موسی کلیم الله جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه : ترقی، سوده، 1364 -

عنوان و نام پدیدآور : موسی کلیم الله/ سوده ترقی.

مشخصات نشر : تهران: نشر رزا، -1397

مشخصات ظاهری : ج.: جدول، نقشه؛ 22×29 س م.

شابک : دوره 978-622-99372-6-6 : ؛ 600000 ریال: ج.1 978-622-99372-5-9 : ؛ 400000 ریال : ج.2 978-622-99497-8-8 : ؛ 350000 ریال : ج.3 978-622-99497-9-5 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : ج. 2 و 3 (چاپ اول : 1397) .

یادداشت : کتابنامه.

مندرجات : ج. 3 . تاریخ فراز و نشیب های زندگی 120 ساله ی حضرت موسی علیه السلام (قبل تولد تا پس از وفات) ...

موضوع : موسی، پیامبر یهود

موضوع : Moses (Biblical leader)

موضوع : موسی، پیامبر یهود -- داستان

موضوع : Moses (Biblical leader) -- Fiction

موضوع : قرآن -- قصه ها

موضوع : Qur'an stories

موضوع : پیامبران -- سرگذشتنامه

موضوع : Prophets -- Biography

رده بندی کنگره : BP88/4/ت4م9 1397

رده بندی دیویی : 297/156

شماره کتابشناسی ملی : 526785

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

موسی کلیم الله

تارِِیخ فراز و نشیب های زندگی 120 ساله ی حضرت موسی علیه السلام

(قبل از تولّد تا پس از وفات)

بر اساس آیات و روایات و تورات و اشعار شعرای ایرانی

جلد سوم

سوده ترقّی

ص:4

ص:5

فهرست مطالب

مقدمه. 11

گفتار اول: ماجراهای هجرت موسی علیه السلام با بنی اسرائیل ازصحرای سینا به صحرای فاران و صین (110- 100 سالگی)

فصل اوّل: داستان سرپیچی از روز سبّت (اصحاب السبت) در منطقه ایلة در 5 قسمت

«جدول خلاصه قسمت های این داستان» 16

قسمت اوّل: نافرمانی از روز سَبّت. 17

قسمت دوّم: مردی که قانون سبّت را شکست 21

قسمت سوّم: عذاب عصیانگران روز شنبه! 24

قسمت چهارم: لباس منگوله دار برای یاد خدا 30

قسمت پنجم: بررسی پیام های 3 دسته آیات. 31

فصل دوّم: داستان فتنه ی قارون (قورح در عبری) پسرعموی موسی در 13 قسمت 35

«جدول خلاصه قسمت های این داستان» 35

قسمت اوّل: سابقه ی قارون قبل از مبارزات موسی علیه السلام با فرعون 36

قسمت دوّم: ایمان آوردن ظاهری قارون به موسی علیه السلام 41

قسمت سوّم: قارون و جنون نمایش ثروتش!. 42

قسمت چهارم: نصیحت دانشمندان مؤمن بنی اسرائیل به قارون. 44

قسمت پنجم: پاسخ قارون یاغی و ستمگر به این واعظان دلسوز. 47

قسمت ششم: پاسخ کوبنده ی خداوند به قارون و قارون ها 49

قسمت هفتم: فرمان زکات به بنی اسرائیل و ظاهر شدن چهره ی منافق قارون در پس این امتحان 50

قسمت هشتم: نقشه ی قارون و خنثی شدن تصمیم ناجوانمردانه ی او. 52

قسمت نهم: عذاب و مرگ قارون ویارانش 53

قسمت دهم: عبرت مردم از مرگ قارون 58

قسمت یازدهم: وعده ی خداوند برای مبارزه با سلطه جویی و فساد در ارض. 61

قسمت دوازدهم: وقایع پس از مرگ قارون. 63

قسمت سیزدهم: بررسی پیام های قرآنی 3 دسته آیات. 67

ص:6

فصل سوم: داستان آتش گرفتن خیمه اجماع با صاعقه و قتلی مشکوک در پشت خیمه و دستور ذبح گاو ویژه برای پیدا کردن قاتل در 9 قسمت

«جدول خلاصه قسمت های این داستان» 75

قسمت اوّل: قانون قتلی که قاتلش معلوم نیست. 76

قسمت دوّم: ماجرای صاحب آن گاو طلائی. 76

قسمت سوم: قتلی مشکوک (عامیل بن راحیل) بعد از سوختن خانه ی اجماع و آمدن صاعقه 79

قسمت چهارم: نزاع مردم و داوری موسی علیه السلام برای پیدا کردن قاتل و دستور ذبح گاو. 80

قسمت پنجم: آغاز ایرادهای بنی اسرائیلی قبل از ذبح گاو 82

قسمت ششم: ذبح گاو پس از ایرادهای بنی اسرائیلی 88

قسمت هفتم: نحوه ی زنده شدن مقتول 90

قسمت هشتم: قساوت و سنگدلی بنی اسرائیل 93

قسمت نهم: بررسی پیام های قرآنی 1 دسته آیات. 95

گفتار دوم: هجرت موسی علیه السلام به تنهایی از صحرای فاران تا اردن تا قبل از وفاتش (110 – 120 سالگی)

فصل اول: داستان وفات هارون علیه السلام(سال 1408 ق.م) در موسیره یا بیابان تیه وقایع پس ازآن در 7 قسمت

«جدول خلاصه قسمت های این داستان» 101

قسمت اوّل: مرگ هارون علیه السلام در کوه هور. 102

قسمت دوّم: تهمت قتل برادر به موسی و امداد خداوند برای جلوگیری از این تهمت. 104

قسمت سوّم: ویژگی های حضرت هارون علیه السلام 105

قسمت چهارم: وقایع پس از وفات هارون علیه السلام. 107

قسمت پنجم: جنگ های (پس از وفات هارون)، در درّه ی موآب مشرف به بیابان و کوه پیسگاه. 109

قسمت ششم: درخواست قبیله های شرق رود اردن (رئوبین و جاد) 113

قسمت هفتم: خداوند به موسی علیه السلام اجازه ی ورود به سرزمین موعود را نمی دهد 116

فصل دوم) داستان فتنه ی بلعم باعورا قبل از فتح اِریحا و بعد از رسیدن به دشت موآب و شکست آن ها در فتنه ی بلعم باعورا و هلاک بیست هزار نفر از بنی اسرائیل بر اثر طاعون و وقایع پس ازآن در 14 قسمت

«جدول خلاصه قسمت های این داستان». 119

قسمت اوّل: معرّفی بلعم باعورا و چگونگی فریب او برای نقشه ای شوم. 120

قسمت دوم: وسوسه گران گرد بلعم باعورا 122

ص:7

قسمت سوّم: بلعام و الاغش. 124

قسمت چهارم: اولین وحی بلعام 125

قسمت پنجم: دومین وحی بلعام. 126

قسمت ششم: سومین وحی بلعام. 127

قسمت هفتم: چهارمین وحی بلعام 127

قسمت هشتم: آخرین وحی بلعام. 128

قسمت نهم: پافشاری بلعم بر اجرای تصمیمش (نفرین و جادوی سپاه موسی با اسم اعظم خداوند). 128

قسمت دهم: نقشه ی دوّم بلعم برای سرکوبی سپاه موسی. 129

قسمت یازدهم: تشبیه بلعم به سگان تشنه. 130

قسمت دوازدهم: سرگذشت «بلعم» و علمای دنیاپرست 131

قسمت سیزدهم: وقایع پس از فتنه ی بلعام (بلعم باعورا) 135

قسمت چهاردهم: بررسی پیام های قرآنی 1 دسته آیات 151

فصل سوم: داستان سخنرانی موسی علیه السلام خطاب به نسل جدید بنی اسرائیل،

روز اوّل، ماه یازدهم، سال چهلّم خروج از مصر، در بیابان عربه (در صحرای موآب) در شرق رود اُردُن و ماجرای وفات موسی علیه السلام در 6 قسمت

«جدول خلاصه قسمت های این داستان» 154

قسمت اوّل: سخنرانی موسی برای یادآوری سرکشی های پدرانشان درگذشته تحت دو عنوان کلّی 157

قسمت سوّم: وفات حضرت موسی علیه السلام (در روز 7 آذر و شب 21 ماه رمضان) در بیابان تیه 204

قسمت چهارم: ویژگی های حضرت موسی علیه السلام. 207

قسمت پنجم: تجلیل از مقام موسی و هارون علیهم السلام. 210

قسمت ششم: بررسی پیام های قرآنی 1 دسته آیات 211

«فصل چهارم) خلاصه سفرنامه ی بنی اسرائیل از مصر تا موآب در طی 40 سال آوارگی در صحرا:. 213

گفتار سوم: هجرت موسی علیه السلام در 120 سالگی از دنیا به عالم برزخو پایان سرگردانی 40 ساله ی بنی اسرائیل 217

فصل اول: داستان ورود بنی اسرائیل به سرزمین موعود (کنعان) پس از وفات موسی با رهبری یوشع بن نون تا وفات یوشع بن نون در 34 قسمت

«جدول خلاصه قسمت های این داستان». 219

قسمت اوّل: آغاز رهبری یوشع علیه السلام در 97 سالگی. 222

ص:8

قسمت دوّم: دستور تصرّف کنعان توسّط خداوند به یوشع علیه السلام. 222

قسمت سوّم: یوشع علیه السلام جاسوسانی به اِریحا می فرستد 223

قسمت چهارم: عبور بنی اسرائیل از رود اُردُن. 225

قسمت پنجم: برداشتن دوازده سنگ یادبود از وسط رود اردن و ساختن بنای یادگاری در جلجال 226

قسمت ششم: ختنه در جلجال و برگزاری عید پسح 227

قسمت هفتم: یوشع علیه السلام و مرد شمشیر به دست 228

قسمت هشتم: سقوط اِریحا. 228

قسمت نهم: گناه عخان و شکست 3 هزار سرباز بنی اسرائیلی از سربازان شهر عای به دلیل این گناه. 230

قسمت دهم: تسخیر و خرابی شهر عای 232

قسمت یازدهم: قرائت قوانین تورات بر کوه عیبال 233

قسمت دوازدهم: حیله ی جبعونی ها 234

قسمت سیزدهم: مبارزه بنی اسرائیل با «ادونی صدق»(پادشاه اورشلیم) در جبعون و اطراف آن. 235

قسمت چهاردهم: شکست پادشاهان اموری. 236

قسمت پانزدهم: تصرّف شهرهای جنوبی اموری ها. 237

قسمت شانزدهم: شکست پادشاهان شمالی. 238

قسمت هفدهم: پادشاهانی که از یوشع شکست خوردند 239

قسمت هجدهم: سرزمین های تسخیر نشده. 240

قسمت نوزدهم: دستورات خداوند به بنی اسرائیل قبل از ورود به بیت المقدس 240

قسمت بیستم: لجاجت شدید بنی اسرائیل و عمل نکردن به دستورات خداوند و رهبرشان. 243

قسمت بیست و یکم: عذاب این نافرمانی 244

قسمت بیست و دوّم: عاقبت بازماندگان از عذاب الهی. 246

قسمت بیست و سوّم: تقسیم زمین های 5/9 قبیله و تقسیم کنعان به حکم قرعه. 246

قسمت بیست و چهارم: نحوه ی تقسیم بقیّه ی زمین ها بین 7 قبیله 253

قسمت بیست و پنجم: بنی اسرائیل سرزمین موعود را تسخیر می کند. 259

قسمت بیست و ششم: بازگشت قبایل شرق رود اُردُن. 259

قسمت بیست و هفتم: قربانگاه کنار رود اُردُن 260

قسمت بیست و هشتم: وصیت یوشع علیه السلام. 261

ص:9

قسمت بیست و نهم: تجدیدعهد در شکیم 262

قسمت سی ام: مرگ یوشع و العازار و دفن استخوان های یوسف در شکیم. 264

قسمت سی ویکم: جانشینان یوشع علیه السلام. 265

قسمت سی و دوم: وقایع پس از وفات یوشع علیه السلام و مرگ کالیب (وصی دوّم یوشع). 265

قسمت سی و سوم: نام و نسب پیغمبران بنی اسرائیلی پس از وفات موسی علیه السلام 266

قسمت سی و چهارم: بررسی پیام های قرآنی 2 دسته آیات. 267

فصل دوّم: جدول خلاصه 80 واقعه ی زندگی موسی علیه السلام از تولد تا 32 سال پس از وفاتش. 271

گفتار چهارم: موسی الگوی مقاومت و صبربرای پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و مبلغان دینی 278

فصل اول: اهداف حضرت موسی علیه السلام در تبلیغ. 279

فصل دوم: چگونگی آماده شدن حضرت موسی علیه السلام برای تبلیغ 281

فصل سوم: دوازده شیوه ی دعوت حضرت موسی علیه السلام. 284

فصل چهارم: بررسی 29 از دسته آیات خطاب شده به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در رابطه با داستان موسی علیه السلام. 299

منابع و مآخذ. 329

ص:10

ص:11

مقدمه

الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة والسّلام علی خیر خلقه محمّد خاتم النبییّن و مدینة العلم و علی عترته الطاهرة ابواب المدینه

امیر المومنین فرمودند: (فاتّقو الله َ، عبادَ اللهِ! َتقیّةَ ذی لُبِّ شَغَلَ التفکُّرُ قلبَهُ) (1) ای بندگان خدا! تقوا پیشه کنید، تقوای خردمندی که اندیشیدن، جان او را مشغول داشته است.

بنا به سفارش امیرالمؤمنین علیه السلام که تقوا و تعقّل و تفکر را در رابطه باهم مطرح کرده اند، نباید نگاه ما به قصص قرآن نگاه صرفاً تاریخی باشد چراکه قرآن تنها کتاب داستان نیست و باید از آن عبرت گرفته شود و موارد اختلاف ادیان را بر اساس این آیه (إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ یَقُصُّ عَلیَ بَنیِ إِسْرَ ءِیلَ أَکْثرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یخَتَلِفُونَ) (2) برطرف کند.

مجموعه ی حاضر تحت عنوان «موسی کلیم الله» تاریخ تحلیلی فرازو نشیب های زندگی 120 ساله ی حضرت موسی کلیم الله (قبل از تولّد تا پس از وفات) بر اساس آیات و روایات و تورات و اشعار شعرای ایرانی» است و همگی مطالب تفسیری بر اساس 4 تفسیر [ مجمع البیان ، المیزان ، نمونه ، نور] تنظیم گردیده است و با این انگیزه تألیف یافته است که در آینده با توجه به این مجموعه، به دوراز هرگونه مطلب جعلی و خرافه در روایات، یک فیلم نامه قرآنی از زندگی پربرکت ایشان تهیّه شود.

با توجه به اینکه روایت قرآن از داستان حضرت موسی علیه السلام به علل گوناگون به ترتیب زمانی ذکر نشده (3) و گاه یک صحنه در چند سوره با الفاظ گوناگون بیان شده (4)، این مجموعه به صورت ویژه یا بهتر بگوییم به حالت یک فیلم نامه ی قرآنی از داستان حضرت موسی علیه السلام تنظیم گردیده.


1- نهج البلاغه، خطبه 82، مواعظ امیر المؤمنین
2- نمل:76 همانا این قرآن بر بنی اسرائیل اکثر معارف و احکامی را که در آن اختلاف می کنند کاملا بیان می کند و حکم واقعی تورات را آشکار می سازد.
3- مهمترین عللی که در اذهان برخی افراد، سبب رشد اعتقاد به پراکنده گویی و گسیختگی مطالب قرآن شده است: عللل درونی (به خود قرآن برمی گردد): (روش مزجی در بیانات قرآنی، نادیده گرفتن حذفها و ایصالها در جمله بندیهای قرآن و نزول تدریجی آیات) علل خارجی (از بیرون موجب پدیدآمدن این توهّم شده است): (ترجمه های لفظ به لفظ، طولانی شدن مطالب تفسیری در متون تفسیر و غفلت از زمینه ها و اسباب النزول). برای اطلاعات بیشتر، رک به: مقاله ی «علل پراکنده به نظر آمدن قرآن» نویسنده: عبدالهادی فقهی زاده
4- تکرار یا تصریف برخی حوادث یک داستان در قرآن کریم از اسالیب فصاحت و از محاسن کلام است و بر خلاف تصوّر، این نوع تکرار نه تنها هیچ ضرری به کلام نمی زند، بلکه بر زیبایی و متانت آن می افزاید. چراکه در قرآن، تکرار قصّه ها مانند نوشته های عادّی نیست، بکه فواید بسیاری دارد از جمله: تکرار در قرآن از اسالیب فصاحت است و بلیغ تر از تأکید به شمار می رود. تکرار سبب می شود کلام مستقر گردد. تکرار بیانگر معجزه بودن قرآن است تا اعلان کند که از آوردن مثل آن عاجز هستند. و نوعی تحدی به شمار می رود. تکرار برای متنبّه کردن و القای کلام است به حدّی که شنونده آن را قبول نماید. تکرار برای این است که تمام معانی در دل و قلب مخاطب جای گیرد. در هر تکرار متعلّقات جدیدی است که با آنها داستان شکل نو به خود می گیرد و معنای آن در چند مرحله به صورت تمام، دریافت می شود. تکرار بر تأثیر کلام می افزاید زیرا با اسالیب متفاوت بیان می شود و شیوه ی عرب ها بوده است.

ص:12

ازآنجاکه بسیاری از مطالب تورات در طول سالیان سال تحریف یافته است، امّا در برخی مطالب اشتراکاتی با قرآن کریم دارد که نقاط اشتراک و اختلاف آن با قرآن در ذیل بیان قسمت های مختلف این داستان روشن شده است؛ و برخی از قسمت ها که از تورات بیان شده و در قرآن به آن ها اشاره ای نشده نیز صرفاً جهت اطلاع از تاریخ و ترتیب زمانی قسمت ها و تکمیل زنجیره ی داستان ذکر گردیده.

همچنین با بهره گیری از اشعار شعرای ایرانی، رنگ و بوی عرفانی خاصی به بخش های مختلف داستان داده شده تا علاقه مندان به شعر و ادب نیز از مطالعه ی این داستان لذّت برند.

به طور کلّی داستان حضرت موسی، به صورت پراکنده در 34 سوره قرآن ذکرشده و از میان آن ها حدود 6 سوره با حروف مقطعه شروع شده.

آیات اوّل این شش سوره، همچون مقدماتی، گاه مستقیم و گاه غیرمستقیم، محور سوره را ذکر می کند.

محوری که بخش های متعدّدی دارد، هرچند همگی با پایانی مرتبط با مقدمه یا با ذکر دوباره ی برخی از قسمت های مقدمه به هم می پیوندند تا اینکه سوره چنان کلّ واحدی درآید که به دعوت محمّدی و در مقدمه ی آن مبدأ توحید وعد وعید و... را اشاره کند.

ولی ترتیب سوره ها با بیان اجزای قصّه ارتباطی ندارد چراکه می بینیم یک سوره اجزایی از داستان را بدون توجّه به ترتیب زمانی حوادث در این اجزاء بیان می کند گاه خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، گاه خطاب به قریش، زمانی خطاب به هردو زمانی خطاب به تمامی بشریت است

این شش سوره به ترتیب نزول این موارد هستند: «المص (اعراف)، طه (طه)، طسم (شعراء)، طسم (قصص)، الر (یونس)، حم (غافر)» این امر مطلبی را که قبلاً و بارها بیان کرده ایم، تأکید می کند و آن اینکه: هدف از ذکر داستان های قرآنی ارتباط دادن بین دعوت محمّدی با احوال پیامبران پیشین و درنتیجه پند گرفتن از سرنوشت افرادی است که پیامبران پیشین را تکذیب کردند است و مخاطب نیز، گاهی به صراحت و گاهی به شکل ضمنی، قریش است.

داستان زندگی حضرت موسی علیه السلام بر اساس هجرت های مختلف حضرت موسی علیه السلام، در 3 جلد تقسیم شده است و هر جلد شامل گفتارها و فصل های مختلف است: در ابتدای هر فصل جدولی که خلاصه صحنه های آن داستان را شامل می شود ذکرشده است؛ و سپس به بیان دقیق داستان در قسمت های مختلف پرداخته شده و در ابتدای هر قسمت جدول خلاصه ی آن داستان به صورت نگاه اجمالی آورده شده و در ذیل بیان قسمت های داستان به اشعار برخی شاعران ایرانی و برجسته بخصوص مولوی و شیخ صفی علیشاه و شاعران دیگر اشاره شده و ابعاد عرفانی داستان برای علاقه مندان به بحث های عرفانی و ادبی نیز در فراخور موضوع آورده شده همچنین در هر قسمت به نکات مهم تفسیری آیات نیز اشاره شده و برای اینکه ترسیم روشن تری از مراحل هجرت و سفرها وقایع این داستان به دست آید، در برخی موارد به نقشه ی جغرافیایی آن مکان نیز مراجعه شده که استفاده از این امر (به کار بردن نقشه) در بسیاری موارد سؤالات و ابهامات بسیاری را برطرف کرده است و در آخر هر داستان نیز مجموعه ای از پیام های آیات را که برگرفته از تفسیر نور آقای قرائتی (مد ظلّه العالی) است بیان شده است تا ذکر این داستان ها به همان هدفی که خود خداوند می خواهد و آن

ص:13

عبرت آموزی برای آیندگان است، بیانجامد و راهنمای ما در زندگی امروزمان باشد نه اینکه فقط داستانی را درگذشته مرور کنیم و از یک قصه ی تاریخی مطلع شویم.

زیرا هدف پروردگار و ما از تاریخ درس گرفتن است و این در سایه ی تفکّر و آگاهی صحیح از تاریخ است.

در آخر لازم است سلامی به وارث تمام انبیاء از آدم تا خات م صلی الله علیه و آله وارث امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام که همان امام سوم شیعیان، امام حسین علیه السلام است بدهیم. آن امامی که تمام خصلت های نیک انبیاء گذشته (از آدم تا خاتم) را در خود دارد. آن امامی که در روز عاشورا خونش را درراه خدا بذل کرد و ثارالله لقب گرفت و حتی معامله ی یک طرفه باخدا کرد و در قبال خونش چیزی از خداوند نخواست. (بذلٌ مهجّته فیک) (1)

آن امامی که معرفت او راهی برای رسیدن به معرفت الله است. آن امامی که تجلّی تمام اوصاف (جمال و جلال) الهی است.

آن امامی که مخزن وحی و سرُّ الله است؛ و اگر محبت او در قلب کسی قرار گیرد جزء مؤمنین محسوب می شود یعنی حب او علامت ایمان است و می دانیم که خداوند دوست مؤمنین است (اللهُ ولیُّ الذین آمنوا)

السّلام علیک یا اباعبدالله و علی الأرواح الّتی حلّت بفنائک علیکم منّی جمیعاً سلام الله ابداً ما بقیتُ و بقی اللیّلُ و النهار اللهُمَّ، إنّی أسألُک َ بنور وجهک الکریم، الذّی تجلّیتَ به للجبلِ فجعلته دکّا و خرّ موسی صعقاً و بإسمک الذّی فلقت به البحر لموسی و أغرقت فرعون و قومه و أنجیتَ به موسی بن عمران َ و من معه و بإسمک الذّی دَعاک به لموسی بن عمران من جانب الطور الأیمن فأستجبت له و ألقیت علیه محبّةً منک و بإسمک الذّی دَعتک َ به آسیةُ إمرأةُ فرعون إذ قالت ربِّ إبن لی عندکَ بیتاً فی الجنّةِ و نجّنی من فرعون َ و عمله و نجّنی من القوم الظالمین، فأستجبت لها دُعاعها و بحقّ توریة موسی و بحقّ تلک المناجات ِ التّی کانت بینک و بین موسی بن عمران، فوق جبل طور سینا.

اللهُمَّ، یا من فلق البحر لبنی اسرائیل فأنجاهم و جعل فرعون و جنوده من المُغرقین و بمجدک الذّی کلّمت َ به عبدک و رسولک موسی بن َعمران َعلیه السلام فی المقدّسین َ فوق إحساس ِ الکرّو بین، فوق غمائم النّور، فوق تابوب الشهادةِ فی عمود النّار و فی طور سینا و فی جبل حوریث فی الوادالمقدّس فی البُقعة المبارکةِ من جانب الطّور الأیمن ِ من َ الشجرةِ و فی أرضِ مصرَ بتسعِ آیاتٍ بیّناتٍ و یوم فرقت َ لبنی اسرائیل البحر و فی المنبجسات الّتی صنعتَ بها العجائبَ فی بحرِ سوفٍ و عقَدتَ ماء البحرِ فی قلبِ الغمرِ کالحجارةِ و جاوزتَ ببنی اسرائیل البحرَ و تمّت کلمتُک الحُسنی علیهم بما صبروا و أورثتهُم مشارق الأرضِ و مغاربها الّتی بارکتَ فیها للعالمین و أغرقتَ فرعون و جنودَه و مراکبه فی الیمّ و بإسمک العظیم الأعظم، أالأعزِّ الأجلّ الأکرم و بمجدک الذّی تجلّتَ به لموسی کلیمک علیه السلام فی طور سینا و بمجدک الذّی ظهَرَ لموسی بن عمران علیه السلام علی قُبّةِ الرُّمّان ِ و بآیاتک التّی وَقَعَت علی الأرضِ بمصرَبجدِ العزّةِ و الغلبة، بآیاتٍ عزیزةٍ و بسُلطان القوّةِ و بعزّةِ القدرةِ و بشأن الکلمةِ التّامّةِ و بنورک الذّی قد خرَّ من فزعه طور سیناءَ و بمجدک الذی ظهر علی طور سینا فکلّمت به عبدک و رسولک موسی بن عمران و بطلعتک فی ساعیرَ و ظهورک فی جبل فارانَ بربواتِ المقدّسین َو جنودِ الملائکةِ الصافّین َ و خشوع الملائکة المسبّحینَ و ببرکاتک الّتی بارکتَ فیها لیعقوبَ إسرائیلک فی أُمّةِ موسی علیه السلام.

اغفر لنا من ذنوبنا ما تقدّم منها و ما تأخّرَ و لوالدیینا و لجمیع المؤمنین و المؤمنات وسّع علینا من حلال رزقک َ و اکفنا مؤنة إنسان سَوءٍ و جارِ سَوءٍ و قرینِ سَوءٍ و سُلطانِ سَوءٍ إنّک علی کُلِّ شیءٍ قدیر و بکُلِّ شیءٍ علیم، آمّین ربَّ العالمین. (2)


1- قسمتی از زیارت اربعین امام حسین علیه السلام
2- بخشی از دعای شب عرفه و سمات

ص:14

گفتار اول: ماجراهای هجرت موسی علیه السلام با بنی اسرائیل از صحرای سینا به صحرای فاران و صین (110- 100 سالگی)

اشاره

ص:15

ص:16

فصل اوّل: داستان سرپیچی از روز سبّت (اصحاب السبت) در منطقه ایلة در 5 قسمت

«جدول خلاصه قسمت های این داستان»

شماره

عنوان

قسمت ها به ترتیب زمان

بر

اساس

اشعار

شاعران

1

نافرمانی

از روز سَبّت

قرآن

صفی

علیشاه

2

مردی

که قانون سبّت را شکست

تورات

-

3

عذاب

عصیانگران روز شنبه!

قرآن

صفی

علیشاه

4

لباس

منگوله دار برای یاد خدا

تورات

-

5

بررسی

پیام های قرآنی 3 دسته آیات

اعراف:163-

166

بقره:65-

66

مائده:60

-

ص:17

قسمت اوّل: نافرمانی از روز سَبّت

در قرآن آمده است:

1- (از آن ها درباره (سرگذشت) شهری که در ساحل دریا بود بپرس! زمانی که آن ها در روزهای شنبه، تجاوز (و نافرمانی) خدا می کردند همان هنگام که ماهیانشان، روز شنبه (که روز تعطیل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب)، آشکار می شدند امّا در غیر روز شنبه، به سراغ آن ها نمی آمدند این چنین آن ها را به چیزی آزمایش کردیم که نافرمانی می کردند! (*)(

2- ((به یاد آر) هنگامی را که گروهی از آن ها (به گروه دیگر) گفتند: «چرا جمعی (گنه کار) را اندرز می دهید که سرانجام خداوند آن ها را هلاک خواهد کرد، یا به عذاب شدیدی گرفتار خواهد ساخت؟! (آن ها را به حال خود واگذارید تا نابود شوند!)» گفتند: «(این اندرزها)، برای اعتذار (و رفع مسئولیت) در پیشگاه پروردگار شماست بعلاوه شاید آن ها (بپذیرند و از گناه باز ایستند و) تقوا پیشه کنند!» (*)) (1)

می بپرس از اهل آن ده از یهود

و قریه کان برکنار بحر بود

و اهل آن بر شرع موسی بوده اند

پس تعدی ز امر حق بنموده اند

کن سؤال از شنبه از اهل کتاب

کامدندی ماهیان بر روی آب

یوم سبّت ایشان ز صید ماهیان

در شریعت بوده اند از منهیان

روی آب آن ها شدندی آشکار

روز سبت ایمن چو بودند از شکار

واندر ایامی که غیر از شنبه بود

نامدند آن ماهیان نزدیک رود

تا به روز شنبه دیگر سمک

برنیاوردی سر از آب ایچ یک

می نماییم این چنین شان امتحان

آنچه می بودند در آن فاسقان

چاره پس کردند ایشان بهر صید

شنبه افکندند ماهی را به قید

روز دیگرشان درآوردند ز آب

گشت و این حیلت در ایشان جمله باب

پس ز حال آن جماعت کن سؤال

از یهودان تا چه گویند از مقال

چون که گفتند امتی ز ایشان چرا

پند ندهند این کسان را زین خطا

بعض یعنی بعض دیگر را ز لوم

داشتندی باز اندر نهی قوم

یا معذب ناهیی گر مدرک است

این چنین قومی که حقشان مهلک است

باشد از حقشان بدون معذرت

مر عذابی سخت اندر آخرت

اهل آن قریه بدندی بر سه قسم

صاید واعظ دگر ساکت باسم

واعظان گفتند ما را اعتذار

باشد از این وعظ بر پروردگار


1- اعراف: 163- 164(وَ سْلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتیِ کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فیِ السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ یَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَالِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُواْ یَفْسُقُونَ (*) وَ إِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنهْمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلیَ رَبِّکمُ ْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ)

ص:18

نهی از منکر چو بر ما واجب است

پندشان بدهیم و این بر غالب است

نزد حق باشیم تا معذور ما

هم بر اینیم از ره مقدور ما

تا بود کایشان بترسند از خدا

و از عذاب آخرت و از ابتلا (1)

نکته ها

 سرگذشت عبرت انگیز

جمعی از بنی اسرائیل که در ساحل یکی از دریاها (ظاهراً دریای احمر بوده که در کنار سرزمین فلسطین قرار دارد) در بندری بنام «ایله» (که امروز بنام بندر ایلات معروف است) زندگی می کردند و از طرف خداوند به عنوان آزمایش و امتحان دستوری به آن ها داده شد و آن اینکه صید ماهی را در آن روز تعطیل کنند اما آن ها با آن دستور مخالفت کردند و گرفتار مجازات دردناکی شدند زیرا روز شنبه تعطیل آن ها بود وظیفه داشتند، دست از کار و کسب و صید ماهی بکشند و به مراسم عبادت آن روز بپردازند، اما آن ها این دستور را زیر پا گذاردند.

بدیهی است جمعیتی که در کنار دریا زندگی می کنند، قسمت مهمی از تغذیه و درآمدشان از طریق صید ماهی است و گویا به خاطر تعطیل مستمری که قبلاً در روز شنبه در میان آن ها معمول بود، ماهیان در آن روز احساس امنیت ازنظر صیادان می کردند و دسته دسته به روی آب ظاهر می شدند، اما در روزهای دیگر که صیادان در تعقیب آن ها بودند در اعماق آب فرومی رفتند. این موضوع خواه جنبه طبیعی داشته و یا یک جنبه فوق العاده و الهی، وسیله ای بود برای امتحان و آزمایش این جمعیت

و هنگامی که این جمعیت از بنی اسرائیل در برابر این آزمایش بزرگ که با زندگی آنان کاملاً آمیخته بود قرار گرفتند، به سه گروه تقسیم شدند:

1) «گروه اول» که اکثریت را تشکیل می دادند، به مخالفت با این فرمان الهی برخاستند. (قانون شکن)

2) «گروه دوم» که قاعدتاً اقلیت کوچکی بودند، در برابر گروه اول به وظیفه امربه معروف و نهی از منکر قیام کردند. (دلسوزان نصیحت گر)

3) «گروه سوم»، ساکتان و بی طرفان بودند، که نه همگامی با گناهکاران داشتند و نه وظیفه نهی از منکر را انجام می دادند. (گروه بی تفاوت) که در عذاب با گروه اول شریک اند.

اینها به نصیحت گران می گفتند: خود را خسته نکنید، چون حرف هایتان در فاسقان اثر ندارد و آن ها به هرحال جهنّمی هستند. ولی ناهیان از منکر می گفتند: کار ما بی اثر نیست، حداقل آنکه ما نزد خدا معذوریم؛ و چه بسا آن ها به واسطه ی سخن ما دست بردارند و تقوا پیشه کنند.


1- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 268

ص:19

 (قالُوا مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ)

اندرز دهندگان برای دو هدف این کار را انجام می دادند یکی به خاطر این که در پیشگاه خدا معذور باشند و دیگر اینکه شاید در دل گنه کاران مؤثر افتد و مفهوم این سخن چنین است که حتی اگر احتمال تأثیر هم ندهند باید از پند و اندرز خودداری ننمایند، درحالی که معروف این است که شرط وجوب امربه معروف و نهی از منکر احتمال تأثیر است.

ولی باید توجه داشت که گاهی بیان حقایق وظائف الهی بدون احتمال تأثیر نیز واجب می شود و آن در موردی است که اگر حکم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد کم کم به دست فراموشی سپرده می شود و بدعت ها جان می گیرند و سکوت دلیل بر رضایت و موافقت محسوب می شود، در این گونه موارد لازم است حکم پروردگار آشکارا همه جا گفته شود هرچند اثری در گنه کاران نگذارد.

این نکته نیز شایان توجه است که نهی کنندگان می گفتند: می خواهیم در پیشگاه «پروردگارتان» معذور باشیم، گویا اشاره به این است که شما هم در پیشگاه خدا مسئولیت دارید و این وظیفه تنها وظیفه ما نیست، وظیفه شما نیز است.

¢

فواید امر به معروف و نهی از منکر

در آیه 5 و 6 سوره ی مرسلات، خداوند به کسانی سوگند یاد می کند که ذکر خدا را به دیگران القا می کنند، چه برای اتمام حجت، چه برای تأثیر و هشدار. (فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً عُذْراً أَوْ نُذْراً) در کتاب امربه معروف و نهی از منکر، بیش از ده فایده برای امرونهی، حتّی درصورتی که اثر نکند، ذکر کرده ام که خلاصه اش را در اینجا بیان می کنیم تا شاید سکوت و ترس و بی تفاوتی در مقابل ترک معروف و عمل به منکر از بین برود:

- گاهی امرونهی ما امروز اثر نمی کند، ولی در تاریخ، فطرت و قضاوت دیگران اثر دارد.

- چنان که امام حسین علیه السلام درراه امربه معروف و نهی از منکر شهید شد تا وجدان مردم در طول تاریخ بیدار شود.

- گاهی امرونهی، فضا را برای دیگران حفظ می کند. چنان که فریاد اذان مستحب است، گرچه شنونده ای نباشد، ایستادن به هنگام قرمز شدن چراغ راهنمایی لازم است، گرچه ماشینی نباشد. زیرا حفظ قانون و فضای احترام به قانون، لازم است.

- گاهی امرونهی ما، گناهکاران را از گناه بازنمی دارد، ولی گفتن های پی درپی، لذّت گناه را در کام او تلخ می کند و لااقل با خیال راحت گناه نمی کند.

- برای حفظ آزادی باید امرونهی کرد، زیرا نگفتن، جامعه را به محیط خفقان و ترس و سکوت تبدیل می کند.

- امرونهی برای خود انسان مقام آفرین است، گرچه دیگران گوش ندهند. قرآن می فرماید: (وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی الله) (فصلت: 33)

- امربه معروف و نهی از منکر، اگر در دیگران اثر نکند، لااقل برای خود ما یک نوع قرب به خداوند، تلقین و تمرین شجاعت و جلوه ی سوز و تعهّد است.

ص:20

- گاهی امرونهی ما امروز اثر نمی کند، امّا روزی که خلاف کار در بن بست قرار گرفت وجدانش بیدار شد، می فهمد که شما حقّ گفته اید؛ بنابراین اگر امروز اثر نکند، روزگاری اثر خواهد کرد.

- امرونهی وجدان انسان را آرام می کند، انسان با خود می گوید که من به وظیفه ام، عمل کردم، این آرامش وجدان باارزش است، گرچه دیگران گوش ندهند.

- امربه معروف و نهی از منکر، سیره ی انبیاست، گرچه دیگران گوش ندهند. قرآن می فرماید: «وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ) (صافات: 13) و یا بارها می فرماید: مردم سخنان و ارشادهای پیامبران را گوش نمی دادند و از آن ها روی می گرداندند؛ بنابراین ما نباید توقّع داشته باشیم که همه به سخنان ما گوش بدهند.

- امربه معروف، یک اتمام حجت برای خلاف کار است تا در قیامت نگوید کسی به من نگفت، علاوه بر آنکه عذری هم برای گوینده است تا به او نگویند چرا نگفتی؟

- هنگام قهر الهی، آمرین به معروف نجات خواهند یافت. (آیه ی بعد به آن اشاره می کند) به هرحال، انبیا و اوصیا درراه امربه معروف و نهی از منکر شهید شدند تا حقّ گم نشود و از میان نرود، چنان که قرآن در آیاتی می فرماید: «یقتلون الْأَنْبِیاءَ) (آل عمران: 112)

- (یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ) (بقره: 61) و (یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ) (آل عمران: 21) که از این آیات استفاده می شود، گاهی در امربه معروف باید تا مرز شهادت پیش رفت.

(*) حضرت علی علیه السلام در نامه ای به نماینده ی خود، به خاطر حضورش در سر سفره ی اشراف او را توبیخ نمود. (1) یعنی آن حضرت برای آنکه منش زهد به اشرافی گری کشیده نشود، فردی را فدای مکتب نمود.

¢ (سبت)

به معنای قطع و تعطیل کار برای استراحت و آرامش است که از آن تعبیر به تعطیلی می شود.

بنابراین «یوم السبت» یعنی روز تعطیل که برای یهود، روز شنبه بود و (یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ) یعنی روزی که تعطیل نمی کردند.

اینکه در قرآن در سوره «نبا» می خوانیم: (وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً) (خواب شمارا مایه راحت شما قراردادیم) نیز اشاره به همین موضوع است و روز شنبه را ازاین جهت «یوم السبت» نامیده اند که برنامه های کسب وکار معمولی در آن تعطیل می شد، سپس این نام بر این روز باقی ماند.

¢ جمله (بِما کانُوا یَفْسُقُونَ)

اشاره به آن است که آزمایش آن ها به چیزی بود که آن ها را به سوی خود جلب و به نافرمانی دعوت می کرد و همه آزمایش ها همین گونه است، زیرا آزمایش باید میزان مقاومت افراد را در برابر کشش گناهان مشخص کند و اگر گناه کششی به سوی خود نداشت، آزمایش مفهومی نمی داشت.


1- نهج البلاغه، نامه 45

ص:21

¢ (شُرَّعاً)

جمع «شارع»، به معنای ساحل و کنار آب است، روز شنبه که صید تعطیل بود، ماهیان خود را از عمق آب به ساحل می رساندند. بعضی نیز گفته اند مراد از «شُرَّعاً» ماهیانی هستند که سر از آب بیرون آورده و خود را نشان می دهند.

¢ شرایط امتحان الهی

گاهی آزمایش الهی، درصحنه هایی است که تمایلات انسان به اوج می رسد، چنان که در این آیه منع از صید و آزمایش در حالی است که ماهیان بیشتر خود را نشان می دهند، (تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ)

¢ (أُمّة مِنهُم)

نشان می دهد که گروه دوم از گروه گنه کاران کمتر بودند زیرا از آن ها تعبیر به «قوما» شده است (بدون کلمه «منهم») در بعضی از روایات چنین می خوانیم که جمعیت شهر هشتادوچند هزار نفر بود و از آن ها 70 هزار نفر دست به گناه آلودند! (1)

قسمت دوّم: مردی که قانون سبّت را شکست

در تورات آمده است: (2)

- یک روز که قوم اسرائیل در بیابان بودند، یکی از آن ها برای جمع آوری هیزم در روز سبّت، غافلگیر شد. پس او را گرفته، پیش موسی و هارون و دیگر رهبران بردند، آن ها او را به زندان انداختند زیرا روشن نبود که در این مورد چه باید کرد.

- خداوند به موسی فرمود: «این شخص باید کُشته شود، تمام قوم اسرائیل او را در خارج از اردوگاه، سنگسار کنند تا بمیرد، پس او را از اردوگاه بیرون برده، همان طور که خداوند امر فرموده بود، او را کُشتند»


1- زرکشی، تفسیر برهان، ج 2، ص 42
2- سفر اعداد، اصحاح 15، آیات: 32- 36

ص:22

این نقشه مکان و محل زندگی اصحاب سبّت را نشان می دهد

ص:23

ص:24

قسمت سوّم: عذاب عصیانگران روز شنبه!

در قرآن آمده است:

1) «امّا هنگامی که تذکراتی را که به آن ها داده شده بود فراموش کردند، (لحظه عذاب فرارسید و) نهی کنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم و کسانی را که ستم کردند، به خاطر نافرمانی شان به عذاب شدیدی گرفتار ساختیم. (*) (آری)، هنگامی که در برابر آنچه از آن نهی شده بودند سرکشی کردند، به آن ها گفتیم: «به شکل میمون هایی طردشده در آیید!» (1)

2) «به طورقطع از حال کسانی از شما، که در روز شنبه نافرمانی و گناه کردند، آگاه شده اید! ما به آن ها گفتیم: «به صورت بوزینه هایی طردشده درآیید!» (*) ما این کیفر را درس عبرتی برای مردم آن زمان و نسلهای بعدازآنان و پند و اندرزی برای پرهیزکاران قراردادیم. (*)» (2)

پس چو از نسیان نیامد سودمند

آنچه را که پند داده می شدند

ما رهاندیم آن کسان را که تمام

ناهیان بودند زان فعل حرام

هم گرفتیم آنکه استم کاره بود

بر عذابی سخت وانشان چاره بود

زان سبب کان قوم بودند از بتر

خود ز فرمان پا نهادندی به در

سرکشی کردند پس چون آن گروه

زآنچه می بودند منهی زان وجوه

پس بگفتیم آن جماعت راعیان

که شما باشید خود بوزینگان

در چنان حالی که محرومید و دور

از عطا و رحمت رب الغفور (3)

بد سه ماهی در میان آبگیر

دام افکندند صیادان به زیر

آنکه اعقل بد ره دریا گرفت

نیم عاقل اندر آن سکنی گرفت

داشت انسی سخت با آن آبگیر

لیک فضل عقل بودش در ضمیر

میل سوی آبگیرش خام کرد

عقل زد هی واقفش از دام کرد

خویشتن را مرده کرد و بازرست

سوی بحر افکند صیادش ز شست

و آنکه هیچ از عقل فرهنگی نداشت

پخته شد در آتش و ننگی نداشت

لاجرم عقل است آن فضلی که گفت

گر نباشد عقل با خواریست جفت

باز بشنو الّذین اعتدوا

چون ز یوم السّبت گرداندند رو

روز شنبه بر یهود آن بی فتور

روز تقوی بود و تعطیل از امور

بر عبادت تا کند از جان قیام

از پی جبران غفلت ها تمام

از پی اصلاح عمر رفته بود

روز جبران از عثور هفته بود


1- اعراف: 165- 166 (فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ أَنجَیْنَا الَّذِینَ یَنهْوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابِ بَیسِ بِمَا کاَنُواْ یَفْسُقُونَ (*) فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لهَمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِینَ)
2- بقره: 65- 66 (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْاْ مِنکُمْ فیِ السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِینَ (*) فجَعَلْنَاهَا نَکَالًا لِّمَا بَینْ َ یَدَیهْا وَ مَا خَلْفَهَا وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ)
3- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 268

ص:25

این عبادت بهر آن گردید وضع

اندر اوقات معین تا بنزع

زنگ غفلت تا شود از قلب دور

کآمد او را از مشاغل در ظهور

آن توجه وان صلوة معتدل

می زداید زنگ غفلت ها ز دل

شنبه شد ز آن روز طاعت بر یهود

تا کنند آن روز اصلاح وجود

حیلت آوردند حیلت ساز چند

بهر صید آن روز و کردند این پسند

لاجرم اوصاف روحانی تمام

سلب شد زان فرقه از نصّ کلام

تیرگی بر تیرگی افزوده شد

صورت اوصاف بد بنموده شد

مسخشان کرد آنکه صورت بند بود

صورت بوزینه آمد در نمود

شد مبدل ذاتشان از فعل دون

همچو نیلی کآن به قبطی گشت خون

بس شکال آرد درین جا فلسفی

لیک بگذشت از بیان آن «صفی»

مسخ نوعی از تناسخ آمده است

و آن تناسخ بر دو قسم آمد به دست

هست یک قسم از دو قسمش نقل روح

پیش صوفی باطل است آن بالوضوح

قسم دیگر از حقیقت دان ظهور

در مقامی کوست لایق بی قصور

آن حقیقت در مجالی لایقه

جلوه گر گردد بدون عایقه

هست این حق گر تو باشی فیلسوف

باشدت بر فهم این معنی وقوف

هر صفاتی را کنی تکمیل آن

خود تو باشی صورت تمثیل آن

خصلت نیکو بود نیکو فری

ور بود بد هم تو آن را مظهری

پیشه بوزینه گیری در فعال

صورت بوزینه داری در مثال

عارفی کش دل بود آیینه ای

بیندت بر صورت بوزینه ای

شاید ار پیغمبری ذی قدرتی

از تو در خارج نماید صورتی

وصفت آید در عیان آن و این

تا تو گردی عبرتا للناظرین

گر بود آب زلالی منبعش

معدن کبریت یا خود مرجعش

ناید از وی در مقامی کار آب

بلکه باشد مستعد نار و تاب

گشته بر کبریت آثارش بدل

مسخ پس باشد بجا اندر محل

رفته وصف آدمی از وی ددیست

از حدود آدمیت معتدیست

تا فعالش چیست نزدیک خرد

سوی او گردد فعالش مسترد

اینکه بوزینه شدند آن قوم پست

ز آن بود که بر بشر او اشبه است

هر چه آدم می کند او در فعال

می کند تقلید ازآن رو شد مثال

از زمان نقد خود وز خلق پیش

گفت می کن عبرت اندر حال خویش

آنچه مابین دو دست و پشت ماست

از گذشته و حال ما در مشت ماست

از پی پیشینیان در روزگار

گشته ایم از بهر عبرت آشکار

تا ز حال ما مضی گیریم پند

وز زمان نقد خود بی چون و چند

ص:26

چشم عبرت بین اگر در صورتست

هر یک از ذرات عالم عبرتست

شرح آن از حد تقریرات بیش

گر ترا چشمی است عبرت کن ز خویش (1)

نکته ها

¢

(بَئِیسٍ)

از «بأس»، به معنای شدید و «عَتَوْا»، به معنای عصیان و سرکشی است.

¢ (عتوا)

از ماده «عتو» (بر وزن غلو) به معنی خودداری از اطاعت فرمان است و اینکه بعضی از مفسران آن را تنها به معنی خودداری تفسیر کرده اند برخلاف چیزی است که ارباب لغت گفته اند.»

¢ (کونوا)+

(بوده باشید) در اینجا یک فرمان تکوینی است، همانند: (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ) (یس/ 28)

¢ (خاسی)

از ماده (خسأ) به معنی طرد و ذلت است، این تغییر در اصل به معنی راندن و طرد کردن سنگ آمده سپس در معنی وسیعتری که راندن توام با تحقیر باشد در موارد دیگر نیز به کاررفته است.

این واژه ابتدا برای طرد سگ بکار رفته، ولی سپس به طور عام استعمال شده است.

در آیه بجای «قردة خاسئة»، (خاسِئِینَ) فرموده که صفت برای جمع مذکّر عاقل است،

شاید این استعمال برای آن است که جسم آنان تبدیل به بوزینه شده، نه روح و عقل انسانی آنان. زیرا در این صورت، عذابِ بیشتری می کشند. هرچند که برخی، همانند مراغی در تفسیر خود، مراد از بوزینه شدن را یک تشبیه دانسته و گفته اند: این آیه نیز نظیر آیه ی «کَمَثَلِ الْحِمارِ» و یا «کَالْأَنْعامِ» است. یعنی مسخ معنوی آنان منظور است، نه مسخ صوری و ظاهری ولی در تفسیر أطیب البیان روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: خداوند هفت صد امّت را در تاریخ به خاطر کفرشان، تغییر چهره داده و به سیزده نوع حیوان، تبدیل شده اند. (2)

¢ جمله: (فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ)

کنایه از سرعت عمل است که با یک اشاره و فرمان الهی چهره همه آن عصیانگران دگرگون شد.

و یا بر اساس آیه ی 60 سوره مائده: جوانانشان به صورت بوزینگان و پیرانشان به صورت خوکان مسخ شدند.

پیرمردان سر جنبانان شکم پرست و شهوت پرستشان به خوک و جوانان مقلد چشم و گوش بسته که اکثریت را تشکیل می دادند به میمون تغییر چهره دادند. (3)


1- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 29
2- مجلسی، بحارالانوار، ج 14، ص 787
3- (قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشرَ مِّن ذَالِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنهْمُ الْقِرَدَةَ وَ الخْنَازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَئکَ شرَّ مَّکاَنًا وَ أَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ) یعنی: بگو (ای پیغمبر): آیا شما را آگاه سازم که کدام قوم را نزد خدا بدترین پاداش است؟ کسانی که خدا بر آنها لعن و غضب کرده و برخی از آنان را به بوزینه و خوک مسخ نموده و آن کس که بندگی طاغوت (شیطان) کرده. این گروه را (نزد خدا) بدترین منزلت است و آنها گمراه ترین مردم از راه راستند. (*)

ص:27

 (نَکالَ)

عذابی است که اثر آن باقی و ظاهر باشد تا دیگران ببینند و عبرت بگیرند.

 (لما بَیْنَ یَدَیْها)

- امام صادق علیه السلام فرمود: مراد از «لِما بَیْنَ یَدَیْها»، مردم زمان نزول بلا هستند و مراد از «ما خَلْفَها»، امّت های بعد از نزول اند که شامل ما مسلمانان نیز می شود.

¢ شروع قانون شکنی

در اینکه این جمعیت، قانون شکنی را از کجا شروع کردند، در میان مفسران گفتگو است، از بعضی از روایات چنین استفاده می شود که نخست دست به حیله به اصطلاح شرعی زدند، در کنار دریا حوضچه هایی ترتیب دادند و راه آن را به دریا گشودند، روزهای شنبه راه حوضچه ها را باز می کردند و ماهیان فراوان همراه آب وارد آن ها می شدند، اما به هنگام غروب که می خواستند به دریا بازگردند راهشان را محکم می بستند، سپس روز یکشنبه شروع به صید آن ها می کردند و می گفتند خداوند به ما دستور داده است صید ماهی نکنید، ما هم صید نکرده ایم بلکه تنها آن ها را در حوضچه ها محاصره نموده ایم! (1)

بعضی از مفسران گفته اند آن ها روز شنبه قلاب ها را به دریا می افکندند، سپس روز بعد آن را از دریا بیرون می کشیدند و به این وسیله صید ماهی می نمودند؛ و از بعضی از روایات دیگر برمی آید که آن ها بدون هیچ حیله ای با بی اعتنایی کامل روزهای شنبه مشغول صید ماهی شدند.

- ولی ممکن است همه این روایات صحیح باشد به این ترتیب که در آغاز از طریق حیله به اصطلاح شرعی- به وسیله کندن حوضچه ها و یا انداختن قلاب ها- کار خود را شروع کردند، این کار، گناه را در نظر آن ها کوچک و آنان را در برابر شکستن احترام روز شنبه جسور ساخت، کم کم روزهای شنبه علناً و بی پروا به صید ماهی مشغول شدند و از این راه مال و ثروت فراوانی فراهم ساختند.

¢ نجات امر به معروف کنندگان از عذاب الهی

ظاهر آیات فوق این است که از آن سه گروه (گنه کاران، ساکتان و اندرز دهندگان) تنها گروه سوم از مجازات الهی مصون ماندند و به طوری که در روایات آمده است آن ها هنگامی که دیدند اندرزهایشان مؤثر واقع نمی شود ناراحت شدند و گفتند ما از شهر بیرون می رویم، شب هنگام به بیابان رفتند و اتفاقاً در همان شب کیفر الهی دامان دو گروه دیگر را گرفت.

از آیات فوق چنین برمی آید که کیفر مسخ شدن، منحصر به گنه کاران بود زیرا می گوید: (فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ ...) (هنگامی که در برابر آنچه نهی شده بودند سرکشی کردند ...) ولی از طرفی از آیات فوق نیز استفاده می شود که تنها اندرز دهندگان از مجازات رهایی یافتند، زیرا می گوید: (أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ) (آن ها را که نهی از منکر می کردند رهایی بخشیدیم).

از مجموع این دو چنین استفاده می شود که هر دو گروه مجازات شدند، ولی مجازات مسخ، تنها مربوط به گنه کاران بود و مجازات دیگران احتمالاً هلاکت و نابودی همگانی بعد از مسخ چندروزه بوده است، زیرا مسخ شدگان چند


1- زرکشی، تفسیر برهان، ج 2، ص 42(این سخن از ابن عباس نیز در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه مورد بحث نقل شده است)

ص:28

روزی پس از مسخ شدن- طبق روایات- هلاک شدند و مسخ شدگان توالد و تناسلی نداشتند و به فرموده ی پیامبر صلی الله علیه و آله چند روزی بیشتر زنده نبودند. (1)

¢ مسخ جسمانی

از ظاهر آیه استفاده می شود که نه تنها خصلت آنان (روحی)، بلکه شکل ظاهری آنان نیز تبدیل به میمون شد (جسمانی).

- یکی از قدمای مفسرین به نام «مجاهد» نقل کرده است که مسخ به معنی «مسخ روحانی» و دگرگونی صفات اخلاقی است، به این معنی که صفاتی همانند میمون یا خوک در انسان های سرکش و طغیانگر پیدا شد و رو آوردن به تقلید کورکورانه و توجه شدید به شکم پرستی و شهوت رانی که از صفات بارز این دو حیوان بود در آن ها آشکار گشت.

علاوه بر مسخ روحانی مسخ جسمانی نیز محال نیست زیرا خدایی که با یک فرمان، آتش را بر حضرت ابراهیم گلستان می کند، می تواند موجودی را به موجود دیگر و انسانی را نیز میمون کند.

مسخ «یا به تعبیر دیگر» تغییر شکل انسانی به صورت حیوان «مسلماً موضوعی برخلاف جریان عادی طبیعت است، البته «موتاسیون» و جهش و تغییر شکل حیوانات به صورت دیگر در موارد جزئی دیده شده است و پایه های فرضیه تکامل در علوم طبیعی امروز بر همان بنانهاده شده، ولی مواردی که در آن موتاسیون و جهش دیده شده صفات جزئی حیوانات است، نه صفات کلی، یعنی هرگز دیده نشده است که نوع حیوانی بر اثر «موتاسیون» تبدیل به نوع دیگر شود، بلکه خصوصیاتی از حیوان ممکن است دگرگون گردد و تازه جهش در نسل هایی که به وجود می آیند دیده می شود، نه اینکه حیوانی که متولدشده است با جهش تغییر شکل دهد، بنابراین دگرگون شدن صورت انسان یا حیوانی به صورت نوع دیگر امری است خارق العاده.

اما بارها گفته ایم مسائلی برخلاف جریان عادی طبیعی وجود دارد، گاهی به صورت معجزات پیامبران و زمانی به صورت اعمال خارق العاده ای که از پاره ای از انسان ها سر می زند، هرچند پیامبر نباشند (که البته با معجزات متفاوت است) بنابراین پس از قبول امکان وقوع معجزات و خارق عادات، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانی به انسان دیگر مانعی ندارد.

و همان طور که در بحث اعجاز انبیاء گفته ایم، وجود چنین خارق عاداتی نه استثناء در قانون علیت است نه برخلاف عقل و خرد، بلکه تنها یک جریان «عادی» طبیعی در این گونه موارد شکسته می شود که نظیرش را در انسان های استثنایی کراراً دیده ایم «بعضی از نویسندگان معاصر، با ذکر مدارک زنده ای نمونه های فراوانی از انسان ها یا حیوان های استثنایی را جمع آوری کرده اند که کاملاً جالب است ازجمله کسانی که با انگشتان خود می توانستند خطوط را بخوانند!

یا بانویی که به فاصله دو ماه وضع حمل مجدد کرد و در هر نوبت دو فرزند به دنیا آورد! و یا کودکی که قلبش در بیرون قفسه سینه قرار داشت و بانویی که تا لحظه وضع حمل از باردار بودن خود هیچ گونه اطلاعی نداشت! و مانند این ها. (2)


1- طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه
2- برای اطلاع از مدارک به کتاب «آیا صبح نزدیک نیست» صص 84 - 86 مراجعه نمائید.

ص:29

و اینکه بعضی ایراد کرده اند که مسخ برخلاف قانون تکامل و موجب بازگشت و عقب گرد در خلقت است، درست نیست، زیرا قانون تکامل مربوط به کسانی است که در مسیر تکامل اند، نه آن ها که از مسیر انحراف یافته و از محیط شرایط این قانون به کنار رفته اند، فی المثل یک انسان سالم در سنین طفولیت مرتباً رشد و نمو می کند اما اگر نقایصی در وجود او پیدا شود، ممکن است نه تنها رشد و نموش متوقف گردد بلکه رو به عقب برگردد و نمو فکری و جسمانی خود را تدریجاً از دست بدهد. ولی درهرحال باید توجه داشت که مسخ و دگرگونی جسمانی متناسب با اعمالی است که انجام داده اند، یعنی چون عده ای از جمعیت های گنه کار بر اثر انگیزه هواپرستی و شهوت رانی دست به طغیان و نافرمانی خدا می زدند و جمعی با تقلید کورکورانه کردن از آن ها، آلوده به گناه شدند، لذا به هنگام مسخ، هر گروه به شکلی که متناسب باکیفیت اعمال او بوده ظاهر می شده است.

¢ خلافکاری زیرپوشش کلاه شرعی

گرچه درآیات فوق اشاره ای به حیله گری اصحاب سبت درزمینه گناه نشده است، ولی همان طور که اشاره کردیم، بسیاری از مفسران در شرح این آیات اشاره به داستان کندن «حوضچه ها» و یا نصب «قلابها» در دریا در روز شنبه کرده اند و در روایات اسلامی نیز این موضوع دیده می شود، بنابراین مجازات و کیفر الهی که با شدت درباره این گروه جاری شد، نشان می دهد که چهره واقعی گناه هرگز با دگرگون ساختن ظاهر آن و به اصطلاح کلاه شرعی درست کردن، دگرگون نمی گردد، حرام است، خواه صریحاً انجام گیرد، یا زیر لفافه های دروغین و عذرهای واهی.

آن ها که تصور می کنند، گناه را می توان با تغییر چهره صوری تبدیل به یک عمل مجاز کرد در حقیقت خود را فریب می دهند و بدبختانه این کار در میان بعضی از بی خبرانی که خود را به دین منتسب می کنند، فراوان دیده می شود و همان است که چهره مذهب را در نظر افراد دورافتاده سخت بدنما کرده است.

عیب بزرگی که این عمل دارد - علاوه بر زشت نشان دادن چهره مذهب - این است که گناه را در نظرها کوچک می کند و از اهمیت آن می کاهد و افراد را چنان جسور در برابر گناه می سازد که پس ازآنجام این گونه کارها کم کم آماده برای انجام گناهان به طور صریح و آشکار می شوند.

در نهج البلاغه می خوانیم که علی علیه السلام از پیامبر ص چنین نقل می کند: «روزی فرامی رسد که مردم به وسیله اموالشان آزمایش می شوند، بر خدا منت می گذارند که دین دارند و درعین حال در انتظار رحمت اویند و از مجازات او خود را در امان می بینند. (یستحلون حرامه بالشبهات الکاذبة و الاهواء الساهیة فیستحلون الخمر بالنبیذ و السحت بالهدیة و الربا بالبیع): (حرام خدا را با شبهات دروغین و خیالات واهی حلال می شمرند، شراب را تحت عنوان نبیذ. (1) و رشوه را به عنوان هدیه (و حق و حساب) و ربا را به نام بیع، برای خود حلال می پندارند) (2) باید توجه داشت که انگیزه این گونه حیله ها یا پوشیدن چهره زشت باطنی خود در افکار عمومی است و یا فریب دادن وجدان و کسب آرامش کاذب درونی.


1- ««نبیذ» عبارت از این بوده که مقداری خرما یا کشمش را در ظرفی که مقداری آب در آن بود می ریختند و چند روزی می گذاشتند و سپس می نوشیدند گرچه رسما شراب نبود، ولی بر اثر گرمی هوا مواد قندی آن تبدیل به الکل خفیفی می شد.»
2- نهج البلاغه آخر خطبه 156

ص:30

¢ اَشکال مختلف آزمون های الهی

درست است که ماهی گرفتن از دریا برای ساحل نشینان کار خلافی نیست گاهی ممکن است خداوند برای امتحان و آزمایش، جمعیتی را موقتاً از این موضوع نهی کند تا مقدار فداکاری آن ها روشن شود و این یکی از اشکال امتحان خداوند است به علاوه روز شنبه در آئین یهود، روز مقدسی بود و دستور داشتند برای احترام آن روز و رسیدن به عبادت و برنامه های مذهبی دست از کسب وکار بکشند، ولی ساحل نشینان «ایله» همه این مسائل را نادیده گرفتند و آن چنان مجازات شدند که زندگینامه آن ها درس عبرتی برای آیندگان شد.

¢ دامنه مسخ در قیامت با توجّه به خصوصیّات روحی افراد

1) شایعه سازان، به صورت میمون.

2) حرام خواران، به صورت خوک.

3) رباخواران، واژگونه.

4) قاضی ناحق، کور.

5) خودخواهان مغرور، کر و لال.

6) عالم بی عمل، در حال جویدن زبان خود.

7) همسایه آزار، دست وپا بریده.

8) خبرچین، آویخته به شاخه های آتش.

9) عیّاشان، بدبوتر از مردار.

10) مستکبران، درپوششی از آتش. (1)

قسمت چهارم: لباس منگوله دار برای یاد خدا

در تورات آمده است: (2)

- خداوند به موسی فرمود: «به قوم اسرائیل بگو که برای حاشیه ی لباس های خود منگوله هایی درست کنند. این حکمی است که باید نسل اندرنسل، رعایت شود. منگوله ها را با نخ آبی به لباس خود وصل نمایند.

- هدف از این قانون این است که: هر وقت منگوله ها را ببینید، احکام خداوند را به یادآورده، از آن ها اطاعت کنید که در این صورت از من روگردان نخواهید شد و خواسته های دل خود را به جا نخواهید آورد. این قانون به شما یادآوری خواهد کرد که برای خدای خود مقدّس باشید؛ زیرا من خداوند خدای شما هستم؛ که شمارا از مصر بیرون آوردم »


1- تفسیر مجمع البیان و نور الثقلین و صافی، ذیل آیه 18 سوره نبأ
2- سفر اعداد، اصحاح 15، آیات:37- 41

ص:31

قسمت پنجم: بررسی پیام های 3 دسته آیات

1. سوره اعراف: آیات 163- 166

(وَ سَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتیِ کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فیِ السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ یَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَالِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُواْ یَفْسُقُونَ (*) وَ إِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا الله مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلیَ رَبِّکمُ ْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (*) فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ أَنجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابِ بَیسِ بِمَا کاَنُواْ یَفْسُقُونَ (*) فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لهَمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِینَ (*)) (1)

پیام ها

1) قانون شکنی نیاکان، نسل های بعدی را نیز شرمنده می کند. (وَ سْئَلْهُمْ ...)

2) نقل خصلت های زشت نیاکآن که به خاطر آن ها تنبیه شده اند، برای عبرت دیگران مانعی ندارد. (عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی)

3) ساحل نشینی و گذران زندگی از طریق ماهیگیری، در طول تاریخ بوده است. (کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ ...)

4) چهره ی واقعی گناه، با کلاه شرعی و حیله، عوض نمی شود. (ساختن حوضچه های کنار دریا برای صید روز بعد) (یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ)

5) ماهیان دریا، به اراده ی الهی قدرت تشخیص روزهای هفته و افراد صیّاد را پیدا می کنند.

(تَأْتِیهِمْ) ... (لا تَأْتِیهِمْ)

6) جلوه های دنیایی و مادّی، یکی از آزمایش های الهی است. (کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ)

7) عدّه ای، نه خود موعظه می کنند و نه تحمّل موعظه کردن دیگران را دارند. (وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ ...)

8) گناه بی تفاوتی خود را نباید با «خواستهِ الهی» توجیه کرد. (لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً الله مُهْلِکُهُمْ)

9) بی تفاوت ها، به جای اعتراض به اهل گناه، به آمرین به معروف اعتراض می کنند. (لِمَ تَعِظُونَ)

10) در مقابل آنآن که موعظه و تلاش تربیتی را بی اثر می دانند باید مقاومت کرد.

(لِمَ تَعِظُونَ) ... (قالُوا مَعْذِرَةً) زیرا بازنداشتن مردم از گناه، مسئولیت دارد و باید پاسخگو باشیم.

11) قضاوتِ عجولانه، ممنوع است. نمی توان گفت: خداوند این گروه را عذاب یا هلاک خواهد کرد، شاید پرهیزکار شوند. (مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ) ... (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ)

12) نهی از منکر واجب است، یا برای اینکه افراد فاسق باایمان شوند، (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ)

13) یا برای عذر داشتن خود انسان نزد خداوند. (مَعْذِرَةً) (پس لازم نیست حتماً اثر کند تا بر ما واجب شود، زیرا ما مأمور به وظیفه ایم، نه ضامن نتیجه)

14) مردان خدا، از اصلاح جامعه ناامید نمی شوند و امربه معروف و نهی از منکر را ترک نمی کنند. (وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ)


1- ترجمه: «و از آنها درباره (سرگذشت) شهری که در ساحل دریا بود بپرس! زمانی که آنها در روزهای شنبه، تجاوز (و نافرمانی) خدا می کردند همان هنگام که ماهیانشان، روز شنبه (که روز تعطیل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب)، آشکار می شدند امّا در غیر روز شنبه، به سراغ آنها نمی آمدند این چنین آنها را به چیزی آزمایش کردیم که نافرمانی می کردند! (*) و (به یاد آر) هنگامی را که گروهی از آنها (به گروه دیگر) گفتند: «چرا جمعی (گنهکار) را اندرز می دهید که سرانجام خداوند آنها را هلاک خواهد کرد، یا به عذاب شدیدی گرفتار خواهد ساخت؟! (آنها را به حال خود واگذارید تا نابود شوند!)» گفتند: «(این اندرزها)، برای اعتذار (و رفع مسئولیت) در پیشگاه پروردگار شماست بعلاوه شاید آنها (بپذیرند و از گناه باز ایستند و) تقوا پیشه کنند!» (*) امّا هنگامی که تذکراتی را که به آنها داده شده بود فراموش کردند، (لحظه عذاب فرا رسید و) نهی کنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم و کسانی را که ستم کردند، بخاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدی گرفتار ساختیم. (*)(آری)، هنگامی که در برابر آنچه از آن نهی شده بودند سرکشی کردند، به آنها گفتیم: «به شکل میمون­هایی طردشده در آیید!» (*)»

ص:32

15) نهی از منکر، اگر سبب هدایت دیگران نشود، سبب نجات خود ناهیان می شود. (أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ)

16) فراموشی، اگر در اثر بی توجّهی و بی اعتنایی باشد کیفر دارد. (فَلَمَّا نَسُوا ...)

17) هر که راه موعظه را بر روی خود ببندد، راه قهر الهی را به روی خویش بازکرده است. (نَسُوا)، (أَخَذْنَا)

18) نهی از منکر، یک وظیفه دائمی است. (یَنْهَوْنَ) (فعل مضارع نشان استمرار است)

19) بی تفاوتان، ظالم اند. (الَّذِینَ ظَلَمُوا) در آیه ی قبل، بنی اسرائیل به سه دسته تقسیم شدند: متجاوزان، واعظان و سکوت کنندگانِ بی تفاوت. در این آیه سکوت کنندگان هم جزو ظالمانِ هلاک شده به حساب آمده اند، زیرا تنها ناهیان از منکر نجات یافتند. (أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ) (پس سکوت، هم ظلم و هم زمینه ی هلاکت است.)

