تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 9

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 9/ حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 9

حسین انصاریان

ص :3

ص :4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :5

ص :6

ادامۀ دعای 20 : مکارم اخلاق و اعمال پسندیده

اشاره

استاد حسین انصاریان

ادامۀ دعای 20 در مکارم اخلاق و اعمال پسندیده

«11»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیَّ إِذَا کَبِرْتُ وَ أَقْوَی قُوَّتِکَ فِیَّ إِذَا نَصِبْتُ وَ لاَ تَبْتَلِیَنِّی بِالْکَسَلِ عَنْ عِبَادَتِکَ وَ لاَ الْعَمَی عَنْ سَبِیلِکَ وَ لاَ بِالتَّعَرُّضِ لِخِلاَفِ مَحَبَّتِکَ وَ لاَ مُجَامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْکَ وَ لاَ مُفَارَقَةِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَیْکَ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و فراخ ترین روزی را، هنگامی که پیر شدم برایم قرار ده، و نیرومندترین نیرویت را، زمانی که خسته و درمانده شدم نصیبم فرما، و مرا به سستی و کسالت از بندگیت مبتلا نکن، و نه به نابینایی از شناخت راهت، و نه به دچار شدن خلاف دوستیت، و نه به همراهی کردن با کسی که از تو جدا شده، و نه به جدا شدن از کسی که با تو همراه گشته.

وسعت رزق در پیری

اشاره

«رزق در لغت: به معنی بخشش مستمر و متداوم است اعم از این که مادی باشد یا معنوی، بنابراین هر گونه بهره ای را که خداوند نصیب بندگان می کند از مواد غذایی و مسکن و پوشاک و یا علم و عقل و فهم و ایمان و اخلاص، به همه اینها رزق گفته می شود.

طرز روزی رساندن خداوند به موجودات مختلف، راستی حیرت انگیز است، از جنینی که در شکم مادر قرار گرفته و هیچ کس به هیچ وجه در آن ظلمتکدۀ اسرارآمیز به او دسترسی ندارد تا حشرات گوناگونی که در اعماق تاریک زمین و

ص:7

لانه های پرپیچ و خم و در لابه لای درختان و بر فراز کوه ها و در قعر دره ها زندگی دارند، از دیدگاه علم او هرگز مخفی و پنهان نیستند و همان گونه که قرآن می گوید:

خداوند هم جایگاه و «آدرس اصلی» آنها را می داند و هم محل سیار آنان را و هر جا باشند روزی آنان را به آنان حواله می کند.

جالب این که در بعضی آیات به هنگام بحث از روزی خواران تعبیر به «دابه و جنبده» شده است و این اشارۀ لطیفی به مسألۀ رابطۀ «انرژی و حرکت» است و می دانیم هر جا حرکتی وجود دارد نیازمند به مادۀ انرژی زا است یعنی ماده ای که منشأ حرکت گردد. قرآن نیز در آن آیات می فرماید: خداوند به تمام موجودات متحرک روزی می بخشد.» (1)اکنون با توجه به توضیحی که راجع رزق و روزی بیان شد ممکن است به ذهن بعضی ها اینطور بیاید که چرا امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: «أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیَّ إِذَا کَبِرْتُ» مگر خداوند روزی هر کسی را از آغاز تا پایان عمر معین نکرده، مگر گفته نمی شود که رزق و روزی از قبل برای انسان مقدر شده و به موقع لزوم به او خواهد رسید، پس فرقی نمی کند از دوران جنینی تا پایان عمر روزی تضمین شده است، از این رو بعضی استدلال می آورند که قرآن در سورۀ هود می فرماید:

وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا» (2)

و هیچ جنبده ای در زمین نیست مگر این که روزیِ او برخداست .

راستی، آیا واقعاً روزی از قبل مقدر شده و نیازی به حرکت و تلاش ما نمی باشد یا نه باید به دنبال روزی حرکت کرد اگر چه خداوند این روزی را تضمین کرده، به عبارت دیگر: از تو حرکت، از خدا برکت.

ص:8


1- (1) - تفسیر نمونه: 18/9 - 20، [1] ذیل آیۀ 6 سورۀ هود.
2- (2) - هود (11) : 6. [2]

از این رو باید گفت: افرادی که سخن از خوردن روزی بدون حرکت و تلاش را مطرح می کنند و گاهی به آیات یا روایات استدلال می کنند افرادی سست و بی حال بوده و اطلاعی از شناخت واقعی دین و مذهب و قرآن و روایات نداشته و افرادی نادان و تنبل هستند در حالی که دین ما مخالف تنبلی و سستی بوده و موافق رشد اقتصادی و فعالیت های مثبت در زندگی است.

و حال آن که اگر کسی اهل مطالعه و تحقیق باشد و با اندک آشنایی که به قرآن و احادیث پیدا کند، متوجه این آیه خواهد شد که قرآن می فرماید:

وَ أَن لَّیْسَ لِلْإِنسَنِ إِلَّا مَا سَعَی» (1)

و این که برای انسان جز آنچه تلاش کرده [ هیچ نصیب و بهره ای ] نیست .

پس هر گونه بهره گیری مادی و معنوی انسان میسر نمی شود مگر به سعی و تلاش خود شخص.

پس این را قبول داریم که روزی را خدا می رساند و روزی تمام موجودات نزد خداوند تضمین شده است که با تلاش و کوشش و فعالیت خود شخص میسر خواهد بود.

در این قانونِ تلاش و حرکت و به دست آوردن روزی، احدی مستثنی نیست حتی پیامبران و امامان و اولیای الهی هم، همیشه در تلاش و کوشش بودند و در واقع اسلام با تنبلی و سستی مخالف است. از این رو پیامبران یا چوپانی می کردند یا خیاطی یا زره بافی یا کشاورزی... اگر روزی به خودی خود می رسد پس نباید پیامبران و امامان و اولیای خدا که از همه آشناتر به مفاهیم دینی و دستورهای الهی بودند این همه برای روزی تلاش و کوشش کنند.

ص:9


1- (1) - نجم (53) : 39. [1]

تلاش برای روزی در روایات

امام علی علیه السلام می فرماید:

اِنَّ الْاَشْیاءَ لَمّا ازْدَوَجَتْ، ازْدَوَجَ الْکَسَلُ وَ الْعَجْزُ فَنُتِجَ مِنْهُما الْفَقْرُ. (1)

همه چیز با هم جفت شدند و تنبلی و ناتوانی نیز جفت شدند و از آنها فقر پدید آمد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

لاتَکْسَلُوا فی طَلَبِ مَعایِشِکُمْ فَاِنَّ آباءَنا کانُوا یَرْکُضُونَ فیها وَ یَطْلُبُونَها. (2)

در طلب معاش خود تنبل نباشید، پدران ما برای به دست آوردن معاش خود تلاش می کردند.

امام کاظم علیه السلام می فرماید:

اِیّاکَ وَ الْکَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَاِنَّهُما یَمْنَعانِکَ مِنْ حَظِّکَ مِنَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ. (3)

از تنبلی و بی حوصلگی بپرهیزید چه این دو تو را از دست یافتن به نصیبت از دنیا و آخرت باز می دارد.

لذا امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: «أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیَّ إِذَا کَبِرْتُ» چون می داند دوران پیری دوران سخت ناتوانی جسمی و روحی بدن است و انسان ضعیف شده و تلاش و کوشش برایش مشکل است. از این رو می فرماید: خدایا! روزیم را در زمان پیری وسعت بده.

روز پیری آن روزی که انسان از کار و فعالیت ناتوان است، و در میان خانواده به

ص:10


1- (1) - بحار الأنوار: 59/75، باب 16، حدیث 136؛ [1] تحف العقول: 220.
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 157/3، حدیث 3576؛ وسائل الشیعة: 60/17، باب 18، حدیث 21980. [2]
3- (3) - الکافی: 85/5، حدیث 2؛ [3]وسائل الشیعه: 59/17، باب 18، حدیث 21977. [4]

عنوان یک محور و ریشه و بنیان مطرح است، و فرزندان و نوه ها و نتیجه ها و دامادها و عروس ها و سایر اقوام با دنیایی از توقعات برای دیدن و زیارت انسان می آیند، روز خاص و زمانی مخصوص است.

آن روز، انسان علاقمند است در قلّۀ آبرو و شخصیت و عظمت باشد، و درِ خانه اش به روی همه باز و سفره اش برای استفاده وابستگان گسترده و پرنعمت دیده شود.

آن روز، اگر انسان دچار خجالت و شرمندگی شود، و شخصیتش حتی با نگاه سرد دیگران ضربه ببیند، و نتواند از عهدۀ پذیرائی عزیزانش برآید روز بسیار سختی است.

امام علیه السلام همچون همه انبیا و امامان درخواست گشایش و فراخی روزی به خصوص برای آن روز می نماید، تا شخصیت انسان لطمه نبیند، و دل به خاطر نداری نسوزد، و آبرو برای تأمین مخارج پیش این و آن به باد نرود.

فریاد رسی خداوند در امتحانات

چرا خداوند انسان ها را مورد امتحان و آزمایش قرار می دهد؟ در حالی که خداوند در قرآن می فرماید:

وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» (1)

و خدا به آنچه در سینه هاست ، داناست .

آری، خداوند عالم به خفیات تمامی موجودات عالم است، او می داند چه شده، چه می شود و چه خواهد شد، اگر اینطور است پس چرا آزمایش؟ مگر چیزی برای خداوند مخفی مانده، مگر نیاز به شناخت بیشتر دارد، نعوذ باللّه که اینطور

ص:11


1- (1) - آل عمران (3) : 154. [1]

باشد، چون او عالم به غیب سموات و ارض است، پس باید هدف دیگری مورد توجه حضرت حق باشد که نیاز به آزمایش بندگان دارد.

با مطالعه و بررسی آیات و روایات به این نتیجه می رسیم که هدف مهمتری غیر از شناخت، مورد عنایت خداوند می باشد و آن مسئلۀ پرورش و تربیت است. از این رو با مشاهدۀ آیات متعددی که دربارۀ آزمایش بندگان می بینیم، خداوند آزمایش را به عنوان یک قانون کلی و سنت دائمی بیان می کند و هدفش شکوفا کردن و پرورش دادن استعدادهای نهفته بشر است و رسانیدن انسان ها به سر حد تکامل و انسانیت، آری، بشر باید هم چون فولادی باشد که برای استحکام و مقاومت بیشتر، او را در کورۀ داغ قرار دهند تا آبدیده و مقاوم شود و ناخالصی های بشر خارج شده و خالص شود که به جز حق نبیند و به جز حق نشنود و به جز حق نگوید و به معنای واقعی عبداللّه شود.

خداوند در قرآن می فرماید:

وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» (1)

و [ تحقّق دادن این برنامه ها ] به سبب این است که خدا آنچه را [ از نیّت ها ] در سینه های شماست [ در مقام عمل ] بیازماید ، و آنچه را [ از عیوب و آلودگی ها ] در دل های شماست ، خالص و پاک گرداند ؛ و خدا به آنچه در سینه هاست ، داناست .

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه فلسفۀ آزمایش خداوند را این گونه بیان می فرماید:

وَ انْ کانَ سُبْحانَهُ اعْلَمَ بِهِمْ مِنْ انْفُسِهِمْ وَلکِنْ لِتَظْهَرَ الْاَفْعالُ الَّتی بِها

ص:12


1- (1) - آل عمران (3) : 154. [1]

یُسْتَحَقُّ الثَّوابُ وَ الْعِقابُ. (1)

اگر چه خداوند سبحان از خود آنها به آنها آگاهتر است، ولی آزمایش برای این است که کارهایی که سزاوار ثواب و اعمالی که موجب کیفر است آشکار گردد.

در واقع خداوند می خواهد به واسطۀ آزمایش، صفات درونی انسان را مبدل به اعمال انسانی کند که از قوّه به فعل برسد و استعدادها شکوفا شود تا معیار ثواب و عقاب قرار گیرد.

پس امتحان و آزمایش پروردگار متعال قطعی و حتمی است و جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست امّا آیا این آزمایش همگانی است یا محدود به افراد یا طبقۀ خاصی از جامعه می باشد؟

با دقت در احوالات حیات جهان هستی و بررسی جوانب خلقت آفرینش، به این نتیجه خواهیم رسید که چون هدف از خلقتِ جهان، تکامل و پرورش استعدادها می باشد، این امتحان شامل تمامی مخلوقات است، حتی درختان نیز استعدادهای نهفته خود را آشکار می کنند که میوه می دهند، پس فرقی بین موجودات نیست و همه مورد آزمایش خداوند هستند. از افرادی عادی گرفته تا پیامبران و امامان و اولیای الهی.

آری، ممکن است نوع آزمایش ها متفاوت باشد، نسبت به بعضی سخت یا بعضی آسان، بعضی با نعمت، بعضی با بدی و مصیبت.

امّا آنچه در این جا بیشتر باید مورد توجه باشد این است که: آزمایش خداوند حتمی است و شامل تمامی افراد می شود، چه کنیم که از این آزمایش ها سربلند بیرون بیاییم.

ص:13


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 93. [1]

امام سجّاد علیه السلام بعد از مسئلۀ وسعت رزق در پیری، قضیۀ قدرت و قوت و صبر در برابر مشکلات را از خداوند درخواست می کنند، چون سربلند بیرون آمدن از امتحانات، مساوی است با صبر و بردباری فراوان، از این رو می فرماید: خدایا! آن چنان قدرتی به من بده که در برابر تمام ناملایمات صبر و تحمل داشته باشم.

و اشاره به رمز اصلی سربلند بیرون آمدن از آزمایش های الهی دارد که همان صبر و استقامت در برابر سختی ها است که مورد بشارت خداوند است.

وَبَشِّرِ الصَّبِرِینَ» (1)

و صبرکنندگان را بشارت ده .

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله که در این باره می فرماید:

اَلصَّبْرُ ثَلاثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصیبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَی الطّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَةِ. (2)

صبر بر سه قسم است: صبر به وقت مصیبت، صبر بر اطاعت خدا و صبر از گناه.

امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

اَلصَّبْرُ مِنَ الایمانِ بِمَنْزَلَةِ الرَأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لا ایمانَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ. (3)

شکیبایی از ایمان همانند سر برای بدن است و ایمان ندارد کسی که صبر و شکیبایی ندارد.

یکی دیگر از عوامل پیروزی و غلبه بر مشکلات و سختی ها و سربلند بیرون آمدن از آزمایش های خداوند، توجه داشتن به گذرا بودن این جهان است که:

ص:14


1- (1) - بقره (2) : 155.
2- (2) - بحار الأنوار: 139/79، باب 18، حدیث 23؛ [1]الکافی: 91/2، حدیث 15. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 81/68، باب 62، ذیل حدیث 17؛ [3]الکافی: 89/2، حدیث 4. [4]

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَیْهِ رَ جِعُونَ» (1)

ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم .

و رمز دیگر پیروزی بر مشکلات، خود را در محضر خدا دیدن یعنی به یقینی برسی که در همه جا و همۀ حالات، چه در نعمت و چه در نقمت به جز خدا نبینی، اگر این شد دیگر مشکلی باقی نمی ماند.

امام حسین علیه السلام در صحرای کربلا با دیدن این همه مصیبت لحظه ای زبان به شکایت به طرف خداوند بلند نکرد؛ زیرا خدا را به چشم دل می دید که در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام فرمود:

هَوَّنَ عَلَیَّ ما نَزَلَ بی انَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ. (2)

چون این مصیبت مرا خدا می بیند، برایم قابل تحمل است.

روز ضعف و ناتوانی اگر قدرت و قوت حضرت دوست به فریاد نرسد، آدمی در تمام امتحانات و ابتلائات و مصایب مردود شده، و ممکن است سختی ها، تحمل را از بین ببرد و دین و ایمان انسان به خطر بیفتد.

این است که باید عاجزانه از حضرت قادر خواست که ضعف و ناتوانی ما را با قوی ترین قدرتش که در حالات روحی و حسنات اخلاقی و نورانیّت قلب تجلّی دارد، جبران نماید، ورنه درآن موقعیت که آدمی در کنار مرز مرگ است به سلامت از دنیا به آخرت منتقل نخواهد شد.

کسالت در عبادت

اشاره

دربارۀ واژۀ کسالت چنین بیان شده است:

ص:15


1- (1) - بقره (2) : 156. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 46/45، باب 37؛ [2] اللّهوف: 115.

اَلْکَسَلُ هُوَ التَثاقُلُ مِمّا لایَنْبَغِی التَثاقُلُ عَنْهُ وَ یَکُونُ ذلکَ لِعَدَمِ انْبِعاثٍ لِلْخَیْرِ مَعَ ظُهُورِ الإسْتِطاعَةِ فَلایَکُونُ مَعْذُوراً بِخَلافِ العاجِزِ فَإِنَّهُ مَعْذُورٌ لِعَدَمِ القُوَّةِ وَ فَقْدِ الإسْتِطاعَةِ. (1)

کسل یعنی: سنگین کردن عملی که شایستۀ سنگینی نیست و باید با نشاط به جا آورده شود ولی با سنگینی انجام می گیرد، چون انگیزه و محرک خیر در عمل کنندۀ او ایجاد نشده با این که قدرت بر ایجاد انگیزۀ خیر دارد لذا نمی توان به هم چو شخص تنبلی به خاطر سستی کردنش به او معذور گفت، برخلاف عاجز که اصلاً قدرت ندارد و بر انجام کار مستطیع نیست.

در این فراز از دعا امام زین العابدین علیه السلام بعد از درخواست وسعت رزق در پیری و صبر در برابر مشکلات و سختی های زندگی آنهم در دوران کهولت و پیری، دورانی که انسان چه بخواهد چه نخواهد دچار ضعف قوای جسمی و روحی می شود از خداوند درخواست می کند که خدایا! مبادا در این دورانی که قوای جسمی ضعیف می شود دچار کسالت در عبادت بشوم، مبادا نشاط و شوق و ذوقی که برای شخص عابد لازم است کم رنگ شود که اگر انسان دچار کسالت شد خود به خود از خداوند دور خواهد شد.

لقمان حکیم به فرزندش می فرماید:

لِلْکَسَلانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ، یَتَوانی حَتّی یُفَرِّطَ وَ یُفَرِّطُ حَتّی یُضَیِّعَ وَ یُضَیِّعُ حَتّی یَأثَمَ. (2)

انسان کسل سه علامت دارد: سستی می کند تا کار از دستش بیرون رود، کوتاهی می کند تا آن گاه که کار به واسطۀ این کوتاهی خراب شود، آن گاه که

ص:16


1- (1) - مجمع البحرین: 462/5. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 159/70، باب 127، حدیث 3؛ [2]الخصال: 121/1، حدیث 113. [3]

کار را خراب کرد مرتکب گناه می شود.

کسالت در کارها خصوصاً عبادت، مساوی است با ترک آن، چون وقتی کسالت عارض عبادتی شد کم کم نسبت به آن عبادت بی نشاط می شوی و بعد به مرور زمان برایت عادی سپس منجر به ترک خواهد شد.

باید به این نکته توجه داشت که در مبتلا شدن به کسالت فرقی بین امور مادی و معنوی نیست، بلکه اگر کسی مبتلای به کسالت در امور مادی شد امور عبادی را هم تحت شعاع خود قرار می دهد.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

اِنّی لَأَبْغَضُ الرَّجُلَ یَکُونُ کَسْلانَ عَنْ امْرِ دُنْیاهُ فَهُوَ عَنْ امْرِ آخِرَتِهِ اکْسَلُ. (1)

مورد بغض و خشم من است مردی که در امور دنیای خود کسل و بی رغبت است، چنین انسان سست و تنبلی در امور آخرتش به مراتب تنبل تر و کسل تر خواهد شد.

حال چه باید کرد تا روح کسالت و تنبلی از انسان زدوده شده، روح نشاط و شادابی و طراوت به انسان روی بیاورد. وقتی در فعالیّت های روزمره مردم نگاه می کنیم و کارهای آنان را مورد توجه قرار می دهیم، می بینیم در فعالیت ها، عمده انگیزه و محرک مردم در انجام امور یا جلب لذت برای خود است یا دفع ناراحتی، وبه عبارت دیگر: برای به دست آوردن سود و جلوگیری از ضرر و زیان است، از این رو انسان بر این اساس دنبال خوراک، پوشاک، مال، مقام، ریاست و محبوبیت می باشد. البته این محرک ها نزد همه به یک مرتبه نیست، بعضی در امور مادی و دنیوی، افراط را پیش می گیرند و برای آرزوهای دست نیافتنی یا واهی، خود را به

ص:17


1- (1) - مستدرک الوسائل:44/13، باب 15، حدیث 14693؛ [1]الکافی: 85/5، حدیث 4، [2] با کمی اختلاف.

این در و آن در می زنند، دچار حرص دنیا شده لحظه ای در زندگی آرامش و قرار ندارند.

در مقابل افرادی یافت می شوند با محرک، ضعیف یا بدون محرک افرادی که دچار تفریط و سستی و تنبلی شده و به فلاکت و بدبختی دچار شده اند و زندگی خود و خانواده را به مشقت و سختی مبتلا می نمایند.

امّا اسلام توصیه و سفارش فراوان دارد که چه در امور مادی و دنیوی و چه در امور معنوی نه دنبال افراط باشید نه تفریط، بلکه دنبال تعادل و میانه روی باشید، اگر در امور مادی و معنوی، تعادل را پیشۀ خود سازید به یقین هم به امور مادی خواهد رسید و هم به امور معنوی و چه زیبا رسول حق صلی الله علیه و آله می فرماید:

یا عَلیُّ! انَّ هذَا الدِّینَ مَتینٌ فَأَوْغِلْ فِیهِ بِرِفْقٍ وَ لاتُبَغِّضْ الی نَفْسِکَ عِبادَةَ رَبِّکَ. (1)

یا علی! این دین قوی و متین است، ضعف و سستی در آن راه ندارد، در اعمال عبادی با مدارا حرکت کن و زیاده روی منما و در دلت بغض پروردگارت را به وجود نیاور.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اَلْعُبّادُ ثَلاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ عَزَّوَجَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی طَلَباً لِلثَّوابِ فَتِلْکَ عِبادَةُ الْأُجَراءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ حُبًّا لَهُ فَتِلْکَ عَبادَةُ الْأَحْرارِ وَ هِیَ افْضَلُ الْعِبادَةِ. (2)

عبادت کنندگان بر سه گروه تقسیم می شوند گروهی با انگیزۀ خوف از عقاب، خدا را عبادت می کنند که این عبادت و اطاعت بردگان است، گروهی دیگر از

ص:18


1- (1) - بحار الأنوار: 214/68، باب 66، حدیث 8؛ [1]الکافی: 87/2، حدیث 6. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 236/67، باب 54؛ [3]الکافی: 84/2، حدیث 5. [4]

جهت رسیدن به ثواب خدا، را عبادت می کنند و این عبادت اجیرهاو مزد بگیرها است، و گروه سوم کسانی هستند که از روی عشق و محبت به معبود خویش، او را عبادت می کنند که این عبادت آزاد مردان است و این برترین نوع عبادت است.

از تعبیر امام علیه السلام که فرمود:

«وَ هِیَ افْضَلُ الْعِبادَةِ» معلوم می شود که قسم اول و دوم هم صحیح و دارای فضیلت و ارزش است. اگر چه به پایۀ قسم سوم نمی رسد، پس هر چه بر نشاط و طراوت عبادت افزوده شده و شناخت ما نسبت به حضرت رب الارباب بیشتر شود، فضیلت و ارزش عبادت هم بیشتر می شود تا جایی که امام علی علیه السلام می فرماید:

اِلهی ما عَبَدْتُکَ شَوْقاً إِلی جَنَّتِکَ وَ لاخَوْفاً مِنْ نارِکَ بَلْ وَجَدْتُکَ أَهْلاً لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُکَ. (1)

خدایا! تو را عبادت نکرده ام برای اشتیاق به سوی بهشت و نه ترس از آتشت، بلکه برای این تو را عبادت می کنم چون تو را شایستۀ عبادت می بینم.

آری، اولیای خدا این گونه با خدا سخن می گویند و با این انگیزه پروردگار را عبادت می کنند.

و در جای دیگر در پاسخ به سؤال صحابی خود ذعلب که می پرسد:

یا امیرَالْمُؤمِنینَ هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ، فَقالَ علیه السلام لَهُ: أَفَأَعبُدُ ما لا اری، فَقالَ: وَ کَیْفَ تَراهُ فَقالَ: لاتُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَةِ العِیانِ وَلکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقایِقِ الْاِیْمانِ. (2)

ص:19


1- (1) - الألفین: 128؛ [1]عوالی اللآلی: 11/2، حدیث 18. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 178؛ [3]بحار الأنوار: 52/4، باب 5، حدیث 27؛ [4]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 64/10. [5]

ای امیرمؤمنان! آیا پروردگارت را دیده ای؟ حضرت فرمود: آیا چیزی را که نمی بینم عبادت می کنم! سپس ذعلب عرض کرد: چطور می بینی؟ فرمود:

چشم ها با نگاه کردن او را نمی بیند، ولی دلها با حقیقت ایمان او را می بینند.

پس هر چه شناخت ما نسبت به حضرت حق بیشتر شود روح نشاط و طراوت و انگیزۀ عبادت در دل ما پررنگ تر شده، و دیگر جایی برای کسالت و تنبلی باقی نمی ماند.

عبادت وسیلۀ قرب حق به عبد است، عبادت رشتۀ اتصال بین حق و بنده است، عبادت رمز موفقیت، و بهار دل، و نسیم الهی، و ضامن خیر دنیا و آخرت است.

ارزش انسان به عبادت و طاعت است، و عبادت است که آدمی را از ملک به ملکوت می برد، و از فرش به عرش می رساند.

امتیاز بین انسان و حیوان عبادت است، عبادت کلید هشت در بهشت و قفل هفت در جهنم است.

عبادت انسان را تبدیل به کلمۀ طیّبه می کند و موجب جلب رحمت و سبب عنایت ابدی حضرت رب العزّه است.

عبادت عامل شکوفائی حالات عالی درونی، و بازدارندۀ انسان از فحشا و منکرات، و نظام دهندۀ زندگی، و ظهور دهندۀ مقام خلافت الهی است.

بستان زندگی و حیات انسان بدون عبادت بی گل و لاله و شاخ و برگ، وجود بی ثمر و میدان هستی آدمی، آلوده به انواع رذایل و سیئات است.

هجوم سستی و تنبلی را باید با واداشتن خویش به عبادت و قیام به مسائل الهی دفع کرد. کسالت و سستی، آفتی خطر ناک و میکربی مهلک، و زهری قتّال، و آتشی

ص:20

بر خرمن سعادت و سلامت است.

کسالت در عبادت در روایات

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ کَسِلَ عَنْ طَهُورِهِ وَ صَلاتِهِ فَلَیْسَ فیهِ خَیْرٌ لِاَمْرِ آخِرَتِهِ، وَمَنْ کَسِلَ عَمّا یَصْلُحُ بِهِ امْرُمَعیشَتِهِ فَلَیْسَ فیهِ خَیْرٌلِاَمْرِ دُنْیاهُ. (1)

آن که از برنامۀ طهارت و نمازش سست شود، خیری در مسئلۀ آخرت برایش نیست، و هر که از آنچه زندگی روزمره اش را به میدان اصلاح می آورد به کسالت بنشیند برای دنیایش خیری نیست.

و نیز آن حضرت می فرماید:

اِنْ کانَ الثَّوابُ مِنَ اللّهِ فَالْکَسَلُ لِماذا؟ (2)

در حالی که ثواب و مزد هر عبادت و عمل خیری از جانب حضرت حق ضمانت شده، پس کسالت برای چه؟!

و نیز فرمود:

عَدُوُّ الْعَمَلِ الْکَسَلُ. (3)

دشمن عبادات و امور خیر کسالت است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْکَسَلُ یُفْسِدُ الْآخِرَةَ. (4)

ص:21


1- (1) - الکافی: 85/5، حدیث 3؛ [1]وسائل الشیعة: 59/17، باب 18، حدیث 21974. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 159/70، باب 127، حدیث 1؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 7، حدیث 5. [4]
3- (3) - الکافی: 85/5، حدیث 1؛ [5]وسائل الشیعة: 59/17، باب 18، حدیث 21976. [6]
4- (4) - مستدرک الوسائل: 45/13، باب 15، حدیث 14695. [7]

کسالت آخرت انسان را فاسد می کند.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اِیّاکَ وَ خَصْلَتَیْنِ: الضَّجَرَ وَ الْکَسَلَ، فَاِنَّکَ انْ ضَجِرْتَ لَمْ تَصْبِرْ عَلی حَقٍّ، وَ انْ کَسِلْتَ لَمْ تُؤَدَّ حَقّاً. (1)

از دو خصلت بپرهیز: دلتنگی وملولی، و سستی و کسالت؛اگر ملول و دلتنگ شوی پایداری و ثبات بر حق نخواهی داشت، و اگر کسل شوی به ادای حق قیام نخواهی کرد.

عمر گرانمایۀ انسان

انسان زمانی که عمر گرانمایه را فقط و فقط با امور مادی محض معاوضه کند، و از اندیشه در جهان و در نفس خویش و گذشته و آیندۀ هستی، باز بماند، و توجهی به فرهنگ الهی و نبوت انبیا و قرآن مجید، و امامان معصوم و حیات اولیای عاشق و عاقبت ستمکاران ننماید بدون شک نسبت به راه خدا و صراط مستقیم دچار کوردلی می گردد، و از این طریق به خسارت سنگین و ضرر غیر قابل جبرانی دچار می شود.

وَ مَنْ اعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ القِیامَةِ اعْمی * قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی اعْمی و قَدْ کُنْتُ بَصیراً * قالَ کَذلِکَ اتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی» (2)

و هر کس از هدایت من [ که سبب یاد نمودن از من در همۀ امور است ] روی

ص:22


1- (1) - مستدرک الوسائل: 65/12، باب 16، حدیث 13520؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 543، حدیث 3. [2]
2- (2) - طه (20) : 124 - 126. [3]

بگرداند ، برای او زندگی تنگ [ و سختی ] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم . * می گوید: پروردگارا ! برای چه مرا نابینا محشور کردی ، در حالی که [ در دنیا ] بینا بودم ؟ * [ خدا ] می گوید : همین گونه که آیات ما برای تو آمد و آنها را فراموش کردی این چنین امروز فراموش می شوی .

آن که در این دنیا از دیدن حق و حقیقت، و درک واقعیت، و بصیرت نسبت به توحید و نبوت و امامت، و الگو برداری از اولیای الهی، به خاطر غرق بودن در مادیات، خود را محروم کرد، در آخرت هم از دیدن رحمت حق و تماشای مناظر بهشتی و فیض بردن از عنایات دائمی و سرمدی حضرت مولا محروم وممنوع خواهد بود.

حضرت امام حسن عسگری علیه السلام می فرماید:

منظور از این کوری و عمی، کوری چشم نیست بلکه کوری قلب و دل است. (1)

روی ننمود یار چه توان کرد نیست تدبیر کار چه توان کرد

بر درش هر چه داشتم بُردم نپذیرفت یار چه توان کرد

از گل روی یار قسم دلم نیست جز خار خار چه توان کرد

بوده ام بر درش عزیز بسی گشتم این لحظه خوار چه توان کرد

بر مراد دلم نمی گردد گردش روزگار چه توان کرد

از پی صید دل نهادم دام لاغر آمد شکار چه توان کرد

چند باشی عراقی از پی دل درهم و سوگوار چه توان کرد

(فخرالدین عراقی)

ص:23


1- (1) - بحار الأنوار: 375/75، باب 29، حدیث 2؛ تحف العقول: 484. [1]

توفیق حرکت در راه انبیا و اولیا

پروردگارا وجود انبیا و راه انبیا و اخلاق و عمل آن بزرگمردان بی نظیر تاریخ، و آیات قرآن مجید، و ولایت امامان و روش روحی و عملی آنان، و آنچه کار خیر است از عبادت به درگاهت و خدمت به خلق مورد رضا و خشنودی و محبّت توست، این عبد مسکین و بندۀ ضعیف و عاشق حقیقت را توفیقی رفیق راه فرما که تا لحظۀ خروج از دنیا یک قدم و یک لحظه در جهت خلاف محبت تو حرکت نکند، و به آنچه که مورد نفرت توست دچار نیاید.

قدم برداشتن بر خلافت محبت و رضایت تو همکاری و همیاری و همدوشی با شیطان و هوای نفس است، و ثمری جز شقاوت سرمدی و عذاب الیم ابدی ندارد.

الهی! مرا از معاشرت و مصاحبت و همرنگی و هماهنگی با آن بدبختی که از تو دوری گزیده، و از صراط مستقیم منحرف شده، و به تاریکی گناه و معصیت دچار گشته و مسیری جز ضلالت و گمراهی و پستی و ظلمت ندارد، حفظ فرما.

خدایا! از این که از دوستانت و یارانت و اولیایت به خصوص انبیا و امامان جدا شوم و به این خاطر به خزی دنیا و آخرت دچار آیم مرا نگهدار، و دوستی عاشقانت و نفرت نسبت به دشمنانت را در خانۀ قلبم همچون موج دریا قرار بده، و لحظات عمرم را در عبادت و خدمت به بندگانت وقف کن.

کوردلی در صراط مستقیم

اشاره

العمی در لغت: از دست دادن چشم و بصیرت را گویند یعنی هم چشم ظاهری و هم چشم باطنی یا همان چشم دل را گویند که نابینایی ظاهری با کلمه اعمی ذکر می شود و نابینایی باطنی با کلمۀ اعمی یا عمیً یا عمٍ می آید.

لذا در قرآن در سولۀ عبس می فرماید:

ص:24

اَن جَآءَهُ الْأَعْمَی» (1)

از این که آن مرد نابینا نزد او آمد !

و در معنی دوم نه تنها در خدمت عدم بصیرت یا عمی در قرآن آمده است مثل آیات ذیل:

صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ» (2)

کر و لال و کورند.

یا آیۀ:

فَعَمُواْ وَصَمُّواْ» (3)

بنابراین [ از دیدن واقعیت ها ] کور و [ از شنیدن حقایق و معارف ] کر شدند .

بلکه درجنب عدم بصیرت، نابینایی ظاهری را اصلاً کوری به حساب نیاورده است تا آن جا که می فرماید:

فَإِنَّهَا لَاتَعْمَی الْأَبْصَرُ وَ لَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» (4)

در حقیقت این است که دیده ها کور نیست بلکه دل هایی که در سینه هاست ، کور است !

وَ مَن کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْأَخِرَةِ أَعْمَی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً» (5)

و کسی که در این دنیا کوردل باشد ، در آخرت هم کوردل و گمراه تر است .

ص:25


1- (1) - عبس (80) : 2. [1]
2- (2) - بقره (2) : 18. [2]
3- (3) - مائده (5) :71. [3]
4- (4) - حج (22) : 46. [4]
5- (5) - اسراء (17) :72. [5]

روشن است که شناخت واقعی مسیر الهی و دسترسی پیدا کردن به هدایت حقیقی پروردگار برای احدی میسر نخواهد شد مگر به تدبیر و اندیشه کردن، چون با تدبیر و تفکّر است که چشم دل و خرد انسان شکوفا می شود و با شکوفا شدن چشم دل، انسان دارای بصیرت و درک عقلی گردیده و این جاست که می تواند طریق حق را به تمام و کمال بشناسد و با بصیرت، طی طریق نماید و سفارش اسلام هم همین می باشد چون اسلام دین بصیرت و آگاهی است.

خداوند می فرماید: ای پیامبر! به مردم بگو:

قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُواْ إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» (1)

بگو : این طریقه و راه من است که من و هر کس پیرو من است بر پایۀ بصیرت و بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم .

امّا به چه کسی بصیر گفته می شود و اگر کسی بصیر شد و چشم دلش باز شد چه کند که دیگر کوردلی برنگردد و بصیرت و بیناییش از بین نرود. باید به عبارت نهج البلاغه مراجعه کرد که حضرت علی علیه السلام می فرماید:

فَاِنَّما البَصیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَاَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَکَ جَدَدَاً واضِحاً یَتَجَنَّبُ فیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهاوی وَ الضَّلالَ فِی الْمَغاوی وَ لایُعینُ عَلی نَفْسِهِ الغُواةَ بِتَعَسُّفٍ فی حَقٍّ اوْ تَحْریفٍ فی نُطْقٍ اوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْقٍ. (2)

بینا کسی است که شنید و اندیشه کرد، و نظر کرد و بصیر شد، و از عبرتها پند گرفت، سپس در راه روشن حرکت کرد، او در آن راه از افتادن در مواضع تباهی، و قرار گرفتن در مراحل گمراهی اجتناب کرد و گمراهان را به زیان

ص:26


1- (1) - یوسف (12) : 108. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 152. [2]

خود با بیراهه رفتن نسبت به حق، و تحریف در گفتار، یا ترس از راستگویی یاری نمی نماید.

و در جای دیگر به این مضمون بیان می فرماید:

اِنَّما الدُّنْیا مُنْتَهی بَصَرِ الْأَعْمی لایُبْصِرُها مِمّا وَراءَها شَیْئاً وَ الْبَصیرُ یَنْفُذُها بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ انَّ الدّارَ وَراءَها فَالْبَصیرُ مِنْها شاخِصٌ وَ الْأَعْمی الَیْها شاخِصٌ وَ الْبَصیرُ مِنْها مُتَزَوَّدٌ وَ الْأَعْمی لَها مُتَزَوَّدٌ. (1)

دنیا آخرین مرز دید کوردل است که هیچ چیزی را در ورای آن نمی بیند و بینا دیده اش را از دنیا نفوذ نمی دهد، و می داند که از پی آن خانۀ آخرت است.

پس بینا از دنیا به آخرت سفر می کند، و کوردل به سوی دنیا سفر می نماید.

بینا از دنیا توشه برمی گیرد، و کوردل برای آن تهیۀ توشه می بیند.

حال هر کس باید خود بیندیشد که تا چه اندازه در این راه که همان به دست آوردن بصیرت می باشد موفّق بوده است، البته به این نکته نیز باید توجه داشت که بصیر شدن تنها مهم نیست، با بصیرت ماندن تا آخر عمر اهمیت دارد و اگر کسی بخواهد بصیر باقی بماند باید عواملی را که موجب از بین رفتن بصیرت و آگاهی می شود مرتکب نشود، به عبارت دیگر: باید ببیند ضد بینش و آگاهی چیست و از آنها دوری کند.

عوامل تضعیف بصیرت

یکی از عوامل تضعیف بصیرت یا از بین رفتن بینش، کوتاهی و نخواستن خود انسان است که خداوند می فرماید:

ص:27


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 133؛ [1]غرر الحکم: 132، حدیث 2277. [2]

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَلَمِینَ * لِمَن شَآءَ مِنکُمْ أَن یَسْتَقِیمَ» (1)

قرآن فقط وسیلۀ یادآوری و پند برای جهانیان است ؛ * برای هرکس از شما که بخواهد [ در همۀ شؤون زندگی مادی و معنوی ] راه مستقیم بپیماید.

یعنی کسی می تواند در مسیر مستقیم خط الهی حرکت کند که خودش بخواهد مستقیم گام بردارد، یعنی اگر خودش دنبال هدایت نباشد، اگر خودش انحراف ها و کجی ها را از خودش دور نکند، نمی تواند مستقیم شود.

در جای دیگر اشاره دارد به این که اگر قوم ثمود با این که راهنما و پیامبر داشتند ولی با این وجود دنبال کجی و انحراف از صراط مستقیم رفتند، چون خودشان نمی خواستند بینا شوند و بر کوردلی خود اصرار داشتند.

وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَهُمْ فَاسْتَحَبُّواْ الْعَمَی عَلَی الْهُدَی فَأَخَذَتْهُمْ صَعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ» (2)

و اما ثمودیان ، پس آنان را هدایت کردیم ، ولی آنان کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند ، پس به کیفر اعمالی که همواره مرتکب می شدند ، بانگ عذاب خوارکننده آنان را فراگرفت .

تا انسان خودش دنبال هدایت و راه مستقیم نباشد به زور نمی شود او را آدم کرد او خود باید دنبال کمال و تعقل و تفکر باشد و تعصب بی جا مانع درک و فهم و بیدار شدن قلبش می شود.

وَ مَآ أَنتَ بِهَدِی الْعُمْیِ عَن ضَلَلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بَِایَتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ» (3)

ص:28


1- (1) - تکویر (81) : 27 - 28. [1]
2- (2) - فصّلت (41) : 17. [2]
3- (3) - نمل (27) : 81. [3]

و تو هدایت کنندۀ کوردلان از گمراهی شان نیستی ، و نمی توانی [ دعوتت را ] جز به آنان که به آیات ما ایمان می آورند و تسلیم [ فرمان ها و احکام ] خدا هستند ، بشنوانی .

آری، این امتناع از بصیرت و آگاهی تا جایی در دل نادان رخنه می کند که در تاریخ می خوانیم وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام برای مردم خطبه می خواند و می فرمود:

سَلُونی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونی.

از من هر چه می خواهید بپرسید پیش از آن که مرا نیابید.

ای مردم! از من سؤال کنید هر چه می خواهید و لازم دارید تا روز قیامت، تا پاسخ آن را برای شما بگویم که از راه راست گمراه نشوید، آن صحابی نادان و بی فکر از جا برمی خیزد به جای این که از مسائل دینی و دستورهای الهی سؤال کند، می پرسد: یا امیرالمؤمنین!

اَخْبِرْنی کَمْ فی رَأْسی وَ لِحْیَتی مِنْ طاقَةِ شَعْرٍ. (1)

خبر بده مرا که بر سر و صورتم چند دستۀ مو وجود دارد.

حال مولا جواب این شخص نادان را چه بدهد؟ امام علیه السلام از چه می پرسد، او چه می خواهد، یک چنین شخصی قابل هدایت نیست هر چند امام علیه السلام و راهنمایان دین برای او درس بگذارند و راه های بصیرت و بینش را به او نشان دهند، چون خود او می خواهد کوردل بماند، مگر می شود او را بینا کرد.

یکی دیگر از عوامل تضعیف بصیرت تمنیات و آرزوهای واهی بشر است که آدمی را از مشاهدۀ واقعیت باز می دارد.

ص:29


1- (1) - بحار الأنوار: 125/10، باب 8، حدیث 5؛ [1]الاحتجاج: 261/1. [2]

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْأَمانِیُّ تُعْمی اعْیُنَ الْبَصائِرِ. (1)

آرزوهای دور از دسترس، دیدۀ بصیرت را کور می کند.

ص:30


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 275. [1]

[«12»اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَصُولُ بِکَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ وَ أَسْئَلُکَ عِنْدَ الْحَاجَةِ وَ أَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ عِنْدَ الْمَسْکَنَةِ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالاِسْتِعَانَةِ بِغَیْرِکَ إِذَا اضْطُرِرْتُ وَ لاَ بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَیْرِکَ إِذَا افْتَقَرْتُ وَ لاَ بِالتَّضَرُّعِ إِلَی مَنْ دُونَکَ إِذَا رَهِبْتُ فَأَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ خِذْلاَنَکَ وَ مَنْعَکَ وَ إِعْرَاضَکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ]

خدایا! چنانم قرار ده که هنگام ضرورت با کمک حضرتت به دشمنان حمله کنم، و به هنگام نیاز از تو بخواهم، و زمان درماندگی و مسکنت، به درگاه تو بنالم.

خدایا! مرا به این امور امتحان مکن: کمک خواستن از غیر خودت، هنگامی که مضطر شوم. به خاکساری و فروتنی در برابر ما سوای وجودت، زمانی که به تهی دستی گرفتار آیم. به زاری کردن به درگاه غیر حضرتت، وقتی که دچار ترس شوم، تا به خاطر این امور مستحق خواری و منع نعمت و روی گردانی و بی اعتنایی از جانب تو گردم. ای مهربان ترین مهربانان!.

ص:31

[«13»اَللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِی رُوعِی مِنَ التَّمَنِّی وَ التَّظَنِّی وَ الْحَسَدِ ذِکْراً لِعَظَمَتِکَ وَ تَفَکُّراً فِی قُدْرَتِکَ وَ تَدْبِیراً عَلَی عَدُوِّکَ وَ مَا أَجْرَی عَلَی لِسَانِی مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِیَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِرٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَکَ وَ إِغْرَاقاً فِی الثَّنَاءِ عَلَیْکَ وَ ذَهَاباً فِی تَمْجِیدِکَ وَ شُکْراً لِنِعْمَتِکَ وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِکَ وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِکَ]

آنچه شیطان از آرزوی باطل و بدگمانی و حسد در دل من می اندازد، همه را یاد بزرگیت و اندیشۀ در قدرتت، و تصمیم و طرح علیه دشمنت قرار ده، و آنچه بر زبانم جاری می کند، از فحش و بدگویی یا ناسزا به ناموس مردم، یا شهادت باطل، یا غیبت مؤمن غایبی، یا دشنام به حاضری و آنچه شبیه اینهاست، همه را سخن به حمد و سپاست و مبالغه در ثنایت، و فرو رفتن در تعظیمت و شکر نعمتت و اقرار به احسانت و شمردن نعمت هایت قرار ده.

غلبه بر هوای نفس و خواسته های شیطان

طغیان و سرکشی، یا نفسی است یا غیری، یعنی کسی ظرفیت وجود خود را نداند و پا فراتر از خود بگذارد، به درجه ای از خودبینی برسد که خویشتن را برتر و کامل تر از هر چیز بداند.

ص:32

فلسفۀ هویتِ سرکشی این است که انسان، اندازۀ وجودش را نمی شناسد و در اثر رهایی نفس، وجود را مستقل و بی نیاز می پندارد و برای رسیدن به خواسته های شیطانی نفس، به هر پستی و جنایتی دست می زند.

شناخت نفس که مقدمۀ شناخت ربّ است در برابر سرکشیِ نامحدود نفس می باشد، به این مفهوم که هر کسی درظرف نوری و ظهوری خود، حق را بشناسد و خویش را تنها نبیند و خویش را نیازمند حقیقی به حق مشاهده نماید، خداوند را شناخته است. هر کس به حقیقت ظهوری خویش پی ببرد که از کجاست و در کجا و به سوی کجا روانه می شود. خداوند او را مورد رحمت و فیضِ بی حد و لطف ویژۀ خویش قرار می دهد.

حضرت علی علیه السلام در باب معرفت نفس و نشانه های آن می فرماید:

أَفْضَلُ الْحِکْمَةِ مَعْرِفَةُ الْإِنْسانِ نَفْسَهُ وَ وُقُوفُهُ عِنْدَ قَدْرِهِ. (1)

برترین حکمت، این است که انسان خود را بشناسد و اندازۀ خویش نگه دارد.

یعنی حکمت، در عمل انسان خردمند دو چیز است:

اوّل: دانش و اندیشۀ درست او در شناخت نفس است.

دوّم: اخلاق و منش نیک او در ایستادگی بر نفس است.

زیرا هرگونه دانایی و تفکّر زیرکانه در احوال نفس و مراتب آن سبب شناخت مسائل مبدأ و معاد می شود و سلوک رفتاری صحیح با مردم و رعایت حقوق و احترام دیگران و حفظ بزرگواری خود در جامعه سبب اجتناب از گناهان و شبهه ها می گردد و خود به خود نفس کنترل می گردد.

و نیز می فرماید:

ص:33


1- (1) - غرر الحکم: 232، حدیث 4632. [1]

نالَ الْفَوْزَ الْأَکْبَرَ مَنْ ظَفَرَ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ. (1)

کسی که موفق به خودشناسی شود به بزرگترین پیروزی دست یافته است.

از آن جا که انسان چهرۀ ظهور کامل حق است؛ پس اگر کسی حق را در این چهره شناخت، به راستی حق را در آینۀ تمامیت ظهور شناخته است. پس معرفت او فیض اکبر و برترین معارف است.

انسان هنگامی سرکشی می کند که خود را مستقل از حق ببیند. در قرآن کریم، حق تعالی از این راز مهم پرده برداشته و فرموده است:

عَلَّمَ الْإِنسَنَ مَا لَمْ یَعْلَمْ * کَلَّآ إِنَّ الْإِنسَنَ لَیَطْغَی * أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنَی» (2)

[ و ] به انسان آنچه را نمی دانست تعلیم داد . * این چنین نیست [ که انسان سپاس گزار باشد ] مسلماً انسان سرکشی می کند . * برای این که خود را بی نیاز می پندارد .

رمز موفقیّت انسان، این است که خود را از سرکشی نجات دهد، چنانکه نباید خمود و خاموش باشد؛ زیرا هر دو انحراف می آورد. جهل انسان از حیث ظهوری خود، سرکشی یا سرافکندگی دارد و آگاهی از آن بندگی و وابستگی به ربوبیت و استغنای نفس به همراه دارد و عبودیت درعین ربوبیت تجلّی می کند.

خداوند انسان را به گونه ای آفریده که تلقین پذیر است و القائات خوب یا بدی که در ضمیرش نفوذ می کند، می تواند در کوتاه مدت یا دراز مدت در وی اثر بگذارد و آگاهانه یا ناآگاه او را به همان مسیر سوق دهد.

ص:34


1- (1) - غرر الحکم: 232، حدیث 4641. [1]
2- (2) - علق (96) : 5 - 7. [2]

تلقین پذیری ازجمله عطایای خداوند است که به مشیت حکیمانۀ او در ضمیر بشر مستقر گردیده است. این عطیه گرانقدر از سرمایه های تکامل انسان هاست به شرط آن که در مسیر صحیح قرار گیرد و غذای عقلی و عملی در آن راه یابد.

اولیای معصوم ما برای این که پیروان خود را از خطر تمنیّات نفس یا وسوسه های شیطان تا حد ممکن حفظ کنند، در پاره ای از معاشرت های اجتماعی که می تواند زمینه ساز تلقین های نادرست باشد، نکته هایی را آموخته اند؛ زیرا تمنیات انسانی که همان امیال و اشتها به چیزهای مورد علاقه و رغبت نفس است که در خاطر و دل پرورانده می شود چه شدنی باشد یا نباشد.

آرزوهای آدمی از جمله عطایای پروردگار است که به انسان ها ارزانی داشته است که مایۀ آبادی دنیا و ریشۀ تحرک و فعالیت است. آرزوی نیل به کمال؛ اهل علم را به حوزه های علمی می کشاند و آرزوی سودیابی؛ مردم را به تجارت و کشاورزی وادار می کند، همۀ اینها رحمت و لطفی برای امت اسلام است تا پویایی و کوشش داشته باشند و از برکت آن کافران و گمراهان همه بهره ببرند.

آرزوهایی که رنگ حقیقت و واقعیت بینی دارد؛ سرچشمۀ سعادت مادی و معنوی است. تمنّیات باطل و آرزوهای خیالی که مایۀ تضییع عمر و سد راه تکامل است، نه تنها رحمت نیست، بلکه از القائات شیطانی و ابزار گمراه سازی اوست.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اَلْاَمَلُ سُلْطانُ الشَّیاطینِ عَلی قُلُوبِ الْغافِلینَ. (1)

آرزو، غلبۀ شیطان ها بر دلهای بی خبران است.

البته مقصود، امیدها و آرزوهای باطل است که بر انسان ها مسلّط می شود و چشم دل را کور کرده و اسباب فریب دادن انسان ها را فراهم می کند. و همچنین صفات رذیلۀ دیگر مانند حسدورزی و بدگمانی که از کلیدهای شرارت و سرکشی

ص:35


1- (1) - غرر الحکم: 312، حدیث 7206. [1]

است و انسان را از یاد حق غافل می سازد.

امام صادق علیه السلام دربارۀ گفتۀ خداوند متعال که فرمود: وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» (1) می فرماید:

کسی که بداند خداوند او را می بیند و گفته هایش را می شنود و از کارهای خوب و بدی که انجام می دهد، آگاه است؛ این عقیده جلوگیر کارهای ناپسند او می شود. پس چنین کسی؛ از مقام خداوند واهمه دارد و نفس خویش را از هوس ها و تمنیات ناروا باز می دارد. (2)بنابراین مؤمن باید دل را از آرزوها و بدگمانی و حسادت، پاک نگه دارد تا نعمت های خداوند آلوده به شیطنت و وسوسه ها نگردد. اگر چنین حالتی در کسی پدید آمد و دلش به اندیشۀ زوال نعمت گرایش یافت، آن تمنا را متوجه دشمنان خداوند کند و تدبیری بیندیشد تا در عرصۀ جنگ های نفسانی غلبه یابد و شکست و ناامیدی به جبهۀ باطل و کفر و نفاق وارد گردد و او حق را یاری نماید.

ص:36


1- (1) - الرحمن (55) : 46. [1]
2- (2) - الکافی: 70/2، حدیث 10؛ [2] بحار الأنوار: 364/67، باب 59، حدیث 8.

[«14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِیقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّی وَ لاَ أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی الْقَبْضِ مِنِّی وَ لاَ أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْکَنَتْکَ هِدَایَتِی وَ لاَ أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُسْعِی وَ لاَ أَطْغَیَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُجْدِی «15»اَللَّهُمَّ إِلَی مَغْفِرَتِکَ وَفَدْتُ وَ إِلَی عَفْوِکَ قَصَدْتُ وَ إِلَی تَجَاوُزِکَ اشْتَقْتُ وَ بِفَضْلِکَ وَثِقْتُ وَ لَیْسَ عِنْدِی مَا یُوجِبُ لِی مَغْفِرَتَکَ وَ لاَ فِی عَمَلِی مَا أَسْتَحِقُّ بِهِ عَفْوَکَ وَ مَا لِی بَعْدَ أَنْ حَکَمْتُ عَلَی نَفْسِی إِلاَّ فَضْلُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ «16»اَللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی وَ وَفِّقْنِی لِلَّتِی هِیَ أَزْکَی وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا هُوَ أَرْضَی «17»اَللَّهُمَّ اسْلُکْ بِیَ الطَّرِیقَةَ الْمُثْلَی وَ اجْعَلْنِی عَلَی مِلَّتِکَ أَمُوتُ وَ أَحْیَی «18»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ مَتِّعْنِی بِالاِقْتِصَادِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشَادِ وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ وَ سلاَمَةَ الْمِرْصَادِ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و بر من ستم نشود، در حالی که به دفعش از من توانایی، و بر دیگری ستم نکنم، در حالی که بر نگاه داشتنش از من قادری، و گمراه نشوم در حالی که بر هدایت من نیرومندی، و تهی دست نشوم،

ص:37

در حالی که فراخی روزی من نزد توست، و طغیان نکنم، در حالی که توانگری من از جانب توست.

خدایا! به سوی آمرزشت آمدم، و به جانب بخششت روی کردم، و به گذشتت مشتاقم، و به احسانت اعتماد کردم. چیزی نزد من نیست که به خاطر آن سزاوار بخششت شوم، و پس از این که علیه خود داوری کردم، به این نتیجه رسیدم که چیزی جز احسانت برایم نیست؛ پس بر محمد و آلش درود فرست و به من احسان کن.

خدایا! به هدایت، گویایم کن و تقوا را به من الهام فرما، و به پاکیزه ترین روش توفیقم ده، و به اموری که پسندیده تر است به کارم گیر.

خدیا! مرا به بهترین راه بر، و مرا بر آیینت قرار ده که بر اساس آن بمیرم و بر مبنای آن زنده باشم.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا در تمام امور زندگی از میانه روی بهره مند کن، و اهل صواب و درستی، و از زمرۀ راهنمایان به خیر، و از بندگان شایسته ات قرار ده، و رستگاری روز قیامت و سلامت از کمینگاه عذاب را روزیم فرما.

ص:38

[«19»اَللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِی مَا یُخَلِّصُهَا وَ أَبْقِ لِنَفْسِی مِنْ نَفْسِی مَا یُصْلِحُهَا فَإِنَّ نَفْسِی هَالِکَةٌ أَوْ تَعْصِمَهَا «20»اَللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِی إِنْ حَزِنْتُ وَ أَنْتَ مُنْتَجَعِی إِنْ حُرِمْتُ وَ بِکَ اسْتِغَاثَتِی إِنْ کَرِثْتُ وَ عِنْدَکَ مِمَّا فَاتَ خَلَفٌ وَ لِمَا فَسَدَ صَلاَحٌ وَ فِیمَا أَنْکَرْتَ تَغْیِیرٌ فَامْنُنْ عَلَیَّ قَبْلَ الْبَلاءِ بِالْعَافِیَةِ وَ قَبْلَ الْطَّلَبِ بِالْجِدَةِ وَ قَبْلَ الضَّلاَلِ بِالرَّشَادِ وَ اکْفِنِی مَؤونَةَ مَعَرَّةِ الْعِبَادِ وَ هَبْ لِی أَمْنَ یَوْمِ الْمَعَادِ وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الْإِرْشَادِ]

خدایا! از نَفْس من آنچه که او را رهایی و نجات می دهد، برای خود دریافت کن و برای نفس من از نفس من آنچه که او را اصلاح می کند باقی گذار. همانا نفس من در معرض هلاکت است؛ مگر این که تو حفظش کنی.

خدایا! اگر اندوهگین شوم، تو ذخیره و مایۀ دل خوشی منی، و اگر از هر دری محرومم کنند، تو محلّ رفت و آمد منی، و اگر در فشار و سختی قرار گیرم، کمک خواهیم از وجود توست، و آنچه از دستم رود، عوض و بدلش نزد توست، و برای هر چه فاسد شود، مایۀ اصلاح پیش توست، و هر آنچه را ناپسند داری، تغییرش به دست توست.

خدایا! پیش از بلا به عافیت، و قبل از درخواست، به توانگری، و پیش از گمراهی، به هدایت بر من منّت گذار، و مرا از سختی و دشواری، آزار بندگان

ص:39

کفایت فرما، و ایمنی روز قیامت را نصیبم کن، و ارشاد کردن نیکو و خوب را به من عطا فرما.

کفایت از رنج و آزار بندگان

دراین فرازها حضرت سجّاد علیه السلام با استفاده از کلماتی همچو

«اَنْتَ» ،

«بِکَ» و

«عِنْدَکَ» تنها پناه و دستگیرۀ نجات انسان را، خداوند متعال معرفی کرده است؛ زیرا مفهوم درخواست عافیت در برابر بلاها و عطای نعمت بدون منت و دوری از عیب جویی و آزار مردم این است که خداوند مراقب ما باشد تا زندگی به ناهمواری نیفتد. چرا که سرزنش مردم به هنگام درخواست از آنان به خوبی نمایان می شود، پس انسان عاقبتِ اعتمادِ به خدا را درمی یابد. گشایش امور در اثر اعتماد به حضرت حق است. اگر کسی بخواهد کرامت ها و الطاف بزرگوارانه پروردگار را که به خاطر توکّل و تقوا نصیب بندگان صالح خدا می شود، گردآوری کند، بسیار حیرت انگیز و شگفتی آفرینش رب را می رساند.

بنابراین به فرمایش حق، خدا را در همه جا می یابی که فرمود:

وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَعْمَلُهُمْ کَسَرَابِ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمَْانُ مَآءً حَتَّی إِذَا جَآءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیًْا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّیهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ» (1)

و کافران اعمالشان مانند سرابی در بیابانی مسطّح و صاف است که تشنه ، آن را [ از دور ] آب می پندارد ، تا وقتی که به آن رسد آن را چیزی نیابد ، و خدا را نزد اعمالش می یابد که حسابش را کامل و تمام می دهد ، و خدا حسابرسی سریع است .

ص:40


1- (1) - نور (24) : 39. [1]

دنیای مردم براثر بدزبانی و آزار روحی به تلخی و رنجش خاطر می گذرد و در روز قیامت به خاطر گناه زبان، مورد کیفر قرار می گیرند.

برای آن که تاحد ممکن وزر و وبال گناه زبان کاهش یابد، باید موجبات هدایت و ارشاد مردم فراهم شود.

مردی به حضور نبی معظّم اسلام صلی الله علیه و آله شرفیاب شد. عرض کرد:

ای رسول خدا! به من سفارشی بنما. حضرت فرمود: زبانت رانگه دار. او دوباره درخواست سفارش کرد. فرمود: زبانت را نگه دار. مرتبۀ سوم در خواست نمود، حضرت فرمود: زبانت را نگه دار، سپس با تندی فرمود: وای بر تو! مگر چیزی جز محصول زبان موجب عذاب مردم می گردد و آنان را به رو در آتش دوزخ می افکند. (1)معرّة در لغت رسوایی و عمل زشت است و در مواردی به کار می رود که کسی نسبت به دیگری مرتکب بدی شود و عیبی را به او نسبت دهد و بدگویی و نسبت عیب دادن از آفات زبان است. واین زبان مهمترین ابزاری است که اسباب آزار و اذیت مردم را پدید می آورد، پس او را به هلاکت می اندازد.

رسول الله صلی الله علیه و آله می فرماید:

نَجاةُ الْمُؤْمِنِ فِی حِفْظِ لِسانِهِ. (2)

رهایی مؤمن از کیفر خداوند در نگه داری زبان اوست.

بشر به طور طبیعی و غریزی به حبّ ذات علاقمند است؛ دوست دارد همیشه و همه جا مردم از او به خیر و خوبی یاد کنند و هرگز نامش را به بدی و زشتی نبرند، امّا چه باید کرد که زبان آدمی کنترل و افسار ندارد.

ص:41


1- (1) - الکافی: 115/2، حدیث 14؛ [1] بحار الأنوار: 303/68، باب 78، حدیث 78.
2- (2) - الکافی: 114/2، حدیث 9؛ [2] بحار الأنوار: 300/68، باب 78، حدیث 73.

علقمه می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم؛ ای فرزند رسول خدا! مردم به ما کارهای زشتی نسبت می دهند به گونه ای که سینۀ ما تنگ شده است؛ حضرت فرمود: ای علقمه!

إِنَّ رِضَا النّاسِ لایُمْلَکُ وَ أَلْسِنَتَهُمْ لاتُضْبَطُ. (1)

خشنودی مردم به دست نمی آید و زبان آنان نظم و مقررات برنمی دارد.

یعنی چیزی جلوی زبان گزنده آنان را نمی گیرد. پیامبران خداوند از گزند آزار زبانی و روحی و نسبت های دروغ و درگیری های جسمی قوم خود مصونیّت نداشتند و همواره اهانت ها تا پایان عمرشان ادامه می یافت.

ازجمله پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که به فرمایش ایشان سخت ترین هجمه ها را تحمل کرده است می فرماید:

ما أُوذِیَ نَبیٌّ مِثْلَ ما أُوذیتُ. (2)

هیچ نبیّ به مانند من آزار و سختی ندیده است.

بسیار خطرات و نقشه ها برای حضرت پدید آمد که اگر عنایت و دست غیبی پروردگار نبود، اسلام از صفحۀ گیتی پاک می شد وانسان های شرور و فاسد بر دنیا حکومت می کردند.

این فشارها حتی دربارۀ معصومان و اولیای الهی هم در ولایت و امامت ایشان ادامه یافت و با شدّت وحشیانه ای رفتار می شد تاجایی که در باب مذاهب و اعتقادات به ذات مقدس خداوند هم اهانت ها و پرسش های موهومی طرح گردید.

حضرت صادق علیه السلام ازحال تلخ حضرت موسی علیه السلام بازگو می فرماید:

وَ قالَ مُوسی علیه السلام فی مُناجاتِهِ أَسْأَلُکَ یا رَبِّ أَنْ لایُقالَ فی ما لَیْسَ فیَّ فَقالَ:

ص:42


1- (1) - بحار الأنوار: 2/67، باب 39، حدیث 4؛ الأمالی، شیخ صدوق: 102، حدیث 3.
2- (2) - بحار الأنوار: 56/39، باب 73، ذیل حدیث 15؛ [1]کشف الغمة: 537/2. [2]

یا مُوسی! ما فَعَلْتُ هذا لِنَفْسی فَکَیْفَ لَکَ. (1)

حضرت موسی علیه السلام در مناجاتش به خداوند عرض کرد: خدایا! از تو می خواهم که دربارۀ من چیزی گفته نشود که سزاوار من نیست. خطاب رسید: موسی من این کار را دربارۀ خود نکردم چگونه دربارۀ تو انجام دهم.

یا در نقل دیگر آمده است که:

حضرت موسی علیه السلام از خداوند درخواست کرد که کاری کن که مردم دربارۀ من به خیر و نیکی یاد کنند. خداوند فرمود: من دربارۀ خودم این کارنکردم.

یعنی ای موسی! نه فقط تو را به بدی یاد می کنند، بلکه رفتار مردم دربارۀ آفریدگارشان نیز چنین است.

حضرت لقمان علیه السلام در وصیت خود برای این که فرزند خود را از انتظار تعریف و تلخی بدگویی مردم رهایی بخشد و دل او را از این امور راحت کند، فرمود:

دلبستۀ به رضای مردم و مدح و مذمت آنان مباش که این نتیجه به دست نمی آید هر قدر آدمی در تحصیل آن بکوشد و آخرین درجۀ توان خویش رابه کار گیرد. (2)

ص:43


1- (1) - ارشاد القلوب، دیلمی: 134/1، باب 42؛ [1] بحار الأنوار: 205/75، باب 23، حدیث 44.
2- (2) - بحار الأنوار: 433/13، باب 18، حدیث 27؛ فتح الابواب: 307.

[«21»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ادْرَأْ عَنِّی بِلُطْفِکَ وَ اغْذُنِی بِنِعْمَتِکَ وَ أَصْلِحْنِی بِکَرَمِکَ وَ دَاوِنِی بِصُنْعِکَ وَ أَظِلَّنِی فِی ذَرَاکَ وَ جَلِّلْنِی رِضَاکَ وَ وَفِّقْنِی إِذَا اشْتَکَلَتْ عَلَیَّ الْأُمُورُ لِأَهْدَاهَا وَ إِذَا تَشَابَهَتِ الْأَعْمَالُ لِأَزْکَاهَا وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا «22»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَوِّجْنِی بِالْکِفَایَةِ وَ سُمْنِی حُسْنَ الْوِلاَیَةِ وَ هَبْ لِی صِدْقَ الْهِدَایَةِ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالسَّعَةِ وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الدَّعَةِ وَ لاَ تَجْعَلْ عَیْشِی کَدّاً کَدّاً وَ لاَ تَرُدَّ دُعَائِی عَلَیَّ رَدّاً فَإِنِّی لاَ أَجْعَلُ لَکَ ضِدّاً وَ لاَ أَدْعُو مَعَکَ نِدّاً]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، شرور را به لطف خود از من دفع کن، و به نعمتت مرا پرورش ده، و به بزرگواریت، مرا اصلاح کن، و به احسانت مرا مداوا فرما، و در سایۀ پناهت جای ده، و خلعت خشنودیت را بر من بپوشان، و زمانی که امور بر من مبهم و مشکل شود، به هدایت آمیزترینش، و هنگامی که اعمال برایم مشتبه شود، به پاکیزه ترینش، و چون آیین ها دچار اختلاف شوند، به پسندیده ترینش، موفقم دار.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و تارک وجودم را به تاج کفایت بیارای، و به حسن سرپرستی، بلند مرتبه ام گردان، و مرا صدق هدایت بخش، و به گشایش در امور زندگی آزمایشم مکن، و آرامش نیکو به من عطا فرما، و

ص:44

زندگیم را دشوار و سخت قرار مده، و دعایم را به من بر مگردان؛ برگرداندنی تلخ و ناهنجار، همانا من برای تو ضدی در اعتقادم قرار نمی دهم، و با تو همانند و شبیهی نمی خوانم.

دردهای ظاهری و باطنی و درمان آن

تک تک موجودات آفریدگار، صنعت و ظهور تام حق و نمایشگر نظام احسن هستند؛ زیرا همه ساخته و پرداختۀ دست قدرت اویند و درد و درمان همۀ آفریده ها در طبیعت آن نهفته است.

تلخی های زندگی به ویژه امراض روحی و جسمی بی شمار است که بروز آنها قابل پیش بینی نیست. مصلحت بشر گذشته از عافیت بدنی و مادی او در این جهان، کسب یک سلسله از کمالات و فضیلت هایی است که باید در دنیا صورت بگیرد و انسان از این مسیر برای آینده خود آماده سازی می کند.

اگر ما دستورهای پروردگار را در همۀ زندگی خود حاکم کنیم و حق تعالی را بر این امور شاهد بدانیم، بدون تردید در تهذیب و درمان معنوی خود گام مؤثّری برداشته ایم؛ زیرا اگر بین اوضاع تشریعی و تکوینی زندگی انسان هماهنگی و همخوانی صورت بگیرد، هیچ اتفاقی به ضرر او نخواهد بود، بلکه هر گونه حادثه ای یا بلایی به سود او در دنیا و آخرت تمام می شود و آدمی چون از اسباب و حکمت امور خبر ندارد، پس برای او خیر و برکت است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ لا أَصْرِفُهُ فی شَیْ ءٍ إِلاّ جَعَلْتُهُ خَیْراً لَهُ. (1)

خداوند عزیز و بزرگ فرمود: بندۀ مؤمن! خود را به هیچ کاری واندارم مگر

ص:45


1- (1) - الکافی: 61/2، حدیث 6؛ [1]بحار الأنوار: 330/69، باب 119، حدیث 13. [2]

این که برای او خیر قرار دهم.

بنابراین همه آزمایش ها و دردهای جسمی و روانی، خیری از سوی حق تعالی است که انسان دچار انحراف های اخلاقی و گناهان بزرگ نشود.

حضرت علی علیه السلام در باب تهذیب نفس می فرماید:

یَنْبَغی أَنْ یَتَداوَی الْمَرْءُ مِنْ أَدْواءِ الدُّنْیا کَما یَتَداوَی ذُوالعِلَّةِ، وَ یَحْتَمِی مِنْ شَهَواتِها وَ لَذّاتِها کَما یَحْتَمِی الْمَرِیضُ. (1)

سزاوار است که مرد دردهای دنیای خود را معالجه کند، همچنان که بیماران دردهای خود را درمان می کنند و از خواهش ها وخوشی های دنیا پرهیز کند، همچنان که بیمار پرهیز کند.

بنابراین امام سجّاد علیه السلام همگان را به شناخت درد و درمان دعوت می فرماید:

مَنْ لَمْ یَعْرِفْ دَاءُهَ أَفْسَدَهُ دَواءُهُ. (2)

هر که درد خود را نشناسد؛ دوایش او را نابود سازد.

یعنی در اثر ناآشنایی با درد و درمان فطری و طبیعی، درونی و ظاهری به دنبال درد و علاج شیطانی یا حیوانی می رود و نیازهای خویش را با شهوات و مادّیات برآورده می سازد و در پایان عمر هم مانند حیوانی که در لجنزار دنیا و آلودگی های خود شناور زیسته است؛ زندگی را تمام می کند.

مرکز درمان های جسمی، طبیبان هستند که با تشخیص علت مرض و دستور داروهای شیمیایی یا گیاهی، ظاهر جسمی انسان را سلامتی می بخشند، امّا مرجع بیماری های باطنی و معنوی پیامبران و اولیای الهی هستند که هر گاه روح و دل و عقل آدمی دچار زنگار یا آلودگی شوند؛ با ابزار ویژه، او را به راه حق راهنمایی

ص:46


1- (1) - غرر الحکم: 240، حدیث 4863. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 160/75، باب 21، ذیل حدیث 22؛ أعلام الدین: 299. [2]

می کنند و درون او را شفا می بخشند.

حضرت علی علیه السلام در وصف رسالت حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ احْکَمَ مَراهِمَهُ وَ احْمی مَواسِمَهُ، یَضَعُ مِنْ ذلِکَ حَیْثُ الْحاجَةُ الَیْهِ، مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ وَ آذانٍ صُمٍّ وَ الْسِنَةٍ بُکْمٍ. مُتَتَبِّعٌ بِداوئِهِ مَواضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَواطِنَ الْحَیْرَةِ. (1)

طبیبی است که همراه با طبّش در میان مردم می گردد، مرهم هایش را محکم و آماده ساخته، و ابزارهایش را برای سوزاندن زخم ها داغ نموده، تا هر جا لازم باشد، در زمینۀ دل های کور، و گوش های کر، و زبان های لال به کار گیرد.

دارو به دست به دنبال علاج بیماری های غفلت و دردهای حیرت است.

مبتلایان به بیماری های اخلاقی با مراجعه به مربیان الهی می توانند جان عزیز خود را در مسیر انوار شفا دهنده و نفس های قدسی قرار دهند تا به نفس مطمئنه برسند و هر که از این نسیم های شفابخش دوری گزیند، به مرض قلب و نفاق گرفتار می گردد که به تدریج سلامتی جسم او هم به خطر می افتد.

آن گاه که حضرت سجّاد علیه السلام می فرماید: مرا به کار محکم و یقینی خودت درمان بنما، شاید اشاره به دردها و رنج هایی باشد که از حادثۀ کربلا و اسارت و ناگواری های سفر در روح و جسم ایشان باقی مانده است و یا بر اثر فشارهای اجتماعی که حکومت ستمگر بنی امیه پیش آورده، خاطر مبارک حضرت را آزرده ساخته است؛ پس حضرت درخواست درمان آن ناملایمات را می نماید.

کدام بیماری و رنجی برای امام معصوم دردناک تر از تهمت ها و اهانت هایی است که به مقام عصمت و طهارت وارد گردید و حقیقت آنان را نازیبا جلوه داد. امّا وجود شریف آنان در رفتار با دیگران همچو طبیبی حاذق بود که همگان از کوچک و

ص:47


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 107. [1]

بزرگ و غلام و آزاده، همگی در زیر سایۀ امن و لطف ایشان درمان حقیقی می شدند.

در روایت است:

امام سجّاد علیه السلام غلام خود را سه بار برای کاری صدا زد ولی غلام اعتنایی به فرمان حضرت نکرد. غلام در بار سوم جواب داد، امام به او فرمود: ای پسرم! آیا صدای مرا نشنیدی؟ گفت: بلی. فرمود: چرا پاسخ مرا ندادی؟ گفت: از تو در امان هستم. امام فرمود:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی جَعَلَ مَمْلُوکِی یَأْمَنُنِیِ.

سپاس خدایی را که زیر دست مرا از من آسوده خاطر قرار داد. (1)بنابراین امنیت روانی و روحی در مداوای درونی و بیرونی بسیار مؤثّر است.

در این گلشن زخوبانم گلی بس ز جعد گلعذاران سنبلی بس

صف لشگر چه آرائی ز زلفت بتاراجم سپاه کاکلی بس

در آن بستانسرای عشرت انگیز ترانه ساز عیشی بلبلی بس

زدست لاله کی گیرم پیاله از آن نرگس مرا جام ملی بس

در این گلشن سرا نورعلی را نشیمن سایۀ شاخ گلی بس

(نورعلی شاه اصفهانی)

ص:48


1- (1) - بحار الأنوار: 56/46، باب 5، حدیث 6؛ اعلام الوری: 261.

[«23»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنَعْنِی مِنَ السَّرَفِ وَ حَصِّنْ رِزْقِی مِنَ التَّلَفِ وَ وَفِّرْ مَلَکَتِی بِالْبَرَکَةِ فِیهِ وَ أَصِبْ بِی سَبِیلَ الْهِدَایَةِ لِلْبِرِّ فِیمَا أُنْفِقُ مِنْهُ «24»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنِی مَؤُونَةَ الاِکْتِسَابِ وَ ارْزُقْنِی مِنْ غَیْرِ احْتِسَابٍ فَلاَ أَشْتَغِلَ عَنْ عِبَادَتِکَ بِالطَّلَبِ وَ لاَ أَحْتَمِلَ إِصْرَ تَبِعَاتِ الْمَکْسَبِ «25»اَللَّهُمَّ فَأَطْلِبْنِی بِقُدْرَتِکَ مَا أَطْلُبُ وَ أَجِرْنِی بِعِزَّتِکَ مِمَّا أَرْهَبُ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا از اسراف بازدار، و روزیم را از تلف شدن نگاه دار، و داراییم را به برکت در آن افزون کن، و مرا برای خیر و نیکی در آنچه از آن مال خرج می کنم، به راه هدایت برسان.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا از سختی و دشواری کسب و کار کفایت کن، و روزیم را از جایی که گمان نمی بریم عنایت فرما، تا در راه به دست آوردن روزی از بندگیت باز نمانم، و سنگینی وبال های کسب را به دوش نکشم.

خدایا! آنچه را می طلبم، به قدرتت برایم فراهم کن، و از آنچه می ترسم، به عزّتت پناهم ده.

ص:49

برکت و انفاق در اموال

اصل سلامت، در نزد خداوند برای مؤمن و کافر در دنیا و آخرت یکسان است یعنی بدون سلامت و رضایت الهی، سعادت محال است.

این مسأله از مهم ترین اصول اعتقادی است که سعادت آخرت در سلامت دنیاست و هر گاه انسان سلامتی روانی و اخلاقی و شغلی نداشته باشد، نمی تواند مؤمن باشد؛ زیرا با سلامت، عشق و معرفت حاصل می شود و در ظرف شناخت نیز شناخت حقیقت توحید به دست می آید که زمینه ساز سعادت اخروی می شود.

پس شناخت حق با سلامت نفس و روح گره خورده است تا ایمان و تسلیم به درجات کمال برسد.

مشکل اساسی یک جامعۀ بیمار نیز کمبود سلامت است و بروز بیماری های اخلاقی و شخصیتی و آسیب های اجتماعی برگرفته از پایین بودن سطح سلامت و ایمان و بنیان های اعتقادی مردم است؛ زیرا هر چه مردم از سرچشمه های وحی و کمال دور شوند، امنیّت و سلامتی در همۀ زمینه ها دچار تزلزل و تردید می شود، در نتیجه جوامع بشری گرفتار سقوط و انحراف عمیق می شوند؛ بنابراین باید با تفکر و دوراندیشی، خود و جامعۀ پیرامون خود را از آسیب ها نگه داشت و ارزش های و برکت ها را ترویج نمود.

امام باقر علیه السلام در این زمینه در وصیت خویش به جابر بن یزید جعفی می فرماید:

وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لا عِلْمَ کَطَلَبِ السَّلامَةِ وَ لا سَلامَةَ کَسَلامَةِ الْقَلْبِ. (1)

بدان که هیچ دانشی چون طلب سلامتی نیست و هیچ سلامتی مانند سلامت دل نمی باشد.

باید در بهرۀ اموال و دارایی ها نیز سلامتی ایجاد کرد تا در متن زندگی برکت ها و

ص:50


1- (1) - بحار الأنوار: 164/75، باب 22، حدیث 1؛ [1] تحف العقول: 286.

رحمت ها روان گردد و همگان به رضایت نسبی برسند. پس در این جا به ریشه های برکت و رحمت الهی در روایات معصومان علیهم السلام می پردازیم.

امام رضا علیه السلام می فرماید:

أَوْحَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلی نَبیٍّ مِنْ الْأَنْبیاءِ، إِذا أُطِعْتُ رَضِیتُ، وَ إِذا رَضِیتُ بارَکْتُ وَ لَیْسَ لِبَرَکَتی نَهایَةٌ. (1)

خداوند متعال به یکی از پیامبران خود وحی فرمود: هر گاه من اطاعت شوم، خشنود گردم و چون خشنود شوم، برکت دهم و برکت من بی پایان است.

اباالحسن امام جواد علیه السلام یا امام هادی علیه السلام به داود صرمی می فرماید:

یا داوُدُ، إِنَّ الحَرامَ لایَنْمِی وَ إِنْ نَمی لایُبارَکُ لَهُ فیهِ، وَ ما أَنْفَقَهُ لَمْ یُوْجَرْ عَلَیْهِ وَ ما خَلَّفَهُ کانَ زادَهُ إِلَی النّارِ. (2)

ای داود! مال حرام رشد نمی کند و اگر هم رشد کند برای صاحبش برکتی ندارد و اگر از آن چیزی انفاق کند پاداشی نخواهد دید و آنچه پس از خود بر جای گذارده، توشۀ او به سوی دوزخ است.

خداوند بزرگ در آیاتی به این نکته اشاره فرموده که: گشایش برکات در دو عنوان کلیدی است که با توجه به آنها، نعمت ها و برکت ها فرو می ریزد.

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ وَلَکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ» (3)

و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و پرهیزکاری پیشه می کردند ، یقیناً [ درهایِ ] برکاتی از آسمان و زمین را بر آنان می گشودیم ، ولی [ آیات

ص:51


1- (1) - الکافی: 275/2، حدیث 26؛ [1]بحار الأنوار: 459/14، باب 31، حدیث 15. [2]
2- (2) - الکافی: 125/5، حدیث 5؛ [3] جامع أحادیث الشیعة: 144/17، باب 1، حدیث 8.
3- (3) - أعراف (7) : 96. [4]

الهی و پیامبران را] تکذیب کردند ، ما هم آنان را به کیفر اعمالی که همواره مرتکب می شدند [ به عذابی سخت ] گرفتیم .

امام حسین علیه السلام در تفسیر آیۀ فوق پیرامون رجعت به یارانش می فرماید:

هر آینه برکت از آسمان و زمین می بارد تا آن جا که درختان از سنگینی میوه هایی که خداوند بر آنان خواسته، می شکنند. در تابستان میوۀ زمستانی و در زمستان میوۀ تابستانی خورده می شود و این معنای گفتۀ خداوند است که فرمود: اگر مردم بادیه نشین ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه کرده بودند، برکت های آسمان و زمین را به رویشان می گشودیم. (1)از جمله زمینه هایی که در روایات برای افزایش برکات نعمت آمده، عبارت است از:

1 - وزن کردن خوراک و اجناس

2 - فروش مدت دار (نسیه)

3 - وام دادن و قرض پرداختن

4 - تجارت و خرید و فروش مال

5 - عدالت و دادگری در جامعه

6 - پرداختن حقوق واجب الهی مانند خمس، زکات، کفارات و...

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

إِذا ظَهَرَتِ الجِنایاتِ، إِرْتَفَعَتِ الْبَرَکاتُ. (2)

هر گاه جنایت ها آشکار شود، برکت ها از میان برود.

برخی از صفات و گناهان انسان، سبب محرومیت از برکت های رزق و مال است

ص:52


1- (1) - بحار الأنوار: 63/53، باب 29، حدیث 52؛ الخرائج و الجرائح: 28/1.
2- (2) - غرر الحکم: 458، حدیث 10465. [1]

که آثار آن در زندگی روزمره نمایان می شود.

1 - گناه و نافرمانی آشکار

2 - پایمال کردن حقوق مسلمانان

3 - حرام خواری

4 - خیانت کاری

5 - دزدی

6 - شراب خواری

7 - زنا و...

