عنوان و نام پدیدآور : شناخت نامه حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ/ ناصر رفیعی محمدی
مشخصات نشر : جامعه المصطفی العالمیه
مشخصات ظاهری : 3ج
موضوع:زندگینامه - حضرت خدیجه
موضوع: تاریخ - حضرت خدیجه
موضوع: جاهلیت - اسلام - حضرت خدیجه
موضوع : خدیجه (عَلَيْها السَّلاَمُ) بنت خویلد، 68 - 3 قبل از هجرت.
موضوع : زنان مقدس مسلمان
موضوع : Mslim women saints
موضوع : احادیث اهل سنت -- قرن 14
موضوع : *Hadith (Snnites) -- Texts -- 20th centry
شناسه افزوده : جامعة المصطفی(ص) العالمیة. مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)
شناسه افزوده : Almstafa International niversityAlmstafa International Translation and Pblication center
رده بندی کنگره : BP26/2
رده بندی دیویی : 297/9722
ص: 1
ص: 2
شناخت نامه حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جلد 2
جلد دوم
ص: 3
ص: 4
21. وفات ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) . 7
محمّدهادی یوسفی غروی
22. صدف کوثر. 17
علی اکبر مهدی پور
23. حضرت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) مادر امت... 39
محمّدمحسن طبسی
24. خدیجۀ کبری نخستین زن مسلمان.. 51
جواد محدثی
25. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) . 61
محمّدحسن زورق
26. خَدیجة بنت خُوَیلَد(عَلَيْها السَّلاَمُ) . 71
نهلا غروی نائینی
27. حضرت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) اولین شیعه علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ. 85
محمّد عابدی
28. حضرت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) . 99
احمد لقمانی
29. خدیجۀ طاهره(عَلَيْها السَّلاَمُ) به روایتی دیگر. 117
علیرضا قاسمی
30. همسر آفتاب.. 125
گروهی از نویسندگان
31. زندگینامۀ ام المؤمنین حضرت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) . 157
حسن عاشوری لنگرودی
32. حضرت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) شکوه زندگی.. 179
محمّدتقی کمالی نیا
33. خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) یگانه انتخاب پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تا زمان وفات.. 205
منصوره اعتمادی
34. خدیجۀ کبری(عَلَيْها السَّلاَمُ) . 231
سیّد رضی سیّدنژاد
35. خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) همسری فداکار و مشاوری امین.. 281
فضل اللّه فولادی
36. بانویی مظلوم. 293
محمّدحسین غلامرضایی
37. زندگانی ام المؤمنین حضرت خدیجۀ کبری(عَلَيْها السَّلاَمُ) . 309
حسین تهرانی
38. حضرت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) بنت خُوَیلِد.. 363
مرضیه محمّدزاده
39. خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) . 397
سید محمّدحسین جلالی زاده محمّدی
40. سرور زنان قریشی.. 441
گروه تحقیق مؤسسة البلاغ
فهرست تفصیلی... 485
ص: 5
21. وفات ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) . 7
محمّدهادی یوسفی غروی
22. صدف کوثر. 17
علی اکبر مهدی پور
23. حضرت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) مادر امت... 39
محمّدمحسن طبسی
24. خدیجۀ کبری نخستین زن مسلمان.. 51
جواد محدثی
25. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) . 61
محمّدحسن زورق
26. خَدیجة بنت خُوَیلَد(عَلَيْها السَّلاَمُ) . 71
نهلا غروی نائینی
27. حضرت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) اولین شیعه علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ. 85
محمّد عابدی
28. حضرت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) . 99
احمد لقمانی
29. خدیجۀ طاهره(عَلَيْها السَّلاَمُ) به روایتی دیگر. 117
علیرضا قاسمی
30. همسر آفتاب.. 125
گروهی از نویسندگان
31. زندگینامۀ ام المؤمنین حضرت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) . 157
حسن عاشوری لنگرودی
32. حضرت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) شکوه زندگی.. 179
محمّدتقی کمالی نیا
33. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یگانه انتخاب پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تا زمان وفات.. 205
منصوره اعتمادی
34. خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ. 231
سیّد رضی سیّدنژاد
35. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همسری فداکار و مشاوری امین.. 281
فضل اللّه فولادی
36. بانویی مظلوم. 293
محمّدحسین غلامرضایی
37. زندگانی ام المؤمنین حضرت خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ. 309
حسین تهرانی
38. حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بنت خُوَیلِد.. 363
مرضیه محمّدزاده
39. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ. 397
سید محمّدحسین جلالی زاده محمّدی
40. سرور زنان قریشی.. 441
گروه تحقیق مؤسسة البلاغ
فهرست تفصیلی... 485
ص: 6
شرح حال حضرت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) با استناد به منابع مهم تاریخی و حدیثی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: هنگامی که خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) وفات کرد، فاطمه(عَلَيْها السَّلاَمُ) ، رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را در بغل گرفت و با گریه گفت مادرم کجا است؟ در این حال جبرئیل نازل شد و گفت: به فاطمه(عَلَيْها السَّلاَمُ) بگو: همانا خداوند تعالی خانه ای را در بهشت از طلا برای مادر تو ساخته است که هیچ خستگی و سر و صدا در آن نیست. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ سه روز بعد از خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) وفات کرد. هنگامی که خبر مرگ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) داده شد، قلبش به شدت اندوهگین شد و بسیار جزع و فزع کرد. سپس بر سر جنازه اش آمد و چهار مرتبه بر طرف پیشانی راست و سه مرتبه بر طرف پیشانی چپ او دست کشید و آن گاه گفت: در کودکی ام مرا تربیت کردی و در هنگام یتیمی ام کفالت مرا به عهده گرفتی و در بزرگ سالی مرا یاری نمودی. خداوند متعال به تو جزای خیر عنایت فرماید.آن حضرت در جلوی سریر حمل جنازه اش حرکت می کرد و خطاب به وی می گفت: صلة رحم تو برای تو مفید خواهد شد و خدا به تو پاداش خیر دهد. او می فرمود: در این ایام به دو مصیبت بزرگ دچار شده ام که نمی دانم برای کدام یک ناراحت و اندوهگین باشم: یکی مصیبت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) و دیگری ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ. روایت شده که فرمود: خداوند متعال در مورد چهار نفر به من وعدۀ شفاعت داده است: پدر و مادر و عمویم و برادری که در جاهلیت داشتم.
کلیدواژه: حضرت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، سال اندوه.
ص: 7
عیاشی در تفسیر خود از سعید بن مُسیّب از علی بن حسین7 نقل می کند که: خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) یک سال قبل از هجرت وفات کرد و ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ یک سال بعد از خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) از دنیا رفت و هنگامی که رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آنها را از دست داد، توقف در مکّه برای او بسیار سخت شد و اندوه فراوانی او را دربرگرفت. او که از کفار قریش خسته شده بود، نزد جبرئیل شکوه کرد و خداوند به او وحی فرستاد: ای محمّد! از سرزمینی که اهل آن ظالم هستند خارج شو و به سوی مدینه هجرت کن؛ زیرا بعد از این در مکّه یار و پشتیبانی نخواهی داشت.(1)
شیخ صدوق با سندی از امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ نقل می کند که فرمود: ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ تظاهر به کفر می کرد و ایمان خود را مخفی نگاه می داشت و هنگامی که وفات کرد، خداوند به رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وحی کرد: ای محمّد! از شهری که اهالی آن ظالم هستند خارج شود که دیگر پشتیبانی نداری؛ لذا آن حضرت به مدینه هجرت کرد.(2)
اما شیخ طوسی در امالی خود با سندی از هند بن أبی هالة أسدی، دختر خواندۀ رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از جانب خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) ، نقل می کند که گفت: خداوند متعال به واسطۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، پیامبرش را محافظت می کرد و در مدتی که او زنده بود، کفار قریش آسیبی به رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نمی رسانیدند؛ اما وقتی ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ وفات کرد، آن حضرت به شدت مورد اذیت و آزار قریش قرار گرفت، تا جایی که گفت: ای عمو! چه زود جای خالی تو را احساس کردیم. صلۀ رحم تو برایت مفید باشد. خداوند به تو جزای خیر عنایت فرماید. یک ماه بعد خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) از دنیا رفت و رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در حزن و اندوه فراوان فرورفت و برای همین آن سال عام الحزن نامیده شد.(3)
شیخ طبرسی در اعلام الوری می نویسد: نبی اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و عشیره اش از شعب خارج شده و به میان مردم رفتند؛ اما دو ماه بعد از آن ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ وفات کرد و خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) هم پس از آن از دنیا رفت و رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خاطر این دو مصیبت بزرگ، دچار غم و اندوه بزرگی شد. برای همین با
ص: 8
جزع و فزع، کنار قبر ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمد و گفت: ای عمو! در کودکی مرا تربیت و در بزرگی مرا حمایت کردی و این یتیم را در کفالت خویش گرفتی. پس خداوند بهترین جزا و پاداش را به تو عنایت کند.(1)
شاگرد شیخ طبرسی، قطب راوندی هم در قصص الانبیاء این حدیث را بدون استناد به استادش نقل کرده است.(2) او در مورد وفات ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ می نویسد: ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، عموی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در زمانی که چهل و شش سال و هشت ماه و چهل روز از عمر شریف آن حضرت می گذشت، وفات کرد و در ادامه می گوید: قول صحیح این است که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در آخر سال دهم مبعث از دنیا رفته است و خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) سه روز بعد از ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ وفات کرده است و برای همین رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آن سال را عام الحزن نامید.(3)
ابن شهرآشوب هم به تبع از آنها می گوید: ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ دو ماه بعد از خروج از شعب وفات کرده است و در تعیین سال آن گفته است: این حادثه نه سال و هشت ماه بعد از مبعث بوده است. سپس می گوید: هنگامی که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از دنیا رفت، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به طائف رفت و یک ماه در آن جا توقف کرد و سپس به مکّه بازگشت و یک سال و شش ماه در پناه مُطعم بن عَدّی(4) در آن جا اقامت کرد که مجموع آن یازده سال و چند ماه می شود و این حرف برخلاف قول مشهور در مورد مدت زمان اقامت رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در مکّه می باشد.
اما ابن اسحاق بعد از آن که هجرت به حبشه و اخبار مربوط به صحیفه و محاصره در شعب ابی طالب و نقض آن را نقل کرده، گفته است: سپس خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) و ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در یک سال از دنیا رفتند و رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مصائب فراوانی را بعد از مرگ خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) و عمویش ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ متحمّل شد؛ زیرا پناهگاه و یار و پشتیبان وی بودند و این مصیبت سه سال قبل از هجرت به مدینه رخ داد.
ص: 9
هنگامی که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ رحلت کرد، قریش به اذیت و آزار فزایندۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پرداختند تا جایی که هشام بن عروة از پدرش از جدّش برای من نقل کرده است که دیوانه ای از دیوانگان قریش متعرض رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شد و خاک بر سر آن حضرت ریخت. رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در حالی که سر و صورتش خاک آلود بود به منزل رفت و یکی از دخترانش با گریه مشغول شستن سر و رویش شد؛ اما رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به وی گفت: گریه نکن دخترم. خداوند نگهدار پدرت است و فرمود: تا وقتی که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ زنده بود، قریش از آزار من دست نگه می داشت.(1)
طبرسی در اعلام الوری اوایل سخن ابن اسحاق را نقل کرده و سپس از کتاب المعرفة ابن منده، سخن واقدی را نقل کرده که گفته است: آنها سه سال قبل از هجرت از شعب خارج شدند و در این سال ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) به فاصلۀ سی شب از همدیگر وفات کردند.(2)
ابن شهرآشوب قول واقدی را به همین صورت نقل کرده است: آنها سه سال قبل از هجرت از شعب خارج شدند و در این سال ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ وفات کرد؛ الّا این که او گفته است: خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) شش ماه پس از ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ وفات کرد.(3)
واقدی در آنچه که نقل کرده، به نص خاصی استناد نکرده است؛ اما ظاهراً وی در مورد وفات خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) به نصی استناد کرده است که شاگرد و کاتب وی، ابن سعد با سندی از حکیم بن خرام بن خُویلد بن اسد نقل کرده و گفته است. خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) در ماه رمضان سال دهم مبعث وفات کرد و ما او را از منزلش خارج ساختیم و در حَجون دفن کردیم و رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)
ص: 10
برای دفن او وارد قبر شد. از او سؤال شد که این واقعه در چه تاریخی بوده است؟ گفت: کمی بعد از خروج بنی هاشم از شعب و در حدود سه سال قبل از هجرت.(1)
سبط ابن جوزی، از ابن سعد، از واقدی، از علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ نقل کرده است: هنگامی که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از دنیا رفت، رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را باخبر ساختم و آن حضرت گریۀ شدیدی کرد و فرمود: برو او را غسل بده و کفن کن و به خاک بسپار. خدا او را رحمت کند. و عباس به او گفت: ای رسول خدا! آیا تو برای او امید خیر داری؟ فرمود: بله به خدا قسم. من برای او امید خیر دارم و آن حضرت روزهای متوالی از منزل خارج نمی شد و برای او استغفار می کرد.(2)
هم چنین یعقوبی می نویسد: خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) دختر خویلد در ماه رمضان سال سوم قبل از هجرت وفات کرد و در این زمان 65 سال داشت. رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در حالی که وی لحظات آخر زندگی اش را می گذرانید بر وی داخل شد و فرمود: ناخوش دارم که شما را در این حال می بینم، و شاید که خداوند در چیز ناخوشایندی خیر بسیاری قرار دهد. اگر هَوُها را در بهشت دیدی، سلام مرا به آن برسان. خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) گفت: آنها چه کسانی هستند یا رسول اللّه؟ فرمود: خداوند در بهشت تو و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم و کلثوم خواهر موسی7 را به همسری من درمی آورد.
هنگامی که خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) وفات کرد، فاطمه(عَلَيْها السَّلاَمُ) رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را در بغل گرفت و با گریه گفت: مادرم کجا است؟ مادرم کجا است؟ در این حال جبرئیل نازل شد و گفت: به فاطمه بگو: همانا خداوند تعالی خانه ای را در بهشت از طلا برای مادر تو ساخته است که هیچ خستگی و سروصدا در آن نیست.
ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ سه روز بعد از خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) و در 86 سالگی وفات کرد. و بنا بر قولی در هنگام وفات، نود ساله بود و هنگامی که خبر مرگ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) داده شد، قلبش به شدت اندوهگین شد و بسیار جزع و فزع کرد. سپس بر سر جنازه اش آمد و چهار مرتبه بر طرف پیشانی راست و سه مرتبه بر طرف پیشانی چپ او دست کشید و آن گاه گفت: در
ص: 11
کودکی ام مرا تربیت کردی و در هنگام یتیمی ام کفالت مرا به عهده گرفتی و در بزرگ سالی مرا یاری نمودی. خداوند متعال به تو جزای خیر عنایت فرماید. آن حضرت در جلوی سریر حمل جنازه اش حرکت می کرد و خطاب به وی می گفت: صلۀ رحم تو برای تو مفید خواهد شد و خدا به تو پاداش خیر دهد.
او می فرمود: در این ایام به دو مصیبت بزرگ دچار شده ام که نمی دانم برای کدام یک ناراحت و اندوهگین باشم: یکی مصیبت خدیجه(عَلَيْها السَّلاَمُ) و دیگری ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ. و روایت شده است که آن حضرت فرمود: خداوند متعال در مورد چهار نفر به من وعدۀ شفاعت داده است که عبارت اند از: پدر و مادر و عمویم و برادری که در جاهلیت داشتم.
بعد از مرگ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ قریشی یان جرأت بر اذیت و آزار رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیدا کردند و در فکر قتل وی افتادند. رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نزد قبایل عرب می رفت و از آنها می خواست که از وی حمایت و محافظت نمایند تا بتواند رسالت های پروردگارش را ابلاغ نماید و آنها هم در جواب می گفتند: قوم خودت بهتر می دانند که چه رفتاری با تو داشته باشند و او را در پناه خویش نمی گرفتند.(1)
بلاذری می نویسد: گفته اند که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در سال دهم مبعث و در حدود هشتاد سالگی وفات کرد و در حَجون مکّه به خاک سپرده شد.(2)
سپس با سندی از ابوصالح، غلام ابن عباس نقل کرده است که وقتی ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ مریض شد، به او گفته شد: خوب است شخصی را نزد برادرزاده ات بفرستی تا خوشه ای را از بهشت بیاورد تا شاید تو را شفا دهد؟ ابوطالب قاصدی را نزد رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرستاد و او هنگامی که ابوبکر هم در کنار رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود، با آن حضرت ملاقات کرد. ابوبکر به قاصد گفت: «إنّ اللّه حرمها علی الکافرین؛ خداوند آنها را بر کافران حرام کرده است.» [اما هنگامی که قاصد نزد ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمد و جواب ابوبکر را بازگو کرد]، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ گفت: این جواب برادرزاده ام
ص: 12
نیست.(1)
طبری هم دقیقاً همان چیزی را که ابن اسحاق نقل کرده، آورده است و چیزی بر آن نیفزوده است.(2)
مسعودی در دو کتابش موفق یک قول نبوده، چون او در این مورد در مروج الذهب گفته است: در سال 46 میلاد، قریشی یان نبی اکرم و بنی هاشم و بنی مطّلب را در شعب محاصره کردند و در سال پنجاه آن حضرت به همراه یارانش از شعب خارج شد و در همین سال همسرش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وفات کرد.(3) و در «التنبیه والاشراف» نوشته است: عموی آن حضرت در هشتاد سالگی از دنیا رفت و همسرش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سال دهم بعثت در 65 سالگی وفات کرد و بین مرگ این دو، سه روز فاصله بود و گفته شده است که بیش از این فاصله بوده است. این حادثه یک سال و شش ماه بعد از إبطال صحیفه و خروج بنی هاشم و فرزندان عبدالمطّلب از محاصرۀ شعب رخ داد. مدت محاصره در شعب سه سال و بنا به قولی دو سال و نیم و بنا بر قول دیگری دو سال بوده است. سپس می گوید: در این سال پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پنجاه ساله بود... .(4)
چنان که پیدا است این دو کتاب در مورد مدت زمان محاصره با هم اختلاف دارند. در «مروج الذهب» گفته است که مدت آن چهار سال بوده است و در «التنبیه والاشراف» می گوید که مدت سه سال بوده است و وفات ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یک سال و نیم پس از اتمام محاصره رخ داده است و شیخ طوسی در «المصباح» از ابن عیاش نقل کرده است که
ص: 13
وفات ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در 26 ماه رجب بوده است.(1)
1. ابن شهرآشوب، محمّد بن علی مازندرانی (م 588 ق)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق: گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف: المکتبة الحیدریة، 1376 ق.
2. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، به کوشش: عمر عبدالسّلام تدمری، بیروت: 1410 ق / 1990 م.
3. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب اسحاق (م 284 ق)، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمّدابراهیم آیتی، تهران: انتشارت علمی و فرهنگی ، چاپ ششم، 1371ش.
4. اربلی، علی بن عیسی (م 693 ق)، کشف الغمة فی معرفة الائمة7، بیروت: دار الاضواء، 1405 ق.
5. بلاذری، احمد بن یحیی (م 279 ق)، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، 1417 ق.
6. سبط ابن جوزی، شمس الدین یوسف بن قزاوغلی (م 654 ق) ، تذکرة الخواصّ الاُمّة فی خصائص الأئمّة، تقدیم: السید محمّدصادق بحر العلوم، طهران: مکتبة نینوی الحدیثة.
7. شیخ طوسی، ابوجعفر محمّد بن حسن (م 460 ق)، الامالی، قم: دار الثقافة، 1414ق.
8. ، مصباح المتهجد، بیروت: فقه الشیعة، 1411 ق.
9. صدوق، محمّد بن علی ابن بابویه قمّی (م 381 ق)، کمال الدین وتمام النعمة، تحقیق: علی اکبر الغفّاری، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، 1405 ق.
10. طبرسی، فضل بن حسن (م 548 ق)، اعلام الوری باعلام الهدی ، تحقیق و نشر: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم: مطبعة ستاره، 1417.
11. طبری، محمد بن جریر (م 310 ق)، تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک)، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: اعلمی، 1403 ق.
ص: 14
1. عیاشی، محمّد بن مسعود سلمی سمرقندی (م 320 ق)، تفسیر العیّاشی، تحقیق: سیّد هاشم رسولی محلّاتی، تهران: مکتبة علمیّة، 1380 ق.
2. قطب راوندی، سعید بن هبة اللّه (م 573 ق)، قصص الانبیاء، تحقیق غلامرضا عرفانیان، قم: مؤسسة الهادی، 1418 ق.
3. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، تحقیق: محمّدباقر بهبودی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.
4. مسعودی، علی بن حسین (م 346 ق)، التنبیه و الإشراف، تصحیح: عبد اللّه إسماعیل الصاوی، قاهره: دار الصاوی، 1357ق.
5. ، مروج الذهب ومعادن الجوهر، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی، 1370ش.
ص: 15
ص: 16
شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به مهم ترین منابع تاریخی و روایی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: در میان میلیون ها بانوی با فضیلت جهان، تنها یک بانو این افتخار را پیدا کرد که دُرِّ شاهوار جهان آفرینش، دُردانه بی همتای خداوند منّان باشد و سرور بانوان عالم، دخت گرانمایه پیامبر خاتم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، وجود اقدس فاطمه اطهر3 را در صدف خود بپروراند، و او کسی جز حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیست. از رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) احادیث فراوانی در مناقب حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رسیده است که فقط به شماری از آنها اشاره می شود: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ، صدّیقه امّت من است. هر روز چندین بار خداوند به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بر فرشتگان مباهات می کند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برترین امّهات مؤمنین است. هرگز خدا همسری بهتر از او برای من جایگزین نکرده است. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در ایمان به خدا و من ، گوی سبقت را از همۀ بانوان عالم ربود.
کلیدواژه: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، صدیقۀ امت، سیدۀ زنان عالم.
در میان میلیون ها بانوی با فضیلت جهان، تنها یک بانو این افتخار را پیدا کرد که دُرِّ شاهوار جهان آفرینش، دُردانه بی همتای خداوند منّان باشد و سرور بانوان عالم، دخت گرانمایه پیامبر خاتم، وجود اقدس فاطمه اطهر3 را در صدف خود بپروراند، و او کسی جز حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیست.
ص: 17
دهم رمضان، یادآور ارتحال این بانوی بزرگ، روز یتیمی کوثر قرآن و روز غم و اندوه خاندان عصمت و طهارت است.
این مصیبت بزرگ را به پیشگاه مقدّس حضرت بقیّة اللّه ارواحنا فداه تسلیت گفته، به گوشه ای از زندگی پربار آن بانوی با فضیلت اشاره می کنیم.
او دخت گرامیِ «خُوَیلِد» فرزند اَسَد، فرزند عبد العُزّی، فرزند قُصَیّ، فرزند کلاب، فرزند مُرَّة ، فرزند کعب، فرزند لؤی، فرزند غالب، فرزند فِهر است.(1) مادرش، فاطمه، دخت زائده، پسر أصم، پسر رواحه، پسر حَجَر، پسر عبد، پسر مَعیص، پسر عامر، پسر لُؤَی، پسر غالب، پسر فِهر است.(2)
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از تیره قریش است که از سوی پدر در نیای سوّم (قُصَیّ) و از سوی مادر در نیای هشتم (لُؤَی) با نسب پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، پیوند می خورد.
«خُوَیلِد»، قهرمان دلاوری بود که هنگام تهاجم «تُبَّع»، پادشاه خودکامه «یمن»، دست به شمشیر برد، در برابرش مردانه شمشیر زد و او را با ذلّت از حریم کعبه دور ساخت.(3)
هنگام جلوس «سیف بن ذی یَزَن» بر تخت سلطنت، او همراه عبدالمطلب از سوی قریش به «صَنعا» رفت و در کاخ «غمدان» با وی دیدار کرد.(4)
پدر خویلد، «اسد» نیز در اجتماع «حِلف الفُضول » که برای دفاع از مظلومان برگزار شد و به «پیمان جوانمردان » موسوم شد شرکت فعّال داشت.(5)
برای آن خانم، القاب و کنیه های فراوانی نقل کرده اند که برخی از آنها عبارت است از :
ص: 18
همسران پیامبر و در رأس آنها حضرت خدیجه «ام المؤمنین» لقب یافته اند(1) و پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) او را «برترین و بهترین امّهات مؤمنین» خوانده است.(2)
امیر مؤمنان7 در چکامه ای که در سوگ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سرود، از آن حضرت به عنوان «سیّدة النسوان » تعبیر فرمود،(3) امام کاظم7 وی را «سیّدۀ قریش» تعبیر فرمود،(4) اسماء بنت عمیس، آن خانم را «سیّدة نساء العالمین» می خواند(5) و در عهد جاهلی او را «سیّدة نساء قریش» می خواندند .(6)
گلواژه صدّیقه در قرآن، فقط یک بار در بارۀ حضرت مریم به کار رفته(7) و امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ آن را معصومه معنا کرده است.(8) پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در معرّفی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خطاب به جبرئیل فرمود: «هذِهِ صِدِّیقَةُ اُمَّتِی؛(9) این صدّیقۀ امّت من است.»
محدث قمی چنین روایت کرده است: «خداوند به حضرت عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ وحی فرمود که نسل پیامبر آخر الزمان از بانویی «مبارکه» است.»(1) عبد اللّه بن سلیمان نیز این معنا را از انجیل نقل کرده است.(2)
در یکی از زیارت نامه های پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمده است: «سلام بر ... صدّیقه، طاهره، زکیّه، راضیه، مرضیّه، خدیجه کبری امّ المؤمنین.»(3)
نخستین سیر شبانۀ خاتم انبیا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دو سال پس از بعثت در شب دوشنبه ای در ماه ربیع الاول انجام گرفت(4) و هنگامی که از معراج به سوی زمین بازمی گشت ، از سوی پیک وحی، این گونه به او خطاب شد: «حاجَتِی اَنْ تَقْرَاَ عَلی خَدِیجَةَ مِنَ اللَّهِ وَمِنِّی السَّلامَ؛ خواسته ام این است که از سوی خدا و از طرف من (جبرئیل ) به خدیجه سلام برسانی. وقتی پیامبر اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درود خداوند متعال و جبرئیل امین را به حضرت خدیجه ابلاغ فرمود، عرضه داشت : خداوند ، خود سلام است ، سلام از او و به سوی او است و بر جبرئیل سلام باد.»(5)
یک بار دیگر، پیک وحی بر حضرت پیامبر فرود آمد و گفت: «این خدیجه است
که برای تو غذا و نوشیدنی آورده است ؛ چون نزد تو آید از خدا و از من به او سلام برسان
و او را به قصری از مروارید در بهشت بشارت بده که در آن ، نه سر و صدایی است و نه غم و اندوهی.»(6)
ص: 20
ذهبی گوید : «بر صحیح بودن این حدیث، اتّفاق نظر هست.»(1)
پس از ارتحال آن بانو، حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ در اطراف پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می چرخید و می گفت : «مادرم کجا است؟» پیک وحی فرود آمد و عرضه داشت: «پروردگارت امر می فرماید که به فاطمه سلام برسانی و بگویی که مادرت در قصری از مروارید است که سقفش از طلا و ستون هایش از یاقوت سرخ و در میان مریم و آسیه است.»
این جا هم حضرت فاطمه که در آن ایّام پنج ساله بود عرض کرد: «خدای، خود سلام است. سلام از او و به سوی او است.»(2)
از رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) احادیث فراوانی در مناقب حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رسیده است که فقط به شماری از آنها اشاره می کنیم:
1 . خدیجه، صدّیقۀ امّت من است.(3)
2 . هر روز چندین بار خداوند به خدیجه بر فرشتگان مباهات می کند.(4)
3 . خدیجه برترین امّهات مؤمنین است.(5)
4 . هرگز خدا همسری بهتر از او برای من جایگزین نکرده است.(6)
5 . برترین بانوان بهشتی، خدیجه دخت خویلد و فاطمه دخت محمّد است.(7)
6 . خدیجه بر بانوان امّت من برتری داده شده است.(8)
7 . خداوند محبّت خدیجه را بر من ارزانی داشت.(9)
ص: 21
8 . خدیجه در ایمان به خدا و من ، گوی سبقت را از همۀ بانوان عالم ربود.(1)
(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) . خداوند شکم مادرت را (خطاب به حضرت فاطمه3) ظرف امامت قرار داد.(2)
ابن حجر عسقلانی گو ید که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، سرچشمه اهل بیت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است؛ زیرا در تفسیر آیۀ شریفۀ (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ) ثابت شده است که امّ سلمه گفت:
«چون این آیه نازل شد، پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، علی، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند و کسایی بر فراز آنها انداخت و فرمود: «بار خدایا! این ها اهل بیت من هستند.» و همه این ها از خدیجه نشأت گرفته اند؛ زیرا حسن و حسین، فرزندان فاطمه و فاطمه دختر خدیجه است و علی نیز در کودکی در خانۀ خدیجه تربیت شده و در بزرگی، داماد او شده است.»(3)
ابن حجر گوید که فرستادۀ خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در حدیثی با سند نیکو فرموده است: «لَقَدْ فُضِّلَتْ خَدِیجَةُ عَلی نِساءِ اُمَّتِی؛ خدیجه بر بانوان امّت من برتری یافته است.» با این حدیث، بر برتری خدیجه بر عایشه استدلال شده است.(4)
سپس چنین می گوید: پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در حدیثی صحیح السند فرموده است: «اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَدِیجَةُ وَفاطِمَةُ وَمَرْیَمُ وَآسِیَةُ؛ برترین بانوان بهشت؛ خدیجه، فاطمه، مریم، و آسیه اند.» این حدیث ، صریح است و قابل تأویل نیست.(5)
ابن کثیر شماری از فضایل ویژه حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را بر می شمرد و سپس می گوید: «برخی از اهل سنّت، غلوّ می کنند و عایشه را بدین سبب که دختر ابو بکر است بر خدیجه تفضیل می دهند.»(6)
ص: 22
ابن حجر در ادامه، نکتۀ ظریفی را نقل می کند و آن این است: «قدر مشترک در میان مریم، آسیه و خدیجه، این است که هر یک از این ها ، پیامبر مرسلی را تحت کفالت خود گرفته است:
1 . آسیه، حضرت موسی7 را کفالت و تربیت کرد و چون مبعوث شد به او ایمان آورد.
2 . مریم، حضرت عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را کفالت و بزرگش کرد و چون مبعوث شد به او گروید.
3 . خدیجه پیشنهاد ازدواج به پیامبر اسلام داد، همه اموالش را در راه او تقدیم کرد و چون وحی بر آن حضرت نازل شد به او ایمان آورد.(1)
بخاری با سند صحیح از برخی همسران پیامبر روایت می کند که می گفت: «من هرگز به هیچ زنی چون خدیجه حسد نورزیدم.» آن گاه عامل این حسد را دو چیز بیان می کند :
1 . پیامبر از او به کثرت یاد می کرد؛
2 . خداوند به پیامبر امر فرموده بود که خدیجه را بشارت دهد به خانه ای در بهشت از «قَصَب»، یعنی مروارید، که در آن «صَخَب » و «نَصَب »، یعنی سر و صدا و رنج و درد، وجود ندارد .(2)
ابن حجر در شرح این حدیث از «سهیلی» نقل می کند که تعبیر «قَصَب» از این جهت است که آن بانوی بزرگوار ، گوی سبقت را از همه بانوان جهان ربوده است. تعبیر «صَخَب » از این جهت است که حضرت خدیجه، هرگز با پیامبر درگیر نشد، صدایش را بلند نکرد، سر و صدا ایجاد نکرد و خانه را محیط امن و آرام قرار داد. تعبیر «نَصَب» هم از این جهت است که وی بر خلاف برخی همسران پیامبر هرگز آن حضرت را نیازرد؛ از این رهگذر ، خداوند قصری در بهشت به آن حضرت عطا فرمود که محیط آرام، بی سر و صدا و بدون اذیّت و آزار باشد.(3)
ص: 23
ذهبی از واقدی نقل کرده است که خویلد پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ، پیش از جنگ فجار درگذشته بود... و این موضوع در میان اصحاب ما مورد اتّفاق است.(1)
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با عقل و درایت خود آنچه از پدر به ارث برده بود را در راه ایجاد اشتغال برای جوانان حجاز به کار گرفت و تجارت گسترده ای به راه انداخت . وی همه جوانان را تشویق می کرد که با ثروتش تجارت کنند؛ هم سود ببرند و هم به او سود رسانند.
شیوۀ تجارت آن بانوی با درایت، مضاربه بود. ابن هشام در این باره می نویسد: «خدیجه دخت خویلد بانویی تاجر پیشه بود و ثروت و شرافت داشت. او مردان را استخدام می کرد و با آنها قرارداد می بست و از طریق مضاربه با آنها رفتار می کرد.»(2)
آن بانو ، با پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز همین گونه رفتار می کرد؛ جز این که برای آن حضرت ، حق مضاربه بیشتری تعیین می کرد و غلام خود «میسره» را نیز در محضر آن حضرت می فرستاد، وگرنه حضرت مصطفی(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هرگز برای کسی اجیر نشده است.(3)
آوازه دختر خویلد در سراسر حجاز پیچید. بازرگانانی که با ثروت او تجارت می کردند، آوازۀ او را از مرز حجاز گذراندند و شهرتش را در بلاد اطراف، به ویژه در سرزمین یمن به گوش سلاطین رساندند .
دلاوری های پدرش خویلد در برابر «تُبَّع» پادشاه خودکامه یمن (4) از یک سو و دیدار تأثیرگذار وی در کاخ «غُمدان » با «سیف بن ذی یَزَن» در صنعاء،(5) از دیگر سو، باعث شد که همۀ اعیان و اشراف یمن، آرزوی همسری فرزانۀ قریش را در دل بپرورانند.
ص: 24
ولی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هشیارتر از آن بود که با آن ثروت و مکنت و جمال و کمال، در برابر پیشنهادهای آنان سر فرود آورد. او فقط دل در گرو جوانی هاشمی داشت و منتظر روزی بود که در دل امین بنی هاشم راه یابد.
مورّخان، اتّفاق نظر دارند که در میان اعیان و اشراف منطقه، صاحب ثروت و صاحب مکنتی نماند ؛ جز این که از حضرت خدیجه 3 خواستگاری کرد و او دست ردّ بر سینۀ همگان زد.(1)
آن بانوی بزرگوار از حُنَفاء بود؛ یعنی یکتاپرست و پیرو آیین حضرت ابراهیم عَلَيْهِ السَّلاَمُ بود. آخرین اوصیای حضرت ابراهیم، حضرت ابوطالب و حضرت عبدالمطلب بودند که وی آنها را درک کرده و نویدهای آنها را در بارۀ جوان هاشمی شنیده بود.
روز میلاد مسعود پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حضرت ابوطالب خطاب به همسرش فرمود : «سی سال صبر کن تا همانند او را به جز نبوت برای تو بیاورم.»(2)
در دوران کودکی وی بود که عبدالمطلب به فرزندانش سفارش می کرد که هر کدام بعثت آن حضرت را درک کند، به او ایمان بیاورد.(3)
محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، جوانی بیست ساله بود که ابوطالب گفت: «پدرم به من خبر داده است که او همان پیامبر موعود است.»(4)
فرزانۀ قریش که این معلومات را در بایگانی حافظه گرد آورده است، دل در گرو جوان هاشمی می سپارد و به همه خواستگاران از هر تیره و گروه ، جواب منفی می دهد.
در سفر تاریخی خویلد (پدر خدیجه) با حضرت عبدالمطلب به یمن برای تبریک و تهنیت به «سَیف بن ذی یَزَن» در ایّام جلوس او بر تخت سلطنت ، پادشاه به او خبر
ص: 25
می دهد که این ایّام باید پیامبر موعود متولّد شده باشد، نامش «محمّد» است، در میان شانه اش مُهر نبوّت است ، پدر و مادرش فوت می کند، عمو و پدر بزرگش کفالت او را برعهده می گیرند ... .(1)
سیف بن ذی یزن، به صراحت می گوید: «سوگند به کعبه که تو پدر بزرگِ آن پیامبر موعود هستی . پس حضرت عبدالمطلب به سجده می افتد و سجده شکر به جای می آورد.»(2)
خویلد برمی گردد و این سخنان را به عنوان سوغات سفر می آورد و در میان اهل و عیالش بازگو می کند و فرزانۀ قریش، آن را آویزه گوش خود می سازد .
حضرت ابوطالب با کاروان تجارتی به شام می رود و پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را که در سنین نوجوانی بود، همراه خود می برد. در بُصری راهبی به نام «بحیرا» برای اوّلین بار، کاروان را به ضیافت دعوت می کند و پس از گفت وگوی فراوان، به ابوطالب می گوید: «او را زود برگردان که اگر یهود او را ببینند، شناسایی می کنند و به وی آزار می رسانند.»(3)
این خبر در مکّه پخش می شود و فرزانۀ قریش نیز آن را به خاطر می سپارد.
اکنون جوان هاشمی به 25 سالگی رسیده است و با پول خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به صورت مضاربه عازم تجارت است. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، غلام مخصوص خود «میسره » را با او می فرستد و به او توصیه می کند که از آن حضرت جدا نشود و هر چه می بیند به خاطر بسپارد.
در این سفر، راهبی به نام «نسطور» از میسره می پرسد: «این مرد که زیر این درخت نشسته کیست؟» می گوید: «او مردی از قریش از اهل حرم است.» نسطور با قاطعیت به او اعلام می کند که او پیامبر است.
میسره چون برمی گردد، سخن راهب را برای بانویش بازگو می کند و در ضمن مشاهدات خود می گوید که چون هوا گرم می شد، دو فرشته، بال های خود را بر سر او می افراشتند و بر او سایه می انداختند.(4)
ص: 26
سال ها پیش نیز یکی از احبار یهود، جوان هاشمی را در منزل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دید و به او گفت: «او همان پیامبر موعود است که نشانه های او را در تورات خوانده ام. بانویی از قریش با او ازدواج می کند که سرور بانوان بهشت است؛ مبادا تو از این شرف محروم شوی.»(1)
ورقة بن نوفل، پسرعموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز او را تشویق می کرد و می گفت: «پیامبری که برای این امّت وعده داده شده است و ما در انتظار او هستیم، وقت ظهورش فرا رسیده است؛ به راستی، محمّد، همان پیامبر موعود این امت است.»(2)
پدیدار شدن این بشارت ها و نویدها، پشت سرِ یکدیگر ، فرزانۀ قریش را در تصمیم خود محکم تر می ساخت و او را در موضع سرسختی که گرفته بود مصمّم تر می ساخت. این نویدها بود که همۀ اشراف منطقه را در نظرش بی اهمیّت می ساخت و تنها آن جوان هاشمی را شایستۀ همسری جلوه می داد .
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، گذشته از جمال، کمال، مال و منال، از دانش، بینش، اصالت اندیشه ، سلامت فکر ، صلابت رأی، دقّت نظر و قدرت تصمیم گیری به موقع برخوردار بود . از این رهگذر پس از دست ردّ زدن بر سینۀ سلاطین یمن، اشراف طائف و بزرگان حجاز، تصمیم گرفت که با عزم جزم، سنّت رایج را بشکند و در انتظار خواستگاری از سوی جوان هاشمی ننشیند؛ بلکه با یک سنّت شکنی، او به سراغ شوهر ایده آل خود برود.
وی از بانوی فرزانه ای به نام «نفیسه» کمک گرفت و وعده دیدار با امین قریش تعیین کرد. خدیجه 3 در این دیدار با صراحت گفت: «ای امین قریش! من دختر شایسته ای برای شما در نظر گرفته ام .»
امین قریش پرسید: «کیست؟» عرضه داشت: «هِیَ مَمْلُوکَتُکَ خَدِیجَةُ؛(3) او کنیز شما
ص: 27
خدیجه است.» جوان هاشمی فرمود: «تو صاحب مال و مکنت هستی و من چیزی از مال دنیا ندارم. من ، دنبال همسری چون خود هستم.»
حضرت خدیجه با بیانی شیرین و دلنواز، عرضه داشت: «من خودم، ثروتم ، کنیزانم و آنچه در تصرّف من است، از آنِ شما است و تابع فرمان شما.»(1)
آن گاه خلعت گرانبهایی به صفیّه (عمّه پیامبر) بخشید و گفت: « ای صفیّه! تو را به خدا سوگند می دهم که مرا یاری کنی تا به وصال محمّد برسم.»(2)
وی خواهرش، هاله را نیز نزد عمّار فرستاد تا موانع این پیوند مقدّس را برطرف کند.(3)
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ علّت این همه پافشاری بر تحقّق یافتن این پیوند مقدّس را به «صفیّه» چنین بیان کرد: «اِنِّی قَدْ عَلِمْتُ اَنَّهُ مُؤَیَّدٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ؛(4) من به طور حتم و یقین می دانم که او از سوی پروردگار عالمیان، مورد تأیید است.»
آن حضرت، به شخص پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عرضه داشت: «به خدا سوگند! من با شما چنین رفتار نمی کنم، جز برای این که امید دارم شما همان پیامبری باشید که برانگیخته خواهد شد.»(5)
آن گاه دیگر ویژگی های حضرت را چنین شماره کرد: «ای پسر عمو! من به این دلایل ، دل در گرو تو دارم:
1 . خویشاوند من هستی ؛
2 . از شرافت والایی برخورداری؛
3 . در میان قوم خود به امانت شهرت داری؛
4 . فردی راست گفتاری؛
ص: 28
5 . اخلاقی نیکو داری.»(1)
هر فرازی از سخنان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حکایت از نظر صائب، اندیشۀ استوار ، دانش و بینش وافر، دقّت نظر و عمق درایت او می کند.
سرانجام، لحظۀ انتظار فرا رسید و رؤیاهای طلایی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تعبیر شد . حضرت ابوطالب، حمزه و دیگر بزرگان خاندان رسالت به منزل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمدند و سعادت دو جهان را برایش به ارمغان آوردند.
حضرت ابوطالب رشتۀ سخن را به دست گرفت و فرمود: «سپاس و ستایش به پروردگار این بیت که ما را از نسل ابراهیم و از تبار اسماعیل قرار داد، ما را در حرم امن خود جای داد و زمامدار مردم کرد و این شهر را برای ما مبارک ساخت .
این برادرزادۀ من هرگز با احدی از رجال قریش مقایسه نمی شود؛ جز این که بر او برتری یابد و با احدی از مردمان مقایسه نمی شود ؛ جز این که بر او فزونی یابد و هرگز با احدی برابری نمی کند . او از نظر مال دنیا ثروت کمتری دارد؛ ولی ثروت برای گذران زندگی است و سایه ای ناپایدار.
اکنون ما برای خواستگاری آمدیم به رضایت و دلخواهش. و آنچه مهریّه از نقد و نسیه بخواهید از مالِ من است. سوگند به پروردگار بیت که برای او جایگاهی رفیع، دینی جهان شمول و درایتی کامل است.»
آن بانو شخصاً سخن گفت و رضایت خود را اعلام کرد .
حضرت ابوطالب، شتری نحر کرد، ولیمۀ عروسی برگزار شد و زفاف انجام یافت.(2)
حضرت چهار هزار دینار به عباس داد که آن را به خانوادۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به عنوان مهریّه بپردازد،(3) ولی
ص: 29
مسلّم این است که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به او پانصد درهم به عنوان مهریّه تقدیم کرد.(1)
بر اساس نقل مورّخان و سیره نویسان، پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دوازده و نیم اوقیه، یعنی پانصد درهم به حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پرداخت.(2) بر اساس روایات معصومان 7 مهریّه همۀ همسران پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پانصد درهم است؛(3) ولی در بارۀ این بانوی بزرگوار ، حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ بیست شتر جوان از مال خودش افزود.(4)
بی گمان، سال ازدواج فرستادۀ خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با این بانوی با کرامت، سال 25 عام الفیل، پانزده سال پیش از بعثت و 28 سال پیش از هجرت بوده است. این رویداد مبارک در ماه ربیع الاوّل بوده و اختلافی در آن نقل نشده است.
روز ازدواج نیز بنا بر مشهور، دهم ماه مذکور است؛ چنان که سید بن طاووس با سلسلۀ اسنادش از شیخ مفید چنین نقل می کند و روزۀ آن را برای شکرانه این پیوند مقدّس، مستحب می داند .(5)
شیخ مفید نیز همان تاریخ را ثبت کرده است.(6)
علامۀ مجلسی نیز آن را طبق نقل سیّد بن طاووس از شیخ مفید روایت کرده است.(7)
مرحوم کاشف الغطاء هنگام بحث از روز نهم ربیع الاوّل می افزاید: «یکی دیگر از علل شادی و سرور حضرت زهرا این است که روز نهم و دهم، ایّام پیوند مقدّس سیّد کائنات
ص: 30
با بانوی پاک و پاک سرشت، حضرت خدیجه است که بی گمان، حضرت زهرا، همه ساله در چنین روزی شاد و مسرور است و به آن مباهات می کند. این شادی و سرور در این ایّام به شیعیان و ارادتمندانش به ارث رسیده است.»(1)
کفایت و درایت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سطحی بود که عظمت بیکران رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را درک می کرد. وی در مشکلات، یار و یاور آن حضرت بود. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز در امور زیادی با وی مشورت می کرد.(2)
این نکته، بسیار حائز اهمیّت است که دوران تجرّد پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) 25 سال و دوران پس از ازدواج آن حضرت 38 سال است. آن جناب، 25 سالِ آن را با حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سپری کرد و سیزده سال دیگر را با سیزده زن دیگر .
یعنی رسول اعظم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دقیقاً دو سوم دوران پس از ازدواج خود را با یک همسر به سر برده و هرگز نیاز به همسر دیگری احساس نکرد. او، همسر و هم سِرّ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود و با وجود چنین همسری، هیچ کمبودی در زندگی خویش احساس نمی شد.
در مقابل آن، حضرت رسول(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در دوران سیزده سال پس از آن، با وجود سیزده همسر که برخی از آنها همسران شایسته ای بودند همواره جای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را خالی می دید و احساس خلأ می کرد و به قدری از او یاد می کرد که باعث رنجش و حسد برخی همسران می شد.(3)
1 . حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ، نخستین بانویی است که پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با او ازدواج کرد.
2 . وی نخستین بانویی است که به رسالت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ایمان آورد و نام خود را با خطوطی زرّین بر تارک صفحات تاریخ ثبت کرد.(4)
ص: 31
3 . وی نخستین بانوی نمازگزار است که سال ها تنها وی و حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در کنار کعبه با پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نماز برپا می داشتند، تا بعدها جعفر طیّار نیز به آنها پیوست.(1)
4 . وی نخستین بانوی معتقد به ولایت امیر مؤمنان7 بود که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در شب ارتحالش فرمود: «باید به ولایت علی بن ابی طالب شهادت دهی.» خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت : «به ولایت او ایمان آوردم و بیعت کردم.»(2)
5 . او نخستین بانویی بود که از دست مبارک پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از انگور بهشتی تناول فرمود.(3)
25 سال تمام پیامبر رحمت با وی انس داشت و او تنها ستارۀ فروزان خانۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود و نگاه های جاذب و غم زدایش تنها مایۀ تسلّی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در محیط خانه بود؛ از این رو غم ارتحالش به همین مقدار بر فرستادۀ خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که دریای عواطف بود، سخت و جانگداز بود. نوشته اند که آن جناب ، در غم ارتحال همسرش به قدری اندوهگین شد که بر سلامتی اش نگران شدند.(4)
به محضر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گفته شد: «پس از ارتحال خدیجه خیلی افسرده شده اید.» فرمود: «او مادر فرزندان و کدبانوی خانه ام بود» و می فرمود: «خداوند، محبت او را در دلم قرار داده بود.»(5)
سال دهم بعثت ثبت کرده است.(1)
غالب سیره نویسان متّفق القول هستند که وفات آن خانم، در دهم رمضان سال دهم بعثت، سه سال پیش از هجرت در مکّه واقع شد. وی در حجون به خاک سپرده شد. شخص پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وارد قبر شد و همسر گرامی اش را در قبر گذاشت .(2)
آن چه مسلّم است این است که ارتحال حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با فاصلۀ اندکی از رحلت جانگداز بزرگ حامیِ پیامبر ، حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ اتّفاق افتاد؛ از این رو ، پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به شدّت اندوهگین شد و آن سال را «عام الحزن »، یعنی سال غم و اندوه نام نهاد و همواره می فرمود: «تا ابوطالب و خدیجه زنده بودند، غم و اندوه بر من مستولی نشد.»(3)
امیر بیان در سوگ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، چکامه ای سرود و از او به عنوان «بانوی بانوان» یاد کرد.(4)
پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، کانون عواطف بود. آن جناب، لحظه ای خدمات ، ایثارها ، فداکاری ها ، شایستگی ها، محبّت ها و دیگر فضایل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را فراموش نکرد .
هنگامی که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با ده هزار سرباز جنگی وارد مکّه معظمه شد و کعبه را از لوث بت ها پاک کرد، اشراف مکّه با اصرار و الحاح از او خواستند که به خانۀ آنها قدم بگذارد؛ ولی او به رسم وفا به کنار قبر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد، آن جا خیمه زد و ایّام اقامتش در مکّه را در کنار قبر همسرش سپری کرد .(5)
ص: 33
این عمل پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، گذشته از درس حق شناسی به امّت، پیام دلنشین و دلنوازی به حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ داشت: «هان، ای سنگ صبور من ! ای همسر با وفای من! اگر در همۀ روزهای سخت زندگی ، در دوران محاصرۀ اقتصادی و در آن روزگار خفقان و اختناق جانکاه قریش، در کنار من بودی و آن همه رنج و مشقّت را به جان خریدی، اکنون، من پس از فتح قلعه های شرک و نفاق به کنار تربت پاک تو آمده ام تا شادی ام را با تو تقسیم کنم.»(1)
1. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.
2. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، تحقیق: عبد العزیز بن عبد اللّه بن باز، بیروت: دار الفکر، 1379 ق.
3. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر ، 1386ق.
4. ابن شهرآشوب، محمّد بن علی مازندرانی (م 588 ق)، مناقب آل ابی طالب، بیروت: دار الاضواء، چاپ دوم، 1412 ق.
5. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م 774 ق)، البدایة والنهایة، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.
6. ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر، به کوشش روحیه نحاس، دمشق: 1404 ق / 1984 م.
7. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، تحقیق: طه عبد الرؤف سعد، بیروت: دار الجیل، 1410 ق.
8. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب اسحاق (م 284 ق)، تاریخ یعقوبی، نجف: المکتبة الحیدریة، 1384 ق.
ص: 34
1. ابو نعیم، احمد بن عبداللّه اصبهانی (م 430 ق)، دلائل النبوّة، تحقیق: محمّد روّاس قلعجی وعبدالبر عبّاس، بیروت: دار النفائس، 1406 ق.
2. ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد (م 352 ق)، الاستغاثه فی بدع الثلاثة، تهران: مؤسسة الاعلمی، 1373 ش.
3. اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی (م 692 ق)، کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة، بیروت: دار الکتاب الاسلامی، 1401 ق.
4. ازرقی، محمد بن عبداللّه (م 248 ق)، اخبار مکّه و ما جاء فیها من الأثار، تحقیق: رشدی صالح ملحسن، مکّة المکرمة: دار الثقافة، چاپ سوم، 1398ق.
5. بخاری، محمّد بن اسماعیل (م 256 ق)، صحیح البخاری، بیروت: دار الجیل، افست چاپ سلطانی، بولاق، 1313 ق.
6. جلال الدین سیوطی، عبدالرحمان بن کمال بن محمد خضیری (م 911 ق)، الخصائص الکبری، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1424 ق.
7. حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه (م 405 ق)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت لبنان : دارالمعرفة ، 1406 ق.
8. حسینی شیرازی، سید محمد، امّهات المعصومین، بیروت: دار العلوم، 1424 ق.
9. حلبی، علی بن برهان (م 1044 ق)، السیرة الحلبیه، بیروت: دارالمعرفة، 1400 ق.
10. حمیری قمی، عبد اللّه بن جعفر (م 300 ق)، قرب الإسناد، قم: مؤسسه فرهنگی کوشانپور، 1417 ق.
11. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، بیروت: مؤسسة البلاغ، 1411ق / 1991م.
12. ذهبی، محمّد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، 1413 ق.
13. ، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب ارنووط و حسین اسد، بیروت: مؤسسة الرسالة ، 1413 ق.
ص: 35
1. زرقانی، محمد بن عبدالباقی، شرح الزرقانی علی المواهب اللدنیه، دارالکتاب العالمیه، 1417 ق/1996 م.
2. سبط ابن جوزی، شمس الدین یوسف بن قزاوغلی (م 654 ق) ، تذکرة الخواص من الامه بذکر خصائص الائمه، قم: مجمع جهانی اهل بیت، 1426 ق.
