 36؛ 37؛ 38.
شابک:دوره: 978-964-493-439-1 ؛ 75000ریال: 978-964-493-441-4 ؛ 80000ریال: ج.3: 978-964-493-442-1 ؛ 52000ریال: ج.4: 978-964-493-443-8
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:فهرستنویسی بر اساس جلد دوم، 1387.
یادداشت:ج.3 و 4 (چاپ اول: 1387).
مندرجات:ج.1. مباحث کلینی و الکافی.- ج.2: مباحث کلینی و الکافی.- ج.3: مباحث کلینی و الکافی.- ج.4: مباحث فقه الحدیثی
موضوع:کلینی، محمد بن یعقوب - 329ق. . الکافی -- نقد و تفسیر
موضوع:کلینی، محمد بن یعقوب - 329ق. -- کنگره ها
موضوع:کلینی، محمد بن یعقوب - 329ق. -- نقد و تفسیر
موضوع:محدثان شیعه -- ایران -- کنگره ها
موضوع:احادیث شیعه -- قرن 4ق.
شناسه افزوده:کنگره بین المللی بزرگداشت ثقةالاسلام کلینی(ره) (1388 : شهرری)
شناسه افزوده:سازمان اوقاف و امور خیریه
شناسه افزوده:موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث. سازمان چاپ و نشر
رده بندی کنگره:BP129/ک8ک20835 1387
رده بندی دیویی:297/212
شماره کتابشناسی ملی:1885402
ص :1
ص :2
ص :3
ص :4
ص :5
ص :6
ص :7
ص :8
کتاب شریف الکافی ، تألیف ثقة الاسلام محمّد بن یعقوب کلینی رحمه الله، مهم ترین و برترین اثر مکتوب شیعه به شمار می رود. این کتاب که حاوی احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در عرصه های مختلف دینی است، به جهت ویژگی های منحصر به فرد، محور شکل گیری و تولید بخش وسیعی از ادبیات مکتوب شیعه بوده و در طول تاریخ، مورد اهتمام عالمان شیعه قرار گرفته و شرح ها و تعلیقه ها و ترجمه های فراوان از آن و برای آن، عرضه شده است.
آستان حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و مؤسسۀ علمی - فرهنگی دار الحدیث، سومین همایش از طرح « گرامیداشت بزرگان و عالمان ری » را به بزرگداشت ثقة الاسلام کلینی اختصاص داده است.
اهداف مورد نظر در این بزرگداشت، عبارت اند از:
1. معرفی شخصیت علمی و معنوی ثقةالاسلام کلینی
2. ترویج معارف حدیثی اهل بیت علیهم السلام
3. تحقیق و پژوهش در میراث ثقة الاسلام کلینی
4. شناخت جایگاه و تأثیرگذاری کتاب الکافی.
کمیتۀ علمی کنگره، پس از برگزاری کنگرۀ بزرگداشت ابوالفتوح رازی در پاییز 1384، کار برنامه ریزی علمی این کنگره را آغاز کرد و این برنامه ها را در دستور کار قرار داد:
1. تصحیح و تحقیق آثار مخطوط مربوط به الکافی (اعم از ترجمه، شرح، تعلیقه و. . .)
2. گشودن افق های تازۀ پژوهشی در زمینه الکافی
3. تجزیه و تحلیل نقدها و پرسش های مربوط به الکافی
4. به دست دادن نسخۀ تحقیق شده از کتاب الکافی
5. ساماندهی اطلاعات و آثار مکتوب مرتبط با کلینی و الکافی و ارائۀ آنها در قالب DVD (لوح چند منظورۀ دیجیتال) .
آنچه کمیتۀ علمی در مدت دو سال و اندی تلاشْ بِدان دست یافت و هم زمان با برگزاری کنگره ارائه می گردد، از این قرار است:
یک. نسخۀ تحقیق شدۀ الکافی
ص:9
دو. شروح و تعلیقه های الکافی
سه. مجموعه آثار تولیدی کنگره
چهار. ویژه نامه های مجلّات
پنج. خبرنامۀ کنگره
شش. DVD (لوح چند منظورۀ دیجیتال) .
اینک نگاهی مختصر به این عناوین ششگانه می افکنیم:
یک. الکافی
کتاب الکافی ، پس از مقابله با نسخ کهن و مورد وثوق و نیز اعراب گذاری، به همراه تعلیقه هایی در رفع مشکلات برخی از اسناد و برخی توضیحات فقه الحدیثی، در قالب نوینی به زیور طبع، آراسته می گردد.
دو. شروح و تعلیقه های الکافی
بر کتاب الکافی ، شروح و تعلیقه های بسیاری نوشته شده که تاکنون اندکی از آن به چاپ رسیده است. کمیتۀ علمی تلاش کرد که این شروح و تعلیقه ها را شناسایی کرده، و تصحیح و عرضۀ آنها را در دستور کار خود قرار دهد که برای برپایی کنگره، این موارد، تصحیح شده، به چاپ خواهد رسید:
1. الشافی فی شرح الکافی ، ملّا خلیل بن غازی قزوینی (م 1089ق)2جلد
2. صافی ] در شرح کافی [ ، ملّا خلیل بن غازی قزوینی (م 1089ق)2جلد
3. الحاشیة علی اصول الکافی ، ملّا محمد امین استرآبادی (م 1036ق)1جلد
4. الحاشیة علی اصول الکافی ، سید احمد علوی عاملی (زنده در 1050ق)1جلد
5. الحاشیة علی اصول الکافی ، سید بدرالدین حسینی عاملی (زنده در 1060ق)1جلد
6. الکشف الوافی فی شرح اصول الکافی ، محمد هادی بن محمد معین الدین آصف شیرازی (م 1081ق)1جلد
7. الحاشیة علی اصول الکافی ، میرزا رفیعا (م 1082ق)1جلد
8. الهدایا لشیعة أئمّة الهدی (شرح اصول الکافی) ، شرف الدین محمد بن محمدرضا مجذوب تبریزی (قرن 11ق)2جلد
ص:10
9. الذریعة إلی حافظ الشریعة (شرح اصول الکافی) ، رفیع الدین محمد بن محمد مؤمن گیلانی (قرن11ق)2جلد
10 و 11. الدرّ المنظوم ، شیخ علی کبیر (م1104ق) و الحاشیة علی اصول الکافی ، شیخ علی صغیر (قرن 12)1جلد
12. تحفة الأولیاء (ترجمۀ اصول الکافی) ، محمد علی بن محمد حسن فاضل نحوی اردکانی (زنده در 1237ق)4جلد
13. شرح فروع الکافی ، محمد هادی بن محمدصالح مازندرانی (م 1120ق)5جلد
14. البضاعة المزجاة (شرح روضة الکافی) ، محمد حسین بن قاریاغْدی (م1089ق)2جلد
15. منهج الیقین (شرح وصیت امام صادق علیه السلام به شیعیان) ، سید علاء الدین محمد گلستانه (م 1110 ق) 1جلد
16. مجموعه رسائل در شرح احادیثی از کافی 2جلد
سه. مجموعه آثار تولیدی کنگره
منظور از این عنوان، آثار تولیدی کمیتۀ علمی است. در این حوزه، این آثار عرضه می گردد:
1. حیاة الشیخ الکلینی /ثامر العمیدی1جلد
2. توضیح الأسناد المشکلة فی الکتب الأربعة أسناد الکافی / سید محمدجواد شبیری2 جلد
3. العنعنة من صیغ الأداء للحدیث الشریف فی الکافی / سید محمدرضا حسینی جلالی1جلد
4. کافی پژوهی در عرصۀ نسخه های خطی / علی صدرایی خویی با همکاری سیّد صادق اشکوری1 جلد
5. کتاب شناسی کلینی و کتاب الکافی / محمد قنبری1 جلد
6. شناخت نامۀ کلینی و الکافی / محمد قنبری4 جلد
7. کافی پژوهی (گزارش پایان نامه های مرتبط با کلینی و الکافی ) / سید محمدعلی ایازی1جلد
8. مجموعه مقالات همایش / گروهی از پژوهشگران7 جلد
9. مصاحبه ها و میزگردها 1جلد
چهار. ویژه نامه های مجلات
مجله های آینۀ پژوهش ، سفینه ، علوم حدیث و برخی دیگر از نشریات، هم زمان با برپایی کنگره، ویژه نامه هایی منتشر می کنند.
ص:11
پنج. خبرنامه
خبرنامۀ کنگره که به اطلاع رسانی پیش از برپایی کنگره می پردازد و تا زمان برگزاری، چهار شماره از آن، منتشر خواهد شد.
شش. DVD
نرم افزار مجموعۀ آثار کنگره، همراه با برخی از نسخه های خطّی الکافی ، و نیز دیگر شروح، تعلیقه ها و ترجمه های چاپ شدۀ الکافی در قالب DVD ارائه خواهد شد.
دربارۀ «مجموعه مقالات فارسی»
یکی از دستاوردهای علمی کنگره، نگارش مقالات سودمند فارسی دربارۀ کلینی و الکافی است. در پی فراخوان عمومی و نیز سفارش نگارش، مقالات بسیاری به دبیرخانۀ کنگره رسید که پس از ارزیابی علمی، از میان آنها 66 مقاله برگزیده و در مجموعه مقالات، آمادۀ نشر گردید. این مقالات، در سه گروه، دسته بندی شده اند:
1. جلد اوّل و دوم: مباحث کلّی، 27 مقاله؛
2. جلد سوم: مصادر و اسناد کافی، 9 مقاله؛
3. جلد چهارم و پنجم: مباحث فقه الحدیثی، 30 مقاله.
یادآوری می شود که «مجموعۀ مقالات عربی» نیز در دو جلد جداگانه به چاپ می رسد.
***
در پایان، از همۀ فرهیختگان و اندیشمندان، سازمان ها و نهادهای علمی - پژوهشی ای که در به ثمر رسیدن این کنگره سهم داشته اند، سپاس گزاری می شود، بویژه از: تولیت محترم آستان حضرت عبدالعظیم علیه السلام و ریاست محترم مؤسسۀ علمی - فرهنگی دار الحدیث، حضرت آیة اللّه محمّد محمّدی ری شهری، شورای عالی سیاست گذاری و شورای علمی و کمیتۀ بین الملل و کمیتۀ اجرایی و دبیرخانۀ کنگره، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، مدیران عالی آستان حضرت عبدالعظیم علیه السلام، مدیران و محققان و دیگر کارکنان پژوهشکدۀ علوم و معارف حدیث، مسئولان و اساتید و دانشجویان دانشکدۀ علوم حدیث و مسئولان و کارکنان سازمان چاپ و نشر دارالحدیث.
مهدی مهریزی
دبیر کمیتۀ علمی
بهار 1387
ص:12
بحث دربارۀ کلینی و وثاقت او و بیان سخنان رجالیان دربارۀ او مبحث آغازین این نوشته است. همچنین سخن دربارۀ طبقۀ کلینی اختلاف کتاب ها، بخش دوم مقاله را تشکیل می دهد.
قال النجاشی: «محمّد بن یعقوب بن إسحاق أبو جعفر الکلینی، وکان خاله علان الکلینی الرازی، شیخ أصحابنا فی وقته بالریّ ووجههم، وکان أوثق الناس فی الحدیث، وأثبتهم، صنّف الکتاب الکبیر المعروف بالکلینی یسمّی الکافی فی عشرین سنة، شرح کتبه، کتاب العقل، کتاب فضل العلم، کتاب التوحید، کتاب الحجّة، کتاب الایمان والکفر، کتاب الوضوء والحیض، کتاب الصلاة، کتاب الصیام، کتاب الزکاة والصدقة، کتاب النکاح والعقیقة، کتاب الشهادات، کتاب الحجّ، کتاب الطلاق، کتاب العتق، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب الأیمان والنذور والکفّارات، کتاب المعیشة، کتاب الصید والذبائح، کتاب الجنائز، کتاب العشرة، کتاب الدعاء، کتاب الجهاد، کتاب فضل القرآن، کتاب الأطعمة، کتاب الأشربة، کتاب الزیّ والتجمّل، کتاب
ص:13
الدواجن والرواجن، کتاب الوصایا، کتاب الفرائض، کتاب الروضة، وله غیر کتاب الکافی ، کتاب الردّ علی القرامطة، کتاب رسائل الأئمة علیهم السلام، کتاب تعبیر الرؤیا، کتاب الرجال، کتاب ما قیل فی الأئمة علیهم السلام من الشعر.
کنت أتردّد إلی المسجد المعروف بمسجد اللؤلؤی، وهو مسجد نفطویه النحوی، أقرأ القرآن علی صاحب المسجد وجماعة من أصحابنا یقرأون کتاب الکافی علی أبی الحسین أحمد بن أحمد الکوفی الکاتب، حدّثکم محمّد بن یعقوب الکلینی، ورأیت أبا الحسن العقرائی یرویه عنه. وروینا کتبه کلّها عن جماعة شیوخنا: محمّد بن محمّد، والحسین بن عبیداللّه، وأحمد بن علی بن نوح، عن أبی القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه، عنه.
ومات رحمه اللّه أبو جعفر الکلینی ببغداد سنة تسع وعشرین وثلاثمائة، سنة تناثر النجوم، وصلّی علیه محمّد بن جعفر الحسینی أبو قیراط، ودفن بباب الکوفة، وقال لنا أحمد بن عبدون: کنت أعرف قبره، وقد درس رحمه اللّه.
وقال أبو جعفر الکلینی: کلّ ما کان فی کتابی عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، فهم محمّد بن یحیی، وعلی بن موسی الکمیذانی، وداود بن کورة، وأحمد بن إدریس، وعلی بن إبراهیم بن هاشم» .
وقال الشیخ (603) : «محمّد بن یعقوب الکلینی یکنّی أبا جعفر، ثقة، عارف بالأخبار، له کتب، منها کتاب الکافی وهو یشتمل علی ثلاثین کتاباً، أوّله کتاب العقل وفضل العلم، وکتاب التوحید، وکتاب الحجّة، وکتاب الایمان والکفر، وکتاب الدعاء، وکتاب فضل القرآن، وکتاب الطهارة والحیض، وکتاب الصلاة، وکتاب الزکاة، وکتاب الصوم، وکتاب الحجّ، وکتاب النکاح، وکتاب الطلاق، وکتاب العتق والتدبیر والمکاتبة، وکتاب الأیمان والنذور والکفّارات، وکتاب المعیشة، وکتاب الشهادات، وکتاب القضایا والأحکام، وکتاب الجنائز، وکتاب الوقوف والصدقات، وکتاب الصید والذبائح، وکتاب الأطعمة والأشربة، وکتاب الدواجن والرواجن، وکتاب الزیّ والتجمّل، وکتاب الجهاد، وکتاب الوصایا، وکتاب الفرائض، وکتاب الحدود، وکتاب
ص:14
الدیات، وکتاب الروضة آخر کتاب الکافی ، وله کتاب الرسائل ، وکتاب الردّ علی القرامطة ، وکتاب تفسیر الرؤیا ، أخبرنا بجمیع کتبه وروایاته الشیخ المفید أبو عبداللّه محمّد بن محمّد بن النعمان، عن أبی القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه، عنه.
وأخبرنا الحسین بن عبیداللّه قراءة علیه أکثر کتبه من الکافی عن جماعة، منهم أبو غالب أحمد بن محمّد الزراری، وأبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه، وأبو عبداللّه أحمد بن إبراهیم الصیمری المعروف بابن أبی رافع، وأبو محمّد هارون بن موسی التلّعکبری، وأبو المفضّل محمّد بن عبداللّه بن المطلب الشیبانی، کلّهم عن محمّد بن یعقوب.
وأخبرنا السیّد الأجلّ المرتضی، عن أبی الحسین أحمد بن علی بن سعید الکوفی، عن الکلینی.
وأخبرنا أبو عبداللّه أحمد بن عبدون، عن أحمد بن إبراهیم الصیمری، وأبو الحسین عبد الکریم بن عبداللّه بن نصر البزّاز بتفلیس وبغداد عن الکلینی بجمیع مصنّفاته وروایاته، وتوفّی محمّد بن یعقوب سنة ثمان وعشرین وثلاثمائة ببغداد ودفن بباب الکوفة فی مقبرتها، قال ابن عبدون: رأیت قبره فی صراة الطائی وعلیه لوح مکتوب فیه اسمه واسم أبیه» .
وعدّه فی رجاله فیمن لم یرو عنهم علیهم السلام (27) ، قائلاً: «محمّد بن یعقوب الکلینی، یکنّی أبا جعفر الأعور، جلیل القدر، عالم بالأخبار، وله مصنّفات یشتمل علیها الکتاب المعروف ب الکافی . مات سنة تسع وعشرین وثلاثمائة فی شعبان فی بغداد ودفن بباب الکوفة، وذکرنا کتبه فی الفهرست» .
وقال الشیخ یوسف البحرانی فی لؤلؤة البحرین فی ذیل ترجمة الکلینی (123) : وقد نقل العلّامة السیّد هاشم البحرانی فی کتابه روضة العارفین قال: وحکی بعض الثقات من علمائنا المعاصرین أنّ بعض حکام بغداد رأی بناء قبر محمّد بن یعقوب، فسأل عن البناء فقیل: قبر بعض الشیعة، فأمر بهدمه وحفر قبره، ورآه بکفنه لم یتغیّر، ومدفون معه آخر صغیر بکفنه أیضاً، فأمر بدفنه وبنی علیه قبة، فهو الآن قبر معروف مزار
ص:15
ومشهد - إنتهی - ثم قال رحمه الله:
والذی وجدته بخطّ بعض مشایخنا، وأظنه المحدّث السیّد نعمة اللّه الجزائری، هو أنّ السبب فی ذلک أنّ بعض الحکام فی بغداد لما رأی افتتان الناس بزیارة الأئمة علیهم السلام، حملة التعصّب علی حفر قبر الامام الکاظم علیه السلام، وقال: إن کان کما یزعمون من فضله، فهو موجود فی قبره، وإلّا نمنع الناس من زیارة قبورهم، وقیل له: إنّ هنا رجلاً من علمائهم المشهورین، واسمه محمّد بن یعقوب الکلینی، وهو أعور، وهو من أقطاب علمائهم، فیکفیک الاعتبار بحفر قبره فأمر بحفر قبره، فوجدوه بهیئته کأنّه قد دفن فی تلک الساعة، فامر ببناء قبة عظیمة علیه وتعظیمه، وصار مزاراً مشهوراً (إنتهی) .
وهو من مشایخ جعفر بن محمّد بن قولویه، روی عنه فی کامل الزیارات فی مواضع منها: الباب (3) ، فی زیارة قبر رسول اللّه صلی الله علیه و آله، الحدیث (6) .
بقی هنا أمور:
الأوّل: أنّ النجاشی والشیخ فی رجاله قد أرّخا وفاة محمّد بن یعقوب الکلینی بسنة تسع وعشرین وثلاثمائة، وهو ینافی ما ذکره الشیخ فی الفهرست، من أنّ وفاته کانت سنة ثمانیة وعشرین وثلاثمائة.
الثانی: أنّ الشیخ ذکر أنّ محمّد بن یعقوب الکلینی یکنّی أبا جعفر الأعور، ومرّ توصیفه بأعور فیما نقله الشیخ البحرانی فی لؤلؤته.
ولأجل ذلک احتمل بعضهم درک محمّد بن یعقوب شرف حضور الحجّة علیه السلام، وذلک لما رواه الصدوق قدس سره بسنده عن أبی نعیم الأنصاری الزیدی، قال: کنت بمکّة عند المستجار وجماعة من عند المقصرة، فیهم المحمودی، وعلّان الکلینی، أبو الهاشم الدیناری، وأبو جعفر الأحول الهمدانی، وکانوا زهاء ثلاثین رجلاً (إلی أن قال) : إذ خرج علینا شاب من الطواف، علیه إزاران محرم بهما، وفی یده نعلان، فلما رأیناه قمنا جمیعاً هیبة له. . . الحدیث. کمال الدین : الجزء (2) ، باب (43) ، فی ذکر من شاهد القائم علیه السلام ورآه وکلّمه، الحدیث (24) .
ولکنه وهم، فإنّ المذکور فی الروایة أبو جعفر الأحوال الهمدانی، وما ذکره الشیخ
ص:16
أبو جعفر الأعور الرازی، وبین العنوانین بون بعید.
الثالث: أنّ السیّد الطباطبائی بحر العلوم قال فی رجاله : وقد علم من تاریخ وفاة هذا الشیخ رحمه الله أنه قد توفّی بعد وفاة العسکری علیه السلام، بتسع وستین سنة، فإنه قبض علیه السلام سنة مائتین وستین، فالظاهر أنه (محمّد بن یعقوب) أدرک تمام الغیبة الصغری بل بعض أیّام العسکری علیه السلام أیضاً. إنتهی. الفوائد الرجالیة : الجزء (3) ، ص 336.
أقول: إنّ تاریخ تولّد محمّد بن یعقوب قدس سره مجهول، فلعلّ تولّده کان بعد وفاة العسکری علیه السلام، وعلیه فلم یظهر وجه استظهار السیّد - قدّس اللّه نفسه -.
وکیف کان، فطریق الصدوق إلیه: محمّد بن عصام، وعلی بن أحمد بن موسی، ومحمّد بن أحمد السنانی، عن محمّد بن یعقوب الکلینی، والطریق ضعیف، ولکن طریق الشیخ إلیه صحیح.
وقع محمّد بن یعقوب الکلینی فی إسناد کثیر من الروایات، تبلغ خمسة عشر ألفاً وثلاثمائة وتسعة وثلاثین مورداً، وروی أیضاً عن عدّة من أصحابنا فی کثیر من الروایات، ولم نخصّها لعدم أثر یترتب علیها.
فقد روی عن أبی داود، وأبی العباس الرزّاز، وأبی العبّاس الکوفی، وأبی علی الأشعری (وروایاته عنه تبلغ ثمانمائة وخمسة وسبعین مورداً) ، وأحمد بن إدریس (وروایاته عنه تبلغ مائة وأربعة وخمسین مورداً) ، وأحمد بن محمّد، وأحمد بن محمّد العاصمی، وأحمد بن محمّد الکوفی، وأحمد بن مهران، وحبیب بن الحسن، والحسن بن علی العلوی، والحسن بن علی الهاشمی، والحسین بن الحسن الهاشمی، والحسین بن محمّد (وروایاته عنه تبلغ ثمانمائة وثلاثین مورداً) ، والحسین ابن محمّد الأشعری، وحمید، وحمید بن زیاد (وروایاته عنه تبلغ أربعمائة وخمسین مورداً) ، وعلی بن إبراهیم (بن هاشم) (وروایاته عنه تبلغ سبعة آلاف وثمانیة وستین مورداً) ، وعلی بن محمّد (وروایاته عنه تبلغ ستة وسبعین مورداً) ، وعلی بن محمّد بن بندار، وعلی بن محمّد بن عبداللّه، ومحمّد، ومحمّد بن أبی عبداللّه، ومحمّد بن إسماعیل
ص:17
(وروایاته عنه تبلغ سبعمائة وثمانیة وخمسین مورداً) ، ومحمّد بن جعفر، ومحمّد بن جعفر أبی العبّاس، ومحمّد بن جعفر الرزّاز، ومحمّد بن جعفر الرزّاز أبی العبّاس، ومحمّد بن جعفر الکوفی، ومحمّد بن الحسن، ومحمّد بن عقیل، ومحمّد بن علی، ومحمّد بن یحیی (وروایاته عنه تبلغ خمسة آلاف وثلاثة وسبعین مورداً) ، ومحمّد بن یحیی العطّار، والرزّاز.
وروی عنه جعفر بن محمّد أبو القاسم، وجعفر بن محمّد بن قولویه أبو القاسم، ومحمّد بن محمّد بن عصام الکلینی.
روی الشیخ بسنده هکذا: عنه، عن أبی إسحاق، عن عمرو بن عثمان. التهذیب :
الجزء 9، باب الذبائح والأطعمة، الحدیث 553.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، وظاهر الضمیر فی صدر السند أن یرجع إلی محمّد بن یعقوب، والمراد بأبی إسحاق، هو إبراهیم بن هاشم، ولا یمکن روایة محمّد بن یعقوب، عن إبراهیم بن هاشم، بلا واسطة ابنه علی.
ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 6، کتاب الأطعمة 6، باب علل التحریم 1، الحدیث 1، وفیه: علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن عمرو بن عثمان، وهو الصحیح بقرینة سائر الروایات، وفی الوسائل عن التهذیب باسناده عن محمّد بن أحمد بن یحیی، عن إسحاق، عن عمرو بن عثمان.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن جعفر، وأبی العبّاس الرزّاز، عن أیوب بن نوح. التهذیب : الجزء 8، باب أحکام الطلاق، الحدیث 82.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 6، کتاب الطلاق 2، باب تفصیل طلاق السنة والعدة. . . ، 8، الحدیث 1، إلّاأنّ فیه: محمّد بن جعفر أبو العبّاس الرزّاز، بلا ذکر کلمة (عن) ، وهو الصحیح، الموافق للوافی و الوسائل ، فإنّ أبا العبّاس الرزّاز کنیة محمّد بن جعفر.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد، عن عبد الملک بن عتبة.
ص:18
التهذیب : الجزء 4، باب ما یجب أن یخرج من الصدقة وأقلّ ما یعطی، الحدیث 173.
کذا فی هذه الطبعة، وفی الطبعة القدیمة والنسخة المخطوطة: محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن عبدالملک، عن عبدالملک بن عتبة، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 3، کتاب الزکاة 5، باب أقلّ ما یعطی من الزکاة وأکثر 30، الحدیث 2، إلّاأنّ فیه: محمّد بن یحیی، عن أحمد (بن محمّد) ، عن عبدالملک بن عتبة، وهو الصحیح، الموافق للوافی والوسائل.
وروی أیضاً هکذا: وعنه (محمّد بن یعقوب) ، عن أحمد، عن علی بن الحکم، التهذیب : الجزء 4، باب الزیادات فی الزکاة، الحدیث 282.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 3، کتاب الزکاة 5، باب الرجل یحجّ من الزکاة أو یعتق 38، الحدیث 2، وفیه: أحمد بن محمّد، عن علی بن الحکم، وأحمد بن محمّد تعلیق علی سابقه، والراوی عنه عدّة من أصحابنا، وهو الصحیح الموافق للوسائل، فإنّ أحمد بن محمّد إما أحمد بن محمّد بن عیسی، أو أحمد بن محمّد بن خالد، ولا یروی الکلینی عنهما بلا واسطة، و الوافی کما فی التهذیب.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن علی بن سیف، عن إسحاق بن عمّار. التهذیب : الجزء 5، باب صفة الاحرام: الحدیث 288.
کذا فی هذه الطبعة، وفی الطبعة القدیمة: أحمد، عن علی بن سیف علی نسخة، وفی نسخة أخری: أحمد، عن علی، عن سیف، وهو الصحیح، الموافق للنسخة المخطوطة و الاستبصار : الجزء 2، باب کیفیة التلفّظ بالتلبیة، الحدیث 570، و الکافی : الجزء 4، کتاب الحجّ 3، باب صلاة الاحرام وعقده. . . ، 80، الحدیث 9 وفیه أحمد مصدراً بالکلام، وهو تعلیق علی سابقه، والراوی عنه عدّة من أصحابنا، فما فی التهذیب من روایة محمّد بن یعقوب، عن أحمد بلا واسطة، فی غیر محلّه.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن محمّد. التهذیب : الجزء 4، باب فضل صیام یوم الشکّ، الحدیث 504.
ص:19
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 4، کتاب الصیام 2، باب الیوم الذی یشکّ فیه من شهر رمضان 9، الحدیث 5، وفیه أحمد بن محمّد مبدوء بالکلام، وهو تعلیق علی سابقه، والراوی عنه عدّة من أصحاب.
أقول: ونظیر هذا السند وقع فی التهذیبین فی عدّة من الروایات، وفیها: روی محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن محمّد، وأحمد بن محمّد هذا هو أحمد بن محمّد بن عیسی، أو أحمد بن محمّد بن خالد، وهما لیسا شیخین للکلینی، وتقدّم تلک الموارد فی أحمد بن محمّد فراجع.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن محمّد بن إدریس، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، التهذیب : الجزء 4، باب فضل شهر رمضان، الحدیث 550.
کذا فی هذه الطبعة، وفی الطبعة القدیمة والنسخة المخطوطة: أحمد بن إدریس، عن أحمد بن محمّد، وفی الکافی : الجزء 4، کتاب الصیام 2، باب فضل شهر رمضان 2، الحدیث 6، أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، وأحمد بن محمّد هذا تعلیق علی سابقه، والراوی عنه عدّة من أصحابنا، وهو الصحیح الموافق للوافی ، وفی الوسائل عن الکافی مثله، وعن التهذیب کما فی الطبعة القدیمة منه.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن محمّد بن خالد. التهذیب :
الجزء 9، باب الذبائح والأطعمة، الحدیث 367.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 6، کتاب الأطعمة 6، باب طعام أهل الذمة ومؤاکلتهم وآنیتهم 16، الحدیث 8، وفیه هکذا: عنه، عن إسماعیل بن مهران. . . إلخ، والضمیر یرجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد الذی وقع فی الروایة السابقة علی هذه الروایة، والراوی عنه عدّة من أصحابنا، فعلی هذا، محمّد بن یعقوب، یروی عن أحمد بن محمّد بن خالد بواسطة عدة من أصحابنا، وهو الصحیح، لأنّ محمّد بن یعقوب لم یرو عن أحمد بن محمّد بن خالد بلا واسطة، و الوافی کما فی الوافی ، وفی الوسائل هکذا: وعنهم، عن أحمد، عن إسماعیل. . . إلخ.
ص:20
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، التهذیب : الجزء 8، باب الحکم فی أولاد المطلّقات، الحدیث 378.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، وفی النسخة المخطوطة: محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، وهو الصحیح الموافق للکافی:
الجزء 6، کتاب العقیقة 1، باب النشوء 32، الحدیث 1.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن أحمد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین. التهذیب : الجزء 5، باب الطواف، الحدیث 367.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً علی نسخة، وفیها نسخ أخری منها: محمّد بن أحمد بن یحیی، عن محمد بن الحسین، والظاهر هو الصحیح الموافق لما فی النسخة المخطوطة من التهذیب ، ولما فی الاستبصار : الجزء 2، باب من طاف ثمانیة أشواط، الحدیث 753، و الوافی أیضاً، وما فی هذه الطبعة من التهذیب من نسبة هذا السند إلی محمّد بن یعقوب غیر صحیح، والصواب ما فی النسخة المخطوطة من التهذیب وما فی الاستبصار ، فإنّ الموجود فی الکافی هکذا: محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال. . . إلخ، الجزء 4، کتاب الحجّ 3، باب السهو فی الطواف 131، الحدیث 10، و الوسائل أیضاً موافق لما فی الکافی.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن جمیل بن زیاد. التهذیب : الجزء 7، باب الزیادات من الاجارات، الحدیث 984.
کذا فی هذه الطبعة، ولکن فی الطبعة القدیمة والنسخة المخطوطة: حمید بن زیاد، بدل جمیل بن زیاد، وهو الصحیح الموافق للکافی: الجزء 5، کتاب المعیشة 2، باب النوادر 159، الحدیث 57، و الوافی والوسائل أیضاً.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن الحسن بن الحسین الهاشمی.
التهذیب : الجزء 7، باب الکفاءة فی النکاح، الحدیث 1583.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 5، کتاب النکاح 3، باب آخر منه (أن المؤمن کفو المؤمنة 22) ، الحدیث 5، إلّاأنّ فیه: الحسین بن الحسن
ص:21
الهاشمی، وهو الصحیح الموافق للوافی ، وفی الوسائل نسختان.
وروی الشیخ أیضاً هکذا: عنه (محمّد بن یعقوب) ، عن الحسن بن محمّد، عن معلّی بن محمّد. التهذیب : الجزء 9، باب الصید والذکاة، الحدیث 237.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ولکن فی النسخة المخطوطة: الحسین بن محمّد، بدل الحسن بن محمّد، وهو الصحیح الموافق للکافی: الجزء 6، کتاب الذبائح 5، باب ادراک الذکاة 7، الحدیث 3، و الوافی والوسائل أیضاً.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن سهل، عن بعض أصحابه. التهذیب :
الجزء 2، باب ما یجوز الصلاة فیه من اللباس والمکان، الحدیث 921.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 3، کتاب الصلاة 4، باب اللباس الذی تکره الصلاة وفیه وما لا تکره 60، الحدیث 31، إلّاأنّ فیه: علی (بن محمّد) ، عن سهل، عن بعض أصحابه، وهو الصحیح، فإنّ محمّد بن یعقوب لا یمکن أن یروی عن سهل بلا واسطة، بل یروی عنه کثیراً ما بواسطة عدّة من أصحابنا، وقد یروی عنه بواسطة علی بن محمّد، وفی الوافی نقلاً عن الکافی فقط مثله، وکذلک الوسائل أیضاً، وفیه عن التهذیب : باسناده عن محمّد بن یعقوب، عن عدّة من أصحابنا، عن سهل. . . إلخ.
ثمّ إنّ الشیخ روی بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن سهل بن زیاد، فی عدّة موارد، ومن المعلوم وقوع السقط فی تلک الموارد، فإنّ محمّد بن یعقوب، یروی عن سهل بن زیاد بواسطة، وتقدّم تفصیلاً فی سهل بن زیاد، فراجع.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد، وعبداللّه بن إبراهیم الأحمر. التهذیب : الجزء 1، باب صفة الوضوء والفرض منه، الحدیث 1107.
کذا فی هذه الطبعة، وفی الطبعة القدیمة نسخ متعدّدة، ورواها الکلینی فی الکافی :
الجزء 3، کتاب الطهارة 1، باب النوادر 46، الحدیث 1، وفیه: علی بن محمّد بن عبداللّه، عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر، وهو الصحیح، الموافق للوافی و الوسائل أیضاً.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن بندار. التهذیب : الجزء 7،
ص:22
باب السنّة فی عقود النکاح، الحدیث 1651.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 5، کتاب النکاح 3، باب نوادر 140، الحدیث 5، إلّاأنّ فیه: علی بن محمّد بن بندار، وهو الصحیح، الموافق للوافی والوسائل ، بقرینة سائر الروایات.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن الحسن المیثمی. التهذیب :
الجزء 7، باب الحدّ فی السرقة والخیانة. . . ، الحدیث 525.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، وفی النسخة المخطوطة: محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد، عن علی بن الحسن المیثمی، وهو الموافق لما فی الاستبصار : الجزء 4، باب حکم المحارب، الحدیث 971.
ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 7، کتاب الحدود، باب حدّ المحارب 50، الحدیث 11، وفیه: علی بن محمّد، عن علی بن الحسن التیمی، وهو الصحیح، و الوافی والوسائل أیضاً کما فی الاستبصار ، إلّاأنّ فی الاخیر علی بن الحسن التیمی نسخة، وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد، عن محمّد بن الحسین.
التهذیب : الجزء 2، باب کیفیة الصلاة وصفتها، الحدیث 473، و الاستبصار : الجزء 1، باب آخر وقت صلاة اللیل، الحدیث 1019، إلّاأنّ فیه: محمّد بن یحیی، بدل علی بن محمّد.
ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 3، کتاب الصلاة 4، باب صلاة النوافل 84، الحدیث 27، وفیه هکذا: وعنه، عن محمّد بن الحسین، وفی الروایة السابقة علی هذه الروایة هکذا: علی بن محمّد، عن سهل بن زیاد، وبما أنّ علی بن محمّد، لم یرو عن محمّد بن الحسین فی الکتب الأربعة، فالضمیر یرجع إلی سهل بن زیاد، لثبوت روایته عن محمّد بن الحسین فی عدّة موارد، و الوسائل کما فی التهذیب ، وکذلک الوافی نقلاً عن الکافی فقط.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد، عن سهل بن زیاد.
التهذیب : الجزء 2، باب تفصیل ما تقدّم ذکره فی الصلاة، الحدیث 684، و الاستبصار :
الجزء 1، باب من فاتته صلاة فریضة، فدخل علیه وقت صلاة أخری فریضة، الحدیث
ص:23
1050، إلّاأنّ فیه، عدّة من أصحابنا، بدل علی بن محمّد، وما فی التهذیب موافق لما فی الکافی : الجزء 3، کتاب الصلاة 4، باب من نام عن الصلاة، أو سها عنها 12، الحدیث 2، والظاهر هو الصحیح، و الوافی کما فی التهذیب ، وکذلک فی الوسائل عن الکافی والتهذیب أیضاً، وعن الاستبصار قال: باسناده عن سهل.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد، عن ابن بندار.
التهذیب : الجزء 7، باب السنّة فی عقود النکاح، الحدیث 1653.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ولکن رواها الکلینی فی الکافی : الجزء 5، کتاب النکاح 3، باب نوادر 140، الحدیث 7، وفیه علی بن محمّد بن بندار، بدل علی بن محمّد، عن ابن بندار، وهو الصحیح الموافق للوافی والوسائل بقرینة سایر الروایات.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد بن الحکم ابن جمهور، عن أبیه. التهذیب : الجزء 7، باب المهور والأجور، الحدیث 1446.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 5، کتاب النکاح 3، باب نکاح الشغار 35، الحدیث 3، إلّاأنّ فیه: علی بن محمّد، عن ابن جمهور، عن أبیه، وهو الصحیح الموافق للوافی والوسائل.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن مهزیار، عن هارون بن مسلم، التهذیب : الجزء 4، باب فضل التطوّع بالخیرات، الحدیث 581.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 4، کتاب الصیام 2، باب من فطّر صائماً 3، الحدیث 4، إلّاأنّ فیه: علی بن إبراهیم، بدل علی بن مهزیار، وهو الصحیح الموافق للوافی و الوسائل.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن أحمد، عن الحسین بن سعید. التهذیب : الجزء 4، باب حکم العلاج للصائم، الحدیث 778.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً علی نسخة، وفی نسخة أخری: محمّد، عن أحمد، بدل محمّد بن أحمد، وهو الصحیح الموافق للکافی: الجزء 4، کتاب الصیام 2، باب فی الصائم یحتجم ویدخل الحمّام 28، الحدیث 4، و الوافی و الوسائل أیضاً.
ص:24
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن أحمد بن یحیی، عن یعقوب بن یزید. التهذیب : الجزء 9، باب الصید والذکاة، الحدیث 27.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ولکن فی النسخة المخطوطة: محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد بن یحیی، وهو الصحیح الموافق للکافی: الجزء 6، کتاب الصید 4، باب صید السمک 11، الحدیث 16، و الوافی و الوسائل أیضاً.
وروی أیضاً بسنده، عن أبی القاسم جعفر بن محمّد، عن محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن الحسین، وغیره، عن سهل بن زیاد. التهذیب : الجزء 1، باب صفة الوضوء والفرض منه. . . ، الحدیث 159.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 3، کتاب الطهارة 1، باب حدّ الوجه الذی یغتسل والذراعین وکیف یغسل 18، الحدیث 5، إلّاأنّ فیه: محمّد بن الحسن، بدل محمّد بن الحسین، وهو الصحیح الموافق للوافی والوسائل.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن عبداللّه، عن علی بن الحکم. التهذیب : الجزء 4، باب من الزیادات فی الزکاة، الحدیث 319.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً علی نسخة، وفی نسخة أخری: محمّد، عن عبداللّه، وفی النسخة المخطوطة: محمّد بن عبداللّه بن محمّد، وهو الموافق للوافی ، وفی الوسائل : محمّد بن یحیی، عن محمّد بن عبداللّه بن محمّد.
ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 4، کتاب الزکاة 1، باب سقی الماء 41، الحدیث 2، وفیه: محمّد، عن عبداللّه بن محمّد، عن علی بن الحکم، والظاهر هو الصحیح. والمراد بمحمد هو محمّد بن یحیی، فإنه لم تثبت روایة محمّد بن یحیی، عن محمّد بن عبداللّه، ولا روایة محمّد بن عبداللّه، عن علی بن الحکم فی غیر هذا المورد.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن عبداللّه، عن عبداللّه بن جعفر. التهذیب : الجزء 7، باب الزیادات فی فقه النکاح، الحدیث 1954.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 5، کتاب النکاح 3، باب نوادر 190، الحدیث 31، إلّاأنّ فیه: محمّد بن یحیی، بدل محمّد ابن عبداللّه،
ص:25
والظاهر هو الصحیح، فإنه لم تثبت روایة محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن عبداللّه، وکثرة روایة محمّد بن یحیی، عن عبداللّه بن جعفر، وإن کان الوافی والوسائل کما فی التهذیب.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علی الوشّاء. الاستبصار : الجزء 1، باب المسافر یدخل علیه الوقت، الحدیث 854.
ورواها فی التهذیب : الجزء 3، باب أحکام فوائت الصلاة، الحدیث 348، إلّاأنّ فیه:
محمّد بن یعقوب، عن الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، وهو الصحیح الموافق للکافی : الجزء 3، کتاب الصلاة 4، باب من یرید السفر أو یقدم من سفر 78، الحدیث 2، و الوافی و الوسائل أیضاً.
ورواها الشیخ أیضاً بسنده، عن الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، باب الصلاة فی السفر، الحدیث 562 من الجزء المتقدّم.
وروی أیضاً بسنده، هکذا: محمّد بن یعقوب مرسلاً، عن یونس بن عبد الرحمان، عن علی بن أبی حمزة. التهذیب : الجزء 4، باب الزیادات فی الزکاة، الحدیث 325.
ورواها الکلینی هکذا: یونس، عن علی بن أبی حمزة. . . الخ. الکافی : الجزء 3، کتاب الزکاة 5، باب منع الزکاة 2، الحدیث 3، فیونس فی هذه الروایة تعلیق علی الروایة السابقة التی هکذا: علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن إسماعیل بن مرار، عن یونس، ولیست مرسلة کما ذکره الشیخ قدس سره، وفی الوافی الروایة مبدوءة بیونس نقلاً عن الکافی والتهذیب ، وفی الوسائل : إسماعیل بن مرار، عن یونس، عنهما.
ثمّ إنّه روی الشیخ أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن یعقوب بن یزید، عن ابن أبی عمیر. التهذیب : الجزء 4، باب الزیادات من الصوم، الحدیث 960.
ثم قال: وعنه، عن هارون بن الحسن بن جبلة، الحدیث 961. وقال بعده: عنه، عن علی بن السندی، عن حمّاد بن عیسی، الحدیث 962، والروایة الأولی بهذا السند غیر موجودة فی الکافی ، علی أنّ محمّد بن یعقوب لا یمکن أن یروی عن یعقوب بن یزید، لبعد الطبقة، فالظاهر أنّ الصحیح محمّد بن علی بن محبوب، بدل محمّد بن یعقوب،
ص:26
لکثرة روایته عن یعقوب بن یزید، وعلی ابن السندی کما أشار إلیه أیضاً صاحب المنتقی وغیره، وفی الوسائل صرّح بمحمد بن علی بن محبوب، مکان محمّد بن یعقوب فی الموارد الثلاثة المتقدّمة، وکذلک الوافی فی الروایة الأولی، وأما فی الروایة الثانیة، والثالثة، أرجع الضمیر إلی أحمد بن محمّد الذی وقع فی رقم 958 من التهذیب.
وروی أیضاً بسنده، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن محمّد بن بندار، عن أبیه، عن عبداللّه بن المغیرة. التهذیب : الجزء 7، باب من الزیادات من الاجارات، الحدیث 1048.
کذا فی الطبعة القدیمة أیضاً، ورواها الکلینی فی الکافی : الجزء 5، کتاب النکاح 3، باب کراهة العزبة 9، الحدیث 7، إلّاأنّ فیه هکذا: وعنه، عن أبیه، عن عبداللّه بن المغیرة، وقبل هذه الروایة هکذا: علی بن محمّد بن بندار، وغیره، عن أحمد بن أبی عبداللّه البرقی، عن ابن فضّال، وظاهر الضمیر وإن کان راجعاً إلی علی بن محمّد بن بندار، کما أخذ الشیخ بهذا الظهور، ولکن بما أنه لم تثبت روایة محمّد بن بندار، عن عبداللّه بن المغیرة أرجعنا الضمیر إلی أحمد بن أبی عبداللّه وفقاً للوسائل، لکثرة روایة محمّد بن خالد، عن عبداللّه ابن المغیرة.
ص:27
ص:28
محمّد بن یعقوب
در این نوشته، به زندگی رجالی کلینی پرداخته شده و اقوال علمای رجال دربارۀ وی گردآوری شده و از ولادت، وفات و وثاقت کلینی سخن به میان آمده است.
قال: عدّه الشیخ فی رجاله فی من لم یرو عن الأئمّة علیهم السلام قائلاً: الکلینی یکنّی أبا جعفر الأعور، جلیل القدر، عالم بالأخبار، وله مصنّفات یشتمل علیها الکتاب المعروف ب « الکافی » . مات سنة تسع وعشرین وثلاثمائة فی شعبان فی بغداد ودفن بباب الکوفة، وذکرنا کتبه فی الفهرست.
وعنونه فی الفهرست ، قائلاً: الکلینی، یکنّی أبا جعفر، ثقة عارف بالأخبار، له کتب منها کتاب الکافی وهو یشتمل علی ثلاثین کتاباً (إلی أن قال) أبو غالب أحمد بن محمّد الزراری، وأبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه وأبو عبداللّه أحمد بن إبراهیم الصیمری المعروف بابن أبی رافع، وأبو محمّد هارون بن موسی التلّعُکبری، وأبو المفضّل محمّد بن عبداللّه بن المطلّب الشیبانی - کلّهم - عن محمّد بن یعقوب. وأخبرنا الأجلّ المرتضی عن أبی الحسین أحمد بن علیّ بن سعید الکوفی، عن محمّد بن یعقوب (إلی أن قال) وأبی الحسین عبد الکریم بن عبداللّه بن نصیر البزّاز بتنّیس
ص:29
وبغداد عن أبی جعفر محمّد بن یعقوب الکلینی بجمیع مصنّفاته وروایاته. وتوفّی محمّد بن یعقوب سنة ثمان وعشرین وثلاثمائة، ودفن بباب الکوفة فی مقبرتها. قال ابن عبدون: رأیت قبره فی صراة الطائی وعلیه لوح مکتوب علیه اسمه واسم أبیه.
والنجاشی، قائلاً: بن إسحاق أبو جعفر الکلینی رحمه الله وکان خاله علّان الکلینی الرازی شیخ أصحابنا فی وقته بالریّ ووجههم، وکان أوثق الناس فی الحدیث وأثبتهم؛ صنّف الکتاب الکبیر المعروف بالکلینی - یسمّی الکافی - فی عشرین سنة (إلی أن قال) کنت أتردّد إلی المسجد المعروف بمسجد اللؤلؤی - وهو مسجد نفطویه النحوی - أقرأ القرآن علی صاحب المسجد، وجماعة من أصحابنا یقرؤون کتاب الکافی علی أبی الحسین أحمد بن أحمد الکوفی: حدّثکم محمّد بن یعقوب الکلینی. ورأیت أبا الحسن العقرائی یرویه عنه (إلی أن قال) ومات أبو جعفر الکلینی ببغداد سنة تسع وعشرین وثلاثمائة - سنة تناثر النجوم - وصلّی علیه محمّد بن جعفر الحسنی أبو قیراط، ودفن بباب الکوفة. وقال لنا أحمد بن عبدون: کنت أعرف قبره وقد دُرس، رحمه الله! .
وقال أبو جعفر الکلینی: کلّ ما کان فی کتابی «عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عیسی» فهم: محمّد بن یحیی، وعلیّ بن موسی الکمندانی، وداود بن کورة، وأحمد بن إدریس، وعلیّ بن إبراهیم بن هاشم.
وعن جامع اصول ابن الأثیر: أبو جعفر محمّد بن یعقوب الرازی، الإمام علی مذهب أهل البیت، عالم فی مذهبهم، کبیر فاضل عندهم، مشهور (إلی أن قال) عُدّ مجدّد مذهب الإمامیّة علی رأس المائة الاُولی الباقر علیه السلام والثانیة الرضا علیه السلام والثالثة الکلینی والرابعة المرتضی. (1)
أقول: قد عرفت فی - علیّ بن الحسین بن بابویه - أنّ ما قاله النجاشی ثمّة وهنا: من کون ستة تناثر النجوم سنة 329 غیر صحیح، بل کان التناثر سنة 323؛ فقال الجزری: فی سنة 323 فی لیلة أوقع القرمطی بالحجّاج انقضّت الکواکب من أوّل اللیل إلی آخره انقضاضاً دائماً مسرفاً لم یعهد مثله. (2)وقد عرفت ثمّة أیضاً کلام الشیخ فی الرجال
ص:30
وروایة الغیبة وقول المسعودی فی ذلک.
کما أنّ ما قاله هو والشیخ فی الرجال : من کون فوته سنة 329 أیضاً لم یعلم صحّته، بل الأصحّ ما قاله الشیخ فی الفهرست : من کونه سنة 328؛ فقال الجزری فی کامله : وفی سنة 328 توفّی محمّد بن یعقوب - وقیل (1)محمّد بن علیّ - أبو جعفر الکلینی وهو من أئمّة الإمامیّة وعلمائهم، (2)وقال علیّ بن طاوس فی محجّته - عند نقله وصیّة أمیر المؤمنین علیه السلام إلی ابنه من رسائل الکلینی -: وهذا محمّد بن یعقوب توفّی ببغداد سنة ثمان وعشرین وثلاثمائة. (3)
وأمّا ما نقله عن النجاشی من قوله: «وکان أوثق الناس فی الحدیث» فوجدناه کما نقل، وعبّر الخلاصة أخذاً عنه: «ومحمّد أوثق الناس فی الحدیث» وهو الصحیح، وإلّا کان الکلام بمقتضی السیاق راجعاً إلی خاله، مع أنّه لیس بمراد، لقوله بعدُ: «صنّف. . .
الخ» . ویحتمل أن یکون کلام النجاشی «کان أوثق الناس» بالفصل وأتی الخلاصة بالاسم توضیحاً؛ وبالجملة: الکلام لا یصحّ إلّابأحدهما.
هذا، وفی القاموس فی «کلن» : وکأمیر بلدة بالریّ منها محمّد بن یعقوب الکلینی من فقهاء الشیعة. ولکن فی أنساب السمعانی: الکلینی بضمّ الأوّل وکسر اللام. وفی کامل الجزری بعد ضبط الکلینی بالحروف: هو مُمال. (4)
هذا، وفی اللؤلؤة: عن بعض مشائخنا - وأظنّه السیّد الجزائری - أنّ بعض الحکّام فی بغداد لمّا رأی افتتان الناس بزیارة الأئمّة علیهم السلام حمله النصب علی حفر قبر الکاظم علیه السلام وقال: إن کان کما یزعمون من فضله فهو موجود فی قبره، وإلّا نمنع الناس من زیارة قبورهم. فقیل له: إنّ هنا رجلاً من علمائهم المشهورین واسمه محمّد بن یعقوب
ص:31
الکلینی وهو أعور وهو من أقطابهم، فیکفیک الاعتبار بحفر قبره، فوجدوه بهیئة کأنّه قد دفن تلک الساعة! فأمر ببناء قبة عظیمة علیه. (1)
وحیث قال الشیخ فی الرجال: «یکنّی أبا جعفر الأعور» فالظاهر إرادته بما رواه الإکمال والغیبة عن أبی نعیم الأنصاری قال: کنت بالمستجار وجماعة من المقصّرة فیهم المحمودی (إلی أن قال) وأبو جعفر الأعور. . . الخبر. (2)ومنه یظهر درکه شرف حضور الحجّة علیه السلام.
] 7414 [
الکوفی
عدّه مروج المسعودی رئیس الثامنة من ثمانی فرق الزیدیّة. (3)ولعلّه «محمّد بن الیمان البکری الکوفی العنزی» الّذی عدّه الشیخ فی رجاله فی أصحاب الصادق علیه السلام ومعنی «البکری العنزی» أنّه من عنز بن وائل أخی بکر. لکن فصلهما بالکوفی فی غیر جیّد.
] 7415 [
مرّ فی خالد بن طهمان قول النجاشی: «قال البخاری: سمع من خالد وکیع ومحمّد بن یوسف» فالظاهر عامیّته.
] 7416 [
الرازی، المقری
قال، قال النجاشی فی أبان بن تغلب - المتقدّم -: أحمد بن محمّد بن سعید قال:
حدّثنا محمّد بن یوسف الرازی المقری بالقادسیّة سنة 281.
ص:32
أقول: وکذا فی فهرست الشیخ مکنیّاً له بأبی بکر.
وعنونه الخطیب وقال، قال الدار قطنی: محمّد بن یوسف بن یعقوب الرازی شیخ دجّال کذّاب یضع الحدیث والقراءات والنسخ، وضع نحواً من ستّین نسخة قراءات لیس شیء منها أصل، ووضع من الأحادیث المسندة ما لا یضبط، قدم إلی هاهنا قبل الثلاثمائة، فسمع منه ابن مجاهد وغیره، ثمّ تبیّن کذبه فلم یحک عنه ابن مجاهد حرفاً.
وممّا روی عنه الخطیب الحدیث الموضوع علی النبیّ صلی الله علیه و آله أنّه قال لسعد: ارم فداک أبی وأُمّی. (1)
] 7417 [
الشاشی
قال: روی مولد حجّة الکافی عن علیّ بن النصر بن صبّاح، عنه قال: خرج بی ناسور علی مقعدتی فأریته الأطبّاء، فقالوا: ما نعرف له دواءاً، فکتبت رقعة أسأل الدعاء، فکتب علیه السلام: «ألبسک اللّه العافیة، وجعلک معنا فی الدنیا والآخرة» فعوفیت. (2)
أقول: بل «عن علیّ، عن نصر» والمراد بعلیّ: علیّ بن محمّد.
ص:33
ص:34
الکلینی (مقدمة الکافی)
این نوشتار، مقدمه ای است که بر کتاب الکافی نوشته شده است. نویسنده در آن، به زندگی کلینی، تحصیلات، مشایخ و راویان و امتیازات کتاب الکافی پرداخته و در پایان کتابشناسی کتاب الکافی را به گونه ای مفصل در پایان مقاله آورده و از شروح و حواشی آن سخن به میان آورده است.
إنَّ اوّل کتاب - فی الحدیث - ألف فی الإسلام کتاب علی علیه السلام، أملاه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و خطّه علی علیه السلام علی صحیفة، فیها کل حلال و حرام. (2)و له کذلک صحیفة فی الدیات، کان یعلّقها بقراب سیفه، (3)و قد نقل البخاری منها. (4)
ثم دوّن أبو رافع القبطیّ الشیعیّ؛ مولی الرسول صلی الله علیه و آله کتاب السنن و الأحکام و القضایا (5)ثم صنّف علماء الطبقات کتباً کثیرةً، و اصولاً قیّمة، (6)جمعها، و هذّبها. و رتّبها،
ص:35
طائفة من ثقات المحدّثین، فی مجموعات حدیثیّة، ربّما کان أجلّها، الکافی (1)الکلینیّ، المتوفی سنة 329ق، و من لا یحضره الفقیه، (2)لابن بابویه، المتوفّی سنة 1381ق، و تهذیب الأحکام، (3)و الاستبصار، (4)للشیخ الطوسی، المتوفی سنة 460ق ثم جامع الأخبار فی إیضاح الاستبصار، (5)للشیخ عبداللّطیف بن أبی جامع الحارثی الهمدانی، العاملی؛ تلمیذ الشیخ البهاء العاملی؛ المتوفی سنة 1050ق، و الوافی (6)للفیض، المتوفّی سنة 1091ق، و تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، (7)لمحمّد بن الحسن الحرّ العاملی المتوفّی سنة 1104ق، و بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار، (8)للمجلسی المتوفی سنة 1110ق، و العوالم، (9)فی 100 مجلد، للشیخ عبداللّه بن نوراللّه البحرانی، المعاصر للمجلسی، و الشفا فی حدیث آل المصطفی، (10)للشیخ محمد رضا بن عبداللّطیف التبریزی، المتوفی سنة 1158ق، و جامع الأحکام ، فی 25 مجلّداً (11)للسیّد عبداللّه شبر، المتوفی سنة 1246ق، و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، (12)للحاج المیرزا حسین النوری الطبرسی، فی سنة 1320ق، و کثیر من أمثالها.
و قد کان علماء الشیعة، و رواة أخبار آل محمد - و لایزالون - یتوارثون العنایة بروایة الحدیث، و حمله، و نقده، و جمعه، و ترتیبه، و فنون درایته، (13)و تعدیل رواته؛ و تحقیق تواریخ و طبقات رجاله، (14)و اجازتهم المبسوطة، فی هذا الباب، جمّة؛ و قد بلغ بعضها مقدار بضع مجلدات، امّا المقتضبة؛ فأشتات کثیرة لا تحصی؛ قیّدت طائفة منها فی مجموعات مشهورة، حافلة بال فوائد و النوادر. (15)
ص:36
و أکتفی فی الدلالة - علی عنایة الشیعة بالحدیث - بما رواه أبوجعفر محمد بن جریر بن رستم الطبری؛ فی کتاب دلائل الإمامة ؛ قال: «جاء رجل الی فاطمة علیها السلام فقال: یا ابنة رسول اللّه، هل ترک رسول اللّه - عندک - شیئاً تطرفینیه؟ (1)فقالت: یا جاریة؛ هات تلک الحریرة، (2)فطلبتها، فلم تجدها، فقالت: و یحک (3)اطلبیها فإنّها تعدل عندی حسناً و حسیناً، فطلبتها، فاذا هی قد قممتها فی قمامتها، فإذا فیها: قال محمد النبی: «لیس من المؤمنین من لم یأمن جاره بوائقه، و من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر، فلا یؤذی جاره، و من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر، فلیقل خیراً، أو یسکت. انّ اللّه یحب الخیّر، الحلیم، المتعفّف، و یبغض الفاحش، الضنین (4)السّآل، الملحف. ان الحیاء من الإیمان، و الإیمان فی الجنّة. و ان الفحش من البذاء، و البذاء فی النار» . (5)
و قد قال الباقر علیه السلام: (یا جابر - واللّه - لحدیث تصیبه من صادق، فی حلال و حرام، خیر لک ممّا طلعت علیه الشمس حتّی تغرب) . (6)
و قال الصادق علیه السلام: (حدیث فی حلال و حرام، تأخذه من صادق، خیر من الدّنیا و ما فیها من ذهب أو فضّة) . (7)
و فی الأخبار ما یفید اهتمام أصحاب الأئمّة، بحمل الحدیث عنهم، (8)و الرحلة فی طلبه من أصحابه، (9)و تفضیله و التحریض علیه.
و الأحادیث فی الحثّ علی طلب العلم، و فرضه، و التثبّت، و الاحتیاط فی الدین و الأخذ بالسنّة، کثیرة جدّاً.
ص:37
و کان الباقر علیه السلام یقول: (لو أُتیت بشابّ الشیعة، لا یتفقّه فی الدین لأوجعته) . (1)
و من محاسن ما نقل عن مولانا الباقر علیه السلام أیضاً، ممّا یدلّ علی عظیم تواضع اهل البیت، و عجیب عنایتهم، الّتی لا تبلغ غایتها، و لا یدرک غورها - بحفظ سنن اللّه، و سنن رسوله، قصّة معاوضة محفوظه علیه السلام بالأصل الذی کان عند مولاهم؛ جابر بن عبداللّه الأنصاری؛ علی انّهم عیبة الروایات، و منشأ جمیع فنون الفضائل؛ فإنّما عنهم یؤثر العلم الإلهی، و منهم ظهر مکنون الآثار النبویة، و قد أوتوا فضیلة العصمة، الّتی لم یکن لأحد فیها مغمز؛ و قد عمد لذلک، إرشاداً للنّاس، و تعلیماً للشیعة، لیحذوا علی أمثلتهم و یأخذوا عنهم قوانین توارث تلک الأمانة المذخورة؛ و القصّة، هذا نصّها:
«. . . عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال أبی لجابر بن عبداللّه الأنصاری: انّ لی إلیک حاجة، فمتی یخفّ علیک أن أخلوبک؛ فأسألک عنها؟ فقال له جابر: أیّ الأوقات أحببته، فخلا به فی بعض الأیام، فقال له: یا جابر أخبرنی عن اللّوح الذی رأیته فی ید امّی فاطمة علیها السلام بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و ما أخبرتک به امّی أنّه فی ذلک اللّوح مکتوب؟ فقال جابر: أشهد باللّه أنی دخلت علی أمّک فاطمة علیها السلام فی حیاة رسول اللّه صلی الله علیه و آله فهنّیتها بولادة الحسین، ورأیت فی یدیها لوحاً أخضر، ظننت أنّه من زمرّد، و رأیت فیه کتاباً أبیض شبه لون الشمس، فقلت لها: بأبی و امّی یا بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله ما هذا اللّوح؟ فقالت: هذا لوح أهداه اللّه إلی رسوله صلی الله علیه و آله فیه اسم أبی و اسم بعلی: و اسم ابنیّ، و اسم الأوصیاء من ولدی، و أعطانیه أبی لیبشرنی بذلک، قال جابر: فأعطتنیه امّک فاطمة علیها السلام فقرأته، و استنسخته، فقال له أبی: فهل لک یا جابر أن تعرضه علیّ؟ قال: نعم. فمشی معه أبی إلی منزل جابر، فأخرج صحیفة من رقّ، فقال: یا جابر انظر فی کتابک لأقرأ ] أنا [ علیک، فنظر جابر فی نسخته فقرأه أبی فما خالف حرفٌ حرفاً، فقال جابر: فأشهد باللّه أنّی هکذا رأیته فی اللّوح مکتوباً. . . الخ» . (2)
سیرة الکلینی معروفة فی التواریخ، و کتب الرّجال، و المشیخات الحدیثیّة. و کتابه النفیس الکبیر الکافی ، مطبوع؛ رزق فضیلة الشهرة، و الذکر الجمیل، و انتشار الصیت.
فلا یبرح أهل الفقه ممدودی الطرف إلیه، شاخصی البصر نحوه، و لایزال حملة الحدیث عاکفین علی استیضاح غرّته، و الاستصباح بأنواره. و هو مدد رواة آثار النبوّة،
ص:38
ووعاة علم آل محمد صلی الله علیه و آله و حماة شریعة أهل البیت، و نقلة أخبار الشیعة؛ ما انفکّوا یستندون فی استنباط الفتیا إلیه، و هو قمن أن یعتمد علیه فی استخراج الأحکام، خلیق أن یتوارث، حقیقٌ أن یتوفّر علی تدراسه، جدیرٌ أن یعنی بما تضمن من محاسن الأخبار، و جواهر الکلام، و طرائف الحکم.
فی ایران - الآن - عدّة مواضع یقال لکلّ واجد منها: کلین؛ منها:
ده کلین، (1)قریة فی دهستان فشاپویه من ناحیة الرّی (2)و هی الّتی قال السمعانی فی ضبط النسبة إلیها: «الکلینی بضمّ الکاف و کسر اللّام، و بعدها الیاء المنقوطة باثنتین من تحتها، فی آخرها النون. هذه النسبة الی کلین. و هی من قری العراق؛ قریة بالرّی» (3)و جاء ذکرها فی «سیاست نامه» (4). و قال یاقوت الحمویّ: «کلین: المرحلة الأولی من الریّ لمن یرید خوار علی الطریق الحاج» . (5)
و هی علی 38 کیلومتراً، جنوب غربیّ بلیدة الرّی الحالیة، شرقی طریق قم، بینها و بین الطریق خمسة کیلومترات. (6)
و کلین - أیضاً - بکسر الکاف و اللّام، (7)ثلاث قری فی دهستان بهنام سوخته، من نواحی ورامین؛ هی: قلعة کلین، و کلین خالصه، و ده کلین (8). (9)
و کلین - ایضاً - قریة فی دهستان رودبار، بناحیة معلم کلایه، من أعمال قزوین. (10)
و الکلینی - و لاشک - من کلین فشاپویه بالرّی، کما یدلّ انتسابه الی الرّی (11)و کونه شیخ أصحابنا فی وقته بها. (12)
ص:39
قال العلامة الحلّی: «الکلینی مضموم الکاف، مخفّف اللّام، منسوب الی کلین قریة بالرّی» . (1)
و قال السّید محمد مرتضی الزبیدی: «الکلینی، ضبطه ابن السمعانی، کزبیر. قلت: و هو المشهور علی الألسن، و الصواب بضم الکاف، و إمالة اللام، کما ضبطه الحافظ فی التبصیر : (2)ة، (3)بالرّی، (4)منها، ابوجعفر محمد بن یعقوب الکلینی. . .» . (5)
و قد اختلف المتأخرون فی ضبط الکلینیّ، اختلافاً کبیراً: (6)
و نقل المیرزا محمد عن الشهید الثانی أنّ الکلینی مخفّف اللّام المفتوحة. (7)
و قال الساروی؛ فی ترجمة أحمد بن ابراهیم، المعروف بعلّان الکلینی: «مضموم الکاف، مخفف اللّام المفتوحة، منسوب الی قریة من الرّی» و قال فی الهامش: «کلین کأمیر ینسب الیه محمد بن یعقوب الکلینی؛ بضم الکاف، و فتح اللّام علی ما هو المشهور بین ألسنة المحدّثین - و قد یغیر اللّفظ فی النسبة، و لعلّه من ذلک. . . (منه)» . (8)
و قال الشیخ عبد النبی الکاظمی: «وفی التحریر: (9)و الذی سمعته من فضلاء الریّ، انّ هناک قریتین کلین کأمیر، و کلین مصغّراً - و فیها قبر الشیخ محمد (10)بن یعقوب الکلینی. و امّا ولده فقبره ببغداد» ثم قال بعد نقل ما ورد فی التحریر: «بل المعروف فیما
ص:40
بین علمائنا، و أهل عصرنا، أنّه قبره فی بغداد. . .» . (1)
و قال المیرزا عبداللّه الأفندی، بعد نقل ضبط العلامة الحلّی، المذکور آنفاً: «و قال الشیخ البهائی، فی تعلیقاته علی هذا المواضع، ان الأولی، أن یقال: کلین بفتحم الکاف لکن غلب استعمال کلین بضم الکاف» . و قد ردّ مقالة البهاء العاملی، قال: «ثم أقول:
الذی سمعناه من أهل طهران، الذی هو المعهود من بلاد الریّ قریتین، (2)اسم أحدهما (3)کلین علی وزن أمیر، و الأخری، کلین - مصغراً - و - ح - (4): لا یبقی نزاع فی المقام ولکن لایعلم - ح - أن محمد بن یعقوب، من أیّ القریتین، و - أیضاً - لایظهر وجه تصحیح السمعانی هذه النسبة، بأنّها بضم الکاف، و کسر اللام، اذ لم أجد فی موضع آخر، کون کلین، بضم الکاف و کسر اللام، قریة بالرّی، و لعلّها فی غیر الرّی، فلاحظ، و لو صحّ ذلک؛ أعنی؛ القول بأن الکلینی، بضم الکاف و کسر اللّام، فلعلّه نسبة الی إحدی القریتین المذکورتین و یکون کسر اللّام، فیه من باب التغییرات للنسب - کما أومانأ إلیه أوّلاً أیضاً - فلاحظ» . (5)
و قال الشهید فی اجازته لابن الخازن الحائری: «الکلینی بتشدید اللّام» . (6)
و قال محمد باقر بن محمد أکمل: «و فی حاشیة البلغة: ضبطه بعض الفضلاء بکسر الکاف، و تشدید اللّام المکسورة» . (7)
و قال الشیخ أحمد النراقی: «الکلینی؛ بضمّ الکاف، و تخفیف اللّام، منسوب الی کلین، قریة من قری ریّ (8)و نحوه فی بعض لغات الفرس. (9)و حکی عن الشهید الثانی أنّه ضبطه فی اجازته لعلیّ بن حارث الحائری، (10)الکلینی بتشدید اللّام. و فی القاموس، (11)
ص:41
کلین کأمیر قریة بالرّی، منها محمد بن یعقوب، من فقهاء الشیعة أقول: القریة موجودة الآن فی الرّی، فی قرب الوادی المشهور بوادی الکرج و عبرت عن قریة، (1)و مشهورة عند أهلها، و أهل تلک النواحی جمیعاً، بکلین بضمّ الکاف، و فتح اللّام المخفّفة، و فیها قبر الشیخ یعقوب، والد محمد» . (2)
و قال المجلسیّ: «کلین کزبیر - أیضاً - قریة بالرّی، و محمد بن یعقوب منها، کذا سمعت بعض المشایخ، یذکر عن أهل الریّ» . (3)
هو محمد بن یعقوب (4)بن اسحاق؛ الکلینی، (5)الرازی (6)و یعرف أیضاً بالسلسلی (7)، البغدادی، أبوجعفر، الاعور.
ینتسب الی بیت طیّب الاصل فی کلین، أخرج عدّة من أفاضل رجالات الفقه و الحدیث، (8)منهم؛ خاله علّان. (9)
و کان هو شیخ الشیعة فی وقته بالرّی ووجههم (10)ثمّ سکن بغداد (11)فی درب السلسلة (12)بباب الکوفة، و حدّث بها سنة 327ق. و قد انتهت الیه رثاسة فقهاء الامامیة فی أیام المقتدر. (13)و قدر أدرک زمان سفراء المهدی علیه السلام و جمع الحدیث من مشرعه و مورده. و قد انفرد بتألیف کتاب الکافی فی أیامهم، (14)إذ سأله بعض رجال الشیعة، أن یکون عنده «کتاب کاف یجمع من جمیع فنون علم الدین، ما یکتفی به المتعلّم، و
ص:42
یرجع إلیه المسترشد» . (1)
و کان مجلسه مثابة أکابر العلماء الراحلین فی طلب العلم، کانوا یحضرون حلقته لمذاکرته، و المفاوضته، و التفقّه علیه.
و کان رضی الله عنه عالماً متعمّقاً، محدثاً ثقة، حجة عدلاً، سدید القول؛ یعدّ من أفاضل حملة الأدب، و فحول أهل العلم، و شیوخ رجال الفقه، و کبار أئمّة الاسلام مضافاً الی أنّه من أبدال الزهادة و العبادة و المعرفة و التألّه و الاخلاص.
و الکافی - و الحق اقول - جؤنة حافلة الأخبار، و نفیس الأعلاق من العلم، و الدّین، و الشرائع، و الأحکام، و الأمر، و النهی، و الزواجر، و السنن، و الآداب، و الآثار.
و تنمّ مقدمة ذلک الکتاب القیّم، و طائفة من فقره التوضیحیة، فی أثناء کلّ باب من الأبواب، علی علوّ صناعة الکتابة، و ارتفاع درجته فی الإنشاء، و وقوفه علی سرّ العربیّة، و بسطته فی الفصاحة، و منزلته فی بلاغة الکلام.
و کان مع ذلک عارفاً بالتواریخ، و الطبقات، صنّف کتاب الرّجال ، کلمانیاً بارعاً، ألّف کتاب الردّ علی القرامطة . و أمّا عنایته بالآداب، فمن أماراتها کتاباه: رسائل الأئمة علیهم السلام و ما قیل فی الأئمّة من الشعر . و لعلّ کتابه تفسیر الرؤیا خیر کتاب أخرج فی باب التعبیر.
روی الکلینی «عمّن لایتناهی کثرة من علماء اهل البیت علیهم السلام و رجالهم و محدّثیهم؛ (2)منهم:
1. أبو علی، أحمد بن إدریس بن أحمد، الأشعری، القمی، المتوفّی سنة 306ق. (3)
2. أحمد بن عبداللّه بن أُمیة. (4)
3. أبوالعباس، أحمد بن محمد بن سعید بن عبدالرّحمن الهمدانی؛ المعروف بابن عقدة؛ المتوفّی سنة 333ق. (5)
ص:43
4. أبوعبدللّه، أحمد بن عاصم؛ العاصمی؛ الکوفی. (1)
5. أبوجعفر، أحمد بن محمد بن عیسی بن عبداللّه بن سعد بن مالک بن الأحوص بن السائب بن مالک بن عامر؛ الأشعری، القمی. (2)
6. أحمد بن مهران. (3)
7. اسحاق بن یعقوب. (4)
8. الحسن بن خفیف. (5)
9. الحسن بن الفضل بن یزید (6)الیمانی. (7)
10. الحسین بن الحسن؛ الحسینی، الأسود. (8)
11. الحسین بن الحسن؛ الهاشمی، الحسنی، العلوی. (9)
12. الحسین بن علی العلوی. (10)
13. أبو عبداللّه، الحسین بن محمد بن عمران بن أبی بکر؛ الأشعری، القمی المعروف بابن عمر. (11)
14. حمید بن زیاد؛ من أهل نینوی؛ المتوفی سنة 310ق. (12)
15. أبوسلیمان، داود بن کورة، القمی. (13)
16. أبوالقاسم، سعد بن عبداللّه بن أبی خلف؛ الأشعری؛ المتوفی 27 شوال سنة 300ق. (14)17. أبوداود، سلیمان بن سفیان. (15)
ص:44
18. أبوسعید، سهل بن زیاد؛ الادمی، الرازی. (1)
19. أبوالعباس عبداللّه بن جعفر بن الحسین بن مالک بن جامع، الحمیری القمی. (2)
20. أبوالحسن، علی بن ابراهیم بن هاشم، القمی، صاحب التفسیر المعروف (3)المتوفی بعد سنة 307ق.
21. علی بن الحسین السعد آبادی. (4)
22. أبوالحسن علی بن عبداللّه بن محمد بن عاصم، الخدیجی، الأصغر (؟) . (5)
23. أبوالحسن، علی بن محمد بن ابراهیم بن أبان، الرازی، الکلینی، المعروف بعلان. (6)
24. علی بن محمد بن أبی القاسم بندار. (7)
25. أبوالحسن، علی بن محمد بن أبی القاسم عبداللّه بن عمران، البرقیّ، القمیّ ابن بنت أحمد بن محمد بن خالد البرقیّ، المعروف. (8)
26. علی بن موسی بن جعفر الکمندانی. (9)
27. أبو محمد، القاسم بن العلاء من أهل آذربیجان (ظ؟) . (10)
28. أبوالحسن، محمد بن اسماعیل، النیسابوری، الملقّب بندفر. (11)
29. أبوالعباس، محمد بن جعفر، الرزّاز، المتوفی سنة 301ق. (12)
30. أبوالحسن، محمد بن أبی عبداللّه جعفر بن محمد بن عون، الأسدی، الکوفی ساکن الرّی. (13)31. أبوجعفر، محمد بن الحسن بن فروخ، الصفّار، الأعرج القمیّ، صاحب کتاب بصائر الدرجات ، المتوفّی سنة 290ق مولی عیسی بن موسی بن جعفر الأعرج. (14)
ص:45
32. محمد بن الحسن، الطائی. (1)
33. أبوجعفر، محمد بن عبداللّه بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک، الحمیری، القمی. (2)
34. محمد بن عقیل؛ الکلینی. (3)
35. أبوالحسین، محمد بن علی بن معمر؛ الکوفی، صاحب الصبیحی. (4)
36. أبوجعفر، محمد بن یحیی؛ العطار، الأشعری القمی. (5)
یروی عن الکلینیّ فئة کثیرة؛ منهم:
1. أبوعبداللّه أحمد بن ابراهیم، المعروف بابن أبی رافع الصیمری. (7)
2. أبوالحسین أحمد بن أحمد الکاتب الکوفی. (8)
3. أبوالحسین أحمد بن علی بن سعید الکوفی. (9)
4. أبوالحسین أحمد بن محمد بن علی الکوفی. (10)
5. أبوغالب أحمد بن محمد بن محمد بن سلیمان بن الحسن بن الجهم بن بکیر بن أعین بن سنسن الزراری (285-368ق) . (11)
6. أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه، المتوفی سنة 368ق. (12)
ص:46
7. أبوالحسن عبدالکریم بن عبداللّه بن نصر البزّاز التنیسی. (1)
8. علی بن أحمد بن موسی، الدقّاق. (2)
9. أبوعبداللّه محمد بن ابراهیم بن جعفر، الکاتب، النعمانیّ، المعروف بابن زینب (3)«کان خصیصاً به، یکتب کتابه الکافی» (4). (5)
10. أبوعبداللّه محمد بن أحمد بن عبداللّه بن قضاعة بن صفوان بن مهران الجمّال الصفوانی، نزیل بغداد. (6)«کان تلمیذه الخاص به، یکتب کتابه الکافی و أخذ عنه العلم و الأدب، و أجاز ] الکلینی [ له، فی قراءة الحدیث» . (7)
11. أبو عیسی محمد بن أحمد بن محمّد بن سنان، السنانی، الزاهری نزیل الرّی. (8)
12. أبو المفضّل محمد بن عبداللّه بن المطلّب، الشیبانی. (9)
13. محمد بن علی ماجیلویه. (10)
14. محمّد بن محمّد بن عاصم الکلینی. (11)
15. أبو محمد هارون بن موسی بن أحمد بن سعید بن سعید، الشیبانی، التلعکبری، المتوفی سنة 385ق. (12)
و قال الطوسی: «ثقة، عارف بالأخبار» . (1)
و قال ایضاً: «جلیل القدر، عارف بالأخبار» . (2)
و قال ابن شهر آشوب: «عالم بالأخبار» . (3)
و قال السیّد رضی الدین بن طاوس: «الشیخ المتّفق علی ثقته، و أمانته، محمد بن یعقوب الکلینی» . (4)
و قال أیضاً: «محمد بن یعقوب، أبلغ فیما یرویه، و أصدق فی الدرایة» . (5)
و قال ابن الاثیر: «. . . و هو من أئمّة الامامیة و علمائهم» . (6)
وقال أیضاً - وقد عدّه من مجدّدی الإمامیة علی رأس المائة الثالثة -: أبو جعفر محمد بن یعقوب الرازی، الإمام علی مذهب أهل البیت، عالم فی مذهبهم، کبیر، فاضل عندهم مشهور. . .» . (7)
و عدّه الطیّبی من مجدّدی الأئمّة علی رأس تلک المائة: قال: «. . و من الفقهاء. . . أبوجعفر الرازی الإمامی» . (8)
و قال ابن حجر: «و کان من فقهاء الشیعة، و المصنّفین علی مذهبهم» . (9)
و قال ایضاً: «. . . أبو جعفر محمد بن یعقوب الکلینی، من رؤساء فضلاء الشیعة، فی أیّام المقتدر» . (10)
و قال الفیروزابادی: «. . محمد بن یعقوب الکلینی، من فقهاء الشیعة» . (11)
و قال الشیخ حسین بن عبدالصمد الحارثی الهمدانی: «. . . محمد بن یعقوب الکلینی رحمه الله شیخ عصره فی وقته، ووجه العلماء و النبلاء، کان أوثق الناس فی الحدیث و
ص:48
أنقدهم له و أعرفهم به» . (1)
و قال القاضی الشوشتری: «رئیس المحدثین الشیخ الحافظ» . (2)
و قال المولی خلیل بن الغازی القزوینی: «اعترف المؤالف و المخالف بفضله، قال أصحابنا: و کان أوثق الناس فی الحدیث و أثبتهم، و أغورهم فی العلوم» . (3)و قال محمد تقی المجلسی: «و الحق انّه لم یکن مثله، فیما رأیناه فی علمائنا، و کل من یتدبّر فی أخباره و ترتیب کتابه، یعرف أنّه کان مؤیداً من عنداللّه - تبارک و تعالی - جزاه اللّه عن الاسلام و المسلمین، أفضل جزاء المحسنین» . (4)
و قال محمد باقر المجلسی: «الشیخ الصدوق، ثقة الإسلام، مقبول طوائف الأنام ممدوح الخاصّ و العامّ، محمد بن یعقوب الکلینی» . (5)
و قال لمیرزا عبداللّه الأفندی: «ثقة الإسلام، هو فی الأغلب یراد منه أبوجعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی، الرازی، صاحب الکافی و غیره، الشیخ الأقدم المسلّم بین العامة و الخاصة و المفتی لکلا الفریقین» . (6)
و قال الشیخ حسن الدمستانی: «ثقة الاسلام، و واحد الأعلام، خصوصاً فی الحدیث فانّه جهینة الأخبار، و سابق هذا المضمار، الذّی لا یشق له غبار، و لا یعثر له علی عثار» . (7)
و قال السیّد محمّد مرتضی الزبیدی: «. . من [ فقهاء الشیعة ] (8)و رؤساء فضلائهم، فی أیام المقتدره» . (9)
و قال المحدّث النیسابوری فی کتاب منیة المرتاد فی ذکر نفاة الاجتهاد: «و منهم؛ ثقة الاسلام، قدوة الأعلام، و البدر التمام، جامع السنن و الآثار، فی حضور سفراء الإمام، علیه أفضل السّلام، الشیخ أبوجعفر محمد بن یعقوب الکلینی الرازی محیی
ص:49
طریقتة أهل البیت علی رأس المائة الثالثة. . .» . (1)
و قال الشیخ أسداللّه الشوشتری: «. ثقة الإسلام، و قدوة الأنام، و علم الأعلام، المقدم المعظّم عند الخاصّ و العامّ، الشیخ أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی» . (2)
و قال السید أحمد الحسینی. کذا الصدوق ثقة الاسلام
و قال ایضاً: و الشیخ و الصدوق و الکلینی و کلّهم عدل بغیر مین (3)
و قال: و اسم الکلینیّ محمد الأبر سلیل یعقوب المعظّم الخطر (4)
و قال السید محمد باقر الخوانساری: «و هو فی الحقیقة أمین الإسلام، و فی الطریقة دلیل الأعلام، و فی الشریعة جلیل الأقدام، لیس فی وثاقته لأحد کلام، و لا فی مکانته عند أئمة الأنام» . (5)
4. کتاب الرسائل؛ (1)رسائل الأئمّة علیهم السلام (2). (3)
5. کتاب الکافی. (4)
6. کتاب ما قیل فی الأئمّة علیهم السلام من الشعر. (5)
کان هذا الکتاب معروفاً بالکلینیّ، (6)و یسمّی أیضاً الکافی. (7)قال الکلینیّ و وقلت:
انّک تحبّ أن یکون عندک کتاب کافٍ، یجمع من جمیع فنون علم الدّین، ما یکتفی به المتعلّم، و یرجع إلیه المسترشد، و یأخذ منه من یرید علم الدین، و العمل به بالآثار الصحیحة، عن الصادقین علیهم السلام» (8)و قد یسّر اللّه له تألیف هذا الکتاب الکبیر فی عشرین سنة (9)«و قد سأله بعض الشیعة من البلدان النائیة تألیف کتاب الکافی لکونه بحضرة من یفاوضه و یذاکره، ممّن یثق بعلمه» (10)و یعتقد بعض العلماء أنّه «عرض علی القائم - صلوات اللّه علیه - فاستحسنه» (11)و قال: «کافٍ لشیعتنا» . (12)
روی الکلینی «عمّن لایتناهی کثرة من علماء أهل البیت علیهم السلام و رجالهم و محدّثیهم (13)فکتابه خلاصة آثار الصادقین علیهم السلام و عیبة سننهم القائمة.
و قد کان شیوخ أهل عصره یقرؤونه علیه، و یروونه عنه، سماعاً و اجازة، (14)کما
ص:51
قرؤوه علی تلمیذه أبی الحسین أحمد بن أحمد الکوفی الکاتب (1)و رواه جماعة من أفاضل رجالات الشیعة عن طائفة من کملة حملته؛ و من رواته الأقدمین: النجاشی (2)و الصدوق (3)و ابن قولویه، (4)و المرتضی، (5)و المفید، (6)و الطوسی، (7)و التلعکبری، (8)و الزراری، (9)و ابن أبی رافع، (10)و غیرهم.
و قد ظلّ حجة المتفقهین عصوراً طویلة، و لایزال موصول الأسناد و الروایة، مع تغیر الزمان، و تبدّل الدهور.
و قد اتّفق أهل الإمامة، و جمهور الشیعة، علی قرؤوه علی تلمیذه أبی الحسین أحمد بن أحمد الکوفی الکاتب 1و رواه جماعة من أفاضل رجالات الشیعة عن طائفة من کملة حملته؛ و من رواته الأقدمین: النجاشی 2و الصدوق 3و ابن قولویه، 4و المرتضی، 5و المفید، 6و الطوسی، 7و التلعکبری، 8و الزراری، 9و ابن أبی رافع، 10و غیرهم.
و قد ظلّ حجة المتفقهین عصوراً طویلة، و لایزال موصول الأسناد و الروایة، مع تغیر الزمان، و تبدّل الدهور. (11)
و قد اتّفق أهل الإمامة، و جمهور الشیعة، علی تفضیل هذا الکتاب و الأخذ به، و الثقة بخبره، و الاکتفاء بأحکامه، و هم مجمعون علی الإقرار بارتفاع درجته و علوّ قدرته - علی انّه - القطب الذی علیه مدار روایات الثقات المعروفین بالضبط و الاتقان الی الیوم و هو عندهم و أجمل و أفضل (12)من سائر اصول الأحادیث.
قال الشیخ المفید: «. . . الکافی ، و هو من أجلّ کتب الشیعة، و أکثرها فائدة» . (13)
و قال الشهید محمد بن مکی فی اجازته لابن الخازن: «. . کتاب الکافی فی الحدیث الذی لم یعمل الامامیة مثله» . و قال المحقّق علی بن عبد العالی الکرکی، فی اجازته للقاضی صفی الدین عیسی:
«الکتاب الکبیر فی الحدیث، المسمّی بالکافی، الذی لم یعمل مثله. . . و قد جمع هذا الکتاب من الأحادیث الشرعیة، و الأسرار الدینیة، ما لا یوجد فی غیره» . (14)
ص:52
و قال أیضاً - فی اجازته لأحمد بن أبی جامع العاملی -: « الکافی فی الحدیث الذی لم یعمل الأصحاب مثله» . (1)
و قال الفیض: « الکافی . . . أشرفها و أوثقها و أتمّها و أجمعها؛ لاشتماله علی الاُصول من بینها، و خلّوه من الفضول و شینها» . (2)
و قال الشیخ علی بن محمد بن حسن بن الشهید الثانی: «الکتاب الکافی و المنهل العذب الصافی. و لعمری، لم ینسج علی منواله، و منه یعلم قدر منزلته (3)و جلالة حاله» . (4)
و قال المجلسی: «کتاب الکافی . . . أضبط الاُصول و أجمعها، و أحسن مؤلفات الفرقة الناجیة، و أعظمها» . (5)
و قال المولی محمد أمین الاسترابادی فی الفوائد المدنیة : «و قد سمعنا عن مشائخنا و علمائنا أنّه لم یصنف فی الإسلام کتاب یوازیه أو یدانیه» . (6)
و قال بعض الأفاضل: «اعلم ان الکتاب الجامع للأحادیث، فی جمیع فنون العقائد، و الأخلاق، و الآداب، و الفقه - من أوله إلی آخره - مما لم یوجد فی کتب أحادیث العامّة، و انّی لهم بمثل الکافی ، فی جمیع فنون الأحادیث، و قاطبة أقسام العلوم الإلهیة، الخارجة من بیت العصمة و دار الرحمة» . (7)
و هو «. . . یحتوی علی ما لا یحتوی غیره، مما ذکرناه، من العلوم حتّی انّ فیه ما یزید علی ما فی الصحاح الست للعامة متوناً و أسانید» (8)فإنّ عدّة أحادیث الکافی 16199 حدیثاً (9)و جملة ما فی کتاب البخاری الصحیح 7275 حدیثاً، بالأحادیث المکرّرة، و قدقیل: «انّها بإسقاط المکرّرة 4000 حدیث» . (10)
ص:53
قال ابن تیمیة: انّ احادیث البخاریّ و مسلم سبعة آلاف حدیث و کسر. (1)
خصائص الکافی التی تزال تحثّ علی الاهتمام به کثیرة؛ منها:
إنّ مؤلّفه کان حیّاً فی زمن سفراء المهدیّ علیه السلام، قال السید ابن طاوس: «فتصانیف هذا الشیخ محمد بن یعقوب، و روایاته فی زمن الوکلاء المذکورین، یجد طریقاً الی تحقیق منقولاته» . (2)
و هو «ملتزم فی الکافی أن یذکر فی کلّ حدیث الّا نادراً جمیع سلسلة السند بینه و بین المعصوم و قد یحذف صدر السند و لعلّه لنقله عن أصل المرویّ عنه، من غیر واسطة، أو لحوالته علی ما ذکره قریباً. و هذا فی حکم المذکور» . (3)
«و مما یعلم فی هذا المقام نقلاً عن بعض محققینا الأعلام، أنّ من طریقته الکلینیّ رحمه الله، وضع الأحادیث المخرجة، الموضوعة علی الأبواب، علی الترتیب بحسب الصحة و الوضوح. و لذلک، أحادیث أواخر الأبواب فی الأغلب - لاتخ (4)من إجمال و خفاء» . (5)
و قد أسلفت ایراد کونه جمع فنون العلم الإلهیة، و احتوی علی الاُصول و الفروع، و أنّه یزید علی ما فی الصحاح الستّة، عدّ عن التأنّی فی تألیفه الذی بلغ عشرین سنة. قال الوحید البهبهانی: «ألا أنّ تری ان الکلینی رحمه الله مع بذل جهده فی مدّة عشرین سنة، و مسافرته الی البلدان و الأقطار، و حرصه فی جمع آثار الأئمة، و قرب عصره الی الاصول الأربعمائة و الکتب المعول علیها، و کثرة ملاقاته، و مصاحبته مع شیوخ الاجازات، و الماهرین فی معرفة الأحادیث، و نهایة شهرته فی ترویج المذهب، و تأسیسه. . .» . (6)و قال السید حسن الصدر: «و منها اشتماله علی الثلاثیّات. . .» . (7)
ص:54
«و منها انّه غالباً، لایورد الأخبار العارضة، بل یقتصر علی ما یدلّ علی الباب الذی عنونه، و ربّما دلّ ذلک علی ترجیحه لما ذکر، علی ما لم یذکر» (1). (2)
1. جامع الأحادیث و الأقوال ، للشیخ قاسم بن محمّد بن جواد بن الوندیّ المتوفّی بعد سنة 1100ق. (4)
2. الدر المنظوم من کلام المعصوم ، للشیخ علی بن محمد بن الحسن بن زین الدّین الشهید الثانی، العاملی الجبعی، المتوفّی سنة 1104ق. و هو مخطوط، و منه نسخة (5)بخزانة کتب السّید محمد المشکاة الموقوفة بجامعة طهران.
3. الرواشح السماویة فی شرح الأحادیث الإمامیة، (6)لمحمد باقر الداماد الحسینی، المتوفّی سنة 1040ق. و هو مطبوع سنة 1311ق بطهران.
4. الشافی ، للشیخ خلیل بن الغازی القزوینی، المتوفّی سنة 1089ق. و هو مخطوط، و منه نسخة (7)بخزانة کتب السّید محمّد المشکاة.
5. شرح المیرزا رفیع الدین محمد النائینی، المتوفّی سنة 1082ق. (8)
6. شرح المولی صدرا، الشیرازی، المتوفّی سنة 1050ق. (9)
7. شرح محمد أمین الأسترآبادی الأخباری، المتوفی سنة 1036ق. (10)
8. شرح المولی محمد صالح المازندارنی، المتوفی سنة 1080ق، و هو - عند أفاضل المتفقّهین - من خیار الشروح. (11)9. کشف الکافی ، لمحمّد بن محمّد الملقّب شاه محمد الاصطهباناتی الشیرازی،
ص:55
من أفاضل أوائل القرن الثانی عشر. (1)ألّفه للشاه السلطان حسین الموسوی الصفویّ. و هو مخطوط، و منه نسخة (2)بخزانة کتب السّید محمّة المشکاة.
10. مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرّسول، (3)لمحمد باقر بن محمد تقی المجلسی المتوفّی سنة 1110ق. و هو مطبوع سنة 1321ق بطهران، فی 4 مجلدات ضخمة.
11. هدی العقول فی شرح أحادیث الاُصول ، لمحمّد بن عبد علی بن محمد بن أحمد بن علیّ بن عبدالجبّار، القطیفی، من علماء اوائل القرن الثالث عشر. و هو مخطوط، و منه نسخة فی خزانة کتب مدرسة عالی سبهسالار. (4)
12. الوافی ، للفیض الکاشانی، (5)المتوفی سنة 1091ق. و هو مطبوع سنة 1310 و 1324ق بطهران فی 3 مجلّدات.
2. حاشیة أبی الحسن الشریف الفتونی العاملی، المتوفی سنة 1138ق. (1)
3. حاشیة السّید المیر أبی طالب بن المیرزا بیک الفندرسکی من أفاضل أوائل القرن الثانی عشر. (2)
4. حاشیة الشیخ أحمد بن اسماعیل الجزائری، المتوفّی سنة 1149ق. (3)
5. حاشیة السّید بدرالدین أحمد الأنصاری العاملی، تلمیذ البهاء العاملی. (4)
6. حاشیة محمد أمین بن محمد شریف الأسترآبادی الأخباری، المتوفّی سنة 1036ق. (5)
7. حاشیة محمد باقر بن محمد تقی المجلسی. (6)
8. حاشیة محمد باقر الداماد الحسینی. (7)
9. حاشیة محمد حسین بن یحیی النوری؛ تلمیذ المجلسی. (8)
10. حاشیة حیدر علی بن المیرزا محمد بن حسن الشیروانی. (9)
11. حاشیة المولی رفیع الجیلانی، المعروفة بشواهد الإسلام. (10)
12. حاشیة السیّد شبر بن محمد بن ثنوان الحویزی، النجفی. (11)
13. حاشیة السید نورالدین علی بن ابی الحسن الموسوی العاملی، المتوفّی سنة 1068ق. (12)
14. حاشیة الشیخ زین الدین أبی الحسن علی ابن الشیخ حسن صاحب المعالم. (13)
15. حاشیة الشیخ علی الصغیر بن زین الدین بن محمد بن الحسن بن زین الدین
ص:57
الشهید الثانی. (1)
16. حاشیة الشیخ علی الکبیر بن محمد بن الحسن بن زین الدّین الشهید الثانی. (2)
17. حاشیة الشیخ قاسم بن محمد بن جواد الکاظمی، المشهور بابن الوندیّ، المتوفّی بعد سنة 1100ق. (3)
18. حاشیة الشیخ محمد بن الحسن بن زین الدّین الشهید الثانی، المعروف بالشیخ محمد السبط العاملیّ المتوفی سنة 1030ق. (4)
19. حاشیة المیرزا رفیع الدین محمد بن حیدر النائینی، المتوفّی سنة 1080ق (5). (6)
20. حاشیة الشیخ محمد بن قاسم الکاظمی. (7)
21. حاشیة نظام الدین بن أحمد الدشتکی. (8)
1. تحفة الاولیاء ، لمحمّد علی ابن الحاجّ محمد حسن الأردکانی، المعروف بالنحوی تلمیذ السّید بحرالعلوم، و هو مخطوط، و منه نسخة (9)بخزانة کتب السّید محمد المشکاة.
2. الصافی شرح اصول الکافی، (10)للشیخ خلیل بن الغازی القزوینی، و هو مطبوع سنة 1380 ق/ 1891 بلکنهو، فی مجلدین ضخمین.
3. شرح فروع الکافی ، له أیضاً، و هو مخطوط فی عدة مجلّدات، و منه نسخة (11)بخزانة کتب السّید محمد المشکاة.
ص:58
1. حثیث الفلجة فی شرح حدیث الفرجة، (1)للسید بهاءالدین محمد بن محمد باقر الحسنی المختاری، النائینی، السبزواری، الاصفهانی، من علماء أوائل القرن الثانی عشر. (2)
و لهذا الحدیث شروح کثیرة. (3)
2. هدایة النجدین و تفصیل الجندین ، رسالة فی شرح حدیث الکافی فی جنود العقل و جنود الجهل، (4)للسیّد حسن الصدور المتوفّی سنة 1354ق. (5)
اختصر الکافی ، محمد جعفر بن محمد صفی الناعسی الفارسی، و من هذا المختصر نسخة (6)(مخطوطة سنة 273) بخزانة کتب السید محمد المشکاة.
عن کثیر من الأقدمین و المتأخرین بتحقیق بعض امور الکافی ؛ و من آثارهم:
1. الرواشح السماویّة فی شرح أحادیث الإمامیة ، للداماد. (7)
2. رموز التفاسیر الواقعة فی الکافی و الروضة ، لمولی خلیل بن الغازی القزوینی. (8)
3. نظام الأقوال فی معرفة الرجال ، رجال الکتب الاربعة، لنظام الدین محمد بن الحسین القرشی الساوجی (ظ؟) ، (9)تلمیذ الشیخ البهاء العاملی، «ذکر فیه أسماء الذین روی عنهم المحمّدون الثلاثة، من الکتب الأربعة، أو ذکر واحداً من أصحابنا، و قال: انّه ثقة أو عالم أو فاضل، أو ما شابه ذلک، أو قال: روی عن أحد و روی عنه أحد» . (10)
ص:59
4. جامع الرواة، (1)لحاجی محمد الأردبیلی، تلمیذ المجلسیّ.
5. رسالة الأخبار و الاجتهاد، فی صحة أخبار الکافی ، لمحمد باقر بن محمد أکمل البهبهانی. (2)
6. معرفة أحوال العدة الذین بروی عنهم الکلینی ، للسیّد حجة الإسلام محمّد باقر الشفتی الأصفهانی، المتوفّی سنة 1260ق طبع مع مجموعته الرّجالیة ص 114 - 25 بطهران سنة 1314ق. (3)
7. الفوائد الکاشفة عن سلسلة مقطوعة و أسماء فی بعض أسانید الکافی مستورة للسیّد محمد حسین الطباطبائی التبریزی. (4)
و قال فی مقدمته: «لما کان بعض الرواة بین ثقة الاسلام الشیخ أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی، و بین بعض من روی عنه من الأصحاب، کأحمد بن محمد بن عیسی، و أحمد بن محمد بن خالد، و سهل بن زیاد، غیر مذکورین فی کتابه المسمّی بالکافی، مشیراً إلیهم فیه، بعدة من أصحابنا، فأحببت توضیحاً، بل لزوماً، حیث یحتاج العمل بالروایة الی معرفة أحوال الراوی، من الصحة و غیرها من الأوصاف، أن أکتب رسالة جامعة لما وصل إلینا من أسمائهم، و جامعة لأحوالهم، و وافیة لبیان أوصافهم، لیکون الطالب العامل بها علی بصیرة» . (5)
8. ترجمة علیّ بن محمّد المبدوء به بعض أسانید الکافی ؛ للشیخ المیرزا أبی المعالی ابن الحاج محمد ابراهیم بن الحاجّ محمد حسن الکاخی الخراسانی
ص:60
الأصفهانی، الکلباسی المتوفی سنة 1315ق. (1)
9. البیان البدیع فی أن محمد بن اسماعیل المبدوء به فی أسانید الکافی انّما هو بزیع (2)للسیّد حسن الصدر المتوفّی 11 ربیع الأول سنة 1354ق. (3)
10. رجال الکافی ، جداول لفقیه آل محمد و رئیس الطائفة، شیخ علماء قم الیوم (4)الحاج السید حسین الطباطبائی البروجردی، و هو مخطوط، سمعت به.
أمّا عدد أحادیث الکافی (5)و تحقیق رجاله، و اختلاف رواته، و أسناده، فقد عنی بها أکثر علماء الحدیث و الطبقات فی المشیخات و کتب الرجال. (6)
فروع الکافی:
طهران سنة 1315ق. فی مجلدین توأم أوّلهما 427 صفحة، و الآخر 375 صفحة مع حواش فی الهامش.
] طبع دارالکتب الاسلامیة فی خمس مجلّدات [ .
لکنهو سنة 1302 / 1885.
الروضة:
طهران سنة 1303ق فی 142 صفحة، (1)مع تحف العقول ، و منهاج النجاة.
لکنهو سنة 1302 /1885.
] طبع دارالکتب مستقلاً [ .
مات - کما یقول النجاشی - ببغداد سنة 329ق. سنة تناثر النجوم (2)و تاریخ وفاته عند الشیخ الطوسی - سنة 328، (3)ثم وافق فی کتاب الرّجال (4)الذی ألّفه من بعد، النجاشی.
و قال السیّد رضی الدین بن طاوس: «و هذا الشیخ محمد بن یعقوب کان حیاته فی زمن وکلاء المهدی علیه السلام - عثمان بن سعید العمری، وولده أبی جعفر محمد، و أبی القاسم حسین بن روح، و علیّ بن محمّد السمریّ - و توفی محمد بن یعقوب قبل وفاة علی بن محمد السمریّ، لأنّ علیّ بن محمّد السمریّ توفّی فی شعبان سنة 329ق و هذا محمد بن یعقوب الکلینی توفی ببغداد سنة 328ق (5)» و ذکر ابن الأثیر، (6)و ابن حجر (7)أنّه توفّی فی تلک السنة.
و فی الوجیزة للشیخ البهاء العاملی: توفّی ببغداد سنة 30 أو 329» . (8)
ص:62
و الصحیح - عندی - أنّ تاریخ الوفاة هو شهر شعبان سنة 329، (1)و النجاشی أقدم و أقرب الی عصر الکلینیّ، و قد أیّده الشیخ الطوسی، و العلامة الحلّی، و هم أدری من ابن الأثیر و ابن حجر بتواریخ علماء الشیعة. و هذا لاینافی وفاته قبل علیّ بن محمد السمری الذی توفی فی شعبان سنة 329ق، وفاقاً للسیّد ابن طاوس.
و صلّی علیه محمد بن جعفر الحسنی المعروف بأبی قیراط. (2)
دفن الکلینیّ بباب الکوفة بمقبرتها، (3)فی الجانب الغربیّ، و کان ابن عبدون (4)یعرف قبره، (5)قال: «رأیت قبره فی صراة الطائی، و علیه لوح مکتوب فیه اسمه، و اسم أبیه» (6)«قد درس» (7)فی أواخر القرن الرابع الهجری (ظ؟) و قبره - الیوم - قائم فی الجانب الشرقی، علی شاطئ دجلة عند باب الجسر العتیق «جسر المأمون الحالیّ» بالقرب منه، علی یسار الجائی من جهة المشرق، و هو قاصد الکرخ قال المیرزا عبداللّه الأفندی:
«قبره ببغداد و لکن لیس فی المکان الذی یعرف الآن بقبره» . (8)
و قال محمد تقی المجلسی: «قبره ببغدادی فی مولوی خانه، معروف بشیخ المشایخ ویزوره العامّة و الخاصة، و سمعت من جماعة من أصحابنا ببغداد، أنّه قبر
ص:63
محمد بن یعقوب الکلینی، وزرته هناک» . (1)
و قال الشیخ یوسف البحرانی: «و قبر هذا الشیخ الآن، بل قبل هذا الزمان فی بغداد مزار مشهور، و علیه قبّة عالیة» . (2)
و قال الشیخ أسداللّه الشوشتری: «و مزاره معروف الآن؛ قریباً من الجسر» . (3)
و قال الشیخ عبدالنبیّ الکاظمی: «المعروف فیما بین علمائنا، و أهل عصرنا، أنّ قبره فی بغداد فی مکان یقال له المولی خانه، قریباً من باب الجسر، و قبره الی الآن مشهور، یزوره الخاصّة و العامة» . (4)
و قال السید محمّد باقر الخوانساری: «و القبر المطهّر الموصوف، معروف فی بغداد الشرقیّه، مشهور، تزوره الخاصّة و العامة، فی تکیة المولویة، و علیه شباک من الخارج الی یسار العابر من الجسر» . (5)
و حاول السیّد محمد مهدی الاصفهانی، إثبات کون قبر الکلینی فی الجانب الشرقی، (6)و قد ردّ علیه الأستاذ الدکتور مصطفی جواد (7)و خطّأ «انّ القبر الذی قرب رأس الجسر من الشرق، هو قبر الکلینی» . (8)
و قد تعوّد الشیعة زیارة هذا القبر الحالیّ، منذ قرون متعاقبة، معتقدین أنّ صاحبه هو الکلینی. و الفریقان مجتمعان علی تعظیم هذا القبر، و تبجیل صاحبه و قصة نبش قبره سائرة. (9)
و طریقة سلفنا، و آبائنا المتقدّمین، و اسمرار سیرتهم، فی زیارة الموضع المعروف المنسوب الیه فی «جامع الآصفیة» قرب رأس الجسر من الشرق، یضطرّنا الی احترام هذا المزار ک «تمثال الجندیّ المجهول عند الأوروبیّین» و إن کان فی الحقیقة لم یرمس فیه، و ذلک، إحیاء لذکره، و إخلاداً لاسمه، و استبقاء له.
قال أبو علی: «و قبره قدس سره معروف فی بغداد الشرقیة - مش - (10)تزوره الخاصّة و العامّة، فی تکیة المولویة، و علیه شباک من الخارج، الی یسار العابر من الجسر» . (11)
خادم أهل البیت حسین علی محفوظ عفا اللّه عنه 1374ق.
ص:64
مع الکلینی وکتابه «الکافی»
این مقالۀ طولانی را باید تلخیص کتاب الشیخ الکلینی البغدادی و کتابه الکافی قلمداد نمود. نویسنده پس از بیان مقدمه ای دربارۀ تاریخ تدوین حدیث، اوضاع سیاسی و علمی عصر کلینی را مورد بررسی قرار داده و به زندگی نامۀ کلینی پرداخته است. حیات علمی کلینی، مشایخ و شاگردان و راویان او، کتاب هایش و سخنان علما دربارۀ کلینی از دیگر مباحث این نوشته است. نویسنده، صفحات بعدی مقاله را به معرفی الکافی و منهج حدیثی کلینی اختصاص داده و از حکایت عرضۀ الکافی بر امام مهدی علیه السلام سخن به میان آورده است.
مطالب دیگر مقاله، شامل دیدگاه علما دربارۀ احادیث الکافی، منهج کلینی در خصوص اسانید کتاب، رجال عده در الکافی، منهج کلینی در متون الکافی و ترتیب و تبویب الکافی است.
یرجع تاریخ تدوین الحدیث الشریف عند الشیعة الإمامیة إلی العصر النبویّ، ولهم فیه مراحل متعدّدة قبل جمعه وتهذیبه فی موسوعاتهم الحدیثیّة المشهورة. وقد قام روّاد التشیّع من الصحابة بأعباء المرحلة الاُولی، فبرز منهم مولی رسول اللّه صلی الله علیه و آله أسلم أبو رافع الذی صنّف کتاب السنن والأحکام والقضایا، مبوّباً للأحادیث فیه علی أبواب
ص:65
الصلاة والصیام والحجّ والزکاة والقضایا. (1)
فکان رضی الله عنه أوّل من دوّن الأحادیث مع تبویبها فی الإسلام بعد أمیر المؤمنین علیه السلام الذی سبق الکلّ فی تدوین أحادیث الرسول صلی الله علیه و آله فی کتابه الصحیفة الجامعة، وهو من إملاء النبیّ صلی الله علیه و آله وخطّ الوصیّ علیه السلام، وقد اعتمد البخاری علی صحیفة الإمام علی علیه السلام فی مواضع من صحیحه. (2)
وبعد انتقال الرسول الأکرم صلی الله علیه و آله إلی الرفیق الأعلی، استمرّ تدوین الأحادیث عند شیعة أمیر المؤمنین علیه السلام کالأصبغ بن نُباتة، وسُلیم بن قیس الهلالی، وعُبید اللّه بن أبی رافع، وعلیّ بن أبی رافع، ومحمّد بن قیس البجلی، ومیثم التمّار ونظرائهم کما هو مفصّل فی فهارس کتب الشیعة. دون أن تؤثّر علیه أوامر المنع التی اتّخذت صفتها الرسمیّة بُعید أحداث السقیفة، ولم یَعُقْ سیره فیما بعد التضییق الاُموی علی مدرسة الإمام زین العابدین بعد استشهاد أبیه الإمام الحسین علیهما السلام، بل کان الأمر علی خلاف ما کان متوقّعاً فی ضُمور نشاط تلک المدرسة أو رکوده، إذ ظهرت علی أیدی تلامذة الإمام السجّاد علیه السلام جملة من المدوّنات الحدیثیّة، من أمثال: مدوّنات جابر الجعفیّ، وأبان بن تَغْلِب، والحسین بن ثور بن الجهم، وزیاد ابن المنذر وغیرهم.
ولمّا حلّ الانهیار بدولة معاویة التی أقامها علی مبدأ البغی والعدوان وسفک الدم الحرام، وآلت إلی السقوط فی أواخر عهد الإمام الباقر علیه السلام، وانشغل الأمویّون بسلطتهم، وَجَدَ الإمام الباقر علیه السلام متنفّساً لنشر العلم والمعرفة، فاتّسعت حرکة التدوین فی عصره وعلی یده اتّساعاً کبیراً کما یظهر من مدوّنات تلامذته الکثیرة فی فهرستی الشیخ الطوسیّ والنجاشیّ. ثم اتّسعت تلک الحرکة العلمیة اتّساعاً هائلاً بعد سقوط الدولة الأمویة، وتولّی العباسیّین زمام الاُمور سنة (132ق) فی عهد الإمام الصادق علیه السلام.
ونتیجةً لانشغال الدولة الجدیدة بتثبیت أقدامها، وَجَدَ الإمام الصادق علیه السلام نفسه فی فرصة سانحة للانطلاق فی أرحب المیادین العلمیّة؛ لأجل صیاغة الفکر الإسلامی وتجدیده علی أثر ما مُنِیَ به علی أیدی الاُمویین وأعداء الدین، وغرسه فی نفوس
ص:66
المسلمین نقیاً صافیاً، لم تشُبْه بِدَعُ الأوّلین، فکان بحقٍّ ذلک الرجل الفذّ والأوحدیّ الفرد الذی تمکّن من إعادة الروح إلی الإسلام کما کان فی عهده الأول، بعد أن غذّاه بلُبان التوحید الخالص، ونزع عنه کلّ لباس لم یمتّ بصلة إلیه، مع تثبیت قواعده علی أقوم الأسس وأرسخها، وقیادة التثقیف الإسلامی علی أوسع نطاق کما نلحظه فی کثرة الوافدین إلی جامعته الإسلامیة الکبری من شتّی أمصار المسلمین، وقد قُدِّر لبعض من تلامذته أن یکونوا قادةً لمذاهب إسلامیة لم تزل قائمة إلی الیوم.
لقد رفع الإمام الصادق علیه السلام لواء العلم، ونادی بشعار التدوین عالیاً، وهتف بطلّاب جامعته الکبری قائلاً: «اکتبوا فإنّکم لا تحفظون حتی تکتبوا» (1)و: «احتفظوا بکتبکم فإنّکم سوف تحتاجون إلیها» . (2)
وکان من نتائج هذه الدعوة الصریحة إلی التدوین أن تصدّی المئات من تلامذته علیه السلام إلی التألیف والتصنیف فی شتّی حقول العلم والمعرفة. لا سیما علوم الشریعة الغرّاء، فأضافوا بذلک إلی مدوّنات الحدیث الشیعیة فی المراحل السابقة المئات من الکتب کالاُصول الأربعمائة ونحوها من المصنّفات التی أصبحت مع غیرها من مؤلّفات أصحاب الأئمة علیهم السلام فی المراحل اللاحقة، الحجر الأساس الذی ابتنیت علیه المجامیع الحدیثیّة المتأخّرة عند الشیعة الإمامیة فی القرنین الرابع والخامس الهجریین.
وبالجملة، فإنّ کتب الحدیث الأربعة المعروفة ( الکافی ، و الفقیه ، و التهذیب ، و الاستبصار ) قد سُبقت بتراث حدیثیّ شیعیّ ضخمٍ اشترکت فی بنائه نخبة من ثِقات أصحاب الأئمة، ابتداءً من عهد أمیر المؤمنین علیه السلام، وانتهاءً بوفاة الإمام العسکریّ سنة (260ق) علیه السلام. وقد أحصی الحرّ العاملی ذلک التراث فوجده أکثر من ستة آلاف وخمسمائة کتاب. (3)وقد وصل بعض هذا التراث إلینا وفُقِدَ معظمه علی أثر الظروف القاسیة التی مرّ بها أهل البیت علیهم السلام وشیعتهم، والتی توّجت علی ید الطغاة بحرق مکتباتهم العظمی فی بغداد ومصر فی عصری السلاجقة والأیوبیین.
ولعلّ الذی یخفّف من وطأة ضیاع معظم تلک المدوّنات بما فی ذلک أغلب
ص:67
الاُصول الأربعمائة، هو أنّ محتویاتها ظلّت محفوظةً فی کتبنا الحدیثیّة المعتمدة، وعلی رأسها کتاب الکافی لثقة الإسلام الکُلینیّ الذی عُقد هذا البحث لأجله وکتابه، لکی نقف علی منزلة الکلینی ومکانته العلمیّة، ومزایا الکافی ، والمنهج المتّبع فیه، مع ما یتّصل بهما من امور اخری علی النحو الآتی:
عاش الکُلینی فی مرکزیْنِ مرموقَیْنِ من مراکز العلم والدین فی عصره، وهما: الریّ أوّلاً، وبغداد أخیراً.
وفی الری تلقی علومه الاُولی وثقافته إلی أن صار شیخ الشیعة فی الریّ ووجههم.
وفی بغداد انتهت إلیه رئاستهم فی عهد المقتدر باللّه العباسیّ (220 - 295ق) ، وأصبح فیها القطب الذی تدور حول محوره رحی أحادیثهم.
أما عصره الممتدّ ابتداء من النصف الثانی للقرن الثالث الهجری، وانتهاء بأواخر العقد الثالث من القرن الرابع الهجری، فقد کاد یکوّن منعطفاً حاسماً فی تاریخ التدهور السیاسیّ والتطوّر الفکریّ، إذ اتّسم ذلک العصر بحالتین متناقضتین، هما: الحالة السیاسیة التی شهدت انتکاسات خطیرة مُنِیَ بها الحکم العباسی بسبب ضعف السلطة المرکزیة. والحالة الفکریة التی وصلت إلی قمة النضج والعطاء بحیث أصبحت مؤلّفات ذلک العصر لا سیّما فی الحدیث والتفسیر من امّهات المصادر الأساسیة المعتمدة لدی المسلمین فی العصور اللاحقة.
وخلاصة ذلک فی الری من الناحیة السیاسیة، أنّه تعاقبت علی حکمها دُوَیلات محلیّة نتیجة الضعف الذی دبّ فی جسم الحکومة العباسیّة، مما أدّی ذلک إلی حصول شرخ کبیر فی قوّتها وهیبتها بحیث توزّعت دولة بنی العباس علی دویلات صغیرة متناحرة بعد قیام الحرکات الانفصالیة فی مختلف الأمصار.
فصارت بلاد فارس والری وأصبهان بید البویهیین، والموصل والجزیرة بید الحمدانیین، ومصر والشام بید طغج، والاندلس بید الاُمویین، وخراسان بید السامانیین، والیمامة وأعمال هجر والبحرین بید القرامطة، وجرجان بید الدیلم. ولم
ص:68
یبق بید (الخلیفة) العباسیّ غیر بغداد وبعض السواد، (1)فتعطّلت دواوین الدولة، وضعفت السلطة، وساد الفساد الإداریّ، وعمّ الفقر، وازدادت الرشوة، بل تعرّضت بغداد نفسها لمحاولات اجتیاح خطیرة من بعض تلک الدویلات الصغیرة.
وفی ظلّ تلک الظروف المؤاتیة للأطراف المتنازعة علی حکم الریّ، شهدت الریّ صراعاً حادّاً بین تلک الأطراف للاستیلاء علیها ابتداء من الدولة الطاهریة التی أخضعت الریّ لنفوذها قبیل سنة (250ق) ، ثمّ الدولة العلویّة فی طبرستان التی توسّعت خلال الفترة من سنة (250ق إلی سنة / 253ق) ، وامتدّ نفوذها الی الریّ والمدن المجاورة.
ولم یکن نفوذ الدولة العلویة التی انقرضت سنة (316ق) مستمراً علی الریّ طیلة حکمهم، بل نازعهم علیها قواد (الخلیفة) من الترک بمساعدة السامانیین إلی أن تمکّنوا من انتزاعها من أیدی العلویین سنة (272ق) (2)ثم تغلّب علی الریّ بعد ذلک أحمد بن الحسن الماردانی وتمکّن من انتزاعها من أیدی الأتراک فی سنة (275ق) وکان قد أظهر التشیّع وأکرم أهله وقرّبهم، فتقرّب إلیه الناس بتصنیف الکتب فی ذلک، فصنّف له عبد الرحمن بن أبی حاتم کتاباً فی فضائل أهل البیت علیهم السلام، کما صنّف له غیره أیضاً، وکان ذلک فی أیام المعتمد العباسی. (3)
ثم خضعت الریّ بعد ذلک إلی سیطرة السامانیین، إذ استطاع إسماعیل بن أحمد السامانی بسط نفوذه علیها سنة (289ق) ، وأقرّه المکتفی العباسی (289-295ق) علیها سنة (290ق) وبعث إلیه بخلعٍ وعقد له ولایتها. ثم تعاقب السامانیّون بعده علی حکم الریّ فکان الوالی علیها فی عهد المقتدر العباسی (295 - 320ق) علیّ بن صعلوک (ت/ 302ق) ثم جاء بعده ابنه أحمد بن علیّ بن صعلوک الذی عیّنه السامانیون علی إدارتها، واعترف المقتدر بولایته وأقرّه علیها وأجزل له العطاء. (4)
ص:69
وهکذا استمرّ حکم الریّ بید السامانیین، ولم ینقطع حکمهم علیها إلّافی فترات قلیلة تعرّضت فیها الری إلی أطماع الساجیین، إذ استطاع یوسف بن دیوداد الساجی أن یسیطر علی الریّ وتمکّن من قتل والیها أحمد بن علی بن صعلوک سنة (311ق) ، لکنّها عادت إلی سیطرة السامانیین ثم تعرّضت فی أواخر عهدهم إلی أطماع الدیالمة سنة (316ق) . (1)
ولم تلبث الریّ علی ذاک الحال إلی أن خضعت لسلطة البویهیّین الذین أحکموا القبضة علیها بعد ذلک التاریخ، وأحسنوا السیاسة فیها بتقریب العلماء وإکرامهم.
ولما کانت مغادرة الکُلینی الریّ إلی بغداد قبل سنة (310ق) کما سنبیّنه ولکون سُلطة البویهیین علی الری لم تتحقّق إلّابعد عدّة سنوات من مغادرته الریّ، فمنه یُعلم أنّه رحمه الله غادر الری فی فترة حکم السامانیین علیها، ولم یشهد دخول البویهیّین إلیها، ولم یَحْظَ برعایتهم قطّ لا فی الریّ کما عرفت، ولا فی بغداد التی ضمّت رُفاته الطاهر قبل دخول البویهیّین إلیها بخمس سنوات بلا خلاف بین سائر المؤرّخین.
هذا، وإلی جانب التدهور السیاسی المذکور فی الریّ، نجد العکس تماماً فی الحیاة العلمیة والفکریة فی تلک البلاد التی انتعشت فیها حرکة الفکر، ونشط العلماء فی البحث والتألیف وکثرت المناظرات بین أقطاب المذاهب فی ذلک العصر بالری، ولا زال تُراثهم یشهد بذلک.
وقد کان للدویلات المحلّیة المتعاقبة علی حکم الریّ الأثر المباشر والإسهام الفعّال فی دفع الحرکة الفکریة والعلمیّة خطوات واسعة إلی الأمام، وذلک بعدم تدخّلها فیما یجری من مناظرات وجدل بین علماء الری؛ (2)لانشغالهم.
بسیاسة الحکم وتثبیت أقدامهم وإدارة شؤون البلاد أکثر من أیّ أمر آخر، ممّا یقتضی ذلک مراعاة العلماء والإحسان إلیهم بصفتهم الصفوة فی تلک البلاد، فإذا لانت
ص:70
قیادتهم، سهلت قیادة قواعدهم بالضرورة.
ونتیجةً لهذا الاستقرار الفکری فی الری، سادت آراء المذاهب السنیة فی تلک البلاد، مع آراء المذهب الشیعی الإمامی، کما کان للمعتزلة، وبعض الفرق التی اندرست فیما بعد - کالبرغوثیة، والزعفرانیة، والمستدرکة - وجود ما فی تلک البلاد. (1)
وأما عن بغداد فی عصر الکلینی من الناحیة السیاسیة، فقد امتازت بتدهور أوضاعها بأضعاف ما کان علیه حال الریّ، إذ تغلّب العنصر الترکیّ علی السلطة، وأطلقت أیدی الأتراک فی سیاسة الدولة، والتلاعب بمقدّرات الاُمّة، حتی أصبح (الخلیفة) أسیراً بید حرسه، إن أرادوه أبقوه، وإن ضجروا منه خلعوه، فإن أبی سملوا عینیه أو قتلوه!
فقد خلعوا المعتزّ باللّه العباسی (251-255ق) بتدبیر من صالح بن وصیف الترکیّ، وقتلوا المهتدی باللّه (255-256ق) ، وخلعوا المقتدر باللّه (295 - 320ق) فی سنة (296ق) ، ونصبوا مکانه ابن المعتز، ثم خلعوا ابن المعتز وأعادوا المقتدر إلی السلطة، ثم خلعوه مرةً اخری سنة (317ق) ، وبایعوا المعتضد باللّه، ثمّ عزلوا المعتضد وأرجعوا المقتدر وأخیراً قتله مؤنس الخادم بدرب الشماسیّة ببغداد سنة (320ق) ، وبعدها جلبوا المعتضد إلی السلطة سنة (320ق) ، ولکنّهم سرعان ما خلعوه مع سملهم عینیه سنة (323ق) ، کما خلعوا المتّقی باللّه (329 - 333ق) وسملوا عینیه أیضاً. (2)
وقد بلغ تدهور الحیاة السیاسیة فی بغداد مبلغاً عظیماً باستفحال أمر الخدم وربّات الحجال فی التدخّل بشؤون الدولة وسیاستها بحیث صار تنصیب الوزراء وعزلهم بأیدیهنّ خصوصاً امّ المقتدر التی کانت ذات سطوة کبیرة یحسب لها الوزراء والقوّاد والأعیان ألف حساب! ویکفی أنّ تنصیب الوزراء وعزلهم بلغ اثنتی عشرة مرّة فی عصر المقتدر فقط. فکانت دولته ذات تخلیط کبیر، وکما یقول ابن الطقطقی (ت/ 709ق) : «خربت الدنیا فی أیامه، وخَلَتْ بیوت الأموال، واختلفت الکلمة» . (3)
ص:71
وإلی جانب هذا الانهیار السیاسی فقد تعرّضت بغداد نفسها لمخاطر الاجتیاح المرتقب فی ذلک الوقت من الحدود المتاخمة لها من کلّ صوب؛ لکثرة الحرکات الانفصالیة عن الدولة التی کوَّنت کیانات قویّة هدّدت بغداد مرّاتٍ عدیدة، کحرکة القرامطة التی فتکت بجیش الحاکم العباسی فتکاً ذریعاً، حتی اضطرّت السلطة إلی تعطیل قوافل الحجّ سنوات طویلة، کلّ ذلک خشیة من فتک القرامطة ومجازرهم الرهیبة. (1)
وبالجملة، فإنّ فقدان الاستقرار السیاسی فی بغداد فقداناً تامّاً کان من أبرز معالم الحیاة السیاسیة فی ذلک العصر الذی عاشه الکلینی رحمه الله. ویکفی أن جعلت الانتکاسات الخطیرة التی مرّت بها الحیاة السیاسیة فی بغداد، الطریق ممهّداً لدخول البویهیّین إلی بغداد سنة 334ق بعد وفاة الکلینی رحمه الله بخمس سنوات.