ص:53

[«26»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ وَ لاَ تَبْتَذِلْ جَاهِی بِالاِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِکَ وَ أَسْتَعْطِیَ شِرَارَ خَلْقِکَ فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِی و أُبْتَلَی بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِی وَ أَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ وَلِیُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ «27»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی صِحَّةً فِی عِبَادَةٍ وَ فَرَاغاً فِی زَهَادَةٍ وَ عِلْماً فِی اسْتِعْمَالٍ وَ وَرَعاً فِی إِجْمَالٍ «28»اَللَّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِکَ أَجَلِی وَ حَقِّقْ فِی رَجَاءِ رَحْمَتِکَ أَمَلِی وَ سَهِّلْ إِلَی بُلُوغِ رِضَاکَ سُبُلِی وَ حَسِّنْ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِی عَمَلِی]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و آبرویم را به توانگری حفظ کن، و قدر و منزلتم را به تنگدستی پست مفرما که از روزی خوارانت روزی بخواهم، از بَدان و اشرار آفریده هایت عطایی بطلبم، تا به سپاسگزاری کسی که عطایم می کند گرفتار شوم، و به سرزنش کسی که از عطا کردن به من باز می ایستد دچار گردم، و حال آن که تو متولّی عطا و منعمی، نه دیگران.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و صحت و سلامتی که در عبادت مصرف شود، آسایش و فراغتی که در فضای زهد به کارم آید، و دانش و معرفتی که در عمل به کار گرفته شود، و پارسایی و تقوایی که از افراط و تفریط دور باشد، روزی من فرما.

خدایا! مدت عمرم را به عفو و بخششت پایان ده، و آرزویم را در امید به

ص:54

رحمتت تحقّق ده، و راههایم را برای رسیدن به خشنودیت هموار ساز، و در تمام احوال، کردارم را نیکو گردان.

عزت نفس در توانگری و تنگدستی

اشاره

آبرو یا شرف نفس که در قرآن و روایات به آن وجه یا ماء الوجه تعبیر شده، صفاتی است که حقیقت ذات و ایمان و اخلاص و رضایت حق در آن تجلّی می کند.

از وظایف دینی هر مسلمان این است که همواره مراقب عزّت خویش و آبروی برادران مؤمن خود باشد نه مایۀ ذلّت خود باشد و نه به شخصیت دیگران آسیب برساند؛ زیرا خداوند کریم کرامت نفس را مهم شمرده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فَوَّضَ إِلَی الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ کُلَّها وَ لَمْ یُفَوِّضْ إِلَیْهِ أَنْ یُذِلَّ نَفْسَهُ، الَمْ تَسْمَعُ لِقَوْلِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» (1)

فَالْمُؤْمِنُ یَنْبَغی أَنْ یَکُونَ عَزِیزاً وَ لایَکُونَ ذَلِیلاً، یُعِزُّهُ

اللّهُ بِالْإِیمانِ وَ الْإِسْلامِ. (2)

خداوند عزیز و بلند مرتبه همه کارهای انسان با ایمان را به او واگذارده است. ولی این اختیار را به او نداده که خود را خوار و خاکسار نماید. آیا نشنیدی گفتۀ خداوند متعال را که می فرماید: «عزّت و اقتدار برای خدا و پیامبر او و مؤمنان است.» پس مؤمن سزاوار عزیزی است و ذلّت را نمی پذیرد؛ زیرا خداوند به سبب ایمان و تسلیم، او را عزیز می گرداند.

ص:55


1- (1) - منافقون (63) : 8. [1]
2- (2) - الکافی: 63/5، حدیث 2؛ [2]وسائل الشیعة: 157/16، باب 12، حدیث 21233. [3]

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

بَذْلُ ماءِ الْوَجْهِ فِی الطَّلَبِ أَعْظَمُ مِنْ قَدْرِ الحاجَةِ وَ إِنْ عَظُمَتْ وَ أُنْجِحَ فِیها الطَّلَبُ. (1)

بخشش و ارزش آبرویی که برای درخواست صرف شود، بالاتر از حاجت و نیازمندی اوست، هر چند آن خواسته مهم باشد و با صرف آبرو برآورده شود.

مقصود از بذل آبرو نکوهش درخواست از دیگران است؛ زیرا آبرو با نیازمندی برابری نمی کند که به ویژه با نیازی پست؛ آبروی باارزش معامله شود.

از برترین مردانگی ها این است که مرد در حفظ آبروی خویش کوشا باشد و با کمترین خواهشی هر چند ضروری، خود را سبک نسازد. و این گونه تفکر سبب تحقیر او و دیگران می شود و حق تعالی کوچک شمردن را در امّت اسلام نمی پذیرد.

امام صادق علیه السلام در این باره که تحقیر، دشمنی و کینه را به دنبال دارد، می فرماید:

کسی که مؤمن را کوچک بشمارد، خواه درمانده باشد یا بینوا نباشد، پیوسته در تحقیر و دشمنی خداوند قرار دارد تا از روش نادرست خود برگردد و او را با دیدۀ احترام بنگرد. (2)عوامل بسیاری، مسلمانی را در نظر افراد حقیر جلوه می دهد. یکی از آن موارد فقر مالی است. این نیازمندی در برابر دارایی متمولان چشمگیر است؛ زیرا بضاعت کم یا تهیدستی در نظر افراد کوته بین، عامل بزرگ تحقیر است. و این مسأله سبب فاصلۀ طبقاتی و تفاوت های قومی و ملی در جوامع گوناگون شده است. بنابراین سرمایه داران در دنیا عزّت دنیوی را به جان می خرند و در آخرت رسوای همۀ مردم

ص:56


1- (1) - غرر الحکم: 361، حدیث 8184. [1]
2- (2) - الکافی: 351/2؛ حدیث 4. [2]

در محشر می شوند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنِ اسْتَذَلَّ مُؤْمِناً وَ اسْتَحْقَرَهُ لِقِلَّةِ ذاتِ یَدِهِ وَ لِفَقْرِهِ شَهَرَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلَی رُؤُوسِ الْخَلائِقِ. (1)

هر که مؤمنی را خوار بشمارد و برای درآمد اندک او یا نداریش با دیده منت و کوچکی بنگرد، در روز قیامت بر همگان به رسوایی معرفی گردد.

کسانی که در مسافرت حج دارای تمکن مالی هستند و از عهدۀ هزینۀ سنگین سفر به راحتی برمی آیند، هیچ گونه احساس ذلّت یا منّت از سوی دیگران ندارند.

امّا بعضی در روزگار قدیم با کاروانی همراه با توشه و بار مناسب و رفاقت منزل به منزل به کمک یکدیگر امور را مرتب و هماهنگ می کردند. ولی گاهی به ناچار در کاروانی که گروهی پولدار و تاجر بودند، همسفر می شدند که در آن احساس ذلت و خواری می کردند ائمه اطهار علیهم السلام در پاسخ به درخواست چنین افرادی هشدار داده که عزت نفس خود را نگه دارند.

ابابصیر گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردی با افراد ثروتمند رفیق راه و توشه می شود و او داریی اش از همۀ آنها کمتر است، آنان با دست باز خرج می کنند و او قدرت صرف چنین مالی را ندارد. امام علیه السلام فرمود:

دوست ندارم کسی با همسفری ثروتمندان، اسباب ذلّت و خفت خویش را فراهم کند، با کسانی همسفر شود که در مالداری همانند خودش باشند. (2)حضرت در جای دیگر از بارگاه الهی برای حفظ عزّت در توانگری و ناتوانی عرضه می دارد:

ص:57


1- (1) - الکافی: 353/2، حدیث 9؛ [1]بحار الأنوار: 158/72، باب 57، حدیث 29. [2]
2- (2) - الکافی: 287/4، حدیث 8؛ بحار الأنوار: 269/73، باب 49، حدیث 19.

«وَ اعْصِمْنی مِنْ انْ اظُنُّ بِذی عَدَمٍ خَساسَةً اوْ اظُنُّ بِصاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلاً فَاِنَّ الشَّریفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طاعَتُکَ وَ الْعَزیزَ مَنْ اعَزَّتْهُ عِبادَتُکَ.» (1)مرا از خوار نگریستن تهیدست و برتر گمان کردن ثروتمند، حفظ فرما، چه آن که شریف آن است که طاعت تو او را شریف نموده و عزیز کسی است که عبادت تو او را عزت داده است.

یعنی، امام از سوی تنگدستی مورد تحقیر قرار نگیرد و به ارزش اجتماعی او آسیب نرسد و برای ارشاد و راهنمایی مردم مؤثّر باشد و عزت او در جامعه محفوظ بماند.

حقیقت جاه و منزلت

«جاه» عبارت از منزلت و مقامی است که نصیب انسان های دوست داشتنی می شود. و آن بر دو گونه است:

الف - جاهی که محبوبیت در آن بر اثر کمالاتی است که به خاطر آن عمر و مال و خانوادۀ خود را فدا می کند.

هدایت مردم، راهنمایی انسان ها، حمایت از مظلومان و انزجار از ستمگران، خدمت به محرومان و بینوایان، کسب علم، تقوی، سخاوت، شجاعت و... و از این قبیل؛ مقام های بلند و معنوی پدید می آورند. هر که دارای آنهاست بر دل ها و جان ها حکومت می کند و مورد الطاف الهی و امداد غیبی و تأیید معصومان و اولیای الهی قرار می گیرد.

ب - جاه به گونۀ دیگر، در دنیا نوعی سلطه به مردم است که ریاست و

ص:58


1- (1) - صحیفۀ سجّادیه: دعای 35. [1]

فرمانروایی بر ابدان و اموال مردم است و قدرت اجرایی آن نیروهای مادی و نظامی هستند که با نابودی حاکم و سلطۀ او، تمامی مقامات و وابستگی های او از بین می رود.

ارزش جاه و مقام در دنیا به استفادۀ درست در راه حق و بندگان خداست، یعنی در خدمت آفرینش حق بودن تا ارادۀ خداوند اجرا گردد.

جاه و محبوبیت همانند مال و ثروت در قیامت مورد پرسش است و تخلّف از ادای وظیفۀ نعمت جاه، کیفر الهی را در پی دارد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

خداوند از مقام بنده همانند مال او پرسش می کند و می فرماید: بندۀ من! به تو جاه و محبوبیت روزی نمودم، آیا مظلومی را مورد حمایت قرار دادی؟ آیا به فریاد ستمدیدۀ مضطربی پاسخ گفتی؟ (1)امام صادق علیه السلام می فرماید:

حملۀ دو گرگ درنده به یک گلۀ بی چوپان که یکی از اوّل آن و دیگری از آخر آن حمله کنند، زیانبارتر از علاقۀ به مقام و مال برای دین مسلمان نیست. (2)مقصود حضرت این است که گروهی آدم های درنده خو در جامعه هستند که برای کسب مال و شرافت، مردم را می دَرَند و دین آنان را بازیچۀ هوای نفس خود قرار می دهند.

اسحاق بن عمار دربارۀ به خطر افتادن عزت نفس مردم از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند:

ص:59


1- (1) - عوالی اللآلی: 372/1، حدیث 84؛ مستدرک الوسائل: 429/12، باب 34، حدیث 14525.
2- (2) - الکافی: 315/2، حدیث 2؛ [1] وسائل الشیعة: 21/16، باب 65، حدیث 20857.

زمانی فرا می رسد که اگر کسی دست نیاز به سوی مردم دراز کند، زنده بماند و اگر خاموش ماند، بمیرد.

اسحاق بن عمار گفت: عرض کردم اگر چنان روزگاری را درک کردم چه کنم؟ فرمود: مردم را با آنچه داری یاری رسان و اگر چیزی نداشتی با استفاده از مقام و موقعیت خودت کمک برسان. (1)بنابراین جایگاه و مقام، پشتوانه ای برای احترام نفس است در صورتی که عزّت و شرف انسان مؤمن خدشه دار نشود وگرنه باید برای نجات و یاری دیگران ارزانی نمود.

ص:60


1- (1) - وسائل الشیعة: 464/9، باب 45، حدیث 12507؛ أعلام الدین: 268.

[«29»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ نَبِّهْنِی لِذِکْرِکَ فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِطَاعَتِکَ فِی أَیَّامِ الْمُهْلَةِ وَ انْهَجْ لِی إِلَی مَحَبَّتِکَ سَبِیلاً سَهْلَةً أَکْمِلْ لِی بِهَا خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ «30»اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ قَبْلَهُ وَ أَنْتَ مُصَلٍّ عَلَی أَحَدٍ بَعْدَهُ وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنِی بِرَحْمَتِکَ عَذَابَ النَّارِ.]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا در اوقات بی خبری برای یادت بیداری ده، و در روزگار مهلت برای فرمانبرداریت به کار گیر، و برایم راه آسانی به سوی محبّتت باز و هموار کن و به سبب آن، خیر دنیا و آخرت را برایم کامل ساز.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست؛ مانند برترین درودی که پیش از او بر یکی از بندگانت فرستادی، و پس از او بر یکی از آفریده هایت می فرستی، و ما را در دنیا و آخرت خوبی عطا کن، و مرا به رحمتت از شکنجۀ آتش حفظ فرما.

خیر دنیا و آخرت در بیداری و دوری از غفلت

جایگاه غفلت از نظر شرع و عقل یکسان نیست. بعضی از غفلت ها در امور تکوینی یا امور دینی روی می دهد که انسان با حالت سهوی یا فراموشی، عملی را

ص:61

برخلاف حقیقت یا مصلحت انجام می دهد ولی سزاوار کیفر و توبیخ نمی شود؛ زیرا غفلت بنابر آنچه راغب اصفهانی آورده است:

اَلغَفْلَةُ، سَهْوٌ یَعْتَرِی الْإِنْسانَ مِنْ قِلَّةِ التَّحَفُّظِ وَ التَّیَقُّظِ. (1)

غفلت، فراموشی است که در اثر کمی پرهیز و بیدار دلی، بر انسان غلبه می کند.

در حقیقت، گاهی پرده ای روی آگاهی و بصیرت انسان را می پوشاند که سرلوحۀ گمراهی و دشمنی و زمینۀ کفر و هلاکت او را فراهم می سازد. ولی او با تیزبینی و دوراندیشی می تواند خویش را از ورطه های سقوط نجات دهد.

حضرت حق منّان در این باره، زمان پرده برداری از خواب غفلت را به قیامت حواله می دهد و می فرماید:

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذَ لِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ * وَ جَآءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَاءِقٌ وَ شَهِیدٌ * لَّقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَآءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» (2)

و در صور می دمند ؛ آن است روز [ تحقق و ظهور ] وعده های تهدیدآمیز و وحشتناک . * هر کسی در آن روز می آید در حالی که سوق دهنده ای و شاهدی با اوست ، [ که سوق دهنده او را به محشر می راند و شاهد بر اعمالش گواهی می دهد . ] * [ به او می گویند : ] تو از این روز بزرگ در بی خبری و غفلت بودی ، پس ما پرده بی خبری را از دیده [ بصیرت ]ات کنار زدیم در نتیجه دیده ات امروز بسیار تیزبین است .

ص:62


1- (1) - مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی: مادۀ غفل.
2- (2) - ق (50) : 20 - 22.

در دنیا شخصی که بر اثر غفلت، تخلّف نموده، نه تکلیف جبرانی دارد و نه مستحق کیفر است. این غفلت مستند به ساختمان طبیعی مغز است که گاه دچار آن می شود و دستوری را نادیده می گیرد؛ مانند روزه داری که به قصد اطاعت امر خداوند و وظیفۀ شرعی امساک کرده است، امّا روزی در اثر غفلت و برحسب عادت طبیعی بدون این که ماه رمضان در خاطرش باشد روزه را شکسته است. روزۀ او به این عمل سهوی باطل نمی شود و کفاره ای به عهده اش نمی آید.

البته باید دانست در انجام عمل سهوی خوب یا بد، اثر وضعی آن از بین نمی رود، یعنی فایده ها و ضررهایی به طور تکوینی یا طبیعی به همراه دارد. کسی که مال دیگری را به غفلت تلف کند، چون نیّت بدی نداشته، مرتکب گناه نشده ولی ضامن قیمت آن مال است. یا کسی که مالی را بدون توجه به فقیری ببخشد و قصد صدقه نکند، ولی چون به انسانی کمک کرده است؛ بلاگردانی حق و دعای خیر او، به بخشندۀ مال می رسد.

به هر حال از بی تفاوتی و بی اعتنایی در صورتی چشم پوشی می شود که جنبۀ عادت پیدا نکند وگرنه چشمۀ عقل و بینایی انسان را کور کرده و نفس را به سرکشی وادار می کند.

در مضمون روایات معصومان علیهم السلام ، غفلت به معنای کوتاهی و سهل انگاری در محاسبۀ نفس و بررسی اعمال روزانه است. رها کردن نفس و روزمرّگی زندگی، انسان را بیهوده و حیوانی بار می آورد و نتیجۀ آن، این که در دنیا مانند حیوانات و جنبندگان می چرند و در آخرت کر و کور و لال محشور می شوند؛ زیرا چشمه های دل و فکر را به سوی حقیقت بسته اند و تکرار غفلت ها آنها را محروم ساخته است.

حضرت علی علیه السلام دربارۀ زیان غفلت از نفس می فرماید:

ص:63

دَوامُ الْغَفْلَةِ یُعْمِی الْبَصیرَةَ. (1)

فراموشی طولانی، دیدۀ بصیرت را کور می کند.

پس سفارش می فرماید:

فَاسْتَدْرِکُوا بَقِیَّةَ ایّامِکُمْ وَ اصْبِرُوا لَها أَنْفُسَکُمْ، فَاِنَّها قَلِیلٌ فی کَثیرِ الْاَیّامِ الَّتی تَکُونُ مِنْکُمْ فِیهَا الْغَفْلَةُ وَ التَّشاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ. (2)

بنابراین باقی ماندۀ عمر را دریابید، و در این باقی مانده خود را به شکیبایی وادارید که این باقیماندۀ عمر در برابر روزهای زیادی که از شما در غفلت و رویگردانی از موعظه گذشت، اندک است.

در سخنان نجوا آمیز خدای متعال با موسی علیه السلام آمده است:

اگر فرو رفتن در خواب غفلت و پیمودن راه بدبختی و پیروی از شهوات نبود، چگونه عدّه ای می توانستند لذّت زندگی را بچشند. به خاطر نبودن این امور است که راستگویان و مؤمنان راستین بی تابی می کنند. (3)امام سجّاد علیه السلام در نشانه های زاهدان دنیا؛ در این زمینه هشدار می دهد:

وای بر تو ای پسر آدم! بدان که سنگینی پرخوری و سستی و تنبلی برگرفته از انباشتن معده و مستی سیری و غفلت حاصل از قدرتِ چیزهایی هستند که انسان را در عمل زمین گیر و تنبل می کنند و یاد خدا را از ذهن می برند و از نزدیک بودن مرگ، غافل می سازند، تا جایی که شخص گرفتار دوستی دنیا، گویی از مستی شراب دیوانه شده است. (4)

ص:64


1- (1) - غرر الحکم: 266، حدیث 5762. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 85. [2]
3- (3) - الکافی: 48/8، حدیث 8؛ بحار الأنوار: 38/74، باب 2، حدیث 7.
4- (4) - بحار الأنوار: 129/75، باب 21، حدیث 1؛ تحف العقول: 273. [3]

محاسبۀ نفس به معنای کنار زدن پردۀ غفلت و بی خیالی است و آگاه شدن از گفتار و کردار خوب و بد است. حسابرسی نفس پروندۀ اعمال انسان را در پیش رویش می گشاید و از لغزش ها و اشتباهات آینده باخبر می سازد و انسان را وامی دارد تا با استغفار از درگاه حق و طلب رضایت از بندگان او نامۀ سیاه را روشن سازد و بار مسؤولیت خویش را سبک سازد. این موفقیت بزرگ سهم کسی می شود که محاسبه و مراقبت نفس را جدی بگیرد؛ و به تصفیۀ حساب همّت بگمارد.

زُهْری از افراد تحصیل کرده و دانشمند در عصر ولایت امام زین العابدین علیه السلام بود ولی متأسفانه جذب دستگاه حکومت بنی امیه گردید و ستمگران از غفلت او به نفع خود و ضرر اسلام بهره های بسیار بردند. حضرت در نامه ای گسترده به امید این که او را بیدار سازد و از خواب غفلت برهاند، نکات هشدار دهنده ای را فرموده است:

با چشم دل در خویش نظر کن که فردای قیامت چه شخصی خواهی بود؛ آنگاه که در پیشگاه الهی حاضر می شوی، از نعمت هایی که به تو داده پرسش می کند، چگونه رعایت نمودی، از حجت هایی که بر تو دارد می پرسد، چگونه قضاوت کردی، گمان مبر خداوند از تو عذری را بپذیرد و با اعتراف به تقصیر از تو راضی گردد. (1)غفلت از عمل نفس، ممکن است در دنیا بسیاری از مسلمانان را در روز حساب با مشکلات بزرگی مواجه کند و آنان را در میدان عذاب سنگین قرار دهد و در آن فضا پشیمانی و بازگشت امکان پذیر نیست.

امام علی علیه السلام در خطبه ای پرمحتوا در تشویق به عمل صالح می فرماید:

ص:65


1- (1) - بحار الأنوار: 132/75، باب 21، حدیث 2؛ تحف العقول: 275. [1]

فَیالَها حَسْرَةً عَلی ذی غَفْلَةٍ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّةً وَ انْ تُؤَدِّیَهُ ایّامُهُ الی شِقْوَةٍ. نَسْأَلُ اللّهَ سُبْحانَهُ انْ یَجْعَلَنا وَ ایّاکُمْ مِمَّنْ لاتُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لاتُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طاعَةِ رَبِّهِ غایَةٌ وَ لاتَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدامَةٌ وَ لا کآبَةٌ. (1)

حسرت و اندوه بر آن بی خبری که عمر نابود شده اش بر او حجت است، و پایان زندگیش شقاوت! از خدا درخواست دارم ما و شما را از کسانی قرار دهد که نعمت، آنان را به طغیان نیندازد، و هدفی آنان را در عبادت پروردگار خود مقصّر نسازد، و پس از مرگ ندامت و اندوه بر او فرود نیاید.

خداوند متعال برای آگاهی مردم در قرآن کریم از بعضی غفلت های گمراه کنندۀ انسان در مهمترین دستاوردهای آفرینش خداوندگار؛ نام برده است. هر چند برپایی آنها را به خود نسبت داده است، تا در هدایت و گمراهی بندگان، جبر و اکراهی نباشد ولی به جهت تفکر در خلقت و عبرت آموزی و اطاعت از پروردگار و دوری از غفلت و تمام شدن حجت و دلیل بر همگان، در قیامت از بندگان بازخواست می نماید.

ص:66


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 63. [1]

ص:67

ص:68

دعای 21 : هجوم اندوه و نگرانی از گناه

اشاره

«1»اَللَّهُمَّ یَا کَافِیَ الْفَرْدِ الضَّعِیفِ وَ وَاقِیَ الْأَمْرِ الْمَخُوفِ أَفْرَدَتْنِی الْخَطَایَا فَلاَ صَاحِبَ مَعِی وَ ضَعُفْتُ عَنْ غَضَبِکَ فَلاَ مُؤَیِّدَ لِی وَ أَشْرَفْتُ عَلَی خَوْفِ لِقَائِکَ فَلاَ مُسَکِّنَ لِرَوْعَتِی «2»وَ مَنْ یُؤْمِنُنِی مِنْکَ وَ أَنْتَ أَخَفْتَنِی؟ وَ مَنْ یُسَاعِدُنِی وَ أَنْتَ أَفْرَدْتَنِی؟ وَ مَنْ یُقَوِّینِی وَ أَنْتَ أَضْعَفْتَنِی؟ لاَ یُجِیرُ یَا إِلَهِی إِلاَّ رَبٌّ عَلَی مَرْبُوبٍ وَ لاَ یُؤْمِنُ إِلاَّ غَالِبٌ عَلَی مَغْلُوبٍ وَ لاَ یُعِینُ إِلاَّ طَالِبٌ عَلَی مَطْلُوبٍ «3»وَ بِیَدِکَ یَا إِلَهِی جَمِیعُ ذَلِکَ السَّبَبِ وَ إِلَیْکَ الْمَفَرُّ وَ الْمَهْرَبُ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَجِرْ هَرَبِی وَ أَنْجِحْ مَطْلَبِی «4»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ صَرَفْتَ عَنِّی وَجْهَکَ الْکَرِیمَ أَوْ مَنَعْتَنِی فَضْلَکَ الْجَسِیمَ أَوْ حَظَرْتَ عَلَیَّ رِزْقَکَ أَوْ قَطَعْتَ عَنِّی سَبَبَکَ لَمْ أَجِدِ السَّبِیلَ إِلَی شَیْ ءٍ مِنْ أَمَلِی غَیْرَکَ وَ لَمْ أَقْدِرْ عَلَی مَا عِنْدَکَ بِمَعُونَةِ سِوَاکَ فَإِنِّی عَبْدُکَ وَ فِی قَبْضَتِکَ نَاصِیَتِی بِیَدِکَ «5»لاَ أَمْرَ لِی مَعَ أَمْرِکَ مَاضٍ فِیَّ حُکْمُکَ عَدْلٌ فِیَّ قَضَاؤُکَ وَ لاَ قُوَّةَ لِی عَلَی الْخُرُوجِ مِنْ سُلْطَانِکَ وَ لاَ أَسْتَطِیعُ مُجَاوَزَةَ قُدْرَتِکَ وَ لاَ اسْتَمِیلُ هَوَاکَ وَ لاَ أَبْلُغُ رِضَاکَ وَ لاَ أَنَالُ مَا عِنْدَکَ إِلاَّ بِطَاعَتِکَ وَ بِفَضْلِ رَحْمَتِکَ «6»إِلَهِی أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَیْتُ عَبْداً دَاخِراً لَکَ لاَ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لاَ ضَرّاً إِلاَّ بِکَ أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَی نَفْسِی وَ أَعْتَرِفُ بِضَعْفِ قُوَّتِی وَ قِلَّةَ حِیلَتِی فَأَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ تَمِّمْ لِی مَا آتَیْتَنِی فَإِنِّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضَّعِیفُ الضَّرِیرُ الْحَقِیرُ الْمَهِینُ الْفَقِیرُ الْخَائِفُ الْمُسْتَجِیرُ «7»اَللَّهُمَّ صَلِّ

ص:69

عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تَجْعَلْنِی نَاسِیاً لِذِکْرِکَ فِیمَا أَوْلَیْتَنِی وَ لاَ غَافِلاً لِإِحْسَانِکَ فِیمَا أَبْلَیْتَنِی وَ لاَ آیِساً مِنْ إِجَابَتِکَ لِی وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی فِی سَرَّاءَ کُنْتُ أَوْ ضَرَّاءَ أَوْ شِدَّةٍ أَوْ رَخَاءٍ أَوْ عَافِیَةٍ أَوْ بَلاَءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاءَ أَوْ جِدَةٍ أَوْ لَأْوَاءَ أَوْ فَقْرٍ أَوْ غِنیً «8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ ثَنَائِی عَلَیْکَ وَ مَدْحِی إِیَّاکَ وَ حَمْدِی لَکَ فِی کُلِّ حَالاَتِی حَتَّی لاَ أَفْرَحَ بِمَا آتَیْتَنِی مِنَ الدُّنْیَا وَ لاَ أَحْزَنَ عَلَی مَا مَنَعْتَنِی فِیهَا وَ أَشْعِرْ قَلْبِی تَقْوَاکَ وَ اسْتَعْمِلْ بَدَنِی فِیمَا تَقْبَلُهُ مِنِّی وَ اشْغَلْ بِطَاعَتِکَ نَفْسِی عَنْ کُلِّ مَا یَرِدُ عَلَیَّ حَتَّی لاَ أُحِبَّ شَیْئًا مِنْ سُخْطِکَ وَ لاَ أَسْخَطَ شَیْئًا مِنْ رِضَاکَ «9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ فَرِّغْ قَلْبِی لِمَحَبَّتِکَ وَ اشْغَلْهُ بِذِکْرِکَ وَ انْعَشْهُ بِخَوْفِکَ وَ بِالْوَجَلِ مِنْکَ وَ قَوِّهِ بِالرَّغْبَةِ إِلَیْکَ وَ أَمِلْهُ إِلَی طَاعَتِکَ وَ أَجْرِ بِهِ فِی أَحَبِّ السُّبُلِ إِلَیْکَ وَ ذَلِّلْهُ بِالرَّغْبَةِ فِیمَا عِنْدَکَ أَیَّامَ حَیَاتِی کُلِّهَا «10»وَ اجْعَلْ تَقْوَاکَ مِنَ الدُّنْیَا زَادِی وَ إِلَی رَحْمَتِکَ رِحْلَتِی وَ فِی مَرْضَاتِکَ مَدْخَلِی وَ اجْعَلْ فِی جَنَّتِکَ مَثْوَایَ وَ هَبْ لِی قُوَّةً أَحْتَمِلُ بِهَا جَمِیعَ مَرْضَاتِکَ «11»وَ اجْعَلْ فِرَارِی إِلَیْکَ وَ رَغْبَتِی فِیمَا عِنْدَکَ وَ أَلْبِسْ قَلْبِیَ الْوَحْشَةَ مِنْ شِرَارِ خَلْقِکَ وَ هَبْ لِیَ الْأُنْسَ بِکَ وَ بِأَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ طَاعَتِکَ وَ لاَ تَجْعَلْ لِفَاجِرٍ وَ لاَ کَافِرٍ عَلَیَّ مِنَّةً وَ لاَ لَهُ عِنْدِی یَداً وَ لاَ بِی إِلَیْهِمْ حَاجَةً بَلِ اجْعَلْ سُکُونَ قَلْبِی وَ أُنْسَ نَفْسِی وَ اسْتِغْنَائِی وَ کِفَایَتِی بِکَ وَ بِخِیَارِ خَلْقِکَ «12»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنِی لَهُمْ قَرِیناً وَ اجْعَلْنِی لَهُمْ نَصِیراً وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِشَوْقٍ إِلَیْکَ وَ بِالْعَمَلِ لَکَ بِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَی إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ ذَلِکَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ.

ص:70

[«1»اَللَّهُمَّ یَا کَافِیَ الْفَرْدِ الضَّعِیفِ وَ وَاقِیَ الْأَمْرِ الْمَخُوفِ أَفْرَدَتْنِی الْخَطَایَا فَلاَ صَاحِبَ مَعِی وَ ضَعُفْتُ عَنْ غَضَبِکَ فَلاَ مُؤَیِّدَ لِی وَ أَشْرَفْتُ عَلَی خَوْفِ لِقَائِکَ فَلاَ مُسَکِّنَ لِرَوْعَتِی]

خدایا! ای بی نیاز کنندۀ فرد ناتوان! و ای حافظ بندگان از حادثۀ ترسناک! خطاها مرا دچار تنهایی کرده؛ پس هم نشینی که وزرو وبال و عذاب خطاها را از من دفع کند برایم نیست، و از تحمل خشمت ناتوان شده ام، و نیرو دهنده ای برایم نمی باشد، و بر ترس دیدارت، به وقت مرگ و قیامت، آنهم دیداری نامناسب و هولناک نزدیکم، و آرام بخشی برای ترسم وجود ندارد.

جملات این دعا لرزه بر اندام انسان می اندازد، قلب را تا مرز از کار ایستادن می برد، باطن را از خوف و وحشت مالامال می کند، اشک دیده را بر گونۀ شرمسار و بر چهرۀ خجالت زده جاری می سازد، سخن از موجودی ضعیف و ناتوان در برابر قدرتی بی نهایت در بی نهایت است، بحث دربارۀ آلوده دامن و گنهکار شرمنده در مقابل آفرینندۀ هستی است، کلام در این مقوله است:

انسانی که استعداد مقام خلافت از جانب ربّ را داشته، بر اثر معصیت به اسفل سافلین بدبختی رسیده، و خود را از همه موجودات بیگانه نموده، و از رحمت حضرت حق تنها مانده، برای او یاری نیست، و وی را قدرت تحمل غضب حضرت منتقم نمی باشد، مرگش نزدیک شده و تسکین دهنده ای برای ترس و خوفش

ص:71

نمی بیند، به این خاطر چاره ای جز دست نیاز بردن به درگاه بی نیاز ندارد، و راهی جز گدائی از حضرت دوست برایش نمی باشد، و لازم است که باتوبه و انابه و زاری و تضرّع، و اظهار عجز و فقر و ذلت و مسکنت و آه و ناله به درگاه غنی بالذّات و حضرت ارحم الرّاحمین تنهایی و بی کسی و ضعف و ناتوانی، و ترس و وحشتش را جبران نماید.

ساقی بنما رخ نکویت تا جام طرب کشم ببویت

ناخورده شراب مست گردد نظارگی از رخ نکویت

گر صاف نمی دهی که خاکم یادآر به دُردی سبویت

مگذار زتشنگی بمیرم نایافته قطره ای زجویت

آیا بود آن که چشم تشنه سیراب شود ز آب رویت

یا هیچ بود که ناتوانی یا بد سحری نسیم کویت

دل جست و تو را نیافت افسوس وامانده کنون زجستجویت

خوی تو نکوست با همه کس با من زچه بد فتاد خویت

می گریم روز در فراقت می نالم شب در آرزویت

بر بوی تو روزگار بگذشت از بخت نیافتم چو بویت

درمیکده می کشم سبوئی باشد که بیابم از تو بوئی

(فخرالدین عراقی)

بی نیاز کنندۀ نیازمندان ناتوان

اشاره

ای وجود مقدسی که مستجمع تمام صفات کمالی، ای قدرت بی نهایت در بی نهایت، ای همه توان و قوت، ای مالک تمام عناصر، و خالق همه موجودات، ای تکیه گاه آدم و عالم، ای به دست دارندۀ مفاتیح غیب، ای به وجود آورندۀ حیات و مرگ، مگر نه این است: در قرآن مجید که سند تمام حقایق ملکی وملکوتی است،

ص:72

اعلام داشته ای انسان از نظر خلقت موجودی ضعیف و ناتوان است؟!

مگر نفرموده ای: به خاطر این ضعف و ناتوانی، اراده ام بر این تعلّق گرفت که کار را بر انسان به خصوص در نظام شریعت آسان بگیرم؟

یُرِیدُ اللّهُ انْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْاِنْسانُ ضَعیفاً» (1)

خدا می خواهد [ با تشریع ازدواج با زنان مؤمن ، و ازدواج با کنیزان مؤمن ، و ازدواج موقت ، بار مشکلات زندگی و مشقت های روابط نامشروع جنسی را ] بر شما سبک کند ؛ و انسان [ در برابر مشکلات و شهوات جنسی ] ناتوان آفریده شده است .

راستی، بدن ما از چه توان و قدرتی برخوردار است، و در مقابل حوادث دارای چه اندازه مقاومت است؟ اگر در برابر سیل، آتش سوزی، طوفان، رعد و برق، گردباد، تصادف، میکرب، مرض، گرسنگی، تشنگی، برهنگی و مرگ قرار گیرد چه اندازه توان دفاع از خود را دارد؟

سیل او را می برد، آتش او را به محاصره می کشد ومی سوزاند، رعد و برق او را خشک می نماید، گردباد وی را از جای برداشته و چنان پرتابش می کند که از او اثری نماند، با فرو افتادن هواپیما و برخورد دو قطار، و تصادف با ماشین، قطعه قطعه می شود، میکرب ضعیف، هیکل او را از پا درآورده به آستانۀ مرگ می برد، مرض توان او را از دست گرفته او را می کشد، گرسنگی و تشنگی وی را از پا می اندازد، برهنگی در برابر حرارت و سرما او را از بین می برد، و پنجۀ مرگ گلویش را در یک لحظه فشار داده، او را به خانۀ قبر منتقل می نماید.

تاکنون میلیاردها نفر در برخورد با این گونه مسائل جان خود را از دست داده، بدون این که توانسته باشند حتی برای یک لحظه بین خود و حادثه فاصله بیندازند!!

ص:73


1- (1) - نساء (4) : 28. [1]

بدن فوق العاده ضعیف است که برای جبران گرسنگی اش به غذا و رفع تشنگی اش به آب، و زدودن سرما و گرما به لباس و منابع حرارتی و خنکی، و برای آرامشش به مسکن و منزل پناه می برد، ولی در عین همه این نیروها باز ضعیف وناتوان است.

بدن به اندک غذای نابابی زمین گیر می شود، در برابر لباس نامناسب به آلرژی پوستی دچار می گردد، با شنیدن حادثه ای غیر مترقبه از پا می افتد، با دچار شدن به اندک رنجی تب می کند و خسته می شود، واز کم خواب و بی خوابی عاجز می گردد، و خلاصه اگر لطف حضرت او نباشد به اندازۀ یک لحظه توان زنده ماندن ندارد!!

این موجود ضعیف الجسم، در برابر هجوم غرایز و شهوات، و زرق و برق امور مادی، و حوادث اجتماعی، و مصایب و ابتلائات، و حالات و روحیات و احوالات نیز ضعیف و ناتوان و بی قدرت است.

در صورتی که حضرت حق در این گونه امور باطنی و روحی و به خصوص دربرابر حملات سخت غرایز و شهوات و مصایب و ابتلائات به فریادش نرسد، خود را می بازد، و به انواع گناهان و آلودگی ها به وقت طغیان غرایز مبتلا، و به مرض جنون و دیوانگی، یا بهت زدگی و فراموشی و یا خود کشی، به هنگام هجوم مصایب و آزمایش های الهی دچار می گردد!!

اگر حضرت محبوب این موجود ضعیف و ناتوان را کفایت نکند و امور مخوف را از وی باز ندارد، به ذلّت و خواری و شقاوت و ننگ، و آلودگی و عصیان، و تنهایی و بی کسی، و محکومیت به غضب و سخط و عذاب الیم حق دچار می شود، و برای ابد روی آسایش و آرامش را نخواهد دید، و دری برای نجات نخواهدیافت، و راهی برای فرار از آتش دوزخ پیدا نخواهد کرد.

تنها کفایت کنندۀ عبد و بی نیاز کنندۀ بنده، در تمام عالم هستی حضرت اوست، به شرطی که این موجود ضعیف که ضعف ظاهری و باطنی وی را محاصره کرده،

ص:74

بلکه ماهیت و ذات خلقتش را تشکیل داده به او پناه ببرد و با ایمان به حضرت حق و اعتقاد به انبیا و ملائکه و کتب آسمانی و امامان معصوم و فردای قیامت، و با آراسته شدن به حسنات اخلاقی، و اعمال صالحه ضعف خود را جبران نماید که راهی برای جبران ناتوانی و فرار از عوامل خوف، و به درآمدن از تنهایی، و پاک شدن از آلودگی ها، و ایمن شدن از غضب و سخط حضرت جبار جز این نیست، و این همه را باید از قرآن کریم این خزانۀ بی بدیل حضرت حق تحصیل کرد.

قرآن در کلام امام خمینی رحمه الله

امام خمینی رحمه الله دربارۀ قرآن می گوید:

«دیگر از مقاصد و مطالب آن دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت است.

و بالجمله، کیفیت سیر و سلوک الی اللّه و این مطلب شریف به دوشعبه منقسم است:

یکی: تقوا به جمیع مراتب آن که مندرج در آن است تقوا از غیر حق و اعراض مطلق از ما سوی اللّه، و دیگر: ایمان به تمام مراتب و شؤون که در آن مندرج است اقبال به حق و رجوع و انابه به آن ذات مقدس، و این از مقاصد مهمه این کتاب شریف است که اکثر مطالب آن بلاواسطه یا مع الواسطه به این مقصد رجوع کند.

و یکی دیگر از مطالب قرآن شریف، بیان قوانین ظاهر شریعت، و آداب و سنن الهیه است که در این کتاب نورانی کلیات و مهمات آن ذکر شده، و عمده در این قسم دعوت به اصول مطالب و ضوابط آن است، مثل باب صلاة و زکات، و خمس و حج و صوم و جهاد و نکاح و ارث و قصاص و حدود و تجارت و امثال آن، و چون این قسم که علم ظاهر شریعت است عام المنفعه، و برای جمیع طبقات از حیث تعمیر دنیا و آخرت مجعول است، و تمام طبقات مردم از آن به مقدار خود استفادت کنند،

ص:75

از این جهت در کتاب، دعوت به آن بسیار است، و در احادیث شریفه و اخبار نیز خصوصیات و تفاصیل آنها به حد وافر است، و تصانیف علمای شریعت در این قسمت بیشتر و بالاتر از سایر قسمت هاست.

ویکی دیگر از مطالب قرآن شریف احوال معاد و براهین بر اثبات آن و کیفیت عذاب و عقاب و ثواب آن و تفاصیل جنّت و نار و تعذیب و تنعیم است و در این قسمت حالات اهل سعادت و درجات آنها از اهل معرفت و مقربین و از اهل ریاضت و سالکین، و از اهل عبادت و ناسکین، و همین طور حالات و درجات اهل شقاوت از کفار و محجوبین و جاحدین و منافقین و اهل معصیت و فاسقین مذکور است.

اکنون که مقاصد و مطالب این صحیفۀ الهی را دانستی، یک مطلب مهمی را باید در نظر بگیری که باتوجه به آن راه استفاده از کتاب شریف بر تو باز شود، و ابواب معارف و حکم بر قلبت مفتوح گردد، و آن این که به کتاب شریف الهی نظر تعلیم داشته باشی و آن را کتاب تعلیم و افاده بدانی، و خود را موظّف به تعلیم و استفاده از آن دانسته برای تحقق معارف این کتاب خود را تسلیم آن کنی.

مقصود ما از تعلیم و تعلّم و افاده و استفاده آن نیست که جهات ادبیت و نحو و صرف را از آن تعلیم بگیری، یا حیث فصاحت و بلاغت و نکات بیانیه و بدیعیه را از آن فراگیری، یا در قصص و حکایات آن به نظر تاریخی و اطلاع بر امم سابقه بنگری، هیچ یک از اینها داخل در مقاصد قرآن نیست و از منظور اصلی کتاب الهی به مراحلی دور است، و این که استفادۀ ما از این کتاب بزرگ بسیار کم است برای همین است که یا به آن نظر تعلیم و تعلم نداریم، چنانچه غالباً اینطوریم، قرائت قرآن می کنیم برای ثواب و اجر، لهذا جز به جهت تجوید آن اعتنائی نداریم، می خواهیم قرآن را صحیح بخوانیم که ثواب به ما عنایت شود، و در همین حد واقف می شویم و به همین امر قناعت می کنیم، لذا چهل سال قرآن شریف را می خوانیم و به هیچ

ص:76

وجه از آن استفاده حاصل نشود جز اجر و ثواب و قرائت و یا اگر نظر تعلیم داشته باشیم با نکات بدیعه و بیانیه و وجوه اعجاز آن و قدری بالاتر جهات تاریخی و سبب نزول آیات و اوقات نزول و مکی و مدنی بودن آیات و سور و اختلاف قرائات و اختلاف مفسرین از عامه و خاصه، ودیگر امور عرضیّه خارج از مقصد که خود آنها موجب احتجاب از قرآن و غفلت از ذکر الهی است، سروکار داریم.

خود حق می فرماید:

ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ» (1)

در [ وحی بودن و حقّانیّت ] این کتابِ [ با عظمت ] هیچ شکی نیست ؛ سراسرش برای پرهیزکارانْ هدایت است .

بالجمله، مقصود ما از این بیان نه انتقاد به قاری و تفاسیر است، چه که هر یک از مفسرین زحمت های فراوان کشیده و رنج های بی پایان برده تاکتابی شریف فراهم آورده، بلکه مقصود ما آن است که راه استفاده از این کتاب شریف را که تنها کتاب سلوک الی اللّه و یکتا کتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیه است، وبزرگ تر وسیلۀ رابطه بین خالق و خلق وعروة الوثقی و حبل المتین تمسّک به عزّ ربوبیت است باید به روی مردم مفتوح نمود.

علما و مفسرین تفاسیر فارسی و عربی بنویسند، و مقصود آنها بیان تعالیم و دستورهای عرفانی و اخلاقی و بیان کیفیت ربط مخلوق به خالق و بیان هجرت از دارالغرور به دار السّرور و الخلود باشد.» (2)

ص:77


1- (1) - بقره (2) : 2. [1]
2- (2) - آداب الصّلاة، امام خمینی: 206.

کفایت خداوند از انسان در بیان قرآن

بر اساس این واقعیت هایی که در آیات الهی است و گوشه ای از آن را در سطور زیر قرائت می کنی ضعف و ناتوانیت را با تکیه بر او و ازدیاد عشق و ایمان به او، و دفع هجوم شهوات و غرایز حرام را، با عمل به دستورهای او، و رفع مشکلات و سنگینی مصایب را با آراسته شدن به اخلاق او علاج کن که حضرت او کافی فرد ضعیف و واقی امر مخوف است، و جناب او مصاحب بی کس، و بردارندۀ ترس و وحشت از قلب است.

اَلَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ» (1)

آیا خدا برای بنده اش [ در همه امور ] کافی نیست ؟

وَ کَفی بِاللّهِ حَسیباً» (2)

و خدا برای محاسبه کافی است .

وَاللّهُ اعْلَمُ بِاَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللّهِ وَلیّاً» (3)

و خدا به دشمنان شما داناتر است . و بس است که خدا سرپرست شما باشد ،

وَکَفی بِاللّهِ نَصیراً» (4)

و کافی است که خدا یاور شما باشد .

وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً» (5)

و بر خدا توکّل کن ؛ و کارساز بودنِ خدا [ نسبت به امور بندگان ] کافی است .

ص:78


1- (1) - زمر (39) : 36. [1]
2- (2) - نساء (4) : 6. [2]
3- (3) - نساء (4) : 45. [3]
4- (4) - نساء (4) : 45. [4]
5- (5) - نساء (4) : 81. [5]

وَکَفی بِرَبِّکَ هادیاً وَ نَصیراً» (1)

و کافی است که پروردگارت [ برای تو ] راهنما و یاری دهنده باشد .

این است آیاتی که به انسان دلگرمی می دهد، و راه جبران آنچه را باید جبران کند به روی او باز می نماید.

او باید به انسان از عوامل خوف امان دهد، اما اگر انسان کاری کند که حضرت حق وی را بترساند آن وقت از چه کسی امان بخواهد؟

او باید ضعف و ناتوانی را جبران کند، اما اگر کاری کردیم که او باعث ضعف ما شد، آن وقت ضعف خود را با چه چیز باید جبران کنیم؟

ص:79


1- (1) - فرقان (25) : 31. [1]

[«2»وَ مَنْ یُؤْمِنُنِی مِنْکَ وَ أَنْتَ أَخَفْتَنِی؟ وَ مَنْ یُسَاعِدُنِی وَ أَنْتَ أَفْرَدْتَنِی؟ وَ مَنْ یُقَوِّینِی وَ أَنْتَ أَضْعَفْتَنِی؟ لاَ یُجِیرُ یَا إِلَهِی إِلاَّ رَبٌّ عَلَی مَرْبُوبٍ وَ لاَ یُؤْمِنُ إِلاَّ غَالِبٌ عَلَی مَغْلُوبٍ وَ لاَ یُعِینُ إِلاَّ طَالِبٌ عَلَی مَطْلُوبٍ]

اگر مرا بترسانی چه کسی در برابر تو امانم می دهد؟ و اگر تنهایم بگذاری چه کسی مرا یاری می دهد؟ و اگر ناتوانم سازی چه کسی مرا تقویت می کند؟

ای خدا! منِ پرورده را جز پروردگار پناه نمی دهد، و شکست خورده را جز پیروز امان نمی بخشد، و خواسته شده را جز خواستار کمک نمی کند.

خداوند، پناهگاه واقعی انسان

اشاره

انسانِ توحیدی، از آن جا که حق را متجلّی در همۀ ظهوراتش می بیند از هیچ چیزی به غیر از حق ترس و حساب نمی برد. به ویژه در گرفتاری ها وغم ها تنها پناه و دستگیره را ذات حق تعالی می داند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در وصایان خویش به حضرت علی علیه السلام فرمود:

یا عَلِیُّ أَمانٌ لِأُمَّتِی مِنَ الْهَمِّ؛ لاحَوْلَ وَ لاقُوَّةَ الاّ بِاللّهِ لامَلْجَأَ وَ لامَنْجی مِنَ اللّهِ إِلاّ إِلَیْهِ. (1)

ص:80


1- (1) - بحار الأنوار: 60/74، باب 60، حدیث 3؛ [1]مکارم الأخلاق: 443. [2]

ای علی علیه السلام ذکر

«لاحَوْلَ وَ لاقُوَّةَ الاّ بِاللّهِ» هیچ گردش و نیرویی نیست مگر به سبب خداوند؛ و پناه و گریزی از خدا به جز به سوی او نیست که امت مرا از غم و اندوه در أمان می دارد.

خداوند متعال در دنیا به لطف و رحمت خودش مؤمن و کافر را در پناه خود از نعمت ها بهره مند می سازد و حتی خطرات و آسیب های بسیاری را از آنان دور می سازد. امّا در آخرت دیگر جای لطف و گذشت نیست، بلکه محل پاداش و کیفر است که باید هر انسانی به حق خود برسد.

از بدبختی های بسیاری از آدمیان در قیامت؛ نداشتن سرپناه و یاوری برای نجات است. آنان که رشته های ارتباط خود را با پروردگار و بندگان خالص و انبیا و اولیا بریده اند در آن جا یار و یاوری ندارند. ابزارهای مادی از کار می افتد و دوستی ها و رابطه ها برچیده می شود و هر کس را خداوند گمراه سازد، راه نجات و پناهی برای او نیست.

پروردگار در سورۀ شوری به این نکته های اساسی توجه داده و می فرماید:

اسْتَجِیبُواْ لِرَبِّکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لَّامَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَکُم مِّن مَّلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ مَا لَکُم مِّن نَّکِیرٍ» (1)

پیش از آن که روزی فرا رسد که از سوی خدا هیچ بازگشتی برای آن نیست ، پروردگارتان را اجابت کنید ، آن روز برای شما هیچ پناهگاهی و هیچ راه انکاری [ نسبت به اعمالی که مرتکب شده اید ] وجود ندارد .

اگر کافران خیال کنند در آن روز پناهگاهی غیر سایۀ لطف او و حامی ای غیر رحمت او باشد سخت در اشتباهند، حتی سایبان هم که جلوگیر عذاب الهی باشد، وجود ندارد.

ص:81


1- (1) - شوری (42) : 47. [1]

آنگاه که حق تعالی می فرماید:

یَوْمٌ لَّامَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ» (1)

روزی فرا رسد که از سوی خدا هیچ بازگشتی برای آن نیست .

مراد روز قیامت است نه روز مرگ؛ که هیچ کسی در برابر اراده و فرمان او برای بازگشت نمی تواند تصمیم بگیرد و حتی برای دفاع از گناهان هم راههایی که تصوّر می کند، بسته می شود. از بازگشت یقینی و جان پناه و ابزار دفاعی و دوستی هم به طور کلی محروم است. و با حضور شهود و کاتبان اعمال، جای انکار و عذر هم باقی نمی ماند.

أصمعی می گوید:

نیمه شبی که همه جا را سکوت فراگرفته بود به طواف خانۀ خدا رفتم؛ دیدم که جوانی زیبارو و خوش قامت پردۀ کعبه را گرفته و با سوز و آه وصف ناپذیری با خدا مناجات می کرد:

چشم ها به خواب رفته است و ستارگان در آسمان دمیده اند و تو پادشاه زنده و پایدار جهان هستی، در این تاریکی شب همه شاهان، درهای کاخ هایشان را بسته اند و نگهبانان بسیاری بر آن گماشته اند. ولی درِ خانۀ تو به روی نیازمندان همواره باز است و این که من به درگاه تو پناه آورده ام تا به من با نظر رحمت بنگری، ای مهربان ترین مهربانان.

سپس حضرت اشعاری زیبا را سرود که مفهوم آن این است:

ای خدایی که دعای بیچارگان را در تاریکی های شب اجابت می کنی و ای کسی که دردها و رنج ها و بیماری ها را برطرف می کنی. همه مهمانان تو در

ص:82


1- (1) - شوری (42) : 47؛ [1]روم (30) : 43. [2]

اطراف خانه ات خوابیده اند و تنها تو هستی که هرگز به خواب نمی روی، ای خدای قیّوم! پروردگارا! تو را به دعاهایی که خودت آن را آموخته ای می خوانم و از تو می خواهم که به حق خانه و حرمتت، به چشمان اشکبار من رحم کنی. اگر بخشش تو به مجرمان درگاهت نرسد، پس گنهکاران به درگاه چه کسی پناهنده شوند؟!...

اصمعی گفت: از پی آن آقا رفتم تا شناختم که ایشان زین العابدین علیه السلام است. (1)امام علیه السلام تنها منطقه ایمن را، باب رحمت پروردگار می داند و به گرفتار می آموزد که به هر جا رود در امان نیست و تنها راه رهایی سرگشتگان برهوت دنیا، کوچ به خانۀ لطف و کرامت الهی است.

منطق امام علیه السلام ، آموزش خودباوری از راه پیوند به خداوند است تا آدمی، راه را از چاه تشخیص دهد و به بهترین شکل برای آن چاره ای بیاندیشد. چه بسیار حوادث و بلاهایی که از کنار زمین بدون خطر می گذرد و یا در آسمان، حوادث بزرگ کیهانی و برخورد اجرام فضایی به یکدیگر بدون زحمت برای بشر عبور می کنند؛ و یا آسیب های برگرفته از مسائل پیرامون ما مانند آلودگی هوا، بیماری حیوانات، خطاهای پزشکی و خطرات زندگی ماشینی که بی شمار است که ما از وجود و حدوث آن بی خبریم، خدای حکیم آنها را دور می سازد و انسان در این وضعیت هولناک با آسایش به زندگی خود ادامه می دهد.

بنابراین حضرت سجّاد علیه السلام به بشر هشدار می دهد که یگانه نگهبان و یار و سایۀ امید در زندگی، پناه خداوند منان است. با چنین خدایی، بنده باید از ستایش و سپاس او غفلت نورزد و حضرت حق را در آرامش و امنیّت، از خاطر نبرد.

زیرا غالب مطلق بر نظام هستی، خداوند جبّار است که آفرینش بر سلطۀ او

ص:83


1- (1) - بحار الأنوار: 80/46، باب 5، حدیث 75؛ المناقب، إبن شهر آشوب: 151/4.

می چرخد و مردم از این نظم و نظام احسن غافلند. همان گونه که حق تعالی در قصّۀ یوسف علیه السلام می فرماید:

وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ» (1)

و خدا بر کار خود چیره و غالب است ، ولی بیشتر مردم نمی دانند .

امام حسن عسکری علیه السلام در تفسیر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ فرمود:

خداوند کسی است که هر مخلوقی در هنگام نیازها و گرفتاری ها وقتی امیدش از همه، غیر او قطع می شود؛ و رشتۀ هر سببی جز او بریده می گردد؛ به او روی می آورد می گوید:

بِسْمِ اللَّهِ

. یعنی در همه کارهایم از خدایی کمک می گیرم که عبادت و پرستش سزاوار اوست و هر گاه فریاد خواهی شود به فریاد می رسد. و هر گاه خوانده شود، اجابت می کند.

این همان نکته ای است که مردی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: ای پسر رسول خدا! مرا به وجود خدا راهنمایی کن که مجادله کنندگان بر من هجوم آورده و مرا سرگردان کرده اند.

امام صادق علیه السلام به او فرمود: ای بندۀ خدا! آیا هرگز کشتی سوار شده ای؟ عرض کرد: آری.

فرمود: آیا پیش آمده که کشتی بشکند و در آن جا نه کشتی دیگر باشد که تو را برهاند و نه شنایی کارساز باشد؟ عرض کرد: آری.

فرمود: آیا در آن هنگام دلت متوجه موجودی شده است که می تواند تو را از هلاک نجات دهد؟ عرض کرد: آری.

امام صادق علیه السلام فرمود: آن موجود، همان خدای توانایی است که نجات بخشد؛ آن جا که از هیچ منجی خبری نیست؛ نجات می دهد و آن جا که فریادرسی نیست

ص:84


1- (1) - یوسف (12) : 21. [1]

به فریاد می رسد. (1)

ص:85


1- (1) - بحار الأنوار: 41/3، باب 3، حدیث 16؛ معانی الأخبار: 4، حدیث 2؛ تفسیر الإمام العسکری: 21 - 22، حدیث 5 - 6، سورۀ حمد.

[«3»وَ بِیَدِکَ یَا إِلَهِی جَمِیعُ ذَلِکَ السَّبَبِ وَ إِلَیْکَ الْمَفَرُّ وَ الْمَهْرَبُ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَجِرْ هَرَبِی وَ أَنْجِحْ مَطْلَبِی «4»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ صَرَفْتَ عَنِّی وَجْهَکَ الْکَرِیمَ أَوْ مَنَعْتَنِی فَضْلَکَ الْجَسِیمَ أَوْ حَظَرْتَ عَلَیَّ رِزْقَکَ أَوْ قَطَعْتَ عَنِّی سَبَبَکَ لَمْ أَجِدِ السَّبِیلَ إِلَی شَیْ ءٍ مِنْ أَمَلِی غَیْرَکَ وَ لَمْ أَقْدِرْ عَلَی مَا عِنْدَکَ بِمَعُونَةِ سِوَاکَ فَإِنِّی عَبْدُکَ وَ فِی قَبْضَتِکَ نَاصِیَتِی بِیَدِکَ «5»لاَ أَمْرَ لِی مَعَ أَمْرِکَ مَاضٍ فِیَّ حُکْمُکَ عَدْلٌ فِیَّ قَضَاؤُکَ وَ لاَ قُوَّةَ لِی عَلَی الْخُرُوجِ مِنْ سُلْطَانِکَ وَ لاَ أَسْتَطِیعُ مُجَاوَزَةَ قُدْرَتِکَ وَ لاَ اسْتَمِیلُ هَوَاکَ وَ لاَ أَبْلُغُ رِضَاکَ وَ لاَ أَنَالُ مَا عِنْدَکَ إِلاَّ بِطَاعَتِکَ وَ بِفَضْلِ رَحْمَتِکَ]

ای خدای من! تمام آن وسایل و اسباب به دست ارادۀ توست، و گریزگاه و پناهگاه به سوی توست، پس بر محمد و آلش درود فرست، گریزم را پناه ده، و خواسته ام را روا کن. خدایا! اگر روی کریمت را از من بگردانی، یا مرا از احسان بزرگت محروم کنی، یا روزیت را از من دریغ ورزی، یا رشتۀ پیوندت را از من بگسلی، راهی برای دست یابی، به هیچ یک از آرزوهایم جز تو نیابم، و بر آنچه پیش توست، جز به یاری تو دست رسی پیدا نکنم؛ چرا که من بندۀ تو، و در قبضۀ ارادۀ توام. اختیارم به دست توست، با فرمان تو فرمانی برای من

ص:86

نیست. حکم تو در تمام شؤون زندگی من جاری است، و تقدیرت دربارۀ من عین عدالت است. مرا نیروی بیرون رفتن از قلمروی سلطنت تو نیست، و استطاعت تجاوز از حیطۀ قدرتت برایم وجود ندارد، و توان جلب دوستیت را ندارم، و به خشنودیت نمی رسم، و به آنچه نزد توست جز به طاعتت و فضل رحمتت، دست نمی یابم.

ریشۀ، تمام حقیقت دعای بیست و یکم همین جملۀ اخیر است:

راه جلب محبت حق، و رسیدن به خشنودی و رضایت مولا، و دست یافتن به رضوان و نعیم ابد، و مصون ماندن از عذاب و شقاوت، فقط و فقط طاعت و عبادت و توسل به فضل و رحمت دوست است، و این طاعت و عبادت که انبیا و امامان و کتب آسمانی این همه بر آن اصرار دارند چیزی جز ایمان به خدا و قیامت و اخلاق حسنه و اعمال صالحه نیست.

ای که با نیکان طمع داری که یابی ارتباط با بدان منشین که با ایشان مضرّست اختلاط

رو عدالت پیشه کن هر روز می کن راستی تا روی از عدل فردا راست بر روی صراط

چیست این دنیا رباط و خلق دنیا کاروان کاروان را بار باید بستن آخر از رباط

رسم بی باکی نبخشد جز پریشانی بدست جمعیت خواهی منه پا جز به راه احتیاط

سالک بی رنج را نبود ز راحت لذتی جان غمگین بیشتر مسرور گردد از نشاط

ص:87

این دُر نظمی که نور از خامه ریزد دور نیست گر به روی صفحه غلطد همچو گوهر بر بساط

(نور علی شاه اصفهانی)

ص:88

[«6»إِلَهِی أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَیْتُ عَبْداً دَاخِراً لَکَ لاَ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لاَ ضَرّاً إِلاَّ بِکَ أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَی نَفْسِی وَ أَعْتَرِفُ بِضَعْفِ قُوَّتِی وَ قِلَّةَ حِیلَتِی فَأَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ تَمِّمْ لِی مَا آتَیْتَنِی فَإِنِّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضَّعِیفُ الضَّرِیرُ الْحَقِیرُ الْمَهِینُ الْفَقِیرُ الْخَائِفُ الْمُسْتَجِیرُ «7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تَجْعَلْنِی نَاسِیاً لِذِکْرِکَ فِیمَا أَوْلَیْتَنِی وَ لاَ غَافِلاً لِإِحْسَانِکَ فِیمَا أَبْلَیْتَنِی وَ لاَ آیِساً مِنْ إِجَابَتِکَ لِی وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّی فِی سَرَّاءَ کُنْتُ أَوْ ضَرَّاءَ أَوْ شِدَّةٍ أَوْ رَخَاءٍ أَوْ عَافِیَةٍ أَوْ بَلاَءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاءَ أَوْ جِدَةٍ أَوْ لَأْوَاءَ أَوْ فَقْرٍ أَوْ غِنیً]

خدایا! صبح و شب کردم، درحالی که بندۀ خوار و بی مقدار توام. برای خود جز با کمک حضرتت بر جلب سودی و دفع زیانی قدرت ندارم. به آنچه دربارۀ خود گفتم، شهادت می دهم. به ناتوانی نیرویم، و کمی تدبیرم اعتراف می کنم؛ پس آنچه را به من وعده دادی وفا کن، و آنچه را که به این بنده ات عطا فرموده ای، کامل ساز؛ زیرا که من بندۀ بی نوا، ذلیل، ناتوان، دردمند، کوچک، بی مقدار، تهی دست، ترسان و پناهنده به توام.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا نسبت به یاد خود در آنچه به من عطا کردی، فراموشکار مکن، و به احسانت در آنچه به من بخشیده ای غافل و

ص:89

بی خبر مساز، و از اجابت دعایم، گرچه تأخیر افتد ناامید مکن. هر چند در خوشی باشم، یا ناخوشی، در سختی باشم یا رفاه، در سلامت همه جانبه باشم یا بلا، در تنگدستی و بیچارگی باشم یا نعمت، در دارایی باشم یا محنت، در تهیدستی باشم یا توانگری.

اعتراف به ناتوانی و بیچارگی در برابر خداوند

اشاره

ریشۀ کمبودها از نبود عشق است اگر عشق باشد هر کار نشدنی، ممکن می شود.

مؤمن بیشترین حب را به خداوند دارد و عشق به خداوند است که انسان را در بلاها و حوادث و اعتراف و شکایت ها شکیبا می سازد. اگر عشق نبود انبیا و اولیای الهی نمی توانستند در فشارها تاب بیاورند.

اگر عشق پیدا شود، آدمی به غیر از ذکر و طاعت معشوق، چیز دیگری نمی تواند داشته باشد؛ چرا که عاشق از معشوق جز حب نمی خواهد، اگر محبت بیاید خیر دنیا و آخرت آمده است؛ بر این پایه بدون حب، عشق حقیقی و کمال عارفانه پدید نمی آید.

طبیعت انسان در برابر عظمت کمالات و ابهت خیره کنندۀ حق، بسیار فروتن و مطیع است. آنگاه که نفس، خود را در محضر پرشکوه قدرت شکست ناپذیر و مطلق می یابد، بقای هستی خویش را در پناه وصل به او و بالاتر در فنا و محو در وجود او می بیند، تا شخصیتی همانند او برای خود بسازد.

ریشۀ تقلیدهای نادرست و خودمحوری های سلطه گرانه در طول تاریخ بشر، در حب کمال خواهی و برترطلبی مطلق است. اگر الگوی قدرت و کمال، مجازی و ساختگی و زود زوال باشد؛ خضوع در برابر او به محدودیت و نابودی پایان می یابد.

اکنون تاریخ گواه است که گروهی از مردم در برابر ستمگران تسلیم بوده اند و

ص:90

همۀ هستی وجود و شخصیت و مال و ناموس خود را در برابر آنان فروخته اند. و این فروتنی دروغین سبب جلوۀ باطل و ضعیف شدن حق می گردد و خدای منّان هرگز به دولت باطل فرصت ماندگاری نمی دهد و آنهم در مقطعی فرو می پاشد.

ابوصباح کنانی می گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم که پیرمردی بر آن حضرت وارد شد و عرض کرد: یا اباعبداللّه! من از فرزندانم و برادرانم و جفاکاریشان با این سالخوردگی ام نزد شما شکایت می کنم. حضرت صادق علیه السلام به او فرمود:

ای پیرمرد! برای حق دولتی و برای باطل هم دولتی است. و هر یک از این دو دولت، رفیقش خوار است و همانا کمترین مصیبتی که در دولت باطل به مؤمن می رسد آزار کشیدن از فرزندان و ستم برادران اوست. و هیچ مؤمنی نباشد که در دولت باطل آسایش ببیند مگر آن که پیش از مرگش گرفتار ضرر در بدنش یا فرزندانش یا مالش شود تا خداوند او را از آنچه در دوران حکومت باطل به دست آورده رها سازد و بهره اش را در دولت حق بسیار گرداند، پس صبر کن و مژده بر تو باد. (1)و چنانچه الگوی کامل، بی نهایت و قدرت حقیقی باشد و انسان بداند که سود و زیان، عزت و ذلت، فقر و ثروت و مرگ در زندگی در دست آن قادر مطلق است. در برابر حق مطلق، زبان تضرّع و اعتراف می گشاید و در عمل هم به منبع قدرت و کمال نامحدود متصل می گردد.

همان گونه در باب عصمت ائمه اطهار علیهم السلام آمده است:

هرگز اظهار عجز و ناتوانی یا اعتراف به خطایی و هر آنچه نشانۀ تواضعی که از معصومان علیهم السلام در قالب دعا و مناجات و اندرز به ما رسیده است، جهت آموزش و تمرین بندگی برای انسان است. پس ابراز هر گونه اندوه یا شکایت یا درد اشتیاق به

ص:91


1- (1) - الکافی: 447/2، حدیث 12؛ [1] بحار الأنوار: 365/52، باب 27، حدیث 143.

حق تعالی نه از روی نیاز و کمبود جسمی است، بلکه وسیلۀ راز و نیاز و ارتباط با خداوند است تا پیوند بین خالق و مخلوق برقرار باشد.

آنگاه که سیّد الساجدین در مناجات خویش عرضه می دارد:

إِلهی طالَ حُزْنی وَ رَقَّ عَظْمی وَ بَلِیَ جِسْمی وَ بَقِیَتِ الذُّنُوبُ عَلَی ظَهْری فَإِلَیْکَ أَشْکُو سَیِّدی فَقْری وَ فاقَتی وَ ضَعْفی وَ قِلَّةِ حِیلَتی. (1)

خدایا! اندوهم دراز گشته و استخوانم نازک شده و بدنم پوسیده شده و گناهان بر پشتم انباشته است. پس آقایم به سوی تو از تهیدستیم و نیازم و سستیم و کمی چاره ام، شکایت می کنم.

هر چه امام معصوم خود را کوچک تر و ناتوان تر در محضر دوست ببیند، دلیل بر عظمت معرفت و وسعت بیشتر دامنۀ علم او به صفات حضرت حق است.

زمینه ساز تربیتی این گونه دعاها و مناجات های عارفانه، به قدری مؤثّر بوده که حضرت سجّاد علیه السلام پس از شهادت پدر بزگوارش، چنان کوبنده و پرصلابت؛ دستگاه پلید اموی را متزلزل نمود و حکومت آنان را برچید.

سرنگونی دشمن در تحمل رنج و اندوه

یک نمونه از کرامت های حضرت سجّاد علیه السلام که دشمنان را سرکوب می نمود اینکه:

«ابن شهاب زُهْری می گوید:

روزی که امام سجّاد علیه السلام را به فرمان عبدالملک بن مروان در غلّ و زنجیر کرده بودند و با گروهی از مأموران به عنوان تبعید به طرف شام حرکت می دادند، من از مأموران حکومتی برای خداحافظی با امام سجّاد علیه السلام اجازۀ ملاقات گرفتم. چون به

ص:92


1- (1) - بحار الأنوار: 140/91، باب 32، حدیث 21. [1]

خدمت حضرت شرفیاب شدم و آن حضرت را دیدم که پاهایش در بند و دستانش در غل و زنجیر است به گریه افتادم و گفتم: ای کاش! غل و زنجیر به گردن من بود و شما آزاد و سالم و آسوده می بودید.

امام علیه السلام فرمود:

ای زُهری! نگران مباش، اگر بخواهم، این رنج ها از من برداشته می شود، ولی آن را از این جهت که مرا به یاد عذاب الهی در قیامت می اندازد دوست دارم و شما نیز هر گاه چنین احوالی را دیدید، عذاب خدا را به خاطر آورید و از آن اندیشه نمایید.

آنگاه فرمود: این وضع تا مسافت دو منزلی مدینه بیشتر ادامه نخواهد یافت.

زهری می گوید: من با امام علیه السلام خداحافظی کردم، پس از چهار روز دیدم که مأموران حکومتی و گماشتگان آن حضرت سراسیمه و مضطربانه به مدینه بازگشته و در جستجوی امام علیه السلام هستند.

چون علت را پرسیدم گفتند: هنگامی که به دو منزلی مدینه رسیدیم شب فرا رسید. ما آن حضرت را در حالی که در غل و زنجیر بسته بودیم در خیمه ای جا دادیم. صبح که فرا رسید و داخل آن خیمه شدیم اثری از حضرت ندیدیم و باکمال تعجّب غل و زنجیر را بر زمین افتاده دیدیم و تا این لحظه آن حضرت را نیافته ایم.

زهری می گوید: پس از آن حادثۀ حیرت انگیز به شام رفتم و عبدالملک مروان را دیدم و او از من، احوال و قضایا را پرسید و من آنچه را دیده و شنیده بودم، نقل کردم، عبدالملک دیوانه وار گفت:

به خدا سوگند! در همان روزی که نگهبانان به دنبال ابوالحسن می گشتند، آن حضرت نزد من آمد و فرمود: چرا با من چنین می کنی؟

مرا با تو و تو را با من چه کار است؟ گفتم: دوست دارم نزد من باشید.

حضرت فرمود: ولی من دوست ندارم که نزد تو باشم. این را فرمود و بیرون

ص:93

رفت، ولی به خدا سوگند چنان هیبتی از او به من رسید که لباسم را آلوده کردم.» (1)این قبیل حکایات؛ نشانگر احاطۀ فیضی و قهری بر امور تکوینی بشر است، ولی از آن جا که حکومت و مصلحت خداوند بر آن است که ولایت حق بر نظام طبیعت آفرینش، همراه با آزمایش و عبرت و مدارا باشد؛ پس از انتقام و کیفر و نابودی مطلق موجودات، چشم پوشی می شود.

دلم از دیدۀ تو را طالب دیدار ترست عکس در آینه از آب پدیدارترست

گرچه از عقل و جنون نیز هنرها دیدم بهر من عاشقی از هر دو سزاوارترست

هر که هشیار تو شد از همه سرمست ترست وانکه سرمست تو شد از همه هشیارترست

یافتم تا به در میکدۀ عشق تو بار بار من از همۀ باده کشان بارترست

می ندانم زکه جویم خبرت را که به دهر هر که شد بی خبر از خویش خبردارترست

هر که بسیار به خوددید کم از کم باشد وانکه کم دید به خوداز همه بسیارترست

زال شد مشتری یوسف مصری بکلاف تا فروشنده بداند که خریدار ترست

ص:94


1- (1) - بحار الأنوار: 123/46، باب 8، حدیث 15؛ کشف الغمة: 76/2.

آشنایان غم دوست ندادند زدست دامن دولت یاری که وفادار ترست

آن که اندر دو جهان قابل یاریست یکی است آن یکی نیز به مفتون زهمه یارترست

(عبدالرزاق بیگ دنبلی)

ص:95

[«8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ ثَنَائِی عَلَیْکَ وَ مَدْحِی إِیَّاکَ وَ حَمْدِی لَکَ فِی کُلِّ حَالاَتِی حَتَّی لاَ أَفْرَحَ بِمَا آتَیْتَنِی مِنَ الدُّنْیَا وَ لاَ أَحْزَنَ عَلَی مَا مَنَعْتَنِی فِیهَا وَ أَشْعِرْ قَلْبِی تَقْوَاکَ وَ اسْتَعْمِلْ بَدَنِی فِیمَا تَقْبَلُهُ مِنِّی وَ اشْغَلْ بِطَاعَتِکَ نَفْسِی عَنْ کُلِّ مَا یَرِدُ عَلَیَّ حَتَّی لاَ أُحِبَّ شَیْئًا مِنْ سُخْطِکَ وَ لاَ أَسْخَطَ شَیْئًا مِنْ رِضَاکَ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و ثنایم را برای خودت، و ستودنم را محض حضرتت، و سپاسم را در تمام حالاتم به خاطر وجود مبارکت قرار ده، تا به آنچه از دنیایم عطایم می کنی، خوشحال نشوم، و بر آنچه در دنیا محرومم می کنی اندوهگین نگردم، و تقوایت را به قلبم بچسبان، و بدنم را در اعمالی که از من قبول می کنی به کارگیر و وجودم را، برای دور ماندن از هر خلافی که به جانب من می آید، به طاعت و بندگیت مشغول دار، تا ذره ای از خشمت را دوست نداشته باشم، و نسبت به ذرّه ای از خشنودیت خشم نورزم.

اخلاق قارونی

انسان به ارادۀ حضرت حق، محض قرار گرفتن در میدان عبادت و بندگی که باعث شکوفائی گل وجود اوست، و از این طریق تبدیل به منبع خیر و برکت، و تأمین کنندۀ سعادت دنیا و آخرت می شود آفریده شده است.

ص:96

او اگر با نیتّی پاک، و قلبی صاف تمام برنامه های ظاهری و باطنیش را هماهنگ با دستورهای حضرت حق کند بدون تردید تمام لحظات عمرش حتی لذّت بری های جسمیش تبدیل به عبادت می شود، و به خاطر آن مستحق اجر و مزد و بهشت عنبر سرشت می گردد.

او باید خود را در این چند روزۀ عمر مسافر بداند، مسافری که باید برای عیش ابد دنیای دیگر زاد و توشه بردارد، زاد و توشه ای که جز طاعت و عبادت و ایمان و اخلاق و خدمت به خلق خدا چیزی نیست.

او نباید آن چنان به دنیا دل ببندد که این دلبستگی حجاب بین او و حضرت حق و عبادات و طاعات گردد، و از این رهگذر به شقاوت ابدی دچار شود.

او باید کسب و کار و خانه و مسکن و لباس و غذا و درآمد و ثروت را به عنوان وسیلۀ عبادت و بندگی نظر کند، و از این طریق بر ارزش و عظمت و کرامت خود بیفزاید.

او باید آن چنان روحیۀ ملکوتی و حالتی عرشی پیدا کند که روی آوردن دنیا وی را خوشحال و مغرور و متکبر و خودبین نسازد، و روی گرداندن دنیا او را دچار تأسف و غصه و بدبینی و جدائی از حق نکند که اگر چنین شود دچار اخلاق قارونی شده و به عذاب خسف و غضب و سخط حق و آتش جهنم دچار گردد.

با کمک آیات قرآن، و قلب صاف، و روانی پاک، و بصیرتی نافذ به نظام هستی بنگرید، تا هر چیزی را بر وفق حکمت و مصلحت و عدالت خداوندی سرجایش ببینید، و حالتان حالی شود که جلوات امور مادی خوشحالتان نکند و در این صورت دچار خودباختگی و غرور شوید، و پشت کردن دنیا گرفتار اندوه و غصه و رنجتان ننماید، تا دست روی دست گذارید و از حرکت به سوی قرب حق و لقای حضرت دوست، باز بمانید.

لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فَاتَکُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللّهُ لایُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ

ص:97

فَخُورٍ» (1)

تا [ با یقین به این که هر گزند و آسیبی و هر عطا و منعی فقط به ارادۀ خداست و شما را در آن اختیاری نیست ] بر آنچه از دست شما رفت ، تأسف نخورید ، و بر آنچه به شما عطا کرده است ، شادمان و دلخوش نشوید ، و خدا هیچ گردنکش خودستا را [ که به نعمت ها مغرور شده است ] دوست ندارد .

اِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَومِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما انَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ اولِی الْقُوَّةِ اذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لاتَفْرَحْ انَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْفَرِحینَ» (2)

همانا قارون از قوم موسی بود که بر آنان تعدی و تجاوز کرد ، و از گنجینه های مال و ثروت آن اندازه به او دادیم که حمل کلیدهایش بر گروهی نیرومند گران و دشوار می آمد . [ یاد کن ] هنگامی که قومش به او گفتند : [ متکبرانه و مغرورانه ] شادی مکن ، قطعاً خدا شادمانان [ متکبر و مغرور ] را دوست ندارد .

حکایت قارون

«قارون از خاندان موسی، و از افرادی بود که نسبت نزدیکی با وی داشت.

خداوند به قارون زندگی سعادتمندی داده بود، او رزق فراوان و اموال زیادی در اختیار داشت، اسباب سعادت برای وی جمع شده بود، و از دنیا بهره ای برده بود که فقط برای افراد انگشت شماری ممکن است به این وضع برسند.

او ثروت سرشاری بهم زد، خزائن او از اموال انباشته بود، صندوق هایش آن قدر مملو از پول بود که حفظ کلیدهای آن برای انبار داران مشکل بود، و حمل و نقل آن

ص:98


1- (1) - حدید (57) : 23. [1]
2- (2) - قصص (28) : 76. [2]

برایشان سنگین می نمود، و افراد تنومند و صاحب نیرو از جابه جا کردن آن رنج می بردند!!

قارون در میان بنی اسرائیل زندگی خوشی داشت، لباس های فاخر می پوشید، و بدون زینت از منزل خود خارج نمی گردید. برای خود کاخ ساخته بود و در آن جا به عیش و عشرت می گذرانید، نوکرانی برای خود برگزیده بود، غلامان و حیواناتش فراوان بودند.

آن قدر ثروتش زیاد شد که حالت روحی او صددرصد مادی گشت، به هر چه علاقه پیدا می کرد نسبت به آن حریص می شد و درصدد مهیا کردنش برمی آمد! او می خواست اگر خوش گذرانی را پایانی است به پایان آن برسد.

فراموش نگردد، ثروت دنیا از ابتدای جهان تا کنون زینت زندگی و شادابی آن بوده است، اساس و رکن زندگی ظاهری بر پایۀ مال است ولی این ثروت و مال به هر کس حاکم شد خود خواه ویاغی گردید.

انسان بی تقوا به ثروت مغرور می شود و خودسر می گردد، و گمان می نماید کسی بر او قدرت ندارد، خیال می کند مردم از نژاد او نیستند و یا این که فقط برای نوکری او خلق شده اند، لذا هرگاه سخن گفت باید سرهای مردم در اثر شنیدن صدایش پائین بیاید، و هر وقت اشاره کرد باید برایش آماده شوند یا آماده کنند تا موقعی که کسی را احضار کرد باید فوراً حاضر شود، واجب است به او ارادتمند باشند و اگر ارادتی ندارند، باید اظهار ارادت نمایند، و اگر چنین نکردند مرگ برای آنان حتمی است.

قارون فرد نوخاسته اجتماعی نبود، بلکه مانند دیگر مردم خلق شده بود، امتیازی بر سایرین نداشت، ولی خود را نوخاسته خواند، و برای خویش امتیازات زیادی در حالی که حقش نبود، قائل شد.

قارون نسبت به زیردستان ستمگری روا داشت، و آنان را تحت نفوذ خود

ص:99

درآورد، و غضب و ستم خود را به آنان چشاند!

ای کاش این ثروتمندان، از خودخواهی خویش می کاستند، و زندگی را همان طوری که هست درک می کردند، و راه صحیح را به دست می آوردند، اینان درک می نمودند که تنها مال و ثروت، مردم را نسبت به انسان متواضع نمی سازد و آنان را بندۀ انسان نمی کند. بلکه مردم خودباختۀ احسان وخوبی و فضیلتند.

هرگاه ثروتمندان به قانون الهی گردن نهند، و حق سائل و محروم را بپردازند، و با مال و اندوختۀ خویش خلأهای اجتماعی را پر کنند محبوب خدا و خلق می گردند.

اما چه باید کرد که مال و ثروت بعضی از قلب ها را کور می کند، و غرور و خودخواهی می آورد، و تنها جمعیتی را جلب می کند که فریب کار و متملّق اند!

بنی اسرائیل دیدند، قارون در طغیانگری و ستمگری خود سرعت می گیرد و دائم راه وروش عوض می کند، غم او افزایش ثروت است گرچه به قیمت گرسنگی دیگران باشد، این روش را با غرور و تکبر و خودخواهی انجام می داد و به یاغی گری خود می افزود.

مردم علیه وی بپاخاستند و تصمیم گرفتند که روح نیکوکاری را در وی به وجود آورند، و مطالبی را که درک نمی کند به اواطلاع دهند و او را پند و اندرز گویند که ثروت بیش از این او را گول نزند، و به گمراهی نبرد، و بین او و نیکی ها جدائی نیندازد، و نگذارد بی نوایان بی نواتر شوند، و اشک مستمندان بیش از این بر چهرۀ مظلومشان جاری شود، مقصود مردم این بود که قارون در دنیا محترم باشد، و در آخرت به پاداش نیک برسد، و این گونه زندگی سالم از ثروت برای ثروتمند بهتر ومحفوظتر است.

ملت به قارون گفتند: ما نمی خواهیم دستت از مال و زینت دنیا تهی گردد، و از نشاط جهان بی بهره بمانی، نه ما چنین برنامه ای را اراده نکرده ایم و آن را نیز نمی پسندیم، بلکه ما عقیده ای دربارۀ تو داریم که برای ما و تو خوب است.

ص:100

عقیده ما این است که از خوراک های حلال و لباس های مباح ومنزل و مسکن پاک به اندازه ای که لازم است استفاده کنی، و روش تو نباید توأم با بی اعتنائی به محرومان باشد، و راه تو نباید راهی باشد که بینوایان درآن راه نداشته باشند، همان طور که خداوند به تو احسان کرده، تو هم به ضعیفان و دردمندان و مستمندان احسان کن، تا خداوند نعمتش را بر تو حفظ کند و اموالت را فراوان سازد، و خیر و برکت خود را بر تو جاری گرداند.

ای قارون! مگر نمی دانی که ثروت دنیا مانند سایه ای است که برطرف می گردد، و ودیعه ای است که باید به صاحبش برگردد، به ثروت خود خرسند مباش، به این مالی که داری مغرور نگرد، بلکه این ثروت را وسیلۀ سعادت روز بازپسین خود قرار ده، و بدان ما که تورا نصیحت می کنیم از باب خیر خواهی و علاقه به تو است، ما می ترسیم خداوند این ثروت را از تو بگیرد و از عنایت و لطف او محروم گردی و بهشت بر تو حرام شود!!

اما افسوس که گوش یاغیان وطاغیان برای پذیرفتن و گوش دادن به پند و اندرز آماده نیست، قلب قارون فقط به عشق ثروت می تپید، خودخواهی او افزوده گشت، و کلمات قوم در روحش اثر نگذاشت.

