تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 7

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 7 / حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 7

حسین انصاریان

ص :3

ص :4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :5

ص :6

دعای 13 درخواست نیازمندی ها

اشاره

استاد حسین انصاریان

دعای 13 درخواست نیازمندی ها

«1»اَللَّهُمَّ یَا مُنْتَهَی مَطْلَبِ الْحَاجَاتِ «2»وَ یَا مَنْ عِنْدَهُ نَیْلُ الطَّلِبَاتِ «3»وَ یَا مَنْ لاَ یَبِیعُ نِعَمَهُ بِالْأَثْمَانِ «4»وَ یَا مَنْ لاَ یُکَدِّرُ عَطَایَاهُ بِالاِمْتِنَانِ «5»وَ یَا مَنْ یُسْتَغْنَی بِهِ وَ لاَ یُسْتَغْنَی عَنْهُ «6»وَ یَا مَنْ یُرْغَبُ إِلَیْهِ وَ لاَ یُرْغَبُ عَنْهُ «7»وَ یَا مَنْ لاَ تُفْنِی خَزَآئِنَهُ الْمَسَآئِلُ «8»وَ یَا مَنْ لاَ تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ «9»وَ یَا مَنْ لاَ تَنْقَطِعُ عَنْهُ حَوَائِجُ الْمُحْتَاجِینَ «10»وَ یَا مَنْ لاَیُعَنِّیهِ دُعَاءُ الدَّاعِینَ «11»تَمَدَّحْتَ بِالْغَنَآءِ عَنْ خَلْقِکَ وَ أَنْتَ أَهْلُ الْغِنَی عَنْهُمْ «12»وَ نَسَبْتَهُمْ إِلَی الْفَقْرِ وَ هُمْ أَهْلُ الْفَقْرِ إِلَیْکَ «13»فَمَنْ حَاوَلَ سَدَّ خَلَّتِهِ مِنْ عِنْدِکَ وَ رَامَ صَرْفَ الْفَقْرِ عَنْ نَفْسِهِ بِکَ فَقَدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فِی مَظَانِّهَا وَ أَتَی طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا «14»وَ مَنْ تَوَجَّهَ بِحَاجَتِهِ إِلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ أَوْ جَعَلَهُ سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَکَ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْحِرْمَانِ وَ اسْتَحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَوْتَ الْإِحْسَانِ «15»اَللَّهُمَّ وَ لِی إِلَیْکَ حَاجَةٌ قَدْ قَصَّرَ عَنْهَا جُهْدِی وَ تَقَطَّعَتْ دُونَهَا حِیَلِی وَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی رَفْعَهَا إِلَی مَنْ یَرْفَعُ حَوَائِجَهُ إِلَیْکَ وَ لاَ یَسْتَغْنِی فِی طَلِبَاتِهِ عَنْکَ وَ هِیَ زَلَّةٌ مِنْ زَلَلِ الْخَاطِئِینَ وَ عَثْرَةٌ مِنْ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِینَ «16»ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْکِیرِکَ لِی مِنْ غَفْلَتِی وَ نَهَضْتُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ زَلَّتِی وَ رَجَعْتُ وَ نَکَصْتُ بِتَسْدِیدِکَ عَنْ عَثْرَتِی «17»وَ قُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّی کَیْفَ یَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً؟ وَ أَنَّی

ص:7

یَرْغَبُ مُعْدِمٌ إِلَی مُعْدِمٍ؟ «18»فَقَصَدْتُکَ؟ یَا إِلَهِی بِالرَّغْبَةِ وَ أَوْفَدْتُ عَلَیْکَ رَجَآئِی بِالثِّقَةِ بِکَ «19»وَ عَلِمْتُ أَنَّ کَثِیرَ مَا أَسْاَلُکَ یَسِیرٌ فِی وُجْدِکَ وَ أَنَّ خَطِیرَ مَا أَسْتَوْهِبُکَ حَقِیرٌ فِی وُسْعِکَ وَ أَنَّ کَرَمَکَ لاَ یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ وَ أَنَّ یَدَکَ بِالْعَطَایَا أَعْلَی مِنْ کُلِّ یَدٍ «20»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْمِلْنِی بِکَرَمِکَ عَلَی التَّفَضُّلِ وَ لاَ تَحْمِلْنِی بِعَدْلِکَ عَلَی الاِسْتِحْقَاقِ فَمَا أَنَا بِأَوَّلِ رَاغِبٍ رَغِبَ إِلَیْکَ فَأَعْطَیْتَهُ وَ هُوَ یَسْتَحِقُّ الْمَنْعَ وَ لاَ بِأَوَّلِ سَآئِلٍ سَأَلَکَ فَأَفْضَلْتَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَسْتَوْجِبُ الْحِرْمَانَ «21»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ کُنْ لِدُعَآئِی مُجِیباً وَ مِنْ نِدَائِی قَرِیباً وَ لِتَضَرُّعِی رَاحِماً وَ لِصَوْتِی سَامِعاً «22»وَ لاَ تَقْطَعْ رَجَآئِی عَنْکَ وَ لاَ تَبُتَّ سَبَبِی مِنْکَ وَ لاَ تُوَجِّهْنِی فِی حَاجَتِی هَذِهِ وَ غَیْرِهَا إِلَی سِوَاکَ «23»وَ تَوَلَّنِی بِنُجْحِ طَلِبَتِی وَ قَضَاءِ حَاجَتِی وَ نَیْلِ سُؤْلِی قَبْلَ زَوَالِی عَنْ مَوْقِفِی هَذَا بِتَیْسِیرِکَ لِیَ الْعَسِیرَ وَ حُسْنِ تَقْدِیرِکَ لِی فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ «24»وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَةً دَائِمَةً نَامِیَةً لاَ انْقِطَاعَ لِأَبَدِهَا وَ لاَ مُنْتَهَی لِأَمَدِهَا وَ اجْعَلْ ذَلِکَ عَوْناً لِی وَ سَبَباً لِنَجَاحِ طَلِبَتِی إِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ «25»وَ مِنْ حَاجَتِی یَا رَبِّ کَذَا وَ کَذَا (وَ تَذْکُرُ حَاجَتَکَ ثُمَّ تَسْجُدُ وَ تَقُولُ فِی سُجُودِکَ) فَضْلُکَ آنَسَنِی وَ إِحْسَانُکَ دَلَّنِی فَأَسْأَلُکَ بِکَ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ أَن لاَ تَرُدَّنِی خَائِباً.

ص:8

[«1»اَللَّهُمَّ یَا مُنْتَهَی مَطْلَبِ الْحَاجَاتِ «2»وَ یَا مَنْ عِنْدَهُ نَیْلُ الطَّلِبَاتِ «3»وَ یَا مَنْ لاَ یَبِیعُ نِعَمَهُ بِالْأَثْمَانِ «4»وَ یَا مَنْ لاَ یُکَدِّرُ عَطَایَاهُ بِالاِمْتِنَانِ «5»وَ یَا مَنْ یُسْتَغْنَی بِهِ وَ لاَ یُسْتَغْنَی عَنْهُ «6»وَ یَا مَنْ یُرْغَبُ إِلَیْهِ وَ لاَ یُرْغَبُ عَنْهُ «7»وَ یَا مَنْ لاَ تُفْنِی خَزَآئِنَهُ الْمَسَآئِلُ «8»وَ یَا مَنْ لاَ تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ «9»وَ یَا مَنْ لاَ تَنْقَطِعُ عَنْهُ حَوَائِجُ الْمُحْتَاجِینَ «10»وَ یَا مَنْ لاَیُعَنِّیهِ دُعَاءُ الدَّاعِینَ]

خدایا! ای نهایت خواستن حاجات، و ای آن که رسیدن به تمام خواسته ها به دست قدرت اوست، و ای آن که نعمت هایش را به بها و قیمت نمی فروشد، و ای آن که بخشش هایش را، به منّت گذاشتن، تیره و ناصاف نمی کند، و ای آن که به او بی نیاز می شود، و از او بی نیاز نمی شوند، و ای آن که به او رغبت می کنند، و از او روی برنتابند، و ای آن که درخواست ها، گنج هایش را از بین نمی برد، و دست آویزها، حکمتش را تغییر نمی دهد، و رشتۀ حوایج نیازمندان از او قطع نمی شود، و دعای دعا کنندگان او را خسته و درمانده نمی کند.

عطای نعمت بدون منّت

حقیقت این است که بیشتر احسان و خیررسانی انسان، از روی خودبینی و

ص:9

انتظار است و حقیقتی الهی ندارد. پس هرگاه انفاق و لطفی به مردم می کند، در کرامت او طمع و توقع خیرات از دیگران پنهان است، بنابراین گاهی صدقات به همراه منّت و اذیّت است.

حق منّان با صراحت این تفکّر غلط را به اهل ایمان یادآوری می فرماید:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَاتُبْطِلُواْ صَدَقَتِکُم بِالْمَنِ ّ وَالْأَذَی کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَآءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْأَخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لَّایَقْدِرُونَ عَلَی شَیْ ءٍ مِّمَّا کَسَبُواْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَفِرِینَ» (1)

ای اهل ایمان ! صدقه هایتان را با منّت و آزار باطل نکنید ، مانند کسی که مالش را به ریا به مردم انفاق می کند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارد که وصفش مانند سنگ سخت و خارایی است که بر آن [ پوششی نازک از ] خاک قرار دارد و رگباری تند و درشت به آن برسد و آن سنگ را صاف [ و بدون خاک ] واگذارد [ صدقۀ ریایی مانند آن خاک است و این ریاکاران ] به چیزی از آنچه کسب کرده اند ، دست نمی یابند و خدا مردم کافر را هدایت نمی کند .

زیرا با منّت گذاشتن در کار خیری که انجام داده می شود مهر بطلان بر روی آن زده می شود و این گونه اعمال ریاکارانه و انفاق های آمیخته با آزار روحی از دل های سخت و قساوت مند سرچشمه می گیرد و صاحبانش هیچ بهره ای از آن نمی برند و تمام زحمت شان به هدر می رود.

پس مولای متقیان، امیرمؤمنان، نیکوکاران را به پرهیز از منّت منشی دعوت می فرماید:

ص:10


1- (1) - بقره (2) : 264. [1]

یا أَهْلَ الْمَعْرُوفِ وَ الْإحْسانِ لاتَمُنُّوا بِإِحْسانِکُمْ، فَإِنَّ الْإِحْسانَ وَ الْمَعْرُوفَ یُبْطِلُهُ قُبْحُ الاِمْتِنانِ. (1)

ای اهل نیکی و نیکوکاری، به احسان خود منّت مگذارید پس همانا که زشتی منت گذاری ارزش نیکی و نیکویی را از بین ببرد.

از نشانه های مردانگی مردان خدا این است که روش احسان را با منّت آلوده نسازند.

یُسْتَدَلُّ عَلَی مُرُوَّةِ الرَّجُل بِبَثِّ المَعْرُوفِ وَ بَذْلِ الْاِحْسانِ وَ تَرْکِ الإِمْتِنانِ. (2)

از نشانه های جوانمردی مرد، پراکندن نیکی و لطف و نیکوکاری و خودداری از منت نهادن است.

انفاق کنندگان حقیقی کسانی هستند که تنها به خاطر خشنودی خدا و پرورش فضایل انسانی و تثبیت سجایای ارزشمند در درون خود و پایان دادن به نگرانی ها و اضطراب که به خاطر احساس مسؤولیت در برابر محرومان در وجدان آنها پیدا می شود، توفیق نیکوکاری نصیبشان می گردد.

بر این اساس حضرت علی علیه السلام می فرماید:

جَمالُ الْإِحْسانِ تَرْکُ الإِمْتِنانِ. (3)

زیبایی نیکی کردن، منّت ننهادن است.

از آن جا که منّت گذار در انگیزه اش جبران کمبود ذاتی یا اخلاقی خویش است یا برای ارضای نفس خود و برتری طلبی بر دیگران می کوشد، همیشه در بین مردم

ص:11


1- (1) - غرر الحکم: 390، حدیث 8959. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 384، حدیث 8735. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 390، حدیث 8959. [3]

پست و خوار باشد.

امّا حق مطلق هیچ گونه نیاز و نقص و نگرانی ندارد و در انتظار هیچ سود و پاداشی نیست؛ پس منّت و آزار بندگان بر او محال است؛ زیرا غرض و کمال نهایی خود اوست و هدف تمامی افعال آفرینش، ذات حق است و همۀ موجودات به سوی کمال سیر می کنند و او کمال مطلق اوّل و آخر و ظاهر و باطن اشیا است.

نعمت همان ظرف تجلّی جمال حق است که غذای حقیقی انسان است.

پذیرایی از بنده در ظرف ظهورات و تجلیات جمالی حق، عطایی بدون منّت است.

هر چه انسان در سر سفرۀ بندگی حق از کاستی ها دست بردارد تغذیۀ او در ظهورات ربوبی کامل تر می گردد و بنده در نعمت های حق تعالی از سلامتی روحی و روانی بهتری برخوردار می گردد و اگر از قرب ربوبی بهره نبرد و در ظرف تجلیّات جلالی حق غرق شود، نقمت و محرومیت او شامل حالش شود و از دایرۀ الطاف بیرون ماند. بنابراین باید منّت و تفضّل و لطف الهی او را فراگیرد تا زمینۀ ادامۀ حیات او فراهم شود.

یکی از اسباب مهم امتحان الهی وفور نعمت است و به حسب اتفاق، آزمایش با نعمت از آزمایش با بلا سخت و پیچیده تر است. همانند حضرت ایوب علیه السلام که با انواع نعمت های مادی و معنوی مورد امتحان قرار گرفت و عاقبت به خیر گردید؛ زیرا طبیعت فزونی نعمت بی منت، غفلت و غرق شدن در لذایذ و شهوات است. و این وضعیت انسان را از خدا دور می سازد و میدان را برای فعالیت شیطان آماده می کند، تنها کسانی می توانند از عوارض نامطلوب فزونی وفور نعمت در امان بمانند که به طور پیوسته به یاد خدا باشند و با یادآوری همیشه خانۀ قلب را از نفوذ شیاطین حفظ نمایند.

آری، او چه خدای بزرگ و منّانی است که با هر ناز و نالۀ بنده اش می سازد ولی این انسان چقدر مغرور و بخیل است که با کوچکترین دردی می نالد و با کمترین

ص:12

نعمتی می بازد.

هنگامی که پروردگارش به او اکرام می کند و نعمت به او می بخشد؛ با غرور و نخوت می گوید:

خداوند مرا گرامی داشته است. پس او به هنگام روی آوردن نعمت چنان می پندارد که مقرب درگاه خدا شده و این نعمت دلیل بر آن قرب است.

اما هنگامی که روزی بر او تنگ شود با ناامیدی می گوید:

خداوند مرا خوار کرده است. از حق ناخشنود می شود و با او قهر می کند و به زمین و زمان می تازد، غافل از این که نعمت و نقمت هر دو وسیلۀ آزمایش اویند.

در جملات ملکوتی و آسمانی بالا، وجود مقدس پروردگار از زبان امام سجاد علیه السلام معرّفی شده و حضرت، انسان را به این معنا توجه داده اند که در وقت نیاز و حاجت که از ابتدای عمر تا لحظۀ آخر آن است، باید عرض نیاز و فقر و احتیاج را فقط به پیشگاه مقدس حضرت ربّ العزّه برد که کلید حلّ هر مشکلی به دست اوست و خزائن ملک و ملکوت در کف قدرت آن منبع لطف و کرامت است و تنها او می باشد که اسباب و وسایل رفع حاجت را چه به وسیلۀ امور طبیعیه و یا به دست انسان ها فراهم می آورد.

ذات مقدّسی که بی نهایت در بی نهایت لطف، کرم، رحمت و عنایت، مهر و مرحمت، عشق و محبت، قدرت و سطوت، کرامت و عظمت است.

وجود مبارکی که تمام هستی و اجزایش به ارادۀ حکیمانۀ او به وجود آمده و به ارادۀ حکیمانۀ او ادامۀ حیات می دهد.

خداوندی که مخلوقات را آفریده و هر یک را به راهی که باید هدایت فرموده و روزی آنان را به فراخور حالشان از سفرۀ رحمت و لطف عنایت می فرماید.

پروردگاری که بر اساس مصلحت موجودات زمینۀ حیات را برای آنان فراهم آورده و کلّ عناصر هستی نیاز خود را به او برطرف کرده و به پیشگاهش عاشقانه

ص:13

رغبت دارند.

خزائن هستی او و منابع نعمتش با دعا و درخواست موجودات که هر یک به اندازۀ خود و بیش از اندازه از آن خزائن و منابع خرج می کنند، تمام نمی شود.

خداوند مهربانی که شرط روزی دادنش فقط و فقط بودن مخلوق است و بس.

عزیزی که خواهنده و خواننده ای از پیشگاهش مأیوس و ناامید بر نمی گردد.

مهربان مولائی که در حریمش عرض حاجت پایان نمی پذیرد؛ زیرا تمام موجودات در ظاهر و باطن وجودشان گدا و محتاج او هستند.

پروردگاری که قدری و علّتی نمی تواند مانع از عطایش گردد و حاجبی بین او و بندگانش وجود ندارد.

کریمی که به خاطر گناه بندگان مانع از رسیدن روزی به آنان نیست.

حضرت فیض کاشانی به پیشگاه حضرتش عرضه می دارد:

بی دل و جان بسر شود بی تو بسر نمی شود بی دو جهان بسر شود بی تو بسر نمی شود

بی سر و پا بسر شود بی تن و جان بسر شود بی من و ما بسر شود بی تو بسر نمی شود

درد مرا دوا تویی رنج مرا شفا تویی تشنه ام و سقا تویی بی تو بسر نمی شود

در دل و جان من تویی گنج نهان من تویی جان و جهان من تویی بی تو بسر نمی شود

یار من و تبار من مونس غمگسار من حاصل کار و بار من بی تو بسر نمی شود

آب حیات من تویی فوز و نجات من تویی صوم و صلات من تویی بی تو بسر نمی شود

ص:14

گر ز تو رو کنم بغیر، ور به تو رو کنم زغیر جانب توست هر دو سیر بی تو بسر نمی شود

گر زبرت جدا شوم یا زغمت رها شوم خود تو بگو کجا روم بی تو بسر نمی شود

فیض زحرف بس کند پنبه درین جرس کند ذکر تو بی نفس کند بی تو بسر نمی شود

(فیض کاشانی)

موقعیّت دعا

اشاره

انسان در هر موقعیتی که باشد و در هر مکانت و منزلتی که قرار بگیرد، در هیچ شأنی از شؤون حیات بی نیاز از حضرت بی نیاز نمی شود.

در راحت و رنج، در خوشی و ناخوشی، درسلامت و مرض، در جوانی و پیری، در امنیّت و ناامنی به سلسله امور و مسائلی برخورد می کند که وی را در مشکل و بن بست قرار می دهد و با حوادثی روبه رو می گردد که زندگی را در کامش از هر زهری تلخ تر می کند که راهی برای خروج از بن بست و تبدیل تلخی به لذت جز دعا و عرض نیاز به حکیم علی الاطلاق و طبیب دردمندان و حلال مشکلات در پیش پای زندگیش نیست.

مشکلات و تلخی ها، آلام و اسقام، سختی ها و مشقات، شاه و گدا، عالم و جاهل، عارف و عامی، شهری و دهاتی، غنی و فقیر، پیر و جوان، مریض و سالم نمی شناسد، برنامه هایی است که گریبان هر انسانی را می گیرد و برای رهایی ازگاهی راهی به جز دعا نیست؛ زیرا غیر حضرت حق از حل آن عاجز و جز دست قدرت او گره گشایی در آن زمینه ها وجود ندارد.

در کنار بعضی از گرفتاری ها که راه حلّی جز دعا ندارد، اگر تکبر از دعا شود،

ص:15

هلاکت ابدی انسان حتمی است.

دعای نیازمند به درگاه بی نیاز و درخواست دردمند به پیشگاه طبیب هستی و عرض حاجت حاجتمند به پیشگاه مولای موجودات و ولیّ آفرینش به اندازه ای محبوب است که آیات قرآن مردم را به این معنا فراخوانده و دعا را از عبادات پرفیض دانسته و متکبّر از آن را مستحقّ عذاب معرفی کرده است.

روایات بسیار مهمی در کتب روایی در باب دعا در فصل های گوناگون وارد شده که تنها کتاب با عظمت کافی به شصت فصل آن اشاره دارد و این از باب اهمیتی است که دعا در نزد حق و انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام دارد.

گریه و زاری در دعا و به عبارت دیگر اتصال موجودی ناچیز و بلکه معدومی سیه رو به منبع فیض هستی از بهترین حالات و خوش ترین لحظات حیات آدمی است.

البته این معنا را باید توجه داشت که هر دعایی قابل استجابت نیست، دعائی از جانب حضرت محبوب مستجاب می شود که تمام شرایط لازم در آن جمع باشد.

شرایط دعای قابل استجابت در قرآن مجید و روایات و احادیث ذکر شده که می توانید به کتاب باعظمت کافی مراجعه نمایید.

گاهی شرایط استجابت جمع است، ولی جوابی از جانب محبوب نمی رسد، در این وقت هرگز نگران نشوید که آنچه را در دنیا مستجاب نمی کنند، در آخرت به اجابت می رسانند؛ زیرا دوست ندارند آنچه به دعا کننده می رسد، اندک باشد و چه بسا دعاکنندگانی که دعایشان در دنیا مستجاب شود، چون به آخرت قدم گذارند و اجابت دعاهای مستجاب نشده در دنیا را در عالم آخرت ببینند، آرزو کنند که ای کاش تمام دعاهای ما در آخرت مستجاب می شد.

دعا در زندگی چه در سازندگی ظاهر حیات، چه در ساختن باطن حیات آن قدر اهمیت دارد که تمام انبیای الهی و ائمه طاهرین و اولیا و عاشقان و عارفان و

ص:16

مشتاقان به این حقیقت در تمام شؤون زندگی و بلکه در تمام لحظات حیات پیوند قلبی و عملی و حالی داشتند.

دعا در قرآن

اشاره

«وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِیْ وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ» (1)

هنگامی که بندگانم از تو دربارۀ من بپرسند ، [ بگو : ] یقیناً من نزدیکم ، دعای دعا کننده را زمانی که مرا بخواند اجابت می کنم ؛ پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند ، تا [ به حقّ و حقیقت ] راه یابند [ و به مقصد اعلی برسند ] .

اُدْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً إنَّهُ لایُحِبُّ الْمُعْتَدینَ» (2)

پروردگارتان را از روی فروتنی و زاری و مخفیانه بخوانید [ و از آداب و شرایط دعا تجاوز نکنید ] ؛ یقیناً خدا متجاوزان را دوست ندارد .

وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ» (3)

و خدا را از روی بیم و امید بخوانید که یقیناً رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است .

او را بخوانید تا شما را از عذابی که می ترسید، دور کند و وسایل استحقاق شما را برای ورود به بهشتی که به آن امید دارید، فراهم آورد.

بخواهید که قلب شما را نسبت به هر گناهی از تنفر و خشم پر کند تا ربط شما به گناه قطع گردد و لذّت و شیرینی عبادت و اطاعت و خدمت به مردم را به شما

ص:17


1- (1) - بقره (2) : 186. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 55. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 56. [3]

بچشاند، تا به هر عبادتی که زمینه ساز ورود به بهشت است روی آورید.

قُلِ ادْعُوا اللّهَ أوِادْعُوا الرَّحْمنَ أیّاً مّا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسنی» (1)

بگو : خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید ، هر کدام را بخوانید [ ذات یکتای او را خوانده اید ] نیکوترین نام ها [که این دو نام هم از آنهاست] فقط ویژۀ اوست.

به هر نامی که می خواهید، حضرتش را بخوانید و درد خود را با او در میان گذارید که او دعای شما را به اجابت نزدیک می کند.

وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جهنّم داخِرینَ» (2)

و پروردگارتان گفت : مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم ، آنان که از عبادت من تکبّر ورزند ، به زودی خوار و رسوا به دوزخ درآیند .

آدم علیه السلام با همسرش چون از بهشت رانده شد و به درد مهجوری و محرومیّت از فیوضات معنوی ومادی دچار شد، از پی الهام حضرت محبوب، برای نجات از آن مشکل و سختی چاره ای جز دعا ندید، به پیشگاه حضرت ربّ العزه عرضه داشت:

قَالَا رَبَّنا ظَلَمْنا أنْفُسَنا وَ إنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ» (3)

گفتند : پروردگارا ! ما بر خود ستم ورزیدیم ، و اگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی مسلماً از زیانکاران خواهیم بود.

چون با تضرّع و زاری و ذلّت و خواری و خشوع و خضوع به دعا برخاست

ص:18


1- (1) - اسراء (17) : 110. [1]
2- (2) - غافر (40) : 60. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 23. [3]

دعایش را به اجابت رساندند، تقصیرش را بخشیدند و رحمت واسعه نصیبش نمودند:

فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» (1)

پس آدم کلماتی را [ مانند کلمۀ استغفار و توسّل به اهل بیت : که مایۀ توبه و بازگشت بود ] از سوی پروردگارش دریافت کرد و [ پروردگار ] توبه اش را پذیرفت ؛ زیرا او بسیار توبه پذیر و مهربان است .

تفسیر کلمات در آیۀ شریفه

حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السلام در تفسیر کلمات نقل می کند:

لا إلهَ إلّاأنْتَ سُبْحانَکَ اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ عَمِلْتُ سُوءاً و ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْلی وَ أنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ.

لاإلهَ إلّاأنْتَ سُبْحانَکَ اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْلی وَ ارْحَمْنی إنَّکَ أنْتَ أرْحَمُ الرّاحِمینَ.

لا إلهَ إلّاأنْتَ سُبْحانَکَ اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسی فَتُبْ عَلَیَّ إنَّکَ أنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ. (2)

معبودی نیست جز تو، خدایا تو منزّه و ستوده ای و به خود ستم کردم، پس مرا بیامرز که تو بهترین آمرزنده ای.

معبودی نیست جز تو، خدای تو منزّه و ستوده ای، و به خود ستم کردم، پس مرا بیامرز و رحمت فرما که تو مهربترین مهربانانی.

معبودی نیست جز تو، خدایا تو منزّه و ستوده ای و به خود ستم کردم، توبۀ مرا بپذیر؛ زیرا تو بسیار توبه پذیر و مهربانی.

ص:19


1- (1) - بقره (2) : 37. [1]
2- (2) - الکافی: 304/8، حدیث 472؛ [2]مفتاح الفلاح: 261. [3]

حضرت حق را خواند و به پیشگاه مبارک محبوب با این کلمات روی نیاز آورد و از اجابت آن جناب دعایش قبول افتاد و دوباره به حریم حرم دوست راه یافت.

این فقیر دل شکسته و از راه حضرت دوست مانده با کمال عجز و انکسار به دربار رحمتش عرضه داشته ام:

به وصلت دردم ار درمان نگردد مرا مشکل دگر آسان نگردد

دوائی بر علاج درد من نیست اگر عشقم دوای جان نگردد

هر آنکو شد مقیم محفل عشق چرا او بی سر و سامان نگردد

ز عشقت هر که نوشد جرعه ای می چرا مدهوش و جاویدان نگردد

هرآنکو در طواف کویت آید چرا چون چرخ سرگردان نگردد

بقا هرگز نیابدعاشق مست اگر قربانی جانان نگردد

نیابد قرب هر کو هست با خویش نیابد جان اگر قربان نگردد

نبیند روی جانان هم چو مسکین اگر دل در رهش حیران نگردد

(مؤلف)

دعای موسی و هارون

موسی و هارون برای نجات از مشکلاتی که فرعون برای آنان و مردم و مملکت به وجود آورده بود به پیشگاه حضرت رب الارباب به دعا برخاستند و حضرت محبوب درخواست آن دو نفر بنده خالص را به اجابت رساند.

قالَ قَدْ اجیبَتْ دَعْوَتُکُما فَاسْتَقیما وَلا تَتَّبِعانِّ سَبیلَ الَّذینَ لایَعْلَمُونَ» (1)

[ خدا ] فرمود : دعای شما دو نفر پذیرفته شد ؛ بنابراین [ در ابلاغ پیام خدا ] پابرجا واستوار باشید واز روش کسانی که جاهل و نادانند ، پیروی نکنید .

ص:20


1- (1) - یونس (10) : 89. [1]

قرآن مجید دعاهایی از اولیای خدا و مردم مؤمن نقل می کند، سپس اجابت آن دعاها را اعلام می فرماید:

آنان که خدای را ایستاده و نشسته و بر پهلوشان یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین اندیشه می نمایند: پروردگار ما! این پهنه گاه آسمان ها و زمین را باطل نیافریدی، از هر عیب و نقصی منزّهی، پس ما را از عذاب آتش در پناه امن وامانت نگاهدار.

پروردگار ما! به حقیقت که تو هر کس را وارد آتش کنی به خواری و ذلّت افکنده ای و بر ستمکاران هیچ یاور و یاری نیست.

پروردگارا! به درستی که ما شنیدیم نداکننده ای ندا می کرد از برای ایمان که به پروردگارتان ایمان آورید، پس ما ایمان آوردیم، الهی! بدین جهت ما را از گناهان بیامرز و بدی های ما را بپوشان و ما را همراه نیکان بمیران.

خداوندا! آنچه را بر رسولانت وعده دادی به ما مرحمت فرما و روز قیامت ما را دچار ذلّت و خواری مگردان، به حقیقت که تو خلاف وعده نمی کنی. (1)فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أنّی لاأُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أوْاُنْثی» (2)

پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [ که ] یقیناً من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرند تباه نمی کنم .

دعای پیامبر در جنگ بدر

رسول خدا صلی الله علیه و آله در جنگ بدر عِدّه و عُدّه خود را از دشمن بسیار کمتر دید.

ظاهر برنامه شکست ارتش اسلام را نشان می داد، آن حضرت همراه با دوستان و یارانش دست نیاز به درگاه بی نیاز برداشتند و به محضر حضرت ربّ العزّه عرضه

ص:21


1- (1) - آل عمران (3) : 191 - 194. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 195. [2]

داشتند: اگر ما در این جنگ، با شکست روبرو شویم، از این پس کسی در روی زمین تو را عبادت نکند.

إذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أنّی مُمِدُّکُمْ بِألْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ» (1)

[ یاد کنید ] هنگامی را که [ در حال مشاهدۀ دشمنِ تا دندان مسلح با دعا و زاری ] ازپروردگارتان یاری خواستید ، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلّماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند ، یاری می دهم .

دعای پیامبران در قرآن

دعای یوسف علیه السلام

یوسف عزیز در تاریک خانه زندان به محضر مبارک حضرت ربّ الارباب عرضه داشت:

قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ الَیَّ مِمَا یَدْعُونَنی إلَیْهِ وَ إلّاتَصْرِفْ عَنّی کَیْدَهُنَّ أصْبُ إلَیْهِنَّ وَ أکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ * فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ» (2)

یوسف گفت : پروردگارا ! زندان نزد من محبوب تر است از عملی که مرا به آن می خوانند ، و اگر نیرنگشان را از من نگردانی به آنان رغبت می کنم و از نادانان می شوم . * پس پروردگارش خواسته اش را اجابت کرد و نیرنگ زنان را از او بگردانید ؛ زیرا خدا شنوا و داناست .

ص:22


1- (1) - انفال (8) : 9. [1]
2- (2) - یوسف (12) : 33 - 34. [2]
دعای نوح علیه السلام

وَ نُوحاً إذْ نادی مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیْناهُ وَ أهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ» (1)

و نوح را [ یاد کن ] هنگامی که پیش از این [ پیامبران یاد شده ] ندا کرد :

[ پروردگارا ! مرا از این قوم فاسد و تبهکار نجات بخش . ] پس ندایش را اجابت کردیم ، و او و خانواده اش را از آن اندوه بزرگ نجات دادیم .

دعای ایوب علیه السلام

وَ أَیُّوبَ إذْنادی رَبَّهُ أَنّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أنْتَ أرْحَمُ الرّاحِمینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْناهُ أهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِکْری لِلْعابِدینَ» (2)

و ایوب را [ یاد کن ] هنگامی که پروردگارش را ندا داد که مرا آسیب و سختی رسیده و تو مهربان ترین مهربانانی . * پس ندایش را اجابت کردیم و آنچه از آسیب و سختی به او بود برطرف نمودیم ، و خانواده اش را [ که در حادثه ها از دستش رفته بودند ] و مانندشان را همراه با آنان به او عطا کردیم که رحمتی از سوی ما و مایۀ پند و تذکری برای عبادت کنندگان بود .

اگر از دل به حق آهی برآید زمان غصه و محنت سرآید

تمام مشکلات جان شود حل اگر وقت سحر دل بر درآید

به عجز و لابه و افغان و زاری تمام حاجت سائل برآید

ببینی شاهد جان را برابر اگر دل در حریمش مضطر آید

ص:23


1- (1) - انبیاء (21) : 76. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 83 - 84. [2]

بسر من دارم از لطف وی افسر به غیر این چگونه باور آید

عنایت کن غریبم بی نوایم که دل سوی تو با چشم ترآید

چه خوش باشد به وقت مرگ مسکین به بالین سر تو حیدر آید

(مؤلف)

دعای یونس علیه السلام

از دعای یونس که در تاریکی های دریا در شکم ماهی گرفتار بود و راه حلّی جز دعا نداشت بدینگونه در قرآن مجید یاد می کند:

وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ» (1)

و صاحب ماهی [ حضرت یونس ] را [ یاد کن ] زمانی که خشمناک [ از میان قومش ] رفت و گمان کرد که ما [ زندگی را ] بر او تنگ نخواهیم گرفت ، پس در تاریکی ها [ ی شب ، زیر آب ، و دل ماهی ] ندا داد که معبودی جز تو نیست تو از هر عیب و نقصی منزّهی ، همانا من از ستمکارانم . * پس ندایش را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم ؛ و این گونه مؤمنان را نجات می دهیم .