3. سید بن طاووس، رضی الدین علی بن موسی (م 664 ق)، الإقبال لصالح الاعمال، قم: دفتر تبلیغات، 1377 ش.
4. سیلاوی، غالب، الأنوار السّاطعة من الغرّاء الطّاهرة، [بی جا]: چاپخانه علمیه،1421ق.
5. الشبراوی، عبداللّه بن محمد، الاتحاف بحبّ الاشراف، منشورات رضی، قم: 1363 ش.
6. شیخ طوسی، ابوجعفر محمّد بن حسن (م 460 ق)، الامالی، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم: دارالثقافة، 1414 ق.
7. ، مصباح المتهجد، بیروت: فقه الشیعه، 1411 ق.
8. شیخ مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان عکبری بغدادی (م 413 ق)، مسار الشیعة فی مختصر تواریخ الشریعه، تحقیق مهدی نجف، بیروت: دار المفید، 1414 ق.
9. طبری امامی، محمّد بن جریر بن رستم (م قرن 5)، دلائل الامامة، قم: مؤسسة البعثة، 1413 ق.
10. طبری، محمد بن جریر (م 310 ق)، تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک)، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: اعلمی، 1403 ق.
11. عیاشی، محمّد بن مسعود سلمی سمرقندی (م 320 ق)، تفسیر العیاشی، قم: مؤسسة البعثة ، 1421 ق.
12. قزوینی، سیّد محمّد کاظم، فاطمة الزّهراء3 من المهد إلی اللّحد، بیروت: موسسه النور المطبوعات، 1411 ق.
13. کاشف الغطاء، محمّد الحسین، جنة الماوی، قم: کتابخانه مؤسسۀ علمی فرهنگی دارالحدیث، 1380 ق.
ص: 36
1. کلینی، ابو جعفر محمّد بن یعقوب (م 329 ق)، الکافی، تحقیق: علی اکبر غفّاری، بیروت: دار الأضواء، 1405 ق.
2. گنجی شافعی، محمّد بن یوسف (م 658 ق)، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب7، تهران: دار احیاء التراث اهل البیت، چاپ سوم، 1404 ق.
3. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار ،
تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1380 ق.
4. محدث قمی، شیخ عباس (م 1359 ق)، کحل البصر فی سیرة سیّد البشر، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1404 ق.
5. موسوی حسینی عاملی، محمد بن حیدر بن نورالدین، بغیة الطالب فی حال ابی طالب، قم: المکتبة الحیدریّة، 1428 ق.
6. نسائی، احمد بن شعیب (م 303 ق)، خصائص أمیر المؤمنین، به کوشش: محمّدباقر محمودی، تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی، 1403 ق.
7. هیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر (م 807 ق)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408 ق.
ص: 37
ص: 38
شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به مهم ترین منابع تاریخی و روایی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: خدیجه 3 از بزرگ ترین بانوان اسلام به شمار می رود . او اولین زنی بود که به اسلام گروید؛ چنان که علی بن ابی طالب7 اولین مردی بود که اسلام آورد. اولین زنی که نماز خواند، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود. او انسانی روشن بین و دوراندیش، باگذشت ، علاقه مند به معنویات، وزین و با وقار، معتقد به حق و حقیقت و متمایل به اخبار آسمانی بود. همین شرافت برای او بس که همسر رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود و گسترش اسلام به کمک مال و ثروت او تحقق یافت . خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از کتب آسمانی آگاهی داشت و علاوه بر کثرت اموال و املاک، او را «ملکه بطحاء» می گفتند. از نظر عقل و زیرکی نیز برتری فوق العاده ای داشت و مهم تر این که حتی قبل از اسلام وی را «طاهره » و «مبارکه » و «سیده زنان » می خواندند.
کلیدواژه: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، ملکه بطحاء، سیده زنان.
سخن از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، سخن از یک دنیا عظمت و پایداری و استقامت در راه هدف است. به حق قلم فرسایی در بارۀ کسی که خداوند بر او سلام و درود فرستاد، بسی مشکل است. اما به مصداق «مالا یدرک کله لا یترک کله»، به بررسی گوشه هایی از شخصیت و زندگی این بزرگ بانو می پردازیم.
ص: 39
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ 68 سال قبل از هجرت به دنیا آمد.(1) خانواده ای که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را پرورش داد، از نظر شرافت خانوادگی و نسبت های خویشاوندی، در شمار بزرگ ترین قبیله های عرب جای داشت. این خاندان در همۀ حجاز نفوذ داشت. آثار بزرگی و نجابت و شرافت از کردار و گفتار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پدیدار بود.(2)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از قبیلۀ هاشم بود و پدر و اقوامش از ثروتمندان قریش بودند. پدرش خویلد بن اسد قریشی نام داشت . مادرش فاطمه دختر زائد بن اصم بود.(3)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در بین اقوام خود یگانه و ممتاز و میان اقران کم نظیربود. او به فضیلت اخلاقی و پذیرایی های شایان بسیار معروف بود و بدین جهت زنان مکه به وی حسد می ورزیدند.
دخترت خویلد در سجایا و کمالات اخلاقی زبان زد و نمونه بود و به حق ایشان کفو خوبی برای پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود. بی تردید می توان گفت که این سجایا و فضایل اخلاقی سبب شد تا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای همسری پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شایسته شمرده شود. طبق روایات، او برای پیامبراکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) یاوری صادق بود.(4)
معروف است(5) اولین کسی که به خواستگاری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد یکی ازبزرگان عرب به نام «عتیق بن عائذ مخزومی » بود. او پس از ازدواج با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، در جوانی درگذشت و اموال بسیاری برای
ص: 40
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ارث گذاشت. پس از او «ابی هالة بن المنذر الاسدی » که یکی ازبزرگان قبیله خود او بود، با وی ازدواج کرد. ثمرۀ این پیوند فرزندی به نام «هند» بود که در کودکی درگذشت. ابی هاله نیز پس از چندی ، وفات یافت و ثروت بسیار از خویش بر جای نهاد.
هر چند این مطلب که پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سومین همسر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود و جز عایشه با دوشیزه ای ازدواج نکرد، نزد عامه و خاصه معروف است ؛ ولی مورد تأیید همگان نیست. جمعی از مورخان و بزرگان، نظرمخالف دارند ؛ برای مثال «ابوالقاسم کوفی »، «احمد بلاذری »، «علم الهدی »، «سیدمرتضی» در کتاب «شافی » و «شیخ طوسی » در «تلخیص شافی » آشکارا می گویند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، هنگام ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، «عذرا» بود. این معنا را علامۀ مجلسی نیز تأیید کرده است. او می نویسد: «صاحب کتاب انوارو البدء» گفته است که زینب و رقیه دختران هاله ، خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بودند.(1)
برخی از معاصران نیز چنین ادعا کرده اند و برای اثبات ادعای خود کتاب هایی نوشته اند.(2)
فضایل اخلاقی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ، بسیاری از بزرگان و صاحب منصبان عرب(3) را به فکر ازدواج با وی می انداخت، ولی خاطرات همسر پیشین به وی اجازه نمی داد شوهری دیگر انتخاب کند. تا این که با مقامات معنوی حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آشنا شد و آن دو غلامی که برای تجارت همراه پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرستاده بود ، مطالب و معجزاتی که از وی دیده بودند، برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نقل کردند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فریفتۀ اخلاق و کمال و مقامات معنوی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شد. البته او از یکی از دانشمندان یهود و نیز ورقه بن نوفل ، که از علمای بزرگ عرب و خویشان نزدیک خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به شمار می رفت، در بارۀ ظهور پیغمبر آخرالزمان و خاتم الانبیا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مطالبی شنیده
ص: 41
بود.(1) همه این عوامل موجب شد تا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را به همسری خود انتخاب کند.
زفاف خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دو ماه و 75 روز پس از بازگشت از سفر تجارت شام(2) تحقق یافت. در آن زمان، حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) 25سال داشت(3) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چهل ساله بود.(4) ابن عباس سن ایشان را 28 سال نقل می کند.(5) هر چند بعضی از مورخان اهل سنت سعی می کنند این سخن را رد کنند؛ چون راوی آن، محمّد بن صائب کلبی، از شیعیان است و آنها او را ضعیف می دانند.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به سبب علاقه به حضرت محمّد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و مقام معنوی او با رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ازدواج کرد و تمام دارایی و مقام و جایگاه فامیلی خود را فدای پیشرفت مقاصد همسرش ساخت.
در عقد ازدواج حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، عبد اللّه بن غنم(6) به آنها چنین تبریک گفت :
هنیئا مریئا یا خدیجه قد جرت
لک الطیرفیما کان منک باسعد
تزوجت خیر البریه کلها
و من ذا الذی فی الناس مثل محمّد ؟
و بشر به البران عیسی بن مریم
و موسی ابن عمران فیاقُرب موعد
اُقرّت به الکتاب قدماً بِاَنه
رسول من البطحاء هادو مهتد
«گوارا باد بر تو ای خدیجه که طالع تو سعادتمند بوده و با بهترین خلایق ازدواج کردی. چه کسی در میان مردم همانند محمّد است؟ محمّد کسی است که حضرت عیسی
ص: 42
و موسی به آمدنش بشارت داده اند و کتب آسمانی به پیامبری او اقرار داشتند . رسولی که سر از بطحاء (مکه) در می آورد و او هدایت کننده و هدایت شونده است.»
احترام پیغمبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ
احترام حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، به خاطر عقیده و ایمان اوبه توحید بود.(1)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از بزرگ ترین بانوان اسلام به شمار می رود . او اولین زنی بود که به اسلام گروید؛ چنان که علی بن ابی طالب7 اولین مردی بود که اسلام آورد.(2) اولین زنی که نماز خواند، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود. او انسانی روشن بین و دور اندیش بود. با گذشت ، علاقه مند به معنویات، وزین و باوقار، معتقد به حق و حقیقت و متمایل به اخبار آسمانی بود.(3) همین شرافت برای او بس که همسر رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود و گسترش اسلام به کمک مال و ثروت او تحقق یافت .(4)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از کتب آسمانی آگاهی داشت و علاوه بر کثرت اموال و املاک، او را «ملکه بطحاء» می گفتند. از نظر عقل و زیرکی نیز برتری فوق العاده ای داشت و مهم تر این که حتی قبل از اسلام وی را «طاهره »(5) و «مبارکه » و «سیده زنان » می خواندند.(6)
جالب این است او از کسانی بود که انتظار ظهور پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می کشید و همیشه از ورقة بن نوفل و دیگر علما جویای نشانه های نبوت می شد . اشعار فصیح و پر معنای وی در شأن پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از علم و ادب و کمال و محبت او به آن بزرگوار حکایت می کند.(7) نمونه ای از اشعار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در بارۀ پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چنین است:
ص: 43
فلواننی امسیت فی کل نعمه
و دامت لی الدنیا و تملک الاکاسره
فما سویت عندی جناح بعوضه
اذا لم یکن عینی لعینک ناظره
«اگر تمام نعمت های دنیا از آن من باشد و ملک و مملکت کسراها و پادشاهان را داشته باشم، در نظرم هیچ ارزش ندارد زمانی که چشمم به چشم تو نیافتند.»
دیگر خصوصیت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ این است که او دارای شم اقتصادی و روح بازرگانی بود و آوازۀ شهرتش در این امر به شام هم رسیده بود.(2)
البته سجایای اخلاقی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چنان زیاد است که قلم از بیان آن ناتوان است. پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می فرماید: «افضل نساء اهل الجنه خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم.»(3)
چه می توان گفت در شأن کسی که مایۀ آرامش و تسلای خاطر رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود! ؟ در تاریخ می خوانیم: «حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هر وقت از تکذیب قریش و اذیت های ایشان محزون و آزرده می شدند ، هیچ چیز آن حضرت را مسرور نمی کرد، مگر یاد خدیجه؛ و هر گاه خدیجه را می دید مسرور می شد.»(4)
ذهبی می گوید : مناقب و فضایل خدیجه بسیار است؛ او از جمله زنان کامل، عاقل، والا، پای بند به دیانت و عفیف و کریم و از اهل بهشت بود . پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) کراراً او را مدح و ثنا می گفت و بر سایر امهات مؤمنین ترجیح می داد و از او بسیار تجلیل می کرد، به حدی که عایشه می گفت: بر هیچ یک از زنان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به اندازۀ خدیجه رشک نورزیدم و این بدان سبب بود که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بسیار او را یاد کرد.(5)
خدیجه کبربی3 چنان مقام والایی داشت که خداوند بارها بر او درود و سلام فرستاد .
ص: 44
طبق روایتی از حضرت امام محمّدباقر7، پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هنگام باز گشت از معراج، به جبرئیل فرمود: «آیا حاجتی داری؟ جبرئیل عرض کرد: خواسته ام این است که از طرف خدا و من به خدیجه سلام برسانی .»(1)
در روایتی دیگر می خوانیم: «روزی خدیجه به طلب رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیرون آمد. جبرئیل به صورت مردی با وی رو به رو شد و از خدیجه احوال رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را پرسید . خدیجه نمی توانست بگوید رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در کجا به سر می برد. او می ترسید این مرد از کسانی باشد که قصد کشتن پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را دارد. وقتی که خدمت آن حضرت رسید و قصه باز گفت ، حضرت محمّد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: آن جبرئیل بود و امر کرد که از خدا تو را سلام برسانم.»(2)
وقتی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دریافت که سعادتمند شده، هر چه داشت در راه پیشرفت و موقعیت پیغمبر اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) انفاق کرد. او تمام اموال خویش را به پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بخشید و در راه نشر اسلام به مصرف رساند، تا جایی که هنگام ارتحال، پارچه ای برای کفن نداشت.
ابن اسحاق جمله ای در شان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دارد که گویای همکاری و صداقت او در پیشبرد اسلام است. او می گوید: «خدیجه یاور صادق و با وفایی برای پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود و مصیبت ها در پی رحلت خدیجه و ابوطالب بر پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سرازیر شد .»(3)
گویا این دو، در برابر هجوم ناملایمات بر پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، سدی بلند و مستحکم بودند.
این جملۀ معروف، که اسلام رهین اخلاق پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، شمشیر علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، و اموال خدیجه است،(4) از نهایت همکاری و صداقت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پرده برمی دارد.
در تعداد فرزندان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، میان مورخان اختلاف است . به گفتۀ مشهور ثمرۀ
ص: 45
ازدواج رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، شش فرزند بود: 1. قاسم؛ 2. عبداللّه (به این دو «طاهر » و «طیب » می گفتند.)؛(1) 3. رقیه؛ 4. زینب؛ 5. ام کلثوم؛ 6. فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ.
رقیه بزرگ ترین دخترانش بود و زینب، ام کلثوم و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ به ترتیب پس از رقیه قرار داشتند. پسران خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از بعثت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، بدرود زندگی گفتند . ولی دخترانش ، نبوت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را درک کردند.(2)
گروهی از محققان معتقدند: قاسم و همۀ دختران رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پس از بعثت به دنیا آمدند و چند روز پس از پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به مدینه هجرت کردند.(3)
حضرت خدیجه 3 سه سال قبل از هجرت بیمار شد.(4) پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به عیادت وی رفت و فرمود: ای خدیجه! «اما علمت ان اللّه قد زوجنی معک فی الجنه ؛ آیا می دانی که خداوند تو را در بهشت نیز همسرم ساخته است؟!» آن گاه از خدیجه دل جویی و تفقد کرد؛ او را وعدۀ بهشت داد و درجات عالی بهشت را به شکرانه خدمات او توصیف فرمود.(5)
چون بیماری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شدت یافت، عرض کرد: یا رسول اللّه! چند وصیت دارم: من در حق تو کوتاهی کردم، مرا عفو کن . پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاش خود را به کار بردی . در خانه ام بسیار خسته شدی و اموالت را در راه خدا مصرف کردی.
عرض کرد: یا رسول اللّه! وصیت دوم من این است که مواظب این دختر باشید و به فاطمه زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ اشاره کرد چون او بعد از من یتیم و غریب خواهد شد. پس مبادا کسی از زنان قریش به او آزار برساند . مبادا کسی به صورتش سیلی بزند. مبادا کسی بر او فریاد
ص: 46
بکشد. مبادا کسی با او برخورد غیر ملایم و زننده ای داشته باشد .
اما وصیت سوم را شرم می کنم برایت بگویم. آن را به فاطمه عرض می کنم تا او برایت بازگو کند. سپس فاطمه را فراخواند و به وی فرمود: «نور چشمم! به پدرت رسول اللّه بگو: مادرم می گوید : من از قبر در هراسم ؛ از تو می خواهم مرا در لباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی، کفن کنی.»
پس فاطمه زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ از اتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عرض کرد . پیامبر اکرم (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آن پیراهن را برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرستاد و او بسیار خوشحال شد. هنگام وفات حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبراکرم( غسل و کفن وی را به عهده گرفت . ناگهان جبرئیل درحالی که کفن از بهشت همراه داشت ، نازل شد و عرض کرد: یا رسول اللّه ، خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: «ایشان اموالش را در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهده بگیریم.»(1)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سن 65 سالگی(2) در ماه رمضان(3) سال دهم بعثت در خارج از شعب ابوطالب(4) جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیغمبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شخصاً خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را غسل داد، حنوط کرد و با همان پارچه ای که جبرئیل از طرف خداوند برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آورده بود، کفن کرد. رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شخصاً درون قبر رفت، سپس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در خاک نهاد و آن گاه سنگ لحد را در جای خویش استوار ساخت. او بر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اشک می ریخت، دعا می کرد و برایش آمرزش می طلبید. آرامگاه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در گورستان مکه در «حجون » واقع است.(5)
رحلت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مصیبتی بزرگ بود؛ زیرا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یاور پیغمبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود
ص: 47
و به احترام او بسیاری به حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) احترام می گذاشتند و از آزار وی خودداری می کردند.
رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با این که بعد از رحلت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با زنانی چند ازدواج کرد؛ ولی هرگز خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از یاد نبرد. عایشه می گوید: هر وقت پیغمبرخدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) یاد خدیجه می افتاد، ملول و گرفته می شد و برای او آمرزش می طلبید. روزی من رشک ورزیدم و گفتم: یا رسول اللّه! خداوند به جای آن پیرزن ، زنی جوان و زیبا به تو داد.
پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ناگهان بر آشفت و خشمگینانه دست بر دست من زد و فرمود: خدا شاهد است خدیجه زنی بود که چون همه از من رومی گردانیدند، او به من روی می کرد ؛ و چون همه از من می گریختند، به من محبت و مهربانی می کرد؛ و چون همه دعوت مرا تکذیب می کردند، به من ایمان می آورد و مرا تصدیق می کرد. در مشکلات زندگی مرا یاری می داد و با مال خود کمک می کرد و غم از دلم می زدود.(1)
حضرت امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: «وقتی خدیجه از دنیا رفت، فاطمه کودکی خردسال بود، نزد پدر آمد و گفت: «یا رسول اللّه امی؟ »؛ مادرم کجا است؟ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سکوت کرد. جبرئیل نازل شد و گفت: خدایت سلام می رساند و می فرماید: به زهرا بفرما، مادرت در بهشت و در کاخ طلایی که ستونش از یاقوت سرخ است و اطرافش آسیه و مریم هستند، جای دارد.(2)
1. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، تحقیق: مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بی تا].
حائری، محمّد مهدی (م 1369 ش)، شجرۀ طوبی، النجف الاشرف: المکتبة الحیدریة،
ص: 48
1. 1385 ق.
2. خسروی، موسی، پند تاریخ، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1362ش.
3. ذهبی، محمّد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب ارنووط و حسین اسد، بیروت: مؤسسة الرسالة ، 1413 ق.
4. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم: بوستان کتاب، چاپ هشتم ، 1372ش.
5. صفوری شافعی، عبدالرحمان بن عبدالسلام، نزهة المجالس و منتخب النفائس، بیروت: دار الإیمان.
6. عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، بیروت: دارالهادی، 1415 ق.
7. ، بنات النبی ام ربائبه، قم: مکتبه الاعلام الاسلامی، 1413 ق.
8. عمادزاده، حسین، زندگانی فاطمه زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ، تهران: انتشارات اسلام.
9. کحاله، عمر رضا (م 1407 ق)، أعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ چهارم.
10. مامقانی، عبداللّه بن محمّدحسن (م 1351 ق)، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف: طبع رحلی، چاپ سنگی، مطبعه رضویه، [بی تا].
11. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.
12. محدث قمی، شیخ عباس (م 1359 ق)، سفینة البحار، تحت اشراف علی اکبر الهی خراسانی، مشهد: آستان قدس رضوی ، 1416ق.
13. محلاتی، ذبیح اللّه، ریاحین الشریعه، تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ هفتم،1404 ق.
ص: 49
ص: 50
شرح حال و بیان فضائل اخلاقی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به منابع مهم تاریخی و حدیثی است. از دیدگاه نویسنده: بزرگ ترین ستایش ها از زبان پیامبرخدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در بارۀ این بانوی پاک و نجیب نقل شده است. بانویی بزرگوار، سال هایی چند وارد زندگی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شد و با او زیست و همراهی کرد و دلنشین ترین خاطرات را در ذهن رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برجای گذاشت. بارها پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به همسرش فرمود: «ای خدیجه! جبرئیل بر تو سلام می رساند.» در یک نوبت، جبرئیل امین این پیام را از سوی خداوند آورد: «ای محمّد! از سوی پروردگار، به خدیجه سلام برسان.» پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به همسرش فرمود: «ای خدیجه! اینک این جبرئیل امین است که از پروردگارت به تو سلام می رساند.» حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در پاسخ گفت: «خداوند، خودش سلام است و سلام از او است. بر جبرئیل هم سلام و درود باد.» پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می فرمود: «برترین زنان بهشتی چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمّد، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون.» آن حضرت، این چهار بانوی بزرگ را سرآمد زنانی می دانست که به کمال رسیده اند و سرور همۀ زنان جهان معرفی کرد.
کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، سیدۀ زنان عالم، دعوت به دین، سلام الهی.
ص: 51
در ادامۀ الگوگیری از اسوه های ایمان و فضیلت، به شخصیت برجستۀ عالم اسلام و همدوش و همراه بعثت نبوی و یار صمیمی لحظات سخت زندگی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، یعنی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می رسیم که یکی از چهار زن برگزیدۀ عالم است. باشد که فضایل این بانو، سرمشقی برای زنان جامعۀ ما باشد.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از قبیلۀ قریش بود. پدرش «خُوَیلد» و مادرش «فاطمه بنت زائده» بود که هر دو از ریشه دارترین و اصیل ترین خاندان های عرب در حجاز به شمار می رفتند.
چهل ساله بود که با حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که در آن هنگام 25 ساله بود ازدواج کرد و پس از پانزده سال، حادثۀ بعثت پیش آمد. از این نقل تاریخی می توان نتیجه گرفت که ولادت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ 55 سال پیش از بعثت حضرت رسول(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بوده است.
خاندان او از شرافت خاصی برخوردار بودند. پدر بزرگ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، یکی از اعضای برجستۀ «حلف الفضول» بود، پیمانی که پیامبر اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز قبل از بعثت به آن پیوست و همیشه به عضویت در آن افتخار می کرد؛ چون هدف آن پیمان، حمایت از مظلومان و دفاع از حق بود.
پسر عمویش «ورقة بن نوفل» بود، که اهل فضل و سواد و آشنایی با کتاب های یهود و نصارا بود. خانه و خاندان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیوسته پناهگاه امن یتیمان و درماندگان محسوب می شد و او همواره به مستمندان رسیدگی می کرد و فقرا از او بهره مند می شدند.(1)
او را از زنان ثروت مند عرب دانسته اند. شترهای بسیاری از او همواره در راه های تجارتی مکه و شام در رفت و آمد بودند و کارگزاران فراوانی نیز در امر تجارت در خدمت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فعالیت می کردند.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زندگی مرتب و مرفّهی داشت و از حیث شرافت خانوادگی و ثروت
ص: 52
سرشار، موقعیت اجتماعی بالایی داشت و خانۀ او آراسته بود و قبّه ای حریری داشت.(1) در عین حال، با فقیران بی بضاعت همدردی می کرد و از مال و توان خویش در راه کمک به بینوایان بهره می گرفت و گاهی خدمت کارش «میسره» را فرا می خواند و کیسه های پول به او می داد تا میان تهی دستان تقسیم کند.
خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از ازدواج با حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، با «ابوهالة بن نباش» ازدواج کرده بود و از او پسری به نام «هند» داشت. این کودک، سه ساله بود که ابوهاله در گذشت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از او با مردی از قبیلۀ مخزوم، به نام «عتیق» ازدواج کرد و از آن شوهر هم دختری نصیب وی شد. پس از درگذشت شوهر دومش، از مردان کناره گرفت و به خواستگاران بسیاری که آرزوی همسری با او را داشتند پاسخ منفی داد و در دنیای تنهایی خویش روزگار می گذراند و به کار بازرگانی می پرداخت.
در همان سال ها یک بار هم حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که جوانی بیست و چند ساله بود، از سوی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به کار تجارت پرداخت و در رأس کاروانی به سفر شام رفت. غلام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هم در این سفر همراه او بود. در این سفر، اتفاقات عجیبی افتاد و سود سرشاری هم نصیب حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شد که همه را تحویل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ داد و گزارش سفر شام را بیان کرد.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، سخت شیفتۀ صداقت، معنویت، گفتار و امانت داری حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شد.(2) در پی آن، پیشنهاد ازدواج با آن حضرت را بر زبان آورد و از طریق یکی از دوستانش به نام «نفیسه»، اشتیاقش را به اطلاع محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رساند.
پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، این پیشنهاد را با عمویش ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در میان گذاشت. سپس به اتفاق ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و عموی دیگرش حمزه به خواستگاری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفتند و پس از گفت وگوهایی توافق حاصل شد و خطبۀ عقد را حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ خواند. بدین سان خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ این افتخار را یافت که به همسری خاتم رسولان و مرد فصیح عرب و امین قریش درآید و راه کمال و انسانیت را
ص: 53
با شتاب بیشتری در کنار حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) طی کند.(1)
گفتیم که خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ، در چهل سالگی با حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که 25 ساله بود، ازدواج کرد. برخی او را بر این ازدواج ملامت می کردند، اما او که در سیمای آیندة همسر جوانش، فروغ معنویت را می دید، از این ازدواج خرسند بود و تحت تأثیر حالات عرفانی او قرار می گرفت. گاهی که محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برای عبادت خدا به خلوتِ «غار حرا» می رفت و با خدا انس می گرفت، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هم به او سر می زد و برایش آب و غذا می برد و چشم به راه روزی بود که خورشید نبوت از افق زندگی آنان طلوع کند و او به خدای یکتا و دین آسمانی ایمان آورد.
در همان حال می کوشید تا از هیچ خدمتی به شوهر گرامی اش کوتاهی نکند و برای حفاظت او از گزند بدخواهان یهود، تلاش کند، به دعا بپردازد و صدقه بدهد.
پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در چهل سالگی در غار حرا به نبوت مبعوث شد. آن چه از آیات الهی در طلیعۀ بعثت شنید، او را دگرگون ساخت. به خانه آمد، آن چه را دیده بود باز گفت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، شنیده های خود و حالات حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را با «ورقة بن نوفل» در میان گذاشت. وی به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: «به خدایی که جانم در دست او است، ای خدیجه، اگر آن چه را که می گویی راست گفته باشی، همان ناموس اکبری که بر موسی و عیسی فرود می آمد، بر او نازل شده است. او پیامبر این امت است. به او بگو ثابت قدم باشد و به امر نبوت خویش یقین داشته باشد.»(2)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از این بشارت، بسیار خرسند شد، به خانه شتافت و پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را دید که به خواب رفته و بر پیشانی او قطرات عرق نشسته است که نشانۀ نزول آیات وحی (سورۀ مدّثر) بر او بود. در کنار او نشست. وقتی حضرت چشم گشود، با سیمای مهربان همسرش رو به
ص: 54
رو شد و فرمود: همسرم! روزگار خواب و استراحت به سر آمد. این پیک وحی، جبرئیل امین است که نازل شده و مرا مأموریت داده تا مردم را از ثمرۀ زشت کاری هایشان آگاه کنم و به خدای یکتا فراخوانم. اینک کیست که دعوت مرا اجابت کند؟(1)
و... خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اولین زنی بود که دعوت اسلام را پذیرفت و به آن حضرت ایمان آورد و توحید را از جان و دل قبول کرد و در خانۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، نور ایمان پرتو افشانی کرد. این افتخار بزرگی برای حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود.
امام علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ می فرماید: «تنها خانه ای که بر محور اسلام بر پا بود، خانۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود و من سومین نفر آن دو بودم.»(2)
این گونه بود که راه تازه ای پیش پای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گشوده شد و او از نخستین لحظات طلوع خورشید اسلام، در کنار پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود و به حمایت و فداکاری و ایثار پرداخت و همۀ صدمات و سختی ها را هم بر جان خرید و سال های سخت محاصرۀ قریش را در «شعب ابی طالب» گذراند.
همراهی همه جانبۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با دعوت نبوی و حمایت بی دریغ او از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، نمونۀ بارز یک همسر فداکار و آرمانی را نشان می داد.
او به حقّانیت راه همسرش ایمان داشت. از این رو او را در هیچ صحنه ای تنها نگذاشت. سه سالی را که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و مسلمانان در «شعب ابی طالب» به سختی روزگار می گذراندند، از همراهی و همدلی با آنان دریغ نداشت و همۀ ثروت هنگفتی را که در اختیار داشت، تقدیم رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) کرد تا در راه اسلام خرج کند و با فشار مالی و محاصرۀ اقتصادی دشمنان دین، مقابله نماید.
این سخن مشهور که «اگر شمشیر علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ برای دفاع از اسلام و جهاد با مشرکان نبود و اگر ثروت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای دفاع از مسلمانان نبود، هرگز اسلام پا برجا نمی شد»،(3) اشاره به نقش مهم این حمایت مالی و جان نثاری های میدان جهاد است، و گرنه حقیقت اسلام و
ص: 55
پیام روشن آن، مایۀ پیشرفت بود.
«خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سنینی نبود که تحمل رنج و سختی بر او آسان باشد و از کسانی نبود که در جریان زندگی با تنگی معیشت و محرومیت ها و تلخ کامی ها خو گرفته باشد. با وجود این، راضی شد سختی هایی را که در اثر محاصره شدن بنی هاشم در شعب ابی طالب از طرف قریش تحمیل می شد، تا سر حدّ مرگ تحمل کند.»(1)
بزرگ ترین ستایش ها از زبان پیامبرخدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در بارۀ این بانوی پاک و نجیب نقل شده است. بانویی بزرگوار، سال هایی چند وارد زندگی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شد و با او زیست و همراهی کرد و دل نشین ترین خاطرات را در ذهن رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برجای گذاشت. بارها پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به همسرش فرمود: «ای خدیجه! جبرئیل بر تو سلام می رساند.» در یک نوبت، جبرئیل امین این پیام را از سوی خداوند آورد: «ای محمّد! از سوی پروردگار، به خدیجه سلام برسان.»
پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به همسرش فرمود: «ای خدیجه! اینک این جبرئیل امین است که از پروردگارت به تو سلام می رساند.» حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در پاسخ گفت: «خداوند، خودش سلام است و سلام از او است. بر جبرئیل هم سلام و درود باد.»(2)
پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می فرمود: «برترین زنان بهشتی چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمّد، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم، همسر فرعون.»(3)
آن حضرت، این چهار بانوی بزرگ را سرآمد زنانی می دانست که به کمال رسیده اند و سرور همۀ زنان جهان معرفی کرد.
محبت ها و خوبی های خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ هرگز از یاد پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نمی رفت. هر گاه رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گوسفندی ذبح می کرد، می فرمود: «آن را بین دوستان خدیجه تقسیم کنید.» روزی عایشه
ص: 56
علت این کار را پرسید، فرمود: «من دوست خدیجه را هم دوست دارم.»(1)
این مربوط به سال های پس از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود که خاطرات شیرین دوران زندگی با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، بر دل و جان پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقش بسته بود.
رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پس از وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همواره از او به نیکی یاد می کرد. عایشه می گوید: «پیامبر از خانه بیرون نمی رفت مگر آن که خدیجه را یاد می کرد و او را می ستود. یکی از روزها که از خدیجه به نیکی یاد می کرد، مرا رشک و حسد فرا گرفت. گفتم: یا رسول اللّه! آیا جز این است که او پیرزنی بود که از دنیا رفته است، خداوند بهتر از او را نصیب تو کرده است؟ پیامبر خشمگین شد و فرمود: نه به خدا سوگند، هرگز خداوند بهتر از او را به من عوض نداده است. او به من در حالی و شرایطی ایمان آورد که مردم دیگر کفر ورزیدند و مرا در دورانی تصدیق کرد که دیگران مرا تکذیب کردند و با مال خود مرا یاری نمود؛ آن گاه که مردم مرا محروم ساختند و پروردگار، مرا تنها از او صاحب فرزندی خجسته قرار داد... .»(2)
زیباترین و خوش بوترین گلی که در بوستان زندگی مشترک خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رویید و جهان آفرینش را تا ابد معطّر ساخت، فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ بود.
ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به تولد چند دختر و پسر انجامید که فقط حضرت زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ برای او ماند و مایۀ خیر و برکت و تداوم نسل گردید. قاسم و عبد اللّه دو پسری بودند که به دنیا آمدند و پس از مدتی درگذشتند. دخترانی هم به نام های رقیه، زینب، امّ کلثوم برای حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یاد کرده و نوشته اند، اما از این میان، حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ گلی دیگر بود که همتا نداشت.
خداوند برای ولادت این بانو که می بایست مادر یازده امام گردد، تدابیری به کار بست و با تمهیدات خاصی به دنیا آمد. وی برترین و بافضیلت ترین فرزند پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود و چنان ارج و
ص: 57
قرب و منزلتی یافت که او را «کوثر اهل بیت» نامیدند و چون نسل رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از این فرزند تداوم یافت، سورۀ «کوثر» در شأن او نازل شد.
حضرت زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ در آن دوران که وجود دختر را مایۀ ننگ می دانستند به عنوان سرور زنان جهان (سیدة نساء العالمین) و برترین بانوی خلقت مطرح بود و مورد تکریم حضرت رسول قرار گرفت و این، نشان دهندۀ جایگاه والای زن در نظام اسلام و نگرش قرآنی است.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، در کنار این دختر پاک به آرامش روحی می رسید. حتی در دورانی که باردار بود و زنان قریش، کینه توزانه با او برخورد می کردند و از هم صحبتی و هم نشینی با خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ کناره گیری می کردند، طبق روایات، همدم لحظه های تنهایی اش کودکی بود که در شکم داشت و با او حرف می زد.(1)
پیامبر گرامی اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اگر با حزن و اندوهی رو به رو می شد، چهرۀ باز همسرش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ غم از دلش می زدود و با وجود او، تسکین می یافت. اما رحلت آن بانوی بزرگوار غمی بزرگ بر دل پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نهاد.
وی پس از 25 سال زندگی در کنار خاتم رسولان، در 65 سالگی در دهم ماه رمضان سال دهم بعثت، چشم از جهان فروبست و به سوی بهشت ابدی پر گشود.(2)
در همان سال، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ عموی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز که بزرگ ترین حامی وی بود، به فاصلۀ یک ماه از دنیا رفت. این دو عزیز، یکی در خانه و داخلۀ زندگی و دیگری در بیرون و عرصۀ اجتماع و در برابر مخالفان، از استوارترین حامیان حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به شمار می رفتند. فقدان این دو پشتوانه، بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بسیار گران بود. از این رو آن سال را «عام الحُزن» یا «سال اندوه» نامیدند. در آن سال، کفار قریش نیز آزارها و سخت گیری های خود را بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و مسلمانان افزودند.
ص: 58
پیکر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در قبرستان مُعلا [که اکنون نزدیک پل حُجُون در مکه قرار دارد و به قبرستان ابوطالب مشهور است] دفن کردند. رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیوسته جای خالی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را احساس می کرد و با یاد او به خود تسلّی می داد. هر گاه او را یاد می کرد، می گریست و می فرمود: «خدیجه! کجا دیگر مانند خدیجه پیدا می شود؟»(1)
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از دنیا رفت؛ ولی یک دنیا خاطرات شیرین، درس های زندگی ساز، اخلاقیات والا، فضایل ماندگار و قابل الگوگیری برجای نهاد.
باشد که فروغ جان بخش این اسوه های پاکی و ایمان، روشنی بخش زندگی هامان گردد و در ایمان و ایثار و فداکاری در راه خدا و حمایت از دین حق، به آن الگوی برجسته اقتدا کنیم.
1. ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد (م 656 ق)، شرح نهج البلاغه، مصحح: محمّد ابراهیم، قم: کتابخانه عمومی آیت اللّه مرعشی نجفی.
2. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ علی محمّد بجاوی، بیروت: 1412 / 1992.
3. ابن عبدالبرّ، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.
4. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویة، به کوشش: عمر عبدالسّلام تدمری، بیروت: 1410 ق / 1990 م.
5. بحرانی اصفهانی، نور الدین عبداللّه بن نوراللّه (م 1173 ق)، عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، تحقیق: مدرسة الإمام المهدی ، قم: مدرسة الإمام المهدی، 1408 ق.
6. بنت الشاطی، عایشه عبدالرحمن (م 1419 ق)، زینب بانوی کربلا، ترجمه: سید رضا صدر، قم: دفتر انتشارت اسلامی ، 1361 ش.
7. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم: بوستان کتاب، 1385ش.
ص: 59
1. محدث قمی، شیخ عباس (م 1359 ق)،
سفینة البحار، تحت اشراف علی اکبر الهی خراسانی، مشهد: آستان قدس رضوی ، 1416ق.
2. ، منتهی الآمال، قم: مؤسّسه انتشارات هجرت، 1373 ش.
3. محلاتی، ذبیح اللّه، ریاحین الشریعه، تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ هفتم، 1404ق.
ص: 60
شرح حال حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به منابع مهم تاریخی و حدیثی است. از دیدگاه نویسنده: در خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عشق و ایمان به خدا موج می زد و این موج خروشان او را به سوی محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می برد. قلب محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عشق خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را صمیمانه پاسخ می گفت؛ زیرا او در خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بارقه هایی از عشق و ایمان هاجر را می یافت. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیغام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ اطلاع داد. پیغام شگفت انگیزی بود. زنی که در مقابل هیچ یک از مردان بزرگ قریش که کاروان های تجاری آنها مانند شهرهای متحرک در جاده های شام و یمن در حرکت بودند، سر تسلیم فرود نیاروده بود و درخواست همۀ آنها را برای ازدواج، بی هیچ تردید و با صراحت رد کرده بود، اینک خود، داوطلبانه سر بر آستانۀ عشق محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می سود. او جوانی را انتخاب کرده بود که جز صداقت سرمایه ای نداشت و در نظر کسانی که جز ارزش های مجسم، چیز دیگری را نمی بینند، صداقت و امانت داری سرمایه ای نبود که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هستی خود را در راه آن بدهد.
کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، ازدواج، صداقت، ثروت، تبلیغ.
نام محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و اخبار ورقة بن نوفل هر دو در یک گوشه از ذهن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جا گرفته بود؛ در حالی که هنوز بین آنها ارتباط روشنی نمی یافت.
ص: 61
به هر تقدیر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تصمیم گرفت از محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برای همکاری تجاری دعوت کند. پیشنهاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شامل سفر به شام و فروش مال التجارۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در شام و خرید کالاهای تجاری مناسب برای فروش در بازار مکّه بود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ضمناً در پیشنهاد خود ذکر کرده بود که حق الزحمه بیشتری نسبت به آنچه که به سایر کارگزارانش پرداخت می کند، به محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خواهد داد و میسره، غلام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، نیز بنا به پیشنهاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را همراهی می کرد. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیشنهاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را پذیرفت و همراه با قافلۀ قریش در مقام کارگزار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، مال التجارۀ او را به شام برد؛ در حالی که میسره، غلام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، قدم به قدم همراه او بود.
در سرزمین شام آیین مسیحیت رواج داشت و صومعه ها و دیرهای راهبان مسیحی در آبادی ها به چشم می خورد. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در یکی از منازل در راه مکّه و شام در سایه درختی فرود آمد. در آن نزدیکی دیر راهبی بود. راهب دیر که نامش نسطورا بود نزدیک محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمد، او را بحیراوار نگریست و از میسره پرسید: «این مرد کیست؟» میسره پاسخ داد: «مردی قریشی از اهل مکّه است.» راهب اندیشمندانه زیرلب زمزمه کرد: «زیر این درخت جز پیغمبر کسی فرود نمی آید.» میسره این جمله را به یاد سپرد.
محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در شام اموال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به قیمت خوب فروخت و برای او کالای تجاری مناسبی خرید و به سوی مکّه حرکت کرد. در مکّه نیز کالای تجارتی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به قیمت مناسب به فروش رساند و سود حاصله را در اختیار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گذاشت.
در تمام طول سفر از مکّه به شام و از شام به مکّه میسره از نزدیک شاهد رفتار و حرکات محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود. میسره احساس می کرد که دستی ماورایی نگهبان محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است و او را حفظ می کند و از سوی دیگر امانت داری محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به شدت توجه او را به خود جلب کرده بود. پس از پایان سفر و بازگشت به مکه، میسره مشاهدات خود را دقیقاً برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بازگو کرد.
گزارش میسره، اخبار ورقة ابن نوفل و مشاهدات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، همه در کنار هم در ذهن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جا گرفته بود؛ به ویژه سخن نسطورا که از طریق میسره به گوش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رسید، برای او تکان دهنده بود: «زیر این درخت جز پیغمبر کسی فرود نمی آید.» این سخن
ص: 62
وجود او را از احساسی لطیف و عمیق سرشار می کرد. احساسی که او را به محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نزدیک تر می کرد. سرانجام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بزرگ ترین انتخاب عمرش را کرد و به محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیغام فرستاد: «پسرعموی عزیز! من به واسطۀ خویشاوندی و شرافتی که تو در میان قریش داری و هم چنین امانت داری و راستی و خوش خلقی که بدان ها ممتاز گشته ای، مایل به شما شده و می خواهم به همسری شما درآیم.»
پیغام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بسیار روشن و صریح بود و انتخابش در کمال آگاهی و تأمل صورت گرفته بود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در لحظۀ ازدواج با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چهل سال داشت و محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) 25 ساله بود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سنی نبود که بر اساس احساسات زودگذر، تصمیمات عجولانه و شتابزده بگیرد. به علاوه شخصی حسابگر و مال اندیش بود که بر اساس محاسبه و دقت و مطالعه کار می کرد و به همین دلیل ثروت فراوانی به دست آورده بود. گذشته از همۀ این ها، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قبل از محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دو بار ازدواج کرده بود و تصمیم او به ازدواج با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بر اساس هیجاناتی که دختران جوان دچار آن می شوند، نبود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حقیقتاً دست به یک تجارت بزرگ زد. او در این تجارت ثروتش را می داد و در مقابل رضایت خداوند را می خرید. او می خواست با همۀ وجودش از محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حمایت کند. پیشنهاد او به محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، او را به پیمانی که در دل با خدا داشت، وفادارتر می کرد.
در خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عشق و ایمان به خدا موج می زد و این موج خروشان او را به سوی محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می برد. قلب محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عشق خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را صمیمانه پاسخ می گفت؛ زیرا او در خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بارقه هایی از عشق و ایمان هاجر را می یافت. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیغام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ اطلاع داد. پیغام شگفت انگیزی بود. زنی که در مقابل هیچ یک از مردان بزرگ قریش که کاروان های تجاری آنها مانند شهرهای متحرک در جاده های شام و یمن در حرکت بودند، سر تسلیم فرود نیاورده بود و درخواست همۀ آنها را برای ازدواج، بی هیچ تردید و با صراحت رد کرده بود، اینک خود، داوطلبانه سر بر آستانۀ عشق محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می سود. او جوانی را انتخاب کرده بود که جز صداقت سرمایه ای نداشت و در نظر کسانی که جز ارزش های مجسم، چیز
ص: 63
دیگری را نمی بینند، صداقت و امانت داری سرمایه ای نبود که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هستی خود را در راه آن بدهد.
احتمالاً در میان خانواده و بستگان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، جز ورقة ابن نوفل کسی از تصمیم او استقبال نکرد و مسلماً عدۀ زیادی از زنان قریش او را شماتت کردند. «با آن همه ثروت به همسری محمّد دل باخته ای؟! چرا؟!» به نظر آنها، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که همیشه در معاملات تجاری اش سود می کرد، این بار قمار زندگی را باخته بود.
محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز متقابلاً به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تمایل داشت. اگر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در وجود محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، در جست و جوی حقیقتی بود که زنان قریش آن را نمی دیدند و مفهوم انتخاب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را درک نمی کردند، محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز در خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حقیقتی را می دید که غیر از خواسته های متعارف جوانان است. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اگر می خواست، می توانست دختر جوانی را انتخاب کند. دختری که از او جوان تر باشد و بتواند از او کام دل بگیرد؛ ولی او به چیزی که نمی اندیشید، کامجویی بود. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با انتخاب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، به انتخاب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز احترام گذاشت. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) صداقت را انتخاب کرده بود.
حمزة بن عبدالمطلب، عموی محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، پیش خویلد رفت و او را رسماً خواستگاری کرد. این عمو و پدر تا چه اندازه ای مخیر بوده اند و تا چه اندازه طبق یک رسم اجتماعی عمل کرده اند؟ بی تردید محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هر دو انتخاب خود را کرده بودند. اگر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را اندیشمندانه انتخاب نکرده بود و مدت ها به او فکر نکرده بود، رسماً پیغام نمی فرستاد، و اگر محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را برنگزیده بود، پیغام او را به اطلاع ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نمی رساند.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنی بود که تقدیر رفیق تدبیر او بود، و محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مردی بود که می رفت تا سرنوشت بشریت را تغییر دهد و جهانی نو براساس ارزش هایی جدید پدید آورد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنی بود که مردانه تصمیم می گرفت و جوانمردانه بر عهد خویش وفادار می ماند و محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مردی بود که برای آغاز رسالتش به چنین زنی احتیاج داشت. مگر نه این است که در کنار
ص: 64
همۀ مردان بزرگ خدا یک زن خداپرست ایستاده و به صورت نماد نیمی از بشریت، از حرکت انسان در مسیر خدا حمایت کرده است؟
قرار ازدواج به آسانی گذاشته شد و مراسم ازدواج به سادگی برگزار گردید. مهریۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بیست شتر بود که آن را خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از اموال خودش داد. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زیر سقف یک آشیان قرار گرفتند؛ در حالی که در سینۀ محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آتش عشق به خدا و مردم زبانه می کشید و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پروانه وار در این آتش مقدس می گداخت و به دور آن می گشت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خود را برای چنین سوختنی ساخته بود. او در خطوط چهرۀ محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، حکایت شگفت انگیز سرنوشت هاجر را می خواند و احساس می کرد با جوانمردی باید از مردی حمایت کند که می خواهد از مستضعفان حمایت کند و زنجیر بردگی برده ها را با شعار عبودیت خدا درهم بشکند و قصرهای ستم و بیداد و خودکامگی را فروریزد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ این سرنوشت را در خطوط سیمای محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می خواند؛ ولی صبورانه سکوت می کرد و دلجویانه بر او لبخند می زد.
کانون زندگی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با عشق به خدا گرم بود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مادر تمام فرزندان محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شد؛ مگر ابراهیم، کودکی که از کنیزی مصری ماریه سال ها پس از وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به دنیا آمد و خیلی زود از دنیا رفت.
خدا قبل از بعثت به محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سه پسر و سه دختر داد: قاسم، طیب، طاهر، رقیه، زینب و ام کلثوم. تا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنده بود، محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همسر دیگری نگرفت؛ اگر چه این کار برخلاف رسم عرب بود. هفتمین فرزند پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که پس از بعثت به دنیا آمد، فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ بود.
زندگی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از طریق ازدواج با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وارد مرحلۀ تازه ای شد. احساس جدیدی مانند احساس تولد مجدد، او را فراگرفته بود. احساس می کرد زندگی عطر تازه ای یافته است. احساس نشاط جوانی و شور و شوق آمیخته با پاکی و عصمت وجود او را دربرگرفته
ص: 65
بود. نوعی حس آسمانی در سینۀ او ریشه می دواند. او خود را پرنده ای می یافت که در افق های تازه ای پرواز می کند و زیر بال و پر خود جهان تازه ای را می بیند. جهانی سبزتر، سرخ تر، لطیف تر و زنده تر از همه آن چیزهایی که تاکنون دیده است. جهانی که می توان با آن صمیمی تر بود و به آن مهربان تر اندیشید.
این احساس دلایل واقعی و عینی داشت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ احساس می کرد با انتخاب محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در راهی قرار گرفته که ورقة ابن نوفل آرزومندانه به آن می اندیشد. آنچه در ذهنیت ورقة ابن نوفل می گذشت برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عینیت یافته بود. به نظر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بودن به معنی در مسیر یک مشیت شگفت انگیز ازلی قرار گرفتن بود. گذشته از همۀ این ها، هر چه در دریای روح مواج و آسمانی محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیشتر شنا می کرد، با پاکی، زلالی و عصمت مرز ناپذیر آن آشناتر می شد و احساس می کرد کسی که در این دریا شنا کند، ساحلی جز فنا در خدا نخواهد یافت و در نتیجه جز به رضایت خدا نخواهد رسید.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) واقعاً به همدلی رسیده بود و در محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بزرگ ترین و شاید تنها همزبان زندگی خود را یافته بود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حرف هایی داشت که هیچ گاه نمی خواست یا نمی توانست آنها را برای دیگران بگوید. مگر نه این است که «ارزش هر دل به اندازۀ حرف هایی است که برای نگفتن دارد.»(1) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سینۀ خود، نگفتنی های بسیار داشت. او با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از ایمان مشترک خود به خدا سخن می گفت و این که چگونه این ایمان رهایی بخش در چنگ ذهن بیمار قریش، آلوده به ارتجاع و شرک شده است و چگونه میراث مشترک ابراهیم را فرزندان او نابود کرده و به یغما برده و دست مایۀ تجارت و سیاست برتری جویانۀ قریش کرده اند! و چگونه پرچم رسالت ابراهیم زیرپای فرزندان وی لگدکوب شده است!
بازشناسی میراث ابراهیم عَلَيْهِ السَّلاَمُ برای محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یک مسئولیت مشترک بود که بار آن بر دوش آنها و همه افراد معدودی از میان قریش که به ابراهیم وفادار مانده بودند، سنگینی
ص: 66
می کرد. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خود را شیعۀ ابراهیم می یافتند. آنها در میان جامعه ای که سنت های جاهلی را ناجونمردانه به ابراهیم نسبت می دهد به مسئولیت شیعه بودن می اندیشیدند. وارث ابراهیم بودن از نظر محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به معنی وارث آدم، نوح، موسی، عیسی بودن و از راه آنان پیروی کردن نیز بود.
استبعاد قریش از راه ابراهیم، رنج بزرگ محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود. بدعت های قریش کعبه را بتخانه کرده بود و مردم را گروه گروه به سوی گمراهی می راند. استکبار قریش سبب انحرافات بسیاری در مکّه و در سراسر جزیرة العرب شده بود. قریشی یان که خود را تافتۀ جدابافته ای نسبت به سایر اعراب می دانستند، با وضع قوانین تبعیض آمیز و با سوء استفاده از دین و به نام دین، انحرافات خطرناکی را به وجود آوردند. آنها آنچه را ابراهیم برای نجات انسان ها آورده بود، تبدیل به عامل تخدیر، تحقیر و تضعیف مردم کردند.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از طریق همزبانی و هم اندیشی با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، مسیر تازه ای در زندگی یافته بود. مسیری که هر لحظه با پیمودنش روشن تر، هموارتر و آشناتر می شد. بذری که بشارت عیسی از زبان ورقة ابن نوفل در سینۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ افشانده بود، ریشه دوانده، ساقه داده و هر لحظه شکوفاتر می شد؛ به گونه ای که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خود را منتظر ظهور می یافت و مَنتظَر او، محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود.