والحقّ، إنّ هجرة الکلینی من الری وهی فی قبضة السامانیین، إلی بغداد - قبل سنة (310ق) - وهی فی قبضة الأتراک، إنّما کانت هجرةً علمیّة خالصة لا دخل لأیّ شی ء غیر علمیّ فیها بأیّ شکل من الأشکال. واختیار بغداد بالذات ما کانَ اعتباطاً، وإنّما لاعتبارات علمیّة کثیرة ولعلّ فی مقدمتها شهرة بغداد من الناحیة العلمیة، إذ لا تکاد تجد عالماً شیعیّاً أو سُنیاً إلّاوقد وفد إلی بغداد فی ذلک العصر لاعتبارها من أرقی مراکز العلم والدین فی ذلک الحین، إذ لم تؤثر الأحداث السیاسیّة الخطیرة علی تطوّر الفکر فی بغداد أو تشلّ حرکته، بل حصل العکس تماماً، حیث بلغت علوم الشریعة واللغة والأدب والفلک والطب والجغرافیة والتاریخ قمّتها علی أیدی العلماء الوافدین إلی بغداد من کلّ مصر، حتی أصبحت فی عصر الکلینی بالذات من أهمّ مراکز الإشعاع الفکریّ فی العالم الإسلامیّ، وصارت مُنتدی العلماء والفقهاء والمفکّرین، وتنوّعت فیها الثقافة، وسادت بها آراء المذاهب، وتوسّعت فیها ألوان الدراسة فشملت أبواب العلوم والمعارف المختلفة لا سیّما علوم الشریعة الغرّاء، ولا
ص:72
زالت مؤلّفات بغداد فی ذلک العصر تکوّن أهم مصادر البحث الأساسیة فی علوم الشریعة إلی الیوم. (1)
وحسب بغداد أن تتوجّه إلیها الشیعة من کلّ مکان فی عصر الکلینی بالذات مع ترقّبهم لما یخرج علی أیدی أرکانها الأربعة من وصایا إمام العصر علیه السلام.
لقد ترکت الحیاة الفکریة والعلمیة فی مرکزی العلم والدین (الری وبغداد) آثارها الواضحة علی ثقافة الکلینی کما نلحظه فی طیّات کتابه الخالد ( الکافی) الذی استوعب فیه مختلف الأنشطة الفکریة، فحاول اختیار ما یمثّل وجهة النظر الإسلامیة الصائبة إزاء ما اثیر فی عصره من مسائل العقیدة والاُمور الاُخری، وینتخب منه اللُبّ الذی یمثل روح الشریعة الغرّاء، عسی أن تقف علیه أجیال المسلمین فتجده غضّاً مع تقادم الملوان، کلّ ذلک مقروناً بالإسناد الذی هو حجته ودلیله وبرهانه.
فالکافی إذَنْ مرآة صافیة صادقة تعکس ما کان علیه العصر من آراء فکریة ومیول مذهبیة واتّجاهات عقلیة. وما کان ذلک لیتمّ لولا ما کان علیه المؤلّف من سعة اطّلاع، کما سنبیّنه فی ترجمته.
هو محمّد بن یعقوب بن إسحاق أبو جعفر، بلا خلاف بین سائر مترجمیه.
وقد ذکره ابن الأثیر الجزری (ت / 630ق) فی کتابه الکامل فی حوادث سنة / 328ق فقال: «محمّد بن یعقوب، وقُتل محمّد بن علی أبو جعفر الکلینی، وهو من أئمة الإمامیّة وعلمائهم» . (2)ولم یوافقه علی هذا الاسم أحد، کما أنّ الکلینی لم یقتل وأظن أن ابن الأثیر قال: «وقیل» فَحُرِّف قوله إلی: «وقتل» ولکن تبقی إضافته اسم (علی) فی سلسلة آباء الکلینی بلا أدنی دلیل.
هذا، ومن الملفت للنظر هو أن اصحاب الکتب الأربعة المشهورة عند الشیعة
ص:73
الإمامیة کلّهم بهذا الاسم والکنیة (1)وقد اتّفق أن یکون أصحاب الکتب الحدیثیة المتأخرة عند الشیعة من المتسمّین بهذا الاسم أیضاً. (2)
عُرف الشیخ محمّد بن یعقوب بعدّة ألقاب منها ما یدلّ علیه من حیث المکان، ومنها ما یدلّ علیه من حیث المنزلة العلمیّة والصدق والوثاقة والجلالة.
أمّا الألقاب الدالّة علیه من حیث المکان فهی علی نحوین، أحدهما دالّ علیه من حیث النشأة الاُولی والموطن الأوّل، وینحصر ذلک فی لقبی: (الکُلینی) نسبة الی قریة کُلَیْن الواقعة علی مقربة من الریّ، و (الرازی) نسبة إلی (الریّ) والزای فیها من زیادات النسب، وهی من النسب الشاذة التی لا تنطبق مع حروف أصل النسبة (الری) إذ یقتضی أن یکون لقب من ینتمی إلی الری هو (الریّی) .
والآخر، انحصر فی (البغدادی) نسبة إلی بغداد إذ اتّخذها مقرّاً له ومقاماً، حتی وافاه أجله المحتوم فیها. و (السلسلی) نسبة إلی درب السلسلة الواقع بباب الکوفة ببغداد، إذ اختار له مسکناً بهذا الدرب وبقی فیه حتی الأیام الأخیرة من حیاته.
وأمّا ما یدلّ علیه من حیث المنزلة والجلالة، فهو لقب «ثقة الإسلام» . وقد یکون أوّل من أَطلَقَ علیه هذا اللقب هو الشیخ بهاء الدین محمّد العاملی، وذلک فی إجازته للمولی صفیّ الدین القمی فی سنة (1015ق) حیث ورد فی الإجازة ذکر کتاب الکافی مع توصیف مؤلّفه ب (ثقة الإسلام) ، (3)ولم أقف علی من وصفه بذلک قبل هذا التاریخ.
ومهما یکن، فإن من أطْلق علی الکُلینیّ لقب (ثقة الإسلام) کان موفّقاً فی ذلک؛ لاتّفاق علماء الرجال من المسلمین علی وثاقته، إذ لا یوجد فی علم الرجال الإسلامیّ
ص:74
أدنی إشارة تمسّ بوثاقته، وهذا لم یکن مقصوراً علی ما فی کتب الرجال الشیعیّة فحسب، بل جمیع من ترجم له من المسلمین قد اثنی علیه وأطراه کما سنشیر إلیه فی محلّه، ممّا یدلّ بوضوح علی أنّ لهذا المحدّث الشهیر منزلةً بین العلماء لا یمسّها أحد بسوء إلّاکُذِّبَ وافتضحَ أمره کما نجده عند متأخّری نابتة عصرنا من الحشویة الوهابیین الذین تمیّزوا عن المسلمین بشذوذهم فی الاقتداء بمن اتّفق المسلمون علی ضلالته وتیهه وهو ابن تیمیة الذی کفّره أقرب الناس إلیه وهم تلامذته. ولا عجب فی ذلک بعد أن عرف الکلُّ تکفیرهم لجمیع أهل التوحید! !
لم یؤرّخ أحد من علماء الرجال ولادة الکلینیّ، ولکن یمکن تقدیر مدّة عمره بناءً علی معرفتنا بتاریخ وفاته رحمه الله فی سنة 329ق کما سیأتی، بعد تلمّس القرائن التی تفید فی تقدیر تاریخ ولادته، ومن هذه القرائن:
1. إنّه وصف بأنّه من المجدّدین لمذهب الشیعة الإمامیة علی رأس المائة الثالثة (300ق) ، والمجدّد لا یکون مجدّداً دون سنّ الأربعین عادةً، وهذه القرینة تقتضی بأنّ ولادته فی حدود سنة (260ق) .
2. إنّه رحمه الله حدّث فی الکافی عن محمّد بن الحسن الصفار وهو من مشایخه، وقد مات الصفّار سنة (290ق) .
وإذا علمنا أنّ الغرض من تألیف الکافی یختلف عن أغراض أغلب المؤلّفین، إذ أراده الکلینی أن یکون مرجعاً للشیعة فی معرفة الحلال والحرام بناءً علی طلب قُدِّم له فی هذا الخصوص کما هو معلوم من دیباجة الکافی.
والعادةُ والعرف شاهدان علی أنّ مثل هذا الطلب لا یوجّه إلّاللأمثل فالأمثل، وهو من صَلُبَ عودُه فی العلم واکتملت معرفته، وعرفت کفاء ته وشخّصت منزلته، وأکْسبته الأیّام خبرةً واسعة فی معرفة الحدیث الشریف.
وعلیه، فإنْ قلنا بأنّ سنة (290ق) هی بدایة الشروع فی تألیف الکافی بناءً علی وفاة شیخه الصفّار فی تلک السنة، فلا أقل من أن یکون عمره وقت التألیف ثلاثین عاماً،
ص:75
وهذه القرینة کالأُولی فی تقدیر ولادته فی حدود سنة (260ق) أیضاً.
وأظنّ أنّ مثل هذا التقدیر لعمر الکلینی معقول، فلا معنی لأنْ یُسْتکثر بحجّة عدم وجود النصّ علیه! ! خصوصاً فی مثل أعمار الناس فی ذلک العصر. ویُستفاد من هذا التقدیر أمران وهما:
الأوّل: إنّ عمره الشریف کان بحدود سبعین عاماً، وإنّ ولادته کانت فی أواخر حیاة الإمام العسکری علیه السلام.
الثانی: إنّه کان من النوابغ بلا شک ولا شبهة؛ لأنّ من یُطْلب منه تألیف کتاب لیکون مرجعاً للشیعة فی جمیع مسائل الشریعة وهو فی سنّ الثلاثین لا شک أنّه من النوابغ قطعاً، بخلاف ما قد یزعمه البعض من أنّ شهرة الکلینی کانت فی أیّامه الأخیرة وبعد اکتمال الکافی ، وربّما قد یتمادی فی وهمه، فیزعم أنّها حصلت بعد وفاته! !
نشأ الکُلینی فی قریة کُلَیْن إحدی قری الری، وانتسب إلیها، فکان من أشهر المنتمین إلیها علی الإطلاق، وعاش طفولته فی بیت جلیل طیّب الأصل، (1)وتلقّی علومه الاُولی من رجالات العلم والدین فی تلک القریة لا سیما أنّ بعض مشایخه قد لُقّب بالکلینیّ.
ویبدو انّ لتلک القریة ثقلاً علمیّاً فی ذلک الحین لوجود جُملة کبیرة من العلماء الذین انتسبوا إلیها کإبراهیم الکلینیّ المعروف بعلّان، وإبراهیم بن عُثمان الکلینیّ، وأبی رجاء الکلینیّ، وأحمد بن إبراهیم الکلینی، وعلیّ بن محمد الکلینیّ، وهو من شیوخ شیخنا الکلینیّ، ومحمّد بن عقیل الکلینیّ وهو من شیوخه أیضاً، ومحمّد بن صالح بن أبی بکر الکلینیّ، ومحمّد بن إبراهیم الکلینیّ، ومحمّد بن محمّد بن عصام الکلینیّ، وهو من تلامیذ الشیخ محمّد بن یعقوب الکلینیّ، وغیرهم.
والکُلینی رحمه الله توفّرت له الأسباب وتظافرت لأن تکون له منذ الطفولة نشأة صالحة، أهّلته فی أوان شبابه أن یُطلب منه تألیف کتابه الکافی.
ص:76
وممّا لا شکّ فیه أنّ للاُسرة دورها الخطیر فی بناء شخصیّة مولودها، وتوجیه طاقاته وتنمیتها. وإذا ما عُدنا إلی اسرة ثقة الإسلام، نجد أباه الشیخ یعقوب بن إسحاق الکلینی موصوفاً بکونه من رجالات العلم والدین الأخیار الفضلاء فی قریة کُلین، (1)ولعلّ فی بقاء قبره إلی الآن فی تلک القریة، وصیرورته مزاراً معروفاً لأهل تلک القریة وغیرها ما یشهد بفضله ونُبله.
وأمّا امّ الکُلینی فهی امرأة فاضلة بلا شکّ؛ لأنّها تربیة اسرة علمیّة خرّجت الکثیر من رجالات الفقه والحدیث، ولبعضهم ذکر فی أسانید الکافی وغیره من کتب الحدیث المشهورة.
وقد عُرِفَ من اسرتها: جدُّها لأبیها الشیخ إبراهیم بن أَبَان الرازی الکُلینیّ، وأبوها الشیخ محمّد بن إبراهیم بن أبان، ترجم له علماء الشیعة، وهم ما بین مادح وموثِّق، (2)وعمّها الشیخ أحمد بن إبراهیم بن أبان، قال عنه الشیخ الطوسی: «خیّر فاضل من أهل الری» ، (3)ووثّقه العلّامة وابن داود الحلیّان (4)وأخوها الشیخ الجلیل علیّ بن محمّد بن إبراهیم بن أبان الرازی الکلینی المعروف بعلّان، یکنی أبا الحسن، ثقةٌ، عَیْنٌ من عیون هذه الطائفة، وثّقه النجاشی وغیره، له کتاب أخبار الإمام القائم علیه السلام.
وهو من رجال العِدَّة الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن سهل بن زیاد، وهو خال الکلینی واُستاذه، وقد أکثر الکلینی جدّاً من الروایة عنه بخلاف ما ظنّه بعضهم من قلّة الروایة عنه فی الکافی ! کیف، وهو روی عن العدّة عن سهل أکثر من ألف مورد فی الکافی ، مع الاتّفاق علی أنّ خاله من ضمن تلک العدّة؟
وقد قُتِلَ هذا الشیخ وهو فی طریقه إلی مکّة المکرّمة قاصداً أداء فریضة الحج، وکان قد استأذن من إمام العصر المهدی علیه السلام لهذا الغرض فورد المنع، لکنّه خالف، فذهب إلی الحجّ فقُتل.
ص:77
وقد أغرب بعضهم حین تساءَ لَ عن سرّ توثیقه وإطرائه من قبل أعلام الشیعة، مع هذه المخالفة منه لإمام العصر (أرواحنا فداه) ، ولم یَعِ الوجه فی ذلک، فظنّ مُنافاة التوثیق للخروج إلی الحج بعد المنع منه! ولم یلتفت إلی أنّ التوثیق الرجالی أعمّ من هذه الاُمور، کما هو صریح توثیقاتهم حتی لمن انحرف عن أئمة الهدی علیهم السلام، نظیر توثیقاتهم للواقفة، والفطحیّة، والزیدیّة ونحوهم.
علی أنّ الحج لیس محرّماً، والاستئذان فیه من الإمام علیه السلام لیس واجباً، وإنّما مثله کمثل الاستخارة أو الاستشارة إذ تجوز فیهما المخالفة وإن کان الأولی التقیّد بهما.
ومن هُنا یتّضح أنّ المنع لم یکن بنحو لازم، ولو فُرض کونه کذلک فلا مُنافاة بین مخالفته وبین التوثیق من کلّ وجه.
والمهمّ أنّ امّ الشیخ الکلینی کانت ذات نشأة جیّدة فی بیت جُلّ رجالاته من حملة حدیث أهل البیت علیهم السلام، فلا غَرْوَ إذن أن یجد ولیدها الذی عاش فی أحضان تلک الاُسرة ما أوصله إلی مصافّ المجدّدین فی الإسلام.
اعتاد بعض المحدّثین کالشیخ الصدوق رحمه الله أن یذکر أحیاناً کثیرة فی أوائل السند ما یدلّ علی أسفاره ورحلاته کأن یقول: حدّثنا فلان فی الکوفة، أو بغداد، وقد یذکر وقت سماعه الحدیث ویحدّده بالسنة، أو الشهر والسنة أحیاناً. وهذه الطریقة تسهّل کثیراً علی الباحث معرفة أسفار ورحلات الشیخ الصدوق، ولکن لیس الحال کذلک عند الشیخ الکلینی الذی لم یذکر ولا مرّةً واحدة فی الکافی مثل ذلک، وهذا لا یعنی عدم التعرّف علی مجمل أسفاره ورحلاته العلمیّة، وإن بقیت تفاصیلها طیّ الکتمان.
ولعلّ فی تتبّع مشایخه ما یُبیّن سعة رحلته فی طلب العلم، والتی کان منطلقها من قریته (کُلَیْن) .
فبعد أنْ استوعب ما عند مشایخها من أحادیث أهل البیت علیهم السلام، کعلیّ بن محمّد الکلینی، ومحمّد بن عقیل الکلینی وغیرهما، اتّجه إلی الریّ لقُربها من کُلَیْن، فاتّصل بمشایخها الرازیّین، وحدّث عنهم، کالحسین بن الحسن العلویّ الرازی، ومحمّد بن
ص:78
جعفر بن محمّد بن عون الأسدی الکوفی ساکن الریّ، ومحمّد بن الحسن الطائی الرازی، وأمثالهم.
ولا یبعد أن تکون الری التی اشتهر فیها وسطع نجمُه منطلقَه إلی المراکز العلمیة المعروفة فی بلاد العجم قبل الهجرة إلی العراق ومن ثَمَّ العودة إلی الری؛ إذ التقی بمشایخ من مدن شتّی وحدّث عنهم.
فمن مشایخ قم الذین حدّث عنهم، وورد ذکرهم فی أسانید الکافی ، هم: أحمد ابن إدریس، وسعد بن عبد اللّه بن أبی خَلَف الأشعری، وعلیّ بن إبراهیم بن هاشم، وعلی بن محمّد بن عبد اللّه، ومحمّد بن الحسن الصفّار، ومحمّد بن یحیی العطار، وغیرهم.
ومن سمرقند: محمّد بن علی الجعفری، أبو الحسین السمرقندی.
ومن نیسابور: محمّد بن إسماعیل أبو الحسن النیسابوری، ومحمّد بن أحمد الخفّاف النیسابوری.
ومن هَمَدَان: محمّد بن علی بن إبراهیم بن محمد الهَمَدَانی.
ومن قزوین: محمّد بن محمود بن أبی عبد اللّه القزوینی.
ومن آذربیجان: القاسم بن العلاء الآذربیجانی. (1)
وقد ذکر الکُلینی فی باب مولد أبی الحسن الرضا علیه السلام ما یشیر إلی وصوله إلی خراسان، قال: «وُلد أبو الحسن الرضا علیه السلام، سنة ثمان وأربعین ومائة، إلی أن قال وتُوفِّیَ علیه السلام بطوس فی قریة یقال لها: سناباد من نوقان علی دعوة» (2)ونوقان: إحدی مدینتی طوس، والاُخری: طابران. وقوله: (علی دعوة) إشارة لقرب سناباد من نوقان، أی أنّ البعد بینهما قدر مدّ صوت داعٍ یسمعه المدعوّ. (3)وهذا الوصف والتقدیر یدلّان علی المشاهدة.
ویبدو أنّ ثقة الإسلام - بعد أن طاف فی المراکز العلمیّة فی بلاد إیران - کان عازماً علی رحلة علمیة واسعة، وهذا ما نجده واضحاً فی انتقاله من الری إلی بغداد قبل سنة (310ق) .
وما کان اختیار بغداد اعتباطاً، بل لکونها مرکز الحضارة الإسلامیة، وملتقی العلماء
ص:79
من جمیع الأمصار، ومستوطن السفراء الأربعة رضی اللّه تعالی عنهم. علی أنّه طارت شهرته إلی بغداد قبل وصوله إلیها، إذ عرف واشتهر فی الریّ قبل مغادرتها کما تومئ إلی ذلک عبارة النجاشی فی ترجمته، قال: «شیخ أصحابنا فی وقته بالریّ ووجههم» ، وهذا یبطل ما قد یزعم من عدم شهرته فی الری، وإنّما عرف واشتهر فی بغداد!
کیف ولثقة الإسلام مؤلّفات قیّمة قبل الکافی الذی استغرقَ عشرین عاماً؟ ولا شکّ أنّها کانت کلّها قد الِّفت قبل وصوله إلی بغداد، لکون الکافی آخرها تألیفاً، فلابدّ حینئذ من اطّلاع الرازیین والقمیّین بل وحتی البغدادیین والکوفیین بحکم حریة الانتقال وکثرة الوافدین إلی بغداد والکوفة من القمیین والرازیین علی تراث الکلینی، مع وصول أخباره إلیهم ونشاطه وتعلیق الآمال علیه فی تجمیع تراث أهل البیت علیهم السلام وتتبّع موارده وشوارده واختیار الصحیح منه. ولکن السطحیة فی البحث قد تؤدّی إلی مثل هذا التشویه وقلب الحقائق وتزییف الوقائع، مما ینبغی علی الباحث التأمّل فی نتائج ما یقول قبل أن یکتب.
ومما یقطع بشهرته الواسعة فی الری ومعرفة البغدادیین عن کثب بمنزلته الرفیعة وعلوّ کعبه علی أقرانه، انّه لم یتتلمذ علی أحد من مشایخ الشیعة فی بغداد إلاّ علی العاصمی أحمد بن محمّد بن أحمد بن طلحة البغدادی، ولم یأخذ من مشایخه الشیعة الکوفیّین إلّاعن عدد ضئیل کابن عقدة الحافظ (ت / 333ق) ، ومحمّد بن علی بن معمر الکوفی وغیرهما، علی الرغم من کثرتهم فی ذلک الحین، وإنّما کان أغلب مشایخه من بلاد الری وما جاورها کقم وغیرها.
وإنْ دلّ هذا علی شی ء إنّما یدلّ علی بلوغ الکلینی درجة عالیة من الفقه والحدیث ونحوهما قبل الوصول إلی بغداد بحیث بوّأته شهرته لأن یکون فی بغداد القطب الذی تدور حول محوره أحادیث الشیعة وفقههم.
ولعلّ فی احتفاف الکثیر من طلبة علوم الشریعة حوله فی بغداد من الشیعة وغیرهم کما سیأتی یدلّ علی تتبّع الناس آثاره، وشغفهم فی تلقّف علومه وأفکاره، ولکن التفسیر الغبی قد یجعل من التفاف الناس حول شخص فی مکان دلیلاً علی شهرته فی ذلک المکان دون غیره، وهو کما تری!
ص:80
هذا، وقبل بیان رحلة الکلینی إلی مراکز العلم الاُخری منطلقاً إلیها من بغداد ثم العودة إلیها، لا بدّ من الوقوف علی أمر فی غایة الأهمیة طالما انطلی علی البعض بسبب الدراسات العقیمة حول الکافی وخلاصته، هو أنّ اختیار الکلینی لبغداد بعد الریّ دون قُم إنّما کان لاختلاف المنهج بین هذین المرکزین العلمیّین، لإعطاء بغداد فسحة للعقل دون قم التی التزمت المنهج الروائی، وأخرجت من أرضها بعض من تأثر بالمنهج العقلی کسهل بن زیاد الذی لم یرو عنه شیخ مدرسة قم وهو الصدوق، بینما روی عنه الکلینی أکثر من ألف مورد فی الکافی.
وهذا الزعم باطل من عدّة وجوه وهی:
الأوّل: إنّه لو اجری مَسْحٌ شامل لأحادیث الکافی ، وتمّ إرجاعها إلی مشایخ الکلینی المباشرین لوجدت أکثر من ثلثی الکافی یرجع إلی مشایخه القمیّین دون غیرهم، کعلیّ بن إبراهیم بن هاشم، ومحمّد بن یحیی، وأحمد بن إدریس ونظرائهم.
فمشایخ قُم یحتلون إذن مرکز الصدارة فی أحادیث الکافی .
الثانی: إنّ الصدوق نفسه احتج بمرویّات سهل بن زیاد، وأسانیده طافحة بذکره، بل حتی فی کتابه الفقیه، رجّح روایةً لسهل بن زیاد علی اخری واعتبر ما رواه سهل بن زیاد هو الصحیح صراحةً (1)هذا فضلاً عن مرویات سهل الاخری فی الفقیه (2)الذی جعله الصدوق حُجّة بینه وبین اللّه عزّوجلّ. وقد جمعتُ مرویّات سهل فی کتب الصدوق، فخرجتُ بثمرتین، إحداهما: أنّ حصّة القمیین الذین روی عنهم الصدوق عن سهل، من مرویّات سهل، أکثر من غیرهم. والاُخری: أنّ ما أخرجه الصدوق عن سهل لیس قلیلاً، بل یبلغ کرّاساً.
ص:81
الثالث: المعروف عن الکلینی أنّه إنّما یحدّث عن سهل بتوسّط (العدّة) غالباً، وبدونها أحیاناً، وإذا عُدنا إلی رجال عدّة الکافی عن سهل لا نجد فیهم بغدادیاً واحداً، بل کلّهم من بلاد الریّ. وأمّا ما رواه عنه من غیر توسّط العدّة فجمیعُه عن القمیین کأحمد بن محمّد بن خالد القمّی، ومحمّد بن یحیی القمّی، ومحمّد بن الحسن الصفّار القمّی، ومحمّد بن الحسین القمّی، ومحمّد بن أحمد بن یحیی القمّی، مع بعض الرازیّین کأبی الحسین الأسدی ساکن الریّ، وعلیّ بن محمّد الرازیّ، ولیس فیهم أحد من بغداد فیما تتبّعناه.
ومنه یعلم أنّ مرویّات سهل فی الکافی إنّما طریق الکلینی إلیها یمرّ بمدرستی قم والریّ، ولا دخل لبغداد ومشایخها فی ذلک ولو بحدیث واحد.
الرابع: روایات الکافی وإنْ تناولت الکثیر من المباحث العقلیّة لا سیما فی الاُصول منه إلّاأنّها مسندة إلی أهل البیت علیهم السلام، واختیارها لا یکوّن علّامةً فارقةً فی التأثّر بالمنهج العقلی؛ لکونها مأثورة عن أهل البیت علیهم السلام أوّلاً، ولیس فیها آراء خاصّة للکلینی بحیث تکوّن خطاً واضحاً لذلک التأثّر المزعوم ثانیاً، ولتأثّر مدرسة قُمّ وقادتها بتلک الروایات أکثر من الکافی مرّاتٍ ومرّاتٍ ثالثاً، فالصدوق الذی عُدَّ مُمَثّلاً لمدرسة قُم کانت له آراء عقلیة کثیرة جدّاً فی کتبه لا سیما فی أوائل إکمال الدین، ثمَّ إنّه أفرد کتاباً بعنوان التوحید یتّفق فی موضوعه مع اصول الکافی ، وله علل الشرائع وهو أوضح فی الدلالة علی المقصود، وأوضح منه ما ورد فی اعتقادات الصدوق.
الخامس: إنّ ما فی دیباجة الکافی یشهد علی بُطلان الزعم المذکور، إذ بیّن فیها الکُلینیّ أنّه سیتبع المنهج الروائی فی تحصیل الأحادیث الشریفة، وهذا واضح لمن راجع خطبة الکافی ، بل وفیها التصریح بعجز العقل عن إدراک جمیع الأحکام، وأنّ المدرک منها ما هو إلّاأقلها.
السادس: إنّ سهل بن زیاد نفسه، کان من مشهوری الرواة، ومنهجه روائی بحت کما تشهد علیه کتب الحدیث، ولیست له آراء عقلیة فی مرویّاته، حتی یُدّعی تأثّره بالمنهج العقلی، کما أنّ انتقاءه لمرویّاته وإنْ عبّر عن منهجه، إلّاأنّ مرویّاته فی الکافی لم تنحصر
ص:82
باُصوله التی ردّت علی الأفکار والاتّجاهات السائدة فی ذلک العصر، وإنّما کان جلّها فی الأحکام الشرعیة الفرعیّة التی لا تختلف بکثیر أو قلیل بین روّاد مدرستی قُم وبغداد؛ لأنّها من الاُمور التوقیفیّة التی لا دخل للآراء العقلیة فی صیاغتها، علی أنّ الطریق إلی مرویّات سهل فی الکافی لم یکن إلّاعبر مشایخ القمیین والرازیین کما تقدّم. کما ان الشیخ الطوسی لم یرو کتابه الا عن مشایخ قم وحدهم، بل لم یقع فی طریقه إلیه غیرهم (1)وأمّا کتابه النوادر، فقد عُرِف من طریق ابن قولویه القمِّی. (2)
وأمّا عن شُبْهة الغُلُوّ وعلاقة ذلک بالجوانب العقلیة، فإنّها لم تثبت بحقّه، وأحادیثه خیر شاهدٍ علی براء ته منها، إذ لیس فیها ما یُشمُّ منه رائحة الغُلوّ. هذا فضلاً عن توسّع القمیین فی معنی الغلوّ، وتسرّعهم فی تطبیقه علی مصادیق لیست فی شی ء منه.
وعوداً علی بدءٍ نقول:
زار الکُلینی المراکز العلمیة فی العراق بعد أن اتّخذ بغداد قاعدة لانطلاقه منها إلی المراکز العلمیة الاُخری سواء کانت فی العراق أو الشام أو غیرها.
فقد حدّث عن مشایخ الکوفة، کابن عقدة، وابن معمر، والرزّاز، وحُمید بن زیاد الکوفی نزیل سوراء، ثمّ انتقل إلی نینوی (قریة قرب الحائر الحُسینی) وبقی فیها إلی أن مات سنة 310ق بلا خلاف من أحد، ولم تعرف له رحلة إلی الری وقُم حتی یحتمل لقاء الکُلینی معه خارج الکوفة بل سوراء. وهذا دلیل واضح علی أنّ مُغادرة الکلینی الریّ لیست کما یتصوّره البعض فیزعم أنّه دخلَ بغداد فی السنوات الأخیرة من عمره وبالضبط فی سنة 327ق اعتماداً منه علی إجازة الکلینی روایة مصنّفاته لتلمیذ أبی الحسین عبد الکریم بن عبد اللّه بن نصر البزاز ببغداد فی تلک السنة علی ما جاء فی مشیخة التهذیب. (3)و فهرست الشیخ. (4)
وأی علاقة بین تاریخ منح الإجازة العلمیّة فی بلدٍ کبغداد لشخص فی روایة مسموعاته، وبین معرفة زمان دخول المانح إلی بغداد نفسها؟
وکیف نفسّر لقاءَه مع مشایخ الکُوفة، وسوراء، الذین حدّث عنهم وفیهم مَنْ مات
ص:83
سنة (310ق) مع القول بعدم دخوله العراق إلّافی أواخر حیاته؟ بل کیف یجتمع سفره إلی مکّة المکرّمة، والشام دون المرور بالعراق إن لم تکن بغداد منطلقه إلیها بسنة واحدة هی سنة (327ق) ، هذا مع انعدام واسطة السفر السریع فی عصره، وکون تقلبه فی تلک الأمصار لغایة علمیة، ممّا یتطلّب المکوث فی کل مرکز زمناً؟
فقد ذکر ابن عساکر الدمشقی (ت/ 571ق) فی تاریخ دمشق، أنّ الکلینی قدم إلی دمشق، وحدّث ببعلبک. (1)
کما ذکر الکلینی نفسه ما یدلّ بوضوح علی وصوله إلی الحجاز فقد قال فی باب مولد النبیّ صلی الله علیه و آله ما نصّه: «وُلِدَ النبی صلی الله علیه و آله لاثنتی عشرة لیلة مضت من شهر ربیع الأوّل فی عام الفیل یوم الجمعة مع الزوال إلی أن قال: وحملتْ به امّه فی أیام التشریق عند الجمرة الوسطی وکانت فی منزل عبد اللّه بن عبد المطّلب، وولدته فی شِعْب أبی طالب فی دار محمّد بن یوسف، فی الزاویة القُصوی عن یَسارِک وأنت داخل الدار» . (2)
ومن البعید أن یکون هذا الوصف من غیر مُشاهدة، بل هو ظاهر فیها. علی أنّ قوافل الحاجّ إلی مکّة المکرمة من إیران کانت تمرّ فی ذلک الوقت إمّا علی طریق البصرة، أو علی طریق الکوفة، کما أنّ الرحلة من إیران إلی دمشق لا تتمّ بدون المرور بالعراق فی ذلک العصر، ومنه یعلم أنّ دخول الکلینی العراق لو کان فی سنة 327ق لکان هذا یعنی انّه طوی کلّ تلک المسافات الطویلة بسنة واحدة، لوفاته رحمه الله سنة 328ق علی قولٍ سیأتی، وهو کما تری!
وعلی أیّة حال، فإنّ لوصول الکلینی إلی بغداد الأثر الفعّال فی نشر حدیث أهل البیت علیهم السلام علی أوسع نطاق فی مرکز الحکومة العباسیّة مما لم یُعْهَد ذلک بتلک الدرجة عند أساطین الحدیث قبله.
تتلمذ الکلینی علی مشایخ کثیرین بحکم طول تجواله، وسعة رحلاته، وتعدّد أسفاره، وأغلب الذین عرفوا منهم، هم من کانت لهم روایات فی الکافی ، ولو وصلتنا
ص:84
کتبه الاُخری لوقفنا علی آخرین ضاعت أسماؤهم علینا بضیاع کتبه سوی الکافی الذی بقی والحمد للّه.
وسوف لن نذکر فی التعداد الآتی لمشایخه مَن عُدّ من مشایخه بلا قطع فی ذلک، کسهل بن زیاد الذی مات فی زمان الغیبة الصغری، وأحمد بن محمد بن خالد البرقی (ت/ 274 أو 280ق) ، أو أحمد بن محمد بن عیسی الأشعری الذی کان حیاً فی زمان وفاة البرقی، وغیرهم. ولن نکرّر ذکر الأسماء المتّحدة فی شخص واحد، وإن وردت فی کتب الرجال والأسانید بصورة مختلفة، ممّا أدّی ببعض الدارسین إلی جعل الشیخ الواحد ثلاثة مشایخ! وأمّا الأسماء المشترکة فلن نذکر منها إلّاالمتعیّن بحسب الامکان، مع ترک التفصیلات الاُخری کالآتی:
1. أبو بکر الحبّال: اصول الکافی 2: 652/3
2. أبو داود: فروع الکافی 3: 9 / 6، 3: 49 / 4 وغیرها، وقد اختلفوا کثیراً فی تحدید اسمه.
3. أحمد بن إدریس، أبو علی الأشعری القمی (ت/ 306ق) : له روایات کثیرة فی جمیع أجزاء الکافی.
4. أحمد بن عبد اللّه بن أحمد بن محمد بن خالد البرقی، وهو ابن ابن البرقی، فصحف إلی ابن امیة، والصواب: ابن ابنه: فروع الکافی 3: 445 / 20، 4: 3 / 6، 5: 78 / 8، وهو من رجال عِدَّة الکافی الذین یروی عنهم الکلینی عن البرقی أحمد ابن محمّد بن خالد، بلفظ: «عِدَّة من أصحابنا» .
5. أحمد بن محمّد بن أحمد بن طلحة، أبو عبد اللّه العاصمیّ، کوفی نزل بغداد:
فروع الکافی 3: 505/18.
6. أحمد بن محمّد بن سعید أبو العباس الکوفی المعروف بابن عُقْدة الزیدی الجارودیّ الحافظ (ت / 333ق) وقیل (332ق) والأول أشهر: فروع الکافی 5: 4/6.
7. أحمد بن محمّد بن عبد اللّه: فروع الکافی 3: 501/15.
8. أحمد بن محمّد بن علی: فروع الکافی 4: 68/3.
9. أحمد بن مهران: اصول الکافی 1: 424 / 60، و: 458/3.
10. إسحاق بن یعقوب: کمال الدین 2: 483 / 4 باب 49.
ص:85
11. إسماعیل بن عبد اللّه القرشی: روضة الکافی 8: 293/448.
12. حبیب بن الحسن: فروع الکافی 7: 229 / 4 و5.
13. الحسن بن خفیف: اصول الکافی 1: 523 / 21.
14. الحسن بن علیّ العلویّ: تهذیب الأحکام 3: 230 / 726، واحتُمل اتّحاده مع الحسن بن علیّ بن الحسن الدینوریّ العلویّ أحد مشایخ والد الصدوق (ت/ 329ق) .
15. الحسن بن علیّ الهاشمیّ: تهذیب الأحکام 4: 301/910، 911، 912.
16. الحسن بن الفضل بن زید ] یزید [ الیمانی: اُصول الکافی 1: 586/13.
17. الحسین بن أحمد بن هلال: روضة الکافی 8: 257 / 370، واحتُمل التصحیف فیه، واستصوبوا: «الحسین، عن أحمد بن هلال» کما فی اُصول الکافی 1: 342 / 29، وقد روی النعمانی فی کتاب الغیبة عن الکلینی، عن الحسین بن أحمد، عن أحمد بن هلال:
الغیبة : 167.
وقد اختار بعضهم القول بأنّ الحسین هذا هو الحسین بن أحمد المالکی أحد مشایخ والد الصدوق رحمه الله.
18. الحسین بن الحسن الحسینی الأسود الهاشمی العلویّ الرازیّ، أبو عبداللّه:
فروع الکافی 5: 1/109 و: 345 / 5 و 7: 109 /1.
19. الحسین بن محمّد الأشعری، أبو عبد اللّه القمی: له فی الکافی أکثر من أربعمائة وخمسین حدیثاً.
20. حُمَیْد بن زیاد، أبو القاسم الکوفی النینوائی (ت/ 310ق) : له أکثر من ثلاثمائة حدیث فی الکافی.
21. داود بن کورة، أبو سلیمان القُمی: أحد رجال عدّة الکافی الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن أحمد بن محمّد بن عیسی، وموارد هذه العدة کثیرة فی الکافی.
22. سعد بن عبد اللّه بن أبی خلف الأشعری القمی، شیخ الطائفة، وفقیهها، ومحدّثها، ووجهها فی عصره (ت/ 299 أو 301ق) . اُصول الکافی 1: 524 / 10 و: 530 / 1 و: 535 / 6 و: 539 / 6 و: 543 / 7، 8 و: 552 / 9 و558 / 11 و: 564 / 12، وفروع الکافی 3: 276 بعد الحدیثین 4 و5.
ص:86
ولا عجب فی ندرة مرویّات الکلینی عنه فی فروع الکافی ، ولا مجال لتحفظ ثقة الإسلام من روایات سعد فی الأحکام لتوهّم شذوذها کما قد یُفتری، فالکلینی أعرف الناس بجلالته وفقهه وتثبّته، وإنما وراء تلک الندرة کما یتراء ی لی هو وفاة سعد شیخ الشیعة ووجهها وفقیهها بُعَید لقاء ثقة الإسلام به، أو لقصر اللقاء بینهما لسبب آخر غیر الموت مُشتِّت الأحباب.
ولا ینتقض هذا، بإمکان الإکثار عنه بالواسطة، لأنّه لا یتناسب مع علوّ الإسناد الذی هو من دأب المحدّثین الکبار کالکلینی الذی بإمکانه الروایة عن مشایخ سعد بواسطة واحدة.
23. عبد اللّه بن جعفر بن الحسن بن مالک بن جامع الحمیری، أبو العباس القمی:
اصول الکافی 1: 342/29.
24. علی بن إبراهیم بن هاشم القمی (ت/ بعد سنة 307ق) : له روایات کثیرة جداً فی الکافی تزید علی خمسة آلاف روایة.
25. علیّ بن إبراهیم بن محمّد بن الحسن بن محمّد بن عُبید اللّه بن الحسین بن علیّ بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام: فروع الکافی 6: 225/4.
26. علیّ بن الحسین السَعْدآبادی، أبو الحسن القمیّ، أحد رجال عدّة الکافی الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن البرقی، وموارد هذه العدّة کثیرة جداً فی الکافی.
27. علیّ بن محمّد بن أبی القاسم عبد اللّه بن عمران البرقیّ، المعروف أبوه بماجیلَوَیْه، یکنی: أبا الحسن، ویلقّب أبو القاسم ببُندار، ولهذا وَرَدَ فی أسانید الکافی بأکثر من عنوان، منها: (علیّ بن محمّد بن بُندار) : له روایات فی الکافی تزید علی مائتین.
وهو من رجال عدّة الکافی الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن البرقیّ، وهو ابن بنت أحمد بن محمّد بن خالد البرقیّ، ولهذا یعبّر عنه بابن بنت البرقی وفد صُحِّف فقیل: ابن اذینة، والصواب ابن بنته کما نبَّه علیه غیر واحد من الأعلام.
28. علیّ بن محمّد الکلینی، وهو خال الشیخ الکلینی واُستاذه: فروع الکافی 5: 541/5.
29. علیّ بن موسی الکمیذانی، من رجال عدّة الکافی الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن أحمد بن محمّد بن عیسی الأشعریّ، وموارد هذه العدّة کثیرة فی الکافی .
ص:87
30. القاسم بن العلاء الآذربیجانی (ت/ 304ق) : اصول الکافی 1: 198 / 1 و: 519/9.
31. محمّد بن أحمد الخفّاف النیسابوری: تاریخ دمشق 16: 137، والوافی بالوفیات 5: 266.
32. محمّد بن أحمد بن عبد الجبّار: لسان المیزان لابن حجر 5: 433 فی ترجمة الکلینی، مصرِّحاً بأنّه حدث عنه فی بغداد، وهو غیر محمّد بن عبد الجبّار المعروف بمحمّد بن أبی الصهبان القمی الذی حدّث الکلینی عنه بالواسطة.
33. محمّد بن أحمد بن علی بن الصلت القمیّ: روضة الکافی 8: 334 /523.
34. محمّد بن إسماعیل، أبو الحسن النیسابوریّ: له أکثر من مئتی روایة فی الکافی .
35. محمّد بن جعفر، أبو العباس الرزّاز الکوفیّ: فروع الکافی 4: 390 / 9 و: 336 / 18 وغیرهما.
36. محمّد بن جعفر بن محمّد بن عون الأسدیّ، أبو الحسین الکوفی ساکن الریّ، یُقال له: محمّد بن أبی عبد اللّه (ت/312ق) : فروع الکافی 3: 78 / 5 و: 197 / 1 وغیرهما.
37. محمّد بن الحسن الطائیّ الرازیّ: روی عنه الکلینیّ کما فی طریق النجاشی إلی کتاب علیّ بن العباس الجراذینیّ: 255/668.
38. محمّد بن الحسن بن فروخ الصفّار، أبو جعفر الأشعریّ القمیّ (ت/ 290ق) :
فروع الکافی 3: 18 / 11 و: 413 / 1 و: 500 / 21 وغیرها. وهو من رجال العدّة فی الکافی الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن سهل بن زیاد، وللعلّامة النوریّ رأی فی المقام ینفی فیه کون محمّد بن الحسن فی تلک العدّة هو الصفّار خاتمة مستدرک وسائل الشیعة / العلّامة النوری 3: 516 (الطبعة المحقّقة) .
39. محمّد بن عبد اللّه بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالِک الحمیریّ، أبو جعفر القمیّ: فروع الکافی 6: 358/6.
40. محمّد بن عقیل الکلینیّ: فروع الکافی 4: 224 / 1، وهو من رجال العدّة فی الکافی الذین یروی الکلینی بتوسّطهم عن سهل بن زیاد، وموارد هذه العدّة کثیرة فی الکافی.
41. محمّد بن علیّ بن إبراهیم بن محمّد الهَمَدانیّ: صرّح الشیخ آقا بزرک الطهرانی
ص:88
فی طبقات أعلام الشیعة: 283 القرن الرابع بأنّه من مشایخ الکلینی.
42. محمّد بن علیّ الجعفریّ، أبو الحسین السمرقندیّ: تاریخ دمشق 16: 137، و الوافی بالوفیات 5: 266.
43. محمّد بن علیّ بن معمّر الکوفی: فروع الکافی 4: 49 / 14 وفیه: (محمّد ابن علی، عن معمر) . والصحیح: (بن معمر) . انظر روضة الکافی 8: 18 / 4 و: 31/5.
44. محمّد بن علیّ بن معن: کتاب التوحید للشیخ الصدوق: 72 / 27 باب رقم / 2.
45. محمّد بن محمود، أبو عبد اللّه القزوینی: اصول الکافی 1: 49 ذیل الحدیث الخامس.
46. محمّد بن یحیی، أبو جعفر العطّار القمی، له روایات فی الکافی تمثل المرتبة الثانیة فی الکثرة بعد روایات علیّ بن إبراهیم فیه.
ومن ملاحظة التوزیع الجغرافی لمشایخه یعلم أنّه حدّث عن علماء مختلف الأمصار الإسلامیة والمدن المشهورة، کُلَیْن، والریّ، وقُم، وهَمَدان، وقزوین، وآذربیجان، وسمرقند، کما حدّث عن مشایخ بَغداد، والکوفة وسوراء، والیمن فی رحلة واسعة شملت خراسان والعراق والحجاز والشام.
تتلمذ علی الشیخ الکلینی، وروی عنه عدد کثیر من العلماء والفضلاء الذین تلقّوا کتابه الکافی منه، ورووه عنه، واستنسخوه، ونشروه، وإلی نسخهم تنتهی نسخته، (1)وقد کان مجلس الکلینی رحمه الله یتّصف بالانفتاح العلمی والحریة الفکریة، ومن أمارات ذلک انّ حلقة درسه لم تکن أُحادیة المذهب، بل کانت تضم إلی جانب تلامذته من الشیعة الإمامیة بعض أهل السنة أیضاً الذین أصبحوا من الفقهاء وألّفوا فی الفقه والحدیث کتباً علی مذاهبهم، وهی وإن لم یقدّر لها البقاء إلّاأنّ أسماء ها لم تزل محفوظة فی فهارس الکتب المعتبرة کفهرست ابن الندیم وغیره.
ص:89
والذی نعرفه من أسماء تلامیذ الکلینی والراوین عنه أقل بقلیل مما نجهله، لکثرة مجالسه العلمیة تبعاً لرحلاته وسعة أسفاره، وتجواله فی الکثیر من المراکز العلمیة المعروفة فی عصره والتی کانت تعج بأفواج الرواة فی ذلک الحین، وقد یجد المتتبع غیر من سنذکره منهم، وهم:
1. أحمد بن إبراهیم بن أبی رافع الصیمُری الکوفی، ساکن بغداد: قال الشیخ فی بیان طریقه إلی ما رواه عن الکلینی: «. . . وأخبرنا به أیضاً أحمد بن عُبدون المعروف بابن الحاشر، عن أحمد بن أبی رافع، وأبی الحسن عبد الکریم بن عبد اللّه ابن نصر البزاز بتنیس وبغداد عن أبی جعفر محمّد بن یعقوب الکُلینی جمیع مصنّفاته وأحادیثه سماعاً وإجازة ببغداد بباب الکوفة بدرب السلسلة سنة سبع وعشرین وثلاثمائة» (1)انتهی.
وقد فهم بعض المعاصرین من هذه العبارة أنّ الکلینی رحمه الله قد أجاز تلمیذیه المذکورین بتنیس وبغداد، ورتّب علی ذلک أشیاء کثیرة کوصول الکلینی إلی تنّیس فی رحلاته العلمیة وأشیاء اخری یسمج ذکرها، ولو تأمّل قلیلاً لعرف أنّ ابن الحاشر (ت/ 423ق) سمع من شیخیه بمنطقتی تنیس وبغداد ما أجازهما الکلینی ببغداد سنة 327ق. وأنّ الکلینی لم یصل إلی تنیس ولم یرها.
2. أحمد بن أحمد، أبو الحسین الکوفی الکاتب: رجال النجاشی : 377/1026.
3. أحمد بن الحسین العطّار، أبو الحسین: عیون المعجزات لحسین بن عبد الوهاب: 7.
4. أحمد بن علی بن سعید، أبو الحسین الکوفی: فهرست الشیخ الطوسی:
136/591.
5. أحمد بن محمّد بن علی، أبو الحسین الکوفی الکاتب: رجال الشیخ الطوسی: 450 / 70، ویحتمل قویاً اتّحاده مع مَنْ قبله کما نبّه علیه جملة من الأعلام، وهو الظاهر أیضاً.
6. أحمد بن محمّد بن محمّد بن سُلیمان بن الحسن بن الجهم بن بُکیر بن أعْیَن ابن سُنْسُن، أبو غالب الزُراری (ت/ 368ق) : صرّح برسالته المعروفة بأنّه یروی جمیع الکافی عن مصنّفه، بعضه قراء ةً، وبعضه إجازةً، قال: «وقد نسختُ منه کتاب الصلاة والصوم فی نسخة، وکتاب الحجّ فی نسخة وکتاب الطهر والحیض فی جزء، والجمیع
ص:90
مجلّد. وعزمی أن أنسخ بقیة الکتاب إن شاء اللّه فی جزء واحد، ورق طَلحیّ» رسالة أبی غالب الزراری : 176 - 177/90.
7. إسحاق بن الحسن بن بکر العقرابی أو العقرانی، التمّار، یکنی: أبا الحسن، رجال النجاشی : 377/1026
8. جعفر بن محمّد بن جعفر بن موسی بن قولَوَیْه، أبو القاسم (ت/ 367 أو368 أو 369ق) : روی عن الکلینی کثیراً فی کتابه ( کامل الزیارات ) : 248 و249 و329، و330 وغیرها.
9. أبو الحسن بن داود: رجال النجاشی : 82 / 198 فی ترجمة أحمد بن محمد بن عیسی الأشعری.
10. أبو سعد الکوفی شیخ الشریف المرتضی: تاریخ دمشق الکبیر لابن عساکر 16:
137.
11. عبد الکریم بن عبد اللّه بن نصر، أبو الحسین کما فی فهرست الشیخ : 136 / 591، أو أبو الحسن البزّاز التنیسی: تقدّم عند ذکر أحمد بن إبراهیم برقم /1.
12. عبد اللّه بن محمّد بن ذکوان (من أهل السنّة) : تاریخ دمشق الکبیر 16: 137.
13. علیّ بن أحمد بن موسی الدقّاق: الخصال للصدوق 1: 160 / 209 و1: 167 / 219 و2: 643 / 23، وذکره فی علل الشرائع 1: 135 و154 بعنوان علیّ بن أحمد بن محمّد الدقاق، وفی بعض النسخ: علی بن أحمد بن محمّد بن موسی الدقاق.
14. علیّ بن عبد اللّه الورّاق: طبقات أعلام الشیعة (القرن الرابع) : 315.
15. علیّ بن محمّد الرازی: طبقات أعلام الشیعة (القرن الرابع) : 17، وانظر: الشیخ الکلینی البغدادی وکتابه الکافی الفروع : 104 هامش رقم / 3.
16. علیّ بن محمّد بن عبدوس، أبو القاسم الکوفیّ: تاریخ دمشق الکبیر 16: 137.
17. محمّد بن إبراهیم بن جعفر أبو عبد اللّه الکاتب النعمانی، المعروف بابن أبی زینب، صاحب کتاب الغیبة ، حدّث فیه کثیراً عن الکلینی.
18. محمّد بن إبراهیم بن یوسف الکاتب، أبو الحسن، الفقیه المعروف بالشافعیّ:
شرح اصول الکافی للمظفر 1: 24، انظر کتبه علی المذهب الشافعی فی فهرست ابن
ص:91
الندیم: 301 فی أخبار الشافعی وأصحابه، الفن الثالث من المقالة السادسة، وله کتب فی الفقه علی المذهب الشیعی ذکرها ابن الندیم فی الفهرست أیضاً: 278 الفن الخامس من المقالة السادسة.
19. محمّد بن أحمد بن عبد اللّه بن قُضاعة بن صفوان بن مهران الجمّال نزیل بغداد، المعروف بأبی عبد اللّه الصفوانی (ت/ 358ق) : خاتمة مستدرک الوسائل 3: 470.
20. محمّد بن أحمد بن محمّد بن سنان الزاهریّ، أبو عیسی، نزیل الریّ: شرح اصول الکافی للمظفر 1: 24.
21. محمّد بن الحسین البزوفریّ: کفایة الأثر للخزاز القمی (من أعلام القرن الرابع الهجری) : 297.
22. محمّد بن عبد اللّه بن المطلب، أبو المفضل الشیبانی، نزیل بغداد (ت/ 387ق) :
روی أحادیث کثیرة عن الکلینی فی أمالی الشیخ الطوسی، وانظر فهرست الشیخ الطوسی : 136/ 591.
23. محمّد بن علیّ بن الحسین بن موسی بن بابوَیْه، أبو جعفر القمی الشهیر بالصدوق: فضل الکوفة ومساجدها لمحمد بن جعفر المشهدی الحائری: 49 تحت عنوان: «ذکر الصلاة فی زوایا المسجد المعروف بمسجد السهلة» ، فقد أخرج حدیثاً مسنداً إلی الشیخ الصدوق، وفیه قال الصدوق: «حدّثنا الشیخ الفقیه محمّد بن یعقوب، قال: حدّثنا علیّ بن إبراهیم، عن أبیه. . . الخ» .
والظاهر من هذا المورد، أنّ الشیخ الصدوق یروی عن الکلینی بالإجازة منهُ مکاتبة ومن ألفاظ الأداء بالإجازة: (حدّثنا) ؛ لأنّ الصدوق وُلِدَ فی قم بحدود سنة (306ق) ؛ وکان عمره وقت خروج الکلینی من الری إلی بغداد دون الخامسة، کما أنّه لم یخرج من قم إلّابعد سنة 329ق بحسب تتبّعنا لأسفار الشیخ الصدوق ورحلاته العلمیّة، واحتمال عودة الکلینی من العراق إلی قم، والتقاء الصدوق به وهو فی سنّ تحمل الروایة، لا دلیل علیه.
24. محمّد بن علی بن طالب، أبو الرجاء البلدیّ: طبقات أعلام الشیعة (القرن الرابع) : 290.
ص:92
25. محمّد بن علی ماجیلویه بن أبی القاسم عبداللّه الملقّب ببُندار، ابن عمران الجنابی البرقی: شرح اصول الکافی للمظفر 1: 24.
26. محمّد بن محمّد بن عصام الکلینیّ: من لا یحضره الفقیه للصدوق 4: 534 من المشیخة، فی الطریق إلی ما رواه عن الکلینی.
27. محمّد بن موسی المتوکّل: کمال الدین للصدوق 2: 675 / 31 (نوادر الکتاب) .
28. هارون بن موسی بن أحمد بن سعید التّلعُکْبری من بنی شیبان (ت/ 385ق) :
فهرست الشیخ : 136 / 591 و تهذیب الأحکام 10: 13 من المشیخة.
للکلینی رحمه الله کما فی ترجمته فی رجال النجاشی ورجال الشیخ وغیرهما بعض المؤلّفات التی لم یصل شی ء منها إلینا مع الأسف سوی الکافی ، وهی:
کتاب تعبیر الرؤیا، وکتاب الردّ علی القرامطة، وکتاب الرسائل أو ( رسائل الأئمة علیهم السلام ) الذی ینقل عنه السید ابن طاوس فی کشف المحجة بعدّة مواضع (1)وقد صُحّف اسمه فی بعضها فورد بلفظ ( الوسایل) (2)ممّا اشتبه علی البعض فعدّهُ کتاباً للکلینی، وهو لیس إلّا (الرسائل) . کما نقل عنه صدر الدین الشیرازی (ت/ 1050ق) فی شرح اصول الکافی 2: 615-612 ولم نجد له ذکراً بعد هذا التاریخ!
وله کتاب ما قیل فی الأئمّة علیهم السلام من الشعر ، وکتاب الرجال.
وکتاب الکافی وهو الکتاب الوحید الذی وصل إلینا من کتبه کاملاً باُصوله وفروعه وروضته، ومن طرق شتی.
کما نسب له السیّد المحقق العلّامة المغفور له عبد العزیز الطباطبائی رحمه الله فی کتابه الغدیر : 38 کتاباً آخر بعنوان: «کتاب خصائص الغدیر، أو خصائص یوم الغدیر» ولم أجده عند غیره.
ص:93
وُصِفَ الکلینیّ فی کلمات الأعلام من الفریقین (الشیعة والعامّة) بأجمل آیات الثناء والتبجیل، مما یُشیر ذلک إلی فضله وجلالته، ویُشید بمنزلته ومکانته.
أما عن علماء الشیعة بالذات، فهم ابتداء من عصر الکلینی وإلی یومنا هذا متّفقون علی کونه سلطان المحدّثین وامامهم الأقدم، وربما یسمج القول فی بیان کلماتهم إلّاأنّ الاکتفاء ببعضها لا بدّ منه فی إیضاح جمل الثناء علیه، فنقول:
قال الشیخ الصدوق (ت/ 380ق) : «الشیخ الفقیه محمّد بن یعقوب رضی الله عنه (1)» . (2)
وقال الشیخ النجاشیّ (ت/ 450ق) : «شیخ أصحابنا فی وقته بالریّ ووجههم، وکان أوثق الناس فی الحدیث وأثبتهم» . (3)
وقال الشیخ الطوسیّ (ت/ 460ق) : ثقة، عارف بالأخبار» . (4)و: «جلیل القدر، عالم بالأخبار» . (5)
وقال السیّد ابن طاوس الحلّی (ت/ 664ق) : «الشیخ المتّفق علی ثقته وأمانته محمّد بن یعقوب الکلینی تغمّده اللّه جلّ جلاله برحمته» . (6)
وهکذا نجد الثناء علیه فی جمیع کتب الشیعة التی تعرّضت لذکره کما فی معالم العلماء : 69 / 666 و المعتبر : 7، و رجال العلامة : 145 / 36، و رجال ابن داود : 341 / 1507، و الدرایة : 69، و مرآة العقول 1: 3، و الفوائد الرجالیة 3: 325، و تکملة الرجال 2: 486، و روضات الجنات 6: 112، و کشف المحجة : 418، و الفوائد الرضویة : 657، و هدیة الأحباب : 347، و سفینة البحار 2: 394، و الکُنی والألقاب 2: 98، وعشرات غیرها.
هذا، ولفقید الاُمة، وإمامها الراحل، الإمام الخمینی طاب ثراه الزکی ورضی اللّه عنه، کلمات من نور بحقّ الکلینی قدّس سرّه سجّلها فی أوائل کلّ حدیث من أحادیث کتابه المعروف ب «الأربعون حدیثاً» ، وإلیک مقتطفات منها:
«الأجل، ثقة الإسلام» : 22 / 1، «ثقة الإسلام والمسلمین» : 240 / 16، «وعماد
ص:94
المسلمین» : 215 / 14، «رکن الاسلام وثقته» : 328 / 22، «حجة الفرقة وثقتها» : 336 / 23، «فخر الطائفة وذخرها» : 270 / 18، «ومقدَّمهم» : 240 / 16، «وإمامهم» : 312 / 21، «سلطان المحدّثین» : 226 / 15، «شیخ المحدّثین وأفضلهم» : 364 / 25، «عماد الإسلام والمسلمین» 524 / 35، «رئیس المحدّثین» : 163 / 10، «أفضل المحدّثین وأقدمهم» :
350 / 24، «الإمام الأقدم. . . ورئیس الاُمة» : 256 / 17، «حجة الفرقة وإمامهم» : 312 / 21، «الشیخ الأقدم، والرکن الأعظم محمّد بن یعقوب الکلینی رضوان اللّه علیه» : 588 / 40، و «کرّم اللّه وجهه» : 312/21.
وإذا کان الکلینی هو هکذا فی نظر أقطاب علماء الشیعة، فاعلم أنّه قد وصف عند أعلام أهل السنّة بأوصاف جلیلة أیضاً کالمجدّد، والفقیه، والعالم، ونحو ذلک من الأوصاف التی تبیّن مکانته بنظرهم، خصوصاً وهم یعلمون من تخرج علی یدیه من فقهائهم ورواتهم.
ولهذا تجد ذکره العطر فی الکتب المعتمدة عندهم، إذ ترجم له - مع الثناء علیه - العدید منهم، وهم:
1. عبد الغنی بن سعید الأزدیّ المصریّ (ت/ 407ق) فی المؤتلف والمختلف، کما فی کتاب الغدیر للعلامة المحقق المرحوم السید عبد العزیز الطباطبائی: 39.
2. ابن ماکولا، أبو نصر علیّ بن هبة اللّه (ت/475ق) فی الاکمال 4: 575.
3. ابن عساکر الدمشقی الشامی الشافعی (ت/571ق) فی تاریخ دمشق الکبیر 16: 37.
4. أبو السعادات مبارک بن محمد بن الأثیر (ت/ 606ق) ، عدّ الکلینی من المجدّدین علی رأس المائة الثالثة فی کتابه: جامع الاُصول 12: 220، لِما جاء فی الحدیث الشریف: «إنّ اللّه تعالی سیبعث لهذه الاُمة علی رأس کلّ مائة سنة من یجدّد لها دینها» . أخرجه أبو داود فی سننه 4: 480، والحاکم فی مستدرکه 4: 22 وغیرهما.
5. عز الدین، أبو الحسن ابن الأثیر (ت/ 630ق) فی کتابه الکامل فی التاریخ 8: 364.
6. ابن منظور، جمال الدین محمّد بن مکرم (ت/ 711ق) فی مختصر تاریخ دمشق 23: 362/386.
ص:95
7. إسماعیل بن علی أبو الفداء (ت/ 732ق) فی المختصر فی أخبار البشر 2: 87.
8. الحسین بن محمّد الطِیْبیّ (ت/ 743ق) فی شرح مصابیح البغویّ (ت/ 510ق أو 516ق) ، کما فی نهایة الدرایة للسیّد حسن الصدر: 549، نقل عنه أنّه عدّه من المجدّدین.
9. أبو عبد اللّه محمد بن أحمد الذهبیّ (ت/ 748ق) فی المشتبه فی الرجال المطبوع فی متن توضیحه الآتی برقم (12) ، قائلاً: محمّد بن یعقوب الکلینی، من رؤوس فضلاء الشیعة فی أیام المقتدر» . وقال فی سیر أعلام النبلاء 15: 280 / 125: «شیخ الشیعة وعالم الإمامیة، صاحب التصانیف، أبو جعفر محمّد بن یعقوب الکلینیّ. . .» .
وأطراه بأکثر من هذا الکلام فی تاریخ الإسلام فی حوادث سنة 328ق، ص 250/416.
10. الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (ت/ 764ق) فی الوافی بالوفیات 5: 266.
11. مجد الدین محمّد بن یعقوب الفیروزآبادی (ت/ 817ق) ، فی القاموس المحیط 4: 322 فی مادة کَلَان.
12. شمس الدین محمّد بن عبد اللّه محمّد القیسی الدمشقی (ت/842ق) فی توضیح المشتبه (مشتبه الذهبی) 7: 337 (حرف الکاف) .
13. ابن حجر أحمد بن علی العسقلانی (ت/ 852ق) فی کتابیه: لسان المیزان 5:
433، و تبصیر المنتبه 3: 1219.
14. الزَبیدی الحنفی (ت/ 1205ق) فی تاج العروس 9: 322 فی مادة کَلَان.
15. خیر الدین الزرکلی الوهّابی (ت/ 1396ق) فی الأعلام 7: 145.
ولم یقتصر الثناء علی الکلینی علی علماء الإسلام وحدهم، بل تعدّی ذلک، لیکون للمستشرقین إسهام فی هذا الثناء أیضاً، فشهدوا بفضله فی الحدیث (والفضل ما شهدت به الأعداء) .
قال M. tyw nisidl oD عن المحمّدین الثلاثة أصحاب الکتب الأربعة: «وأوّل هؤلاء المحمّدین وأعلاهم منزلةً هو محمّد بن یعقوب الکلینی الذی ألّف کتاب الکافی فی علم الدین» . عقیدة الشیعة، دونالدسن دوایت. م: 283.
ص:96
وقال: n likorP lir : «وفی أوائل القرن الرابع الهجری کان مجدّد فقه الإمامیّة هو أبو جعفر محمّد بن یعقوب الکولینی [کذا] الرازی» . تاریخ الأدب العربی / کارل بروکلمان 3: 339.
من المتّفق علیه هو أنّ وفاة الکلینیّ رحمه الله کانت ببغداد، وأنّه صلّی علیه نقیب الطالبیّین ببغداد السیّد محمّد بن جعفر الحَسَنی أبو قیراط المتوفّی فی سنة (345ق) .
ولهم قولان فی تاریخ وفاته:
الأوّل: ذکره النجاشی وهو سنة (329ق) سنة تناثُر النجوم (1)ووافقه الشیخ الطوسیّ فی رجاله. (2)
والثانی: قاله الشیخ الطوسیّ فی الفهرست وهو سنة (328ق) . (3)
وقد مال لکلٍّ فریقٌ، وتردّد بعضُهم بین القولین. والراجح عندی هو الأوّل، ویؤیّده أنّ الصُولی (ت/ 335ق) قد أرّخ فی کتابه (أخبار الراضی) وفاة الشیخ الکلینی فی النصف من شعبان سنة 329ق، والصُولی من المعاصرین لثقة الإسلام. ومع کون مراد الصولی ب (النصف) هو الیوم الخامس عشر من شهر شعبان سیکون تاریخ وفاة الکلینی معلوماً لدینا بالضبط وهو یوم الأحد 15 شعبان سنة 329 هجری قمری، 30 / 2 / 320 هجری شمسی، الموافق للیوم الثامن والعشرین من شهر مایس لسنة 941 میلادی.
وأمّا عن مکان قبره الیوم فهو فی الجانب الشرقی من بغداد فی جامع الصَفَویّة سابقاً واشتهر بالآصفِیّة فیما بعد، جنب المدرسة المستنصریة علی شاطی ء دجلة، علی یمین العابر دجلة علی جسر المأمون من الکرخ إلی الرصافة.
وهذا یخالف ما قاله الشیخ فی الفهرست من أنّه دفن بباب الکوفة، وأنّ قبره فی صَرَاة الطائی، وقریب منه قول النجاشی.
لأنّ باب الکوفة هی أحد أبواب بغداد الأربعة، وهو واقع فی جهة الکرخ لا
ص:97
الرصافة، والصراة اسم لنهرین صغیرین یصبّان فی دجلة من جهة الکرخ لا الرصافة أیضاً کما حقّقنا فی محله.
والمنقول عن المرحوم الدکتور مصطفی جواد (ت/ 1389ق) : أنّ مصبّ الصراة هو رأس الجعیفر الحالیة فی المنطقة التی کان فیها بیت السید محمّد الصدر. (1)
وعلی أیّة حال، فإنّ القبر الموجود فی المدرسة الآصفیة قد تعرّض إلی الهدم والبناء أکثر من مرّة، وفی إحداها نبش القبر ووجد الشیخ رحمه الله وکأنّه دفن قبل ساعات ومعه میّت صغیر بکفنه کأنّه ولده، مما حملت هذه الکرامة الوالی العثمانی الذی أمر بالهدم علی تشیید القبر وبناء قُبّة علیه، فی قصة سائرة أشار لها جمع من الأعلام. (2)
الکافی موسوعة حدیثیة، فیه إلی جانب ما یلبّی حاجة الفقیه، دقائق فریدة تتعلّق بشؤون العقیدة، وتهذیب السلوک، ومکارم الأخلاق.
والمنهج المتّبع فیه لأجل الوصول إلی اصول الشریعة وفروعها وآدابها وأخلاقها، إنّما هو بالاعتماد علی حَمَلَة آثار النبوّة من نقلة حدیث الآل علیهم السلام، الذی هو حدیث الرسول صلی الله علیه و آله، إذ صرّح أهل البیت علیهم السلام مراراً وتکراراً بأنّهم لا یحدّثون الناس إلّابما هو ثابت عندهم من أحادیث الرسول صلی الله علیه و آله، وأنّهم کانوا یکنزونها کما یکنز الناس ذهبهم وورقهم، وأنّها کلّها تنتهی إلی مصدر واحد، وباسناد واحد، (3)لو قرأته کما یقول أحمد بن حنبل (ت/ 240ق) علی مجنون لبرئ من جِنّته. (4)
ومن ثمرات هذا التضییق فی روایة السنة المطهرة فی الکافی ، وحصرها بذلک
ص:98
النمط من حملة الآثار، أنّک لا تجد بینهم للاُمویین وأذنابهم وأنصارهم وزناً ولا اعتباراً، ولا للخوارج والنواصب ورواتهم ذِکراً، ولا لمن لم یحفظ النبی الأکرم صلی الله علیه و آله فی أهل بیته علیهم السلام (1)عیناً ولا أثراً. (2)
کما لا تجد فی أخبار الکافی لمن نافق ممّن تسمّی بالصحابة ولصق بهم (3)خبراً، وأمّا عن أخبار المؤمنین منهم، فهی إمّا أن تمر طرقها عبر من تجنّب الکلینی روایاتهم فلا یروی عنهم ولا کرامة. وإمّا أنْ تمرّ عبر غیرهم، ممّن لا طریق لنا فی معرفة درجة وثاقتهم، إذ لم یسلم علماء جرحهم وتعدیلهم من الجرح فی أنفسهم، ومن یکن هکذا حاله، فلا عبرة فی أقواله.
ولو تنزلنا عن ذلک وقلنا باعتبارها لوثاقة ناقلیها عندهم، فالکلینی رحمه الله فی غنًی عن تکلّف إسنادها، إذ لا یحتاج فی وصلها علی طبق منهجه علی فرض صحّتها أکثر من أن یسندها إلی من حدّث بها من أهل البیت علیهم السلام؛ لثبوت حجیة سنّتهم، مع کونهم من أحرص الناس فی الحفاظ علی السنة النبویة وتدوینها والأمر بکتابتها وحفظها کما مرّ، ومن البداهة بمکان أنّه لا یعدل بأهل البیت علیهم السلام أحد من الصحابة وإن جلّ، ولا یوجد فیهم من هو أعلم بما فی البیت النبوی الطاهر من أهله المطهرین.
إذن، نقل السنة الشریفة علی وفق هذا المنهج، هو من أسدّ النقل وأکثره احتیاطاً فی الدین، والتزاماً بحدیث الثقلین: کتاب اللّه، والعترة.
وهذا المنهج وإن کان هو المنهج العام عند محدّثی العترة، إلّاأنَّ شدة التزام الکلینی به مع میزات کتابه الاُخری هی التی حملت الشیخ المفید قدّس سرّه علی القول: بأنّ الکافی من أجل کتب الشیعة وأکثرها فائدة، (4)کما حملت غیره علی الاعجاب بکتاب
ص:99
الکافی (1)والثناء علی مؤلفه.
ومن هنا بذل علماء الشیعة قدیماً وحدیثاً جهوداً علمیة مضنیة حول الکافی ، فاستنسخوه کثیراً، (2)وشرحوا أحادیثه، وأکثروا من تحشیته وتهمیشه، وبیّنوا مشترکاته، ووضّحوا مسائله، واختصروه، وحقّقوا أسانیده، ورتّبوا أحادیثه، وصنّفوها علی ضوء المصطلح الجدید، وترجموه إلی عدّة لغات، وطبعوه مرّاتٍ ومرّاتٍ، ووضعوا الفهارس الفنیّة لأبوابه، وأحادیثه، وألفاظه، بحیث وصلت جهودهم حول الکافی إلی ما یقرب من مائة کتاب، وبلغ بعضها أکثر من عشرین مجلداً، فضلاً عن الدراسات الحدیثة حوله.
وهم مع کلّ هذه الجهود:
لم یقل أحد منهم بوجوب الاعتقاد والعمل بجمیع ما بین دفتیه.
ولا ادّعی إجماع علی صحّة جمیع ما فیه کما قیل: إنّه (انعقد إجماع العامة علی صحة البخاری ومسلم) . (3)
ولم یُفْتِ أحد من فقهاء الشیعة بشأن الکافی نظیر فتیا إمام الحرمین بشأن صحیحی البخاری و مسلم بأنّه: لو حلف إنسان بطلاق امرأته أنّ کل ما فی البخاری ومسلم هو من قول النبی صلی الله علیه و آله لما الزِم بالطلاق ولا الحنث بیمینه! ! (4)
ولا کان یقرأ فی الشدة لتفرج، ولا فی المراکب لکی لا تغرق، ولم یستسقِ شیعیّ بقراء ته الغَمام کما کان یفعل بکتاب البخاری. (5)
ص:100
ولم یر أحد مناماً بشأن الکافی ، کمنام الفربری بشأن صحیح البخاری. (1)
ولم یتجرّأ أحد علی القول بأنّ کل من روی عنه الکلینی صار فوق مستوی الشبهات، کما کان یصرّح أبو الحسن المقدسی بأن کل من روی عنه البخاری فقد جاز القنطرة، أی لا یلتفت إلی ما قیل فیه، وأیّده علی ذلک أبو الفتح القشیری. (2)
ولم یُغالِ أحد من شعراء الشیعة بوصف أخبار الکافی ، کما غالی البرهان القیراطی فی قصیدته العینیة بأخبار البخاری، وزاد علیه أبو الفتوح إذ یقول: کأنّ البخاریَّ فی جمعه تلقّی من المصطفی ما اکتتب! ! ! (3)
هذا مع أنّ بعض ما اکتتبه البخاری کان من روایة عمران بن حطان، وعکرمة، وإسماعیل بن أبی اویس، وعاصم بن علیّ، وعمرو بن مرزوق، وسُوید ابن سعید وعشرات من نظائرهم الذین عرفوا بأسوأ ما یعرف به الرواة.
نعم، لم یقلْ أحد من الشیعة بنحو هذه الأقوال بشأن الکافی.
وإذا کان الاسترابادی الأخباری رامَ أنْ یجعل کلّ أحادیث الکافی قطعیّة الصدور بقرائن لم تنهض بمدّعاه، فقد ردّه محقّقو الشیعة وأثبتوا بطلان هذه الدعوی، ویکفی أنّ من جملة الرادّین علیه هو خاتمة المحدّثین وشیخ الأخباریین العلّامة النوریّ (ت/ 1320ق) . (4)
ولم یذهب أحد إلی القول بأنّ الکلینی لم یخرج الحدیث إلّاعن الثقة، عن مثله فی سائر الطبقات، بل غایة ما یُستفاد من کلامهم، هو أنّ أخبار الکافی مستخرجة من الاُصول المعتبرة التی شاعَ بین قدماء الشیعة الوثوق بها والاعتماد علیها، إذْ کانت مشهورة معلومة النسبة إلی مؤلّفیها الثقات الأثبات.
کما أنّ إعراض الفقهاء عن بعض مرویّات الکافی ، لا یدلّ علی عدم صحّتها عندهم، ولا ینافی کون الکافی من أجلّ کتبهم، إذْ ربّ صحیحٍ لم یُعمل به لمخالفته المشهور، وقد یکون وجه الإعراض لدلیل آخر وعلّة اخری لا تقدح بصحّة الخبر.
وإذا ما عدنا إلی معنی «الصحیح» عند متقدّمی الشیعة وعرفنا المصطلح الجدید فیه،
ص:101
علمنا أنّ الکلینی رحمه الله لم یَجْرِ فی الکافی إلّاعلی متعارف الأقدمین فی إطلاق الصحیح علی کلّ حدیثٍ اعتضد بما یقتضی الاعتماد علیه، أو اقترنَ بما یوجب الوثوق به والرکون إلیه. کوجوده فی کتب الاُصول الأربعمائة، أو فی کتب مشهورة متداولة، أو لتکرّره فی أصل أو أصلین، أو لوجوده فی أصل معروف الانتساب إلی واحد ممّن أجمعوا علی تصدیقهم والإقرار لهم بالفقه والعلم کزُرارة وأضرابه، أو کان منقولاً من أحد الکتب المعروضة علی الأئمّة علیهم السلام فأثنوا علی مؤلّفیها. أو لأخذه من الکتب التی شاع الاعتماد علیها سواء کانت من کُتب الإمامیة ککتاب الصلاة لحریز بن عبد اللّه السجستانی، أو من کتب غیر الإمامیة ککتاب حفص بن غیاث القاضی، وکتاب الحُسین بن عبد اللّه السعدی، وکتاب القبلة لعلیّ ابن الحسن الطاطری. (1)
وعلی أثر فقدان تلک القرائن أو معظمها فی عصر السیّد ابن طاوس (ت/674ق) ، لذا أظهر التصنیف الجدید للحدیث، ثمّ تطوّر علی ید تلمیذه العلّامة الحلّی (ت/ 726ق) ، إذ قسّموا الحدیث إلی أقسامه المعروفة، وهی:
1. الصحیح: وعرّفوه بأنه ما اتصل سنده إلی المعصوم علیه السلام بنقل الإمامی العدل عن مثله فی جمیع الطبقات (2)وهو کما تری لا ینطبق علی متعارف المحمدین الثلاثة فی اطلاق الصحیح.
2. الحَسِن: وهو ما اتصل سنده إلی المعصوم علیه السلام بإمامی ممدوح مدحاً معتّداً به من غیر نص علی عدالته مع تحقق ذلک فی جمیع مراتب السند، أو فی بعض مراتبه ولو فی واحد، مع کون باقی رجال السند من رجال الصحیح. (3)
ص:102
3. الموثّق: وهو ما دخل فی طریقه من نصّ الاصحاب علی توثیقه مع فساد عقیدته، ولم یشتمل باقی السند علی ضعیف. ویقال له: القوی، وقد یمیز بینهما باطلاق القوی علی مروی الإمامی الذی لم یُمدح ولم یُذم. (1)
4. الضعیف: وهو مالم تجتمع فیه شروط أیٍّ من الأصناف الثلاثة المتقدمة. (2)
ثم حاول المتأخّرون وشرّاح الکافی تطبیق هذا الاصطلاح علی أحادیث الکافی حتی بلغ الضعیف من أحادیث الکافی بحسب الاصطلاح الجدید (9485) حدیثاً، وما تبقّی من الأحادیث موزّعاً علی الصحیح والحسن والموثّق بحسب الأرقام التالیة:
الصحیح (5072) حدیثاً، والحسن (144) حدیثاً، والموثّق (1128) حدیثاً.
وقد علمت أنّ تطبیق الاصطلاح علی أحادیث الکافی لم یُلحظ فیه ما جری علیه ثقة الإسلام من إطلاق لفظ الصحیح علی ما اقترن بالقرائن المتقدّمة التی صار فقدان معظمها سبباً للتصنیف الجدید.
وهذا هو الذی نعتقده، إذ لو کانت الأحادیث الضعیفة بهذا المقدار واقعاً، فکیف یصحّ لمثل الشیخ المفید أن یقول عن الکافی بأنّه من أجلّ کتب الشیعة وأکثرها فائدةً؟ وکیف یشهد من مثل النجاشی بأنّ الکلینی کان أوثق الناس فی الحدیث وأثبتهم؟
ومن هنا یعلم بأنّ ما قام به محمد باقر البهبودی من انتقاء الصحیح من الکافی ، وجمعه فی کتابه ( زبدة الکافی ) ، (3)إنّما هو انتقاء بحسب المصطلح الجدید، کما أنّه لیس مُبتکِراً لهذا العمل، بل سبقه إلیه بعض أعلام الطائفة وشیوخها، کالشیخ حسن بن الشهید الثانی (ت/ 1011ق) فی کتابه « منتقی الجمان فی الأحادیث الصحاح والحِسَان » .
ولیس فی عمل الشیخ حسن رحمه الله ما یوحی بانحصار «الصحاح والحسان» بما فی « منتقی الجمان » ، بخلاف الحال فی « زبدة الکافی » .
وهذا العمل لا یکون وسیلة للطعن کما قد یتوهّمه البعض فی أصل الکافی ؛ لابتنائه
ص:103
علی أساس لیس مُلتَزَماً للکلینی، وهو الاصطلاح الجدید.
ولیس الغرض المؤاخذة علی اتّخاذ هذا المنهج وإن کنت أعتقد خطأه، بل المؤاخذة علی استخدام اسم الکافی وتحمیله بمنهج لم یلتزم به الکلینی أصلاً.
وبقطع النظر عن فساد المنهج وصحّته، فلنا أن نؤاخذه أیضاً علی عدم استحکام تطبیق منهجه، وفرقٌ بین نقد المنهج وبین کیفیة استخدامه.
لقد أخفق البهبودی فی جمع کل ما هو صحیح حتی علی المصطلح الذی التزمه، والمنهج الذی انتهجه فترک الکثیر ممّا هو صحیح ولم یورده فی کتابه، وهذا یَنُمُّ عن وجود ثغرات فی عمله.
وکمثال علی ما نقول: أنّک لا تجد فی ( زبدة الکافی ) الحدیث الثالث من باب الماء الذی لا ینجّسه شیء (1)مع أنّ رجاله کلّهم من الصحیح، والظاهر أنّه تُرکَ لأن ظاهره من قول زرارة فی الکافی ، إذ لم یرفع إلی المعصوم علیه السلام، ولکن الشیخ رواه بالنصّ عن الکلینی، مسنداً إلی أبی جعفر علیه السلام (2)وهذا السند من الصحیح بحسب الاصطلاح اتّفاقاً، لکن الحدیث اهمل فی زبدة الکافی.
والشی ء نفسه ینطبق مع الحدیث الرابع من أحادیث باب طهور الماء، فقد رواه الکلینی عن علی بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرحمن، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السلام (3)وهذا السند من الصحیح بحسب الاصطلاح اتفاقاً، ومع هذا فلم یذکر الحدیث فی زبدة الکافی!
والطریف أنّ متن هذا الحدیث هو متن الحدیث الخامس من الباب المذکور بلا أدنی اختلاف، فکلاهما فی سؤال الإمام الصادق علیه السلام عن ماء البحر: أطهور هو؟ فکان الجواب فی الموردین ب: (نعم) . وفی زبدة الکافی انتقی الحدیث الخامس دون الرابع!
وکمثال ثالث ما ورد فی الکافی بهذا السند:
علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد (وهو ابن عثمان) ، عن
ص:104
الحلبی (وهو عُبید اللّه بن علی) عن أبی عبد اللّه علیه السلام. وهذا السند صحیح بلا خلاف، وقد أخرجه صاحب المنتقی عن الکافی (1)لکنّه اهمل فی زبدة الکافی.
وکمثال أخیر، فأنه لم یذکر فی زبدة الکافی الحدیث المروی فی باب روایة الکتب والحدیث بهذا السند: «وعنه أی: عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد وهو ابن عیسی؛ ومحمد بن الحسین، عن ابن محبوب، عن عبداللّه بن سنان، قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السلام: یجیئنی القوم فیستمعون منی حدیثکم. . .» (2)علی الرغم من صحة السند بحسب الاصطلاح.
وثمّة شی ء آخر یجب الالتفات إلیه وهو کون الأحادیث الضعیفة فی الکافی بحسب الاصطلاح، غالباً ما تجد مضامینها أو نصوصها مخرّجةً من طرق اخری صحیحة فی الأبواب نفسها التی اشتملت علی تلک الضعاف فیما تتبعناه. وهذا یعنی أنّ شهرة الخبر روائیاً لم تلحظ فی هذا المنهج، وبتعبیر أدقّ: إنّ زبدة الکافی زبدة للأسانید لا للمتون لأنّ أغلب الأسانید التی أهملها فی الزبدة اتّفقت متونها إما بالنصّ تارةً أو المضمون اخری مع المتون المرویة بالأسانید الصحاح، ومع هذا فإنّ ما فاته منها لیس قلیلاً.
ومهما یکن فإنّ من لا خبرة له قد یظنّ بأنّ التصنیف الجدید قد اودی بثلثی أخبار الکافی متخذاً من زبدة البهبودی مثالاً، وهو لیس کذلک کما بینّاه.
قد تجد فی الآوان الأخیر من یخالف سیرة علماء الشیعة، ویتشبّثُ بحکایة عرض الکافی علی الإمام المهدی علیه السلام، ویستنصر لمقولة ( الکافی کافٍ لشیعتنا) بعد تلطیفها! وینسب للکلینی رحمه الله علی أثر ذلک أشیاء لا دلیل علیها، فتراه یجزم تارةً بأنّ للکلینی صلاتٍ وتردداً مع السفراء الأربعة (رض) ، ویؤکّد تارةً اخری علی أنّ کبار علماء الشیعة کانوا یأتون الی الکلینی ویسألونه وهو فی مجالس سفراء الإمام المهدی عجّل
ص:105
اللّه تعالی فرجه الشریف، وثالثة یتساء ل: کیف لم یطلب أحد السفراء من الکلینی کتابه لعرضه علی الإمام علیه السلام؟ وهلّا حظی الکافی بعنایة السفراء واهتمامهم، مع أنّهم کانوا یولون العنایة لما هو أقلّ شأناً من الکافی؟
ولمّا کان یری قبول حکایة العرض إفراطاً، ونفیها تفریطاً، حاول تلطیفها والاتیان بقولٍ وسطٍ شاذٍ مضحکٍ، وهو احتمال عرض بعض أجزاء الکافی علی الإمام المهدیّ علیه السلام!
وجمیع هذا الکلام باطل؛ لأنّ ما یعنیه عرض أجزاء من الکافی هو إمّا أن تکون أحادیث تلک الأجزاء المعروضة موضع تأمّل الکلینی، أوْ لا.
وعلی الأوّل: یمکن له فحصها بنحو ما فحص به أحادیث الأجزاء التی لم تعرض، خصوصاً وهو عالم بالأخبار، وعارف بها بشهادة من عرفت فی ترجمته.
وعلی الثانی، لا یحتاج إلی مسألة العرض أصلاً.
وأمّا عن الصلات والتردّد، فاعلم أنّه لا توجد للکلینی روایة واحدة فی الکافی عن أیٍّ من السفراء الأربعة بلا واسطة، مع أنّه دخل العراق کما نری قبل سنة 310ق، وحدّث عن بعض مشایخ بغداد موطن السفراء کما تقدّم.
کما لم یکثر الکلینی الروایة عن أیٍّ منهم بالواسطة، بل لم تکن مرویّاتهم فی کتب الحدیث الأربعة بتلک الدرجة من الکثرة، ولعلّها لا تزید علی عشرة أحادیث، من بینها حدیثان فقط فی اُصول الکافی. (1)
وهذا یکاد یکون بمنزلة التصریح منهم (قدّست أسرارهم) بإیکال أمر الحدیث إلی أعلّامه من الشیعة، لانشغالهم بتنفیذ أوامر الإمام المعصوم علیه السلام أکثر من أی أمر آخر، ویدلّ علیه کتاب الغیبة للشیخ الطوسی الذی ضمّ معظم المرویّ عنهم، وکان جلّه بهذا الخصوص، ثمّ انّ دور أهل البیت علیهم السلام هو إرشاد رواة الحدیث إلی کیفیة معرفة الصحیح وتمییزه عن غیره بقواعد رصینة سار علیها علماء الشیعة إلی الیوم، هذا مع التندید بالغلاة ولعنهم لتجنّب الروایة عنهم، ومدح الثقات والتعریف بهم لأخذ الروایة منهم،
ص:106
ولم یشغلوا أنفسهم علیهم السلام بمراجعة کتب أصحابهم بعد تمهید طرق الروایة الصحیحة إلیهم.
ویؤیّده أن سیرة آخر الأئمة علیهم السلام إزاء الکتب المؤلّفة فی عصورهم جرت علی وفق ما کانت علیه سیرة آبائهم علیهم أفضل الصلاة والسلام، بمعنی عدم طلب الإمام علیه السلام عرض مصنّفات شیعته علیه للتأکّد من سلامتها، أمّا لو اتّفق أنْ یعرض المؤلّف کتابه أو کتاب غیره علی الإمام، فلا ضیر، کما حصل نظیر هذا لبعضهم:
فقد عرض یونس بن عبد الرحمن بعض کتب أصحاب الإمام الصادق علیه السلام علی الإمام الرضا علیه السلام. (1)
وعرض أیضاً کتاب الفرائض المرویّ عن أمیر المؤمنین علیه السلام علی الإمام الرضا علیه السلام. (2)
وعرض حمزة بن الطیّار علی أبی عبد اللّه علیه السلام بعض خطب أبیه. (3)
وعرض یزید بن خلیفة حدیثاً واحداً لعمر بن حنظلة علی الصادق علیه السلام. (4)
وعرض أبو الصّباح الکِنانی بعض الروایات علی الإمام الصادق علیه السلام. (5)
وعرض محمّد بن قیس البجلی کتاب قضایا أمیر المؤمنین علیه السلام علی الإمام الباقر علیه السلام. (6)
کما عرضه ابنه عُبید بن محمّد بن قیس علی الإمام الباقر علیه السلام، أیضاً. (7)
وعرض أبو عمر المتطبّب ما أفتی به أمیر المؤمنین علیه السلام فی الدیات علی الإمام الصادق علیه السلام. (8)
ص:107
وفی بعض الروایات أنّه عرض علی الإمامین الصادق والرضا علیهما السلام. (1)
وعرض أبو علیّ عُبید اللّه بن علی الحلبی کتابه علی الإمام الصادق علیه السلام. (2)
وعرض أحمد بن أبی خلف کتاب یوم ولیلة لیونس بن عبد الرحمن علی الإمام الجواد علیه السلام. (3)کما عرضه غیره علی الإمام العسکری علیه السلام، کداود بن القاسم الجعفری (4)وبورق البوشنجانی (5)والحسن بن فضال. (6)
وأخرج الکشی، عن أبان بن أبی عیاش أنّه عرض کتاب سُلیم بن قیس الهلالی علی الإمام علی بن الحسین علیهما السلام. (7)
ودخل حامد بن محمد العلجردی البوشنجی علی الإمام الحسن العسکری علیه السلام، فلمّا أراد أن یخرج، سقط منه کتاب الفضل بن شاذان وکان ملفوفاً فی رداء له، فتناوله الإمام علیه السلام وقرأه وترحّم علی الفضل. (8)
وهناک کتاب شبه ممضی من الإمام العسکری علیه السلام، وهو کتاب ابن خانبة، لأنّه قُوبل علی أصل من الإمام فلم یکن بینهما اختلاف إلّابحروف قلیلة. (9)
هذه هی حصیلة الکتب التی عُرِضَت علی الأئمّة علیهم السلام من مجموع ما یزید علی ستة آلاف وخمسمائة کتاب، ولم یکن کتاب واحد من الکتب المعروضة قد عرض بناء علی طلب من المعصوم علیه السلام.
وأمّا ما جاء بشأن طلب الإمام الکاظم علیه السلام من ابن عمّ محمّد بن فلان الواقفی أن یطلب حدیث فقهاء أهل المدینة ثمّ یعرضه علیه علیه السلام، فلا یُنافی ما ذکرناه، لأنّ الخبر دالّ
ص:108
علی أنّ مدار عمل فُقهاء أهل المدینة والمراد بهم فقهاء العامّة کان علی الأحادیث الموضوعة، فأراد الإمام علیه السلام أنْ یبیّن له الطریق الصحیح فی طلب المعرفة، لأنّه لم یکن کرواة الشیعة عالماً بفضل أهل البیت، بل کان زاهداً عابداً بلا علم ولا معرفة. (1)
وإذا علمنا أنّ الظرف السیاسی الذی عاشه الإمام المهدی علیه السلام فی غیبته الصغری، هو أصعب بکثیر ممّا کان علیه آباؤه علیهم السلام، اتّضح لنا أنّ عرض المؤلّفات علیه (حفظه اللّه بعینه ورعایته) لیس أمراً طبیعیاً، ولا تقتضیه ظروف المرحلة، بقدر ما تقتضی بیان دَور الشیعة فی غیاب مَنْ لم یعرفه مات میتة جاهلیّة. ولیس من المعقول جدّاً أن لا یلتفت السفراء إلی مثل هذا حتّی یجعل من الإمام المهدی (أرواحنا فداه) مصحّحاً لمؤلّفات الشیعة. وکیف یغفل الکلینی عن مثل هذا فیقدّم کتابه طواعیة إلی السفراء لیأخذ نصیبُه من نظر المنتظر صلوات اللّه وسلامه علیه؟
ثمّ ألیس یعنی هذا سلب القدرة العلمیّة عن ثقة الإسلام الذی عدّه خصوم الشیعة من المجدّدین علی رأس المائة الثالثة؟
وأمّا ما ذُکر فی المقام من دأب السفراء الأربعة (رضی اللّه عنهم) علی متابعة الکتب والتأکّد من سلامتها! فهو کذب علیهم، مع المبالغة الظاهرة، زیادة علی خطأ الاستدلال به.
ووجه الکذب، هو أنّه لم یُعْرَف عنهم ذلک، ولا ادّعاه أحدٌ منهم، ولا نسبه فاضِل إلیهم.
ووجه المبالغة: هو أنّ غایة ما یعرف عنهم فی ذلک، طلب السفیر الثالث الحسین بن روح رضی الله عنه کتاب التکلیف لیقرأهُ بنفسه (2)وهو من تألیف أبی جعفر محمّد بن علی بن أبی العزاقر المعروف بالشلمغانی بعد أن صار یدّعی أشیاء عظیمة باطلة أدّت إلی لعنه والبراءة منه وقتله سنة (323ق) ، وکان قبل ذلک وکیلاً عن السفیر الثالث فی الکوفة وکان کتابه ( التکلیف ) رائجاً عند الشیعة لأنّه کان ألَّفه قبل انحرافه واشتهاره بالکذب علی السفیر الثالث رضی الله عنه.
ومنه یعلم أن علّة قراءة ابن روح رضی الله عنه لکتاب التکلیف إنّما هی لتوقّعه تعمّد الشلمغانی الکذب علیه أو علی الإمام علیه السلام ودسّه فی کتابه ترویجاً لباطله. حتی کان بعض القُمیین یُراسل الشیخ الحسین بن روح للتأکّد من جوابات بعض المسائل خشیة أن تکون للشلمغانی ید فیها. (3)
ص:109
ولو لم ینحرف لما کان الشیخ بحاجة إلی کلّ هذا، ولترک کتابه کما ترک غیره من مؤلّفات الشیعة التی کانت تزخر بها دورهم ومکتباتهم فی بغداد.
ومما یقوی ذلک ویؤیّده، هو أنّ الحسین بن روح نفسه رضی الله عنه أنفذ کتاب التأدیب من بغداد إلی قم، وکتب إلی فقهاء قم أن ینظروا ما فیه من فتاوی تخالف ما علیه الشیعة (1)ولم یتولّ ذلک بنفسه، بل أوکل الأمر إلی أهل الاختصاص علی الرغم من جدارته بذلک.
ومنه یعلم خطأ الاستدلال بموقفه من الکتابین المذکورین ولا نعلم لهما ثالثاً علی طلب الکافی للنظر فیه أو عرضه علی الإمام المنتظر عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف.
وأما عن الاستدلال علی حکایة العرض، بالتوقیع الخارج من الناحیة المقدسة إلی الصدوق الأوّل (ت/ 329ق) (2)فلا ینبغی لأحد أن یصدّقه دلیلاً، أو یتوهّمه شاهداً علی صحّة احتمال عرض الکافی أو بعضه علی الإمام المهدی علیه الصلاة والسلام بتوسّط أحد السفراء رضی اللّه عنهم؛ لاختلاف الموضوع بینهما اختلافاً جذریاً بحیث لا یمکن أن یُقاس أحدهما بالآخر؛ لأنّ طلب الولد عن طریق الدعاء المستجاب انحصر بناء علی رغبة الطالب وهو الصدوق الأوّل بالإمام المعصوم، ولیس الحال کذلک فی تقییم کتب الحدیث، لإناطة ذلک إلی أهل العلم القادرین علی معرفة الصحیح من الأخبار.
ومن کل ما تقدّم یعلم أنّ الاغترار بحکایة « الکافی کاف لشیعتنا» وتصحیحها أو تلطیفها لا یستند علی أیّ دلیل علمی، بل جمیع الأدلّة المتقدّمة قاضیة ببطلان تلک الحکایة التی لم یسمعها الکلینی نفسه، ولم یعرفها أحد من تلامذته، ولم یکن لها وجود فی عصر الغیبة الصغری (329 - 260ق) ولم یعرفها أحد ولا سمع بها أحد فی أکثر من سبعة قرون بعد وفاة الکلینی، لأنّ أوّل من نسبت إلیه ولم ینسبها إلی کتاب، أو یسندها إلی راو قط هو الشیخ خلیل بن غازی القزوینی (ت/ 1089ق) ، وقد یکون سمعها من بعض مشایخ عصره، لما سیأتی من انکار الاسترابادی لها، وهو قد مات قبل
ص:110
القزوینی بأکثر من خمسین عاماً، فأشاعها من غیر تدفیق ولا تحقیق.
هذا، وقد صرّح معاصروه بأنّه کانت له أقوال غریبة وشاذّة تفرّد بها عن سائر علماء الشیعة، وأنّ من أغرب أقواله وأعجبها قوله: «بأنّ الکافی بأجمعه قد شاهده الصاحب علیه السلام واستحسنه» (1)ونحو هذا من الکلام الذی لم یسمع به أحد من قبله.
ولهذا تجد معاصریه ومَنْ تأخّر عنه قد أنکروا علیه ذلک أشدّ الإنکار، ولم یؤیّده فاضل قط، ویکفی أنّ المحدّث النوری (ت/ 1320ق) وهو من أشهر المتتبّعین للتراث الشیعی لم یجد أثراً لهذا القول: « الکافی کافٍ لشیعتنا» فی مؤلّفات الشیعة، فقال ما هذا نصّه: «فإنّه لا أصل له ولا أثر له فی مؤلّفات أصحابنا، بل صرّح بعدمه المحدّث الاسترابادی الذی رام أن یجعل تمام أحادیثه ] أی: الکافی قطعیّة، لما عنده من القرائن التی لا تنهض لذلک، ومع ذلک صرّح بأنّه لا أصل له» . (2)
ومع هذا الإجماع الشیعی علی ردّ « الکافی کاف لشیعتنا» نجد الیوم فی خصوم الشیعة مَنْ یتمسّک به ویجعله دلیلاً علی اعتقاد الشیعة بقطعیّة صدور جمیع أحادیث الکافی عن أهل البیت علیهم السلام، (3)علی الرغم من الموقف الشیعی العلمی الرافض لدعوی القطعیّة.
لعلماء الشیعة قدیماً وحدیثاً إزاء أحادیث الکافی المواقف التالیة:
الأوّل: النظر إلی روایات الکافی سنداً ودلالةً، والتعامل معها علی أساس معطیات علمی الرجال والحدیث درایة وروایة، وهذا هو رأی الاُصولیین وأکثر العلماء والفقهاء والمحقّقین.
ص:111
الثانی: الاطمئنان والوثوق بصحّة أحادیث الکافی ، بالمعنی المتعارف علیه قبل تقسیم الأخبار إلی صحیح وحسن وموثّق وضعیف، وهذا هو قول الأخباریین الذی یمثل جانب الاعتدال بالقیاس إلی قول الاسترابادی وغیره من الاخباریین أیضاً بقطعیّة صدور أحادیث الکافی عن المعصومین علیهم السلام، وهذا القول یماثل قول العامة بشأن أحادیث البخاری ومسلم، ولا دلیل علیه إلّابعض القرائن التی صرّح المحدّث النوری بأنّها لا تنهض بذلک کما تقدّم.
لقد احتدم النقاش بین الأخباریین والاُصولیین حتّی بلغ ذروته فی عصر العلمین البحرانی والوحید البهبهانی قدّس سرّهما، وحاول کلّ فریقٍ مناقشة آراء الطرف الآخر وإثبات بطلانها، ویبدو من خلال مراجعة کلمات أقطاب الشیعة قبل ظهور الفکر الأخباری أن ما تبنّاه الاُصولیّون هو الصحیح، باعتباره من أکثر الأقوال قرباً من واقع الکتب الأربعة وانسجاماً مع مواقف الأعلام المتقدّمین من أحادیث الکافی.
وقد استدلّ بعضهم علی ضرورة النظر فی أحادیث الکافی بموقف الشیخ الصدوق (ت/ 381ق) المعاصر للشیخ الکلینی، إذ ردّ بعض مرویّات الکافی ولم یفتِ بها وناقشها.
من ذلک حدیث بُرَیْد بن معاویة فی الکافی المرویّ فی باب مَنْ أوصی إلی اثنین فینفرد کلّ واحدٍ منهما ببعض الترکة. (1)
فقد ردّه الشیخ الصدوق بعد أن أخرجه من کتاب الکافی ، بقوله: «لستُ افتی بهذا الحدیث، بل افتی بما عندی بخطّ الحسن بن علی [العسکری] علیه السلام» . (2)
والاستدلال بهذا الموقف غیر تامٍّ؛ لأنّه لا یدلّ علی أکثر من حصول التعارض بین حدیث الکافی ، وبین ما أفتی به الصدوق مما کان عنده بخطّ الإمام علیه السلام.
والصدوق لم یطعن برواته وإنّما وجد معارضاً أقوی فعمل به، والتعارض لا یدلّ علی وضع أحد المتعارضین، إذْ قد یکون المتروک منهما خرج تقیّةً، ونحو ذلک من
ص:112
الوجوه غیر المنافیة لدعوی الاطمئنان. ویدلّ علیه أنّ الشیخ الطوسی قد ردّ کلام الصدوق وجمع بین الخبرین بضرب من التأویل المقبول (1)وأیّده علی ذلک صاحب الوافی. (2)
ومنها أیضاً حدیث الکافی المرویّ عن الحسن بن راشد فی باب صیام الترغیب (3)فقد ردّه الشیخ محمد بن الحسن بن الولید (ت/ 343ق) صراحةً، وتبعه الشیخ الصدوق، فقال: «أمّا خبر صلاة یوم غدیر خُمّ والثواب المذکور فیه لمن صامه، فإنّ شیخنا محمد بن الحسن کان لا یصحّحه، ویقول: إنّه من طریق محمّد ابن موسی الهَمَدانی، وکان غیر ثقةٍ، وکلّ ما لا یصحّحه ذلک الشیخ قدّس سرّه ولم یحکم بصحّته من الأخبار فهو عندنا متروک غیر صحیح» . (4)
وهذا الکلام صریح بعدم صحّة خبر الکافی عند الشیخ الصدوق بنظر المستدلّ، ومع هذا فهو غیر تامٍّ أیضاً، إذ یمکن مناقشته علی أساس أنّ سند الحدیث فی الکافی کان عن علی بن إبراهیم، عن أبیه عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن ابن راشد، عن أبی عبد اللّه علیه السلام، ولم یقع فیه محمّد بن موسی الهمدانی الذی ضعّفه ابن الولید، کما أنّ رجال سند الحدیث فی الکافی هم من رجال الصحیح فی نظر الصدوق. فقد صرّح فی الفقیه فی أبواب الزیارات بعد أن أورد ما یقوله الزائر إذا فرغ من زیارة قبر أبی عبد اللّه الحسین علیه السلام، من کلمات الوداع:
«وقد أخرجتُ فی کتاب الزیارات، وفی کتاب فضل الحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام أنواعاً من الزیارات، واخترت هذه لهذا الکتاب؛ لأنّها أصحّ الروایات عندی من طریق الروایة، وفیها بلاغ وکفایة» . (5)
هذا مع تصریحه فی آخر الزیارة بأنّها من روایة الحسن بن راشد (6)علماً بأنّ
ص:113
للصدوق طریقین إلی ما رواه عن الحسن بن راشد ووقع فی کلیهما القاسم بن یحیی (1)وبهذا یکون خبر الکافی صحیحاً من طریق الروایة علی مبنی الصدوق، وبالتالی فهو غیر دالّ علی نفی دعوی الاطمئنان، بل لعلّه یُفیدها بتقریبین: أحدهما عدم درک ابن الولید لخبر الکافی ، خصوصاً وأنّه لم یرو عن الکلینی ولا الکلینی عنه فی جمیع أجزاء الکافی مع المعاصرة بینهما فضعّف الخبر من غیر طریق الکافی ، وتابعه الصدوق، والآخر: تثبّت ثقة الإسلام فی الروایة، إذ تجنّب روایة الخبر من الطریق الضعیف بالهمدانی.
وأمّا عن إقدام الصدوق علی تألیف کتاب مَنْ لا یحضره الفقیه حین طلب منه ذلک الشریف نِعْمة، کما مُبیّن فی خطبة الکتاب، وعدم إرجاع السائل إلی الکافی ، فلا یدلّ علی الطعن بکتاب الکافی مطلقاً؛ لأنّ تألیف الفقیه کان بمنزلة تألیف رسالةٍ فقهیّةٍ عملیةٍ تعتمد علی نصوص الأخبار، ولا یجوز للمرجع الدینی کالصدوق مثلاً أنْ یُحیل السائل لإنجاح بُغیته فی الوقوف علی الأحکام الفقهیّة إلی کتاب حدیثی واسع کال کافی . ومن هُنا نُشاهد أنّ أحادیث کتاب الفقیه لم تبلغ أکثر من خمسة آلاف وتسعمائة وحدیثین، بینما اشتمل فروع الکافی علی أحد عشر ألفاً وأربعمائة وحدیثین بحسب ترقیم الأحادیث فی طبعات الکافی ، هذا مع وجود أحادیث کثیرة اخری فی فروع الکافی لم ترقّم فی تلک الطبعات.
وإلی هنا یتّضح أنّ الاستدلال بمواقف الصدوق من الکافی جملةً أو تفصیلاً علی نفی دعوی الاطمئنان والوثوق بأخبار الکافی غیر تامّ.
نعم، ورد فی کلمات الشیخ المفید (ت/ 413ق) ، والسیّد المرتضی (ت/436ق) ما هو صریح بنفی هذه الدعوی.
من ذلک ما قاله الشیخ المفید (2)عن روایة محمّد بن سنان عن حذیفة بن منصور فی
ص:114
الکافی، (1)کما نفی صحّة حدیث مرسل أخرجه الکلینی فی کتاب الصیام (2)وقال ما هذا نصّه:
«وهذا الحدیث شاذّ، مجهول الإسناد. . . ومن عَوَّلَ علی مثل هذا الحدیث فی فرائض اللّه تعالی فقد ضلّ ضلالاً بعیداً. وبعد، فالکلام الذی فیه بعید من کلام العلماء، فضلاً عن أئمّة الهدی علیهم السلام» . (3)
وأوضح من هذا هو موقف السیّد المرتضی علم الهدی من أحادیث الکافی وغیره من کتب الحدیث إذ حرّم الرجوع حتّی علی العلماء فضلاً عن العوامّ فی حکم من أحکام الشریعة إلی أیّ کتاب مصنّف فی الحدیث دون النظر.
فقد قال قدس سره فی جواب من سأله عن حکم الرجوع فی تعرّف أحکام ما یجب علیه العمل به من التکلیف الشرعیّ إلی کتاب الکافی للکلینی وغیره من کتب الحدیث الاُخری، ما نصّه:
«اعلم أنّه لا یجوز لعالمٍ أو عامیٍّ الرجوعُ فی حکم من أحکام الشریعة إلی کتابٍ مصنّفٍ؛ لأنّ العمل لا بدّ من أن یکون تابعاً للعلم علی بعض الوجوه، والنظر فی الکتاب لا یُفید علماً، فالعامل بما وجده فیه لا یأمن من أن یکون مُقْدِماً علی قبیحٍ. . . وأمّا الإلزام لنا أنْ لا تکون فی تصنیف هذه الکتب فائدة إذا کان العمل بها غیر جائز، فلیس بصحیحٍ؛ لأنّ مصنِّف هذه الکتب قد أفادنا بتصنیفها وحصرها وترصیفها. . . وأحالنا فی معرفة صحّتها وفسادها علی النظر فی الأدلّة، ووجوه صحّة ما سطّره فی کتابه. . . لأنّ مَنْ لم تجمع له هذه المسائل حتّی ینظر فی کلّ واحدة منها، ودلیل صحّتها تعب وطال زمانه فی جمع ذلک، فقد کفی بما تکلّف له من جمعها مُؤْنة الجمع، وبقی علیه مُؤْنةُ النظر فی الصحّة أو الفساد.
وما زالَ علماء الطائفة ومتکلّموهم یُنکرون علی عوامِّهم العمل بما یجدونه فی الکتب من غیر حجّة مشافهة. . . فکیف یقال: أنّ النکیر غیر واقع، وهو أظهر من الشمس
ص:115
الطالعة؟ إلی أن قال: ولا اعتبار بعوامّ الطائفة وطغامهم، وإنّما الاعتبار بالعلماء المحصّلین» . (1)
وللسیّد المرتضی کلام أوضح من هذا بشأن الکافی علی وجه الخصوص، قالَ قدس سره وقد سألهُ بعضهم عن حدیث الکافی المرویّ فی کتاب التوحید، باب حدوث العالم وإثبات الُمحْدِث (2)ما نصّه: «وهذا الخبر المذکور بظاهره یقتضی تجویز المحال، المعلوم بالضرورات فساده وإنْ رواه الکلینیّ رحمه الله، فکم روی هذا الرجل وغیره من أصحابنا رحمهم اللّه فی کتبهم ما له ظواهر مستحیلة أو باطلة!» .
وعلی الرغم من محاولته تأویل الخبر، ووصف ظاهره بالخُبْث، إلّاأنّه لم یستبعد وضعه. (3)
وأمّا عن موقف الشیخ الطوسیّ (ت/ 460ق) من أحادیث الکافی ، فیقرِّبهُ قوله فی أوّل التهذیب : «ومهما تمکّنت من تأویل بعض الأحادیث من غیر أنْ أطعنَ فی إسنادها؛ فإنّی لا أتعدّاه، وأجتهد أنْ أرویَ فی معنی ما أتأوّل الحدیث علیه حدیثاً آخر یتضمّن ذلک، إمّا من صریحه، أو فحواه» . (4)
وإذا عدنا إلی التهذیب نجد الشیخ رحمه الله کثیراً ما یسوق فیه بمعنی ما تأوّله عدّة أحادیث صحیحة السند تتّفق علی مضمون واحد بحیث یمکن القطع بصدوره عن المعصوم علیه السلام. وإذا ما قُورن هذا مع تصریحه فی عدّة الاُصول بأنّ موافقة خبر الآحاد للسُنّة المقطوعة تفید صحّة متضمَّنةِ لا صحّته فی نفسه؛ لاحتمال أنْ یکون مصنوعاً (5)فقد یُستنتج منه، أنّه قدس سره لم یستبعد هذا الاحتمال، ولو فی بعض متعارضات الکافی ، لا سیما التی صرّح بضعف إسنادها. ومع فرض حصول مثل هذا الاحتمال فی نظر الشیخ، فلا یبقی معنی عنده للاطمئنان والوثوق أو القطع بالصدور.
ص:116
وهذا لا یشمل ما حمله الشیخ من المتعارضات علی التقیّة، وأمّا ما عداه فیدخل فی هذا الاستنتاج بشرط اقترانه بما دلّ علی صحّة متضمّن الأخبار مع ضعف سنده، وبشرط عدم اقترانه بالقرائن الدالّة علی صحّة الخبر فی نفسه کوجوده فی أکثر الاُصول الأربعمائة ونحو ذلک من القرائن التی اعتبرها المتأخّرون المائز بین إطلاق الصحیح عند القدماء وما أکثرها فی زمان الشیخ وبین إطلاقه علی وفق المصطلح الجدید.
وبهذا یکون موقف الشیخ من دعوی الاطمئنان والوثوق إزاء ما تعارض فی الکافی ، ولم یحمله علی التقیّة، مع تصریحه بضعف السند والتعامل معه علی ضوء القرائن الاُولی، وإهمال التنصیص علی احتفافه بما دلّ علی صحّته فی نفسه غیر واضح بالنسبة لی علی الرغم من نفی تلک الدعوی من قبل الأعلام، لأنّ عدم التنصیص لا یدلّ علی عدم الاحتفاف خصوصاً وأنّ الشیخ لا یحتاج إلی ذکر ذلک فی مقام الجمع بین الخبرین المتعارضین. ومهما یکن فإنّ ما ذکرناه من موقف شیخیه المفید والمرتضی رحمهم الله صریح بنفی تلک الدعوی، وفیه الکفایة.
المنهج السندی فی کتاب الکافی یختلف اختلافاً کلّیاً عن المنهج السندی فی کتاب من لا یحضره الفقیه وکتابی التهذیب و الاستبصار . إذْ سَلَکَ کلّ من المحمّدین الثلاثة طریقاً یختلف عن الآخر فی إسناد الأحادیث.
فالصدوق مثلاً قد حذف أسانید الأحادیث التی أخرجها فی کتابه ( الفقیه ) لأجل الاختصار، ولم یُسند فی متن الکتاب المذکور غیر حدیث واحد فقط (1)بحسب ما استقرأناه. وقد استدرک علی ما رواه بصورة التعلیق بمشیخة فی آخر الکتاب أوصل بها طرقه إلی أغلب مَنْ روی عنهم فی الفقیه لتخرج مرویاته عن حدّ الإرسال.
وأمّا الشیخ الطوسی فقد سلک فی منهجه السندی فی التهذیب و الاستبصار تارةً مسلک الشیخ الکلینی الآتی، واُخری مسلک الشیخ الصدوق فی کتابه الفقیه وذلک
ص:117
بحذف صدر السند والابتداء بمن نقل من کتابه أو أصله، مع الاستدراک فی آخر الکتابین بمشیخةٍ علی غِرار ما فعله الشیخ الصدوق.
فقد سلک فی کتابه الکافی منهجاً سندیاً ینمُّ عن قابلیّة نادرة وتتبّع واسع وعلمٍ غزیر فی متابعة طرق الروایات وتفصیل أسانیدها، إذْ التزم بذکر سلسلة سند الحدیث إلّاما نَدَرَ، مع ملاحظة امور کثیرة فی الإسناد.
منها: اختلاف طرق الروایة، فکثیراً ما تجده یروی الروایة الواحدة بأکثر من إسنادٍ واحدٍ، وإذا لوحظت أخبار الکافی بلحاظ تعدّد رواتها، فإنّک تجد فیه تعدّد رواة الخبر فی طبقات السند، بحیث تجد الکثیر من الأسانید قد تحقّقت فیها الاستفاضة أو الشهرة. (1)فی بعض مراتبها کروایته «عن علی بن إبراهیم عن أبیه، والحسبن بن محمد عن عبد ربّه وغیره، ومحمد بن یحیی عن أحمد بن محمد جمیعاً؛ عن. . .» . (2)
وکذلک نجد الخبر العزیز (3)فی بعض المراتب أیضاً کروایته عن محمّد بن إسماعیل عن الفضل بن شاذان عن صفوان، وعلیّ بن إبراهیم عن أبیه عن حمّاد بن عیسی (4)وهنا قد تحقّق الخبر العزیز بثلاث طبقات، إذ نقله الکلینی عن اثنین، عن اثنین، عن اثنین.
هذا وقد یعدل الکلینی أحیاناً عن هذا المنهج عند توافر أکثر من طریق واحد للروایة وذلک بذکر سند الطریق الأوّل ثم یعقبه بعد هذا بالطریق الثانی ذاکراً فی نهایته
ص:118
عبارة «مثلهُ» إشارة منه إلی تطابق المتن فی کلا الطریقین. وهو من أوضح مصادیق الخبر العزیز فی الکافی. (1)
ومن الاُمور التی تلاحظ علی منهجه السندی أنّه کثیر ما یرد فی أسانید الکافی ذکر کُنی الرواة وبلدانهم وقبائلهم وحرفهم، أمّا حذف الاسم والاکتفاء بما یدلّ علیه من کنیة أو لقب فلا یدلّ علی التدلیس کما قد یتوهّمه الجاهل؛ لأنّ الحذف لم یکن من الکلینی تعمّداً بل من مشایخه الذین کانوا یکنّون مشایخهم تقدیراً لهم، لما فی إطلاق الکنیة من معانی الاحترام، وقد عرف العرب بالتکنیة ولهم فی الاعتداد بها طرائف کثیرة لیس هنا محلّ تفصیلها.
غایة الأمر أنّ ما ینسب إلی الکلینی وهو فی الواقع إلی مشایخه إنّما باعتبار التدوین بعد الاختیار.
إذن، نسبة جمیع ما یرد فی الإسناد من ألفاظ وإن کانت مجهولة أحیاناً مثل: عن شیخ، أو عن رجل ونحو ذلک، إنّما ینسب إلی الکلینی بهذا الاعتبار، لا أنّه تعمّد إخفاء الاسم والتعبیر عنه بمثل هذه الألفاظ کما قد نجده عند بعض المهرّجین من خُصوم الشیعة الذین لم یلتفتوا إلی نظراء هذا التعبیر فی صحاحهم.
وهناک مفردات اخری فی المنهج السندی فی کتاب الکافی نشیر إلی بعضها اختصاراً:
منها: الالتزام بالعنعنة فی الإسناد کبدیل مختصر عن صیغ الأداء الاُخری التی وردت فی الکافی بصورة أقل من العنعنة.
ومنها: الأمانة العلمیّة فی التزام نقل ألفاظ مشایخ السند، ومثاله نقله حتی لتردّد الرواة فی التحدیث عن مشایخهم بلفظ (حدّثنی فلان، أو روی فلان) . (2)
أو التصریح بما أرسله بعض المشایخ، أو رفعه. (3)
ص:119
ومنها: اختصار سلسلة السند المتکرّر بعبارة: (وبهذا الإسناد) (1)او حذف تمام السند المتکرر والاکتفاء بالعبارة المذکورة. (2)
ومنها: تنوّع مصادر السند فی الکافی ، بحیث یمکن تصنیفها علی طائفتین رئیسیّتین، وهما: الرجال، والنساء الراویات، والرجال إلی معصومین وغیرهم، وهذا الغیر إلی صحابة وتابعین وغیرهم وقد جاء ت مرویّاتهم لتتمیم الفائدة وبعضها الآخر لبیان وجه المقارنة بینها وبین مرویاته الاُخری.
ویمکن تقسیم الطائفة الاُولی إلی الموافق والمخالف فی المذهب؛ لوقوع الکثیر من رواة الفرق المخالفة لمذهب الکلینی فی أسانید الکافی کما بیّناه فی محلّه (3)وأشرنا إلی من رجع منهم إلی الحقّ إشارتین، إحداهما: جملةً، والاُخری تفصیلاً. (4)
وأمّا النساء الراویات فقد بلغن ستّاً وعشرین امرأة فیما تتبعناه.
وهُناک بعض المصادر المجهولة فی أسانید الکافی. (5)
ومنها: وجود الأحادیث الموقوفة (6)والمرسلة (7)والمجهولة وهی التی فی إسنادها راوٍ لم یُسَمّ وتسمّی المبهمة وحکمها الإرسال جمیعاً، کذلک وجود الأحادیث
ص:120
المضمرة (1)مع توافر بعض الأصناف الاُخری لخبر الواحد المسند، کلّ صنف بلحاظ عدد رواته تارةً وهو ما ذکرناه آنفاً أو باعتبار حال رواته، أو بلحاظ اشتراک خبر الواحد المسند مع غیره کالمعنعن کما مرّ والمسلسل (2)والمشترک، (3)والعالی، والنازل، (4)والمعلّق بشرط معرفة المحذوف وهو ما سنشیر إلیه لاحقاً.
ومنها: تعبیر الکلینی عن مجموعة من مشایخه بلفظ: (عدّة من أصحابنا) أو جماعة من أصحابنا والأوّل مطّرد، والآخر نادر.
ولأهمیّة هذا المصطلح المتکرّر کثیراً فی أسانید الکافی ، فلا بدّ من الوقوف علیه لمعرفة المراد به کما سنبیّنه تحت عنوان:
روی الکلینی فی الکافی عن (عِدّة من أصحابنا) وهو لا شکّ یرید من العدّة اناساً بأعیانهم، ورجالُ عِدَّته علی قسمین، وهما:
العِدّة المعلومة: وأوّل مَنْ عیّن رجالها الشیخ المفید (ت/ 413ق) والشیخ الحسین
ص:121
بن عُبید اللّه الغضائری (ت/ 411ق) ، وأخذه عنهما الشیخ النجاشی (ت/450ق) ، والعلّامة الحلی (ت/ 726ق) ، وجمیع مَنْ بحث فی عدّة الکافی أخذ تشخیص رجال العِدّة المعلومة من النجاشی والعلّامة الحلّی فحسب!
وهذه العدد المشخصة ثلاث لا غیر، وهی:
1. عِدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی الأشعری القمّی:
2. عِدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد البرقیّ.
3. عِدّة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد أبی سعید الآدمی الرازی.
أمّا رجال العدّة الاُولی فهم خمسة من مشایخ الکلینی.
وأمّا الثانیة فخمسة کذلک، باشتراک شیخ واحد فی العِدّتین، فیکون مجموع مشایخه الذین یروی بتوسّطهم بلفظ العِدّة عن الأشعری والبرقی تسعة مشایخ
کما هو صریح قول العلّامة آقا بزرک الطهرانی، قال رحمه الله: «وجدت علی ظهر الاستبصار الذی کتبه الشیخ جعفر ] بن علی [ بن جعفر المشهدی، عن نسخة خطّ مصنّفه. والکاتب هو والد محمّد بن جعفر المشهدی صاحب مزار محمد بن المشهدی، وقد فرغ عن کتابته سنة (573) وصورة المکتوب علی ظهره، هذه:
(وجدت بخطّ الشیخ السعید أبی جعفر الطوسیّ: سألتُ الشیخ السعید أبی [أبا] عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان الحارثی رضی الله عنه، وأبی [وأبا] عبد اللّه الحسین بن عُبید اللّه الغضائری رضی الله عنه، عن قول الکلینی: عِدّةٌ من أصحابنا فی کتاب الکافی وروایاته؟
فقالا: کلّ ما کان «عِدّةٌ من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی» فإنّما هو: محمّد بن یحیی، وعلیّ بن موسی الکمیذانی یعنی: القمّی؛ لأنّه اسم قم بالفارسیة وداود بن کُورة، وأحمد بن إدریس، وعلیّ بن إبراهیم.
وکل ما کان «عِدَّةٌ من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد البرقیّ» فهم: علی بن إبراهیم، وعلیّ بن محمد ماجیلوَیْه، ومحمّد بن عبد اللّه الحمیریّ، ومحمّدبن جعفر، وعلیّ بن الحسین، انتهی» .
ثم قال: «والنسخة عند الشیخ هادی کاشف الغطاء» ، مذیّلاً ما قاله بعبارة: «الجانی آقا
ص:122
بزرک» کتاب المستحسنات من المستنسخات (خطی) / السید محمد حسین الحسینی الجلالی، وقد تفضّل المحقق السید محمدرضا الحسینی الجلالی بإهداء نماذج مصورة لی من مستنسخات أخیه السید محمد حسین، وکان فی بعضها ما نقلناه نصّاً وهو بخطّ الشیخ آقا بزرک وتوقیعه رحمه الله.
وقد ذکر رجال العِدّة الاُولی کلّ من النجاشی والعلّامة الحلی بنحو ما تقدّم عن الشیخین المفید والغضائری رضی اللّه تعالی عنهم.
أمّا رجال العِدّة الثانیة فلم یذکرهم النجاشی، بل ذکرهم العلّامة مع اختلاف أسماء بعضهم عمّا ذکرنا آنفاً، قائلاً:
«وقال أی: الکلینی کل ما ذکرته فی کتابی المشار إلیه أی: الکافی : «عِدَّةٌ من أصحابنا، عن أحمدبن محمد بن خالد البرقی» فهم: علیّ بن إبراهیم وعلیّ ابن محمّد بن عبد اللّه بن اذَیْنة، وأحمد بن عبد اللّه بن أمیه، وعلی بن الحسن» . (1)
أما عن رجال العِدّة الثالثة، فقد شخّص العلامة الحلّی أسماء هم، وهم: علیّ ابن محمّد بن علّان، ومحمّد بن أبی عبد اللّه، ومحمّد بن الحسن، ومحمّد بن عقیل الکلینی. (2)
وهُناک عِدّة اخری أشار بعض الأعلام إلی تعیین رجالها فی کتاب الکافی نفسه، قال المحدّث النوری: «وفی الکافی فی الباب التاسع من کتاب العتق: عدّة من أصحابنا علیّ بن إبراهیم، ومحمّد بن جعفر، ومحمّد بن یحیی، وعلیّ بن محمّد بن عبد اللّه القمی، وأحمد بن عبد اللّه، وعلیّ بن الحسین جمیعاً، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی. . . إلی آخره. هکذا فی جملة من النسخ. وفی بعضها: عِدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان. . . إلی آخره» . (3)
وقد وردت هذه العِدّة فی کتاب العتق فعلاً ولکن لم تشخص الأسماء فیها بل
ص:123
وردت هکذا: عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن عثمان بن عیسی. (1)
ولتصریح العلّامة النوری باختلاف نسخ الکافی فی خصوص هذا المورد فلا معنی إذن لأن یُتّهم الشیخ الخاقانی - الذی أشار إلی عدّة کتاب العتق بالتشخیص المذکور (2)- بأنّه نقل العبارة عن غیره لا علی وجه التحقیق! حتی لکأن الکافی لم یکن موجوداً بین یدیه! !
هذا، وأمّا العِدَد الاُخری فکلّها من العِدَد المجهولة التی لم تشخّص رجالها، مثل عدّة من أصحابنا، عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر) (3)وغیرها.
لقد مرّ أنّ العِدَد الثلاث الاُولی هی من العِدَد المعلومة لتشخیص رجالها من قبل أعلام الطائفة المتقدّمین، وأما غیرها فهی من العدد المجهولة، وقد وقفتُ أخیراً علی محاولة بعضهم لتشخیص تلک العدد المجهولة، وذلک باستخدامه معجم رجال الحدیث للسیّد الخوئی من غیر الإشارة إلیه فی عملیة التشخیص إذ تابع موارد الکلینی فی المعجم الخاصّة بمشایخ الکلینی المعلومین الذین رووا عن المشایخ الذین أخرج لهم الکلینی بتوسط العدّةُ المجهولة، زاعماً أنّ هؤلاء المعلومین هم رجال العِدّة المجهولة، وهکذا اقتبس من المعجم سائر الموارد فی تشخیص العدد المجهولة! ! وقد ظنّ أنه جاء بفتح عظیم! !