20) از بزرگ ترین و شدیدترین عذاب ها، سقوط از مرحله ی انسانیت است.

(بِعَذابٍ بَئِیسٍ)، (کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ)

21) متجاوز، استحقاق از دست دادن انسانیت و مسخ شدن را دارد و کیفر مستکبر، طرد و تحقیر است.

(عَتَوْا)، (قِرَدَةً خاسِئِینَ) آری، ملّتی که در برابر قانون الهی گردنکشی کند، میمون وار از دیگران تقلید خواهد کرد.

22) آنان که حکم خدا را با حیله، مسخ و دگرگون کنند، چهره شان مسخ می شود. بازیگرِ با دین، به صورت حیوان بازیگر (میمون) درمی آید. (کُونُوا قِرَدَةً)

2) سوره ی بقره: آیات 65-66

(وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْاْ مِنکُمْ فیِ السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِینَ (*) فجَعَلْنَاهَا نَکَالًا لِّمَا بَینْ َ یَدَیهْا وَ مَا خَلْفَهَا وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ (*)) (1)

پیام ها

1) از دانستنی های تاریخ، عبرت بگیرید. (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ)

2) کسی که حکم خدا را نسخ کند، خود را مسخ کرده است. تغییر و تحریف چهره دین، تغییر چهره انسانیت را به دنبال دارد. (اعْتَدَوْا) (کُونُوا قِرَدَةً)

3) استراحت و عبادت، باید جزء برنامه های رسمی باشد و هر کس زمان تعطیل و تفریح و عبادت را به کار مشغول شود، متجاوز است. (اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ)

4) هر کس راه خدا را کنار بگذارد، بوزینه صفت، مقلّد دیگران خواهد شد. (کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ)

در جهان طبیعت، تبدیل موجودی به موجود دیگر ممکن است. (کُونُوا قِرَدَةً)

5) حیوانات، از رحمتِ خداوند دور نیستند، ولی حیوان شدن انسان، نشانه ی قهر و طرد الهی است.

(کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ)

1) شکست ها و پیروزی ها باید برای آیندگان درس باشد. (نَکالًا) (ما خَلْفَها)


1- ترجمه: «به طور قطع از حال کسانی از شما، که در روز شنبه نافرمانی و گناه کردند، آگاه شده اید! ما به آنها گفتیم: «به صورت بوزینه هایی طردشده درآیید!» (*) ما این کیفر را درس عبرتی برای مردم آن زمان و نسلهای بعد از آنان و پند و اندرزی برای پرهیزکاران قرار دادیم. (*)»

ص:33

2) عبرت گرفتن و پندپذیری، نیازمند داشتن روحیه ی تقواست. (مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ)

3) سوره مائده: آیه 60

(قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشرَ مِّن ذَالِکَ مَثُوبَةً عِندَ الله مَن لَّعَنَهُ الله وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنهْمُ الْقِرَدَةَ وَ الخْنَازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَئکَ شر مَّکاَنًا وَ أَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ (*)) (1)

پیام ها

1) کیفرهای الهی عادلانه است و اگر گروهی به میمون و خوک تبدیل می شوند سزای عملکردشان است. (مَثُوبَةً)

2) اطاعت کنندگان از طاغوت، هم ردیف مسخ شدگان اند. (وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ)

3) بیان سرنوشت شوم بدکاران تاریخ یکی از روش های ارشاد و تبلیغ قرآن است. (جَعَلَ مِنْهُمُ ...)

4) حرمت شکن، حرمت ندارد. (أُولئِکَ شر مَکاناً وَ أَضَلُّ ...)

5) عقوبت سنگین برای انحراف سنگین است. ((بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً) ... (أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ))


1- ترجمه: بگو (ای پیغمبر): آیا شما را آگاه سازم که کدام قوم را نزد خدا بدترین پاداش است؟ کسانی که خدا بر آنها لعن و غضب کرده و برخی از آنان را به بوزینه و خوک مسخ نموده و آن کس که بندگی طاغوت (شیطان) کرده. این گروه را (نزد خدا) بدترین منزلت است و آنها گمراه ترین مردم از راه راستند. (*)

ص:34

ص:35

فصل دوّم: داستان فتنه ی قارون (قورح در عبری) پسرعموی موسی در 13 قسمت

«جدول خلاصه قسمت های این داستان»

اشعار

شاعران

بر

اساس

عنوان

قسمت ها به ترتیب زمان

شماره

صفی

علیشاه

قرآن

سابقه ی

قارون قبل از مبارزات موسی با فرعون

1

صفی

علیشاه

قرآن

و روایات

ایمان

آوردن ظاهری قارون به موسی

2

صفی

علیشاه

قرآن

و روایات

قارون و جنون نمایش ثروتش!

3

صفی

علیشاه

قرآن

و روایات

نصیحت دانشمندان مؤمن بنی اسرائیل به قارون

4

صفی

علیشاه

مولانا

قرآن

پاسخ قارون یاغی و ستمگر به واعظان

5

قرآن

پاسخ کوبنده ی خداوند به قارون و قارون ها

6

روایات

و تورات

فرمان

زکات (قانون عشریه) به بنی اسرائیل و ظاهر شدن چهره ی منافق قارون در پس این

امتحان (شورش قورح)

7

-

قرآن

و روایات

نقشه ی قارون و خنثی شدن تصمیم

ناجوانمردانه ی او

8

صفی

علیشاه

مولانا

منصور

حلّاج

جامی

حافظ

فرّخی

ناصرخسرو

منوچهری

شمس

ظهیر

فاریابی

صائب

روایات

و تورات

عذاب

و مرگ قارون ویارانش

9

صفی

علیشاه

انوری

سعدی

خاقانی

قرآن

عبرت

مردم از مرگ قارون

9

صفی

علیشاه

قرآن

وعده ی

خداوند برای مبارزه با سلطه جویی و فساد در ارض

11

روایات

و تورات

وقایع

پس از مرگ قارون

12

غافر:23-24

عنکبوت:

39- 43

قص ص:76-

84

بررسی

پیام های قرآنی 3 دسته آیات

13

ص:36

قسمت اوّل: سابقه ی قارون قبل از مبارزات موسی با فرعون

موسی پس از نجات از شر سامری به شر دیگری در رابطه با قارون بن یَصهُربن قاهث (پسرعمویش) دچار شد. (1)

رسالت موسی علیه السلام از آغاز هم برای مبارزه با سه کس بود: فرعون، هامان، قارون.

در قرآن امده است:

1- «قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد ما آن قدر از گنج ها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود!» (2)

قصه قارون کنون آمد به پیش

بود او ابن عم موسی یا که خویش

پس بر ایشان خواست جوید برتری

در فساد او بود همچون سامری

ما عطا کردیم بر او بس ز گنج

که بد از حمل مفاتیحش به رنج

صاحبان قوّت از حمل کلید

رنج می بردند بس بود آن مزید (3)

نکته ها

 علت بغی و ظلم قارون

آن بود که ثروت سرشاری به دست آورده بود و چون ظرفیت کافی و ایمان قوی نداشت، این ثروت فراوان او را فریب داد و به انحراف و استکبار کشانید.

(*) از ابن عباس در تفسیر آیه (فَبَغی علی قومه) آمده است: موسی هنگامی که در مصر به سر می برد قارون را حاکم بر بنی اسرائیل گردانیده بود اما وی در حق آن ها ظلم روا داشت. (4)

 «مفاتح»

جمع «مفتح» (بر وزن مکتب) به معنی محلی است که چیزی را در آن ذخیره می کنند، مانند صندوق هایی که اموال را در آن نگهداری می نمایند. به این ترتیب مفهوم آیه چنین می شود که قارون آن قدر طلا و نقره و اموال گران بها و قیمتی داشت که صندوق آن ها را، گروهی از مردان نیرومند به زحمت جابجا می کردند.

 «عصبه»

به معنی جماعتی است که دست به دست هم داده اند و نیرومندند و همچون اعصاب یکدیگر را گرفته اند روشن می شود که حجم جواهرات و اموال گران قیمت قارون چقدر زیاد بوده است. (بعضی می گویند «عصبه» به ده نفر تا چهل نفر می گویند).

 جمله «تنوء»

از ماده «نوء» به معنی قیام کردن با زحمت و سنگینی است.


1- مجلسی، بحار، ج 13، ص 252
2- قص ص:76 (إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ)
3- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 558
4- مجلسی، بحار، ج 13، ص 254

ص:37

و در مورد بارهای پُر وَزنی به کار می رود که وقتی انسان آن را حمل می کند از سنگینی او را به این طرف و آن طرف متمایل می سازد!

2- «و «قارون» و «فرعون» و «هامان» را نیز هلاک کردیم موسی با دلایل روشن به سراغشان آمد، امّا آنان در زمین برتری جویی کردند، ولی نتوانستند بر خدا پیشی گیرند! (*) ما هر یک از آنان را به گناهانشان گرفتیم، بر بعضی از آن ها طوفانی از سنگریزه فرستادیم و بعضی از آنان را صیحه آسمانی فروگرفت و بعضی دیگر را در زمین فروبردیم و بعضی را غرق کردیم خداوند هرگز به آن ها ستم نکرد، ولی آن ها خودشان بر خود ستم می کردند! (*) مثَل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند، مثَل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده درحالی که سست ترین خانه های خانه عنکبوت است اگر می دانستند! (*) خداوند آنچه را غیر از او می خوانند می داند و او شکست ناپذیر و حکیم است. (*) این ها مثالهایی است که ما برای مردم می زنیم و جز دانایان آن را درک نمی کنند. (*)» (1)

هم دگر قارون و فرعون عدو

باز آن هامان پر مکر و دو رو

موسی او با بینات آشکار

سوی ایشان آمد از پروردگار

سرکشی کردند پس اندر زمین

می نبودند آن گروه از سابقین

پیشی اعنی تا که بر حکم خدا

بازگیرند از پی دفع قضا

پس گرفتیم آن کسان را بالتمام

که بیان شد بر گناه و انتقام

پس از ایشان بود بعضی غالباً

خود من ارسلنا علیه حاصبا

بر فرستادیم یعنی بی درنگ

سوی او بادی که در وی بود سنگ

هم بد از ایشآن که بر وجهی شگفت

مر عذاب صیحه او را برگرفت

بعض دیگر را از ایشان هم چنین

منخسف کردیم ما اندر زمین

برخ دیگر را از ایشان بازهم

غرق فرمودیم در طوفان و یم

حق نکرد استم بر ایشان لیک خود

ظالمان بودند بر خود بی ز حد

داستان آن کسان که دوستان

جز خدا بگرفته اند از این و آن

در مثل باشند همچون عنکبوت

که فراگیرد ز بهر خود بیوت

سست تربیت آنچه بینی از بیوت

می نباشد خود ز بیت عنکبوت

نه ورا سقف است و دیوار و ستون

نه پناه از حرّ و برد اندر سکون

نیم بادی گر وزد او را برد

تار تارش جمله را از هم درد

هیچ اگر باشند دانا در عمل

هست با دینشان موافق این مثل

هر چه را جز حق تو گیری یار و دوست

همچو بیت عنکبوت آن حب اوست

حق بداند آنچه را خوانند باز

از هر آن چیزی جز او بی امتیاز

او به ملک خود عزیز است و حکیم

غالب و استوده کردار از قدیم


1- عنکبوت: 39- 43 (وَ قَارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ لَقَدْ جَاءَهُم مُّوسیَ بِالْبَیِّنَاتِ فَاسْتَکْبرُواْ فیِ الْأَرْضِ وَ مَا کاَنُواْ سَابِقِینَ (*) فَکُلاًّ أَخَذْنَا بِذَنبِهِ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِبًا وَ مِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لَاکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (*) مَثَلُ الَّذِینَ اتخَّذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتخَّذَتْ بَیْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ (*) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شیَ ْءٍ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (*) وَ تِلْکَ الْأَمْثَلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَلِمُونَ)

ص:38

این مثل ها می زنیم از بهر ناس

غیر دانایان نفهمند از شناس (1)

نکته ها

¢ قارون هم خدا را خواست هم خرما را

قارون همکار فرعونیان و در خط آن ها بوده؛ و در تواریخ نیز می خوانیم که او از یک سو نماینده فرعون در بنی اسرائیل بود و از سوی دیگر خزانه دار گنج های فرعون و اینجا است که پرونده قارون روشن تر می شود: فرعون برای اینکه بنی اسرائیل را به زنجیر کشد و تمام هستی آن ها را غارت کند یک نفر مرد منافق حیله باز و به اندازه کافی بی رحم، از میان بنی اسرائیل برگزید و زمام اختیار آن ها را به دست او سپرد تا به نفع دستگاه جبارش آن ها را استثمار کند و بر خاک سیاه بنشاند و از این رهگذر ثروت کلانی نیز برای خود کسب کند.

قرائن نشان می دهد که بعد از نابودی فرعونیان مقدار عظیمی از ثروت و گنج های آن ها در دست قارون ماند و موسی علیه السلام تا آن زمان مجال این را پیدا نکرده بود که این ثروت بادآورده فرعونی را به نفع مستضعفان از او بگیرد.

بعضی نیز عقیده دارند او بر گنج های نهفته یوسف آگاهی یافته بود. (2)

به هرحال خواه او این ثروت را در عصر فرعون پیداکرده باشد و یا از طریق غارت گنج های او یا به گفته بعضی از طریق علم کیمیا و آگاهی بر فنون تجارت سالم، یا آشنایی به اصول استثمار مستضعفان، هر چه بود... او مظهر ثروت توأم با غرور و خودخواهی و غفلت بود و فرعون مظهرقدرت استکباری توأم با شیطنت و هامان الگویی برای معاونت از ظالمان مستکبر بود.

قارون تکیه بر ثروت و زینت و گنج ها و علم و دانشش کرد و فرعون و هامان تکیه بر لشکر و قدرت نظامی و نیروی تبلیغاتی عظیم در میان توده های ناآگاه. ولی «آن ها با اینهمه نتوانستند بر خدا پیشی گیرند و از چنگال قدرت او فرار کنند» (عنکبوت:39).

¢ نابودی قارون

خداوند فرمان نابودی قارون را به زمینی داد که مهد آسایش او بود و فرمان نابودی فرعون و هامان را به آبی که مایه حیات است، خدا برای نابودی آن ها لشکرهای آسمان و زمین را بسیج نکرد، بلکه آنچه مایه حیات آن ها بود فرمان مرگ آن ها را اجرا کرد!

¢ (سابقین)

جمع «سابق» به معنی کسی است که پیشی می گیرد و جلو می افتد و اگر می فرماید: آن ها پیشی نگرفتند مفهومش این است آن ها نتوانستند از قلمرو قدرت خدا با امکاناتی که در اختیار داشتند بگریزند و از عذاب الهی رهایی یابند، بلکه در همان لحظه ای که خداوند اراده کرد آن ها را به دیار عدم با ذلت و زبونی فرستاد.


1- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 565
2- بیضاوی، انوار التنزیل، ج 2، ص 89

ص:39

برای تأکید این واقعیت که این ها همه گرفتار عکس العمل کارهای خویش شدند و محصولی را درو می کردند که بذر آن را خودشان پاشیده بودند، خداوند می فرماید: «خداوند هرگز به آن ها ظلم و ستم نکرد، آن ها بودند که بر خویشتن ستم کردند» (عنکبوت/ 40) آری مجازات این جهان و جهان دیگر بازتاب و تجسمی است از اعمال انسان ها، در آنجا که تمام راه های اصلاح و بازگشت را به روی خود ببندند.

خدا عادل تر از آن است که کوچک ترین ظلم و ستمی درباره انسانی روا دارد.

این آیه مانند بسیاری دیگر از آیات دیگر قرآن به روشنی اصل آزادی اراده و اختیار انسان را تثبیت می کند و این حقیقت را روشن می سازد که تصمیم گیری های همه جا از خود انسان است و خدا او را آزاد آفریده و آزاد خواسته است، بنابراین اعتقاد پیروان مکتب جبر که متأسفانه در میان مسلمان ها نیز وجود دارند با این منطق نیرومند قرآن ابطال می شود.

¢ تکیه گاه های سست همچون لانه عنکبوت!

هر حیوان و حشره ای برای خود خانه و لانه ای دارد، اما هیچ یک از این خانه ها به سستی خانه عنکبوت نیست.

اصولاً خانه باید دیوار و سقف و دری داشته باشد و صاحب آن را از حوادث حفظ کند طعمه و غذا و نیازهای او را در خود نگاه دارد. بعضی از خانه ها سقف ندارند اما لااقل دیواری دارند یا اگر دیوار ندارند سقفی دارند؛ اما لانه عنکبوت که از تعدادی تارهای بسیار نازک ساخته شده نه دیواری دارد، نه سقفی، نه حیاطی و نه دری، این ها همه از یک سو.

از سوی دیگر مصالح آن به قدری سست و بی دوام است که در برابر هیچ حادثه ای مقاومت نمی کند. اگر نسیم ملایمی بوزد تاروپودش را درهم می ریزد! اگرچند قطره باران بر آن ببارد آن را متلاشی می کند! کم ترین شعله آتشی به آن برسد نابودش می سازد. حتی اگر گردوغبار بر آن بنشیند پاره پاره می شود و از سقف خانه آویزان می گردد.

معبودهای دروغین این گروه نیز نه سودی دارند و نه زیانی، نه مشکلی را حل می کنند و نه در روز بیچارگی پناهگاه کسی هستند. درست است که این خانه برای عنکبوت با آن پاهای بلند و طولانی اش هم مرکز استراحت است و هم در و دکان و دامی برای صید حشرات و تحصیل غذا. ولی در مقایسه با خانه های حیوانات و حشرات دیگر بی نهایت سست و بی دوام است. کسانی که غیر خدا را تکیه گاه خود قرار دهند تکیه آن ها بر تارعنکبوت است.

آن ها که غیر از خدا را معبود خویش برگزینند تکیه آن ها بر تارعنکبوت است تخت و تاج فرعون ها، اموال بی حساب قارون ها، قصرها و گنج های شاهان، همه مانند تارهای عنکبوت است. بی دوام، سست، غیرقابل اعتماد و ناپایدار در برابر طوفان حوادث. تاریخ نیز نشان می دهد که به راستی هیچ یک از این امور نمی تواند تکیه گاه انسان گردد. ولی آن ها که بر ایمان و توکل بر خدا تکیه می کنند تکیه بر سد پولادین دارند.

ذکر این نکته نیز در اینجا ضروری است: خانه عنکبوت و تارهای او بااینکه ضرب المثل در سستی است خود از عجایب آفرینش است که دقت در آن انسان را به عظمت آفریدگار آشناتر می کند.

تارهای عنکبوت از مایع لزجی ساخته می شود که در حفره های بسیار کوچکی همچون سرسوزن در زیر شکم او قرار دارد، این مایع دارای ترکیب خاصی است که هرگاه در مجاورت هوا قرار گیرد سخت و محکم می شود.

عنکبوت آن را به وسیله چنگال مخصوصش از این حفره ها بیرون کشیده و تارهای خود را از آن می سازد.

می گویند هر عنکبوت قادر است با همین مایع بسیار مختصر که در اختیار دارد در حدود پانصد متر از این تارها بتند! بعضی نوشته اند که سستی این تارها بر اثر نازکی فوق العاده است وگرنه از تار فولادینی که به ضخامت آن باشد محکم تر

ص:40

است! عجیب اینکه این تارها گاهی هرکدام از چهار رشته تشکیل شده و هر رشته ای نیز خود از هزار رشته! تشکیل یافته که هرکدام از سوراخ بسیار کوچکی که در بدن او است بیرون می آید اکنون فکر کنید هر یک از این تارهای فرعی چه اندازه ظریف و دقیق و باریک تهیه می شود.

علاوه بر عجایبی که در مصالح ساختمانی خانه عنکبوت به کاررفته، شکل ساختمانی و مهندسی آن نیز جالب است، اگر به خانه های سالم عنکبوت دقت کنیم منظره جالبی همچون یک خورشید با شعاع هایش بر روی پایه های مخصوصی از همین تارها مشاهده می کنیم البته این خانه برای عنکبوت خانه مناسب و ایده آلی است ولی درمجموع سست تر از آن تصور نمی شود و این چنین است معبودهایی که غیر از خدا می پرستند.

با توجه به اینکه عنکبوت تنها یک نوع نیست بلکه بعضی از دانشمندان مدعی هستند که تاکنون بیست هزار نوع عنکبوت شناخته شده است! و هرکدام ویژگی هایی دارند عظمت قدرت خدا در آفرینش این موجود کوچک آشکارتر می شود.

¢ (اولیا)

(جمع ولی) به جای «اصنام» و بت ها شاید برای اشاره به این نکته است که نه فقط معبودهای ساختگی که پیشوایان و رهبران غیر الهی نیز در همین حکم اند.

¢ ( لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ )

مربوط به بت ها و معبودهای دروغین است، نه مربوط به سستی خانه عنکبوت، چراکه سستی آن را همه می دانند، بنابراین مفهوم جمله چنین است اگر آن ها از سستی معبودان و پایگاه هایی که غیر از خدا برگزیده اند باخبر بودند به خوبی می دانستند که این ها در سستی همانند تارعنکبوت اند.

¢ هشدار تهدیدآمیزی به مشرکان غافل و بی خبر

«خداوند آنچه را آن ها غیر از او می خوانند می داند» شرک آشکار آن ها و شرک مخفی و پنهانشان، هیچ یک بر خدا پوشیده نیست. «و او است قادر شکست ناپذیر و حکیم علی الاطلاق» (42 عنکبوت).

اگر مهلت به آن ها می دهد، نه به خاطر آن است که نمی داند یا قدرتش محدود است، بلکه حکمت او ایجاب می کند که فرصت کافی دهد تا بر همه اتمام حجت شود و آن ها که شایسته هدایت اند، هدایت گردند.

قرآن می گوید: خدا می داند شما چه چیزهایی را می خوانید، هر که باشند و هر چه باشند، در برابر قدرت فرمان او چون تارعنکبوت اند و از خود چیزی ندارند که به شما بدهند.

ص:41

قسمت دوّم: ایمان آوردن ظاهری قارون به موسی

قارون بعد از پیروزی موسی بر فرعونیان ایمان اختیار کرد و به سرعت تغییر چهره داد و با زبردستی خاصی که ویژه این گروه است خود را در صف قاریان تورات و آگاهان بن اسرائیل جا زد، درحالی که بعید است ذره ای ایمان در چنین قلبی نفوذ کند. هنگامی که بنی اسرائیل در مسیر خود به بیت المقدس، چهل سال در بیابان تیه، ماندند، برای نجات خود از سرگردانی همواره به قرائت تورات و دعا و گریه اشتغال داشتند. قارون بسیار خوش صدا بود و تورات و دعاها را با صدای شیوای خود می خواند؛ و از علم و حکمت بهره ی وافری داشت به طوری که جمعیت بنی اسرائیل که به دو بخش شده بودند: موسی عهده دار قضاوت در یک بخش و قارون دادستان بخش دیگر بود. از طرفی موسی علیه السلام ریاست کشتارگاه و بیت القربان را به هارون بخشیده بود تا بنی اسرائیل هدایای خویش را برای قربانی به او بسپارند. هارون نیز هر قربانی را که برای ذبح به داخل کشتارگاه می برد آتش از آسمان فرود آمده و آن را طعمه خویش می ساخت. قارون به امتیازی که موسی به برادرش داده بود اعتراض کرد و از او خواست تا آن سمت را به او واگذارد؛ اما موسی گفت: این مسئولیت را بر اثر فرمان الهی به هارون بخشیده است و برای اثبات مدعای خویش چوب دستی های مختلفی را به یکدیگر بسته و در میان عبادتگاه بنی اسرائیل قرارداد و صبح که شد از میان آن عصاها فقط عصای هارون بود که بر آن برگ های سبز رویید.

در قرآن آمده است:

1- اما باوجوداین معجزه باز «قارون موسی را به سحر و جادو متهم ساخت» (1) و از او کناره گرفت.

موسی نیز به خاطر حسن قرابت میان آن ها از تعرض بیشتر به وی خودداری می ورزید.

ما فرستادیم موسی را یقین

با نشانی ها و سلطان مبین

جانب فرعون مردود شریر

هم دگر قارون و هامان وزیر

اختصاص این سه تن اندر بیان

هست زافزونی کفر از دیگران

پس بگفتند او بود در ادعا

ساحری کذاب نز راه خدا (2)

وقتی که ماندگار شدن بنی اسرائیل به طول انجامید قارون از آن ها کناره گرفت و در مجالس مناجات و دعای آن ها شرکت نمی کرد. روزی موسی نزد او رفت و به او گفت: «اگر از جمعیت ما کناره بگیری مشمول عذاب الهی خواهی شد» (شاید آغاز انحراف قارون ازاینجا شروع شد زیرا که صبر بر مصیبت آوارگی نداشت و ایمانش با شک و تردید همراه بود)

قارون گفتار موسی را به باد مسخره گرفت و موسی با ناراحتی از جدا شد. قارون به خدمتکارانش دستور داد که خاکستری را با آب تر کنند و به سروصورت موسی بریزند و آن ها این اهانت را به آن حضرت کردند و موسی قارون را نفرین کرد.


1- غافر: 24 - 23 (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسیَ بِایَتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُّبِینٍ (*) إِلی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّاب ٌ)
2- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 655

ص:42

قسمت سوّم: قارون و جنون نمایش ثروتش!

معمولاً ثروتمندان مغرور گرفتار انواعی از جنون می شوند، یک شاخه آن «جنون نمایش ثروت» است، آن ها از اینکه ثروت خود را به رخ دیگران بکشند لذت می برند، از اینکه سوار مرکب راهوار گران قیمت خود شوند و از میان پابرهنه ها بگذرند و گردوغبار بر صورت آن ها بیفشانند و تحقیرشان کنند احساس آرامش خاطر می کنند! گرچه همین نمایش ثروت غالباً بلای جانشان است زیرا کینه ها در سینه ها پرورش می دهد و احساسات را بر ضد آن ها بسیج می کند و بسیار می شود که همین عمل زشت و شرم آور طومار زندگی آن ها را درهم می پیچد و یا ثروتشان را بر باد می دهد!

ممکن است این کار جنون آمیز انگیزه ای مانند «تطمیع افراد طمع کار» و «تسلیم افراد سرکش» داشته باشد، ولی آن ها حتی بدون این انگیزه این عمل را انجام می دهند، این یک نوع هوس است نه برنامه و نقشه.

به هرحال قارون از این قانون مستثنا نبود، بلکه نمونه بارز آن محسوب می شد، قرآن در یک جمله درآیات موردبحث آن را بیان کرده می فرماید:

1- «(روزی قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آن ها که خواهان زندگی دنیا بودند گفتند: «ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستی که او بهره عظیمی دارد!» (1)

پس به روز شنبه قارون شد برون

بر گروه خود به آئینی فزون

پس بگفتند آن کسانی که زیاد

بودشان رغبت به دنیا و اعتماد

از طریق غبطه یا لیت لنا

مثل آنچه یافت قارون از عطا

کاو ز دنیا باشدش بهره عظیم

هستش افزون ملک و مال و زر و سیم (2)

نکته ها

¢ تفاخر قارون

قارون با یک جمعیت چهارهزارنفری در میان بنی اسرائیل رژه رفت، درحالی که چهار هزار نفر بر اسب های گران قیمت با پوشش های سرخ سوار بودند کنیزان سپیدروی با خود آورد که بر زین هایی طلایی که بر استرهای سفیدرنگ قرار داشت سوار بودند، لباس هایشان سرخ و همه غرق زینت آلات طلا! بعضی عدد نفرات او را هفتاد هزار نوشته اند و مسائل دیگری از این قبیل.

(*) از «خیثمه» روایت شده است که کلید گنج های قارون آن قدر زیاد بود که بر شصت اشتر دست وپا سفید حمل می گردید سنگینی کلیدهای آهنین به حدی بود که مجبور شدند آن ها را از جنس چوب بسازند وقتی بلند کردن آن ها نیز مشکل گشت کلیدهایی از پوست گاو ساختند.

قارون به هرکجا که سفر می کرد کلیدهای خویش را نیز به همراه می برد او گاه با تکبر به همراه ثروت های بیشمارش سوار بر استرهای پیشانی سفید درحالی که بر آن ها زین های ارغوانی نهاده شده بود در برابر مردم ظاهر می گشت؛ و بر استرهای او پارچه های زردرنگ آویخته بودند و چهار هزار اسب سوار به همراه سه هزار کنیزک سیمین تن که همگی در لباس های سرخ و انواع زینت ها غرق گشته بودند قارون را همراهی می کردند.


1- قص ص:79 (فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِهِ قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ)
2- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 559

ص:43

¢ «فی زینته»

گویای این حقیقت است که او تمام توان و قدرت خود را به کار گرفت تا آخرین زینت و بالاترین ثروت خود را به نمایش بگذارد و ناگفته پیدا است که مردی با این ثروت چه ها می تواند انجام دهد؟! در تواریخ داستان ها، یا افسانه های زیادی در این زمینه نقل شده است.

¢ برخورد مردم با تفاخر قارون

اکثریت دنیاپرست که این صحنه خیره کننده قلبشان را از جا تکان داد و آه سوزانی از دل کشیدند و آرزو که ای کاش به جای قارون بودند، حتی یک روز و یک ساعت و یک لحظه! چه زندگی شیرین و جذابی چه عالم نشاط انگیز و لذت بخشی؟ آفرین بر قارون و بر این ثروت سرشارش! چه جاه و جلالی؟ و چه حشمتی تاریخ مثل او را به خاطر ندارد، این عظمت خدادادی است! ... و مانند این حرف ها؛ و آرزو داشتند تا بتوانند بسان اطرافیان قارون زندگی نمایند اما خداوند به موسی وحی فرستاد تا بنی اسرائیل را وادار نماید به چهارگوشه لباس خویش پارچه هایی سبزرنگ بدوزند تا بدین وسیله هر وقت در جامه خویش نگریستند خدای را به یادآورند.

در حقیقت در اینجا کوره عظیم امتحان الهی داغ شد، از یک سو قارون در وسط کوره قرارگرفته و باید امتحان خیره سری خود را بدهد و از سوی دیگر دنیاپرستان بنی اسرائیل در گرداگرد این کوره قرارگرفته اند.

اما در مقابل این گروه عظیم گروه اندکی عالم و اندیشمند، پرهیزگار و باایمان که افق فکرشان از این مسائل برتر و بالاتر بود در آنجا حاضر بودند، کسانی که شخصیت را با معیار زر و زور نمی سنجیدند، کسانی که ارزش ها را در امکانات مادی جستجو نمی کردند، کسانی که بر این گونه نمایش های مسخره همیشه لبخند تمسخرآمیز می زدند و این مغزهای پوک را تحقیر می کردند آری گروهی از آن ها در اینجا بودند چنان که قرآن می گوید:

2- «اما کسانی که علم و دانش به آن ها داده شده بود گفتند: «وای بر شما ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمی کنند.» (1)

پس بر ارباب تمنا گفت چند

آنکه بودندی ز دانش بهره مند

ویل باد از این تمنا بر شما

بهتر از این هاست پاداش خدا

بر کسی کو بر رسول و کردگار

بگرود هم باشد او شایسته کار

می نیابند این چنین توفیق را

جز شکیبایان صابر در بلا (2)


1- قص ص:80 (وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیرْ لِّمَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ لَا یُلَقَّئهَا إِلَّا الصَّابرِونَ )
2- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 559

ص:44

نکته ها

¢

حسرت نخوردن به مال دیگران

آن ها که در مقابل زرق وبرق های هیجان انگیز و زینت های دنیا استقامت به خرج می دهند، آن ها که در برابر محرومیت ها مردانه می ایستند و در مقابل ناکسان سر فرونمی آورند، آن ها که در بوته آزمایش الهی، آزمایش مال و ثروت و ترس و مصیبت، همچون کوه پابرجا می ایستند آری این ها لیاقت ثواب الهی را دارند.

مسلماً منظور ازجمله (الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ) دانشمندان مؤمن بنی اسرائیل است که در میان آن ها مردان بزرگی همچون «یوشع» بودند... ولی جالب این است در برابر جمله (الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا) که درباره گروه اول آمده، تعبیر به «الذین یریدون الحیاة الآخرة» نمی کند بلکه تنها تکیه بر علم می کند، چراکه «علم» خمیرمایه و ریشه ایمان و استقامت و عشق به ثواب الهی و سرای آخرت است.

¢ ضمناً تعبیر به (الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ) پاسخ کوبنده ای است به قارون که خود را عالم می دانست.

قرآن می گوید: عالم این ها هستند که افق فکرشان این چنین بلند است، نه تو خیره سر و مغرور! و به این ترتیب بازهم می بینیم که ریشه همه برکات و خیرات به علم و دانش حقیقی بازمی گردد.

قسمت چهارم: نصیحت دانشمندان مؤمن بنی اسرائیل به قارون

در قرآن آمده است:

1- «به خاطر بیاور زمانی را که قومش (مردانی دانشمند، پرهیزگار، هوشیار، نکته سنج و با شهامت) به او گفتند: این همه خوشحالی آمیخته با غرور و غفلت و تکبر نداشته باش که خدا شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد» (1)

2- «و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد!» (2)

یاد کن گفتند چون قومش ز پند

که مشو مغرور و شاد از مال چند

حق فرحناکان ندارد هیچ دوست

زآن که غافل هر فرحناکی از اوست

می بجو در آنچه حق کردت عطا

تو سرای آخرت را بی خطا

بهره خود را فراموش از جهان

هم مکن از تندرستی و توان

کن تو نیکی بر عباد انسان که حق

بر تو نیکی کرد بی خوف و غلق

هم تبه کاری مجوی اندر زمین

إن الله لا یحبّ المفسدین (3)


1- قص ص:76(إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ(
2- قص ص:77 (وَ ابْتَغِ فِیمَا ءَاتَئکَ اللَّهُ الدَّارَ الاَخِرَةَ وَ لَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فیِ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یحُبُّ الْمُفْسِدِینَ)
3- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 558

ص:45

نکته ها

v سرای آخرت را بطلب

اشاره به اینکه مال و ثروت برخلاف پندار بعضی از کج اندیشان، چیز بدی نیست، مهم آن است که ببینیم در چه مسیری به کار می افتد و اگر به وسیله آن «ابتغاء دار آخرت» شود، چه چیزی از آن بهتر است؟ اگر وسیله ای برای غرور و غفلت و ظلم و تجاوز و هوسرانی و هوس بازی گردد، چه چیز از آن بدتر؟!

این همان منطقی است که در جمله معروف امیر مؤمنان علی علیه السلام درباره دنیا به روشنی از آن یادشده است: «من ابصر بها بصرته و من ابصر الیها اعمته»: «کسی که به دنیا به عنوان یک وسیله بنگرد چشمش را بینا می کند و کسی که به عنوان یک هدف نگاه کند نابینایش خواهد کرد»!(نهج البلاغه، خطبه 82 ) و قارون کسی بود که با داشتن آن اموال عظیم، قدرت کارهای خیر اجتماعی فراوان داشت ولی چه سود که غرورش اجازه دیدن حقایق را به او نداد.

¢ سهم و بهره ات از دنیا

این یک واقعیت است که هر انسان سهم و نصیب محدودی از دنیا دارد، یعنی اموالی که جذب بدن او، یا صرف لباس و مسکن او می شود مقدار معینی است و مازاد بر آن به هیچ وجه قابل جذب نیست و انسان نباید این حقیقت را فراموش کند.

مگر یک نفر چقدر می تواند غذا بخورد؟ چه اندازه لباس بپوشد؟ چند مسکن و چند مرکب می تواند داشته باشد؟ و به هنگام مردن چند کفن با خود می تواند ببرد؟ پس بقیه خواه وناخواه سهم دیگران است و انسان امانت دار آن ها!

(*) و چه زیبا فرمود: امیر مؤمنان علی علیه السلام: «یا بن آدم ما کسبت فوق قوتک فانت فیه خازن لغیرک»: (1) (ای فرزند آدم! هر چه بیشتر از مقدار خوراکت به دست می آوری خزانه دار دیگران در مورد آن خواهی بود!)

(*) تفسیر دیگری برای این جمله در روایات اسلامی و سخنان مفسران دیده می شود که با تفسیر فوق قابل جمع است و ممکن است هر دو معنی مراد باشد، (چون استعمال لفظ در اکثر از معنی واحد جایز است) و آن اینکه:

در معانی الأخبار از امیر مؤمنان علی علیه السلام در تفسیر جمله (وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا) (2) چنین آمده است: (لا تنس صحتک و قدرتک و فراغک و شبابک و نشاطک أن تطلب بها الآخرة): (تندرستی و قوت و فراغت و جوانی و نشاطت را فراموش مکن و به وسیله این (پنج نعمت بزرگ) آخرت را بطلب!) و طبق این تفسیر جمله فوق هشداری است به همه انسان ها که فرصت ها و سرمایه ها را از دست ندهند که فرصت چون ابر درگذراست.

¢ نیکی به مردم

این نیز یک واقعیت است که انسان همیشه، چشم بر احسان خدا دوخته و از پیشگاه او هرگونه خیر و نیکی را تقاضا می کند و همه گونه انتظار از او دارد، در چنین حالی چگونه می تواند تقاضای صریح یا تقاضای حال دیگران را نادیده بگیرد و بی تفاوت از کنار همه این ها بگذرد؟! و به تعبیر دیگر همان گونه که خدا به تو بخشیده است به دیگران ببخش، شبیه این سخن را در آیه 22 سوره نور در مورد عفو گذشت می خوانیم: (وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ الله لَکُمْ): «مؤمنان باید عفو کنند و صرف نظر کنند آیا دوست نمی دارید خداوند بر شما ببخشد»؟ این جمله را به تعبیر


1- نهج البلاغه، حکمت 192؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 73، ص 144، ح 28؛
2- مجلسی، بحار الانوار، ج 77، ص 390، ح 11؛ شیخ طوسی، امالی، ص 30، ح 31؛ حر عاملی، مستدرک الوسائل، ج1، ص 123

ص:46

دیگر چنین می توان تفسیر کرد که گاه خداوند مواهب عظیمی به انسان می دهد که در زندگی شخصی اش نیاز به همه آن ندارد، عقل توانایی می دهد که نه فقط برای اداره یک فرد، بلکه برای اداره یک کشور کارساز است، علمی می دهد که نه یک انسان، بلکه یکجامعه می تواند از آن استفاده کند، اموال و ثروتی می دهد که درخور برنامه های عظیم اجتماعی است؛ و این گونه مواهب الهی مفهوم ضمنی اش این است که همه آن به تو تعلق ندارد بلکه توکل پروردگار در منتقل ساختن آن به دیگران هستی، خدا این موهبت را به تو داده که با دست تو بندگانش را اداره کند.

«نکند که این امکانات مادی تو را بفریبد و آن را درراه «فساد» و «افساد» به کارگیری: هرگز فساد در زمین مکن که خدا مفسدان را دوست ندارد.

این نیز یک واقعیت است که بسیاری از ثروتمندان بی ایمان گاه بر اثر جنون افزون طلبی و گاه برای برتری جویی دست به فساد می زنند جامعه را به محرومیت و فقر می کشانند همه چیز را در انحصار خود می گیرند، مردم را برده و بنده خود می خواهند و هرکسی زبان به اعتراض بگشاید او را نابود می کنند و اگر نتوانند از طریق تهمت به وسیله عوامل مرموز خود او را منزوی می سازند و خلاصه جامعه را به فساد و تباهی می کشند.

¢ اهداف اندرزگویان

1. سعی کردند غرور قارون را درهم بشکنند.

2. اخطار نمودند که دنیا وسیله است نه هدف.

3. به او هشدار دادند که ازآنچه داری تنها بخش کمی را می توانی مصرف کنی.

4. این حقیقت را به او گوشزد کردند که فراموش نکن خداوند به تو نیکی کرده تو هم باید نیکی کنی وگرنه مواهبش را از تو خواهد گرفت.

5. او را از فساد در ارض که نتیجه مستقیم فراموش کردن اصول چهارگانه قبل است بر حذر داشتند.

¢ موضع اسلام در برابر مسئله ثروت

نباید ازآنچه گفتیم این چنین استنباط شود که اسلام در برابر مال و ثروت موضع منفی دارد و با آن مخالف است، نباید تصور کرد که اسلام، فقر را می پسندد و دعوت به فقر می کند و آن را وسیله کمالات معنوی می داند. بلکه به عکس اسلام به عنوان یک وسیله مؤثر و کارساز روی آن تکیه می کند در آیه 180 سوره بقره از «مال» تعبیر به «خیر» شده است.

در حدیثی از امام باقر علیه السلام می خوانیم: (نعمَ العَون الدنیا علی طلب الآخرة): (1) (دنیا کمک خوبی است برای رسیدن به آخرت). بلکه آیات موردبحث که شدیدترین مذمت را از قارون ثروتمند مغرور می کند شاهد گویایی بر این موضوع است، ولی اسلام ثروتی را می پسندد که به وسیله آن «ابتغاء دار آخرت» و طلب سرای دیگر شود، چنان که دانشمندان بنی اسرائیل به قارون گفتند: «وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ الله الدَّارَ الآخرة» اسلام ثروتی را می پسندد که در آن «أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ الله إِلَیْکَ» و نیکی به همگان باشد. اسلام ثروتی را مدح می کند که در آن «لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا» تحقق یابد.


1- این روایت از امام صادق نیز روایت شده، کلینی، اصول کافی، ج5، ص 73، ح 14

ص:47

بالأخره اسلام ثروتی را خواهان است که مایه فساد در زمین و فراموش کردن ارزش های انسانی و گرفتار شدن در مسابقه جنون آمیز «تکاثر» نگردد و انسان را به «خود برتربینی» و «تحقیر دیگران» و حتی رویارویی با پیامبر خدا نکشاند.

وسیله ای باشد برای استفاده همگان، برای پر کردن خلأهای موجود اقتصادی، برای مرهم نهادن بر زخم های جانکاه محرومان و برای رسیدن به نیازها و مشکلات مستضعفان.

علاقه به چنین ثروتی با چنین هدف های مقدسی علاقه به دنیا نیست، علاقه به آخرت است، چنان که در حدیثی می خوانیم یکی از یاران امام صادق علیه السلام خدمتش آمد و شکایت کرد که ما دنبال دنیا هستیم و به آن علاقه مندیم (از این می ترسیم که دنیاپرست باشیم).

امام (که پاکی و تقوای آن مرد را می دانست) فرمود: با این ثروت دنیا چه می خواهی انجام دهی؟ در پاسخ عرض کرد: هزینه خود و خانواده ام را تهیه کنم و به خویشاوندانم کمک نمایم، درراه خدا انفاق کنم و حج و عمره بجا آورم امام فرمود: (لیسَ هذا طلبُ الدُّنیا هذا طلبُ الآخرة): این، دنیاطلبی نیست این طلب آخرت است.

قسمت پنجم: پاسخ قارون یاغی و ستمگر به این واعظان دلسوز

در قرآن آمده است: قارون با همان حالت غرور و تکبری که از ثروت بی حسابش ناشی می شد چنین گفت:

1- «این ثروت را به وسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام!» (1)

گفت من داده شدم نبود جز این

مال و اموالی که دارم این چنین

خود ز علمی کان بود نزدیک من

وان بود از عقل و رای نیک من

من ز اسرائیلیان آگه ترم

بر کتاب این مال را زان درخورم

یا که از کسب و فلاحت و اتّجار

یافتم این ملک و مال بی شمار

گفته اند او داشت علم کیمیا

کیمیا عقل است گر داری بها

عقل را باشد علامات و نشان

گر که گویم بازمانم از بیان (2)

قارون گفت: این مربوط به شما نیست که من با ثروتم چگونه معامله کنم! من که با علم و آگاهیم در ایجاد آن دخالت داشته ام در مصرف آن نیاز به ارشاد و راهنمایی کسی ندارم! به علاوه لا بد خداوند مرا لایق این ثروت می دانسته که به من عطا کرده است راه مصرف آن را نیز به من یاد داده، از دیگران بهتر می دانم و لازم به دخالت شما نیست! و از همه این ها گذشته من زحمت کشیده ام، رنج برده ام، خون جگر خورده ام تا این ثروت را اندوخته ام، دیگران هم اگر لیاقت و توانایی دارند چرا زحمت نمی کشند؟ من مزاحم آن ها نیستیم! و اگر ندارند چه بهتر که گرسنه بمانند و بمیرند جمله «أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی) را به هر یک از معانی سه گانه فوق یا به همه آن ها می توان تفسیر کرد.


1- قص ص:78 (قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلیَ عِلْمٍ عِندِی...)
2- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 559

ص:48

این ها منطق های پوسیده و رسوایی است که غالباً ثروتمندان بی ایمان در مقابل کسانی که آن ها را نصیحت می کنند اظهار می دارند.

نکته ها

¢ علم قارون چه بود؟

آیا به علم کیمیا، آن چنان که بعضی از مفسران گفته اند؟ یا به علم تجارت و کشاورزی و فنون صنعت؟ و یا به علم مدیریت خاصش که توانسته بود از طریق آن این ثروت عظیم را به چنگ آورد؟ یا همه این ها؟ بعید نیست که مفهوم آیه معنی وسیعی داشته باشد و همه را شامل شود. (البته صرف نظر از اینکه علم کیمیا- علمی است که به وسیله آن می توان از مس و مانند آن طلا بسازند- افسانه است یا واقعیت).

¢ دیدگاه مولانا

ایشان می گوید: همیشه نمی توان به علوم خود اعتماد کرد؛ زیرا قارون که به علم خود مغرور بود؛ همان علم باعث گمراهی و هلاکتش شد؛ پس راه شناخت حق، شهود قلبی است و علوم ظاهری نه تنها نمی توانند واسطه ی معرفت حق شوند، بلکه گاه باعث گمراهی نیز می شوند:

چه کشید از کیمیا قارون ببین

که فروبردش به قعر خود زمین

بو الحکم آخر چه بربست از هنر

سرنگون رفت او ز کفران در سقر (1)

علم چون آموخت سگ رست از ضلال

می کند در بیشه ها صید حلال

سگ چو عالم گشت شد چالاک زحف

سگ چو عارف گشت شد ز اصحاب کهف

سگ شناسا شد که میر صید کیست

ای خدا آن نور اشناسنده چیست

کور نشناسد نه از بی چشمی است

بلکه این ز آن است کز جهل است مست

نیست خود بی چشم تر کور از زمین

این زمین از فضل حق شد خصم بین

نور موسی دید و موسی را نواخت

خسف قارون کرد و قارون را شناخت

رجف کرد اندر هلاک هر دعی

فهم کرد از حق که یا أَرْضُ ابلعی (2)

کسی که از اسرار حق آگاهی ندارد و می خواهد حقایق الهی را به حیله ها و تدبیرهای این جهانی خود مثل زند و برای کارهای خود توجیهی بیاورد؛ با این کار باعث ویرانی و نابودی خود می شود:

کی رسدتان این مثل ها ساختن؟

سوی آن درگاه پاک انداختن؟

آن مثل آوردن، آن حضرت است

که به علم سرّ و جهر او آیت است

این مثال آورد قارون از لجاج

تا فروشد در زمین با تخت و تاج (3)


1- . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص 1033
2- . مولوی، مثنوی معنوی ، دفتر دوم، ص 278
3- . مولوی، مثنوی معنوی ، دفتر سوم، ص 464

ص:49

قسمت ششم: پاسخ کوبنده ی خداوند به قارون و قارون ها

در قرآن آمده است:

1- (آیا او نمی دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد)، مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند. (*)) (1)

تو می گویی آنچه داری از طریق علم و دانشت داری، اما فراموش کردی که از تو عالم تر و نیرومندتر و ثروتمندتر فراوان بودند، آیا توانستند از چنگال مجازات الهی رهایی یابند؟

پس پی توبیخ او فرمود حق

او ندانست این خود آیا در نسق

که ز پیش از وی حق از اهل قرون

که ز وی بودند از هر ره فزون

قوت و جمعیت از وی بیشتر

بودشان هم ملک و مال و سیم و زر

تا چسان فرمود ایشان را هلاک

نیستشان مر عظم و لحم الّا که خاک

هم نه پرسیده شوند آن مجرمان

از گناه خود که باشدشان نشان

یعنی از سیما شوند اشناخته

هم به دوزخ بی سؤال انداخته (2)

نکته ها

¢ سخنان روشن ضمیران بنی اسرائیل به قارون

1- آنها گفته بودند «ما آتاک الله ...) (خدا این مال و ثروت را به تو داده)

اما این بی ادب جسور با این سخن مقابله کرد و گفت: (آنچه را دارم از علم خویش دارم) اما خداوند در جمله بالا کوچکی قدر و قوت او را در برابر اراده و مشیتش آشکار می سازد.

2- هشدار دیگری به او (به هنگام نزول عذاب الهی، مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند) اصلاً مجالی برای پرسش و پاسخ نیست، عذابی است قاطع و دردناک و کوبنده و ناگهانی.

یعنی امروز آگاهان بنی اسرائیل به قارون نصیحت می کنند و مجال اندیشه و پاسخ به او می دهند اما هنگامی که اتمام حجت شد و عذاب الهی فرارسید، دیگر مجالی برای اندیشه یا سخنان ناموزون و کبر آلود نیست، عذاب الهی همان و نابودی همان!

¢ منظور از این سؤال که در مورد مجرمان نفی شده کدام سؤال است؟ در دنیا یا آخرت؟

بعضی از مفسران، اولی را انتخاب کرده اند و بعضی دومی را و مانعی ندارد که هر دو مراد باشد، یعنی هم در موقع مجازات استیصال در دنیا از آن ها سؤالی نمی شود تا بخواهند پشت هم اندازی کنند و عذرتراشی نمایند و خود را بی گناه قلمداد کنند و هم در قیامت، چراکه در آنجا بدون سؤال همه چیز روشن است و به گفته قرآن، چهره ها خود گواهی بر وضع مجرمان می دهد! «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ) (رحمن:41) و به این ترتیب آیه موردبحث هماهنگ


1- قص ص:78 (... أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثرَ جَمْعًا وَ لَا یُسْلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ )
2- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 559

ص:50

با آیه 39 سوره رحمان است که می فرماید: (فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ): در آن روز از هیچ یک نه انسان و نه جن درباره گناهش سؤال نمی شود.»

¢ در اینجا سؤال دیگری مطرح است که این تعبیر با آیه 92 سوره حجر که می گوید: (فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ)(قسم به پروردگارت که ما از همه آن ها سؤال می کنیم)، چگونه سازگار است؟ این سؤال را نیز از دو راه می توان پاسخ گفت:

نخست اینکه قیامت، مواقف متعددی دارد بعضی از مواقف سؤال می کنند، اما در بعضی از مواقف همه چیز روشن است و نیاز به سؤال ندارد.

دیگر اینکه سؤال دو گونه است: «سؤال تحقیق» و «سؤال سرزنش» در قیامت نیاز به «سؤال تحقیق» نیست، چراکه همه چیز عیان است و حاجت به بیان نیست، ولی «سؤال سرزنش آمیز» در آنجا وجود دارد که این خود یک نوع مجازات روانی برای مجرمان است. درست همانند سؤالی که پدر از فرزند ناخلفش می کند و می گوید: آیا من این همه به تو خدمت نکردم؟ و آیا جزای آن همه خدمت خیانت و فساد بود؟!(درحالی که هر دو از جریان ها باخبرند و منظور پدر سرزنش فرزند است).

قسمت هفتم: فرمان زکات به بنی اسرائیل و ظاهر شدن چهره ی منافق قارون در پس این امتحان

بین قارون و موسی دشمنی و جاروجنجال جدی نبود تا اینکه فرمان گرفتن زکات از طرف خداوند بر موسی صادر شد ...

روزی موسی نزد قارون رفت و از او مطالبه ی زکات نمود، آن هم زکات اندک، یعنی از هر هزار دینار نوع کالا، یک نوع.

قارون در آغاز از این دستور سرپیچی نکرد، ولی به خانه اش آمد و به حسابرسی پرداخت و متوجه شد که زکات مالش بسیار خواهد شد و حرص و دنیاپرستی باعث گردید که برای حفظ مال خود به یک آشوب ناجوانمردانه دست بزند.

از «خیثمه» روایت شده است هنگامی که ثروت قارون از اندازه گذشت قانون زکات در میان بنی اسرائیل وضع گشته بود موسی ازاین جهت نیز با وی مدارا نموده و از او خواست تا در ازای هر هزار دینار یک دینار و در برابر هر هزار گوسفند یک گوسفند را به عنوان زکات از مال خویش خارج سازد؛ اما او به پرداخت همین مقدار کم نیز رضایت نداد و از بنی اسرائیل خواست تا آن ها نیز اموال خویش را به عنوان زکات به موسی ندهند.

¢

در تورات در مورد زکات آمده است: (1)

- (از تمامی محصولاتتان، هرساله باید یک دهم را کنار بگذارید. این عشریه را بیاورید تا در محلی که خداوند، خدایتان به عنوان عبادتگاه خود، انتخاب خواهد کرد در حضورش بخورید.

- این شامل عشریه های غلّه، شراب تازه، روغن زیتون و نخست زاده ی گلّه ها و رمه هایتان است. منظور از این کار، این است که بیاموزید همیشه خداوند را در زندگی خود احترام کنید. اگر مکانی که خداوند به عنوان عبادتگاه


1- سفر تثنیه، اصحاح 14، آیات:22 - 28

ص:51

خود انتخاب می کند به قدری دور باشد که به راحتی نتوانید عشریه های خود را به آنجا حمل کنید، آنگاه می توانید عشریه ی محصولات و رمه هایتان را بفروشید و پولش را به عبادتگاه خداوند ببرید.

- وقتی که به آنجا رسیدید، با آن پول، هرچه خواستید بخرید. (گاو، گوسفند، شراب یا مشروبات دیگر) تا در آنجا در حضور خداوند، خدایتان جشن گرفته، با خانواده ی خود به شادی بپردازید.

- در ضمن لاوی های شهرتان را فراموش نکنید، چون آن ها مثل شما صاحب ملک و محصول نیستند. در آخر هر سه سال، باید عشریه ی تمام محصولات خود را در شهر خود جمع کنید تا آن را به لاوی ها که در میان شما ملکی ندارند و همچنین غریبان، بیوه زنان و یتیمان داخل شهرتان بدهید تا بخورند و سیر شوند. آنگاه خداوند، خدایتان شمارا در کارهایتان برکت خواهد داد. )

¢ داستان شورش قورح، داتان و ابیرام نیز در تورات این گونه بیان شده: (1)

- یک روز (در قادش برنیع) قورح پسر یصهار نوه ی قهات از قبیله ی لاوی، با داتان و ابیرام پسران الیاب و اون پسر فالت که هر سه از قبیله ی رئوبین بودند باهم توطئه کردند که علیه موسی شورش کنند.

- 250 نفر از سران معروف اسرائیل که توسّط مردم انتخاب شده بودند در این توطئه شرکت داشتند.

- ایشان نزد موسی و هارون رفته گفتند: «شما از حدّ خود تجاوز می کنید! شما از هیچکدام از ما بهتر نیستید. همه ی قوم اسرائیل مقدّس اند و خداوند باهمگی ما است؛ پس چه حقّی دارید خود را در رأس قوم خداوند قرار دهید؟»

- موسی وقتی سخنان ایشان را شنید به خاک افتاد. سپس به قورح و آنانی که با او بودند گفت: «فردا صبح خداوند به شما نشان خواهد داد چه کسی به او تعلّق دارد و مقدّس است و خداوند چه کسی را به عنوان کاهن خود انتخاب کرده است.

- ای قورح، تو تمام کسانی که با تو هستند فردا صبح، آتشدان ها گرفته، آتش در آن ها بگذارید و در حضور خداوند بُخور در آن ها بریزید. آن وقت خواهیم دید خداوند چه کسی را انتخاب کرده است. ای پسران لاوی، این شما هستید که از حدّ خود تجاوز می کنید! »

- موسی به قورح و آنانی که با او بودند گفت: «ای لاوی ها گوش دهید. آیا به نظر شما این امر کوچکی است که خدای اسرائیل شمارا از میان تمام قوم اسرائیل برگزیده است تا درخیمه ی مقدّس خداوند کارکنید و به او نزدیک باشید و برای خدمت به قوم در حضور آن ها بایستید؟ آیا این وظیفه را که خداوند فقط به شما لاوی ها داده است ناچیز می دانید که اکنون خواهان مقام کاهنی هم هستید؟ با این کار درواقع به ضد خداوند قیام کرده اید. مگر هارون چه کرده است که از او شکایت می کنید؟»

- بعد موسی به دنبال داتان و ابیرام پسران الیاب فرستاد، ولی آن ها نیامدند و در جواب گفتند: «مگر این امر کوچکی است که تو ما را از سرزمین حاصلخیز مصر بیرون آوردی تا در این بیابان بی آب و علف از بین ببری و


1- سفر اعداد، اصحاح 16، آیات: 1- 15

ص:52

حالا هم خیال داری بر ما حکومت کنی؟ از این گذشته، هنوز که ما را به سرزمین حاصلخیزی که وعده داده بودی نرسانیده ای و مزرعه و تاکستانی به ما نداده ایچه کسی را می خواهی فریب دهی؟ ما نمی خواهیم بیاییم»

قسمت هشتم: نقشه ی قارون و خنثی شدن تصمیم ناجوانمردانه ی او

قارون بنی اسرائیل را جمع کرد و برایشان سخنرانی نمود و گفت: «ای بنی اسرائیل موسی شمارا به هر چیزی دستور داد، از او اطاعت کردید، ولی اینک می خواهد (به عنوان زکات) اموال و ثروت شمارا از دستان خارج کند»

جمعیتی از بنی اسرائیل فریب این سخنرانی را خوردند و گفتند: «ای قارون تو سرور و بزرگ ما هستی، ما مطیع تو هستیم هرگونه تو دستور دهی اطاعت می کنیم.»

قارون به چند نفر گفت: «به شما دستور می دهم فلان زن بی عفت را به اینجا بیاورید و با او قرار بگذارید (تا او در مقابل فلان مبلغ رشوه) در انظار مردم بگوید: «موسی بامن زنا کرد»

آن ها نزد آن زن رفتند و قراردادی در این مورد با او بستند و آن زن نیز قبول کرد.

تا اینکه روزی قارون بنی اسرائیل را در یکجا جمع کرد و سپس نزد موسی آمد و گفت: «ای موسی! قوم تو برای استماع سخنرانی و موعظه ی شما، اجتماع کرده اند.»

در روز موعود موسی بر فراز منبری به اندرز مردم مشغول بود و بعضی از قوانین حدود و قصاص را شرح می داد از آن جمله می گفت: ای بنی اسرائیل!

— کسی که دزدی کند دستش را جدا می کنیم،

— هر کس که تهمتی ناروا زند هشتاد ضربه تازیانه خواهد خورد

— و کسی که بدون داشتن زن زنا نماید صد ضربه خواهد خورد

— و هرگاه مردی که دارای همسر است زنا نماید او را سنگسار خواهیم کرد تا جان دهد.

— ناگهان قارون در میان جمعیت فریاد زد: «اگرچه زنا کار خودت باشی؟»

موسی گفت: «اگرچه خودم باشم.»

قارون گفت: «بنی اسرائیل می گویند: «تو با فلان زن روسپی زنا کرده ای»

موسی گفت: «آن زن را به اینجا بیاورید اگر گفت با من زنا کرده، سخن او را بگیرید و مرا سنگسار کنید» عده ای رفتند و آن زن را آوردند.

موسی علیه السلام که خود را در معرض تهمتی بس بزرگ دید آن زن را به تورات و آیات الهی قسم داد تا لب گشوده و به بی گناهی او اقرار نماید؛ و موسی به او رو کرد و گفت: «ای زن! آیا من با تو زنا کرده ام؟! آن گونه که این قوم می گویند؟! به لطف خداوند آن زن دگرگون شده و با خود گفت: این بهترین فرصت است تا از خداوند درخواست توبه نموده و حقیقت را فاش کنم.

زن گفت: «نه آن ها دروغ می گویند، آن ها با من قرارداد بستند که این نسبت دروغ را به تو بدهم»، این ها از من دعوت کردند و پاداش سنگینی قراردادند که تو را متهم کنم، ولی گواهی می دهم که تو پاکی و رسول خدایی! در روایت دیگری آمده است که آن زن گفت: وای بر من، من هر کار خلافی را کرده ام اما تهمت به پیامبر خدا نزده ام و سپس دو کیسه پولی را که به او داده بودند نشان داد و گفتنی ها را گفت.

ص:53

لحظه ای بعد همه چیز روشن گشت و موسی سجده کنان در برابر خداوند به شکرگزاری مشغول گشت. (گویا آن زن نیز به پیش بینی موسی و سخنان قبل از تهمت زدن به موسی که توسط خود موسی ایراد گردیده بود جرقه یا ایمان دلش را روشن کرده بود و بدین خاطر خدا را شکر کرد که فریب وسوسه ی پول قارون را نخورد و حقیقت را بر زبان جاری ساخت) و در اینجا بود که خداوند مجازات قارون زشت سیرت و منافق را صادر کرد.

قسمت نهم: عذاب و مرگ قارون ویارانش

خداوند بر قارون و آن جمعیت همدستش غضب کرد و فرمان «خسف» (فرورفتن در زمین) را در اختیار موسی علیه السلام قرارداد و به موسی فرمود: «به زمین فرمان بده تا قارون و خانه اش را در کام خود فروبرد» موسی از خداوند خواست تا عذابش را بر وی نازل گرداند...

آن روز قارون در میان قصر خود نشسته بود که ناگهان مشاهده کرد درب به اراده موسی بازشده و آن حضرت به طرف وی می آید. چیزی نگذشت که قصر عظیم قارون منهدم گشت و موسی به زمین گفت: «آن ها را بگیر» و زمین آن ها را تا ساق پایشان گرفت.

صدای ناله و استغاثه قارون به هوا برخاست. او موسی را هفتاد بار به قرابتی که میانشان بود قسم داد اما سخنان وی هیچ تأثیری در موسی ننهاد؛ و بار دیگر موسی به زمین گفت: «آن ها را بگیر» و زمین آن ها را تا گردن هایشان گرفت. آن ها ناله و گریه می کردند و به موسی التماس می نمودند که به آن ها رحم کند. ولی موسی برای آخرین بار به زمین گفت: «آن ها را بگیر» و زمین همه ی آن ها را در کام خود فروبرد.

در قرآن آمده است:

1- «سپس ما، او خانه اش را در زمین فروبردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد.» (1)

پس فروبردیم او را از کمین

با سرا و گنج و مالش در زمین

پس گروهی هیچش از یاران نبود

تا که بتوانند از او یاری نمود

یا عذابی را از او دارند باز

دون آن قدرت نمای کارساز

هم نبود او تا ز موسی در مقام

زانچه با او کرد بکشد انتقام

یا نبد زان آن که بتواند نمود

از خود او دفع عذابی در حدود (2)

مسلّم است که در آن قصر قارون تنها نبود، او اطرافیانش، او هم سنگرانش او یاران ظالم و ستمگرش همه در اعماق زمین فرورفتند.

و نه جیره خوارانش و نه دوستان صمیمی اش و نه اموال و ثروتش، هیچ یک او را از چنگال عذاب الهی نجات ندادند و همه به قعر زمین فرورفتند!


1- قص ص:81 (فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرینَ )
2- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 560

ص:54

سپس خداوند به موسی وحی کرد: «به التماس آن ها توجه و ترحم نکردی ولی اگر آن ها به من استغاثه می کردند من جواب مثبت به آن ها می دادم.» (1)

آنگاه آن حضرت به خداوند عرضه داشت: پروردگارا اگر قارون مرا به ذات مقدس تو قسم داده بود یقیناً اجابتش می کردم.

اما باری تعالی که از این کار موسی خوشنود نبود خطاب به او گفت: بدان اگر من جای تو بودم دعوتش را پذیرا می گشتم.

(*) قتاده می گوید: بعد از مرگ قارون در میان مردم شایع گشت که موسی وی را به خاطر دستیابی بر ثروت بیکرانش به هلاکت رسانده است کمی بعد با نفرین موسی تمام قصر و ثروت های قارون در سینه زمین فرورفت تا پیامبر خدا از این تهمت ناروا مبرا گردد. (2)

v در تورات آمده است: (3)

موسی به قورح گفت: «تو تمامی یارانت فردا صبح به حضور خداوند بیایید، هارون نیز اینجا خواهد بود. فراموش نکنید آتشدان ها را با خودتان آورده، روشن کردند و بُخور بر آن ها گذاشتند و با موسی و هارون کنار در ورودی خیمه ی عبادت ایستادند.

دراین بین، قورح تمامی قوم اسرائیل را علیه موسی و هارون تحریک کرده بود و همگی آن ها نزد در خیمه ی عبادت جمع شده بودند.

حضور پرجلال خداوند بر تمام قوم اسرائیل نمایان شد.

- خداوند به موسی و هارون فرمود: «ازکنار این قوم دور شوید تا فوراً آن ها را هلاک کنم» ولی موسی و هارون رو به خاک نهاده، عرض کردند: «ای خدایی که خدای تمام افراد بشر هستی، آیا به خاطر گناه یک نفر، نسبت به تمامی قوم خشمگین می شوی؟»

- خداوند به موسی فرمود: «پس به بنی اسرائیل بگو که از کنار خیمه های قورح و داتان و ابیرام دور شوند» پس موسی درحالی که رهبران اسرائیل او را همراهی می کردند، به سوی خیمه های داتان و ابیرام شتافت. او به قوم اسرائیل گفت: «از اطراف خیمه های این مردان بدکار دور شوید و به چیزی که مال آن هاست دست نزنید مبادا شریک گناهان ایشان شده، با ایشان هلاک شوید.»

پس قوم اسرائیل از اطراف خیمه های قورح و داتان و ابیرام دور شدند.

داتان و ابیرام با زنان و پسران و اطفال خود از خیمه هایشان بیرون آمده، دم در ایستادند.

- موسی گفت: «حال خواهید دانست که خداوند مرا فرستاده است تا تمامی این کارها را انجام بدهم و اینکه به اراده ی خودم کاری نکرده ام.

اگر این مردان به مرگ طبیعی یا در اثر تصادف یا بیماری بمیرند، پس خداوند مرا نفرستاده است.


1- اقتباس از تاریخ طبری، ج 1، صص 262 – 265؛ قمی، تفسیر قمی، ج 1، ص 144
2- ثعلبی، عرائس، ص 119؛ مجلسی، بحار، ج 13، ص 256.
3- سفر اعداد، اصحاح 16، آیات: 16- 50

ص:55

امّا اگر خداوند معجزه ای نموده، زمین باز شود و ایشان را با هرچه که دارند ببلعد و زنده به گور شوند، آن وقت بدانید که این مردان به خداوند اهانت کرده اند. »

به محض این که سخنان موسی تمام شد، ناگهان زمین زیر پای قورح و داتان و ابیرام دهان گشود و آن ها را با خانواده ها و همدستانی که با آن ها ایستاده بودند، همراه با داروندارشان فروبرد.

پس به این ترتیب، زمین بر ایشان به هم آمد و ایشان زنده به گور شدند و از بین رفتند.

اسرائیلی هایی که نزدیک آن ها ایستاده بودند، از فریاد آن ها پا به فرار گذاشتند، چون ترسیدند زمین، ایشان را هم به کام خود فروبرد.

سپس آتشی از جانب خداوند فرود آمد و آن 250 نفری را که بُخور تقدیم می کردند، سوزانید.

- خداوند به موسی فرمود: «به العازار پسر هارون کاهن بگو که آن آتشدان ها را از داخل آتش بیرون آورد، چون آن ها وقف خداوند شده، مقدّس می باشند... او باید خاکستر آتشدان های این مردانی را که به قیمت جان خود گناه کردند دور بیزد. بعد آتشدان ها را درهم کوبیده، از آن ورقه ای برای پوشش قربانگاه درست کند، زیرا این آتشدان ها مقدّس اند.

این پوشش قربانگاه برای قوم اسرائیل، خاطره ی عبرت انگیزی خواهد بود.»

پس العازار کاهن، آن آتشدان های مفرغی را گرفته در هم کوبید و از آن ورقه ای فلزی برای پوشش قربانگاه ساخت تا برای قوم اسرائیل عبرتی باشد که هیچ کس، غیر از نسل هارون، جرئت نکند در حضور خداوند بُخور بسوزاند، مبادا همان بلایی بر سرش آید که بر سر قورح و طرفدارانش آمد.

بدین ترتیب دستورات خداوند به موسی، عملی گردید. امّا فردای همان روز، بنی اسرائیل دوباره علیه موسی و هارون زبان به شکایت گشودند و گفتند: «شما قوم خداوند را کشته اید»

ولی وقتی آن ها دور موسی و هارون را گرفته بودند، ناگهان ابر، خیمه ی عبادت را پوشاند و حضور پُرجلال خداوند نمایان شد.

- موسی و هارون آمدند و کنار در خیمه ی عبادت ایستادند و خداوند به موسی فرمود: «از کنار این قوم دور شوید تا فوراً آن ها را نابود کنم.» ولی موسی و هارون در حضور خداوند به خاک افتادند.