او به مخالفت با مردم برخاست و گفت: من نیازی به پند و اندرز شما ندارم، عقلم از شما بهتر و رأی و فرمانم از شما قاطع تر است. من این ثروت و مال را به خاطر این که شایسته و سزاوارم به دست آورده ام، این نصیحت ها را برای خود ذخیره کنید، و با این پندها به اصلاح امور خود اقدام نمایید، من از جهت مقام و دانش از شما برتر و بهترم.

قارون تصمیم گرفت بر ناراحتی آنان بیفزاید، لذا با لباس های زیبای خود در میان مردم عبور می کرد، و ثروت فراوان و مال زیاد خویش را که خدا به او داده بود، با ناز و خودخواهی به رخ مردم می کشید.

ص:101

ضعفای بنی اسرائیل می دیدند که قارون با لباس های زیبا و بلند، با کمال خودخواهی روی حیوان های قوی هیکل سوار می شود، و غلامان و نوکران اطراف او را می گیرند، چشم های آنان به او خیره می شد و در باطن خود رنج می بردند و به یکدیگر می گفتند: ای کاش! ما هم ثروت قارون را داشتیم که وی دارای ثروت فراوان و نصیب عظیمی از جهان است!

وقتی پند و اندرز برای امثال قارون ثمر بخش نیست، و خویشاوندی با موسی برای توجه قلب وی کافی نیست، دیدن دردمندان افکار او را متوجه نمی سازد، و فقیر پاسخی برای اصلاح کار خود نمی یابد، باید شمشیر قانون بیرون آید و پرده های ضخیم را پاره کند، و حجاب ها را بشکافد و تاریکی های متراکم را برطرف سازد، تا برای کار خیر آماده گردد، و متوجه کارهای شایسته شود.

موسی با کمال شدت و اصرار باید به قارون اعلام نماید که باید زکات مال خویش را بپردازد، و به فقرا و مستمندان احسان نماید؛ زیرا در ثروت او، حق معینی برای فقیر ومحروم موجود است.

قارون در جهل فرو رفته، و راه درک حقیقت به رویش بسته شده و بخل بر او حاکم گشته، لذا دیگر گوش به حرف موسی نمی دهد، او را مسخره می کند و به او می خندد، به موسی تهمت می زند، و با غرور خاصی حرف را رد می نماید.

به موسی می گوید:از تو رنج ها دیدیم تا این که دین جدیدی برای ما آوردی و ما با تو همکاری کردیم، امر به برنامه های زیادی دادی، به اوامرت گردن نهادیم، این اطاعت ما از تو و فرمانبری از دستورهایت تو را طمع کار ساخت و به تو جرأت داد که بر ما بتازی، فقط ما و ثروت باقی مانده که نگرفته ای، اکنون قصدداری بر ثروت ما غلبه کنی، ما قلب ها را در اختیارت گذاشتیم، سر تسلیم برابرت فرود آوردیم ولی افسوس که خون دل و تخم چشم خود را در اختیار تو بگذاریم، با درخواست زکات دروغ گوئی خود را ثابت کردی و مقصود خود را که پنهان کرده بودی آشکار

ص:102

ساختی، تو جادوگر دروغگوئی!!

قارون به بحث و جدل با موسی پرداخت، موسی هم مقاومت و اصرار ورزید؛ زیرا زکات گرفتن از قارون و از هر ثروتمندی امر و دستور خداست و قابل مناقشه و جدال نیست، در خور چانه زدن و کم و زیاد نمودن نمی باشد.

قارون تصمیم گرفت با ثروت خود مردم را علیه موسی بشوراند، وملت را از او منصرف سازد، و عقائدشان را متزلزل گرداند ولی خداوند نیّت او را آشکار ساخت و نقشۀ او را ظاهر گردانید، و موسی از این آزمایش با روح پاک و مقامی ارجمند بیرون آمد.

زمانی که موسی از اصلاح قارون مأیوس گردید، از خدا خواست تا عذاب خویش را بر قارون وارد سازد، و مردم را از آشوب و گول زدن او راحت گرداند، خدا دعای موسی را به اجابت رسانید و قارون و کاخ و ثروتش در زمین فرو رفت!!

زمین قارون را بلعید، اموال و خانه های او به کام خاک رفت، و داستان ذلت و خواری او عبرتی برای قوم موسی و پیروان او گردید، زمانی که مردم مصیبت سنگین قارون و ناکامی آن بدبخت را دیدند، به خود آمدند، و از خواسته های غلط خویش پشیمان گشته، خدا را حمد کردند که مثل قارون نشدند، یکدل و یک جهت فریاد زدند:اگر خداوند بر ما منّت نگذاشته بود ما نیز به زمین فرو رفته بودیم، وای که کافران رستگار نمی شوند، این جهان آخرت است که ما برای کسانی قرار داده ایم که در زمین ارادۀ خودخواهی و اخلالگری ندارند، پیروزی از آن پرهیزکاران است.» (1)

تابه کی ای نفس علّت زای من ای شده درد از تو درمانهای من

تابع خوی تو بایدبودنم روی دل سوی تو بایدبودنم

ص:103


1- (1) - قصه های قرآن: 210.

روزگاری شد هوایت جسته ام هرچه جزیادت زخاطر شسته ام

بر هوای خویشتن بگزیدمت بر خدای خویشتن بگزیدمت

بی هوای تو دمی نغنوده ام بی رضای تو بگو کی بوده ام

هم به تصدیق خود و انصاف خود یک زمان بشنو ز من اوصاف خود

دامن مقصود از کف داده ای پشت بر مقصد به راه افتاده ای

جز تو کس از یار خود دوری نکرد از دیار خویش مهجوری نکرد

نام مردن زندگی بگذاشتی نیستی پایندگی پنداشتی

شادیی گریافتی گفتی غم است زخمی اردیدی بگفتی مرهم است

خودزشادی روی دل بر تافتی سوی غم شادی کنان بشتافتی

(نشاط اصفهانی)

ص:104

[«9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ فَرِّغْ قَلْبِی لِمَحَبَّتِکَ وَ اشْغَلْهُ بِذِکْرِکَ وَ انْعَشْهُ بِخَوْفِکَ وَ بِالْوَجَلِ مِنْکَ وَ قَوِّهِ بِالرَّغْبَةِ إِلَیْکَ وَ أَمِلْهُ إِلَی طَاعَتِکَ وَ أَجْرِ بِهِ فِی أَحَبِّ السُّبُلِ إِلَیْکَ وَ ذَلِّلْهُ بِالرَّغْبَةِ فِیمَا عِنْدَکَ أَیَّامَ حَیَاتِی کُلِّهَا «10»وَ اجْعَلْ تَقْوَاکَ مِنَ الدُّنْیَا زَادِی وَ إِلَی رَحْمَتِکَ رِحْلَتِی وَ فِی مَرْضَاتِکَ مَدْخَلِی وَ اجْعَلْ فِی جَنَّتِکَ مَثْوَایَ وَ هَبْ لِی قُوَّةً أَحْتَمِلُ بِهَا جَمِیعَ مَرْضَاتِکَ «11»وَ اجْعَلْ فِرَارِی إِلَیْکَ وَ رَغْبَتِی فِیمَا عِنْدَکَ وَ أَلْبِسْ قَلْبِیَ الْوَحْشَةَ مِنْ شِرَارِ خَلْقِکَ وَ هَبْ لِیَ الْأُنْسَ بِکَ وَ بِأَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ طَاعَتِکَ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و دلم را برای دوستیت خالی کن، و به یاد خود مشغول ساز، و به بیم و هراس از خود نشاطش ده، و به شوق و رغبت به سویت نیرومندش کن، و به جانب طاعتت میلش ده، و در محبوب ترین راههایِ به سویت روانش ساز، و در تمام دورۀ زندگیم او را به رغبت داشتن نسبت به آنچه نزد توست رام گردان.

از دنیا، تقوایت را توشه ام و سفرم را به جانب رحمتت، و ورودم را در خشنودیت، و جایم را در بهشتت قرار ده، و مرا قدرتی بخش که تمام بار خشنودیت را به دوش جان حمل کنم.

گریزم را به سویت، و میلم را در آنچه نزد توست قرار ده، و لباس وحشت از

ص:105

شرار بندگانت را بر دلم بپوشان، و انس گرفتن به خودت و عاشقانت و اهل طاعتت را به من ارزانی دار.

میل و شادابی و نورانیّت قلب، در ترس از خدا

قرب بنده به پروردگار مانند نزدیکی آهن به آتش است که هر اندازه آهن به مرکز شعلۀ آتش نزدیک تر شود، آثار و ویژگی های آتش، بیشتر در آهن آشکار می شود. تا جایی که آهن در اثر نزدیکی به آتش، آن چنان سرخ و تفتیده می شود که همه ویژگی های آتش را از خود بروز می دهد.

حرارت و گرما و سوزش و نور و روشنایی در قلب بندۀ خدا در اثر قرب به حق همچنین است؛ همان طور که زمین به نور پروردگارش منور گردید.

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» (1)

و زمین به نور پروردگارش روشن می شود .

و یا در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه اطهار علیهم السلام آمده است:

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکُمْ. (2)

و زمین به نور شما (اهل بیت) روشنایی یافته است.

بنده در اثر نزدیک شدن به حضرت حق، اسما و صفات و آثار پروردگار در او نمایان شده، به گونه ای که در همۀ صفات کمالی، ظهوری در آفریدگانش می شود و همه اعضا و جوارح از جمله قلب که جایگاه خوف و رجاست هم آینه نمای حق می شود و خوف از او هم سبب خوف دیگر موجودات می گردد.

حضرت صادق علیه السلام به نقل از نوشته تورات فرمود:

ص:106


1- (1) - زمر (39) : 69. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 132/99، باب 8، حدیث 4؛ [2]البلد الأمین: 302. [3]

یَا ابْنَ آدَمَ تَفَرَّغْ لِعِبادَتی أَمْلَاُ قَلْبَکَ غِنیً وَ لاأَکِلْکَ الی طَلَبِکَ وَ عَلَیَّ أَنْ أَسُدَّ فاقَتَکَ وَ أَمْلَأَ قَلْبَکَ خَوْفاً مِنِّی وَ إِنْ لاتَفَرَّغْ لِعِبادَتی أَمْلَأُ قَلْبَکَ شُغُلاً بِالدُّنیا ثُمَّ لاأَسُدَّ فاقَتَکَ وَ أَکِلْکَ الی طَلَبِکَ. (1)

ای فرزند آدم! خود را برای بندگی من مهیا نما. در این صورت قلب تو را بی نیاز خواهم کرد و تو را به سوی خواسته هایت واگذار نخواهم کرد و بر من واجب خواهد بود که حاجت تو را به جا آورم. و قلب تو را مملو از خوف و ترس از خود می کنم و اگر برای بندگی من خود را آماده نسازی، قلب تو را مشغول به دنیا خواهم کرد. سپس حاجت تو را بجا نخواهم آورد و تو به خواسته هایت واگذار خواهم کرد.

ابن شهر آشوب می نویسد:

«روزی امام سجّاد علیه السلام در نزدیکی چاه خانه اش مشغول نماز بود، فرزندش محمّد که تازه با دست و زانو راه می رفت، در حیاط خانه، بازی می کرد. ناگهان مادر فرزند دید که کودک به سر چاه عمیقی رسیده میان چاه افتاد. مادر او فریاد کشید و خود را کنار چاه رسانید و ناراحت کمک می طلبید و گفت: ای پسر رسول خدا! پسرت محمد در چاه غرق شد. اما با این که صدای مادر کودک و حالت بچّه را در چاه می شنید نمازش را کامل و تمام به پایان رسانید، مادر بچه گفت: شما فرزندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چقدر سخت دل هستید. حضرت به کنار چاه رفت و دست به درون چاه برد، فرزند خود محمد را بیرون آورد و به مادرش فرمود: بگیر، ای کسی که یقینت ضعیف است. مادر به خاطر سلامتی فرزند خوشحال شد ولی به جهت این که امام فرموده بود یقین تو اندک است؛ گریه نمود.

امام فرمود: امروز ملامتی بر تو نیست اگر می دانستی، من در پیشگاه خدای جبّار

ص:107


1- (1) - الکافی: 83/2، حدیث 1؛ [1]بحار الأنوار: 252/67، باب 55، حدیث 8. [2]

بودم اگر رویم را از وی می گرداندم، او رویش را از من برمی گرداند. آیا رحیم و مهربانی غیر از او دیده می شود.» (1)اولیای خدا چنان غرق صفات جمال و جلال او و محو مشاهدۀ ذات پاک او می باشند که غیر او را به دست فراموشی می سپارند، در غم و ترس و وحشت؛ تصوّر نیستی و نابودی و حملۀ دشمن یا ضرر موجودی خطرناک؛ اندیشۀ انتقام یا فرار همۀ ذهن و وجود آدمی را فرا می گیرد. کسی که غیر خدا در دل او نمی گنجد و به غیر او نمی اندیشد، چگونه ممکن است که اندوه و ترس و پناهندگی به بیگانه داشته باشد.

البته روشن است مقصود از غم ها و ترس ها از امور مادی و دنیوی می باشد وگرنه دوستان خدا که وجودشان پر از شوق و اشتیاق خوفناکی است به خاطر ترس از انجام ندادن تکالیف و مسئولیت ها و آنچه از موفقیت ها که از دست آنان می رود و این ترس اشتیاقی جنبۀ معنوی دارد که مایۀ تکامل و رشد وجود انسان است.

برخلاف ترس های مادی که مایۀ سقوط و گمراهی است.

امیرمؤمنان علیه السلام در خطبۀ همّام که حالات اولیای خدا را در آن به عالی ترین وجه ترسیم کرده؛ می فرماید:

نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاءِ کَالَّتی نُزِّلَتْ فِی الرَّخاءِ وَ لَوْ لَاالْاَجَلُ الَّذی کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ ارْواحُهُمْ فی اجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ، شَوْقاً الی الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ... قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَ اجْسادُهُمْ نَحیفَةٌ وَ حاجاتُهُمْ خَفیفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفیفَةٌ. (2)

آنان را در بلا و سختی و آسایش و راحت حالتی یکسان است، و اگر خداوند برای اقامتشان در دنیا زمان معینی را مقرر نکرده بود از شوق به ثواب و بیم

ص:108


1- (1) - المناقب، ابن شهر آشوب: 135/4؛ بحار الأنوار: 34/46، باب3، حدیث 29.
2- (2) - نهج البلاغه: 184. [1]

از عذاب به اندازۀ چشم به هم زدنی روحشان در بدنشان قرار نمی گرفت...

دلهایشان محزون، همگان از آزارشان در امان، بدنهایشان لاغر، نیازهایشان سبک، ونفوسشان با عفت است.

سوز اشتیاق که همراه با درد و واهمه است، دوای امید رسیدن به محبوب است که هر عارفی را از لذت ها و شیرینی ها دور می سازد و سختی ها و اضطراب ها او را آماده می کند.

امام صادق علیه السلام در باب شوق و حب خداوند؛ مشتاق را چنین توصیف می فرماید:

مشتاق کسی است که اشتهای غذا نداشته و از آشامیدنی های لذیذ بهره نبرده.

هرگز خواب راحت نداشته و با کسی انس به گرمی پیدا نکرده و خانه ای برای خود اختیار ننموده و در میان آبادی ها سکونت نگرفته، پوشاک نرم و لطیف در برنگرفته، بریک حال قرار ندارد، شب و روز سرگرم عبادت است. تمام امیدها و هدف او رسیدن به مطلوب شوق اوست و در همه حال با زبان شوق از دل آرزومند مناجات می کند. (1)

ص:109


1- (1) - بحار الأنوار: 24/67، باب 43، حدیث 24؛ [1] مصباح الشریعة: 196، باب 94.

[وَ لاَ تَجْعَلْ لِفَاجِرٍ وَ لاَ کَافِرٍ عَلَیَّ مِنَّةً وَ لاَ لَهُ عِنْدِی یَداً وَ لاَ بِی إِلَیْهِمْ حَاجَةً بَلِ اجْعَلْ سُکُونَ قَلْبِی وَ أُنْسَ نَفْسِی وَ اسْتِغْنَائِی وَ کِفَایَتِی بِکَ وَ بِخِیَارِ خَلْقِکَ «12»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنِی لَهُمْ قَرِیناً وَ اجْعَلْنِی لَهُمْ نَصِیراً وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِشَوْقٍ إِلَیْکَ وَ بِالْعَمَلِ لَکَ بِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَی إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ ذَلِکَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ.]

و به سود هیچ بدکار و کافری بر من منّت و نعمت قرار مده. و روی نیازم را به جانب آنان مکن؛ بلکه آرامش دل، و انس جان، و بی نیازی و انجام گرفتن کارم را برعهدۀ خود، و برگزیدگان از بندگانت قرار ده.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا همنشین و یار ایشان قرار ده، و به شوق ورزیدن به سویت، و به عمل برایت چنانکه دوست داری و می پسندی بر من منّت گذار؛ همانا تو بر هر کاری توانایی، و تحقق آن همه که گفتم بر تو آسان است.

منّت نداشتن فاجر و کافر بر مؤمن

بندگان شایستۀ خداوند، به اعتبار مرتبۀ عبودیت، نزد خدا مراتب گوناگون دارند؛ زیرا هر بنده ای از بندگان درستکار به اعتبار اسمی که در او غلبۀ ظهوری دارد، مرتبه و مقام ویژۀ آن اسم را پیدا می کند. بنابراین کسی که عبداللّه است با

ص:110

کسی که عبدالرحمن و عبدالرزاق است از نظر مرتبه فرق دارد.

خداوند دربارۀ حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید:

وَکَذَ لِکَ نُرِی إِبْرَ هِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» (1)

و این گونه فرمانروایی و مالکیّت و ربوبیّت خود را بر آسمان ها و زمین به ابراهیم نشان می دهیم تا از یقین کنندگان شود .

و دربارۀ حضرت موسی علیه السلام می فرماید:

وَلَمَّا جَآءَ مُوسَی لِمِیقَتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِ ّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ» (2)

زمانی که موسی به میعادگاه ما آمد ، و پروردگارش با وی سخن گفت ، عرض کرد : پروردگارا ! جمال با کمال ذات بی نهایتت را [ به قلب من ] بنمای تا تو را [ به رؤیت ویژۀ باطنی ] بنگرم .

ولی در شأن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی * فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَآ أَوْحَی» (3)

در حالی که در افق اعلا بود . * سپس نزدیک رفت و نزدیک تر شد ، * پس [ فاصله اش با پیامبر ] به اندازه فاصلۀ دو کمان گشت یا نزدیک تر شد . * آن گاه به بنده اش آنچه را باید وحی می کرد ، وحی کرد .

در آیۀ فوق اضافۀ عبد به ضمیر «هاء» که مقام احدیّت است، اشاره به مقام عبد محض دارد که بسیار بلند مرتبه است. بر این پایه، بنده هر اندازه از مراتب بندگی و

ص:111


1- (1) - أنعام (6) : 75. [1]
2- (2) - أعراف (7) : 143. [2]
3- (3) - نجم (53) : 7 - 10. [3]

ربوبیّت ظهوری حق برخوردار باشد. به همان اندازه از مقام صلح، صفا، اصلاح و صلاح بهره می گیرد و نقش بیشتری نسبت به هدایت مردم و مظاهر لطف الهی برعهده دارد و اگر این مراتب تا حد ناسوتی و پست مادی برسد؛ انسان در جایگاه حیوانات قرار می گیرد و مقام او در پایین ترین درجۀ وجود از شأنیّت و صلاحیّت بیرون می شود که خداوند در حق چنین موجوداتی می فرماید:

أُوْلئِکَ کَالأَْنْعَمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلئِکَ هُمُ الْغَفِلُونَ» (1)

آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند ؛ اینانند که بی خبر و غافل [ ازمعارف و آیات خدای ] اند .

اینان همان کافران و منافقان هستند که درهای هدایت و سعادت را به سوی خود بسته اند و تنها از راه شکم و شهوت و مال اندوزی اتلاف عمر می کنند.

خداوند منان از جمله منت هایی که بر سر ما مسلمانان گذاشته است این که پیامبر راهنمایی برای هدایت ما برگزیده است:

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَبَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَلٍ مُّبِینٍ» (2)

یقیناً خدا بر مؤمنان منّت نهاد که در میان آنان پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان می خواند و [ از آلودگی های فکری و روحی ] پاکشان می کند ، و کتاب و حکمت به آنان می آموزد ، و به راستی که آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند .

منّت از منّ به معنای سنگی است که برای وزن کردن اجناس به کار می برند.

ص:112


1- (1) - أعراف (7) : 179. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 164. [2]

اعطای هر نعمت سنگین و گران بهایی را منت می گویند. بنابراین بخشیدن نعمت بزرگ، نیکوست. ولی بزرگ جلوه دادن نعمت کوچک، ناپسند است. یعنی کسی که کار کوچکی را با سخن بزرگ کند و به رخ دیگران بکشد بسیار نکوهیده است.

پروردگار ما بر مؤمنان نعمت سنگینی گذارده و در عمل، شخص بزرگواری را مسؤول هدایت مردم قرار داده است. و سپاسگزار و قدردان این نعمت بزرگ تنها مؤمنان هستند هر چند هدف از رسالت، عموم بشر است.

یکی از منّت هایی که در کنار رسالت دین بر مسلمانان قرار گرفته است این است که خداوند قهار هیچ گونه سلطه و بهره ای از کفار و منافقان بر جان و مال و ناموس مؤمنان قرار نداده است؛ حتی راهی که به برتری و امتیاز دهی برسد، را هم بسته است و همۀ کافران و منافقان اهل کتاب و ذمّیان باید تحت نظر حکومت اسلامی باشند؛ زیرا خداوند شرافت و عزّت و مغفرت و نجات و پاداش را در ایمان و اخلاص و تقوا و ولایت و دین محوری مقرر فرموده است.

در سورۀ نساء چند آیه در مورد برتری مطلق مؤمنان بر کفار و منافقان آمده است که ملاک اصلی آنها عزت و احترام داشتن مؤمن است.

به ویژه خداوند در غلبۀ جنگی با معجزات و امدادهای غیبی بسیار منت بزرگی بر مسلمانان گذاشته است، از جمله برای منکوب کردن کفار می فرماید:

الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِن کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللَّهِ قَالُواْ أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ وَإِن کَانَ لِلْکَفِرِینَ نَصِیبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَمَةِ وَلَن یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَفِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (1)

آنان که همواره حوادثی را برای شما انتظار می برند ، اگر از سوی خدا برایتان

ص:113


1- (1) - نساء (4) : 141. [1]

فتح و پیروزی رسد ، می گویند : مگر ما با شما [ در میدان جنگ ] نبودیم ؟ [ پس سهم ما را از غنایم جنگی بپردازید . ] و اگر برای کافران بهره ای اندک [ از غلبه و پیروزی ] باشد ، به آنان می گویند : آیا [ ما که در میان ارتش اسلام بودیم ] بر شما چیره و مسلّط نبودیم ؟ [ ولی دیدید که ازضربه زدن به شما خودداری کردیم ] و شما را [ ازآسیب و زیان مؤمنان ] مانع می شدیم [ پس سهم غنیمت ما را بدهید . ] خدا روز قیامت میان شما داوری می کند ؛ و خدا هرگز هیچ راه سلطه ای به سود کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است .

یا دربارۀ منافقان می فرماید:

مُّذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَ لِکَ لَآإِلَی هَؤُلَآءِ وَلَآ إِلَی هَؤُلَآءِ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً» (1)

منافقان میان کفر و ایمان متحیّر و سرگردانند ، نه [ با تمام وجود ] با مؤمنانند و نا با کافران . و هر که را خدا [ به کیفر اعمال زشتش ] گمراه کند ، هرگز برای او راهی [ به سوی هدایت ] نخواهی یافت .

به هر حال باید کاری کرد که کفّار از سلطه بر مؤمنان برای همیشه مأیوس باشند.

یعنی هر گونه طرح و عهدنامه و رفت و آمد و قراردادی که راه نفوذ کفار را بر مسلمانان و اهل ایمان باز کند حرام است، حتی در بنای ساختمان و معاملات باید برتری مسلمانان مشهود باشد. پس اهل اسلام باید در تمام جهات اقتصادی و فرهنگی و نظامی و سیاسی از استقلال کامل برخوردار باشند تا عزت ملی همواره حفظ گردد و نباید با خودباختگی و احساس ضعف و زبونی و القائات شیطانی و هیاهوی دشمنان، عزت اسلام را به باطل فروخت و زیان دنیا و آخرت را خرید.

مرزی که بین کفر و ایمان است به مانند مرزهای خاکی و جغرافیایی نیست تا آن

ص:114


1- (1) - نساء (4) : 143. [1]

را با جنگ یا صلح کم و زیاد نمود، بلکه این مرز در قلب آدمی بر پایۀ تکوین و فطرت بنا نهاده شده است.

پس به این خاطر درست گفته اند که: نجاست کافر، ذاتی است تا حد و مرز روشنی در بین مردم با ایمان و اهل کفر وجود داشته باشد. اگر مسلمانان جهان از همه ابعاد از کافران تبری ودوری می جستند، هرگز سلطه، آنان بر مناطق مسلمان نشین میسر نمی شد، ولی غافل از این که آمیزش دولت ها و روابط ملت ها سبب نفوذ ناپاکان در حریم مسلمانان شده است و بسیاری از ارزش های معنوی و عزت و حرمت میهنی و پاکی دانش و تغذیه و معاشرت، به آتش کفر و فتنه نابوده شده است.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله به چنین مسأله ای بسیاری حسّاس بود که منّتی از مشرکان بر سر مسلمانان نباشد، حتی در جنگ ها کمترین کمکی که تأیید کفر و شرک باشد درخواست ننمود و ذمّه و امان را از کسانی که پشتیبان و همزیست آنان باشند، برداشتند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

إِنّا لانَسْتَعینُ بِمُشْرِکٍ...، إِنّا لانَسْتَعِینُ بِالْمُشْرِکینَ عَلَی الْمُشرِکینُ. (1)

ما از مشرک کمک نمی گیریم... ما در برابر مشرکان از مشرکان یاری نمی جوییم.

و نیز فرمود:

لاتَستَضیئُوا بِنارِ الْمُشرِکینَ. (2)

از روشنایی آتش مشرکان، بهره نگیرید.

ص:115


1- (1) - کنز العمال: 358/4، حدیث 10887 - 10888.
2- (2) - کنز العمال: 21/16، حدیث 43759.

در تفسیر جملۀ فوق، ابن اثیر در ماده ضوء آورده است:

«یعنی آنان را به مشاوره و همفکری نخوانید و نظرات آنان را اهمیت ندهید؛ زیرا رأی و نظر مانند روشنایی نور در سرگردانی و گمراهی است.» (1)بنابراین مقصود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله برائت از مشرکین و نرفتن زیر بار پرچم کفار است. که به نوعی نهی از منکر و تبرّی از هر گونه تسلط عقیدتی و ملکی و مالی و جانی و ناموسی کفّار بر مسلمانان است؛ تا مرز حق و باطل مشخص بماند؛ زیرا که مسلمانان با هر گونه اعتماد و ارتباط و علاقمندی و سکونت با اهل کفر و باطل از ذمۀ اهل اسلام خارج می شوند، و در آخرت هم با آنان محشور می شوند.

تا سراسیمۀ آن طرّه پیچان نشوی آگه از حالت هر بی سر و سامان نشوی

جمعی از صورت حال تو پریشان نشوند تا زجمعیت آن زلف پریشان نشوی

دستگیرت نشود حلقۀ مشکین رسنش تا نگونسار در آن چاه زنخدان نشوی

بخت برگشته ات از خواب نخواهد برخاست تا که افتاده آن صف زده مژگان نشوی

داخل سلسله اهل جنون نتوان شد تا که از سلسلۀ عقل گریزان نشوی

هرگز انگشت تو شایسته خاتم نشود تا زسر پنجه اقبال سلیمان نشوی

ص:116


1- (1) - النهایة فی غریب الحدیث: 105/3، مادۀ ضوء.

گر شوی ماه فروزان به فروغی نرسی تا قبول نظر انور سلطان نشوی

(فروغی بسطامی)

ص:117

دعای 22 : سختی و دشواری امور

اشاره

ص:118

ص:119

ص:120

«1» اللَّهُمَّ إِنَّکَ کَلَّفْتَنِی مِنْ نَفْسِی مَا أَنْتَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی وَ قُدْرَتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیَّ أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِی فَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی مَا یُرْضِیکَ عَنِّی وَ خُذْ لِنَفْسِکَ رِضَاهَا مِنْ نَفْسِی فِی عَافِیَةٍ «2»اَللَّهُمَّ لاَ طَاقَةَ لِی بِالْجَهْدِ وَ لاَ صَبْرَ لِی عَلَی الْبَلاَءِ وَ لاَ قُوَّةَ لِی عَلَی الْفَقْرِ فَلاَ تَحْظُرْ عَلَیَّ رِزْقِی وَ لاَ تَکِلْنِی إِلَی خَلْقِکَ بَلْ تَفَرَّدْ بِحَاجَتِی وَ تَوَلَّ کِفَایَتِی وَ انْظُرْ إِلَیَّ وَ انْظُرْ لِی فِی جَمِیعِ أُمُورِی فَإِنَّکَ إِنْ وَکَلْتَنِی إِلَی نَفْسِی عَجَزْتُ عَنْهَا «3»وَ لَمْ أُقِمْ مَا فِیهِ مَصْلَحَتُهَا وَ إِنْ وَکَلْتَنِی إِلَی خَلْقِکَ تَجَهَّمُونِی وَ إِنْ أَلْجَأْتَنِی إِلَی قَرَابَتِی حَرَمُونِی وَ إِنْ أَعْطَوْا أَعْطَوْا قَلِیلاً نَکِداً وَ مَنُّوا عَلَیَّ طَوِیلاً وَ ذَمُّوا کَثِیراً «4»فَبِفَضْلِکَ اللَّهُمَّ فَأَغْنِنِی وَ بِعَظَمَتِکَ فَانْعَشْنِی وَ بِسَعَتِکَ فَابْسُطْ یَدِی وَ بِمَا عِنْدَکَ فَاکْفِنِی «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خَلِّصْنِی مِنَ الْحَسَدِ وَ احْصُرْنِی عَنِ الذُّنُوبِ وَ وَرِّعْنِی عَنِ الْمَحَارِمِ وَ لاَ تُجَرِّئْنِی عَلَی الْمَعَاصِی وَ اجْعَلْ هَوَایَ عِنْدَکَ وَ رِضَایَ فِیمَا یَرِدُ عَلَیَّ مِنْکَ وَ بَارِکْ لِی فِیمَا رَزَقْتَنِی وَ فِیمَا خَوَّلْتَنِی وَ فِیمَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ «6»وَ اجْعَلْنِی فِی کُلِّ حَالاَتِی مَحْفُوظاً مَکْلُوءاً مَسْتُوراً مَمْنُوعاً مُعَاذاً مُجَاراً «7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اقْضِ عَنِّی کُلَّ مَا أَلْزَمْتَنِیهِ وَ فَرَضْتَهُ عَلَیَّ لَکَ فِی وَجْهٍ مِنْ وُجُوهِ طَاعَتِکَ أَوْ لِخَلْقٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ إِنْ ضَعُفَ عَنْ ذَلِکَ بَدَنِی وَ وَهَنَتْ عَنْهُ قُوَّتِی وَ لَمْ تَنَلْهُ مَقْدُرَتِی وَ لَمْ یَسَعْهُ مَالِی وَ لاَ ذَاتُ یَدِی ذَکَرْتُهُ أَوْ نَسِیتُهُ هُوَ یَا رَبِّ مِمَّا قَدْ أَحْصَیْتَهُ

ص:121

عَلَیَّ وَ أَغْفَلْتُهُ أَنَا مِنْ نَفْسِی فَأَدِّهِ عَنِّی مِنْ جَزِیلِ عَطِیَّتِکَ وَ کَثِیرِ مَا عِنْدَکَ فَإِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ حَتَّی لاَ یَبْقَی عَلَیَّ شَیْ ءٌ مِنْهُ تُرِیدُ أَنْ تُقَاصَّنِی بِهِ مِنْ حَسَنَاتِی أَوْ تُضَاعِفَ بِهِ مِنْ سَیِّئَاتِی یَوْمَ أَلْقَاکَ یَا رَبِّ «8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی الرَّغْبَةَ فِی الْعَمَلِ لَکَ لآِخِرَتِی حَتَّی أَعْرِفَ صِدْقَ ذَلِکَ مِنْ قَلْبِی وَ حَتَّی یَکُونَ الْغَالِبُ عَلَیَّ الزُّهْدَ فِی دُنْیَایَ وَ حَتَّی أَعْمَلَ الْحَسَنَاتِ شَوْقاً «9»وَ آمَنَ مِنَ السَّیِّئَاتِ فَرَقاً وَ خَوْفاً وَ هَبْ لِی نُوراً أَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ وَ أَهْتَدِی بِهِ فِی الظُّلُمَاتِ وَ أَسْتَضِیءُ بِهِ مِنَ الشَّکِّ وَ الشُّبُهَاتِ «10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی خَوْفَ غَمِّ الْوَعِیدِ وَ شَوْقَ ثَوَابِ الْمَوْعُودِ حَتَّی أَجِدَ لَذَّةَ مَا أَدْعُوکَ لَهُ وَ کَآبَةَ مَا أسْتَجِیرُ بِکَ مِنْهُ «11»اَللَّهُمَّ قَدْ تَعْلَمُ مَا یُصْلِحُنِی مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی فَکُنْ بِحَوَائِجِی حَفِیّاً «12»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْزُقْنِی الْحَقَّ عِنْدَ تَقْصِیرِی فِی الشُّکْرِ لَکَ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فِی الْیُسْرِ وَ الْعُسْرِ وَ الصِّحَّةِ وَ السَّقَمِ حَتَّی أَتَعَرَّفَ مِنْ نَفْسِی رَوْحَ الرِّضَا وَ طُمَأْنِینَةَ النَّفْسِ مِنِّی بِمَا یَجِبُ لَکَ فِیمَا یَحْدُثُ فِی حَالِ الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ الرِّضَا وَ السُّخْطِ وَ الضَّرِّ وَ النَّفْعِ «13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی سَلاَمَةَ الصَّدْرِ مِنَ الْحَسَدِ حَتَّی لاَ أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ عَلَی شَیْ ءٍ مِنْ فَضْلِکَ وَ حَتَّی لاَ أَرَی نِعْمَةً مِنْ نِعَمِکَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا أَوْ عَافِیَةٍ أَوْ تَقْوَی أَوْ سَعَةٍ أَوْ رَخَاءٍ إِلاَّ رَجَوْتُ لِنَفْسِی أَفْضَلَ ذَلِکَ بِکَ وَ مِنْکَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ «14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی التَّحَفُّظَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الاِحْتِرَاسَ مِنَ الزَّلَلِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فِی حَالِ الرِّضَا وَ الْغَضَبِ حَتَّی أَکُونَ بِمَا یَرِدُ عَلَیَّ مِنْهُمَا بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ عَامِلاً بِطَاعَتِکَ مُؤْثِراً لِرِضَاکَ عَلَی مَا سِوَاهُمَا

ص:122

فِی الْأَوْلِیَاءِ وَ الْأَعْدَاءِ حَتَّی یَأْمَنَ عَدُوِّی مِنْ ظُلْمِی وَ جَوْرِی وَ یَأْیَسَ وَلِیِّی مِنْ مَیْلِی وَ انْحِطَاطِ هَوَایَ «15»وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ یَدْعُوکَ مُخْلِصاً فِی الرَّخَاءِ دُعَاءَ الْمُخْلِصِینَ الْمُضْطَرِّینَ لَکَ فِی الدُّعَاءِ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.

ص:123

[«1»اَللَّهُمَّ إِنَّکَ کَلَّفْتَنِی مِنْ نَفْسِی مَا أَنْتَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی وَ قُدْرَتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیَّ أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِی فَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی مَا یُرْضِیکَ عَنِّی وَ خُذْ لِنَفْسِکَ رِضَاهَا مِنْ نَفْسِی فِی عَافِیَةٍ]

خدایا! کار دشواری چون اصلاح نفسم را بر عهدۀ من نهاده ای که خودت از من به آن کار تواناتری، و تواناییت بر آن کار و بر من، بیش از توانایی من است؛ پس چیزی که تو را از من خشنود می کند به من عطا فرما، و خشنودیت را در حال تندرستی ام، از من دریافت کن.

تهذیب و اصلاح نفس

اشاره

انسان، موجود ضعیف و ناتوان که در میدان بسیار وسیعی از کشش های پرقدرت غرایز و شهوات و خواسته ها و امیال نفسی، و در برابر جواذب فوق العاده پرقدرت زرق و برق ظاهری و زر و زیور دنیایی قرار دارد، و مهم ترین خواستۀ او را سلامت بدن، ثروت، خوشگذرانی، خوردن و آشامیدن و دستیابی به لذایذ مادی است، از جانب حضرت حق مکلّف به حفظ خویش از آلوده شدن به غرایز و شهوات و خواسته های غیر مشروع باطنی، و پاک نگاهداشتن خود از جاذبه های غیر الهی امور مادی، وزرق و برق ظاهری و زر و زیور شیطانی، و آراسته شدن به حسنات ملکوتی و صفای عرشی و تخلّق به اخلاق الهی، و در یک کلمه اصلاح و تهذیب نفس است.

ص:124

حال ملاحظه کنید آزادی از غرایز و شهوات و نفسانیّات غیر مشروع، و رهائی از جاذبه های پرقدرت مادی که محصولی جز غفلت و سستی از عبادت و افتادن در بند معصیت و محرمات الهی ندارد چه مشکل و چه تکلیف سخت و چه وظیفه طاقت فرسائی است؟!!

در میان موج دریا تخته بندم کرده دوست باز می گوید که دامن تر مکن هشیار باش

او به انسان شهوت و غریزه و میل عنایت کرده، و وی را با دنیا و زرق و برق آن روبه رو فرموده، و حالت لذت طلبی در آدمی نهاده، ووی را با قدرت اراده و اختیار و حواس پنج گانه ظاهری آراسته، آنگاه فرمان قاطع می دهد که در مسئلۀ غرایز و شهوات، و ارتباط با لذات و امور مادی، خود را محدود به حدود الهی و مقررات قرآنی و قوانین اسلامی کن، و تا روز خروج از دنیا مواظب باش آئینه نفس با هجوم تیر گناه و سنگ معصیت نشکند، و دامن وجودت به حرام آلوده نگردد، و خانۀ دل از ذکر خدا خالی نشود، و دنیایت با آخرت جابه جا نگردد، و از رضایت حق و بهشت محروم نشوی، و به عذاب الیم ابد دچار نگردی.

آه، که تهذیب و اصلاح نفس و همگام کردن آن با خواسته های حضرت حق چه کار دشورای و چه عمل سنگینی است؟!

وجود مقدس او انسانی را که وجودش بافته از تار و پود شهوات و امیال است، و او را بر سر سفرۀ دنیا نشانده، و از طرفی هم موجودی ضعیف و ناتوان و محدود است، مکلّف فرموده، دلش را دریایی از معرفت نسبت به حق و قیامت و انبیا و امامان وحقایق قرا دهد، و اعضای رئیسه اش را که چشم و گوش و زبان و دست و شکم و شهوت و قدم است در گردونۀ عمل صالح بگذارد، و نفسش را به تمام حسنات اخلاقی آراسته نماید، این انسان با همه این مطالب به راستی و به درستی

ص:125

حقّ اوست که به حضرت زین العابدین علیه السلام اقتدا کرده، به حضرت رب العزّه عرضه می دارد:

الهی! تو مرا دربارۀ اصلاح و تهذیب نفس به اموری امر فرموده ای که خود به انجام آن از من تواناتری، و توانایی تو بر آن و بر من بیشتر از توانایی من است!

بنابراین مولای من، محبوب من، معشوق من، به وجود آورندۀ من، قدرت خودت را بدرقه راه من کن، و توفیقت را رفیق راهم نما تا به آنچه که در جهت اصلاح نفسم از من خواسته ای موفق شوم که اگر تو به یاریم برنخیزی، چگونه از بند پرقدرت غرایز و شهوات و امیال و جاذبه های سنگین زرق و برق جاه و ثروت آزاد شوم و چسان به حسنات اخلاقی و تهذیب نفس که هدف نبوت همه انبیا و امامان بوده آراسته گردم؟!

پروردگارا! چیزی که تو را از من خشنود می گرداند به من عطا کن و آن توفیق تحقق خواسته های توست، و رضای خود را در حال عافیت و تندرستی از من دریافت نما.

اهل اللّه می فرمایند: بدانکه نفس دشمن دوست نماست، و حیلۀ او را نهایت نیست، و دفع شرّ او کردن و او را مقهور ساختن صعب و اهم امور است؛ زیرا به فرمودۀ حبیب خدا صلی الله علیه و آله :

اَعْدی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیْکَ. (1)

خطرناک ترین دشمن تو، نفس تو است که میان دو پهلوی توست.

پس تربیت کردن نفس و او را اصلاح کردن و از صفت آمادگی به مرتبۀ مطمئنه رساندن کار عظیم است، و کمال سعادت آدمی در تزکیۀ نفس است، و کمال شقاوت او در فروگذاشتن او بر مقتضای طبع چنانکه بعد از یازده سوگند در ابتدای

ص:126


1- (1) - عوالی اللآلی: 118/4، حدیث 187؛ [1]مجموعة ورّام: 59/1. [2]

سورۀ شمس می فرماید:

قَدْ افْلَحَ مَنْ زَکّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها» (1)

بی تردید کسی که نفس را [ از آلودگی پاک کرد و ] رشد داد ، رستگار شد . * و کسی که آن را [ به آلودگی ها و امور بازدارنده از رشد ] بیالود [ از رحمت حق ] نومید شد .

[

صفات ذاتی نفس

]

«بدان که: نفس را دو صفت ذاتی است یکی هوا و یکی غضب و خمیر مایه دوزخ این دو صفت است و دیگر درکات دوزخ از آن متولد است، و این دو صفت هوا و غضب بالضرورة در نفس باید باشد، تا به صفت هوا جذب منافع کند، و به صفت غضب دفع مضار، تا در عالم کون و فساد وجود او باقی ماند و پرورش یابد.

اما این دو صفت را به حد اعتدال نگاه باید داشت که نقصان این دو صفت نقصان نفس و بدن است، و زیادتی این دو صفت سبب نقصان عقل و ایمان است.

تربیت و تزکیۀ نفس به اعتدال رسانیدن این دو صفت هوا و غضب است، تا هم نفس و هم بدن به سلامت ماند، و هم عقل و ایمان در ترقی باشد، و هم در موضع خویش هر یک را به فرمان شرع استعمال کند، در آن حق تقوا را مرعی دارد و در طلب رخصت و آزادی در گناه نکوشد، چه شرع و تقوا بالذّات جملگی صفات را به حد اعتدال نگاه می دارد، تا بعضی غالب نشود و بعضی مغلوب که آن صفت بهایم است و سباع؛ زیرا که بر بهایم صفت هوا غالب است و صفت غضب مغلوب، و بر سباع صفت غضب غالب است و صفت هوا مغلوب، لاجرم بهایم به حرص و میل شدید به خوردن درافتاده اند، و درندگان و سباع به استیلا و قهر و غلبه و قتل و صید

ص:127


1- (1) - شمس (91) : 9 - 10. [1]

درآمده اند.

پس این هر دو صفت را به حد اعتدال باید رسانید تا در مقام بهیمی و سبعی نماند، و دیگر صفات از آن تولد نکند که اگر هوا از حد اعتدال تجاوز نماید میل شدید به غذاهای لذیذ و حرص و امل و شهوت و خست و دنائت و بخل و خیانت پدید آید.

و اعتدال هوا آن است که جذب منافع که خاصیت اوست به قدر حاجت و ضرورت کند، در وقت احتیاج که اگر به زیاده از حاجت میل کند حرص پدید آید، و اگر به جهت پیشنهاد عمل کند امر ظاهر شود، و اگر میل به چیزی رکیک کند دنائت و خسّت پدید آید، و اگر میل به چیزی رفیع و لذیذ کند شهوت زاید، و اگر میل به نگاهداشت کند بخل گردد، و اگر از انفاق بترسد که در فقر افتد بددلی خیزد، و اگر زیاده از حاجت صرف کند تبذیر باشد، و این جمله از قبیل اسراف است ومسرف به واسطه این صفات از نظر عنایت محروم است که:

اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ» (1)

که قطعاً خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد .

اگر صفت غضب از حد اعتدال تجاوز کند بدخوئی و تکبر و عداوت و حدت و تندی، و خودرأیی، و استبداد، و بی ثباتی، و کذب و عجب و تفاخر تولّد کند، و اگر غضب غالب باشد و نتواند راندن، حقددر باطن پدید آید.

و اگر صفت غضب و صفت هوا هر دو غالب شوند حسد تولّد کند؛ زیرا که به غلبۀ هوا هر چه در کس دیگر بیند و او را خوش آید میل به او کند، و از غلبۀ غضب نخواهد که آن کس را باشد، و حسد آن است که آنچه دیگری دارد خواهی که او را نباشد و از برای تو باشد، و این جمله از قبیل ظلم است، و ظالم به واسطۀ این

ص:128


1- (1) - انعام (6) : 141.

صفات از نظر عنایت هم محروم است که:

وَ اللّهُ لایُحِبُّ الظّالِمینَ» (1)

و خدا ستمکاران را [ که به دین کافر شدند ، یا از دین فقط به اسم آن قناعت کردند ] دوست ندارد .

و اگر صفت غضب ناقص و مغلوب باشد بی حمیتی و بی غیرتی وزبونی و کسل و عجز و ذلت پدید آید، و هر یک از این صفات ذمیمه منشأ درکی از درکات دوزخ است.

و چون این صفات بر نفس مستولی و غالب گشت، طبع نفس مایل شود به فسق و فجور و قهر و غلبه وقتل و نهب و ایذا و انواع فساد دیگر.چون ملائکه به نظر ملکی در ملکوت قالب آدم نگریستند این صفات مشاهده کردند و گفتند:

اَتَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» (2)

آیا موجودی را در زمین قرار می دهی که در آن به فساد و تباهی برخیزد و به ناحق خون ریزی کند.

و ندانستند که چون اکسیر شریعت بر این صفات ذمیمۀ بهیمی و سبعی و شیطانی طرح کنند، همه صفات حمیده ملکی روحانی گردد، حق تعالی در جواب ملائکه از این جا فرمود:

اِنّی اعْلَمُ مالا تَعْلَمُونَ» (3)

من [ از این جانشین و قرار گرفتنش در زمین اسراری ] می دانم که شما نمی دانید .

ص:129


1- (1) - آل عمران (3) : 57.
2- (2) - بقره (2) : 30. [1]
3- (3) - بقره (2) : 30. [2]

[

محو صفات ذمیمه

]

کیمیاگری شرع نه آن است که این صفات را به کلی محو کند که آنهم نقصان باشد، فلاسفه از این جا به غلط افتاده پنداشتند که صفات هوا و غضب و شهوت و دیگر صفات ذمیمه به کلی محو می باید کرد، سال ها خواص ایشان رنج برده اند و آن به کلّی محو نشد، ولکن نقصان پذیرفت، و از آن نقصان چون از حد اعتدال بگذشت صفات ذمیمۀ دیگر پدید آمد، چنانکه از نقصان هوا انوثیّت و دنائت همت و فرومایگی پدید آید و از نقصان غضب بی حمیتی و سستی و بی غیرتی ظاهر شود.

خاصیت کیمیاگری دین این است که از این صفات به حد اعتدال رساند و در مقام خویش به موجب فرمان صرف کند، و چنان سازد که این صفات او را چون اسب رام باشد که هر کجا خواهد راند، نه چنانکه این صفات غالب باشد تا هر کجا که میل نفس باشداو را اسیر کند، چون اسب توسن سرکش باشد بی اختیار خود را و سوار را در چاه اندازد، و یا بر دیواری زند هر دو هلاک شوند.

پس هر وقت که به تصرف اکسیر شرع و تقوا، صفت هوا و غضب نفس به اعتدال رسد که او را به خود در این صفات تصرفی نماند الا به شرع، در نفس صفات حمیده پدید آید، چون جود و سخاوت و شجاعت و حلم و تواضع و مروت و قناعت و صبر و شکر و وقار و ثبات و دیگر اخلاق حمیده، و نفس از مقام آمادگی به مقام اطمینان برسد و مطیع روح شریف گردد، و قطع منازل و مراحل سفلی و علوی را نماید، و براق صفت روح را به معارج اعلی علیین برساند و مستحقق خطاب:

اِرْجِعِی الی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً» (1)

به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است ،

ص:130


1- (1) - فجر (89) : 28. [1]

باز گرد .

گرداند.

خوی سبعی زنفست ارباز شود مرغ روحت به آشیان باز شود

ورکرکس نفس روسوی علو نهد بر دست ملک نشیند و باز شود

روح را در مراجعت به عالم خویش، براق نفس می بایست؛ زیرا که او پیاده نتواند رفت، آن وقت که بدین عالم پیوست بر براق نفخه ای سوار بود که:

وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحِی» (1)

و از روح خود در او بدمم.

و این ساعت که می رود بدان عالم به براق نفس حاجت دارد، و اگر به علو رود و اگر به اسفل، بی ایشان نتواند رفت، و از این جاست که بزرگان فرموده اند:

لَوْلَا الْهَوی ما سَلَکَ احَدٌ طَریقاً الَی اللّهِ.

اگر هوا نبود، هیچ کس راه به خدا نتوانستی برد.

زیرا که نمرود نفس را هوا چون کرکس آمد و غضب چون کرکسی دیگر، هر کس نمرود نفس را بر این دوکرکس بندد، و طعمۀ کرکسان بر صورت علو است، کرکسان رو سوی علو نهند و نمرود نفس سفلی را به مقامات علوی رسانند و آن چنان باشد که نفس مطمئنه شود و بر هر دو صفت هوا و غضب غالب شود، و ذوق خطاب ارجعی بازیابد، روی هوا و غضب از اسفل بگرداند و به سوی اعلا رود تا مطلوبش قربت حضرت عزت شود، نه تمتعات عالم بهیمی و سبعی.

چون هوا روی به عالم علو آورد همه عشق و محبت گردد، و غضب چون قصد علو کند همه غیرت و همت گردد.

ص:131


1- (1) - حجر (15) : 29. [1]

نفس به عشق و محبت روی به حضرت نهد، و به غیرت و همّت در هیچ مقام توقف نکند و به هیچ التفات ننماید جز به حضرت عزت، و روح را این وسیله تمام است در وصول به حضرت، و او پیش از این در عالم ارواح این دو آلت نداشت، همچون ملائکه به مقام خویش راضی بود، و از شمع جمال احدیت به مشاهده نوری و ضوئی قانع گشته که:

وَ ما مِنّا الّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» (1)

و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر این که برای او مقامی معین است .

و زهرۀ آن نداشت که قدم از آن مقام فراپیش نهد، چنانکه جبرئیل می گفت:

لَوْ دَنَوْتُ انْمُلَةً لاَحْتَرَقْتُ. (2)

اگر به اندازۀ انگشتی نزدیک می شدم، می سوختم.

ولکن چون روح به عناصر جفت گرفت از ازدواج ایشان دو فرزند هوا و غضب پدید آمد، هوا جهول بود و غضب ظلوم، تا روی نفس در اسفل بود. این دو ظلوم و جهول او را در مهالک می انداختند، و روح اسیر ایشان بود، جمله هلاک می شدند، چون توفیق رفیق گشته و به کمند جذبۀ:

اِرْجِعی الی رَبِّکِ

نفس توسن صفت را به عالم علو و حضرت خواندند، روح که سواری عاقل بود چون به مقام معلوم خود رسید خواست که جبرئیل وار عنان باز کشد، نفس توسن صفت چون پروانه دیوانه به دو پرظلومی و جهولی که هوا و غضب باشد خود را بر شمع احدیت زد و ترک وجود مجازی گفت و دست در گردن شمع کرد تا شمع،

ص:132


1- (1) - صافّات (37) : 164. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 382/18، باب 3؛ [2]المناقب، ابن شهر آشوب: 178/1. [3]

وجود مجازی پروانگی او را به وجود حقیقی شمعی مبدل گردانید.

ای آن که نشسته اید پیرامن شمع قانع گشته بخوشه از خرمن شمع

پروانه صفت نهید جان برکف دست تابو که کنید دست در گردن شمع

تا نفس در این مقام به اعانت ظلومی و جهولی خویش به کمال نرسد، وی را نتوان شناخت که او چیست، و او را بهر چه آفریده اند و در کدام مقام به چه کار خواهد آمد، و چون این رستگاری از او به کمال ظاهر شود از شمع این ندا ظاهر می شود که:

کُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصَراً وَ لِساناً، فَبِی یَسْمَعُ، وَ بی یُبْصِرُ، وَبی یَنْطِقُ. (1)

من برای او گوش و چشم و زبانم، به من می شنود و به من می بیند و به من سخن می گوید.

حقیقت:

مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ. (2)

هرکس خود را بشناسد خدا را خواهد شناخت.

این جا محقق گردد، یعنی هر که نفس را به پروانگی بشناخت، حضرت او را به شمعی بشناخت.» (3)

به من فرمود پیر راه بینی مسیح آسا دمی خلوت گزینی

که از جهل چهل سالت رهاند اگر با دل نشینی اربعینی

نباشد ای پسر صاحبدلان را بجز دل در دل شبها قرینی

ص:133


1- (1) - کشف المحجوب: 326؛ الولایة التکوینیة لآل محمّد علیهم السلام : 233.
2- (2) - بحار الأنوار: 32/2، باب 9، حدیث 22؛ [1]عوالی اللآلی: 102/4، حدیث 149. [2]
3- (3) - مراحل السالکین: 51.

شبان وادی دل صد هزارش ید و بیضا بود در آستینی

سلیمان حشمتان ملک عرفان کجا باشند محتاج نگینی

بنازم ملک درویشی که آن جا بود قارون گدای خوشه چینی

عجب نبود اگر با دشمن و دوست نباشدعاشقان را مهر و کینی

اعتماد به خدا در تمام شؤون حیات

اشاره

برای نجات از جاذبه های خطرناک درونی و برونی که مانع تهذیب و اصلاح نفس است، باید دست توسل به رحمت واسعۀ حضرت حق زد، و با اطمینان خاطر به وجود مقدس او اعتماد کرد، تا در فضای این اعتماد، در مرحلۀ اول: به روزی حلال قانع شد. و در مرحلۀ دوم: عبادات و طاعات را با یقین به این که برای دنیا و آخرت و حالات روحی و اخلاقی دارای نتیجه و ثمره شیرین است انجام داد، و در مرحلۀ سوّم: از چشم داشت به مردم به خصوص شرار خلق نجات پیدا کرد، و سپس در مرحلۀ چهارم: از احوالات و انفاس اولیای خدا بهره گرفت که هر کس بر حضرت او اعتماد و توکّل کند بدون شک به تمام این حقایق و واقعیت ها خواهد رسید، و از عنایات و الطاف و فیوضات آن منبع کمالات، و معدن اسمای حسنی و صفات علیا بهرۀ کامل خواهد گرفت.

بی تردید بدون روزی حلال وقناعت به آنچه که حضرت دوست عنایت می کند، و منهای عبادات و طاعات با حال، و جدای از عزلت از شرار خلق، و بدون هم نفسی با اولیای الهی کار نفس به سامان نرسد، و در گردونۀ اصلاح و تهذیب قرار نگیرد.

حقیقت توکّل و اعتماد به خدا

بزرگان دین ما می گویند:

ص:134

«بدان که توکّل کار خود به کسی گذاشتن است، و خدا می فرماید: که هر که کار خود به من گذارد، من بسازم کارهای وی را،

وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ انَّ اللّهَ بالِغُ امْرِهِ» (1)

و کسی که بر خدا توکّل کند ، خدا برایش کافی است ، [ و ] خدا فرمان و خواسته اش را [ به هر کس که بخواهد ] می رساند .

ای درویش! توکّل ثمرۀ ایمان است، ایمان هر که قوی تر باشد، توکّل وی درست تر بوده، یعنی هر که را ایمان باشد به هستی و یگانگی خدا، او به یقین بداند که خدا داناست به همه چیز و تواناست بر همه چیز، و رحمت و عنایت او در حق بندگان زیاده از آن است که رحمت و عنایت مادر در حق فرزند، بلکه هیچ نسبت ندارد رحمت و شفقت مادر به رحمت و شفقت حق، شفقت مادر در حق فرزند هم اثر شفقت حق تعالی در حق بندگان خود است.

ای درویش! حقیقت توکّل آن است که: بنده به یقین بداند که خدای تعالی قادر است بر روزی رسانیدن بندگان، و با آن که قادر است وعده کرده است که روزی بندگان بر من است، و به یقین بداند که خدای تعالی وعدۀ خودخلاف نکند، چون اینها به یقین دانست و اعتماد بر کرم و فضل خدای کرد ودل وی آرام گرفت و توکّل بنده تمام شد.

ای درویش! توکّل درست، از یقین درست پیدا می آید، یقین هر که تمام تر بود، توکّل وی درست تر بود، و یقین در دل است، و توکّل کار دل است، چون دل آرام گرفت: خدا روزی بندگان می رساند، و کار بندگان می سازد اگر در ظاهر بنده کاری کند یا نکند و به کسی مشغول شود یانشود، و مباشرت اسباب کند یا نکند، نقصانی درتوکّل او نیاید، اگر به در حاکمی رود به یقین بداند که قاضی حاجت خدای است،

ص:135


1- (1) - طلاق (65) : 3. [1]

اگر به نزدیک طبیب رود به یقین داند که شفاء بنده از خدای است و مانند این.

ای درویش! باید که متوکّل را اعتماد بر مال و اعتماد بر کسب و اعتماد بر اسباب نباشد، اعتمادش بر کرم و فضل خداباشد.

چون حقیقت توکّل را دانستی، اکنون بدان که کسانی که عیال دارند اگر کسب کنند و اگر ذخیره نهند، توکّل ایشان را زیان ندارد، اما باید که نفقۀ یکساله بیش ننهند، و کسب بر وجه حلال کنند و درمعامله کم ندهند، و زیاده نستانند، و رحمت و شفقت در هیچ موضع فرو نگذارند.

ای درویش! هر که علم و ارادت و قدرت خدا را ندید بر کلّ کاینات، اعتماد وی بر اسباب است، و از اسباب در نمی تواند گذشت و به مسبب اسباب نمی تواند رسید، پس هر وقت که در اسباب خللی پیدا آید، وی غمناک و اندوهگین شود، و متفرق و پراکنده خاطر گردد.

هر که علم و ارادت و قدرت خدا را محیط دید بر کل کاینات، اعتماد وی بر خدای است نه بر اسباب، از جهت آن که وی اسباب را همچون مسببات عاجز و بیچاره و مقهور و مسخر خدا دید، و خدا را دانا به همه چیز و توانا بر همه چیز دید، و به یقین دانست که هر چه می کند خدا می کند، و هر چه می دهد خدا می دهد، پس اگر در اسباب خللی پیدا آید وی غمناک و اندوهگین نشود، و متفرق و پراکنده خاطر نگردد.

ای درویش! به یقین بدان که قادر مطلق اوست، هر چه می خواهد می کند «فعّال لما یرید» صفت اوست، بی علم و ارادت و قدرت وی برگی بر درخت نجنبد، و دست هیچ کس حرکت نکند، و دل هیچ کس نیندیشد، اندیشۀ دل ها، و حرکت دست ها، و زبان ها به علم و ارادت و قدرت اوست، بلکه جنبش تمام موجودات به علم و ارادت و قدرت اوست، بی علم و ارادت و قدرت او هیچ چیز در وجود نیاید، و هیچ چیز حرکت نکند، خالق جمله اشیا اوست و محرّک جمله اشیا

ص:136

اوست، محیی و ممیت است، ضار و نافع است، قابض و باسط اوست، هر که را فراخی می دهد او می دهد، هر که را تنگی می دهد او می دهد.

نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» (1)

ما در زندگی دنیا معیشت آنان را میانشان تقسیم کرده ایم.

ای درویش! چون دانستی که حال چنین است، بیش غم دنیا مخور، و کار به خدا بگذار که کارساز بندگان اوست، بنده باید که کار خود کند که خداوند کار خود می کند، کار بنده، فرمانبرداری است و کار خداوند، پروردگاری است.

ای درویش! دانایان در دنیا هرگز چیزی نخواسته اند، به هر چه پیش آمده است راضی و تسلیم بوده اند، از جهت آن که دانسته اند که آدمی نداند که به آمد وی در چیست.

وَ عَسی انْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی انْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ انْتُمْ لاتَعْلَمُونَ» (2)

و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است ، وبسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است ؛ وخدا [مصلحت شما را در همه امور] می داند و شما نمی دانید .

و به یقین دانسته اند که خدای مصلحت کار بنده داند، پس تدبیر و تصرف خود و ارادت و اختیار خود از میان برداشته اند و کار به خدای بگذاشته اند.» (3)وَ أُفَوِّضُ امْری الَی اللّهِ انَّ اللّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ» (4)

ص:137


1- (1) - زخرف (43) : 32. [1]
2- (2) - بقره (2) : 216. [2]
3- (3) - انسان کامل: 335.
4- (4) - غافر (40) : 44. [3]

و من کارم را به خدا وامی گذارم ؛ زیرا خدا به بندگان بیناست .

با اعتماد به حق، اعتماد به نبوّت و امامت حاصل شود، و با اعتماد به نبوت و امامت، اعتماد به وحی و با اعتماد به وحی، اعتماد به جهان آخرت، و از این طریق است که نفس میل شدید به تهذیب و اصلاح پیدا می کند، و سالک مسلک حق می شود، و کار به صحت و سلامت آورد، و صفحۀ جان منور به نور اخلاق و حقیقت گردد، و آدمی منبع عقاید حقه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه شود و از این راه به ارزش های والای عرشی رسد، ودر پیشگاه حضرت محبوب قیمت بی نهایت پیدا کند.

مستم کن آن چنان که ندانم که من منم خود را دمی مگر بخرابات افکنم

فارغ شوم ز شعبده بازی روزگار زین حقه دو رنگ جهان مهره برچنم

قلاش وار بر سر عالم نهم قدم عیاروار از خودی خود براشکنم

در تنگنای ظلمت هستی چه مانده ام تا کی چو کرم پیله همی گرد خود تنم

پیوسته شد چو شبنم، بودم بآفتاب شاید که این زمانه اناالشمس در زنم

آری، چو آفتاب بیفتد در آینه گوید هر آینه که همه مهر روشنم

سوی سماع قدس گشایم دریچه ای تاآفتاب غیب درآید ز روزنم

(فخرالدین عراقی)

روایات نفس از زبان امام علی علیه السلام

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اِنَّ النَّفْسَ لَجَوْهَرَةٌ ثَمینَةٌ، مَنْ صانَها رَفَعَها، وَ مَنِ ابْتَذَلَها وَضَعَها. (1)

ص:138


1- (1) - غرر الحکم: 231، حدیث 4616. [1]

به درستی که نفس گوهر پرقیمتی است، هر کس آن را از خرابی و آلودگی، و غارتگری غارتگران و شیاطین حفظ کرد او را به مقام رفیع رسانده، و هر کس او را به ابتذال کشید به پستی و خفّت و خواری کشانده است.

و نیز آن حضرت فرمود:

لَیْسَ عَلی وَجْهِ الْاَرْضِ اکْرَمُ عَلَی اللّهِ سُبْحانَهُ مِنَ النَّفْسِ الْمُطیعَةِ لِاَمْرِهِ. (1)

در پهنای زمین چیزی گرامی تر از نفس مطیع امر الهی در پیشگاه حق نیست.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَلْاِشْتِغالُ بِتَهْذیبِ النَّفْسِ اصْلَحُ. (2)

مشغول بودن انسان ها به تهذیب نفس کاری اصلح است.

خَیْرُ النُّفُوسِ ازْکاها. (3)

بهترین نفس ها، پاک ترین آنهاست.

ذِرْوَةُ الْغایاتِ لایَنالُها الاّ ذَوُوا التَّهْذیبِ وَ الْمُجاهَداتِ. (4)

به قلّۀ اهداف نمی رسند، مگر صاحبان تهذیب نفس و آنان که برای اصلاح خود و حرکت در صراط مستقیم، جهاد می کنند.

صَلاحُ النَّفْسِ مُجاهَدَةُ الْهَوی. (5)

اصلاح نفس در سایۀ جهاد با هوا و هوس صورت می گیرد.

ص:139


1- (1) - مستدرک الوسائل: 259/11، باب 18، حدیث 12931؛ [1]غرر الحکم: 183، حدیث 3408. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 239، حدیث 4839. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 240، حدیث 4844. [4]
4- (4) - عیون الحکم و المواعظ: 257.
5- (5) - غرر الحکم: 241، حدیث 4881. [5]

مَنْ لَمْ یُهَذِّبْ نَفْسَهُ لَمْ یَنْتَفِعْ بِالْعَقْلِ. (1)

کسی که در مقام تهذیب نفس برنیاید، از عقل خود سود نمی برد.

مَنْ اهْمَلَ نَفْسَهُ افْسَدَ امْرَهُ. (2)

آن که به دنبال اصلاح نفس نباشد، زندگی خود را ضایع کرده است.

لاتُرَخِّصُوا لِاَنْفُسِکُمْ فَتَذْهَبَ بِکُمُ الرُّخَصُ مَذاهِبَ الظُّلْمَةِ. (3)

نفس را هر چه می طلبد آزادی ندهید که این آزادی شما را دچار تاریکی می کند.

اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ قَدَرَ عَلی انْ یُزیلَ النَّقْصَ عَنْ نَفْسِهِ وَلَمْ یَفْعَلْ. (4)

عاجزترین مردم کسی است که قدرت زایل کردن نقص را از نفس خود داشته باشد، ولی نکند.

یَنْبَغِی لِمَنْ ارادَ صَلاحَ نَفْسِهِ وَ احْرازَ دینِهِ انْ یَجْتَنِبَ مُخالَطَةَ ابْناءِ الدُّنْیا. (5)

آن که در پی اصلاح نفس و حفظ دین خود است، سزاوار است از آمیزش با دیگران که نفسی پلید و آلوده دارند، اجتناب نماید.

سَبَبُ صَلاحِ النَّفْسِ الْوَرَعُ. (6)

علّت و ریشۀ اصلاح نفس پارسائی است.

ص:140


1- (1) - غرر الحکم: 240، حدیث 4856. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 236، حدیث 4754. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 85؛ [3]غرر الحکم: 235، حدیث 4730. [4]
4- (4) - غرر الحکم: 262، حدیث 5467. [5]
5- (5) - غرر الحکم: 319، حدیث 7374. [6]
6- (6) - مستدرک الوسائل: 71/12، باب 67، ذیل حدیث 13541؛ [7]غرر الحکم: 271، حدیث 5912. [8]

[«2»اَللَّهُمَّ لاَ طَاقَةَ لِی بِالْجَهْدِ وَ لاَ صَبْرَ لِی عَلَی الْبَلاَءِ وَ لاَ قُوَّةَ لِی عَلَی الْفَقْرِ فَلاَ تَحْظُرْ عَلَیَّ رِزْقِی وَ لاَ تَکِلْنِی إِلَی خَلْقِکَ بَلْ تَفَرَّدْ بِحَاجَتِی وَ تَوَلَّ کِفَایَتِی وَ انْظُرْ إِلَیَّ وَ انْظُرْ لِی فِی جَمِیعِ أُمُورِی فَإِنَّکَ إِنْ وَکَلْتَنِی إِلَی نَفْسِی عَجَزْتُ عَنْهَا «3»وَ لَمْ أُقِمْ مَا فِیهِ مَصْلَحَتُهَا وَ إِنْ وَکَلْتَنِی إِلَی خَلْقِکَ تَجَهَّمُونِی وَ إِنْ أَلْجَأْتَنِی إِلَی قَرَابَتِی حَرَمُونِی وَ إِنْ أَعْطَوْا أَعْطَوْا قَلِیلاً نَکِداً وَ مَنُّوا عَلَیَّ طَوِیلاً وَ ذَمُّوا کَثِیراً]

خدایا! مرا طاقت بر مشقت، و شکیبایی بر مصیبت، و قدرت بر تنگ دستی نیست؛ پس روزیم را منع مکن و مرا به بندگانت وامگذار؛ بلکه خود به تنهایی حاجتم را برآور و کار ساز من باش، و به من با نظر رحمت بنگر، و در تمام امورم مصلحتم را در نظر گیر؛ زیرا اگر مرا به خود واگذاری، از تحقق دادن کارهایم عاجز شوم، و به کاری که مصلحت من در آن است برنخیزم، و اگر مرا به بندگانت واگذاری، با ترش رویی به من بنگرند، و اگر به پناه خویشانم فرستی، محرومم سازند، و اگر عطا کنند، عطایی اندک و پر دردسر دهند، و بر من منّت بسیار گذارند، و بیش از اندازه نکوهش کنند.

صبر بر سختی و بلا و فقر

اشاره

صبر معنای وسیع و گسترده ای دارد که هم صبر بر اطاعت را شامل می شود، هم

ص:141

صبر در برابر انگیزه های معصیت، و هم صبر در برابر مصایب و حوادث ناگوار و از دست دادن نیروها و سرمایه و ثمرات.

اصولاً هر انسانی بعد از این که بصیرت و شناخت واقعی نسبت به حضرت حق پیدا کرد و قدم در مسیر عمل و اطاعت گذاشت با موانع و مشکلاتی روبرو خواهد شد که اگر استقامت و صبر نداشته باشد، هرگز نمی تواند احقاق حق کرده و عمل صالحی انجام دهد و یا ایمان خود را حفظ کند.

و به عبارت دیگر احقاق حق، اجرای حق، ادای حق در جامعه جز با یک حرکت و تصمیم گیری عمومی و استقامت در برابر موانع ممکن نیست.

بهتر است بررسی کنیم و ببینیم که تفسیر صبر چیست:

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله تفسیر صبر را از زبان جبرئیل، چنین می فرماید:

یا جَبْرَئیلُ فَما تَفْسیرُ الصَّبْرِ. قالَ: یَصْبِرُ فِی الضَّرّاءِ کَما یَصْبِرُ فِی السَّرّاءِ وَ فِی الْفاقَةِ کَما تَصْبِرُ فِی الْغِناءِ وَ فِی الْبَلاءِ کَما یَصْبِرُ فِی الْعافِیَةِ فَلایَشْکُو حالَهُ عِنْدَ الْمَخْلُوقِ بِما یُصیبُهُ مِنَ الْبَلاءِ. (1)

ای جبرئیل! معنای صبر چیست؟ جبرئیل گفت: این که در سختی صبر کنی همچنان که در روزگار آسایش صبر می کنی، در تهیدستی صبر کنی همچنان که در هنگام توانگری صبر می کنی در بیماری و گرفتاری صبر کنی همچنان که در زمان سلامت و عافیت صبر می کنی، آدم صبور از بلایی که به او می رسد نزد مخلوق زبان به شکوه نمی گشاید.

آری، شکیبایی در برابر حوادث سخت و ناگوار و طوفان های سنگین نشانۀ شخصیت و وسعت روح آدمی است آن چنان وسعتی که حوادث بزرگ را در خود جای می دهد و لرزان نمی گردد. ولی گاهی انسان به ظاهر شکیبایی می کند امّا با

ص:142


1- (1) - بحار الأنوار: 373/66، باب 37، حدیث 19؛ [1] معانی الاخبار: 261، حدیث 1.

کلمات زننده که نشانۀ ناسپاسی و عدم تحمل حادثه است، این شکیبایی را زشت و بدنما می کند.

اما افراد با ایمان و قوی الاراده و پرظرفیت در این گونه حوادث، هرگز پیمانۀ صبرشان لبریز نمی گردد و سختی که نشانۀ ناسپاسی و کفران و بی تابی و جزع باشد به زبان جاری نمی سازند و این گونه صبر همان صبر جمیل است که صبر واقعی و تام و کمال و بی نقص می باشد.

نشانه های صابر

پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

انسان صابر دارای سه نشانه می باشد:

عَلامَةُ الصّابِرِ فی ثَلاثٍ، اوَّلُها: انْ لایَکْسَلَ وَ الثّانِیَةُ: انْ لایَضْجَرَ وَ الثّالِثَةُ:

انْ لایَشْکُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ لِاَنَّهُ اذا کَسِلَ فَقَدْ ضَیَّعَ الْحَقَّ وَ اذا ضَجِرَ لَمْ یُؤَدِّ الشُّکْرَ وَ اذا شَکا مِنْ رَبِّه عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَصاهُ. (1)

نشانه های صابر سه چیز است: اول: آن که تنبلی نمی ورزد. دوم: آن که افسرده و دل تنگ نمی شود و سوم: آن که از پروردگار خود شکوه نمی کند؛ زیرا اگر تنبل باشد حق را فرو می گذارد و اگر افسرده و دل تنگ باشد، شکر نمی گذارد و اگر از پروردگارش شکایت کند، معصیت او کرده باشد.

اگر انسان، صبوری را پیشه خود کرد و در برابر مشکلات و سختی ها استوار و مقاوم ایستاد، به عمق کلام حضرت حق که از کلام رسول الهی بیان شده، می رسد و شهد و شیرینی کلام باری تعالی را در این حدیث قدسی خواهد چشید که دربارۀ اجر صابران این گونه بیان می فرماید:

ص:143


1- (1) - بحار الأنوار: 86/68، باب 62، حدیث 35؛ [1]علل الشرایع: 498/2، باب 253، حدیث 1. [2]

اِذا وَجَّهْتُ الی عَبْدٍ مِنْ عَبیدی مُصیبَةً فی بَدَنِه اوْ مالِهِ اوْ وَلَدِه ثُمَّ اسْتَقْبَلَ ذلِکَ بِصَبْرٍ جَمیلٍ اسْتَحْیَیْتُ مِنْهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ انْ انْصِبَ لَهُ میزاناً اوْ انْشُرَ لَهُ دیواناً. (1)

هنگامی که مصیبتی متوجه یکی از بندگانم در بدن یا مال یا فرزندش می کنم و او با صبر جمیل با آن مقابله می کند، حیا می کنم که در قیامت میزان سنجش اعمال برای او نصب کنم یا نامۀ عمل او را بگشایم.

صبر در کلام امام صادق علیه السلام

در تکمیل و توضیح و تفسیر این فراز به خلاصۀ فرمایش امام صادق علیه السلام به یار گرامی خود حفص بن غیاث توجه کنید که فرمود:

کسی که صبر کند، مدتی کوتاه صبر می کند (و به دنبال آن پیروزی است) و کسی که بی تابی می کند مدتی کوتاه بی تابی می کند (و سرانجام شکست است) سپس فرمود: بر تو باد به صبر و شکیبایی در تمام کارها؛ زیرا خداوند بزرگ، محمد صلی الله علیه و آله را مبعوث کرد و به او دستور صبر و مدارا داد و فرمود:

«در مقابل آنچه آنها می گویند شکیبایی کن و در صورت لزوم از آنها جدا شو. امّا نه جدا شدنی که مانع دعوت به سوی حق گردد.» (2)و نیز فرمود:

«با استفاده از نیکی ها به مقابلۀ با بدی ها برخیز که در این هنگام آنها که با عداوت و دشمنی دارند، همچون دوست گرم و صمیمی خواهند شد، به این مقام جز صابران و جز کسانی که بهرۀ عظیمی از ایمان دارند، نخواهند

ص:144


1- (1) - بحار الأنوار: 209/78، باب 2، ذیل حدیث 25؛ [1] الدّعوات: 172، حدیث 484.
2- (2) - مزّمّل (73) : 10 - 11

رسید.» (1)و سپس افزود:

پیامبر صلی الله علیه و آله صبر و شکیبایی پیشه کرد، تا این که انواع تیرهای تهمت را به سوی او پرتاب کردند (مجنون و ساحرش خواندند و شاعرش نامیدند و در دعوی نبوت تکذیبش کردند) سینۀ پیامبر از سخنانشان تنگ شد، خداوند این کلام را بر او نازل کرد: «می دانیم که سینه ات از سخنان آنها تنگ می شود اما تسبیح و حمد پروردگارت را به جای آور و از سجده کنندگان باش (که این عبادت ها به تو آرامش می بخشد.» (2)بار دیگر او را تکذیب و متّهم ساختند، او اندوهگین شد، خداوند این سخن را بر او نازل کرد که:

«می دانیم سخنان آنها تو را غمگین می کند اما بدان! هدف آنها تکذیب تو نیست، این ظالمان آیات خدا را تکذیب می کنند، پیامبرانی که پیش از تو بودند آماج تکذیب قرار گرفتند، امّا شکیبایی پیشه کردند، آنها آزار شدند و صبر کردند، تا یاری ما فرا رسید.» (3)پیامبر باز هم شکیبایی کرد تا این که آنها از حد گذراندند، نام خدا را به بدی بر زبان جاری کردند و تکذیب نمودند. پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد:

خداوندا! من در مورد خودم و خاندانم و آبرویم شکیبایی کردم، امّا در برابر بدگویی به مقام مقدس تو نمی توانم شکیبایی کنم، باز هم خداوند او را امر به

ص:145


1- (1) - فصّلت (41) : 34 - 35.
2- (2) - حجر (15) : 97 - 99.
3- (3) - انعام (6) : 33 - 34.

صبر کرد و فرمود: «در برابر آنچه می گویند شکیبا باش.» (1)سپس می افزاید:

به دنبال آن پیامبر صلی الله علیه و آله در تمام حالات و در برابر همۀ مشکلات شکیبا بود و همین سبب شد که خداوند او را بشارت داد که: «در خاندانش امامان و پیشوایان پیدا می شوند، و این امامان را نیز توصیه به صبر کرد.» (2)این جا بود که پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلصَّبْرُ مِنَ الْاِیمانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ. (3)

صبر در برابر ایمان همچون سر است در مقابل تن.

و سرانجام این استقامت و صبر، سبب پیروزی او بر مشرکان شد.

ص:146


1- (1) - ق (50) : 39.
2- (2) - سجده (32) : 24.
3- (3) - بحار الأنوار: 60/68، باب 62، حدیث 1؛ [1]الکافی: 88/2، حدیث 3. [2]

[«4»فَبِفَضْلِکَ اللَّهُمَّ فَأَغْنِنِی وَ بِعَظَمَتِکَ فَانْعَشْنِی وَ بِسَعَتِکَ فَابْسُطْ یَدِی وَ بِمَا عِنْدَکَ فَاکْفِنِی «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خَلِّصْنِی مِنَ الْحَسَدِ وَ احْصُرْنِی عَنِ الذُّنُوبِ وَ وَرِّعْنِی عَنِ الْمَحَارِمِ وَ لاَ تُجَرِّئْنِی عَلَی الْمَعَاصِی وَ اجْعَلْ هَوَایَ عِنْدَکَ وَ رِضَایَ فِیمَا یَرِدُ عَلَیَّ مِنْکَ وَ بَارِکْ لِی فِیمَا رَزَقْتَنِی وَ فِیمَا خَوَّلْتَنِی وَ فِیمَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ «6»وَ اجْعَلْنِی فِی کُلِّ حَالاَتِی مَحْفُوظاً مَکْلُوءاً مَسْتُوراً مَمْنُوعاً مُعَاذاً مُجَاراً]

خدایا! پس به احسانت بی نیازم کن، و به بزرگیت مرتبۀ بلندم ده و به توانگریت، دستم را گشاده ساز، و به آنچه که نزد توست بی نیازم فرما.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا از حسد رهایی ده، و از گناهانم بازم دار، و از حرام ها پرهیز ده، و بر معاصی دلیرم مگردان، و میل و رغبتم را متوجۀ خود فرما، و خشنودیم را در آنچه از جانب تو به من می رسد قرار ده، و مرا در آنچه روزیم کرده ای، و از روی بزرگواری به من بخشیده ای، و احسان فرموده ای برکت ده، و مرا در تمام حالاتم، محفوظ، حراست شده، پوشیده، دست نایافتنی، پناه داده و امان یافته قرار ده.

ص:147

مسئله دستگیری خداوند از عبدی که به حق رو کرده و کفایت پروردگار از امور بنده، و همچنین صفت ناپسند حسد، و برنامۀ محرّمات و جرأت بر معاصی و مسئله حفظ آبرو و امنیّت، مسائلی است که امام سجّاد علیه السلام در این فراز از دعا بیان می کند.

دستگیری خداوند از عبد

اشاره

اگر خداوند دست کسی را بگیرد و او را یاری و مورد توجه و لطف و کرم خود قرار دهد، به هیچ وجه کسی نمی تواند او را ذلیل و از این عزت و سربلندی به ذلت و سرافکندگی بکشاند و عزیز واقعی هم یعنی همین.

اهل لغت در معنای عزیز گفته اند: شکست ناپذیر، آری، اگر کسی خدا پشتیبان او باشد و از او حمایت کند، هرگز طعم شکست و ذلّت را نخواهد چشید.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اَلعزیزُ مَنِ اعْتَزَّ بِالطّاعَةِ. (1)

عزیز کسی است که به سبب طاعت و فرمانبرداری حق، عزیز شده باشد.

اگر خداوند عزّت به انسان داد و حامی عبدش بود این عزّت خدایی قابل زوال نخواهد بود و به خلاف عزّت های دنیوی که به حسب ظاهر عزّت است ولی قابل زوال و تغییر و تحول می باشد، اگر خداوند بخواهد کسی را عزیز کند و او را دوست داشته باشد از روی لطف و مرحمت خود آنچه را راست باشد، در دل او می اندازد از برای او، جهت رسیدن او به آنچه صلاح حال او باشد و موجب رشد و توفیق او شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ص:148


1- (1) - غرر الحکم: 184، حدیث 3495. [1]

اَذا احَبَّ اللّهُ عَبْداً الْهَمَهُ الطّاعَةَ وَ الْزَمَهُ الْقَناعَةَ وَفَقَّهَهُ فِی الدّینِ وَ قَوّاهُ بِالْیَقینِ فَاکْتَفی بِالْکَفافِ وَ اکْتَسی بِالْعَفافِ. (1)

چون خداوند بنده ای را دوست بدارد، شوق عبادت در دل او می افکند و قناعت را پیشه او می سازد و او را به فهم بصیرانۀ دین موفق می دارد و به دل او با یقین نیرو می بخشد و چنین انسانی به کفاف بسنده می کند و در جامۀ عفاف می خرامد.

و نیز آن حضرت در تفسیر آیۀ 160 سورۀ آل عمران:

إِن یَنصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ وَإِن یَخْذُلْکُمْ فَمَن ذَا الَّذِی یَنصُرُکُم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (2)

اگر خدا شما را یاری کند ، هیچ کس بر شما چیره و غالب نخواهد شد ، و اگر شما را واگذارد ، چه کسی بعد از او شما را یاری خواهد داد ؟ و مؤمنان باید فقط بر خدا توکّل کنند .