دعای زکریا علیه السلام

زکریا به وقت پیری از نداشتن فرزند در اندوه عجیبی به سر می برد، حل این مشکل رنج دهنده را جز از طریق دعا ندید، به پیشگاه حضرت حق روی آورد.

ص:24


1- (1) - انبیاء (21) : 87 - 88. [1]

وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَی رَبَّهُ رَبِّ لاَ تَذَرْنِی فَرْداً وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ» (1)

و زکریا را [ یاد کن ] زمانی که پروردگارش را ندا داد : پروردگارا ! مرا تنها [ و بی فرزند ] مگذار ؛ و تو بهترین وارثانی . * پس [ ندای ] او را اجابت کردیم و یحیی را به او بخشیدیم و نازایی همسرش را برای وی اصلاح نمودیم ، آنان همواره در کارهای خیر می شتافتند ، و ما را از روی امید و بیم می خواندند ، و پیوسته در برابر ما فروتن بودند .

دعا در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله

تمام انسان ها به دعا نیازمندند، چرا که در زندگی همۀ آنان مشکلات و بن بست هایی پیش می آید که راه حلّی جز دعا و نیایش ندارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلدُّعاءُ جُنْدٌ مِنْ أَجْنادِ اللّه مُجَنَّدٌ یَرُدُّ الْقَضاءَ بَعْدَ أنْ یُبْرَمَ. (2)

دعا سپاهی از سپاهیان مجهّز حضرت حق است و به اندازه ای قدرت دارد که قضای محتوم را دفع می کند.

و آن حضرت فرمود:

الدُّعاءَ بَیْنَ الْأذانِ وَالْإقامَةِ لایُرَدُّ. (3)

دعا بین اذان و اقامه در طریق استجابت است و از جانب حق مردود نمی شود.

ص:25


1- (1) - انبیاء (21) : 89 - 90. [1]
2- (2) - الجامع الصغیر: 655/1، حدیث 4263؛ کنز العمال: 63/2، حدیث 3119.
3- (3) - بحار الأنوار: 348/90، باب 21، ذیل حدیث 14؛ الدّعوات، راوندی: 36، حدیث 87؛ مفتاح الفلاح: 46 [2]

الدُّعاءُ سِلاحُ الْمُؤْمِنِ. (1)

دعا اسلحۀ مؤمن است.

الدّاعی وَ الْمُؤَمِّنُ فِی الْأجْرِ شَریکانِ. (2)

آن که دعا می کند و آن که آمین می گوید در پاداش شریکند.

الدُّعاءُ مِفْتاحُ الرَّحْمَةِ، وَ الْوُضُوءُ مِفْتاحُ الصَّلاةِ، وَ الصَّلاةُ مِفْتاحُ الْجَنَّةِ. (3)

دعا کلید رحمت و وضو کلید نماز و نماز کلید بهشت است.

الدُّعاءُ هُوَ الْعِبادَةُ. (4)

دعا همان عبادت است.

الدُّعاءُ یَرُدُّ الْبَلاءَ. (5)

دعا دفع کننده بلا است.

الدُّعاءُ یَرُدُّ الْقَضاءَ. (6)

دعا دفع کنندۀ قضاست.

الدُّعاءُ یَنْفَعُ مِمّا نَزَلَ وَ مِمّا لَمْ یَنْزِلْ، فَعَلَیْکُمْ عِبادَ اللّهِ بِالدُّعاءِ. (7)

دعا دربارۀ آنچه به سرتان آمده و نیامده نافع است، بندگان حق در هر برنامه ای برشما باد به دعا.

ص:26


1- (1) - الکافی: 468/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعة: 38/7، باب 8، حدیث 8654. [2]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 340/5، باب 37؛ حدیث 5775؛ [3]الجعفریات: 31. [4]
3- (3) - کنز العمال: 62/2، حدیث 3116؛ فیض القدیر: 722/3، حدیث 4257.
4- (4) - مستدرک الوسائل: 160/5، باب 1، حدیث 5558؛ [5]بحار الأنوار: 300/90، باب 6، ذیل حدیث 37. [6]
5- (5) - وسائل الشیعة: 43/7، باب 9، حدیث 8670؛ [7]بحار الأنوار: 89/91، باب 31، حدیث 1. [8]
6- (6) - نهج الفصاحة: 95، حدیث 446؛ [9]مستدرک الوسائل: 177/5، باب 6، حدیث 5610؛ [10]بحار الأنوار: 296/90، باب 16، ذیل حدیث 23. [11]
7- (7) - کنز العمال: 63/2، حدیث 3122؛ المستدرک علی الصحیحین: 493/1.

الدُّعاءُ مُخُّ الْعِبادَةِ. (1)

دعا مغز عبادت است.

دعا در کلام بزرگان

صاحب رسالۀ «نور علی نور» دربارۀ دعا می فرماید:

دعا کلید عطای و وسیلۀ قرب الی اللّه تعالی و مخ عبادت و حیات روح و روح حیات است.

دعا کوبۀ باب رحمت رحیمیه و سبب فتوح برکات شرح صدر و نور و ضیای سرّ است.

دعا موجب رسوخ حبّ ذکر الهی در دل و منزِّه نفس از رین شواغل است.

دعا توشه سالکان حرم کبریای لایزال و شعار عاشقان قبلۀ جمال و دثار عارفان کعبه جلال است.

دعا سیر شهودی و کشف وجودی اهل کمال و تنها رابطۀ انسان با خدای متعال است.

دعا معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت و ولوج به ملکوت عزّت است.

دعا مرقات ارتقای انسان به مقام ولایت و رفرف اعتلای وی به مرتبت خلّت است.

دعا واسطۀ اسم اعظم گردیدن انسان و دست یافتن به کنوز قرآن و دارا شدن رموز تصرف طبایع اجرام و ارکان است. دعا کاسر قلب و جابر آن به أنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَةِ قلُوبُهُمْ» (2) است.

ص:27


1- (1) - وسائل الشیعة: 27/7، باب 2، حدیث 8615: [1]بحار الأنوار: 300/90، باب 16، ذیل حدیث 37. [2]
2- (2) - «من پیش دل های شکسته هستم.» منیة المرید: 123، فصل فی فضل العلم من الآثار. [3]

یعنی دل از ذکر و دعا شکسته شود و دل شکسته درست ترین و ارزنده ترین کالای بازار هستی است که خدا در دل شکسته است.

دعا، یاد دوست در دل راندن و نام او به زبان آوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجوی گفتن و شیرین زبانی کردن است.

«دل بی دعا بها ندارد و دل بی بها، بها ندارد».

قُلْ ما یَعْبَؤُ بِکُمْ رَبّی لَوْلا دُعاؤُکُمْ» (1)

بگو : اگر دعایتان نباشد پروردگارم به شما ارجی ننهد .

صادق آل محمد صلی الله علیه و آله فرمود:

عَلَیْکُمْ بِالدُّعاءِ فَاِنَّکُمْ لاتَقْرَبُونَ بِمِثْلِهِ. (2)

بر شما باد به دعا که شما همانند آن برای رسیدن به مقام قرب حق، چیزی ندارید.

جمود عین و خمول لسان از کوردلی است، هر چند که محبت و عشق اساس ذکر و دعایند، ولی در آغاز از ذکر و مناجات و دعا محبت به بار آید و در انجام، محبت، ذکر و دعا و سوز و گداز می آورد.

بابای شوریده حال دامن الوند می فرماید:

دل نازک بسان شیشه دیرم اگر آهی کشم اندیشه دیرم

سرشکم گر بود خونین عجب نیست مو آن نخلم که در خون ریشه دیرم

بسر شوق سر کوی تو دیرم به دل مهر مه روی تو دیرم

بت من کعبۀ من قبلۀ من ته ای هر سو نظر سوی تو دیرم

مو که چون اشتران قانع بخارم جهازم چوب و خرواری ببارم

بدین مزد قلیل و رنج بسیار هنوز از روی مالک شرمسارم

ص:28


1- (1) - فرقان (25) : 77. [1]
2- (2) - الکافی: 467/2، حدیث 6؛ [2]وسائل الشیعة: 30/7، باب 3، حدیث 8627. [3]

مو از قالوا بلی تشویش دیرم گنه از برگ و باران بیش دیرم

اگر لاتقنطوا دستم نگیرد مو از یاویلنا اندیش دیرم

هزاران غم به دل اندوته دیرم هزار آتش بجان افروته دیرم

به یک آه سحر کز دل برآرم هزاران مدعی را سوته دیرم

به غیر تو دگر یاری ندیرم به اغیاری سرو کاری ندیرم

به دکان تو آن کاسد متاعم که اصلاً روی بازاری ندیرم

دلم زار و حزینه چون ننالم وجودم آتشینه چون ننالم

بمو واجن که طاهر چند نالی چو مرگم در کمینه چون ننالم

مو کز سوته دلانم چون ننالم مو کز بی حاصلانم چون ننالم

به گل بلبل نشیند زار نالد مو که دور از گلانم چون ننالم

شبی خواهم که پیغمبر ببینم دمی با ساقی کوثر نشینم

بگیرم در بغل قبر رضا را در آن گلشن گل شادی بچینم

خوش آن ساعت که دیدار تو وینم کمند عنبرین تار ته وینم

نوینه خرّمی هرگز دل من مگر آن دم که رخسار ته وینم

(باباطاهر عریان)

آیات و روایاتی دیگر در منزلت دعا

اشاره

در مکانت و منزلت دعا و مقامات آن آیات قرآنی را لسان مبین است و روایاتی در اسرار و آداب دعا از پیشوایان دین است که مشایخ علم را برانگیختند و بر آن داشته اند تا در دعا کتابها نوشته اند و صحیفه ها گردآورده اند و در پیرامون آن با تنویع موضوعات عدیده بحث ها پیش کشیده اند و درهایی از رحمت به سوی نفوس مستعده گشوده اند و به نام های دل نشین و طرب انگیز و جان فزا از قبیل: مفتاح الفلاح، عدّة الدّاعی، منهاج العارفین و منهاج النّجاح و نظایر آنها نامیده اند، تا از این

ص:29

اسامی عطرآگین نیز مشام ارواح را معطر سازند و قلوب را به ریاض قدس سوق دهند و نفوس را به مجالس انس کشانند.

ادعیه مأثوره هر یک مقامی از مقامات انشائی و علمی ائمۀ دین است.

لطایف شوقی و عرفانی و مقامات ذوقی و شهودی که در ادعیه نهفته اند و ازمستفاد می شوند، در روایات وجود ندارند و دیده نمی شوند؛ زیرا در روایات مخاطب مردمند و به فراخور عقل و فهم و ادراک و معرفت آنان، با آنان تکلم می کردند و سخن می گفتند نه به کنه عقل خودشان.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ما کَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الْعِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ. (1)

رسول خدا هرگز با حقیقت عقلش با مردم سخن نگفت!!

اما در ادعیه و مناجات ها، با جمال و جلال و حسن مطلق و محبوب و معشوق حقیقی به راز و نیاز بودند، لذا آنچه در نهانخانه سرّ و نگارخانه عشق و بیت المعمور ادب داشتند به زبان آوردند و به کنه عقل خودشان مناجات و دعا داشتند.

عارفان عاشق عقیده دارند بعد از تلاوت قرآن مجید، عبادتی که بر زبان جاری می شود همچون دعا نیست. (2)دعا یاد خدا با دل و جان و گفتگوی عاشق با معشوق به توسط زبان است.

دعا اظهار حاجت و نیازمندی از جانب فقیر، به محضر ربّ غنی و خداوند کریم است.

خداوند متعال در آیات زیادی فرموده است: خدا را یاد کنید تا خداوند مهربان شما را یاد کند:

ص:30


1- (1) - الکافی: 268/8، حدیث 394؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 419، ذیل حدیث 6. [2]
2- (2) - المحجة البیضاء: 265/2؛ الکافی: 23/1، حدیث 15؛ بحار الأنوار: 85/1، باب 1، حدیث 7.

فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ» (1)

پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.

و نیز خداوند کریم را زیاد یاد کنید:

یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً» (2)

ای اهل ایمان ! خدا را بسیار یاد کنید .

قرآن مجید از آنان که خدا را زیاد یاد نمی کنند مذمّت فرموده و از آنان به عنوان منافق یاد فرموده است:

وَلایَذْکُرُونَ اللّهَ إلّاقَلیلاً» (3)

و خدا را جز اندکی به یاد نمی آورند .

سُئِلَ صلی الله علیه و آله : أَیُّ الْأَعْمالِ أفْضَلُ؟ فَقالَ: أنْ تَمُوتَ وَ لِسانُکَ رَطْبٌ بِذِکْرِ اللّهِ. (4)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: کدام عمل برتر از همه اعمال است؟ حضرت فرمودند: بمیری در حالی که زبانت به ذکر خدا مترنّم باشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله از حضرت حق روایت می فرماید:

إذا ذَکَرَنی عَبْدی فی نَفْسِهِ ذَکَرْتُهُ فی نَفْسی، وَ إذا ذَکَرَنی فی مَلَأ ذَکَرْتُهُ فِی مَلَأ خَیْرٍ مِنْ مَلَأهِ، وَ إذا تَقَرَّبَ مِنّی شِبْراً تَقَرَّبْتُ مِنْهُ ذِراعاً، وَ إذا تَقَرَّبَ مِنّی ذِراعاً تَقَرَّبْتُ مِنْهُ باعاً، وَ إذا مَشی إلَیَّ هَرْوَلْتُ إلَیْهِ. (5)

چون بنده ام در درونش از من یاد کند، در کنه وجودم از او یاد کنم و هرگاه در

ص:31


1- (1) - بقره (2) : 152. [1]
2- (2) - احزاب (33) : 41. [2]
3- (3) - نساء (4) : 142. [3]
4- (4) - مستدرک الوسائل: 286/5، باب 1، حدیث 5872؛ [4]جامع الأخبار: 181؛ [5] المحجة البیضاء: 267/2.
5- (5) - شرح نهج البلاغه: 154/10، ذکر الخوف و ماورد فیه من الآثار؛ المحجة البیضاء: 267/2.

آشکار از من یاد کند، در آشکاری بهتر از آشکار او از وی یاد کنم و هرگاه یک وجب به سویم بیاید، به اندازۀ یک ذراع به او نزدیک می شوم و چون ذراعی به من نزدیک شد به اندازۀ یک باع به او نزدیک می گردم و چون قدمی به سویم بیاید، هروله کنان به سویش می روم.

و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ذاکِرُ اللّهِ فِی الْغافِلینَ کَالْحَیِّ بَیْنَ الْأمْواتِ. (1)

آن که در بین مردم غافل، از خدا یاد می کند؛ مانند زنده بین مردگان است.

و نیز آن حضرت فرمود:

ما مِنْ قَوْمٍ اجْتَمَعُوا یَذْکُرُونَ اللّهَ عَزَّوَجلَّ لایُریدُونَ بِذلِکَ إلّاوَجْهَهُ إلّا ناداهُمْ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ قُومُوا مَغْفُوراً لَکُمْ، قَدْ بُدِّلَتْ سَیِّئاتُکُمْ حَسَناتٍ. (2)

جمعیّتی به یاد خدا خالصانه جمع نمی شود مگر این که ندادهنده ای از عالم بالا ندا می دهد، برخیزید در حالی که غفران خدا شما را شامل شده است و به حقیقت که بدی های شما به حسنات تبدیل شد.

دعای حضرت علی علیه السلام

از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده است:

یا نُوری فی کُلِّ ظُلْمَةٍ، وَ یا انْسی فی کُلِّ وَحْشَةٍ، وَ یا رَجائی فی کُلِّ کُرْبَةٍ، وَ یا ثِقَتی فی کُلِّ شِدَّةٍ، وَ یا دَلیلی فِی الضَّلالَةِ، أنْتَ دَلیلی إذَا انْقَطَعَتْ دَلالَةُ الْأدِلاّءِ، فَإنَّ دَلالَتَکَ لاتَنْقَطِعُ، وَلایَضِلُّ مَنْ هَدَیْتَ، أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَأسْبَغْتَ، وَرَزَقْتَنی فَوَفَّرْتَ، وَ غَذَّیْتَنی فَأحْسَنْتَ غِذائی، وَ أعْطَیْتَنی

ص:32


1- (1) - المحجة البیضاء: 267/2.
2- (2) - المحجة البیضاء: 270/2؛ کنز العمال: 438/1، حدیث 1889؛ مسند احمد بن حنبل: 142/3. [1]

فَأجْزَلْتَ بِلَا اسْتِحْقاقٍ لِذلِکَ بِفِعْلٍ مِنّی وَلکِنِ ابْتِداءً مِنْکَ لِکَرَمِکَ وَ جُودِکَ. (1)

ای روشنائی من در هر ظلمت، ای انیس من در هر وحشت، ای امید من در هر غصه و ناراحتی، ای تکیه گاه من در هر شدّت و بلا، ای چراغ راه من در گمراهی، تو دلیل و راهنمای منی، به وقتی که دلالت دلیلان قطع شود، به حقیقت که دلالت تو قطع نمی گردد و آن را که هدایت کردی گمراه نمی شود، بر من نعمت عنایت کردی پس آن را کامل فرمودی و به من روزی عنایت کردی و آن را بر من پرنمودی و غذایم دادی پس تغذیه ام را نیکو قرار دادی و بدون استحقاق به من عطا کردی و این عطای تو بر من به خاطر جود و کرمت ابتداء شد.

دعای امام باقر علیه السلام

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اَللّهُمَّ إنّی أسْئَلُکَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أحاطَ بِهِ عِلْمُکَ، وَ أعُوذُ بِکَ مِنْ کُلِّ سُوءٍ أحاطَ بِهِ عِلْمُکَ، اللّهُمَّ إنّی أسْئَلُکَ عافِیَتَکَ فی امُوری کُلِّها، وَ أعُوذُ بِکَ مِنْ خِزْیِ الدُّنْیا وَ عَذابِ الْآخِرَةِ. (2)

بار پروردگارا! از تو درخواست می کنم از هر خیری که دانشت به آن احاطه دارد و پناه می برم به تو از هر سوء و شری که علمت نسبت به آن فراگیر است.

خداوندا! عافیت تو را در همه امورم از تو تقاضامندم و از ذلّت در دنیا و عذاب آخرت به تو پناه می برم.

ص:33


1- (1) - الکافی: 595/2، حدیث 35؛ [1]بحار الأنوار: 202/88، باب 2، ذیل حدیث 5. [2]
2- (2) - الکافی: 578/2، حدیث 3؛ [3] تهذیب الاحکام: 108/2، باب 8، حدیث 175؛ المحجة البیضاء: 328/2.

دعای پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

جبرئیل دعائی از عالم ملکوت آورد و با خوشحالی و بشارت آن را نازل کرد و به من گفت: خداوند مرا با هدیه ای نزد تو فرستاد، گفتم: آن هدیه چیست؟ گفت:

جملاتی از گنج های عرش که تو را به آن سرفراز فرموده، گفتم: چیست؟

این دعا را بر من خواند:

یا مَنْ أظْهَرَ الْجَمیلَ، وَ سَتَرَ الْقَبیحَ، یا مَنْ لَمْ یُؤاخِذْ بِالْجَریرَةِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السَّتْرَ، یا عَظیمَ الْعَفْوِ، یا حَسَنَ التَّجاوُزِ، یا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ، یا باسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ، یا صاحِبَ کُلِّ نَجْوی، وَ مُنْتَهی کُلِّ شَکْوی، یا کَریمَ الصَّفْحِ، یا عَظیمَ الْمَنِّ، یا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها، یا رَبَّنا وَیا سَیِّدَنا وَ یا مَوْلانا وَ یا غایَةَ رَغْبَتِنْا، أسْئَلُکَ یا اللّهُ ألّا تُشَوِّهَ خَلْقی بِالنّارِ. (1)

ای خدایی که خوبی های بندگان را آشکار می کنی،ای بزرگواری که بدی را پنهان نمایی، ای آن که به گناه مؤاخذه نمی نمایی، ای مهربان آقایی که پرده دری نداری، ای صاحب گذشت بزرگ، ای درگذرنده نیکو، ای دارای مغفرت وسیع، ای وجود مبارکی که دو دست قدرتت به رحمت باز است، ای آن که در کنار هر گفتار پنهانی، ای آن که عاقبت تمام شکایاتی، ای آن که با بزرگواری از بنده ات گذشت داری، ای که احسان و نعمتت، عظیم است، ای ابتدا کننده نعمت بدون این که نعمت گیرنده مستحق باشد، ای مالک ما، ای آقای ما، ای مولای ما، ای نهایت رغبت و خواست ما، از تو می خواهم که زیبایی آفرینشم را به آتش جهنّم زشت نکنی.

ص:34


1- (1) - المحجة البیضاء: 329/2 - 330؛ بحار الأنوار: 198/92، باب 106، حدیث 32؛ [1]عدّة الدّاعی: 337. [2]

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَفَقِّهْنی فِی الدِّینِ، وَ حَبِّبْنِی إلَی الْمُسْلِمینَ، وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقِ فِی الْآخِرینَ، وَ ارْزُقْنی هَیْبَةَ الْمُتَّقینَ، یا اللّهُ یا اللّهُ یا اللّهُ أسْئَلُکَ بِحَقِّ مَنْ حَقُّهُ عَلَیْکَ عَظیمٌ أنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أنْ تَسْتَعْمِلَنِی بِما عَرَّفْتَنی مِنْ حَقِّکَ، وَ أنْ تَبْسُطَ عَلَیَّ ما قَدَّرْتَ مِنْ رِزْقِکَ. (1)

الهی! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا دین شناس کن و وجودم را محبوب مسلمانان فرما و نام و یادم را در زبان آیندگان نیکو قرار ده، هیبت اهل تقوا را نصیبم کن، ای اللّه، ای اللّه، ای اللّه، به حق آن که حقش بر تو بزرگ است بر محمد و آلش درود فرست و مرا در اجرای حقوقی که از خود بر من داری بکارگیر و روزی مقدرم را بر من گشایش ده.

اَللّهُمَّ إنّی أَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الْمَخْزُونِ الْمَکْنُونِ الطّاهِرِ الْطُّهْرِ الْمُبارَکِ و أسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ وَ سُلْطانِکَ الْقَدیمِ، یا واهِبَ الْعَطایا، وَ یا مُطْلِقَ الْأُساری، وَیا فَکّاکَ الرِّقابِ مِنَ النّارِ، أسْئَلُکَ انْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّد وَ أنْ تُعْتِقَ رَقَبَتی مِنَ النّارِ وَ أخْرِجْنِی مِنَ الدُّنْیا سالِماً، وَ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ آمِناً، وَ أنْ تَجْعَلَ دُعائی أوَّلَهُ فَلاحاً وَ أوْسَطَهُ نَجاحاً، وَ آخِرَهُ صَلاحاً إنَکَ أنْتَ الْعَلّامُ الْغُیُوبِ. (2)

الهی! از تو می خواهم به نام مخزون مکنون طاهر پاک مبارکت و می خواهم به نام عظیم و سلطان قدیمت، ای بخشندۀ عطایا و آزاد کنندۀ اسیران و رها کنندۀ انسان ها از عذاب، می خواهم که بر محمد و آلش درود فرستی و مرا از عذابت نجات دهی و از دنیا به آخرت به سلامتم انتقال دهی و در کمال ایمنی به بهشتم وارد نمایی و اول دعایم را رستگاری و وسطش را پیروزی و

ص:35


1- (1) - المصباح، کفعمی: 23؛ [1]مصباح المتهجّد: 55، [2] با کمی اختلاف؛ بحار الأنوار: 46/83، باب 38، حدیث 54. [3]
2- (2) - المصباح، کفعمی: 23 - 24؛ [4]مصباح المتهجّد: 57. [5]

آخرش را صلاح قرار دهی، به حقیقت که تو بر اعماق پنهانی ها آگاه و دانایی.

اَللّهُمَّ إنْ عَظُمَتْ ذُنُوبِی فَأنْتَ أعْظَمُ، وَ إنْ کَبُرَ تَفْریطی فَأنْتَ أکْبَرُ، وَ إنْ دامَ بُخْلی فَأنْتَ أجْوَدُ، اللّهُمَّ اغْفِرْلی عَظیمَ ذُنُوبی بِعَظیمِ عَفْوِکَ، وَ کَبیرَ تَفْریطی بِظاهِرِ کَرَمِکَ، وَ اقْمَعْ بُخْلی بِفَضْلِ جُودِکَ، اللّهُمَّ ما بِنا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْکَ لا الهَ إلّاأنْتَ أسْتَغْفِرُکَ وَأتُوبُ إلَیْکَ. (1)

الهی اگر گناهم بزرگ است، تو بزرگتری و اگر کم گذاشتنم از عبادت، کبیر است تو اکبری و اگر بخلم پردوام است تو جوادتری، الهی به بزرگی عفوت گناه بزرگم را بیامرز و به کرمت تفریط کبیرم را ببخش و به فضل جودت مرا از بخل بازدار، الهی آنچه نعمت در اختیار ماست از توست، معبودی جز تو نیست: از تو طلب مغفرت می کنم و به تو باز می گردم.

اللّهُمَّ إنّی أسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أسْئَلُکَ أنْ تَجْعَلَ النُّورَ فی بَصَرِی، وَ الْبَصیرَةَ فی دینی، وَ الْیَقینَ فی قَلْبی، وَ الْإخْلاصَ فی عَمَلی، وَ السَّلامَةَ فی نَفْسی، وَ السِّعَةَ فی رِزْقی، وَ الشُّکْرَ لَکَ أَبَداً ما أبْقَیْتَنی. (2)

الهی! تو را می خوانم به حق محمد و آل محمد، این که بر محمد و آلش درود فرستی و از تو می خواهم که چشمم را از نور لطفت قرار دهی و قلبم را در دینت بصیرت بخشی و دلم را خانۀ یقین گردانی و در عملم اخلاص قرار دهی و سلامت در نفس نصیبم فرمائی و روزیم را گشایش دهی و تا هستم مرا توفیق شکر دهی.

مولوی چه زیبا سروده است:

ص:36


1- (1) - المصباح، کفعمی: 33؛ [1]مصباح المتهجّد: 63. [2]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 99/5، باب 26، حدیث 5433؛ [3]المصباح، کفعمی: 39. [4]

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گران بهایی

به عصا شکاف دریا که تو موسی زمانی بدران قبای مه را که ز نور مصطفایی

بشکن سبوی خوبان که تو یوسف جمالی چو مسیح دم روان کن که تو نیز از آن هوایی

به صف اندر آی تنها که سفندیار وقتی در خیبر است بر کن که علیّ مرتضایی

بستان ز دیو خاتم که تویی بجان سلیمان بشکن سپاه اختر که تو آفتاب رایی

چو خلیل رو در آتش که تو خالصی و دلخوش چو خضر خور آب حیوان که تو جوهر بقایی

(مولوی)

ص:37

[«11»تَمَدَّحْتَ بِالْغَنَآءِ عَنْ خَلْقِکَ وَ أَنْتَ أَهْلُ الْغِنَی عَنْهُمْ «12»وَ نَسَبْتَهُمْ إِلَی الْفَقْرِ وَ هُمْ أَهْلُ الْفَقْرِ إِلَیْکَ «13»فَمَنْ حَاوَلَ سَدَّ خَلَّتِهِ مِنْ عِنْدِکَ وَ رَامَ صَرْفَ الْفَقْرِ عَنْ نَفْسِهِ بِکَ فَقَدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فِی مَظَانِّهَا وَ أَتَی طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا «14»وَ مَنْ تَوَجَّهَ بِحَاجَتِهِ إِلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ أَوْ جَعَلَهُ سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَکَ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْحِرْمَانِ وَ اسْتَحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَوْتَ الْإِحْسَانِ]

وجودت را به بی نیازی از همۀ آفریده ها ستوده ای، و حضرتت به بی نیازی از آنها شایسته است. آفریده ها را به نیازمندی نسبت داده ای، و آنان هم بی چون و چرا نیازمند به تو هستند. پس کسی که ترمیم خلأ و شکاف زندگیش را از تو بخواهد، و تغییر تهیدستی و فقرش را از تو درخواست کند، محقّقاً حاجتش را از جایگاه اصلی اش خواسته و به دنبال مطلبش، از راه صحیح و درستش آمده، و کسی که برای حاجتش به یکی از آفریده های تو رو کند، یا او را به جای تو وسیلۀ رسیدن به نیازش قرار دهد، محقّقاً خود را در معرض محرومیت قرار داده، و سزاوار از دست رفتن احسان تو گشته است.

حقیقت فقر و غنا

اشاره

در این جملات ملکوتی به دو موضوع مهم اشاره شده است:

ص:38

1 - غنای خالق و فقر مخلوق.

2 - بدی رجوع به خلق به وقت حاجت.

قسمت اوّل دعا اشاره به آیه ای است که می فرماید:

یا ایُّهَا النّاسُ انْتُمُ الْفُقَراءُ الَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ» (1)

ای مردم ! شمایید نیازمندان به خدا ، و فقط خدا بی نیاز و ستوده است .

این آیۀ شریفه بهترین آیینه برای دیدن خود و خدا، برای تماشای خود که فقر محضیم و از خود چیزی نداریم و تماشای حضرت محبوب که مستجمع جمیع صفات کمالیّه است.

بهترین دارو برای علاج کبر و عجب و ریشه کن کردن منیّت و قوی ترین دوا برای معالجۀ تمام امراض روحی و روانی است.

اگر انسان فقر مطلق خود و نیازمندی همه جانبه اش را درک کند و به غنای مطلق و بی نیازی حضرتش پی ببرد، از رذایل نجات پیدا کرده و به تمام حسنات آراسته می شود.

در مفهوم آیۀ شریفه چه حقیقت پرارزشی تذکّر داده شده که موقعیّت ما را در عرصۀ عالم هستی در برابر هستی بخش روشن می سازد و بسیاری از معماها را می گشاید و به سؤالات زیادی پاسخ می گوید.

آری، بی نیاز حقیقی و قائم بالذّات در تمام عالم هستی یکی است و او خدا است، همۀ انسان ها و تمام موجودات سراپا نیاز و فقر و وابسته به آن وجود مستقل هستند و اگر لحظه ای ارتباطشان قطع شود، هیچ و پوچ می باشند.

همان گونه که او بی نیاز مطلق است، انسان ها فقر مطلقند و همان گونه که او قائم به ذات است همۀ مخلوقات قائم به او هستند، چرا که او وجودی بی نهایت از هر

ص:39


1- (1) - فاطر (35) : 15. [1]

نظر و واجب الوجود در ذات و صفات است.

با این حال او چه نیازی به عبادت ما دارد؟ نیاز در پیشگاه او نیست، این ما هستیم که از طریق عبادت و اطاعت او، راه تکامل را می پیماییم و به آن مبدأ بی پایان فیض در پرتو عبودیتش لحظه به لحظه نزدیک تر می شویم و از انوار ذات و صفاتش بهره می گیریم.

و در حقیقت آیه توضیحی است برای آیات قبل که فرمود:

ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ» (1)

این است خدا پروردگار شما ، فرمانروایی ، ویژۀ اوست.

بنابراین انسان ها نیازمند به او هستند و نه غیر او، لذا هرگز نباید سر تعظیم و تسلیم بر آستان غیر او بگذارند و رفع نیازمندی خود را از غیر او بطلبند که آنها نیز همه مانند خودش نیازمند و محتاجند، حتی بزرگداشت پیامبران الهی و پیشوایان حق به خاطر آن است که فرستادگان و نمایندگان اویند نه این که از خود استقلال دارند.

بنابراین او هم «غنیّ» و هم «حمید» است. یعنی در عین بی نیازی آن قدر بخشنده و مهربان است که شایستۀ هرگونه حمد و سپاسگزاری است و درعین بخشندگی و بنده نوازی از همگان بی نیاز می باشد.

توجه به این واقعیّت دو اثر مثبت در انسان های مؤمن می گذارد، از یک سو آنها را از مرکب غرور و خودخواهی و طغیان پیاده می کند و به آنها هشدار می دهد که چیزی از خود ندارند که به آن ببالند، هرچه هست امانت های پروردگار نزد آنهاست.

و از سوی دیگر دست نیاز به درگاه غیر او دراز نکنند و طوق عبودیّت غیر خدا را بر گردن ننهند، از رنگ همۀ تعلقات آزاد باشند تا همگان غلام همتشان گردند.

ص:40


1- (1) - فاطر (35) : 13. [1]

مؤمنان با این دید و جهان بینی هر چه در عالم می بینند از پرتو وجود او می دانند و هرگز توجه به اسباب، آنها را از مسبّب الاسباب غافل نمی کند.

تمام موجوداتی که در این جهان می بینیم همه روزی معدوم بوده اند، سپس لباس وجود بر تن کرده اند و یا به تعبیر دقیق تر روزی هیچ نبوده اند و سپس وجود شده اند، این دلیل بر آن است که آنها «معلول» وجود دیگری هستند و از خود هستی ندارند.

و می دانیم هر وجود معلولی وابسته و قائم به «علت» خویش و سراپا نیاز و احتیاج است و اگر آن علت نیز معلول علّت دیگری باشد او هم به نوبۀ خود محتاج و نیازمند خواهد بود و اگر این امر تا بی نهایت تسلسل پیدا کند، مجموعه ای از موجودات نیازمند و فقیر خواهیم داشت، مسلّم است که چنین مجموعه ای هرگز وجود نخواهد یافت، چرا که بی نهایت نیاز، نیاز است و بی نهایت فقر، فقر، هرگز از بی نهایت صفر عددی به وجود نمی آید و از بی نهایت وابسته استقلالی حاصل نمی شود.

از این جا نتیجه می گیریم که سرانجام باید به وجودی برسیم که قائم به ذات است و مستقل از تمام جهات و علت است و معلول نیست و او واجب الوجود است.