- موسی به هارون گفت: «آتش دان خود را برداشته، آتش از روی قربانگاه در آن بگذار و بُخور بر آن بریز و فوراً به میان قوم ببر و برای ایشان کفّاره کن تا گناهانشان آمرزیده شود، زیرا غضب خداوند بر ایشان افروخته و بلا شروع شده است.»

هارون مطابق دستور موسی عمل کرد و به میان قوم شتافت، زیرا بلا شروع شده بود، پس بخور بر آتش نهاد و برای ایشان کفّاره نمود. او بین زندگان و مردگان ایستاد و بلا متوقف شد. بااین حال علاوه بر آنانی که روز پیش با قورح به هلاکت رسیده بودند 14700 نفر دیگر هم مردند.

هارون نزد موسی به در خیمه ی عبادت بازگشت و بدین ترتیب بلا رفع شد.

نکته ها

¢ آری هنگامی که طغیان و سرکشی و تحقیر مؤمنان تهیدست و توطئه بر ضد پیامبر پاک خدا، به اوج خود برسد، دست قدرت الهی از آستین بیرون می آید و به حیات طغیانگران پایان می دهد، چنان آن ها را درهم می کوبد که زندگی آن ها عبرتی برای همگان می گردد.

ص:56

¢ مسئله «خسف»

به معنی فرورفتن و پنهان گشتن در زمین است، بارها در طول تاریخ بشر واقع شده است که زمین لرزه شدیدی آمده و زمین از هم شکافته شده و شهر یا آبادی هایی را در کام خود فرو بلعیده است، ولی این خسف با موارد دیگر متفاوت بود، طعمه اصلی او فقط قارون و گنج های او بود.

عجبا! فرعون در امواج نیل فرو می رود و قارون در اعماق زمین، آبی که مایه حیات است مأمور نابودی فرعونیان می شود و زمینی که مهد آرامش است گورستان قارون و قارونیان.

¢ دیدگاه مولانا

قارون نمونه ی یک فرد ثروتمند مترف و منکر است که مولانا برای بیان لطف حق از داستان وی بهره می گیرد و می گوید: خداوند آن چنان بخشنده است که مال و ثروت بی شمار به قارون کافر نعمت می دهد، پس به کسی که به او روی آورد چه نعماتی خواهد داد؟!

آن که معرض را ز زر قارون کند

رو بدو آری به طاعت چون کند (1)

مولانا بار دیگر از این ماجرا نیز سود برده، به این نکته اشاره می کند که:

عوامل و اسباب این جهان هرچه می کنند به اراده ی حق و فعل حق است:

خاک قارون را چو فرمان در رسید

با زر و تختش به قعر خود کشید (2)

در این جهان مادی هر چیزی خاصیتی و کاربردی دارد؛ امّا اگر مشیّت حق ایجاب کند، پدیده ها به ضد خود بدل می شوند تا جنگ ها را فیصله دهند.

اعجاز پیامبران این گونه ابزارها را به کار گرفت و این عوامل مأمور پروردگار شدند تا دو روح نیکان و بدان، بدانند که حق با کدام است؟ (3)

هم نکر سازید بر قارون ز کین

در حلیمی این زمین پوشید کین

تا حلیمی زمین شد جمله قهر

برد قارون را و گنجش را به قعر (4)

این انتساب ادراک و شعور به جمادات که دنیای عارف را سراپا در نور معرفت مستغرق می سازد در مثنوی مکرّر هست و حاکی از توجّه مولانا به امکان وجود مراتب تکامل، مادون انسان؛ امّا به هرحال طلایه ی وجود انسان هستند و بعضی متفکّران جدید هم به نظیر این نظریه قائل شده اند، باری مولانا به مناسبت ذکر ارتباط عناصر با حق و این که آن ها با حق زنده اند و با خلق مرده اند خاطرنشان می کند » (5) که خاک به فرمان خدا قارون را فرومی برد و نابود می کند، پس جمادات به قدرت حق شنوا و بینایند، محرمی می خواهد تا این حقایق را درک کند:


1- . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص 607
2- . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 41
3- استعلامی، شرح مثنوی، ج 6، ص 342
4- . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص 1019
5- زرین کوب، نردبان شکسته، ص 339

ص:57

خاک قارون را چو ماری درکشد

استن حنّانه آید در رشد

ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم

با شما نامحرمان ما خامشیم (1)

باد را دیدی که با عاد آنچه کرد

آب را دیدی که در طوفان چه کرد

آنچه بر فرعون زد آن بحر کین

و آنچه با قارون نمودست این زمین (2)

این زمین را گر نبودی چشم جان

از چه قارون را فروخورد آن چنان (3)

بنا بر همین نظریه معتقد است که «عدم معرفت و کژ فهمی از کوردلی ناشی می شود نه از فقدان چشم ظاهری» (4) زیرا که انسان ها از جهل و نادانی از معرفت حقیقی بی خبرند؛ امّا زمین با عنایت حق توانست قارون را از موسی تشخیص دهد و در خود فرو بلعد.

چون زمین دانیش دانا وقت خسف

در حق قارون که قهرش کرد و نسف (5)

یار نیکت رفت بر چرخ برین

یار فسقت رفت در قعر زمین

تو بماندی در میانه آن چنان

بی مدد چون آتشی از کاروان

دامن او گیر ای یار دلیر

کاو منزه باشد از بالا و زیر

نی چو عیسی سوی گردون برشود

نی چو قارون در زمین اندر رود

با تو باشد در مکان و بی مکان

چون بمانی از سرا و از دکان (6)

· اشعار دیگر شاعران برجسته ی ایرانی:

از تعلق گشت قارون زیر زمین

وز تجرد رفت عیسی جانب چارم سما (7)

آن را که زیر زمین کشد درون

نی موسی اش آورد برون نی هارون

چون قارون فاسد شده را ز روزگار وارون

لا یمکن أن یصلحه العطارون (8)

گنج قارون که فرو می شود از قهر هنوز

خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است (9)

تا خواسته با قارون در خاک نهان است

بدخواه و بداندیشش در خاک نهان باد (10)


1- . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص 387
2- . مولوی، مثنوی معنوی ، دفتر چهارم، ص 590
3- . مولوی، مثنوی معنوی ، دفتر چهارم ، ص 661
4- دلیل آفتاب، ص 479
5- . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص 679
6- . مولوی، مثنوی معنوی ، دفتر سوم، ص 358
7- . دیوان منصور حلاج، ص 6
8- . دیوان جامی، ص 770
9- . دیوان حافظ، ص 32
10- . دیوان فرخی، ص 36

ص:58

گویی کز زیرخاک تیره برآمد

گنج به سرنهاده صورت قارون (1)

بر هوا رفتی چو عیسی بی معجز

یا چو قارون به زمین وین نبود جایز (2)

فروشد در زمین سرما چو قارون و چو

ظلم او

برآمد از زمین سوسن چو تیغ آبدار ای دل (3)

قارون هلاک گشت و هنوز از غرور او

آید به گوش طالب دنیا صدای گنج (4)

سر برآورد از زمین در عهد ما بی حاصلان

تخم قارونی که موسی پیش ازاین در خاک کرد (5)

قسمت دهم: عبرت مردم از مرگ قارون

تماشاچیان دیروز را که از مشاهده جاه و جلال قارون به وجد و سرور آمده بودند و آرزو می کردند که ای کاش برای همیشه یا لااقل یک لحظه به جای او بودند.

در قرآن آمده است:

1- «و آن ها که دیروز آرزو می کردند بجای او باشند (هنگامی که این صحنه را دیدند) گفتند: «وای بر ما! گویی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می دهد یا تنگ می گیرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو می برد! ای وای گویی کافران هرگز رستگار نمی شوند!» (6)

صبح کردند آن کسان که روز پیش

حسرت قارونشان می بود پیش

و یکان الله بگفتند از عجب

این کلام است از تعجب در عرب

می گشاید بر عبادش رزق تنگ

می نماید چون که خواهد بی درنگ

گر نبودی آنکه حق منّت نهاد

خود بما که مال دنیامان به داد

در زمین بردند هم ما را فرو

منتی باشد خود این بر ما از او

می نماید بر صواب این حال و کار

که نکردند اهل کفر آن رستگار (7)

امروز بر ما ثابت شد که هیچ کس از خود چیزی ندارد، هر چه هست از ناحیه او است، نه عطایش دلیل بر رضایت و خشنودی از کسی است و نه منعش دلیل بر عدم ارزش او در پیشگاه خدا است. او با همین ثروت ها افراد و اقوام را به


1- . دیوان ناصر خسرو، ص 402
2- . دیوان منوچهری، ص 204
3- . کلیات شمس، ص 1259
4- . دیوان ظهیر فاریابی، ص 203
5- . دیوان صائب، ج 3، ص 1167
6- قص ص:82 (وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْاْ مَکاَنَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لَا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَیْکَأَنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ)
7- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 560

ص:59

آزمایش می کشد و نهاد و سیرت آنان را آشکار می سازد. سپس در این فکر فرورفتند که اگر دعای مصرانه آن ها دیروز به اجابت می رسید و خدا آن ها را به جای قارون می گذاشت، امروز چه خاکی بر سر می کردند؟

لذا در مقام شکر این نعمت برآمدند و گفتند: «اگر خداوند بر ما منت نگذارده بود، ما را هم به قعر زمین فرو می برد»! «ای وای! مثل اینکه کافران هرگز رستگار نمی شوند»

الآن حقیقت را با چشم خود می بینیم و نتیجه غرور و غفلت و سرانجام کفر و شهوت را.

و نیز می فهمیم که این گونه زندگانی هایی که دورنمای دل انگیزی دارد چه وحشت زا است؟

نکته ها

¢ نتیجه ی فسق

سرانجام، قارون مغرور با کفر و بی ایمانی از دنیا رفت، هرچند یک روز در اعداد قاریان تورات و دانشمندان بنی اسرائیل بود و خویشاوندی نزدیکی با موسی داشت.

داستان قارون- سمبل ثروتمند مغرور- که قرآن مجموع آن را ضمن هفت آیه به طرز بسیار جالبی بیان کرده است، پرده از روی حقایق بسیاری در زندگی انسان ها برمی دارد.

این داستان روشنگر این حقیقت است که غرور و مستی ثروت گاه انسان را به انواع جنون می کشاند، جنون نمایش دادن ثروت و به رخ دیگران کشیدن جنون لذت بردن از تحقیر تهی دستان! و باز همین غرور و مستی و عشق بی حدوحصر به سیم و زر، گاه سبب می شود که دست به زشت ترین و ننگین ترین گناهان بزند، در مقابل پیامبر پاک خدا، قیام کند و به مبارزه و ستیز با حق و حقیقت برخیزد و حتی بی شرمانه ترین تهمت ها را به پاک ترین افراد ببندد حتی با استفاده از ثروت خود از زنان آلوده هرجایی برای رسیدن به مقصدش کمک گیرد.

غرور و مستی ناشی از ثروت به انسان اجازه نمی دهد که نصیحت اندرزگویان را بشنود و سخن خیرخواهان را به کار بندد. این مغروران بی خبر، خود را از همه دانشمندتر و آگاه تر می دانند و به گمان اینکه ثروتشان که گاه از طریق غصب حقوق دیگران به دست آمده است دلیل بر عقل و هوش و درایت آن ها است، همه را نادان و خود را دانا می پندارند! حتی کارشان به جایی می رسد که در برابر پروردگار اظهار وجود می کنند و دم از استقلال می زنند و می گویند: آنچه را پیداکرده ایم به ابتکار و هوش سرشار و خلاقیت و استعداد و اطلاعات بی نظیر خودمان بوده است؛ و دیدیم سرانجام این گونه مغروران تبهکار به کجا می رسد؟! اگر قارون با اطرافیانش و تمام ثروتش به قعر زمین فرورفت و نابود شد دیگران به اشکال دیگری نابود می شوند و گاه حتی زمین، ثروتشان را به شکل دیگری می بلعد، یعنی ثروت های عظیم خود را تبدیل به کاخ ها، باغ ها و زمین هایی می کنند که هرگز از آن استفاده نخواهند کرد و گاه حتی اموال خود را می دهند و زمین های بایر و موات را خریداری می کنند، به این خیال که آن را تقسیم کرده و به قیمت های گزافی بفروشند و به این ترتیب، زمین ثروتشان را می بلعد!

این گونه افراد سبک مغز، چون راهی برای خرج کردن ثروت عظیم خود پیدا نمی کنند رو به سوی ارزش های خیالی می آورند، مجموعه ای از کاسه کوزه های شکسته قدیمی را، به عنوان عتیقه های گران بها! و گاه مجموعه ای از تابلوهای بی رنگ و یا حتی مجموعه ای از تمبرهای پستی، اسکناس ها و مانند آن که متعلق به سال ها و یا قرون گذشته است، به عنوان باارزش ترین کالاها در قصر و کاخ خود جمع آوری می کنند که اگر به دقت به آن ها نگاه کنیم گاهی می بینیم جای آن ها فقط در زباله دان است!

ص:60

آن ها این زندگی تجملی و تخیلی را در حالی فراهم آورده اند که در شهر و دیار آن ها و گاه در همسایگی دیواربه دیوارشان افراد محرومی هستند که شب گرسنه می خوابند و عجب اینکه چنان وجدان آن ها تحلیل رفته که حتی کمترین ناراحتی از این وضع احساس نمی کنند! گاه حیوانات آن ها دارای مرفه ترین زندگی هستند و حتی از معلم و پزشک و دارو بهره می گیرند، درحالی که انسان های مظلومی در نزدیکی آن ها در بدترین شرایط زندگی می کنند و یا در بستر بیماری ناله سر داده اند، نه پزشکی بر بالین آن ها حاضر می شود و نه قطره دوائی.

- تمام این بحث ها گاه درباره افراد معینی در یکجامعه است و گاه درباره یک کشور، یعنی یک کشور قارونی می شود در مقابل دیگر کشورهای دنیا! همان گونه که در عصر خود در مورد کشورهایی همچون آمریکا و بسیاری از ممالک اروپایی می بینیم.

- آن ها مجلل ترین زندگی را به قیمت استثمار مردم جهان سوم و کشورهای فقیر و تهیدست برای خود فراهم ساخته اند، به طوری که گاه مواد غذایی اضافی آن ها که به زباله دان ها ریخته می شود اگر به طور صحیحی جمع آوری می شد برای تغذیه میلیون ها انسان گرسنه کافی بود.

- اینکه می­گوییم کشورهای فقیر نه این است که حقیقتاً فقیر باشند این ها در حقیقت دزدزده و غارت شده اند، گاهی بهترین و گران بهاترین منابع زیرزمینی در اختیار آن ها است، اما این ابر غارتگران همه را می برند و آن ها را بر خاک سیاه می نشانند.

- این ها قارون های زالوصفتی هستند که پایه های کاخ بیدادگری خود را بر ویرانه های کوخ های مستضعفین بنانهاده اند و تا مستضعفین جهان دست به دست هم ندهند و آن ها را همچون قارون به قعر زمین نفرستند اوضاع دنیا به همین صورت خواهد بود، آن ها باده می نوشند و خنده مستانه سر می دهند و این ها باید زانوی غم در بغل گیرند و گریه کنند!

— اشعار دیگر شاعران برجسته ایرانی:

نکنم خواجه را به شعر هجا

لیک برخوانم آیتی ز نبی

إن قارون کان من موسی

خواجه آن است که آید پی فی (1)

آن کس که به دنیا و درم خیر بیندوخت

سر عاقبت اندر بر دینار و درم کرد

خواهی متمتع شوی از دنیی و عقبی

با خلق کرم کن چو خدا با تو کرم کرد (2)

از زکات جرعه ی دریا کشان

مفلسان گنج روان درخواستند (3)

شرع با گنج روان از کلک توست

عقل بر گنج روان خواهم فشاند (4)


1- . دیوان انوری، ج 2، ص 733
2- . گلستان سعدی، ص 39
3- . دیوان خاقانی، ص 398
4- . دیوان خاقانی ، ص 11

ص:61

قسمت یازدهم: وعده ی خداوند برای مبارزه با سلطه جویی و فساد در ارض

در قرآن آمده است:

1- «(آری)، این سرای آخر تو را (تنها) برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است! (*) کسی که کار نیکی انجام دهد، برای او پاداشی بهتر از آن است و به کسانی که کارهای بد انجام دهند، مجازات بدکاران جز (به مقدار) اعمالشان نخواهد بود. (*)» (1)

یا کسی کو نگرویده بر خدای

رستگاری نیستش در دو سرای

این است دار آخرت و اندر نشان

ما بگردانیم بهر آن کسان

می نخواهند آن کسان اندر یقین

کبر و افساد و علوی در زمین

هست انجام پسندیده و نکو

از برای اهل تقوی جمله زو

هر که آید خصلتی را بر نکو

بهتر از آن در جزا باشد بر او

وانکه کار بد کند آید به پیش

هم مر او را مثل آنچه کرده خویش (2)

نکته ها

¢ عوامل محرومیت انسان از مواهب آخرت

آنچه سبب محرومیت انسان از مواهب سرای آخرت می شود در حقیقت همین دو است، برتری جویی (استکبار) و «فساد در زمین» که همه گناهان در آن جمع است. چراکه هر چه خدا از آن نهی کرده حتماً برخلاف نظام آفرینش انسان و تکامل وجود بوده. بنا براین ارتکاب آن نظام زندگی او را بر هم می زند لذا مایه فساد در زمین است.

حتی مسئله «استعلاء» و برتری جویی خود یکی از مصادیق «فساد در ارض» است، ولی اهمیت فوق العاده آن سبب شده است که بالخصوص مطرح گردد. در شرح حال و سرنوشت قارون دیدیم آنچه مایه بدبختی و هلاک و نابودی او شد همان استکبار و برتری جویی بود.

در روایات اسلامی مخصوصاً روی این مسئله بسیار تکیه شده است تا آنجا که در حدیثی از امیر مؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: «ان لرجل لیعجبه ان یکون شراک نعله اجود من شراک نعل صاحبه فیدخل تحتها»! (3) «گاه می شود که انسان از این لذت می برد که بند کفش او از بند کفش دوستش بهتر باشد و به خاطر همین داخل تحت این آیه می شود»، (چراکه این هم شاخه کوچکی از برتری جویی است!) و قارون هم فساد در زمین کرد و هم علو برتری جویی به مقتضای (فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ) (قص ص:79).

(*) در حدیث دیگری از امیر مؤمنان علی علیه السلام چنین آمده است که به هنگام خلافت ظاهری شخصاً در بازارها قدم می زد، گم شده ها را راهنمایی می کرد، ضعیفان را کمک می نمود و از کنار فروشندگان و کسبه رد می شد و این آیه را


1- قص ص:83- 84 (تِلْکَ الدَّارُ الاَخِرَةُ نجَعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فیِ الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (*) مَن جَاءَ بِالحْسَنَةِ فَلَهُ خَیرْ مِّنهْا وَ مَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یجُزَی الَّذِینَ عَمِلُواْ السَّیِّاتِ إِلَّا مَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ )
2- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 560
3- نهج البلاغه، خطبه معروف به شقشقیه،

ص:62

برای آن ها می خواند: (تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساد) (1)، سپس می فرمود: «نزلت هذه الایة فی اهل العدل و التواضع من الولاة و اهل القدرة من الناس»: «این آیه درباره زمامداران عادل و متواضع و همچنین سایر قدرتمندان از توده های مردم نازل شده است». یعنی همان گونه که من حکومت را وسیله برتری جویی خودم قرار نداده ام شما نیز نباید قدرت مالی خود را وسیله سلطه بر دیگران قرار دهید که سرانجام و عاقبت نیک از آن گروهی است که نمی خواهند برتری جویی و فساد کنند.

همان گونه که قرآن در پایان آیه موردبحث می فرماید: «و عاقبت از آن پرهیزکاران است» و «عاقبت» به مفهوم وسیع کلمه، سرانجام نیک، پیروزی در این جهان، بهشت و نعمت هایش در جهان دیگر است، دیدیم که قارون ها و فرعون ها چه عاقبتی پیدا کردند بااینکه قدرت آن ها بی نظیر بود؟ چون تقوی نداشتند به دردناک ترین سرنوشت مبتلا شدند.

(*) از امام صادق علیه السلام نقل شده: هنگامی که امام علیه السلام این آیه را تلاوت نمود شروع به گریه کرد و فرمود: «ذهبت و الله الأمانی عندَ هذه الایة»: (2) «باوجوداین آیه همه آرزوها بر باد رفته است»! و دسترسی به سرای آخرت مشکل است!

v قانون پاداش الهی

بیان یک قانون کلی که آمیزه ای است از «عدالت» و «تفضل» در مورد پاداش و کیفر: «کسی که کار نیکی انجام دهد، پاداشی بهتر از آن دارد» و این همان مرحله «تفضل» است: یعنی خداوند همچون مردم تنگ چشم نیست که به هنگام رعایت عدالت، سعی می کنند مزد و پاداش درست به اندازه عمل باشد او گاهی ده برابر و گاه صدها برابر و گاه هزاران برابر، از لطف بی کرانش پاداش عمل می دهد و حداقل آن همان ده برابر است.

چنان که در آیه 160 سوره انعام می خوانیم: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها) و حداکثر آن را تنها خدا می داند که گوشه ای از آن در مورد انفاق درراه خدا، در آیه 261 سوره بقره آمده است.

البته این مضاعف ساختن اجر و پاداش بی حساب نیست، بستگی به میزان پاکی عمل و اخلاص و حسن نیت و صفای قلب دارد، این مرحله تفضل الهی درباره نیکوکاران سپس به ذکر مجازات بدکاران پرداخته، می گوید «به کسانی که کار بد کنند مجازاتی جز اعمالشان داده نمی شود»! و این مرحله «عدل» پروردگار است، چراکه ذره ای بیش ازآنچه انجام داده اند کیفر نمی شوند.

جالب این است که می گوید: اعمال خود آن ها کیفر آن ها است، یعنی این عملشان که طبق قانون بقاء موجودات در عالم هستی، آثارش چه در درون جان و چه در بیرون، در این عالم باقی می ماند و در قیامت که روز آشکار شدن پنهانی ها (یوم البروز) است در شکلی مناسب خود تجسم می یابد و با گنه کاران همراه خواهد بود و آن ها را شکنجه و آزار می دهد.

¢ تکرار «سیئة»


1- موسوی جزایری، ثواب الاعمال فی القرآن، ص 177؛ زرکشی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص315 ح 404896
2- دهقان، تفسیر نسیم رحمت، ج10، ص 70؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 4، ص 106

ص:63

ممکن است دلیلش این باشد که قرآن می خواهد روی این مطلب تکیه کند که در برابر «سیئات» کیفری جز همان عمل را که انجام داده اند دامنشان را نمی گیرد؛ و به تعبیر دیگر «خود کرده را تدبیر نیست».

¢ «حسنه» و ایمان و توحید

بدون تردید حسنه معنی وسیعی دارد و هم برنامه های اعتقادی و هم گفتار و هم اعمال خارجی را شامل می شود و اما بهتر از اعتقاد به توحید رضا و خشنودی پروردگار است که پاداش نیکوکاران است چنان که در آیه 72 سوره توبه می خوانیم: (وَ رِضْوانٌ مِنَ الله أَکْبَرُ): «خشنودی خدا از هر پاداشی برتر است».

¢ مفرد بودن «حسنه» و جمع بودن «سیئات»

بعضی معتقدند این تفاوت تعبیر اشاره به فزونی گنه کاران و کمی نیکوکاران است و این احتمال نیز وجود دارد که حسنات در حقیقت توحید، خلاصه می شوند و تمام حسنات به ریشه توحید بازمی گردد، درحالی که سیئات به ریشه شرک بازمی گردد که مرکز پراکندگی و تشتت و تعدد و کثرت است.

قسمت دوازدهم: وقایع پس از مرگ قارون

در تورات آمده است:

v عصای هارون شکوفه می آورد (1)

- خداوند به موسی فرمود: «به قوم اسرائیل بگو که هر یک از رهبران قبایلشان، یک عصا پیش تو بیاورند و تو اسم هر یک از آن ها را روی عصایش بنویس.

- نام هارون باید روی عصای قبیله ی لاوی نوشته شود.

- این عصاها را در اتاق درونی خیمه ی عبادت، همان جایی که با شما ملاقات می کنم، جلو صندوق عهد بگذار. به وسیله ی این عصاها مردی را که برگزیده ام معرّفی خواهم کرد، چون عصای او شکوفه خواهد آورد و سرانجام این همهمه و شکایت که علیه شما به وجود آمده است، پایان خواهد یافت. »

- موسی این دستور را به قوم اسرائیل، ازجمله هارون، هر یک عصایی نزد موسی آوردند.

- وی آن ها را در اتاق درونی خیمه ی عبادت در حضور خداوند گذاشت.

- روز بعد، موسی به آنجا رفت و دید عصای هارون که معرّف قبیله ی لاوی بود، شکفته و گُل کرده و بادام داده است! موسی عصاها را بیرون آورد تا به بنی اسرائیل نشان دهد.

- پس ازاینکه همه، عصاها را دیدند، هر یک از رهبران، عصای خود را پس گرفتند.

- سپس خداوند به موسی فرمود که عصای هارون را در کنار صندوق عهد بگذارد تا هشداری به این قوم سرکش باشد که بدانند اگر به شکایت خود پایان ندهند، از بین خواهند رفت.


1- سفر اعداد، اصحاح 17، آیات: 1- 13

ص:64

- پس موسی همان طور که خداوند به او دستور داد عمل کرد. ولی بنی اسرائیل بیش ازپیش زبان به شکایت گشودند و گفتند: «دیگر اُمیدی برای ما نیست! هرکسی که یه خیمه ی عبادت نزدیک شود می میرد؛ بنابراین همه ی ما هلاک خواهیم شد!»

v وظایف کاهنان در برابر اهانت مردم و لاوی ها (1)

آنگاه خداوند به هارون فرمود:

- «تو پسرانت و خانواده ات در برابر هر نوع بی حرمتی به این مکان مقدّس مسئول هستید. برای هر نوع عمل ناشایستی که در خدمت کاهنی دیده شود، شما باید جوابگو باشید.

- بستگان تو، یعنی قبیله ی لاوی دستیاران تو خواهند بود و تو را در کارهای مربوط به خیمه ی عبادت کمک خواهند کرد، ولی انجام وظایف مقدّس در داخل خیمه ی عبادت، فقط بر عهده ی تو پسرانت است. لاوی ها باید مواظب باشند به قربانگاه و هیچ یک از اشیاء مقدّس دست نزنند وگرنه هم تو را و هم ایشان را هلاک خواهم کرد.

- کسی که از قبیله ی لاوی نباشد نباید در این خدمت مقدّس تو را یاری دهد.

- به خاطر داشته باش که انجام وظایف مقدّس عبادتگاه و قربانگاه فقط به عهده ی کاهنان است. اگر از این دستورات پیروی کنید، خشم خداوند دیگر بر شما نازل نخواهد شد. من لاوی ها را که بستگان تو هستند از میان بنی اسرائیل انتخاب کرده ام.

- ایشان را که وقف من شده اند همچون هدیه به شما می دهم تا در خیمه ی عبادت، وظایف خود را انجام دهند. ولی تو پسرانت که کاهن هستید، باید شخصاً تمام خدمات مقدّس قربانگاه و قدس الاقداس را انجام دهید، چون خدمت کاهنی عطای خاصی است که آن را تنها به شما داده ام.هر فرد دیگری که بخواهد این کار را انجام دهد کُشته خواهد شد. »

v دستور هدایای کاهنان و لاویان به هارون (2)

خداوند این دستورات را به هارون داد:

- «شما کاهنان، مسئول دریافت هدایایی هستید که قوم اسرائیل برای من می آورند. تمام هدایای مخصوصی که به من تقدیم می شود از آن تو پسرانت خواهد بود و این یک قانون دائمی است.

- از بین هدایای بسیار مقدّسی که بر قربانگاه سوخته نمی شود، این هدایا مال شماست: هدایای آردی، قربانی های گناه و قربانی های جبران.

- افراد مذکّر باید در جای بسیار مقدّسی آن ها را بخورند.

- تمام هدایای مخصوص دیگری که قوم اسرائیل با تکان دادن آن ها در برابر قربانگاه به من تقدیم می کنند، از آن


1- سفر اعداد، اصحاح 18، آیات: 1- 7
2- سفر اعداد، اصحاح 18، آیات: 8- 24

ص:65

شما و پسران و دختران شماست.

- همه ی اهل خانه ی تان می توانند از این هدایا بخورند، مگر این که کسی در آن وقت شرعاً نجس باشد.

- نوبر محصولاتی که بنی اسرائیل به من تقدیم می کنند، از آن شماست، یعنی بهترین قسمت روغن زیتون، شراب، غلّه و هر نوع محصول دیگر.

- اهالی خانه ی تان می توانند از این ها بخورند، مگر این که در آن وقت شرعاً نجس باشند.

- پس هرچه که وقف خداوند شود، از آن شماست و این شامل: پسران ارشد قوم اسرائیل و نخست زاده های حیوانات ایشان نیز می شود.

- ولی هرگز نباید نخست زاده ی حیواناتی را که من خوردن گوشت آن ها را حرام کرده ام و نیز پسران ارشد را قبول کنید.

- هرکسی که صاحب اولین پسر شود، باید برای آن، پنج مثقال نقره به شما بپردازد.

- او باید این مبلغ را وقتی پسرش یک ماهه شد، بیاورد ولی نخست زاده ی گاو گوسفند و بُز را نمی توان بازخرید نمود.

- آن ها باید برای خداوند قربانی شوند، خون آن ها را باید بر قربانگاه پاشید و پیه شان را سوزانید.

- این هدیه که بر آتش به خداوند تقدیم می شود، موردپسند خداوند است.

- گوشت این حیوانات مانند گوشت سینه و ران راست هدیه ی مخصوص، مال شماست.

- آری، من تمامی این هدایای مخصوصی را که قوم اسرائیل برای من می آورند تا ابد به شما بخشیده ام.

- این ها برای خوراک شما و خانواده هایتان است و این عهدی است دائمی بین خداوند و شما و نسل های آینده ی شما.

- شما کاهنان نباید هیچ ملک و دارایی در سرزمین اسرائیل داشته باشید، چون ملک و ثروت شما من هستم.

- ده یک هایی (زکات) را که بنی اسرائیل تقدیم می کنند، من به قبیله ی لاوی، در مقابل خدمت آن ها در خیمه ی عبادت داده ام.

- ازاین پس غیر از کاهنان و لاویان، هیچ اسرائیلی حق ندارد وارد خیمه ی عبادت بشود، مبادا مجرم شناخته شود و بمیرد.

- فقط لاوی ها باید کارهای خیمه ی عبادت را انجام دهند و اگر از این لحاظ کوتاهی کنند، مقصّر خواهند بود.

- در میان شما این یک قانون دائمی خواهد بود.

- لاوی ها در اسرائیل نباید صاحب ملک باشند؛ چون ده یک های قوم اسرائیل که به صورت هدیه ی مخصوص، به من تقدیم می شود، از آن لاوی ها خواهد بود.

- این میراث ایشان است و ایشان ملکی در سرزمین اسرائیل نخواهند داشت.

ص:66

v دستور هدایای کاهنان و لاویان به موسی: (1)

همچنین خداوند به موسی فرمود:

- «به لاوی ها بگوید یک دهم عشریه هایی را که از بنی اسرائیل دریافت می کنید به صورت هدیه ی مخصوص به خداوند تقدیم کنید.

- خداوند این هدیه ی مخصوص را به عنوان هدیه ی نوبر محصولات غلّه و شراب شما، منظور خواهد نمود.

- این یک دهم عشریه ها (زکات) که به عنوان سهم خداوند تقدیم می شود، باید از بهترین قسمت عشریه ها باشد.

- آن را به هارون کاهن بدهید. وقتی بهترین قسمت را تقدیم کردید، بقیّه ی هدایا را می توانید برای خود بردارید، همان گونه که مردم پس از تقدیم هدایا، بقیّه ی محصول را برای خود نگه می دارند.

- شما و خانواده هایتان، می توانید آن را در هرجایی که می خواهید بخورید، زیرا این مزد خدمتی است که در خیمه ی عبادت انجام می دهید.

- شما لاوی ها به سبب خوردن این هدایا مقصّر نخواهید بود، مگر این که از دادن یک دهم از بهترین قسمت آن به کاهنان، اِبا نمایید. اگر این قسمت را به کاهنان ندهید، نسبت به هدایای مقدّس قوم اسرائیل بی حرمتی کرده اید و سزای شما مرگ است. »

v خاکستر قربانی گاو سرخ، برای تهیّه ی آب طهارت (2)

خداوند به موسی و هارون فرمود این قوانین را به قوم اسرائیل بدهند:

- یک گاو سرخ بی عیب که هرگز یوغ برگردنش گذاشته نشده باشد بیاورید و آن را به العازار کاهن بدهید تا وی آن را از اردوگاه بیرون ببرد و یک نفر در حضور او سر آن را ببُرد.

- العازار کمی از خون گاو را گرفته با انگشت 7 بار آن را به طرف جلو خیمه ی عبادت بپاشد.

- بعد در حضور او لاشه ی گاو با پوست و گوشت و خون و سرگین آن سوزانده شود.

- العازار چوب سرو شاخه های زوفا و نخ قرمز گرفته، آن ها را به داخل این توده ی مشتعل بی اندازد. پس ازآن باید لباس هایش را شسته، غسل کند و سپس به اردوگاه بازگردد، ولی تا عصر، شرعاً نجس خواهد بود.

- کسی که گاو را سوزانده، باید لباس هایش را شسته، غسل کند. او نیز تا عصر نجس خواهد بود.

- بعد یک نفر که شرعاً نجس نباشد خاکستر گاو را جمع کند و خارج از اردوگاه در محلی پاک بگذارد تا قوم اسرائیل از آن برای تهیّه ی آب طهارت که جهت رفع گناه است، استفاده کنند. همچنین کسی که خاکستر گاو را جمع می کند باید لباس هایش را بشوید. او نیز تا عصر نجس خواهد بود.

این قانونی است همیشگی برای قوم اسرائیل و غریبی که در میان ایشان ساکن است.

- هر کس با جنازه ای تماس پیدا کند تا 7 روز نجس خواهد بود.

- او باید روز سوّم و هفتم، خودش را با آن آب، طاهر سازد، آن وقت پاک خواهد شد

- ولی اگر در روز سوّم و هفتم این کار را نکند؛ نجس خواهد بود.


1- سفر اعداد، اصحاح 18، آیات:25- 32
2- سفر اعداد ، اصحاح 19، آیات: 1- 22

ص:67

- کسی که با جنازه ای تماس پیدا کند، ولی خودش را با آن آب، طاهر نسازد، نجس باقی خواهد ماند، زیرا آب طهارت به روی او پاشیده نشده است.

- چنین شخصی باید از میان قوم اسرائیل رانده شود، زیرا عبادتگاه خداوند را نجس کرده است.

- وقتی شخصی در خیمه ای می میرد، این مقررات باید رعایت گردد: ساکنان آن خیمه و هرکه وارد آن شود تا 7 روز نجس خواهند بود.

- تمام ظروف بدون درپوش واقع در آن خیمه نیز نجس خواهد بود.

- هرکسی که در صحرا با نعش شخصی که در جنگ کشته شده و یا به طریق دیگری مُرده باشد، تماس پیدا کند و یا حتّی دست به استخوان یا قبری بزند تا 7 روز نجس خواهد بود.

- برای این که شخص نجس طاهر شود باید خاکستر گاو سرخ را که برای رفع گناه، قربانی شده است، در ظرفی ریخته روی آن، آب روان بریزید.

- بعد شخصی که نجس نباشد، شاخه های زوفا را گرفته، در آن آب فروببرد و با آن، آب را روی خیمه ی و روی تمام ظروفی که در خیمه است و روی هرکسی که در خیمه بوده و یا به استخوان انسان، نعش یا قبری دست زده بپاشد.

- آب طهارت بایستی در روز سوّم و هفتم روی شخص نجس پاشیده شود.

- در روز هفتم شخص نجس باید لباس هایش را بشوید و با آب غسل کند.

- او عصر همان روز از نجاست پاک خواهد بود. امّا کسی که نجس شود، ولی خود را طاهر نسازد، نجس باقی خواهد ماند؛ زیرا آب طهارت به روی او پاشیده نشده است.

- چنین شخصی باید از میان قوم اسرائیل رانده شود، زیرا عبادتگاه خداوند را نجس کرده است.

- این قانون دائمی است، کسی که آب طهارت را می پاشد باید بعد، لباس های خود را بشوید. هر که به آن آب دست بزند تا غروب نجس خواهد بود و هر شیئی که دست شخص نجس به آن بخورد و نیز هر که آن شی ء را لمس کند تا عصر نجس خواهد بود.

قسمت سیزدهم: بررسی پیام های قرآنی 3 دسته آیات

1) سوره ی غافر: آیات 23-24

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسیَ بِایَتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُّبِینٍ (*) إِلیَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ فَقَالُواْ سَحِرٌ کَذَّابٌ (*)) (1)

پیام ها

1. راه یافتن و نفوذ در مراکز قدرت، برای تبلیغ دین و دفاع از حقّ لازم است.

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی ... إِلی فِرْعَوْنَ)

2. پیامبران، در برابر طاغوت ها دو سلاح مهم داشتند: یکی معجزه (بِآیاتِنا) و دیگری منطق روشن. (سُلْطانٍ مُبِینٍ)


1- ترجمه: «ما موسی را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم ... (*) بسوی فرعون و هامان و قارون ولی آنها گفتند: «او ساحری بسیار دروغگو است!» (*)»

ص:68

3. مبنای گرایش مردم متفاوت است، گروهی با معجزه ایمان می آورند و گروهی با منطق. انبیا هر دو را داشته اند. (بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ)

4. سرلوحه ی رسالت انبیا مبارزه با رهبران فساد و کفر است خواه در قالب زور و حکومت و قدرت سیاسی، (فِرْعَوْنَ) یا در قالب تدبیر و تدارک و شیطنت و قدرت فرهنگی، (هامانَ) یا در قالب سرمایه و ثروت و قدرت اقتصادی (قارُونَ)

5. محتوای دعوت انبیا مبارزه با استکبار است. (أَرْسَلْنا مُوسی ... إِلی فِرْعَوْنَ وَ)

2) سوره ی عنکبوت: آیات 39- 43

(وَ قَارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ لَقَدْ جَاءَهُم مُّوسیَ بِالْبَیِّنَاتِ فَاسْتَکْبرَواْ فیِ الْأَرْضِ وَ مَا کاَنُواْ سَابِقِینَ (*) فَکُلاًّ أَخَذْنَا بِذَنبِهِ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِبًا وَ مِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا وَ مَا کَانَ الله لِیَظْلِمَهُمْ وَ لَاکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (*) مَثَلُ الَّذِینَ اتخَّذُواْ مِن دُونِ الله أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتخَّذَتْ بَیْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُون (*) إِنَّ الله یَعْلَمُ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شیَ ْءٍ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (*) وَ تِلْکَ الْأَمْثَلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَلِمُونَ (*)) (1)

پیام ها

1. عاقبت استکبار، نابودی است و سرنوشت شوم آنان، درس عبرت است. (وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ)

2. سنّت خداوند، اتمام حجت و سپس مؤاخذه است. (جاءَهُمْ مُوسی بِالْبَیِّناتِ)

3. جلوه های استکبار مختلف است قارون مظهر مال پرستی بود و فرعون و هامان مظهرقدرت پرستی، ولی همه ی آنان در طغیان، سرکشی و لجاجت با حقّ مشترک بودند. (وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ ... فَاسْتَکْبَرُوا)

4. زر و زور، در برابر قدرت خداوند عاجز و بی اثر است. (وَ ما کانُوا سابِقِینَ)

5. در شیوه ی تبلیغ، بعد از بیان مطالب و نمونه ها، جمع بندی و فهرست گویی، مفید و مؤثّر است. (فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ)...

6. کیفر هر قومی متناسب با گناه آن قوم است. (فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ)

7. تمام کیفرها به قیامت واگذار نشده است. (برخی اقوام در همین دنیا به کیفر گرفتارشده اند. (فَکُلًّا أَخَذْنا) ...

8. از مهلت دادن خدا مغرور نشویم که عاقبت گناه، کیفر است. (فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ)

9. دست خداوند برای انواع عذاب باز است. (حاصِباً ... خَسَفْنا أَغْرَقْنا)

10. قهر الهی، عادلانه است. (وَ ما کانَ الله لِیَظْلِمَهُمْ)

11. سرنوشت هر کس درگرو اعمال خود اوست. (کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ)

12. تکبّر در برابر حقّ، ظلم به خویشتن است. (کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ)


1- ترجمه: «و «قارون» و «فرعون» و «هامان» را نیز هلاک کردیم موسی با دلایل روشن به سراغشان آمد، امّا آنان در زمین برتری جویی کردند، ولی نتوانستند بر خدا پیشی گیرند! (*) ما هر یک از آنان را به گناهانشان گرفتیم، بر بعضی از آنها طوفانی از سنگریزه فرستادیم و بعضی از آنان را صیحه آسمانی فروگرفت و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم و بعضی را غرق کردیم خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، ولی آنها خودشان بر خود ستم می کردند! (*) مثَل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند، مثَل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده در حالی که سست ترین خانه های خانه عنکبوت است اگر می دانستند! (*) خداوند آنچه را غیر از او می خوانند می داند و او شکست ناپذیر و حکیم است. (*) اینها مثالهایی است که ما برای مردم می زنیم و جز دانایان آن را درک نمی کنند. (*)»

ص:69

13. زشت تر از ظلم، استمرار ظلم است. (کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ)

14. استفاده از مثل، یکی از بهترین شیوه ها در تعلیم و تربیت است، (مَثَلُ الَّذِینَ) ...و بهترین مثال ها، مثالی است که در همه ی زمان ها و مکان ها و برای همه ی اقشار مردم ملموس باشد. (کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ)

15. بنای شرک، مانند خانه عنکبوت سست و بی اساس است. (مَثَلُ الَّذِینَ ... کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ) ...

16. عنکبوت، در اماکن متروکه خانه می سازد شرک نیز در روح های دور از خدا جا گرفته و تأثیر می گذارد.

(دُونِ الله ... کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ)

17. خانه عنکبوت، تنها اسم خانه را دارد غیر خدا نیز اسم هایی بیش نیستند. (دُونِ الله ... أَوْهَنَ الْبُیُوتِ)

18. عنکبوت، در عالم خود خیال می کند که خانه دارد و خانه اش در برابر حوادث مقاوم است مشرک نیز به چنین توهّمی دچار است. (أَوْهَنَ الْبُیُوتِ)

از افلاطون نقل شده که مگس حریص ترین حشره است که برای معاش خود روی ترشی، شیرینی، آلودگی و زخم می نشیند ولی عنکبوت در گوشه ای می تند و قناعت دارد، جالب این است که خداوند فعال ترین و حریص ترین حیوان را طعمه گوشه گیرترین حیوان قرار می دهد، مگس با پای خود به سراغ عنکبوت می رود و او با تارهای خود مگس را شکار می کند.

19. ولایت الهی، بنیانی مرصوص و بنایی آهنین دارد. (کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ)(صف/ 4) امّا ولایت غیر خدا، بسیار سست است. (أَوْهَنَ الْبُیُوتِ)

20. گاهی انگیزه ها، خیالات و دوستی ها، مانع فهمیدن حقّ است. (لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ)

(چنان که می گویند: (حب الشی ء یعمی و یصم)، برخی علاقه ها انسان را کور و کر می کند.)

21. مشرکان از سر جهل و بی خبری به سراغ غیر خدا می روند. (لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ)

22. گرایش های غیر الهی انسان، زیر نظر خداست، خود را برای پاسخگویی آماده کنیم. (إِنَّ الله یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ) ...

23. تشبیه شرک به تارعنکبوت، برخاسته از علم خداوند است. (کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ ... إِنَّ الله یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ) ...

24. به جای تکیه بر غیر خدا که مانند خانه عنکبوت سست و بی اساس است، به خداوند قوی و شکست ناپذیر توکّل کنیم. (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)

25. توجّه ما به دیگران، به خداوند ضرری نمی رساند. (وَ هُوَ الْعَزِیزُ)

26. عزت خداوند همراه با حکمت است. (نه این که یک قدرت و صلابت بی منطق و حکمت باشد.) (الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)

27. مَثَل های قرآن، عمیق است و باید علاوه بر عموم مردم، دانشمندان نیز در عمق آن بیندیشند.

(نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ)

28. خداوند برای دریافت نکات دقیق قرآن، مردم را به تحصیل علم تشویق می کند. (وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ)

3) سوره ی قص ص:آیات 76- 84

(إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسیَ فَبَغَی عَلَیْهِمْ وَ ءَاتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتحِهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلیِ الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ الله لَا یحُبُّ الْفَرِحِینَ (*) وَ ابْتَغِ فِیمَا ءَاتَئکَ الله الدَّارَ الاَخِرَةَ وَ لَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ الله إِلَیْکَ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فیِ الْأَرْضِ إِنَّ الله لَا یحُبُّ الْمُفْسِدِینَ (*) قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلیَ عِلْمٍ عِندِی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ الله قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثرُ جَمْعًا وَ لَا یُسْلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (*) فَخَرَجَ عَلیَ

ص:70

قَوْمِهِ فیِ زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَوةَ الدُّنْیَا یَالَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتیِ َ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (*) وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ الله خَیرْ لِّمَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ لَا یُلَقَّئهَا إِلَّا الصَّابرِونَ (*) فخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ الله وَ مَا کاَنَ مِنَ الْمُنتَصِرِینَ (*) وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْاْ مَکاَنَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ الله یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لَا أَن مَّنَّ الله عَلَیْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَیْکَأَنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ (*) تِلْکَ الدَّارُ الاَخِرَةُ نجَعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فیِ الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (*) مَن جَاءَ بِالحْسَنَةِ فَلَهُ خَیرْ مِّنهْا وَ مَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یجُزَی الَّذِینَ عَمِلُواْ السَّیِّاتِ إِلَّا مَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ (*)) (1)

پیام های آیه 76-79

1. ذکر نمونه های تاریخی، مایه ی عبرتِ آیندگان است. (إِنَّ قارُونَ)

2. سابقه ی خوب، دلیل بر آینده خوب و یا چشم پوشی از انحرافات امروز نیست. (کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی)

3. فامیل پیامبر بودن، به تنهایی عامل موفّقیّت و نجات نیست. (کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی)

4. وجود بستگان منحرف، نباید از مقام افراد صالح و مصلح بکاهد. (إِنَّ قارُون کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی)

5. ثروت بدون حساب، وسیله ی قدرت و قدرت، عاملی برای تجاوزگری و عیّاشی است.

(الْکُنُوزِ ... فَبَغی عَلَیْهِمْ ... لا تَفْرَحْ)

6. ثروت، ما را مغرور و سرمست نسازد. (لا تَفْرَحْ)

7. نهی از منکر در مقابل سرمایه داران، حتّی بر طبقه محروم نیز لازم است. (قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ)

8. افراد سرمست، از محبت الهی محروم اند. (إِنَّ الله لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ)

9. (آری ثروت و دارایی نشانه ی محبوبیّت نزد خداوند نیست.)

10. دنیا مزرعه ی آخرت است. (وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ الله الدَّارَ الْآخِرَةَ)

(به قارون گفته شد: از این امکانات سرای آخرت را دنبال کن.)

11. دارایی ثروتمندان، از آنِ خداست. (آتاکَ الله)

12. آخرت را باید با جدیّت دنبال نمود، هرچند دنیا را نیز نباید فراموش کرد. (ابْتَغِ ... لا تَنْسَ)

13. مال و ثروت می تواند وسیله ی سعادت اخروی گردد. (وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ الله الدَّارَ الْآخِرَةَ)

14. موعظه ی ثروتمندان، کار پسندیده ای است. (وَ ابْتَغِ) ...

15. هر کس به سهم و نصیب خود اکتفا کند و باقی را صرف آخرت نماید. (وَ ابْتَغِ ... وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ)

16. در موعظه، به نیازهای طبیعی هم توجّه داشته باشیم. (لا تَنْسَ نَصِیبَکَ)


1- ترجمه: «قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد ما آن قدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: «این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد! (*) و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد! (*)(قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام!» آیا او نمی دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد)، مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند. (*)(روزی قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگی دنیا بودند گفتند: «ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستی که او بهره عظیمی دارد!» (*) اما کسانی که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند: «وای بر شما ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمی کنند.» (*) سپس ما، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد. (*) و آنها که دیروز آرزو می کردند بجای او باشند (هنگامی که این صحنه را دیدند) گفتند: «وای بر ما! گویی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می دهد یا تنگ می گیرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو می برد! ای وای گویی کافران هرگز رستگار نمی شوند! (*)(آری)، این سرای آخر تو را (تنها) برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است! (*) کسی که کار نیکی انجام دهد، برای او پاداشی بهتر از آن است و به کسانی که کارهای بد انجام دهند، مجازات بدکاران جز (به مقدار) اعمالشان نخواهد بود. (*)»

ص:71

17. ثروت بی حدّ، بهره مندی بی حساب را به دنبال ندارد. نصیب هر کس محدود و مشخص است. (نَصِیبَکَ)

18. آخرت طلبی از طریق احسان به دیگران است. (وَ ابْتَغِ ... وَ أَحْسِنْ)

19. برای دعوت دیگران به احسان، یادآوری احسان الهی در حقّ آنان کارساز است. (أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ الله إِلَیْکَ)

20. سرمایه داران بی ایمان، در معرض فساد هستند. (لا تَبْغِ الْفَسادَ)

21. غرور علمی، گاهی آن چنان انسان را خودمحور می سازد که دیگر نقش هیچ کس یا هیچ چیز را قبول ندارد.

(إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی)

22. به علم خود نازیدن، اخلاق قارونی است. (عَلی عِلْمٍ عِنْدِی)

23. ثروت و قدرت را احسان الهی بدانیم، نه محصول علم و تلاش خود. (مردم می گفتند: این خداوند است که به تو ثروت داده است، قارون می گفت: خودم بر اساس علم، آن را پیدا نموده ام.) (أَحْسَنَ الله ... عَلی عِلْمٍ عِنْدِی)

24. آشنایی با تاریخ، بهترین درس عبرت است. (أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ ... مِنْ قَبْلِهِ)

25. قلع وقمع گردنکشان، از سنّت های خداوندی است. (قدرت و ثروت، مانع نزول قهر الهی نیست.)

(أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ)

26. قدرت و ثروت، سعادت آفرین نیست. (أَهْلَکَ ... أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً)

27. دست بالای دست بسیار است. (مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ)

28. هشدار! اگر قهر الهی فرارسد، دیگر فرصتی برای سؤال و جواب و چون وچرا نخواهد بود.

(لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ)

29. قدرت و ثروت در دست انسان های غافل، سبب فخرفروشی، خودنمایی و تجمّل گرایی است.

(فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ)

30. به رخ کشیدن ثروت، صفتی قارونی است. (فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ)

31. قارون صفتان، خود را برتر از دیگران می دانند. (عَلی قَوْمِهِ)

32. اشرافی گری حاکمان، می تواند فرهنگ مردم را تغییر دهد. (عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ ... یا لَیْتَ لَنا)

33. ظواهرِ زیبای دنیا، دامی برای جذب و انحراف کوته فکران است. (قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا)

34. آرزوی قارون شدن، آرزوی دنیاپرستان کم خرد است. (یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا)

پیام های آیه 80 - 84

1. دلباختگان دنیا سزاوار سرزنش و نکوهش اند. (وَیْلَکُمْ)

2. خداوند از فرزانگان بنی اسرائیل به خاطر برخورد با دلباختگان دنیا ستایش می کند.

(قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ) ...

3. علم واقعی، انسان را به سوی آخرت و تقوی و عمل صالح سوق می دهد.

(قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ الله خَیْرٌ)

4. عالم آگاه کسی است که زرق وبرق دنیا او را مجذوب نسازد و دنیاگرایان را تحقیر کند.

ص:72

(قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ الله خَیْرٌ)

5. علما باید مردم را از عشق به دنیا بر حذر دارند. (قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ الله خَیْرٌ)

6. اگر چیزی را از کسی منع می کنیم، در صورت لزوم و توان، بهتر از آن را به او عرضه نماییم. (ثَوابُ الله خَیْرٌ)

7. ایمان و عمل صالح، زمانی سعادت آفرین است که انسان بر آن پایدار باشد.

(آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ)

8. نتیجه ظلم، هلاکت است. (فَبَغی عَلَیْهِمْ ... فَخَسَفْنا بِهِ)

9. زمین، گاهی مأمور قهر خداوند است. (فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ)

10. سرانجام ثروت اندوزی، بخل، غرور و هلاکت است. (فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ)

11. ثروت، وسیله ی نجات نیست. (ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ)

12. در برخورد با مسائل، زود قضاوت نکنیم. (آنان که دیروز حسرت می خوردند ای کاش مثل قارون بودند، امروز می گویند: چه خوب شد که ما مثل او نبودیم) (تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ) ...

13. هرگز نخواهیم که مانند ثروتمندانِ مغرور و غافل باشیم. (تَمَنَّوْا مَکانَهُ ... وَیْکَأَنَّ)

14. به جای تمنّای ثروت دیگران، به داده های الهی قانع باشیم. (تَمَنَّوْا مَکانَهُ ... یَبْسُطُ الرِّزْقَ ... وَ یَقْدِرُ)

15. همه آرزوها، به صلاح نیست. (تَمَنَّوْا مَکانَهُ)

16. گاه، مستجاب نشدن دعا و برآورده نگردیدن آرزو، بزرگ ترین لطف و منت الهی بر انسان است.

(تَمَنَّوْا مَکانَهُ ... مَنَّ الله عَلَیْنا)

17. حوادث، سبب بیداری فطرت ها و تغییر پندارها و خواسته های غلط است. (لَوْ لا أَنْ مَنَّ الله عَلَیْنا)

18. ثروتی که انسان، آن را از جانب خدا و برای او نداند، او را به کفر می رساند. (لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ)

19. سرای آخرت بس عظیم است. (کلمه ی (تِلْکَ) برای بیان عظمت است)

20. هرگونه برتری طلبی، ممنوع است. (لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا)

21. منشأ فساد، برتری جویی است. (لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا ... وَ لا فَساداً)

22. پرهیزکار کسی است که اراده ی تفاخر و برتری بر دیگران ندارد. (لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا ... وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ)

23. کار نیک، مطلوب و پسندیده است، از هر کس و به هر مقدار که باشد. (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ)

24. مهم تر ازآنجام کار نیک، به سلامت رساندن آن به صحنه ی قیامت است. (جاءَ بِالْحَسَنَةِ)

(چه بسیارند کسانی که کارهای خوبی انجام می دهند، ولی به واسطه گناه، منّت گذاشتن، عُجب و یا تحقیر دیگران، آن را از بین می برند و نمی توانند کار خوب خود را به قیامت برسانند.)

25. انسان ها در انتخاب راه زندگی آزادند. (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ ... مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ)

26. حتّی در گفتار، سخن خویش را از خوبی ها آغاز کنیم. (ابتدا کلمه (الحسنة) آمده، سپس (السیئة))

ص:73

27. در نظام سراسر لطف الهی، پاداش نیکی ها بیشتر از خود نیکی هاست هرچند به مرحله عمل نرسد و در حالت اندیشه و طرح باقی بماند، ولی کیفر کار بد به اندازه کار بد و به شرطی است که از درجه ی فکر و اندیشه بگذرد و لباس عمل بپوشد. (عَمِلُوا السَّیِّئاتِ)

28. کار نیک دیگران را فراموش نکنیم، حتّی اگر یک عمل ساده باشد، (الحسنة) ولی بدکاران را وقتی جزا دهیم که بر کار بد خود اصرار داشته باشند. (کانُوا یَعْمَلُونَ)

29. خداوند پاداش نیکی ها را با فضل خود می دهد، ولی در کیفر بدکاران با عدل خویش رفتار می کند.

(فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها ... فَلا یُجْزَی ... إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ)

ص:74

ص:75

فصل سوم: داستان آتش گرفتن خیمه اجماع با صاعقه و قتلی مشکوک در پشت خیمه و دستور ذبح گاو ویژه برای پیدا کردن قاتل در 9 قسمت

«جدول خلاصه قسمت های این داستان»

شماره

عنوان

قسمت ها به ترتیب زمان

بر

اساس

اشعار

شاعران

1

قانون

قتلی که قاتلش معلوم نیست

تورات

2

ماجرای

صاحب گاو طلائی

روایات

صفی

علیشاه

3

قتلی

مشکوک بعد از سوختن خانه ی اجماع و آمدن صاعقه

روایات

-

4

نزاع

مردم و داوری موسی علیه السلام برای پیدا کردن قاتل

و دستور

ذبح گاو

قرآن

صفی

علیشاه

مولانا

حبیب

خراسانی

افلاکی

ادیب

نیشابوری

5

آغاز

ایرادهای بنی اسرائیلی قبل از ذبح گاو

قرآن

و روایات

صفی

علیشاه

6

ذبح

گاو پس از ایرادهای بنی اسرائیلی

قرآن

صفی

علیشاه

7

نحوه ی

زنده شدن مقتول

قرآن

و روایات

صفی

علیشاه

8

قساوت

و سنگدلی بنی اسرائیل

قرآن

صفی

علیشاه

9

بررسی

پیام های قرآنی 1 دسته آیات

بقره: 74-67

-

ص:76

قسمت اوّل: قانون قتلی که قاتلش معلوم نیست

در تورات آمده است: (1)

- در سرزمین موعود، هرگاه جسد مقتولی که قاتلش معلوم نیست، در صحرا پیدا شود، آنگاه ریش سفیدان و قُضات با اندازه گیری فاصله ی جسد تا شهرهای اطراف، نزدیک ترین شهر را تعیین کنند.

- ریش سفیدان آن شهر، باید گوساله ای را که تابه حال بر آن یوغ بسته نشده، بگیرند و آن را به درّه ای ببرند که در آن آب جاری باشد، ولی زمینش هرگز شخم نخورده و کشت نشده باشد و در آنجا گردن گوساله را بشکنند.

- آنگاه کاهنان نیز نزدیک بیایند، زیرا خداوند، خدای شما، ایشان را انتخاب کرده است تا در حضور او خدمت کنند و به نام خداوند برکت دهند و در مرافعه ها و مجازات تصمیم بگیرند.

- سپس ریش سفیدان آن شهر، دست های خود را روی آن گوساله بشویند و بگویند: «دست های ما این خون را نریخته و چشمان ما هم آن را ندیده است. ای خداوند قوم خود، اسرائیل را که نجات داده ای ببخش و آن ها را به قتل مردی بی گناه متهم نکن. گناه خون این مرد را بر ما نگیر» به این طریق با پیروی از دستورات خداوند، شما این گناه را از بین خود دور خواهید ساخت.

قسمت دوّم: ماجرای صاحب آن گاو طلائی

این داستان در سه منبع روایی به سه صورت بیان شده که ما در این جا به این سه داستان اشاره خواهیم کرد:

روایت اول )

«سدی» می گوید: در میان بنی اسرائیل مردی ثروتمند زندگانی می کرد او پسری داشت بسیار نیکوکار. روزی شخصی مرواریدی را برای فروش به نزد آن پسر آورد وی آن را از فروشنده به مبلغ پنجاه هزار دینار خرید، زیرا به خوبی می دانست که ارزش مروارید بسیار بیشتر از این قیمت است اما هنگامی که قصد کرد پول آن شخص را بپردازد متوجه شد که کلید صندوق زیر سر پدرش که در خواب بود قرار دارد به همین خاطر از فروشنده خواست تا مدتی را صبر نماید اما وی پول خود را به صورت نقد و فوری طلب می کرد حتی آن جوان حاضر گشت بیست هزار دینار بر قیمت اولیه خرید بیفزاید بلکه فروشنده تا بیدار شدن پدرش تأمل نماید اما اصرار او بی فایده بود و آن شخص با ستاندن مرواریدش وی را ترک گفت. کمی بعد پدر آن جوان از خواب بیدار شد و هنگامی که از جریان مطلع گردید گاوی بسیار زیبا و زرد رنگ را در ازای احسان فرزندش بدو بخشید. (2)

پیامبر صلی الله علیه و آله با شنیدن این داستان فرمودند: بنگرید نیکی تا کجا انسان را سیر می دهد.


1- سفر تثنیه، اصحاح 21، آیات: 1-9
2- جزایری، مجموعه کامل تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم، ج 1، ص 419

ص:77

روایت دوم )

(*) ابن عباس می گوید مردی صالح در میان بنی اسرائیل زندگی می کرد او از مال دنیا تنها گوساله ای زیبا داشت روزی آن حیوان را به داخل بیشه ای آورده و از خداوند خواست تا آن را برای پسرک خردسالش حفظ نماید. (1)

بعد از چندی آن مرد از دنیا رحلت نمود و گوساله نیز به مرور بزرگ تر شد از سویی فرزند آن مرد برای امرارمعاش به شکستن هیزم و فروش آن ها اشتغال داشت.

او که مادری پیر و بیمار داشت ثلثی از شب را به نگهداری و تیمار او اختصاص می داد و ثلث دیگر شب را به عبادت و استراحت می پرداخت روزی مادرش از او خواست تا به میان بیشه رفته و به گوساله ای که پدرش برای او به ارث نهاده سری بزند؛ و نشانه گوساله آن است که از میان پوستش نور زرد رنگی به مانند خورشید به اطراف ساطع می گردد...

جوان داخل بیشه شد و خداوند را به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب قسم داد تا آن حیوان نزد او حاضر گردد چیزی نگذشت که گاوی زرد رنگ به او نزدیک گشته و گفت: ای جوان نیکوکار بر پشت من بنشین اما پسرک پاسخ داد مادرم مرا امر کرده تا فقط گلوی ترا نوازش دهم. سپس به همراه آن گاو به راه خویش ادامه دادند ...

کمی بعد ابلیس به صورت چوپانی در مقابل آن ها ظاهر گشت و به پسرک گفت: چوپانی هستم که به سوی خانواده ام می روم لکن گاوم را در میان راه گم کرده ام اینک از تو می خواهم که نجاتم بخشی و گاوت را به من بسپاری تا بعداً در ازایش دو گاو به تو بازگردانم.

آن جوان گفت: اگر در کلامت اخلاص وجود داشته باشد یقیناً خداوند کفایت خواهد نمود.

ابلیس مجدداً اصرار نموده و گفت بجای گاوت ده گاو به تو خواهم بخشید.

اما آن جوان قاطعانه به چوپان گفت که از جانب مادرش اجازه ای برای این کار ندارد.

چیزی نگذشت که آن شخص به صورت پرنده ای در افق ناپدید گشت.

در این لحظه گاو زرد رنگ به صدا درآمد و گفت: آن چوپان در حقیقت شیطان بود که می خواست مرا از تو جدا نماید اما فرشته ای الهی به خاطر احسان تو در حق پدر و مادرت مرا از دست او نجات بخشید.

روزها گذشت تا آنکه مادر جوان خطاب به پسرش گفت: هیزم شکنی و عبادت در شب و نگهداری از من ترا به زحمت انداخته است بهتر است این گاو را به سه دینار بفروشی تا زندگی خویش را از این راه اداره نماییم.

پسرک در اجرای فرمان مادرش به بازار فروش آمد اما فرشته ای الهی در تعقیب او بود تا نتیجه احسان به پدر و مادر را بدو بنمایاند.

آن فرشته دو بار به عنوان خریدار در برابر جوان ظاهر شد و یک بار حاضر شد به مبلغ 6 دینار و بار دیگر به مبلغ دوازده دینار آن گاو را خریداری نماید اما جوان هر بار تذکر مادرش را که گفته بود آن را بیش از سه دینار نفروشد به خاطر می آورد.

تا آنکه در مرتبه سوم پیرزن به فرزندش گفت در حقیقت آن خریدار مأمور خداوند است بهتر است از او سؤال کنی آیا صلاح است که گاو خود را بفروشیم یا نه؟

جوان به نزد همان شخص آمد و سؤال مادرش را مطرح نمود.


1- جزایری (مجموعه کامل تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم، ج 1، ص 419)

ص:78

فرشته الهی از آن ها خواست تا از فروش آن حیوان خودداری ورزند چراکه در آینده نزدیک بنی اسرائیل برای یافتن قاتل «عامیل: مقتول» در ازای خرید این گاو بهای گزافی را خواهند پرداخت.

پاداش مهربانی جوان در حق پدر و مادرش ثمره داد و کمی بعد بنی اسرائیل برای خرید گاوی که نزد او بود ده برابر وزنش پول پرداخت کردند. (1)

روایت سوم )

در جای دیگر آمده است که: مرد نیکوکاری به پدر و مادر خود بسیار احترام می کرد دریکی از روزها که پدرش در خواب بود، معامله ی پرسودی برایش پیش آمد، ولی مغازه اش بسته بود و کلید مغازه نزد پدرش بود و پدرش نیز در آن وقت خوابیده بود و فروختن کالا بستگی به بیدار کردن پدر داشت تا کلیدی را که نزد پدر بود بگیرد.

مرد نیکوکار، آن معامله ی پر سود را به خاطر بیدار نکردن پدرش از دست داد و از سود کلانی که معادل هفتاد هزار درهم بود گذشت؛ و مشتری رفت.

وقتی پدر بیدار شد و از ماجرا اطلاع یافت از پسر مهربانش تشکر کرد و گاوی را که داشت به پسرش بخشید و گفت: «امید وارم خیر و برکت بسیار از ناحیه ی این گاو به تو برسد»

بود شیخی اندر اسرائیلیان

داشت طفلی خرد با گاوی چنان

با عجوزی داشت نسبت سالخورد

برد شیخ آن گاو را بر وی سپرد

گفت در مرعای خود این عجل را

دار تا نفعی دهد این طفل را

این حکایت را شنید از اشتهار

آن عجوزه کاین چنین گشتست کار

کرد اخبار این سخن با آن پسر

گشت خرّم ز استماع این خبر

خواست تا بفروشد آن را در زمن

کرد پس منع از فروشش پیرزن

گفت مفروش ار چه بس کوشش کنند

جز که جلدش پر زر از جوشش کنند

بر همین مبلغ که او گفتش فروخت

ز آنکه چشم آن شیخ بر رزاق دوخت

شیخ روح است و طبیعت پیرزن

طفل عقل است ار نکو دانی سخن

وان جوان کشته در معنی است قلب

که چنین نور حیات از اوست سلب

شیخ روح آن عجل یعنی نفس را

می سپارد بر عجوز طبع ما

تا بمرعای طبیعت پرورش

بدهد او را روزگاری در روش

تا مگر روزی چنان کآمد به نقل

گردد از وی منتفع آن طفل عقل

و آن بود بعد از رسیدن بر بلوغ

کار او یابد به دانایی فروغ

سازد از محسوس معقولات بکر

منتزع هر دم ز استعمال فکر

از چراگاه طبیعت نفس را

آرد و گیرد ازو ساز و نوا

وانکه می گشتند اسرائیلیان

تا چهل سال از پی عجلی چنان

باشد از سیر الی الله اعتبار

اندر اخلاق و عمل با اختیار


1- ثعلبی، عرائس، ص 130؛ مجلسی، بحار، ج 13، ص 274

ص:79

تا به هنگام بلوغ معنوی

کآنچهل سال است بکر و مستوی

هست منع آن عجوزه در فروش

ز انقیاد شرع منع طفل هوش

و آن قبول عقل ازو بی اغتشاش

بر مراعات است در نظم معاش

و آن نمودن از طلا پر پوست را

هست اشارت بر بقا بعد از فنا

نفس چون شد کشته ره بر منزل است

از معانی هر چه خواهی حاصل است

نفس چو نشد کشته حکم دوست را

پرکنی از زرّ خالص پوست را

زر خالص وحدت بی کثرت است

دولت بی انقراض و آفت است

رفت نکبت ها برون از شهر ما

هر چه بینی دولتست از بهر ما

دولتی کو را نباشد نقص و رنج

ملک در ملکست و گنج اندر بع گنج

در عجب زآنم که نالند این گروه

از مجاعت وز عطش در شهر و کوه

از زمین تا آسمان بنهاده خوان

وین گروه از قحط نان بر سر زنان

یا من اندر دید خود فرزانه ام

رفته یا عقلم ز سر دیوانه ام

ور توگویی بینم این ها من به خواب

راست گویی نیست با خلقم عتاب

زین گذشتم با تو گویم بالتمام

جنکته آیات و تفسیر کلام

قسمت سوم: قتلی مشکوک (عامیل بن راحیل) بعد از سوختن خانه ی اجماع و آمدن صاعقه

پس از چند روز که از عذاب صاعقه ی آتشین و سوختن افراد گذشت، قتلی مشکوک اتفاق می افتد و مردم نعشِ جوانی به نام (عامیل بن راحیل) را در میان لشگر می بینند.