می فرماید:

اِذا افْعَلَ الْعَبْدُ ما امَرَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الطّاعَةِ کانَ فِعْلُهُ وِفْقاً لِأَمْرِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ سُمِّیَ الْعَبْدُ بِهِ مُوَفَّقاً وَ اذا أَرادَ الْعَبْدُ انْ یَدْخُلَ فی شَیءٍ مِنْ مَعاصِی اللّهِ فَحالَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةِ فَتَرَکَها کانَ تَرْکُهُ لَها بِتَوْفیقِ اللّهِ تَعالی وَ مَتی خُلِّیَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةِ فَلَمْ یَحُلْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَها حَتّی یَرْتَکِبَها فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ یَنْصُرْهُ وَ لَمْ یُوَفِّقْهُ. (3)

هر گاه بنده آنچه را که خداوند عزّوجلّ او را به آن امر فرموده از اطاعت، به

ص:149


1- (1) - بحار الأنوار: 26/100، باب 2، حدیث 34؛ [1]مستدرک الوسائل: 36/13، باب 11، حدیث 14671. [2]
2- (2) - آل عمران (3) : 160. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 200/5، باب 7، حدیث 21؛ [4] التوحید: 242، باب 35، حدیث 1.

جا آورد کردارش با امر خدا موافق باشد، آن بنده را موفّق می نامند و چون بنده اراده کند که در چیزی از معصیت های خداوند داخل شود، خداوند میانۀ او و آن معصیت حایل و مانع شود و بنده، آن معصیت را ترک کند، به توفیق الهی ترک کرده باشد و هرگاه میان او و میان آن معصیت جدائی افتد و سبب شود آن معصیت را مرتکب شود، خداوند او را واگذاشته و توفیق خود را از او سلب نموده است.

دوری از حسد

در ادامۀ دعا امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: خداوندا! مرا از حسد دور نگه دار.

حسد: عبارت از این است که انسانی نسبت به انسان دیگر بدخواه باشد، از این جهت که خداوند به وی نعمتی عطا فرموده و او از عطیۀ الهی رنج می برد و در دل تمنا دارد، موجباتی فراهم آید تا نعمت از صاحب نعمت سلب گردد و آن قدر به تمنای خویش علاقمند است که از میان رفتن نعمتِ صاحبِ نعمت را برای خویش نعمت می پندارد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْحاسِدُ یَری انَّ زَوالَ النِّعْمَةِ عَمَّنْ یَحْسُدُهُ نِعْمَةٌ عَلَیْهِ. (1)

حسود از بین رفتن نعمت از دیگران را، برای خودش نعمت می بیند.

اگر در فرمایش حضرت علی علیه السلام کمی اندیشه کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که حسود در واقع دشمن نعمت است نه صاحب نعمت، او از خداوند و تقسیم عطیه اش ناراحت و خشمگین است.

آری، اصل حسد، کوری قلب و انکار فضل الهی که دو بال کفرند را به دنبال دارد

ص:150


1- (1) - غرر الحکم: 301، حدیث 6840؛ [1]مستدرک الوسائل: 22/12، باب 55، ذیل حدیث 13401. [2]

به این جهت ضرر حاسد قبل از آن که به محسود برسد به خودش می رسد، مانند ابلیس که ضررش به خودش رسید و لعنت ابدی شامل حال او شد و آدم به مقام نبوت رسید و خدا نکند که این صفت رذیله در کسی ملکه شود که دیگر موفق به توبه نشده و همیشه آرزوی ضرر به دیگران - که از او بهترند یا بیشتر دارند - را دارد.

جرأت بر معاصی

امام سجّاد علیه السلام از جرأت بر معاصی و عادی دانستن خطا و گناه، نیز به خداوند متعال پناه می برد و درخواست مقام رضای الهی را می نماید.

نعمتی بالاتر از رضایت خدا نیست که امام صادق علیه السلام در تفسیر رضا می فرماید:

صِفَةُ الرِّضا انْ یَرْضَی الْمَحْبُوبَ وَ الْمَکْرُوهَ وَ الرِّضا شُعاعُ نُورِ الْمَعْرِفَةِ، وَ الرّاضی فانٍ عَنْ جَمیعِ اخْتِیارِه وَ الرّاضی حَقیقَةً هُوَ الْمَرْضِیُّ عَنْهُ وَ الرِّضا اسْمٌ یَجْتَمِعُ فیهِ مَعانِی الْعُبُودِیَّةِ وَ تَفْسیرُ الرِّضا سُرُورُ الْقَلْبِ. (1)

رضا آن است که انسان از چیزی راضی باشد، خواه آن چیز مطلوب او باشد یا نامطلوب و رضا شعاعی است از نور معرفت و شخص راضی کسی است که از خواسته ها و تمایلات خود دست بردارد و در مقابل خواستۀ خدا اعمال نظر نکند و تسلیم خواستۀ خدا باشد، شخص راضی در حقیقت کسی است که خدا از او راضی باشد و رضا اسمی است که جمیع مراتب عبودیّت و بندگی در او جمع است و معنی رضا، سرور قلب است.

در بلاها می چشم لذات او مات اویم مات اویم مات او

(مولوی)

ص:151


1- (1) - بحار الأنوار: 149/68، باب 63، حدیث 45. [1]

حفظ آبرو

امام زین العابدین علیه السلام در قسمت دیگری از فراز دعا، درخواست حفظ آبرو و سلامتی می نماید و از خداوند می خواهد او را در حصن و دژ محکم خود قرار داده به طوری که آبروی او در امان و سلامتی وی تضمین شده باشد.

اگر شخصی بخواهد در کمال آرامش و طمأنینه باشد باید کاری کند که در حصار حضرت حق قرار بگیرد، چون فقط دژ محکم الهی است که محکم و زوال ناپذیر است برخلاف بعضی ها که خودشان را در پناه دژهای واهی و پوشالی و خیالی مال و ثروت و ریاست و مقام قرار داده اند و روزی به این نتیجه خواهند رسید که این دژها سرابی بیش نبوده و فقط در سایۀ لطف و امنیّت الهی است که آرامش خاطر حاصل می شود.

اِنَّ اللّهَ جَلَّ وَ عَزَّ اوْحی الی داوُدَ علیه السلام مَا اعْتَصَمَ بی عَبْدٌ مِنْ عِبادی دُونَ احَدٍ مِنْ خَلْقی، عَرَفْتُ ذلِکَ مِنْ نِیَّتِهِ ثُمَّ یَکیدُهُ اهْلَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فیهِنَّ الاّ جَعَلْتُ لَهُ الْمَخْرَجَ مِنْ بَیْنِهِنَّ وَ مَا اعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عَبیدی بِاَحَدٍ مِنْ خَلْقٍ دُونی، عَرَفْتُ ذلِکَ مِنْ نِیَّتِهِ الاّ قَطَعْتُ اسْبابَ السَّمواتِ مِنْ یَدَیْهِ وَ اسَخْتُ الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ وَ لَمْ ابالِ بِاَیِّ وادٍ هَلَکَ. (1)

خداوند متعال به داود پیغمبر فرمود: ای داود! هر بنده از بندگان من که مرا پناهگاه خود بداند و به من توسّل جوید و به مخلوقات من روی نیاورد و به آنها چنگ نزند و آنان را در پناهگاه خود نگیرد و نیّت خود را هم پاک کند، اگر همه اهل آسمان ها و زمین او را اذیت و آزار کنند، من راه خروج از آن فتنه ها را برایش بازکنم.

اما اگر بنده ای از بندگانم به یکی از مخلوقات پناه ببرد و او را بر مقدّرات

ص:152


1- (1) - بحار الأنوار: 144/68، باب 63، ذیل حدیث 42؛ [1]فقه الرضا: 358، باب96، ذیل حدیث 96. [2]

خود حاکم گرداند و نیّت او نیز بر این گواهی دهد، همه اسباب و وسایل دنیا را از وی قطع خواهم کرد و زمین را زیر پایش سست خواهم نمود و با کی نخواهم داشت که در کجا به هلاکت برسد.

امنیّت

امنیّت، نعمت بزرگ خداوند است چون در محیط ناامن، نه اطاعت خداوند مقدور است نه زندگی توأم با سربلندی و آسودگی فکر و نه تلاش و کوشش و جهاد برای پیشبرد اهداف اجتماعی، بدان جهت یوسف علیه السلام از میان تمام مواهب و نعمت های خداوند در مصر، مسألۀ امنیّت را بیان کرد و به پدر و مادر و برادران خود فرمود:

ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِینَ» (1)

همگی با خواست خدا [ آسوده خاطر و ] در کمال امنیّت وارد مصر شوید .

آری، نعمت امنیّت اساس و ریشۀ همۀ نعمت ها است.

گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن چون دل به یکی دادی آتش به دو عالم زن

هم نکته وحدت را با شاهد یکتا گو هم بانگ انا الحق را بردار معظم زن

ذکر از رخ رخشانش با موسی عمران گو حرف از لب جانبخشش با عیسی مریم زن

حال دل خونین را با عاشق صادق گو رطل می صافی را با صوفی محرم زن

ص:153


1- (1) - یوسف (12) : 99. [1]

چون آب بقا داری بر خاک سکندر ریز چون جام بچنگ آری با یاد لب جم زن

چون گرد حرم گشتی با خانه خدا بنشین چون می بقدح کردی بر چشمه زمزم زن

گر تکیه دهی وقتی بر تخت سلیمان ده ور پنجه زنی روزی در پنجۀ رستم زن

گر دردی از او بردی صد خنده به درمان کن ور زخمی از او خوردی صد طعنه به مرهم زن

یابندۀ عقبا شو یا خواجه دنیا شو یا ساز عروسی کن یا حلقه ماتم زن

گر همدمی او را پیوسته طمع داری هم اشک پیاپی ریز هم آه دمادم زن

تا چند فروغی را مجروح توان دید یا مرهم زخمی کن یا ضربت محکم زن

(فروغی بسطامی)

ص:154

[«7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اقْضِ عَنِّی کُلَّ مَا أَلْزَمْتَنِیهِ وَ فَرَضْتَهُ عَلَیَّ لَکَ فِی وَجْهٍ مِنْ وُجُوهِ طَاعَتِکَ أَوْ لِخَلْقٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ إِنْ ضَعُفَ عَنْ ذَلِکَ بَدَنِی وَ وَهَنَتْ عَنْهُ قُوَّتِی وَ لَمْ تَنَلْهُ مَقْدُرَتِی وَ لَمْ یَسَعْهُ مَالِی وَ لاَ ذَاتُ یَدِی ذَکَرْتُهُ أَوْ نَسِیتُهُ هُوَ یَا رَبِّ مِمَّا قَدْ أَحْصَیْتَهُ عَلَیَّ وَ أَغْفَلْتُهُ أَنَا مِنْ نَفْسِی فَأَدِّهِ عَنِّی مِنْ جَزِیلِ عَطِیَّتِکَ وَ کَثِیرِ مَا عِنْدَکَ فَإِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ حَتَّی لاَ یَبْقَی عَلَیَّ شَیْ ءٌ مِنْهُ تُرِیدُ أَنْ تُقَاصَّنِی بِهِ مِنْ حَسَنَاتِی أَوْ تُضَاعِفَ بِهِ مِنْ سَیِّئَاتِی یَوْمَ أَلْقَاکَ یَا رَبِّ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا به انجام تمام آنچه برای خود یا بنده ای از بندگانت، در جهتی از جهات طاعتت بر من لازم و واجب فرموده ای توفیق ده، و اگر بدنم از انجامش ناتوان باشد، و نیرویم از آن سست شود، و توان و قدرتم به آن نرسد، و مال و منالم گنجایشش را نداشته باشد، خواه یادش باشم یا فراموشش کرده باشم، و آن تکلیف، ای پروردگارم! از اموری باشد که به حساب من گذاشته ای، و من از انجامش غفلت کرده ام، آن را از عطای عظیمت، و رحمت واسعه ات از جانب من ادا کن که تو توانگر کریمی، ای پروردگارم! آن تکالیف را به گونه ای از جانب من ادا کن که چیزی از آن برعهدۀ من نماند، تا روزی که تو را ملاقات می کنم، لازم نیاید از خوبی هایم کم کنی، و بر بدی هایم بیفزایی.

ص:155

گستردگی کرامت خدا

اشاره

وَسِعَ رَبّی کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْماً افَلا تَتَذَکَّرُونَ» (1)

دانش پروردگارم همه چیز را فراگرفته است ، آیا [ برای فهم توحید ] متذکّر نمی شوید ؟

آری، بی جان و با جان جهان، نمی توانند منشأ سود و نفع و پیشگیر از ضرر نسبت به انسان شوند؛ زیرا علم و آگاهی به مصالح و مفاسد ندارد، و اگر هم دارای دانش باشند، دانش آنان دانش وسیع و احاطی نیست که بتوانند تمام مصالح و مفاسد را درک کنند، علاوه بر این از رساندن مصالحی که آگاهند و دفع مفاسدی که به آن علم دارند، عاجزند.

وجود مقدّس اوست که علم و دیگر صفاتش علم و صفات وسیع است، به این معنی که به ملک و ملکوت و تمام ظاهر و باطن هستی احاطه دارد.

می داند پس به مقتضای دانستنش نفعی که به مصلحت موجودات است به آنان می رساند، و ضرری که متوجه موجودات هستی است، دفع می کند.

وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ» (2)

و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است .

در ظاهر و باطن هستی، در غیب و شهود، در ملک و ملکوت در میان هستۀ اتم، در سطح کهکشان ها، در عالم جامدات، نباتات، حیوانات، انسان ها، خلاصه در کجاست که از رحمت او اثر و نشانه ای نباشد.

هستی عین رحمت است، شؤون هستی، ملک وملکوت هستی، اجزای هستی محض رحمت و رحمت محض است. رحمت او همه چیز را در برگرفته، اگر کسی

ص:156


1- (1) - انعام (6) : 80. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 156. [2]

محروم از آن باشد تقصیر خود اوست که شرایط جلب رحمت را در خود تحقق نداده، و خود را از رحمت حضرت محبوب دور داشته است.

جلوه های رحمت خداوند در کلام امام سجّاد علیه السلام

حضرت سجّاد علیه السلام جلوه های رحمت او را چنین بیان می کند:

اَنَا الصَّغیرُ الَّذی رَبَّیْتَهُ، وَ انَا الْجاهِلُ الَّذی عَلَّمْتَهُ، وَ انَا الضّالُّ الَّذی هَدَیْتَهُ، وَ انَا الْوَضیعُ الَّذی رَفَعْتَهُ، وَ انَا الْخائِفُ الَّذی آمَنْتَهُ، وَ الْجائعُ الَّذی اشْبَعْتَهُ، وَالْعَطْشانُ الَّذی ارْوَیْتَهُ، وَ الْعارِی الَّذی کَسَوْتَهُ، وَ الْفَقیرُ الَّذی اغْنَیْتَهُ، وَالضَّعیفُ الَّذی قَوَّیْتَهُ، وَالذَّلیلُ الَّذی اعْزَزْتَهُ، وَ السَّقِیمُ الَّذی شَفَیْتَهُ، وَ السّائِلُ الَّذی اعْطَیْتَهُ، وَ الْمُذْنِبُ الَّذی سَتَرْتَهُ، وَ الْخاطِیءُ الَّذی اقَلْتَهُ، وَ انَا الْقَلیلُ الَّذی کَثَّرْتَهُ، وَ المُسْتَضْعَفُ الَّذی نَصَرْتَهُ، وَ انَا الطَّریدُ الَّذی آوَیْتَهُ. (1)

من آن صغیر و کوچکم که توام پرورانیدی، و آن نادانم که توام دانش بخشیدی، و آن گمراهم که توام هدایت کردی، و آن خوار و ذلیلم که توام عزت و رفعت دادی، و آن ترسانم که توام ایمن ساختی، و آن گرسنه ام که توام سیر کردی، و آن تشنه ام که سیرابم نمودی، و برهنه ام که پوشاندی، و فقیری که بی نیازش کردی، و ناتوانی که تواناییش دادی، و ذلیلی که عزیزش گرداندی، و مریضی که شفایش دادی، و سائلی که به او عطا کردی، و گنهکاری که بر گناهش پرده پوشیدی، و خطاکاری که عذرش را پذیرفتی، و اندکی که بسیارش نمودی، و مغلوب و ناتوانی که یاریش کردی، و گریخته و آواره ای که جایگاهش دادی.

ص:157


1- (1) - المصباح، کفعمی: 593، دعای ابوحمزۀ ثمالی. [1]

قرآن می فرماید:

رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً» (1)

[ و می گویند : ] پروردگارا ! از روی رحمت و دانش همه چیز را فرا گرفته ای .

اِنَّ اللّهَ واسِعٌ عَلیمٌ» (2)

یقیناً خدا بسیار عطا کننده و داناست .

وَ کانَ اللّهُ واسِعاً حَکیماً» (3)

و خدا همواره بسیار عطا کننده و حکیم است .

فَاِنَّ رَبّی غَنِیٌّ کَریمٌ» (4)

زیرا پروردگارم بی نیاز و کریم است .

هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریمِ» (5)

[ او ] پروردگار عرش نیکو و باارزش است .

اوضاع عالم هستی چه درغیب و چه در شهادت، آیات انفس و آفاق، و آیات قرآن، و وضع مردم مؤمن در دنیا و آخرت و درجات بهشت و به خصوص رضوان الهی همه و همه ذرّه ای از آثار کرم آن وجود مقدس است.

جانا حدیث شوقت در داستان نگنجد رمزی ز راز عشقت در صد بیان نگنجد

ص:158


1- (1) - غافر (40) : 7. [1]
2- (2) - بقره (2) : 115. [2]
3- (3) - نساء (4) : 130. [3]
4- (4) - نمل (27) : 40. [4]
5- (5) - مؤمنون (23) : 116. [5]

جولانگه جلالت در کوی دل نباشد خلوتگه جمالت در جسم و جان نگنجد

سودای زلف و خالت جز در خیال ناید اندیشۀ وصالت جز در گمان نگنجد

در دل چو عشقت آید سودای جان نماند در جان چو مهرت افتد عشق روان نگنجد

دل کز تو بوی یابد در گلستان نپوید جان کز تو رنگ بیند اندر جهان نگنجد

پیغام خستگانت در کوی تو که آرد کانجا زعاشقانت باد وزان نگنجد

آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد مسکین کسی که آن جا در آستان نگنجد

(فخرالدین عراقی)

ص:159

[«8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی الرَّغْبَةَ فِی الْعَمَلِ لَکَ لآِخِرَتِی حَتَّی أَعْرِفَ صِدْقَ ذَلِکَ مِنْ قَلْبِی وَ حَتَّی یَکُونَ الْغَالِبُ عَلَیَّ الزُّهْدَ فِی دُنْیَایَ وَ حَتَّی أَعْمَلَ الْحَسَنَاتِ شَوْقاً «9»وَ آمَنَ مِنَ السَّیِّئَاتِ فَرَقاً وَ خَوْفاً وَ هَبْ لِی نُوراً أَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ وَ أَهْتَدِی بِهِ فِی الظُّلُمَاتِ وَ أَسْتَضِیءُ بِهِ مِنَ الشَّکِّ وَ الشُّبُهَاتِ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و برای آخرتم میل و رغبت در عمل، آنهم عمل برای خودت روزیم فرما، تا جایی که درستی این عمل را از قلبم بیابم، و به گونه ای که بی رغبتی نسبت به دنیایم بر من چیره شود، و به صورتی که از سر شوق خوبی ها را به جا آورم، و از بیم و ترس از عذاب، از بدی ها در امان مانم، و نوری به من بخش که به وسیلۀ آن در میان مردم زندگی کنم، و در تاریکی با فروغش راه یابم، و به سبب آن از اشک و شبهه ها، رهایی یافته، روشنی ایمان و اعتقاد محکم و استوار به دست آورم.

خلوص، زهد و نور باطن

اشاره

در جملات عرشی و نورانی دعا به سه موضوع اشاره شده است:

1 - اخلاص

2 - زهد در دنیا

ص:160

3 - نور باطن

این سه واقعیت را از دریچه آیات قرآن و روایات اگر بنگریم حظّ وافر و نصیب کامل متوجه ما می گردد، و زمینه ای برای دنیا و آخرت ما می شود، و قلب را به اشتیاق عمل صالح و نفرت از سیئات به حرکت می آورد.

1 - اخلاص

اشاره

تا کسی بر مراتب کفر و شرک و فسق اطلاع نداشته باشد، و از این بندهای شیطانی و هوائی آزاد نگردد، و مفهوم واقعی

لا اله الّا اللّه، و لاحَوْلَ و لاقُوَّةَ الاّ بِاللّه، وَ لامُؤَثِّرَ فِی الوُجُودِ الّا اللّه، وَ لَیْسَ فِی الدّارِ غَیْرُهُ دَیّارٌ ، در ذات جانش تجلّی نکند، و علماً و عملاً وارد این فضای عرشی و میدان ملکوتی، و سرزمین معنوی، و مملکت روحانی نگردد، مزۀ شیرین اخلاص را چه در ایمان و چه در اخلاق و چه در عمل نخواهد چشید.

مگر ممکن است انسان دچار هزار حجاب ظلمانی باشد، و قدرت دیدن یار را از پس آن همه حجاب داشته، و بتواند محض او حرکت کند.

امام خمینی رحمه الله که خود مزۀ اخلاص در عمل را چشیده بود در کتاب «آداب الصلاة» می گوید:

«یکی از مهمات آداب نیّت که از مهمات جمیع عبادات و از دستورهای کلیّه شامله است، اخلاص می باشد و حقیقت آن تصفیه نمودن عمل است از شائبه غیر خدا و صافی نمودن سرّ است از رؤیت غیر حق تعالی در جمیع اعمال صوریه و لبّیّه و ظاهریه و باطنیّه و کمال آن ترک غیر است مطلقاً و پانهادن بر انیّت و انانیت و غیر و غیریت است یکسره. قال اللّه تعالی :

ص:161

اَلا لِلّهِ الدّینُ الْخالِصُ» (1)

آگاه باشید ! که دین خالص ویژۀ خداست .

اگر یکی از حظوظ نفسانیه و شیطانیه در دین باشد خالص نخواهد بود، و آنچه خالص نیست حق تعالی اختیار نفرموده و آنچه شائبۀ غیریت و نفسانیّت دارد از حدود دین خارج است.

وَ ما امِرُوا الّا لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ» (2)

در حالی که فرمان نیافته بودند جز آن که خدا را بپرستند ، و ایمان و عبادت را برای او از هرگونه شرکی خالص کنند .

مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتهِ مِنْهَا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ» (3)

کسی که زراعت دنیا را بخواهد ، اندکی از آن را به او می دهیم ، ولی او را در آخرت هیچ بهره و نصیبی نیست .

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

لِکُلِّ امْرِئٍ مانَوی، فَمَنْ کانَ هِجْرَتُهُ الَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ الَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ مَنْ کانَ هِجْرَتُهُ الی دُنْیا یُصیبُها، اوِ امْرَأةٍ یَنْکَحُها فَهِجْرَتُهُ الی ما هاجَرَ الَیْهِ. (4)

برای هر کس همان است که نیّت آن را کرده است، پس هر آن کس که نیتش از هجرت، خدا و رسول او باشد، پس هجرت او به خدا و رسول است، و اگر

ص:162


1- (1) - زمر (39) : 3. [1]
2- (2) - بیّنه (98) : 5. [2]
3- (3) - شوری (42) : 20. [3]
4- (4) - کنز العمال: 792/3، حدیث 8777؛ تاریخ مدینة دمشق: 224/5، حدیث 120. [4]

نیتش از هجرت رسیدن به دنیا یا ازدواج با یک زن باشد، بدون شک هجرتش به سوی همان خواهد بود.

[

هجرت صوری و معنوی

]

وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً الَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اجْرُهُ عَلَی اللّهِ» (1)

و کسی که از خانه خود به قصد مهاجرت به سوی خدا و پیامبرش بیرون رود ، سپس مرگ او را دریابد ، مسلّماً پاداشش بر خداست .

آیۀ شریفه ممکن است متکفّل جمیع مراتب اخلاص باشد، یکی هجرت صوری که به بدن واقع نشود، و این هجرت اگر خالص برای خدا و رسول نباشد، بلکه برای حظوظ نفسانی انجام گیرد، هجرت الی اللّه و رسوله نیست و این مرتبه اخلاص صوری فقهی است.

و دیگر هجرت معنوی و مسافرت باطنی است که مبدء آن بیت مظلمه نفس است و غایت آن خدای تعالی و رسول اوست که آنهم به حق برگردد؛ زیرا که رسول بما هو رسول استقلال ندارد، بلکه آیت و مرآت و نماینده است، پس هجرت او هجرت به حق است، حبّ خاصان خدا حب خداست.

پس محصل معنای آیۀ شریفه به حسب این احتمال آن است که کسی که به مهاجرت معنوی و سفر قلبی عرفانی از بیت نفس و منزل انانیّت خارج شد و مهاجرت الی اللّه کرد بدون دید خود و نفسانیت و حیثیت خود جزای او با حق تعالی است، و اگر سالک در سلوک الی اللّه یکی از حظوظ نفسانیه را طالب باشد ولو وصول به مقامات، بلکه گرچه وصول به قرب حق که برای رسیدن خود به قرب حق باشد، این سلوک الی اللّه نیست بلکه سالک خارج از بیت نشده، بلکه مسافر در

ص:163


1- (1) - نساء (4) : 100. [1]

جوف بیت است، از گوشه ای به گوشه ای، و از زاویه ای به زاویه ای!

پس سفر اگر در مراتب نفس شد، و برای رسیدن به کمالات نفسانیه، سفر الی اللّه نیست بلکه من النفس الی النفس است، ولی سالک را برای سفر الی اللّه ، این سفر ناچار پیش آمد کند، و جز کمّل از اولیا علیهم السلام نتواند کسی سفر ربانی بی سفر نفسانی کند فقط این شأن برای کمّل است و شاید آیۀ شریفۀ:

سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (1)

این شب تا برآمدن سپیده دم [ سراسر ] سلام و رحمت است .

اشاره به این سلامت از تصرّفات شیطانی و نفسانی باشد در جمیع مراتب سیر در لیالی مظلمه طبیعت که برای کمّل لیلة القدر است تا طلوع فجر القیامة که برای کمّل رؤیت جمال احدیت است، و اما غیر آنها در جمیع مراتب سیر به سلامت نیستند، بلکه در اوائل امر هیچ سالکی از تصرفات شیطانیه خارج نیست.

پس معلوم شد که این مرتبۀ از اخلاص که سلامت از اول مرتبۀ سیر الی اللّه تا آخر مراتب آن که حصول موت حقیقی است، بلکه پس از حیات ثانوی حقانی که صحو بعد المحو است برای اهل سلوک و متعارف از اصحاب معرفت و ریاضت دست ندهد، و علامت این نحو از خلوص آن است که غوایت شیطان را درراهی نیست، و طمع شیطان از آنها یکسره بریده است.

چنانچه در آیۀ شریفه می فرماید:

قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اجْمَعینَ * الّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخلَصِینَ» (2)

گفت : به عزتت سوگند همۀ آنان را گمراه می کنم * مگر بندگان خالص شده ات را.

ص:164


1- (1) - قدر (97) : 5. [1]
2- (2) - ص (38) : 82 - 83.

و در این جا اخلاص به عین عبد نسبت داده شده نه به فعل عبد و این مقامی است بالاتر از اخلاص در عمل .

و شاید حدیث معروف نبوی که می فرماید:

مَنْ اخْلَصَ لِلّهِ ارْبَعینَ صَباحاً جَرَتْ یَنابیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ الَی لِسانِهِ. (1)

هر کس چهل روز عمل خود را برای خداوند خالص کند چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود.

مراد جمیع مراتب اخلاص باشد یعنی اخلاص عملی و صفتی و ذاتی، و شاید هم ظهور در اخلاص ذاتی داشته باشد که مراتب اخلاص دیگر از لوازم اوست.

[

مراتب اخلاص

]

یکی از مراتب اخلاص تصفیۀ عمل است، چه عمل قلبی یا قالبی از شائبه رضای مخلوق، و جلب قلوب آنها چه برای محمدت یا برای منفعت یا برای غیر آن، و در مقابل این اتیان عمل است ریاءً، و این ریای فقهی است، و از همه مراتب ریا پست تر و صاحب آن از همه مرائی ها بی ارزش تر و خسیس تر است.

مرتبۀ دوم: تصفیۀ عمل است از حصول مقصودهای دنیوی و مآرب زائلۀ فانیه، گرچه داعی آن باشد که خدای تعالی به واسطه این عمل عنایت کند، مثل خواندن نماز شب برای توسعۀ روزی و اتیان صلاة اول ماه مثلاً برای سلامت از آفات آن ماه و دادن صدقات برای سلامتی و دیگر مقصدهای دنیوی.

و این مرتبه از اخلاص را بعضی از فقها علیهم الرحمة شرط صحت عبادات شمرده اند، در صورتی که اتیان عمل برای رسیدن به آن مقصود باشد، و این خلاف

ص:165


1- (1) - شرح الاسماء الحسنی: 262/1؛ جامع الأخبار: 94. [1]

تحقیق است به حسب قواعد فقهیه، گرچه پیش اهل معرفت این نماز را به هیچ وجه ارزش نیست، و مثل سایر کسب های مشروعه است بلکه شاید از آن نیز کمتر باشد.

مرتبۀ سوم: تصفیۀ آن است از رسیدن به جنّات جسمانیه و حور و قصور و امثال آن از لذّات جسمانیه، و مقابل آن عبادات اجیران است، چنانچه در روایات شریفه است، و این نیز در نظر اهل اللّه چون سایر کسب هاست، الّا این که این کاسب اجرتش بیشتر و بهتر است، در صورتی که قیام به امر کند و از مفسدات صوریه عمل را تخلیص کند.

مرتبۀ چهارم: آن است که عمل را تصفیه کند از خوف عقاب و عذاب های جسمانی موعود، و مقابل آن عبادت عبید است چنانچه در روایت است، و این عبادت نیز در نظر اصحاب قلوب قیمتی ندارد، و از نطاق عبودیت خارج است و در نظر اهل معرفت فرق نکند که انسان عملی را بکند از خوف حدود و تعزیرات در دنیا یا خوف عقاب و عذاب آخرتی، یا برای رسیدن به زن های دنیایی، یا برای رسیدن به زن های بهشتی، در این که هیچ یک برای خدا نیست و داعی بر داعی امر است که مطابق قواعد فقهیّه عمل را از بطلان صوری خارج کند، ولی دربازار معرفت این متاع را ارزشی نباشد.

مرتبۀ پنجم: تصفیۀ عمل است از رسیدن به سعادات عقلیه و لذّات روحانیۀ دائمۀ ازلّیۀ ابدیه، و منسلک شدن در سلک کروبیّین و منخرط شدن در جرگۀ عقول قادسه و ملائکۀ مقربین. و در مقابل آن عمل نمودن برای این مقصد است، و این درجه گرچه درجۀ بزرگ عالی و مهمی است و حکما و محققین به این مرتبه از سعادت خیلی اهمیّت دادند و برای آن ارزش قائل شدند، ولی در مسلک اهل اللّه این مرتبه نیز از نقصان سلوک، و سالک آن نیز کاسب و از اجیران به شمار می رود، گرچه در متجر و مکسب با سایرین فرق ها دارد.

ص:166

و در ازای این مرتبه که مرتبۀ ششم است، تصفیۀ آن است از خوف عدم وصول به این لذات و حرمان از این سعادات و در مقابل عمل برای این مرتبه از خوف است، و این نیز گرچه مرتبه عالیه ای است و از حد اشتهای امثال نویسنده خارج است، ولی در نظر اهل اللّه این نیز عبادت عبید است و عبادت معلّل است.

مرتبۀ هفتم: تصفیۀ آن است از وصول به لذات جمال الهی و رسیدن به بهجت های انوار سبحات غیر متناهی که عبارت از جنّت لقا است، و این مرتبه یعنی جنت لقا از مهمات مقامات اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست آمال نوع از آن کوتاه است و اوحدی از اهل معرفت به سعادت این شرف مشرفند.

و اهل حب و جذبه از کمّل اهل اللّه و اصفیاء اللّه هستند ولکن این کمال مرتبۀ کمّل اهل اللّه نیست بلکه از مقامات معمولی سرشار آنهاست.

و این که در ادعیه مثل مناجات شعبانیه حضرت امیر المؤمنین و اولاد طاهرینش این مرتبه را خواسته، یا اشاره به داشتن آن نموده نه آن که مقامات آنها منحصر به همین مرتبه است، چنانچه مرتبۀ هشتم که در ازای این مرتبه است و آن عبارت است از تصفیۀ عمل از خوف فراق نیز از کمال مقامات کمّل نیست.

و این که جناب امیر المؤمنین علیه السلام :

کَیْفَ اصْبِرُ عَلی فِراقِکَ. (1)

چگونه دوری تو را تحمل کنم.

گوید: از مقامات معمولی سرشار او و مثل اوست.بالجمله تصفیه عمل از این دو مرتبه نیز در نزد اهل اللّه لازم است و عمل به آن معلل و از حظوظ نفسانیه خارج نیست، و این کمال خلوص است و پس از این مراتب دیگری است که از حدود خلوص خارج و در تحت میزان توحید و تجرید و ولایت است. و بیان آن این جا

ص:167


1- (1) - مصباح المتهجّد: 847، دعای کمیل.

مناسب نیست.» (1)

از اشک روان آب بده مزرع طاعت تا لاله و ریحان دمد از کشت و زراعت

صد سال اگر در ره طاعت ببری رنج چون عشق نداری ندهد فائده طاعت

مقبول شود سجده طاعات تو آندم گر زمزمۀ عشق بود ذکر و سماعت

گویند که در کنج قناعت همه رنج است من گنج روان یافتم از کنج قناعت

گر روی عنایت تو زما باز بپیچی ما گردن تسلیم نپیچیم زطاعت

هر کس به شفیعی ز تو عذر گنه آرد من عشق تو در پیش تو آرم به شفاعت

(رضاقلی خان شیرازی، هما)

2 - زهد در دنیا

اشاره

بهره گیری از دنیا و آنچه که از این سفرۀ گسترده بر انسان حلال است، به نحوی که آبروی انسان را محفوظ بدارد، و اهل و عیال برابر شأنشان در گشایش باشند، و از این طریق آخرت انسان آباد گردد، امری است مشروع و طبیعی و ممنوع نمودن خویش از دنیا و نعمت هایی که در آن قرار دارد، مسئله ای است خلاف شرع و برنامه ای است غیر طبیعی، و اگر کسی به نیّت رسیدن به کمالات ملکوتی و مقامات معنوی خود را از امور دنیا و کسب و کار و معیشت و بهره بری از نعمت های الهی و الطاف ربانی محروم سازد، باید بداند که این برنامه علت رسیدن به مقامات الهی و میدان قرب حق نیست، بلکه محرومیت صرف است، و تحمّل زجر و مشقت بیهوده و بی ثواب، و آنان که زهد را به این معنا گرفته اند مرتکب اشتباه و خطا شده اند.

زهد آن چنان که از معارف الهی و قواعد اسلامی، و روایات نورانی استفاده

ص:168


1- (1) - آداب الصلاة، امام خمینی: 176.

می شود امری قلبی و حقیقتی باطنی است که نسبت به امور حرام و برنامه های باطل جنبه بازدارندگی دارد.

کسی با توفیق حق و عنایت الهی، قلب خود را منور به نور زهد می کند که از حلال خدا به اندازه استفاده می کند، و از حرام الهی مانند گوسپند از گرگ فرار می نماید، و مازاد درآمد خود را در جائی که خداوند مهربان مقرر فرموده، خرج می کند.

زاهد کسی است که قانع به حلال حق، و خوددار از حرام الهی، و در صرف مال و ثروت در راه خدا، انسانی سهل و آسان است. زهد از اخلاق انبیا و امامان و اولیای خاص الهی و طالبان سعادت دنیا و آخرت است.

بدون زهد نمی توان سالم زیست، و دامن از حرام الهی پاک داشت.

زهد در روایات

سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الزُّهْدِ، قالَ: تَرْکُ ما یَشْغَلُکَ عَنِ اللّهِ. (1)

از رسول خدا از زهد پرسیدند فرمود: رها کردن آنچه که تو را از خدا به چیز دیگر سرگرم می کند.

فی حَدیثٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله عَنْ جَبْرِئیلَ حینَ سَألَهُ عَنْ تَفسیرِ الزُّهْدِ، قالَ:

یُحِبُّ ما یُحِبُّ خالِقُهُ، وَ یُبْغِضُ ما یُبْغِضُ خالِقُهُ، وَیَتَحَرَّجُ مِنْ حَلالِ الدُّنْیا، وَ لایَلْتَفِتُ الی حَرامِها. (2)

در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله است به هنگامی که از امین وحی تفسیر زهد را پرسید، جبرئیل گفت: دوست داشته باشید آنچه را خداوند دوست دارد، و

ص:169


1- (1) - تاریخ مدینة دمشق: 247/26؛ [1]تاریخ الاسلام، ذهبی: 197/21. [2]
2- (2) - وسائل الشیعة: 194/15، باب 4، حدیث 20257؛ [3]مستدرک الوسائل: 49/12، باب 62، حدیث 13484. [4]

دشمن داشته باشد آنچه را خدا دشمن دارد، در حلال دنیا دچار عسرت و مشکل و سختی می شود ولی توجه به حرام آن نمی کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنِ اجْتَهَدَ مِنْ امَّتی بِتَرْکِ شَهْوَةٍ مِنْ شَهَواتِ الدُّنْیا فَتَرَکَها مِنْ مَخافَةِ اللّهِ آمَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الْاَکْبَرِ وَ ادْخَلَهُ الْجَنَّةَ. (1)

هر کس از امّت من برای ترک شهوتی از شهوات دنیایی بکوشد، و آن را محض ترس از حق ترک کند، خداوند او را از فزع اکبر امان دهد، و وی را وارد بهشت نماید.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا ثَلاثَةُ احْرُفٍ: زاءٌ وَهاءٌ وَدالٌ: فَاَمَّا الزّاءُ فَتَرْکُ الزّینَةِ، وَ امَّا الْهاء فَتَرْکُ الْهَواءِ، وَ امَّا الدّالُ فَتَرْکُ الدُّنْیا. (2)

زهد در دنیا سه حرف است زاء و هاء و دال، اما زاء ترک زینت است، هاء ترک هوای نفس و دال ترک دنیاست.

از یحیی بن معاذ دربارۀ زاهد نقل شده است:

زاهد صادق قوت غذایش همان است که از زحمت بازو و حلال الهی به دست می آید، و لباسش همان است که او را از سرما و گرما و دید دیگران حفظ می کند، و مسکنش همان است که نصیب او می گردد، دنیا زندان اوست، خلوت مجلس اوست، قبر خوابگاه او، عبرت گرفتن فکرت او، قرآن گفتار او، پروردگار انیس او، ذکر رفیق او، زهد همنشین او، حزن شأن او، حیا شعار او، جوع خورشت او، حکمت کلام او، خاک فرش او، تقوا زاد و توشه او، سکوت غنیمت او، صبر تکیه

ص:170


1- (1) - ارشاد القلوب، دیلمی: 189/1. [1]
2- (2) - جامع الأخبار: 109. [2]

گاه او، توکّل حسب او، عقل راهنمای او، عبادت حرفۀ او، و بهشت آخرین نقطه حرکت و سفر اوست. (1)حضرت حق به رسولش خطاب فرمود:

اِنْ احْبَبْتَ انْ تَکُونَ اوْرَعَ النّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیا، وَ ارْغَبْ فِی الْآخِرَةِ. (2)

اگر علاقه داری پاک دامن ترین مردم و پارساترین آنان باشی در دنیا زهد و نسبت به آخرت رغبت داشته باش.

از عشق به دنیایی که مورد نظر حق نیست چند صفت پدید می آید:

حرص، حسد، کبر، حبّ ریاست، حبّ راحت، حبّ کلام، حبّ برتری، و حبّ ثروت، و همین است که رسول خدا فرمود:

حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطیئَةٍ. (3)

عشق به دنیا آغاز و ابتدای تمام معاصی و خطاهاست.

اهل اللّه و اهل عرفان فرموده اند:

اَلزُّهْدُ هُوَ الْخُرُوجُ مِنْ مَتاعِ الدُّنْیا وَ شَهَواتِها قَلیلِها وَ کَثیرِها وَ مالِهَا وَ جاهِها کَما انَّ بِالْمَوْتِ یَخْرُجُونَ مِنْها.

زهد خروج از متاع دنیا و شهوات آن است، اندک و بسیار آن ثروت و منصب آن، چنانکه با مرگ از همۀ اینها خارج می شوند.

اَلزُّهْدُ خُرُوجُ النَّفْسِ عَنْ حَلاوَةِ اللَّذّاتِ الْجِسمانِیَّةِ وَ الْمَتاعِ الدُّنْیَویِّ، وَ حَقیقَتُهُ خُرُوجُ حُبِّ ما سِوَی اللّهِ عَنِ الْقَلْبِ.

ص:171


1- (1) - احیاء علوم الدین: 132/13.
2- (2) - بحار الأنوار: 22/74، باب 2، حدیث 6؛ [1]مستدرک الوسائل: 48/12، باب 62، حدیث 13483. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 315/67، باب 58، ذیل حدیث 20؛ [3] مستدرک الوسائل: 45/12، باب 62، حدیث 13477.

زهد بیرون رفتن نفس از شیرینی لذت های جسمی و متاع دنیوی است، و حقیقت آن خارج کردن عشق غیر خدا از دل است.

حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود:

اَلا وَاِنَّ الزُّهْدَ فِی آیَةٍ مِنْ کِتابِ اللّهِ: لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فَاتَکُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» (1). (2)

آگاه باشید که زهد در یک آیۀ قرآن بیان شده است و آن این که: از آنچه از دست شما رفت متأسف و ناراحت نشوید، و به آنچه که نزد شما می آید خوشحال نگردید.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمِی مِنَ الطَّعامِ مَخافَةَ الدّاءِ، کَیْفَ لا یَحْتَمِی مِنَ الذُّنُوبِ مَخافَةَ النّارِ. (3)

در عجبم از کسی که به خاطر مرض از غذا خودداری می کند، ولی از ترس عذاب از گناه خودداری نمی کند.

3 - نور باطن

اشاره

عشق ورزیدن به حق، اجرای دستورهای حضرت او، توجّه قلبی و عملی به نبوت انبیا و امامت امامان، آراستگی به حسنات اخلاقی، عبادت با حال، خدمت به خلق الهی، دوری از محرمات، تقوا و پرهیزکاری، همه و همه باعث تجلّی نور بینش و بصیرت در باطن انسان است، نوری که همچون پیامبر راه را از چاه

ص:172


1- (1) - حدید (57) : 23. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 136/75، باب 21؛ [2]الکافی: 128/2، حدیث 4. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 347/70، باب 137، حدیث 34؛ [4]کشف الغمّة: 107/2. [5]

می نماید، و حق را از باطل باز می شناساند، و مسیر صحیح زیستن و پاک زندگی کردن را در میان مردم روشن می نماید، این نور جز نور الهی که محصول عبودیت خالص است چیز دیگری نیست، قرآن مجید و روایات به این نور اشاره کرده اند، و این نور را میوه حیات الهی انسان، و محصول تقوا و ایمان به خدا و رسول دانسته اند.

نور باطن در قرآن مجید

«اَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فِی النّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها» (1)

آیا کسی که [ از نظر عقلی و روحی ] مرده بود و ما او را [ به وسیلۀ هدایت و ایمان ] زنده کردیم ، و برای وی نوری قرار دادیم تا در پرتو آن در میان مردم [ به درستی و سلامت ] حرکت کند ، مانند کسی است که در تاریکی ها [ یِ جهل و گمراهی ] است و از آن بیرون شدنی نیست ؟ !

یا ایُّها الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْلَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» (2)

ای مؤمنان ! از خدا پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا دو سهم از رحمتش را به شما عطا کند ، و برای شما نوری قرار دهد که به وسیلۀ آن [ در میان مردم ] راه سپارید و شما را بیامرزد ، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

انسان با آراسته شدن به این نور از طایفه صدیقون و شهدا می شود و از اجر مطلق

ص:173


1- (1) - انعام (6) : 122. [1]
2- (2) - حدید (57) : 28. [2]

در پیشگاه حق برخوردار می گردد و تا ابد از این نور بهره مند می گردد.

وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ اولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ اجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ» (1)

و کسانی که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند ، آنانند که صدّیقان و گواهان [ اعمال ] نزد پروردگارشان هستند ، [ و ] برای آنان است پاداش [ اعمال ] شان و نور [ ایمان ] شان.

این نور در قیامت کبری ظهور می کند و راهنمای صاحب نور به سوی عنایت حق می شود.

یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ ایْدِیهِمْ وَ بِاَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ» (2)

[ این پاداش نیکو و باارزش در ] روزی [ است ] که مردان و زنان باایمان را می بینی که نورشان پیش رو و از جانب راستشان شتابان حرکت می کند ، [ به آنان می گویند : ] امروز شما را مژده باد به بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آنها جاودانه اید ، این است آن کامیابی بزرگ .

منبع مسائل ایمانی و اخلاقی و عملی و آنچه که مربوط به تقوا و حق و حقیقت می باشد قرآن مجید است، قرآنی که جز نور چیز دیگری نیست.

قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ انْزَلْنا الَیْکُمْ نُوراً مُبیناً» (3)

ای مردم ! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما برهان [ و دلیلی چون پیامبر

ص:174


1- (1) - حدید (57) : 19. [1]
2- (2) - حدید (57) : 12. [2]
3- (3) - نساء (4) : 174. [3]

و معجزاتش ] آمد ؛ و نور روشنگری [ مانند قرآن ] به سوی شما نازل کردیم .

منظور از نور در بعضی از آیات قرآن مجید ائمه طاهرین علیهم السلام هستند که مردم به واسطۀ آنان در صراط مستقیم قرار می گیرند، و به عنایت و رحمت خاص حضرت حق در دنیا و آخرت می رسند. آنان که پس از وفات رسول خدا دارای زندگی درست و زیست صحیح و حکیمانه بودند از برکت پیروی از ائمه معصومین علیهم السلام و آنان که درتاریکی فرو رفتند، به خاطر جدائی از ولایت امامان معصوم به این بدبختی و شقاوت ابدی دچار شدند.

ملت هایی که دچار بلاهای سخت و گرفتاری های طاقت فرسای داخلی و خارجی هستند به علت آن است که حیات آنان جدای از آهنگ حیات اولیای و اصفیای الهی است و این همان است که رسول خدا صلی الله علیه و آله قبل از وفاتش اعلام فرمود:

اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتِی، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ ما انْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا مِنْ بَعْدِی ابَداً. (1)

من دو چیز گران بها در میان شما گذاشتم: قرآن و اهل بیتم، این دو تا ورود به من در کنار حوض از هم جدا نمی شوند، اگر درباطن و ظاهر متمسک به این دو حقیقت شوید هرگز روی گمراهی که اساس همه گرفتاری هاست نخواهید دید.

ولی امروز می بینیم اکثر مسلمانان جهان دچار انواع گرفتاری هایی هستند، گرفتاری ها و بلاهائی که محصول گمراهی و ضلالت است. و این نیست مگر جدا زیستن آنان از آهنگ قرآن و امامت و رهبری الهی.

امام باقر علیه السلام در تفسیر آیۀ شریفۀ:

ص:175


1- (1) - تفسیر المیزان: 399/4، [1] ذیل آیۀ 69 سورۀ نساء؛ کنز العمال: 187/1، حدیث 953؛ المعجم الکبیر: 154/5، حدیث 4923.

فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی انْزَلْنا» (1)

پس به خدا و پیامبرش و نوری که نازل کردیم ، ایمان آورید.

می فرماید:

وَاللّهِ الْائِمَّةُ، وَ هُمْ یُنَوِّرُونَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ، یَحْجُبُ اللّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ. (2)

به خدا سوگند که نور مذکور در این آیه نور امامان معصوم است، و آنان باطن مردم مؤمن را روشن می نمایند، و خداوند نور ائمه را از کسانی که لیاقت آن را ندارند محبوب می دارد، پس دل های آنان تاریک می شود.

در هر صورت از ایمان به خدا و قیامت و عمل صالح و اخلاق حسنه و تقوا و پرهیزکاری غفلت نکنید که این همه سبب نور خدا و نور محمد و نور امامان علیهم السلام در قلب است، نوری که از برکت آن می توان حیات طیّبه کسب کرد و از تاریکی های جهل و گمراهی و غفلت و فسق و عصیان به توفیق الهی بیرون آمد، و در سایۀ ولایت الهی قرار گرفت، و از ولایت شیطان در امان ماند:

اَللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا اوْلِیاءُهُمْ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ الَی الظُّلُماتِ أُوْلئِکَ أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ» (3)

خدا سرپرست و یار کسانی است که ایمان آورده اند ؛ آنان را از تاریکی ها [ ی جهل ، شرک ، فسق وفجور ] به سوی نورِ [ ایمان ، اخلاق حسنه و تقوا ]

ص:176


1- (1) - تغابن (64) : 8. [1]
2- (2) - تفسیر القمی: 372/1، [2] ذیل آیۀ 8 سورۀ تغابن؛ بحار الأنوار: 308/23، باب 18، حدیث 5؛ [3]الکافی: 194/1، حدیث 1، [4] با کمی اختلاف.
3- (3) - بقره (2) : 257. [5]

بیرون می برد . و کسانی که کافر شدند ، سرپرستان آنان طغیان گرانند که آنان را از نور به سوی تاریکی ها بیرون می برند ؛ آنان اهل آتش اند و قطعاً در آن جا جاودانه اند .

کرده شهنشاه عشق در حرم دل ظهور قد زمیان برفراشت رایت اللّهُ نور

موسی جان می شتافت در طلب جذوه ای کرد تجلّی زغیب بارقۀ نخل طور

شرح بیان قاصر است در صفت اشتیاق اِنَّکَ انْتَ الْخبیر تَعْلَمُ ما فِی الصُّدور

ای زتو مشتاق را، وی ز تو عشّاق را دیده بساط نشاط، سینه سرای سرور

ای زشؤون صفات، وی ز تقاضای ذات با همه نزدیک تو در همه پیوسته دور

حسن تو در هر زمان جلوۀ دیگر کند افکند اندر جهان فتنه و غوغا و شور

هر که در آن راه شد با قدم نیستی هستی جاوید یافت از تو ببزم حضور

آن که جمال تو دید جام وصالت کشید بادۀ جنّت نخواست از کف غلمان و حور

نور علی راهبر تا نشود در نظر زین ره خوف و خطر کس ننماید عبور

(نورعلی شاه اصفهانی)

ص:177

نور باطن در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ هُوَ حَبْلُ اللّهِ وَ هُوَ النُّورُ الْمُبینُ. (1)

این قرآن ریسمان الهی و نور روشنگر است.

حضرت مجتبی علیه السلام می فرماید:

اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ فیهِ مَصابیحُ النُّورِ. (2)

به حقیقت که در این قرآن چراغهای نور است.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَاِنَّهُ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ. (3)

به نور قرآن طلب شفا برای تمام دردهای باطنی و معنوی کنید که این منبع کرامت شفای دردهای باطن است.

امام علی علیه السلام دربارۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

فَهُوَ امامُ مَنِ اتَّقی، وَبَصیرَةُ مَنِ اهْتَدی، سِراجٌ لَمَعَ ضُوْؤُهُ وَ شِهابٌ سَطَعَ نُورُهُ. (4)

او امام کسی است که تقوا پیشه کند، و بصیرت انسانی است که پذیرای هدایت باشد، چراغی است که فروغش می درخشد، و ستاره ای است که نورش پخش می شود.

ص:178


1- (1) - مستدرک الوسائل: 258/4، باب 10، حدیث 4638؛ [1]جامع الأخبار: 40. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 32/89، باب 1، حدیث 35؛ [3]کشف الغمة: 573/1. [4]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 109. [5]
4- (4) - نهج البلاغه: خطبۀ 93. [6]

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

اِنَّما مَثَلی بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّراجِ فِی الظُّلْمَةِ. (1)

جز این نیست که من در میان شما مانند چراغ در تاریکی هستم.

امام علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اَکْثَرُ دُعائی وَ دُعاءُ الْاَنْبِیاءِ قَبْلی بِعَرَفَةَ: لا الهَ الَّا اللّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیی وَ یُمیتُ، و هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ.

اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِی سَمْعی نُوراً، وَ فِی بَصَری نُوراً، وَ فِی قَلْبی نُوراً، اللَّهُمَّ اشْرَحْ لِی صَدْری، وَیَسِّرْ لی امْری، وَ اعُوذُ بِکَ مِنْ وِسْواسِ الصُّدُورِ وَ شَتاتِ الْاَمر. (2)

اکثر دعای من و دعای انبیای قبل از من در عرفه این بود: خدائی جز اللّه نیست، برای او شریک نمی باشد، حمد وملک برای اوست، زنده می کند و می میراند، او بر هر چیز تواناست.

خداوندا! در گوش و چشم و قلبم نور قرار بده، الهی شرح صدر به من عنایت کن، کارم را آسان فرما، من از وسواس سینه و بهم خوردگی امورم به حضرت تو پناه می آورم.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

طَلَبْتُ نُورَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِی التَّفَکُّرِ وَ الْبُکاءِ، وَ طَلَبْتُ الْجَوازَ عَلَی الصِّراطِ فَوَجَدْتُهُ فِی الصَّدَقَةِ، وَ طَلَبْتُ نُورَ الْوَجْهِ فَوَجَدْتُهُ فِی صَلاةِ اللَّیْلِ. (3)

ص:179


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 229؛ [1]غرر الحکم: 119، حدیث 208. [2]
2- (2) - السنن الکبری، بیهقی: 117/5؛ المصنّف، ابن ابی شیبة: 107/7؛ میزان الحکمة: 3388/4. [3]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 173/12، باب 101، حدیث 13810؛ [4] مستدرک سفینة البحار: 553/6؛ جامع أحادیث الشیعة: 234/14.

به دنبال نور قلب شدم، آن را در اندیشه و گریه یافتم، طالب ورقه عبور از صراط شدم آن را در صدقه دیدم، خواستارنور روی و آبرو شدم آن را در نماز شب پیدا کردم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

صَلاةُ اللَّیْلِ نُورٌ. (1)

نماز شب، روشنی است.

حضرت عیسی علیه السلام فرمود:

طُوبی لِلَّذینَ یَتَهَجَّدُونَ مِنَ اللَّیْلِ، اولئِکَ الَّذینَ یَرِثُونَ النُّورَ الدّائِمَ مِنْ اجْلِ انَّهُمْ قامُوا فِی ظُلْمَةِ اللَّیْلِ. (2)

خوشا به حال کسانی که شب را بیدار می مانند، اینان نور دائم را از آن رو که در تاریکی شب بپا خاسته اند، به ارث می برند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

الصَّلاةُ نُورٌ. (3)

نماز، روشنی است.

اِذا رَمَیْتَ الْجِمارَ کانَ لَکَ نُوراً یَوْمَ الْقِیامَةِ. (4)

زمانی که در اعمال حج رمی جمره کردی، این رمی درقیامت برای تو نور است.

ص:180


1- (1) - بحار الأنوار: 17/41، باب 101؛ [1]مستدرک الوسائل: 337/6، باب 33، حدیث 6945. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 312/14، باب 21، حدیث 16؛ [3] تحف العقول: 510.
3- (3) - عوالی اللآلی: 104/1، حدیث 36؛ [4]ارشاد القلوب، دیلمی: 73/1. [5]
4- (4) - مجمع الزوائد، هیثمی: 260/3؛ میزان الحکمة: 3390/4، ذیل حدیث 3962. [6]

مَنْ رَمی بِسَهْمٍ فِی سَبیلِ اللّهِ کانَ لَهُ نُوراً یَوْمَ الْقِیامَةِ. (1)

کسی که در راه خدا تیری بیندازد، برای او در قیامت نور است.

عَلَیْکَ بِتِلاوَةِ الْقُرآنِ فَاِنَّهُ ذُکْرٌ لَکَ فِی السَّماءِ، وَ نُورٌ لَکَ فِی الْاَرْضِ. (2)

برتو باد به تلاوت قرآن که آن برای تو در آسمان ذکر و در زمین نور است.

مَنْ شَهِدَ شَهادَةَ حَقٍّ لِیُحْیِیَ بِها حَقَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ اتی یَوْمَ الْقِیامَةِ وَلِوَجْهِهِ نُورٌ مَدَّ الْبَصَرِ یَعْرِفُهُ الْخَلایِقُ بِاسْمِهِ وَ نَسَبِهِ. (3)

کسی که شهادت حقی بدهد تا حق انسان مسلمانی را زنده کند روز قیامت وارد می شود در حالی که در صورتش نوری است که به مسافت دید چشم می درخشد، و خلایق او را به اسم و نسب می شناسند.

هر کسی را دل و جان از پی جانان نرود تو مپندار که بیچاره پریشان نرود

خضر اگر وصل لب دوست بیابد نفسی سالها در طلب چشمه حیوان نرود

اندرین شهر نه حیران جمال تو منم کس نبینم که تو را بیند و حیران نرود

با وجود قد و رخسار و خط و زلف تو دل از پی سرو و گل و سنبل و ریحان نرود

نه مرا سخت بود بار فراق غم دوست مشکل آنست که از پیش تو آسان نرود

ص:181


1- (1) - کنز العمال: 353/4، حدیث 10858؛ المعجم الکبیر: 382/22.
2- (2) - بحار الأنوار: 198/89، باب 23، حدیث 7؛ [1]مستدرک الوسائل: 294/5، حدیث 5900. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 311/101، باب 2، حدیث 9؛ [3] تهذیب الاحکام: 276/6، باب 91، حدیث 161.

آن که امروز نظر بر رخ زیبای تو کرد از پی حور به فردا سوی رضوان نرود

من بیچاره نه گریان توام کیست که او لب خندان تو را بیند و گریان نرود

از سر کوی تو جای دگری پا ننهم تا مرا در طلبت عمر به پایان نرود

ص:182

[«10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی خَوْفَ غَمِّ الْوَعِیدِ وَ شَوْقَ ثَوَابِ الْمَوْعُودِ حَتَّی أَجِدَ لَذَّةَ مَا أَدْعُوکَ لَهُ وَ کَآبَةَ مَا أسْتَجِیرُ بِکَ مِنْهُ «11»اَللَّهُمَّ قَدْ تَعْلَمُ مَا یُصْلِحُنِی مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی فَکُنْ بِحَوَائِجِی حَفِیّاً]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و ترس و اندوه و عذاب، و اشتیاق پاداش وعده داده شده را روزیم فرما، تا لذّت آنچه تو را به خاطر آن می خوانم، و دشواری چیزی که از آن به تو پناه می آورم، بیابم.

خدایا! آنچه از کار دنیا و آخرتم، مرا اصلاح می کند می دانی؛ پس به برآوردن خواسته های من مهربان باش.

ترس از اندوه کیفر و شوق ثواب موعود

آنان که خانۀ قلب را مرکز تجلی ایمان به خدا و قیامت نکردند، و تن به عبادت و عمل صالح ندادند، و جان به حسنات اخلاقی نیاراستند، حرمت حق را شکستند، و به تمام محرمات الهی آلوده شدند، و به کار خیر رو نیاوردند، و در برابر واقعیّت ها و حقایق به تکبر برخاستند، و اهل فساد و افساد بودند، و به عهد و پیمان الهی وفاداری نکردند، بشارت به عذاب حق مسلّم آنان است، و کیفر الهی در دنیا و آخرت برآنان حتم و ثابت است.

آنان که با قوانین و سنن الهی مخالفت کردند، و با انبیای بزرگوار حق مخالفت

ص:183

نمودند، و به برنامه های الهی با غروری خاص دهن کجی کردند، و یاوه گفتند و باطل سفتند، و دستیار شیاطین و معاون ستمگران شدند، و خون به دل خانواده ها و جامعه کردند، باید منتظر کیفر و جریمه و عذاب و عقاب بمانند.

آنان که دل به خدا سپردند، و باطن را مرکز عشق و علاقه و ایمان به حضرت حق کردند، قیامت را با چشم قلب دیدند، به ملائکه ایمان آوردند، و عاشقانه به دنبال انبیا و امامان دویدند، اعضا و جوارح را در گردونۀ عمل صالح قرار دادند، به حسنات الهی و اخلاقی آراسته شدند، غم خوار خلق خدا بودند، به این که منبع عشق و صفا و مهر و وفا و محبت و دوستی اند شناخته شدند، به عهد و پیمان الهی وفادار بودند، و سنن و نوامیس هستی را احترام گذاشتند، و قدم به جای قدم انبیا و امامان گذاشتند، و برای دردمندان و مستمندان تکیه گاه بودند، بشارت به نعیم ابد و رضوان الهی و حیات طیبه و عیش راضیه حق مسلم آنان است.

همان طور که حضرت زین العابدین علیه السلام از خداوند مهربان درخواست کرده ترس از اندوه کیفر و شوق ثواب موعود در قلب شما تجلی کند که این ترس و شوق دو عامل بسیار مهم بازدارندۀ از گناه و محرک به سوی عمل صالح واخلاق پاک است.

چون این شوق و ترس در خانۀ قلب جای بگیرند از عبادت لذّت وافر می برید، و از گناه افسرده و متنفّر می شوید، به سوی عمل صالح با تمام وجود به حرکت می آئید، و از معصیت و طغیان باتمام قدرت فرار می کنید و خلاصه با این دو بال معنوی به مقام قرب حق و لقای محبوب می رسید.

این که ویران شده از خیل فنا خانۀ ماست مخزن گنج بقا در دل ویرانۀ ماست

می نماید به جهان آنچه زپیدا و نهان همه یک پرتو حسن رخ جانانۀ ماست

ص:184

گرچه هرگز زبد و نیک جهان دم نزدیم از کران تا به کران قصۀ افسانه ماست

ساقیا گر نبود جام بلورین چه شود گردش چشم تو هم ساغر پیمانۀ ماست

در گلستان سر کوی تو چون بلبل مست همه شب تا به سحر نعرۀ مستانۀ ماست

آن که از پرتو حسنش شده ممکن موجود روز و شب عشق رخش در دل دیوانۀ ماست

تا شده نورعلی جرعه کش محفل دل محفل آرای دلش سید رندانۀ ماست

(نورعلی شاه اصفهانی)

وعده های عذاب در قرآن

ثُمَّ انْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ انْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوها وَ عَذَّبَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ» (1)

آن گاه خدا آرامش خود را [ که حالت طمأنینۀ قلبی است ] بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد ، و لشکریانی که آنان را نمی دیدید [ برای یاری مؤمنان ] فرود آورد ، و کسانی را که کفر می ورزیدند ، به عذاب سختی مجازات کرد ؛ و این است کیفر کفرپیشگان .

وَ کَاَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ عَنْ امْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً * فَذاقَتْ وَ بالَ امْرِها وَ کانَ عاقِبَةُ امْرِها خُسْراً * اعَدَّ

ص:185


1- (1) - توبه (9) : 26. [1]

اللّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدیداً فَاتَّقُوا اللّهَ یا اولِی الْاَلْبابِ الَّذینَ آمَنُوا قَدْ انْزَلَ اللّهُ الَیْکُمْ ذِکْراً» (1)

چه بسیار آبادی ها که [ اهلش ] از فرمان پروردگارشان و فرستادگانش روی برگرداندند ، پس ما آنان را به حساب سختی محاسبه کردیم و به عذاب بسیار شدیدی عذاب نمودیم ؛ * و آنان کیفر سنگین کفر و کبرشان را چشیدند و سرانجام کارشان خسارت بود . * خدا برای آنان [ در آخرت ] عذابی سخت آماده کرده است ، پس ای خردمندان مؤمن ! از خدا پروا کنید . به راستی خدا به سوی شما وسیلۀ تذکّر نازل کرده است .

فَاَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَاُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ» (2)

اما کسانی که کافر شدند ، آنان را در دنیا و آخرت به عذابی سخت شکنجه می کنم و برای آنان هیچ یاوری نخواهد بود .

وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْاَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ اهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ الَی عَذابٍ عَظیمٍ» (3)

و گروهی از بادیه نشینانی که پیرامونتان هستند منافق اند ؛ و نیز گروهی از اهل مدینه بر نفاق خو گرفته اند ، تو آنان را نمی شناسی ما آنان را می شناسیم ، به زودی آنان را دوبار عذاب می کنیم [ عذابی در دنیا و عذابی در برزخ ] سپس به سوی عذابی بزرگ بازگردانده می شوند .

ص:186


1- (1) - طلاق (65) : 8 - 10. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 56. [2]
3- (3) - توبه (9) : 101. [3]

وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظّانّینَ بِاللّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ اعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً» (1)

و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد می برند عذاب کند ؛ پیشامد بد زمانه فقط بر خودشان باد . خدا بر آنان خشم گرفته ، و لعنتشان کرده است و دوزخ را برای آنان آماده نموده و بد بازگشت گاهی است .

وَ مَنْ یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذاباً الیماً» (2)

و هر کس روی بگرداند او را به عذابی دردناک عذاب می کند .

بشارت های ثواب در قرآن

تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فِیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ» (3)

اینها حدود خداست ، و هر که از خدا و رسولش اطاعت کند ، خدا او را به بهشت هایی که از زیر [ درختان ] آن نهرها جاری است درآورد ؛ در آن جاودانه اند ، و آن است کامیابی بزرگ .

فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ انْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ اجْرٌ عَظیمٌ» (4)

پس به خدا و فرستادگانش ایمان آورید . و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید ، برای شما پاداشی بزرگ خواهد بود .

ص:187


1- (1) - فتح (48) : 6.
2- (2) - فتح (48) : 17.
3- (3) - نساء (4) : 13. [1]
4- (4) - آل عمران (3) : 179. [2]

وَلَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبیلِ اللّهِ اوْمُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ» (1)

و اگر در راه خدا شهید شوید یا بمیرید ، یقیناً آمرزش و رحمتی از سوی خدا ، بهتر است از آنچه [ آنان از مال و منال دنیا ] جمع می کنند .

قُلْ اؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ازْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ» (2)

بگو : آیا شما را به بهتر از این [ امور ] خبر دهم ؟ برای آنان که [ در همۀ شؤون زندگی ] پرهیزکاری پیشه کرده اند ، در نزد پروردگارشان بهشت هایی است که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آن جا جاودانه اند و [ نیز برای آنان ] همسرانی پاکیزه و خشنودی و رضایتی از سوی خداست ؛ و خدا به بندگان بیناست .

اَلَّذینَ یُنْفِقُونَ امْوالَهُمْ فِی سَبیلِ اللّهِ ثُمَّ لایُتْبِعُونَ ما انْفَقُوا مَنّاً وَ لاأَذیً لَهُمْ اجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ» (3)

کسانی که اموالشان را در راه خدا انفاق می کنند ، سپس منت و آزاری به دنبال انفاقشان نمی آورند ، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی شایسته و مناسب است ، و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند .

اِنَّ اللّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ انَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ» (4)

ص:188


1- (1) - آل عمران (3) : 157. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 15. [2]
3- (3) - بقره (2) : 262. [3]
4- (4) - حج (22) : 14. [4]

یقیناً خدا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند ، در بهشت هایی در می آورد که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ؛ مسلماً خدا هر چه را بخواهد انجام می دهد .

وَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ احْسَنَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ» (1)

و آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند ، گناهانشان را قطعاً از آنان می پوشانیم و بر پایۀ بهترین عملی که همواره انجام می داده اند ، پاداششان می دهیم .

وَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها نِعْمَ اجْرُ الْعامِلینَ» (2)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند حتماً آنان را در قصرهایی رفیع و با ارزش از بهشت که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، جای خواهیم داد ، در آن جا جاودانه اند ؛ چه نیکوست پاداش عمل کنندگان .

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ بِاَنَّ لَهُمْ مِنَ اللّهِ فَضْلاً کَبیراً» (3)

و مؤمنان را مژده ده که برای آنان از سوی خدا فضل بزرگی خواهد بود .

گسست رشته پیوند دل زهر چه که هست کسی که رشتۀ الفت به تار زلف تو بست

ص:189


1- (1) - عنکبوت (29) : 7. [1]
2- (2) - عنکبوت (29) : 58. [2]
3- (3) - احزاب (33) : 47. [3]

کسی که رشته الفت به تار زلف توبست خلیل وار به هر جا بتی که دید شکست

زهرچه هست به عالم برید رشتۀ مهر کسی که دل به خم زلف دلستان توبست

به پیش روی تو گلزار و لاله باشد خار به نزد قد تو سرو بلند گردد پست

(رضاقلی خان شیرازی، هما)

حکایتی اندر غمِ مرگ و فردای قیامت

اشاره

در تفسیر حدائق آمده است (1):

فضیل عیاض درخانه داود طائی آمد، صدای جانسوز او را از درون خانه شنید، فضیل فریاد زد، ای داود! اگر حدیث رسول خدا را که فرمود:

لایَدْخُلُ النّارَ مَنْ بَکی مِنَ خَشْیَهِ اللّهِ تَعالی. (2)

آن که از خشیت الهی گریه کند وارد آتش نمی شود.

صحیح یافته ای و قطره ای از این اشک سوزناک آتش را خاموش می کند این همه گریه و زاری چیست؟ آن گاه صدا زد و گفت: در به رویم باز کن تا زیارتت کنم، جواب آمد: مرا خوف و خشیت حق از زیارت یاران بازداشته است.

زنی در همسایگی داود بود، به در منزل آمد به فضیل گفت: صبر کن تا وقت نماز برسد و او عزیمت مسجد برای نماز جماعت کند، او را آن وقت زیارت کن.

وقت نماز شد، داود به مسجد رفت، آن گاه فضیل به خانۀ او درآمد، کوزه

ص:190


1- (1) - تفسیر حدائق: 52.
2- (2) - وسائل الشیعة: 76/7، باب 29، حدیث 8771؛ [1]عدّة الدّاعی: 168. [2]

شکسته ای از آب دید که آبش آفتاب خورده و خانه و اساسش بسیار معمولی بود!

داود از مسجد برگشت، فضیل به او گفت: این کوزه جائی بگذار تا آبش سرد شود، گفت: آن قدر به خود اطمینان ندارم که آب سرد میل مرا به طرف لذّات دنیا زیاد نکند!

گفت:خانه را بپرداز، گفت: عمارت دنیا را تمتّعات طبع است و همین بس مرا که حال اسراف و زیاده روی ندارم!

فضیل می گوید: قبل از این جلسه داود را به غایت حسن و جمال دیده بودم به اندازه ای که در میان مردم مشهور بود صاحب جمال تر از او کسی نیست، ولی این بار او را زار ونزار و رنگ پریده و لاغر دیدم، به او گفتم: این چه حال است؟

گفت: ای فضیل هشت غم مرا از خورد و خواب و سؤال و جواب بازداشته و به این روزم انداخته است:

غم وقت مرگ

غم اول: هول مطلع یا وقت مرگ:

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» (1)

هر کسی مرگ را می چشد .

اَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ» (2)

هر کجا باشید هر چند در قلعه های مرتفع و استوار ، مرگ شما را درمی یابد .

فَلَوْ لا اذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومُ * وَ انْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُونَ» (3)

ص:191


1- (1) - آل عمران (3) : 185. [1]
2- (2) - نساء (4) : 78. [2]
3- (3) - واقعه (56) : 83 - 84. [3]

پس چرا هنگامی که روح به گلوگاه می رسد ، * و شما در آن وقت نظاره گر هستید [ و هیچ کاری از شما ساخته نیست ! ]

کَلاّ اذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ * وَ قیلَ مَنْ راقٍ * وَظَنَّ انَّهُ الْفِراقُ * وَ الْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ * الی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ» (1)

این چنین نیست [ که می پندارد ] ، هنگامی که جان به گلوگاه رسد ، * و [ کسان بیمار ] گویند : درمان کنندۀ این بیمار کیست ؟ * و [ بیمار ] یقین می کند [ که با رسیدن جان به گلوگاه ] زمان جدایی [ از دنیا ، ثروت ، زن و فرزند ] فرا رسیده است ! * و [ از سختی جان کندن ] ساق به ساق به هم پیچد ؛ * آن روز ، روز سوق و مسیر به سوی پروردگار توست .

غم قرار گرفتن در منزل گور

غم دوّم: قرار گرفتن در منزل گور است، منزل بی در و پیکر، منزل تنگ و تاریک، منزل غربت، منزل وحشت، منزل سرگذاشتن به خشت لحد با یک لباس چون کفن، منزلی که راه گریز به جائی ندارد، و نمی دانم کدام تابلو را در این خانه بالای سر من زنند:

رَوْضَةٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّةِ اوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النّیرانِ. (2)

خانۀ گورباغی از باغ های بهشت، یا گودالی از گودال های جهنّم است.

غم فریاد دو فرشته

غم سوم: فریاد دو ملکی است که در قبر به گوشم رسد:

مَنْ رَبُّکَ؟

ص:192


1- (1) - قیامت (75) : 26 - 30. [1]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 324/2، باب 21، حدیث 2095؛ [2]مشکاة الانوار: 305. [3]

که نمی دانم جوابگو هستم یا نه؟این بستگی دارد به این که نهال توحید را با عمل و اعتقاد و اخلاق آبیاری کرده و بارور کرده باشم تا بتوانم پاسخگو باشم و گرنه اگر غفلت داشته باشم، و درون تبدیل به بتخانه شده باشد چه جوابی دارم بدهم؟!

غم نفخۀ صور

غم چهارم: ای فضیل! غم نفخۀ صور است:

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَاِذا هُمْ مِنَ الْاَجْداثِ الی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ» (1)

و در صور دمیده شود ، ناگاه همۀ آنان از قبرها به سوی پروردگارشان می شتابند .

که در آن وقت به من برگردانده شود و در قبر آماده ام کنند سپس به محشر وارد شوم، چون آماده گردم نمی دانم به چه حال وارد می شوم.

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» (2)

در روزی که چهره هایی سپید و چهره هایی سیاه شود .

غم ورود به محشر

غم پنجم: چون از گور وارد محشر شوم، ندانم زمام امرم را به دست ساربان آتش دهند که خود برای خود پرداخته ام و یا ملائکه رحمت برای ندای:

اُدْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ» (3)

[ به آنان گویند : ] با سلامت و امنیّت وارد آن جا شوید .

ص:193


1- (1) - یس (36) : 51. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 106. [2]
3- (3) - حجر (15) : 46. [3]

غم موقف حساب

غم ششم: موقف حساب است که:

اِنَّ اللّهَ لایَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ» (1)

یقیناً خدا به اندازۀ وزن ذرّه ای [ به احدی ] ستم نمی کند .

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ» (2)

پس هرکس هم وزن ذرّه ای نیکی کند ، آن نیکی را ببیند . * و هرکس هم وزن ذره ای بدی کند ، آن بدی را ببیند .

غم وقت میزان

غم هفتم: وقت میزان است:

وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» (3)

میزان [ سنجش اعمال ] در آن روز حق است .

فَاَمَّا مَنْ اوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ» (4)

اما کسی که پرونده اش را به دست راستش دهند ، می گوید : [ ای مردم ! ] پرونده مرا بگیرید و بخوانید .

وَ امّا مَنْ اوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یالَیْتَنی لَمْ اوتَ کِتابِیَهْ» (5)

و اما کسی که پروندۀ اعمالش را به دست چپش دهند ، می گوید : ای کاش پرونده ام را دریافت نمی کردم .

ص:194


1- (1) - نساء (4) : 40. [1]
2- (2) - زلزال (99) : 7 - 8. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 8. [3]
4- (4) - حاقه (69) : 19. [4]
5- (5) - حاقّه (69) : 25. [5]

فَاَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ * فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ * وَ امّا مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ * فَاُمُّهُ هاوِیَةٌ * وَما ادْریکَ ماهِیَهْ * نارٌ حامِیَةٌ» (1)

اما هرکس اعمال وزن شده اش سنگین و باارزش است ؛ * پس او در یک زندگی خوش و پسندیده ای است ، * و اما هرکس اعمال وزن شده اش سبک و بی ارزش است ، * پس جایگاه و پناهگاهش هاویه است ، * و تو چه می دانی هاویه چیست ؟ * آتشی بسیار داغ و سوزان است .

غم عاقبت امر

غم هشتم: خدا را رحمت است و قهر، تجلّی رحمتش در دنیا، قرآن و تکالیف و در آخرت، بهشت و رضوان، و تجلّی قهرش در قیامت عذاب دردناک جهنّم، و این آخرین برنامه است که ندانم من در آن روز عاقبتم رحمت است یا قهر؟!

هر دل که به دام عشق افتاد سیلاب غمش نکَنْد بنیاد

سودائی عشق را مپرسید کو چون بکمند عشق افتاد

از هستی خویش نیست آگه کو هستی خویش داده بر باد

عمری که گذشت بی رخ دوست یارب دل دشمنان مبیناد

در زلف تو هر که شد گرفتار از قید غم جهان شد آزاد

افسانه عشق بود و مستی روز ازل آن که پند ما داد

در عشق بنای هستی خویش ویران کند و خانۀ دل آباد

ص:195


1- (1) - قارعه (101) : 6 - 11. [1]

[«12»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْزُقْنِی الْحَقَّ عِنْدَ تَقْصِیرِی فِی الشُّکْرِ لَکَ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فِی الْیُسْرِ وَ الْعُسْرِ وَ الصِّحَّةِ وَ السَّقَمِ حَتَّی أَتَعَرَّفَ مِنْ نَفْسِی رَوْحَ الرِّضَا وَ طُمَأْنِینَةَ النَّفْسِ مِنِّی بِمَا یَجِبُ لَکَ فِیمَا یَحْدُثُ فِی حَالِ الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ الرِّضَا وَ السُّخْطِ وَ الضَّرِّ وَ النَّفْعِ «13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی سَلاَمَةَ الصَّدْرِ مِنَ الْحَسَدِ حَتَّی لاَ أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ عَلَی شَیْ ءٍ مِنْ فَضْلِکَ وَ حَتَّی لاَ أَرَی نِعْمَةً مِنْ نِعَمِکَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا أَوْ عَافِیَةٍ أَوْ تَقْوَی أَوْ سَعَةٍ أَوْ رَخَاءٍ إِلاَّ رَجَوْتُ لِنَفْسِی أَفْضَلَ ذَلِکَ بِکَ وَ مِنْکَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ]

خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و هنگام کوتاهی در شکر گزاریت، آنهم شکرگزاری به خاطر نعمت هایی که در زمان آسایش و سختی، و سلامت و بیماری به من عنایت فرمودی، حق را که تسلیم بودن در برابرت، و اقرار به احکام حکیمانه ات و اعتراف به کوتاهی ورزیدنم در شکر است روزیم کن، تا از وجودم نسیم خشنودی و آرامش باطن دریابم؛ آنهم در برابر ادای وظیفه ای که نسبت به حضرتت بر من واجب است، ادای وظیفه در اموری که در حال ترس و امنیّت، و خشنودی و خشم، و زیان و سود پیش می آید.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و سلامت سینه از حسد روزیم کن تا به

ص:196

هیچ یک از بندگانت برای ذرّه ای از احسانت که به آنها عنایت کردی، حسد نورزم، و تا جایی که هیچ نعمتی از نعمت هایت را، بر احدی از بندگانت در دین یا دنیا، یا سلامت یا تقوا، یا فراخی یا راحت نبینم؛ جز آن که برتر از آن را به لطف تو، و از سوی تو برای خود آرزو کنم، یگانه ای و شریکی برایت نیست.

اجرای حق

اشاره

حق در لغت: به معنی مطابقت و موافقت، ضدّ باطل، صدق و وجود ثابت، گفته شده است.

در تفسیر نمونه آمده است:

«حق یعنی توحید و اسلام و عدالت و آزادی بشر از چنگال خرافات و اسارت ها و مظالم، تثبیت و جای گیر شود و باطل یعنی شرک و کفر و بی ایمانی و ظلم و فساد ابطال گردد و از میان برود.» (1)و در ترجمۀ تفسیر المیزان آمده است که:

«حق یکی از اسمای حسنای خداوند است؛ زیرا خدای تعالی ثبوت و ذات و صفاتش طوری است که هرگز قابل زوال و دگرگونی و انتقال نیست.» (2)پس از توضیح فوق این نتیجه به دست می آید که حق یعنی مطابقت با واقع و صدق و غیرقابل تغییر و دگرگونی و انتقال.

امّا چطور می توان حق را اجرا کرد و مجری واقعی حق بود، آنهم با توصیف زیبایی که حضرت علی علیه السلام دربارۀ اجرا کنندۀ حق فرموده است:

اِذا اکْرَمَ اللّهُ عَبْداً اعانَهُ عَلی إِقامَهِ الْحَقِّ. (3)

ص:197


1- (1) - تفسیر نمونه: 101/7، [1] ذیل آیۀ 8 سورۀ انفال.
2- (2) - ترجمۀ تفسیر المیزان: 188/7، ذیل آیۀ 62 سورۀ انعام.
3- (3) - غرر الحکم: 69، حدیث 982؛ [2] عیون الحکم و المواعظ: 133.

هر گاه خداوند بخواهد بنده ای را گرامی بدارد، او را برای برپاداشتن حق یاری می کند.

برای اجرای حق باید حق را به درستی بشناسیم و ضد آن یعنی باطل را مورد بررسی قرار داده آن گاه برای اقامۀ حق قدم برداریم.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

لایُعْرَفُ الْحَقُّ بِالرِّجالِ، اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ اهْلَهُ. (1)

حق با اشخاص شناخته نمی شود، پس حق را بشناس تا اهلش را بشناسی.

آری، شناخت حق و باطل که همان شناخت واقعیت ها از پندارها است، گاهی برای انسان چنان مشکل و پیچیده می شود که نیاز مبرم به شناخت نشانه های حق و باطل پیدا خواهد شد و تا سراغ نشانه نرویم نمی توان حق را از باطل تشخیص داد.

خداوند در قرآن در این رابطه با مثال روشن و زیبایی بیان فرمودند:

کَذَ لِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَآءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذَ لِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ» (2)

این گونه خدا حق و باطل را [ به امور محسوس ] مَثَل می زند . اما آن کفِ [ روی سیل و روی فلز گداخته در حالی که کناری رفته ] به حالتی متلاشی شده از میان می رود ، و اما آنچه [ چون آب و فلز خالص ] به مردم سود می رساند ، در زمین می ماند . خدا مَثَل ها را این گونه بیان می کند [ تا مردم در همۀ امور حق را از باطل بشناسند . ]

ص:198


1- (1) - بحار الأنوار: 125/40، باب 92، حدیث 18؛ [1]الطرائف: 136/1، حدیث 215. [2]
2- (2) - رعد (13) : 17. [3]

قرآن نشانه ها را چنین بیان کرده است.

«الف: حق، همیشه مفید و سودمند است همچون آب زلال که مایۀ حیات و زندگی است، امّا باطل، بی فایده و بیهوده است ، نه کف های روی آب هرگز کسی را سیراب می کنند و درختی را می رویانند، و نه کف هایی که در کوره های ذوب فلزات ظاهر می شود، می توان از آنها زینتی ویا وسیله ای برای زندگی ساخت و اگر هم مصرفی داشته باشند، مصارف بسیار پست و بی ارزشند که به حساب نمی آیند، همانند صرف کردن خاشاک برای سوزاندن.