این سؤال پیش می آید که چرا در این آیه تنها سخن از انسان ها و نیاز آنان به خدا است؟ در حالی که فقر جنبۀ عمومی در عالم هستی است؟ پاسخ این است که اگر انسان که گل سرسبد موجودات این جهان است سراپا نیاز به اوست، حال بقیۀ موجودات روشن است و به تعبیر دیگر بقیّه نیز در علت فقر که همان امکان وجود است با انسان شریکند.

سخن از خصوص انسان به خاطر این است که هدف این بوده که انسان را از مرکب غرور پیاده سازد و به نیازش در همه حال و در همه چیز و در همه جا به خدا

ص:41

توجه دهد، همان توجّهی که ریشۀ اصلی صفات فضیله وملکات اخلاقی است، همان توجهی که رمز تواضع، ترک ظلم و ستم، ترک غرور و نخوت، ترک بخل و حرص و حسد است و انگیزۀ تواضع در برابر حق می باشد.» (1)

تکبّر در برابر خداوند

اشاره

آری، توجه به این آیۀ شریفه، انسان را در همه امور و در تمام شؤون متوجّه حضرت حق می کند و حداقل منفعتِ فهمِ عمق این جملات نورانی، خروج از تاریکی کبر در برابر غنی مطلق و ورود به دریای نور فروتنی و تضرّع و زاری و توسّل و توکّل به حضرت بی نیاز جلّ و علاست.

آنان که دچار گناه بسیار بزرگ غرور و خودبینی هستند علّت حقیقی و فلسفه واقعی اش در وجودشان چیست؟ حس می کنند در ابتدای امر معدوم نبوده و زمانی به صورت خاکی زیر پای گذشتگان نرم نشده اند؟

اول کارشان نطفه و در آخر جیفۀ بدبو و گندیده ای در خانۀ قبر نیستند؟ وجود و هستی آنان قائم به خود است، قدرت و ثروت وعلم و نیروهای دیگر آنان بالاستقلال از آنهاست؟

از ازل بوده اند و تا ابد خواهند بود، محکوم قدرتی مافوق قدرت خود نیستند؟ موجودی ثابت و حاکم بر تمام حوادث و مشرف بر تمام حقایقند؟

نه اینطور نیست، انسان زمانی نبوده، به ارادۀ قادری حکیم از نیستی به هستی آمده، چند روزی در حالی که در برابر تمام نظامات هستی محکوم است مهمان این سیّارۀ خاکی است، سپس به علّت پیری و هزار درد از این خانه رخت بر می بندد، جسمش به گور می رود و روحش در برزخ در گرو اعمال و رفتار و اخلاقش خواهد رفت، چون اول و وسط و آخرش چنین است و بویی از استقلال و آزادی ندارد و

ص:42


1- (1) - ترجمۀ تفسیر المیزان: 220/18 - 223.

اندک آزادیش برای اجرای اوامر و نواهی خدا و رسیدن به مقام قرب و وصال است، بر او تکبر نیامده و خودبینی و عجب پسندیده نیست.

کبریایی حق وجود مقدسی است که در تمام شؤون وجودی خود غنی مطلق و ذاتی قائم به ذات خود است، این ضعیف ناتوان و اول نطفه و آخر جیفه و به تعبیر قرآن کریم این فقیر و نیازمند و این مسکین و محتاج و این مستکین و ضعیف باید با عبادت و اطاعت و بندگی و توکّل در حوزه هدایت و صراط مستقیم حرکت کند، تا به سعادت دنیا و آخرت برسد و رضا و خشنودی حضرت حق را همراه با جنّت نعیم او در جهان آخرت و صبح قیامت به دست آورد.

اَلَیْسَ فی جهنّم مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرینَ» (1)

آیا در دوزخ جایگاهی برای متکبّران نیست ؟

قیلَ ادْخُلُوا ابْوابَ جهنّم خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ» (2)

[ به آنان ] گویند : از درهای دوزخ درآیید در حالی که در آن جاودانه اید؛ پس جایگاه متکبران چه بد جایگاهی است .

تکبّر در روایات

تکبّر صفت بسیار زشتی است و متکبر در حقیقت کافر به حق و فاقد شخصیت و ارزش است.

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در خطبۀ قاصعۀ فرموده است:

اَوَّلُ مَنْ تَکَبَّرَ ابْلیسُ، وَ انَّ الْمُتَکَبِّرَ مَلْعُونٌ غاصِبٌ حَقَّ اللّهِ. (3)

ص:43


1- (1) - زمر (39) : 60. [1]
2- (2) - زمر (39) : 72. [2]
3- (3) - مستدرک سفینة البحار: 7/9.

اول کسی که نسبت به خواستۀ حق گردنکشی کرد ابلیس بود، به حقیقت که متکبّر در برابر حق ملعون و غصب کنندۀ حق خداست.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

یا اباذَرٍ اکْثَرُ مَنْ یَدْخُلُ النّارَ الْمُتَکَبِّرُونَ. (1)

ای ابوذر! بیشتر کسانی که وارد جهنّم می شوند و به عذاب ابدی خدا دچار می گردند؛ متکبران هستند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

وَ مَنْ ذَهَبَ یَری انَّ لَهُ عَلَی الْآخَرِ فَضْلاً فَهُوَ مِنَ الْمُستَکبرینَ. (2)

و آن کس که خود را برتر از دیگران ببیند پس او از اهل کبر است.

امام کاظم علیه السلام به هشام فرموده است:

یا هِشامُ ایّاکَ وَالْکِبْرَ؛ فَاِنَّهُ لایَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ کانَ فی قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّةٍ مِنْ کِبْرٍ. (3)

ای هشام، از کبر و غرور بپرهیز؛ زیرا وارد بهشت نمی شود کسی که در دلش به وزن ذره ای کبر باشد.

حضرت سجّاد علیه السلام فرمود:

عَجَباً لِلْمُتَکَبِّرِ الْفَخُورِ الَّذی کانَ بِالْاَمْسِ نُطْفَةً وَ هُوَ غَدَاً جیفَةٌ. (4)

تعجّب است از متکبّر فخرفروشی که دیروز نطفه نجس بدبو بوده و فردای

ص:44


1- (1) - مستدرک الوسائل: 27/12، باب 58، حدیث 13417؛ [1]مجموعة ورّام: 66/2. [2]
2- (2) - الکافی: 128/8، حدیث 98؛ [3]مجموعة ورّام: 137/2. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 29/12، باب 58، حدیث 13423؛ [5]بحار الأنوار: 152/1، باب 4، حدیث 29. [6]
4- (4) - کشف الغمّة: 76/2؛ [7]بحار الأنوار: 42/7، باب 3، حدیث 14؛ [8]المحاسن: 242/1، باب 24، ذیل حدیث 230. [9]

روزگار جیفه ای گندیده در میان گور است.

امام صادق علیه السلام به یارانش سفارش فرمود:

اِیّاکُمْ وَ الْعَظَمَةَ وَ الْکِبْرِ، فَاِنَّ الْکِبْرَ رِداءُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَمَنْ نازَعَ اللّهَ رِداءَهُ قَصَمَهُ اللّهُ وَ اذَلَّهُ یَوْمَ القِیامَةِ. (1)

از خود بزرگ بینی و کبر دوری جویید، کبریایی مخصوص خداست، هر کسی در این صفت خود را روبه روی حضرت حق قرار دهد، خداوند او را می شکند و در قیامت ذلیل و بیچاره وارد محشرش می نماید.

فیض بزرگوار می فرماید:

ای خنک آن نیستی که دعوی هستی کند با کمال عجز اظهار زبردستی کند

چون درآید از ره معنی بر اوج معرفت در حضیض جهل معنی افتد و پستی کند

هستی آن دارد که هستی بخش هر هستی است او غیر او را کی رسد کو دعوی هستی کند

نیست هستی در حقیقت جز خدای فرد را مستش ار دعوی کند هستی ز سر مستی کند

آن زبردست است کو قوت نهد در دستها آن که زور از خود ندارد چون زبردستی کند

رفعت آن دارد که جز او جمله در فرمان اوست هر که فرمانبر بود ناچار او پستی کند

ص:45


1- (1) - بحار الأنوار: 294/75، باب 24، حدیث 3؛ [1]وسائل الشیعة: 376/15، باب 58، حدیث 20789. [2]

جاهلست آن مست غفلت کو کند دعوی هوش دعوی هوش آن کند کز عشق او مستی کند

(فیض کاشانی)

رجوع به خلق در وقت حاجت

اشاره

اگر کسی بگوید خداوند متعال بنای زندگی را به صورتی پایه گذاری کرده که تمام موجودات به خصوص انسان ها در تمام امور حیات و شؤون زندگی به یکدیگر نیاز و احتیاج دارند و چاره ای جز رجوع به همدیگر ندارند، علاوه بر این در آیات قرآن و روایات بسیار مهم اسلامی تعاون به برّ و تقوا و رفع نیاز نیازمندان و ادای حاجات مستمندان، دردمندان، فقیران، سؤال کنندگان امری بسیار با ارزش و عملی فوق العاده پسندیده شمرده شده و بر این کار اجر عظیم و مزد جزیل، از جانب حق مقرّر گشته، چگونه است که امام معصوم و پیشوای محبوب، حضرت سجّاد علیه السلام رجوع به خلق را به وقت نیاز و حاجت سبب حرمان و علّت فوت احسان از جانب حضرت حق دانسته است؟

پاسخ به این پرسش این است که منظور حضرت در این جملات نورانی روی گردانی از توحید و توکّل و غفلت از خدا و بی توجهی به واقعیت های الهی و روی آوردن به بت های بی جان و جاندار و خلاصه شرک و کفر و طاغوت زدگی و فروش شخصیت به ستمکاران و ظالمان و عملۀ جنایات ارباب زر و زور و شهوت و فجور است.

وگرنه حاجت و گرفتاری خود را اگر انسان مؤمنی به اذن حضرت محبوب به بندگان مؤمن و مسلمانان باصفا و چهره های خوشرو و با کرامت و اهل عطا و بخشش بگوید هیچ منافاتی با توحید و توکّل ندارد.

عرض حاجت به عباد صالح دوست به اذن دوست امری است لازم و برآوردن

ص:46

حاجت حاجتمند در صورت امکان امری واجب است.

اگر در جامعه ای طاغوتی سبز شود و مرکز قدرت و ثروت گردد و اعلام نماید که هر کس امور مرا اداره کند خواسته هایش را برآورده می کنم و نیازش را برطرف می نمایم، روی آوردن افراد به او عملی زشت و کاری ناروا و کمک به هدم اسلام و مسلمین و تعاون بر اثم و عدوان است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اگر مردم به بنی امیه نمی پیوستند و ادارۀ امور آنان را به دست نمی گرفتند و نیاز و حاجت خود را با اتصال به آنان تأمین نمی کردند، این همه بلا به سر اولیا و امامان نمی آمد و اسلام از این همه ضربات سنگین آنان صدمه نمی خورد!! (1)آری، عرض حاجت و نیاز در این صورت به غیر خدا عملی زشت وموجب حرمان و فوت احسان است، ولی جایی که رجوع به خلق به اذن شرع مطهر انجام بگیرد، بدون این که رجوع کننده استقلالی برای رجوع شونده قائل باشد و بلکه رجوع شونده را واسطه فیض بین خود و خدا بداند و از آن بالاتر روا شدن حاجتش را از خدا و عنایت و لطف او ببیند و از واسطه غفلت داشته باشد عین توحید و محض اخلاص است.

حاجت و قضای آن در قرآن

آیاتی از قرآن که در باب حاجت است:

وَاَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ انْ یَأْتِیَ احَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلا

ص:47


1- (1) - الکافی: 106/5، حدیث 4؛ [1] تهذیب الاحکام: 331/6، باب 93، حدیث 41.

اخَّرْتَنی الی اجَلٍ قَریبٍ فَاَصَّدَّقَ وَ اکُنْ مِنَ الصّالحِینَ» (1)

و از آنچه روزی شما کرده ایم انفاق کنید ، پیش از آن که یکی از شما را مرگ در رسد و بگوید : چرا مرا تا مدتی نزدیک مهلت ندادی تا صدقه دهم و از شایستگان باشم ؟ !

فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ اطیعُوا وَ انْفِقُوا خَیْراً لِاَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُؤلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (2)

بنابراین به اندازۀ استطاعتی که دارید از خدا پروا کنید و [ دعوت حق را ] بشنوید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که برای شما بهتر است ؛ و کسانی که خود را از بخل و حرص بازدارند آنان رستگارند .

اَلَّذینَهُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ * وَ الَّذینَ فی امْوالِهِمْ حَقٌ مَعْلُومٌ * لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (3)

آنان که همواره بر نمازشان مداوم و پایدارند * و آنان که در اموالشان حقّی معلوم است * برای درخواست کننده [ تهیدست ] و محروم [ از معیشت و ثروت ، ]

وَاَقیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَ اقْرِضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِاَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ هُوَ خَیْراً وَ اعْظَمَ اجْراً» (4)

و نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و وام نیکو به خدا بدهید ؛ و آنچه را از

ص:48


1- (1) - منافقون (63) : 10. [1]
2- (2) - تغابن (64) : 16. [2]
3- (3) - معارج (70) : 23 - 25. [3]
4- (4) - مزّمّل (73) : 20. [4]

عمل خیر برای خود پیش می فرستید ، آن را نزد خدا به بهترین صورت و بزرگترین پاداش خواهید یافت .

وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ علی حُبِّهِ مِسْکیناً وَیَتیماً وَ اسیراً * انَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لانُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَلا شُکُوراً * إنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً * فَوَقاهُمُ اللّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَلَقّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً» (1)

و غذا را در عین دوست داشتنش ، به مسکین و یتیم و اسیر انفاق می کنند . * [ و می گویند : ] ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم . * ما از پروردگارمان در روزی که روز عبوس و بسیار هولناکی است می ترسیم . * پس خدا نگه دار آنان از آسیب و گزند آن روز است و شادابی و شادمانی به آنان عطا می کند .

کَلّا بَلْ لاتُکْرِمُونَ الْیَتیمَ * وَلَاتَحاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ * وَ تَأْکُلُونَ التُراثَ اکْلاً لَمّاً * وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبّاً جَمّاً» (2)

این چنین نیست که می پندارید ، بلکه [ زبونی ، خواری و دور شدن شما از رحمت خدا برای این است که ] یتیم را گرامی نمی دارید * و یکدیگر را بر طعام دادن به مستمند تشویق نمی کنید * و میراث خود را [ با میراث دیگران بی توجه به حلال وحرام بودنش] یک جا و کامل می خورید * وثروت را بسیار دوست دارید .

فَاَمّا مَنْ اعْطی وَ اتَّقی * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسری * وَ امّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی * وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری * وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ اذا تَرَدّی» (3)

اما کسی که [ ثروتش را در راه خدا ] انفاق کرد و پرهیزکاری پیشه ساخت * و وعده نیکوتر را [ که وعدۀ خدا نسبت به پاداش انفاق و پرهیزکاری است ]

ص:49


1- (1) - انسان (76) : 8 - 11. [1]
2- (2) - فجر (89) : 17 - 20. [2]
3- (3) - لیل (92) : 5 - 11. [3]

باور کرد ؛ * پس به زودی او را برای راه آسانی [ که انجام همه اعمال نیک به توفیق خداست ] آماده می کنیم * و اما کسی که [ از انفاق ثروت ] بخل ورزید و خود را بی نیاز نشان داد * و وعدۀ نیکوتر را تکذیب کرد ،* پس او را برای راه سخت و دشواری [ که سلب هرگونه توفیق از اوست ] آماده می کنیم ، * و هنگامی که [ به چاه هلاکت و گودال گور ] سقوط کند ثروتش [ چیزی از عذاب خدا ] را از او دفع نمی کند .

فَاَمَّا الیَتیمَ فَلاَ تَقْهَرْ * وَ امَّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (1)

و اما [ به شکرانۀ این همه نعمت ] یتیم را خوار و رانده مکن * و تهیدست حاجت خواه را [ به بانگ زدن ] از خود مران.

در هر صورت از آیات خدا استفاده می شود که رفع نیاز نیازمندان و حاجت حاجتمندان و مسکنت مسکینان و فقر فقیران و سؤال سائلان و درد دردمندان، به وقت رجوعشان به انسان که این رجوع هیچ مانع شرعی و فقهی ندارد، امری واجب و از اعظم عبادات و وسیلۀ قرب عبد به حضرت مولا و باعث سعادت دنیا و آخرت و نجات از عذاب الهی است و بخل ورزیدن در این زمینه ها بسیار زشت و عملی نکوهیده و برابر صریح آیات قرآن مورّث عذاب و آتش غضب الهی است.

وَالَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَلایُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ الیمٍ * یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جهنّم فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِاَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ» (2)

و کسانی را که طلا و نقره می اندوزند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند ، به عذاب دردناکی مژده ده . * روزی که آن اندوخته ها را در آتش دوزخ به

ص:50


1- (1) - ضحی (93) : 9 - 10. [1]
2- (2) - توبه (9) : 34 - 35. [2]

شدّت گرما دهند و پیشانی و پهلو و پشتشان را به آن داغ کنند [ و به آنان نهیب زنند ] این است ثروتی که برای خود اندوختید ، پس کیفر زراندوزی خود را بچشید .

وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَلِلّهِ میراثُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ» (1)

و کسانی که خدا به آنچه از فضلش به آنان داده بخل می ورزند ، گمان نکنند که آن بخل به سود آنان است ، بلکه آن بخل به زیانشان خواهد بود . به زودی آنچه به آن بخل ورزیدند در روز قیامت طوق گردنشان می شود . و میراث آسمان ها و زمین فقط در سیطرۀ مالکیّت خداست ، و خدا به آنچه انجام می دهید ، آگاه است .

جود و سخاوت و مروّت و جوانمردی و دلسوزی به حال مردم و رسیدگی به وضع ناتوانان و کرم و کرامت از اخلاق انبیا و پاکان و عباد صالح و اولیای الهی است.

جود و گشاده رویی در روایات

امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

سادَةُ النّاسِ فِی الدُّنْیا الْاَسْخِیاءُ وَ فِی الْآخِرَةِ الْاَتْقِیاءُ. (2)

آقا و بزرگ مردم در دنیا سخاوتمندان و در آخرت پرهیزکارانند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ص:51


1- (1) - آل عمران (3) : 180. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 350/68، باب 87، حدیث 1؛ [2]غرر الحکم: 379، حدیث 8557. [3]

اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی رَضِیَ لَکُمُ الْاِسْلامَ دیناً، فَاَحْسِنُوا صُحْبَتَهُ بِالسَّخاءِ وَ حُسْنِ الْخُلْقِ. (1)

به حقیقت که خداوند متعال اسلام را برای شما به عنوان دین رضایت داده، شما بیائید دین خود را با سخاوت و حسن خلق نیکو بدارید.

امام صادق علیه السلام فرمود:

خِیارُکُمْ سُمَحاؤُکُمْ، وَ شِرارُکُمْ بُخَلاؤُکُمْ وَ مِنْ صالِحِ الْاَعْمالِ الْبِرُّ بِالْاِخْوانِ وَ السَّعْیُ فی حَوائِجِهِمْ وَ فی ذلِکَ مَرْغَمَةٌ لِلْشِّیْطانِ، وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النِّیرانِ، وَ دُخُولُ الْجِنان. (2)

بهترین شما سخاوتمندان و بدترینتان بخیلانند، از اعمال صالحه، نیکی به برادران و کوشش در رفع نیاز آنان است که این کوشش دماغ شیطان را به خاک می مالد و شما را از آتش جهنّم دور و سبب ورود به بهشت است.

امام صادق علیه السلام بعد از این جملات به جمیل فرمودند:

ای جمیل! این حدیث را به یاران شریف خود برسان، جمیل به حضرت عرضه داشت: فدایت شوم یاران شریفم کیانند؟ فرمود: آنان که نسبت به برادران دینی خود نیکوکارند چه در سختی و چه در راحت، سپس فرمود: ای جمیل! برای آن کس که از ثروت و مال بهره دارد، رسیدگی به محتاجان کار ساده و آسانی است.

خداوند متعال از آنان که به وقت نداری خود، به دیگران رسیدگی می کنند تعریف فرمود:

ص:52


1- (1) - الکافی: 56/2، حدیث 4؛ [1]وسائل الشیعة: 154/12، باب 104، حدیث 15932. [2]
2- (2) - وسائل الشیعة: 429/9، باب 28، حدیث 12408؛ [3]الأمالی، شیخ طوسی: 68، حدیث 98. [4]

وَیُؤْثِرُونَ عَلی انْفُسِهِمْ وَ لَوْکانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (1)

و آنان را برخود ترجیح می دهند گرچه خودشان را نیاز شدیدی [ به مال و متاع ] باشد . و کسانی را که از بخل و حرصشان بازداشته اند ، اینان همان رستگارانند .

حضرت باقر علیه السلام از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید که حضرت حق فرمود:

اَلْمَعْرُوفُ هَدِیَّةٌ مِنّی الی عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ، فَاِنْ قَبِلَها مِنّی فَبِرَحْمَةٍ مِنّی، فَاِنْ رَدَّها فَبِذَنْبِهِ حُرِمَها وَ مِنْهُ لا مِنّی. وَ ایُّما عَبدٍ خَلَقْتُهُ فَهَدَیْتُهُ الَی الْاِیمانِ وَ حَسَّنْتُ خُلْقَهُ وَ لَمْ ابْتَلْهُ بِالْبُخْلِ فَاِنّی اریدُ بِهِ خَیْراً. (2)

نیکی، هدیه ای از جانب من به سوی بنده مؤمن است اگر بپذیرد به سبب رحمت من پذیرفته اگر قبول ننماید به خاطر گناهش آن را نپذیرفته و این محرومیت از جانب خود اوست نه من و من هر بنده ای را خلق کنم و او را به سوی ایمان هدایت نمایم و اخلاقش را نیکو گردانم و وی را از بخل حفظ کنم، به حقیقت که برای او خیر خواسته ام.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلسَّخاءُ شَجَرَةٌ اصْلُها فِی الْجَنَّةِ وَ هِیَ مُطِلَّةٌ عَلَی الدُّنْیا، مَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْهَا اجْتَرَّهُ الَی الجَنَّةِ. (3)

ص:53


1- (1) - حشر (59) : 9. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 351/68، باب 87، حدیث 4؛ [2]الأمالی، شیخ طوسی: 24، حدیث 29. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 353/68، باب 87، حدیث 13؛ [4]وسائل الشیعة: 19/9، باب 2، حدیث 11414، [5] با کمی اختلاف.

سخا درختی است که ریشه آن در بهشت است و این درخت تا دنیا کشیده شده، هر کس به شاخه ای از آن چنگ بزند، او را به بهشت خواهد کشید.

امیر المؤمنین علیه السلام به فرزندش حضرت حسن علیه السلام فرمود:

یا بُنَیَّ مَا السَّماحَةُ؟ قالَ: الْبَذْلُ فِی الْعُسْرِ وَ الْیُسْرِ. (1)

پسرم گذشت و بلند نظری چیست؟ عرضه داشت: بخشش مال به تهیدستان در تنگ دستی و دارایی.

در هر صورت حرص ورزی برای جمع مال و اندوختن ثروت و بخل داشتن همه و همه بر اساس آیات قرآن و روایات مورّث عذاب دردناک و باعث شقاوت و تیره بختی و علّت خشم و غضب الهی است و جود و سخا و کرم و کرامت و گشاده رویی و توجه به فقیران و محتاجان و رفع نیاز دردمندان و پاسخگویی به سؤال سائلان، باعث خشنودی و رضای حق و عامل نجات انسان در دنیا و آخرت و مورّث ورود به بهشت عنبر سرشت است.

دوری گزیدن از محتاجان و در به روی آنان بستن و خود را از دسترس آنان ممنوع کردن و نسبت به آنان روی ترش نمودن و خلاصه طرد و ردّ و منع آنان عملی بسیار زشت و کاری فوق العاده قبیح و ایجاد حرمان در وجود خویش از رحمت و احسان الهی است.

داستانی عجیب از ثروتمند و فقیر

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مردی ثروتمند، پاکیزه لباس، کنار پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفت، در آن حال انسانی تهیدست و چرک لباس به محضر آن حضرت آمد، ثروتمند لباس خود را جمع کرد و

ص:54


1- (1) - بحار الأنوار: 353/68، باب 87، حدیث 14؛ [1]الکافی: 41/4، حدیث 11. [2]

از خود مواظبت نمود!

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد؟ عرضه داشت: نه، فرمود: ترسیدی از ثروتت به او منتقل شود؟ گفت: نه، فرمود: ترسیدی لباست آلوده گردد؟ عرضه داشت: نه، فرمود: پس این چه کاری بود از تو سر زد؟ عرض کرد: یا رسول اللّه! نفس امّاره ای که هنوز حاکم بر من است بدی را نزدم خوبی و خوبی را بدی جلوه می دهد، من نصف ثروتم را به این فقیر بخشیدم.

حضرت به آن تهیدست فرمود: می پذیری؟ عرضه داشت: نه، فرمود: چرا؟ گفت: می ترسم من هم به آنچه او مبتلاست مبتلا شوم. (1)

ای دل ارخواهی که جا در بزم آن سلطان کنی باید اول کاخ حرص و آز را ویران کنی

پشت پا زن بر جهان و کار او مردانه وار مشکلات عشق اگر خواهی به خود آسان کنی

زیر زین آور براق عشق کثرت سوز را در فضای لامکان خواهی اگر جولان کنی

نفس شیطانست از شیطان نفس ایمن مباش قرب حق جوئی چو خود را دور از این شیطان کنی

بی من و ما در منای عشق چون محرم شوی باید اول نفس کافر کیش را قربان کنی

باید اول کام و لب شوئی ز آب سلسبیل گر هما خواهی که مدح شاه جم دربان کنی

ص:55


1- (1) - الکافی: 262/2، حدیث 11؛ بحار الأنوار: 13/69، باب 94، حدیث 13.

آفتاب آسمان دین امیر المؤمنین آن که عالم را به مدح او بهارستان کنی

مهر او جو تا منور آسمان جان شود مدح او گو تا معطر گلشن ایمان کنی

شعلۀ نیران گلستان بر تو گردد چون خلیل باولایش جا اگر در شعلۀ نیران کنی

توجه به فقرا در روایات

حضرت موسی بن جعفر از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت فرموده است:

لاتَسْتَخِفُّوا بِفُقَراءِ شَیْعَةِ عَلِیٍّ وَ عِتْرَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ، فَاِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَیَشْفَعُ فی مِثْلِ رَبیعَةَ وَ مُضَرَ. (1)

فقرای شیعۀ علی و امامان بعد از او را سبک مشمارید که یکی از آنها به اندازۀ جمعیت دو قبیلۀ ربیعه و مضر را در قیامت شفاعت می نماید.

در آنچه که رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن نهی فرموده، آمده است:

اَلا وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِفَقیرٍ مُسْلِمٍ فَقَدِ اسْتَخَفَّ بِحَقِّ اللّهِ، وَ اللّهُ یَسْتَخِفُّ بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ الّا انْ یَتُوبَ.

وَ قالَ صلی الله علیه و آله : مَنْ اکْرَمَ فَقیراً مُسْلِماً لَقِیَ اللّهَ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ هُوَ عَنْهُ راضٍ. (2)

بدانید هر کس فقیر مسلمانی را سبک شمارد، به حقیقت که حق خدا را سبک شمرده است و خداوند او را در قیامت سبک انگارد، مگر توبه کند.

ص:56


1- (1) - بحار الأنوار: 59/8، باب 21، حدیث 80؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 307. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 332/73، باب 67، ذیل حدیث 1؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 429. [4]

و نیز حضرت فرمود: هر کس تهیدست مسلمانی را گرامی بدارد، خدا را در قیامت ملاقات می کند در حالی که از او خشنود است.

حضرت رضا علیه السلام فرمود:

مَنْ لَقِیَ فَقیراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَیْهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَی الْغَنِیِّ لَقِیَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانٌ. (1)

هر کس فقیر مسلمانی را ببیند و به او سلام کند ولی سلامش به فقیر مانند سلام به غیر فقیر نباشد خدا را در قیامت در حال غضب برخود ملاقات می کند.

امیر المؤمنین علیه السلام به وقت وفات به حضرت مجتبی علیه السلام فرمود:

اُوصیکَ بِحُبِّ الْمَساکینِ وَ مُجالَسَتِهِمْ. (2)

حسن جان! تو را وصیت می کنم به عشق ورزیدن به از کار افتادگان و محتاجان و معاشرت و نشستن با آنان.

و آن حضرت فرمود:

لاتُحَقِّرُوا ضُعَفاءَ اخْوانِکُمْ، فَاِنَّهُ مَنِ احْتَقَرَمُؤْمِناً لَمْ یَجْمَعِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بَیْنَهُما فِی الجَنَّةِ الّا انْ یَتُوبَ. (3)

برادران دینی خود را که از نظر مالی ضعیف هستند کوچک مشمارید، به حقیقت که هر کس مؤمنی را کوچک بشمارد، خداوند در بهشت بین او و مؤمن کوچک شمرده فاصله اندازد مگر این که توبه کند.

ص:57


1- (1) - بحار الأنوار: 38/69، باب 94، حدیث 31؛ [1]وسائل الشیعة: 64/12، باب 36، حدیث 15653. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 41/69، باب 94، حدیث 43. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 42/69، باب 94، حدیث 45؛ [4] تحف العقول: 104.

حضرت رضا از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

مَنِ اسْتَذَلَّ مُؤْمِناً اوْ مُؤْمِنَةً اوْ حَقَّرَهُ لِفَقْرِهِ اوْ قِلَّةِ ذاتِ یَدِهِ شَهَرَهُ اللّهُ تَعالی یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ یَفْضَحُهُ. (1)

هر کس مرد مؤمن یا زن با ایمانی را خوار کند، یا به خاطر فقر و نداریش او را کوچک بشمارد، خداوند متعال وی را در قیامت شهرۀ مردم نموده و او را رسوا کند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَبْوابُ الْجَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ عَلَی الْفُقَراءِ، وَ الرَّحْمَةُ نازِلَةٌ عَلَی الرُّحَماءِ، وَ اللّهُ راضٍ عِنَ الْاَسْخِیاءِ. (2)

درهای بهشت به روی محتاجان باز است و رحمت خدا متوجه اهل مهر و محبت است و خداوند از مردم باسخاوت راضی و خشنود است.

لقمان به فرزندش گفت:

یا بُنَیَّ لاتَحْقِرَنَّ احَداً بِخُلْقانِ ثِیابِهِ، فَاِنَّ رَبَّکَ وَرَبَّهُ واحِدٌ. (3)

ای پسرم! کسی را به کهنه بودن لباسش کوچک و حقیر مشمار، به حقیقت که خدای تو و او یکی است.

ابراهیم علیه السلام از حضرت حق پرسید:

یا رَبِّ مَنْ اطْعَمَ جائِعاً فَما جَزاؤُهُ؟ قال: جَزاؤُهُ الْغُفْرانُ وَ انْ کانَ ذُنُوبُهُ یَمْلَأُ ما بَیْنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ. (4)

ص:58


1- (1) - بحار الأنوار: 44/69، باب 94، حدیث 52؛ [1]وسائل الشیعة: 267/12، باب 146، حدیث 16271. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 46/69، باب 94، ذیل حدیث 57؛ [3]روضة الواعظین: 454/2. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 47/69، باب 94، ذیل حدیث 57؛ [5]روضة الواعظین: 455/2. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 47/69، باب 94، ذیل حدیث 58؛ [7]جامع الاخبار: 109. [8]

ای پروردگار من! جزای کسی که گرسنه ای را سیر کند چیست؟ فرمود:

آمرزش گناه گرچه گناهش بین آسمان و زمین را پر کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

سائِلُوا الْعُلَماءَ، وَ خاطِبُوا الْحُکَماءَ، وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ. (1)

دانشمندان را مورد پرسش قرار دهید، با حکیمان گفتگو کنید و با تهیدستان مجالست نمایید.

خداوند به حضرت داود علیه السلام خطاب کرد:

بنده ای از بندگانم در قیامت با یک حسنه بر من وارد می شود و من به خاطر آن حسنه، حکم می کنم او را وارد بهشت کنند. داود عرضه داشت: خدایا! آن حسنه چیست؟ خطاب رسید: به قدر یک خرما یا نصف خرما شادی بر مؤمنی وارد کند، داوود عرضه داشت: الهی آن کس که تو را شناخت، حق است که از حضرتت قطع امید نکند! (2)

گرچه رویت ندیده ایم ای دوست وصف حسنت شنیده ایم ای دوست

گفته بودی که ما از آن توایم اثری زان ندیده ایم ای دوست

سال ها بر امید صافی وصل درد هجران چشیده ایم ای دوست

آخری کرده ایم کار جهان کاول از سر بریده ایم ای دوست

ما چون مرغان به بال همّت و جهد در هوایت پریده ایم ای دوست

در جهان برگزیدۀ همه ایم تا تو را برگزیده ایم ای دوست

ص:59


1- (1) - بحار الأنوار: 146/74، باب 7، حدیث 40؛ [1] تحف العقول: 41.
2- (2) - الکافی: 189/2، حدیث 5؛ وسائل الشیعة: 351/16، باب 24، حدیث 21739.

هر کسی دربلا گرفتار است ما به نعمت رسیده ایم ای دوست

به زرت چون عماد نفروشیم که به جانت خریده ایم ای دوست

(عماد فقیه کرمانی)

رجوع نیازمند به مؤمن کریم هیچ گونه مانع شرعی ندارد و قضای حاجت او به وسیلۀ مؤمن امری است واجب و لازم و مورّث ثواب و جزای الهی و طرد کردن و حقیر شمردنش، گناهی بزرگ و موجب عذاب الهی است.