(*) در بعضی روایات آمده است میان بنی اسرائیل پیرمردی ثروتمند زندگی می کرد فرزندان برادرش به طمع ثروت عموی خویش فرزند وی را به قتل رسانده سپس با حیله و تزویر وانمود به خونخواهی او نمودند تا آنکه با قربانی کردن گاو زرد رنگ توطئه آن ها فاش گشت. (1) و آن چنان که از تواریخ و تفاسیر استفاده می شود انگیزه قتل در ماجرای بنی اسرائیل را مال و یا مسئله ازدواج دانسته اند.

بعضی از مفسران معتقدند یکی از ثروتمندان بنی اسرائیل که ثروتی فراوان داشت وارثی جز پسرعموی خویش نداشت، عمر طولانی کرد، پسرعمو هر چه انتظار کشید عموی پیرش از دنیا برود و اموال او را از طریق ارث تصاحب کند، ممکن نشد، لذا تصمیم گرفت او را از پای درآورد. بالأخره پنهانی او را کشت و جسدش را در میان جاده افکند، سپس بنای ناله و فریاد را گذاشت و به محضر موسی علیه السلام شکایت آورد که عموی مرا کشته اند!

بعضی دیگر از مفسران گفته اند که انگیزه قتل این بوده است که قاتل عموی خویش تقاضای ازدواج با دخترش را نمود به او پاسخ رد داده شد و دختر را با جوانی از پاکان و نیکان بنی اسرائیل همسر ساختند، پسرعموی


1- بیضاوی، انوار التنزیل، ج 1، ص 88

ص:80

شکست خورده دست به کشتن پدر دختر زد، سپس شکایت به موسی علیه السلام کرد که عمویم کشته شده قاتلش را پیدا کنید! به هرحال ممکن است در این آیه اشاره به این حقیقت نیز باشد که سرچشمه مفاسد، قتل ها و جنایات غالباً دو موضوع است: «ثروت» و «بی بندوباری های جنسی»؛ و در برخی کتب شبیه این داستان آمده که: یکی از جوانان نیک بنی اسرائیل، از دختری خواستگاری کرد، به او جواب مثبت دادند ولی پسرعموی او که جوان آلوده به گناه بود و از همان دختر خواستگاری کرده بود و جواب رد شنیده بود، کینه ی پسرعمویش را به دل گرفت و از سر حسادت شبی او را غافلگیر کرد و کشت و جنازه اش را دریکی از محله ها انداخت.

فردای آن روز به کنار جنازه آمد و با گریه و زاری و اشک تمساح و دادوفریاد گفت: «هر کس او را کشته، خون بهایش به من می رسد و اگر قاتل پیدا نشد، اهل آن محل باید خونبها را بپر دازند»

قسمت چهارم: نزاع مردم و داوری موسی برای پیدا کردن قاتل و دستور ذبح گاو

در قرآن آمده است:

1- چون کسی قاتل را نمی شناخت با یکدیگر دعوا و نزاع کردند و به همدیگر گمان بد بردند و در میان قبائل و اسباط بنی اسرائیل نزاع درگیری شد، هر یک آن را به طایفه و افراد قبیله دیگر نسبت می داد و خویش را تبرئه می کرد. (1)

بود شیخی اندر اسرائیلیان

صاحب مال و منال و قدر و شأن

بود او را یک جوانی خوب رو

بهر میراث آن بنی اعمام او

مر ورا کشتند و مخفی ساختند

نعش او را برکنار انداختند

طرح بر اسباط اسرائیل شد

بس پی این قتل قال و قیل شد

بوده هم گویند بهر وصلتی

این عمل ز ابنای عمّ یا عمّتی

دفع می کردند هر قومی ز خود

تا به ذبح عجل از حق امر شد (2)

آن جوان قلب است و روح او را پدر

مکنتش عرفان و علم با ثمر

قتل او منع از حیات واقعی است

و آن حیات واقعی جز عشق نیست

غیر استیلای شهوت هم غضب

نیست بر قطع حیات او سبب

و آن دو ابن نفس حیوانیه اند

قاتل ابنای روحانیه اند

ز آنکه نفس و روح از یک دوده اند

از ازل باهم برادر بوده اند

عقل فعال است ایشان را پدر

کآن بود روح القدس اندر بشر

سابق ار گفتیم عقل است ابن روح

بد مراد از عقل شخصی بالوضوح


1- بقرة: 72 (وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فیها ...)
2- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 30

ص:81

و اندر اینجا عقل کل فعال راد

یعنی آن روح القدس باشد مراد

ضد ندارد حرف درویش ای ولی

گر تو ضد بینی بود از بددلی

حاصل استیلای شهوت با غضب

که بودشان نفس حیوانیه ابّ

کشته اند آن ابن عمّ خویش را

قلب زاده ای روح نیک اندیش را

بر قیاس اندر حدیث بی غلو

اکرموا عمتکم النّخله شنو

کز بقیه طین آدم گشته خلق

لیک بر وضع دگر پوشیده دلق

در نباتی نفس یعنی کامل است

نفس حیوانیه را بس مایل است

پس بنی عمند در سیر نظر

نفس انسانی و حیوانی دگر

آن دو فرزندان نفس بی رشد

کشته ابن عمّ خود را از حسد

بود این قتل از طمع بر مال او

معنی است آن مال و عشق وحال او

طمع بر آن مال هم باشد هوس

زانکه ناید کار عنقا از مگس

طرح پس کردند نعش آن همام

بر قوای روحی و طبعی تمام

و آن همه اندر تدافع آمدند

بهر دفع آن ز خود ساعی شدند

دفع می کردند از خود آن فساد

هر یکی ز آن قوه های فحل راد

بر صلاح و حسن و فعل و حال خود

و اشتغال خویش و استعمال خود

هر یکی دادی به ضد خویشتن

نسبت آن فعل شوم پر فتن

هست فادّارأتم از وجه لغت

آن تدافع و ان تنازع زان جهت (1)

سرانجام داوری را برای فصل خصومت نزد موسی برده و حل مشکل را از او خواستار می شوند و چون از طرق عادی حل این قضیه ممکن نبود و از طرفی ادامه این کشمکش ممکن بود منجر به فتنه عظیمی در میان بنی اسرائیل گردد، موسی با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزی به حل این مشکل می پردازد.

خداوند به موسی دستور می دهد که به آن ها بگو یک عدد گاو ذبح کنند و دم آن را به جسد مقتول زنند و مرده خودش زنده شده و قاتل خود را معرفی خواهد کرد.

موسی این پیام را به مردم رسانید ولی آن ها باور نکردند و مسخره کردند و با پرسش ها و ایرادات بنی اسرائیلی کار را برای خود سخت کردند و ماجرا بدین قرار بود که ما در شش بخش مکالمه گنجانده ایم.

2- «به خاطر بیاورید هنگامی را که موسی به قوم خود گفت باید گاوی را سر ببرید»

3- آن ها از روی تعجب «گفتند: آیا ما را به مسخره گرفته ای»؟!

4- «موسی در پاسخ آنان گفت: به خدا پناه می برم که از جاهلان باشم» (2) یعنی استهزا نمودن و مسخره کردن، کار افراد نادان و جاهل است و پیامبر خدا هرگز چنین نیست.


1- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 30
2- بقرة: 67 (وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ)

ص:82

وین که موسی گفت از رب البشر

قوم را امر است بر ذبح بقر

نفس حیوان است گاو کشتنش

در ریاضت فرض داند ذی فنش

ذبح او منع وی است از هر هوا

وز فعالش بازبگرفتن به جا

قوم گفتند این است هزو ریشخند

یا گرفتی آنچه ناید در پسند

همچو فرعون آوری امری شنیع

تا به استهزا کنی ما را مطیع

گفت موسی می برم بر ربّ دین

من پناه از قول و فعل جاهلین

هست استهزا نشان اهل جهل

فعل جاهل نزد من ناید به سهل (1)

نکته ها

¢ علت دستور کشتن گاو

قوم موسی قربانی را از بزرگترین راه های نزدیکی به خداوند می دانستند و مرکزی را برای این کار تهیه کرده که جز بندگان شایسته در آن وارد نمی شد ازاین رو پروردگار دستور داد: در این مشکل بزرگ قبلاً راه تقرّبی پیداکرده و قربانی کنند تا خداوند بی نیاز نیاز آنان را برآورده و دعایشان را به هدف اجابت برساند و علاوه از این موضوع درس کلّی یاد گرفته و در تمام حوادث و مشکلات قبلاً وسیله تقربی بکار برند.

هدف آیات این است که: چون مشرکین عرب موضوع زنده شدن مردگان را در روز جزا چندان باور نداشتند و می گفتند پس از استخوان شدن و از بین رفتن چگونه امکان دارد دومرتبه زنده شویم ازاین رو پروردگار به آنان گوشزد می کند که این جریان با وسعت دایره قدرت الهی کمال امکان را دارد و این داستان را به عنوان نمونه بیان می فرماید و در ضمن این آیات راهنمای صدق نبی اکرم است زیرا که قصّه هایی را در معرض اختیار آنان قرار می دهد که جز از راه وحی الهی یا مطالعه کتب پیشینیان بر آن ها اطلاع نتوان یافت و یهود پس از شنیدن این قصه ها تصدیق کردند نبی اکرم را چون می دانستند که او درس نخوانده و کتابی را مطالعه نکرده پس راه اطلاع منحصر به وحی خواهد بود.

قسمت پنجم: آغاز ایرادهای بنی اسرائیلی قبل از ذبح گاو

در قرآن آمده است: پس ازآنکه آن ها اطمینان پیدا کردند استهزایی در کار نیست و مسئله جدی است

1- «گفتند: اکنون که چنین است از پروردگارت بخواه برای ما مشخص کند که این چگونه گاوی باید باشد»؟!

به هرحال، موسی علیه السلام در پاسخ آن ها گفت:

2- «خداوند می فرماید باید ماده گاوی باشد که نه پیر و از کار افتاده و نه بکر و جوان بلکه میان این دو باشد» (2)


1- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 30
2- بقرة:68 (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ)

ص:83

برای اینکه آن ها بیش از این مسئله را کش ندهند و با بهانه تراشی فرمان خدا را به تأخیر نیندازند در پایان سخن خود اضافه کرد:

3- «آنچه به شما دستور داده شده است انجام دهید»

ولی باز آن ها دست از پرگویی و لجاجت برنداشتند و

4- «گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند که رنگ آن باید چگونه باشد»؟!

موسی علیه السلام در پاسخ گفت:

5- خدا می فرماید: «گاو ماده ای باشد زرد یک دست که رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد». (1)

خلاصه این گاو باید کاملاً خوش رنگ و درخشنده باشد، آن چنان زیبا که بینندگان را به اعجاب وادارد و عجب این است که بازهم به این مقدار اکتفا نکردند و هر بار با بهانه جویی کار خود را مشکل تر ساخته و دایره وجود چنان گاوی را تنگ تر نمودند.

(*) امام باقر علیه السلام فرمودند: هر کس کفش زرد رنگ به پا کند همواره مسرور و شادمان خواهد بود زیرا که قرآن فرموده است: (صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ) (2)

6- باز «گفتند از پروردگارت بخواه برای ما روشن کند این چگونه گاوی باید باشد»؟(ازنظر نوع کار کردن) «چراکه این گاو برای ما مبهم شده» «و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد»! (3)

7- مجدداً «موسی گفت: خدا می فرماید: گاوی باشد که برای شخم زدن، رام نشده و برای زراعت آبکشی نکند» «و از هر عیبی برکنار باشد» و «حتی هیچ گونه رنگ دیگری در آن نباشد».

در اینجا که گویا سؤال دیگری برای مطرح کردن نداشتند

8- «گفتند حالا حق مطلب را ادا کردی»! (4)

قوم گفتند از خدا می کن سؤال

کآنچه باشد چیستش یعنی خصال؟

گفت آن نبود مسن لا فارض است

نه بر او آثاری پیری عارض است

تا که زایل باشد استعداد او

محکم است و بی خلل بنیاد او

هم نباشد بکر یعنی بس جوان

که بود نا مستعد و ناتوان

تا شماری قاصر و ناقابلش

هم بود حمل ریاضت مشکلش

بل عوان است آن نه پیر و نه جوان

هست یعنی در میان این و آن

واجب است این نزد عقل ذوفنون

از بیان فافعلوا ما تؤمرون

قوم گفتند از خدا خواه این زمان

تا چه باشد رنگ او بهر نشان

گفت گوید حق که رنگ اوست زرد

هر که زین رنگش شناسد اوست مرد


1- بقرة: 69 (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرینَ)
2- مجلسی، محمد باقر، گزیده حلیة المتقین در آداب و احکام، ص 11
3- بقرة:70 (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ)
4- بقرة:71 (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فیها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ ...)

ص:84

با تو گوید سرّ لونش را «صفی»

تا نباشد بر ضمیرت مختفی

هست رنگ جسم اسود در نمود

ز آنکه نبود هیچ نورش در وجود

رنگ آن نفس نباتی اخضر است

زآنکه در وی نور هستی اظهر است

لیک غالب باشد اندر وی سواد

زآنکه ادراکش نباشد در نهاد

رنگ قلب آمد سفید از روی قسم

کو مجرد باشد ار دانی ز جسم

وز ره ادراک و نورانیش

وز کمال و از علوّ رتبتش

نفس حیوانیه بی شک احمر است

که به حیوانات عجب او درخور است

نور ادراکش چه باشد در نهاد

وز علاقه جسم هم دارد سواد

لاجرم احمر بود بی اعتراض

و آن مرکب از سواد است و بیاض

لیک اندر وی سواد افزون تر است

و اندر انسان نفس لونش اصفر است

نور ادراکش چو غالب تر بود

در جوار قلب زان اصفر بود

زآنکه صفرة حمرتی باشد که آن

مر بیاضش غالب است اندر عیان

فاقع آمد لون او اندر صفا

فاقع اعنی هست پر ضوء و بها

شد مشعشع از شعاع نور قلب

دارد استعداد بر دستور قلب

از لقایش ناظرین گردند شاد

نور استعدادش آمد چون زیاد

ناظرین آن کاملان عارف اند

که ز استعداد هر کس واقف اند

دوست دارند اهل استعداد را

طالبان راه استرشاد را

قوم گفتند اشتباه افزوده گشت

زین بقر افزون بود در کوه و دشت

مستعد یعنی فزون در مردم است

آنکه باشد طالب و قابل کم است

مستعد بسیار و طالب اندک است

و آنکه شد طالب ز صید قابل یک است

نیست هر طبعی یقین قابل به کار

هم نه هر قابل بود طالب شعار

نیست هر طالب صبور و جاهد او

هر صبوری هم نباشد واجد او

خواه از حق تا بما واضح شود

بی تشابه اصل آن لایح شود

گر خدا خواهد مگر یابیم بخت

وز گروه مهتدون باشیم سخت

یعنی اندر ذبح این شایسته گاو

یک جهت باشیم و سخت و کنجکاو

و آنکه انشاء الله آمد در بیان

بود ز استعداد ایشان یک نشان

ز آنکه دانستند بی تقدیر حق

می نگیرد هیچ نقشی بر ورق

گفت احمد رهنمای هر صواب

کرد استثنا بر ایشان فتح باب

گر نمی گفتند استثنا به فال

فتح این ره بهر ایشان بد محال

نیست استثنا مراد از لفظ آن

یافت باید سرّ آن در قلب و جان

تا تو دانی بی اراده و امر او

نه رگی اندر بدن جنبد نه مو

ص:85

نه که استثنا بگفت آری و لب

پس نبینی غیر خود را دی سبب

گر بود توفیقی از ربّ الانام

در مقامش شرح این گویم تمام

منتظر باشند نک ارباب ربح

تا شناسند آن بقر را بهر ذبح

گفت گوید لا ذلولست این بقر

نیست سرکش تا بود دور از اثر

بلکه منقاد است بر امر و مطیع

زیر بار شرع آید بس سریع

در شیار ارض آید بر مراد

دارد استعداد یعنی بر سداد

آب ندهد حرث یعنی عاری است

از معارف وز حکم گر کاری است

سالم است از هر علامت در سراغ

نیست او را هیچ اصلاً نقش و داغ

یعنی آزاد است ز آداب و سنن

هم ز عادات و شرایع بی سخن

نیست او را خالی از رنگ دگر

اعتقاد و مذهب اعنی در نظر

تا صلاحیت در او نبود تمام

بهر ذبح واقف اند از این کرام

قوم گفتند این زمان بی کم و کاست

جئت بالحق یعنی آوردی تو راست

گشت ثابت بهر طلاب کمال

آنچه بود آن مشتبه بی قیل و قال (1)

پس فضول آورد قوم اندر کلام

ز آن همه تفتیش و تحقیقات خام

هیچ یعنی نفس ازین ره شاد نیست

سهل و آسان در عمل منقاد نیست

گفت پیغمبر کزان تفتیش و جدّ

سخت شد این کار بر هر مستعد

گر نمی گشتند آن سان سخت گیر

زود گشتی قصدشان حاصل نه دیر

گفت هم زین قبل ز اکثار سؤال

فرقه ای گشتند هالک بالمآل

قوم رفتند از پی تحصیل گاو

سال ها گشتند هر سو کنج کاو (2)

نکته ها

¢ عاقبت پرسش های فراوان و بیجا

بدون شک «سؤال» کلید حل مشکلات و برطرف ساختن جهل و نادانی است، اما مانند هر چیز اگر از حد و معیار خود تجاوز کند و یا بی مورد انجام گیرد، دلیل انحراف و موجب زیان است، اعتدال در هر کاری یک ارزش است. گاهی افراد با دیدن نشانه ای بسیار ساده، یقین پیدا می کنند، ولی برخی باوجود بیان صریح (أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً) وسوسه می کنند. نباید در بیان های روشن و صریح، دچار وسوسه شد.

بنی اسرائیل مأمور بودند گاوی را ذبح کنند، بدون شک اگر قید و شرط خاصی می داشت تأخیر بیان از وقت حاجت ممکن نبود و خداوند حکیم در همان لحظه که به آن ها امر کرد بیان می فرمود، بنابراین وظیفه آن ها در این زمینه


1- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 30
2- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 30

ص:86

قید و شرطی نداشته و لذا «بقره» به صورت «نکره» در اینجا ذکرشده است. ولی آن ها بی اعتنا به این اصل مسلم، شروع به سؤالات گوناگون کردند:

زیرا افراد لجوج و خودخواه غالباً پرحرف و پر سؤال اند و در برابر هر چیز بهانه جویی می کنند. قرائن نشان می دهد که اصولاً آن ها نه معرفت کاملی نسبت به خداوند داشتند و نه نسبت به موقعیت موسی علیه السلام، لذا بعد از همه این سؤال ها گفتند الآن جئت بالحق: «حالا حق را بیان کردی»! گویی هر چه قبل از آن بوده باطل بوده است!

به هرحال، هرقدر آن ها سؤال کردند خداوند هم تکلیف آن ها را سخت تر کرد، چراکه چنین افراد، مستحق چنان مجازاتی هستند، لذا در روایات می خوانیم که در هر مورد خداوند سکوت کرده، پرسش و سؤال نکنید که حکمتی داشته و لذا در روایتی از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام چنین آمده اگر آن ها در همان آغاز، هر ماده گاوی انتخاب کرده و سربریده بودند کافی بود. (و لکن شدوا فشدد الله علیهم): (1) «آن ها سختگیری کردند خداوند هم بر آن ها سخت گرفت». شاید برای اینکه می خواستند حقیقت، لوث گردد و قاتل معلوم نشود و این اختلاف هم چنان میان بنی اسرائیل ادامه یابد، جمله: (فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ) نیز اشاره به همین معنی است.

¢ اوصاف و قیودی که بعداً برای این گاو ذکرشده ممکن است اشاره به یک حقیقت اجتماعی در زندگی انسان ها بوده باشد:

قرآن گویا می خواهد این نکته را بیان کند که گاوی که باید نقش احیاکننده داشته باشد، ذلول یعنی تسلیم بدون قید و شرط و باربر و اسیر و زیردست نباشد، همچنین نباید رنگ های مختلف در اندام آن به چشم بخورد بلکه باید یکرنگ و خالص باشد.

به طریق اولی کسانی هم که در نقش رهبری و احیاء کردن اجتماع ظاهر می شوند و می خواهند قلب ها و افکار مرده را احیا کنند، باید رام دیگران نگردند، مال و ثروت فقر و غنی، قدرت و نیروی زورمندان، در هدف آن ها اثر نگذارد، کسی جز خدا در دل آن ها جای نداشته باشد، تنها تسلیم حق و پایبند دین باشند، هیچ گونه رنگی در وجودشان جز رنگ خدایی یافت نشود و این افراد هستند که می توانند بدون اضطراب و تشویش به کارهای مردم رسیدگی کرده، مشکلات را حل نموده و آن ها را احیاء کنند. ولی دلی که متمایل به دنیا و رام دنیا است و این رنگ وی را معیوب ساخته، چنین کسی نمی تواند با این عیب و نقصی که در خود دارد قلوب مرده را زنده سازد و نقش احیاکننده داشته باشد.

(*) امام رضا علیه السلام در بیان نوع گاوی که قرار بود ذبح گردد فرمودند: ممکن بود که بنی اسرائیل هر گاوی را بتوانند ذبح نمایند اما چون آن ها در هر کاری شدت عمل به خرج می دادند و به دنبال ماجراجویی بودند خداوند نیز به آن ها سخت گرفت. (2)


1- مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج1، ص 308
2- ابن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 16

ص:87

(*) امام عسگری علیه السلام می فرمایند: قیمت بسیار زیاد گاو باعث شد تا از کشتن آن صرف نظر نمایند اما لجاجت و اتهامی که به آن ها تحمیل گشته بود باعث گشت تا علیرغم خواسته باطنی به ذبح آن حیوان تن در دهند. آن ها سپس از شدت فقر و تنگدستی به موسی شکوه کردند آن حضرت نیز دعای آن جوان و صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله را بدان ها گوشزد نمود. بنی اسرائیل نیز به توصیه موسی دست بر دعا برداشته و گفتند: «اللهم إلیک إلتجأنا و علی فضلِک إعتمَدنا فأزِل فقرَنا و سیُدخلنا بجاه محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین و الطیبین من آلهم» و از پس این مناجات خداوند به موسی فرمان داد تا بزرگان بنی اسرائیل را به سوی خرابه ای که زیر آن گنجی نهفته است راهنمایی نماید. نمایندگان قوم به محل موردنظر رسیدند و دو برابر آنچه را که در ازای خرید گاو پرداخته بودند در آنجا یافتند. (1)

(*) در تفسیر امام عسگری علیه السلام آمده است: بنی اسرائیل برای آنکه بتوانند آن گاو ماده با خصوصیاتی که ذکر گردید را بخرند دارائی های خود را روی هم نهادند مبلغی که در پوست آن گاو جمع گشت چیزی در حدود پنج هزار دینار بود. (2)

تصویر گاو ویژه و نهایی برای کشتن تقریبا به این صورت بوده است


1- تفسیر امام عسگری علیه السلام، ص 279؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 13، ص 266
2- مجلسی، حیاة القلوب، ج1، باب سیزدهم، ص 729

ص:88

قسمت ششم: ذبح گاو پس از ایرادهای بنی اسرائیلی

در قرآن آمده است:

1- گاو را با هر زحمتی بود به دست آوردند «و آن را سر بریدند، ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند»! (1)

نکته ها

¢ چه کسانی قاتل آن جوان را می شناختند

از ذیل آیه 72 همین داستان نیز استفاده می شود که لااقل گروهی از آن ها قاتل را می شناختند و از اصل جریان مطلع بودند و شاید این قتل بر طبق توطئه قبلی میان آن ها صورت گرفته بود اما کتمان می کردند، زیرا در ذیل همین آیه می خوانیم: و (به یادآورید) هنگامی را که فردی را به قتل رساندید سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختید و خداوند آنچه را مخفی می داشتید، آشکار می سازد. ) (2)

گشت ظاهر آنچه بود اندر کمون

مخرج و الله کنتم تکتمون (3)

گاو را کشتند و فعلی نیک بود

لیک ترکش قوم را نزدیک بود

ز آنکه ما کادوا بر این بودش دلیل

که نبد نزدیک این فعل جمیل (4)

¢ دیدگاه مولانا

مولانا می گوید: روح زمانی به حیات معنوی دست می یابد و اسرار دان غیب می گردد که با تیغ ریاضت نفس اماره را چون گاو موسی ذبح کنی.

که ببندیدم قوی وز ساز گاو

بر سر و پشتم بزن وین را مکاو

تا ز زخم لخت یابم من حیات

چون قتیل از گاو موسی ای ثقات

تا ز زخم لخت گاوی خوش شوم

همچو کشته ی گاو موسی گش شوم

زنده شد کشته ز زخم دم گاو

همچو مس از کیمیا شد زر ساو

کشته برجست و بگفت اسرار را

وانمود آن زمره ی خون خوار را

گفت روشن کاین جماعت کشته اند

کاین زمان در خصمی ام آشفته اند

چون که کشته گردد این جسم گران

زنده گردد هستی اسرار دان

جان او بیند بهشت و نار را

باز داند جمله ی اسرار را

وا نماید خونیان دیو را

وا نماید دام خدعه و ریو را

گاو کشتن هست از شرط طریق

تا شود از زخم دمش جان مفیق

گاو نفس خویش را زوتر بکش

تا شود روح خفی زنده و بهش (5)


1- بقرة: 71 (... فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ)
2- بقرة: 72 (...وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ)
3- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 31
4- . صفی علیشاه، تفسیر صفی ، ص 30
5- مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص 240

ص:89

مولانا در شعری تحت عنوان «بیان آن که نفس آدمی به جای آن خونی است که مدعی گاو گشته بود و آن گاوکشنده عقل است و داود حق است یا شیخ که نایب حق است که به قوت و یاری او تواند ظالم را کشتن وتوانگر شدن به روزی بی کسب و بی حساب» با اشاره به زنده شدن مقتول در اثر زدن دم گاو ذبح شده و معرفی قاتل خود، به بیان رفض اسباب می پردازد و می گوید: «جهت نیل به مرتبه تجربه شهودی است که نزد عارف تعلیم وحی همه جا برخلاف آنچه تلقین عقل به نظر می رسد بر قطع اسباب مبتنی می نماید و انبیائ و اولیاء که ارباب معجزات و کرامات بوده اند، در قطع اسباب کوشیده اند چنانکه حتی تمام قرآن در نزد گوینده مثنوی، متضمن رفض اسباب و علت، به نظر می آید» (1)

نفس خود را کش جهان را زنده کن

خواجه را کشته ست او را بنده کن

مدعی گاو نفس تست هین

خویشتن را خواجه کرده ست و مهین

آن کشنده ی گاو عقل تست رو

بر کشنده ی گاو تن منکر مشو

عقل اسیر است و همی خواهد ز حق

روزی بی رنج و نعمت بر طبق

روزی بی رنج او موقوف چیست

آن که بکشد گاو را کاصل بدی است

نفس گوید چون کشی تو گاو من

ز انکه گاو نفس باشد نقش تن

خواجه زاده ی عقل مانده بی نوا

نفس خونی خواجه گشت و پیشوا

روزی بی رنج می دانی که چیست

قوت ارواح است و ارزاق نبی است

لیک موقوف است بر قربان گاو

گنج اندر گاو دان ای کنج کاو

دوش چیزی خورده ام ور نی تمام

دادمی در دست فهم تو زمام

دوش چیزی خورده ام افسانه است

هر چه می آید ز پنهان خانه است

چشم بر اسباب از چه دوختیم

گر ز خوش چشمان کرشم آموختیم

هست بر اسباب اسبابی دگر

در سبب منگر در آن افکن نظر

انبیا در قطع اسباب آمدند

معجزات خویش بر کیوان زدند

بی سبب مر بحر را بشکافتند

بی زراعت چاش گندم یافتند

ریگ ها هم آرد شد از سعیشان

پشم بز ابریشم آمد کش کشان

جمله قرآن هست در قطع سبب

عز درویش و هلاک بو لهب

مرغ بابیلی دو سه سنگ افکند

لشکر زفت حبش را بشکند

پیل را سوراخ سوراخ افکند

سنگ مرغی کاو به بالا پر زند

دم گاو کشته بر مقتول زن

تا شود زنده همان دم در کفن

حلق ببریده جهد از جای خویش

خون خود جوید ز خون پالای خویش

همچنین ز آغاز قرآن تا تمام

رفض اسباب است و علت والسلام (2)


1- زرین کوب، سر نی، ج 1، ص 584
2- . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص 452

ص:90

بار دیگر برای بیان رسیدن به حیات معنوی از این ماجرا بهر می گیرد و «مرید هستی خود را به گاو موسی تشبیه می کند که برای قربانی شدن پدید آمده است تا با مرگ خود درراه حق به دیگران یاری کند و آن ها را به حیات معنوی برساند»

گاو اگر خسبد و گر چیزی خورد

بهر عید و ذبح او می پرورد

گاو موسی دان مرا جان داده ای

جزو جزوم حشر هر آزاده ای

گاو موسی بود قربان گشته ای

کمترین جزوش حیات کشته ای

برجهید آن کشته ز آسیبش ز جا

در خطاب اضربوه بعضها

یا کرامی اذبحوا هذا البقر

إن أردتم حشر أرواح النظر

از جمادی مردم و نامی شدم

وز نما مردم به حیوان بر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم (1)

· اشعار دیگر شاعران برجسته ایرانی:

گاو موسی است تن که قربانش

تو به قربان کردگار کنی (2)

گاو اگر خسبد و گر چیزی خورد

بهر عید و ذبح او می پرورد (3)

چو گاو کلیم است اشعار من

پی حشر این مردگان وطن

تو هر پاره ای زین چو بر مرده دل

زنی چون چراغی شود مشتعل (4)

قسمت هفتم: نحوه ی زنده شدن مقتول

در قرآن آمده است:

1- «سپس گفتیم قسمتی از گاو را به مقتول بزنید» (تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند)

2- «آری خدا این گونه مردگان را زنده می کند» «و این گونه آیات خود را به شما نشان می دهد تا تعقل کنید» (5)

پس به ذبح عجل شد امر جلیل

تا زنند اعضای او را بر قتیل

گفت هم به بعضها قلنا اضربوه

تا که گردد زنده قلب باشکوه

دمّ گاو آمد اشارت بی سخن

بر اماته نفس پرآشوب و فن

دم ز اعضای وی آخر وا ضعف است

زین سپس باقی حیات اشرف است


1- . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم ، ص 512
2- . دیوان حبیب خراسانی، ص 30
3- . افلاکی
4- . شمیسا، فرهنگ تلمیحات، ص 483
5- بقرة: 73 (فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتی وَ یُریکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ)

ص:91

چون که آخر شد حیات نفس خوار

زنده شد دل اول عشق است و کار

این چنین حق زنده سازد مرده را

تا کند چون عاشق دل برده را

تا کنید اندیشه درآیات او

پی برید از وصف او بر ذات او

هیچ دیدی در خزان کز بادها

چون بمیرند این درختان جابه جا

می شود خشک و سیه چون پرّ زاغ

از یکی باد خزانی دشت و باغ

از نسیمی افتد اندر شاخ و برگ

چون بر وی محتضر آثار مرگ

همچو قبرستان شود گلزارها

جای گل ها جمله گیرد خارها

چون وزد باز آن نسیم فروردین

مردگان سرها برآرند از زمین

گردد از باد بهاری هر شجر

پای تا سر پر شکوفه پرثمر

هیچ کردی فهم و آوردی به یاد

کز کدامین مروحه جست این دو باد

آن یکی میراند و داد این یک حیات

این یک است از موت و بعثش در نبات

بهر هر شیئی چنین دان بی ز بحث

هر دمی صد حشر و نشر و موت و بعث

فرع ها دیدی ندیدی اصل ها

مرجع این بادها و فصل ها

هرزمانی بر تو فصلی دیگر است

مانده فرعی رو به اصلی دیگر است

همچنین تا اصل اول کاین فصول

جمله از وی منتزع شد در نزول

نه خزان است اندر آنجا نه تموز

ز آن بود فصلی بهشت جان فروز

چون بمیراند ز هر فصلی حقت

می کند بر فصل دیگر ملحقت

چون که مردی از جماد و از نبات

یابی از حیوان و پس ز آدم حیات

باز بیرون زین فصول اربعه

هست فصلی از ملک در مطمعه

چون از آن هم بگذری یا بی حیات

از لقای ذوالجلال ذو الصفات

پس چرا این موتت ای جان مشکل است

کز پیش هر دم حیاتی حاصل است

می رسد از هر کنارم بوی او

می کشد بویش دلم را سوی او

می سپارم جان ز بوی دلکشش

جآنچه باشد پیش روی مهوشش

عشق می گوید به کوشم با فنا

گر ز جان لافی در این ره کودنی

هیچ داری گر جوی شرمندگی

کن فرامش مردگی و زندگی

جان و جان پردازی آنجا بازی است

زندگی و مردگی غمازی است

این منم یعنی که بر وی جان دهم

آنچه جانان داد بر جانان دهم

با تو گویم گر نه زین آزرده ای

تا تو دانی زنده ای یا مرده ای

بی خبر ز آن نرگس مستانه ای

وز حیات عاشقان بیگانه ای

عاشقان را هم نه این گنجایش است

گر کند لطف او خود از بخشایش است

ای خوش آن عاشق که یارش می برد

نی که او خود می رود ره بی خرد

ای که بس کس را به خود ره داده ای

وز همه مستغنی و آزاده ای

ص:92

مر «صفی» را هم که عمری از یقین

هست در کوی تو خاکسترنشین

شاید ار پردازیش خاطر ز غیر

جز تو هیچش تا نیاید پیش سیر

گر که هم زین آرزو ناقابل است

قابلیت بخش سلطان دل است

دل بپردازش ز غیر ذات خود

فارغ از کونین و محو مات خود

خواهم آن جامی ز دست می فروش

که نیابم هرگز از مستی بهوش

تا شناسم کاین کدام است آن کدام

دوزخ است این بهر عاشق یا مقام (1)

پس زدند اعضای او بر کشته باز

زنده گشت و شد برون از پرده راز

داد قاتل را نشان در ساعت او

از میان برخاست حرف و گفتگو (2)

نکته ها

¢ این ماجرا دقیقاً چه روزی اتفاق افتاد معلوم نیست و اینکه چقدر از فرمان این دستور گذشت و با بهانه جویی آن را به تعویق انداختند ولی ظاهراً در فاصله ی کمی مثل یک یا دو روز به طول انجامید زیرا پس ازاینکه بنی اسرائیل آن گاو ویژه را پس از چانه زنی های مکرر باقیمت بسیار گرانی (به پر بودن پوست آن از طلا) خریدند و گاو را آوردند و ذبح کردند و قسمتی از بدن او را بریدند (3) و به مقتول (همان تازه داماد) زدند، او به اذن خدا زنده شد و گفت: «فلان پسرعمویم که ادّعای خونبها ی مرا دارد، قاتل من است» و اگر به یک هفته یا بیشتر می انجامید جسد مرده لاشه ی مردار می شد.

¢ پس از زنده شدن آن جوان به اذن خداوند با دخترعمویش ازدواج کرد و با ثروت کلانی که از همان گاوی که جانش را نجات داده بود و قاتلش را نیز معرفی کرده بود. همان دعای پدرش که به او گفته بود: «امیدوارم خیر و برکت بسیار از ناحیه ی این گاو به تو برسد» زندگی مشترک خوبی را آغاز کرد.

¢ حضرت موسی فرمود: (انظروا الی البر ما یبلغُ بأهله) بنگرید به نیکی، که چه به اهلش می رساند.

و پیامبر اسلا م صلی الله علیه و آله نیز فرمودند: (انظروا الی البر ما بلغَ بأهله): (نیکی را بنگرید که با نیکوکار چه می کند؟!) (4)

¢ (*) در تفسیر امام عسگری علیه السلام آمده است: بنی اسرائیل بعدازآنکه قاتل شناسایی شد به موسی گفتند: نمی دانیم از اینکه خون مقتول به هدر نرفت خوشحال باشیم یا بر این جوان که خداوند او را صاحب چنین ثروتی عظیم گردانید. در


1- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 31
2- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 31.
3- اینکه آن عضو کدام بود؟ در آن چند قول است: اوّل: از مجاهد و قتاده و عکرمه نقل شده: آن عضو ران گاو بود که بمقتول زده شد و پس از زنده شدن کشنده خویش را معرفی کرد و دو باره مرد. دوّم: از سعید بن جبیر حکایت شده: آن عضو دم گاو بود. سوّم: از ضحاک روایت شده: آن عضو زبان گاو بود. چهارم: از ابی العالیه نقل شده: آن عضو استخوانی از استخوانهای گاو بود پنجم: از سدی حکایت شده: آن عضو گوشت پاره ای است که بین دو کتف قرار دارد. ششم: از ابو زید روایت شده: بعضی از پاره های اعضاء گاو بود و تمام این اقوال بحسب ظاهر محتمل است. (طبرسی، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 218)
4- مجلسی، بحار الانوار، ج 13، ص 259 به بعد.

ص:93

این حال خداوند به موسی وحی فرستاد هر کس که مانند این جوان به پدرش خدمت نماید او را با محمد محشور می گردانم و در دنیا زندگانی همراه با رفاه و در آخرت جایگاهی بهشتی بدو عطا خواهم نمود.

¢ فضل و بخششی که بر این جوان مبذول داشته ام به خاطر آن است که وی ذکر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله را از زبان موسی علیه السلام شنید. سپس جوان از موسی خواست تا او را به نحوه نگهداری از اموالش راهنمایی کند تا همواره از شر حاسدان و ستمگران در امان باشد موسی علیه السلام نیز از او خواست تا درود بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله را همیشه بر زبان خویش جاری سازد تا از جمیع فتنه ها مصون ماند.

¢ در همین لحظه مقتول که صدای موسی را شنیده بود خداوند را به مقام اهل بیت علیهم السلام قسم داد تا بار دیگر به دنیا بازگردد. در میان حیرت حاضرین دعای او مستجاب گشت و او مدت هفتادسال در کمال تندرستی به زندگانی خویش در این سرا ادامه داد و به همراه همسرش در یک روز از دنیا رخت بربسته و به بهشت جاوید پر کشیدند. خداوند سپس به موسی فرمود اگر قاتل این شخص نیز مرا به همین صورت قسم می داد رسوایش نمی ساختم.

قسمت هشتم: قساوت و سنگدلی بنی اسرائیل

1. «سپس دل های شما بعد از این واقعه سخت شد همچون سنگ، یا سخت تر! چراکه پاره ای از سنگ ها می شکافد و از آن نهرها جاری می شود و پاره ای از آن ها شکاف برمی دارد و آب از آن تراوش می کند و پاره ای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می افتد (اما دل های شما، نه از خوف خدا می تپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است!) و خداوند از اعمال شما غافل نیست.» (1)

گشت قاسی پس شمارا دل چو سنگ

سخت تر زان بلکه دل بگرفته زنگ

بعد ذلک کالحجاره او اشدّ

بعدازآن آیت چنین شد بی رشد

سخت تر از سنگ بودن آهن است

قلب ها بسیار از آن رویین تن است

که نیابند از مواعظ لینتی

یا که تنبیه از ظهور آیتی

سنگ ها هم زآنکه دارند اختلاف

در جمودت هم به نرمی بی خلاف

بعضی از آن گردد اندر سودها

منفجر ز آن آب ها و رودها

سنگ ها منشق شود بسیار از آن

تا شود زان آب های خوش روان

بازمی آیند بعضی ز آن فرود

خشیت حق را ز تأثیر وجود

هم چنان کز کوه بینی سنگ ها

ریزد و هابط شود فرسنگ ها

نیست حق غافل ز فعل نیک و دون

گر نه ای غافل ز عمّا تعملون

قلب ها را هم چنین دان یک به یک

ظاهر است و نیست حاجت بر محک


1- بقرة: 74 (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ)

ص:94

آن یکی سخت و سیه همچون حجر

که نگیرد هیچ نقشی از تبر

هم بود قلبی کزو آید برون

چشمه ها و نهرها از حد فزون

همچو سنگی کز عصای موسوی

گشت ظاهر زو عیون معنوی

علم توحید است و عرفان آن عیون

کز زبان اهل دل آید برون

هست مستغرق به بحر علم و نور

نهرها منشق شود زان در فطور

هر که نوشد جرعه ای زآن تا ابد

زنده ماند چون سپهر بی عمد

قلب دیگر هست قلب با خشوع

که کند بر حق بهر آنی رجوع

هر دمی ریزد ز خوف حق چو کوه

وجهه او گشته با حق از وجوه

مایل است آن دل به سوی اصل خود

تا نماند بی نصیب از وصل خود

آن دل زهّاد و اهل طاعت است

بر وی از حق هر دمی صد رحمت است

قلب دیگر باشد ار دانی سخن

با تو آن معشوق جان گوید نه من

پاره پاره چاک چاک از داغ عشق

هر دمی بر وی رسد ابلاغ عشق

همچو برقی که زند بر ابر هی

که به دشت و کوه بارد پی به پی

بر دل عاشق زند برق از درون

تا شود جاری ز چشمش جوی خون

می شکافد دم بدم از یاد دوست

جاری از وی هر دمی صد نهر و جوست (1)

نکته ها

¢ این تهدیدی است سربسته برای این جمعیت بنی اسرائیل و تمام کسانی که خط آن ها را ادامه می دهند. خداوند در این آیه می فرماید: به جهت بی توجهی شما به این همه نشانه و آیه که از روی لجاجت و کینه بود، دل های شمارا قساوت فراگرفت و سنگدل شدید و ای بسا که دل هایتان از سنگ نیز سخت تر شد.

¢ سنگ ها، مراحل مختلفی دارند:

خرد می شوند، از آن ها نهرها جاری شده و انسان ها را سیراب می کنند. (یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ)

انفجار ندارند، ولی حدّ اقل خود و اطراف خود را تر می کنند. (فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ)

از خشیت الهی، سقوط و سجود دارند. (یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ الله)

¢ اگر خداوند بر گروهی غضب می کند بی دلیل نیست:

بنی اسرائیل در تعبیراتی که در این داستان در برابر موسی علیه السلام داشتند، نهایت جسارت را نسبت به او حتی خلاف ادب نسبت به ساحت قدس خداوند نمودند.

در آغاز گفتند: آیا تو ما را مسخره می کنی؟ و به این ترتیب پیامبر بزرگ خدا را متهم به سخریه نمودند.


1- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 32

ص:95

در چند مورد می گویند از خدایت بخواه ... مگر خدای موسی باخدای آن ها فرق داشت؟ بااینکه موسی صریحاً گفته بود خدا به شما دستور می دهد.

در یک مورد می گویند اگر پاسخ این سؤال را بگویی ما هدایت می شویم که مفهومش آن است که بیان قاصر تو موجب گمراهی است

¢ و در پایان کار می گویند: حالا حق را آوردی! این تعبیرات همه دلیل بر جهل و نادانی و خودخواهی و لجاجت آن ها است.

قسمت نهم: بررسی پیام های قرآنی 1 دسته آیات

1. سوره بقره: آیات 67-74

(و إِذْ قَالَ مُوسیَ لِقَوْمِهِ إِنَّ الله یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبحَواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَ تَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الجْاهِلِینَ (*) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَینِ ّ لَّنَا مَا هِیَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ آن ها بَقَرَةٌ لَّا فَارِضٌ وَ لَا بِکْرٌ عَوَانُ بَینْ َ ذَالِکَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ (*) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَینِ ّ لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ آن ها بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ (*) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَینِ ّ لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَبَهَ عَلَیْنَا وَ إِنَّا إِن شَاءَ الله لَمُهْتَدُونَ (*) قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ آن ها بَقَرَةٌ لَّا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لَا تَسْقِی الحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَّا شِیَةَ فِیهَا قَالُواْ الآن جِئْتَ بِالْحَقّ ِ فَذَبحَوهَا وَ مَا کاَدُواْ یَفْعَلُونَ (*) وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَ الله مخُرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ (*) فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَالِکَ یُحْیِ الله الْمَوْتیَ وَ یُرِیکُمْ ءَایَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (*) ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَالِکَ فَهِیَ کاَلحْجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الحْجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنهْا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنهْا لَمَا یهَبِطُ مِنْ خَشْیَةِ الله وَ مَا الله بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (*)) (1)

پیام ها

1. اگر فرمان خداوند، با ذهن و سلیقه ی ما مطابق نیامد و راز آن را نفهمیدیم، نباید آن را انکار کنیم.

(إِنَّ الله یَأْمُرُکُمْ) ... (أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً)

2. موسی علیه السلام دستور ذبح گاو را از سوی خدا معرّفی می کند تا بلکه رعایت ادب نموده و تسلیم شوند، ولی آن ها باز بهانه گیری می کنند. (إِنَّ الله یَأْمُرُکُمْ)

3. خداوند اگر اراده نماید، از به هم خوردن دو مرده، مرده ای زنده می شود. (تَذْبَحُوا بَقَرَةً)


1- ترجمه: «و (به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: «خداوند به شما دستور می دهد ماده گاوی را ذبح کنید (و قطعه ای از بدن آن را به مقتولی که قاتل او شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند و غوغا خاموش گردد.)» گفتند: «آیا ما را مسخره می کنی؟» (موسی) گفت: «به خدا پناه می برم از اینکه از جاهلان باشم!» (*) گفتند: «(پس) از خدای خود بخواه که برای ما روشن کند این ماده گاو چگونه ماده گاوی باشد؟» گفت: خداوند می فرماید: «ماده گاوی است که نه پیر و از کار افتاده باشد و نه بکر و جوان بلکه میان این دو باشد. آنچه به شما دستور داده شده، (هر چه زودتر) انجام دهید.» (*) گفتند: «از پروردگار خود بخواه که برای ما روشن سازد رنگ آن چگونه باشد؟ «گفت: خداوند می گوید: «گاوی باشد زرد یک دست، که رنگ آن، بینندگان را شاد و مسرور سازد.» (*) گفتند: «از خدایت بخواه برای ما روشن کند که چگونه گاوی باید باشد؟ زیرا این گاو برای ما مبهم شده! و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد!» (*) گفت: خداوند می فرماید: «گاوی باشد که نه برای شخم زدن رام شده و نه برای زراعت آبکشی کند از هر عیبی برکنار باشد و حتی هیچ گونه رنگ دیگری در آن نباشد.» گفتند: «الان حق مطلب را آوردی!» سپس (چنان گاوی را پیدا کردند و) آن را سر بریدند ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند. (*) و (به یاد آورید) هنگامی را که فردی را به قتل رساندید سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختید و خداوند آنچه را مخفی می داشتید، آشکار می سازد. (*) سپس گفتیم: «قسمتی از گاو را به مقتول بزنید! (تا زنده شود و قاتل را معرفی کند.) خداوند این گونه مردگان را زنده می کند و آیات خود را به شما نشان می دهد شاید اندیشه کنید!» (*) سپس دلهای شما بعد از این واقعه سخت شد همچون سنگ، یا سخت تر! چرا که پاره ای از سنگها می شکافد و از آن نهرها جاری می شود و پاره ای از آنها شکاف برمی دارد و آب از آن تراوش می کند و پاره ای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می افتد (اما دلهای شما، نه از خوف خدا می تپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است!) و خداوند از اعمال شما غافل نیست. (*)»

ص:96

4. در کشتن گاو، تقدّس گاو کوبیده می شود. همانند بت شکنی ابراهیم علیه السلام و آتش زدن گوساله ی طلایی سامری.

(تَذْبَحُوا بَقَرَةً)

5. درجه ی ایمان مردم به پیامبرشان، از برخورد آن ها در مقابل دستورات وی فهمیده می شود. (أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً)

6. استعاذه و پناه بردن به خدا، یکی از راه های بیمه شدن است. عصمت انبیا در سایه ی استعاذه و امثال آن است. (أَعُوذُ)

7. مسخره کردن، کار افراد جاهل و بی خرد است. (أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ)

8. جهل، خطری است که اولیای خدا، از آن به خدا پناه می برند. (أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ)

9. خداوند در یک ماجرا، توحید قدرت نمایی خود، نبوّت معجزه موسی و معاد زنده شدن مرده را به اثبات می رساند.

10. باادب سؤال کنید. در این آیه کلمه (لَنا) دو بار تکرار شده و به جای «ربنا» کلمه (رَبَّکَ) آمده که نشانه روح تکبّر است. (ادْعُ لَنا رَبَّکَ مبیّن لَنا)

11. فرمان خداوند را سریع انجام دهید و از وسوسه و تردید بپرهیزید. (فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ)

12. رنگ زرد، چنان که در روایات نیز آمده، مورد سفارش دین است. (فاقِعٌ لَوْنُها)

13. رنگ ها، در روحیّه ی انسان تأثیر دارند. (لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ)

14. توجّه به مسائل فرعی، انسان را از تمرکز نسبت به مسائل اساسی، بازمی دارد. (إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا)

15. روحیّه ی لجاجت باعث می شود حقّ بر انسان مشتبه شود. (إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا)

16. گاهی سؤال برای تحقیق و علم و آگاهی نیست، بلکه نشانه ی روح لجاجت و طفره رفتن است.

(یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا)

17. رهبران الهی، سعه ی صدر دارند و جسارت را به روی خود نمی آورند. (کلمه «رَبَّکَ» بجای «ربنا» یک نوع جسارت بود که بارها تکرار شد، ولی حضرت موسی به روی خود نیاورد.)

18. در اجرای طرح ها، عناصر و منابع فعّال و تولیدی و اقتصادی را منهدم نکنید. (لا ذَلُولٌ)...(وَ لا تَسْقِی)

19. آنچه درراه فرمان خدا مصرف می شود، باید سالم باشد. (مُسَلَّمَةٌ) در سفر حج نیز زائر خانه خدا باید روز عید قربان، حیوان سالم ذبح کند.

20. غرور و هوس، کار را به جایی می رساند که انسان هر چه را طبق میل خودش باشد، حقّ می داند.

(جِئْتَ بِالْحَقِّ)

21. هر کس به گناه دیگران راضی باشد، در گناه آنان شریک است. خداوند به یهودیان زمان پیامبر نسبت قتل داده است، گویا آنان به قتل زمان موسی راضی بودند. (وَ إِذْ قَتَلْتُمْ)

22. گاهی انسان با نسبت دادن جرم به دیگران، می خواهد با حیله آن را از خود دفع کند. غافل از آنکه اگر خداوند بخواهد، با زدن مرده ای بر مرده ی دیگر، مسائل را روشن و مجرم را افشا می کند. (وَ الله مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ)

23. اطمینان و اعتماد مردم را جلب کنید. حضرت موسی، شخصاً به زدن قسمتی از بدن گاو به مقتول اقدام نکرد، بلکه به مردم فرمود: خودتان این کار را بکنید. (اضْرِبُوهُ)

ص:97

24. این آیه، نمونه ای از قدرت خداوند بر زنده کردن مردگان در دنیا به عنوان رجعت و در قیامت برای پاداش است. (کَذلِکَ یُحْیِ الله الْمَوْتی)

25. دیدن نشانه های قدرت الهی، برای تعقّل دائمی انسان هاست، نه تعجّب لحظه ای. (لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ)

26. اگر روح و فکر انسان آلوده باشد، دیدن آیات الهی نیز تعقّل را در او برنینگیزد.

(تعقّل با واژه «لعل» بکار رفته است.) (لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ)

27. قساوت و سنگدلی، بدترین نوع مرض روحی است که به جهت لجاجت های پی درپی، برای انسان پیدا می شود.

(ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ)

28. مشاهده ی آیات و الطاف الهی، در افراد لجوج به جای تقویت ایمان، موجب قساوت قلب می گردد.

(قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ)

29. کاری نکنیم که نسل ما، شرمنده رفتار ما شود. نیاکان سنگدل شدند، ولی خداوند به نسل آنان می گوید:

(قَسَتْ قُلُوبُکُمْ)

30. علم، به تنهایی نورانیت نمی آورد. بعد از دیدن آن همه معجزه، باز سنگدل شدند. (قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ)

31. قساوت، مراحلی دارد. (کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً)

32. با ساده ترین تشبیه، عمیق ترین معارف را می توان بیان کرد. (کَالْحِجارَةِ)

33. انتقادات باید مستند باشد. قرآن که می فرماید: دل های بعضی از سنگ سفت تر است، دلیل آن را که جاری شدن آب از کنار سنگ است، بیان می دارد. (وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ)

34. جمادات، مرحله ای از شعور را دارا هستند. زیرا خوف و خشیت دارند. (وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ الله)

35. داروی قساوت، توجّه به علم خداوند است. (کَالْحِجارَةِ)...(وَ مَا الله بِغافِلٍ)

36. سنگدلی، در رفتار ما مؤثّر است. (قَسَتْ قُلُوبُکُمْ)... (عَمَّا تَعْمَلُونَ)

37. خداوند به همه ی کارهای ما آگاه است. (وَ مَا الله بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ)

ص:98

ص:99

گفتار دوم: هجرت موسی علیه السلام به تنهایی از صحرای فاران تا اردن تا قبل از وفاتش (100 – 120 سالگی)

اشاره

ص:100

ص:101

فصل اول: داستان وفات هارون (سال 1408 ق.م) در موسیره یا بیابان تیه وقایع پس ازآن در 7 قسمت

«جدول خلاصه قسمت های این داستان»

اشعار

شاعران

بر

اساس

عنوان

قسمت ها به ترتیب زمان

شماره

-

روایات

و تورات

وفات هارون در کوه هور

1

-

روایات

تهمت قتل برادر به موسی و امداد خداوند

برای جلوگیری از این تهمت

2

صفی

علیشاه

قرآن

ویژگی های هارون

3.

وقایع پس از وفات هارون

4

جنگ های (پس از وفات هارون)، در

درّه ی موآب

مشرف به

بیابان و کوه پیسگاه

5

درخواست

قبیله های شرق رود اردن (رئوبین و جاد)

و

تقسیم سرزمین بین قبیله ها توسّط موسی

6

خداوند به موسی اجازه ی ورود به

سرزمین موعود را نمی دهد

7

مؤمنون:45

انبیاء:

48

مریم:

53

سور و آیات مربوط به کل داستان

ص:102

قسمت اوّل: مرگ هارون علیه السلام در کوه هور

در تورات آمده است: (1)

- بنی اسرائیل پس از ترک قادش به کوه هور در سر حدّ سرزمین ادوم رسیدند، خداوند در آنجا به موسی و هارون فرمود: «زمان مرگ هارون فرا رسیده است و او به زودی به اجداد خود خواهد پیوست. او به سرزمینی که به قوم اسرائیل داده ام داخل نخواهد شد، چون هر دو شما نزد چشمه ی مریبه از دستور من سرپیچی کردید. حال ای موسی، هارون و پسرش العازار را برداشته آن ها را به بالای کوه هور بیاور.

- در آنجا لباس های کاهنی را از تن هارون درآور و به پسرش العازار بپوشان.

- هارون در همان جا خواهد مُرد و به اجداد خود خواهد پیوست. » پس موسی همان طور که خداوند به او دستور داده بود، عمل کرد و درحالی که تمامی قوم اسرائیل به ایشان چشم دوخته بودند هر سه باهم از کوه هور بالا رفتند، وقتی که به بالای کوه رسیدند، موسی لباس کاهنی را از تن هارون درآورد و به پسرش العازار پوشانید.

- هارون در آنجا روی کوه درگذشت. سپس موسی و العازار بازگشتند.

- هنگامی که قوم اسرائیل از مرگ هارون آگاه شدند، مدّت 30 روز (یک ماه) برای او عزاداری نمودند.

در روایات آمده است:

- (*) امام صادق علیه السلام فرمودند: موسی به اتفاق هارون عازم طور سینا شدند آنگاه موسی علیه السلام خطاب به برادرش گفت تا پیراهن خود را از تن بدر کند و به جایش دو جامه بلند را که در منزلی نزدیک آن ها بر شاخه درختی آویزان گشته بود بر تن کند. آنگاه از هارون علیه السلام خواست تا به روی تختی که در آن نزدیکی بود به خواب رود چیزی نگذشت که هارون در همان وضعیت قبض روح شد و خانه و درخت نیز به سوی آسمان بالا رفت. (2)


1- سفر اعداد، اصحاح 20، آیات: 22- 29
2- راوندی، قصص الانبیاء، ص 172؛ جزایری، مجموعه کامل تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم، ج1، باب دوازدهم، ص 445

ص:103

در این نقشه «جبل هور» کاملاً مشخص است

ص:104

قسمت دوّم: تهمت قتل برادر به موسی و امداد خداوند برای جلوگیری از این تهمت

در تاریخ و روایات آمده است:

بعد از فوت هارون علیه السلام موسی علیه السلام به میان بنی اسرائیل بازگشت و موضوع را به اطلاع آن ها رسانید اما قوم یهود او را به دروغ به قتل برادرش متهم ساختند؛ و این تهمت یکی از آزارهایی بود که بنی اسرائیل نسبت به پیامبرشان روا داشتند. امّا کمی بعد با دعای موسی فرشتگان تخت حامل جنازه هارون را در میان آسمان و زمین در معرض دید بنی اسرائیل قراردادند تا مرگ او را باور نمایند. (1) به امر خداوند گروهی از فرشتگان به میان آن قوم آمده و دلیل مرگ هارون را انقضای مدت حیات او مسئله ای طبیعی قلمداد کردند.

 دیدگاه سید مرتضی

سیّد مرتضی علم الهدی در کتاب تنزیه الأنبیاء می گوید: مردم بنی اسرائیل موسی علیه السلام را به کشتن برادرش متهم کردند چون به هارون علاقه مند تر بودند و گرایش بیشتری به او داشتند؛ ولی خداوند آن حضرت را از این نسبت ناروا تبرئه کرد و بی گناهی اش را بر همگان ثابت نمود. خدای متعال، فرشتگانی را فرمان داد که بدن هارون را بردارند و در میان خانه های بنی اسرائیل بگردانند و مُردن وی و بی گناهی موسی علیه السلام را اعلان کنند. (این روایت از امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده است.) همچنین آمده است که موسی علیه السلام، برادرش هارون را ندا کرد، پس هارون از قبر خارج شد و در پاسخ به سؤال آن حضرت که: آیا من تو را کشته ام؟ گفت: نه؛ و سپس به قبر خود بازگشت. (این دو نقل ممکن است و آنچه جاهلان گفته اند روا و جایز نیست) (2)

در تائید این خبر روایاتی از علی علیه السلام و ابن عباس نیز نقل گردیده است از جمله:

(*) از طلحه یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است که: از رسول خدا شنیدم می فرمود: موسی بن عمران پس از وفات برادرش هارون، عرض کرد: «خدایا! برادرم هارون از دنیا رفت، او را بیامرز»

خداوند به او چنین وحی کرد: «ای موسی! اگر از من در مورد امتهای پیشین و آینده تقاضا کنی، جواب مثبت به تو دهم، مگر در مورد قاتل حسین بن علی علیه السلام که هرگز او را نمی آمرزم» (3)

(*) «حنان بن سدیر» می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا جایز است که در مصیبت پدر یا فرزند و خویشاوندان انسان پیراهن خود را چاک دهد؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمودند: اشکالی ندارد چراکه موسی در عزای برادرش چنین کرد. (4)


1- مجلسی، بحارالانوار، ج 13، ص 368
2- سیّد مرتضی، تنزیه الأنبیاء، ص 150
3- سید بن طاووس، لهوف، ص 186
4- طوسی، تهذیب الاحکام، ج 8، ص 325

ص:105

قسمت سوّم: ویژگی های حضرت هارون علیه السلام

طبق نقل بعضی از مفسران، هارون برادر بزرگ تر موسی بود و سه سال با او فاصله سنی داشت، قامتی بلند و رسا و زبانی گویا و درک عالی داشت یک سال قبل از وفات موسی، دنیا را ترک گفت. هارون به حسب سن بزرگ تر از موسی علیه السلام بود و موسی به حسب نبوت بزرگ تر از هارون بود

موسی علیه السلام به واقع و نفس الامر و به امر توحید اعلم از هارون بود.

او از پیامبران مرسل بود:

چنان که در آیه 45 سوره مؤمنون می خوانیم: (ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسی وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ)

پس فرستادیم موسی را دگر

با برادرش اوست هارون پی سپر

با عصا و معجزات روشنی

حجّتی ظاهر بدان بر هر تنی (1)

1. ایشان دارای نور و روشنایی باطنی وسیله تشخیص حق از باطل بود (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً)(انبیاء:48 )

ما به موسی و به هارون در خطاب

از عطا دادیم فرمان و کتاب

هم ضیاء و پند بر پرهیزکار

که آن کسان ترسند از پروردگار (2)

2. بالأخره او پیامبری بود که خداوند از باب رحمتش به موسی بخشید (وهَبْنا لَهُ من رَحْمَتِنا) (3)

ساختیم از قرب او دارا ز کو

هم ببخشیدیم از رحمت به او

همچو هارون کش برادر بود و یار

هم نبی از جانب پروردگار (4)

هارون دوش به دوش، برادرش موسی علیه السلام در انجام این رسالت سنگین، تلاش می کرد؛ و حکمت آن که نبوّت او از رحمت کامله شد، آن است که موسی- علیه السلام- را خشونت در خلق بود و صلابت در دین و در نطق فصاحت نداشت. پس از خداوند برادر خود هارون را طلب کرد تا با او در دعوت شریک باشد و به اخلاق حسنه او را یاری کند و موسی به خلق هارون و فصاحت او جبران خلق و نطق خود بنماید و مردم را در طاعت خود ترغیب کند.

چنانکه موسی خود فرمود: (رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً من لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً من أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ به أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فی أَمْرِی کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً )


1- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 496
2- . صفی علیشاه، تفسیر صفی ، ص 471
3- مریم: 53 یعنی بخشیدیم به موسی برادرش هارون را.
4- . صفی علیشاه، تفسیر صفی ، ص 450

ص:106

(طه: 35- 25). (1) چون به برادر خود موسی گفت یَا بْنَ أُمَّ که او را با اضافه به مادر صدا زد نه با اضافه به پدرش، زیرا رحمت برای مادر در حکم تعطف و شفقت اوفر و بیشتر است به خلاف اب و اگر این رحمت ذاتیه در مادر نبود بر مباشرت تربیت اولاد صبر نمی کرد. سپس هارون گفت: (لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی و فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ ) که همه این حرف ها نفسی از انفاس رحمت است و سبب غضب موسی علیه السلام عدم تثبّت در نظر کردن در الواحی که در دستش بود و آن ها را انداخت، بوده است، که اگر در الواح نظر تثبّت می کرد، در آن ها هدی و رحمت می یافت... (2) که ریش هارون را در مرآی قوم خود نگیرد، بااینکه هارون بزرگ تر و مسن تر از او بود، پس این عمل از سوی هارون شفقتی بر موسی بود زیرا نبوت هارون از رحمت الله (از حضرت رحموت) بود، لذا از او جز این گونه اعمال به رویّه رحمت صادر نمی شود.

سپس هارون به موسی گفت من ترسیدم که تو بگویی بین بنی اسرائیل جدایی انداختی و مرا سبب تفریق و پراکندگی آن ها قرار بدهی چه اینکه عبادت عجل بین آنان تفرقه ایجاد کرد زیرا بعضی از آنان به پیروی سامری و تقلید از وی عجل را پرستش کردند و بعضی از آنان از عبادتش خودداری نمودند و توقف کردند تا موسی به نزد آنان برگردد و از وی در این امر بپرسند. لذا هارون بیم آن داشت که این فرقان و جدایی بین آنان به او نسبت داده شود. (3)

4. هارون از جانب حق امام و خلیفه (باواسطه و بی واسطه) مطلق بود و از جانب موسی امام و خلیفه (باواسطه و بی واسطه) مقیّد

حدیث منزلت که از شیعه و سنی به طور مستفیض بلکه متواتر از رسول الله روایت شده این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: (أنت منی بمنزلة هارون من موسی الّا انّه لا نبیّ بعدی). (4) رؤسای علمای امامیه از این حدیث بر خلافت آن حضرت برهان قطعی استخراج نموده گویند: تمامی منزلت های هارونی به قرینه عموم منزلت وجود استثنای نبوت به مقتضای این حدیث متواتر برای حضرت امیر علیه السلام ثابت است و ازجمله آن منزلت ها خلافت وی بوده است برای حضرت موسی علیه السلام. پس حضرت امیر علیه السلام نیز از روی میزان عموم این حدیث دارای خلافت بلافصل محمدی است چنانکه هارون برای موسی علیه السلام بود. قیصری گوید: امامت لقبی از القاب خلافت و یا اسمی از اسماء خلافت است. چنانکه حق سبحانه به پیغمبران خود ابراهیم و داوود صلوات الله علیه فرمود: (إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً) (5) و امامت که خلافت است یا به واسطه است یا بدون واسطه و هر دو قسم برای هارون علیه السلام ثابت است ازاین جهت امامت اختصاص به کلمه هارونی یافته است؛ اما قسم اول که به واسطه است اینکه هارون علیه السلام خلیفه موسی علیه السلام بود چنانکه موسی علیه السلام گفت: (اخْلُفْنِی فی قَوْمِی) (اعراف: 142) و اما قسم دوم که بلا واسطه باشد اینکه هارون نبی و رسول مبعوث از حق به سوی


1- حسن زاده آملی، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص 512
2- «وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فی نُسْخَتِها هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ) (اعراف: 154) هدی بیان امری است که واقع شد و موسی را به غضب آورد، چیزی که هارون از آن بری بود و رحمت به برادرش هارون بود. (غرض بیان هدی و رحمت آیه است. پس اگر تثبت می نمود در الواح هدی و رحمت می یافت)
3- ممد الهمم، ص 514
4- ابن بابویه، علل الشرایع، ج35، ص 473 - 474
5- بقرة: 124 (وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ) ص:26 (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ)

ص:107

خلق به سیف بوده است. چنانکه برادرش موسی بدین سمت بود؛ پس نسبت امامت به هارون قوی شد زیرا از جانب حق امام مطلق بود و از جانب موسی امام مقید. (1)

قسمت چهارم: وقایع پس از وفات هارون

در تورات سه حادثه بعد از وفات هارون نبی بیان شده از جمله:

1. انهدام عراد (پادشاه کنعانی سرزمین عراد)

- پادشاه کنعانی سرزمین عراد، (واقع در نگب کنعان) وقتی که شنید اسرائیلی ها از راه «اتاریم» می آیند، سپاه خود را بسیج نموده، به قوم اسرائیل حمله کرد و عده ای از ایشان را به اسیری گرفت. پس قوم اسرائیل به خداوند نذر کردند که اگر خداوند ایشان را یاری دهد تا بر پادشاه عراد و مردمش پیروز شوند، تمامی شهرهای آن مرز و بوم را به کلی نابود کنند.

- خداوند دعای ایشان را شنیده کنعانی ها را شکست داد و اسرائیلی ها آنان و شهرهای ایشان را به کلی نابود کردند

- ازآن پس آن ناحیه «حرمه» (نابودی) نامیده شد. (2)

2. مار مفرغی

- سپس قوم اسرائیل از کوه هور رهسپار شدند تا از راهی که به دریای سرخ ختم می شد سرزمین ادوم را دور بزنند، امّا قوم اسرائیل در این سفر طولانی به ستوه آمدند و به خدا و موسی اعتراض کرده گفتند: «چرا ما را از مصر بیرون آوردید تا در این بیابان بمیریم؟ در اینجا نه چیزی برای خوردن هست و نه چیزی برای نوشیدن! ما از خوردن این منِّ بی مزه خسته شده ایم!» پس خداوند مارهای سمّی به میان ایشان فرستاد و مارها عدّه ی زیادی از ایشان را گزیده، هلاک کردند. آن وقت قوم اسرائیل پیش موسی آمده، فریاد برآوردند: «ما گناه کرده ایم، چون به ضد خداوند و به ضد تو سخن گفته ایم. از خداوند درخواست کن تا این مارها را از ما دور کند.»

- موسی برای قوم دعا کرد و خداوند به وی فرمود: «یک مار مفرغی شبیه یکی از این مارها بساز و آن را بر سر یک تیر بیاویز. هرکه مار او را گزیده باشد اگر به آن نگاه کند زنده خواهد ماند» پس موسی یک مار مفرغی درست کرد و آن را بر سر تیری آویخت؛ و به محض این که مارگزیده ای به آن نگاه می کرد شفا می یافت. (3)


1- حسن زاده آملی، ممد الهمم، (شرح فصوص الحکم)، ص 512
2- سفر اعداد، اصحاح 21، آیات: 1- 3
3- سفر اعداد، اصحاح 21، آیات:4- 9

ص:108

3. پایان سال های آوارگی در ناحیه ی کوه سعیر

از زبان حضرت موسی در جای دیگر نقل شده است که:

- ما بنی اسرائیل، طبق دستور خداوند بازگشتیم و از راهی که به سوی دریای سرخ می رود، به بیابان رفتیم و سال های زیادی در اطراف ناحیه ی کوه سعیر سرگردان بودیم.