ب: باطل همواره مستکبر، بالانشین، پر سر و صدا، پر قال و غوغا، ولی توخالی و بی محتوا است، امّا حق متواضع، کم سر و صدا، اهل عمل و پرمحتوا و وزین است.

ج: حق، همیشه متکی به نفس است، امّا باطل از آبروی حق مدد می گیرد و سعی می کند خود را به لباس او درآورد و از حیثیت او استفاده کند، همان گونه که هر دروغی از راست فروغ می گیرد که اگر سخن راستی در جهان نبود، کسی دروغی را باور نمی کرد، و اگر جنس خالصی در جهان نبود، کسی فریب جنس قلابی را نمی خورد، بنابراین حتی فروغ زودگذر باطل و آبرو و حیثیت موقت او، به برکت حق است، امّا حق همه جا متکی به خویشتن و آبرو و اثر خویش است.» (1)آری، باطل همیشه دنبال بازار آشفته می گردد تا از آن بهره بگیرد، اما هنگامی که آرامش پیدا شود و هر کسی به جای خویشتن نشست و معیارها و ضوابط در جامعه آشکار گشت، باطل جایی برای خود نمی بیند و به سرعت کنار می رود، و باطل همیشه و هر لحظه به شکلی و لباسی در می آید، برخلاف حق که همیشه به یک شکل و یک رنگ باقی بوده و تغییرناپذیر است.

بعد از شناخت حق، شخص مجری باید دل ها را آماده برای اجرای حق نماید تا دل ها آماده نباشد حق برپا نخواهد شد.

مَثَل حق و آمادگی دل ها مَثَل کشاورزی می ماند که می خواهد بذرافشانی کند.

ص:199


1- (1) - تفسیر نمونه: 167/10، [1] ذیل آیۀ 17 سورۀ رعد.

کشاورز متخصص و دانا ابتدا زمین را مورد بررسی قرار داده، زمین مرغوب را آماده کرده و تمام جوانب آن را می بیند، آن گاه بذر را می کارد و در غیر این صورت اگر کشاورز، متخصص و آشنا نباشد و بذر را بدون آماده کردن زمین بکارد، کاری بیهوده کرده و چیزی درو نخواهد کرد، چون زمین ها مختلف است، گاهی تمام زمین سنگ سفت و سخت است، به طور یقین چیزی در آن نمی روید، گاهی زمین خاک نرم دارد ولی کافی نیست، ممکن است ابتدا بذر رشد کند ولی بعد خشک خواهد شد و گاهی زمین خاک نرم دارد و سنگ هم ندارد، ولی علف های هرز اطراف بذر فراوان است، از این رو ممکن است چند صباحی رشد و نمو داشته باشند ولی عاقبت خشک خواهد شد. ولی اگر کشاورز با دقت و مطالعه زمین را بررسی کند و زمین را آماده کند که نه سنگ داشته باشد نه علف هرز و دیگر موانع، اگر در این هنگام بذرافشانی کند محصولی خوب و مناسب برداشت خواهد کرد.

قلب های انسان ها هم در مقابل پذیرش حق این گونه است، اگر دلی پر از تعصب و جهل باشد، حق در دل او اثر نمی کند و گاهی دل هایی که نرمش و آمادگی ضعیفی دارد، به طور موقت می پذیرد ولی بعد آن را بیرون می افکند و گاهی دل ها آمادۀ پذیرش است ولی خارهای هوا و هوس و شهوت و صفات رذیلۀ دیگر در آن روئیده که تأثیر آن را خنثی می کند.

و فقط دل هایی سخنان خداوند و پیشوایان الهی و جانشین های آنان را می پذیرد و بارور کرده و می پروراند که روح حق جویی و حق طلبی بدان حاکم باشد و از صفات رذیله و ناپسند خالی باشد که به فرمایش خداوند در قرآن:

وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ» (1)

و پند ده ؛ زیرا پند به مؤمنان سود می دهد .

ص:200


1- (1) - ذاریات (51) : 55. [1]

به هر حال برای اجرای حق باید تلاش حساب شده و فراوان انجام داد و احیا و اجرای حق مسئولیتی بسیار سنگین و لازم است که اگر کسی حق را ترک کند دچار معصیت و بلا خواهد شد.

اجرای حق در روایات

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

مَنْ عانَدَ الْحَقَّ لَزِمَهُ الْوَهْنُ. (1)

هر که با حق عناد و دشمنی ورزد، خوار گردد.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

اِصْبِرْ نَفْسَکَ عَلَی الْحَقِّ فَاِنَّهُ مَنْ مَنَعَ شَیْئاً فی حَقٍّ اعْطی فی باطِلٍ مِثْلَیْهِ. (2)

نفس خود را به شکیبایی و پایداری بر حق وادار کن؛ زیرا اگر کسی چیزی را در انجام حق دریغ کند چند برابر آن را در باطل بپردازد.

امام عسگری علیه السلام می فرماید:

ما تَرَکَ الْحَقُّ عَزیزٌ الاّ ذَلَّ وَ لاأَخَذَ بِهِ ذَلیلٌ الاّ عَزَّ. (3)

هر عزیزی که حق را ترک کرد خوار گردید و هر ذلیلی که به حق عمل کرد، عزیز شد.

آری، انسان ها و گروه ها و مکتب ها و برنامه ها به همان اندازه که مفید و سودمند و همراه حق هستند، باقی و پایدارند و حق همیشه حیات دارد ولی باطل متغیر و

ص:201


1- (1) - غرر الحکم: 70، حدیث 1005؛ [1]مجموعة ورّام: 40/2. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 176/75، باب 22؛ [3] تحف العقول: 296.
3- (3) - بحار الأنوار: 232/69، باب 113، حدیث 3؛ [4] تحف العقول: 489.

فناپذیر است و اگر طرفداران حق و مجریان حق در مقابل باطل پر جنب و جوش و فعال باشند، دیگر اثری از باطل باقی نخواهد ماند.

ص:202

[«14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی التَّحَفُّظَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الاِحْتِرَاسَ مِنَ الزَّلَلِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فِی حَالِ الرِّضَا وَ الْغَضَبِ حَتَّی أَکُونَ بِمَا یَرِدُ عَلَیَّ مِنْهُمَا بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ عَامِلاً بِطَاعَتِکَ مُؤْثِراً لِرِضَاکَ عَلَی مَا سِوَاهُمَا فِی الْأَوْلِیَاءِ وَ الْأَعْدَاءِ حَتَّی یَأْمَنَ عَدُوِّی مِنْ ظُلْمِی وَ جَوْرِی وَ یَأْیَسَ وَلِیِّی مِنْ مَیْلِی وَ انْحِطَاطِ هَوَایَ «15»وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ یَدْعُوکَ مُخْلِصاً فِی الرَّخَاءِ دُعَاءَ الْمُخْلِصِینَ الْمُضْطَرِّینَ لَکَ فِی الدُّعَاءِ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.]

خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و خودداری از خطاها، و پرهیز از لغزش ها را در دنیا و آخرت، در حال خشنودی و خشم روزیم فرما؛ به طوری که حالت درونم نسبت به آنچه که از خشنودی و خشم بر من وارد می شود، یکسان و مساوی باشد، در حالی که عمل کنندۀ به طاعتت باشم و خشنودی تو را در حق دوستان و دشمنان بر آنچه غیر طاعت و خشنودی توست ترجیح دهم، تا دشمنم از ستم و جورم ایمن باشد، و دوستم از رغبتم و پایین آمدن هوای نفسم به سویش ناامید گردد، و مرا از آنان قرار ده که تو را مخلصانه در حال آسایش می خوانند، مانند خواندن مخلصین درمانده؛ همانا تو ستودۀ بزرگواری.

ص:203

خواندن خدا در حال رفاه و راحتی

از نشانه های درستی یقین این است که آدمی دیده حق شناسی پیدا کند و در همه لحظه ها، رضایت حق را بر رضایت مردم مقدم بدارد و به قسمت خود راضی باشد.

هر چند تیر شبهه و حرام از هر طرف به سوی او هجوم آورد.

حال باید دید آسایش و آرامش در چیست؟

دو دیدگاه در بین مردم دنیا وجود دارد:

دیدگاه اول: یک گروه از انسان ها زندگی خوب را در خوشی و راحتی می بینند و برای رسیدن به آرامش درونی، به مال اندوزی و شهوت رانی می پردازند حتی به جنایت و تجاوز دست می زنند تا نیازهای کاذب نفسانی و شیطانی را برآورده سازند. از ویژگی های این دسته از مردم این است که انسان هایی سطحی نگر، خودخواه و احمق هستند؛ زیرا که به عمق آیات قرآن و عبرت روایات و تجربه های تاریخی توجه ندارند و سرانجام با ذلّت و خواری می میرند.

نمونه های بارز این گروه شکست و نابودی پادشاهان جنایتکار و حاکمان ستمکار و منافقان خیانتکار و انسان های گناهکار که حکایت آنان همچنان باقی است.

از جمله نکته هایی که قرآن مجید دربارۀ خلقت انسان متذکر می شود؛ می فرماید:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَنَ فِی کَبَدٍ» (1)

همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم .

إِنَّ الْإِنسَنَ خُلِقَ هَلُوعًا» (2)

همانا انسان حریص و بی تاب آفریده شده است .

ص:204


1- (1) - بلد (90) : 4. [1]
2- (2) - معارج (70) : 19. [2]

إِنَّ الْإِنسَنَ لَفِی خُسْرٍ» (1)

[ که ] بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است .

این آیات و نمونه های دیگر؛ به روشنی نشانگر نقاط ضعف آدمی است که پا از گلیم خود فراتر می گذارد و برای خود و خداوند و نظام طبیعت مشکل می آفریند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

مَنْ احَبَّ السَّلامَةَ؛ فَلْیُؤْثِرِ الْفَقْرَ، وَ مَنْ أَحَبَّ الرّاحَةَ؛ فَلْیُؤْثِرِ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیا. (2)

هر که سلامتی را دوست دارد، پس تهیدستی و تنگدستی را اختیار کند و هر که دوستدار آسایش است باید که بی اعتنایی به دنیا را برگزیند.

زهری می گوید: امام زین العابدین علیه السلام به مردی از همنشینان خود در محفلی فرمود:

از خدا بترس و در طلب دنیا اعتدال نگه دار و چیزی را که آفریده نشده درخواست مکن...

آن مرد عرض کرد: چگونه ممکن است که کسی در طلب چیزی برآید که هنوز آفریده نشده است؟

حضرت فرمود: کسی که خواهان توانگری و دارایی و رفاه در دنیا باشد، در حقیقت آنها را برای آسایش می خواهد. و آسایش در دنیا و برای اهل دنیا خلق نشده، بلکه آسایش و راحتی در بهشت و برای بهشتیان آفریده شده است. (3)بنابراین میوۀ زهد و بی اعتنایی به دنیا، آسایش و آرامش روح است و تنها

ص:205


1- (1) - عصر (103) : 2. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 366، حدیث 8240. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 92/70، باب 122، حدیث 69؛ الخصال: 64/1. [3]

جایگاه واقعی آرمیدن و آسودن در ورود به بهشت است که با سلام و صلوات فرشتگان همراه است.

دیدگاه دوم: گروه دیگر از انسان ها زندگی خوب را در سایۀ رضایت حق و قناعت نفس می دانند؛ پس با صبر و ایستادگی در برابر خواهش های نفسانی و وسوسه های شیطانی، آرامش روانی و قلبی برای خود فراهم می کنند و در اثر ریاضت ها و مبارزه های سخت تبدیل به انسانی مؤمن و معتقد به اصول دینی می شوند و همۀ مردم از وجود او در امان و ایمن هستند.

مقام رضا، مرتبۀ فنای ارادۀ بنده در ارادۀ حق است و تا او به این مقام نرسد، اعمالش مورد پذیرش حق قرار نمی گیرد. راضی به رضایت خدا هیچ گونه درخواستی ندارد و خواهش او بر اساس اراده و تسلیم امر اوست.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مِنْ صِحَّةِ یَقینِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ لایُرْضِیَ النّاسَ بِسَخَطِ اللّهِ، وَ لایَلُومَهُمْ عَلی ما لَمْ یُؤْتِهِ اللّهُ، فَإِنَّ الرِّزْقَ لایَسُوقُهُ حِرْصُ حَریصٍ وَ لایَرُدُّهُ کَراهِیَةُ کارِهٍ وَ لَوْ أَنَّ احَدَکُمْ فَرَّ مِنْ رِزْقِهِ کَما یَفِرُّ مِنَ الْمَوْتِ لَأَدْرَکَهُ رِزْقُهُ کَما یُدْرِکُهُ الْمَوْتُ، ثُمَّ قالَ: إِنَّ اللّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الرّاحَةَ فِی الْیَقینِ وَ الرِّضا وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ فِی الشَّکِّ وَ السَّخَطِ. (1)

از نشانه های درستی یقین فرد مسلمان این است که مردم را به وسیلۀ خشم خداوند، خرسند نکند و مردم را بر آنچه خدای متعال به خود او نداده، سرزنش ننماید؛ زیرا روزی را نه طمع شخص حریص بیاورد و نه ناخرسندی فرد ناخوشایند؛ اگر کسی از شما چنانکه از مرگ می گریزد از روزی اش بگریزد، روزی به او می رسد همچنان که مرگ به او می رسد. سپس فرمود:

ص:206


1- (1) - الکافی: 57/2، حدیث 2؛ [1]بحار الأنوار: 143/67، باب 52، حدیث 7. [2]

خداوند به عدل و داد خویش، نشاط و آسایش را در یقین و رضا؛ و غم و اندوه را در شک و ناخرسندی قرار داده است.

آرامش حقیقی تنها در مرتبۀ یقین و رضایت، به درون قلب آدمی می نشیند سپس در فکر انسان نهادینه می گردد، تمدن امروز که مدعی گسترش آرامش و رفاه در سراسر جهان است و فقر ایمانی مسلمانان ما سبب شده که به جای فهم حقایق فطری به سوی داروهای سمی و درمان های موقتی و آرام بخش روی آورند و عافیت و سلامت خود را که نعمت اصلی زندگی است به دست روان گردان های خیالی و لذت های آنی بسپارند و در کهنسالی با هزاران درد و مرض های بی درمان با مرگی تلخ، جان دهند.

وضعیت امروز دنیای بشر، نتیجۀ بی ایمانی و ضعف اعتقاد به ارزش های الهی است که برای خود راحتی و آسایشی بدون خدا و حقیقت می طلبد و سرانجام در آتش هوس ها و لذت ها می سوزد.

توجه به حقیقتِ یگانه و وجود ازلی و ابدی به ویژه با دعا و مناجات و ارتباط عاشقانۀ با حق در همه امور، انسان را به اطمینان نفس و طراوت فطرت و دل می رساند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله به ابوذر سفارش می فرماید:

یا أَباذَرٍ! تَعَرَّفْ إِلَی اللّهِ فِی الرَّخاء یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّةِ. (1)

ای ابوذر! در هنگام آسایش خود را به خدا بشناسان تا در هنگام گرفتاری و بلا تو را بشناسد.

امام باقر علیه السلام در صفای باطنی هر لحظه دعای به سوی حق، پیوسته می فرمود:

ص:207


1- (1) - مکارم الأخلاق: 469، فصل 5؛ [1]بحار الأنوار: 89/74: باب 4، حدیث 3. [2]

یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یَکُونَ دُعاؤُهُ فِی الرَّخاءِ نَحْواً مِنْ دُعائِهِ فِی الشِّدَّةِ. (1)

سزاوار است که مؤمن در هنگام خوشی و آسایش به مانند زمان سختی و گرفتاری دعا کند.

حضرت حق تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود:

مرادر روزهای شادی و سرخوشی یاد کن تا من در روزهای درماندگی و سرافکندگی، دعایت را اجابت کنم. (2)امام صادق علیه السلام در باب پیش دستی در دعا کردن می فرماید:

إِنَّ الدُّعاءَ فِی الرَّخاءِ یَسْتَخْرِجُ الْحَوائِجَ فِی الْبَلاءِ. (3)

دعا در حال راحتی و آسودگی، نیازمندی های حال بلا را برآورده می سازد.

باید در هر حال صدای خوانندۀ حق برای خداوند آشنا باشد تا در وقت قبولی در را باز نماید.

امام سجّاد علیه السلام در مناجات خویش زمزمه می فرماید:

مرا از آنان قرار مده که خوشی سرمستشان می کند و بلا و گرفتاری از پایشان در می آورد. اینان فقط زمانی تو را می خوانند که گرفتار شوند و تنها هنگامی به یاد تو می افتند که به مصیبتی سخت گرفتار آیند در این هنگام در برابر تو به خاک می افتند و دست خواهش به سویت برمی دارند. (4)

ص:208


1- (1) - الکافی: 488/2، حدیث 1؛ [1]بحار الأنوار: 367/90، باب 24، حدیث 1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 37/14، باب 3، حدیث 15.
3- (3) - الکافی: 472/2، حدیث 3؛ [3]بحار الأنوار: 339/90، باب 20، حدیث 12. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 130/91، باب 32، حدیث 19.

ص:209

دعای 23 : عافیت و شکر بر آن

اشاره

«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَلْبِسْنِی عَافِیَتَکَ وَ جَلِّلْنِی عَافِیَتَکَ وَ حَصِّنِّی بِعَافِیَتِکَ وَ أَکْرِمْنِی بِعَافِیَتِکَ وَ أَغْنِنِی بِعَافِیَتِکَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَافِیَتِکَ وَ هَبْ لِی عَافِیَتَکَ وَ أَفْرِشْنِی عَافِیَتَکَ وَ أَصْلِحْ لِی عَافِیَتَکَ وَ لاَ تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَافِیَتِکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ «2»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَافِنِی عَافِیَةً کَافِیَةً شَافِیَةً عَالِیَةً نَامِیَةً عَافِیَةً تُوَلِّدُ فِی بَدَنِی الْعَافِیَةَ عَافِیَةَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ «3»وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالصِّحَّةِ وَ الْأَمْنِ وَ السَّلاَمَةِ فِی دِینِی وَ بَدَنِی وَ الْبَصِیرَةِ فِی قَلْبِی وَ النَّفَاذِ فِی أُمُورِی وَ الْخَشْیَةِ لَکَ وَ الْخَوْفِ مِنْکَ وَ الْقُوَّةِ عَلَی مَا أَمَرْتَنِی بِهِ مِنْ طَاعَتِکَ وَ الاِجْتِنَابِ لِمَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِکَ «4»اَللَّهُمَّ وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ وَ زِیَارَةِ قَبْرِ رَسُولِکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ رَحْمَتُکَ وَ بَرَکَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِهِ وَ آلِ رَسُولِکَ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ أَبَداً مَا أَبْقَیْتَنِی فِی عَامِی هَذَا وَ فِی کُلِّ عَامٍ وَ اجْعَلْ ذَلِکَ مَقْبُولاً مَشْکُوراً مَذْکُوراً لَدَیْکَ مَذْخُوراً عِنْدَکَ «5»وَ أَنْطِقْ بِحَمْدِکَ وَ شُکْرِکَ وَ ذِکْرِکَ وَ حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْکَ لِسَانِی وَ اشْرَحْ لِمَرَاشِدِ دِینِکَ قَلْبِی «6»وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ و الْعَامَّةِ وَ اللَّامَّةِ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ سُلْطَانٍ عَنِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ مُتْرَفٍ حَفِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ شَدِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَرِیفٍ وَ وَضِیعٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ قَرِیبٍ وَ بَعِیدٍ «7»وَ مِنْ شَرِّ

ص:210

ص:211

کُلِّ مَنْ نَصَبَ لِرَسُولِکَ وَ لِأَهْلِ بَیْتِهِ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّةٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ «8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ مَنْ أَرَادَنِی بِسُوءٍ فَاصْرِفْهُ عَنِّی وَ ادْحَرْ عَنِّی مَکْرَهُ وَ ادْرَأْ عَنِّی شَرَّهُ وَ رُدَّ کَیْدَهُ فِی نَحْرِهِ «9»وَ اجْعَلْ بَیْنَ یَدَیْهِ سُدّاً حَتَّی تُعْمِیَ عَنِّی بَصَرَهُ وَ تُصِمَّ عَنْ ذِکْرِی سَمْعَهُ وَ تُقْفِلَ دُونَ إِخْطَارِی قَلْبَهُ وَ تُخْرِسَ عَنِّی لِسَانَهُ وَ تَقْمَعَ رَأْسَهُ وَ تُذِلَّ عِزَّهُ وَ تَکْسُرَ جَبَرُوتَهُ وَ تُذِلَّ رَقَبَتَهُ وَ تَفْسَخَ کِبْرَهُ وَ تُؤْمِنَنِی مِنْ جَمِیعِ ضَرِّهِ وَ شَرِّهِ وَ غَمْزِهِ وَ هَمْزِهِ وَ لَمْزِهِ وَ حَسَدِهِ وَ عَدَاوَتِهِ وَ حَبَائِلِهِ وَ مَصَائِدِهِ وَ رَجِلِهِ وَ خَیْلِهِ إِنَّکَ عَزِیزٌ قَدِیرٌ.

ص:212

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَلْبِسْنِی عَافِیَتَکَ وَ جَلِّلْنِی عَافِیَتَکَ وَ حَصِّنّی بِعَافِیَتِکَ وَ أَکْرِمْنِی بِعَافِیَتِکَ وَ أَغْنِنِی بِعَافِیَتِکَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَافِیَتِکَ وَ هَبْ لِی عَافِیَتَکَ وَ أَفْرِشْنِی عَافِیَتَکَ وَ أَصْلِحْ لِی عَافِیَتَکَ وَ لاَ تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَافِیَتِکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ «2»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَافِنِی عَافِیَةً کَافِیَةً شَافِیَةً عَالِیَةً نَامِیَةً عَافِیَةً تُوَلِّدُ فِی بَدَنِی الْعَافِیَةَ عَافِیَةَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و عافیتت را بر من بپوشان، و سراپایم را به عافیتت فراگیر، و به عافیتت محفوظم دار، و به عافیتت گرامیم دار، و به عافیتت بی نیازم کن، و به عافیتت بر من صدقه ده، و عافیتت را به من ببخش، و عافیتت را بر من بگستران، و عافیتت را برایم شایسته گردان، و در دنیا و آخرت بین من و عافیتت جدایی مینداز.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا عافیت ده؛ عافیتی بی نیاز کننده، شفابخش، برتر، افزون شونده؛ عافیتی که در بدنم عافیت تولید کند، عافیت دنیا و آخرت.

تندرستی کامل در تمام شؤون مادی و معنوی

سلامتی ظاهر و باطن، و عافیت در دین و دنیا و آخرت در صورتی که به نحو

ص:213

صحیح از آن بهره برداری شود از اشرف و اجلّ و اعظم نعمت های حضرت حق به انسان است.

عافیت در تمام امور نعمتی زیبا و موهبتی بزرگ است که وجود مقدس حضرت محبوب به عبدش عنایت می فرماید:

اگر بدن علیل باشد، و زبان از گویائی و گوش از شنوائی، و چشم از بینایی و قدم از راه رفتن و دست از کار کردن محروم باشد، چگونه می توان کسب سعادت دنیا و آخرت کرد؟

اگر قلب از نظر اعتقادی مریض، و سینه دچار تنگی، و باطن گرفتار تاریکی، و روح دچار گرفتگی باشد، به چه صورت می توان به تأمین خیر دنیا و آخرت برخاست.

عافیت در روایات

امام علی علیه السلام می فرماید:

نَسْأَلُهُ الْمُعافاةَ فِی الاَدْیانِ کَما نَسْاَلُهُ المُعافاةَ فِی الْاَبْدانِ. (1)

از حضرت حق درخواست عافیت دردینمان می کنیم چنانچه درخواست سلامتی کامل در بدن هایمان می نمائیم.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اَلْعافِیَةُ نِعْمَةٌ خَفِیَّةٌ اذا وُجِدَتْ نُسِیَتْ، وَ اذا عُدِمَتْ ذُکِرَتْ. (2)

سلامتی و عافیت نعمت پنهانی است، قدرش بر همگان مجهول است، چون یافت شود فراموش گردد، و زمانی که از دست برود با آه و حسرت از آن یاد

ص:214


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 98. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 243/75، باب 23؛ [2] من لایحضره الفقیه: 406/4، حدیث 5878.

کنند.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْعافِیَةُ اهْنَأُ النِّعَمْ. (1)

سلامتی و تندرستی خوشگوارترین نعمت است.

اَلْعافِیَةُ افْضَلُ [

أَشْرَفُ ]

اللِّباسَیْنِ. (2)

تندرستی شریف ترین دو لباس است.

لا لِباسَ اجْمَلُ مِنَ الْعافِیَةِ. (3)

لباسی زیباتر از عافیت نیست.

اَیُّهَا النّاسُ سَلُوا اللّهَ الْیَقینَ، وَ ارْغَبُوا الَیْهِ فِی الْعافِیَةِ، فَاِنَّ اجَلَّ النِّعْمَةِ الْعافِیَةُ. (4)

ای مردم از حضرت حق طلب یقین کنید، و در تحقق عافیت به او رغبت نمایید که بزرگترین نعمت عافیت است.

اِنَّ الْعافِیَةَ فِی الدِّینِ وَ الدُّنْیا لَنِعْمَةٌ جَلیلَةٌ، وَ مَوْهِبَةٌ جَزیلَةٌ. (5)

به حقیقت که سلامتی دردین و دنیا، هر آینه نعمت با عظمت و موهبت بزرگی است.

بِالْعافِیَةِ تُوجَدُ لَذَّةُ الْحَیاةِ. (6)

با عافیت وتندرستی لذّت زندگی یافت می شود.

ص:215


1- (1) - عیون الحکم و المواعظ: 31.
2- (2) - غرر الحکم: 483، حدیث 11150. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 383/74، باب 15، حدیث 5؛ [2] من لایحضره الفقیه: 406/4، حدیث 5880.
4- (4) - بحار الأنوار: 176/67، باب 52، حدیث 33؛ [3]مستدرک الوسائل: 194/11، باب 7، حدیث 12723. [4]
5- (5) - غرر الحکم: 324، حدیث 7523. [5]
6- (6) - غرر الحکم: 483، حدیث 11155. [6]

اِنْ اتاکُمُ اللّهُ بِعافِیَةٍ فَاقْبَلُوا، وَ انِ ابْتُلیتُمْ فَاصْبِرُوا، فَاِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقینَ. (1)

اگر حضرت حق شما را عافیت داد از آن استقبال نمایید، و اگر به آزمایش و ابتلا و رنج و محنت دچار شدید استقامت ورزید که عاقبت خوش برای پرهیزکاران است.

کُلُّ نَعِیمٍ دُونَ الْجَنَّةِ فَهُوَ مَحْقُورٌ، وَ کُلُّ بَلاءٍ دُونَ النّارِ عافِیَةٌ. (2)

هر نعمت و عنایتی منهای بهشت کم و کوچک است، و هر بلائی منهای آتش جهنّم عافیت و سلامت است.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

لا نِعْمَةَ کَالْعافِیَةِ، وَ لاعافِیَةَ کَمُساعَدَةِ التَّوفِیقِ. (3)

هیچ نعمتی چون سلامت و عافیت نیست، و هیچ عافیتی مانند مساعدت نمودن توفیق با انسان نیست.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

اَلْعافِیَةُ عَشَرَةُ اجْزاءٍ، تِسْعَةٌ مِنْها فِی الصَّمْتِ الاّ بِذِکْرِ اللّهِ، وَ واحِدٌ فِی تَرْکِ مُجالَسَةِ السُّفَهاءِ. (4)

عافیت و سلامتی ده جزء است، نه جزء آن خاموشی است مگر ذکر خدا در میان باشد، و یک جزء دیگر آن ترک همنشینی با نادانان است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:216


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 97. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 384/74، باب 15، حدیث 5؛ [2]الأمالی، شیخ صدوق: 322، حدیث 8. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 165/75، باب 22، حدیث 1؛ [4] تحف العقول: 286.
4- (4) - مستدرک الوسائل: 337/8، باب 16، حدیث 9594. [5]

مَنْ صَلَّی عَلَیَّ مَرَّةً فَتَحَ اللّهُ عَلَیْهِ باباً مِنَ الْعافِیَةِ. (1)

هر کس بر من یک بار صلوات فرستد، خداوند دری از عافیت به روی او باز می کند.

سَمِعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله رَجُلاً یَقُولُ: اللَّهُمَّ انّی اسْألُکَ الصَّبْرَ، فَقالَ: سَأَلْتَ الْبَلاءَ فَاسْأَلْهُ الْعافِیَةَ. (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله شنید که مردی می گوید: خدایا از تو طلب صبر می کنم.

حضرت فرمود: از خدا بلا خواستی، طلب عافیت کن.

رسول خدا صلی الله علیه و آله بر مریضی وارد شد و از او احوال پرسید، عرضه داشت: نماز مغرب را خواندم و در نماز سوره قارعه را قرائت کردم سپس به حضرت حق عرضه داشتم:الهی اگر برای من نزد تو گناهی است و می خواهی مرا در آخرت به آن گناه عذاب کنی، آن را در دنیا مکافات کن، یا رسول اللّه این شدم که می بینید!

حضرت فرمود: درخواست بدی کردی، چرا این گونه دعا نکردی؟

رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ» (3)

پروردگارا ! به ما در دنیا نیکی و در آخرت هم نیکی عطا کن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار .

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

ما سُئِلَ اللّهُ شَیْئاً احَبَّ الَیْهِ مِنْ انْ یُسْأَلَ الْعافِیَةَ. (4)

درخواستی از حضرت حق محبوب تر از درخواست عافیت از او نشده است.

ص:217


1- (1) - بحار الأنوار: 63/91، باب 29، حدیث 52؛ [1]مستدرک الوسائل: 333/5، باب 31، حدیث 6021. [2]
2- (2) - معانی الاخبار: 230، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 172/78، باب 1، حدیث 7. [3]
3- (3) - بقره (2) : 201. [4]
4- (4) - کنز العمال: 64/2، حدیث 3130؛ ریاض السالکین: 150/7.

مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول اللّه چه دعائی برتر است؟ فرمود: درخواست عفو و عافیت در دین و دنیا و آخرت از خدا، فردا آمد همان سؤال را کرد و همان جواب را شنید، روز سوم آمد همان را پرسید و همان را شنید روز چهارم آمد عرضه داشت: چه درخواستی از حق از همه درخواست ها برتر است؟ حضرت فرمود: از خدا عفو و عافیت در دنیا و آخرت بخواه که اگر این دو در دنیا به تو عطا شود، سپس در آخرت هم از آن نصیب ببری به رستگاری و فلاح رسیده ای.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

سَلُوا اللّهَ الْمُعافاةَ فَاِنَّهُ لَمْ یُؤْتَ احَدٌ بَعْدَ الْیَقِینِ خَیْراً مِنَ الْمُعافاةِ. (1)

از خداوند درخواست عافیت کنید، به حقیقت که احدی را بعد از یقین به حقایق، بهتر از عافیت عنایت نکرده اند.

امیر المؤمنین علیه السلام به فرزندش حضرت مجتبی علیه السلام این دعا را تعلیم داد:

لا تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْعافِیَةِ ابَداً ما ابْقَیْتَنی. (2)

خداوندا! بین من و عافیت، تا هستم جدائی مینداز.

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به پیشگاه حق عرضه می داشت:

اَللَّهُمَّ انِّی اسْأَلُکَ الْعَافِیَةَ، وَ اسْأَلُکَ جَمیلَ الْعافِیَةِ، وَ اسْأَلُکَ شُکْرَ الْعافِیَةِ، وَ اسْأَلُکَ شُکْرَ شُکْرِ الْعافِیَةِ. (3)

خداوندا از تو درخواست عافیت می کنم و عافیت زیبا می خواهم و توفیق شکر بر عافیت و شکر بر شکر عافیت می طلبم.

ص:218


1- (1) - السنن الکبری، نسائی: 221/6، حدیث 10718؛ [1] مسند ابی یعلی: 113/1، حدیث 124.
2- (2) - بحار الأنوار: 191/91، باب 35، حدیث 4؛ [2]مهج الدّعوات: 145. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 362/92، باب 129، حدیث 20؛ [4] الدّعوات: 84، حدیث 211.

رسول خدا صلی الله علیه و آله دعا می کرد:

اَسْأَلُکَ تَمامَ الْعافِیَةِ.ثُمَّ قالَ: تَمامُ الْعافِیَةِ: الْفُوْزُ بِالْجَنَّةِ، وَ النَّجاةُ مِنَ النّارِ. (1)

الهی از تو تمام عافیت را می خواهم، سپس فرمود: تمام عافیت رستگاری به بهشت ونجات از آتش جهنم است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: برای ابوذر دعائی بود که در آسمان معروف بود:

اَللَّهُمَّ انّی اسْأَلُکَ الْایْمانَ بِکَ، وَ التَّصْدِیقَ بِنَبِیِّکَ، وَ الْعافِیَةَ مِنْ جَمیعِ الْبَلاءِ، وَ الشُّکْرَ عَلَی الْعافِیَةِ، وَ الْغِنی عَنْ شِرار النّاسِ. (2)

الهی از تو طلب ایمان به تو، و تصدیق به پیغمبرت، و عافیت از تمام بلاها، و شکر بر عافیت، و بی نیازی از شرار خلق، می کنم.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

اِنَّ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ ضَنائِنَ یَضَنُّ بِهِمْ عَنِ الْبَلاءِ فَیُحْییهِمْ فِی عافِیَةٍ، وَ یَرْزُقُهُمْ فِی عافِیَةٍ، وَ یُمیتُهُمْ فِی عافِیَةٍ، وَ یَبْعَثُهُمْ فِی عافِیَةٍ، وَ یُسْکِنُهُمْ الْجَنَّةَ فِی عافِیَةٍ. (3)

برای خداوند بندگان باارزش و خاصی است که آنان را از بلا حفظ می کند، آنان را در عافیت و سلامت همه جانبه زنده می کند، و در عافیت روزی می دهد، و در عافیت می میراند، و در عافیت وارد قیامت می کند، و در عافیت در بهشت مسکن می دهد.

ص:219


1- (1) - بحار الأنوار: 362/92، باب 129، ذیل حدیث 20؛ [1] الدّعوات: 84، حدیث 212.
2- (2) - بحار الأنوار: 407/22، باب 12، حدیث 23. [2]
3- (3) - الکافی: 262/2، حدیث 1؛ [3]المؤمن: 21، باب شدة ابتلاء المؤمن. [4]

تویی جان و تویی جانانۀ دل تویی ساکن میان خانۀ دل

منوّر باشد ای ساقی مدامم ز عکس طلعت پیمانۀ دل

دمی از غلغل مینای وصلت تهی هرگز نشد خمخانۀ دل

چنان شمع رخت در دل بر افروخت شده پابوس تو پروانۀ دل

خیال گنج مهر جانفزایت گرفته سربسر ویرانۀ دل

شده در گلشن تن مرغ جان را خط و خال تو دام و دانۀ دل

مرا نور علی چون مهر گردون شده روشن به بام خانۀ دل

(نورعلی شاه اصفهانی)

در هر صورت اگر از نعمت عافیت و سلامت چه در بدن، چه در عقل، چه در امور مادی و معیشت دنیایی برخوردارید، قدر آن را بدانید، و آن را یک فرصت بی نظیر الهی ببینید و از این فرصت و مهلت برای تأمین سعادت دو سرا بهره بگیرید، و اگر از عافیت کم دارید از حضرت حق تمام عافیت را بخواهید که او از عنایت و لطف به شما بخل نمی ورزد.

ص:220

[«3»وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالصِّحَّةِ وَ الْأَمْنِ وَ السَّلاَمَةِ فِی دِینِی وَ بَدَنِی وَ الْبَصِیرَةِ فِی قَلْبِی وَ النَّفَاذِ فِی أُمُورِی وَ الْخَشْیَةِ لَکَ وَ الْخَوْفِ مِنْکَ وَ الْقُوَّةِ عَلَی مَا أَمَرْتَنِی بِهِ مِنْ طَاعَتِکَ وَ الاِجْتِنَابِ لِمَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِکَ]

و بر من منّت گذار، به تندرستی و امنیّت و سلامت در دین و بدنم و بینایی در دلم، و قاطعیت در امورم، و هراس برایت، و بیم از حضرتت، و توان و نیرو بر آنچه از طاعتت به من فرمان دادی، و دوری از نافرمانیت نسبت به آنچه مرا از آن برحذر داشتی.

امنیّت و سلامتی در دین و بدن

امنیّت روانی و جسمی انسان در گرو سلامتی در دین است؛ زیرا باورها و اعتقادات سالم و عمیق برگرفته از دریافت معارف حقیقی، سبب آرامش و ایمنی روحی و بدنی می شود. چنانچه بشر گرایش های دینی را در درجۀ نخست همۀ امور خویش قرار دهد خود و خانواده و جامعه را بیمه کرده است و به نفس و بدن خود اجازۀ هر گونه بداندیشی و دست درازی به حقوق دیگران را نمی دهد، پس همه آفرینش از وجود او در امان هستند.

امیرمؤمنان و امام متقیان علی علیه السلام در ارتباط دین با امنیّت می فرماید:

إِنِّی إِذا اسْتَحْکَمْتُ فِی الرَّجُلِ خَصْلَةً مِنْ خِصالِ الْخَیْرِ احْتَمَلْتُهُ لَها وَ

ص:221

اغْتَفَرْتُ لَهُ فَقْدَ ما سِواها وَ لااَغْتَفِرُ لَهُ فَقْدَ عَقْلٍ وَ لا عَدَمَ دِینٍ، لِأَنَّ مُفارَقَةَ الدِّینِ مُفارَقَةُ الْأَمْنِ وَ لاتَهْنَأُ حَیاةٌ مَعَ مَخافَةٍ، وَ عَدَمُ الْعَقْلِ عَدَمُ الْحَیاةِ وَ لاتُعاشِرِ الْأَمْواتَ. (1)

هر گاه در کسی خصلتی از خصلت های خوب را استوار دیدم او را به سبب داشتن آن تحمل می کنم و بی بهره گیش از دیگر ویژگی های نیک را نادیده می گیرم. اما نادانی و بی دینی او را نمی توانم ببخشم؛ زیرا جدایی از دین، جدا شدن از امنیّت است و زندگی همراه با ترس گوارا نیست، نابخردی نیز مردن است و با مردگان کسی معاشرت نمی کند.

بنابراین فرمایش حضرت، پایداری امنیّت با دینداری گره خورده است و هر جا اصل دین یا آموزه های دینی در ملّتی نباشد یا کمرنگ شده باشد، امنیّت روانی و اجتماعی از بین رفته است و سلامت جامعه به خطر افتاده است. به این خاطر می بینید که شیطان و مستکبران برای سلطه پذیر کردن ملت ها به اصل دین و کانون اعتقادات مردم حمله می برند و در فرهنگ اصیل و سنتی آنان نفوذ می کنند که در صورت سکوت عالمان دینی نتیجه این می شود که پس از تضعیف اعتقادات ملی و دینی، در زیر امواج آسمانی و زمینی به ذلّت کشیده شده و در وضعیت ناگوار امنیتی، به تلخ ترین حال، روزگار سپری می کنند؛ زیرا امنیّت و غیرت که لازمۀ دینداری است از جامعه رخت بربسته و ترس و وحشتِ پوچی، سراسر وجودشان را فرا گرفته و حق را فراموش کرده اند.

از این رو امام صادق علیه السلام از فایده های دین داری می فرماید:

آدم دیندار می اندیشد و در نتیجه آرامش بر جان او چیره می شود. کرنش و فروتنی می کند و قناعت می ورزد و به سبب آن از مردم بی نیاز می شود و به

ص:222


1- (1) - غرر الحکم: 86، حدیث 1426. [1]

آنچه به او داده می شود خشنود است، گوشه تنهایی را می گزیند و از دوستان بی نیاز می گردد. قید شهوت ها و خواهش های نفس را می زند پس آزاد می شود، دنیا را کنار می گذارد و در نتیجه از بدی ها و گزندهای آن خود را حفظ می کند، حسادت را دور می افکند پس دوستی و محبت آشکار می شود، مردم را نمی ترساند و از آنان هم نمی ترسد. به آنان تجاوز نمی کند، بنابراین از گزندشان در امان است. به هیچ چیز دل نمی بندد و در نتیجه، به رستگاری و کمال فضیلت دست می یابد. عافیت را به دیدۀ بصیرت می بیند و از این رو از پشیمانی در امان است. (1)کسانی که دین و دستورهای قرآن را به بازیچه می گیرند در حقیقت اهداف خلقت بشر و کمال جویی را نادیده می گیرند، اینان از سلامت عقلی و روانی بی بهره اند و سخت ترین مجازات پروردگار، فراموشی آنان است. یعنی توجه به حال و مقام آنها نمی شود.

خداوند متعال در وصف آنان می فرماید:

الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَیهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَآءَ یَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا کَانُواْ بَِایَتِنَا یَجْحَدُونَ» (2)

آنان که دینشان را سرگرمی و بازی گرفتند و زندگی دنیا آنان را فریفت ، پس ما امروز از یاد می بریمشان ، همان گونه که آنان دیدار امروزشان را از یاد بردند وهمواره آیات ما را انکار می کردند .

دین را لقله زبان قرار دادن همان می شود که در دفاع از دین و فرهنگ اسلامی سنگرهای مبارزه خالی می ماند، بیشتر مردم در آسایش و راحتی ها، بسیار به

ص:223


1- (1) - بحار الأنوار: 53/2، باب 11، حدیث 23؛ الأمالی، شیخ مفید: 52، حدیث 14. [1]
2- (2) - أعراف (7) : 51. [2]

دین داری و آداب و رسوم مذهبی علاقه نشان می دهند امّا همین که دشمنی با ابزار فتنه و فساد در بین آنان رسوخ می کند از سلامت دین و جسم غافل شده و در زمرۀ پیروان او قرار می گیرند، از آن جا که باطل دارای رنگ و زیور جذاب و شیرین است به دام شیطانی آنها می افتند و همۀ ارزش ها و اصالت های قومی و مذهبی خود را به باد فنا می دهند.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در بیان سلامت قلب که ارزش حقیقی در دین مداری است می فرماید:

إِنَّ اللّهَ تَعالی لایَنْظُرْ إِلی احْسابِکُمْ وَ لا إِلی انْسابِکُمْ وَ لا إِلی اجْسامِکُمْ وَ لا إِلی امْوالِکُمْ وَلکِنْ یَنْظُرُ إِلی قُلُوبِکُمْ، فَمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ صالِحٌ تَحَنَّنَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ إِنَّما أَنْتُمْ بَنُو آدَمَ وَ احَبَّکُم الَیهِ أَتْقاکُمْ. (1)

خداوند به موقعیت خانوادگی و قبیله ای و بدنی و مالی نظر نمی افکند، بلکه به دل هایتان نگاه می کند. هر کسی که قلبی شایسته دارد خداوند به او لطف و مهربانی می کند؛ شما همگی فرزندان آدمید؛ محبوب ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.

دل های پاک نهاد و پرهیزگار جایگاه و پایگاه آیین حق و حقیقت ایمان و اسلام است و آنان که از حقایق فطری و دینی فاصله می گیرند، در دنیا و آخرت در ذلّت ها و کیفرها جاودانه می مانند.

ص:224


1- (1) - کنز العمال: 421/3، حدیث 7258؛ تفسیر القرطبی: 342/16، [1]ذیل آیۀ 13 سورۀ حجرات. [2]

[«4»اَللَّهُمَّ وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ وَ زِیَارَةِ قَبْرِ رَسُولِکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ رَحْمَتُکَ وَ بَرَکَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِهِ وَ آلِ رَسُولِکَ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ أَبَداً مَا أَبْقَیْتَنِی فِی عَامِی هَذَا وَ فِی کُلِّ عَامٍ وَ اجْعَلْ ذَلِکَ مَقْبُولاً مَشْکُوراً مَذْکُوراً لَدَیْکَ مَذْخُوراً عِنْدَکَ]

خدایا! بر من منت گذار به حجّ و عمره، و زیارت قبر رسولت که درود و رحمت و برکاتت بر او و بر آل او باد، و بر زیارت قبور اهل بیت رسولت علیهم السلام ، همیشه تا وقتی که مرا زنده بداری، در امسالم و همه سال و آن زیارت را مقبول و پسندیده و منظور نظر پیشگاهت، و اندوخته ای برایم نزد خود قرار ده.

حج و عمره

اشاره

مناسک حج بنا به فرمودۀ قرآن مجید و روایات، سلسله برنامه های ظاهری و باطنی بسیار مهمی است که به وسیلۀ حضرت ابراهیم علیه السلام جهت تأمین فلاح و رستگاری مردم مؤمن و بلکه همه انسان ها به اذن پروردگار عالم اعلام شد.

حج تا زمانی که ابراهیم و پیامبر عزیز اسلام حیات ظاهری داشتند، نتیجه و محصولش شکستن بت های درون و برون، و ایجاد میدان منافع برای مردم بود.

پس از ابراهیم در مناسک حج تحوّلاتی شیطانی ایجاد شد، و خانۀ توحید دست خوش بندهای گران شرک، و اسیر شدن انسان به بند هوا و هوس گشت.

و پس از این که رسول اسلام مناسک را به وضع زمان ابراهیم برگرداند، و خانه را

ص:225

محل امن و هدایت و فروغ آزادی از شیاطین ظاهری و باطنی نمود، و می رفت که جهانیان از بند بت های درونی و برونی نجات پیدا کنند، مکتب سقیفه و مدرسه خلفای اموی و عباسی دو مرتبه مناسک را به عصر جاهلیت برگرداند، و دوباره مسئلۀ حج تبدیل به یک مسئلۀ بی روح و بدون نتیجه شد.

حج گرفتار اشراف سلطه گران و سردمداران کفر و شرک است که بر تمام برنامه های حج مسلاطّند.

اکنون دستور حضرت حق به ابراهیم تحقق یافته، و با تکیه به مناسک ابراهیمی، جهان اسلام از این همه بلا و گرفتاری نجات یابد.

وَ عَهِدْنا الی ابْراهِیمَ وَ اسْماعیلَ انْ طَهِّرا بَیتِیَ لِلطّائِفِینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» (1)

و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه ام را برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع کنندگان وسجده گذاران [ از هر آلودگی ظاهری و باطنی ] پاکیزه کنید .

ارزش حج در روایات

ثوابی که در روایات اهل بیت علیهم السلام برای حج بیان شده ناظر به حج ابراهیمی است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَلْحَجُّ افْضَلُ مِنْ عِتْقِ عَشْرِ رَقَباتٍ حَتّی عَدَّ سَبْعینَ رَقَبَةً ، وَ الطَّوافُ وَرَکْعَتاهُ افْضَلُ مِنْ عِتْقِ رَقَبَةٍ. (2)

ص:226


1- (1) - بقره (2) : 125. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 3/96، باب 2، حدیث 2؛ [2]ثواب الاعمال: 48، [3] ثواب الحج و العمره.

حج بهتر از آزاد کردن ده بنده است، حتی هفتاد بنده، و طواف و دو رکعت نمازش بهتر از آزاد کردن یک بنده در راه خداست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردی از انصار فرمود:

نزد من آمده ای تا از حج و عمره خود و ثواب بر آن بپرسی؟ آگاه باش وقتی قصد حج کردی و سوار بر مرکبت شدی به هر قدمی که بر می داری و زمین می گذاری حسنه ای در نامۀ عملت ثبت می شود، و سیّئه ای از پرونده ات محو می گردد.

وقتی هفت طواف را انجام دادی برای تو نزد خداوند عهد و ذکری است که دیگر پروردگار مهربان حیا می کند تو را دچار عذاب کند. و چون دو رکعت نماز نزد مقام بجا آوردی به هر رکعت هزار رکعت نماز مقبول در نامه ات ثبت می شود.

چون هفت شوط سعی بین صفا و مروه را بجا آوری، ثوابش مانند حج کسی است که پیاده از خانه اش به حج رفته و مثل اجر کسی است که هفتاد بنده در راه خدا آزاد کند.

چون به عرفات وقوف کنی تا غروب آفتاب، اگر گناهانت به اندازۀ یک تپه ریگ و کف دریا باشد هر آینه خداوند آنها را مورد مغفرت قرار می دهد.

چون رمی جمره نمودی به هر سنگی تا آخر عمرت ده حسنه نوشته می شود.

و هنگامی که قربانی کردی به هر قطره خونش تا پایان عمرت به طور مرتب حسنه نوشته می شود.

و چون آخرین طواف را انجام دادی و دو رکعت نمازش را خواندی، ملک کریم بر شانه ات می زند سپس می گوید: آنچه بود آمرزیده شد، و تا صد و بیست روز عملت را از سر بگیر. (1)معاویة بن عمار می گوید از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: از کسی که مستطیع

ص:227


1- (1) - بحار الأنوار: 4/96، باب 2، حدیث 3؛ من لایحضره الفقیه: 202/2، حدیث 2138.

بوده و حج بجا نیاورده؟ فرمود: او مصداق این آیه است:

وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ اعْمی» (1)

و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم .

گفتم: سبحان اللّه! کور وارد محشر می شود؟ فرمود: آری، کوری که از دیدن راه بهشت محروم است. (2)حضرت باقر از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند: برای حاجی یکی از سه بهره است: یا به او می گویند: گذشته و آینده ات بخشیده شد، یا می گویند: گذشته ات آمرزیده شد عمل را از سر بگیر، یا می گویند: اهل و فرزندت را پس از بازگشت سالم و صحیح می بینی. (3)امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

نَفَقَةُ دِرْهَمٍ فِی الْحَجِّ تَعْدِلُ الْفَ دِرْهَمٍ. (4)

یک درهم خرج در راه حج معادل هزار درهم است.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

لایَزالُ عَلَی الْحاجِّ نُورُ الْحَجِّ ما لَمْ یُذْنِبْ. (5)

نور حج پیوسته با حاجی است به شرطی که مرتکب گناه نشود.

حضرت رضا علیه السلام می فرماید:

اِعْلَمْ یَرْحَمُکَ اللّهُ انَّ الْحَجَّ فَریضَةٌ مِنْ فَرائِضِ اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ اللاّزِمَةُ

ص:228


1- (1) - طه (20) : 124. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 6/96، باب 2، حدیث 6؛ تهذیب الاحکام: 18/5، حدیث 5.
3- (3) - بحار الأنوار: 6/96، باب 2، حدیث 9؛ قرب الاسناد: 51.
4- (4) - بحار الأنوار: 8/96، باب 2، حدیث 16؛ [2]وسائل الشیعة: 289/5، باب 63، حدیث 6571. [3]
5- (5) - بحار الأنوار: 10/96، باب 2، حدیث 27؛ [4]المحاسن: 71/1، باب 117، حدیث 143. [5]

الْواجِبَةُ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلاً، وَ قَدْ وَجَبَ فِی طُولِ الْعُمْرِ مَرَّةً واحِدَةً. وَ وُعِدَ عَلَیْها مِنَ الثَّوابِ الْجَنَّةَ وَ الْعَفْوَ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ سَمّی تارِکَهُ کافِراً، وَ تُوُعِّدَ عَلی تارِکِهِ بِالنّارِ، فَنَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ النّارَ. (1)

بدان! خدا تو را رحمت کند که حج واجبی از واجبات خداوند جلّ و عزّ است، امری لازم است بر آن که استطاعت دارد، در تمام عمر یک بار واجب شده، و ثوابی که به آن وعده داده شده بهشت و عفو از گناهان است، و به تارک آن وعدۀ آتش داده اند، پس پناه به خدا از آتش قیامت.

ثواب حج و عقاب تارک این فریضۀ عظیم الهی را در کتابهای بسیار مهم «الکافی»، «وسائل الشیعة»، «بحار الأنوار» و «الوافی» ببینید. (2)

زیارت رسول خدا صلی الله علیه و آله

حق رسول خدا بر امت و بلکه بر تمام انسان های عصر نبوت تا صبح قیامت حق عظیمی است که ممکن نیست کسی بتواند به نحو کامل از ادای آن حق برآید! وجود مقدس او با تحمل انواع مشقات و آزارها و شکنجه های بدنی و روحی، تمام توان خود را برای هدایت انسان به سوی کمالات و حقایق به کار گرفت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ زیارت قبرش می فرماید:

هر کس به حج خانۀ خدا آید و قبر مرا در مدینه زیارت نکند، روز قیامت از او دوری می کنم، و هر که به زیارتم آید شفاعتم بر او واجب می گردد، و هر که شفاعتم براو واجب شود، بهشت برای او حتمی است. (3)

ص:229


1- (1) - بحار الأنوار: 11/96، باب 2، حدیث 31؛ [1]مستدرک الوسائل: 14/8، باب 3، حدیث 8938. [2]
2- (2) - اسرار و حقایق و واقعیت های معنوی حج را به طور مفصّل در جلد هفتم عرفان اسلامی آورده ام، می توانید به آن جا مراجعه کنید.
3- (3) - الکافی: 548/4، حدیث 5؛ [3] من لایحضره الفقیه: 565/2، حدیث 3157؛ وسائل الشیعة: 333/14، باب 3، حدیث 19337.

حضرت سیدالشهداء علیه السلام از جدّ بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید: ای پدر! برای کسی که تو را زیارت کند چه خواهد بود؟ فرمود:

پسرم! هر که مرا در حال حیات یا پس از مرگ زیارت کند، یا پدرت یا برادرت، یا تو را زیارت نماید، حقی است بر من که روز قیامت او را زیارت نمایم و از گناهانش او را برهانم. (1)

ص:230


1- (1) - بحار الأنوار: 373/96، باب 65، حدیث 8؛ [1] من لایحضره الفقیه: 577/2، حدیث 3159؛ تهذیب الاحکام: 4/6، باب 2، حدیث 7.

[«5»وَ أَنْطِقْ بِحَمْدِکَ وَ شُکْرِکَ وَ ذِکْرِکَ وَ حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْکَ لِسَانِی وَ اشْرَحْ لِمَرَاشِدِ دِینِکَ قَلْبِی «6»وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ و الْعَامَّةِ وَ اللَّامَّةِ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ سُلْطَانٍ عَنِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ مُتْرَفٍ حَفِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ شَدِیدٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَرِیفٍ وَ وَضِیعٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ قَرِیبٍ وَ بَعِیدٍ «7»وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ مَنْ نَصَبَ لِرَسُولِکَ وَ لِأَهْلِ بَیْتِهِ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّةٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ]

و زبانم را به سپاس و شکر و ذکر و ستایش نیک، نسبت به حضرتت گویا کن، و دلم را برای راههای مستقیم دینت گشاده فرما، و مرا و فرزندانم را پناه ده از شیطان رانده شده، و از شرّ جانوران زهردار، و حیوانات بدون زهر، و سایر جانداران، و مردم چشم شور، و از شر هر شیطان سرکش، و شر هر پادشاه ستمگر، و شر هر خوش گذران نازپرورده، و شر هر ناتوان و قوی، و شرّ هر عالی مقام و فرومایه، و شر هر کوچک و بزرگ، و شر هر دور و نزدیک، و از شرّ هر جن و انس که در برابر پیامبرت و اهل بیتش، جنگی را برپا کرد، و از شر هر جنبنده ای که تو زمام اختیارش را به دست داری. همانا تو بر راه راستی.

ص:231

امنیّت در برابر شرارت شیاطین جنّی و انسی

با بررسی آیات و روایات معلوم می شود که نقش شیطان در تکامل انسان بسیار کارساز بوده است. اگر اندکی اندیشه شود روشن می گردد که وجود این دشمن شرور، کمکی به پیشرفت و رشد بشر است. و بخش زیادی از موفقیت های آدمی مدیون شرارت ها و فتنه های شیطانی اوست و این ترجمانِ همان جملۀ معروف است که می گوید:

«عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.»

هر چند شیطان وظیفه خود می داند که بندگان خدا را گمراه سازد و با ابزار و ترفندهای گوناگون، بشر را از سوی حق به بیراهه بکشاند ولی در عین حال شیطنت او نه تنها زیانی به بندگان حق جو نمی رساند بلکه نردبان ترقی آنهاست.

خداوند در پاسخ پرسشی از سوی شیطان که پرسید: پروردگارا! اگر می دانستی که من موجود شروری هستم چرا مرا آفریدی؟ حضرت حق فرمود: آیا قبول داری که من قادر حکیم هستم. او گفت: بلی. فرمود: همین بس است.

یعنی تو نمی دانی چه هستی، ولی من دانای مطلق بر اساس حکمت کار می کنم.

بنابراین اگر موجودی نداند که حکمت وجودی او چیست، اما باید بپذیرد که وجود او در نظام آفرینش نقش کلیدی یا کمالی دارد.

دانشمندان امروز دربارۀ فلسفۀ وجود میکرب های مزاحم بدن می نویسند:

اگر آنها نبودند سلول های بدن انسان در یک حالت سستی و فرسودگی می ماندند و رشد و نمو بدن انسان ها از هشتاد سانتیمتر تجاوز نمی کرد و به صورت آدم کوتوله باقی می ماندند. به این ترتیب رشد جسمی و فکری بشر تا امروز مرهون مزاحمت میکرب ها و مشکلات مادی است.

پس جای تعجب نیست که بندگان بزرگ خدا با مبارزۀ پی گیر و اطاعت حق در برابر شیطان، روز به روز نیکوتر و نیرومندتر شوند.

ص:232

امام صادق علیه السلام دربارۀ حکمت دیگر خداوند در میدان دادن به شیطان می فرماید:

أَمَرَ اللّهُ إِبْلیسَ بِالسُّجُودِ لِآدَمَ، فَقالَ: یا رَبِّ وَ عِزَّتِکَ إِنْ أَعْفَیْتَنی مِنَ السُّجُودِ لِآدَمَ لَأَعْبُدَنَّکَ عِبادَةً ما عَبَدَکَ أَحَدٌ قَطُّ مِثْلَها، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ:

إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أُطاعَ مِنْ حَیْثُ اریدُ. (1)

خداوند به ابلیس دستور داد بر آدم سجده کند. او گفت: پروردگارا! سوگند به عزتت که اگر مرا از سجده بر آدم معاف داری، تو را چنان پرستشی کنم که هرگز کسی مانند آن تو را نپرستیده باشد. خداوند با عظمت فرمود: من دوست دارم آن گونه که خودم می خواهم اطاعت شوم.

بنابر آن سوگندی که ابلیس در ابتدای خلقت آدم یاد کرده که همه بندگان را به هر وسیله و شیوه ای فریب می دهد و تمام نیرو و امکانات خود و یارانش را در راه نیت پلیدش به کار می برد، هیچ گونه امنیّت و اطمینانی برای مصونیت باقی نمی ماند. به ویژه که انبیا و اولیای الهی هم درگیر نقشه ها و وسوسه های او بوده اند و حتّی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هم با استغفار بسیار و دوری از لذّت ها و تحمل سختی های دنیا به درگاه حق تعالی پناه می برد، ولی بندگان مخلص که مراقب نفس و هوس های او هستند در تله زینوری او و سپاهیانش نمی افتند؛ زیرا خداوند متعال سلطۀ همه جانبه برای شیطان را مقدّر نکرده است و تنها زمینه سازی و راهنمایی بر رفتار آدمی را فراهم می سازد و در کنار آن گذرگاه های گریزی مانند تقوا، توبه، استغفار، دعا، مناجات، روزه رمضان و... را باز گذاشته است که بندگان همیشه اسیر شیطان نباشند.

خداوند اگر چه شیطان را در انجام وسوسه هایش آزاد گذاشت، ولی انسان را در برابر او بی دفاع قرار نداده است، بلکه چندین سرمایه و سنگر محکم و دژ امنی در

ص:233


1- (1) - بحار الأنوار: 250/60، باب 3، حدیث 110؛ [1]تفسیر العیاشی: 328/2، حدیث 37. [2]

وجود او قرار داده است:

1- نیروی عقل و اندیشه به او بخشیده که می تواند سد نیرومندی در مقابل وسوسه های شیطان به وجود آورد. اگر عقل به یاری وحی بر کشور جان حکومت کند نیروهای رحمانی را به کار می گمارد و همه چیز را به خوبی اداره می کند. در حکومت عقل، غرایز بشر فروگذار نمی شود بلکه سهم هر یک از خواسته ها و نیازهای او عادلانه تقسیم می شوند. و آتشفشان نفس امّاره مهار می شود و دشمن آرام می گیرد. اگر عقل بر شهوات چیره شود جان و جسم در تعادل طبیعی حرکت می کنند و چنانچه هوس ها بر عقل پیروز شوند نعمت بزرگ الهی در نهاد انسان خفه شده و نورانیّت برتری او به تاریکی می رود.

2- فطرت پاک و عشق به تکامل را درون انسان به عنوان عامل سعادت قرار داده است. این فطرت توحیدی با شناخت و گرایش به حق، جایگاه اصلی هدایت انسان است. ما در سرشت خویش پروردگار و نظام هستی را با بینش شهودی و گرایش آگاهانه می یابیم و این بینانی اصیل و واقعی و سرمایۀ گران بهایی از جانب پروردگار حکیم است که به جان ما اهدا نموده است. برماست که نگذاریم با غفلت ها و آلودگی ها و غلبۀ شیاطین راه تکامل بسته شود.

3- فرشتگان الهام بخش نیکی ها در وقت هجوم شیطان ها به یاری انسان می آیند و برای تقویت روحیۀ او انواع بشارت ها و دلگرمی ها را به او الهام می کنند. یاری فرشتگان در بسیاری از صحنه های پیکار نفس، مانند بیدار کردن نفس لَوّامه (سرزنش گر) و نفس مُلهِمه (الهام گر) و تحریک نیروهای فوق احساس در سطحی برتر برای درک پیام های وحی و شناخت راه از بیراهه، مانند باز شدن چشم دل برای دیدن حقیقت و گوش جان برای شنیدن کلام حق و دریچۀ عقل برای درک آیات هستی، نجات بخش انسان است.

از سوی دیگر در روایات ما محورهایی که امنیّت بشر را در برابر شرارت شیطان

ص:234

به خطر می اندازد و او را گرفتار شدید می کند، چنین برشمرده اند.

در این زمینه امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْفِتَنُ ثَلاثٌ: حُبُّ النِّساءِ وَ هُوَ سَیْفُ الشَّیْطانِ وَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ هُوَ فَخُّ الشَّیْطانِ، وَ حُبُّ الدِّینارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ هُوَ سَهْمُ الشَّیْطانِ، فَمَنْ احَبَّ النِّساءَ لَمْ یَنْتَفِعْ بِعَیْشِهِ وَ مَنْ أَحَبَّ الأَشْرِبَةَ حَرُمَتْ عَلَیْهِ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَحَبَّ الدِّینارَ وَ الدِّرْهَمَ فَهُوَ عَبْدُ الدُّنْیا.

وَ قالَ عِیسَی بْنُ مَرْیَمَ علیه السلام : الدِّینارُ داءُ الدِّینِ وَ العالِمُ طَبیبُ الدِّینِ فَاِذا رَأَیْتُمُ الطَّبیبَ یَجُرُّ الدّاءَ إِلی نَفْسِهِ فَاتَّهِمُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ غَیْرُ ناصِحٍ لِغَیْرِهِ. (1)

عامل گمراه کننده سه تاست:

افراط در محبت به زن که شمشیر شیطان است؛ شرابخواری که دام شیطان است؛ و عشق به درهم و دینار که تیر شیطان است. پس هر که زنان را بیش از اندازه دوست داشته باشد؛ از زندگی خود سود نمی برد، و هر که شراب را دوست داشته باشد، بهشت بر وی حرام است و هر که دینار و درهم را دوست داشته باشد، دنیا را پرستش کرده است.

حضرت عیسی علیه السلام فرمود:

دینار بیماری دین است و دانشمند دینی طبیب دین است؛ پس هر گاه طبیبی را دیدید که مرض را به طرف خود می کشاند، او را متهم کنید و بدانید که او نمی تواند، نصیحت کنندۀ دیگران باشد.

ص:235


1- (1) - بحار الأنوار: 140/70، باب 123، حدیث 12؛ [1] الخصال: 113/1، حدیث 91.

[«8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ مَنْ أَرَادَنِی بِسُوءٍ فَاصْرِفْهُ عَنِّی وَ ادْحَرْ عَنِّی مَکْرَهُ وَ ادْرَأْ عَنِّی شَرَّهُ وَ رُدَّ کَیْدَهُ فِی نَحْرِهِ «9»وَ اجْعَلْ بَیْنَ یَدَیْهِ سُدّاً حَتَّی تُعْمِیَ عَنِّی بَصَرَهُ وَ تُصِمَّ عَنْ ذِکْرِی سَمْعَهُ وَ تُقْفِلَ دُونَ إِخْطَارِی قَلْبَهُ وَ تُخْرِسَ عَنِّی لِسَانَهُ وَ تَقْمَعَ رَأْسَهُ وَ تُذِلَّ عِزَّهُ وَ تَکْسُرَ جَبَرُوتَهُ وَ تُذِلَّ رَقَبَتَهُ وَ تَفْسَخَ کِبْرَهُ وَ تُؤْمِنَنِی مِنْ جَمِیعِ ضَرِّهِ وَ شَرِّهِ وَ غَمْزِهِ وَ هَمْزِهِ وَ لَمْزِهِ وَ حَسَدِهِ وَ عَدَاوَتِهِ وَ حَبَائِلِهِ وَ مَصَائِدِهِ وَ رَجِلِهِ وَ خَیْلِهِ إِنَّکَ عَزِیزٌ قَدِیرٌ.]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و هر که نسبت به من آهنگ بدی کند، او را از من بگردان، و نیرنگش را از من دور ساز، و شرش را از من دفع کن، و مکرش را به گلوگاهش برگردان، و مانعی پیش رویش قرار ده تا چشمش را از دیدن من کور، و گوشش را از شنیدن گفتار من کر سازی، و دلش را از یاد من قفل کنی، و زبانش را از گفتگو دربارۀ من لال گردانی، و سرش را بکوبی، و عزّتش را خوار کنی، و بزرگیش را بشکنی، و بر گردنش، گردن بند خواری اندازی، و کبریاییش را از هم بپاشی، و مرا از تمام زیان و شرّ و طعنه و غیبت و عیب جویی، حسد، دشمنی، بندها، دام ها، پیاده و سواره اش ایمن داری؛ همانا تو شکست ناپذیر توانایی.

ص:236

شرارت مردم

گاهی روزگار برای گروهی خوشایند و گواراست و چون به مقام و مالی انبوه دست می یابند؛ از قدرت و هیبت خود به نفع هوای نفس بهره می گیرند و سیل تلخی شرارت عمل و مفاسد اخلاقی را به سوی دیگران سرازیر می کنند. به ویژه از ابزار ترس و وحشت و تهدید و حملۀ نظامی هم در پیشبرد آرزوها و هوس های خود بسیار بد استفاده می کنند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

شَرُّ النّاسِ عِنْدَ اللّهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ الَّذینَ یُکْرَمُونَ إِتِّقاءَ شَرِّهِمْ. (1)

بدترین مردم نزد خداوند در روز قیامت کسی است که مردم از ترس شرارت او به وی احترام گذارند.

و نیز می فرماید:

خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما مِنَ الْبِرِّ شَئٌ: الْاِیمانُ بِاللّهِ وَ النَّفْعُ لِعِبادِ اللّهِ وَ خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما مِنَ الْشَرِّ شَئٌ: الشِّرکُ بِاللّهِ وَ الضُّرُّ لِعِبادِ اللّهِ. (2)

دو ویژگی است که هیچ خوبی بالاتر از آن دو نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به بندگان خدا.

دو ویژگی است که بالاتر از آن دو بدی وجود ندارد: شرک ورزیدن به خدا و گزند رساندن به بندگان خدا.

روزی امام علی علیه السلام در محضر پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله عرض کرد: خدایا! مرا به کسی از مردم محتاج نکن؟

حضرت فرمود: ای علی! این گونه مگو؛ زیرا کسی نیست که به مردم نیازمند

ص:237


1- (1) - الکافی: 327/2، حدیث 2؛ [1]بحار الأنوار: 283/72، باب: 71، حدیث: 10. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 139/74، باب 7، حدیث 2؛ [3] تحف العقول: 35.

نباشد.

عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله چه بگویم؟

فرمود: بگو بار خدایا! مرا به بدترین افراد خلق نیازمند مگردان.

عرض کرد: ای رسول خدا! بدترین خلق کیانند؟

فرمود: آنان که عطا شوند دریغ می کنند و چون محروم شوند عیب جویی می کنند. (1)امام علی علیه السلام در این موضوع می فرماید:

شَرُّ أَخْلاقِ النُّفُوسِ الجَوْرُ. (2)

بدترین خوی های نفس، ستمکاری است.

شَرُّ النّاسِ مَنْ لایَشْکُرُ النِّعْمَةَ وَ لایَرْعی الحُرْمَةَ. (3)

بدترین مردم کسی است که سپاس نعمت نگزارد و حرمت مردم را پاس ندارد.

شَرُّ النّاسِ مَنْ یَتَّقِیهِ النّاسُ مَخافَةَ شَرِّهِ. (4)

بدترین مردم کسی است که مردم از ترس شرارت او از وی پرهیز کنند.

شَرُّ النّاسِ مَنْ لایُرْجی خَیْرُهُ، وَ لایُؤْمَنُ شَرُّهُ. (5)

بدترین مردم کسی است که به خیرش امیدی نرود و از بدی او ایمنی نباشد.

هر چند خداوند متعال، فطرت انسان را بر توحید و پرستش حق و نیک خواهی

ص:238


1- (1) - بحار الأنوار: 325/90، باب 18، حدیث 6؛ مجموعة ورّام: 39/1.
2- (2) - غرر الحکم: 455، حدیث 10394. [1]
3- (3) - غرر الحکم: 322، حدیث 7488. [2]
4- (4) - غرر الحکم: 105، حدیث 1901. [3]
5- (5) - غرر الحکم: 106، حدیث 1922. [4]

سرشته است امّا سرچشمۀ پیدایش شرارت و طغیان گری او به نفس أمّاره و هوای خاکی آن بر می گردد و این بر اساس آفرینش آدمیان از خاک مخلوط به عناصر است و کالبد آدمی شالوده ای از مواد کاینات و حالات گوناگون زمین است.

مولای متقیان علی علیه السلام در وصف آفرینش آدم می فرماید:

ثُمَّ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِها وَ عَذْبِها وَ سَبْخِها تُرْبَةً سَنَّها بِالْماءِ حَتّی خَلَصَتْ وَ لاطَها بِالْبِلَّةِ حَتّی لَزُبَتْ، فَجَبَلَ مِنْها صُوَرةً ذاتَ احْناءٍ وَ وُصُولٍ، وَ اعْضاءٍ وَ فُصُولٍ. اجْمَدَها حَتَّی اسْتَمْسَکْتَ وَ اصْلَدَها حَتّی صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُومٍ وَ اجَلٍ مَعْلُومٍ... (1)

سپس خداوند سبحان از قسمت های سخت و نرم و شیرین و شور زمین خاکی را جمع کرد و بر آن آب پاشید تا پاک و خالص شد، آن گاه آن مادّۀ خالص را با رطوبت آب به صورت گِل چسبنده درآورد، سپس از آن گِل صورتی پدید آورد دارای جوانب گوناگون و پیوستگی ها، و اعضای مختلفه و گسیختگی ها. آن صورت را خشکاند تا خود را گرفت، و محکم و نرم ساخت تا خشک و سفالین شد، و او را تا زمان معیّن و وقت مقرر به حال خود گذاشت.

بر این اساس دانشمندان و حکیمان طبیعت شناس در این زمینه گفته اند:

«خداوند، جهان را بر پایۀ دو عنصر گرمی و سردی آفرید. از گرمی ها جهانِ عالی و از سردی ها جهانِ دانی را برپا ساخت. در پی آن دو، چهار عنصر آب، آتش، خاک و هوا را پدید آورد و نظام خلقت شکل گرفت.

در آسمان ها فرشتگان و جن و شیطان که همه از نور و آتش بودند قرار گرفتند و بر روی زمین که طبیعت سرد داشت، گیاهان و حیوانات و آدمی را که هر یک دارای

ص:239


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]

یک یا چند عنصرند به وجود آورد.

خداوند برای آفرینش موجودی کامل فرشتگان را مأمور کرد تا از هر گوشۀ کرۀ زمین مقداری خاک به هم درآمیزند و این آمیخته در مدت معلوم (40 روز) را در معرض بارش باران و آفتاب قرار داد، سپس کالبد آدم را خلق کرد که تبلوری از عناصر مادی زمینی و آسمانی و معنوی لطیف روح الهی است. و بر این ملاک مزاج ها و طبایع در وجود آدمی جای گرفت که در بنیه و روحیۀ او تأثیر دارد.

بنابراین انسان هایی که دارای طبیعت گرم و مزاج تندخو و رفتاری خشمناک از روی شهوت دارند، به ویژه اگر نطفۀ آنان بر مبنای قانون طبیعت و شریعت بسته نشده باشد، در مسیر باطل حرکت می کنند و نظام خالق و خلق را به زحمت می اندازند و سرنوشت هستی را دگرگون می سازند.»

خداوند منان دربارۀ چنین موجودی می فرماید:

إِنَّ الْإِنسَنَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا» (1)

همانا انسان حریص و بی تاب آفریده شده است ؛ * چون آسیبی به او رسد ، بی تاب است ، * و هنگامی که خیر و خوشی [ و مال و رفاهی ] به او رسد ، بسیار بخیل و بازدارنده است .

به هر حال شر و بدی در نهاد آدمی نهفته است. اگر انسان بر آن چیره شود در نهان می ماند وگرنه آشکار می شود.

حضرت علی علیه السلام با اشاره به این نکته می فرماید:

نفس آدمی بر بی ادبی سرشته شده و بنده مأمور است که آداب خوب را کسب کند، نفس به طور طبیعی در میدان می تازد و بنده می کوشد خواهش های بد او

ص:240


1- (1) - معارج (70) : 19 - 21. [1]

را دفع کند. پس هر گاه زمام نفس را رها سازد، در فساد آن شریک است و هر که نفس را در خواهش هایش یاری رساند در قتل خود، شریک نفس خویش شده است. (1)امام زین العابدین علیه السلام در دعای مکارم اخلاق، توفیق شناخت خیر و شر را طلبیده و در مناجاتش می فرماید:

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا به زیور شایستگان بیارای، و زینت پرهیزکاران را به من بپوشان که زیور و زینت شایستگان و پرهیزکاران در این امور است: گسترش عدالت، فروخوردن خشم، خاموش کردن آتش فتنه، جمع کردن پراکنده شدگان، اصلاح بین مردم، آشکار کردن کارهای خوب مردم، پوشاندن عیوب انسان ها، نرم خویی، فروتنی، خوش رفتاری، آرامش، وقار، خوش اخلاقی، پیشی گرفتن به سوی فضیلت، انتخاب نیکی و احسان، ترک سرزنش، خوبی کردن به غیر مستحق، حق گویی، گرچه سنگین باشد، اندک دانستن گفتار و کردار خوبم، هر چند زیاد باشد و زیاد شمردن گفتار و رفتار بدم، هر چند اندک باشد، و همۀ این امور را به دوام اطاعتم از حضرتت، و همراهی با مسلمانان، و دست برداشتن از اهل بدعت، و آنان که رأی ساختگی در دین را به کار می گیرند، کامل ساز. (2)شیطان و شیطان صفتان که دشمنان خدا و انبیا و امامان و انسانیّت هستند جز قدرت حق و عنایت او قدرت و عنایتی نمی تواند این همه شر و فتنه و حیلۀ آنان را از سر انسان ها بگرداند، پس حضرت سجّاد علیه السلام گرداندن ضررها را از حیات انسان؛ از خداوند قاهر و غالب می طلبد.

ص:241


1- (1) - مشکاة الأنوار: 247؛ [1] مستدرک الوسائل: 138/11، باب 1، حدیث 12642.
2- (2) - صحیفۀ سجّادیه: دعای 20. [2]

خداوندا! آن که تو را خواست، و دل به تو بست، و از عشق تو سرشار شد، و به دنبال وصلت برآمد، و به خواسته هایت گردن نهاد، و به انبیایت اقتدا کرد و به اطاعت از امامان راه سپرد، و در تمام گرفتاری ها به تو پناه آورد، و از شر هر صاحب شری از تو امان خواست، او را پذیرفتی، و امانش دادی و دلش را شاد کردی، و دردش را به دوا رساندی، و خیر دنیا و آخرت را نصیبش فرمودی.

جان فشاندم وصل جانان یافتم جان چو دادم بهتر از جان یافتم

هر شبی صدبار خونم ریخت هجر تا که روزی وصل جانان یافتم

روزگاری با گدایی ساختم تا رهی بر گنج سلطان یافتم

هر طرف سرگشته بودم چون نسیم تا رهی سوی گلستان یافتم

قصۀ یوسف زمن بشنو که من عیش ها در چاه و زندان یافتم

ذره بودم تا که بر من عشق تافت ذره را مهر درخشان یافتم

تا که رخشان گوهرم کرد آفتاب خویش را بر تاج خاقان یافتم

ملک دل پرداختم از غیر دوست تا زشاه عشق فرمان یافتم

رفت سامان از کف آن روزی که من از سر زلف توسامان یافتم

از زوال خود نیندیشم چو ماه تا کمال خود به نقصان یافتم

خون پی لعل بدخشان کی خورم من که در دل صد بدخشان یافتم

تا هما بستم دل اندر زلف دوست روزگار خود پریشان یافتم

(هما)

دعای 24 : پدر ومادر

اشاره

ص:242

ص:243

ص:244

«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اخْصُصْهُمْ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ بَرَکَاتِکَ وَ سَلاَمِکَ «2»وَ اخْصُصِ اللَّهُمَّ وَالِدَیَّ بِالْکَرَامَةِ لَدَیْکَ وَ الصَّلاَةِ مِنْکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ «3»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَلْهِمْنِی عِلْمَ مَا یَجِبُ لَهُمَا عَلَیَّ إِلْهَاماً وَ اجْمَعْ لِی عِلْمَ ذَلِکَ کُلِّهِ تَمَاماً ثُمَّ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تُلْهِمُنِی مِنْهُ وَ وَفِّقْنِی لِلنُّفُوذِ فِیمَا تُبَصِّرُنِی مِنْ عِلْمِهِ حَتَّی لاَ یَفُوتَنِی اسْتِعْمَالُ شَیْ ءٍ عَلَّمْتَنِیهِ وَ لاَ تَثْقُلَ أَرْکَانِی عَنِ الْحَفُوفِ - الحُقُوقِ - فِیمَا أَلْهَمْتَنِیهِ «4»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَمَا شَرَّفْتَنَا بِهِ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَمَا أَوْجَبْتَ لَنَا الْحَقَّ عَلَی الْخَلْقِ بِسَبَبِهِ «5»اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَهَابُهُمَا هَیْبَةَ السُّلْطَانِ الْعَسُوفِ وَ أَبَرُّهُمَا بِرَّ الْأُمِّ الرَّءُوفِ وَ اجْعَلْ طَاعَتِی لِوَالِدَیَّ وَ بِرِّی بِهِمَا أَقَرَّ لِعَیْنِی مِنْ رَقْدَةِ الْوَسْنَانِ وَ أَثْلَجَ لِصَدْرِی مِنْ شَرْبَةِ الظَّمْآنِ حَتَّی أُوثِرَ عَلَی هَوَایَ هَوَاهُمَا وَ أُقَدِّمَ عَلَی رِضَایَ رِضَاهُمَا وَ أَسْتَکْثِرَ بِرَّهُمَا بِی وَ إِنْ قَلَّ وَ أَسْتَقِلَّ بِرِّی بِهِمَا وَ إِنْ کَثُرَ «6»اَللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِی وَ أَطِبْ لَهُمَا کَلاَمِی وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِیکَتِی وَ اعْطِفْ عَلَیْهِمَا قَلْبِی وَ صَیِّرْنِی بِهِمَا رَفِیقاً وَ عَلَیْهِمَا شَفِیقاً «7»اَللَّهُمَّ اشْکُرْ لَهُمَا تَرْبِیَتِی وَ أَثِبْهُمَا عَلَی تَکْرِمَتِی وَ احْفَظْ لَهُمَا مَا حَفِظَاهُ مِنِّی فِی صِغَرِی «8»اَللَّهُمَّ وَ مَا مَسَّهُمَا مِنِّی مِنْ أَذًی أَوْ خَلَصَ إِلَیْهِمَا عَنِّی مِنْ مَکْرُوهٍ أَوْ ضَاعَ قِبَلِی لَهُمَا مِنْ حَقٍّ فَاجْعَلْهُ حِطَّةً لِذُنُوبِهِمَا وَ عُلُوّاً فِی دَرَجَاتِهِمَا وَ زِیَادَةً فِی حَسَنَاتِهِمَا یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ

ص:245

الْحَسَنَاتِ «9»اَللَّهُمَّ وَ مَا تَعَدَّیَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ قَوْلٍ أَوْ أَسْرَفَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ فِعْلٍ أَوْ ضَیَّعَاهُ لِی مِنْ حَقٍّ أَوْ قَصَّرَا بِی عَنْهُ مِنْ وَاجِبٍ فَقَدْ وَهَبْتُهُ لَهُمَا وَ جُدْتُ بِهِ عَلَیْهِمَا وَ رَغِبْتُ إِلَیْکَ فِی وَضْعِ تَبِعَتِهِ عَنْهُمَا فَإِنِّی لاَ أَتَّهِمُهُمَا عَلَی نَفْسِی وَ لاَ أَسْتَبْطِئُهُمَا فِی بِرِّی وَ لاَ أَکْرَهُ مَا تَوَلَّیَاهُ مِنْ أَمْرِی یَا رَبِّ «10»فَهُمَا أَوْجَبُ حَقّاً عَلَیَّ وَ أَقْدَمُ إِحْسَاناً إِلَیَّ وَ أَعْظَمُ مِنَّةً لَدَیَّ مِنْ أَنْ أُقَاصَّهُمَا بِعَدْلٍ أَوْ أُجَازِیَهُمَا عَلَی مِثْلٍ «11»أَیْنَ إِذاً - یَا إِلَهِی - طُولُ شُغْلِهِمَا بِتَرْبِیَتِی؟ وَ أَیْنَ شِدَّةُ تَعَبِهِمَا فِی حِرَاسَتِی؟ وَ أَیْنَ إِقْتَارُهُمَا عَلَی أَنْفُسِهِمَا لِلتَّوْسِعَةِ عَلَیَّ؟ «12»هَیْهَاتَ مَا یَسْتَوْفِیَانِ مِنِّی حَقَّهُمَا وَ لاَ أُدْرِکُ مَا یَجِبُ عَلَیَّ لَهُمَا وَ لاَ أَنَا بِقَاضٍ وَظِیفَةَ خِدْمَتِهِمَا «13»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِنِّی یَا خَیْرَ مَنِ اسْتُعِینَ بِهِ وَ وَفِّقْنِی یَا أَهْدَی مَنْ رُغِبَ إِلَیْهِ وَ لاَ تَجْعَلْنِی فِی أَهْلِ الْعُقُوقِ لِلْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ یَوْمَ تُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ» «14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ وَ اخْصُصْ أَبَوَیَّ بِأَفْضَلِ مَا خَصَصْتَ بِهِ آبَاءَ عِبَادِکَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أُمَّهَاتِهِمْ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ «15»اَللَّهُمَّ لاَ تُنْسِنِی ذِکْرَهُمَا فِی أَدْبَارِ صَلَوَاتِی وَ فِی إِناً مِنْ آنَاءِ لَیْلِی وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ سَاعَاتِ نَهَارِی «16»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِی بِدُعَائِی لَهُمَا وَ اغْفِرْ لَهُمَا بِبِرِّهِمَا بِی مَغْفِرَةً حَتْماً وَ ارْضَ عَنْهُمَا بِشَفَاعَتِی لَهُمَا رِضًی عَزْماً وَ بَلِّغْهُمَا بِالْکَرَامَةِ مَوَاطِنَ السَّلاَمَةِ «17»اَللَّهُمَّ وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لَهُمَا فَشَفِّعْهُمَا فِیَّ وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لِی فَشَفِّعْنِی فِیهِمَا حَتَّی نَجْتَمِعَ بِرَأْفَتِکَ فِی دَارِ کَرَامَتِکَ وَ مَحَلِّ مَغْفِرَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ وَ الْمَنِّ الْقَدِیمِ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.