باور خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) روزافزون بود و رفتار و گفتار و زوایای گوناگون زندگی محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آیه های خداوند بود که از آسمان تقدیر ازلی، نازل می شدند.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در زندگی محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، هیچ نکته ای را نمی یافت که با انتظار او از محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مخالف باشد. هر چه زمان می گذشت، پرواز خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با بال عشق محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، بلندتر، و فاصله او از هر چه زمینی است، بیشتر می شد و افق های تازه تری از فضای عشق و پرستش در پیش چشم او نمایان می گردید. او هر چه از زمین و زمینی ها بیشتر فاصله می گرفت، فاصله اش از قریش نیز بیشتر می شد؛ به گونه ای که احساس می کرد عملاً با انتخاب محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، در مقابل قریش و ارزش های جاهلی و استکبار قریش ایستاده است.
ص: 67
محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز در کنار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از رنج غربت جانکاهی که یک روح بزرگ گرفتار در میان آدم های مریض و آرزوهای کوچک و سیاه و اندیشه های پست و کوتاه، می کشد، گریزگاه جدیدی می یافت. او هر چه در جامعه و از جامعه ناروایی می دید که روح او را می آزرد، به خانه و آغوش مهر و ایمان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پناه می برد و با او درد دل می کرد. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در فضای غم انگیز و اندوهبار مکۀ بت پرست، جز خدا و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ محرم و همزبانی نداشت.
راز و نیازهای محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با خدا، طولانی، صمیمی و بی تابانه بود. گاه برای ساعت ها با خدا راز و نیاز می کرد. او همواره به هستی، به آفرینش، به فلسفۀ خلقت انسان، به ابراهیم، به هاجر، به اسماعیل، به کعبه که بت خانه شده بود، به مکّه که عیاش خانه شده بود، به قریش که غرق در نعمت و کبر و خودخواهی و جهل و لذت جویی شده بودند، به مستضعفان، به بردگان، به پابرهنه ها که زیر تازیانۀ مستکبران جان می سپردند، و به آینده ... آه! به آینده ای که فراروی او و همۀ انسان های حقیقت خواه است و به خدا می اندیشید.
آسوده ترین دوران زندگی محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، زندگی مشترک او با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تا قبل از بعثت او بود. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در این دوران از همۀ خوشبختی هایی که مردم عادی به دنبال آن اند، بهره مند بود؛ زنی ثروتمند و زیبا که به شوهرش عشق می ورزد، فرزندانی که به زندگی شور و نشاط می بخشند و آرامشی که در سایۀ آن می توان خوشبخت زیست و معمولاً کسی که چنین خوشبختی هایی را داشته باشد، آسان آنها را از دست نمی دهد؛ ولی محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هرگز به خوشبختی خود در جامعه ای که تباهی سراسر آن را فراگرفته بود، نمی اندیشید و روح او با این لذت های کوچک و حقیر آرام نمی شد.
سال ها گذشت... اینک محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) غیر از کعبه، که به دور آن طواف می کرد، و خانه و خانواده که به آن در گریز از تباهی جامعه پناه می آورد، گریزگاه تازه ای یافته بود. او در قلۀ کوه نور، در خارج از شهر مکّه در غار صعب العبور و پنهان در صخره های بزرگ، برای اعتکاف و عبادت می رفت و در آن غار، غرق در اندیشه های بلند و عمیق خود می شد. گاه با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و فرزندانش در دامنۀ کوه نور خیمه می زدند و محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تنها به قلۀ کوه صعود می کرد و در غار
ص: 68
حرا به عبادت می پرداخت.
غار حرا مثلثی شکل است. شبیه یک فلش که نوک آن به سوی مسجدالحرام است و در آن تنها به اندازۀ عبادت یک نفر جا هست. از منفذ دریچه مانند ضلع سمت راست غار، موقعی که رو به کعبه بایستید، می توان کعبه را دید.
محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) معمولاً تمام ماه رمضان را در این غار، به عبادت و تفکر می پرداخت. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در این غار همه شب آسمان را با ستارگانش می دید، ماه را در میان ستارگان می دید. شهر مکّه را می دید. کعبه را در میان خانه های مردم می دید و می اندیشید.
ص: 69
ص: 70
شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به کهن ترین منابع تاریخی دنیای اسلام است. از دیدگاه نویسنده: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در خانوادۀ مجد و سیادت و ریاست به دنیا آمد و بر اخلاق نیکو پرورش یافت و به حزم و عقل و عفت متصف گردید تا جایی که قومش او را طاهره نامیدند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، اولین همسر گرامی پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است و تا زمانی که زنده بود، به سبب شخصیت، صفات کمال و اکرام و تعظیم وی، رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با زنی ازدواج نکرد. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را دوست می داشت و احترام می کرد و بر وی ثنا می گفت و او را از همۀ زنان عالم برتر می دانست، عظمت و شأن او را یادآور می شد و در کارها با وی مشورت می کرد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، بانوی صبور، بردبار، باشخصیت و مؤمن بود و همۀ مصیبت ها را در راه خدا و رسولش تحمل می کرد. با همۀ ناز و نعمتی که داشت، سه سال محاصره در شعب مکه را برای رضای خدا و پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پذیرفت و همه سرمایه اش را برای نجات مسلمانان و حمایت از اسلام صرف کرد. تنها همین شرف و بزرگی وی را بسنده است که مادر دختری چون فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ بود.
کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، ازدواج، دعوت، حضرت فاطمه زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی قرشی اسدی، همسر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و
ص: 71
مادر فرزندان آن حضرت بود که در سال 68 قبل از هجرت (پانزده سال قبل از عام الفیل) به دنیا آمد. مادرش فاطمه دختر زائدة بن الاصم و مادر او هاله دختر عبد مناف بوده است. نامش در جاهلیت طاهره و کنیه اش ام هند بوده؛ زیرا فرزندی به نام هند داشته است.(1) طبق گفتار اکثر سیره نویسان، قبل از ازدواج با رسول اللّه (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ابو هالة بن زراره تمیمی و عتیق بن عائذ مخزومی شوهران خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بوده اند.(2)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بانویی تاجر و باشرف و ثروتمند بود. وی مردان را به اجاره می گرفت و به آنها سرمایه می داد که به مضاربه تجارت کنند. عموهای پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که قصد داشتند همسری برای آن حضرت بگیرند، نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفتند و از وی خواستند تا سرمایه ای در اختیار محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قرار دهد تا با آن به تجارت رود و با سود حاصل از این تجارت ازدواج کند.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چون به صفات محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) واقف شد، آن حضرت را برای تجارت به شام فرستاد. در طی سفر میسره (غلام خدیجه) معجزات و کراماتی از حضرت مشاهده کرد و از راهبی شنید که محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیغمبر خدا است. میسره پس از بازگشت همه آنچه را که شنیده بود به اطلاع خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رساند. شوق و رغبت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به حضرت بیشتر شد و در نهایت به رسول اللّه (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ارادت و علاقۀ خویش را ابراز داشت و پیشنهاد ازدواج کرد.(3)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عرض کرد: «إنّی قَد رَغِبْتُ فیکَ لِقِرابَتِکَ مِنّی وَشَرَفِکَ فی قَومِکَ وأمانَتِکَ عِنْدَهُم وحُسْنِ خُلْقِکَ وَصِدْقِ حَدیثِکَ؛ به سبب خویشاوندیت با من، و شرف و بزرگی و
ص: 72
امانت داریت در میان قومت، و اخلاق نیکو و راست گویی ات، مایلم با تو ازدواج کنم.»
سرانجام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سن چهل سالگی، هنگامی که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) 25 سال از سن مبارکش می گذشت، با مهریه دوازده یا سیزده اوقیه(1) که خود ضمانت پرداخت آن را به عهده گرفت به نکاح رسول اللّه (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درآمد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اولین کسی بود که اسلام آورد و همواره حامی و پشتیبان همسرش رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود و از بذل جان و مال در راه دین خدا و پیامبرش دریغ نفرمود.
فرزندان: در بارۀ فرزندان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گفتار مختلفی نقل شده است. ابن عبدالبر می نویسد: اجماع اکثر کسانی که انساب را نوشته اند بر این است که چهار دختر و دو پسر بوده اند؛ در حالی که برخی مانند ابن اسحاق چهار دختر و چهار پسر را ذکر کرده اند.(2)
صدوق به سند خود از ابوبصیر از حضرت ابو عبد اللّه7 روایت می کند که فرمود: «وُلِدَ لِرَسولِ اللّهِ(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، مِن خَدیجَةَ، القاسِمُ وَ الطّاهِرُ وَ هُوَ عبد اللّه، وَ اُم کُلثومٍ، وَ رُقَیَّةُ، وَ زَیْنَبُ، وَ فاطمِةُ؛(3) برای رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از خدیجه، قاسم، طاهر، که همان عبد اللّه است و ام کلثوم، رقیه، زینب و فاطمه متولد شدند.»
علی بن عبدالعزیز جزجانی می گوید: فرزندان رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عبارت بودند از: قاسم، زینب، ام کلثوم، فاطمه، رقیه و عبد اللّه ، و طیب و طاهر لقب های عبد اللّه بوده است و این سخن صحیح است و بقیه خلط کرده اند. بنابراین، آنچه به صواب نزدیک تر است، این است که فرزندان آن حضرت عبارت اند از: قاسم، زینب، ام کلثوم، فاطمه، رقیه و عبد اللّه که پس از اسلام به دنیا آمد و او را طیب و طاهر نامیدند. پسران در خردسالگی از دنیا رفتند؛ ولی دختران زنده ماندند و همه اسلام آوردند و پس از رسول اللّه (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به مدینه هجرت کردند.(4)
ص: 73
کسانی که تعداد فرزندان حضرت را شش نفر ذکر کرده اند، پنداشته اند که طیب و طاهر نیز نام فرزندان دیگر آن حضرت است.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در خانواده مجد و سیادت و ریاست به دنیا آمد و بر اخلاق نیکو پرورش یافت و به حزم و عقل و عفت متصف گردید، تا جایی که قومش او را طاهره نامیدند. ابن سعد ضمن دو خبر که به دو طریق نقل کرده می نویسد: «خدیجه اولین کسی است که اسلام آورد.» ابن عبدالبر به سند خود از قُتاده آورده است: «اول کسی که به خدا و رسولش ایمان آورد، خدیجه بود.»(1)
ابن عبدالبر به سند خود از پدر ابی رافع می نویسد: «صَلّی رَسولُ اللّهِ یَوَم الإثْنَینِ وَ صَلَّتْ خَدیجَةُ آخَرَ یَومِ الإثْنَین؛(2) پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) روز دوشنبه، روز مبعث، نماز گزارد و خدیجه در ساعات آخر آن روز نماز خواند.» صدوق به سند خویش از حضرت ابی عبد اللّه 7 روایت می کند که فرمود: «تَزَوَّجَ رَسولُ اللّهِ بِخَمْسَ عَشَرَةَ إمْرأةً وَ... وَ أفْضَلَهُنَّ خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلَدٍ؛(3) رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با پانزده زن ازدواج کرد و خدیجه دختر خویلد برترین ایشان بود.»
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اولین همسر گرامی پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است و تا زمانی که زنده بود، به سبب شخصیت، صفات، کمال و اکرام و تعظیم وی، رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با زنی ازدواج نکرد. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را دوست می داشت و احترام می کرد و بر وی ثنا می گفت و او را از همۀ زنان عالم برتر می دانست. عظمت و شأن او را یادآور می شد و در کارها با وی مشورت می کرد.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بانوی صبور، بردبار، باشخصیت و مؤمن بود و همه مصیبت ها را در راه خدا و رسولش تحمل می کرد. با همۀ ناز و نعمتی که داشت، سه سال محاصره در شعب مکه را برای رضای خدا و پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پذیرفت و همۀ سرمایه اش را برای نجات مسلمانان و حمایت از
ص: 74
اسلام صرف کرد.
آن زمان که قریش در برابر رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همه نیروهای خود را به کار بست تا او را از دعوتش بازدارد و پیوسته به آزار و اذیت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و مسلمانان مبادرت می کرد و حضرت از سختی ها و مشکلات رنج می برد، در کنارش کسی بود که از بار اندوه هایش بکاهد و در غمش شریک باشد و موجب تسلای او گردد و همواره او را کمک نماید. تنها او، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، زن با ایمان و گرانمایه اش بود که یاور و شریک رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود. تنها همین شرف و بزرگی وی را بسنده است که مادر دختری چون فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ بود.
مجلسی در بارۀ حُب و علاقۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نسبت به علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ مطلبی نقل کرده است که مضمون آن چنین است: پس از ازدواج پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ به دنیا آمد. رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در بارۀ دوستی و محبت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ صحبت فرمود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ محبت فراوان داشت و برای آن حضرت به وسیلۀ خدمت کارانش، لباس، زیور آلات و ملزومات می فرستاد. مردم می گفتند: این علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ برادر محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و محبوب ترین افراد نزد او و نور چشم خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است. سعادت از همه طرف به آن حضرت روی آورده بود. الطاف و محبت های خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ روز و شب و صبح و عصر به خانه ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ روان بود.(1)
از مناقب دیگر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، قبول ولایت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ و واولادش است و با این که در آن زمان مکلف به قبول نبود، آن را اظهار داشت. محلاتی به نقل از مجلسی می گوید: «روزی رسول خدا خدیجه را خواست و در کنار خود نشاند و فرمود: این جبرئیل است و می گوید از برای اسلام شروطی است: اول، اقرار به یگانگی خداوند متعال؛ دوم، اقرار به رسالت رسولان؛ سوم، اقرار به معاد و عمل به اصول و امهات این شریعت و احکام آن؛ چهارم، اطاعت اولی الامر و ائمۀ طاهرین از فرزندان او یکان یکان با برائت از دشمنان ایشان. خدیجه به همۀ آنها اقرار نمود و تصدیق کرد.»(2)
فضایل و صفات این بانوی گرامی، خیلی بیشتر از آن است که قادر به گفتن و نوشتن آن
ص: 75
باشیم؛ بنا بر این بهتر است از گفتار رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، کمک بگیریم.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در احادیث رسول گرامی(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): عکرمه از ابن عباس نقل کرده است که گفت:
«خَطَّ رَسولُ اللّهِ(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِی الأرْضِ أرْبَعَةَ خُطوطٍ، فَقالَ:... فَقالَ رَسولُ اللّهِ(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): اَفْضَلُ نِساءِ أهْلِ الْجَنَّةِ خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلَدٍ، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ محمّد وَ مَرْیَمُ اِبْنَةُ عِمْرانَ وَ آسیَةُ بِنْتُ مُزاحِمَ إمْرأةُ فِرعونَ؛(1) رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چهار خط بر روی زمین کشید و فرمود آیا می دانید این خطوط چیست؟ گفتند خدا و رسولش بهتر می دانند. فرمود: بهترین زنان بهشت (چهار تن) خدیجه بنت خویلد، فاطمه بنت محمّد، مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم (همسر فرعون) هستند.»
ابن
اثیر به سند خود از انس از رسول اللّه (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) روایت کرده است که فرمود: «خَیرُ نِساءِ العالَمینَ: مَریَمُ، آسیَةُ، خَدیجَةُ وفاطِمَةُ؛ مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه بهترین زنان عالم هستند.»
شیعه و سنی نظیر این حدیث را با عبارات مشابه به طرق مختلف روایت کرده اند(2)؛ از جمله: «أفْضَلُ نِساءِ أهلِ الْجَنَّةِ أرْبَعٌ: خَدیجَةُ، فاطِمَةُ، مَرْیَمُ و آسیَةُ؛ أفْضَلُ نِساءِ العالَمینَ أَربَعٌ: مَریَمُ، آسیَةُ، خَدیجَةُ وَ فاطِمَةُ؛ سِیِّدَةُ نِساءِ أهلِ الْجَنَّةِ: خَدیجَةُ، فاطِمَةُ، مَریَمُ وَ آسیَةُ؛ حَسْبُکَ مِنْ نِساءِ الْعالَمینَ: فاطِمَةُ، خَدیجَةُ، مَریَمُ و آسیةُ.»
پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: «أتانی جِبرِئیلُ فَقالَ هذِهِ خَدیجَةُ فَأقْرأ مِنْ رَبِّها و... ؛(3) جبرئیل نزد من آمد و گفت: این خدیجه است که نزد تو می آید از طرف پروردگار و من بر او سلام گوی و او را به خانه ای از جواهر در بهشت که سر و صدا و رنجی در آن نباشد بشارت ده.»
نیکویی ها و مقام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نزد رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آن قدر زیاد است که حتی عایشه نمی تواند
ص: 76
از بیان آنها خودداری کند و می گوید:
«کانَ رَسولُ اللّهِ(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لا یَکادُ یَخْرُجُ مِنَ الْبَیْتِ حَتّی یَذْکُرَ خَدیجَهَ فَیُحْسِنُ الثَّناءَ عَلَیها... ؛ رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از خانه بیرون نمی آمد، مگر این که خدیجه را یاد می کرد و او را ستایش می نمود. روزی از او یاد کرد. حسد بردم و گفتم: آیا جز پیرزنی بود؟ خدا بهتر از او به شما عوض داده. پیامبر خشمگین شد و گفت: نه، به خدا قسم که بهتر از وی به من نداده است. او به من ایمان آورد، هنگامی که مردم مرا انکار کردند. او مرا تصدیق کرد، آن گاه که مردم تکذیب نمودند. او با مال خود مرا یاری کرد و خداوند از میان همسران، فقط از خدیجه به من فرزند داد.»
عایشه گوید: بر هیچ یک از زنان پیغمبر به اندازۀ خدیجه حسد نورزیدم، با این که وی را ندیده بودم؛ زیرا پیامبر او را بسیار یاد می کرد. حتی گوسفند سر می برید و قطعات آن را برای دوستان خدیجه می فرستاد.(1)
پس از بازگشت از دوران محاصرۀ سخت شِعب مکه، در همان سالی که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ درگذشت، در رمضان سال دهم یعنی سه سال قبل از هجرت، در سن 64 سالگی دنیا را وداع گفت و رسول اللّه (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را تنها گذاشت. گفتار در بارۀ سال وفات حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ متفاوت است. برخی مانند قتاده، سال سوم قبل از هجرت را ذکر کرده اند و عده ای مانند ابوعبیده معمر بن المثنی، سال پنجم را متذکر شده اند؛ در حالی که سال چهارم هم گفتۀ شده است.
گفتۀ قتاده به صواب نزدیک تر است؛ زیرا همه گفته اند که چند روز بعد از ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از دنیا رفت، و سال رحلت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ را سال سوم قبل از هجرت ذکر کرده اند. طبرانی به چند طریق و مجلسی و زرکلی نیز نقل کرده اند که وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سال سوم قبل از هجرت رسول
ص: 77
اللّه (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بوده است.(1)
ام ایمن کنیز (خادم) پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، بدن مبارکش را غسل داد و رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) او را در حَجون دفن کرد و خود، وی را در قبر گذاشت. (در آن سال نماز بر میت هنوز واجب نشده بود.)(2)
رحلت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مصیبت عظیمی بر رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود؛ زیرا مصائب دیگری به همراه داشت، و پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برای رضای خداوند، همه را تحمل کرد. این سال عام الاحزان (سال اندوه ها) نامیده شد.
پیروان مذاهب و فرقه ها در زمان های متفاوت، جملگی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به نیکی یاد کرده اند.
ابن عبدالبر و ابن اثیر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از اصحاب رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) معرفی کرده اند و ابن ْاثیر می نویسد: «کانَتْ أوْسَطَ نِساءِ قُرَیشٍ نَسَباً وأعْظَمَهُم شَرَفاً وَأکْثَرَهُم مالاً؛(3) در میان زنان قریش از نظر نسب و خاندان در حد وسط قرار داشت؛ ولکن شریف ترین و ثروتمندترین ایشان بود.»
ابن اسحاق نوشته است: «کانَتْ خَدیجَةُ وَزیرَةَ صِدقٍ عَلَی الإسلامِ، کانَ رَسُول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) یَسْکُن إلیها؛(4) خدیجه وزیری درست کار برای اسلام بود و رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در کنار او آرامش می یافت.»
شیخ محلاتی می نویسد: «خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از جهات عدیده بر مریم و آسیه فضیلت دارد؛ چه آن که ملاک فضل بذل مال و علم و عبادت و معرفت و صبر و شکیبایی و حضانت اولاد و تدبیر منزل و نیکو شوهرداری کردن است. آنچه برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فراهم بود، برای آن دو (مریم و آسیه) فراهم نبود. خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ اول زنی است که تصدیق پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) کرد و اول زنی است
ص: 78
که در مکه با رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نماز جماعت خواند و اول زنی است که ایمان خود را در مکه در میان مشرکان اظهار کرد و اول زنی است که دشمن را از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دفع می داد و اول زنی است که تمام اموالش را به رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بخشید و اول زنی است در اسلام که ایمانش به درجه کمال رسید.»(1)
مامقانی می گوید: «بَذَلَتْ أمْوالَها فی رَواجِ الإسلامِ وَتَحَمَّلَتْ فی سَبیلِ اللّهِ ما تَحَمَّلَتْ وَهِیَ فَوقَ مَرْتَبَةِ التَّقوی وَالْوَثاقَةِ؛(2) خدیجه اموالش را در راه رواج و پیشرد اسلام بخشید و در راه خداوند همه سختی ها را تحمل کرد و از نظر تقوی و وثاقت در مرتبۀ بالاتر از تقوا و وثاقت (اصطلاح رجالی) بوده است.»
آیت اللّه خویی گفته است: «وُضوحُ جَلالَتِها وَ عَظْمُ شَأنِها وَ بَذْلُ اَموالِها فی سَبیلِ الإسلامِ وَ خِدْمَتُها لِلنَّبی الاکرمِ صَلَواتُ اللّه علیه اَغْناناً عَنِ الإطالَةِ فی الْمَقالِ؛(3) جلالت و عظمت شأن و مقام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و بخشش اموالش در راه اسلام و خدمت به پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چنان آشکار است که نیاز به گفتار در بارۀ آن نیست.»
در کتاب رجال صحیح بخاری، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در زمرۀ نساء حدیث ذکر شده است.(4)
مامقانی می نویسد: «کتب فریقین و سیره نویسان گویند خدیجه قبل از ازدواج با رسول اللّه (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، همسر ابوهاله بن زراره یا هند بن نباش تمیمی، و پس از آن، ابوهاله عتیق بوده است و در میان همسران رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تنها عایشه دوشیزه بود. اما ابوالقاسم کوفی و احمد بلاذُری گویند که خدیجه هنگام ازدواج با رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دوشیزه بود و جز رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همسری نداشته است؛ زیرا کسی از اشراف و بزرگان قریش نمانده بود که از خدیجه خواستگاری نکرده باشد، ولی خدیجه هیچ کدام را نپذیرفته بود و وقتی با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ازدواج کرد، زنان قریش با او
ص: 79
قهر کردند و از او کناره گرفتند؛ زیرا با اشراف و بزرگان قریش ازدواج نکرده و محمّد یتیم و فقیر را پذیرفته بود.»(1)
این که کسی نمانده بود تا از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواستگاری کند و جواب رد بشنود، دلیلی بر ازدواج نکردن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیست و در این که وی با هند بن نباش و ابی هاله ازدواج کرده باشد (و آنها از اشراف قریش بوده اند) و در اثر این ازدواج ها و فوت آنها ثروت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فراهم شده باشد، نیز اشکالی نیست. دلیل محکمی در رد یا اثبات گفتار فوق یافت نشد، اما آنچه بیشتر مشهور است، این است که حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اولین همسر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نبوده است. اللّه اعلم.
از چه کسی روایت کرده است: رسول اللّه (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ).
ابن عباس، اسماعیل بن ابی حکیم مولی الزبیر، و عبد اللّه بن حارث.
احادیث: ابن اثیر، ابن عبدالبر و مجلسی حدیثی به سند خود از اسماعیل بن ابی حکیم مولی الزبیر، از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نقل کرده اند که به رسول اللّه (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گفت:
«یابنَ عَمِّ، أتَسْتَطیعُ أنْ تُخْبِرَنی بِصاحِبِکَ إذا جاءَکَ؟ تَعْنی جِبرائیلَ7 فَلَمّا جاءَهُ جِبرائیلُ7 قالَ: یا خَدیجَةُ، هذا جِبرائیلُ قَد جاءَنی، قالَتْ: قُمْ یَابنَ عَمِّ فَأجلِس عَلی فَخِذی الْیُسری، فَقامَ رَسُول اللّهِ(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَجَلَسَ عَلیها، قالَتْ: هَلْ تَراهُ؟ قالَ: نَعَمْ، قالَتْ: فَتَحَوَّلْ فَاقْعُدْ عَلی فَخِذی الیُمنی، فَتَحَوَّلَ، فَقالَتْ: هَل تَراهُ؟ قالَ: نَعَم، قالَتْ: فَاجْلِسْ فی حِجْری، فَفَعَل، قالَت: هَل تَراه؟ قالَ: لا، قالَت: یَابنَ عَمِّ أُثَبِّتُ وَأُبَشِّرُ، فَوَاللّهِ إنَّهُ لَمَلِکٌ (ان هذا لملک کریم) وَما هُوَ بِشَیطانٍ؛(2)
ای پسر عمو! آیا می توانی هنگامی که مصاحبت جبرئیل7 می آید، مرا آگاه کنی؟ وقتی جبرئیل7 آمد، رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خدیجه فرمود: جبرئیل نزد من آمده است. خدیجه گفت: پسر عمو برخیز و سمت چپ من بنشین. رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برخاست و سمت چپ پهلوی خدیجه
ص: 80
نشست. خدیجه گفت: او را می بینی؟ پیامبر فرمود: بله. خدیجه گفت: برخیز و بر سمت راست من بنشین. آن حضرت جایش را تغییر داد. خدیجه گفت: آیا او را می بینی؟ فرمود: بله. خدیجه گفت: بر دامن من بنشین. پیامبر نشست. خدیجه گفت: او را می بینی؟ فرمود: نه، خدیجه گفت: پسر عمو، ثابت باش و بشارت باد تو را چه آن که به خدا قسم که او فرشته ای است و شیطان نیست.»
مجلسی گوید: دارقطنی به سند خود از ابن عباس از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ روایت کند که گفت:
«سَمِعتُ رسولَ اللّه (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) یقول: إنَّ اللّهَ أعطانی فی عَلیٍّ خِصالاً تِسْعاً، ثَلاثاً فِی الدُّنْیا وَثَلاثاً فی الاخِرَةِ وَثَلاثاً إثْنَتانِ أنَا مِنْهُما آمِنٌ وَ واحِدَةٌ أنا مِنها وَجِلٌ، قالَتْ خَدیجَةُ بِأبی أنْتَ وَاُمّی أخْبِرنی بِهذِهِ التِّسْعَةِ ما هِیَ؟ قالَ لَها النَّبیُّ(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): أمّا الثَلاثُ الَّتی فی الدُّنیا یَقضی دینی ویَنْجِزُ مَوعِدی وَیَسْتُرُ عَوْرَتی، وَ أمَّا الثَّلاثُ الَّتی فی الاخِرَةِ فَمُتّکای یَومَ تَحِلُّ شَفاعَتی وَالقائِمُ عَلی حَوی وَقائِدُ اُمَّتی إلَی الْجَنَّةِ، وأمّا الإثْنَتانِ الَّتی أنَا مِنْهُما آمِنٌ فَلا یَرْجِعُ ضالاً بَعدَ هُدیً، وَلا یَمُوتُ حَتّی یُعْطینی رَبّی فی الَّذی وَعَدَنی، وَأمَّا الواحِدَةُ الّتی أنَا مِنها وَجِلْ فَما یَصْنَعُ بِهِ قُرَیشٌ بَعْدی؛(1)
شنیدم رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می فرمود: خداوند نُه خصلت در بارۀ علی عنایت فرمود: سه خصلت در دنیا و سه خصلت در آخرت. در مورد سه خصلت دیگر، از دو تای آن در امانم و از یکی از آنها بیمناکم. خدیجه گفت: پدر و مادرم فدایت! اما آن نه چیز چیست؟ به من بگو. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: آن سه تای مربوط به دنیا، عبارت اند از: ادا شدن دِینم، کامل شدن زمانم و پوشیده شدن زشتی هایم. و سه تای مربوط به آخرت عبارت اند از: تکیه زدن در روزی که شفاعتم گشاینده است، ایستادنم در کنار حوض، و هدایت کردن امتم به طرف بهشت. آن دو که من از آنها در امانم، عبارت اند از: عدم ضلالت پس از هدایت، و دیگر این که نَمیرم تا خداوند آنچه به من وعده داده، به من بدهد؛ و آن یکی که از آن بیمناکم، عملی است که قریش بعد از من مرتکب خواهند شد.»
طبرانی به سند خود از عبد اللّه بن الحارث از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نقل می کند که فرمود:
ص: 81
«قُلتُ: یا رَسولَ اللّهِ أیْنَ أطفالی مِنْکَ؟ قالَ: فی الْجَنَّةِ قُلْتُ: بِلا عَمَلٍ؟ قالَ: اَللهُ أعْلَمُ بِما کانوا عامِلینَ. قُلْتُ: فأینَ أطْفالی قَبلَکَ؟ قالَ: فی النّارِ. قُلتُ: بِغَیرِ عَمَلٍ؟ قالَ: لَقَدْ عَلِمَ اللّهُ ما کانوا عامِلینَ؛(1)
گفتم: ای رسول خدا! جایگاه فرزندانی که از شما پیدا کردم، کجا است؟ فرمود: در بهشت. گفتم: بدون انجام عملی؟ فرمود: خداوند می داند که چه می کردند. گفتم: جایگاه فرزندانم که قبل از شما بودند در کجا است؟ فرمود: در آتش جهنم. گفتم: بدون ارتکاب عملی؟ فرمود: خدا می داند که چه می کردند.»
1. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان.
2. ، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، 1386 ق.
3. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.
4. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دارالکتب العلمیه.
5. ابن عبدالبرّ، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.
6. بخاری، محمّد بن اسماعیل (م 256 ق)، صحیح البخاری، [چاپ محمّد ذهنی افندی]، استانبول 1401 / 1981، چاپ افست بیروت [بی تا].
7. جلال الدین سیوطی، عبدالرحمان بن کمال بن محمد خضیری (م 911 ق)، الدرّ المنثور فی التفسیر المأثور، بیروت: دار الفکر، 1414 ق.
خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، چاپ پنجم،
ص: 82
1. [بی جا[، مرکز نشر الثقافة الاسلامیه، 1413 ق.
2. زِرِکلی، خیر الدین (م 1966 م)، الأعلام، بیروت: دار العلم للملایین، 1990م.
3. شیخ صدوق، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (م 381 ق)،
الخصال، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، 1403 ق.
4. طبرانی، سلیمان بن احمد لخمی (م 360 ق)، المعجم الکبیر ، تحقیق: حمری عبدالمجید سلفی، قاهره: مکتبة ابن تیمیة، [بی تا].
5. مامقانی، عبداللّه بن محمّدحسن (م 1351 ق)، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف: طبع رحلی، چاپ سنگی، مطبعه رضویه، [بی تا].
6. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، بیروت: مؤسسه الوفا، 1404ق.
7. محلاتی، ذبیح اللّه، ریاحین الشریعه، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1404ق.
8. نویری، احمد بن عبدالوهّاب، نهایة الارب فی فنون الارب، قاهره: [1923] 1990.
ص: 83
ص: 84
شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به مهم ترین منابع تاریخی و روایی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بانویی پرهیزکار و پاک دامن بود؛ چنان که به طاهره مشهور شد. او به دلیل استعداد قوی خود، یکی از ثروتمندترین افراد قریش بود. با این همه ، همواره بخشی از اوقات خود را در محضر علمای بزرگ و کسب دانش از آنان می گذراند. در همین نشست های علمی بود که متوجّه شد، به زودی پیامبری ظهور خواهد کرد. روی دادن اتفاقی چند، سرانجام پیامبر خاتم را شناخت و به تقاضای خود با وی ازدواج کرد. حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در خانۀ خدیجه 3 رشد و نمو می یابد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مانند مادری مهربان به وی می نگرد. بیشترین لحظات عمر علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در این دوره نیز با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سپری می شود. هر چند در خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است، ولی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چون قصد دارد بر او در تمام مراحل نظارت کند، توجه ویژه ای به او می کند، خصوصاً در دوره های طولانی اعتکاف در غار حرا.
کلیدواژه: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، امامت، ولایت.
«کانت خدیجة امرأة عاقلة شریفةً مع ما اراد اللّه بها من الکرامة و الخیر و هی یومئذ افضلهم نسبا و اعظمهم شرفا و اکثرهم مالاً(2)؛ خدیجه بانویی عاقل و شریف بود. به اضافه
ص: 85
آنچه خداوند از بزرگواری و خیر نسبت به او اراده کرده بود و او آن روز، برترین در نسب و بزرگ ترین در شرف و ثروتمندترین زنان در زمان خود بود.»
حضرت
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خویلد که 68 سال پیش از هجرت در قریش متولد شده بود (1) بانویی پرهیزکار و پاک دامن بود؛ چنان که به طاهره(2) مشهور شد. او به دلیل استعداد قوی خود، یکی از ثروتمندترین افراد قریش بود. با این همه ، همواره بخشی از اوقات خود را در محضر علمای بزرگ و کسب دانش از آنان می گذراند. در همین نشست های علمی بود که متوجّه شد، به زودی پیامبری ظهور خواهد کرد.(3) با روی دادن اتفاقی چند، سرانجام پیامبر خاتم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را شناخت و به تقاضای خود با وی ازدواج کرد. این رویداد بزرگ در حدود 28 سال قبل از هجرت روی داد(4) و از آن پس خدیجه عمر خود را به همدلی، همسری، همرازی و همراهی پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گذراند.
بنا بر نظر مشهور امیرمؤمنان علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در سیزدهم رجب سی سال پس از عام الفیل در میان خانه کعبۀ متولد شد و در آن وقت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیست و هشت ساله بود.(5) در روایات معتبر می خوانیم: پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: «ان اللّه تبارک و تعالی خلق علیّا من نوری و خلقنی من نوره و کِلانا من نورٍ واحد ؛(6) خداوند تبارک و تعالی علی را از نور من و مرا از نور خودش خلق کرد و هر دوی ما از یک نور هستیم .»
این روایت به خوبی میزان همبستگی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را نشان می دهد، لذا طبیعی
ص: 86
است که بعد از تولد علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نهایت کوشش خود را جهت ارتباط بیشتر با علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ صرف کنند.
بر اساس منابع تاریخی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تا سه سالگی علی، در خانۀ ابوطالب بود.(1) پس از آن به منزل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت. در طول این مدت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همواره در تربیت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ می کوشید و با او پیوند داشت ، لذا هنگامی که مادر حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ نوزادش را خدمت رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آورد، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از او خواست، گهوارۀ علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را کنار رخت خوابش قرار دهد، حضرت گهواره علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را تکان می داد؛ به او غذا می داد؛ علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را بغل می گرفت و می فرمود: «این کودک برادر و در آینده ولی، یاور، وصی و همسر دختر من خواهد بود.»(2)
حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بعدها این توجه خاص پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را این گونه توضیح داده است: «وقد علمتم موضعی من رسول اللّه (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة وَضَعنی فی حجره و انا ولید یضمنی الی صدره و یکنفنی فی فراشه و یمسّنی جسده و یُشمّنی عرفه و کان یمضغ الشی ء ثم یلقّمُنی؛(3) شما از خویشاوندی نزدیک من با رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و مقام مخصوصی که نزد او داشتم، مطلع هستید. مرا در کنار خود قرار می داد، هنگامی که نوزاد بودم، مرا به سینۀ خود می گرفت و در کنار بستر خود مرا حمایت می کرد و دست بر بدنم می کشید و بوی خوش خود را به مشامم می رساند. او غذا را می جوید و سپس در دهان من می گذاشت.»
طبیعی بود که این عشق و علاقۀ محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به علی 7 که از خواستگاهی الهی و منبعث از پیوستگی حقیقی آن حضرت به امیر مؤمنان7 بود، او را وادار می کرد به نحوی علی7 را بیشتر با خود همراه سازد و او را با تربیت الهی خود تربیت کند. لذا می بینیم خود حضرت
ص: 87
پیشنهادی به ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ می دهد و علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را به خانه اش می آورد و حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با علی 7 آشنا می شود.
علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در خانۀ خدیجه 3 رشد و نمو می یابد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مانند مادری مهربان به وی می نگرد. بیشترین لحظات عمر علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در این دوره نیز با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سپری می شود. هر چند در خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است ، ولی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چون قصد دارد بر او در تمام مراحل نظارت کند، توجه ویژه ای به او می کند، خصوصاً در دوره های طولانی اعتکاف در غار حرا و... لذا امام 7 خود می فرمود : «و لقد کنت اتّبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لی کل یوم من اخلاقه علما و یامرنی بالاقتداء به؛(1) من مانند بچه ناقه ای که دنبال مادر می رود، در پی پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می رفتم ، هر روز از اخلاق خود نکته ای به من می آموخت و دستور می داد از آن پیروی کنم.»
آری! به تعبیر ابن ابی الحدید : «علی آن چنان با پیامبر همراه بود که هر وقت پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از شهر خارج می شد و به غار حرا می رفت، او را نیز با خود می برد.»(2)
البته حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در این دوره برای تهیۀ غذا به منزل بر می گشت و از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ غذای لازم را برای پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می گرفت و به حضرت می رساند. هم چنین اگر لازم بود، خبری به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یا پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسانده شود، علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ این کار را انجام می داد.
آن گونه که گفتیم، ارتباط پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ صرفاً یک ارتباط عاطفی یا خویشاوندی نبود، بلکه برآمده از پیوندی قدسی بود . از این روی، با این که علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ هنوز کودکی چندین ساله است، زودتر از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ایمان می آورد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بعد از وی به عنوان دومین نفر و اولین زن ، اسلام را می پذیرد. بر این اساس پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: «اوّلکم وارداً علی الحوض، اوّلکم
ص: 88
اسلاماً، علی بن ابی طالب؛(1) نخستین کسی که بر حوض (کوثر) بر من وارد می شود ، اولین کسی است که اسلام آورد، [یعنی] علی بن ابی طالب است.»
در روایتی دیگر امام علی7 نیز بر این واقعیت تأکید می کند: «لقد صلیت مع رسول اللّه قبل الناس بسبع سنین و انا اول من صلی معه؛(2) من هفت سال قبل از مردم با رسول خدا نماز گزاردم و من اولین کسی هستم که با او نماز گزارد.
بعد از حضرت علی 7، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز ایمان می آورد و به این ترتیب خانواده سه نفری رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همه مؤمن به دین او می شوند.
متأسفانه با وجود روایات متعدد و قراین واضح، عده ای کوشیده اند، نه به خاطر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، که به خاطر دشمنی با علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ سابقۀ وی در اسلام را مخدوش کنند. لذا ایمان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را بر او مقدم می دارند. از جمله ، در بارۀ ایمان آوردن علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ می گویند: وقتی علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وارد شد که خدیجه 3 با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مشغول نماز بود. علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ پرسید این عمل چیست؟ ... .(3)
اما با توجه به این که شیعه و سنی گفتار امیرالمؤمنین7 را قبول دارند، شیعه به خاطر عصمت امام و اهل سنت به خاطر این که صحابه را عادل می دانند و علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را از صحابه می دانند، می توان این شبهه را با توجه به سخن خود امیر مؤمنان7 رد کرد، آن جا که می فرماید: «کنتُ اسمعُ الصوت و ابصر الضوء سنین سبعا و رسول الله(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حینئذ صامت ما اذن له فی الانذار والتبلیغ؛(4) من هفت سال صدا را می شنیدم و نور را می دیدم و پیامبر در آن روز ساکت بود و اجازه انذار و تبلیغ به او داده نشده بود.» و در روایتی نیز پیش از این خواندید که حضرت تصریح کرد هفت سال قبل از دیگران با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نماز می خواند.
ص: 89
در روایتی دیگر امام از ایمان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چنین یاد می کند: «لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول اللّه و خدیجه و انا ثالثهم اری نور الوحی و الرسالة و اشم ریح النبوة؛(1) خانه ای واحد در آن روز در اسلام جمع نشد، غیر از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و من سومین آن دو بودم. نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم.» در هر صورت علی7 و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اولین جامعۀ اسلامی را تشکیل دادند و در دورۀ دعوت غیر علنی به اجرای مراسم عبادی و نماز می پرداختند.
در دوره ای که هنوز غیر این سه نفر کسی مسلمان نشده بود، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و علی7 به یاری محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می شتابند و نه تنها در منزل یا کوه حرا، که در کنار مسجد الحرام و کعبه و در منظر و مرعی کفار نماز می خوانند و حضور اولین جامعۀ کوچک اسلامی را به مسافران و مقیمان اطلاع می دهند . این ارتباط ها هم چنان ادامه داشت تا آن که نوبت به خطیرترین مرحلۀ رسالت رسید .
این مرحله، سخت ترین و گاه دردناک ترین مراحل برای پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خانواده او است. در این دوره ، خصوصاً سال های آغازین آن، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ به شدت تحت فشار قرار داشتند و گاه خطر کشته شدن پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را نیز مشاهده می کردند. یکی از حوادث این دوره که در راستای حمایت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قابل مطالعه است، موضوعی است که مسلم و بخاری در صحیح خود نقل می کنند:
«در ایام حج روزی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به بالای کوه صفا رفت و با صدای بلند به مردم خطاب کرد: ای مردم! من رسول پروردگار هستم. آن گاه به کوه مروه رفت و باز سه بار مطلب خود را با صدای بلند به گوش مردم رساند. اما جاهلان عرب هر یک سنگی برداشته و در پی حضرت روان شدند. ابوجهل نیز سنگی برداشت و روان شد. او سنگ را چنان پرتاب کرد که به پیشانی حضرت خورد. خون بر صورت رسول خدا جاری شد. پیامبر به کوه ابوقبیس
ص: 90
(متکی) رفت و مشرکان نیز در پی او روانه شدند. در این بین شخصی خود را به نزد علی رساند و گفت: «پیامبر را کشتند.» حضرت گریست و با شتاب خود را به خدیجه رساند و او را از این خبر وحشتناک مطلع کرد. خدیجه نیز به شدت غمگین و منقلب شد؛ چنان که نتوانست بر خود مسلط شود و اشک بر گونه هایش جاری گشت.»(1)
به این ترتیب هر دو برای رساندن خود به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همه جا را جست وجو کردند، در این هنگام جبرئیل بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نازل شد و فرمود : «از گریه خدیجه، ملائکه به گریه در آمدند . او را بخواه و سلام به او برسان و بگو، خدا به تو سلام می رساند و او را به خانه ای در بهشت که از نور زینت شده است ، بشارت ده.»
علی و خدیجه که هم چنان در پی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بودند، سرانجام آن حضرت را با صورتی خونین یافتند و به خانه آوردند. اما قریش که مطلع شدند، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با کمک علی و خدیجه به خانه منتقل شده، در پی آنها روانه شدند، خود را به خانه خدیجه رساندند و شروع به سنگ پرانی به خانه کردند. خدیجه ناچار از خانه بیرون آمد و فرمود: «آیا شرم نمی کنید که خانه زنی را که نجیب ترین قوم شما است، سنگ باران می کنید؟ آیا از خدا نمی ترسید؟»
در پی این سخنان بود که مردم پراکنده شدند . رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هم در این هنگام پیام جبرئیل را به وی رساند و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در جواب گفت: «ان اللّه هو السلام و منه السلام و علی جبرئیل السلام و علیک یا رسول اللّه السلام و رحمة اللّه و برکاته و علی من سمع السلام الا الشیطان.»(2)
سران قریش در نخستین شب از سال هفتم بعثت تصمیم گرفتند مسلمانان را تحت فشار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قرار دهند. لذا پیمان نامه ای نوشتند و هر نوع معامله ای را با مسلمانان تحریم کردند. ابوطالب با درک میزان خطر، مسلمانان را از شهر خارج و در دره ای جمع آوری کرد؛ دره ای که سه سال پذیرای مسلمانان شد. در این رویداد بزرگ نیز هم
ص: 91
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و هم حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ حاضر بودند و اصولاً فشارهای ناشی از تحمل گرسنگی و سختی این دوره را می توان در رحلت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مؤثر دانست. البته خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از طرق مختلف به تأمین نیازهای مسلمانان همت می گمارد، که از جمله ابوالعاص بن ربیع، داماد حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شترها را می آورد؛ بار گندم و خرما بر آنها می نهاد و به مسلمانان می رساند.(1)
ابن هشام از جمله کسانی است که به حضور خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در شعب اشاره کرده است: «و قدکان ابوجهل بن هشام فیما یذکرون لقی حکیم بن حزام بن خویلد ابن اسد معه غلام یحمل ... یرید به عمته خدیجه بنت خویلد و هی عند رسول اللّه و معه فی الشعب فتعلق به فقال : اتذهب بالطعام؛(2) ابوجهل، حکیم بن حزام بن خویلد بن اسد را با غلامش که مواد غذایی حمل می کرد و قصد داشت نزد عمه اش، خدیجه برود، دید. خدیجه نزد رسول خدا و با او در شعب بود. ابوجهل با او گلاویز شد و گفت: آیا غذا می بری؟»
شگفت آورترین صحنه زندگی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مربوط به قبول ولایت امیرمؤمنان7 و امامت اولاد امیرمؤمنان7 است، با این که در آن وقت به قبول ولایت مکلف نبود، چون این تکلیف بعد از وفات پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وجوب می یافت. ولی او در زمان ولادت حضرت فاطمه زهرا 3 از امامت ائمۀ اطهار7 که از نسل فرزندش فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ هستند شنیده بود. لذا قدر و منزلت امیر مؤمنان7 را می دانست.
علامۀ مجلسی در این باره می نویسد: یک روز رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همسر مهربانش را خواست. او را در کنار خود نشاند و فرمود: این جبرئیل است، که می گوید اسلام شروطی دارد: اوّل، اقرار به یگانگی خداوند. دوم، اقرار به رسالت رسولان. سوم، اقرار به معاد و عمل به اصول شریعت و احکام آن. چهارم، اطاعت اولی الامر و ائمه طاهرین از فرزندان او همراه با برائت از دشمنان آن ها.
ص: 92
در پی این فرمایش پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به همۀ آنها اقرار کرد و یک به یک تصدیق فرمود. در مورد امیر مؤمنان علی7 رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خصوص به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: «هو مولاک و مولی المؤمنین و امامهم بعدی؛ علی مولای تو و مولای مؤمنان و امام آنها پس از من است.»
رسول گرامی بعد از آن که عهد اکید از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گرفت، اصول و فروع، واجبات و محرمات را به وی آموخت. آن گاه، دست خود را بالای دست امیر مؤمنان7 گذاشت و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دست خود را بالای دست پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گذاشت و به این صورت بیعت کرد.
از حدیث «ما کمل من النساء الا اربعة آسیه بنت مزاحم، مریم بنت عمران ، خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد» هم ظاهر می شود که آن بانوی بزرگوار به تمام اصول و فروع دین اسلام ایمان آورد.(1)
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ 24 سال زندگی پر فراز و نشیب خود با رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را پشت سر گذاشت و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به عنوان بشارت به وی وعده بهشت داد . بعد از وفات، خود وارد قبر او شد و برایش گریست.(2) فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ تنها بازمانده خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در این لحظات سخت دور پدر می چرخید و بهانه مادر را می گرفت و این بر ناراحتی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بی اندازه می افزود، تا آن که جبرئیل نازل شد و فرمود: «ای پیامبر! به فاطمه بگو خدا برای مادرت قصری از لؤلؤ ساخته است که میان آن نهر است و در آن جا رنجی نیست.»(3)
آری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سر انجام سه سال قبل از هجرت در ماه رمضان(4) وفات یافت، اما تقدیر چنین بود که این بار دختر و پارۀ تن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مأموریت همراهی علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در مسیر پیروی و
ص: 93
یاری از رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را عهده دار شود. امری که بعدها موجب فخر و مباهات ائمّه: بود و آنان به این که فرزند خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نامیده شوند، افتخار می کردند. مانند آنچه در زیارت امام زین العابدین ، از امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ می فرماید: «السلام علیک یابن رسول اللّه ... السلام علیک یابن علی بن ابی طالب. السلام علیک یابن الحسن و الحسین. السلام علیک یا بن خدیجة و فاطمة.»(1)
امیر مؤمنان علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بعد از وفات حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به مناسبت از وی یاد می کرد و نامش را گرامی می داشت. از جمله، یک بار به دفاع پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اشاره کرده و این قضیه را نقل کردند:
«ذکر النبی(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خدیجة یوما و هو عند نسائه فبکی فقالت عایشه ما یبکیک علی عجوز حمراء من عجائز بنی اسد؟ فقال: صدقتنی اذ کذبتم و آمنت بی اذ کفرتم و ولدت لی اذ عقمتم. قالت عایشه فما زلت اتقرب الی رسول اللّه بذکرها؛(2)
یک روز که پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در میان همسران خویش حضور داشت ، یادی از همسرش خدیجه نمود و به فراق او گریست. عایشه گفت: بر پیرزن سرخ روی از تیره بنی اسد می گریی؟ رسول خدا فرمود : [چه کسی جای خدیجه را می گیرد] روزی که شما مرا تکذیب کردید، مرا تصدیق کرد. روزی که کفر ورزیدید به من ایمان آورد و هنگامی که شما نازا بودید او برایم فرزند آورد عایشه گفت از آن پس همواره خودم را با بیان خوبی های خدیجه به پیامبر نزدیک می کردم.»
اموال حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به عنوان ابزاری مناسب از همان ابتدا در خدمت اسلام و پیشرفت آن قرار گرفت . جالب این که آخرین بخش از دارایی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ توسط امیر مؤمنان7 در سفر
ص: 94
هجرت به مدینه صرف شد.
پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سه شبانه روز در غار ثور ماند، امیر مؤمنان7 نیز شبانه خود را به غار رساند و آذوقه و لوازم سفر را آورد. در آن جا حضرت به علی 7 فرمود: «امانت های زیادی نزد من است ، به بالای ابطح (تپه ای در مکه ) برو و صبح و شب با صدای بلند بگو: هر کسی نزد محمّد امانت و یا ودیعه ای دارد بیاید و تحویل بگیرد . یا علی! بعد از این با هیچ حادثه ای ناگوار مواجه نخواهی شد تا این که نزد من برسی. امانت های مردم را آشکارا تحویل بده. ای علی! تو را سرپرست دخترم فاطمه قرار دادم و خدا را مراقب شما. از آخرین باقی مانده اموال خدیجه برای خود و فاطمه و هر کس از بنی هاشم که قصد همراهی با شما را دارد، شتر و زاد و توشه بخر و بعد از رد امانت ها، دیگر درنگ نکن.»
ابوعبیده (نوه عمار یاسر) می گوید: «فرزند ابی رافع این مطالب را به نقل از پدرش گفت. من پرسیدم: مگر رسول خدا مال و ثروتی قابل توجه داشت که دو شتر برای سفر خودش خرید و به امیر مؤمنان هم سفارش کرد زاد و توشه دیگر مهاجران را تهیه کند؟ ابی رافع پاسخ داد: پدرم گفت: پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: هیچ مال و ثروتی برای من سودمندتر از اموال خدیجه نبود. ابی رافع افزود: پدرم گفت: از آخرین موارد مصرف اموال خدیجه خرید زاد و توشه برای مسلمانان مستضعف بود که قصد داشتند به مدینه هجرت کنند. سفر اکثر مسلمانان با اموال خدیجه ممکن شد. آخرین آنها هم قافله ای بود که امیر المؤمنین آن را سرپرستی کرد.»(1)
شهید مطهری= به نکته ای اساسی در (اموال خدیجه و شمشیر علی ) اشاره دارد که آگاهی از آن جهت روشن شدن ذهن مخاطبان ضروری است؛ زیرا وقتی گفته می شود اسلام با مال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و شمشیر علی7 پیش رفت، چنین به نظر می رسد که دین اسلام با همان زر و زور پیش رفته است.
ص: 95
شهید پاسخ مناسبی به این شبهه می دهد و می نویسد: «اگر دینی با زور پیش برود، آنچه دینی می تواند باشد؟ آیا قرآن در یک جا دارد که دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ آیا علی7 یک جا گفت که دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ شک[ی وجود] ندارد که مال خدیجه به درد مسلمین خورد اما آیا مال خدیجه صرف دعوت اسلام شد؟ یعنی خدیجه پول زیادی داشت، پول خدیجه را به کسی دادند و گفتند بیا مسلمان شو؟ آیا یک جا انسان در تاریخ چنین چیزی پیدا می کند؟ یا نه ، در شرایطی که مسلمین و پیغمبر اکرم در نهایت درجه سختی و تحت فشار بودند، جناب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مال و ثروت خودش را در اختیار پیامبر گذاشت، ولی نه برای این که پیامبر العیاذ باللّه به کسی رشوه بدهد و تاریخ نیز هیچ گاه چنین چیزی را نشان نمی دهد ... پس اگر مال خدیجه نبود، فقر و تنگدستی شاید مسلمین را از پا در می آورد، مال خدیجه خدمت کرد، اما نه خدمت رشوه دادن ... بلکه خدمت به این معنی که مسلمانان گرسنه را نجات داد. شمشیر علی بدون شک به اسلام خدمت کرد... در شرایطی که شمشیر دشمن آمده بود، ریشۀ اسلام را بکند .»(1)
1. ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد (م 656 ق)، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره: داراحیا الکتب العربیه، 1378ق.
2. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان.
3. سبط ابن جوزی، شمس الدین یوسف بن قزاوغلی (م 654 ق) ، تذکرة الخواص من الامه بذکر خصائص الائمه، نجف: منشورات المطبعه الحیدریه، 1383ق.
4. ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.
ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، تحقیق:
ص: 96
1. مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بی تا].
2. ابو الفرج اصفهانی، علی بن حسین (م 356 ق)، مقاتل الطالبیین، تحقیق کاظم مظفر، قم: مؤسسة دارالکتاب، 1385 ق.
3. اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی (م 692 ق)، کشف الغمة فی معرفة الائمة7، بیروت: دار الاضواء، 1405 ق.
4. علامۀ امینی، عبدالحسین بن احمد (م 1390 ق)، الغدیر فی الکتاب والسنّة والأدب، بیروت: دار الکتاب العربی، 1397ق / 1977م.
5. حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه (م 405 ق)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت لبنان : دارالمعرفة ، 1406 ق.
6. حلبی، علی بن برهان (م 1044 ق)، السیرة الحلبیه، بیروت: دارالمعرفة، 1400 ق.
7. دیار بکری، حسین بن محمّد (معاصر)، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس نفیس، بیروت: مؤسّسۀ شعبان.
8. ذهبی، محمّد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب ارنووط و حسین اسد، بیروت: مؤسسة الرسالة ، 1413 ق.
9. شیخ صدوق، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (م 381 ق)، من لا یحضره الفقیه، تحقیق: علی اکبر الغفّاری، قم: مؤسّسۀ نشر اسلامی، 1404 ق.
10. صدر، محمّدصادق، امیرالمؤمنین در عهد پیامبر ، ترجمه: دکتر سید جمال موسوی.
11. طبری، محمد بن جریر (م 310 ق)، تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک)، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: اعلمی، 1403 ق.
12. گنجی شافعی، محمّد بن یوسف (م 658 ق)، کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب7، تحقیق: محمّد هادی الأمینی، تهران: دار إحیاء تراث أهل البیت7، 1404 ق.
ابن صباغ مالکی، علی بن محمّد، الفصول المهمّة فی معرفة احوال الائمّة، نجف:
ص: 97
1. مطبعه العدل، [بی تا ].
2. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.
3. محلاتی، ذبیح اللّه، ریاحین الشریعه، تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ هفتم،1404 ق.
4. مطهری، مرتضی، سیری در سیرۀ نبوی، تهران: انتشارات صدر، چاپ دوم، 1364ش.
5. نویری، احمد بن عبدالوهّاب، نهایة الارب فی فنون الارب، قاهره [1923] 1990.
6. سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، قم: انتشارات مجمع جهانی اهل بیت، 1387.
ص: 98
شرح حال حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به منابع مهم تاریخی و حدیثی است. از دیدگاه نویسنده: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یگانه بانویی در آفرینش است که از آغاز تا فرجام هستی، هیچ فردی همسان او در افتخار و سربلندی نبوده و نخواهد بود و آن مادری دخت آفتاب، فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ است. گرچه این بانوی عزیز صاحب فرزندانی دیگر از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گردید و قاسم، زینب، رقیه، ام کلثوم و عبد اللّه را به دنیا آورد و یا تنها او و ماریه قبطیه مادر ابراهیم از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرزنددار شدند، اما نشان روشنی بخش نام و یاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که برای همیشه در تاریخ افتخارات او جاودان خواهد ماند نسبت دختر دلبند وی، فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ است؛ فرزندی که خداوند او را خیر کثیر، یعنی «کوثر» نام نهاد تا برکات بیکران او بیش از هزاران پسر، نورانیت داشته باشد. علاقۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نسبت به فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ موجب گردیده، که در آینۀ معارف والای فرهنگی، آن بانوی ایثارگر و مهربان را همراه آسیه دختر مزاحم و مریم دختر عمران چونان نگاهبان در پیش روی فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ دیده که همراه او حرکت کرده، تا زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ را وارد بهشت کنند.
کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، آسیه، حضرت مریم.
شناخت شخصیت های تاریخ و آگاهی از ابعاد مختلف زندگی آنان، نیازمند آشنایی با جامعۀ آن
ص: 99
روز، شرایط تأثیرگذار فکری، فرهنگی و درک حساسیت سخن و سیرۀ آنان خواهد بود.
صاحب نظران و اندیشمندانی که برای تحلیل حوادث دور و نزدیک، خود را در آن زمان حاضر کرده و آگاهی های تمام عیاری نسبت به عوامل پیدا و ناپیدا می یابند، هرگز دچار لغزش ها و لرزش های فکری فرهنگی نشده، سخنانی از سر بصیرت و بینایی ارایه می دهند. از این رو آشنایی با شرایط بسیار دشوار صدر اسلام و فشار طاقت فرسای دشمنان بر یکایک دین باوران و خداجویان، گام نخست شناخت عظمت اندیشه و قداست انگیزۀ رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و یاران برجستۀ او خواهد بود.
بی شک در بین اصحاب پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، برخی نقش ممتاز ایفا کرده و بیش از توان خویش به استقبال سختی ها شتافتند و برای برقراری بیرق توحید و خداپرستی با تمامی مشرکان به مبارزه پرداختند که از آن میان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در اوج ایمان و عشق و ایثار قرار دارد. آشنایی با شخصیت بزرگ بانویی این چنین، از نگاه معصومان7 به ویژه فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ توفیقی چشم گیر است تا هر یک از ما به آزمون خود پرداخته، با حضور در فضای آن زمان، نگاهی دوباره به معیار و میزان پویایی و پایداری خویش بنماییم. با هم دفتر زندگانی این اسوۀ پارسایی و ایثار را می گشاییم.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خویلد و فاطمه، زنی پاک دامن و با شخصیت بود که در دوران جاهلیت وی را «طاهره» لقب دادند. او بانویی بزرگ و ثروتمندی سرشناس در شبه جریزة العرب به حساب می آمد که با دارایی خویش توسط افرادی به تجارت و مضاربه می پرداخت.(1) از این رو در پی شخصی امین و درست کار بود تا سرمایۀ تجاری خویش را با خاطری آسوده در اختیار او قرار دهد.
حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که در آن زمان جوانی بیست و پنج ساله بود و به درستی، راستی و حفظ امانت شهرتی بی نظیر داشت، مورد توجه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قرار گرفت، تا آن که روزی با
ص: 100
عموی او ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به گفت وگو پرداخت تا از آن حضرت درخواست ریاست تجارت او را نماید.(1) از سوی دیگر اخبار عالمان، کاهنان و عموی خود، ورقة بن نوفل که از دانشمندان گران مایۀ عرب به حساب می آمد نسبت به حضور پیامبری خاتم، بعثت او در شهر مکه و ازدواج زنی شریف و ثروتمند از قریش با او، حساسیت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را برانگیخت تا از شخصیت چنین پیامبری آگاهی یابد. شوق آشنایی با آن رسول الهی آن گاه فروزان شد که ورقة بن نوفل به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بشارت ازدواج وی را با آن پیامبر برگزیده داد.(2)
پاسخ مثبت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ برای سرپرستی کاروان تجاری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، وی را بر آن داشت تا غلام خود میسره را مأمور آگاهی از سیره و سخن محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و پیش آمدهای مختلف سفر نماید.
بازگشت
قافله از شام و با خبر شدن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از ورود آن به مکه موجب شد تا او در اتاق فوقانی خود، نظاره گر مال التجاره و سرپرست آن باشد که ناگاه حادثه خیره کننده ای تعجب او را برانگیخت و در پی آن یقین سرشاری در اعماق وجود او ریخت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چون نگاه کرد قطعه ابری دید که بر سر محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سایه افکنده و با حرکت او، حرکت می کند. از این رو شوق و شعفی افزون تر یافت تا آن جا که خود پیشنهاد ازدواج با حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را بیان کرد و به او گفت: «... اگر بخواهی ازدواج کنی، من به کنیزی شما حاضرم!»
خبر این پیشنهاد از سوی حضرت، به ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و دیگر عموها رسید و ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ خطبۀ عقدی فصیح و بلیغ قرائت کرد؛ در حالی که مهریۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از مال خود او بود و ضیافت و پذیرایی از مهمانان نیز از دارایی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ.(3)
مراسم خواستگاری رسمی و ازدواج حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ انجام شد و مردم مکه از این ماجرا آگاه شدند. زنان کم خرد و سطحی نگر قریش که خواستگاران سرشناس و
ص: 101
ثروتمندی برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می دیدند، چون از تصمیم و اشتیاق او با خبر شدند، وی را سرزنش کرده، رابطۀ خود و دوستان را با او قطع کردند و از این که چنین زنی با «یتیم عبد اللّه» و «تهی دستی از بنی هاشم» ازدواج کرده، لب به نکوهش او می گشودند.(1)
ازدواج رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در 25 سالگی با بزرگ بانویی چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در چهل سالگی و زندگی مشترک آن دو به مدت 24 سال، سرآغاز تحولاتی شگرف در تاریخ اسلام گردید.(2)
این وصلت مبارک و شکوهمند موجب فراهم شدن پشتوانۀ مالی عظیمی برای پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود تا در برابر تهدیدها و تحریم های اقتصادی مشرکان، توان ادامه وظیفه و پایداری یابد.(3) افزون بر آن که همدل و همراهی خداجو و دین باور در کنار خود خواهد داشت که در دشواری شرایط و سنگلاخ های مسیر رسالت، پا به پای آن حضرت گام برداشته و به عنوان نخستین بانوی با ایمان قلمداد می شود.(4) تمامی دارایی خویش را با اخلاص و عشق بی نظیری در اختیار پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قرار داده تا از بخش چشمگیری از مشکلات، کاسته و فشار کمتری به تازه مسلمانان وارد شود. از این رو پروردگار بزرگ این لطف بس بزرگ را با نزول
ص: 102
آیه ای، برابر دیدگان رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قرار می دهد:(1)
«و وجدک عائلاً فاغنی؛(2) و تو را تنگ دست یافت و بی نیاز گردانید.»
رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ارادت و علاقۀ خاصی نسبت به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اظهار می نمود و این ویژگی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پس از وفات آن بانوی والاگوهر نیز استمرار داشت. بدون شک تفاوت سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) روشنگر این حقیقت است که آن حضرت به خاطر جلوه های ظاهری، هرگز چنین محبتی به همسر خود ابراز نمی کرد؛ زیرا همسران بعدی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) جوان تر و زیباتر از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بودند. کمالات و صفات معنوی، همانند اخلاص و ایثار تمام عیار آن همسر مهربان و وفادار، زمینه ساز چنین ارادتی چشمگیر شده بود. از این رو آن حضرت به احترام همسر عزیز خود در ایام زندگانی خویش با او هرگز همسر دیگری انتخاب نکرد و در مدت 24 سال زندگی مشترک، تنها با او زندگی می کرد.(3)
پس از رحلت آن بانو، گاه که برخی از زنان آن حضرت از سر حسادت، تحمل احترام پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را نداشته، و سخن از زیبایی و جوانی خود به میان می آوردند، رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به شدت غضبناک شد و با ناراحتی بسیار می فرمود: «عایشه چه گفتی؟! به خدا سوگند، زمانی که همه مرا تکذیب می کردند، او مرا تصدیق می نمود و به من ایمان آورد. هنگامی که همه مرا ترک کرده بودند، او مرا کمک می کرد. خدا خدیجه را رحمت کند که مبارک زنی بود؛ زیرا هم او بود که برای من شش فرزند آورد.»(4)
علاقۀ عمیق و قلبی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ موجب شده بود که آن حضرت تا آخر عمر با
ص: 103
دوستان آن بانو صمیمی بوده و به آنان محبت نماید تا جایی که هر گاه گوسفندی ذبح می کردند از آن برای دوستان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می فرستاد.(1) و یا برخی از آشنایان او را که می دید با او احوال پرسی کرده و احترام می نمود. چون از علت محبت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سوال می شد، می فرمود: «این زن در زمان خدیجه به خانۀ ما می آمد. یاد داشتن سابقه، از ایمان است.»(2)
شدت علاقه و دلسوزی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نسبت به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چنان بود که گاه با شنیدن نام او اشک از چشمان آن حضرت جاری می شد و ایثار و فداکاری او را می ستود(3) و گاهی نیز لب به سخن گشوده می فرمود:
«افضل نساء[اهل] الجنه اربع: خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم امرأة فرعون؛(4) با فضلیت ترین زنان اهل بهشت چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمّد، مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، همسر فرعون.»
گاهی نیز این زن فداکار را از «بهترین بانوان بهشتی» و از «برگزیدگان» معرفی می کرد که مصداق «ازواجنا» در آیۀ قرآن محسوب می شود.(5)
ص: 104
سه سال پیش از هجرت که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ دیده از جهان فرو بست و چند روز پس از آن که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بدرود حیات گفت، سنگینی مصیبت، غم و اندوه بسیاری بر دل و دیده رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نمایان ساخت؛ به گونه ای که آن سال را «عام الحزن»، سال حزن و اندوه پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نامیدند.(1)
امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ ماجرای بازگشت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از قبرستان حجون، پس از دفن حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ(2) را این گونه بیان می فرمود: هنگامی که خدیجه وفات کرد فاطمه [جای خالی مادر را می دید و احساس تنهایی می کرد از این رو] به پدر پناه می برد. اطراف او می چرخید و می گفت: «یا ابه این امی؟ پدرجان! مادرم کجا است؟»
جبرئیل در این هنگام نازل شد و به پیامبر عرض کرد: خداوند امر می کند که فاطمه را سلام برسان و بگو مادرت در اتاقی قرار دارد که از یک دانه گوهر ساخته شده است. پایه اش از طلا و ستون آن از یاقوت سرخ است. او بین آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران حضور دارد.
زهرای مرضیه عرض کرد: «ان اللّه هو السلام و منه السلام و الیه السلام؛(3) به درستی که
ص: 105
خداوند خود سلام است و از او است سلام و به سوی او است سلام.»
پیروزی های و افتخارات هر یک از ما به گونه ای است که گاه افراد دیگری در دست یابی به آن مثل ها بوده و در عظمت و سربلندی همسان ما محسوب می شوند؛ اما گاهی امتیازی از آن ما خواهد بود که بی نظیر و یگانه است و در عصر ما همانند نخواهد داشت.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یگانه بانویی در آفرینش است که از آغاز تا فرجام هستی، هیچ فردی همسان او در افتخار و سربلندی نبوده و نخواهد بود و آن مادری دخت آفتاب، فاطمه زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ است. گرچه این بانوی عزیز صاحب فرزندانی دیگر از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گردید و قاسم، زینب، رقیه، ام کلثوم و عبد اللّه را به دنیا آورد و یا تنها او و ماریۀ قبطیه مادر ابراهیم از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرزنددار شدند، اما نشان روشنی بخش نام و یاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که برای همیشه در تاریخ افتخارات او جاودان خواهد ماند نسبت دختر دلبند وی، زهرای مرضیه عَلَيْها السَّلاَمُ است؛ فرزندی که خداوند او را خیر کثیر، یعنی «کوثر» نام نهاد تا برکات بیکران او بیش از هزاران پسر، نورانیت داشته باشد.(1)
گویی این شرافت پایدار موجب گردید که شاعری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را «ملکۀ مکه» نام نهاده و این گونه بسراید:
یا حبّذا من لیلة المیلاد
الیلة العشرین من جمادی
میلاد بنت المصطفی رسول
صدیقة طاهرة بتول
خدیجه، بمکه ملیکه
کانت علی العریش و الاریکه
ص: 106
حقت لها لو فخرت مدی الزمن
ببنتها ام الحسین و الحسن
«چه خوش است شب میلاد، شب بیستم جمادی، میلاد دختر مصطفی رسول خدا، صدیقه و طاهره و بتول، خدیجه ملکۀ مکه، که بر روی تخت و سریر نشسته، شایسته او است که همواره به دخترش، که مادر حسین و حسن است افتخار کند.»
اینک چگونگی میلاد فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ را از زبان آن حضرت می شنویم تا از لیاقت و شخصیت چشمگیر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بیش از پیش آگاه شویم.
روزی زهرای مرضیه عَلَيْها السَّلاَمُ رو به همسر خود امام عَلَيْهِ السَّلاَمُ کرده، فرمود: «... ای ابوالحسن! بدان که خداوند نور مرا آفرید؛ در حالی که تسبیح گوی خداوند بزرگ بود. آن گاه آن را در یکی از درختان بهشتی به ودیعت نهاد. آن درخت درخشید و هنگامی که پدرم [در شب معراج] وارد بهشت شد، پروردگار به آن حضرت الهام کرد تا از میوۀ آن درخت چیده و در دهان خود بگذارد. پیامبر چنین کرد. بدین ترتیب خداوند مرا در قلب پدرم قرار داد و بعد از آن به خدیجه منتقل کرد و او هم مرا به زمین نهاد. من از آن نور هستم. آنچه را که بوده و هست و هنوز نیامده می دانم. علی! مومن به نور خدا می نگرد.»(2)
گرچه در بعضی منابع «خرما» و برخی «سیب» به عنوان میوۀ آن درخت معرفی شده است، اما از مجموع تمامی سخنان معصومان7 گفتار رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به دست می آید که فرمود: «فاطمه حوریه ای انسانی است. هر گاه مشتاق بوی بهشت می شوم، دخترم زهرا را می بویم.»(3)
ص: 107
و بی شک در این میان شایستگی بی نظیر بانوی بزرگ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به خاطر لیاقت فرزندی این گونه آشکارتر می شود.
پرسشی که بسیاری از زنان و مردان به ویژه جوانان خداجو و الگوطلب با آن همراه بوده و گاه و بی گاه در فرصت های مختلف مطرح می کنند آن است که به راستی اگر ما نیز فرزندانی برجسته و شایسته بخواهیم، تلاش و کوشش ما در انجام شرایط و ایجاد مقدمات نتیجه ای در بر خواهد داشت یا آن که ارادۀ الهی یگانه دلیل در چنین پدیده هایی خواهد بود؛ همانند میلاد شخصیت هایی چون فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ که لطف پیدا و پنهان خداوند و ارادۀ بی همتای او علت خلقت آن حضرت گردیده است.
پاسخ را با حدیثی آغاز می کنیم که در آن اشاره به هجرت چهل روزه رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ شده، که در آن ایام، آن حضرت به عبادت و بندگی در پیشگاه خداوند مشغول بوده، سپس از سیب بهشتی تناول کرده و آن گاه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ باردار گردیده است.(1)
بی گمان دوری پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از همسر عزیز و مهربان خود، آن هم به مدت چهل روز با توجه به عصمت آن حضرت که نه تنها گناهی مرتکب نشده و بلکه فکر گناه هم نمی کرده است، بزرگ ترین درس و عالی ترین پاسخ به ما خواهد بود، تا بدانیم صفات و روحیات پدران و مادران و خصوصیات محیط زندگی تأثیر به سزا در فرزندان خواهد داشت. از این رو عالمان ربانی و روشن ضمیر در سفارش های خود به همسران، هماره آنان را به تلاوت آیات قرآن، بیداری صبح گاهان، دوری از گناهان و توجه به آداب و اخلاق شایستگان توصیه کرده، تا محیط خانه و خانواده روشن از نور معنویت و عبادت شده، و هرگز بدون حساسیت و مسئولیت به دیدنی ها و شنیدنی ها و خوردنی ها اجازۀ ورود از مرز جسم و جان ندهیم؛ همان گونه که رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برای نشست و برخاست های روزمرۀ خود با افراد، هر روز هفتاد بار استغفار کرده، تا آینۀ قلب را از غبارها و تیرگی ها پاک و پیراسته سازد.(2)
ص: 108
روزی علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ و همسر مهربان او فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ به صحرا رفته به هنگام خوردن خرما با گفتن کلماتی با یکدیگر مزاح می کردند. امام عَلَيْهِ السَّلاَمُ رو به زهرای مرضیه عَلَيْها السَّلاَمُ کرد و فرمود: «ای فاطمه! رسول خدا مرا بیشتر از تو دوست می دارد.» حضرت زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ پاسخ داد: «این سخن شما عجیب است! آیا می شود پیامبر اکرم شما را بیش از من دوست داشته باشد؛ در حالی که من میوۀ دل او و عضوی از پیکر و شاخه ای از شاخسار وجود آن حضرت هستم و غیر از من فرزندی ندارد؟»
علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: «ای فاطمه! اگر سخن مرا قبول نداری، بیا تا نزد پدرت حضرت رسول رفته از او بپرسیم.»
هر دو به سوی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رفتند. فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش دستی کرده، گفت: «ای رسول خدا! کدام یک از ما دو نفر نزد تو محبوب تریم؟ من یا علی؟» پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: «تو نزد من محبوب تری و علی از تو برای من عزیزتر است.»
به دنبال این سخن، علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ رو به فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ کرده و گفت: «آیا به شما نگفتم که من فرزند فاطمۀ باتقوایم؟»
حضرت زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ پس از پایان کلام علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ نام مادر خود را بر زبان جاری کرده، به وجود او افتخار نمود و گفت: «من نیز دختر خدیجه کبرایم!»(1)
همدلی و همراهی مادران و فرزندان بنیانی احساسی و عاطفه داشته و هماره بر این اساس بوده و خواهد بود؛ اما این ویژگی در بارۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ فراتر از جلوه های احساسی، بنیادی آسمانی داشته و از پیش از میلاد زهرای مرضیه عَلَيْها السَّلاَمُ در گفت وگوهای گوناگون در شکم مادر تجلی یافته است.
ص: 109
گاه فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ مونس تنهایی مادر به هنگام غربت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و دوری زنان مکه با او بود(1) و زمانی برتر از آن نقشی هشیارساز در عبادات مادر ایفا می کرد.
روزی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تقاضای میوه ای بهشتی کرد. جبرئیل دو سیب از بهشت نزد آن بزرگوار آورده، گفت: «ای محمّد! خداوندی که برای هر چیز اندازه ای مقدر کرده است، می فرماید: یکی از این دو سیب را خودت بخور و سیب دیگر را به خدیجه بده... من از شما دو نفر فاطمه را می آفرینم.» حضرت دستور پروردگار را انجام داد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بر سر زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ باردار شد.
هنگامی که کافران از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خواستند که ماه را دو نیمه کند، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فریاد برآورد و گفت: «ای وای چقدر زیان کار است آن کس که محمّد را تکذیب می کند؛ در حالی که او بهترین پیامبر است.» ناگاه فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ از درون شکم مادر گفت: «ای مادر! غمگین مباش و ترس به خود راه مده؛ زیرا خداوند با پدرم همراه است.»(2)
روزی دیگر نیز به هنگام انجام نماز از سوی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، زهرای عزیز با مادر سخن گفت تا قدر و قداست آن دو برای همیشه ایام تاریخ بشریت و نمونه های انسانیت را نور افشان و چشمگیر سازد. ماجرا از آن جا آغاز شد که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ [اشتباها] خواست در رکعت سوم سلام دهد که فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ از شکم مادر وی را ندا داد که: «قومی یا اماه فانک فی الثالثه؛(3) برخیز ای مادر! تو در رکعت سوم می باشی!»
این ارتباط به گونه ای دیگر در آخرین لحظات زندگانی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رخ نشان داد. آن هنگام که اسمأ [ یا سلمی] در کنار آن بانوی بزرگ بود و او را اندوهگین و آشفته خاطر می دید. گوید رو به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ کرده گفتم: «آیا شما که بانوی زنان جهان و همسر پیامبر هستی و بر
ص: 110
زبان آن حضرت بشارت به بهشت برای شما آمده، گریه می کنی؟»
فرمود: «من به خاطر مرگ گریه نمی کنم. اندوه من برای آن است که هر زنی در شب عروسی خود نیازمند زنی دیگر است که سرش را با او در میان گذارد و نیازمندی ها وخواسته هایش را به او بگوید. فاطمه الآن کوچک است. از آن می ترسم در شب عروسی او کسی نباشد که کارهایش را انجام دهد و در مشکلات او را یاری دهد.» عرض کردم: «بانوی من! به شما قول می دهم که اگر تا آن روز زنده ماندم به جای شما این کار را انجام دهم.»
در شب عروسی فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از آن که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وارد خانۀ علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ شد، دستور داد همۀ زنان خارج شوند و خود نیز بعد از مدتی عازم رفتن گردید. اما مرا در تاریکی شب دید و علت ماندن را جویا شد. من نیز با اشاره به سخنان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، به قولی که به او داده بودم اشاره کردم.
پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با شنیدن نام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و انگیزۀ مادرانه او نسبت به فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ گریست و برایم به خاطر پایداری به عهد و پیمان خود دعا کرد.(1)
آری علاقه و ارادت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نسبت به دخت دردانه و یگانه خویش موجب گردیده که در آینۀ معارف والای فرهنگی، آن بانوی ایثارگر و مهربان را همراه آسیه دختر مزاحم و مریم دختر عمران، چونان حاجب و نگاهبان در پیش روی فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ دیده، که همراه او حرکت کرده تا زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ را وارد بهشت کنند.(2)
و یا به گفتۀ رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آن زن عزیز و با عظمت، همراه با هفتاد هزار فرشته که به دست خود پرچم های تکبیر دارند، از فاطمه استقبال می کنند.(3)
پایان این بخش از نوشتار را با بخشی از اشعار سراسر شور و شعور از فرزند فرزانه فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، حضرت امام خمینی= خطاب به مادر زینت می بخشیم:
ای ازلیت به تربت تو مخمر
وی ابدیت به طلعت تو مقرر
آیت رحمت ز جلوۀ تو هویدا
رایت قدرت در آستین تو مضمر
ص: 111
عصمت تو تا کشید پرده به اجسام
عالم اجسام گردد عالم دیگر
جلوۀ تو نور ایزدی را مجلی
عصمت تو سر مختفی را مظهر
گویم واجب تو را نه آنت رتبت
خوانم ممکن تو را ز ممکن برتر
1. ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد (م 656 ق)، شرح نهج البلاغه، مصحح: محمّد ابراهیم، قم: کتابخانه عمومی آیت اللّه مرعشی نجفی.
2. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان.
3. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، 1386 ق.
4. ، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ علی محمّد بجاوی، بیروت: 1412 / 1992.
5. ، لسان المیزان، مؤسسة الأعلمی، 1406 ق.
6. ابن حمزه ، محمّد بن علی ، ثاقب المناقب، مشهد: آستان قدس رضوی، 1277ق.
7. ابن شاذان، فضل بن شاذان، الإیضاح، تصحیح: سید جلال الدین ارموی، تهران: دانشگاه تهران.
8. ابن طاووس حلی، سید احمد بن موسی (م 673 ق)، بناء المقالة الفاطمیه، تحقیق و تصحیح : سید علی عدنان غریفی، قم: موسسه آل البیت، 1411ق.
9. ابن فارس، أحمد بن فارس بن زکریّا رازی (م 395 ق)، معجم مقاییس اللغة (مقاییس اللغة)، تحقیق: عبد السلام محمّد هارون، قم: مکتب الإعلام الإسلامی، 1404ق.
10. اربلی ، علی بن عیسی ، کشف الغمة فی معرفة الائمة ، بیروت: دارالکتاب الاسلامی، 1401 ق.
ص: 112
1. استرآبادی، شرف الدین علی حسینی (م 940 ق)، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة (کنز جامع الفوائد)، تحقیق: مدرسة الإمام المهدی [، قم: مدرسة الإمام المهدی[، 1407 ق.
2. استرآبادی، شرف الدین علی حسینی (م 940 ق)، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة (کنز جامع الفوائد)، تحقیق: مدرسة الإمام المهدی [، قم: مدرسة الإمام المهدی[، 1407 ق.
3. بحرانی اصفهانی، نور الدین عبد اللّه بن نور اللّه (م 1173 ق)، عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، تحقیق: مدرسة الإمام المهدی7، قم: مدرسة الإمام المهدی7، 1408 ق.
4. بحرانی، سید هاشم بن سلیمان (م 1107 ق)، البرهان فی تفسیرالقرآن، تهران: انتشارات مؤسسۀ بنیاد بعثت، 1416ق.
5. ، اللوامع النورانیه، قم: کتابخانه تخصصی امام حسین7، 1385ش.
6. ، حلیة الأبرار فی أحوال محمّد وآله الأطهار7، تحقیق: غلام رضا مولانا بروجردی، قم: مؤسسة المعارف الإسلامیة، 1413 ق.
7. ، غایة المرام وحجّة الخصام فی تعیین الإمام، تحقیق: السید علی عاشور، بیروت: مؤسسة التاریخ العربی، 1422ق.
8. ، نزهة الابرار،
تهران: کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی،
عربی، 1428 ق.
9. بهبهانی، محمّدباقر بن عبد الکریم (ق 14 ق)، الدمعة الساکبة فی أحوال النبی(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و العترة الطاهرة، منامه: مکتبة العلوم العامّة، 1408 ق.
10. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، تحقیق: مالک محمودی، قم: مؤسسۀ نشر اسلامی، 1411 ق.
11. راوندی، قطب الدین سعید بن عبداللّه (م 573 ق)، الخرائج والجرائح، تحقیق: مؤسسة الإمام المهدی، قم: مؤسسة الإمام المهدی، 1409 ق.
12. ، ألقاب الرسول و عترته (طبع ضمن «مجموعة نفیسة»)، (پیش از قرن 9ق)، قم: مکتبة آیة اللّه المرعشی.
ص: 113
1. رحمانی همدانی، احمد، فاطمة الزهرا عَلَيْها السَّلاَمُ شادمانی
دل پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ترجمه: حسن افتخارزاده سبزواری، تهران: کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، 1376.
2. ، فاطمه الزهرا عَلَيْها السَّلاَمُ بهجه قلب المصطفی، تهران: کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، 1378.
3. سهیلی، عبدالرّحمان بن عبد اللّه، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، چاپ عبدالرحمان وکیل، قاهره 1387 1390 / 1967 1970، چاپ افست 1410 / 1990.
4. سید المرتضی، علی بن حسین موسوی (م 436 ق)، الشافی فی الإمامة، تحقیق: عبد الزهراء الحسینی الخطیب، تهران: مؤسسة الإمام الصادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ ، 1410 ق.
5. ، الفصول المختارة من العیون والمحاسن، قم: المؤتمر العالمی بمناسبة ذکری ألفیة الشیخ المفید، 1413 ق.
6. شریف لاهیجی، محمّد بن علی، تفسیر لاهیجی، تصحیح: محدث ارموی، تهران: دفتر نشر داد، 1373ش.
7. شیخ حر عاملی، محمّد بن حسن (ت 1104 ق)، الإیقاظ من الهجعة، ترجمه: احمد جنّتی، قم: دار الکتب العلمیة، [بی تا].
8. ، الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة، قم: مکتبة المفید.
9. شیخ صدوق، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (م 381 ق)، الخصال، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، 1403 ق.
10. شیخ طوسی، ابوجعفر محمّد بن حسن (م 460 ق)، الامالی، قم: انتشارات دارالثقافیة،1414ق.
11. صفوری شافعی، عبدالرحمان بن عبدالسلام (معاصر)، نزهة المجالس ومنتخب النفائس (المجالس للصفوری)، بیروت: دار الإیمان.
12. طبرسی، فضل بن حسن (م 548 ق)، اعلام الوری باعلام الهدی، قم: مؤسسة آل البیت7 لاحیاء التراث، 1417 ق.
ص: 114
1. ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، بیروت، [بی نا]، 1988 م/ 1408ق.
2. طبری، عماد الدین حسن بن علی (ق 7 ق)، کامل بهایی، تحقیق: اکبر صفدری قزوینی، تهران: مرتضوی، 1382 ش.
3. ، مناقب الطاهرین، تحقیق: حسین درگاهی، تهران: رایزن، 1379 ش.
4. طریحی، فخر الدین (م 1085 ق)، مجمع البحرین، تحقیق: السید أحمد الحسینی، تهران: مکتبة نشر الثقافة الإسلامیة، 1408 ق.
5. عالمی دامغانی، محمّدعلی ، پیغمبر و یاران، قم: بصیرتی، 1346ش.
6. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه (م 1112 ق)، نور الثقلین، تحقیق: سید هاشم رسولی محلّاتی، قم: مؤسسة إسماعیلیان، 1412ق.
7. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه (م 1112 ق)، نور الثقلین، محقق و مصحح: هاشم رسولی محلاتی، قم اسماعیلیان، 1415ق.
8. علامۀ حلّی، حسن بن یوسف (م 726ق)، کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین7، تحقیق: علی آل کوثر، قم: مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة، 1411 ق.
9. عیاشی، محمّد بن مسعود سلمی سمرقندی (م 320 ق)، تفسیر العیاشی، تحقیق: هاشم الرسولی المحلّاتی، تهران: المکتبة العلمیة، 1380 ق.
10. فتّال نیشابوری، محمّد بن حسن (م 508 ق)، روضة الواعظین، تحقیق: حسین الأعلمی، بیروت: مؤسسة الأعلمی، 1406 ق.
11. فرات کوفی، فرات بن ابراهیم (زنده در 307 ق)، تفسیر فرات کوفی، تحقیق: محمّد الکاظم المحمودی، تهران: وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامی، 1410 ق.
12. فیاض لاهیجی، عبدالرزاق بن علی، دیوان، به کوشش: امیر بانوی کریمی، تهران: دانشگاه تهران، 1372ش.
13. فیض کاشانی، ملا محمّدمحسن بن شاه مرتضی (م 1059 ق)، الصافی فی تفسیر القرآن (تفسیر الصافی)، تهران: مکتبة الصدر، 1415 ق.
ص: 115
1. قاضی نعمان مغربی، نعمان بن محمّد تمیمی (م 363 ق)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، تحقیق: سید محمّد حسینی جلالی، قم: نشر اسلامی، 1414 ق.
2. قمی مشهدی، میرزا محمّد (م 1125 ق)، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ اسلامی، 1368ش.
3. قمّی، علی بن ابراهیم (م 307 ق)، تفسیر القمّی، به کوشش: سیّد طیّب موسوی جزائری، نجف: مطبعة النجف الأشرف.
4. قیروانی، حسن بن رشیق (م 456 ق)، العمدة فی محاسن الشعر و آدابه، تحقیق: محمّد قزقزان، بیروت: دار المعرفة، 1408 ق.
5. کاشانی، ملا فتح اللّه (م 988ق)، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران، محمّدحسن علمی، 1336ش.
6. کاشف الغطاء، محمّد الحسین، جنة الماوی، قم: کتابخانۀ مؤسسۀ علمی فرهنگی دارالحدیث، 1380 ق.
7. کراجکی طرابلسی، محمّد بن علی (م 449 ق)، کنز الفوائد، تصحیح: عبداللّه نعمة، قم: دار الذخائر، 1410 ق.
8. مجلسی، محمّدباقر(م 1110 ق)، بحار الأنوار، بیروت: مؤسسة الوفا، 1403 ق.
9. ، جلاء العیون، تهران: المکتبة الإسلامیّة، 1372 ش.
10. مجلسی، محمّدتقی (م 1070 ق)، روضة المتّقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، تحقیق: علی پناه الإشتهاردی، قم: بنیاد فرهنگ إسلامی، چاپ دوم.
11. محب الدین طبری، أحمد بن عبداللّه (م 693 ق)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، تحقیق: اکرم البوشی، جدّه: مکتبة الصحابة، 1415 ق.
12. محدث قمی، شیخ عباس (م 1359 ق)، بیت الاحزان، ترجمه محمّد محمّدی اشتهاردی، قم: انتشارات ناصر، 1369ش.
13. مسعودی، علی بن حسین (م 346 ق)، مروج الذهب ومعادن الجوهر، تحقیق: محمّد محیی الدین عبد الحمید، مصر: مطبعة السعادة، 1384 ق.
ص: 116
شرح حال حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به منابع مهم تاریخی است. از دیدگاه نویسنده: در بارۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ، همسر گرامی پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، اطلاعات زیادی گزارش نشده است و کاش فقط با کمبود اطلاعات روبه رو بودیم ؛ زیرا همان گزارش هایی هم که واصل شده، دارای تناقصات فراوان و شگفت آور است و متأسفانه آن قسمتی که بر سر زبان ها جریان دارد، زندگی واقعی آن بانوی بزرگوار را به نمایش نمی گذارد و این مقاله ، در پی آن است ، تا علاوه بر آنچه که بر افواه جاری است، سیمای دیگری از خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ عرضه کند. ولی برای پرداختن به سیمای خدیجۀ طاهره3، ناگزیر از ذکر بعضی خصوصیات محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است . آن حضرت مظهر و نماد پاکی و پاکیزگی بود. کسی بود که در جامعۀ منحط آن دیار، به عنوان یک فرد پسندیده و ستوده ، شهرت یافت و راست گو و راست کردار بود و در شهر ناآشنا با آب ، به پاکیزگی بسیار اهمیت می داد.
کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، صداقت، پاکیزگی.
در بارۀ خدیجه ، همسر گرامی پیامبر اکرم (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، اطلاعات زیادی گزارش نشده است و کاش فقط با کمبود اطلاعات روبه رو بودیم ؛ زیرا همان گزارشاتی هم که واصل شده دارای تناقصات فراوان و شگفت آور است و متأسفانه آن قسمتی که بر سر زبان ها جریان دارد، زندگی واقعی آن بانوی بزرگوار را به نمایش نمی گذارد و این مقاله ، در پی آن است ، تا
ص: 117
علاوه بر آنچه که بر افواه جاری است سیمای دیگری از خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ عرضه کند.
در سرزمین حجاز، مردی پا به عرصۀ زندگی گذاشت. نام احمد (یا محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)) را برایش در نظر گرفتند و او همان کسی است که در چند دهۀ بعد، بشریت را با آئینی آسمانی آشنا کرد و بارزترین نقطۀ عطف را در طومار دینداری رقم زد.
به راستی چه ویژگی هایی در آن شخص ، موجب گزینش الهی وی شد؟ نگارندۀ مقاله در صدد پرداختن به این موضوع نیست . ولی برای پرداختن به سیمای خدیجه طاهره 3، ناگزیر از ذکر بعضی خصوصیات محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است . آن حضرت مظهر و نماد پاکی و پاکیزگی بود. کسی بود که در جامعۀ منحط آن دیار، به عنوان یک فرد پسندیده و ستوده ، شهرت یافت و راست گو و راست کردار بود و در شهر ناآشنا با آب ، به پاکیزگی بسیار اهمیت می داد.
استحمام و مسواک زدن جزو برنامه مستمرش محسوب می شد. درد مردم و جامعه آزارش می داد و برای رفع آلام مردم اقدام عملی نیز می کرد و به همین دلیل در گروه معدود جوانمردان و آزادگان جای گرفت و همه از خود می پرسیدند چنان شخصی برای ازدواج چه برنامه ای خواهد داشت ؟ و معیارهای انسانی که صلاحیت ابلاغ وحی الهی را دارا خواهد شد ، برای پیوند زناشوئی چیست ؟ گزیدۀ گزینش شدۀ الهی کیست و باید چه صفاتی داشته باشد؟ آیا همان طور که خدا از میان آدمیان ، وی را به دلایل انسانی و صفاتی نیکو برگزید، او نیز از میان بانوان آن دیار، کسی را گزینش خواهد کرد که چنین باشد؟ مگر غیر از این احتمال دیگری متصور است ؟
پس
سیمای همسر محمّد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را باید از این منظر در کتب تاریخ جست وجو کرد. آری ، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همان کسی است که در جامعۀ مکه به طاهره، یعنی بانوی پاک مشهور شد. گر چه جامعۀ جاهلی آن زمان به تدریج با پاکی و پاگیزگی به مفهوم عام آشنا می شد ، ولی قدر مسلم با پاکی بیگانه هم نبود و پاکان را می ستود و به همین دلیل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را طاهره لقب داد و احمد را محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ). طاهره ، لقبی که نماد تمام نمای خوبی در آن زمان و آن دیار بود.
بنا بر این ، حلقۀ اتصال محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، طاهره ، را به راحتی می توان از این رهگذر
ص: 118
به دست آورد و از بسیاری از گزارشات نامعقول دوری جست . گزارشاتی که در پی آنند تا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را دارای ثروت فراوان و بی حساب معرفی کنند و همان را نقطۀ آغاز این آشنایی و ازدواج دانسته و نوشته اند.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قبل ازدواج با حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دو بار دیگر ازدواج کرده و دارای چند فرزند نیز بوده و زمان ازدواج با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، چهل سال و یا کمی بیشتر سن داشته است و نیز می گویند خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود که پیشنهاد ازدواج با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را مطرح کرد .
این که معروف است خدیجۀ طاهره3 قبل از ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دو بار ازدواج کرده ، صرفاً یک گزارش تاریخی است که متضاد آن نیز گزارش شده و در چند کتاب تاریخی آمده : «ان النبی (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تزوج بها و کانت عذرا؛ پیامبر گرامی(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با خدیجه ازدواج کرد در حالی که خدیجه دوشیزه و باکره بود.» ولی مظلومیت مضاعف خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در طول تاریخ به دست بعضی سیره نویسان کم دقت و راویان اولیه مغرض رقم خورده است.
آنان دلیل ازدواج های قبلی وی را وجود فرزندانی از آن ازدواج ها می دانند ؛ در حالی که کودکان مورد اشارۀ مورخان، فرزندان خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یا فرزندان شوهر خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از زن دیگر بودند که علی الظاهر بعد از مرگ والدین آنها (یا هر دلیل دیگری ) و فقدان سرپرست آن بانوی نمونه ، فداکاری کرد، آنها را به نزد خود آورد و به همراه پیامبر گرامی(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با تمام محبت از آنها نگهداری می کرد و به همین دلیل است که خدیجه 3، علاوه بر صفت طاهره ، دارای لقبی دیگر یعنی «ام الایتام» ، مادر یتیمان نیز هست . و این لقب در رابطه با مادری کردن وی در حق آن کودکان است .
البته این عنوان را مردم آن دوران به وی دادند و بدیهی است که شخصیت طاهرۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ راضی به کاربرد کلمۀ ایتام و یتیمان نبوده باشند؛ زیرا او فقط مادری کرده بدون هیچ گونه طعن و نیش . حال آن که در لقب مذکور ، نوعی بی مهری مشاهده می شود .
به هر جهت ، این لقب را هر کس به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ داده باشد، نشان از روحیۀ بلند و انسانی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دارد ؛ حس نوع دوستی ، فداکاری و آزادگی، همان ویژگی هایی که شوی
ص: 119
او نیز در مرتبۀ بالاتر دارای آن بود.
متأسفانه در گزارش بعضی راویان مغرض ، نه تنها با انتساب این فرزندان به خدیجه 3، ویژگی فداکاری و انسانیت او نادیده گرفته شده ، بلکه همان فرزندان را یکی از دلایل ازدواج های قبلی وی قلمداد کرده اند.
هر چند که گزارشگران دیگری به این واقعیت مهم پی برده و آن را تصحیح کرده اند. از دلایل محکم در رد ازدواج های قبلی خدیجه 3، گزارشی هست که در بسیاری از کتب تاریخ آمده و کسی نیست که آن را نشنیده باشد. این مضمون که می گویند، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به دلیل شخصیت ممتازش ، دارای خواستگارهای فراوان بود و بزرگان و اشراف قریش ، خواهان ازدواج با وی بودند، ولی او به تمام اشراف مدعی جواب رد داد و چون جواب مثبت به محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) داد، مورد اعتراض زنان قریش واقع شد که چرا به احدی از امیران جواب مثبت ندادی، اما با یتیم ابوطالب (محمّد) ازدواج کردی ؟
گزارش مذکور علاوه بر این که به روشنی ازدواج های قبلی وی را مردود اعلام می کند، حاکی از آن است که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همان طور که از القابش (طاهره و ام الایتام ) بر می آید، برای ازدواج ملاک هایی جز ملاک های موجود در جامعه را مد نظر داشته و ثروت و دارایی امیران و بزرگان قریش او را نفریفته، بلکه پاکی او به دنبال پاکی بزرگ تری بوده است. (جذب پاکی بزرگ تر شدن پاکان )
در مورد سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هم برخلاف آنچه بر افواه جاری و ساری است و عدد چهل قید شده ، گفتنی است که به احتمال قریب به یقین این عدد ناشی از تخمین بعضی سیره نویسان به دلیل فرض قبلی آنان در مورد دو بار ازدواج کردن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و فرزند داشتن وی بوده و اگر ازدواج های قبلی او را منتفی بدانیم ، موضوع سنش نیز خود به خود حل خواهد شد.
بنا به نقل جعفر مرتضی عاملی در کتاب «الصحیح من سیرة النبی الاعظم »، سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنگام ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) متفاوت ذکر شده و مورخان مختلف آن را 25 سال ، 28 سال ، 30 سال ، 35 سال ، 40 سال ، 44 سال ، 45 سال و 46 سال اعلام کرده اند. در بحار الأنوار از قول
ص: 120
ابن عباس سن وی هنگام ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، 22 سال ذکر شده است .(1)
جعفر مرتضی عاملی ، عدد 28 سال را قول ترجیحی اکثریت دانسته و با توجه به رد ازدواج های قبلی وی ، قطعی است که سن او هنگام وصلت با پیامبر گرامی(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، باید خیلی کمتر از آنچه شهرت دارد، بوده باشد و اگر چه نمی توان به طور قطع سن خدیجه طاهره3 را به دست آورد، ولی به نظر می رسد سن اعلام شده در بحار الأنوار از قول ابن عباس به صحت نزدیک تر است که در این صورت با قول ترجیحی اکثریت (بنا به ادعای جعفر مرتضی عاملی ) خیلی تفاوت ندارد.
در هر صورت بعضی از سن های ادعایی یاد شده (به ویژه از 35 تا 46 سال ) نه با تحلیل صحیح وقایع تاریخی سازگار است و نه با علوم پزشکی و تجارب انسان ها؛ زیرا کسانی که سن حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را هنگام ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حدود چهل سال اظهار کرده اند همان کسانی هستند که ولادت حضرت زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ پنج سال بعد از بعثت ، یعنی بیست سال بعد از ازدواج رسول اکرم (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می دانند.
بدین ترتیب سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنگام تولد حضرت فاطمه3 باید حدود شصت سال باشد که طبیعی است در این حدود سن (بین 55 سال تا 66 سال ) بارداری از نظر علمی و پزشکی و تجربه و واقعیت مردود است و اگر عوام الناس بگویند سن بارداری برای سادات ده سال بیش از حد معمول است ، باید گفت : اگر چنین باشد، همین مطلب بزرگ ترین سند و معجزه برای حقانیت آیین اسلام در نزد جهانیان می توانست باشد که البته نه چنین مطلبی واقعیت دارد و نه نگارنده به دنبال چنین موهوماتی است .
گذشته از آن که اصولاً خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جزو سادات مرسوم به شمار نمی آیند، از سویی ممکن است عده ای استدلال کنند در قرآن مواردی از بارداری در سنین کهن سالی مطرح شده (همسر حضرت ابراهیم عَلَيْهِ السَّلاَمُ و حضرت زکریا ) و این امر در مورد حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز می تواند از این نوع (معجزه الهی ) باشد . جواب این است که آیا اجازه داریم هر گاه از
ص: 121
تحلیل و تحقیق کم می آوریم ، متمسک به استثنائاتی شویم که در قرآن و خود قرآن نیز غیرعادی و غیرطبیعی بودن آن را ذکر کرده است . ثانیاً وقتی قرآن ، دو مورد مزبور را در مورد پیامبران پیشین ذکر کرده، چطور ممکن است معجزه ای را که مربوط به آورندۀ قرآن است مسکوت گذاشته باشد.
از این نکته نیز اگر بگذریم نوبت به موضوع خواستگاری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می رسد. بدون تردید خواستگاری یک زن بیوه چهل و چند ساله که دارای چند فرزند بوده و سابقۀ دو بار شوهر کردن را داشته ، از یک جوان نمونۀ قریش با حدود 25 سال سن ، گستاخانه و خودخواهانه است و این امر با اخلاق قریش سازگاری نداشته است و اگر بپذیریم وی یک دوشیزه (عذرا) فداکار و پاکی بوده که سنی حدود سن پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را داشته ، لذا موضوع خواستگاری از این زاویه با صفات وی منتفی است و به خصوص که مراسم خواستگاری رسمی کسان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، به ویژه حضرت ابوطالب 7، از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و کسان وی ، در کتب معتبر تاریخی ذکر شده است . هر چند که ممکن است به دلیل وجود صفات برجسته محمّدبن عبدالله (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، پیام های اولیه از سوی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ارسال شده باشد ، ولی طبیعی تر، همان خواستگاری معمول محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و کسان وی از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و بزرگ وی، به دلیل وجود صفات نیکو در این زن آزاده ای بود که به پاکی و مهر و محبت شهرت داشته است .
ظاهراً اصلی ترین امتیازی که برای حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در امر پیشقدم شدن در ازدواج مطرح می کنند ، همانا مال و ثروت زیاد وی است که اگر چنین شخصیت ملکوتی و منحصر به فرد پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به ازدواج با فردی که تنها امتیازش ثروت او است راضی نمی شد. مگر در اصل ثروت فراوان و بسیار خدیجه 3، تردید کنیم هر چند نظر قطعی نمی توان داد.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در جامعه ای پا به عرضه وجود نهاد که بسیاری از ارزش ها و اخلاقیات در آن کم رنگ شده بود و او در همان جامعه ملقب به صفت طاهره (پاک ) شد. او نهاد دقیق مهرورزی و محبت به کودکان بی سرپرست بود و به دلیل همان صفات برجستۀ انسانی و بسیاری صفات نیکوی دیگر که متأسفانه خبری از آنها نداریم ، با اشرف انسان های دوران آفرینش ، سرچشمۀ نیکی و پاکی ، محمّد مصطفی (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، پیوند برقرار کرد و به همراه آن
ص: 122
حضرت به ادامۀ سرپرستی از فرزندانی پرداخت که بعدها منتسب به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شدند و حتی همسران آن دختران نیز به لقب دامادهای پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مفتخر شده اند.
شاید به دلیل وجود همین فرزندان بوده که آن خانوادۀ نورانی از داشتن فرزندان حقیقی به تعداد متعارف زمان حیات شان منصرف شده اند.
اگر چه گفته می شود خدیجۀ طاهره 3 اولین کسی بود که به حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ایمان آورد و آغاز ایمان وی به رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به لحظۀ آغازین وحی و بعثت وی برمی گردد، او از سال ها قبل به پاکی محمّد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خداباوری وی ایمان آورده بود و بدیهی است اگر بعد از سفارت رسمی الهی خاتم الانبیا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، اولین گروندۀ رسمی باشد.
ص: 123
ص: 124
شرح فضایل اخلاقی و معنوی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به مهم ترین منابع تاریخی و روایی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از جملۀ زنان بافضیلتی است که شایستگی تأسّی و اقتدا دارد. ایشان از زنان بهشتی است که روایات فراوانی از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و معصومین7 در بارۀ فضایل و سجایای اخلاقی ایشان وارد شده است. حضرت خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ با نگاهی فراتر از نگاه های آن عصر به استقبال پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رفت و نه تنها مال و اعتبار، بلکه روح و جان خود را در راه مصالح ایشان و مکتب او هزینه کرد و رضوان الهی و سعادت اُخروی را برای خود خرید. بی شک، زنان مسلمان با پیروی از خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ و دختر اطهرش، فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ، در خانه و اجتماع می توانند به قلّه های حقیقی کمال و تعالی برسند و راه را بر راهزنان فرهنگی ببندند و پایه گذار خانه های سبز باشند.
کلیدواژه: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، سجایای اخلاقی، سعادت، کمال.
الگوها، بسترهای مناسبی را برای رشد و بالندگی یا تنزّل و فروپاشی فرد و جامعه فراهم می کنند. جوامع غربی با استفاده از این قاعده، با معرّفی الگوهای خود برای زنان جهان و به ویژه زنان مسلمان، می کوشند آنان را به سوی اهداف شوم خود هدایت کنند و جهت
ص: 125
دهند. غرب با به دست گرفتن روح و فکر زنان می خواهد زنان دیگر جوامع هویّت خود را رها سازند و هویّت جدیدی را پذیرا شوند. که نتیجه، وابستگی کامل است. بر نهادهای فرهنگی واجب است که به معرّفی الگوهای اصیل دینی و ملّی اهمّیّت دهند و فضای فرهنگی کشور را جولان گاه غرب زدگان قرار ندهند.