- سرانجام خداوند فرمود: «به اندازه ی کافی در این کوهستان سرگردان بوده اید. حال به سمت شمال بروید. به قوم بگو که ایشان از مرز سرزمینی خواهند گذشت که به برادرانشان، أدومی ها تعلق دارد. (ادومی ها از نسل عیسو هستند و در سعیر زندگی می کنند)

- آن ها از شما خواهند ترسید، ولی شما با ایشان نجنگید چون من تمام سرزمین کوهستانی سعیر را به عنوان ملک دائمی به ایشان داده ام و حتی یک وجب از زمین ایشان را به شما نخواهم داد. در آنجا به ازای آب و غذایی که مصرف می کنید، پول بپردازید.

- خداوند، خدایتان در تمام چهل سالگی که در این بیابان بزرگ سرگردان بوده اید با شما بوده و قدم به قدم از شما مراقبت نموده است. او در تمام کارهایتان به شما برکت داده ...

- و شما هیچ وقت محتاج به چیزی نبوده اید. »

- بنابراین ما از کنار سعیر که برادرانمان در آنجا زندگی می کردند گذشتیم و جاده ای را که به سمت جنوب به «ایلت» و «عصیون» جابر می رود قطع نموده رو به شمال به طرف بیابان موآب کوچ کردیم.

- آنگاه خداوند به ما چنین هشدار داد: «با موآبیها (عمونیها) که از نسل لوط هستند، کاری نداشته باشید و با ایشان وارد جنگ نشوید.

- من شهر عار را به آن ها داده ام و هیچ زمینی را از سرزمین آن ها به شما نخواهم داد. » (1)

- خداوند فرمود: «اکنون برخیزید و از رود زارد بگذرید.» ما چنین کردیم.

- سی وهشت سال پیش، ما قادش را ترک گفته بودیم، همان طور که خداوند فرموده بود، در این مدت تمام جنگجویان ما از بین رفتند.

- خداوند بر ضد آن ها بود و سرانجام همه ی آن ها را از بین برد.

- پس ازاینکه تمام جنگجویان مردند، خداوند به من فرمود: «امروز باید از شهر عار که در مرز موآب است بگذرید.

- وقتی به سرزمین عمونی ها که از نسل لوط هستند نزدیک شدید با آن ها کاری نداشته باشید و با ایشان وارد جنگ نشوید، زیرا هیچ زمینی را از سرزمینی که به ایشان بخشیده ام، به شما نخواهم داد. » (2)


1- ایمی ها که از قبیله ی بسیار بزرگی بودند قبلا در آن ناحیه سکونت داشتند و مثل غول های عناقی بلند قد بودند، ایمی ها و عناقی ها غالبا رفائی خوانده می شوند، ولی موآبی ها ایشان را ایمی می خوانند. - در روزگار پیشین، «حوری ها» در سعیر سکونت داشتند ولی ادومی ها یعنی اعقاب عیسو آن ها را بیرون رانده، جایشان را گرفتند، همان طور که اسرائیل جای مردم کنعان را که خداوند سرزمینشان را به اسرائیل بخشیده بود، گرفتند.
2- آن ناحیه نیز زمانی محلّ سکونت «رفائیها» که عمونی ها ایشان را «زَمزُمی» می خوانند بود، آن ها قبیله ی بسیار بزرگی بودند و مثل عناقی ها قدّبلندی داشتند، ولی خداوند ایشان را هنگام ورود عمونی ها از بین بُرد و عمونی ها به جای ایشان در آن جا سکونت کردند. خداوند به همین نحو به ادومی ها (اعقاب عیسو) در کوه سعیر کمک کرده بود و آنها حوری ها را که قبل از ایشان در آنجا سکونت داشتند از بین برده و تا به امروز به جای ایشان ساکن شده اند. - وضع مشابه دیگر، زمانی اتّفاق افتاد که مردم «کفتور» به قبیله ی «عِوی ها» که تا حدود غزّه در دهکده های پراکنده ای سکونت داشتند حمله نموده، آن ها را هلاک کردند و به جای ایشان ساکن شدند.

ص:109

- آنگاه خداوند فرمود: «از رود ارنون گذشته، به سرزمین سیحون اموری، پادشاه حبشون داخل شوید. من او را و سرزمینش را به شما داده ام، با او بجنگید و سرزمین او را به تصرف خود درآورید. از امروز ترس شمارا بر دل مردم سراسر جهان می گذارم. آن ها آوازه ی شمارا می شنوند و به وحشت می افتند.» (1)

قسمت پنجم: جنگ های (پس از وفات هارون)، در درّه ی موآب (مشرف به بیابان و کوه پیسگاه)

در تورات آمده است:

- قوم اسرائیل به اوبوت کوچ کردند و در آنجا اردو زدند. سپس ازآنجا به عیی عباریم که در بیابان و در فاصله ی کمی از شرق موآب بود، رفتند.

- ازآنجا به وادی زارد کوچ کرده، اردو زدند.

- بعد به طرف شمال رود ارنون نزدیک مرزهای اموری ها نقل مکان کردند. (2)

- سپس قوم اسرائیل به «بئر» (چاه) کوچ کردند. این همان جایی است که خداوند به موسی فرمود: «قوم را جمع کن و به ایشان آب خواهم داد»

- آنگاه قوم اسرائیل این سرود را خواندند: «ای چاه بجوش!

- در وصف این چاه بسرایید! این است چاهی که رهبران آن را کندند! بلی بزرگان اسرائیل با عصاهایشان آن را کندند! »

- قوم اسرائیل بیابان را پُشت سر گذارده، از متانه، نحلی ئیل و باموت گذشتند و به درّه ای که در موآب قرار دارد و مشرف به بیابان و کوه پیسگاه است رفتند. (3)

پس از آن به جنگ دو پاشاه رفتند و آنها را شکست دادند یکی سیحون و دیگری عوج که به شرح آن می پردازیم:

1) شکست سیحون (پادشاه اموری ها) (4)

- در این وقت، قوم اسرائیل سفیرانی نزد سیحون، پادشاه اموری ها فرستادند.

- فرستادگان درخواست کرده گفتند: «اجازه دهید از سرزمین شما عبور کنیم. ما قول می دهیم از شاهراه برویم و تا زمانی که از مرزتان نگذشته ایم از راهی که در آن می رویم خارج نشویم. به مزرعه ها و تاکستان های شما وارد


1- سفر تثنیه، اصحاح 2، آیات: 1- 25
2- رود ارنون، خط مرزی بین موآبی ها و اموری هاست؛ و در کتاب «جنگ های خداوند» به این امر اشاره شده که درّه ی رود ارنون و شهر واهیب بین اموری ها و موآبی ها قرار دارند.
3- سفر اعداد، اصحاح 21، آیات: 10 -20
4- سیحون قبلاً در جنگ با پادشاه سابق موآب تمام سرزمین او را تا ارنون به تصرّف درآورده بود.

ص:110

نخواهیم شد و آب شمارا نیز نخواهیم نوشید» ولی سیحون پادشاه موافقت نکرد و در عوض، او سپاه خود را در بیابان در مقابل قوم اسرائیل بسیج کرد و در ناحیه ی «یاهص» با ایشان وارد جنگ شد.

- در این جنگ، بنی اسرائیل آن ها را شکست دادند و سرزمینشان را از رود ارنون تا رود یبوق و تا مرز سرزمین بنی عمون تصرّف کردند، امّا نتوانستند جلوتر بروند، زیرا مرز بنی عمون مستحکم بود.

- به این ترتیب، قوم اسرائیل تمام شهرهای اموری ها ازجمله: شهر حبشون را که پایتخت سیحون پادشاه بود، تصرّف کردند و در آن ها ساکن شدند. (1)

v شعرا در مورد سیحون پادشاه چنین گفته اند:

- به حبشون بیایید

- به پایتخت سیحون پادشاه

- زیرا آتشی از حبشون افروخته شده

- و بلعیده است شهر عر موآب و بلندی های رود ارنون را

- وای بر موآب!

- نابود شدید ای قومی که «کموش» را می پرستید!

- او پسران و دخترانت را به دست سیحون، پادشاه اموری ها به اسارت فرستاده است.

- امّا ما آن ها را هلاک کرده ایم از حبشون تا دیبون و تا نوفح که نزدیک میدبا است.»

- زمانی که قوم اسرائیل در سرزمین اموری ها ساکن بودند، موسی افرادی به ناحیه ی «یعزیز» فرستاد تا وضع آنجا را بررسی کنند.

- پس ازآن، قوم اسرائیل به آن ناحیه حمله بردند و آن را با روستاهای اطرافش گرفتند و اموری ها را بیرون راندند.

v این ماجرا از زبان موسی در جای دیگر نیز این گونه آمده: (2)

- سپس از «صحرای قدیموت»، سفیرانی با پیشنهاد صلح، نزد سیحون، پادشاه حبشون فرستادم.

- پیشنهاد ما این بود: «اجازه دهید از سرزمین شما عبور کنیم. از جاده ی اصلی خارج نخواهیم شد و به طرف مزارع اطراف آن نخواهیم رفت.

- هنگام عبور برای هر لقمه نانی که بخوریم و هر جرعه آبی که بنوشیم، پول خواهیم داد.

- تنها چیزی که می خواهیم، اجازه ی عبور از سرزمین شما است.

- ادومی ها ی ساکن سعیر، اجازه ی عبور از سرزمین خود را به ما دادند.

- موآبی ها هم که پایتختشان در عار است، همین کار را کردند.

- ما از راه اردن به سرزمینی که خداوند، خدایمان به ما داده است می رویم. » ولی سیحون پادشاه موافقت نکرد، زیرا خداوند، خدای شما او را سخت دل گردانید تا او را به دست اسرائیل نابود کند. همچنان که الآن نابودشده است.

- آنگاه خداوند به من فرمود: «اکنون به تدریج سرزمین سیحون پادشاه را به شما می دهم، پس ازاینکه آنجا را تصرف کردید، این سرزمین از آن شما خواهد بود.»


1- سفر اعداد، اصحاح 21، آیات: 21- 32
2- سفر تثنیه، اصحاح 2، آیات: 26- 37

ص:111

- آنگاه سیحون پادشاه به ما اعلان جنگ داد و نیروهایشان را در «یاهص» بسیج کرد.

- ولی خداوند خدایمان او را به ما تسلیم نمود و ما او را با تمام پسران و افرادش کشتیم و تمامی شهرهایش را به تصرف خود درآورده، همه ی مردان و زنان و اطفال را از بین بردیم. به غیراز گله هایشان موجود دیگری را زنده نگذاشتیم.

- این گله ها را هم با غنائمی که از تسخیر شهرها به چنگ آورده بودیم با خود بردیم.

- ما از «عروعیر» که در کناره ی «رود ارنون» است تا «جلعاد»، همه ی شهرها را به تصرف خود درآوردیم. حتی یک شهر هم در برابر ما قادر به مقاومت نبود، زیرا خداوند، خدایمان تمامی آن ها را به ما داده بود. ولی ما به سرزمین «بنی عمون» و به «رود یبوق» و شهرهای کوهستانی یعنی: جاهایی که خداوند، خدایمان غدغن فرموده بود، نزدیک نشدیم.

2) شکست عوج (1)

- سپس بنی اسرائیل بازگشتند و راهی را که به باشان منتهی می شد در پیش گرفتند، امّا عوج، پادشاه باشان، برای جنگ با آن ها با سپاه خود به ادرعی آمد.

- خداوند به موسی فرمود: «نترس زیرا دشمن را به دست تو تسلیم کرده ام. همان بلایی به سر عوج پادشاه می آید که در حبشون به سر سیحون، پادشاه اموری ها آمد»

- پس قوم اسرائیل، عوج پادشاه را همراه با پسرانش و اهالی سرزمینش کشتند، به طوری که یکی از آن ها هم زنده نماند. قوم اسرائیل آن سرزمین را تصرّف نمود.

v این ماجرا در جای دیگر از زبان موسی چنین آمده:

- سپس به جانب «سرزمین باشان» روی آوردیم، عوج پادشاه باشان لشگر خود را بسیج نموده در ادرعی به ما حمله کرد. ولی خداوند به من فرمود: «تمام سرزمین عوج و مردمش در اختیار شما هستند. با ایشآن همان کنید که با سیحون، پادشاه اموری ها در حبشون کردید.» بنا براین خداوند عوج پادشاه و همه ی مردمش را به ما تسلیم نمود و ما همه ی آن ها را کشتیم.

- تمامی 60 شهرش یعنی سراسر ناحیه ی ارجوب باشان را به تصرف خود درآوردیم.

- این شهرها با دیوارهای بلند و دروازه های پشت بنددار محافظت می شد.

- علاوه بر این شهرها تعداد زیادی آبادی بی حصار نیز بودند که به تصرف ما درآمدند.

- ما سرزمین باشان را مثل قلمرو سیحون پادشاه واقع در حبشون، کاملاً نابود کردیم و تمامی اهالی آن را، چه مرد چه زن و چه کودک، از بین بردیم، ولی گله ها و غنائم جنگی را برای خود نگه داشتیم. پس ما بر تمام


1- سفر اعداد، اصحاح 21، آیات: 33- 35

ص:112

سرزمین دو پادشاه اموری واقع در شرق رود اردن، یعنی بر کلیه ی اراضی از دره ی ارنون تا کوه حرمون، مسلط شدیم. (1)

- ما کلیه ی شهرهای واقع در آن جلگه و تمامی سرزمین جلعاد و باشان را تا شهرهای سلخه و ادرعی تصرف کردیم.

- ناگفته نماند که عوج پادشاه باشان، آخرین بازمانده ی رفائی های غول پیکر بود.

- تختخواب آهنی او که در شهر «ربت» یکی از شهرهای عمونیها نگهداری می شود، حدود چهار متر طول و دو متر عرض دارد. (2)

· بنابراین پادشاهانی که از موسی شکست خورده بودند این ها بودند (3)

- این پادشاهان در سمت شرقی رود اُردُن بودند و شهرهای آن ها به وسیله ی بنی اسرائیل تصرّف شد. (شهرهای آن ها از درّه ی ارنون تا کوه حرمون که شامل تمام نواحی شرقی درّه ی اُردُن می شد، امتداد داشت)

- سیحون، پادشاه اموریان که در حشبون زندگی می کرد و قلمرو او از عروعیر در کنار درّه ی ارنون و از وسط درّه ی ارنون تا درّه ی یبوق که مرز عمونی هاست امتداد می یافت.

- این سرزمین شامل نصف جلعاد کنونی بود.

- او همچنین بر درّه ی اُردُن که از دریاچه ی جلیل تا بیت یشیموت (واقع در شرق دریای مرده) و تا دامنه ی کوه پیسگاه امتداد داشت، حکومت می کرد.

- - عوج، پادشاه باشان که از بازماندگان قوم رفائی بود و در عشتاروت و ادرعی زندگی می کرد.

- او بر سرزمینی حکومت می نمود که از کوه حرمون در شمال تا سلخه و تمام باشان در مشرق و از سمت مغرب تا مرزهای سرزمین جشوری ها و معکی ها و از سمت جنوب تا منطقه ای که نیمه ی شمالی جلعاد را در برمی گرفت و به سر حدّ سرزمین حشبون می رسید، امتداد داشت.

- ساکنان این سرزمین، همان کسانی بودند که موسی و بنی اسرائیل، آن ها را از بین بردند و موسی زمین هایشان را به قبیله ی رئوبین و جاد و نصف قبیله ی منسی داد.


1- صیدونیها کوه حرمون را سریون و اموری ها آن را سنیر می خوانند.
2- سفر تثنیه، اصحاح 3، آیات:1-11
3- سفر یوشع، إصحاح 12، آیات: 1- 6

ص:113

قسمت ششم: درخواست قبیله های شرق رود اردن (رئوبین و جاد) در تقسیم اراضی

در تورات آمده است: (1)

وقتی قوم اسرائیل به سرزمین «یعزیر و جلعاد» رسیدند، قبیله های رئوبین و جاد که صاحب گلّه های بزرگ بودند، متوجّه شدند که آنجا برای نگهداری گلّه، محل بسیار مناسبی است؛ بنابراین نزد موسی و العازار کاهن و سایر رهبران قبایل آمده، گفتند:

- «خداوند این سرزمین را به قوم اسرائیل داده است، یعنی شهرهای «عطاروت، دیبون، یعزیر، نمرَه حشبون، العاله، شبام، نبو، بعون» این سرزمین برای گلّه های ما بسیار مناسب است.

- تقاضا داریم به جای سهم ما در آن سوی رود اُردُن، این زمین ها را به ما بدهید. »

- موسی از ایشان پرسید: «آیا منظورتان این است که شما همین جا بنشینید و برادرانتان به آن طرف رود اُردُن رفته بجنگند؟ آیا می خواهید بقیّه ی قوم را از رفتن به آن طرف رود اُردُن ورود به سرزمینی که خداوند به ایشان داده است، دلسرد کنید؟

- این همان کاری است که پدران شما کردند: از «قادش برنیع» ایشان را فرستادم تا سرزمین موعود را بررسی کنند، امّا وقتی به درّه ی اشکول رسیدند و آن سرزمین را دیدند، بازگشتند و قوم را از رفتن به سرزمین موعود دلسرد نمودند. به همین علّت خشم خداوند افروخته شد و قسم خورد که از تمام کسانی که از مصر بیرون آمده اند و بیشتر از 20 سال دارند، کسی موفّق به دیدن سرزمینی که به ابراهیم، اسحاق و یعقوب وعده داده بود، نشود، چون آن ها با تمام دل از خداوند پیروی نکرده بودند. از این گروه، تنها کالیب (پسر یفنه قنزی) و یوشع (پسر نون) بودند که با تمام دل از خداوند پیروی نموده، قوم اسرائیل را تشویق کردند تا وارد سرزمین موعود بشوند.

- خداوند 40 سال ما را در بیابان سرگردان نمود تا این که تمامی آن نسل که نسبت به خداوند گناه ورزیده بودند، مُردند. )

- حالا شما نسل گنه کار، جای آن ها را گرفته اید و می خواهید غضب خداوند را بیش ازپیش بر سر قوم اسرائیل فرود آورید. اگر این طور از خداوند روی گردان شوید، او باز قوم اسرائیل را در بیابان، ترک خواهد کرد و آن وقت شما مسئول هلاکت تمام این قوم خواهید بود »

- ایشان گفتند: «ما برای گلّه های خود آغُل و برای زن و بچّه هایمان شهرها می سازیم، ولی خودمان مسلّح شده، پیشاپیش سایر افراد اسرائیل، به آن طرف رود اُردُن می رویم تا ایشان را به ملک خودشان برسانیم. امّا قبل از هر چیز لازم است در اینجا شهرهای حصار دار، برای خانواده های خود بسازیم تا در مقابل حمله ی ساکنان بومی در امان باشند تا تمام قوم اسرائیل ملک خود را نگیرند، ما به خانه هایمان بازنمی گردیم. ما در آن طرف رود اُردُن، زمین نمی خواهیم، بلکه ترجیح می دهیم در این طرف، یعنی در شرق رود اُردُن زمین داشته باشیم»

- پس موسی گفت: «اگر آنچه را که گفتید انجام دهید و خود را در حضور خداوند برای جنگ آماده کنید و سپاهیان خود را تا وقتی که خداوند دشمنانش را بیرون براند، در آن سوی رود اُردُن نگه دارید.


1- سفر اعداد، اصحاح 32، آیات: 1- 42

ص:114

- آنگاه، یعنی بعد از این که سرزمین موعود به تصرّف خداوند درآمد، شما هم می توانید برگردید، چون وظیفه ی خود را نسبت به خداوند و بقیّه ی قوم اسرائیل انجام داده اید.

- آنگاه زمین های شرق رود اُردُن، از طرف خداوند ملک شما خواهد بود. ولی اگر مطابق آنچه گفته اید عمل نکنید، نسبت به خداوند گناه کرده اید و مطمئن باشید که به خاطر گناه، مجازات خواهید شد. اکنون بروید و برای خانواده های خود، شهرها و برای گلّه هایتان آغُل بسازید و هر آنچه گفته اید انجام دهید. »

- قوم جاد و رئوبین جواب دادند: «ما از دستورات تو پیروی می کنیم. بچّه ها و زنان و گلّه ها و رمه های ما در شهرهای جلعاد خواهند ماند، ولی خود ما مسلّح شده، به آن طرف رود اُردُن می رویم تا همان طور که تو گفته ای، برای خداوند بجنگیم.»

- پس موسی به العازار، یوشع و رهبران قبایل اسرائیل رضایت خود را اعلام نموده، گفت:

- «اگر تمامی مردان قبیله های جاد و رئوبین مسلّح شدند و با شما به آن طرف رود اُردُن آمدند تا برای خداوند بجنگند، آنگاه بعد از این که آن سرزمین را تصرّف کردید، باید سرزمین جلعاد را به ایشان بدهید. ولی اگر آن ها با شما نیامدند، آن وقت در بین بقیّه ی شما در سرزمین کنعان، زمین به ایشان داده شود»

- قبیله های جاد و رئوبین مجدداً گفتند: «همان طور که خداوند امر فرموده است عمل می کنیم. ما مسلّح شده به فرمان خداوند به کنعان می رویم، ولی می خواهیم سهم ما، از زمین های این سوی رود اُردُن باشد»

- پس موسی مملکت سیحون، پادشاه اموری ها و عوج پادشاه باشان، یعنی تمامی اراضی و همه ی شهرهای آن ها را برای قبیله های جاد و رئوبین و نصف قبیله ی مَنَسی (پسر یوسف) تعیین کرد.

- مردم قبیله ی جاد این شهرها را ساختند: «دیبون، عطاروت، عروعیر، عطروت شوفان، یعزیر، یُجبهه، بیت نمرَه، بیت هاران» همه ی این شهرها، حصار دار و دارای آغُل برای گوسفندان بودند.

- مردم قبیله ی رئوبین نیز این شهرها را ساختند: «حشبون، الیعاله، قریتایم، نبو، بعل معون، سبمه» (اسرائیلی ها بعد نام این شهرهایی را که تسخیر نموده و آن ها را از نوساخته بودند، تغییر دادند.)

- طایفه ی ماخیر از قبیله ی منسی به جلعاد رفته، این شهر را به تصرّف خود درآوردند و اموری ها را که در آنجا ساکن بودند، بیرون راندند. پس موسی، جلعاد را به طایفه ی ماخیر داد و آن ها در آنجا ساکن شدند.

- مردان یائیر که طایفه ای دیگر از قبیله ی منسی بودند، برخی روستاهای جلعاد را اشغال کرده، ناحیه ی خود را «حووت یائیر» نامیدند.

- در این زمان، مردی به نام «نوبح» به شهر قنات و روستاهای اطراف آن لشگر کشی کرده، آنجا را اشغال نمود و آن منطقه را به نام خود «نوبح» نام گذاری کرد.

vاین ماجرا (تقسیم سرزمین تسخیرشده بین قبیله های رئوبین و جاد و نصف قبیله ی منسی) از زبان موسی در جای دیگر این گونه بیان شده: (1)

- به قبیله های رئوبین و جاد: ناحیه ی شمال عروعیر را که در کنار «رود ارنون» است به اضافه ی نصف «کوهستان جلعاد» را با شهرهایش دادم و به نصف قبیله ی منسی، باقیمانده ی «سرزمین جلعاد» و تمام «سرزمین باشان» را که قلمرو قبلی عوج پادشاه بود، واگذار کردم. (2)


1- سفر تثنیه، اصحاح 3، آیات:12 – 22
2- منطقه ی «ارجوب» در باشان را سرزمین رفائی ها نیز می نامند.

ص:115

- «طایفه ی یائیر» از قبیله ی مَنَسی تمامی منطقه ی «ارجوب» (باشان) را تا مرزهای «جشوری ها» و «معکی ها» گرفتند و آن سرزمین را به اسم خودشان نام گذاری کرده، آنجا را همچنان که امروز هم مشهور است، «حَووت یائیر»: (دهستان های یائیر) نامیدند. بعد «جلعاد» را به «طایفه ی ماخیر» دادم.

- «قبیله های رئوبین» و «جاد» منطقه ای را که از «رود یبوق» در جلعاد (که سرحد عمونی ها بود) شروع می شد و تا وسط جلگه ی رود ارنون امتداد می یافت، گرفتند.

- مرز غربی ایشان، رود اردُن بود که از دریاچه ی جلیل تا دریای مرده و کوه پیسگاه ادامه می یافت.

- آنگاه من به قبیله های رئوبین و جاد و نصف قبیله ی منسی، یادآوری کردم که اگرچه خداوند آن سرزمین را به ایشان داده است، بااین حال، حقّ سکونت در آ جا را نخواهید داشت تا زمانی که مردان مسلّحشان در پیشاپیش بقیّه ی قبیله ها، آن ها را به آن سوی رود اردُن، یعنی به سرزمینی که خدا به ایشان وعده داده، برسانند.

- به ایشان گفتم: «ولی زنان و فرزندانتان می توانند اینجا در این شهرهایی که خداوند به شما داده است، سکونت کرده، از گلّه هایتان (که می دانم تعدادشان زیاد است) مواظبت کنند. شما به برادران خود کمک کنید تا خداوند به آن ها نیز پیروزی بدهد.

- وقتی آن ها سرزمینی را که خداوند، خدایتان در آن طرف رود اردُن به ایشان داده است، تصرّف کردند، آنگاه شما می توانید به سرزمین خود بازگردید »

- بعد به یوشع گفتم: «تو با چشمانت دیدی که خداوند، خدایت با آن دو پادشاه چگونه عمل نمود. او با تمامی ممالک آن طرف رود اردُن نیز همین کار را خواهد کرد. از مردم آنجا نترسید، چون خداوند خدایتان برای شما خواهد جنگید.»

v در جای دیگر در مورد تقسیم اراضی قوم ها اینگونه آمده:

1) زمین قبیله ی رئوبین (1)

- موسی بخشی از سرزمین را به خاندان های قبیله ی رئوبین داده بود.

- حدود زمین آن ها از «عروعیر» در کنار وادی «ارنون» و شهری که در وسط آن وادی است تا آن طرف دشت مجاور «میدبا» بود.

- سرزمین آن ها شامل: حشبود و تمام شهرهای آن دشت می شد یعنی: دیبون، باموت بعل، بیت بعل معون، یهصه، قدیموت، میفاعت، قریتایم، سبمه، سارت شحر، در کوهستان بالای درّه، بیت فغور، بیت یشیموت و دامنه ی کوه پیسگاه.

- همچنین شهرهایی که در دشت بودند و نیز شهرهای سیحون، پادشاه اموری که در حشبون حکومت می کرد به ملکیّت قبیله ی رئوبین درآمدند.

- موسی، سیحون پادشاه و بزرگان مدیان را که عبارت بودند از: اَوی، راقم، صور، حور و رابع، شکست داده بود. این افراد در سرزمین سیحون ِ پادشاه زندگی می کردند و با او متّحد بودند.

- بلعام جادوگر، پسر بعور نیز ازجمله کسانی بود که به وسیله ی اسرائیلی ها در جنگ کشته شده بودند. رود اُردُن، مرز غربی قبیله ی رئوبین بود.


1- سفر یوشع، إصحاح 13، آیات: 15- 23

ص:116

- این ها شهرها و دهاتی بودند که به خاندان های قبیله ی رئوبین به ملکیّت داده شدند.

2) زمین قبیله ی جاد (1)

- موسی همچنین قسمتی از سرزمین را برای خاندان های قبیله ی جاد تعیین نموده بود. این قسمت عبارت بود از: یعزیر، تمام شهرهای جلعاد و نصف سرزمین عمونی ها تا عروعیر نزدیک ربه و از حشبون تا رامت مصفه و بطونیم و از محنایم تا سرحد دبیر، شهرهای بیت هارام و بیت نمره، سوکوت، صافون که در درّه ی اُردُن بودند و همچنین بقیّه ی ملک سیحون، پادشاه حشبون.

- رود اُردُن مرز غربی قبیله ی جاد بود و تا دریاچه ی جلیل در شمال امتداد داشت. این ها شهرها و دهاتی بودند که به خاندان های قبیله ی جاد به ملکیّت داده شدند.

3) زمین نصف قبیله ی منسی (2)

- موسی قسمتی از سرزمین را برای خاندان نصف قبیله ی منسی تعیین نموده بود. زمین ایشان از محنایم به طرف شمال بود و شامل باشان (مملکت سابق عوج پادشاه) و تمام شهرهای یائیر (واقع در باشان) که شصت شهر بودند، می شد.

- نصف جلعاد و شهرهای پادشاه نشین عوج یعنی عشتاروت و ادرعی در باشان به نصف خاندان ماخیر پسر منسی داده شد. این بود چگونگی تقسیم زمین های شرق رود اُردُن، به وسیله ی موسی، هنگامی که او در شرق اِریحا در دشت موآب بود. امّا موسی هیچ سهمی به قبیله ی لاوی نداد؛ زیرا چنانکه به ایشان گفته بود، به جای زمین، خداوند اسرائیل، میراث ایشان بود.

قسمت هفتم: خداوند به موسی اجازه ی ورود به سرزمین موعود را نمی دهد

در تورات آمده است:

- آنگاه از خداوند چنین درخواست نمودم: «ای خداوند، التماس می کنم اجازه فرمایی از این رود گذشته، وارد سرزمین موعود بشوم، به سرزمین حاصلخیز آن طرف رود اردُن با رشته کوه های آن و به سرزمین لبنان.

- آرزومندم نتیجه ی بزرگی و قدرتی را که به ما نشان داده ای ببینم، کدام خدایی در تمام آسمان و زمین قادر است، آنچه را که تو برای ما کرده ای بکند؟ » ولی خداوند به سبب گناهان شما بر من غضبناک بود و به من اجازه ی عبور نداد. او فرمود: «دیگر از این موضوع سخنی بر زبان نیاور. به بالای کوه پیسگاه برو. ازآنجا می توانی به هر سو نظر اندازی و سرزمین موعود را از دور ببینی؛ ولی از رود اردُن عبور نخواهی کرد.


1- سفر یوشع، آیات: 24- 28
2- سفر یوشع ، آیات: 29- 33

ص:117

- یوشع علیه السلام را به جانشینی خود بگمار و او را تقویت و تشویق کن، زیرا او قوم را برای فتح سرزمینی که تو از قلّه ی کوه خواهی دید، به آن طرف رودخانه هدایت خواهد کرد »

- بنابراین ما در دره ی نزدیک «بیت فغور» ماندیم. (1)


1- سفر تثنیه، اصحاح 3، آیات: 23- 29

ص:118

ص:119

فصل دوم: داستان فتنه ی بلعم باعورا قبل از فتح اِریحا و بعد از رسیدن به دشت موآب و شکست آن ها در فتنه ی بلعم باعورا و هلاک بیست هزار نفر از بنی اسرائیل بر اثر طاعون و وقایع پس ازآن در 14 قسمت

«جدول خلاصه قسمت های این داستان»

شماره

عنوان قسمت ها به

ترتیب زمان

بر

اساس

اشعار

شاعران

1.

معرّفی بلعم باعورا

و چگونگی فریب او برای نقشه ای شوم

روایات

و تورات

-

2.

وسوسه گران گرد بلعم

باعورا

قرآن

و روایات

صفی

علیشاه

3.

بلعام و الاغش

تورات

-

4.

اولین وحی بلعام

تورات

-

5.

دومین وحی بلعام

تورات

-

6.

سومین وحی بلعام

تورات

-

7.

چهارمین وحی بلعام

تورات

-

8.

آخرین وحی بلعام

تورات

-

9.

پافشاری بلعم بر

اجرای تصمیمش

(نفرین و جادوی

سپاه موسی با اسم اعظم خداوند)

قرآن

و روایات

-

10.

نقشه دوّم بلعم

برای سرکوبی سپاه موسی

(زنای بنی اسرائیل در

شطیم)

روایات

و تورات

-

11.

تشبیه بلعم به سگان

تشنه

قرآن

صفی

علیشاه

12.

سرگذشت «بلعم» و علمای دنیاپرست

قرآن

صفی

علیشاه

مولانا

خاقانی

ناصرخسرو

سنایی

13.

وقایع پس از فتنه ی

بلعام

14.

بررسی پیام های قرآنی 1 دسته آیات

اعراف:175-

178

ص:120

قسمت اوّل: معرّفی بلعم باعورا و چگونگی فریب او برای نقشه ای شوم

بلعم باعورا دانشمند دنیاپرست و منحرف، نخست در مسیر حق بود، آن چنان که هیچ کس فکر نمی کرد روزی منحرف شود اما سرانجام دنیاپرستی و پیروی از هوای نفس چنان به سقوطش کشانید که در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت.

از بسیاری از روایات و کلمات مفسران استفاده می شود که در عصر موسی علیه السلام زندگی می کرد و از دانشمندان و علمای مشهور بنی اسرائیل محسوب می شد و حتی موسی علیه السلام از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده می کرد و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت می رسید، ولی بر اثر تمایل به فرعون وعد وعیدهای او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد تا آنجا که در صف مخالفان موسی علیه السلام قرار گرفت.

(*) امام رضا علیه السلام فرمود: بَلعَم فرزند باعور، اسم اعظم الهی را می دانست و دعایش مستجاب می شد، ولی به دربار فرعون جذب شد و باآنکه در ابتدای کار، مبلّغ حضرت موسی علیه السلام بود، ولی سرانجام علیه موسی و یاران او اقدام کرده و بدعاقبت شد. (1)

(*) در تفسیر «المنار» از پیامبر اسلام ص چنین نقل شده که مثل «بلعم بن باعورا» در بنی اسرائیل همانند «امیة بن ابی الصلت» در این امت است. (2) و قرآن، نام این شخص را نمی برد، ولی کارش را بازگو می کند تا به فرموده ی امام باقر علیه السلام بر هر کس که هوای نفس را بر حقّ غالب کند منطبق شود «تفسیر نور الثقلین» و چنین کسانی در هرزمانی یافت می شوند و اختصاص به زمان و شخص خاصی مانند بلعم باعورا ندارد.

اصولاً کمتر خطری در جوامع انسانی به اندازه خطر«دانشمندانی است که علم و دانش خود را در اختیار فراعنه و جباران عصر خود قرار می دهند و در اثر هواپرستی و تمایل به زرق وبرق جهان ماده (و اخلاد الی الارض) همه سرمایه های فکری خود را در اختیار طاغوت ها می گذارند و آن ها نیز برای تحمیق مردم عوام از وجود این گونه افراد حداکثر استفاده را می کنند.

این موضوع اختصاص به زمان موسی علیه السلام یا سایر پیامبران نداشته، بعد از عصر پیامبر اسلام ص و تا به امروز نیز ادامه دارد که «بلعم باعوراها» و «بو راهب ها» و «امیة بن ابی الصلت ها» علم و دانش و نفوذ اجتماعی خود را در برابر درهم و دینار یا مقام و یا به خاطر انگیزه حسد در اختیار گروه های منافق و دشمنان حق و فراعنه و بنی امیه ها و بنی عباس ها و طاغوت ها داده و می دهند. این گروه از دانشمندان نشانه هایی دارند و به وسیله آن می توان آن ها را شناخت، آن ها هواپرستانی هستند که خدای خود را فراموش کرده اند، آن ها همت هایی پست دارند که به جای توجه به شخصیت برتر و مقام والا در پیشگاه خدا و خلق خدا به پستی می گرایند و به خاطر همین دون همتی همه چیز خود را از دست می دهند، آن ها تحت وسوسه های شدید شیطان قرار دارند و به آسانی قابل خرید و فروشند آن ها همانند سگ های بیماری هستند که هرگز سیراب نمی گردند و روی این جهات مسیر حق را رها کرده، در بیراهه ها سرگردان می شوند و پیشوای گمراهان اند باید این گونه افراد را شناخت و به شدت از آن ها بر حذر بود.


1- تفاسیر نور الثقلین و کنز الدقائق ذیل آیات
2- رشیدرضا، المنار، ج 9، ص 114.

ص:121

در تورات آمده است: بالاق سفیرانی به دنبال بلعام می فرستد.

- قوم اسرائیل به دشت موآب کوچ کرده، در سمت شرقی رود اُردُن، روبه روی اریحا اردو زدند.

- وقتی که بالاق (پسر صفور) پادشاه موآب فهمید که تعداد بنی اسرائیل چقدر زیاد است و با اموری ها چه کرده اند، خود و ملّتش به وحشت افتادند. موآبی ها برای سران مدیان پیام فرستاده، گفتند: «این جمعیّت کثیر، ما را مثل گاوی که علف می خورد خواهد بلهید!»

- پس بالاق پادشاه، سفیرانی با این پیام نزد بلعام (پسر بعور) که در سرزمین اجدادی خود «فتور» واقع در کنار رود فُرات زندگی می کرد فرستاد: «قومی بزرگ از مصر بیرون آمده است؛ مردمش همه جا پخش شده اند و به سوی سرزمین من می آیند. درخواست می کنم بیایی و این قوم را برای من نفرین کنی، زیرا از ما قوی ترند.

- شاید به این وسیله بتوانم آنان را شکست داده، از سرزمین خود بیرون کنم؛ زیرا می دانم هر که را تو برکت دهی برکت خواهد یافت و هر که را نفرین کنی زیر لعنت قرار خواهد گرفت. »

- سفیران از سران موآب و مدیان بودند. ایشان با پول نقد نزد بلعام رفتند و پیام بالاق را به او دادند.

- بلعام گفت: «شب را اینجا بمانید و فردا صبح آنچه خداوند به من بگوید؛ به شما خواهم گفت» پس آن ها شب را در آنجا به سر بردند. آن شب، خدا نزد بلعام آمده از او پرسید: «این مردان کیستند؟»

- بلعام جواب داد: «ایشان از پیش بالاق، پادشاه موآب آمده اند،

- بالاق می گوید که گروه بی شماری از مصر به مرز کشور او رسیده اند و از من خواسته است فوراً بروم و آن ها را نفرین کنم تا شاید قدرت یافته، بتواند آن ها را از سرزمینش بیرون کند. »

- خدا به وی فرمود: «با آن ها نرو؛ تو نباید این قوم را نفرین کنی، چون من ایشان را برکت داده ام.» صبح روز بعد، بلعام به فرستادگان بالاق گفت: «به سرزمین خود بازگردید، خداوند به من اجازه نمی دهد این کار را انجام دهم.»

- فرستادگان بالاق بازگشته به وی گفتند که: بلعام از آمدن امتناع می ورزد. امّا بالاق بار دیگر گروه بزرگ تر و مهم تری فرستاد.

- آن ها با این پیغام نزد بلعام آمدند: «بالاق پادشاه به تو التماس می کند که بیایی. او قول داده است که پاداش خوبی به تو دهد و هر چه بخواهی برایت انجام دهد. فقط بیا و این قوم را نفرین کن.»

- ولی بلعام جواب داد: «اگر او کاخی پُر از طلا و نقره هم به من بدهد، نمی توانم کاری را که خلاف دستور خداوند، خدای من باشد، انجام دهم. به هرحال امشب اینجا بمانید تا ببینم آیا خداوند چیزی غیر ازآنچه قبلاً فرموده است خواهد گفت یا نه»

- آن شب خدا به بلعام فرمود: «برخیز و با این مردان برو، ولی فقط آنچه را که من به تو می گویم بگو» (1)


1- سفر اعداد، اصحاح 22، آیات: 1- 20

ص:122

قسمت دوم: وسوسه گران گرد بلعم باعورا

در تورات آمده است:

- موسی تا زمان خروج از تیه و فتح اریحا زنده ماند و با سپاهش قصد فتح اریحا را داشتند.

- از آن طرف جبّاران گرد بلعم باعورا که از اولاد لوط علیه السلام بود اجتماع کردند و به او گفتند: موسی علیه السلام می خواهد بیاید و ما را به قتل برساند یا ما را از دیارمان خارج کند، پس تو او را نفرین کن.

- بلعم باعورا که به اسم اعظم آگاه بود، به آن ها گفت: چگونه علیه پیامبر خدا و مؤمنین و ملائکه همراه ایشان دعا کنم، پس آن ها بازگشتند و ناامید شدند.

- آن ها بار دیگر تقاضا کردند ولی بازهم نپذیرفت. بار سوم همسر بلعم باعورا را واسطه کردند و همسر او نیز با نیرنگ و ترفند آن قدر شوهرش را وسوسه کرد که سرانجام در آزمایش الهی شکست خورد و حاضر شد بر بالای کوهی که مشرف بر بنی اسرائیل است برود و آن ها را نفرین کند.

- خداوند می گوید: «داستان آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی سرانجام از آن ها خارج شد و گرفتار وسوسه های شیطان گشت و از گمراهان گردید، برای آن ها بخوان» (1)

- بلعم باعورا نیز نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات و علوم الهی گشته، سپس از این مسیر گام بیرون نهاده، به همین جهت شیطان به وسوسه او پرداخته و عاقبت کارش به گمراهی و بدبختی کشیده شده است؛ و می دانیم که وسوسه های شیطان گرچه مؤثر است ولی تصمیم نهایی با شیطان نیست، با خود انسان ها هست، چراکه انسان می تواند در برابر وسوسه های او بایستد و دست رد بر سینه او بگذارد.

- همان طور که خداوند خطاب به شیطان رجیم می گوید: «که بر بندگانم تسلّط نخواهی یافت مگر گمراهانی که از تو پیروی می کنند (*) و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست!(*)» (2)

- درواقع خداوند می خواهد این خیال باطل و پندار خام را از مغز شیطان بیرون کند که او حکومت بلامنازعی بر انسان ها پیدا خواهد کرد.

در قرآن آمده است:

1- «و اگر می خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می بردیم (اما اجبار، برخلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید و از هوای نفس پیروی کرد! ...» (3)

مسلم است که نگاهداری اجباری افراد در مسیر حق با سنت پروردگار که سنت اختیار و آزادی اراده است، سازگار نیست و نشانه شخصیت و عظمت کسی نخواهد بود.


1- أعراف: 175 (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ)
2- حجر: 42- 43 (إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیهِْمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ (*) وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ )
3- أعراف: 176 (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ ...)

ص:123

ای محمد خوان بر اسرائیلیان

یا به قومت زان کس اخبار نهان

که بر او دادیم آگاهی یکی

ما ز آیت های خود در مدرکی

شاعری بود از عرب او در نمود

که کتاب آسمانی خوانده بود

دیده بود او که رسولی آن زمان

می شود مبعوث بر خلق جهان

داعیه بودش که باشد آن رسول

خود وی و هم اوست مقبول عقول

چون نبی مبعوث گشت او از حسد

شد بر او کافر گذشت از علم خود

پس برون آمد چنان کز پوست مار

زآن همه آیات و علم استوار

پس به او لاحق شد ابلیس از درون

پس شد او از گمرهان در آزمون

بلعم باعور یا بوده است او

که بر اسرائیلیان شد کینه جو

بر هوای نفس خود کرد آن دعا

لاجرم شد رانده از باب رجا

حال او ثبت است در تاریخ ها

وآنچه بر وی باشد از توبیخ ها

یا که عام این حکم باشد بی خلاف

بر هرآن کز راه دین جست انحراف

شد ز علم و عهد دور از دین و کیش

کرد ترک علم و هم معلوم خویش

ور که ما می خواستیم اندر پسند

می نمودیم آن چنان کس را بلند

می رسید اعنی که بر اوج از حضیض

هم ز گوری تنگ بر ملک عریض

از ره رغبت بر آیات و کتاب

که باسم اعظمش بود انتساب

کرد لیکن میل او سوی زمین

پیرو نفس و هوا شد از یقین (1)

نکته ها

¢ وسوسه شیطان

شیطان بر آنان که بنده خدا و تسلیم او هستند، سلطه ای ندارد. (عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ)

انسان به اختیار خود، ابلیس را پیروی می کند. (اتَّبَعَکَ)

اگر با عبادت و تقوی در مَدار بندگان خدا درآمدیم، بیمه می شویم. (عِبادِی لَیْسَ لَکَ) ...

(لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ) (در قیامت نیز ابلیس در پاسخ اعتراض مردم می گوید من تنها شمارا دعوت کردم، ولی تسلّط و اجباری بر شما نداشتم)

¢ تعبیر (انسلخ)

که از ماده «انسلاخ» و در اصل به معنی از پوست بیرون آمدن و به معنای کندنِ پوست است و درجایی که چیزی به چیزی چسبیده باشد به کار می رود و نشان می دهد که آیات و علوم الهی در آغاز چنان به او احاطه داشت که همچون پوست تن او شده بود، اما ناگهان از این پوست بیرون آمد و با یک چرخش تند، مسیر خود را به کلی تغییر داد! و در اینجا کنایه از آگاهی و احاطه ی کامل او به معارف است.


1- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 271

ص:124

¢ (فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ)

چنین استفاده می شود که در آغاز شیطان تقریباً از او قطع امید کرده بود، چراکه او کاملاً در مسیر حق قرار داشت، اما پس از انحراف مزبور، شیطان به سرعت او را تعقیب کرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسه گری پرداخت و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرارداد

¢ (اخلد)

از ماده «اخلاد» به معنی سکونت دائمی در یکجا اختیار کردن است،

(أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ) یعنی برای همیشه به زمین چسبید که در اینجا کنایه از جهان ماده و زرق وبرق و لذات نامشروع زندگی مادی است. چون کلمه ی (الْأَرْضِ) در برابر رفعت معنوی قرارگرفته، مراد از آن مسائل حقیر، مادّی و دنیوی است.

(*) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: کسی که علم و معلوماتش زیاد شود، امّا هدایت یابی او بیشتر نشود، آن علم سبب دوری بیشتر او از خداوند شده است. (1)

قسمت سوّم: بلعام و الاغش

در تورات آمده است: (2)

- بلعام صبح برخاست و اُلاغ خود را پالان کرده، با فرستادگان بالاق حرکت نمود. امّا خدا از رفتن بلعام خشمناک شد و فرشته ای به سر راهش فرستاد تا راه را بر او ببندد.

- درحالی که بلعام سوار بر اُلاغ، همراه 2 نوکرش به پیش می رفت، ناگهان اُلاغ بلعام فرشته ی خداوند را دید که شمشیری به دست گرفته و سر راه ایستاده است. پس اُلاغ از روی جاده رَم کرده، به مزرعه ای رفت، ولی بلعام او را زد و به جادّه بازگرداند. بعد فرشته ی خداوند درجایی که جاده تنگ می شد و دو طرفش دیواره ای دورتادور تاکستان قرار داشت ایستاد.

- اُلاغ وقتی دید فرشته آنجا ایستاده است، خودش را به دیوار چسبانیده، پای بلعم را به دیوار فشرد. پس او دوباره اُلاغ را زد؛ آنگاه فرشته کمی پایین تر رفت و درجایی بسیار تنگ ایستاد به طوری که الاغ به هیچ وجه نمی توانست از کنارش بگذرد.

- پس اُلاغ در وسط جاده خوابید. بلعام عصبانی شد و باز با چوب دستی خود اُلاغ را زد.

- آن وقت خداوند اُلاغ را به حرف آورد و اُلاغ گفت: «مگر من چه کرده ام؟ چرا مرا سه بار زدی؟»

- بلعام گفت: «برای این که مرا مسخره کرده ای! ای کاش شمشیری داشتم و تو را همین جا می کُشتم!»

- اُلاغ گفت: «آیا قبلاً در تمام عمرم هرگز چنین کاری کرده بودم!»

- بلعام گفت: «نه.»


1- مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 37
2- سفر اعداد، اصحاح 22، آیات:21- 41

ص:125

- آن وقت خداوند چشمان بلعام را باز کرد و او فرشته ی خداوند را دید که شمشیری به دست گرفته و سر راه ایستاده است. پس پیش او به خاک افتاد.

- فرشته گفت: «چرا 3 دفعه اُلاغ خود را زدی؟ من آمده ام تا مانع رفتن تو شوم، چون این سفر تو از روی تمرّد است. این اُلاغ سه بار مرا دید و خود را از من کنار کشید اگر این کار را نمی کرد تابه حال تو را کُشته بودم و او را زنده می گذاشتم»

- آن وقت بلعام اعتراف کرده گفت: «من گناه کرده ام، من متوجّه نشدم که تو سرراه من ایستاده بودی. حال اگر تو با رفتن من موافق نیستی به خانه ام بازمی گردم.»

- فرشته به او گفت: «با این افراد برو، ولی فقط آنچه را که من به تو می گویم، بگو.»

- پس بلعام با سفیران بالاق به راه خود ادامه داد.

- بالاق پادشاه وقتی شنید بلعام درراه است، از پایتخت خود بیرون آمده تا «رود ارنون»، واقع در مرز کشورش به استقبال او رفت.

- بالاق از بلعام پرسید: «چرا وقتی بار اوّل تو را اِحضار کردم نیامدی؟ آیا فکر کردی نمی توانم پاداش خوبی به تو بدهم؟»

- بلعام جواب داد: «الآن آمده ام، ولی قدرت ندارم چیزی بگویم. من فقط آنچه را که خدا بر زبانم بگذارد خواهم گفت» بلعام همراه پادشاه به قریه ی «حصوت» رفت. در آنجا بالاق پادشاه گاو گوسفند قربانی کرد و از گوشت آن ها به بلعام و سفیرانی که فرستاده بود، داد. صبح روز بعد بالاق، بلعام را به بالای کوه «بموت بعل» برد تا ازآنجا قسمتی از قوم اسرائیل را ببیند.

قسمت چهارم: اولین وحی بلعام

در تورات آمده است: (1)

- بلعام به پادشاه گفت: «در اینجا 7 قربانگاه بساز و 7 گاو 7 قوچ برای قربانی حاضر کن» بالاق به دستور بلعام عمل نمود و ایشان بر هر قربانگاه، یک گاو یک قوچ قربانی کردند.

- بعد بلعام به پادشاه گفت: «در اینجا در کنار قربانی های سوختنی خود بایست تا من بروم و ببینم آیا خداوند به ملاقات من می آید یا نه. هرچه او به من بگوید، به تو خواهم گفت» پس بلعام به بالای تپّه ای رفت و در آنجا خدا را مُلاقات نمود.

- بلعام به خدا گفت: «من 7 قربانگاه حاضر نموده و روی هرکدام یک گاو یک قوچ قربانی کرده ام» آنگاه خداوند توسّط بلعام برای بالاق پادشاه، پیامی فرستاد. پس بلعام به نزد پادشاه که با همه ی بزرگان موآب در کنار قربانی های سوختنی خود ایستاده بود بازگشت و این پیام را داد: «بالاق، پادشاه موآب مرا از سرزمین ارام، از کوه های شرقی آورد. او به من گفت: بیا و قوم اسرائیل را برای من نفرین کن، ولی چگونه نفرین کنم آنچه را که


1- سفر اعداد، اصحاح 23، آیات: 1- 12

ص:126

خداوند نفرین نکرده است؟ چگونه لعنت کنم قومی را که خدا لعنت نکرده است؟ از بالای صخره ها ایشان را می بینم، از بالای تپّه ها آنان را مشاهده می کنم.

- آنان قومی هستند که به تنهایی زندگی می کنند و خود را از دیگر قوم ها جدا می دانند.

- ایشان مثل غبارند؛ بی شمار و بی حساب! ای کاش این سعادت را می داشتم که همچون یک اسرائیلی بمیرم. ای کاش عاقبت من، مثل عاقبت آن ها باشد! »

- بالاق پادشاه به بلعام گفت: «این چه کاری بود که کردی؟ من به تو گفتم که دشمنانم را نفرین کنی ولی تو ایشان را برکت دادی!» امّا بلعام جواب داد: «آیا می توانم سخن دیگری غیر از آنچه خداوند به من می گوید بر زبان آورم؟»

قسمت پنجم: دومین وحی بلعام

در تورات آمده است: (1)

- بعد بالاق به او گفت: «پس بیا تا تو را به جای دیگری ببرم.

- ازآنجا فقط قسمتی از قوم اسرائیل را خواهی دید؛ حداقل آن عدّه را نفرین کن.»

- بنابراین بالاق پادشاه، بلعام را به مزرعه ی «صوفیم» که روی کوه پیسگاه است، بُرد و در آنجا 7 قربانگاه ساخت و روی هر قربانگاه، یک گاو یک قوچ قربانی کرد. پس بلعام به پادشاه گفت: «تو در کنار قربانی سوختنی خود بایست تا من به مُلاقات خداوند بروم»

- خداوند بلعام را ملاقات نمود و آنچه را که او می بایست به بالاق بگوید، به او گفت.

- پس بلعام به نزد پادشاه که با بزرگان موآب در کنار قربانی های سوختنی ِ خود ایستاده بود، بازگشت. پادشاه پرسید: «خداوند چه فرموده است؟»

- جواب بلعام چنین بود: «بالاق، برخیز و بشنو! ای پسر صفور به من گوش فرا ده! خدا انسان نیست که دروغ بگوید، او مثل انسان نیست که تغییر فکر دهد. آیا تاکنون وعده ای داده است که بدان عمل نکرده باشد؟

- به من دستور داده شده است که ایشان را برکت دهم، زیرا خدا آنان را برکت داده است و نمی توانم آن را تغییر دهم. او گناهی در اسرائیل ندیده است، پس بدبختی در قوم خدا مشاهده نخواهد شد.

- خداوند خدای ایشان با آنان است و ایشان اعلان می کنند که او پادشاه آن هاست. خدا اسرائیل را از مصر بیرون آورده است و ایشان مثل گاو وحشی نیرومندند. نمی توان اسرائیل را نفرین کرد و هیچ افسونی بر این قوم کارگر نیست.

- درباره ی اسرائیل خواهند گفت: ببینید خدا برای آن ها چه کارهایی کرده است! این قوم، چون شیر برمی خیزند و تا وقتی شکار خود را نخورند و خون کشتگان را ننوشند، نمی خوابند»

- پادشاه به بلعام گفت: «اگر آن ها را نفرین نمی کنی حداقل برکتشان هم نده» امّا بلعام جواب داد: «مگر به تو نگفتم هرچه خداوند بر زبانم بگذارد آن را خواهم گفت؟»


1- سفر اعداد، اصحاح 23، آیات: 13- 26

ص:127

قسمت ششم: سومین وحی بلعام

در تورات آمده است: (1)

- بعد پادشاه به بلعام گفت: «تو را به جای دیگری می برم، شاید خدا را خوش آید و به تو اجازه فرماید ازآنجا بنی اسرائیل را نفرین کنی» پس بالاق پادشاه بلعام را به قلّه ی کوه «فغور» که مشرف به بیابان بود، بُرد.

- بلعام دوباره به پادشاه گفت که 7 قربانگاه بسازد و 7 گاو 7 قوچ برای قربانی حاضر کند.

- پادشاه چنانکه بلعام گفته بود، عمل نمود و بر هر قربانگاه یک گاو یک قوچ قربانی کرد.

- چون بلعام دید که قصد خداوند این است که قوم اسرائیل را برکت دهد، پس مثل دفعات پیش سعی نکرد از غیب پیامی بگیرد. او سرش را به طرف دشت برگرداند و اردوی اسرائیل را دید که قبیله به قبیله در دشت پخش شده بودند.

- آنگاه روح خدا بر او قرار گرفت و درباره ی ایشان چنین پیشگویی کرد: «این است وحی بلعام پسر بعور، وحی آن مردی که چشمانش باز شد، وحی آن کسی که سخنان خدا را شنید و رؤیایی را که خدای قادر مطلق نشان داد مشاهده نمود، آن که به خاک افتاد و چشمانش باز شد، چه زیبایند خیمه های بنی اسرائیل! آن ها را مثل درّه های سبز و خرّم و چون باغ های کنار رودخانه، در مقابل خود گسترده می بینم، مثل درختان عود که خود خداوند نشانده باشد و مانند درختان سرو کنار آب دلوهای ایشان از آب لبریز خواهد بود و بذرهایشان با آب فراوان آبیاری خواهد شد. پادشاه ایشان از «اجاج» بزرگ تر خواهد بود و کشورشان بسیار سرافراز خواهد گردید.

- خدا اسرائیل را از مصر بیرون آورد، ایشان مثل گاو وحشی نیرومندند و قوم هایی را که با ایشان مخالفت کنند، می بلعند. استخوان هایشان را می شکنند و خُرد می کنند؛ و با تیرهایشان پیکر آن ها را به زمین می دوزند.

- اسرائیل چون شیر می خوابد، چه کسی جرئت دارد او را بیدار کند؟ ای اسرائیل، برکت باد بر هر که تو را برکت دهد و لعنت باد بر کسی که تو را لعنت کند.»

- بالاق به شدت خشمگین شد، او درحالی که دستانش را به هم می کوبید سر بلعام فریاد کشید: «من تو را به اینجا آوردم تا دشمنانم را نفرین کنی، ولی در عوض، سه بار آنان را برکت دادی. از اینجا برو! برگرد به خانه ات! من تصمیم داشتم به تو پاداش خوبی دهم، ولی خداوند تو را از آن بازداشت.»

- بلعام جواب داد: «مگر به فرستاده های تو نگفتم که اگر یک کاخ پُر از طلا و نقره هم به من بدهی، نمی توانم از فرمان خداوند سرپیچی نموده، آنچه خود بخواهم بگویم.

- من هر چه خداوند بفرماید همان را می گویم. حال پیش قوم خود بازمی گردم، ولی پیش از رفتنم بگذار به تو بگویم که در آینده بنی اسرائیل بر سر قوم تو چه خواهند آورد. »


1- سفر اعداد، اصحاح 23، آیات:270 30؛ سفر اعداد، اصحاح 24، آیات:1- 14

ص:128

قسمت هفتم: چهارمین وحی بلعام

در تورات آمده است: (1)

- آنگاه بلعام چنین پیشگویی کرد: «این است وحی بلعام پسر بعور، وحی آن مردی که چشمانش باز شد، وحی آن کسی که سخنان خدا را شنید و از خداوند متعال بصیرت را کسب کرد و رؤیایی را که خدای قادر مطلق نشان داد، مشاهده نمود، آنکه به خاک افتاد و چشمانش باز شد، او را خواهم دید امّا نه حالا، او را مشاهده خواهم نمود، امّا نه از نزدیک.

- فرمانروایی در اسرائیل ظهور خواهد کرد، او مثل یک ستاره طلوع خواهد نمود.

- اسرائیل قوم «موآب» را خواهد زد و آشوبگران را سرکوب خواهد نمود، ادوم و سعیر را تصرّف خواهد کرد و بر دشمنانش پیروز خواهد شد.

- فرمانروایی از اسرائیل ظهور خواهد نمود و بازماندگان شهرها را نابود خواهد کرد»

قسمت هشتم: آخرین وحی بلعام

در تورات آمده است: (2)

- بلعام به طرف عمالیقی ها چشم دوخت و چنین پیشگویی کرد: «عمالیق سرآمد قوم ها بود، ولی سرنوشتش هلاکت است» بعد به قینی ها نظر انداخت و چنین پیشگویی کرد: «آری، مسکن شما مستحکم است، آشیانه تان بر صخره قرار دارد؛ ولی ای قینی ها نابود خواهید شد و سپاه نیرومند پادشاه آشور، شمارا به اسارت خواهد برد»

- او با این سخنان به پیشگویی خود خاتمه داد: «وقتی خدا این کار را انجام دهد چه کسی زنده خواهد ماند؟ کشتی ها از سواحل قِبرِس خواهند آمد و آشور و عابر را ذلیل خواهند کرد و خود نیز از بین خواهند رفت» آنگاه بلعام و بالاق هر یک به خانه های خود رفتند.

- در تورات بَلعم باعورا یکی از اولاد لوط که اسم اعظم می دانست برخلاف قرآن، از انحراف، تبرئه می شود.

قسمت نهم: پافشاری بلعم بر اجرای تصمیمش (نفرین و جادوی سپاه موسی با اسم اعظم خداوند)

در روایات آمده است:

به هرحال بلعم سوار بر الاغ خود شد تا بر بالای کوه رود... ولی الاغ به امر خدا پس از اندکی حرکت، سینه اش را بر زمین می نهاد و بر نمی خواست و حرکت نمی کرد.


1- سفر اعداد، اصحاح 24، آیات:15- 19
2- سفر اعداد، اصحاح 24، آیات: 20 -25

ص:129

- بلعم هرچقدر الاغ را می زد راه نمی رفت تا اینکه الاغ به امر الهی زبان گشوده و به او گفت: «وای بر تو ای بلعم! کجا می روی؟! آیا نمی دانی فرشتگان از حرکت من جلوگیری می کنند؟!» ولی بازهم بلعم از تصمیم خود منصرف نشد الاغ را کُشت و پیاده بر بالای کوه رفت ...

- (*) امام رضا علیه السلام در ادامه فرمودند: از حیوانات فقط سه رأس داخل بهشت می شوند، الاغ بلعم باعورا، سگ اصحاب کهف و گرگی که به خاطر ظلم و جفای بی حد شحنه ای فرزند او را طعمه خویش ساخت. (1) در آنجا همین که خواست اسم اعظم را بر زبان آورد و بنی اسرائیل را نفرین کند اسم اعظم را فراموش کرد و خداوند از ذهن او برد و زبانش وارونه گشت و قوم خود را نفرین کرد و برای بنی اسرائیل دعا کرد. (2) مردم به او گفتند: «این ها چیست که می گویی؟! و او گفت: «خداوند بر اراده ی من غالب شده است و زبانم را زیرو رو می کند» در این هنگام بلعم به حاکمان ظالم گفت: «اکنون دنیا و آخرت من از من گرفته شد و توشه ام جز حیله و نیرنگ نیست.

قسمت دهم: نقشه ی دوّم بلعم برای سرکوبی سپاه موسی

در تاریخ و روایات آمده است:

بلعم به یارانش دستور داد: زنان را آراسته و آرایش کنند و کالاهای مختلف به دست آن ها دهند تا به میان بنی اسرائیل برای خریدوفروش روند و به زنان سفارش کنند که اگر افراد لشگر بنی اسرائیل خواستند از آن ها کام جویی کنند و عمل منافی عفت انجام دهند، خود را در اختیار آن ها گذارند زیرا اگر یک نفر هم از آن ها این کار را کند، ما بر آن ها پیروز می شویم.» مردم دستور بلعم را اجرا کردند ...کار به جایی رسید که «زمری بن شلوم» (رئیس قبیله ی شمعون از بنی اسرائیل)، دست یکی از آن زنان را گرفت و نزد موسی آورد و گفت: «گمان می کنم که می گویی این زن بر من حرام است، سوگند به خدا از دستور تو اطاعت نمی کنم، آنگاه زن را به خیمه ی خود بر و با او زنا کرد ... و این چنین بود که بیماری واگیردار طاعون به سراغ بنی اسرائیل آمد و همه ی آن ها در معرض مرگ قرار گرفتند.

در این هنگام، «فنحاص بن عیزار» نوه ی هارون برادر موسی که رادمردی قوی پنجه و از امرای لشگر موسی بود، از سفر رسید و به میان قوم بنی اسرائیل آمد و از ماجرای طاعون و علت آن باخبر شد. سپس سراغ «زمری بن شلوم» رفت و هنگامی که او را با زنی ناپاک دید، هر دو آن ها را کشت و پس ازآن بیماری طاعون برطرف گردید ...ولی نوش دارو پس از مرگ سهراب بود و این بیماری بیست هزار نفر را تا آن زمان از پای درآورده بود و کشته بود و به گفته ی بعضی دیگر 90 هزار نفر هلاک شدند.


1- قمی، تفسیر قمی، ج 1، ص 248
2- تفسیر «علی بن ابراهیم» به نقل از حضرت رضا علیه السلام

ص:130

- (*) در تفسیر علی بن ابراهیم پیرامون ابتلای بنی اسرائیل به بیماری طاعون و فرار دسته جمعی آن ها از شام سپس مرگ تکوینی شان توسط خداوند و زنده شدن مجددشان می گوید: مردم از ترس ابتلا به طاعون به سوی بیابان ها می گریختند تعداد کشته شدگان به حدی بود که برای عبور از خیابان ها می بایست از روی جنازه آن ها گذشت. (1)

v ماجرای زنای بنی اسرائیل در شطیم در تورات این گونه بیان شده: (2)

- هنگامی که بنی اسرائیل در شطیم اردو زده بودند، مردانشان با دختران قوم «موآب» زِنا کردند.

- این دختران، آن ها را دعوت می کردند تا در مراسم قربانی بت هایشان شرکت کنند. مردان اسرائیلی گوشت قربانی ها را می خوردند و بت ها را پرستش می کردند.

- چندی نگذشت که تمامی اسرائیل به پرستش بعل فغور که خدای موآب بود روی آوردند. ازاین جهت، خشم خداوند به شدت بر قوم خود افروخته شد. پس خداوند به موسی چنین فرمان داد: «همه ی سران ِ قبایل اسرائیل را اعدام کن. در روز روشن و در حضور من آن ها را به دار آویز تا خشم شدید من از این قوم دور شود.»

- بنابراین موسی به قضات دستور داد تا تمام کسانی را که بعل فغور را پرستش کرده بودند، اعدام کنند. ولی یک از مردان اسرائیلی، گستاخی را به جایی رساند که در مقابل چشمان موسی و تمام کسانی که جلو در خیمه ی عبادت گریه می کردند، یک دختر مدیانی را به اردوگاه آورد.

- وقتی که فینحاس (پسر العازار و نوه ی هارون کاهن) این را دید، از جا برخاسته، نیزه ای برداشت و پُشت سر آن مرد به خیمه ای که دختر را به آن برده بود، وارد شد. او نیزه را در بدن هر دو آن ها فروبرد. به این ترتیب بلا رفع شد، درحالی که 24000 نفر از قوم اسرائیل در اثر آن بلا به هلاکت رسیده بودند.

- خداوند به موسی فرمود: «فینحاس، غضب مرا دور گردانید، او با غیرت الهی حُرمت مرا حفظ کرد، بنا براین من هم قوم اسرائیل را نابود نکردم. حال به خاطر آنچه او انجام داده است و برای غیرتی که جهت خدای خود دارد و به سبب این که با این عمل برای قوم اسرائیل کفّاره نموده است، قول می دهم که او نسل او برای همیشه کاهن باشند» مردی که با آن دختر مدیانی کُشته شد، «زمری پسر سالو» نام داشت و پدرش یکی از سران قبیله ی شمعون بود. آن دختر نیز «کُزبی» نام داشت، او دختر صور، یکی از بزرگان مدیان بود.

- بعد خداوند به موسی فرمود: «مدیانی ها را هلاک کنید، چون ایشان با حیله و نیرنگ هایشان شمارا نابود می کنند، آن ها شمارا به پرستش بعل فغور می کشانند و گمراه می نمایند، چنانکه واقعه ی مرگ «کُزبی» این را ثابت می کند.»


1- تفسیر قمی، ج 1، ص 80
2- سفر اعداد، اصحاح 25، آیات: 1- 18

ص:131

قسمت یازدهم: تشبیه بلعم به سگان تشنه

در قرآن آمده است: خداوند بلعم را تشبیه به سگی می کند که همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون آورده.

1- «مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز و زبانش را برون می آورد و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می کند) گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی شود!) این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند این داستان ها را (برای آن ها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)! (1)

از دنائت میل بر پستی نمود

می نخورده هیچ بر مستی فزود

او مثالش در صفت پس چون سگ است

خسّتش هم دور با خون در رگ است

گر به حمله رانی او را از دهان

افکند بیرون به محرومی زیان

ور که بگذاری نرانی هم ورا

افکند بیرون زبان در ماجرا

بلعم باعور هم بود این چنین

می نبود الا که با خست قرین

هم به خواب او دید و هم با وی حمار

در سخن آمد بره کاین نیست کار

این مکن یعنی بر اسرائیلیان

تو دعای بد که بس دارد زیان

وین نگشت او را سبب بر انتباه

لحظه از کف نداد آن رسم و راه

این نشان نکبت و بدبختی است

هم دلیل خیرگی و سختی است

همچنین آید تو را هر دم به راه

آیتی از حق که یابی ز انتباه

حیف که ادراکت ز غفلت خسته است

چشم و گوشت ز آرزوها بسته است

گر بهش باشی بجنبد گر که باد

یاد آری از هلاک قوم عاد

هم چنین از اختلاج عضوها

منتبه گردی ز کل تا جزوها

وانکه باشد غافل از علم و عمل

همچو آن کلب است کآمد در مثل

این مثل دارد بر آن قومی فروغ

کاشمرند آیات ما را بر دروغ

پس بخوان این قصه ها را از قصص

بهر ایشان کآمد از آیت به نص

همچو آن بلعم که حالش گشت ذکر

شاید اندر خود کنند این قوم فکر (2)

آری او بر اثر شدت هواپرستی و چسبیدن به لذات جهان ماده، یک حال عطش نامحدود و پایان ناپذیر به خود گرفته که همواره دنبال دنیاپرستی می رود، نه به خاطر نیاز و احتیاج بلکه به شکل بیمارگونه ای همچون یک «سگ هار» که بر اثر بیماری هاری حالت عطش کاذب به او دست می دهد و در هیچ حال سیراب نمی شود این همان حالت دنیاپرستان و هواپرستان دون همت است، که هرقدر بیندوزند بازهم احساس سیری نمی کنند.


1- أعراف: 176 (... فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)
2- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 271

ص:132

جمله «و اتل» و کلمه «نبا» و جمله «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ» نشان می دهد که: این جریان مربوط به سرگذشت اقوام پیشین است.