ص:246

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اخْصُصْهُمْ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ بَرَکَاتِکَ وَ سَلاَمِکَ «2»وَ اخْصُصِ اللَّهُمَّ وَالِدَیَّ بِالْکَرَامَةِ لَدَیْکَ وَ الصَّلاَةِ مِنْکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ «3»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَلْهِمْنِی عِلْمَ مَا یَجِبُ لَهُمَا عَلَیَّ إِلْهَاماً وَ اجْمَعْ لِی عِلْمَ ذَلِکَ کُلِّهِ تَمَاماً ثُمَّ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تُلْهِمُنِی مِنْهُ وَ وَفِّقْنِی لِلنُّفُوذِ فِیمَا تُبَصِّرُنِی مِنْ عِلْمِهِ حَتَّی لاَ یَفُوتَنِی اسْتِعْمَالُ شَیْ ءٍ عَلَّمْتَنِیهِ وَ لاَ تَثْقُلَ أَرْکَانِی عَنِ الْحَفُوفِ - الحُقُوقِ - فِیمَا أَلْهَمْتَنِیهِ]

خدایا! بر محمّد بنده و فرستاده ات، و بر اهل بیت پاکش درود فرست، و آنان را به برترین درودها و رحمت و برکات و سلام خود، مخصوص گردان.

خدایا! پدر و مادرم را به گرامی داشتن نزد خود، و درود از جانب حضرتت اختصاص ده. ای مهربان ترین مهربانان!

خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و دانش آنچه از حقوق ایشان بر من واجب است، به من الهام فرما، و دانش همۀ آن حقوق واجبه را برایم فراهم آور؛ سپس مرا به آنچه در این زمینه الهام کرده ای به کار گیر، و برای انجام آنچه به دانستنش بینایم می کنی توفیق ده، تا به کار بستن چیزی که به من آموخته ای از دستم نرود، و اندامم از خدمت کردن بر اساس حقوقی که به من الهام فرموده ای، سنگین نشود.

ص:247

حقوق پدر و مادر

اشاره

در زمینۀ حقوق پدران و مادران بر فرزندان، بهتر این است که آیات قرآن و روایات و اخبار را دنبال کنیم، تا به این معنا واقف شویم که نظر حضرت حق و پیامبر عزیز اسلام و امامان معصوم نسبت به پدر و مادر چیست؟

این نکته را باید توجّه داشت که بحث حقوق پدر و مادر در فرهنگ پاک اسلام بدون لحاظ کردن مکتب و عقاید و آرای آنان مطرح است.

اسلام حقوق پدر و مادر را مورد توجّه قرار می دهد، بدون آن که توجه به کفر و ایمان، شرک و فسق، و درستی و عدالت، و نادرستی و گناه آنان داشته باشد.

فرزندی که ایمان به خداوند بزرگ دارد، و نسبت به حلال و حرام الهی متعهد است، وظیفۀ واجب و مسؤولیت شرعی دارد احسان به پدر و مادر را رعایت نماید، و با آنان به خوبی و سلامت معاشرت کند، و از آنان تا خروج از دنیا پذیرائی نماید.

تنها جائی که سرپیچی از آنان لازم است، آنهم به صورتی که آزرده خاطر نشوند، جائی است که انسان را بر ضد برنامه های الهی دعوت کنند، آن جا اطاعت لازم نیست. ولی باید به نرمی و مدارا از اطاعت آنان سرپیچید، دربارۀ احسان به پدر و مادر، و مصاحبت نیک با آنان، و سرپیچی از طاعتشان به وقت دعوت به شرک و ترک واجب، قرآن می فرماید:

وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَ لاَتَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً * رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِن تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلْأَوَّابِینَ

ص:248

غَفُوراً» (1)

و پروردگارت فرمان قاطع داده است که جز او را نپرستید ، و به پدر و مادر نیکی کنید ؛ هرگاه یکی از آنان یا دو نفرشان در کنارت به پیری رسند [ چنانچه تو را به ستوه آورند ] به آنان اف مگوی و بر آنان [ بانگ مزن و ] پرخاش مکن ، و به آنان سخنی نرم و شایسته [ و بزرگوارانه ] بگو .* و برای هر دو از روی مهر و محبت ، بال فروتنی فرود آر و بگو : پروردگارا ! آنان را به پاس آن که مرا در کودکی تربیت کردند ، مورد رحمت قرار ده . * پروردگارتان به نیّت ها و حالاتی که [ نسبت به پدر و مادرتان ] در دل های شماست [ از خود شما ] آگاه تر است ، اگر مردم شایسته ای باشید [ ولی شما دربارۀ پدر و مادر ناپسند باشد ، یا حقّی از آنان ضایع کنید ، اما پشیمان شوید و به خدا بازگردید ، شایسته است ] ؛ زیرا او نسبت به بازگشت کنندگان بسیار آمرزنده است .

تفسیری بر آیۀ شریفه

«تفسیر نمونه» می نویسد:

قضا مفهوم مؤکّدتری از «امر» دارد و امر و فرمان قطعی و محکم را می رساند و این نخستین تأکید در این مسأله است.

قرار دادن توحید یعنی اساسی ترین اصل اسلامی در کنار نیکی به پدر و مادر تأکید دیگری بر اهمیت این دستور الهی است.

ص:249


1- (1) - اسراء (17) : 23 - 25. [1]

مطلق بودن احسان که هر گونه نیکی را در بر می گیرد و همچنین والدین که مسلمان و کافر را شامل می شود سومین و چهارمین تأکید در این آیه است.

نکره بودن کلمۀ احسان که در این گونه موارد برای بیان عظمت می آید پنجمین تأکید محسوب می گردد.

هرگاه یکی از آن دو یا هر دو آنها نزد تو به سن پیری و شکستگی برسند آن چنان که نیازمند به مراقبت دائمی تو باشند از هرگونه محبت در مورد آنها دریغ مدار و کمترین اهانتی به آنان مکن، حتی سبکترین تعبیر نامؤدبانه یعنی «اف» به آنها مگو و بر سرآنان فریاد مزن و گفتارت با آنان کریمانه باشد، نهایت فروتنی را در حق آنان رعایت کن و بگو الهی آنان را مشمول رحمتت قرار ده چنانکه در کودکی با من با رحمت برخورد کردند.

در حقیقت در این دو آیه قسمتی از ریزه کاری های برخورد مؤدّبانه و فوق العاده احترام آمیز فرزندان را نسبت به پدران و مادران بازگو می کند.

از یک سو انگشت روی حالات پیری آنها که در آن موقع از همیشه نیازمندتر به حمایت و محبت و احترامند، گذارده می گوید: کمترین سخن اهانت آمیز را به مگو!!

آنها ممکن است بر اثر کهولت به جائی برسند که نتوانند بدون کمک دیگری حرکت کنند و از جا برخیزند، و حتی ممکن است قادر به دفع آلودگی از خود نباشند، در این موقع آزمایش بزرگ فرزندان شروع می شود.

آیا وجود چنین پدر و مادری را مایۀ رحمت می دانند و یا بلا و مصیبت و عذاب؟

آیا صبر و حوصلۀ کافی برای نگهداری احترام آمیز از چنین پدر و مادری را دارند، و یا هر زمان با نیش زبان، با کلمات سبک و اهانت آمیز و حتی گاه با تقاضای مرگ او از خدا قلبش را می فشارند و آزار می دهند؟!

از سوی دیگر قرآن می گوید:در این هنگام به آنها اف مگو، یعنی اظهار ناراحتی و ابراز تنفّر مکن، و با صدای بلند و اهانت آمیز و داد و فریاد با آنها سخن مگو، و باز تأکید می کند که با قول کریم و گفتار بزرگوارانه با آنها سخن بگو که همۀ آنها نهایت ادب در سخن را می رساند که زبان کلید قلب است.

ص:250

از سوی دیگر دستور به تواضع و فروتنی می دهد، تواضعی که نشان دهندۀ محبت و علاقه باشد و نه چیز دیگر.

سرانجام می گوید:حتی موقعی که رو به سوی درگاه حق می آوری پدر و مادر را چه در حیات و چه در ممات فراموش مکن و تقاضای رحمت پروردگار را برای بنما، مخصوصاً این تقاضایت را با این دلیل همراه ساز و بگو: خداوند!ا همان گونه که مرا در کودکی تربیت کردند تو مشمول رحمتشان فرما.

نکتۀ مهمی که از این تعبیر علاوه بر آنچه گفته شد استفاده می شود این است که اگر پدر و مادر آن چنان مسن و ناتوان شوند که به تنهایی قادر بر حرکت و دفع آلودگی ها از خود نباشند، فراموش مکن که تو هم در کودکی چنین بودی و آنها از هر گونه حمایت و محبت از تو دریغ نداشتند، محبت آنها را جبران نما.

و از آن جا که گاهی در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر و احترام آنها و تواضعی که بر فرزند لازم است ممکن است لغزش هائی پیش بیاید که انسان آگاهانه یا ناآگاهانه به سوی آن کشیده شود، در آخرین آیۀ مورد بحث می فرماید:

پروردگار شما به آنچه در دل و جان شماست از شما آگاه تر است، چرا که علم او در همۀ زمینه ها حضوری و ثابت و ازلی و ابدی و خالی از هر گونه اشتباه است، در حالی که علوم شما واجد این صفات نیست.

بنابراین اگر بدون قصد طغیان و سرکشی در برابر فرمان خدا، لغزشی در زمینۀ احترام و نیکی به پدر و مادر از شما سرزند، بلافاصله پشیمان شوید و در مقام جبران برآیید، به یقین مشمول عفو خواهید شد.

گرچه عواطف انسانی و مسألۀ حق شناسی به تنهایی برای رعایت احترام در برابر والدین کافی است، ولی از آن جا که اسلام حتی در مسائلی که هم عقل در آن استقلال کامل دارد و هم عاطفه آن را به وضوح در می یابد، سکوت روا نمی دارد، بلکه به عنوان تأکید در این گونه موارد هم دستورهای لازم را صادر می کند، در مورد

ص:251

احترام به والدین آن قدر تأکید کرده است که در کمتر مسأله ای دیده می شود.

نیکی به والدین در قرآن

در قرآن نیکی به والدین پس از مسألۀ توحید قرار گرفته، این هم ردیف بودن دو مسأله بیانگر این است که اسلام تا چه حد برای پدر و مادر احترام قائل است.

لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَ ذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَمَی وَ الْمَسَکِینِ» (1)

جز خدا را نپرستید ، و به پدر و مادر و خویشان ویتیمان ومستمندان نیکی کنید .

وَاعْبُدُوا اللّهَ وَ لاَتُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِ الْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَمَی وَالْمَسَکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَنُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا» (2)

و خدا را بپرستید ، و چیزی را شریک او قرار ندهید ، و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایۀ نزدیک و همسایۀ دور و همنشینان و همراهان و در راه ماندگان و بردگان نیکی کنید ؛ یقیناً خدا کسی را که متکبّر و خودستاست ، دوست ندارد .

أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً» (3)

این که چیزی را شریک او قرار مدهید ، و به پدر و مادر نیکی کنید .

ص:252


1- (1) - بقره (2) : 83. [1]
2- (2) - نساء (4) : 36. [2]
3- (3) - انعام (6) : 151. [3]

وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً» (1)

و پروردگارت فرمان قاطع داده است که جز او را نپرستید ، و به پدر و مادر نیکی کنید .

اهمیت این موضوع تا آن پایه است که هم قرآن و هم روایات به صراحت توصیه می کنند که حتی اگر پدر و مادر کافر باشند رعایت احترامشان لازم است.

وَإِن جَاهَدَاکَ عَلَی أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً» (2)

و اگر آن دو نفر تلاش کنند تا بر پایۀ جهالت و نادانی [ و بدون معرفت و دانش که روشنگر حقایق است ] چیزی را شریک من قرار دهی ، از آنان اطاعت مکن ؛ ولی در دنیا با آن دو نفر به شیوه ای پسندیده معاشرت کن.

شکرگزاری از زحمات پدر و مادر

شکرگزاری از زحمات پدر و مادر در قرآن مجید در ردیف شکرگزاری در برابر نعمت های خداوند قرار داده شده است.

اَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ» (3)

[ و سفارش کردیم ] که برای من و پدر و مادرت سپاس گزاری کن .

با این که نعمت های خداوند بیش از اندازه است که قابل شماره باشد، و این دلیل بر عمق و وسعت حقوق پدران و مادران است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ص:253


1- (1) - اسراء (17) : 23. [1]
2- (2) - لقمان (31) : 15. [2]
3- (3) - لقمان (31) : 14. [3]

لَوْ عَلِمَ اللّهُ شَیْئاً هُوَ ادْنی مِنْ افٍّ لَنَهی عَنْهُ وَ هُوَ مِنْ ادْنَی الْعُقُوقِ، وَ مِنَ الْعُقُوقِ انْ یَنْظُرَ الرَّجُلُ الی والِدَیْهِ فَیَحُدَّ النَّظَرَ الَیْهِما. (1)

اگر چیزی کمتر از «اُفّ» وجود داشت خداوند از آن نهی می کرد، و این حداقل مخالفت و بی احترامی نسبت به پدر و مادر است، از موارد عاق شدن، نظر تند و غضب آلود به پدر و مادر کردن می باشد.

روایات مربوط به حق پدر و مادر

راوی می گوید: از حضرت صادق علیه السلام از معنای:

وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً» (2)

و به پدر و مادر نیکی کنید .

پرسیدم که این احسان چیست؟ فرمود:نیکو معاشرت کردن با آنان، و سخت گیری نکردن در قضای حاجت ایشان گرچه بی نیاز باشند، مگر خداوند در قرآن مجید نمی فرماید:

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ» (3)

هرگز به [ حقیقتِ ] نیکی [ به طور کامل ] نمی رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید .

سپس حضرت صادق دربارۀ منع افّ از ایشان فرمودند:

اگر تو را ملول کردند و به شدت ناراحت کردند بر پیری آنان ببخش و از گفتن افّ خودداری کن، و اگر دست به روی تو بلند کردند و تو را کتک زدند آنان را طرد مکن

ص:254


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 149/3، حدیث 131، [1] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.
2- (2) - اسراء (17) : 23. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 92. [3]

و زمینۀ یأس و ناامیدی ایشان را فراهم منما، و بگو خداوند شما را مورد غفران و بخشش قرار دهد؛ که قول کریم غیر از این چیزی نیست و خفض جناح نسبت به آنان به این است که جز با نظر رحمت و مهربانی و رقّت به آنان منگری و صدایت را بیش از آنان بلند ننمائی و دست بالای دستشان برنداری، و بر آنان پیشی نگیری!! (1)

سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ما حَقُّ الْوالِدِ عَلَی الْوَلَدِ؟ قالَ: لا یُسَمّیهِ بِاسْمِهِ، وَ لایَمْشی بَیْنَ یَدَیْهِ، وَلایَجْلِسُ قَبْلَهُ، وَلایَسْتَسِبُّ لَهُ. (2)

مردی از رسول خدا دربارۀ حق پدر بر فرزند پرسید، حضرت فرمود: او را به اسم صدا نزند، و جلوتر از او حرکت نکند، و قبل از او ننشیند، و کاری نکند که مردم به پدرش نفرین کنند و ناسزا بگویند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ثَلاثَةٌ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ تَعالی لِاَحَدٍ مِنَ النّاسِ فیهِنَّ رُخْصَةً. بِرُّ الْوالِدَیْنِ بِرَّیْنِ کانا اوْ فاجِرَیْنِ، وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبِرِّ وَ الْفاجِرِ، وَ اداءُ الْأَمانَةِ لِلْبِرِّ وَ الْفاجِرِ. (3)

سه برنامه است که کسی مجاز در تخلّف از آن نیست: نیکی به پدر و مادر چه خوب باشند چه بد، وفای به عهد نسبت به نیکوکار و بد کار، ادای امانت به خوب و بد.

حضرت سجّاد علیه السلام در باب حق پدر و مادر می فرماید:

اما حق مادرت این است که بدانی تو را مدتی در رحم تحمل کرد به طوری که

ص:255


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 148/3 - 149، حدیث 129، [1] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.
2- (2) - تفسیر نور الثقلین: 149/3، حدیث 133، [2] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.
3- (3) - تفسیر نور الثقلین: 151/3، حدیث 141، [3] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.

کسی به این نحو کسی را تحمل نمی کند، و از میوۀ قلبش به تو عطا کرد به نحوی که احدی اینچنین به احدی عطا نمی نماید، با تمام وجودش برای تو وقت گذاری کرد، و اهمیت به گرسنگی خود نداد تا تو را سیر کرد، و تشنه ماند تا تو را سیراب نمود و پوشاندت در حالی که خودش برهنه ماند، و حرارت گرما را تحمل کرد تا بر تو سایه افکند. و از خواب چشم پوشید تا تو بخوابی، گرما و سرما را نشناخت تا تو راحت باشی، تو نمی توانی این همه زحمت او را سپاسگزاری کنی مگر خداوند مهربان تو را کمک کند و به تو توفیق دهد.

اما حق پدرت: توجه داشته باش که اگر او نبود تو نبودی، پس هرگاه در خود توانائی، دانش، کمال یا هر چه یافتی اصل و اساس آن را که پدرت می باشد از یاد مبر، خدا را به آن نعمت ها سپاسگزار باش و قدر نعمت های او را بدان، و در این راه نیروئی و پناهگاهی جز خدا نیست. (1)

فَلْیَعْمَلِ الْعاقُّ ماشاء انْ یَعْمَلَ فَلَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ. (2)

آن که پدر و مادر از او ناراضی است هر چه می خواهد انجام دهد که چنین آدمی هرگز وارد بهشت نمی شود.

مردی از قبیلۀ بنی سلمه از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید: پس از موت پدر و مادر چیزی از نیکی نسبت به آن دو بر عهدۀ ما هست که انجام دهیم؟ فرمود: آری، نماز و استغفار برای آنان، و اجرای تعهدشان و گرامیداشت دوستانشان، و صلۀ رحم از جانب آنان. (3)راوی به حضرت رضا علیه السلام عرضه داشت:

ص:256


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 151/3، حدیث 142، [1] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.
2- (2) - تفسیر نور الثقلین: 151/3، حدیث 145، [2] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.
3- (3) - تفسیر نور الثقلین: 151/3، حدیث 146، [3] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.

اَدْعُو لِوالِدَیَّ انْ کانا لایَعْرِفانِ الْحَقَّ؟ ادْعُ لَهُما، وَتَصَدَّقْ عَنْهُما، وَ انْ کانا حَیَّیْنِ لایَعْرِفانِ الْحَقَّ فَدارِهِما، فَاِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ: انَّ اللّهَ بَعَثَنِی بِالرَّحْمَةِ لا بِالْعُقُوقِ. (1)

به پدر و مادرم دعا کنم گرچه حق را نمی شناسند؟ فرمود: آری، هم دعا کن و هم برای آنان صدقه بده، و اگر زنده هستند و در مدار حق نمی باشند با آنان به مدارا و رفق و نرمی برخورد کن که رسول الهی فرمود: خداوند مرا به رحمت مبعوث کرده نه به عقوق و نافرمانی.

مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت:

یا رَسُولَ اللّهِ مَنْ ابَرُّ؟ قالَ: امُّکَ، قالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قالَ: امُّکَ، قالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قالَ:

امُّکَ، قالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قالَ: اباکَ. (2)

ای پیامبر خدا به که نیکی کنم؟ فرمود: مادرت، عرضه داشت سپس: که؟ فرمود: مادرت، پرسید: سپس که؟ فرمود: مادرت، پرسید: آنگاه به که نیکی کنم؟فرمود پدرت.

اِنَّ رَجُلاً سألَ رَسُولَ اللّهِ ما حَقُّ الْوالِدَیْنِ عَلی وَلَدِهِما؟ قالَ: هُما جَنَّتُکَ وَ نارُکَ. (3)

مردی از رسول خدا پرسید: حق پدر و مادر بر فرزند چیست؟ فرمود: آن دو بهشت و جهنّم تو هستند.

یعنی احسان به آنان و رعایت حقوقشان علّت دخول در بهشت، و عدم رعایت

ص:257


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 151/3، حدیث 147، [1] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.
2- (2) - تفسیر نور الثقلین: 152/3، حدیث 148، [2] ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء؛ الکافی: 159/2، حدیث 9؛ [3]وسائل الشیعة: 491/21، باب 94، حدیث 27670. [4]
3- (3) - سنن ابن ماجه: 1208/2، حدیث 3662؛ کنز العمال: 463/16، حدیث 45453.

احترام و حقوق آنان باعث ورود به آتش جهنم است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ سَرَّهُ انْ یُمِدَّ لَهُ فِی عُمْرِهِ، وَ یُزادَ لَهُ فِی رِزْقهِ فَلْیَبَرَّ وَالِدَیْهِ، وَلْیَصِلْ رَحِمَهُ. (1)

هر کس طول عمر و زیادی رزق می خواهد، به پدر و مادر نیکی کند و صلۀ رحم بجای آورد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

بِرُّالْوالِدَیْنِ اکْبَرُ فَرِیضَةٍ. (2)

نیکی به پدر و مادر بزرگ ترین فریضۀ اسلامی است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

بَرُّوا آباءَکُمْ یَبَرَّکُمْ ابْناؤُکُمْ. (3)

به پدران نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی نمایند.

ابن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید:

اَیُّ الْعَمَلِ احَبُّ الَی اللّهِ؟ قالَ: الصَّلاةُ عَلی وَقْتِها. قُلْتُ: ثُمَّ ایُّ؟ قالَ: بِرُّ الْوالِدَیْنِ. (4)

چه کاری نزد خداوند محبوب ترین کار است؟فرمود: نماز در وقت، گفتم: بعد از آن؟ فرمود: نیکی به پدر و مادر.

ص:258


1- (1) - مسند احمد بن حنبل: 266/3؛ [1]العهود المحمدیة: 425؛ [2] مسند ابن المبارک: 165، حدیث 200.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 178/15، باب 68، حدیث 17924؛ غرر الحکم: 407، حدیث 9339. [3]
3- (3) - الکافی: 554/5، حدیث 5؛ [4] من لایحضره الفقیه: 21/4، حدیث 4985.
4- (4) - مسند احمد بن حنبل: 409/1؛ [5] صحیح البخاری: 134/1.

خواهر رضاعی رسول خدا علیه السلام خدمت آن حضرت مشرف شد، سپس برادر رضاعی حضرت آمد، ولی محبّتی که آن حضرت نسبت به خواهر ابراز داشت نسبت به برادر ابراز نکرد، عرضه داشتند: احترامی که به خواهر گذاشتی به برادر نگذاشتی؟ فرمود: این زن نسبت به پدرش نیکوکارتر از برادرش بود. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

رِضَا اللّهِ فِی رِضَا الْوالِدِ، وَسَخَطُ اللّهِ فِی سَخَطِ الْوالِدِ. (2)

رضای خدا در رضای پدر، و غضب خداوند در غضب و خشم پدر است.

جابر جعفی می گوید: شنیدم مردی به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشت:

اِنَّ لی ابَوَیْنِ مُخالِفَیْنِ، فَقالَ: بَرَّهُما کَما تَبَرُّ الْمُسْلِمینَ مِمَّنْ یَتَوَلّانا. (3)

برای من پدر و مادری غیر شیعه هست، حضرت فرمود: همان گونه که مسلمانان نسبت به شیعیان ما نیکی می کنند به آن دو نیکی کن.

حضرت رضا علیه السلام می فرماید:

بِرُّ الْوالِدَیْنِ واجِبٌ وَ انْ کانا مُشْرِکَیْنِ، وَ لاطاعَةَ لَهُما فِی مَعْصِیَةِ الْخالِقِ. (4)

نیکی به پدر و مادر واجب است اگر چه هر دو مشرک باشند، ولی در معصیت خداوند از آنان پیروی کردن جایز نیست.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

انسان در زمان حیات پدر و مادر نسبت به آنان نیکوکار است ولی پس از

ص:259


1- (1) - الکافی: 161/2، حدیث 12؛ [1] وسائل الشیعة: 488/21، باب 92، حدیث 27665.
2- (2) - الدر المنثور: 172/4؛ [2]تفسیر البغوی: 111/3، [3] ذیل آیۀ 23 و 25 سوره اسراء.
3- (3) - الکافی: 162/2، حدیث 14؛ [4]وسائل الشیعة: 490/21، باب 93، حدیث 27668. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 72/71، باب 2، حدیث 52؛ [6]وسائل الشیعة: 155/16، باب 11، حدیث 21229. [7]

مرگشان بدهی آنان را نمی پردازد، و برایشان از حضرت حق طلب مغفرت نمی کند، پس خداوند عزّوجلّ او را جزء عاق شدگان ثبت می کند، و گاهی انسان در زمان حیات پدر و مادرش عاق است چون مردند بدهی آنان را می پردازد و برای هر دو طلب مغفرت می کند، خداوند او را نیکوکار به پدر و مادر به حساب می آورد. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلْجَنَّةُ تَحْتَ اقْدامِ الْأُمِّهاتِ. (2)

بهشت زیر پای مادران است.

از حضرت باقر علیه السلام روایت شده:

«موسی بن عمران به حضرت حق عرضه داشت: مرا سفارش کن. سه بار خطاب رسید: تو را به خودم سفارش می کنم.عرضه داشت:مرا سفارش کن، خطاب رسید:

تو را به مادرت سفارش می کنم. باز گفت: الهی! مرا وصیت کن، پاسخ شنید: تو را به مادرت وصیت می کنم. باز گفت: مرا سفارش کن، خطاب رسید، تو را به پدرت سفارش می نمایم». (3)راوی می گوید: «با رسول خدا صلی الله علیه و آله بر کوهی بودیم که چشم انداز ما بیابان بود، ناگهان جوانی را دیدم مشغول گوسپند چرانی بود، از جوانی او تعجب کردم و گفتم:

یا رسول اللّه! اگر جوانی او در راه خدا می گذشت چه خوب بود! فرمود: چه می دانی، شاید در قسمتی از راه خدا باشد. آنگاه رسول خدا او را خواست و فرمود:

ای جوان! آیا کسی تحت سرپرستی توست؟ عرضه داشت: آری، فرمود: کیست؟

ص:260


1- (1) - بحار الأنوار: 65/79، باب 14، حدیث 9؛ مستدرک الوسائل: 112/2، باب 20، حدیث 1568.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 180/15، باب 70، حدیث 17933. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 67/71، باب 2، حدیث 36؛ الأمالی، شیخ صدوق: 511، حدیث 5.

گفت: مادرم، فرمود: او را عنایت کن که بهشت زیر دو قدم اوست». (1)«جوانی قصد جبهه داشت، با مادر نزد رسول خدا آمد، نسبت به جبهه رفتن اعلام علاقه کرد، ولی مادرش او را منع می کرد، فرمود: نزد مادرت بمان که همان ثواب جهاد برای تو خواهد بود». (2)البته نظیر این روایات روایات دیگری هم هست، ولی باید توجه داشت این گونه روایات ناظر به زمانی است که ارتش اسلام از نظر نیرو تأمین باشد.

ابراهیم بن مهزم می گوید:

«شبی با مادرم از نزد حضرت صادق علیه السلام به منزلم آمدم، بین من و مادرم گفتگوئی در گرفت و من با مادر سخن درشت و غلیظ گفتم. پس از نماز صبح خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم، فرمود: دیشب با مادرت درشت گوئی کردی، آیا نمی دانی که شکم او محل سکونت تو بود، و دامنش گهواره ات، و سینه اش ظرف نوشیدنیت؟ عرضه داشتم: چرا، فرمود: پس با او به درشتی سخن مگو». (3)حضرت سجّاد علیه السلام می فرماید:

جاءَ رَجُلٌ الَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ: یا رَسُولَ اللّهِ ما مِنْ عَمَلٍ قَبیحٍ الّا قَدْ عَمِلْتُهُ، فَهَلْ لِی مِنْ تَوْبَةٍ؟ فَقالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ: فَهَلْ مِنْ والِدَیْکَ احَدٌ حَیٌّ؟ قالَ: ابی، قالَ: فَاذْهَبْ فَبِرَّهُ. قالَ: فَلَمّا وَلّی قالَ: رَسُولُ اللّهِ لَوْ کانَتْ امُّهُ. (4)

مردی خدمت رسول اسلام مشرف شد و عرضه داشت: گناهی نبوده که انجام نداده ام، آیا بر من راه توبه باز است؟ فرمود: کدام یک از پدر و مادرت زنده هستند؟ عرضه داشت: پدرم، فرمود: برو به او نیکی کن. وقتی جوان از

ص:261


1- (1) - کنز العمال: 607/4، حدیث 11760؛ مقارنة الادیان: 138.
2- (2) - بحار الأنوار: 59/71، باب 2، حدیث 20؛ الکافی: 163/2، حدیث 20.
3- (3) - بحار الأنوار: 72/47، باب 5، حدیث 32؛ [1]بصائر الدرجات: 243، باب 11، حدیث 3. [2]
4- (4) - بحار الأنوار: 82/71، باب 2، حدیث 89؛ [3]مستدرک الوسائل: 179/15، باب 70، حدیث 17930. [4]

خدمت حضرت رفت، فرمود: ای کاش مادرش در قید حیات بود!

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِنَّ اکْبَرَ الْکَبائِرِ عِنْدَ اللّهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ: إشْراکٌ بِاللّهِ، وَ قَتْلُ النَّفْسِ الْمُؤْمِنَةِ بِغَیْرِ حَقٍّ، وَ الْفِرارُ یَوْمَ الزَّحْفِ فِی سَبیلِ اللّهِ وَ عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ. (1)

بزرگترین گناهان کبیره در قیامت نزد خداوند: شرک به خدا، و کشتن مؤمن بدون ملاک شرعی، و فرار از جبهه در راه خدا، و عقوق پدر و مادر است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَلذُّنُوبُ الَّتی تُظْلِمُ الْهَواءَ عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ. (2)

از گناهانی که هوا را تیره و تار می کند، عقوق پدر و مادر است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِثْنانِ یُعَجِّلُهُما اللّهُ فِی الدُّنْیا: الْبَغْیُ، وَ عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ. (3)

دو چیز است که عقوبت آنها در دنیا از جانب خدا تأخیر ندارد: ستم و تجاوز، و عقوق والدین.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ نَظَرَ الی ابَوَیْهِ نَظَرَ ماقِتٍ وَ هُما ظالِمانِ لَهُ لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ لَهُ صَلاةً. (4)

کسی که به پدر و مادر خشمگین نظر کند در حالی که هر دوی آنها به او ستم کرده باشند، خداوند نمازش را قبول نمی کند.

ص:262


1- (1) - السنن الکبری، بیهقی: 89/4؛ مجمع الزوائد: 71/3؛ عمدة القاری: 84/22. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 74/71، باب 2، حدیث 62؛ [2]علل الشرایع: 584/2، باب 385، حدیث 27. [3]
3- (3) - کشف الخفاء: 47/1، حدیث 103.
4- (4) - الکافی: 349/2، حدیث 5؛ [4]وسائل الشیعة: 501/21، باب 104، حدیث 27696. [5]

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ احْزَنَ والِدَیْهِ فَقَدْ عَقَّهُما. (1)

کسی که پدر و مادر را غمگین کند به عقوق آن دو دچار شده است.

و نیز حضرت فرمود:

مِنْ حَقِّ الْوالِدِ عَلی وَلَدِهِ انْ یَخْشَعَ لَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ. (2)

از حق پدر بر فرزند این است که فرزند در برابر غضب پدر خشوع به خرج دهد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

یَجِبُ لِلْوالِدَیْنِ عَلَی الْوَلَدِ ثَلاثَةُ اشْیاءَ: شُکْرُهُما عَلی کُلِّ حالٍ، وَ طاعَتُهُما فِیما یَأْمُرانِهِ وَ یَنْهَیانِهِ عَنْهُ فِی غَیْرِ مَعْصِیَةِ اللّهِ، وَ نَصیحَتُهُما فِی السِّرِّ وَ الْعَلانِیَةِ. (3)

سه چیز نسبت به پدران و مادران بر فرزندان واجب است: سپاس از آن دو در هر حال، و پیروی از امر و نهیشان در غیر معصیت حق، و خیرخواهی نسبت به هر دو در پنهان و آشکار.

«حضرت رسول صلی الله علیه و آله حاضر شد نزد جوانی در وقت وفات او، پس به او فرمود:

لا الهَ الَّا اللّهُ، پس بسته شد زبان آن جوان و نتوانست بگوید و هر چه حضرت فرمود:

او نتوانست بگوید، پس حضرت فرمود به آن زنی که نزد سر آن جوان بود که آیا این جوان مادر دارد؟ عرض کرد: بلی، من مادر او هستم.فرمود:آیا تو خشمناکی بر او؟ گفت:بلی، و حال شش سال است که با او تکلّم نکرده ام. حضرت فرمود: از او

ص:263


1- (1) - مستدرک الوسائل: 127/15، باب 14؛ حدیث 17744؛ [1]نوادر الراوندی: 5. [2]
2- (2) - کنز العمال: 473/16، حدیث 45512؛ الاحادیث الطوال: 19.
3- (3) - بحار الأنوار: 236/75، باب 23، حدیث 107؛ [3] تحف العقول: 322.

راضی شو، آن زن گفت:

رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ بِرِضاکَ یا رَسُولَ اللّهِ. و چون این جمله را که مشعر بر رضایت او بود نسبت به پسرش گفت، زبان آن جوان باز شد. حضرت به او فرمود:

لا اله الَّا اللّهُ، گفت:

لا الهِ الَّا اللّهُ. حضرت فرمود: چه می بینی؟ عرض کرد:

می بینم مرد سیاهی بد منظر با جامه های چرک و بوی گندیده و بد که نزد من آمده و گلو و راه نفس مرا گرفته. حضرت فرمود: بگو:

یا مَنْ یَقبَلُ الْیَسیرَ، وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثیرِ، اقْبَلْ مِنِّی الْیَسیرَ، وَاعْفُ عَنِّی الْکَثیرَ، انَّکَ انْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ.

ای آن که طاعت اندک را پذیری و از گناه بسیار درگذری، طاعت اندک مرا بپذیر و از گناه بسیارم درگذر که تو بسیار آمرزنده و مهربانی.

آن جوان این کلمات را گفت، آن وقت حضرت به او گفت: نگاه کن چه می بینی؟ گفت: می بینم مردی سفید رنگ، نیکو صورت، خوشبو، با جامه های خوب نزد من آمده و آن سیاه پشت کرده و می خواهد برود. حضرت فرمود: این کلمات را اعاده کن، حضرت فرمود: چه می بینی؟ عرض کرد: دیگر آن سیاه را نمی بینم و آن شخص سفید نزد من است. پس در آن حال آن جوان وفات کرد.» (1)در برخی تفاسیر آمده است:

مردی مشغول طواف بود، در حالی که مادرش را برای طواف به دوش داشت، درآن هنگام رسول خدا را دید، عرضه داشت: آیا حق مادرم را با این کار انجام داده ام؟ فرمود: نه حتی جبران یکی از ناله های او را به هنگام وضع حمل نمی کند. (2)آری، آیات و روایاتی که از نظرتان گذشت، الهامات الهی و وحی آسمانی است

ص:264


1- (1) - بحار الأنوار: 232/78، باب 5، حدیث 7؛ الأمالی، شیخ طوسی: 65، حدیث 95.
2- (2) - تفسیر فی ظلال القرآن: 2222/4، ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء؛ تفسیر ابن کثیر: 38/3، ذیل آیۀ 23 سورۀ اسراء.

که به وسیلۀ قرآن و امامان معصوم به عنوان حقوق پدر و مادر به فرزندان ارائه شده، این فرزندان هستند که باید این آیات و روایات را به کار بندند و نگذارند چیزی از این واقعیت ها ازدستشان برود، و آن چنان مشتاقانه برای عمل به این دستورها بکوشند که نسبت به آنها احساس سنگینی و سختی نکنند.

ص:265

[«4»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَمَا شَرَّفْتَنَا بِهِ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَمَا أَوْجَبْتَ لَنَا الْحَقَّ عَلَی الْخَلْقِ بِسَبَبِهِ «5»اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَهَابُهُمَا هَیْبَةَ السُّلْطَانِ الْعَسُوفِ وَ أَبَرُّهُمَا بِرَّ الْأُمِّ الرَّءُوفِ وَ اجْعَلْ طَاعَتِی لِوَالِدَیَّ وَ بِرِّی بِهِمَا أَقَرَّ لِعَیْنِی مِنْ رَقْدَةِ الْوَسْنَانِ وَ أَثْلَجَ لِصَدْرِی مِنْ شَرْبَةِ الظَّمْآنِ حَتَّی أُوثِرَ عَلَی هَوَایَ هَوَاهُمَا وَ أُقَدِّمَ عَلَی رِضَایَ رِضَاهُمَا وَ أَسْتَکْثِرَ بِرَّهُمَا بِی وَ إِنْ قَلَّ وَ أَسْتَقِلَّ بِرِّی بِهِمَا وَ إِنْ کَثُرَ «6»اَللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِی وَ أَطِبْ لَهُمَا کَلاَمِی وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِیکَتِی وَ اعْطِفْ عَلَیْهِمَا قَلْبِی وَ صَیِّرْنِی بِهِمَا رَفِیقاً وَ عَلَیْهِمَا شَفِیقاً «7»اَللَّهُمَّ اشْکُرْ لَهُمَا تَرْبِیَتِی وَ أَثِبْهُمَا عَلَی تَکْرِمَتِی وَ احْفَظْ لَهُمَا مَا حَفِظَاهُ مِنِّی فِی صِغَرِی]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست؛ چنانکه ما را به وجود مبارکش شرافت دادی، و بر محمّد و آلش درود فرست؛ همان سان که به سبب حضرتش حقّی به سود ما برعهدۀ مردم واجب فرمودی.

خدایا! چنانم قرار ده که از پدر و مادرم مانند ترسیدن از پادشاه ستمکار بترسم، و به هر دو همچون مادری مهربان نیکی کنم، و اطاعت و نیکوکاریم را به آنان، در نظرم از خواب خواب آلوده شیرین تر، و برای سوز سینه ام، از شربت

ص:266

گوارا، در ذایقۀ تشنه، خنک تر گردان تا خواستۀ هر دو را بر خواستۀ خود ترجیح دهم. و خشنودی آنها را بر خشنودی خود مقدّم دارم، و نیکوکاری ایشان را در حق خود، هر چند اندک باشد، زیاد شمارم، و نیکوکاری خود را دربارۀ ایشان هر چند بسیار باشد، اندک به حساب آورم.

خدایا! صدایم را در محضر آنان آهسته، و گفتارم را پاکیزه و دلنشین، و خویم را نسبت به آنان نرم فرما، و دلم را به هر دو مهربان ساز، و مرا نسبت به هر دو اهل مدارا و نرمش و مهربان و دلسوز گردان.

خدایا! آنان را به پاس پرورش من پاداش ده، و در برابر گرامی داشت من جزا عنایت فرما، و هر چه را در کودکی من نسبت به من منظور داشتند، در حق آنان منظور دار.

هیبت پدر و مادر همانند هیبت سلطان

مسألۀ حق شناسی در برابر پدر و مادر و رعایت حرمت و حقوق گرچه از نظر عاطفی و اخلاقی کافی است، ولی اسلام هم در چنین اموری که عقل و حکمت در آن استقلالِ حضور دارد به عنوان تأکید، نکاتی ارزشمند ارائه نموده است.

از آن دسته مکرمت هایی که برای مقام بلند پدر و مادر بیان شده است؛ توجّه به شرف و قرب جایگاه آنها نزد خداوند است که مقام آنان در پرستش و احسان و اطاعت و اجازه و راه بهشت در کنار نام حق تعالی قرار گرفته است و همگان به تکریم آن دو، چه مؤمن یا کافر سفارش اکید دارند.

وَ قَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِالْوَ لِدَیْنِ إِحْسَنًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَ لَاتَنْهَرْهُمَا وَ قُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا * وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِ ّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِ ّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی

ص:267

صَغِیرًا» (1)

و پروردگارت فرمان قاطع داده است که جز او را نپرستید ، و به پدر و مادر نیکی کنید ؛ هرگاه یکی از آنان یا دو نفرشان در کنارت به پیری رسند [ چنانچه تو را به ستوه آورند ] به آنان اف مگوی و بر آنان [ بانگ مزن و ] پرخاش مکن ، و به آنان سخنی نرم و شایسته [ و بزرگوارانه ] بگو . * و برای هر دو از روی مهر و محبت ، بال فروتنی فرود آر و بگو : پروردگارا ! آنان را به پاس آن که مرا در کودکی تربیت کردند ، مورد رحمت قرار ده .

قضای خداوند یعنی امر مقرّر، حتمی و ضروری است. فرمان نیکی به والدین مانند فرمان توحید قطعی و نسخ نشدنی است و احسان به والدین در کنار توحید و طاعت حق آمده است تا نشان دهد این کار هم واجب عقلی و هم واجب شرعی و هم وظیفۀ انسانی است.

امام رضا علیه السلام در پاسخ مسأله ای که محمد بن سنان پرسیده، می فرماید:

خداوند نافرمانی پدر و مادر را از این جهت حرام فرموده است که موجب از دست دادن توفیق طاعت خداوند عزوجل و بی احترامی به پدر و مادر و ناسپاسی نعمت و ناشکری و کم شدن نسل و قطع شدن آن می شود. و همچنین نافرمانی آنان سبب می شود که پدر و مادر حرمت نداشته باشند. حقوق آنان شناخته نشود، پیوندهای خویشاوندی قطع گردد، پدر و مادر به داشتن فرزند بی میل شوند و به علت نیکی نکردن و نافرمانی فرزند، آنان نیز در تربیت، او را رها سازند. (2)

ص:268


1- (1) - اسراء (17) : 23 - 24. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 74/71، باب 2، حدیث 67؛ علل الشرایع: 479/2، باب 229، حدیث 1.

این محرومیّت ها گاهی تا اندازه ای ادامه خواهد داشت که به فقر و خواری گرفتار شود و از بوی بهشت هم بی نصیب گردد.

مردی از پدرش نزد پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود. پدر پیر گفت: روزی که من قوی و پولدار بودم به فرزندم رسیدگی کردم و چیزی از او دریغ نکردم، امّا امروز او پولدار و بخیل شده و به من کمک نمی کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله گریست و فرمود: هیچ سنگ و شنی نیست که این قصه را بشنود و نگرید. سپس دو مرتبه به آن فرزند فرمود:

اَنْتَ وَ مالُکَ لِاَبیکَ. (1)

تو و دارایی ات از آن پدر توست.

در جایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

مِنْ حَقِّ الوالِدِ عَلی وَلَدِهِ أَنْ یَخْشَعَ لَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ یُؤْثِرُهُ عِنْدَ الشِّکایَةِ وَ الوَصَبِ... (2)

از جمله حقوق پدر بر فرزندش این است که در هنگام خشم پدر، در برابرش فروتنی کند و در وقت اندوه و خستگی او را برتری دهد.

بنابراین فرمایش پیامبر، جایگاه پدر و مادر در حکومت و ادارۀ خانواده مشخص می گردد که مدیریت و قاطعیت آنان، مانند سلطنت حاکم بر جامعه دارای نفوذ و اهمیت است همان گونه که در قصّۀ یوسف علیه السلام آنگاه که پدر و مادر و برادرانش بر او وارد شدند خداوند متعال دربارۀ آنان فرمود:

فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَی یُوسُفَ ءَاوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَ قَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ

ص:269


1- (1) - بحار الأنوار: 74/71، باب 2، حدیث 67؛ علل الشرایع: 479/2، باب 229، حدیث 1.
2- (2) - کنز العمال: 473/16، حدیث 45512.

ءَامِنِینَ * وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا» (1)

پس زمانی که بر یوسف وارد شدند ، پدر و مادرش را کنار خود جای داد و گفت : همگی با خواست خدا [ آسوده خاطر و ] در کمال امنیّت وارد مصر شوید . * و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه برای او به سجده افتادند

یوسف برای استقبال از والدین خود در بیرون شهر خیمه ای زده و به انتظار ایستاده بود تا آنها را با عزّت و احترام وارد مصر کند و با شکوه به کاخ وارد شوند. دو جملۀ ءَاوَی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ و رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ اشاره به بزرگداشت و حرمت داشتن مقام پدر و مادر یوسف نبی علیه السلام است. یوسف پس از سال ها دور از خانواده و خانه، نخست پدر و مادر را در آغوش گرفت و بسیار با محبت و علاقه با آنان روبوسی و خوش زبانی نمود و اشک شوق دیدار و صفای دل بر رخ او نمایان شد.

سپس آنان را بر تخت سلطنت نشانید و تاج افتخار خود را بر سر آنان گذاشت و در کنار خود، مدال افتخار دیگری که همان تکریم پدر و مادر بود کسب کرد. و بعد همۀ آنان به خاطر سپاسگزاری و بزرگ منشی حضرت یوسف علیه السلام برابر او به خاک افتاده و سجده شکر بجای آوردند.

از آیات فوق چنین برداشت می شود که در هر مقام و منصبی که هستید والدین خود را بر خود برتر بدانید؛ زیرا آنان که بزرگی و رنج بیشتری کشیده اند، باید عزیز باشند و با کلمات و جملات محترمانه و محبت آمیز، بزرگی آنان را بستایید همان طور که یوسف در پایان قصّه گفت: ای پدر! این حقیقت خواب من است.

آری، چنین بود سیرۀ معصومان بزرگوار ما که در حالات امام سجّاد علیه السلام آمده

ص:270


1- (1) - یوسف (12) : 99 - 100. [1]

است:

در همان آغاز تولد مادر را از دست داد و تربیت ایشان به عهدۀ کنیزی از خاندان امام حسین علیه السلام سپرده شد. امام به خاطر احترام و محبت های بی دریغ آن دایۀ مهربان، هرگز قبل از او دست به طرف غذا نمی برد و می فرمود:

دوست ندارم دست خود را به طرف لقمه ای دراز کنم که شاید مادرم زودتر خواهان آن شده باشد و از من رنجیده شود و من نسبت به او بی ادبی کرده باشم. (1)

ص:271


1- (1) - بحار الأنوار: 93/46، باب 5، ذیل حدیث 82؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 162/4.

[«8»اَللَّهُمَّ وَ مَا مَسَّهُمَا مِنِّی مِنْ أَذًی أَوْ خَلَصَ إِلَیْهِمَا عَنِّی مِنْ مَکْرُوهٍ أَوْ ضَاعَ قِبَلِی لَهُمَا مِنْ حَقٍّ فَاجْعَلْهُ حِطَّةً لِذُنُوبِهِمَا وَ عُلُوّاً فِی دَرَجَاتِهِمَا وَ زِیَادَةً فِی حَسَنَاتِهِمَا یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ «9»اَللَّهُمَّ وَ مَا تَعَدَّیَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ قَوْلٍ أَوْ أَسْرَفَا عَلَیَّ فِیهِ مِنْ فِعْلٍ أَوْ ضَیَّعَاهُ لِی مِنْ حَقٍّ أَوْ قَصَّرَا بِی عَنْهُ مِنْ وَاجِبٍ فَقَدْ وَهَبْتُهُ لَهُمَا وَ جُدْتُ بِهِ عَلَیْهِمَا وَ رَغِبْتُ إِلَیْکَ فِی وَضْعِ تَبِعَتِهِ عَنْهُمَا فَإِنِّی لاَ أَتَّهِمُهُمَا عَلَی نَفْسِی وَ لاَ أَسْتَبْطِئُهُمَا فِی بِرِّی وَ لاَ أَکْرَهُ مَا تَوَلَّیَاهُ مِنْ أَمْرِی یَا رَبِّ «10»فَهُمَا أَوْجَبُ حَقّاً عَلَیَّ وَ أَقْدَمُ إِحْسَاناً إِلَیَّ وَ أَعْظَمُ مِنَّةً لَدَیَّ مِنْ أَنْ أُقَاصَّهُمَا بِعَدْلٍ أَوْ أُجَازِیَهُمَا عَلَی مِثْلٍ «11»أَیْنَ إِذاً - یَا إِلَهِی - طُولُ شُغْلِهِمَا بِتَرْبِیَتِی؟ وَ أَیْنَ شِدَّةُ تَعَبِهِمَا فِی حِرَاسَتِی؟ وَ أَیْنَ إِقْتَارُهُمَا عَلَی أَنْفُسِهِمَا لِلتَّوْسِعَةِ عَلَیَّ؟ «12»هَیْهَاتَ مَا یَسْتَوْفِیَانِ مِنِّی حَقَّهُمَا وَ لاَ أُدْرِکُ مَا یَجِبُ عَلَیَّ لَهُمَا وَ لاَ أَنَا بِقَاضٍ وَظِیفَةَ خِدْمَتِهِمَا «13»فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِنِّی یَا خَیْرَ مَنِ اسْتُعِینَ بِهِ وَ وَفِّقْنِی یَا أَهْدَی مَنْ رُغِبَ إِلَیْهِ وَ لاَ تَجْعَلْنِی فِی أَهْلِ الْعُقُوقِ لِلْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ یَوْمَ تُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ ]

ص:272

خدایا! آنچه از جانب من آزار به ایشان رسیده یا کار ناپسندی از من نسبت به آنها رخ داده، یا حقی که از آنان بر عهدۀ من ضایع شده، همه را موجب ریختن گناهانشان، و بلندی مقامشان و افزونی خوبی هاشان قرار ده، ای تبدیل کنندۀ بدی ها، به چندین برابرش به خوبی ها.

خدایا! آنچه را پدر و مادرم، در سخن گفتن با من از اندازه بیرون رفتند، یا در کاری نسبت به من زیاده روی کردند، یا حقی را از من به تباهی کشیدند، یا واجبی را نسبت به من کوتاهی کردند، همه را به آنان بخشیدم، و تمام آنها را بر هر دو نثار کردم، و از تو می خواهم که وزر و وبال آن را از دوش آنان برداری؛ زیرا من آنان را نسبت به خود، در کوتاه آمدنشان از حقم متهم نمی کنم و آنان را در نیکوکاریشان دربارۀ خود سهل انگار نمی دانم، و از آنچه درباره ام انجام داده اند ناراضی نیستم.

ای پروردگار من! حق آنان بر من، از حق من بر آنان واجب تر، و احسانشان به من پیش تر و دیرین تر، و نعمتشان نسبت به من عظیم تر است از این که آنان را بر اساس عدالت، به دایرۀ تلافی کردن وارد کنم، یا با آنان مانند آنچه را با من رفتار کردند، رفتار کنم. ای خدای من! اگر چنین کنم، روزگار مدیدی که به تربیتم مشغول بودند و زحمت سختی که در نگاهداری من تحمل کردند، و آن همه بر خود تنگ گرفتند، تا در زندگی من گشایش باشد چه می شود؟! بعید است که بتوانند حق خود را به طور کامل از من دریافت کنند، و من قدرت ندارم حقوقی که از آنان برعهدۀ من واجب شده، تدارک کنم، و وظیفۀ خدمت را نسبت به آن دو به جا آورم؛ پس بر محمد و آلش درود فرست، و ای بهترین کسی که از او یاری خواهند! مرا بر ادای حق آنان یاری ده وای راه نماینده تر کسی که به او رو کنند! مرا برای خدمت به پدر و مادر توفیق عنایت کن، و روزی که هر انسانی به خاطر آنچه مرتکب شده جزا داده می شود، و در برنامۀ

ص:273

جزا به آنان ستم نمی شود، مرا در زمرۀ آنان که عاقّ پدر و مادرند قرار مده.

گذشت از تقصیر پدر و مادر

یکی از مسائل مهم و پیچیدۀ تربیتی که بیشتر پدران و مادران در آن دچار تردید یا غفلت می شوند، چگونگی رفتار یا واکنش در برابر کارهای نادرست فرزندان است. گاهی بزرگان خانواده در مقابل خطاها و کجروی های فرزند و روی برتافتن آنان از سفارش ها و راهنمایی های خیرخواهانه؛ گرفتار تندخویی شدید یا بی تفاوتی سردی می شوند. اگر در برابر کارهای زشت آنان سکوت کنند، کودکان و نوجوانان برخطاهای خود افزوده و جسارت بیشتری پیدا می کنند. و اگر توجه نشان داده و آنان را تنبیه یا تقبیح کنند، چه بسا که مشکلات دیگری هم به وجود آورند. به هر حال رعایت حال فرزندان، نیازمند برنامه ریزی برای تربیت نیک آنان است.

امیرالمؤمنین علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند:

یَعْرِفُ الْمُؤْمِنُ مَنْزِلَتَهُ عِنْدَ رَبِّهِ بِأَنْ یُرَبِّیَ وَلَداً لَهُ کافِیاً قَبْلَ الْمَوْتِ. (1)

مؤمن قدر منزلت خویش را نزد پروردگار چنین می شناسد که فرزندی تربیت کند که پیش از مرگ او را بی نیاز گرداند.

تنبیه و تشویق والدین که ابزار سازنده ای برای پرورش روح و روان فرزندان است گاهی وسیلۀ تخلیۀ هیجانات روحی و عقده های نفسانی پدران می گردد که اثرات بسیار ناگواری در زندگی آینده فرزندان به جای می گذارد. و از آن جمله این که دچار عصیان گری و ستمکاری می گردند.

روایات ما تنبیه بدنی را در موردی تجویز می کنند که جنبۀ ارشادی و هدایتی داشته باشد، نه این که هرگاه فرزند به دلخواه پدر و مادر و موافق سلیقه های

ص:274


1- (1) - کنز العمال: 489/16، حدیث 45595.

شخصی یا تمایلات قلبی آنان عمل نکرد، او را به زیر شکنجه های بدنی قرار دهند؛ زیرا تنبیه باید عامل بازدارنده از کارهای ناپسند و وادار کننده به کارهای خوب و خیر باشد.

البته همیشه مقام پدر و مادر با عزّت و احترام ارج نهاده شده است و خداوند به مهربانی و دعای رحمت و بخشش برای آنان امر فرموده است:

وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِ ّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِ ّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا» (1)

و برای هر دو از روی مهر و محبت ، بال فروتنی فرود آر و بگو : پروردگارا ! آنان را به پاس آن که مرا در کودکی تربیت کردند ، مورد رحمت قرار ده .

وانبیا و معصومان دین و اولیای الهی همیشه حامی و مدافع پدر ومادر بوده اند تا حقشان ضایع نشود و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

رَحِمَ اللّهُ والِداً اعانَ وَلَدَهُ عَلی بِرِّهِ. (2)

خداوند رحمت کند پدری را که به نیکی و شایستگی فرزند خویش، کمک کند.

ولی برخی از پدران و مادران به حقوق خود و فرزندان توجه نمی کنند و اسباب نفرین و آزار خود را فراهم کرده و یا دیگران به خاطر اشتباه و رفتار غلط فرزندان، والدین آنان را دشنام می دهند. متأسفانه این شیوه های جاهلی، نسل به نسل منتقل گشته و گروه زیادی از بزرگان خانواده، منفور آیندگان شده اند.

و بر اساس تحقیقات تربیتی و روانشناسی؛ بیشترین زمینه های انحراف های اخلاقی و نفرین فرزندان را، پدران و مادران فراهم ساخته اند.

ص:275


1- (1) - اسراء (17) : 24. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 65/71، باب 2، حدیث 32؛ [2]مجموعة ورّام: 167/2. [3]

رسول اللّه صلی الله علیه و آله ضمن سفارش به حضرت علی علیه السلام می فرماید:

یا عَلِیُّ لَعَنَ اللّهُ والِدَیْنِ حَمَلا وَلَدَهُما عَلَی عُقُوقِهما: یا عَلَیُّ یَلْزَمُ والِدَیْنِ مِنْ عُقُوقِ وَلَدِهِما مایَلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُما مِنْ عُقُوقِهِما... یا عَلِیُّ مَنْ أَحْزَنَ والِدَیْهِ فَقَدْ عَقَّهُما. (1)

ای علی! خدا لعنت کند پدر و مادری را که فرزندانشان را به عاق کردن وادار نمایند.

ای علی! همان گونه که فرزند عاق والدین می شود، والدین نیز در مقابل، عاق فرزندان خود خواهند شد...

ای علی! هر که پدر و مادر خود را اندوهناک کند، به راستی آنان را نافرمانی کرده است.

زمینه سازی عاق شدن عاق والدین یکی از گناهان کبیره است و اگر کسی که عاق والدین شده رضایت و محبت آنان را فراهم نکند در دنیا گرفتار فقر ودردهای رنج آور گشته و در قیامت سرنوشت بدی در انتظار او خواهد بود.

برخلاف تصوّر برخی که می پندارند تنها فرزندان عاق والدین می شوند. والدین هم عاق اولاد می شوند، چون بین والدین و فرزندان حقوق و تکالیف متقابلی حکم فرماست و در صورت کوتاهی در عمل به آنها؛ پدران و مادران همانقدر خطاکارند که فرزندان مقصرند.

پس باید اولیای خانواده دربارۀ مسئولیت هایشان احساس وظیفۀ شرعی کنند و احترام به حقوق متقابل بین خود و فرزندان را ایجاد کنند تا به طور طبیعی فرزندان و عزیزان آنها هم احساس تکلیف و ادای حق کنند.

ص:276


1- (1) - وسائل الشیعه: 389/21، باب 22، حدیث 27377؛ [1]بحار الأنوار: 60/74، باب 3، حدیث 3؛ [2]مکارم الأخلاق: 442. [3]

هر گونه خشونت یا مهربانی والدین که شکل افراطی به خود بگیرد و حریم خاص پدر و مادر به وسیلۀ فرزندان شکسته شود، در حقیقت اولیای بزرگ به دست خود اسباب بی حرمتی و قانون شکنی را فراهم کرده اند.

امام حسن عسکری علیه السلام در این زمینه می فرماید:

جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلی والِدِهِ فِی صِغَرِهِ تَدْعُو إِلَی الْعُقُوقِ فی کِبَرِهِ. (1)

جسارت پیدا کردن فرزند بر پدرش در کودکی، او را در بزرگی به نافرمانی و آزار آنان وادار می کند.

فرزند انسان در هر سنی که باشد برای خود شخصیت و احترام قائل است، دوست دارد به شخصیت آنان توجه شود. از این رو سزاوار است که پدر و مادر به روحیۀ عزّت نفس و اعتماد به خویش در تربیت و تحکیم اصول اخلاقی دقت نمایند، از جمله در خانواده و مهمانی ها و دیدارهای گروهی همانند دیگران گرامی باشند. باید از هر گونه تحقیر و تمسخر و تنبیه و به رخ کشیدن عیب ها و لغزش های فرزندان پرهیز نمود؛ زیرا روح کودک و نوجوان مانند گل، بسیار ظریف و حساس است و با کوچکترین روش نابهنجار پژمرده می شود.

پس پدران و مادران باید زمینه های آمرزش و گذشت از خویش را، در فرزندان آماده سازند.

امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است:

روزی حضرت عیسی علیه السلام از کنار قبری گذشت که صاحب آن در عذاب بود.

سال آینده نیز از همان قبرستان عبور می کرد، در آن محل دید که صاحب قبر از عذاب نجات پیدا کرده است. از پروردگار خود از این وضعیت پرسید؟

خدای متعال به او وحی فرستاد: صاحب این قبر فرزند صالحی داشت که

ص:277


1- (1) - بحار الأنوار: 374/75، باب 29، حدیث 1؛ [1]تحف العقول: 489. [2]

جاده ای را اصلاح کرد و کودک یتیمی را پناه داد و خداوند او را به خاطر عمل فرزندش بخشید. (1)پیامبر عزیز اسلام فرزندان را سرمایۀ زندگی و مایۀ غفران والدین دانسته و می فرماید:

اَلْوَلَدُ کَبِدُ الْمُؤْمِنِ إِنْ ماتَ قَبْلَهُ صارَ شَفیعاً وَ إِنْ ماتَ بَعْدَهُ یَسْتَغْفِرُ اللّهَ لَهُ فَیَغْفِرُ لَهُ. (2)

فرزند جگر گوشۀ مؤمن است اگر پیش از پدر بمیرد برایش شفاعت می کند و اگر بعد از پدر بمیرد برایش استغفار می کند و خداوند در اثر طلب مغفرت فرزند، پدر را می بخشد.

پدران و مادران باید بدانند صلاحیّت فرزندان در این است که با تربیت درست و یاد دادن آداب و اخلاق انسانی، آنان را برای زندگی نیکو و سعادتمندی آخرت، یاری نمایند.

ممکن است پدران و مادران نسبت به وظیفه و مسؤولیت مهمی که از جانب حق دربارۀ فرزندان به عهدۀ آنان گذاشته شده بر اثر جهل، یا کم ظرفیتی، یا سختی های زندگی سستی ور زند و از ادای حق آنان کوتاهی نمایند، در این صورت از نظر اسلام بر فرزندان است که آنان را دعا کنند و از تقصیر در خدمتشان بگذرند، و تمام حقوق خود را که بر عهدۀ پدر و مادر است ببخشند، و از حضرت حق بخواهند که آنان را مورد لطف قرار دهد؛ چرا که مقدار تقصیر آنان در حق فرزند قابل مقایسه با زحمات آنان نیست، به همین خاطر در جملات عرشی بالا حضرت سجّاد علیه السلام بنابر خواستۀ اسلام دربارۀ پدر و مادر دعا می کند و از خداوند درخواست مغفرت و عفو نسبت

ص:278


1- (1) - الکافی: 3/6، حدیث 12؛ [1] بحار الأنوار: 287/14، باب 21، حدیث 11.
2- (2) - عوالی اللآلی: 270/1، حدیث 78، فصل 10؛ [2]مستدرک الوسائل: 112/15، باب 1، حدیث 17688. [3]

به تقصیر آنان در حق فرزند می نماید، و می خواهد که آزار فرزند را در حق آنان با آمرزش و علوّ درجات آنان و فزونی حسناتشان جبران کند.

ص:279

[«14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ وَ اخْصُصْ أَبَوَیَّ بِأَفْضَلِ مَا خَصَصْتَ بِهِ آبَاءَ عِبَادِکَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أُمَّهَاتِهِمْ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ «15»اَللَّهُمَّ لاَ تُنْسِنِی ذِکْرَهُمَا فِی أَدْبَارِ صَلَوَاتِی وَ فِی إِناً مِنْ آنَاءِ لَیْلِی وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ سَاعَاتِ نَهَارِی «16»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِی بِدُعَائِی لَهُمَا وَ اغْفِرْ لَهُمَا بِبِرِّهِمَا بِی مَغْفِرَةً حَتْماً وَ ارْضَ عَنْهُمَا بِشَفَاعَتِی لَهُمَا رِضًی عَزْماً وَ بَلِّغْهُمَا بِالْکَرَامَةِ مَوَاطِنَ السَّلاَمَةِ «17»اَللَّهُمَّ وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لَهُمَا فَشَفِّعْهُمَا فِیَّ وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لِی فَشَفِّعْنِی فِیهِمَا حَتَّی نَجْتَمِعَ بِرَأْفَتِکَ فِی دَارِ کَرَامَتِکَ وَ مَحَلِّ مَغْفِرَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ وَ الْمَنِّ الْقَدِیمِ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.]

خدایا! بر محمد و آلش و بر نسل او درود فرست، و پدر و مادرم را به برترین چیزی که پدران و مادران بندگان مؤمنت را به آن اختصاص دادی، اختصاص ده، ای مهربان ترین مهربانان!

خدایا! یاد ایشان را در پی نمازهایم، و در وقتی از اوقات شبم، و در هر ساعتی از ساعات روزم، از یادم مبر.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به برکت دعایم برای آنان بیامرز، و آنان را به خاطر احسانشان به من، در گردونه آمرزش قرار ده؛ آمرزشی لازم و

ص:280

قطعی، و به خاطر شفاعتم در حقّ آنان، از آنها خشنود شو؛ خشنودی استوار و پابرجا، و آنان را با گرامی داشتن به جاهای سلامت برسان.

خدایا! اگر آمرزشت نسبت به آنها بر من پیشی گرفته، پس آنها را شفیع من قرار ده، و اگر مرا پیش از آنها مورد مغفرت قرار داده ای، پس مرا شفیع آنان فرما تا در پرتو مهربانیت، در سرای کرامتت و جایگاه آمرزش و رحمتت گرد آییم؛ همانا تو دارای احسان عظیم و نعمت قدیمی، و تو مهربان ترین مهربانانی.

یاد پدر و مادر در نمازهای یومیه

از سفارش های خداوند به انسان شکرگزاری در برابر پدر ومادر است که در ردیف سپاس گزاری در برابر نعمت های پروردگار قرار گرفته است. حق تعالی می فرماید:

وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَنَ بِوَ لِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَی وَهْنٍ وَ فِصَلُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَ لِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» (1)

و انسان را دربارۀ پدر و مادرش سفارش کردیم ، مادرش به او حامله شد [ در حالی که ] سستی به روی سستی [ به او دست می داد ] و باز گرفتنش [ از شیر ] در دو سال است [ و سفارش کردیم ] که برای من و پدر و مادرت سپاس گزاری کن ؛ بازگشت [ همه ] فقط به سوی من است .

با این که نعمت خدا بیش از آن است که قابل شمارش و حد باشد ولی این آیه دلیل بر عمق وسعت حقوق پدر و مادر است. کوتاهی در ادای تکلیف در حق این دو وجود مبارک، خطایی نابخشودنی است.

فرزند باید در زمان حیات آن دو از اطاعتشان بهره ببرد تا موجب آرامش و

ص:281


1- (1) - لقمان (31) : 14. [1]

آسایش روحی آنها شود و در زمان مرگشان برای جبران گذشته ها تا حد امکان دعا کند و در نماز و عبادت آمرزش بطلبد و از خدا بخواهد که آنچه را از حقوق آنها ضایع کرده یا به آنان بدی روا داشته، اسباب گذشت و بلندی درجات و فزونی حسنات برای آنها قرار دهد تا خداوند به دعای فرزند، عفو و غفران را شامل حال آنان کند.

به هر حال دعا برای والدین، گذشته از آن که وظیفۀ فرزند است عبادتی برتر و اطاعتی بزرگ در نزد پروردگار است.

امام رضا علیه السلام به ابی شعیب خراسانی فرمود:

کجا سکونت کرده ای؟ گفتم: کوفه، فرمود: همانا مسجد کوفه خانۀ نوح است. هر مردی که صد بار وارد آن شود، خداوند صد گناه او را ببخشد؛ زیرا که نوح علیه السلام در آن چنین دعا کرد:

رَّبِ ّ اغْفِرْ لِی وَ لِوَ لِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَتِ» (1)

پروردگارا ! مرا و پدر و مادرم را و هر کس که با ایمان به خانه ام درآید و همۀ مردان و زنان با ایمان را بیامرز .

گفتم: مقصودتان از والدین در دعا چه کسانی هستند؟ فرمود: آدم و حوا. (2)آخرین مطلبی که قرآن کریم از سرگذشت ابراهیم علیه السلام بازگو می کند، این که او در برخی سفرهایش در مکه از خداوند، هفت درخواست داشته است:

امنیّت مکه، دور ماندن از بت پرستی، توجه قلوب و افکار مؤمنان نسبت به فرزندان و مکتب او، بهره مند شدن ذریّۀ او از ثمرات، توفیق اقامۀ نماز، قبول شدن

ص:282


1- (1) - نوح (71) : 28. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 261/97، باب 3، حدیث 14؛ فرحة الغری: 104، باب 8.

دعاها و آخرین دعایش این است:

رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوَ لِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ» (1)

پروردگارا ! روزی که حساب برپا می شود ، مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را بیامرز .

بنابراین در دعا، بستگان و نسل قبل انسان، باید مقدم و محترم یاد شوند.

طالب مغفرت برای والدین در آیات و روایات به جهت کوتاهی آنان است. یعنی چنانچه انسان تقصیری در ادای وظایف از سوی پدر و مادر مشاهده کرد. آنان را عفو کند و از جانب خدا برای والدین خود رحمت و بخشش بخرد و تا می تواند با گمان نیک به آنان نظر کند. کوتاهی و کم لطفی آنان را، بر قصد و تقصیر عمدی نگذارد، بلکه چنین تصوّر کند که توان فکری یا عملی آنها بیش از این نبوده است.

از این رو باید در برابر زحمت ها و رنج های فراوان که پدرو مادر متحمل شده اند و از خوشی ها و لذت هایی که محروم شده اند، از درگاه حق طلب آمرزش و رحمت برای آنان نمود.

معمر بن خلّاد گفت: به امام رضا علیه السلام عرض کردم: هر گاه پدر و مادرم مذهب حق را نشناسد دعایشان کنم؟

حضرت فرمود: برای آنها دعا کن و از جانب آنها صدقه بده و اگر زنده باشند و مذهب حق را نشناسند با آنها مدارا کن؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدا مرا به رحمت فرستاده، نه نافرمانی و نامهربانی. (2)بنابراین دعا و مناجات و طلب مغفرت برای پدر و مادر، توفیق معنوی و ذخیرۀ آخرتی برای هر انسان است که بسیاری از این راه به درجات بالاتر رسیده اند.

ص:283


1- (1) - ابراهیم (14) : 41. [1]
2- (2) - الکافی: 159/2، حدیث 8؛ [2] بحار الأنوار: 47/71، باب 2، حدیث 8.

در روایت است که شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: پدرم بسیار کهن سال و ناتوان شده است و ما او را برای برآوردن نیازهایش به دوش می گیریم.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اگر توانستی چنین کن و لقمۀ غذا را با دست خود به او بده که فردای قیامت سپر و نگهبان تو خواهد بود. (1)محمّد غزّالی در باب حقوق، حق پدر و مادر را چنین وصف می کند:

«یکی به نزدیک رسول صلی الله علیه و آله آمد و گفت: مرا پدر و مادر مرده اند، چه حق مانده است ایشان را بر من تا بگذارم؟ گفت: برایشان نماز کنی و آمرزش خواهی و عهد وصیت ایشان بجای آری و دوستان ایشان را گرامی داری، و خویشاندان ایشان را نیکو داری و گفت: حق مادر دو چند حق پدر است.» (2)زرارة از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود:

تَقُولُ: فی قُنُوتِ الْفَرِیضَةِ فِی الأَیّامِ کُلِّها إِلاّ فِی الْجُمُعَةِ: «اَلّلهُمَّ إِنِّی أَسْاَلُکَ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِوُلْدی وَ أَهْلِ بَیْتی وَ إِخْوانی فِیکَ، الْیَقینَ وَ الْعَفْوَ وَ الْمُعافاةَ وَ الرَّحْمَةَ وَ الْعافِیَةَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ... (3)

می گویی در دعای دستِ نمازهای واجب، در همه روزها مگر در جمعه:

خدایا! از تو برای خودم و پدر و مادرم و خانواده ام و برادران ایمانیم، باور استوار، بخشایش، آسایش و دلسوزی و مهربانی و سلامتی در دنیا و آخرت طلب می نمایم.

ص:284


1- (1) - الکافی: 162/2، حدیث 13؛ [1] بحار الأنوار: 56/71، باب 2، حدیث 13.
2- (2) - کیمیای سعادت: 338، رکن دوم، اصل پنجم، باب سوم.
3- (3) - بحار الأنوار: 209/82، باب 32، حدیث 27؛ [2] من لایحضره الفقیه: 318/1، باب 7، حدیث 944.

ص:285

دعای 25 : دربارۀ فرزندان

اشاره

«1»اَللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَیَّ بِبَقَاءِ وُلْدِی وَ بِإِصْلاَحِهِمْ لِی و بِإِمْتَاعِی بِهِم «2»إِلَهِی امْدُدْ لِی فِی أَعْمَارِهِمْ وَ زِدْ لِی فِی آجَالِهِمْ وَ رَبِّ لِی صَغِیرَهُمْ وَ قَوِّ لِی ضَعِیفَهُمْ وَ أَصِحَّ لِی أَبْدَانَهُمْ وَ أَدْیَانَهُمْ وَ أَخْلاَقَهُمْ وَ عَافِهِمْ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ فِی جَوَارِحِهِمْ وَ فِی کُلِّ مَا عُنِیتُ بِهِ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ أَدْرِرْ لِی وَ عَلَی یَدِی أَرْزَاقَهُمْ «3»وَ اجْعَلْهُمْ أَبْرَاراً أَتْقِیَاءَ بُصَرَاءَ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ لَکَ وَ لِأَوْلِیَائِکَ مُحِبِّینَ مُنَاصِحِینَ وَ لِجَمِیعِ أَعْدَائِکَ مُعَانِدِینَ وَ مُبْغِضِینَ آمِینَ «4»اَللَّهُمَّ اشْدُدْ بِهِمْ عَضُدِی وَ أَقِمْ بِهِمْ أَوَدِی وَ کَثِّرْ بِهِمْ عَدَدِی وَ زَیِّنْ بِهِمْ مَحْضَرِی وَ أَحْیِ بِهِمْ ذِکْرِی وَ اکْفِنِی بِهِمْ فِی غَیْبَتِی وَ أَعِنِّی بِهِمْ عَلَی حَاجَتِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی مُحِبِّینَ وَ عَلَیَّ حَدِبِینَ مُقْبِلِینَ مُسْتَقِیمِینَ لِی مُطِیعِینَ غَیْرَ عَاصِینَ وَ لاَ عَاقِّینَ وَ لاَ مُخَالِفِینَ وَ لاَ خَاطِئِینَ «5»وَ أَعِنِّی عَلَی تَرْبِیَتِهِمْ وَ تَأْدِیبِهِمْ وَ بِرِّهِمْ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ مَعَهُمْ أَوْلاَداً ذُکُوراً وَ اجْعَلْ ذَلِکَ خَیْراً لِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی عَوْناً عَلَی مَا سَأَلْتُکَ «6»وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ فَإِنَّکَ خَلَقْتَنَا وَ أَمَرْتَنَا وَ نَهَیْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا فِی ثَوَابِ مَا أَمَرْتَنَا وَ رَهَّبْتَنَا عِقَابَهُ وَ جَعَلْتَ لَنَا عَدُوّاً یَکِیدُنَا سَلَّطْتَهُ مِنَّا عَلَی مَا لَمْ تُسَلِّطْنَا عَلَیْهِ مِنْهُ أَسْکَنْتَهُ صُدُورَنَا وَ أَجْرَیْتَهُ مَجَارِیَ دِمَائِنَا لاَ یَغْفُلُ إِنْ غَفَلْنَا وَ لاَ یَنْسَی إِنْ نَسِینَا یُؤْمِنُنَا عِقَابَکَ وَ یُخَوِّفُنَا بِغَیْرِکَ «7»إِنْ هَمَمْنَا بِفَاحِشَةٍ شَجَّعَنَا عَلَیْهَا وَ إِنْ هَمَمْنَا بِعَمَلٍ صَالِحٍ ثَبَّطَنَا عَنْهُ یَتَعَرَّضُ لَنَا بِالشَّهَوَاتِ وَ یَنْصِبُ لَنَا

ص:286

ص:287

بِالشُّبُهَاتِ إِنْ وَعَدَنَا کَذَبَنَا وَ إِنْ مَنَّانَا أَخْلَفَنَا وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنَّا کَیْدَهُ یُضِلَّنَا وَ إِلاَّ تَقِنَا خَبَالَهُ یَسْتَزِلَّنَا «8»اَللَّهُمَّ فَاقْهَرْ سُلْطَانَهُ عَنَّا بِسُلْطَانِکَ حَتَّی تَحْبِسَهُ عَنَّا بِکَثْرَةِ الدُّعَاءِ لَکَ فَنُصْبِحَ مِنْ کَیْدِهِ فِی الْمَعْصُومِینَ بِکَ «9»اَللَّهُمَّ أَعْطِنِی کُلَّ سُؤْلِی وَ اقْضِ لِی حَوَائِجِی وَ لاَ تَمْنَعْنِی الْإِجَابَةَ وَ قَدْ ضَمِنْتَهَا لِی وَ لاَ تَحْجُبْ دُعَائِی عَنْکَ وَ قَدْ أَمَرْتَنِی بِهِ وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِکُلِّ مَا یُصْلِحُنِی فِی دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی مَا ذَکَرْتُ مِنْهُ وَ مَا نَسِیتُ أَوْ أَظْهَرْتُ أَوْ أَخْفَیْتُ أَوْ أَعْلَنْتُ أَوْ أَسْرَرْتُ «10»وَ اجْعَلْنِی فِی جَمِیعِ ذَلِکَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ بِسُؤَالِی إِیَّاکَ الْمُنْجِحِینَ بِالطَّلَبِ إِلَیْکَ غَیْرِ الْمَمْنُوعِینَ بِالتَّوَکُّلِ عَلَیْکَ «11»اَلْمُعَوَّدِینَ بِالتَّعَوُّذِ بِکَ الرَّابِحِینَ فِی التِّجَارَةِ عَلَیْکَ الْمُجَارِینَ بِعِزِّکَ الْمُوَسَّعِ عَلَیْهِمُ الرِّزْقُ الْحَلاَلُ مِنْ فَضْلِکَ الْوَاسِعِ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ الْمُعَزِّینَ مِنَ الذُّلِّ بِکَ وَ الْمُجَارِینَ مِنَ الظُّلْمِ بِعَدْلِکَ وَ الْمُعَافِیْنَ مِنَ الْبَلاَءِ بِرَحْمَتِکَ وَ الْمُغْنَیْنَ مِنَ الْفَقْرِ بِغِنَاکَ وَ الْمَعْصُومِینَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَاءِ بِتَقْوَاکَ وَ الْمُوَفَّقِینَ لِلْخَیْرِ وَ الرُّشْدِ وَ الصَّوَابِ بِطَاعَتِکَ وَ الْمُحَالِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الذُّنُوبِ بِقُدْرَتِکَ التَّارِکِینَ لِکُلِّ مَعْصِیَتِکَ السَّاکِنِینَ فِی جِوَارِکَ «12»اَللَّهُمَّ أَعْطِنَا جَمِیعَ ذَلِکَ بِتَوْفِیقِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ أَعِذْنَا مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ وَ أَعْطِ جَمِیعَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِثْلَ الَّذِی سَأَلْتُکَ لِنَفْسِی وَ لِوُلْدِی فِی عَاجِلِ الدُّنْیَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ إِنَّکَ قَرِیبٌ مُجِیبٌ سَمِیعٌ عَلِیمٌ عَفُوٌّ غَفُورٌ رَءُوفٌ رَحِیمٌ «13» وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ.

ص:288

[«1»اَللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَیَّ بِبَقَاءِ وُلْدِی]

خدایا! به باقی ماندن فرزندانم، بر من منت گذار.

اولاد انسان

فرزند چه دختر و چه پسر از عظیم ترین نعمت های حضرت حق بر انسان است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله از هر دو تعبیر به نعمت و احسان فرموده است.

در تعابیر اسلامی از اولاد انسان به عنوان پارۀ تن، جگر گوشه، میوۀ قلب یاد شده است.

انسان نسبت به فرزندش مسؤولیت و تکلیف و وظیفۀ سنگینی دارد.

کسی که زحمت تربیت فرزند و صالح شدن او را بر خود هموار نماید، درهای رحمت حق را در دنیا و آخرت به روی خود باز کرده است.

فرزند صالح و شایسته از شفیعان روز محشر برای نجات انسان از درد و رنج و قیامت است.

رسیدگی به وضع جسمی و روحی فرزند، و توجه به تربیت و رشد و کمال و از اهمّ عبادات و از بهترین اموری است که خدا و رسول به آن نظر دارد.

چنانکه دستور حضرت حق است، انسان واجب است فرزند خود را از افتادن در دام شیاطین و راه باطل، و طریق فساد و افساد، حفظ کند.

پدر و مادری که سبب تربیت فرزند صالح و صالح شدن اولاد و حفظ او از عذاب آخرتند در پیشگاه حضرت حق از اجر عظیم و نعمت کبیر برخوردارند.

ص:289

آنان که توجهی به تربیت معنوی فرزند ندارند، و از او تنها یک موجود مادی گرا می سازند، منفور خدا و مستحق عذاب الیم و رنج روز قیامتند.

تفسیر آیۀ

قُوا انْفُسَکُمْ»

«یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا انْفُسَکُمْ وَ اهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما امَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ» (1)

ای مؤمنان ! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است ، حفظ کنید . بر آن فرشتگانی خشن و سخت گیر گمارده شده اند که از آنچه خدا به آنان دستور داده ، سرپیچی نمی کنند ، و آنچه را به آن مأمورند ، همواره انجام می دهند .

منظور از حفظ و نگهداری در این آیۀ شریفه، نگهداری خود به ترک گناهان، و تسلیم نشدن در برابر شهوات غلط و غرایز سرکش، و نگهداری و حفظ خانواده به تعلیم و تربیت و امر به معروف و نهی از منکر و به خصوص فراهم ساختن محیطی پاک و خالی از هر گونه آلودگی در فضای خانه و خانواده است.

این برنامه ای است که باید از نخستین سنگ بنای خانواده، یعنی از مقدمات ازدواج، و سپس نخستین لحظۀ تولد فرزند آغاز گردد، و در تمام مراحل با برنامه ریزی صحیح و با نهایت دقت تعقیب شود.

به تعبیر دیگر حق زن و فرزند، تنها با تأمین هزینۀ زندگی و مسکن و تغذیۀ حاصل نمی شود، مهم تر از آن تغذیۀ روح و جان آنها و به کار گرفتن اصول تعلیم و تربیت صحیح است.