رجوعی که باعث حرمان از رحمت و احسان حضرت حق است، رجوع به طاغوت و رجوع به مشرک و کافر است، آن رجوعی که باعث ذلّت اسلام و مسلمین و موجب رشد و تقویت مخالفان خدا است.

ص:60

[«15»اَللَّهُمَّ وَ لِی إِلَیْکَ حَاجَةٌ قَدْ قَصَّرَ عَنْهَا جُهْدِی وَ تَقَطَّعَتْ دُونَهَا حِیَلِی وَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی رَفْعَهَا إِلَی مَنْ یَرْفَعُ حَوَائِجَهُ إِلَیْکَ وَ لاَ یَسْتَغْنِی فِی طَلِبَاتِهِ عَنْکَ وَ هِیَ زَلَّةٌ مِنْ زَلَلِ الْخَاطِئِینَ وَ عَثْرَةٌ مِنْ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِینَ]

خدایا! برای من در پیشگاه حضرتت حاجتی است که دست طاقت و توانم، از دست یابی به آن کوتاه است، و رشتۀ چاره ام، بدون لطف تو بریده است، و نَفْسم در نظرم چنین آراسته که رفع نیازم را از کسی بخواهم که رفع نیازهایش را از تو می خواهد، و در حاجاتش از تو بی نیاز نیست. این درخواست حاجت از غیر تو لغزشی است، از لغزش های خطاکاران، و افتادنی است، از افتادن های گناهکاران.

فقر و امتحان الهی

اشاره

فقر و تهیدستی امتحانی از امتحانات الهی است، در چنین موضعی هوشیاری و آگاهی کافی لازم است که فشار نفس، انسان را به جایی که حضرت حق راضی نیست نکشاند و برای رفع حاجت و نیاز، آدمی را به دامن طاغوت و طاغوتیان نیندازد که صبر و حوصله بر فقر و نیاز، تا رفع آن به لطف و کرم حضرت ربّ الارباب ثواب عظیمی در نزد حق دارد.

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که حکیمی گفته است:

ص:61

غِنَی النَّفْسِ اغْنی مِنَ الْبَحْرِ. (1)

بی نیازی نفس از آن که باید از او بی نیاز بود، حالتی گسترده تر از دریاست.

جبرئیل در جملاتی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت:

اِنَّ شَرَفَ الرَّجُلِ قِیامُهُ بِاللَّیْلِ، وَ عِزُّهُ اسْتِغْناؤُهُ عَنِ النّاسِ. (2)

به حقیقت که شرافت مرد به عبادت در دل شب و عزّت و بزرگواریش در بی نیازی از مردم است.

حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

خَیْرُ الْغِنی غِنَی النَّفْسِ. (3)

بهترین بی نیازی، بی نیازی نفس است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ثَلاثَةٌ هُنَّ فَخْرُ الْمُؤْمِنِ وَ زَیْنُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ: الصَّلاةُ فی آخِرِ اللَّیْلِ، وَ یَأْسُهُ مِمّا فی ایْدِی النّاسِ، وَ وِلایَةُ الْاِمامِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . (4)

سه برنامه افتخار مؤمن و آراستگی او در دنیا و آخرت است: نماز شب، نداشتن چشم داشت به مال مردم و قبول رهبری و ولایت امامان معصوم.

بی نیازی مردم در کلام مجلسی

اشاره

علامۀ مجلسی در باب بی نیازی از مردم در توضیح روایات می فرماید:

مراد به بی نیازی قطع طمع از مردم و قناعت به مقدار کفایت و تکیه بر خدا و

ص:62


1- (1) - بحار الأنوار: 447/75، باب 33، حدیث 7؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 244. [2]
2- (2) - وسائل الشیعة: 155/8، باب 39، حدیث 10288؛ [3]بحار الأنوار: 106/72، باب 49، حدیث 2. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 106/72، باب 49، حدیث 5؛ [5]الأمالی، شیخ صدوق: 488، حدیث 1. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 107/72، باب 49، حدیث 6؛ [7]الکافی: 234/8، حدیث 311. [8]

متوسل نشدن به مردم و قطع سؤال و درخواست و اظهار حاجت درغیر ضرورت است، ورنه دنیا خانۀ حاجت و نیاز است و انسان موجودی اجتماعی و همه در امور زندگی و معیشت محتاج به یکدیگر، اما هر چه حاجات و درخواست ها و نیازها کمتر باشد، عزّت آدمی نزد مردم بیشتر است و به هر مقدار که قلب خالی از طمع به مال مردم باشد، کمک حق به رفع نیاز انسان و آسان شدن کار بیشتر است. (1)آری، صبر بر نیاز و حاجت و استقامت ورزی بر مشکلات تا حل آن به عنایت خدا و به وسیله علل و امور شرعی عبادتی بس بزرگ و مورّث عزّت در دنیا و جنّت در آخرت است.

ارزش فقرا در روایات

حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

طُوبی لِلْمَساکینِ بالصَّبْرِ، وَ هُمُ الَّذینَ یَرَوْنَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ. (2)

خوشا به حال مردم مسکین به خاطر صبری که در برابر مشکل دارند، [و اجازه نمی دهند، نفس و شهوت و غریزه و میل، آنان را به گناه و معصیت برای حلّ مشکل وادار کند]، اینان مردمی هستند که لیاقت تماشای ملکوت سماوات و زمین در آنان شکفته شده و می بینند از حقایق آنچه را که دیگران نمی بینند.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

ص:63


1- (1) - بحار الأنوار: 109/72، ذیل حدیث 14.
2- (2) - بحار الأنوار: 15/69، باب 94، حدیث 15؛ [1]الکافی: 263/2، حدیث 13. [2]

اِذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ امَرَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی مُنادِیاً یُنادِی بَیْنَ یَدَیْهِ: ایْنَ الْفُقَراءُ؟ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ کَثیرٌ فَیَقُولُ: عِبادِی! فَیَقُولُونَ لَبَّیْکَ رَبَّنا، فَیَقُولُ: انّی لَمْ افْقِرْکُمْ لِهَوانٍ بِکُمْ عَلَیَّ وَلکِنْ انَّمَا اخْتَرْتُکُمْ لِمِثْلِ هذا الْیَوْمِ، تَصَفَّحُوا وُجُوهَ النّاسِ فَمَنْ صَنَعَ الَیْکُمْ مَعْرُوفاً لَمْ یَصْنَعْهُ الاّ فِیَّ فَکافُوهُ عَنِّی بِالْجَنَّةِ. (1)

هنگام قیامت، خداوند امر می کند، منادی از طرف او ندا در دهد فقرا کجایند؟ بسیاری از مردم بر می خیزند، خطاب می رسد بندگانم. پاسخ می دهند، لبیک ای خدای ما، خطاب می کند، من نه به خاطر سبک انگاشتن شما به فقر و نداری مبتلایتان کردم، بلکه شما را برای مثل امروزی انتخاب نمودم، در بین مردم جستجو کنید هر کس به خاطر من با شما خوبی کرد، از جانب من بهشت را به عنوان جزای خوبیش در اختیارش بگذارید.

راوی می گوید حضرت صادق علیه السلام به من فرمود:

وارد بازار شدی، میوه را و آنچه میل داشتی نمی خواستی بخری؟ عرضه داشتم:

چرا؟ فرمود: برای تو به هر چیزی که می خواستی ولی قدرت خرید آن را نداشتی حسنه ای است. (2)

ص:64


1- (1) - بحار الأنوار: 24/69، باب 94، حدیث 17؛ [1]الکافی: 263/2، حدیث 15. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 25/69، باب 94، حدیث 19؛ الکافی: 264/2، حدیث 17. [3]

[«16»ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْکِیرِکَ لِی مِنْ غَفْلَتِی وَ نَهَضْتُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ زَلَّتِی وَ رَجَعْتُ وَ نَکَصْتُ بِتَسْدِیدِکَ عَنْ عَثْرَتِی «17»وَ قُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّی کَیْفَ یَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً؟ وَ أَنَّی یَرْغَبُ مُعْدِمٌ إِلَی مُعْدِمٍ؟]

آن گاه به یادآوری تو، از خواب غفلت بیدار شدم و به توفیق تو از عرصه گاه لغزشم برخاستم و به راهنمایی تو از افتادنم به وادی خطر پس آمدم، و از علل در افتادن به گمراهی دست برداشتم، و گفتم: منزه و پاک است پروردگارم، چگونه نیازمندی از نیازمند دیگر طلب حاجت کند، و از کجا تهی دستی به تهی دستی دیگر میل و رغبت نشان دهد؟!

دست نیاز به سوی بی نیاز

در صورتی انسان می تواند به اوج کمال برسد که عشق به ذات خویش را در پرتو ذات خدا و نمایندگان او قرار دهد. چرا که اگر دید بنده در به دست آوردن حاجت گرفتار دو نگربینی شود به گونه ای دل او به سوی کرم خداوند است ولی چشمش به دست مردم باشد، از یاد خدا غافل شده یعنی دیده و دل بندۀ نیازمند؛ دو گانه سوز می گردد.

با آن که فضل و کرم را در دست بی نیاز می بیند ولی دل در گرو نیازمند قرار می دهد. بنابراین بنده از درجات کمال و معرفت حق محروم شود و در خواسته اش سرگردان می ماند. پس چه بهتر اگر بخواهد دستی دراز کند به سوی اهل معرفت و

ص:65

کرامت برود.

امام حسین علیه السلام دراین باره به مرد فقیری می فرماید:

... لاتَرْفَعْ حاجَتَکَ إِلاّ إِلی أَحَدِ ثَلاثَةٍ: إِلی ذی دِینٍ، أَوْ مُرُوَّةٍ، أَوْ حَسَبٍ، فَاَمّا ذُوالدِّینِ فَیَصُونُ دِینَهُ، وَ أَمّا ذُوالمُرُوَّةِ فَإِنَّهُ یَسْتَحیی لِمُرُوَّتِهِ وَ أَمّا ذُوالْحَسَبِ فَیَعْلَمُ أَنَّکَ لَمْ تُکْرِمْ وَجْهَکَ أَنْ تَبْذُلَهُ فی حاجَتِکَ فَهُو یَصُونُ وَجْهَکَ أَنْ یَرُدَّکَ بِغَیْرِ قَضاءِ حاجَتِکَ. (1)

نیاز خودت را به نزد سه نفر ببر: 1 - دیندار 2 - جوانمرد 3 - بزرگ زاده

زیرا دیندار برای حفظ دین خود نیازت را برآورده می سازد و جوانمرد از مردانگی خود شرم می کند و بزرگ زاده می داند که تو با روانداختن به او آبرویت را فروختی، با برآوردن نیازت آبروی تو را حفظ می کند.

البته بندگان نیکوکار و نمایندگان حق در بین مردم همان لطف الهی است.

احمد بن عیسی می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود:

هر گاه مردی دست نیاز به سوی من دراز کند، در برآوردن نیاز او شتاب می ورزم؛ زیرا ترس آن می رود که کار از کار بگذرد و کمک من در مشکل او به کارش نیاید. (2)باید از بنده نوازی خداوند منّان سپاس گزار بود که اجازه نمی دهد بنده اش به کسی که توان برآوردن حاجت او را ندارد، روی آورد؛ زیرا این حرکت جسارت به محضر پروردگار است و عقل هم نمی پسندد که نیازمند به سوی مانند خودش دست نیاز بگشاید و اعتبار فطری خود را تباه سازد.

پس به این اعتبار سیدالشهداء علیه السلام در دعای عرفه عرضه می دارد:

ص:66


1- (1) - بحار الأنوار: 118/75، باب 20، ذیل حدیث 2؛ [1] تحف العقول: 247.
2- (2) - بحار الأنوار: 317/71، باب 20، حدیث 76؛ الأمالی، شیخ طوسی: 644، حدیث 1337.

إِلهی أَنَا الْفَقیرُ فی غِنَایَ فَکَیْفَ لااَکُونُ فَقِیراً فی فَقْری، إِلهی أَنَا الْجاهِلُ فی عِلْمی فَکَیْفَ لاأَکُونُ جَهُولاً فی جَهْلی. (1)

خدایا! در عین توانگری تهیدستم، پس چگونه در تهیدستی، تهیدست نباشم، خدایا! در عین دانایی نادانم، پس چگونه در نادانی، نادان نباشم.

منظور حضرت این است که خدایا! من که با تمام دانشم؛ نادان هستم، همان طور در بی نیازی هم نیازمندم؛ زیرا حاجت و دانش ذاتی نیست بلکه امانت و لطفی از ناحیه توست.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

التَّقَرُّبُ إِلَی اللّهِ تَعالی بِمَسْأَلَتِهِ وَ إِلَی النّاسِ بِتَرْکِها. (2)

مقرّب شدن نزد خدای متعال با دراز کردن دست نیاز به سوی او شدنی است و محترم شدن نزد مردم به ترک پرسش از آنان است.

چون دست نیازمند به سوی مردم دراز کردن عزّت را می رباید و غیرت و شرم را می برد و چشم کندن از آنچه در دست مردم است، مایۀ عزّت مؤمنان است.

مردی نیازمند به نزد حضرت علی علیه السلام از حاجت خود شکوه کرد و از روی گردانی دنیا از او ناله سر داد. حضرت فرمود:

إِعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیءٍ تُصِیبُهُ مِنَ الدُّنیا فَوْقَ قُوتِکَ فَإِنَّما أَنْتَ فِیهِ خازِنٌ لِغَیْرِکَ. (3)

بدان که هر چه از دنیا بیش از روزی و نیازت به تو می رسد؛ تو نگهبان آن برای دیگران هستی.

ص:67


1- (1) - بحار الأنوار: 225/95، باب 2، ذیل حدیث 3؛ [1] إقبال الأعمال: 348.
2- (2) - غرر الحکم: 199، حدیث 3953. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 90/70، باب 122، حدیث 61؛ [3] الخصال: 16/1، حدیث 58.

حضرت کلمۀ خازن را به جهت احترام به مرد محتاج فرموده که دل او بیشتر شکسته نشود وگرنه در حقیقت او بارکش مال دیگران است.

«سلمان فارسی در هنگام مرگ اظهار تأسف کرد؛ پرسیده شد: چرا ای بنده خدا! افسوس می خوری؟ گفت: اندوهم برای دنیا نیست، بلکه چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ما سفارش کرد که باید قوت روزانه هر یک از شما به اندازۀ ره توشۀ یک مسافر باشد من با این همه اثاثیه در اطرافم می ترسم از دستور آن حضرت سرپیچی کرده باشم سپس با دستش به آنها اشاره کرد و گفت: آن بالش و شمشیر و کاسه.» (1)پس توجه داشته باش کجا هستی و با کی هستی، قدری با خود خلوت کن، به صحرا و کوه و بیابان برو و کمی نماز بخوان و بگو خدایا! من یقین می خواهم.

حضرت شیخ بهایی می فرماید:

از هوس بگذر رها کن کشّ و فش پا ز دامان قناعت در مکش

گر نباشد جامۀ اطلس تو را کهنه دلقی ساتر تن بس تو را

ور مزعفر نبودت با قند و مشک خوش بود دوغ و پیاز و نان خشک

ور نباشد مشربت از زرّناب با کف خود می توانی خورد آب

ور نباشد مرکب زرین لجام می توان هم زد بپای خویش گام

ور نباشد دور باش از پیش و پس دور باش نفرت خلق از تو بس

ورنباشد خانه های زرنگار می تواند بردن به سر در کنج غار

ور نباشد فرش ابریشم طراز با حصیر کهنۀ مسجد بساز

ور نباشد شانه ای از بهر ریش شانه بتوان کرد با انگشت خویش

(شیخ بهایی)

ص:68


1- (1) - بحار الأنوار: 54/69، باب 94، ذیل حدیث 85؛ عدّة الدّاعی: 115.

[«18»فَقَصَدْتُکَ؟ یَا إِلَهِی بِالرَّغْبَةِ وَ أَوْفَدْتُ عَلَیْکَ رَجَآئِی بِالثِّقَةِ بِکَ «19»وَ عَلِمْتُ أَنَّ کَثِیرَ مَا أَسْاَلُکَ یَسِیرٌ فِی وُجْدِکَ وَ أَنَّ خَطِیرَ مَا أَسْتَوْهِبُکَ حَقِیرٌ فِی وُسْعِکَ وَ أَنَّ کَرَمَکَ لاَ یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ وَ أَنَّ یَدَکَ بِالْعَطَایَا أَعْلَی مِنْ کُلِّ یَدٍ]

روی این حساب، با اشتیاق و شوق آهنگ تو کردم، و از باب اطمینان به تو، امیدم را به جانب حضرتت آوردم، و دانستم آنچه را از تو می خواهم، هر چند زیاد باشد، در کنار داراییت اندک است، و چیزهای با ارزشی که بخشش را از تو درخواست می کنم، در جنب تواناییت کوچک و بی مقدار است، و دایرۀ کرم و بزرگواریت با تقاضای هیچ کس تنگ نمی شود، و دست بخشندگیت از هر دستی برتر است.

قدرت بخشش و لطف حق

از خصلت های کریمانۀ خداوند، بخشش های بزرگ و بدون عوض است مانند عقل و قوّه فهم و شعور که فرماندۀ اصلی زندگی انسان و راهنمای جادّه هدایت بشر به سوی خوشبختی و نیک سرانجامی است.

خردها از عطایای الهی هستند ولی کمال ادب به صورت اکتسابی و تلاش به دست می آید.

در محضر امام رضا علیه السلام سخن از عقل و ادب به میان آمد، حضرت فرمود:

ص:69

اَلْعَقْلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ وَ الْأَدَبُ کُلْفَةٌ، فَمَنْ تَکَلَّفَ الْأَدَبَ قَدَرَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَکَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ یَزْدَدْ بِذلِکَ إِلاّ جَهْلاً. (1)

خرد بخششی از سوی خداست و ادب با زحمت و تلاش به دست می آید، پس هر که در راه کسب ادب و تربیت کوشش کند به آن دست یابد و هر که در راه افزودن خرد، خود را به سختی اندازد بر نادانیش افزوده شود.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

خداوند خرد را از نوری آفرید که در علم ازلی او اندوخته و نهفته بود و هیچ پیامبری فرستاده نشده و فرشتۀ بارگاه خداوند از آن آگاهی نداشت. (2)پس پروردگار در اولین زمان آفرینش آدم علیه السلام نعمت عقل را در برترین جای کالبد آدمی قرار داد و فرمان هدایت فطری و حرکتی را برعهدۀ او گذاشت و با گسترش نسل آدم عقل ها گسترده گردیده و از تولّدها، اندیشه ها پدید آمده است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

العَقْلُ وِلادَةٌ وَ الْعِلْمُ إِفادَةٌ وَ مُجالَسَةُ الْعُلَماءِ زِیادَةٌ. (3)

عقل در سرشت و فطرت و دانش فراگرفتنی است و همنشینی با دانشمندان افزونی است.

عقل و علم مانند دو برادر با ریسمانی به هم بسته شده و از یکدیگر دور نمی شوند؛ زیرا هر دو از جنس نورند که دو بال پرواز تکامل بشر هستند. در کسب دانش باید کوشید ولی اصل آن نوری است که در ظرف سینۀ برخی انسان ها گذاشته می شود و آن توفیق رسیدن به شناخت و عبادت حق را فراهم می سازد. دانش نور و

ص:70


1- (1) - الکافی: 23/1، حدیث 18؛ [1]بحار الأنوار: 342/75، باب 26، ذیل حدیث 1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 107/1، باب 104، حدیث 3؛ معانی الأخبار: 313؛ حدیث 1.
3- (3) - بحار الأنوار: 160/1، باب 4، حدیث39؛ [3]أعلام الدین: 171. [4]

روشنایی است که خداوند در دل های اولیا و دوستان، فضیلت قرار می دهد.

عنوان بصری به امام صادق علیه السلام عرض کرد: دعا فرمایید خداوند مرا توفیق دهد که از علم شما سود برم و هر چه از شما بپرسم پاسخ بشنوم؛ حضرت فرمود:

لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّما هُوَ نُورٌ یَقَعُ فی قَلْبِ مَنْ یُریدُ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی أَنْ یَهْدِیَهُ... (1)

علم به فرا گرفتن نیست بلکه نوری است که از طرف خداوند متعال بر دل هر که بخواهد او را هدایت کند می تابد...

این نور دانش عطیّه ای الهی است که به سینه های انسان های برگزیده و با صلاحیت فرستاده می شود که بتوانند امتی را راهنمایی نمایند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله به اصحاب فرمود:

آیا شما را از بخشنده ترین بخشنده خبر دهم؟ خداوند، بخشنده ترین بخشنده است و من بخشنده ترین فرزند آدم هستم و بعد از من بخشنده ترین شما مردی است که دانش را آموزش دهد و از این راه دانش او پخش شود. او در روز قیامت به تنهایی همچون یک امت برانگیخته می شود. (2)بنابراین تک تک نعمت ها ظهور تام حق و نظام احسن هستند. و همگی ساخته و پرداختۀ دست اوست که به جهت بهره گیری در سیر و سلوک انسان به کار می روند.

هر مقدار نیاز آدمی بزرگ جلوه کند در نزد حق تعالی بزرگتر از خود انسان نیست؛ زیرا وجود انسان مرکز هدف آفرینش هستی و کاینات است.

اگر خداوند قدرت فیّاضی دارد که مقاماتی بلند مرتبه را به اشرف موجودات بدهد، چرا مقام رضا که مقام فنای ارادۀ رهرو در ارادۀ حق است، را به او لطف نکند.

ص:71


1- (1) - بحار الأنوار: 225/1، باب 7، حدیث 17؛ [1]منیة المرید: 148. [2]
2- (2) - کنز العمال: 151/10، حدیث 28771؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 14/1. [3]

تا انسان به این مقام نرسد، اعمالش مورد پذیرش و رضایت حق قرار نمی گیرد. پس باید زمینۀ بهره گیری از این سرمایۀ بی منت را فراهم ساخت.

بنی اسرائیل به موسی علیه السلام گفتند: از خدا بپرس چه عملی است که اگر ما آن را انجام دهیم خدا از ما راضی می شود؟ موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! شنیدی آنچه را بنی اسرائیل گفتند؟ خطاب آمد: ای موسی! به آنان بگو: از من راضی شوید تا من از شما راضی شوم. (1)اگر شخصی به این مقام برسد؛ دیگر نه ناله و آهی می ماند و نه خواهش و خواری؛ زیرا رضایت را در رضای حق می بیند.

و آن که در زندگی پیوسته از کمبودها و نعمت های کمیاب شکایت می کند؛ از الطاف حق درک درستی ندارد و به مقام های معنوی و عرفانی که او را به درجات بالا برساند باور حقیقی نمی آورد.

در دعای شب مبعث آمده است:

اَللّهُمْ انَّکَ تَری وَلاتُری وَ انْتَ بِالْمَنْظَرِ الْاَعْلی وَ انَّ الَیْکَ الرُّجْعی وَ الْمُنْتَهی، وَ انَّ لَکَ الْمَماتَ وَ الْمَحْیا، وَ إنَّ لَکَ الْآخِرَةَ وَ الْاُولی. (2)

الهی تو می بینی ولی دیده نمی شوی و تو بر دیدگان فرازتری و بازگشت و سیر نهایی به سوی توست و چگونه زیستن و مردن از توست و آخرت و دنیا برای تو و در تصرف توست.

در دعای امّ داود آمده است:

وَاَسْئَلُکَ بِاَنَّکَ مَلیکٌ، وَ انَّکَ ما تَشاءُ مِنْ امْرٍ یَکُونُ، وَ انَّکَ عَلی ما تَشاءُ

ص:72


1- (1) - بحار الأنوار: 143/79، باب 18، ذیل حدیث 26؛ مسکن الفؤاد: 84.
2- (2) - البلد الأمین: 183؛ [1]المصباح، کفعمی: 536. [2]

قَدیرٌ. (1)

و از تو درخواست می کنم به حق این که تویی از زمامدار ملک و ملکوت هستی و به این که تو هر کاری را خواهی بشود می شود و به این که تو بر هر چیزی که خواهی توانائی.

یا مَنْ الَیْهِ التَّدْبیرُ وَ لَهُ الْمَقادیرُ، وَ یا مَنِ الْعَسیرُ عَلَیْهِ سَهْلٌ یَسیرٌ، یا مَنْ هُوَ عَلی ما یَشاءُ قَدیرٌ، یا مُرْسِلَ الرِّیاحِ، یا فالِقَ الْاِصْباحِ، یا باعِثَ الْاَرْواحِ، و یا ذَاالْجُودِ وَ السَّماحِ، یا رادَّ ما قَدْ فاتَ، یا ناشِرَ الْاَمْواتِ، یا جامِعَ الشَّتاتِ، یا رازِقَ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ، وَیا فاعِلَ ما یَشاءُ کَیْفَ یَشاءُ. (2)

ای آن که تدبیر و نقشه کشی با اوست و اندازه ها در قدرت او قرار دارد. و ای آن که هر دشواری بر او هموار و آسان است، ای آن که بر هر چه بخواهد تواناست، ای روان کنندۀ بادها، ای شکافندۀ صبح روشنی بخش، ای برانگیزنده روانها ای دارای جود و بخشش سهل، ای بازگردانندۀ آنچه رفته، ای زنده کنندۀ مردگان، ای گردآورندۀ پراکندگی، ای بی حساب روزی دهنده به هر کس که خواهد، ای انجام دهندۀ هر چه خواهد به هر گونه که خواهد.

ای مونس و غمگسار عاشق وی چشم و چراغ و یار عاشق

ای داروی فربهی و صحت از بهر تن نزار عاشق

ای رحمت و پادشاهی تو بربوده دل و قرار عاشق

ص:73


1- (1) - البلد الأمین: 182؛ [1]مصباح المتهجّد: 811. [2]
2- (2) - البلد الأمین: 182؛ [3]مصباح المتهجّد: 534. [4]

ای کرده خیال را رسولی در واسطه یادگار عاشق

آن را که به خویش بار ندهی کی بیند کار و بار عاشق

از جذب و کشیدن تو باشد آن ناله زار زار عاشق

ای لاف أبِیْتُ عِنْدَ ربّی آرایش و افتخار عاشق

لَولاک لَما خَلَقْتُ الْاَفلاک نُه چرخ به اختیار عاشق

(مولوی)

ص:74

[«20»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْمِلْنِی بِکَرَمِکَ عَلَی التَّفَضُّلِ وَ لاَ تَحْمِلْنِی بِعَدْلِکَ عَلَی الاِسْتِحْقَاقِ فَمَا أَنَا بِأَوَّلِ رَاغِبٍ رَغِبَ إِلَیْکَ فَأَعْطَیْتَهُ وَ هُوَ یَسْتَحِقُّ الْمَنْعَ وَ لاَ بِأَوَّلِ سَآئِلٍ سَأَلَکَ فَأَفْضَلْتَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَسْتَوْجِبُ الْحِرْمَانَ «21»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ کُنْ لِدُعَآئِی مُجِیباً وَ مِنْ نِدَائِی قَرِیباً وَ لِتَضَرُّعِی رَاحِماً وَ لِصَوْتِی سَامِعاً «22»وَ لاَ تَقْطَعْ رَجَآئِی عَنْکَ وَ لاَ تَبُتَّ سَبَبِی مِنْکَ وَ لاَ تُوَجِّهْنِی فِی حَاجَتِی هَذِهِ وَ غَیْرِهَا إِلَی سِوَاکَ «23»وَ تَوَلَّنِی بِنُجْحِ طَلِبَتِی وَ قَضَاءِ حَاجَتِی وَ نَیْلِ سُؤْلِی قَبْلَ زَوَالِی عَنْ مَوْقِفِی هَذَا بِتَیْسِیرِکَ لِیَ الْعَسِیرَ وَ حُسْنِ تَقْدِیرِکَ لِی فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و مرا به کرم و بزرگواریت بر دست یافتن به احسانت کمک فرما، و از باب عدالتت بر کیفری که سزاوار آنم دچار مکن.

من اوّلین رغبت کننده ای نیستم که به حضرتت رو آورده، پس به او عطا کرده ای، و حال آن که سزاوار ممنوع شدن از عطایت بوده، و اولین خواهنده ای نیستم که از تو طلب حاجت کرده و تو بر او احسان کرده ای در حالی که مستحق محرومیت از احسان توست.

ص:75

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و مستجاب کنندۀ دعایم باش و به ندایم توجه کن، و به زاریم رحمت آر، و صدایم را شنوا باش، و امیدم را از حضرتت قطع مکن، و دست آویز مرا از خود جدا مساز، و در این حاجتم و دیگر حوایجم، مرا به سوی غیر خودت روانه مکن، و به برآورده شدن خواسته ام، و روا شدن حاجتم و رسیدن به مطلبم، پیش از برخاستن از جایم و با آسان ساختن مشکلم و با سرنوشت خوبی که در تمام امور برایم رقم می زنی، کار ساز من باشد.

دریای کرم

هر کسی که بخواهد به واقعیت های انسانی و نفسانی دست یابد، باید از درستی روش و منش رسیدن به حقیقت آگاه باشد. البته برای تعیین درستی و نادرستی هر چیز و میزان حقیقی یا دروغی بودن آن به اهل فن مراجعه کند، چنانکه در مورد میزان برخورداری آدمی از صحت و سلامتی بدن به نزد پزشک متخصص و متبحّر می رود.

در باب معرفت الهی تعیین سلامت راه و مشاهدۀ نشانۀ عظمت پروردگار به عهدۀ اهل راه یعنی پیامبران الهی و اولیای معصومین است که همگی آینۀ حق نما هستند. از این روش های معرفتی، شناخت کرامت نفس برگرفته از کرامت حقیقی خداوند است که آثار آن در زندگی بزرگوارانه نمایان می شود.

امام صادق علیه السلام در بیانی شیوا به بعضی از رفتارهای کرامت وار اشاره می فرماید:

ثَلاثٌ مِنْ مَکارِمِ الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ: تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ تَحْلُمُ إذا جُهِلَ عَلَیْکَ. (1)

سه چیز از کرامت های بلند اخلاقی در دنیا و آخرت است:

ص:76


1- (1) - الکافی: 107/2، حدیث 3؛ [1]بحار الأنوار: 399/68، باب 93، حدیث 3. [2]

1 - گذشت نسبت به کسی که به شما ستم روا داشته است.

2 - ارتباط با کسی که پیوند خویش را با تو بریده است.

3 - بردباری با کسی که رفتار جاهلانه داشته است.

بر پایۀ این بیان حضرت، عشق ورزیدن، نسبتی بین آفریدگار و بندگان خداست و شالودۀ دین هم همین عشق و محبت خالص، نسبت به خدا و اولیای خدا و همه ظهورات حق است. در میان مردم معروف است که همیشه گنجینه در ویرانه ها یافت می شود. بر این پایه، مؤمن در راه وصال دوست تا از هواهای نفسانی و خودبینی خراب و فانی نشود، به بقای کریمانه حق آباد نمی شود.

کسی که می خواهد در سفر معنوی به دریای کرامت های الهی برسد، نیازمند عزمی محکم و نیتی جدّی و خالص است. اتصال کامل در صورت بریدن از غیر است. اگر در میان راه تنزّلی کند و به بیگانه اندکی چشمداشت پیدا کند چنان سقوط می نماید که از نظر پروردگار می افتد؛ چرا که به هر اندازه انسان به سوی حق اوج بگیرد، سقوط او به درّۀ نیستی شدیدتر خواهد بود. پس با کنترل شدید نفس می توان از شک و تردید در راه سفر معنوی از سیر قهقرایی و عقب گرد جلوگیری نمود.

امام علی علیه السلام یک چشمه از راهیابی به دریای کرامت را به ما نشان داده و می فرماید:

وَ اعْلَمُوا انَّهُ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ، وَ نُوراً مِنَ الظُّلَمِ، وَ یُخَلِّدُهُ فِیما اشْتَهَتْ نَفْسُهُ، وَ یُنْزِلْهُ مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ عِنْدَهُ فِی دارٍ اصْطَنَعَها لِنَفْسِهِ، ظِلُّها عَرْشُهُ، وَ نُورُها بَهْجَتُهُ، وَ زُوّارُها مَلائِکَتُهُ، وَ رُفَقاؤُها رُسُلُهُ. (1)

ص:77


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 182. [1]

بدانید آن که تقوای الهی را رعایت کند خداوند راه خروج از فتنه ها را برایش باز کند و به او نوری بنمایاند که از تاریکی برهد و او را در آنچه که میل و آرزوی اوست جاویدان کند، وی را نزد خود در خانۀ کرامت وارد سازد، خانه ای که برای خود انتخاب نموده که سایه اش عرش، روشناییش شادمانی او، زیارت کنندگانش فرشتگان و دوستانش انبیای او هستند.

بنابراین سزاوار نیست کسی که بزرگی خدا را می شناسد، خود را از کرامت حق بی نیاز بداند؛ زیرا بلندی مرتبۀ کسی که حق را می شناسد این است که افتادگی را پیشه کند و در نزد خداوند اظهار بندگی و ذلّت نماید.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ بَرِئَ مِنَ الْکِبْرِ نالَ الْکَرَامَةَ. (1)

هر که از خود بزرگ بینی پاک شود به بزرگواری دست یابد.

یعنی احترام نهادن به همان اندازه که برای شخص اهل کرامت سازنده است؛ برای انسان فرومایه تباه کننده است و کرامت نتیجۀ دوراندیشی است.

از پیامبر اسلام دربارۀ اهل کرامت و بزرگواری پرسیدند، فرمود:

کسانی که در مسجد، محفل و جلسه یاد خداوند را برپا می کنند. (2)به این منظور اسلام، احترام و عزّت مخصوصی برای مساجد گذاشته است.

امام صادق علیه السلام در باب آداب مراقبت در مسجد می فرماید:

هر گاه به در مسجد رسیدی... در پیشگاه او به ناتوانی و تقصیر و درویشی

ص:78


1- (1) - تحف العقول: 315؛ [1]بحار الأنوار: 229/75، باب 23، حدیث 107. [2]
2- (2) - کنز العمال: 447/1، حدیث 1931؛ صحیح ابن حبّان: 98/3.