مع أنّ هذه الطریقة تخضع لقواعد حسابات الاحتمال التی أدخلها الشهید السید محمد باقر الصدر قدّس سرّه الشریف فی علمی الدرایة والرجال، ولو أردنا تطبیق تلک القواعد علی أیّة عدّة مجهولة لما وصلنا إلی نتائج قطعیّة فی التشخیص بل تبقی مجرّد احتمال لا یصحّ لأحد الاعتماد علیه.
وکمثال علی ما نقول، فإنّ تعیین رجال العدّة وبیان صنف ما یروونه بحسب
ص:124
المصطلح الجدید عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر، وهی عدّة مجهولة یتوقّف علی جملة من الأمور، وهی:
1. معرفة جمیع مشایخ الکلینی الذین رووا عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر بأسمائهم.
2. أن یثبت بالاستقراء أنّهم من الثقات، أو کون القسم الأعظم منهم کذلک.
3. إجراء قواعد حسابات الاحتمال لإثبات عدم کون الواسطة (العِدّة) عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر من الضعاف أو المجاهیل، وذلک لاعتبار المروی عنها بعد تعیینها بنظر أرباب المصطلح الجدید فی تصنیف الحدیث.
فلو فرض أنّ مجموع تلامیذ الأحمر کانوا عشرین تلمیذاً، وثبت لنا ضعف خمسة منهم، فبموجب حسابات الاحتمال نحکم بوثاقة العدّة فی روایتها عن الأحمر؛ لضعف درجة احتمال أن یکون المراد بالعِدّة هم الخمسة الضعاف، وکلّما زاد عدد تلامیذ الأحمر مع زیادة نسبة الثقات فیهم ضعفتْ درجةُ الاحتمال المذکور حتّی تصل إلی درجة قریبة من الصفر، لکنها لا تزول، وکلما انعکست النسبة، زادت درجة الاحتمال المذکور بحیث یکون احتمال دخول الثقة فیهم قریباً من الصفر.
ومع هذا فإنّ تشخیص العدّة أو الحکم باعتبار مرویّاتها بغضّ النظر عن أیّة قرینة خارجیّة، وقصر التعامل معها علی ضوء المصطلح الجدید، غیر مجدٍ.
لأنَّ استقراء تلامیذ الأحمر بالاعتماد علی الکافی غیر کافٍ، لوجود مجموعة اخری من مؤلّفات الکلینی لم تصل إلینا، ولا نعرف شیئاً عن محتواها ولا حجمها، ومع احتمال وجود غیرهم فی کتب الکلینی الاُخری خصوصاً وأنّ هذا الاحتمال قویّ بقواعد حساب الاحتمال یتعذّر علینا إدخال تلک القواعد فی تشخیص رجال العدّة المذکورة، لعدم توفّر عناصر قواعد حساب الاحتمال، والتی یمکن إجمالها بما یأتی:
1. تحدید الوسط المجهول بالاستقراء التامّ، وهو مفقود فی المقام.
2. بیان نسبة الثقات إلی الضعفاء فی هذا الوسط، وأمّا لو کانت العِدّة فی أواسط السند، فتحتاج إلی إثبات کون الراوی عن ذلک الوسط المجهول لا یروی إلّاعن ثقة بالاستقراء، وهو لم یثبت حتی بحقّ الثلاثة.
ص:125
3. بیان القیمة الاحتمالیة لروایة الکلینی عن کلّ فرد من أفراد ذلک الوسط المجهول، بمعنی متابعة روایة الکلینی عن کلّ فرد بعد تشخیصه ومعرفة نسبتها إلی ما رواه عن غیره من رجال ذلک الوسط خارجاً عنه.
4. بیان القیمة الاحتمالیة للمشایخ الذین روی عنهم الکلینی عن إبراهیم بن إسحاق الأحمر فی کتبه الاُخری المفقودة، لاحتمال الروایة عنهم فی هذا الوسط المجهول علی الرغم من عدم وصول أسمائهم إلینا.
فإنْ توفّرت هذه العناصر، فعندها تطبق قواعد حساب الاحتمال لمعرفة رجال العِدّة المجهولة، وإلّا فتبقی الاستقراء ات ناقصة لا تؤدّی إلی المطلوب، مع ما فیها من إنکار للجمیل وجحود لفضل السید الخوئی قدّس سرّه الذی وفّر مثل هذه الاستقراء ات لغایة اخری فی معجمه.
علی أنّ هذا لا یعنی مطلقاً الاعتقاد بکون هذه العدد مجهولةً عند الکلینی بل هی مجهولة عندنا؛ لعدم الاهتداء إلی طریقة اخری غیر قواعد حسابات الاحتمالات التی لم تتوفّر أکثر عناصرها فی عملیّة تشخیص رجال تلکم العِدَد، ومع هذا فلا یضر عدم تشخیص العِدد المجهولة فی قبول مرویّاتهم، وذلک بلحاظ المنهج السندی المتین الذی اعتمده ثقة الإسلام بحیث دلّنا علی أکثر من طریق لما رواه عن أغلب تلک العِدد المجهولة.
هذا، ومن منهجه السندی أیضاً - اختصاره صدر السند فی أحیان کثیرة؛ للإشعار بأنّ الروایة مأخوذةٌ من کتاب مَنْ ابتدأ به السند، وأما الطریق إلی صاحب الکتاب فهو ما کان قبل هذا السند مباشرة بشرط أنْ یتضمّن اسمه، ومثاله، ما رواه فی فروع الکافی عن (حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد، عن غیر واحد، عن أبان، عن عبد اللّه بن عجلان، قال: قام أبو جعفر علیه السلام علی قبر رجل. . . الخ» ثمّ أورد الحدیث الذی بعده بهذا الاسناد:
«أبان، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: یدعی للمیت حین یدخل حفرته. . .» . (1)
ص:126
فاختصار السند هنا، هو للإشعار بأخذ متن الحدیث من کتابٍ لأبان، ککتابه (الوفاة) (1)مثلاً، والطریق إلی الکتاب هو المذکور قبله، ویسمی الحدیث بالمعلّق، لحذف صدره وتعلیقه علی سابقه، ولا منافاة بین التعلیق وبین الروایة من الکتب مادام الطریق إلیها معلوماً، وقد اشتبه بعضهم فظنّ الروایة من الکتب تفید الارسال! ! !
یمکن تلخیص منهج الکلینی فی روایة متون الکافی بجملة من الاُمور، نذکر أهمّها:
1. الإکثار من المتون الموشّحة بالآیات القرآنیة، خصوصاً آیات الأحکام، ولهذا لا تکاد تجد آیةً من آیات الأحکام إلّاوقد وردت فی فروع الکافی ، ولو استلّت تلک الروایات من الکافی لألّفَتْ تفسیراً رائعاً لأهل البیت علیهم السلام فی أحکام القرآن الکریم.
2. اشتمال بعض متون الکافی علی توضیحات من الکلینی. (2)
3. بیان موقفه أحیاناً من تعارض مرویّاته (3)وربّما نبّه إلی ما خالف الإجماع علی الرغم من صحّته بطریق الروایة. (4)
4. روایة ما زاد علی المتن من ألفاظ الرواة؛ لفرط أمانته فی نقل الخبر بالصورة التی سمعها من مشایخه أو أخرجها من الکتب المعتمدة التی یرویها بالإجازة عن مشایخه وهذا ما یسمی اصطلاحاً بمدرج المتن. (5)
5. الاقتباس والروایة من الکتب کالاُصول الأربعمائة وغیرها.
ص:127
6. ترک الکثیر من الأخبار التی لم یرها قابلةً للروایة إمّا لوضعها من قبل غلاة الشیعة، وإمّا لضعفها بعدم اقترانها بالقرائن المعتبرة عنده، وإمّا لعدم ثبوت وثاقة ناقلیها برأیه.
7. تصنیف الأحادیث المخرجة المرتّبة علی الأبواب علی الترتیب بحسب الصحّة والوضوح، ولذلک أحادیث أواخر الأبواب کما قاله بعض المحقّقین لا تخلو من إجمال وخفاء. (1)
8. روایة القواعد الأساسیّة فی درایة الحدیث وروایته وتقدیمها فی أوائل اصول الکافی لتکون منهجاً سلیماً فی تمییز خبر التقیّة عن غیره.
10. لا یورد الأخبار المتعارضة، بل یقتصر علی ما یدلّ علی الباب الذی عنونه، وربّما دلّ ذلک علی ترجیحه لما ذکر علی ما لم یذکر (2)ولا یُنافی هذا وجود بعض المتعارضات القلیلة فی الکافی.
11. طرحه بعض آرائه الفقهیّة معقّباً بها بعض الروایات (3)أو مصدِّراً بها بعض الأبواب. (4)
12. بیان بعض آرائه الکلامیّة والفلسفیة فی اُصول الکافی. (5)
13. اهتمامه البالغ فی روایة المشهور والمتواتر خصوصاً فی اُصول الکافی وفروعه، ویمکن ملاحظة هذا بسهولة ویسر فی الکثیر من أبواب الکافی ، وذلک لتزاحم الرواة واتّفاقهم علی روایة معنی واحد، وهذا یدخل فی منهجه السندی أیضاً.
14. العنایة الفائقة بروایة ما یتّصل بتواریخ الأئمّة وما یتّصل بموالیدهم ووفیاتهم علیهم السلام.
15. إخضاع متون الکافی اصولاً وفروعاً إلی تبویب واحد، دون روضة الکافی کما سیأتی فی تصنیفه.
ص:128
لتصنیف الأحادیث الشریفة وتبویبها وترتیبها طریقتان مشهورتان، وهما:
وفیها یتمّ توزیع الأحادیث بعد جمعها علی مجموعة من الکتب، والکتب علی مجموعة من الأبواب، والأبواب علی عدد من الأحادیث، بشرط أن تکون الأحادیث مناسبةً لأبوابها، والأبواب لکتبها.
وقد سبق الشیعةُ غیرَهم إلی استخدام هذه الطریقة، وأوّل من عرف بها منهم هو الصحابی الجلیل أسلم أبو رافع (ت/ 40 أو 35ق) فی کتابه (السنن والأحکام والقضایا) إذْ صنّفه علی طریقة الأبواب، (1)ثمّ شاع استخدامها بعد ذلک، وتأثّر بها أعلام المحدّثین من الفریقین؛ لما فیها من توفیر المزید من الجهد لمن أراد الاطّلاع علی معرفة شی ء من الأحادیث فی حکم ما والوقوف علیه بسهولة ویسر.
والتصنیف بموجب هذه الطریقة له صور متعدّدة.
منها: القیام بجمع ما عند کلّ صحابی من الحدیث المرفوع إلی النبی صلی الله علیه و آله، سواء کان الحدیث صحیحاً أو ضعیفاً، ثمّ یرتّبُه علی ترتیب الحروف، أو القبائل، أو السابقة فی الإسلام، وهکذا حتی ینتهی إلی النساء الصحابیّات، ویبدأ باُمّهات المؤمنین. (2)
ومنها: القیام بجمع ما أسنده أحد أئمّة أهل البیت علیهم السلام من الأحادیث إلی رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی کتاب یسمّی المسند، مضافاً إلی اسم ذلک الإمام علیه السلام، کمسند الإمام الباقر أو الصادق علیهما السلام.
وهذه الطریقة استخدمها تلامیذ الأئمّة من رواة العامّة. (3)
ص:129
ومنها: أن تجمع من کتب الحدیث روایات راوٍ معیّن أسندها إلی الأئمة علیهم السلام، وتدوَّن فی کتاب یسمّی (المسند) مضافاً إلی اسم ذلک الراوی الذی أسند الأحادیث، کما هو الحال فی مسند زرارة بن أَعْیَن، ومسند محمد بن مسلم المطبوعین.
ولو استخدمت هذه الصورة فی جمع ما أسنده بعض الرواة الذین أکثروا من الروایة عن الأئمّة علیهم السلام ولم یرد توثیق بحقّهم، أو اختلف الرجالیّون بشأنهم؛ لسهّلت الوقوف علی امور کثیرة قد تؤدّی إلی إعادة النظر فی تقییم حال اولئک الرواة؛ لأنّ النظر فی نشاطهم العلمی یکشف عن أشیاء ذات صلةٍ وثیقةٍ بالدقة والضبط والعلم والوثاقة وغیرها من الاُمور التی ربّما لم تلحظ فی تقییمهم بکتب الرجال.
ومهما یکن، فقد استخدم الکلینی قدّس سرّه الطریقة الاُولی فی تصنیف کتابه الکافی ، لتلبیتها غرضه فی أن یکون کتابه مرجعاً للعالِم والمتعَلِّم، سهل التناول فی استخراج أیّ حدیث من أحادیثه.
وقد حقّق ثقة الإسلام هذا المطلب علی أحسن ما یُرام، إذْ قسّم کتابه الکافی علی ثلاثة أقسام رئیسیّة، وهی:
اُصول الکافی ، و فروع الکافی ، و روضة الکافی.
ثمّ قسم اصول الکافی علی ثمانیة کتب، اشتملت علی (499) باباً وأخرج فیها (3881) حدیثاً، وتجد هذا التصنیف نفسه مع فروع الکافی أیضاً، إذ اشتمل علی (26) کتاباً، فیها (1744) باباً، ومجموع أحادیثها (11021) حدیثاً.
أما قسم الروضة من الکافی فلم یخضعه إلی هذا المنهج من التصنیف، بل ساق أحادیثه تباعاًمن غیر کتب أو أبواب، بل جعله کتاباً واحداً، وقد احتوی علی ستمائة وستة أحادیث.
ومن هُنا یظهر أنّ ما قیل عن مجموع أحادیث الکافی لا ینطبق مع العدد الفعلی المطبوع حالیاً کما سیتّضح من الجدول الآتی، والسبب فی ذلک لیس کما تصوّره البعض من اختلاف نسخ الکافی ؛ لأنّ النسخ التی اعتمدت فی تحقیق الکافی ، والنسخ الکثیرة جداً الواصلة إلینا من الکافی هی أسبق زماناًمن الذین أحصوا أحادیث الکافی
ص:130
فأوصلوها إلی أکثر من ستة عشر ألف حدیث، ویبدو أنّ سبب التفاوت لیس بسبب عدّ الحدیث المروی باسنادین حدیثین، ولا بسبب تشعّب الطریق الواحد إلی شعبتین أو أکثر، وإنّما لعدّ أجوبة الإمام علیه السلام فی مجلس واحد علی أکثر من سؤال بمنزلة الأحادیث المستقلّة، خصوصاً وأنّها تحمل أجوبة مختلفة تبعاً لاختلاف الأسئلة الموجّهة للإمام فی مجلس واحد، وإنْ رواها الکلینی رحمه الله بإسناد واحد.
نظیر ما لو سأل زرارة الإمام الصادق علیه السلام بقوله: سألت أبا عبد اللّه علیه السلام عن مسألة کذا؟ فقال علیه السلام: کذا، ثمّ یقول زرارة: وسألته عن کذا، فأجاب بکذا، وهکذا.
ونظیر ما لو قال زرارة مثلاً: قال الإمام الصادق علیه السلام: کذا، ثمّ یقول بعد ذلک: وقال علیه السلام:
. . . وقد یتکرّر هذا فی الحدیث الواحد مرّتین أو ثلاثاً.
وقد وقع مثل هذا فی الکافی ، ولکن لم أعدّه إلّاحدیثاً واحداً فی الفهرس الآتی؛ لغلبة الظنّ أنّ الفارق بین (16/199) حدیثاً وهو الاحصاء المنسوب إلی بعض العلماء وبین ما هو مبین فی الفهرس الآتی، إنّما کان بسبب ما تقدّم آنفاً، وقد تأکّد لی أنّه لم یکن سبباً، ولبعد احتمال سقوط مثل ذلک المقدار من النسخ المعتمدة فی تحقیق الکافی ، وموافقة المطبوع لما فی مرآة العقول والوافی، مع عدم تنبیه أحد من العلماء علی سقوط مثل ذلک المقدار ولو من بعض النسخ، فلم یبق إلّاالسبب المذکور، أو خطأ فی الحساب، واللّه العالم.
ص:131
تنبیه: اعتمدت فی صیاغة هذا الفهرس علی طبعة الکافی البیروتیة / دار الأضواء.
ص:132
1. الاحتجاج ، الطبرسی (من علماء القرن السادس الهجری) ط2، مؤسسة الأعلمی، بیروت، 1403ق.
2. أخبار الراضی باللّه والمتّقی للّه أو تاریخ الدولة العباسیة من سنة 322 إلی سنة 333ق من کتاب الأوراق ، الصولی (ت/335ق) ، مطبعة الصاوی، مصر، 1354ق.
3. الأربعون حدیثاً ، الإمام الخمینی (ت/ 1409ق) ، دار الکتاب الإسلامی، قم إیران.
4. إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری ، القسطلانی (ت/ 923ق) ، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
5. الاستبصار ، الشیخ الطوسی (ت/ 460ق) تحقیق السید حسن الخرسان، دار الکتب الاسلامیة، طهران.
6. الأعلام ، الزرکلی (ت/ 1976م) ط7 دار العلم للملایین، بیروت.
7. الإکمال ، ابن ماکولا (ت/ 475ق) ، مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة، حیدر آباد الدکن، 1384ق.
8. أمالی الشیخ الصدوق ، الصدوق (ت/ 381ق) مؤسسة الأعلمی، بیروت.
9. أمالی الشیخ الطوسی ، الطوسی (ت/460ق) ، منشورات مکتبة الداوری، قم.
10. أمالی الشیخ المفید ، المفید (ت/ 413ق) ، المطبعة الاسلامیة، طهران.
11. الإمام الصادق ، محمد أبو زهرة (ت/ 1394ق) ، دار الفکر العربی، بیروت.
12. بحار الأنوار ، المجلسی (ت/ 1110ق) ، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
13. تاج العروس ، الزبیدی (ت/ 1205ق) ، دار صادر، بیروت، 1386ق.
14. تاریخ الأدب العربی ، کارل بروکلمان (ت، 1956م) ترجمة یعقوب بکر ورمضان عبد التوّاب، دار المعارف، مصر.
15. تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، الذهبی (ت/ 748ق) ، تحقیق الدکتور عمر عبد السلام، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407ق.
16. تاریخ دمشق ، ابن عساکر (ت/ 571ق) نقلنا عنه بواسطة کتاب الغدیر للسیّد عبد العزیز الطباطبائی رحمه الله.
ص:133
17. تبصیر المنتبه بتحریر المشتبه ، ابن حجر العسقلانی (ت/ 852ق) ، تحقیق علی محمد البجاوی، الدار المصریة للتألیف والترجمة.
18. تجارب الاُمم ، مسکویه (ت/ 421ق) ، مطبعة شرکة التمدن، مصر، 1332ق.
19. تصحیح الاعتقاد (شرح عقائد الصدوق) ، الشیخ المفید (ت/ 413ق) ملحق بکتاب أوائل المقالات للشیخ المفید، ط2، تبریز، 1371ق.
20. تعلیقة الوحید علی منتهی المقال ، الوحید البهبهانی (ت/ 1206ق) أُوفسیت عن الطبعة الحجریة سنة، 1306ق.
21. تفسیر التبیان (التبیان فی تفسیر القرآن) ، الطوسی (ت/ 460ق) ، دار إحیاء التراث العربی/ بیروت.
22. تفسیر العیاشی ، العیاشی (ت/ 320ق) ، تحقیق السید هاشم الرسولی المحلّاتی، المکتبة العلمیة الإسلامیة، طهران.
23. تکملة الرجال/ عبد النبی الکاظمی (ت/ 1256ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم مطبعة الآداب، النجف الأشرف.
24. التنبیه والإشراف ، المسعودی (ت/ 346ق) ، الناشر: مکتبة خیاط، بیروت، 1965ق.
25. تنقیح المقال ، المامقانی (ت/ 1351ق) ، طبع حجر، المکتبة المرضویة، النجف الأشرف، 1350ق.
26. تهذیب الأحکام ، الشیخ الطوسی (ت/ 460ق) تحقیق السید حسن الموسوی الخرسان، ط3، دار الکتب الإسلامیة طهران، وطبعة دار الأضواء، بیروت، 1413ق.
27. التوحید ، الصدوق (ت/ 381ق) ، جماعة المدرّسین فی الحوزة العلمیة، قم.
28. توضیح المشتبه ، الدمشقی (ت/ 842ق) ، تحقیق محمد نعیم العرقوسی، ط2، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1414ق.
29. جامع الاُصول من أحادیث الرسول ، أبو السعادات ابن الأثیر الجزری (ت/ 606ق) تحقیق محمد حامد الفقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
30. جامع المقال ، الطریحی (ت/ 1085ق) ، تحقیق محمد کاظم الطریحی، مطبعة الحیدری، طهران.
ص:134
31. جوابات أهل الموصل فی العدد والرؤیة ، الشیخ المفید (ت/ 413ق) ضمن المجلد التاسع من مصنّفات الشیخ المفید، طبع المؤتمر العالمی بمناسبة ذکری ألفیة الشیخ المفید، ط2 دار المفید، بیر وت ، 1414ق.
32. خاتمة مستدرک الوسائل ، النوری (ت/1320ق) تحقیق مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم. والطبعة الحجریة.
33. خاتمة وسائل الشیعة ، الحر العاملی (ت/ 1104ق) ، تحقیق السید محمد رضا الحسینی الجلالی، نشر مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، ط1 قم 1412ق.
34. الخصال ، الصدوق (ت/ 381ق) ، نشر جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، قم، 1403ق.
35. الخلاصة فی اصول الحدیث ، الطیبی (ت/ 743ق) ، تحقیق صبحی السامرائی، بغداد، 1391ق.
36. الدرایة فی علم مصطلح الحدیث ، الشهید الثانی استشهد سنة (966ق) ، مطبعة النعمان، النجف الأشرف.
37. الذریعة إلی تصانیف الشیعة ، آقا بزرک الطهرانی (ت/ 1389ق) ، دار الأضواء بیروت، 1403ق.
38. رجال الخاقانی ، الشیخ علی الخاقانی (ت/ 1334ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم، ط2، مکتب الإعلام الإسلامی، قم، 1404ق.
39. رجال ابن داود الحلی ، ابن داود الحلی (ت/ 707ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم، ط1 مطبعة الآداب النجف الأشرف، 1388ق.
40. رجال الشیخ الطوسی ، الطوسی (ت/ 460ق) تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم، المطبعة الحیدریة، النجف الأشرف، 1381ق.
41. رجال العلّامة الحلی ، العلامة الحلی (ت/ 726ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم، المطبعة الحیدریة، النجف الأشرف، 1381ق.
42. رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال) ، الشیخ الطوسی (ت/ 460ق) ، تحقیق السید مهدی الرجائی، نشر مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم، 1404ق.
ص:135
43. رجال النجاشی ، النجاشی (ت/ 450ق) تحقیق السید موسی الشبیری ط4، مؤسسة النشر الإسلامی، قم 1413ق.
44. رسالة أبی غالب الزراری ، تحقیق السید محمد رضا الحسینی الجلالی، ط1، نشر مرکز البحوث والتحقیقات الإسلامیة، قم، 1411ق.
45. رسائل الشریف المرتضی ، المجموعة الاُولی، جوابات المسائل الرسیّة، السید المرتضی (ت/ 436ق) مطبعة سید الشهداء علیه السلام، قم، 1405ق.
46. رسائل الشریف المرتضی ، المجموعة الثالثة، جوابات المسائل الطرابلسیات الثالثة، السید المرتضی (ت/ 436ق) ، مطبعة سید الشهداء، قم، 1405ق.
47. ریاض العلماء ، الأفندی (من أعلام القرن الثانی عشر) ، تحقیق السید أحمد الحسینی، قم، 1401ق.
48. سفینة البحار ، الشیخ عباس القمی (ت/ 1359ق) ، طبع علی الحجر إیران.
49. سنن أبی داود ، أبو داود السجستانی (ت/ 275ق) تحقیق عزّت عبید الدعّاس، ط1، حمص، 1969م.
50. سیر أعلام النبلاء ، الذهبی (ت/748ق) مؤسسة الرسالة، بیروت، 1405ق.
51. شرح اصول الکافی ، عبد الحسین المظفر، ط1، مطبعة النعمان، النجف الأشرف، 1386ق.
52. الشیخ الکلینی البغدادی وکتابه الکافی (الفروع) ، ثامر العمیدی، ط1، مکتب الإعلام الإسلامی، قم، 1414ق.
53. صبح الأعشی فی صناعة الإنشا ، ، القلقشندی (ت/ 820ق) ، المؤسسة المصریة العامة للتألیف والترجمة والنشر، القاهرة، 1963م.
54. صحیح البخاری ، البخاری (ت/ 256ق) ، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
55. صحیح مسلم بشرح النووی ، النووی الشافعی (ت/ 676ق) ، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407ق.
56. الصواعق المحرقة ، ابن حجر الهیتمی (ت/ 974) ، القاهرة، 1385ق.
ص:136
57. طبقات أعلام الشیعة (القرن الرابع) ، آقا بزرک الطهرانی (ت، 1389ق) ، دار الکتاب العربی، بیروت.
58. عدّة الاُصول ، الشیخ الطوسی (ت، 460ق) نشر مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث للجزء الأول فقط (اوفسیت عن الطبعة الحجریة) .
59. عقیدة الشیعة ، دونالدسن داویت، مطبعة السعادة، مصر، 1365ق.
60. عیون المعجزات ، حسین بن عبد الوهاب (من علماء القرن الخامس الهجری) ، منشورات مکتبة الداوری، قم.
61. العیون والحدائق ، المؤلف مجهول، تحقیق عمر السعیدی، دمشق، 1972م.
62. فتح الأبواب بین ذوی الألباب وبین ربّ الأرباب فی الاستخارات ، ، السید ابن طاوس (ت/ 664ق) تحقیق حامد الخفاف، ط1، بیروت، 1409ق.
63. فتح الباری بشرح صحیح البخاری ، ابن حجر العسقلانی (ت/ 852ق) ، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
64. الفخری فی الآداب السلطانیة ، ابن الطقطقی (ت/ 709ق) ، دار بیروت للطباعة والنشر، 1966م.
65. الفَرْقُ بین الفِرَقِ ، الاسفرائینی (ت/ 429ق) تحقیق محیی الدین عبد الحمید، مطبعة المدنی، القاهرة.
66. فضل الکوفة ومساجدها ، محمد بن جعفر المشهدی، تحقیق محمد سعید الطریحی، دار المرتضی، بیروت.
67. فهرست الشیخ الطوسی ، الطوسی (ت/ 460ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم، ط2، المطبعة الحیدریة، النجف الأشرف، 1380ق.
68. فهرست ابن الندیم ، محمّد بن إسحاق (ت/ 385ق) ، دار المعرفة للطباعة والنشر بیروت، (اوفسیت عن النسخة المطبوعة بالمطبعة الرحمانیة، مصر، 1348ق) .
69. الفهرس الشامل للتراث العربی الإسلامی المخطوط (الحدیث النبوی الشریف وعلومه ورجاله) ، نشر مؤسسة آل البیت علیهم السلام، المجمع الملکی لبحوث الحضارة الإسلامیة، الأردن، 1411ق.
ص:137
70. الفوائد الرجالیة (رجال السید بحر العلوم) ، السید بحر العلوم (ت/ 1212ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم، ط1، مطبعة الآداب، النجف الأشرف.
71. الفوائد الرضویة فی أحوال علماء المذهب الجعفریة ، الشیخ عباس القمی (ت/ 1359ق) طهران 1327ق.
72. الفوائد المدنیة ، الاسترابادی (ت/ 1036ق) ، مطبعة أمیر، قم، 1405ق.
73. فوات الوفیات ، الکتبی (ت/ 764ق) تحقیق محمد محیی الدین عبد الحمید، القاهرة، 1951م.
74. فیض الباری علی صحیح البخاری ، الکشمیری (ت/ 1352ق) ، دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت.
75. القاموس المحیط ، الفیروزآبادی (ت/1414م) ، دارالفکربیروت/ 1403ق.
76. قرامطة العراق فی القرنین الثالث والرابع الهجریین/ محمد عبد الفتاح علیان ، المطبعة الثقافیة، مصر.
77. الکافی (اصوله وفروعه وروضته) ، الکلینی (ت/ 329ق) مطبعة دار الکتب الإسلامیة، طهران، ودار الأضواء بیروت.
78. الکامل فی التاریخ ، عز الدین بن الأثیر (ت/ 630ق) ، دار صادر، بیروت، 1399ق.
79. کامل الزیارات ، ابن قولویه (ت/ 367ق) ، المطبعة المرتضویة، النجف الأشرف، 1356ق.
80. کشف الحجب والأستار ، الکنتوری (ت/ 1286ق) ، مطبعة بیتس مشن، کلکتة، 1330ق.
81. کشف المحجة لثمرة المهجة ، السید ابن طاوس (ت/ 664ق) ، المطبعة الحیدریة، النجف الأشرف، 1370ق.
82. کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر ، الخزاز القمی (من علماء القرن الرابع الهجری) ، مطبعة الخیام، قم، 1401ق.
83. کمال الدین ، الصدوق (ت/381ق) مؤسسة النشرالاسلامی، قم، 1405ق.
ص:138
84. الکنی والألقاب ، الشیخ عباس القمی (ت/ 1359ق) ، مطبعة العرفان، صیدا، 1358ق.
85. لسان المیزان ، ابن حجر (ت/ 852ق) ط2، بیروت، 1390ق.
86. لؤلؤة البحرین ، البحرانی (ت/ 1186ق) ، تحقیق السید محمد صادق بحر العلوم ط2، مطبعة النعمان، النجف الأشرف، 1969م.
87. مجمع البیان ، الطبرسی (ت/ 548ق) ، منشورات مکتبة السید المرعشی، قم وطبعة دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1406ق.
88. المحاسن ، البرقی (ت/270ق أو280ق) ط2، دار الکتب الاسلامیة، طهران.
89. مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر ، ابن منظور (ت/ 711ق) ، تحقیق ریاض عبد الحمید، دار الفکر، بیروت، 1404ق.
90. مختصر التحفة الاثنی عشریة ، الدهلوی، اختصره الآلوسی الوهابی (سنة 1301ق) ، وقدم له محبّ الدین الخطیب (ت/1389ق) (اوفسیت عن طبعة ترکیا، 1396ق) .
91. المختصر فی أخبار البشر (تاریخ أبی الفداء) ، أبو الفداء إسماعیل بن علی (ت/ 732ق) . (نقلنا عنه بالواسطة) .
92. مرآة العقول ، المجلسی (ت/ 1110ق) ط2، طهران، 1404ق.
93. المستدرک علی الصحیحین ، الحاکم النیسابوری (ت/ 405ق) ، دار الفکر، بیروت، 1398ق.
94. مستدرکات مقباس الهدایة ، محمد رضا المامقانی، ط1، قم/ 1413ق.
95. المشتبه ، الذهبی (ت/ 748ق) مطبوع ضمن توضیح المشتبه للقیسی الدمشقی، وقد تقدم برقم (28) .
96. مشرق الشمسین ، البهائی (ت/ 1031ق) ، بصیرتی، قم، 1390ق.
97. المصطلح الرجالی (أَسْنَدَ عنه) بحث للسید محمد رضا الحسینی الجلالی ، منشور فی مجلة تراثنا العدد الثالث السنة الاُولی، 1406ق.
98. معالم التنزیل ، البغوی (ت/510 أو 516ق) ، دار الفکر، بیروت، 1405ق.
ص:139
99. معانی الأخبار ، الصدوق (ت/381ق) ، دارالمعرفة والنشر، بیروت/ 1399ق.
100. المعتبر فی شرح المختصر ، المحقق الحلی (ت/ 676ق) منشورات مؤسسة سید الشهداء علیه السلام، قم.
101. مقباس الهدایة فی علم الدرایة ، المامقانی (ت/ 1351ق) ، تحقیق الشیخ محمد رضا المامقانی، نشر مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم، 1411ق.
102. الملل والنحل ، الشهرستانی (ت/ 548ق) ، مطبعة أمیر، قم، 1409ق.
103. من لا یحضره الفقیه ، الصدوق (ت/ 381ق) ، دار التعارف بیروت، 1401ق و دار الأضواء، بیروت، 1414ق.
104. منتقی الجمان فی الأحادیث الصحاح والحِسان ، الشیخ حسن بن الشهید الثانی (ت/ 1011ق) مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1404ق.
105. الموسوعة (السعودیة) المیسرة فی الأدیان والمذاهب المعاصرة ، ط2، السعودیة، 1409ق.
106. نشوارالمحاضرة وأخبارالمذاکرة/التنوخی (ت/384ق) ، مطبعة المفید، دمشق.
107. نهایة الدرایة (شرح الوجیزة للشیخ البهائی) ، السید حسن الصدر (ت/ 1354ق) تحقیق الشیخ ماجد الغرباوی، مطبعة اعتماد، ایران.
108. هدیة الأحباب فی ذکر المعروفین بالکنی والألقاب والأنساب ، الشیخ عباس القمی (ت/ 1359ق) ، طهران، 1329ق.
109. الوافی ، الفیض الکاشانی (ت/ 1091ق) ، منشورات مکتبة أمیرالمؤمنین علیه السلام العامة فی اصفهان، ط1، 1406ق.
110. الوافی بالوفیات ، الصفدی (ت/ 764ق) ، دار صادر، بیروت، 1389ق.
111. وسائل الشیعة ، الحر العاملی (ت/ 1104ق) ، تحقیق مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، ط1، قم، 1409ق.
ص:140
محمد بن یعقوب کلینی
این نوشتار دراز دامن - که بخشی از کتاب مشایخ فقه و حدیث در جماران، کلین و درشت است - به بررسی ابعاد مختلف زندگی کلینی پرداخته و سخن خود را با گزارش گفته ها و نوشته های رجالیان و اصحاب تراجم دربارۀ وی آغاز کرده است. کلینی در بغداد و مقبرۀ کلینی، آثار و تألیفات کلینی، سخنان او در مقدمۀ الکافی، شروح و حواشی الکافی، و ترجمه ها و چاپ های الکافی و اساتید و شاگردان کلینی از دیگر مطالب این مقاله است.
محدث بزرگوار فقیه عظیم الشأن ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی مشهور به ثقةالاسلام و مکنی به ابو جعفر یکی از مشاهیر محدثان شیعه و اعاظم علمای امامیه در قرن چهارم هجری بودند، شرح حال آن عالم جلیل القدر در کتب رجال و سلسله راویان اخبار و آثار اهل بیت علیهم السلام آمده است.
مؤلفان و مصنفان کتب رجال و تذکره نویسان از عصر شیخ ابو جعفر طوسی تا عصر حاضر و در همه اعصار و زمان و شهرها و ولایات شیعه از وی تجلیل و تکریم نموده و او را به صفات برجسته و اخلاق حسنه، عدالت، وثاقت، امانت و فقه یاد می کنند و او را به وفور علم، ادب، دیانت، فضیلت و اخلاص در عمل ستوده اند.
ص:141
شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی رحمه الله در فهرست خود گوید: محمد بن یعقوب کلینی مکنی به ابو جعفر از ثقات محدثان و عارفان به اخبار بود، او کتاب های زیادی تألیف کرده که یکی از آنها کافی است، این کتاب مشتمل بر سی کتاب می باشد نخستین کتاب آن عقل و آخر آن کتاب روضه است.
ما روایات و اخبار کلینی را از شیخ ابو عبداللّه مفید و او از جعفر بن محمد بن قولویه و او نیز از کلینی روایت می کند، و همچنین از حسین بن عبیداللّه و ابو عبداللّه احمد بن ابراهیم صیمری و ابو محمد هارون بن موسی و ابو الفضل محمد بن عبداللّه شیبانی که همه از ابو جعفر کلینی روایت کرده اند نقل می کنیم. (1)
ابوالعباس نجاشی در رجال خود گوید: ابو جعفر کلینی محمد بن یعقوب بن اسحاق شیخ امامیه و شیعه در ری بود، او در میان شیعیان با عزت و جاه زندگی می کرد و ریاست مشایخ ما با او بود، کلینی در نقل حدیث موثق و مورد اعتماد راویان و محدثان قرار داشت همگان به وی اطمینان داشتند و اخبار و احادیث او را ضبط می کردند.
او کتاب بزرگی را که به کلینی معروف و به کافی نامگذاری شده تألیف نمود، و مدت بیست سال روی آن کتاب کار کرد، آغاز آن کتاب عقل و پایان آن کتاب روضه می باشد، ما کتب او را از طریق ابو عبداللّه مفید روایت می کنیم. (2)
علامه حلی در خلاصه سخنان نجاشی را درباره او نقل می کند و چیزی بر آن نیفزوده، و سخنان نجاشی را درباره کلینی مورد تأیید قرار داده است. (3)
میرزا عبداللّه افندی در ریاض العلماء گوید: ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی از بزرگان اصحاب ما در ری و شیخ و مقتدای آنها بود، او در نقل حدیث موثق و مورد اعتماد فقهاء قرار داشت، او کتاب کافی را در مدت بیست سال تألیف کرد و در
ص:142
سال 328 در بغداد درگذشت. (1)
شیخ یوسف بحرانی در لؤلؤة البحرین محمد بن یعقوب را عنوان کرده و گفته های شیخ طوسی و نجاشی را دربارۀ آن نقل کرده و در پایان گوید: قبر کلینی هم اکنون در بغداد مشهور و مزار است. (2)
محمد بن علی اردبیلی در جامع الرواة گوید: محمد بن یعقوب کلینی رازی شیخ اصحاب ما در ری بود و در میان آنها با احترام زندگی می کرد، او در نقل حدیث مورد اعتماد و موثق بود و کتاب کافی را در مدت بیست سال تألیف نمود. (3)
ابن شهر آشوب گوید: ابو جعفر کلینی عالم به اخبار و روایات بود. (4)
رضی الدین بن طاووس گوید: ابو جعفر کلینی مورد اعتماد همه علماء بود و همگان بر وثاقت و عدالت وی اتفاق کرده اند و او را امین و صادق می دانند. (5)
طیبی ابو جعفر کلینی را از مجدّدین مذهب امامیه می داند و گوید: یکی از فقهاء ابوجعفر رازی امامی است. (6)
فیروزآبادی گوید: محمد بن یعقوب کلینی یکی از فقهاء شیعه بود. (7)
شیخ حسین بن عبدالصمد حارثی گوید: محمد بن یعقوب شیخ زمان خود بود، او چهره درخشان علم و عقل و فهم و از ثقات اهل حدیث و آشنایان به روایت بوده است. (8)
قاضی نوراللّه شوشتری گوید: ابو جعفر کلینی پیشوای اهل حدیث و از مشایخ و حفاظ بود. (9)
مولی خلیل قزوینی گوید: مخالف و مؤالف به فضل او اعتراف دارند، علمای شیعه گفته اند او در نقل حدیث از ثقات بشمار بود و از همگان بیشتر تبحر داشت،
ص:143
علمای امامیه اعتقاد دارند او موثق ترین راویان شیعه بوده است. (1)
محمدتقی مجلسی گوید: حق این است که او در حدیث مانند ندارد و در میان علماء حدیث بی نظیر است، هر کس کتاب او را مطالعه کند و در آن دقت نماید، متوجه می گردد که او از طرف خداوند مؤید بوده است، ترتیب کتاب کافی و حسن تبویب آن شاهد این سخن می باشد خداوند پاداش نیکوکاران را به او عطا کند. (2)
محمدباقر مجلسی گوید: شیخ صدوق ثقةالاسلام، مقبول مردمان، ممدوح خاص و عام محمد بن یعقوب کلینی که همه از وی ستایش می کنند و او را مورد اعتماد قرار می دهند. (3)
شیخ حسنی دمستانی گوید: او یکی از اعلام و بزرگان است، خصوصاً در حدیث که از همگان اقدم و در میدان مسابقه پیشگام و پیشرو می باشد، او از هر نقصی و عیبی پاک و مورد اعتماد و اطمینان اهل حدیث و فقه بوده است. (4)
محدث نیشابوری گوید: یکی از محدثان عالی مقام و فقهای عظام، ثقةالاسلام، پیشوای اعلام، بدر فروزان، جامع سنن و آثار در حضور سفراء امام شیخ ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی است که موجب زنده شدن دین در قرن چهارم گردید. (5)
سیدمحمدباقر خوانساری گوید: کلینی در حقیقت امین اسلام و در طریقت راهنمای اعلام و در شریعت صاحب گام های بزرگی بود، هیچ کس در وثاقت او سخنی ندارد و همگان او را قبول دارند، و مقام او در نزد علماء و رهبران مردم روشن است. (6)
علامه تهرانی رحمه الله در طبقات اعلام شیعه قرن چهارم گوید: محمد بن یعقوب بن اسحاق ثقةالاسلام ابو جعفر کلینی مصنف کتاب کافی که در بیست سال آن را تألیف کرد و در سال 328 و یا 329 درگذشت یکی از امامان و رهبران شیعه امامیه به شمار است او در سال تناثر نجوم در بغداد وفات کرد و در همان جا دفن شد. (7)
ص:144
مرحوم شیخ عباس قمی در الکنی و الالقاب گوید: از ابن اثیر جزری نقل شده که وی در جامع الاصول گوید: ابو جعفر محمد بن یعقوب رازی از امامان مذهب اهل بیت است او در مذهب شیعه از علماء بزرگ بود، او را از تجدیدکنندگان مذهب امامیه در آغاز قرن چهارم می دانند.
شیخ عباس در شرح حال کلینی گوید: شیخ بزرگ، پیشوای مردم، مروج مذهب شیعه و ملجأ محدثان عالی مقام ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی ملقب به ثقةالاسلام مؤلف کتاب کافی است که مانند آن در مذهب امامیه تألیف نشده است. (1)
ابن حجر در لسان المیزان گوید: محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی به ضم کاف از اهل ری بود و در بغداد اقامت داشت و در آنجا حدیث می گفت، او از محمد بن عبدالجبار و علی بن ابراهیم بن هاشم و غیر آنها روایت می کند، او از فقهاء شیعه و مصنف آنان بود و در سال 328 در بغداد درگذشت. (2)
کحالة در معجم المصنفین گوید: محمد بن یعقوب کلینی رازی، سلسلی، بغدادی ابوجعفر از فقهاء شیعه به شمار است، او عارف به اخبار و احادیث بود، در بغداد اقامت گزید، و در سال 329 در آنجا درگذشت، از تألیفات او کتاب کافی می باشد که مشتمل بر سی کتاب است. (3)
دکتر حسین علی محفوظ بغدادی در مقدمه چاپ حروفی کافی گوید: محمد بن یعقوب بن اسحاق رازی که به سلسلی و بغدادی هم معروف است و او را ابو جعفر اعور هم می گفتند، کلینی از یک خاندان بزرگ و پاک و ریشه دار در کلین بود که از آن گروهی از افاضل و رجال حدیث و فقه برخاسته اند یکی از آنها علان کلینی دایی او بوده است.
کلینی در زمان خود شیخ شیعه در ری بود و از محترمین و شخصیت های جامعه به شمار می رفت او از ری به بغداد مهاجرت کرد و در درب سلسله یا کوچه زنجیر
ص:145
اقامت گزید، این کوچه در دروازه کوفه قرار داشت، کلینی در آنجا حدیث املاء می کرد و ریاست فقهاء شیعه در هنگام خلافت مقتدر خلیفه عباسی به او تعلق داشت.
کلینی عصر سفیران و وکلاء حضرت مهدی علیه السلام را درک کرد و اخبار روایات را از مصادر و منابع آن فرا گرفت، و در زمان سفیران امام، کافی را تألیف نمود، او کتاب کافی را به درخواست یکی از رجال شیعه فراهم آورد، مجلس کلینی همواره محل اجتماع بزرگان، علماء و اهل حدیث بود، و کسانی در حلقه درسی او فقه و حدیث فرا می گرفتند.
کلینی رضی الله عنه عالمی عمیق و محدثی ژرف نگر و فقیهی عالی مقام بود، او در نقل حدیث از ثقات به شمار می رفت، او یک محدث عادل و حجتی استوار به حساب می آمد، گفته هایش محکم و عقایدش متین و از بزرگان اهل ادب هم محسوب بود او از بزرگان و پیشوایان و زاهدان و عابدان و مخلصان به شمار می رفت. (1)
گفته ها و نظریات علماء رجال و تذکره نویسان و فقهاء عظیم الشأن شیعه امامیه که درباره محدث بزرگوار محمد بن یعقوب اظهار شده به نظر خوانندگان رسید، روشن شد که همگان از وی تجلیل کرده و او را به عدالت، امانت، دیانت، فقه، فضیلت، عبادت، و زهد وصف کرده اند و از وی به عنوان جلیل القدر و عظیم الشأن سخن گفته اند.
تذکره نویسان گویند: او در ری شیخ فقهاء شیعه بود و ریاست امامیه در اختیار او قرار داشت، او از چهره های معروف و سرشناس در ناحیه ری به شمار می رفته، زعامت دینی و اجتماعی داشته و مورد توجه انظار عامه بوده، حوزه درسی و بحث داشته، مرجع صدور احکام شرعی و مفتی و مجتهد بوده است.
او تصمیم می گیرد ری را ترک گوید و به بغداد مهاجرت کند، تاریخ مهاجرت او به بغداد معلوم نیست، او چرا بغداد را برای سکونت انتخاب می کند و ریاست حوزه
ص:146
علمی شیعه را در ری ترک می گوید و محل زندگی و خانوادگی خود را رها می کند، اقوام و عشیره را که همه از بزرگان ناحیه ری بودند و مقام و منزلت بزرگی داشتند ترک می نماید.
گروهی گفته اند او برای نوشتن کتاب کافی به بغداد رفت، در آن زمان جماعتی از بزرگان شیعه و اصحاب ائمه علیهم السلام هنوز در بغداد و کوفه زندگی می کرده اند، آنها کتاب ها و نسخه هایی از مؤلفان قدیم را در دست داشته اند، کلینی برای استفاده از آن نسخه ها برای نوشتن کتاب کافی عازم بغداد شده است.
با کمال تأسف شرح حال جامعی از وی در دست نیست، تنها منبع ترجمه او فهرست شیخ طوسی و رجال نجاشی می باشند، آنها هم به اختصار از وی نام برده اند، دیگران هم چیزی در دست نداشته اند تا بیاورند، مرجع همه سخنان و گفته ها به فهرست طوسی و رجال نجاشی می رسد.
از زندگی خصوصی و خانوادگی او اطلاع درست و مشروحی در دست نیست، تنها به این اکتفاء شده که آنها از محدثان و راویان و وجوه و اعیان ناحیه ری بوده اند، از تاریخ تولد کلینی رضی الله عنه و آغاز زندگی او و هنگام تحصیل در کلین و ری و از اساتید و معلمان او در مصادر و منابع چیز نیست و تنها از مشایخ اجازه او نام برده شده است.
نام او برای نخستین بار در فهرست شیخ ابو جعفر طوسی آمده و چند سطری درباره او و آثارش نوشته شده و بعد وفات او در بغداد و محل قبرش آمده است و بعد هم نجاشی در رجال خود او را عنوان می کند و بعد از تجلیل از وی مختصری از حالات او را بیان کرده است، و بعد از آن هر چه هست از آن دو نفر گرفته شده است.
محمد بن یعقوب کلینی رضی الله عنه ری را به قصد بغداد ترک می کند، او برای تألیف کتاب کافی و یا ملاقات با سفیران امام مهدی علیه السلام و یا کاری دیگر که برای ما معلوم نیست به بغداد می رود و در آنجا در محله دروازه کوفه در بغداد رحل اقامت می افکند.
ابوجعفر کلینی قبلاً در میان جامعه شیعه و محدثان و راویان اهل بیت علیهم السلام معروف
ص:147
بوده و همگان مقام و منزلت او را می دانستند و از شخصیت علمی، و فقهی او آگاه بودند، از این رو ورود او به بغداد در میان جامعه تشیع و محافل علمی و فقهی و راویان و محدثان مقیم بغداد به زودی مشهور شد و دانستند که کلینی وارد بغداد شده و در این شهر اقامت گزیده است.
علماء و بزرگان شیعه در بغداد پیرامون او را گرفتند و از وی تحلیل و تکریم نمودند، با این که در آن زمان اوائل قرن چهارم شخصیت های بزرگی از نظر فقهی و روایتی در بغداد بودند ولی شخصیت کلینی همه آنها را تحت الشعاع قرار داد، و پس از اندکی مقام نخست را در آن شهر به دست آورد، به طوری که او را شیخ اهل حدیث در بغداد می گفتند.
اقامت او در بغداد طول کشید، به طوری که او را بغدادی هم گفته اند، او را از این جهت سلسلی گفته اند که در کوچه ای به نام «درب سلسله» زندگی می کرد، ظاهراً در مدخل آن کوچه زنجیری بوده و مردم آن را کوچه زنجیر می گفته اند، همان گونه که در مشهد مقدس بازاری به نام بازار زنجیر بود و در تخریب سال 1354 در توسعه فلکه ویران گردید.
از این که کلینی چند سال در بغداد اقامت کرده و در چه سالی به این جا مهاجرت نموده اطلاع درستی در دست نیست، او سال ها در بغداد مشغول تدریس و تألیف بود و مجلس املاء حدیث داشت گروهی در محضر او تربیت شدند و از وی فقه و حدیث آموختند و به مذهب اهل بیت علیهم السلام خدمت کردند و منشأ آثاری شدند.
او بعد از سال ها اقامت در بغداد که مدت آن معلوم نیست جهان را وداع گفت و به جوار رحمت حق شتافت، علماء رجال و تذکره نویسان از تاریخ فوت و محل دفن او سخن گفته اند و در این مورد اختلاف مهمی نیست.
شیخ ابو جعفر طوسی رضی الله عنه در فهرست گوید: محمد بن یعقوب در سال 328 در بغداد درگذشت و در مقبره دروازه کوفه دفن شد، ابن عبدون گوید: من قبر او را در
ص:148
کنار نهر طائی دیدم روی قبر او لوحی قرار داشت که در آن نام او و پدرش را نوشته بودند، و در رجال خود گوید:
محمد بن یعقوب کلینی مکنی به ابو جعفر اعور، که از مشایخ جلیل القدر و عارف به اخبار و احادیث بود و کتاب کافی را تألیف کرد، در ماه شعبان سال 329 در بغداد درگذشت و در دروازه کوفه مدفون گردید، شیخ طوسی در فهرست وفات او را 328 نوشته ظاهراً کتاب رجال بعد از فهرست نوشته شده و این تاریخ صحیح بوده است.
ابوالعباس نجاشی در رجال خود گوید: ابو جعفر کلینی رحمه الله در سال 329 در بغداد درگذشت و این سال را تناثر نجوم می گفتند، محمد بن جعفر حسینی ابو قیراط بر او نماز خواند و در دروازه کوفه به خاک رفت، احمد بن عبدون به من گفت: من قبر او را می شناسم و اکنون کهنه شده است.
ابن اثیر در حوادث سال 328 گوید: در این سال محمد بن یعقوب کلینی درگذشت ابن حجر در لسان المیزان گوید: محمد بن یعقوب بن اسحاق ابو جعفر کلینی که از فقهاء شیعه بود در سال 328 در بغداد درگذشت.
محمدتقی مجلسی گوید: قبر کلینی در بغداد در مولوی خانه معروف است و آن را شیخ المشایخ گویند، عامه و خاصه آن را زیارت می کنند و من هم آن را زیارت کردم.
شیخ یوسف بحرانی گوید: قبر کلینی الان و قبل از این زمان در بغداد زیارتگاه بوده است، و روی قبرش گنبدی ساخته شده است.
شیخ اسداللّه شوشتری گوید: مزار او اکنون در نزدیک پل معروف است.
شیخ عبدالنبی کاظمی گوید: در بین علمای معاصر ما و مردم زمان ما معروف است که قبر او در بغداد در جایی به نام مولی خانه نزدیک پل قرار دارد، و قبرش اکنون زیارتگاه عامه و خاصه می باشد.
سید محمد باقر خوانساری گوید: قبر مطهر کلینی اکنون در بغداد شرقی مشهور است و گنبدی روی آن ساخته شده است، عامه و خاصه آن را زیارت می کنند، قبر او اکنون در جایی به نام تکیه مولویه قرار دارد درهای مشبکی در آن کار گذاشته شده است و در طرف چپ کسی که از پل عبور می کند واقع شده است.
ص:149
دکتر محفوظ بعد از نقل اقوال در پایان گوید: شیعیان سال ها و قرن ها است که این قبر را زیارت می کنند و معتقدند که آن قبر کلینی است، عامه و خاصه آن قبر را محترم می دانند و آن را تعظیم و تکریم می کنند، گذشتگان ما و آباء و اجداد همواره به زیارت آن می رفتند، و ما هم باید آن را احترام کنیم و مانند یک سرباز گمنام برایش ارزش بگذاریم. (1)
خداوند متعال به این حقیر نیز توفیق زیارت مرقد پاک ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی رضی الله عنه را عنایت فرمود، در سال 1345 شمسی برای زیارت عتبات عالیات و استفاده از محضر علماء و فقهاء و اساتید حوزه علمیه نجف اشرف به دیار ائمه معصومین علیهم السلام مشرف شدم، در این هنگام از بغداد هم دیدن کردم و قبر کلینی را هم در کنار جسر بغداد که آن را جسر مأمون و یا جسر عتیق هم می گویند زیارت کردم، مقبره کلینی در نزدیک مدرسه مستنصریه در بازار قرار دارد و دری مشکب هم از مقبره به طرف بیرون قرار دارد که مؤمنین از آنجا فاتحه می خوانند.
ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی رضی الله عنه تألیفات و آثار متعددی دارد که جز یک کتاب بقیه از بین رفته اند، اینک تنها اثر باقی مانده از او کتاب شریف کافی است که شهرت آن بی نیاز از تعریف و توصیف می باشد، این اثر جاویدان که مجموعه ای از آثار و اخبار و روایات اهل بیت علیهم السلام می باشد در طول قرون و اعصار مورد استفاده فقهاء بوده است.
کلینی رحمه الله برای تدوین و تنظیم کافی بیست سال وقت گذاشت و همه تألیفات و تصنیفات علمای شیعه را مورد تحقیق و بررسی قرار داد، به طوری که مشهور است و گروهی از تذکره نویسان هم تذکر داده اند او برای تألیف کتاب خود از ری مهاجرت کرد و در بغداد اقامت گزید تا از کتابخانه ها و رجال علم و فقه و حدیث استفاده نماید.
کلینی رضی الله عنه خود در آغاز کافی و خطبه آن علت تألیف کافی را بیان می کند و صریحاً
ص:150
می گوید: او کافی را به درخواست یکی از برادران مؤمن خود تألیف کرده، او نمی گوید این شخص که بوده و از چه طبقه ای به شمار می رفته، اما پیداست که یک شخصیت بزرگی بوده که کلینی پیشنهاد او را قبول کرده و به این کار بزرگ اقدام نموده است.
دربارۀ کافی سخن بسیار گفته شده، فقهاء و محدثان شیعه از قدیم تا عصر حاضر راجع به کافی مطالبی را اظهار داشته اند، و اهمیت این کتاب شریف را بیان نموده اند، ما در اینجا نخست سخن مؤلف را دربارۀ کافی می آوریم و بعد از آن به گفته های دیگران می پردازیم، اینک گفته های کلینی قدس سره درباره تألیف کافی.
او بعد از حمد خدا و درود بر رسول صلی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام، و بیان فضائل و مناقب و امامت آنها می گوید: ای برادر من از شکایت شما در مورد جهالت و نادانی مردمان عصر ما مطالبی را دریافت کردم، آنچه را گفتی شنیدم و دانستم که مردم کوشش می کنند دنیای خود را آباد کنند و در این مورد با هم کار می کنند.
آنها از علم و اهل آن گریزان می باشند و دنبال رزق و برق زندگی هستند، اکنون علم به طوری فراموش شده که نزدیک است از بین برود و ارتباط آن با گذشته قطع گردد، مردم خواسته اند جاهل بمانند و به جهل خود متکی باشند، و علم را با اهل آن ضایع سازند متابعت از جاهل و جهل موجب می شود تا علم و اهل آن از بین بروند.
تو از من می پرسی آیا سزاوار است که مردم در جهل خود باقی باشند و بدون علم دیانت را بپذیرند؟ آنها وقتی که متدین می باشند و در زمره مسلمانان قرار دارند و به احکام و قوانین دین اعتراف می کنند و اصول و فروع آن را قبول دارند، و در محیط دینی نشو و نما یافته اند، باید حقایق را دریابند و علم و معروف حاصل نمایند.
مردم نباید از پدران و اجداد خود تقلید کنند و نباید به گذشتگان و بزرگان قوم خود اقتداء نمایند، مردم باید دنبال علم بروند و کمال پیدا کنند، و حقایق را دریابند آنها نباید در فهم مسائل و موضوعات دینی به عقل خود متکی باشند، هر چه را عقل
ص:151
آنها درک کرد آن را قبول کنند و هر چه را نیافت آن را مردود بدانند، تقلید از پدران و اتکاء به عقل مردود است.
بدان ای برادر خداوند تبارک و تعالی بندگان خود را مانند چهارپایان نیافرید، بلکه خلقت آنها را با حیوانات متفاوت قرار داد، در انسان عقل و هوش و ادراک آفرید و جسم آنها را با دانش و کمال و فضل و فهم مرکب ساخت، و آنان را محل امر و نهی فرمود، اشیائی را بر آنان واجب کرد و چیزهایی را حرام فرمود و آنها را مکلف ساخت تا وظایف خود را انجام دهند.
خداوند بندگان خود را دو قسمت کرد، گروهی را سالم و تندرست و جماعتی را بیمار و معلول نمود، مردمان سالم را به انجام اعمالی مأمور کرد و از کارهایی منع نمود، تکالیف خداوند بر مردمان تندرست قرار می گیرد، و از معلولان که توان انجام کاری را ندارند بازخواست نمی کند، زیرا آنها نمی توانند دانش فراگیرند و حقایق را دریابند.
خداوند زندگی معلولان و افراد بیمار و ناتوان را که توانایی انجام کاری ندارند در وظیفه افراد تندرست قرار داده و باید کسانی که سالم می باشند و عقل و هوش آنها کار می کند، از افراد ناتوان سرپرستی نمایند و زندگی آنان را تأمین کنند، و بقاء افراد سالم هم بستگی به علم و فضل دارد، اگر آنها علم فرا گرفتند باقی می مانند و جاودان هستند.
اگر قرار بود افراد تندرست دنبال علم نروند و در جهالت بمانند لازم بود تکلیف هم از آنها برداشته شود، و اگر چنین بود پس ارسال پیامبران و فرود آمدن کتب آسمانی برای چه بود و خداوند این همه آداب و سنن را برای چه فرستاده، و اگر چنین بود که مردم دنبال علم نروند، پس فرستادن پیامبران و انزال کتب امری بیهوده می باشد.
خداوند متعال با عدل و داد خود مردم را حکمت آموخت، و به آنها عقل و فهم داد و آنها را مکلف نمود تا اوامر و نواهی او را فراگیرند و خود را موظف بدانند و به
ص:152
حدود و ثغور شرع مبین عمل کنند، آنها را مانند چهارپایان در بیابان ها رها نکرده که هر کاری می خواهند انجام دهند و هر کاری را مرتکب شوند.
خداوند بندگان خود را موظف کرده تا او را تعظیم کنند و او را یگانه بدانند و به خداوندی او اعتراف نمایند، و بدانند که آفریننده و نگهدارندۀ جهان اوست، و دریابند که خداوند به آنها روزی می دهد و اشیاء بر وجودش گواهند، و برهان او آشکار است و نشانه های پروردگارش چنان روشن است که همه آنها را مشاهده می کنند.
آثار و نشانه های خداوند مردم را به وحدانیت او فرا می خوانند، و گواهی می دهند که خالق کائنات شایسته پرستش می باشد، در همه اشیاء آثار صنعت او پیداست و شگفتی های جهان آفرینش گواه بر حسن تدبیر و اداره کائنات دلالت می کند، خداوند همه را به شناخت خود دعوت کرده و با علم و دانش می توان خدا را شناخت و با حقایق و رازها آشنا شد.
خداوند نمی خواهد مردم جاهل بمانند و احکام دین را در نیابند، حکیم هرگز جهالت را برای مردم روا نمی دارد و نمی خواهد مردم دین را انکار کنند و از احکام آن چیزی نفهمند دین برای علم و فهم آمده و می خواهد مردم دانش و فضل داشته باشند و قلب خود را با نور علم روشن کنند، خداوند در قرآن فرمود: ما از مردم پیمان گرفتیم که درباره خداوند جز حق سخن نگویند.
در جایی دیگر خداوند می فرماید: آنها دروغ گفتند زیرا علم نداشتند و از موضوع آگاه نبودند، خداوند بندگان سالم خود را با امر و نهی محصور کرد، و آنها را مأمور نموده که حق بگویند و همواره دنبال علم بروند و در جهل و نادانی نمانند، پروردگار مردم را امر کرده تا از دانایان سؤال کنند و در دین تفقه نمایند و با فهم و علم امور مذهبی را فراگیرند و حقایق را دریابند.
در قرآن مجید فرموده: باید از هر گروهی یک نفر از جای خود حرکت کند و برود علم دین را فراگیرد و در مسائل مذهبی فهم پیدا نماید و فقیه شود و بعد میان قوم خود
ص:153
برگردد و آنها را از عواقب اعمالشان بیم دهد، در جای دیگر فرموده: از اهل قرآن سؤال کنید اگر چیزی نمی دانید یعنی از کسانی که علوم قرآن را فراگرفته اند و تفسیر و تأویل آن را می دانند بپرسید.
اگر بنا بود افراد تندرست در جهل خود بمانند خداوند آنها را امر نمی کرد تا سؤال کنند و دیگر نیازی به بعثت پیامبران نبود و لزومی نداشت تا کتابی نازل گردد، آنها مانند چهارپایان و افراد دیوانه که تکلیفی ندارند زندگی می کردند و بعد هم از دنیا می رفتند، پس بنابراین بقاء ابناء بشر در دنیا بستگی به علم و تعلیم و تعلم دارد.
باید افراد تندرست که اعضاء و جوارح آنها درست کار می کند دنبال یک آموزگار و مربی بروند و در زندگی استاد معلم و راهنما داشته باشند، باید کسانی باشند که مردم را به نیکی ها امر کنند و از پلیدی ها و بدی ها مردم را باز دارند، باید مردم سالم همواره دنبال ادب بروند و کمال پیدا کنند و از دانایان سؤال نمایند و بر علم و معرفت خود بیفزایند.
اکنون شایسته ترین چیزی که باید عاقل آن را فرا گیرد و انسان زیرک و باهوش دنبال آن برود و افراد موفق که باید آن را دنبال نمایند، طلب علم دین و شناخت آنچه را که خداوند از بندگان خود خواسته است، خداوند از بندگان خود می خواهد او را یگانه بدانند و شرایع و احکام او را فراگیرند و امر و نهی او را انجام دهند و آداب و سنن را بیاموزند.
اینک حجت بر مردم تمام شده و تکلیف همه روشن گردیده، عمرها کوتاه و به تأخیر انداختن کارها پذیرفته نیست، پروردگار از بندگان خود خواسته و با آنها شرط کرده که او را عبادت کنند و همه واجبات را به کار گیرند و از روی علم و بصیرت اعمال را انجام دهند تا کارهای آنها در نزد خداوند مورد رضایت قرار گیرد و سزاوار ثواب و پاداش گردد.
کسانی که بدون علم و بینش کاری انجام دهند و ندانند چه می کنند، و برای چه کسی کار می نمایند در جهل و نادانی هستند، و به نتیجه اعمال و کردار خود واقف
ص:154
نیستند و آنها اطمینان هم پیدا نمی کنند، آنان نمی توانند اعمال خود را درست بدانند و یا آن را تصدیق نمایند، زیرا نسبت به اعمال خود شناختی ندارند و در شک و شبهه هستند.
کسی که در حال شک و تردید و گمان و شبهه کاری انجام می دهد و با خضوع و خشوع و یا میل و رغبت کاری نمی کند، اعمال او هرگز مانند عالمی که از روی یقین کار می کند نخواهد بود، خداوند متعال می فرماید: کسانی که حقایق را درک می کنند حق را تشخیص می دهند و از روی علم کارها را انجام می دهند، شهادت از این جهت قبول است که شاهد آن را دیده است.
اگر کسی موردی را به چشم خود مشاهده نکند و به آن علم نداشته باشد شهادتش پذیرفته نیست، امور کسانی که با شک و تردید و بدون علم و بینش و بصیرت کار می کنند در دست خداوند می باشد، او می تواند اعمال آنها را بپذیرد و یا این که رد نماید، زیرا خداوند امر کرده که واجبات را با علم و بصیرت انجام دهد و آنها را از روی یقین به کار گیرد.
خداوند متعال در قرآن مجید این گونه افراد را چنین وصف می کند و می فرماید:
بعضی از مردم خداوند را بدون علم و بصیرت عبادت می کنند، اگر عبادت آنها به آنان خیری رسانید به آن اطمینان پیدا می کنند و اگر گرفتار فتنه شدند چهره آنها دگرگون می شود، این گروه در دنیا و آخرت زیان می کنند و زیان آشکار هم این است که خداوند را بدون علم عبادت می کنند.
امام علیه السلام فرمودند: هر کس با علم ایمان را به دست بیاورد در آن ثابت می ماند و از ایمان خود سود می برد، هر کس بدون علم وارد آن گردید از آن دست خواهد کشید، و نیز فرمودند: هر کس دین خود را از کتاب خدا و سنت رسول و آل او علیهم السلام به دست آورد مانند کوه ها استوار خواهد ماند و از جای خود تکان نخواهد خورد.
اما هر کس دین خود را از دهان مردان گرفت مردان دیگری دین او را از وی خواهند گرفت امام علیه السلام فرمودند: هر کس ولایت و امامت ما را از قرآن به دست نیاورد
ص:155
در هنگام بروز فتنه ها از راه منحرف خواهد شد و ایمان خود را از دست خواهد داد و در طوفان به این طرف و آن طرف می رود و سقوط می کند.
برای همین جهت است که امروز ادیان فاسده ظاهر شده اند، و مذاهب گمراه کننده آشکار گردیده اند، اکنون کفر و شرک در هم آمیخته و همه جا را فراگرفته است، هر کسی را خداوند توفیق دهد ایمانش ثابت و مستقر می ماند، خداوند برای او اسباب و وسائلی فراهم می کند تا او دین خود را از کتاب و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله فراگیرد و با علم و یقین و بصیرت ایمان بیاورد.
این چنین شخصی دینش مانند کوه ها استوار می ماند و از جای خود تکان نمی خورد، اگر خداوند کسی را موفق نکرد ایمان او عاریتی خواهد بود، او دنبال آراء و نظریات خود را می گیرد و با تقلید و استحسان و تفسیر و تأویل بدون علم و بصیرت گام برمی دارد و گمراه می گردد، در اینجا مشیت خداوند به هر چه تعلق گیرد انجام خواهد گرفت، یا ایمان او را کامل و یا سلب می کند.
برای این گونه افراد که از روی عدم بصیرت سخن می گویند و تأویل بی جا می کنند هیچ اطمینانی نیست، ممکن است آنها صبح مؤمن باشند و شب کافر گردند، و یا شب مؤمن به حساب آیند و بامداد کافر شوند، زیرا او هرگاه یکی از بزرگان را مشاهده می کند به طرف او می رود و هرگاه چیز ظاهرپسندی را دید آن را قبول می کند.
عالم علیه السلام فرمودند: خداوند متعال پیامبران را برای نبوت خلق کرد، آنها فقط پیامبر خواهند بود و اوصیاء هم برای وصایت خلق شدند و آنان هم وصی خواهند بود، گروهی را ایمان عاریت داده اگر بخواهد آن را کامل می کند و اگر بخواهد آن را از دل ها سلب می نماید، این آیه شریفه قرآن «فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» به این موضوع دلالت دارد.
شما متذکر شده ای که در جاهایی گرفتار مشکلات شده ای و در تنگناهایی قرار گرفته ای حقایق آنها را در نمی یابی و راه چاره را نمی دانی، تو در اختلافات روایات در بن بست قرار گرفته ای و راه حل آنها را پیدا نمی کنی، و می دانی که اختلاف روایات
ص:156
با یکدیگر برای این است که علل و اسباب آن یکسان نبوده و هر کدام در موردی بیان شده اند.
شما در جایی زندگی می کنید که عالمی در آنجا حضور ندارد، شما به افراد مورد وثوق و اطمینان دسترسی ندارید تا مشکلات خود را از وی سؤال کنید و در اختلاف روایات حق را پیدا کنید و انتخاب نمایید و مورد عمل قرار دهید، شما دوست داشتی کتابی کافی در اختیار داشته باشی که در آن همه علوم و معارف دین گردآوری شده باشد تا مورد استفاده قرار گیرد.
کتابی که طلّاب و فراگیرندگان معارف را سود دهد، کسانی که می خواهند راه رشد و سعادت را پیدا کنند به آن مراجعه نمایند، و یا کسانی که در نظر دارند علوم دینی فرا گیرند و آثار صحیحه را مورد عمل قرار دهند و سخنان واقعی رهبران دین را به دست آورند از آن استفاده کنند و از سنت های پیامبر و فرائض خداوند آگاه شوند و آنها را به کار بندند.
شما گفتید اگر چنین کتاب جامعی تألیف گردد و اخبار و روایات و سنن و آثار اهل بیت علیهم السلام در آن گردآوری شود، این کار سبب خواهد شد تا به توفیق خداوند و مساعدت او شیعیان و محبان خاندان عصمت و طهارت راه درست را دنبال کنند و آنها را به سر منزل مقصود هدایت نمایند و راه درست و راه صحیح را به آنان نشان دهد.
اینک ای برادر بدان که خداوند تو را هدایت کند، و راه تشخیص صحیح از سقیم را به تو بنمایاند، هیچ کس نمی تواند با رأی و نظر خود موارد اختلاف را در روایات تمیز دهد و حکم به صحت یک روایت را به نظر خود اظهار کند، و یا بدان عمل نماید، مگر این که، عالم علیه السلام عمل کرده باشد، روایات را به کتاب خدا عرضه کنید هر کدام با قرآن موافق بود عمل کنید و مخالف را ترک نمایید.
در جای دیگر فرموده: در موارد اختلاف روایات هر حدیثی که با مخالفان موافق نبود مورد عمل قرار دهید، و هر روایتی که با آنها موافق بود ترک کنید، و نیز فرموده:
ص:157
روایتی که در عمل به آن اجماع شده آن را مورد عمل قرار دهید و در غیر آن صورت از آن دوری نمایید، ما در اینجا اطلاع اندکی داریم، بهتر از همه در این موارد احتیاط و رد آن به امام می باشد.
امام علیه السلام فرموده: هرگاه دو روایت مختلف در یک مورد رسید و شما نتوانستید صحیح آن را دریابید، به هر کدام از آنها خواستید عمل کنید و این عمل شما از باب تسلیم است.
اکنون خداوند متعال کارها را آسان کرد و وسایل آن را آماده ساخت و تألیف کتابی را که خواسته بودی انجام گرفت و امیدوارم کار به آن گونه انجام گرفته باشد که خواسته و طلب کرده بودید، اگر در تألیف آن کوتاهی شده و موارد نقص در آن مشاهده می شود ما را ارشاد و راهنمایی کنید، زیرا نصیحت و ارشاد میان برادران مؤمن واجب است.
امیدوارم در اعمال کسانی که از این کتاب سود می برند و اخبار و روایات آن را مورد عمل قرار می دهند و از انوار فروزان آن روشنایی می گیرند و در حال و آینده از آن استفاده می کنند مشارکت داشته باشیم، زیرا خداوند یکی است و محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا یکی است و حلال محمد صلی الله علیه و آله و حرام او تا قیامت باقی است.
ما کتاب حجت را اندکی باز کردیم و مطالب آن را توسعه دادیم، اگرچه آن را کامل نکردیم در صورتی که نیازمند تکمیل و توسعه بود، ما دوست نداشتیم که خوانندگان این کتاب را از این موضوع بی بهره سازیم، ما از خداوند درخواست می کنیم که عمر ما را طولانی کند تا کتاب حجت را کامل نماییم و همه مباحث آن را در یک کتاب مستقل بیاوریم.
ما از خداوند متعال سپاسگزاریم و از او توان و نیرو برای کارها می خواهیم و امیدواریم ما را توفیق بیشتری بدهد و دست ما را بگیرد، درود بر رسول خدا و آل او علیهم السلام که از پاکان و نیکان هستند، من اینک کتاب خود را از عقل و علم شروع می کنم و از مقام علم و علماء سخن می گویم و از جهل و جاهلان و سقوط آنها بحث می کنم.
ص:158
عقل به مانند قطبی است که همه از او نیرو می گیرند و به وسیله او حرکت می کنند، خداوند به وسیله عقل با مردم احتجاج می کند و ثواب و عقاب و پاداش و جزاء به اندازه عقل و خرد انجام می گیرد.
ثقة الاسلام کلینی رضی الله عنه در مقدمه طولانی کتاب کافی نکاتی را متذکر شده اند، و علت تألیف کتاب را بیان کرده اند، ما اکنون درباره آن چند مورد مطالبی را به نظر خوانندگان این کتاب می رسانیم.
اول: کلینی تصریح می کند که یک نفر او را به نوشتن کتاب شریف کافی در اخبار و روایات تشویق کرده و این که کتاب مورد نظر باید جامع و کافی باشد، خوانندگان و مراجعه کنندگان را از کتاب های مختلف بی نیاز کند، او نام درخواست کننده را ذکر نکرده و از او به عنوان برادر یاد نموده است.
در کافی آمده که آن شخص در جایی زندگی می کند که در آنجا عالمی وجود ندارد، و او نمی تواند در هنگام اختلاف روایات در یک موضوع حقیقت را دریابد، از این نکته معلوم است که او در بغداد، کوفه، ری، و یا قم زندگی نمی کرده، و در مکانی بوده که دسترسی به عالم نداشته است.
دوم: درخواست آن شخص از ثقة الاسلام کلینی این بوده که وی کتابی جامع و کافی را تألیف کند، و مؤمنان را از سایر کتب و تألیفات در موضوع حدیث و روایت بی نیاز نماید ظاهراً نام «کافی» برای این کتاب از این جا گرفته شده است، زیرا کلینی در مقدمه کتاب برای تألیف خود نامی انتخاب نکرده است.
در مقدمه کتاب در مورد درخواست آن برادر از ثقة الاسلام رضی الله عنه چنین آمده است او گوید: «انک تحبّ ان یکون عندک کتاب کاف یجمع من جمیع فنون علم الدین و العمل به بالاثار الصحیحة عن الصادقین علیهم السلام و السنن القائمة التی علیها العمل» .
سوم: ابو جعفر کلینی در مقدمه کتاب از عقل ستایش می کند و مردم را به تعقل و تفکر تشویق می نماید، ولی در عین حال عقل را کافی نمی داند و کسانی که عقل گرا
ص:159
هستند و متکی به افکار و اندیشه های خود می باشند مورد اعتراض او قرار گرفته اند.
چهارم: محدث بزرگوار به علم و معرفت بسیار اهمیت می دهد و مردم را تشویق می کند که دنبال علم و معرفت بروند، و از جهل و جهالت خود را نجات دهند او فرق بین انسان و حیوان را تنهاه در علم و معرفت می داند و می گوید کسانی که علم ندارند چهارپایانی می باشند که بدون اراده به هر جا می روند و با هر بادی تکان می خورند.
پنجم: در مورد اختلاف روایات تصریح می کند که باید حدیثی مورد عمل قرار گیرد که با قرآن مخالف نباشد، و یا حدیثی که با مخالفان موافقت دارد باید ترک شود، و مورد عمل قرار نگیرد، و یا این که از باب تسلیم به هر کدام خواست عمل کند.
ششم: او می گوید: اگر خداوند به من مهلت داد و عمرم طولانی شد کتاب حجت را مبسوطتر از این خواهم نوشت، و آن را به صورتی مستقل تألیف خواهم کرد و مطالب دیگری به آن اضافه خواهم نمود، او ظاهراً موفق به این کار نشده زیرا در تألیفات وی از این کتاب نامی نیست واللّه تعالی اعلم.
هفتم: او از تشتت و تفرقه و پیدا شدن مذاهب فاسده و آراء و اقوال گوناگون و مکتب های مختلف در جامعه خود اظهار ناراحتی می کند و می گوید: هواپرستان و بداندیشان دست به دست هم داده و محیط و جامعه را با افکار و اندیشه های خود در هم ریخته اند، و باید با ملحدان و صاحبان اندیشه های فاسد مبارزه کرد.
او از اختلاف شیعه و راویان اخبار و روایات که بعد از غیبت امام زمان علیه السلام در سال 260 پیش آمد، کاملاً آگاه بوده و فرقه های گوناگونی که پس از غیبت پدید آمدند و موجب گمراهی گروهی از شیعیان گردیدند، هواپرستان و دنیاطلبان از یک طرف و سیاست خلفاء و عمال آنها از طرف دیگر موجب نابسامانی هایی در جامعه تشیع شده بود.
نوشتن کتابی بزرگ و جامع مانند کافی نیازمند کتابخانه ای بزرگ بود، احتمالاً پیشنهاد تألیف کتاب در ری به کلینی شده باشد، و پیشنهاددهنده هم یکی از رجال شیعه بوده و کلینی را با او انس و محبتی بوده است، او تصمیم می گیرد به بغداد برود و
ص:160
در آن شهر اقامت کند و کتاب خود را تألیف نماید.
در آن زمان بغداد از مراکز مهم علمی و دینی بود، رجال علم و ادب و فقه و حدیث در آنجا سکونت داشتند، خاندان های بزرگی از شیعه در آنجا حضور داشتند و در تشکیلات حکومتی صاحب نفوذ بودند، در بغداد کتابخانه های بزرگی بود که همه نوع کتاب در آنجا وجود داشت.
شیخ مفید گوید: کافی از بزرگ ترین کتب شیعه و از همه آنها سودمندتر است.
محمد بن مکی شهید در اجازه خود به ابن خازن گوید: کتاب کافی در حدیث مانند ندارد و در مذهب امامیه کسی مثل او را تألیف نکرده است.
محقق کرکی گوید: کتاب بزرگ کافی که در حدیث تألیف شده مانند ندارد، در این کتاب احادیث شرعیه و اسرار دینیه جمع آوری گردیده که آنها را در کتاب های دیگر نمی توان پیدا کرد، او گوید: علماء و فقهاء شیعه مانند کافی کتابی تألیف نکرده اند.
فیض کاشانی گوید: کافی اشرف و اوثق و اجمع و اتم کتب حدیث می باشد و اخبار اصول را به خوبی جمع آوری کرده و از زیادی ها و عیب و نقص خالی است.
علی بن محمد بن حسن بن شهید ثانی گفته کتاب کافی یک آبگاهی است که در آن آب صاف روان است، به جان خودم سوگند کسی مانند آن را تألیف نکرده است و به آن روش کتابی ننوشته است، مقام و منزلت کلینی از کتاب کافی معلوم می گردد و مقام او در علم و فقه و حدیث آشکار می شود.
مجلسی گوید: کتاب کافی جامع ترین و بهترین مؤلفان شیعه بوده و در میان فرقه ناجیه بزرگ ترین کتاب به حساب می آید.
محمد امین استرابادی گوید: ما از مشایخ خود شنیدیم که می گفتند در اسلام کتابی مانند کافی و هم وزن و پایه آن تألیف نگردیده است.
دکتر حسین علی محفوظ در مقدمه کتاب کافی گوید: این کتاب نخست به کلینی معروف بوده و بعد از آن به کافی مشهور شده است، و نام او از اینجا گرفته شده که او
ص:161
در مقدمه خود در پاسخ کسی که از وی خواسته بود تا کتابی جامع در حدیث و فقه تدوین کند گفت: دوست داری کتابی داشته باشی که تو را کفایت کند و جامع همه علوم باشد.
در روضات الجنات از کتاب منیة المرتاد نقل شده که کلینی کافی را در مدت بیست سال تألیف کرده است، کلینی از گروهی بی شمار اخبار و روایات اهل بیت علیهم السلام را نقل می کند و کتاب کافی در حقیقت چکیده آثار گذشتگان می باشد.
مشایخ عصر کافی را بر مؤلف آن قرائت می کردند و اجازه روایت آن را دریافت می نمودند، گروهی نیز کافی را در نزد شاگرد او ابو الحسین احمد بن احمد کاتب که از اهل کوفه بود قرائت می کردند، از راویان قدیم کافی کسانی مانند ابن بابویه، ابن قولویه، سید مرتضی، شیخ مفید، تلعکبری، زراری و نجاشی هستند.
کافی در همه زمان ها برهان فقهاء و حجت اهل فتوی بوده و همواره در طول تاریخ مرجع علماء و فقهاء می باشد، تحولات زمان و تغییرات آن از مقام منیع و جایگاه رفیع کتاب شریف کافی نکاسته است.
علماء امامیه و فقهاء شیعه از قدیم این کتاب را بر سایر کتب حدیث فضیلت می دادند و از آن استفاده می کنند و به آن استناد می نمایند، آنها اخبار کافی را موثوق دانسته و در احکام از آن بهره می برند، علماء شیعه اجماع دارند که کافی در مقامی بلند قرار دارد، و مانند قطبی است که همگان باید در اطراف آن جمع گردند.
کافی در ضبط و اتقان از سایر اصول و کتب حدیث برتر است، کتاب کافی در حقیقت مخزن گران بهایی است که در آن نفائس اخبار و روایات و سخن های ناب و خالص گردآوری شده، معارف دین و شریعت، علوم، احکام، اوامر و نواهی، سنن و آثار، مواعظ و نصایح و آداب و اخلاق در آن نهفته است.
مقدمه کتاب کافی و عبارت و فقرات آن نشان می دهد که کلینی رضی الله عنه در انشاء و صنعت کتابت مقامی بس بلند و ارجمند داشته است و به خوبی معلوم می گردد که او در ادبیات عرب و اسرار و رموز آن تبحر داشته و در فصاحت و بلاغت جایگاه ویژه ای احراز کرده بود. (1)
ص:162
علمای شیعه از قدیم و جدید شرح هایی بر کافی ، نوشته اند و پاره ای از اخبار و روایات آن را تفسیر کرده اند، نام این شروح در کتاب های رجال و فهارس کتب آمده است آقای دکتر محفوظ در این باره تحقیق کرده و همه آنها را از منابع و مصادر استخراج نموده است و ما اکنون نام آن شروح را از مقدمه کافی در اینجا می آوریم:
1. جامع الاحادیث و الاقوال از شیخ قاسم بن محمد جواد راوندی متوفی بعد از سال یکهزار و صد.
2. الدر المنظوم من کلام المعصوم از شیخ علی بن محمد بن حسن بن زین الدین شهید ثانی که در سال یک هزار و یکصد و چهار درگذشت یک نسخه از آن در کتابخانه سید محمد مشکوة در دانشگاه تهران می باشد.
3. الرواشح السماویة فی شرح الأحادیث الامامیه از محمد باقر داماد که در سال 1040 درگذشت و کتاب در سال 1311 در تهران چاپ شده است.
4. الشافی تألیف شیخ خلیل بن غازی قزوینی که در سال 1089 درگذشت از این کتاب یک نسخه خطی در مجموعه سید محمد مشکوة در دانشگاه تهران موجود است.
5. شرح میرزا رفیع الدین محمد نائینی که در سال 1082 درگذشت.
6. شرح ملاصدرا شیرازی که در سال 1050 درگذشت، و این شرح چاپ شده است.
7. شرح محمد امین استرآبادی اخباری که در سال 1036 درگذشت.
8. شرح ملاصالح مازندرانی که در سال 1080 درگذشت، این شرح در چند مجلد چاپ شده و یکی از بزرگ ترین شروح می باشد.
9. کشف الکافی تألیف محمد بن محمد ملقب به شاه محمد اصطهباناتی از فضلاء قرن 12 که برای شاه سلطان حسین صفوی تألیف کرد نسخه ای از آن در مجموعه سید
ص:163
محمد مشکوة در دانشگاه تهران موجود است.
10. مرآت العقول فی شرح اخبار آل الرسول تألیف محمد باقر مجلسی که در سال 1111 درگذشت، این شرح بسیار مشروح و دوبار چاپ شده است.
11. هدی العقول فی شرح احادیث الاصول تألیف محمد بن عبد علی قطیفی از علماء قرن 13، یک نسخه خطی از آن در مدرسه سپهسالار تهران موجود است.
12. وافی تألیف فیض کاشانی که در سال 1091 درگذشت، این کتاب هم مشروح و چند بار چاپ شده است. (1)
کتاب شریف کافی را گروهی ترجمه کرده اند، تا فارسی زبانان هم از مزایای آن استفاده کنند تعدادی از این ترجمه ها در سابق انجام گرفته و چند ترجمه هم در تاریخ معاصر تحریر و چاپ شده اند، و اینک نام آنها را در اینجا ذکر می کنیم.
1. تحفة الاولیاء ترجمه محمد علی اردکانی معروف به نحوی، از شاگردان سید مهدی بحرالعلوم، یک نسخه خطی از آن در مجموعه سید محمد مشکوة موجود است.
2. صافی شرح اصول کافی از شیخ خلیل بن غازی قزوینی که در سال 1308 قمری در هندوستان در شهر لکنهو چاپ شده است.
3. شرح فروع از شیخ خلیل مزبور که نسخه خطی آن در کتابخانه مشکوة موجود است، و آن مجموعه اکنون در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران می باشد.
4. ترجمۀ اصول کافی از محمد باقر کمره ای که چاپ شده است.
5. ترجمۀ اصول کافی از دکتر سیدجواد مصطفوی خراسانی که چاپ شده است.
کتاب شریف کافی تاکنون چند بار در ایران و هندوستان چاپ شده است، نخست در شیراز و سپس در تبریز در سال های 1278 و 1281 قمری چاپ سنگی شد، و بعد
ص:164
از آن در سال های 1311 در تهران و در سال 1302 قمری در لکنهو چاپ سنگی گردید و در سال 1374 قمری در تهران توسط دارالکتب الاسلامیه برای نخستین بار با چاپ سربی به بازار کتاب عرضه شد.
چاپ سربی آن توسط محقق عالی مقام جناب آقای علی اکبر غفاری دام توفیقه تصحیح و منقح گردید و با نسخ خطی مقابله شد، و تعلیقاتی از طرف مصحح محترم بر آن نوشته شد و در هشت مجلد در چاپخانه حیدری تهران چاپ شد.
نگارنده این کتاب هم در مقابله آن کتاب با نسخ خطی افتخار همکاری با جناب آقای غفاری را داشتم، کار مطبوعاتی حقیر از کافی شروع شد، و اثر نخستین این جانب تنظیم غلطنامه چاپ حروفی کافی بود که به نام این جانب چاپ گردید.
آشنایی با کافی و کار کردن روی آن ما را با معارف اسلامی آشنا کرد و مقدمه ای برای کارهای بعدی شد، از آن تاریخ که اکنون چهل سال از آن می گذرد و همواره در تحقیق، مطالعه و نوشتن بوده ام، از خداوند متعال خواستارم توفیق خدمتگزاری به فرهنگ و معارف اهل بیت علیهم السلام را به ما عطا فرماید.
به طور کلی علماء و فقهاء شیعه روی کتاب کافی بسیار کار کرده اند، شروح و تعلیقات و حواشی زیادی بر آن نوشته اند، دربارۀ رجال و اسانید آن تحقیق کرده اند و نکاتی را درباره آن کتاب شریف مورد بررسی قرار داده اند جویندگان به کتب رجال و تراجم مخصوصاً مقدمه چاپ حروفی آن مراجعه کنند.
ابوجعفر کلینی رضی الله عنه غیر از کتاب کافی آثار دیگری هم دارد که متأسفانه در طول تاریخ از بین رفته، کتاب های او در کتابخانه های بغداد و شهر ری وجود داشته، علماء و محققان در آثار خود آنها را ثبت و ضبط کرده اند و محدثان آن کتاب ها را بر مشایخ خود قرائت می نمودند و اجازه نقل آنها را دریافت می کردند.
شیخ طوسی در فهرست خود ضمن معرفی آثار او گوید: او غیر از کافی کتاب هایی به نام رسائل ، کتاب رد بر قرامطه و کتاب تفسیر رؤیا نوشت، شیخ طوسی سپس گفته: ما
ص:165
کتاب های او را توسط مشایخ خود روایت می کنیم، معلوم است که این آثار در آن زمان مشهور بوده اند و از آنها استفاده می کرده اند.
ابوالعباس نجاشی در رجال خود گوید: ابو جعفر کلینی غیر از کتاب کافی کتب دیگری هم تألیف کرده و آنها عبارتند از کتاب رد بر قرامطه ، کتاب رسائل الائمه علیهم السلام ، کتاب تعبیر رؤیا ، کتاب رجال و کتاب ما قیل فی الائمة علیهم السلام من الشعر ، نجاشی گوید: ما آثار او را بر مشایخ خود قرائت کردیم و از آنها اجازه نقل گرفتیم.
اینک فهرست آثار کلینی:
1. کافی که بسیار مشهور و مکرر چاپ شده است.
2. رسائل الائمة علیهم السلام.
3. ماقیل فی الائمه علیهم السلام من الشعر.
4. کتاب تعبیر الرؤیا.
5. کتاب الرد علی القرامطة.
ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی رضی الله عنه اساتید و مشایخ زیادی دارد، که در ری و بغداد از آنها اخذ حدیث کرده است، نام مشایخ او در کتب رجال آمده، و تذکره نویسان از آنها در آثار خود نام می برند، در کتاب جامع الرواة که مخصوص رجال کتب اربعه می باشد از آنان یاد می کند، و از همه جامع تر تحقیق دکتر حسین علی محفوظ است که در مقدمه کافی آنها را جمع کرده است و اینک مختصری از حالات آنها:
او احمد بن ادریس ابو علی اشعری قمی است که یکی از ثقات اصحاب و راویان و فقهاء امامیه بود، او اخبار زیادی نقل کرده و روایاتش هم از صحاح به حساب می آیند او کتاب بزرگی در نوادر تألیف کرده که مشایخ از وی نقل می کنند، احمد بن ادریس در سال 306 در جایی به نام قرعاء در راه مکه درگذشت. (1)
ص:166
او یکی از مشایخ کلینی عنوان شده در جامع الرواة از وی نام برده نشده است، ولی در مقدمه کافی از تنقیح المقال نقل کرده که او یکی از مشایخ کلینی است.
نجاشی در فهرست خود گوید: احمد بن محمد بن سعید سبیعی همدانی، از بزرگان اصحاب حدیث و راویان می باشد او از اهل کوفه و از طائفه جارودیه زیدیه بود، او با محدثان و فقهاء شیعه رفت و آمد داشت، و مردی امین و موثق بود، احمد بن محمد کتاب های زیادی تألیف کرد و در کوفه درگذشت. (1)
این راوی را از مشایخ کلینی دانسته اند، از او در فهرست شیخ و نجاشی و جامع الرواة نامی برده نشده است، در مقدمه کتاب کافی از تنقیح المقال نقل شده که او از مشایخ کلینی بوده است.
شیخ طوسی در فهرست خود گوید: احمد بن محمد بن عیسی اشعری ابو جعفر قمی از فقهاء و چهره های بزرگ عصر خود در قم بود، و ریاست و زعامت این ناحیه را به عهده داشت او با حضرت رضا علیه السلام هم ملاقات داشت و کتب زیادی را تألیف کرد، پیداست که کلینی در جوانی از وی اخذ روایت کرده است. (2)
در جامع الرواة گوید: احمد بن مهران یکی از مشایخ کلینی می باشد، در کافی در باب تولد امام کاظم از وی حدیث نقل می کند و برای او طلب رحمت و آمرزش می نماید، ولی علامه حلی در خلاصه گوید: ابن غضائری او را تضعیف کرده است. (3)
ص:167
در جامع الرواة از غیبت طوسی نقل می کند که شیخ از طریق ابن قولویه و ابو غالب زراری روایت کرده که کلینی گفت: از اسحاق بن یعقوب شنیدم می گفت مشکلاتی برای من پیش آمده بود و من نامه ای توسط محمد بن عثمان عمری نائب امام زمان برای آن حضرت فرستادم و مشکلات خود را با او در میان گذاشتم، و توقیع به خط امام برای من رسید. (1)
از این محدث در کتب رجال ذکری نیست، در مقدمه کتاب کافی از کتاب عین الغزال نقل کرده که حسن بن خفیف یکی از مشایخ کلینی بوده است.
در فهرست نجاشی و جامع الرواة از این راوی نام برده نشده در مقدمه کتاب کافی به نقل از عین الغزال و تنقیح المقال او را از مشایخ کلینی ذکر می کند.
در جامع الرواة گوید: حسین بن حسن حسنی اسود مکنی به ابو عبداللّه رازی از مشایخ کلینی است، او در باب اشاره و نص بر امامت حسن بن علی علیهما السلام و در باب ولادت امام هادی علیه السلام و همچنین در کتاب علم کافی از وی روایت می کند، شرح حالی از این محدث در دست نیست. (2)
در جامع الرواة گوید: او از مشایخ محمد بن یعقوب کلینی است، در کافی در باب تولد صاحب الزمان از وی روایت می کند و همچنین در کتاب معیشت هم از او حدیثی نقل کرده است، او از کسانی است که در هنگام تولد امام زمان خدمت امام عسکری علیهما السلام رسیده و تبریک گفته است. (3)
ص:168
در جامع الرواة از وی عنوان نشده، در مقدمه کتاب کافی از عین الغزل نقل شده که او یکی از مشایخ کلینی می باشد.
نجاشی در رجال خود گوید: حسین بن محمد بن عمران اشعری قمی مکنی به ابو عبداللّه از ثقات اهل حدیث است، او کتابی به نام نوادر تألیف کرده که ما آن را از طریق ابوعبداللّه محمد بن محمد، از ابو غالب زراری از محمد بن یعقوب کلینی از او روایت می کنیم، در کافی در باب تولد امام سجاد علیه السلام حدیثی از وی نقل شده است. (1)
او یکی از مشایخ بزرگ کلینی است که در کافی از وی بسیار روایت می کند، این راوی یکی از مؤلفان بوده و اصول زیادی را در دست داشته است، شیخ طوسی در فهرست گوید: او از اهل آبادی نینوا بود و در نزدیک کربلا زندگی می کرد و از ثقات مؤلفان می باشد، نجاشی گوید: حمید بن زیاد در سال 315 درگذشت. (2)
ابوالعباس نجاشی گوید: داود بن کوره ابو سلیمان قمی از کسانی است که کتاب نوادر احمد بن محمد بن عیسی ار تبویب کرد و کتابی هم در وضو، صلاة، زکاة، صوم و حج تألیف کرده است، در جامع الرواة اشاره ای به روایات او در کافی نشده است، ولی در مقدمه کتاب کافی به نقل از تنقیح المقال او را از مشایخ کلینی آورده است. (3)
شیخ الطائفه در فهرست خود گوید: سعد بن عبداللّه قمی مکنی به ابو القاسم از
ص:169
راویان جلیل القدر و ثقات مؤلفین بود، او اخبار زیادی نقل کرده و مورد اعتماد بوده است، از جامع الرواة معلوم می گردد که کلینی مستقیماً از سعد بن عبداللّه روایت نمی کند، او از طریق محمد بن یحیی احادیث سعد بن عبداللّه را روایت کرده است ولی در مقدمه کافی او را از مشایخ کلینی می داند.
سلیمان بن سفیان ابو داود مسترق از ثقات اصحاب حدیث است، نجاشی گوید:
سلیمان بن سفیان از موالیان کنده بود، او به واسطه سفیان بن مصعب از امام صادق علیه السلام روایت می کند و تا سال 231 هم زنده بود، در مقدمه کافی از عین الغزال روایت می کند که او از مشایخ کلینی بوده این گفته با رجال نجاشی منافات دارد. (1)
او یکی از مشایخ ابو جعفر کلینی است که در کافی از او بسیار روایت می کند، سهل بن زیاد از راویان ضعیف شمرده شده، گفته اند: او خود ضعیف نبوده ولی از ضعفاء حدیث روایت می کرده است، او با امام حسن عسکری علیه السلام مکاتباتی داشته، احمد بن محمد بن عیسی او را به اتهام غلو و نقل حدیث ضعیف از قم اخراج نمود. (2)
ابوالعباس نجاشی گوید: عبداللّه بن جعفر بن مالک حمیری قمی شیخ اهل قم و رهبر آنها بود او در سال 290 وارد کوفه شد و در آنجا حدیث شنید، او کتاب های زیادی تألیف و تصنیف کرده و ما همه آنها را از طریق احمد بن محمد یحیی عطار از وی نقل می کنیم، روایت کلینی از وی در کافی باب تولد امام حسن مجتبی علیه السلام آمده است. (3)
او یکی از مشایخ بزرگ و مشهور کلینی است که در کافی بسیار از او روایت می کند، و بیشترین اخبار کافی از طریق او آمده است، شیخ طوسی در فهرست خود
ص:170
گوید: علی بن ابراهیم بن هاشم قمی کتاب هایی تألیف کرده که ما همه آنها را از طریق شیخ مفید از او روایت می کنیم، نجاشی نیز او را از ثقات اهل حدیث و از مصنفان مورد اعتماد معرفی کرده است. (1)
شیخ ابو جعفر طوسی رضی الله عنه او را از مشایخ کلینی رحمه الله ذکر می کند و در رجال خود در باب کسانی که از امام علیه السلام روایت ندارند نقل کرده است، در جامع الرواة او را عنوان کرده ولی حدیثی در کافی از او نشان نمی دهد، و ابو غالب زراری هم از علی بن حسین سعدآبادی روایت می کند. (2)
شیخ طوسی در رجال خود گوید: علی بن عبداللّه معروف به خدیجی از مشایخ تلعکبری است، نجاشی در رجال گفته، علی بن محمد بن عاصم ابو الحسن معروف به خدیجی اصغر از ضعفاء به شمار است، در جامع الرواة او را عنوان کرده و روایتی در کافی از او نشان نمی دهد، در مقدمه کافی به استناد کتاب تنقیح المقال او را از مشایخ کلینی می داند. (3)
او از مشایخ ابو جعفر کلینی است و روایات او در کافی نقل گردیده است، از این راوی شرح حالی در کتب رجال نیامده است.
او یکی از مشایخ کلینی است که روایات او در کافی مکرر آمده است، او فرزند دختر احمد بن محمد بن خالد برقی مؤلف محاسن است، از این جهت او را به اعتبار جدش برقی هم گفته اند، در جامع الرواة او را به عنوان علی بن محمد بن عبداللّه قمی ذکر می کند و روایات او را در کافی نشان می دهد. (4)
ص:171
او علّان کلینی است و ابو جعفر کلینی خواهرزاده وی می باشد، ما درباره او بعد از این گفتگو می کنیم.
او یکی از مشایخ ابو جعفر کلینی است و در کافی روایاتی از او نقل شده است ثقة الاسلام کلینی هم به نام از وی روایت کرده و هم به عنوان عدة من اصحابنا از او حدیث نقل کرده است، علماء رجال گویند: یکی از افراد عده علی بن موسی کمندانی است و کمندان نام قدیم قم بوده است، شرح حال زیادی از این محدث در دست نیست. (1)
محمد بن علی اردبیلی رحمه الله او را در جامع الرواة عنوان کرده و گوید: قاسم بن علاء اهل آذربایجان است، ابن طاووس او را از وکلاء امام زمان علیه السلام ذکر می کند، کلینی در کتاب کافی باب تولد امام صادق علیه السلام از وی روایت می کند، و شرح حالی جز این از او در دست نیست. (2)
او از مشایخ ابو جعفر کلینی بوده و در کافی روایاتی از وی از فضل بن شاذان روایت شده است، شیخ الطائفه در رجال خود او را عنوان کرده و تنها به نام او اکتفاء می کند، کشی هم در رجال خود از وی نقل می کند که عبداللّه بن طاهر امیر خراسان فضل بن شاذان را از نیشابور تبعید کرد، شرح حال زیادی از وی در دست نیست. (3)
شیخ الطائفه در رجال خود گوید: محمد بن جعفر اسدی مکنی به ابو الحسین رازی یکی از وکلاء و ابو اب بود و در فهرست گوید: محمد بن جعفر اسدی کتابی
ص:172
دارد که ما آن را توسط جماعتی از تلعکبری از وی روایت می کنیم، در جامع الرواة نیز او را عنوان کرده و روایات او را در کافی از طریق کلینی نشان می دهد. (1)
او از راویان اهل کوفه بود، از آنجا مهاجرت کرد و در ری ساکن شد کلینی در کافی از وی روایت می کند، نجاشی می گوید: محمد بن جعفر بن محمد اسدی ابو الحسین کوفی ساکن ری که او را محمد بن ابی عبداللّه می گفتند از ثقات اهل حدیث بود، جز این که از ضعفاء هم روایت می کرد، او کتاب هایی هم تألیف کرد و در شب پنج شنبه دهم ماه جمادی الاولی سال 312 درگذشت. (2)
او از مشایخ کلینی است و روایات او در کافی نقل شده، ابو العباس نجاشی در رجال خود گوید: محمد بن حسن بن فروخ صفار از موالیان عیسی بن موسی اشعری بود، او را ابو جعفر اعور هم می گفتند، او یکی از بزرگان اصحاب ما در قم بود و از ثقات عظیم الشأن به شمار می رفت، او کتب زیادی هم تألیف کرد و در سال 290 در قم درگذشت. (3)
از این راوی در کتب رجال حدیثی عنوان نشده و در کتاب های مشهور نام او نیست، در جامع الرواة که راویان کتب اربعه را جمع کرده از وی نشان و ذکری نیست، در مقدمه کتاب کافی از کتاب عین الغزال نقل کرده که او از مشایخ کلینی بوده است.
او از مشایخ ثقة الاسلام کلینی است و در کافی از وی روایت می کند، نجاشی در رجال خود گوید: محمد بن عبداللّه بن جعفر حمیری ابو جعفر قمی از ثقات اصحاب حدیث و از وجوه اهل زمان خود بود، او با صاحب الزمان علیه السلام مکاتبه کرد و مسائلی از آن حضرت پرسید، وی کتاب هایی هم تألیف کرده که ما آنها را توسط
ص:173
مشایخ خود روایت می کنیم. (1)
در جامع الرواة او را عنوان کرده و گوید: محمد بن عقیل جزء گروهی است که کلینی به عنوان «عدة من أصحابنا» از وی روایت می کند. (2)
شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی در رجال خود او را عنوان کرده و گوید: محمد بن علی بن معمر کوفی مکنی به ابو الحسن صاحب صبیحی از تلعکبری روایت می کند و در سال 329 موفق به گرفتن اجازه از وی گردید، در جامع الرواة هم او را عنوان کرده و به روایات او در کافی اشاره نمی کند، در مقدمه کافی از تنقیح المقال نقل کرده که او از مشایخ کلینی می باشد. (3)
او یکی از مشایخ معروف کلینی است و در کافی از وی بسیار روایت کرده، شیخ طوسی در رجال خود او را از مشایخ کلینی ذکر می کند، نجاشی در رجال خود گوید:
محمد بن یحیی ابو جعفر عطار قمی شیخ اصحاب ما در زمان خود بود، او یکی از ثقات اهل حدیث و از مؤلفان و مصنفان به شمار می رفت. (4)
ابوجعفر کلینی رضی الله عنه در ری و بغداد مجلس املاء حدیث داشت، گروهی از محدثان و فقهاء شیعه از وی حدیث آموختند و در محضر مبارک او تلمذ کردند، اسامی آنها در کتب رجال حدیث آمده و ما اکنون در اینجا مختصری از حالات آنها را ذکر می کنیم، جویندگان باید به کتب رجال مراجعه کنند و تفصیل حالات آنان را مطالعه نمایند.
ص:174
شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی در فهرست خود گوید: احمد بن ابراهیم بن ابی رافع صیمری مکنی به ابو عبداللّه از اولاد عبید بن عازب برادر براء بن عازب انصاری بود، وی اصلاً اهل کوفه بود و در بغداد اقامت داشت، او از ثقات اهل حدیث بود و کتاب هایی هم تألیف کرد، ما کتاب های او را از طریق ابو عبداللّه مفید از وی روایت می کنیم. (1)
در کتب معروف رجال و فهارس نامی از وی نیست، در مقدمه کتاب کافی از کتاب عین الغزال و تنقیح المقال نقل کرده که او از راویان کلینی می باشد.
در جامع الرواة از وی عنوانی نشده است و در رجال و فهرست شیخ و همچنین در رجال نجاشی نام او وجود ندارد، در مقدمه کتاب کافی از تنقیح المقال نقل کرده که احمد بن علی بن سعید از اهل کوفه بود و از کلینی روایت می کرد.
شیخ ابو جعفر طوسی رضی الله عنه در رجال خود او را عنوان کرده و گوید: احمد بن محمد بن علی مکنی به ابو الحسین از اهل کوفه بود، و از کلینی روایت می کرد و ما از طریق علی بن حسین موسوی مرتضی از او روایت می کنیم. (2)
نجاشی در رجال خود گوید: احمد بن محمد بن محمد ابو غالب زراری از مشایخ حدیث بود، او در زمان خود شخصیتی بزرگ به شمار می رفت و از وجوه و اعیان محدثان به حساب می آمد، او کتاب هایی هم تألیف کرده که ما آنها را از طریق شیخ خود ابو عبداللّه مفید از وی روایت می کنیم، زراری در سال 368 درگذشت. (3)
ص:175
ابوالعباس نجاشی در رجال خود گوید: جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه مکنی به ابو القاسم از ثقات اصحاب حدیث و بزرگان عصر خود بود، و در حدیث و فقه مقامی بزرگ داشت او از پدر و برادرش روایت می کرد، شیخ ما ابوعبداللّه در نزد او تلمذ کردند، و از وی فقه آموختند، او کتاب های زیادی تألیف کرد، من اکثر آنها را نزد شیخ مفید خواندم. (1)
شیخ آقابزرگ تهرانی رضی الله عنه در طبقات اعلام شیعه قرن چهارم گوید: عبدالکریم بن عبداللّه بن نصر ابو الحسین بزاز از شاگردان ابو جعفر کلینی است که کافی را در بغداد بر او خوانده است، در فهرست شیخ در ترجمه کلینی نیز از او به عنوان راوی کافی نام برده شده است. (2)
در جامع الرواة او را عنوان کرده و گوید: علی بن احمد بن موسی دقاق از مشایخ شیخ صدوق بوده و از کلینی روایت می کند، شرح حالی از وی در دست نیست و تنها در طرق چند حدیث از وی یاد شده است. (3)
او از خواص راویان و شاگردان ابو جعفر کلینی بوده، علمای رجال گویند:
او کتاب کافی را می نوشته است، نجاشی در رجال خود گوید: محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی ابو عبداللّه کاتب معروف به ابن ابی زینب از شیوخ اصحاب ما بود، او مقامی بزرگ در جامعه خود داشت و همگان از وی تجلیل می کردند، او کتاب های زیادی تألیف کرده که یکی از آنها غیبت می باشد، او به طرف شام رفت و در آنجا درگذشت. (4)
ص:176
او از راویان ابو جعفر کلینی و از کاتبان کتاب کافی بود، صفوانی در نزد او علم و ادب آموخته و از وی اجازه نقل حدیث داشت، شیخ طوسی در فهرست گوید: محمد بن احمد بن عبداللّه مکنی به ابو عبداللّه از اعقاب صفوان جمال صاحب امام صادق علیه السلام بود، او کتاب هایی را از حفظ املاء کرد، ما آن کتاب ها را از طریق شیخ مفید از وی روایت می کنیم. (1)
شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی در رجال خود گوید: محمد بن احمد بن محمد بن سنان زاهری مکنی به ابو عیسی در ری اقامت داشت، او از پدر و جدش روایت می کرد، و از وی ابن نوح و ابو الفضل روایت می کنند، در جامع الرواة او را عنوان کرده و اشاره به روایات او در کافی نمی کند، در مقدمه کافی به نقل از تنقیح المقال او را از راویان کلینی می داند. (2)
شیخ ابو جعفر طوسی در فهرست خود گوید: محمد بن عبداللّه بن مطلب شیبانی مکنی به ابو الفضل از راویان کثیر الحدیث است، گروهی از اصحاب ما او را تضعیف کرده اند، او کتاب هایی تألیف کرده که ما آنها را توسط گروهی روایت می کنیم، او از راویان کلینی بوده و در مشیخۀ تهذیب به این موضوع تصریح گردیده است. (3)
شیخ طوسی در رجال خود گوید: محمد بن علی بن ماجیلویه قمی از مشایخ ابو جعفر صدوق بود، در جامع الرواة او را عنوان کرده ولی روایاتی در کافی از وی نشان نمی دهد، در مقدمه کافی به نقل از تنقیح المقال او را از راویان شیخ ابو جعفر کلینی
ص:177
می داند. (1)
او از رجال کلین است ترجمه حال او بعداً خواهد آمد.
او یکی از راویان مشهور کلینی است و کتاب کافی را از او نقل می کند، نام او در کتاب صید کافی آمده و گوید: حدیث کرد مرا محمد بن یعقوب کلینی، نجاشی در رجال خود گوید: هارون بن موسی بن احمد تلعکبری از بنی شیبان بود، او از ثقات اهل حدیث و مورد اعتماد به شمار می رفت او کتاب هایی هم تألیف کرده که مشایخ از وی روایت می کنند. (2)
مشایخ و راویان ابو جعفر کلینی در اینجا به نظر خوانندگان رسید، کلینی اساتید و شاگردان دیگری هم داشته است، آثار و تألیفات او از بین رفته و اکنون جز کافی کتاب دیگری از او در دست نیست، اکثر مشایخ او در کافی ذکر شده اند، تعدادی هم در آثار شیخ صدوق و شیخ طوسی آمده اند.
ما درباره مشایخ و راویان کلینی تحقیق کردیم و شرح حال آنان را به طور خلاصه آوردیم، مقصود ما معرفی شخصیت ابو جعفر کلینی رضی الله عنه بوده و خواستیم ابعاد علمی فقهی و حدیثی آن بزرگوار را تحقیق کنیم و به زبان فارسی در اختیار مردم قرار دهیم.
ص:178
محمد بن یعقوب الکلینی
محمد بن یعقوب الکلینی (1)
سید محسن امین عاملی
توفی فی بغداد سنة 328 و دفن بباب الکوفة.
هو أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی البغدادی و یعرف أیضا بالسلسلی لنزوله درب السلسلة ببغداد.
«و الکلینی» نسبة إلی کلین کزبیر قریة فی دهستان فشابویه من ناحیة الری.
و یظهر ان نشاته الأولی کانت فی (کلین) ثم توجه إلی بغداد لطلب العلم حتی توفی فیها فان والده یعقوب کان من علماء الری ساکنا فی کلین و دفن فیها و صار قبره معروفاً مشهورا یزار و ذکر الشیخ عباس القمی فی ] کنابه [ کتابه ( تحفة الأحباب ) الفارسی ان قبره صار الآن فی أحد دور طهران بالقرب من (حسن آباد) واقعا علی الطریق المنتهی إلی هذه القریة.
ثقة الإسلام شیخ المحدثین الاعلام. قال النجاشی: شیخ أصحابنا فی وقته بالری و وجههم و کان أوثق الناس فی الحدیث و اثبتهم صنف الکافی الکبیر فی عشرین سنة. و قال الطوسی: جلیل القدر عالم بالأخبار. - و قال ابن طاوس: الشیخ المتفق علی ثقته و أمانته و قال الحافظ ابن حجر العسقلانی: هو من رؤوس فضلاء الشیعة فی أیام
ص:179
المقتدر. و عن ابن الأثیر فی جامع الأصول: هو الفقیه الامام علی مذهب أهل البیت عالم فی مذهبهم کبیر فاضل عندهم مشهور، و عده فی حرف النون من کتاب النبوة من المجددین لمذهب الامامیة علی رأس المئة الثالثة.
و کذلک الطیبلی فی شرح المشکاة . و قال المحقق الکرکی: لم یعلم فی الأصحاب مثله. و قال والد البهائی: هو شیخ عصره و وجه العلماء کان أوثق الناس فی الحدیث و أنقدهم له و أعرفهم به. و قال النجاشی: کنت أتردد إلی مسجد اللؤلئی اقرأ القرآن علی صاحب المسجد و جماعة من أصحابنا یقرءون الکافی علی أبی الحسن احمد ابن الکوفی الکاتب. و قال بحر العلوم الطباطبائی: ثقة لاسلام شیخ المشایخ الأعلام ذکره أصحابنا و غیرهم و اتفقوا علی فضله و عظیم منزلته و قبره الآن مزار معروف بباب الجسر ببغداد و هو باب الکوفة. و قال الطوسی توفی ببغداد: و دفن بباب الکوفة فی مقبرتها قال ابن عبدون رأیت قبره فی صراة الطائی و علیه لوح مکتوب علیه اسمه.
1. الکافی ، 2. تفسیر الرؤیا ، 3. الرد علی القرامطة ، 4. رسائل الائمة ، 5. کتاب الرجال ، 6.
ما قیل فی الأئمة من الشعر.
ص:180
ثقة الاسلام أبو جعفر الکلینی
در این نوشتار پر برگ از حیات کلینی و مشایخ و شاگردان او سخن به میان آمده و به مصنفات کلینی پرداخته شده است. وفات و مزار کلینی، نسخه ها، شروح و حواشی کتاب الکافی و مصادر ترجمۀ کلینی از دیگر مطالب این نوشته است.
هو ثقة الاسلام و شیخ المحدثین الأعلام و قدوة الأنام و ملاذ المحدثین و مروّج المذهب فی غیبة الامام علیه السلام أقدم الجامعین و أعظم البارعین و أنور الطالعین و ثقة العارفین أبوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی (بضم الکاف) الرازی، و قیل یعرف بالسلسلی لنزوله درب السلسلة ببغداد، نسبته الأولی الی «کُلین» (بضم الکاف) قریة من نواحی الری قرب «طهران» .
القدر المسلم عند بعض الأعلام ان مولده کان بعد وفاة الامام العسکری علیه السلام (الحسن بن علی الهادی المتوفی سنة 260ق) فی حالة الغیبة الصغری.
و یظهر ان نشأته کانت فی (کلین) ثم توجه الی بغداد لطلب العلم حتی توفی فیها.
ص:181
فانّ والده یعقوب کان من علماء الری ساکناً فی «کلین» و دفن فیها و صار قبره معروفاً مشهوراً یزار، و ذکر الشیخ عباس القمی فی کتابه تحفة الأحباب الفارسی أنّ قبره صار الآن فی أحد دور طهران بالقرب من «حسن آباد» واقعاً علی الطریق المنتهی الی هذه القریة.
ذکره السید محسن الأمین فی أعیان الشیعة و قال: «ثقة الاسلام شیخ المحدثین الأعلام، قال النجاشی: شیخ أصحابنا فی وقته بالری و وجههم و کان أوثق الناس فی الحدیث و أثبتهم صنف الکافی فی عشرین سنة. و قال الشیخ الطوسی: جلیل القدر عالم بالأخبار. و قال ابن طاووس: الشیخ المتفق علی ثقته و أمانته. و قال الحافظ بن حجر العسقلانی: هو من رؤوس فضلاء الشیعة فی أیام المقتدر ] العباسی [ . و عن ابی الأثیر فی جامع الاصول: هو الفقیه الامام علی مذهب أهل البیت عالم فی مذهبهم کبیر فاضل عندهم مشهور. و عده فی حرف النون من کتاب النبوة من المجددین لمذهب الامامیة علی رأس المئة الثالثة. و کذلک الطیبی فی شرح المشکاة.
و قال المحقق الکرکی ] الشیخ عبد العالی المتوفی سنة 993ق [ : لم یعلم فی الأصحاب مثله.
و قال والد البهائی ] العلامة عزّالدین حسین بن عبدالصمد بن الشیخ شمس الدین محمد بن علی [ : هو شیخ عصره ووجه العلماء، کان أوثق الناس فی الحدیث و أنقدهم له و أعرفهم به.
و قال النجاشی ] احمد بن علی صاحب کتاب الرجال [ : کنت أتردد الی مسجد اللؤلؤی أقرأ القرآن علی صاحب المسجد و جماعة من أصحابنا یقرأون الکافی علی أبی الحسن أحمد ابن الکوفی الکاتب.
و قال بحرالعلوم الطباطبائی: «ثقة الاسلام شیخ المشایخ الأعلام، ذکره أصحابنا و غیرهم و اتفقوا علی فضله و عظیم منزلته» .
و قال الشیخ عباس القمی فی الکنی و الألقاب: «و شرح ] أی ابن الأثیر (1)[ ماذکره هو
ص:182
فی الباب الرابع من کتاب النبوة من جامع الاُصول حیث خرج حدیثاً من صحیح أبی داود عن النبی صلی الله علیه و آله انّ اللّه یبعث لهذه الأمة عند رأس کل مائة سنة من یجدد لها دینها» .
ثم قال فی شرح غریب هذا الباب: و الأجدر أن یکون ذلک اشاره الی حدوث جماعة من الأکابر المشهورین علی رأس کل مائة یجددون للناس دینهم، و یحفظون مذاهبهم التی قلدوا فیها مجتهدیهم و أئمتهم و نحن نذکر المذاهب المشهورة فی الاسلام التی مدار المسلمین فی أقطار الارض هی: مذهب الشافعی، و أبی حنیفة، و مالک، و أحمد، و مذهب الإمامیة، و من کان المشار الیه من هؤلاء کان رأس کل مائة.
و کذلک من کان المشار إلیه من باقی الطبقات، و أما من کان قبل تلک المذاهب المذکورة فلم یکن الناس مجتمعین علی امام بعینه و لم یکن قبل الا المائة الأولی.
ثم انهعدّ ممن کان مجدداً لمذهب الامامیة علی رأس المائة الأولی، محمداً بن علی الباقر علیه السلام، و علی رأس المائة الثانیة علی بن موسی الرضا علیه السلام، و علی رأس المائة الثالثة أبا جعفر محمد بن یعقوب الکلینی الرازی، و علی رأس المائة الرابعة المرتضی الموسوی أخا ] الشریف [ الرضی. (1)
و ذکره العلامة الخوانساری فی روضات الجنات فقال: فشأن الرجل أجل و أعظم من أن یختفی علی أعیان الفریقین، أو یکتسی ثوب الاجمال لدی ذی عینین، أو ینتفی أثر إشراقه یوماً من البین، اذ هو فی الحقیقة أمین الإسلام، و فی الطریقة دلیل الأعلام، و فی الشریعة جلیل قدّام، لیس فی وثاقته لأحد کلام، و لا فی مکانیه عند أئمّة الأنام، و حسب الدّلالة علی اختصاصه بمزید الفضل، و اتقان الأمر، اتفاق الطائفة علی کونه أوثق المحمد بن الثلاثة ] المقصود صاحب الترجمة، و الشیخ الصدوق (قده - انظر ترجمته فی هذا المؤلّف) ، و الشیخ الطوسی (قده - انظر ترجمته، فی هذا المؤلّف ایضاً) [ الذین هم أصحاب الکتب الاربعة ] الکافی ، من لا یحضره الفقیه ، و الاستبصار - و کتاب التهذیب ، انظرها فی تراجم مؤلفیها (الصدوق و الطوسی و الکلینی فی هذا المصنف) [ ، و رؤساء هذه الشرعة المتبعة.
کما نقل عن شیخنا الشهید الأول ] هو شیخ الأجل الأفقه أبو عبداللّه محمد بن الشیخ
ص:183
العالم جمال الدین مکی بن شمس الدین محمد الدمشقی العاملی الجزینی، ولد سنة 734ق و استشهد رحمه الله تعالی فی یوم الخمیس التاسع من جمادی الأولی سنة 786ق [ الذی علیه من هذه الطائفة کل المعوّل انّه رحمه الله قال فی اجازته للشیخ الفقیه علی بن الخازن الحائری، (1)و به مصنّفات صاحب کتاب الکافی فی الحدیث، الذی لم یعمل فی الامامیة مثله (2)و قال قبله العلامة ] حسن بن یوسف الحلی [ فی کتاب الخلاصة، (3)تبعاً لشیخنا النجاشی المسلّم کلامه فی أحوال الرجال عند ذکره له بعد ما ترجمه و بجله و کان أوثق الناس فی الحدیث و أثبتهم، صنف الکتاب الکبیر المعروف بالکلینی یسمّی الکافی فی عشرین سنة، و قال الشهید الثانی ] هو الشیخ الأجل زین الدین بن نور الدین علی بن احمد بن احمد بن جمال الدین بن تقی بن صالح بن مشرف العاملی الجبعی [ فی شرح رسالته فی الدرایة مانصه: کان قد استقر علی اربعمائة مصنّف سمّوها الاُصول، فکان علیها اعتمادهم، ثم تداعت الحوادث الی ذهاب معظم تلک الاصول، و لخصها جماعة فی کتب خاصّة تقریباً علی المتناول، و أحسن ما جمع منها الکافی لمحمد بن یعقوب الکلینی، و التهذیب للشیخ أبی جعفر الطوسی، ثم قال: و أما الاستبصار فانّه أخصر من التهذیب و یمکن الاستغناء به عنه، و کتاب من لا یحضره الفقیه حسن أیضاً، و قال الشیخ علی ابن الشیخ محمد سبط شیخنا الشهید الثانی ] المذکور أعلاه [ رحمهم اللّه تعالی. فی کتابه الدر المنظوم ، هذه حواش یسیره علی اصول ا لکافی و المنهل العذب الصافی، للثقة الجلیل محمد بن یعقوب الکلینی أنار اللّه برهانه، و أعلی فی علیین مکانه، فلعمری لم ینسج ناسج علی منواله، و منه یعلم قدر منزلته و جلالة حاله، معرضاً عن التعریض لأحوال الرجال.
ص:184
و قال شیخنا المروّج علی بن عبدالعالی الکرکی العاملی فیما نقل عن إجازته الکبیرة للقاضی صفی الدین عیسی مالفظه: «و منها جمیع مصنّفات و مرویات الشیخ الامام السعید الحافظ المحدث الثقة جامع أحادیث أهل البیت علیهم السلام أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی صاحب الکتاب الکبیر فی الحدیث المسمی الکافی الذی لم یعمل مثله. . .» الی أن قال: «و قد جمع هذا الکتاب من الأحادیث الشرعیة و الأسرار الدینیة مالا یوجد فی غیره، و هذا الشیخ یروی عمن لایتناهی کثرة من علماء اهل البیت علیهم السلام و رجالهم و محدثیهم مثل علی بن ابراهیم، و هو یروی عن أبیه، و مثل محمد بن علی بن محبوب و هو یروی عن محمد بن أحمد العلوی عن السید الأجل أبی الحسن علی بن الامام أبی عبداللّه المعصوم جعفربن محمد الصادق علیه السلام، عن اخیه موسی الکاظم، عن آبائه علیهم السلام. (1)
و فی اجازة الفقیه الثّقة الجلیل السید حسین ابن السید حیدر الکرکی العاملی شیخ إجازة مولانا المحقق السبزواری، عن ابن قولویه: جمیع مصنفات و مرویات الشیخ الامام ثقة الاسلام أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی التی من جملتها کتاب الکافی و هو خمسون کتاباً بالأسانید التی فیه لکل حدیث متصلة بالأئمة علیهم السلام.