از جمله زنان بافضیلتی که شایستگی تأسّی و اقتدا دارد، حضرت خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ، همسر گرامی پیامبر اعظم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است. ایشان از زنان بهشتی است که روایات فراوانی از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و معصومین7 در بارۀ فضایل و سجایای اخلاقی ایشان وارد شده است.
حضرت خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ با نگاهی فراتر از نگاه های آن عصر به استقبال پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رفت و نه تنها مال و اعتبار، بلکه روح و جان خود را در راه مصالح ایشان و مکتب او هزینه کرد و رضوان الهی و سعادت اُخروی را برای خود خرید.
بی شک، زنان مسلمان با پیروی از خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ و دختر اطهرش، فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ، در خانه و اجتماع می توانند به قلّه های حقیقی کمال و تعالی برسند و راه را بر راهزنان فرهنگی ببندند و پایه گذار خانه های سبز باشند.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ 68 سال پیش از هجرت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در مکّه، چشم به جهان گشود. وی در خانواده ای بزرگ و ارجمند متولّد شد و نیکو پرورش یافت. پدرش، خویلد بن اسد بن عبدالعزّی نام داشت و مادرش، فاطمه دختر زائدة بن اصم بود. جدّ بزرگ آن دو فهر نام داشت و از قبیلۀ قریش بودند. لقبش «طاهره» بود، دو پسر به نام های قاسم و عبد اللّه(1) و چهار دختر به نام های زینب، امّ کلثوم، فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ و رقیّه داشت.
بنا به روایتی، پدر وی پیش از جنگ های فجّار کشته شد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در دنیای پرآشوب
ص: 126
آن روزگار تنها گذاشت. از سرنوشت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و زندگانی وی تا پیش از سنین میان سالی آگاهی دقیقی در دست نیست. شاید پانزده سال بیشتر از عمرش نمی گذشت که شاهد هجوم سپاه ابرهه به خانۀ خدا بود. زمان لشکرکشی ابرهه که به «عام الفیل» معروف گشت، سال تولّد محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و مبدأ تاریخ پیش از ظهور اسلام بود.(1)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، نخستین بانویی است که دعوت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به آیین اسلام را لبّیک گفت. او تا آخرین لحظه در کنار رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ماند و از حمایت همسرش دست برنداشت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یکی از بزرگ ترین حامیان دین اسلام بود. رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در این باره می فرمود: «اسلام جز به شمشیر علی و ثروت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برپا نشد.»(2)
بنا بر اشاره متون تاریخی، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دوران جوانی با تشکیل کاروان های تجاری به کسب درآمد پرداخت. وی با مدیریّت و درایتی قوی و به دور از رسم تاجران زمانه که رباخواری را از اصول اوّلیّه کسب ثروت قرار داده بودند، به تجارت مضاربه ای روی آورده بود.
برخی پژوهشگران بر این باورند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از پرداختن به تجارت، ابتدا با عتیق بن عائذ مخزومی و پس از مرگ وی، با ابوهالة بن منذر اسدی ازدواج کرده است.(3) اگر صحّت این ازدواج ها را بپذیریم، ممکن است بخشی از دارایی اوّلیۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از طریق میراث شوهرانش به وی رسیده باشد. با این حال، نمی توان تدبیر و مدیریّت تجاری وی را منکر شد. تاریخ نگاران بارها از او با عنوان هایی همچون: «اِمْرأةٌ حازِمَةٌ لَبِیبة»؛ یعنی بانوی دوراندیش و خردمند یا «اِمْرَأةٌ عاقِلة»؛ یعنی بانوی عاقل یاد کرده اند.(4)
هر چند مبارزۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با تجارت ربایی، خود مقوله ای مهم است، ولی تابناک ترین
ص: 127
صفحۀ زندگی او مربوط به زمانی است که با وجود زیبایی ظاهر و برخورداری از تمام ویژگی های عالی زنانه، هرگز در جامعه فاسد آن روزگار، خود را نباخت و به درجه ای از کمال و پاکی رسید که وی را «طاهره» لقب دادند.(1)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یکی از ثروتمندان مکّه بود، ولی هرگز از یاری فقیران روی برنمی گرداند و خانه اش همواره کعبه آمال مردم بینوا و پناهگاه نیازمندان بود. کرم، سخاوت، دوراندیشی، درایت، عفّت و پاک دامنی، از وی بانویی پرهیزکار و مورد احترام ساخته بود. لقب «سیّده نساء قریش» که در آن زمان به وی داده شد، نشان دهندۀ جایگاه او در میان مردم است. کمال روحی و عقلی و حسن ظاهر وی سبب شده بود مردان زیادی اندیشه همسری او را در سر بپرورانند. عقبة بن ابی معیط، صلّت بن ابی یَهاب، ابوجهل و ابوسفیان از جمله مردان ثروتمند و بانفوذ قریش بودند که از او خواستگاری کردند، ولی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ درخواست آنان را رد کرد.(2)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زمانی با محمّد امین(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آشنا شد که وی به شبانی مشغول بود و گوسفندان اهل مکّه را برای چرا به سرزمین قراریط می برد.(3) محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در آن روزگار با عمویش، ابوطالب زندگی می کرد. ابوطالب فرزندان بسیاری داشت و در تنگ دستی به سر می برد، به همین دلیل، محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با شبانی و کار و تلاش خود روزگار می گذراند.
ابوطالب، عموی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که وضع دشوار زندگی تنها یادگار برادرش را می دید، به او شغل تجارت را پیشنهاد کرد و از او خواست تا نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برود که یکی از بازرگانان خوش نام و معروف قریش بود. مناعت طبع و بلندی روح محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مانع از این بود که از دیگران درخواستی کند. از این رو، به عموی خود گفت: «شاید خود خدیجه دنبال من بفرستد.» هم چنین اتّفاقی نیز رخ داد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که از گفت وگوی ابوطالب و محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آگاه شده بود،
ص: 128
شخصی را به دنبال محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرستاد و گفت: «دلیلی که مرا بر آن داشته است تا از تو دعوت کنم که به نمایندگی من در کاروان تجاری قریش شرکت کنی، راست گویی، امانت داری و اخلاق پسندیده تو است. من حاضرم دو برابر آنچه به دیگران می دادم، به تو بدهم و دو غلام خود را نیز همراه تو بفرستم تا در تمام مراحل فرمانبردار تو باشند.»(1) وقتی محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) جریان را برای عموی خود نقل کرد، ابوطالب فرمود: «این گشایشی است برای زندگی که خداوند آن را برایت مهیّا کرده است.»(2)
بازرگانی قریش که کالاهای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در آن بود، آماده حرکت شد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، شتری راهوار به همراه مقداری کالای گران بها به وکیل خود، محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) داد و به غلامش مَیْسَرَه نیز دستور داد تا در تمام مراحل فرمانبردار وی باشد. کاروان به مقصد رسید و همۀ بازرگانان در این سفر سود بردند، ولی سود محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیش از همه بود. او کالاهایی نیز برای فروش در بازار تِهامَه خریده بود. کاروان پس از موفّقیّت کامل، راه مکّه را پیش گرفت.
هنگامی که کاروان به مکّه نزدیک شد، میسره به محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گفت: «خوب است شما زودتر نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بروید و او را از جریان تجارت پر سود و بی سابقه ای که امسال نصیب ما شده است، آگاه سازید.» وی به دیدار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت و آنچه را در این سفر بر او گذشته بود، با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در میان گذاشت. میسره نیز تمام آنچه را در این سفر دیده بود و آنچه را نشان دهندۀ عظمت و معنویّت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود، برای بانوی خود تعریف کرد. از جمله گفت: «محمّد بر سر موضوعی با تاجری اختلاف پیدا کرد. آن مرد به محمّد گفت به لات و عزّی سوگند بخور تا سخن تو را بپذیرم. محمّد در پاسخ او گفت: پست ترین و مبغوض ترین موجودات نزد من لات و عزّی هستند که تو آنها را می پرستی.»
میسره هم چنین تعریف کرد: در «بُصری هنگامی که محمّد برای استراحت زیر سایۀ درختی نشسته بود، چشم راهبی که در صومعۀ خود نشسته بود، به او افتاد. نامش را از من
ص: 129
پرسید و بعد از تأمّل کوتاهی گفت: این مرد که زیر سایۀ این درخت نشسته است، همان پیامبری است که در تورات و انجیل در بارۀ او بشارت های فراوانی خوانده ام.»(1)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به عظمت روح محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پی برده و آثار نبوّت را در وجود او دیده و غنچۀ مهر و محبّت او در دلش شکوفه زده بود. وی جوانی پاک دامن و امین را پیش روی خود داشت که هنگام سخن گفتن با او عرق شرم و نجابت بر چهره اش می نشست و پاکی دلش از صداقت سیمایش آشکار بود.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ افکار خود را با همدم خود نفیسه، دختر عَلِیَّه (یامِنْیَه) در میان گذاشت. نفیسه پیام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رساند و گفت: «ای محمّد! چرا شبستان زندگی خود را با چراغ همسری روشن نمی کنی؟» محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در جواب فرمود: «من مالی ندارم که با آن ازدواج کنم.» نفیسه گفت: «اگر من تو را به ازدواج با زنی زیبا و ثروتمند و باشرافت و عزّت دعوت کنم، می پذیری؟» محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پرسید: «آن شخص کیست؟» نفیسه گفت: «خدیجه!» محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: «با این که وضع زندگی من با او تفاوت زیادی دارد، آیا او به این کار حاضر می شود؟» نفیسه گفت: «این را به من واگذار کن!»
محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به پیشنهاد نفیسه پاسخ مثبت داد و فرمود: «لازم است که عموهای خود را از این کار آگاه سازم و با آنها مشورت کنم. اگر آنها به این کار رضایت دادند، به همراه عموهای خود به خواستگاری خدیجه خواهم آمد.»(2)
محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در این باره با ابوطالب مشورت کرد و مجلس باشکوه خواستگاری با حضور شخصیّت های بزرگ قریش تشکیل شد. امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ در این باره می فرماید: آن گاه که رسول خدا
ص: 130
خواست با خدیجه، دختر خویلد ازدواج کند، ابوطالب با خاندانش و گروهی از قریش نزد ورقة بن نوفل، پسر عموی خدیجه آمدند. ابوطالب سخن آغاز کرد و فرمود: «سپاس پروردگار این خانه را که ما را از فرزندان ابراهیم و اسماعیل قرار داد و ما را در این سرزمین امن فرود آورد و بر مردمان فرمانروایی بخشید و در این شهر برکت و نعمت فراوان بر ما ارزانی داشت. فرزند برادرم کسی است که بر هر مردی از قریش که با او مقایسه شود، برتری دارد و از هر که با او سنجیده شود، بزرگ تر است و نظیری در میان آفریدگان ندارد. هر چند ثروتش اندک است، ولی ثروت چون شبی گذرا و سایه ای ناپایدار است. اینک پیش تو آمدیم تا خدیجه را از تو خواستگاری کنیم. مَهریه او را من از مال خود خواهم داد؛ آنچه را اکنون یا هر زمان دیگری بخواهد. قسم به خدای این خانه که او بهره ای وافر و دینی گسترده و اندیشه ای کامل دارد.»
آن گاه ابوطالب سکوت کرد و نوبت ورقة رسید، ولی در سخن گفتن به سختی افتاد و از پاسخ دادن به ابوطالب درمانده شد و سکوت اختیار کرد. خدیجه گفت: «پسر عمو! تو هر چند بزرگ خانواده ای و در سخن گفتن در این مجلس از من سزاوارتری، ولی من در رضایت نسبت به این ازدواج سزاوارترم. ای محمّد! من درخواست تو را می پذیرم و مهر را نیز از مال خویش می دهم.» آن گاه از ابوطالب خواست تا شتری قربانی کند و به مردم ولیمه بدهد.
ابوطالب فرمود: «گواه باشید که خدیجه، محمّد را پذیرفت و مهر را از مال خویش ضمانت کرد.» قریشی یان گفتند: «شگفتا که مهر را زن به مرد می دهد!» ابوطالب به پا خاست و فرمود: «اگر مردی مانند برادرزاده ام باشد، جا دارد که با گران ترین بها و بیشترین مهر خواسته شود، ولی اگر مثل شما باشد، جز با پرداختن مهر سنگین با شما ازدواج نخواهد کرد.» سپس در همان مجلس شتری قربانی کرد و بدین ترتیب، محمّد با خدیجه ازدواج کرد.(1)
گفته می شود مهریه حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، چهارصد دینار و به قولی، بیست شتر بود(2) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنگام ازدواج چهل سال داشت.(3)
ص: 131
سرانجام محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیمان ازدواج بستند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تمام دارایی خود و غلامانش را در اختیار محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گذاشت تا او هر گونه می خواهد در آنها تصرّف کند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که به عظمت معنوی همسرش آگاهی داشت، همواره در راه رضای او گام برمی داشت. البتّه این رفتارهای او با سرزنش های تلخ قریش همراه بود. برخی زنان آن روزگار، با ارزش واقعی مفاهیمی چون خوش رفتاری، راست گویی و امانت داری بیگانه بودند و فلسفۀ ازدواج زنی ثروتمند با مردی تهی دست را درک نمی کردند. از این رو، هر فرصتی را مغتنم می شمردند و لب به طعنه می گشودند و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را می آزردند. زنان مکّه با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفتاری ناروا داشتند، ولی او که در کنار همسر محبوبش احساس آرامش می کرد، برای رویارویی با افکار جاهلانه زنان، آنها را جمع کرد و فرمود: «از زنان عرب شنیده ام که [شوهران شما] بر من خرده می گیرند که چرا با محمّد وصلت کرده ام؟ از شما می پرسم آیا کسی مانند محمّد در نیکویی، نیک رفتاری، خصلت های پسندیده و فضیلت و شرافت در تمام سرزمین عرب سراغ دارید؟»(1)
تولّد فرزندان، پیوند زناشویی حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را محکم تر و چراغ زندگی آنان را پرفروغ تر ساخت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از این پیوند آسمانی صاحب شش فرزند شد: دو پسر و چهار دختر. بزرگ ترین آنها قاسم بود که در دوران جاهلیّت به دنیا آمد. سپس زینب متولّد شد که بعدها به همسری ابوالعاص بن ربیعه درآمد. سومین فرزند وی امّ کلثوم بود که به همسری عثمان بن عفّان درآمد، ولی پیش از عروسی از دنیا رفت و آن حضرت، رقیّه دختر سوم خود را به ازدواج او درآورد.
آخرین دختر آن بانوی بزرگوار، حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، همسر حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ و مادر حسنین7 است. دومین پسر ایشان نیز عبد اللّه است که پس از اسلام به دنیا آمد و به همین علّت او را
ص: 132
«طیّب» و «طاهر» لقب دادند. گفته شده است پسران ایشان در کودکی از دنیا رفتند؛ قاسم در هفت سالگی و عبد اللّه در دو سالگی. همۀ دختران آن حضرت نیز به جز فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ از دنیا رفتند. از همین رو، نسل پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تنها از طریق حضرت زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ ادامه یافت.(1)
کسانی که معتقدند خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ازدواج کرده است، می گویند وی از ازدواج های قبلی خود نیز فرزندانی داشته است. از جمله از عتیق بن خالد مخزومی، یک دختر داشته که بعدها با ابوهالۀ اسدی ازدواج کرده و ثمرۀ این ازدواج هند ابن ابی هالة است. البتّه برخی هند را خواهرزادۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می دانند.(2)
باید بگوییم پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز از همسر دیگرشان ماریه قبطیّه، پسری به نام ابراهیم داشته که وی نیز در خردسالی از دنیا رفته است.
از امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ پرسیدند: «چرا پسری برای رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باقی نماند؟» ایشان در پاسخ فرمود: «زیرا محمّد، پیامبر خدا و علی، وصی او بود و اگر آن حضرت فرزندی از خود بر جای می گذاشت، در ولایت علی تردید می شد و وصایت او تثبیت نمی گشت.»(3)
هنگامی که عبد اللّه (طاهر) وفات یافت، پیامبر خدا، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از گریه و شیون نهی کرد. روزی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خانه آمد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در حال گریه دید. به او فرمود: «چرا گریه می کنی؟» خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: «من هنوز عبد اللّه را از شیر نگرفته بودم.» پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: «ای خدیجه! آیا خشنود نمی شوی اگر روز قیامت او در کنار بهشت ایستاده باشد و دست تو را بگیرد و به بهشت داخل کند و در نیکوترین جای منزل دهد؟» خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با شگفتی پرسید: «ای رسول خدا! واقعاً چنین است؟» پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: «آری، این فضیلت برای همۀ مؤمنان است. خداوند حکیم تر و کریم تر از آن است که جگرگوشۀ مؤمن را از او بگیرد و او
ص: 133
بر این مصیبت صبر پیشه کند و خدای را سپاس گوید و آن گاه خداوند او را عذاب کند.»(1)
در سال پنجم بعثت، جبرئیل بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نازل شد و فرمود: «خداوند بر تو سلام می رساند و می فرماید چهل روز از خدیجه کناره گیری کن.» پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز چنین کرد. پس عمّار را نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرستاد و فرمود: «به خدیجه بگو فکر نکن تو را از یاد برده ام. پروردگارم مرا به این کار فرمان داده و در این کار حتماً خیری نهفته است.»
پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در این چهل روز در خانۀ فاطمۀ بنت اسد، مادر حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ اقامت داشت. روزها را روزه می گرفت و شب علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را به مراقبت از خانه می گماشت تا غریبه ای به آن وارد نشود. آن گاه روزۀ خود را با طعامی از بهشت افطار می کرد.(2) سپس تمام شب را به عبادت می پرداخت.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چهل روز را تنها در خانه خویش به سر برد، ولی شوق دیدار پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خاطرۀ خوش روزهای گذشته، تحمّل تنهایی را بر او آسان کرد. سرانجام لحظۀ موعود فرا رسید و محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پس از چهل روز به خانه بازگشت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که روزها در انتظار او صبر پیشه کرده بود، در را بر او گشود و با روی گشاده به او خوش آمد گفت. جبرئیل نیز طعامی نیکو برای آن دو از بهشت آورد. همۀ این ها زمینه ای بود تا نوگل خدیجه، زهرای مرضیه عَلَيْها السَّلاَمُ، جهان را به هستی خویش زینت بخشد.
فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ از همان آغاز و حتّی در شکم مادر، یار و همدم وی بود و با او سخن می گفت. سرانجام زمان ولادت حضرت زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ فرا رسید. زنان قریش که از ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دل گیر بودند، به کمک او نیامدند و بر بالینش حاضر نشدند. به فرمان خداوند، چهار زن از زنان بزرگ بهشت، ساره، همسر ابراهیم خلیل7؛ آسیه، همسر فرعون؛ مریم، مادر عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ و کلثوم، خواهر حضرت موسی7 بر بالین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ظاهر شدند و او را یاری کردند. یکی از
ص: 134
آنان سمت راست خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، دیگری سمت چپ، یکی بر بالای سر و آخری پایین پای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نشست. آنها فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ را از مادر گرفتند و حوریان بهشتی، او را با آب کوثر شست وشو دادند و در پارچه ای سفید پیچیدند.(1)
کوه نور در شمال مکّه قرار دارد. در نقطۀ شمالی این کوه، غاری است که حرا نامیده می شود و پس از عبور از میان سنگ های سخت می توان به آن رسید. ارتفاع این غار به اندازۀ قامت یک انسان است و عبادتگاه حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، برترین برگزیدۀ خدا بود. او شب ها و روزها را در این مکان سپری می کرد و این مکان خلوت و دور از هیاهو را برای عبادت و پرستش پروردگار انتخاب کرده بود. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ماه رمضان را در آن جا می گذراند و در ماه های دیگر نیز گاه و بیگاه به آن جا می رفت و به راز و نیاز با خدای خویش می پرداخت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هر گاه همسرش را در خانه نمی یافت، در پی او به حرا می رفت و او را در آن جا سرگرم عبادت می دید. مدّت ها بود که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ساعت ها در کوه نور به تماشای این راز و نیاز پرشور و انس و ارتباط محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با خدا می نشست. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می دانست محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از این که مردم نادان بت های بی روح را ستایش می کنند، متأثّر است، ولی نمی تواند چیزی بگوید؛ چون به بازگویی حقایق، مأمور نیست.
سرانجام زمان موعود فرا رسید و جبرئیل از جانب خدا برای محمّد امین(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیام آورد:
بخوان!
چه بخوانم؟
بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید... .
مأموریّت جبرئیل پایان یافت و محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پس از آن که به پیامبری رسید، از کوه حرا رهسپار خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شد. این واقعه، روح پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را مضطرب و جسم او را خسته و ناتوان کرده بود. آغاز ارتباط روحی با فرشتۀ الهی برای او سخت و سنگین بود و لرزه بر اندام مبارکش
ص: 135
انداخته بود.
با این که حضرت یقین داشت آنچه بر وی نازل شده، پیام خدا و آورندۀ آن جبرئیل است، ولی این همه اضطراب تا حدّی طبیعی می نمود؛ چرا که روح هر اندازه توانا باشد و با نظام غیب و عوالم روحانی رابطه داشته باشد، باز وقتی اوّلین بار با فرشتۀ وحی روبه رو می شود، اضطراب و وحشت به او دست می دهد. بعدها اضطراب پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از بین رفت.(1)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که همسر خود را مضطرب و خسته دید، نگران شد و جریان را از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پرسید. محمّد امین(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز هر آنچه را در کوه اتّفاق افتاده بود، برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تعریف کرد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به بزرگی، راست گویی و درست کاری محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ایمان داشت و پیش تر نیز شنیده بود که مردی بزرگ از مکّه، آخرین پیامبر الهی خواهد شد. پس با شنیدن سخنان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، به او ایمان آورد و وی را دعا کرد و دلگرمی داد.
پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که احساس خستگی می کرد، به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: «دَثِّرِینی؛ مرا بپوشان.» خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ او را پوشانید و محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خواب فرورفت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز با خود پیمان بست که با تمام توان از شوهرش که دیگر پیام آور حق و حقیقت شده بود، دفاع کند. از این رو، وی اوّلین زنی بود که به پروردگار و رسالت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ایمان آورد. هیچ تردیدی وجود ندارد که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، نخستین بانویی است که به پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ایمان آورده است.
ما در این مورد، تنها به بررسی یک سند تاریخی بسنده می کنیم که تاریخ نویسان از عایشه، همسر پیامبر نقل کرده اند. عایشه می گوید: «من همواره از این که روزگار خدیجه را درک نکرده بودم، تأسّف می خوردم و از علاقۀ پیامبر به او در شگفت بودم؛ چرا که پیامبر، او را بسیار یاد می کرد و اگر گوسفندی می کشت، به سراغ دوستان خدیجه می رفت و سهمی برای آنها می فرستاد. روزی رسول خدا در حالی که خانه را ترک می کرد، خدیجه را یاد کرد و از او تعریف کرد. کار به جایی رسید که صبر خویش را از دست دادم و با کمال جرئت گفتم: وی پیرزنی بیش نبود و خدا بهتر از او را نصیب شما کرده است! گفتار من چنان رسول خدا را متأثّر ساخت که آثار خشم و غضب در چهرۀ او ظاهر شد. رو به من کرد و فرمود:
ص: 136
ابداً چنین نیست... هرگز همسری بهتر از آن نصیب من نشده است. او هنگامی به من ایمان آورد که همۀ مردم در کفر و شرک به سر می بردند؛ او ثروت خود را در سخت ترین لحظات در اختیار من گذاشت؛ خدا از او فرزندانی نصیبم کرد که به دیگر همسرانم نداد!»(1)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، اوّلین بانویی بود که همراه علی بن ابی طالب7 با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به نماز ایستاد و پیشانی عبودیّت بر خاک سایید. او بدین گونه وفاداری خود را به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اثبات کرد.
سران قریش که از پیشرفت حیرت انگیز آیین یکتاپرستی سخت نگران و ناراحت بودند، به فکر چاره افتادند. آنها تصمیم گرفتند با محاصرۀ اقتصادی و قطع کردن شریان های حیاتی مسلمانان، از نفوذ و گسترش اسلام بکاهند و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و یارانش را در حصار فقر و تبعید نابود کنند یا به سازش و تسلیم وادارند. بنا بر این، عهدنامه ای به خط منصور بن عکرمۀ و امضای هیئت عالی قریش نوشتند و آن را داخل کعبه آویختند. آنان سوگند یاد کردند تا دم مرگ بر مفاد این پیمان پایدار بمانند. مفاد عهدنامه به این شرح بود:
1. هر گونه خرید و فروش با هواداران محمّد تحریم می شود؛
2. ارتباط و معاشرت با آنان ممنوع است؛
3. کسی حق ندارد با مسلمانان ارتباط زناشویی برقرار کند؛
4. در تمام پیشامدها باید از مخالفان محمّد طرفداری کرد.
پس از این عهدنامه، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ که عموی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و حامی او بود، از تمام خویشان و اقوامش دعوت کرد تا پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را یاری کنند. سپس دستور داد همۀ مسلمانان به درّه ای بروند که میان کوه های مکّه قرار داشت و به شعب ابی طالب معروف بود. شعب خانه های محقّر و سایبان های مختصری داشت که مسلمانان می توانستند در آن جا از گزند مشرکان دور باشند. محاصرۀ اقتصادی سه سال طول کشید. در این مدّت، جوانان و مردان با خوردن یک دانه خرما در شبانه روز زندگی می کردند و گاهی به دلیل کمبود شدید غذا حتّی همان یک دانه
ص: 137
خرما را نصف می کردند.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در این سه سال هیچ گاه همسرش را تنها نگذاشت و مانند همیشه با مال خود به یاری او شتافت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تمام ثروت خود را در جریان شعب خرج کرد تا جایی که گفته می شود بعد از محاصرۀ اقتصادی دیگر ثروتی نداشت. او علاوه بر این که ثروت خود را در این راه صرف کرد، از خویشان خود نیز خواست که در فرصت پیش آمده به مسلمانان کمک کنند. از جمله افرادی که مسلمانان را یاری کردند، می توان حکیم بن حزام، برادرزادۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و ابوالعاص، داماد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و همسر رقیّه را نام برد. حکیم بن حزام گاهی نیمه شب ها مقداری گندم و خرما بر شتری می گذاشت و تا نزدیکی شعب می برد. آن گاه افسار شتر را بر گردنش می آویخت و آن را رها می کرد تا به مسلمانان برسد.
این سختی ها ادامه داشت تا این که سرانجام پیک وحی پیام آورد موریانه، عهدنامۀ قریش را خورده است و تنها کلمۀ «بِسْمِکَ اللّهُمَّ» باقی مانده است. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) جریان را به ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ خبر داد. این گونه بود که محاصرۀ اقتصادی مسلمانان به پایان رسید و مسلمانان به ویژه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در این امتحان الهی سربلند و پیروز شدند.(1)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سه سال رنج و مشقّت شعب را تحمّل کرد که می توان آن را اوج فداکاری او در خدمت به اسلام به شمار آورد. پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، همواره از این فداکاری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یاد می کرد و او را به خاطر این ایثار و از خود گذشتگی می ستود.
پس از آن که مسلمانان از شعب خارج شدند، مدّتی نگذشت که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، عموی مهربان و وفادار پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درگذشت و حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را در حزن و اندوه فروبرد. پس از ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پشتیبان و همراه پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود، ولی او نیز اندکی بعد بیمار شد و درگذشت.
این بانوی گرانقدر در دهم رمضان سال دهم بعثت؛ یعنی حدود سه سال قبل از هجرت
ص: 138
وفات یافت. گفته اند وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تنها سه روز پس از درگذشت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ رخ داد و برخی معتقدند که وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سی و پنج روز پس از فوت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ بوده است. در این میان، آنچه مسلّم است این است که هر دو بزرگوار در یک سال وفات یافته اند.(1) از این رو، سالی را که این دو مصیبت بزرگ بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وارد گشت، «عام الحزن» نام نهادند.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنگام وفات شصت و پنج سال داشت و بیست و چهار سال از عمر شریفش را در کنار پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سپری کرده بود. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بسیار گریست و دستور داد در حجون، که قبرستانی نزدیک مکّه بود، قبری برای این بانوی بزرگوار فراهم کنند. در آن زمان هنوز نماز میّت واجب نشده بود. بنا بر این، بر جنازۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نماز نخواندند. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وارد قبر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شد و با دست مبارک خویش، او را داخل قبر گذاشت و برایش دعا کرد.
پس از وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ خردسال همواره گرد پدر می گشت و خود را به دامان او می آویخت. او بهانۀ مادر را می گرفت و دل دردمند پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را بیش از پیش به آتش می کشید. روزی جبرئیل بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نازل شد و فرمود: «ای پیامبر! به فاطمه بگو خدا کاخی از مروارید برای مادرت ساخته است که در آن جا هیچ سختی و تلخی وجود ندارد.»(2)
نقل است که سال ها بعد هنگامی که می خواستند خبر خواستگاری علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ از فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ را به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برسانند، گروهی از زنان نزد آن حضرت آمدند و گفتند: «ای رسول خدا! جان ما فدای تو باد! برای کاری نزد تو آمده ایم که اگر خدیجه زنده بود، خشنود می شد.» چون نام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بر زبان زنان جاری شد، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سخت گریست. امّ سلمه پرسید: «برای چه می گریید؟» پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود:
«خدیجه!
کجا مثل خدیجه پیدا می شود؟ زمانی که مردم مرا تکذیب کردند، او تصدیقم کرد؛ بر دین خدا یاری ام کرد و با مالش به کمکم شتافت. خدا به من فرمان داد تا او را به خانه ای زمردین در بهشت بشارت دهم که هیاهو و اضطراب و سختی و محنت در آن نیست.»(3)
در سال 727 هجری قمری، قبّه ای بر قبر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ساخته شد که وهّابیان آن را در سال
ص: 139
1344 هجری قمری ویران کردند.(1)
زندگی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را می توان نمونه ای کامل از تحوّل مثبت و سیر به سوی کمال دانست. به همین دلیل بررسی فضایل ایشان برای همۀ گروه های جامعۀ اسلام، به ویژه زنان مسلمان، الگویی نیکو است. در این جا فضایل آن حضرت را به اختصار ذکر می کنیم:
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اوّلین بانویی بود که دعوت پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را به پرستش خدای یگانه پذیرفت و گفتار و کردار پیام آور حق و حقیقت را با ایثار جان و مال تصدیق کرد.
عفیف یکی از تاجران مشهور می گوید: «وقتی پای به مسجدالحرام نهادم، با منظره ای شگفت روبه رو شدم. سه نفر را در حال خم و راست شدن دیدم. از عبّاس در بارۀ آنها پرسیدم. گفت: نفر نخست که برادرزادۀ من است، مدّعی نبوّت است. مردی که پشت سر او است، علی، عموزادۀ او است و آن زن هم همسر محمّد، یعنی خدیجه است. غیر از این ها کسی را بر این آیین سراغ ندارم.»(2)
علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ آن روزها را چنین توصیف می کند: «در آن روزگار جز رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، کسی به اسلام نگرویده بود و من سومین آنها بودم. نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را با مشام جان حس می کردم.»(3)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در بیست و چهار سال زندگی مشترک با پیامبر گرامی اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، خدمات بسیاری برای آن بزرگوار و دین اسلام انجام داد. حمایت های مالی، روحی و عاطفی از محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تصدیق و تأیید پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در روزگاری که هیچ کس مؤیّدش نبود و یاری ایشان در برابر آزار
ص: 140
مشرکان، گوشه هایی از این خدمات ارزشمند است که اثر آن در دو دورۀ مهم زندگی پیامبر اعظم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خوبی آشکار است:
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، دارایی اش را به ایشان بخشید تا آن را هر گونه می خواهد به مصرف برساند. رسول گرامی اسلام در این زمینه می فرماید: «ما نَفَعَنِی مالٌ قَطُّ ما نَفَعَنِی مالُ خَدِیجةُ؛(1) هیچ ثروتی به اندازۀ ثروت خدیجه برای من سودمند نبود.» هنگامی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از علاقۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به اخلاق پاک زید، یکی از غلامانش آگاه شد، او را به ایشان بخشید.(2) زید نیز به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ایمان آورد و از نخستین مؤمنان گردید.(3)
آن گاه که محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از غار حرا به خانه بازگشت و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از رسالتش آگاه کرد، وی بی درنگ حضرت را تأیید کرد و به درستی گفتارش ایمان آورد و در حق او دعا کرد.
این بانوی بزرگوار نه تنها از عمق جان و رسالت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ایمان آورد، بلکه او را در برابر سختی ها و تکذیب مشرکان و بدخواهان یاری داد. تا زنده بود اجازه نداد آزار و شکنجه مشرکان بر رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سخت آید. هنگامی که رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با باری از مصیبت و سختی ها به خانه می آمد، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، او را دلداری می داد و نگرانی را از ذهن و خاطرش می زدود.(4)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هیچ گاه در آسایش نبود؛ چون کافران همواره درصدد بر هم زدن آرامش خانۀ رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و آزار رساندن به ایشان بودند. ابولهب، حکم بن عاص بن امیه، عقبة ابن ابی معیط، عدی بن حمد اثقفی و ابن الأصداء هُذَلی و ولید بن مُغیرة از جمله کافرانی بودند که همواره خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را آشفته می ساختند و آسایش وی را بر هم می زدند. با این حال، بانوی پارسای پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، با درایت و صبر، محیط خانه را آرام می ساخت و از تجاوز کینه توزان
ص: 141
به حریم امن پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) جلوگیری می کرد.(1)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با موقعیّت اجتماعی خویش توانست بارها پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را از شرّ کافران و جاهلان برهاند. نمونه های زیادی در این مورد وجود دارد که ما تنها به ذکر یک مورد بسنده می کنیم:
روزی پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در ایّام حج به بالای کوه صفا رفت و با صدای بلند ندا داد: «ای مردم! من فرستادۀ پروردگارم.» سپس به کوه مروه رفت و سه مرتبه همان سخن را تکرار کرد. کافران با سنگ به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حمله کردند. ابوجهل نیز سنگی پرتاب کرد که به پیشانی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اصابت کرد و خون از پیشانی آن حضرت جاری شد. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به کوه ابوقُبَیس رفت و مشرکان نیز در پی آن حضرت رفتند. علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ به سرعت خود را به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رساند و موضوع را برای او بازگو کرد. اشک از گونه های خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جاری شد و همراه علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ برای یافتن همسرش راهی کوه و دشت گردید. در این هنگام، جبرئیل بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نازل شد و فرمود: «فرشتگان از گریۀ خدیجه به گریه آمدند. او را فرا خوان، به او سلام برسان و بگو خدا به تو سلام می رساند و او را به خانه ای بهشتی که از نور زینت داده شده است، بشارت ده.»
سرانجام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را یافتند و به خانه آوردند. مردم به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حمله ور شدند و خانۀ او را سنگ باران کردند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بیرون آمد و خطاب به آنان فرمود: «آیا از سنگ باران کردن خانۀ زنی که نجیب ترین قوم شما است، شرم ندارید؟» مردم با شنیدن سخنان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پراکنده شدند و او برای مداوای همسرش به خانه بازگشت. آن گاه پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، پیغام جبرئیل را به او رساند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در پاسخ فرمود: «اِنَّ اللّهَ هُوَ السَّلامُ و مِنْهُ السَّلامُ وَ عَلی جَبْرِئیل السَّلامُ وَ عَلَیکَ یا رَسُولَ اللّهِ اَلسَّلامُ وَ بَرَکاتُهُ؛(2) خدا، خود، سلام است و سلام از او است و سلام بر جبرئیل و بر تو ای رسول خدا و رحمت و برکات خداوند بر تو باد!»
ص: 142
حضرت زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ در بارۀ منزلت مادر می فرماید: «اِلْزَمْ رِجْلَها فَاِنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اَقْدامِها؛(1) به پایش درآویز، که بهشت زیر پای مادران است.»
یکی از فضایل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ این است که او مادر بانویی بزرگوار و شریف چون فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ است. این دو بزرگوار بسیار به یکدیگر دل بسته بودند. فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از تولّد با مادر خود سخن می گفت و آن گاه که تمام زنان قریش، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را تنها گذاشتند، آرامشی درونی به قلب دردمندش می بخشید و او را در سختی ها دلداری می داد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ را از جان و دل دوست می داشت؛ چون از مقام و منزلت دختر خویش آگاه بود.
آورده اند روزی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مشغول خواندن نماز چهار رکعتی بود. می خواست در رکعت سوم سلام دهد که فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ از شکم مادر ندا داد: «قُومی یا اُمّاهُ فَاِنَّکِ فِی الثّالِثَة؛(2) برخیز مادر که در رکعت سوم هستی.»
اسماء
بنت عمیس می گوید: «زمانی که خدیجه در بستر بیماری بود، گریه می کرد. عرض کردم: شما که بانوی زنان جهان و همسر پیامبر هستید و آن حضرت، شما را به بهشت بشارت داده است، چرا می گریید؟ فرمود: برای مردن گریه نمی کنم. هر زنی در شب عروسی اش نیازمند مادر است که سرّش را با او در میان بگذارد و نیازها و خواسته هایش را به او بگوید. من از آن ناراحتم که در شب زفاف فاطمه کسی نیست که او را یاری دهد. گفتم: بانوی من! به شما قول می دهم که اگر تا آن روز زنده ماندم، به جای شما برای فاطمه مادری کنم.
شب زفاف فاطمه، رسول خدا فرمان داد که زنان همگی از خانۀ فاطمه خارج شوند، ولی من نرفتم. پیامبر هنگام خروج، متوجّه من شد و فرمود: تو کیستی؟ چرا نرفتی؟ عرض کردم: پدر و مادرم فدای شما، قصد سرپیچی نداشتم، ولی به خدیجه وعده ای داده ام که می خواهم به آن وفا کنم. آن گاه جریان را به طور کامل تعریف کردم. پیامبر گریست و مرا دعا کرد.»(3)
ص: 143
یکی از ویژگی های پیامبران و امامان، داشتن پدر و مادری مؤمن و مطهّر و مخالف شرک و بت پرستی است. با نگاهی به زندگی پیامبران درمی یابیم که آنان همواره در دامن مادرانی پاک و پرهیزکار متولّد و تربیت شده اند. در روایات متعدّد بر این اصل تأکید شده است و در زیارت نامۀ ایشان نیز می خوانیم:
«اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الْاَصْلابِ الشّامِخَةِ وَ الْأَرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلیَّةُ بِاَنْجاسِها... ؛(1) گواهی می دهم که تو نوری بودی در پشت های فرازنده و ارحام پاک که به پلیدی های دوران جاهلیّت نیالودی... .»
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، مادر فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ مادر تمام امامان است. پس مسلّم است که باید از ایمان و تقوایی والا برخوردار باشد تا خداوند شایستگی داشتن فرزندی چون فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ را به وی عطا کند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حتّی پیش از بعثت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز به یگانگی خدا ایمان داشت و با داشتن ثروت، موقعیّت و حسن ظاهر هرگز دچار لغزش و خطا نشد، به گونه ای که در عصر جاهلیّت به ایشان لقب طاهره دادند؛(2) لقبی که در آن روزگار تباهی، نشان از پاکی و پرهیزکاری او دارد.
پیامبر اعظم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همواره از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به نیکی یاد می کرد و در روایتی به صراحت ایشان را «ظرف امامت» می خواند. روزی پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بر فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ وارد شد و او را آشفته و بی قرار یافت. به فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: «چرا نگرانی؟» فرمود: «عایشه بر مادرم فخر می فروشد و می گوید با مردی پیش از شما آشنا نبوده است، حال آن که مادر من در میان سالی با شما ازدواج کرده است.» رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رو به فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ کرد و فرمود: «بدان که مادر تو ظرف امامت و محلّ پیشوایی امّت من است.»(3)
ص: 144
یکی از حوادث مهم تاریخ اسلام، مباهله پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با علمای مسیحی نجران است. این حادثه به تفصیل در قرآن(1) و روایات آمده است. سید بن طاووس در کتاب سعد السعود تصریح می کند که خبر مباهله به پنجاه و یک شیوه، از شیعه و سنّی روایت شده است. یکی از علمای مسیحی در روایتی، با تأکید بر نبوّت پیامبر گرامی اسلام، به نشانه های پیامبر آخرالزمان که خداوند متعال به حضرت عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ وحی کرده است، اشاره می کند. یکی از این نشانه های یاد شده مربوط به حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است. خداوند ایشان را به صفت «مبارکه» توصیف کرده است و تصریح می کند که نسل پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تنها از زنی مبارکه باقی و برقرار می ماند.(2) بنا بر این، قرن ها پیش از تولّد حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، خداوند ایشان را به صفت مبارکه نامیده است.
قرآن کریم در آیاتی چند به زنان بزرگ اشاره کرده و اوصاف و کردارشان را ستوده است. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یکی از این زنان است. خداوند در قرآن کریم با اشاره به نقش مهم خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در حمایت اقتصادی از پیامبر اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و بخشش اموالش در راه گسترش دین اسلام می فرماید: «ای پیامبر! آیا ما تو را نیازمند نیافته و سپس تو را (با اموال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ) بی نیاز نگردانیدیم؟»(3) به نظر بسیاری از مفسّران، این آیه به نقش اقتصادی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در پیشرفت نهضت جهانی اسلام اشاره دارد.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یکی از چهار زن برگزیدۀ جهان به شمار می آید. در روایتی آمده است روزی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چهار خط بر روی زمین کشید و پرسید: «آیا می دانید این چیست؟» گفتند: خیر، خدا و رسولش داناترند. رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: «بهترین زنان بهشت
ص: 145
چهار نفرند: خدیجه بنت خویلد؛ فاطمه بنت محمّد؛ مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم، همسر فرعون.»(1)
مقام حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آن قدر والا است که خداوند به وسیلۀ امین وحی، جبرئیل بر او سلام می فرستد و او را گرامی می دارد. هنگامی که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از معراج بازگشت، از جبرئیل پرسید: «آیا کار دیگری هست؟» جبرئیل فرمود: «از جانب خداوند و از سوی من به خدیجه سلام برسان.»
رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هنگامی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را ملاقات کرد، فرمود: «ای خدیجه! خداوند و فرشتگانش بر تو سلام می رسانند و گرامی ات می دارند.» خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: «خداوند، خود، سلام است و سلام از او است و سلام به سوی او است و نیز سلام بر جبرئیل فرشتۀ حق باد.»(2)
از روایات دیگر برمی آید که جبرئیل هنگام نزول بر پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همواره سلام پروردگار را به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ابلاغ می کرد. یک بار جبرئیل بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرود آمد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را نیافت. از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حال او را جویا شد و فرمود: «هنگامی که خدیجه باز آمد، او را خبر ده که پروردگار جهان، او را بزرگ می دارد و به او سلام و رحمت می فرستد.»(3)
یکی دیگر از فضایل حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، مقامی است در بهشت که از جانب خداوند به ایشان وعده داده شده است. پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز بارها این مسئله را به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بشارت داده و فرموده است: «در بهشت، خانه ای داری که در آن رنج و سختی نمی بینی.»(4)
امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ نیز می فرماید: «هنگامی که خدیجه وفات یافت، فاطمه بی تابی می کرد و
ص: 146
گرد پدر می گشت و سراغ مادر را از او می گرفت. پیامبر از این حالت دختر کوچکش بیشتر محزون می شد و نمی دانست به او چه پاسخی بدهد تا آرام گیرد. فاطمه هم چنان بی تابی می کرد تا این که جبرئیل بر پیامبر نازل شد و فرمود: به فاطمه سلام برسان و بگو مادرت در بهشت در خانه ای از طلا و نقره در کنار آسیه، همسر فرعون و مریم، دختران عمران نشسته است. فاطمه هنگامی که این سخن را شنید، آرام گرفت و فرمود: خداوند خود سلام است، سلام از او است و سلام به سوی او است.»(1)
یکی از مواقف قیامت، اعراف است. در قرآن کریم می خوانیم: (وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یعْرِفُونَ کُلّاً بِسیماهُمْ؛(2) بر اعراف مردانی هستند که هر یک [از آن دو دسته] را به چهره می شناسند).
اعراف جایگاهی است میان بهشت و دوزخ و راهی است که پاره ای از گناهکاران از آن به بهشت می روند. در روایات فراوانی آمده است که منظور از رجال در این آیه، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خاندان گرامی او است که در قیامت بر آن جایگاه می ایستند و هر یک از شیعیان که به ایشان معرفت داشته باشد، از عذاب دوزخ می رهد و به بهشت برین راه می یابد.
در حدیثی آمده است: «حضرت خدیجه نیز همراه پیامبر و علی و فاطمه و حسنین در اعراف حضور دارد.»(3) بنا بر این روایت، شناخت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و دوستی با وی نیز همچون دوستی با اهل بیت:، نجات بخش گناهکاران و مایۀ رستگاری مؤمنان است.
اوّلین خانوادۀ اسلامی با پیوند مبارک پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ شکل گرفت؛ خانواده ای که شش فرزند تربیت کرد. در واقع، حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ نیز تربیت یافتۀ این خانواده بود که بعدها داماد پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شد. امیر مؤمنان، علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در حدیثی با اشاره به آغاز بعثت
ص: 147
می فرماید:
«وَ لَمْ یُجْمَعْ بَیتٌ واحدٌ یَومئذٍ فِی الاسلامِ غَیرُ رسولِ اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ خَدیجَة3 و اَنَا ثالِثُهُما؛(1) در آن زمان هیچ خانوادۀ اسلامی شکل نگرفته بود، جز خانواده ای که از رسول خدا و همسرش، خدیجه پدید آمده بود و من سومین عضو آن خانواده بودم.»
در ادامه به چند ویژگی این خانواده اشاره می کنیم، به امید آن که بتوانیم گامی مفید و مؤثّر در زمینۀ گسترش فرهنگ و اندیشۀ اسلامی در حیطۀ خانواده برداریم.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواستگاران پرنفوذی مانند عُقبة بن ابی معیط، ابوجهل و ابوسفیان را رد کرد؛ زیرا در پی ازدواج با کسی بود که او را از اخلاق و معنویّت بهره مند سازد و راه پرهیزکاری و زندگی پاک را به او نشان دهد. به همین دلیل، محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را برای همسری انتخاب کرد. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از نظر ثروت، موقعیّت اقتصادی و سن و سال با یکدیگر تناسب و شباهتی نداشتند. پس چه چیز آن دو را به یکدیگر نزدیک کرد و چنان الفت و محبّتی میان آنها پدید آورد که سبب شد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تمام ثروتش را به پای همسرش بریزد؟
چنین عشق و ایثاری تا ریشه ای پاک و پایدار نداشته باشد، هرگز به بار نمی نشیند. بی شک، این ازدواج، رهاورد ایمان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پرهیزگاری، پاک دامنی و امانت داری پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود و از او جز حقیقت و معنویّت نمی خواست. از این رو، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پس از سال ها زندگی با آن بانوی بزرگوار فرمود: «خدیجه از زنان بهشتی است.»(2)
به یقین، هدف خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از ازدواج با محمّد امین(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، هدفی معنوی بود، نه مادّی. شواهد زیادی نیز تأیید کنندۀ این حقیقت است که ما به بیان نمونه هایی از آن بسنده می کنیم:
الف زمانی که کاروان تجارتی قریش از سفر بازگشت و میسره از پاک دامنی و درست کاری محمّد امین و جریان راهب مسیحی با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سخن گفت، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، میسره
ص: 148
و همسرش را آزاد کرد. دویست درهم نیز به او داد و گفت: «از آن رو که علاقه مرا به محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دوچندان کردی، تو را آزاد می کنم.» این روایت حاکی از شوق و عشق معنوی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است.
ب ورقة بن نوفل، عموزادۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، از دانایان عرب بود و اطّلاعات زیادی از کتاب های یهود و نصارا داشت. وی همیشه می گفت: «مردی از میان قریش از طرف خدا برای هدایت مردم برانگیخته می شود و یکی از ثروتمندترین زنان قریش را به همسری برمی گزیند.» گفته اند که او گاه و بیگاه به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می گفت: «روزی فرا می رسد که تو با شریف ترین مرد روی زمین وصلت می کنی.»
ج شبی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در خواب دید که خورشید در آسمان مکّه چرخید و کم کم پایین آمد و در خانۀ او فرود آمد. پس خواب خود را برای ورقه نقل کرد. وی نیز در تعبیر خواب او گفت: «با مرد بزرگی ازدواج خواهی کرد که شهرت او جهان گیر خواهد شد.»
د روزی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با کنیزان و غلامان در خانۀ خود نشسته بود. یکی از دانشمندان یهود نیز در آن محفل بود. از قضا محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از کنار خانۀ آنها گذشت و دانشمند یهودی وی را دید. وی از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواست از محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بخواهد چند دقیقه در مجلس آنان شرکت کند. پس از آن که رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمد، دانشمند یهودی از وی خواست تا نشانه های نبوّت را که در بدنش بود، به او نشان دهد. پیامبر نیز پذیرفت.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که شاهد ماجرا بود، به مرد یهودی گفت: «اگر عموهای او از تفتیش و کنجکاوی تو آگاه شوند، واکنش بدی نشان می دهند؛ چرا که آنان از توطئه یهود بر برادرزادۀ خود بیمناک اند.» دانشمند یهودی گفت: «مگر می شود کسی به محمّد آسیبی برساند، در صورتی که دست تقدیر او را برای اتمام نبوّت و ارشاد مردم پرورش داده است؟» خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پرسید: «از کجا می دانی که او به چنین مقامی می رسد؟» وی گفت: «من نشانه های پیامبر آخرالزمان را در تورات خوانده ام و از نشانه های او این است که پدر و مادرش می میرند و جدّ و عمویش از او حمایت می کنند. هم چنین از قریش زنی را انتخاب می کند که سرور قریش است.» آن گاه به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اشاره کرد و گفت:
ص: 149
«خوشا به حال کسی که افتخار همسری او را به دست آورد.»(1)
ازدواج، منافع و آثار مادّی فراوانی دارد، ولی آنچه جایگاه خانواده را ارزشمند و استوار می سازد، توجّه به اهداف انسانی و مقاصد الهی است. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، جوانی شجاع و برومند و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنی ثروتمند و پرنفوذ بود و همه چیز برای ازدواج و کام جویی و آسایش آنها فراهم بود. این شرایط و توانایی ها در خدمت تشکیل یک زندگی پاک و اجتماع پر از معنویّت قرار گرفت و سرانجام خانۀ اشرافی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جایگاه و پناهگاه مؤمنان و تهی دستان شد. عقل و شعور بر خواهش نفس غالب آمد و پایگاهی اسلامی برای مبارزه با فساد و کفر بنا نهاده شد.
ویژگی دیگر این خانواده، وفاداری این دو نسبت به هم بود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همواره به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عشق می ورزید و حتّی در سخت ترین ایّام (در جریان شعب) از ازدواج با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) احساس پشیمانی نکرد.
پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز همیشه به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وفادار بود؛ به گونه ای که پس از وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سوگ او بسیار گریست. وی تا آخرین لحظه عمرش همواره به یاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود و همیشه از فداکاری او نسبت به خویش نزد دیگران یاد می کرد. بعد از مرگ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز همواره دوستان و اقوام او را گرامی می داشتند. هر گاه هدیه ای برای رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می آوردند، ایشان می فرمود آن را به خانۀ فلان زن ببرید؛ زیرا وی از دوستان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است و او را دوست می داشت.(2) هم چنین هر گاه گوسفندی را قربانی می کرد، سهمی از آن برای دوستان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ کنار می گذاشت. همین امر سبب می شد که بعضی از زنان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حسادت ورزند.(3)
ص: 150
این خانوادۀ اسلامی از مهر و محبّت، سرشار بود. با آغاز رسالت، زندگی امن و آرام محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پرآشوب شد و اوضاع هر روز بر خانه و خانواده تنگ تر و تنگ تر گردید. با این حال، این مشکلات هرگز از عشق و عاطفۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به هم کم نکرد و هر چه حلقۀ مشکلات تنگ تر شد، پیوند و دل بستگی اعضای این خانواده به یکدیگر محکم تر گردید. چشمۀ محبّت در این خانه چنان جوشان بود که نه تنها اعضای خانواده، بلکه دیگران نیز از زلال آن سیراب می شدند. این محبّت ها و موفّقیّت ها بود که همه را شیفتۀ این خانواده کرد و امّت اسلامی در پرتو نور این خانه شکل گرفت و بالید.