خود اعتراف کن؛ زیرا که تو برای پرستش و همدمی با او آمده ای. رازهایت را با او در میان بگذار و بدان که همۀ اسرار درون مردم یا آشکارشان بر او پوشیده نیست. در برابر او چونان نیازمندترین بندگانش باش و دلت را از هر دل مشغولی که حجاب میان تو و پروردگارت شود خالی کن؛ زیرا که او تنها از پاکترین و خالص ترین می پذیرد. بنگر از کدام دیوان نامت بیرون می آید، اگر شیرینی مناجات با او و لذّت گفتگو با وی را چشیدی و بر اثر روی خوش او به تو و پذیرشش، جام رحمت و کرامت او را سرکشیدی، هر آینه لایق چاکری و خدمتگزاری او شده ای. اینک به مسجد درآی که در امن و امان خواهی بود. (1)بنابراین بزرگواری به بنده نوازی است و وعدۀ بزرگوار نقد و بی درنگ می رسد و با فراوانی احسان بزرگواری ها مشخص می شود.

ص:79


1- (1) - بحار الأنوار: 373/80، باب 8، حدیث 40؛ مصباح الشریعة: 130.

[«24»وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَةً دَائِمَةً نَامِیَةً لاَ انْقِطَاعَ لِأَبَدِهَا وَ لاَ مُنْتَهَی لِأَمَدِهَا وَ اجْعَلْ ذَلِکَ عَوْناً لِی وَ سَبَباً لِنَجَاحِ طَلِبَتِی إِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ «25»وَ مِنْ حَاجَتِی یَا رَبِّ کَذَا وَ کَذَا (وَ تَذْکُرُ حَاجَتَکَ ثُمَّ تَسْجُدُ وَ تَقُولُ فِی سُجُودِکَ) فَضْلُکَ آنَسَنِی وَ إِحْسَانُکَ دَلَّنِی فَأَسْأَلُکَ بِکَ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ أَن لاَ تَرُدَّنِی خَائِباً.]

و بر محمّد و آلش درود فرست؛ درودی دائمی و فزاینده که برای مدّتش انقطاعی، و برای زمانش پایانی نباشد. این درود را برایم مدد، و جهت برآورده شدن حاجتم سبب قرار ده؛ همانا تو واسع و کریمی و ای پروردگارم! از جملۀ درخواست هایم چنین و چنان است. (و نیاز به درخواستت را می گویی، سپس به سجده می روی، و در سجده ات می گویی:)

عطاو بخششت به من آرامش می دهد، و احسانت راهنماییم می کند. به حق خودت و به حق محمّد و آلش که درودت بر آنان باد، از تو می خواهم که مرا از پیشگاهت ناامید برنگردانی.

دعای 14 : ستم و ستمدیده

اشاره

ص:80

ص:81

ص:82

«1» یَا مَنْ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ أَنْبَاءُ الْمُتَظَلِّمِینَ «2»وَ یَا مَنْ لاَ یَحْتَاجُ فِی قَصَصِهِمْ إِلَی شَهَادَاتِ الشَّاهِدِینَ «3»وَ یَا مَنْ قَرُبَتْ نُصْرَتُهُ مِنَ الْمَظْلُومِینَ «4»وَ یَا مَنْ بَعُدَ عَوْنُهُ عَنِ الظَّالِمِینَ «5»قَدْ عَلِمْتَ یَا إِلَهِی مَا نَالَنِی مِنْ فُلاَنِ بْنِ فُلاَنٍ مِمَّا حَظَرْتَ وَ انْتَهَکَهُ مِنِّی مِمَّا حَجَزْتَ عَلَیْهِ بَطَراً فِی نِعْمَتِکَ عِنْدَهُ وَ اغْتِرَاراً بِنَکِیرِکَ عَلَیْهِ «6»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خُذْ ظَالِمِی وَ عَدُوِّی عَنْ ظُلْمِی بِقُوَّتِکَ وَ افْلُلْ حَدَّهُ عَنِّی بِقُدْرَتِکَ وَ اجْعَلْ لَهُ شُغْلاً فِیمَا یَلِیهِ وَ عَجْزاً عَمَّا یُنَاوِیهِ «7»اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تُسَوِّغْ لَهُ ظُلْمِی وَ أَحْسِنْ عَلَیْهِ عَوْنِی وَ اعْصِمْنِی مِنْ مِثْلِ أَفْعَالِهِ وَ لاَ تَجْعَلْنِی فِی مِثْلِ حَالِهِ «8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِدْنِی عَلَیْهِ عَدْوَیً حَاضِرَةً تَکُونُ مِنْ غَیْظِی بِهِ شِفَاءً وَ مِنْ حَنَقِی عَلَیْهِ وَفَاءً «9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَوِّضْنِی مِنْ ظُلْمِهِ لِی عَفْوَکَ وَ أَبْدِلْنِی بِسُوءِ صَنِیعِهِ بِی رَحْمَتَکَ فَکُلُّ مَکْرُوهٍ جَلَلٌ دُونَ سَخَطِکَ وَ کُلُّ مَرْزِئَةٍ سَوَاءٌ مَعَ مَوْجِدَتِکَ «10»اَللَّهُمَّ فَکَمَا کَرَّهْتَ إِلَیَّ أَنْ أُظْلَمَ فَقِنِی مِنْ أَنْ أَظْلِمَ «11»اَللَّهُمَّ لاَ أَشْکُو إِلَی أَحَدٍ سِوَاکَ وَ لاَ أَسْتَعِینُ بِحَاکِمٍ غَیْرِکَ حَاشَاکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صِلْ دُعَآئِی بِالْإِجَابَةِ وَ اقْرِنْ شِکَایَتِی بِالتَّغْیِیرِ «12»اَللَّهُمَّ لاَ تَفْتِنِّی بِالْقُنُوطِ مِنْ إِنْصَافِکَ وَ لاَ تَفْتِنْهُ بِالْأَمْنِ مِنْ إِنْکَارِکَ فَیُصِرَّ عَلَی ظُلْمِی وَ یُحَاضِرَنِی بِحَقِّی وَ عَرِّفْهُ عَمَّا قَلِیلٍ مَا أَوْعَدْتَ الظَّالِمِینَ وَ عَرِّفْنِی مَا

ص:83

وَعَدْتَ مِنْ إِجَابَةِ الْمُضْطَرِّینَ «13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ وَفِّقْنِی لِقَبُولِ مَا قَضَیْتَ لِی وَ عَلَیَّ وَ رَضِّنِی بِمَا أَخَذْتَ لِی وَ مِنِّی وَ اهْدِنِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا هُوَ أَسْلَمُ «14»اَللَّهُمَّ وَ إِنْ کَانَتِ الْخِیَرَةُ لِی عِنْدَکَ فِی تَأْخِیرِ الْأَخْذِ لِی وَ تَرْکِ الاِنْتِقَامِ مِمَّنْ ظَلَمَنِی إِلَی یَوْمِ الْفَصْلِ وَ مَجْمَعِ الْخَصْمِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَیِّدْنِی مِنْکَ بِنِیَّةٍ صَادِقَةٍ وَ صَبْرٍ دَآئِمٍ «15»وَ أَعِذْنِی مِنْ سُوءِ الرَّغْبَةِ وَ هَلَعِ أَهْلِ الْحِرْصِ وَ صَوِّرْ فِی قَلْبِی مِثَالَ مَا ادَّخَرْتَ لِی مِنْ ثَوَابِکَ وَ أَعْدَدْتَ لِخَصْمِی مِنْ جَزَآئِکَ وَ عِقَابِکَ وَ اجْعَلْ ذَلِکَ سَبَباً لِقَنَاعَتِی بِمَا قَضَیْتَ وَ ثِقَتِی بِمَا تَخَیَّرْتَ «16»آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

ص:84

[«1»یَا مَنْ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ أَنْبَاءُ الْمُتَظَلِّمِینَ «2»وَ یَا مَنْ لاَ یَحْتَاجُ فِی قَصَصِهِمْ إِلَی شَهَادَاتِ الشَّاهِدِینَ «3»وَ یَا مَنْ قَرُبَتْ نُصْرَتُهُ مِنَ الْمَظْلُومِینَ «4»وَ یَا مَنْ بَعُدَ عَوْنُهُ عَنِ الظَّالِمِینَ «5»قَدْ عَلِمْتَ یَا إِلَهِی مَا نَالَنِی مِنْ فُلاَنِ بْنِ فُلاَنٍ مِمَّا حَظَرْتَ وَ انْتَهَکَهُ مِنِّی مِمَّا حَجَزْتَ عَلَیْهِ بَطَراً فِی نِعْمَتِکَ عِنْدَهُ وَ اغْتِرَاراً بِنَکِیرِکَ عَلَیْهِ]

ای آن که اخبار شاکیانِ از ستم بر او پنهان نیست! و ای آن که نسبت به ستمی که بر ستم دیدگان رفته، نیاز به شهادت شاهدان ندارد! و ای آن که یاری و نصرتش به ستم دیدگان نزدیک، و مددکاریش از ستمگران دور است! ای خدای من! محقّقاً می دانی، از فلانی فرزند فلانی ستمی به من رسیده که او را از آن ستم نهی کردی، و پردۀ حرمتم را دریده که دریدنش را بر او منع فرمودی. این ستم گری و پرده دری، از باب طغیان در نعمت توست که در اختیار اوست، و براساس غفلت و بی اعتنایی به خشم و غضب توست که گریبان او را خواهد گرفت.

مظلوم و ظالم

اشاره

در این قسمت از دعا به چند مسئله مهم در باب مظلوم و ظالم اشاره شده است:

1 - وضع مظلوم و فریاد و زاری و استغاثه اش از حضرت او پنهان نیست.

ص:85

2 - مظلوم از ظلمی که بر وی رفته نیازی به آوردن شاهد در پیشگاه حق به وقت رسیدگی به پرونده ندارد؛ زیرا بهترین گواه و شاهد بر اعمال بندگان، خداست.

3 - کمک و یاری حضرت حق به مظلوم نزدیک و از ستمکار دور است.

4 - وجود مقدس حضرت رب العزّه تمام بندگانش را از ظلم و ستم منع فرموده و آنان را از هتک نسبت به دیگران باز داشته است.

5 - ظلم و ستم معلول کفران نعمت خدا و نتیجۀ طغیان وسرکشی در نعمت است.

همه در محضر الهی

اشاره

حقیقت و مفهوم جملۀ بالا برای تمام خداپرستان روشن است؛ زیرا آنان خداوندی را می پرستند که قرآن مجید و فرمایش های انبیا و ائمه معصومین علیهم السلام او را معرفی نموده است.

خدای قرآن، خداوندی است که در تمام اسما و صفات وجودی، بی نهایت در بی نهایت است. خدای قرآن خداوندی است که ملک و ملکوت هستی در دست قدرتش همچون ذرّه ای بیش نیست.

خدای قرآن، خداوندی است که علم و دانش و آگاهیش نسبت به ظاهر و باطن موجودات علم تفصیلی است و هیچ چیزی از نظر حضرتش پنهان نیست.

خدای غیر قرآن و معارف اسلامی، مخلوق ذهن محدود و عقل ناقص بشری است و نمی تواند به عنوان معبود حق و معشوق حقیقی مورد توجه قرار بگیرد.

خدایِ غیر قرآن از اسما و صفاتی برخوردار نیست که انسان از عظمت و هیبتش سر تعظیم به خاک تواضع بساید و به خاطر علم فراگیرش از گناه و معصیت و ظلم و ستم بپرهیزد و از مقام و مرتبه اش و عذاب و انتقامش بترسد.

خدای تورات و انجیل تحریف شده، خدای اوستا و زند و پازند کتاب زرتشتیان،

ص:86

خدای بودا و بوداییان، خدایی ساختگی، قلابی، خیالی، وهمی، ضعیف، بی قدرت، بدون علم فراگیر، کنار کشیده از خلقت و بدون قاعده و قانون مهربان و سازگار با هر ظلم و ستم و پشتیبان ظالم و خائن و تکیه گاه عاصی و فاسد است.

به خاطر ایمان به چنین خدایی است که یهودیان و مسیحیان و خلاصه هر ملّت و جامعه ای که آن چنان خدایی را باور دارد، به انواع مفاسد، مظالم، خیانت، جنایت، پستی، آلودگی، پوکی، پوچی، گناه، معصیت، گرفتار و دچار است و تمام این دردهایش درد بی درمان و امراض فکری و روحیش امراض غیر قابل علاج است.

مدرسه ها، دبیرستان ها، دانشگاه ها، علوم گوناگون نفسی و روانی، تاکنون نتوانسته اند بشر لجام گسیختۀ جدای از خدای حقیقی را در جنایاتی که دارد، کنترل کنند و راهی هم برای کنترل این افسار گسیختگان وحشی تر از تمام حیوانات وحشی، جز تابش نور توحید ناب قرآنی در قلبشان وجود ندارد.

چون نور توحید ناب قرآنی و اسلام ناب محمدی بر قلوب بتابد و انسان با ذات و فطرت و عمق دلش این معنا را لمس کند که در تمام امور در دست قدرتی بی نهایت در بی نهایت و در کنار خدایی عادل و عالم به همه چیز و وجود مقدسی که نسبت به اهل طاعت و عبادت رحیم و نسبت به عاصی و پلید و ظالم و ستمکار اشد المعاقبین قرار دارد، از دایرۀ عصیان و غفلت و گناه و معصیت و ظلم و ستم به درآمده، به عرصه گاه تقوا و کرامت و درستی و انسانیت قدم نهد و مصداق حقیقی خلیفة اللّه گردد و وجودش تبدیل به منبع کرامت و شرف و فضیلت شده، تمام روی زمین از پی ایمان و اخلاق و عمل صالحش بهشت عنبر سرشت گردد.

آیاتی در جهت آگاهی و فراگیری حق نسبت به ظاهر و باطن و ملک وملکوت تمام اجزای هستی اشاره می رود تا برای مظلوم روشن تر شود که ظلمی که بر او رفته در برابر ربّ بصیر رفته و ناله اش در کنار خدای سمیع است و برای ظالم معلوم گردد

ص:87

که حضرت جبّار از جنایات و ستم او بر مردم ضعیف آگاه است و به وقت لازم انتقام مظلوم را از ظالم خواهد گرفت و جزای ستم ستمکار را در دنیا و آخرت به ستمکار خواهد رساند.

حکومت خدا در بیان قرآن

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لایَعْلَمُها الّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ الّا یَعْلَمُها وَلا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْاَرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا یابِسٍ الّا فی کِتابٍ مُبینٍ» (1)

و کلیدهای غیب فقط نزد اوست ، و کسی آنها را جز او نمی داند . و به آنچه در خشکی و دریاست ، آگاه است ، و هیچ برگی نمی افتد، مگر آن که آن را می داند ، و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین ، و هیچ تر و خشکی نیست مگر آن که در کتابی روشن [ ثبت ] است .

اِنَّ اللّهَ لایَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْاَرْضِ وَلافِی السَّماءِ» (2)

یقیناً چیزی در زمین و در آسمان بر خدا پوشیده نیست .

رَبَّنا انَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفی وَ ما نُعْلِنُ وَ ما یَخْفی عَلَی الّلهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْاَرْضِ وَلا فِی السَّماءِ» (3)

پروردگارا ! یقیناً تو آنچه را ما پنهان می داریم و آنچه را آشکار می کنیم ، می دانی و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست .

ص:88


1- (1) - انعام (6) : 59. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 5. [2]
3- (3) - ابراهیم (14) : 38. [3]

یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لایَخْفی عَلَی اللّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ» (1)

روزی که همۀ آنان آشکار می شوند ، [ و ] چیزی از آنان بر خدا پوشیده نمی ماند . [ و ندا آید : ] امروز فرمانروایی ویژۀ کیست ؟ ویژۀ خدای یکتای قهّار است .

اِنَّ الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا افَمَنْ یُلْقی فِی النّارِ خَیْرٌ امْ مَنْ یَأْتی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ انَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ» (2)

مسلماً کسانی که معانی و مفاهیم آیات ما را از جایگاه واقعی اش تغییر می دهند [ و به تفسیر و تأویلی نادرست متوسل می شوند ] بر ما پوشیده نیستند . آیا کسی را که در آتش می افکنند ، بهتر است یا کسی که روز قیامت در حال ایمنی می آید ؟ هر چه می خواهید انجام دهید ، بی تردید او به آنچه انجام می دهید ، بیناست .

وَ انَا اعْلَمُ بِما اخْفَیْتُمْ وَ ما اعْلَنْتُمْ» (3)

من به آنچه پنهان می داشتید و آنچه آشکار کردید؛ داناترم .

قُلْ انْ تُخْفُوا ما فی صُدُورِکُمْ اوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللّهُ وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ» (4)

بگو : اگر آنچه [ از نیّت های فاسد و افکار باطل ] در سینه های شماست ، پنهان دارید یا آشکار کنید ، خدا آن را می داند . و نیز آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است ، می داند و خدا بر هر چیز تواناست .

ص:89


1- (1) - غافر (40) : 16. [1]
2- (2) - فصّلت (41) : 40. [2]
3- (3) - ممتحنه (60) : 1. [3]
4- (4) - آل عمران (3) : 29. [4]

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی بَطَنَ خَفِیّاتِ الْاُمورِ، وَ دَلَّتْ عَلَیْهِ اعْلامُ الظُّهُورِ. (1)

سپاس خداوندی را که به همۀ امور پنهانی داناست و نشانه های آشکار بر وجودش دلالت دارد.

و نیز می فرماید:

کُلُّ عَزیزٍ غَیْرُهُ ذَلیلٌ، وَ کُلُّ قَوِیٍّ غَیْرُهُ ضَعیفٌ، وَکُلُّ مالِکٍ غَیْرُهُ مَمْلُوکٌ، وَ کُلُّ عالِمٍ غَیْرُهُ مُتَعَلِّمٌ، وَ کُلُّ قادِرٍ غَیْرُهُ یَقْدِرُ وَ یَعْجُزُ، وَ کُلُّ سَمیعٍ غَیْرُهُ یَصَمُّ عَنْ لَطیفِ الْاَصْواتِ وَ یُصِمُّهُ کَبیرُها وَ یَذْهَبُ عَنْهُ ما بَعُدَ مِنْها، وَ کُلُّ بَصیرٍ غَیْرُهُ یَعْمی عَنْ خَفِیِّ الْاَلْوانِ وَ لَطیفِ الْاَجْسامِ. (2)

و هر عزیزی غیر از او خوار و هر قویّی غیر او زبون و هر مالکی غیر او مملوک و هر عالمی غیر او نیازمند به فراگیری و هر صاحب قدرتی غیر او گاه توانا و گاه ضعیف و هر شنونده ای غیر او از شنیدن صداهای آهسته ناشنوا و از شنیدن آوازهای بلند کر و از شنیدن صداهای دور محروم است. و هر بیننده ای غیر او از دیدن رنگهای پنهان و اجسام لطیف کور.

براساس آیات و روایات انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام این معنا باید در قلب انسان یقینی باشد که ظاهر و باطن هستی در پیشگاه حضرت حق حاضر و ریز و درشتی از نظر او مخفی نیست.

او بر تمام امور آگاه و نسبت به هر صدایی و ناله ای شنواست، پس از ظلم و ستم بر مردم ضعیف و بر هر موجود زنده ای بپرهیزید که ستم و ظلم شما، در معرض علم و آگاهی او و نالۀ دادخواهی و شکایت مظلوم در کنار شنوایی حضرت اوست.

ص:90


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 49. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 64. [2]

خداوند، بهترین گواه در عالم هستی

اشاره

اِنَّ اللّهَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ» (1)

یقیناً خدا شنوا و بیناست .

وقتی آگاهی حضرت حق نسبت به همه چیز و همه کس و نسبت به ظاهر و باطن و امور پنهان و آشکار، علم فراگیر باشد، این معنی که حضرت حق نسبت به هر عمل و هر حرکتی از هر موجودی شاهد است و به وقت بازپرسی و محاکمه در محکمه عدالت و در دادگاه قیامت و اثبات حقّی به غارت رفته و مالی غصب شده و حقوقی بر باد رفته و ستمی که بر مظلومی واقع شده، هیچ نیازی به توضیح و تفسیر ندارد.

قُلْ یا اهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ» (2)

بگو : ای اهل کتاب ! چرا به آیات خدا کفر می ورزید ؟ در حالی که خدا بر آنچه انجام می دهید ، گواه است .

ما قُلْتُ لَهُمْ الّا ما امَرْتَنی بِهِ انِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ انْتَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ» (3)

من به آنان جز آنچه را که به من دستور دادی نگفتم ، [ گفتم : ] خدایی را بپرستید که پروردگار من و شماست . و تا زمانی که در میان آنان بودم گواهشان بودم ، و چون مرا [ از میان آنان به سوی خود ] برگرفتی ، خود

ص:91


1- (1) - غافر (40) : 20. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 98. [2]
3- (3) - مائده (5) : 117. [3]

مراقب و نگاهبانشان بودی ؛ و تو بر همه چیز گواهی .

قُلْ ایُّ شَیْ ءٍ اکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللّهُ شَهیدٌ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ» (1)

[ به کافران و مشرکان که برای حق بودنِ نبوتت گواه می طلبند ] بگو : گواهی چه کسی از همۀ گواهان بزرگ تر است [ تا او را بر حقّانیّت نبوّتم برای شما گواه آورم] ؟ بگو: خدا میان من وشما گواه است [که گواهی اش بزرگترین ومطمئن ترین و صحیح ترین گواهی هاست ] .

وَ امّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذی نَعِدُهُمْ اوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَاِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما یَفْعَلُونَ» (2)

اگر پاره ای از عذاب هایی را که [ به سبب کفرشان] به آنان وعده می دهیم ، به تو نشان دهیم [ می بینی که عذابی سخت و دردناک است ] یا اگر [ پیش از آن که عذاب آنان را به تو نشان دهیم ] تو را قبض روح کنیم [ اندوه مخور که در قیامت ، عذابشان را خواهی دید ] پس بازگشتشان به سوی ماست ؛خدا بر آنچه انجام می دهند ، گواه است .

إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَمَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ» (3)

حتماً خدا روز قیامت میانشان داوری می کند [ تا گرویدگان به حق از آلودگان به باطل جدا شوند و حق پیشگان به بهشت و باطل گرایان به دوزخ درآیند ] ؛ بی تردید خدا بر همه چیز گواه است .

اَلَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَاللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٍ» (4)

ص:92


1- (1) - انعام (6) : 19. [1]
2- (2) - یونس (10) : 46. [2]
3- (3) - حج (22) : 17. [3]
4- (4) - بروج (85) : 9. [4]

خدایی که مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین در سیطرۀ اوست و خدا بر همه چیز گواه است .

عظمت خالق در نهج البلاغه

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

قَدْ عَلِمَ السَّرائِرَ، وَ خَبَرَ الضَّمائِرَ، لَهُ الْاِحاطَةُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ، وَ الْغَلَبَةُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ، وَ الْقُوَّةُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ. (1)

به نهانها آگاه است و از اندیشه ها باخبر است، به هر چیزی احاطه دارد و بر هر چیزی غالب است و بر همه چیز تواناست.

به قسمتی از خطبۀ معروف به اشباح توجه کنید، تا بیش از پیش به عظمت خالق و حضورش در ظاهر و باطن هستی واقف شوید و نیز به معجزه ای از معجزات حضرت مولا، امام عارفان، پیشوای پرهیزکاران، شمع قلب عاشقان، غالب کل، علی بن ابیطالب علیه السلام آگاه گردید.

خداوند متعال بر کسانی که راز خود را نهان کنند، دانا و آگاه است و به پنهان گویی آنان که سخن با یکدیگر آهسته رانند مطّلع و بیناست. و به اندیشه هایی که از ظنّ و گمان در دل قرار گیرد و به آنچه با یقین، تصمیم بر آن گرفته شود و به نگاه کردن های زیر چشم که از روی دزدی و آهستگی انجام می گیرد و به آنچه درقلوب پنهان شده و به نادیدنی ها که در زیر حجاب ها و پرده ها مستور است وقوف کامل دارد.

به سخنانی که سوراخ های گوش ها به دزدی و آهستگی می شنود و به روزنه هایی که موران کوچک در تابستان و حشرات و گزندگان در زمستان در آن جای می گیرند و

ص:93


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 85. [1]

به صدای با آه و ناله و گریۀ زنانی که میان ایشان و فرزندانشان مفارقت و جدایی افتاده و به صدای آهسته قدم ها و به جای نمو میوه که در غلاف های رگ و ریشه درختان است و به جای پنهان شدن حیوانات در غارها و درّه ها و کوهها و به جای پنهان شدن پشه ها میان ساق ها و پوست های درختان و به جای اتصال برگ ها به شاخه ها و به رحم هایی که نطفه های آمیخته به خون که از صلب ها خارج شده در آن قرار گیرد و به ابرهای درآمده در هوا و جای پیوستن آنها و به باریدن دانۀ باران در جای روی هم آمدن ابرها و به آنچه گردبادها بر روی زمین می پاشند و به فرو رفتن و حرکت حشرات در ریگستان ها و به جایگاه پرندگان بر سر کوهها بلند، به نغمه سرائی مرغان خواننده در آشیان های تاریک و به آنچه در میان صدف ها است و امواج دریا، در دل خود آن را پرورش داده و به آنچه تاریکی شب آن را پوشانده و یا آفتاب بر آن تابیده و به آنچه پی در پی پرده های تاریکی و درخشندگی های روشنی بر آن وارد گردیده و به نشانۀ هر گامی و به صدای آهسته هر حرکتی و به آوای هر سخنی و به حرکت و جنبش هر لبی و به جای هر جانداری و به مقدار و وزن هر ذرّه ای و به همهمه و صدای آهسته هر جانداری که دارای عزم و اراده است و به آنچه بر روی زمین است از قبیل میوۀ درخت، یا برگی فرو افتاده یا رحمی نطفه دار، همراه با شؤون آفرینش از قبیل خون بسته، پاره گوشت، یا دارای شکل و صورت، یا طفل متولد شده، به همه و همه آگاه و بینا و نسبت به تمام، حاضر و شاهد است! (1)

به طواف خانه تا کی نظر افکنی بنا را به حریم دل قدم نه که نظر کنی خدا را

قدحی ز زمزم عشق اگرت نصب افتد چو خضر دگر نجوئی سرچشمه بقا را

ص:94


1- (1) - نهج البلاغه: خطبه 90، خطبة الاشباح.

عرفات درگه دل، طلب و وقوف بنما که از آن وقوف یابی جلوات کبریا را

بصفای جان نما سعی و گذر زمروه تن که مگر در آن ببینی رخ یار دلربا را

به منای عشق قربان کنی ار منیّ خود را ز وصال دوست یابی به خدا تو هر منا را

نه به ذبح گوسپندی به جهان تو راست عیدی به تو عید گردد آنگه که بُری سر هوا را

چو در این طریق نفست به خلاف این بخواند تو به دست عشق بر او عددی بزن حصا را

بگذر ز راه صورت بسپار راه معنی که جز از طریق معنی نبود رهی خدا را

(لامع)

چنین آگاهی و علمی، به وقت محاکمۀ ستمگر و رساندن مظلوم به حقی که از او به غارت رفته، چه نیازی به گواه گواهان دارد که او گواه بر تمام عالم و شاهد بر تمام شؤون هستی و حاضر بر سرّ و نهان و ناظر بر آشکار و پنهان است.

راستی، اگر تمام مردم روی زمین به این معنا توجه قلبی داشتند و خود را در تمام لحظات در محضر حضرت او می دیدند و آن محبوب را با تمام وجود لمس می کردند، روزگار آنان و برخوردشان با یکدیگر چگونه بود؟

یار مظلومان و دشمن ظالمان

اشاره

حضرت حق، چون انسان را بیافرید، خورشید نبوت و امامت و چراغ پر فروغ

ص:95

عقل و خرد را فرا راه او قرار داد، تا به اسرار و رموز جهان و به عظمت شخصیت خود و به قوانین و مقرّراتی که سلامت همه جانبه وی را در زندگی دنیا و سعادت و خوشبختی او را در قیامت تضمین می کند، واقف و آگاه گردد.

رسالت انبیا و امامت امامان عطیّه ای عظیم و نعمتی بزرگ از جانب حضرت محبوب به انسان بود.

حیات طیبه و زندگی پاک و ثواب آخرت و بهشت عنبر سرشت، معلول پیروی از انبیا و نتیجه اطاعت از سفیران پاک الهی است.

نبوّت و امامت حصن حصین حضرت حق و ضامن حفظ انسان از خطر و عامل شکوفایی همۀ استعدادهای بشر و ترسیم کنندۀ صراط مستقیم حضرت ربّ برای انسان است.

انبیا و امامان علیهم السلام راه زندگی صحیح را به انسان نمایاندند و هر آنچه در مسیر هدایت و رشد و کمال نیاز داشت به او فهماندند و وی را به تمام منافع و خطرات مادی و معنوی آگاه کردند.

انبیا و ائمه علیهم السلام کلیۀ مسائل مربوط به عقاید حقه و حسنات اخلاقی و اعمال صالحه را در اختیار بشر قرار دادند و در این زمینه از چیزی فروگذار نکرده و برای هدایت و دستگیری انسان تا سر حدّ نثار جان در راه خدا کوشیدند.

انبیا و امامان علیهم السلام با کتابهای الهی خود و دستورها و قوانین جامعی که داشتند، انسان را دعوت به آبادی دنیا و عمارت آخرت کردند.

آن بزرگواران از آدمیان خواستند در تمام امور حیات به حقوق مربوط به خود قانع باشند و در همۀ زمینه ها حق وحقوق دیگران را رعایت نمایند.

آنان از مردم خواستند از هر گونه ظلم و ستمی به دیگران و حتی به حیوانات بپرهیزند و آنچه مربوط به دیگران است بگذارند در دست آنان بماند و از غارت و غصب و دزدی و رشوه و خیانت و جنایت و غل و غشّ و حیله و مکر و ثروت

ص:96

اندوزی و تعطیل حق دیگران خودداری نمایند.

در حالی که وجود مقدّس حضرت ربّ، حجت همه جانبه خود را نسبت به بندگان تمام کرده و زمینه ای برای تجاوز باقی نگذاشته، چنانچه ظلمی به کسی واقع شود، آتش غضب و خشمش نسبت به ظالم افروخته می گردد و مظلوم را پناه داده، زمینه انتقام او را یا به دست خودش، یا به وسیلۀ دیگران از ظالم فراهم می نماید و چنانچه بنا به عللی در دنیا، از ستم پیشه انتقام مظلوم را نگیرد، وی را در قیامت به عذابی دچار می کند که راه نجاتی برای او نباشد.

این معنا از ابتدای زندگی انسان در دنیا عملاً نسبت به ظالم و مظلوم مسلّم بوده وموضوعی است که نسبت به وضع قیامتی آن، هیچ گونه شک و تردیدی وجود ندارد.

حق مظلوم در این دنیا و در جهان آخرت محال است از بین برود و انتقام از ظالم چیزی نیست که فراموش گردد که حضرت حق عالم به همۀ امور و سمیع و بصیر و خبیر و علیم و نسبت به کلیّۀ برنامه ها گواه و شهید و آگاه وشاهد است.

حضرت او به کسی که به ناحق مورد ظلم واقع شده رحیم و مهربان و نسبت به ظالم وستمگر خصم و دشمن است.

مظلوم با شخصیت و صابر که قدمی از راه حق فراتر نمی نهد و در تمام امور برابر با خواسته های حق زندگی می کند و منتظر می ماند تا خداوند زمینۀ انتقام را برایش فراهم آورد، تا به دست خود و یاری مردم مؤمن حقّش را از ظالم بگیرد محبوب خدا می باشد و ستمگر نابکار و متکبّر غدّار و فخر فروش از خود راضی، منفور و مبغوض خدا است.

یاری حضرت حق به فرموده حضرت سجّاد علیه السلام به مظلوم نزدیک و کمک حضرت جبّار و صاحب انتقام از ستمکار دور است.

ص:97

دوری از ستم

ظلم و ستم یا به عبارت دیگر تجاوز به حق خود، یا به حق دیگران، یا به حقوق حضرت حق، عملی بسیار زشت و برنامه ای ناباب و کاری پلید و حرکتی زیان آور است.

وجود مقدس حضرت حق در کتب آسمانی، به خصوص قرآن مجید، انسان را از هر عمل زشتی و سوء خلقی و نیت آلوده ای، به خصوص ظلم نهی فرموده و به ظالم در صورتی که توبه نکند و دست از ستم برندارد، وعدۀ عذاب دردناک داده است.

آیات و روایات در این زمینه خواهد آمد.

نتیجۀ طغیان در نعمت

روشن است که اوّلاً: نعمت های حضرت حقّ چه مادی و چه معنوی قابل شماره نیست و ثانیاً: خداوند مهربان به هر کسی به اندازۀ لیاقت و سعی و کوشش او نعمت عنایت فرموده و ثالثاً: راه مصرف نعمت را به وسیلۀ کتب آسمانی و تعلیمات انبیا و امامان علیهم السلام به انسان آموخته است.

اگر نعمت زیبایی و نعمت جسم و نعمت حالات قلب و نعمت غرایز و شهوات و نعمت مال و ثروت و نعمت علم و فهم و نعمت قدرت و قوت و سطوت و مکنت در راه آبادی دنیا و سلامت زندگی و خوشبختی حقیقی خانواده و جامعه و طاعت و عبادت و رشد و کمال و خیر و سعادت و حل مشکلات بندگان خدا خرج شود، عین عدالت و مورّث رضا و خشنودی حق و رسیدن انسان به اجر کریم و ثواب عظیم است.