ص:290


1- (1) - تحریم (66) : 6. [1]

تعبیر به قُوا (نگاهدارید) اشاره به این است که اگر آنها را به حال خود رها کنید خواه ناخواه به سوی آتش دوزخ پیش می روند، شما هستید که باید آنها را از سقوط در آتش دوزخ حفظ کنید. (1)ابوبصیر می گوید از معنای این آیه از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم:

هذِهِ نَفْسی اقیها، فَکَیْفَ اقی اهْلِی؟ قالَ: تَأْمُرُهُمْ بِما امَرَهُمُ اللّهُ بِهِ، وَ تَنْهاهُمْ عَمّا نَهاهُمُ اللّهُ عَنْهُ فَاِنْ اطاعُوکَ کُنْتَ قَدْ وَقَیْتَهُمْ، وَ انْ عَصَوْکَ کُنْتَ قَدْ قَضَیْتَ ما عَلَیْکَ. (2)

خودم را حفظ می کنم، اهل و عیالم را چگونه نگاهدارم؟فرمود: آنان را بخوان به آنچه خدا خوانده، و نهی کن از آنچه خدا نهی فرموده، اگر تو را پیروی کردند آنان را حفظ کرده ای، و اگر سرپیچی کردند به مسؤولیت خود عمل نموده ای.

در توضیح قُوا انْفُسَکُمْ گفته اند:

بِالصَّبْرِ عَلی طاعَةِ اللّهِ، وَ عَنْ مَعْصِیَتِهِ، وَ عَنِ اتِّباعِ الشَّهَواتِ.

با استقامت و صبر بر طاعت خدا، دوری از معصیت حق، و خودداری از پیروی شهوات سرکش.

و در تبیین وَ اهْلیکُمْ ناراً فرموده اند:

بِدُعائِهِمْ الی طاعَةِ اللّهِ وَ تَعْلیمِهِمُ الْفَرائِضَ، وَ نَهْیِهِمْ عَنِ الْقَبائِحِ، وَ حَثِّهِمْ عَلی افْعالِ الْخَیْرِ.

آنان را به طاعت خدا دعوت کردن، و واجبات الهی و اسلامی را به آنان یاد دادن، و ایشان را از بدی ها نهی کردن، و آنان را به انجام تمام امور خیر

ص:291


1- (1) - تفسیر نمونه: 287/24، [1] ذیل آیۀ 6 سوره تحریم.
2- (2) - تفسیر نور الثقلین: 372/5، [2] ذیل آیۀ 6 سورۀ تحریم.

ترغیب نمودن است.

در هر صورت اولاد نعمت خداست. و شکر بر این نعمت واجب، و ادای شکر این لطف و عنایت حق به این است که انسان آنان را عبد خدا و انسانی صالح و موجودی شایسته تربیت کند که زحمت در این راه از اعظم عبادات و بهترین کارهاست.

چون اولاد انسان به تربیت الهی و اخلاق حسنه، و عقاید حقّه، و اعمال صالحه آراسته شود، و این همه محصول زحمات پدر و مادر باشد، غیر از بهره های دنیایی و آخرتی که نصیب اولاد می گردد، پدر و مادر هم در ثواب تمام آن برنامه ها بنابر آیات قرآن و روایات شریکند، و به همین خاطر اولاد در فرهنگ اسلام از جایگاه بلندی در حیات انسان برخوردار است، و دوام عمر همراه با تربیت الهی او باعث خیر دنیا و آخرت آدمی است، از این نظر حضرت زین العابدین علیه السلام در جملۀ اول این دعا از حضرت حق تقاضای بقای اولاد می نماید، گرچه اگر به ارادۀ پروردگار اولاد انسان در سنّ صغارت از دست برود، و انسان بر مصیبت او در راه خدا و برای خدا صبر کند، برای آنهم ثواب عظیمی است.

روایاتی دربارۀ فرزندان

اشاره

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اِنَّ اولادَ الْمُسْلِمینَ مَوْسُومُونَ عِنْدَ اللّهِ شافِعٌ وَ مُشَفَّعٌ، فَاِذا بَلَغُوا اثْنَتَیْ عَشَرَةَ سَنَةً کُتِبَتْ لَهُمُ الْحَسَناتُ، فَاِذا بَلَغُوا الْحُلُمَ کُتِبَتْ عَلَیْهِمُ السَّیِّئاتُ. (1)

فرزندان مسلمین در پیشگاه حق به شفاعت کننده و شفاعت پذیرفته شدگان

ص:292


1- (1) - وسائل الشیعة: 355/21، باب 1، حدیث 27280؛ [1]الکافی: 3/6، حدیث 8. [2]

موسومند، چون به دوازده سالگی برسند حسناتی که انجام می دهند در نامۀ عملشان ثبت می شود، و چون به سنّ بلوغ دست یابند بدی هایشان نوشته می شود.

حضرت سجّاد علیه السلام می فرماید:

مِنْ سَعادَةِ الرَّجُلِ انْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ یَسْتَعینُ بِهِمْ. (1)

از خوشبختی های مرد این است که فرزندی داشته باشد که از آن در برنامه های زندگی کمک بگیرد.

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:

سَعِدَ امْرُءٌ لَمْ یَمُتْ حَتّی یَری خَلَفاً مِنْ نَفْسِهِ. (2)

خوشبخت شد آن مردی که نمرد تا این که از خود اولادی دید.

امام علی علیه السلام در مرضی که طفلی به آن دچار شده بود فرمود:

اِنَّهُ کَفّارَةٌ لِوالِدَیْهِ. (3)

این بیماری برای پدر و مادر کودک از باب رحمت الهی کفّاره است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَلْوَلَدُ الصّالِحُ رَیْحانٌ مِنْ رَیاحینِ الْجَنَّةِ. (4)

فرزند شایسته گیاهی خوشبو از گیاهان بهشت است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ص:293


1- (1) - وسائل الشیعة: 356/21، باب 1، حدیث 27286؛ [1]الکافی: 2/6، حدیث 2. [2]
2- (2) - وسائل الشیعة: 357/21، باب 1، حدیث 27288؛ [3]الکافی: 4/6، حدیث 3. [4]
3- (3) - وسائل الشیعة: 357/21، باب 1، حدیث 27291؛ [5] من لایحضره الفقیه: 482/3، حدیث 4694.
4- (4) - بحار الأنوار: 368/10، باب 20، حدیث 12؛ [6]نوادر الراوندی: 5. [7]

میراثُ اللّهِ مِنْ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ وَلَدٌ صالِحٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ. (1)

ارث خدا از بندۀ مؤمنش، فرزند صالحی است که برای پدر طلب مغفرت کند.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَلْبَناتُ حَسَناتٌ، وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ، فَالْحَسَناتُ یُثابُ عَلَیْها، وَ النِّعَمُ یُسْأَلُ عَنْها. (2)

دختران حسناتند، و پسران نعمت، بر حسنات اجر داده می شود، و از نعمت پرسش خواهد شد.

ارزش فرزند دختر در روایات

بُشِّرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِابْنَةٍ فَنَظَرَ فِی وُجُوهِ اصْحابِهِ فَرَأَیَ الْکَراهَةَ فیهِمْ، فَقالَ:

ما لَکُمْ؟ رَیْحانَةٌ اشُمُّها، وَرِزْقُها عَلَی اللّهِ. (3)

رسول خدا را به دختری بشارت دادند، به چهرۀ اصحاب نگریست آنان را در اندوه دید، فرمود: شما را چه می شود؟ گیاه خوشبویی است که او را می بویم، و روزی او بر خداست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

دختران، نیکو فرزندانی هستند، هر کس یک دختر دارد، خداوند آن دختر را حجاب بین او و جهنم قرار می دهد، و هر کس دارای دو دختر است به آن سبب خداوند او را وارد بهشت می کند، و هر که سه دختر یا بیشتر دارد جهاد و

ص:294


1- (1) - بحار الأنوار: 90/101، باب 2، حدیث 2؛ [1]وسائل الشیعة: 359/21، باب 2، حدیث 27299. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 90/101، باب 2، حدیث 3؛ [3]وسائل الشیعة: 367/21، باب 2، حدیث 27322. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 90/101، باب 2، حدیث 4؛ من لایحضره الفقیه: 481/3، حدیث 4693.

صدقه بر او نیست. (1)حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَرْحَمُ الرَّجُلَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ. (2)

خداوند عزّوجلّ هر آینه بر مرد رحم می کند به خاطر شدت محبتش بر فرزندانی که دارد.

مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد، یکی از افراد را نزد رسول خدا دید، به او گفت: خداوند دختری به تو مرحمت فرموده، رنگ مرد تغییر کرد، حضرت فرمود:

تو را چه شد؟ عرضه داشت: خیر است، فرمود: بگو، برای تو چه پیش آمده، گفت:

از منزل که می آمدم همسرم درد زائیدن داشت، این مرد به من خبر داد که دختر زائیده، رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود: زمین حامل اوست. آسمان سیاه اندازه اوست، و خداوند روزی دهندۀ اوست، او گیاه خوشبوئی است که آن را می بوئی. سپس رو به جانب اصحاب کرد و فرمود: کسی که دارای یک دختر است گرفتار است، و آن که دو دختر دارد امان بر او، و هر که دارای سه دختر است جهاد و هر کار سختی از او ساقط است، و هر که دارای چهار دختر است ای بندگان خدا او را کمک کنید، ای عباد حق به او قرض بدهید، ای بندگان حق به او رحم کنید. (3)

روایاتی دیگر دربارۀ فرزندان

ص:295


1- (1) - کنز العمال: 454/16، حدیث 45399.
2- (2) - بحار الأنوار: 91/101، باب 2، حدیث 9؛ [1] من لایحضره الفقیه: 482/3، حدیث 4695.
3- (3) - بحار الأنوار: 91/101، باب 2، حدیث 11؛ الکافی: 5/6، حدیث 6. [2]

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَحِبُّوا الصِّبْیانَ وَ ارْحَمُوهُمْ فَاِذا وَعَدْتُمُوهُمْ فَفُوا لَهُمْ، فَاِنَّهُمْ لایَرَوْنَ الّإ انَّکُمْ تَرْزُقُونَهُمْ. (1)

بچه ها را دوست بدارید و به آنان مهربانی کنید، و چون چیزی را به کودکانتان وعده دادید به وعدۀ خود وفا کنید؛ زیرا آنان شما را روزی دهندۀ خود می بینند.

عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و نَظَرَ الی رَجُلٍ لَهُ ابْنانِ فَقَبَّلَ احَدَهُما وَ تَرَکَ الْآخَرَ، فَقالَ النَّبِیُّ: فَهَلّا آسَیْتَ بَیْنَهُما. (2)

رسول خدا به مردی که دو پسر داشت نظر انداخت که یکی را بوسه داد و به دیگری توجه نکرد، حضرت فرمود: برای چه بین این دو مساوات را رعایت نکردی؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِعْدِلُوا بَیْنَ اوْلادِکُمْ کَما تُحِبُّونَ انْ یَعْدِلُوا بَیْنَکُمْ فِی الْبِرِّ وَ اللُّطْفِ. (3)

ما بین فرزندانتان عدالت را رعایت کنید چنانکه در احسان و لطف از طرف مردم دوست دارید نسبت به شما عدالت رعایت شود.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرمود:

ص:296


1- (1) - بحار الأنوار: 92/101، باب 2، حدیث 14؛ [1]مکارم الاخلاق: 219. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 92/101، باب 2، حدیث 15؛ [3]مکارم الاخلاق: 220. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 92/101، باب 2، حدیث 16. [5]

اَکْثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ اوْلادِکُمْ، فَاِنَّ لَکُمْ بِکُلِّ قُبْلَةٍ دَرَجَةً فِی الْجَنَّةِ ما بَیْنَ کُلِّ دَرَجَةٍ خَمْسُمِائَةِ عامٍ. (1)

فرزندان خود را زیاد ببوسید، به حقیقت که برای هر بوسیدنی یک درجه در بهشت است، میان هر درجه ای تا درجۀ دیگر پانصد سال راه است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در جهت مراعات حق فرزندان فرمود:

یَلْزَمُ الْوالِدَیْنِ مِنْ عُقُوقِ الْوَلَدِ ما یَلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُما مِنَ الْعُقُوقِ. (2)

همان طور که ممکن است فرزند عاقّ پدر و مادر شود، ممکن است پدر و مادر عاقّ فرزند شوند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله مردی را با کودکی دید، فرمود: این کودک کیست؟ عرضه داشت: فرزند من است، فرمود: خداوند به وسیلۀ او تو را بهره بدهد، نگفتم: او را برای تو مبارک کند، اگر می گفتم قبل از تو از دنیا می رفت. (3)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که وارد بازار شود و تحفه ای را بخرد و به طرف زن و فرزند برود، مانند کسی است که به سوی محتاجان صدقه می برد، چون به خانه رفت ابتدا تحفه را بین دختران تقسیم کند. کسی که دخترش را خوشحال کند همانند این است که بنده ای از اولاد اسماعیل را در راه خدا آزاد کرده، و هر کس پسر بچه اش را خوشحال کند، گوئی از خشیت خدا گریسته، و هر کس از خشیت خدا بگرید پروردگار او را وارد جنّات نعیم می نماید!! (4)رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

فَرِّقُوا بَیْنَ اوْلادِ کُمْ فِی الْمَضاجِعِ اذا بَلَغُوا سَبْعَ سِنینَ. (5)

چون فرزندانتان به هفت سالگی رسیدند، بستر خواب آنان را از هم جدا کنید!

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

خَمْسَةٌ فِی قُبُورِهِمْ وَ ثَوابُهُمْ یَجْری الی دیوانِهِمْ: مَنْ غَرَسَ نَخْلاً، وَ مَنْ

ص:297


1- (1) - بحار الأنوار: 92/101، باب 2، حدیث 20؛ [1]وسائل الشیعة: 485/21، باب 89، حدیث 27656. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 93/101، باب 2، حدیث 22؛ [3] من لایحضره الفقیه: 483/3، حدیث 4705.
3- (3) - بحار الأنوار: 94/101، باب 2، حدیث 34.
4- (4) - بحار الأنوار: 94/101، باب 2، حدیث 35؛ مستدرک الوسائل: 118/15، باب 5، حدیث 17715. [4]
5- (5) - بحار الأنوار: 96/101، باب 2، حدیث 54؛ [5]مکارم الاخلاق: 223. [6]

حَفَرَ بِئْراً، وَ مَنْ بَنی لِلّهِ مَسْجِداً، وَ مَنْ کَتَبَ مُصْحَفاً، وَ مَنْ خَلَّفَ ابْناً صالِحاً. (1)

پنج نفر در قبر خفته اند ولی ثواب آنها به طور مرتب در دیوان عملشان ثبت می شود: آن که درخت خرمائی کاشته، و آن که چاه آبی حفر نموده، و آن که برای خدا مسجدی ساخته، و آن که کتاب با منفعتی نوشته، و آن که فرزند شایسته ای از خود بجای گذاشته است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ: الزَّوْجَةُ الصّالِحَةُ، وَ الْمَسْکَنُ الْواسِعُ، و الْمَرْکَبُ الْهَنیءُ، وَ الْوَلَدُ الصّالِحُ، وَ مِنْ یُمْنِ المَرْأَةِ انْ یَکُونَ بِکْرُها جارِیَةً یَعْنی اوَّلَ وَلَدِها. (2)

از خوشبختی مرد مسلمان: همسر شایسته، خانۀ وسیع، مرکب خوب، و فرزند صالح است. و از برکت و میمنت زن این است که اول فرزندش دختر باشد.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

ما سَأَلْتُ رَبّی اوْلاداً نَضِرَ الْوَجْهِ، وَ لاسَأَلْتُهُ وَلَداً حَسَنَ الْقامَةِ، وَلکِنْ سَأَلْتُ رَبّی اوْلاداً مُطیعینَ لِلّهِ، وَجِلینَ مِنْهُ حَتّی اذا نَظَرْتُ الَیْهِ وَ هُوَ مُطیعٌ لِلّهِ قَرَّتْ عَیْنِی. (3)

از حضرت حق نخواستم فرزند خوشگل و زیبا اندام به من عنایت کند، از او خواستم به من اولادی بدهد که مطیع خدا باشند، و خدا ترسی در آنان دیده شود، تا هر وقت به آنان نظر کنم و وجودشان را در دایرۀ اطاعت از حق ببینم،

ص:298


1- (1) - بحار الأنوار: 97/101، باب 2، حدیث 59؛ [1]مستدرک الوسائل: 229/12، باب 15، حدیث 13959. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 98/101، باب 2، حدیث 64؛ [3]نوادر الراوندی: 24. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 98/101، باب 2، حدیث 66. [5]

چشمم روشن شود.

امام علی علیه السلام فرمود:

مَنْ قَبَّلَ وَلَدَهُ کانَ لَهُ حَسَنَةٌ، وَ مَنْ فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ، وَ مَنْ عَلَّمَهُ الْقُرآنَ دُعِیَ الْاَبَوانِ فَکُسِیا حُلَّتَیْنِ یُضیءُ مِنْ نُورِهِما وُجُوهُ اهْلِ الْجَنَّةِ. (1)

آن که فرزندش را ببوسد برای او حسنه ای است، هر کس فرزندش را خوشحال کند خداوند در قیامت او را خوشحال می نماید، و هر کس قرآن به فرزندش بیاموزد این پدر و مادر در بهشت فراخوانده شوند، و دو حلّه بر اندامشان بپوشانند که تمام اهل بهشت از نور آنها روشن شوند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ حق فرزندان بر پدر می فرماید:

مِنْ حَقِّ الْوَلَدِ عَلی والِدِهِ ثَلاثَةٌ: یُحَسِّنُ اسْمَهُ، وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَةَ، وَ یُزَوِّجُهُ اذا بَلَغَ. (2)

فرزند را بر پدر سه حق است: اسم او را نیکو بگذارد، نوشتن یادش دهد، و چون به بلوغ رسید او را زن بدهد.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله سفارش می فرمود:

اِذا وَعَدَ احَدُکُمْ صَبِیَّهُ فَلْیُنْجِزْ. (3)

هرگاه یکی از شما به فرزند خود وعده ای داد، باید به آن وفا کند و از عهد خود تخلّف ننماید.

ص:299


1- (1) - بحار الأنوار: 99/101، باب 2، حدیث 71؛ [1]عدّة الدّاعی: 88. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 92/101، باب 2، حدیث 19؛ [3]وسائل الشیعة: 482/21، باب 86، حدیث 27646. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 170/15، باب 64، حدیث 17893؛ [5]الجعفریات: 166. [6]

این روایت می گوید: مسئلۀ وفای به عهد را که از آداب الهی و صفات برجستۀ انسانی است عملاً تعلیم فرزندان خود نمایید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

رَحِمَ اللّهُ عَبْداً اعانَ وَلَدَهُ عَلی بِرِّهِ بِالْاِحْسانِ الَیْهِ وَ التَّألُّفِ لَهُ وَ تَعْلیمِهِ وَ تَأْدیبِهِ. (1)

رحمت الهی بر پدری که در راه نیکی به فرزندش کمک کند و احسان به او کند و چون کودکی رفیق دوران کودکی او باشد، و وی را دانشمند و با ادب بار بیاورد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

مِنْ حَقِّ الْوَلَدِ عَلَی الْوالِدِ أنْ یُحَسِّنَ اسْمَهُ، وَ یُحَسِّنَ ادَبَهُ. (2)

از حقوقی که فرزند به پدر و مادر دارد این است که نام خوبی برای او انتخاب کند، و نیکی او را ادب نماید.

مردی به رسول اللّه صلی الله علیه و آله عرضه داشت: حق فرزند بر من چیست؟

فرمود:

تُحَسِّنُ اسْمَهُ وَ ادَبَهُ، وَ ضَعْهُ مَوْضَعاً حَسَناً. (3)

او را به اسم خوبی نامگذاری کن، به درستی ادبش نما، و او را به کار خوب و مناسبی بگمار.

از حضرت باقر علیه السلام است:

ص:300


1- (1) - مستدرک الوسائل: 169/15، باب 63، حدیث 17889. [1]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 128/15، باب 14، حدیث 17748. [2]
3- (3) - الکافی: 48/6، حدیث 1؛ [3]وسائل الشیعة: 479/21، باب 86، حدیث 27638. [4]

شَرُّ الْآباءِ مَنْ دَعاهُ الْبِرُّ الَی الْاِفْراطِ، وَشَرُّ الْاَبْناءِ مَنْ دَعاهُ التَّقْصیرُ الَی الْعُقُوقِ. (1)

بدترین پدران کسانی هستند که در نیکی و محبت نسبت به فرزندان از حد مناسب تجاوز کنند، و بدترین فرزندان کسانی هستند که در اثر تقصیر و کوتاهی در انجام وظایف، عاق پدر شوند.

محیط خانواده یک محیط اجتناب ناپذیر، و کودک ناگزیر به زندگی در آن است.

ضوابط و قواعد آن بر طفل تحمیل شده و کودک تحمل آن را مجبور است.

پس در چنین وضع و شرایطی برای کودک، حقی پیدا می شود که والدین موظّف به ادای آن لااقل در محیط خانواده اند. تربیت مهم ترین حق او در قلمرو مهم ترین محدودۀ زندگی اوست. پدر در آن رابطه مسؤولیت مستقیم دارد، باید او را به گونه ای بپروراند که فعلاً فردی در حال رشد، و در آینده عضوی مفید برای جامعه باشد.

فرزند، عزیزترین فرد برای پدر و مادر است، وطبیعی است آنها دوست بدارند که این عزّت و دُردانگی همچنان محفوظ ماند، و در زندگی آینده تداوم یابد، در این راستاست که والدین کودک عقلاً و هم از نظر اخلاقی موظف به تربیت او می شوند.

بخشش و تفضّل والدین به کودک روا نیست در حد مال و ثروت و غذا باشد، و هم بخشش آن نیست که از هم اکنون به شکرانۀ ولادتش پدر و مادر زمینی را به اسم او قباله کنند و برای آیندۀ او از نظر مال و ثروت بیندیشند؛ زیرا که این همه در قبال تربیت هیچ است.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

ص:301


1- (1) - تاریخ الیعقوبی: 321/2؛ [1] الامامة و اهل البیت، محمد بیومی: 64/3.

ما نَحَلَ والِدٌ وَلَداً نَحْلاً افْضَلَ مِنْ ادَبٍ حَسَنٍ. (1)

هیچ پدری نسبت به فرزندش، بخشش و تفضلی بهتر از ادب نیک نبخشیده است.

در حقیقت، ادب نیکوترین میراث است، امام علی علیه السلام در این زمینه فرمود:

خَیْرُ ما وَرَّثَ الْآباءُ الْاَبْناءَ الْاَدَبُ. (2)

بهترین میراثی که پدران برای فرزندان باقی می گذارند ادب و تربیت است.

نقش پدر و مادر در تربیت فرزندان

بر این اساس کودکان را نباید به حال و طبیعت خود واگذار کرد، امر تربیت مهم و مسؤولیت والدین در این رابطه سنگین است. پدر و مادر وظیفه دارند موجبات رشد او را از هر جهت فراهم آورند و نهال شخصیت او را از هم اکنون آبیاری نمایند. در امر تربیت کودکان و ادای حقوقشان، پدر و مادر هر دو مسئولند، اما مسؤولیت پدر در این رابطه مستقیم و بیشتر است. او مسؤول مستقیم تربیت اسلامی فرزندان خویش، و مسؤول عواقب نیک و بد آنهاست. وظیفه دارد آنان را افرادی مؤمن، لایق، متعهد، مسؤول برای خود و جامعه اش پدید آورد، این وظیفه حتی در دوران جنینی کودک برای پدران مطرح است و زمینه سازی ها از همان آغاز باید انجام شود.

پدر در خانواده نقشی مسلّط دارد، اوست که از نظر امر و نهی و کنترل اخلاق، توجه اهل خانه را به سوی خود معطوف می دارد، و راهنمای آنها درعرصۀ زندگی

ص:302


1- (1) - مستدرک الوسائل: 164/15، باب 59، حدیث 17872. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 407، حدیث 9347. [2]

است، بر این اساس او مسؤول رشد و هدایت و تأمین عوامل سعادت فرزندان، و اصلاح وضع آنها و مسؤول جهت دادن به سوی خیر است.

پدر در خانه تنها مسؤول اقتصاد و تهیۀ لوازم زندگی اهل خانه نیست، بلکه او همچنان مسؤول تهذیب و هدایت اخلاقی، ایجاد روحیۀ مقاومت در برابر شداید، هموار کردن راه زندگی، عرضه و تنفیذ میراث فرهنگی، مسؤول ایجاد عادات و اخلاق و صفات ارزنده، رشد و نمای جسمی و روانی، ادب و وقار آنان و پرهیز دادن از انحرافات است.

او همچنان باید برای فرزندان موجبات عفّت و پاکی، ادب و وقار را فراهم سازد، زبان و اخلاق او برای آنان درس باشد.در این راه نقش مادر نیز مهم ولی نقش پدر مهم تر و سنگین تر است، و طبیعی است که برای موفقیت در کار ضروری باشد پدر و مادر در این رابطه دست به دست هم دهند و نیکوتر بکوشند و بیندیشند.

کوتاهی ها در امر تربیت سبب آن می شوند که کار سازندگی با دشواری مواجه شود و کودک آن چنان که باید به پیش نرود.

از نظر ما یتیم کسی نیست که پدر یا مادرش از دنیا رفته باشد، بلکه یتیم کسی است که در جنبۀ علم و ادب بی سرپرست باشد.

اگر پدران در امر تربیت کوتاهی کنند، زمینه برای بسیاری از لغزش ها و انحرافات آنها فراهم خواهد آمد.

منحرفان جامعه به حقیقت کسانی هستند که در دوران کودکی از تربیتی کافی برخوردار نبوده اند و طبیعی است که چنین پدران نه تنها مورد نفرت مردمند، بلکه مورد نفرت و لعنت خداوند نیز می باشند.

کوتاهی در تربیت مسؤولیت آور است، و آدمی نمی تواند در پیشگاه عدل خدا حتی جواب فرزندان را بدهد که از روش تربیتی او شکایت می کنند، و شکایت مسموع واقع شده و خداوند از پدر آنها بازخواست می کند. (1)

ص:303


1- (1) - نقش پدر در تربیت: 75.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَکْرِمُوا اوْلادَکُمْ، وَاَحْسِنُوا آدابَهُمْ یُغْفَرْ لَکُمْ. (1)

فرزندان خود را گرامی بدارید، و آداب آنان را نیکو گردانید تا آمرزیده شوید.

صبر در مصایب از دیدگاه روایات

اشاره

اگر بر اثر ارادۀ حق و حوادثی که در راه انسان است فرزند دلبند آدمی از دستش برود، وظیفۀ الهی فرزند مرده اقتضا می کند، اولاً: این برنامه را هدیه ای از جانب دوست بداند، و ثانیاً: بر آن مصیبت صبر کند، و کلمه ای که توهین به حق و حقیقت باشد از او صادر نگردد تا به اجر عظیم و ثواب سنگین برسد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِنَّ الْمُؤْمِنَ لَوْ یَعْلَمُ ما اعَدَّ اللّهُ لَهُ عَلَی الْبَلاءِ لَتَمَنّی انَّهُ فِی دارِ الدُّنْیا قُرِّضَ بِالْمَقاریضِ. (2)

اگر مؤمن می دانست که خداوند عزیز در برابر بلائی که به او می رسد چه چیزی مهیّا فرموده، هر آینه آرزو می کرد در حیات دنیا با دم قیچی قطعه قطعه شود!

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمودند:

اَیُّما رَجُلٍ قَدَّمَ ثَلاثَةَ اوْلادٍ لَمْ یَبْلُغُوا الْحِنْثَ، اوِ امْرَأةٍ قَدَّمَتْ ثَلاثَةَ اوْلادٍ فَهُمْ حِجابٌ یَسْتُرُونَهُ مِنَ النّارِ. (3)

ص:304


1- (1) - بحار الأنوار: 95/101، باب 2، حدیث 44؛ [1]وسائل الشیعة: 476/21، باب 83، حدیث 27629. [2]
2- (2) - مسکّن الفؤاد: 19.
3- (3) - بحار الأنوار: 116/79، باب 17، حدیث 5؛ [3]ثواب الاعمال: 196. [4]

هر مردی سه فرزندش که هنوز به وقت بلوغ نرسیده اند از دستش برود، یا زنی سه فرزندش از دنیا رحلت کنند، این فرزندان بین آنان و آتش حجاب و مانع می گردند.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

مَنْ قَدَّمَ اوْلاداً یَحْتَسِبُهُمْ عِنْدَ اللّهِ حَجَبُوهُ مِنَ النّارِ بِاِذْنِ اللّهِ عَزَّوجلَّ. (1)

هر کس فرزندانی از او فوت شود و وی داغ مصیبت آنان را به حساب خدا و خواست او بگذارد، و صبر و بردباری پیشه کند آن فرزندان به اذن خدا بین او و آتش حجاب شوند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

وَلَدٌ واحِدٌ یُقَدِّمُهُ الرَّجُلُ افْضَلُ مِنْ سَبْعینَ وَلَداً یَبْقُونَ بَعْدَهُ یُدْرِکُونَ الْقائِمَ. (2)

یک فرزند که انسان به داغش دچار شود، فضیلتش ازهفتاد فرزند که بعد از خود بگذارد و همۀ آنان امام عصر علیه السلام را درک کنند بیشتر است!

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ما نَزَلَ الْبَلاءُ بِالْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنَةِ فِی نَفْسِهِ وَ وَلَدِهِ وَ مالِهِ حَتّی یَلْقَی اللّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ ما عَلَیْهِ خَطیئَةٌ. (3)

بلائی در زمینۀ جان و اولاد و مال بر مرد مؤمن و زن مؤمنه نمی رسد، جز این که به خاطر آن خداوند را در قیامت بدون داشتن گناه در پرونده ملاقات

ص:305


1- (1) - بحار الأنوار: 114/79، باب 17، حدیث 2؛ [1]ثواب الاعمال: 196. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 116/79، باب 17، حدیث 7؛ [3]وسائل الشیعة: 246/3، باب 72، حدیث 3530. [4]
3- (3) - مسکّن الفؤاد: 21.

کند!

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرمودند:

بَخٍ بَخٍ، خَمْسٌ ما اثْقَلَهُنَّ فِی الْمیزانِ: لا الهَ الَّا اللّهُ، وَ سُبْحانَ اللّهِ، وَ الْحَمْدُلِلّهِ، وَ اللّهُ اکْبَرُ، وَالْوَلَدُ الصّالِحُ، یُتَوَفّی لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ فَیَحْتَسِبُهُ. (1)

به به چه سنگین است در ترازوی عمل پنج حقیقت: لا اله الّا اللّه سبحان اللّه، الحمدللّه، اللّه اکبر، و داغ فرزند شایسته که به حساب حق گذارده شود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِنّی رَأَیْتُ الْبارِحَةَ عَجَباً....رأَیْتُ رَجُلاً مِْن امَّتی قَدْ خَفَّ میزانُهُ فَجاءَ افْراطُهُ فَثَقَّلُوا میزانَهُ. (2)

شب گذشته در خواب مسائل تعجب آور دیدم...مردی از امّتم را مشاهده کردم که اعمالش در میزان در حدی نبود که باعث نجاتش شود، ناگهان فرزندانی که از او مرده بودند آمدند و عملش را در میزان الهی سنگین کردند.

مرگ فرزند

از عثمان بن مظعون فرزندی مُرد، آن چنان ناراحت شد که در خانه ماند و دست به عبادت دائم زد، خبر این مسئله به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، او را خواست و فرمود:

گوشه گیری برای ما نیست، رهبانیت دردین من نمی باشد، رهبانیت امّت من جهاد در راه خداست. ای عثمان! برای بهشت هشت در و برای جهنم هفت در است، نمی خواهی وقتی وارد قیامت شوی کنار دری از درهای بهشت

ص:306


1- (1) - بحار الأنوار: 117/79، باب 17، حدیث 9؛ [1] مسکّن الفؤاد: 21.
2- (2) - بحار الأنوار: 117/79، باب 17، ذیل حدیث 9؛ [2] مسکّن الفؤاد: 22.

فرزندت را ببینی که دامنت را بگیرد و از تو نزد خدا شفاعت کند؟ به رسول الهی عرضه داشتند: ثوابی که برای عثمان بن مظعون هست برای ما هم در مرگ فرزندانمان هست؟ فرمود: آری، برای شما که در داغ اولاد صبر کنید و آن را به حساب حق بگذارید. (1)به یکی از شایستگان به طور مرتب پیشنهاد ازدواج می شد ولی نمی پذیرفت؛روزی پس از بیدار شدن از خواب گفت: وسیلۀ ازدواج مرا مهیّا کنید.از او سبب پرسیدند، گفت:به امید این که خداوند فرزندی روزی من کند و سپس او را از من بگیرد تا برای آخرتم ذخیره ای باشد. سپس گفت: در خواب دیدم قیامت برپا شده، تمام خلایق در موقفند، و همه از شدت تشنگی می سوزند، ناگهان اطفالی را دیدم قندیلهایی از نور بر آنهاست، به دستشان ظرف هائی از طلا و نقره است که تعدادی را سیراب می کنند و از بقیه می گذرند. به سوی یکی از آنها دست دراز کردم و گفتم: مرا سیراب کن که تشنگی از پایم انداخت، گفت: در بین ما برای تو فرزندی نیست، ما پدران خود را سیراب می کنیم، گفتم: شما کیستید؟ گفتند، اطفالی که در زمان حیات پدر و مادر از دنیا رفته ایم. (2)در هر صورت اولاد نعمت حق است، و مسؤولیت تربیت او سنگین، و بر ادای حقوق ظاهری و باطنیش ثواب عظیم مترتب است، و در صورت فوت فرزند، اجر فوق العاده برای پدر و مادر دارد.

ص:307


1- (1) - مستدرک الوسائل: 401/2، باب 60، حدیث 2303؛ الأمالی، شیخ صدوق: 66، حدیث 1. [1]
2- (2) - احیاء العلوم: 35/2، فوائد النکاح.

[وَ بِإِصْلاَحِهِمْ لِی و بِإِمْتَاعِی بِهِم «2»إِلَهِی امْدُدْ لِی فِی أَعْمَارِهِمْ وَ زِدْ لِی فِی آجَالِهِمْ وَ رَبِّ لِی صَغِیرَهُمْ وَ قَوِّ لِی ضَعِیفَهُمْ وَ أَصِحَّ لِی أَبْدَانَهُمْ وَ أَدْیَانَهُمْ وَ أَخْلاَقَهُمْ وَ عَافِهِمْ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ فِی جَوَارِحِهِمْ وَ فِی کُلِّ مَا عُنِیتُ بِهِ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ أَدْرِرْ لِی وَ عَلَی یَدِی أَرْزَاقَهُمْ]

و به شایسته نمودنشان، برای پیروی از من، و به بهره مند شدنم در دنیا و آخرت از ایشان بر من منت گذار، خدایا! عمرشان را به سود من طولانی کن، و مدّت زندگی آنها به خاطر من بیفزا، و خردسالشان را به نفع من تربیت کن، و ناتوانشان را برای من نیرومند ساز، و بدن ها و آیین ها و اخلاقشان را برایم به سلامت دار، و به آنها در جان و اعضا و هر کارشان که به آن اهتمام دارم، سلامت همه جانبه عنایت کن، و برای من و به دست من، روزی آنان را فراوان فرما.

تربیت و ادب فرزندان

در دستگاه آفرینش، خداوند به ساختمان آدم توجه و دقت بسیار نموده است، به ویژه این که ذات حق تعالی همه نیازها و تناسب ها را در وجود او برقرارساخته و فرموده:

ص:308

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَنَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (1)

که ما انسان را در نیکوترین نظم و اعتدال و ارزش آفریدیم .

تقویم به معنی ساختن چیزی به صورت مناسب و معتدل و کیفیت شایسته است. احسن تقویم یعنی به بهترین نظام و شکلی که ممکن بوده؛ در ترکیب آدم منظور شده است.

در جای دیگر می فرماید:

الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّیکَ فَعَدَلَکَ * فِی أَیِ ّ صُورَةٍ مَّا شَآءَ رَکَّبَکَ» (2)

همان کسی که تو را آفرید و اندامت را درست و نیکو ساخت و متعادل و متناسب قرار داد ، * و تو را در هر نقش و صورتی که خواست ترکیب کرد .

سپس تاج کرامت و مقام اشرف مخلوقات و برتری بر همۀ موجودات و کاینات را بر او لطف نمود و او را با بسیاری از نعمت ها و ارزاق گرامی داشت.

وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی ءَادَمَ وَحَمَلْنَهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطَّیِّبَتِ وَ فَضَّلْنَهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» (3)

به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم ، و آنان را در خشکی و دریا [ بر مرکب هایی که در اختیارشان گذاشتیم ] سوار کردیم ، و به آنان از نعمت های پاکیزه روزی بخشیدیم ، وآنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم .

گستردگی مفاهیم در آیات فوق، اشاره به این نکات است که:

ص:309


1- (1) - تین (95) : 4. [1]
2- (2) - انفطار (82) : 7 - 8. [2]
3- (3) - اسراء (17) : 70. [3]

خداوند انسان را از هر نظر میزان و شایسته آفرید.

الف - از منظر جسمی و مادی

همۀ ابزار و آلات حرکت و تلاش و رشد را در اختیار او گذاشته است و بر هر گونه گفتار و رفتار و منشی، لباس آداب و کمال و مکارم اخلاقی پوشانده است.

امیرالمؤمنان علی علیه السلام در این باره می فرماید:

ثُمَّ نَفَخَ فیها مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ انْساناً ذا اذْهانٍ یُجیلُها، وَ فِکَرٍ یَتَصَرَّفُ بِها، وَ جَوارِحَ یَخْتَدِمُها، وَ ادَواتٍ یُقَلِّبُها، وَ مَعْرِفَةٍ یَفْرُقُ بِهَا بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ وَ الْاَذْواقِ وَ الْمَشامِّ وَ الْاَلوانِ وَ الْاَجْناسِ، مَعْجُوناً بِطِینَةِ الْاَلْوانِ الْمُخْتَلِفَةِ، وَ الْاَشْباهِ الْمُؤْتَلِفَةِ وَ الْاَضْدادِ الْمُتَعادِیَةِ، وَ الْاَخلاطِ الْمُتَبایِنَةِ، مِنَ الْحُرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْجُمُودِ وَ الْمَساءَةِ وَ السُّرُورِ. (1)

سپس از دم خود بر آن مادۀ شکل گرفته دمید تا به صورت انسانی زنده درآمد، دارای اذهان و افکاری که در جهت نظام حیاتش به کار گیرد، و اعضایی که به خدمت گیرد و ابزاری که زندگی را بچرخاند، و معرفتش داد تا بین حق و باطل تمیز دهد و مزه ها و بوها و رنگها و جنس های گوناگون را از هم باز شناسد، در حالی که این موجود، معجونی بود از طینت رنگهای مختلف، و همسانهایی نظیر هم، و اضدادی مخالف هم، و اخلاطی متفاوت با هم، از گرمی و سردی و رطوبت و خشکی و ناخوشی و خوشی.

ب - از منظر روحی و عقلی

نخستین نعمتی که حق به انسان داد، خرد و نیروی اندیشه بود و به کمال عقل و قوۀ تمیز و نطق و بیان بر بسیاری از آفریدگان خود برتری بخشید، از این رو در پهنۀ زمین هر جنبده ای با حواس و غرایز درون خود پویاست، اما آدمیزاد به وسیلۀ دو نیروی عقل و نطق بر همۀ موجودات چیرگی دارد تا جایی که امر و نهی کننده گشته

ص:310


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]

و دیگران و همگان در تسخیر اویند. به این منظور هر گونه استعدادی از رشد و کمال جویی و پیمودن قوس صعودی تا نزدیکترین جا به عرش حق، در او فراهم کرده است و عالم کبیری را در جرم صغیری جای داده است و تاج بندگی و کرامت حق را بر سر او گذاشته و بر این آفریده بهترین تبریک ها را فرموده است.

البته گاهی این امتیازها و برکات از او گرفته می شود و از مسیر حق منحرف و در درّۀ اسفل السافلین سقوط می کند و به مقام پست نباتات و چارپایان زمینی می رسد.

کرامت، امتیازی است که در دیگری نیست و مخصوص موجود دارندۀ کمال است و آن نعمت هایی خدادادی در وجود انسان که بدون تلاش و عملی عطا گردیده است. امّا فضیلت، امتیازی است که در دیگران هم وجود دارد و انسان با تلاش و شکیبایی به همراه توفیق الهی، نعمت های معنوی و معرفتی نصیب او می شود.

در وجود آدمی کرامت و فضیلت هر دو گنجانده شده است و نوع انسان می تواند با کرامت حق و فضل الهی، فطرت و استعدادهای درونی را رشد و کمال دهد.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در خطبه ای مفصّل؛ ماه رمضان را زمینه ساز کرامت بخشیدن به انسانیت برمی شمرد و می فرماید:

هُوَ شَهْرٌ دُعیتُمْ فیهِ إِلی ضِیافَةِ اللّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ اهْلِ کَرامَةِ اللّهِ. (1)

این ماهی است که شما به مهمانی خدا فراخوانده شده اید و از اهل عزّت و بزرگواری خدا قرار داده شده اید.

تربیت انسان از مهمترین اهداف آفرینش هستی و فرستادن پیامبران برای بشر بوده است و ارتباط با خدا و نیایش و بهره گیری از ابزار خودسازی و رشد فکری و

ص:311


1- (1) - بحار الأنوار: 356/93، باب 46، حدیث 25؛ [1]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 295/1، حدیث 53. [2]

کسب کمالات، به انسان کمک می کند که در بندگی و عزت نفس و کرامت انسانی به توفیق های زیادی دست یابد.

ربّ العالمین یعنی پروردگار جهانیان که خود اولین مربی و معلم بشر است، در مرحلۀ اول، انبیا و اولیای خود را به تربیت و ادب نفس و سازندگی روحی و روانی، زینت بخشید.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

أَدَّبَنی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدیبی. (1)

پروردگارم مرا تربیت کرد و به نیکوترین صورت تربیت نمود.

و از آن زیبایی ها این که رسولِ خود را به محبت و مکارم اخلاقی و معلم بشر، افتخار بخشیده است.

حضرت علی علیه السلام در سفارش های خویش به کمیل فرمود:

یا کُمَیْلُ! إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ادَّبَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ ادَّبَنی وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنینَ وَ أُوَرِّثُ الأَدَبَ الْمُکَرَّمِینَ. (2)

ای کمیل! همانا پیامبر خدا را خداوند تربیت کرد و او مرا تربیت نمود و من مؤمنان را تربیت می کنم و برای بزرگواران ادب به ارث می گذارم.

امام صادق علیه السلام در باب امر به واجبات و نهی از محرمات می فرماید:

مؤمن آن قدر برای خانوادۀ خود دانش و تربیت نیکو به ارث می گذارد تا همۀ آنها را به بهشت وارد کند به طوری که کوچک و بزرگ و خدمتکار و همسایه را در بهشت می یابد. (3)

ص:312


1- (1) - بحار الأنوار: 382/68، باب 92، ذیل حدیث 17. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 269/74، باب 11، حدیث 1؛ [2]بشارة المصطفی: 25. [3]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 201/12، باب 8، حدیث 13881؛ دعائم الاسلام: 82/1.

روش های تربیتی فرزندان در اصلاح و راهنمایی به سوی نیکوکاری و سعادت، نقش بسزایی دارد.

خانواده، نخستین کانون تربیت فرزند و معمار اول شخصیت اوست، در همین مدرسۀ بزرگ پرورشی است که فرزندان به تدریج از رفتارهای پدر و مادر الگوبرداری می کنند. کودکان تا سنین قبل از آموزش رسمی مدرسه، مقلد پدر و مادرند و مطابق اصل همانند سازی رفتار و گفتار و افکار، خود را شبیه آنان می سازند.

از آن جا که کودکان مطابق فطرت الهی، خداپرست و درست کردار به دنیا آمده اند؛ اگر در محیط زندگی هم پاک و شایسته تربیت شوند، به درجه های سعادت و نیک سرانجامی خواهند رسید.

توجّه والدین به کودکان از جهت محبت و دوست داشتن، وفای به عهد، رعایت حق و عدالت، احترام به شخصیت، مشاوره و همزبانی، بازی و همراهی و دعا در حق فرزندان، موجب رشد و شادابی و صلاح آنان می شود و آنان را از دام هایی که شیاطین در پیش رویشان گسترده اند، نجات می دهد.

امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم مرا به سه چیز تربیت کرد و فرمود:

پسرم! هر که با دوست بد همنشینی کند سالم نمی ماند. و هر که گفتار خود را مهار نکند پشیمان می گردد و هر که به جاهای بد درآید؛ آماج تهمت و بدگمانی قرار گیرد. (1)از این رو حضرت علی علیه السلام می فرماید:

ص:313


1- (1) - بحار الأنوار: 261/75، باب 23، ذیل حدیث 108؛ تحف العقول: 376. [1]

أَصْلِحِ المُسِئَ بِحُسْنِ فِعالِکَ وَ دُلَّ عَلَی الْخَیْرِ بِجَمیلِ مَقالِکَ. (1)

بدکار را با کردار نیکت درست گردان و با گفتار نیکو و زیبایت، او را به خیر و خوبی راهنمایی کن.

رزق و روزی فرزندان

در قرآن مجید دربارۀ رزق و نعمت های گستردۀ خداوند بسیار سخن به میان آمده است که از جملۀ آنها این که رزق هر جنبنده ای برعهدۀ خداست، سرچشمه و کلید روزی در آسمان است، مردم باید تلاش کنند و با رعایت تقوا به دنبال رزق بروند که تقوا از عوامل گشاینده و موجب توسعۀ رزق و روزی است.

خداوند متعال در آیات ذیل، اشاره به مسأله ای مهم داشته و می فرماید:

إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَآءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرَا بَصِیرًا * وَ لَاتَقْتُلُواْ أَوْلَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطًْا کَبِیرًا» (2)

یقیناً پروردگارت رزق را برای هر که بخواهد وسعت می دهد ، و [ برای هر که بخواهد ] تنگ می گیرد ؛ زیرا او به [ مصلحت ] بندگانش آگاه و بیناست . * فرزندانتان را از بیم تنگدستی نکشید ؛ ما به آنان و شما روزی می دهیم ، یقیناً کشتن آنان گناهی بزرگ است .

با این که رزق و نعمت الهی به گونۀ گسترده و فراوان در اختیار موجودات قرار گرفته است و هیچ موجود جوینده و زنده ای از رزق خود بی نصیب نمی ماند.

اما کمی و زیادی رزق و برکت آن به دست خداست و گشایش یا تنگی آن از شؤونات ربوبیت خداوند برای رشد و تربیت بشر است. خواست خداوند بر پایۀ

ص:314


1- (1) - غرر الحکم: 255، حدیث 5371. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 30 - 31. [2]

یک آگاهی و مصلحت حکیمانه است، پس بخل ورزیدن در اثر ترس از فقر یا دست درازی در اثر تلاش نکردن و یا کشتن فرزندان به خاطر ناتوانی و تنگدستی، از گناهان بزرگ و نابخشودنی است.

حضرت علی علیه السلام دربارۀ تقسیم نعمت ها و روزی ها بر اساس حکمت ها، فرمود:

وَ قَدَّرَ الْاَرْزاقَ فَکَثَّرَها وَ قَلَّلَها وَ قَسَّمَها عَلَی الضِّیقِ وَ السَّعَةِ، فَعَدَلَ فیها لِیَبْتَلِیَ مَنْ ارادَ بِمَیْسُورِها وَ مَعْسُورِها وَ لِیَخْتَبِرَ بِذلِکَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّها وَ فَقیرِها. (1)

روزی مردم را مقدر فرمود و آن را برای برخی فراوان و برای بعضی دیگر اندک قرار داد، و ارزاق را بر مبنای تنگی و فراخی قسمت نمود، و در این تقسیم بندی عدالت به خرج داد تا هر کس را بخواهد با فراوانی رزق و کمی آن آزمایش کند، و بدین وسیله ثروتمندان و فقرا را از جهت شکر نعمت و تحمل سختی در مجرای امتحان قرار دهد.

از جمله آن رزق هایی که نصیب انسان می شود فرزند و پارۀ تن و میوۀ دل است و خداوند پدر و مادر را مأمور می سازد که کودک را از آغاز نطفه ریزی تا تولد و سپس در هنگام بلوغ، به جسم و روح او رسیدگی کنند، حتی اگر به او وعدۀ هدیه دادند به آن وفا کنند؛ زیرا کودکان بر پایۀ اندیشۀ خود، اولیای خود را رازق و روزی رسان می دانند؛ چه رسد که آنان را بی سرپرست رها کنند، یا با خشونت و تندی و نیش و کنایه، او را از کانون گرم خانواده به دامن جامعۀ پر از آلودگی و فساد، فراری دهند.

این برداشت های پوچ و افکار غلط، بازگشت به دوران جاهلیت پیش از اسلام دارد که فرزند دختر را زنده به گور می کردند و حضور او را در خانه ننگ خانواده می دانستند و چون به یکی از آنان خبر داده می شد که صاحب دختر شده، چهره در هم می کشید و از شدت خشم صورتش سیاه می شد و حتی از میان قومش متواری

ص:315


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 90. [1]

می گشت. یا در اثر نابسامانی اقتصادی به خاطر ترس از فقر و نداشتن آب و نان برای فرزندان، آنان را می کشتند و حق حیات را از او می گرفتند. ولی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله این رسوم و سنت های باطل را در هم شکست و محبت و احترام را برای همگان به ویژه خردسالان، لازم گردانید.

روزی به رسول خدا صلی الله علیه و آله مژده دادند که دختری برایت به دنیا آمده است.

حضرت در چهرۀ یاران نگاه نمود و آنان را ناراحت دیده فرمود: شما را چه می شود؟ شاخه گلی خوشبوست که بویش را احساس می کنم و روزیش نیز برعهدۀ خداست. (1)متأسفانه امروزه هم که دنیا به خاطر نگرانی از افزایش جمعیت و کمبود اقتصادی، سقط جنین را مجاز می داند؛ گرفتار نوعی جاهلیّت شده است و خداوند در پاسخ ایشان فرموده است:

نترسید ما شما و فرزندانتان را از ترس گرسنگی و فقر آینده بیمه کرده ایم. فرزند حق زندگی و روزی دارد و ترس از گرانی و ضرر مالی و ناامنی اقتصادی و... مجوز کشتن یا خودکشی نیست؛ زیرا خداوند منان، رزق و روزی هر موجودی را ضمانت کرده است.

سکونی می گوید به حضور امام صادق علیه السلام رسیدم در حالی که سخت اندوهگین بودم، امام به من فرمود: ای سکونی! اندوهت از چیست؟ عرض کردم: صاحب دختری شده ام. فرمود: ای سکونی! سنگینی اش روی زمین و روزی او بر خداست مدت عمر او از عمر تو جداست. آنچه او از روزی می خورد غیر از روزی توست.

سکونی گفت: از این سخن، اندوهم به کلی فروریخت. (2)مردی به امام صادق علیه السلام دربارۀ نگرانی از وضعیت دخترانش شکایت کرد.

ص:316


1- (1) - مکارم الأخلاق: 219؛ بحار الأنوار: 90/101، باب 2، حدیث 4.
2- (2) - الکافی: 48/6، حدیث 6؛ وسائل الشیعة: 482/21، باب 87، حدیث 27647.

حضرت به او فرمود:

خدایی را که برای چند برابر کردن خوبی ها و پاک نمودن بدی هایت به او امید بسته ای، برای بهبودی حال و روزی دخترانت، نیز به همو امید داشته باش. (1)بنابراین نقش پدران که مدیر اصلی خانواده هستند در تهیۀ رزق حلال و پاک و دور نگه داشتن فرزندان از خوردن اموال حرام، اهمیت بسیار دارد؛ زیرا گاهی یک شیر ناپاک یا لقمۀ شبهه ناک یا حرام، یک انسان را از ریشه و فطرت دگرگون می سازد و او را در دنیا و آخرت نگون بخت می کند.

بر اساس روایات اهل بیت علیهم السلام خوراندن مشروبات الکلی و مواد مخدر به کودکان و نوجوانان یا مهمانی بردن فرزندان بدون دعوت صاحبخانه یا کار کردن جوانان در شرکت ها و تجارت هایی که درآمدهای آنها از حرام است، آیندۀ آنان را تباه و سرگردان می سازد؛ بلکه به سوی عیاشی و ولگردی و خودکشی می کشاند. از این رو باید سرپرست خانواده و نان آور خانه، برای درآمد حلال و کسب رزق، پیوسته دعاگو باشد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

إِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ أَرْزاقَ الْمُؤْمِنینَ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبُونَ وَ ذلِکَ أَنَّ الْعَبْدَ إِذا لَمْ یَعْرِفْ وَجْهَ رِزْقِهِ کَثُرَ دُعاؤُهُ. (2)

خدای عزیز و بلند مرتبه، روزی مؤمنان را از جایی می رساند که گمان نمی برند و این به خاطر آن است که وقتی مؤمن نداند روزیش از کجا خواهد رسید، زیاد دعا می کند.

ص:317


1- (1) - وسائل الشیعة: 365/21، باب 5، حدیث 27317؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 3/2، حدیث 7.
2- (2) - الکافی: 84/5، حدیث 4؛ [1]بحار الأنوار: 290/90، باب 16، حدیث 7. [2]

[«3»وَ اجْعَلْهُمْ أَبْرَاراً أَتْقِیَاءَ بُصَرَاءَ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ لَکَ وَ لِأَوْلِیَائِکَ مُحِبِّینَ مُنَاصِحِینَ وَ لِجَمِیعِ أَعْدَائِکَ مُعَانِدِینَ وَ مُبْغِضِینَ آمِینَ]

و آنان را نیکوکار، پرهیزکار، بصیر و بینا، شنوا، و فرمانبردار خود، و نسبت به دوستانت عاشق و خیرخواه، و در ارتباط به دشمنانت، معاند و کینه ورز قرار ده.

فرزندان و حب اهل بیت علیهم السلام و بغض دشمنان

اشاره

نیکوکاری و تقوا، و بصیرت، و شنوائی داشتن از اوامر و نواهی الهی و دوستی با دوستان خدا، و بغض و کینه داشتن نسبت به دشمنان حق، بدون شک محصول ایمان به خدا و روز قیامت، و معرفت داشتن به قرآن و فرهنگ اهل بیت است، و این پدر و مادر است که باید زمینۀ مؤمن بار آمدن فرزندان را در خانه فراهم آورند، و نسبت به بیرون از خانه هم دقت لازم را برای کنترل فرزندان داشته باشند.

حب اهل بیت علیهم السلام و بغض دشمنان ایشان، یکی از اصول مهم تربیتی می باشد که واکسینه کردن مغز و اندیشه فرزندان، در این باب ضروری است. بسیاری از سفارش های اخلاقی و تربیتی روایات ما جنبۀ پیشگیری دارد و مانند واکسن عمل می کند تا فکر فرزند را از دوران کودکی در برابر انواع انحرافات و مفاسد بیمه کند. از جمله به پدران و مادران سفارش کرده اند که فرزندان خود را بر محبت اهل بیت پیامبر علیهم السلام تربیت کنید، یا آنان را به مجالس امامان معصوم علیهم السلام ببرید یا بخشی از

ص:318

وقت خود را برای پاسخ به پرسش های مذهبی و اعتقادی آنان اختصاص دهید. و آنان را با معارف اسلامی آشنا سازید. اگر معارف حقیقی دین به شیوۀ شیرین و مفید به فرزندان منتقل گردد؛ از کجروی ها و انحرافات فکری جلوگیری می کند و ضامن سلامت روانی و جسمی آنان خواهد بود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

أَدِّبُوا اوْلادَکُمْ عَلی ثَلاثِ خِصالٍ: حُبِّ نَبِیِّکُمْ وَ حُبِّ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ قَراءَةِ الْقُرآنِ، فَإِنَّ حَمَلَةَ الْقُرآنِ فی ظِلِّ اللّهِ یَوْمَ لاظِلَّ إِلاّ ظِلَّهُ مَعَ انْبیاءِهِ وَ اصْفیاءِهِ. (1)

فرزندان خود را به سه خصلت تربیت کنید: محبت پیامبرتان، و محبت اهل بیت او و خواندن قران؛ زیرا حاملان قرآن در آن روز که هیچ سایه ای جز سایه خدا نخواهد بود، در سایۀ خدا همنشین انبیا و برگزیدگان او خواهند بود.

دوستی اهل بیت به ویژه محبت علی بن ابی طالب علیه السلام ملاک ایمان و کفر است.

دوستی با آنان ایمان و کینه و دشمنی با ایشان کفر می باشد.

پیامبر عزیز صلی الله علیه و آله می فرماید:

هر که ما خاندان را دوست داشته باشد خدا را بر نخستین نعمت سپاس گوید.

عرض شد نخستین نعمت چیست؟ فرمود: پاکی ولادت، ما را جز کسانی که ولادتی پاکیزه داشته باشند، دوست ندارند. (2)و نیز فرمود:

هر کسی که خداوند محبت ما امامان از خاندان مرا روزیش فرماید به خیر دنیا و آخرت دست یافته و شک نداشته باشد که بهشتی است. دوست داشتن

ص:319


1- (1) - کنز العمال: 456/16، حدیث 45409.
2- (2) - بحار الأنوار: 146/27، باب 5، حدیث 3؛ مشکاة الأنوار: 81. [1]

خاندان من بیست فایده دارد. ده فایده در دنیا و ده در آخرت است. (1)بسیاری از تأکیدهایی که بر محبت اهل بیت علیهم السلام در برخی آیات و روایات آمده به این دلیل است که علاقۀ انسان به هر چیزی و هر شخصی نقش و تأثیر بزرگی در زندگی او دارد و آثار و نشانه هایی از آن در دنیا و آخرت نمایان می شود. یعنی الگو بودن هر موجودی برای بشر، تفکر و رفتار او را می سازد و او با همان الگو در قیامت محشور می شود.

ابوزبیر مکی نقل می کند:

رَأَیْتُ جابِراً مُتَوَکِّئاً عَلی عَصاهُ وُ هُوَ یَدُورُ فی سِکَکِ الْأَنْصارِ وَ مَجالِسِهِمْ وَ هُوَ یَقُولُ: عَلیٌّ خَیْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَی فَقَدْ کَفَرَ، یا مَعْشَرَ الْأَنْصارِ! أَدِّبُوا أَوْلادَکُمْ عَلَی حُبِّ عَلَیٍّ علیه السلام فَمَنْ أَبَی فَانْظُرُوا فِی شَأْنِ امِّهِ. (2)

جابر را دیدم که تکیه بر عصای خود داده و در محافل و دستۀ انصار دور می زد و می گفت: علی علیه السلام بهترین بشر است؛ هر کس او را انکار کند کافر است. ای گروه انصار! فرزندانتان را با حب علی علیه السلام تربیت کنید، پس کسی که او انکار کرد، به مادرش بنگرید.

به همین دلیل دشمنان اسلام به ویژه معاویه فرزند ابوسفیان بسیار کوشیدند تا ریشۀ محبت علی علیه السلام و اولاد ایشان را در دل های کودکان و مردم بخشکانند. امّا نمی دانستند که مهر اهل بیت علیهم السلام از طریق نطفه و خون، نسل به نسل ماندگار است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ وَجَدَ بَرْدَ حُبِّنا عَلی قَلْبِهِ فَلْیُکْثِرِ الدُّعاءَ لِاُمِّهِ فَاِنَّها لَمْ تَخُنْ أَباهُ. (3)

ص:320


1- (1) - بحار الأنوار: 78/27، باب 4، حدیث 12؛ الخصال: 515/2، حدیث 1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 301/39، باب 87، حدیث 110؛ [2]علل الشرایع: 142/1، حدیث 4. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 146/27، باب 5، حدیث 6؛ [4]علل الشرایع: 142/1، حدیث 5. [5]

هر که خنکی دوستی ما را در قلبش بیابد، مادرش را بسیار دعا کند؛ زیرا مادرش به پدر او خیانت نکرده است.

حکایت حلوای معاویه و ابوالاسود

مرحوم شیخ عباس قمی در سفینة البحار می نویسد:

روایت شده که روزی معاویه برای ابوالاسود دئلی (شاعر اهل بیت) حلوایی هدیه فرستاد تا در قلب ابوالأسود نفوذ کرده و وی را از دوستی و محبت علی علیه السلام منصرف کند، در این هنگام دختر خردسال او مقداری از آن حلوا را به دهان گذاشت.

ابوالأسود گفت: دخترم زود آن را بیرون بینداز که زهر است. این حلوایی است که معاویه برای فریب ما فرستاده تا از دوستی اهل بیت علیهم السلام دست بکشیم، دختر گفت: خدا رو سیاهش کند، او می خواهد ما را با این حلوا فریب دهد تا دست از علی علیه السلام و محبت او برداریم. بریده باد دست فرستنده و خورنده اش. پس آنچه را به دهان برده بود بیرون ریخت. آنگاه شعری سرود که معنای آن چنین است:

ای فرزند هند! آیا خیال کردی که به وسیلۀ حلوای شیرین زعفرانی می توانی ما را فریب دهی که دین خود و شرافت نیاکانمان را به تو بفروشیم. نه به خدا سوگند چنین چیزی شدنی نیست. همانا که مولای ما امیرمؤمنان علی علیه السلام است. (1)بنابراین کسانی که از در خانۀ اهل بیت دور هستند به یقین از جهت نطفه یا لقمۀ حرام یا اعتقادات قلبی و فکری مشکل ریشه ای دارند؛ زیرا دشمنی و کینه از این سه راه وارد انسان می شود پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:321


1- (1) - سفینة البحار: 321/4، (ابوالأسود الدؤلی)؛ الکنی و الالقاب: 10/1. [1]

آن که اهل بیت مرا دوست ندارد یا منافق یا زنازاده یا فرزند حیض است. (1)[«4»اَللَّهُمَّ اشْدُدْ بِهِمْ عَضُدِی وَ أَقِمْ بِهِمْ أَوَدِی وَ کَثِّرْ بِهِمْ عَدَدِی وَ زَیِّنْ بِهِمْ مَحْضَرِی وَ أَحْیِ بِهِمْ ذِکْرِی وَ اکْفِنِی بِهِمْ فِی غَیْبَتِی وَ أَعِنِّی بِهِمْ عَلَی حَاجَتِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی مُحِبِّینَ وَ عَلَیَّ حَدِبِینَ مُقْبِلِینَ مُسْتَقِیمِینَ لِی مُطِیعِینَ غَیْرَ عَاصِینَ وَ لاَ عَاقِّینَ وَ لاَ مُخَالِفِینَ وَ لاَ خَاطِئِینَ «5»وَ أَعِنِّی عَلَی تَرْبِیَتِهِمْ وَ تَأْدِیبِهِمْ وَ بِرِّهِمْ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ مَعَهُمْ أَوْلاَداً ذُکُوراً وَ اجْعَلْ ذَلِکَ خَیْراً لِی وَ اجْعَلْهُمْ لِی عَوْناً عَلَی مَا سَأَلْتُکَ]

خدایا! وجودم را به آنان نیرومند، و کجی ام را به وسیلۀ آنان راست فرما، تبارم را به آنان افزون کن، و مجلسم را به آنان زینت ده، و یادم را به آنان زنده دار، و در نبود من کارهایم را به وسیلۀ ایشان کفایت کن، و مرا به سبب آنان بر روا شدن نیازم یاری ده، آنان را نسبت به من عاشق و مهربان، و روی آورنده، و برایم مستقیم و مطیع قرار ده؛ نه عصیان کننده و عاق و مخالف و خطاکار، و مرا در تربیت و ادب کردن و نیکی در حقّشان یاری فرما، و مرا از جانب خود علاوه بر آنان اولاد پسر بخش، و آن را برایم خیر قرار ده، و آنان را در آن چه از تو می خواهم یاورم ساز.

ص:322


1- (1) - بحار الأنوار: 147/27، باب 5، حدیث 8؛ الخصال: 110/1، حدیث 82.

فرزندان، بازوان پدر و مادر

خداوند حکیم در گردش طبیعت، نیروهای بسیاری را در اختیار بشر قرار داده است. از امدادهای آسمانی و غیبی و یاری فرشتگان در صحنه های خطر و حوادث تا قدرت نظامی و اقتصادی و انسانی، مانند حیوانات و اموال و فرزندان و قبیله و خانواده که همگی در مسیر حکومت انسان بر دنیا و صرف امیال و شهوات اوست.

توانایی هایی که پروردگار در بدن و اعضای فرماندهی آنان، مانند مغز و قلب قرار داده از او موجودی ناشناخته ساخته است که هیچ دست هنرمند و ابزار ماشینی نتوانسته مانند او را بسازد. گرچه عده ای از آدمیان موجوداتی شبیه به آدم یا حیوانی باهوش و احساس به نام شبیه سازی و ربات هوشمند به دنیای صنعت و هنر عرضه کرده اند، ولی تا آن نفخۀ الهی در آن دمیده نشود و حق در او جلوه نکند؛ نمایندۀ خداوند و آینۀ حق نما نخواهد بود و در دیار باقی جاودان نمی ماند، بنابراین بشر از توانمندی های ظاهری، مانند مال و فرزند در کارهایش بسیار بهره می گیرد و از همجنس و همزاد خود که محصول تولید خود اوست در راه خیر و شر یاری می طلبد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ثَلاثَةُ أَشْیاءَ فی کُلِّ زَمانٍ عَزیزَةٌ: الْأَخُ فِی اللّهِ وَ الزَّوْجَةُ الصّالِحَةُ الْأَلیفَةُ فی دِینِ اللّهِ وَ الْوَلَدُ الرَّشِیدُ وَ مَنْ أَصابَ أَحَدَ الثَّلاثَةِ فَقَدْ أَصابَ خَیْرَ الدّارَیْنِ وَ الْحَظَّ وَ الأَوْفَرَ مِنَ الدُّنیا. (1)

سه چیز همیشه کمیاب است: برادر دینی، همسر شایسته و همراه در دین و فرزند کمال یافته؛ هر که یکی از آن سه را داشته باشد به خیر دنیا و آخرت و بهرۀ فراوان دست یافته است.

ص:323


1- (1) - بحار الأنوار: 282/71، باب 19، حدیث 3؛ [1]مصباح الشریعة: 150، باب 71. [2]

فرزند، مونس و امید و بازوان پدر و مادر است و به وجود و توانایی فرزندان، نسل انسانی باقی می ماند و در کهنسالی برای آنان یاور و همزبان و همدم خوبی خواهد بود.

داشتن فرزند صالح، آرزویی است که حتی پیران و بزرگان الهی بدون فرزند هم آن را در سر می پروراندند.

به همین دلیل حضرت زکریا علیه السلام از خداوند درخواست فرزندی می کند تا او را از تنهایی بیرون آورد و در قرآن می فرماید:

وَ زَکَرِیَّآ إِذْ نَادَی رَبَّهُ رَبِ ّ لَاتَذَرْنِی فَرْدًا وَ أَنتَ خَیْرُ الْوَ رِثِینَ» (1)

و زکریا را [ یاد کن ] زمانی که پروردگارش را ندا داد : پروردگارا ! مرا تنها [ و بی فرزند ] مگذار ؛ و تو بهترین وارثانی .

همچنان حضرت ابراهیم در سن نود سالگی از خدای متعال طلب فرزند نمود و دعایش به استجابت رسید که: حق تعالی به ایشان مژده فرزند نیکو سیرتی را داد و فرمود:

رَبِ ّ هَبْ لِی مِنَ الصَّلِحِینَ * فَبَشَّرْنَهُ بِغُلَمٍ حَلِیمٍ» (2)

پروردگارا ! مرا فرزندی که از صالحان باشد عطا کن . * پس ما او را به پسری بردبار مژده دادیم .

در قرآن مجید دو مرتبه کلمۀ وزیر در رسالت حضرت موسی علیه السلام آمده است و آن دربارۀ پشتیبانی و همیاری به وسیلۀ اهل و برادر اوست؛

وَ اجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی» (3)

ص:324


1- (1) - انبیاء (21) : 89. [1]
2- (2) - صافّات (37) : 100 - 101. [2]
3- (3) - طه (20) : 29. [3]

و از خانواده ام دستیاری برایم قرار ده .

وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا مُوسَی الْکِتَبَ وَ جَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَرُونَ وَزِیرًا» (1)

و به راستی به موسی کتاب دادیم ، و برادرش هارون را همراه او دستیار و کمک قرار دادیم .

زیرا در امر رسالت و هدایت آدمی مانند فرعون که ادعای خدایی می کند و آسمان و زمین را بردۀ خود می پندارد، به یقین نیازمند به ابزارها و اهرم های قوی می باشد که سنگِ سختی را از جا بکند و راه راست را هموار سازد. از این رو در لغت وزیر، به معاون و مشاور و همکار و همفکری گفته شده که در تدبیر امور پشتیبان حاکم و مدیر و سرپرست باشد.

به این جهت در بعضی روایات معصومان علیهم السلام ، فرزندان و خانواده هم به عنوان وزیر و مشاور و خدمتگزار در زندگی تعیین شده اند.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

اَلْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنینَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبْعَ سِنینَ. (2)

فرزند، هفت سال سرور و هفت سال بنده و هفت سال مشاور است.

در روایت دیگر امیرمؤمنان علیه السلام ، فرزند را مستخدم و همکار قرار می دهند.

یُرْخَی الصَّبِیُّ سَبْعاً وَ یُؤَدَّبُ سَبْعاً وَ یُسْتَخْدَمُ سَبْعاً. (3)

کودک هفت سال آزاد، هفت سال در تربیت است، و هفت سال به کار گمارده می شود.

ص:325


1- (1) - فرقان (25) : 35. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 95/101، باب2، حدیث 42؛ [2]مکارم الأخلاق: 222. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 96/101، باب2، حدیث 46؛ [4]مکارم الأخلاق: 223. [5]

زیرا فرزندان در سنین بلوغ و جوانی دارای نیرو و توان بدنی و فکری بالایی هستند، و می توانند در جادۀ حق و حقیقت و در راه گناه و فساد قدم های بزرگی بردارند و بازوی قدرتمند برای خانواده و جامعه باشند. بنابراین باید نوجوانان و جوانان را دریابیم که آنان الگویی برای آیندگان بشر خواهند بود.

امام سجّاد علیه السلام از عوامل رستگاری و کامروایی یک انسان را، داشتن فرزند خدمتکار برمی شمرد و می فرماید:

مِنْ سَعادَةِ الرَّجُلِ أَنْ یَکُونَ لَهُ وُلْدٌ یَسْتَعینُ بِهِمْ. (1)

یکی از خوشبختی های مرد این است که فرزندانی داشته باشد که کمک کار او باشد.

و خداوند به وسیلۀ این نعمت دنیوی به بسیاری از مردم لطف بزرگی نموده است. و دربارۀ امت حضرت نوح علیه السلام فرمود: اگر آنان طلب آمرزش و مغفرت کنند؛ پروردگار نعمت های معنوی و مادی را بر آنها فرو می فرستد و نوح علیه السلام هم در پاسخ می فرماید:

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا * یُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَیْکُم مِّدْرَارًا * وَ یُمْدِدْکُم بِأَمْوَ لٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَل لَّکُمْ جَنَّتٍ وَ یَجْعَل لَّکُمْ أَنْهَرًا» (2)

پس [ به آنان ] گفتم : از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره بسیار آمرزنده است . * تا بر شما از آسمان باران پی در پی و با برکت فرستد ، * و شما را با اموال و فرزندان یاری کند ، و برایتان باغ ها و نهرها قرار دهد .

به این ترتیب خداوند منّان، با نعمت بزرگ معنوی که بخشودگی و پاک شدن از آلودگی کفر و عصیان است و به برکت چند نعمت مادی، از جمله ریزش باران های مفید و فراوان و یاری رسانی با اموال و فرزندان و باغ و آب؛ قدرت انسانی را افزون

ص:326


1- (1) - الکافی: 2/6، حدیث 2؛ [1]وسائل الشیعة: 356/21، باب 1، حدیث 27286. [2]
2- (2) - نوح (71) : 10 - 12. [3]

می کند و همۀ اینها پاداش های الهی است.

ص:327

[«6»وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ فَإِنَّکَ خَلَقْتَنَا وَ أَمَرْتَنَا وَ نَهَیْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا فِی ثَوَابِ مَا أَمَرْتَنَا وَ رَهَّبْتَنَا عِقَابَهُ وَ جَعَلْتَ لَنَا عَدُوّاً یَکِیدُنَا سَلَّطْتَهُ مِنَّا عَلَی مَا لَمْ تُسَلِّطْنَا عَلَیْهِ مِنْهُ أَسْکَنْتَهُ صُدُورَنَا وَ أَجْرَیْتَهُ مَجَارِیَ دِمَائِنَا لاَ یَغْفُلُ إِنْ غَفَلْنَا وَ لاَ یَنْسَی إِنْ نَسِینَا یُؤْمِنُنَا عِقَابَکَ وَ یُخَوِّفُنَا بِغَیْرِکَ]

و مرا و نسلم را از شیطان رانده شده پناه ده؛ چرا که تو ما را آفریدی، و به ما امر و نهی فرمودی، و ما را در ثواب آنچه به آن امر کردی ترغیب، و به عذاب آنچه از آن نهی فرمودی تهدید کردی، و برای ما دشمنی قرار دادی که با ما نیرنگ می کند، و او را بر ما تسلّطی دادی که ما را به آن اندازه بر او تسلّط نیست، در دل هایمان جایش دادی، و در رهگذرهای خونمان روانش ساختی، اگر ما از او غفلت ورزیم، او از ما غافل نمی شود، و اگر او را فراموش کنیم، او ما را فراموش نمی کند. ما را از عذاب تو ایمنی می دهد، و از غیر تو می ترساند.

ص:328

[«7»إِنْ هَمَمْنَا بِفَاحِشَةٍ شَجَّعَنَا عَلَیْهَا وَ إِنْ هَمَمْنَا بِعَمَلٍ صَالِحٍ ثَبَّطَنَا عَنْهُ یَتَعَرَّضُ لَنَا بِالشَّهَوَاتِ وَ یَنْصِبُ لَنَا بِالشُّبُهَاتِ إِنْ وَعَدَنَا کَذَبَنَا وَ إِنْ مَنَّانَا أَخْلَفَنَا وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنَّا کَیْدَهُ یُضِلَّنَا وَ إِلاَّ تَقِنَا خَبَالَهُ یَسْتَزِلَّنَا «8»اَللَّهُمَّ فَاقْهَرْ سُلْطَانَهُ عَنَّا بِسُلْطَانِکَ حَتَّی تَحْبِسَهُ عَنَّا بِکَثْرَةِ الدُّعَاءِ لَکَ فَنُصْبِحَ مِنْ کَیْدِهِ فِی الْمَعْصُومِینَ بِکَ]

چون آهنگ کار زشتی کنیم، ما را بر آن دلیر کند، و چون قصد کار شایسته ای کنیم، ما را از آن باز دارد. ما را به شهوات می طلبد، و بنای شبهه ها را برای ما برپا می کند. اگر به ما وعده دهد، دروغ می گوید، و اگر به آرزویمان نشاند، تخلف می کند، و اگر تو نیرنگش را از ما نگردانی، ما را گمراه می کند، و اگر از فسادش، حفظمان نکنی، ما را به لغزش می اندازد.

خدایا! سلطه اش را نسبت به ما با سلطنتت مغلوب کن تا به سبب کثرت دعایمان به پیشگاهت، او را از ما باز داری تا به وسیلۀ تو، از نیرنگش در زمرۀ حفظ شدگان از شرّ او قرار گیریم.

نوید و امید دروغین شیطان

اشاره

عقل سالم حکم می کند که انسان از دشمن خطرناک که به هیچ موجودی رحم نمی کند و قربانیش در هر گوشه و کناری بر خاک هلاکت افتاده؛ سخت بپرهیزد.

ص:329

قرآن تأکید می کند که حساب شیطان و همکارانش از سایر دشمنان جداست او و همکارانش شما را می بینند درحالی که شما آنها را نمی بینید.

به راستی باید در برابر چنین دشمن ناپیدایی که لحظات حملۀ او را با دقت نمی توان پیش بینی کرد، همیشه آمادۀ دفاع بود.

خداوند کریم در سورۀ ابراهیم از دعوت های شیطان با عنوان وعده و آرزو و امیدهای پوچ یاد نموده وحقیقت امر را روشن ساخته و فرموده است:

وَ قَالَ الشَّیْطَنُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَ عَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِ ّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَنٍ إِلَّآ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّآ أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَآ أَنتُم بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّلِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» (1)

و شیطان [ در قیامت ] هنگامی که کار [ محاسبۀ بندگان ] پایان یافته [ به پیروانش ] می گوید : یقیناً خدا [ نسبت به برپایی قیامت ، حساب بندگان ، پاداش و عذاب ] به شما وعدۀ حق داد ، و من به شما وعده دادم [ که آنچه خدا وعده داده ، دروغ است ، ولی می بینید که وعدۀ خدا تحقّق یافت ] و [ من ] در وعده ام نسبت به شما وفا نکردم ، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود ، فقط شما را دعوت کردم [ به دعوتی دروغ و بی پایه ] و شما هم [ بدون اندیشه و دقت دعوتم را ] پذیرفتید ، پس سرزنشم نکنید ، بلکه خود را سرزنش کنید ، نه من فریادرس شمایم ، و نه شما فریادرس من ، بی تردید من نسبت به شرک ورزی شما که در دنیا دربارۀ من داشتید [ که اطاعت از من را هم چون اطاعت خدا قرار دادید ] بیزار و منکرم ؛ یقیناً برای ستمکاران عذابی دردناک است .

ص:330


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]

از آیۀ فوق استفاده می شود که دعوت های شیطان، هرگز اختیار و آزادی اراده را از انسان نمی گیرد، بلکه او یک امید دهنده ای بیش نیست ولی انسان با علاقه و میل خود، زمینه های قبلی و پیوستگی به خواسته های او را فراهم می سازد.

زمینه های کار خلاف وضع انسان را به جایی می رساند که حالت بی اختیاری در برابر وسوسه ها در وجودش پیدا می شود، همان گونه که در همۀ معتادان به مواد افیونی مشاهده می شود که با ارادۀ خودشان راه اسارت را برای خود باز می کنند. و با اولین پُکی که به سیگار می زنند تیر مسموم شیطان را به سوی خود می رهانند، سپس برای توجیه دعوت شیطان می گویند، این نشانۀ مرادنگی و بزرگی است و یا برای تفریح و سرگرمی و آرامش فکری چنین می کنیم.

شیطان به این ترتیب در قیامت، پاسخ دندان شکنی به همه کسانی که گناهان خویش را به گردن او می اندازند و او را عامل انحرافات خود می شمرند و به او لعنت می فرستند، می دهد. و این شیوۀ کودکان را که گروهی از گنهکاران برای تبرئۀ خویش دارند، می کوبد؛ و می گوید: مرا سرزنش نکنید بلکه خود را ملامت کنید؛ زیرا خودتان کردید که لعنت بر خودتان باد. در حقیقت سلطان حقیقی بر انسان، اراده و عمل اوست نه چیز دیگر.

برنامه های شیطان برای گمراهی انسان

از آیات کریمه قرآن استفاده می شود: شیطان سوگند یاد کرده که: چند برنامه را در دعوت خود اجرا کند و گام به گام خود را به سوی هدف هایش نزدیک سازد.

1 - از بندگان خدا نصیب معینی را انتخاب می کند که انسان های باایمان و ارادۀ ضعیف، تسلیم اویند.

2 - با گمراه کردن و زیبا جلوه دادن راه باطل، حق را بر مردم می پوشاند.

3 - با وعده ها و آرزوهای دور و دراز و رنگارنگ بندگان را سرگرم می سازد.

ص:331

در حدیث پرمغز و هشدار دهنده ای از امام صادق علیه السلام وارد شده است که وقتی آیۀ:

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَحِشَةً أَوْظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَی مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ» (1)

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند ، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند ؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد ؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند ، پا فشاری نمی کنند .

نازل شد، ابلیس بالای کوه ثور در مکّه رفت و با صدای بلندی فریاد کشید و سران و یارانش را جمع کرد. گفتند: ای آقای ما چه شده که ما را فراخوانده ای؟ گفت: این آیه نازل شده چه کسی می تواند با آن مقابله کند؟ یکی از شیاطین بزرگ گفت: من می توانم، نقشه ام چنین و چنان است. ابلیس طرح او را نپسندید. دیگری برخاست و گفت: چنین کنم، مانند او ابلیس باز هم نپذیرفت. سپس وسواس خناس ایستاد و گفت: من از عهدۀ آنان برآیم، ابلیس گفت: چگونه؟ گفت: آنها را با وعده ها و آرزوها سرگرم می کنم تا آلوده به گناه شوند و هنگامی که مرتکب شدند، توبه را از یادشان می برم! ابلیس گفت: تو می توانی از عهدۀ این کار برآیی. پس او را تا روز قیامت مأمور به آن کرد. (2)4 - مردم را به اعمال خرافی و وهمی، مانند ترس از فقر و مال اندوزی فرا می خواند و سنت ها و بدعت های بی پایه را پدید می آورد و سپس از آداب و رسوم آنان محسوب می شود.

ص:332


1- (1) - آل عمران (3) : 135. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 197/60، باب 3، حدیث 6؛ الأمالی، شیخ صدوق: 465، حدیث 5. [2]

5 - مردم را به تغییر و تبدیل فطرت و آفرینش پاک خداوند وادار می کند و آنان را به صفات و خوی حیوانی و دنیوی علاقمند می کند.

6 - مردم را گام به گام با آسان و شیرین کردن مقدمات عمل؛ تشویق به اجرا می کند.

تمام دستگاه های شیطانی و ابزار و یاران او برای پیاده کردن نقشه های شوم او از روش خطوات یعنی قدم به قدم بهره می گیرد و از دیدگاه تربیتی همان طور که تربیت انسان مرحله به مرحله تکامل پیدا می کند، انحراف او هم درجه به درجه در وجودش نفوذ می کند.

به عنوان مثال: آلودگی جوان از مرحلۀ دیدن و تماشای صحنه های گناه آلود آغاز شده، سپس به مرحلۀ شرکت در محفل یا استفاده از ماده ای به عنوان آرامبخش و درمان روانی ادامه پیدا می کند. و آنگاه به مرحلۀ نهادی و حرفه ای در می آید و جوان به شکل جنایت پیشه و معتاد مشهور، به عالم حیوانیت در می آید.

یا در باب شبهه افکنی و تردید در اعتقادات آدمی، به او وسوسه می کند که برای مرگ و توبه وقت زیاد است، یا چه کسی گفته خدا عذاب می کند، یا چه کسی از درون قبر خبر داده، یا چه کسی از آن دنیا برگشته و...

به این ترتیب او فرمایش های همه انبیا و ائمۀ اطهار و اولیای الهی و عالمان را نادیده می گیرد، و در انتظار معجزه یا عذاب آسمانی، به نیرنگ شیطان دچار می شود و این مؤمنان واقعی هستند که باید جانب حق و حقیقت را به نیکی بشناسند.

امام صادق علیه السلام در وصیّت خویش به عبداللّه بن جندب می فرماید:

یا عَبْدَ اللّهِ لَقَدْ نَصَبَ إِبْلیسُ حَبائِلُهُ فی دارِ الْغُرُورِ فَما یَقْصِدُ فیها الاّ

ص:333

أَوْلِیائَنا. (1)

ای عبداللّه! همانا شیطان بزرگ در این سرای پرفریب، دام های خود را پهن کرده و هدف او به غیر دوستداران ما نیست.