قسمت دوازدهم: سرگذشت «بلعم» و علمای دنیاپرست

در قرآن آمده است:

1-

«چه بد مثلی دارند آن ها که آیات ما را انکار کردند و چه بدعاقبت و سرنوشتی در انتظار آن ها است» ولی آن ها به ما ظلم و ستم نمی کردند، بلکه «بر خویشتن ستم روا می داشتند» (1)

اما به هوش باشید که رهایی ازاین گونه لغزش ها و دام های شیطانی، بی توفیق و هدایت الهی ممکن نیست و دام بسیار سخت است، مگر یار شود لطف خدا

2- «آن کس را که خدا هدایت کند و توفیق را رفیق راهش سازد، هدایت یافته واقعی او است»

3- «آن کس را که خداوند بر اثر اعمالش به حال خود رها سازد یا وسائل پیروزی و موفقیت را در برابر وسوسه های شیطانی از او بگیرد، زیانکار واقعی او است». (2)

بد بسی باشد مثل آن قوم را

که به تکذیب اند بر آیات ما

بعدازآن گاه گاه کشتند از حجج

پس کنند انکار آیات و نهج

نی که بر نفس دگر کردند ظلم

بر نفوس خویش آوردند ظلم

حق نماید هر کرا بر خویش راه

یافته است او راه پس بی اشتباه

وانکه را بر خود نماید واگذار

آن گروه از اهل خسران اند و خوار (3)

نکته ها

 زر و سیم و قدرت در اختیار نا اهلان

چه ستمی از این بالاتر که سرمایه های معنوی علوم و دانش های خویش را که می تواند باعث سربلندی خود آن ها و جامعه هایشان گردد در اختیار صاحبان «زر» و «زور» می گذارند و به بهای ناچیز می فروشند و سرانجام خود و جامعه ای را به سقوط می کشانند.

 «هدایت» و «اضلال» الهی

نه جنبه اجباری دارد و نه بی دلیل و بی حساب است، منظور از این دو فراهم ساختن زمینه های هدایت و یا بازگرفتن این گونه زمینه ها است، آن هم به خاطر اعمال نیک و بدی که انسان قبلاً انجام داده است و درهرحال تصمیم نهایی با خود انسان است، بنابراین آیه فوق با آیات گذشته که اصل آزادی اراده را تأیید می کرد کاملاً انطباق دارد و منافاتی در میان آن ها نیست.

o


1- أعراف: 177 (ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ)
2- اعراف: 178 (مَن یهَدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَ مَن یُضْلِلْ فَأُوْلَئکَ هُمُ الخْاسِرُونَ)
3- . صفی علیشاه، تفسیر صفی، ص 271

ص:133

گرچه هدایت و گمراهی به دست خداست، ولی جنبه ی اجبار ندارد و بی دلیل و بی حساب نیست. خداوند حکیم و رحیم است و تا انسان زمینه را به دست خویش فراهم نسازد، مشمول لطف یا قهر الهی نمی شود.

 دلیل اینکه در مورد هدایت یافتگان کلمه مفرد (الْمُهْتَدِی) به کاررفته و در مورد گمراهان به صورت جمع آمده الْخاسِرُونَ)، آن باشد که راه هدایت یافتگان یکی است و با هم متّحدند، امّا منحرفان، متفرّق اند و راهشان متعدّد است.

 دیدگاه مولانا

مولانا در 3 موضع، چهار بار نام بلعم باعورا را آورده است و هر بار از او در کنار ابلیس، برای بیان عاقبت فریفتگی، به طاعات یاد می کند.

مولانا اصل ماجرا را که به چه دلیل بلعم باعورا در حقّ موسی دعای بد کرد، اشاره ای نمی کند و همچنین دعای بلعم را نیز پس از حکایت مرتدشدن کاتب وحی، جهت ذکر نمونه ای دیگر از استدراج، تحت عنوان «دعا کردن بلعم باعور که موسی و قومش را از این شهر که حصار داده اند، بی مراد بازگردان» می آورد و فقط در 3 بیت، به توصیف کوتاهی از عاقبت این ماجرا می پردازد ... سپس ضرورت تکریم مرد خدا و زیان درافتادن با اولیای حق را که باعث راندگی از درگاه حق می گردد، بیان می کند تا حال این افراد، مایه ی عبرت دیگران گردد.

داستان بلعم باعورا قصه ی دیگری از امتحان حق و استدراج اوست و نشان می دهد که سالک نباید به قوّت خود اعتماد کند و قصه ی بلعم نمونه ای از احوال کسانی تلقّی می شود که رشک، غرور آن ها را از درگاه حق دور می سازد و اعمال آن ها را احباط می کند. (1)

«دعا کردن بلعم باعور که موسی و قومش را از این شهر که حصار داده اند بی مراد بازگردان»

بلعم باعور را خلق جهان

سغبه شد مانند عیسای زمان

سجده نیاوردند کس را دون او

صحت رنجور بود افسون او

پنجه زد با موسی از کبر و کمال

آن چنان شد که شنیده ستی تو حال

صد هزار ابلیس و بلعم در جهان

همچنین بوده ست پیدا و نهان

این دو را مشهور گردانید اله

تا که باشد این دو بر باقی گواه

این دو دزد آویخت از دار بلند

ور نه اندر قهر بس دزدان بدند

این دو را پرچم به سوی شهر برد

کشتگان قهر را نتوان شمرد

نازنینی تولی در حد خویش

الله الله پا منه از حد خویش

گر زنی بر نازنین تر از خودت

در تگ هفتم زمین زیر آردت


1- زرّین کوب، بحر در کوزه، ص 306

ص:134

قصه ی عاد و ثمود از بهر چیست

تا بدانی کانبیا را نازکی است

این نشان خسف و قذف و صاعقه

شد بیان عز نفس ناطقه

جمله حیوان را پی انسان بکش

جمله انسان را بکش از بهر هش

هش چه باشد عقل کل هوشمند

هوش جزوی هش بود اما نژند

جمله حیوانات وحشی ز آدمی

باشد از حیوان انسی در کمی

خون آن ها خلق را باشد سبیل

ز انکه وحشی اند از عقل جلیل

عزت وحشی بدین افتاد پست

که مر انسان را مخالف آمده ست

پس چه عزت باشدت ای نادره

چون شدی تو حُمُرٌ مستنفرة

خر نشاید کشت از بهر صلاح

چون شود وحشی شود خونش مباح

گر چه خر را دانش زاجر نبود

هیچ معذورش نمی دارد ودود

پس چو وحشی شد از آن دم آدمی

کی بود معذور ای یار سمی

لاجرم کفار را شد خون مباح

همچو وحشی پیش نشاب و رماح

جفت و فرزندانشان جمله سبیل

ز آنکه بی عقل اند و مردود و ذلیل

باز عقلی کاو رمد از عقل عقل

کرد از عقلی به حیوانات نقل (1)

همچنین «تصویری از حال کسانی تلقّی می کند که به حکم قضا به سوء خاتمت دچار می گردند و نمونه ای از حال تمام کسانی است که رستگاری در تقدیر آن ها نیست» (2)

مولانا در شعری تحت عنوان «ایمن نبودن بلعم باعور که امتحانها کرد حضرت او را و از آن ها رو سیاه آمده بود» می گوید: «عالم حس، دار امتحان و بلاست و این امتحآن هم حقیقت حال و مال خلق را معلوم می دارد، نشان می دهد که مدّعی ناچار در معرض امتحان رسوا می شود و دنیا که دار ابتلاست به اهل ترفند و دروغ اجازه نمی دهد که همواره به إغوای خلق توفیق یابند. به علاوه امتحان این عالم آن ها را که مغرور و مفتون خویش می مانند و خویشتن را از هرگونه سقوط ایمن می پندارند، کیفر می دهد، چنانکه بلعم باعورا هم سرانجام کفّاره ی خود بینی های خویش را در همین معرض امتحان و بلا داد.» (3)

بلعم باعور و ابلیس لعین

ز امتحان آخرین گشته مهین

او به دعوی میل دولت می کند

معده اش نفرین سبلت می کند

کانچه پنهان می کند پیداش کن

سوخت ما را ای خدا رسواش کن

جمله اجزای تنش خصم وی اند

کز بهاری لافد ایشان در دی اند

راستی پیش آر یا خاموش کن

و آن گهان رحمت ببین و نوش کن

آن شکم خصم سبیل او شده

دست پنهان در دعا اندر زده

کای خدا رسوا کن این لاف لئام

تا بجنبد سوی ما رحم کرام


1- . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 148
2- زرّین کوب، بحر در کوزه، ص 307
3- زرّین کوب، سرّ نی، ج 1، ص 54

ص:135

مستجاب آمد دعای آن شکم

سوزش حاجت بزد بیرون علم

گفت حق گر فاسقی و اهل صنم

چون مرا خوانی اجابت ها کنم

تو دعا را سخت گیر و می شخول

عاقبت برهاندت از دست غول

چون شکم خود را به حضرت در سپرد

گربه آمد پوست آن دنبه ببرد

از پس گربه دویدند او گریخت

کودک از ترس عتابش رنگ ریخت

آمد اندر انجمن آن طفل خرد

آب روی مرد لافی را ببرد

گفت آن دنبه که هر صبحی بدان

چرب می کردی لبان و سبلتان

گربه آمد ناگهانش در ربود

بس دویدیم و نکرد آن جهد سود

خنده آمد حاضران را از شگفت

رحم هاشان باز جنبیدن گرفت

دعوتش کردند و سیرش داشتند

تخم رحمت در زمینش کاشتند

او چو ذوق راستی دید از کرام

بی تکبر راستی را شد غلام (1)

بلعم باعور و ابلیس لعین

سود نامدشان عبادت ها و دین

صد هزاران انبیا و رهروان

ناید اندر خاطر آن بدگمان (2)

· اشعار دیگر شاعران برجسته ایرانی

مرا عز و ذلی است درراه همت

که پروای موسی و بلعم ندارم (3)

گر تو چو بلعم به زهد لاف کرامت زنی

ما سگی دم زنیم وز تو مکرم تریم (4)

گویند که خاقانی ندهد به خسان دل

دل کو سگ کهف است به بلعم نفروشم (5)

نه در کعبه مجاور بود،

نه در کوی ضلالت بود،

چندین سال ها بلعم

چندین روزها عثمان (6)

به فردوس از چه طاعت شد سگ کهف

ز دوزخ از چه عصیان رفت بلعم (7)


1- . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم، صص 376-375
2- . مولوی، مثنوی معنوی ، دفتر سوم، ص 551
3- . دیوان خاقانی، ص 217
4- . دیوان خاقانی ، ص 521
5- . دیوان خاقانی ، ص 650
6- . دیوان سنایی، ص 434
7- . دیوان سنایی ، ص 934

ص:136

قسمت سیزدهم: وقایع پس از فتنه ی بلعام (بلعم باعورا)

پس از فتنه ی بلعم باعورا 19 اتفاق در مورد سرشماری جدید و تقسیم اراضی بین قبایل بنی اسرائیل اتفاق افتاد و قوانین جدیدی نیز در میان آنها مطرح شد که تنها در تورات به آنها اشاره شده و اکنون به شرح آنها می پردازیم:

1. دومین سرشماری (1) بعد از رفع بلای اعدام سران قبایل برای پرستش بعل فغور، (که در ماجرای بلعم باعورا به آن پرداختیم)

- خداوند به موسی و العازار (پسر هارون کاهن) فرمود: «تمامی مردان اسرائیل را از بیست سال به بالا سرشماری کنید تا معلوم شود از هر قبیله و طایفه چند نفر می توانند به جنگ بروند» بنابراین موسی و العازار فرمان سرشماری را به رهبران قبایل ابلاغ کردند.

- (تمامی قوم اسرائیل در دشت موآب کنار رود اُردُن روبه روی اریحا اردو زده بودند)

پس از انجام سرشماری، نتایج زیر به دست آمد:

نام

قبیله

تعداد

طوایف

زیرمجموعه

قبیله ی

رئوبین

43730

نفر

حنوکی

ها (به نام جدّشان حنوک)

فلوئی

ها (به نام جدّشان فلو) (2)

حصرونی

ها (به نام جدّشان حصرون)

کرمی

ها (به نام جدّشان کرمی)

قبیله ی

شمعون

22200

نفر

نموئیلی

ها (به نام جدّشان نموئیل)

یامینی

ها (به نام جدّشان یامین)

یاکینی

ها (به نام جدّشان یاکین)

زارحی

ها (به نام جدّشان زارح)

شائولی

ها (به نام جدّشان شائول)

قبیله ی

جاد

40500

نفر

صفونی

ها (به نام جدّشان صفون)

حجی ها

(به نام جدّشان حجی)

شونی

ها (به نام جدّشان شونی)

اُزُنی

ها (به نام جدّشان اُزُنی)

عیری

ها (به نام جدّشان عیری)

ارودی

ها (به نام جدّشان ارود)

ارئیلی

ها (به نام جدّشان ارئیل)


1- سفر اعداد، اصحاح 26، آیات: 1- 65
2- . نام خاندان یکی از پسران فلو، «الی آب» بود و شامل خانواده های: نموئیل، ابیرام، داتان بود. داتان و ابیرام همان دو رهبری بودند که با قورح (قارون) علیه موسی و هارون توطئه نمودند ولی زمین دهان گشود و آن ها را بلعید و آتشی از طرف خداوند آمد و 250 نفر را سوزانید امّا پسران قورح کُشته نشدند.

ص:137

قبیله ی

یهودا

76500

نفر

شیلی ها

(به نام جدّشان شیله)

فارصی

ها (به نام جدّشان فارص) (1)

زارحی

ها (به نام جدّشان زارح)

قبیله ی

یساکار

64300

نفر

تولعی

ها (به نام جدّشان تولع)

فونی

ها (به نام جدّشان فوه)

یاشوبی

ها (به نام جدّشان یاشوب)

شمرونی

ها (به نام جدّشان شمرون)

قبیله ی

زبولون

60500

نفر

سارَدی

ها (به نام جدّشان سارَد)

ایلونی

ها (به نام جدّشان ایلون)

یحلی

ئیلی ها (به نام جدّشان یحلی ئیل)

قبیله ی

افرایم

32500

نفر

شوتالحی

ها (به نام جدّشان شوتالح) (2)

باکری ها

(به نام جدّشان باور)

تاحَنی

ها (به نام جدّشان تاحَن)

قبیله ی

منسی

52700

نفر

ماخیری

ها (به نام جدّشان ماخیر)

جلعادی

ها که از ماخیری ها بودند

اِیعَزَری

ها (به نام جدّشان اِیعَزَر)

حالقی

ها (به نام جدّشان حالق)

اسری

ئیلی ها (به نام جدّشان اسری ئیل)

شکیمی

ها (به نام جدّشان شکیم)

شمیداعی

ها (به نام جدّشان شمیداع)

حافری

ها (به نام جدّشان حافر) (3)

قبیله ی

بنیامین

45600

نفر

بالعی

ها (به نام جدّشان بالع) (4)

اشبیلی

ها (به نام جدّشان اشبیل)

احیرامی

ها (به نام جدّشان احیرام)

شفوفامی

ها (به نام جدّشان شفوفام)

حوفامی

ها (به نام جدّشان حوفام)

قبیله ی

دان

64400

نفر

شوحامی ها

(به نام جدّشان شوحام پسر دان)

قبیله ی

اشیر (5)

53400

نفر

یمنی ها

(به نام جدّشان یمنه)

یشوی

ها (به نام جدّشان یشوی)

بریعی

ها (به نام جدّشان بریع) (6)

قبیله ی

نفتالی

45400

نفر

یاحص

ئیلی ها

(به

نام جدّشان یاحص ئیل)

جونی ها

(به نام جدّشان جونی)


1- . شامل خاندان های: (حصرونی ها و حامولی ها)
2- . یکی از طوایف شوتالی ها، عیرانی ها بودند که به نام جدّشان عیران نامیده می شدند.
3- . نام پسر حافر، صِلُفحاد بود و پسری نداشت بلکه 5 دختر به نام های: محله، نوعه، حُجله، ملکه و ترصه داشت.
4- . طایفه های زیر از بالع بودند: (اردی ها و نعمانی ها)
5- اشیر دختری به نام سارح داشت.
6- . طایفه های زیر از یرعه بودند: (حابری ها و ملکی ئیلی ها)

ص:138

یصری

ها (به نام جدّشان یصر)

شلیمی

ها (به نام جدّشان شلیم)

تعداد

کل: 601730 نفر

سپس خداوند به موسی فرمود: «این سرزمین را بین قبایل به نسبت جمعیّت آن ها تقسیم کن. به قبیله های بزرگ تر زمین بیشتر و به قبیله های کوچک تر زمین های و کمتر داده شود.

- نمایندگان قبایل بزرگ تر برای زمین های بزرگترو قبایل کوچک تر برای زمین های کوچک تر قرعه بکشند»

قبایل لاوی ها که سرشماری شدند ازاین قرارند:

قبایل

لاوی ها

طوایف

لاوی ها

جرشونی

ها (جرشون)

لبنی

ها

قهّاتی

ها (قهات)

حبرونی

ها

مراری

ها (مراری)

محلی ها

موشی ها

قورحی

ها

- تعداد کلّ پسران و مردان قبیله ی لاوی از یک ماهه به بالا در سرشماری 23000 نفر بود.

- ولی تعداد لاوی ها در جمع کلّ سرشماری قوم اسرائیل منظور نمی شد، زیرا از سرزمین اسرائیل، زمینی به ایشان تعلّق نمی گرفت.

- این است ارقام سرشماری که توسّط موسی و العازار کاهن، در دشت موآب، کنار رود اردُن و در مقابل اِریحا به دست آمد.

- در تمام این سرشماری، حتّی یک نفر وجود نداشت که در سرشماری قبلی که در صحرای سینا توسّط موسی و هارون کاهن به عمل آمده بود شمرده شده باشد، زیرا تمام کسانی که در آن وقت شمرده شده بودند در بیابان مُرده بودند، درست همان طور که خداوند گفته بود، تنها افرادی که زنده ماندند، کالیب پسر یفنه و یوشع پسر نون بودند.

ص:139

2. شهرهای لاویان (1)

- زمانی که بنی اسرائیل در دشت موآب، کنار رود اُردُن و در مقابل اِریحا اردو زده بودند، خداوند به موسی فرمود: «به قوم اسرائیل دستور بده که از ملک خود، شهرهایی با چراگاه های اطرافشان به لاوی ها بدهند. شهرها برای سکونت خودشان است و چراگاه های اطراف آن ها برای گلّه های گوسفند و گاو سایر حیوانات ایشان چراگاه های اطراف هر شهر، از دیوار شهر تا فاصله ی 500 متر به هر طرف امتداد داشته باشد. بدین ترتیب محوّطه ای مربّع شکل به وجود می آید که هر ضلع آن 1000 متر خواهد بود و شهر در وسط آن قرار خواهد گرفت.

- 48 شهر با چراگاه های اطرافشان به لاوی ها داده شود. از این 48 شهر، 6 شهر به عنوان پناهگاه باشد تا اگر کسی تصادفاً مرتکب قتل شود، بتواند به آنجا فرار کند و در امان باشد

- قبیله های بزرگ تر که شهرهای بیشتری دارند، شهرهای بیشتری به لاوی ها بدهند و قبیله های کوچک تر شهرهای کمتر»

3. انتقام از مدیانی ها

- خداوند به موسی فرمود: «از مدیانی ها به دلیل این که قوم اسرائیل را به بت پرستی کشاندند انتقام بگیر، پس ازآن، تو خواهی مُرد و به اجداد تو خواهی پیوست.»

- پس موسی به قوم اسرائیل گفت: «عده ای از شما باید مسلّح شوید تا انتقام خداوند را از مدیانیها بگیرید. از هر قبیله هزار نفر برای جنگ بفرستید.»

- این کار انجام شد و از میان هزاران هزار اسرائیلی، موسی 12000 مرد مسلّح به جنگ فرستاد.

- صندوق عهد خداوند و شیپورهای جنگ نیز همراه فینحاس پسر العازار کاهن به میدان جنگ فرستاده شد.

- تمامی مردان مدیان به نام های: اَوی، راقم، صور، حور و رابع، در میان کشته شدگان بودند. بلعام پسر بعور نیز کُشته شد.

- آن وقت سپاه اسرائیل تمام زنان و بچّه ها را به اسیری گرفته، گلّه ها و رمه ها و اموالشان را غارت کردند. سپس همه ی شهرها، روستاها و قلعه های مدیان را آتش زدند. آن ها اسیران و غنائم جنگی را پیش موسی و العازار کاهن و بقیّه ی قوم اسرائیل آوردند که در دشت موآب، کنار رود اُردُن، روبه روی شهر اِریحا اردو زده بودند.

- موسی و العازار کاهن و همه ی رهبران قوم به استقبال سپاه اسرائیل رفتند، ولی موسی بر فرماندهان سپاه خشمگین شد و از آن ها پرسید: «چرا زن ها را زنده گذاشته اید؟ این ها همان کسانی هستند که نصیحت بلعام را گوش کردند و قوم اسرائیل را در فغور به بت پرستی کشاندند و قوم ما را دچار بلا کردند. پس تمامی پسران و زنان شوهردار را بکشید. فقط دخترهای باکره را برای خود زنده نگه دارید.

- حال هرکدام از شما که کسی را کُشته یا کشته ای را لمس کرده، به مدّت 7 روز از اُردوگاه بیرون بماند، بعد در روزهای سوّم و هفتم، خود و همسرانتان را طاهر سازید. همچنین به یاد داشته باشید که همه ی لباس های خود و هرچه را که از چرم، پشم بُز و چوب ساخته شده، طاهر سازید.»


1- سفر اعداد، اصحاح 35، آیات:1- 8

ص:140

- آنگاه العازار کاهن به مردانی که به جنگ رفته بودند گفت: «قانونی که خداوند به موسی داده چنین است: طلا، نقره، مفرغ، آهن، روی، سُرب و یا هر چیز دیگری را که در آتش نمی سوزد، باید از آتش بگذرانید و با آب طهارت، آن را طاهر سازید. ولی هر چیزی که در آتش می سوزد، باید فقط به وسیله ی آب، طاهر گردد.

- روز هفتم باید لباس های خود را شُسته، طاهر شوید و پس ازآن به اُردوگاه بازگردید.» (1)

4. تقسیم غنائم

- خداوند به موسی فرمود: «تو العازار کاهن و رهبران قبایل اسرائیل، باید از تمام غنائم جنگی، چه انسان و چه حیواناتی که آورده اید، صورت برداری کنید، بعد آن ها را به 2 قسمت تقسیم کنید.

- نصف آن را به سپاهیانی بدهید که به جنگ رفته اند و نصف دیگر را به بقیّه ی قوم اسرائیل.

- از همه ی اسیران، گاوها، الاغ ها و گوسفندهایی که به سپاهیان تعلّق می گیرد، 1 در 500 سهم خداوند است. این سهم را به العازار کاهن بدهید تا آن را به عنوان هدیه ی مخصوص به خداوند تقدیم نماید.

- همچنین از تمامی اسیران، گاوها، الاغ ها و گوسفندهایی که به قوم اسرائیل داده شده است، 1 در 50 بگیرید و آن را به لاوی هایی که مسئول خیمه ی عبادت هستند بدهید. »

- پس موسی و العازار همان طور که خداوند دستور داده بود، عمل کردند. (2)

- همه ی غنائم (غیر از جواهرات، لباس ها و چیزهای دیگری که سربازان برای خود نگه داشته بودند)

- 32000 دختر باکره و 675000 گوسفند و 72000 گاو 61000 اُلاغ بود.

نصف کلّ غنیمت که به سپاهیان داده شد، ازاین قرار بود:

نصف

کلّ غنائمی که به سپاهیان داده شد

سهم

بقیّه ی قوم اسرائیل

سهم

خداوند

16000 دختر

16000

دختر

32

دختر

337500 رأس گوسفند

337500

رأس گوسفند

675

رأس

36000 رأس گاو

36000

رأس گاو

72

رأس

30500 رأس اُلاغ

30500

رأس اُلاغ

61

رأس

- همان طور که خداوند به موسی امر کرده بود، تمامی سهم خداوند به العازار کاهن داده شد.


1- سفر اعداد، اصحاح 31، آیات:1- 24
2- سفر اعداد، اصحاح 31، آیات:25- 52

ص:141

- طبق اوامر خداوند، موسی 1 در 50 از این ها را به لاوی ها داد. بعد فرماندهان سپاه پیش موسی آمده، گفتند: «ما تمام افرادی را که به جنگ رفته بودند شمرده ایم، حتّی یک نفر از ما کُشته نشده است؛ بنابراین از زیور های طلا، بازوبندها، دست بندها، انگشترها، گوشواره ها و گردنبند ها یی که به غنیمت گرفته ایم هدیه ی شکر گزاری برای خداوند آورده ایم تا خداوند جآن های مارا حفظ کند.»

- موسی و العازار، این هدیه را که فرماندهان سپاه آورده بودند قبول کردند.

- وزن کلّ آن حدود 200 کیلوگرم بود. (سربازان غنائم خود را برای خودشان نگه داشته بودند) موسی و العازار، آن هدیه را به خیمه ی عبادت بردند تا آن هدیه در آنجا یادآور قوم اسرائیل در حضور خداوند باشد.

5. تعیین مرزهای سرزمین موعود

- خداوند به موسی فرمود که به قوم اسرائیل بگوید: وقتی به زمین کنعان که من آن را به شما می دهم وارد شدید، مرزهایتان این ها خواهد بود: (1)

مرز

شمالی

از دریای مدیترانه شروع شده، به سوی

مشرق تا کوه هور پیش می رود و ازآنجا تا گذرگاه «حمات» ادامه یافته، از «صدد

وزفرون» گذشته، به «حصر عینان» می رسد.

مرز

جنوبی

از دریای مرده آغازشده، به سمت جنوب

از گردنه ی عقرب ها به طرف بیابان صین واقع در مرز ادوم خواهد بود،

دورترین نقطه ی مرز جنوبی، قادش

برنیع خواهد بود که ازآنجا به سمت «حَصَر ادار» و عصمون، ادامه خواهد یافت. این

مرز از عصمون در جهت نهر مصر پیش رفته به دریای مدیترانه منتهی می گردد.

مرز

غربی

ساحل دریای مدیترانه خواهد بود.

مرز

شرقی

از «حصر عینان به طرف جنوب تا» شفام «و

ازآنجا تا» ربله «واقع در سمت شرقی» عین «ادامه می یابد.

ازآنجا به صورت 5/1 دایره ی بزرگ،

اوّل به طرف جنوب و بعد به سمت غرب، کشیده می شود تا به جنوبی ترین نقطه ی «دریای

جلیل» برسد. سپس در امتداد رود اُردُن به دریای مرده منتهی می شود.

- موسی به بنی اسرائیل گفت: «این است سرزمینی که باید به قیدقرعه بین خودتان تقسیم کنید. به دستور خداوند آن را باید بین 5/9 قبیله تقسیم کنید؛ زیرا برای قبیله های رئوبین و جاد و نصف قبیله ی مَنَسی در سمت شرقی رود اُردُن و درمقابل اِریحا زمین تعیین شده است» خداوند به موسی فرمود: مردانی که آن ها را تعیین کرده ام تا کار تقسیم زمین را بین قبایل اسرائیل انجام دهند وبر آن نظارت کنند این ها هستند: العازار کاهن، یوشع پسر نون و یک رهبر از هر قبیله که اسامی این رهبران به شرح زیر است:


1- سفر اعداد، اصحاح 34، آیات:1- 29

ص:142

شماره

قبیله

رهبران

1

یهودا

کالیب

پسر یفنه

2

شمعون

شموئیل

پسر عمیهود

3

نفتالی

فده

ئیل پسر عمیهود

4

بنیامین

الیداد

پسر کسلون

5

دان

بِقُی

پسر یُجلی

6

منسی

حنی

ئیل پسر ایفود

7

افرایم

قموئیل

پسر شفطان

8

زبولون

الیصافان

پسر فرناک

9

یساکار

فلطی

ئیل پسر عزان

10

اشیر

اخیهود

پسر شلومی

6. دختران صلُفحاد

- صِلُفحاد (پسر حافر و حافر پسر جلعاد و جلعاد پسر ماخیر و ماخیر پسر منسی و منسی پسر یوسف) 5 دختر به نام های: محله، نوعه، حُجله، ملکه و ترصه داشت.

- روزی آن ها به در خیمه ی عبادت آمدند تا تقاضای خودشان را به موسی و العازار کاهن و رهبران قبایل و سایر کسانی که در آنجا بودند تقدیم کنند.

- دختران صلفحاد گفتند: «پدر ما در بیابان مُرد، او از پیروان قورح نبود که به ضد خداوند قیام کردند و هلاک شدند. او به مرگ طبیعی مُرد و پسری نداشت.

- چرا باید اسم پدرمان به دلیل این که پسری نداشته است از میان قبیله اش محو گردد؟ باید به ما هم مثل برادران پدرمان ملکی داده شود »

- پس موسی دعوی ایشان را به حضور خداوند آورد.

- خداوند در جواب موسی فرمود: «دختران صلفحاد راست می گویند. در میان املاک عموهایشان، به آن ها ملک بده. همان ملکی را که اگر پدرشان زنده بود به او می دادی به ایشان بده.

- به بنی اسرائیل بگو که هرگاه مردی بمیرد و پسری نداشته باشد، ملک او به دخترانش می رسد و اگر دختری نداشته باشد ملک او متعلّق به برادرانش خواهد بود.

- اگر برادری نداشته باشد، آن وقت عمویش وارث او خواهد شد و

- اگر عمو نداشته باشد، در آن صورت ملک او به نزدیک ترین فامیلش می رسد.

- بنی اسرائیل باید این قانون را رعایت کنند، همان طور که من به تو امر کرده ام. » (1)


1- سفر اعداد، اصحاح 27، آیات:1- 11

ص:143

7. ارث دختران صلُفحاد

- سران طوایف جلعاد (جلعاد پسر ماخی، ماخیر پسر منسی و منسی پسر یوسف) با درخواستی نزد موسی و رهبران اسرائیل آمدند و به موسی یادآوری کرده، گفتند: «خداوند به تو دستور داد که زمین را به قیدقرعه، بین قوم اسرائیل تقسیم کنی و ارث برادران صَلُفحاد را به دخترانش بدهی. ولی اگر آن ها با مردان قبیله ی دیگری ازدواج کنند، زمینشان هم با خودشان به آن قبیله انتقال خواهد یافت و بدین طریق از کلّ زمین قبیله ی ما کاسته خواهد گردید و در سال «یوبیل» بازگردانده نخواهد شد.»

- آنگاه موسی در حضور مردم، این دستورات را از جانب خداوند به ایشان داد و گفت:

- «شکایت مردان قبیله ی یوسف به جاست، آنچه خداوند درباره ی دختران صلفحاد امر فرموده این است: بگذارید با مردان دلخواه خود ازدواج کنند، ولی فقط به شرط آن که این مردان از قبیله ی خودشان باشند.

- به این طریق قسمتی از زمین های قبیله ی یوسف به قبیله ی دیگری منتقل نخواهد شد، زیرا میراث هر قبیله بایستی همان طور که در اوّل تقسیم شد، برای همیشه همان طور باقی بماند.

- دخترانی که در تمامی قبایل اسرائیل وارث زمین هستند، بایستی با مردان قبیله ی خودشان ازدواج کنند تا زمین ایشان از آن قبیله جدا نشود.

- به این طریق هیچ میراثی از قبیله ای به قبیله ی دیگر منتقل نخواهد شد »

- دختران صلفحاد، همان طور که خداوند به موسی دستور داده بود عمل کردند. این دختران با پسرعموهای خود ازدواج کردند. بدین ترتیب آن ها با مردانی از قبیله ی خود (قبیله ی منسی) ازدواج کردند و میراث آنان در قبیله ی خودشان باقی ماند.

- این است احکام و اوامری که خداوند توسّط موسی به قوم اسرائیل داد، هنگامی که آن ها در دشت موآب کنار رود اُردُن و در مقابل اِریحا اردو زده بودند. (1)

8. شهرهای پناهگاه برای قاتلانی که حکمشان صادر نشده و قوانین قتل عمدی و غیرعمدی

- خداوند به موسی فرمود: «به قوم اسرائیل بگو، هنگامی که به سرزمین موعود می رسند، شهرهای پناهگاه تعیین کنند تا هر کس که تصادفاً شخصی را کُشته باشد، بتواند به آنجا فرار کند. این شهرها مکانی خواهند بود که قاتل در برابر انتقام جویی بستگان مقتول در آن ها ایمن خواهد بود، زیرا قاتل تا زمانی که جرمش در یک دادرسی عادلانه ثابت نگردد نباید کُشته شود.

- 3 شهر از این 6 شهر پناهگاه، باید در سرزمین کنعان باشد و 3 شهر دیگر در سمت شرقی رود اُردُن. این شهرها نه فقط برای قوم اسرائیل، بلکه برای غریبان و مسافران نیز پناهگاه خواهند بود در مورد قتل عمدی: اگر کسی با استفاده از یک تکّه آهن یا سنگ یا چوب، شخصی را بکشد، قاتل است و باید کُشته شود.


1- سفر اعداد، اصحاح 36، آیات: 1- 13

ص:144

- مدّعی خون مقتول وقتی قاتل را بببیند، خودش او را بکشد. اگر شخصی از روی کینه با پرتاب چیزی به طرف کسی یا با هُل دادن او، وی را بکشد، یا از روی دشمنی، مُشتی به او بزند که او بمیرد، آن شخص قاتل است و قاتل باید کُشته شود.

- مدّعی خون مقتول، وقتی قاتل را ببیند خودش او را بکشد. ولی اگر قتل تصادفی باشد: مثلاً شخصی چیزی را به طور غیر عمد پرتاب کند یا کسی را هُل دهد و باعث مرگ او شود و یا قطعه سنگی را بدون قصد پرتاب کند و آن سنگ به کسی اِصابت کند و او را بکشد، درحالی که پرتاب کننده، دشمنی با وی نداشته است و ...در اینجا قوم باید در مورد این که: آیا قتل تصادفی بوده یا نه؟ و این که: قاتل را باید به دست مدّعی خون مقتول بسپارند یا نه؟ قضاوت کنند. اگر به این نتیجه برسند که قتل تصادفی بوده، آن وقت قوم اسرائیل متّهم را از دست مدّعی برهانند و به او اجازه بدهند که در شهر پناهگاه ساکن شود. او باید تا هنگام مرگ کاهن اعظم در آن شهر بماند. اگر متّهم شهر پناهگاه را ترک کند و مدّعی خون مقتول، وی را خارج از شهر پیداکرده، او را بکشد،

- عمل او قتل محسوب نمی شود، چون آن شخص می بایستی تا هنگام مرگ کاهن اعظم در شهر پناهگاه می ماند و بعدازآن به ملک و خانه ی خود بازمی گشت.

- این ها برای تمامی قوم اسرائیل نسل اندرنسل قوانینی دائمی می باشند. هر کس شخصی را بکشد، به موجب شهادت چند شاهد، قاتل شناخته می شود و باید کُشته شود.

- هیچ کس صرفاً به موجب شهادت یک نفر نباید کُشته شود. هر وقت کسی قاتل شناخته شد، باید کُشته شود و خون بهایی برای رهایی او پذیرفته نشود.

- از پناهنده ای که در شهر پناهگاه سکونت دارد، پولی برای این که به او اجازه داده شود، قبل از مرگ کاهن اعظم به ملک و خانه ی خویش بازگردد، گرفته نشود. اگر این قوانین را مراعات کنید، سرزمین شما آلوده نخواهد شد، زیرا قتل موجب آلودگی زمین می شود. هیچ کفّاره ای برای قتل، به جز کشتن قاتل پذیرفته نمی شود. سرزمینی را که در آن ساکن خواهید شد، نجس نسازید، زیرا من که خداوند هستم در آنجا ساکن هستم. »

- این است احکام و اوامری که خداوند توسّط موسی به قوم اسرائیل داد، هنگامی که آن ها در دشت موآب کنار رود اُردُن و در مقابل اِریحا اردو زده بودند. (1)

9. شهرهای پناهگاه در شرق رود اُردُن

- آنگاه موسی سه شهر در شرق رود اُردُن تعیین کرد تا اگر کسی تصادفاً شخصی را بکشد برای فرار از خطر به آنجا پناه ببرد. این شهرها عبارت بودند از:

- «باصر، واقع در اراضی مسطّح بیابان» برای قبیله ی رئوبین.

- «راموت در جلعاد»، برای قبیله ی جاد.

- «جولان در باشان»، برای قبیله ی منسی. (2)


1- سفر اعداد، اصحاح 35، آیات:9- 34
2- سفر تثنیه، اصحاح 4، آیات: 41- 43

ص:145

10. یوشع علیه السلام به جانشینی موسی تعیین می شود

- سپس خداوند به موسی فرمود: به «کوه عباریم» برو ازآنجا سرزمینی را که به قوم اسرائیل داده ام ببین. پس ازاینکه آن را دیدی مانند برادرت هارون خواهی مُرد و به اجداد خودخواهی پیوست، زیرا در بیابان صین، هردو شما از دستور من سرپیچی کردید.

- وقتی که قوم اسرائیل به ضد من قیام کردند؛ در حضور آن ها حرمت قدوسیّت مرا نگه نداشتید » (1)

- موسی به خداوند عرض کرد: «ای خداوند، خدای روح های تمامی افراد بشر، پیش از آن که بمیرم، التماس می کنم برای قوم اسرائیل رهبر جدیدی تعیین فرمایی، مردی که ایشان را هدایت کند و از آنان مراقبت نماید تا قوم خداوند مثل گوسفندان بی شبان نباشند.»

- خداوند جواب داد: «برو دست خود را بر یوشع پسر نون که روح من در اوست، بگذار.

- سپس او را نزد العازار کاهن ببر و پیش چشم تمامی قوم اسرائیل، او را به رهبری قوم تعیین نما. اختیارات خود را به او بده تا تمام قوم اسرائیل، او را اطاعت کنند. او برای دستور گرفتن از من باید پیش العازار کاهن برود. من به وسیله ی اوریم با العازار سخن خواهم گفت و العازار دستورات مرا به یوشع و قوم اسرائیل ابلاغ خواهد کرد. به این طریق من آنان را هدایت خواهم نمود » پس موسی همان طور که خداوند امر کرده بود عمل نمود و یوشع را پیش العازار کاهن برد، سپس در حضور همه ی قوم اسرائیل، دست هایش را بر سر او گذاشت و طبق فرمان خداوند، وی را به عنوان رهبر قوم، تعیین نمود. (2)

11. قوانین قربانی برای ورود به سرزمین موعود

- خداوند به موسی فرمود که این دستورات را به قوم اسرائیل بدهد تا وقتی که آن ها وارد سرزمین موعود می شوند، آن ها را رعایت کنند: هرگاه بخواهند قربانی سوختنی، یا هر نوع قربانی دیگری که بر آتش تقدیم می شود و موردپسند خداوند است، تقدیم کنند، قربانی آن ها باید گوسفند، بُز، گاو یا قوچ باشد. هر یک از قربانی ها، خواه قربانی سوختنی باشد، خواه قربانی نذر، خواه قربانی داوطلبانه باشد، خواه قربانی ویژه ی یکی از اعیاد، درهرصورت باید با هدیه ی آردی همراه باشد

- اگر برّه ای قربانی می شود، باید همراه آن 1 کیلوگرم آرد مرغوب مخلوط با یک لیتر روغن، به عنوان هدیه ی آردی و نیز 1 لیتر شراب به عنوان هدیه ی نوشیدنی تقدیم شود.

- اگر قربانی یک قوچ باشد، باید همراه آن، 2 کیلوگرم آرد مرغوب مخلوط با 5/1 لیتر روغن، به عنوان هدیه ی آردی و نیز، 5/1 لیتر شراب، به عنوان هدیه ی نوشیدنی تقدیم شود.

- این قربانی موردپسند خداوند است.

- اگر قربانی، یک گاو جوان است، هدیه ی آردی همراه آن باید شامل: 3 کیلوگرم آرد مرغوب مخلوط با 2 لیتر روغن و هدیه ی نوشیدنی آن، 2 لیتر شراب باشد.


1- این واقعه در کنار چشمه ی مریبه، در قادش واقع در بیابان صین اتفاق افتاده بود.
2- سفر اعداد، اصحاح 27، آیات:12- 22

ص:146

- این قربانی که بر آتش به خداوند تقدیم می شود، موردپسند او است.

- این ها دستوراتی هستند در مورد این که چه چیزهایی باید همراه هر یک از قربانی های گاو، قوچ، برّه یا بُزغاله تقدیم شوند. تمام کسانی که می خواهند قربانی ای که موردپسند خداوند است، بر آتش تقدیم کنند، خواه اسرائیلی باشند و خواه غریبانی که در میان بنی اسرائیل ساکن اند، باید این دستورات را رعایت کنند. چون قانون برای همه یکسان است، چه اسرائیلی و چه غریب. این قانون، نسل اندرنسل به قوّت خود باقی خواهد بود، زیرا همه در نظر خداوند برابرند. برای همه یک قانون وجود دارد.

- خداوند به موسی فرمود: «به قوم اسرائیل بگو، وقتی به سرزمینی که می خواهم به ایشان بدهم، برسند، هر وقت از محصول زمین بخورند باید قسمتی از آن را به عنوان هدیه ی مخصوص به خداوند تقدیم نمایند

- وقتی نان می پزند، باید اولین قرص نان را که از اولین حصاد سالیانه به دست می آید، به عنوان هدیه ی مخصوص، به خداوند تقدیم نمایند.

- این هدیه ای است سالیانه از خَرمن گاه شما و حتماً بایستی نسل اندرنسل به جا آورده شود. اگر شما یا نسل های آینده ی شما ندانسته، در انجام این دستوراتی که خداوند به وسیله ی موسی طی سالیان به شما داده است کوتاهی کنید، وقتی که به اشتباه خود پی بردید، باید یک گاو جوان برای قربانی سوختنی هدیه نمایید.

- این قربانی موردپسند خداوند است و باید طبق معمول با هدیه ی آردی و هدیه ی نوشیدنی و نیز یک بُز نر برای قربانی گناه تقدیم گردد.

- کاهن برای تمام قوم اسرائیل کفّاره نماید و ایشان بخشیده خواهند شد، زیرا ندانسته مرتکب اشتباه شده اند و برای این عمل خود، به حضور خداوند قربانی سوختنی و نیز قربانی گناه تقدیم نموده اند.

- تمام بنی اسرائیل و غریبانی که در میان ایشان ساکن اند، آمرزیده می شوند، زیرا این اشتباه متوجّه تمام جماعت است. اگر این اشتباه را فقط یک نفر مرتکب شود، در آن صورت باید یک بُز مادّه ی یک ساله را به عنوان قربانی گناه تقدیم نماید و کاهن در حضور خداوند برایش کفّاره کند و او بخشیده خواهد شد.

- این قانون شامل حال غریبانی که در میان شما ساکن اند نیز می شود.

- ولی کسی که دانسته مرتکب چنین اشتباهی شود، خواه اسرائیلی باشد، خواه غریب، نسبت به خداوند، گناه کرده است و باید کشته شود، زیرا او فرمان خداوند را خوار شمرده و از حکم او سرپیچی کرده است. او مسئول عقوبت گناه خود خواهد بود.» (1)

12. قربانی و هدایای روزانه

- خداوند فرمود: «قربانی هایی که قوم اسرائیل بر آتش به من تقدیم می کنند مرا خشنود می کند، پس ترتیبی بده که این قربانی ها را به موقع آورده، طبق دستور من هدیه نمایند. قربانی که بر آتش به من تقدیم می کنید، باید از برّه های یک ساله و بی عیب باشد.


1- سفر اعداد، اصحاح 15، آیات: 1- 31

ص:147

- هر روز دو تا از آن ها را به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کنند. یک برّه صبح باید قربانی شود و دیگری عصر. با آن ها یک کیلو آرد مرغوب که با یک لیتر روغن زیتون مخلوط شده باشد، به عنوان هدیه ی آردی، تقدیم شود. این است قربانی سوختنی که در کوه سینا تعیین گردید تا هر روز به عنوان عطر خوش بو بر آتش، در حضور خداوند تقدیم شود.

- همراه با آن، هدیه ی نوشیدنی نیز باید تقدیم گردد که شامل یک لیتر شراب با هر برّه بوده و بایستی در قدس در حضور خداوند ریخته شود.

- دومین برّه را عصر باهمان هدیه ی آردی و نوشیدنی تقدیم کنند.

- این قربانی که بر آتش تقدیم می شود، موردپسند خداوند خواهد بود. (1)

13. قربانی و هدایای روز سبت

- در روز سبت علاوه بر قربانی سوختنی ِ روزانه و هدیه ی نوشیدنی آن، دو برّه ی بی عیب ِ یک ساله نیز قربانی شود. با این قربانی باید هدیه ی آردی که شامل: 2 کیلو آرد مخلوط با روغن است و هدیه ی نوشیدنی ِ آن تقدیم شود. (2)

14. قربانی و هدایای روز کفّاره

- در روز دهم ماه هفتم، دوباره برای عبادت جمع شوید.

- در آن روز، روزه بگیرید و هیچ کار دیگری انجام ندهید.

- 1 گاو جوان، 1 قوچ و 7 برّه ی نر یک ساله که همگی سالم و بی عیب باشند؛ به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کنید. این قربانی موردپسند خداوند واقع خواهد شد، با گاو 3 کیلو آرد مخلوط با روغن به عنوان هدیه ی آردی، با قوچ 2 کیلو با هر برّه 1 کیلو تقدیم شود.

- علاوه بر قربانی روز کفّاره و نیز قربانی سوختنی روزانه که با هدایای آردی و نوشیدنی آن تقدیم می شوند، یک بُز نر هم برای کفّاره ی گناه قربانی کنید. (3)

15. قربانی و هدایای ماهانه

- همچنین در روز اوّل هرماه، باید قربانی سوختنی دیگری نیز به خداوند تقدیم شود که شامل: 2 گاو جوان، 1 قوچ و 7 برّه ی نر یک ساله است که همه ی آن ها باید سالم و بی عیب باشند. برای هر گاو 3 کیلو آرد مخلوط با روغن به عنوان هدیه ی آردی، برای قوچ 2 کیلو، برای هر برّه 1 کیلو تقدیم شود. این قربانی سوختنی که بر آتش تقدیم می شود، موردپسند خداوند خواهد بود.


1- سفر اعداد، اصحاح 28، آیات:1- 8
2- سفر اعداد، اصحاح 28، آیات:9-10
3- سفر اعداد، اصحاح 29، آیات: 7- 11

ص:148

- با هر گاو 2 لیتر شراب به عنوان هدیه ی نوشیدنی، با قوچ 5/1 لیتر شراب و با هر برّه، 1 لیتر تقدیم شود. این است قربانی سوختنی ماهانه که باید در طول سال تقدیم شود. همچنین در روز اوّل هرماه یک بُز نَر برای قربانی گناه به خداوند تقدیم کنید. این قربانی غیر از قربانی سوختنی روزانه و هدیه ی نوشیدنی آن است. (1)

16. قربانی و هدایای عید پسَح

- در روز 14 اولین ماه هرسال، مراسم پسَح را به احترام خداوند به جا آورید.

- از روز 15 به مدّت 1 هفته، جشن مقدّسی برپا گردد، ولی در این جشن، فقط نان فطیر

- (نان بدون خمیرمایه) خورده شود.

- در روز اوّل این جشن مقدّس، همه ی شما به عبادت بپردازید و هیچ کار دیگری نکنید.

- در این روز 2 گاو جوان، 1 قوچ و 7 برّه ی نر یک ساله که همه سالم و بی عیب باشند، به عنوان قربانی سوختنی، بر آتش به خداوند تقدیم کنید.

- با هر گاو 3 کیلو آرد مخلوط با روغن به عنوان هدیه ی آردی، با قوچ 2 کیلو با هر برّه 1 کیلو هدیه کنید. یک بُز نَر هم برای کفّاره ی گناهانتان قربانی کنید.

- این ها غیر از قربانی سوختنی است که هر روز صبح تقدیم می شود. در آن یک هفته ی عید، علاوه بر قربانی سوختنی روزانه و هدیه ی نوشیدنی آن، این قربانی مخصوص پسَح را نیز تقدیم کنید. این قربانی که بر آتش تقدیم می شود، موردپسند خداوند واقع خواهد شد. در روز هفتم، این جشن مقدّس نیز همه ی شما به عبادت مشغول باشید و هیچ کار دیگری نکنید. (2)

17. قربانی و هدایای عید نوبر محصولات

- در روز عید نوبرها که اولین نوبر محصول غلّه ی خود را به خداوند تقدیم می کنید، همه ی شما جمع شده، به عبادت مشغول شوید و هیچ کار دیگری نکنید. در آن روز 2 گاو جوان، 1 قوچ و 7 برّه ی نر یک ساله به عنوان قربانی سوختنی به خداوند تقدیم کنید.

- این قربانی، موردپسند خداوند واقع خواهد شد. با هر گاو، 3 کیلو آرد مخلوط با روغن به عنوان هدیه ی آردی، با قوچ 2 کیلو با هر برّه 1 کیلو هدیه کنید.

- همچنین برای کفّاره ی گناهانتان یک بُز نَر قربانی کنید. این قربانی ها را همراه با هدایای نوشیدنی آن ها تقدیم کنید. این ها غیر از قربانی سوختنی روزانه است که با هدایای آردی آن تقدیم می شود. دقّت نمایید حیواناتی که قربانی می کنید، سالم و بی عیب باشند. (3)


1- سفر اعداد، اصحاح 28، آیات:11- 15
2- سفر اعداد، اصحاح 28، آیات:16- 25
3- سفر اعداد، اصحاح 28، آیات:26-31

ص:149

18. قربانی و هدایای عید شیپورها

- عید شیپورها، روز اوّل ماه هفتم هرسال برگزار شود. در آن روز باید همه ی شما برای عبادت جمع شوید و هیچ کار دیگری انجام ندهید.

- در آن روز 1 گاو جوان، 1 قوچ و 7 برّه ی نر یک ساله که همگی سالم و بی عیب باشند به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کنید. این قربانی، موردپسند خداوند واقع خواهد شد.

- با گاو 3 کیلو آرد مخلوط با روغن به عنوان هدیه ی آردی، با قوچ 2 کیلو با هر برّه 1 کیلو هدیه شود. یک بُز نر هم برای کفّاره ی گناهانتان قربانی کنید. این ها غیر از قربانی سوختنی ماهانه با هدیه ی آردی آن و نیز غیر از قربانی سوختنی روزانه با هدیه ی آردی و نوشیدنی آن است که طبق مقررات مربوط تقدیم می گردند. این قربانی ها که بر آتش تقدیم می شوند، موردپسند خداوند واقع خواهد شد. (1)

19. قربانی و هدایای عید سایبان ها

- در روز 15 ماه 7، دوباره برای عبادت جمع شوید و در آن روز هیچ کار دیگری انجام ندهید. این آغاز یک عید 7 روزه در حضور خداوند است.

- در روز اوّل عید: 13 گاو جوان، 2 قوچ و 14 برّه ی نر یک ساله که همگی سالم و بی عیب باشند، به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کنید. این قربانی که بر آتش تقدیم می شود، موردپسند خداوند واقع خواهد شد. با هر گاو 3 کیلو آرد مخلوط با روغن به عنوان هدیه ی آردی، با هر قوچ 2 کیلو با هر برّه 1 کیلو تقدیم می شود.

- علاوه بر قربانی سوختنی روزانه و هدایای آردی و نوشیدنی آن، 1 بُز نر هم برای کفّاره ی گناه، قربانی شود.

- در روز دوّم عید: 12 گاو جوان، 2 قوچ، 14 برّه ی نر یک ساله که همه سالم و بی عیب باشند قربانی کنید. همراه آن ها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اوّل تقدیم کنید.

- در روز سوّم عید: 11 گاو جوان، 2 قوچ، 14 برّه ی نر یک ساله که همه سالم و بی عیب باشند تقدیم کنید و همراه آن ها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اوّل تقدیم کنید.

- در روز چهارم عید: 10 گاو جوان، 2 قوچ و 14 برّه ی نر یک ساله که همه سالم و بی عیب باشند تقدیم کنید و همراه آن ها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اوّل تقدیم کنید.

- در روز پنجم عید: 9 گاو جوان، 2 قوچ، 14 برّه ی نر یک ساله که همه سالم و بی عیب باشند تقدیم کنید و همراه آن ها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اوّل تقدیم کنید.

- در روز ششم عید: 8 گاو جوان، 2 قوچ، 14 برّه ی نر یک ساله که همه سالم و بی عیب باشند تقدیم کنید و همراه آن ها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اوّل تقدیم کنید.

- در روز هفتم عید: 7 گاو جوان، 2 قوچ، 14 برّه ی نر یک ساله که همه سالم و بی عیب باشند تقدیم کنید و همراه آن ها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اوّل تقدیم کنید.

- و در روز هشتم: قوم اسرائیل را برای عبادت جمع کنید و در آن روز هیچ کار دیگری انجام ندهید.


1- سفر اعداد، اصحاح 28، آیات: 1- 6

ص:150

- 1 گاو جوان، 1 قوچ و 7 برّه ی نر یک ساله که همه سالم و بی عیب باشند به عنوان قربانی سوختنی تقدیم کنید. این قربانی که بر آتش تقدیم می شود، موردپسند خداوند واقع خواهد شد. همراه آن ها قربانی و هدایای مربوطه نیز مانند روز اوّل تقدیم نمایید.

- این بود قوانین مربوط به قربانی سوختنی، هدیه ی آردی، هدیه ی نوشیدنی و قربانی سلامتی که شما باید در روزهای مخصوص به خداوند تقدیم کنید. این قربانی ها غیر از قربانی های نذری و قربانی های داوطلبانه است.

- موسی تمام این دستورات را به قوم اسرائیل ابلاغ نمود. (1)

20. قوانین مربوط به نذر

- موسی رهبران قبایل را جمع کرد و این دستورات را از جانب خداوند به ایشان داد: «هرگاه کسی برای خداوند نذر کند یا تعهدی نماید، حق ندارد قول خود را بشکند بلکه باید آنچه را که قول داده است به جا آورد. هرگاه دختری که هنوز در خانه ی پدرش زندگی می کند، برای خداوند نذر کند یا تعهدی نماید، باید هرچه را قول داده است، ادا نماید مگر این که وقتی پدرش آن را بشنود او را منع کند.

- در این صورت، نذر دختر، خودبه خود باطل می شود و خداوند او را می بخشد، چون پدرش به او اجازه نداده است به آن عمل کند. ولی اگر پدرش در روزی که از نذر یا تعهّد دخترش آگاه می شود، سکوت کند، دختر مُلزم به ادای قول خویش است. (2)


1- سفر اعداد، اصحاح 29، آیات:12 – 40
2- سفر اعداد ، اصحاح 30، آیات:1- 16

ص:151

قسمت چهاردهم: بررسی پیام های قرآنی 1 دسته آیات

1. سوره اعراف: آیات 178 - 175

(وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی ءَاتَیْنَاهُ ءَایَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَنُ فَکاَنَ مِنَ الْغَاوِینَ (*) وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بهِا وَ لَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلیَ الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَئهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تحَمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَترْکْهُ یَلْهَث ذَّالِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِایَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (*) سَاءَ مثلاً الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَتِنَا وَ أَنفُسَهُمْ کاَنُواْ یَظْلِمُونَ (*) مَن یهَدِ الله فَهُوَ الْمُهْتَدِیوَمَن یُضْلِلْ فَأُوْلَئکَ هُمُ الخْاسِرُونَ (*)) (1)

پیام ها

1. رهبر باید مردم را نسبت به خطرهای قابل پیش بینی، آگاه کند و به آنان هشدار دهد. (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ ...)

2. گاهی طاغوت ها، علما را هم می فریبند. سرنوشت دانشمندی همچون بلعم باعورا باید برای تاریخ درس عبرت باشد. (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ...) زیرا داستانی مهم و مفید است. ((نَبَأَ) به خبر مهم و مفید می گویند)

3. انسان آزاد است و می تواند تغییر جهت دهد. (آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ)

4. انسان هر چه بالا رود، نباید مغرور شود، چون احتمال سقوط وجود دارد. عاقبتِ کار مهم است. جایگاه هر کس بالاتر، خطرش بیشتر. (فَانْسَلَخَ مِنْها)

5. آنکه از خدا جدا شود، طعمه ی شیطان می گردد. (فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ)

6. شیطان وسوسه می کند و در کمین است که هرگاه در کسی زمین های ببیند، او را دنبال کند.

(فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ) (کلمه ی (فَأَتْبَعَهُ) در کنار کلمه ی (فَانْسَلَخَ)، نشان می دهد که شیطان در کمین است و به محض انسلاخ، انسان را دنبال می کند.)

7. شیطان، حریف عالم ربانی نمی شود. (تا بلعم از آیات دست نکشیده بود، شیطان بر او تسلّط نداشت)

(فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ)

8. علم، به تنهایی نجات بخش نیست، زیرا دانشمند دنیاپرست، اسیر شیطان می شود. (فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ)

9. باید به بدفرجامی اندیشید و از سوء عاقبت ترس داشت تا نعمت، تبدیل به نقمت نشود.

(آتَیْناهُ آیاتِنا) ... (فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ)

10. رها کردن راه خدا، دور از عقل و خرد است. (فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ)

11. سقوط انسان در چند مرحله واقع می شود: جدا شدن از آیات الهی، پیروی از شیطان و پیوستن به جمع گمراهان. (فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ)

12. پایبندی به آیات الهی، سبب تقرّب به خداوند و مقامات والاست. (لَرَفَعْناهُ بِها)


1- ترجمه: «و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد! (*) و اگر می خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می بردیم (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید و از هوای نفس پیروی کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز و زبانش را برون می آورد و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می کند) گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی شود!) این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)! (*) چه بد مثلی دارند گروهی که آیات ما را تکذیب کردند و آنها تنها به خودشان ستم می نمودند! (*) آن کس را که خدا هدایت کند، هدایت یافته (واقعی) اوست و کسانی را که (بخاطر اعمالشان) گمراه سازد، زیانکاران (واقعی) آنها هستند! (*)»

ص:152

13. در عین حاکمیت اراده و خواست خداوند برجهان، انسان مختار و آزاد است.

(وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ ...)

14. خواست خداوند، بر پایه ی عملکرد خودماست. (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ) آری، رسیدن به مقام قرب، مشروط به پرهیز از دنیاگرایی و هوس است.

15. مردم غافل، به چهار پایان می مانند، ولی دانشمند دنیاپرست، مثل سگ حریص است. (کَمَثَلِ الْکَلْبِ)

16. دانشمند بی عمل، منفور است. (کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ ...)

17. اسیر دنیا، هرگز آرامش ندارد. (إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ) انسان حریص هر چه داشته باشد، بازهم زبان طمعش بیرون است، زیرا دنیاپرستی و حرص، نهایت ندارد.

18. علاقه به دنیا و هواپرستی، انسان را نسبت به امور دیگر بی تفاوت می کند. (إِنْ تَحْمِلْ) ... (أَوْ تَتْرُکْهُ ...)

19. علمای دین اگر دنیاگرا شدند، در معرض تکذیب آیات الهی و گرایش به کفر قرار می گیرند.

(أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ) ... (کَذَّبُوا بِآیاتِنا)

20. سرنوشت علما و دانشمندان فریب خورده، باید مایه عبرت و اندیشه ی مردم باشد.

21. (در آیه ی قبل آمد: (وَ اتْلُ)، در اینجا می خوانیم: (فَاقْصُصِ)).

22. داستان نویسی و داستان سرایی باید در مسیر رشد فکری انسان باشد، نه تخدیر و سرگرمی. قصّه گویی جهت دار، کار انبیاست. (فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)

23. عاقبتِ زشتی در انتظار تکذیب کنندگان است. (ساءَ مثلاً)

24. تکذیب آیات الهی، ظلم به خویش است، نه خداوند. (أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ) مقدّم داشتن (أَنْفُسَهُمْ) بر (یَظْلِمُونَ)، نشانه ی انحصار است.

25. هدایت به دست خداوند است و اگر لطف او نباشد، علم به تنهایی سبب نجات و هدایت نمی شود. (مَنْ یَهْدِ الله)

26. هدایت یافتگان از هرگونه زیان و خسران دور هستند، زیرا ضلالت سرچشمه ی خسارت است.

(مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ)

ص:153

ص:154

فصل سوم: داستان سخنرانی موسی خطاب به نسل جدید بنی اسرائیل، روز اوّل، ماه یازدهم، سال چهلّم خروج از مصر، در بیابان عربه (در صحرای موآب) در شرق رود اُردُن و ماجرای وفات موسی در 5 قسمت

اشاره

فصل سوم: داستان سخنرانی موسی خطاب به نسل جدید بنی اسرائیل، روز اوّل، ماه یازدهم، سال چهلّم خروج از مصر، در بیابان عربه (در صحرای موآب) در شرق رود اُردُن (1) و ماجرای وفات موسی در 5 قسمت

«جدول خلاصه قسمت های این داستان»

شماره

عنوان

قسمت ها به ترتیب زمان

بر

اساس

1

سخنرانی موسی برای یادآوری

سرکشی های

پدرانشان درگذشته

و ابلاغ قوانین و احکام به نسل جدید بنی اسرائیل قبل از وفاتش

تورات

· موسی

قوم را ترغیب به اطاعت می کند

تورات

· نهی

از بت پرستی

تورات

· یادآوری

ده فرمان گذشته

تورات

· ترس

مردم

تورات

· فرمان

بزرگ

تورات

· قوم

خاص خدا (پیشگویی موسی در نابودی 7 قوم)

تورات

· انتخاب

مکان معین جهت عبادت در سرزمین موعود

تورات

· نهی

از بت پرستی با تشویق پیشگویان

تورات

· نهی

از عزاداری به روش بت پرستان

تورات

· حیوانات

حلال و حرام گوشت

تورات

· بیان

قانون عشریه (زکات)

تورات

· سال

بخشیدن قرض ها در پایان هر هفت سال

تورات

· رفتار

با غلامان

تورات

· وقف

نخست زاده های گاو گوسفند

تورات

· عید

پسح در ماه ابیب خروج شبانه از مصر

تورات

· عید

هفته ها 7 هفته پس از شروع فصل درو

تورات

· عید

سایبان ها در هفت روز پایان فصل درو

تورات

· تعیین

قضات و رهبر در شهرها

تورات

· نهی

بت پرستی

تورات

· نهی

از قربانی مریض و معیوب

تورات

· رجوع

به دادگاه و قاضی

تورات

· تعیین

پادشاه در هر سرزمین

تورات

· سهم

زمین برای کاهنان و لاویان

تورات


1- شهرهای این ناحیه عبارت بودند از: سوف، فاران، توفل، لابان، حضیروت، دی ذهب.

ص:155

· نهی از آداب ورسوم

نفرت انگیز بت پرستان

تورات

· هشدار

برای ظهور پیامبران دروغین

تورات

· شهرهای

پناهگاه

تورات

· مرزهای

ملک همسایه

تورات

· شهادت

در دادگاه

تورات

· قوانین

جنگ

تورات

· طلب

آمرزش برای قتلی که قاتلش معلوم نیست

تورات

· ازدواج

با دختر اسیر

تورات

· حق

نخست زادگی

تورات

· پسر

سرکش

تورات

· قوانین

ازدواج

تورات

· اخراج

از جماعت

تورات

· ناپاکی

در اردوگاه

تورات

· قانون

نوبر محصولات و عشریه

تورات

· قوانین

جزئی (1)

تورات

· قوانین

جزئی (2)

تورات

· قوم

خاص خدا

تورات

· بنای

یادبود بر کوه عیبال

تورات

· لعنت

گفتن ها بر روی کوه عیبال

تورات

· برکات

اطاعت از خدا

تورات

· وعده

به برکات

تورات

· شرط

دریافت برکت

تورات

· خداوند

را فراموش نکنید

تورات

· انتظار

خدا از بنی اسرائیل

تورات

· خدا

را دوست بدارید و اطاعت کنید

تورات

· اتمام حجت

موسی با بنی اسرائیل برای نافرمانی

تورات

· عواقب

نا اطاعتی

تورات

· عهد

خداوند با اسرائیل در موآب

تورات

· یوشع

علیه السلام جانشین موسی می شود

تورات

· قرائت

قوانین خدا و تحویل به کاهنان لاوی

تورات

· آخرین

دستورات خدا به موسی

تورات

· سرود

موسی

تورات

· آخرین

دستورات موسی

تورات

·

موسی قبایل اسرائیل را برکت می دهد

تورات

ص:156

2.

وفات

موسی (7 آذر برابر با شب 21 ماه رمضان)

روایات

و تورات

3.

ویژگی های

حضرت موسی

روایات

4.

تجلیل

از مقام موسی

قرآن

و تورات

1.

بررسی

پیام های قرآنی 1 دسته آیات

آل عمران:

33

ص:157

قسمت اوّل: سخنرانی موسی برای یادآوری سرکشی های پدرانشان و ابلاغ قوانین و احکام به نسل جدید بنی اسرائیل قبل از وفاتش

در تورات آمده است: حضرت موسی طی 57 سخنرانی به بنی اسرائیل سرکشی های پدرانشان درگذشته را یادآوری کرد و قوانین جدیدی را برای قومش بازگو کرد و در آخر با اجرای یک شعر و سرود سخنش را تمام کرد.

وقتی بنی اسرائیل در شرق رود اُردُن در کنار شهر «بیت فغور» اُردو زده بودند، موسی قوانین خدا را به آن ها داد. (این همان سرزمینی بود که قبلاً اموری ها در زمان سلطنت سیحون پادشاه که پایتختش حشبون بود، در آنجا سکونت داشتند و موسی و بنی اسرائیل وی را با مردمش نابود کردند. آن ها بر سرزمین او بر سرزمین عوج، پادشاه باشان که هر دو از پادشاهان اموری های شرق رود اُردُن بودند غلبه یافتند. این سرزمین از «عروعیر» در کنار رود اُرنون تا «کوه سریون» که همان «حرمون» باشد، امتداد می یافت و شامل تمام منطقه ی شرق رود اُردُن که از جنوب به دریای «مرده» و از شرق به «دامنه ی کوه پیسگاه» منتهی می شد، بود) (1)

1. موسی قوم را ترغیب به اطاعت می کند

- اکنون ای اسرائیل، به قوانینی که به شما یاد می دهم به دقت گوش کنید و اگر می خواهید زنده مانده، به سرزمینی که خداوند، خدای پدرانتان به شما داده است داخل شوید و آن را تصاحب کنید، از این دستورات اطاعت نمایید.

- قوانین دیگری به این ها نیفزایید و چیزی کم نکنید، بلکه فقط این دستورات را اجرا کنید؛ زیرا این قوانین از جانب خداوند، خدایتان است.

- دیدید که چگونه خداوند در بعل فغور، همه ی کسانی را که بت بعل را پرستیدند از بین برد، ولی همگی شما که به خداوند، خدایتان وفادار بودید تا به امروز زنده مانده اید.

- تمام قوانینی را که خداوند، خدایم به من داده است، به شما یاد داده ام. پس وقتی به سرزمین موعود وارد شدید، آن را تسخیر نمودید، از این قوانین اطاعت کنید: اگر این دستورات را اجرا کنید، به داشتن حکمت و بصیرت مشهور خواهید شد. زمانی که قوم های مجاور این قوانین را بشنوند خواهند گفت: «این قوم بزرگ از چه حکمت و بصیرتی برخوردار است!»

- هیچ قومی، هرقدر هم که بزرگ باشد، مثل ما خدایی ندارد که در بین آن ها بوده، هر وقت او را بخوانند، فوری جواب دهد. هیچ ملّتی، هرقدر هم که بزرگ باشد، چنین احکام و قوانین عادلانه ای که امروز به شما یاد دادم ندارد ولی مواظب باشید و دقّت کنید، مبادا در طول زندگی اتان آنچه را که با چشمانتان دیده اید فراموش کنید. همه ی این چیزها را به فرزندان و نوادگانتان تعلیم دهید. به یادآورید آن روزی را که (پدرانتان) در کوه حوریب در برابر خداوند ایستاده بودند و خداوند به من گفت: «مردم را به حضور من بخوان و من به ایشان تعلیم خواهم داد تا یاد بگیرند همیشه مرا احترام کنند و دستورات مرا به فرزندانشان بیاموزند.»


1- سفر تثنیه، اصحاح 4، آیات: 44- 49

ص:158

- شما (پدرانتان) در دامنه ی کوه ایستاده بودید، ابرهای سیاه و تاریکی شدید اطراف کوه را فراگرفته بود و شعله های آتش از آن به آسمان زبانه می کشید. آنگاه خداوند از میان آتش با شما سخن گفت. شما کلامش را می شنیدید، ولی او را نمی دیدید. او قوانینی را که شما باید اطاعت کنید (ده فرمان) را اعلام فرمود و آن ها را بر دو لوح سنگی نوشت.