زید بن حارثه، غلام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، جوانی پاک و باهوش بود. از این رو، مورد مهر رسول گرامی اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قرار گرفت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز او را به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بخشید. او همواره در کنار حضرت بود و لحظه ای ایشان را رها نمی کرد. زمانی راهزنان عرب، زید را از مرزهای شام ربوده و برای بردگی به عربستان آورده بودند. پس از مدّتی پدر زید از وضعیّت فرزند خود آگاه شد. پس به خدمت رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسید و از ایشان اجازه گرفت زید را به سرزمینش بازگرداند. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، زید را در رفتن به سرزمین خود یا ماندن در مکّه آزاد گذاشت. با این حال، عشق عمیق و دیرین رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سبب شد زید همان جا بماند. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) او را آزاد کرد و زینب، دختر جُحش را که دختر عمّۀ رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود، به عقدش درآورد. سپس او را که سال ها مانند فرزند خودش پرورده بود، کنار حجرالاسود به پسرخواندگی پذیرفت.(1)
مهر و محبّت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به فرزندانش چنان بود که خاطرۀ شیرین آن، نسل ها در خاندان پیامبر بر جای ماند و همواره از عشق و ایثار او به نیکی یاد می شد. فرزندان حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، مادربزرگ خویش را همواره بزرگ می داشتند و حتّی گفته شده است که به قبر
ص: 151
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز پناه می بردند و از روح پاک او یاری می جستند. به گفتۀ تاریخ نگاران، حسین بن علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بیست و پنج بار با پای پیاده از مدینه به حج رفت و هر بار، قبر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را زیارت کرد. در یکی از این سفرها، انس بن مالک با آن حضرت بود. اَنَس می گوید: «حسین7 به کنار قبر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد و سخت گریست. سپس رو به من کرد و گفت: از پیش من برو و مرا تنها بگذار. من خود را از چشم آن حضرت پنهان کردم تا حال او را نظاره گر باشم. امام حسین7 به نماز ایستاد و بسیار نماز خواند. آن گاه دست به دعا برداشت و بر آستان خدای خویش تضرّع کرد.»(1)
هیچ گاه یاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دل خاندان پیامبر از میان نرفت و خاطرۀ نیکی و نیک کرداری او برای همیشه در دل و بر زبان نوادگان ایشان باقی ماند. از نشانه های این پیوند و دل بستگی، آن بود که بسیاری از ائمّه:، یکی از دختران خود را «خدیجه» می نامیدند تا یاد جدّۀ خود را همواره زنده بدارند. از ان جمله اند: خدیجه، دختر امام سجّاد عَلَيْهِ السَّلاَمُ ؛ خدیجه، دختر امام محمّدباقر7؛ خدیجه، دختر امام موسی کاظم7 و خدیجه، دختر امام جواد7 که برخی از آنها راویان حدیث و از زنان بزرگ و بافضیلت بودند.(2)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، خانۀ مجلّل و باشکوهی داشت، ولی پس از ازدواج، تمام این جلال و شکوه را به پای همسرش ریخت. آن خانۀ مجلّل که پیش از طلوع اسلام، پناهگاه مستمندان و فقیران بود، پس از اسلام پایگاه مؤمنان شد. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با رفتار خود، ساده زیستی را به فرزندانشان آموختند، به گونه ای که آنان همواره از تجمّل گرایی پرهیز می کردند و اگر چیزی داشتند، به فقیران و نیازمندان می بخشیدند.
امام محمّدباقر7 می فرماید:
«رسول خدا هر گاه می خواست به مسافرت برود، از آخرین کسی که خداحافظی
ص: 152
می کرد، فاطمه بود و هنگام بازگشت [نیز] اوّلین کسی را که دیدار می کرد، فاطمه بود. پیامبر در بازگشت از یکی از مسافرت ها به خانۀ فاطمه وارد شد. فاطمه به استقبال پدر شتافت، در حالی که دو دستبند نقره بر دست داشت و پرده ای جدید بر در خانه آویخته بود. رسول خدا مدّت کوتاهی در خانۀ فاطمه درنگ کرد. [سپس] خارج شد. فاطمه از رفتار پیامبر مقصود ایشان را فهمید؛ زیرا این برخورد از سوی پیامبر تازگی داشت. از این رو، حسنین را فرا خواند و دستبند را به یکی و پرده را به دیگری داد تا نزد جدّشان ببرند. سپس به آن دو فرمود: از من به پیامبر سلام برسانید و بگویید، دیگر از فاطمه چنین اموری را مشاهده نخواهید کرد. این ها را آن گونه که خود مصلحت می دانید در راه خدا به مصرف برسانید. پیامبر حسنین را بوسید و به سینه چسبانید و در دامان خویش نشاند. آن گاه فرمود دستبندها و پرده را به مصرف مستمندان اهل صفه(1) برسانند. سپس فرمود: خداوند، فاطمه را رحمت کند. خداوند در مقابل این پرده، پوششی از پوشش های بهشتی و به جای این دستبندها، زینت های بهشتی به فاطمه خواهد بخشید.»(2)
امام موسی کاظم7 می فرماید:
«روزی پیامبر گردنبندی بر گردن فاطمه دید و با رفتار خویش، او را به پرهیز از تجمّل دنیا فرا خواند. فاطمه نیز گردنبند را از خود دور کرد و به پدر داد. پیامبر فرمود: اَنْتِ مِنّی. آن گاه گردنبند را به فقیری صدقه داد.»(3)
1. ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد (م 151 ق)، سیرة النبی، تحقیق: دکتر سهیل زکار، لبنان: دارالفکر، 1398 ق.
2. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر ، 1386ق.
ص: 153
1. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، مصر: مکتبة محمّد، 1383 ق.
2. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب اسحاق (م 284 ق)، تاریخ یعقوبی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران: 1374.
3. تاریخ اماکن زیارتی مکّه معظّمه و مدینة منوّره، چاپ سازمان حج و اوقاف، بخش مربوط به قبور «حجون».
4. دشتی، محمّد، نهج البلاغة، تحقیق: سید کاظم محمّدی، قم: انتشارات امام علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، 1369 ش.
5. رحمانی همدانی، احمد، فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفی، تهران: دفتر تحقیقات و انتشارات
6. سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ زندگانی پیامبر اسلام، تهران: حوزۀ نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، 1376.
7. ، قم: مرکز انتشارات دارالتبلیغ اسلامی، 1351.
8. شریف الرضی، محمّد بن حسین، خصائص امیرالمؤمنین، بیروت: مؤسّسة الاعلمی للمطبوعات، 1364.
9. شیخ صدوق، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (م 381 ق)، الأمالی، تهران: کتابچی، 1376.
10. علی دخیل، علی محمّد، اعلام النساء، دارالمرتضی، [بی جا]، 1357.
11. کمال نیا، محمّدتقی، خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ، قم: امید، [بی تا].
12. متقی هندی، علی بن حسام الدین (م 975 ق)، کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت: دارالکتب العلمیّة، 1374.
13. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.
محدث قمی، شیخ عباس (م 1359 ق)، مفاتیح الجنان، قم: بنیاد معارف اسلامی،
ص: 154
1. 1375.
2. محدث نوری، میرزا حسین نوری طبرسی (م 1320 ق)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، تحقیق: مؤسّسة آل البیت7، قم: مؤسّسۀ آل البیت7، 1407 ق.
3. محمّدی اشتهاردی، محمّد، حضرت خدیجه اسطورۀ ایثار و مقاومت، انتشارات نبوی، 1377.
4. نمازی شاهرودی ، شیخ علی (م 1364 ش)، مستدرک سفینة البحار، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1418ق.
5.
ص: 155
1.
ص: 156
شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به مهم ترین منابع تاریخی و روایی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در رشد و گسترش اسلام نقش ارزنده ای ایفا کرد. او در دورۀ غربت اسلام با تمامی توان کوشید و از آیین نوپایی که همسرش برای هدایت بشر عرضه نمود، حمایت کرد. در خصوص ازدواج پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ علّت اصلی، پاک دامنی و عفّت و فضایل معنوی و انسانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود. در این پیوند زناشویی انگیزۀ دو طرف در تن دادن به آن، برتری های معنوی و انسانی بود که هر یک در شریک زندگی خود می دید. صفحات تاریخ گواهی می دهد که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از زنان پاک دامن و باعفّت بود تا آن جا که در دوران جاهلیّت به او لقب «طاهره» داده بودند.
کلیدواژه: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، ازدواج، ثروت، هدایت، پاک دامنی.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخستین همسر رسول گرامی اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و اوّلین بانوی مسلمان و مادر حضرت فاطمه زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ است که در رشد و گسترش اسلام نقش ارزنده ای ایفا کرد. او در دورۀ غربت اسلام با تمامی توان کوشید و از آیین نوپایی که همسرش برای هدایت بشر عرضه نمود، حمایت کرد.
ص: 157
تاریخ نگاران سال ولادت آن بانوی گرامی را با اختلافات فراوان نقل کرده اند: تولّد در «عام الفیل»، سه یا پنج و یا ده سال پیش از آن، نیز گفته اند: پانزده یا بیست سال پیش از عام الفیل.(1) آنچه شهرت دارد، پانزده سال قبل از عام الفیل است، یعنی شصت و هشت سال پیش از هجرت متولّد شد.(2)
خانواده ای که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در آن پرورش یافت، از نظر شرافت خانوادگی و نسبت های خویشاوندی، در شمار بهترین و بزرگ ترین قبایل عرب بود. پدر و اقوامش در زمرۀ ثروتمندان قریش قرار داشتند. پدرش خویلد بن اسد بن عبدالعزّی بن قصی،(3) از بزرگان قریش بود که پیش از واقعه «فجار چهارم»(4) درگذشت.(5)
در قصی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به هم می رسند. قصی جدّ سوم حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و جدّ چهارم حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می باشد.
مادرش فاطمه، دختر زائدة بن اصم از بنی معیص بن عامر بن لؤی بود.(6)
ص: 158
از زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از آن که به همسری پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درآید، جز اشاره هایی در متون تاریخی نیست، از جمله آمده است: در دورۀ جاهلیّت بین اقوام خود ممتاز و یگانه و بی نظیر بود و به جهت پاک دامنی او را «طاهره» لقب داده بودند. بعد که صاحب فرزندی به نام «هند» شد، او را «امّ هند» می خواندند. پس از ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، حضرت به وی لقب «کبری» داد.(1)
او در صفات نیکو و کمالات اخلاقی زبانزد و نمونه بود، که موجب شد برای همسری پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شایسته شمرده شود.
بیشتر نویسندگان سیره و تاریخ اسلام نوشته اند: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از آن که به همسری پیامبر درآید، دو بار ازدواج کرده بود. نخستین بار با ابوهاله تمیمی، هند بن نباش بن زراره، که حاصل این پیوند زناشویی دو فرزند شد: پسری به نام «هند» و دختری به نام هاله. ابوهاله در جوانی درگذشت. دیگر بار با عتیق بن عائذ بن عبد اللّه مخزومی ازدواج نمود.(2) او هم در جوانی درگذشت و ثروت بسیاری برای حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به ارث گذاشت. ثمره و حاصل این ازدواج دختری بود که نامش را «هند» نهادند.(3)و(4)
هند هم نام پسر است و هم نام دختر. بنا به برخی نقل ها حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از عتیق بن عائذ بن عبد اللّه مخزومی پسری داشت به نام هند و از شوهر دیگر (ابوهاله تمیمی) دختری به دنیا آورد به همین نام.(5)
آن چه که بیان شد، بنا به نقل مشهور است که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سومین همسر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود. برخی از
ص: 159
مورّخان بزرگ برخلاف این نوشته اند، همانند ابوالقاسم کوفی، بلاذری، شیخ طوسی و سیّد مرتضی. اینان نوشته اند: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنگام ازدواج با پیامبر «عذرا» (دوشیزه) بود.
برخی از نویسندگان معاصر همانند جعفر مرتضی عاملی در کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم و حسین شاکری در کتاب ام المؤمنین خدیجة الطاهرة، برای اثبات این ادّعا، مطالبی را ذکر کرده اند(1) که به جهت رعایت اختصار از ذکر آن خودداری می شود.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از مرگ شوهر، ثروت فراوانی نصیبش شده بود و به عنوان یکی از ثروتمندان بزرگ و نامی قریش شناخته می شد و قریشی یان با مال التجاره وی به تجارت می پرداختند. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که بیش از بیست و چهار سال از بهار عمرش سپری نشده بود، با مال التجاره خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به شام سفر می کند و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ غلامش را به همراه محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، امین قریش می فرستد. پس از بازگشت کاروان و بیان کمالات و خوبی های امین قریش توسّط «میسره»، مقدّمات ازدواج فراهم می شود و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیست و پنج ساله با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چهل ساله پیوند زناشویی می بندد.(2) حاصل و ثمرۀ ازدواج شش فرزند بود. چهار دختر به نام های «امّ کلثوم»، «رقیّه»، «زینب» و «فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ» و دو پسر به نام های «قاسم» و «عبد اللّه» ملقّب به «طیّب» و «طاهر.»(3)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به مدّت بیست و پنج سال با رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) زندگی کرد(4) که در این مدّت پیامبر
ص: 160
جز او همسر دیگری نگرفت.(1) از این مدّت حدود ده سال در دورۀ رسالت حضرت قرار داشت. او اوّلین زن مسلمان بود که با تمامی توان و کوشش، نیز با همۀ اموال و ثروت خود به حمایت از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برخاست و سرانجام در شصت و پنج سالگی در روز دهم رمضان سال دهم بعثت، پس از رهایی مسلمانان از محاصرۀ اقتصادی، جان به جان آفرین تسلیم کرد و در قبرستان «حجون» مکّه به خاک سپرده شد.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگام ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چند ساله بود؟
در مورد سنّ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگام ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مورّخان و سیره نویسان اقوال گوناگونی را بدین شرح بیان داشته اند:
1. بیست و پنج؛(2)
2. بیست و هشت؛(3)
3. سی؛(4)
4. سی و پنج؛(5)
5. چهل؛(6)
ص: 161
6. چهل و چهار؛(1)
7. چهل و پنج؛(2)
از میان این اقوال هشت گانه تنها دو قول است که طرفدارانی دارد: یکی قول به این که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگامی که به عقد پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درآمد بیست و هشت ساله بود، و دیگری چهل ساله. آنچه معروف و بیشتر مورد پذیرش مورّخان و سیره نویسان قرار گرفته، این است که آن بانوی گرامی حدوداً چهل ساله بود که به عقد پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درآمد. از جمله دلیلی که ذکر می کنند، سخن حکیم بن حزام، خواهرزادۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است که می گوید: عمّۀ من که چهل ساله بود، با رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیست و پنج ساله ازدواج کرد.(5)
مورّخ نامدار معاصر، سیّد جعفر شهیدی، در این باره می نویسد: چنان که بین مورّخان شهرت یافته و سنّت نیز آن را تأیید می کند، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به هنگام ازدواج با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، چهل سال داشت، ولی با توجّه به تعداد فرزندانی که از این ازدواج نصیب او گشت، می توان گفت: تاریخ نویسان رقم چهل را از آن جهت که عدد کاملی است، انتخاب کرده اند.
در مقابل این شهرت، ابن سعد با اسناد خود از ابن عبّاس روایت می کند که سنّ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنگام ازدواج با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیست و هشت سال بود.(6)
چرا پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) راضی شد با حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ازدواج نماید؟ آیا این ازدواج به جهت ثروت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود؟ چرا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حاضر شد با محمّد بن عبد اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که از ثروت و مال بهره
ص: 162
چندانی نداشت، ازدواج کند، در حالی که خواستگاران ثروتمند متعدّدی داشت؟
در ازدواج های پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عوامل متعدّدی تأثیرگذار بودند، که هیچ یک از آنها معیارهای مادّی نداشت، که در بحث فلسفه چندهمسری بیان شد. در خصوص ازدواج پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ علّت اصلی، پاک دامنی و عفّت و فضایل معنوی و انسانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود. در این پیوند زناشویی انگیزۀ دو طرف در تن دادن به آن، برتری های معنوی و انسانی بود که هر یک در شریک زندگی خود می دید. صفحات تاریخ گواهی می دهد که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از زنان پاک دامن و باعفّت بود تا آن جا که در دوران جاهلیّت به او لقب «طاهره» داده بودند.(1)
او به مقتضای پارسایی و پاک دامنی اش همواره خواهان شوهری باتقوا و پرهیزکار بود. از گفتار و کردار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به دست می آید که علاقۀ وی به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بر محور ارزش های پاک انسانی و صداقت و امانت داری پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می چرخید، که فهمیده می شود انگیزۀ ازدواج وی با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فراتر از مسائل مادّی بود. اگر عنصر مادّیت در ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تأثیرگذار بود، می بایست با یکی از خواستگاران ثروتمندش ازدواج می کرد. بسیاری از ثروتمندان، علاقه مند به ازدواج با او بودند و از وی خواستگاری کرده بودند.(2)
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در یکی از اوّلین گفت وگوهای خود با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، علّت علاقه و انگیزۀ ازدواج خود را چنین ابراز نمود: «به تو علاقه مند شدم، زیرا با من خویشاوندی(3) و میان قومت از شرافت بسیاری بهره مند هستی، نیز نزد قبیله ات به امانت داری شهرت داری و دارای اخلاق نیکو و با صداقت می باشی.»(4)
ص: 163
در مورد ردّ انگیزۀ مادّی ازدواج پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می گوییم:
1. اگر ازدواج مبتنی بر اموال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود، دشمنان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که از هیچ بهانه ای برای ضربه زدن بر شخصیّت ایشان فروگذار نمی کردند، از آن بهره می گرفتند، و حضرت را به دنیاگرایی متّهم می کردند، در حالی که در تاریخ خبری از این گونه حرف ها نیست.
2. در برخی نقل ها آمده است که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، خود ابتدا پیشنهاد کرد که با حضرت ازدواج نماید.(1) اگر این نقل درست باشد، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گرایش پیدا نکرد، بلکه حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود که به سوی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گام برداشت، آن هم با انگیزۀ پاک دامنی و فضایل معنوی و انسانی که در حضرت مشاهده کرد.
3. بارها پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از فضایل اخلاقی و کرامت انسانی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سخن گفت تا آن جا که فرمود: «خدیجه از زنان بافضیلت بهشت است(2) و خداوند توسّط جبرئیل به او سلام می رساند.»(3) این گونه ستایش، بیانگر معنویّت و جایگاه والای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است.
4. آنانی که با انگیزۀ مادّی به ازدواج تن می دهند، نوع زندگی و توجّه آنان به مادیّت است، در حالی که رفتار و کردار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برخلاف دنیاپرستی است و همیشه صفا و صمیمیّت و وفا و یگانگی در این خانواده حاکم بود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دوران عبادت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در غار حرا همیشه مراقب حضرت بود و برای حفظ جان و جایگاه پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تمامی سختی ها را تحمّل کرد. او همیشه آماده بود، حتّی کوچک ترین تمایلات حضرت را که به زبان هم نمی آورد، انجام دهد، چنان که وقتی دید حضرت به «زید بن حارثه» که آن هنگام به عنوان برده نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به سر می برد، علاقه دارد، او را به حضرت رسول بخشید.(4)
اگر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با هدف دست یابی به ثروت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با آن بانوی گرامی ازدواج
ص: 164
کرده بود، می بایست پس از ازدواج این هدف و انگیزه جلوه می کرد و با مال و ثروت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به زندگی زاهدانه پایان می داد و در ناز و نعمت زندگی می کرد، در حالی که زندگی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از رفاه گرایی و فرورفتن در ناز و نعمت به دور بود و حضرت همواره در پی امور معنوی و زندگی زاهدانه بود.
این دلایل نشان می دهد که ازدواج آن دو بر اساس ارزش های الهی انسانی شکل گرفت، نه امور مادّی و هواهای نفسانی!
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حدود بیست سال پس از ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ را به دنیا آورد، اگر به هنگام ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چهل ساله بود، چگونه می توان پذیرفت زن شصت ساله حامله شده باشد؟
هم سن حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به هنگام ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به طور دقیق روشن نیست و هم تاریخ ولادت حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ.
از زندگانی آن بانوی بزرگ اسلام پیش از آن که با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ازدواج کند، جز گزارش ها و اشاره های کوتاه در دست نیست.(1) نمی توان قاطعانه نظر داد که سن او به هنگام ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چهل سال بود. بنا بر این کمتر بودن سن حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگام ازدواج بعید به نظر نمی رسد و نمی توان آن را مردود دانست. همان گونه که در بحث مربوط به سن حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در زمانی که به عقد پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درآمده بود، بیان شد که ممکن است عدد چهل تقریبی باشد و تاریخ نویسان رقم چهل را از آن جهت که عدد کاملی است، انتخاب کرده باشند.
در مورد تاریخ ولادت حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز وضع به همین منوال است: «با همۀ کوششی که به کار رفته است، متأسّفانه در بارۀ سال ولادت دختر پیامبر، حضرت فاطمه اطّلاع درست و دقیقی در دست نیست و نمی توان نظر قاطعی ابراز نمود.»(2)
ص: 165
توضیح: در مورد میلاد حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ مورّخان سال های گوناگون را گفته اند که جملگی تقریباً محدود می شود به سال پنجم پیش از بعثت تا سال پنجم پس از بعثت، امّا همۀ گفته ها را می توان در سه قول خلاصه و جمع بندی کرد:
عموم سیره نویسان و مورّخان اهل سنّت مانند: محمّد بن سعد، کاتب واقدی، ابن عساکر، بلاذری، مداینی، قرطبی، ابن اثیر، ابن جوزی، فتنی و... سال میلاد حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ را پنج سال پیش از بعثت نوشته اند.(1)
طبق این قول اگر سنّ ازدواج حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را هر یک از هشت قول مذکور فرض کنیم، معنایش این است که در هنگام ولادت حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ سنّ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ 30، 33، 35، 40، 45، 49، 50 و یا 51 سال بود. در این فرض هیچ اشکالی به وجود نمی آید؛ چرا که بارداری زنان در این محدوده سنّی معمول و متعارف است.
برخی از نویسندگان شیعی مانند شیخ طوسی در مصباح المتهجّد و ابن واضح یعقوبی در تاریخ یعقوبی، نیز برخی از نویسندگان اهل سنّت مانند سیوطی در تفسیر درّ المنثور و حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین و شمس الدّین ذهبی در ذیل المستدرک علی الصحیحین نوشته اند: میلاد حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ در سال بعثت و یا یکی دو سال پیش یا پس از آن اتّفاق افتاد.(2)
طبق این قول در مورد میلاد حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ و اقوال گوناگون در مورد سنّ ازدواج
ص: 166
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، سنّ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگام به دنیا آوردن حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ بین چهل تا پنجاه و پنج سالگی قرار دارد. این باور هم اشکالی ندارد، چون عموم زنان تا پنجاه سالگی و زنان نَبْطی و قریشی تا چند سال بیشتر زاد و ولد دارند.
عدّه ای از نویسندگان شیعی مانند محمّد بن یعقوب کلینی در کافی سال میلاد حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ را پنج سال پس از بعثت ذکر کرده اند.(1)
طبق این قول و آن پیش فرض در مورد سنّ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنگام ازدواج (یعنی چهل سالگی)، نتیجه می گیریم سنّ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگام ولادت حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، بین چهل و پنج تا شصت قرار دارد.
اگر چه در این سخن هم اشکال چندانی وجود ندارد، لیکن از این که زنان (حتّی زنان نبطی و قریشی) فرزندانشان را در سنین زیر شصت سالگی به دنیا می آورند و بارداری در شصت سالگی پدیده ای نادر است، بعید به نظر می رسد.
* گریز از احتمال
برای چاره جویی این احتمال می بایست یکی از راه های زیر را طی کرد:
1. نپذیریم حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگام ازدواج چهل ساله بود.
2. نپذیریم حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ در سال پنجم بعثت متولّد شد.
3. توجیه قول مشهور در مورد چهل ساله بودن حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگام ازدواج، به این که شمارۀ چهل در این مورد، به معنای حقیقی نیست، بلکه به معنای تقریبی و مجازی است و از این که شمارۀ چهل، عدد کاملی است، سیره نویسان آن را انتخاب کرده اند.(2)
4. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خاتم انبیا است و سرآمد همۀ آنان، نیز دارندۀ کمالات و کرامات همۀ آنان. از این که خداوند به پیامبران پیشین عنایت کرده و برخی از همسران شان در پیری صاحب
ص: 167
فرزند شده بودند، بعید نیست آخرین دختر پیامبر از حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، در سنین بالاتر از سنّ متعارف، با عنایت و برکت ویژۀ الهی متولّد شده باشد، چرا که حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ عنایت خاصّ خداوندی بود. ارادۀ پروردگار بر این تعلّق گرفت که امامت در فرزندان و ذرّیۀ آن بانوی گرامی قرار گیرد، و او به همسری علی بن ابی طالب7 امام پارسایان نائل گردد. در فضیلتش سورۀ کوثر نازل شود و خداوند پاکی او، پدر، شوهر و فرزندانش را بخواهد و آیۀ تطهیر در بارۀ آنان سخن گوید.
اگر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به هنگام ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چهل ساله و بیوه بود، چگونه خویشان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به این امر راضی شدند؟
انتخاب همسر و مشخّصاتی که می بایست داشته باشد، نیز انتظارات و حسّاسیّت هایی که خویشان و بستگان در ازدواج دارند، بسته به اختلاف فرهنگ ها، گوناگون است. قضاوت همسان در جوامع گوناگون بشری شایسته و بایسته نیست، بلکه هر یک را با مشخّصات خود می بایست سنجید و اظهار نظر کرد.
در برخی از جوامع بشری فرهنگ «تک همسری» پذیرفته شده و فرهنگ «چند همسرگزینی» ناپسند و نکوهیده است، همانند فرهنگ غالب ایرانیان. در این فرهنگ انتخاب همسر از حسّاسیّت ویژه ای برخوردار است؛ چرا که احساس می شود با ازدواج سرنوشت دو نفر تا پایان زندگی به هم گره می خورد، که به طور معمول و غالب از آن گریزی نیست. اگر هم راه گریزی پیدا بشود و با طلاق از یکدیگر جدا گردند، جدایی برای هر یک از دو طرف، یک شکست، یا یک امتیاز منفی در زندگی شان تلقّی می گردد. طبیعی است در این فرهنگ به طور معمول پسر حاضر نشود با زن بیوه ازدواج کند، و هم خودش و هم اطرافیانش نسبت به سنّ دختر حسّاسیّت نشان دهند، و خیلی با احتیاط امر ازدواج را دنبال کنند. پیدا کردن همسر مورد نظر در این فرهنگ کار دشواری است و هر یک از دو طرف و خانواده هایشان به راحتی به این گونه ازدواج ها رضایت نمی دهند.
ص: 168
امّا در برخی دیگر از جوامع بشری فرهنگ چند همسرگزینی مردان رواج دارد و پذیرفته شده است، همانند فرهنگ مردم شبه جزیرۀ عربی، نیز فرهنگ امروز مردم ساکن در برخی از مناطق جنوب ایران. در این فرهنگ مردان به طور معمول و غالب، بیش از یک زن اختیار می کنند. حسّاسیّتی که در مورد انتخاب همسر در فرهنگ تک همسری وجود دارد، در این فرهنگ وجود ندارد، چون که احساس می شود با ازدواج دو نفر، اگر چه سرنوشت آن دو به هم گره می خورد، لیکن این گره خیلی محکم نیست. باز کردن آن کار آسانی است، چرا که هم مرد می تواند به راحتی همسرش را طلاق دهد، و هم همسر مطلّقه به راحتی می تواند پس از انقضای عِدّه طلاق، دوباره ازدواج کند.
در این فرهنگ حتّی پسران با زنان بیوه ازدواج می کنند، نیز در سنّ دو طرف، حسّاسیّت رایج در فرهنگ تک همسری وجود ندارد، و اطرافیان دختر و پسر در امر ازدواج، آسان می گیرند و دید تنگ نظرانه و سخت گیرانه ندارند. بدین جهت پیدا کردن همسر در این فرهنگ، کار آسانی است.
پرسش مذکور در آغاز بحث، برآیند فرهنگ تک همسرگزینی ایرانیان است، به جهت این که در فرهنگ ایرانیان «تک همسری» جایگاه ویژه ای دارد و آنان چند همسر داشتن مردان را نمی پذیرند. با وجود این فرهنگ، اطرافیان در امر ازدواج، با حسّاسیّت خاصّی، شرایط عروس و داماد را دنبال می کنند. در این فرهنگ به طور معمول و غالب هم پسر راضی نمی شود همسر و شریک زندگی اش، بیوه و مثلاً پانزده سال از او بزرگ تر باشد، هم خویشان و بستگانش به چنین ازدواجی رضایت نمی دهند. امّا در زمان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و در محیط شبه جزیرۀ عربی، فرهنگ تک همسرگزینی مردان جایگاهی نداشت، بلکه فرهنگ چند همسرگزینی را پذیرا بودند.
شواهد تاریخی نشان می دهد که ازدواج با زنان بیوه و میان سال در فرهنگ آن روز شبه جزیرۀ عربی، عملی خلاف عادت و عرف نبود، بلکه رواج داشت. وانگهی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از ویژگی های خوبی بهره مند بود، همان گونه که سیره نویسان و مورّخان نوشته اند: با شرافت ترین زنان قریش بود. از نظر مال و جمال برتری داشت. در دورۀ جاهلیّت به جهت
ص: 169
پاک دامنی، او را طاهره می خواندند و به وی بانوی قریش می گفتند. نیز به جهت امتیازاتی که داشت، خیلی افراد در پی آن بودند که از نزدیکان وی باشند.(1)
آن چه که بیان شد با توجّه به نقل مشهور است که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بیوه بود، امّا با توجّه به این که برخی از مورّخان بزرگ، همانند ابوالقاسم کوفی، بلاذری، شیخ طوسی و سیّد مرتضی نوشته اند: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنگام ازدواج با پیامبر «عذرا» (دوشیزه) بود،(2) دیگر جایی برای طرح چنین پرسشی باقی نمی ماند.
آیا پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تنها از حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرزند داشت یا این که از دیگر زنانش نیز فرزند داشت؟
فرزندان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تنها از حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و کنیزی به نام ماریه قبطیه بودند.
مشهور است که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هفت فرزند داشت، چهار دختر به نام های امّ کلثوم، رقیّه، زینب و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، سه پسر به نام های قاسم، عبد اللّه (ملقّب به طیّب و طاهر) و ابراهیم.
همۀ این فرزندان از حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بودند، و تنها ابراهیم از ماریه قبطیه.(3)
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چه مقدار علاقه و محبّت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را به خود جلب کرد؟ آیا این بانوی گرامی محبوب ترین همسر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به شمار می آید؟
محبّت و علاقه از امور قلبی و باطنی است که آثار آن در گفتار و کردار جلوه می یابد، حال اگر بخواهیم در مورد میزان علاقه پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به همسرانش به اطّلاعاتی دست یابیم و بدانیم بیشتر حضرت به کدام همسرش علاقه داشت، تنها از طریق گفتار و کردار پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ممکن است.
ص: 170
با توجّه به گفته ها و رفتار پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فهمیده می شود ایشان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را بیشتر از دیگر همسرانش دوست داشت. گفتار و سیرۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نشان از آن دارد که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نزد حضرت از جایگاه والا و رفیعی برخوردار بود و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیوسته از او ستایش می کرد و نقش او را در پیشبرد اسلام و زندگی خود یادآور می شد.
رسول اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در زمان حیات حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ او را گرامی می داشت. در آن محیطی که «چند همسر» داشتن امری معمولی و مرسوم بود، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تا هنگامی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنده بود، هیچ زن دیگری انتخاب نکرد که دلیلی گویا بر گرامی داشت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است. نیز پس از وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همیشه از او به نیکی یاد می کرد و وی را به همراه حضرت مریم، آسیه و حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ یکی از چهار زنان برتر جهان برمی شمرد.(1)
نیز می فرمود: «خدیجه به مقامی رسیده است که خدا و جبرئیل بر او درود می فرستد.»(2)
در دوران سکونت در مدینه هر گاه از حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یاد می شد، خشنودی خود را از آن بانوی بزرگ ابراز می داشت. هنگامی که گوسفندی را ذبح می کرد، سهمی از آن را برای دوستان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در نظر می گرفت و در توجیه کارش می فرمود: «إنّی لأحبُّ حبیبُها؛(3) (به جهت شدّت علاقه به خدیجه) دوستانش را نیز دوست دارم.»
عایشه می گوید: «هر وقت پیامبر به یاد خدیجه می افتاد، از فراق او دلتنگ و گرفته می شد و برای او آمرزش می طلبید. روزی من رشک ورزیدم و گفتم: خدا به جای آن پیرزن، زنی جوان و زیبا به تو داد. پیامبر از شنیدن این سخن ناراحت شد و فرمود: نه، به خدا! آن گونه که تصوّر می کنی نیست. هیچ زنی برای من خدیجه نمی شود. خدا بهتر از او را به من
ص: 171
نداده است، زیرا هنگامی به من ایمان آورد که همه کافر بودند؛ زمانی مرا تصدیق کرد که دیگران سخنانم را نمی پذیرفتند؛ مال خود را در اختیار من قرار داد و شریک غم من بود. خداوند از او، نه از زنان دیگر، به من فرزندانی عنایت کرد.»(1)
نیز عایشه می گوید: «به هیچ زنی به اندازۀ خدیجه رشک نبردم، چون پیامبر بسیار از وی یاد می کرد.»(2)
از این مطالب برمی آید که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ محبوب ترین همسران پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به جهت پاک دامنی و پارسایی و نقشی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در زندگی ایشان، نیز گسترش اسلام ایفا نمود، او را همیشه دوست می داشت.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در موفّقیّت های پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و پیشبرد اسلام چه نقشی داشت؟ معروف است که پیشرفت اسلام مرهون چند چیز است که از جمله آن ثروت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است.(3) آیا مقصود آن است که به مردم رشوه می داد تا آیین اسلام را بپذیرند، یا این که اموال را برای جلب قلوب و نظر مشرکان به آنان می پرداخت و یا معنای دیگر دارد؟
نقش حضرت خدیجه در موفّقیّت های رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بر کسی پوشیده نیست. آن بانوی بزرگ اسلام تأثیرات بسیار درخشانی در زندگی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گذاشت. رفتار او با حضرت رسول به گونه ای پسندیده بود که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) کوچک ترین دغدغه و نگرانی از زندگانی مشترکش با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نداشت. آسودگی و آرامش خاطر حضرت در زندگی، زمینۀ خوبی را ایجاد کرد که با موفّقیّت قدم بردارد و آزار و بی مهری های مشرکان قریش را تحمّل نماید و هم چنان ثابت قدم و استوار به جلو حرکت کند.
تأثیراتی که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در زندگی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) داشت، به حدّی بود که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)
ص: 172
بارها به ستایش او پرداخت و او را یکی از بهترین زنان جهان برشمرد.(1) در همین راستا تا هنگامی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنده بود، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همسر دیگری اختیار نکرد.(2) این در حالی است که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از برخی همسرانی که پس از حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برگزید، نه تنها چنان حمایت های قهرمانانه ندید، بلکه ناملایماتی دید که خداوند در قرآن در نکوهش آنان آیاتی نازل کرد و به طلاق تهدید شدند.(3)
باز در بیان نقش بسیار مثبت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در موفّقیّت های پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و در پیشبرد اسلام، این مطلب به روشنی دلالت دارد که درگذشت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به قدری بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گران آمد و مصیبت به اندازه ای بزرگ بود که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در سالی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ درگذشتند، آن را «عام الحزن؛ سال غم و اندوه» نام نهاد.(4)
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اوّلین بانویی بود که به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ایمان آورد و مسلمان شد. گرویدن زنی همانند خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که در عصر خود، از جایگاه اجتماعی ممتازی بهره مند بود، عامل مهم در جذب دیگران به اسلام شمرده می شد.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به ثروتش نیز در پیشبرد اسلام نقش خوبی ایفا نمود، تا جایی که از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقل شده است: «ما قام و لا استقام دینی إلا بشیئین مال خدیجه و سیف علی بن ابی طالب؛(5) دین من، مانایی و پیشرفتش به دو چیز وابسته است: یکی ثروت خدیجه و دوم شمشیر علی بن ابی طالب!»
تأثیرگذاری و نقش اقتصاد در جنبش های مهم اجتماعی بر کسی پوشیده نیست. با توجّه به نقش مهم اقتصادی بود که مشرکان قریش در «دار الندوه» و مجلس شورای خود، به محاصرۀ اقتصادی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و مسلمانان رأی دادند و آن را با سنگدلی تمام به اجرا گذاشتند،
ص: 173
در نتیجه به مدّت سه سال مسلمانان به جهت در امان ماندن از آزار مشرکان در درّه ای به نام شِعب ابی طالب به سر بردند. رویکرد دشمن نشانگر آن است که حمایت یا عدم حمایت مالی چه تأثیر مهمّی دارد، حال در این هنگام حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با ثروتش در خنثی کردن توطئۀ دشمنان نقش خوبی ایفا نمود.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با حمایت مالی خود از اسلام، نهایت تلاش خود را به کار برد. او با کمال میل و رغبت، تمامی ثروت خود را در اختیار پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قرار داد و ایشان آن را برای رفع نیازهای مسلمانان به کار برد. تأثیرات مثبتی که ثروت حضرت خدیجه (آن هم در اوضاع بحرانی) به نفع مسلمانان و در خنثی سازی توطئۀ دشمنان داشت، بر کسی پوشیده نیست. در همین باره پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: «ما نفعنی مالٌ قط ما نفعنی مال خدیجه؛(1) هیچ ثروتی همانند دارایی خدیجه به من (و آیین من) سود نرسانیده است.»
در حالی که مسلمانان زیر فشار قریش و محاصرۀ اقتصادی بودند، ثروت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تا حدودی، مشکلات تحمیلی را کاهش داد و توانست توطئه ها را خنثی کند. در همین باره گفته اند: «اسلام با مال خدیجه پا بر جا ماند.»(2)
مشرکان
مسلمانان را تطمیع می کردند، تا دست از اسلام بردارند. برای خنثی کردن این توطئه سرمایۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تأثیرگذار بود. امّا برای پذیرش اسلام به مردم رشوه داده نشد، نیز برای جذب قلوب مشرکان پرداخت نگردید، بلکه در راه حفظ جان مسلمانان خرج شد.(3)
1. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان.
2. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد جوزی بغدادی (م 597 ق)، الموضوعات، بیروت: دار الفکر، 1403 ق.
ص: 174
1. ، صفة الصفوة، تحقیق: عبد السلام محمّد هارون، بیروت: دار الفکر، 1413 ق.
2. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.
3. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر ، 1386ق.
4. ابن سیدالناس، ابوالفتح محمد یَعمُری (م 734 ق)، عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، بیروت 1406 / 1986.
5. ابن شهرآشوب، محمّد بن علی مازندرانی (م 588 ق)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق: گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف: المکتبة الحیدریة، 1376 ق.
6. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، به کوشش: علی شیری، بیروت، 1415 ق / 1995 م.
7. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م 774 ق)، البدایة والنهایة، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.
8. ، السیرة النبویة، تحقیق: مصطفی عبدالواحد، بیروت: دارالمعرفة، 1396 ق.
9. ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر، به کوشش: روحیه نحاس، دمشق: 1404 ق / 1984 م.
10. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، تحقیق: مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بی تا].
11. اربلی، علی بن عیسی (م 693 ق)، کشف الغمة فی معرفة الائمة7، بیروت: دار الاضواء، 1405 ق.
12. امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری (م 261 ق)، صحیح مسلم ، بیروت: دارالفکر، [بی تا].
13. بخاری، محمّد بن اسماعیل (م 256 ق)، صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر، 1401 ق.
ص: 175
1. بدران، عبدالقادر (ت 1346 ق)، تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1407 ق.
2. بلاذری، احمد بن یحیی (م 279 ق)، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، 1417 ق.
3. جلال الدین سیوطی، عبدالرحمان بن کمال بن محمد خضیری (م 911 ق)، الدرّ المنثور فی التفسیر المأثور، بیروت: دار الفکر، 1414 ق.
4. حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه (م 405 ق)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت لبنان : دارالمعرفة ، 1406 ق.
5. حائری مازندرانی، محمّدمهدی (م 1369 ش)، شجرۀ طوبی، النجف الاشرف: المکتبة الحیدریة، 1385 ق.
6. حلبی، علی بن برهان (م 1044 ق)، السیرة الحلبیه، بیروت: دارالمعرفة، 1400 ق.
7. ذهبی، محمّد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب ارنووط و حسین اسد، بیروت: مؤسسۀ الرسالة ، 1413 ق.
8. سبط ابن جوزی، شمس الدین یوسف بن قزاوغلی (م 654 ق) ، تذکرة الخواص من الامه بذکر خصائص الائمه، نجف: منشورات المطبعه الحیدریه، 1383ق.
9. شهیدی، سید جعفر، زندگانی فاطمه زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هشتم، 1366ش.
10. شیخ صدوق، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (م 381 ق)، الخصال، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: نشر اسلامی، 1403 ق.
11. ، معانی الأخبار، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، قم: مؤسسۀ نشر اسلامی، 1361 ش.
12. شیخ طوسی، ابوجعفر محمّد بن حسن (م 460 ق)، الامالی، تحقیق: مؤسسۀ البعثة، قم: دارالثقافة، 1414 ق.
ص: 176
1. ، المبسوط فی فقه الإمامیة، تحقیق: محمّد علی الکشفی، تهران: کتابخانۀ مرتضوی، 1387 ق.
2. شیخ مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان عکبری بغدادی (م 413 ق)، مسار الشیعة فی مختصر تواریخ الشریعه، تحقیق: مهدی نجف، بیروت: دار المفید، 1414 ق.
3. طبرسی، فضل بن حسن (م 548 ق)، اعلام الوری باعلام الهدی ، تحقیق و نشر: مؤسسۀ آل البیت لاحیاء التراث، قم: مطبعة ستاره، 1417.
4. طبری، محمد بن جریر (م 310 ق)، تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک)، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: اعلمی، 1403 ق.
5. عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم9، بیروت: دارالهادی، 1415 ق.
6. علامۀ امینی، عبدالحسین بن احمد (م 1390 ق)، الغدیر فی الکتاب والسنّة والأدب، بیروت: دار الکتاب العربی، 1387 ق.
7. قاضی نعمان مغربی، نعمان بن محمّد تمیمی (م 363 ق)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، تحقیق: سید محمّد حسینی جلالی، قم: نشر اسلامی، 1414 ق.
8. قرطبی، محمّد بن احمد انصاری (م 671 ق)، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، تحقیق: محمّد عبد الرحمان مرعشلی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1405 ق.
9. کلینی، ابو جعفر محمّد بن یعقوب (م 329 ق)، الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1365.
10. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.
11. مطهری، مرتضی، سیری در سیرۀ نبوی، تهران: انتشارات صدر، چاپ دوم، 1364ش.
ص: 177
1. مومن سبزواری قمی، علی بن محمّد، جامع الخلاف و الوفاق، قم: زمینه سازان ظهور امام عصر، 1379.
2. نووی، أبو زکریا یحیی بن شرف (م 676 ق)، تهذیب الأسماء واللغات، بیروت: دار الفکر، 1416 ق.
3. هندی الفَتَّنی، محمّد طاهر بن علی (م 986 ق)، تذکرة الموضوعات، تحقیق: محمّد عبد الجلیل سامرودی، هند، 1342 ق.
4. هیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر (م 807 ق)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408 ق.
ص: 178
شرح زندگانی و ویژگی های رفتاری و اخلاقی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به منابع مهم تاریخی و حدیثی است. از دیدگاه نویسنده: در مورد این بانوی بزرگ که حق بسیار عظیمی بر گردن مسلمین و گسترش اسلام دارد، نوشته ای مستقل و رسا تنظیم نگردیده است. از این رو، نویسنده خود را ملزم دانسته که دست به کار شود و شرح زندگی سراسر شور و حماسۀ این «قهرمان راستین» را از لابه لای کتب و منابع گوناگون به صورت مجموعه ای مستقل در پیش روی آنهایی که به اصالت ها می اندیشند و به ارزش های والای انسانی عشق می ورزند، قرار دهد. این بانوی با اخلاص، در تکوین بنای اسلام و پیشبرد آن با بهره گیری از ثروت سرشار و موقعیت و جایگاه عظیمش در دنیای آن روز، سهم بسزایی دارد، تا آن جا که پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در باره اش فرموده است: «ما قامَ الاسلامُ اِلّا بسیف علیٍّ ومالِ خدیجه؛ اسلام پا نگرفت مگر به شمشیر علی و ثروت خدیجه.»
کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، شمشیر حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، ثروت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، تبلیغ.
تا آن جا که در امکان نگارنده بوده، به جست وجو و کاوش پرداخته، اما گویی در مورد این
ص: 179
بانوی بزرگ که حق بسیار عظیمی بر گردن مسلمین و گسترش اسلام دارد نوشته ای مستقل و رسا تنظیم نگردیده است. از این رو، نویسنده خود را ملزم دانست که هر چه زودتر دست به کار شود و شرح زندگی سراسر شور و حماسه این «قهرمان راستین» را از لابه لای کتب و منابع گوناگون به صورت مجموعه ای مستقل در پیش روی آنهایی که به اصالت ها می اندیشند و به ارزش های والای انسانی عشق می ورزند، قرار دهد.
چهار «زن» در میان تمام بانوان برجسته جهان، از آغاز تا انجام و در بین قهرمانان راستین تاریخ، به خاطر ویژگی های خاص خود در صدرند.(1) یکی از آن چهار زن، خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ است.
این بانوی با اخلاص، در تکوین بنای اسلام و پیشبرد آن با بهره گیری از ثروت سرشار و موقعیت و جایگاه عظیمش در دنیای آن روز، سهم بسزایی دارد، تا آن جا که پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در باره اش فرموده است: «ما قامَ الاسلامُ اِلّا بسیف علیٍّ ومالِ خدیجة؛ اسلام پا نگرفت مگر به شمشیر علی و ثروت خدیجه.»
وی در لحظات آغازین «بعثت» و سنگینی نزول وحی، که برای پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دورانی بسیار سخت و بحرانی بود، در تأمین آرامش و امنیت خاطر او سخت می کوشید. با ایثار خالصانه ترین دوستی ها و جانفشانی های یک همسر، طعم شیرین محبت های یک مادر را مادری که از فرزند در قبال حمله هر نوع دشمنی و تهدید هر خطری دفاع و حمایت می کند بدو می چشانید.
بنت الشاطی بانوی دانشمند و نویسندۀ توانای مصری می گوید: «آیا هیچ همسری را تاب آن هست که چون خدیجه دعوت تاریخی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را از صمیم دل و سویدای جان و با ایمانی نیرومند بدون یک ذرّه تردید و شک در صدق پیامش، بپذیرد و به استقبالش رود، با این یقین محکم که خداوند او را هیچ گاه خوار نخواهد ساخت؟
ص: 180
آیا در توان هیچ بانویی جز خدیجه با آن همه ثروت بی حساب و بخشش های فراوان، هست که در اوج رفاه و آسایش، به نعمت و عزّت و شوکت شاهانه پشت کند تا در تیره ترین ایام سختی در کنار همسرش بایستد و با او در سخت ترین نوع شکنجه و آزار به پاس وفادار ماندن به ایمانش، شرکت کند؟
بعید است که چنین باشد! بلکه او یگانه بانویی است که تمام امکاناتش را برای یاری پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و تأمین اعتماد و آرامش و سلامت او به کار گرفت.»(1)
«بودلی»
در کتابش الرسول می نگارد: «فضای اطمینان بخشی را که عقیده و ایمان خدیجه در مراحل اولیه ایجاد کرده بود، امروز می توان با یک ششم سکنۀ عالم برابر دانست.»(2)
و باز بنت الشاطی می نویسد: «خدیجه در سنینی نبود که تحمل رنج و سختی بر او آسان باشد و از کسانی نبود که در جریان زندگی با تنگی معیشت، محرومیت ها و تلخ کامی ها بار آمده و خو گرفته باشد. اما او، با وجود کهولت، راضی شد سختی هایی را که در اثر محاصره شدن بنی هاشم در شعب ابی طالب از طرف قریش تحمیل شد، تا سر حدّ مرگ تحمّل کند.»(3)
از این رو، بر ما است که به پاس آن همه حق عظیمی که این بانوی بزرگ و نمونه بر تمامی مسلمین دنیا دارد، یادش را گرامی داریم و خاطرش را ارج نهیم.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پدر و مادری قریشی زاده شد. پدرش «خُوَیْلِد» پسر «اسد بن عبدالعُزّی» و مادرش «فاطمه» دختر «زائدة بن اَصَمّ» بود که سلسلۀ نیاکانش به «لُؤَیّ(4) بن غالب بن فِهْر» می انجامید. دودمان مادر بزرگش، هاله دختر عبد مناف بن حارث نیز به «لُؤَیّ» منتهی می شد.(5) بدین لحاظ، تمام مورّخان اعتراف دارند به این که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پدر و مادری متولد
ص: 181
شد که هر دو از ریشه دارترین و اصیل ترین خاندان های جزیرة العرب بودند.
«اسد بن عبدالعُزّی» پدر خویلد و نیای بزرگوار حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، یکی از اعضای مؤسس پیمان «حَلْفُ الْفُضُول» بود. پیمان مذکور را گروهی از مردمان با شخصیت و عدالت خواه عرب بستند و قرار گذاشتند که از مظلومان دفاع کنند و در یاری کردن درماندگان کوشش نمایند.
پدر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خویلد بود. همان کسی که در حادثۀ حملِ «حجر الاسود» به یمن و به خاطر حراست از یکی از مناسک دینش با تُبَّعْ (پادشاه یمن) در افتاد و در این طریق هیچ گاه نیرو و بی شماری یاران دشمن، او را به وحشت نیفکند و بالأخره در اثر فداکاری های او بود که تُبَّع از تصمیم خود منصرف شد و آن سنگ مقدس را از جایش حرکت نداد.(1)
یکی دیگر از خویشان سرشناس حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پسر عمویش «وَرَقَة بن نَوْفَل» بود که پیوسته (جهت یافتن آیینی اطمینان بخش) مشغول فحص و بررسی کتب یهود و نصارا بود.(2)
مورّخان و پژوهندگان سیرۀ نبی اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقل می کنند: هنگامی که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نخستین طلیعه های نبوت را در غار حرا دید و آوایی را شنید که در غار با او سخن می گوید و از این رویدادها هراسان و بهت زده به خانه اش برگشت و قضایا را برای همسر صادق و وفادارش بازگو کرد، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به سوی پسر عمّش «ورقه» شتافت و آنچه را بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گذشته بود، برایش نقل کرد و ورقه، او را به آیندۀ درخشان و جهان گیر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نوید داد.(3)
ص: 182
شرافت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تنها به اصالت ها و نجابت های خانوادگی خلاصه نمی شد، بلکه خود به صفات نیک و خُلق نیکو زبانزد همه بود و پیش از زناشویی با پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با القاب «طاهره»، «مبارکه»، «ملکۀ بطحا»، «سیّدۀ قریش» و «بانوی بانوان قریش» شهرت داشت.(1)
خانۀ او پناهگاه امن یتیمان و درماندگان و آوارگان بود. هر یتیمی که در حیات خود نقطۀ اتکا نمی یافت، هر پدری که نمی توانست برای فرزندان خود لقمه نانی تهیه کند، هر زنی که پس از کشته شدن شوهرش بی پناه می ماند و هر رنجدیده، صدمه کشیده و بی پناه، راه خانۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را پیش می گرفت، به ثروت و مهربانی او پناه می برد و با برخورد پرلطف و عنایت او جراحات قلب خود را مرهم می گذارد. بدین جهت این گروه از مردم، نام دیگری به او داده بودند: «مادر یتیم ها.»
خانۀ او دو علامت داشت: یکی قبّۀ سبزی که بر بام آن بود، دیگری آمد و شد و ازدحامی که در طریق خانۀ او بود. حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دوست داشت به فقرا و ستمدیدگان کمک کند. آنها را در هر موقع از روز یا شب می پذیرفت، مهربانی می کرد، با آنها سخن می گفت و به درد دل آنها گوش می داد. دست نوازش بر سر و صورت بچه های آنها می کشید و اشک های چشم مادران را پاک می کرد که بوسه های آنها با قطرات اشک شان به دست او می نشست. آن وقت خدمت کارش «میسره» را می خواند. او نیز کیسه های پول را می آورد و میان آنها تقسیم می کرد.
وی ثروت بسیاری داشت. شترهای زیاد او در راه های تجارتی مکه کار می کردند. عمارتش یکی از بهترین خانه های مکه محسوب می شد. بنای آن دو طبقه بود، با ایوان های کوچک مُشرِف به کعبه و بر راه شام.
یک طرف خانه جای سکونت خودش بود، طرف دیگر محلّ پذیرایی از مهمانان. در
ص: 183
اتاق خودش که مشرِف به کعبه بود، صندلی های عاج نشان و صدف نشان و حریرهای هند و زربفت های ایران که عمّالش آورده بودند، دیده می شد.