و اگر آن نعمت ها خرج خیانت و غلّ و خدعه و شهوات حرام و قمار و شراب و گناه و معصیت و حبس حقوق از دیگران و فروپاشی نظام خانه و اجتماع و تکاثر و

ص:98

ثروت و کبر و فخر فروشی و... شود باعث نفرت حق و شعله ور شدن آتش غضب حضرت جبار و لعنت خدا و ملائکه و لعنت کنندگان و عذاب مقیم و آتش ابد در قیامت خواهد شد و ظلم و ستم جز این معنایی ندارد، ظلم یعنی طغیان و سرکشی در نعمت و یا به عبارت دیگر، نعمت را در غیر جای خودش مصرف کردن است.

تبدیل کردن نعمت به معصیت، ظلمی سنگین، عملی زشت و حرکتی فوق العاده قبیح است.

اَلَمْ تَرَ الَی الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللّهِ کُفْراً وَ احَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَالْبَوارِ * جهنّم یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ» (1)

آیا کسانی را که [ شکر ] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند ، ندیدی ؟ * [ سرای نابودی و هلاکت ، همان ] دوزخی است که در آن وارد می شوند ، و بد قرارگاهی است .

ای کاش آنان که نعمت های الهی را در گناه و کوبیدن بندگان حق و ظلم و ستم خرج می کنند، از وضع ستمگران قبل از خود عبرت می گرفتند و افتادن آنان را به بند انتقام و مالیده شدن دماغشان را به خاک مذلّت با چشم دل مشاهده می نمودند، تا از ظلم دست برداشته و قدم به راه پاکی و درستی و صدق و صفا می نهادند.

ای دل اساس خانۀ عمر استوار نیست سرمایۀ خوش است ولی پایدار نیست

نشکفت بر نهال گلستان روزگار یک گل که رنگ عارض او مستعار نیست

با شادی زمانه غم بی شمار هست در جام روزگار می بی خمار نیست

ص:99


1- (1) - ابراهیم (14) : 28 - 29. [1]

صورت مبند راحت بی رنج در جهان کین نقش بر صحایف لیل و نهار نیست

در جستجوی یار مکن نقد عمر صرف ای یار فکر یار رها کن که یار نیست

درویش اگر عزیز نباشد بچشم خلق خوارش مخوان که در نظر شرع خوار نیست

چون فخر بهترین خلایق به فقر بود گرما گدا و بی سروپائیم عار نیست

ص:100

[«6»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خُذْ ظَالِمِی وَ عَدُوِّی عَنْ ظُلْمِی بِقُوَّتِکَ وَ افْلُلْ حَدَّهُ عَنِّی بِقُدْرَتِکَ وَ اجْعَلْ لَهُ شُغْلاً فِیمَا یَلِیهِ وَ عَجْزاً عَمَّا یُنَاوِیهِ «7»اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تُسَوِّغْ لَهُ ظُلْمِی وَ أَحْسِنْ عَلَیْهِ عَوْنِی وَ اعْصِمْنِی مِنْ مِثْلِ أَفْعَالِهِ وَ لاَ تَجْعَلْنِی فِی مِثْلِ حَالِهِ «8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِدْنِی عَلَیْهِ عَدْوَیً حَاضِرَةً تَکُونُ مِنْ غَیْظِی بِهِ شِفَاءً وَ مِنْ حَنَقِی عَلَیْهِ وَفَاءً «9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَوِّضْنِی مِنْ ظُلْمِهِ لِی عَفْوَکَ وَ أَبْدِلْنِی بِسُوءِ صَنِیعِهِ بِی رَحْمَتَکَ فَکُلُّ مَکْرُوهٍ جَلَلٌ دُونَ سَخَطِکَ وَ کُلُّ مَرْزِئَةٍ سَوَاءٌ مَعَ مَوْجِدَتِکَ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و ستم کنندۀ بر من و دشمنم را با نیرویت از ستم بر من بازدار، و با قدرتت تندی و تیزی ستمش را بر من بشکن، و برایش در آنچه که دوست دارد، مشغولیّت و سرگرمی قرار ده، تا از ستم ورزی غافل گردد، و بر وجودش در برابر مظلومی که به دشمنی برمی خیزد، داغ عجز و ناتوانی زن.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست. و ستم کار را رخصت ستم بر من مده، و یاریت را نسبت به من، در برابر او نیکو قرار ده، و مرا از دست زدن به کارهایی مانند کار او حفظ کن، و در حالتی مانند حال او قرار مده.

ص:101

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و مرا بر دشمنم یاری ده؛ یاری دادن بی درنگی که خشمم را نسبت به او شفا، و کینه ام را در برابر او وفا باشد.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و عفو و بخششت را، در برابر ستمی که دشمن به من روا می دارد عوض ده و به جای رفتار بدش نسبت به من، رحمتت را قرار ده، پس هر شدّتی ورای خشم تو ناچیز، و هر بلایی با وجود غضب تو معتدل است.

بازداشتن از ستم دیگران

اشاره

ادب بندگی و بنده نوازی در این است که بنده پیوسته خداوند کریم را از هر گونه عیب و نقصی دور بداند و در هر کمال، تنها او را عنصر موثّر و فیّاض بشناسد پس کمالات و ارزش ها را به سوی حق بداند و تقصیرها و خطاکاری را به خود نسبت دهد.

امام سجّاد علیه السلام از دیدگاه برتر از بشر عادی؛ ظلم دیگران را نادیده گرفته است ولی به حال آن ستمگر خفته دل نگران است و از خداوند خواسته که او را از ستمگری باز دارد؛ زیرا قدرت بخشیدن به ستمکار سبب ستم پیشگی در بین انسان ها می شود و هر انسانی با به دست آوردن اسلحۀ قدرت و توانایی نظامی به خود اجازۀ تجاوز و ستمگری می دهد و جنایات بشری که در طول تاریخ اتفاق افتاده است در اثر این احساس قدرت پوشالی است.

معنای رویارویی با ستمکار، ستم کردن در حق او نیست؛ زیرا در این صورت ستم دیگری پدید می آید. انسان عدالت پیشه کسی است که با دشمن خود جانب انصاف و عدالت را نگه دارد، چنانکه رفتار و منش امیرمؤمنان علی علیه السلام در برابر دشمنانی مانند معاویه بر همین اصل بوده است؛ همچنین قاتل خود ابن ملجم را نیز از چشمۀ عدالت بی بهره نفرمود و به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی علیه السلام

ص:102

سفارش فرمود:

فرزندم چنانچه من زنده ماندم، خود بهتر می دانم با ابن ملجم چه کنم، ولی اگر زنده نماندم و شما خواستید او را مجازات کنید حق ندارید او را قطعه قطعه کنید، او یک ضربۀ شمشیر بر من وارد ساخته است شما نیز یک ضربه بر او وارد سازید و در صورتی که با آن ضربه هلاک نشد، حق زدن ضربۀ دیگر را به او ندارید. و تا هنگامی که او را قصاص نکرده اید از همان خوارکی که به من می دهید به او نیز بخورانید. (1)مؤمن وارسته که از خویش فانی گشته و چیزی را از خود نمی داند و دست و زبان و قدرت و غضب و انتقام همگی را از خدا و برای خدا می داند، هرگز به خود اجازه نمی دهد از ابزار قدرت به غیر از راه حق و حقیقت و برپایی عدالت و پاکی و تقوا در جامعه بهره ببرد. بر این پایه معصومان علیهم السلام آن جا که پای شخص و مسائل خصوصی در میان بوده و دربارۀ ستم و ستمکار به صبر و بردباری و گذشت دعوت می نموده اند ولی هر جا که پای حقوق دیگران به میان می آمد مانند این که جان و مال و ناموس مسلمانان به خطر می افتاد یا خانه و کاشانه و جامعه و مرزهای کشور مورد تجاوز قرار می گرفت، هرگز در برابر این گونه موارد سکوت نمی کرده اند، بلکه در برابر آنان تا سر حد جان هم ایستادگی می کرده و پیروانشان را نیز به مبارزه با ستم و ریشه کن کردن آن تشویق می نمودند. بنابراین خداوند هم از اصل ستمکاری و ستم پذیری بیزاری جسته است و می فرماید:

وَ لَاتَرْکَنُواْ إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَآءَ ثُمَّ لَاتُنصَرُونَ» (2)

ص:103


1- (1) - بحار الأنوار: 206/42، باب 127، حدیث 10؛ قرب الأسناد: 67.
2- (2) - هود (11) : 113. [1]

و به کسانی که [ به آیات خدا ، پیامبر و مردم مؤمن ] ستم کرده اند ، تمایل و اطمینان نداشته باشید و تکیه مکنید که آتش [ دوزخ ] به شما خواهد رسید ودر آن حال شما را جز خدا هیچ سرپرستی نیست ، سپس یاری نمی شوید .

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و معصومان دیگر بر پرهیز از ستم به خودی ها، سفارش بسیار کرده اند.

انواع ظلم

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلا وَ انَّ الظُّلْمَ ثَلاثَةٌ، فَظُلْمٌ لایُغْفَرُ وَ ظُلْمٌ لایُتْرَکُ وَ ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لایُطْلَبُ فَاَمَّا الظُّلْمُ الَّذی لایُغْفَرُ فَالشِّرْکُ بِاللّهِ، قالَ اللّهُ تَعالی: إِنَّ اللّه لایَغْفِرُ انْ یُشْرَکَ بِهِ

وَ امَّا الظُّلْمُ الَّذی یُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَناتِ. وَ امَّا الظُّلْمُ الَّذی لایُتْرَکُ فَظُلْمُ الْعِبادِ بَعْضِهِم بَعْضاً... (1)

بدانید ستم سه گونه است: ستمی که بخشیده نشود و ستمی که بازخواست شود و ستمی که بخشیده شود و بازخواست نشود.

اما ستمی که آمرزیده نشود شرک به خداوند است، خداوند سبحان فرموده:

«خداوند این گناه را که به او شرک آورند نمی آمرزد.» اما ستمی که آمرزیده شود ستم عبد بر خود است در ارتکاب بعضی از گناهان کوچک.

اما ستمی که بازخواست شود ستم بعضی از مردم بر بعض دیگر است.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

ص:104


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 175. [1]

دیوان های اعمال نزد خداوند سه گونه است:

1 - دیوانی که خداوند نسبت به آن سخت گیری نمی کند.

2 - دیوانی که خداوند از آن چیزی فرو نمی گذارد.

3 - دیوانی که خداوند از آن نمی بخشاید.

امّا دیوانی که خداوند آن را نمی بخشد، شرک است و فرموده است: هر که به خدا شرک ورزد همانا خداوند بهشت را بر او حرام می کند.

و دیوانی که خداوند به آن هیچ اهمیت نمی دهد، ظلم بنده به خود اوست در کارهایی که به رابطۀ او و خدا مربوط می شود، مانند روزه خواری، بی نمازی و... و خداوند اینها را می بخشد و گذشت می کند. إنْ شاءَ اللّه.

و دیوانی که خداوند از کمترین چیزی از آن نمی گذرد، ستم بندگان به یکدیگر است که باید جواب پس دهد و بس. (1)بنابراین، ضد ظلم به معنای عدالت خاصی است که ظلم ستیزی دو جانبه می باشد.

مرحوم ملا احمد نراقی در بیان عدالت با مردمان می فرماید:

... و مخفی نماند که ضد ظلم به این معنی عدالت به معنی اخص است. و آن عبارت است از بازداشتن خود از ستم به مردمان و دفع ظلم دیگران به قدر امکان از ایشان و نگاهداشتن هر کسی را بر حق خود همچنان که اشاره به آن شده در غالب مراد از عدالت که در اخبار و آیات ذکر می شود. (2)برای زایل شدن نعمت های خدا و شتاب بخشیدن در خشم او و انتقام او هیچ چیز کارگرتر از ستمگری نیست؛ زیرا خداوند دعای ستمدیدگان را می شنود و همواره در کمین ستمگران است.

امام صادق علیه السلام در پاسخ به نامۀ نجاشی، حاکم اهواز که درخواست راهنمایی و سفارش برای کار کرده بود؛ نوشتند:

ص:105


1- (1) - کنز العمال: 233/4، حدیث 10311؛ الجامع الصغیر: 659/1، حدیث 4289.
2- (2) - معراج السعادة: 370، [1] صفت سوم، ظلم.

گفته ای که گرفتار فرمانداری اهواز شده ای، از این خبر هم خوشحال و هم ناراحت شدم. علّت خوشحالی من از سرپرستی تو این است که با خودم گفتم:

شاید خداوند به وسیلۀ تو؛ گرفتاری یکی از دوستان آل محمد صلی الله علیه و آله را فریادرسی کند و خوار و گرفتار آنها به وسیلۀ تو عزیز شوند و برهنگان از این گروه پوشیده گردند و ناتوانان آنان قوی شوند و آتش خشم مخالفان به وسیلۀ تو از آنان برطرف گردد. و اما علّت ناراحتی من و کمترین ترس و نگرانیم برای ولایت تو این است که یک وقت نسبت به دوستی از دوستان ما دچار کوتاهی و لغزشی شوی و در نتیجه هرگز بوی بهشت را احساس نکنی. (1)این روش امام حسّاسیت به حق مردم است که حضرت صادق علیه السلام را وادار می کند؛ در جواب مسئولی ابراز نگرانی نماید و با ستمگری به مبارزه برخیزد.

ص:106


1- (1) - بحار الأنوار: 271/75، باب 23، حدیث 112؛ وسائل الشیعة: 207/17، باب 49، حدیث 22354.

[«10»اَللَّهُمَّ فَکَمَا کَرَّهْتَ إِلَیَّ أَنْ أُظْلَمَ فَقِنِی مِنْ أَنْ أَظْلِمَ «11»اَللَّهُمَّ لاَ أَشْکُو إِلَی أَحَدٍ سِوَاکَ وَ لاَ أَسْتَعِینُ بِحَاکِمٍ غَیْرِکَ حَاشَاکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صِلْ دُعَآئِی بِالْإِجَابَةِ وَ اقْرِنْ شِکَایَتِی بِالتَّغْیِیرِ «12»اَللَّهُمَّ لاَ تَفْتِنِّی بِالْقُنُوطِ مِنْ إِنْصَافِکَ وَ لاَ تَفْتِنْهُ بِالْأَمْنِ مِنْ إِنْکَارِکَ فَیُصِرَّ عَلَی ظُلْمِی وَ یُحَاضِرَنِی بِحَقِّی وَ عَرِّفْهُ عَمَّا قَلِیلٍ مَا أَوْعَدْتَ الظَّالِمِینَ وَ عَرِّفْنِی مَا وَعَدْتَ مِنْ إِجَابَةِ الْمُضْطَرِّینَ «13»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ وَفِّقْنِی لِقَبُولِ مَا قَضَیْتَ لِی وَ عَلَیَّ وَ رَضِّنِی بِمَا أَخَذْتَ لِی وَ مِنِّی وَ اهْدِنِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا هُوَ أَسْلَمُ]

خدایا! همان طور که ستم کردن دیگران را بر من در نظرم ناخوشایند جلوه دادی، مرا از این که بر دیگران ستم ورزم حفظ فرما.

خدایا! به کسی غیر تو شکایت نمی کنم، و از هیچ حاکمی غیر تو یاری نمی خواهم؛ حاشا که چنین کنم. پس بر محمّد و آلش درود فرست و دعایم را به اجابت برسان، و شکایتم را به تغییر وضع فعلی ام مقرون ساز.

خدایا! مرا به ناامیدی از عدل و انصاف آزمایش نکن، و دشمن را به ایمنی از کیفرت امتحان مفرما تا بر ستمش نسبت به من پافشاری کند، و بر حقّم چیره شود، و به زودی او را به عذابی که ستمکاران را به آن تهدید کردی آشنا کن، و

ص:107

مرا با اجابتی که نسبت به دعای بیچارگان وعده دادی آگاه فرما.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا به پذیرفتن هر سود و زیانی که برایم مقدور کرده ای موفق دار، و مرا به آنچه از دیگری برای من، و از من برای دیگری می ستایی، خشنود ساز، و به راست ترین راه هدایتم کن، و به سالم ترین برنامه به کارم گمار.

توفیق انسان در سود و زیان

هر آدمی در هر شرایطی خواه طبیعی یا اتفاقی، باید توانایی ها و کمبودها و بهره های خود را شناسایی کند و از حق تعالی برای طرف کردن کاستی ها و ضررها کمک بخواهد. انسان باید در ابتدای ورود به عرصه های مختلف اجتماعی و فرهنگی و معنوی خود را محاسبه کند و حالات و روحیات و متعلق عادات و اضطرار خود را در همه موقعیت ها بسنجد و در حل مشکلات خود بکوشد.

وقتی که خداوند در قرآن مجید به حال بحرانی انسان سوگند یاد می فرماید:

وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَنَ لَفِی خُسْرٍ» (1)

سوگند به عصر [ ظهور پیامبر اسلام ] * [ که ] بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است .

این سوگند به خاطر ارزش قسمتی و بخشی از روز است؛ زیرا زمان، دگرگونی نظام زندگی انسان ها را در پی دارد و کارهای روزانه پایان می گیرد، انسان ها به خانه هایشان می روند، پرندگان و حیوانات به لانه های خود بازمی گردند، خورشید سر در افق مشرق می برد و آسمان رو به تاریکی می رود. این دگرگونی انسان را به قدرت بزرگ الهی متوجه می سازد و نشانه های یقینی ارادۀ جهان و عالم هستی را

ص:108


1- (1) - عصر (103) : 1 - 2. [1]

بازگو می کند.

سپس با توجّه و شدّت می فرماید:

به طور یقین همۀ انسان ها در زیانند یعنی سرمایه های وجودی خود را چه بخواهند یا نخواهند از دست می دهند و سال ها و ماه ها و لحظه ها به سرعت می گذرد، نیروهای معنوی و مادی به تحلیل می رود.

همانند کسی که سرمایۀ عظیمی در اختیار دارد بی آنکه بخواهد، هر روز بخشی از آن سرمایه ها را از او بگیرند. این طبیعت زندگی دنیاست.

خسران به معنای کم شدن سرمایه است که گاهی به نفس انسان نسبت داده می شود و آن بیشتر در خسارت های معنوی و اخلاقی است و گاهی به عمل انسان مربوط است که در معامله و تجارت ها اتفاق می افتد. قرآن مجید خسران را در سرمایه های درونی مانند سلامتی، عقل، ایمان، ثواب، تقوا و... به حساب می آورد و به پیامبرش می فرماید:

قُلْ إِنَّ الْخَسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَمَةِ أَلَا ذَ لِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ» (1)

بگو : بی تردید زیانکاران [ واقعی ] کسانی هستند که روز قیامت سرمایه وجودشان و کسانشان را به تباهی داده باشند ؛ آگاه باشید ! که آن همان زیان آشکار است .

وجود انسان و خانواده اش از سرمایۀ ابدی است ولی گروهی آنها را در قیامت از دست می دهند و هر چه برای آن تلاش کرده اند به باد فنا می دهند. مانند کسی که کارش یخ فروشی است و در زیر آفتاب سرمایه اش به هدر می رود.

در تفسیر فخر رازی در ذیل آیۀ فوق آمده است:

ص:109


1- (1) - زمر (39) : 15. [1]

معنای این سوره را از مرد یخ فروشی دریافتم که فریاد می زد و می گفت: به کسی که سرمایه اش ذوب می شود رحم کنید، به کسی که سرمایه اش ذوب می شود مهربانی کنید. به نفس خود گفتم: این معنای إِنَّ الإِنسان لَفی خُسر است که عصر و زمان بر او می گذرد و عمرش پایان می گیرد و ثوابی کسب نمی کند در این حال زیانکار است. (1)این خاصیت دنیاست که مانند بازاری پر از زرق و برق و هیجان است. برخی می برند و برخی می بازند؛ همان گونه که امام هادی علیه السلام می فرماید:

الدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فِیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ. (2)

دنیا بازاری است که گروهی در آن سود برند و گروهی در آن زیان بینند.

یعنی همه در گرداب محرومیت و زیان گرفتارند مگر کسانی که در چهار اصل توفیق به دست آورند:

1 - ایمان به مقدسات حقیقی

2 - اعمال شایسته و خالصانه

3 - دعوت به حق و واقعیت

4 - دعوت به استقامت و صبر

این اصول چهارگانه جامع ترین برنامۀ حیات و سعادت انسان است که همان کسب پاداش و بهرۀ اخروی است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله وضعیت تجارت دنیایی و آخرتی را چنین توصیف می فرماید:

تاجِرُ الدُّنْیا مُخاطِرٌ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ وَ تاجِرُ الآخِرَةَ غانِمٌ رابِحٌ وَ أَوَّلُ رِبْحِهِ

ص:110


1- (1) - التفسیر الکبیر، فخر رازی: 85/32.
2- (2) - بحار الأنوار: 366/75، باب 28، ذیل حدیث 1؛ [1] تحف العقول: 483.

نَفْسُهُ ثُمَّ جَنَّةُ الْمَأْوَی. (1)

معامله گر دنیا خودش و مالش را به خطر می افکند و معامله گر آخرتی ذخیره و سود می برد. نخستین سود او نفس او و سپس بهشت اعلی است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

وَ لاتِجارَةَ کَالْعَمَلِ الصّالِحِ وَ لارِبْحَ کَالثَّوابِ. (2)

هیچ داد و ستدی چون عمل شایسته نیست و هیچ سودی همچون ثواب و پاداش نیست.

امام علی علیه السلام از سود سرشار و بی حساب خبر می دهد و می فرماید:

مَنِ اتَّخَذَ طاعَةَ اللّهِ بِضاعَةً أَتَتْهُ الأَرْباحَ مِنْ غَیْرِ تِجارَةٍ. (3)

هر که فرمانبری از خدا را کالای خویش سازد، بی آنکه معامله ای انجام دهد، سودها به طرف او سرازیر می شود.

ص:111


1- (1) - مجموعة ورّام: 120/2. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 113. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 183، حدیث 3443. [3]

[«14»اَللَّهُمَّ وَ إِنْ کَانَتِ الْخِیَرَةُ لِی عِنْدَکَ فِی تَأْخِیرِ الْأَخْذِ لِی وَ تَرْکِ الاِنْتِقَامِ مِمَّنْ ظَلَمَنِی إِلَی یَوْمِ الْفَصْلِ وَ مَجْمَعِ الْخَصْمِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَیِّدْنِی مِنْکَ بِنِیَّةٍ صَادِقَةٍ وَ صَبْرٍ دَآئِمٍ «15»وَ أَعِذْنِی مِنْ سُوءِ الرَّغْبَةِ وَ هَلَعِ أَهْلِ الْحِرْصِ وَ صَوِّرْ فِی قَلْبِی مِثَالَ مَا ادَّخَرْتَ لِی مِنْ ثَوَابِکَ وَ أَعْدَدْتَ لِخَصْمِی مِنْ جَزَآئِکَ وَ عِقَابِکَ وَ اجْعَلْ ذَلِکَ سَبَباً لِقَنَاعَتِی بِمَا قَضَیْتَ وَ ثِقَتِی بِمَا تَخَیَّرْتَ «16»آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ وَ أَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.]

خدایا! اگر خیر من نزد تو در این است که در گرفتن حقّم تأخیر افتد و انتقام از کسی که به من ستم روا داشته، تا روز جدا شدن حق از باطل و جایگاه گرد آمدن مدعیان متروک گذاشته شود، همان را در حق من عملی فرما. پس بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا از جانب خود، به نیّت صادقانه، و پایداری همیشگی یاری فرما، و از میل و رغبت بد و بی قراری اهل حرص پناه ده و نقشی از ثوابی که برای من ذخیره کرده ای، و کیفر و عقابی که برای دشمنم مهیا ساخته ای، در دلم به تصویر آر، و آن را وسیله ای برای خرسندی و رضایت من نسبت به آنچه که برایم مقدور کرده ای، و اطمینان به آنچه که برایم انتخاب فرموده ای قرار ده.

ای پروردگار جهانیان! دعایم را مستجاب کن؛ همانا تو داری احسان بزرگی و بر هر کاری توانایی.

ص:112

ستم و ستم پیشگان و ستمدیدگان

اشاره

اهل لغت ظلم را به ستم، خوردن حق مردم، کار ضد عدالت، چیزی را در غیر محل خود قرار دادن معنا کرده اند.

در معارف اسلامی انواع ظلم ها را تحت سه عنوان آورده اند:

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اَلظُّلْمُ ثَلاثَةٌ: ظُلْمٌ یَغْفِرُهُ اللّهُ، وَ ظُلْمٌ لایَغْفِرُهُ اللّهُ، وَ ظُلْمٌ لایَدَعُهُ. فَاَمَّا الظُلْمُ الَّذی لایَغْفِرُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَالشِّرْکُ بِاللّهِ، وَ امَّا الظُّلْمُ الَّذی یَغْفِرُهُ اللّهُ عَزَّوَ جَلَّ فَظُلْمُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ فیما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللّهِ عَزَّوَجلَّ، وَ امَّا الظُّلْمُ الَّذی لایَدَعُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَالْمُدایَنَهُ بَیْنَ الْعِبادِ. (1)

ظلم سه نوع است: ظلمی که خداوند می بخشد و ظلمی که نمی بخشد و ستمی که مکافاتش را در دنیا و آخرت وانمی گذارد.

اما ستمی که نمی بخشد شرک است، اما ظلمی که می بخشد گناهی است که مؤمن بین خود و خدا دارد و اما ستمی که وا نمی گذارد کلیه حقوقی است که مردم به یکدیگر دارند و در موارد آن حقوق ظلم شده است.

مشرک ظالم است؛ زیرا غیر خدا را که مخلوقی ضعیف و ذلیل و فقر محض است، شریک خدا قرار داده و عبادت را در غیر محلّش برده و به جای طاعت از حق، معصیت گذاشته. البته مشرک اگر به خود آید و دست از شرک بردارد و به توبه وانابه متوسّل شود مورد آمرزش قرار می گیرد.

و مؤمن معصیت کار هم ظالم است؛ زیرا از خواستۀ مولا ومحبوبش روی گردانده و دچار هوا و هوس شده و قدرت و قوت خویش را به جای این که خرج عمل صالح کند مصرف گناه نموده است.

ص:113


1- (1) - بحار الأنوار: 173/75، باب 22، ذیل حدیث 5؛ [1] تحف العقول: 293.

اما متجاوز به حقوق مردم ظالم است؛ زیرا آنچه حق مردم بوده، به زور و عنف و به جبر و قدرت از مردم سلب کرده و یا حقی که از پدر و مادر و زن و فرزندان و سایر مردم بر عهده داشته، رعایت ننموده است.

ظلم در قرآن مجید

کلیۀ آیات قرآن و روایات در رابطه با ظلم خارج از این سه عنوان نیست که قرآن در سی و شش مرحله آن را بیان کرده است:

1 - پایمال کردن حقوق زن

پایمال کردن حقوق زن چه در زمانی که در قید زوجیّت است و چه وقتی که زمینه طلاق شرعی پیش آید ظلم است.

اَلطَّلاقُ مَرَّتانِ فَاِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ اوْ تَسْریحٌ بِاِحْسانٍ وَلا یَحِلُّ انْ تَأْخُذُوا مِمّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً الّا انْ یَخافا الّا یُقیما حُدُودَ اللّهِ فَاِنْ خِفْتُمْ الایُقیما حُدُودَ اللّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَاُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ» (1)

طلاقِ [ رجعی که برای شوهر در آن حقّ رجوع وبازگشت به همسر است ] دوبار است . [ شوهر در هر مرتبۀ از رجوع ] باید [ همسرش را ] به طور شایسته ومتعارف نگه دارد، یا [ با ترک رجوع ، او را ] به نیکی و خوشی رها کند . و برای شما حلال نیست از آنچه [ به عنوان مهریه ] به آنان پرداخته اید چیزی را بازستانید ، مگر آن که هر دو بترسند که حدود و مقرّرات خدا را [ در روش همسرداری ] برپا ندارند . پس شما [ حاکمان شرع ] اگر بترسید که آن

ص:114


1- (1) - بقره (2) : 229. [1]

دو نفر حدود خدا را برپا ندارند در آنچه زن برای رهایی خود [ عوض طلاق ] فدیه بپردازد ، گناهی بر آنان نیست . اینها حدود خداست ؛ پس از آنها تجاوز نکنید و کسانی که از حدود خدا تجاوز کنند ، آنان بی تردید ستمکارند .

وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوا آیَاتِ اللّهِ هُزُواً وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِنَ الْکِتَابِ وَالْحِکْمَةِ یَعِظُکُم بِهِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» (1)

و هنگامی که زنان را طلاق دادید و به پایان عدّۀ خود نزدیک شدند ، آنان را [ با رجوع کردن ] به طور شایسته و متعارف ، نگه دارید یا [ با ترک رجوع ] به نیکی و خوشی رها کنید . و آنان را برای آزار رساندن و زیان زدن نگه ندارید تا بر آنان تعدّی و ستم کنید . و هر که چنین کند قطعاً به خود ستم کرده است . و آیات خدا را به مسخره نگیرید و نعمت خدا را بر خود و آنچه از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده که شما را به آن پند می دهد ، به یاد آرید . و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا به همه چیز داناست .

«این که فرموده ظلم به همسر ظلم به نفس است، شاید به خاطر این است که؛

اولاً: رجوعی که بر اساس حق کشی باشد، دیگر هیچ گونه آرامشی در آن نمی توان یافت.

ثانیاً: از نظر قرآن زن و مرد در نظام خلقت جزء یک پیکرند بنابراین پایمال کردن حقوق زن، تعدّی و ظلم به خود خواهد بود.

ثالثاً: کسی که به دیگری ستم می کند در واقع به استقبال کیفر الهی می رود و در

ص:115


1- (1) - بقره (2) : 231. [1]

حقیقت به خویشتن ظلم کرده است.

معمولاً بعضی از مردم هزاران خلافکاری مرتکب می شود، ولی برای رهائی از فشار وجدان و فرار از عذاب الهی، به حیله ها و کلاه های شرعی متوسّل شده و ظواهر احکام و آیات را در دستاویز خود قرار می دهند.

قرآن این روش را یک نوع استهزای آیات و مقررات الهی می داند و متأسفانه این انحراف در موارد زیادی از احکام به چشم می خورد که یکی از آنها همین طلاق است؛ زیرا حق رجوع برای مرد همان طور که گذشت به خاطر این است که ازدواج هر چه بیشتر پایدار بماند، ولی بعضی درست بر خلاف این منظور گام بر می دارند یعنی با استفاده از حق رجوع درصدد انتقام جوئی و آزار زن بر می آیند و در زیر نقاب عمل به قانون چهرۀ واقعی ستمگرانۀ خود را می پوشانند.

این همان استهزای به قرآن و قانون است، آیۀ مورد بحث می گوید: آیات خدا را بازیچه قرار ندهید و به یاد نعمت بزرگ آیین خدا و کتاب آسمانی که برای سعادت شما آمده است، باشید.

دین و مجموعۀ مقرّرات آن از نظام ثابت همین جهان سرچشمه گرفته و با اتّکای به مصالح واقعی انسان وضع گردیده است، بنابراین نباید با چشم پوشی از مصالح و چسبیدن به ظاهر، قسمتی از احکام، قالب های بی روحی بسازید که هم منافع شما را به خطر بیندازد و هم دهن کجی به آیات خدا محسوب شود.

در آخر آیه برای دفاع از حقوق زن و جلوگیری از سوء استفاده از احکام الهی، این حقیقت را به خاطر می آورد که از خدا بپرهیزید و بدانید او از تمام کارهای شما و همۀ اسرار این جهان آگاه است.» (1)مضامین دو آیۀ مورد بحث با شدّتی بیشتر در اولین آیۀ سورۀ مبارکۀ طلاق آمده است.

ص:116


1- (1) - تفسیر نمونه: 178/2 - 179، [1] ذیل آیۀ 231 بقره.

2 - ایمان نیاوردن به خدا

ایمان نیاوردن به حضرت حق، در صورتی که زمینۀ تحقق ایمان برای هر انسانی آماده است و پاسخ ندادن به دعوت انبیا که انسان را به خدا و قیامت و عمل صالح و اخلاق حسنه دعوت می کنند، ظلم است:

هَلْ یَنْظُرُونَ الّا انْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ اوْ یَأْتِیَ امْرُ رَبِّکَ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلکِنْ کانُوا انْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ * فَاَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» (1)

آیا [ کافران و مشرکان ] جز این که فرشتگانِ [ قبض کنندۀ ارواح ] به سویشان آیند ، یا فرمان پروردگارت [ در مورد عذابشان ] در رسد ، انتظار می برند ؟ کسانی هم که پیش از آنان بودند [ در برابر حق ] چنین کردند ، و خدا [ در عذاب کردنشان ] به آنان ستم نورزید ، بلکه آنان همواره [ با مرتکب شدن انواع گناهان ] به خودشان ستم می کردند . * پس [ کیفر ] بدی هایی که انجام دادند به آنان رسید ، و عذابی که همواره مسخره می کردند ، بر آنان نازل شد .

قالَتْ رَبِّ انّی ظَلَمْتُ نَفْسی وَ اسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» (2)

[ ملکۀ سبا ] گفت : پروردگارا ! قطعاً من به خود ستم کردم ، اینک همراه سلیمان ، تسلیم [فرمان ها و احکام] خدا ، پروردگار جهانیان شدم .

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا الی فِرْعَونَ وَ مَلَائِهِ فَظَلَمُوا بِها فانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ» (3)

سپس بعد از پیامبران گذشته موسی را با آیات خود به سوی فرعون و اشراف

ص:117


1- (1) - نحل (16) : 33 - 34. [1]
2- (2) - نمل (27) : 44. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 103. [3]

و سران قومش فرستادیم ؛ ولی آنان به آن آیات ستم ورزیدند . پس با تأمّل بنگر که سرانجام مفسدین و تبهکاران چگونه بود ؟

3 - تخلّف از دستورهای پروردگار

تخلّف از دستورهای حق معصیت و ظلم است:

اِلّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَاِنّی غَفُورٌ رَحیمٌ» (1)

مگر کسی که ستم کند [ که او باید بترسد ] ؛ ولی زمانی که پس از بدی نیکی را [ که ایمان و کار شایسته است ] جایگزین آن نماید [ از عذاب من در امان است و نباید بترسد ] ؛ زیرا من بسیار آمرزنده و مهربانم .