أقول: و هذا ینافی ما نقل عن شیخنا الطوسی رحمه الله فی فهرسته انّه قال من بعد توثیقه للرجل: «له کتب منها کتاب الکافی مشتمل علی ثلاثین کتاباً، أخبرنا بجمیع روایاته الشیخ أبوعبداللّه محمد بن محمد بن النعمان [بن عبدالسلام. البغدادی المعروف بالشیخ المفید] رضی الله عنه، عن أبی القاسم جعفر بن محمد قولویه عنه» . (2)
و جاء فی مقدمة کتابه الکافی المطبوع فی ایران (الطبعة الرابعة - 1392ق) من قبل «المکتبة الإسلامیة بطهران» مع شرح و ترجمة باللغة الفارسیة بقلم الأستاذ العلامة آیة اللّه الحاج الشیخ محمد باقر الکمرئی نزیل الری، ما ترجمته: «محمد بن یعقوب الکلینی، ینتسب الی عائلة عریقة الأصل طیبة النسب فی کُلین (احدی قری الری) ، کان فی زمانه زعیم و شیخ الشیعة و مرجعهم الدینی فی تلک الناحیة، ثم رحل الی بغداد و أقام فیها بمحلة درب السلسلة بباب الکوفة، و فی سنة 327ق شرع بنشر الحدیث حتی
ص:185
صار رئیس فقهاء الامامیة ببغداد أیام المقتدر باللّه العباسی. کان مجلسه نادی العلماء و محفل الأعیان و محط عشاق العلم الذین قدموا إلیه للبحث و المناظرة و أخذ العلم، من البلدان و الأقطار و الأمصار المختلفة.
و کان الکلینی رحمه الله عالماً فقیهاً محدثاً حجة عادلاً، محکم القول صحیحه، و عدّ من أفاضل أهل الأدب و أکابر العلماء و أستاذ رجال الفقه و علم من أعلام علماء الاسلام، إضافة الی زهده و ورعه و عبادته و إخلاصه.
تلقی صاحب الترجمة العلوم علی أساتذة کبار لایمکن حصرهم، و منهم:
1. أبو علی أحمد بن إدریس بن أحمد الأشعری القمی المتوفی سنة 306ق.
2. احمد بن عبداللّه بن امیة.
3. ابوالعباس أحمد بن محمد بن سعید بن عبدالرحمن الهمذانی المعروف بابن عقدة المتوفی سنة 333ق.
4. أبو عبداللّه أحمد بن عاصم العاصمی الکوفی.
5. أبوجعفر أحمد بن محمد بن عیسی بن عبداللّه بن سعد بن مالک بن أحوص. . . الأشعری القمی.
6. أحمد بن مهران.
7. اسحاق بن یعقوب
8. حسن بن خفیف.
9. حسن بن فضل بن یزید الیمانی.
10. حسین بن حسن الحسینی الأسود.
11. حسین بن حسن الهاشمی.
12. حسین بن علی العلوی.
13. أبو عبداللّه الحسین بن محمد بن عمران بن أبی بکر الأشعری القمی المعروف بابن عامر.
ص:186
14. حمید بن زیاد النینوائی المتوفی سنة 310ق.
15. أبو سلیمان داود بن کورة القمی.
16. أبو القاسم سعد بن عبدللّه بن أبی خلف الأشعری القمی المتوفی سنة 300ق.
17. أبو داود سلیمان بن سفیان.
18. ابوسعید سهل بن زیاد الآدمی الرازی.
19. أبو العباس عبداللّه بن جعفر الحمیری القمی.
20. علی بن ابراهیم بن هاشم صاحب التفسیر المتوفی سنة 307ق.
21. علی بن الحسین السعد آبادی.
22. أبوالحسن علی بن عبدللّه الخدیجی.
23. علی بن محمد الکلینی المعروف بعلان.
24. علی بن محمد بن ابوالقاسم بندار.
25. علی بن محمد البرقی القمی.
26. علی بن موسی بن جعفر الکمندانی.
27. قاسم بن علاء الآذربایجانی.
28. محمد بن اسماعیل النیشابوری الملقب ببندفر.
29. محمد بن جعفر الرزاز المتوفی سنة 301ق.
30. محمد بن أبی عبداللّه الأسدی الکوفی نزیل الری.
31. محمد بن حسن بن فروخ القمی المتوفی سنة 290ق صاحب کتاب بصائر الدرجات.
32. محمد بن حسن الطائی.
33. محمد بن عبداللّه الحمیری القمی.
34. محمد بن عقیل الکلینی.
35. محمد بن علی معمر الکوفی.
36. محمد بن یحیی العطار الأشعری القمی. (1)
ص:187
من النقاط المبهمة فی تاریخ الکلینی دراسته و کتبه، فالظاهر أن ولادته فی زمن المعتمد العباسی و فی حدود أیام ولادة امام العصر الحجة ابن الحسن العسکری علیه السلام و هو لم یسمع من الأئمة المعصومین علیهم السلام بدون واسطة و قد تلقی علومه و دروسه علی ید الرواة و المحدثین.
من المسلم به أنه کان فی الری و بغداد، و یظهر من فهرست أسماء أساتذته أنهم من علماء قم و الری و بغداد، و لکن أین و فی أی وقت أخذ الکلینی العلم و الحدیث من هؤلاء الأساتذة الکبار، و أین أخذ دروسه الابتدائیة، الجواب هو الابهام، حیث لا یعلم ذلک أحد.
و من بین أساتذته الستة و الثلاثین، اثنا عشر أستاذاً قمیاً، و أربعة أساتذة ] الصحیح 5 أساتذة [ من الری و کُلین، و البقیة من الکوفة و نینوا أو من مجهولی الوطن، و لم یدون فی تاریخ حیاته بأنه رحل الی قم أو الکوفة أو نینوا، و الأمر الذی لایدعو إلی الشک هو أن حوزة الأشعریین بقم کانت فی تلک الحقبة منه الزمن من أهم المناهل الفکریة للشیخ الکلینی التی نشرها فی الری و بغداد و الکوفة، و من أجل معرفة سبب انتشار مبادئ الشیخ الکلینی یجب الفات النظر الی تلامذته النجباء، اعتباراً من تاریخ ولادتهم و نشاتهم إلی مراکز نشاطهم و نشر علومهم الشرعیة، و من هؤلاء:
1. ابوعبداللّه أحمد بن ابراهیم المعروف بابن أبی رافع الصیمری.
2. أبوالحسین أحمد بن أحمد الکاتب الکوفی.
3. أبوالحسن أحمد بن علی بن سعید الکوفی.
4. أبوالحسین أحمد بن محمد بن علی الکوفی.
5. ابوغالب أحمد بن محمد بن محمد بن سلیمان بن حسن بن جهم بن بکیر بن أعین بن سنسن الزراری (285- 368ق) .
6. أبوالحسن عبدالکریم بن عبداللّه بن نصر البزاز التنیسی.
7. علی بن أحمد بن موسی الدقاق.
ص:188
8. أبو عبد اللّه محمد بن ابراهیم بن جعفر الکاتب النعمانی المعروف بابن أبی زینب، من خواص صاحب الترجمة و کاتب کتاب الکافی.
10. أبوعبداللّه محمد بن أحمد بن عبداللّه بن قضاعة صفوان بن مهران جمال، الصفوانی نزیل بغداد المجاز من الشیخ الکلینی فی روایة الحدیث، و أحد کُتّاب کتاب الکافی.
12. أبو المفضل محمد بن عبداللّه بن مطلب الشیبانی.
13. محمد بن علی ماجیلویه.
14. محمد بن محمد بن عصام الکلینی.
15. أبو محمد هارون بن موسی بن أحمد بن سعید الشیبانی التلعکبری المتوفی سنة 385ق.
فی الوقت الذی کان أکثر أساتذه الشیخ الکلینی من قم و الری، نری أن أقل تلامذته منهما، و أغلب تلامذته کانوا من الکوفة و بغداد و بین النهرین، حیث أخذ هؤلاء العلم و الحدیث منه أثناء اقامته ببغداد، و علی الخصوص خاصة تلامذته الذین کتبوا و رووا کتاب الکافی مثل النعمانی ] التسلسل 9 أعلاه [ ، و الصفوانی ] التسلسل 10 أعلاه [ ، و الزررای ] التسلسل 5 أعلاه [ الذی یظهر أنه اتصل به فی بغداد، وبناءً علی هذا یظهر أن الشیخ الکلینی قد أقام مدة طویلة فی بغداد تمکن خلالها من تعلیم و تربیة تلامذته، و تکمیل کتابه الکافی.
توفی الشیخ الکلینی رحمه الله سنة 329ق فی شهر شعبان ببغداد، و صلی علیه محمد بن جعفر أبوقیراط الحسنی و دفن رحمه الله فیها بباب الکوفة فی زاویة المسجد. (ذکر ابن الأثیر فی الکامل، أنّه توفی سنة 328ق) .
ذکر قبره الأصفهانی الکاظمی فی أحسن الودیعة، ضمن «مزارات الجانب الشرقی من بغداد» و قال: «فی هذا الجانب قبور کثیرة قد اندرست و نحن نذکر ما بقیت حتی الیوم و تواترت الأخبار بصحتها، فمنها قبر الشیخ الأجل الأکرم الفقیه الأعظم ثقة
ص:189
الاسلام محمد بن یعقوب الکلینی البغدادی صاحب الکافی المتوفی ببغداد سنة ثمان أو تسع و عشرین و ثلاثمائة من الهجرة.
قال العلامة ] حسن بن یوسف الحلی [ فی الخلاصة ] خلاصة الأقوال فی علم الرجال [ ، و دفن بباب الکوفة بمقبرتها. و قال ابن عبدون، و رأیت قبره فی صراط الطائی و علیه لوح مکتوب علیه اسمه و اسم أبیه. و قال العلامة محمد مهدی الطباطبائی النجفی، و هو الآن مزار معروف بباب الجسر و هو باب الکوفة و علیه قبة عظیمة. و فی رجال أبی علی، و قبره قدس سره معروف فی بغداد الشرقیة مشهور تزوره الخاصة و العامة فی تکیة المولویة، و علیه شباک من الخارج الی یسار العابر من الجسر. و قال العلامة محمد مهدی القزوینی الحلّی فی ص 337 من فلک النجاة: و الکلینی فی الجامع مما یلی جسر بغداد، معه قبر آخر یقال انه الکراجکی او الکیدری.
و ما نقله السید هاشم البحرانی فی روضة الواعظین من الکرامة یؤید ذلک» .
خلف الکلینی رحمه الله للمکتبة العربیة و الاسلامیة مصنفات فی غایة الأهمّیة منها:
تصدی جمع من الأعلام لجمع الأخبار الواردة عن الأئمّة علیهم السلام و بذلوا قصاری جهدهم فی تحقیق ألفاظها و تهذیبها و تبویبها و ایداعها کتبهم المؤلفة لهذه الغایة الشریفة و هی کثیرة جداً، و المعروف منها بین الإمامیة هی الکتب الأربعة للمتأخرین (و هی: الوافی ، و البحار ، و الوسائل ، و مستدرک الوسائل ) ، و الأربعة للمتقدمین (و هی: من لا یحضره الفقیه ، و التهذیب ، و الاستبصار ، و کتاب الکافی المذکور) ، فهذه الجوامع الثمانیة هی المصادر المهمة للأحادیث المرویة عنهم علیهم السلام فی الأحکام و غیرها، أما کتاب الکافی مورد بحثنا هذا فیتألف من خمسة و ثلاثین کتاباً:
1. کتاب العقل و الجهل. 2. کتاب فضل العلم. 3. کتاب التوحید. 4. کتاب الحجة. 5.
کتاب الإیمان و الکفر. 6. الدّعاء. 7. کتاب فضل القرآن. 8. کتاب العشرة. 9. کتاب الطهارة. 10. کتاب الحیض. 11. کتاب الجنائز. 12. کتاب الصلاة. 13. کتاب الزکاة. 14.
کتاب الصیام. 15. کتاب الحج. 16. کتاب الجهاد. 17. کتاب المعیشة. 18. کتاب النکاح.
ص:190
19. کتاب العقیقة. 20. کتاب الطلاق. 21. کتاب العتق. 22. کتاب الصید. 23. کتاب الذبائح. 24. کتاب الأطعمة. 25. کتاب الأشربة. 26. کتاب الزی و التجمّل. 27. کتاب الدواجن. 28. کتاب الوصایا. 29. کتاب المواریث. 30. کتاب الحدود. 31. کتاب الآیات. 32. کتاب القضاء و الأحکام. 33. کتاب الأیمان و النذور و الکفارات. 35. کتاب الروضة.
و قد ذکر کتاب الکافی له العلامة الخوانساری فی روضات الجنات (ج 6، ص 114) و قال: «قال شیخنا البهائی ] محمد بن الحسین بن عبد الصمد [ فی وجیزته ] الوجیزة فی الدرایة - طبع بایران مکرراً [ : اما الکافی فهو تألیف ثقة الاسلام أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی الرازی عطّر اللّه مرقده، ألّفه فی مدة عشرین سنة. . . ، و عن سمینا العلامة المجلسی قدّس اللّه تعالی سرّه القدوسی انه قال فی مفتتح شرحه علی اصول ا لکافی و ابتدأت بکتاب الکافی للشیخ ثقة الاسلام مقبول طوائف الأنام ممدوح الخاص و العام، محمد بن یعقوب الکلینی، حشره اللّه مع الأئمة الکرام علیهم السلام، لأنه کان من أضبط الاُصول و أجمعها، و أحسن مؤلفات الفرقة الناجیة و أعظمها. . . الی آخره. و قال والده الفاضل الورع الأمین فی مفتتح شرحه العربی علی الفقیه الموسوم ب روضة المتقین و الذی یظهر من التتبع أن الاعتماد علی الکلینی أکثر، و بعده علی الصدوق، و بعده علی الشیخ ] الطوسی [ و ان کان فضل الشیخ غیر مخفی، و لیس لأحد فضله، و لکن باعتبار کثرة التصانیف قد یقع عنه السهو، أو عن نساخ کتابه باعتبار الاهمال، بخلاف الکلینی، فانّه صنف الکافی فی عشرین سنة، و الصدوق وسط بینهما، و قال فی الفائدة الحادیة عشرة من شرحه الفارسی «و همچنین أحادیث مرسله محمد بن یعقوب کلینی و محمد بن بابویه قمی، بلکه جمیع احادیث ایشان که در کافی و من لایحضر است، همه را صحیح می توان گفت، چون شهادات این دو شیخ بزرگوار کمتر از شهادات رجال نیست یقیناً، بلکه بهتر است. . الخ» و ترجمة هذا النص: و أیضاً، أحادیث محمد بن یعقوب الکلینی، و محمد بن بابویه القمی المرسلة، و حتی یمکن القول انّ جمیع أحادیثهما المدونة فی الکافی و من لا یحضره الفقیه صحیحة، لان شهادة
ص:191
هذین الشیخین لیست أقل أهمیّة عن شهاة الرجال، بل هی أفضل. . . الخ.
و قال المحدث النیشابوری فی کتابه موسوم بمنیة المرتاد فی ذکر نفاة الاجتهاد، (1)و منهم ثقة الاسلام قدوة الأعلام و البدر التمام، جامع السنن و الآثار فی حضور سفراء الامام علیه أفضل السلام، الشیخ أبوجعفر محمد بن یعقوب الکلینی الرازی، محیی طریقة أهل البیت علی رأس المائة الثالثة، المؤلف لجامع الکافی فی مدة عشرین سنة. . .
و کتابه مستغن عن الإطراء لأنه رحمه الله کان بمحضر من نوابه علیه السلام، و قد سأله بعض الشیعة من النائیة تألیف کتاب «الکافی لکونه بحضرة من یفاوضه و یذاکره ممن یثق بعلمه، فألف و صنّف و شنّف، و حکی انه عرض علیه فقال: کاف لشیعتنا. (انتهی)» .
و فی رجال سیدنا العلامة الطباطبائی نقلاً عن شیخنا الشهید ] محمد بن جمال الدین مکی بن شمس الدین محمد الجزینی العاملی الشهید فی سنة 786ق] رحمه الله فی الذکری ] ذکری الشیعة فی أحکام الشریعة [ انه قال: «إن ما فی الکافی من الأحادیث یزید علی ما فی مجموع الصّحاح الست للجمهور، (2)و عدة کتب الکافی اثنان و ثلاثون کتاباً ] و لکن المطبوع منه فی طهران (المکتبة الاسلامیة) سنة 1329ق، یشتمل علی 35 کتاباً اشرنا الیها کامله قبل قلیل [ ، ثم أخذ فی عد تلک الکتب و بدأ بکتاب العقل و الجهل، و ختم بکتاب الوصایا و کتاب المواریث و کتاب الروضة» ، و ذکره له صاحب دائرة معارف الأعلمی (ج 27، ص 145) ، و السید محسن الأمین فی أعیان الشیعة (ج 47، ص 153) ، و الزرکلی فی الأعلام (ج 8، ص 17) ، و المدرس التبریزی فی ریحانة الأدب (ج 3، ص 379) ، والنجاشی فی الرجال (ص 266) ، والشیخ عباس القمی فی الکنی والألقاب (ج 3، ص 120) و قال: «ألف الکافی الذی هو أجل الکتب الاسلامیة و اعظم المصنفات الامامیة و الذی لم یعمل للامامیة مثله» ، کما ذکره له آغا بزرگ الطهرانی فی
ص:192
الذریعة الی تصانیف الشیعة (ج 17، ص 245، الرقم 96) و قال: « الکافی فی الحدیث، و هو من أجل الکتب الأربعة الاُصول المعتمدة علیه، لم یکتب مثله فی المنقول من آل الرسول، لثقة الاسلام محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی ابن أخت علّان الکلینی، و المتوفی سنة 328ق ] 329ق [ مشتمل علی أربعة و ثلاثین کتاباً، و ستة و عشرین باباً، و أحادیثه حُصِرت فی ستة عشر ألف حدیث، الصحیح 5072، الحسن 144، الموثوق 178، القوی 302، الضعیف 9485، مائة و تسعة و تسعون حدیثاً ازید من جمیع الصحاح الستة، لأن الصحیحین أقل من سبعة آلاف، و البقیة لاتبلغ التسعة.
اوله:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه المحمود لنعمته، المعبود لقدرته، المطاع فی سلطانه، المرهوب لجلاله، المرغوب إلیه فیما عنده، النافذ أمره فی جمیع خلقه، علا فستعلی ودنی فتعالی، و ارتفع فوق کل منظر، الذی لابدء لأولیته و لا غایة لأزلیته القائم قبل الأشیاء و الدائم الذی به قوامها، و القاهر الذی لایؤوده حفظها، و القادر الذی بعظمته تفرد بالملکوت و بقدرته توحد بالجبروت و بحکمته أظهر حججه علی خلقه، اخترع الأشیاء انشاء و ابتدعها ابتداء بقدرته و حکمته، لا من شیء فیبطل الاختراع و لالعلة فلا یصح الابتداع، خلق ما شآء کیف شآء، متوحداً بذلک لاظهار حکمته و حقیقة ربوبیته.
لاتضبطه العقول، و لا تبلغه الأوهام، و لاتدرکه الأبصار، و لا یحیط به مقدار، عجزت دونه العبارة، و کلت دونه الأبصار، و ضل فیه تصاریف الصفات، احتجب بغیر حجاب محجوب، و استتر بغیر ستر مستور، عرف بغیر رؤیة ووصف بغیر صورة و نعت بغیر جسم، لا اله الا اللّه الکبیر المتعال، ضلت الأوهام عن بلوغ کنهه و ذهلت العقول أن تبلغ غایة نهایته، لا یبلغه حد وهم و لا یدرکه نفاذ بصر و هو السمیع العلیم، احتج علی خلقه برسله و أوضح الأمور بدلائله و ابتعث الرسل مبشرین و منذرین، لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حیّ عن بینة و لیعقل العباد عن ربهم ما جهلوه فیعرفوه بربوبیته بعد ما انکروه و یوحدوه بالإلهیّة بعد خما اضدّوه، أحمد حمداً یشفی النفوس
ص:193
و یبلغ رضاه و یؤدی شکر ما وصل الینا، من سوابغ النعماء و جزیل الآلاء و جمیل البلاء. . . الخ.
و اضاف صاحب الذریعة قائلا: و کتبه فی الغیبة الصغری فی مدة عشرین سنة، و لم یصنف مثله فی الإسلام. . . ، ثم أشار الی النسخ الخطبة و قال: نسخة فی غایة النفاسة ممتازة من جهة الخط و الورق و التهذیب و التجلید فی ستة مجلدات من أول الاُصول الی آخر الروضة، تاریخ اتمام الأخیر فی سنة 1062ق، و کلها من وقف الحاج ابراهیم خان فی سنة 1095ق للخزانة الرضویة ] بمشهد [ ، و نسخ تامة نفیسة أیضا فی مجلد کبیر، کلها بقلم الشیخ عبداللّه بن حسن علی شیخ زقة من توابع ثون، کتب تمامه فی مشهد الرضا علیه السلام، و شرع فی کتابة الاصول فی 23 صفر سنة 1056ق و فرغ من کتاب الروضة أواخر ربیع الآخر سنة 1057ق، هم وصلت النسخة الی السید المیر مرتضی بن السید مصطفی التبریزی فی مشهد خراسان فصححها و قابلها بنسخة مصححة بقدر الوسع و الطاقة، و کتب فی هامش آخر کتاب الحج انه فرّغ من التصحیح فی مشهد فی العشر الثانی من رجب. . . ، و انتقلت النسخة الی الحاج الشیخ محمد جواد الواعظ العرافی الکرهرودی فی سنة 1374ق و أهداها الی مکتبة أمیرالمؤمنین فی سنة 1357ق» ، کما ذکره له بروکلمن فی تاریخ الأدب العربی (ج 3، ص 339) و قال: «و هو یتناول جمیع عقاید الإمامیة و مذاهبها، و بعد أحد الکتب الاربعة الکبری للشیعة، و یشتمل علی أکثر من ستة عشر ألف حدیث، عنی المتاخرون باحصائها و تصنیفها علی أصول علم الدرایة بین الصحیح و الحسن و القوی و الضعیف. . . الخ» .
و لکتاب الکافی نسخ خطبة فی أمهات مکتبات الدنیا منها: برلین برقم 1855، جاربت 1608 - 1609، الاسکندریة 10فرق، باتنه برقم 1:57 الرقم 570-574، علیجره 99 رقم 29. 100رقم 35، 38، هاید لبرج، باریس أول برقم 6656، المتحف البریطانی ثانی برقم 152 - 153، کمبرج اول برقم 878 - 879، مانشستر برقم 93،801، مشهد 4:164 رقم 194- 213 (انظر ما ذکره صاحب الذریعة الذی أشرنا الیه قبل قلیل) ، بشاور برقم 623 ألف، مدرسة کلکتا برقم 296، آصفیه 1:656 رقم 416، 597، پرنستون 295،
ص:194
و منه قطعة فی القاهره أول 7: 509، و فی طهران 1:288: 297، 2:34.
و طبع الکتاب المذکور مکرراً فی طهران منها:
سنة 1281ق بخط محمد شفیع التبریزی، و سنة 1307ق، و سنة 1377ق، و سنة 1392 (المکتبة الاسلامیة بطهران مع ترجمة فارسیة) .
کما طبع فی لکنو بالهند سنة 1302ق، 1886 م.
و للکتاب المذکور شروح و تعلیقات و حواش ذکرها آغابزرگ الطهرانی فی الذریعة (ج 6، ص 179 - 184) و (ج 13، ص 94) و (ج 14، ص 28026) ، و بروکلمن فی تاریخ الأدب العربی (ج 3، ص 340- 341) ، و مقدمة کتاب الکافی طبعة (المکتبة الاسلامیة) سنة 1392 (المقدمة - ص 18 - 22) و هی:
1. شرح اصول الکافی (عقل و جهل و علم توحید) لملاصدرا محمد بن ابراهیم بن یحیی الشیرازی الملقب بصدرالدین و صدر المتألهین المتوفی سنة 1050ق/1640م.
منه مخطوطة فی مکتبة طهران 1: 527 - 528، 2:30-32، و مشهد 4: 46، 128، (وانظر کتالوک براون 19 c ) و ( الذریعة ج 13، ص 99، الرقم 313) . و طبع علی الحجر فی طهران سنة 1865م. (1)
2. شرح محمد صالح بن أحمد مازندرانی المتوفی فی اصفهان سنة 1080ق/1675م، اعتبره الفقهاء من أحسن شروح الکافی ، و ذکر الشرح المذکور صاحب الذریعة و قال: «للمولی الأجل الصالح، محمد بن صالح بن أحمد بن شمس الدین السروی المازندرانی صهر المولی محمد تقی المجلسی، أوله: نحمدک یا مروج عقول العارفین بمظاهر کمالک لیلاً و نهاراً، نشکرک یا مفرج قلوب السالکین. . . الخ.
خرج منه شرح کتاب العقل و الجهل و التوحید و الحجة و الإیمان و الکفر و الدعاء و الزکاة و الصوم و الخمس و جمیع کتاب الروضة» .
و للشرح المذکور نسخ خطبة فی مکتبات: طهران 1:258 - 260، المتحف البریطانی ثانی 1544، مشهد 4:42، 127- 131.
ص:195
و طبع علی هامش کتاب مطبوع علی الحجر دون ذکر المکان سنة 1310 - 1311ق.
3. شرح الکافی بالعربیة، و اسمه «الشافی» للشیخ الجلیل خلیل بن غازی القزوینی المتوفی سنة 1089ق/1675 م. صنفه سنة 1065ق/1655 م. نسخة خطیة منه فی مکتبة طهران 1:265 رقم 8، و مشهد 4: 50 رقم 147 - 148.
و ترجمه الشارح نفسه الی الفارسیة بعنوان: «الصافی فی اصول الکافی » ، و لهذه الترجمة مخطوطات فی مکتبات: طهران 2:33، و مشهد 4:50 رقم 149 - 158، بنکیپور 14: 1221. وطبع هذا الشرح إلی الکتب السبعة الاولی من الکتاب علی الحجر فی لکنو سنة 1890 - 1891م، و طبع الی آخر الکتاب أیضاً سنة 1302-1303ق مع کتاب الروضة فی الامامة. و ذکر هذه الترجمة صاحب الذریعة و قال: «شرح الکافی ، فارسیاً اسمه الصافی» للمولی خلیل القزوینی أیضاً فی مجلدات کثیرة، شرع فیه سنة 1064ق، و خرج منه الی سنة 1074ق شرح خمسة عشر کتاباً و شرع فی السادس عشر فی یوم الخمیس من شوال سنة 1074ق و هو کتاب المعیشة و شرحه کبیر، رأیت هذا المجلد فی مکتبة سیدنا المجدد الشیرازی، أوله: الحمدللّه الذی جعل لعباده فی الأرض معایش لیشکروه. و عنوانه أصل و شرح، و فی المکتبة الرضویة شرح کتاب الروضة منه و قد فرغ منه سنة 1084ق، و فیها أیضاً شرح التوحید و شرح النکاح و شرح العقل و شرح الایمان و الکفر و شرح الدعاء، شرح أصوله، تماماً فی نسخ متعددة. و علی هذا الشرح حواش لأخ الشارح المولی محمد باقر بن الغازی القزوینی الذی کان حیاً فی سنة 1103ق» .
4. شرح الکافی للعلامة المجلسی المولی محمد باقر بن محمد تقی المتوفی سنة 1111ق و سماه: « مرآة العقول » ، مخطوطة منه فی مکتبة طهران 1: 269 - 270. و طبع هذا الشرح فی طهران بدون تاریخ. «راجع فی هذا المجلد - ترجمة العلامة المجلسی (المولی محمد باقر) - المصنفات العربیة المؤلف رقم 2 مرآة العقول » .
5. شرح الکافی الموسوم ب ( الرواشح السماویة ) للمحقق الداماد المیر محمد باقر بن محمد الحسینی الأسترآبادی، طبع فی بومبای سنة 1312ق، ذکره له صاحب الذریعة
ص:196
(ج 11، ص 257، الرقم 1571) و قال: «خرج منه شرح خطبته ثم عقد تسعاً و ثلاثین «راشحه» فی مسائل علم درایة الحدیث و أحوال بعض الرواة، و الراشحة الأخیرة فی بعض مباحث علم اصول الفقه و من بعدها شرع فی شرح أحادیث اصول الکافی من کتاب العقل و الجهل، ثم کتاب التوحید الی باب البیان و التعریف و لزوم الحجة عند حدیث ] الامام [ الصادق علیه السلام فی جواب السؤال عن تفسیر آیة «و هدیناه النجدین» قال علیه السلام نجد الخیر و الشر. . . و ما بعد شرح هذا الحدیث لیس فی النسخة الموجودة فی کتب (الطهرانی بکربلاء) فلا أدری انّه بعد بلوغ هذا المقام هل جف قلمه أم لا. و هو کتاب جید لطیف فی بابه. أوله: الحمدللّه رب العالمین حمداً ینبغی لکرم وجهه و یلیق لعز جلاله. . . . طبع بطهران فی سنة 1311ق من أول شرح الخطبة الی آخر الراشحة الأخیرة المذکورة. . .» .
6. و علیه حواش لمیرزا رفیع الدین بن السید حیدر الحسینی الطباطبائی الکائنی المتوفی سنة 1080ق/1669م (و قیل 1082ق/1671 م) مخطوطة منه فی مکتبة طهران 1:245 - 247.
و صاحب هذه الحواشی هو من أجداد السید الحکیم الإلهی المیرزا أبی الحسن الملقب بجلوه. و روی أنّ المیرزا رفیع الدین محمد بن السید حیدر المذکور کان من مشایخ العلامة المجلسی.
7. و له شرح بعنوان هدی العقول فی شرح أحادیث الاُصول لمحمد بن عبد علی بن محمد بن علی بن عبدالجبار القطیفی، صنفه سنة 1218ق / 1813م، مخطوطة منه فی مکتبة طهران 1: 260 - 261. (1)
8. وله شرح بعنوان الروضة علی فروع الکافی لمحمد علی الموسوی طبع علی الحجر فی 3 أجزاء سنة 1302ق و مابعدها.
9. ولکتاب الکافی مختصرات فی المکتب الهندی برقم 144، و المتحف البریطانی أول برقم 980.
ص:197
10. شرح الکافی ، من أول أصوله الی آخر کتاب الجهاد و قسم من کتاب المعیشة للشیخ رفیع الدین محمد بن مؤمن الجیلانی مؤلف کتاب « الذریعة الی حافظ الشریعة » و هو شرح تعلیق علی هوامش نسخة کانت فی تصرفه فکتب علیها التعلیقات. (1)
11. شرح الکافی للشیخ یعقوب بن ابراهیم بن جمال البختیاری الحویزی المتوفی سنة 1147ق، و نسخة منه فی مدرسة السید البروجردی فی النجف الأشرف.
12. شرح اصول الکافی ، هو شرح مزجی لمجهول، شرع فیه مؤلفه فی حرم اللّه تعالی بجوار الکعبة المعظمة سنة 1057ق و اهداه الی الإمام المهدی المنتظر عجل اللّه فرجه. نسخة منه فی کتب العلامة عبدالرضا آل الشیخ راضی النجفی. (2)
13. شرح اصول الکافی ، للأمیر اسماعیل الخواتوان آبادی ذکره الشیخ عبدالنبی القزوینی فی «تتمیم أمل الآمل للحر العاملی» .
14. شرح اصول الکافی لمحمد أمین بن محمد شریف الأخباری الأستر آبادی المتوفی بمکة المکرمة سنة 1036ق.
15. شرح اصول الکافی ، للحکیم المتکلم السید المیرزا رفیع الدین محمد بن حیدر الحسنی النائینی الشهیر بمیرزا رفیعا أستاذ العلامة المجلسی و المتوفی سنة 1082ق. ناقص لم یتم. (3)
16. شرح اصول الکافی للسید المیرزا محمد باقر بن محمد ابراهیم بن محمد باقر بن محمد علی بن محمد مهدی الحسینی الرضوی القمی الهمذانی المتوفی فی 18 صفر سنة 1218ق.
17. شرح اصول الکافی للمولی حسین السجاسی الزنجانی المتوفی فی نیف و عشرین و ثلاثمائة و الف، ذکره العلامة الشیخ محمد علی الأوردبادی فی مجموعته «الحدیقة المبهجة» و قال: رأیت مجلداً منه، و یعتمد فیه مؤلفه علی شرح المولی صدرا کثیراً. (4)
و قال صاحب الذریعة : و هو فی ثلاثة مجلدات، الأول فی شرح کتابی العلم و
ص:198
العقل، و الثانی شرح کتاب التوحید، الثالث فی شرح کتاب الحجة، و کان الجزء الأخیر بخط مؤلفه فی مکتبة شیخ الاسلام الزنجانی فی زنجان ] ایران [ کما کتبه الینا. (1)
18. شرح اصول الکافی للمولی محمد حسین بن یحیی النوری و هو شرح متوسط عبر عنه فی آخره بالتعلیقات.
19. شرح اصول الکافی للمولی محمد زمان التبریزی. (2)
20. شرح اصول الکافی مع ترجمة فارسیة للشیخ عباس بن المولی حاجی الطهرانی (1298- 1360ق) ، طبع منه المجلد الأول فی شرح کتاب العقل، و کان فراغه منه یوم المباهلة سنة 1357ق.
21. شرح اصول الکافی للشیخ علی بن محمد بن الحسن بن زین الدین الشهید العاملی، و سماه الدر المنظوم فی کلام المعصوم، ذکره صاحب الذریعة الی تصانیف الشیعة (ج 8، ص 79، الرقم 283) و قال: «خرج منه مجلد فی شرح کتاب العقل و کتاب العلم، هذا و قد فرغ منه فی آخر ذی الحجة سنة 1061ق، أوله: هذه حواش یسیرة و تعلیقات حقیرة علی اصول الکافی . . . للثقة الجلیل محمد بن یعقوب الکلینی. . . و قد کتبتها فعن لی أن أجعلها متسقة مع اضافة ما یتسر و عدم التعرض بما أشکل و تعسر بحسب ما وصل الیه نظری القاصر. . . قوله المحمود لنعمته المعبود لقدرته. . . الخ.
نسخة عصر المصنف فی طهران بمکتبة «المشکاة» علیها اجازة المصنف بخطه لابن أخیه الشیخ علی بن زین الدین ابن الشیخ محمد بن الحسین بن زین الدین الشهید المعروف بالشیخ علی الصغیر، و تاریخ الاجازة 18/ربیع الأول/1085ق، و رأیت منه نسخاً اخری فی مشهد خراسان و العراق و فی جبع نسخة عند الشیخ عبداللّه بن عبدالسلام الحر المعاصر، و هی بخط محمد بن جعفر بن محمد الطبسی کتابتها سنة 1096ق، و فی طهران نسخة عند مرتضی المدرس الجهار دهی» .
و لهذا الشرح مخطوطة فی جامعه طهران أیضاً.
22. شرح اصول الکافی للشیخ محمد علی بن محمد البلاغی النجفی المتوفی سنة
ص:199
1000ق. ذکره حفیده الشیخ حسن بن عباس بن محمد علی فی کتابه « تنقیح المقال فی علم الرجال » .
23. شرح اصول الکافی ، بالفارسیة، ذکره آغابزرگ الطهرانی فی الذریعة الی تصانیف الشیعة (ج 13، ص 99، الرقم 331) و قال: «شرح اصول الکافی ، فارسی، رأیته فی (مکتبة الخوانساری) فی النجف و قد انمحی اسم مؤلفه فلا یقرأ منه إلا: «. . . ابن شفیع» ، أوله: الحمدللّه رب العالمین. . . الخ. ذکر فی أوله: أنّه لما فرغ من شرح کتاب العقل شرع فی شرح کتاب التوحید و کان دیدنه ] أی عادته [ فی شرح الثانی کدیدنه فی شرح الأول، حیث یشرح فی کل باب الحدیث الأول منه مفصلاً، و یشرح فی ضمنه مایحتاج الی الشرح من بقیة أحادیث الباب. و یعبر فیه عن السید المیرزا رفیعا النائینی المتوفی سنة 1081ق: «بسید المحققین طاب ثراه» فلا یستبعد أن یکون من تلامیذه.
و النسخة بخط محمد ابراهیم بن محمد لاجین القزوینی، فرغ من کتابتها فی یوم الإثنین غرة رجب سنة 1104ق، و یوجد بخط هذا الکاتب فی مکتبة سپه سالار فی طهران «شرح فروع الکافی » للمولی خلیل القزوینی من أول کتاب الطهارة الی آخر کتاب الصلاة فرغ منه فی سنة 1101ق» .
24. شرح اصول الکافی و ترجمته باللغة الأردیة، للسید محمد شبر بن الحسین بن محمد عابد الحسینی الجنفوری المولود سنة 1308ق، نشر مقدار من اوائله فی مجلة «الدین» الصادرة فی جنفور لصاحبها علی مهدی رئیس المدرسة الإیمانیة الناصریة بها.
25. شرح اصول الکافی الموسوم ب «بیانات الوافی» ذکره صاحب الذریعة الی تصانیف الشیعة (ج 3، ص 184، الرقم 656) و قال: «بیانات الوافی، لأحادیث اصول الکافی ، و هو شرح لأصول الکافی من المولی محسن الفیض المتوفی سنة 1091ق، لکنه لیس من تدوینه بل هو مجموع من بیاناته المدرجة فی کتابه الوافی من خصوص (1)المتعلقة منها باحادیث اصول الکافی استخرجها بعض الأصحاب من کتاب الوافی مرتباً علی ابواب اصول الکافی فصار المجموع شرحاً مستقلاً لاصول الکافی من تصنیف محسن الفیض المذکور و تدوین هذا البعض الذی أخلص عمله هذا للّه تعالی
ص:200
و أهمل ذکر اسمه و نسبه و تاریخ عصره، رأیت النسخة فی مکتبة السید عبدالحسین الحجة الطباطبائی الحائری، و أظن أنها کتبت قبل مئة سنة» .
26. شرح اصول الکافی للشیخ محمد ابن الشیخ عبد علی آل عبدالجبار البحرانی القطیفی معاصر السید کاظم الرشتی و المحاکم معه، قال صاحب الذریعة (ج 13، ص 100 الرقم 314) : «و هو 14 مجلداً منها عشرة مبیضة و الباقی مسودة و رأیت مجلداً منه فی مکتبة الشیخ جواد بن الشیخ مشکور بالنجف» .
«و له حواش کثیرة» ، منها:
27. علیه حاشیة، (اصولاً و فروعاً) للشیخ ابراهیم ابن الفقیه الکاظمی الشیخ قاسم الشهیر بابن الوندی مؤلف « جامع أسرار العلما » . (1)قال صاحب الذریعة الشیخ آغابزرگ الطهرانی (ج 6، ص 180، الرقم 984) : «رأیتها بخطه علی حواشی نسخة من « الکافی » التی هی بخط السید نعمة اللّه بن حمزة العمیدی الحسینی فرغ من استنساخها فی (سنة 994ق) و هی فی مکتبة السید مهدی آل حیدر الکاظمی و علیها حواشی والده الشیخ قاسم، و أخیه الشیخ محمد بن قاسم أیضاً، و یظهر من بعض تلک الحواشی أنّه کتبها فی حیاة والده، و ینقل فیها عن ] کتاب [ «الجامع» ] المذکور أعلاه [ لوالده» .
28. حاشیة للمولی ابن الحسن الشریف العاملی الغروی ابن الشیخ محمد طاهر بن عبدالحمید بن موسی بن علی بن محمد بن معتوق بن عبدالحمید الأفتونی العاملی النباطی المتوفی سنة 1138ق، صاحب کتاب الأنساب. (2)
قال صاحب الذریعة إلی تصانیف الشیعة (ج 6، ص 180، الرقم 985) : «رأیتها علی هوامش نسخة من کتاب الصلاة من الکافی التی کتبها عبد المطلب کلیددار (الخازن) للحضرة الغرویة و هو ابن المولی عبد اللّه ابن المولی طاهر الکلیددار و فرغ من الکتابة فی سنة 1128ق، والحواشی بخط غیره، وامضاؤها «أبو الحسن» .
ص:201
29. حاشیة للسید المیر أبی طالب بن میرزا بیک الفندرسکی.
30. حاشیة للمولی أحمد بن اسماعیل الجزائری المتوفی سنة 1149ق. قال صاحب الذریعة الی تصانیف الشیعة (ج 6، ص 181، الرقم 987) : «رأیتها بخطه علی هوامش نسخة «فروغ الکافی » عند الشیخ صالح الجزائری فی النجف» .
31. حاشیة علی الاُصول فقط، للسید بدرالدین أحمد الأنصاری العاملی تلمیذ الشیخ البهائی.
32. حاشیة للمولی محمد أمین بن محمد شریف الأسترآبادی الأخباری المتوفی بمکة سنة 1036ق. (1)
33. حاشیة علی الاُصول فقط للعلامة المجلسی الشیخ محمد باقر بن محمد تقی قدس سره، المتوفی رحمه الله سنة 1111ق. (2)
34. حاشیة للأمیر محمد بن باقر بن محمد الحسینی الأستر آبادی الشهیر بمیرداماد المتوفی رحمه الله فی سنة 1040ق، قال صاحب الذریعة (ج 6، ص 182، الرقم 991) : «و الظاهر انها غیر شرحه ل لکافی الموسوم ب الرواشح السماویة » . (3)
35. حاشیة علی الاُصول فقط، للمولی محمد حسین بن یحیی النوری تلمیذ العلامة المجلسی. (4)
36. حاشیة للمولی حیدر علی بن المیرزا محمد بن الحسن الشیروانی.
37. حاشیة متفرقة علی اصوله و فروعه، للسید نورالدین علی بن أبی الحسن علی بن الحسین بن أبی الحسن الموسوی العاملی المتوفی سنة 1068ق.
38. حاشیة للشیخ زین الدین أبی الحسن علی بن الشیخ الحسن صاحب کتاب المعالم.
39. حاشیة علی بابی التوحید من قسم الاُصول من الکافی ، للشیخ علی الصغیر ابن الشیخ زین الدین أخی الشهید علی الکبیر (صاحب الدر المنثور ) ، و هما ابنا الشیخ محمد السبط ابن صاحب المعالم . قال الشیخ آغا بزرگ الطهرانی فی الذریعة (ج 6، ص 183، الرقم 997) : «توجد نسخة من هذه الحاشیة بخط المحشی فی مکتبة (الخوانساری) ذکر فی آخرها أنّه فرغ من تألیفه فی سنة 1085ق، و فرغ من کتابة هذه
ص:202
النسخة فی سنة 1088ق» .
40. حاشیة الشیخ علی الکبیر (انظر التسلسل 39 فیما سبق) بن محمد بن الحسن بن زین الدین الشهید مؤلف کتاب «الدر المنثور» المتوفی سنة 1104ق.
41. حاشیة للشیخ قاسم بن محمد بن جواد الکاظمی الشهیر بابن الوندی و الفقیه الکاظمی المتوفی بعد سنة 1100ق. (1)
42. حاشیة علی الاُصول فقط، للشیخ محمد بن الحسن بن زین الدین الشهید المعروف بالشیخ محمد السبط العاملی (980 - 1030ق) .
43. حاشیة للأمیر رفیع الدین محمد بن حیدر الحسینی الطباطبائی النائینی (انظر الذریعة ج 6، ص 184، الرقم 1001) .
44. حاشیة للشیخ محمد بن الشیخ قاسم بن محمد جواد الکاظمی، (2)ذکرها له صاحب الذریعة الی تصانیف الشیعة (ج 6، ص 184، الرقم 1002) .
45. حاشیة للشیخ العالم نظام الدین بن احمد الدشتکی، ذکرها آغابزرگ الطهرانی فی الذریعة (ج 6، ص 184، فی « عین الغزال - ص 11») . (3)
و هناک شروح شملت جزءاً من الکافی منها:
46. حثیث الفلجة فی شرح حدیث الفرجة، للسید بهاءالدین محمد بن محمد باقر الحسنی المختاری النائینی من علماء القرن الثانی عشر الهجری.
47. هدایة النجدین و تفضیل الجندین ، فی شرح حدیث جنود العقل و جنود الجهل من الکافی ، للسید حسن الصدر المتوفی رحمه الله سنة 1354ق.
48. و للکافی مختصر بقلم محمد جعفر بن محمد صفی الناعسی الفراسی.
کتاب الرد علی القرامطة:
ذکره له المدرس التبریزی فی ریحانة الأدب (ج 3، ص 380) ، و السید محسن الأمین فی أعیان الشیعة (ج 47، ص 153) ، و بروکلمن فی
ص:203
تاریخ الأدب العربی (ج 3، ص 341) ، و العلامة الخوانساری فی روضات الجنات (ج 6، ص 117) ، و الشیخ عباس القمی فی الکنی و الألقاب (ج 3، ص 120) ، و الشیخ الطوسی فی فهرست (ص 135) ، و النجاشی فی الرجال (ص 267) ، و الشیخ آغابزرگ الطهرانی فی الذریعة (ج 10، ص 218، الرقم 620) و للکتاب المذکور نسخة فی الامبروزیانا، راجع: « 28 و 96 GMDZ » .
رسائل الأئمة علیهم السلام،
ذکرها له الزرکلی فی الأعلام (ج 8، ص 17) ، و السید محسن الأمین فی أعیان الشیعة (ج 47، ص 153) ، و العلامة الخوانساری فی روضات الجنات (ج 6، ص 117) ، و الشیخ عباس القمی فی الکنی و الألقاب (ج 3، ص 120) ، و النجاشی فی الرجال (ص 276) ، کما ذکره له الشیخ آغا بزرگ الطهرانی فی الذریعة (ج 10، ص239، الرقم 766) و قال: «و قد نقل عنه ] أی کتاب رسائل الأئمّة [ السید رضی الدین علی بن طاووس فی « کشف المحجة ، ص 159، 173» رسالة أمیرالمؤمنین علیه السلام الی والده الحسن علیه السلام المعروفه بالوصیة، و کذا رسالته الی ولده محمد بن الحنیفة، و کذا نقل عنه فی «اللهوف» بعض رسائل ] الامام [ الحسین علیه السلام. و «معادن الحکمة» فی مکاتیب الأئمّة علیهم السلام تألیف علم الهدی ابن الفیض الکاشانی، الذی أول مکاتیبه رسالة أمیرالمؤمنین علیه السلام الی ابنه الحسن علیه السلام، نقلها عن کتاب «رسائل الأئمّة» للکلینی و ظاهرة النقل عنه بغیر واسطة، و علیه فلا یبعد وجود الکتاب الیوم فی بعض المکتبات.
کتاب فی «الرجال»
ذکره له السید محسن الأمین فی أعیان الشیعه (ج 47، ص 153) .
و العلامة الخوانساری فی روضات الجنات (ج 6، ص 117) و الشیخ عباس القمی فی الکنی و الألقاب (ج 3، ص 120) ، و النجاشی فی الرجال (ص 267) ، و الشیخ آغابزرگ الطهرانی فی الذریعة الی تصانیف الشیعة (ج 10، ص 103، الرقم 219) و سماه: «رجال ثقة الاسلام الکلینی» .
کتاب تعبیر (تفسیر) الرؤیا،
ذکره له المدرس التبریزی فی ریحانة الأدب (ج 3،
ص:204
ص 380) ، و السید محسن الأمین فی أعیان الشیعة (ج 47، ص 153) ، و العلامة الخوانساری فی روضات الجنات (ج 6، ص 117) ، و الشیخ عباس القمی فی الکنی و الألقاب (ج 3، ص 120) ، و آغابزرگ الطهرانی فی الذریعة (ج 4، ص 208، الرقم 1042) و قال: تعبیر الرؤیا، للشیخ أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی المتوفی سنة 329ق، یرویه النجاشی مع سائر تصانیف الکلینی عن عدة مشایخ و کلهم عن ابن قولویه و هو عن الکلینی» .
ماقیل فی الأئمة علیهم السلام من الشعر،
راجع ریحانة الأدب للمدرس التبریزی (ج 3، ص 380) ، و روضات الجنات للخوانساری (ج 6، ص 117) ، و أعیان الشیعة للسید محسن الأمین (ج 47، ص 153) ، و الکنی و الالقاب للشیخ عباس القمی (ج 3، ص 120) .
و تجد أخبار الشیخ الکلینی فی:
1. أحسن الودیعة فی تراجم أشهر مشاهیر مجتهدی الشیعة لمحمد مهدی الکاظمی الموسوی الاصفهانی، ج 2، ص 226، مزارت الجانب الشرقی من بغداد.
2. الأعلام لخیر الدین الزرکلی، ج 8، ص 17.
3. أعیان الشیعة للسید محسن الأمین، ج 47، ص 152، الرقم 10851.
4. الأنساب لعبد الکریم السمعانی، 486 «الکلینی» .
5. تاج العروس لمحمد مرتضی الزبیدی، ج 9، ص 322.
6. تاریخ الأدب العربی لبروکلمن، ج 3، ص 339، و علیه اعتمدنا فی تدوین کتبه الخطیة.
7. تنقیح المقال للشیخ عبداللّه المامقانی، ج 3، ص 179.
8. جامع الرواة للعلامة محمد بن علی الأردبیلی الغروی الحائری، ج 2، ص 218.
9. خلاصة الأقوال للعلامة حسن بن یوسف الحلی، ص 145.
10. الذریعة الی تصانیف الشیعة الاغابزرگ الطهرانی: ج 3: ص 184؛ ج 4: ص 208؛ ج 6: ص 179 - 184؛ ج 8: ص 79؛ ج 10: ص 103، 218، 239؛ ج 13: ص 94- 100؛ ج 14: ص 26- 28؛ ج 17: ص 245.
ص:205
11. دائرة المعارف الأعلمی ، ج 27، ص 144.
12. الرجال لابن داود، ص 341.
13. الرجال لأحمد بن علی النجاشی، ص 266.
14. روضات الجنات للعلامة الخوانساری، ج 6، ص 108، الرقم 568.
15. ریحانة الأدب للمدرس التبریزی، ج 3، ص 379، الرقم 587 «الکلینی» .
16. سِیَر النبلاء «خطی» للذهبی، الطبقة الثامنة عشرة، و هو فیه بضم الکاف و اماله کلام.
17. سفینة البحار لعباس بن محمد رضا القمی، ج 2، ص 494.
18. فلک النجاة فی أحکام الهداة للسید محمد مهدی بن الحسن الحسینی القزوینی الحلی النجفی ص 337.
19. الفهرست للشیخ أبی جعفر الطوسی (طبعة النجف) ص 135.
20. الفوائد الرجالیة لآیة اللّه بحرالعلوم السید محمد مهدی بن السید مرتضی الطباطبائی البروجردی، ج 3، ص 325.
21. قاموس الرجال للعلامة التُستری، ج 8، ص 364، حوادث سنة 328ق.
22. الکنی و الألقاب للشیخ عباس القمی، ج 3، ص 120.
23. اللباب فی تهذیب الأنساب : ج 3، ص 49.
24. لسان المیزان لابن حجر العسقلانی، ج 5، ص 433، الرقم 1419.
25. لؤلؤة البحرین لیوسف البحرانی، 314-321.
26. مجالس المؤمنین لنوراللّه شوشتری، ج 1، ص 442.
27. مجمع الرجال لزکی الدین عنایة اللّه القهپائی، ج 6، ص 73.
28. مستدرک الوسائل لنوری الطبرسی، ج 3، ص 526.
29. معالم العلماء لابن شهر آشوب، ص 88.
30. مقابس الأنوار للشیخ اسداللّه التستری، 6.
31. منتهی المقال لمحمد بن اسماعیل الحائری، ص 298.
32. نوابع الرواة فی رابعة المئات لاغابزرگ الطهرانی (طبعة بیروت 1971 م) .
ص:206
ترجمة الشیخ أبی جعفر الکلینی
نویسنده، بخشی از کتاب خود را که نوشتار حاضر است - به معرفی کلینی اختصاص داده است. او در این نوشته به بیان نظریات اصحاب رجال دربارۀ کلینی پرداخته و از تاریخ وفات و مدفن او سخن گفته است. سطوری از این نوشتار هم دربارۀ علّان کلینی است.
وثانیهما: رئیس المحدّثین محمّد بن یعقوب بن اسحاق أبو جعفر الکلینی، وکان خاله علّان الکلینی، شیخ أصحابنا فی وقته بالری ووجههم، وکان أوثق الناس فی الحدیث وأثبتهم، صنّف الکتاب الکبیر المعروف بالکلینی یسمّی الکافی فی عشرین سنة، کنت أتردّد الی المسجد المعروف بمسجد الؤلؤی، وهو مسجد نفطویة النحوی أقرأ القرآن علی صاحب المسجد وجماعة من أصحابنا یقرؤون کتاب الکافی علی أبی الحسن أحمد بن أحمد الکوفی الکاتب.
ومات أبو جعفر الکلینی ببغداد سنة تسع وعشرین وثلاثمائة سنة تناثر النجوم وصلّی علیه محمّد بن جعفر الحسنی أبو قیراط، ودفن بباب الکوفة «جش» (2)«صه» الی
ص:207
قوله: «صنّف کتاب الکافی فی عشرین سنة، وفیها محمد شیخ أصحابنا» . (1)
وفی «ست» : ثقة عارف بالاخبار، له کتب منها کتاب الکافی مشتمل علی ثلاثین کتاباً، أخبرنا بجمیع کتبه وروایاته الشیخ أبو عبداللّه محمّد بن محمّد بن النعمان رضی اللّه عنه عن أبی القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه عنه. وتوفّی ببغداد سنة تسع وعشرین وثلاثمائة فی شعبان (2).
وفی «تعق» : عدّه فی جامع الاصول من مجدّدی مذهب الامامیّة علی رأس المائة الثالثة، والسیّد المرتضی فی رأس المائة الرابعة، بعد أن عدّ الرضا علیه السلام من المجدّدین له فی رأس المائة الثانیة. (3)
وقال فی الکتاب المذکور: أبو جعفر محمّد بن یعقوب الرازی الامام علی مذهب أهل البیت علیهم السلام عالم فی مذهبهم کبیر فاضل عندهم مشهور انتهی.
أقول: انّ فی سنة وفاته انقطعت السفارة بموت آخر السفراء ووقعت الغیبة الکبری، وبین الغیبتین ثلاث وسبعون سنة.
وقد قیل: انّ الکافی الذی لم یصنّف فی الاسلام مثله عرض علی القائم صلوات اللّه علیه فاستحسنه، واللّه العالم.
وقبره معروف فی بغداد الشرقیّة تزوره الخاصّة والعامّة فی تکیة المولویّة وعلیه شبّاک من الخارج الی یسار العابر من الجسر.
وقد نقل صاحب کتاب روضة العارفین عن بعض الثقاة المعاصرین له، أنّ بعض ولاة بغداد أراد نبش قبر سیّدنا أبی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام وقال: انّ الرافضة یدّعون فی أئمّتهم أنّهم لا تبلی أجسادهم بعد موتهم وأرید أن أکذّبهم. فقال له وزیره:
انّهم یدّعون فی علمائهم، أیضاً ما یدّعون فی أئمّتهم، وهنا قبر محمّد بن یعقوب الکلینی من علمائهم، فأمر بحفره فإن کان علی ما یدّعونه عرفنا صدق مقالتهم فی أئمّتهم، والّا تبیّن للناس کذبهم فأمر بحفره.
ص:208
وفی «مشکا» : ابن یعقوب الکلینی شیخ الطائفة، عنه جعفر بن محمّد بن قولویه، وأبو غالب أحمد بن محمّد الرازی، وأبو عبداللّه أحمد بن ابراهیم الصیمری المعروف بابن أبی رافع، وأبو محمّد هارون بن موسی التلعکبری، وأبو المفضل محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب الشیبانی، وأحمد بن علی بن سعید، وأبو الحسین عبد الکریم بن عبداللّه بن نضر. (1)
وذکر السیّد العالم ابن طاووس فی کتاب الاستخارات أنّ محمّد بن یعقوب الکلینی رضوان اللّه علیه کان فی زمن وکلاء سیّدنا ومولانا المهدی صلوات اللّه علیه وعلی آبائه الطاهرین، ودفن بباب الکوفة فی مقبرتها. قال ابن عبدون: رأیت قبره فی صراة الطائی وعلیه لوح مکتوب اسم أبیه مع اسمه.
قال الشهید الثانی رحمه الله: علان الکلینی بتخفیف اللام المفتوحة. (2)
قال السیّد رضی الدین علی بن طاووس فی کتاب کشف المحجّة أنّ الشیخ المتّفق علی ثقته وامامته محمّد بن یعقوب الکلینی کانت حیاته فی زمن وکلاء مولانا المهدی علیه السلام، عثمان بن سعید العمری، وولده أبی جعفر، وأبی القاسم حسین بن روح، وعلی بن محمّد السمری رضی اللّه عنهم، وتوفّی محمد بن یعقوب قبل وفاة محمد بن
ص:209
علی السمری رضی اللّه عنه، فتصانیف هذا الشیخ وروایاته فی زمان الوکلاء المذکورین (1).
قیل: ویبعد عدم عرضه مصنّفاته علی صاحب الامر علیه السلام، وهو غیر وجیه.
وله من المصنّفات کتاب الکافی ، وکتاب الرسائل ، و مسائل الائمّة ، و کتاب الردّ علی القرامطة ، وکتاب تعبیر الرؤیا ، وکتاب الرجال ، وکتاب ما قیل فی الائمّة من الشعر.
قال الشیخ: أخبرنا بجمیع روایاته الشیخ أبو عبداللّه محمّد بن محمّد بن النعمان، عن أبی القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه، عن محمّد بن قولویه، عن محمّد بن یعقوب بجمیع کتبه.
وأخبرنا الحسین بن عبیداللّه قراءة علیه أکثر کتاب الکافی عن جماعة، منهم أبو غالب أحمد بن محمّد الرازی، وأبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه، وأبو عبد اللّه أحمد بن ابراهیم الصیمری المعروف بابن أبی رافع، وأبو محمّد هارون بن موسی التلعکبری، وأبو المفضّل محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب الشیبانی، کلّهم عن محمّد بن یعقوب.
وأخبرنا الاجلّ المرتضی عن أبی الحسین أحمد بن علی بن سعید عن محمّد بن یعقوب، وأخبرنا أبو عبداللّه أحمد بن عبدون عن محمّد بن إبراهیم الصیمری، وأبی الحسین عبد الکریم بن عبداللّه بن نصر البزاز بتفلیس وبغداد، عن أبی جعفر محمّد بن یعقوب بجمیع کتبه وروایاته. (2)
ص:210
الکلینی
بیان زندگی، اساتید، شاگردان کلینی، سخنان علما دربارۀ او و تألیفاتش از مطالب این نوشته است. و سخن دربارۀ وفات و مدفن کلینی به همراه مصادر ترجمۀ او بخش پایانی مقاله است.
هو محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی البغدادی أبوجعفر.
ینتسب الی بیتٍ طیّب الأصل فی کُلین، أخرج عدّة من أفاضل رجالات الفقه و الحدیث منهم، خاله علّان الذی کان شیخ علماء الری و وجههم و مُحدثهم.
و کان هو شیخ الشیعة فی وقته بالرّی ووجههم، ثم سکن بغداد فی درب السلسلة بباب الکوفة و حدّث بها سنة 327، و قد إنتهت إلیه رئاسة فقهاء الإمامیة فی أیّام المقتدر العباسی، و کان له بها مجلس درسٍ و مُناظرة وصف بانه مرتعاً لاکابر العلماء و الفضلاء الذین شدّوا إلیه الرحال و قصدوه لطلب العلم و نقل الحدیث عنه و التفقه علیه. و قد أدرک زمان سفراء الامام المهدی علیه السلام و جمع الحدیث من مشرعه و مورده، و قد انفرد بتألیف کتاب الکافی فی أیّامهم، اذ سأله بعض رجال الشیعة أن یکون عنده «کتاب کاف یجمع من جمیع فنون علم الدین ما یکتفی به المتعلم و یرجع إلیه المسترشد» .
ص:211
روی الکلینی «عمّن لا یتناهی کثرة من علماء أهل البیت علیه السلام و رجالهم و محدّثیهم، منهم:
1. ابوعلیّ أحمد بن ادریس بن أحمد الأشعری القمی م عام 306ق.
2. ابوالعباس أحمد بن محمد بن سعید الهمدانی المعروف بابن عقدة م 333ق.
3. ابو عبداللّه أحمد بن عاصم العاصمی الکوفی.
4. أحمد بن عبداللّه بن امیة.
5. الحسین بن الحسن الهاشمی الحسنی العلوی.
6. علی بن ابراهیم بن هاشم القمی صاحب التفسیر المعروف.
7. ابوجعفر محمد بن الحسن بن فرّوخ الصفار و صاحب کتاب بصائر الدرجات.
8. ابوجعفر محمد بن عبداللّه بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک الحمیری.
9. ابوالحسن محمد بن ابی عبداللّه جعفر بن محمد بن عون الأسدی.
10. ابوالحسن علی بن محمد بن ابراهیم الرازی الکلینی المعروف ب «علّان» .
یروی عن الشیخ الکلینی فئة کثیرة، منهم:
1. أبو عبداللّه أحمد بن إبراهیم المعروف بابن أبی رافع الصیمری.
2. ابوالحسین احمد بن أحمد الکاتب الکوفی.
3. أبوالحسین أحمد بن علی بن سعید الکوفی.
4. أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه.
5. أبوعبداللّه محمد بن ابراهیم بن جعفر بن الکاتب النعمانی، المعروف بابن زینب و کان خصیصاً به، و یکتب کتابه الکافی.
6. أبو عبداللّه محمد بن أحمد بن عبداللّه بن قضاعة بن صفوان الجمّال کان تلمیذه الخاص به، یکتب کتابه الکافی.
7. أبو عیسی محمد بن أحمد بن محمد بن سنان السنانی الزاهری.
8. أبوالمفضّل محمّد بن عبداللّه بن المطلب الشیبانی.
ص:212
9. أبو محمد هارون بن موسی بن أحمد بن سعید الشیبانی التلعکبری.
10. محمد بن محمد بن عاصم الکلینی.
و لمکانته العلمیة السامیة و منزلته الرفیعة فقد اطراه کل من تعرض لذکره الشریف:
قال النجاشی: «شیخ أصحابنا فی وقته بالری، ووجههم، و کان أوثق الناس فی الحدیث و أثبتهم» .
و قال الشیخ حُسین بن عبد الصمد الحارثی العاملی: «. . . شیخ عصره فی وقته ووجه العلماء و النُبلاء، کان أوثق الناس فی الحدیث و أنقدهم له و أعرفهم به» .
و قال الأفندی فی ریاضه: «مُحمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، صاحب الکافی و غیره، الشیخ الأقدم المُسلّم بین العامّة و الخاصّة و المُفتی لکلا الفریقین» .
و عنه قال السید بحر العلوم فی فوائده الرجالیة: «ثقة الاسلام و شیخ المشایخ الأعلام، مروّج فی زمن غیبة الامام علیه السلام ذکره اصحابنا و المخالفون و اتفقوا علی فضله و عظم منزلته» .
و فی المقابس: «. . . ثقة الاسلام، و قدوة الأنام، و علم الأعلام المُقدّم المعظّم عند الخاص و العام، الشیخ أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی» .
و ذکره فی الروضات فقال: «هو فی الحقیقة أمین الإسلام، و فی الطریقة دلیل الأعلام، و فی الشریعة جلیل الأقدام، لیس فی وثاقته لأحدٍ کلام و لا فی مکانته عند أئمّة الأنام» .
1. الکافی فی الحدیث و هو من أجلّ کتب الطائفة فی الحدیث و أشرفها.
2. کتاب تفسیر الرؤیا.
3. کتاب الرجال.
4. کتاب رسائل الأئمة علیهم السلام.
5. کتاب ما قیل فی الأئمة علیهم السلام من الشعر.
6. کتاب الردّ علی القرامطة.
ص:213
مات - کما یقول النجاشی - ببغداد سنة 329ق سنة تناثر النجوم، و تاریخ وفاته عند الشیخ الطوسی سنة 328ق و قال السّید رضی الدین بن طاووس: «و هذا الشیخ محمد بن یعقوب کانت حیاته فی زمن وکلاء الامام المهدی علیه السلام - عثمان بن سعید العمری، و ولده أبی جعفر محمد، و أبی القاسم الحُسین بن روح، و علیّ بن محمد السمری و توفی محمد بن یعقوب قبل وفاة علیّ بن محمد السمریّ، و لأن علیّ بن محمد السمریّ توفی فی شعبان سنة 329ق، و هذا محمد بن یعقوب الکلینی توفی ببغداد سنة 328ق.
دفن ثقة الاسلام الکلینی بباب الکوفة بمقبرتها فی الجانب الغربی، تزوره الخاصّة و العامة، و صلّی علیه السید محمد بن جعفر الحسنی معروف بأبی قیراط.
1. رجال السّید بحرالعلوم.
2. مقابس الأنوار : 6.
3. لؤلؤة البحرین : 386.
4. ریاض العلماء : 5: 199.
5. الکنی و الألقاب : 3:120.
6. أعیان الشیعة : 10:99.
7. روضات الجنات : 6:108.
8. رجال الطوسی : 495.
9. رجال النجاشی : 377.
10. رجال العلامة الحلی: 145.
11. جامع الرواة : 2:218.
12. تنقیح المقال : 2:56 باب المیم.
ص:214
ثقة الاسلام کلینی
این نوشته تلخیص چند صفحه ای از کتاب مؤلف دربارۀ شخصیت کلینی است و در آن، از ولادت، تحصیل، هدف از تألیف کتاب الکافی و هجرت های کلینی سخن به میان آمده و سبک کلینی، تدریس کلینی و وفات کلینی از دیگر مطالب این نوشته است.
فاصلۀ «کُلَین» تا «خمین» یازده قرن بیش نیست اما خدا می داند که در این گذرگاه تاریخ چه تازیانه ها که بر پیکر ابرار نخورد و چه سرها که از ابرار بر دار نرفت؛ تا سنگ بنایی را که کلینی نهاد خمینی به پایان رساند. کلینی و خمینی هر دو سر یک رشته اند با یک خصوصیت و آن این که هر دو از خویش هیچ چیزی نگفتند. تا زبان گفت خدا گفت و تا قلم نوشت خدا نوشت.
از زندگی کلینی جز کافی چیزی در دست نیست. کافی شناسنامه کلینی است و کلینی را باید در آیینه کافی به تماشا نشست. کافی قله ای است که بدون فتح آن اجتهاد ممکن نیست و اقیانوسی است که بدون عبور از آن فهم معارف دین میسر نیست.
ص:215
ایمان، نور و زهد و پارسایی گردآورنده مهمترین کتاب حدیثی شیعه - ثقة الاسلام کلینی - را به تماشا می نشینیم. سر بر در خانه اش می ساییم و نسل جوان ایران اسلامی و دنیای اسلام را به بهره گیری از حرارت و فروغ آفتاب حدیث فرا می خوانیم.
در زمانی که صدایی جز صدای سم اسبان بنی عباس در سرزمین های اسلامی به گوش نمی رسید در سرزمین ایران یعنی قلب تشیع - روستای «کلین» (1)- در خانه ای آکنده از عشق اهل بیت علیهم السلام کودکی متولد شد که تاریخ حیات او با «غیبت صغری» عجین شد. محمد نامی بود که یعقوب بن اسحاق برای فرزند خویش برگزید و اذان و اقامه اولین کلماتی بودند که گوش او را نوازش دادند. اولین کلاس درس او دامان پاک و پر مهر مادری عطوف و عفیف بود. محمد مراحل ابتدایی علوم اسلامی را نزد پدر و دایی بزرگوارش علی بن محمد بن ابراهیم بن ابان که از استادان علم حدیث بود، گذراند. وی پس از گذراندن دوران آغازین تحصیل و آشنایی با منابع رجالی و حدیثی، از کلین مهاجرت کرد و با کوله باری از معرفت و شناخت مکتب اهل بیت علیهم السلام برای شکوفایی خلاقیت های درونی و سیراب شدن از دریای بی پایان علوم وحی و پیمودن کمالات اخلاقی و انسانی به «ری» وارد شد. اگر چه فاصله 38 کیلومتری کلین تا «ری» برای او که با زادگاه خویش وداع همیشگی کرد مسافتی طولانی بود و غم غربت و دوری از خانواده آزارش می داد، اما برای کسی که برای خدا گام بر می دارد و برای خدا زندگی می کند این همه آسان است.
در هنگام ورود کلینی به «ری» بیشتر مردمان این شهر از پیروان مذاهب حنفی و شافعی بودند اما به دلیل وجود شیعیان دلباخته ای در اطراف این شهر، اکثر اهل تسنن «ری» همواره تحت تأثیر اخلاق و رفتار اسلامی آنها قرار داشتند. از این رو این دیار
ص:216
به شهری شیعه نشین معروف بود. «ری» در آن زمان شهری بزرگ بود و عقاید و مذاهب گوناگونی در کنار هم و در آرامش کامل در آن جا به حیات خود ادامه می دادند.
اما این آرامشگاه دستخوش حرکت های سیاسی می شد. فرقۀ اسماعیلیه با انگیزۀ تسلط بر ایران در این نقطه بیش از دیگران سرمایه گذاری کرده بود و به ترویج و تبلیغ تفکر و آراء خود می پرداخت. از این رو «ری» به نقطۀ برخورد آراء و اندیشه های فرقۀ اسماعیلیه و مذاهب شافعی، حنفی و شیعه تبدیل شده بود. کلینی در این زمان در کنار گذراندن تحصیلات خود نه تنها با عقاید و اندیشه های دیگر مذاهب و فرقه ها آشنا شد بلکه به ماهیت واقعی بعضی از این فرقه ها که می رفت تشیع را از مسیر واقعی اش خارج کنند پی برد. او درد را شناخت و درمان را تشخیص داد. درد، جدایی مردم از سخنان اهل بیت علیهم السلام و دارو، رساندن این سخنان به مردم بود. او در این زمان هدف خویش را برگزید و به دور از هیاهو مسیر خود را مشخص کرد و تصمیم گرفت به فراگیری و نوشتن احادیث بپردازد. از این رو در محضر استادان بزرگی چون «ابوالحسن محمد بن اسدی کوفی ساکن ری» (1)به فراگیری حدیث پرداخت و در نوشتن و بحث و گفتگو پیرامون احادیث از خود شایستگی بسزایی نشان داد. او بیشتر وقت زندگی خود را صرف حدیث کرد. اما با این حال از واقعیت های اطراف خویش و از مسائلی که شیعیان با آن دست به گریبان بودند، غافل نبود. او از کسانی نبود که عزلت گزیند و فقط به فکر نجات خویش باشد، بلکه در دوران های پر آشوب همواره همگام و همراه با جامعۀ شیعی بوده. در دورانی که «قرمطیان» با عقاید التقاطی خود، که مخلوطی از عقاید زردشتی، مانوی و اسلامی بود (2)به مبارزه با عقاید و مقدسات مسلمین پرداختند، کلینی با شجاعت شیعی خویش عقاید آنها را به نقد کشید و برای آگاه کردن شیعیان از این حرکت انحرافی کتاب الرد علی القرامطه را نوشت و در دسترس شیعیان قرار داد.
ص:217
عصر کلینی را باید عصر حدیث نامید. زیرا نهضتی که برای فراگیری و نوشتن احادیث آغاز شده بود سراسر ممالک اسلامی را فرا گرفته بود و تشنگان علم حدیث از این شهر به آن شهر و از این محفل به آن محفل در جستجوی روایتگری بودند تا از او حدیثی فرا گیرند و بر اندوخته های خویش بیفزایند. تلاش اهل سنت در این عصر به قدری چشمگیر بود که می توان گفت اهل سنت هر چه دارد از این عصر دارد. در این عصر که زمانش به حدود تقریبی یک قرن می رسد کتاب های شش گانه حدیثی اهل سنت (صحاح سته) تدوین شد.
کلینی در این عصر مشغول فراگیری و نوشتن احادیث بود. در این زمان شاگردان امام هادی علیه السلام، امام حسن عسکری علیه السلام و امام رضا علیه السلام هنوز زنده بودند. اما از آنها جز کتاب های و جزوه های کوچک و پراکنده چیزی در دست نبود و بسیاری از این کتاب ها و جزوه ها نیز در همین عصر از بین رفت.
خطر نابودی احادیث، این میراث گرانقدر پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام هر لحظه احساس می شد. زیرا با وفات این حاملان احادیث و غیبت امام زمان علیه السلام شیعیان از این سخنان گرانبها محروم می شدند. کلینی با شناخت عصر خود و موقعیت حساس زمانی و درک این که تشیع اگر از این مرحله به سلامت بگذرد برای همیشه از انحراف و التقاط رهایی یافته است، برای تکمیل هدف و رسالت خویش به قم شهر محدثان و شاگردان اهل بیت علیهم السلام مهاجرت کرد.
در این زمان در قم راویان و محدثان در هر مسجد و حسینیه ای به نقل حدیث می پرداختند و بسیاری از اینان در شمار آخرین محدثانی بودند که بدون واسطه از زبان ائمه علیهم السلام حدیث شنیده بودند. وجود این فرزانگان موجب شد که عاشقان کلام اهل بیت علیهم السلام به این شهر مهاجرت کنند و کلینی یکی از این افراد بود. او با استفاده از محضر استادان بزرگی چون احمد بن محمد بن عیسی اشعری، احمد بن ادریس قمی (معروف به معلم) ، عبداللّه بن جعفر حمیری (مؤلف کتاب قُربُ الاسناد ) و فرزند او محمد بن عبداللّه حمیری به فراگیری حدیث پرداخت. استادان و محدثانی
ص:218
که کلینی برای شکوفایی اندیشۀ خدایی خود از آنها بهره جسته است در حدود سی و پنج نفر می باشند. بی شک همۀ استادان کلینی در تشکل شخصیت او نقش داشته اند اما در این میان به رادمردی برمی خوریم که کلینی را با او و او را با کلینی می شناسیم.
کسی که نامش در یک سوم سلسله سندهای روایات کافی است. شخصیتی که نامش با کافی جاودانه شد. محدثی که در اسناد بیش از هفت هزار و یکصد و چهل روایت (7140) چون ستاره می درخشد. (1)او علی بن ابراهیم قمی است که کتاب تفسیر او پایۀ تفسیرهای تشیع گردید. و شاید اگر کلینی پروانه وار به گرد شمع وجود او نمی چرخید و او را لحظه ای چه در حال بیماری و چه سلامت در خانه و مدرسه رها می کرد و از او غافل می ماند، روایات و احادیثی که سلسله سندش به او ختم می شود چون دیگر آثار او برای همیشه از میان می رفت. اما کلینی این اقیانوس حدیث را رها نساخت. او که تشنۀ کلام اهل بیت علیهم السلام بود جرعه جرعه نوشید و به این نوشیدن اکتفا نکرد بلکه دریایی از این کوثر عشق را برای شیعیان پس از خود به یادگار نهاد.
گرچه قم مرکز تشیع به شمار می رفت و هر جویندۀ کلام اهل بیت علیهم السلام را سیراب می کرد اما عطش سیری ناپذیر کلینی او را بر آن داشت تا آن دیار مقدس را به امید یافتن روایات و احادیث ناشنیده ترک کند. او روستاها و شهرهای بی شماری را پشت سر نهاد و هر جا محدثی می یافت از او حدیث فرا می گرفت. کوفه یکی از شهرهایی بود که کلینی به آن قدم نهاد. در آن زمان کوفه یکی از مراکز بزرگ علمی به شمار می رفت و کمتر محدث و یا محققی بود که در سفرهای خود به آن شهر وارد نشده و از محضر عالمان آن جا استفاده ای نکرده باشد.
کوفه در حقیقت جای تبادل نظر و نقطۀ آغاز در جهان اسلام به شمار می رفت که
ص:219
همه آزادانه در آن به تبلیغ مذهب خود می پرداختند. از این رو هر یک از نویسندگان و محدثان مذاهب گوناگون اسلامی مجلس درس و بحثی برای خود برپا داشته بودند و به نقل احادیث خویش می پرداختند. «ابن عقده» یکی از کسانی بود که در این شهر سکونت داشت. او از حافظان بزرگ حدیث به شمار می رفت و حافظه قوی او موجب شده بود که آیتی از آیات حافظه در جهان شود. (1)
بسیاری از بزرگان مذاهب از محضر او کسب علم می کردند. او اگر چه از نظر مذهبی «زیدی جارودی» بود اما زهد و پارسایی از او محدثی موثق ساخته بود که همۀ مذاهب در نقل احادیث به او اعتماد داشتند. کلینی نیز از این مرد بزرگ استفاده کرده، از او روایاتی فرا گرفت.
کلینی پس از کسب علم و حدیث از ده ها استاد و محدث در شهرها و روستاهای آن زمان، سرانجام به بغداد رسید. او در مسافرت های خویش چنان علم و فضل خود را به نمایش گذاشته و تصویری از شیعۀ واقعی را در اذهان مردم هر دیار باقی نهاده بود که هنگام ورود به بغداد فردی گمنام نبود. شیعیان به او افتخار می کردند و اهل سنت به دیدۀ تحسین به او می نگریستند. تقوا، علم و فضیلت او در اندک مدتی موجب شد که هم شیعه و هم اهل سنت در مشکلات دینی به او مراجعه کنند، به طوری که عامه و خاصه در فتاوا به او روی می کردند و به همین سبب او اولین کسی بود که به لقب ثقة الاسلام شهرت یافت. (2)
کلینی نام آورترین شخصیت عصر خود بود. عصری که اوج تلاش محدثان و عالمان بزرگ و حتی عصر چهار نایب خاص امام زمان علیه السلام بوده است. در این عصر به دلیل محدودیت ها و ممنوعیت های اجتماعی این بزرگان، مسئولیت فرهنگی و علمی تشیع بر دوش کلینی بوده است.
ص:220
بغداد برای کلینی سرزمین تألیف بود. وی در آن جا فرصت یافت تا اندوخته های سال ها رنج و مشقت را در مجموعه ای گردآوری کند. او که کمبودهای جامعۀ شیعی را به خوبی درک کرده بود و می دید که با غایب شدن امام زمان (عج) و دسترس نداشتن همۀ شیعیان به نواب خاص آن حضرت، جای کتابی که در بردارندۀ تعالیم اسلامی و شیعی باشد، خالی است تلاش خود را در پی تنظیم احادیث گردآوری شده، جهت داد و برای شیعیان دستورالعمل و کتاب هدایتی ارزشمندی در کنار قرآن تألیف کرد تا این کتاب مفسِّر و مبیّن تعالیم و احکامی باشد که قرآن به صورت کلی بیان کرده است.
مجموعه کتاب الکافی - که شامل اصول کافی (دو جلد) ، فروع کافی (پنج جلد) و روضۀ کافی (یک جلد) است و در بردارندۀ شانزده هزار و یکصد و نود و نه (16199) حدیث از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمۀ معصومین علیهم السلام می باشد - کتابی است که کلینی در طی بیست سال تلاش خستگی ناپذیر به تألیف آن موفق شده است. کلینی با تألیف این اثر جاودانه برتری و فضل علمای تشیع را نه تنها در روزگار خود، بلکه در تمام تاریخ اسلام به اثبات رساند. کاری که او در مدت بیست سال برای تشیع به پایان رساند کاری بود که شش تن از بزرگ ترین عالمان اهل سنت در مدت یک قرن برای مذهب خود انجام دادند. کتاب کافی مهم ترین و نفیس ترین کتاب از مجموعۀ کتب چهارگانه حدیثی (کتب اربعه) مذهب تشیع است. (1)
کافی در زمانی به تبیین ارزش های اخلاقی و اسلامی پرداخت که اروپاییان دوران بربریت و وحشیگری را می گذراندند و قبایلشان با قتل و غارت امرار معاش می کردند. زمانی که آنها در جهل غوطه ور بودند و از علم چیزی نمی دانستند و عقل و علم را در دادگاه های تفتیش عقاید قرون وسطایی به محاکمه می کشیدند اولین باب از
ص:221
اولین کتاب تشیع با عنوان عقل و علم و آن گاه توحید و حجت، ارزش های الهی و انسانی را آموزش می داد. کتاب کافی را هر کسی از دیدگاه خود بررسی کرده است. بر کافی هم فیلسوف شرح نوشته است هم عارف و هم فقیه و این خود نشانۀ بزرگی و جامع بودن کافی است. شرح های مهم کافی عبارت اند از: 1. مرآت العقول از علّامۀ مجلسی، که با دیدی فقهی نگاشته شده است. 2. شرح صدر المتألهین معروف به ملا صدرا، که نگرش او نگرشی فلسفی و عرفانی به احادیث است. 3. کتاب وافی نوشتۀ ملامحسن فیض کاشانی. 4. شرح ملّاصالح مازندرانی.
روش کلینی در ترتیب احادیث هر باب این است که حدیث صحیح تر و روشن تر را در اول باب قرار داده و سپس به همین ترتیب احادیث مبهم و مجمل را ذکر کرده است. (1)علاوه بر این، کلینی دست به ابتکار دیگری زد که تا قبل از آن در میان عالمان و محدثان معمول نبود و آن به کار بردن کلمۀ «عدّة» (2)به جای سلسلۀ سندی است که به راوی حدیث ختم می شود. از مسائلی که موجب شد کلینی این رویه را در نقل حدیث پیش گیرد، مشهور بودن راویان سلسله سند و نیز کم کردن حجم کتاب و کمبود وقت بوده است.
«عدّة» کلینی گاهی از احمد بن محمد بن عیسی، گاهی از سهل بن زیاد و زمانی از احمد بن محمد خالد برقی روایت می نماید و اشخاص هر یک از این سه، غیر از اشخاص «عدّة» دیگر می باشد. (3)مثلاً مراد او از «عدّة» در جایی که به واسطه آن از احمد بن محمد بن عیسی روایت می کند عبارت از پنج نفر: محمد بن یحیی عطار، علی بن موسی کمیدانی، داوود بن کوره، احمد بن ادریس و علی بن ابراهیم بن هاشم است. (4)
این روش راهگشای سایر عالمان و محدثان شد به طوری که شیخ طوسی در کتاب
ص:222
فهرست خود و نجاشی در کتاب رجال خویش این روش را برگزیدند و به همین شیوه روایت را نقل کردند. (1)علاوه بر این گاهی احادیثی بدون نام محدث و راوی و با عنوان «قد قال العلم» و یا «فی حدیث آخر» از کلینی نقل شده است که جمعی از عالمان این احادیث را دلیلی بر وجود ارتباط بین کلینی و امام زمان (عج) دانسته و گفته اند «ممکن است که این کتاب کافی به نظر اصلاح آن حضرت رسیده باشد» (2)و از کلام بزرگان نقل شده است که امام زمان (عج) فرموده اند:
« الکافی کافٍ لشیعتنا» : کافی شیعیان ما را کافی است.
کلینی در زندگی سراسر نور و پربار خود علاوه بر تدوین و تألیف مجموعه الکافی ، کتاب های الرد علی القرامطه ، تفسیر رؤیا (تعبیر خواب) ، مجموعه شعر (حاوی قصایدی که شعرا در مناقب و فضایل اهل بیت علیهم السلام سروده اند) ، کتاب رسایل ائمه علیهم السلام و کتاب رجال را تألیف کرده است.
کلینی در مسیر تحقیق و نگارش از تغذیه فکری شاگردانی که به امید کسب علم از محضرش به بغداد سفر کردند لحظه ای غافل نبود. او در بارور کردن اندیشه خدایی شاگردانش از جان مایه گذاشت. بسیاری از بزرگان از او روایت نقل کرده اند که از آن میان احمد بن ابراهیم معروف به ابن ابی رافع صیمری، احمد بن احمد کاتب کوفی، احمد بن علی بن سعد سعید کوفی، ابو غالب احمد بن محمد رازی، عبدالکریم بن عبداللّه بن نصر بزار تنیسی، علی بن احمد بن موسی دقاق، محمد بن احمد سنانی زاهری، ابوالفضل محمد بن عبد اللّه بن مطلب شیبانی، محمد بن علی ماجیلویه، محمد بن عصام کلینی، جعفر بن محمد بن قولویه قمی مؤلف کتاب کامل الزیارات، هارون بن موسی تلعکبری، محمد بن احمد صفوانی و محمد بن ابراهیم نعمانی مؤلف کتاب غیبت نعمانی را می توان نام برد. (3)
ص:223
کلینی پس از هفتاد سال زندگی که بیست سال از آن تلاش و تحقیق همراه با رنج ها و غربت ها برای تدوین کتاب کافی بود از این جهان عروج کرد. او غروب نکرد بلکه با کتاب ارزشمند کافی هماره در آسمان تشیع پرتو افشانی می کند. او گرچه در قفس دنیا زیست اما در فضای بهشت تنفس می کرد چرا که همۀ لحظه های عمرش را با کلام اهل بیت علیهم السلام سپری کرد. و سرانجام در ماه شعبان سال 329 ق عروج کرد. (1)و نه تنها شیعیان بلکه پیروان دیگر مذاهب اسلامی را سوگوار و بغداد را با رفتنش یکپارچه ماتم کرد. ابوقیراط محمد بن جعفر حسنی (2)یکی از بزرگان بغداد بر پیکر مطهرش نماز خواند و شیعیان با دلی پراندوه پیکر مقدس او را در باب کوفۀ بغداد در بازار و در نزدیکی پل به خاک سپردند.
سلام بر کلینی روزی که تولد یافت و روزی که در آسمان دنیای اسلام درخشید و عروج کرد و روزی که در پیشگاه ذات اقدس او برانگیخته می شود.
ص:224
کلینی
این مقاله، اولین مقاله از سلسله مقالاتی است که با عنوان مفاخر مکتب اسلام از سوی نویسنده منتشر شده است. وی پس از بیان اهمیت نگاشتن زندگی نامه مفاخر اسلام، به زندگی کلینی پرداخته و از موقعیت کلینی در عالم اسلام، دیدگاه اهل سنت دربارۀ وی، تألیفات کلینی، کتاب الکافی، استادان، شاگردان و وفات او سخن به میان آورده است. نویسنده پس از آن که زندگی نامۀ علمای دیگر را نوشته و آنها را در این نشریه چاپ کرده است در صدد برآمده تا همۀ زندگی نامه ها را در مجموعه ای گرد آورد. بدین منظور کتاب مفاخر اسلام را تدوین نموده و زندگی نامۀ علمای دیگر را بر آن افزوده است.
در جهانی که ما زندگی می کنیم بسیاری از موضوعات علمی و فنی به میزان ارزش واقعی خود مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است از موضوعاتی که امروز مورد توجه نویسندگان واقع شده «بیوگرافی رجال» و شرح حال علما و دانشمندان و بحث از زندگانی و سر موفقیت آنان در راه رسیدن به کمالات است.
بررسی زندگانی دانشمندان بزرگ نه تنها ما را به یک سلسله مطالب سودمند
ص:225
علمی و اخلاقی و تاریخی آشنا می سازد، بلکه با مطالعۀ شرح احوال آنها می توانیم درس صحیح زندگی را بیاموزیم و راه رسیدن به کمالات شایسته و مقامات علمی و عملی را پیدا کنیم.
«بیوگرافی رجال» که در اصطلاح دانشمندان اسلامی معروف به «علم رجال» و «تراجم علما» است از قرن دوم هجری مورد توجه علمای اسلام قرار گرفت و در آن علم، کتاب ها پرداختند. در اعصار متأخر نیز این علم شریف همواره مورد توجه خاص دانشمندان اسلام و بالاخص شیعه بوده و هست.
ما نیز به جهاتی که ذکر شد تدریجاً شرح حال یک یک مفاخر مکتب اسلام و نوابغ عالیقدر شیعه را که با همت عالی و خدمات ذی قیمت آنان اساس مکتب اسلام و آئین تشیع در برابر موانع محفوظ مانده تا به ما رسیده است، از نظر خوانندگان می گذرانیم و امیدواریم که مطالعه این قسمت در آشنا ساختن افکار خوانندگان به حقایق و تعلیمات مکتب اسلام مفید و مؤثر باشد و اینک بیوگرافی مفاخر دانشمندان اسلام را از قرن سوم هجری به ترتیب از نظر خوانندگان می گذرانیم.
***
یکی از نامورترین دانشمندان شیعه محمد بن یعقوب بن اسحاق معروف به «شیخ کلینی» است. کلینی اصلاً ایرانی و از قریۀ «کلین» بر وزن «حسین» واقع در 38 کیلومتری شهرری در ناحیۀ شرقی راه قم به تهران نزدیک حسن آباد است. مقبره پدر او یعقوب بن اسحاق که از بزرگان شیعیان آن روز ری بوده نیز هم اکنون در آن قریه است.
با این که امروز بیش از ده قرن از وفات کلینی می گذرد، هنوز شخصیت علمی و عظمت دینی خود را حفظ کرده، وی در آسمان تشیع و میان انبوه ستارگان علم و دانش مانند ستارۀ روشنی می درخشد و نامش هم چنان در کتاب های علمی و مذهبی برجسته است.
ص:226
کلینی در عصر حضرت امام حسن عسکری علیه السلام متولد گشت و با چهار سفیر و نمایندۀ وجود اقدس امام زمان ارواحنا فداه که در طول غیبت صغری رابط میان حضرت و شیعیان بودند، هم عصر بود با این که این چهار تن، از فقها و محدثین بزرگ شیعه بودند و شیعیان آنها را به جلالت قدر می شناختند، مع الوصف کلینی مشهورترین شخصیت عالی مقامی بود که در آن زمان میان شیعه و سنی با احترام زیاد می زیست و به طور آشکار به ترویج مذهب حق و نشر معارف و فضائل اهل بیت عصمت همت می گماشت.
عموم طبقات او را به راستی گفتار، و درستی کردار و احاطۀ کامل بر احادیث و اخبار می ستودند به قسمی که می نویسند شیعه و سنی در اخذ فتوی به وی مراجعه می کردند، و در این خصوص مورد اعتماد و وثوق هر دو فرقه بود و به همین جهت نیز ملقب به «ثقة الاسلام» گشت و هم او نخستین عالمی است که به این لقب خوانده شده و حقاً که شایسته این لقب بزرگ هم می باشد.
کلینی در امانت و عدالت؛ تقوی و فضیلت. حفظ و ضبط احادیث که همه از شرایط یک فرد محدث است مانند نداشت و به گفتۀ علّامه مجلسی وی میان تمام دانشمندان ما و آنها که از او روایت کرده اند و هم چنین در نظم و ترتیب کتابش کافی بی نظیر بوده و این مزایا دلیل است که وی از جانب خداوند متعال تأییدات خاصی داشته است.
کلینی در نظر دانشمندان اهل سنت و مخصوصاً نزد مورخین آنان که بعد از او آمده اند بسیار بزرگ است، همه از وی تجلیل کرده و او را به بزرگواری ستوده اند. ابن حجر عسقلانی در کتاب لسان المیزان می نویسد: کلینی از فقهاء شیعه و کسی است که موافق مذهب آنان کتاب ها تصنیف کرده و مطابق نقل روضات الجنات ابن حجر در کتاب التبصر گفته است: ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی از رؤسای دانشمندان شیعه
ص:227
می باشد که در زمان مقتدر (خلیفه عباسی) می زیست.
ابن اثیر مورخ معروف نیز در کتاب جامع الاصول می نویسد: «محمد بن یعقوب رازی پیشوای مذهب اهل بیت، دانشمندی بزرگ و فاضلی نامدار است» . سپس ابن اثیر روایتی نقل می کند که منسوب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است به این معنی که خداوند عالم در سر هر قرنی شخصی را بر می انگیزد که دین او را زنده و پایدار بدارد آن گاه به گفتگو در پیرامون این حدیث پرداخته و می گوید: «از مجددین و نگهدارندگان مذهب شیعه در آغاز سدۀ اول محمد ابن علی باقر علیه السلام و در ابتدای سدۀ دوم علی بن موسی الرضا علیه السلام و بر رأس سدۀ سوم ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی بوده است» .
دانشمندان شیعه نیز به استناد همین حدیث عقیده دارند که بر سر هر صد سالی خداوند یکی از بزرگ ترین شخصیت های شیعه را که از لحاظ معلومات دینی و پارسایی در عصر خود ممتاز باشد، برای سرپرستی و حفظ دین خود می انگیزد و به اتفاق در سدۀ سوم کلینی را مجدد مذهب شیعه دانسته اند.
کتاب هایی که بزرگ مرد تشیع شیخ کلینی رحمه الله تألیف فرموده گر چه از نظر کمیت زیاد نیست ولی از لحاظ کیفیت دارای اهمیت به سزایی است.
آنچه در کتب تراجم از تألیفات او نام برده اند کتاب های زیر است:
1. کتاب رجال
2. کتاب رد بر قرامطه
3. کتاب تعبیر رؤیا
4. کتاب رسائل ائمه
5. دیوان شعر مشتمل بر قصائد در مناقب اهل بیت علیهم السلام
6. معروف ترین تألیفات او کتاب نفیس کافی است که نه تنها بزرگ ترین آثار قلمی او می باشد بلکه در جامعه اسلام کتاب معتبری چون کافی در حدیث نوشته نشده
ص:228
است. کافی یکی از چهار کتب معتبر و صحیح شیعه است که مأخذ تألیف بیشتر کتب ما و مدرک و مرجع محدثین و فقهاء و مستند مجتهدین بزرگ در استنباط احکام دینی می باشد.
سه کتاب دیگر: من لا یحضره الفقیه تألیف رئیس محدثان شیعه محمد بن علی ابن بابویه قمی معروف به «شیخ صدوق رحمه الله» ؛ تهذیب و استبصار تألیف شیخ اجل محمد ابن حسن مشهور به «شیخ طوسی» است.
معروف ترین و معتبرترین آنها کتاب کافی است که در حقیقت اسم با مسمی و از لحاظ کم و کیف و زمان مقدم بر سه کتاب دیگر می باشد، کلینی کتاب کافی را در مدت بیست سال تصنیف کرده است، وی برای جمع آوری اخبار این کتاب مسافرت ها نموده و به شهرهای دور و نزدیک رفته تا با ملاقات راویان حدیث و ناقلان آثار و استادان اجازه که آشنا به فنون حدیث بودند و قسمت هایی از ابواب فقه و حدیث نزد آنها یافت می شد، اخبار اهل بیت را جمع و سپس آن را مهذب و مرتب نمود و سرانجام کتاب کافی را به وجود آورد.
کلینی با تألیف این کتاب حقی عظیم بر شیعه دارد؛ مخصوصاً طبقه دانشمندان را تا ابد رهین منت خود گردانیده است. «نجاشی» می نویسد: کلینی در ری بزرگ شیعیان و مایۀ افتخار آنان بود، و از این که موطن بعدی وی و آرامگاه او را در بغداد می بینیم به خوبی می توانیم میزان رنج و کوشش او را در طی آن مسافرت ها به منظور تدوین کتاب کافی آن هم با وضع دشوار مسافرت در آن عصر، درک کنیم.
به طوری خود در دیباچۀ کتاب کافی می نویسد علت تصنیف این کتاب سودمند آن بوده، که یکی از شیعیان دانشمند به وی شکایت نموده بود که بر اثر نبودن کتاب جامع و مستقلی که مشتمل بر تمام فنون دین باشد؛ مسلمانان به عظمت جهل و نادانی گرویده اند و امور مهم و دقیق دینی را با فکر کوتاه خود می سنجند؛ در نتیجه، علم در نزد آنها بی ارزش گشته و علما عزلت گزیده اند. . .
ص:229
کلینی در جواب می نویسد: برادر! شکایت تو را فهمیدم که چیزهایی از امور دین بر تو مشکل شده که پی به حقیقت آنها نبرده ای و گفته ای دانشمند مطلع و موثقی نیافته ای که با وی در پیرامون حدیث گفتگو نموده و از او استفاده کنی و هم گفته ای دوست داری کتابی داشته باشی که همۀ علوم دین در آن باشد، به طوری که طالبان دانش را بی نیاز و خواستاران حقیقت از آن بهره مند گردند.
و هر کس بخواهد علم دین و آثار و اخبار صحیحۀ ائمۀ طاهرین و سنت های پایدار را مورد عمل قرار دهد و به وسیلۀ آن واجبات خدا و سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله را به کار برد، از آن کتاب اخذ کند.
و گفته ای اگر این فکر عملی شود، امید است که به خواست خدا و توفیق الهی برادران دینی، و علاقه مندان شعائر اسلامی، دوباره به علم و علماء بگروند و آنچه موجب شکوه بوده تدارک شود.
آن گاه بعد از چند سطر می نویسد: «به حمداللّه خداوند میسر کرد تا کتابی که خواسته بودی تألیف گردد امیدوارم چنان باشد که می خواستی ما در این باره کوتاهی نکرده ایم زیرا می دانیم که تبلیغ دین و راهنمایی برادران و هم کیشان امری واجب است از این رو چیزی فروگذار ننموده ایم و امیدواریم با کسانی که در این زمان یا زمان های آینده تا پایان جهان از این کتاب استفاده و اقتباس می کنند و بدان عمل می نمایند، در ثواب سهیم و شریک باشیم. امید است خداوند توفیق مرحمت کند تا بتوانیم نیت خود را عملی سازیم و کتابی کامل تر از این تصنیف کنیم تا اگر چیزی در این کتاب نباشد در آن جبران شود» .
کافی مشتمل بر احادیث مسند و صحیح در زمینه های اصول عقاید، فقه و احکام و اخلاق و آداب زندگی و متضمن اسرار و رموزی است که از علم و دانش اهل بیت عصمت و طهارت سرچشمه گرفته است.
دانشمندان شیعه اتفاق دارند که احادیث کتاب کافی از لحاظ کثرت و صحت؛ در هیچ یک از کتب دیگر یافت نمی شود و هیچ کس تاکنون کتابی در حدیث به این
ص:230
جامعیت و اتقان ننوشته است. به طور خلاصه کلینی با تصنیف کافی اثری از خود به یادگار گذارد که تا دنیا پایدار است بی شبهه اثر ذی قیمت او نیز جاوید خواهد بود.
کافی سه بخش است: 1. اصول کافی 2. فروع کافی 3. روضۀ کافی، و روی هم رفته دارای شانزده هزار و یکصد و نود و نه حدیث است که بیش از مجموع روایات شش کتاب معتبر و معروف صحاح ستۀ اهل سنت می باشد (البته با حذف مکررات آنها) جلالت قدر و مقام شامخ کلینی را از همین جا می توان حدس زد.
کلینی در ری و بغداد و در طی مسافرت های خود، دانشمندان بزرگ و محدثین و فقهاء بسیاری را ملاقات کرده و از خرمن معلومات آنان خوشه ها چیده و از آنها اجازه روایت گرفته است که البته این اجازات از آن مردان بزرگ در آن زمان بسیار باارزش بوده است، در کتب رجال و تراجم بالغ بر چهل نفر را نام می برند که همه از استادان و مشایخ اجازه وی به شمار آمده اند. از جمله این عده می باشند.
عالم بزرگوار علی بن ابراهیم قمی صاحب تفسیر علی بن ابراهیم متوفی به سال - 307 هجری - سعد بن عبداللّه اشعری قمی متوفی در سنه 300 - احمد بن محمد بن سعید همدانی معروف به ابن عقده متوفی - 333 - احمد بن ادریس اشعری قمی - 306 ابوالحسن علی بن رازی معروف به علّان دایی او که در ری از مفاخر دانشمندان شیعه بوده است.
شخصیت ممتاز کلینی در محیط ری و بغداد، مردم دانش طلب را از هر سو به جانب وی جلب نمود، مجلس او همیشه مجمع فضلا و محفلش مرکز علماء و فقها و محدثین بود. این چند نفر که ذیلاً نام می بریم از جمله دانشمندانی می باشند که از محضر وی برخاسته و از او به دریافت اجازه نائل گشته اند:
1. ابو غالب احمد بن محمد زراری متوفی به سال - 368 هجری -
2. ابوالحسن احمد بن احمد کاتب کوفی.
ص:231
3. علی بن احمد موسی دقاق
4. ابن قولویه قمی استاد شیخ صدوق.
5. ابو عبداللّه محمد بن ابراهیم کاتب نعمانی که از شاگردان معروف وی و کاتب کتاب کافی است.
کلینی که در دنیای آن روز چشم و چراغ شیعه و تاج پرافتخار دانشمندان بود پس از آن همه رنج و کوشش و تألیف و تصنیف و ترویج در راه بزرگ داشت قوانین دین و حفظ و حمایت شیعیان، سرانجام در سنۀ 329ق که معروف به سال «تناثر نجوم» و مصادف با مبدأ غیبت کبرای امام زمان علیه السلام است وفات یافت و مرغ روحش به آشیان جنان خرامید، آرامگاهش در ناحیۀ شرقی شط دجله کنار جسر قدیم بغداد معروف و زیارتگاه مسلمانان می باشد.
ص:232
ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی رازی
نویسنده در این نوشتار، تلاش کرده تا ناگفته هایی را دربارۀ کلینی بازگو کند و از ارزش و اهمیت کتاب الکافی سخن بگوید. او به بیان چرایی تألیف الکافی پرداخته و سخن عالمان بزرگ را در ستایش این اثر نقل نموده است. ویژگی ها و امتیازات کتاب الکافی و آنچه دربارۀ این کتاب نوشته شده است، بخش های پایانی نوشتار است.
در شرح حال و زندگی مرحوم کلینی مانند بسیاری از علماء و محدثین سلف نقاط مبهم و نامعلومی باقی است که کنجکاوی و تلاش های امروز هم نتیجه ای جز تکثیر وجوه و احتمالاًت ندارد. استاد معاصر آقای دکتر حسین علی محفوظ در مقدمه اصول کافی طبع تهران - که به تذییلات آقای علی اکبر غفاری رحمه الله موشح است - شرح حال مفصل و مبسوطی راجع به ثقة الاسلام کلینی نوشته اند و از صد کتاب چاپی و خطی حیات کلینی را استخراج کرده و با اختلاف اقوالش ذکر نموده اند که شاید بهتر از آن هنوز نوشته نشده است.
ص:233
ما برای این که این مجموعه خالی از این بهره نباشد قسمت هایی را از آن مقدمه استخراج کرده در این جا ترجمه می کنیم، و در هر قسمت تنها به ذکر یک قول اکتفا می ورزیم.
کلین (بر وزن حسین) قریه ای است در 38 کیلومتری جنوب غربی شهر ری کنونی که پنج کیلومتر از جاده دور است و از این قریه فقها و محدثینی بزرگ برخاسته اند که از جملۀ آنها محمد بن یعقوب کلینی و دائی او مرحوم علّان است.
مرحوم کلینی در آن جا شیخ و پیشوای شیعه بود و سپس به بغداد مسافرت کرد و در آن جا هم به تدریس و فتوا اشتغال داشت. سال ولادت کلینی معلوم نیست ولی وفاتش در 328 یا 329 بوده است و سفراء مهدی علیه السلام یعنی نواب خاصّ آن حضرت را درک کرده و احادیث و اخبار را از دست اولّش اخذ کرده است. بعضی از علما معتقدند که کتاب کافی بر امام زمان علیه السلام عرضه شد، و آن حضرت فرمود: « الکافی کاف لشیعتنا؛ همین کتاب کافی شیعیان ما را بس است» معلوم نیست که مرحوم کلینی کتاب کافی را در کجا و از کجا و از چه سالی شروع کرده است ولی آنچه معلوم است تألیف آن مدت بیست سال طول کشیده و در بغداد خاتمه یافته است.
1. نجاشی گوید: «او در زمان خود شیخ و پیشوای شیعه بود در ری، و حدیث را از همه بیشتر ضبط کرده و بیشتر از همه مورد اعتماد است» .
2. ابن طاوس گوید: «توثیق و امانت شیخ کلینی مورد اتفاق همگان است» .
3. ابن اثیر گوید: «او به فرقه امامیه در قرن سوم زندگی تازه ای بخشید و پیشوا و عالم بزرگ و فاضل و مشهور در آن مذهب است» .
4. ابن حجر عسقلانی گوید: «کلینی از رؤسای فضلاء شیعه است در ایام مقتدر عبّاسی» .
5. محمد تقی مجلسی گوید:
حق این است که در میان علماء شیعه مانند کلینی نیامده است و هر که در اخبار
ص:234
و ترتیب کتاب او دقت کند، در می یابد که او از جانب خداوند تبارک و تعالی مؤیّد بوده است.
1. کتاب تفسیر الرؤیا (تعبیر خواب) .
2. کتاب الرجال.
3. کتاب الرد علی القرامطة (طایفه ای از خوارج - مجمع البحرین -) .
4. کتاب الرسائل، رسائل ائمه علیهم السلام
5. کتاب الکافی.
6. کتاب ما قیل فی الائمة علیهم السلام من الشعر.
نجاشی گوید: کلینی در مقبره خود در باب الکوفه بغداد و در جانب غربی به خاک سپرده شد و ابن عبدون متوفی به سال 423 قبر او را می شناخته و گفته است:
من قبر او را در جاده طائی دیده ام که لوحی داشت و روی آن نام او و پدرش بر آن نقش بود و در اواخر قرن چهارم کهنه شده بود. و اکنون قبر او در جانب شرقی دجله نزد باب جسر عتیق (جسر مأمون) است، کسی که از جانب مشرق بیاید و به طرف کرخ رود، مقبره در سمت دست چپ او واقع می شود و شیعیان قرن ها است که زیارت این محل را به نام مقبره کلینی عادت کرده اند و سنی ها هم بر احترام آن مقبره و تعظیم (کلینی) اتفاق دارند و این شیوۀ مستمر و روش دیرین گذشتگان، ما را به احترام همین مکان وادار می کند، اگر چه دفن او در آن جا از لحاظ تاریخ محقق نباشد.
محمد تقی مجلسی گوید:
مقبره کلینی در مولوی خانه بغداد است و به شیخ المشایخ معروف است و عامه و خاصّه آن را زیارت می کنند، من از جماعتی از شیعیان شنیدم که آن مقبره محمّد بن یعقوب کلینی است و خودم او را در همان جا زیارت کردم.
ص:235
از یازده قرن پیش تا حال دانشمندان بزرگ و نوابغ علمی شیعه قلم به دست گرفته، و در اطراف حدیث و جهات مختلف آن کتاب ها نوشته مجموعه ها پرداخته اند ولی با تمام این احوال، کتاب کافی عظمت و ارزش خود را از لحاظ اهمیت و اعتبار حفظ کرده و امروز هم دربارۀ آن به «معتبرترین کتاب بعد از قرآن» قضاوت می شود.
باید متوجه بود که چنین قضاوتی دربارۀ کتاب کافی پس از آن است که این کتاب شریف مدت یازده قرن متوالی مورد مطالعه و تحقیق و بررسی دانشمندان نقاد و نکته سنج و محدثین دقیق و باریک بین بوده است، و هر یک از احادیثش از نظر هزارها فقیه و حکیم و متکلم و محدث و خطیب گذشته و روات و مخبرینی که آن احادیث را از زبان معصوم گرفته و دست به دست گردانیده تا به شیخ کلینی رسانیده اند یک به یک مورد کنجکاوی علماء رجال و درایت قرار گرفته و به صحت و وثوق و اعتبار و امثال این تعبیرات نمره گرفته اند.
پیداست که قضاوت دربارۀ هر موضوعی ابتداءً ممکن است با عینک دودی حب و بغض صورت گیرد و مسامحه و مجامله، حجاب بصیرت گردد، و در نتیجه حقیقت و واقع چنان که هست نمایش ندهد، اما قضاوتی که نتیجه یازده قرن کنجکاوی و بررسی نقادان موشکاف باشد، مقرون به حقیقت و خالی از شک و شبهت است.
ما در فصول آتیه قسمتی از تعاریف و ستایش های دانشمندان را از کتاب کافی نقل می کنیم ولی جمله کوتاه و مختصری که از تمام آن کلمات به دست می آید این است:
کتاب کافی در ردیف معتبرترین کتب اسلامی است.
جامع تشیع در این عصر و دوران احتیاج شدیدی احساس می کند که آنچه در متن و واقع اصل دین است بداند و مورد اعتقاد و عمل قرار دهد، و زوائد و پیرایه هایی که به آن بسته شده، کنار گذارد و دور بریزد، بدون شک کتاب کافی در ردیف معتبرترین کتبی است که این احتیاج را از همه بیشتر تأمین می کند.
ما می دانیم که در میان احادیث و آیاتی که امروز در دست داریم و به پیغمبر و ائمه
ص:236
معصومین هم نسبت داده شده است، اخباری است که یا به کلی پیغمبر و امام آن را نفرموده و یا به این صورت نبوده است، بلکه هدف های ناپاک و دست های خیانتگر جاعلین و محرفین در ساختن و پرداختن آنها کمک کرده است، جامعه تشیع در این عصر و زمان عاشق تشنه کام عین کلمات صادره از میان دو لب پیشوایان خویش است، و بدون تردید و مبالغه کتاب کافی سرچشمه صافی است که زلال ترین آب مقصود را به لب تشنگان خود می نوشاند.
از حاصل گفتار شیخ بزرگوار مرحوم ثقة الاسلام کلینی در مقدمه کتاب کافی چنین به دست می آید که: یکی از شیعیان و برادران دینیش به او نامه نوشته و یا پیغام داده است که مردم زمان ما علم و دانش را رها کرده و در جهل و نادانی غوطه ور شده اند، نام خود را مسلمان گذاشته و از مقرّرات واقعی اسلام خبری ندارند. تنها از روی عادت و تقلید از نیاکان خود اعمالی را به نام دین انجام می دهند و می گویند ما در هر مطلبی به عقل خود رجوع می کنیم. آیا چنین طریقه و روش صحیح است و مردم می توانند بدین رویّه ادامه دهند؟ !
شیخ بزرگوار با استناد به آیات و احادیث ثابت می کند که چون خدای تعالی بر انسان منت نهاد و به او عقل و هوش و استعداد عنایت فرمود، لیاقت یافت که پیغمبران و نمایندگان خود را برای هدایتش بفرستد و کتب آسمانی خود را بر آنها نازل کند و اوامر و نواهی خود را که موجب ثواب و کیفر است، به ایشان برساند و معلوم است که ثواب و پاداش به کسی می دهد که اوامر او را طبق دستوری که خود او معین کرده است انجام دهد.
این اوامر و مقررات را تنها به وسیله پیغمبران و حجج خویش ابلاغ فرموده و از مردم خواسته است که مقرراتش را از روی یقین و بصیرت انجام دهند و به گمان و تقلید اعتماد نکنند، پس روش آن مردم که تو گفتی خداپسندانه نیست. سپس می گوید:
از من تقاضا کردی کتابی بنویسم که شامل جمیع علوم دینی از گفتار امام باقر و
ص:237
صادق علیهما السلام و سنت های استواری که باید طبق آن عمل کرد بوده باشد.
سپس می گوید:
خدا را شکر می کنم که وسائل تألیف و تدوین چنان کتابی را که تقاضا کردی آماده کرد و امیدوارم چنان که خواستی بوده باشد، زیرا نصیحت و خیرخواهی برادران دینی بر ما لازم است، و ما امیدواریم که از این زمان تا روز قیامت از این کتاب استفاده می کنند، در اجر و ثواب شریک باشیم.
1. شیخ مفید گوید: کافی در ردیف جلیل ترین کتب شیعه و سودمندترین آنهاست.
2. محمد بن مکی شهید در اجازه خود به ابن خازن گوید: کتاب کافی در علم حدیث است و امامیه مانندش را ننوشته اند.
3. محقق کرکی در اجازه خود به قاضی صفی الدین عیسی گوید:
کتابی بزرگ در موضوع حدیث به نام کافی است که مانندش نوشته نشده. این کتاب از احادیث شرعی و اسرار دینی مقداری جمع آوری نموده که در کتاب دیگری یافت نمی شود.
4. فیض کاشانی گوید: « کافی شریف ترین و کامل ترین و جامع ترین کتب است؛ زیرا که در میان آنها شامل اصول و خالی از عیب و فضول است» .
5. شهید ثانی گوید:
کتاب کافی، آبشخور صافی است که به جان خودم هیچ نویسنده ای مانندش را به رشته تألیف در نیاورده است و قدر و منزلت کلینی و جلالت او از این کتاب هویدا گردد.
6. مولی محمد امین استرآبادی در کتاب فوائد المدنیه گوید: «ما از اساتید و علمای خود شنیده ایم که در اسلام کتابی تألیف نشده که برابر یا نزدیک به کتاب کافی باشد» .
یکی از افاضل گوید:
بدان که کافی کتابی است جامع احادیث در تمام علوم عقاید و اخلاق و آداب و فقه - از اول تا آخرش - که در کتب احادیث عامه مانندش نیست کجا آنها
ص:238
می توانند کتابی مانند کافی در جمیع فنون و احادیث و تمام اقسام علوم الهی که از خاندان عصمت و رحمت به دست آمده داشته باشند. (زیرا آنها خاندان عصمت و رحمتی ندارند) .
کتاب کافی از علومی که گفتیم آن قدر گرد آورده که در کتاب دیگری نیست به درجه ای که احادیثش از لحاظ متن و سند بر تمام شش کتاب صحیح عامه فزونی دارد زیرا شماره احادیث کافی 16199 می باشد (1)در صورتی که تمام احادیث صحیح بخاری با مکرراتش 7275 حدیث است و گفته اند که با حذف مکررات 4000 حدیث است و ابن تیمیه گوید مجموع احادیث صحیح بخاری و مسلم از 7000 کمتر است.
1. مؤلفش در زمان سفراء امام زمان علیه السلام زنده بوده و به قول سید بن طاوس این خود برای ما راهی باز می کند که نوشتجات کلینی را توأم با حقیقت بدانیم.
2. کلینی ملتزم است که در کتاب کافی همه احادیث را جز اندکی با تمام سلسله سند تا برسد به امام ذکر کند و گاهی صدر سند را حذف کرده زیرا حدیث را از کتاب شخصی که از او روایت نموده نقل کرده و سلسله سند در آن کتاب بوده است یا به واسطه آن که به سندی که قبلاً گذشته حواله کرده است.
3. یکی از بزرگان محقّقین گفته است:
روش کلینی در ترتیب احادیث هر باب این است که حدیث درست تر و روشن تر را در اول باب قرار داده و سپس به همین ترتیب احادیث مبهم و مجمل را ذکر نموده است از این جهت غالباً احادیث آخر هر بابی خالی از اجمال و ابهام نیست.
4. در بیشتر موارد، اخبار متعارض را ذکر نکرده و تنها به ذکر روایاتی که دلیل عنوان باب است اکتفا نموده و این خود دلیل ترجیح دادن اوست روایات ذکر شده را بر روایاتی که ذکر نکرده است.
ص:239
مؤلفات و کتبی که دربارۀ کتاب کافی نوشته شده در مقدمۀ اصول کافی طبع تهران به شش قسمت شده است.
1. شروح عربی مفصل و مبسوطی که دانشمندان از قرن یازدهم به بعد نوشته اند و آنها دوازده شرح است که نخستین آنها شرح صدر المتألهین شیرازی معروف به شرح ملّاصدرا می باشد که در سال 1050 وفات یافته است و آخرین آنها کتاب هدی العقول فی شرح احادیث الاصول از محمد بن عبد علی. . . قطیفی از علمای اوائل قرن سیزدهم است. این کتاب خطی و در کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار است.
2. حواشی و تعلیقاتی که تنها جملات مشکل و مبهم آن را توضیح داده است، این حواشی بسیار است.
3. ترجمه ها و شروح فارسی که سه تای آنها در آن مقدمه ذکر شده است دو کتاب آنها خطی است و در کتابخانه اهدایی سید محمد مشکات استاد دانشگاه تهران است و سومی شرح خلیل بن غازی قزوینی است که در سال 1308 هجری در لکنهو چاپ شده و در دو جلد است. و به قلم و سبک و نگارش دیروز است.
علاوه بر اینها ترجمه و شرحی است فارسی که اخیراً در تهران چاپ شده و از نظر نگارش تا حدی به قلم روز و سبک جدید است لکن مترجم و شارحش در مواردی از آن کتاب عقاید خاصی برخلاف تحقیق علمای شیعه و اساطین فقه و حدیث و فلسفه و کلام اظهار می کند و نسبت به مفاخر شیعه بی جا می تازد (1)بسی تعجب کردم، زمانی که صفحاتی از آن کتاب را مطالعه کردم و اشتباهاتی حتی در قواعد ابتدایی صرف و نحو دیدم که از یک مبتدی عربی آموز هم انتظار نبود و ناچار همه را حمل بر طغیان قلم نموده و گذشتم. (2)
ص:240
لکن این جهات و علل دیگر (1)موجب شد که از آن ترجمه و شرح سلب اعتماد گشت.
4. شرح بعضی از احادیث کافی و از این قسمت دو کتاب را ذکر نموده است:
الف. کتاب حثیث الفلجة فی شرح حدیث الفرجة تألیف سید بهاء الدین محمد بن محمد باقر حسینی مختاری از علماء اوائل قرن دوازدهم.
ب. کتاب هدایة النجدین وتفصیل الجندین رساله ای است در شرح حدیث جنود عقل و جهل اصول کافی.
5. مختصر کافی و آن منحصر به کتاب محمد جعفر بن محمد صفی ناعسی است و یک نسخه خطی آن در کتابخانه اهدائی سید محمد مشکات استاد دانشگاه است.
6. تحقیقاتی که راجع به بعضی از جهات کتاب کافی شده است و از این قسمت ده کتاب ذکر می کند.
اینها پنجاه کتاب تمام است که در اطراف کتاب کافی نوشته شده است که بیشتر آنها عربی یا چاپ نشده است و ترجمه و شرح فارسی چاپ شده غیر از همان دو کتابی که در شماره 3 توضیح دادیم به نظر نمی رسد.
به عقیدۀ ما در میان پنجاه تألیفی که دربارۀ کتاب کافی شده است، از لحاظ شرح و توضیح مطالب و حل مشکلات و استدلال بر مطالب نظری آن چهار شرح امتیاز و شهرت دارد:
1. شرح صدر المتألهین معروف به ملّاصدرای شیرازی است که چاپ شده آن مقدار 500 حدیث از اصول کافی است و طبق مذاق آن مرحوم احادیث و اخبار با عینک فلسفه و عرفان ملاحظه شده است.
2. کتاب وافی تألیف ملّا محسن فیض کاشانی شاگرد صدر المتألهین است که یکی
ص:241
از کتب اربعۀ متأخره محسوب می شود و احادیث را از نظری نزدیک به نظر استادش بیان می کند.
3. کتاب مرآة العقول علّامه مجلسی رحمه الله متوفی به سال 1111 که شاید متأخرترین شرح چاپ شده عربی اصول کافی و در نتیجه کامل ترین آنها باشد. و احادیث، بیشتر از نظر افکار فقهاء و محدثین بیان و توضیح شده است.
مرحوم مجلسی در این کتاب نخبه ها و برگزیده های سخنان صدر المتألهین و فیض کاشانی و سایر شارحین (قدس اللّه اسرارهم) را انتخاب کرده و در بیان احادیث ذکر نموده است. در صفحۀ 77 مرآة العقول از گفتار ملّاصدرا به این جمله تعبیر می کند «ما ذکره بعض المحققین» و نسبت به مرحوم فیض «ما ذکره بعض الافاضل» می فرماید و در صفحه 69 دربارۀ سخن ملّاصدرا «ما حققه بعض الافاضل» تعبیر می کند و در صفحه 60 «قال بعضهم» می گوید و در صفحه 54 راجع به حدیث فرجه هفت قول نقل می کند که سومی آنها قول ملّاصدرا است و اقوال دیگری را که تنها احاطه و تبحر بی نظیر آن دانشمند متتبع توانسته است در آن جا گرد آورد و هم چنین اقوال و وجوهی را که در احادیث دیگر ذکر می کند تنها اختصاص به شرح او دارد.
4. شرح ملّا صالح مازندرانی متوفی به سال 1080 است که نزد افاضل فقها مشهور است و اکنون به تذییلات علّامه معاصر آقای حاج میرزا ابوالحسن شعرانی چاپ می شود.
ص:242
در بیان احوالات محمد بن یعقوب کلینی
نوشتار کوتاهی است دربارۀ کلینی و اشاره به حدیث مجدِّد و تطبیق آن بر ثقة الاسلام کلینی و نیز اشاره به موضع دفن کلینی دیگر سخن این نوشته است.
محمد بن یعقوب الکلینی ملقّب به لقب ثقة الاسلام و مکنّی به ابی جعفر است و کلین به ضم کاف و فتح لام است. چنان که علامه و شیخ الطایفه شیخ طوسی بدان تصریح کرده اند و از مشایخ خلفاً عن سلف بدین وجه مسموع گشته و بالفعل نیز در السنۀ اهالی آن ولایت یعنی ری و توابع آن بدین وجه قرائت می شود و آن توابع و دیهات می باشد و صاحب قاموس به فتح کاف و کسر لام گفته و او را به میزان امیر دانسته است و این از جمله اغلاط قاموس است و آن جناب اول محمدین ثلاث اوایل است که کتاب کافی را که قریب به هشت هزار بیت است و در مدت بیست سال نوشته است و از ابن الاثیر در جامع الاصول محکی است که از خواص شیعه این که در سر هر سال صد هجری مجدّدی برای مذهب ایشان است و در رأس مأة ثانیه امام رضا علیه السلام و در سر مأة ثالثة محمد بن یعقوب کلینی و در سر مأة رابعه سید مرتضی بود و او اول کسی است که اخبار را مبوّب کرده و کتابش از کتب اربعه است و او چنانچه از کتب رجال مستفاد می شود اوثق ناس است در حدیث و اثبت و اضبط است و عدد اخبار کتاب کافی شانزده هزار و صد و نود و نه حدیث است و صحیح آن به اصطلاح
ص:243
متأخرین پنج هزار و هفتاد و دو حدیث است و حسان صد و چهل و چهار حدیث است و موثقات هزار و صد و شانزده حدیث است و قوی سیصد و دو حدیث است و ضعاف نُه هزار و چهارصد و هشتاد و پنج حدیث است و در سال سیصد و بیست و نه یا بیست و هشت که سنۀ تناثر نجوم به ارض است، آن جناب وفات یافت و وفاتش در بغداد اتفاق افتاد و در مقبره اش در باب الکوفه مدفون شد و محمد بن جعفر حسینی که ملقب به ابو قیراط است بر او نماز گذارد. سید هاشم بحرانی متقدم در کتاب روضة العارفین گفته که بعضی از ثقات از علمای معاصرین گفته اند که شخصی از حکام بغداد بنای قبر محمد بن یعقوب کلینی را دید و سؤال کرد که این قبر کیست؟ گفتند که قبر یکی از علمای شیعه است. پس امر کرد که آن را خراب کردند و قبر را شکافتند دیدند که آن بزرگوار با کفن باقی مانده و نپوسیده و با او طفل کوچکی با کفنش مدفون است پس امر کرد تا این که دفن کردند و بر آن قبه بنا نهادند ولی الآن قبر معروف و مزار و مشهد است تا این جا کلام سید هاشم بود و بعضی از مشایخ که گویا سید نعمت اللّه جزایری باشد گفته است که سبب حفر آن قبر مطهر آن بود که شخصی از حکام بغداد دید که مردمان به زیارت ائمه علیهم السلام مفتون می باشند پس بغض و عداوت اهل بیت او را بر آن داشت که قبر اطهر حضرت موسی بن جفعر علیه السلام را حفر کند و گفت که اگر اعتقاد شیعه حق است پس او الآن در قبر موجود است والا مردم را خواهیم از زیارت قبور ایشان منع نمود پس بعضی به آن حاکم گفتند که در اینجا مردی از علمای ایشان که از اقاطاب ایشان است مدفون است و اعتقاد ایشان آن است که قبر علمای ایشان نیز محفوظ و بدن ایشان هم متغیر نمی شود پس قبر آن عالم را که محمد بن یعقوب کلینی است بشکافید پس آن قبر را شکافته دیدند که محمد بن یعقوب کلینی به همان هیئت خود مدفون است و هیچ تغییری در او راه نیافته پس امر کرد که بر قبرش قبۀ عظیمی و بنای قویمی بنا کردند و آنجا مزار مشهوری شد و برای محمد بن یعقوب کلینی تألیفاتی نیز نقل شده از آن جمله کتاب کافی است که مانند شمس فی رابعة النهار است و کتاب رسائل الأئمة و کتاب ردّ بر قرامطه و کتاب تعبیر رؤیا و کتاب رجال و کتاب آنچه گفته شده در ائمه از شعر رحمه اللّه تعالی و أسکنه فی غرفات الجنان.
ص:244
ثقة الإسلام کلینی
این نوشتار بررسی ابعاد مختلف زندگی کلینی پرداخته و سخن خود را با گزارش ولادت و محل ولادت و هجرت های او آغاز کرده است. و مقام علمی، اساتید، شاگردان، تألیفات و سال تناثر نجوم از دیگر مطالب این مقاله است.
ثقة الإسلام، شیخ المشایخ، محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، از بزرگان شیعه در زمان غیبت صغراست که در نیمۀ دوم قرن سوم و نیمه اول قرن چهارم هجری از بزرگ ترین محدثان شیعه به شمار می رفت.