به هر یک از کارگزارانش به غیر از مخارجشان سالی دو شتر می داد. هر چیز خوبی را از اطراف یا به شکل هدیه و یا برای فروش به خانۀ او می آوردند.
در اتاق خوابش یک چراغ برنج قلمزنی ممتاز که مردم آن را طلا تصور می کردند، موجود بود. هر وقت کاروان های مکه از یمن و شام بر می گشتند، چیزهای تازه ای در اتاق های حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دیده می شد و دخترهای مکه بدین جهت همیشه به خانه اش می آمدند.(1)
خدیجه پیش از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دو بار ازدواج کرده بود:
الف اوّلین شوهرش ابوهالة بن نباش بن زراره از قبیلۀ تمیم (تیم) بود،(2) که از او فرزند پسری(3) به نام هند به دنیا آورد. هند هنوز سه بهار از عمرش نگذشته بود که پدرش رحلت کرد.
امام حسن مجتبی7 حدیث وصف شمایل پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را از هند روایت کرده که بعداً بیشتر محدثان و راویان هم آن حدیث را از امام حسن7 گرفته و نقل کرده اند. او در تمام جنگ ها و غزوات همگام پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و در راه دعوت اسلامی هم چون مادرش حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، تا آخرین حدّ ممکن از جان گذشته بود. بعد از رحلت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هم پیوسته همراه و ملازم رکاب حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بود تا این که در بصره و جنگ جمل به شهادت رسید.(4)
ب ازدواج دیگر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بعد از مرگ شوهر نخستین خود(5) ابو هاله، با عتیق
ص: 184
بن عائذ (عابد) مخزومی بود. از او دختری(1) نصیبش شد که او را نیز هند نامید.(2)
این دختر تحت سرپرستی مادر بود تا این که با ظهور اسلام، مسلمان شد و در شمار صحابی های بزرگ و با اخلاص پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قرار گرفت.
راویان سیرۀ رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقل می کنند که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در کار بازرگانی و فعالیت های اقتصادی اش گروهی را با دستمزدهای معیّن برای تجارت به شام و سایر جاها گسیل می داشت.
پیش از ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، که آوازۀ امانت و صداقت و پایداری اش در کارها به همه جا پیچیده بود و نقل مجالس و محافل مردان و زنان مکه بود، به دنبال وی فرستاد تا او نیز چون دیگران برای وی به تجارت بپردازد. و به خاطر همان امانت و درستی و سایر ویژگی های بی مانندش، به آن حضرت دو برابر دیگران مزد پیشنهاد کرد.
محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز بعد از مشورت با عمویش ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، با پیشنهاد حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ موافقت کرد و بدین ترتیب قرارداد کار بسته شد و محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در رأس یک کاروان تجارتی به راه افتاد و حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای انجام کارهای قافله و اجرای دستورات وی، غلامش مَیْسَره را به خدمت او گماشت.
کاروان به شام رسید. کالاهای تجارتی با وضعی دلخواه به فروش رفت. در برابر، متاع های دیگری خریداری شد و آهنگ بازگشت کرد. این کاروان برای اولین بار در کار تجارتش آن چنان موفقیت شایانی به دست آورد که برای هیچ یک از سایر کاروان ها سابقه نداشت و همه جا صدا کرد.
میسره، پیش از رسیدن کاروان به نزدیکی های مکه، با اشتیاق به سوی شهر و حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شتافت تا حادثۀ شگفت ملاقات «راهب» با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و سایر رویدادهای عجیب و غریبی را که تا آن زمان برایشان رخ نداده بود، گزارش دهد. با پخش خبر نزدیک شدن
ص: 185
کاروان محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با آن شگفتی های خاص، مکه آماده شد تا از او استقبال شایانی به عمل آورد.
مردم به پیشباز او از شهر خارج شدند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از درگاه بلند خانه اش همه را می نگریست و ردّپای قافله را دنبال می کرد. میسره هم در کنارش ایستاده بود. در انتها محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد و گزارش سفر خود را ارائه نمود و سپس به سوی عموی خویش رفت. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نیز این موفقیت را به او تبریک گفت.
بعد از آن سفر پیروزمندانه، که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آثار اصالت و راستی و تمام صفات انسانی را به حدّ اعلا در محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) یافته بود و نیز آنچه از فکر ازدواج با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به ذهن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نفوذ کرد، رویدادهای شگفت که در راه از وی سرزده و میسره برایش نقل کرده بود، فکر ازدواج با محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به ذهن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خطور کرد.(1)
همان طور که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در این افکار و آرزوها و شور و شوق های هیجان انگیز غرق بود و کبوتر خیالش بر گرد شاخ و برگ شجرۀ پاک و سرسبز و خرّم محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در پرواز بود، ناگهان نفیسه بنت منیّه، یکی از دوستان یک رنگش بر او وارد شد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به محض دیدن او، کوشید تا اضطراب درونش را از او پنهان دارد و حالتی طبیعی و عادی به خود گیرد؛ ولی نفیسه راز درونش را کشف کرد و بر آنچه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در پنهان داشتنش می کوشید، دست یافت و گفت:
خدیجه جان! از شدّت غم، جانت را مکاه. امر آسانی است و من به تو قول می دهم سر صحبت را با او باز کنم و این عشق مقدس تو را با او در میان گذارم. مطمئن باش که در این راه آنچه از دستم برآید، دریغ نخواهم کرد.(2)
ص: 186
محمّد یتیم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) این جوان تنها که در دنیا کسی جز عموی مهربان و غم پرور نداشت، چون همیشه در تنهایی خویش سر به جیب تفکر فرو برده و چونان همیشه به این سه مسئله اساسی زندگی «خدا، انسان، جهان» و به این آدم های گونه گون می اندیشید. نفیسه بر او وارد شد. سلام کرد و رشتۀ تفکرات او را با به میان آوردن این سخن ها از هم گسیخت: یا محمّد! سنّ مبارکت از بیست گذشته، تنهایی و بی همدمی تو را از معاشرت ها برکنار داشته. چرا در صدد ازدواج بر نمی آیی؟
محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پاسخی نداد. سر به زیر انداخت و در حالی که انبوهی از مشکلات و موانع به ذهن او هجوم آورده بود، به سکوت و تفکرش ادامه داد. ولی نفیسه جدّی تر از آن بود که بدین سادگی از او دست بردارد. از این رو، به گفت وگو ادامه داد او را به سخن گفتن و پاسخ واداشت.
لبخند شرم آگینی چون سپیدۀ صبح بر لبان محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقش بست و گفت: خدا می داند که برای این امر، مال و منال چندانی ندارم. در این هنگام نفیسه که گویی به دنبال چنین پاسخی می گشت، راه را برای تصریح و بی پرده سخن گفتن، هموار دید و ادامه داد: چه خواهی گفت اگر بانویی آراسته، با اصل و نسب، با کفایت و دولت مند را به تو معرّفی کنم؟
تا آن زن که باشد.
به خدا! وی کسی جز خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بانوی قریش نیست که هیچ یک از زنان قریشی و مکّی همسان و همتای او نیست.
محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از این پیشنهاد خرسند گشت و آن را با عمویش ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در میان گذاشت.(1)
ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ که محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را چون عزیزترین فرزندان خود دوست می داشت و به آیندۀ او بیش از دیگران می اندیشید، از این خبر، برق شادی بر چشمانش نشست. خطوط چهره اش از هم باز شد و به آیندۀ درخشان برادرزاده اش بیش از پیش، امیدوار و مطمئن گردید.
محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به همراهی دو عموی بزرگوارش، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و حمزه به سوی خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ
ص: 187
رهسپار شدند. در حالی که همه چیز برای این ازدواج مبارک آماده بود، در فرصت کوتاهی تفاهم بر تمامی مسائل و مقدمات زناشویی بین آن دو برقرار گردید.
مجلس خواستگاری برگزار شد و خطبۀ عقد توسط ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آن گونه که متداول بود خوانده شد و بدین ترتیب، اراده و مشیّت خدا این دو را در کنار یکدیگر قرار داد تا از پرتوِ قِران این خورشید و ماه، نه تنها جزیرة العرب که جهان از نور و شور پر گردد.
نقل شده است که پس از انجام مراسم و پذیرش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، چون حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خواست که برخیزد و همراه عمویش ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ برود، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از روی ادب و احترام اظهار داشت: «به خانۀ خودت خوش آمدی. خانه، خانۀ تو است. من نیز کنیز تو هستم.»(1)
آنچه اشاره شد، عقیدۀ بیشتر مورخان و نویسندگان سیرۀ پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در بارۀ چگونگی ازدواج آن حضرت و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است، که منشأ آن را نیز همان سفر تجارتی پیروزمندانۀ محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خصالِ عالی انسانی و رویدادهای شگفتی که از عظمت و شخصیت و احیاناً آیندۀ شکوفای او حکایت می کرد، می دانند.
ولی عده ای دیگر از راویان، منشأ این زندگی مشترک را سفر به شام و وساطت نفیسه نمی دانند، بلکه قائل اند که واسطۀ این امر، خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هاله بوده و مبنایش خواست و طلب خود خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بوده است. از قول عمّار بن یاسر آمده است که وی می گفت:
«من به چگونگی زناشویی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از همه آگاه ترم؛ زیرا افتخار دوستی و مصاحبت آن حضرت را داشته ام. روزی با آن حضرت در راه صفا و مروه می رفتیم. ناگاه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را دیدم که با خواهرش هاله همراه است. همین که چشم آنان به ما افتاد، هاله نزد من آمد و نظر محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را نسبت به ازدواج با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پرسید. من هم از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پرسیدم و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود که روز خاصی را برای گفت وگو تعیین کن.
چون روز موعود فرا رسید، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به دنبال عمویش عمرو بن اسد(2) فرستاد. مقدمش را
ص: 188
گرامی داشت و جامه ای فاخر بر دوشش انداخت. سپس پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز با تنی چند از عموهایش که در صدر آنان ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ قرار داشت، در مجلس حاضر شدند. خطبۀ عقد توسط ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ خوانده شده و امر ازدواج انجام گرفت.»
آن گاه عمار چنین افزوده است: «هیچ گاه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از این واقعه، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را به استخدام خود در نیاورده بود و نیز آن حضرت اجیر هیچ کس دیگر نبوده است.»(1)
در تاریخ «ابی الفداء» آمده است که پس از بازگشت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از شام و بازگو کردن میسره حوادثی را که در راه برای آن حضرت رخ داده بود، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بدون واسطه، اشتیاق خود را به همسری با آن حضرت عرضه داشت. متقابلاً اعلام توافق شد و پیمان زناشویی در مدتی بسیار کوتاه بین آن دو برقرار گردید(2).(3)
عروسی این دو انسان نمونه برگزار شد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از عموی محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، یعنی ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ درخواست کرد که شتری نحر کند تا ولیمۀ زفاف برگزار شود(4) و دیگران هم از برکت این ازدواج خجسته برخوردار شوند.
باری، این دو زوج بی مانند پس از انجام تشریفات عقد و ازدواج، زندگی صمیمانه و پرشکوهی را با یکدیگر شروع کردند. با گذشت زمان، آوازۀ محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خاطر ویژگی های برجسته، بذل و بخشش های بی شمار وفداکاری های بی نظیرش، گسترده تر می شد و دل های
ص: 189
بسیاری را به سوی او جذب می کرد تا آن که حضرتش پا به مرحلۀ چهل سالگی گذارد.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شوهرش را همواره غرق عبادت می دید؛ چرا که وی گاه و بی گاه همین که فرصتی می یافت، از شهر و غوغاهایش کنار می کشید و در دل کوه های اطراف مکه به خلوتگه اُنسش غار حرا می شتافت.
علاوه بر این که قومش را نیز به خاطر داشتن افکار پوچ و سنّت های خرافی و جاهلی و پرستش بت هایی که بر گرد کعبه آویخته بودند، سرزنش می کرد و از این همه تقدیس و قربانی برای بت هایی که قادر به هیچ گونه جلب سود و دفع زیانی برای آنها نبود، بیزاری می جست.
محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در این شور و حال ها و تفکرات عمیق به تدریج به سوی پیام و وحی آسمانی پیش می رفت و از خلال آن درمی یافت که به حقیقت بزرگ نزدیک می شود و راز مکنون بر او آشکار می گردد.(1)
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز به هیچ وجه مزاحم این تنهایی ها و خلوت گزیدن های شوهر که اغلب بین آن دو جدایی ایجاد می کرد نمی شد و نمی کوشید تا خلوت انس و دنیای باصفای تأمّلات او را بر هم زند و عرصه را بر او تنگ سازد. بلکه تا آن هنگام که محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در خانه بود، با رعایت و آرامش بدو می پرداخت و چون از خانه به سوی حرا رهسپار می گردید، کسی را برای نگهبانی و مراقبت حال او هر چند از فواصل دور می گماشت و برای حفاظتش از گزند بدخواهان، خصوصاً قوم یهود، به دعا پرداخته و صدقه می داد.
چون پیک وحی در غار حرا بر محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نازل شد، بی درنگ و در تیرگی آغاز سپیده دمِ ماه رجب که هنوز هوا تاریک بود، از غار خارج شد و لرزان و بُهت زده در دل ظلمت راه خانه را پیش گرفت. شتابان رفت تا به حجرۀ همسر باوفا و صدیقش رسید. چون به خانه پاگذاشت احساس کرد که به پناهگاه امنش رسیده است. در کنارش نشست و تمام آنچه را که در غار رخ داده و فشارهای سختی که از این رویداد بر جسم و روح وی وارد آمده، برایش بازگو کرد.
ص: 190
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز با دلسوزی ژرف به او گوش داد و افزود: پسر عم! شاد باش. مطمئن باش که خداوند، هرگز تو را خوار و رها نمی سازد. تو بزرگ مردی هستی که به صلۀ رحم و پیوند با خویشانت می پردازی، سخن راست می گویی، سختی ها را با بردباری تحمل می کنی، مهمان نواز هستی و در کشمکش های سخت روزگار، معین و مددکار مردمی و من نیز به پیامبری تو از سالیان پیش ایمان داشته و دارم.(1) و پیوسته این گونه با او سخن گفت تا اضطرابش آرام شده و او را خواب فراگرفت.
استاد جعفر سبحانی در بارۀ این نگرانی ها، بیان می دارد: «البته این اضطراب تا حدّی طبیعی بود و منافات با یقین و اطمینان او به درستی آنچه به او ابلاغ شده ندارد؛ زیرا روح هر اندازه توانا باشد، باز در آغاز کار چنین اضطراب و وحشتی به او رخ می دهد و لذا بعدها این اضطراب از بین رفت.»(2)
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پس از این که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خواب رفت، از خانه خارج شد و راه خانۀ پسر عمویش ورقة بن نوفل را در پیش گرفت؛ چون به آن جا رسید، همۀ ماجرا را به او بیان کرد. ورقه پس از شنیدن این ماجرا با هیجان فریاد زد: «به خدایی که جان من در دست قدرت او است، خدیجه! اگر راست گفته باشی آنچه را گفتی، همان ناموسِ اکبری که بر موسی و عیسی می آمد، بر او نازل گردیده است. او پیامبر این امت است. به او بگو: ثابت قدم باش و به امر نبوّت یقین داشته باش.»(3)
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به سوی خانه شتافت تا هر چه زودتر به همسرش مژده رساند که او پیامبر شده، او حامل لوای رسالت است. همان رسالتی که بستگانش (عمرو بن اسد و ورقة
ص: 191
بن نوفل) و دیگر خداپرستان و کاهنان و راهبانِ شبه جزیره انتظارش را می کشیدند.(1)
چون به خانه رسید، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همچنان در خواب بود؛ در حالی که این بزرگ بانوی عطوف، دیدگانش را به سیمای با ابهت و نورانی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دوخته و به آیندۀ درخشان وی می اندیشید. ناگهان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در بسترش به تب و تاب افتاد.
لرزه وجودش را فرا گرفت. نفسش به تنگی افتاد. قطرات درشت عرق چون مرواریدهای غلطانی بر پیشانی درخشانش ظاهر گشت. مدت زمانی در این وضع به سر برد؛ در حالتی که گویی به ندای گوینده اش گوش می دهد. سپس آرام گرفت و شروع به تلاوت کرد:
(یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنذِرْ * وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ * وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ * وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ * وَ لَا تَمْنُن تَسْتَکْثِرُ * وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ؛(2) هان ای گلیم به خود پیچیده! برخیز و (مردم را به اندرز و پند) خداترس گردان، و خدای را به بزرگی و کبریایی یاد کن، و لباست را (لباس جان و تن را) پاکیزه کن و از ناپاکی دوری گزین و بر هر که خوبی و احسان کنی ابداً منّت مگذار، و برای خدا صبر و شکیبایی پیشه کن).
آن گاه سری به اطراف گرداند. همسر مهربانش را در کنار خود دید. با چشمانی سرشار از سپاس و تقدیس بدو نگریست. حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که نگران حال او بود با اصرار از وی خواست که در بستر آرام گیرد و به خوابش ادامه دهد. در این هنگام پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با چهره ای مصمّم فرمود: همسرم! دیگر روزگارِ خواب و راحت سرآمد. این پیک وحی جبرئیل امین است که مرا مأمور ساخته تا مردم را از ثمرۀ زشت کاری هاشان بیم دهم و آنان را به سوی اللّه و پرستش او فرا خوانم. پس چه کسی را فراخوانم و کیست که دعوت مرا اجابت کند؟
فردای آن روز که ورقة بن نوفل در مسجد الحرام محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را دید، با دیدن او بی درنگ فریاد زد: «به آن خدایی که فرمانِ جان من در دست قدرت او است، تو پیغمبر این امّتی. قوم نادان بر سر این امر، تو را تکذیب می کنند، به آزارت بر می خیزند، از شهر خارجت می کنند و با تو به جنگ و ستیز می پردازند. اگر من آن روز را درک کنم، دین خدا را با حمایت تو
ص: 192
یاری می کنم.»
آن گاه به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نزدیک شد و سر مبارکش را بوسید. حضرت پرسید: مرا از وطن آواره می کنند؟ عرض کرد: بلی، ای کاش من جوان بودم. ای کاش تا آن روز زنده می ماندم!(1)
پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برای انجام رسالت و ابلاغ پیام، پا به راه گذارد و تلاشش را آغاز کرد. پیشتازی در ایمان و سابقه در اسلام، یکی از افتخارات مهم است. مدتی پس از آغاز بعثت و دعوت، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ سه نفری بودند که کنار کعبه یا در خانه به پرستش خدای یگانه می پرداختند. به تعبیر علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ: «تنها خانه ای که بر محور اسلام بر پا بود، خانۀ پیامبر و خدیجه بود و من سومین نفر آن دو بودم.»(2)
این افتخار نصیب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شد که از زنان، اوّلین فردی باشد که دعوت آسمانی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را می پذیرد و به او ایمان می آورد. عظمت خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ نزد خدای متعال و کرّوبیان بسی والا بود. در همان سال های نخست بعثت که حادثۀ «معراج» پیش آمد، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مخاطبِ سلام الهی قرار گرفت.
از زبان پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) روایت است که: در شب معراج، هنگام بازگشت از آن سفر آسمانی، به جبرئیل گفتم: آیا حاجت و کاری نداری؟ گفت: چرا. حاجتم این است که از سوی خدا و از طرف من به خدیجه سلام برسانی.
وقتی پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سلام خدا و جبرئیل را برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نقل کرد، وی گفت: «خداوند، خود سلام است، سلام از او است و سلام به او باز می گردد و بر جبرئیل هم سلام باد.»(3)
پیامبر اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پس از سه سال دعوت پنهانی، به امر الهی مأمور به دعوت آشکار و گسترش
ص: 193
دامنۀ پیام شد، ولی ندای دعوتش طوفان خشم جاه طلبان و گردن کشان را برانگیخت.
الف ابتدا از درِ استهزا و تمسخر و اتهامات (سحر و جنون) وارد شدند، ولی هیچ یک از آنها بر روح سرشار از یقین پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خللی وارد نیاورد.
ب متوسل به انواع لطمه ها و آزارها و شکنجه ها شدند، امّا هیچ کدام ارادۀ پولادین و خدایی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را متزلزل نساخت.
ج تهدید و ارعاب را به سویش متوجه ساختند، لیکن روحیۀ قوی و تزلزل ناپذیرش را ذرّه ای هم نتوانستند تکان بدهند.
د نسیم نوازشگر تطمیع را به جانش وزانده و نغمۀ دلنواز مقام و عنوان را به گوشش نواختند. با این وجود هیچ ترفندی او را از راهش باز نداشت؛ بلکه مصمم تر و راسخ تر از پیش، فریاد می زد: «اگر آفتاب را در یک دست و ماه را در دست دیگرم بگذارید، هرگز از راه خویش برنمی گردم.»
قریشی یان که همه راه های چاره را برای انصراف پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از دعوتش بر روی خود بسته دیدند، تصمیم گرفتند تا او و پیروانش را در محاصرۀ اقتصادی قرار دهند و آنها را حتی از ضروریات اولیۀ ادامه زیست محروم سازند. از این رو، آنان را از شهر بیرون کرده و به «شعب ابی طالب» روانه ساختند. حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز با آنان بدون ذرّه ای تردید همگام شد و در این همگامی از خانه، مال و همه چیز خود با طیْب خاطر و روحی آرام و مطمئن دست برداشت.(1)
در آن ایام این بانوی بزرگ پا به مرز 65 سالگی می گذاشت، ولی علی رغم این فرسودگی و ضعف، هم چنان در کنار محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و یاران اندکش صبر پیشه می ساخت تا آن جا که صبرشان، قریش مغرور را با آن قدرت و نیرو به زانو درآورد و بیچاره کرد.
در میان قریش از یک سو، بر سر پیمان محاصرۀ اقتصادی اختلاف بروز کرد و از سوی
ص: 194
دیگر، خداوند موریانه ها را مأمور ساخت تا این پیمانه نامه را به جز کلمۀ «اللّه» بخورند. بدین ترتیب نقشۀ آنان نیز نقش بر آب شد و عده ای از سرشناسان مکه تصمیم گرفتند دست از محاصره بردارند و راه بازگشت رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و یارانش را به مکه و خانه هایشان بازگذارند.
دست تقدیر، سرنوشت دعوت اسلامی را این گونه پیش می آورد که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در سال دهم بعثت عموی گرامی اش ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ را، که نیرومندترین مددکار دعوت و برترین شخصیتی بود که در قبال حملات و سخت گیری های قریش می ایستاد و از رسالت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دفاع می کرد، از دست بدهد و بعد از وی به فاصلۀ چند روز یا چند ماه بر حسب اختلاف روایات(1) مواجه با فقدان صمیمی ترین یار زندگی اش، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گردد.
خدیجه ای که از آغاز بعثت و هنگامی که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مسئله وحی را برای او بازگو کرد، به وی صادقانه گروید و در راه این ایمان، تمامی دارایی و راحتی و رفاهش را بذل کرد و پیوسته تا واپسین دم زندگی و آخرین نفس نیز آن چه در امکان داشت، نثار پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و گسترش اسلام کرد.
این دو ضایعۀ غم انگیز در این سال، بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سخت گران آمد و حضرتش را در اندوهی ژرف فرو برد. به مکه خیره شد. آن را از فقدان عموی مهربان و سرپرست حمایت گرش تیره و تار دید. به خانه اش روی آورد. آن را نیز از یار وفادار و شریک بذل و بخشش ها و فداکاری هایش خالی دید.
ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وقتی درمی گذرند که اسلام مراحل بسیاری از پیشرفت را پشت سر گذارده است. سر از دیواره های مکه بر آورده و نورش را به تمامی منطقۀ حجاز و حتی سرزمین های دوردست نیز تابانیده است.
در هر کوی و برزنی و نشست و برخاستی، سخن ها بر گرد اسلام و محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دور می زند.
ص: 195
دسته ای از یاران پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با ترک یار و دیار، زن و فرزند و عبور از صحراها و دریاها دامنۀ موج اسلام و عوت جدید را به حبشه سرزمینی از منطقۀ آفریقا می کشانند تا در برابر چشم جهان سیمایی نو از ایمان و چهره ای جدید از قهرمانی ها و از خود گذشتگی های محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و یاران پاکبازش را ترسیم کنند.(1)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از دنیای این مردم رخت بربست، ولی از قلب همسر بزرگ و باوفایش هرگز نرفت؛ بلکه همواره چون نوری در جلوی دیدگان وی حضور داشت. پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تا آن هنگام که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنده بود، همسر دیگری نگرفت(2) و این، نشان حُرمت گذاری به آن همسر باوفا است. رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در فراق خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اشک می ریخت و هر گاه از او یاد می کرد، می گریست و می فرمود: «خدیجه! کجا دیگر مانند خدیجه پیدا می شود؟ ... .»(3)
آن گونه که تاریخ بیان می دارد، بعد از حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنانی چند به زندگی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وارد شدند، ولی هیچ کدام در گسترۀ قلب آن حضرت مقام و موقعیت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را با آن شکوه پیدا نکردند، بلکه همواره جای او در دایرۀ دل و دنیای پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خالی ماند و هیچ یک از همسران بعدی جای خالی او را پر نکرد.
روزی از روزها سال ها بعد از درگذشت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواهر وی «هاله» به مدینه وارد شد. محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به محض شنیدن صدای او داغ دلش تازه شد و به یاد نوای گرم همسر درگذشته اش، با اشتیاق فریاد زد: «خوش آمدی، هاله!»
عایشه که ناظر این صحنه بود، نمی توانست خویشتن داری کند، فریاد زد: «همیشه با حسرت و درد از عجوزه ای از پیرزنان قریش که از شدّت فرسودگی گونه هایش سرخ شده بود، یاد می کنی؛ در حالی که سال ها است که او مرده و خداوند بهتر از او را نصیب تو کرده است!»
نبیّ اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رنجیده خاطر به عایشه فرمود: «به خدا سوگند که هرگز بهتر از او نصیبم
ص: 196
نشده! وی هنگامی به من گروید که دیگران تکفیرم کردند و هنگامی مرا تصدیق کرد که دیگران به تکذیبم پرداختند و هنگامی با دارایی اش به یاری من شتافت که دیگران محرومم ساختند. و خداوند از او، نه از زنی دیگر، به من فرزند عنایت کرد.»
عایشه از سخن باز ایستاد و گفت: «به خدا سوگند! بعد از این دیگر از وی سخنی به میان نمی آورم.»(1)
هر گاه رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گوسفندی ذبح می کرد، می فرمود: «دوستان خدیجه را خبر کنید تا از این گوشت بدانان داده شود.» و چون عایشه بر این کار، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را مورد عتاب قرار می داد، حضرت فرمود: «به خدا سوگند! همانا من هر که خدیجه را دوست می داشت، دوست می دارم.»
هر گاه هدیه ای برای پیغمبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می آوردند، می فرمود: «به خانۀ فلانی ببرید؛ چرا که دوست خدیجه و دوستدار او بود.»
در جای دیگر از عایشه نقل شده که وی در بیشتر اوقات می گفت: «من به هیچ کس چون خدیجه حسادت نورزیدم و رسول خدا با من پیمان زناشویی نبست، مگر بعد از مرگ او.» و گاهی می گفت: «در برابر هیچ یک از همسران محمّد به اندازۀ خدیجه، هر گاه که آن حضرت از او یاد می کرد، تحریک نمی شدم؛ چه پیامبر با من ازدواج نکرد، مگر سه سال بعد از درگذشت او.»(2)
شدّت علاقه و احترام ویژۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، تا آن جا بود که حتی در روز فتح مکه که حدود ده سالِ پر از حوادث و رویدادهای شگفت از مرگ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می گذشت چون وارد مکه شد و اراده کرد که جایگاهی مناسب برای تماشای صحنۀ زیبا و پرشکوه «فتح مکه» و سان دیدن از سپاه عظیم اسلامی برگزیند، جایی را نزدیک حَجون انتخاب کرد که
ص: 197
نزدیک قبر حبیبه اش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قرار داشت.(1)
دهم رمضان سال دهم بعثت، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در 65 سالگی چشم از زندگی این جهان بربست و به ملکوت اعلا پر کشید.(2) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ 25 سال با رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) زیست و در دل و جان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) جای داشت و هیچ زنی چون او محبوب و مورد احترام پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نبود. امروز در دل شهر مکه، در قبرستان ابوطالب که به «مقبرۀ مُعلّا» هم معروف است، قبر این بانوی بزرگوار قرار دارد و شیفتگان آن بانو و علاقه مندان حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، کنار این قبرستان می ایستند و از آن دو مؤمن راستین یاد می کنند و به زیارت می پردازند.
فرزندانی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پس از ازدواج با رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به دنیا آورد، از این قرارند:
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دو فرزند پسر به دنیا آورد: یکی «قاسم» که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بدان مناسبت کنیۀ «ابوالقاسم» به خود گرفت و دیگری «عبد اللّه» ملقّب به طاهر و طیّب.
بنا به روایت غیر مشهوری، طیّب و طاهر دو لقب برای یک فرزند نبوده، بلکه وی دو فرزند پسر بدین نام داشته که در خردسالی مرده اند؛ ولی مشهور بین مورّخان این است که این بانو جز دو فرزند به نام قاسم و عبد اللّه برای همسرش به دنیا نیاورد و هر دو در طفولیت مردند. از جمله قاسم را گفته اند که حدود دو سال و به روایتی بیشتر از آن زیسته و سپس درگذشته است(3).(4)
ص: 198
محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دارای چهار دختر به نام های: زینب، رقیه، ام کلثوم و زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ گردید.(1) قولی نیز هست به این که جز زینب و زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ وی از پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دختر دیگری نداشت و بنا به روایت دیگری، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سه دختر به نام های زینب، رقیه و زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ به دنیا آورد.(2) از این سه قول، نخستین آن در میان تاریخ نویسان مشهورتر است.
خواست و قضای خداوند بر این قرار گرفته بود که پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پسرانش را از دست بدهد و برای او جز دخترانش فرزندی به جای نماند؛ آن هم در چنان موقعیت و جامعه ای که دختر و زن از هیچ گونه ارزش و اهمیّتی برخوردار نبود، و گروهی از اعراب، زشت انگاری دختر را به حدّی رسانده بودند که او را زنده زنده در زیر خاک پنهان می کردند و هر کس را که از وجود فرزند پسر بی بهره بود، ابتر و بی دنباله می خواندند.
خداوندِ سبب ساز، برای تسلّای قلب حبیبش و رفع نگرانی خاطر وی، سورۀ کوثر را نازل فرمود: (إِنَّا أَعْطَینَاکَ الْکَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ؛(3) همانا ما به تو کوثر و خیر کثیر عطا کردیم. پس به شکرانۀ این موهبت بزرگ، برای پروردگارت نماز بگزار و شتر قربانی کن؛ همانا دشمن کینه جوی تو، ابتر است).
همۀ دختران خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، در دامن پر مهر وی دوران کودکی را به سلامت پشت سر گذاردند و به دوران جوانی و بلوغ رسیدند. بزرگ ترین آنان زینب بود. وی با پسر خاله اش ابو العاص بن ربیع، فرزند هاله خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیمان زناشویی بست.
ص: 199
همسر زینب هنوز گرویدنش به اسلام را آشکار نکرده بود که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هجرت بزرگ تاریخی اش را به مدینه به انجام رساند. چندی بعد حادثۀ «بدر» پیش آمد. جنگ به پیروزی مسلمین انجامید و ابوالعاص بن ربیع با تعدادی از مشرکان به دست مسلمانان اسیر گردید. رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) او را بدون گرفتن عوض و فدیه آزاد کرد، بدین شرط که دخترش زینب را به مدینه نزد پدر بفرستد. وی نیز پس از ورود به مکه به پیمانش عمل کرد و همسرش را نزد رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرستاد.
در سال ششم هجرت در درگیری بین مسلمانان و کاروان تجارتی قریش، کالای قریش تحت سرپرستی ابوالعاص به دست مسلمانان افتاد. ابوالعاص که اوضاع را در هم دید آنچه از اموال و کالاهای بازرگانی با خود داشت، رها کرده پا به فرار گذارد تا از این مهلکه جان سالم به در برد. در دل شب به خانۀ همسرش زینب که اسلام بین آنان جدایی انداخته بود، وارد شد و از وی تقاضای پناهندگی کرد و خواست که از او نزد پدرش و مسلمانان شفاعت کند.
زینب درخواست شوهر را پذیرفت. صبح فردای آن روز به مسجد رفت و گفت: برادران مسلمان! آگاه باشید که من به ابوالعاص پناه دادم و از پدرم و از شما می خواهم که پناهندگی او را بپذیرید و آنچه از اموال و کالا از او به غنیمت گرفته اید، به وی بازگردانید.
مسلمین درخواست وی را اجابت کردند و آنچه را که از کاروان گرفته بودند، به ابوالعاص برگرداندند. او با باز گرفتن اموال به سوی مکه شتافت. به محض ورود، آنها را به صاحبانش تحویل داد و در جمع قریش اسلامش را اعلام کرد و بی درنگ به سوی مدینه برگشت. به مدینه داخل نشد؛ مگر این که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همسرش را با عقد جدیدی به وی بازگرداند.
ابوالعاص نسبت به همسرش در طول زندگی پیوسته وفادار ماند تا این که در آغاز سال دهم (هشتم) هجرت، پیک مرگ به سراغ زینب آمد و دیدگانش را از این جهان فرو بست. دختری از ایشان به نام «امامه» به دنیا آمده بود که بعدها به عقد همسری امیر مؤمنان7 درآمد.(1)
ابولهب یکی از عموهای پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود که مخالفت ها و کارشکنی های سر سختانۀ وی با آن
ص: 200
حضرت، به ویژه بعد از بعث معروف است و حتی در این خصوص و سرزنش او و همسرش، سوره ای در قرآن (سورۀ تبّت) نازل شده است.
به وساطت برادرش ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، برای دو پسر خود «عُتْبه» و «عُتَیْبه» از دو دختر محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رقیه و ام کلثوم، خواستگاری کرد. با توجه به این که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نزد محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از محبوبیت و احترام ویژه ای برخوردار بود، پیمان زناشویی بین آن دو خواهر و این دو برادر برقرار گردید و آنان به خانۀ جدیدشان منتقل شدند.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، به خاطر پیشینه ای که از سرسختی و کینه جویی همسر ابولهب داشت، قلباً از این ازدواج خرسند نبود و یوسته از سنگ دلی و بی رحمی وی در بارۀ دختران دلبندش، در نگرانی به سر می برد.
البته نگرانی های خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نسبت به دخترانش بی اساس نبود، بلکه مبتنی بر خبرگی و آگاهی دقیق وی از ویژگی های امّ جمیل همسر ابولهب، بود.
بعد از بعثت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و دریافت پیام حق در راه دعوت خلق، قریش با تمام نیرو در مقابل آن حضرت ایستادند. در این میان، حملات و تحریکات امّ جمیل و همسرش نسبت به پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اگر بیش از سایر بزرگان و سران قریش نبود، کمتر هم نبود.
آنان شروع به ایجاد اختلاف بین دختران رسول اللّه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و همسرانشان کردند. پیوسته نزد سه داماد وی رفت و آمد کرده، آنان را به جدایی از دخترانش تحریک و تشویق می کردند و در مقابل، بدان ها وعده می دادند که وسایل ازدواج با هر یک از دوشیزگان قریش را که اراده کنند، برایشان فراهم می سازند.
در این میان، عتبه و عتیبه بی درنگ برای تشفّی خاطر مادر و کفّار قریش که به خاطر محبوبیت و برتری و موقعیت برجستۀ بنی هاشم بر سایر تیره ها کینۀ شدیدی به دل داشتند، خواستۀ آنها را اجابت کردند تا هم موجبات خرسندی آنان را فراهم ساخته باشند و هم به اصطلاح تیری به جگر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، برجسته ترین بانوی بلامنازع و بدون رقیب مکه زده باشند. طولی نکشید که در نتیجۀ این دسیسه چینی ها، رقیه و ام کلثوم مجبور شدند به خانۀ پدر
ص: 201
بازگردند.
چندی بعد عثمان بن عفّان از رقیه خواستگاری کرد و با وی پیمان زناشویی بست و سپس به دنبال تعقیب و آزار شدید قریش، رقیه با شمار دیگری از مسلمین به حبشه مهاجرت کردند و پس از چند سال به مدینه آمد و با وی به ادامۀ زندگی پرداخت تا پیک مرگ به سراغش آمد.(1)
در سال سوم هجرت در یکی از روزهای ماه ربیع الاول پیامبر اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در خانه اش نشسته بود که ناگهان عمر با چهره ای برافروخته و خشمگین بر آن حضرت وارد شد و شروع کرد از ابوبکر و عثمان شکایت کردن که: یا رسول اللّه! من به هر دوی این ها یکی بعد از دیگری، پیشنهاد کردم که با دخترم حفصه ازدواج کنند، ولی آنها پاسخ مثبتی به من ندادند. ابوبکر ساکت ماند و عثمان گفت: من در حال حاضر قصد ازدواج ندارم.
آن حضرت به عمر فرمود: اما حفصه به عقد همسریِ کسی درخواهد آمد که بهتر از عثمان است (پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)) و عثمان با کسی پیمان زناشویی خواهد بست که بهتر از حفصه است (امّ کلثوم).(2) طولی نکشید که حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حفصه، دختر عمر را به عقد خود درآورد و عثمان هم از ام کلثوم خواستگاری و با وی ازدواج کرد.
امّ کلثوم حدود شش سال با عثمان روزگار گذراند، ولی طرز رفتار عثمان با امّ کلثوم خوب نبود و در این مورد لااقل ملاحظۀ پدرش را هم نمی کرد. رفتار خشن و بی رحمانۀ وی نسبت به دختر نبی اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به حدّی بود که گاه وی را مضروب می ساخت، تا آن جا که همین ضربات شدید به شکستن پهلوها و مرگ ناگوارش در شعبان سال دهم (نهم) هجرت انجامید.(3)
ص: 202
شایان ذکر است که از رقیه و امّ کلثوم فرزندی به دنیا نیامده است.(1)
چهارمین دختر خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ و برترین آنان، بلکه برترین زنان در میان زنان برجستۀ تاریخ بشری، فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ است که هر چه در بارۀ او گفته و نوشته شود باز هم کم است؛ زیرا که بانوی بانوان عالم است و سبب استمرار نسل پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در طول تاریخ؛ بانویی که به نام «کوثر» لقب گرفته و مادر یازده امام معصوم7 است.
چهرۀ فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ چهره ای است که اگر درست ترسیم شود، نه تنها هر مسلمان، بلکه هر فردی که وفادار به ارزش های انسانی و معتقد به آزادی حقیقی است، او را به عنوان بزرگ ترین و بهترین اسوه خواهد پذیرفت.
این دختر ارجمند، که مادری چون خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ و پدری چون رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و همسری چون امیرالمؤمنین7 داشت، عمری هیجده ساله داشت، اما تأثیرگذاری اش در طول تاریخ بی نظیر بود. در سال یازدهم هجری مظلومانه به شهادت رسید و عالمی را داغدار کوچ نابه هنگام خویش ساخت.
1. ابن عبدالبرّ، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.
2. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویة، به کوشش: عمر عبدالسّلام تدمری، بیروت، 1410 ق / 1990 م.
3. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب اسحاق (م 284 ق)، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمّدابراهیم آیتی، تهران: انتشارت علمی و فرهنگی ، 1371ش.
4. ابو
سعید خرگوشی، نجم الدین محمود راوندی، شرف النبی، تهران: بابک، 1361ش.
ص: 203
1. بنت الشاطی، عایشه عبدالرحمن (م 1419 ق)، زینب بانوی کربلا، ترجمه: سید رضا صدر، قم: دفتر انتشارت اسلامی ، 1361 ش.
2. ، نساء النبی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1406ق.
3. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم: بوستان کتاب، 1385ش.
4. سهیلی، عبدالرّحمان بن عبد اللّه، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، چاپ عبدالرحمان وکیل، قاهره 1387 1390 / 1967 1970، چاپ افست 1410 / 1990.
5. شریف رضی، نهج البلاغه، تحقیق: محمّد عبده، قم: دار الذخائر، 1412ق.
6. شوشتری، محمّدتقی تستری (م 1415 ق)، قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعة و محدّثیهم، قم: مؤسّسة النشر الإسلامی، 1410 ق.
7. طبری، محمد بن جریر (م 310 ق)، تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک)، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: اعلمی، 1403 ق.
8. علی دخیّل، علی محمّد، اعلام النساء، لبنان: الدار الاسلامیة، 1412ق.
9. فارسی، جلال الدین، پیامبری و انقلاب، نشر امیرعلی، چاپ چهارم، 1368ش.
10. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، تحقیق: محمّدباقر بهبودی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.
11. محدث قمی، شیخ عباس (م 1359 ق)، سفینة البحار، تحت اشراف علی اکبر الهی خراسانی، مشهد: آستان قدس رضوی ، 1416ق.
12. ، منتهی الآمال، قم: مؤسّسه انتشارات هجرت، 1373 ش.
13. محلاتی، ذبیح اللّه، ریاحین الشریعه، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1404ق.
14. معروف حسنی، سید هاشم (م 1404 ق)، سیرة الأئمّة الاثنی عشر، بیروت: دار التعارف، 1406 ق.
15. معروف حسنی، سید هاشم (م 1404 ق)، سیرة المصطفی، قم: کتابخانۀ بزرگ آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی=، 1978 م.
ص: 204
16. میر خوانْد، برهان الدین محمّد بن خاوندشاه (م 903 ق)، روضة الصفا، تهران: مرکزی، 1262 ق.
17. همدانی، رفیع الدین، سیرت رسول اللّه، تهران: نشر مرکز، 1375ش.
ص: 205
33
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یگانه انتخاب پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تا زمان وفات(1)
منصوره اعتمادی
شرح حال و فضائل اخلاقی و معنوی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به منابع مهم تاریخی است. از دیدگاه نویسنده: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخستین همسر رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود که بنا بر نظر مشهور در سن چهل سالگی به عقد آن حضرت در آمد و تا پایان عمر در کنار او زیست. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تنها همسر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود که تا زنده بود، رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) زن دیگری را به ازدواج درنیاورد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نسبت به دیگر همسران پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از امتیازاتی برخوردار بوده است، به گونه ای که حتی پس از درگذشتش پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هرگز او را فراموش نکردند و امتیازات او را برای دیگران یادآوری می کردند؛ از جمله آن که در دورانی که همه رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را تکذیب کردند، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ او را تصدیق نمود و وی را در رسالتش یاری رساند و دیگر آن که تنها او بوده است که شایستگی مادری فرزندان پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را داشته است.
کلیدواژه: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، خواستگاری، مهریه، ازدواج، خطبه، فرزندان.
در کتب تاریخی نام زنانی آمده است که با وجود زندگی در حساس ترین، سرنوشت سازترین و دشوارترین مقطع زمانی، دست به انتخابی شایسته زده و با تبدیل شدن به اسطوره، همواره عبرت آموز نسل های پس از خود بوده اند. یکی از این ستاره های پرفروغی که بر تارک
ص: 206
آسمان زنان نمونه می درخشد، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است. او که تصویر روشنی از یک همسر و مادر وفادار، نمونه و شکست ناپذیر است، با آن که در عقب افتاده ترین جوامع و در میان جهل زده ترین مردمان می زیسته است، با آن همه، ترسیم گر سرنوشت خود می شود بی آن که از کج اندیشی ها و سرزنش های نابخردانه هراسی به دل راه دهد . او چونان آسیه و مریم با جهل و عصبیت های زمان خود به مقابله بر می خیزد. او همان کسی است که در عداد چهار زن برتر جهان؛ یعنی آسیه، مریم، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ از او یاد می شود.(1)
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنی است که یکی از موفق ترین و افتخارآمیزترین بنیادهای خانوادگی را تشکیل می دهد و به عنوان همسر رسول خاتم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برگزیده می شود و تا پایان عمر در کنار او می زید و سرآمد مؤمنان راستین می گردد. او در هنگامه غربت رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و مبارزه با دشمنان عنود، بدو ایمان آورده و او را در انجام رسالتش یاری می رساند و هیچ گاه از حمایت و نصرت او دست برنمی دارد و اموال خود را در اختیار آن حضرت می گذارد تا در جهت هدایت مردم صرف نماید، و چنین بوده است که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پس از درگذشت او همواره یاد و خاطرش را گرامی می داشته و به ایمان راستین او و یاری و وفاداری اش مباهات می ورزیده و او را می ستوده است.(2) جبرئیل نیز بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نازل گشته و از همنشینی همسرش با آسیه و مریم در بهشت خبر می دهد.(3)
اهتمام به بازخوانی زندگی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ، به ویژه در مقطع ازدواج او با رسول گرامی اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و شکل گیری زمینه های آن، بر اساس ارائۀ مستندات تاریخی روایی و با رویکردی تحلیلی و نقدگرایانه، هدف این نوشتار است.
شاید بتوان مهم ترین و ارزشمندترین رویداد زندگی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در ازدواج و پیوند میمون و
ص: 207
مبارک او با رسول خدا3 جست وجو کرد؛ چرا که موجب گردید مسیرزندگی او به گونه ای دیگر رقم بخورد . هر چند این ازدواج به عنوان ارزش و فضیلتی برای او شمرده می شود، ولی نباید این مهم را از نظر دور داشت که آنچه او را شایسته این مصاحبت و مؤانست بیست و چند ساله ساخت، همانا ارزش های والای انسانی و اخلاقی او بوده است. نقش او در زندگی پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقشی بی بدیل است؛ وی در طی سالیان سخت و پرمرارت دوران بعثت و رسالت هرگز از یاری و حمایت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دست برنداشت و از هیچ کوششی در این راه فروگذار ننمود.(1)
رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در طول حیات خود با پانزده زن عقد نکاح بست، که نخستین آنها خدیجه 3 بود .(2) نکتۀ درخور توجه آن که در طول بیست و اندی سال که آن حضرت با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زندگی می کرد ، جز او همسر دیگری اختیار نکرد و این مطلب مورد اتفاق تاریخ نگاران و سیره نویسان است. نویسنده کتاب المعجم الکبیر خبری از قتاده آورده است که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پانزده زن را به همسری برگزید که از میان ایشان شش تن از قریش ، یکی از هم پیمانان قریش، هفت نفر از دیگر اعراب و یک تن از بنی اسرائیل بودند و رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در زمان جاهلیت تنها با یکی از آنان ازدواج کرد و جز او نیز هیچ یک برای او فرزندی نیاوردند.(3) نخستین کسی که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درزمان جاهلیت با او ازدواج کرد، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خویلد بن اسد بن عبدالغری بوده است .(4)
در خبر دیگر، کلینی از علی بن ابراهیم، و او از پدرش، و وی از ابن ابی عمیر، و او از حماد ، و وی از حلبی، و او از امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ روایت کرده، که رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همزمان با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ
ص: 208
زن دیگری را به عقد خود درنیاورد(1).(2)
شاید این مطلب تا حدی سؤال برانگیز باشد که چرا با آن که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سال ها از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بزرگ تر بود و نیز در دورانی که چندهمسری امری متداول به شمارمی آمد، ولی تا زمانی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنده بود، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، همسر دیگری اختیار نکرد؟ اگرچه در منابع مهم تاریخی به صراحت در بارۀ این موضوع، بحثی نشده است، ولی به طور مسلم باید آن را در شایستگی ها و ویژگی های خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جست وجو کرد، و شاید بتوان پاسخ آن را در کلام ابن اسحاق جست، که گفته است: «خدیجه وزیری صادق و معاونی راستین برای پیامبر بود و رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گلایه ها و شِکوه های خود را با او در میان می گذاشت و در کنار او آرامش می یافت .»(3)
برخی مورّخان سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در زمان ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیست و هشت سال و گروهی دیگر چهل سال ذکر کرده اند. نیشابوری از ابوبکر محمّد بن احمد بن بالویه، و وی از عبد اللّه بن احمد بن حنبل، و او از احمد بن محمّد بن ایوب، و وی از ابراهیم بن سعد، و او از محمّد بن اسحاق روایت کرده، که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنگام ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیست و هشت سال داشت(4).(5)
ص: 209
محمّد بن سعد در خبری به نقل از محمّد بن عمر، و او از منذر بن عبد اللّه حزامی ، و وی از موسی بن عقبة، و او از ابی حبیبه آزاده شده زبیر می گوید که ازحکیم بن حزام شنیدم: وقتی خدیجه چهل ساله بود رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که بیست وپنج سال بیش نداشت، با او ازدواج کرد(1).(2) حقیقت آن است که خبر معتبری در بارۀ سن ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به دست نیامده، ولی نظر مشهور آن است که او در چهل سالگی با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ازدواج کرد و به نظر می آید که این رأی به واقع نزدیک تر باشد.
یکی از موضوعاتی که باید به بحث و بررسی پیرامون آن پرداخت، شناخت عوامل مؤثر در شکل گیری این ازدواج است، به ویژه آن که در آن شرایط خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از موقعیت اجتماعی و مال و ثروتی برخوردار بوده است و چنان که نقل شده، مردان بسیاری طمع ازدواج با او را داشته و بدان اظهار تمایل می نموده اند.
گزارش هایی در دست است که به این امر اشاره می کند. بدون در نظر گرفتن صحت و سقم هر یک، می توان آنها را چنین برشمرد :
1 . در سفری که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیش از ازدواج خود همراه گروهی از قریش به شام داشت، آنان با بحیرای راهب روبه رو شدند و در حیاط دیر او نشستند. بحیرا ایشان را به صرف غذا دعوت کرد و سپس در میان آنان به دنبال فرد مورد نظرخود گشت، ولی او را نیافت؛ پرسید: آیا کسی از شما باقی مانده است؟
ص: 210
پاسخ دادند: آری، پسر یتیمی است. بحیرا برخاست تا از حال او باخبر شود که دید رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خوابیده و ابری بر او سایه گسترانیده است. بحیرا گفت : او را نزد من بیاورید. وی را بیدار کردند و نزد بحیرا بردند. بحیرا دید او حرکت می کند و ابر هم چنان بر او سایه انداخته است و همراه با او حرکت می کند. وقتی بحیرا آن صحنه را دید آنان را از شأن و مرتبت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آگاه ساخت و گفت: او به زودی درمیان شما مبعوث می گردد.
وقتی آنان از سفر بازگشتند قریش را از این موضوع باخبر ساختند و آن خبر در حضور خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به قریش داده شد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از شنیدن خبر، خواهان ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شد ، حال آن که او سیده زنان قریش بود و سران و رؤسای قریش از او خواستگاری کرده بودند ، ولی او نپذیرفته بود و خود را به همسری همان کسی درآورد که خبر بحیرا را در بارۀ او شنیده بود.(1)
2 . در کتاب بحار الأنوار به نقل از ابوالحسن بکری خبری بدین شرح آمده است: روزی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از خانۀ خدیجه گذر می کرد در حالی که خدیجه در میان جمعی از زنان، کنیزان و خدمت کارانش نشسته بود و در میان آنان یکی از کَهَنۀ یهود نیز حضور داشت. وقتی پیامبر از آن جا عبور کرد، کاهن نگاهی به او افکند و گفت: ای خدیجه! بدان که هم اکنون جوانی از در خانه تو گذر کرد، فرمان بده تا کسی او را به این جا آورد .
خدیجه یکی از کنیزان خود را در پی آن حضرت فرستاد و آن کنیز به پیامبر گفت: مولای من تو را احضار نموده است . پس پیامبر همراه او آمد و به خانۀ خدیجه وارد شد . خدیجه به کاهن گفت: آیا این همان فرد مورد نظر تو است؟
کاهن پاسخ داد: آری. [خدیجه گفت:] این پسر عبد اللّه است .
پس کاهن از پیامبر خواست تا شکم خود را به او نشان دهد، و پیامبر شکم خود را به وی نشان داد، وقتی کاهن آن را مشاهده کرد، گفت: به خدا سوگند که این نشانۀ پیامبری است.
خدیجه به کاهن گفت : اگر عموی او ببیند که تو از حال او جست وجو می کنی، خواهی دید
ص: 211
که چه بلایی بر سر تو فرود می آید؛ چرا که عموهایش وی را از کاهنان یهود برحذر می دارند.
کاهن گفت : به موسای کلیم سوگند یاد می کنم که او فرستادۀ خدای بزرگ در آخرالزمان است و خوشا به حال آن که همسر او باشد، همسر او به شرافت دنیا و آخرت دست می یابد.