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ * فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِکُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ» (2)

ای اهل ایمان ! از خدا پروا کنید ، و اگر مؤمن [ واقعی ] هستید آنچه را از ربا [ بر عهدۀ مردم ] باقی مانده رها کنید . * واگر چنین نکردید [ و به رباخواری اصرار ورزیدید ] به جنگی بزرگ از سوی خدا و رسولش [ بر ضد خود ] یقین کنید ؛ و اگر توبه کردید ، اصل سرمایه های شما برای خود شماست [ و سودهای گرفته شده را به مردم بازگردانید ] که در این صورت نه ستم می کنید و نه مورد ستم قرار می گیرید .

وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ الَمْ یَرَوْا انَّهُ

ص:118


1- (1) - نمل (27) : 11. [1]
2- (2) - بقره (2) : 278 - 279. [2]

لایُکَلِّمُهُمْ وَلایَهْدیهِمْ سَبیلاً اتَّخَذُوهُ وَ کَانُوا ظالِمینَ» (1)

و قوم موسی پس از [ رفتن ] او [ به میعادگاه پروردگار ] ، از زیورهای خود مجسمۀ گوسال های ساختند که صدای گاو داشت ! آیا نمی دیدند که آن مجسمه با آنان سخن نمی گوید و آنان را به راهی هدایت نمی کند ؟ ! [ ولی با روشن بودن این حقیقت که مجسمه ای بیش نیست و هیچ کاری از دستش بر نمی آید ] آن را [ به عنوان معبودی برای پرستش ] گرفتند و [ در صورتی که در این انتخاب ] از ستمکاران بودند .

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا انْفُسَنا وَ انْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ» (2)

گفتند : پروردگارا ! ما بر خود ستم ورزیدیم ، و اگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی مسلماً از زیانکاران خواهیم بود .

4 - بت پرستی و شرک

بت پرستی و غیر خدا را با خدا شریک قرار دادن که ظلم عظیم است:

وَ اذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ انَّ الشَّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ» (3)

و [ یاد کن ] هنگامی که لقمان به پسرش در حالی که او را موعظه می کرد ،

ص:119


1- (1) - اعراف (7) : 148. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 23. [2]
3- (3) - لقمان (31) : 13. [3]

گفت : پسرکم ! به خدا شرک نورز ، بی تردید شرک ستمی بزرگ است .

وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَی بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِیمُ» (1)

و [ یاد کنید ] زمانی که موسی به قومش گفت : ای قوم من ! قطعاً شما به سبب معبود گرفتن گوساله به خودتان ستم ورزیدید ، پس به سوی آفرینندۀ خود بازگردید ، و [ افرادی از ] خودتان را [ که گوساله را به پرستش گرفتند ] بکشید که این [ عمل ] برای شما در پیشگاه آفریدگارتان بهتر است . پس خدا [ به دنبال اجرا کردن دستورش ] توبۀ شما را پذیرفت ؛ زیرا او بسیار توبه پذیر و مهربان است.

وَ لاتَدْعُ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَلایَضُرُّکَ فاِنْ فَعَلْتَ فَاِنَّکَ اذاً مِنَ الظّالِمینَ» (2)

و به جای خدا چیزی را که سودی به تو نمی رساند و زیانی نمی زند ، مَپَرست ؛ که اگر بپرستی قطعاً از زیانکاران خواهی بود .

5 - فراموش کردن خداوند

رخ تابیدن از یاد خدا و برنامه های حق سبب گرفتار شدن در دامن شیطان است و عذاب آخرت، ظلم است:

وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ * وَ انَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ یَحْسَبُونَ انَّهُمْ مُهْتَدُونَ * حَتّی اذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ * وَلَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ اذْ ظَلَمْتُمْ انَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ» (3)

ص:120


1- (1) - بقره (2) : 54. [1]
2- (2) - یونس (10) : 106. [2]
3- (3) - زخرف (43) : 36 - 39. [3]

و هر کس خود را از یاد [ خدای ] رحمان به کوردلی و حجاب باطن بزند ، شیطانی بر او می گماریم که آن شیطان ملازم و دمسازش باشد . * و بی تردید شیطان ها چنین کسانی را از راه خدا باز می دارند ، در حالی که [ با این گمراهی سخت ] گمان می کنند راه یافتگان واقعی آنانند ؛ * تا زمانی که [ در قیامت ] نزد ما آیند [ به شیطانش ] گوید : ای کاش میان من و تو فاصله و دوری مشرق و مغرب بود ، پس بد همنشینی بودی ! * و [ به آنان گویند :

امروز این گفتگو و آرزوی دوری از شیطان ] هرگز به شما سودی نمی دهد ؛ زیرا [ در دنیا ] ستم ورزیدید [ و ] اکنون همه با هم در عذاب مشترک خواهید بود .

نیمی ز عمر در عقب قیل و قال شد نیم دگر زعمر گران صرف حال شد

گه شربت وصال خورند گاه زهر هجر این چند روز عمر به هجر و وصال شد

دنیا امان نداد که عقبی طلب کنم ای دیده خون ببار که از کف مجال شد

پیری رسید و ماه جوانی غروب کرد آن قامت الف صفتم شکل دال شد

این چند روز عمر که بودم در این جهان کارم تمام غیبت و وزر و وبال شد

سرمایه شد تمام و نکردم تجارتی دیدی چگونه بدر تمامم هلال شد

(ساعی)

6 - تبدیل احکام الهی

تبدیل حکم حضرت حق به غیر ظلم است:

فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ» (1)

ولی ستمکاران ، سخنی را که [ بیرون دروازه شهر ] به آنان گفته شده بود [ پس از ورود به شهر ] به سخنی دیگر تبدیل کردند [ به جای درخواست ریزش گناهان ، درخواست امور مادی کردند ] . ما هم بر ستمکاران به سبب آن که همواره نافرمانی می کردند ، عذابی از آسمان فرود آوردیم .

فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَظْلِمُونَ» (2)

پس ستمکاران از آنان ، سخنی را که [ بیرون دروازۀ شهر ] به آنان گفته شده بود [ پس از ورود به شهر ] به سخنی دیگر تبدیل کردند ، [ به جای درخواست ریزش گناهان درخواست امور مادی نمودند ] نهایتاً به کیفر ستمی که همواره مرتکب می شدند ، عذابی از آسمان بر آنان فرستادیم .

7 - نفی ظلم از خداوند

خداوند هر گونه ظلم و ستمی را از خود نفی می کند و ستم را مخصوص به خود انسان می داند:

تِلْکَ آیاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعالَمینَ» (3)

ص:121


1- (1) - بقره (2) : 59. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 162. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 108. [3]

ص:122

اینها [ که سرگذشت اهل کتاب ، مژده ها ، بیم ها و امور مربوط به آخرت است ] آیات خداست که آن را به درستی و راستی بر تو می خوانیم ؛ و خدا هیچ ستم و بیدادی بر جهانیان نمی خواهد.

مَثَلُ مَا یُنْفِقُونَ فِی هذِهِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (1)

داستان آنچه [ کافران ] در این زندگی دنیا انفاق می کنند ، مانند بادی آمیخته با سرمایی سخت است که [ به عنوان مجازات ] به کشتزار قومی که بر خود ستم کرده اند برسد و آن را نابود کند ؛ و خدا به آنان ستم نکرده است ، ولی آنان به خویشتن ستم می ورزند .

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَلکِنْ ظَلَمُوا انْفُسَهُمْ فَما اغْنَتْ عَنْهُمْ الِهَتُهُمُ الَّتی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ مِن شَیْ ءٍ لَمّا جاءَ امْرُ رَبِّکَ وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ» (2)

و ما بر آنان ستم نکردیم ، ولی آنان بر خویشتن ستم ورزیدند ، پس هنگامی که عذاب پروردگارت فرا رسید ، معبودانی که به جای خدا می پرستیدند ، چیزی [ از عذاب را ] از آنان دفع نکردند ، و به آنان جز خسارت و هلاکت نیفزودند .

وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَلکِنْ کانُوا انْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (3)

و آنچه را پیش از این برای تو شرح دادیم ، بر یهود حرام کردیم ، ما به آنان ستم نورزیدیم ، بلکه آنان خودشان به خود ستم می کردند.

ص:123


1- (1) - آل عمران (3) : 117. [1]
2- (2) - هود (11) : 101. [2]
3- (3) - نحل (16) : 118. [3]

اِنَّ اللّهَ لایَظْلِمُ النّاسَ شَیْئاً وَلکِنَّ النّاسَ انْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (1)

یقیناً خدا هیچ ستمی به مردم روا نمی دارد ، ولی مردم [ با روی گردانی از حق ] بر خود ستم می ورزند .

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَلکِنْ کانُوا هُمُ الظّالِمینَ» (2)

و ما بر آنان ستم نکردیم ، ولی آنان خود ستمکار بودند .

8 - عذاب ستمکاران در دنیا و آخرت

عذاب ستمکاران در دنیا و آخرت سخت است:

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ وَلَوْ یَرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ» (3)

و برخی از مردم به جای خدا معبودهایی انتخاب می کنند که آنها را آن گونه که سزاوار است خدا را دوست داشته باشند ، دوست می دارند ؛ ولی آنان که ایمان آورده اند ، محبت و عشقشان به خدا بیشتر و قوی تر است . و اگر کسانی که [ با انتخاب معبودهای باطل ] ستم روا داشتند ، هنگامی که عذاب را ببینند ، بی تردید بفهمند که همۀ قدرت ویژۀ خداست [ و معبودهای باطل ، هیچ و پوچ اند ] و خدا سخت کیفر است.

وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ» (4)

ص:124


1- (1) - یونس (10) : 44. [1]
2- (2) - زخرف (43) : 76. [2]
3- (3) - بقره (2) : 165. [3]
4- (4) - نساء (4) : 14. [4]

و هر که از خدا و رسولش نافرمانی کند و از حدود او تجاوز نماید ، خدا او را در آتشی درآورد که در آن جاودانه است و برای او عذابی خوارکننده است .

أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَی أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (1)

آیا به بخشی از کتاب [ آسمانی ] ایمان می آورید و به بخشی دیگر کفر می ورزید ؟ [ حرام بودن جنگ و آواره کردن را مردود می شمارید ، و وجوب آزاد کردن هم کیشان را از اسارت قبول می کنید ! ] پس کیفر کسانی از شما که چنین تبعیضی را [ در آیات خدا ] روا می دارند ، جز خواری و رسوایی در زندگی دنیا نیست ، و روز قیامت به سوی سخت ترین عذاب بازگردانیده می شوند ، و خدا از آنچه انجام می دهید ، بی خبر نیست .

إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلاَفٍ أَوْ یُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (2)

کیفر آنان که با خدا و پیامبرش می جنگند ، و در زمین به فساد و تباهی می کوشند ، فقط این است که کشته شوند ، یا به دارشان آویزند ، یا دست راست و پای چپشان بریده شود ، یا از وطن خود تبعیدشان کنند . این برای آنان رسوایی و خواری در دنیاست ، و برای آنان در آخرت عذابی بزرگ است .

ص:125


1- (1) - بقره (2) : 85. [1]
2- (2) - مائده (5) : 33. [2]

ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللّهِ لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَذابَ الْحَریقِ» (1)

[ آنهم ] با حالتی متکبرانه و مغرورانه که سرانجام مردم را از راه خدا گمراه کند ؛ برای او در دنیا رسوایی است و روز قیامت عذاب سوزان به وی می چشانیم .

لَهُمْ مِنْ جهنّم مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَکَذلِکَ نَجْزِی الظّالِمینَ» (2)

برای آنان بستری از دوزخ و برفرازشان پوشش هایی از آتش است ، و ما این گونه ستمکاران را پاداش می دهیم .

9 - آلودگان به ظلم

اهل ستم و آلودگان به ظلم را حضرت حق پذیرفته است:

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَ اسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَی مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ * أُولئِکَ جَزَاؤُهُم مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ» (3)

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند ، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند ؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد ؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند ، پا فشاری نمی کنند ؛ * پاداش آنان آمرزشی است از سوی پروردگارشان ، و بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آن جاودانه اند ؛ و پاداش عمل کنندگان ، نیکوست .

ص:126


1- (1) - حج (22) : 9. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 41. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 135 - 136. [3]

وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفِرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً» (1)

و اگر آنان هنگامی که [ با ارتکاب گناه ] به خود ستم کردند ، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند ، و پیامبر هم برای آنان طلب آمرزش می کرد ، یقیناً خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان می یافتند .

وَمَن یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُوراً رَحِیماً» (2)

و هر کس کار زشتی کند یا برخود ستم ورزد ، سپس از خدا آمرزش بخواهد ، خدا را بسیار آمرزنده و مهربان خواهد یافت .

فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (3)پس کسی که بعد از ستم کردنش توبه کند و [مفاسد خود را ] اصلاح نماید ، یقیناً خدا توبه اش را می پذیرد ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

وَ انَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلّناسِ عَلی ظُلْمِهِمْ وَ انَّ رَبَّکَ لَشَدیدُ الْعِقابِ» (4)

و قطعاً پروردگارت نسبت به مردم با ظلم و ستمی که می کنند صاحب آمرزش است ، و مسلماً پروردگارت سخت کیفر است .

شنیدم که مستی زتاب نبید (5) به مقصورۀ مسجدی در دوید

بنالید بر آستان کرم که یارب فردوس اعلی برم

مؤذّن گریبان گرفتش که هین سگ و مسجد ای غافل از عقل و دین

ص:127


1- (1) - نساء (4) : 64. [1]
2- (2) - نساء (4) : 110. [2]
3- (3) - مائده (5) : 39. [3]
4- (4) - رعد (13) : 6. [4]
5- (5) - نبیذ: شراب. از باب ضرورت شعری با دال آمده است.

چه شایسته کردی که جوئی بهشت نمی زیبدت ناز با روی زشت

به گفت این سخن پیر و بگریست مست که از من بدار ای جوانمرد دست

عجب داری از لطف پروردگار که باشد گنه کاری امیدوار

تو را می نگویم که عذرم پذیر در توبه باز است و حق دستگیر

همی شرم دارم زلطف کریم که خوانم گنه پیش عفوش عظیم

کسی را که پیری در آرد زپای چو دستش نگیری نخیزد زجای

من آنم زپا اندر افتاده پیر خدایا! بفضل خودت دست گیر

نگویم بزرگی و جاهم ببخش فروماندگی و گناهم ببخش

اگر یاری اندک زلل داندم به نابخردی شهره گرداندم

تو بینا و ما خائف از یکدیگر که تو پرده پوشی و ما پرده در

برآورده هر دم زبیرون خروش تو با بنده در پرده و پرده پوش

به نادانی ار بندگان سرکشند خداوندگاران قلم درکشند

اگر جرم بخشی به مقدار جود نماند گنه کاری اندر وجود

گرم دست گیری بجائی رسم و گر بفکنی بر نگیرد کسم

و گر خشم گیری بقدر گناه بدوزخ فرست و ترازو مخواه

بضاعت نیاوردم الّا امید خدایا! ز عفوم مکن ناامید

(سعدی شیرازی)

10 - مداومت بر ظلم

تداوم ظلم و ستم و عصیان و معصیت تا وقت مرگ باعث بسته شدن در توبه است.

وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً

ص:128

أَلِیماً» (1)

و برای کسانی که پیوسته کارهای زشت مرتکب می شوند ، تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد [ و در آن لحظه که تمام فرصت ها از دست رفته ] گوید :

اکنون توبه کردم . و نیز برای آنان که در حال کفر از دنیا می روند ، توبه نیست . اینانند که عذابی دردناک برای آنان آماده کرده ایم .

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً * إِلَّا طَرِیقَ جهنّم خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً وَکَانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسِیراً» (2)

بی تردید کسانی که کافر شدند و [ به آیات الهی ، به خود و به دیگران ] ستم ورزیدند ، خدا بر آن نیست که آنان را بیامرزد و به راهی [ مستقیم و استوار ] هدایت کند . * مگر به راه دوزخ که در آن جاودانه اند ؛ و این کار بر خدا آسان است .

فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» (3)

در نتیجه ریشۀ کسانی که [ به آیات ما و به مردم ] ستم ورزیدند ، بریده شد ؛ و همۀ ستایش ها ویژۀ خدا مالک و مربی جهانیان است .

11 - دعا دربارۀ ستمکاران

دعا دربارۀ ستمکاران معاند مستجاب نیست:

وَنَادَی نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ * قَالَ یَانُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْئَلْنِ مَا

ص:129


1- (1) - نساء (4) : 18. [1]
2- (2) - نساء (4) : 168 - 169. [2]
3- (3) - انعام (6) : 45. [3]

لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» (1)

و نوح [ پیش از توفان ] پروردگارش را ندا داد و گفت : پروردگارا ! به راستی که پسرم از خاندان من است و یقیناً وعده ات [ به نجات خاندانم ] حق است و تو بهترین داورانی . * خدا فرمود : ای نوح ! به یقین او از خاندان تو نیست ، او [ دارای ] کرداری ناشایسته است ، پس چیزی را که به آن علم نداری از من مخواه ، همانا من تو را اندرز می دهم که مبادا از ناآگاهان باشی .

اَسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» (2)

برای آنان [ که عیب جویان مسخره کننده اند ] چه آمرزش بخواهی چه نخواهی [ یکسان است ] اگر برای آنان هفتاد بار هم آمرزش بخواهی ، خدا هرگز آنان را نخواهد آمرزید ؛ زیرا آنان به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند و خدا گروه فاسقان را هدایت نمی کند .

12 - اعتماد به ستمکاران

میل و اعتماد و رغبت به ظالمان امری ممنوع و حرام است:

وَلاَ تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ» (3)

و به کسانی که [ به آیات خدا ، پیامبر و مردم مؤمن ] ستم کرده اند ، تمایل و اطمینان نداشته باشید و تکیه مکنید که آتش [ دوزخ ] به شما خواهد رسید

ص:130


1- (1) - هود (11) : 45 - 46. [1]
2- (2) - توبه (9) : 80. [2]
3- (3) - هود (11) : 113. [3]

ودر آن حال شما را جز خدا هیچ سرپرستی نیست ، سپس یاری نمی شوید .

در تفسیر نمونه چند نکته مهم در این باره آمده است:

الف: رکون از مادۀ «رکن» به معنای ستون و دیواره هائی است که ساختمان یا اشیای دیگر را بر سر پا می دارد و سپس به معنی اعتماد و تکیه کردن بر چیزی به کار رفته است.

گرچه مفسّران، معانی بسیاری برای این کلمه در ذیل آیه آورده اند، ولی همه یا غالب آنها به یک مفهوم جامع و کلی باز می گردد، مثلاً بعضی آن را به معنی تمایل و بعضی به معنی همکاری و بعضی به معنی اظهار رضایت یا دوستی و بعضی به معنی خیر خواهی و اطاعت ذکر کرده اند که همه اینها در مفهوم جامع اتکا و اعتماد و وابستگی جمع است.

ب: در چه اموری نباید به ظالمان تکیه کرد؟ بدیهی است که در درجۀ اول نباید در ظلم ها و ستمگری هایشان شرکت جست و از آنها کمک گرفت و در درجۀ بعد اتکای بر آنها در آنچه مایۀ ضعف و ناتوانی جامعه اسلامی و ملّت محمدی و از دست دادن استقلال و خودکفایی و تبدیل شدن به یک عضو وابسته و ناتوان می گردد، باید از میان برود که این گونه رکون ها جز شکست و ناکامی و ضعف جوامع اسلامی نتیجه ای نخواهد داشت.

اگر مسلمانان با جوامع غیر مسلمان روابط تجاری یا علمی بر اساس حفظ منافع مسلمین و استقلال و ثبات جوامع اسلامی داشته باشند نه داخل در مفهوم رکون به ظالمین است و نه چیزی است که از نظر اسلام ممنوع بوده باشد و در عصر خود پیامبر صلی الله علیه و آله و اعصار بعد همواره چنین ارتباطی وجود داشته است.

ج: فلسفۀ تحریم رکون به ظالمان: تکیه بر ظالم، مفاسد و نابسامانی های فراوانی می آفریند که به طور اجمال بر هیچ کس پوشیده نیست ولی هر قدر در این مسئله کنجکاوتر شویم به نکات تازه ای دست می یابیم.

ص:131

تکیه بر ظالمان باعث تقویت آنهاست و تقویت آنها باعث گسترش دامنۀ ظلم و فساد و تباهی جامعه هاست، در دستورهای اسلامی می خوانیم که انسان تا مجبور نشود (و حتی در پاره ای از اوقات مجبور هم شود) نباید حق خود را از طریق یک قاضی ظالم و ستمگر بگیرد، چرا که مراجعه به چنین قاضی و حکومتی برای احقاق حق مفهومش به رسمیت شناختن ضمنی و تقویت اوست و ضرر این کار گاهی از زیانی که به خاطر از دست دادن حق می شود، بیشتر است.

تکیه بر ظالمان در فرهنگ فکری جامعه آرام و آهسته اثر می گذارد و زشتی ظلم و گناه را از میان می برد و مردم را به ستم کردن و ستمگر بودن تشویق می نماید.

اصولاً تکیه و اعتماد بر دیگران که در شکل وابستگی آشکار گردد، نتیجه ای جز بدبختی نخواهد داشت، تا چه رسد به این که این تکیه گاه ظالم و ستمگر باشد.

یک جامعه پیشرو و پیشتاز و سربلند و قوی، جامعه ای است که روی پای خود بایستد، همان گونه که قرآن در مثال زیبایی می فرماید: فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ. » (1)همانند گیاه سرسبزی که روی پای خود ایستاده و برای زنده ماندن و سرافرازی نیاز به وابستگی به چیز دیگر ندارد.

یک جامعۀ مستقل و آزاد، جامعه ای است که از هر نظر خود کفا باشد و پیوند و ارتباطش با دیگران، پیوندی بر اساس منافع متقابل باشد، نه بر اساس اتکای یک ضعیف بر قوی، این وابستگی خواه از نظر فکری و فرهنگی باشد یا نظامی یا اقتصادی و یا سیاسی، نتیجه ای جز اسارت و استثمار به بار نخواهد آورد و اگر این وابستگی به ظالمان و ستمگران باشد، نتیجه اش وابستگی به ظلم آنها و شرکت در برنامه های آنها خواهد بود.

البته فرمان آیۀ فوق مخصوص به روابط جامعه ها نیست، بلکه پیوند و رابطۀ دو فرد را با یکدیگر نیز شامل می شود که حتی یک انسان آزاده و با ایمان هرگز نباید

ص:132


1- (1) -فتح (48): 29.

متکی به ظالم و ستمگر بوده باشد که علاوه بر از دست دادن استقلال، سبب کشیده شدن به دایرۀ ظلم و ستم او و تقویت و گسترش فساد و بیدادگری خواهد بود.

منظور از الَّذینَ ظَلَمُوا تمام کسانی هستند که دست به ظلم و فساد در میان بندگان خدا زده اند و آنها را بنده و برده خود ساخته اند و از نیروهای آنها به نفع خود بهره کشی کرده اند.

ولی مسلّم است کسانی که در زندگی خود ظلم کوچکی را مرتکب شده اند و گاهی مصداق این عنوان بوده اند داخل در مفهوم آیه نیستند؛ زیرا در این صورت کمتر کسی از آن مستثنی خواهد بود و رکون و اتکا به هیچکس مجاز نخواهد شد، مگر این که معنی رکون را اتکا و اعتماد در همان جنبۀ ظلم و ستم بدانیم که در این صورت حتی کسانی را که یکبار ستم کرده اند؛ شامل می شود. (1)

نمی دانم جهان تار است یا من تار می بینم نمی دانم که خواب آلوده یا بیدار می بینم

نمی دانم چرا آزادگان را خوار می بینم نمی دانم طبیبان را چرا بیمار می بینم

نیم یوسف ولکن گرگ آدمخوار می بینم یکی در گوشۀ ویرانه افتاده به صد خواری

یکی از مال و دارائی زده بر طبل بی عاری یکی از دست این بی رحم مردم می کند زاری

یکی از مستراح خانه اش را کرده گلکاری

عجب سیری بزیر گنبد دوّار می بینم

ص:133


1- (1) - تفسیر نمونه: 262/9 - 263، [1] ذیل آیۀ 113 سورۀ هود.

یکی از بی نوایی چون نی و نائی نوا دارد یکی از فرط سیری جنگ خونین با خدا دارد

یکی از جور ظالم در دل خود ناله ها دارد یکی چون مرغ پرکنده هزاران زارها دارد

یکی را گرسنه با ناله های زار می بینم

13 - صرف نعمت حق در شهوات

نعمت حق را در شهوات و لذّات حرام بردن، ظلم و عاملش از نظر قرآن مجید مترف است:

فَلَوْلاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ إِلَّا قَلِیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِیهِ وَکَانُوا مُجْرِمِینَ» (1)

پس چرا در میان امت هایی که پیش از شما بودند ، مصلحانی دلسوز نبودند که [ مردم را ] از فساد در زمین بازدارند ؟ مگر اندکی که [ به سبب بازداشتن مردم از فساد ] نجاتشان دادیم . و آنان که ستم کردند ، دنباله رو [ و دل بستۀ ] چیزی از نعمت و ثروت شدند [ که در آن به سرکشی و طغیان افتادند ] و آنان گنهکار بودند .

وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِینَ * فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِنْهَا یَرْکُضُونَ * لاَ تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَی مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ * قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ * فَمَا زَالَتْ تِلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ» (2)

ص:134


1- (1) - هود (11) : 116. [1]
2- (2) - انبیاء (21) : 11 - 15. [2]

و چه بسیار از شهرهایی که [ اهلش ] ستمکار بودند ، درهم شکستیم ، و پس از آنان قومی دیگرپدید آوردیم . * پس هنگامی که عذاب ما را احساس کردند ، ناگهان از آن می گریختند . * [ از روی استهزا و تحقیر به آنان گفتند : ] فرار نکنید ، و به سوی زندگی مرفّهی که در آن نازپرورده [ و مغرور ] بودید و خانه هایتان بازگردید تا [ بار دیگر به وسیله تهیدستان و مستمندان ] از شما درخواست کمک شود [ و شما آنان را با کبر و نخوت برانید . ] * [ با دیدن عذاب فریاد برداشتند و ] گفتند : ای وای بر ما که ما قطعاً ستمکار بودیم ! * پس همواره سخنشان همین بود تا آن که آنان را ریشه کن و خاموش ساختیم .

14 - ستمگران در روز قیامت

ستمگران در روز قیامت از حضرت حق نجات از جهنّم می خواهند ولی به آنان پاسخ داده نمی شود:

وَأَنذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذَابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَکَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَکُم مِن زَوَالٍ» (1)

و مردم را از روزی که عذاب به سویشان می آید ، هشدار ده . پس کسانی که ستم ورزیده اند ، می گویند : پروردگارا ! ما را تا [ سرآمدی نزدیک و ] مدتی کوتاه مهلت ده تا دعوتت را اجابت کنیم ، و از پیامبرانت پیروی نماییم . [ ولی به آنان گویند : ] شما نبودید که پیش از این سوگند یاد می کردید که هرگز برای شما زوال و فنایی نیست ؟ !

ص:135


1- (1) - ابراهیم (14) : 44. [1]

قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَ کُنَّا قَوْمًا ضَالّینَ * رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَلِمُونَ * قَالَ اخْسَُواْ فِیهَا وَ لَاتُکَلِّمُونِ» (1)

می گویند : پروردگارا ! تیره بختی و شقاوت ما بر ما چیره شد ، و ما گروهی گمراه بودیم . * پروردگارا ! ما را از دوزخ بیرون آر ، پس اگر [ به بدی ها و گمراهی ها ] بازگشتیم ، بی تردید ستمکار خواهیم بود. * [ خدا ] می گوید :

[ ای سگان ! ] در دوزخ گم شوید و با من سخن مگویید !

15 - عذاب ستمکاران

ستمکاران در عذاب جهنّم؛ تخفیف ندارند:

أُوْلئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ» (2)

اینان کسانی اند که زندگی [ زودگذر ] دنیا را به جای آخرت خریدند ؛ پس نه عذاب از آنان سبک شود و نه یاری شوند .

وَاِذا رَأَ الَّذینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلا هُمْ یُنْظَرُونَ» (3)

و چون که ستمکاران عذاب را ببینند [ می یابند که هیچ راه گریزی از آن ندارند ] پس [ به کیفر ستمشان ] نه عذاب از آنان سبک می شود ، و نه مهلتشان دهند .

16 - تمسخر وحی

بازیچه گرفتن وحی و تمسخر به خبر انبیای الهی ظلم است:

ص:136


1- (1) - مؤمنون (23) : 106 - 108. [1]
2- (2) - بقره (2) : 86. [2]
3- (3) - نحل (16) : 85. [3]

مَا یَأْتِیهِم مِن ذِکْرٍ مِن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ * لاَهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ» (1)

هیچ یادآوری و پند تازه ای از سوی پروردگارشان برای آنان نمی آید مگر آن که آن را می شنوند و در حالی که سرگرم بازی هستند [ آن را مسخره می کنند . ] * دل هایشان [به امور مادی ، خوشگذرانی و معصیت ] مشغول است ؛ و آنان که ستم پیشه اند رازگویی خود را پنهان داشتند [ و گفتند : ] آیا این پیامبر جز این است که بشری مانند شماست ؟ آیا شما با چشم باز وشناخت وآگاهی به سوی سِحر می روید؟ !

کلمۀ ذکر در آیۀ فوق اشاره به هر سخن بیدار کننده است و تعبیر به «مُحْدَث» (2) اشاره به این است که کتب آسمانی یکی پس از دیگری نازل می گردد و سوره های قرآن و آیات آن هر کدام محتوای تازه و نوی دارد که از طرق مختلف برای نفوذ در دل های غافلان وارد می شود، اما چه سود برای کسانی که همۀ اینها را به شوخی می گیرند.

گویا آنها از تازه ها وحشت دارند، با همان خرافات قدیمی که از نیاکان خود به ارث برده اند دل خوش کرده، گویی پیمان جاودانه بسته اند که با هر حقیقت تازه ای مخالفت کنند، در حالی که اساس قانون تکامل بر این است که هر روز انسان با مسائل تازه و نوینی مواجه می سازد.

باز برای تأکید بیشتر می گوید: آنها در حالی هستند که دل هایشان در لهو و بی خبری فرو رفته است؛ زیرا آنها از نظر ظاهر، همۀ مسائل جدی را لعب و بازی و شوخی می پندارند و از نظر باطن، گرفتار لهو و اشتغال فکر به مسائل بی ارزش و

ص:137


1- (1) - انبیاء (21) : 2 - 3. [1]
2- (2) - محدث: تازه و جدید.

غافل کننده هستند و طبیعی است چنین کسانی هرگز راه سعادت را نخواهند یافت.

بعد به گوشه ای از نقشه های شیطانی آنها اشاره کرده می فرماید:

این ستمگران گفتگوهای درگوشی خود را که برای توطئه انجام می دهند، پنهان می دارند و می گویند: این پیغمبر یک بشر عادی همچون شماست، حال که او یک بشر عادی بیش نیست لابد این کارهای خارق العادۀ او و نفوذ سخنش چیزی جز سحر نمی تواند باشد، آیا شما به سراغ سحر می روید با این که می بینید؟

17 - پشیمانی ظالم در قیامت

عذر ظالم در قیامت به هیچ عنوان پذیرفته نیست:

با بعثت صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و امامت دوازه امام و عقل و فطرت و وجدان و حکمت حکیمان و نصیحت ناصحان و عرفان عارفان که همه و همه در راه هدایت انسان قرار داده شده برای بشر در قیامت عذر قابل پذیرش وجود نخواهد داشت.

فَیَوْمَئِذٍ لایَنْفَعُ الَّذینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» (1)

پس در آن روز کسانی که [ به آیات ما و پیامبران ] ستم کرده اند ، عذرخواهی شان به آنان سود نمی دهد ، و نه از آنان می خواهند که [ برای به دست آوردن خشنودی خدا ] عذرخواهی کنند .

یَوْمَ لایَنْفَعُ الظّالِمینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ» (2)

همان روزی که عذرخواهی ستمکاران سودشان ندهد و برای آنان لعنت خدا و سرای سخت و بدی است .

ص:138


1- (1) - روم (30) : 57. [1]
2- (2) - غافر (40) : 52. [2]

18 - خواسته های نابجا

تقاضای بی جا در حالی که از جانب حق همه چیز برای انسان فراهم است ظلم است:

وَجَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُری الَّتی بارَکْنا فیها قُریً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فیهَا السَّیْرَ سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ ایّاماً آمِنینَ * فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ اسْفارِنا وَظَلَمُوا انْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ احادیثَ وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ انَّ فِی ذلِکَ لآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ» (1)

و میان مردم سبا و شهرهایی که در آنها برکت نهادیم ، آبادی های به هم پیوسته و نمایان قرار دادیم ، و سیر و سفر را در [ میان ] آنان متناسب و به اندازه مقرّر داشتیم ، [ و گفتیم : ] شب ها و روزها با امنیّت در آنها مسافرت کنید . * پس [ این مغرورشدگان به رفاه و خوشی و ناسپاسان در برابر نعمت ] گفتند : پروردگارا ! میان سفرهای ما ، دوری و فاصله انداز . [ این را درخواست کردند تا تهیدستان و پا برهنگان نتوانند در کنار آنان سفر کنند ] ، و [ این گونه آنان ] بر خودشان ستم کردند ، پس ما آنان را داستان هایی [ برای عبرت آیندگان ] قرار دادیم و جمعشان را به شدت متلاشی و تار و مار کردیم ، همانا در این [ سرگذشت ها ] برای هر صبرکنندۀ سپاس گزاری عبرت هاست.