او در عهد امامت امام یازدهم، در دهی به نام کلین در 38 کیلومتری شهر ری و در خانه ای مملو از عشق و محبت به اهل بیت علیهم السلام چشم به جهان گشود.
پدرش یعقوب بن اسحاق که مردی با فضیلت و پاک سرشت بود از همان دوران کودکی تربیت فرزندش را بر عهده گرفت و با زبانِ عمل، اخلاق، رفتار و آداب اسلامی را به او آموخت.
آرامگاه این مرد متقی در روستای کلین (نزدیک حسن آباد شهر ری) قرن هاست که زیارتگاه شیعیان است.
ص:245
دایی کلینی - که خود محدثی بزرگ بود و از شیفتگان مکتب اهل بیت به شمار می رفت - در تعلیم و تربیت وی نقش بسزایی داشت. این مرد دانشمند - که «علاّن» نامیده می شد - در سفر حج و در راه زیارت خانه خدا به شهادت رسید.
کلینی توانست در دوران کودکی از محضر این عالم شهید و پدر بزرگوارش کسب فیض کرده و با منابع علم حدیث و رجال آشنا گردد. بعد از طی تحصیلات ابتدایی برای پیمودن مدارج کمال انسانی به شهر ری - که در آن عصر از مرتبه علمی خاصی برخوردار بود - مسافرت کرد.
شهر ری که در آن روزگار قلب ایران محسوب می شد، به نقطه برخورد آراء و نظرات فرقه هایی چون اسماعیلیه و مذاهبی چون شافعی، حنفی و شیعی مبدل شده بود.
کلینی در این زمان در ضمن تحصیلات خود نه تنها با عقاید و نظریات مذاهب و گرایش های مختلف آشنا شد، بلکه به ماهیت برخی از حرکت هایی که می رفت تشیع را از مسیر خود منحرف کند پی برد. کلینی درد را شناخت و آگاهانه به درمان آن پرداخت. او معتقد بود علاج این همه نابسامانی، بازگشت به کلام و پیام اهل بیت علیهم السلام است.
کلینی در این برهه از زمان، به دور از هر هیاهو، مسیر خود را مشخص کرده و تصمیم گرفت به ضبط و فراگیری احادیث بپردازد. از این رو، در محضر اساتید بزرگی چون ابو الحسن محمد بن اسدی کوفی زانوی ادب زده و در نوشتن احادیث و بحث و گفتگو درباره آنها از خود لیاقت بسزایی نشان داد.
عصر کلینی را باید «عصر حدیث» نامید. در این زمان نهضتی که برای یافتن، شنیدن و نوشتن احادیث و روایات آغاز شده بود، سراسر ممالک اسلامی را فراگرفته بود و در این میان کلینی را می توان یکی از تشنگان پاک باخته علم حدیث به شمار آورد.
کلینی با شناخت عصر خود و موقعیت زمانی و پی بردن به این مسأله که این عصر
ص:246
گذرگاه تشیع است و اگر احادیث و روایات از این بحران بگذرند، برای همیشه تشیع می تواند سالم و به دور از التقاط و انحراف مسیر خود را ادامه دهد، شهر ری را - که تازه دوست داران مکتب علوی در آن به قدرت رسیده بودند - با همه زیبایی ها و جاذبه هایش رها کرده و به سوی قم، شهر محدثان و راویان، هجرت کرد.
ورود کلینی به قم مقارن با حاکمیت سیاسی و دینی مردان با فضیلت و با تقوایی بود که از حدیث گویان مشهور زمان خود به شمار می رفتند.
در قلۀ این هرم، احمد بن محمد بن عیسی اشعری قرار داشت که تقوا، فضل و عشق او به اهل بیت علیهم السلام بر کسی پوشیده نیست.
کلینی با استفاده از محضر این مرد بزرگ، در کلاس درس استاد دیگری زانوی ادب زد که به «معلم» شهرت داشت. معلم کسی است که شیخ طوسی در کتاب رجال خود او را از یاران امام حسن عسکری علیه السلام می شمارد و او را در زمره کسانی می خواند که به خدمت امام یازدهم شرفیاب شده اند و او کسی جز احمد بن ادریس قمی نبود.
نجاشی می گوید:
چون این شخصیت برجسته در پیشگاه امام حسن عسکری تلمذ کرده و استاد شیخ کلینی است به «معلم» شهرت یافته است.
کلینی در ادامه تحصیل عالم وارستۀ دیگری را درک کرد که خود مردی کم نظیر بود. او به محضر «عبد اللّه بن جعفر حمیری» ، مردی که همه مورخان و علمای رجال و شیفتگان حدیث در مقابل عظمت او سر فرود می آورند.
او نیز در زمره اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام قرار دارد و دارای تألیفات فراوان است.
متأسفانه جز کتاب قرب الإسناد از این فرزانه روزگار، چیز دیگری به دست ما نرسیده است. قرب الإسناد مجموعه اخباری است که سند آن به امام معصوم می رسد.
علاوه بر دانشمندان نامدار مذکور، کلینی از محضر اساتید دیگری نیز بهره جسته که گذری بر اسامی آنان خواهیم داشت.
ص:247
گر چه قم مرکز تشیع به شمار می رفت و جویندگان کلام اهل بیت علیهم السلام را سیراب می کرد، اما عطش سیری ناپذیر کلینی به زمزم زلال نور این خاندان، او را بر آن داشت تا آن دیار مقدس و حرم منور را به امید یافتن روایات و احادیث ناشنیده ترک کند.
از این رو، او هجرت را آغاز کرد و قم را با تمام ارزش هایش به قصد شهرها و روستاهای دیگر ترک کرد. کلینی روستاها و شهرهای بیشماری را پشت سر نهاد و هر جا محدث یا راوی حدیثی می یافت که حدیثی از اهل بیت را نزد خویش داشت در مقابلش زانوی ادب می زد و پس از مدتی باز کوله بار عشق و صفایش را بر دوش می گرفت و راهی دیاری دیگر می شد.
کوفه یکی از شهرهایی بود که کلینی به آن قدم نهاد. در آن زمان کوفه یکی از مراکز بزرگ علمی به شمار می رفت. کوفه شهری بود که ابن عقده در آن حضور داشت. او در حفظ احادیث شهرۀ آفاق بود و بسیاری از شیفتگان علم حدیث را به این شهر بزرگ می کشاند.
وی یکصد هزار حدیث را با سند در خاطر داشت و کتاب های بسیاری را به رشته تحریر در آورده و یکی از ارزنده ترین آثارش «رجال ابن عقده» است.
در این کتاب، ابن عقده شاگردان امام صادق علیه السلام را که حدود چهار هزار نفر بوده اند نام برده و روایات بسیاری را نیز از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده است.
این کتاب تا زمان شیخ طوسی وجود داشته و متأسفانه پس از آن به سرنوشت برخی دیگر از میراث های فرهنگی اهل بیت علیهم السلام گرفتار شده و مفقود گشته است.
کلینی پس از کسب فیض از ده ها استاد و محدث در شهرها و مناطق مختلف سرانجام به بغداد رسید. مدت مسافرت کلینی به درستی معلوم نیست؛ اما در این
ص:248
شکی نیست که در طول مسافرت ها چنان علم و فضل خود را به نمایش گذاشت و تصویری از یک عالم شیعه حقیقی در اذهان مردم هر دیار مجسم ساخت که وقتی به بغداد پای نهاد فردی گمنام نبود.
شیعیان به او افتخار می کردند و اهل سنت به دیده تحسین به او می نگریستند.
تقوا و علم و فضیلت او در اندک مدتی شهره آفاق گشت، تا جایی که عامه بزرگان و اندیشمندان معاصر ایشان در مشکلات دینی به او مراجعه کرده و پیروان فرق اسلامی در فتوا به او روی می آوردند. به همین مناسبت به «ثقة الإسلام» شهرت یافت و او نخستین کسی است که در دوره اسلامی به این لقب مفتخر گردید.
عظمت و بزرگی کلینی در میان اهل تسنن به قدری است که ابن اثیر روایتی از پیامبر نقل می کند که فرمود:
خداوند در آغاز هر قرن شخصی را برمی انگیزد که دین او را زنده و نامدار نگه دارد.
آن گاه به گفتگو درباره این حدیث پرداخته و می گوید:
احیا کننده مذهب شیعه در آغاز قرن اول هجری محمد بن علی امام باقر علیه السلام، در ابتدای قرن دوم علی بن موسی امام رضا علیه السلام و در ابتدای قرن سوم ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی بوده است.
به جرأت می توان گفت کلینی نام آورترین و بلند آوازه ترین اندیشمند عصر خود بود. عصری که اوج تلاش محدّثان و علمای بزرگ و حتی نواب خاص امام عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف است.
ثقة الاسلام شیخ محمد کلینی با چهار سفیر و نمایندۀ خاص حضرت امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف که در طول غیبت صغری 69 سال رابط بین آن حضرت و شیعیان بودند، هم عصر بود.
ص:249
با این که آن چهار تن از فقها و محدثان بزرگ شیعه بودند و شیعیان آنها را به جلالت قدر می شناختند، اما کلینی مشهورترین شخصیت عالی مقامی بود که در آن زمان میان شیعه و سنی با احترام می زیست و به طور آشکار به ترویج مذهب حق و نشر فضایل اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام همت می گماشت.
عموم طبقات او را به راستی و درستی گفتار و کردار و احاطه کامل بر احادیث و اخبار می ستودند طوری که نوشته اند شیعه و سنی در اخذ فتوا به او مراجعه می کردند و در این باره مورد وثوق و اعتماد هر دو فرقه بود.
وی در امانت، عدالت، تقوا و فضیلت و حفظ و ضبط احادیث، که همه از شرایط یک فرد محدث موثق جامع الشرایط است، سر آمد روزگار بود.
1. نجاشی می گوید:
او در زمان خود، شیخ و پیشوای شیعه در شهر ری بود و حدیث را از همه بیشتر ضبط کرده و بیشتر از همه مورد اعتماد است.
2. ابن طاووس گوید:
توثیق و امانت شیخ کلینی مورد اتفاق همگان است.
3. ابن اثیر گوید:
او به فرقه امامیه در قرن سوم زندگی تازه ای بخشید و عالم بزرگ و فاضل مشهور در آن مذهب است.
4. ابن حجر عسقلانی گوید:
کلینی از رؤسا و فضلای شیعه در ایام مقتدر عباسی است.
5. محمد تقی مجلسی گوید:
حق این است که در میان علمای شیعه مانند کلینی نیامده است و هر کس در اخبار و ترتیب کتاب او دقت کند، درمی یابد که از جانب خداوند مورد تأیید بوده است.
ص:250
ثقة الإسلام کلینی از محضر بزرگ مردانی بهره برده که هر یک در عصر خود از نوابغ روزگار به شمار می رفتند. برخی از آنها عبارت اند از:
1. ابو الحسن محمد بن اسدی کوفی،
2. احمد بن محمد بن عیسی اشعری،
3. احمد بن ادریس قمی،
4. عبد اللّه بن جعفر حِمیَری،
5. احمد بن محمد بن عاصم کوفی،
6. حسن بن فضل بن زید یمانی،
7. محمد بن حسن صفار،
8. سهل بن زیاد آدمی رازی،
9. محمد بن اسماعیل نیشابوری،
10. احمد بن مهران و. . . .
عده ای از فقها و محدثان بنام شیعه، که مشاهیر علمای ما در قرن چهارم هجری در ایران و عراق بوده اند از جمله شاگردان کلینی به شمار می روند؛ بزرگانی چون:
1. ابن ابی رافع،
2. احمد بن احمد کاتب کوفی،
3. احمد بن علی بن سعید کوفی،
4. ابو غالب احمد بن محمد زراری،
5. جعفر بن محمد بن قولویه قمی،
6. علی بن محمد بن موسی دقاق،
7. محمد بن ابراهیم نعمانی، معروف به ابن زینب (ابن ابی زینب) که از شاگردان مخصوص و نزدیکان او بوده و کتاب الکافی را او نسخه برداری کرده است.
ص:251
8. محمد بن احمد سنانی زاهری مقیم ری،
9. محمد بن علی ماجیلویه،
10. محمد بن محمد بن عصام کلینی،
11. هارون بن موسی.
آثار و تألیفات
از تألیفات گرانمایۀ ثقة الإسلام کلینی است:
1. کتاب الکافی ، معروف ترین تألیف کلینی کتاب با عظمت و گرانقدر و نفیس الکافی است که نه تنها بزرگ ترین کار اوست؛ بلکه در جامعۀ اسلامی کتاب معتبری در حدیث چون الکافی تألیف نشده است.
الکافی نخستین کتاب از کتب اربعه است.
2. کتاب رجال،
3. کتاب ردّ بر قرامطه،
4. کتاب رسائل ائمه علیهم السلام،
5. کتاب تعبیر الرؤیا،
6 -مجموعه شعر، مشتمل بر قصایدی که شعرا در مناقب و فضایل اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام سروده اند.
شیخ کلینی سرچشمۀ زلال
گذشته از ذوق، خلاقیت و تلاش بی وقفۀ شیخ کلینی در نگارش و پالایش احادیث عصر شیعه، او ثمرۀ رنج ها و مشقت های علمای عصر خود است. وی پلی محکم و امانتداری راستین بود که احادیث و روایات علما و استادان عصر خود را به نسل های آینده منتقل ساخت، و در حقیقت کلینی عصارۀ عصر خویش است.
وقتی سخن از کلینی است سخن از تمام زیبایی ها، لطافت ها و فضیلت های زمان اوست. سخن از عزم و ارادۀ تشیع در کسب معارف و علوم است سخن از الکافی است. همان گونه که وقتی سخن از الکافی است، سخن از عطر کلام اهل بیت علیهم السلام،
ص:252
سخن از امانت فراموش شده پیامبر است که فرمود:
إنی تارکٌ فیکمُ الثقلینِ کتابَ اللّهِ و عِترَتی. . . .
شیخ کلینی یعنی الکافی ، یعنی آبشخور پاک اهل بیت علیهم السلام، یعنی کوثر شیرین حدیث در کویر فرهنگی تاریخ، یعنی سرچشمۀ زلال دوستداران آل محمد صلی اللّه علیهم اجمعین.
سالی که ستارگان فرو ریخت.
سیمای مردان خدا که پس از تحمل رنج ها و مشقت ها امانتی را که از جانب خداوند به آنان سپرده شده، سالم به منزل می رسانند دیدنی است.
خدا در دیدگان چنین انسان هایی موج می زند و سبکبالی وصف ناپذیری به آنها روی می دهد. آنان در آن حالات روحانی در شوق دیدار دوست لحظه شماری می کنند.
کلینی در حالی که بیش از 70 سال از عمرش می گذشت و پس از 20 سال تلاش در تدوین کتاب الکافی و تحمل رنج ها، غربت ها و مشقت ها، اینک در آستانۀ ملاقات با معبود و معشوق است. او در خود آرامشی احساس می کرد، آرامشی که نشان از ایثار و از خود گذشتگی و ادای تکلیف او داشت.
او اگر چه در قفس دنیا می زیست؛ اما در فضای بهشت تنفس می کرد، چرا که تمام لحظه های عمرش را با کلام اهل بیت علیهم السلام سپری کرده بود و در راه ادای فریضه، هر رنجی را به جان پذیرفته بود.
برای ما خاکیان رهیدن از خاک تازگی دارد؛ ولی برای فرزانه ای چون کلینی که هیچگاه وابسته به خاک نشد، مرزی به نام خاک وجود نداشت. او در انتظار رفتن و رؤیت محبوب، روزها را سپری می کرد.
سال 329 هجری قمری سالی است که سال «تناثر نجوم» نام گرفته است، سال فرو ریختن ستاره ها و سالی که آسمان علمِ این دنیای خاکی بی ستاره ماند.
ص:253
آری در این سال راد مرد بزرگ عالم تشیع در ماه شعبان جهان فانی را وداع کرد.
دانشمند نامی بغداد «ابو قیراط» بر پیکر پاکش نماز خواند. شیعیان با دلی پراندوه و با احترام آن مرد خدا را در «باب کوفه» بغداد به خاک سپردند.
در همین سال با رحلت آخرین نایب امام زمان، «علی بن محمد سمری» غیبت کبرای آن حضرت نیز آغاز گردید.
سلام بر او روزی که تولد یافت و روزی که در آسمان دنیای اسلام چون آفتاب درخشید و روزی که در پیشگاه ذات اقدس الهی بر انگیخته خواهد شد.
ص:254
جایگاه علمی و مذهبی کلینی در میان امامیه
این مقاله به بیان جایگاه علمی و مذهبی کلینی پرداخته است و از مرتبۀ بلند رجالی او سخن به میان آورده است و با اشاره به لقب ثقة الإسلام برای وی از اولین باری که این لقب برای کلینی استفاده شده آگاهی داده است.
شیخ کلینی هم در عصر خود، چه در موطنش ری و چه در بغداد و نیز در دوره های بعد به واسطۀ تألیف کتاب الکافی از جایگاه بلند مرتبه ای در میان علمای شیعه برخوردار بوده است. نجاشی، دانشمند بلند مرتبه رجالی شیعه وی را به عنوان شیخ و چهرۀ برجستۀ امامیۀ شهر ری در زمان خودش (شیخ أصحابنا فی وقته بالری و وجههم) توصیف کرده است. نجاشی همچنین دربارۀ او می نویسد که کلینی موثق ترین و با دقت ترین محدثان از لحاظ ضبط حدیث بوده است (وکان أوثق الناس فی الحدیث وأثبتهم) . این داوری نجاشی طبعاً می بایست به دلیل تحلیل درون متنی کتاب الکافی و دیگر کتاب های کلینی ارائه شده باشد. شیخ طوسی نیز ضمن تأکید بر جلالت قدر و توثیق او، کلینی را دانشمند و آشنا به اخبار دانسته است (ثقة عارف بالاخبار / جلیل القدر عالم بالاخبار) . دانشمندان و محدثان دیگر امامیه هم با تعابیری نزدیک به همین مضامین، همچون «الشیخ الصدوق» ، یا «الشیخ المتفق علی ثقته وامانته» ، دانش کلینی در علم حدیث، موثوقیت و جایگاه او را در میان علمای امامیه ستوده اند: علی ابن طاووس که بی تردید گرایش حدیث گرا دارد، بالاترین ستایش ها
ص:255
را از کلینی ارائه داده است. (1)محقق علی کرکی، شیخ الاسلام نامدار شاه طهماسب صفوی، کلینی را «جامع أحادیث أهل البیت» می نامد. (2)شهید ثانی هم او را «شیخ الطائفة» و «رئیس المذهب» خوانده است. (3)شیخ حسین بن عبدالصمد او را عارف ترین محدثان به حدیث و نقادترین در دانش حدیث می داند. (4)فرزندش شیخ بهاء الدین محمد العاملی، معروف به شیخ بهایی هم وی را «ثقة الاسلام» خوانده است. (5)محمد تقی مجلسی، پدر علّامه مجلسی چنان به مقام کلینی و بی مانندی وی معتقد است که می نویسد وی مؤید از سوی خداوند بوده است. (6)علّامه محمد باقر مجلسی نیز کلینی را مقبول همگان و ستایش شده از ناحیه خاص و عام خوانده است. (7)میرزا عبد اللّه أفندی در ریاض العلماء می گوید که کلینی در میان خاصه (یعنی شیعیان) و عامه (یعنی سنیان) نظیری نداشته است. (8)در این میان طبیعی است که اخباریان از وی ستایش بسیار کنند. (9)و کما این که می دانیم، او را «رئیس المحدثین» خوانده اند. (10)ملّاصدرا، فیلسوف نامدار عصر صفوی هم از او ستایش بسیار کرده است. (11)در دوره های متأخر نیز همچنان ستایش از کلینی و کتابش الکافی به صورت قوی تری تداوم داشته است. (12)در برخی از منابع امامی، وی با عنوان مروج مذهب
ص:256
شیعه امامی در عصر غیبت امام غایب معرفی شده است. (1)او را به «الحافظ» نیز ستوده اند. (2)جایگاه بلند وی در میان امامیه مورد تأکید منابع سنی هم قرار گرفته است.
این منابع گاه برای او تعبیر فقیه هم به کار برده اند. (3)
با توجه به سنت تعیین و تشخیص «مجددین دین» که برخاسته از یک اعتقاد سنی مبتنی بر یک حدیث نبوی است. (4)شماری از علما و فقیهان که در فاصله زمانی گذار از قرنی به قرنی دیگر بوده اند و جزء بزرگ ترین و عموماً پر تأثیرترین دانشمندان دینی قرار می گرفته اند، به عنوان مجددان دین و مصادیق آن حدیث نبوی معرفی شده اند.
در فهرستی که نویسنده سنی، ابن اثیر (درگذشته 606ق) مؤلف جامع الاصول ارائه داده. (5)وی در میان مجددان شیعی، کلینی را به عنوان مجدد دین در سال 300 قمری معرفی کرده؛ این در حالی است که برای سال های 100 و 200 ق به ترتیب امامان باقر (درگذشته 114ق) و علی بن موسی الرضا (درگذشته 203ق) و برای سال 400، شریف مرتضی (درگذشته 436 ق) ، دانشمند و متکلم بلند مرتبه امامی را پیشنهاد کرده است. (6)احتمالاً منبع ابن اثیر در این مورد کتابی از یکی از علمای امامیه بوده است.
ص:257
لقب ثقة الاسلام: برای کلینی القاب ستایش آمیزی توسط عالمان امامی بکار رفته است. (1)اما مهمترین این القاب، لقب ثقة الاسلام است. ثقة (2)الاسلام، عنوانی است که ظاهراً تنها در مورد دانشیان دینی امامیه بکار می رود و ظاهراً برای اولین بار توسط شیخ بهایی (3)برای شیخ کلینی (4)و برای نشان دادن موقعیت برجسته او نزد امامیه و به دلیل جایگاه وی در فقه و حدیث امامی، بکار رفته است. (5)این لقب نشان از مرتبه بلند دینی وی نزد علما و فقیهان امامی داشته و تا امروزه نیز شهرت خود را برای کلینی حفظ کرده است. (6)البته این عنوان توسط برخی نویسندگان برای عالمان دیگری نیز مانند شیخ طوسی یا حتی طَبرسی به کار رفته که شهرت آن ابدا به پایه کلینی نرسید (7)
ص:258
لقب ثقة الاسلام یادآور لقب شیخ الاسلام نزد سنیان است که در دورۀ پیش از صفوی معمولاً برای علمای شیعه بکار نمی رفت و در سده های نخستین اسلامی فی المثل در خراسان برای عالمانی سنی به کار برده می شد که از موقعیت اجتماعی و دینی مهمی برخوردار بودند؛ گرچه بعدها عنوان شیخ الاسلام در عصر عثمانی برای بالاترین منصب رسمی دینی به کار گرفته شد.
در مورد ابن بابویه صدوق، نویسندۀ دیگری از کتب اربعه معمولا تعبیر «رئیس المحدثین» بکار رفته است و برای شیخ طوسی، نویسندۀ دو کتاب از کتب اربعه و به دلیل سهم و جایگاهش در استوار کردن مبانی فقه شیعی، تعبیر «شیخ الطائفه» نزد شیعیان امامی بکار می رود.
ص:259
ص:260
مقدمه الکافی: کوششی برای شناخت عقاید کلینی
در این نوشتار به شرح مقدمۀ کلینی بر کتاب الکافی پرداخته و با استناد از آنچه کلینی نوشته سعی کرده عقاید مذهبی کلینی را نمایان سازد و نیز به بحث دربارۀ انگیزۀ کلینی از تألیف کتاب پرداخته است.
مقدمه ای که کلینی بر کتاب الکافی نوشته است، نسبت به بسیاری از کتاب های حدیثی دورۀ او و سنتی که محدثان در تدوین کتاب های حدیثی داشته اند، امری تا اندازه ای بدیع و نو است و نشان از ساختار تألیفی کتاب و طرح از پیش تنظیم شده مؤلف برای تألیف / تصنیف این کتاب دارد. این مقدمه در حقیقت می تواند برای شناخت اندیشه و رویکرد کلینی بسیار مفید باشد. کلینی در خطبه آغازین کتاب الکافی (2)به مثابه یک صاحب نظر در مسائل عقیدتی و کلامی و آشنا با دشواره ها و مسائل طرح شده در کلام اسلامی فرا می نماید، گرچه در عین حال باید گفت که او در این خطبه از سنتی در خطبه ها و گفتارهای توحیدی شیعی بهره گرفته است که از پیشتر متضمن عباراتی تنزیهی دربارۀ ذات خداوند و صفات او بوده است. (3)تعابیر او
ص:261
در این باره همه در نوعی عقاید تنزیهی ریشه دارد که دست کم تأکید بر آن در برخی محافل شیعی در آن زمان تازگی داشته است. از همین خطبه آغازین منظر کلینی به خدا، انسان، جامعه و تاریخ از نقطه نظر اندیشه «نجات» و «تاریخ مقدس» قابل شناسایی است. کلینی در مورد ذات و صفات خداوند بر این نکات تأکید می کند:
خداوند ذاتی است دست نایافتنی که در عین جبروت و تعالی ذات، مجاری ملکوت عالم در ید قدرت اوست. عالم را به ابداع و بدون یاری گرفتن از چیزی و به صورت «خلق لا من شیئ» آفریده است (1)و با ذات متصف به صفات ربوبی و اطلاقی خود در خلقت تصرف می کند. خداوند بدون یاری گرفتن از حجابی که مانع او از عالم مخلوق باشد در حجاب و ستر به سر می برد و ذاتی است دست نایافتنی. با این وصف بدون آن که نیازمند رؤیت باشد، شناخته می شود و بدون آن که حاجتمند میانجیگری صورتی باشد، به وصف می آید و بدون داشتن جسم به نعت می آید. خرد آدمیان از دست یافتن به کنه ذات او ناتوان است و ابعاد او فراچنگ عقل بشری قرار نمیگیرد.
ذات خدا از هر گونه وهمی به دور است و در تیررس چشم هیچ موجودی قرار نمی گیرد. اما با این وصف خدا سمیع و علیم است و به همین دلیل در عین علو ذات خود، با جهان خلقت مرتبط است و این نسبت، ذات خداوند را از مقام علو خود بیرون نمی برد (با تعبیر: «علا فاستعلی و دنا فتعالی») .
کلینی در دنباله به مسئله حجت خداوند و ارسال رسولان به منظور شناخت خدا می پردازد و با تعابیری از این عقیده خود پرده بر می دارد که ذات خداوند که برای خرد آدمیان نایافتنی است، تنها در سایه هدایت انبیاء و حجتهای الهی با «نور عقل» (2)مورد دلالت قرار می گیرد (با تعبیر: «ولیعقل العباد عن ربهم ما جهلوه فیعرفوه
ص:262
بربوبیته. . .») . پس از آن هم، مسئله امامت و استمرار آن و جایگاه امام در هدایت و مرجعیت دینی را مطرح می کند. در حقیقت این خطبه آغازین همچون مقدمه ای است برای مقاصد و اهداف مؤلف در کتاب و همچنین خلاصۀ بسیار کوتاهی است از آنچه در سرتاسر کتاب الکافی مجال ظهور و بیان پیدا کرده است.
کلینی در دنباله سبب تألیف کتاب را پاسخ به درخواست شخصی می داند که از وی تعبیر به برادر کرده است (1)این شخص که از عباراتش بر می آید که خود اهل علم بوده به کلینی از زمانه و جهالت مردمان و بازار کساد دانش و دانشیان شکایت برده و در نهایت این پرسش را از کلینی کرده بوده که آیا دیانت ورزی بدون علم و مبتنی بر جهل شایسته است؟ توضیحات این شخص در دنباله برای ما روشن می کند که شکایت وی به راستی برای چه بوده است؟ وی دیانت تقلیدی مردم روزگار خود و تکیه آنان بر خرد و استحسانات عقلی در دریافت حقائق را مورد انتقاد قرار می دهد.
پاسخ کلینی به پرسش این دوست، باز می تواند ما را با جهان بینی کلینی آشناتر کند.
کلینی در پاسخ سبب تمایز انسان از حیوان را به عقل و خرد انسانی می داند و عقل را سبب امر و نهی می شناسد. کلینی عقل را آلت تکلیف می خواند و وجود آن را برای امر و نهی الهی ضروری می داند. وی مقتضای عدل و حکمت خداوند را وجود تکلیف می داند و معتقد است که اهل عقل با شواهد ربوبی و حجت های روشن به سوی معرفت توحیدی رهنمون می شوند و همین امر آنان را به شناخت دین خدا یاری می رساند. وی با استناد به آیات قرآن استدلال می کند که اهالی خرد می بایست با یاری گرفتن از سوال از اهل علم و از طریق ادب و تعلم خود را پذیرای معرفت دین کنند. کلینی به دلیل وجود حجت و لزوم تکلیف، ضرورت علم به دین و تکالیف الهی را مطرح می کند و تکلیف را تنها با بصیرت و یقین قابل انجام می داند و آن را مستوجب ثواب و جزای الهی می خواند. از این رو با استناد به آیات و احادیث (2)از
ص:263
ضرورت اتکای علم و عمل دینی بر یقین و نه بر شک و عدم بصیرت سخن به میان می آورد. این موضوع یکی از اصلی ترین دشواره های فکری امامیه در این دوران و از موارد مهم استدلالی برای اثبات ضرورت وجود و استمرار حجت الهی / امام برای ایشان قلمداد می شد. (1)آنگاه کلینی (2)با ذکر مسئولیت جهالت مبتنی بر دوری از معرفت یقینی در ایجاد عقاید باطل، از ادیان فاسد و مذاهب شنیع زمانه سخن به میان می آورد که به نظر او تمامی شروط کفر و شرک را در خود جمع کرده اند. در اینجا منظر او نسبت به ایمان / کفر کاملاً با عقاید فرقه ای شیعه در دوران بحرانی شیعی همخوانی دارد. بی تردید مقصود کلینی از این ادیان و مذاهب بیشتر مذاهب درون اسلامی و عقاید و باورهای دینی ای بوده است که در ایران قرن چهارم قمری ظهور داشته است؛ اما در این میان توضیحات بعدی او نشان می دهد که کلینی بیش از همه نظرش به سنیان است که بر طریقه امامان شیعه نیستند. در اینجا محک درست ایمان مبتنی بر بصیرت را کلینی به اتکاء دینداری بر کتاب خدا و سنت پیامبر می داند و هرگونه استحسان، تقلید و تأویل بی پایه علمی را در این زمینه رد می کند. پیداست که وی در پیش زمینۀ تفکرات امامیه دربارۀ ضرورت یقین دینی و عدم درافتادن فقه و عقاید در پیروی از «ظن» و استحسانات عقلی و تقلید (3)نظر به سنیان دارد. در اینجا کلینی با استناد به یک حدیث، ایمان این گروه از مردم را ایمانی عاریتی و غیر مستقر می خواند. (4)
شخصی که کلینی مقدمه کتابش را با پرسش های او آغاز کرده، در دنباله از وی دربارۀ مسائل مورد اختلاف پرسش کرده بود که به نظرش به دلیل اختلاف روایات در آن موضوعات بوده است. اگر بخواهیم سیر منطقی بحث کلینی را در اینجا به درستی دریابیم، باید بگوییم که در بحث از ضرورت وجود یقین دینی و دوری از هرگونه ظن و استحسان، برای امامیه از سوی خود آنان و از سوی مخالفانشان حتی در دورۀ پایانی
ص:264
حضور امامان این پرسش مطرح بوده است که چگونه با وجود آن که امامیه بر ضرورت یقین دینی در فقه و عقاید تأکید می کنند، ولی در عین حال هم، خود از اختلاف و تعارض احادیث امامان در همین موضوعات رنج می برند، بطوری که همین امر موجبات اختلاف نظر میان محافل مختلف شیعیان امامی را فراهم کرده است (1)در همین زمینه است که کلینی در اینجا به مشکل اختلاف احادیث توجه نشان داده و به نقل از همان «برادر ایمانی» مشار الیه گفته است که اختلاف روایات به دلیل اختلاف علل و اسباب آن است؛ اما مشکل آن «برادر ایمانی» این بوده که به کسی که به دانش او اطمینان باشد و بتوان از وی دربارۀ این اختلافات دینی پرسش کرد، دسترسی ندارد، (2)از این رو آن شخص آرزو کرده که کتابی (3)را در اختیار داشته باشد که در آن از همۀ علوم دین آنچه را برای یک متعلم ضروری و مکفی است در بر داشته باشد (با تعبیر: «کتاب کاف. . . ما یکتفی به المتعلم») (4)کتابی که شایسته مراجعه برای علم دین و
ص:265
عمل به آن (یعنی مسائل اعتقادی و فقهی) هر دو با هم بوده (1)و مبتنی باشد بر احادیث صحیح از امامان و سنتهایی که مبنای عمل به فرائض الهی و سنن نبوی اند (با عبارت:
«. . . بالآثار الصحیحة عن الصادقین. . .») . بدین ترتیب تلویحاً روشن می شود که مقصود کلینی از تألیف کتاب الکافی ، تدوین یک کتاب حدیثی برای اهداف صرفاً حدیثی و ارائۀ سعۀ روایی و گردآوری اندوخته های حدیثی خود نبوده، بلکه هدف او تدوین یک کتاب دربارۀ علم و عمل دینی و با قصد ارائه احادیث و آثار صحیح و مورد عمل امامیه بوده است که طبعاً کارکرد عملی همانند رساله های عملیۀ فقیهان متأخر شیعه را داشته باشد. (2)
ص:266
کلینی در پاسخ درخواست دوست خود می نویسد که هیچ کس نمی تواند با «رأی» خود میان احادیث «متعارض» و «مختلف فیه» نظر کند و تمییز بخشد و اختلاف روایات را چاره کند. کلینی سپس با نقل چند حدیث می کوشد ملاک هایی را برای رفع اختلاف اخبار بر اساس دستورات امامان پیشنهاد کند. وی نخست به این حدیث توجه می دهد که این احادیث را بر قرآن عرضه کنید و هر آنچه موافق قرآن بود برگیرید و هر آنچه مخالف بود، فرو گذارید. (1)این در حقیقت نخستین محک و معیار برای حل مشکل تعارض اخبار است. سپس با نقل یک حدیث دیگر دومین ملاک را این می داند که می بایست در میان اخبار متعارض، آنچه را که موافق فتوای سنیان (با تعبیر: «القوم») است، کنار گذاشت. سومین ملاک را کلینی با نقل حدیثی دیگر بیان می دارد. بنابر این حدیث می بایست در میان اخبار متعارض، آنچه را که «مجمع علیه» هست، برگرفت و مابقی را رها کرد. با این وصف دنبالۀ سخن کلینی در این مورد نشان می دهد که وی به کارگیری این ملاک ها و معیارها را هم چندان راه حل نهایی مشکل تعارض اخبار نمی داند؛ چرا که فحوای عبارت وی چنین می رساند که با این ملاک ها تنها شمار اندکی از احادیث را می توان چاره سازی کرد. (2)بنابراین کلینی راه حل دیگری ارائه می دهد که به نظر او کار سازتر است. وی می گوید که احتیاط در واگذاری «علم» اخبار متعارض به خود امامان است، ولی در عین حال می توان در «عمل» فراخور «توسعه» (3)رفتار کرد. به تعبیر دیگر کلینی به رد کردن اخبار متعارض امامان علاقه مند نیست و معتقد است که باید ضمن پذیرش اخبار، فراخور توسعه عمل نمود. بنابراین کلینی با همین منطق کوشیده است در کتاب الکافی و بر اساس کتب مورد اعتماد خود اخبار و احادیث مورد اعتماد را جمع و طبقه بندی کند و در
ص:267
مورد اخبار معتمد اما متعارض و در حقیقت اخباری که با مبانی سه گانۀ فوق سازگاری نمی یابند، نیز تنها به این نیت که همگی می توانند بنابر «توسعه» مبنای عمل قرار گیرند، آنها را در کتابش نقل کرده است. روشن است که کلینی دانشمندی امامی در دوران غلبه تفکر حدیث گرایانه است و هنوز در زمان او شیوه های اجتهادی و اصولی، جز در محافل محدودی از امامیان گسترش نیافته بوده است.
در دنبالۀ متن مقدمه الکافی ، کلینی خداوند را شکر می گزارد که توانسته است درخواست دوستش را برآورده کند. (1)
درست در پایان مقدمه، کلینی دیگر بار به مناسبت ذکر عناوین پاره ای از ابواب کتابش، به اهمیت عقل می پردازد و آن را قطب می خواند که حجت در تکلیف بر مدار آن است و بر اساس آن ثواب و عقاب معنی می یابد. این تأکید دوباره، به خوبی نشانگر گرایش کلینی به معنای مورد نظر از عقل در احادیثی است که بعدا در کتاب العقل و الجهل الکافی ، آنها را روایت کرده است؛ عقل به معنی حجتی الهی که از آن تعبیر به نور می شود، نوری که تنها به دلالت انبیاء و امامان برای انسان موجب انکشاف و حجت و معرفت است.
ص:268
ناگفته هایی دربارۀ محمد بن یعقوب کلینی
در این مقاله به ردّیۀ کلینی بر قرامطه، کتاب الغدیر کلینی و کتاب الکافی کلینی در حلب پرداخته و در آن ناگفته هایی را از زندگی و آثار کلینی باز گفته است.
می دانیم که محمد بن یعقوب کلینی ردّیه ای بر قرامطه داشته است. این مطلب بر اساس رجال نجاشی و فهرست شیخ طوسی، ذیل شرح احوال کلینی، بارها در منابع بعدی مطرح شده است. ردیه نویسی کلینی بر قرمطیان با توجه به فعالیت مهم و محوری آنان در زمان وی در شهر ری بسیار طبیعی بوده است. اسماعیلیان و قرمطیان در این شهر چنانکه می دانیم فعال بوده اند. داعی برجسته اسماعیلی ابوحاتم رازی معاصر کلینی ساکن این شهر بود و همو بحث های مهمی در رابطه با نبوت و شریعت با دیگر متفکران به راه انداخته بود. از جمله وی مناظره ای با محمد بن زکریای رازی، دیگر معاصر کلینی و همشهری وی داشت که از شهرت زیادی برخوردار است.
بی تردید کلینی از این بحث ها و مناظرات مذهبی که در پیرامون خود می گذشت، بی اطلاع نبود. بحث هایی که دربارۀ امامت از نقطه نظر اندیشه اسماعیلی در این دوره مجال ظهور یافته بود و کسانی مانند نسفی و محفل او و نیز ابوحاتم رازی
ص:269
مطرح می کردند، نبایستی از چشم و ذهن کلینی دور مانده باشد. پیش از کلینی کما این که استرن در تحقیق ماندگارش دربارۀ ظهور اسماعیلیه نشان داده است، دعوت اسماعیلی در شهر ری و در کلین نهضتی جدید را به راه انداخته بود.
شرح این مطالب را در رساله دانشگاهی خود دربارۀ شیخ کلینی برای مدرسۀ عالی سوربون نوشته ام. اینجا فقط یک نکته را پیرامون این کتاب کلینی ارائه می دهم:
کتاب کلینی در زمان خودش و اندکی بعد از وی از شهرت زیادی برخوردار بوده، به طوری که مسعودی در التنبیه والاشراف از آن در کنار چند ردّیه دیگر بر قرامطه نام برده است. می دانیم که کتاب التنبیه والاشراف در سال 345ق نوشته شده است؛ (1)یعنی تنها 16 سال پس از درگذشت کلینی در 329ق. عبارت مسعودی چنین است:
1. التنبیه والاشراف از المسعودی ص 343:
وردّ علیهم آخرون مثل قدامة بن یزید النعمانی، وابن عبدک الجرجانی (2) وابی الحسن ابن زکریا الجرجانی، وابی عبد اللّه محمد بن علی بن رزام الطائی الکوفی، وأبی جعفر الکلابی الرازی وغیرهم، فکل یصف من مذاهبهم ما لا یحکیه الآخر مع إنکار هذه الطائفة حکایة من ذکرنا وترکهم الاعتراف بها، ونحن فلم نقصد فی کتابنا هذا حکایة مذاهبهم ولا الرد علیهم.
در این عبارت الکلینی به الکلابی تحریف شده است و به هر حال مقصود از او ابوجعفر الکلینی الرازی است.
از شماری از همین ردیه ها در کتاب ابو الحسین هارونی مؤید باللّه زیدی، معاصر شیخ مفید که پیشتر امامی مذهب بوده، نام برده شده اما در این کتاب نامی از کتاب کلینی نیامده است. ابوالحسین از این ردیه ها در آغاز کتاب اثباة نبوة النبی خود به مناسبت ذکر اسماعیلیان و قرمطیان نام می برد. عبارت او چنین است:
ص:270
2. اثباة نبوة النبی از ابوالحسین هارونی ص 12-13:
. . . ولولا أنّه لیس غرضنا فی کتابنا هذا وصف أقوالهم ونشر فضائحهم وبسط مقابحهم من فساد عقائدهم ومساوئ دفائنهم مما بیّنه شیوخنا رحمهم اللّه من الأشراف والعلماء فی کتبهم المصنّفة فی هتک أستارهم وإذاعة أسرارهم نحو أبی زید عیسی بن محمد العلوی الحسینی (1)وأبی جعفر بن قنة (کذا: قبة) الرازی (2)وأبی عبداللّه ابن درام (کذا: رزام) الکوفی وأبی أحمد بن عبدک الجرجانی وغیرهم رحمة اللّه علیهم. . . .
ابوجعفر ابن قبة (د. قبل از 319ق) و ابو زید علوی (د. 326ق) هر دو از معاصران کلینی بوده اند که مانند وی در شهر ری زندگی می کرده اند و آن دو نیز مانند کلینی، با توجه به دعوت قرمطی ری، رد افکار و عقاید قرامطه و اسماعیلیان را ضروری می دانسته اند.
البته در حالی که کلینی و ابن قبه از بزرگان امامیه بوده اند، ابو زید علوی از متکلمان و فقیهان بلند مرتبه زیدی این شهر بوده که ردیه ای هم بر امامیه داشته است.
مرحوم محقق طباطبایی در کتاب الغدیر فی التراث الاسلامی ، یکی از مؤلفان در زمینۀ غدیر را محمد بن یعقوب کلینی دانسته اند. در ذیل نام شیخ کلینی نیز شرحی از احوال او را بر اساس منابع شیعی و سنی به دست داده اند که بسیار مفید و حاوی توجه به منابع مهمی است. اما متأسفانه هیچ منبعی برای نام کتاب خصائص یوم الغدیر و یا خصائص الغدیر که آن را منسوب به کلینی دانسته اند، به دست نداده اند. نویسنده این سطور به مناسبتی، تتبع زیادی در منابع مربوطه کرد، اما هیچ کجا به سندی که دال بر این استناد باشد، بر نخورد. نمی دانم حقیقتاً مستند ایشان در این زمینه چه بوده است.
ص:271
در کتاب الغدیر آقای امینی هم در ذیل مؤلفان غدیر نامی از کلینی نیست. شاید در یادداشت های چاپ نشده استاد بتوان راهی برای این مسئله یافت. به هر حال در فهارس طوسی و نجاشی و دیگران و یا مناقب ابن شهر آشوب نامی از این کتاب دیده نشد.
البته ادعا شده که نام این کتاب کلینی در البلد الأمین کفعمی آمده است؛ نسخه ای الکترونیکی که از کتاب البلد الأمین در اختیارم هست، مشتمل بر مقدمه ای در معرفی مصادر کفعمی نیست و من اگر حافظه ام اشتباه نکند، بخش هایی از متن و حواشی مهم آن، در نسخه های چاپی این کتاب موجود نیست. باید به نسخه های خطی این کتاب مراجعه کرد و من نمی دانم که آیا نسخه های کامل این کتاب همینک به سادگی قابل دسترسی هست یا نه. به هر حال کفعمی معمولاً مصادر خود را نام می برد و برخی از منابع همچون الذریعة همواره به منابع او اشاره داشته اند؛ چه در این کتاب و چه در کتاب مصباح که آن هم ظاهراً در برخی چاپ های موجود ناقص است و حواشی آن به طور کامل موجود نیست. به هر حال بهتر است دوستی روی این موضوع کار کند.
آنچه در معرفی کتاب البلد الأمین در الذریعة آمده است، با نسخۀ چاپی که در اختیارم هست، تفاوت زیادی دارد.
به هر حال در البلد الأمین چاپی که در اختیار من هست، بخش مقدمه محذوف است، اما در مصباح همو، نام کتاب خصائص یوم الغدیر در لیست منابع، آمده است (ص 773) اما نه منسوب به کلینی، بلکه نویسنده آن تعیین نشده و در خود متن چاپی هم در جایی، مؤلف از آن استفاده نکرده است. در الصراط المستقیم معاصر بزرگ تر او یعنی بیاضی نیز در مقدمه (1/5) ، نام کتاب خصائص یوم الغدیر آمده است و آنجا نیز نویسندۀ کتاب مشخص نیست. به هر حال در مورد کتاب های قدما، ارجاع منابع متأخر نمی تواند چندان مفید باشد. کلینی اگر کتابی در این موضوع داشت، طبعاً توسط طوسی و نجاشی و یا دست کم ابن شهر آشوب که تقریباً بیشتر کتاب های غدیر را در مناقب آل أبی طالب معرفی کرده است و یا وسیله ابن طاووس شناسایی می شد.
به هر حال با توجه به این که عمده منابع کفعمی، گویا برگرفته از آثار ابن طاووس بوده،
ص:272
و شاید خود او بسیاری از این منابع را در اختیار نداشته، باید تحقیق شود که ریشه نام کتاب خصائص یاد شده در کتاب او آیا به اثری از ابن طاووس باز می گردد یا نه؟ شاید تحقیق در نسخه های خطی کامل دو کتاب البلد الأمین و مصباح و حواشی آنها بتواند پرتوی بر این مسئله بیاندازد.
حلب از دیر باز شهری شیعی بوده است که بسیاری از رجال برجسته امامی را در خود پرورش داده است. بنابراین اگر شاهدی بر وجود کتاب الکافی در حلب به دست آوریم، چندان مهم نیست. اما اگر شاهدی به دست آوریم که کتاب الکافی منبعی برای یک مؤلف سنی در این شهر بوده است، البته حائز اهمیت است؛ گرچه یکی دو نمونۀ دیگر از این موارد از غیر شهر حلب در اختیار است. از دیگر سو تذکر این نکته هم بی فایده نیست که کلینی در سنین تحدیث، بنابر گزارش ابن عساکر در تاریخ دمشق (56/ 297 -298) ، سفری به شامات داشته است. البته در گزارش او تنها از دمشق و بعلبک سخن رفته است. ابن عساکر در همین شرح حال روایتی به اسناد متصل از کلینی نقل می کند که آن را در الکافی (1/27/31) می بینیم.
به هر حال سندی که در رابطه با کتاب الکافی در شهر حلب از یک منبع سنی در اختیار است؛ سندی است بر اساس کتاب التذکرة کمال الدین عمر بن أحمد ابن العدیم (د. 660ق) . این کتاب تا آنجا که من اطلاع دارم، تاکنون به صورت تحقیقی به چاپ نرسیده، تنها نسخۀ خطی آن وسیله فؤاد سزگین به صورت فاکسیمیله به چاپ رسیده است ( معهد تاریخ العلوم العربیة والاسلامیة ، فرانکفورت، آلمان، 1992م/1412ق) . در صفحۀ 17 این کتاب، ابن عدیم از کتاب العشرة الکافی ، سه حدیث کوتاه نقل می کند:
«قرأت فی کتاب العشرة لأبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی قال. . .» البته ابن عدیم نامی از الکافی نمی آورد، اما کتاب العشرة بخشی از الکافی است (مقایسه کنید با الکافی ، 2/ 672 و 2/673/ 8 و 9) . ابن عدیم در اینجا اشاره ای به تشیع کلینی ندارد.
ص:273
ص:274
محمد بن یعقوب کلینی ملقّب به ثقة الاسلام کلینی
معرفی مختصری دربارۀ کلینی است که در آن به بیان دیدگاه های رجالیان دربارۀ او پرداخته و در ادامه به کتاب الکافی اشاره کرده و از امتیازات آن سخن گفته و به وفات کلینی اشاره کرده است.
ابن اثیر در جامع الاصول می نویسد: «از خواص شیعه این است که در سر هر صد سال هجری (یک قرن) مجدّدی برای مذهب ایشان است، و در رأس قرن دوم امام رضا علیه السلام و اول قرن سوم محمد بن یعقوب کلینی و اول قرن چهارم سید مرتضی علم الهدی بوده است» .
و چقدر جالب است که در رأس قرن پانزدهم هجری - که همین قرن معاصر است - نور رهبر عظیم الشأن ما امام خمینی، عالم را فرا گرفته است، و بدون شک او را می توان بهترین و کامل ترین مصداق تجدید کنندۀ مذهب دانست.
متأسفانه از این که دانشمند بزرگوار و افتخار عالم تشیع مرحوم کلینی در قرن سوم هجری می زیسته اطلاع مختصری از زندگی پر خیر و برکت وی در دست است و
ص:275
تاکنون نقاط مبهم و نامعلوم فراوانی در شرح حال زندگیش موجود است که علی رغم تلاش ها و تحقیقات زیادی که امروزه به عمل آمده، بی نتیجه مانده و پرده از آن سالیان درازی، که این وارث انبیاء در خدمت به اسلام برداشته نشده است.
آنچه از تاریخ می توان استفاده کرد این که کلینی، نواب خاص امام زمان علیه السلام را درک کرده و بسیاری از احادیث و اخبار را از مصدر اصلی و دست اولش اخذ کرده است.
سال ولادت مرحوم کلینی معلوم نیست، ولی سال وفاتش را 328 یا 329 هجری ذکر کرده اند. مکان ولادت او قریه ای است به نام کلین که لقب آن بزرگوار مشتق از اسم همین قریه است. کلین قریه ای است در 38 کیلومتری جنوب غربی شهر ری، و از این قریه فقها و محدثین زیادی برخاسته اند که از آن جمله محمد بن یعقوب کلینی «ثقة الاسلام» و دایی او مرحوم «علّان» است.
مرحوم کلینی مدتی در کلین به امامت و رهبری تشیع پرداخت، و سپس به بغداد هجرت کرد و در آن جا نیز به تدریس علوم اهل بیت اشتغال داشت.
نجاشی می گوید: «او در زمان خود، شیخ و پیشوای شیعه بود در ری، او حدیث را از همه بیشتر ضبط کرده و بیشتر از همه مورد اعتماد است» .
ابن طاووس حلی می گوید: «توثیق و امانت کلینی مورد اتفاق همگان است» .
ابن اثیر صاحب کتاب الکامل فی التاریخ می گوید: «او به فرقۀ امامیه در قرن سوم هجری زندگی تازه ای بخشید، و پیشوا و عالم بزرگ و فاضل و مشهور در آن مذهب است» .
ابن حجر عسقلانی می گوید: «کلینی از رؤسای فضلای شیعه است در ایام مقتدر عباسی» .
ملا محمد تقی مجلسی می گوید: «حق این است که در میان علما شیعه مانند کلینی نیامده است، و هر که در اخبار و ترتیب کتابت او دقت کند در می یابد که او از جانب خداوند تبارک و تعالی مؤید بوده است» .
محقق حلی در مقدمۀ معتبر می گوید: «نظر به این که فقها ما رضوان اللّه علیهم
ص:276
زیادند و تألیفات فراوان دارند، و نقل اقوال همۀ آنها غیر مقدور است. من به سخن مشهورین به فضل و تحقیق و حسن انتخاب اکتفا کرده ام و از کتب این فضلا به آنچه اجتهاد آنها هویدا است و مورد اعتماد خودشان بوده است اکتفا کرده ام از جمله کسانی که نقل می کنم، از قدمای زمان ائمه، حسن بن محبوب، احمد بن ابی نصر بزنطی، حسین بن سعید اهوازی، فضل بن شاذان نیشابوری و یونس بن عبدالرحمن؛ و از متأخرین محمد بن بابویه قمی (شیخ صدوق) و محمد بن یعقوب کلینی» . (1)
آنچه کلینی را به ما و امت اسلام در طول قرون و اعصار معرفی کرده، کتاب کافی است. و اینک که از شرح حال این بزرگ مرد تاریخ اطلاع زیادی در دست نیست، کتاب کافی ، کافی است که عظمت و بزرگواری او را به ما بشناساند.
شیخ کلینی اولین کسی است که اخبار را مبوّب (تقسیم بندی) کرده و الکافی وی اولین کتاب از کتب اربعۀ شیعه است، و این کتاب که همچنان مؤلفش بسیار عظیم و افتخارآفرین است دارای 15176 حدیث می باشد.
تألیف این کتاب 20 سال طول کشید و هنگامی که کلینی در بغداد بوده است کتاب خاتمه یافته، ولی معلوم نیست شروع کتاب کی و در کجا بوده است.
شیخ مفید دربارۀ کتاب کافی چنین می گوید: « کافی در ردیف جلیل ترین کتب شیعه و سودمندترین آنها است» .
محمد بن مکی عاملی «شهید اول» می گوید: «کتاب کافی در علم حدیث است، و شیعه مانندش را ننوشته است» .
شیخ زین الدین «شهید ثانی» می گوید: «به جان خودم هیچ نویسنده ای مانند کافی را به رشته تألیف درنیاورده است، و قدر و منزلت کلینی و جلالت او از این کتاب نمایان است» .
ص:277
محقق کرکی می گوید: «این کتاب از احادیث شرعی و اسرار دینی مقداری جمع آوری نموده که در کتاب دیگری یافت نمی شود» .
ملا محسن فیض کاشانی می گوید: « کافی ، شریف ترین و کامل ترین و جامع ترین کتاب است، زیرا که در میان آنها شامل اصول و خالی از عیب و فضول است» .
مولی محمد امین استرآبادی در کتاب فوائد المدنیه می گوید: «ما از اساتید و علمای خود شنیده ایم که در اسلام کتابی تألیف نشده که برابر یا نزدیک کتاب کافی است» . (1)
1. از این که شیخ کلینی در زمان نواب اربعه یا نمایندگان و نائبان خاص امام زمان (عج) می زیسته است، لذا قطعاً از آنها استفادۀ شایانی در مورد احادیث کرده است، و از این رو بیشتر می توان به کتاب وی اعتماد کرد. و البته این بدان معنی نیست که تمام احادیث را بدون تحقیق بپذیریم، بلکه باید اهل فن آنها را مورد بررسی قرار دهند و اسناد و رواة حدیث را با دقت مطالعه کرده صحیح را از ضعیف تشخیص داده، سپس در دسترس عموم قرار دهند، و این تحقیق می بایست در مورد تمام کتب و مراجع حدیث انجام پذیرد و البته قبل از همۀ آنها کتب اربعۀ شیعه که مآخذ و منابع اصلی حدیث به شمار می روند، باید زیر نظر متخصصین و دانشمندانی که در علم حدیث و رجال تخصص وافر دارند، مراجعه و تنقیح شوند.
2. یکی از بزرگان محققین گفته است: «روش کلینی در ترتیب احادیث هر باب این است که حدیث درست تر و صحیح تر را در اول باب قرار داده و سپس به احادیث مجمل و مبهم می پردازد، از این جهت احادیث آخر هر باب غالباً خالی از ابهام نیست» .
3. یکی از امتیازات کافی این است که کلینی سلسلۀ سند را تا به امام، در هر حدیث نقل می کند، و آن جا که صدر سند را حذف کرده است، جایی است که از کتاب دیگر نقل کرده، و سلسلۀ سند را به آن کتاب حواله می دهد.
ص:278
آنچه در کتب تراجم نقل شده پنج کتاب دیگر از شیخ کلینی نقل کرده اند:
1. کتاب تفسیر الرؤیا
2. کتاب الرجال
3. کتاب الرد علی القرامطة
4. کتاب الرسائل (رسائل ائمه علیهم السلام)
5. کتاب ما قیل فی الائمة من الشعر
کلینی در سال 328 یا 329 هجری در بغداد وفات کرد و در مقبرۀ خود در باب الکوفه بغداد به خاک سپرده شد. مقبرۀ او در سمت شرقی دجله نزد باب جسر عتیق واقع شده است، و قرن ها است که شیعیان به زیارت آن بزرگوار می روند، و برادران اهل تسنن هم بر احترام آن مقبره و تعظیم کلینی اتفاق دارند.
علامۀ مجلسی می گوید: «مقبرۀ کلینی در مولوی خانۀ بغداد است، و به «شیخ المشایخ» معروف است و عامه و خاصه آن را زیارت می کنند. من از جماعتی شنیدم که آن مقبره محمد بن یعقوب کلینی است و خودم او را در همان جا زیارت کردم» .
ص:279
ص:280
دربارۀ انتساب «خصائص یوم الغدیر» به محمد بن یعقوب الکلینی
به محمد بن یعقوب الکلینی (1).
حسن انصاری
پیرو یادداشت جناب استاد انصاری در خصوص کتاب منسوب به محمد بن یعقوب الکلینی تحت عنوان خصائص یوم الغدیر ، به نظر می رسد مستند مرحوم محقق طباطبائی هم همچون مرحوم آقا بزرگ تهرانی، سخنان صاحب خصائص الفاطمیة و نیز البلد الأمین باشد. در الذریعة (ج 7 -ص 173) چنین آمده است:
لثقة الاسلام الشیخ أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی (المتوفی 329 أو 328) قال المولی باقر الواعظ فی أول الخصایص الفاطمیة ما معناه أن الکلینی أول من صنّف کتاباً سمّاه باسم الخصایص وهو هذا الکتاب الذی فیه فضائل یوم الغدیر وجملة من وقایعه وخصایصه وقد اعتمد علیه العلماء واستشهدوا بأحادیثه فی کتبهم المؤلفة فی الإمامة! (2)أقول: کانت نسخه باقیة إلی حدود الألف من الهجرة لان الشیخ الکفعمی
ص:281
(المتوفی 905 عده من مصادر کتابه البلد الأمین فیظهر وجوده عنده فی التأریخ ویأتی فی الغین کتاب الغدیر متعدّداً وکذا الغدیریة و الغدیر فی الاسلام و الغدیر فی الکتاب والسنة والأدب وغیرها، وفی الفاء فیض القدیر فی حدیث الغدیر کما مر فی ( ج 6، ص 378) حدیث الغدیر متعدّداً، ویأتی الإشارة إلیه بعنوان خصایص یوم الغدیر کما عبر به البیاضی کما یأتی الخطاب المنیر فی ذکری عید الغدیر.
ص:282
پژوهشی جدید در کتاب کافی
نویسنده، در این نوشتار به بررسی بخش های مختلف کتاب الکافی پرداخته است. سپس تحت عناوینی چون الکافی در کلام بزرگان و دیدگاه دانشمندان دربارۀ احادیث کافی، برجستگی های این کتاب را باز گفته و از راویان این کتاب و دیدگاه های مختلف در خصوص اعتبار راویان آن سخن گفته است.
بررسی صحت خبر عرضۀ کتاب بر امام عصر علیه السلام و قطعی الاعتبار بودن احادیث کافی موضوعات دیگری است که در این مقاله بدانها اشاره شده است. نویسنده، سپس به اسناد کافی اشاره کرده و شیوه های مختلف ارج سند را بررسی نموده است. از دیگر مطالب این نوشته، می توان به مصادر کتاب الکافی و شمار راویان آن اشاره کرد.
ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی از محدّثان نامی امامیه، مؤلف کتاب کافی ، نخستین و مهم ترین کتاب از کتب اربعۀ حدیثی شیعه، وی با لقب کلینی شناخته می شود که منسوب به روستایی از توابع فشاپویه (در ری) می باشد.
مؤلّف در مقدمۀ کتاب کسی را با عنوان اخی (برادر نسبی یا برادر دینی؟) مخاطب قرار داده که از اهل عصر شکایت کرده که به نادانی خو گرفته و از دانش دوری
ص:283
گزیده اند، آنها از طریق «استحسان» و تقلید پدران و «الاتکال علی عقولهم فی دقیق الأشیاء و جلیلها» به دین رو آورده اند.
کلینی سپس به تفصیل بر لزوم علم آموزی از روی «علم و یقین و بصیرت» تأکید می ورزد، و از «ادیان فاسده و مذاهب مستنشعه» که در عصر وی پدیدار شده شدیدا انتقاد می کند، وی بار دیگر نادرستی روش «الاستحسان و التقلید و التأویل من غیر علم و بصیرة» را متذکر می شود.
وی در ادامه می گوید: تو یادآور شدی که اموری بر تو مشکل شده که به جهت اختلاف روایت در آنها، حقایق آنها را نمی شناسی و تو کسی را در نزد خود نمی یابی که با وی گفتگو کنی و بر دانش وی اعتماد ورزی، تو گفتی که دوست داری که در نزد تو کتابی «کافی» باشد که «جمیع فنون علم الدین» در آن گرد آمده باشد و دانش آموز بدان بسنده کند و هدایت جو بدان رو آورد، و کسی که علم دین و عمل بدان را با «الأثار الصحیحة عن الصادقین علیهما السلام و السنن القائمة الّتی علیها العمل و بها یؤدی فرض اللّه عز و جل و سنته نبیّه صلی الله علیه و آله» می خواهد از آن برگیرد.
وی سپس به قواعد باب تعارض اخبار اشاره کرده و بر «موافقت کتاب» و «مخالفت عامه» و اجماع به عنوان ضوابط ترجیح تکیه می کند ولی اشاره می کند که ما از این قواعد تنها اندکی را می شناسیم و لذا علم آن (شناخت روایات صحیح) را به ائمه علیهم السلام وا می نهیم و به قاعدۀ «تخییر» بسنده می کنیم.
کلینی در ادامه می گوید که شکر خدا را که تألیف آنچه را تو خواسته بودی میسر ساخت امیدوارم که به گونه ای باشد که می خواستی.
کلینی در خاتمۀ مقدمه اشاره می کند که کتاب «الحجة» را اندکی گسترش دادیم، هر چند حق آن را بطور کامل ادا نکردیم، وی امیدوار است که کتابی گسترده تر و کامل تر تألیف کند که تمام حقوق آن را بجا آورد.
وی کتاب خود را با «کتاب عقل» که مدار ثواب و عقاب بوده آغاز می کند.
در این مقدمه چند نکته قابل توجه است.
ص:284
نکتۀ اوّل: مؤلف در این کتاب به دنبال علم و یقین است و بر خودداری از عقل گرایی افراطی تکیه می کند.
نکتۀ دوّم: این کتاب جمیع فنون علم الدین را در بر دارد.
نکتۀ سوم: وی کتاب را از «الآثار الصحیحة» جمع آوری کرده، این عبارت در ارزیابی احادیث کافی بسیار مد نظر بوده چنانچه خواهد آمد.
نکتۀ چهارم: وی در اخبار متعارض، بیشتر بر قاعدۀ «تخییر» تکیه می کند.
نکتۀ پنجم: ظاهر عبارت مقدمه این است که پس از تألیف کتاب نگاشته شده، لذا احتمال عدول از مطالب آن، جا ندارد.
برخی از این نکته ها نیازمند به توضیح بیشتری است که در بحث های آینده بدان می پردازیم.
در سده های اخیر کتاب کافی را که در 8 مجلد تنظیم شده، به سه بخش تقسیم کرده اند:
بخش اصول کافی:
مجلد اول مشتمل بر کتاب های: العقل و الجهل، فضل العلم، التوحید، الحجة است.
مجلد دوم مشتمل بر کتاب های: الإیمان و الکفر، الدعاء، فضل القرآن، العشرة است.
برخی از ابواب فقهی همچون «الفیء و الأنفال و الخمس» در لابه لای این ابواب دیده می شود.
بخش فروع کافی:
مجلد دوم تا هفتم مشتمل بر ابواب فقهی که در ضمن آنها کتاب هایی چون «الزی و التجمل و المروة» و «کتاب الدواجن» نیز جا گرفته است.
بخش روضۀ کافی: که مشتمل بر احادیث متفرقه می باشد.
این تقسیم با ملاحظاتی چند دربارۀ آن، در مجموع پذیرفتنی است.
بدین ترتیب کتاب کافی روایات کلامی، اخلاقی، اجتماعی، تاریخی و. . . را در کنار
ص:285
احادیث فقهی در خود جمع کرده و همچون سایر کتب اربعه اختصاص به احادیث فقهی و مانند آن ندارد.
بنابراین کافی گسترده ترین کتاب حدیثی شیعه از آثار قدماء دانشمندان امامی مذهب است که از حوادث روزگار مصون مانده و به طور کامل به دست ما رسیده است.
گفتنی است که برخی بدون ارائۀ هیچ دلیل قابل توجّهی، در نسبت «کتاب روضه» به کلینی تردید کرده اند یا آن را از زمرۀ کتاب های کافی ندانسته اند (1)با این که نجاشی و شیخ طوسی تصریح کرده اند که روضه، آخرین کتاب کافی است، (2)اسناد این مجلد هم دقیقاً همان اسناد شناخته شدۀ کلینی است. (3)
بنابراین بی شک «کتاب روضه» جزء پایانی کافی است. البته تفاوت های اندکی بین این مجلد و سایر مجلدات کافی وجود دارد همچون عدم باب بندی این مجلد، که کاملاً طبیعی می نماید و هیچ گونه ارتباطی با عدم انتساب کتاب به کلینی ندارد.
گفتنی است که در تنظیم ابواب فقهی کافی ، مشابهت هایی بین این کتاب و کتب سی گانۀ حسین بن سعید دیده می شود، (4)ظاهراً کلینی در تنظیم ابواب به این کتاب نیز نظر داشته است.
نجاشی پس از ستایش بسیار از کلینی می گوید: «صنّف الکتاب الکبیر المعروف بالکلینی یسمّی الکافی فی عشرین سنة» ، گویا مراد وی این است که این کتاب به نام کتاب کلینی معروف بوده هرچند نام اصلی آن کافی است.
مراد از تألیف این کتاب در مدت بیست سال، نیز می تواند از آغاز زمان جمع آوری احادیث، و پیش از درخواست تألیف کتاب باشد. چه بعید بنظر می رسد که مؤلف،
ص:286
درخواست تألیف کتاب را پس از بیست سال پاسخ گفته باشد، بنابراین طبیعی این است که کلینی مدت ها قبل از درخواست تألیف، در فکر تألیف این کتاب بوده و سال ها صرف تهیۀ مقدمات کار کرده و تنها تنظیم نهایی کتاب پس از درخواست سائل صورت گرفته باشد. (1)
شیخ مفید کتاب کافی را «من أجلّ کتب الشیعة و أکثرها فائدة» می داند. (2)
شهید اوّل (786ق) در وصف آن می گوید: لم یعمل للإمامیة مثله، (3)نظیر این داوری را محقق کرکی (م 940ق) ارائه کرده است. (4)
ملا محمد تقی مجلسی (م 1070ق) می گوید: لم یصنّف فی الإسلام مثله (5)ستایش از این کتاب در کلام سایر بزرگان و فقها تکرار شده است.
دربارۀ اعتبار احادیث کافی دیدگاه های چندی میان دانشمندان امامی دیده می شود.
دیدگاه نخست: هرچند کتاب کافی از کتب مرجع و معتمد بوده و مدار استنباط احکام می باشد، ولی این بدان معنا نیست که احادیث آن به ارزیابی سندی نیازمند نباشد. این دیدگاه اکثریت علما بویژه علمای اصولی مسلک می باشد.
دیدگاه دوم: تمام احادیث این کتاب قطعی الصدور می باشند. این دیدگاه از سوی اخباریان افراطی همچون ملا امین استرابادی و ملا خلیل قزوینی مطرح شده است.
دیدگاه سوم: تمام احادیث این کتاب، حجّت و معتبر است، هرچند صدور آن قطعی نباشد. این دیدگاه اخباریان معتدل می باشد.
دیدگاه چهارم: احادیث این کتاب، همگی ذاتا معتبر است و نیاز به بحث سندی
ص:287
ندارند، ولی در هنگام تعارض احادیث، مراجعه به اسناد آنها تعیین کننده می باشد.
این دیدگاه را مرحوم مجلسی در مقدمۀ مرآة العقول ارائه داده، وی مسلک خود را مسلکی بینابین اخباری و اصولی می داند، البته در دیدگاه سوّم نوعی ابهام دیده می شود که آیا معتقدان بدان در هنگام تعارض احادیث از مراجعه به اسناد خودداری می ورزند یا خیر؟
دیدگاه درست: بهر حال، ظاهراً نظر دانشمندان نزدیک به عصر کلینی، همان نظر نخست باشد، شیخ مفید و سید مرتضی به صراحت برخی از احادیث کافی را نادرست می دانند و صدور آنها را از ائمۀ معصومین علیهم السلام انکار می کنند. (1)
شیخ طوسی نیز در مواردی چند به ضعف سند روایت کافی تصریح کرده است، (2)بویژه وی دربارۀ «سهل بن زیاد» - که نزدیک به دو هزار روایت از وی در کافی نقل شده - می گوید: و هو ضعیف جدا عند نقّاد الأخبار (3)مقایسه کنید با رجال شیخ. (4)
تعبیر «ضعیف جداً» در کتاب های تهذیب و استبصار دربارۀ راویان دیگری بکار رفته که نام همگی در کافی بکار رفته و گاه کلینی بسیار از آنها روایت کرده است:
- محمد بن سنان، (5)از وی بیش از چهارصد روایت در کافی نقل شده است.
- علی بن حدید، (6)وی در بیش از هفتاد روایت کافی واقع است.
- أبو البختری وهب بن وهب، (7)وی در حدود 20 حدیث در کافی دارد.
- أحمد بن هلال، (8)از وی ده روایت در کافی نقل شده است.
این قرائن و قرائن دیگر نشان می دهد که شیخ طوسی به اعتبار سندی احادیث کافی معتقد نیست و بررسی اسناد این کتاب را لازم می داند.
ص:288
دربارۀ دیدگاه شیخ صدوق دربارۀ کافی گفته اند که چون وی در مورد برخی روایات کافی با صراحت می گوید که بدانها فتوا نمی دهد، بنابراین وی تمام احادیث کافی را صحیح نمی داند.
ولی این استدلال تنها دلیل بر آن است که صدوق تمام روایات کافی را حجّت فعلی نمی داند، ولی این امر دلیل بر آن نیست که وی احادیث کافی را ذاتا معتبر نمی داند، چه ممکن است فتوا ندادن وی بدان روایات با وجود اعتبار ذاتی به جهت تعارض آنها با روایات معتبرتر باشد.
استدلال دیگری در این زمینه صورت گرفته که أبو عبد اللّه نعمة از شیخ صدوق درخواست تألیف کتابی برای عمل به مضامین آنها نموده، اگر شیخ صدوق تمام احادیث کافی را صحیح می دانست، مناسب بود که وی را به این کتاب ارجاع دهد و خود کتاب من لا یحضره الفقیه را ننگارد.
ولی این استدلال از جهات مختلف ناتمام است:
اولا: لازمۀ صحیح دانستن تمام احادیث کافی این نیست که شیخ صدوق به تمام آنها فتوا می دهد، زیرا چه بسا روایات صحیح که بخاطر معارض کنار نهاده می شود بویژه با توجه به اختلاف دیدگاه شیخ صدوق و شیخ کلینی در مرجّحات باب تزاحم و این نکته که شیخ کلینی معمولا به قاعدۀ تخییر پای بند است و شیخ صدوق در اندک مواردی این قاعده را بکار می گیرد.
ثانیا: اگر تمام احادیث کافی هم قابل فتوا باشد، الزاما تمام روایات قابل فتوا در کافی نیست، روایاتی که در فقیه وارد شده و در کافی نیست بسیار زیاد است، بنابراین تألیف فقیه می تواند به جهت درج این روایات جدید باشد.
ثالثا: کافی کتابی گسترده است در ابواب مختلف دینی (و نه خصوص فقه) ، و در نقل احادیث، سند بطور کامل نقل می گردد، و لذا این کتاب برای تأمین هدف درخواست کننده که چه بسا کتابی در حجم متوسط می خواسته، مفید بنظر نیامده است.
استدلالات دیگری هم در این زمینه صورت گرفته که از ذکر و مناقشۀ آنها در می گذریم.
ص:289
با این حال قرائن نشان می دهد که شیخ صدوق، به صحّت تمام احادیث کافی حکم نمی کند:
1. وی پس از نقل روایتی از کافی ، به فتوا ندادن بدان و فتوا دادن به روایت معارض از امام حسن عسکری علیه السلام اشاره کرده می افزاید: و لو صحّ الخبران جمیعاً لکان الواجب بقول الأخیر علیه السلام. . . (1)بکار گرفتن واژۀ «لو» ، لااقل از تردید وی در صحّت این روایت حکایت می کند.
2. شیخ صدوق، دربارۀ روایت صلاة غدیر آورده که استاد وی ابن ولید این روایت را صحیح نمی دانست و می گفت که این حدیث از طریق محمد بن موسی الهمدانی نقل شده که کذّاب و غیر ثقه بود، شیخ صدوق می افزاید: هر روایتی که استاد ما بر آن صحّه نگذارد در نزد ما متروک و غیر صحیح است. (2)
محمد بن موسی الهمدانی، در نزد ابن ولید واضع کتاب خالد بن عبد اللّه بن سدیر و دو اصل زید زرّاد و زید فرسی معرفی شده است، (3)لذا شیخ صدوق از روایت این کتاب ها خودداری کرده است، با این حال محمد بن موسی (الهمدانی) در 20 روایت کافی واقع است.
3. ابن ولید و به تبع وی شیخ صدوق افراد بسیاری را که در اسناد کتاب نوادر الحکمة واقعند استثناء کرده، از نقل روایات آنها خودداری کرده اند، اکثر این افراد در اسناد کافی واقعند.
4. شیخ صدوق دربارۀ راویانی چند به ضعیف بودن آنها یا فساد مذهب ایشان تصریح کرده، اشاره می کند که به روایات منفرد آنها فتوا نمی دهد، این افراد همگی در اسناد کافی واقعند و گاه روایت کلینی از آنها بسیار زیاد است:
- سکونی، (4)نام وی در بیش از 450 روایت کافی وارد شده است.
ص:290
- سماعة بن مهران، (1)نام وی در بیش از 350 روایت کافی دیده می شود.
- وهب بن وهب (2)وی در حدود 20 روایت در کافی دارد.
بنابراین اگر به فرض شیخ صدوق روایات این افراد را در کافی صحیح بداند، این امر با اعتماد به قرائن خارجی است و نه با تکیه بر قرائن داخلی (اعتبار راویان سلسلۀ اسناد) .
با عنایت به آنچه گذشت درمی یابیم که دیدگاه اخباریان در میان دانشمندان مهم عصور گذشته سابقه ندارد، بویژه دیدگاه افراطی آنها مبنی بر قطعی الصدور بودن احادیث کافی که مؤلف هم بدان باور نبوده است، لذا با تعبیر «أرجو أن یکون بحیث توخیت» دربارۀ تألیف خود یاد می کند (3). (4)
ادعای عرضۀ کافی بر امام زمان علیه السلام
دیدگاه اخباریان افراطی مبنی بر قطعی الصدور بودن احادیث کافی ، دیدگاه ضعیف و غیر قابل اعتنایی است و نیاز به بررسی تفصیلی دربارۀ آنها نیست، ما در اینجا تنها به بررسی ادعای عرضۀ کافی بر حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه می پردازیم که می تواند به عنوان دلیل بر قطعی الصدور بودن یا قطعی الاعتبار بودن احادیث کافی مطرح گردد.
گاه بدون ارائۀ هیچ مدرک گفته می شود که این کتاب پس از اتمام تألیف توسّط نواب اربعه بر حضرت عرضه شده و حضرت فرموده یا بر نسخۀ عرضه شده نگاشته:
« الکافی کاف لشیعتنا» ، این سخن که به نقل ملا خلیل قزوینی از برخی مشایخ عصر خود ذکر شده هیچ مدرک روایتی ندارد. چنانچه محدث استرابادی که خود احادیث
ص:291
کافی را قطعی الصدور می داند بر بی اصل بودن این سخن تصریح می کند. (1)
بنظر می رسد که این جمله از حدیث معانی الأخبار (2)منقول از امام صادق علیه السلام برگرفته شده که در تفسیر «کهیعص» فرموده اند: «کاف» ، کاف لشیعتنا، «هاء» هاد لهم، . . . برخی تقریب فنی تری برای این ادعا ارائه کرده گفته اند که کلینی معاصر نواب اربعه بوده و در بغداد شهر نوّاب می زیسته و در امر حدیث بسیار با احتیاط رفتار می کرده، لذا 20 سال تألیف کتاب به طول انجامیده.
بنابراین محال یا بسیار بعید می نماید که وی با این که به ناحیۀ مقدسه نزدیک بوده و پرسش برای وی میسر بوده و دانستن صحّت و سقم احادیث کتاب از اهمیت زائد الوصفی برخوردار بوده که سستی در آن جایز نبوده، با این همه از عرضۀ کتاب خودداری کرده باشد، و از میزان اعتبار کتابی که تا روز قیامت ملاک عمل مردمان باشد پرسش نکرده باشد!
در تکمیل این استدلال باید افزود که کتاب کافی در سال 327 پیش از مرگ آخرین نایب حضرت در 328 یا 329 در بغداد عرضه شده لذا تألیف کتاب پیش از این تاریخ و در زمان حیات نایبان حضرت به انجام رسیده است ولی این استدلال از زاویه های گوناگون نادرست است:
1. کلینی هیچ روایت مستقیم از نوّاب اربعه در کافی ندارد و روایت غیر مستقیم وی هم از ایشان بسیار اندک است، این امر نشان می دهد که وی هیچ ارتباط ویژه ای با آنها نداشته است.
2. هیچ دلیلی در دست نیست که کلینی در هنگام تألیف کافی در بغداد بوده است.
وی هر چند ظاهراً پیش از سال 310 به عراق سفر کرده ولی موطن وی «ری» بوده و ظاهراً کتاب را در این شهر تألیف کرده و تنها در اواخر عمر خود به بغداد هجرت کرده و در این شهر درگذشته و به خاک سپرده شده است.
3. نواب اربعه در جوّ تقیه آمیز شدیدی زندگی می کرده اند، بیم از خلفای جور که
ص:292
به عنوان یکی از اسباب غیبت حضرت در روایات مطرح شده عملکرد ویژه ای را از سوی نایبان آن حضرت ایجاب می کند، بنابراین چه بسا آن بزرگواران نمی خواسته اند که در مسائلی که طرق ظاهری برای حل آن وجود دارد، ارتباطی با شیعیان داشته باشند، شاید به همین جهت نواب اربعه هیچ یک به عنوان مرجع علمی طایفۀ امامیه مطرح نبوده اند.
ارتباط شیعیان با نوّاب بیشتر برای حل معضلاتی بوده که تنها از طریق غیبی حل می گردد، به عنوان نمونه درخواست علی بن بابویه برای بچه دار شدن، تقاضای ابو غالب زراری برای حل مشکل جدی خود با خانواده و. . . در همین راستا قرار می گیرد.
برای آشنا شدن با عملکرد نوّاب حضرت در فضای تقیه، به این ماجرا بسنده می کنیم که جناب حسین بن روح به جهت تقیه مجبور به شرکت در مجلس مقتدر عبّاسی بوده، وی به ناچار در این مجلس بر تفضیل خلفای ثلاثه بر حضرت امیر علیه السلام تصریح می کند و کسی از شیعیان که به طور خصوصی بر این مطلب ایراد گرفته تأکید می کند که اگر از این اعتراضات بکند، از او کناره می جوید.
وی خادم خود را که معاویه را لعن کرده از کار بر کنار کرده و وساطت ها برای باز گرداندن وی بی اثر می باشد. (1)
با توجه به چنین جوّ مخاطره آمیز اقدام به عرضۀ کتاب مفصّلی همچون کافی طبیعی بنظر نمی آید.
4. اساساً رسم عرضۀ کتاب بر ائمه علیهم السلام رسم شایعی نبوده، نسبت کتب عرضه شده به کتب عرضه نشده اندک است. (2)
5. عرضۀ کتاب بر نایبان امام زمان علیه السلام بسیار نادر است، تنها کتاب التکلیف شلمغانی است که بر جناب حسین بن روح عرضه شده است که این امر به جهت ویژگی خاص شلمغانی بوده که سابقاً از وابستگان نظام وکالت بوده ولی سپس منحرف گشته، مشکلات اجتماعی عقیدتی ویژه ای برای جامعۀ شیعی فراهم کرده است.
ص:293
کتاب فوق نیز در تمام خانه های شیعیان حضور داشته، لذا بررسی صحت و سقم آن بطور جدی لازم بوده است و مسألۀ مهم هم در این زمینه این بوده که آیا شلمغانی خود روایاتی از این کتاب را جعل کرده است یا خیر؟ آیا در این کتاب تدلیس شده یا خیر؟ و این گونه احتمالاًت در مورد کافی نبوده است.
از سوی دیگر احتمالاً کتاب شلمغانی سند نداشته، لذا بررسی صحت و سقم مطالب آن از طریق بررسی اسناد روایات میسر نبوده است لذا نمی توان کافی را بدان قیاس کرد.
گفتنی است که شیخ طوسی پس از نقل ماجرای عرضۀ کتب شلمغانی (معروف به ابن أبی عزاقر) بر حسین بن روح، با سند از قول سلامة بن محمد نقل می کند که شیخ حسین بن روح رضی الله عنه کتاب التأدیب را به قم فرستاد و از جماعة فقهاء خواست که در این کتاب بنگرند و مطلبی را که با آن مخالف هستند بیان کنند.
فقهای قم در پاسخ به وی نوشتند که تمام مطالب آن صحیح است مگر این نکته که زکات فطره در طعام (گندم) نصف صاع است ولی به نظر ما در طعام همچون شعیر است و زکات فطرۀ آن یک صاع است. (1)
روشن نیست که کتاب التأدیب چه کتابی است و مؤلف آن کیست؟ و آیا در نام این کتاب تحریفی رخ نداده است.
بهر حال این ماجرا نشان می دهد که حسین بن روح در ارزیابی کتاب ها نظر فقهای قم را جویا می شده است نه این که خود کتاب را بر حضرت عرضه کند، از این امر برمی آید که بنا نبوده است که روش اخذ و اقتباس و ارزیابی احادیث از روش های غیر متعارف صورت گیرد.
بهر حال غیر از این دو کتاب، ارزیابی هیچ کتابی از کتاب های قرن سوم از سوی نایبان امام زمان علیه السلام انجام نگرفته است.
6. اگر کافی بر امام زمان علیه السلام عرضه شده بود، آیا کلینی خود در مقدمۀ کتاب یا در
ص:294
هنگام روایت آن بر شاگردان و یا شاگردان وی بدین امر تصریح نمی کرد، آیا مؤلفان کتب رجالی همچون شیخ طوسی و أبو العباس نجاشی که متذکر کتب عرضه شده بر ائمه در کتب خود شده اند، بر این امر تصریح یا اشاره نمی کردند؟
چگونه می تواند چنین امری تحقق یافته باشد در حالی که در هیچ مصدری از مصادر قدماء اندک اشاره ای بدان نشده و نخستین بار از سوی سید بن طاوس به این احتمال اشاره رفته است. (1)
بنابراین می توان به اطمینان بر نادرستی ادعای عرضۀ کافی بر امام زمان علیه السلام تأکید ورزید. (2)
ادلۀ چندی بر اعتبار تمام احادیث کافی ذکر شده (3)که نگاهی گذرا بر این ادله و پاسخ آنها می افکنیم:
دلیل اوّل: مدایح بسیار از کافی و مؤلف آن در کلمات بزرگان صورت گرفته که از آنها اعتبار احادیث کافی استفاده می گردد، از جمله در مورد کافی گفته شده است: «لم یعمل مثله» ، بی نظیر بودن کافی و مؤلّف آن به جهت حجم گستردۀ کتاب وی نیست مجموعه های گسترده تر از کافی در آن زمان وجود داشته اند، همچون محاسن برقی و نوادر الحکمة محمد بن احمد بن یحیی اشعری، بلکه به جهت اتقان کتاب است.
از سوی دیگر در مورد اصول اربع مائه علما فرموده اند که اعتبار آنها مسلم است و نیاز به سند ندارد، بنابراین اگر کافی ، کتابی است بی نظیر، باید امتیاز اصول را به همراه امتیازات دیگر دارا باشد.
ص:295
در مورد برخی کتب دیگر هم گفته اند که مطالب کتاب آنها مورد قبول است همچون علی بن حسن طاهری که شیخ طوسی دربارۀ وی نوشته: له کتب فی الفقه رواها عن الرجال الموثوق بهم و بروایاتهم، (1)بنابراین باید این ویژگی دربارۀ کافی هم باشد.
پاسخ: صرف نظر از این که بسیاری از مدائح کافی و کلینی از علمایی همچون شهید اوّل و متأخران از وی می باشد که نمی تواند به عنوان حجت تعبدی مطرح گردد و تنها باید به عنوان مقدمه برای حصول اطمینان بدان ها نگریست، این دلیل از نواقصی برخوردار است.
اولاً: بی نیازی کتب اصول از مراجعۀ سندی، کلامی است بی دلیل، شیخ طوسی در عدة الأصول در پذیرش روایتی که در اصل مشهور هم وارد شده این قید را آورده است: و کان راویه ثقة لا ینکرون حدیثه.
ثانیاً: مجرد نقل روایت از ضعیف، با اتقان کتاب منافات ندارد، کلینی اسناد احادیث را ذکر کرده، تا هرکس بخواهد از طریق بررسی آنها صحت و سقم روایات را بدست آورد، بویژه نقل با واسطه از ضعیف به هیچ وجه نقطۀ ضعفی برای راوی تلقی نمی گردد، آنچه به عنوان روش ناپسندیده برای راویان مطرح بوده نقل بی واسطه از ضعفا است، آن هم نقل بسیار نه نقل اندک.
بنابراین با تمسک به مدایح کافی نمی توان نقل روایت ضعیف را در کافی نفی کرد بویژه روایاتی که در باب مستحبات باشد که ممکن است نقل آن به جهت قاعدۀ «تسامح در ادلۀ سنن» باشد، یا روایاتی که مضمون آن مطابق سایر روایات معتبر بوده و به عنوان تأیید ذکر می گردند.
یا روایات اخلاقی که عقل عملی بر درستی آن حکم می کند، یا روایاتی که کنار هم قرار گرفتن آنها یقین می آفریند هر چند تک تک آنها معتبر نباشند همچون احادیث کلامی مانند احادیث «کتاب الحجة» کافی یا. . . .
ص:296
ثالثاً: معنای بی نظیر بودن کتاب این نیست که تمام امتیازات سایر کتب را داراست، بلکه معنای آن این است که هیچ کتابی در مجموع امتیازات به پای این کتاب نمی رسد، هر چند ممکن است کتابی امتیاز خاصی هم داشته باشد که کافی فاقد آن باشد.
دلیل دوم و پاسخش: با توجه به آنچه گفته شد، پاسخ دلیل دوم اعتبار کافی هم روشن می گردد که به عبارت «أوثق الناس فی الحدیث و أثبقهم» در مدح کلینی تمسک شده است با این بیان که کسانی چون تمام اصحاب اجماع یا خصوص ابن أبی عمیر و صفوان و بزنطی و برخی از راویان دیگر تنها از ثقات روایت می کنند، پس حتما کلینی هم چنین خصلتی داشته است و گرنه، استوارترین و موثق ترین مردم در حدیث خوانده نمی شد.
دلیل سوم: کتاب کافی به تصریح نجاشی در 20 سال تألیف شده است، اگر کلینی به اعتبار تک تک روایات در هنگام تألیف این کتاب نظر نداشت، نیاز به این زمان طولانی نداشت.
پاسخ: اولاً، امکانات کلینی و میزان کتاب های در دسترس وی معلوم نیست و چه بسا زمانی طولانی صرف تهیۀ کتاب های لازم نموده باشد.
ثانیاً: تهیۀ نسخه های معتبر از کتاب ها و مقابلۀ آنها با یکدیگر خود زمان زیادی لازم دارد.
ثالثاً: تنظیم ابواب مناسب و قرار دادن روایات در جای خود و ترتیب پسندیده روایات یک باب، تلخیص در شیوۀ نقل احادیث یکسان با اسناد مختلف با بهره گیری از روش تحویل و. . . هر یک زمان گسترده ای می طلبد و نمی توان با قرینۀ تألیف کتاب در بیست سال، فعالیت دیگری برای مؤلف همچون بررسی اسناد تک تک روایات به اثبات رسانید.
گفتنی است که تنظیم ابواب کافی با وجود برخی مشابهات بین این کتاب و کتاب های پیشین بویژه «کتب سی گانۀ» حسین بن سعید، کاملاً ابتکاری است، کسانی که بین صحیح بخاری و «کتاب کافی » مقایسه کنند برتری خیره کنندۀ ترتیب کافی را در
ص:297
می یابند. به گفتۀ مجلسی اوّل، همچون کافی کتابی در نظم درست ابواب و احادیث دیده نشده است. (1)
نکتۀ دیگری که بر آن تأکید می کنیم آن است که سخن ما در اینجا تنها نفی این دلیل است، و گرنه ممکن است کسی با قرائن دیگر همچون عبارت مقدمۀ کافی ، نظر وی نسبت به صحت تمام احادیث کافی را نتیجه بگیرد که بررسی آن خواهد آمد.
از سوی دیگر سخن در این است که آیا کلینی تمام احادیث کافی را معتبر می داند یا خیر؟ و گرنه در این که کلینی، اعتبار احادیث را در هنگام گزینش - فی الجملة - در نظر گرفته است بحثی نیست.
دلیل سوم اگر صحیح باشد، نیاز به افزودن یک مقدمۀ دیگر است که صحیح دانستن احادیث کافی از سوی مؤلف، برای دیگران حجیت دارد، دربارۀ این مقدمه پس از این سخن خواهیم گفت.
ادلۀ دیگری بر اعتبار احادیث کافی ذکر شده که به دلیل نادرستی آشکار آنها بدان ها نمی پردازیم، مثلاً برخی گفته اند که قطعا ائمه به عمل کلینی راضی بوده اند، ولی این امر دلیل بر اعتبار تمامی احادیث کافی نیست، چنانچه قطعا ائمه به تألیف جوامع متأخر همچون وسائل و بحار راضی بوده اند با این که تمام احادیث آنها از اعتبار برخوردار نیست.
دلیل اصلی در اعتبار احادیث کافی عبارت مؤلّف در مقدمۀ کتاب است که پیشتر نقل شد.
دربارۀ این دلیل دو مرحله باید بحث شود:
مرحلۀ اوّل: آیا عبارت مقدمۀ کافی گواهی به اعتبار و صحّت تمامی احادیث کافی تلقی می گردد؟
ص:298
مرحلۀ دوّم: آیا این گواهی، برای دیگران حجّت شرعی است؟
در مرحلۀ اوّل، نخست باید مفهوم صحیح در نزد قدما و فرق آن با اصطلاح متأخران روشن گردد. متأخّران بر
مبنای اوصاف راویان، احادیث را به چهار قسم: صحیح، حسن، موثق و ضعیف تقسیم کرده اند، این تقسیم نخستین بار توسط سید احمد بن طاوس (م 673ق) بکار گرفته شده و به دست شاگرد وی، علّامۀ حلی (648 - 726ق) شایع شده است.
در این اصطلاح ظاهراً روایتی که راویان آن امامی عادل ضابط باشند و بدون ارسال به معصوم علیه السلام منتهی گردد، صحیح شمرده می گردد، هر چند قرائنی در کار باشد که نشان دهد که راوی در این روایت خاص اشتباه کرده و عدم صدور آن از معصوم علیه السلام قطعی باشد.
قدماء با چنین اصطلاحی آشنا نبوده، بلکه صحیح را به معنای لغوی آن به مفهوم کامل (در مقابل ناقص) یا سالم (در مقابل بیمار) یا ثابت الانتساب بکار می برده اند و مراد از آن حدیثی بوده است که صدور آن از معصوم علیه السلام به اثبات رسیده باشد، هرچند اثبات آن با حجّت شرعی باشد نه اطمینان یا قطع انسان.
به نظر می رسد که صحیح در کلام قدما، الزاما به معنای حدیث مورد عمل و فتوا نبوده، چه ممکن است روایتی از معصوم صادر شده ولی از روی تقیه باشد، لذا عمل بدان جایز نباشد، از این رو در اخبار علاجیه از صحت دو حدیث متعارض سخن به میان رفته است. (1)
هم چنین در کلمات فقهای متقدّم صحیح بودن اخبار متعارض مطرح است. (2)
بهر حال صحیح در استعمال قدما، در مورد احادیث غیر امامیه هم بکار می رود، و رابطۀ بین صحیح در نزد قدما و صحیح در اصطلاح متأخران عموم و خصوص من وجه است، زیرا احادیث راویان امامی که عدم صدور آنها قطعی باشد تنها در نزد
ص:299
متأخران صحیح خوانده می شود و همین طور احادیثی که راویان غیر امامی نقل کرده یا از راه دیگر صدور آنها ثابت شده باشد، تنها در استعمال قدما صحیح می باشد.
مرحلۀ اوّل: بررسی شهادت کلینی به صحت تمام احادیث کافی (بحث صغروی)
مؤلف در مقدمۀ کافی ، پس از اشاره به درخواست تألیف کتابی مشتمل بر «الآثار الصحیحة عن الصادقین علیهما السلام و السنن القائمة الّتی علیها العمل» می افزاید: و قد یسّر اللّه - و له الحمد - تألیف ما سألت، و أرجو أن یکون بحیث توخیت، فمهما کان فیه من تقصیر، فلم تقصر نیتنا فی إهداء النصیحة إذ کانت واجبة لإخواننا و أهل ملتنا.
برخی با توجه به کلمۀ «أرجو» شهادت جزمی کلینی را انکار کرده اند، ولی شهادت کلینی با توجه به قبل و بعد این عبارت کاملاً روشن است و این عبارت با قبل و بعد متعارض نیست.
در توضیح این امر می گوییم که سائل، یک هدف و محبوب نخستین داشته که گردآوری احادیث صحیح واقعی می باشد، ولی تأمین کامل این هدف از توان کلینی بیرون است، لذا درخواست سائل محدود به گردآوری احادیثی است که در توان کلینی بوده و به عقیدۀ وی صحیح و معتبر می باشد، لذا کلینی درخواست سائل را پاسخ گفته است ولی مطمئن نیست که هدف نخستین وی را برآورده کرده باشد و عقیدۀ وی در صحت احادیث مطابق با واقع باشد، هرچند شرعا این عقیده حجّت و معتبر است.
بنابراین اصل شهادت کلینی غیر قابل انکار است، ولی سخن در این است که آیا وی تمام احادیث کتاب را صحیح (ثابت الانتساب) می داند؟ پاسخ سؤال منفی است.
در توضیح این امر می گوییم، گاه مؤلف احادیث چندی را ذکر می کند که در یک جهت مشترک هستند همچون احادیث ابواب «کتاب الحجة» که در اثبات امامت ائمۀ معصومین علیهم السلام و مناقب و کرامات و مقامات آنها مشترک است، در این موارد لازم نیست تمام احادیث باب ثابت الانتساب باشند، بلکه همین مقدار که در اثبات هدف
ص:300
از انعقاد عنوان باب، دخالت داشته باشند کافی است، لذا در «کتاب الحجة» نام راویانی گمنام بسیار دیده می شود که در هیچ سند دیگری وارد نشده اند و بسیار بعید می نماید که کسی تمام آنها را ثابت الوثاقة بداند.
از سوی دیگر در مورد احادیث آداب و سنن نیز می توان گفت که ذکر آنها در «کتاب کافی » با هدف مؤلف ناسازگار نیست، هرچند سند آنها صحیح نباشد و قاعدۀ «تسامح در ادلۀ سنن» اعتبار آنها را نیز ثابت نکند، زیرا همین مقدار که با توجه به «قاعدۀ تسامح» می توان این احادیث را ملاک عمل قرار داد، برای ذکر آنها در کافی ، کفایت می کند.
بنابراین شهادت کلینی به اعتبار تمامی احادیث کافی ثابت نیست.
مرحلۀ دوم: بررسی اعتبار شهادت کلینی (بحث کبروی)
پیش از آغاز بحث اشاره به این نکته لازم است که عبارت مقدمۀ کافی صریح می نماید که پس از پایان تألیف کتاب نگاشته شده، پس احتمال عدول از تصمیم نخستین یا غفلت از هدف تألیف در کار نیست.
مهم ترین اشکال در اعتبار احادیث کافی این است که کلمۀ «صحیح» در کلام کلینی به اصطلاح متأخران بکار نرفته، بلکه به معنای لغوی و به معنای ثابت الانتساب می باشد که این امر می تواند به جهت قرائن خارجی باشد که در اعتبار آنها اختلاف نظر وجود دارد، لذا حجّیت شرعی ندارد.
شیخ بهایی اموری را که سبب ایجاد وثوق و اطمینان به خبر باشد در کتاب مشرق الشمسین برشمرده از جمله:
- تکرار روایت در چند اصل
- تکرار اسناد روایت در یک اصل
- وجود روایت در کتاب اصحاب اجماع
- وجود روایت در کتب عرضه شده بر ائمه
- وجود روایت در کتب معتبر پیشین خواه مؤلفان آنها امامی صحیح المذهب باشند یا نباشند.
ص:301
محدّث نوری بر این باور است که این امور همگی به وثاقت به معنای اعم (که با فساد مذهب سازگار است) باز می گردد. (1)
ولی این مطلب صحیح نیست، تکرار یک حدیث در چند کتاب الزاماً به معنای وثاقت راویان حدیث نیست، بلکه نفس تکرار اطمینان آور است که البته افراد در سرعت یا کندی اطمینان متفاوت می باشند و لذا یک تعداد مشخصی را در این زمینه نمی توان ذکر کرد، هم چنین مسألۀ اعتبار احادیث اصحاب اجماع، در نزد اکثر دانشمندان به جهت وثاقت سلسله مشایخ آنها نیست.
اعتبار کتب نیز به معنای صحت تمام راویان کتاب نمی باشد.
بهر حال قرائن فوق از باب نمونه می باشد و دلیلی نداریم که این قرائن برای تمام مردم اطمینان آور است و قرائن اطمینان آور هم منحصر بدان ها نیست، چه بسا اموری همچون قوّت متن حدیث، موافقت حدیث با حکم عقل عملی (همچون احادیث اخلاقی) ، عمل طایفه به روایت، عمل شیخ مؤلف به روایت و. . . اطمینان وی را به حدیث بدنبال آورد که الزاما برای دیگران اطمینان آور نیست.
به بیان دیگر، اگر کلینی تمام احادیث کتاب را از چنان اسناد واضحی برخوردار می دید که تمام مردم، بر اعتبار آنها اتفاق نظر دارند پس چرا اسناد روایات را بطور کامل ذکر می کند؟ آیا ذکر کامل اسناد خود شاهد بر این نیست که مؤلف مجال بررسی در اسناد احادیث را برای دیگران گسترده می بیند؟
از سوی دیگر پیشتر گفتیم که بسیاری از راویان کافی را دیگر دانشمندان تضعیف کرده و بر عدم اعتبار ذاتی روایات آنها تأکید ورزیده اند.
خلاصۀ اشکالات در اعتبار شهادت کلینی (بر فرض اثبات صغروی آن) از این قرار است:
اولاً: ما ضابطۀ صحّت را در نزد کلینی نمی دانیم، شاید وی به قرائن اجتهادی دور از حس و مورد اختلاف هم در این امر اعتماد کرده باشد.
ص:302
ثانیاً: ذکر کامل اسناد در کافی نشان آن است که مؤلف مجال بررسی دیگران در اسناد کتاب وی را گسترده می داند.
ثالثاً: در کافی روایات مرسل با عباراتی همچون «من أخبره» ، «رجل» ، «من حدثه» ، بسیار است، بعید است که قرائن بر وثاقت تمام این راویان گمنام وجود داشته باشد.
رابعاً: اگر فرض کنیم که کلینی تمام افراد اسناد کافی را ثقه بداند، با توجه به تعارض این گفتار در موارد بسیار با گفتار دیگر دانشمندان، اعتبار ذاتی شهادت فوق از بین می رود، زیرا شهادت هرچند به امر حسی یا نزدیک به حس باشد در صورتی اعتبار دارد که اشتباه آن اندک باشد، لذا اگر معارض آن بسیار گردد، از اعتبار ذاتی می افتد. در بحث از منابع کافی خواهیم گفت که پاره ای از منابع کافی در نزد رجالیان غیر قابل اعتبار است.
بنابراین اعتبار ذاتی تمام احادیث کافی صحیح نیست و این کتاب همچون دیگر کتاب ها به بررسی سندی نیازمند است. (1)
- اسناد کافی معمولا اسناد کاملی است که از اسناد مؤلف آغاز شده و به معصوم علیه السلام منتهی می گردد. در
آغاز سند، تنها نام راوی بدون هیچ عبارت روایتی و نوع سند عنعنه می باشد.
- در کافی حالات ویژه ای در سند دیده می شود: تعلیق، اضمار، اشاره، تحویل، که در کتاب توضیح الأسناد به تفصیل دربارۀ آنها سخن گفته ایم.
- در بسیاری از اسناد کافی ، اوائل سند حذف شده است، به این کار تعلیق گفته می شود، تعلیق در کافی به اعتماد اسناد قبلی صورت گرفته است.
- معمولا علت تعلیق اخذ از کتب می باشد و کسی که در اول اسناد معلق واقع است مؤلف کتاب مصدر احادیث می باشد.
ص:303
- تعلیق بدون اعتماد به اسناد قبل، در اسناد ذیلی کافی گاه دیده می شود، در این گونه اسناد که به عنوان ذکر سند جدید و گاه برای اشاره به اختلاف در نقل آمده. انقطاع در آغاز یا پایان سند و ابهام در مراد از اسناد بسیار است.
- در آغاز اسناد کافی ، گاه ضمایری بکار رفته که بطور طبیعی باید به نفر نخستین سند قبل باز گردد، ولی در موارد بسیاری ضمیر به وسط سند قبل بازگشته است که حاکی از مصدر کافی تلقی می گردد. فاصله افتادن بین ضمیر و مرجع آن در مواردی از کافی دیده شده است که نوعی اشتباه از مؤلف یا غلط از ناسخان بنظر می رسد.
- اشارات کافی با جملاتی همچون «بهذا الإسناد» معمولا در جایی است که نام پس از این عنوان در سند قبل بکار رفته باشد.
- عبارت «بإسناده» غالباً به معنای بهذا الإسناد می باشد.
- گاه کلینی در پایان روایت سند جدیدی برای روایت آورده با کلمۀ «مثله» بدان اشاره می کند.
- در کافی اسناد تحویلی بسیار دیده می شود، در این اسناد به جای عطف یک راوی به یک راوی، عطف دو طبقه راوی بر دو طبقه راوی یا عطف سه طبقه راوی بر سه طبقه راوی یا عطف یک طبقه راوی بر دو طبقه یا بالعکس یا. . . بکار رفته است.
- در اسناد تحویلی کافی ، نوعا در قسمت طریق به کتب، تحویل رخ داده و نام مؤلف کتاب مصدر پس از تحویل قرار گرفته است، یا پس از تحویل نام کسی قرار گرفته است که به اعتماد اجازۀ عامه به روایات وی در سند «تبدیل» رخ داده است.
- تحویل در اسناد کافی ، معمولا با قراینی چون «جمیعا» ، رفع اسم شناخته می گردد و بهترین و مؤثرترین روش برای شناخت اسناد تحویلی کافی ، مراجعه به سایر اسناد مشابه کتاب (و یا کتب دیگر) می باشد.
- مفاهیم تعلیق، تحویل، اضمار، اشاره در «اسناد ویژه» را در مقالی مستقلّ با ذکر مثال های متنوع روشن ساخته ایم، بحث از کیفیت شناخت این گونه اسناد و انواع مختلف آنها و قواعد مربوط به آنها در این مقال نمی گنجد.
ما تنها در اینجا به چند بحث لازم اشارتی گذرا می کنیم.
ص:304
با توجه به این که دو نفر از مشایخ کلینی به نام احمد بن محمد می باشند (أحمد بن محمد العاصمی و أحمد بن محمد بن سعید) ، و در سایر طبقات سند نیز با این نام بسیار برخورد می کنیم، همچون احمد بن محمد بن عیسی اشعری و احمد بن محمد بن خالد برقی در طبقۀ مشایخ مشایخ کلینی و نیز احمد بن محمد بن أبی نصر که با دو واسطه از وی در کافی روایت می شود.
شناخت احمد بن محمد در آغاز اسناد کافی بسیار ضروری است، چه مراد از وی گاه مشایخ مستقیم کلینی است و سند معلق نیست ولی گاه مراد افراد دیگر می باشد و سند معلق است.
شناخت مراد از احمد بن محمد در صورتی که نام وی در سند قبل در میانۀ سند آمده باشد اهمیت بیشتری دارد، برای روشن ساختن این عنوان باید به مشایخ وی مراجعه کرد، مراد از احمد بن محمد - شیخ کلینی - که بدون قید ذکر شود احمد بن محمد عاصمی است وی از علی بن الحسن بن علی بن فضال (علی بن الحسن ض علی بن الحسن بن علی ض علی بن الحسن التیمی ض علی بن الحسن التیملی) و از محمد بن أحمد النهدی (حمدان القلانسی) بسیار روایت می کند.
احمد بن محمد بن خالد (احمد بن أبی عبد اللّه ض احمد بن محمد البرقی) از کسانی چون پدرش و عثمان بن عیسی و نیز ابن فضال (ض الحسن بن علی بن فضال) و ابن محبوب (الحسن بن محبوب) و محمد بن علی (محمد بن علی الکوفی ض محمد بن علی الهمدانی ض أبی سمینه) بسیار روایت می کند.
احمد بن محمد بن عیسی نیز از همین طبقه و از کسانی چون ابن محبوب و حسین بن سعید (حسین) و نیز علی بن الحکم و ابن فضال روایت بسیار دارد.
از احمد بن محمد بن أبی نصر هم هیچ گاه در آغاز اسناد کافی با عنوان احمد بن محمد و به گونۀ تعلیق یاد نشده است.
تذکر: عدم توجه به این نکات سبب شده که گاه در مصادر متأخر سند معلق، غیر
ص:305
معلق گرفته شده است، همچون:
(محمد بن یعقوب عن احمد بن محمد عن علی بن الحکم) ، (1)این روایت در کافی (2)به گونۀ معلّق نقل شده و قبل از سند فوق این سند دیده می شود: عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن عیسی عن بر عکس گاه سند غیر معلق، معلق فرض شده است، مثال:
و عنهم عن أحمد بن محمد عن علی بن الحسن التیمی، (3)مرجع ضمیر در «عنهم» ، عدة من أصحابنا می باشد ولی افزودن این عبارت به سند اشتباه است، این روایت در کافی (4)أحمد بن محمد عن علی بن الحسن التیمی (در نسخۀ چاپی الحسن به الحسین تصحیف شده است) .
قبل از این روایت این سند قرار دارد: عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن عثمان بن عیسی، و گمان رفته که سند دوم معلق بر سند نخست است با این که چنین نیست، احمد بن محمد در سند اوّل، احمد بن محمد بن خالد یا احمد بن محمد بن عیسی است و در سند دوم، احمد بن محمد عاصمی نظیر این سند در کافی (5)نیز دیده می شود که در وسائل (6)به درستی فهمیده شده است، و همین طور در موارد دیگر.
دو نمونه از عدم فهم صحیح سند کافی به جهت اشتباه نسخه:
نمونۀ اوّل: کافی: (7)
21547. محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن احمد بن محمد بن أبی نصر. . .
22. محمد بن الحسن و علی بن محمد عن سهل بن زیاد. . .
در برخی نسخه های کافی از جمله نسخۀ چاپی نام «الحسن» در سند دوم به «الحسین» تصحیف شده، لذا صاحب وسائل سند را معلق انگاشته آن را بدین شکل در وسائل (8)آورده است:
محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین و عن علی بن محمد
ص:306
بن عبد اللّه عن سهل بن زیاد جمیعا عن علی بن مهزیار. . . .
افزودن «عن» بعد از واو رسم متعارف صاحب وسائل است که در اسناد تحویلی چنین رفتاری در پیش می گیرد، ولی افزودن «بن عبد اللّه» در وسائل مرسوم نیست و ظاهراً از غلط نسخه می باشد. علی بن محمد در این سند علی بن محمد کلینی است و در سند تعلیق یا تحویل وجود ندارد بلکه سند کاملاً عادی است.
نمونۀ دوم: کافی (1)
5. محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن الحسین بن سعید. . .
6. محمد بن احمد عن محمد بن اسماعیل. . .
صاحب وسائل سند دوم را در وسائل (2)به نقل از محمد بن یحیی از محمد بن احمد از محمد بن اسماعیل آورده است، با این که ظاهراً سند دوم مصحف بوده و نسخۀ درست به احتمال زیاد «محمد عن احمد» می باشد، مراد از محمد، محمد بن یحیی، و مراد از احمد، احمد بن محمد بوده و سند معلّق نیست.
سهل بن زیاد در آغاز اسناد کافی سهل بن زیاد در آغاز اسناد بسیاری از کافی واقع است که با توجه به ذکر وی در سند قبل تعلیق سند واضح است، ولی در مواردی چند در سند قبل نام وی دیده نشده است. (3: 135/16، 165/1، 166/2، 4: 13/3، 82/7، 17/5، 187/12، 493/5 6: 60/14، 323/7، 324/9، 434/17 - 21، 474/7 و 8، 516/ذیل 3) .
با توجه به نسبت اندک این موارد نسبت به کل روایات سهل بن زیاد در کافی (حدود یک درصد) نمی توان با این اسناد، روایت مستقیم مؤلف را از سهل بن زیاد به اثبات رسانید، در تجرید الأسانید (3)اشاره می کند که ظاهراً سهل بن زیاد از شیوخ کلینی نیست، لکن با توجه به روایات فوق (ایشان 7 سند را ذکر کرده اند) این احتمال وجود دارد که کلینی اواخر زمان سهل بن زیاد را درک کرده و این روایات اندک را از وی
ص:307
شنیده و بعد از وفات وی بقیۀ روایات او را از شاگردانش اخذ کرده است.
البته مظنون آن است که واسطه در این اسناد از قلم ناسخان سهوا افتاده یا مصنف به روش معلوم خود در روایت با واسطه از سهل اعتماد ورزیده و سند را معلّق نموده یا تعلیق به اعتماد اسناد دور دست می باشد.
البته احتمال دیگری هم در برخی موارد می رود که در ترتیب احادیث کتاب جابه جایی صورت گرفته باشد.
بهر حال با عنایت به پراکندگی این اسناد، احتمال شاگردی کلینی نسبت به سهل، بعید می نماید.
«بإسناده» در اسناد کافی عبارت «بإسناده» در اسناد کافی به دو گونه است:
گونۀ اول: در آغاز سند واقع است.
گونۀ دوم: در میانۀ سند قرار گرفته است.
این تعبیر در اسناد زیادی آغازگر حدیث می باشد، قرائن همچون ظاهر سیاق احادیث و مصادر دیگری که روایت را نقل کرده اند نشان می دهد که این عبارت به معنای «بهذا الإسناد» می باشد.
توضیح این که پس از این عبارت گاه نام راوی قرار می گیرد همچون و بإسناده عن علی بن أبی حمزة (1)و گاه نام معصوم علیه السلام، همچون و بإسناده قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله. (2)
در قسم نخست در تمامی موارد در سند قبل نام راوی آغاز سند مورد بحث آمده است، این امر نشان می دهد که مراد از «بإسناده» اشاره به سند قبل است که هماره نام راوی در سند قبل آمده نمی تواند تصادفی باشد.
به عنوان نمونه: محمد بن یحیی عن أحمد بن محمد عن ابن محبوب عن مالک بن عطیة. . . . (3)
ص:308
14. و بإسناده عن ابن محبوب عن مالک بن عطیة. . .
در قسم دوم غالباً سیاق روایات نشان می دهد که کلمۀ «بإسناده» اشاره به سند قبل است، مثال:
علی بن إبراهیم عن أبیه عن النوفلی عن السکونی عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال قال رسول اللّه. . . . (1)
3. و بإسناده قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله. . . .
شبیه تعبیر حدیث 3، پس از سند معروف به سکونی، بسیار تکرار شده است. (2)
در هر دو قسم روایت یا شبیه آن در جای دیگری از کافی یا مصدر دیگر به گونه ای نقل شده که اشاره بودن این عبارت را روشن می سازد، محدثان بزرگ همچون شیخ طوسی و مرحوم مجلسی و شیخ حر عاملی هم نوعاً سند را همان سند پیشین دانسته اند.
مثال اوّل:
عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد عن أبیه عمن ذکره عن محمد بن عبد الرحمن بن أبی لیلی عن أبیه عن أبی جعفر علیه السلام قال إن لکل شیء قفلا و قفل الإیمان الرفق. (3)
2. و بإسناده قال قال أبو جعفر علیه السلام، من قسم له الرزق قسم له الإیمان.
نظیر روایت دوم با همان سند در کافی از محمد بن عبد الرحمن بن أبی لیلی عن أبی جعفر علیه السلام قال: من قسم له الخرق حجب عنه الإیمان، (4)این روایت - که در سند آن سقط «عن أبیه» رخ داده - و حدیث دوم ظاهراً دو قطعه از یک روایت بوده اند.
بهر حال عبارت «بإسناده» اشاره به سند قبل دارد چنانچه مرحوم مجلسی در بحار سند را با همان سند آورده است. (5)
ص:309
مثال دوم:
علی بن إبراهیم عن أبیه عن النوفلی عن السکونی عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله. . . . (1)
3. و بإسناده قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله. . .
آغاز حدیث دوم را صدوق در أمالی خود و ثواب الأعمال (2)با سند خود از اسماعیل بن مسلم سکونی نقل کرده است.
مثال سوم:
محمد بن إسماعیل عن الفضل بن شاذان عن ابن أبی عمیر عن عبد الرحمن بن الحجّاج. . . . (3)
10. و بإسناده عن ابن أبی عمیر عن عبد الرحمن. . .
ظاهر سیاق آن است که طریق دو حدیث یکسان است، شیخ طوسی در تهذیب و استبصار روایت دوم را با همان سند قبل از کلینی نقل کرده است (4)و هم چنین در وسائل (5)با توجه به آنچه گذشت تردیدی بر جای نمی ماند که مراد از «بإسناده» همان بهذا الإسناد می باشد.
در مورد قسم دوّم بحثی دیگر مطرح است که مرجع ضمیر «قال» کدام است؟ به مثال های زیر توجه نمایید.
مثال اول:
علی بن إبراهیم عن أبیه عن النوفلی عن السکونی عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله. . . . (6)6. و بإسناده قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله. . . .
ص:310
شبیه این سند در کافی متکرر است. (1)
مثال دوم:
حمید بن زیاد عن الحسن بن محمد بن سماعة عن وهیب بن حفص عن أبی بصیر عن أبی عبد اللّه علیه السلام. . . . (2)
3. و بإسناده قال قال أبو جعفر علیه السلام. . . .
مثال سوم:
محمد بن یحیی عن أحمد بن محمد عن علی بن النعمان عن عبد اللّه بن مسکان عن داود بن فرقد عن أبی سعید الزهری عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السلام. . . . (3)
و بإسناده قال قال أبو جعفر علیه السلام. . . . (4)
مثال چهارم:
عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن ابن فضّال عن علی بن عقبة عمن ذکره عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال کانت زمزم. . . . (5)
2. و بإسناده قال ذکرت زمزم عند أبی عبد اللّه علیه السلام فقال. . . . (6)
مرجع ضمیر مستتر در قال - پس از بإسناده - در مثال اول ابو عبد اللّه علیه السلام است که در حدیث قبلی هم ضمیر به وی بازگشته است.
در مثال دوم دو احتمال وجود دارد: احتمال اول، رجوع ضمیر به راوی آخر (أبی بصیر) . احتمال دوم، رجوع ضمیر به ابو عبد اللّه علیه السلام، دربارۀ این سند در توضیح الاسناد بحث کرده ایم.
در مثال سوم ظاهراً ضمیر به راوی اخیر (أبی سعید زهری) باز می گردد.
در مثال چهارم باید نحوۀ قراءت «ذکرت» را در نظر گرفت، اگر این کلمه به صیغۀ معلوم و متکلم وحده قرائت شود: ذَکَرْتُ، ضمیر به راوی اخیر (من ذکره) باز
ص:311
می گردد، ولی اگر به صیغۀ مجهول مفرد مؤنث غائب ذُکِرَتْ خوانده شود، مرجع ضمیر به آن روشنی نیست، هرچند ظاهراً بنابراین احتمال نیز ضمیر به همان راوی آخر باز می گردد.
بنابراین در تمام موارد باید با دقت در شیوۀ تعبیر، مرجع ضمیر را تعیین نمود.
این عبارت در غالب مواردی که در میانۀ سند واقع است اشاره به قبل نیست زیرا در قبل از آن سندی نیست که بتوان این سند را اشاره بدان دانست، مثال:
الحسین بن محمد عن معلی بن محمد. . . . (1)
2. علی بن إبراهیم بإسناده عن أبی عبد اللّه علیه السلام. . .
ولی گاه مواردی یافت می شود که ممکن است اشاره به سند قبل دانسته شود.
مثال اول:
عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد عن أبیه عن القاسم بن محمد عن علی بن أبی حمزة عن أبی بصیر عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال سألته عن القائم فقال کذب الوقّاتون إنا أهل بیت لا نوقت. (2)
4. أحمد بإسناده قال قال أبی اللّه إلاّ أن یخالف وقت الموقتین، شاگرد کلینی، ابو عبد اللّه نعمانی در کتاب غیبة خود: (3)به نقل از کلینی با همان سند 3 از ابی عبد اللّه علیه السلام روایت را آورده سپس می افزاید: ثمّ قال: أبی اللّه إلاّ أن یخلف وقت الموقتین.
از این عبارت برمی آید که حدیث 4 نیز اشاره به حدیث 3 است.
مثال دوّم:
علی بن إبراهیم عن أبیه عن النوفلی عن السکونی عن أبی عبد اللّه علیه السلام. . . . (4)
6. عدة من أصحابنا عن سهل بن زیاد. . . .
علی عن أبیه بإسناده عن السکونی عن أبی عبد اللّه علیه السلام. . . . (5)
ص:312
شیخ طوسی در تهذیب (1)را از کلینی نقل کرده و به جای «بإسناده» النوفلی را قرار داده است، گویا علت این امر کثرت توسط النوفلی مابین إبراهیم بن هاشم و السکونی است.
ولی با توجه به این که ابراهیم بن هاشم به توسط غیر نوفلی هم از سکونی نقل می کند (به توسط عبد اللّه بن المغیرة در کافی (2)و موارد دیگر در کتب دیگر، به توسط بعض اصحابه در کافی، (3)و به توسط الحسن بن أبی الحسین الفارسی عن سلیمان بن جعفر الجعفری در کافی (4)) لذا مشکل است واسطه را در این سند به طور جزم «النوفلی» بیانگاریم.
مثال سوم:
کافی، (5)علی بن إبراهیم عن أبیه و محمد بن إسماعیل عن الفضل بن شاذان جمیعا عن ابن أبی عمیر عن معاویة بن عمار عن أبی عبد اللّه علیه السلام. . . .
علی بن إبراهیم بإسناده قال أشهر الحج. . . . (6)
صاحب معالم در منتقی الجمان می فرماید: در این طریق ابهام وجود دارد زیرا احتمال می رود که «بإسناده» اشاره به غیر مذکور باشد بنابراین روایت مرسل است و محتمل است که اضافه در «بإسناده» به خاطر عهد باشد و مراد سند پیشین باشد. (7)
این احتمال اقرب است ولی به جهت کمی استعمال آن گاه ما در توضیح الاسناد
ص:313
دربارۀ این عبارت آورده ایم که ظاهراً ح 3 برگرفته از تفسیر قمی است، این روایت در تفسیر علی بن ابراهیم بدون نسبت به روایت ذکر شده و چون علی بن ابراهیم در تفسیر تنها به روایات اعتماد می کند، کلینی عبارت تفسیری وی را بسان روایتی بدون سند تلقی کرده است.
بنابراین کلمۀ «بإسناده» اشاره به سند قبل نیست بویژه با توجه به عدم تکرار «قال» در آن، از این بحث روشن می شود که دلیلی در دست نداریم که حدیث کافی (1)(علی بإسناده) را اشاره به قبل بدانیم.
منابع کافی با توجّه به ساختار سندی آن، به روشنی معلوم نیست، ولی با توجّه به قرائنی می توان این گونه منابعی را شناسایی کرد، بویژه در جلد هشتم (کتاب الروضة) .
منابع کافی بر سه گونه اند:
الف - گونۀ اوّل: منابع موجود کافی.
ب - گونۀ دوم: منابع مفقود در کتاب روضه.
ج - گونۀ سوم: منابع مفقود در سایر کتب کافی.
با مقایسه بین کتاب کافی و منابع موجود می توان برخی از منابع کافی را بدست آورد، شباهت بسیار ترتیب احادیث در دو کتاب از جمله قرائن کشف منابع بشمار می آید:
1. بصائر الدرجات ، محمد بن الحسن صفّار،
کتاب الحجة 1: 176 - 180، 190 - 193، 208 - 214، 218 - 225، 228 - 230، 238 - 240، 263 - 270، 273 - 275 و موارد دیگر.
2. محاسن أحمد بن أبی عبد اللّه برقی
کتاب الدعاء 2: 516 - 520، 541 - 542.
کتاب العشرة 2: 669 - 670.
کتاب الزکاة، أبواب الصدقات 4: 50 - 52.
کتاب الحج 4: 283، 286 - 287 (در آداب سفر) .
مجلد ششم در کتاب اطعمه (6: 263 به بعد) .
ص:314
و کتاب أشربه تا ابواب انبذه (6: 392 به بعد) .
و کتاب دواجن (6: 535 به بعد) .
بسیار از محاسن بهره گرفته شده است.
3. کتاب حسین بن سعید، که به نام نوادر أحمد بن محمد بن عیسی به چاپ رسیده، از اجزاء کتاب های سی گانۀ حسین بن سعید است. (1)
کتاب النکاح 5: 415 - 416، 423 - 424، 426 - 427.
کتاب الإیمان و النذور و الکفارات 7: 440، 454 - 455.
4. کتاب أبو سعید عصفری (این کتاب در ضمن اصول ستة عشر به چاپ رسیده است) .
کتاب الحجة 1: 530/6، 534/17 و 18.
5. کتاب سلیم بن قیس هلالی
کتاب فضل العلم 1: 44/1، 46/1، 62/1.
کتاب الحجة 1: 191/5، 297/1، 529/4، 539/1.
کتاب الإیمان و الکفر 2: 391/1، 414/1.
شیوۀ اقتباس از مصادر موجود
با مراجعه به مواردی که صریحاً نام مصدر حدیث در سلسلۀ سند ذکر شده است در می یابیم که مؤلف گاه تغییراتی در هنگام برداشتن احادیث در سلسلۀ سند انجام می دهد، این کارها که در جهت یکدست کردن و انسجام بخشیدن بیشتر صورت گرفته عبارتند از:
1. تبدیل عبارات روایتی گوناگون به عنعنه.
قال حدّثنی خ عن. (2)
حدثنا خ عن ( بصائر : 230/5 خ کافی 1: 257/3)
ص:315
روی خ عن ( بصائر : 399/4 خ کافی 1: 462/5)
(و نیز محاسن: 453/ذیل 370 خ کافی 6: 264/7)
البته این تغییر در جایی که عبارت روایتی از اهمیت مفهومی خاصی برخوردار باشد همچون موارد «وجادة» صورت نمی گیرد. (1)
2. یکدست کردن عناوین راویان (معیار سازی)
ابو یوسف خ یعقوب بن یزید (محاسن: 453/ذیل 370 خ کافی 1: 264/7)
(محاسن: 525/ذیل 752 خ کافی 6: 372/3) . (2)
ابن نبت الیاس خ الوشاء (محاسن: 32/23 خ کافی 1: 520/1، تحویلی است)
الحارث النصری خ الحارث بن المغیرة ( بصائر : 480/3 خ کافی 1: 275/3)
نوح النیسابوری خ نوح بن شعیب (محاسن: 457/481 خ کافی 6: 323/2)
3. یکدست کردن عناوین معصومین علیهم السلام
علی علیه السلام خ امیر المؤمنین علیه السلام (محاسن 1: 221/134 خ کافی 1: 70/9) جعفر بن محمد علیهما السلام خ أبی عبد اللّه علیه السلام (محاسن 1: 32/21 خ کافی 2: 519/1) تغییر تعابیر فوق در جهت بکارگیری عبارات احترام آمیز می باشد، مقایسۀ میزان عبارات «عن جعفر (بن محمد)» در کافی با سایر مصادر این تغییر عناوین را نشان می دهد.