- آری در همان وقت بود که خدا به من دستور داد، قوانینی را که باید بعد از رسیدن به سرزمین موعود اجرا کنید به شما یاد دهم. (1)

2. نهی از بت پرستی

- شما (پدرانتان) در آن روز در کوه حوریب، وقتی که خداوند از میان آتش با شما سخن می گفت، شکل و صورتی از او ندیدید، پس مواظب باشید، مبادا با ساختن مجسمه ای از خدا، خود را آلوده سازید، یعنی با ساختن بُتی به هر شکل، چه به صورت مرد یا زن و چه به صورت حیوان یا پرنده، خزنده یا ماهی.

- همچنین وقتی به آسمان نگاه می کنید و خورشید و ماه و ستارگان را که خدا برای تمام قوم های روی زمین آفریده است می بینید، آن ها را پرستش نکنید.

- خداوند شمارا از مصر، از آن کوره ی آتش، بیرون آورد تا قوم خاص او میراث او باشید، چنانکه امروز هستید.

- ولی به خاطر شما نسبت به من خشمناک گردید و به تأکید اعلام فرمود که من به آن سوی رود اُردُن یعنی به سرزمین حاصلخیزی که به شما میراث داده است، نخواهم رفت.

- من اینجا در این سوی رودخانه خواهم مُرد، ولی شما از رودخانه عبور خواهید کرد و آن زمین حاصلخیز را تصرّف خواهید نمود.

- هوشیار باشید مبادا عهدی را که خداوند، خدایتان با شما بسته است بشکنید!

- اگر دست به ساختن هرگونه بستی زدید، آن عهد را می شکنید، چون خداوند، خدایتان این کار را به کلی منع کرده است، او آتشی سوزنده و خدایی غیور است.

- حتّی اگر سال ها در سرزمین موعود، ساکن بوده، در آنجا صاحب فرزندان و نوادگان شده باشید، ولی با ساختن بُت، خود را آلوده کرده با گناهانتان خداوند را غضبناک سازید، زمین و اسمان را شاهد می آورم که در آن سرزمینی که با گذشتن از رود اُردُن آن را تصاحب خواهید کرد، نابود خواهید شد.

- عمرتان در آنجا کوتاه خواهد بود و به کلی نابود خواهید شد.

- خداوند شمارا در میان قوم ها پراکنده خواهد کرد و تعدادتان بسیار کم خواهد شد.

- در آنجا بت هایی را که از چوب و سنگ ساخته شده اند، پرستش خواهید، بت هایی را که نه می بینند، نه می شنوند، نه می بویند و نه می خورند.

- ولی اگر شما دوباره شروع به طلبیدن خداوند، خدایتان کنید، زمانی او را خواهید یافت که با تمام دل وجانتان او را طلبیده باشید.


1- سفر تثنیه، اصحاح 4، آیات: 1- 14

ص:159

- وقتی در سختی باشید و تمام این حوادث برای شما رُخ دهد، آنگاه سرانجام به خداوند، خدایتان روی آورده، آنچه را که او به شما بگوید اطاعت خواهید کرد.

- خداوند، خدایتان رحیم است، پس او شمارا ترک نکرده، نابود نخواهد نمود و عهدی را که با پدران شما بسته است فراموش نخواهد کرد.

- در تمامی تاریخ، از وقتی که خدا انسان را روی زمین آفرید، از یک گوشه ی آسمان تا گوشه ی دیگر جستجو کنید و ببینید آیا می توانید چیزی شبیه به این پیدا کنید که قومی صدای خداوند را که از میان آتش با آن ها سخن گفته است مثل شما شنیده و زنده مانده باشد!

- در کجا می توانید هرگز چنین چیزی را پیدا کنید که خداوند با فرستادن بلاهای ترسناک و به وسیله ی معجزات عظیم و جنگ وحشت، قومی را از بردگی رها ساخته باشد؟

- ولی خداوند، خدایتان همه ی این کارها را در مصر پیش چشمانتان برای شما انجام داد.

- خداوند این کارها را کرد تا شما بدانید که فقط او خداست و کسی دیگر مانند او وجود ندارد.

- او هنگامی که از آسمان به شما تعلیم می داد، اجازه داد که شما صدایش را بشنوید، او گذاشت که شما ستون بزرگ آتشش را روی زمین ببینید.

- شما حتّی کلامش را از میان آتش شنیدید.

- چون او پدران شمارا دوست داشت و اراده نمود که فرزندانشان را برکت دهد، پس شخص شمارا از مصر با نمایش عظیمی از قدرت خود بیرون آورد.

- او قوم های دیگر را که قوی تر و بزرگ تر از شما بودند، پراکنده نمود و سرزمینشان را به طوری که امروز مشاهده می کنید، به شما بخشید.

- پس امروز به خاطر آورید و فراموش نکنید که خداوند، هم خدای آسمان ها وهم خدای زمین است و هیچ خدایی غیر از او وجود ندارد!

- شما باید قوانینی را که امروز به شما می دهم اطاعت کنید تا خود و فرزندانتان کامیاب بوده تا به ابد، در سرزمینی که خداوند، خدایتان به شما می بخشد، زندگی کنید. (1)

3. یادآوری ده فرمان گذشته: (2)

- موسی به سخنانش ادامه داده، گفت: «ای قوم اسرائیل، اکنون به قوانینی که خداوند به شما داده است گوش کنید آن ها را یاد بگیرید و به دقت انجام دهید. خداوند خدایمان، در «کوه حوریب» عهدی با شما بست. این عهد را نه با پدرانتان، بلکه با شما که امروز زنده هستید، بست. او در آن کوه، از میان آتش رودررو با شما سخن


1- سفر تثنیه، اصحاح 4، آیات: 15- 40
2- سفر تثنیه ، اصحاح 5، آیات: 1- 21

ص:160

گفت. من به عنوان واسطه ای بین شما و خداوند ایستادم، زیرا شما از آن آتش می ترسیدید و بالای کوه پیش او نرفتید. او با من سخن گفت و من قوانینش را به شما سپردم.

- آنچه فرمود، این است:

- من خداوند، خدای تو هستم، همان خدایی که تو را از اِسارت و بندگی مصر، آزاد کرد.

- تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد،

- هیچ گونه بُتی به شکل حیوان یا پرنده، یا ماهی، برای خود درست نکن.

- در برابر آن ها زانو نزن و آن ها را پرستش نکن، زیرا من که خداوند، خدای تو هستم، خدای غیوری هستم و کسانی را که از من نفرت دارند، مُجازات می کنم. این مُجازات شامل حال فرزندان آن ها تا نسل سوّم و چهارم نیز می شود. امّا بر کسانی که مرا دوست بدارند و دستورات مرا پیروی کنند تا هزار پُشت رحمت می کنم.

- از نام من که خداوند، خدای تو هستم، سوءاستفاده نکن. اگر نام مرا با بی احترامی بر زبان بیاوری یا به آن قسم دروغ بخوری، تو را مجازات می کنم.

- روز سبّت را به یاد داشته باش و آن را مقدّس بدار.

- من که خداوند خدای تو هستم، این را به تو امر می کنم، در هفته شش روز کارکن ولی در روز هفتم که سبّت خداوند است، هیچ کاری نکن، نه خودت، نه پسرت، نه دخترت، نه غلامت، نه کنیزت، نه مهمانانت و نه حتّی چهارپایانت؛ غلام و کنیزت باید مثل خودت استراحت کنند. به یادآور که در سرزمین مصر، غلام بودی و من که خداوند خدای تو هستم، باقدرت و قوّت عظیم خود، تو را ازآنجا بیرون آوردم، به این دلیل است که به تو امر می کنم سبّت را نگه داری.

- پدر و مادر خود را احترام کن، زیرا این ده فرمان خداوند، خدای توست.

- اگر چنین کنی، در سرزمینی که خداوند، خدایت به تو خواهد بخشید، عُمری طولانی و پربرکت خواهی داشت

- قتل نکن

- زِنا نکن.

- دزدی نکن.

- دروغ نگو.

- چشم طمع به مال و ناموس دیگران نداشته باش و به فکر تصاحب غلام و کنیز، گاو اُلاغ، زمین و اموال همسایه ات نباش.»

4. ترس مردم

- این بود قوانینی ه خداوند در «کوه سینا» به شما داد.

- او این قوانین را با صدای بلند از میان آتش و ابر غلیظ اعلام فرمود و غیرازاین قوانین، قانون دیگری نداد.

- آن ها را روی 2 لوح سنگی نوشت و به من داد. ولی وقتی که آن صدای بلند از درون تاریکی به گوشتان رسید و آتش مهیبِ سر کوه را، دیدید، کلیه ی رهبران قبیله هایتان نزد من آمدند و گفتند: «امروز خداوند، خدایمان جلال و عظمتش را به ما نشان داده است، ما حتّی صدایش را از درون آتش شنیدیم.

ص:161

- اکنون می دانیم که ممکن است، خدا با انسان صحبت کند و او نمیرد. ولی مطمئناً اگر دوباره با ما سخن بگوید، خواهیم مُرد. این آتش هولناک ما را خواهد سوزانید. چه کسی می تواند صدای خداوند زنده را که از درون آتش سخن می گوید، بشنود و زنده بماند؟

- پس تو برو به تمامی سخنانی که خداوند می گوید گوش کن، بعد آمده، آن ها را برای ما بازگو کن و ما آن ها را پذیرفته، اطاعت خواهیم کرد. »

- خداوند درخواستتان را پذیرفت و به من گفت: «آنچه قوم اسرائیل به تو گفتند، شنیدم و می پذیرم. ای کاش، همیشه چنین دلی داشته باشند و از من بترسند و تمام اوامر مرا به جا آورند. در آن صورت زندگی خودشان و زندگی فرزندانشان در تمام نسل ها با خیر برکت خواهد گذشت.

- اکنون برو به آن ها بگو که به خیمه هایشان بازگردند. سپس برگشته اینجا در کنار من بایست و من تمامی اوامرم را به تو خواهم داد.

- تو باید آن ها را به قوم تعلیم دهی تا قوانین مرا در سرزمینی که به ایشان می دهم، اطاعت کنند. » پس بایستی تمام اوامر خداوند، خدایتان را اطاعت کنید و دستورات او را به دقت به جا آورید و آنچه را که او می خواهد انجام دهید.

- اگر چنین کنید در سرزمینی که به تصرّف درمی آورید زندگی طولانی و پربرکتی خواهید داشت. (1)

5. فرمان بزرگ

- خداوند، خدایتان به من فرمود که تمامی این قوانین را به شما تعلیم دهم تا در سرزمینی که به زودی وارد آن می شوید، آن ها را به جا آورید و بدین ترتیب شما و پسران و نوادگانتان خداوند، خدایتان را با اطاعت از کلیه ی احکامش در تمام طول زندگی خود احترام کنید تا عمر طولانی داشته باشید؛ بنابراین ای اسرائیل به هر یک از فرمان ها، به دقت گوش کنید و مواظب باشید، آن ها را اطاعت کنید تا زندگی پربرکتی داشته باشید.

- اگر این دستورات را به جا آورید در سرزمین حاصلخیزی که در آن شیر و عسل جاری است، همچنان که خداوند، خدای پدرانتان به شما وعده فرمود، قوم بزرگی خواهید شد.

- ای بنی اسرائیل گوش کنید: «تنها خدایی که وجود دارد، خداوند ماست. شما باید او را با تمامی دل وجان و توانایی خود، دوست بدارید. این قوانینی که امروز به شما می دهم، باید دائم در فکرتان باشد آن ها را به فرزندانتان بیاموزید و همیشه درباره ی آن ها صحبت کنید، خواه در خانه باشید، خواه در بیرون، خواه هنگام خواب باشد، خواه اوّل صبح. آن ها را بر سر در منازل خود و بر دروازه هایتان بنویسید.

- وقتی که خداوند، خدایتان شمارا به سرزمینی که به پدرانتان، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، وعده داده است برساند، یعنی به شهرهای بزرگ و زیبایی که شما بنا نکرده اید و خانه هایی پُر از چیزهای خوب که شما آن ها را تهیّه نکرده اید، چاه هایی که شما نکنده اید، تاکستان ها و درختان زیتونی که شما نکاشته اید، آنگاه وقتی که خوردید و سیر شدید، مواظب باشید خداوند را که شمارا از سرزمین بندگی مصر بیرون آورد فراموش نکنید

- از خداوند، خدایتان بترسید، او را عبادت کنید و به نام او قسم بخورید.


1- سفر تثنیه، اصحاح5، آیات: 22- 33

ص:162

- خدایان قوم هخای همسایه را پرستش نکنید؛ زیرا خداوند، خدایتان که در میان شما زندگی می کند، خدای غیوری است و ممکن است خشم او بر شما افروخته شده، شمارا از روی زمین نابود کند. او را به خشم نیاورید چنان که در «مسا» این کار را کردید.

- هر کاری را که دستور می دهد به دقت اطاعت کنید، آنچه را که خداوند می پسندد انجام دهید تا زندگی اتان پربرکت شود و به سرزمین حاصلخیزی که خداوند به پدرانتان وعده داده، وارد شوید و آن را تصرّف کنید و تمام دشمنان را به کمک خداوند بیرون رانید، همان طور که خداوند به شما وعده داده است.

- در سال های آینده، زمانی که پسرانتان از شما بپرسند: «منظور از این قوانینی که خداوند، خدایمان به ما داده است چیست؟»

- به ایشان بگویید: «ما بردگان فرعون مصر بودیم و خداوند باقدرت عظیمش و با معجزات بزرگ و با لاهای وحشتناکی که بر مصر و فرعون و تمام افرادش نازل کرد، ما را از سرزمین مصر بیرون آورد. ما همه ی این کارها را با چشمان خود دیدیم. او ما را از زمین مصر بیرون آورد تا بتواند این سرزمین را که به پدرانمان وعده داده بود، به ما بدهد. او به ما امر فرموده است که تمامی این قوانین را اطاعت کرده، به او احترام بگذاریم. اگر چنین کنیم او ما را برکت می دهد و زنده نگه می دارد، چنان که تا امروز کرده است. اگر هر چه را خداوند فرموده است با اطاعت کامل انجام دهیم، او از ما خشنود خواهد شد.» (1)

6. قوم خاص خدا (پیشگویی موسی در نابودی 7 قوم) (2)

- هنگامی که خداوند شمارا به سرزمینی که در شُرُف تصرُّفش هستید ببرد، این 7 قوم را که همگی از شما بزرگ تر و قوی ترند نابود خواهید کرد: «حیتی ها، جرجاشی ها، اموری ها، کنعانی ها، فرزی ها، حوی ها، یبوسی ها»

- زمانی که خداوند، خدایتان آن ها را به شما تسلیم کند و شما آن ها را مغلوب نمایید، باید همه ی آن ها را بکشید.

- با آن ها معاهده ای نبندید و به آن ها رحم نکنید، بلکه ایشان را به کلی نابود سازید.

- با آن ها ازدواج نکنید و نگذارید فرزندانتان با پسران و دختران ایشان ازدواج کنند. چون درنتیجه ی ازدواج با آن ها جوان هایتان به بت پرستی کشیده خواهند شد و همین سبب خواهد شد که خشم خداوند نسبت به شما افروخته شود و شمارا به کلی نابود سازد.

- قربانگاه های کافران را بشکنید، ستون هایی را که می پرستند خردکنید و مجسمه های شرم آور را تکّه نموده، بت هایشان را بسوزانید؛ چون شما قوم مقدّسی هستید که به خداوند، خدایتان اختصاص یافته اید. او از بین تمام مردم روی زمین شمارا انتخاب کرده است تا برگزیدگان او باشید.


1- سفر تثنیه، اصحاح 6، آیات:1- 25
2- سفر تثنیه ، اصحاح 7، آیات: 1- 8

ص:163

- شما کوچک ترین قوم روی زمین بودید، پس او شمارا به سبب این که قومی بزرگ تر از سایر قوم ها بودید برنگزید و محبت نکرد، بلکه به این دلیل که شمارا دوست داشت و می خواست عهد خود را که با پدرانتان بسته بود، به جا آورد.

- به همین دلیل است که او شمارا با چنین قدرت و معجزات عجیب و بزرگی از بردگی در مصر رهانید.

7. انتخاب مکان معین جهت عبادت در سرزمین موعود

- وقتی به سرزمینی می رسید که خداوند، خدای پدرانتان آن را به شما داده است، باید این اوامر را تا وقتی که در آن سرزمین زندگی می کنید، اطاعت نمایید.

- در هر جا که بت خانه ای می بینید، چه در بالای کوه ها و تپّه ها و چه در زیر درختان، باید آن را نابود کنید.

- قربانگاه های بت پرستان را بشکنید، ستون هایی را که می پرستند خردکنید، مجسمه های شرم آورشان را بسوزانید و بت های آن ها را قطعه قطعه کنید و چیزی باقی نگذارید که شمارا به یاد آن ها بیندازد.

- مانند بت پرستان، در هر جا برای خداوند، خدایتان قربانی نکنید، بلکه در محلی که خودش در میان قبیله های اسرائیل به عنوان عبادتگاه خود انتخاب می کند، او را عبادت نمایید.

- قربانی های سوختنی و سایر قربانی ها، عشر دارایی تان، هدایای مخصوص و هدایای نذری، هدایای داوطلبانه و نخست زاده های گلّه ها و رمه هایتان را به آنجا بیاورید.

- در آنجا شما و خانواده هایتان در حضور خداوند، خدایتان خواهید خورد و از دسترنج خود لذّت خواهید برد، زیرا او شمارا برکت داده است.

- وقتی به سرزمینی که در آنجا خداوند، خدایتان به شما صُلح و آرامش می بخشد رسیدید، دیگر نباید مثل امروز هر جا که خواستید او را عبادت کنید.

- زمانی که از رود اُردُن بگذرید و در آن سرزمین اقامت کنید و خداوند به شما آرامش ببخشد و شمارا از دست دشمنانتان حفظ کند، آنگاه باید تمام قربانی های سوختنی و سایر هدایای خود را که به شما امر کرده ام، به عبادتگاه او در محلی که خود انتخاب خواهد کرد بیاورید.

- در آنجا با پسران و دختران، غلامان و کنیزان خود، در حضور خداوند شادی خواهید کرد.

- به خاطر داشته باشید که لاوی های شهرتان را به جشن و شادی خود دعوت کنید، چون ایشان زمینی از خود ندارند... قربانی های سوختنی خود را نباید در هرجایی که رسیدید قربانی کنید.

- آن ها را فقط درجایی می توانید قربانی کنید که خداوند انتخاب کرده باشد.

- او در زمینی که به یکی از قبیله ها اختصاصاً یافته است، محلی را انتخاب خواهد کرد.

- تنها آنجاست که می توانید قربانی ها و هدایای خود را تقدیم کنید.

- ولی حیواناتی را که گوشتشان را می خورید، می توانید در هر جا ببرید، همان طور که غزال و آهو را سر می برید.

- از این گوشت، هرقدر میل دارید و هر وقت که خداوند به شما بدهد، بخورید.

- کسانی که شرعاً نجس باشند، نیز می توانند آن را بخورند.

ص:164

- تنها چیزی که نباید بخورید، خون آن است که باید آن را مثل آب بر زمین بریزید.

- ولی هیچ کدام از هدایا را نباید در خانه بخورید، نه عشر غلّه و شراب تازه و روغن زیتونتان و نه نخست زاده ی گلّه ها و رمه هایتان و نه چیزی که برای خداوند نذر کرده اید و نه هدایای داوطلبانه و نه هدایای مخصوصتان.

- همه ی این ها را باید به قربانگاه بیاورید و همراه فرزندان خود و لاوی هایی که در شهر شما هستند، در آنجا در حضور خداوند، خدایتان آن خوراکی ها را بخورید.

- او به شما خواهد گفت که: این قربانگاه در کجا باید ساخته شود. در هر کاری که می کنید، در حضور خداوند، خدایتان شادی کنید. (ضمناً مواظب باشید لاوی ها را فراموش نکنید)

- هنگامی که خداوند، خدایتان طبق وعده ی خود، مرزهایتان را توسعه دهد، اگر قربانگاه از شما دور باشد، آنگاه می توانید گلّه ها و رمه هایتان را که خداوند به شما می بخشد، در هر وقت و در هر جا که خواستید سر ببرید و بخوردی، همان طور که غزال و آهوهایتان را سر می برید و می خورید. حتّی اشخاصی که شرعاً نجس هستند می توانند آن ها را بخورند. امّا مواظب باشید گوشت را با خونش که بدان حیات می بخشد، نخورید، بلکه خون را مثل آب بر زمین بریزید. اگر چنین کنید، خداوند از شما راضی خواهد شد؛ و زندگی شما و فرزندانتان به خیر خواهد بود. آنچه را که به خداوند وقف می کنید و هدایایی را که نذر کرده اید و قربانی های سوختنی خود را به قربانگاه ببرید. این ها را باید فقط بر قربانگاه خداوند، خدایتان قربانی کنید.

- خون را باید روی قربانگاه ریخته، گوشت آن را بخورید. مواظب باشید آنچه را که به شما امر می کنم، اطاعت کنید.

- اگر آنچه در نظر خداوند، خدایتان پسندیده است انجام دهید، همه چیز برای شما و فرزندانتان تا به ابد به خیر خواهد بود. وقتی خداوند، قوم های سرزمینی را که در آن زندگی خواهید کرد، نابود کند، در پرستیدن خدایانشان، از ایشان پیروی نکنید وگرنه در دام مُهلکی گرفتار خواهید شد.

- سؤال نکنید که این قوم ها چگونه خدایانشان را می پرستند و بعد رفته مثل آن ها پرستش کنید

- هرگز نباید چنین اِهانتی به خداوند، خدایتان بکنید، این قوم ها کارهای ناپسندی را که خداوند از آن ها نفرت دارد، برای خدایانشان به جا می آورند.

- آن ها حتّی پسران و دخترانشان را برای خدایانشان می سوزانند.

- تمام اوامری را که به شما می دهم اطاعت کنید. چیزی به آن ها نیفزایید و چیزی هم از آن ها کم نکنید. (1)

8. نهی از بت پرستی با تشویق پیشگویان

- اگر در میان شما، پیشگو یا تعبیر کننده ی خواب وجود دارد که آینده را پیشگویی می کند و پیشگویی هایش نیز درست از آب درمی آیند ولی می گوید: «بیایید تا خدایان قوم های دیگر را بپرستیم»


1- سفر تثنیه، اصحاح 12، آیات:1- 32

ص:165

- به حرف او گوش نکنید، چون خداوند بدین ترتیب شمارا امتحان می کند تا معلوم شود، آیا حقیقتاً او را با تمامی دل وجانتان دوست دارید یا نه.

- فقط از خداوند، خدایتان پیروی نمایید، از او اطاعت کنید و اوامرش را به جا آورید، او را پرستش کنید و از او جدا نشوید.

- آن پیشگو یا تعبیر کننده ی خواب را که سعی می کند شمارا گمراه سازد، بکشید، چون قصد داشته شمارا بر ضد خداوند، خدایتان که شمارا از بردگی در مصر بیرون آورد، برانگیزد.

- با کُشتن او شرارت را از میان خود پاک خواهید کرد.

- اگر نزدیک ترین خویشاوند یا صمیمی ترین دوست شما، حتّی برادر، پسر، دختر و یا همسرتان در گوش شما نجوا کند که بیا برویم و این خدایان بیگانه را بپرستیم، راضی نشوید و به او گوش ندهید.

- پیشنهاد ناپسندش را برملا سازید و بر او رحم نکنید، او را بکشید. دست خودتان باید اولین دستی باشد که او را سنگسار می کند و بعد دست های تمامی قوم اسرائیل.

- او را سنگسار کنید تا بمیرد، چون قصد داشته است شمارا از خداوند، خدایتان که شمارا از مصر یعنی سرزمین بردگی بیرون آورد دور کند.

- آنگاه تمام بنی اسرائیل از کردار شرورانه اش آگاه شده، از ارتکاب چنین شرارتی در میان قوم خواهند ترسید.

- هرگاه بشنوید دریکی از شهرهای اسرائیل می گویند که گروهی اوباش با پیشنهاد پرستیدن خدایان بیگانه همشهریان خود را گمراه کرده اند، اوّل حقایق را بررسی کنید و ببینید آیا آن شایعه حقیقت دارد یا نه. اگر دیدید حقیقت دارد و چنین عمل زشتی واقعاً در میان شما، دریکی از شهرهایی که خداوند به شما داده است اتفاق افتاده، باید بی درنگ شهر و کلیه ی ساکنانش را کاملاً نابود کنید و گلّه هایشان را نیز از بین ببرید. سپس باید تمام غنائم را در میدان شهر انباشته بسوزانید. پس ازآن تمام شهر را به عنوان قربانی سوختنی برای خداوند، خدایتان به آتش بکشید.

- آن شهر برای همیشه باید ویرانه بماند و نباید هرگز دوباره آباد گردد. ذرّه ای از این غنائم حرام را نگه ندارید، آنگاه خداوند از غضب خود برمی گردد و شمارا مورد لطف و مرحمت خویش قرار داده، همچنان که به پدرانتان وعده فرمود، تعداد شمارا زیاد خواهد کرد، به شرطی که فقط از او فرمان های او که امروز به شما می دهم اطاعت نموده، آنچه را که در نظر خداوند پسندیده است به جا آورید. (1)

9. نهی از عزاداری به روش بت پرستان

- شما قوم خداوند هستید، پس هنگام عزاداری برای مردگان خود، مثل بت پرستان، خود را زخمی نکنید و موی جلو سرتان را نتراشید.


1- سفر تثنیه، اصحاح 13، آیات:1- 18

ص:166

- شما منحصراً به خداوند، خدایتان تعلّق دارید و او شمارا از میان قوم های روی زمین برگزیده است تا قوم خاص او باشید. (1)

10. حیوانات حلال و حرام گوشت

- گوشت هیچ حیوانی را که من آن را حرام اعلام کرده ام نباید بخورید.

- حیواناتی که می توانید گوشت آن ها را بخورید ازاین قرارند: (گاو، گوسفند، بُز، آهو، غزال، گوزن و انواع بُز کوهی) هر حیوانی را که سم شکافته دارد و نشخوار می کند می توانید بخورید. پس اگر حیوانی این دو خصوصیت را نداشته باشد، نباید آن را بخورید.

- بنابراین این حیوانات را نمی توانید بخورید:

- شتر، خرگوش و گورکن، زیرا این ها نشخوار می کنند و سم های شکافته ندارند

- خوک، چون بااینکه سم شکافته دارد، نشخوار نمی کند. حتّی به لاشه ی چنین حیواناتی نباید دست بزنید. تمام جانوران آبزی (غیر از آن ها که باله و فلس دارند) برای شما حرام اند.

- همه ی پرندگان را می توانید بخورید به جز این ها: (عقاب، جُغد، باز، شاهین، لاشخور، کرکس، کلاغ، شترمرغ، مرغ دریایی، لک لک، مرغ ماهی خوار، مرغ سقا، غاز، هدهد و خُفّاش) حشرات بالدار به جز تعداد محدودی از آن ها نباید خورده شوند.

- حیواناتی را که به مرگ طبیعی مرده اند نخورید، آن را به غریبی که در میان شما باشد بدهید تا بخورد و یا آن را به بیگانگان بفروشید؛ ولی خودتان آن را نخورید، چون نزد خداوند خدایتان مقدّس هستید. بزغاله را در شیر مادرش نپزید. (2)

11. بیان قانون عشریه (زکات)

- از تمامی محصولاتتان، هرساله باید یک دهم را کنار بگذارید.

- این عشریه را بیاورید تا در محلی که خداوند، خدایتان به عنوان عبادتگاه خود، انتخاب خواهد کرد در حضورش بخورید.

- این شامل عشریه های غلّه، شراب تازه، روغن زیتون و نخست زاده ی گلّه ها و رمه هایتان است.

- منظور از این کار، این است که بیاموزید همیشه خداوند را در زندگی خود احترام کنید.

- اگر مکانی که خداوند به عنوان عبادتگاه خود انتخاب می کند به قدری دور باشد که به راحتی نتوانید عشریه های خود را به آنجا حمل کنید، آنگاه می توانید عشریه ی محصولات و رمه هایتان را بفروشید و پولش را به عبادتگاه خداوند ببرید. وقتی که به آنجا رسیدید، با آن پول، هرچه خواستید بخرید. (گاو، گوسفند، شراب یا مشروبات دیگر) تا در آنجا در حضور خداوند، خدایتان جشن گرفته، با خانواده ی خود به شادی بپردازید.


1- سفر تثنیه، اصحاح 14، آیات:1-2
2- سفر تثنیه، اصحاح 14، آیات:3- 21

ص:167

- در ضمن لاوی های شهرتان را فراموش نکنید، چون آن ها مثل شما صاحب ملک و محصول نیستند. در آخر هر سه سال، باید عشریه ی تمام محصولات خود را در شهر خود جمع کنید تا آن را به لاوی ها که در میان شما ملکی ندارند و همچنین غریبان، بیوه زنان و یتیمان داخل شهرتان بدهید تا بخورند و سیر شوند آنگاه خداوند، خدایتان شمارا در کارهایتان برکت خواهد داد. (1)

12. سال بخشیدن قرض ها در پایان هر هفت سال

- در پایان هر 7 سال، باید تمام قرض های بدهکاران خود را ببخشید. هرکه از برادر یهودی خود طلبی داشته باشد، باید آن طلب را لغو نماید. او نباید درصدد پس گرفتن طلبش باشد، زیرا خود خداوند این طلب را لغو نموده است. ولی این قانون شامل حال بدهکاران غیر یهودی نمی شود. اگر به دقت تمام دستورات خداوند، خدایتان را اطاعت کنید و اوامری را که امروز به شما می دهم، اجرا نمایید، در سرزمینی که خداوند به شما می دهد برکت زیادی خواهید یافت. به طوری که فقیری در میانتان نخواهد بود. او چنانکه وعده داده است برکتتان خواهد داد، به طوری که به قوم های زیادی پول قرض خواهید داد، ولی هرگز احتیاجی به قرض گرفتن نخواهید داشت.

- بر قوم های بسیاری حکومت خواهید کرد، ولی آنان بر شما حکومت نخواهند نمود. وقتی به سرزمینی که خداوند به شما می دهد، وارد شدید، اگر در بین شما اشخاص فقیری باشند، نسبت به آنان دست و دل باز باشید و هرقدر احتیاج دارند به آن ها قرض بدهید.

- این فکر پلید را به خود راه ندهید که سال اِلغای قرض، به زودی فرامی رسد و درنتیجه از دادن قرض، خودداری کنید و مرد محتاج پیش خداوند ناله کند.

- این عمل برای شما گناه محسوب خواهد شد. باید آنچه نیاز دارد، از صمیم قلب به او بدهید و خداوند هم به خاطر این امر، شمارا در هر کاری برکت خواهد داد.

- در میان شما همیشه فقیر وجود خواهد داشت، به همین دلیل است که اِجرای این فرمان ضروری است. شما باید باسخاوت به آن ها قرض بدهید. (2)

13. رفتار با غلامان

- هرگاه غلامی عبرانی بخرید، چه مرد باشد، چه زن، باید پس از 6 سال خدمت، در سال هفتم او را آزاد نمایید. او را دست خالی روانه نکنید، بلکه هدیه ای از گلّه و غلّه و شراب، مطابق برکتی که خداوند، خدایتان به شما بخشیده است به وی بدهید.

- به خاطر بیاورید که در سرزمین مصر برده بودید و خداوند، خدایتان شمارا نجات داد.


1- سفر تثنیه، اصحاح 14، آیات:22 - 28
2- سفر تثنیه ، اصحاح 15، آیات:1-11

ص:168

- به همین دلیل است که امروز این فرمان را به شما می دهم. ولی اگر غلام عبرانی شما نخواهد برود و بگوید شما و خانواده تان را دوست دارد و از بودن در خانه ی شما لذّت می برد، آن وقت او را به دم در برده، با درفشی گوشش را سوراخ کنید تا ازآن پس همیشه غلام شما باشد. همین کار را با کنیزان خود بکنید.

- امّا وقتی که برده ای را آزاد می کنید، نباید ناراحت شوید، چون او در طی 6 سال، برای شما کمتر از نصف دستمزد یک کارگر عادی خرج برداشته است.

- خداوند، خدایتان، برای این که او را آزاد ساخته اید شمارا در هر کاری برکت خواهد داد. (1)

14. وقف نخست زاده های گاو گوسفند

- باید تمام نخست زاده های نر گلّه ها و رمه هایتان را برای خداوند وقف کنید.

- ازنخست زاده های رمه هایتان جهت کار کردن در مزارع خود استفاده نکنید و پشم نخست زاده های گلّه های گوسفندتان را قیچی نکنید.

- به جای آن شما و خانواده تان هرساله، گوشت این حیوانات را در حضور خداوند، خدایتان در محلی که او تعیین خواهد کرد بخورید.

- ولی اگر حیوان نخست زاده، معیوب باشد، مثلاً چُلاق، یا کور بوده، یا عیب دیگری داشته باشد، نباید آن را برای خداوند، خدایتان قربانی کنید.

- در عوض از آن برای خوراک خانواده ی خود در منزل استفاده کنید.

- هر کس می تواند آن را بخورد، حتّی اگر شرعاً نجس باشد، درست همان طور که غزال یا آهو را می خورد؛ ولی خون آن را نخورید، بلکه آن را مثل آب بر زمین بریزید. (2)

15. عید پسح در ماه ابیب (خروج شبانه از مصر)

- همیشه به یاد داشته باشید که در ماه ابیب، مراسم عید پسح را به احترام خداوند، خدایتان به جا آورید، چون در این ماه بود که او شمارا شبانه از سرزمین مصر بیرون آورد.

- برای عید پسح، شما باید یک برّه یا یک گاو، در محلی که خداوند، خدایتان به عنوان عبادتگاه خود برمی گزیند، برای او قربانی کنید. گوشت قربانی را با نان خمیرمایه دار نخورید.

- 7 روز نان بدون خمیرمایه بخورید. این نان، یادگار سختی های شما در مصر و نیز یادگار روزی است که باعجله از مصر خارج شدید. این روز را در تمام عمر خود به خاطر داشته باشید.


1- سفر تثنیه، اصحاح 15، آیات: 12- 18
2- سفر تثنیه، اصحاح 15، آیات: 19 – 23

ص:169

- مدّت 7 روز اثری از خمیرمایه در خانه ی شما نباشد و از گوشت قربانی پسح تا صبح روز بعد چیزی باقی نماند. قربانی پِسَح را فقط باید در مکانی که خداوند، خدایتان، به عنوان عبادتگاه تعیین می کند، ذبح نمایید و نه در جای دیگری از سرزمینی که او به شما می دهد.

- قربانی پسح را هنگام غروب سر ببرید، زیرا هنگامی که از مصر خارج شدید، غروب بود.

- گوشت قربانی را در همان جا بپزید و بخورید و صبح روز بعد، راهی خانه هایتان بشوید.

- تمام 6 روز بعد را هم نان فطیر بخورید. در روز هفتم، تمام قوم برای عبادت خداوند، خدای خود جمع شوند و هیچ کار دیگری نکنند. (1)

16. عید هفته ها 7 هفته پس از شروع فصل درو

- 7 هفته پس از شروع فصل درو، عید دیگری در حضور خداوند، خدایتان خواهید داشت که عید هفته ها خوانده می شود.

- در این عید، هدیه ی داوطلبانه ای مطابق برکتی که خداوند به شما داده است، نزد خداوند بیاورید. در این عید با پسران و دختران، غلامان و کنیزان خود در حضور خداوند شادی کنید

- فراموش نکنید که لاوی ها، غریبان، بیوه زنان و یتیمان شهرتان را هم دعوت کنید تا در مراسم جشن، در مکانی که خداوند به عنوان عبادتگاه خود تعیین می کند، شرکت کنند.

- این دستور را حتماً به جا آورید زیرا خود شما هم در مصر بَرده بوده اید. (2)

17. عید سایبان ها در هفت روز پایان فصل درو

- جشن دیگر، عید سایبان هاست که باید به مدّت 7 روز در پایان فصل درو؛ پس ازاینکه خرمن خود را کوبیدید و آب انگورتان را گرفتید، برگزار کنید.

- در این عید به اتفاق دختران و پسران، غلامان و کنیزان خود شادی نمایید.

- فراموش نکنید که لاوی ها، غریبان، یتیمان و بیوه زنان شهر خود را نیز دعوت کنید.

- این عید را در محلی که خداوند تعیین خواهد کرد، به مدّت 7 روز برای او برگزار کنید.

- در این عید شادی کنید، زیرا خداوند محصول و دسترنج شمارا برکت داده است.

- مردان اسرائیلی باید 3 بار در سال، در حضور خداوند، خدایشان در محلی که خداوند تعیین خواهد کرد، به خاطر این 3 عید حاضر شوند: عید پسح، عید هفته ها و عید سایبان ها.

- در هرکدام از این اعیاد، هدایایی برای خداوند بیاورید تا جایی که از دستتان برمی آید به نسبت برکتی که از خداوند یافته اید، هدیه بدهید. (3)


1- سفر تثنیه، اصحاح 16، آیات: 1- 8
2- سفر تثنیه، اصحاح16 ، آیات:9 – 12
3- سفر تثنیه، اصحاح16 ، آیات:13- 17

ص:170

18. تعیین قضات و رهبر در شهرها

- برای هر یک از قبایل خود، در شهرهایی که خداوند، خدایتان به شما می دهد، قضات و رهبرانی تعیین کنید تا ایشان مردم را عادلانه داوری کنند.

- هنگام داوری، از کسی طرفداری نکنید، عدالت را زیر پا نگذارید و رشوه نگیرید؛ چون رشوه حتّی چشمان عادلان را کور می کند و راست گویان را به دروغ گویی وامی دارد.

- عدل و انصاف را همیشه به جا آورید تا بتوانید زنده مانده، سرزمینی را که خداوند، خدایتان به شما می بخشد، تصرّف نمایید. (1)

19. نهی بت پرستی

- هرگز مجسمه های شرم آور بت پرستان را در کنار قربانگاه خداوند، خدایتان نسازید.

- و ستون های آن ها را بر پا نکنید، چون خداوند از این بت ها بیزار است. (2)

20. نهی از قربانی مریض و معیوب

- هرگز گاو یا گوسفند مریض و معیوب، برای خداوند، خدایتان قربانی نکنید، خداوند از این کار متنفّر است. اگر بشنوید مرد یا زنی، دریکی از شهرهای سرزمینتان از عهد خدا تخلّف نموده، بُت یا خورشید و ماه و ستارگان را که من پرستش آن ها را اکیداً غدغن کرده ام، عبادت می کند، اوّل خوب تحقیق کنید و بعد که معلوم شد چنین گناهی در اسرائیل به وقوع پیوسته است، آنگاه آن مرد یا زن را به بیرون شهر ببرید و سنگسارش کنید تا بمیرد.

- ولی هرگز شخصی را بنا به شهادت یک گواه، به قتل نرسانید؛ حداقل باید 2 یا 3 شاهد وجود داشته باشد. اوّل، شاهدان باید سنگ ها را پرتاب کنند و سپس تمام مردم.

- به این طریق این شرارت را از میان خود پاک خواهید ساخت. (3)

21. رجوع به دادگاه و قاضی

- اگر واقعه ای در میان شما اتّفاق بیافتد که قضاوت راجع به آن برای شما سخت باشد، چه قتل باشد چه ضرب وجرح و چه دعوا، در این صورت باید آن مرافعه را به محلی که خداوند، خدایتان تعیین می کند، نزد کاهنان نسل لاوی و قاضی وقت ببرید تا ایشان در این مورد قضاوت کنند. هرچه آن ها بگویند، باید بدون چون وچرا اِجرا گردد.


1- سفر تثنیه، اصحاح16 ، آیات:18 – 20
2- سفر تثنیه، اصحاح16 ، آیات: 21- 22
3- سفر تثنیه ، اصحاح 17، آیات:1- 7

ص:171

- مواظب باشید که از حکم و دستورات ایشان، سرپیچی نکنید. اگر محکوم از قبول حکم قاض، یا کاهن که خادم خداوند است، خودداری کند، مجازات او مرگ است.

- اسرائیل را باید از وجود چنین گناهکارانی پاک نمود. آنگاه همه ی مردم از این مجازات باخبر شده، خواهند ترسید و جرئت نخواهند کرد با رأی دادگاه مخالفت کنند. (1)

22. تعیین پادشاه در هر سرزمین

- هرگاه در سرزمینی که خداوند آن را به شما خواهد داد، ساکن شده و به این فکر بیافتید که: «ما هم باید مثل قوم های دیگری که اطراف ما هستند یک پادشاه داشته باشیم»

- باید مردی را به پادشاهی برگزینید که خداوند، خدایتان انتخاب می کند. او باید اسرائیلی باشد نه خارجی. او نباید به فکر جمع کردن اسب باشد و افرادش را به مصر بفرستد تا ازآنجا برایش اسب بیاورند؛ چون خداوند به شما گفته است: «هرگز بار دیگر به مصر بازنگردید»

- او نباید زنان زیادی برای خود بگیرد، مبادا دلش از خداوند دور شود همچنین نباید برای خود ثروت بیندوزد. وقتی او بر تخت پادشاهی نشست، باید نسخه ای از قوانین خدا را که به وسیله ی کاهنان لاوی نگهداری می شود، تهیّه کند. او باید این رونوشت قوانین را نزد خود نگه دارد و در تمام روزهای عمرش، آن را مطالعه کند تا یاد بگیرد، خداوند خدایش را احترام کند و دستورات و قوانین او را اطاعت نماید.

- این کار او باعث خواهد شد، خود را از دیگران برتر نداند و از هیچ یک از اوامر خداوند انحراف نورزد. بدین ترتیب سلطنت او طولانی خواهد بود و پس از او نیز پسرانش، نسل های زیادی بر اسرائیل سلطنت خواهند کرد. (2)

23. سهم زمین برای کاهنان و لاویان

- کاهنان و سایر افراد قبیله ی لاوی، نباید در اسرائیل مِلکی داشته باشند.

- بنابراین شما باید با آوردن قربانی ها و هدایا به قربانگاه خداوند، زندگی ایشان را تأمین کنید.

- کاهنان و لاویان نباید ِلکی داشته باشند، زیرا همان طور که خداوند وعده داده، خود او میراث ایشان است.

- شانه، 2 بناگوش و شکمبه ی هر گاو گوسفندی را که برای قربانی می آورید، به کاهنان بدهید.

- علاوه بر این ها، نوبر محصول خود، یعنی: (نوبر غلات، شراب تازه، روغن زیتون و همچنین پشم گوسفندان خود را نیز به ایشان بدهید) زیرا خداوند، خدایتان قبیله ی لاوی را از بین تمام قبیله ها انتخاب کرده است تا نسل اندرنسل، خداوند را خدمت کنند.


1- سفر تثنیه، اصحاح 17، آیات:8 - 13
2- سفر تثنیه، اصحاح 17، آیات:14- 20

ص:172

- هر فرد لاوی، در هر گوشه ای از سرزمین اسرائیل که باشد، این حق را دارد که هر وقت بخواهد به مکانی که خداوند به عنوان عبادتگاه خود، تعیین می کند، آمده، به نام خداوند خدمت کند. درست مانند دیگر برادران لاوی خود که به طور مداوم در آنجا خدمت می کنند. از قربانی ها و هدایایی که به لاویان داده می شود، به او نیز باید سهمی تعلّق گیرد، چه محتاج باشد و چه نباشد. (1)

24. نهی از آداب ورسوم نفرت انگیز بت پرستان

- وقتی وارد سرزمین موعود شدید، مواظب باشید که از آداب ورسوم نفرت انگیز قوم هایی که در آنجا زندگی می کنند پیروی نکنید.

- مثل آن ها بچّه های خود را روی آتش قربانگاه قربانی نکنید.

- هیچ یک از شما نباید به جادوگری بپردازد یا غیب گویی و رَمّالی و فال گیری کند و یا ارواح مُردگان را اِحضار نماید؛ خداوند از تمام کسانی که دست به چنین کارهایی می زنند، متنفّر است.

- به خاطر انجام همین کارهاست که خداوند، خدایتان این قوم ها را ریشه کن می کند.

- شما باید در حضور خداوند، خدایتان، پاک و بی عیب باشید. (2)

25. هشدار برای ظهور پیامبران دروغین

- قوم هایی که شما سرزمینشان را تصرّف می کنید، به غیب گویان و فالگیران گوش می دهند.

- ولی خداوند، خدایتان به شما اجازه نمی دهد چنین کنید.

- او از میان قوم اسرائیل، پیامبری مانند من برای شما خواهد فرستاد و شما باید به او گوش دهید و از او اطاعت کنید

- روزی که در دامنه ی کوه حوریب جمع شده بودید، از خداوند خواستید که صدای مهیب او را بار دیگر نشنوید و آن آتش هولناک را در بالای کوه نبینید، چون می ترسید بمیرید.

- پس خداوند به من فرمود: «درخواست آن ها به جاست، من از میان آن ها پیامبری مانند تو برای ایشان خواهم فرستاد، به او خواهم گفت که چه بگوید و او سخنگوی من نزد شما خواهد بود. فردی که به او گوش ندهد و به پیامش که از جانب من است توجّه نکند، او را مجازات خواهم کرد.

- هر پیامبری که به دروغ اِدّعا کند، پیامش از جانب من است، خواهد مُرد و هر پیامبری که ادّعا کند پیامش از جانب خدایان دیگر است، باید کُشته شود » اگر دودل هستید که پیامی از جانب خداوند است یا نه راه فهمیدنش این است: اگر چیزی که او می گوید اتّفاق نیفتد، پیام او از جانب خداوند نبوده، بلکه ساخته وپرداخته ی خودش است؛ پس از او نترسید. (3)


1- سفر تثنیه، اصحاح 18، آیات: 1- 8
2- سفر تثنیه، اصحاح 18، آیات: 9-13
3- سفر تثنیه، اصحاح 18، آیات: 14- 22

ص:173

26. شهرهای پناهگاه

- هنگامی که خداوند، خدایتان قوم هایی را که باید سرزمینشان را بگیرید، نابود کند و شما در شهرها و خانه هایشان ساکن شوید، آنگاه باید 3 شهر به عنوان پناهگاه تعیین کنید تا اگر کسی تصادفاً شخصی را بکشد، بتواند به آنجا فرار کرده، در امان باشد.

- کشورتان را به 3 منطقه تقسیم کنید، به طوری که هرکدام از این 3 شهر دریکی از آن 3 منطقه، واقع گردد.

- جاده هایی را که به این شهرها می روند خوب نگه دارید. اگر کسی تصادفاً مرتکب قتل شود، می تواند به یکی از این شهرها فرار کرده، در آنجا پناه گیرد.

- مثلاً: اگر مردی باهمسایه ی خود برای بُریدن هیزم، به جنگل برود و سر تبر از دسته اش جداشده، باعث قتل همسایه اش گردد، آن مرد می تواند به یکی از این شهرها گُریخته، در امان باشد. بدین ترتیب مدّعی خون مقتول نمی تواند او را بکشد.

- این شهرها باید پراکنده باشند تا همه بتوانند به آن دسترسی داشته باشند وگرنه مدّعی عصبانی، ممکن است قاتل بی گناه را بکشد. اگر خداوند طبق وعده ای که به پدران شما داده است، مرزهای سرزمینتان را وسیع تر کند و تمام سرزمینی را که وعده داده است، به شما ببخشد (البته چنین کاری، بستگی دارد به این که از کلیه ی فرمان هایی که امروز به شما می دهم، اطاعت نموده، خداوند خدایتان را دوست بدارید و دائم درراه او گام بردارید) در این صورت باید 3 شهر پناهگاه دیگر نیز داشته باشید.

- چنین عمل کنید تا در سرزمینی که خداوند به شما می دهد اشخاص بی گناه کُشته نشوند و خون کسی به گردن شما نباشد. ولی اگر کسی از همسایه ی خود نفرت داشته باشد و با قصد قبلی او را بکشد و سپس به یکی از شهرهای پناهگاه فرار نماید، آنگاه ریش سفیدان شهر باید دنبال او فرستاده، او را بازگردانند و تحویل مدّعی خون مقتول بدهند تا او را بکشد.

- به او رحم نکنید! اسرائیل را از خون بی گناه پاک کنید تا در همه ی کارهایتان کامیاب باشید. (1)

27. مرزهای ملک همسایه

- - هنگامی که وارد سرزمینی شدید که خداوند، خدایتان به شما می دهد، مواظب باشید مرزهای ملک همسایه تان را که از قدیم تعیین شده است به نفع خود تغییر ندهید. (2)


1- سفر تثنیه، اصحاح 19، آیات: 1-13
2- سفر تثنیه، اصحاح 19، آیه: 14

ص:174

28. شهادت در دادگاه

- هرگز کسی را بر اساس شهادت یک نفر محکوم نکنید.

- حداقل 2 یا 3 شاهد باید وجود داشته باشند. اگر کسی شهادت دروغ بدهد و اِدّعا کند که شخصی را هنگام ارتکاب جُرمی دیده است، هر دو نفر باید به نزد کاهنان و قُضاتی که در آن موقع در حضور خداوند مشغول خدمت اند، آورده شوند.

- قُضات باید این امر را به دقت تحقیق کنند. اگر معلوم شد که شاهد دروغ می گوید، مجازاتش باید همان باشد که او فکر می کرد مرد دیگر به آن محکوم می شد. به این طریق شرارت را از میان خود پاک خواهید کرد.

- بعدازآن کسانی که این خبر را بشنوند، از دروغ گفتن در جایگاه شهود خواهند ترسید.

- به شاهد دروغ گو نباید رحم کنید. حکم شما در این گونه موارد باید چنین باشد: «جان در برابر جان، چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان، دست در برابر دست وپا در برابر پا.» (1)

29. قوانین جنگ

- زمانی که به جنگ می روید و در برابر خود، لشگری نیرومندتر از خود، با اسب ها و عرابه های جنگی زیاد می بینید، وحشت نکنید. خداوند، خدایتان با شماست، همان خدایی که شمارا از مصر بیرون آورد.

- قبل از شروع جنگ، کاهنی در برابر لشگر اسرائیل بایستد و بگوید: «ای مردان اسرائیلی به من گوش کنید! امروز که به جنگ می روید از دشمن نترسید و جرئت خود را از دست ندهید؛ چون خداوند، خدایتآن همراه شما است. او برای شما با دشمنانتان می جنگد و به شما پیروزی می بخشد.»

- آنگاه سرداران سپاه، باید سربازان را خطاب کرده، چنین بگویند: «آیا در اینجا کسی هست که به تازگی خانه ای ساخته ولی هنوز از آن استفاده نکرده باشد؟ اگر چنین کسی هست به خانه برگردد؛ چون ممکن است در این جنگ کُشته شود و شخص دیگری از آن استفاده کند

- آیا کسی هست که به تازگی تاکستان غَرَس کرده، ولی هنوز میوه ای از آن نخورده باشد؟

- اگر چنین کسی هست به خانه بازگردد، چون ممکن است در این جنگ کُشته شود و شخص دیگری میوه ی آن را بخورد.

- آیا کسی به تازگی دختری را نامزد کرده است؟ اگر چنین کسی هست به خانه ی خود بازگردد و با نامزدش ازدواج کند، چون ممکن است در این جنگ بمیرد و شخص دیگری نامزد او را به زنی بگیرد. »

- سپس سرداران بگویند: «آیا در اینجا کسی هست که می ترسد؟ اگر چنین کسی هست به خانه بازگردد تا روحیه ی دیگران را تضعیف نکند.» پس از نطق سرداران، فرماندهانی برای سپاه، تعیین شوند. هنگامی که به شهری نزدیک می شوید تا با آن بجنگید، نخست به مردم آنجا فرصت دهید خود را تسلیم کنند. اگر آن ها دروازه های شهر را به روی شما باز کردند، وارد شهر بشوید و مردم آنجا را اسیر کرده، به خدمت خود بگیرید؛ ولی اگر تسلیم نشدند، شهر را محاصره کنید.

پ


1- سفر تثنیه، اصحاح 19، آیات: 15- 21

ص:175

- هنگامی که خداوند خدایتان، آن شهر را به شما داد، همه ی مردان آن را از بین ببرید، ولی زن ها و بچّه ها، گاوها و گوسفندها و هرچه را که در شهر باشد، می توانید برای خود نگه دارید. تمام غنائمی را که از دشمن به دست می آورید، مال شماست.

- خداوند آن ها را به شما داده است. این دستورات فقط شامل شهرهای دوردست است و نه شهرهایی که در خود سرزمین موعود هستند. در شهرهای داخل مرزهای سرزمین موعود، هیچ کس را نباید زنده بگذارید. هر موجود زنده ای را از بین ببرید.

- حیتی ها، اموری ها، کنعانی ها، فرزی ها، حوی ها و یبوسی ها را به کل نابود کنید. این حکمی است که خداوند خدایتان داده است.

- منظور از این فرمان، آن است که نگذارد مردم این سرزمین شمارا فریب داده، در دام بت پرستی و آداب ورسوم قبیح خود، گرفتار سازند و شمارا وادارند گناه بزرگی نسبت به خداوند، خدایتان مرتکب شوید. زمانی که شهری را برای مدّت طولانی، محاصره می کنید، درختان میوه را از بین نبرید. از میوه ی آن ها بخورید، ولی درختان را قطع نکنید.

- درختان دشمنان شما نیستند! امّا درختان دیگر را می توانید قطع کنید و از آن ها برای محاصره ی شهر استفاده کنید. (1)

30. طلب آمرزش برای قتلی که قاتلش معلوم نیست

- در سرزمین موعود، هرگاه جسد مقتولی که قاتلش معلوم نیست، در صحرا پیدا شود، آنگاه ریش سفیدان و قُضات با اندازه گیری فاصله ی جسد تا شهرهای اطراف، نزدیک ترین شهر را تعیین کنند.

- ریش سفیدان آن شهر، باید گوساله ای را که تابه حال بر آن یوغ بسته نشده، بگیرند و آن را به درّه ای ببرند که در آن آب جاری باشد، ولی زمینش هرگز شخم نخورده و کشت نشده باشد و در آنجا گردن گوساله را بشکنند. آنگاه کاهنان نیز نزدیک بیایند، زیرا خداوند، خدای شما، ایشان را انتخاب کرده است تا در حضور او خدمت کنند و به نام خداوند برکت دهند و در مرافعه ها و مجازات تصمیم بگیرند. سپس ریش سفیدان آن شهر، دست های خود را روی آن گوساله بشویند و بگویند: «دست های ما این خون را نریخته و چشمان ما هم آن را ندیده است.

- ای خداوند قوم خود، اسرائیل را که نجات داده ای ببخش و آن ها را به قتل مردی بی گناه متهم نکن. گناه خون این مرد را بر ما نگیر » به این طریق با پیروی از دستورات خداوند، شما این گناه را از بین خود دور خواهید ساخت. (2)


1- سفر تثنیه، اصحاح 20، آیات: 1-20
2- سفر تثنیه ، اصحاح 21، آیات: 1-9

ص:176

31. ازدواج با دختر اسیر

- زمانی که به جنگ می روید و خداوند، خدایتان دشمنان شمارا به دست شما تسلیم می کند و شما آن ها را به اِسارت خود درمی آورید، چنانچه در میان اسیران، دختر زیبایی را ببینید و عاشق او بشوید، می توانید او را به زنی بگیرید.

- او را به خانه ی خود بیاورید و بگذارید موهای سرش را کوتاه کند، ناخن هایش را بگیرد و لباس هایش را که هنگام اسیر شدن پوشیده بود، عوض کند.

- سپس یک ماه تمام در خانه ی شما، در عزای پدر و مادرش بنشیند.

- بعدازآن، می توانید او را به زنی اختیار کنید.

- بعد اگر از او راضی نبودید، نباید او را بفروشید یا مثل برده با او رفتار کنید، زیرا او را به زنی گرفته اید، پس بگذارید هر جا می خواهد برود. (1)

32. حق نخست زادگی

- اگر مردی 2 همسر داشته باشد و از هر 2 صاحب پسر شود و پسر بزرگ ترش فرزند همسر موردعلاقه اش نباشد، حق ندارد اِرث بیشتری به پسر کوچک ترش یعنی پسر زنی که وی او را دوست دارد بدهد.

- او باید 2 سهم به پسر بزرگ ترش که نخستین نشانه ی قدرتش بوده و حقّ نخست زادگی به او می رسد بدهد ولو اینکه وی پسر همسر موردعلاقه اش نباشد. (2)

33. پسر سرکش

- اگر مردی پسر لجوج و سرکشی داشته باشد که باوجود تنبیهات مکرّر والدین، از ایشان اطاعت نکند، در این صورت باید پدر و مادرش او را نزد ریش سفیدان شهر ببرند و بگویند: «این پسر ما لجوج و سرکش است، حرف ما را گوش نمی کند و به وِلخرجی و میگُساری می پردازد»

- آنگاه اهالی شهر او را سنگسار کنند تا بمیرد.

- به این طریق، شرارت را از میان خود دور خواهید کرد و همه ی جوانان اسرائیل این واقعه را شنیده، خواهند ترسید. (3)


1- سفر تثنیه، اصحاح 21، آیات: 10-14
2- سفر تثنیه، اصحاح 21، آیات: 15-17
3- سفر تثنیه، اصحاح 21، آیات: 18-21

ص:177

34. قوانین ازدواج

- اگر مردی با دختری ازدواج کند و پس از هم بستر شدن با او، وی را متّهم کند که قبل از ازدواج، با مرد دیگری روابط جنسی داشته است و بگوید: «وقتی با او ازدواج کردم باکره نبود» آن وقت پدر و مادر دختر، باید مدرک بکارت او را نزد ریش سفیدان شهر بیاورند. پدرش باید به آن ها بگوید: «من دخترم را به این مرد دادم تا همسر او باشد، ولی این مرد او را نمی خواهد و به او تهمت زده، ادعا می کند که دخترم هنگام ازدواج باکره نبوده است. امّا این مدرک ثابت می کند که او باکره بوده است» سپس باید پارچه را جلو ریش سفیدان پهن کنند. ریش سفیدان باید آن مرد را شلّاق بزنند و محکوم به پرداخت جریمه ای معادل 100 مثقال نقره بکنند، چون به دروغ، یک باکره ی اسرائیلی را متّهم ساخته است.

- این جریمه باید به پدر دختر پرداخت شود. آن زن، همسر وی باقی خواهد ماند و مرد هرگز نباید او را طلاق بدهد. ولی اگر اتهامات مرد حقیقت داشته باشد و آن زن هنگام ازدواج، باکره نبوده است، ریش سفیدان، دختر را به در خانه ی پدرش ببرند و مردان شهر او را سنگسار کنند تا بمیرد؛ چون او در اسرائیل عمل قبیحی انجام داده است و در زمانی که در خانه ی پدرش زندگی می کرد، زِنا کرده است. چنین شرارتی باید از میان شما پاک گردد.

- اگر مردی در حال اِرتکاب زِنا با زن شوهرداری دیده شود، هم آن مرد و هم آن زن باید کُشته شوند. به این ترتیب شرارت از اسرائیل پاک خواهد شد.

- اگر دختری که نامزد شده است، در داخل دیوارهای شهر، توسّط مردی اغوا گردد، باید هم دختر و هم مرد را از دروازه ی شهر بیرون برده، سنگسار کنند تا بمیرند.

- دختر را به خاطر این که فریاد نزده و کمک نخواسته است و مرد را به جهت اینکه، نامزد مرد دیگری را بی حرمت کرده است. چنین شرارتی باید از میان شما پاک شود. ولی اگر چنین عملی خارج از شهر اتّفاق بیافتد، تنها مرد باید کُشته شود، چون دختر گناهی که مستحق مرگ باشد مرتکب نشده است. این مثل آن است که کسی بر شخصی حمله ور شده، او را بکشد، زیرا دختر فریاد زده و چون در خارج از شهر بوده، کسی به کمکش نرفته است تا او را نجات دهد.

- اگر مردی به دختری که نامزد نشده است، تجاوز کند و در حین عمل غافلگیر شود، باید به پدر دختر 50 مثقال نقره، بپردازد و با آن دختر ازدواج کند و هرگز نمی تواند او را طلاق بدهد

- هیچ کس نباید با زن پدر خود ازدواج کند، زیرا آن زن به پدر وی تعلّق دارد. (1)

35. اخراج از جماعت

- مردی که بیضه هایش له شده و یا آلت تناسلی اش بریده شده باشد، نباید داخل جماعت خداوند شود. شخص حرام زاده و فرزندان او تا 10 نسل، نباید وارد جماعت خداوند شوند.

- از قوم عمونی یا موآبی هیچ کس وارد جماعت خداوند نشود، حتّی بعد از نسل دهم.

- این دستور بدان سبب است که وقتی از مصر بیرون آمدید، این قوم ها با نان وآب، از شما استقبال نکردند و حتّی بلعام پسر بعور، اهل فتور را از بین النهرین اجیر کردند تا شمارا لعنت کند. ولی خداوند به بلعام گوش نکرد و در عوض چون


1- سفر تثنیه، اصحاح 21، آیات: 13- 30

ص:178

شمارا دوست داشت، آن لعنت را به برکت تبدیل نمود. پس هرگز تا زمانی که زنده هستید نباید با عمونی ها و موآبی ها صلح کنید و با آن ها رابطه ی دوستی برقرار نمایید ولی ادومی ها را دشمن نشمارید، زیرا زمانی در میان ایشان زندگی می کردید. نسل سوّم ادومی ها و مصری ها می توانند به جماعت خداوند داخل شوند. (1)

36. ناپاکی در اردوگاه

- در زمان جنگ، مردانی که در اردوگاه هستند، باید از هر نوع ناپاکی دوری کنند.

- کسی که به خاطر انزال شبانه، شرعاً نجس می شود، باید از اردوگاه خارج شود و تا غروب بیرون بماند. سپس خود را شسته، هنگام غروب بازگردد. مستراح ها باید بیرون اردوگاه باشند. هر کس باید در بین ابزار خود، وسیله ای برای کندن زمین داشته باشد و بعد از هر بار قضای حاجت، با آن گودالی حفر کند و مدفوعش را بپوشاند. اردوگاه باید پاک باشد، چون خداوند در میان شما قدم می زند تا شمارا محافظت فرماید و دشمنانتان را مغلوب شما سازد. اگر او چیز ناپسندی ببیند، ممکن است روی خود را از شما برگرداند. (2)

37. قانون نوبر محصولات و عشریه

- پس ازاینکه وارد سرزمین موعود شده، آن را تصرّف کردید و در آن سکونت گزیدید، باید نوبر محصول برداشتی زمین خود را به مکانی که خداوند به عنوان عبادتگاه خود برمی گزیند، بیاورید و به خداوند تقدیم کنید.

- آن را در سبد گذارده، به کاهنی که سر خدمت است بدهید و بگویید: «من اِقرار می کنم که خداوند، خدایم مرا به سرزمینی که به پدران ما وعده نمود، آورده است»

- سپس کاهن سبد را از دست شما گرفته، آن را جلو قربانگاه خداوند، خدایتان بگذارد.

- بعد شما در حضور خداوند، خدایتان اقرار کرده، بگویید: «اجداد من آرامی های سرگردانی بودند که به مصر پناه بردند. هرچند عدّه ی آن ها کم بود، ولی در مصر قوم بزرگی شدند.

- مصری ها با ما بدرفتاری کردند و ما را برده ی خود ساختند.

- ما نزد خداوند، خدای پدرانمان فریاد برآوردیم و خداوند صدای ما را شنیده، زحمت و مشقّت و مشکلاتمان را دید و ما را باقدرت عظیم خود، از مصر بیرون آورد.

- او در حضور مصریان معجزاتی بزرگ انجام داده، آن ها را به وحشت انداخت و ما را به سرزمین حاصلخیزی که در آن شیر و عسل جاری است آورد.

- اکنون ای خداوند، نگاه کن، من نمونه ای از نوبر محصولات زمینی را که به من عطا کرده ای برایت آورده ام. »

- سپس نمونه را در حضور خداوند، خدای خود گذارده، او را پرستش کنید.

- آنگاه بروید و به سبب تمام نعمت هایی که خدا به شما عطا کرده است، او را شکر کنید و با خانواده ی خود و با لاویان و غریبانی که در میان شما زندگی می کنند، شادی نمایید.


1- سفر تثنیه، اصحاح 23، آیات:1- 8
2- سفر تثنیه ، اصحاح 23، آیات:9- 14

ص:179

- هر 3 سال یک بار، سال مخصوص عشریه است. در آن سال باید تمام عشریه های محصول خود را به لاویان، غریبان، یتیمان و بیوه زنان شهرتان بدهید تا بخورند و سیر شوند.

- سپس در حضور خداوند، خدایتان اعلام کنید:

- «ای خداوند، همان گونه که امر فرمودی تمام عشریه هایم را به لاویان، غریبان و یتیمان و بیوه زنان داده ام و از هیچ کدام از قوانین تو سرپیچی ننموده، آن ها را فراموش نکرده ام.

- زمانی که شرعاً نجس بودم وقتی که عزادار بودم، دست به عشریه نزده ام و چیزی از آن برای مردگان هدیه نکرده ام. از تو اطاعت کرده ام و تمام احکام تو را به جا آورده ام.

- ای خداوند، از آسمان که جایگاه مقدّس توست، نظر انداخته، قوم خود اسرائیل را برکت بده.

- این سرزمین حاصلخیز را نیز که طبق وعده ات به ما داده ای، برکت عطا فرما» (1)

38. قوانین جزئی (1)

- اگر برده ای از نزد اربابش فرار کند، نباید او را مجبور کنید که برگردد.

- بگذارید در هر شهری که مایل است در میان شما زندگی کند و بر او ظلم نکنید.

- از دختران اسرائیلی کسی نباید فاحشه شود و از پسران اسرائیلی کسی نباید لواط شود.

- هیچ گونه هدیه ای را که از درآمد یک فاحشه یا یک لواط تهیّه شده باشد به خانه ی خداوند نیاورید، چون هر دو در نظر خداوند نفرت انگیز هستند.

- وقتی به برادر اسرائیلی خود، پول، غذا یا هر چیز دیگری قرض می دهید، از او بهره نگیرید.

- از یک غریبه می توانید بهره بگیرید، ولی نه از یک اسرائیلی.

- اگر این قانون را رعایت کنید، خداوند خدایتان زمانی که وارد سرزمین موعود شوید، به شما برکت خواهد داد

- هنگامی که برای خداوند نذر می کنید، نباید در وفای آت تأخیر کنید، چون خداوند می خواهد نذرهای خود را به موقع ادا کنید.

- ادا نکردن نذر، گناه محسوب می شود. (ولی اگر از نذر کردن خودداری کنید، گناهی انجام نداده اید) بعد از این که نذر کردید، باید دقّت کنید هرچه را که گفته اید ادا کنید؛ زیرا با میل خود، به خداوند خدایتان نذر کرده اید.

- از انگورهای تاکستان دیگران، هرقدر که بخواهید می توانید بخورید، امّا نباید انگور در ظرف ریخته با خود ببرید. همین طور وقتی داخل کشتزار همسایه ی خود می شوید، می توانید با دست خود، خوشه ها را بچینید و بخورید، ولی حقّ داس زدن ندارید.

- اگر مردی پس از ازدواج با زنی، به عللی از او راضی نباشد و طلاق نامه ای نوشته، به دستش دهد و او را رها سازد و آن زن دوباره ازدواج کند و شوهر دوّمی نیز از او راضی نباشد و او را طلاق دهد یا بمیرد، آنگاه شوهر


1- سفر تثنیه، اصحاح 26، آیات:1-15

ص:180

اوّلش نمی تواند دوباره با او ازدواج کند، زیرا آن زن نجس شده است. خداوند از چنین ازدواجی متنفّر است و این عمل باعث می شود، زمینی که خداوند، خدایتان به شما داده است به گناه آلوده شود.

- مردی را که تازه ازدواج کرده است، نباید به سربازی احضار نمود و یا مسئولیت های به خصوص دیگری به وی محوّل کرد، بلکه مدّت یک سال در خانه ی خود آزاد بماند و با زنش خوش باشد.

- گرو گرفتن سنگ آسیاب، خلاف قانون است، چون وسیله ی امرارمعاش صاحبش است.

- اگر کسی یکی از برادران اسرائیلی خود را بدزدد و با او مثل برده رفتار کند و یا او را بفروشد، این آدم دزد باید کُشته شود تا شرارت از میان شما پاک گردد.

- هرگاه کسی به مرض جُذام مبتلا شود، باید به دقت آنچه را که کاهنان به او می گویند انجام دهد؛ او باید از دستوراتی که من به کاهنان داده ام پیروی کند.

- به خاطر بیاورید آنچه را که خداوند، هنگامی که از مصر بیرون می آمدید با مریم کرد.

- اگر به کسی چیزی قرض می دهید، نباید برای گرفتن گرو، به خانه اش وارد شوید. بیرون خانه بایستید تا صاحب خانه آن را برایتان بیاورد. اگر آن مرد فقیر بوده، رَدایش را که در آن می خوابد به عنوان گِرو به شما بدهد، نباید تا روز بعد، پیش خود نگه دارید، بلکه هنگام غروب آفتاب، آن را به او بازگردانید تا بتواند شب در آن بخوابد.

- آنگاه او برای شما دعای خیر خواهد کرد و خداوند خدایتان از شما راضی خواهد بود.