ص:334


1- (1) - بحار الأنوار: 279/75، باب 24، حدیث 1؛ [1] تحف العقول: 301.

[«9»اَللَّهُمَّ أَعْطِنِی کُلَّ سُؤْلِی وَ اقْضِ لِی حَوَائِجِی وَ لاَ تَمْنَعْنِی الْإِجَابَةَ وَ قَدْ ضَمِنْتَهَا لِی وَ لاَ تَحْجُبْ دُعَائِی عَنْکَ وَ قَدْ أَمَرْتَنِی بِهِ وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِکُلِّ مَا یُصْلِحُنِی فِی دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی مَا ذَکَرْتُ مِنْهُ وَ مَا نَسِیتُ أَوْ أَظْهَرْتُ أَوْ أَخْفَیْتُ أَوْ أَعْلَنْتُ أَوْ أَسْرَرْتُ «10»وَ اجْعَلْنِی فِی جَمِیعِ ذَلِکَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ بِسُؤَالِی إِیَّاکَ الْمُنْجِحِینَ بِالطَّلَبِ إِلَیْکَ غَیْرِ الْمَمْنُوعِینَ بِالتَّوَکُّلِ عَلَیْکَ]

خدایا! تمام خواسته هایم را عطا کن، و همه حاجاتم را برآور، و از اجابت دعا که اجابتش را برایم ضمانت کرده ای محرومم مکن، و دعایم را از درگاهت که مرا به آن دستور داده ای منع مفرما، و هر آنچه در دنیا و آخرتم باعث اصلاحم شود به من عنایت کن؛ آنچه را که از آن یاد کردم و آنچه فراموشم شد، اظهار کردم یا پوشیده داشتم، آشکار نمودم یا پنهان کردم، و در تمام این امور به سبب درخواستی که از تو دارم، مرا از اصلاح کنندگان قرار ده؛ آنان که به درخواستشان از تو، در شمار کامیابان شدند، و با توکّل بر تو محروم از لطفت نشدند.

ص:335

[«11»اَلْمُعَوَّدِینَ بِالتَّعَوُّذِ بِکَ الرَّابِحِینَ فِی التِّجَارَةِ عَلَیْکَ الْمُجَارِینَ بِعِزِّکَ الْمُوَسَّعِ عَلَیْهِمُ الرِّزْقُ الْحَلاَلُ مِنْ فَضْلِکَ الْوَاسِعِ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ الْمُعَزِّینَ مِنَ الذُّلِّ بِکَ وَ الْمُجَارِینَ مِنَ الظُّلْمِ بِعَدْلِکَ وَ الْمُعَافِیْنَ مِنَ الْبَلاَءِ بِرَحْمَتِکَ وَ الْمُغْنَیْنَ مِنَ الْفَقْرِ بِغِنَاکَ وَ الْمَعْصُومِینَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَاءِ بِتَقْوَاکَ وَ الْمُوَفَّقِینَ لِلْخَیْرِ وَ الرُّشْدِ وَ الصَّوَابِ بِطَاعَتِکَ وَ الْمُحَالِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الذُّنُوبِ بِقُدْرَتِکَ التَّارِکِینَ لِکُلِّ مَعْصِیَتِکَ السَّاکِنِینَ فِی جِوَارِکَ]

و مرا از آنانی قرار ده که به پناه آوردن به تو خو گرفته اند، و از سودای با تو سود سرشار برده اند، و پناهنده به عزتت شدند، و رزق حلال از احسان فراگیرت به جود و کرمت بر آنان وسعت دادی، و به وسیلۀ تو از مدار خواری درآمده به تخت عزت نشستند، و از ستم و جور، به عدالتت پناهنده شدند، و به رحمتتت، از بلا و مصیبت، سلامت همه جانبه یافتند، و به غنای تو، از تهیدستی به توانگری رسیدند، و به تقوای تو از گناهان و لغزش ها و خطاها، محفوظ ماندند، و به طاعتت، به خیر و هدایت و درستی، توفیق یافتند، و به قدرتت بین آنان و گناهان حایل و مانع ایجاد شد، رها کنندۀ معصیت های تواند، در جوار رحمتت ساکنند.

ص:336

[«12»اَللَّهُمَّ أَعْطِنَا جَمِیعَ ذَلِکَ بِتَوْفِیقِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ أَعِذْنَا مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ وَ أَعْطِ جَمِیعَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِثْلَ الَّذِی سَأَلْتُکَ لِنَفْسِی وَ لِوُلْدِی فِی عَاجِلِ الدُّنْیَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ إِنَّکَ قَرِیبٌ مُجِیبٌ سَمِیعٌ عَلِیمٌ عَفُوٌّ غَفُورٌ رَءُوفٌ رَحِیمٌ «13» وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ.]

خدایا! همۀ این امور را به توفیق رحمتت به ما عطا کن، و ما را از عذاب دوزخ پناه ده، و به تمام مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان، مانند آنچه را برای خود و فرزندانم از تو خواستم، در این جهان و آن جهان عطا فرما! همانا تو به بندگان نزدیک، اجابت کنندۀ دعا، شنوا و دانا، بخشنده و آمرزنده، مهربان و رحیمی، و ما را در این دنیا و آن دنیا حسنه عنایت کن، و از عذاب دوزخ حفظ فرما.

دعا در حق بندگان

دعا و نیایش در فعالیت های ذهنی و قلبی انسان حالت شکوفایی باطنی و روح قهرمانی را می پروراند. صفای نگاه، متانت رفتار، شادی درون، چهرۀ راسخ، استعداد هدایت و پذیرش خطر و حوادث، از وجود یک گنجینۀ پنهان در عمق جان ما حکایت می کند.

ص:337

قلب و روح آدمی از راه دعا به خداوند و بندگان او پیوند پیدا می کند و همانند قطره ای که به اقیانوس بی پایان می رسد؛ اتّصال معنوی گسترده ای با مبدأ هستی و آفرینش ایجاد می شود.

همه موجودات از حاملان عرش تا خاکیان فرش، زمین و دریا، در حال نیایش و دعا برای انسانند و به گونه ای او را می ستایند.

در آیات نخست سورۀ غافر، راه و رسم دعاگویی را به مؤمنان می آموزند:

الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَّحْمَةً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَ اتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ * رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُمْ وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَاءِهِمْ وَ أَزْوَ جِهِمْ وَذُرِّیَّتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (1)

فرشتگانی که عرش را حمل می کنند و آنان که پیرامون آن هستند ، همراه سپاس و ستایش ، پروردگارشان را تسبیح می گویند و به او ایمان دارند و برای اهل ایمان آمرزش می طلبند ، [ و می گویند : ] پروردگارا ! از روی رحمت و دانش همه چیز را فرا گرفته ای ، پس آنان را که توبه کرده اند و راه تو را پیروی نموده اند بیامرز ، و آنان را از عذاب دوزخ نگه دار. * پروردگارا ! و آنان را در بهشت های جاودانی که به آنان و به شایستگان از پدران و همسران و فرزندانشان وعده داده ای در آور ؛ یقیناً تو توانای شکست ناپذیر و حکیمی .

بهترین دعا آن است که با ربّنا و ربّی و ربوبیت خداوند آغاز گردد. هر چند نام مبارک اللّه جامع ترین اسمای خداوند است ولی تقاضا از محضر پرلطف حق

ص:338


1- (1) - غافر (40) : 7 - 8. [1]

تناسب با ربوبیت او دارد. پروردگاری که از نخستین لحظه های وجود انسان آغاز شده و تا پایان عمر و سپس در قیامت ادامه دارد و چنان انسان را غرق انوار و الطاف الهی می کند که خواندن خداوند به این صفت خاص، لطف و محبت و مهربانیش را به دعا کننده جلب می کند.

امام صادق علیه السلام راه جلب لطف پروردگار را چنین تفسیر می فرماید:

تَبَحُّروا قُلُوبَکُم فَإِنْ انْقاها مِنْ حَرَکَةِ الواحِشِ لِسَخَطِ شَئٍ مِنْ صُنْعِ اللّهِ فَإِذا وَجَدْتُمُوها کَذلِکَ فَاسْاَلُوهُ ما شِئْتُمْ. (1)

دل هایتان را وارسی کنید. اگر دیدید که خداوند دل ها را از خطور هر گونه وحشت و ناخشنودی که نسبت به کارهای اوست؛ پاک ساخته است. در این صورت هر چه می خواهید از او طلب کنید.

به عبارت دیگر، مراد حضرت این است که اگر می خواهید جادۀ دعا هموار باشد و مانع و ترسی در آن دیده نشود، باید دل را مانند دریا گسترده و پاکیزه نمود تا درِ رحمت حق باز شود.

در روایات بسیاری به دعای عمومی در بین مردم سفارش شده است، به این خاطر دعاهایی که در نمازهای جماعت و جمعه خوانده می شود به درگاه الهی پذیرفته می شود؛ زیرا ممکن است در آن عبادت، گروهی مؤمن مضطر یا کودک پاکیزه دل حضور داشته باشد که حال و دل شکستۀ او موجب قبولی دعا گردد.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

إِذا دَعا أَحَدٌ فَلْیَعُمَّ فَإِنَّهُ أَوْجَبُ لِلدُّعاءِ وَ مَنْ قَدَّمَ ارْبَعینَ رَجُلاً مِنْ إِخوانِهِ قَبْلَ انْ یَدْعُوَ لِنَفْسِهِ اسْتُجیبَ لَهُ فیهِمْ وَ فی نَفْسِهِ. (2)

ص:339


1- (1) - بحار الأنوار: 58/67، باب 44، حدیث 36؛ [1] الأمالی، شیخ مفید: 54.
2- (2) - بحار الأنوار: 313/90، باب 17، ذیل حدیث 17؛ [2] الدّعوات، راوندی: 26، حدیث 40.

هر گاه یک نفر دعا می کند برای همه دعا کند؛ زیرا این دعا به اجابت نزدیکتر است. کسی که پیش از دعا کردن برای خود، برای چهل نفر از برادرانش دعا کند، آن دعا در حق آنان و در حق خودش مستجاب شود.

از جمله وحی های خداوند عزوجل به موسی علیه السلام این بود:

مرا به به زبانی بخوان که با آن نافرمانیم نکرده ای، موسی عرض کرد: چنین زبانی را از کجا بیاورم؟ خداوند فرمود: مرا از زبان کس دیگر بخوان. (1)گویا حکمت این کار در این است که وقتی انسان های دیگر به ویژه مؤمنان و صالحان در نیّت دعای او باشند، واسطه ای برای فیض الهی هستند، به ویژه اگر آن انسان در نزد پروردگار از اولیای الهی یا صالحان با اخلاص باشد.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

دعایی که زودتر از همه به اجابت می رسد؛ دعایی است که برادر مؤمن در پشت سر برادرش می کند، چون ابتدا برای برادرش دعا کند، فرشته ای که بر او گماشته شده است گوید: آمین و دو چندان آن برای تو باد. (2)در روایت است که حضرت ابراهیم علیه السلام در حال ذبح به فرزند خود اسماعیل فرمود:

فرزندم! دعا کن تا گشایش در کار حاصل شود؛ زیرا مضطر حقیقی تویی! ناگاه نگاه آن حضرت به قوچی افتاد و از جای برخاست تا آن را بگیرد، هنگامی که برگشت دید دو دست اسماعیل باز شده است، پرسید: چه کسی دست هایت را باز

ص:340


1- (1) - بحار الأنوار: 360/90، باب 22، حدیث 23؛ عدة الدّاعی: 131.
2- (2) - الکافی: 507/2، حدیث 4؛ [1] بحار الأنوار: 387/90، باب 26، حدیث 19.

کرد؟

گفت: مردی با این نام و نشان.

ابراهیم علیه السلام فرمود: او جبرئیل بوده، آیا چیزی هم به تو گفت؟

اسماعیل گفت: آری، او به من گفت: خدا را بخوان که دعای تو هم اکنون مستجاب است.

ابراهیم فرمود: تو چه دعایی کردی؟

اسماعیل گفت: گفتم خدایا! مردان و زنان مؤمن را مورد رحمت و آمرزش قرار ده.

ابراهیم فرمود: فرزندم تو انسان موفقی هستی؟ (1)حضرت صادق علیه السلام در توضیح آیۀ شریفه آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ» (2) می فرماید:

«منظور از حسنۀ آخرت، رضوان الهی و بهشت، و مراد از حسنۀ دنیا، گشایش در رزق و معاش و نیکی اخلاق است». (3)

ص:341


1- (1) - مستدرک الوسائل: 247/5، باب 41، حدیث 5796، به نقل از لب اللّباب.
2- (2) - بقره (2) : 201. [1]
3- (3) - من لایحضره الفقیه: 156/3، حدیث 3566.

دعای 26 : همسایگان و دوستان

اشاره

ص:342

ص:343

ص:344

«1» اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَوَلَّنِی فِی جِیرَانِی وَ مَوَالِیَّ الْعَارِفِینَ بِحَقِّنَا وَ الْمُنَابِذِینَ لِأَعْدَائِنَا بِأَفْضَلِ وَلاَیَتِکَ وَ وَفِّقْهُمْ لِإِقَامَةِ سُنَّتِکَ وَ الْأَخْذِ بِمَحَاسِنِ أَدَبِکَ فِی إِرْفَاقِ ضَعِیفِهِمْ وَ سَدِّ خَلَّتِهِمْ وَ عِیَادَةِ مَرِیضِهِمْ «2»وَ هِدَایَةِ مُسْتَرْشِدِهِمْ وَ مُنَاصَحَةِ مُسْتَشِیرِهِمْ وَ تَعَهُّدِ قَادِمِهِمْ وَ کِتْمَانِ أَسْرَارِهِمْ وَ سَتْرِ عَوْرَاتِهِمْ وَ نُصْرَةِ مَظْلُومِهِمْ وَ حُسْنِ مُوَاسَاتِهِمْ بِالْمَاعُونِ وَ الْعَوْدِ عَلَیْهِمْ بِالْجِدَةِ وَ الْإِفْضَالِ وَ إِعْطَاءِ مَا یَجِبُ لَهُمْ قَبْلَ السُّؤَالِ «3»وَ اجْعَلْنِی اللَّهُمَّ أَجْزِی بِالْإِحْسَانِ مُسِیئَهُمْ وَ أُعْرِضُ بِالتَّجَاوُزِ عَنْ ظَالِمِهِمْ وَ أَسْتَعْمِلُ حُسْنَ الظَّنِّ فِی کَافَّتِهِمْ «4»وَ أَتَوَلَّی بِالْبِرِّ عَامَّتَهُمْ وَ أَغُضُّ بَصَرِی عَنْهُمْ عِفَّةً وَ أُلِینُ جَانِبِی لَهُمْ تَوَاضُعاً وَ أَرِقُّ عَلَی أَهْلِ الْبَلاَءِ مِنْهُمْ رَحْمَةً وَ أُسِرُّ لَهُمْ بِالْغَیْبِ مَوَدَّةً وَ أُحِبُّ بَقَاءَ النِّعْمَةِ عِنْدَهُمْ نُصْحاً وَ أُوجِبُ لَهُمْ مَا أُوجِبُ لِحَامَّتِی وَ أَرْعَی لَهُمْ مَا أَرْعَی لِخَاصَّتِی «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی مِثْلَ ذَلِکَ مِنْهُمْ وَ اجْعَلْ لِی أَوْفَی الْحُظُوظِ فِیمَا عِنْدَهُمْ وَ زِدْهُمْ بَصِیرَةً فِی حَقِّی وَ مَعْرِفَةً بِفَضْلِی حَتَّی یَسْعَدُوا بِی وَ أَسْعَدَ بِهِمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.

ص:345

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَوَلَّنِی فِی جِیرَانِی وَ مَوَالِیَّ الْعَارِفِینَ بِحَقِّنَا وَ الْمُنَابِذِینَ لِأَعْدَائِنَا بِأَفْضَلِ وَلاَیَتِکَ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و سرپرستی مرا، دربارۀ همسایگان و دوستانم که به حق ما آگاه و با دشمنان ما مخالفند، به برترین سرپرستیت به عهده گیر.

در جملات ملکوتی بالا رعایت حق دو طایفه آنهم به بهترین صورت از حضرت حق درخواست شده است:

1 - ارزش و اهمیت حق همسایگان

2 - ارزش شیعیان

1 - ارزش و اهمیت حق همسایه

اشاره

در معارف اسلامی می خوانیم که از هرطرفِ خانۀ انسان تا چهل خانه، مصداق مفهوم همسایه است. (1)سلسله برنامه هائی را حضرت حق و انبیا و امامان نسبت به همسایگان، به مردم مؤمن سفارش کرده اند که در صورت عمل به آن برنامه ها؛

اوّل: ثواب عظیمی شامل حال انسان می شود.

ص:346


1- (1) - بحار الأنوار: 3/81، باب 8، حدیث 74؛ الخصال: 544/2، حدیث 20.

دوّم: محبت مردم نسبت به اسلام و مسلمانان جلب می گردد.

سوّم: مشکلی یا مشکلاتی از همسایگان حل می گردد و حل مشکل باعث خوشحالی یک خانواده می شود و از این راه مشکل خود انسان در گردونۀ حل قرار گرفته و دعای آدمی به علّت تأمین نیاز همسایه و کمک به او به استجابت نزدیک می شود.

وَاعْبُدُوا اللّهَ وَ لاَتُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالاً فَخُوراً» (1)

و خدا را بپرستید ، و چیزی را شریک او قرار ندهید ، و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایۀ نزدیک و همسایۀ دور و همنشینان و همراهان و در راه ماندگان و بردگان نیکی کنید ؛ یقیناً خدا کسی را که متکبّر و خودستاست ، دوست ندارد .

در این آیه نسبت به حق خود که عبادت و اطاعت است و حق بندگان و آداب معاشرت، ده فرمان بسیار مهم صادر کرده، در قسمت ششم و هفتم و هشتم دربارۀ همسایگان نزدیک و همسایگان دور و معاشران و همنشینان سفارش فرموده که لازم است حق همسایگی همسایه ودوستی دوستان از جانب شما رعایت شود که این فرمان واجب الهی است.

تفسیری بر آیۀ فوق

تفسیر نمونه در ذیل این آیه می نویسد:

ص:347


1- (1) - نساء (4) : 36. [1]

جالب توجه این که قرآن در آیۀ فوق علاوه بر ذکر همسایگان نزدیک، تصریح به حق همسایگان دور کرده است؛ زیرا کلمۀ همسایه معمولاً مفهوم محدودی دارد و تنها نزدیک را در بر می گیرد، لذا برای توجه دادن به وسعت مفهوم آن از نظر اسلام راهی جز این نبوده که نامی از همسایگان دور نیز به طور صریح برده شود.

و نیز ممکن است منظور از همسایگان دور، همسایگان غیر مسلمان باشد؛ زیرا حق همسایگی در اسلام منحصر به همسایگان مسلمان نیست و غیر مسلمانان را نیز شامل می شود، مگر آنان که با مسلمانان سرجنگ داشته باشند.

سپس دربارۀ کسانی که با انسان دوستی و مصاحبت دارند توصیه می کند. ولی باید توجه داشت که «صاحب بالجنب» معنائی وسیع تر از دوست و رفیق دارد، و در واقع هر کسی را که به نوعی با انسان نشست و برخاست داشته باشد در بر می گیرد، خواه دوست دائمی باشد یا یک دوست موقت، همانند کسی که در اثنای سفر با انسان همنشین می گردد. و اگر می بینیم درپاره ای از روایات «صاحب بالجنب» به رفیق سفر:

رَفیقُکَ فِی السَّفَرِ. (1)

و یا کسی که به امید نفعی سراغ انسان می آید:

اَلْمُنْقَطِعُ الَیْکَ یَرْجُونَفْعَکَ. (2)

تفسیر شده منظور اختصاص به آنها نیست، بلکه بیان توسعۀ مفهوم این تعبیر است که همۀ این موارد را نیز در بر می گیرد، و به این ترتیب آیه یک دستور جامع و کلی برای حسن معاشرت نسبت به تمام کسانی که با انسان ارتباط دارند، می باشد.

ص:348


1- (1) - جامع البیان: 114/5؛ [1]تفسیر ابن ابی حاتم: 949/3، حدیث 5300. [2]
2- (2) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 83/3، ذیل آیۀ 36 سورۀ نساء؛ تفسیر آلوسی: 29/5، ذیل آیۀ 36 سورۀ نساء.

اعم از دوستان واقعی، و همکاران، و همسفران، و مراجعان، و شاگردان، و مشاوران، و خدمتگزاران. (1)

همسایه در روایات

اشاره

در نصایح لقمان حکیم است:

یا بُنَیَّ! الْجارُ ثُمَّ الدّارُ، یا بُنَیَّ الرَّفیقُ ثُمَّ الطَّریقُ. (2)

ای پسرم! اول همسایه سپس خانه، فرزندم ابتدا رفیق و دوست آن گاه راه و طریق.

امام صادق علیه السلام می فرماید: در کتاب امیرالمؤمنین علیه السلام خواندم که رسول خدا صلی الله علیه و آله نوشته ای بین مهاجر و انصار و هر کس از اهل مدینه که ملحق به آنها می شد، نوشت که این جمله در آن نامه است:

وَ انَّ الْجارَ کَالنَّفْسِ غَیْرَ مُضارٍّ وَ لا آثِمٍ، وَ حُرْمَةُ الْجارِ عَلَی الْجارِ کَحُرْمَةِ امِّهِ وَ ابیهِ. (3)

همسایه به منزله خود توست، به اندازۀ خودت لازم است رعایت شود و از وی حفاظت به عمل آید، مگر همسایه ای که برای همسایه ضرر داشته باشد، و در حقّ همسایه، جنایت و خیانت کند، و احترام و ارزش همسایه همانند احترام مادر و پدر انسان است.

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از امیر المؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شد:

ص:349


1- (1) - تفسیر نمونه: 423/3 - 424، [1] ذیل آیۀ 36 سورۀ نساء.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 429/8، باب 75، حدیث 9899؛ [2] الاختصاص: 337.
3- (3) - الکافی: 31/5، حدیث 5؛ [3]وسائل الشیعة: 126/12، باب 82، حدیث 15838. [4]

اَفِی الْمالِ حَقٌّ سِوَی الزَّکاةِ؟ قالَ: نَعَمْ بِرُّ الرَّحِمِ اذا ادْبَرَتْ، وَصِلَةُ الْجارِ الْمُسْلِمِ، فَما آمَنَ بِی مَنْ باتَ شَبْعاناً وَ جارُهُ الْمُسْلِمُ جائِعٌ. (1)

آیا در مال انسان غیر از زکات حقّی هست؟ فرمود: آری، نیکی به قوم و خویش به آن هنگام که از انسان روی بر گرداند، و خوبی به همسایۀ مسلمان؛ به من ایمان نیاورده کسی که شب را سیر بخوابد و همسایۀ مسلمانش گرسنه باشد.

قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : لا یُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتّی یَأْمَنَ جارُهُ بَوائِقَهُ. (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عبد، مؤمن نیست مگر این که همسایه اش از مزاحمت او در امان باشد.

و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ خانَ جارَهُ شِبْراً مِن الْأرْضِ جَعَلَهَا اللّهُ طَوْقاً فِی عُنُقِهِ مِنْ تُخُومِ الْاَرْضِ السَّابِعَةِ حَتّی یَلْقَی اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ مُطَوَّقاً الَّا انْ یَتُوبَ وَ یَرْجِعُ. (3)

کسی که به اندازۀ یک وجب زمین به همسایه اش خیانت ورزد، آن یک وجب را خداوند از پوستۀ هفتم زمین حلقۀ گردن او کند، و بدین صورت خدا از در قیامت ملاقات نماید، مگر این که توبه کند و از ظلم به همسایه برگردد!

در قرآن از درختی نام می برد به نام زقّوم که شیرۀ آن را به اهل جهنّم می خورانند و این خوراک برای اهل جهنّم عذابی بسیار سخت است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: گروهی از مردم آویزۀ شاخه های این درختند از جمله:

ص:350


1- (1) - بحار الأنوار: 94/71، باب 3، حدیث 22؛ [1]وسائل الشیعة: 52/9، باب 7، حدیث 11501. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 154/73، باب 26؛ [3]مکارم الاخلاق: 126. [4]
3- (3) - من لایحضره الفقیه: 11/4، ذیل حدیث 4968؛ وسائل الشیعة: 386/25، باب 1، حدیث 32188. [5]

مَنْ کانَ جارُهُ مَریضاً فَتَرَکَ عِیادَتَهُ اسْتِخْفافاً بِحَقِّهِ فَقَدْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْهُ، وَ مَنْ ماتَ جارُهُ فَتَرَکَ تَشْییعَ جِنازَتِها تَهاوُناً فَقَدْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْهُ. (1)

کسی که همسایه مریضش را محض سبک شمردن حقّ او عیادت نکند، و آن که به خاطر سبک انگاشتن جنازۀ همسایه به تشییعش نرود، هر دو از آویزه های شاخه های درخت زقومند!

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنِ اطَّلَعَ فِی بَیْتِ جارِهِ فَنَظَرَ الی عَوْرَةِ رَجُلٍ أَوْ شَعْرِ امْرَأَةٍ اوْ شَیْ ءٍ مِنْ جَسَدِها کانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ انْ یُدْخِلَهُ النّارَ مَعَ الْمُنافِقینَ الَّذینَ کانُوا یَتَّبِعُونَ عَوْراتِ النّاسِ فِی الدُّنْیا، وَ لایَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیا حَتّی یَفْضَحَهُ اللّهُ، وَ یُبْدِی عَوْرَتَهُ لِلنّاسِ فِی الْآخِرَةِ. (2)

کسی که در خانۀ همسایه اش دید بیندازد، به عورت مرد یا موی زنی یا چیزی از بدن آنان بنگرد بر خدا لازم است او را با منافقینی که در دنیا دنبال زشتی های مردم بودند وارد جهنّم کند، و از دنیا نمی رود مگر این که خدا او را رسوا کند، و زشتی هایش را در آخرت در برابر دید مردم بگذارد.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

حَریمُ الْمَسْجِدِ ارْبَعُونَ ذِراعاً، وَ الْجوارُ ارْبَعُونَ داراً مِنْ ارْبَعَةِ جَوانِبِها. (3)

حریم مسجد چهل ذرع، و حریم همسایه از چهار طرف چهل خانه است.

حضرت صادق علیه السلام به اسحاق بن عمّار فرمود:

ص:351


1- (1) - بحار الأنوار: 168/8، باب 23؛ [1]تفسیر الامام العسکری: 648. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 361/73، باب 67، حدیث 30؛ [3]وسائل الشیعة: 194/20، باب 104، حدیث 25410. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 3/81، باب 8، حدیث 74؛ [5] الخصال: 544/2، حدیث 20.

صانِعِ الْمُنافِقَ بِلِسانِکَ، وَ اخْلِصْ وَدَّکَ لِلْمُؤْمِنِ، وَ انْ جالَسَکَ یَهُودِیٌّ فَاَحْسِنْ مُجالَسَتَهُ. (1)

با منافق با زبانت مدارا کن، برای مؤمن دوستی و محبّت را خالص گردان، و اگر یک یهودی با تو همنشین شد به خوبی با او همنشینی کن.

اَللّهَ اللّهَ فِی جیرانِکُمْ فَاِنَّهُمْ وَصِیةُ نَبِیِّکُمْ، ما زالَ یُوصِی بِهِمْ حَتّی ظَنَنّا انَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ. (2)

خدا را خدا را، در رابطه با همسایگان که مورد سفارش پیامبر شماست، پیوسته به آنان سفارش داشت تا جایی که گمان بردیم میراث برشان خواهد ساخت!.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

حُسْنُ الْجِوارِ یَزیدُ فِی الرِّزْقِ. (3)

خوب همسایه داری روزی را زیاد می کند.

در روایت است که حضرت زهرا علیها السلام از بعض از امور نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت برد، حضرت جزوه ای به او مرحمت فرمود و به او گفت: آنچه در آن است به آن توجّه کن. در آن این سه جمله ثبت بود:

مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الیَوْمِ الْآخِرِ فَلا یُؤْذِی جارَهُ، وَ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ، وَ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً اوْ لِیَسْکُتْ. (4)

ص:352


1- (1) - بحار الأنوار: 152/71، باب 9، حدیث 11؛ [1]مستدرک الوسائل: 316/8، باب 2، حدیث 9537. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 47. [3]
3- (3) - الکافی: 666/2، حدیث 3؛ [4]وسائل الشیعة: 123/12، باب 85، حدیث 15831. [5]
4- (4) - الکافی: 667/2، حدیث 6؛ [6]مستدرک الوسائل: 81/12، باب 71، حدیث 13571. [7]

هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد، همسایه اش را نیازارد، و هر کس ایمان به خدا و قیامت دارد مهمانش را گرامی بدارد، و هر کس ایمان به خدا و روز جزا دارد خیر بگوید ورنه ساکت شود.

امام صادق علیه السلام از رسول اللّه صلی الله علیه و آله روایت می کند:

حُسْنُ الْجِوارِ یَعْمُرُ الدِّیارَ، وَ یُنْسی فِی الْاعْمارِ. (1)

خوب همسایه داری خانمان ها را آباد سازد، و عمرها را طولانی گرداند.

ربیع شامی می گوید: خانۀ حضرت صادق علیه السلام از حاضران پر بود که فرمود:

اِعْلَمُوا انَّهُ لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحْسِنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جاوَرَهُ. (2)

بدانید از ما نیست هر که با همسایه اش به خوشی رفتار نکند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

عَلَیْکُمْ بِحُسْنِ الْجِوارِ فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ امَرَ بِذلِکَ. (3)

بر شما باد به خوش همسایگی که حضرت اللّه عزّوجلّ به این معنی امر فرموده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَلْعُونٌ مَنْ آذی جارَهُ. (4)

از رحمت حق دور است و به لعنت الهی دچار است کسی که همسایه اش را بیازارد.

ص:353


1- (1) - الکافی: 667/2، حدیث 10؛ [1]وسائل الشیعة: 128/12، باب 87، حدیث 15844. [2]
2- (2) - الکافی: 668/2، حدیث 11؛ [3]وسائل الشیعة: 129/12، باب 87، حدیث 15848. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 150/71، باب 9، حدیث 1؛ [5]الأمالی، شیخ صدوق: 359. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 153/71، باب 9، حدیث 17؛ [7]مستدرک الوسائل: 422/8، باب 72، حدیث 9867. [8]

علی بن یقطین می گوید: موسی بن جعفر علیه السلام به من فرمود: در بنی اسرائیل مردی مؤمن بود دارای همسایه ای کافر، این همسایۀ کافر به همسایۀ مؤمن مهربان بود و نسبت به وی کار خیر انجام می داد، وقتی آن کافر از دنیا رفت، خداوند در جهنّم خانه ای از گل برای او بنا کرد که او را از حرارت آتش حفظ کند، و به او از غیر جهنّم روزی می رسید، او را گفتند: این لطف حق به خاطر مدارا و رفق و انجام کار خیر توست نسبت به همسایۀ مؤمنت در دنیا. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ مَنَعَ الْماعُونَ مِنْ جارِهِ انِ احْتاجَ الَیْهِ مَنَعَهُ اللّهُ فَضْلَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ، وَ وَکَلَهُ الی نَفْسِهِ، وَ مَنْ وَکَلَهُ اللّهُ الی نَفْسِهِ هَلَکَ، وَ لایَقبَلُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ عُذْراً. (2)

کسی که مایحتاج زندگی را از همسایه، در صورتی که به آن نیاز دارد منع کند، خداوند در قیامت فضلش را از او دریغ نماید، و وی را به خود واگذارد، و هر کس را خداوند به خود واگذارد هلاک می شود، و حضرت حق از او عذری را نمی پذیرد.

و نیز فرمود:

اَحْسِنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جاوَرَکَ تَکُنْ مؤْمِناً. (3)

با همسایه نیکی کن تا مؤمن باشی.

امیر المؤمنین علیه السلام درفرازهائی ملکوتی فرموده است:

ص:354


1- (1) - بحار الأنوار: 349/8، باب 26، حدیث 11؛ [1]ثواب الاعمال: 169. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 363/73، باب 67، حدیث 30؛ [3]وسائل الشیعة: 52/9، باب 7، حدیث 11500. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 426/8، باب 73، حدیث 9885؛ [5]الأمالی، شیخ صدوق: 201. [6]

مِنْ عَلامَةِ اللُّؤْمِ سُوءُ الْجِوارِ. (1)

از نشانه های زشتی، بد همسایگی است.

امام موسی بن جعفر علیه السلام می فرمایند:

لَیْسَ حُسْنُ الْجِوارِ کَفَّ الْاَذی، وَلکِنْ حُسْنُ الْجِوارِ الصَّبْرُ عَلَی الْاَذی. (2)

خوش همسایگی به خودداری از اذیّت نیست، خوش همسایگی صبر بر آزار همسایه است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

مِنْ حُسْنِ الْجارِ تَفَقُّدُ الْجارِ. (3)

دلجوئی از همسایه از خوش همسایگی است.

حق همسایه در کلام امام سجّاد علیه السلام

حضرت سجّاد علیه السلام در باب حقّ همسایه در رسالۀ حقوق می فرماید:

در وقتی که غایب است حقوق او را از هر جهت حفظ کنی؛وقتی که حاضر است احترامش نمائی؛اگر به او ظلم و ستمی شد به یاریش برخیزی؛ چه حاضر باشد چه غایب از کمک به او دریغ نورزی، در جستجوی عیب ها و بدی های او نباشی.

اگر به چیزی از عیب های او بدون این که اراده داشته باشی و بخواهی بفهمی پی بردی، در مورد دانسته های خودت نسبت به معایب او بسیار راز نگهدار و پرده پوش باشی.

ص:355


1- (1) - غرر الحکم: 437، حدیث 10011. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 320/75، باب 25؛ [2] تحف العقول: 409.
3- (3) - بحار الأنوار: 232/74، باب 8؛ [3] تحف العقول: 85.

از طریقی که او بی خبر است مراقب گفته های او در خانه اش مباش و به عبارت دیگر استراق سمع نسبت به او نداشته باش.

اگر به کارهای زشتی از او آگاه شدی، رازش را بر ملا مساز و چنانکه می دانی که تذکر تو را خواهد پذیرفت، تنها میانه خودتان مطالب لازم را از روی خیرخواهی با او در میان بگذار.

هنگام سختی ها او را تنها نگذاری، در برابر نعمت هائی که دارد بر او حسد نبری، از لغزش های او درگذری و با او سخت نگیری، تقصیر او را نادیده بگیری و بدی او را ببخشی، وقتی مورد ستم قرار می گیرد او را یاری دهی، اگر از روی نادانی رفتار نامناسبی هم از او دیدی از جا در نروی، و نیز زبان ملامتگران و ناسزاگویان را از او بازداری، نقشه های مکارانه را بی اثر سازی و رفتاری بزرگوارانه با او داشته باشی، و در این کارها بایستی از خدا کمک بگیری. (1)

2 - ارزش شیعیان

اشاره

ارزش شیعه به خاطر همرنگی او در عقاید و اخلاق و اعمال با امامان معصوم علیهم السلام است.

شیعه پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله فقط اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و نوّاب عامّۀ آنان - که مراجع تقلید و عالمان واجد شرایطند - را واجب الاطاعه می داند.

توحید شیعه توحید قرآن است، شیعه به روز جزا پایبند است، فقه شیعه فقه اهل بیت است، شیعه با ستم و ستمگران به هیچ عنوان سازش ندارد، امر به معروف و نهی از منکر را واجب می داند گرچه به قیمت جان او تمام شود.

هر روز برای شیعه عاشورا است، یعنی روز ستیز با ظالمان و ستمگران و طاغوت هاست، و هر سرزمین برای شیعه کربلاست.

تشیع همان اسلام قرآن و آیین ناب محمّدی است، شیعه راهی جز قرآن

ص:356


1- (1) - راه و رسم زندگی از نظر امام سجّاد: 144.

نمی شناسد، و رهبرانی پس از پیامبر جز رهبران معصوم را اعتقاد ندارد.

شیعه برای بقای خود و حفظ متابعت از اهل بیت، و روشن نگاه داشتن چراغ هدایت، پس از مرگ رسول خدا تاکنون از لابلای زندان ها و تبعیدها، و خاک و خون و ایثار و شهادت گذشته، و این روش را تا ظهور امام دوازدهم و پهن شدن سفرۀ عدل و عدالت ادامه می دهد.

شیعه برای دفاع از هویت خود در برابر تهمت های ناروا و ناجوانمردانه ای که در زمینۀ عقاید و اعمال از جانب علمای اهل سنّت در طول قرون و اعصار به او زده شده، بهترین کتابهای علمی و فنی و استدلالی را نوشته، و از این راه حجت خدا را بر تمام جهانیان تمام کرده است.

شیعه با نوشتن کتاب «الفین»، «احقاق الحق»، «شافی»، «عبقات»، «اصل الشیعة و اصولها»، «المراجعات»، و «النصّ و الاجتهاد»، «دلائل الصدق»، و کتاب جهانی «الغدیر»، و «أعیان الشیعة» و «تأسیس العلوم» و «الذریعة» که برخی از آنها از چند هزار صفحه تجاوز می کند، صحت و سلامت و استحکام و قدرت و نیرومندی معنوی راه خود را ثابت کرده، و باب هر شک و تردید را به روی غیر بسته و دست رد بر سینۀ نامحرم زده، و همچون خورشید وسط روز از نظر علمی و درستی راه در میان تمام مذاهب اسلامی درخشیده است.

شیعه اقتداگر به تمام انبیا و رنگ پذیر از امامان معصوم، و بندۀ خدا، و تابع آیات قرآن، و تسلیم فقه جعفری است، فقهی که سینه به سینه از رسول خدا گرفته شده، رسولی که علم و دانشش را از حضرت حق دریافت کرده است.

شیعه فقط و فقط تابع عقاید حقّه است، عقایدی که از چشمۀ زلال وحی گرفته شده، و عاشق عبادت و طاعت خداست، عبادت و طاعتی که فرامین و دستورهایش درقرآن، و در گفتار پیامبر و اهل بیت اوست.

شیعه علاقه مند به حسنات اخلاقی و متنفّر از رذایل نفسی، و دلباختۀ اولیای

ص:357

الهی، و دشمن دشمنان خداست.

شیعه بر خلاف اهل سنّت که فقه خود را در چهارچوب فقه چهار نفر حبس کرده اند، باب اجتهاد را مفتوح می داند، و از مجتهد زندۀ اعلم و فتاوی او که زمان و مکان و مصالح امت در آن لحاظ شده، پیروی می کند.

تفسیر آیۀ قرآن به شیعه

شدّت و کثرت زحمات خالصانۀ شیعه باعث شده که رسول الهی وائمۀ طاهرین علیهم السلام اعلام کنند:

شیعیان ما را بر ما حقوقی است لازم، چه در دنیا و چه در آخرت، بر ماست که آن حقوق را ادا کنیم و به خصوص به هنگام مرگ و در برزخ و در آخرت به زیارت آنان آئیم و این پاک باختگان را مشمول شفاعت خود قرار دهیم. (1)امام صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ:

اِنَّ اوْلَی النّاسِ بِاِبْراهِیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ» (2)

مسلماً نزدیکترین مردم به ابراهیم [ از جهت پیوند وانتساب معنوی ] کسانی اند که [ از روی حقیقت ] از او پیروی کردند ، و این پیامبر و کسانی که [ به او ] ایمان آورده اند [ از همه به او نزدیک ترند ] و خدا یاور و سرپرست مؤمنان است .

فرمودند:

ص:358


1- (1) - بحار الأنوار: 24/65، باب 15، حدیث 44؛ الأمالی، شیخ طوسی: 304، حدیث 609؛ [1] تفسیر فرات الکوفی: 552، حدیث 552.
2- (2) - آل عمران (3) : 68. [2]

هُمُ الْاَئِمَّةُ وَ اتْباعُهُمْ.

منظور از جملۀ وَ الَّذینَ آمَنُوا امامان معصوم که جانشینان بر حق پیامبرند و تابعان آنهایند. (1)پس از رسول خداوند، در طول این پانزده قرن، جز شیعه کسی تابع دوازده امام معصوم نبوده است.

و نیز حضرت صادق در توضیح این آیه فرمودند:

امام علی علیه السلام به خدا قسم بر دین ابراهیم و طریق اوست، و شما ای شیعیان ما، سزاوارترین مردم به ابراهیم یا علی هستید. (2)

شیعه در روایات

اشاره

حضرت امام حسین علیه السلام می فرمودند:

ما اعْلَمُ احَداً عَلی مِلَّةِ ابْراهِیمَ الَّا نَحْنُ وَ شیعَتُنا. (3)

من یک نفر را در این جهان بر آیین الهی ابراهیم جز خودمان دوازده امام و پیروانمان خبر ندارم.

حضرت صادق علیه السلام می فرمود:

وَ اللّهِ انَّکُمْ لَعَلی دینِ اللّهِ وَ دینِ مَلائِکَتِهِ، فَاَعینُونا عَلی ذلِکَ بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ، فَوَاللهِ ما یَقبَلُ اللّهُ الّا مِنْکُمْ، فَاتَّقُوا اللّهَ وَ کُفُّوا الْسِنَتَکُمْ، صَلُّوا فِی مَساجِدِکُمْ فَاِذا تَمَیَّزَ النّاسُ فَتَمَیَّزُوا. (4)

ص:359


1- (1) - بحار الأنوار: 84/65، باب 16، حدیث 2؛ تفسیر العیاشی: 177/1، ذیل آیۀ 68 سورۀ آل عمران.
2- (2) - بحار الأنوار: 84/65، باب 16، حدیث 3؛ تفسیر العیاشی: 177/1، [1] ذیل آیۀ 68 سورۀ آل عمران.
3- (3) - بحار الأنوار: 84/65، باب 16، حدیث 4؛ [2]تفسیر العیاشی: 185/1، حدیث 88. [3]
4- (4) - مستدرک الوسائل: 311/8، باب 1، حدیث 9524. [4]

به خدا قسم! شما شیعیان ما بر آیین خدا و ملائکه هستید، مرا به پاکدامنی و کوشش در عبادت و اطاعت کمک کنید، به خدا قسم در این جهان و آن جهان اعمال غیر شما قبول نخواهد شد، پس تقوای الهی را در تمام شؤون حیات مراعات کنید، و در مسألۀ زبان، مردم خودداری باشید، و در مساجد خود نماز بگزارید، و چون مردم به یکسو شدند، شما هم به طرف ماآئید.

عبّاد بن زیاد می گوید: حضرت صادق علیه السلام به من فرمود:

یا عَبّادُ! ما عَلی مِلَّةِ ابْراهِیمَ احَدٌ غَیرُکُمْ، وَ ما یَقْبَلُ اللّهُ الّا مِنْکُمْ، وَ لایَغْفِرُ الذُّنُوبَ الّا لَکُمْ. (1)

ای عبّاد! احدی جز شما شیعیان ما بر آیین ابراهیم نیست، خداوند از غیر شما عمل قبول نمی کند، و گناهان غیر شما را نمی بخشد.

خصوصیات شیعه در روایات

حضرت صادق علیه السلام پس از بیان این حقیقت که شیعه در راه خدا، و بر صراط ابراهیم و همۀ انبیا و پیرو امامان معصوم است، به خصوصیات این طایفه این چنین اشاره می فرمایند:

اِمْتَحِنُوا شَیعَتَنا عِنْدَ مَواقیتِ الصَّلَواتِ کَیْفَ مُحافَظَتُهُمْ عَلَیْها، وَ الی اسْرارِنا کَیْفَ حِفْظُهُمْ لَها عِنْدَ عَدُوِّنا، وَ الی امْوالِهِمْ کَیْفَ مُواساتُهُمْ لِاِخْوانِهِمْ فیِها؟ (2)

شیعیان ما را به هنگام اوقات نماز امتحان کنید که محافظتشان بر نماز چگونه است و ببینید در برابر دشمنان ما حافظ اسرار هستند یا نه، و مواسات با مال

ص:360


1- (1) - وسائل الشیعة: 121/1، باب 29، حدیث 307؛ [1]المحاسن: 147/1، باب 16، حدیث 56. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 149/65، باب 19، حدیث 1؛ [3]قرب الاسناد: 38. [4]

را نسبت به برادران دینی رعایت می نمایند یا بخل می ورزند؟

حضرت باقر دربارۀ اوصاف شیعه خطاب به یکی از شیعیان فرمود:

شیعیان علی علیه السلام ، از کثرت کوشش در راه خدا، رنگ پریده، لاغر، سرسبزی چهره و پوست از دست داده، خشک لب، شکم به پشت چسبیده، زرد رنگ هستند. چون شب رسد خواب را تبدیل به عبادت کنند، صورت در پیشگاه حق بر زمین نهند، سجده و گریه و دعای آنان زیاد است، مردم دلخوش به زخارف دنیایند و آنان در بستر حزن و اندوهند. (1)امام صادق علیه السلام خطاب به عده ای از شیعه فرمودند:

مَعا شِرَ الشِّیعَةِ! کُونُوا لَنا زَیْناً وَ لاتَکُونُوا عَلَیْنا شَیْناً، قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً، وَاحْفَظُوا الْسِنَتَکُمْ، وَ کُفُّوها عَنِ الْفُضُولِ وَ قَبیحِ الْقَوْلِ. (2)

ای جمعیت شیعه! با ورع و تقوا و عمل صالح زینت ما باشید، کاری نکنید که باعث نفرت دیگران از ائمۀ طاهرین شوید، با مردم خوش بگوئید، زبان از غیبت و تهمت و دروغ حفظ کنید، از زیادی سخن و کلام بد بپرهیزید.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

آنان که مطیع ما هستند، خداوند مهربان گناهان آنان را می آمرزد و این منّتی از حق بر خوبی آنان است. به حضرت گفتند: آنان که مطیع شمایند کیانند؟ فرمود: آن مردمی که خداوند را یکتا دانسته و شریکی برای او قائل نیستند، و او را آن چنان که هست وصف می کنند، و به محمّد صلی الله علیه و آله پیامبرش ایمان دارند، و در انجام واجبات و ترک محرمات مطیع حقّند، اوقات خود را به یاد خدا و صلوات بر محمّد و آل محمّد زنده می کنند، خود را از حرص و بخل

ص:361


1- (1) - بحار الأنوار: 149/65، باب 19، حدیث 2؛ وسائل الشیعة: 90/1، باب 20، حدیث 214.
2- (2) - بحار الأنوار: 310/68، باب 79، حدیث 3؛ [1]وسائل الشیعة: 193/12، باب 19، حدیث 16063. [2]

حفظ می نمایند، و آنچه را خداوند از زکات بر آنان واجب نموده ادا می نمایند. و نسبت به حقوق مالی منعی ندارند. (1)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اِنَّما اصْحابُ جَعْفَرٍ مَنِ اشْتَدَّ وَرَعُهُ، وَ عَمِلَ لِخالِقِهِ. (2)

یاران امام صادق آنانند که دارای ورع شدید، و عمل برای خدایند.

و نیز آن حضرت فرمود:

شیعیان ما را این نشانه هاست:

1 - پاک دامنی 2 - کوشش در راه حق 3 - وفاداری 4 - امانتداری 5 - زهد 6 - عبادت 7 - پنجاه و یک رکعت نماز 8 - شب زنده داری 9 - روزه داری 10 - پرداخت زکات 11 - انجام حج خانۀ حق 12 - اجتناب از تمام محرمات. (3)از حضرت صادق علیه السلام دربارۀ شیعه پرسیدند فرمود:

شیعیان ما خوبی ها را بجا می آورند. از قبایح پرهیز می کنند، خوبی ها را آشکار می نمایند، در اجرای اوامر حق برای رسیدن به حرمت الهی شتاب می کنند، اینان از ما و به سوی ما و با ما هستند هر کجا که ما باشیم. (4)حضرت صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر فرمود:

فَاِنَّما شیعَةُ عَلِیٍّ علیه السلام مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ، وَ اشْتَدَّ جِهادُهُ، وَ عَمِلَ لِخالِقِهِ، وَ رَجا ثَوابَهُ، وَ خافَ عِقابَهُ، فَاِذا رَأَیْتَ اولئِکَ فَاُولئِکَ شَیعَةُ جَعْفُرٍ.

ص:362


1- (1) - بحار الأنوار: 163/65، باب 19، حدیث 12؛ [1]مستدرک الوسائل: 257/11، باب 18، حدیث 12921. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 166/65، باب 19، حدیث 18؛ [3]مستدرک الوسائل: 270/11، باب 21، حدیث 12974. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 167/65، باب 19، حدیث 23؛ صفات الشیعة: 2، حدیث 1.
4- (4) - بحار الأنوار: 169/65، باب 19، حدیث 29؛ [5] صفات الشیعة: 17، حدیث 32.

شیعۀ علی علیه السلام حافظ و نگهدارندۀ شکم و شهوت از حرام است، دارای کوشش سخت، و مجری برنامه های الهی است، به ثواب حق امید دارد و از عذاب الهی بیمناک می باشد، چون چنین مردمی را دیدی، بدان که اینان شیعۀ امام جعفر صادق علیه السلام هستند.

ابن عبّاس می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله از مفهوم آیات:

وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ * اولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ * فِی جَنّاتِ النَّعِیمِ» (1)

و پیشی گیرندگان [ به اعمال نیک ] که پیشی گیرندگان [ به رحمت و آمرزش ]اند. * اینان مقربان اند. * در بهشت های پرنعمت اند.

پرسیدم: فرمود: جبرئیل به من گفت: مقصود علی علیه السلام و شیعیان اوست، اینان سبقت به بهشت دارند و مقرّبان درگاه حقّند به گرامیداشتی که خدا نسبت به آنان دارد. (2)رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:

اَنْتَ یا عَلِیُّ وَ اصْحابُکَ فِی الْجَنَّةِ، انْتَ یا عَلِیُّ وَ اتْباعُکَ فِی الْجَنَّةِ. (3)

یا علی! تو و اصحاب تو در بهشت هستید، ای علی! تو و پیروان تو در بهشت هستید.

حضرت صادق علیه السلام به جمعی از شیعیان فرمودند:

اِنَّ النّاسَ اخَذُوا یَمیناً وَ شِمالاً وَ انَّکُمْ لَزِمْتُمْ صاحِبَکُمْ، فَاِلَی ایْنَ تَرَوْنَ یُریدُ بِکُمْ؟ الَی الْجَنَّةِ وَ اللّهِ، الَی الْجَنَّةِ وَ اللّهِ، الَی الْجَنَّةِ وَ اللّهِ. (4)

ص:363


1- (1) - واقعه (56) : 10 - 12. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 335/35، باب 12، ذیل حدیث 14؛ الأمالی، شیخ طوسی: 72، حدیث 104.
3- (3) - بحار الأنوار: 27/40، باب 91، حدیث 53؛ [2]الأمالی، شیخ طوسی: 138، حدیث 224. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 21/65، باب 15، حدیث 36؛ [4]الأمالی، شیخ طوسی: 158، حدیث 264. [5]

مردم به راست و چپ گرایش پیدا کردند، شما متوسل به امام حق شدید، فکر می کنید عاقبت شما کجاست؟واللّه بهشت، و اللّه بهشت، و اللّه بهشت است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

یا علی! تو و شیعیانت از قبر بیرون می آئید در حالی که چهره های شما همانند ماه شب چهارده نورانی و روشن است، از شداید و سختی ها درآمده، غصه ها از شما برطرف شده. درسایۀ عرش هستید، مردم می ترسند ولی شما ترس ندارید، مردم محزونند ولی شما شاد هستید، مردم در حسابند و شما سرسفرۀ حق. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

نماز و روزه و شب زنده داریِ عاشق علی علیه السلام قبول حق است، و دعایش را در پیشگاه حضرت ربوبیت، مستجاب بدانید که هر کس محبّ علی باشد، برابر هر رگی که در بدن دارد شهری در بهشت از جانب خداوند به او عطا می شود. بدانید محب آل محمّد از حساب و میزان و صراط در امان است.

بدانید هر کس بر عشق محمّد و آل محمّد بمیرد من با انبیا کفیل بهشت او هستم. بدانید هر کس آل محمّد را دشمن بدارد، وارد قیامت می گردد در حالی که بین دو چشم او نوشته: مأیوس از رحمت خداست. (2)رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:

شیعیان تو رستگاران روز قیامتند، هر کس به یکی از آنها اهانت کند به تو

ص:364


1- (1) - بحار الأنوار: 27/65، باب 15، حدیث 50؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 293/2. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 40/65، باب 15، ذیل حدیث 84؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 235/2. [2]

اهانت کرده، و هر کس به تو اهانت نماید به من اهانت نموده، و هر کس به من اهانت کند خداوند او را وارد جهنّم می کند و وی را در آن جا ابدی می نماید و جهنّم بدجائی است. (1)سلمان فارسی می گوید:

روزی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم، به ناگاه علی بن ابیطالب علیه السلام وارد شد، به او فرمود: یا علی تو را بشارت ندهم؟ عرضه داشت: چرا یا رسول اللّه. فرمود:

این حبیب من جبرئیل است از جانب خداوند خبر می دهد. که حضرت حق، تو و عاشقانت را هفت خصلت عنایت فرموده:

مدارا در وقت موت، انس در وحشت، نور به هنگام ظلمت، امنیّت به وقت ناامنی، عدالت به وقت میزان، اجازۀ عبور بر صراط، دخول در بهشت قبل از تمام مردم از تمام امت ها به هشتاد سال. (2)فضایل شیعه و درجات او در قیامت، و عنایتی که حضرت حق به آنان دارد، و لطفی که از جانب پیامبر و امامان معصوم به این طایفه به عنوان ادای حق شیعه می شود، در معارف اسلامی و کتب معتبره همچون دریا موج می زند، چه خوب است در این زمینه به تفسیر «برهان»، «بشارة المصطفی»، «بحار الأنوار»، «الغدیر» علّامۀ امینی، تفسیر «نور الثقلین»، و در میان کتب اهل سنّت به «ینابیع المودّة» مراجعه کنید.

حقوق برادر مؤمن

اشاره

احتمال دارد درخواست آن امام همام از حضرت حق برای یافتن توفیق در جهت رعایت حقوق در جملۀ:

ص:365


1- (1) - بحار الأنوار: 7/65، باب 15، حدیث 1؛ الأمالی، شیخ صدوق: 16، حدیث 8. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 9/65، باب 15، حدیث 4؛ الأمالی، شیخ صدوق: 336، حدیث 15.

وَ مَوالِیَّ الْعارِفینَ بِحَقِّنا...

و دوستانی که عارف به حق ما هستند.

حقوقی باشد که به مقتضای ایمان، هر مؤمنی بر مؤمن دیگر دارد.

در این زمینه چند روایت است که به آنها اشاره می شود:

ابومأمون حارثی می گوید: «به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشتم حق مؤمن بر مؤمن چیست؟ فرمود:

1 - او را از دل و جان و صادقانه دوست بدارد.

2 - با او در مال همراهی کند.

3 - بجای او از خانواده اش سرپرستی نماید.

4 - چون به او ستم شود اورا یاری دهد.

5 - در زمان عدم حضور او بهره و غنیمتی که حق اوست بستاند و به او تحویل دهد.

6 - قبر او را پس ازمرگ زیارت نماید.

7 - به او ستم نکند.

8 - او را گول نزند.

9 - به او خیانت نورزد.

10 - او را وانگذارد.

11 - وی را دروغگو نشمارد.

12 - به او افّ نگوید و اگر به او افّ گوید میان آنها رابطۀ معنوی بجا نماند.

13 - به او نگوید: تو دشمن منی، اگر بگوید کافر شود.

14 - او را متّهم ننماید که اگر او را متهم نماید ایمان در دلش آب شود همچون نمک که در آب مضمحل شود». (1)

ص:366


1- (1) - الکافی: 171/2، حدیث 7؛ [1] وسائل الشیعة: 207/12، باب 122، حدیث 16100.
حق مسلمان بر مسلمان در کلام امام صادق علیه السلام

معلّی بن خنیس می گوید: به حضرت صادق علیه السلام گفتم: حق مسلمان بر مسلمان چیست؟ فرمود: برای او هفت حق واجب است که اگر یکی از آنها را ضایع گذارد از ولایت و اطاعت خدا بیرون است، و برای او نزد خدا هیچ بهره ای از بندگی نیست.

به حضرت گفتم: فدایت شوم آنها چیستند؟ فرمود: ای معلّی! به راستی که من بر تو مهربانم و می ترسم که آنها را ضایع کنی و محافظت ننمایی و به کار نبندی. عرضه داشتم:

لاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ الّا بِاللّهِ.

فرمود: آسان تر آنها این است:

1 - دوست داری برای او آنچه را برای خود دوست داری، و بد داری برای او آنچه را برای خود بد داری.

2 - از خشم او کناره کنی و خشنودی او را پیروی نمائی و فرمان او را ببری.

3 - او را کمک کنی با خودت و دارائیت و زبانت و دستت و پایت.

4 - چشم او و راهنمای او و آئینۀ او باشی.

5 - سیر نباشی و او گرسنه باشد، سیراب نباشی و او تشنه بماند، نپوشی و او بی لباس بگردد.

6 - اگر تو را خدمتکاری است، و برادرت از آوردن خدمتکار به خاطر تنگدستی عاجز است، خدمتکار خود را بفرستی تا جامۀ او را بشوید و خوراک او را مهیّا سازد، و بستر او را پهن نماید.

7 - به سوگند او وفاداری کنی، دعوت او را بپذیری، به وقت مرض به عیادتش بروی، در جنازۀ او حاضر شوی، و هر گاه بدانی برای او حاجتی است به انجام آن برایش پیشدستی کنی و او را وانداری تا از تو خواهش کند، با شتاب در انجام آن بکوش. وهر گاه چنین کردی دوستی خود را به دوستی او پیوستی و دوستی او را به

ص:367

دوستی خود وصل کردی. (1)حضرت فیض در زمینۀ دوستی و محبّت و ادای حقوقی که دو یار بر هم دارند می فرماید:

بیا تا مونس هم یار هم غمخوار هم باشیم انیس جان غم فرسودۀ بیمار هم باشیم

شب آید شمع هم گردیم و بهر یکدیگر سوزیم شود چون روز دست و پای هم در کار هم باشیم

دوای هم شفای هم برای هم فدای هم دل هم جان هم جانان هم دلدار هم باشیم

به هم یک تن شویم و یک دل و یک رنگ و یک پیشه سری در کارهم آریم و دوش بارهم باشیم

جدائی را نباشد زهره ای تا در میان آید به هم آریم سربر گرد هم پرگار هم باشیم

حیات یکدگر باشیم و بهر یکدگر میریم گهی خندان زهم گه خسته و افگار هم باشیم

به وقت هشیاری عقل کل گردیم بهر هم چو وقت مستی آید ساغر سرشار هم باشیم

جمال یکدگر گردیم و عیب یکدگر پوشیم قبا و جبّه و پیراهن و دستار هم باشیم

غم هم شادی هم دین هم دنیای هم گردیم بلای یکدگر را چاره و ناچار هم باشیم

(فیض کاشانی)

ص:368


1- (1) - الکافی: 169/2، حدیث 2؛ [1] وسائل الشیعة: 205/12، باب 122، حدیث 16097.

[وَ وَفِّقْهُمْ لِإِقَامَةِ سُنَّتِکَ وَ الْأَخْذِ بِمَحَاسِنِ أَدَبِکَ فِی إِرْفَاقِ ضَعِیفِهِمْ وَ سَدِّ خَلَّتِهِمْ وَ عِیَادَةِ مَرِیضِهِمْ «2»وَ هِدَایَةِ مُسْتَرْشِدِهِمْ وَ مُنَاصَحَةِ مُسْتَشِیرِهِمْ وَ تَعَهُّدِ قَادِمِهِمْ وَ کِتْمَانِ أَسْرَارِهِمْ وَ سَتْرِ عَوْرَاتِهِمْ وَ نُصْرَةِ مَظْلُومِهِمْ وَ حُسْنِ مُوَاسَاتِهِمْ بِالْمَاعُونِ وَ الْعَوْدِ عَلَیْهِمْ بِالْجِدَةِ وَ الْإِفْضَالِ وَ إِعْطَاءِ مَا یَجِبُ لَهُمْ قَبْلَ السُّؤَالِ]

و آنان را به این امور موفق فرما: برپا داشتن روش و طریقه ات، فرا گرفتن محاسن اخلاقت برای سود رساندن به ناتوانشان، جبران کردن تنگدستی شان، عیادت بیمارشان، هدایت کردن مسافرشان، پنهان داشتن اسرارشان، پوشاندن عیوبشان، یاری دادن به مظلومشان، خوب کمک کردن به آنان در مایحتاج زندگیشان، احسان به ایشان با مال و ثروت و بخشش فراوان، عطا کردن آنچه برای آنان لازم است پیش از درخواستشان.

زیارت مؤمن در روایات

در مسئله ارفاق به ضعیف و پیشگیری از فقر و عیادت مریض و مسئله هدایت و خیرخواهی در مباحث قبل، مفصل بحث شد.

در این جا در زمینۀ زیارت مؤمن و رازداری و عیب پوشی و یاری مظلوم به چند روایت اشاره می شود.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ص:369

مَنْ زارَ اخاهُ لِلّهِ لا لِغَیْرِهِ الْتِماسَ مَوْعِدِ اللّهِ، وَ تَنَجُّزِ ما عِنْدَ اللّهِ، وَکَّلَ اللّهُ بِهِ سَبْعینَ الْفَ مَلَکٍ یُنادُونَهُ: الا طِبْتَ وَ طابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ. (1)

هر کس برادر دینی خود را زیارت کند و این زیارتش تنها و تنها برای خدا باشد، به خواهش نوید الهی و دریافت آنچه نزد خداوند است، حضرت حق هفتاد هزار فرشته برگمارد که فریاد زنند: پاکیزه گشتی و خوش باد برای تو بهشت.

و نیز آن حضرت فرمود:

مَنْ زارَ اخاهُ فِی اللّهِ قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: ایّایَ زُرْتَ، وَ ثَوابُکَ عَلَیَّ، وَلَسْتُ ارْضی لَکَ ثَواباً دُونَ الْجَنَّةِ. (2)

هر که در راه خشنودی حق برادرش را دیدن کند، خدای عزّوجّل فرماید: مرا دیدن کردی، و اجر و ثوابت بر من است، و من برای تو ثوابی کمتر از بهشت نپسندم.

یعقوب بن شعیب می گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم:

مَنْ زارَ اخاهُ فِی جانِبِ الْمِصْرِ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللّهِ فَهُوَ زَوْرُهُ، وَ حَقٌّ عَلی اللّهِ انْ یُکْرِمَ زَوْرَهُ. (3)

هر که برادر دینی خود را که در یک سوی شهر است برای خدا دیدن کند پس او زایر خداست، و بر خداوند است که زایر خود را ارجمند دارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ زارَ اخاهُ فِی بَیْتِهِ قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ: انْتَ ضَیْفی وَ زائِری، عَلَیّ قِراکَ،

ص:370


1- (1) - الکافی: 175/2، حدیث 1؛ [1]مستدرک الوسائل: 379/10، باب 77، حدیث 12220. [2]
2- (2) - الکافی: 176/2، حدیث 4؛ [3]وسائل الشیعة: 584/14، باب 97، حدیث 19865. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 345/71، باب 21، حدیث 5؛ [5]الکافی: 176/2، حدیث 5. [6]

وَ قَدْ اوْجَبْتُ لَکَ الْجَنَّةَ بِحُبِّکَ ایّاهُ. (1)

هر که از برادر خود در خانۀ او دیدن کند خداوند عزّوجلّ فرماید: تو مهمان و زایر من هستی، پذیرائی از تو بر من است، و من بهشت را بر تو واجب کردم به خاطر این که برادر مؤمنت را دوست داری.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اِنَّ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ جَنَّةً لایَدْخُلُها الَّا ثَلاثَةٌ: رَجُلٌ حَکَمَ عَلی نَفْسِهِ بِالْحَقِّ، وَ رَجُلٌ زارَاَخاهُ الْمُؤْمِنَ فِی اللّهِ، وَ رَجُلٌ آثَرَ اخاهُ الْمُؤْمِنَ فِی اللّهِ. (2)

برای خدای عزّوجّل بهشتی است که در آن در نیاید جز سه کس: مردی که دربارۀ خود به حق قضاوت کند، و مردی که برادر مؤمن خود را برای خدا دیدن کند، و مردی که در راه رضای حق برادر دینی خود را در رفع نیازمندیهایش بر خود مقدم بدارد.

رازداری در روایات

رازداری آن اندازه مهم است که حضرت زین العابدین علیه السلام می فرماید:

وَدِدْتُ وَ اللّهِ انِّی افْتَدَیْتُ خَصْلَتَیْنِ فِی الشِّیعَةِ لَنا بِبَعْضِ لَحْمِ ساعِدی:

النَّزْقِ وَ قِلَّةِ الْکِتْمانِ. (3)

من دوست دارم برای دو خصلت بد که در شیعۀ ما هست گوشت استخوان دستم را عوض بدهم تا رفع شوند: کج خلقی، و کمی راز نگهداری!

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

ص:371


1- (1) - بحار الأنوار: 345/71، باب 21، حدیث 6؛ [1]الکافی: 176/2، حدیث 6. [2]
2- (2) - الکافی: 178/2، حدیث 11؛ [3]وسائل الشیعة: 582/14، باب 97، حدیث 19862. [4]
3- (3) - الکافی: 221/2، حدیث 1؛ [5]وسائل الشیعة: 235/16، باب 32، حدیث 21448. [6]

اُمِرَ النّاسُ بِخَصْلَتَیْنِ فَضَیَّعُوهُما فَصارُوا مِنْهُما عَلی غَیْرِ شَیْ ءٍ: الصَّبْرِ وَ الْکِتْمانِ. (1)

مردم به دو خصلت فرمان یافتند و هر دو را ضایع کردند، و به خاطر ضایع کردن آنها بی همه چیز شدند: صبر و رازداری.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

طُوبی لِعَبْدٍ نُوْمَةٍ، عَرَفَهُ اللّهُ وَ لَمْ یَعْرِفْهُ النّاسُ، اولئِکَ مَصابیحُ الْهُدی، وَ یَنابیعُ الْعِلْمِ، یَنْجَلِی عَنْهُمْ کُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ، لَیْسُوا بِالْمَذاییعِ الْبُذُرِ، وَ لا بِالْجُفاةِ الْمُرائِینَ. (2)

خوشا بر بندۀ گمنام، خدا او را شناسد و مردم او را نشناسند، آنانند چراغ های هدایت، و سرچشمه های دانش، به واسطۀ آنها هر فتنۀ تیره و تاری برطرف گردد، فاش کننده و پرده بردار از اسرار نمی باشند، و ناسپاس و ریاکار و خودنما نیستند.

امام صادق علیه السلام در باب اسرار مذهب که مخالفان و معاندان تحمل آن را ندارند، و فاش شدنش باعث زحمت شیعیان است، فرمودند:

اِنَّ امْرَنا مَسْتُورٌ مُقَنَّعٌ بِالْمیثاقِ، فَمَنْ هَتَکَ عَلَیْنا اذَلَّهُ اللّهُ. (3)

راستی که برنامۀ ما زیر پرده است، و به وسیلۀ پیمانی که حضرت حق گرفته روپوش دارد، هر که پردۀ آن را به زبان خود بدرد، خداوند خوار و ذلیلش کند.

و نیز آن حضرت فرمود:

ص:372


1- (1) - الکافی: 222/2، حدیث 2؛ [1]وسائل الشیعة: 236/16، باب 32، حدیث 21449. [2]
2- (2) - الکافی: 225/2، حدیث 11؛ [3]وسائل الشیعة: 248/16، باب 34، حدیث 21478. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 83/72، باب 45، حدیث 32؛ [5]الکافی: 226/2، حدیث 15. [6]

نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنا تَسبیحٌ، وَ هَمُّهُ لِاَمْرِنا عِبادَةٌ، وَ کِتْمانُهُ لِسِرِّنا جِهادٌ فِی سَبیلِ اللّهِ. (1)

نفس کسی که برای ما ناراحت است و از ستمی که بر ما شده غمناک و دل تنگ است، تسبیح می باشد، و توجه به امر ما عبادت، و رازنگهداری او برای ما جهاد در راه خداست.

حضرت صادق علیه السلام در باب بدی فاش کردن راز می فرماید:

اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ عَیَّرَ اقْواماً بِالْاِذاعَةِ فِی قَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ: وَ اذا جاءَهُمْ امْرٌ مِنَ الْاَمْنِ اوِالْخَوْفِ اذاعُوا بِهِ» (2)

فَاِیّاکُمْ وَالْاِذاعَةِ. (3)

خدای عزّوجّل مردمی را برای فاش کردن اسرار سرزنش کرده و فرموده است:

«و هرگاه به آنها مطلبی راجع به امنیّت و ناامنی برسد آن را فاش می کنند.»

پس بپرهیزید از فاش کردن اسرار.

و نیز آن حضرت فرمود:

منظور خداوند از آیۀ شریفۀ:

وَیَقْتُلُونَ الْاَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ» (4)

و پیامبران را به ناحق می کشتند .

این است که آنها را به خدا قسم با شمشیر خود نکشتند، بلکه راز آنان را فاش

ص:373


1- (1) - الکافی: 226/2، حدیث 16؛ [1]وسائل الشیعة: 249/16، باب 34، حدیث 21485. [2]
2- (2) - نساء (4) : 83. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 84/72، باب 45، حدیث 34؛ [4]الکافی: 369/2، حدیث 1. [5]
4- (4) - آل عمران (3) : 112. [6]

کردند و شهرت دادند تا کشته شدند. (1)

عیب پوشی در روایات

در باب اهمیت عیب پوشی و بدی جستجو کردن از عیوب مردم روایات بسیار مهمی وارد شده که به روایاتی از باب نمونه اشاره می کنم:

از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام روایت شده است:

اَقْرَبُ ما یَکُونُ الْعَبْدُ الَی الْکُفْرِ انْ یُواخِیَ الرَّجُلَ عَلَی الدِّینِ فَیُحْصِیَ عَلَیْهِ عَثَراتِهِ وَ زَلّاتِهِ لِیُعَنِّفَهُ بِها یَوْماًما. (2)

نزدیکترین وضعی که عبد به کفر دارد، این است که با مردی برادر دینی باشد، و لغزش ها و خطاهای او را شماره کند تا یک روزی او را بدآنهاسرزنش نماید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

یا مَعْشَرَ مَنْ اسْلَمَ بِلِسانِهِ وَ لَمْ یُخَلِّصِ الْایمانَ الی قَلْبِهِ، لاتَذُمُّوا الْمُسْلِمینَ، وَ لاتَتَبَّعُوا عَوْراتِهِمْ، فَاِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْراتِهِمْ تَتَبَّعَ اللّهُ عَوْرَتَهُ، وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللّهُ تَعالی عَوْرَتَهُ یَفْضَحُهُ وَلَوْ فِی بَیْتِهِ. (3)

ای گروه کسانی که به زبان اسلام آورده، و ایمان به دل هایتان راه نیافته، مسلمانان را نکوهش مکنید، و عیب های آنان را دنبال ننمایید؛ زیرا هر که از

ص:374


1- (1) - الکافی: 371/2، حدیث 7؛ [1] وسائل الشیعة: 249/16، باب 34، حدیث 21483.
2- (2) - بحار الأنوار: 217/72، باب 65، حدیث 20؛ [2]الکافی: 354/2، حدیث 1. [3]
3- (3) - الکافی: 354/2، حدیث 2؛ [4]وسائل الشیعة: 275/12، باب 150، حدیث 16293. [5]

عیوب آنها دنباله گیری کند خدا از عیب او دنبال کند، و هر که خداوند دنبال عیب او برآید رسوایش سازد گرچه در خانه اش باشد.

یاری مظلوم در روایات

امیرالمؤمنین علیه السلام در شب شهادت به حضرت حسن و حسین علیهما السلام در یک جمله فرمود:

کُونا لِلظّالِمِ خَصْمَاً، وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً. (1)

دشمن ستمگر، و یاور ستمدیده باشید.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در یاری مظلوم می فرماید:

اِنَّ اللّهَ اوْحی الی داوُدَ قُلْ لِفُلانِ الجَبّارِ انّی لَمْ ابْعَثْکَ لِتَجْمَعَ الدُّنْیا عَلَی الدُّنْیا وَلکِنْ لِتَرُدَّ عَنّی دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ وَ تَنْصُرَهُ فَاِنّی آلَیْتُ عَلی نَفْسی انْ انْصُرَهُ وَ انْتَصِرَ لَهُ مِمَّنْ ظُلِمَ بِحَضْرَتِهِ وَ لَمْ یَنْصُرْهُ. (2)

به درستی که خدای متعال به داود علیه السلام وحی فرمود که: به فلان سلطان جبار بگو من تو را در این مقام قرار ندادم که دنیا را جمع آوری کنی و اموال را بر روی یکدیگر انباشته نمایی، لیکن تو را فرستادم که نالۀ مظلومان را رد کنی و آنها را یاری کنی، به درستی که من قسم یاد کرده ام و بر خود لازم کرده ام که مظلوم را یاری کنم و انتقام بگیرم از آن کسی که مظلوم در حضور او ظلم شده و او یاریش نکرده است.

و نیز می فرماید:

یا عَلی! سِرْ سِتَّهَ امْیالٍ انْصُرِ الْمَظْلُومَ. (3)

یاعلی! برای یاری مظلوم شایسته است شش میل راه بپیمایی.

و نیز می فرماید:

ص:375


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 47؛ [1]مستدرک الوسائل: 180/12، باب 1، حدیث 13821. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 40/14، باب 3، حدیث 24؛ [3]ارشاد القلوب، دیلمی: 76/1. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 52/74، باب 3، حدیث 3؛ [5] من لایحضره الفقیه: 361/4، حدیث 5762.

مَنْ اصْبَحَ لایَهُمُّ بِظُلْمِ احَدٍ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ما اجْتَرَمَ. (1)

هر که صبح کند و قصد ستم به کسی نداشته باشد. خدایش هر چه جرم کند، بیامرزد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَحْسَنُ الْعَدْلِ نُصْرَةُ الْمَظْلُومِ. (2)

نیکوترین عدل یاری کردن ستم رسیده است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

إِنَّما خافَ الْقِصاصَ مَنْ کَفَّ عَنْ ظُلْمِ النّاسِ. (3)

آن که از ستم به مردم خودداری می کند همانا از قصاص می ترسد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنِ ارْتَکَبَ احَداً بِظُلْمٍ بَعَثَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِ مَنْ یَظْلِمُهُ بِمِثْلِه اوْ عَلی وُلْدِهِ اوْ عَلی عَقِبِه مِنْ بَعْدِهِ. (4)

هر کسی ستمی کند خداوند بر او برانگیزاند کسی را که مانند همان ستم را به او یا به فرزندش یا به نژادش بعد از او نماید.

بود نیک تر عدل اندر جهانی اعانت به مظلوم و بیچارگان

ستمدیده را دهی گر تو داد به دادت رسد حق به روز معاد

(باقری بیدهندی)

ص:376


1- (1) - بحار الأنوار: 330/72، باب 79، حدیث 62؛ [1]الکافی: 332/2، حدیث 8. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 446، حدیث 10210. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 313/72، باب 79، حدیث 25؛ [4]ثواب الاعمال: 273. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 313/72، باب 79، حدیث 23؛ [6]ثواب الاعمال: 273. [7]

دشمنی با ظالم و شتافتن به یاری مظلوم از اهمّ واجبات الهی است که سستی در آن، سبب عذاب ابدی می باشد.

ص:377

[«3»وَ اجْعَلْنِی اللَّهُمَّ أَجْزِی بِالْإِحْسَانِ مُسِیئَهُمْ وَ أُعْرِضُ بِالتَّجَاوُزِ عَنْ ظَالِمِهِمْ وَ أَسْتَعْمِلُ حُسْنَ الظَّنِّ فِی کَافَّتِهِمْ «4»وَ أَتَوَلَّی بِالْبِرِّ عَامَّتَهُمْ وَ أَغُضُّ بَصَرِی عَنْهُمْ عِفَّةً وَ أُلِینُ جَانِبِی لَهُمْ تَوَاضُعاً وَ أَرِقُّ عَلَی أَهْلِ الْبَلاَءِ مِنْهُمْ رَحْمَةً وَ أُسِرُّ لَهُمْ بِالْغَیْبِ مَوَدَّةً وَ أُحِبُّ بَقَاءَ النِّعْمَةِ عِنْدَهُمْ نُصْحاً وَ أُوجِبُ لَهُمْ مَا أُوجِبُ لِحَامَّتِی وَ أَرْعَی لَهُمْ مَا أَرْعَی لِخَاصَّتِی]

خدایا! مرا چنان قرار ده که بدکارشان را به نیکی و خوبی پاداش دهم و از ستمکارشان با گذشت و بخشش صرف نظر کنم، دربارۀ همه آنان خوش گمانی را به کار گیرم، تمامشان را با نیکوکاری سرپرستی کنم، عفیفانه چشم از خطایشان بپوشم، فروتنانه با آنان نرم باشم، مهربانانه بر بلادیدۀ آنان رقت آورم، در پنهان دوستی خود را بر آنان ظاهر سازم، خیرخواهانه دوام نعمتشان را بخواهم، آنچه برای اقوام خود لازم می دانم، برای آنان لازم بدانم، آنچه برای مخصوصان خود رعایت می کنم، برای آنان رعایت کنم.

برخورد نیکو با همسایه

در اسلام دربارۀ نیکی به همسایگان سفارش اکید و عنایت ویژه ای دربارۀ برخورد نیکو با همسایگان، برای تمام اقشار جامعه وارد شده است و فرقی بین مسلمانان و کافر نمی باشد از این رو در بیانی دل نشین و دقیق، رسول گرامی

ص:378

اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَلْجیرانُ ثَلاثَهٌ: فَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ ثَلاثَةُ حُقُوقٍ، حَقُّ الْاِسْلامِ وَ حَقُّ الْجِوارِ وَ حَقُّ القِرابَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ حَقّانِ، حَقُّ الْاِسْلامِ وَ حَقُّ الْجِوارِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ حَقُّ واحِدٌ، الْکافِرُ لَهُ حَقُّ الْجِوارِ. (1)

همسایه ها سه قسم هستند: همسایه ای که سه حق دارد و آن همسایه ای که از خویشاوندان انسان است که هم حق خویشاوندی دارد و هم حق اسلام و هم حق همسایگی، همسایه ای که دو حق دارد و آن همسایۀ مسلمانی است که هم حق اسلام دارد و هم حق همسایگی، همسایه ای که یک حق دارد و آن همسایۀ کافر است.

و در جای دیگر دربارۀ بداخلاقی نسبت به همسایه می فرماید:

قیلَ لِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله انَّ فُلانَةَ تَقُومُ النَّهارَ وَ تَقُومُ اللَّیْلَ وَ هِیَ سَیِّئَةُ الْخُلْقِ تُؤْذی جِیرانَها بِلِسانِها فَقالَ: لاخَیْرَ فیها، هِیَ مِنْ اهْلِ النّارِ. (2)

خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله عرض شد: فلان زن روزها را روزه می گیرد و شب ها را عبادت می کند، ولی در عین حال بد اخلاق است و همسایه ها را اذیت می کند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او از این کارها استفاده نخواهد کرد و گرفتار آتش خواهد شد.

آری، احترام به همسایه ها و نیکی و خوش رفتاری با آنان، نه تنها در دنیا موجب برکات و تفضل خداوند است، بلکه در آن دنیا هم مشمول غفران و رحمت الهی خواهد شد.

علی بن یقطین عرض می کند: امام کاظم علیه السلام به من فرمود: در بنی اسرائیل مرد

ص:379


1- (1) - روضة الواعظین: 389/2؛ [1]مستدرک الوسائل: 424/8، باب 72، حدیث 9878. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 394/68، باب 92؛ [3]مجموعة ورّام: 90/1. [4]

مؤمنی بود که همسایه کافری داشت و این شخص کافر همیشه به همسایه مؤمنش با مهربانی و خوش خلقی رفتار می کرد و چون آن کافر مُرد، خداوند برایش خانه ای از خاک مخصوص در آتش برزخ قرار داد که او را از آتش برزخ حفظ کند و خداوند به او روزی می رساند و به کافر گفته می شود: این جایگاه اثر خوبی ها و مهربانی است که تو به همسایۀ مؤمن خود کردی، خدا به تو بخشیده است که نمی سوزی. (1)توجه داشتن به همسایه و دلجوئی کردن از او، آن قدر مهم و پراهمّیّت است که خداوند در جواب درخواست حضرت یعقوب علیه السلام می فرماید:

اِنَّ یَعْقُوبَ لَمّا ذَهَبَ مِنْهُ ابْنُ یامینَ نادی یا رَبِّ اما تَرْحَمُنی اذْهَبْتَ عَیْنَیَّ وَ اذْهَبْتَ ابْنَیَّ، فَاَوْحَی اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی الَیْهِ لَوْ امَتُّهُما لَأَحْیَیْتُهُما حَتّی اجْمَعَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُما وَ لکِنْ اما تَذْکُرُ الشّاةَ ذَبَحْتَها وَ شَوَیْتَها وَ اکَلْتَ وَ فُلانٌ الی جَنْبِکَ صائِمٌ لَمْ تُنِلْهُ مِنْها شَیْئاً. (2)

حضرت یعقوب علیه السلام چون بنیامین را از دست داد عرض کرد: بار پروردگارا! به من رحم نمی کنی؟ دو چشمم را که گرفتی و دو فرزندانم را که بردی؟ خداوند وحی کرد: ای یعقوب! اگر من آن دو را یعنی یوسف و بنیامین را میرانده باشم برایت زنده می کنم، ولی آیا به یاد داری آن گوسفندی را که سر بریدی و بریان کردی و خوردی و فلانی در همسایگی تو روزه بود و چیزی از آن را به آنها ندادی.

ص:380


1- (1) - بحار الأنوار: 297/8، باب 24، حدیث 48؛ ثواب الاعمال: 169. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 264/12، باب 9، حدیث 28؛ [2]وسائل الشیعة: 130/12، باب 88، حدیث 1585. [3]

[«5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی مِثْلَ ذَلِکَ مِنْهُمْ وَ اجْعَلْ لِی أَوْفَی الْحُظُوظِ فِیمَا عِنْدَهُمْ وَ زِدْهُمْ بَصِیرَةً فِی حَقِّی وَ مَعْرِفَةً بِفَضْلِی حَتَّی یَسْعَدُوا بِی وَ أَسْعَدَ بِهِمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا هم از جانب ایشان، رفتاری به همین صورت نصیب فرما، و کامل ترین بهره هایی که نزد ایشان است برای من قرار ده، و بصیرتشان را در حق من و معرفتشان را به فضل من افزون فرما، تا به خاطر من نیک بخت شوند، و من نیز به خاطر آنان نیک بخت شوم. پروردگار جهانیان! دعایم را مستجاب کن.

ص:381

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109