به عنوان نمونه در روایات مسعدة بن صدقة در کافی تنها 5 روایت با نام «جعفر (بن محمد)» وارد شده و در 64 مورد دیگر کنیۀ شریف حضرت «أبو عبد اللّه علیه السلام» بکار رفته است، ولی در قرب الإسناد - مثلاً - این نسبت کاملاً عکس شده، نام شریف حضرت در 85 مورد و کینۀ آن حضرت در 16 مورد از روایات مسعدة بن صدقة دیده می شود، این گونه آمارها را در روایات راویان دیگر همچون سکونی، طلحة بن زید و. . . به آسانی می توان بدست آورد.
شبیه این تغییر در کتاب های شیخ صدوق هم دیده می شود، شیخ صدوق معمولا
ص:316
از واژۀ «الصادق علیه السلام» به تنهایی یا با نام یا کنیه بهره می گیرد، مثلاً این لقب در حدود 670 مورد در فقیه بکار رفته با این که در کافی تنها در 5 مورد این لقب دیده می شود. این تغییرات در جهت پرهیز از عبارات وهن آمیز صورت گرفته است.
لذا برای یافتن تعبیر اصلی راویان از امام صادق علیه السلام و سایر امامان باید به کتبی غیر از کتب کلینی و صدوق رحمهما اللّه رجوع کرد. (1)
4. اختصار در نام راویان
احادیث کافی را که در مصادر آن دنبال می کنیم، چه بسا با عنوان کامل تری روبه رو می شود، برخی از این تغییرات را ممکن است اختلاف نسخه تلقی کنیم. (2)
ولی کثرت این اختلافات و بویژه پاره ای از تفاوت ها ما را به این نتیجه می رساند که شیخ کلینی در نام راویان اختصار روا می داشته، این کار ظاهراً در راستای یکدست کردن عناوین صورت گرفته است:
الحارث بن محمد أبی جعفر الأحول خ الحارث بن محمد الأحول. (3)
أحمد بن الحسن بن علی بن فضّال عن عمرو بن سعید المدائنی خ أحمد بن الحسن بن علی عن عمرو بن سعید. (4)
أبی المغراء حمید بن المثنی العجلی خ أبی المغراء العجلی (محاسن: 413/16 خ کافی 6: 279/5) و با حذف العجلی نیز (محاسن: 429/245 خ کافی 6: 291/3) .
سماعة بن مهران خ سماعة (محاسن: 455/381 خ کافی 6: 263/1 و 272/3)
(محاسن: 458/393 خ کافی 6: 271/4) .
الحسن بن محبوب خ ابن محبوب. (5)
ص:317
گفتنی است که گاه در برخی عناوین، افزوده های تفسیری در کافی دیده می شود که موارد آنها اندک بوده و می توان آنها را اختلاف نسخه دانست.
محمد بن عیسی خ محمد بن عیسی بن عبید. (1)
الصبّاح خ صبّاح الحذاء. (2)
5. حذف برخی از عناوین عطفی
أبی القاسم و یعقوب بن یزید عن زیاد بن مروان القندی خ یعقوب بن یزید عن زیاد بن مروان. (3)
گمنام یا ضعیف بودن «أبو القاسم» و بی نیازی از ذکر وی می تواند علت حذف باشد.
و نیز در هنگام اخذ روایت از دو مصدر گاه از یک مصدر تنها برخی از راویان هم عرض ذکر می گردد:
أبیه و عمرو بن عثمان و أیوب جمیعا عن ابن المغیرة خ عمرو بن عثمان عن عبد اللّه بن المغیرة، (4)سند کافی تحویلی است و از دو مصدر گرفته شده و احتمالاً اصل روایت از طریق دیگر: «علی بن إبراهیم عن أبیه» بوده است.
در هنگام اخذ از دو مصدر، گاه کلینی تمام راویان معطوف یک مصدر را حذف و به جای آن «عمن ذکره» نهاده است:
محمد بن الحسین و یعقوب بن یزید عن ابن أبی عمیر خ علی بن إبراهیم عن أبیه و محمد بن یحیی عن محمد بن الحسن عمن ذکره جمیعا عن ابن أبی عمیر، (5)احتمالاً در این مورد هم اصل روایت از کتاب علی بن ابراهیم گرفته شده و طریق محمد بن
ص:318
الحسن (الصفّار) بعدا افزوده شده است.
برخی تغییرات دیگر نیز در هنگام اخذ روایات دیده شده که به جهت نادر بودن آنها از ذکر آنها درمی گذریم، تنها به این امر اشاره می کنیم که برخی از تفاوت ها از غلط نسخه ناشی شده است:
أحمد بن الحسن بن زیاد عن محمد بن الحسن المیثمی عن أبیه عن أبی عبد اللّه علیه السلام خ الحسن بن زیاد عن محمد بن الحسن المیثمی عن أبی عبد اللّه علیه السلام. (1)
الهیثم النهدی خ القاسم النهدی. (2)
- أبیه عن عمرو بن إبراهیم و خلف بن حماد خ أبیه و عمرو بن إبراهیم جمیعا عن خلف بن حماد. (3)
تأکید بر این نکته مفید است که یکدست سازی اسناد در کافی ، به طور همیشگی دنبال نشده، بلکه تنها می توان گفت که از این روش بسیار در اخذ و اقتباس کافی پیروی شده است.
نکتۀ مهم در اقتباس از مصادر، بهره گیری از روش تبدیل سند بوده است.
روشی در میان قدماء محدّثین معمول بوده که در کتاب های بصائر صفار، کافی ، کتب شیخ صدوق، کتب شیخ طوسی مصادیق بسیاری دارد که مجال طرح آنها در این مقال نیست، در این روش، محدّث قسمتی از سند را که به یک راوی مشهور و شناخته شده منتهی می گردد حذف و به جای آن سند دیگری قرار می داده است، این روش با وجود شباهت هایی که با «نظریۀ تعویض اسناد» در نزد متأخران دارد، تفاوت جوهری با آن دارد.
هدف از این روش تصحیح سند با حذف سند غیر معتبر نیست، بلکه سند معتبر به سند معتبر دیگر تبدیل می شده است، غرض از این تبدیل، علّو اسناد (کم واسطه بودن
ص:319
سند) می باشد و نشانه هایی از آن در اصطلاح علم درایه با عنوان «بدل» از اقسام علو سند دیده می شود.
بهر حال به دو نمونه از کاربرد این روش در کافی اشاره می کنیم.
نمونۀ اوّل:
باب التمر از کتاب الأطعمة کافی دقیقا با باب التمر از کتاب المآکل محاسن مرتبط است حدیث اول تا ششم این باب کافی ، در محاسن با ارقام 779، 780، 784، 785، 794 نقل شده که ترتیب آنها دقیقاً یکسان است و هرچند تنها در حدیث اول و دوم نام احمد بن محمد بن خالد آمده بنظر می آید که تمام 6 حدیث برگرفته از محاسن است.
حدیث 8 - 16 این باب نیز در محاسن با ارقام 769، 770، 773، 774، 775، 778، 804، 806، 817.
چنانچه می بینید ترتیب این احادیث هم دقیقاً یکسان است و با این که نام احمد بن أبی عبد اللّه تنها در دو حدیث 8 و 9 کافی واقع شده و سائر احادیث با اسناد گوناگون نقل شده، ظاهراً تمامی احادیث کافی برگرفته از محاسن برقی است.
نمونۀ دوم:
عنوان باب «أکل الرجل فی منزل أخیه بغیر إذنه» از کتاب الأطعمة کافی (1)دقیقاً در محاسن ، کتاب المآکل، باب 21 (ص 415) دیده می شود و ظاهراً عنوان باب کافی از محاسن اخذ شده است.
در این باب 5 روایت وجود دارد که تنها در روایت دوم نام احمد بن محمد بن خالد دیده می شود ولی این 5 روایت با ترتیبی (تقریباً) مشابه در محاسن با ارقام 172، 175، 174، 176، 177 نقل شده است.
این گونه یکسانی یا شباهت بسیار ترتیب احادیث کافی و محاسن را که در کتاب های اطعمه، اشربه، دواجن (همگی از جلد ششم کافی ) فراوان دیده می شود، نمی توان تصادفی دانست، بلکه از اقتباس احادیث از محاسن خبر می دهد، هرچند به
ص:320
نام صاحب محاسن تنها در اندک مواردی از اسناد فوق تصریح شده است.
شبیه این امر در کتاب روضۀ کافی ارقام 488 - 493 (ر. ک. محاسن، ص 346 - 348، ارقام 9، 10، 13، 12، 16، 21) هم دیده می شود.
با عنایت به این روش، گاه برخی از مصادر کافی کشف شده اند که نام مؤلفان آنها اصلاً در مجموعۀ چند سند پیاپی نیامده است، به عنوان نمونه:
- کافی کتاب نکاح، 5: 426/1 - 427/4 خ کتاب حسین بن سعید مطبوع به نام نوادر احمد بن محمد بن عیسی، ارقام 268، 270، 271، 272.
- کافی ، کتاب الإیمان و النذور و الکفارات 7: 440/6 - 8 خ کتاب حسین بن سعید، ارقام 17، 18، 19 هم چنین 7: 454/1 - 455/5 خ کتاب حسین بن سعید، ارقام 28، 38، 39، 68، 70.
البته در 455/3 کافی ، نام حسین بن سعید دیده می شود.
شبیه همین روش را با مقایسۀ مواردی از کافی با نقلیات شیخ طوسی از کتاب حسین بن سعید دنبال کرده، بهره گیری شیخ کلینی را از کتاب حسین بن سعید (اجزاء مفقود کتاب) به اثبات رسانده ایم، به عنوان نمونه:
- کافی کتاب النکاح 5: 476/1 - 477/3 خ تهذیب 8: 210/746 - 748 در سند ص 477/3 کافی نام «الحسین بن سعید» دیده می شود.
- کافی ، کتاب العتق 6: 180/1 - 3 خ تهذیب 8: 216/768 - 770 در سند ص 180/3 کافی نام «الحسین بن سعید» آمده است.
البته این احتمال که کافی روایات فوق را با واسطۀ کتاب دیگری از کتاب حسین بن سعید برداشته باشد می تواند مطرح باشد ولی بدون بکارگیری قاعدۀ تبدیل اسناد، ارتباط دو کتاب کافی و حسین بن سعید توجیه پذیر نیست، توضیح بیشتر این بحث ها در این مقال نمی گنجد.
ب - منابع مفقود کافی (در کتاب الروضة)
در غالب احادیث کتاب روضه چند سند پیاپی به یک راوی خاص منتهی می گردد
ص:321
و از نام این راوی به بعد سند اختلاف پیدا می کند، این راوی نیز غالباً در آغاز سند به شکل اشارۀ سندی یا معلّق بدون ضمیر یا با ضمیر دیده می شود، شبیه این اسناد پیاپی در سایر کتاب های کافی اندک است.
بهر حال در کتاب روضۀ کافی در غالب احادیث یافتن منبع، آسان است ما در اینجا نام منابع اصلی این کتاب را ذکر می کنیم:
1. أبان بن عثمان، ارقام 74 - 78 (و بهذا الإسناد عن أبان) ، 319 - 325 (اکثر روایات معلّق است و با ابان آغاز می شود) ، 70 و 71 (سند دوم معلق است) و نیز با همین سند در رقم 356.
بنظر می رسد که روایات فوق که در ارتباط با مثالب خلفای نخستین می باشد از کتاب ابان بن عثمان که با وصف «کتاب حسن کبیر یجمع المبتدأ (المبدأ) ] و المبعث [ و المغازی و الوفاة ] و السقیفة [ و الردة توصیف شده است (1)برگرفته شده است.
روایات دیگری از ابان نیز در مضامین مربوط به تاریخ انبیاء، مولد النبی، سیرة النبی، المغازی، ردّة الناس بعد النبی صلی الله علیه و آله در این مجلد کافی دیده می شود که باید از کتاب فوق گرفته شده باشد، بویژه ارقام 510 - 517 (که معلق بر ابان است در حدیث 509) و با همین سند در ارقام 566 و 567، ظاهراً این کتاب به تاریخ انبیاء هم می پرداخته یا ابان کتاب مستقلی در این زمینه داشته است. (2)
2. أحمد بن محمد بن خالد
ارقام 333 - 335 گویا از کتاب «الحقائق» از اجزاء مفقود محاسن دو رقم 206 و 207 از کتاب تعبیر الرؤیا از اجزاء مفقود محاسن گرفته شده است.
از اجزاء موجود محاسن هم در کتاب «الروضة» احادیثی نقل شده که پیشتر ذکر شد. (3)
ص:322
3. أحمد بن محمد بن عیسی
ارقام 44 - 55، 216 - 218، 297 - 301، 384 - 386، 391 - 394، 451 - 453، 518 - 522، 525 - 528 و نیز ارقام 29 - 31، 59 - 68، 139 - 143، 225 - 229، 481، 484، 569 - 572، 578 - 582.
این روایات از کتاب احمد بن محمد بن عیسی (ظاهراً نوادر) گرفته شده است.
4. احمد بن هلال
گویا از کتاب نوادر وی، ارقام 370 - 372. (1)
5. إسماعیل بن مهران
ارقام 550، 551 و نیز حدیث 193 ظاهراً از کتاب خطب امیر المؤمنین علیه السلام. (2)
6. جعفر بن بشیر، احتمالاً از کتاب مشیخۀ وی یا کتاب نوادر وی
ارقام 156 - 159 (معلّق بر 155) ، 267 (معلّق بر 266) و نیز 188 و 568. (3)
7. الحسن بن محبوب
ارقام 114 - 118 (معلّق بر 113) ، 283 - 288، 533 - 536 (معلق بر 532) ، 144 و 145 و 146 و 147 (دو روایت آخری معلّق است) ، 396 - 399 (معلق بر 395) ، و نیز ارقام 237 و 238 و 338 و 339 و 402 و 43.
گویا این روایات از کتاب النوادر ابن محبوب و احتمالاً از کتاب مشیخۀ وی گرفته شده است. (4)
8. حفص بن غیاث
ارقام 109 - 111 (بهذا الإسناد، اشاره به حدیث 108) ، 112 (معلق بر 108) و نیز رقم 98 این روایات که همگی از امام صادق علیه السلام است ظاهراً از کتاب حفص بن غیاث که از آن حضرت نقل کرده گرفته شده است. (5)
ص:323
9. حنان بن سدیر
ارقام 341 - 344 (معلّق بر 340) این روایات غالباً دربارۀ مثالب خلفای نخستین و ارتداد مردم پس از پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد. (1)
10. سهل بن زیاد، ظاهراً از کتاب النوادر
ارقام 35 - 38 (مضمر یا معلق بر 34) ، 125 و 126 (معلق بر 124) ، 166 - 170 (معلق بر 165) ، 177 - 187 (معلق بر 176) ، 197 و 198 (معلق بر 196) ، 263 و 264 (معلق بر 262) ، 318 (معلق بر 328 (معلق بر 327) ، 331 و 332 (معلّق بر 330) ، 436 (معلق بر 435) ، 546 (معلّق بر 545) .
در برخی از احادیث مجموعه ای از روایات ظاهراً از کتاب سهل بن زیاد است با استفاده از روش تبدیل اسناد همچون 148 - 154، 159 - 170. (2)
11. صالح بن أبی حماد، ظاهراً از کتاب النوادر
ارقام 302 - 307، 255 - 366. (3)
12. علی بن إبراهیم
ارقام 208 - 213، 254 - 259، 418 - 426، 466 - 479، 539 - 541، 558 - 561.
برخی از این مجموعه ها گویا از تفسیر علی بن ابراهیم (که غیر از تفسیر موجود منسوب به وی - که از علی بن حاتم قزوینی است - می باشد) و برخی دیگر از کتاب المغازی و یا سایر کتب وی گرفته شده است. (4)
13. علی بن حدید
ارقام 413 - 415. (5)
14. علی بن الحسن بن علی [ بن فضال ] (6)
ص:324
ارقام 387 - 389. وی کتاب هایی همچون کتاب الدلائل، کتاب المعرفة، کتاب صفات النبی، کتاب المثالب، کتاب الأصفیاء نگاشته است. (1)
15. علی بن العباس ] الجراذینی الرازی [
ارقام 199 - 302، 431 - 434، و نیز ارقام 214 و 574.
وی کتاب هایی همچون کتاب الآداب و المروءات نگاشته است. (2)
16. محمد بن أبی عمیر، گویا از نوادر
ارقام 360 - 362. (3)
17. محمد بن سالم بن أبی سلمة
رقم 347 (معلق بر 346) ، 289 و 290، و نیز 315 و 314، در این دو مورد احتمال برگرفتن از کتاب محمد بن سعید بن غزوان هم می رود. (4)
18. محمد بن سلیمان الدیلمی
ارقام 10 - 14، این روایات مرتبط با مسائل امامت و فروع آن است.
البته محتمل است که این روایات از کتاب سهل (بن زیاد) و وی از کتاب محمد بن سلیمان دیلمی گرفته باشد. (5)
19. مسعدة بن صدقة
127 - 132 و نیز رقم 22 و 326. (6)
20. معلی بن محمد
ارقام 274 - 276. (7)
ص:325
21. وهیب بن حفص
ارقام 294 و 295 (معلق بر 293) . (1)
22. یحیی بن عمران الأشعری
ارقام 120 - 123 (معلق بر 119) ، 350 - 355 (معلق بر 349) . (2)
نکتۀ جالب توجه این است که در این افراد، 6 نفر دارای کتاب نوادر می باشند.
(ارقام 3، 5، 6، 9، 10، 15) .
ج - منابع مفقود کافی (در غیر کتاب روضه)
منابع مفقود کافی را به دو قسم می توان تقسیم کرد.
قسم نخست: کتب اساتید کلینی. قسم دوم: کتب دیگر راویان
قسم اول:
در قسم نخست چند نفر از اساتید کلینی را نام می بریم که اخذ کلینی از کتاب آنها روشن می نماید، ما از هر کتاب تنها چند آدرس محدود به عنوان نمونه ذکر می کنیم:
- علی بن إبراهیم
کتاب التوحید 1: 150/2 - 151/5.
کتاب الإیمان و الکفر 2: 80/2 - 81/6، 110/9 - 111/12، 114/7 - 10، 128/2 - 129/6، 129/9 - 131/12، 134/20 - 136/24، 202/9 - 12، 300/1 - 301/5، 442/3 - 6 و 443/1 و 2.
کتاب فضل القرآن 2: 623/16 - 19.
کتاب العشرة 2: 654/9 - 655/12، 664/7 - 10.
کتاب الصلاة 3: 283/3 - 6، 310/5 - 311/8، 457/1 - 458/4.
کتاب الزکاة 3: 530/4 - 531/7، 545/1 - 546/5، 547/2 - 5، 4: 46/2 - 47/6.
کتاب الصیام 4: 64/10 - 13، 118/1 - 4.
ص:326
کتاب الحج 4: 230/2 - 231/5، 253/3 - 6.
کتاب الجهاد 5: 8/10 - 14، 28/4 - 29/8، 60/1 - 61/4.
کتاب النکاح 5: 320/4 - 321/7، 358/8 - 11، 378/2 - 379/5، 444/4 - 445/7، 562/26 - 563/29، 470/12 - 16، 543/1 - 544/4، 546/6 - 548/9.
کتاب الطلاق 6: 128/1 - 4، 163/4 - 165/11، 171/3 - 6.
کتاب العتق 6: 183/1 - 183/4.
کتاب الصید 6: 220/5 - 9.
کتاب الأطعمة 6: 244/2 - 245/5.
کتاب الدواجن 6: 540/15 - 18.
کتاب المواریث 7: 136/ذیل 1 - 138/5، 142/1 - 143/4، 143/1 - 144/4.
کتاب الحدود 7: 178/4 - 179/7، 206/7 - 207/12، 237/20 - 238/23، 265/ 26 - 29.
کتاب الدیات 7: 280/1 - 282/7، 283/1 - 284/6، 292/11 - 294/16، 312/7 - 10، 321/1 - 322/5، 352/8 - 12
] حدیث 10 زائد است. 5/863 51/163 1/2063. [
کتاب الشهادات 7: 384/4 - 8.
کتاب الإیمان و النذور 7: 452/4 - 453/7، 458/12 - 459/25.
روایات مرفوعۀ علی بن ابراهیم و روایاتی که علی بن ابراهیم از راوی مبهم چون «عمن أخبره» نقل می کند در کتاب های مختلف کافی پراکنده است و این امر نشان می دهد که وی از مصادر اصلی کافی است و چون در آن زمان معمولا نقل از کتاب انجام می شد، ظاهراً از کتب وی اخذ شده است، وی کتب بسیاری داشته که می تواند مصدر کافی باشد بویژه کتاب الشرائع.
- علی بن محمد
کتاب الحجة، باب مولد الصاحب علیه السلام 1: 514/1 - 525/31 (اکثر روایات این باب) ،
ص:327
باب الإشارة و النص إلی أبی محمد 1: 325/1 - 328/13 (تمام روایات بجز 326/5) ، باب الإشارة و النص إلی أبی محمد علیه السلام 1: 328/1 - 329/6 (اکثر روایات باب) ، باب فی تسمیه من رآه علیه السلام 1: 330/2 - 332/15 (اکثر روایات باب) .
باب مولد أبی محمد الحسن بن علی علیهما السلام 1: 506/2 به بعد (بسیاری از روایات باب) این روایات که همگی مربوط به حضرت حجت و پدر بزرگوارشان می باشد برگرفته از کتاب اخبار القائم نگاشته دایی مصنف علّان کلینی است، (1)در طریق این کتاب نام محمد بن یعقوب کلینی افتاده است) .
مرفوعات علی بن محمد در کتاب های مختلف دیگر هم وجود دارد که می تواند نشانۀ برگرفتن از کتب وی باشد.
- محمد بن یحیی
کتاب فضل العلم 1: 51/2 - 52/6.
کتاب الحجة 1: 436/2 - 437/6، 530/6 - 532/9.
کتاب الإیمان و الکفر 2: 205/1 - 207/8 (احتمال برگرفتن از کتاب احمد بن محمد بن عیسی در اکثر این روایات بعید نیست) ، 271/12 - 272/15.
کتاب الدعاء 2: 566/12 - 567/15.
کتاب الصلاة 3: 464/4 - 465/7.
کتاب الصیام 4: 109/1 - 4.
کتاب الحج (أبواب الزیارات) 4: 544/2 - 5.
کتاب المعیشة 5: 93/2 - 5، 293/4 - 294/7، 305/7 - 306/10.
کتاب النکاح 5: 403/4 - 404/8، 435/2 - 436/5، 446/15 - 447/18، 469/8 - 470/11.
کتاب العقیقة 6: 12/1 - 16/7، 44/10 - 13.
کتاب العتق 6: 188/12 - 15.
ص:328
کتاب الصید 6: 205/16 - 209/19.
کتاب الأطعمة 6: 314/1 - 4، 330/9 - 12.
کتاب الأشربة 6: 388/2 - 389/5، 423/9 - 424/15، 424/1 - 426/4.
کتاب الوصایا 7: 44/1 - 4، 59/8 - 60/13، 62/20 - 64/27.
کتاب الشهادات 7: 396/8 - 11.
گفتنی است که در مواردی «محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی» در اسناد پیاپی واقع است که ظاهراً از کتاب احمد بن محمد بن عیسی و یا از کتاب محمد بن یحیی (و وی از کتاب احمد بن محمد بن عیسی) گرفته شده است.
از این نمونه ها تنها به ذکر دو مورد اکتفاء می کنیم
کتاب الحج 4: 528/4 - 530/11.
کتاب النکاح 5: 379/1 - 380/6.
مرفوعات محمد بن یحیی نیز در کافی در ابواب مختلف پراکنده است، ظاهراً روایات محمد بن یحیی عطار از کتاب نوادر وی گرفته شده است.
خلاصه:
- علی بن ابراهیم، از کتب وی بویژه کتاب شرایع.
- علی بن محمد ض علّان کلینی، از کتاب اخبار القائم.
- محمد بن یحیی، از کتاب نوادر.
این مشایخ همگی از بزرگان و ثقات طائفه می باشند.
قسم دوم: مصادر کافی (غیر از اساتید کلینی)
در این قسم تنها به ذکر راویانی که بر گرفتن کلینی از کتاب آنها روشن است با ذکر آدرس اکتفاء می کنیم.
- أحمد بن محمد بن خالد
کتاب الإیمان و الکفر 2: 98/22 - 25، 123/9 - 124/13، 125/6 - 126/9، 139/8 - 140/11، 164/7 - 165/10، 181/10 - 13، 203/13 - 16، 239/28 - 33، 260/2 -
ص:329
261/7، 303/4 - 7، 349/5 - 8، 400/6 - 9، 454/4 - 12.
کتاب الدعاء 2: 497/9 - 498/12، 524/10 - 13، 529/23 - 533/34، 584/19 - 589/21.
کتاب المعیشة 5: 152/12 - 153/17، 311/30 - 34.
کتاب النکاح 5: 511/2 - 5، 517/5 - 9، 535/1 - 536/4.
کتاب الصید 6: 222/1 - 4.
کتاب الزیّ و التجمل 6: 457/10 - 13، 490/6 - 9، 494/3 - 6.
و نیز در برخی موارد دیگر با عنوان «عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد» مصدر کافی در این روایات، کتاب های مفقود از کتب محاسن می باشد.
- أحمد بن محمد بن عیسی
کتاب الإیمان و الکفر 2: 101/10 - 13، 113/1 - 5، 150/2 - 151/6، 155/23 - 26، 169/1 - 170/4، 192/1 - 4، 205/1 - 206/6.
کتاب الدعاء 2: 578/4 - 579/9.
کتاب الوصایا 7: 7/1 - 4.
و نیز با عنوان «أحمد بن محمد» در کتاب های چندی به روایت محمد بن یحیی:
کتاب الإیمان و الکفر 2: 209/1 - 4.
کتاب الحج 4: 528/4 - 530/11.
کتاب المعیشة 5: 220/4 - 221/7.
کتاب الأطعمة 6: 333/2 - 5.
کتاب الإیمان و النذور 7: 462/10 - 13.
و به روایت «عدة من أصحابنا» (عن أحمد بن محمد) در کتاب هایی که قرائن نشان می دهد که مراد از احمد بن محمد در آنها احمد بن محمد بن عیسی اشعری است:
کتاب الحجة 1: 186/5 - 187/10.
کتاب الصیام 4: 177/1 - 4.
ص:330
کتاب الحج 4: 341/13 - 18، 351/5 - 9، 408/7 - 11، 587/2 - 5.
در پاره ای از کتب نیز «عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد» وارد شده که مراد از احمد بن محمد در آنها مردّد بین برقی و اشعری است همچون کتاب الجهاد 5: 470/1 - 4.
کتاب المعیشة 5: 112/1 - 4.
کتاب الزی و التجمل 6: 440/11 - 14.
بهر حال مصدر کافی در روایات احمد بن محمد بن عیسی، کتاب نوادر وی می باشد که به نام نوادر احمد بن محمد بن عیسی چاپ شده از کتب حسین بن سعید است.
- اسحاق بن محمد نخعی کتاب الإیمان و الکفر (باب مولد أبی محمد الحسن بن علی علیهما السلام) 1: 508/9 - 512/22.
گویا از کتاب «أخبار السید» وی گرفته شده و مراد از «السید» ، امام عسکری علیه السلام است.
- الحسن بن العباس بن الحریش
کتاب الحجة، باب فی شأن إنا أنزلناه فی لیلة القدر و تفسیرها، 1: 242/1 - 252/9 (تمام باب) ، 532/11 - 533/13.
این روایات برگرفته از «کتاب إنا أنزلناه فی لیلة القدر» وی است. (1)
- الحسن بن محبوب
در ابواب مختلف نام وی در اسناد پیاپی آمده است به عنوان نمونه:
کتاب النکاح 5: 379/1 - 380/4.
کتاب المواریث 7: 208/13 - 17.
کتاب الدیات 7: 305/11 - 14، 313/12 - 17.
وی کتاب های چندی دارد همچون کتاب المشیخة، کتاب النکاح، کتاب الفرائض،
ص:331
کتاب الدیات که می توانند مصدر کافی باشند.
- الحسن بن محمد بن سماعة
کتاب الطلاق 6: 82/9 - 11، 91/8 و 9 و ذیله و 10 و موارد دیگر ظاهراً کتاب الطلاق وی مصدر کافی بوده است.
- الحسین بن سعید
با مقایسۀ کافی و تهذیب ، مواردی که از کتب حسین بن سعید اخذ شده می توان شناسایی کرد از جمله:
کتاب نکاح 5: 476/1 - 477/3.
کتاب عتق 6: 180/1 - 3.
- حماد بن عیسی
کتاب الصلاة 3: 271/1 - 271/6.
کتاب الزکاة 3: 553/1 - 4.
ظاهراً از کتاب الصلاة و کتاب الزکاة وی گرفته شده است.
- سلمة بن الخطّاب
کتاب الجنائز 3: 221/5 - 222/8، روایات همگی با «لمّا قبض رسول اللّه صلی الله علیه و آله» آغاز می گردد.
این احادیث از کتاب وفاة النبی صلی الله علیه و آله گرفته شده است. (1)
- سهل بن زیاد
در کتب مختلف از جمله:
کتاب التوحید 1: 102/4 - 103/10.
کتاب الحجة 1: 547/22 - 548/26.
کتاب الجنائز 3: 254/12 - 15.
کتاب الحج 4: 386/6 - 9.
ص:332
کتاب الأشربة، أبواب الابندة، 6: 434/17 - 21.
کتاب الزی و التجمل 6: 495/3 - 6.
روایات مرفوعۀ وی نیز در ابواب مختلف کافی پراکنده است.
مصدر کافی ظاهراً کتاب التوحید و کتاب النوادر وی می باشد، در طریق نجاشی به کتاب النوادر، نام محمد بن
یعقوب قرار گرفته است. (1)
- عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی
کتاب الحجة 1: 423/56 - 424/64.
راوی این روایات احمد بن مهران است که از ارباب کتب شمرده نشده است.
- عبد اللّه بن إبراهیم بن محمد الجعفری
کتاب الحجة 1: 358/17 - 367/ذیل 19.
این احادیث ظاهراً همگی در اصل در کتاب «خروج محمد بن عبد اللّه و مقتله» و کتاب «خروج صاحب فخ و مقتله» بوده است. (2)
- (محمد) ابن أبی عمیر
در کتب مختلف از جمله:
کتاب الدعاء 2: 489/3 - 6.
کتاب الجنائز 3: 255/17 - 20.
وی مؤلف کتاب معروف نوادر است و ممکن است روایات با واسطه از کتاب وی گرفته شده باشد.
- محمد بن احمد
کتب مختلف از جمله: کتاب وصایا 7: 59/9 - 59/12.
و نیز روایات مرفوعۀ وی در کتاب الصلاة و کتاب الصیام و غیر آنها دیده شده است، وی محمد بن احمد بن یحیی صاحب کتاب مشهور نوادر الحکمة است.
ص:333
- محمد بن علی
روایات وی در کتاب الحجة از طریق احمد بن مهران بسیار است از جمله:
1: 313/10 - 316/15، 321/6 - 9.
مراد از محمد بن علی ظاهراً محمد بن علی صیرفی أبو سمینه است که کتب چندی دارد از جمله:
کتاب الدلائل. (1)
- معلّی بن محمد
کتاب فضل العلم 1: 54/1 - 4.
کتاب الحجة، باب انّ النعمة الّتی ذکرها اللّه عز و جل فی کتابه الأئمة علیهم السلام 1: 217/1 - 4 (217/2 روایت مرفوعۀ معلی بن محمد می باشد) ، 413/7 - 415/16 و 18، 416/20 و 21 و 23، 417/29 و 30، 418/32 - 34، 420/40 - 421/46، 422/49 و 50، 425/68، 426/70 و 71 و 73، 427/77، 428/79.
وی کتاب های زیادی در موضوع ولایت نگاشته است، روایات بالا همگی دربارۀ آیات ولایت است، لذا به احتمال زیاد از کتاب تفسیر یا کتاب الإمامة وی گرفته شده است (: 418/1117) .
- یونس بن عبد الرحمن
نام وی در کتب مختلف در اسناد پیاپی آمده از جمله:
کتاب فضل العلم 1: 59/2 - 60/5.
کتاب الإیمان و الکفر 2: 277/3 - 7، 284/17 - 20، 370/2 - 371/6.
کتاب المواریث 7: 153/1 - 154/5.
کتاب الحدود 7: 177/2 - 5.
کتاب الدیات 7: 291/3 - 6.
یونس بن عبد الرحمن کتاب های بسیاری نگاشته است از جمله:
ص:334
کتاب الأدب و الدلالة علی الخیر، کتاب جوامع (جامع) الآثار، کتاب الشرائع، کتاب الفرائض کتاب الفرائض الصغیر، کتاب الجامع الکبیر فی الفقه. (1)
- أحمد بن محمد بن خالد، کتاب محاسن، از کتب مرجع (خ مقدمۀ فقیه) .
- أحمد بن محمد بن عیسی، کتاب نوادر، از کتب مرجع طایفه (خ مقدمۀ فقیه) .
-إسحاق بن محمد نخعی، این راوی شدیدا تضعیف شده است، کتب وی نادرست خوانده شده.
- الحسن بن العباس بن الحریش، کتاب «إنّا أنزلناه فی لیلة القدر» تضعیف شده است. (2)
- الحسن بن محبوب، کتاب مشیخۀ وی از کتب مرجع طایفه است (خ مقدمۀ فقیه) .
- الحسن بن محمد بن سماعة، کتاب الطلاق، وی از ثقات و فقهای واقفه است.
- الحسین بن سعید، از کتب سی گانۀ وی، از کتب مرجع طایفه (خ مقدمۀ فقیه) .
- حماد بن عیسی، کتاب الصلاة و کتاب الزکاة، وی غالباً از حریز روایت می کند که کتاب حریز از کتب مرجع بوده (خ مقدمۀ فقیه) .
- سلمة بن الخطّاب، کتاب «وفاة النبی صلی الله علیه و آله فی الحدیث» تضعیف شده است. (3)
- سهل بن زیاد، کتاب توحید و کتاب نوادر، وثاقت وی مورد اختلاف است.
- عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی
راوی وی احمد بن مهران است که در رجال ابن غضائری تضعیف شده است. (4)
- عبد اللّه بن إبراهیم بن محمد الجعفری، کتاب «خروج محمد بن عبد اللّه و مقتله» و کتاب «صاحب فخ و مقتله» .
- (محمد) ابن أبی عمیر، النوادر، از کتب مرجع طایفه (خ مقدمۀ فقیه) .
- محمد بن أحمد (بن یحیی) ، نوادر الحکمة ، از کتب مرجع طایفه. (5)
ص:335
- محمد بن علی (الصیرفی أبو سمینه) ، کتاب الدلائل، وی شدیداً تضعیف شده است. (1)
- معلی بن محمد (البصری) ، از وی با وصف «مضطرب الحدیث و المذهب» یاد شده ولی در وصف کتب وی گفته شده: کتبه قریبة. (2)
بنابراین تمام منابع کافی الزاما مورد تأیید کتب رجالی نیستند، البته اختلاف نظر در شناخت مصادر و اعتبار مؤلّفان آن طبیعی است.
اشاره به نکته ای در اینجا مفید است که در کتاب کافی پاره ای روایات دیده می شود که از آن تحریف در قرآن برداشت شده است، مراجعه به این احادیث نشان می دهد که این روایات از کتاب هایی برگرفته شده است که مؤلف آنها (همچون معلی بن محمد) یا راوی کتاب (همچون احمد بن مهران) در کتب رجالی تضعیف شده اند، بنابراین این گونه احادیث از مصادر غیر قابل اعتبار در نزد عالمان و رجالیان گرفته شده و نمی توان مضمون آنها را به علمای شیعی نسبت داد.
- در کافی غالباً تنها به نقل روایات اکتفاء می کند ولی گاه تفاسیری بر آنها می افزاید، تفسیر روایات بر دو گونه است.
گونۀ نخست: به نقل از راویان دیگر.
گونۀ دوم: بدون نقل از کسی که ظاهراً از خود مؤلف است.
گونۀ اول: تفسیر روایات به نقل از راویان
راویانی که کلینی از آنها تفسیر روایات را نقل کرده عبارتند از:
- یونس بن عبد الرحمن (کتاب التوحید 1: 154/3، کتاب الزکاة 3: 509/2، 528/5، کتاب المعیشة 5: 177/15، کتاب الحدود 7: 212/11) .
ص:336
- ابن سماعة (کتاب الطلاق 6: 70/ذیل 4 - در ضمن وی کلام محمد بن ابی حمزه را رد می کند - 85: /5) .
- ابن أبی عمیر (کتاب الطلاق 6: 98 و 110، کتاب الوصایا 7: 24/ذیل 3) .
- ابن أبی عمیر عن جمیل (کتاب الطلاق 6: 64) .
- فضل بن شاذان (کتاب المواریث 7: 168) .
- زراره (کتاب الدعاء 2: 467/7) .
- النوفلی (کتاب الجنائز 3: 62/5) .
- أبو بصیر (کتاب الصلاة 3: 492/3) .
در کتاب الحج 4: 398/4 توضیحی را که دربارۀ علت جویدن اذخر از «بعض أصحابنا» پرسیده نقل می کند.
گونۀ دوم: تفسیر روایات بدون نقل
کتاب التوحید 1: 85/ذیل 1 (خ توحید: 288 به مؤلف نسبت می دهد) .
کتاب الحجة 1: 279/3.
کتاب الصلاة 3: 290/7، 437/2 (این تفسیر را در تهذیب 3: 215/529 با عبارتی مبسوطة به کلینی نسبت می دهد که گویا نقل به معنا می باشد) .
کتاب الزکاة 4: 91/6 (بحثی در رفع تعارض بین دو روایت) .
کتاب الدیات 7: 363.
- در کافی در ضمن بسیاری از روایات با کلمۀ «یعنی» توضیحاتی دربارۀ نام امام مسئول عنه همچون أبو الحسن علیه السلام یا مرجع ضمیر یا معنای کلمۀ غریب یا تقیید اطلاق حکم با تکیه بر قرائن مقامی یا برای بیان فعلی که از امام صادر شده، آمده است.
این توضیحات بسیار بعید است که از کلام امام علیه السلام باشد، بلکه ظاهراً از کلام برخی از راویان روایت یا خود کلینی می باشد و در اندک موارد این احتمال که تفسیر از کلام امام علیه السلام باشد وجود دارد.
- غالب راویان کافی از معصومین علیهم السلام می باشند ولی گاه کلینی از برخی راویان و
ص:337
مشایخ مطالب مبسوطی را نقل می کند و گاه فصل مستقلی بدین امر اختصاص داده است.
- علی بن إبراهیم (7: 277، باب وجوه القتل، 439 باب وجوه الإیمان) و نیز 4:
290/3 (حول أشهر الحج) ، ر. ک. 4: 522/ذیل 10 (مقایسه کنید با تفسیر علی بن ابراهیم 1: 70) .
کتاب الطلاق 6: 158/23.
و نیز ر. ک. کتاب المعیشة 5: 192/1، کتاب الوصایا 7: 5/7 و 20/1.
- یونس بن عبد الرحمن
کتاب الصیام 4: 107/4 (احتمال دارد روایت باشد) .
کتاب النکاح 5: 570 (باب تفسیر ما یحل من النکاح و ما یحرم. . . و هو من کلام یونس) .
کتاب الطلاق 6: 175.
کتاب المواریث 7: 83 - 84، 115 - 116، 145، 164.
و فی ص 121، مطلبی از یونس نقل شده و نادرست خوانده شده که گویا از کلام فضل بن شاذان است، (خ ص 118) .
و نیز کتاب النکاح 5: 437/8، کتاب العتق 6: 197/14.
- فضل بن شاذان
کتاب الطلاق 6: 92.
کتاب المواریث 6: 88 - 90، 95 - 96، 98 - 99، 105 - 108، 116 - 118، 120 - 125، 142، 145 - 146، 148 - 149، 161 - 162، 166 - 167.
در کتاب الطلاق قضیۀ مفصلی به نقل از حمدان قلانسی آمده که در آن وی با عمر بن شهاب عبدی مناظره کرده و برای یافتن پاسخ اشکال وی با ایوب بن نوح و علی بن راشد و معاویة بن حکیم گفتگو کرده است (6: 92) در ادامه کلام فضل بن شاذان در جواب أبا عبید در کتاب الطلاق نقل شده است.
ص:338
و نیز ر. ک. کتاب الطلاق 6: 77/3 و 78/3 به نقل از ابن سماعة و نیز ص 120/ذیل 3.
- شیخ کلینی چه بسا در اوائل فصول و کتب و احیانا در لابه لای آنها مطالبی از خود می آورد، از این مطالب فتاوای کلینی و دیدگاه های کلامی - تاریخی وی روشن می گردد:
کتاب التوحید 1: 111 - 112.
کتاب الحجة، أبواب التواریخ (حول موالید الأئمة و وفیاتهم و موجز تاریخهم) :
439 - 440، 452، 458، 461، 463، 466، 469، 472، 476، 486، 492، 503، 514.
و نیز ص 538 (باب الفیء و الأنفال و تفسیر الخمس و حدوده و ما یجب فیه) .
کتاب الزکاة 3: 532 (باب) دربارۀ اسنان ابل، کتاب الصیام: 135/ذیل 6.
کتاب المواریث 7: 70 - 75، 97، 115.
کتاب الدیات 7: 329.
- شیخ کلینی غالباً از ذکر روایات متعارض خودداری کرده، تنها روایات مورد اعتماد خود را می آورد. (1)
- برخی مدعی اند که کلینی در هر باب، از روایات صحیح تر و معتبرتر آغاز کرده، لذا احادیث اواخر باب نوعا از نوعی اجمال و پوشیدگی برخوردار است، (2)این ادعاء به اثبات نرسیده است و مجال بحث آن در این مقال فراهم نیست.
کافی نسخ خطی بسیاری دارد، آیت اللّه شبیری زنجانی مد ظلّه با تکیه بر مقابلۀ نسخۀ خود با نسخه های خطی بسیار، اسناد آن را تصحیح کرده، ما در برنامۀ «درایة النور» از نسخۀ تصحیح شدۀ ایشان بهره گرفته و در پاره ای موارد (با توجه به نقل وسائل یا بحار یا نسخه هایی که پس از تصحیح سند در اختیار ایشان قرار گرفته) تصحیحات جدیدی را افزوده ایم، هم چنین کتاب روضۀ کافی را با عنایت به نسخه مقابلۀ ایشان و سایر مصادر تصحیح کرده ایم.
ص:339
برخی از نسخ خطی مورد مقابلۀ آیت اللّه شبیری زنجانی عبارتند از:
- نسخۀ شیخ محمد صالح مازندرانی، به خط حسین بن حاجی محمد استرابادی در تاریخ 891 نگاشته و در همان سال مقابله شده با دو نسخۀ صحیح و نیز با نسخۀ مصححه که بر شیخ بهایی قرائت شده در سال 1045 مقابله شده است.
این نسخه سپس به کتابخانۀ آستان قدس رضوی اهدا شده است.
- نسخۀ شیخ حسین بن عبد الصمد (پدر شیخ بهایی) که در نزد مرحوم آیت اللّه خادمی بوده است.
بر این نسخه علائم مقابله از شیخ حسین بن عبد الصمد به تاریخ 959 و دیگران دیده می شود، در برخی از اجزاء نسخه نام کاتب محب اللّه بن محمد بن علی اتابک البهمنی و تاریخ کتابت آن جزء، 960 دیده می شود.
- نسخۀ سید علی خان مدنی، که در مدرسۀ سعادت قم نگاهداری می شود.
- نسخۀ ملا فتح اللّه مفسر که در کتابخانۀ فیضیۀ قم نگاهداری می شود، این نسخه بتاریخ 980 (و برخی اجزاء آن بتاریخ 998) نگاشته شده و با نسخۀ مصححه ای مقابله شده است.
- نسخۀ شیر احمد بن عبد الملک تونی که نزد حجة الاسلام و المسلمین کاظم مدیر شانه چی بوده است.
- نسخۀ شیخ حر عاملی که به خط سالم الجزائری در 1072 نگاشته شده و توسط صاحب وسائل در تاریخ 1074 تصحیح شده است، ناسخ، این نسخه را بر صاحب وسائل سماع داده است.
- نسخۀ نباطی، این نسخه توسط احمد بن علی بن حسن مشهور بابن موسی نباطی با نسخه ای که با نسخۀ شهید ثانی مقابله شده مقابله گردیده است. تاریخ یادداشت مقابله 973 می باشد.
- نسخۀ ملا فتح اللّه مفسّر، کتابخانۀ آیت اللّه مرعشی رقم 372، این نسخه بتاریخ 972 نگاشته شده است و علامت بلاغ در آن دیده می شود.
ص:340
- نسخۀ علّامه طباطبایی، بخط محمد طاهر ابهری جی اصفهانی بتاریخ 1081 که در آن گاه از نسخۀ شهید ثانی نقل شده است.
- نسخۀ شهید ثانی، این نسخه توسط شهید ثانی در سال 952 و 953 نگاشته شده و در همان سال 953 و سال 954 و نیز در سال های 955 و 959 مقابله شده است.
علاوه بر این نسخه ها نسخه های دیگری هم در اختیار آیت اللّه شبیری زنجانی بوده است.
گفتنی است که اخیرا نسخۀ بسیاری قدیمی از کافی بتاریخ 675 به خط علی بن أبی المیامین علی بن أحمد بن علی به صورت عکسی به چاپ رسیده است که قسمتی از جلد ششم کافی را در بردارد، این نسخه از موقوفات مدرسۀ نواب بوده و در کتابخانۀ آستان قدس رضوی به رقم 13800 نگاهداری می گردد، این نسخه توسط محمد حسین حسینی جلالی در شیکاگو به چاپ رسیده است. آیت اللّه شبیری زنجانی از اصل این نسخه هم بهره گرفته است.
احادیث کافی را برخی از بزرگان چنین شمارش کرده اند: 16199 (صحیح 5072، حسن 144، موثق 1118، قوی 302، ضعیف 9485) . (1)
ولی جمع ارقام فوق 16121 می باشد که با رقم کلی سازگار نیست.
بهر حال شمارش فوق با شمارش برخی دیگر تفاوت دارد، ایشان مجموع کل احادیث کافی را 15508 روایت شماره کرده اند. (2)
این گونه اختلافات ناشی از نبودن ملاک مشخص برای وحدت و تعدد روایت می باشد. ارزیابی فوق دربارۀ احادیث کافی نیز تنها یک دیدگاه شخصی است و با توجه به اختلاف دیدگاه های دانشمندان دربارۀ وثاقت و عدم وثاقت راویان و امارات عامۀ توثیق کاملاً تغییر می کند.
ص:341
ص:342
حول الکافی
این نوشته، پس از اشاره به زندگی کلینی، دیدگاه های مختلف صاحب نظران را دربارۀ کافی مطرح ساخته و دیدگاه صحت قطعی روایات کتاب کافی را به نقد کشیده است.
الاول کتاب الکافی لثقة الاسلام محمد بن یعقوب الکلینی قدس سره الذی مدحه جمع من الأعلام المحققین و جهابذة التمحیص و التدقیق بکل مدح و شاه، و الظاهر عدم احتیاج المؤلف و المؤلف الی أی مدح و ثناء فی هذه الأعصار. و کذا شیخ الطائفة و رئیس المحدثین0 فنتعرض لمسائل نافعة مرتبطة بالکتاب المذکور:
1. یقول السید بن طاووس قدس سره فی محکی کشف المحجة (2)کان حیاته «الکلینی» فی زمن وکلاء مولانا المهدی - صلوات اللّه علیه - عثمان بن سعید العمری و ولده أبی جعفر محمد و أبی القاسم الحسین بن روح و علی بن محمد السمری رحمهم الله. و توفی محمد بن یعقوب قبل وفاة علی بن محمد السمری رحمه الله لأنّ السمری توفی فی شعبان سنة تسع و عشرین و ثلاثمأة و هذا محمد بن یعقوب الکلینی توفی ببغداد سنة ثمان و عشرین و ثلاثمأة، (3)فتصانیف هذا الشیخ و روایاته فی زمن الوکلاء المذکورین فی
ص:343
وقت یجد طریقاً الی تحقیق منقولاته و تصدیق مصنفاته انتهی.
2. قال السید المعظم بحر العلوم قدس سره فی رجاله: (1)و ما ذکره ابن الأثیر و غیره من أهل الخلاف من أن الکلینی رحمه الله هو المجدّد (2)لمذهب الامامیة فی المائة الثالثة من الحق الذی أظهره اللّه علی لسانهم و أنطقهم به، و من نظر کتاب الکافی . . . و قد اتفق تصنیفه فی الغیبة الصغری بین أظهر السفراء فی مدة عشرین سنة کما صرح به النجاشی و غیره و قد ضبطت أخباره فی ستة عشر ألف حدیث و مائة و تسعة و تسعین حدیثاً. ووجدت ذلک منقولاً من خط العلامة قدس سره و قال رحمه الله فی حاشیة رجاله: ذکر بعض المتأخرین أن الصحیح منها خمسة آلاف و اثنان و سبعون و الحسن مائة و أربعة و أربعون، و الموثق ألف و مائة و ثمانیة عشر و القوی اثنان و ثلاثمائة (3)و الضعیف تسعة آلاف و أربعمائة و خمسة و ثمانون و المجتمع من هذا التفصیل ستة عشر ألف حدیث و مأة وواحد و عشرون حدیثاً و هو لایطابق الاجمال.
أقول: هکذا نقل عن المحدث البحرانی فی اللؤلؤة و لکنه لم یلتفت الی عدم المطابقة کما التفت هذا السید و یزید الاجمال علی التفصیل بثمانیة و سبعین حدیثاً.
یقول النوری بعد نقل کلام البحرانی رحمهما الله: و علی ما ذکره فأکثر من نصف أخبار الکافی ضعیف لایجوز العمل به الا بعد الانجبار و أین هذا من کونه أجل کتب الشیعة و مؤلفة أوثق الناس فی الحدیث و أثبتهم و لم یکن فی کتاب تکلیف الشلمغانی المردود المعاصر له خبر مردود الا اثنان. (4)
أقول: أجلیة الکافی باعتبار اشتماله علی الروایات الکثیرة المتنوعة فی کل من المعارف و العقاید و الأخلاق و الآداب و الفقه و باعتبار نفی احتمال وجود الروایات
ص:344
الموضوعة من قبل مؤلفه، و نفی احتمال الخلل فی متون الروایات و أسانیدها من جهة سهو المؤلف و غفلته و جهله و عدم مهارته و نحو ذلک.
و أما أوثقیة مؤلف الکافی و أثبتیته فهما اجنبیان عن وثاقة رواة روایاته کما لایخفی.
و أما استثناء الخبرین من کتاب الشلمغانی فالظاهر أنه من جهة کونهما معلومی الکذب و الوضع لا من جهة ضعف السند و لعله لو وصل الینا لحکما بضعف ثلاثة أرباعه من یدری حاله؟ و لیس فی کلام أبی القاسم تصحیح بقیة روایات کتابه فلاحظ. (1)
ثم ان تحدید صحاح أخبار الکافی و ضعافها و سائر أنواعها لیس أمراً یتفق علیه الکل فان أنظار العلماء فی علم الرجال مختلفة و باختلافها تختلف کمیة الاقسام المذکورة و ما نقله السید و المحدث رضی الله عنه من التحدید یحکی عن نظر واحد أو جمع قلیل، کما أن حجیة الروایات أیضاً شیء غیر متفق علیه بل هی مثار الاختلاف و النزاع کما یعرف من مطاری هذا الکتاب و الکتب الاصولیة و غیرها.
و علی کل حال یثبت صحة جملة من الأخبار الضعاف المرویة فی الکافی سند الفقیه و التهذیبین و سائر کتب الصدوق و غیرها و جملة منها مطابقة للعقل و جملة منها فی اصول العقاید التی لایکفیها الخبر الواحد و إن صح سنده و جملة منها فی الأخلاق و الآداب و جملة منها ذات قرینة توجب الاطمینان بصدورها فلعل المطروح منها قلیل جداً فلا تخف من کلام هذا المحدث رحمه الله.
3. ذهب جمع الی حجیة جمیع روایات الکافی و استدلوا علیه.
أولا بقول الکلینی نفسه فانه قال فی دیباجة الکافی فی جواب من قال له انه یحب أن یکون عنده کتاب کاف یجمع فیه من جمیع فنون علم الدین ما یکتفی به المتعلم و یرجع الیه المسترشد و یأخذ منه من یرید علم الدین و العمل به بالآثار الصحیحة عن الصادقین علیهم السلام. . . .
ص:345
«قد یسّر اللّه وله الحمد تألیف ما سألت و أرجو أن یکون بحیث توخّیت» فقد أخبر الکلینی نفسه بصحة روایات کتابه، و أخباره حجة.
و اجیب عنه بان الصحة عند القدماء أعم من الصحة عند المتأخرین فانها عند الاولین تنشأ من الامارات و القراین التی منها وثاقة الرواة فلا یکفی تصحیح الکلینی لاثبات الصحة عندنا.
أقول: لاشک فی حجیة کل خبر محفوف بقرینة موجبة للاطمینان بمطابقته للواقع فان الاطمینان حجة عقلائیة ولکن لم یبق لدینا من القرائن الموجودة عند القدماء سوی صداقة الرواة و لانقبل شهادة الکلینی و أمثاله من علمائنا الاعلام الاماجد بوجود تلک القرائن فی روایاتهم لتصبح معتبرة حجة و ذلک لأن القرائن المفیدة للاطمنیان لیست محصورة مضبوطة مقبولة عند الکل لیکون الأخبار عن وجودهما أخباراً عن حس، بل هی کثیرة مختلفة متفرقة تختلف شدة و ضعفا حسب اختلاف الأنظار و المشارب والآراء و الحالات النفیسة و حیث أن تقلید المجتهد غیر سائغ لمجتهد آخر بل مطلقاً بعد موته لم یجز الاعتماد علی فتوی الکلینی بصحة روایاته.
و منه ینقدح ضعف ماذکره المحدث النوری (1)من أن سبب شهادة الکلینی بصحة روایاته أما وثاقة رواتها فلا اشکال فیه (2)لأنها فی حکم توثیق جمیعهم بالمعنی الأعم أو کونها مأخوذة من تلک الاُصول و الکتب المعتبرة عند الامامیة کافة و هی شهادة حسیته أبعد من الخطا و الغلط من التوثیق. . . و کذا لو کان بعضها للوثاقة و بعضها للأخذ من تلک الاُصول کما لعله کذلک انتهی ملخصاً.
و قد عرفت عدم حصر القراین فی النقل عن الکتب المعتبرة بل هی کثیرة غیر محصورة و لا مضبوطة.
و ثانیاً بما اشار الیه السید بن طاووس و بحرالعلوم رحمهما الله فی سابق کلامهما من وقوع تألیف الکافی فی زمان الغیبة الصغری و حضور السفراء.
ص:346
یقول النوری بعد نقل کلام ابن طاووس السابق: و نتیجة ماذکره من المقدمات، عرض الکتاب علی أحدهم - أی السفراء - و امضائه و حکمه بصحته و هو عین امضاء الامام علیه السلام و حکمه. . . و هذا و ان کان حدساً غیرقطعی یصیب و یخطئ و لایجوز التشبث به فی المقام الا ان التأمل فی مقدماته یورث الظن القوی و الاطمینان التام (1)و الوثوق بما ذکره. . . فمن البعید غایة البعد انه رضی الله عنه فی طول مدة تألیفه و هی عشرون سنة لم یعلمهم (النواب) بذلک و لم یعرضه علیهم مع ما کان بینهم من المخالطة و المعاشرة، و لیس غرضی می ذلک تصحیح الخبر الشایع من ان هذا الکتاب عرض علی الحجة علیه السلام فقال ان هذا کاف لشیعتنا فانه لااصل له و لا أثر له فی مؤلفات أصحابنا بل صرح بعدمه المحدث الاسترآبادی. . . .
أقول: اذا فرضنا الکلینی معتقداً بصحة روایات کتابه لانجد موجباً لسؤاله عن صحتها عن أحد النواب، علی انه لو أمضاه الامام أو اخبر بصحته لشاع وذاع و نقل الینا و لو بخبر واحد ضعیف، و حیث لا فلا، مع انه لو حصل الظن منه لم یغن عن الحق شیئا.
و ثالثاً بما ذکره النجاشی من انه أوثق الناس فی الحدیث، و قد قیل فی حق جمع من الرواة انهم رووا عن الثقات. و قد ذکروا فی ترجمة جماعة انه صحیح الحدیث و قد مرّ ان معناه وثاقة جمیع من یروی هو عنهم فیکون الکلینی کذلک بطریق أولی و قد فصل النوری هذا الوجه لکنه خرج عن حد الانصاف و بنی قوله علی الاعتساف و الحق انه ضعیف جدّاً.
ص:347
ص:348
الکافی
در این نوشته دربارۀ الکافی و ویژگی های آن بحث شده است. و در ادامه، فهرستی از شروح، حواشی، ترجمه ها، تلخیص ها، معجم ها و راهنماها و کتاب هایی که دربارۀ اسناد و رجال و معرفی الکافی و کلینی تألیف شده، ارائه شده است.
این کتاب گرانسنگ نوشته محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی (م 329 ق) ملقب به ثقة الاسلام می باشد. کلینی در دقت علمی، ثبت و ضبط حدیث و نیز وثاقت، مقامی برجسته، نزد شیعیان دارد. نجاشی او را چنین ستوده است:
شیخ أصحابنا فی وقته بالرّی ووجههم وکان أوثق الناس فی الحدیث وأثبتهم. (2)
وی این کتاب را به مدت بیست سال با زحمت و رنج فراوان به ثمر رساند. (3)
شیخ مفید این کتاب گرانسنگ را چنین ستوده است:
أجلّ کتب الشیعة وأکثرها فائدة. (4)
ص:349
و محقق کرکی گفته:
مانند کتاب کافی نگارش نشده است. (1)
و شهید اول نوشته:
لم یعمل فی الامامیة مثله. (2)
بر این اساس این کتاب و نویسنده اش مقامی والا و برجسته دارد.
کتاب کافی یک دوره معارف اسلامی را در خود جای داده است. و به سه بخش عمده: اصول، فروع و روضه تقسیم می شود.
اصول؛ متضمن مباحث معرفت شناسی، توحید و امامت و اهم مباحث اخلاقی است.
فروع؛ حاوی یک دوره فقه از طهارت تا دیات است. و روضه؛ جُنگی است که روایات متنوع و مختلفی را در زمینه های تاریخی، احتجاجات، خطب و رسائل و تفسیر در خود جای داده است.
عناوین کتب کافی بر حسب مجلدهای هشتگانه چنین است:
ج 1: کتاب العقل والجهل، کتاب فضل العلم، کتاب التوحید، کتاب الحجة.
ج 2: کتاب الایمان والکفر، کتاب الدعاء، کتاب فضل القرآن، کتاب العشرة.
ج 3: کتاب الطهارة، کتاب الحیض، کتاب الجنائز، کتاب الصلاة، کتاب الزکاة.
ج 4: کتاب الزکاة، کتاب الصیام، کتاب الحج.
ج 5: کتاب الجهاد، کتاب المعیشة، کتاب النکاح.
ج 6: کتاب العقیقة، کتاب الطلاق، کتاب العتق والتدبیر والکتابة، کتاب الصید، کتاب الذبائح، کتاب الاطعمة، کتاب الاشربة، کتاب الزی والتجمل والمروة، کتاب الدواجن.
ج 7: کتاب الوصایا، کتاب المواریث، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب الشهادات، کتاب القضاء والأحکام، کتاب الأیمان والنذور والکفارات.
ص:350
ج 8: این جلد، کتاب و باب ندارد و براساس نامگذاری مؤلف، باغی است که میوه های متنوعی در آن پیدا می شود.
کتاب کافی دارای 16199 حدیث می باشد. (1)
1. نویسنده، دوران نواب اربعه و بخشی از زمان امام عسکری علیه السلام را درک کرده است.
2. نویسنده، به جهت نزدیکی زمانی با نویسندگان اصول، توانسته روایاتی را با واسطه های کمتر نقل کند. از همین رو بخشی از روایات کافی با سه واسطه نقل شده است. (2)
3. دارای عناوینی کوتاه و گویا است، که محتوای روایات باب را نشان می دهد.
4. روایات بدون دخل و تصرف نقل شده، و توضیحات مصنف با روایت ها مشتبه نمی شود.
5. مصنف سعی می کند حدیث درست تر و روشن تر را، در اول باب قرار داده و سپس احادیث مبهم و مجمل را ذکر کند. (3)
6. تمام سند حدیث را ذکر کرده و از این جهت با تهذیب و استبصار و من لا یحضره الفقیه متفاوت است.
7. روایاتی را نقل می کند که با عنوان باب سازگار است و از نقل احادیث معارض خودداری کرده است.
8. روایات را در غیر ابواب خود قرار نداده است.
9. از تنظیم و تبویب دقیق و منطقی برخوردار است. از عقل و جهل و سپس علم و آن گاه توحید شروع می کند. در واقع برخی از مباحث معرفت شناسی را در مرحله نخست قرار داده و سپس به مباحث توحید و امامت می رسد، آن گاه روایات اخلاقی
ص:351
را نقل کرده تا به فروع و احکام می رسد. و در پایان جُنگی متنوع از احادیث را جمع کرده است.
10. جامعیت کافی نسبت به مباحث عقیدتی، اخلاقی و فقهی یکی دیگر از امتیازهای آن است.
کتاب کافی از دوره های نخست مورد توجه عالمان بوده، بدین جهت کارهای بسیاری نسبت به آن انجام شده است.
شیخ آغا بزرگ تهرانی در الذریعة 27 شرح بر اصول، یا تمامی کتاب معرفی کرده (1)چنان که ده حاشیه بر این کتاب شمرده است. (2)
هم چنین برخی دیگر از نویسندگان کارهای بسیاری را پیرامون کافی ذکر کرده که اکثر آنها به طبع نرسیده یا در دسترس نیست. (3)
در این جا برخی از کارهایی که پیرامون کتاب کافی انجام شده و در دسترس قرار دارد، در چند قسمت معرفی می کنیم:
1. التعلیقة علی کتاب الکافی ، محمد باقر الحسینی (میرداماد) (م 1041 ق) ، تحقیق:
السید مهدی الرجائی (قم، مطبعة الخیام، 1403 ق) 22 +404 ص.
این تعلیقه تا کتاب الحجة از اصول کافی ادامه دارد و متن روایات نیز همراه تعلیقه چاپ شده است. هم چنین شارح، کتابی دیگر به نام الرواشح السماویة دارد که در آن برخی قواعد علم حدیث را نگاشته و مقدمۀ کافی را شرح کرده، و به دیگر سخن جلد اول این تعلیقه محسوب می شود.
2. شرح الاصول الکافی ، صدر الدین الشیرازی (م 1050 ق) (تهران، مکتبة المحمودی 1391 ق) 492 ص.
این شرح تا پایان کتاب الحجة از اصول کافی ادامه دارد.
ص:352
در ضمن این شرح با تصحیح آقای محمد خواجوی در 2 جلد، توسط مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی به چاپ رسیده است.
هم چنین آقای خواجوی این شرح را ترجمه نموده و در 2 جلد توسط همان انتشارات به چاپ رسانده است.
3. مرآة العقول ، مولی محمد باقر المجلسی (م 111 ق) (تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1404ق - 1363 ش، دوم) 26 ج.
4. شرح الکافی ، الاصول والروضة، المولی محمد صالح المازندرانی، التعلیق:
میرزا ابوالحسن الشعرانی (تهران، المکتبة الاسلامیة، 1342) 12 ج.
این شرح، تنها اصول کافی و روضه را در بردارد. (1)
5. الشافی فی شرح الاصول الکافی ، 3 ج، عبدالحسین المظفر (دوم: المطبعة الغری، نجف، 1389 ق - 1969 م) .
1. اصول کافی ، ترجمه و شرح: سیدجواد مصطفوی (تهران دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام 2 ج) .
این ترجمه همراه با متن احادیث می باشد.
2. الروضة من الکافی ، ترجمه و شرح: سید هاشم رسولی محلاتی (تهران، انتشارات علمیه اسلامیه) 2 ج، 297 +259 ص.
در این کتاب نیز متن عربی احادیث نیز موجود است.
3. الکافی ، ترجمه به انگلیسی، المؤسسة العالمیة للخدمات الاسلامیة.
تاکنون 13 جزء از آن منتشر شده و متن عربی را به همراه دارد.
1. گزیدۀ کافی ، ترجمه و تحقیق: محمدباقر بهبودی (تهران، شرکت انتشارات
ص:353
علمی و فرهنگی، 1363) ، 3 ج.
ج 1: معارف و آداب.
ج 2: طهارت، صلات.
ج 3: زکات، روزه.
ج 4: حج، معیشت.
ج 5: ازدواج، آشامیدنی ها.
ج 6: زیب و زینت، گل ها.
2. خلاصه ای از اصول کافی ، ترجمه: علی اصغر خسروی شبستری، (تهران، کتابفروشی امیری، 1351 ش) ، 270 ص.
3. الصحیح من الکافی، 3 ج، محمدباقر بهبودی (الدار الاسلامیة، 1401 ق - 1981م) .
4. درخشان پرتوی از اصول کافی ، سید محمد حسینی همدانی (مؤلف، قم، 1406ق) .
1. المعجم المفهرس لألفاظ اصول الکافی ، الیاس کلانتری (تهران، انتشارات کعبه) .
2. المعجم المفهرس لألفاظ الاصول من الکافی ، علی رضا برازش (تهران، منظمة الاعلام الاسلامی، 1408 ق - 1988 م، اول) 2 ج، 2011 ص.
3. الهادی إلی ألفاظ اصول الکافی ، سید جواد مصطفوی (آستان قدس رضوی، مشهد، 1406ق) ج 1، 413 ص، تا حروف شین.
4. فهرس احادیث الاصول الکافی ، مجمع البحوث الاسلامیة، (همان، مشهد، 1409ق) .
5. فهرس الأحادیث الروضة من الکافی ، مجمع البحوث الاسلامیه (همان، مشهد، 1408 ق) .
6. فهرس الأحادیث الفروع الکافی ، مجمع البحوث الاسلامیة (همان، مشهد، 1410ق) .
7. فهرس احادیث الکافی ، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی.
ص:354
1. تجرید اسانید الکافی وتنقیحها ، حاج میرزا مهدی الصادقی (قم، 1409 ق)
2. الموسوعة الرجالیه ، حسین الطباطبایی البروجردی، 7 ج، تنظیم: میرزا حسن النوری (مجمع البحوث الاسلامیة، مشهد، 1413 ق - 1992 م)
جلد یک از این مجموعه با عنوان: ترتیب أسانید کتاب الکافی ، در 567 صفحه و جلد چهار آن با عنوان رجال أسانید و طبقات رجال الکافی ، در 468 صفحه، مربوط به کافی می باشد.
1. دفاع عن الکافی ، 2 ج، ثامر هاشم حبیب العمیدی (مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، 1995 م، 1415، 768 +789 ص.
2. الشیخ الکلینی البغدادی وکتابه الکافی ، ثامر هاشم حبیب العمیدی (مکتب الإسلام الاسلامی، قم، 1414 ق - 1372 ش) ، 495 ص.
در این کتاب شرحی مفصل از زندگانی شخصی و علمی کلینی، تلاش های علمی پیرامون کافی و روش کلینی در فروع ارائه شده است.
3. الکلینی وخصومه ابو زهره ، عبدالرسول الغفار (دارالمحجة البیضاء، بیروت، 1415 ق - 1995 م) ، 96 ص.
ایرادهایی که محمد ابوزهره (از نویسندگان مصری) ، بر کتاب کافی داشته، مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار می گیرد.
4. بحوث حول روایات الکافی ، امین ترمس العاملی (مؤسسة دار الهجرة، قم، 1415 ق) ، 200ص.
5. دراسات فی الکافی للکلینی و الصحیح البخاری ، هاشم معروف الحسنی (مؤلف 1388 ق، 1968 م) ، 365 ص.
مؤلف بحث های مقارن و مقایسه ای میان کافی و صحیح بخاری انجام داده و موضوعاتی را از دو کتاب گزیده و داوری کرده است.
ص:355
6. ثلاثیات الکلینی و قرب الإسناد ، امین ترمس العاملی (مؤسسة دارالحدیث الثقافیة، قم، 1417 ق - 1375 ش) ، 445 ص.
در این اثر پس از مقدمه، که شرحی است از زندگانی کلینی و اصطلاحات ثلاثیات، روایات کلینی که با سه واسطه به معصوم می رسد را گرد آورده که مجموع آن 135 روایت می باشد.
7. الکلینی والکافی ، د. عبدالرسول الغفار (مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1416 ق) 589 ص.
ص:356
کتاب الکافی
نویسنده در این نوشتار، با یادکردی از حیات مؤلف الکافی، به چاپ ها و ابواب مختلف کافی و نسخه های خطی کتاب اشاره کرده و از شیوۀ نگارش، اسانید کتاب و تعلیقه ها و شرح های کلینی بر احادیث کتاب سخن به میان آورده است.
تألیف: الشیخ محمد بن یعقوب الکلینی البغدادی، المتوفی سنة 328ق.
قال فی تاج العروس - فی مادة کلان - ما نصه: «أبو جعفر محمد بن یعقوب الکلینی من فقهاء الشیعة و رؤوس فضلائهم فی أیام المقتدر، ویعرف أیضا بالسلسلی لنزوله درب السلسلة ببغداد» (2)وقد حدّث بدرب السلسلة سنة 327ق، وکما حدّث بصور.
وذکر النجاشی ترجمته واسناده قائلاً: «محمد بن یعقوب بن إسحاق، أبو جعفر الکلینی، وکان خاله علّان الکلینی الرازی، شیخ اصحابنا فی وقته بالری، ووجههم، وکان أوثق الناس فی الحدیث، وأثبتهم. صنف الکتاب الکبیر المعروف بالکلینی، ویسمی الکافی ، فی عشرین سنة، شرح کتبه: کتاب العقل، کتاب فضل العلم، کتاب - الی أن قال: - وله غیر کتاب الکافی : کتاب الرّد علی القرامطة ، کتاب رسائل الأئمة علیهم السلام ، کتاب تعبیر الرؤیا ، وکتاب الرجال ، کتاب ما قیل فی الأئمة علیهم السلام من الشعر . کنت أتردد إلی
ص:357
المسجد المعروف بمسجد اللّؤلؤی، وهو مسجد نفطویه النحوی، أقرأ القرآن علی صاحب المسجد، وجماعة من أصحابنا یقرأون کتاب الکافی علی أبی الحسین أحمد بن الکوفی الکاتب. حدثکم محمد بن یعقوب الکلینی. ورأیت أبا الحسن العقرائی قدس سره، یرویه عنه. وروینا کتبه کلّها عن جماعة شیوخنا: محمّد بن محمّد، و الحسین بن عبید اللّه، وأحمد بن علی بن نوح، عن أبی القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه، عنه. ومات أبو جعفر الکلینی رحمه الله ببغداد، سنة تسع و عشرین و ثلاث مائه، سنة تناثر النجوم، وصلی علیه محمد بن جعفر الحسنی أبو قیراط، و دفن بباب الکوفة، وقال لنا أحمد بن عبدون: کنت أعرف قبره، وقد درس رحمه الله» . (1)
قال الشیخ الطوسی (460ق) : «کان أوثق الناس فی الحدیث وأثبتهم. صنف کتاب الکافی فی عشرین سنة ومات 328ق» . (2)
ترجمه ابن عساکر (ت /537ق) بقوله: «محمد بن یعقوب، ویقال: محمد بن علی، أبو جعفر الکلینی الرازی، من شیوخ الرافضة. قدم دمشق، وحدّث ببعلبک عن أبی الحسین محمد بن علی الجعفری السمرقندی ومحمد بن أحمد الخفّاف النیسابوری وعلی بن إبراهیم بن هاشم، روی عنه أبو سعد الکوفی شیخ الشریف المرتضی أبی القاسم علی بن الحسین بن موسی الموسوی وأبو عبد اللّه احمد بن إبراهیم وأبو القاسم علی بن محمد بن عبدون الکوفی وعبد اللّه بن محمد بن ذکوان. أنبأنا أبو الحسن. . . (3)بن جعفر، قال: أنا جعفر بن أحمد بن الحسن بن السراج، انا أبو القاسم المحسن بن حمزة الوراق بتنیس، أبو علی الحسن بن علیّ بن جعفر الدیبلی بتنیس فی المحرم سنة خمس و تسعین و ثلاثمائة، نا أبو القاسم علی بن محمد بن عبدوس الکوفی، اخبرنی محمد بن یعقوب الکلینی عن علیّ بن إبراهیم بن هاشم، عن موسی بن إبراهیم المحاربی، عن الحسن بن موسی، عن موسی بن عبد اللّه، عن جعفر بن محمد قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: «اعجاب المرء بنفسه دلیل علی ضعف عقله» . أخبرنا أبو محمد بن حمزة - بقراءتی علیه - عن أبی زکریا عبد الرحیم بن أحمد، واخبرنا أبو القاسم بن
ص:358
السوسی، انا أبو اسحاق ابراهیم بن یونس، أنا أبو زکریا، واخبرنا أبو الحسین أحمد بن سلامة بن یحیی، أنا سهل بن بشر انا رشأ بن نظیف قالا: نا عبد الغنی بن سعید قال: فأما الکلینی - بضم الکاف و النون بعد الیاء - فمحمد بن یعقوب الکلینی، من الشیعة المصنّفین، مصنف علی مذاهب أهل البیت» .
وقال أیضا: «فرأت علی أبی محمد بن حمزة عن أبی نصر بن ماکولا، قال: وأما الکلینی - بضم الکاف وامالة اللام وقبل الیاء نون - فهو أبو جعفر محمد بن یعقوب الکلینی الرازی من فقهاء الشیعة المصنّفین فی مذهبهم، روی عنه أبو عبد اللّه أحمد بن إبراهیم الصیمری وغیره، وکان ینزل بباب الکوفة فی درب السلسلة ببغداد، وتوفی فیها سنة ثمان وعشرین وثلاثمائة، ودفن بباب الکوفة فی مقبرتها، قال الامیر بن ماکولا: ورأیت انا قبره بالقرب من صراط الطائی علیه لوح مکتوب فیه: هذا قبر محمد بن یعقوب الرازی الکلینی الفقیه» . (1)
و قال الزبیدی (ت /820) : «انتهت إلیه رئاسة الإمامیّة فی أیام المقتدر» . (2)
قال الجلالی: وقد حکم المقتدر باللّه 25 عاما (295 - 320) ، وفی عهده قضی علی زعیم القرامطة زکرویه (ت / 301) ، وزعیم الحلولیة الحسین الحلاج (ت / 309) . (3)
ولا یعرف تاریخ مولده ولا مکانه، وقد یستکشف من نسبته إلی کلین ولادته بها، وکلین قریة بین قم وطهران الیوم (4). وبها قبر والده الشیخ یعقوب.
وقد برز من اسرته خاله: «علّان الکلینی» . (5)
توفی الکلینی عام 329 سنة تناثر النجوم کما ذکره النجاشی، أو سنة 328 کما ذکره الطوسی وابن عساکر، ودفن بباب الکوفة ببغداد بالاتفاق. قال ابن عبدون: «رأیت قبره فی صراط الطائی وعلیه لوح مکتوب فیه اسمه واسم ابیه» . (6)
وفی تعیین موضع قبره الیوم خلاف. (7)
ص:359
قال الجلالی: المعروف عند الأصحاب أنه خلف جامع الاصفیة الواقع فی منتهی الجسر المعروف بالجسر العتیق علی یمین النازل من الکاظمیة إلی بغداد مقابل السوق المعروف بسوق السرای، وعلی القبر شباک مرتفع فی سوق مزدحم بالمارّة، زرته کلما زرت المنطقة.
ونستخلص من حیاته ملامح شخصیّة عظیمة من أنّه: قضی عمره فی سبیل أحادیث أهل البیت علیهم السلام أینما حلّ وارتحل فی الری والعراق والشام، وقد وافاه الأجل فی مسکنه بدرب السلسلة ببغداد بعد أن أتحف المکتبة الإسلامیة بطائفة من المؤلّفات التی لم یصل الینا سوی کتابه الموسوعی الکافی.
ونقل المامقانی (ت / 1351) : أن الکافی عرض علی الإمام الحجة فقال: «کافٍ لشیعتنا» بما لفظه: «ویقال: إن جامعه الکافی الذی لم یصنّف فی الإسلام مثله عرض علی القائم عجل اللّه فرجه فاستحسنه، وقال: کاف لشیعتنا» . (1)
بالرغم من قائمه مؤلفات الکلینی التی ذکرها النجاشی والطوسی فإنّه لم تصل إلینا منها سوی موسوعته الکافی.
ومن مؤلفاته:
1. رسائل الأئمّة علیهم السلام : نقل عنه السید ابن طاووس فی کشف المحجة.
2. الرد علی القرامطة.
3. ما قیل فی الأئمة علیهم السلام من الشعر.
4. وکتاب: الرجال.
5. تعبیر الرؤیا.
وقد ألّف الدکتور حسین علی محفوظ ترجمة مفصلة للشیخ الکلینی طبعت فی مقدمة الکافی ، ونشرت مستقلة باسم: «سیرة الکلینی» .
أما الکتاب، فقد قال عنه شیخنا العلّامة: «وهو أحد الکتب الأربعة الاصول المعتمد
ص:360
علیها، لم یکتب مثله فی المنقول من آل الرسول؛ لثقة الإسلام محمّد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی، ابن اخت علّان الکلینی، و المتوفی 328، مشتمل علی أربعة وثلاثین کتابا، وثلاثمائة وستة وعشرین بابا، وأحادیثه حصرت فی ستة عشر ألف حدیث، الصحیح: 5072، الحسن: 144، الموثق: 178، القویّ: 302، الضعیف: 9485.
ومائة وتسعة وتسعین حدیثا أزید من جمیع صحاح الست؛ لأنّ الصحیحین أقل من سبعة آلاف، والبقیّة لاتبلغ التسعة، أوّله: الحمد للّه المحمود لنعمته المعبود لقدرته. . .» .
وقال: «وکتبه فی الغیبة الصغری فی مدّة عشرین سنة، ولم یصنّف مثله فی الإسلام» ، وقال أیضا: «ولما کان أخبار الخمس کان متفرقاً فی أبواب الکافی ، ولم یکن فی الکافی کتاب الخمس مستقلاً بعنوانه، أخرج أخبار الخمس من سائر أبواب الکافی بعض فضلاء العصر، وجمعها فی عنوان کتاب الخمس، وألحقه بآخر المجلد الأوّل من الکافی وأشار فی الهامش إلیه» (1).
قال الجلالی: وأقل ما یقال فی مثل هذا التصرّف أنه غیر مستساغ، ولم أقف علی الاشاره الهامشیة بعد، ولا علی اسلوب الاستخراج والمواضیع المستخرج منها، فلابد فی التحقیق فی ذلک، واللّه العاصم.
وبالجملة، ف الکافی من أهم مؤلفات الکلینی حتی عرف باسمه، قال النجاشی:
«صنف الکتاب الکبیر المعروف بالکلینی، ویسمی الکافی ، فی عشرین سنة، والمؤلف نفسه لم یصرّح بالتسمیة، وقد تستفاد التسمیة من المقدمة حیث استجاب إلی طلب من سأله تألیف کتاب کافی» (2).
وقد طبع الکافی عدة طبعات فی العراق وایران والهند، وسرد منها خانبابا مشار فی فهرسته 12 طبعة، مع الاشاره الی محتویات بعضها (3). وهی - بعد ترتیبها علی التواریخ - کالآتی:
1277 ط حجریة - طهران.
ص:361
1281 ط حجریة - تبریز.
1303 ط حجریة - طهران (الاصول) .
1307 ط حجریة - (الروضة) .
1303 ط حجریة - لکنهو (الفروع) .
1311 ط حجریة - تبریز.
1315 ط حجریة - طهران (الفروع) .
1318 ط حجریة - طهران.
1325 ط حجریة - طهران.
1331 ط حجریة - طهران.
1376 ط حروفیّة - النجف الأشرف (الاصول) .
1378 ط دار الکتب الاسلامیة - طهران، وهی المعتمدة، وتحتوی علی الکتاب کاملاً ثمانیة أجزاء کالاتی:
الأجزاء (1 - 2) الاصول، بتحقیق علی أکبر الغفاری 1381.
الأجزاء (3 - 7) الفروع، بعنایة الشیخ محمد الاخوندی 1377.
الجزء (8) الروضة، بعنایة الشیخ محمد الاخوندی 1377، و علی هذه الطبعة عدة طبعات بالاوفسیت.
و أمّا نسخه المخطوطة فکثیرة جداً، وأقدم ما وقف علیه شیخنا العلّامة نسخة بتاریخ 1056 (1)ومنها: ست مجلدات من أول الاصول إلی آخر الروضة. تاریخ إتمام الأخیر فی 1062، و کلّها من وقف الحاج إبراهیم خان فی 1095 للخزانة الرضویّة، ونسخة تامّة نفیسة أیضا فی مجلد کبیر، کلّها بقلم الشیخ عبد اللّه بن حسن علی شیخ زقة من توابع تون، کتب تمامه فی مشهد الرضا علیه السلام شرع فی کتابة الاصول 23 صفر 1056 وفرغ من الروضة أواخر ربیع الآخر فی 1057، ثمّ وصلت النسخة إلی السیّد
ص:362
المیر مرتضی بن السید مصطفی التبریزی فی مشهد خراسان، فصحّحها وقابلها بنسخة مصححة بقدر الوسع والطاقة، وکتب فی هامش آخر کتاب الحج: إنّه فرغ عن التصحیح فی المشهد فی العشر الثانی من رجب فی 1059، وقرأ المیر مرتضی شطرا من أواخر الکتاب علی استاده محمّد مؤمن بن شاه قاسم السبزواری فی المشهد، فکتب استاده له إجازة مفصّلة بخطه الجیّد فی 1060 وامضائه: ] العبد المحتاج إلی رحمة ربّه الباری محمّد مؤمن بن شاه قاسم السبزواری [ . وانتقلت النسخة إلی الحاج الشیخ محمّد الواعظ العراقی الکرهرودی فی 1374 واهداها إلی مکتبة أمیر المؤمنین فی 1375» (1).
قال الجلالی: وأقدم ما رأیت منها نسخة بمکتبة مدرسة النواب ب «مشهد الرضا علیه السلام» ، وهی بتاریخ سنة 675ق بخط: علی بن أبی المیامین (ظ) علی بن أحمد بن علیّ بواسط، وتوجد مصوّرة عنها فی مصورات کتابخانه دانشکاه (مکتبة جامعة طهران) برقم 5156.
وهذه النسخة: وهی فریدة لم أقف علی أقدم منها کما لم یقف علیها المحققون لطبعات الکافی علی کثرتها وهی محفوظة فی المکتبة الرضویة فی مشهد برقم 13800 فی 185 ورقة بمقیاس 26*17: أوقفت عام 1065 علی مدرسة فاضل خان، وعلیها أختام غیر واضحة بتواریخ 1297، وعلیها ختم وقف مدرسة نواب 1341، وأحدث التواریخ فیها 1373، وتحتوی النسخة علی الکتب التالیة: الصید والذبائح، ثم الأطعمة، ثم الأشربة، ثم المعیشة.
وقد جاءت هذه الکتب مع التقدیم والتأخیر فی المطبوعة، وقد ذکر کلّ من النجاشی والطوسی عناوین کتب الکافی علی خلاف فی الترتیب، وحصرها الطوسی بقوله: « الکافی یشتمل علی ثلاثین کتابا» (2)وعدها النجاشی 32 کتاباً، ولا ضیر؛ لتداخل الأبواب فی کتاب واحد.
1. کتاب الصید والذبایح (کتاب واحد) 1-26.
2. کتاب الاطعمة 27 - 70.
ص:363
3. کتاب الأشربة 71 - 95.
4. کتاب المعیشة 96 - 186.
فی النجاشی فی الطوسی
1. رقم 20 رقم 21
2. رقم 26 رقم 22 (فی الطوسی کتابا الأطعمة والأشربة کتاب واحد)
3. رقم 27 لا یوجد
4. رقم 19 رقم 16
وفی المطبوعة:
کتاب المعیشة ج 5: 65 - 319.
کتاب الصید ج 6: 202 - 226.
کتاب الذبائح ج 6: 227 - 241.
کتاب الأطعمة ج 6: 242 - 279.
کتاب الأشربة ج 6: 380 - 438.
ویستنتج من هذه المقارنة أنّ کلا من النجاشی والطوسی نصّا علی أمرین:
1- ان کتاب الصید والذبائح کتاب واحد، ولیسا کتابین، وعلیه المخطوطة دون المطبوعة.
2- وان کتاب المعیشة قبل الصید والذبائح فی الترتیب، وعلیه المطبوعة دون المخطوطة.
ولعلّ التقدیم والتأخیر حصل من الناسخ أو حین التجلید والأمر سهل.
وقد طبعت هذه النسخة النفیسة بالاوفسیت (1)مصورة علی الأصل مع بعض المقارنات من طبعة دار الکتب الإسلامیة 1377 المجلّد 5(ص 65 - 319) والمجلّد 6 (ص 202 - 438) ورقّمت الأبواب بین المعقوفتین وکذا الأحادیث فی کل کتاب بصورة متسلسلة، عسی أن تکون هذه خطوة متواضعة فی سبیل إحیاء التراث الأصیل.
ص:364
قال الشیخ حسین بن عبد الصمد الحارثی فی الکلینی: «کان أوثق الناس فی الحدیث وأنقدهم له وأعرفهم به، صنّف الکافی وهذّبه وبوّبه فی عشرین سنة، وهو مشتمل علی ثلاثین کتابا، یحتوی علی ما لا یحتوی غیره» (1).
وقال النوری عن الکافی : «أجلّ من غیره من حیث الاعتبار والاعتماد؛ لأنّه جمع الاصول الأربعماءة؛ لأنها کانت تمامها موجودة فی عصره کما یظهر من ترجمة أبی محمّد هارون بن موسی التلعکبری المتوفی سنة 385، وقد جاء فی ترجمته أنّه روی جمیع الاصول والمصنّفات» (2).
قال الکلینی فی المقدمة: «أمّا بعد، فقد فهمت یا أخی ما شکوت من اصطلاح أهل دهرنا علی الجهالة وتوازرهم وسعیهم فی عمارة طرقها، ومباینتهم العلم وأهله، حتّی کاد العلم معهم أن یأزر کلّه وینقطع موادّه، لما قد رضوا أن یستندوا إلی الجهل، ویضیّعوا العلم وأهله.
وسألت: هل یسع الناس المقام علی الجهالة والتدیّن بغیر علم، إذا کانوا داخلین فی الدین، مقرّین بجمیع اموره علی جهة الاستحسان، والنشوء علیه والتقلید للآباء والإسلاف والکبراء، والاتّکال علی عقولهم فی دقیق الإشیاء وجلیلها؟ - إلی أن قال: - وذکرت أنّ اموراً قد أشکلت علیک، لاتعرف حقائقها؛ لاختلاف الروایة فیها، وأنّک تعلم أنّ اختلاف الروایة فیها لاختلاف عللها وأسبابها، وأنّک لاتجد بحضرتک من تذاکره وتفاوضه ممّن تثق بعلمه فیها، وقلت: إنّک تحبّ أن یکون عندک کتاب کاف یجمع ] فیه [ من جمیع فنون علم الدین ما یکتفی به المتعلّم، ویرجع إلیه المسترشد، ویأخذ منه من یرید علم الدین والعمل به بالآثار الصحیحة عن الصادقین علیهم السلام، والسنن القائمة التی علیها العمل، وبها یؤدّی فرض اللّه عز و جل وسنّة نبیّه صلی الله علیه و آله، وقلت: لوکان ذلک رجوت أن یکون ذلک سبباً یتدارک اللّه ] تعالی [ بمعونته وتوفیقه إخوانناً وأهل ملّتنا
ص:365
ویقبل بهم إلی مراشدهم» (1).
وقال: «وقد یسّر اللّه - وله الحمد - تألیف ماسألت، وأرجو أن یکون بحیث توخّیت، فمهما کان فیه من تقصیر فلم تقصر نیّتنا فی إهداء النصیحة، إذ کانت واجبة لإخواننا وأهل ملّتنا، مع مارجونا أن نکون مشارکین لکل من اقتبس منه، وعمل بما فیه فی دهرنا هذا، وفی غابره إلی انقضاء الدنیا، إذ الرب جلّ وعزّ واحد، والرسول محمّد خاتم النبیّین صلوات اللّه وسلامه علیه وآله واحد، والشریعة واحدة، وحلال محمّد حلال وحرامه حرام إلی یوم القیامة، ووسّعنا قلیلا کتاب الحجّة وإن لم نکمّله علی استحقاقه، لأنّا کرهنا أن نبخس حظوظه کلّها.
وأرجو أن یسهّل اللّه جلّ وعزّ إمضاء ما قدّمنا من النیّة، إن تأخّر الأجل صنّفنا کتاباً أوسع وأکمل منه، نوفّیه حقوقه کلّها إن شاء اللّه تعالی وبه الحول والقوّة، وإلیه الرغبة فی الزیادة فی المعونة والتوفیق. والصلاة علی سیدنا محمّد النبی وآله الطاهرین الأخیار» . (2)
ویستنتج من هذه المقدّمة ان الکلینی:
1. استجاب لطلب من طلب کتاب کاف یأخذ منه من یرید العمل بالآثار الصحیحة عن الصادقین علیهم السلام.
وظاهر کلام الکلینی اجتهاده الشخصی حیث یقول: «قد یسّر تألیف ما سألت وأرجو أن یکون بحیث توخّیت» حیث یرجو ان یکون کتابه هو المطلوب.
إنّ اسلوب الکافی ودراسة أسانیده فی کلّ من الاصول والفروع والروضة لا یدع مجالا للریب بوحدة الاسلوب ووحدة الراوی فی منهجیة متکاملة متسعة، ولم یعهد أی خلاف فی ذلک حتی عصر المحدث الخلیل بن غازی القزوینی (ت / 1089ق) حیث نقل عنه الخلاف فی امور، هی:
أولاً: إن المراسیل فی الکافی مرویة عن الامام الثانی عشر علیه السلام بعنوان: «روی» .
ثانیاً: ان لیس فیه خبر للتقیّة ونحوها.
ثالثاً: ان الروضة لیس من تألیف الکلینی، بل من تألیف ابن ادریس.
ص:366
وقال الافندی فی ترجمة القزوینی ما لفظه: «وکان له رحمه الله أقوال فی المسائل الاصولیة والفروعیة انفرد فی القول بها، وأکثرها لا یخلو من عجب وغرابة، وفی بعضها تابع المعتزلة، ومن ذلک القول بثبوت المعدومات، ومن أغرب أقواله القول بأن الکافی بأجمعه قد شاهده الصاحب علیه السلام واستحسنه، وأنّ کلّ ما وقع فیه بلفظ روی، فهو مروی عن الصاحب علیه السلام بلا واسطة، وأنّ جمیع أخباره حقّ واجب العمل بها، حتی أنّه لیس فیه خبر للتقیة ونحوها، وان الروضة لیس من تألیف الکلینی قدس سره بل هو من تألیف ابن ادریس وإن ساعده فی الأخیر بعض الأصحاب، وربما ینسب هذا القول الأخیر إلی الشهید الثانی أیضاً، ولکن لم یثبت، ومن خواصه قدس سره أیضا تصحیفاته المضحکة فی العبارات والأخبار وتحریفاته المعجبة فی الآیات والآثار، غفر اللّه له ولنا» (1).
وهذه الدعاوی الثلاث کلها باطلة:
فأوّلاً: ان اسلوب الکلینی فی الأقسام الثلاثة - الاصول، والفروع، والروضة - واحد، فهو یذکر السند کاملاً کما رآه فی مصدره، ویبدأ بالراوی الاول شیخه ثم قد یختصر الإسناد بالتعلیق أو الاضمار حسب المقام، وهذا جار فی الاقسام الثلاثة.
وثانیاً: قوله: «لیس فیه خبر للتقیة ونحوها» باطل؛ إذ لو کانت هذه الدعوی صادقة لما کانت حاجة إلی اخبار التقیة اطلاقا، مع أنّه روی هذه الأخبار.
مضافاً إلی وجود الأخبار المتعارضة التی لا محیص للجمع بینها سوی حمل بعضها علی التقیة.
وأیضا لو کانت المرویات المرسلة کلّها عن الصاحب بلا واسطة، فلم لا ینسبها إلیه مع اعتقاده أنّه لیس فیه خبر التقیة، ولماذا وقعت بلفظ «روی» ؟
ثالثا: أن تراجم ابن ادریس (ت / 589ق) والشهید الثانی (ت / 965ق) معروفة مشهورة، ولم یرد شیء من ذلک فی تراجمهم، ولا من تقدّم أو تأخّر عنهم، فکیف ینسب إلیهما من دون دلیل.
فالحق أنّ الکلینی قرّر لنفسه منهجیة متکاملة فی التألیف لیستوعب تصنیف
ص:367
روایات أهل البیت حسب حقولها الطبیعیة، فجعل قسماً للاصول والعقائد، وقسما آخر للفروع والفقه، وبقیت أحادیث لأهل البیت علیهم السلام لم تدخل فی القسمین خاصة فجعل لها قسماً ثالثاً عنوانها «الروضة» حیث تشتمل علی أحادیث متفرّقة.
فهدف الکلینی لم یکن سوی جمع الروایات فی اسلوب رآه أسهل للمراجعة حسب ما رآه من الاعتبار والصحة، ودراسة الکتاب یبیّن ذلک، فابتدأ بالاصول ثم الفروع ثم الروضة کمستدرکات لما لم یدخل تحت عنوان خاص من الاصول والفروع، وطبیعیّ ان یستغرق هذا التألیف عشرین سنة وخاصة فی عصره قدس سره، وتحمیل کلامه ما لم یدّعه هو قدس سره أو معاصروه ظلم عظیم.
ویمتاز کتاب الکافی عن غیره أنّ مؤلّفه عاش فی عصر الغیبة الصغری (260 - 329ق) ، وأول من أشار إلی هذا السید علی بن طاووس (ت / 664ق) فی کتابه کشف المحجة ص 157، ومما قال: «والشیخ محمّد بن یعقوب کان حیاً فی زمن وکلاء المهدی صلوات اللّه علیه - ثم عدّهم ثم قال: - فتصانیف الکلینی وروایاته فی زمن الوکلاء المذکورین یجد طریقاً إلی تحقیق منقولاته» (1).
وبنی المحدّث النوری (ت / 1320ق) علی ذلک ما لم یدّعه حیث قال ما نصه:
«نتیجة ما ذکره من المقدّمات عرض الکتاب علی أحدهم ] النواب الاربعة [ وامضائه وحکمه بصحته، وهو عین إمضاء الإمام علیه السلام، وهذا وإن کان أمرا غیر قطعیّ یصیب ویخطیء، ولا یجوز التشبّث به فی المقام، إلاّ أن التأمّل فی مقدماته یورث الظن القوی والاطمئنان التام با ذکره» (2)، ثم فصّل قدس سره تفصیلا لایرتبط بالمقام.
وأقل ما یقال فیه: إنّ أصل الدعوی مخدوشة، ولم یذکر الکلینی نفسه ولا غیره أنّه عرض الکتاب علی النوّاب، واللّه الهادی إلی الصواب.
وقد ذهب جمع إلی قطعیة روایات الکافی وصحّتها، بالنتیجة عدم الحاجة إلی النظر فی أسانیدها.
قال سیدنا الاستاذ دام ظلّه: «ذکر غیر واحد من الأعلام ان روایات الکافی کلها صحیحة،
ص:368
ولا مجال لرمی شیء منها بضعف سندها، وسمعت شیخنا الاستاذ الشیخ محمد حسین النائینی قدس سره فی مجلس بحثه یقول: ان المناقشة فی اسناد روایات الکافی حرفة العاجز» (1).
وأجاب عن ذلک سیدنا الاستاذ دام ظله بوجوه غایة فی الوضوح والسداد قال:
أوّلاً: إن السائل إنّما سأل محمد بن یعقوب تألیف کتاب مشتمل علی الآثار الصحیحة عن الصادقین علیهما السلام، ولم یشترط علیه ان لا یذکر فیه غیر الروایة الصحیحة واستشهد دام ظلّه بموارد کثیرة روی فیها عن غیر المعصومین علیهم السلام، منها: - ما رواه عن کتاب أبی نعیم الطحان رواه عن شریک بن اسماعیل بن أبی خالد عن حکیم بن جابر عن زید بن ثابت أنّه قال: «من قضاء الجاهلیة أن یورّث الرجال دون النساء» (2).
وثانیاً: لو سلّم أنّ محمّد بن یعقوب شهد بصحة جمیع روایات الکافی ، فهذه الشهادة غیر مسموعة؛ فإنه إن أراد بذلک ان روایات کتابه فی نفسها واجدة لشرائط الحجیة، فهو مقطوع البطلان؛ لأن فیها مرسلات، وفیها روایات فی اسنادها مجاهیل ومن اشتهر بالوضع والکذب کابن البختری وأمثاله.
وان أراد بذلک أنّ تلک الروایات وان لم تکن فی نفسها حجّة إلاّ أنّه دلّت القرائن الخارجیة علی صحتها ولزوم الاعتماد علیها، فهو أمر ممکن فی نفسه، لکنه لا یسعنا تصدیقه وترتیب آثار الصحة علی تلک الروایات غیر الواجدة لشرائط الحجیة؛ فإنها کثیرة جداً، ومن البعید جدّاً وجود أمارة الصدق فی جمیع هذه الموارد.
وثالثاً: أنّه یوجد فی الکافی روایات شاذّة، لو لم ندّع القطع بعدم صدورها من المعصوم علیه السلام فلا شک فی الاطمئنان به، ومع ذلک کیف تصحّ دعوی القطع بصحة جمیع روایات الکافی وأنّها صدرت من المعصومین علیهم السلام.
ورابعاً: مناقشة أصحاب الکتب الأربعة بعضهم لأحادیث بعض، منها ما قال الصدوق فی باب الوصی یمنع الوارث: «ما وجدت هذا الحدیث إلاّ فی کتاب محمد بن یعقوب، ولا رویته إلاّ من طریقه، حدثنی به غیر واحد منهم محمد بن محمد بن عصام الکلینی رضی الله عنه عن محمد بن یعقوب» (3)، وفیه تصریح بعدم التواتر.
ص:369
وقال الشیخ الطوسی بعد ما روی عنه بسنده عن عمران الزعفرانی، قال: «انهما خبر واحد لایوجبان علماً ولا عملاً، ولأنّ راویهما عمران الزعفرانی، وهو مجهول، وفی اسناد الحدیثین قوم ضعفاء» (1).
ونظرة فاحصة فی الکافی تکشف عن اسلوب فرید ممتاز بسمات بارزة لتسهیل طریق الوصول إلی أحادیث أهل البیت علیهم السلام فی اسلوب العرض والجمع اسناداً وتبویباً، وبالاضافة إلی التبویب العام فی حقول العقیدة (الاُصول) والشریعة (الفروع) والآداب (الروضة) نجد السمات التالیة:
یتحاشی الکلینی من استخدام المصطلحات التی یستعملها عامّة المحدّثین من:
(حدثنی) و (أخبرنا) و (أخبرنی) ؛ ربما لأنها تستلزم النقل المباشر شفهاً، وهذا ینافی الاعتماد علی المصادر المتیسرة فی عهده کما یظهر من الکتاب.
ویظهر من مخطوطة الکافی المؤرخة 476 أنّ من اسلوب الکلینی ان یبتدئ فی کل کتاب بقوله: (حدّثنا) مرة واحدة فی اول الکتاب، ولا یکرر هذه الکلمة فی کلّ حدیث وروایة اعتماداً علی ظهور ذلک واختصاراً، ولکنه رحمه الله استعملها بمعناها اللغوی کما فی موارد:
1. اخبرنی بعض أصحابنا ] ونقل حدیثا مرسلاً [ . (2)
2. اخبرنا عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد. . . الخ (3).
3. حدثنی محمد بن یحیی (4).
4. حدثنا محمد بن یحیی (5).
ص:370
ولم یتعدّ استخدام هذه الکلمات عن معانیها اللغویة دون الاصطلاحیة.
وتجنّباً عن تطویل الأسانید بالتکرار اختصر الکلینی الأسانید بعطف بعضها علی بعض، والإشارة إلی ذلک بقوله: «جمیعاً» عند احتمال اللبس، ومن أمثلة ذلک فی طبقة مشایخه فی أوّل السند: «علی بن إبراهیم عن أبیه، والحسین بن محمّد بن عبد ربّه عامر وغیره، ومحمّد بن یحیی عن أحمد (جمیعاً) عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر عن أبان بن عثمان عن أبی العباس عن أبی عبد اللّه علیه السلام» (1)، فقد روی عن ثلاثة من مشایخه بأسانیدهم.
و من أمثلة ذلک فی آخر السند: «محمّد بن إسماعیل عن الفضیل بن شاذان عن صفوان بن یحیی، وعلی بن إبراهیم، عن أبیه عن حماد بن عیسی (جمیعاً) عن معاویة بن عمار، قال: سمعت أبا عبد اللّه علیه السلام. . .» ، (2)فقد روی کلّ من صفوان وحماد عن معاویة بن عمّار.
التثبّت فی الأسناد:
من اسلوب الکلینی التصریح فیما لم یظهر له وجه الحقیقة فی الأسانید تجنّباً عن احتمال التدلیس، مثال ذلک:
1. عن سهل عن بعض أصحابه أظنه محمد بن اسماعیل، قال: ذکر بعضنا اللحمان (3).
2. عن بعض أصحاب أبی عبد اللّه علیه السلام، أظنه أبا عاصم السجستانی (4).
طبیعیّ لعمل موسوعی ک الکافی - المؤلّف بید واحدة - أن یحصل فیه السقط؛ فإنّه نقل الحدیث وهو عالم باسناده لکنه حصل له سقط فی بعض السند لا یدری من هو؟ وکثیراً ما یحصل مثله للمؤلفین.
مثال ذلک: قال ما نصه: بعض أصحابنا - سقط عنّی إسناده - عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال:
«إنّ اللّه عز و جل لم یترک شیئا ممّا یحتاج إلیه إلاّ علّمه نبیّه صلی الله علیه و آله، فکان من تعلیمه إیّاه أنّه صعد المنبر ذات یوم فحمد اللّه وأثنی علیه، ثمّ قال: أیّها الناس إنّ جبرئیل أتانی عن اللّطیف الخبیر فقال: إنّ الأبکار بمنزلة الثمر علی الشجر، إذا أدرک ثمره فلم یجتنی أفسدته
ص:371
الشمس ونثرته الرّیاح، وکذلک الأبکار إذا أدرکن ما یدرک النساء فلیس لهنّ دواء إلاّ البعولة وإلاّ لم یؤمن علیهنّ الفساد؛ لأنّهن بشر، قال: فقام إلیه رجل فقال: یا رسول اللّه فمن نزوّج؟ فقال: الأکّفاء، فقال: یا رسول اللّه ومن الأکفاء؟ فقال: المؤمنون بعضهم أکفاء بعض، المؤمنون بعضهم أکفّاء بعض» . (1)
من اسلوب الکلینی سرد الأحادیث علی الأبواب فی العقیدة والشریعة والمتفرّقات، ولکنّه واجه أحادیث فی الأبواب الفقهیة لاتدخل تحت عنوان باب خاص، فعقد له عنوان «النّادر» ، ولیس یعنی ندرة الروایة بل عدم عنوان مناسب سوی النادر، ومن الغریب تکرّر باب النوادر فی کتاب الزکاة ج 4 - ص 46 وص 60.
کما عنون أبواب مطلقة من دون عنوان راجع مثلاً ج 5 ص 32 وفیه خمسة أحادیث، وص 43 وفیه ثلاثة أحادیث.
لیس من اسلوب الکلینی نقد الروایات التی یرویها، وکأنه لم یأخذ علی نفسه سوی الروایة، ولکنّه أحیاناً یبدی رأیه الخاص معلّقاً علی بعض الروایات وخاصة المتعارضة.
مثال ذلک: قال الکلینی: الفضل عندی أن یوقّر الرّجل شهر رمضان ویمسک عن النساء فی السفر بالنهار، إلاّ أن یکون تغلبه الشهوة ویخاف علی نفسه فقد رخّص له أن یأتی الحلال کما رخّص للمسافر الّذی لایجد الماء إذا غلبه الشبق أن یأتی الحلال، قال:
ویؤجر فی ذلک کما أنّه إذا أتی الحرام أثم» (2).
وحسب تتبّعی، فهذا هو المورد الوحید الذی یصرح باسم الکلینی فیه، إن لم یکن ذلک مقحماً من الناسخ وذلک لرفع اللبس من أن یلحق بکلام الراوی؛ فإنّ التصریح باسمه أفضل من عبارة: (قلت) الشائعة عند الأصحاب؛ فإن کلاً من (الاهمال) أو (قلت) لا یرفع اللبس؛ بخلاف التصریح بلفظة: (قال الکلینی) فالمؤلف کان یحاول
ص:372
رفع اللبس بأصرح لفظ یمکن فی موارد احتمال اللبس، وعلی خطاه سرت فی مواضع اللبس، واللّه العاصم.
وروی الکلینی فی باب أنّه لاحدّ لمن لاحدّ علیه: فقال: علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: «لا حدّ لمن لا حدّ علیه» . وتفسیر ذلک: لو أنّ مجنوناً قذف رجلاً لم یکن علیه شیء، ولو قذفه رجل لم یکن علیه حدّ» . قال المجلسی: من إسحاق أو ابن محبوب، والمقطوع به فی کلام الأصحاب اشتراط کمال العقل فی القاذف والمقذوف للحد. (انتهی) . قال الجلالی:
ومن المحتمل قویاً انه زیادة تفسیریة من الکلینی دونها، واللّه العالم (1).
ذکر صاحب الروضات (ت /1313ق) : «إنّ طریقة الکلینی قدس سره وضع الأحادیث المخرجة علی الأبواب علی الترتیب بحسب الصحة والوضوح؛ ولذلک أحادیث أواخر الأبواب فی الأغلب لا تخلو من إجمال وخفاء» (2).
وهذه دعوی لم یدّعها المؤلّف ولم یسانده الدلیل؛ فإن قصد قدس سره تقدیم الأحادیث الصریحة فی الموضوع بالخصوص علی الأحادیث العامة التی تنطبق علی الموضوع فذلک عادة کلّ المؤلفین ولا یختص بالکلینی؛ فإن الصریح الواضح یقدّم علی غیر الصریح مما یحتاج إلی بیان، وأین هذا من الصحة؟
التعلیق:
ومن اسلوب الکلینی المائز: التعلیق فی الإسناد، ویظن من لا خبرة له باسلوبه القطع فی السند، فإنّه یذکر عدّة أحادیث مرتبطة بسند واحد فی الحدیث الأوّل، ثم یذکر حدیثاً مع الحیلولة فی بعض الطبقات بقوله: «عنه» .
ومرجع الضمیر هذا یعرف من الطبقة، ویظهر ذلک بوضوح لمن یراجع الأصل ویری الأحادیث متسلسلة، وإنّما یخفی علی من یری بعض هذه الأحادیث متفرّقة علی أبواب أوجدها المتأخرون؛ ضرورة توزیعها علی مظانّها، وعلی أثر التقطیع فی
ص:373
النقل قد یحصل الالتباس.
مثال ذلک: علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی عبد اللّه صاحب السابریّ فیما أعلم أو غیره، عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: «فیما أوحی اللّه عز و جل إلی موسی علیه السلام: یا موسی اشکرنی حقّ شکری، فقال، یا ربّ وکیف أشکرک حقّ شکرک ولیس من شکر أشکرک به إلاّ وأنت أنعمت به علیّ؟ قال: یا موسی الآن شکرتنی حین علمت أنّ ذلک منّی» .
ابن أبی عمیر، عن ابن رئاب، عن إسماعیل بن الفضل قال: قال أبو عبد اللّه علیه السلام: «إذا أصبحت وأمسیت فقل عشر مرّات: اللّهم ما أصبحت بی من نعمة أو عافیة من دین أو دنیا فمنک وحدک لا شریک لک، لک الحمد ولک الشکر بها علیّ یا رب حتّی ترضی وبعد الرّضا. فإنّک إذا قلت ذلک کنت قد أدّیت شکر ما أنعم اللّه به علیک فی ذلک الیوم وفی تلک اللّیلة» .
ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختری، عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: «کان نوح علیه السلام یقول ذلک إذا أصبح، فسمّی بذلک عبداً شکوراً، وقال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: من صدق نجا» (1).
فإن السند فی الحدیثین الأخیرین هو روایة الکلینی عن علی بن إبراهیم بن هاشم القمی عن أبیه عن ابن أبی عمیر. . . . إلی آخر السند.
عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن خالد بن نجیح، عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: «إذا رأیت الرجل وقد ابتلی وأنعم اللّه علیک فقل: اللّهمّ إنّی لا أسخر ولا أفخر، ولکن أحمدک علی عظیم نعمائک علیّ» .
عنه، عن أبیه، عن هارون بن الجهم، عن حفص بن عمر عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: «قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: إذا رأیتم أهل البلاء فاحمدوا اللّه، ولا تسمعوهم فإنّ ذلک یحزنهم» .
عنه، عن عثمان بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: «إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله کان فی سفر یسیر علی ناقة له، إذ نزل فسجد خمس سجدات فلمّا أن
ص:374
رکب قالوا: یا رسول اللّه إنّا رأیناک صنعت شیئا لم تصنعه؟ فقال: نعم استقبلنی جبرئیل علیه السلام فبشّرنی ببشارات من اللّه عز و جل، فسجدت للّه شکراً لکلّ بشری سجدة.
عنه، عن عثمان بن عیسی، عن یونس بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: «إذا ذکر أحدکم نعمة اللّه عز و جل فلیضع خدّه علی التراب شکراً للّه، فإن کان راکباً فلینزل فلیضع خدّه علی التراب، وإن لم یکن یقدر علی النزول للشهرة فلیضع خدّه علی قربوسه، وإن لم یقدر فلیضع خدّه علی کفّه ثمّ لیحمد اللّه علی ما أنعم اللّه علیه» (1).
فان الروایات الثلاث الأخیرة کلها بالسند المتقدم وهو روایة الکلینی عن عدّة من أصحابنا عن أحمد بن أبی عبد اللّه.
قال الحارثی: «ما یرویه الشیخ محمّد بن یعقوب الکلینی رحمه الله فی الکافی بقوله: محمّد بن یحیی مثلاً، فالمراد حدثنا محمد بن یحیی أو أخبرنا قراءة أو إجازة أو نحو ذلک، أو المراد: رویت عن محمّد بن یحیی بنوع من أنواع الروایة. فإذا قال بعد ذلک: عن فلان، فکأنه قال: إنّ محمداً مثلاً قال: رویت عن فلان بنوع من أنواع الروایة کما قلناه، فحذف القول ومقوله وبقی متعلّق القول اختصاراً. وما یرویه الشیخ الطوسی رحمه الله فی الکتابین و غیره عمّن لم یلقه قطعا نحو قوله: الحسین بن سعید، فالمراد: حدثنا الحسین بن سعید أو أخبرنا أو روی لنا بنوع من أنواع الروایة، ولکن بوسائط رجال السند المتصل به الذی قد تقرر. وهذا الاصطلاح من خواص أصحابنا، وإنما اعتمدوا ذلک لکثرة أحادیثنا وکون المقصود اتصال سند الروایة بأیّ نوع اتفق. فأتوا بلفظ یندرج تحته الجمیع روماً للاختصار، وإن کان تبیین وجه المأخذ فی کل راوٍ أحسن، کما یفعلونه فی کثیر من المواضع» (2).
وقال صاحب المنتقی : «فاعلم أنّه اتّفق لبعض الأصاحب توهّم الإنقطاع فی جملة من أسانید الکافی ؛ لغفلتهم عن ملاحظة بنائه لکثیر منها علی طرق سابقة؛ وهی طریقة معروفة بین القدماء، والعجب أنّ الشّیخ رحمه الله ربما غفل عن مراعاتها، فأورد الإسناد من الکافی بصورته، ووصله بطریقه عن الکلینی من غیر ذکر للواسطة المتروکة، فیصیر
ص:375
الاسناد فی روایة الشّیخ له منقطعاً، ولکن مراجعة الکافی تفید وصله، ومنشأ التوهّم الّذی أشرنا إلیه فقد الممارسة المطلعة علی التزام تلک الطریقة، فیتوقّف عن القطع بالبناء المذکور لیتحقّق به الاتّصال وینتفی معه احتمال الانقطاع، وسیرد علیک فی تضاعیف الطرق أغلاط کثیرة نشأت من إغفال هذا الاعتبار عند انتزاع الأخبار من کتب السّلف وإیرادها فی الکتب المتأخرة، فکان أحدهم یأتی بأوّل الاسناد صحیحاً لتقرّره عنده ووضوحه، وینتهی فیه إلی مصنّف الکتاب الّذی یرید الأخذ منه، ثمّ یصل الاسناد الموجود فی ذلک الکتاب بما أثبته هو أوّلاً، فإذا کان إسناد الکتاب مبنیّاً علی إسناد سابق، ولم یراعه عند انتزاعه حصل الانقطاع فی أثناء السّند، وما رأیت من أصحابنا من تنبّه لهذا، بل شأنهم الأخذ بصورة السّند المذکور فی الکتب، ولکن کثرة الممارسة والعرفان بطبقات الرّجال تطلع علی هذا الخلل وتکشفه؛ وأکثر مواقعه فی انتزاع الشیخ رحمه الله وخصوصاً روایته عن موسی بن القاسم فی کتاب الحجّ. ثمّ إنّه ربما کانت تلک الواسطة السّاقطة معروفة بقرائن تفید العلم بها، فلا ینافی سقوطها صحّة الحدیث إذا کان جامعاً للشرائط، فنورده وننبّه علی الخلل الواقع فیه، وربّما لم یتیسّر السبیل إلی العلم بها؛ فلا نتعرّض للحدیث لکونه خارجاً عن موضوع الکتاب، إلاّ أن یکون معروفاً بالصحّة فی کلام الأصحاب، فربّما ذکرناه لننبّه علی الوجه المنافی للصحّة فیه» (1).
ولم یقصد الکلینی فی کتابه التفسیر والتوضیح للأحادیث وإن کان أحیاناً یقوم بذلک، لما یراه ضروریاً.
مثال ذلک: ما قاله فی مسألة التوحید، فقد روی باسناده روایة عن الإمام الباقر علیه السلام وقال قدس سره فی معنی الصّمد ما نصّه: «عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرحمن، عن الحسن بن السریّ، عن جابر بن یزید الجعفی، قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن شیء من التوحید، فقال: إنّ اللّه تبارکت
ص:376
أسماؤه التی یدعی بها وتعالی فی علوّ کنهه واحد، توحّد بالتوحید فی توحّده، ثم أجراه علی خلقه، فهو واحد، صمد، قدّوس، یعبده کلّ شیء، ویصمد إلیه کلّ شیء، ووسع کلّ شیء علماً» .
ثم شرح ذلک بقوله: «فهذا هو المعنی الصحیح فی تأویل الصمد، لا ما ذهب إلیه المشبّهة: أنّ تأویل الصّمد: المصمت الذی لا جوف له؛ لأنّ ذلک لا یکون إلاّ من صفة الجسم، واللّه جلّ ذکره متعال عن ذلک، هو أعظم وأجلّ من أن تقع الأوهام علی صفته أو تدرک کنه عظمته، ولو کان تأویل الصمد فی صفة اللّه عز و جل المصمت، لکان مخالفاً لقوله عز و جل: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» ؛ لأنّ ذلک من صفة الأجسام المصمتة التی لا أجواف لها، مثل الحجر والحدید وسائر الأشیاء المصمتة التی لا أجواف لها، تعالی اللّه عن ذلک علوّاً کبیراً.
فأمّا ما جاء فی الأخبار من ذلک فالعالم علیه السلام أعلم بما قال، وهذا الذی قال علیه السلام: إنّ الصمد هو السیّد المصمود إلیه. هو معنی صحیح موافق لقول اللّه عز و جل: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» والمصمود إلیه: المقصود فی اللّغة، قال أبو طالب فی بعض ما کان یمدح به النبیّ صلی الله علیه و آله من شعره: وبالجمرة القصوی إذا صمدوا لها یؤمّون رضخاً رأسها بالجنادل
یعنی قصدوا نحوها یرمونها بالجنادل، یعنی الحصا الصغار التی تسمّی بالجمار، وقال بعض شعراء الجاهلیّة شعراً: ما کنت أحسب أنّ بیتاً ظاهراً للّه فی أکناف مکّة یصمد
یعنی: یقصد.
وقال ابن الزبرقان: ولا رهیبة إلاّ سیّد صمد.
وقال شدّاد بن معاویة فی حذیفة بن بدر: علوته بحسام ثم قلت له خذها حذیف فأنت السید الصمد
ومثل هذا کثیر، واللّه عز و جل هو السیّد الصمد الذی جمیع الخلق من الجنّ والإنس إلیه یصمدون فی الحوائج، وإلیه یلجأون عند الشدائد، ومنه یرجون الرّخاء ودوام النعماء، لیدفع عنهم الشدائد» (1).
ص:377
لم یصرّح الکلینی بمصادر کتابه وان أمکن القول باعتماده علی الاصول الاربعمائة؛ لقرب عهده بهم أو الجوامع من بعدها، بل لم اقف حسب تتبعی علی الاشاره إلی أی کتاب سوی ثلاثة کتب، هی:
1. کتاب حریز ] السجستانی [ فی الصلاة، قال الکلینی: «علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیرة، قال: فی کتاب حریز أنّه قال: إنی نسیت أنّی فی صلاة فریضة حتّی رکعت وأنا أنویها تطوّعاً قال: فقال: «هی التی قمت فیها إن کنت قمت وأنت تنوی فریضة ثمّ دخلک الشکّ فأنت فی الفریضة، وإن کنت دخلت فی نافلة فنویتها فریضة فأنت فی النافلة، وإن کنت دخلت فی فریضة ثمّ ذکرت نافلة کانت علیک فامض فی الفریضة» (1).
وظاهر ذلک ان عبد اللّه بن المغیرة نقل عن کتاب حریز دون الکلینی.
2 و 3. کتابان فی المواریث هما:
أ - کتاب أبی نعیم الطحّان عن شریک فی المواریث (2).
ب - کتاب العبّاس فی الوصیة (3).
قال الکلینی: «وفی کتاب أبی نعیم الطحّان رواه عن شریک، عن إسماعیل بن أبی خالد، عن حکیم بن جابر، عن زید بن ثابت أنّه قال: «من قضاء الجاهلیة أن یورث الرّجال دون النساء» (4).
وقال: «محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، وعلی بن إبراهیم، عن أبیه، جمیعاً عن ابن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن أبی عبیدة قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السلام عن رجل کانت له امّ ولد، وله منها غلام، فلمّا حضرته الوفاة أوصی لها بألفی درهم أو بأکثر، للورثة أن یسترقّوها؟ قال: فقال: «لا، بل تعتق من ثلث المیّت وتعطی ما اوصی لها به» .
وفی کتاب العبّاس: «تعتق من نصیب ابنها وتعطی من ثلثه ما أوصی لها به» (5)
ص:378
ولکن التّأمل فی أسانیده یفید أنّ أغلب الطبقة بعد مشایخه هم أصحاب کتب فی الحدیث، وقد صرّح أنّه ینقل عن مشایخه عنهم. وعلیه، فتلک الکتب هی مصادره والسند إلیها والیهم مشایخه.
مثال ذلک: أحمد بن محمد بن عیسی الأشعری له کتب، والرواة عنه عدة منهم: علی بن إبراهیم القمی. وهذا شیخ الکلینی، فیظهر أنّ ما رواه الکلینی عن القمی المذکور عن الأشعری المذکور هو عن کتاب له باسناده، والدلیل علی ذلک: أنّ جماعة من مشایخ الکلینی یعبّر عنهم کثیراً بالعدة، ذکرهم الشیخ النجاشی (ت / 450) رواة عن الأشعری المذکور. قال النجاشی ما نصّه: «أخبرنا بکتبه الشیخ أبو عبد اللّه الحسین بن عبید اللّه، وأبو عبد اللّه بن شاذان، قالا: حدّثنا أحمد بن محمّد بن یحیی، قال: حدّثنا سعد بن عبد اللّه، عنه بها. وقال لی أبو العباس: أحمد بن علیّ بن نوح، أخبرنا بها أبو الحسن بن داود، عن محمّد بن یعقوب، عن علی بن إبراهیم، ومحمّد بن یحیی، وعلی بن موسی بن جعفر، وداود بن کورة، وأحمد بن ادریس، عن أحمد بن محمّد بن عیسی بکتبه» . (1)
والمقارنة بین کتب الرواة المذکورین المتیسّرة الیوم بما فیه بعض الاصول الأربعماءة یکشف بوضوح أنّ الکلینی اعتمد علی کتبهم ونقل عنها، ثم وزّعها علی الأبواب فی الکافی ونکتفی بمثال واحد لذلک:
روی الکلینی فی کتاب الأطعمة - باب الکرّاث: «عن عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن عیسی أو غیره، عن عبد الرحمن، عن حمّاد بن زکریا، عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: ذکرت البقول عند رسول اللّه صلی الله علیه و آله فقال: «کلوا الکرّاث؛ فإن مثله فی البقول کمثل الخبز فی سائر الطعام - أو قال: الإدام -» الشک من محمد بن یعقوب (2).
قال الجلالی: کذا ورد فی النسخة المطبوعة 1379، وفی المخطوطة 674 ما نصه:
«والشک منی» ، ونجد أنّ الراوی بعد العدة هو أحمد بن أبی عبد اللّه وهو البرقی (ت / 274 ح) صاحب المحاسن، وقد روی نص الحدیث فی المحاسن بنفس السند ص 425 ط النجف 1384. وفی نهایة الحدیث ما نصّه: «والشک منّی» ، ومن ذلک یظهر أن
ص:379
مصدر الکلینی هو کتاب المحاسن للبرقی، وهذه الجملة الأخیرة إمّا هی من الراوی «حمّاد» کما هو الظاهر، أو من البرقی، ولیس من الکلینی، وجاء من نسّاخ الکافی من فسّره من نفسه بمحمد بن یعقوب، وتصرّف ما تصرّف، وأقلّ ما یقال فیه: إنه تصرّف غیر لائق.
عدّة الکلینی:
وفّر الکلینی وقتاً کثیراً علی نفسه وغیره باختصار أسانید عنونها بقوله: «عدّة من أصحابنا» وشرح المراد بهم فی موضع من کتابه أو أعلن ذلک لتلامیذه الذین نقلوا ذلک بالضبط عنه، وهی ثلاث عدد:
1. عدّة عن أحمد بن محمد بن عیسی.
2. عدّة عن أحمد بن محمد بن خالد البرقی.
3. عدّة عن سهل بن زیاد.
ونقل العلّامة الحلی (ت / 726) تسمیتهم فی الفائدة الثالثة من خلاصة الاقوال بما نصه: قال الشیخ الصدوق محمّد بن یعقوب الکلینی فی کتابه الکافی فی أخبار کثیرة:
عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن عیسی، قال: والمراد بقولی: «عدّة من أصحابنا» : محمد بن یحیی وعلی بن موسی الکمندانی وداود بن کورة وأحمد بن ادریس وعلی بن إبراهیم بن هاشم. وقال: کلّما ذکرته فی کتابی المشار إلیه: «عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد البرقی» ، فهم: علی بن إبراهیم وعلی بن محمد بن عبد اللّه بن اذینة وأحمد بن عبد اللّه بن امیّة وعلی بن الحسن: قال: وکلّما ذکرته فی کتابی المشار إلیه: «عدّة من أصحابنا عن سهل بن زیاد» ، فهم: علی بن محمّد بن علّان ومحمد بن أبی عبد اللّه ومحمد بن الحسن ومحمّد بن عقیل الکلینی» (1).