- هرگز به یک کارگر روزمزد فقیر و محتاج ظلم نکنید، چه اسرائیلی باشد و چه غریبی که در شهر شما زندگی می کند.

- مزدش را هر روز قبل از غروب آفتاب به وی پرداخت کنید؛ چون او فقیر است و چشم اُمیدش به آن مُزد است

- اگر چنین نکنید، ممکن است نزد خداوند از دست شما ناله کند و این برای شما گناه محسوب شود. پدران نباید به سبب گناه پسرانشان کُشته شوند و نه پسران به سبب گناه پدرانشان. (1)

- هرکس باید به سبب گناه خودش کُشته شود.

- با غریبان و یتیمان به عدالت رفتار کنید و هرگز لباس بیوه زنی را در مقابل قرضی که به او داده اید گرو نگیرید. همیشه به یاد داشته باشید که در مصر برده بودید و خداوند، خدایتان شمارا نجات داد.

- به همین دلیل است که من این دستور را به شما می دهم.

- اگر هنگام درو کردن محصول، فراموش کردید یکی از بافه ها را از مزرعه بیاورید، برای برداشتن آن به مزرعه بازنگردید. آن را برای غریبان و یتیمان و بیوه زنان بگذارید تا خداوند، خدایتان دسترنج شمارا برکت دهد.

- وقتی که محصول زیتون خود را از درخت می تکانید، شاخه ها را برای بار دوّم تکان ندهید، بلکه باقیمانده را برای یتیمان، یتیمان و بیوه زنان بگذارید.


1- سفر تثنیه، اصحاح 23، آیات:15- 25 / اصحاح 24، آیات:1- 22/ اصحاح 25، آیات:1- 19

ص:181

- در مورد انگور تاکستانتان نیز چنین عمل کنید، دوباره سراغ تاکی که انگورهایش را چیده اید نروید، بلکه آنچه را که از انگورها باقی مانده است برای نیازمندان بگذارید.

- یادتان باشد که در سرزمین مصر برده بودید. به همین سبب است که من این دستور را به شما می دهم.

- هرگاه بین دو نفر نزاعی درگیرد و آن ها به دادگاه بروند، دادگاه باید مجرم را محکوم نماید و بی گناه را تبرئه کند.

- اگر مجرم مستحق شلّاق خوردن باشد، باید قاضی به او دستور دهد که دراز بکشد و به نسبت جرمی که انجام داده تا 40 ضربه شلّاق بخورد، ولی نباید بیش از 40 ضربه شلّاق بزنید، مبادا برادرتان در نظر شما خوار گردد.

- دهان گاو را هنگامی که خرمن خرد می کند، نبندید.

- هرگاه 2 برادر باهم در یکجا ساکن باشند و یکی از آن ها بدون داشتن پسری بمیرد، بیوه اش نباید با فردی خارج از خانواده، ازدواج کند، بلکه برادرشوهرش باید او را به زنی بگیرد و حقّ برادرشوهری را به جا آورد نخستین پسری که از این ازدواج به دنیا بیاید، باید به عنوان پسر برادر فوت شده، محسوب گردد تا اسم آن متوفی راضی به این ازدواج نباشد، آنگاه آن زن باید نزد ریش سفیدان شهر برود و به آن ها بگوید: «برادر شوهرم وظیفه اش را نسبت به من انجام نمی دهد و نمی گذارد نام برادرش در اسرائیل باقی بماند.»

- سپس ریش سفیدان شهر، آن مرد را احضار کرده، با او صحبت کنند، اگر او باز راضی به ازدواج نشد، زن بیوه باید در حضور ریش سفیدان، به طرف آن مرد رفته، کفش او را از پایش درآورد و آب دهان بر صورتش اندازد و بگوید: «برمردی که اجاق خانه ی برادرش را روشن نگه نمی دارد، این چنین شود»

- و ازآن پس خاندان آن مرد در اسرائیل، به «خاندان کفش کنده» معروف خواهد شد.

- اگر 2 مرد باهم نزاع کنند و همسر یکی از آن ها برای کمک به شوهرش مداخله نموده، عورت مرد دیگر را بگیرد، دست آن زن را باید بدون ترحّم قطع کرد.

- در کلیه ی معاملات خود باید از ترازوهای دقیق و اندازه های درست استفاده کنید تا در سرزمینی که خداوند، خدایتان به شما می دهد، زندگی طولانی داشته باشید. تمام کسانی که در معاملات، کلاه برداری می کنند مورد نفرت خداوند می باشند.

- هرگز نباید، کاری را که مردم عمالیق، هنگام بیرون آمدن از مصر با شما کردند، فراموش کنید

- به یاد داشته باشید که ایشان بدون ترس از خدا با شما جنگیده، کسانی را که در اثر ضعف و

- خستگی، عقب مانده بودند به هلاکت رسانیدند؛ بنابراین وقتی که خداوند، خدایتان در سرزمین موعود، شمارا از شر تمامی دشمنانتان خلاصی بخشید، باید نام عمالیق را از روی زمین، محو و نابود کنید، هرگز این را فراموش نکنید.

ص:182

1. قوانین جزئی (2)

- اگر مردی مرتکب جرمی شده باشد که جزای آن مرگ است و پس از اعدام، جسد او را به درختی بیاویزند، جسد او نباید در طول شب، روی درخت بماند.

- باید همان روز او را دفن کنید، زیرا کسی که بردار آویخته شده باشد، ملعون خداست.

- پس بدن او را دفن کنید تا سرزمینی که خداوند، خدایتان به شما داده است، آلوده نشود.

- اگر گاو یا گوسفند کسی را سرگردان دیدید، وانمود نکنید که آن را ندیده اید، بلکه آن را به نزد صاحبش برگردانید.

- اگر صاحبش نزدیک شما زندگی نمی کند و یا او را نمی شناسید، آن را به مزرعه ی خود ببرید و در آنجا نگه دارید تا زمانی که صاحبش به دنبال آن بیاید، آنگاه آن را به صاحبش بدهید.

- این قانون شامل: اُلاغ، لباس یا هر چیز دیگری که پیدا می کنید نیز می شود.

- اگر کسی را دیدید که سعی می کند گاو یا اُلاغی را که زیر بار خوابیده است روی پاهایش بلند کند، رویتان را برنگردانید، بلکه به کمکش بشتابید.

- زن نباید لباس مردانه بپوشد و مرد نباید لباس زنانه به تن کند. این کار در نظر خداوند، خدایتان نفرت انگیز است.

- اگر آشیانه ی پرنده ای را روی زمین اُفتاده ببینید و یا آشیانه ای را روی درختی ببینید که پرنده با جوجه ها یا تخم هایش در داخل آن نشسته است، مادر و جوجه هایش را باهم برندارید.

- مادر را رها کنید برود و فقط جوجه هایش را بردارید.

- اگر چنین کنید زندگی اتان پربرکت و طولانی خواهد بود.

- وقتی خانه ی تازه ای می سازید، باید دیوار کوتاهی دورتادور پشت بام بکشید؛ تا از افتادن اشخاص جلوگیری کرده، مسئول مرگ کسی نشوید.

- در تاکستان خود بذر دیگری نکارید، اگر کاشتید، هم محصول بذر کاشته شده و هم انگورها تلف خواهد شد

- با گاو اُلاغی که به هم یراق شده اند شخم نکنید.

- لباسی را که از دو نخ، مثلاً پشم و کتان، بافته شده است نپوشید. در 4 گوشه ی ردای خود، باید منگوله بدوزید. (1)

2. قوم خاص خدا

- امروز خداوند، خدایتان امر می فرماید که تمام قوانین او را اطاعت کنید؛ پس شما با تمامی دل وجان، آن ها را به جا آورید.

- امروز اقرار کرده اید که او خدای شماست و قول داده اید از او پیروی نموده، احکامش را به جا آورید.

- خداوند امروز طبق وعده اش اعلام فرموده است که شما قوم خاص او هستید و باید تمامی قوانین او را اطاعت کنید.

- اگر احکامش را به جا آورید، او شمارا از همه ی قوم های دیگر بزرگ تر ساخته، اجازه خواهد داد، عزت، احترام و شهرت بیابید. امّا برای کسب این عزت و احترام، باید قوم مقدّسی برای او باشید. (2)


1- سفر تثنیه، اصحاح 21، آیات: 22- 23/ اصحاح 22، آیات:1- 12
2- سفر تثنیه، اصحاح 26، آیات:16- 19

ص:183

3. بنای یادبود بر کوه عیبال

- آنگاه موسی و ریش سفیدان اسرائیل، این دستورات را نیز به قوم دادند و از آن ها خواستند تا آن ها را به جا آورند: «وقتی که از رود اُردُن عبور کردید و به سرزمین موعود، یعنی به سرزمینی که شیر و عسل در آن جاری است رسیدید، سنگ های بزرگی از کف رودخانه بیرون آورید و آن ها را به صورت بنای یادبودی در آن طرف رودخانه بر کوه عیبال، بر روی یکدیگر قرار دهید.

- روی سنگ ها را با گچ بپوشانید و سپس قوانین خداوند را بر آن بنویسید.

- در آنجا یک قربانگاه با سنگ های نتراشیده که ابزار آهنی بر آن ها نخورده باشد، برای خداوند، خدایتان بسازید و قربانی های سوختنی برای خداوند، خدایتان بر آن تقدیم کنید.

- قربانی های سلامتی را نیز بر روی آن ذبح کرده، بخورید و در همان جا در حضور خداوند، خدایتان شادی کنید.

- کلیه ی این قوانین را با خطّ خوانا روی بنای یادبود بنویسید.

- آنگاه موسی به همراهی کاهنان لاوی، خطاب به تمام بنی اسرائیل گفت:

- «ای اسرائیل بشنو! امروز تو قوم خداوند، خدایت شده ای؛ بنابراین باید از خداوند، خدای خود پیروی نمایی و قوانین او را که امروز به تو می دهم اطاعت کنی.» (1)

4. لعنت گفتن ها بر روی کوه عیبال

- در همان روز، موسی این دستور را به قوم اسرائیل داد: پس از عبور از رود اُردُن، قبایل شمعون، لاوی، یهودا، یساکار، یوسف و بنیامین، باید بر روی «کوه جَرِزیم» بایستند و برکات را اعلام کنند.

- آنگاه لاوی ها که در بین آن ها ایستاده اند با صدای بلند به تمام بنی اسرائیل بگویند:

- «لعنت خدا برکسی که بُتی از سنگ، چوب، یا فلز بسازد ومخفیانه آن را پرستش کند، زیرا خداوند از بت پرستی متنفّر است» و تمامی قوم بگویند: «آمین»

- «لعنت خدا بر کسی که نسبت به پدر و مادرش بی احترامی کند» و تمامی قوم بگویند: «آمین»

- «لعنت خدا بر کسی که مرز بین زمین خودش و همسایه اش را تغییر دهد» و تمامی قوم بگویند: «آمین»

- «لعنت خدا برکسی که شخص نابینا را از راه، منحرف کند» و تمامی قوم بگویند: «آمین»

- «لعنت خدا بر کسی که نسبت به غریبان، یتیمان و بیوه زنان بی عدالتی نماید» و تمامی قوم بگویند: «آمین»

- «لعنت خدا بر کسی که با زن پدرش، هم بستر شود، چون آن زن به پدرش تعلّق دارد.» و تمامی قوم بگویند: «آمین»

- «لعنت خدا بر کسی که با حیوانی رابطه ی جنسی برقرار کند» و تمامی قوم بگویند: «آمین»

- «لعنت خدا بر کسی که با خواهر خود، چه تنی چه ناتنی، هم بستر شود.» و تمامی قوم بگویند: «آمین»

- «لعنت خدا بر کسی که با مادر زن خود هم بستر شود» و تمامی قوم بگویند: «آمین»


1- سفر تثنیه ، اصحاح 27، آیات:1- 10

ص:184

- «لعنت خدا بر کسی که مخفیانه مرتکب قتل شود» و تمامی قوم بگویند: «آمین»

- «لعنت خدا بر کسی که رِشوه بگیرد تا فرد بی گناهی را به قتل برساند.» و تمامی قوم بگویند: «آمین»

- «لعنت خدا برکسی که قوانین و دستورات خدا را اطاعت نکند.» و تمامی قوم بگویند: «آمین» (1)

5. برکات اطاعت از خدا

- پس بدانید که تنها خدایی که وجود دارد خداوند، خدایتان است و او همان خدای امینی است که تا هزاران نسل، وعده های خود را نگاه داشته، پیوسته کسانی را که او را دوست می دارند و دستوراتش را اطاعت می کنند محبت می نماید. ولی آنانی را که از او نفرت دارند بی درنگ مجازات و نابود می کند.

- بنابراین تمام این فرمان هایی را که امروز به شما می دهم اجرا کنید.

- اگر به این فرمان ها توجّه کرده، آن ها را اطاعت نمایید، خداوند خدایتان، عهدی را که از روی رحمت خویش با پدران شما برقرار نمود، ادا خواهد کرد.

- او شمارا دوست خواهد داشت و برکت خواهد داد و از شما قومی بزرگ به وجود خواهد آورد.

- او شمارا بارور نموده، زمین و حیواناتتان را برکت خواهد داد تا محصول زیادی از گندم، انگور، زیتون و گلّه های گاو گوسفند، داشته باشید.

- تمام این برکات را در سرزمینی که به پدرانتان وعده فرمود، به شما خواهد بخشید.

- بیشتر از تمامی قوم های روی زمین برکت خواهید یافت و هیچ کدام از شما و حتّی گلّه هایتان نازا نخواهد بود.

- خداوند تمام امراضتان را از شما دور نموده، اجازه نخواهد داد به هیچ کدام از بیماری هایی که در مصر دیده اید دچار شوید.

- او همه ی این مرض ها را به دشمنانتان خواهد داد.

- تمامی قوم هایی را که خداوند، خدایتان به دست شما گرفتار می سازد نابود کنید.

- به ایشان رحم نکنید و خدایان ایشان را پرستش ننمایید، وگرنه در دام مهلکی گرفتار خواهید شد.

- شاید پیش خودتان فکر کنید: «چگونه می توانیم بر این قوم هایی که از ما قوی ترند پیروز شویم؟» ولی از آن ها باک نداشته باشید!

- کافی است آنچه را خداوند خدایتان با فرعون و سراسر سرزمین مصر کرد، به خاطر آورید.

- آیا بلاهای وحشتناکی را که خداوند بر سر آن ها آورد و شما با چشمان خود، آن را دیدید و نیز معجزات بزرگ و قوت و قدرت خداوند را که به آن وسیله شمارا از سرزمین مصر بیرون آورد به خاطر دارید؟

- پس بدانید که خداوند، خدایتان همین قدرت را علیه مردمی که از آن ها می ترسید به کار خواهد برد.

- از این گذشته، خداوند خدایتان زنبورهای سرخ و دُرُشتی خواهد فرستاد تا آن عدّه از دشمنانتان را نیز که خود را پنهان کرده اند نابود سازد.


1- سفر تثنیه، اصحاح 27، آیات:11- 26

ص:185

- بنابراین از آن قوم ها نترسید، زیرا خداوند، خدایتان در میان شماست.

- او خدایی است بزرگ و مهیب.

- او به تدریج آن ها را بیرون خواهد راند، این کار را به سرعت انجام نخواهد داد، زیرا اگر چنین کند حیوانات وحشی به زودی افزایش یافته؛ برای شما ایجاد خطر خواهند کرد.

- او این کار را به تدریج انجام خواهد داد و شما هم به آن قوم ها حمله نموده، آن ها را از بین خواهید برد.

- او پادشاهان آن ها را به دست شما خواهد سپرد و شما نام ایشان را از صفحه ی روزگار محو خواهید کرد

- هیچ کس یارای مقاومت در برابر شمارا نخواهد داشت.

- بت هایشان را بسوزانید و به طلا و نقره ای که این بت ها از آن ساخته شده اند طمع نکنید و آن را برندارید وگرنه گرفتار خواهید شد؛ زیرا خداوند خدایتان از بت ها متنفّر است.

- بُتی را به خانه ی خود نبرید، چون همان لعنتی را که بر آن است بر شما نیز خواهد بود.

- از بت ها نفرت و کراهت داشته باشید، چون لعنت شده اند. (1)

6. وعده به برکات

- اگر تمامی فرمان ها خداوند، خدایتان را که امروز به شما می دهم به دقت اطاعت کنید، خداوند شمارا قوی ترین قوم دنیا خواهد ساخت و این برکات را نصیب شما خواهد گردانید:

- شهر و مزرعه تان را برکت خواهد داد.

- فرزندان زیاد، محصولات فراوان و گله و رمه ی بسیار به شما خواهد بخشید.

- میوه و نانتان را برکت خواهد داد.

- خداوند شمارا در همه ی کارهایتان برکت خواهد داد.

- خداوند، دشمنانتان را در مقابل شما شکست خواهد داد.

- آن ها از یک سو علیه شما بیرون خواهند آمد، ولی در برابر شما به 7 سو پراکنده خواهند شد

- خداوند حاصل دسترنج شمارا برکت خواهد داد و انبارهایتان را از غلّه پُر خواهد ساخت.

- او شمارا در سرزمینی که به شما می دهد برکت خواهد داد.

- اگر اوامر خداوند، خدای خود را اطاعت کنید و درراه او گام بردارید، او نیز چنانکه وعده داده است شمارا قوم مقدّس خود خواهد ساخت.

- آنگاه تمامی مردم جهان خواهند دید که شما قوم خاص خداوند هستید و از شما خواهند ترسید.

- خداوند در سرزمین موعود، نعمت های فراوان به شما خواهد بخشید، یعنی فرزندان بسیار، گلّه های زیاد و محصول فراوان.

- او روزنه های آسمان را گشوده، باران را به موقع خواهد فرستاد و شمارا در همه ی کارهایتان برکت خواهد داد.


1- سفر تثنیه، اصحاح 7، آیات: 9- 26

ص:186

- به قوم های زیادی قرض خواهید داد، ولی از آنان قرض نخواهید گرفت.

- چنانچه فقط گوش فراداده، دستورات خداوند، خدایتان را که امروز به شما می دهم اطاعت کنید، او شمارا برتر از دیگران خواهد ساخت.

- پس مواظب باشید که از قوانینی که به شما داده ام به هیچ وجه سرپیچی نکنید و هرگز خدایان دیگر را عبادت و پیروی ننمایید. (1)

7. شرط دریافت برکت

- هنگامی که تمام این برکت ها و لعنت ها اتّفاق بیافتد و شما در میان قوم های بیگانه ای که خداوند، خدایتان شمارا به آنجا رانده است سخنان مرا به یاد بیاورید و به سوی خداوند، خدایتان بازگشت نمایید و شما و فرزندانتان با تمامی دل، فرمان هایی را که امروز به شما دادم، اطاعت کنید، آنگاه خداوند، خدایتان شمارا از اسارت نجات خواهد داد.

- او بر شما ترحّم خواهد کرد و شمارا از بین تمام قوم هایی که شمارا در آن ها پراکنده کرده است، جمع خواهد نمود

- اگر در دورترین نقاط دنیا هم باشید، او شمارا جمع می کند و به سرزمین نیاکانتان بازمی گردانید تا دوباره مالک آن شوید. او به شما برکت داده، بیش ازپیش، شمارا خواهد افزود.

- او دل های شما و فرزندانتان را پاک خواهد کرد تا خداوند، خدایتان را با تمامی دل وجان، دوست بدارید و در آن سرزمین زنده بمانید.

- اگر به سوی خداوند بازگشت نمایید و همه ی فرمان هایی را که من امروز به شما می دهم اطاعت کنید، خداوند، خدایتان نیز همه ی این لعنت ها را متوجّه دشمنانتان و کسانی که به شما آزار می رسانند خواهد کرد.

- خداوند، خدایتان شمارا در تمام کارهایتان برکت خواهد داد و به شما فرزندان بسیار و گلّه و محصول فراوان عطا خواهد کرد، چون خداوند بار دیگر از شما راضی خواهد شد، همچنان که از پدران شما راضی بود

- پس فرمان هایی را که در این کتاب قانون نوشته شده، اطاعت کنید و با تمامی دل وجان به سوی خداوند، خدایتان بازگشت نمایید. اطاعت از این فرمان ها، خارج از توانایی و دسترس شما نیست.

- چون این قوانین در آسمان نیست که کسی نتواند آن ها را پایین بیاورد تا آن ها را بشنوید و اطاعت کنید و در ماورای دریاها هم نیست که بگویید: «چه کسی می تواند به آنجا رفته، آن ها را برای ما بیاورد تا آن ها را بشنویم و اطاعت کنیم؟»

- این قوانین به شما بسیار نزدیک اند، آن ها در دل ها و بر لب هایتان هستند تا بتوانید آن ها را اطاعت کنید.

- من امروز مرگ و زندگی، بدی و خوبی را در برابر شما قرار داده ام تا یکی را برگزینید.


1- سفر تثنیه، اصحاح 28، آیات:1- 14

ص:187

- من امروز به شما دستور داده ام که خداوند، خدایتان را دوست داشته، درراه او گام بردارید و قوانین او را نگاه دارید تا زنده مانده، قومی بزرگ بشوید و خداوند، خدایتان به شما در سرزمینی که تصرّف خواهید کرد، برکت بدهد.

- ولی اگر گوش ندهید و اطاعت نکنید و به دنبال خدایان دیگر بروید و آن ها را بپرستید، در این صورت همین امروز به شما اعلام می کنم که یقیناً نابود خواهید شد و در سرزمینی که تصرّف می کنید، عمری طولانی نخواهید داشت.

- زمین و آسمان را شاهد می گیرم که امروز زندگی و مرگ، برکت و لعنت را در برابر شما قرار داده ام. زندگی را انتخاب کنید تا شما و فرزندانتان زنده بمانید. خداوند، خدایتان را دوست داشته، از او اطاعت کنید و به او بچسبید زیرا او زندگی شماست و به شما و فرزندانتان در سرزمینی که به پدرانتان ابراهیم و اسحاق و یعقوب وعده داده است، عمری طولانی عطا خواهد فرمود. (1)

8. خداوند را فراموش نکنید

- اگر تمام فرمان هایی را که امروز به شما می دهم اطاعت کنید، نه تنها زنده خواهید ماند، بلکه تعدادتان نیز افزایش خواهد یافت و به سرزمینی که خداوند به پدرانتان وعده نموده، خواهید رفت و آن را تصرّف خواهید کرد.

- به خاطر آورید چگونه خداوند شمارا در بیابان چهل سال تمام هدایت کرد و شمارا در تنگی قرار داده، آزمایش کرد تا ببیند عکس العمل شما چیست و آیا واقعاً از او اطاعت می کنید یا نه.

- آری او شمارا در سختی و گرسنگی نگه داشت و بعد به شما «منّ» داد تا بخورید، غذایی که شما و پدرانتان قبلاً از آن بی اطّلاع بودید.

- او چنین کرد تا به شما بفهماند که زندگی فقط به خوراک نیست، بلکه به اطاعت از کلام خداوند است.

- در تمام این 40 سال لباس هایتان کهنه نشد و پاهایتان تاول نزد.

- بنابراین باید بفهمید چنانکه پدر پسر خود را تنبیه می کند، خداوند نیز شمارا تأدیب نموده است.

- دستورات خداوند، خدایتان را اطاعت کنید، از او پیروی نمایید و از وی بترسید.

- خداوند، خدایتان شمارا به سرزمین حاصلخیزی می برد، سرزمینی که در درّه ها و کوه هایش نهرها و رودها و چشمه ها جاری است.

- آنجا سرزمین گندم و جو، انگور و انجیر، انار و زیتون و عسل است.

- سرزمینی است که در آن آهن مثل ریگ، فراوان است و مس در تپّه هایش به وفور یافت می شود.

- سرزمینی است که خوراک در آن فراوان است و شما محتاج به چیزی نخواهید بود.


1- سفر تثنیه، اصحاح 30، آیات:1- 20

ص:188

- در آنجا خواهید خورد و سیر خواهید شد و خداوند خدایتان را به خاطر سرزمین حاصلخیزی که به شما داده است شکر خواهید کرد.

- امّا مواظب باشید که در هنگام فراوانی، خداوند، خدایتان را فراموش نکنید و از اوامر او که امروز به شما می دهم سرپیچی ننمایید؛ زیرا وقتی که شکمتان سیر شود و برای سکونت خود خانه های خوبی بسازید و گلّه ها و رمه هایتان فراوان شوند و طلا و نقره و اموالتان زیاد گردد، همان وقت است که باید مواظب باشید مغرور نشوید و خداوند خدایتان را که شمارا از بردگی در مصر بیرون آورد فراموش نکنید

- مواظب باشید خدایی را که شمارا در بیابان ترسناک و بزرگ، در آن زمین خشک و بی آب وعلف که پُر از مارهای سمّی و عقرب ها بود، هدایت کرد، فراموش نکنید.

- او از دل صخره به شما آب داد!

- او با «منّ» شمارا در بیابان سیر کرد، غذایی که پدرانتان از آن بی اطّلاع بودند و او شمارا در تنگی قرارداد و آزمایش کرد تا در آخر به شما برکت دهد.

- او چنین کرد تا شما هیچ گاه تصوّر نکنید که باقدرت و توانایی خودتان ثروتمند شدید.

- همیشه به خاطر داشته باشید که خداوند، خدایتان است که توانایی ثروتمند شدن را به شما می دهد. او این کار را می کند تا وعده ای را که به پدرانتان داد، به جا آورد. ولی اگر خداوند خدایتان را فراموش کنید و به دنبال خدایان دیگر رفته، آن ها را پرستش کنید؛ حتماً نابود خواهید شد. درست همان طور که خداوند ملّت های دیگر را که با شما مقابله می کنند نابود می سازد. اگر از خداوند، خدایتان اطاعت نکنید سرنوشت شما نیز چنین خواهد بود. (1)

9. انتظار خدا از بنی اسرائیل

- اکنون ای قوم اسرائیل، خداوند از شما چه می خواهد، جز این که به سخنان او به دقت گوش کنید و برای خیر و آسایش خودفرمان هایی را که امروز به شما می دهد اطاعت کنید و او را دوست داشته، با تمامی دل وجان او را پرستش کنید؟

- زمین و آسمان از آن خداوند، خدای شماست، باوجود این، او آن قدر به پدرانتان علاقه مند بود و به حدّی ایشان را دوست می داشت که شمارا که فرزندان آن ها هستید انتخاب نمود تا بالاتر از هر ملّت دیگری باشید، همچنان که امروز آشکار است.

- بنابراین دست از سرکشی بردارید و با تمام دل، مطیع خداوند شوید.

- خداوند، خدایتان خدای خدایان و ربُّ الارباب است.

- او خدایی بزرگ و تواناست، خدای مهیبی که از هیچ کس جانب داری نمی کند و رشوه نمی گیرد.

- به داد بیوه زنان و یتیمان می رسد.

- غریبان را دوست می دارد و به آن ها غذا و لباس می دهد.


1- سفر تثنیه، اصحاح 8، آیات:1- 20

ص:189

- (شما هم بادی غریبان را دوست بدارید؛ زیرا خودتان هم در سرزمین مصر غریب بودید)

- باید از خداوند، خدایتان بترسید و او را پرستش کنید و از او جدا نشوید و فقط به نام او سوگند یاد کنید.

- او فخر شما و خدای شماست، خدایی که معجزات عظیمی برای شما انجام داد و خود شاهد آن ها بوده اید.

- وقتی که اجداد شما به مصر رفتند، فقط 70 نفر بودند، ولی اکنون خداوند، خدایتان شمارا به اندازه ی ستارگان آسمان افزایش داده است! (1)

10. خدا را دوست بدارید و اطاعت کنید

- خداوند خدایتان را دوست بدارید و اوامرش را همیشه اطاعت کنید.

- گوش کنید! من با فرزندان شما سخن نمی گویم که مزّه ی تنبیه خداوند را نچشیده و بزرگی و قدرت مهیبش را ندیده اند. ایشان آنجا نبودند تا معجزاتی را که او در مصر علیه فرعون و تمامی سرزمینش انجام داد ببینند. آن ها ندیده اند که خداوند با لشگر مصر و با اسبان و عرابه های ایشان چه کرد و چگونه کسانی را که در تعقیب شما بودند در دریای سرخ غرق نموده، هلاک کرد. آن ها ندیده اند در طول سال هایی که شما در بیابان سرگردان بودید، چگونه خداوند بارها از شما مراقبت کرده است تا شمارا به اینجا برساند. آن ها آنجا نبودند وقتی که داتان و ابیرام، پسران الیاب، از نسل رئوبین، مرتکب گناه شدند و زمین دهان بازکرده، جلو چشم تمامی قوم اسرائیل آن ها را با خانواده و خیمه و اموالشان بلعید.

- ولی شما با چشمانتان، این معجزات عظیم را دیده اید.

- پس این فرمان هایی را که امروز به شما می دهم با دقّت اطاعت کنید تا توانایی آن را داشته باشید که سرزمینی را که به زودی وارد آن می شوید، تصرّف کنید.

- اگر از این اوامر اطاعت کنید، در سرزمینی که خداوند به پدرانتان و به شما که فرزندان ایشان هستید وعده داد، عمر طولانی و خوبی خواهید داشت، در سرزمینی که شیر و عسل در آن جاری است؛ چون سرزمینی که به زودی وارد آن می شوید و آن را تصاحب می کنید، مثل سرزمین مصر که ازآنجا آمده اید نیست و احتیاجی به آبیاری ندارد.

- سرزمین کوه ها و درّه های پُر آب است، سرزمینی است که خداوند، خدایتان خود از آن مراقبت می کند و چشمان او دائم در تمامی سال بر آن دوخته شده است. اگر شما تمام فرمان ها او را که من امروز به شما می دهم، با دقّت اطاعت کنید و اگر خداوند، خدایتان را با تمامی دل وجان، دوست داشته باشید و او را پرستش کنید، آن وقت او بازهم باران را به موقع خواهد فرستاد تا غلّه، شراب تازه و روغن زیتون فراوان داشته باشید. او به شما مراتع سرسبز برای چریدن گلّه هایتان خواهد داد و خود نیز غذای کافی خواهید داشت که بخورید و سیر شوید. ولی هوشیار باشید که دل هایتان از خداوند برنگردد تا خدایان دیگر را بپرستید؛ چون اگر چنین کنید خشم خداوند نسبت به شما افروخته شده، آسمان ها را خواهد بست و دیگر باران نخواهد بارید و شما محصولی نخواهید داشت و به زودی در سرزمین حاصلخیزی که خداوند به شما داده است نابود خواهید شد؛ بنابراین این


1- سفر تثنیه، اصحاح 10، آیات: 12- 22

ص:190

فرمان ها را در دل وجان خود جای دهید. آن ها را به دست های خود و همچنین به پیشانی اتان ببندید تا همیشه به خاطر داشته باشید که باید آن ها را اطاعت کنید. آن ها را به فرزندان خود بیاموزید و همیشه درباره ی آن ها صحبت کنید، خواه در خانه باشید خواه در بیرون، خواه هنگام خواب باشد خواه اوّل صبح آن ها را بر سردر منازل خود و بر دروازه هایتان بنویسید، آنگاه تا زمین و آسمان باقی است، شما و فرزندانتان در سرزمینی که خداوند به پدرانتان وعده داد، زندگی خواهید کرد.

- اگر با دقّت همه ی دستوراتی را که به شما می دهم اطاعت کرده، خداوند خدایتان را دوست بدارید و آنچه را که او می خواهد انجام داده، از او جدا نشوید، آن وقت خداوند همه ی قوم هایی را که با شما مقاومت می کنند هرقدر هم از شما بزرگ تر و قوی تر باشند، بیرون خواهد کرد و شما زمین هایشان را تسخیر خواهید نمود. هر جا که قدم بگذارید به شما تعلّق خواهد داشت. مرزهایتان از بیابان «نِگِب» در جنوب تا «لبنان» در شمال و از «رود فرات» در مشرق تا «دریای مدیترانه» در مغرب خواهد بود. هیچ کس یارای مقاومت با شمارا نخواهد داشت، چون خداوند، خدایتان همان طور که قول داده است هر جا که بروید، ترس شمارا در دل مردمی که با آن ها روبه رو می شوید، خواهد گذاشت.

- من امروز به شما حقّ انتخاب می دهم تا بین برکت و لعنت، یکی را انتخاب کنید.

- اگر فرمان ها خداوند، خدایتان را که امروز به شما می دهم، اطاعت کنید برکت خواهید یافت و اگر از آن ها سرپیچی کرده، خدایان قوم های دیگر را پرستش کنید، مورد لعنت قرار خواهید گرفت. وقتی که خداوند خدایتان شمارا وارد سرزمینی می کند که باید آن را تصرّف کنید، از «کوه جَرِزیم» و از «کوه عیبال» لعنت اعلام خواهد شد. (1)

- شما به زودی از رود اُردُن عبور کرده، در سرزمینی که خداوند به شما می دهد ساکن خواهید شد. فراموش نکنید که در آنجا باید همه ی قوانینی را که امروز به شما می دهم اطاعت کنید. (2)

11. اتمام حجت موسی با بنی اسرائیل برای نافرمانی

- ای قوم اسرائیل گوش کنید!

- امروز باید از رود اُردُن بگذرید تا سرزمین آن سوی رودخانه را تصرّف کنید.

- قوم هایی که در آنجا زندگی می کنند بزرگ تر و قوی تر از شما هستند و شهرهایی حصار دار دارند.

- آن ها غول هایی هستند که کسی نمی تواند در برابر ایشان ایستادگی کند.

- ولی بدان که خداوند خدایتان مثل آتشی سوزاننده پیشاپیش شما درحرکت خواهد بود و آن ها را هلاک خواهد کرد.

- همان طور که خداوند فرموده است شما به زودی بر آن ها پیروز شده، آن ها را از سرزمینشان بیرون خواهید راند.


1- «جَرِزیم و عیبال»، کوه هایی هستند در غرب رود اُردُن، یعنی در سرزمین کنعانی هایی که در آن جا در اراضی بیابانی، نزدیک جلجال زندگی می کنند، «بلوطستان موره»، هم در آن جا قرار دارد.
2- سفر تثنیه، اصحاح 11، آیات:1- 32

ص:191

- پس ازاینکه خداوند این کار را برایتان کرد، نگویید: «چون ما مردم خوبی هستیم، خداوند ما را به این سرزمین آورده تا آن را تصاحب کنیم»

- زیرا خداوند به دلیل شرارت اقوام این سرزمین است که آن ها را ازآنجا بیرون می راند.

- خداوند به هیچ وجه، به سبب این که شما قومی خوب و درستکار هستید، این سرزمین را به شما نمی دهد؛ بلکه به سبب شرارت این اقوام و برای وعده هایی که به پدرانتان ابراهیم و اسحاق و یعقوب داده است، این کار را می کند.

- بازهم تکرار می کنم: خداوند خدایتان به این دلیل این سرزمین حاصلخیز را به شما نمی دهد که مردم خوبی هستید.

- شما مردمی سرکش هستید.

- فراموش نکنید که از روزی که از مصر بیرون آمدید تابه حال مُدام خداوند، خدایتان را در بیابان به خشم آوردید و در تمام این مدّت علیه او قیام کردید.

- او را در «کوه حوریب» غضبناک ساختید، به حدّی که خواست شمارا نابود کند.

- من به کوه رفته بودم تا عهدی را که خداوند، خدایتان با شما بسته بود، یعنی همان لوح های سنگی که قوانینی روی آن ها حک شده بود، بگیرم.

- 40 شبانه روز در آنجا بودم و در تمام این مدّت لب به غذا نزدم و حتّی یک جرعه آب هم ننوشیدم، در پایان آن 40 شبانه روز، خداوند آن 2 لوح سنگی را که قوانین عهد خود را بر آن ها نوشته بود، به من داد، این همان قوانینی بود که او هنگامی که مردم در پای کوه جمع شده بودند از درون آتش اعلام فرموده بود.

- او به من امر فرمود که فوراً از کوه پایین بروم، زیرا قومی که من آن ها را راهنمایی کرده، از مصر بیرون آورده بودم، فاسد شده و خیلی زود از احکام خداوند روی گردان شده، بُتی ساخته بودند.

- خداوند به من گفت: «مرا واگذار تا این قوم سرکش را نابود کنم و نامشان را از زیر آسمان محو ساخته، قوم دیگری از تو به وجود آورم، قومی که بزرگ تر و قوی تر از ایشان باشد.»

- من درحالی که 2 لوح قوانین خداوند را در دست داشتم، از کوه که شعله های آتش آن را فراگرفته بود، پایین آمدم. در آنجا چشمم به بُت گوساله شکلی افتاد که شما ساخته بودید!

- چه زود از فرمان خداوند، خدایتان سرپیچی کرده، نسبت به او گناه ورزیدید! من لوح ها را به زمین انداختم و در برابر چشمانتان آن ها را خُرد کردم. آنگاه به مدّت 40 شبانه روز دیگر، در حضور خداوند رو بر زمین نهادم، نه نانی خوردم و نه آبی نوشیدم، زیرا شما بر ضد خدا گناه کرده، او را به خشم آورده بودید. می ترسیدم از شدّت خشم، شمارا نابود کند، ولی یک بار دیگر خداوند، خواهش مرا اجابت کرد، هارون نیز درخطر بزرگی بود چون خداوند بر او غضبناک شده، می خواست او را بکشد، ولی من دعا کردم و خداوند او را بخشید.

ص:192

- من آن گوساله را که شما آن را از طلا ساخته بودید و مظهر گناه شما بود برداشته، در آتش انداختم، بعد آن را کوبیدم و به صورت غباری نرم درآورده، به داخل نهری که از دل کوه جاری بود ریختم. شما در «تعبیره و مسا و قبروت هتاوه» نیز خشم خداوند را برافروختید.

- «در قادش برنیع» وقتی که خداوند به شما گفت به سرزمینی که به شما داده است داخل شوید، از او اطاعت ننمودید؛ زیرا باور نکردید که او به شما کمک خواهد کرد.

- آری از اولین روزی که شمارا شناختم، علیه خداوند یاغی گری کرده اید.

- پس خداوند، خواست شمارا هلاک کند، ولی من 40 شبانه روز در برابر او به خاک افتادم و التماس کرده، گفتم: «ای خداوند، قوم خود را نابود نکن، آن ها میراث تو هستند که باقدرت عظیمت از مصر نجات یافتند. خدمتگزارانت ابراهیم و اسحاق و یعقوب را به یادآور و از لجاجت و عصیان و گناه این قوم چشم پوشی کن؛ زیرا اگر آن ها را از بین ببری، مصری ها خواهند گفت که: خداوند قادر نبود آن ها را به ایشان وعده داده بود برساند، آن ها خواهند گفت که: خداوند ایشان را نابود کرد، چون از ایشان بیزار بود و آن ها را به بیابان برد تا آن ها را بکشد. ای خداوند، آن ها قوم تو میراث تو هستند که آن ها را باقدرت عظیم و دست توانای خود از مصر بیرون آوردی» (1)

12. ده فرمان بار دیگر نوشته می شود

- در آن هنگام خداوند به من فرمود: «2 لوح سنگی دیگر مانند لوح های قبلی بتراش و یک صندوق چوبی برای نگهداری آن ها بساز و لوح ها را همراه خود نزد من به کوه بیاور.

- من روی آن لوح ها، همان فرمان هایی را که روی لوح های اوّل بود و تو آن ها را شکستی، دوباره خواهم نوشت آنگاه آن ها را در صندوق بگذار »

- بنابراین من یک صندوق از چوب اقاقیا ساخته، 2 لوح سنگی مانند لوح های اوّل تراشیدم و لوح ها را برداشته، از کوه بالا رفتم.

- خدا دوباره ده فرمان را روی آن ها نوشت و آن ها را به من داد. (آن ها همان فرمان هایی بودند که وقتی همگی شما در پایین کوه جمع شده بودید، از درون آتش روی کوه به شما داده بود)

- آنگاه از کوه پایین آمدم و طبق فرمان خداوند لوح ها را در صندوقی که ساخته بودم گذاشتم.

- آن لوح ها تا امروز هم در آنجا قرار دارند.

- سپس قوم اسرائیل، از «بئیروت بنی یعقان» به «موسیره» کوچ کردند.

- در آنجا هارون درگذشت و مدفون گردید و پسرش العازار به جای او به خدمت کاهنی پرداخت. آنگاه به «جُد جوده» و ازآنجا به «یُطبات» که نهرهای فراوانی داشت، سفر کردند.


1- سفر تثنیه، اصحاح 9، آیات:1- 29

ص:193

- در آنجا بود که خداوند، قبیله ی لاوی را برای حمل صندوقی که در آن ده فرمان خداوند قرار داشت انتخاب نمود تا در حضور او بایستند و او را خدمت کنند و به نام او برکت دهند، به طوری که تا امروز هم این کار را انجام می دهند. (به همین دلیل است که برای قبیله ی لاوی مثل قبایل دیگر، سهمی در سرزمین موعود، در نظر گرفته نشده است، زیرا همچنان که خداوند به ایشان فرمود، او خود میراث ایشان است)

- چنانکه قبلاً هم گفتم برای دومین بار 40 شبانه روز در حضور خداوند در بالای کوه ماندم و خداوند بار دیگر التماس های مرا اجابت فرمود و از نابود کردن شما صرف نظر نمود.

- او به من فرمود: «برخیز و بنی اسرائیل را به سرزمینی که به پدرانشان وعده داده ام هدایت کن تا به آنجا داخل شده، آن را تصاحُب کنند.» (1)

13. عواقب نا اطاعتی

- اگر به خداوند، خدایتان گوش ندهید و قوانینی را که امروز به شما می دهم اطاعت نکنید، آن وقت تمام این لعنت ها بر سر شما خواهد آمد:

- خداوند شهر و مزرعه اتان را لعنت خواهد کرد.

- او میوه و نانتان را لعنت خواهد کرد و به شما، فرزندان و محصولات و گلّه و رمه ی کم خواهد داد.

- خداوند، شمارا در هر کاری که بکنید، لعنت خواهد کرد.

- اگر شرارت ورزیده، خدا را ترک کنید، خداوند نیز در همه ی کارهایتان شمارا به مصیبت و اضطراب و ناکامی، دچار خواهد کرد تا به کلی از میان بروید.

- آن قدر بیماری در بین شما خواهد فرستاد تا از روی زمینی که به زودی آن را تصرّف می کنید، محو نابود شوید.

- او شمارا گرفتار بیماری های مهلک و تب و التهاب خواهد کرد و خشک سالی و باد سوزان خواهد فرستاد تا محصولتان را از بین ببرند.

- تمامی این بلاها آن قدر شمارا دنبال خواهند کرد تا نابود شوید.

- باران از آسمان نخواهد بارید و زمین زیر پایتان، چون آهن، خشک خواهد بود.

- عوض باران، خداوند طوفان خاک و شن خواهد فرستاد و شمارا هلاک خواهد کرد.

- خداوند شمارا در مقابل دشمنانتان، شکست خواهد داد. از یک سو علیه آن ها بیرون خواهید آمد ولی در برابر ایشان، به 7 سو پراکنده خواهید شد و همه ی قوم های روی زمین با دیدن وضع اسفناک شما هراسان خواهند گردید.

- اجسادتان خوراک پرندگان و حیوانات وحشی خواهد شد و کسی نخواهد بود که آن ها را براند.

- خداوند همان دُملی را که بر مصریان آورد بر شما خواهد فرستاد.

- او بدن های شمارا به زخم های گوناگون مبتلا خواهد کرد تا خود را بخارانید و علاجی نداشته باشید.

- خداوند، دیوانگی، کوری و پریشانی بر شما مستولی خواهد کرد.


1- سفر تثنیه، اصحاح 10، آیات:1- 11

ص:194

- در روشنایی آفتاب، مثل نابینایی که در تاریکی به سختی راه خود را پیدا می کند، کورکورانه راه خواهید رفت.

- در هیچ کاری موفّق نخواهید بود. دائم مورد ظلم دیگران واقع شده، اموالتان چپاوُل خواهد گردید، هیچ کس به دادتان نخواهد رسید.

- شخص دیگری با نامزدتان ازدواج خواهد کرد و در خانه ای که بنا می کنید کس دیگری زندگی خواهد کرد

- میوه ی تاکستانی را که غرَس کرده اید دیگران خواهند خورد و گاوهایتان را در برابر چشمانتان سر خواهند برید، ولی حتّی یک تکّه از گوشت آن ها را نخواهید خورد.

- الاغ هایتان را پیش روی شما به غارت خواهند برد.

- گوسفندانتان به دشمنانتان داده خواهند شد و کسی نخواهد بود که به داد شما برسد.

- پسران و دخترانتان را در برابر چشمانتان به ردگی خواهند برد و دل هایتان در اشتیاق دیدن آن ها خون خواهد شد، ولی کاری از دستتان بر نخواهد آمد.

- قومی بیگانه که حتّی اسمش را هم نشنیده اید محصولاتی را که با هزار زحمت کاشته اید، خواهند خورد.

- همیشه زیر ظلم و ستم خواهید بود.

- با دیدن وضع ناگوار اطراف خود، دیوانه خواهید شد.

- خداوند شمارا از سرتاپا به دمل های التیام ناپذیر مُبتلا خواهد کرد.

- خداوند، شما و پادشاهی را که برمی گزینید، نزد قومی که نه شما و نه اجدادتان می شناختید تبعید خواهد کرد.

- در آنجا خدایان چوبی و سنگی را پرستش خواهید نمود.

- خداوند، شمارا در میان قوم ها پراکنده خواهد ساخت و مردم با دیدن وضعتان هراسان خواهند شد و شما در میان قوم ها رسوا و انگشت نما خواهید بود.

- بسیار خواهید کاشت، ولی اندک درو خواهید کرد، چون ملخ ها محصولاتتان را خواهند خورد.

- تاکستان ها غرس کرده، از آن ها مراقبت خواهید نمود، ولی از انگور آن ها نخواهید خورد و از شراب آن ها نخواهید نوشید، زیرا کِرم، درختان را از بین خواهد برد.

- در همه جا درختان زیتون خواهند رویید، ولی از آن ها روغنی به دست نخواهید آورد؛ چون میوه اشان قبل از رسیدن خواهد ریخت.

- پسران و دختران خواهید داشت، امّا آن ها را از دست شما خواهند ربود و به اسارت خواهند برد.

- ملخ ها، درخت ها و محصولات شمارا نابود خواهند کرد.

- غریبانی که در میان شما زندگی می کنند روزبه روز ثروتمندتر خواهند شد و شما روزبه روز فقیرتر.

- نه آن ها به شما قرض خواهند داد، نه شما به آن ها. ایشان ارباب خواهند شد و شما نوکر تمامی این لعنت ها بر سرتان خواهد آمد تا نابود شوید، زیرا نخواستید از خداوند، خدایتان اطاعت کنید و از دستوراتش پیروی نمایید.

- همه ی این بلایا که دامن گیر شما و فرزندانتان می شود، درس عبرتی برای دیگران خواهد بود.

- چون در زمان فراوانی، خداوند را با شادی و خوشی خدمت نکردید.

- پس او دشمنانتان را بر شما مسلط خواهد کرد تا در گرسنگی و تشنگی، برهنگی و بیچارگی، آن ها را بندگی نمایید

ص:195

- یوغی آهنین بر گردن شما خواهد بود تا وقتی که نابود شوید.

- خداوند قومی را از دوردست ها به سراغتان خواهد فرستاد، قوم یکه زبانشان را نمی فهمید، ایشان مثل عقاب، بر شما فرود خواهند آمد.

- این قوم درنده خود، نه به پیران شما رحم خواهند کرد و نه به جوانانتان.

- آن ها گلّه و محصولتان را خواهند خورد و شما از گرسنگی خواهید مُرد.

- نه غلّه ای برای شما باقی خواهد ماند، نه شراب تازه ای و نه روغن زیتونی، نه گوساله ای و نه برّه ای.

- تمام شهرهایتان را محاصره خواهند کرد و دیوارهای محکم و بلند آن ها را فرو خواهند ریخت، همان دیوارهایی که فکر می کردید از شما محافظت خواهند کرد.

- در آن روزهای سخت محاصره، حتّی گوشت پسران و دخترانتان را هم خواهید خورد.

- نجیب ترین و دلسوزترین مرد، حتّی به برادر خود و زن محبوب خویش و بچه هایش که هنوز زنده هستند، ترحّم نخواهد کرد؛ و از دادن قطعه ای از گوشتی که می خورد، یعنی گوشت فرزندانش به آن ها امتناع خواهد کرد؛ چون به خاطر محاصره ی شهر چیزی برای خوردن ندارد.

- ظریف ترین و لطیف ترین زن که رغبت نمی کرد حتّی نوک پایش را به زمین بگذارد، حاضر نخواهد بود از آنچه می خورد به شوهر و فرزندان محبوبش بدهد.

- جفت نوزاد و کودکی را که تازه به دنیا آورده، از ایشان مخفی خواهد ساخت تا خودش به تنهایی آن ها را بخورد.

- چنین خواهد بود وحشت گرسنگی و پریشانی، در زمانی که دشمنان، شمارا محاصره کنند.

- اگر از اطاعت کلیه ی قوانینی که در این کتاب نوشته شده، سرپیچی کنید و از احترام گذاشتن به نام مجید و مهیب خداوند، خدایتان، امتناع ورزید، آنگاه خداوند بر شما و فرزندانتان بلاهای سخت و امراض غیرقابل علاج خواهد فرستاد.

- خداوند شمارا به تمام امراضی که در مصر از آن ها می ترسیدید دچار خواهد کرد و علاجی نخواهد بود.

- خداوند هرگونه، بیماری و بلایی را که وجود دارد، حتّی آن هایی را که در این کتاب، اسمی از آن ها برده نشده، به سراغ شما خواهد فرستاد تا نابود شوید.

- اگرچه قبلاً به اندازه ی ستارگان آسمان، بی شمار بودید، تعداد کمی از شما باقی نخواهد ماند، زیرا از خداوند، خدایتان اطاعت نکردید.

- همان طور که خداوند از احسان کردن و افزودن شما شادی کرده است، همان گونه نیز در آن وقت از نابود کردن شما خوشحال خواهد شد و شما از سرزمینی که تصرّف می کنید ریشه کن خواهید گشت.

- خداوند، شمارا در میان تمامی ملّت ها از یک گوشه ی عالم تا گوشه ی دیگر پراکنده خواهد ساخت.

- در آنجا خدایان دیگر را که نه خود می شناختید و نه پدرانتان، پرستش خواهید کرد، خدایانی که از چوب و سنگ ساخته شده اند.

- در میان آن قوم ها روی آرامش را نخواهید دید، بلکه خداوند به شما دل هایی لرزان و چشمانی گریان و افکاری پریشان خواهد داد.

ص:196

- زندگی شما دائم درخطر خواهد بود، شب و روزتان با ترس سپری خواهد شد و اُمیدی برای دیدن روشنایی صبح نخواهید داشت.

- به خاطر آنچه می بینید، ترس و وحشت وجود شمارا فرا خواهد گرفت.

- صبحگاهان خواهید گفت: «ای کاش شب می شد! و شامگاهان: ای کاش صبح می شد!»

- خداوند شمارا با کشتی به مصر خواهد فرستاد هرچند قبلاً گفته بودم که هرگز دیگر مصر را نخواهید دید.

- در آنجا حاضر خواهید شد حتّی خود را به بردگی دشمنانتان بفروشید، امّا خریداری نخواهید داشت. (1)

14. عهد خداوند با اسرائیل در موآب

- این است مفاد عهدی که خداوند در سرزمین موآب توسّط موسی با قوم اسرائیل بست

- این عهد غیر از عهدی بود که قبلاً در «کوه حوریب» بسته شده بود.

- موسی تمام بنی اسرائیل را احضار کرد و سخنان زیر را به ایشان گفت.

- شما با چشمان خود بلاهایی را که خداوند بر سر فرعون و درباریانش آورد، دیدید و شاهد معجزات عظیم خداوند در سراسر مصر بودید.

- ولی تا امروز خداوند دل هایی که بفهمند و چشمانی که ببینند و گوش هایی که بشنوند به شما نداده است.

- خداوند 40 سال شمارا در بیابان هدایت کرد. در این مدّت نه لباس هایتان کهنه شد و نه کفش هایتان پاره گشت.

- هرچند نانی برای خوردن و شرابی برای نوشیدن نداشتید، امّا خداوند روزی شمارا می رساند تا به شما بفهماند که او خدای شماست.

- زمانی که به اینجا رسیدیم، سیحون (پادشاه سرزمین حشبون) و عوج (پادشاه سرزمین باشان) با ما به جنگ برخاستند، ولی ما ایشان را شکست دادیم و سرزمینشان را گرفتیم و به قبیله های رئوبین، جاد و نصف قبیله ی منسی دادیم.

- مفاد این عهد را اطاعت کنید تا در تمام کارهایتان موفّق باشید.

- همگی شما یعنی رهبران، ریش سفیدان، مردان قوم، همراه کودکان و همسرانتان و غریبانی که در بین شما زندگی می کنند یعنی کسانی که هیزم می شکنند و برایتان آب می آورند، امروز در حضور خداوند، خدایتان ایستاده اید.

- اینجا ایستاده اید تا به عهدی که خداوند، خدایتان امروز با شما می بندد وارد شوید.

- امروز خداوند می خواهد شمارا به عنوان قوم خود تأیید کند و خدای شما باشد، همان طور که به شما و به پدرانتان، ابراهیم و اسحاق و یعقوب وعده داد.


1- سفر تثنیه، اصحاح 28، آیات:15- 68

ص:197

- این پیمان تنها با شما که امروز در حضورش ایستاده اید بسته نمی شود، بلکه با تمام نسل های آینده ی اسرائیل نیز بسته می شود.

- یقیناً به یاد می آورد که چگونه در سرزمین مصر زندگی می کردیم و پس از خروج ازآنجا چطور از میان قوم های دیگر گذشتیم.

- شما بت های قبیح آن سرزمین ها را دیدید که از چوب و سنگ و نقره و طلا ساخته شده بودند

- امروز در میان شما مرد یا زن، خاندان یا قبیله ای نباشد که از خداوند، خدایمان برگردد و بخواهد این خدایان را بپرستد و با این کار، به تدریج قوم را مسموم کند.

- کسی در میان شما نباشد که پس از شنیدن این هشدارها، آن ها را سرسری بگیرد و فکر کند اگر به راه های گستاخانه ی خود ادامه دهد صدمه ای نخواهد دید.

- این کار او همگی شمارا نابود خواهد کرد؛ چون خداوند از سر تقصیرات او نمی گذرد، بلکه خشم و غیرتش بر ضد آن شخص شعله ور خواهد شد و تمام لعنت هایی که در این کتاب نوشته شده، بر سر او فرود خواهد آمد و خداوند اسم او را از روی زمین محو خواهد کرد.

- خداوند او را از تمامی قبیله های اسرائیل جُدا خواهد نمود و کلیه ی لعنت هایی را که در این کتاب ذکرشده، بر سر او نازل خواهد کرد.

- آنگاه فرزندان شما و نسل های آینده و غریبانی که از کشورهای دوردست از سرزمین شما عبور کنند، بلاها و بیماری هایی را که خداوند بر این سرزمین نازل کرده است، خواهند دید.

- آن ها خواهند دید که تمام زمین، شوره زاری است خشک و سوزان که در آن نه چیزی کاشته می شود و نه چیزی می روید.

- سرزمینتان درست مثل «سدوم» و «عموره» و «ادمه» و «صبوئیم» خواهد بود که خداوند در خشم خود، آن ها را ویران کرد.

- قوم ها خواهند پرسید: «چرا خداوند با این سرزمین چنین کرده است؟ دلیل این خشم بی امان او چه بوده است؟»

- در جواب ایشان گفته خواهد شد: «چون مردم این سرزمین عهدی را که هنگام خروج از مصر خداوند، خدای پدرانشان با ایشان بسته بود، شکستند.

- ایشان به پرستش خدایانی پرداختند که آن ها را قبلاً نمی شناختند و خداوند پرستش آن ها را منع کرده بود.

- پس خشم خداوند علیه این سرزمین افروخته شد و کلیه ی لعنت های او که در این کتاب نوشته شده، بر سرشان فروریخت.

- خداوند باخشم و غضب شدید خود، ایشان را از سرزمینشان، ریشه کن ساخت و آن ها را به سرزمین دیگری راند که تا امروز در آنجا زندگی می کنند. »

ص:198

- اَسراری هست که خداوند، خدایمان بر ما کشف نفرموده است، امّا او قوانین خود را بر ما و فرزندانمان آشکار نموده است تا آن ها را اطاعت کنیم. (1)

15. یوشع علیه السلام جانشین موسی می شود

- موسی در ادامه ی سخنان خود، به قوم اسرائیل چنین گفت: «من اکنون 120 سال دارم و دیگر قادر نیستم شمارا رهبری کنم. خداوند به من گفته است از رود اُردُن عبور نخواهم کرد. خود خداوند شمارا رهبری خواهد نمود و قوم هایی را که در آنجا زندگی می کنند، نابود خواهد کرد و شما سرزمین ایشان را به تصرّف خود درخواهید آورد.

- طبق فرمان خداوند، یوشع، رهبر شما خواهد بود.

- خداوند همان طور که سیحون و عوج، پادشاهان اموری را هلاک ساخته، سرزمینشان را ویران نمود، قوم هایی را نیز که در این سرزمین زندگی می کنند، نابود خواهد کرد.

- خداوند ایشان را به دست شما تسلیم خواهد کرد و شما باید طبق دستوری که داده ام با آن ها رفتار کنید، قوی و دلیر باشید، از ایشان نترسید، خداوند، خدایتان با شما خواهد بود، او شمارا تنها نخواهد گذاشت و ترک نخواهد کرد» آنگاه موسی یوشع را احضار کرده، در حضور تمامی قوم اسرائیل به او گفت: «قوی و دلیر باش، زیرا تو این قوم را به سرزمینی که خداوند به اجدادشان، وعده داده است، رهبری خواهی کرد تا آنجا را تصرّف کنند. ترسان نباش، زیرا خداوند با تو خواهد بود و پیشاپیش تو حرکت خواهد کرد. او تو را تنها نخواهد گذاشت و ترک نخواهد کرد» (2)

16. قرائت قوانین خدا و تحویل به کاهنان لاوی

- آنگاه موسی قوانین خدا را که قبلاً به لاویان ابلاغ کرده بود، (3) به صورت مکتوب نوشت و آن را به کاهنان لاوی که صندوق عهد خداوند را حمل می کردند و نیز به ریش سفیدان اسرائیل سپرد.

- او به ایشان فرمود: «این قوانین را در پایان هر 7 سال، یعنی در سالی که قرض ها بخشیده می شود، هنگام عید خیمه ها که تمام قوم اسرائیل، در حضور خداوند، در مکانی که او برای عبادت تعیین می کند جمع می شوند، برای آن ها بخوانید. تمام مردان، زنان، بچّه ها و غریبانی را که در میان شما زندگی می کنند، جمع کنید تا قوانین خداوند را بشنوند و یاد بگیرند که خداوند، خدایتان را احترام نمایند و دستوراتش را اطاعت کنند. چنین


1- سفر تثنیه، اصحاح 29، آیات:1- 29
2- سفر تثنیه ، اصحاح 31، آیات:1-8
3- سفر لاویان

ص:199

کنید تا بچّه هایتآن که با این قوانین آشنایی ندارند، آن ها را بشنوند و بیاموزند که در سرزمین موعود تا هنگامی که زنده اند، خداوند را احترام نمایند.» (1)

17. آخرین دستورات خدا به موسی

- آنگاه خداوند به موسی فرمود: «پایان عمرت نزدیک شده است، یوشع را بخوان و با خود به خیمه ی عبادت بیاور تا دستورات لازم را به او بدهم»،

- پس موسی و یوشع به خیمه ی عبادت وارد شدند.

- در خیمه ی عبادت، خداوند در ابر ظاهر شد و ابر، بالای در خیمه ایستاد. سپس خداوند به موسی گفت:

- «تو خواهی مُرد و به پدرانت ملحق خواهی شد. بعد از تو، این قوم در سرزمین موعود، به من خیانت کرده، به پرستش خدایان بیگانه خواهند پرداخت و مرا از یاد برده، عهدی را که با ایشان بسته ام خواهند شکست.

- آنگاه خشم من بر ایشان شعله ور شده، ایشان را ترک خواهم کرد و رویم را از ایشان بر خواهم گرداند تا نابود شوند؛ سختی ها و بلاهای بسیار بر ایشان نازل خواهد شد به طوری که خواهند گفت: «خدا دیگر در میان ما نیست.»

- من به سبب گناه بت پرستی اشان، رویم را از ایشان برمی گردانم.

- اکنون کلمات این سرود را که به تو می دهم بنویس و به مردم اسرائیل یاد بده تا هشداری به آن ها باشد.

- زمانی که ایشان را به سرزمینی که به پدرانشان وعده دادم آوردم، یعنی به سرزمینی که شیر و عسل در آن جاری است و پس ازاینکه سیر و فربه شدند و به پرستش خدایان دیگر پرداختند و مرا رَد نموده، عهد مرا شکستند و به سختی ها و بلاهای بسیار دچار شدند، در آن هنگام، این سرود دلیل محنت هایشان را به یاد آن ها خواهد آورد.

- این سرود از نسلی به نسل دیگر، سینه به سینه نقل خواهد شد. من از همین حالا، حتّی قبل از این که وارد سرزمین موعود شوند، افکار ایشان را می دانم. »

- پس در همان روز، موسی کلمات سرود را نوشت و آن را به قوم اسرائیل یاد داد. (2)

- سپس خداوند به یوشع فرمود: «قوی و دلیر باش، زیرا تو باید مردم اسرائیل را به سرزمینی که من به ایشان وعده داده ام هدایت کنی و ن با تو خواهم بود»

- وقتی که موسی کلیه ی قوانینی را که در این کتاب ثبت شده است نوشت، به لاویانی که صندوق عهد خداوند را حمل می کردند فرمود: «این کتاب قانون را به عنوان هشداری جدی به قوم اسرائیل، در کنار صندوق عهد


1- سفر تثنیه ، اصحاح 31، آیات:9-13
2- این سرود را در اصحاح 32 ذکر خواهیم کرد.

ص:200

خداوند، خدایتان قرار دهید. چون می دانم که این قوم چقدر یاغی و سرکش اند. اگر امروز که در میان ایشان هستم، نسبت به خداوند این چنین یاغی شده اند، پس بعد از مرگ من چه خواهند کرد؟! اکنون کلیه ی رهبران و ریش سفیدان قبیله هایتان را احضار کنید تا این سخنان را به ایشان بگویم و زمین و آسمان را بر ایشان شاهد بگیرم.

- می دانم که پس از مرگ من، خود را به کلی آلوده کرده، از دستوراتی که به شما داده ام سرپیچی خواهید کرد. در روزهای آینده، مُصیبت گریبان گیر شما خواهد شد، زیرا آنچه را که خداوند نمی پسندد همان را انجام خواهید داد و او را بسیار غضبناک خواهید کرد. » (1)

18. آخرین دستورات موسی

وقتی که موسی و یوشع کلمات این سرود را برای قوم اسرائیل خواندند، موسی به قوم گفت:

- «به سخنانی که امروز به شما گفتم توجّه کنید و به فرزندان خود دستور دهید تا به دقت از تمام قوانین خدا اطاعت کنند؛ زیرا این قوانین کلماتی بی ارزش نیستند، بلکه حیات شما هستند. از آن ها اطاعت کنید تا در سرزمینی که در آن طرف رود اُردُن، تصرّف خواهید کرد، عمر طولانی داشته باشید.»

- همان روز خداوند به موسی گفت: «به کوهستان عباریم واقع در سرزمین موآب، مقابل اِریحا برو. در آنجا بر کوه نبو برای او و تمام سرزمین کنعان را که به قوم اسرائیل می دهم، ببین.

- سپس تو در آن کوه خواهی مُرد و به اجداد خودخواهی پیوست.

- همان طور که برادرت هارون نیز در کوه هور درگذشت و به اجداد خود پیوست؛ زیرا هر دو شما در برابر قوم اسرائیل، کنار چشمه ی مریبه ی قادش واقع در بیابان «صین» حرمت قدّوسیّت مرا نگه نداشتید.

- سرزمینی را که به قوم اسرائیل می دهم در برابر خودخواهی دید، ولی هرگز وارد آن نخواهی شد.» (2)

19. موسی قبایل اسرائیل را برکت می دهد

- این است برکتی که موسی، مرد خدا، قبل از مرگش به قوم اسرائیل داد:

- خداوند از کوه سینا آمد، او از کوه سعیر طلوع کرد و از کوه فاران درخشید،

- ده ها هزار فرشته همراه او بودند و آتشی مشتعل، در دست راست او.

- او قوم خود را دوست می دارد و از آن ها حمایت می کند.

- ایشان نزد پاهای او می نشینند و از سخنانش بهره مند می شوند.

- قوانینی که من برای قوم اسرائیل آوردم، میراث ایشان است.

- وقتی قبایل و رهبران اسرائیل جمع شدند، خداوند را به پادشاهی خود برگزیدند.


1- سفر تثنیه، اصحاح 31، آیات:14-29
2- سفر تثنیه ، اصحاح 32، آیات:44-52

ص:201

- موسی درباره ی قبیله ی رئوبین چنین گفت: «رئوبین زنده باشد و نمیرد و افراد قبیله اش کم نشوند.»

- و درباره ی قبیله ی یهودا چنین گفت: «ای خداوند! صدای یهودا را بشنو، او را با قومش متّحد گردان، او را در مقابل دشمنان یاری ده تا بتواند از خود دفاع کند.»

- و درباره ی قبیله ی لاوی چنین گفت: «ای خداوند، «اوریم و تمیم» (1) خود را به خادمان امین خود سپردی، تو ایشان را در «مسا» آزمودی و در کنار چشمه ی «مریبه» امتحان نمودی. ایشان تو را بیش از پدر و مادر، برادر و فرزند، دوست داشتند، از کلام تو اطاعت کردند و نسبت به عهد تو وفادار ماندند.

- آن ها قوانین تو را به بنی اسرائیل می آموزند و بر قربانگاه تو، بخور و قربانی به تو تقدیم می کنند.

- ای خداوند، قبیله ی لاوی را برکت ده و خدمت ایشان را قبول بفرما، کمر دشمنانشان را بشکن تا دیگر برنخیزند »

- و درباره ی قبیله ی بنیامین چنین گفت: «او محبوب خداوند است و در پناه او زیست می کند، خداوند تمامی روز او را احاطه می نماید و از هر بلایی او را حفظ می کند»

- و درباره ی قبیله ی یوسف چنین گفت: «خداوند سرزمینشان را برکت دهد، با باران و آب های زیرزمین. سرزمینشان در هر فصلی پربار باشد و از محصولاتی که آفتاب می رویاند غنی گردد. کوه های قدیمی اشان پُر از درخت میوه شوند و تپّه های جاودانی شان حاصلخیز گردند. در زمینشان وفور نعمت باشد و ایشان از رضایت خداوند برخوردار گردند، خداوندی که در بوته ی مشتعل ظاهر گشت.

- تمامی این برکات بر یوسف باد، بر کسی که میان برادران خود شاهزاده بود.

- یوسف در قوّت مانند گاو جوان است و همچون گاو وحشی با شاخ های خویش، تمام قوم ها را می زند. این برکات بر هزاره های «منسی» و ده هزاره های «افرایم» باد.

- و درباره ی قبیله های زبولون و یساکار چنین گفت: «ای زبولون، سفرهای تو با شادی همراه باشد و تو ای یساکار، در خیمه های خود شادمان باش. زبولون و یساکار قوم ها را به کوه خود، دعوت خواهند کرد و در آنجا قربانی های راستین، تقدیم خواهند نمود.

- ثروت دریا از آن ایشان خواهد شد و گنجینه های نهفته در شن، نصیب آن ها خواهد گردید. »

- درباره ی قبیله ی جان چنین گفت: «برکت بر کسانی باد که به جاد کمک می کنند، او مانند شیری است درّنده و قوی. بهترین قسمت سرزمین را برای خود برگزید، قسمتی را که سهم حاکم بود، به او دادند. او مردم را هدایت کرد و حکم و داوری خدا را د رمورد اسرائیل اجرا نمود»

- و درباره ی قبیله ی دان چنین گفت: «دان مانند بچّه شیری است که از باشان می جهد»

- و درباره ی قبیله ی نفتالی چنین گفت: «نفتالی از رحمت ها و برکات خداوند لبریز است، مرز جنوبی سرزمین او تا دریاچه ی جلیل وسعت خواهد یافت»


1- اوریم و تمیم، دو شیء بودند که جهت پی بردن به خواست خدا، به وسیله ی کاهن به کار می رفتند. - (نگاه کنید به: سفرخروج 28: 30)

ص:202

- و درباره ی قبیله ی اشیر چنین گفت: «اشیر بیش از قبایل دیگر، برکت یافته است. در میان برادرانش محبوب باشد و سرزمینش از محصول زیتون غنی گردد. شهرهایش با دروازه های آهنین محصور شود و تا وقتی زنده است، از قدرتش کاسته نگردد»

- ای اسرائیل