خدیجه از این سخنان به شگفت آمد ، و پیامبر در حالی آن جا را ترک کرد که دل خدیجه را به عشق و دوستی خود مشغول داشته بود... از زمانی که او سخنان کاهن را شنید به پیامبر علاقه مند گشت ولی آن را پنهان داشت . وقتی کاهن آن جا را ترک می کرد به خدیجه گفت: بکوش تا محمّد را از دست ندهی که او شرف دنیا و آخرت است(1) .(2)
به رغم نظر علامۀ مجلسی، این کتاب توسط یکی از متقدّمان شیعه به نگارش در آمده است و نمی تواند تألیف ابوالحسن بکری مشهور، یعنی استاد شهید ثانی باشد.(3) البته باید اذعان نمود که افزون بر عدم شناخت دقیق مؤلف آن ، محتویات کتاب را عموماً مطالبی شاذ و سخیف و دروغ تشکیل می دهد که سندی برای آنها ذکر نشده است و به طور مسلم چنین کتابی نمی تواند مورد اعتماد باشد .(4)
ص: 212
3 . پس از بازگشت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از سفر تجارتی شام، میسره که او را در این سفر همراهی می کرد، گفتار راهبی را که در بارۀ آن حضرت بشارت داده بود، بازگو کرد، و از دیگر رخدادهای سفر؛ مانند سایه گسترانیدن دو فرشته به آن حضرت در طول مسیر خبر داد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از شنیدن سخنان او در پی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرستاد و به او گفت: ای پسر عمو، من به خاطر خویشاوندی ام با تو ، و هم چنین مقام وجایگاه تو و نفوذ و قدرتت در میان قومت، و هم چنین به خاطر امانت داری، نکوخلقی و راست گویی ات در بین آنان خواستار و دوستدار تو بوده ام، و آن گاه خدیجه خود را به پیامبر نمایاند!(1)
1 . ابن سعد در سندی که سلسلۀ آن به ابن عباس منتهی می شود، آورده است: به مناسبت عیدی در ماه رجب ، زنان مکه جشنی بر پا نمودند و در گرامی داشت آن از هیچ چیز فروگذار
ص: 213
نکردند. وقتی آنان بر گرد بتی حلقه زده بودند، فردی با هیبتی مردانه نمایان شده و به آنان نزدیک گشت و با صدای بلند فریاد برآورد: ای زنان تیماء! به زودی در سرزمین شما پیامبری به نام احمد به رسالت و مأموریت الهی مبعوث می گردد، پس هر که می تواند همسر او باشد، چنین کند!
زنان او را با سنگ زدند، و به درشتی با وی سخن گفتند، ولی خدیجه لب فروبست و همچون دیگر زنان با او برخورد نکرد و سخن او را رد ننمود.(1)
2 . در کتاب مناقب آمده است : ابوطالب ، خدیجه را به عقد پیامبر درآورد و سبب ازدواج آنان این بود که زنان قریش به مناسبت عیدی در مسجد گرد آمده بودند، به ناگاه مردی یهودی را دیدند که می گوید : به زودی در میان شما پیامبری برانگیخته می شود... . زنان قریش او را سنگ زدند، ولی سخن او در دل خدیجه جای گرفت و با آن آرامش یافت .(2)
پس از بازگشت از سفر شام، میسره خدمت کار خدیجه به پیامبر می گوید: ای محمّد! اگر تو زودتر به مکه بروی و به خدیجه مژده دهی که در این سفر چقدر سود برده ایم برای تو بهتر است . از این رو، محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سوار بر مرکب جلوتر حرکت می کند. در آن روز خدیجه همراه با زنانی در اتاق طبقۀ بالای خانه اش نشسته بود که محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سوار بر مرکب نمایان می شود . خدیجه بر ابر بالای سر آن حضرت که همراه با او حرکت می کرد نگاه می کند و دو فرشته را می بیند که در دست هر یک شمشیر برهنه ای قرار دارد و در طرف راست و چپ پیامبر در هوا همراه با او می آیند. خدیجه با خود می گوید: این سوار مقام والایی دارد و ای کاش به خانۀ من در آید ! که به یک باره می بیند وی محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است و قصد خانۀ او را دارد . خدیجه با پای برهنه به در خانه می آید با آن که هر گاه او می خواست از جایی به جایی برود، کنیزان تختی را که بر آن تکیه زده بود حرکت می دادند و وقتی به پیامبر نزدیک می شود می گوید: ای محمّد! هم اکنون برو و عمومیت ابوطالب را نزد من آور، و خود نیز برای عمویش پیغام می فرستد که وقتی محمّد بر تو
ص: 214
وارد شد مرا به عقد او در آور(1).(2)
البته آنچه در بخش گزارش های سفرهای تجاری پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از نظر سند و متن می توان بدان اعتماد نمود، همان خبر حمیری است که افزون بر صحت سند آن ، از هر گونه قصه پردازی و اغراق گویی به دور است و با عقل نیز سازگارمی باشد. روشن است که این روایت از نظر دلالت غیر قابل قبول است و در جای خود مورد نقد و بررسی نگارنده قرار گرفته است. در عین حال ، به روشنی می توان این مطلب را دریافت که به دلیل شخصیت و منش استوار پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و ویژگی های منحصر به فردی که در او وجود داشته، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به ازدواج با آن حضرت راغب می گردد، چه او آنها را از طریق اخبار راهبان و کاهنان دریافته باشد و چه خود به عینه آنها را در پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مشاهده کرده باشد.
از جمله مسائلی که در بارۀ زندگی مشترک خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مطرح است، این است که چه کسی در آغاز پیشنهاد ازدواج داد و به خواستگاری اقدام نمود و دیگر آن که مراسم خواستگاری و عقد چگونه برگزار شد؟
منابع تاریخی این رخداد را به دو گونه گزارش کرده اند. برخی گزارش ها اشعار دارند بر این که نخست خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواهان ازدواج با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بوده و در حقیقت او از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خواستگاری نموده است؛ و برخی دیگر، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را به عنوان پیشنهاد دهندۀ ازدواج مطرح می کنند . برای روشن شدن این موضوع به ذکر روایات مربوطه می پردازیم:
برخی اخبار حکایت از آن دارند که پس از بازگشت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از شام و شرح وقایع روی داده در طی مسیر و هم چنین مشاهدات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، سبب گردید او زمینه خواستگاری و ازدواج
ص: 215
خود را با رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فراهم آورد و از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درخواست کند به طور رسمی به خواستگاری او بیاید و او را به عقد خود در آورد.
1 . همان گونه که گذشت، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به دلیل خویشاوندی با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و شأن و نفوذ او در میان قومش و هم چنین ویژگی های اخلاقی مانند امانت داری، نکوخلقی و راست گویی خواهان ازدواج با آن حضرت بود. حال آن که خود وی زنی دوراندیش، عاقل و دارای نژادی پاک بوده است و از نظر نسب از متوسطین، و از حیث اصالت خانوادگی از برجسته ترین و از لحاظ مالی از ثروتمندان قریش به شمار می آمد، به طوری که هر یک از افراد قریش طمع ازدواج با او را داشتند.
پس از آن که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آنچه را در دل داشت با رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بازگو کرد، پیامبر سخنان او را با عموهایش در میان گذارد، سپس همراه حمزة بن عبدالمطلب نزدخویلد بن اسد، پدر خدیجه، رفتند و خدیجه را از او خواستگاری کردند؛ خویلد هم خدیجه را به عقد پیامبر درآورد.(1)
2 . در خبری آمده که پس از شرح وقایع سفر توسط میسره، خدیجه طبقی خرمای تازه درخواست نمود و مردانی را همراه پیامبر برای صرف آن دعوت کرد. آنان از طبق خرما خوردند و سیر شدند ، ولی چیزی از آن کاسته نشد. خدیجه به پاس این خبر میسره، وی و فرزندانش را آزاد کرد و ده هزار درهم به آنان مژدگانی داد و آن گاه زمینۀ خواستگاری خود را از عمویش عمرو بن اسد توسط پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فراهم ساخت.(2)
در متون دیگری آمده که خدیجه 3 به طور مستقیم گفت وگویی در این باره با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نداشته است، بلکه افرادی را واسطه قرار داد تا آنان این موضوع را با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درمیان گذاشته
ص: 216
و آن حضرت را برای اقدام به این کار تحریک نمایند، و خدیجه(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هم ترتیب مراسم رسمی خواستگاری و عقد را می دهد.
1 . ابن سعد از محمّد بن عمر واقد اسملی و وی از موسی بن شیبة و او از عمیرة بنت عبد اللّه بن کعب بن مالک و وی از ام سعد بنت سعد بن ربیع و او از نفیسه بنت منیه، حکایت می کند که خدیجه دختر خویلد بن اسد، زنی دوراندیش، بردبار و از نژادی پاک بود که خداوند بزرگواری و شرافت او را اراده کرده بود ... . هر قومی از قریش تا آن جا که در توان داشتند در ازدواج با او طمع می ورزیدند، و چه تلاش ها که برای به دست آوردن او نمی کردند و چه اموالی که بدین منظور به او نمی بخشیدند. پس از آن که محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با کاروان خدیجه از سفر بازگشت، خدیجه مرا برای کسب خبر نزد او فرستاد و من به او گفتم: ای محمّد! چه چیزی مانع ازدواج تو است؟!
او پاسخ داد: من مالی ندارم تا بتوانم ازدواج کنم!
نفیسه می گوید به او گفتم: اگر من آن را به عهده گیرم و کسی را که دارای زیبایی، ثروت و شایستگی است به تو معرفی کنم آیا تو آن را می پذیری؟
پیامبر پرسید: او کیست؟
گفتم: خدیجه.
او گفت : چطور چنین چیزی ممکن است؟!
گفتم: تو آن را به من واگذار کن.
او گفت: من در این صورت ازدواج می کنم.
پس من رفتم و خدیجه را از این موضوع باخبر ساختم و او به پیامبر پیغام داد که فلان ساعت بیا و برای عموی خود عمرو بن اسد هم پیغام فرستاد که او را به عقد پیامبر درآورد. عمرو بن اسد آمد و پیامبر نیز همراه عموهای خود وارد شد و یکی از آنان خدیجه را به نکاح درآورد .(1) ابن سعد تصریح دارد به این که نفیسه بنت منیه از طرف
ص: 217
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مأمور بوده تا زمینه ازدواج پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را با او فراهم سازد .(1)
2 . ابن سعد در خبر دیگری از خالد بن خداش بن عجلان، و وی از معتمر بن سلیمان، و او از پدرش، روایت کرده که از ابامِجلَز شنیدم که خدیجه به خواهرش می گوید: نزد محمّد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برو و در حضور او از من یاد کن. خواهر خدیجه بر پیامبر وارد می شود و پیامبر آنچه را خداوند خواسته بود بر زبانش می راند . سپس خدیجه با خواهر خود نقشه می کشد تا این که رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خدیجه را به عقد خود درآورد .(2)
3 . بیهقی در خبری به سند(3) خود از عمار یاسر حکایت می کند که گفته است : وقتی سخنان مردم و زیاده گویی های آنان را در بارۀ ازدواج رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با خدیجه شنیدم، گفتم: من بیش از دیگران به این موضوع آگاهی دارم؛ چرا که من معاصر با وی و یار و دوست نزدیک او بودم. روزی به همراه رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیرون رفتیم تا به «خروره»(4) رسیدیم. در آن جا از کنار خواهر خدیجه که پوستی را برای فروش آورده و بر روی آن نشسته بود گذر کردیم. او مرا صدا زد و من نزد او رفتم پیامبر به خاطر من همان جا ایستاد خواهر خدیجه گفت: آیا این دوست تو نمی خواهد با خدیجه ازدواج کند؟!
عمار می گوید: بازگشتم و پیامبر را از این مسئله آگاه ساختم. او گفت: به جانم سوگند که من قصد ازدواج با او را دارم. آن گاه رفتم و سخن رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را برای خواهر خدیجه بازگو کردم، او گفت: فردا صبح نزد ما بیایید . پس همان طور که او گفته بود ، صبح پیش آنان رفتیم و دریافتیم که گاوی قربانی نموده اند و بر پدر خدیجه جامه ای مخصوص پوشانیده اند و ریش او را زرداندود کرده اند. پس من با برادر خدیجه به گفت وگو نشستم و او با پدرش که
ص: 218
شراب نوشیده بود صحبت کرد و شأن و مقام رسول خدا را به یادش آورد و از او خواست تا عقد آنان را جاری سازد و بدین ترتیب، او خدیجه را به نکاح پیامبر درآورد . و پس از آن، از آن گاو قربانی غذایی آماده ساختند و ما از آن خوردیم.(1)
دولابی در کتاب خویش روایتی آورده است که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می فرماید: وقتی از بازار حباشه بازگشتیم، به همراهم گفتم: بیا با هم برویم تا با خدیجه گفت وگو کنیم. وقتی نزد خدیجه رفتیم و در آن جا حضور پیدا کردیم، زنی که در بارۀ تولد فرزندان قریش پیش گویی می کرد وارد شد و گفت: آیا این محمّد است؟ سوگند به آن که بدو سوگند خورند، او به این جا نیامده مگر برای خواستگاری!
پیامبر می فرماید: گفتم: هرگز . وقتی به اتفاق همراهم از آن جا بیرون آمدیم، اوبه من گفت: چرا برای خواستگاری از خدیجه بهانه آوردی؟ به خدا سوگند که جز او زنی از قریش را شایسته تو نمی بینم!
پیامبر می فرماید : من و همراهم دوباره بازگشتیم و آن زن پیشگو هم باز وارد شد و گفت: آیا این محمّد است؟ سوگند به آن که بدو سوگند خورند، او به این جا نیامده مگر برای خواستگاری!
پیامبر می فرماید: با شرم و خجالت گفتم : آری. از این جا بود که خدیجه و خواهرش دیگر از این مسئله دست برنداشتند و نزد پدر خود خویلد بن اسد بن عبدالغری که از نوشیدن شراب مست گشته بوده، رفتند و به او گفتند: این پسر برادر تو محمّد بن عبد اللّه است که به خواستگاری خدیجه آمده است و خدیجه هم بدان رضایت دارد. پدر خدیجه در این باره از پیامبر پرسش می نماید و پیامبر هم خدیجه را از او خواستگاری می کند. سپس پدر خدیجه آنان را به عقد هم درمی آورد.(2)
ص: 219
هیچ یک از گزارش های تاریخی و روایات این بخش دارای اسناد قابل اعتمادی نیستند ؛ چرا که یا در زنجیرۀ سند آنها راویان ضعیف و ناشناخته هستند و یا سند ارسال دارد؛ ولی به هر صورت جمع میان آنها امکان دارد؛ زیرا نتیجه ای که از آنها حاصل می شود این است که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ علی رغم برخی تفاوت ها، به ازدواج با یکدیگر تمایل داشته اند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنی میان سال بوده که پیش از آن دو بار ازدواج کرده و از ثروت و مکنتی برخورداربوده است، حال آن که پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در سنین جوانی به سر می برده و از مال و دارایی بهره چندانی نداشته است ؛ ولی هر دو از شایستگی ها و ارزش های اخلاقی برخوردار بوده اند که این موضوع می تواند موجبات پیوند میان آنان را فراهم آورده باشد.
بنا بر این، اخبار فوق بیانگر آن است که ایشان به انحای مختلف علاقه خود را به یکدیگر ابراز داشته اند؛ ممکن است به طور رسمی و یا شاید به صورت غیر رسمی از یکدیگر خواستگاری نموده و پیشنهاد ازدواج داده اند، امّا این بدان معنا نیست که تمام جزئیات که در اخبار مربوطه آمده، قابل توجیه باشد؛ مانند آن که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با دسیسه و نیرنگ زمینۀ ازدواج خود را فراهم می کند و یا با نوشاندن شراب به پدر خود رضایت او را جلب می نماید و در این حال ، او را وادار به اجرای خطبۀ عقد می سازد!
کدام عقل سلیمی می پذیرد که زنی با آن امتیازات اخلاقی و ویژگی های خانوادگی و اجتماعی که وصف آنها بارها گذشت، آن هم در دوران میان سالی و پس از دو بار ازدواج، بخواهد با نیرنگ و ترفند اسباب ازدواج خود را فراهم آورد و حتی تا بدان جا پیش رود که برای جلب توجه یا فریب پیامبر، خود را به اوبنمایاند؟!(1) علاوه بر آن، با کدامین توجیه می توان چنین رفتاری را از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که در صداقت، امانت و پاکی شهره بوده، پذیرفت؟!
موّرخان در بارۀ برخی گزارش ها مبنی بر این که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از پدرش
ص: 220
خواستگاری نموده است(1) اختلاف نظر دارند . برخی معتقدند پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در جنگ فجار و یا پیش از آن فوت کرده بود، بنا بر این، در مجلس عقد آنان حضور نداشته است.(2)
در مجلس عقد پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ابوطالب، عموی آن حضرت ، خطبه ای ایراد می نماید و این خطبه افزون بر کتب تاریخ و سیره، در بعضی کتب فقهی شیعه و اهل سنت در ابواب مربوط به ازدواج نیز ذکر شده است؛ البته فحوای آن به صورت های مختلفی گزارش شده که در این جا دو نمونه از آنها بیان می شود:
1 . ابن مغازلی در کتاب مناقب علی بن ابی طالب7 نقل کرده است: هنگام ازدواج پیامبر با خدیجه ، ابوطالب بن عبدالمطلب خطبه ای ایراد می کند و می گوید: سپاس خدایی را که ما را از فرزندان ابراهیم و پرورش یافتگان اسماعیل قرار داد و سرزمین مکه و خانۀ حج گزاران را برای ما برقرار ساخت، و ما را بر مردم فرمانروا نمود .
این
محمّد بن عبد اللّه پسر برادر من است و هر جوانی با او مقایسه شود، محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از نظر درست کاری، شایستگی، جوانمردی ، عقل ، احترام و نجابت بر او برتری خواهد داشت ، اگر چه از مال بهره اندکی دارد؛ ولی مال چون سایه ای است که از بین می رود، و قرضی است که برگردانده می شود. او خدیجه دختر خویلد را دوست دارد و خدیجه هم به وی علاقه مند است. پس هر اندازه می خواهید مهر او کنید که من خود، آن را می پردازم(3).(4)
ص: 221
2 . این خطبه به صورت دیگری در کتاب کافی (یکی از منابع چهارگانه فقهی شیعه) ذکر گردیده است. در این کتاب، کلینی= از امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ روایت کرده است که وقتی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تصمیم می گیرد با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ازدواج کند، ابوطالب همراه با خانواده خود و تنی چند از قریش بر ورقة بن نوفل وارد می شوند، و ابوطالب سخن آغاز می کند و می گوید: سپاس پروردگار این خانه را که ما را از پرورش یافتگان ابراهیم و فرزندان اسماعیل قرار داد و در حرم امن خود منزل داده و فرمانروایان بر مردم نمود و در سرزمینی که در آن می زییم به ما برکت داد.
این پسر برادر من رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با هر مردی از قریش مقایسه گردد از او برتر و بزرگوارتر خواهد بود . او در میان مردم همتایی ندارد، اگر چه دارایی او ناچیز است؛ ولی مال پشتوانه و تکیه گاهی است که فرو می ریزد و سایه ای است که از میان می رود. او دوست دار خدیجه است و من نزد تو آمده ام تا با رضایت و اجازه خدیجه او را از تو خواستگاری کنم، و هر قدر مهریه درخواست نمایید، نقد یا نسیه، من آن را از مال خود می پردازم. سوگند به پروردگار این خانه که وی را نصیبی بزرگ، آیینی فراگیر و عقلی کامل خواهد بود.
آن گاه ابوطالب سکوت کرده و ورقه، عموی خدیجه، سخن آغاز می کند؛ به طوری که از جواب ابوطالب فرو مانده و بریده بریده و نفس زنان سخن می گوید در حالی که او یک کشیش مسیحی بوده است و خدیجه وقتی چنین می بیند ، خود رشتۀ کلام به دست گرفته و می گوید: عمو جان! اگرچه تو در شهادت به من از من شایسته تری ، ولی از من به خودم سزاوارتر نیستی! ای محمّد! من خود را به نکاح تو درمی آورم و مهریه را از مال خود می پردازم، پس به عموی خود بگو شتری نحر کند تا جشنی برپا نماییم و ما با هم عروسی کنیم.
پس از سخنان خدیجه، ابوطالب به حضار رو نموده می گوید: شاهد باشید که خدیجه، محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را پذیرفت و مهریه را از مال خود ضمانت کرد. در این هنگام برخی از قریش
ص: 222
گفتند: شگفتا که مهر مردان بر زنان باشد! ابوطالب از این سخن برآشفته گشته و از جا برمی خیزد او کسی بود که مردان از او می هراسیدند و ازخشم وی دوری می جستند و می گوید: اگر آنها مردانی همانند پسر برادر من باشند، زنان با بیشترین بها و سنگین ترین مهریه ها از او درخواست ازدواج می کنند ، ولی اگر چونان شمایان باشند کسی جز با مهر سنگین، حاضر به ازدواج با او نخواهد بود.
بدین ترتیب، ابوطالب شتری نحر می کند و رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیمان زناشویی می بندد ؛ و مردی از قریش به نام عبد اللّه بن غنم چنین می سراید:
«ای خدیجه بر تو تبریک و تهنیت باد که نیکوترین فال را به نام تو زدند. نیکوترین مردم تو را به همسری برگزیده است، و او در میان مردم اوصاف نکو دارد. و نیکانی چون عیسی بن مریم و موسی بن عمران بدو بشارت داده اند و وعدۀ آنان چه نزدیک است. کتاب های پیشین خبر داده اند که او در سرزمینی خشک و بی آب و علف مبعوث می شود. و او همان ره یافته ای است که به ارشاد و هدایت مردم می پردازد.»(1)و(2)
اخبار مربوط به میزان مهریه همسران پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به دو بخش قابل تقسیم است. بخش نخست، روایاتی است که مقدار معینی را برای تمامی همسران پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ذکر نموده اند و بخش دوم، اخباری است که به طور اختصاصی میزان مهریه آنان را بیان داشته اند؛ و به دلیل آن که موضوع بحث، مهریه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است، بنا بر این ، در بخش دوم تنها اخبار مربوط به ایشان عرضه می شود.
ص: 223
از میان روایات وارده در این زمینه ، تنها به ذکر یک روایت بسنده می گردد:
محمّد بن یعقوب کلینی از علی بن ابراهیم، و او از پدر خود، و وی از حماد بن عیسی و او از ابی عبد اللّه7 شنیده که به نقل از پدر خود فرمود: رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مهریه هیچ یک از دختران و همسران خود را بیش از دوازده اوقیه و یک نَشْ قرار نداده است. هر اوقیه، چهل درهم و هر نَشْ ، بیست درهم است(1).(2)
1 . ابن سعد از محمّد بن السائب، و وی از پدرش ، و او از ابی صالح، و وی از ابن عباس روایت کرده است که: خدیجه هنگام ازدواج با رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دختری بیست و هشت ساله بود و پیامبر دوازده اوقیه برای او مهر نمود؛ مهریه دیگر همسران پیامبر نیز همین اندازه بود.(3)
2 . در خبری که سند آن به ابن عباس منتهی می شود آمده است: ... به من خبر داده اند که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، خدیجه را با مهریه ای به میزان دوازده اوقیه به نکاح خود درآورد .(4)
3 . در خبر مرسلی آمده است که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، بیست شتر جوان مهر خدیجه کرد.(5)
روایات بخش دوم ، سند معتبری ندارند و افزون بر آن ، متن آنها هم سازگاری ندارد. ولی در بخش اول، روایت یاد شده، چه در منابع شیعی و چه در کتب اهل سنت ، دارای سند
ص: 224
معتبر و مورد وثوق است . بنا بر این، می توان نتیجه گرفت که مهریه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همانند دیگر همسران پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دوازده اوقیه و یک نش (معادل پانصد درهم) بوده است.
یکی از نکات مورد توجه درباره زندگی مشترک خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که موجبات برتری و گرامی داشت او را نسبت به دیگر همسران رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در پی داشته ، این است که تمامی فرزندان آن حضرت ، به جز ابراهیم،(1) را خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به دنیا آورده است . ثمرۀ این ازدواج چهار دختر به نام های رقیه، زینب، ام کلثوم و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ بوده است، ولی در مورد تعداد پسران و اسامی آنان نظر و احدی وجود ندارد و تعداد آنان را دو نفر به نام های قاسم و طاهر(2) قاسم و عبد اللّه(3) و طاهر و طیّب(4) ذکر نموده اند.
غیر از آنچه بیان شد، گزارش های مختلفی در مورد تعداد پسران حضرت و نام های آنها نیز وجود دارد؛ برخی از سه پسر نام برده اند(5)، برخی از چهار پسر(6) و برخی دیگر شش پسر به نام های: عبد اللّه، قاسم، طاهر ، مطهّر ، طیّب، و مطیّب(7) را ذکر کرده اند.
مستندات اقوال یاد شده به جز قول نخست، اعتباری ندارد؛ ولی جمع میان آنها ممکن است ؛ چرا که در میان اعراب، رسم چنان بوده است که به جز اسامی خاص، کنیه و القابی
ص: 225
نیز برای آنان انتخاب می نموده اند، به گونه ای که بسیاری از افراد با کنیه یا لقب شناخته می شده اند . بنا بر این ، توجیه این اختلاف در تعداد و اسامی فرزندان ذکور پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آن است که برخی از این نام ها می تواند القاب پسران آن حضرت بوده باشد و ناقلان اقوال به آن توجهی نکرده اند و بدین سان، از فرزندان ذکور بیشتری یاد کرده اند.
در بارۀ فضایل و مناقب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و امتیازات او بر دیگر همسران رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مطالب بسیاری آمده است که در این جا تنها به برخی از آنها اشاره می شود:
1 . صاحب کتاب الذریه الطاهرة در خبری که سلسلۀ آن به عایشه منتهی می شود ، روایت کرده است که هر گاه رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از خدیجه یاد می کرد، از ستایش و درخواست آمرزش برای او خسته نمی شد. روزی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از او یاد کرد و حسد بر من چیره گشت ، پس به آن حضرت گفتم: خداوند به جای آن پیرزن تو را عوضی [نیکو] داد. ناگهان دیدم پیامبر خشمگین و برآشفته شد و من از گفته خود پشیمان گشتم و گفتم: خدایا، اگر خشم رسول خود را از من برگیری ، دیگر تا زنده ام از او به بدی یا نخواهم کرد.
وقتی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ندامت و پشیمانی مرا دید فرمود: تو چگونه چنین سخنی به زبان راندی؟! سوگند به خدا، در زمانی که مردم به من ایمان نیاوردند، او به من ایمان آورد، و آن گاه که آنان مرا تکذیب کردند، او مرا تصدیق نمود. او از من صاحب فرزندانی گردید، حال آن که شما از آن محرومید.
عایشه می گوید : آن روز چنان سپری شد که گویا بر من یک ماه گذشته است(1).(2)
2 . خوارزمی در خبری که زنجیرۀ سند آن به ام سلمه، سلمان فارسی و علی بن ابی
ص: 226
طالب 7 منتهی می گردد، آورده است: روزی همۀ امّهات مؤمنین در خانۀ عایشه، دختر ابوبکر، بر گرد رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) جمع شدند و به دور آن حضرت حلقه زده ، گفتند : پدران و مادران ما به فدای تو یا رسول اللّه! ما به خاطر موضوعی در این جا جمع شدیم که اگر خدیجه زنده بود از آن شادمان می گشت. (علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بعد از گذشت یک ماه از خواستگاری اش از فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، خواستار تزویج با ایشان بود، اما حیای وی مانع از آن بود تا درخواست خویش را مستقیماً مطرح کند ؛ بدین منظور ، زنان پیامبر به عنوان واسطه، تقاضای علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را به پیامبر 9 منتقل کردند).
ام سلمه حکایت می کند: تا از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یاد کردیم، رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گریست و فرمود: خدیجه؟! کجا است مثل خدیجه؟! آن زمانی که مردم مرا تکذیب نمودند، او مرا تصدیق کرد و بر دین خدا یاری نمود و با ثروت خویش مرا چنان بر دین خدا یاری رساند که خداوند به من فرمان داد تا او را به خانه ای در بهشت مژده دهم که جنس آن خانه از زمرّد است و در آن نه فریاد آزار دهنده ای بدو می رسد و نه دچار خستگی و ملامت می گردد.(1)
از بررسی و تتبّع در مستندات تاریخی به دست می آید که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخستین همسر رسول خدا بوده، که در سن چهل سالگی به نکاح وی درمی آید و تا زمان درگذشتش، یگانه همسر آن حضرت باقی می ماند. علاقۀ آنان به یکدیگر سبب می گردد تا پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از او خواستگاری نماید و مجلس عقد برگزار شود. ابوطالب، عموی پیامبر ، در مراسم عقد ایشان خطبه ای ایراد می کند و در ضمن آن، امتیازات رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را بر سایرین برمی شمارد. ثمرۀ این ازدواج، چهار دختر و دو پسر بوده است و این خود از امتیازات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بر دیگر همسران پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است. از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقل شده که همواره و بعد از مرگ خدیجه 3 علاقۀ خویش را به او و هم چنین فداکاری های او را متذکر می شده است .
ص: 227
1. ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد (م 656 ق)، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره: داراحیا الکتب العربیه، 1378ق.
2. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان، [بی تا].
3. ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد (م 151 ق)، سیرة النبی، تحقیق: محی الدین عبدالحمید، مصر: مکتبة محمّد علی صبیح و اولاده، 1383 ق.
4. ، ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد (م 151 ق)، کتاب السیر و المغازی، تحقیق: دکتر سهیل زکار، لبنان: دارالفکر ، 1398 ق.
5. ابن المغازلی، علی بن محمّد الواسطی الجلابی، مناقب علی بن ابی طالب7، تحقیق و تعلیق: محمّدباقر بهبودی ، [بی جا] : المکتبة الاسلامیة، 1394 ق.
6. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد جوزی بغدادی (م 597 ق)، المنتظم فی تاریخ الاُمم والملوک، تحقیق: محمّد عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1412ق.
7. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.
8. ، لسان المیزان، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1390 ق.
9. ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی (م 241 ق)، مسند احمد بن حنبل، بیروت: دار صادر، [بی تا].
10. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر، [بی تا].
11. ابن سیدالناس، ابوالفتح محمد یَعمُری (م 734 ق)، عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، بیروت، 1406 / 1986.
ص: 228
1. ابن شهرآشوب، محمّد بن علی مازندرانی (م 588 ق)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق: گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف: المکتبة الحیدریة، 1376 ق.
2. ابن عساکر، علی بن حسن (م 571 ق)، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت: دارالفکر، 1415 ق.
3. ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن عماد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، بیروت: داراحیاء التراث ، [بی تا].
4. ابن فهد حلّی، احمد بن شمس الدین محمد( م 841 ق)، المهذب البارع فی شرح المختصر النافع، قم: مؤسسۀ نشر اسلامی، 1413ق.
5. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی (م 774 ق)، السیرة النبویة ، تحقیق : مصطفی عبدالواحد، بیروت: دارالمعرفة ، 1396 ق.
6. ابن ماجه قزوینی، محمّد بن یزید (م 275 ق)، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمّد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دارالفکر، [بی تا].
7. امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری (م 261 ق)، صحیح مسلم ، بیروت: دارالفکر، [بی تا].
8. ، البدایة و النهایة، تحقیق : علی شیری، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1408 ق.
9. اربلی ، علی بن عیسی ، کشف الغمة فی معرفة الائمة ، بیروت: دارالکتاب الاسلامی، 1401 ق.
10. افندی اصفهانی، عبداللّه، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، تحقیق: احمد حسینی، قم : مکتبة آیة اللّه العظمی مرعشی، 1415 ق.
11. بحرانی، یوسف بن احمد (م 1186 ق)، الکشکول ، تهران : مکتبة نینوی الحدیثه ، [بی تا].
12. بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، بیروت: دارالفکر، [بی تا].
13. ، دلائل النبوه، مدینة منوره: مکتبة السلفیة، 1389 ق.
ص: 229
1. تبریزی، علی بن موسی، مرآة الکتب ، تحقیق: محمّدعلی حائری، قم: مکتبة آیة اللّه مرعشی، 1421 ق.
2. حلّی، رضی الدین علی بن یوسف بن المطهر (برادر علامۀ حلّی)، العدد القویّة لدفع المخاوف الیومیة، قم: کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی ، 1408ق.
3. حمیری قمی، عبداللّه بن جعفر (م 300 ق)، قرب الاسناد، قم: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1413 ق.
4. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، تحقیق: مالک محمودی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1411 ق.
5. ، مقتل الحسین7، تحقیق : محمّد سماوی، نجف: مطبعة الزهراء، 1367 ق.
6. دولابی، محمّد بن احمد بن حماد انصاری، الذریة الطاهره، تحقیق: محمّدجواد حسینی جلالی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی ، 1407 ق.
7. ذهبی، محمّد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، 1413 ق.
8. ، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب ارنووط و حسین اسد، بیروت: مؤسسة الرسالة ، 1413 ق.
9. ، میزان الاعتدال ، تحقیق : علی محمّد بجاوی، بیروت: دارالمعرفة، 1382 ق.
10. راوندی، قطب الدین سعید بن عبداللّه (م 573 ق)، الخرائج و الجرائح، قم: مؤسسه امام مهدی، 1409ق.
11. زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر (م 538 ق)، ربیع الأبرار ونصوص الأخبار، تحقیق: سلیم النعیمی، قم: منشورات الشریف الرضی، 1410 ق.
12. شافعی، محمّد بن ادریس، المسند، تحقیق: مطبعة بولاق الامیریة، بیروت: دارالکتب العلمیة ، [بی تا].
ص: 230
1. ، کتاب الام، چاپ دوم، بیروت: دارالفکر، 1403 ق.
2. شیخ صدوق، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (م 381 ق)، الخصال، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، 1403 ق.
3. صنعانی ، عبدالرزاق بن همام، المصنف، تحقیق: حبیب الرحمن اعظمی، [بی جا]: المجلس العلمی، [بی تا].
4. طبرانی، سلیمان بن احمد لخمی (م 360 ق)، المعجم الکبیر ، تحقیق: حمری عبدالمجید سلفی، چاپ دوم، قاهره: مکتبة ابن تیمیة، [بی تا].
5. طبرسی، فضل بن حسن (م 548 ق)، اعلام الوری باعلام الهدی ، تحقیق و نشر: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم: مطبعة ستاره، 1417.
6. طبری ، محمّد بن جریر، تاریخ طبری( تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق: نخبة من العلماء الاجلاء، بیروت: مؤسسة الاعلمی، [بی تا].
7. علامۀ طهرانی، آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، چاپ دوم، بیروت: دارالاضراء، 1403 ق.
8. طوسی، محمّد بن حسن، الامالی، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم: دارالثقافة، 1414 ق.
9. کلینی ، محمّد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ سوم، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1388 ق.
10. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.
11. نسائی، احمد بن شعیب (م 303 ق)، سنن النسائی بشرح الحافظ جلال الدین السیوطی وحاشیة الإمام السندی، بیروت: دار الجیل، 1407 ق.
12. حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه (م 405 ق)، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: یوسف عبدالرحمن المرعشلی، بیروت: دارالمعرفة، 1406 ق.
13. هیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر (م 807 ق)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408 ق.
ص: 231
شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به مهم ترین منابع تاریخی و روایی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: در دوران جاهلیّت که زن هیچ گونه ارج و منزلتی نداشت، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را «سیدة نساء القریش» می نامیدند. رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، آن حضرت را که در کمال و ارزش های والای انسانی کم نظیر بود، با لقب «کبری» می خواند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ثروتش را به محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بخشید، ولی این احساس را نداشت که می بخشد، بلکه این احساس را داشت که به وسیلۀ او هدایت می شود و این بر همۀ گنج های سراسر جهان برتری دارد. او احساس می کرد محبّت و دوستی را به حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اهدا می کند، ولی در عوض، همۀ ابعاد سعادت را از او کسب می کند. رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و همۀ امامان معصوم7 به وجود نازنین حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ افتخار کرده اند و در کلامشان همواره از ایشان به بزرگی یاد می کردند.
کلیدواژه: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، تاریخ اسلام، ثروت، هدایت، معصومین.
رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمودند: «روزی جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای رسول خدا، این خدیجه... هر گاه وارد شد، بر او از سوی پروردگارش و از سوی من سلام برسان و او را بر خانه ای از زبرجد در بهشت بشارت ده. همانا او در آن خانه، در کمال آسایش و آرامش به سر خواهد
ص: 232
برد.»(1)
«خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، ثروتش را به محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بخشید، ولی این احساس را نداشت که می بخشد، بلکه این احساس را داشت که به وسیلۀ او هدایت می شود، و این بر همۀ گنج های سراسر جهان برتری دارد. او احساس می کرد محبّت و دوستی را به حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اهدا می کند، ولی در عوض، همۀ ابعاد سعادت را از او کسب می کند.»(2)
نام: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ.
لقب ها: مبارکه، طاهره، کبری، غرا و... .
کنیه: ام هند، ام المؤمنین و ام الزهرا عَلَيْها السَّلاَمُ.
پدر و مادر: خویلد بن اسد و فاطمه بنت زائده.
زمان تولّد: بنا بر نقل معروف، پانزده سال پیش از ولادت پیامبر اکرم (55 سال پیش از بعثت پیامبر اسلام).
محل تولّد: مکّۀ معظّمه.
زمان ازدواج با پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): پانزده سال پیش از بعثت، دهم ربیع الاول، سال 25 عام الفیل.
فرزندان: قاسم، عبد اللّه (ملقّب به طاهر و طیّب)، رقیّه، زینب، امّ کلثوم، فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ.
مدّت عمر: حدود 65 سال. بنا بر نقل معروف، آن بزرگوار در سال دهم بعثت، در روز دهم ماه رمضان، سه روز پس از وفات ابوطالب، عموی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در 65 سالگی درگذشت.
آرامگاه: قبرستان معلی (قبرستان ابوطالب) واقع در دامنۀ کوه حَجُون (بالای مکّه).
دوران زندگی:(3)
ص: 233
دوران پیش از ازدواج با پیامبر (چهل سال)؛
دوران ازدواج با پیامبر تا آغاز بعثت (پانزده سال):
آغاز بعثت (طلوع اسلام) تا هنگام رحلت (ده سال).
مدّت زندگی با پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): حدود 25 سال.
سلسله نسب حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از سوی پدر و مادر، به شخصیّت های بزرگواری می رسد. ایشان از سوی پدر، با چند واسطه، دختر عموی پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود. از این روی، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، همدیگر را پسر عمو و دختر عمو می خواندند. سلسلۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از سوی پدر چنین است: خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب. نسبت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در قُصی مشترک است؛ زیرا حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز فرزند عبد اللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب است.
سلسله نسب مادر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز عبارت است از: خدیجه بنت فاطمه بنت زائده بن اصم بن رواحه بن حجر بن عبد بن معیص بن عامر بن لوَی بن غالب. لُوَی، جدّ هشتم پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز هست. بنا بر این، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از سوی مادر نیز در جدّ هشتم، با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مشترک است.
خویلد، پدر بزرگوار حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، قهرمان دلاوری بود که در دفاع از حریم کعبه، رشادتی به یادماندنی نشان داد. هنگامی که «تبع»، پادشاه خودکامۀ یمن تصمیم گرفت حجرالاسود را به یمن منتقل کند و در معبدی بگذارد که آن جا ساخته بود، خویلد شمشیر به دست گرفت و در برابر او مردانه جنگید. دیگران نیز به یاری اش برخاستند و دشمن را با خواری از حریم کعبه بیرون راندند.
ص: 234
اسد، پدربزرگ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز از پیشگامان شرکت در پیمان جوانمردان (حلف الفضول) است. این پیمان میان برخی جوانمردان قریش، با هدف ستاندن حق مظلومان، در خانۀ عبد اللّه بن جدعان بسته شد. حضرت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز در این پیمان، فعّالانه حضور داشت و همیشه از آن به نیکی یاد می کرد. هم چنین فاطمه بنت زائده، مادر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دوران جاهلیّت، در پاکی و عفّت، سرآمد بانوان مکّه بود. وی پیرو آیین حنیف بود.(1)
لقب هایی که برای افراد برمی گزینند، بیان کنندۀ جنبه ای از شخصیّت یا فضیلتی از فضایل آنها است. برای حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چندین لقب بیان شده است:
در کتاب آسمانی انجیل که بر حضرت عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ نازل شده، از آن بانوی بزرگوار با لقب «مبارکه» و همدم مریم3 در بهشت یاد شده است. در عبارتی از انجیل، در توصیف پیامبر گرامی اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمده است: «نسل او از مبارکه (بانوی بابرکت) است که در بهشت، همدم مادرت، مریم3 خواهد بود.»(2)
در دوران جاهلیّت، فساد و بی بندوباری بسیار رواج داشت و ارزش هایی چون اخلاق و پاک دامنی در جامعه رنگ باخته بود. بسیاری از زنان نیز به گونه های رایج انحراف آن زمان، آلوده بودند. در چنین اوضاعی، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به سبب رعایت فضیلت های اخلاقی و پاکی و پاک دامنی، با لقب «طاهره» (پاک سرشت و پاک منش) شناخته می شد. ایشان را عفیف ترین بانوی عرب در آن روزگار دانسته اند.(3)
ص: 235
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همیشه به ارزش های متعالی اخلاقی و انسانی پایبند بود. از این روی، همگان به او احترام می گذاشتند و وی را سرور زنان می خواندند. امیر مؤمنان، علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در چکامه ای که در سوگ آن حضرت سروده است، از او با لقب «سَیدةُ النِسوان» (بانوی بانوان) یاد می کند.(1)
امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ از این بانوی بزرگ با لقب «سیدۀ قریش» یاد کرده است.(2) اسماء بنت عمیس نیز حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را «سیدة نساء العالمین» می خواند.(3)
آورده اند، حتّی در دوران جاهلیّت که زن هیچ گونه ارج و منزلتی نداشت، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را «سیدة نساء القریش» می نامیدند. رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، آن حضرت را که در کمال و ارزش های والای انسانی کم نظیر بود، با لقب «کبری» می خواند.(4)
در دعای ندبه نیز که از ناحیۀ مقدّسه نقل شده است، از آن حضرت با صفت «خدیجۀ غرا» (ارجمند و بزرگوار) یاد می شود؛ هم چنین در خطبۀ عقدی که از ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نقل شده، با عبارت «بانوی برخوردار از ویژگی سخاوت و عفّت، و بانوی بلندمرتبه ای که فضل و ارج و منزلتش زبانزد مردم است و جایگاه والایی دارد»(5) توصیف شده است.
در فرازی از زیارت نامۀ پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز، هنگام درود «بر زوجات طاهرات»، از حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با لقب «الصدیقه» یاد شده است.(6)
رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، خود همواره از حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به منزلۀ بهترین و برترین همسرانش یاد می کرد. بر همین اساسی، لقب «ام المؤمنین» به آن حضرت داده اند. افزون بر این، از این بانوی بزرگوار اسلام با لقب هایی چون مرضیه، راضیه، زکیه، ام الیتامی و ام الزهرا عَلَيْها السَّلاَمُ یاد می کنند.
ص: 236
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به سبب آراستگی به فضایل اخلاقی و عفّت و پاک دامنی، با دیگر بانوان عصر جاهلیّت بسیار تفاوت داشت. آن حضرت، افزون بر انتساب به خاندانی اصیل و بزرگوار، به دلیل بهره مندی از فضیلت های اخلاقی، روحی و اعتقادی و عواطف انسانی و ایمان به پاکی و درستی، از همۀ بانوان آن روز جزیرةالعرب ممتاز بود. در کتاب های سیره و تاریخ، برای آن بانوی بزرگوار، ویژگی های بسیاری بیان شده است که در این بخش به برخی از آنها اشاره می کنیم.
آورده اند که در وضعیّت بد اجتماعی دوران جاهلیّت که مال دوستی، تبعیض طبقاتی، ستم به زیردستان و پایمال ساختن حقوق انسان های فقیر و ضعیف رواج داشت، آن بانوی بزرگوار، از هر گونه ستم به دیگران خودداری می کرد.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همواره به مستمندان و یتیمان رسیدگی می کرد و مهر و محبّت ویژه ای به قشرهای ضعیف و آسیب دیده داشت. به دلیل همین رسیدگی، به ایشان «مادر یتیمان» لقب داده بودند.
خانۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، خانۀ امید همۀ گرفتاران و بیچارگان بود و همۀ مردم برای حل مشکلات و گرفتاری هایشان به وی مراجعه می کردند. او نیز در حدّ توان به مردم کمک می کرد و همه با رضایت و خشنودی از خانه اش بیرون می رفتند. هم چنین کسانی که برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ کار می کردند، از وی راضی بودند؛ زیرا حقوق آنان را به طور کامل می داد و وضع زندگی آنان را اصلاح می کرد.
رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در بارۀ چگونگی رفتار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با ایشان و همکارش، زمانی که به نمایندگی از حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، در بازار تهامه تجارت می کرد، خاطراتی بازمی گوید. ایشان می فرماید: «من کارفرمایی بهتر از خدیجه ندیدم. هر گاه من و دوستم پس از کار، نزد او می رفتیم، غذای گوارایی را که برای ما آماده کرده بود، به ما هدیه می داد.»(1)
ص: 237
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با هوش و تدبیری که داشت و از راه مدیریّت درست و حساب شده، ثروت فراوانی به دست آورده بود. وی از ثروتمندان کم نظیر جزیرةالعرب به شمار می آمد و حتّی ثروت افراد ثروتمندی چون ابوجهل، عقبة بن ابی معیط و ابوسفیان، در مقایسه با ثروت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بسیار ناچیز بود.
آورده اند، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خانۀ بسیار بزرگی داشت که همۀ مردم مکّه در آن جای می گرفتند، ولی چیزی که این بانوی بزرگ را از دیگر ثروتمندان، ممتاز می ساخت، فروتنی، حقیقت جویی، محبّت به زیردستان و دوری از فخرفروشی، غرور و تکبّر بود.
در اوضاعی که ارزش و اعتبار انسان ها به ثروت و دارایی شان بود، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به فضیلت های انسانی و ویژگی های نیکوی اخلاقی، بیش از مال و ثروت اهمّیّت می داد. از این روی، وقتی معروف ترین شخصیّت های جزیرةالعرب، به پشتوانۀ مال و دارایی هایشان به خواستگاری اش رفتند، وی به همۀ آنان پاسخ منفی داد و آشکارا درخواست شان را رد کرد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای انتخاب همسر، تنها، داشتن ثروت را کافی نمی دانست، بلکه به فضیلت های اخلاقی و انسانی و باورهای درست و ایمان حقیقی می اندیشید و بیشتر ثروتمندان آن عصر نیز، از داشتن چنین سرمایه هایی محروم بودند.(1)
حضرت
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قالب ها را شکست و در برابر سرزنش و شماتت مردم، به ویژه زنان، مقاومت کرد و به یاوه سرایی های آنان اعتنا نکرد. او در عمل نشان داد که معیار درست در انتخاب همسر، عقل، اخلاق نیک، جوانمردی و ایمان است، نه ثروت، خوش گذرانی و هوس بازی.
وی به زنان، آشکارا فرمود: «آیا در سراسر جزیرةالعرب مردی را از نظر داشتن کمالات می شناسید که برتر از محمّد باشد؟ من به سبب این کمالات و ارزش ها با او ازدواج کرده ام... .»(2)
بنا بر این ازدواج او بر اساس ارزش ها و اصالت ها و قالب شکنی ها بود.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با این ازدواج، همۀ ملاک ها و معیارهایی را که بر پایۀ تعصّب اشرافی
ص: 238
جاهلی بنا شده بود، شکست و این درس بزرگ را به ما آموخت که ملاک اصلی، معرفت و تقوا است.
حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در اوج برخورداری از ثروت و منزلت، برخلاف دیگر ثروتمندان جزیرةالعرب که سرگرم ثروت اندوزی و خوش گذرانی بودند، همیشه به این فکر می کرد که چگونه می توان وضعیّت نابسامان اخلاقی و اجتماعی جامعه را اصلاح کرد. او می اندیشید چگونه به جای کینه، ستیز، بی عدالتی و باورهای خشک و خشن، عدالت، محبّت، عواطف انسانی و ویژگی های برجستۀ اخلاقی در جامعه حاکمیّت می یابد.
در این میان، آنچه بیشتر او را امیدوار می ساخت و همواره فروغ ایمان به پاکی ها را در دلش روشن نگاه می داشت، بشارت هایی بود که از دانشمندان مسیحی و دیگر عالمان اهل کتاب در بارۀ ظهور پیامبری در آخرالزمان می شنید. وی بارها از افرادی چون ورقة بن نوفل (پسر عمویش) و دیگر آشنایان به کتاب های آسمانی، شنیده بود که به زودی پیامبری در مکّه ظهور می کند که خورشید وجودش جهان گیر خواهد شد. این پیامبر، فضیلت های اخلاقی و صمیمیّت و مهربانی را در سراسر جامعه حاکم خواهد کرد و با ایمان به خدا، همۀ نابسامانی های فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جامعۀ جاهلیّت را سامان خواهد داد. از این روی، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یکی از منتظران ظهور پیامبر آخرالزمان بود تا توفیق درک حضورش را بیابد و در حدّ توان، به پیشبرد اهداف وی کمک کند.
وقتی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پسر عمویش، ورقة بن نوفل و دیگر آشنایان با کتاب های ادیان، در بارۀ پیامبر آخرالزمان مطالبی می شنید، اشتیاق او به دیدار پیامبر موعود بیشتر می شد. آورده اند خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شنیده بود دانشمندان یهود، برخی نشانه های پیامبر آخرالزمان را با ویژگی های محمّد امین(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هماهنگ دانسته اند. این شنیده ها خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را علاقه مند کرد تا در احوال و ویژگی های محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیش از پیش دقّت کند. هر چه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در بارۀ اخلاق و
ص: 239
ویژگی های محمّد امین(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیشتر پژوهش می کرد، با ویژگی های اخلاقی و کرامت های انسانی وی بیشتر آشنا می شد. بدین سان، مهر محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رفته رفته بر دل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نشست.
می گویند روزی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در مجلسی حضور داشت. ناگاه دانشمندی یهودی با دیدن محمّد امین(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بی اختیار گفت: «به خدا سوگند، این جوان، خاتم پیامبران است.»
حاضران هر یک به گونه ای در برابر این سخن واکنش نشان دادند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز که مطالب بسیاری در این باره شنیده بود، از دانشمند یهودی پرسید: «تو از کجا دانستی که محمّد، پیامبر است؟» وی گفت: «من در بارۀ ویژگی های محمّد در کتاب آسمانی تورات خوانده ام. همین شخص در آخرالزمان به پیامبری برانگیخته می شود. پدر و مادرش از دنیا رفته اند؛ جدّش (عبدالمطّلب) و عمویش (ابوطالب) از او سرپرستی می کنند و به زودی با بانویی از قریش که سرور قوم و رئیس قبیلۀ خویش است، ازدواج می کند... .»
گویا یهودی در سخنان خود، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را همان بانوی قریش خواند و تصریح کرد: «ای خدیجه! بکوش خشنودی محمّد را به دست آوری؛ زیرا او مایۀ کرامت، شرافت و بزرگی دنیا و آخرت تو خواهد بود.»(1)
ورقة بن نوفل نیز بارها به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفته بود: «ای خدیجه! به زودی به مردی می پیوندی که برترین و شریف ترین انسان در سراسر زمین و آسمان ها است.»(2) افزون بر این، برخی خواب ها نیز چنین رویداد مبارکی را به حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نوید می دادند.
خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هر سال، افرادی را به نمایندگی از سوی خود، با کاروانی از کالاهای گوناگون به شام و دیگر مناطق تجارتی می فرستاد. یک بار نیز این مسئولیّت را بر دوش محمّد امین(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گذاشت و او با اموال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، تجارت پرسودی کرد. گرچه پیش از این سفر نیز خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، همانند دیگر مردم مکّه، محمّد امین را به درست کاری، راست گویی و امانت داری می شناخت، این سفر، راست کرداری، هشیاری و فضیلت های اخلاقی وی را بیش از پیش
ص: 240
برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آشکار ساخت.
وقتی میسره، غلام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، ماجرای سفر تجاری و تدبیرهای خردمندانۀ محمّد امین(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تعریف کرد، او بیشتر با شخصیّت محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آشنا شد. آورده اند که سخنان میسره در بارۀ ویژگی های اخلاقی شایستۀ محمّد امین(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چنان بر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تأثیر گذاشت که برای رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیام فرستاد نزد وی بیاید. وقتی محمّد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به وی گفت: «ای پسر عمو! من به دلیل خویشاوندی، شخصیّت، امانت داری، خوش اخلاقی و راست گویی تو در میان قوم، به تو مشتاق و علاقه مند شده ام.» سپس از وی خواستگاری کرد.(1)