ص:380
کلینی و کافی
در این نوشتار پر برگ - که با هدف معرفی جوامع حدیثی متقدم نگاشته شده - به کلینی و کتاب او پرداخته و از مشایخ و راویان کافی سخن به میان آورده است نویسنده، سپس به مصادر کتاب اشاره کرده و در پی آن، ساختار کتاب را به بحث نشسته است. او ضمن بیان ویژگی های روایات کتاب و گونه های مختلف آنها، از شرح و تعلیقه های کافی غافل نبوده است.
در زمان امام کاظم علیه السلام و بعد از آن، شماری از محدثان به جامع نویسی و تنظیم بخش هایی از کتب اصول روی آوردند، اما به خاطر دسترسی نداشتن به تمام اصول روایی و درک بخشی از دوران صدور روایی از ائمه علیهم السلام و نیز توجه آنان به بخشی خاص از روایات، کاری در خور و جامع ارائه نگردید.
از سوی دیگر رشد جامعۀ شیعی در دوران غیبت صغری و آغاز غیبت کبرای امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) و نیاز پیوستۀ عالمان دینی، اعم از فقیهان، متکلمان و مفسران شیعه به میراث روایی مدوّن و رویکرد اختلاف در نگرش های فقهی و کلامی در اثر پراکندگی اصول روایی، تدوین جوامع حدیثی شیعه را بیش از
ص:381
هر زمان دیگر ضروری می ساخت.
در پاسخ به چنین نیازی بود که ثقة الاسلام کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی، به تدوین جوامع روایی اقدام کردند و کتاب های کافی ، من لا یحضره الفقیه ، تهذیب و استبصار به رشتۀ تحریر درآمد و جوامع حدیثی متقدم شیعه شکل گرفت.
چهار کتاب اصلی روایی شیعه که توسط محمّدون ثلاث اوّل نوشته شد، بدین شرح است:
1. ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی (م 329 ق) الکافی؛
2. ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه، شیخ صدوق (م 381 ق) کتاب مَن لا یحضره الفقیه؛
3. ابوجعفر محمد بن حسن طوسی (م 460 ق) تهذیب الأحکام و الاستبصار فی ما اختَلَف مِن الأخبار.
ممکن است این سؤال پیش آید که با وجود کتب روایی متعدد شیعه همچون اصول اربعمائه، جوامع اولیه و. . . ، چرا صرفاً همین چهار کتاب به عنوان کتب اربعه یا اصول اربعه شیعه شهرت یافتند.
در جواب به این سؤال می توان به علت های زیر اشاره کرد:
1. وثاقت و مقام بلند علمی مؤلفان کتب اربعه؛
2. اهتمام مؤلفان به جمع آوری احادیثی که از صحت و اعتبار بیشتری برخوردارند؛
3. نظم و ترتیب در چینش احادیث و موضوعات؛
4. اشتمال بر حجم گسترده ای از احادیث و موضوعات؛
5. قدمت زمانی و نزدیکی آنها به عصر صدور؛
6. تلاش مؤلفان این کتاب ها برای حل اختلاف اخبار.
ص:382
پیش از آشنایی با هر یک از کتب چهارگانه لازم است به دو نکته توجه کنیم:
1. نامیده نشدن این کتب به «صحاح اربعه» : می دانیم که اهل سنت از جامع بخاری و مسلم با نام صحیح بخاری و صحیح مسلم یاد کرده اند، چنان که گاه از کتب شش گانه اصلی اهل سنت نیز با عنوان «صحاح سته» یاد شده است، اما عالمان شیعه با وجود روایات صحیح فراوانی که در کتب اربعه وجود دارد، هرگز این کتاب ها را «صحاح اربعه» ننامیده اند. این امر موجب شده است که راه نقد و بحث در متن و سند روایات این کتاب ها هم چنان گشوده باشد.
2. اصول خمسه و کتاب «مدینة العلم» در کلام برخی از عالمان: کسانی مانند شیخ شمس الدین محمد بن محمود آملی (1)(م 752 ق) و حسین بن عبدالصمد عاملی پدر شیخ بهایی (2)(م 984 ق) از «اصول (3)خمسه» حدیثی یاد کرده اند، (4)آنان «مدینة العلم» شیخ صدوق را که گفته می شود بیش از دو برابر کتاب من لایحضره الفقیه ایشان بوده، (5)نیز در جنب چهار کتاب مذکور قرار داده و از این رو به «اصول خمسه» تعبیر نموده اند. اما متأسفانه کتاب «مدینة العلم» شیخ صدوق به دست ما نرسیده و تلاش هایی که تاکنون برای یافتن نسخه ای از این کتاب انجام گرفته ناکام مانده است.
ص:383
با مروری بر زندگی مرحوم کلینی بحث را پی می گیریم:
نام: ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی معروف به «ثقة الاسلام» (1)از مشهورترین فقها و محدثان امامیه است که در عصر غیبت صغرا می زیست.
ولادت: از تاریخ و مکان ولادت وی اطلاع دقیقی در دست نیست، اما قراین (2)حاکی از آن است که وی احتمالاً در اواخر عصر امامت امام حسن عسکری علیه السلام (م 260 ق) و یا اندکی پس از آن (3)در روستای کُلَین، (4)جنوب شهر ری - در حوالی حسن آباد فعلی - چشم به جهان گشود.
خاندان: دربارۀ پدرش یعقوب بن اسحاق اطلاع زیادی نداریم، اما آرامگاه وی در روستای کُلَین، قرن هاست که زیارتگاه شیعیان است امری که حکایت از شهرت و جلالت وی در آن عصر دارد. خاندان مادری ثقة الاسلام کلینی خاندانی اهل علم بود.
پدر بزرگ مادری اش، محمد بن ابراهیم بن ابان کلینی و عموی مادرش، احمد بن ابراهیم بن ابان کلینی محدثانی فاضل و نیک بودند. (5)دایی وی «علّان» نیز محدثی بزرگ بود که در سفر حج و در راه زیارت خانۀ خدا به شهادت رسید. (6)
ص:384
تحصیلات و سفرها: ظاهراً کلینی تحصیلات خود را در زادگاهش کُلین و در میان چنین خانواده ای فرهیخته و اهل علم آغاز کرد و با منابع علم حدیث و رجال آشنا شد. وی برای کسب دانش و فراگیری حدیث در طول حیات علمی خویش به شهرهای مختلفی همچون ری، قم، بغداد و کوفه سفر کرد. شهر ری که تا اواخر قرن سوم تحت نفوذ اهل سنت قرار داشت در آن عصر به نقطۀ برخورد آراء و نظر فرقه هایی چون اسماعیلیه و مذاهبی چون شافعی، حنفی و شیعی مبدل شده بود و در واقع قلب ایران محسوب می شد. کلینی در ضمن تحصیلات خود نه تنها با عقاید و نظر مذاهب و گرایش های مختلف آشنا شد، بلکه به ماهیت برخی از حرکت هایی که می رفت تشیع را از مسیر خود منحرف کند پی برد و به مقابله با آنها پرداخت.
کلینی در آن زمان که نهضت ضبط و ثبت احادیث و روایات، سراسر ممالک اسلامی را فراگرفته بود، بخشی از عمر خود را در شهر قم، شهر محدثان و راویان شیعه سپری کرد و از محضر محدثان نامداری چون احمد بن ادریس قمی از یاران امام عسکری علیه السلام و نیز علی بن ابراهیم قمی و بسیاری دیگر از مشایخ این شهر بهره برد.
کلینی پس از مدتی برای گردآوری احادیث اهل بیت علیهم السلام و کسب فیض از اساتید و محدثان مختلف، روستاها و شهرهای بسیاری را از جمله کوفه که یکی از مراکز بزرگ علمی به شمار می رفت، پشت سر نهاد و سرانجام پس از بهره بردن از اساتید مختلف به بغداد، که در آن زمان یکی از مهم ترین مراکز علمی - فرهنگی به شمار می رفت و آراء و عقاید اکثر مذاهب اسلامی در آن جریان داشت و همچنین آخرین نایب امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ، «علی بن محمد سمری» در این شهر زندگی می کرد، وارد شد.
بسیاری از مورخان معتقدند، کلینی دو سال آخر عمر خویش را در بغداد به سر برده و در آنجا به تدریس و تعلیم کافی پرداخته است و شاگردانی همچون احمد بن ابی رافع و ابوالحسین عبدالکریم بن نصر بزاز (1)کتاب کافی را در این شهر از وی فرا گرفتند. (2)
ص:385
مقام علمی: کلینی محل مراجعۀ بزرگان و اندیشمندان عصر خویش در مشکلات دینی بود. کلینی در نظر دانشمندان عامه نیز بسیار بزرگ است. همه از وی تجلیل کرده و او را به عظمت و فقاهت و بزرگواری ستوده اند. ابن اثیر روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «خداوند برای این امت در سر هر قرن شخصی را برمی انگیزد که وی دین آنان را تجدید کند» . (1)آنگاه به گفتگو پیرامون این حدیث پرداخته است و می نویسد:
احیاکننده مذهب شیعه در پایان قرن اول هجری، محمد بن علی امام باقر علیه السلام (م 113 ق) ، در پایان قرن دوم علی بن موسی امام رضا علیه السلام (م 202 ق) و در پایان قرن سوم ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی (م 329 ق) بوده است. (2)
نجاشی دربارۀ مرحوم کلینی می نویسد: «شیخُ أصحابِنا فی وقتِهِ بالرَیِّ و وَجهُهُم و کان أوثقَ النّاسِ فی الحدیثِ وأثبتَهُم» . (3)کلینی در زمان خود پیشوای علمای شیعه و چهرۀ درخشان آنها در ری و موثق ترین آنها در حدیث و ضبط آن بوده است.
شیخ طوسی نیز با این عبارت از او یاد کرده است: «ثقة عارفٌ بالأخبارِ» ، (4)کلینی دانشمندی مورد اعتماد و عالم به احادیث بود.
پدر شیخ بهایی می گوید: «محمد بن یعقوب الکلینی رحمه الله شیخُ عصره فی وقته و وجهُ العلماء و النُبَلاء، کان أوثقَ النّاسِ فی الحدیثِ و أنقدَهم له و أعرفَهم به» . (5)محمد بن یعقوب کلینی در عصر خود، استاد علمای زمان خویش و سرآمد عالمان و شریفان و موثق ترین شخص در نقل حدیث بود. او در نقد و بررسی حدیث بر همگنان تقدم داشت و بیش از همه به حدیث آشنا بود.
ص:386
اساتید:
ثقة الاسلام کلینی از محضر مردانی بزرگ بهره برده که هر یک در عصر خود از محدثان نامی آن عصر به شمار می رفتند، (1)همچون علی بن إبراهیم بن هاشم قمی صاحب تفسیر علی بن ابراهیم (م بعد از 307 ق) و محمد بن حسن بن فَرّوخ صفار (م 290 ق) صاحب بصائر الدرجات.
از جمله مشایخ وی که اکثر روایات کافی از طریق آنها نقل شده است، به ترتیب عبارتند از:
1. علی بن ابراهیم قمی (7068 روایت) ؛
2. محمد بن یحیی عطار قمی (5073 روایت) ؛
3. أبوعلی أشعری ] احمد بن ادریس قمی [ (با عنوان اول 875 روایت و با عنوان دوم 154 روایت) ؛
4. حسین بن محمد أشعری قمی (830 روایت) ؛
5. حُمَید بن زیاد کوفی (450 روایت) . (2)
اکثر مشایخ مرحوم کلینی از محدثان حوزۀ حدیثی قم اند. از این رو احادیث کافی را می توان نمونه ای بارز از احادیث رایج در این حوزۀ حدیثی به شمار آورد.
شاگردان:
عده ای از فقها و محدثان بنام شیعه، که مشاهیر علمای ما در قرن چهارم هجری در ایران و عراق بوده اند، از جمله شاگردان کلینی به شمار می روند. (3)بزرگانی چون:
1. جعفر بن محمد بن جعفر معروف به ابن قولَوَیه قمی (م 368 ق) ، (صاحب
ص:387
کتاب کامل الزیارات ) ؛
2. محمد بن إبراهیم نُعمانی معروف به إبن أبی زینب، (صاحب کتاب الغیبة ) ؛
3. محمد بن أحمد صفوانی؛ مشهور است که این دو نفر (نُعمانی و صفوانی) از شاگردان مخصوص کلینی بودند و کتاب کافی را نسخه برداری و روایت کرده اند؛ (1)
4. محمد بن علی ماجیلویه؛
5. هارون بن موسی تَلَّعُکبَرِی (م 385 ق) .
تألیفات: (2)
1. تعبیر الرؤیا : (احادیث مسندی از خواب و تعبیر خواب که شیخ طوسی از این کتاب به نام تفسیر الرؤیا یاد می کند) . (3)
2. الرد علی القَرامَطه: این کتاب در ردّ جریان «قَرامَطه» نوشته شده بود جریانی که از فرقۀ «اسماعیلیه» جدا شده بود. آنها پیرو فردی به نام «حَمدان بن اشعث» ملقب به «قَرمط» بودند. (4)
3. الرسائل (رسائل الأئمه) : شامل نامه هایی از ائمه به فرزندان و یاران خود بود.
4. کتاب الرجال : این کتاب در دانش رجال بوده است.
5. ما قیل فی الائمة من الشعر : شامل اشعاری که شعرا در فضایل ائمه علیهم السلام سروده بودند.
6. الکافی : به این کتاب به تفصیل خواهیم پرداخت. (5)
از آثار متعدد و ارزشمند مرحوم کلینی تنها کتاب کافی ایشان به دست ما رسیده است. کتاب الرسائل نیز تا قرن ها موجود بوده است، چنان که سید بن طاووس (م664ق)
ص:388
در کشف المحجة (1)مکرراً مطالبی را از آن نقل کرده است. صدرالدین شیرازی (م1050ق) نیز در شرح اصول کافی (2)منقولاتی از آن را آورده است که حکایت از وجود کتاب در نزد وی می کند، اما پس از آن دیگر اثری از این کتاب یافت نشده است.
وفات: کلینی در حالی که حدود 70 سال از عمرش می گذشت و پس از 20 سال تلاش در تدوین کتاب کافی ، در شعبان سال 329 هجری قمری، سالی که سال «تناثر نجوم» یعنی فرو ریختن ستاره ها، نام گرفته است، چشم از جهان فرو بست و در «باب الکوفه» بغداد (3)به خاک سپرده شد. (4)در همین سال همچنین با رحلت آخرین نایب امام زمان، علی بن محمد سمری، غیبت کبری آغاز شد. (5)
کافی جامع ترین و مهم ترین کتاب در میان کتب اربعه شیعه است.
شیخ مفید در این باره می نویسد: کافی از سترگ ترین و سودمندترین کتب شیعه است. (6)
فیض کاشانی کافی را معتبرترین، کامل ترین و جامع ترین کتب اربعه دانسته است. (7)
علّامه مجلسی نیز کتاب کافی را دقیق ترین، جامع ترین، بزرگ تری و بهترین تألیفات شیعه معرفی کرده است. (8)
ص:389
نام کتاب: دربارۀ نامگذاری این کتاب به کافی باید گفت: به نظر می رسد این کتاب از سوی مؤلف آن مسمی به کافی نبوده است. مهم ترین دلیل این مطلب عدم اشارۀ کلینی به نام کتاب در خطبۀ آغازین این اثر بزرگ است، هر چند که در دوره های بعد شیخ طوسی و نجاشی از کتاب کلینی به نام کافی یاد کرده اند، اما می توان احتمال داد که عنوان کافی به عنوان نام اثر کلینی از خطبۀ وی در شروع کتاب اقتباس گشته است، آنجا که در پاسخ شخصی که از او تقاضای تدوین چنین کتابی را کرده بود می نویسد: (1)
و قلتَ أنّک تُحِبُّ أن یکونَ عندکَ کتابٌ کافٍ یجمعُ فیه مِن جمیعِ فنون علمِ الدّینِ. . . . (2)
گفته بودی که علاقه مندی کتابی در اختیار تو قرار گیرد که تو را کفایت کند و تمام فنون علم دین در آن گرد آمده باشد.
نجاشی در کتاب رجال خود می گوید: «صَنّفَ الکتابَ الکبیرَ المعروف بِالکلینی، یُسمّی الکافی » . (3)این عبارت نشان دهندۀ آن است که مؤلف بر مجموع آن نامی ننهاده بوده و به لحاظ شهرت مؤلف، کتاب به نام وی معروف بوده است.
زمان تألیف: شروع و پایان تألیف کتاب کافی دقیقاً مشخص نیست، اما نجاشی به نگاشته شدن آن در بیست سال، تصریح کرده است: «صَنّفَ الکتابَ الکبیر المعروفَ بالکلینی یُسمّی الکافی فی عشرین سنةً» : (4)شیخ کلینی کتاب خود را که به «کلینی» معروف بود و کافی نامیده می شد در مدت بیست سال تصنیف کرد.
انگیزۀ تألیف «کافی» : مرحوم کلینی در ابتدای کافی انگیزۀ خود را از تألیف کتاب بیان کرده است و از مطالعۀ این مقدمه که ظاهراً پس از تألیف کتاب نوشته شده است، روشن می گردد که او جامع خود را به تقاضای یکی از دوستانش نوشته است و علت درخواست آن شخص از کلینی حل دو مشکل اساسی در آن زمان بوده است:
ص:390
1. در برخی از امور اختلاف روایات مشکل ساز شده است و حقیقت شناخته نمی شود.
2. کتابی که جامع تمام فنون علم دین باشد لازم است، تا طالبان علم دین از طریق اخبار صحیح به علوم و سنن دین دسترسی پیدا کنند.
عبارت مرحوم کلینی در خطبه آغازین کتاب چنین است:
. . . و ذکرتَ أنّ اموراً قد اشکِلَت علیکَ، لا تَعرِفُ حقائقَها لاِختلافِ الروایة فیها و أنّکَ تعلمُ أنَّ اختلافَ الروایة فیها لاِختلافِ عِللها و أسبابِها و أنّکَ لا تجدُ بحضرتِکَ مَن تُذاکرهُ و تُفاوضه ممن تَثِقُ بعلمِه فیها و قلتَ إنّکَ تُحبُّ أن یکونَ عندکَ کتابٌ کافٍ یَجمعُ فیه من جمیعِ فنونِ علمِ الدّینِ ما یَکتفِی به المتعلمُ و یَرجعُ إلیه المُسترشِدُ و یَأخذُ منه مَن یُریدُ علمَ الدّینِ و العملَ بهِ بالآثارِ الصحیحةِ عن الصّادقین علیهم السلام. . . . (1)
تو در نامه ات نوشته بودی که اموری برای تو مشکل گردیده است، به دلیل اختلاف روایت نمی توانی حقیقت آن را درک کنی و می دانی که اختلاف روایت خود علل و اسباب مختلفی دارد. در ضمن نوشته بودی که در حوزۀ تو دانشمند مورد اطمینانی در این زمینه وجود ندارد که بتوانی با وی به مذاکره علمی بنشینی و نوشته بودی چه نیکوست، کتابی در اختیار تو قرار گیرد که جامع فنون علوم دینی باشد و از هر جهت در شناخت مسائل کفایت کند به طوری که محل رجوع و تکیه گاه نوآموزان و طالبان رشد گردد. علاوه بر آن هر کس در مسیر علوم دینی و عمل به اخبار صحیح از امامان صادق علیهم السلام باشد، بتواند از آن بهره برداری نماید.
مآخذ کتاب «کافی» : کلینی در جایی از کافی به مصادری که در تألیف کتاب از آنها بهره جسته تصریح نکرده است. (2)البته با توجه به فاصله زمانی اندک وی با عصر تدوین اصول چهارصدگانه و جوامع اولیه حدیثی و وجود این کتاب ها در آن عصر (3)می توان احتمال داد که وی در تدوین کافی از این منابع استفاده کرده است. بررسی
ص:391
اسناد کافی نیز نشان می دهد بسیاری از کسانی که در طبقۀ بعد از مشایخ کلینی قرار دارند از مؤلفان کتب حدیثی بوده اند که وی به واسطۀ اساتیدش از آنها نقل کرده است، همچون احمد بن محمد بن خالد برقی صاحب محاسن (1)که کلینی از طریق عدّه ای از مشایخش از او نقل کرده است و بنابراین چنین کتاب هایی را می توان جزو مصادر کافی به شمار آورد. (2)
تعداد احادیث «کافی» : بسیاری از محققان تعداد احادیث کافی را 16199 حدیث دانسته اند، (3)گرچه ارقام دیگری همچون 16121، 15508 و. . . نیز در شمارش احادیث کافی ذکر شده است. (4)این اختلاف ها عمدتاً نه به علت تفاوت نسخه ها و روایات موجود در آنها، بلکه می تواند به جهات ذیل باشد:
1. تعدد سندهای ذکر شده برای یک متن و شماره گذاری مستقل هر سند؛ (5)
2. احتساب احادیث تکراری؛
3. وجود احادیث موقوف (که از غیر معصوم یعنی اصحاب ائمه علیهم السلام نقل شده است) ؛
4. متعدد شمردن روایتی که امام علیه السلام در یک مجلس به چند سؤال پاسخ داده اند.
ساختار کتاب: تبویب و تنظیم احادیث در کتب روایی گونه های مختلفی داشته
ص:392
است؛ از جمله تدوین آنها بر اساس موضوعات است که پیشینه ای کهن دارد. کلینی نیز کتابش را با شیوه ای کارآمد بر اساس موضوعات در سه بخش اصلی تدوین کرده است: 1. اصول؛ 2. فروع؛ 3. روضه.
اصول و فروع کافی به شیوۀ درختی تنظیم گشته اند؛ به این معنا که هر یک دارای چند کتاب و هر کتاب مشتمل بر چند باب و هر باب مشتمل بر چند حدیث است، اما روضه باب بندی ندارد و روایات، یکی پس از دیگری ذکر شده است.
موضوع: مباحث اعتقادی و اخلاقی شامل 8 کتاب، 499 باب، 3786 روایت.
کتاب های اصول کافی:
جلد اول (از چاپ های هشت جلدی کافی ) شامل:
1. کتاب العقل و الجهل (شامل مباحثی مانند: خلقت عقل، چیستی عقل، علامت های عاقل، نکوهش جهل و. . .) ؛
2. کتاب فضل العلم (شامل مباحثی مانند: وجوب طلب علم، فضیلت علم و علما، ثواب عالم و متعلم، صفت علما، حق عالم و. . .) ؛
3. کتاب التوحید (شامل مباحثی مانند: حدوث عالم و اثبات آفرینندۀ آن، شناخت خدا با خدا، نهی از گفتار در کیفیت خدا، باطل بودن رؤیت خدا، و. . .) ؛
4. کتاب الحُجة (شامل مباحثی دربارۀ نبوت و امامت از قبیل: نیاز به حجت، خالی نبودن زمین از حجت، شناخت امام، خلیفة اللّه بودن ائمه، و. . .) کلینی رحمه الله مسائل خمس را نیز در پایان کتاب الحُجة آورده و کتاب مستقلی را در بخش فروع بدان اختصاص نداده است.
جلد دوم شامل:
1. کتاب الایمان و الکفر (شامل مباحثی مانند: طینت مؤمن و کافر، درجات ایمان، خصلت های مؤمن، حقیقت ایمان و یقین، و مباحثی اخلاقی از قبیل: خوف و رجاء، تواضع، حلم، قناعت، غیبت و. . .) ؛
2. کتاب الدعاء (شامل مباحثی مانند: فضیلت دعا، رفع بلا و قضا به وسیلۀ دعا،
ص:393
ثنای خدا قبل از دعا، صلوات بر محمّد صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام، ذکر خداوند عز و جل و. . .) ؛
3. کتاب فضل القرآن (شامل مباحثی مانند: فضیلت قرآن، فضیلت حاملان قرآن، آموختن قرآن، ثواب قرائت قرآن، ترتیل قرآن با صوت نیکو و. . .) ؛
4. کتاب العِشرَة (شامل مباحثی در زمینۀ معاشرت مانند: معاشرت نیکو با مردم، کسانی که معاشرت با آنها نیکوست، سلام کردن، مزاح کردن و خندیدن، حقوق همسایه و. . .) .
موضوع: مباحث فقهی شامل 26 کتاب، 1744 باب، 10800 روایت.
این بخش، از کتاب الطهاره شروع و به کتاب الأیمان و النذور و الکفارات ختم می شود.
کتاب های فروع کافی عبارت اند از: الطهارة، الحیض، الجنائز، الصلاة، الزکوة، الصیام، الحج و الزیارات، الجهاد، المعیشة، النکاح، العقیقة، الطلاق، العتق و التدبیر و الکتابة، الصید، الذبایح، الاطعمة، الاشربة، الزیّ و التجمل و المُروة، الدواجن، (1)الوصایا، المواریث، الحدود، الدیات، الشهادات، القضاء و الاحکام، الأیمان و النذور و الکفارات.
این بخش فقط مشتمل بر یک کتاب و شامل مباحث گوناگونی همچون خطبه ها و نامه های ائمه علیهم السلام، مواعظ، قصص و مطالب تاریخی است که مجموع احادیث آن بالغ بر 597 حدیث است.
مهم ترین ویژگی های مربوط به شیوۀ گزارش متن احادیث در کافی عبارت اند از:
1. ذکر نص حدیث و پرهیز از نقل به معنا: ثقة الاسلام کلینی مقید است که نص احادیث را ذکر و از نقل به معنا پرهیز کند، از این رو مرحوم کلینی را اضبط محدثان
ص:394
دانسته اند. مرحوم غفاری در مقدمۀ خود بر کافی در این باره می نویسد:
هر چه در سخنان و کتاب های عالمان جستجو کنی، مطلبی نخواهی یافت که نشان دهد کلینی رحمه الله در لفظ حدیث تصرف یا حدیث را نقل به معنا کرده یا آن را از حفظ نقل کرده باشد. (1)
پدیدۀ نقل به معنا در جوامع حدیثی اهل سنت بسیار مشاهده می شود، مثلاً سیوطی دربارۀ بخاری و تدوین صحیح بخاری می نویسد:
چه بسا که وی روایات را از حفظ می نوشت و الفاظ راویان را تشخیص نمی داد از این رو گاه دچار شک می شد. (2)
2. عدم ذکر احادیث متعارض و اکتفا به ذکر روایات مطابق با نظر فقهی خود: (3)این ویژگی موجب گشته است که روایات انتخابی مرحوم کلینی، فتوای او تلقی گردد.
در بحث انگیزۀ تألیف کافی بیان شد که یکی از مشکلات موجود آن عصر برای تودۀ مردم، وجود روایت متعارض بود، لذا مرحوم کلینی در بین روایات متعارض، حدیثی را برگزیده که با بینش فقهی و اعتقادی او متناسب بوده است، از این رو کتاب وی، کمتر احادیث اختلافی را در خود جمع کرده است. این نکته گرچه از محسنات کافی بوده است، به سهم خود از عوامل نقد کتاب نیز به شمار می آید، زیرا در این شیوه پاره ای از روایات فقهی از دید فقیهان به دور خواهد ماند، روایاتی که ممکن است از
ص:395
نظر دیگر محدثان و فقیهان شیعه نسبت به روایات کافی ترجیح داشته باشند. به عنوان مثال شیخ طوسی در پاره ای مواقع با انتقاد از متن و سند روایت کافی ، روایات مخالف آن را در کتب خویش ذکر کرده و عملاً به آن فتوا داده است.
3. مقدم داشتن روایاتی که در دلالت بر مطلب از صراحت و وضوح بیشتری برخوردارند: مرحوم کلینی غالباً احادیث هر باب را بر اساس صراحت و وضوح دلالت تنظیم کرده است، لذا در بسیاری از موارد روایات آخر باب خالی از ابهام و اجمال نیست. (1)
4. تقطیع متن در برخی موارد بدون تصریح بدان: محدثان گاه حدیثی را که مشتمل بر موضوعات مختلفی بوده است به چند بخش تقسیم و هر بخش را به تناسب در موضوع و باب خاص خود نقل می کردند. مرحوم کلینی رحمه الله نیز در برخی موارد جهت رعایت اختصار از این شیوه استفاده کرده است. مثلاً حدیث شمارۀ 2 «باب الاضطرار الی الحجة» بخشی از حدیث شماره 15 «باب فرض طاعة الائمة» است. (2)
5. شرح و بیان برخی از احادیث توسط مرحوم کلینی: از جمله نکات قابل توجه در کتاب کافی بیان هایی است که مؤلف در ذیل برخی از احادیث آورده است. در مجموع حدود هشتاد شرح و بیان پیرامون روایات وجود دارد که نیمی از آنها از خود ثقة الاسلام کلینی و نیمی دیگر از راویان و محدثان پیشین است. این بیان ها غالباً به نحوی ذکر شده اند که با متن احادیث خلط نشوند. اکثر این بیان ها در بخش اصول کافی است و هر یک به شکل خاصی تبیین حدیث را برعهده دارد. توضیحات کلینی رحمه الله در مقولات مختلف کلامی، تاریخی، تفسیر الفاظ و آراء فقهی به چشم می خورد، مانند آنچه در توضیح خطبۀ توحیدی امام علی علیه السلام (3)یا تفسیر واژۀ «صمد» (4)آورده است.
کلینی رحمه الله گاه در احادیث فقهی نیز توضیحاتی را در زمینه های زیر آورده است:
ص:396
الف) توضیح متن روایت: مرحوم کلینی بر اساس رأی اجتهادی خویش، که گاه برگرفته از احادیث است، به توضیح برخی از احادیث پرداخته است. (1)
ب) ارائه رأی فقهی خود در آغاز یا پایان باب: مؤلف در مواردی در ابتدای باب، آراء فقهی خویش را ذکر و سپس احادیث مربوط به آن باب را آورده است، مانند: باب «فَیء» از کتاب الحجة. (2)گاهی نیز در پایان باب به جمع بندی و تبیین حکم فقهی پرداخته است، مانند بیان احکام سهو در نماز در پایان یکی از باب های کتاب الصلوة. (3)
ج) توجه به آراء اصحاب: مؤلف در مواردی به اجماع اصحاب (4)توجه داده است.
همچنین آراء راویانی همچون یونس بن عبدالرحمن (5)و ابن ابی عمیر (6)و زراره (7)و دیگر فقهای اصحاب را در تبیین مراد حدیث آورده است.
د) اختلاف نقل های حدیث: مرحوم کلینی گاه نقل های مختلف یک روایت را نیز گزارش کرده است، وی در این موارد با ذکر سند یا بدون سند به روایت دیگر اشاره کرده است و بخش زاید یا اختلافی را در حدیث تعیین می کند. (8)
6. رفع تعارض: مرحوم کلینی قصد آوردن روایات متعارض را نداشته است لکن در بعضی موارد که توهم تعارض اخبار موجود در کتاب وجود داشته است، توضیحاتی جهت رفع تعارض آورده است؛ چنان که در وقت نماز مغرب (9)و روزۀ شعبان (10)وجه عدم تعارض روایات را بیان کرده است.
1. عدم روایت از غیر معصوم جز در موارد نادر؛
2. ذکر کامل سند تا معصوم جز در موارد اندک؛
ص:397
3. ذکر طرق مختلف برای یک روایت؛
4. امانت در گزارش سند؛
5. استفاده از شیوه های مختلف برای اختصار سند؛
6. عنعنه در سند؛
7. ارسال در برخی اسناد.
اینک به توضیح هر یک از این ویژگی ها می پردازیم:
1. عدم روایت از غیر معصوم جز در موارد نادر: مرحوم کلینی کوشیده است تا صرفاً روایات معصومان علیهم السلام را در کافی گردآوری نماید، چنان که تعبیر وی در مقدمۀ کافی نیز که گفته بود: «بالآثار الصحیحة عن الصادقین علیهم السلام» (1)مؤید این شیوه است، لیکن به ندرت در این کتاب روایاتی مشاهده می شود که سند آنها در انتها به معصوم علیهم السلام ختم نشده باشد.
نمونه هایی از روایت از غیر معصوم:
مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّد عَنْ عَلی بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْکانَ عَنْ أبِی حَمْزَةَ قَالَ: الْمُؤْمِنُ خَلَطَ عَمَلَهُ بِالْحِلْمِ یجْلِسُ لِیَعْلَمَ وَ یَنْطِقُ لِیفْهَمَ. . . . (2)
عَنْهُ عَنْ أبِیهِ عَنْ حَمَّاد عَنْ رِبْعِی عَنْ فُضَیلٍ قَالَ: (3)صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ وَ حُسْنُ الْبِشْرِ یکسِبانِ الْمَحَبَّةَ وَ یُدْخِلاَنِ الْجَنَّةَ وَ الْبُخْلُ وَ عُبُوسُ الْوَجْهِ یُبْعِدَانِ مِنَ اللّهِ وَ یُدْخِلاَنِ النَّارَ. (4)
در مقدمۀ معجم رجال الحدیث ، 12 نمونه از این گونه روایت ذکر شده است. (5)
ص:398
2. ذکر کامل سند تا معصوم جز در موارد اندک: کلینی رحمه الله اسناد روایات را در متن کتاب - جز در موارد نادر - به صورت کامل نقد کرده است. به این معنا که سند با ذکر یک یا چند تن از مشایخ کلینی آغاز می شود و به نام معصوم ختم می گردد. برخلاف دیگر کتب اربعه که جهت متصل ساختن تعدادی از اسناد کتاب، لازم است به بخش پایانی کتاب به نام «مشیخه» مراجعه شود.
3. ذکر طرق مختلف برای یک روایت: ذکر طرق مختلف برای یک روایت برای رساندن حدیث به مرحلۀ استفاضه یا شهرت مؤثر است، مرحوم کلینی در چنین مواردی:
- اگر سند به کلی متفاوت باشد پس از نقل حدیث، سند دیگر را نیز ذکر و از لفظ «مثله» استفاده می کند. مانند:
عِدَّةٌ مِنْ أصْحابنا عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّد عَنْ عَلِی بْنِ الْحَکمِ عَنْ سُلَیمانَ الْفَرَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی الصَّائِمِ، یکتَحِلُ؟ قَالَ لابَأسَ بِهِ، لَیسَ بِطَعَامٍ وَ لأشَرَابٍ.
عَلِیُّ بْنُ إبْراهِیمَ عَنْ أبِیهِ عَنِ ابْنِ أبِی عُمَیرٍ عَنْ سُلَیمانَ الْفَرَّاءِ عَنْ غَیرِ وَاحِدٍ
ص:399
عَنْ أبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: مِثْلَهُ. (1)
- و اگر بخشی از سند متفاوت باشد، از شیوۀ حیلوله یا تحویل در سند استفاده می کند.
تحویل در سند یعنی انتقال از سندی به سند دیگر و این در صورتی است که راوی بخواهد متن حدیثی را که با دو یا چند سند نقل شده است، یک جا روایت کند، مانند:
عَلیُّ بْنُ إبْراهِیمَ عَنْ أبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدَوَیهِ بْنِ عَامِرٍ جَمیعاً عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أبِی نَصْرٍ عَنْ أبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أبِی بَصِیرٍ أنَّهُ سَمِعَ أبَا جَعْفَرٍ وَ أبَا عَبْدِاللّهِ علیهما السلام. . . . (2)
از آنجا که مرحوم کلینی سند فوق را با دو واسطه و از طریق سه تن از مشایخ خود از احمد بن محمد بن ابی نصر دریافت کرده، این سه سند را یک جا به شکل فوق گزارش نموده است، از این رو سند فوق در اصل به سه سند قابل تفکیک است:
الف) علیُ بنُ ابراهیم، عن أبیه، عن احمدَ بن محمدِ بن ابی نصر، عن أبانِ بن عثمان، عن أبی بصیر أنه سَمِعَ أبا جعفرٍ و أباعبداللّه علیهما السلام. . . ؛
ب) محمدُ بن یحیی، عن أحمدَ بن محمّدٍ، عن احمدَ بن محمدِ بن ابی نصر، عن أبانِ بن عثمان، عن أبی بصیر أنه سَمِعَ أبا جعفرٍ و أباعبداللّه علیهما السلام. . . ؛
ج) الحسینُ بن محمّدٍ، عن عَبدوَیهِ بن عامِر، عن احمدَ بن محمدِ بن ابی نصر، عن أبانِ بن عثمان، عن أبی بصیر أنَه سَمِعَ أبا جعفرٍ و أباعبداللّه علیهما السلام. . . .
4. امانت در گزارش سند: شیخ کلینی سند را به همان گونه که تحمل کرده است، گزارش می کند و تردیدها، ارسال ها، رفع ها و. . . را به طور دقیق بیان می کند. نمونه ای از روایات:
حُمَیْدُ بْنُ زِیادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ قَالَ سَألْتُ مُحَمَّدَ بْنَ أبِی حَمْزَةَ مَتَی یُطَلَّقُ الْغَائِبُ قَالَ حَدَّثَنی إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ أوْ رَوَی إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَنْ أبِی عَبْدِاللّهِ علیه السلام أوْ أبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ إذَا مَضَی لَهُ شَهْرٌ. (3)
عِدَّةٌ مِنْ أصْحَابِنَا عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أبِیهِ مُرْسَلاً عَنْ أبِی
ص:400
عَبْدِاللّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: مِنْ سَعَادَةِ الرَّجُلِ الْوَلَدُ الصَّالِحُ. (1)
5. استفاده از شیوه های مختلف برای اختصار سند: مرحوم کلینی به ذکر کامل سند اهتمام داشت، اما جهت اختصار گاهی به علّت اعتماد بر قرائن دال بر محذوف، بخششی از سند یا اوّل آن را حذف می کرد. این حذف سند به شیوه های زیر انجام گرفته است:
الف) تعلیق بر اسناد قبل، این موقعی است که بخشی از ابتدای سندی با ابتدای سند روایتی در قبل یکسان باشد. در این صورت آغاز سند دوم را به اعتماد سند اول حذف می کنند، بدون این که از الفاظی مانند «بهذا الاسناد» استفاده کنند، مانند:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ. . . . (2)
و در حدیث بعدی آمده است: مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عُبَیدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبّادٍ. . . . (3)
با توجه به این که محمد بن خالد از اساتید مرحوم کلینی نیست و حداقل با دو واسطه از وی روایت می کند، روشن می شود که مرحوم کلینی به اعتماد سند قبل، اوایل سند را بدون اشاره به محذوف، حذف کرده است.
ب) شبه تعلیق، یعنی به کار بردن عبارت «بهذا الاسناد» جهت حذف سند مکرر یا بخشی از آن، مانند:
مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أیوبَ عَنْ أبَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ: سَألْتُ أبَاعَبْدِاللّهِ علیه السلام عَنِ الْقُنُوتِ وَ مَا یَقالُ فِیهِ، فَقَالَ: «مَا قَضَی اللّهُ عَلَی لِسَانِک وَ لاَ أعْلَمُ لَهُ شَیئاً مُوَقَّتاً.
و در روایت بعدی چنین آمده است:
بِهَذا الإِسْنَادِ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ أبِی عَبْدِاللّهِ عَنْ أبِی عَبْدِاللّهِ علیه السلام قَالَ:
ص:401
الْقُنُوتُ فِی الْفَرِیضَةِ الدُّعَاءُ وَ فِی الْوَتْرِ الاِسْتِغْفارُ. (1)
ج) تحویل در سند که معنا و نمونۀ آن در بند 3 گذشت.
د) اختصار در اسامی راویان، کلینی رحمه الله در موارد زیادی به ویژه در اسناد پر تکرار جهت اختصار، از ذکر کامل اسامی راویان خودداری کرده است. این اختصار گاهی موجب اشتراک در اسامی می شود. بسیاری از این مشترکات با مقایسه اسناد دیگر روایات یا استفاده از قرائن موجود در کتب رجال وحدیث قابل شناسایی است، مثلاً در سند یکی از روایات آمده است: « عَلِیُّ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ یونُسَ عَنْ أبَانٍ عَنْ سُلَیمَانَ بْنِ هَارُونَ. . . » . (2)
در این سند چهار نام اول، مشترک بین چندین نفر است، با تتبع در اسناد به دست می آید که صورت واقعی این سند این گونه بوده است: «علیُّ بنُ ابراهیمَ، عن محمَّدِ بن عیسی، عن یُونِسَ بن عبدِالرَّحمن، عن ابانِ بن عُثمانَ، عن سُلَیمانَ بن هارون. . .» اما با گذشت زمان در برخی موارد تمییز این اسامی مشترک بر رجالیان نیز دشوار گردیده است. از این رو بعضی از اسامی مانند: «أحمد بن محمد» ، (3)«ابن سِنان» ، «حمّاد» ، «ابن فَضّال» ، «محمد بن قیس» ، «محمد بن یحیی» و «محمد بن إسماعیل» (4)مورد بحث متأخران قرار گرفته است تا مصداق آن روشن شود. چنان که «محمد بن إسماعیل» مشترک بین هفت نفر است که سه نفر آنها ثقه و چهار نفر مجهول هستند. (5)
ه) به کار بردن عبارات جمعی، مانند: «عِدَّةُ من اصحابنا» منظور از «عِدَّةٌ من
ص:402
اصحابنا» عده ای از مشایخ کلینی اند که وی جهت اختصار، به نام آنها تصریح نکرده است. این «عده» را می توان به دو دسته تقسیم کرد: 1. عدۀ معلوم، 2. عدۀ مجهول.
عدۀ معلوم: یعنی عده هایی که کتب رجالی افراد آن را مشخص کرده اند از این رو چنین عده هایی موجب ارسال سند نمی شوند. عده های معلوم کافی به عده هایی گفته می شود که پس از تعبیر «عدة من اصحابنا» نام یکی از سه نفر زیر وجود داشته باشد:
1. عِدَّةٌ مِن أصحابِنا عن أحمدَ بنِ محمّد بنِ عیسی. این عده پنج نفرند: محمّدُ بنُ یحیی، علیُّ بنُ موسی الکُمِیذانی، داودُ بنُ کُورَة، أحمدُ بنُ إدریس و علیُّ بنُ إبراهیمَ بنِ هاشم.
2. عِدَّةٌ من أصحابِنا عن أحمدَ بنِ محمّدِ بن خالِد البَرقی ] احمد بن ابی عبداللّه برقی [ . این عده نیز پنج نفرند: علیُّ بنُ إبراهیمَ، علیُّ بنُ محمّدِ بنِ عبدِاللّه، ابن اذَینه، أحمدُ بنُ عبداللّه بنِ امیَّه و علیُّ بنُ الحسینِ السَّعد آبادی.
3. عِدَّةٌ مِن أصحابِنا عن سَهلِ بنِ زیادٍ. این عده چهار نفرند: علیُّ بنُ محمَّدِ بنِ عَلّان، محمّدُ بنُ أبی عبدِاللّه، محمَّدُ بنُ الحسنِ و محمّدُ بنُ العُقَیل الکُلَینی. (1)
عدۀ مجهول: هر عده ای است که از غیر این سه نفر نقل کند. مانند:
عِدَّةٌ من أصحابِنا عن إبراهیمَ بنِ إسحاقِ الأحمر.
عِدَّةٌ من أصحابِنا عن أحمدَ بِن محمّدِ بن أبی نَصر. (2)
مصادیق عده های مجهول در هیچ یک از منابع حدیثی و رجالی موجود مشخص نگردیده است و لذا چنین مواردی موجب ارسال سند می شود.
تذکر: تعابیری از قبیل «بعضُ أصحابِنا عن. . .» نیز مجهول به شمار می روند و موجب ارسال سند می گردند. با این تفاوت که «عِدَّةٌ مِن اصحابِنا» برای چند نفر و «بعضُ اصحابِنا» برای یک نفر به کار می رود.
ص:403
6. عنعنه در سند: گرچه مرحوم کلینی همچون مشایخ خود، روایات را از طرق معتبری همچون سماع، قرائت و اجازه دریافت کرده است، جهت رعایت اختصار سند، روایات کافی را به صورت معنعن نقل کرده است، یعنی حلقه های سند با لفظ «عن» به یکدیگر مربوط شده اند. در این گونه اسناد وجه تحمل واسطه های سند معمولاً پوشیده می ماند، یعنی مشخص نمی شود که راوی حدیث را به چه نحو از استادش فرا گرفته است به طریق سماع یا قرائت یا اجازه یا. . . (بر خلاف تعابیری همچون سمعتُ فلاناً یقول، قرأتُ علی فلان و. . .) .
عنعنه در سند یکی از شیوه های رایج اختصار در اسناد است و با توجه به وثاقت و اعتبار مؤلف، طبق نظر محدثان شیعه خللی به اعتبار سند وارد نمی کند.
نمونه ای از روایت معنعن:
عَلیُّ عَنْ أبِیهِ عَنِ النّوْفَلِی عَنِ السَّکوِنی عَنْ أبِی عَبْدِاللّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ تَرَکَ مَعْصِیةً للّهِ مَخَافَةَ اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعَالَی أرْضَاهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ. (1)
7. ارسال در برخی اسناد: در مواردی در سند روایات کافی ، قطع، تعلیق و ارسال با الفاظ مبهمی همچون «عمّن رواه، عمّن حدّثه، عمّن أخبره، عن رجلٍ، عن بعضِ أصحابِه، رَفَعَهُ عن، مرسلاً عن و. . .» به چشم می خورد، که البته این موارد در مجموع کتاب رقمی محدود است، مثلاً در روایتی آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعیدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِد عَنْ زَکَرِیا بْنِ عِمْرانَ الْقُمِّی عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ، عَنْ رَجُلٍ مِنْ أصْحَابِ أبی عَبْدِاللّهِ علیه السلام لَمْ أحْفَظْ اسْمَهُ قالَ: سَمِعْتُ أبَاعَبْدِاللّهِ علیه السلام یقُولُ. . . . (2)
و در روایتی دیگر سند به صورت زیر دیده می شود:
«الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أصْحابِهِ عَنْ أبِی بَصیرٍ قَالَ. . .» . (3)
این گونه روایات در معیار بسیاری از متأخران جزو روایات ضعیف السند به شمار
ص:404
می رود، اما ظاهراً مرحوم کلینی با وثوق به صدور این روایات از معصوم علیه السلام به درج آنها اقدام و با حفظ امانت عیناً این تعابیر مبهم را نقل کرده است. (1)
در برخی از این موارد کلینی برای ابهام زدایی از چنین تعابیر مبهمی احتمالاتی را مطرح کرده است مانند: «. . . عن سهل بن زیاد عن بعض اصحابه - أظنّه: محمد بن اسماعیل - قال: . . .» . (2)
«علی بن ابراهیم عن أبیه رفعه عن بعض اصحاب أبی عبداللّه - أظّنه: أبا عاصم السجستانی - قال: . . .» . (3)
در نسخه های موجود کافی گاه به ندرت ارسال خفی (افتادگی نام راوی از سند بدون ذکر الفاظ مبهمی همچون، عن رجل، عمّن حدّثه و. . .) نیز مشاهده شده است.
این افتادگی ها ممکن است ناشی از غفلت مؤلف و یا نُساخ کتاب باشد مثلاً در سندی چنین آمده است:
«عدّة من اصحابنا، عن احمدَ بن محمدٍ و سهلِ بن زیادٍ جَمیعاً عن رفاعةَ بن موسی قال: سألتُ ابا عبداللّه علیه السلام. . .» . (4)
از آنجا که احمد بن محمد و سهل بن زیاد همواره با یک یا دو واسطه از رفاعه نقل می کنند. در این سند، قبل از نام رفاعه حتماً نام یک یا دو راوی افتاده است. (5)
با بررسی کتاب کافی مشخص می شود که نام مرحوم کلینی در چند جای کتاب آمده است:
1. گاهی در ابتدای شرح روایات، مانند «قال الکلینی: معنی الحدیثِ الأول أنَّ. . .» : (6)
ص:405
ظاهراً چنین تعبیری مانند تعبیر «أقول» است که مؤلفان برای شروع توضیحات خویش و تفکیک شرح از متن از آن استفاده می کنند.
2. گاهی در آغاز سند، با تعابیری از قبیل: «قال أبوجعفر محمَّدُ بنُ یعقوبٍ، حدثنا. . .» ، (1)«أخبرنا محمد بن یعقوب عن. . .» : (2)این تعابیر که همگی در اولین روایت باب آمده اند، ظاهراً تعابیری است که شاگردان کلینی و راویان کتاب همچون نعمانی و صفوانی در هنگام نقل و نوشتن روایات کافی به کار برده اند (3)و ممکن است تعبیر خود کلینی باشد، شیوه ای که نزد قدما رایج بوده است. (4)
الکافی، ج 1، ص 51، بَابُ رِوَایةِ الْکُتبِ وَ الْحَدِیثِ وَ فَضْلِ الْکتَابَةِ وَ التَّمَسُّک بِالْکُتبِ
1. عَلِیُّ بْنُ إبْرَاهِیمَ عَنْ أبِیهِ عَنِ ابْنِ أبِی عُمَیرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یونُسَ عَنْ أبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لاَبِی عَبْدِاللّهِ علیه السلام: قَوْلَ اللّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» ؟ قَالَ: هُوَ الرَّجُلُ یسْمَعُ الْحَدِیثَ فَیحَدِّثُ بِهِ کمَا سَمعِهُ لاَ یزِیدُ فِیهِ وَ لاَ ینْقُصُ مِنْهُ.
2. مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ عَنِ ابْنِ أبِی عُمَیرٍ عَنِ ابْنِ اذَینَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْت لِاَبی عَبْدِاللّهِ علیه السلام: أسْمَعُ الْحَدِیثَ مِنْکَ فَاُزِیدَ وَ أنْقُصُ، قَالَ: إِنْ کنْتَ تُرِیدُ مَعَانِیهُ فَلاَبَأسَ.
3. وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الحُسَینِ عَنِ ابْنِ سَنانٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: قُلْتُ لاَبِی عَبْدِاللّهِ علیه السلام: إِنِّی أسْمَعُ الْکَلاَمَ مِنْکَ فَاُرِیدِ أنْ أرْوِیهُ کمَا سَمِعْتُهُ مِنْکَ فَلاَ یجِیءُ، قَالَ:
فَتَعَمُّدُ ذَلِکَ؟ قُلْتُ: لاَ، فَقَالَ: تُرِیدُ الْمَعَانِی؟ قُلْتُ: نِعَمْ، قَالَ: فَلاَ بَأسَ.
4. وَ عَنْهُ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الحُسَینِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنَ مُحَمَّدٍ
ص:406
عَنْ عَلِی بْنِ أبِی حَمْزَةَ عَنْ أبِیَ بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأبی عَبْدِاللّهِ علیه السلام: الْحَدِیثُ أسْمَعُهُ مِنْک أرْویِهِ عَنْ أبِیک أوْ أسْمَعُهُ مِنْ أبِیکَ أرْویِهِ عَنْک، قَالَ: سَوَاءٌ إِلاَّ أنَّک تَرْوِیِه عَنْ أَبِی أحَبُّ إِلَیَّ وَ قَالَ أبُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام لِجَمِیلٍ: مَا سَمِعْتَ مِنِّی فَارْوِهِ عَنْ أَبِی.
5. وَ عَنْهُ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الحُسَینِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَان قَالَ:
قُلْتُ لِأبِی عَبْداللّه علیه السلام: یجِیئُنِی القَوْمُ فَیسْتَمِعُونَ مِنِّی حَدِیثَکُمْ فَأَضْجَرُ وَ لاَأقْوَی، قَالَ:
فَاقْرَأ عَلَیْهِمْ مِنْ أوَّلِهِ حَدِیثاً وَ مِنْ وَسَطِهِ حَدِیثاً وَ مِنْ آخِرِهِ حَدِیثاً.
6. عَنْهُ بِإسْنَادِهِ عَنْ أحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلاَلِ قَالَ: قُلْتُ لأِبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام: الرَّجُلُ مِنْ أصْحَابِنَا یعْطیِنِی الْکِتَابَ وَ لاَ یَقُولُ ارْوِهِ عَنِّی یجُوزُ لِی أنْ أرْوِیهُ عَنْهُ؟ قَالَ فَقَالَ: إذَا عَلِمْتَ أنَّ الْکَتَابَ لَهُ فَارْوِهِ عَنْهُ.
7. عَلِی بْنُ إبْراهِیمَ عَنْ أبِیهِ وَ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ النَّوْفَلِی عَنِ السَّکوِنی عَنْ أبِی عَبْدِاللّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ أمِیرُالْمُؤْمِنینَ علیه السلام: إِذَا حَدَّثْتُمْ بِحَدِیثٍ فَأسْندُوهُ إِلَی الَّذی حَدَّثَکمْ فَإِنْ کانَ حَقّاً فَلَکمْ وَ إِنْ کانَ کذِباً فَعَلَیه.
8. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أبِی أیوبَ الْمَدَنِی عَنِ ابْنِ أبِی عُمَیرٍ عَنْ حُسَینٍ الأحْمَسِی عَنْ أبِی عَبْدِاللّهِ علیه السلام قَالَ: الْقَلْبُ یتَّکلُ عَلَی الْکتَابة.
9. الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْوَشَّاءِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیدٍ عَنْ أبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أبَاعَبْدِاللّهِ علیه السلام یقُولُ: اکتُبُوا فَإِنَّکمْ لا تَحْفَظُونَ حَتِّی تَکتُبُوا.
10. مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ فَضّالٍ عَنِ ابْنِ بُکیرٍ عَنْ عُبَیدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أبُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام: احْتَفِظُوا بِکُتبِکُمْ فَإنَّکمْ سَوْفَ تَحْتَاجُونَ إِلَیهَا.
11. عِدَّةٌ مِنْ أصْحَابِنَا عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِی عَنْ بَعْضِ أصْحَابِهِ عَنْ أبِی سَعِید الْخَیبَرِی عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ لِی أبُو عَبْدِاللّهِ علیه السلام: اکتُبْ وَ بُثَّ عِلْمَکَ فِی إِخْوانَکَ فَإِنْ مِتَّ فَأوْرِثْ کتُبَکَ بَنِیکَ فَإِنَّهُ یأتِی عَلَی النّاسِ زَمَانُ هَرْجٍ لاَیَأنَسُونَ فِیهِ إِلاَّ بِکُتبِهِمْ.
12. وَ بِهَذَا الإسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی رَفَعَهُ قَالَ: قال أبُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام: إِیاکمْ وَ الْکذِبَ الْمُفْتَرِعَ قِیلَ لَهُ وَ مَا الْکذِبُ الْمَفْتَرَعُ قَالَ أنْ یحَدِّثَکَ الرَّجُلُ بِالْحَدِیثِ فَتَتْرُکهُ وَ تَرْوِیهُ عَنِ الَّذی حَدَّثَکَ عَنْهُ.
ص:407
13. مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أبِی نَصْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ: قَالَ أبُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام: أعْرِبُوا حَدِیثَنَا فَإِنَّا قَوْمٌ فُصَحَاءُ.
14. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ وَ غَیرِهِ قَالُوا: سَمِعْنَا أبَا عَبْدِاللّهِ علیه السلام یقُولُ: حَدِیثِی حَدِیثُ أبِی وَ حَدیِثُ أبِی حَدِیثُ جَدِّی وَ حَدِیثُ جَدِّیِ حَدِیثُ الْحُسَینِ وَ حَدِیثُ الْحُسَینِ حَدیثُ الْحَسَنِ وَ حَدِیثُ الْحَسَنِ حَدِیثُ أمِیرِ الْمُؤْمِنینَ علیه السلام وَ حَدیثُ أمِیرِ الْمُؤْمِنینَ حَدِیثُ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ حَدِیثُ رَسُولِ اللّهِ قَوْلُ اللّهِ عز و جل.
15. عِدَّةٌ مِنْ أصْحَابِنَا عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أبِی خَالِدٍ شَینُولَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی علیه السلام: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ مَشَایخَنَا رَوَوْا عَنْ أبِی جَعْفَرٍ وَ أبِی عَبْدِاللّهِ علیهما السلام وَ کانَتِ التَّقِیّةُ شَدیدَةً فَکتَمُوا کُتبَهُمْ وَ لَمْ تُرْوَ عَنْهُمْ فَلَمَّا مَاتُوا صَارَتِ الْکُتبُ إِلَینَا فَقَالَ حَدِّثُوا بِهَا فَإِنَّهَا حَقٌّ.
برخی از ویژگی های کافی عبارت اند از:
1. تألیف کافی در عصر غیبت صغری و نزدیک بودن تألیف آن به عصر حضور ائمه علیهم السلام.
2. جامعیت کتاب (اشتمال بر روایات اعتقادی، اخلاقی، فقهی) که این ویژگی در دیگر کتب اربعه وجود ندارد.
3. بیشتر بودن روایات آن نسبت به دیگر جوامع متقدم شیعه و نیز صحاح اهل سنت؛ (1)زیرا کافی قریب 16000 حدیث دارد و در میان کتب اربعه، پس از آن تهذیب الأحکام با 13590 حدیث بیشترین تعداد روایت را در بر دارد. کتب شش گانۀ اهل سنت نیز پس از حذف مکررات تنها مشتمل بر قریب 9500 روایت اند. (2)
ص:408
4. صرف 20 سال وقت برای گردآوری، تدوین و پیرایش کتاب که این امر موجب شده است کافی نسبت به دیگر کتب اربعه از استحکام و دقت بیشتری در نقل اسناد و متون برخوردار گردد.
5. وجود ثلاثیات در کافی ؛ یعنی روایات عالی السندی (1)که تنها با سه واسطه از معصوم نقل شده اند. به خاطر نزدیک بودن کلینی به عصر حضور ائمه علیهم السلام، کافی در میان کتب اربعه تنها کتابی است که بخشی از روایاتش را تنها با سه واسطه از معصوم علیه السلام نقل کرده است. (2)مانند:
«علی بن إبراهیم، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: مداراة الناس نصف الایمان، و الرفق بهم نصف العیش» . (3)
6. ذکر کامل اسناد: در کافی غالباً سندها به صورت کامل نقل شده است، برخلاف دیگر کتب اربعه، خصوصاً کتاب من لایحضره الفقیه که سند بسیاری از احادیث در متن این کتب کامل نیست و برای کامل کردن سند لازم است به بخش پایانی کتاب به نام «مشیخه» مراجعه شود.
7. عنوان دهی دقیق ابواب با عناوین کوتاه و رسا: عناوین انتخابی برای هر دسته از احادیث معمولاً کوتاه، رسا و کاربردی است. (4)
8. مشتبه نشدن توضیحات مصنف با متن روایات.
ص:409
در بحث اعتبار هر کتابی لازم است چند مطلب مورد بررسی قرار گیرد:
الف) صحت انتساب کتاب به مؤلف؛ به این معنی که آیا کتاب حقیقتاً توسط این مؤلف نوشته شده است یا خیر.
ب) اعتبار نسخه های موجود؛ به این معنی که آیا نسخه های موجود از کتاب با آنچه توسط مؤلف تدوین شده است مطابقت دارد.
ج) پس از مباحث فوق بحث دیگری که در اعتبار روایات کتاب مطرح است، صحت و ضعف روایات موجود در کتاب است.
انتساب کتاب کافی به مرحوم کلینی مشهور و مسلم است. فهرست نویسان شیعه نیز از دیرباز به این امر تصریح کرده اند. عبارات زیر نمونه هایی از این مدعاست:
نجاشی (م 450 ق) می نویسد:
محمَّدُ بنُ یعقوبَ بن إسحاقَ أبوجعفرٍ الکُلَینی. . . صَنَّفَ الکتابَ الکبیرَ المعروفَ بالکُلَینی یسمَّی الکافی. (1)
و تعبیر شیخ طوسی (م 460 ق) چنین است:
محمَّدُ بنُ یعقوبَ الکُلَینی، یُکَنَّی أبا جعفرٍ. . . له کُتُبٌ، منها: کتابُ الکافی. . . . (2)
بنابراین انتساب کتاب کافی ، اعم از اصول، فروع و روضه، به مرحوم کلینی از امور مسلم و مورد اتفاق است. تنها نکته ای که در این باره به چشم می خورد شبهه ای است که از سوی یکی از اخباریان شیعه در باب انتساب روضه کافی به مرحوم کلینی مطرح شده است.
شبهه در انتساب روضه به مرحوم کلینی: بیان شد که در روضه کافی کمتر احکام فقهی به چشم می خورد و این بخش عمدتاً شامل مباحث گوناگونی همچون موعظه ها، خطبه ها و نامه های امامان علیهم السلام و قصص و تاریخ است.
به دلیل تسامحی که فقها در ادلۀ سنن (اعم از مستحبات، مکروهات، مباحث
ص:410
تاریخ، فضایل و مواعظ) داشتند در روایات چنین موضوعاتی سخت گیری های روایات فقهی را اعمال نمی کردند؛ از این رو در روایات روضه کافی ضعف های سندی و متنی بیشتری نسبت به بخش های اصول و فروع کافی به چشم می خورد، این امر زمینۀ ایجاد شبهه در انتساب روضه به مرحوم کلینی را فراهم آورده است. از این رو یکی از اخباریان به نام ملا خلیل قزوینی (م 1089 ق) مدعی است روضه کافی از تألیفات ابن ادریس حلی (م 578 ق) است، لیکن وی هیچ دلیلی بر این ادعای خویش اقامه نکرده است. (1)
شواهد زیر بطلان این ادعا و صحت انتساب روضه به مرحوم کلینی را اثبات می کند:
1. ویژگی های شیوۀ گزارش اسناد (عنعنه، تحویل، اختصارها و. . .) در روضه همانند اصول و فروع است، چنان که نقل از عده های معلوم، در روضه نیز وجود دارد و طرق روایات آن همانند طرق روایات موجود در اصول و فروع است. (2)
2. در روضه نیز اسناد غالباً با نام مشایخ کلینی آغاز شده است و از آنجا که بین ابن ادریس حلی (م 578 ق) و مرحوم کلینی (م 328 یا 329 ق) حدوداً دویست و پنجاه سال فاصله است این مشایخ از لحاظ طبقه، فاصلۀ زیادی تا ابن ادریس حلی دارند و امکان نقل مستقیم ابن ادریس از آنها وجود ندارد.
3. برخی از متقدمان همچون نجاشی (م 450 ق) و شیخ طوسی (م 460 ق) در فهرست های خود صراحتاً کتاب روضه را جزء کتاب های کافی و تألیف مرحوم کلینی دانسته اند. (3)
از ویژگی های کتب اربعۀ شیعه این است که این آثار پس از تألیف، مورد استقبال عالمان شیعه قرا رگرفته و از آغاز، نسخه های متعددی از آنها استنساخ و در مجالس تحدیث از طریق سماع، قرائت و اجازه به شاگردان منتقل شده است.
ص:411
مرحوم کلینی در سال های پایانی حیات خویش با سفر به بغداد و تشکیل مجالس تدریس در این شهر زمینۀ انتشار کتاب کافی را فراهم آورد و برخی از شاگردان وی، چون احمد بن محمد ابوغالب زراری و محمد بن ابراهیم نعمانی معروف به ابن ابی زینب، راوی کتاب کافی از مرحوم کلینی اند. (1)
کافی در طول تاریخ همواره مورد توجه محدثان و فقهای شیعه بوده و نسخه های متعددی از آن استنساخ گردیده است. تاکنون قریب هزار و دویست نسخۀ خطی - اعم از کامل یا ناقص - از کافی یافت شده است (2)که حکایت از شهرت و جایگاه ویژۀ کتاب کافی در میان محدثان شیعه دارد.
یکی از بحث های مهم دربارۀ کتاب کافی حد و حدود اعتبار احادیث این کتاب است. این بحث از دیرباز در میان عالمان، فقیهان و محدثان شیعه از جمله بحث های مناقشه برانگیز بوده است و جمعاً دو دیدگاه کلی در صحت روایات کافی وجود دارد:
1. دیدگاه افراطی (دیدگاه اخباریان شیعه) . اینان معتقدند همۀ روایات کتب اربعه از جمله کافی صحیح و قطعی الصدور است. یکی از دلایلی که بر اعتبار روایات کافی بدان استناد شده است عرضۀ کتاب کافی توسط نواب خاص بر امام زمان (عج) است و این که حضرت آن را پسندیده و گفته اند: « الکافی کافٍ لشیعتنا» ؛ در این باره باید گفت:
ص:412
اولاً هیچ قرینۀ قطعی و گزارشی که حاکی از ملاقات کلینی با نواب خاص امام زمان (عج) باشد به دست ما نرسیده است و ثانیاً صدور عبارت « الکافی کافٍ لشیعتنا» از امام زمان (عج) نیز مسلّم نیست؛ زیرا راوی آن مشخص نبوده وکسی نامی از او به میان نیاورده است. حتی از محدث استرآبادی (م 1306ق) که سرکردۀ اخباریان شیعه و از قائلان به قطعی الصدور بودن همۀ روایات کافی است نقل شده که گفته است: «إنّ هذا الحدیثَ لیس له أصلٌ أو سندٌ» . (1)
اما مهم ترین دلیلی که آنها بر صحت روایات کافی آورده اند، تعبیر مرحوم کلینی در خطبۀ کتاب است؛ آنجا که می گوید: «. . . بالآثار الصحیحة عن الصادقین علیهم السلام» (2)آنها معتقدند این عبارت حاکی از شهادت مرحوم کلینی بر صحت همۀ روایات کافی است.
مثلاً: شیخ حرّ عاملی پس از نقل عبارت خطبۀ کتاب می نویسد:
. . . فعلم أن ما فیه صحیح باصطلاح القدماء بمعنی الثابت عن المعصوم علیه السلام بالقرائن القطعیة أو التواتر؛ (3)
یعنی که تمام روایات کافی طبق اصطلاح قدما صحیح شمرده می شوند بدین معنا که به استناد قراین قطعی یا تواتر صدور آنها از معصوم علیه السلام ثابت شده است.
2. دیدگاه منصفانه. نظر اکثر محققان شیعه آن است که کتاب کافی با همۀ مزایا و ویژگی های خاصی که دارد، مشتمل بر تعدادی روایات ضعیف السند و اندکی روایات مردود است.
طبق دیدگاه این گروه، حتّی بنا به معیار محدثان متقدم نیز، تعدادی هر چند اندک از روایات کافی غیر قابل توجیه است؛ زیرا مضمون این روایات گاه با متن قرآن و دیگر ادلۀ قطعی در تناقض است. مانند روایاتی که ظاهر آنها حکایت از تحریف قرآن دارد. از آنجا که اشکال ضعف سندی روایات عمدتاً از دیدگاه خاص متأخران در
ص:413
تفکیک روایات صحیح از ضعیف نشئت گرفته است، لازم است ابتدا به تفاوت دو معیار اصطلاح قدما و متأخران شیعه در صحت و ضعف حدیث اشاره کنیم.
صحیح نزد قدمایی چون کلینی، صدوق و طوسی رحمهم الله با صحیح نزد متأخران شیعه متفاوت است. حدیث نزد قدمای شیعه بر دو دسته بوده است: 1. صحیح؛ 2. غیر صحیح.
«هُوَ ما وَثَقُوا بِکَونِه مِنَ المعصومینَ علیهم السلام أعَمٌ من أن یکونَ منشَأ وُثُوقِهِم کَونَ الراوی مِنَ الثِّقاتِ أو أمارات اخَر» ؛ (1)حدیث صحیح قدمایی حدیثی است که نسبت به صدور آن از معصوم علیه السلام اطمینان حاصل شود. خواه منشأ این اطمینان وثاقت راوی باشد یا قرائن دیگر. بنابراین صحیح نزد قدمای شیعه خبری بوده است که:
1. یا افراد مورد وثوق آن را نقل کرده باشند؛ اگرچه غیر امامی باشند.
2. یا خبری که همراه قرائنی باشد که موجب علم به مضمون آن گردد. برخی از این قرائن عبارت بودند از:
- وجود حدیث در بسیاری از اصول اربعمائه؛
- تکرار آن در یک یا چند اصل با طرق مختلف؛
- وجود حدیث در اصلی متعلق به یکی از اصحاب اجماع، مثل: زراره، محمد بن مسلم، صفوان و. . . ؛
- وجود حدیث در کتب عرضه شده بر امام علیه السلام که مورد تأیید حضرت نیز واقع شده است، مانند: کتاب یونس بن عبدالرحمن و کتاب فضل بن شاذان که بر امام عسکری علیه السلام عرضه و تأیید شدند؛
- وجود حدیث در کتب مشهور و مورد اعتماد سلف. (2)
اما با توجه به این که به مرور زمان بسیاری از قرائن فوق از بین رفت و دیگر
ص:414
نمی شد از آنها برای صحت روایات بهره برد برخی از محدثان شیعه احادیث را صرفاً بر اساس وضعیت راویان آن بررسی و دسته بندی کردند. از این رو حدیث نزد عدۀ زیادی از متأخران شیعه - از زمان سید احمد بن طاووس (م 673 ق) به بعد - به چهار دسته تقسیم شده است: صحیح، حسن، موثق و ضعیف.
این تقسیم بندی صرفاً بر مبنای ویژگی های سندی روایات است. یعنی اتصال و انقطاع سند وویژگی های راویان موجود در آن. طبق این مبنا صحیح نزد متأخران حدیثی است که «سند آن به معصوم متصل باشد و راویان در همۀ طبقات امامی و عادل باشند» . (1)
بنابراین از آنجا که صحیح قدمایی اعم از صحیح متأخران است، بسیاری از روایاتی که نزد قدما صحیح بوده نزد متأخران که صرفاً صحت سندی را ملاک قرار داده اند ممکن است ضعیف به شمار آید. از همین روست که در کافی روایات مرسل و روایات نقل شده از افراد مجهول و ضعیف نیز به چشم می خورد که متقدمان به دلیل وجود قرائنی آنها را صحیح می دانستند. البته باید توجه داشت که ضعیف السند همواره به معنای بی اعتبار (مردود بودن) حدیث نیست. نزد بسیاری از متأخران اموری همچون شهرت فتوایی بر طبق حدیث یا ارزیابی های متنی می تواند ضعف سند را جبران و عملاً حدیث را معتبر سازد. به این معنا که حدیث، ضعیف السند اما معتبر باشد، مانند احادیث مقبول.
با توجه به مطالب فوق باید گفت: چنانچه عبارت «بالآثار الصحیحة عن الصادقین علیهم السلام» (2)مرحوم کلینی را حایک از شهادت بر صحت روایات کتاب بدانیم بی شک این صحت، طبق اصطلاح قدما خواهد بود و منافاتی ندارد که طبق اصطلاح متأخران بسیاری از این روایات از لحاظ سندی ضعیف شمرده شوند. (3)
ص:415
1. شیخ یوسف بحرانی (م 1186ق) به نقل از یکی از اساتید خود آمار اقسام احادیث کافی را چنین گزارش کرده است: 5072 حدیث صحیح، 144 حدیث حسن، 1118 حدیث موثق، 302 حدیث قوی، 9485 حدیث ضعیف. (1)
2. شیخ حسن فرزند شهید ثانی (م 1011 ق) در اثر ناتمام خود با نام مُنتقی الجُمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان صرفاً احادیث صحیح و حسن این کتاب و دیگر کتب اربعه را نقل کرده است.
3. علّامه مجلسی (م 1110 ق) در مرآة العقول طبق اصطلاح متأخران اقسام صحیح، حسن، موثق و ضعیف کافی را مشخص کرده است. (2)
4. آقای بهبودی در کتاب صحیح الکافی طبق مبنای خود پس از بررسی سند و متن روایات کافی صرفاً روایات صحیح کافی را جمع کرده و نهایتاً 4428 حدیث را صحیحِ قطعی دانسته است. (3)
5. در نرم افزار درایة النور نیز که با اشراف آقای سید جواد شبیری تهیه گردیده و در آن اسناد متعدد هر روایت به تفکیک بررسی شده است 9488 سند، صحیح؛ 3720 سند، موثق و 6328 سند، ضعیف شمرده شده است.
این اختلاف آمار عمدتاً ناشی از اختلاف در مبانی رجالی و تفاوت دیدگاه های عالمان مذکور در توثیق و تضعیف راویان موجود در اسناد کافی است.
ص:416
هر چند کتاب کافی از مهم ترین و معتبرترین کتب روایی شیعه به شمار می رود و مجموعه ای از ناب ترین و معتبرترین روایات اعتقادی، اخلاقی و فقهی را در خود گرد آورده است، ضعف هایی نیز در برخی از روایات آن به چشم می خورد.
ضعف های موجود در روایات کافی را می توان به دو دسته ضعف های سندی و متنی تقسیم کرد.
طبق نظر متأخران برخی از روایات کافی ضعیف السند قلمداد می شوند. عامل ضعف سند در این روایات یکی از این دو امر است:
1. عدم اتصال سند: وجود تعابیر مبهمی همچون «عن بعض اصحابنا» ، «عن رجل» ، «عمّن حدّثه» و. . . در اسناد از نشانه های آن به شمار می رود.
2. وجود راویان ضعیف، مجهول و مهمل در اسناد: مطالعۀ رجالی سندهای برخی از روایات نشان می دهد که شماری از رجال اسناد روایات کافی از دیدگاه علمای رجال از جمله: کشّی، نجاشی، و شیخ طوسی مورد تضعیف قرار گرفته اند. (1)همچون ابوالبَختری وهب بن وهب که رجالیان وی را «کذّاب عامی» معرفی کرده اند. (2)البته با توجه به آن که کلینی در ملاک صحت روایات، تابع سیرۀ قدما بوده و نقل از کتب مشهور و معتبر را موجب اعتبار روایت می دانسته، از این رو وی در نقل روایت از چنین افرادی محذوری نداشته است. اما محدّثان پس از کلینی که معیارشان با معیار این دانشمند متفاوت بوده است یا نسبت به قرائن مورد نظر کلینی در صحت اخبار بی اطلاع بوده اند، طبعاً وجهی بر تصحیح این روایات در پیش روی خود ندیده اند. (3)
ص:417
در لابه لای روایات معتبر و ارزشمند فراوان کافی ، به ندرت روایاتی نیز یافت می شود که متن آنها مورد انتقاد محققان واقع شده است. هرچند برخی از این انتقادها قابل پاسخ بوده و معنای صحیحی برای برخی از این روایات می توان یافت.
1. روایات عددیه ماه رمضان: مانند: «. . . عن معاذ بن کثیر عن أبی عبداللّه علیه السلام قال:
شهرُ رمضانَ ثلاثونَ یوماً لا ینقُصُ و اللّهِ أبدا» . (1)
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: ماه رمضان سی روز است و به خدا قسم هرگز کم نمی شود.
مرحوم کلینی سه روایت را که همین معنا را می رسانند نقل کرده است. علت ضعف این حدیث مخالفت داشتن با واقعیت خارجی و شواهد علمی است، زیرا روشن است که ماه رمضان نیز مانند سایر ماه های قمری کم و زیاد می شود. شیخ مفید در رسالة العددیة خود از این روایات با عنوان احادیث شاذ، مجهول السند و غیر معتمد یاد کرده است. (2)
2. روایاتی که شائبه 13 امامی دارد: مرحوم کلینی در باب «ما جاءَ فی الاثنی عَشَر والنّصِ عَلَیهِم علیهم السلام» روایاتی را نقل کرده است که ظاهر شش مورد از آنها احتمال سیزده امام را به ذهن خواننده القا می کند.
مثلاً: «. . . عن علی بن سماعَةَ عن علی بنِ الحسنِ بن رِباطٍ عن ابن اذَیَنةَ عن زُرارَةَ قال: سمعتُ أبا جعفرٍ علیه السلام یقول: الاثنا عَشَر الامامِ من آلِ مُحمَّدٍ علیهم السلام کُلُّهم مُحَدَّثٌ مِن وُلدِ رسولِ اللّه صلی الله علیه و آله و مِن وُلدِ علیّ و رسولُ اللّهِ و علیّ علیه السلام هُما الوالدان» . (3)
زراره گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام می فرمود: دوازده امام از خاندان محمد صلی الله علیه و آله و همه محدَّث (4)هستند و از فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام اند.
ص:418
ظاهر تعبیر دوازده امام که همگی از فرزندان علی علیه السلام هستند شائبۀ سیزده امام را به ذهن القا می کند.
دربارۀ روایات شش گانۀ مذکور این نکته قابل ذکر است که اولاً عنوان باب یعنی عبارت «ما جاء فی الاثنی عشر و النص علیهم. . .» به روشنی بیانگر این مطلب است که مرحوم کلینی از چنین روایاتی همچون بقیۀ روایات باب، استفادۀ دوازده امام را کرده است، ثانیاً برخی از روایات باب همچون قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله «إنّی و اثَنی عشر من وُلدی و أنتَ یا علیّ زرّ الأرض» (1)به چهارده معصوم اشاره دارد نه صرفاً ائمۀ دوازده گانه. همچنین برخی از این روایات با توجه به نقل های سالم دیگری که از آنها در سایر کتب حدیثی وجود دارد، ظاهراً از لحاظ متنی دچار تحریف و تصحیف شده اند؛ مثلاً شیخ مفید روایت پیشین را از کلینی این گونه نقل کرده است: «. . . کلّهم مُحَدَّثٌ، علی بنُ أبی طالب و أحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِه. . .» (2)که صراحت در دوازده امام دارد.
3. روایات حاکی از وقوع تحریف در قرآن: مانند: علی بنُ الحَکَمِ عَن هشام بن سالمٍ عن أبی عبدِاللّه علیه السلام قال: إنَّ القرآنَ الذی جاء به جبرئیلُ إلی محمد صلی الله علیه و آله سبعةُ عَشَرَ ألفَ آیةٍ. (3)
هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود: قرآنی که جبرئیل برای محمد صلی الله علیه و آله آورده هفده هزار آیه بوده است با توجه به این که تعداد آیات موجود در مصحف طبق شمارش های مشهور شش هزار و اندی می باشد، (4)عدد هفده هزار آیه را نمی توان پذیرفت لذا این روایت به شکل موجود قابل قبول نیست، لیکن برخی از محققان بر آن اند که «عشر» در روایت مذکور زائد است، چنان که مرحوم فیض کاشانی نیز در وافی روایت را با تعبیر «سبعة آلاف آیة» یعنی بدون کلمه «عشر» نقل کرده (5)که به عدد تقریبی هفت هزار آیه نزدیک است. (6)
ص:419
کتاب کافی از دوره های نخست مورد توجه عالمان بوده است و بدین جهت کارهای بسیاری پیرامون آن انجام گرفته است. در اینجا به برخی از مهم ترین آثار تدوین شده دربارۀ کافی اشاره می کنیم:
1. شرح اصول کافی : اثر صدرالمتألهین محمد شیرازی (م 1050 ق) که صرفاً بخشی از اصول کافی را شرح کرده. (2)
2. شرح اصول الکافی للمازندرانی: از مولی محمد صالح مازندرانی (م 1081 ق) که صرفاً بخش «اصول» و «روضه» کافی را شرح کرده است. این اثر در 12 جلد با حواشی علّامه شعرانی چاپ شده است.
3. مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول : از علّامه محمدباقر مجلسی (م 1110 ق) که شامل شرح اصول، فروع و روضۀ کافی است و در 26 جلد چاپ شده است. (3)در این شرح مؤلف در ابتدا به اختصار به ارزیابی اسناد هر یک از روایات کافی و سپس به
ص:420
شرح متن روایات پرداخته است.
1. اصول کافی ، ترجمه و شرحِ سیّد جواد مصطفوی.
2. شرح اصول کافی ، ترجمه و شرحِ محمد باقر کوه کمره ای.
3. الروضه من الکافی ، ترجمه و شرحِ سید هاشم رسولی محلاتی.
4. الکافی ، ترجمه به انگلیسی المؤسّسة العالمیة للخدمات الاسلامیه.
1. حاشیۀ ملا محمد امین استرآبادی (م 1036 ق) .
2. حاشیۀ رفیع الدین محمد بن حیدر نائینی (م 1080 ق) . (1)
3. حاشیۀ شیخ عبدالحسین مظفر (با نام الشافی فی شرح اصول الکافی ) .
1. گزیدۀ کافی ، ترجمه و تحقیقِ محمد باقر بهبودی (ترجمۀ کتاب صحیح الکافی ) .
2. خلاصه ای از اصول کافی ، ترجمۀ علی اصغر خسروی شبستری.
3. درخشان پرتوی از اصول کافی ، سید محمد حسینی همدانی.
کافی دارای چاپ های مختلفی است. علاوه بر چاپ های قدیمی و سنگی آن، بهترین تصحیح های کافی عبارت اند از:
تصحیح دقیق محقق ارجمند مرحوم آقای علی اکبر غفاری که با استفاده از نسخه های متعدد در حدود سال های 1375 قمری (1334 ش) به انجام رسید.
مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث نیز تحقیق و تصحیح کتاب الکافی را به صورت گروهی و با استفاده از امکانات روز و نسخه های یافت شده انجام می دهد که در 24 جلد عرضه می شود.
ص:421
1. المعجم المفهرس لألفاظ أصول الکافی ، الیاس کلانتری.
2. المعجم المفهرس لألفاظ أصول من الکافی ، علیرضا برازش (2 جلد) .
3. فهرس أحادیث الکافی ، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.
1. تجرید أسانید الکافی و تنقیحها ، حاج میرزا مهدی صادقی.
2. الموسوعة الرجالیة ، حسین طباطبایی بروجردی.
1. الشیخ الکلینی البغدادی و کتابه الکافی ، ثامر هاشم العمیدی.
2. دفاع عن الکافی ، ثامر هاشم العمیدی.
3. بحوث حول روایات الکافی ، امین ترمس العاملی.
4. الکلینی و الکافی ، عبدالرسول الغفار.
متن کافی را به همراه بسیاری از کتب دیگر حدیثی در نرم افزارهای ذیل می توانید مشاهده کنید:
1. نرم افزار معجم فقهی، مرکز معجم فقهی حوزۀ علمیۀ قم که ویرایش جدید آن با نام مکتبة اهل البیت عرضه شده است. از مزایای این برنامه آن است که متن کافی را همراه با کلیۀ پاورقی ها و شرح اصول کافی ملا صالح مازندرانی در بر دارد.
2. نرم افزار جامع الاحادیث (نور 2 و 5/2) ، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی که متن کافی را با اعراب کامل و نسبتاً صحیح عرضه کرده است. در نرم افزار جامع فقه اهل البیت این مرکز نیز علاوه بر درج تعدادی از شروح مشهور کافی و دیگر کتب اربعه امکان ارتباط متن کتاب ها با شروح فراهم گردیده است.
برای بررسی اسناد کتب اربعه نیز می توانید از نرم افزار درایة النور مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی استفاده کنید.
3. برنامه نشر حدیث که امکان جستجوی ریشه ای را در متن کافی فراهم ساخته است.
ص:422
محمد بن یعقوب کلینی و کتاب کافی
در این نوشتار از الکافی سخن به میان آمده و در آن به معرفی کلینی، سبک و روش او پرداخته است.
مشایخ و شاگردان کلینی، بررسی وجه تسمیۀ کتاب، بررسی انگیزۀ کلینی در تألیف کتاب، ملاحظاتی چند دربارۀ سیرۀ کلینی، بررسی مصادیق عدة کلینی، بازشناسی روایات صحیح در الکافی، مآخذ کلینی در تألیف کتاب عناوین مطالب این نوشته است.
ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی مؤلف نخستین کتاب از کتب اربعه شیعه می باشد. (2)در مورد سال تولد او، اطلاعاتی در دست نیست. اما وفات او در سال 329 هجری در بغداد اتفاق افتاده است. (3)زادگاه کلینی روستای کلین از توابع
ص:423
شهر ری بوده (1)و چنان که معروف است پدر و دایی او، یعقوب و علان نیز در این ده زندگی می کرده اند. در مورد پدر وی اطلاع دقیقی در دست نیست اما در مورد دایی او، به طوری که نجاشی توضیح می دهد، در عصر خود از مشایخ معتبر و موثق بوده است. (2)دقیقاً مشخص نیست که کلینی کودکی و نوجوانی خود را در کجا سپری کرده است. اما به نظر می رسد که ابوجعفر، سال های ابتدای زندگی خود را در همان زادگاه خویش سپری کرده و سپس جهت کسب معلومات دینی به قم روی آورده است. او پس از استفاده از محضر مشایخ آن حوزه، جهت تکمیل اطلاعات خویش به سفرهای متعددی دست زد، که در رأس آن می توان از دیدار او از حوزه های کوفه، نیشابور و بغداد، نام برد. کلینی پس از دیدار با بزرگان این حوزه ها مجدداً به ری عزیمت نمود و این در شرایطی بود که حوزه ری در آن زمان، از حوزه های جوان به شمار می رفت و در آن خطّه پس از حوزۀ قم قرار داشت، چرا که شهر ری تا اواخر سوم قرن تحت نفوذ و سیطره اهل سنت قرار داشت و آنان با اعمال تعصب از سکونت و رشد شیعیان در آن جلوگیری می کردند. در این مورد یاقوت حموی، پس از شرحی که از قول اصطخری دربارۀ بزرگی و سابقه تاریخی می دهد خود می نویسد: "اهل ری، اهل سنت و جماعت بودند تا آن که احمدبن حسن مادرانی (یا مادرایی) بر آن جا مسلط شد و اظهار تشیّع نمود و اهل آن سامان را مورد تکریم قرار داد. مردم نیز با تصنیف کتب به او تقرب پیدا نمودند از جمله عبدالرحمن بن ابی حاتم کتابی در فضائل اهل بیت علیهم السلام نوشت. این واقعه در ایام معتمد و در سال 275 هجری بود (3)".
با توجه به این تاریخچه نتیجه گیری می شود که ظهور و رشد تشیع در ری، مقارن با ایام کودکی و نوجوانی کلینی بوده است و از این رو تعجبی ندارد که وی برای اخذ
ص:424
حدیث و دیدار با مشایخ بزرگ ناگزیر به اقامت در قم و سپس سفر به دیگر حوزه ها گردد. دقیقاً مشخص نیست که کلینی در چه تاریخی به ری بازگشته است. اما به احتمال قوی اقامت او در این شهر به دهه های چهارم و پنجم عمر وی و پس از سال 300 هجری باز می گردد، زیرا کلینی کافی را در دهه های آخر عمر خویش تألیف نمود و این در زمانی بود که او مرجع شیعیان ری و محل رجوع مشتاقان علوم دینی بود، چنان که نجاشی در شرح حال او می نویسد: «کلینی در عصر خود بزرگ و پیشوای اصحاب ما در شهر ری بود و در حدیث موثق ترین و ضابطترین آنها به شمار می آمد، او کتاب خود یعنی کافی را در ظرف بیست سال تألیف نمود» . (1)و به تبع نجاشی علامه حلی متذکر می شود که: «کلینی در ری عالی ترین مرجع فتوی بود و در چهره درخشان حدیث در آن سامان به شمار می رفت» . (2)و به نظر می رسد همین مقام و موقعیت این دانشمند باعث شد تا یکی از علاقه مندان و دلسوختگان مذهب با نوشتن نامه ای به او از وی تقاضا کند تا به تألیف جامع مذهبی خود روی آورد (3)و چنان که خواهیم گفت کلینی ضمن قبول درخواست این برادر دینی، با استفاده از دست آوردهای حدیثی خود و منابع موجود در کتابخانه های شهر ری به نگارش کتاب خود روی آورد. او احتمالاً در طول نوشتن این کتب، مجدداً به قم مسافرت نمود تا از منابع حوزه قم به ویژه کتابخانه استاد خود علی بن ابراهیم قمی استفاده نماید و این مطلب از صدر روایات کتاب که دو سوم آن با نام علی بن ابراهیم قمی پیوند خورده است (4)، قابل استنباط است و بالاخره باید گفت: مرحوم کلینی پس از تألیف جامع حدیثی خود در سال 327 هجری عازم بغداد گردید و در دو سال آخر حیات خود، کتاب کافی را در جمع محدودی از یاران و شاگردان خود به معرض روایت گذاشت. (5)کلینی در سال 328 (6)و مطابق برخی نظرات در سال 329 درگذشت (7)و در باب الکوفه بغداد به
ص:425
خاک سپرده شد. (1)او علاوه بر کتاب کافی کتاب های دیگری نیز به رشته تألیف کشید (2)، لکن از آن کتب اثری به جای مانده است.
چنان که بعضی از محققان تذکر داده اند (3)، در مصادر تاریخی هم زمان با حیات کلینی، اطلاعات چندانی پیرامون نشو و نمای این دانشمند، وجود ندارد. از این رو بهترین مرجع در شناخت شخصیت علمی و مشایخ ابوجعفر کلینی همان اسناد روایات کتاب کافی می باشد. به همین ترتیب در مورد شاگردان کلینی نیز اطلاعات تاریخی بسیار اندک است و تنها چند نفر که موفق شده اند کتاب کافی را با سماع و قرائت و یا اجازه از مؤلف آن دریافت نمایند، به عنوان شاگردان کلینی شناخته شده اند هر چند با تعریفی که نجاشی از کلینی - به عنوان استاد حدیث و رئیس حوزه ری - کرده است، می توان حدس زد که از شاگردان کلینی بیش از این تعداد بوده اند.
اما در مورد مشایخ کلینی باید گفت: طبق بررسی های به عمل آمده در کتاب کافی ، مجموعاً 15339 روایت وجود دارد که سند آن با یکی از مشایخ کلینی شروع می گردد و بررسی این اسناد نشان می دهد که کلینی روایات خود را مجموعاً از سی و چهار نفر روایت کرده است. لکن از مجموع روایات فوق، 15284 روایت از هشت نفر از مشایخ حدیثی و پنجاه و پنج روایت به واسطه بیست و شش نفر دیگر روایت شده است. این مشایخ هشت گانه که در واقع 99 درصد و اندی از روایات کافی به توسط آنان روایت شده است به ترتیب کثرت روایت عبارتند از:
1. علی بن ابراهیم قمی 7068 روایت
2. محمد بن یحیی العطار 5073 روایت
ص:426
3. ابوعلی اشعری 875 روایت
4. حسین بن محمد 830 روایت
5. محمد بن اسماعیل 758 روایت
6. حمید بن زیاد 450 روایت
7. احمد بن ادریس 154 روایت
8. علی بن محمد 76 روایت (1)
باید توجه داشت که آمار فوق معرف تعداد دقیق روایات کافی نیست (2)بلکه معرف روایاتی است که با عنوان مشایخ کلینی در کتاب کافی به چشم می خورد گرچه مکرر به ثبت رسیده باشد. ضمناً از افراد فوق ردیف های اول تا چهارم و نیز ردیف هفتم از مشایخ قم بوده اند که این خود نشان از اقامت طولانی کلینی در این شهر و بهره گیری او از منابع آن حوزه، خصوصاً کتابخانه استادش علی بن ابراهیم قمی دارد و چنان که نجاشی و شیخ طوسی تذکر داده اند، پدر علی بن ابراهیم یعنی ابراهیم بن هاشم نخستین کسی بود که احادیث محدثان کوفه را در قم رواج داد (3). علی بن ابراهیم قمی، محدث و مفسر معروف گرچه خود از مشایخ کلینی می باشد لکن به جهت آن که در اواسط عمرش چشمان خود را از دست داده بود (4)، در سال های پایانی حیات در مقام بحث و تدریس قرار نداشت. از این رو کلینی احتمالاً نه با سماع و قرائت بلکه با اجازه و مناوله توانست از کتابخانه او که میراث ابراهیم بن هاشم بود استفاده کند (5). به همین ترتیب در مشایخ فوق، محمد بن اسماعیل بندفر یا بندقی ساکن نیشابور و
ص:427
راوی آثار فضل بن شاذان بوده و حمید بن زیاد نیز از راویان و صاحبان کتاب در کوفه می باشد و به طوری که گذشت کلینی ضمن مسافرت به این نقاط توانست از آنان به اخذ حدیث پرداخته و در تألیف کتاب خود از آن بهره برداری نماید. ضمناً به غیر از افراد نام برده، کلینی مشایخ معروف دیگری هم داشته است که از جمله می توان از ابوجعفر محمد بن حسن بن فروخ صفار، ابوالعباس احمد بن سعید معروف به ابن عقیده و ابوسلیمان داود بن کوره قمی یاد نمود (1).
اما در زمینه شاگردان کلینی نیز چنان که گذشت او پس از تکمیل تحصیلات خود به ری آمد و ریاست حوزه آن شهر در اختیار او قرار گرفت و چنان که نجاشی و به تبع نجاشی علامۀ حلی تذکر داده اند، مرجع فتوی و استاد حدیث در آن دیار گردید و گرچه می توان از این مطلب استفاده نمود که او شاگردان زیادی تربیت کرده است، معهذا شرحی از کیفیت تدریس و شاگردان کلینی در این حوزه وجود ندارد. برعکس اکثر شاگردان کلینی که ادعای آنها مسموع بوده و تاریخ به نقل اسامی آنان تصریح دارد مردانی از کوفه و بغداد هستند و این پس از ورود کلینی به بغداد در واپسین سال های حیات و عرضۀ کافی در جمع آنان بوده است. از مهم ترین شاگردان کلینی که موفق شده اند کتاب کافی را بدون واسطه از صاحب آن روایت کنند می توانند از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه (صاحب کامل الزیارات ، متوفی 367) ، ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری (متوفی 385) ، ابو غالب احمد بن محمد زراری (متوفی 368) ، ابو عبداللّه احمد بن ابراهیم صیمری معروف به ابن ابی رافع، ابوالمفضل محمد بن عبداللّه بن مطلب شیبانی (2)، ابوالحسین احمد بن علی بن سعید کوفی، ابوالحسین عبدالکریم بن عبداللّه بن نصر بزاز، احمد بن احمد کاتب کوفی و
ص:428
ابوالحسن یا ابوالحسین عقرانی (1)نام برد و با توجه به مصادر رجالی روشن می شود اشخاص فوق عمدتاً از مشایخ بزرگ شیعه در رشته های فقه و حدیث بوده و مطابق بعضی از قرائن این عده موفق شدند روایات کافی را در محضر مؤلف آن تحصیل نموده و یا اجازه روایتی بگیرند. چنان که نجاشی می نویسد: «من به مسجد لؤلؤیی که همان مسجد نفطویه نحوی است رفت و آمد می کردم تا قرآن را بر امام مسجد بخوانم و جماعتی از اصحاب حدیث کتاب کافی را به این صورت بر ابوالحسین احمد بن احمد کوفی قرائت می کردند که: «حدّثکم محمد بن یعقوب الکلینی» سپس اضافه می کند که ابوالحسن عقرانی را هم دیدم که این کتاب را از او روایت می کند ما نیز تمام کتب کلینی را به توسط مشایخ خود، محمد بن محمد (شیخ مفید) ، حسین بن عبیداللّه غضائری، احمد بن علی بن نوح سیرافی از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه از کلینی روایت می کنیم (2). شیخ صدوق نیز در قسمت مشیخۀ من لایحضره الفقیه متذکر شده است که او به واسطۀ محمد بن محمد بن عصام کلینی، علی بن احمد بن موسی و محمد بن احمد سنانی تمام کتاب کافی را از مؤلف آن یعنی محمد بن یعقوب کلینی روایت می کند و از این مطلب می توان نتیجه گرفت که بعید نیست برخی از شاگردان و راویان کلینی قبل از عزیمت این دانشمند به بغداد تمام یا قسمتی از کتاب کافی را از مؤلف آن تحصیل کرده باشند زیرا بنا به تصریح شیخ طوسی در کتاب رجال محمد بن احمد بن سنان زاهری مکنی به ابوعیسی نزیل و ساکن ری بوده است (3).
از بعضی از قرائن روشن می گردد که کلینی موفق نشد تمام روایات خود را به معرض سماع و قرائت گذارد و دلیل عمده آن کوتاهی ایام اقامت وی پس از ورود به بغداد و در پایان حیات بوده است. در این مورد ابوغالب زراری در رساله خود می نویسد: «وجمیع کتاب الکافی تصنیف ابی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی روایتی
ص:429
عنه بعضه قراءةً و بعضه اجازةً» . (1)به همین ترتیب شیخ طوسی در مشیخه هایی که بر تهذیب و استبصار نوشته است در یکی از سندهای خود متذکر می شود که: «من روایات کافی را به توسط احمد بن عبدون معروف به ابن حاشر، از شاگردان کلینی یعنی احمد بن ابی رافع و ابوالحسین عبدالکریم بن عبداللّه بن نصر بزاز، روایت می کنم و آنان به سال 327 هجری در بغداد، باب کوفه، درب سلسله (بازار زنجیر) موفق شدند همه آثار و احادیث کلینی را سماعاً و اجازةً از وی دریافت نمایند» . (2)و بالاخره محمد بن ابراهیم نعمانی که به قولی کاتب کلینی بوده است قسمتی از کتاب کافی را با سماع و قرائت و قسمتی دیگر را با مناوله و اجازه، روایت می نماید. و لذا در کتاب غیبت خود - که فصلی از کتاب حجت کافی را در بردارد - هفده نوبت «اخبرنا محمد بن یعقوب» می گوید و سی نوبت: «حدّثنا محمد بن یعقوب (3)» و این خود معرف تفاوت نحوه تحمل حدیث می باشد. اما به همان میزان که کتاب کلینی در حیات مؤلف آن ناشناخته و غریب می نمود، این کتاب پس از وفات مصنف دانشمند آن، به تدریج موقعیت ارزنده ای در جوامع علمی پیدا کرد و به سرعت مورد استنساخ و مقابله قرار گرفت و در طول زمان از سوی دانشمندان شروح متعددی بر آن نوشته گردید (4)و به طوری که در اجازات علمای شیعه به یکدیگر آمده است، این جامع مذهبی در هر عصر و زمان به عنوان یک مرجع علمی، در حوزه ها محل مراجعه قرار گرفت به گونه ای که می توان قائل به تواتر تاریخی کتاب از عصر مؤلف تاکنون گردید (5).
ص:430
می دانیم که ابوجعفر کلینی، در عصر غیبت صغری زندگی کرده و وفات او مصادف با سال وفات چهارمین نایب امام عصر (عج) ، علی بن محمد سمری می باشد.
اما آیا می توان از تقارن حیات کلینی با نواب اربعه، ملاقات این دانشمند را با نایبان نتیجه گرفت؟ و آیا صحت دارد که این کتاب به محضر حضرت حجت علیه السلام عرضه شده است؟ در پاسخ باید گفت: در مورد ملاقات کلینی با نواب اربعه هیچ گونه سندی در دست نمی باشد و شاید یکی زا دلایل آن، حضور نواب اربعه در بغداد و زندگانی کلینی در ایران بوده است و چنان که گفتیم کلینی به غیر از دو سال آخر حیات خود، بقیه عمرش را در ری و قم سپری نمود. علاوه بر آن، وفات کلینی مقارن با وفات آخرین نایب بوده و از این رو احتمال عدم تماس کلینی با نایبان حضرت بیش از احتمال ملاقات آنان بوده است. علاوه بر آن با فرض وجود تماس و ملاقات بین کلینی و نایبان حضرت، هیچ گونه اثری در ارزش گذاری جامع کلینی توسط نوّاب امام عصر (عج) وجود ندارد. اما در مورد عرضۀ کتاب بر حضرت مهدی علیه السلام و تعبیر:
« الکافی کاف لشیعتنا» که در افواه عمومی شهرت یافته است نیز، باید متذکر شد که برای این مطلب نیز نمی توان ریشه ای در اسناد تاریخی به دست آورد گرچه بعضی از دانشمندان در این رابطه حدس هایی زده اند.
علی بن طاوس در کتاب کشف المحجه ، در مقام اعتبار وصیت معروفی که امیرمؤمنان علیه السلام برای فرزندش امام حسن علیه السلام نوشته و کلینی آن را کتاب رسائل الائمه آورده است می نویسد: محمد بن یعقوب در دوران وکلای اربعه یعنی عثمان بن سعید عمری و پسرش ابوجعفر محمد بن عثمان، ابوالقاسم حسین بن روح و علی بن
ص:431
محمد سمری زندگی می کرد و حتی قبل از علی بن محمد در سال 328 از دنیا رفت لذا تصانیف و روایات او در دوره ای به ظهور پیوست که راه برای تحقیق در مطاوی آن از نظر صحت و سلامت باز بوده است. (1)صاحب مستدرک الوسائل پس از نقل این جریان می نویسد: نتیجه ای که از سخنان علی بن طاوس می توان گرفت عرضه کتاب بر یکی از نواب و امضای محتوای آن توسط یکی از آنان می باشد. این مسئله گرچه حدس است و قطعیتی ندارد اما به سهم خود این احتمال را تقویت می کند که کلینی با داشتن نیت خیر در تألیف مجموعه ای که بتواند برای مؤمنان راهگشا باشد، کوتاهی نکرده و چنان که خود در مقدمه گوید: وی اخباری جمع آوری نمود تا بتواند برای متقاضیان رفع حاجت کند» . علامه نوری سپس اضافه می کند: «از این سخنان، غرض من صحه گذاشتن به شایعه: «الکافی کاف لشیعتنا» نیست. زیرا این جمله پایه درستی ندارد و در مؤلّفات اصحاب اثری از آن یافت نمی شود حتی محدث استرآبادی نیز به عدم وجود چنین جمله ای تصریح دارد، با آن که سیرۀ او صحه گذاشتن به تمام روایات کافی بوده است. (2)
از بعضی از جملات کتاب مستدرک الوسائل استفاده می شود که علامه نوری خود در مقام حدس و گمان، عرضه جامع کلینی را بر نواب اربعه یا امام عصر (عج) منتفی نمی دانسته است. نوری در مورد سیره نواب و ارتباط آنان با مردم می نویسد: «علاوه بر عرضۀ مسائل عمومی به حضور نواب، عرضه کتاب و تأیید گرفتن از آنان، امری متداول بود. و این مطلب از بررسی زندگی بعضی از راویان قابل استفاده می باشد.
چنان که شیخ طوسی در کتاب غیبت خود آورده است که چون محمد بن علی شلمغانی کتاب تکلیف را نوشت، ابوالقاسم حسین بن روح گفت: این کتاب را برای من بیاورید تا آن را مشاهده کنم. کتاب را برای او آوردند و او از اول تا به آخر آن را ملاحظه کرد و سپس گفت: در این کتاب به جز دو یا سه موضوع که شلمغانی در آن بر
ص:432
امامان دروغ بسته است، دیگر مطلبی نیست مگر آن که از ائمه علیهم السلام روایت شده است» . (1)علامه نوری سپس به عنوان نتیجه متذکر می شود که: «بنابراین بعید است که از نواب کسی کتاب کافی را طلب نکرده باشد» . اما در نقد این اظهارات همین بس که متذکر شویم: اولاً کلینی کتاب خود را در دهه های آخر عمر خویش تألیف نمود و در مدت تألیف در شهرهای ری و قم اقامت داشت و دلیلی در دست نیست که کتاب خود را پس از تألیف به نایبان عرضه کرده یا از ابتدا مطابق صلاحدید آنان نوشته باشد. ضمناً او پس از اتمام کتاب به فاصلۀ نسبتاً کوتاهی درگذشت. ثانیاً: چنان که گذشت او پس از اتمام کتاب خود، آن را در جمع محدودی از شاگردان خویش به معرض سماع و قرائت گذاشت که آنان نیز از نظر نام و نشان مشخص بوده و به غیر از این عده، دریافت کتاب توسط اشخاص دیگر معروفیت ندارد. ثالثاً: ضعف و نادرستی بسیاری از روایات کتاب و ناکافی قلمداد شدن آن از سوی محدثان پس از کلینی، خود قرینه دیگری است که عدم عرضه کتاب را بر امام عصر (عج) نشان می دهد و طبعاً تأیید و امضای همه روایات، موضوع بعیدتری به شمار می رود. رابعاً:
زمینه ای جهت مقایسه شخصیت کلینی با شلمغانی وجود ندارد، زیرا به طوری که علمای رجال آورده اند شلمغانی از فقهای بزرگ شیعه بود که کتاب تکلیف او سندی فقهی به شمار می آمد، اما به دلیل حسادت با حسین بن روح نوبختی، دست از عقیده خود کشید و به انحراف و ضلالت دچار گردید (2)و چون این انحراف می توانست مایه حیرت شیعیان قرار گیرد تأیید کتاب او گامی در زدودن تحیر شیعیان به شمار
ص:433
می رفت، در صورتی که با توجه به وثاقت کلینی در بین شیعیان نیازی به تأیید او و کتابش از سوی نایبان احساس نمی گردید، چنان که این وثاقت ارتباطی با ضعف قسمتی از اخبار کافی ندارد. اما در مورد وجه تسمیه کتاب به کافی باید گفت: به نظر می رسد این کتاب از سوی مؤلف آن مسمی به کافی نبوده است. مهم ترین دلیل این مطلب عدم اشاره کلینی به نام کتاب در خطبه آغازین این اثر بزرگ است، هر چند که در دوره های بعد شیخ طوسی و نجاشی از کتاب کلینی به نام کافی یاد کرده اند (1)، اما می توان احتمال داد که عنوان الکافی به عنوان نام اثر کلینی از خطبه وی در شروع کتاب اقتباس گشته است آن جا که می نویسد: «وقلت انک تحب أن یکون عندک کتاب کاف یجمع فیه من جمیع فنون علم الدین ما یکتفی به المتعلم و یرجع إلیه المسترشد» . تا آن جا که متذکر می شود: «وقد یسر اللّه - و له الحمد - تألیف ما سألت» . (2)
بررسی انگیزه کلینی در تألیف کتاب:
مرحوم کلینی در ابتدای کتاب خود، انگیزۀ خود را در مورد تألیف کتاب مورد شرح قرار داده است و از مطالعه این مقدمه روشن می گردد او جامع خود را به تقاضای یک تن از دوستان و مریدان خود نوشته است. دقیقاً معلوم نیست که این شخص چه کسی است، اما احتمالاً این شخص محمد بن احمد بن عبداللّه بن قضاعۀ صفوانی یا محمد بن ابراهیم نعمانی بوده است. خصوصاً معروف است که شخص اخیر از جمله کاتبان کلینی بوده و کلینی در تبویب کتاب و انشای خطبه و عناوین اثر خود از مساعدت او بهره مند شده است (3)، ضمناً از مفاد درخواست این دوست و مرید روشن می گردد که او از عالمان به احادیث و اختلاف آنها بوده و از کلینی که در ری زندگی می کرده، دور بوده است به طوری که با ارسال نامه از او درخواست می کند که با
ص:434
نوشتن جامع مذهبی خود، گامی در رفع نابسامانی های موجود بردارد. کلینی ضمن قبول درخواست این برادر دینی سیره خود را در تعریف کتاب به شرح زیر مشخص می کند: «تو در نامه خود نوشته بودی که اموری برای تو تولید اشکال کرده است اما به دلیل اختلاف روایت نمی توانی حقیقت آن را درک کنی و اختلاف روایت نیز خود علل و اسباب مختلفی دارد. در ضمن نوشته بودی که در حوزه تو دانشمندی وجود ندارد که بتوان با کمال اطمینان با وی به مذاکره علمی نشست و باز نوشته بودی که چه نیکوست کتابی در اختیار تو قرار گیرد که جامع فنون دینی بوده و از هر جهت در شناخت مسائل کفایت کند به طوری که محل رجوع و تکیه گاه نوآموزان و طالبان رشد گردد. علاوه بر آن هر کس در مسیر علوم دینی و عمل به اخبار صحیح از روایات صادقین علیهم السلام یا سنن قابل عمل باشد، بتواند از آن بهره برداری نماید تا بلکه از رهگذر این کتاب اوامر خدا و رسول او شناخته و اجرا گردد» .
کلیین سپس می نویسد: «ای برادر که خدا تو را ارشاد کند بدان که در خصوص اختلاف روایت، هیچ کس نمی تواند به شناخت اختلاف حدیث صحیح از ناصحیح اقدام کند مگر آن که بر اساس ضوابط رسیده از سوی امامان عمل نماید. امامان فرموده اند: «حدیث ما را با کتاب خدا برابر کنید اگر با آن موافق بود، بپذیرید و اگر با قرآن مخالفت داشت به دور اندازید» . علاوه بر آن فرموده اند: «حدیث ما را با رأی مخالفان مذهب برابر کنید. اگر با رأی آنها موافق بود آن را رها کنید و اگر با رأی آنها نابرابر بود بپذیرید» . و باز فرموده اند: «حدیث اجماعی را با نقل همگانی بپذیرید که نقل همگانی تردید ندارد» . اما در عین حال شناخت ما از مسائل ناچیز است به طوری که با اعمال این قوانین جز تعداد کمی از روایات صحیح را نخواهیم شناخت از این رو چاره ای نداریم جز آن که تشخیص صحیح از ناصحیح را به خود اهل بیت واگذار نماییم و آخرین فرموده آنها را مورد توجه قرار دهیم که گفته اند: «در صورتی که شناخت حدیث ما بر شما مشکل شود هر حدیثی را که مایل باشید از باب رضا و تسلیم می توانید مأخذ عمل قرار دهید» . اینک خداوند تألیف آنچه را که تقاضا نمودی
ص:435
میسر ساخت و امیدوارم که این کتاب به گونه ای باشد که درخواست کرده بودی و اگر من در تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح مقصر باشم مطمئناً در خیرخواهی و تقدیم حسن نیت نسبت به مؤمنان کوتاهی نداشته ام» . (1)
با دقت در بیانات کلینی روشن می شود که حدیث شیعه در عصر این دانشمند از دو ویژگی به شرح زیر برخوردار بوده است:
الف. عدم تدوین در قابل یک جامع بزرگ حدیثی
ب. مبتلا بودن به عارضۀ اختلاف، تضاد و تناقض
در مورد ویژگی الف قبلاً بحث هایی از نظر گذشت و طبق آن مباحث روشن گردید که در قرن های سوم و چهارم گام های بلندی از سوی دانشمندان شیعه در تدوین حدیث برداشته شد و کتبی نیز در این رابطه به ظهور پیوست. در عین حال باید متذکر شویم هیچ یک از جوامع تألیف شده نتوانست پاسخگوی نیازهای حوزه های درسی بوده و دانشمندان را از مراجعه به اصول اولیه بی نیاز سازد لکن مرحوم کلینی موفق شد با تألیف جامع مذهبی خود، مهم ترین گام را در این زمینه برداشته و دانشمندان را تا حد زیادی از مراجعه به کتب اولیه و اصول پراکنده بی نیاز سازد.
ضمناً این مطلب پس از پیدایش جوامع حدیثی دیگر یعنی: من لایحضره الفقیه ، تهذیب و استبصار به طور کامل تحقق یافت.
اما در مورد ویژگی دوم یعنی عدم وجود اختلاف و تضاد در حدیث باید گفت: از مهم ترین علل پیدایش عارضۀ اختلاف، وجود احادیثی جعلی بوده که در احادیث شیعه راه یافته و موجب کثرت احادیث در دست شیعیان گردید. به طوری که مطابق برخی از قرائن تاریخی شمار احادیث شیعه در عصر کلینی بالغ بر سیصد هزار گردید. (2)قابل ذکر است که عارضۀ جعل حدیث نه تنها حدیث شیعه بلکه قبل از آن، حدیث اهل سنت را نیز در برگرفته بود منتهی از نظر علل و انگیزه، بین جعل حدیث
ص:436
در شیعه و جعل حدیث در اهل سنت تفاوت چندی موجود است (1). نکته دیگر آن که:
نسبت به حدیث شیعه، احادیث ساختگی تنها بخشی از عوامل اختلاف حدیث را تشکیل می دهد و به طوری که در دورۀ دوم گذشت، بخشی از عوامل اختلاف حدیث در شیعه، مربوط به صدور احادیث تقیه آمیز و راه یافتن آن در بین احادیث صحیح می باشد. حال باید گفت: یکی از انگیزه های کلینی در تألیف کافی کثرت روایات متعارض در آن دوره بوده است. کلینی گرچه خود در این زمینه به قدر کافی بحث نکرده است، اما با نقل نامه دوست و مرید خود در واقع به اصل این حقیقت اشاره دارد آن جا که می نویسد: «نوشته ای که فهم رخی از امور بر تو مشکل شده است به طوری که نمی توانی حقیقت آن را دریابی چرا که در مورد آن امور روایات مختلفی وجود دارد و تو می دانی که اختلاف روایت خود، اسباب و علل مختلفی دارد. علاوه بر آن نوشته بودی که در دسترس تو کسی وجود ندارد که به دانش او (در مسئله اختلاف روایت) اعتماد ورزی و با وی به مذاکره علمی و بررسی حدیث نشینی» . (2)
چنان که دنبالۀ مطلب نشان می دهد، کلینی پس از اشاره به واقعیت اختلاف حدیث، به ذکر معیارهای خود در تمیز روایات صحیح از غیرصحیح می پردازد که عبارت از عرضۀ حدیث به کتاب خدا، مقابلۀ حدیث با فتاوای عامه و بالاخره چنگ زدن به حدیث اجماعی می باشد. اما در عین حال تصریح می کند که به کارگیری این
ص:437
معیارها جز تعداد کمی از روایات صحیح را مشخص نمی سازد. از این رو وی در شناخت روایات صحیح به معیار دیگری روی آورد که عبارت از معیار «تسلیم و رضا» بود به این معنی که در برخورد به دو روایت متعارض که هر دو از نظر سند و سایر قرائن، صحیح باشند از باب تسلیم در مقابل فرامین خداوندی عمل به یکی را اختیار نموده و از عمل به دیگری خودداری ورزد. لکن کاربرد این معیار چیزی جز مقایسه روایات با دیدگاه اعتقادی و بینش فقهی کلینی نبود. زیرا چنان که گفتیم او در مقام رفع تناقض از حدیث شیعه به تألیف جامع مذهبی خود روی آورد و بدیهی است پس از درج روایات موافق با دیدگاه و فتاوای خود، از درج و روایات مخالف، خودداری نماید (1). به عقیدۀ یکی از نویسندگان وجود این حقیقت دربارۀ کتاب کلینی موجب گردید تا علی رغم تمجید و تحسینی که از کار کلینی به عمل آمد در عین حال کتاب او از هر جهت مورد قبول و پذیرش دانشمندان پس از وی قرار نگیرد و آنان را از مراجعه به سایر مآخذ و منابع بی نیاز نسازد به همین سبب پس از تألیف این کتاب باز هم فقها با اعمال ضوابط علمی و فنی به بحث و تحقیق در احادیث کافی پرداختند (2)و با نقد و بررسی بعضی از روایات آن، به تألیف جوامع دیگر روی آوردند چنانچه شواهد آن در معرفی دیگر کتب اربعه از نظر خواهد گذشت.
چنان که می دانیم کتاب کافی در بین کتب اربعه از حیث اشتمال بر فقهیات و عقاید منحصر به فرد است. و مؤلف دانشمند آن موفق شده است تا با جمع آوری روایات در هر باب، اثری بدیع و کم نظیر تقدیم شیعیان سازد. از این رو با توجه به جامعیت کتاب از نظر احادیث و حسن ترتیب و تنظیم آن از سوی مؤلف، این کتاب پس از پیدایش، ثنا و ستایش های فراوانی را برانگیخت. از جمله شیخ مفید که با کلینی قریب العهد بوده است دربارۀ کتاب می نویسد: «. . . الکافی وهو من اجل کتب الشیعه واکثرها
ص:438
فائدةً. . .» (1)یعنی: « کافی از بزرگ ترین و پر فایده ترین کتب شیعه - در حدیث - می باشد» . به همین ترتیب بسیاری از دانشمندان، مرحوم کلینی را از حیث ضبط و اتقان مورد ستایش قرار داده و جامع مذهبی وی را از زمان تألیف کتابی بی نظیر یا کم نظیر توصیف کرده اند. (2)اما در عین حال ملاحظه روایات کتاب، عامل مطمئنی است که می تواند محسنات و کاستی های کتاب را دقیقاً روشن ساخته و سیرۀ مؤلف را از هر جهت مشخص نماید.
الف - بحثی در سند روایات:
در مورد سند روایات کتاب، کلینی بر خلاف شیخ صدوق و شیخ طوسی از طریقه اختصار سند استفاده نکرده است. بلکه سیره او در زمینه سند، درج آن به صورت کامل می باشد. ملاحظه اسناد روایات نشان می دهد که وی در بسیاری از موارد روایات کتاب را مستقیماً به نقل از مشایخ خود آورده است. اما در مواردی که با مراجعه به کتب و اصول اولیه به نقل روایت می پردازد، سند کتاب را به توسط مشایخ اجازه درج کرده است. (3)از این رو روایات کتاب جز در موارد بسیار نادر، مزین به سلسله سندی است که واسطه های بین او تا معصوم را به طور کامل نشان می دهد. (4)سند کامل در روایات کافی در جای خود از محسنات این کتاب می باشد، اما معهذا در اسناد روایات مسائل چندی وجود دارد که در این جا به آنها اشاره می گردد:
1. وجود سند به صورت «معنعن» :
سند روایات کافی به صورت معنعن است، یعنی حلقه های سند با لفظ «عن» به یکدیگر مربوط شده اند. در این گونه اسناد وجه تحمل واسطه های سند معمولاً پوشیده می ماند. در این زمینه باید گفت چنان که در بخش سوم ملاحظه کردیم تحمل حدیث خود انواع و اقسامی دارد که بالاترین نوع آن سماع در محضر شیخ و
ص:439
پایین ترین آن وجاده است به طوری که بعضی از دانشمندان نقل روایت یا عمل به روایت را به صرف وجاده ای بودن آن منع کرده اند. (1)به همین جهت از نظر دانشمندان، نوع تحمل حدیث، میزانی در ارزش گذاری آن حدیث به شمار رفته و کتمان عمدی وجه تحمل، نوعی تدلیس و تزویر به شمار می رود (2)که علمای خبیر و با بصیرت همواره از آن پرهیز داشته اند. (3)البته نسبت به شخص ابوجعفر کلینی که همگان او را به وثاقت و امانت علمی ستوده اند نقل روایت به صورت «معنعن» تفسیری جز اختصار سند ندارد، به ویژه اگر در نظر گیریم که جامع او حاوی 16199 حدیث بوده و روایات کتاب به تنهایی از مجموع روایات صحاح ستۀ اهل سنت بیشتر است. (4)و طبعاً ذکر کیفیت تحمل واسطه های سند، حجم کتاب را بیش از پیش افزایش می داده است. اما در عین حال نقل روایات به صورت «معنعن» راه را بر محققان در تمیز طرق ضعیف از طرق قوی می بندد. (5)
2. ارسال و تعلیق در سند پاره ای از روایات:
چنان که گذشت، کلینی در نقل روایات، ملتزم به درج سند به صورت کامل بوده است.
او در مواردی که چند روایت از سند مشترکی برخوردار است، معمولاً روایت اول را با سند کامل ذکر نموده و در نقل روایات بعد، به تعبیر « وبهذا الاسناد » بسنده می نماید. (6)
ص:440
معهذا علی رغم التزام وی به نقل کامل سند در مواردی نیز در سند روایات، ، قطع، ارسال و یا تعلیق به چشم می خورد، که البته این موارد در مجموع کتاب رقمی محدود است، مثلاً در روایتی آمده است: «محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید و محمّد بن خالد، عن زکریا بن عمران القمی، عن هارون بن الجهم، عن رجل من أصحاب ابی عبداللّه لم احفظ اسمه قال: سمعت ابا عبداللّه یقول (1). . .» و در روایتی دیگر سند به صورت زیر دیده می شود: «الحسین بن محمّد عن المعلّی بن محمّد عن بعض اصحابه عن ابی بصیر قال» (2)این گونه روایات در معیار متأخرین از جمله روایات ضعیف به حساب می آید، (3)اما مرحوم کلینی با وثوق به صدور این روایات از معصوم علیه السلام، به درج آنها اقدام کرده است، چنان که در باب میراث «پسر برادر و جد» پس از ذکر روایتی که در سند آن «ارسال» وجود دارد می نویسد: «هذا قد روی وهی اخبار صحیحة» (4)یعنی: «چنین حکمی از امام علیه السلام روایت شده و از جمله اخبار صحیح می باشد» و می دانیم که در عرف و عادت متقدمان، صرف وثوق به صدور یک روایت از معصوم علیه السلام، در صحت آن روایت کفایت می نموده است. (5)
3. مشترکات در اسناد روایات:
مسئله دیگری که در سند بعضی از روایات کافی جلب نظر می کند، مسئله وجود مشترکات است. (6)برخی از مشترکات با مقایسه صدر و ذیل دیگر (اسناد) روایات یا استفاده از قرائن موجود در کتب رجال و حدیث قابل شناسایی است اما در پاره ای
ص:441
دیگر وجود قراین نیز نمی تواند در تمیز مشترکات مفید واقع شود. به عنوان یک نمونه در سند: «محمّد عن أحمد عن شاذان بن خلیل عن یونس عن حماد عن حسین» به قرینۀ آن که نجاشی در ترجمه حسین بن مختار می نویسد: «له کتاب یروی عنه حماد بن عیسی» (1)می توان نتیجه گرفت که منظور از حسین در این سند، حسین بن مختار قلانسی و منظور از حماد، حماد بن عیسی جهنی است. (2)در صورتی که در همین سند مصادیق «محمد» و «أحمد» روشن نیست و در یک احتمال می توان مصادیق این دو نفر را «محمّد بن یحیی» و «احمد بن محمّد بن عیسی» دانست. به این ترتیب در مورد اسناد روایات کافی باید گفت: در این کتاب مشترکات زیادی وجود دارد که تمیز برخی به راحتی امکان پذیر بوده و بعضی دیگر، به سختی قابل امتیاز می باشد. از جمله مشترکات این کتاب می توان از: احمد بن محمّد، ابن سنان، حماد، ابن محبوب، ابن فضال و محمّد بن اسماعیل نام برد. به عنوان مثال با مطالعه و مقایسه اسناد روایات روشن می شود هرگاه سند به صورت: «محمّد بن یحیی عن احمد بن محمّد عن ابن محبوب» آمده است منظور از «احمد بن محمّد» ، احمد بن محمّد بن عیسی می باشد (3). در صورتی که در مواردی که سند به صورت: «عدة من أصحابنا عن احمد بن محمّد عن عثمان بن عیسی» درج شده است، مقصود از «احمد بن محمّد» ، احمد بن محمّد بن خالد برقی می باشد، (4)به عنوان یک نمونه دیگر از مشترکاتِ کافی صاحب منتقی الجمان می نویسد: «در سند بسیاری از روایات کافی آمده است: «محمّد بن إسماعیل عن الفضل بن شاذان. . .» سپس می افزاید وضع محمّد بن اسماعیل نامعلوم است زیرا این اسم بین هفت نفر مشترک می باشد که عبارتند از: محمّد بن اسماعیل بزیع، محمّد بن اسماعیل برمکی، محمّد بن اسماعیل زعفرانی که این سه نفر توثیق شده اند، اما چهار نفر دیگر یعنی: محمّد بن اسماعیل بن جعفری، محمّد بن اسماعیل صیمری قمی، محمّد بن اسماعیل کنانی و محمّد بن اسماعیل بلخی همگی مجهول الحال هستند. صاحب منتقی الجمان پس از رد احتمال هر یک از سه نفر اول در سندهای کافی نتیجه می گیرد که مصداق «محمّد بن اسماعیل» در اسناد روایات
ص:442
یکی از چهار نفر بعد یا احتمالاً محمّد بن اسماعیل نیشابوری مشهور به بندقی یا بندفر می باشد. اما شخص اخیر نیز به نوبه خود مجهول الحال است. (1)
مطلب دیگر که در همین زمینه باید متذکر شد آن است که در بعضی از موارد مرحوم کلینی به جای نقل روایت از طریق مشایخ حدیثی، مستقیماً به کتب حدیثی مراجعه کرده و از آنها نقل روایت می کند. در این گونه موارد کلینی برخلاف سیره شیخ طوسی، اسناد کتب مورد استفاده را در صدر روایات خود درج کرده است تا این روایات به عارضه ارسال دچار نگردد. از این رو سند بسیاری از روایات کافی معرف سلسله ای از مشایخ اجازه است تا مشایخ حدیثی و از جمله اساتید کلینی به همین ترتیب در سند پاره ای از روایات کافی اشکال سند مربوط به ضعف مشایخ اجازه است تا ضعف راویان و مشایخ حدیث. اما در اسناد روایات، راهی به تمیز این دو مقوله از یکدیگر وجود ندارد. آقای بهبودی در این مورد می نویسد: «آن جا که کلینی می گوید: «عدة من أصحابنا عن سهل بن زیاد عن الحسن بن محبوب» مشخص نیست که او روایت حسن بن محبوب را از کتاب سهل استخراج می کند با این که سهل جزء راویان ضعیف است یا آن که با واسطه سهل بن زیاد، روایت را از مشیخه حسن بن محبوب استخراج کرده است (مشیخۀ حسن بن محبوب از منابع معتبر حدیثی بوده و
ص:443
حسن بن محبوب جزء موثقان است) به همین ترتیب وقتی کلینی می گوید: «علی بن ابراهیم بن هاشم عن ابیه عن ابن ابی عمیر» . نمی دانیم که آیا حدیث را از کتب استاد خود علی بن ابراهیم استخراج کرده یا از نوادر ابراهیم بن هاشم یا از نوادر محمّد بن ابی عمیر اخذ نموده است. ضمناً در صورتی که حدیث مستخرج از نوادر محمّد بن ابی عمیر باشد، باید توجه داشت که نوادر او دارای نسخ متعدد بوده و معلوم نیست کدام نسخه در اختیار کلینی قرار داشته است. گر چه وقتی که در سند روایت می گوید:
«عدة من أصحابنا عن احمد بن محمّد بن عیسی» به یقین می توان گفت که او روایت را از کتب احمد بن محمّد بن عیسی برگرفته و این شخص از موثقان بوده است. (1)
4. وجود «ضعفاء» در سند روایات:
مطلب دیگر در سند بعضی از روایات کافی وجود اشخاص ضعیف و غیر موثق است و مطالعه رجالی سندهای این گونه روایات نشان می دهد که شمار قابل توجهی از رجال کافی از دیدگاه علمای رجال از جمله: کشی، نجاشی، و شیخ طوسی مورد تضعیف قرار گرفته اند. دانشمند معاصر هاشم معروف حسنی در کتاب دراسات فی الحدیث والمحدثین به ذکر چهل و یک نفر از رجال ضعیف و بد نام کافی مبادرت کرده است (2)و از ملاحظه ترجمه این عده روشن می گردد که اکثر آنان در شمار غلات قرار داشته و یا به کذب، تخلیط، سوء حافظه و دیگر مشکلات اعتقادی و یا اخلاقی مبتلا
ص:444
بوده اند، اما چنان که گذشت با توجه به آن که کلینی در ملاک صحت روایات، تابع سیرۀ قدما بوده، از این رو وی در نقل روایت از این عده، محذوری نداشته است. اما محدثان پس از کلینی که معیارشان با معیار این دانشمند متفاوت بوده و یا نسبت به قراین مورد نظر کلینی در صحت اخبار بی اطلاع بوده اند، طبعاً وجهی بر تصحیح این روایات در پیش روی خود ندیده و بعضاً به انتقاد و خرده گیری از کلینی به پا خاسته اند. از این رو در مطالعه کتب من لا یحضره الفقیه و تهذیب الاحکام نیز که به فاصله کوتاهی پس از کتاب کلینی تألیف شده موارد گوناگونی یافت می شود که شیخ صدوق و شیخ طوسی پس از ذکر روایاتی از کتاب کافی به نقد و بررسی آن و احیاناً مناقشه با مرحوم کلینی برخاسته اند. (1)
5. بررسی مصادیق عدۀ کلینی در «عدة من أصحابنا» :
مراد از عده در «عدة من أصحابنا» عده ای از مشایخ کلینی یا مشایخ اجازه می باشند. که کلینی از باب اختصار سند از درج آنان خودداری ورزیده است. به این دلیل که وی در نخستین روایت خود از قسمت اصول کافی می نویسد: «حدثنی عدة من أصحابنا منهم محمّد بن یحیی العطار. . .» و می دانیم که محمّد بن یحیی از جمله مشایخ کلینی بوده است.
نجاشی متذکر می شود که ابو جعفر کلینی گفته است: «هرجا در کتاب من آمده است: «عدة من أصحابنا عن احمد بن محمّد بن عیسی» ، این عده عبارت از محمّد بن یحیی و علی بن موسی الکمیذانی و داود بن کوره قمی و احمد بن ادریس و علی بن ابراهیم بن هاشم می باشند» . (2)پس از نجاشی، علامه حلی نیز از قول کلینی متذکر شده است: «و هر کجا که گفته ام: «عدة من أصحابنا عن احمد بن محمّد بن خالد البرقی» این عده عبارت از علی بن ابراهیم قمی، علی بن محمّد بن عبداللّه بن اذینه و احمد بن
ص:445
عبداللّه بن امیه و علی بن الحسن هستند چنان که هر کجا نیز آورده ام: «عدة من أصحابنا عن سهل بن زیاد» این عده عبارت از علی بن محمّد بن علان، محمّد بن ابی عبداللّه، محمّد ابن الحسن (بن فروخ صفار) و محمّد بن عقیل کلینی خواهند بود» . (1)
به طوری که شیخ حر عاملی در خاتمه وسائل الشیعه آورده است کلینی در کتاب عتق کافی نیز تعدادی از مصادیق «عده» را روشن کرده است. (2)اما باید گفت این مطلب چنان که شیخ حر عاملی تذکر داده است در بعضی از نسخ، (از جمله چاپ های کنونی کافی ) وجود ندارد از این رو احتمال می رود در این موارد بعضی از کاتبان و نسخه پردازان کافی ، گرفتار خلط حاشیه با متن شده اند، تا این که کلینی به درج مصادیق عده مبادرت کرده باشد. ضمناً به گفته هاشم معروف: «در مورد سیزده روایت از روایات کافی مصادیق «عده» مشخص نشده است و چنان که محدث نوری در خاتمه مستدرک الوسائل آورده است، نه کلینی و نه محدثان پس از وی به مصادیق عده در این روایات اشاره ای نکرده اند» (3)اما به احتمال زیاد باید گفت در این روایات تعبیر «عده» در صدر سند قرار ندارد بلکه این در وسط اسناد کافی به چشم می خورد که از اول کتاب حسن بن سماعه به کتاب کافی منتقل شده است و در واقع سند این روایات به صورت زیر است: «الحسن بن محمّد بن سماعه عن عدة من أصحابنا عن. . .» لذا عده در «عدة من أصحابنا» به مشایخ حسن بن سماعه مربوط است تا مشایخ کلینی. نکته دیگر آن که: روایاتی که در صدر سند آنها عبارت: «عدة من أصحابنا» وجود دارد معمولاً به توسط یکی از این سه نفر یعنی احمد بن محمّد بن عیسی، احمد بن محمّد بن خالد و سهل بن زیاد، وارد شده است. در این موارد مراد از «عده» روشن است. گر چه هر وقت در سند روایت «احمد بن محمّد» به صورت مطلق آمده باشد، آن نام بین احمد بن محمّد بن عیسی و احمد بن محمّد بن خالد برقی مشترک بوده و این دو نفر از نظر وثاقت در یک درجه قرار ندارند. (4)
ص:446
اما چرا کلینی در سند بعضی از روایات، حدیث را به نقل از «عدة من أصحابنا» درج نموده و آنها را مشخص نکرده است؟ در جواب باید گفت: این مطلب علاوه بر اختصار سند دلیل دیگری نیز دارد و آن این که بسیاری از مصادیق «عده» اصطلاحاً از مشایخ اجازه بوده اند تا شیخ و استاد حدیث. از این رو به عقیده کلینی ذکر یا عدم ذکر اسامی آنان دخلی در صحت یا سقم روایت نداشته است. به عبارت دیگر اگر چه کلینی در نقل روایت ملتزم به درج سند به صورت متصل بوده است، اما در عین حال در اعتقاد به صحت یک روایت، به صحت و اصالت متن توجه بیشتری قایل بوده است تا شخصیت راوی حدیث. به همین خاطر علاوه بر وجود راویان ضعیف در اسناد روایات - که قبلاً گذشت - در بین مصادیق «عده» ای که نجاشی از آن یاد می کند نیز دو نفر مجهول الحال وجود دارد و این دو عبارت از داود بن کوره قمی و علی بن موسی کمیذانی هستند.
چنان که گفتیم یکی از معیارهای کلینی در انتخاب روایات کافی «معیار تسلیم و رضا» بوده است. کلینی استفاده از این معیار را مستند به نظر معصومان علیهم السلام نموده آن جا که فرموده اند: «بایما اخذتم من باب التسلیم وسعکم» اما در مورد این معیار باید گفت:
این حدیث خود فاقد سند بوده و کلینی در باب «اختلاف الحدیث» از کتاب اصول متن آن را به صورت: «وفی روایة اخری بایهما اخدت من باب التسلیم وسعک» درج کرده است. (1)
اما با فرض صحت این حدیث - چنان که قبلاً گذشت - مرحوم کلینی در بین روایات متعارض، حدیثی را برگزیده که با بینش فقهی و اعتقادی او متناسب بوده است. چنان که سیرۀ شیخ صدوق نیز در کتاب من لا یحضره الفقیه به همین گونه بوده است. از این رو کتاب های این دو دانشمند کم تر احادیث اختلافی را در خود جمع کرده است. این نکته که در جای خود از محسنات کتاب کافی بوده و بخشی از فلسفه
ص:447
پیدایش کتاب را توجیه می کند، به سهم خود از عوامل نقد کتاب نیز به شمار می آید، زیرا از دیدگاه محدثانی که پس از کلینی ظهور کرده و در پاره ای از احکام و فتاوا با وی موافق نبوده اند نقل احادیث متعارض با روایات کافی ارجحیت یافته است. از این رو شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه پس از ذکر روایتی در باب «الرجلان یوصی الیهما فینفرد. . .» که از طریق محمّد بن یعقوب کلینی درج کرده است، می نویسد: «من به این حدیث فتوی نمی دهم بلکه به روایتی فتوی می دهم که با خط امام حسن بن علی علیه السلام نزد من موجود است» . (1)به همین ترتیب شیخ طوسی در کتاب های تهذیب و استبصار پس از ذکر پاره ای از احادیث عددیه، نظری کاملاً مغایر با نظر کلینی، ارائه داده است. به این صورت که این دانشمند با انتقاد در متن و سند این روایات، روایات مخالف آن را ارج نهاده و عملاً به آن فتوی می دهد. (2)بعضی از دانشمندان شیعه کوشیده اند، با استفاده از مقدمه ای که کلینی در ابتدای کتاب خود آورده است صحت همه روایات کافی را نتیجه بگیرند. از جمله این بزرگان شیخ حر عاملی است که در فایده ششم از خاتمه کتاب «وسائل الشیعه» ابتدا قسمتی از مقدمه کلینی را نقل کرده و سپس با استفاده از آن به ذکر چهار دلیل در اثبات صحت روایات کافی اقدام کرده است. مهم ترین دلیل این دانشمند، یادآوری و ذکر سیره متقدمان است که مطابق آن تا به صحت یک روایت مطمئن نمی گشتند، هرگز به درج آن در جوامع حدیثی اقدام نمی کردند مضافاً که کلینی از روی خیرخواهی و جهت زدودن حیرت عمومی به
ص:448
تألیف کتاب خود مبادرت ورزید. (1)اما در مقابل گروه دیگری از دانشمندان معتقدند:
اتفاقاً از همین مقدمه برمی آید که کلینی خود نیز قایل به صحت همه روایات کافی نبوده است وگرنه ضرورتی در استفاده از معیار «شهرت حدیثی» یا عمل اختیاری به یکی از دو حدیث متعارض به وجود نمی آمد. در این مورد آیت اللّه خویی می نویسد:
«این مطلب که کلینی با استفاده از روایت امامان علیهم السلام به معیار شهرت حدیثی اشاره می کند، این خود قرینه ای است که کلینی خود به قطعی الصدور بودن همه روایاتش معتقد نبوده است و گرنه زمینه ای جهت استشهاد به یک روایت - در لزوم مراجعه به یکی از دو روایت متعارض - باقی نمی ماند. زیرا استشهاد به یک حدیث با جزم به صدور دو روایت (مخالف) از معصوم علیه السلام قابل جمع نیست. می دانیم که شهرت یکی از عوامل مرجح در تمیز روایت صادر شده از روایت جعلی و غیر صادر می باشد. اما با جزم به صدور دو روایت از معصوم، مجالی بر ترجیح یکی بر دیگری باقی نمی ماند. (2)
اما در مورد استفادۀ کلینی از سیرۀ متقدمان باید گفت: این مطلب گرچه در جای خود مطلب صحیحی به نظر می رسد اما در عین حال نسبت به متأخرین که احاطه ای بر قراین موجود در عصر کلینی ندارند، مسئله را حل نمی کند، بنابر این یا باید هم چون اخباریون نسبت به عقاید و منتخبات کلینی تعبد ورزیده شود و یا سیره تحقیق و بررسی، مطابق معیارهای جدید دنبال گردد، اما چنان که می دانیم از اواخر قرن هفتم و با ظهور احمد بن موسی بن طاوس (متوفی 673) گرایش جدیدی در تنویع حدیث در بین دانشمندان شیعه پدید آمد. و آنان با تقلید از محدثان اهل سنت، حدیث را به اقسام پنجگانۀ صحیح، حسن، موثق، قوی و ضعیف تقسیم نمودند و در این تقسیم بندی، در تشخیص حدیث صحیح، توجه به سند در مقایسه با متن، در اولویت قرار گرفت. (3)
از دیدگاه متأخران که بگذریم، حتی بنا به معیار دانشمندان متقدم نیز تعدادی از
ص:449
روایات کافی غیر قابل توجیه است، زیرا این روایات با متن قرآن در تناقض بوده و سنجیدن روایات با قرآن، سیره مشترک شیعه و سنی می باشد.
در قسمت اصول کافی روایاتی وجود دارد که متضمن غلو در مقام امامان شیعه و وقوع تحریف در قرآن کریم است. (1)علاوه بر آن در کتاب «حجت» روایاتی به چشم می خورد که با استفاده از آنها تعداد امامان شیعه، سیزده نفر نتیجه گیری می شود. (2)
نمونه ای از این روایات را دانشمند معاصر هاشم معروف حسنی در کتاب های دراسات فی الحدیث والمحدثین و الموضوعات فی الآثار والاخبار گردآوری کرده است (3)و تأمل در آنها نشان می دهد که این گونه روایات به دلیل تضاد با محکمات عقاید شیعه نمی تواند از صحت برخوردار باشد. ضمن آن که راویان این روایات اکثراً از غلات و کذابان می باشند و باید اضافه کرد که وجود برخی از روایات ضعیف یا جعلی سبب شده است تا برخی از منتقدان از راه غرض ورزی یا ناآگاهی شخصیت کلینی را مورد تهاجم قرار داده و کل روایات کافی را مورد تخطئه قرار دهند. (4)غافل از آن که در هر کتاب عظیم حدیثی و یا جامع مذهبی - که حتی به عنوان «صحیح» فراهم شده باشد - ورود تعدادی روایت ضعیف یا جعلی امری طبیعی است. این حقیقتی است که در جای خود بسیاری از محققان شیعه و اهل سنت آن را مورد بررسی و اعتراف قرار داده اند. (5)
چنان که گذشت از اواخر قرن هفتم، گرایش جدیدی در تقسیم احادیث به انواع صحیح، حسن، موثق، ضعیف و قوی در میان دانشمندان شیعه به وجود آمده و مطابق
ص:450
آن شناسایی هایی در آمار نمودن احادیث صحیح صورت گرفت. آقای بهبودی در زمینه تاریخچۀ این تلاش ها می نویسد: «در قرن دهم شیخ اجل زین الدین عاملی معروف به شهید ثانی با توجه به همین سیره جدید (سیره متأخرین) اسناد احادیث کافی را مورد بررسی قرار داد و سپس اعلام کرد کتاب کافی 5072 حدیث صحیح، 144 حدیث حسن، 1118 حدیث موثق، 302 حدیث قوی، و بالاخره 9485 حدیث ضعیف دارد. این برآورد علمی مورد قبول و پذیرش سایرین قرار گرفت و تاکنون کتاب های فقهی ما منت پذیر زحمات این استاد بزرگ می باشد. (1)بنا به ادامۀ توضیحات آقای بهبودی: «در اوایل قرن یازدهم فرزند شهید ثانی جمال الدین ابو منصور حسن بن زین الدین مشهور به صاحب معالم دست به کار تازه ای زد که تا آن زمان در مذهب تشیع بی سابقه بود وی احادیث صحاح شیعه را از کتب اربعه استخراج کرد و در کتابی جداگانه به رشته تألیف کشید و با نام منتقی الجمان فی احادیث الصحاح و الحسان به عالم تشیع تقدیم نمود» . (2)لکن از آن جا که معیار صاحب معالم در تعیین احادیث صحیح با دیگر دانشمندان تفاوت داشته و خصوصاً او در تزکیه راوی بر خلاف دیگر رجالیون به شهادت یک عادل بسنده نمی کرد، (3)از این رو در نظر وی احادیث صحیح به حداقل ممکن کاهش یافت به طوری که وی در مجموع یک هزار و پانصد روایت از مجموع احادیث کافی را به عنوان احادیث صحیح برآورد نمود ضمناً باید گفت گر چه صاحب منتقی الجمان موفق به تکمیل کار خود نگشت اما در مجموع اثر وی مورد تقدیر و تحسین فقهای بعد از وی قرار گرفت به طوری که دانشمندان بزرگی مانند میرداماد، علامه مجلسی، شیخ حر عاملی و ملا صالح مازندرانی از این اثر نفیس برخوردار شدند چنان که در عصر حاضر نیز این کتاب به فرمان آیت اللّه بروجردی به زیور طبع مزین گشت. (4)از دیگر کسانی که
ص:451
پس از شهید ثانی و فرزند وی به بازشناسی صحاح احادیث در کافی پرداخته اند می توان از مرحوم علامه مجلسی در کتاب مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول یاد نمود. سیره مجلسی به این صورت است که پس از ذکر هر حدیث، نخست نوع آن را مشخص نموده و سپس به شرح و توضیحاتی پیرامون آن اقدام می کند. البته تاکنون برآوردی از احادیث صحیح مرآة العقول به عمل نیامده است اما می توان به طور اجمال حدس زد که کار مجلسی در برآورد احادیث صحیح کافی اختلاف چندانی با شهید ثانی ندارد.
اما آخرین اثری که در زمینه استخراج احادیث صحیح کتب اربعه خصوصاً کتاب کافی صورت گرفته است، تألیف صحیح الکافی توسط استاد معاصر محمّد باقر بهبودی می باشد. از اشارات و تصریحات این استاد بر می آید که معیار ایشان در انتخاب احادیث صحیح توجه به متن و سند حدیث هر دو بوده است. (1)به این صورت که استاد نامبرده نخست با مراجعه به کتب رجال، راویان ضعیف و بدنام را مشخص نموده و روایات آنها را جدا کرده است، سپس با مقایسه متون روایات صحیح السند با مضامین قرآن و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامان مذهب، احادیث تقیه آمیز و معارض با قرآن را مورد شناسایی قرار داده و کنار گذاشته است. مؤلف صحیح الکافی پس از جدا کردن این گونه روایات از روایات صحیح الاسناد نهایتاً 4428 روایت را به عنوان صحاح قطعی کافی عرضه کرده است و به این ترتیب چنان که گذشت ایشان در استخراج «صحاح» انتخابی خود به سیره متقدمان و متأخران هر دو نظر داشته است.
باید توجه داشت که کار استاد بهبودی گر چه از سیره علمی و فنی دقیقی پیروی می کند اما در عین حال از سوی بعضی از علمای شیعه با مخالفت هایی نیز روبه رو شده است. از جمله به عقیده یکی از منتقدان، علت اصلی مخالفت با روش و معیار آقای بهبودی به خاطر تکیه ویژه ای است که استاد نامبرده در شناخت راویان ضعیف
ص:452
و غالی مذهب، بر کتاب رجال ابن الغضائری کرده و چون این کتاب خود از مصادر جعلی در زمینه رجال است، لذا صحیح الکافی از نظر مبنای تحقیقاتی از قوت لازم برخوردار نبوده و به این دلیل در جوامع علمی با استقبال چندانی رو به رو نشده است، (1)اما به نظر می رسد این اعتراض خود از جهاتی قابل نقد و بررسی است.
نخست آن که تکیه آقای بهبودی در شناخت راویان ضعیف و جاعلان حدیث بر کتب اربعه رجالیه - خاصه رجال نجاشی - بوده و این استاد به ندرت بر نظرات ابن الغضائری استدلال می کند. دیگر آن که آنچه از آراء ابن الغضائری مورد استدلال قرار گرفته، منقولاتی است که توسط رجالیون متأخر یا معاصر نظیر نجاشی، سید بن طاوس، علامۀ حلی و حتی آیت اللّه خویی نقل شده و در واقع به اعتبار نقل و استفاده این بزرگان است که آراء ابن الغضائری ارزش استناد پیدا کرده است. (2)
اعتراض دیگری که به استاد بهبودی شده است مربوط به شیوه حذفی ایشان در مورد روایات ضعیف یا مجعول است. چنان که معروف است ایشان بر خلاف سیرۀ علامۀ مجلسی در مرآة العقول ، تنها به انتشار احادیث صحیح مبادرت کرده اند. به عقیده بعضی منتقدان در صورتی که استاد بهبودی به عوض حذف روایات ضعیف به علت ضعف آن در حاشیه و پاورقی آن روایات، اشاره می نمود، کار وی اعتبار و جلوه دیگری پیدا می کرد، اما در این مورد مؤلف صحیح الکافی معتقد است که اولاً: شیوه وی در انتخاب بخشی از روایات کافی به عنوان صحیح الکافی قبلاً از سوی صاحب منتقی الجمان مورد عمل قرار گرفته و از این جهت این موضوع بدون سابقه نمی باشد.
ثانیاً: با انتخاب بخشی از روایات کافی تحت عنوان «صحاح» یا گزیدۀ کافی صدمه ای به موقعیت جامع کلینی وارد نمی شود، زیرا کتب اربعه به عنوان کتبی که در طول قرن ها تواتر خود را حفظ نموده و مورد رجوع و اعتماد محققان بوده است، بی شک در آینده نیز مرجعیت خود را حفظ خواهد نمود. منتهی عرضه منتخباتی از آن تحت عنوان «صحاح» می تواند ضمن کوتاه نمودن زبان دشمنان در طعن بر عقاید شیعه،
ص:453
سیمایی یکنواخت تر از مکتب و معالم شیعه به جهانیان عرضه دارد. (1)این سخن، البته سخن معقول و سنجیده ای است اما نباید از نظر دور داشت که مطمئناً در کتاب صحیح الکافی مصادیق فراوانی از روایات معصومین حذف شده است که از نظر متقدمان صحیح و طبق معیار متأخران ضعیف قلمداد می شود. احادیثی که بعضاً فقهای شیعه نیز در طول تاریخ فقه بر مبنای آن فتوی داده اند لذا چنان که یکی از محققان تذکر داده است: «اگر بخواهیم (در مقام استنباط و صدور فتوی) صرفاً احادیث صحاح و حسان را اختیار بکنیم باید قسمتی از فقهمان را بدون مدرک بدانیم» . (2)
آخرین مطلب در بررسی سیرۀ کلینی سخن از مآخذ این دانشمند در تألیف کتاب کافی می باشد. در این مورد چنان که گذشت مرحوم کلینی با بیش ترین اقامت در قم موفق شد اکثر روایات خود را از مشایخ و منابع موجود در این شهر به دست آورده و در تألیف کتاب از آن بهره برداری نماید. در بین مشایخ کلینی دو نفر بیش از دیگران در تربیت کلینی و تأمین منابع وی سهیم بوده اند و این دو عبارت از علی بن ابراهیم قمی و محمّد بن یحیی اشعری می باشند و کلینی در مواضع متعددی از کتاب خود با استفاده از تعبیر: «حدثنی» به سماع و استفاده حضوری خود از محضر این دو دانشمند اعتراف کرده است. (3)کلینی علاوه بر نقل روایت از این دو نفر بعضاً به ذکر فتاوای فقهی آنان نیز مبادرت کرده است. (4)اما در عین حال باید توجه داشت که بسیاری از روایات کلینی از این دو نفر خاصه علی بن ابراهیم قمی، با استفاده از آثار و احادیثی است که علی بن ابراهیم به توسط پدرش ابراهیم بن هاشم در کتابخانه خود
ص:454
فراهم کرده بود. زیرا به گفته نجاشی، علی بن ابراهیم با پشت سر گذاردن جوانی بینایی خود را از دست داد (1)و طبعاً به شکل فعال از مصدر افتا و تحدیث کناره گیری نمود. (2)کلینی در مواضعی از کتاب نیز از این بزرگان با تعبیر «قال» به نقل می پردازد، (3)که خود معرف تحصیل حدیث به طریق اجازه یا مناوله است به این ترتیب می توان نتیجه گیری کرد که مرحوم کلینی در تألیف جامع روایی خویش از بسیاری از اصول و مصنفات حدیثی به طور مستقیم استفاده کرده است، گر چه صدر سند معمولاً با نام مشایخ او پیوند خورده است. منتهی باید توجه داشت که در این موارد، واسطه های سند (از صاحب کتاب تا کلینی) بیانگر سلسله ای از مشایخ اجازه است تا راویان و استادان حدیث و چنان که قبلاً گذشت کلینی با ذکر اسامی آنان، روایت را از صورت مقطوع و مرسل بودن خارج کرده است.
یکی از قراینی که نشان می دهد کتب اولیه بعضاً در اختیار کلینی بوده و این دانشمند از آن به ذکر حدیث یا فتوا پرداخته است، معلق بودن سند پاره ای از روایات کافی است. به عنوان مثال مرحوم کلینی معمولاً به واسطه علی بن ابراهیم یا ابراهیم بن هاشم و او از محمّد بن عیسی بن عبید، از یونس بن عبد الرحمن، و به واسطه محمّد بن اسماعیل از فضل بن شاذان روایت می کند و این در مجلدات مختلف کافی مطلب مشخصی است. (4)اما در عین حال در جلد هفتم کتاب، روایات و منقولاتی از افراد فوق وجود دارد که کلینی با تعبیر «قال الفضل» و «قال یونس» به درج آنها مبادرت کرده است (5)و این می رساند که کلینی در نقل این گونه مطالب مستقیماً از کتب این دو نفر استفاده کرده است تا از طریق مشایخ اجازه، خصوصاً که قسمتی از این منقولات فتاوای فقهی یونس و فضل می باشد تا روایات و منقولات ایشان از امامان و این خود احتمالاً، یکی از انگیزه های کلینی در ذکر سند آن مطالب به صورت معلق می باشد. در
ص:455
بعضی از موارد کلینی خود به کتابی که روایت را از آن استخراج نموده است، اشاره می کند که البته این موارد بسیار نادر است از جمله آن که در قسمت «کتاب المواریث» می نویسد: «وفی کتاب ابی نعیم الطحان رواه عن شریک عن اسماعیل بن خالد عن حکیم بن جابر عن زید بن ثابت انه قال. . .» (1)و به عنوان آخرین نکته در این زمینه باید گفت: وقتی ثابت می شود که تعدادی از اصول و مصنفات حدیثی در اختیار شیخ طوسی و شیخ صدوق قرار داشته با آن که این دو نفر متأخر از ابو جعفر کلینی بوده اند، می توان نتیجه گرفت که این منابع بلا شک در اختیار مؤلف کافی نیز بوده است و حاصل سخن آن که مرحوم کلینی کوشید با استفاده از بقایای کتب اصحاب ائمه علیهم السلام و جوامع حدیثی قبل از خود مجموعه ای کامل و ارزشمند در رشته حدیث تصنیف نموده و آن را به دانش پژوهان و دوستداران فقه و حدیث اهل بیت تقدیم نماید و از آن جا که این کار با مایه ای از دلسوزی و اخلاص عجین شده بود، در طول زمان اصالت خود را حفظ کرده و رنگی جاودانه گرفت.
ص:456
کلینی و کتاب الکافی
این نوشتار به معرفی کلینی و کتاب الکافی اختصاص دارد و در آن از مشخصات الکافی، مشایخ کلینی، شاگردان وی، آثار و تألیفات کلینی، شروح الکافی، حواشی و تعلیقه های نگاشته شده بر الکافی، و ترجمه های فارسی الکافی سخن به میان آمده است.
کتاب کافی اولین جامع روایی شیعه به شمار می آید که با سبک و اسلوبی نو و به صورت مرتب و مبوب تألیف گردیده، که هیچ یک از مصنفات شیعه پیش از آن از چنین سبکی برخوردار نبوده است. این کتاب را ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی (متوفی 329ق) ظرف 20 سال تدوین و تألیف کرده است. (2)
در مورد تاریخ ولادت او اطلاع دقیقی در دست نیست. همین اندازه گزارش شده که وی در آغاز دوران غیبت صغری، در قریه «کلین» چشم به جهان گشوده باشد. (3)و تحصیلات وی در آغاز دوران جوانی و نوجوانی اش را در «ری» مذکور داشته اند. (4)
مرحوم کلینی در عصر خود که معاصر با دوران حکومت «مقتدر» عباسی بوده
ص:457
است، (1)فقیه و محدثی بزرگ به شمار می آمده و با سفرای حضرت ولی عصر علیه السلام معاصر بوده و کتاب خود را در بغداد که نواب آن حضرت عز و جل در آن جا ساکن بوده اند، تدوین کرده است. از طرفی وی به زمان ائمه علیهم السلام نزدیک بوده و تعداد زیادی از راویانی که از ایشان نقل حدیث می کرده اند مانند محمد بن حسن صفار و ابراهیم بن نصیر را بلاواسطه درک کرده است. (2)
شیخ کلینی با استفاده از اصول و مصنفاتی که در اختیار داشته، کتاب کافی را تدوین نمود که دارای 30 کتاب است. شیخ طوسی از این کتاب در فهرست خود نام برده و تمامی کتاب های آن را احصاء نموده است. ولی در بعضی موارد ترتیب کتاب کافی در فهرست شیخ طوسی با ترتیب نسخه چاپی آن تفاوت دارد. (3)کتاب الکافی در 8 مجلد طبع گردیده که دو مجلد اول آن دربارۀ عقاید، دعاء و فضائل قرآن است که از آن به عنوان اصول کافی یاد می شود. مجلد سوم تا هفتم این کتاب دربارۀ فروع و احکام عملی است و مجلد هشتم آن کتاب روضه نام دارد، که دربارۀ سیره و تاریخ است، که عناوین و تعداد ابواب و احادیث این کتاب در ذیل یاد می شود.
مجلد اول دارای 4 کتاب به انضمام یک خطبه در آغاز آن، آورده شده است.
1. کتاب عقل و جهل (34 حدیث) ؛ 2. کتاب فضل العلم دارای 23 باب (176 حدیث) ؛ 3. کتاب توحید مشتمل بر 36 باب (212 حدیث) ؛ 4. کتاب الحجة دارای 110 باب و ابواب تاریخ دارای 20 باب (مجموعاً 1015 حدیث) که مجموع احادیث این مجلد 1437 حدیث می باشد.
مجلد دوم مشتمل بر 4 کتاب به شرح ذیل است:
1. کتاب الایمان و الکفر دارای 220 باب (1609 حدیث)
2. کتاب الدعاء دارای 60 باب (204 حدیث)
ص:458
3. کتاب فضل القرآن دارای 13 باب (124 حدیث)
4. کتاب العشرة مشتمل بر 31 باب (204 حدیث) .
مجلد سوم مشتمل بر 5 کتاب به شرح زیر است:
1. کتاب الطهارة دارای 46 باب (440 حدیث) . 2. کتاب الحیض دارای 24 باب (93 حدیث) . 3. کتاب الجنائز دارای 95 باب (412 حدیث) . 4. کتاب الصلاة 103 باب (927 حدیث) . 5. کتاب الزکاة 47 باب (277 حدیث) . مجموع احادیث این مجلد 2049 حدیث است.
مجلد چهارم مشتمل بر ابواب الصدقة و دو کتاب که عناوین آن در ذیل می آید.
1. ابواب الصدقة 43 باب (528 حدیث) . 2. کتاب الصیام 83 باب (452 حدیث) .
3. کتاب الحج 136 باب (1485 حدیث) . مجموع احادیث این مجلد 2188 حدیث است.
مجلد پنجم مشتمل بر 2 کتاب به شرح زیر است:
1. کتاب الجهاد 32 باب (149 حدیث) . 2. کتاب المعیشة 159 باب (1061 حدیث) . 3. کتاب النکاح 90 باب (990 حدیث) . مجموع احادیث این مجلد 2200 حدیث است.
مجلد ششم شامل 9 کتاب با عنوان مذکور در ذیل است.
1. کتاب العقیقة 38 باب (223 حدیث) 2. کتاب الطلاق 82 باب (429 حدیث) 3.
کتاب العتق والتدبیر والمکاتبه 19 باب (114 حدیث) . 4. کتاب الصید 17 باب (119 حدیث) . 5. کتاب الذبائح 15 باب (74 حدیث) . 6. کتاب الاطعمه 91 باب (503 حدیث) . 7. ابواب الحبوب 44 باب (206 حدیث) . 8. کتاب الاشربة 11 باب (62 حدیث) . 9. ابواب الانبذة 26 باب (268 حدیث) . 10. کتاب الزی والتجمل والمرؤه 26 باب (69 حدیث) . 11. کتاب الدواجن 13 باب (106 حدیث) . مجموع احادیث این مجلد 2655 حدیث می باشد.
مجلد هفتم مشتمل بر 7 کتاب به شرح زیر است:
1. کتاب الوصایا 39 باب (240 حدیث) 2. کتاب المواریث 70 باب (310 حدیث) .
ص:459
3. کتاب الحدود 64 باب (448 حدیث) 4. کتاب الدیات 56 باب (369 حدیث) 5.
کتاب الشهادات 23 باب (119 حدیث) . 6. کتاب القضاء والاحکام 19 باب (78 حدیث) . 7. کتاب الایمان والنذور والکفارات 18 باب (140 حدیث) . مجموع احادیث این مجلد 1704 حدیث می باشد.
مجلد هشتم کتاب روضه می باشد که مشتمل بر رسائل، وصایا، نوادر، دعا، تفسیر و. . . بوده و احادیث آن به 597 حدیث بالغ می گردد.
1. مرحوم کلینی عهد سفراء امام زمان عز و جل را درک کرده و از نظر زمانی با ائمه معصومین قریب العهد بوده و حتی توانسته بعضی از شاگردان ائمه علیهم السلام را بلاواسطه درک نماید و چون واسطه او و امامان معصوم علیهم السلام نسبت به سایر مؤلفان جوامع حدیثی کمتر بوده، احادیث وی را از نظر سند، علو الاسناد می نامند.
2. شیوۀ مؤلف کافی این است که به هنگام نقل حدیث، تمام سلسله سند را ذکر می نماید و کم اتفاق می افتد که سند حدیث را ذکر نکند در این موارد گاهی تمام سند حدیث را که با سند قبلی از نظر راویان یکسان می باشد را ذکر نمی کند و سند حدیث را به سند حدیث قبلی معلق می نماید و می گوید: وبهذا الاسناد (یعنی اسناد حدیث قبلی) قال ابو عبداللّه. . . (1)و در مواردی که بعضی از راویان سند با راویان حدیث قبلی یکی باشند از ذکر نام آنان خودداری می کند، و به اصطلاح حدیث را معلق می کند.
3. کلینی تنها به ذکر روایاتی که به عنوان دلیل باب بوده و مورد فتوای او می باشد، استفاده نموده و از آوردن اخبار معارض خودداری نموده است برخلاف شیخ طوسی که در تهذیب و استبصار هر دو دسته از احادیث موافق و مخالف با فتوای خود را در کتابش درج نموده است. شاید بتوان گفت دلیل کلینی این بوده که اخباری را که به نظر او ارجح و حجت بوده را انتخاب نموده و از آوردن اخبار معارض و تأویل و ترجیح آنها احساس بی نیازی نموده است.
ص:460
4. با آن که احادیث کتاب کافی از نظر حجم بیشترین حدیث را نسبت به سایر جوامع حدیثی اولیه شیعه دارد، ولی در عین حال این کتاب همه ابواب فقه را شامل نمی باشد. و از 51 کتاب فقهی حدود 22 کتاب آن را داراست. برای مثال کتاب خمس، سبق و رمایه، شفعه و وکالة را در بر ندارد.
5. این که عده ای دربارۀ کتاب کافی این قول مشهور « الکافی کاف لشیعتنا (1)» را به حضرت ولی عصر علیه السلام نسبت می دهند با عنایت به این که کتاب کافی تمامی ابواب فقه را شامل نمی شود، صحت این قول مورد تردید قرار می گیرد. افزون بر آن اگر کلامی درست باشد، چه نیازی بوده تا کسانی چون شیخ صدوق و شیخ طوسی پس از کلینی دست به تألیف جوامع حدیثی دیگر بزنند. (2)
6. در بسیاری از موارد شیخ کلینی در هنگام ذکر سند حدیث گفته است: «عدة من أصحابنا» که این موجب ابهام می گردد. فرزند شهید ثانی حسن بن زین الدین در منتقی الجمان از قول نجاشی بیان داشته که خود کلینی دربارۀ این موضوع گفته است هرگاه در کتابم کافی بگویم: «عدة من أصحابنا» عن احمد بن محمد بن عیسی، منظور از عده:
محمد بن یحیی و محمد بن موسی الکمیذانی و داود بن کورة و احمد بن ادریس و علی بن ابراهیم بن هاشم می باشند.
علّامه حلی پس از ذکر این مطلب، افزوده است: هرگاه بگویم «عدة من أصحابنا» عن احمد بن محمد خالد البرقی و منظور از «عده» علی بن ابراهیم و علی بن محمد بن عبداللّه بن اذینه و احمد بن عبداللّه بن امیه و علی بن الحسن می باشد. (3)و هرگاه بگویم عدة من أصحابنا عن سهل بن زیاد، از آن، علی بن محمد بن علّان و محمد بن عبداللّه و محمد بن الحسن و محمد بن عقیل الکلینی الرازی فهمیده می شود. (4)
7. همه روایات و اخبار آمده در کافی را نمی توان صحیح دانست. حتی شخص
ص:461
مرحوم کلینی ادعا ننموده است که تمامی روایات کتابش صحیح بوده و سند آن به معصوم متصل می گردد و افراد مذکور در زنجیره روات همه عادل می باشند. وی در خطاب به کسی که خواستار تألیف این کتاب شده بود، چنین نوشته است.
«وقد یسر اللّه - وله الحمد - تألیف ما سألت، وأرجو أن یکون بحیث توخیت فمهما کان فیه من تقصیر فلم تقصر نیتنا فی إهداء النصیحة، إذ کانت واجبة لإخواننا وأهل ملتنا، مع ما رجونا أن نکون مشارکین لکل من اقتبس منه، وعمل بما فیه دهرنا هذا» . (1)
این سخن حکایت از آن دارد که شیخ کلینی سعی و اهتمامش را در جمع و تدوین احادیث صحیحه تا آن جا که برای وی مقدور بوده به کار برده، و با اجتهاد خود و اعتمادی که به کتب و اصول پیش از خود داشته کتاب کافی را تدوین کرده است. البته این بدان معنا نیست که تمام روایات کافی صحیح می باشد، چرا که ما شاهد این هستیم که بسیاری از علماء و بزرگان شیعه از جمله شیخ مفید و ابن ادریس و ابن زهرة و شیخ صدوق به همه روایات کافی اعتماد نداشتند و بسیاری از آنها را ضعیف دانسته اند.
شهید ثانی در قرن دهم اسناد کافی را مورد بررسی قرار داده و اعلام نموده که حدود 5072 حدیث از احادیث کافی صحیح و 144 حدیث آن حسن و 1118 حدیث موثق و 302 حدیث قوی و 9485 حدیث آن ضعیف است. (2)
ذکر این نکته لازم است روایاتی که موصوف به ضعف می گردند، بدان معنا نیست که این گونه احادیث به کلی از درجه اعتبار ساقط می باشند. و در امور دین نمی توان بدانها اعتماد نمود، بلکه ضعف روایت مربوط به سند آن می باشد، که ممکن است اخبار و روایاتی وجود داشته باشد که خبر ضعیف را تأیید و تقویت نماید و یا این که با قرآن و سنت متواتره موافق باشد و یا آن که نزد علماء معمول به باشد؛ و فقهاء بر این قول تنصیص نموده اند که چنانچه خبر ضعیف باشد ولی در عین حال عمل و اعتماد
ص:462
بدان مشهور باشد آن را از نظر اعتبار بسان روایات صحیحه دیگر می دانند و در مقام تعارض گاهی آن را بر حدیث معارض ترجیح می دهند. (1)
1. ابوالحسن، علی بن ابراهیم بن هاشم، قمی (متوفی پس از 307ق) . (2)
2. ابوالحسن، علی بن محمد بن أبی قاسم عبداللّه بن عمران، برقی، قمی ابن بنت أحمد بن محمد بن خالد برقی. (3)
3. ابوالحسن، محمد بن أبی عبداللّه جعفر بن محمد بن عون، اسدی، کوفی ساکن ری.
4. ابوالحسن، محمد بن إسماعیل، نیشابوری، ملقب به بندفر. (4)
5. ابوالحسن علی بن عبداللّه بن محمد بن عاصم خدیجی.
6. ابوالحسن علی بن محمد بن إبراهیم بن أبان، رازی، کلینی معروف به «علّان» .
7. علی بن محمد بن أبی القاسم بندار. (5)
8. ابو العباس، احمد بن محمد بن سعید بن عبد الرحمن همدانی معروف به ابن عقدة (متوفی 333ق) .
9. أبو العباس، محمد بن جعفر، رزاز (متوفی 301ق) .
10. أبو العباس عبداللّه بن جعفر بن حسین بن مالک بن جامع، حمیری قمی.
11. أبو القاسم، سعد بن عبداللّه بن أبی خلف، اشعری قمی (متوفی 300ق) .
12. أبو جعفر، أحمد بن محمد بن عیسی بن عبداللّه بن سعد بن مالک بن احوص ابن سائب بن مالک بن عامر. اشعری، قمی.
13. أبو جعفر، محمد بن حسن بن فروخ، صفار، اعرج قمی، صاحب کتاب بصائر الدرجات (متوفی 290ق) .
ص:463
14. أبو جعفر، محمد بن عبداللّه بن جعفر بن حسین بن جامع بن مالک، حمیری، قمی.
15. أبو داود، سلیمان بن سفیان.
16. أبو سعید، سهل بن زیاد آدمی رازی.
17. أبو سلیمان، داود بن کورة قمی.
18. أبو عبداللّه، أحمد بن عاصم، عاصمی کوفی.
19. أبو عبداللّه، حسین بن محمد بن عمران بن أبی بکر، اشعری قمی معروف به ابن عامر. (1)
20. حمید بن زیاد، من أهل نینوی (متوفی 310ق) .
21. أبو علی، أحمد بن إدریس بن أحمد، اشعری، قمی (متوفی سنة 306ق)
22. أبو محمد، قاسم بن علاء أهل آذربایجان.
23. أحمد بن عبداللّه بن أمیة.
24. أحمد بن مهران.
25. إسحاق بن یعقوب.
26. حسن بن فضل بن یزید یمانی.
27. حسن بن خفیف.
28. حسین بن حسن، حسینی اسود. (2)
29. حسین بن علی علوی.
30. علی بن حسین سعدآبادی. (3)
31. علی بن موسی بن جعفر کمندانی.
32. حسین بن حسن هاشمی حسنی علوی.
33. محمد بن حسن، طائی.
ص:464
34. محمد بن عقیل کلینی.
35. أبو حسین، محمد بن علی بن معمر، کوفی، صاحب صبیحی.
36. أبو جعفر، محمد بن یحیی، عطار، اشعری قمی.
37. محمد بن یحیی (غیر از محمد بن یحیی عطار است) . (1)
38. احمد بن عبداللّه بن احمد. (2)
1. أبو الحسن عبدالکریم بن عبداللّه بن نصر بزاز تنیسی.
2. أبو الحسین أحمد بن أحمد کاتب کوفی.
3. أبو الحسین أحمد بن علی بن سعید کوفی.
4. أبو الحسین أحمد بن محمد بن علی کوفی.
5. أبو القاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه (متوفی 368ق) .
6. أبو المفضل محمد بن عبداللّه بن مطلب شیبانی.
7. أبو عبداللّه أحمد بن إبراهیم، معروف بابن أبی رافع صیمری.
8. أبو عبداللّه محمد بن إبراهیم بن جعفر، کاتب نعمانی معروف به ابن زینب.
9. أبو عیسی محمد بن أحمد بن محمد بن سنان، سنانی زاهری (ساکن ری) .
10. أبو غالب أحمد بن محمد بن محمد بن سلیمان بن حسن بن جهم بن بکیر بن أعین بن سنسن زراری (285 - 368ق) .
11. أبو عبداللّه محمد بن أحمد بن عبداللّه بن قضاعة بن صفوان بن مهران جمال صفوانی (از شاگردان خاص کلینی بوده که در نگارش کتاب کلینی را مساعدت می نموده است) .
12. أبو محمد هارون بن موسی بن أحمد بن سعید بن سعید شیبانی تلعکبری (متوفی سنة 385ق) .
13. علی بن أحمد بن موسی دقاق.
ص:465
14. محمد بن علی ماجیلویه.
15. محمد بن محمد بن عاصم کلینی.
1. کتاب تفسیر الرؤیا.
2. کتاب الرجال.
3. کتاب الرد علی القرامطة.
4. کتاب الرسائل.
5. رسائل الائمة علیهم السلام.
6. کتاب الکافی.
7. کتاب ما قیل فی الائمة علیهم السلام من الشعر.
1. جامع الاحادیث والاقوال ، از شیخ قاسم بن محمد بن جواد بن الوندی (متوفی پس از 1100ق) .
2. الدر المنظوم من کلام المعصوم ، از شیخ علی بن محمد بن حسن بن زین الدین عاملی جبعی شهید ثانی (متوفی 1104 ق) .
3. الرواشح السماویة فی شرح الأحادیث الإمامیة از محمد باقر داماد حسینی (متوفی 1040ق) .
4. الشافی ، از شیخ خلیل بن غازی قزوینی، (متوفی 1089ق) .
5. شرح میرزا رفیع الدین محمد نائینی، (متوفی 1082ق) .
6. شرح ملّاصدرای شیرازی (متوفی 1050ق)
7. شرح محمد امین استرآبادی (متوفی 1036ق) .
8. شرح المولی محمد صالح مازندرانی (متوفی 1080ق) ] این شرح را بهترین شروح نگاشته شده بر کتاب الکافی دانسته اند. [
9. کشف الکافی ، لمحمد بن محمد ملقب شاه محمد اصطهباناتی شیرازی.
ص:466
10. مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول از محمد باقر بن محمد تقی مجلسی (متوفی سنة 1110ق) .
11. هدی العقول فی شرح أحادیث الاصول ، از محمد بن عبد علی بن محمد بن أحمد بن علی بن عبدالجبار، قطیفی (از دانشمندان سده 13) .
12. الوافی ، از فیض کاشانی (متوفی 1091ق) .
1. حاشیه شیخ ابراهیم بن شیخ قاسم کاظمی، مشهور به ابن الوندی.
2. حاشیه أبی الحسن شریف فتونی عاملی (متوفی سنۀ 1138ق) .
3. حاشیه سید میر أبی طالب بن میرزا بیک فندرسکی (از فضلای سده 12) .
4. حاشیه شیخ احمد بن إسماعیل جزائری (متوفی سنة 1149ق) .
5. حاشیه سید بدر الدین أحمد أنصاری عاملی، شاگرد بهاء الدین عاملی.
6. حاشیه محمد أمین بن محمد شریف استرآبادی اخباری (متوفی 1036ق) .
7. حاشیه محمد باقر بن محمد تقی مجلسی.
8. حاشیه محمد باقر داماد حسینی.
9. حاشیه محمد حسین بن یحیی نوری (از شاگردان مرحوم مجلسی) .
10. حاشیه حیدر علی بن میرزا محمد بن حسن شیروانی.
11. حاشیه مولی رفیع جیلانی، معروف به شواهد الاسلام.
12. حاشیه سید شبر بن محمد بن ثنوان حویزی نجفی.
13. حاشیه سید نور الدین علی بن أبی الحسن موسوی عاملی (متوفی 1068ق) .
14. حاشیه شیخ زین الدین أبی الحسن علی بن شیخ حسن صاحب کتاب معالم.
15. حاشیه شیخ علی (صغیر) بن زید الدین بن محمد بن حسن بن زید الدین شهید ثانی.
16. حاشیه شیخ علی (کبیر) بن محمد بن حسن بن زید الدین شهید ثانی.
17. حاشیه شیخ قاسم بن محمد بن جواد کاظمی، مشهور به ابن الوندی (متوفی پس از 1100ق) .
ص:467
18. حاشیه شیخ محمد بن حسن بن زین الدین شهید ثانی. معروف به شیخ محمد سبط عاملی (متوفی سنة 1030ق) .
19. حاشیه میرزا رفیع الدین محمد بن حیدر نائینی (متوفی 1080ق) .
20. حاشیه شیخ محمد بن قاسم کاظمی.
21. حاشیه نظام الدین بن احمد دشتکی.
1. تحفة الاولیاء ، از محمد علی بن حاج محمد حسن اردکانی، معروف به نحوی از شاگردان سید بحرالعلوم.
2. الصافی شرح اصول الکافی از شیخ خلیل بن غازی قزوینی.
3. شرح فروع الکافی از شیخ خلیل بن غازی قزوینی.
ص:468
کتاب الکافی
در این نوشتار کوتاه از کتاب کافی و انگیزۀ تألیف آن و نیز ترتیب کتاب، سخن به میان آمده و نظری را دربارۀ صحت روایات کتاب و تعداد آنها مطرح ساخته است.
ما هی خصائص کتاب الکافی؟
کتاب الکافی هو تألیف الشیخ أبی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی المعروف بثقة الإسلام، المتوفّی ببغداد سنة 329ق، فی حیاة النائب الرابع للإمام الحجة علیه السلام.
و الکافی أضبط و أجمع الکتب الأربعة، فقد استغرق تألیفه عشرین عاماً قضاها المؤلّف فی انتفاء الأحادیث و التأکّد من صحّة الأسانید و تبویب الروایات.
و حیث أنّه عاصر أصحاب الأئمة علیهم السلام و الرواة عنهم فانّه ینقل الروایات بأقلّ عدد من الوسائط ممّا یزید فی الضبط و الاطمئنان إلی الصحة.
ذکر الشیخ الکلینی أنّه حرّر الکتاب إجابة لطلب أخ فی الدین سأله سؤالین، هما:
1. هل یسع الناس الجهل و أن یتدیّنوا بغیر علم؟ 2. توضیح ما التبس علیه من امور الدین بتحریر کتاب کافٍ یجمع فیه جمیع فنون علم الدین.
ص:469
فأجاب الشیخ عن سؤاله الأوّل بأنّ الهدف من خلق الإنسان هو الوصول إلی الکمال، و أنّ تفضیله علی سائر الموجودات إنّما هو بالعلم و الأدب فلذا لا یجوز البقاء علی الجهل. و أمّا سؤاله الثانی فأجاب عنه بتألیف کتاب « الکافی » .
انتهج الشیخ الکلینی فی ترتیب الکافی ترتبیاً طبیعیّاً و منطقیّاً، فبدأ بکتاب العقل، ثم بیان فضل العلم، ثمّ کتاب التوحید، ثم کتاب الحجّة و هکذا إلی تمام 34 کتاباً مقسماً للکتب إلی 326 باباً تشتمل علی جمیع أبواب اصول الدین و فروعه.
و بما أنّه لم یعقد للخمس فقد عمد بعض الفضلاء (1)إلی استخراج ما یرتبط بذلک من خلال أبواب الکتاب المختلفة. فجعل منها ملحقاً خاصّاً.
لا یوجد فی نظر الشیعة کتاب - سوی القرآن الکریم - یتّصف بالصّحة حتّی لا یمکن إخضاعه للنقد و الدراسة، لا سیّما کتب الحدیث، و ما یظهر من بعض المنقولات، و القرائن کوجود المؤلّف فی زمن السفراء الأربعة و أمثال ذلک یؤکّد صحّة جمیع محتویات الکتاب، إضافة إلی أنّ الشیخ الکلینی لم یلتزم بایراد الصحیح من الروایات فی کتابه دون غیرها کما هو الظاهر من مقدّمة الکافی.
وقع خلاف بسیط فی عدد روایات الکافی ، و أقلّ رقم ذکر فیها هو (16121) ، و هذا الرقم أکثر من مجموع روایات الصحاح الستّة. (2)و الاختلاف فی عدد الروایات ناشئ من جهة عدم عدّ الأحادیث المکرّرة و المقطّعة أو مذکورة بسندین أو أکثر؛ حیث أنّه بعد هذه یزداد الرقم. و عدم عدّها یوجب التحدید بالرقم المذکور.
و قد قسم فی لؤلؤة البحرین أحادیث الکافی حسب الاصطلاح فی تقسیم الأحادیث الی ما یلی:
ص:470
الصحیح: 5072 حدیثاً.
الحسن: 144 حدیثاً.
القوی: 302 حدیثاً.
الضعیف: 9485 حدیثاً. (1)
هذا، و لکتاب الکافی شروح و تعلیقات و حواش کثیرة، و قد احصی 24 شرحاً و 15 حاشیة، و عدد کبیر من التعلیقات و الأعمال العلمیّة و الفنّیّة حول الکتاب.
ص:471
ص:472
کافی
بحث از شمارۀ احادیث و امتیازات کتاب کافی مبحث آغازین این نوشتار است. نویسنده، در ادامه به بیان احادیث در کتاب پرداخته و از موضوعات مختلف آن سخن گفته است.
این کتاب را ابو جعفر، محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی (م329ق) تألیف کرده است.
انگیزۀ تألیف این کتاب را وی در مقدمه، چنین نقل می کند که شخصی از او درخواست کرد که کتابی تألیف کند و دو مشکل آن عصر را حل نماید این دو مشکل عبارت بوده اند از:
1. در برخی موضوعات، اختلاف روایات، مشکل ساز است و حقیقت شناخته نمی شود.
2. کتابی جامع در علم دین لازم است تا دانش پژوهان از طریق اخبار صحیح به علوم دین و سنن دینی آشنا شوند. (2)
وی کتاب کافی را جواب به نیازهای آن عصر دانسته است.
ص:473
بسیاری از محققان، تعداد احادیث کافی را 16199 حدیث دانسته اند؛ (1)اگر چه ارقام دیگری نیز در شمارش احادیث کافی ذکر شده است. این اختلاف می تواند به جهت تکرار احادیث و یا تکرار اسناد یا احادیث موقوفه باشد. شهید اول در کتاب ذکری الشیعه می گوید: کتاب کافی به تنهایی بیش از صحاح شش گانه اهل سنت، حدیث دارد. با توجه به این که مجموع روایات صحیح بخاری و صحیح مسلم کمتر از هفت هزار حدیث غیر تکراری است و بقیه کتاب ها نیز به نُه هزار حدیث غیر تکراری نمی رسد پس در مجموع این ادعای شهید اول مبنی بر تتبع است.
کتاب کافی به عنوان بزرگ ترین و قدیمی ترین جامع حدیثی شیعه که اکنون در دست است، دارای خصوصیاتی است که باعث امتیاز آن از بسیاری کتب حدیث دیگر می شود. این امتیازات عبارت اند از:
الف. با توجه به تاریخ زندگی کلینی روشن می شود که تألیف وی در عصر غیبت صغرا یعنی زمان حضور وکلای چهارگانه امام عصر (عج) نشر یافته است؛ حتی برخی معتقد به عرضه کتاب کافی بر امام عصر (عج) شده اند؛ (2)لکن مقبولیت کتاب در آن عصر که دسترسی به اخبار و تحقیق صحت و سقم آنها تا حدود زیادی ممکن بوده است، خود نکته مهمی است که به اعتبار این کتاب می افزاید.
ب. جامعیت کتاب و در برداشتن اصول و فروع و نیز حسن تألیف و گردآوری. (3)
ج. تعداد احادیث کافی و بیشتر بودن آنها از احادیث مجموع صحاح شش گانه اهل سنت.
د. کلینی در تحصیل حدیث، سفرهای بسیار کرد و بیست سال از عمر خویش را
ص:474
در تدوین کتاب کافی مصروف داشت. (1)این امر، بذل دقت و امانت در نگاشتن حدیث را نشانگر است.
ه. وجود ثلاثیات در کتاب کافی.
از آن جا که کلینی در عصری می زیست که به عصر ائمه نزدیک بوده است، لذا روایاتی را تنها با سه واسطه از امام هادی علیه السلام و امام جواد علیه السلام و امام کاظم علیه السلام دارد که اصطلاحاً به این گونه روایات ثلاثیات گفته می شود. بدیهی است که این کم بودن واسطه ها خود ضریب اطمینان به روایت را از جهت کمتر شدن احتمال خطا و اشتباه، بالا می برد.
و. مرحوم کلینی در اسناد کافی بدین روش عمل کرده است که در هر حدیث - جز در موارد نادر - تمام سلسلۀ سند را که بین او و معصوم بوده، آورده است.
در روایت کافی در مواردی تعلیق - یعنی حذف راوی یا راویانی از صدر سند به استناد وجود آنها در سند سابق - صورت گرفته است و در مواردی نیز تحویل - ذکر دو سند که در بخش زیادی از سند مشترک به صورت عطف - رخ داده است؛ اما هیچ یک از این دو امر، نقصی در کار محسوب نمی شود؛ چه آن که این امر در بین محدثان معمول بوده و با آن آشنایی داشته اند. (2)
ز. در این کتاب غالباً روایات معارض نیامده است و بر روایات مربوط به عنوان هر باب اکتفا شده است و برخی همین نکته را نشانگر ترجیح روایاتی که وی آورده است، بر دیگر روایاتی که نیاورده است، دانسته اند.
ح. شیوه کلینی بر ترتیب دادن احادیث در ابواب است و در هر باب روایات را با توجه به درجه صحت و وضع دلالت آنها تنظیم کرده است و از این رو دیده می شود که احادیث ابتدای هر باب، دلالت و سندی روشن تر از روایات آخر آن باب دارد. (3)
ص:475
از جمله نکاتی که کتاب کافی در بر دارد، بیان هایی است که در ذیل برخی احادیث آورده است. اکثر این بیان ها در بخش اصول کافی است و هر یک به شکل خاصی تبیین حدیث را بر عهده دارد. توضیحات کلینی در مقولات مختلف زیر به چشم می خورد:
1. فلسفی، کلامی
در مواردی از احادیث اصول کافی در صفات ذات و صفات فعل (1)و شناخت خدا و توحید (2)و دفع شبهات ثنویه، (3)بیان های فلسفی و کلامی را آورده است.
2. تاریخی
در تمامی تاریخ های مربوط به میلاد ائمه اطهار علیهم السلام مقدمه ای در احوال هر امام آورده و پس از آن، احادیث را نقل کرده است. (4)
3. تفسیر الفاظ
در مواردی نیز در الفاظ خاصی با استفاده از منابع معتبر به تفسیر آنها پرداخته و از اشعار در تبیین آنها کمک جسته است. (5)
4. آرای فقهی
کلینی در احادیث فقهی نیز به گونه های مختلف آرا و اجتهاداتی را بیان می کند که وظایف زیر را عهده دار هستند:
الف. توضیح متن روایت: کلینی براساس رأی اجتهادی خویش که برگرفته از احادیث است، به توضیح برخی از احادیث پرداخته است. (6)ب. ابتدا به آرای فقهی: کلینی در مواردی در ابتدای باب آرای فقهی خویش را
ص:476
تبیین کرده است و سپس احادیث مربوط به آن باب را آورده است.
وی در باب «فیء» از کتاب حجّت با شیوه خاصی به عنوان مقدمه، معنی فیء، انفال، خمس و کیفیت تقسیم و احکام آنها را تبیین کرده است و در پی آن، احادیث مربوط را آورده است. (1)
در مواردی نیز باب را تنها با بیان آرای خودش که از احادیث برگرفته است، به پایان برده است. (2)
ج. توجه به آرای اصحاب: در مواردی به اجماع اصحاب (3)و یا روایات مشهور بین ایشان (4)توجه داده است. همچنین آرای راویانی چون یونس بن عبدالرحمن (5)و ابن ابی عمیر (6)و معاویة بن عمار (7)و زراره (8)و غیر ایشان از فقهای راویان را در تبیین مراد حدیث آورده است.
البته این روش اشکالاتی را نیز در برخی روایات ایجاد کرده است؛ چه آن که به دنبال روایات، برخی کلمات با تعبیر تفسیر یا معنی - بدون استناد به شخص امام یا راوی - آمده است و دقیقاً روشن نیست که دنباله روایت و کلمات معصوم است یا آن که از کلمات راوی است. (9)
د. اختلاف حدیث: مرحوم کلینی روایاتی را که احیاناً در بعضی الفاظ با یکدیگر اختلاف دارد تذکر داده است. وی در این موارد با ذکر سند و یا بدون سند به روایت دیگر اشاره کرده است و بخش زاید یا اختلافی را در حدیث تعیین می کند. (10)
ه. رفع تعارض: مرحوم کلینی قصد آوردن روایات متعارض را نداشته است و لکن در بعضی موارد که توهّم تعارض اخبار موجود در کتاب وجود داشته است،
ص:477
توضیحاتی جهت رفع تعارض آورده است؛ چنان که در وقت نماز مغرب (1)و روزۀ شعبان (2)وجه عدم تعارض را بیان کرده است.
البته در مواردی نیز این تعارض به نظر می رسد و توضیحی در مقام رفع تعارض نیامده است.
ص:478
کافی
این نوشتار دربارۀ ویژگی های مختلف کتاب الکافی است. نویسنده، پس از معرفی کلینی، به روش او در تألیف کتاب پرداخته، و سپس از ابواب مختلف کتاب سخن گفته است شمارۀ احادیث کتاب کافی، عدۀ کلینی، مشایخ کلینی و مقایسۀ کافی با صحاح سته از دیگر مطالب این مقاله است. و پایان بخش نوشتار، معرفی شروح، حواشی و چاپ های مختلف کتاب است.
کافی تألیف ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی رازی (م 329ق) است (2)که کلیۀ علمای رجال وی را توثیق نموده اند. نجاشی درباره اش می نویسد: أوثق الناس فی الحدیث وأثبتهم (موثق ترین و ثابت ترین کسان در حدیث است) . همین جمله را علامه حلی و ابن داوود تکرار می کنند؛ از این رو به ثقة الاسلام معروف شد و به نقل از تاج العروس ، ریاست فقهای امامیه در زمان مقتدر عباسی (259 - 320ق) به وی محول گردید. (3)تألیف این کتاب مصادف با حیات نواب اربعۀ امام عصر (که از 260 تا
ص:479
329 به طول انجامید) بوده است. کلینی در تألیف این کتاب بیست سال رنج به خود هموار ساخت و آن را از اصول معتمده و ثقات مشایخ گردآوری فرمود.
شیخ مفید (در شرح عقاید شیخ صدوق) نسبت به کافی می فرماید: هو أجلّ کتب الشیعة وأکثرها فائدة، ( کافی بزرگ ترین کتاب حدیث شیعه و پر فایده ترین آنهاست) .
محمد بن مکی شهید در اجازۀ خویش به علی بن خازن می نویسد: کتاب الکافی فی الحدیث الذی لم یعمل فی الامامیه مثله (1)(مانند کتاب کافی بین امامیه در حدیث نوشته نشده است) . محقق کرکی در اجازه به قاضی صفی الدین همین سخن را تکرار می کند. (2)فیض کاشانی ضمن توصیف کتب اربعه می فرماید: الکافی أشرفها وأوثقها وأتمها وأجمعها ، ( کافی از میان کتب اربعه، شریف ترین و وثیق ترین و تمام ترین و جامع ترین آنهاست) . (3)
مجلسی در شرح خود بر کافی می فرماید: من به شرح کافی که تألیف شیخ ثقه و مورد اعتماد است و همه وی را قبول دارند و خاص و عام او را ستایش کرده اند، آغاز نمودم؛ چه کافی مضبوطترین کتاب از چهار اصل مزبور و جامع ترین آنها، و به طور کلی بهترین و بزرگ ترین مؤلفات فرقۀ امامیه است. (4)
علامه بحر العلوم در رجال خود پس از ذکر روایت نبوی «که خداوند در رأس هر صد سال کسی را که رسوم دین را تجدید کند بر می انگیزد» می نویسد: ابن اثیر (5)کلینی را مجدِّدِ مذهب امامیه در رأس قرن سوم دانسته است و اضافه می کند: سخن این دانشمند کلام حقی است که خداوند بر زبانش جاری ساخته؛ چه کسی که در کافی به
ص:480
دقت نظر و تأمل کند، برایش روشنی این سخن آشکار می گردد و می داند که وی مصداق این حدیث است؛ زیرا کافی کتاب مفیدی است که در میان کتب حدیث نظیر ندارد، هم از لحاظ کثرت احادیث و حسن ترتیب و هم به واسطۀ ضبط و دقت در نقل، و در عین حال جامعیت در اصول و فروع و حاوی بودن بیشتر اخبار وارده از معصومین علیهم السلام؛ به علاوه این کتاب طبق استظهار سید بن طاووس در کشف المحجة در زمان غیبت صغرای امام عصر علیه السلام با حضور سفرای آن حضرت در بیست سال انجام شده است. (1)کلینی خود ضمن بازگو کردن سخن یکی از شیعیان (که از اختلاف احادیث شکایت کرده و تقاضای تألیف کتابی نموده که جامع فنون دین و احادیث صحیح باشد) می نویسد: «و قد یسّر اللّه وله الحمد تألیف ما سئلت وأرجو أن یکون بحیث توخّیت» ، (خدای را شکر که تألیف چنین کتابی را میسر ساخت امید دارم این کتاب چنان باشد که تو خواستی) . (2)
وجه تسمیه کافی
نام کتاب کافی گویا از عبارت مؤلف در دیباچه کتاب مأخوذ است، آن جا که گوید:
«وقلت انک تحب ان یکون عندک کتاب کاف یجمع فیه من جمیع فنون علم الدین» .
روش کلینی در کافی
کلینی در آغاز هر باب نخست روایات صحیح تر را آورده و به ترتیب، روایاتی را که در مرتبۀ پایین تری قرار گرفته اند ذکر فرموده است. این ترتیب به گونه ای دیگر در جامع الاحادیث که با اشراف آیت اللّه بروجردی گردآوری شده ملحوظ گردیده
ص:481
است. (1)کافی شامل سه بخش اصول، فروع و روضه است:
بخش اول (اصول) مشتمل بر 8 کتاب به ترتیب ذیل است: العقل والجهل، فضل العلم، التوحید، الحجة (که اخبار خمس را نیز شامل است) ، الایمان والکفر (والطاعات والمعاصی) ، الدعاء، فضل القرآن، العِشرة.
مجموع احادیث اصول کافی 3785 حدیث است که حدود 14 مجموع احادیث کافی است.
بخش دوم (فروع) شامل 26 کتاب و تعداد 10794 حدیث به ترتیب ذیل است:
الطهارة، الحیض، الجنائز، الصلاة، الزکاة، (2)الصیام، الحج والزیارات، الجهاد، المعیشه (و انواع التجارات) ، النکاح، العقیقه، الطلاق، العتق والتدبیر والکتابة، صید الکلب والفهد، الذبایح، الاطعمة والاشربة (اخبار نرد و شطرنج و قمار را در آخرین باب آورده است) ، الزیّ والتجمل والمروة، الدواجن، (3)الوصایا (وقوف و صدقات را نیز شامل است) ، المواریث، الحدود، الدیات، الشهادات، القضاء والأحکام، الأیمان والنذور و الکفارات.
بخش سوم (روضة) فقط مشتمل بر یک کتاب و شامل خطب و رسایل ائمه و مواعظ و ظرایف حکم است که مجموع احادیث آن بالغ بر 597 حدیث است. (4)بنابر این کتاب های کافی حدود 35 کتاب است.
در رجال بحر العلوم (ج 3، ص 332) کتب کافی 32 کتاب ذکر شده است که در این شمارش، کتاب فضل العلم ضمیمۀ کتاب العقل، کتاب ذبایح جزو کتاب الصید و کتاب الاشربه ضمیمۀ کتاب الاطعمه آورده شده است. نجاشی تعداد کتب کافی را 31 کتاب نوشته است.
ص:482
شیخ طوسی در الفهرست و ابن شهر آشوب در معالم العلماء شمارۀ کتب کافی را سی نوشته اند و علامه حلی در اجازۀ خود به مهنا بن سنان، کافی را پنجاه کتاب ذکر فرموده است. (1)بر اساس شماره گذاری عین الغزال کتاب های کافی سی و دو کتاب (2)و بر اساس شماره گذاری الذریعة ، سی و چهار کتاب آمده است. (3)اختلاف نظر در تعداد کتاب های کافی ناشی از گنجانیدن دو کتاب تحت یک عنوان یا تعدد عنوان برای هر کتاب است؛ مثلاً در «عین الغزال» کتاب العقل والجهل با کتاب فضل العلم و کتاب طهارت با کتاب حیض و کتاب صید الکلب و الفهد با کتاب الذبایح یک کتاب به حساب آمده است. ولی در عناوین کافی ، هر یک از این شش کتاب با عنوان مستقل ذکر شده است و نیز بعضی (4)کتاب های فرعی را با عناوین مستقل آورده اند و این امر سبب تعدد عنوان شده است و بعضی کتب کافی را بالغ بر پنجاه کتاب نوشته اند؛ مثلاً کتاب اعتکاف که از فروع کتاب صوم است و زیارات که از متفرعات کتاب حج است و خمس که ضمن کتاب حجة عنوان شده است، طبق این شمارش کتابی مستقل به حساب آمده اند.
روضه کافی شامل مواعظ، خطب، رسائل ائمه، قصص و تواریخ است و احکام فقهی در آن کمتر ذکر شده است؛ لذا اسناد آن فاقد دقتی است که در سایر کتاب های کافی به عمل آمده است. به علاوه قسمتی از مطالب آن مانند احادیث احکام استوار نیست و این به دلیل تسامحی است که فقها در ادله سنن (که اعم از مستحبات، مکروهات، فضائل، مواعظ و تواریخ است) روا می داشته اند و همین ضعف اسناد و مضامین روایات موجب شده است که در انتساب روضه به کلینی تشکیک شود.
شیخ نجاشی (م 405ق) که به دو واسطه از کلینی روایت می کند (5)و خود از متقن ترین رجالیون شیعه است، صریحاً روضه را از تألیفات کلینی و جزء کتب کافی
ص:483
می شمارد. شیخ طوسی نیز که به دو واسطه از کلینی روایت می کند (1)روضه را تألیف کلینی می داند. (2)ابن شهر آشوب مازندرانی بدون هیچ تردیدی روضه را ضمن آثار کلینی نام می برد. افندی در ریاض العلماء از ملا خلیل قزوینی شارح کافی نقل می کند که ایشان (با آن که معتقد است احادیث کافی ، تماماً از نظر امام عصر گذشته و آن حضرت آن را مستحسن شمرده اند، و حتی مروی عنه احادیثی را که به لفظ «روی» در کافی آمده است حضرت ولی عصر علیه السلام می داند) گفته اند روضه از کلینی نیست، بلکه تألیف ابن ادریس حلی است. صاحب ریاض العلماء اضافه می کند که در قسمت اخیر (یعنی عدم انتساب روضه به کلینی) بعضی اصحاب نیز مساعدند، و حتی این نظریه را به شهید ثانی نیز نسبت داده اند؛ ولی ثابت نیست.
به نظر اینجانب با تصریح نجاشی و شیخ طوسی بر این که روضه از کلینی است نسبت دادن روضه به ابن ادریس که فوت وی در 598 هجری، یعنی 193 سال پس از نجاشی و 138 سال بعد از وفات شیخ طوسی است، بی مورد و اجتهادی در مقابل نص است.
حاجی نوری که بزرگ ترین محدث شیعه در سدۀ اخیر است و مستدرک الوسائل ، شاهد صدقی بر تضلّع و تخصص وی در این زمینه است، می فرماید: سیاق احادیث روضه و سایر کتب کافی یکی است، و اضافه می کند که از قدیم و جدید، بزرگان شیعه، چنانکه از اصول و فروع کافی نقل حدیث می کرده اند، از روضه نیز نقل نموده اند.
آری روایات روضه از لحاظ محکمی متن و سند همسان فروع نیست؛ زیرا اهتمامی را که دانشمندان در صحت و وثاقت سند احادیث احکام داشته و دارند در احادیث فضائل و خطب که بیشتر جنبه وعظ و ارشاد دارد ندارند؛ زیرا طبق قاعدۀ تسامح در ادلۀ سنن که فقها از احادیث «ومن بلغ» (3)استفاده کرده اند، در نقل روایاتی که متضمن حکم
ص:484
استحبابی و کراهتی یا دربارۀ فضایل و مناقب و نیز مواعظ و حِکَم است، تسامح رواست.
شمارۀ احادیث کافی
کافی به نقل صاحب عین الغزال ، حاجی نوری در مستدرک و خوانساری در روضات الجنات از لؤلؤة البحرین (ص 394) ، 16199 حدیث است که طبق اصطلاح متأخرین (که حدیث را به پنج قسم اصلی تقسیم کرده اند) بدین قرار می باشد: صحیح 5072، حسن 144، موثق 118، قوی 302 و ضعیف 9485 حدیث که جمع آن بالغ بر 16121 حدیث می شود و این تعداد با شماره ای که از لؤلؤة البحرین نقل شد اختلاف دارد، یعنی 78 حدیث کمتر است؛ ولی بر حسب شمارش استاد غفاری، مجموع احادیث کافی (در اصول و فروع و روضه) 15176 حدیث است که از این تعداد، 3785 حدیث در بخش اصول و 597 حدیث در روضه کافی و 10794 حدیث در فروع است.
در آغاز قسمتی از اسناد کلینی به این عبارت بر می خوریم «عدّة من اصحابنا عن . . .» منظور از عده جماعتی از مشایخ حدیث مؤلف است که توسط آنان روایت را نقل می کند؛ این افراد در رجال علامه ( خلاصة الاقوال ) ضمن فایدۀ سوم از فواید آخر کتاب مزبور معرفی شده اند. نیز در فایدۀ سوم جامع الروات (ج 2، ص 465) ، عدۀ کلینی با شرح مؤلف (اردبیلی) ذکر شده، همچنین صاحب معالم (شیخ حسن فرزند شهید ثانی) در فایدۀ یازدهم کتاب منتقی الجمان افراد عدّه را به نقل شیخ نجاشی از کلینی بازگو کرده و آن گاه تحقیق علامه حلی را بر آن افزوده است. حجت الاسلام سید محمد باقر شفتی اصفهانی رسالۀ مستقلی دربارۀ آنان تألیف فرموده که نسخه ای از آن در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی (در بهارستان) ضمن مجموعۀ 1607 موجود است.
ص:485
فاضل کنی در توضیح المقال (1)(ص 21) ، تحقیقاتی دربارۀ عده که گاهی به جماعة نیز تعبیر شده دارد؛ نیز علامه بحرالعلوم، ضمن یکی از فوائد رجالیۀ خویش عدۀ کلینی را بیان کرده است.
کلینی به وسیلۀ «عدّة من اصحابنا» از سه نفر نقل حدیث می کند که اشخاص عده و تعداد آنان به مناسبت نقل از این سه تن تفاوت می کنند. این سه تن عبارتند از: احمد بن محمد بن عیسی، احمد بن محمد بن خالد برقی، و سهل بن زیاد.
اینک افراد هر یک از این سه عده طبق نوشته علامه در خلاصة الاقوال (ص 132) به شرح ذیل آورده می شود:
عده ای که از احمد بن محمد بن عیسی نقل می کنند، محمد بن یحیی، علی بن موسی الکمیذانی، داوود بن کوره، احمد بن ادریس، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی هستند.
عده ای که از احمد بن محمد بن خالد برقی روایت می کنند: علی بن ابراهیم قمی، علی بن محمد بن عبداللّه اذینه و احمد بن عبداللّه بن امیّه و علی بن حسن هستند.
عده ای که از سهل بن زیاد نقل حدیث می کنند: علی بن محمد بن علان، و محمد بن ابی عبداللّه، محمد بن حسن، و محمد بن عقیل کلینی هستند.
در توضیح المقال ، توضیح می دهد که شیخ عدۀ کلینی منحصر به سه نفر نامبرده نیست، بلکه در مواردی به وسیله عده از غیر اینان نقل حدیث شده است. نیز فرموده:
نسبت به بعضی افراد عده در کتب رجال، مدح و قدحی نرسیده است؛ ولی چون بعضی از افراد دیگر «در هر سه عده» توثیق شده اند، قهراً سند کلینی به وسیلۀ آنان تا شخص منقول عنه، به اصطلاح متأخرین صحیح خواهد بود. (2)
اسامی عدۀ کلینی را بعضی افاضل، ضمن ارجوزه ای (که ذیلاً ملاحظه می فرمایید) آورده اند: عدة احمد بن عیسی بالعدد خمسة اشخاص بهم تمّ السند
ص:486
علی العلی (1)والعطار (2) ثم ابن ادریس (3)و هم اخیار
ثم ابن کورة (4)کذا ابن موسی (5) فهؤلاء عدة ابن عیسی
وانّ عدة التی عن سهل (6) من کان فیه الامر غیر سهل
ابن عقیل (7)وابن عون الاسدی (8) کذا علی (9)بعد مع محمد (10)
وعدة البرقی وهو احمد (11) علی بن الحسن واحمد (12)
وبعد ذین، ابن اذینة عنی وابن ابراهیم (13)واسمه علی (14)
چون سخن از عدۀ کلینی به میان آمد، مناسب است برای تتمیم فایده، فهرستی از مشایخ کلینی را که در آغاز اسناد روایات کافی آمده است از مقدمه ممتّع استاد حسینعلی محفوظ بر اصول کافی ، بازگو کنیم.
کلینی از جمع کثیری نقل حدیث می کند که از آن جمله اند:
ابو علی، احمد بن ادریس بن احمد اشعری قمی، (م 306ق) ؛ احمد بن عبداللّه بن امیة؛ ابو العباس، احمد بن محمد بن سعید همدانی، معروف به ابن عقده (333ق) ؛ ابو عبداللّه، احمد بن عاصم کوفی؛ ابو جعفر احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی؛ احمد بن مهران؛ اسحاق بن یعقوب؛ حسن بن خفیف؛ حسن بن فضل بن یزید یمانی؛ حسین بن حسن اسود؛ حسین بن حسن هاشمی حسنی علوی؛ حسین بن علی علوی؛ حسین بن محمد بن عمران اشعری قمی معروف به ابن عامر؛ حمید بن زیاد (م 310ق) ؛ ابو سلیمان داوود بن کوره قمی؛ سعد بن عبداللّه بن ابی خلف اشعری
ص:487
قمی (م 300ق) ؛ ابو داوود، سلیمان بن سفیان؛ ابو سعید، سهل بن زیاد آدمی رازی؛ ابو العباس، عبداللّه بن جعفر بن حسین حمیری قمی؛ علی بن ابراهیم بن هاشم قمی.
شهید در ذکری و نیز جمعی به تبع وی نوشته اند که کافی بیش از صحاح سته اهل سنت حدیث دارد و حتی در الذریعة آمده است: احادیث صحیح بخاری حدود هفت هزار است و بقیه صحاح سته ( صحیح مسلم ، سنن ترمذی ، سنن ابو داوود ، سنن ابن ماجه ، سنن نسائی ) از نه هزار تجاوز نمی کند؛ بنابر این جمیع احادیث شش صحیح مزبور شانزده هزار است که کتاب کافی 199 حدیث بیش از آنها دارد. ولی این سخن درست نیست؛ چه کافی را اگر با اسقاط مکررات به حساب آوریم، خیلی کمتر از شانزده هزار حدیث دارد و با احتساب مکررات گرچه قریب به این تعداد می رسد، ولی صحیح بخاری نیز به این حساب 9082 حدیث (1)و صحیح مسلم شامل 7275 حدیث است؛ (2)بنابر این احادیث بخاری و مسلم به تنهایی بالغ بر 16357 حدیث می شود و چهار کتاب دیگر اهل سنت نیز گر چه کوچک تر از بخاری و مسلم است؛ ولی در سنن ابو داود 4800، (3)در سنن ترمذی حدود 5 هزار و در سنن ابن ماجه 4341 حدیث آمده است و احادیث سنن نسائی از سنن ابی داوود کمتر نیست. منتهی شمارۀ احادیث کتب اربعه، مسلماً بیش از صحاح سته است؛ زیرا مجموع احادیث کتب اربعه بالغ بر چهل هزار است؛ (4)در صورتی که صحاح سته حدود 34 هزار حدیث دارد.
به هر حال این مزیتی برای دین اسلام است که دستورات و احکام آن که از
ص:488
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله توسط رجال موثق اهل سنت و یا به وسیلۀ خاندان نبوت (که شیعه افتخار پیروی آنان را دارد) به ما رسیده است، (1)شامل عددی به این کلانی یعنی (حدود هشتاد هزار حدیث) است، در صورتی که پاره ای از احادیث، شامل چند مسئله یا چندین حکم اخلاقی و اجتماعی است.
ضمناً این تعداد، خاص ده کتاب حدیث است که نزد فریقین به اصطلاح صحیح و مورد عمل است در صورتی که کتب کثیری قبل یا بعد از صحاح سته و کتب اربعه توسط علمای فریقین نوشته شده است.
بر کافی شروح و حواشی بسیاری نوشته شده است که علامه تهرانی، حاج شیخ آقا بزرگ در کتاب شریف الذریعة نام 9 شرح و 21 حاشیه را مرقوم داشته است که ما ذیلاً از نظر خوانندگان می گذرانیم:
1. شرح کافی ( مرآة العقول ) از علامه مجلسی، ملا محمد باقر بن محمد تقی (م 1111ق) . این شرح شامل بخش اصول و فروع کافی است و در ایران ضمن 4 جلد در سال 1325 هجری چاپ سنگی شد و اخیراً در قطع وزیری با چاپ حروفی در 26 مجلد در تهران تجدید چاپ شده است.
2. شرح کافی ( الرواشح السماویة ) از میرداماد، محمد باقر بن محمد حسینی استرآبادی (م 1041ق) که فقط شرح خطبۀ کافی و مصطلحات حدیث است. این شرح در ایران در سال 1361 هجری چاپ شده است.
3. شرح کافی موسوم به الصافی به فارسی از ملا خلیل قزوینی که تألیف آن مدت بیست سال طول کشیده است. (2)به نوشتۀ صاحب الذریعة تألیف این کتاب از سال 1064 هجری شروع شده و تا 1074 هجری ادامه داشته است و 16 جلد آن، تا کتاب
ص:489
المعیشة کافی یعنی تمام اصول و بخش عبادات فروع است، از قلم مؤلف خارج شده است. دو مجلد از نسخۀ اصل این شرح که توسط مؤلف وقف شده، در کتابخانۀ مدرسۀ نواب مشهد موجود است. شرح بخش اصول کافی دو بار در لکنهو چاپ شده است: چاپ اول در سال 1308 هجری و چاپ دوم با تصحیح مولوی سید تصدیق حسین منتشر شده است.
4. شرح میرزا رفیع الدین محمد نائینی بن سید حیدر طباطبایی که از مشایخ مجلسی بوده است. وی از اجداد میرزا ابوالحسن جلوه، حکیم معاصر ناصرالدین شاه قاجار است.
5. شرح ملا محمد صالح مازندرانی (م 1086 م) داماد مجلسی اول. شرح وی شامل بخش های ذیل است: کتاب العقل والجهل، کتاب التوحید، کتاب الحجة، ایمان و کفر، دعا، زکاة، صوم، خمس، روضه. شرح مزبور اخیراً ضمن 12 جلد با تعلیقات مرحوم میرزا ابوالحسن شعرانی توسط کتابفروشی اسلامیۀ تهران انتشار یافته است.
6. شرح ملا رفیع الدین محمد بن مؤمن جیلانی که از شاگردان شیخ بهائی و از اساتید مجلسی و شیخ حر عاملی بوده است. حواشی وی در هامش نسخه ای از کافی است که نزد سید علی فانی اصفهانی ساکن نجف نگهداری می شود. (1)
7. شرح مولی محمد هادی بن مولی محمد صالح مازندرانی مقتول در فتنۀ افغان. (2)
شرح مزبور فقط بر قسمت فروع کافی است که شاید نظر وی تتمیم شرح پدرش که از فروع کافی فقط زکاة و صوم و خمس را نوشته بود، بوده باشد.
8. شرح شیخ یعقوب بن ابراهیم حویزی متوفای 1147، که از اول کتاب زکاة شروع شده و بر اواخر اطعمه و اشربه ختم می شود و نسخه ای از آن در مدرسۀ بروجردی نجف موجود است.
9. شرح اصول کافی از محمد بن عبد علی بن محمد بن احمد بن علی عبدالجبار،
ص:490
از علمای قرن سیزدهم موسوم به هدی العقول فی شرح احادیث الاصول که نسخه ای از آن در کتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار جدید است و نسخه ای در تملک حقیر بود که به کتابخانۀ آستان قدس رضوی منتقل گردید.
10. شرح صدر المتألهین شیرازی (آخوند ملاصدرا) که مکرر در ایران چاپ شده است.
11. شرح محمد بن محمد ملقب به شاه محمد اصطهباناتی شیرازی، از علمای اوایل سدۀ دوازدهم هجری، که به نام شاه سلطان حسین صفوی نوشته است. نام این شرح کشف الکافی است. (1)نسخه ای از آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه (جزو کتب آقای مشکاة) موجود است.
12. شرح میرزا نصیرالدین بن حاج ملا محمد بن ملا احمد نراقی، (م 1273ق) که از تلامذۀ صاحب جواهر بوده است و شرحی بر شرح لمعه شهید ثانی دارد. نام شرح کافی مجمع الشتات است که در شرح شرح لمعه ( منهاج الامه ) از آن یاد می کند. (2)
1. حاشیۀ کافی شیخ ابراهیم کاظمی بن شیخ قاسم، معروف به ابن الوندی؛ (3)
2. حاشیۀ ملا ابوالحسن شریف عاملی فتونی نباطی (م 1138ق) ؛
3. حاشیه امیرابوطالب فندرسکی، سبط میرابوالقاسم فندرسکی فیلسوف معروف (که فقط شرحی بر اصول کافی است) ؛
4. حاشیۀ ملا احمد بن اسماعیل جزائری (م 1149ق) مؤلف آیات الاحکام؛
5. حاشیۀ سید بدرالدین احمد انصاری عاملی تلمیذ شیخ بهائی (بر اصول کافی ) ؛
6. حاشیۀ ملا محمد امین استرآبادی (م 1036ق) صاحب کتاب الفوائد المدنیه؛
ص:491
7. حاشیۀ علامۀ مجلسی (م 1111ق) ؛ (1)
8. حاشیۀ میرداماد محمد باقر بن محمد حسینی استرآبادی (م 1040ق) ؛
9. حاشیۀ ملا محمد حسین بن یحیی نوری (م 1127ق) تلمیذ علامۀ مجلسی؛
10. حاشیۀ ملا حیدر علی بن میرزا محمد بن میرزا حسن شیروانی؛
11. حاشیۀ ملا رفیع گیلانی، موسوم به شواهد الاسلام؛
12. حاشیۀ شبّر بن محمد هویزی نجفی مورخ 1186ق؛
13. حاشیۀ زین الدین علی بن حسن بن زین الدین شهید ثانی که وی و برادرش شیخ محمد از پدرشان صاحب معالم در سال 990 هجری اجازۀ روایتی دریافت نموده اند؛
14. حاشیۀ شیخ علی صغیر برادر شیخ علی صاحب در المنثور ، که هر دو نوادۀ صاحب معالم هستند؛ (2)
15. حاشیۀ شیخ علی کبیر صاحب در المنثور (م 1104ق) که بر اصول کافی است؛
16. حاشیۀ شیخ قاسم بن محمد بن جواد کاظمی، معروف به ابن الوندی و فقیه کاظمی (متوفای بعد از 1100ق) . این شرح جامع الاحادیث نام دارد. (3)وی غیر از شیخ ابراهیم است که از حاشیۀ وی قبلاً نام برده شد؛
17. حاشیۀ بر بخش اصول کافی ، موسوم به کشاف حقایق الاحادیث؛
18. حاشیۀ شیخ محمد بن حسن بن زین الدین الشهید الثانی (1030ق) ؛
19. حاشیۀ میر رفیع الدین بن محمد حسینی طباطبایی نائینی، تلمیذ شیخ بهائی و استاد مجلسی و شیخ حر عاملی (1080ق) ؛
20. حاشیۀ شیخ محمد بن شیخ قاسم بن محمد بن شیخ جواد کاظمی (که پدرش شیخ قاسم نیز حاشیه ای بر کافی دارد) ؛
ص:492
21. حاشیۀ نظام الدین بن احمد دشتکی؛
22. حاشیۀ نور الدین علی بن ابی الحسن الموسوی العاملی (م 1068ق) ؛
23. حاشیۀ استاد شیخ عبدالحسین مظفر (موسوم به شافی ) که ضمن 7 جلد به ضمیمه اصول کافی در نجف چاپ شده است. این حاشیه (یا شرح) به اسلوب عصری و در عین حال محققانه نوشته شده است.
بخش های سه گانه کافی (اصول، فروع، روضه) مکرر در ایران، عراق و هند چاپ شده است، منتهی بخش اصول بیشتر (چه به تنهایی و چه با شروح و حواشی و چه به همراه ترجمه) و بخش فروع کمتر به چاپ رسیده است.
1. چاپ سنگی رحلی، ایران، به سال 1278 هجری ( فهرست مشار و مشخصات نسخۀ شخصی از چاپ مزبور) ؛
2. چاپ سنگی رحلی، تبریز، به سال 1281 هجری ( فهرست مشار ) ؛
3. چاپ سنگی رحلی، (ظاهراً در تبریز) ، به سال 1289 هجری، به خط زیبای محمد علی بن محمد شفیع تبریزی (نسخۀ کتابخانه دانشکدۀ الهیات مشهد) ؛
4. چاپ سنگی رحلی، تهران، به سال 1303 هجری ( فهرست مشار ) ؛
5. چاپ سنگی رحلی، تهران، به اهتمام سید محمد صادق خوانساری ( فهرست مشار ) ؛
6. چاپ سنگی رحلی، تهران، به سال 1325 هجری ( فهرست مشار ) ؛
7. چاپ سنگی رحلی، تهران، به سال 1331 هجری (که ممکن است 1313 باشد) ناشر ابوالقاسم خوانساری، حواشی مختلف در کنارۀ صفحات و رمز احادیث ( فهرست مشار و نسخۀ شخصی) ؛
8. چاپ سنگی رحلی، تبریز (در 627 صفحه) با شرح ملا صالح مازندرانی در هامش کتاب ( فهرست مشار ) ؛
ص:493
9. چاپ سنگی رحلی، هندوستان، با تصحیح مولوی علی کنتوری به سال 1886 م (نسخۀ کتابخانه دانشکده الهیات مشهد) ؛
10. چاپ حروفی. قطع وزیری، تهران به سال 1375 هجری با مقدمه دکتر حسین علی محفوظ، و مقابله آقای غفاری، توسط دارالکتب الاسلامیه (آخوندی) در 2 جلد؛
11. چاپ حروفی، تهران، توسط کتابفروشی اسلامیه، با مقدمه و حواشی آقای غفاری و تصحیح و اعراب گذاری استاد حسن زادۀ آملی (نجم الدین آملی) در 2 جلد. در این چاپ رساله ای در ضبط رجال کافی ، موسوم به أضبط المقال فی اسماء الرجال توسط مصحح محترم در آخر کتاب ضمیمه شده است؛
12. چاپ حروفی، تهران، با ترجمۀ آقا میرزا باقر کمره ای و تصحیح آقایان بهبودی و غفاری، توسط کتابفروشی اسلامیه (که افست آن نیز مکرر انتشار یافته) .
ضمناً روضۀ کافی نیز با همین خصوصیات ضمیمۀ این چاپ است؛
13. چاپ حروفی، تهران، در 4 جلد، با ترجمۀ آقایان مصطفوی (حاج سید جواد) و رسولی (حاج سید هاشم) ، توسط کتابفروشی علمیۀ اسلامیه (که نخست متن کافی بدون اعراب گذاری انتشار یافت و سپس با متن معرب (مشکول) و افست چاپ مزبور مکرر انتشار یافته است) ؛
14. چاپ حروفی (متن در بالای صفحات و شرح ملا صالح مازندرانی در ذیل) ، تهران، اسلامیه، در 12 جلد؛
15. چاپ حروفی (متن در فوق صفحات و شرح مجلسی، مرآة العقول در ذیل) تهران، در 12 جلد، به انضمام دو جلد مقدمه به قلم جناب آقای عسکری.
1. چاپ سنگی، لکنهو، به سال 3 - 1302 هجری، در دو جلد (فهرست مشار و نسخۀ کتابخانۀ الهیات مشهد) ؛
2. چاپ سنگی رحلی، تهران، به سال 1314 و 1315 هجری در دو جلد به خط زیبای احمد تفریشی و تصحیح فضل اللّه بن شمس الدین، معروف به حکیم الهی، به انضمام
ص:494
رسالة عین الغزال فی فهرست اسماء الرجال از مصحح کتاب (فضل اللّه حکیم الهی) ؛
3. چاپ حروفی به قطع وزیری تهران، توسط دارالکتب الاسلامیه (آخوندی) و تصحیح و مقابلۀ بعض فضلاء در چهار جلد به انضمام روضۀ کافی در یک جلد.
در چاپ های فروع که یاد کردیم روضۀ کافی نیز به ضمیمۀ آن چاپ شده است؛ به علاوه روضه به انضمام تحف العقول نیز در سال 1303 هجری در تهران، و ضمن چاپ مترجم آقای کمره ای انتشار یافته است.
از زمان صفویه که شیعه در ایران رسمیت و استقلال یافت، احساس شد که ترجمه و شرح کتب حدیث به فارسی که زبان اکثر شیعیان است کاری ضروری و مورد نیاز است. لذا مجلسی اول، ملا محمد تقی بن مقصود علی به شرح فارسی من لا یحضره الفقیه (که در حکم رسالۀ فتوائیه شیخ صدوق بوده است) پرداخت.
ملا خلیل قزوینی کافی را به فارسی شرح و ترجمه کرد. بخش شرح اصول کافی در هندوستان چاپ شده و از بخش فروع، نسخه هایی در کتابخانه آستان قدس رضوی و سایر کتابخانه های عمومی و خصوصی موجود است. نیز تعداد کثیری از کتب حدیث شیعه توسط عالمان دوران صفویه به فارسی برگردانده شده است؛ مانند ترجمه و شرح نهج البلاغه توسط شرف الدین اردبیلی (معاصر شاه اسماعیل صفوی) و ملا فتح اللّه کاشی، ملا صالح روغنی، زواری، و ترجمه اربعین شیخ بهائی، توسط خاتون آبادی، نیز احتجاج طبرسی، اربعین شهید اول، تفسیر منسوب به حضرت عسکری علیه السلام، کشف الغمۀ اربلی، مکارم الاخلاق طبرسی.
باری، کتاب شریف کافی ، چنانکه اشاره شد، نخست توسط ملا خلیل قزوینی، شرح و ترجمه شد. دومین ترجمه، تحفة الاولیاء از محمد علی بن حاج حسن اردکانی، معروف به نحوی، شاگرد سید بحرالعلوم طباطبایی است که نسخه ای از آن در کتابخانه مرکزی تهران، «مشکاة» موجود است. سوم، ترجمۀ عالم معاصر، جناب
ص:495
آقای میرزا باقر کمره ای است که به ضمیمه اصول کافی و روضه، در تهران توسط کتابفروشی اسلامیه در 5 جلد، انتشار یافته است (نخست با متن غیر معرب و بعدها با متن معرب) . چهارم، ترجمه شادروان استاد مصطفوی و جناب آقای حاج سید هاشم رسولی، در چهار جلد که سه جلد اول را آقای مصطفوی و جلد چهارم را آقای رسولی ترجمه کرده اند. این ترجمه نیز به ضمیمۀ متن اصول کافی ، نخست بدون اعراب گذاری چاپ شده، و در چاپ های بعدی از متن معرب (مشکول) استفاده شده است. ترجمۀ مزبور توسط کتابفروشی علمیه اسلامیه، تهران انتشار یافته است.
پنجم، ترجمۀ منتخب کافی است که توسط آقای حاج شیخ محمد باقر بهبودی انتخاب شده است.
ص:496
کافی، اثر ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی (م 329)
در این مقاله، ابتدا کلینی معرفی شده، سپس به معرفی الکافی پرداخته شده است. در ادامه از انگیزۀ تألیف الکافی، شیوۀ تألیف، ویژگی ها و امتیازات، نقدها، کارهای انجام شده بر الکافی و بررسی استناد روضه به کلینی بحث شده است.
ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی که به ثقة الاسلام و رئیس المحدثین معروف است در روستای کلین (2)] بر وزن زبیر [ از روستاهای ری قدیم در میان خاندانی علمی چشم به جهان گشود، زمان دقیق ولادت کلینی مشخص نیست، اما از قراینی می توان نتیجه گرفت که او با فاصلۀ کوتاهی قبل، یا پس از ولادت امام زمان علیه السلام؛ یعنی حدود سال 255 هجری ولادت یافت.
با توجه به حوادث طبیعی پی در پی ری؛ نظیر طاعون وبا و سیل های گسترده و فتنه ها و ستیزه های فرقه ای میان معتزله و اشاعره، شیعیان و سنیان و حنفی ها با شافعیان که در ری همزمان با دوران حیات کلینی وجود داشته، اطلاعات روشنی از آغاز تحصیل و چگونگی رشد علمی کلینی در دست نیست، اما به خاطر حضور
ص:497
عالمانی در میان تبار کلینی و در ری می توان حدس زد که او تحصیل خود را در این شهر آغاز کرد و با توجه به حضور مؤثرترین استاد وی؛ یعنی علی بن ابراهیم قمی در قم و استفاده از کتابخانۀ او و نیز وجود عالمان و محدثان بزرگ در قم می توان ادعا کرد که حوزۀ قم بیشترین نقش را در تکوین شخصیت علمی کلینی ایفا کرده است. ظاهراً کلینی برای کسب حدیث به شهرهای مختلفی، از جمله کوفه، بغداد، دمشق و بعلبک مسافرت کرده است. هر چند گزارش متقنی در این زمینه در دسترس نیست. از این که وی در سال 327 هجری، یعنی دو سال پیش از وفات، پس از اشتهار و نیز پس از تألیف کافی وارد بغداد شده است و در آن جا به تدریس حدیث پرداخت و با توجه به این که او برای تدوین کافی بیست سال وقت صرف کرد، می توان نتیجه گرفت که او کتاب کافی را در ری و قم نگاشته است. (1)
مرحوم کلینی در ری به عنوان عالمی شناخته شده هدایت علمی شیعه را بر عهده داشت. نجاشی در این باره می نویسد: «کلینی در عصر خود بزرگ و پیشوای اصحاب ما در شهر ری بود و در حدیث موفق ترین و ضابطترین آنها به شمار می رفت» . (2)
علامه حلی نیز معتقد است: «کلینی در ری عالی ترین مرجع فتوا بود و چهرۀ درخشان حدیث در آن سامان به شمار می رفت» . (3)
در میان اساتید و مشایخ حدیثی مرحوم کلینی از علی بن ابراهیم قمی، محمد بن یحیی عطار، ابو علی اشعری، حسین بن محمد، احمد بن ادریس، ابن فرّوخ صفّار، ابن عقده می توان یاد کرد. اما به نظر می رسد که در میان اساتید بیشترین تأثیرگذاری بر کلینی از آن علی بن ابراهیم قمی (صاحب تفسیر معروف) و محمد بن یحیی اشعری است. در میان شاگردان کلینی نیز به چهره های برجسته ای؛ همچون ابوالقاسم جعفر بن قولویه (م 367) ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری (م 385) ، ابو غالب احمد بن
ص:498
محمد زراری (م 368) ، بر می خوریم که هر یک در زمینۀ حدیث، فقه، رجال دارای جایگاه علمی برجسته ای هستند. (1)
ثقة الاسلام کلینی به جز کافی دارای آثار علمی دیگری؛ از جمله: 1. تعبیر الرؤیا ؛ 2. الردّ علی القرامطه ؛ 3. رسائل الائمّه ؛ 4. کتاب الرجال و. . . است. (2)کتاب های مختلف کلینی، نوع چینش روایات در کافی و نیز انتخاب عناوین ابواب و ارائۀ نقطه نظرات کلامی که احیاناً در لابه لای روایات آورده، نشان می دهد که او افزون بر احاطۀ گسترده به دانش حدیث، در زمینۀ کلام و فقه نیز صاحب نظر بوده است.
مرحوم کلینی پس از اشتهاری که با تألیف کافی پیدا می کند، در سال 327 هجری وارد بغداد شد و به تدریس و نقل احادیث کافی پرداخت. او به خاطر کوتاهی این دوره، تنها موفق به نقل بخش های کوتاهی از کافی شد. از این رو شاگردانش روایات کافی را به صورت سماع و اجازۀ از او نقل کرده اند.
کلینی سرانجام در سال 328، یا 329 هجری چشم از جهان فرو بست و در باب کوفۀ بغداد مدفون شد. سال ها پس از وفات او و پس از خراب شدن قبر و رؤیت بدن و کفن تازه، از سوی یکی از والیان متعصب بغداد قبه ای بر روی قبر او بنا گردید. (3)
کافی نخستین و مهم ترین جامع روایی شیعه است که به گفتۀ بسیاری، کتابی هم وزن و هم سنگ آن در اسلام نگاشته نشده است. کافی مجموعاً شامل اصول در دو جلد و فروع در پنج جلد و روضه در یک جلد و دارای 30 کتاب و 326 باب و جمعاً 16199 روایت است، (4)که از آن میان بنا به مبنای متأخران 5072 روایت صحیح، 144
ص:499
روایت حسنه، 1118 روایت موثقة و 9485 روایتِ ضعیف وجود دارد. (1)به نظر می رسد که نام کافی از سوی مؤلف بر این کتاب گذاشته نشده؛ زیرا کلینی در آغازِ خطبه اشاره ای به آن نمی کند هر چند با آوردن جملۀ: «وقلت إنّک تحبّ أن یکون عندک کتاب کاف یجمع فیه من جمیع فنون علم الدین ما یکتفی به المتعلم ویرجع إلیه المسترشد؛ و گفتی که دوست داری نزد تو کتابی کافی و جامع باشد که در آن تمام فنون علم دین که برای طالب علم کفایت کننده و برای طالب رشد و تعالی مرجع باشد، جمع شده باشد» ، (2)اشاره کرده که مقصود او تدوین کتابی است که پاسخگوی نیازی دینی مؤمنان و در این جهت کافی باشد.
بنا به تصریح بسیاری از محققان، کلینی برای تدوین کافی بیست سال زمان صرف کرد. این زمان طولانی نشان گر دقت او در انتخاب روایات و نیز تبویب و تنظیم احادیث در ابواب و فصول متناسب است.
مرحوم کلینی در مقدمۀ کتاب اشاره می کند که او این کتاب را در پاسخ به نامۀ یکی از برادران دینی فراهم ساخته است. نام این شخص به طور دقیق مشخص نیست، اما احتمال داده شده که او محمد بن احمد بن عبداللّه بن قضاعه صفوانی، یا محمد بن نعمانی است. (3)
کلینی بخشی از درخواست این شخص را چنین منعکس ساخته است:
«ای برادر! آگاه شدم از آن شکایت که نسبت به مردم زمان نمودی، که ایشان بر نادانی با هم سازش نموده و در آبادانی راه جهالت همدست و کوشایند تا آن جا که نزدیک است دانش از ایشان رخت بربندد و ریشه کن گردد. . . تو یادآور شدی که مطالبی برایت مشکل شده، که به واسطۀ اختلاف روایات نقل شده حقیقت آنها را
ص:500
نمی فهمی و دانسته ای که اختلاف روایت مربوط به اختلاف علل و اسباب آن است و به دانشمند مورد اعتماد و آگاه در این زمینه دسترسی نداری تا با او مذاکره و گفت وگو کنی و گفتی که می خواهی کتابی داشته باشی که تمام بخش های علم دین در آن باشد تا دانشجو را بی نیاز کند و مرجع هدایت باشد و کسی که به دنبال عمل به اخبار صحیح امامان علیهم السلام و سنت های قابل عمل باشد از آن کتاب برگیرد و واجبات خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله به کمک آن ادا شود» . (1)
از این نامه و اقدام کلینی به تألیف کافی در پاسخ به آن می توان برداشت کرد که حدیث در عصر کلینی دچار دو مشکل اساسی بوده است:
1. احادیث در مجموعه ای واحد و منسجم تدوین و تنظیم نشده تا مراجعۀ به آن انجام وظایف دینی را تسهیل سازد. بخش آخر نامه ناظر به این امر است.
2. روایات پراکنده میان مردم دچار آشفتگی و تعارض شدید بوده و این امر باعث اختلاف نگرش های کلامی و فقهی در میان آنان شده بود. بدون تردید وجود روایات ضعیف یا موضوع و در درجه ای بالاتر صدور روایات از روی تقیه از عوامل رهیافت چنین اختلافی در آن دوران بوده است.
با این نامه، انگیزه ثقة الاسلام کلینی نیز مشخص می شود. او با تدوین کافی خواست تا ضمن نجات روایات شیعه از پراکندگی و تنظیم آن در یک مجموعۀ واحد، از توسعۀ دامنه اختلافات دینی جلوگیری کند.
کلینی برای تدوین کافی از اصول اربعمأة و سایر منابع روایی که عمدتاً در کتابخانۀ استادش علی بن ابراهیم قمی فراهم بود و نیز با راهنمایی او کمک گرفت. و چنان که در مقدمۀ کتاب آورده، احادیث را بر اساس معیار عدم مخالفت با قرآن و موافقت با اجماع گرد آورده و در آن جا که وجهی برای ترجیح نمی دیده از باب: « بأیّما أخذتم من باب التسلیم وسعکم .» یکی از دو روایت متعارض را که در نظرش به صحت نزدیک تر
ص:501
بود برگزید. (1)او بدین ترتیب کوشید از انعکاس روایات متعارض که کار فهم و قضاوت را دشوار می کند، اجتناب کند. گر چه کلینی از این جهت که در انتخاب روایات به اجتهاد خود عمل کرده، و برای قضاوت آیندگان از انعکاسِ همۀ روایات پرهیز کرده مورد انتقاد قرار گرفت، (2)اما به هر حال او کافی را طبق درخواست برادری ایمانی برای رفع اختلافات و تعارضات متون روایات فراهم ساخت. از این رو کتاب در راستای هدف، نگاشته شده و این نقدها مردود است.
1. جامعیت نسبی؛ کافی در مقایسه با سایر جوامع روایی شیعه پیش از خود و نیز در مقایسه با سایر کتب اربعه از جامعیت بیشتری برخوردار است؛ زیرا تنها به روایات فروع و احکام بسنده نکرده و با امعان به جایگاه عقاید و اخلاق، دو جلد نخست و نیز روضۀ کافی را به این دو بخش مهم در عرصۀ دین شناسی اختصاص داد.
بدون تردید اگر شیخ صدوق و شیخ طوسی به این امر اهتمام داشته و در کنار فروع به اصول نیز می پرداختند، میراث روایی شیعه در این دو عرصه از غنا و جامعیت بیشتری برخوردار بود. به خاطر همین ویژگی، فیض کاشانی ضمن تجلیل از کافی از سایر جوامع روایی به خاطر غفلت از اصول انتقاد کرده است. (3)
2. چینش قابل تحسین؛ باید توجه داشت که کلینی نخستین کسی است که به تدوین و تنظیم جامع روایی اقدام کرده و پیش از خود هیچ الگویی نداشته تا از آن بهره گیرد. با این حال وقتی به مجموعۀ کتاب کافی و نیز ابواب و فصول مختلف آن می نگریم به چینش قابل تحسینی بر می خوریم. مقدم داشتن اصول بر فروع و نیز الحاق روضه در پایان کتاب، حکایت از حسن سلیقۀ او در چینش کلی کتاب دارد. او در کتاب اصول، نخست «کتاب العقل والجهل» و سپس «کتاب فضل العلم» را ذکر می کند و پس از آنها روایات «کتاب التوحید» و سپس روایات «کتاب الحجّه» را
ص:502
می آورد؛ زیرا پایۀ همۀ گفتارها در زمینۀ اصول و فروع عقل است که مایۀ امتیاز انسان از حیوان، نبات و جماد است. و عقل با سرمایۀ علمی فربه شده، سمت و سو پیدا می کند. پس از این مرحله نوبت به خداشناسی می رسد. مرحوم کلینی نبوت و امامت را تحت عنوان واحدی به نام کتاب الحجّه می آورد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام براساس اصل حجت الهی برای هدایت مردم منصوب می شوند.
سایر فصول و ابواب کتاب نیز دارای چنین چینش منطقی است. به عنوان مثال مرحوم کلینی روایات مربوط به فروش اشیایی که فروشنده مالک آنها نیست را در باب «الرجل یبیع ما لیس عنده» آورده، اما شیخ طوسی آن را در باب «البیع بالنقد والنسیئة» آورده است. و نیک می دانیم که چینش مرحوم کلینی برتر است. (1)
البته دفاع از چینش کتاب کافی به معنای بی نقص بودن آن نیست، بلکه توجه دادن به حسن آن با عنایت به فقدان الگوست.
3. ذکر نص روایات؛ چنان که دربارۀ من لا یحضره الفقیه خواهیم گفت، مرحوم صدوق احیاناً روایات را با نقل به معنا آورده، یا در لابه لای روایات دیدگاه های فقهی خود را بیان نموده و این امر احیاناً باعث دست نیافتن به نص روایت و یا خلط میان متن روایت و گفتار او شده است. در حالی که مرحوم کلینی بر نقل نص و الفاظ روایات پافشاری دارد و از ذکر آراء خود در لابه لای روایات اجتناب می کند.
4. ذکر کامل اسناد روایات؛ وجود سند در تمام روایات کافی ، از جمله امتیازات مهم این کتاب است که کار نقد و بررسی سندی روایات را برای هر حدیث پژوهی آسان می کند. در حالی که چنین بررسی در من لا یحضره الفقیه و تهذیبین به خاطر عدم ذکر کامل اسناد و یا عدم تدارک برخی از طرق در مشیخه در این حد آسان و سهل نیست.
5. ذکر عناوین مناسب برای ابواب؛ شماری از کتب روایی یا فاقد عنوان اند و یا اگر عنوانی برای ابواب آنها انتخاب شده، آن عناوین با محتوای روایات هر باب تناسب
ص:503
کامل ندارد. به عکس کافی که افزون بر ذکر عناوین، در غالب موارد - اگر نگوییم همۀ آنها - این عناوین با روایاتِ ابواب متناسب است.
به رغم جایگاه رفیع کافی در میان جوامع روایی، نقدهایی از سوی حدیث پژوهان شیعه بر این کتاب شده که به اهمّ آنها اشاره می کنیم:
1. در کافی تنها روایات مطابق با دیدگاه کلامی و فقهی کلینی انعکاس یافته و روایات متعارض و مخالف که برای دستیابی فقیه به رأی صائب لازم است، نیامده است. (1)
2. در کافی روایاتی از راویان ضعیف، یا متهم به غلو آمده است.
محقق معاصر هاشم معروف الحسنی، نام 41 تن از راویان ضعیف را که به غلو، کذب، تخلیط، سوء حافظه، انحراف عقیدتی و. . . متهم اند، و در کافی آمده، برشمرده است.
3. برخی از روایات ضعیف که مخالف حس، یا مبانی شیعی است در کافی آمده است، نظیر روایت عُفیر، روایاتی که ماه رمضان را همواره سی روز می داند، یا شمار ائمه را سیزده تن اعلام کرده است، یا در کتاب الحجه روایاتی به چشم می خورد که بنابر نظر برخی از محققان در برگیرندۀ نگرش غلوآمیز دربارۀ ائمه علیهم السلام است و از این جهت باید آنها را ساخته و پرداختۀ غالیان دانست. (2)
4. کلینی بسیاری از احکام را فروگذاشته و ابواب فقهی را نیز به طور کامل ذکر نکرده است. (3)
ص:504
5. روایات کافی بدون کمترین شرح و توضیحی ارائه شده است. (1)
نگارنده در عین آن که به صحیح و قطعی الصدور بودن تمام روایات کافی - به ویژه روایات اصول و عقاید که بیشتر محل بحث است - پای نمی فشرد، با این حال معتقد است شماری از نقدها وارد نبوده و قابل پاسخ است.
باید اذعان کرد که در میان کتب اربعه، کافی از بیشترین اقبال از سوی دانشوران شیعه برخوردار بوده است. بدون تردید جایگاه بلند این کتاب و قدمت و پیش گامی کلینی در این اقبال مؤثر بوده است. در مجموع کارهای انجام گرفته بر کافی را به استثنای شروح کافی که در دورۀ تبیین روایات خواهد آمد، می توان به پنج دسته به شرح ذیل تقسیم کرد:
1. تصحیح کتاب؛ این کار توسط استاد حدیث پژوه علی اکبر غفاری و با کمک گروه تحقیق و تصحیح، به ویژه آیة اللّه ابوالحسن شعرانی با مقابلۀ نسخه های عدیده کافی انجام گرفت.
2. نقطه و اعراب گذاری متن روایات؛ از آن جا که وجود نقطه و اعراب به صورت صحیح در فهم متن روایات بسیار مؤثر است، چنین کاری دربارۀ کافی کاملاً ضروری است، که ظاهراً علامه حسن زاده به این کار اقدام کرده است.
3. تعلیق و حاشیه نویسی؛ بر کافی پانزده حاشیه نگاشته شده که می توان به حاشیۀ ملا رفیع، حاشیۀ محمد امین استرآبادی، حاشیۀ علامۀ طباطبایی و. . . اشاره کرد.
4. ترجمۀ کافی ؛ تاکنون بر کافی شش ترجمه ارائه شده که مشهورترین آنها ترجمۀ محمد باقر کمره ای و دکتر سید جواد مصطفوی است.
5. فهرست نویسی بر کافی ؛ سید صدر علاء الملک، سید محمد علی حسینی و سید ابوالقاسم قهپایی از جمله کسانی هستند که فهرستی از ابواب و احادیث کافی فراهم ساخته اند.
ص:505
6. تلخیص کافی و نگارش کتاب ها در زمینه بررسی اسناد و محتویات کافی نیز از جمله کارهای انجام یافته بر این کتاب است. (1)
دربارۀ استناد تمام مجلدات کافی به کلینی هیچ یک از محققان تردیدی روا نداشته اند. در این میان تنها ملا خلیل قزوینی معتقد است که روضه از تألیفات ابن ادریس حلی است که اشتباهاً به کلینی منتسب شده است. این دیدگاه از نگاه همۀ حدیث شناسان مورد نقد قرار گرفته و دلایلی بر رد آن به شرح ذیل ارائه شده است:
1. راویانی که در آغاز سند کافی و از جمله روضه از آنان نام برده شده و کلینی مستقیماً از آنان نقل می کند جزء طبقۀ هشتم یا نهم روایت اند و کلینی خود از طبقه نهم است. در حالی که ابن ادریس جزء طبقۀ پانزدهم است. چگونه ممکن است ابن ادریس که خود در طبقۀ پانزدهم است بدون واسطه از اشخاصی روایت کند که در طبقۀ هشتم، یا نهم اند.
3. اسانید روایات روضه با اسانید روایات در اصول و فروع کافی یکسان است، که این امر نشان از یکی بودن مؤلف آنهاست.
3. نجاشی و شیخ طوسی که سال ها پیش از ابن ادریس بوده اند، روضه را جزئی از کافی و تألیف کلینی دانسته اند. اگر ادعای تألیف روضه از سوی ابن ادریس (م 598) صحیح باشد، چگونه ممکن است نجاشی و شیخ سال ها پیش، از وجود و انتساب این کتاب مطلع باشند.
4. وجود جملۀ پایانی در کتاب روضه نشان گر انتساب آن به کلینی است. (2)
افزون بر حاشیه و تعلیق نویسی بر کافی ، شرح های متعددی بر این کتاب نگاشته شده است، در مقدمۀ معجم بحار الأنوار به جز وافی و شرح های برخی از روایات کافی ،
ص:506
23 شرح بر این کتاب معرفی شده است که بخشی از آنها نسخ خطی است. از میان این شروح: شرح صدر المتألهین، شرح ملا صالح مازندرانی، شرح علامۀ مجلسی، مهم ترین شرح هایی است که بر کافی نوشته شده و از شایستگی بیشتری برای معرفی برخوردارند.
به رغم آن که نام صدر المتألهین با فلسفۀ اسلامی عجین شده و در آغاز چنین به نظر می رسد که به متون نقلیِ وحیانی کمتر اهتمام داشته، اما نگریستن در تفسیر 7 جلدی او بر قرآن و نیز شرح متقنی از اصول کافی نشان می دهد که اهتمام او به قرآن و حدیث نسبت به علوم عقلی اگر بیشتر نبوده، کمتر نبوده است.
از مقدمۀ ملاصدرا بر شرح خود بر می آید که او تنها درصدد شرح اصول کافی بود، نه همۀ کتاب. (1)او اذعان می کند که ارائۀ شرحی بر روایات از دغدغه های دیرینۀ او بود تا آن که بنا به درخواست گروهی از دوستان و برادران دینی به این کار روی آورد. (2)
و از آن جا که کافی را بهترین کتابی می شناسد که روایات را گردآورده، شرح این کتاب را در دستور کار خود قرار داده است. (3)متأسفانه این شرح ناتمام مانده و تا اندکی از کتاب الحجه استمرار یافته و چنان که از توضیح محقق کتاب ] خواجوی [ بر می آید، عمر مؤلف برای تمام کار کفاف نکرد. (4)
علامه ابوالحسن شعرانی - که افزون بر معقول در منقول نیز دارای اندیشه ای ژرف است - در ذیل آخرین حدیث در شرح ملاصدرا در ستایش از این شرح آورده است:
«این حدیث آخرین حدیثی است که صدر المتألهین شیرازی در اصول کافی توفیق شرح آن را یافته است. . . شرح او پیشگام تمام شرح های دیگر است؛ زیرا تمام آنچه در شرح های دیگر آمده، یا از لفظ و عین عبارت شرح ملاصدرا برگرفته اند و یا با الهام از محتوای شرحِ او مطالبی را در شروح خود ذکر کرده اند. و هیچ یک از شارحان
ص:507
کافی پس از این حدیث که شرح تحقیقی ملاصدرا بر آن پایان یافته، شرح ژرف و تحقیقی بسان آنچه در این شرح آمده نیاورده اند، مگر ذکر رخدادهای تاریخی، یا تفاسیر لفظی و. . .» . (1)
شیوۀ صدر المتألهین در شروح روایات بدین گونه است که ابتدا متن کامل روایت را به همراه سند ذکر می کند، آن گاه تمام رجال سند را با استفاده از آراء و منابع رجالیان مورد نقد و بررسی قرار می دهد، سپس به شرح و تفسیر متون روایات و تبیین واژه های دشوار، بیان معارف روایی و. . . می پردازد و در مواردی که روایات به شرح مبسوطتر و توضیحات فزون تری نیاز داشته باشند، با طرح عناوینی، هم چون تذکرة استناریه، تبصرة و تذکرة، تذنیب و. . . به طرح مباحث مورد نظر می پردازند. (2)شرح صدر المتألهین نخستین بار به صورت سنگی در یک جلد چاپ شد. آن گاه بخش های کتاب العقل والجهل، بخشی از کتاب الحجه و کتاب التوحید - با تحقیق محمد خواجوی - انتشار یافت. در جلد نخست این شرح و در مقدمه ای مبسوط ] 140 صفحه [ مطالب مفید حدیث شناسی از استاد عابدی شاهرودی ارائه شده است. (3)
ملا محمد صالح مازندرانی از عالمان به نام شیعی در سدۀ یازدهم هجری است. او برای تحصیل به اصفهان آمد و نزد ملا عبداللّه شوشتری و ملا محمد تقی مجلسی دانش آموخت، به خاطر ورع و تقوا و جامع معقول و منقول بودن، مورد توجه استاد خود علامۀ مجلسی اول قرار گرفت و علامه دختر بزرگ خود به نام آمنه بیگم را - که زنی بسیار عالمه و فاضله بود و در تدوین بحار الأنوار به برادر خود علامه مجلسی دوم کمک شایانی کرد - به عقد او درآورد و حاصل این ازدواج ظهور فرزندانی عالم و
ص:508
فاضل بوده است. (1)
او در بسیاری از علوم، از جمله ریاضیات، طب، کلام، حکمت الهی تبحر داشت و در مباحث معقول از مشرب و دیدگاه های صدر المتألهین تبعیت می کرد. ملا محمد صالح سرانجام در سال 1081 هجری در اصفهان وفات یافت و در کنار مرقد استاد خود مجلسی اول مدفون شد. (2)
این شرح تنها به تبیین روایات اصول کافی پرداخته و در 12 جلد منتشر شده است.
او در مقدمۀ شرح خود می گوید: «بر تمام ابواب کافی تعلیق نگاشته بودم. . . و وقتی خواستم آنها را جمع و تدوین کنم، به ذهنم رسید که تمام احادیث این کتاب را فراتر از حد ایجاز و اطناب شرح دهم» . (3)
استاد علی اکبر غفاری در معرفی این شرح چنین آورده است: «این شرح بهترین شرح کافی از نظر چینش و سودمندترین شرحی است که به دور از افراط و تفریط نگاشته شده است» . (4)
شرح ملا صالح، شرحی مزجی است، شارح نخست روایات را تحت عنوان «الاصل» ذکر می کند، آن گاه با آوردن عنوان «الشرح» ابتدا به صورت مختصر به بررسی رجالی راویان می پردازد و آن گاه با ذکر بخش هایی از متن روایات به شرح آنها می پردازد.
مرآة العقول تنها شرحی است که به طور کامل به تبیین روایات کافی ؛ اعم از اصول و فروع آن پرداخته است. از این نظر می بایست آن را بهترین و جامع ترین شرح بر کافی دانست. و در میان آثار فراوان مجلسی پس از بحار الأنوار می توان آن را مهم ترین تألیف مجلسی دانست.
علامۀ مجلسی در مقدمۀ کتاب از این که عالمان عصرش دچار پراکندگی رأی شده
ص:509
و به جای روی آوردن به قرآن و سنت به مباحث عقلی روی آورده و جهالت منکرانِ شرایع نبوت و رسالت را حکمت نامیده اند، ابراز شکایت می کند (1)و اعلام می دارد، که تمام وقت و همت خود را صرف فهم روایات اهل بیت علیهم السلام کرده است و بر کتاب های روایی به صورت پراکنده حاشیه زده و بنا به درخواست برادران ایمانی به گردآوری این شروح پرداخته و در آغاز کار شرح کتاب کافی را به انجام رسانده است. (2)
طبق تصریح علامه او مرآة العقول را بنا به درخواست فرزند خود محمد صادق نگاشته است. (3)
علامه شیوۀ خود را چنین معرفی کرده است: «به صورت مختصر به بررسی رجالی راویان پرداخته؛ الفاظ دشوار را شرح کرده و معارف روایی را تبیین نموده و گفتار برخی از شارحان کافی را نقل کرده است» . (4)
علامه در شرح خود در صدر صفحه، متن روایات را ذکر می کند، آن گاه در ذیل صفحه با آوردن عباراتی هم چون صحیح، حسن، موثّق و. . . درجۀ اعتبار، یا عدم اعتبار روایت را توضیح می دهد، آن گاه به تفصیل به مباحث لغوی و فقه الحدیثی می پردازد.
کتاب مرآة العقول حاوی عالی ترین مطالب در زمینۀ فهم روایات است. (5)این شرح در 23 جلد منتشر شده است.
تعلیقۀ میرداماد بر بخشی از اصول کافی ، و الشافی فی شرح اصول الکافی از شیخ عبدالحسین مظفر، از جمله شرح های مهم کافی هستند.
ص:510