در تفسیر نمونه شرح دو آیه بالا آمده است:

«سرزمین آنها را تا آن حد آباد کردیم که نه تنها شهرهایشان را غرق نعمت ساختیم بلکه میان آنها و سرزمین هایی را که برکت به آن داده بودیم شهرها و آبادی های آشکار قرار دادیم. در حقیقت در میان قوم سبا و سرزمین مبارک

ص:139


1- (1) - سبأ (34) : 18 - 19. [1]

آبادی های متّصل و زنجیره ای وجود داشت و فاصله این آبادی ها به اندازه ای کم بود که از هر یک دیگری را می دیدند.

این از نظر آبادی، ولی از آن جا که تنها عمران کافی نیست و شرط مهم و اساسی آن امنیّت است، اضافه می کند: ما در میان این آبادی ها فاصله های مناسب و نزدیک مقرّر کردیم و به آنها گفتیم: در میان این قریه ها؛ شب ها و روزها در این آبادی ها در امنیّت کامل مسافرت کنید.

به این ترتیب آبادی ها فواصل متناسب و حساب شده ای داشت و از نظر حملۀ وحوش و درندگان بیابان، یا سارقین وقطاع الطریق نیز در نهایت امنیّت بود، به گونه ای که مردم می توانستند بدون زاد و توشه و مرکب، بی آن که احتیاج به حرکت دسته جمعی و استفاده از افراد مسلح داشته باشند بدون هیچ خوف و ترس از جهت ناامنی راه یا کمبود آب و آذوقه به مسیر خود ادامه دهند.

مقدم داشتن لیالی بر ایام ممکن است از این جهت باشد که مهم وجود امنیّت در شب هاست، هم امنیّت از نظر دزدان راه و هم وحوش بیابان و گرنه تأمین امنیّت در روز آسانتر است.

ولی این مردم ناسپاس در برابر آن همه نعمت های بزرگ الهی که سرتاسر زندگی آنها را فرا گرفته بود، مانند بسیاری دیگر از اقوام متنعّم، گرفتار غرور و غفلت شدند، مستی و نعمت و کمی ظرفیت، آنها را بر آن داشت که راه ناسپاسی پیش گیرند، از مسیر حق منحرف شوند و به دستورهای الهی بی اعتنا گردند.

از جمله تقاضاهای جنون آمیز آنها این که از خداوند تقاضا کردند که در میان سفرهای آنها فاصله افکند، گفتند: میان سفرهای ما دوری افکن تا بینوایان نتوانند دوش به دوش اغنیا سفر کنند!!

منظورشان این بود که در میان این قریه های آباد فاصله ای بیفتد و بیابان های خشکی پیدا شود، به این جهت که اغنیا و ثروتمندان مایل نبودند افراد کم درآمد

ص:140

همانند آنها سفر کنند و به هر جا می خواهند بی زاد و توشه و مرکب بروند، گویی سفر از افتخارات آنها و نشانۀ قدرت و ثروت بود و می بایست این امتیاز و برتری همیشه برای آنان ثبت شود.

به هر حال آنان با این تقاضای بی جا به خودشان ستم کردند، آری، اگر فکر می کردند به دیگران ستم می کردند در اشتباه بودند، خنجری برداشته و سینۀ خود را می شکافتند و دود همۀ این آتش ها در چشم خودشان فرو رفت.

به دنبال این جمله که دربارۀ سرنوشت دردناک آنها بیان می کند می فرماید:

چنان آنها را مجازات کردیم و زندگانیشان را درهم پیچیدیم که آنها را سرگذشت و داستان برای دیگران قرار دادیم.

از آن همه زندگانی با رونق و تمدن درخشان و گسترده چیزی جز اخباری بر سر زبان ها و یادی در خاطره ها و سطوری بر صفحات تاریخ باقی نماند «و آنها را سخت متلاشی و پراکنده ساختیم». (1)به یقین در این سرگذشت آیات و نشانه های عبرتی برای صابران و شاکران است.

وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَی لَنْ نَصْبِرَ عَلَی طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَ لْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ ذلِکَ بِأَ نَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِمَا عَصَوا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ» (2)

و [ یاد کنید ] هنگامی که گفتید : ای موسی ! ما هرگز بر یک نوع غذا صبر نمی کنیم ، پس از پروردگارت بخواه تا از آنچه زمین می رویاند از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیازش را برای ما آماده کند . [ موسی ] گفت : آیا شما

ص:141


1- (1) - تفسیر نمونه: 63/18 - 66، [1] ذیل آیۀ 18 - 19 سورۀ سبأ.
2- (2) - بقره (2) : 61. [2]

به جای غذای بهتر ، غذای پست تر را می خواهید ؟ ! [ اکنون که چنین درخواست ناروایی دارید ] به شهری فرود آیید که آنچه خواستید ، برای شما آماده است . و [ داغِ ] خواری و بیچارگی و نیاز بر آنان زده شد و سزاوار خشم خدا شدند ؛ این [ خواری و خشم ] به سبب آن بود که آنان همواره به آیات خدا کفر می ورزیدند و پیامبران را به ناحق می کشتند ؛ این [ کفرورزی و کشتن پیامبران ] به علت آن بود که [ از فرمانِ من ] سرپیچی نمودند و پیوسته [ از حدود حق ] تجاوز می کردند .

19 - عذاب ستمگر در قیامت

از ظالم و ستمگر در قیامت برای رفع عذاب چیزی نمی پذیرند:

وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَلَهْواً وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَذَکِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا کَسَبَتْ لَیْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِیٌّ وَلاَ شَفِیعٌ وَإِن تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لاَیُؤْخَذْ مِنْهَا أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِمَا کَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِن حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ» (1)

و کسانی که دینشان را بازی و سرگرمی گرفتند ، و زندگی دنیا آنان را فریفت ، و اگذار ؛ و [ مردم را ] با قرآن اندرز ده ؛ که مبادا کسی [ در روز قیامت ] به [ کیفر ] آنچه [ از گناهان ] مرتکب شده [ از رحمت و ثواب ] محروم ماند [ و به هلاکت سپرده شود ] ؛ و او را جز خدا سرپرست و یاور و شفیعی نباشد ؛ و اگر [ برای رهایی اش از عذاب ] هر گونه عوض و فدیه ای بدهد از او پذیرفته نشود . آنانند که به سبب آنچه [ از اعمال زشت ] مرتکب شده اند [ از رحمت و ثواب ] محروم مانده [ و به هلاکت سپرده شده ]اند . و

ص:142


1- (1) - انعام (6) : 70. [1]

به خاطر آن که همواره [ به آیات الهی ] کفر می ورزیدند برای آنان نوشابه ای از آب جوشان و عذابی دردناک است .

وَلَوْ انَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْاَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَاَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَاَوُا الْعَذابَ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ» (1)

اگر [ در قیامت ] برای هر کسی که ستم کرده همه ثروتی که در زمین است فراهم باشد ، یقیناً آن را برای بازخرید خود [ از عذاب جاودانه ] می پردازد ؛ و زمانی که عذاب را ببینند [ از شدت شرمساری ] پشیمانی و اندوه خود را پنهان می کنند ، ومیان آنان به عدالت و انصاف داوری می شود و مورد ستم قرار نخواهند گرفت .

وَلَوْ انَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ما فِی اْلاَرْضِ جَمیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ» (2)

و اگر برای کسانی که [ به آیات خدا ] ستم ورزیده اند ، همه آنچه در زمین است و مانندش با آن باشد ، بی تردید حاضرند آن را برای رهایی خود از عذاب سخت روز قیامت عوض دهند ، و از سوی خدا آنچه را که [ از عذاب های گوناگون ] نمی پنداشتند ، آشکار می شود .

20 - مظلومان در آخرت

خداوند مهربان به آنان که از طرف ستمکاران مورد ظلم واقع می شوند، در دنیا و آخرت عنایت خاص می نماید:

وَ الذَّینَ هاجَرُوا فِی اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً

ص:143


1- (1) - یونس (10) : 54. [1]
2- (2) - زمر (39) : 47. [2]

وَلَاَجْرُ الْآخِرَةِ اکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ * الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» (1)

و آنان که پس از ستم دیدنشان برای به دست آوردن خشنودی خدا هجرت کردند ، یقیناً آنان را در این دنیا در جایگاه و مکانی نیکو جای دهیم، و قطعاً پاداش آخرت بهتر و برتر است، اگر می دانستند [ که دارای چه کمّیّت و کیفیتی است . ] * همانان که [ در برابر مصایب ، وحوادث و آزار دیدن از دیگران ] صبر کردند و فقط بر پروردگارشان توکّل می کنند.

در تفسیر نمونه در ذیل این دو آیه آمده است:

«مقام مهاجران در اسلام مقام فوق العاده پر ارجی است، هم خود پیامبر و هم مسلمانان بعد، همگی برای آنها احترام خاصی قائل بودند، چرا که آنها به تمام زندگی خویش برای گسترش دعوت اسلام پشت پا زدند، بعضی جان خود را به خطر انداختند و بعضی از همۀ اموال خود چشم پوشیدند و جالب این که خود را در این معامله نیز برنده می دانستند.

اگر فداکاری آن مهاجران در آن روزها نبود، محیط خفقان بار مکه و عناصر شیطانی که بر آن حکومت می کردند هرگز اجازه نمی داد صدای اسلام به گوش کسی برسد و این صدا را برای همیشه در گلوی مؤمنان خفه می کردند، اما آنها با این جهش حساب شده نه تنها مکه را زیر سیطرۀ خود درآورند، بلکه صدای اسلام را به گوش جهانیان رساندند و این سنّتی است برای همه مسلمانان در چنین شرایطی و در همه تاریخ.

تعبیر به هاجَرُوا فِی اللّهِ که حتی کلمۀ «سبیل» هم در آن ذکر نشده اشاره به نهایت اخلاص این مهاجران است که تنها برای خدا و در مسیر الله و به خاطر

ص:144


1- (1) - نحل (16) : 41 - 42. [1]

رضای او و حمایت و دفاع از آیینش دست به چنین هجرتی زدند نه برای نجات جان خود و یا استفادۀ مادی دیگر.

جملۀ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا نشان می دهد که نباید فوراً میدان را خالی کرده بلکه باید تا آن جا که ممکن است ایستاد و تحمّل نمود، اما هنگامی که تحمل آزار دشمن جز جرأت و جسارت و تضعیف مؤمنان ثمری نداشته باشد در این جا باید دست به هجرت زد، تا با کسب قدرت بیشتر و فراهم ساختن سنگرهای محکم تر، جهاد در تمام زمینه ها از موضع بهتری تعقیب شود و به پیروزی طرفداران حق در زمینه های نظامی و فرهنگی و تبلیغاتی منتهی گردد.

جملۀ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فی الدُّنْیا حَسَنَةً نشان می دهد که مهاجران راستین اگر چه در آغاز کار، امکانات مادی خود را از دست می دهند ولی سرانجام حتی از نظر زندگی دنیا پیروزی با آنهاست.

چرا انسان زیر فشار ضربات دشمن بماند و ذلیلانه بمیرد، چرا با شجاعت مهاجرت نکند و از موضع تازه ای به مبارزه برنخیزد تا حق خویش را بگیرد؟

انتخاب دو صف صبر و توکّل برای مهاجران دلیلش روشن است؛ زیرا در چنین حوادث سخت و طاقت فرسا که در زندگی انسان پیش می آید در درجۀ اول شکیبایی و صبر و استقامت لازم است، استقامتی به عظمت حادثه و یا برتر و بیشتر، سپس توکّل و اعتماد بر خدا و اصولاً اگر انسان در این گونه حوادث تکیه گاه محکم و مطمئن معنوی نداشته باشد، صبر و استقامت برای او ممکن نیست.

بعضی گفته اند: انتخاب صبر به خاطر این است که در آغاز این مسیر به سوی اللّه شکیبایی و استقامت در برابر خواسته های نفس لازم است و انتخاب توکّل به خاطر این است که پایان این مسیر به انقطاع و بریدن از هر چه غیر خدا است و پیوستن به او می انجامد بنابراین صف اوّل آغاز راه است و دوم پایان آن.

و به هر حال هجرت بیرون، بدون هجرات درونی ممکن نیست، انسان، نخست

ص:145

باید از علایق پست مادی درونی ببرد و به سوی فضایل اخلاقی هجرت کند تا بتواند در بیرون دست به چنین هجرتی بزند و از دارالکفر با پشت پا زدن به همه چیز به دار الایمان منتقل گردد.» (1)اُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ انَّ اللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ» (2)

به کسانی که [ ستمکارانه ] مورد جنگ و هجوم قرار می گیرند ، چون به آنان ستم شده اذن جنگ داده شده ، مسلّماً خدا بر یاری دادن آنان تواناست .

21 - حسرت ظالمان در دنیا و آخرت

ستمگران و ظالمان در دنیا و آخرت بر اثر اعمال ناشایسته و اخلاق سوء دچار حسرت و اندوه می شوند، حسرت و اندوهی که دائمی و همیشگی است و علاجی ندارد:

اِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ امْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَالَّذینَ کَفَرُوا الی جهنّم یُحْشَرُونَ» (3)

مسلماً کسانی که کافرند ، اموالشان را هزینه می کنند تا مردم را از راه خدا بازدارند ، و به زودی همۀ اموالشان را [ برای جلوگیری از گسترش اسلام ] خرج می کنند ؛ سپس [ این عمل ] برای آنان مایۀ حسرت و ندامت می شود [ زیرا خواهند دید که ثروتشان را از دست داده اند و اسلام هم گسترش یافته ] و آن گاه مغلوب می شوند ، و آنان که کافرند به سوی دوزخ گردآوری خواهند شد .

ص:146


1- (1) - تفسیر نمونه: 237/11 - 239، [1] ذیل آیۀ 41 - 42 سورۀ نحل.
2- (2) - حج (22) : 39. [2]
3- (3) - انفال (8) : 36. [3]

وَ انْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ اذْ قُضِیَ الْاَمْرُ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لایُؤْمِنُونَ» (1)

و آنان را از روز حسرت - آنگاه که کار از کار بگذرد - بترسان ، در حالی که آنان در بی خبری [ شدیدی ] هستند و ایمان نمی آورند .

وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ» (2)

و آنان که [ به جای خدا از پیشوایان شرک و کفر ] پیروی کردند ، گویند : کاش برای ما بازگشتی [ به دنیا ] بود تا ما هم از آنان بیزاری می جستیم ، همان گونه که آنان از ما بیزاری جستند . خدا این گونه اعمالشان را که برای آنان مایۀ اندوه و دریغ است ، به آنان نشان می دهد و اینان هرگز از آتش بیرون آمدنی نیستند .

22 - ولایت کفار

انتخاب کفّار به ولایت و سرپرستی و سردمداری ظلم است:

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا آبائَکُمْ وَ اخْوانَکُمْ اوْلِیاءَ انِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیْمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَاُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ» (3)

ای اهل ایمان ! اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهند ، آنان را دوستان و سرپرستان خود مگیرید ؛ و کسانی از شما که آنان را دوست و سرپرست خود گیرند ، هم اینانند که ستمکارند .

ص:147


1- (1) - مریم (19) : 39. [1]
2- (2) بقره (2) : 167. [2]
3- (3) - توبه (9) : 23. [3]

وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیّاً وَلاَ نَصِیراً» (1)

آنان دوست دارند همان گونه که خود کافر شده اند ، شما هم کافر شوید ، تا [ در کفر و ضلالت ] با هم برابر و یکسان باشید . بنابراین از آنان دوستانی انتخاب نکنید تا آن که در راه خدا [ برای پذیرش دین ] هجرت کنند ؛ پس اگر [ از هجرت ] روی برتافتند [ و به خیانت و جنایتشان بر ضد شما ادامه دادند ] آنان را هر کجایافتید بگیرید و بکشید ، و از آنان یار و یاوری نگیرید .

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِ الْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ» (2)

ای اهل ایمان ! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگیرید ، شما با آنان اظهار دوستی می کنید ، در حالی که آنان به طور یقین به آنچه از حق برای شما آمده کافرند.

23 - رستگار نشدن ستمکاران

ستمکاران و ظالمان در صورت ادامۀ ظلم تا لحظه مرگ از فلاح و پیروزی و نجات و سعادت برای ابد محرومند:

قُلْ یَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَی مَکَانَتِکُمْ إِنِّی عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدّارِ إنَّهُ لَایُفْلِحُ الظّالِمُونَ» (3)

بگو : ای قوم ! تا جایی که در قدرت شماست [ برای مبارزه با من و آیینم ] بکوشید ، من هم [ در انجام دادن وظایفم ] می کوشم ، سپس خواهید دانست

ص:148


1- (1) - نساء (4) : 89. [1]
2- (2) - ممتحنه (60) : 1. [2]
3- (3) - انعام (6) : 135. [3]

که سرانجام خوش و نیکوی سرای آخرت برای کیست ؟ قطعاً ستمکاران رستگار نمی شوند .

وَ قالَ مُوسی رَبّی اعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدی مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدّارِ انَّهُ لایُفْلِحُ الظّالِمُونَ» (1)

و موسی گفت : پروردگارم به کسی که از نزد او هدایت آورده و به کسی که سرانجام نیک برای اوست داناتر است ؛ بی تردید ستمکاران پیروز نمی شوند .

24 - ستمکاران در گمراهی

ستمکاران در گمراهی آشکارند:

هذا خَلْقُ اللّهِ فَاَرُونی ماذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظّالِمُونَ فی ضَلالٍ مُبینٍ» (2)

این است آفرینش خدا . پس به من نشان دهید آنها که غیر اویند [ و شما به عنوان معبود برگزیده اید ] چه چیزی آفریده اند ؟ [ آنها چیزی نیافریده اند ] بلکه ستمکاران در گمراهی آشکاری هستند .

اَسْمِعْ بِهِمْ وَ ابْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا لکِنِ الظّالِمُونَ الْیَوْمَ فی ضَلالٍ مُبینٍ» (3)

آنان روزی که به سوی ما می آیند [ نسبت به حقایق ] چه شنوا و چه بینا می شوند ، ولی امروز ستمکاران در گمراهی آشکارند .

ص:149


1- (1) - قصص (28) : 37. [1]
2- (2) - لقمان (31) : 11. [2]
3- (3) - مریم (19) : 38. [3]

25 - یاور نداشتن ستمکاران در قیامت

ستمکاران در روز قیامت که تمام مردم نیاز به یار و یاور دارند، هیچ گونه پشتیبان و یاوری ندارند:

رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلْظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ» (1)

پروردگارا ! بی تردید هر که را تو در آتش در آوری ، قطعاً خوار و رسوایش کرده ای ، و برای ستمکاران هیج یاری وجود ندارد .

وَ انْذِرْهُمْ یَوْمَ الْأزِفَةِ اذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمینَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَلا شَفیعٍ یُطاعُ» (2)

و آنان را از روز نزدیک بیم ده ، آنگاه که [ از شدت ترس ] جان ها به گلوگاه رسد ، در حالی که همۀ وجودشان پر از غم و اندوه است . برای ستمکاران هیچ دوست مهربانی و شفیعی که شفاعتش پذیرفته شود ، وجود ندارد !

26 - احتجاج ملائکه با ستمکاران

ملائکه با ستمکاران به وقت مرگ احتجاج می کنند و ستمگران در این احتجاج و گفتگو محکوم می شوند:

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جهنّم وَسَاءَتْ مَصِیراً» (3)

قطعاً کسانی که [ با ترک هجرت از دیار کفر ، و ماندن زیر سلطۀ کافران و

ص:150


1- (1) - آل عمران (3) : 192. [1]
2- (2) - غافر (40) : 18. [2]
3- (3) - نساء (4) : 97. [3]

مشرکان ] بر خویش ستم کردند [ هنگامی که ] فرشتگانْ آنان را قبض روح می کنند ، به آنان می گویند : [ از نظر دین داری و زندگی ] در چه حالی بودید ؟ می گویند : ما در زمین ، مستضعف بودیم . فرشتگان می گویند : آیا زمین خدا وسیع و پهناور نبود تا در آن [ از محیط شرک به دیار ایمان ] مهاجرت کنید ؟ ! پس جایگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهی است .

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَی إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ * فَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جهنّم خَالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ» (1)

همانان که فرشتگان جانشان را در حالی که ستمکار بر خود بوده اند ، می گیرند ؛ پس [ در آن موقعیت ] از در تسلیم در آیند [ و گویند : ] ما هیچ کار بدی انجام نمی دادیم . [ به آنان گویند : یقیناً انجام می دادید] ومسلماً خدا به آنچه همواره انجام می دادید ، داناست . * بنابراین از درهای دوزخ وارد شوید در حالی که در آن جاودانه اید ؛ و بد جایی است جایگاه مستکبران .

27 - ستمکاران و فرار از مرگ

ستمکاران و ظالمان از مرگ فراری و ترسان هستند:

قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ ا لْآخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ * وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ» (2)

بگو : اگر [ آن گونه که می پندارید ] سرای آخرت [ با همۀ نعمت هایش ] نزد

ص:151


1- (1) - نحل (16) : 28 - 29. [1]
2- (2) - بقره (2) : 94 - 95. [2]

خدا ویژۀ شماست نه مردم دیگر ، پس چنانچه راستگویید مرگ را آرزو کنید .

* و آنان هرگز مرگ را به سبب گناهانی که مرتکب شده اند ، آرزو نمی کنند ؛ و خدا به ستمکاران داناست.

قُل یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ * وَلاَ یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ» (1)

بگو : ای یهودیان ! اگر گمان می کنید که فقط شما دوستان خدایید نه مردم دیگر ، پس آرزوی مرگ کنید اگر راستگویید [ چون دوستان خدا برای رسیدن به لقای او مشتاق مرگ هستند . ] * ولی آنان به سبب گناهانی که مرتکب شده اند هرگز آروزی مرگ نمی کنند ، و خدا به ستمکاران داناست .

28 - محرومیت از هدایت الهی

ظالم تا در ظلمت کفر و عناد و فساد است از هدایت الهی محروم است:

أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (2)

آیا [ با دیدۀ عبرت ] ننگریستی به کسی که چون خدا او را پادشاهی داده بود [ از روی کبر و غرور ] با ابراهیم دربارۀ پروردگارش به مجادله و ستیز و گفتگوی بی منطق پرداخت ؟ ! هنگامی که ابراهیم گفت : پروردگارم کسی

ص:152


1- (1) - جمعه (62) : 6 - 7. [1]
2- (2) - بقره (2) : 258. [2]

است که زنده می کند و می میراند [ او ] گفت : من هم زنده می کنم و می میرانم . [ و برای مشتبه کردن کار بر مردم ، دستور داد دو زندانی محکوم را حاضر کردند ، یکی را آزاد و دیگری را کشت . ] ابراهیم [ برای بستن راه مغالطه و تزویر به روی دشمن ] گفت : مسلماً خدا خورشید را از مشرق بیرون می آورد ، تو آن را از مغرب برآور ! پس آن که کافر شده بود ، متحیر و مبهوت شد . و خدا گروه ستم گر را [ به خاطر تجاوز ، ستم ، پافشاری بر عناد و لجاجشان ] هدایت نمی کند .

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (1)

پس ستمکارتر از کسی که به خدا دروغ بندد تا مردم را از روی نادانی و جهالت گمراه کند ، کیست ؟ ! مسلّماً خدا گروه ستمکاران را هدایت نمی کند .

29 - لعنت ستمگران

ستمگران مورد لعنت خداوند و ملائکه و تمام مردم می باشند:

کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * أُولئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ» (2)

چگونه خدا گروهی را هدایت کند که بعد از آن که ایمان آوردند ، و به حقّانیّت رسول اسلام شهادت دادند ، و دلایل روشن و آشکار برای آنان آمد ، کافر شدند ؟ و خدا گروه ستمکاران را هدایت نمی کند . * اینان کیفرشان این است

ص:153


1- (1) - انعام (6) : 144. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 86 - 87. [2]

که لعنت خدا و فرشتگان و همۀ مردم بر آنان است .

وَمَنْ اظْلَمُ مِمَّنِ افْتری عَلَی اللّهِ کَذِباً اولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلی رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْاَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِمْ الا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظّالِمینَ» (1)

و ستمکارتر از کسانی که به خدا دروغ بندند چه کسی است؟ اینان [ در قیامت ] بر پروردگارشان عرضه خواهند شد ، وگواهان [ اعمال ] می گویند :

اینان کسانی هستند که بر پروردگارشان دروغ بستند ؛ آگاه باشید ! لعنت خدا بر ستمکاران باد .

30 - کناره گیری از ستمگران

یکی از دعاهای اهل ایمان به پیشگاه حضرت حق این است که آنان را از قرار گرفتن با ستمکاران حفظ کند:

وَ اذا صُرِفَتْ ابْصارُهُمْ تِلْقاءَ اصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لاتَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ» (2)

و چون بهشتیان ، چشمانشان ناخواسته به سوی دوزخیان گردانده شود ، گویند : پروردگارا ! ما را با گروه ستمکاران قرار مده .

رَبِّ فَلا تَجْعَلْنی فِی الْقَوْمِ الظّالِمینَ» (3)

پس پروردگارا ! مرا در میان گروه ستمکاران قرار مده [ و با آنان قرین عذاب مکن . ]

ص:154


1- (1) - هود (11) : 18. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 47. [2]
3- (3) - مؤمنون (23) : 94. [3]

31 - ستمکار و مؤمن در قیامت

ستمکار و مؤمن در پیشگاه خداوند مساوی نیستند:

اَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فی سَبیلِ اللّهِ لایَسْتَوُونَ عِنْدَ اللّهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ» (1)

آیا آب دادن به حاجیان و آباد کردن مسجدالحرام را مانند [ عمل ] کسی قرار داده اید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است ؟ ! [ این دو ] نزد خدا برابر و یکسان نیستند و خدا گروه ستمکاران را هدایت نمی کند .

اَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لایَسْتَوُونَ» (2)

با این حال آیا کسانی که مؤمن اند مانند کسانی هستند که فاسق اند ؟ [ نه هرگز این دو گروه ] مساوی و یکسان نیستند .

32 - جاسوسی و ظلم

32 - جاسوسی علیه مردم مسلمان خیانت و از مصادیق بارز ظلم و ستم است:

لَوْ خَرَجُوا فیکُمْ مازادُوکُمْ الّا خَبالاً وَلَاَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَ فیکُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالظّالِمینَ» (3)

اگر [ هم ] با شما بیرون می آمدند ، جز شرّ و فساد به شما نمی افزودند و مسلّماً خود را برای سخن چینی [ و نمّامی ] در میان شما قرار می دادند تا [ برای از

ص:155


1- (1) - توبه (9) : 19. [1]
2- (2) - سجده (32) : 18. [2]
3- (3) - توبه (9) : 47. [3]

هم گسستن شیرازۀ سپاه اسلام ] فتنه جویی کنند و در میان شما جاسوسانی برای آنان هستند [ که به نفعشان خبرچینی می کنند ] ؛ و خدا به ستمکاران داناست .

شرکت نکردن افراد تاریک دل در میدان جهاد نه تنها جای تأسّف نیست، بلکه شاید جای خوشحالی باشد؛ زیرا آنها نه فقط مشکلی را نمی گشایند، بلکه با آن روح نفاق و بی ایمانی و انحراف اخلاقی سرچشمۀ مشکلات تازه ای خواهند شد.

آیۀ شریفه در حقیقت به مسلمانان یک درس بزرگ می دهد که هیچ گاه در فکر افزودن سیاهی لشگر و تعداد نباشند، بلکه به فکر این باشند که افراد مخلص و با ایمان انتخاب کنند هر چند نفراتشان کم باشد، این درسی بود برای دیروز مسلمانان و برای امروز و فردای آنان.

اگر آنها همراه شما به سوی میدان جهاد حرکت می کردند نخستین اثر شومشان این بود که چیزی جز تردید و اضطراب بر شما نمی افزودند.

به علاوه آنها با سرعت کوشش می کنند در میان نفرات لشگر نفوذ کنند و به ایجاد نفاق و تفرقه و از هم گسستن پیوندهای اتحاد بپردازند.

در میان شما پاره ای از افراد هستند که برای گروه منافقان جاسوسی می کنند و فیکُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ.

خداوند همۀ ستمگران را می شناسد، آنها که آشکارا و آنها که پنهانی ستم به خویش یا جامعه می کنند از دیدگاه علم او مخفی نیستند.

33 - ستمگران مبغوض خدا

ستمگران مورد محبت خدا نیستند:

وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ اصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَی اللّهِ انَّهُ لا یُحِبُّ

ص:156

الظّالِمینَ» (1)

پاداش بدی [ چون قتل و زخم زدن و اتلاف مال ] مانند همان بدی است ؛ ولی هر که بگذرد و [ میان خود و طرف مقابلش را ] اصلاح نماید . پاداشش بر عهدۀ خداست ؛ یقیناً خدا ستمکاران را دوست ندارد .

وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ» (2)

و اما کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، خدا پاداششان را به طور کامل می دهد ؛ و خدا ستمکاران را [ که به دین کافر شدند ، یا از دین فقط به اسم آن قناعت کردند ] دوست ندارد .

34 - ستمکارترین مردم

ستمکارترین مردم کیانند؟:

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَی فِی خَرَابِهَا أُولئِکَ مَا کَانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی ا لْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (3)

و چه کسانی ستمکارتر از کسانی می باشند که از بردن نام خدا در مساجد خدا جلوگیری کردند ، و در خرابی آنها کوشیدند ؟ آنان را شایسته نیست که در آن [ مراکز عبادت ] درآیند ، جز در حال ترس [ از عدالت و انتقام خدا ] . برای آنان در دنیا خواری و زبونی است و در آخرت عذابی بزرگ است .

ص:157


1- (1) - شوری (42) : 40. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 57. [2]
3- (3) - بقره (2) : 114. [3]

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (1)

وستمکارتر از کسی که شهادتی را که از خدا نزد اوست پنهان کند ، کیست ؟ وخدا از آنچه انجام می دهید ، بی خبر نیست .

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لاَیُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (2)

ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ بسته ، یا آیات او را تکذیب کرده ، کیست ؟ یقیناً ستمکاران ، رستگار نخواهند بود .

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (3)

پس ستمکارتر از کسی که به خدا دروغ بندد تا مردم را از روی نادانی و جهالت گمراه کند ، کیست ؟ ! مسلّماً خدا گروه ستمکاران را هدایت نمی کند .

فَمَنْ اظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ کَذِباً اوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ انَّهُ لایُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ» (4)

پس ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ بندد یا آیاتش را تکذیب کند ، کیست ؟ یقیناً گنهکاران ، رستگار نخواهند شد .

35 - رفیق گمراه کننده

انتخاب رفیق گمراه کننده ظلم است:

ص:158


1- (1) - بقره (2) : 140. [1]
2- (2) - انعام (6) : 21. [2]
3- (3) - انعام (6) : 144. [3]
4- (4) - یونس (10) : 17. [4]

وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَالَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً * یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِیلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولاً» (1)

و روزی که ستمکار ، دو دست خود را [ از شدت اندوه و حسرت به دندان ] می گزد [ و ] می گوید : ای کاش همراه این پیامبر راهی به سوی حق برمی گرفتم ، * ای وای ، کاش من فلانی را [ که سبب بدبختی من شد ] به دوستی نمی گرفتم ، * بی تردید مرا از قرآن پس از آن که برایم آمد گمراه کرد . و شیطان همواره انسان را [ پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادی هلاکت ] وامی گذارد .

در شأن نزول آیات بالا در تفسیر نمونه آمده است که:

«در عصر رسول خدا دو نفر دوست در میان مشرکان به نام عقبه و ابیّ بودند، هر زمان عقبه از سفر می آمد غذایی ترتیب می داد و اشراف قومش را دعوت می کرد و در عین حال دوست می داشت به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله برسد هر چند اسلام را نپذیرفته بود.

روزی از سفر آمد و طبق معمول ترتیب غذا داد و دوستان را دعوت کرد، در ضمن از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز دعوت نمود.

هنگامی که سفره را گستردند و غذا حاضر شد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من از این سفره غذا نمی خورم تا شهادت به وحدانیّت خدا و رسالت من دهی، عقبه شهادتین بر زبان جاری کرد.

این خبر به گوش رفیقش ابیّ رسید، گفت: ای عقبه از آیینت منحرف شدی؟ او گفت: نه به خدا قسم من منحرف نشدم، اما مردی بر من وارد شد که حاضر نبود از

ص:159


1- (1) - فرقان (25) : 27 - 29. [1]

غذایم بخورد جز این که شهادتین بگویم، من از این شرم داشتم که او از سر سفرۀ من برخیزد بی آن که غذا خورده باشد لذا شهادت دادم.

ابی گفت: من هرگز از تو راضی نمی شوم مگر این که در برابر او بایستی و سخت توهین کنی! عقبه این کار را کرد و مرتدّ شد و سرانجام در جنگ بدر در صف کفار به قتل رسید و رفیقش ابیّ نیز در روز جنگ احد کشته شد.

آیات فوق سرنوشت مردی را که در این جهان به انتخاب دوست گمراه و گمراه کننده دست می زند و به گمراهی کشیده می شود شرح داد.» (1)

36 - یار مظلومان

خداوند یار مظلومان و ستمدیدگان است:

وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنصُوراً» (2)

و کسی را که خدا کشتنش را حرام کرده [ و به جانش حرمت نهاده ] جز به حق نکشید ، و هر کس مظلوم [ و به ناحق ] کشته شود ، برای وارثش تسلّطی بر قاتل [ جهت خونخواهی ، دیه و عفو ] قرار داده ایم ، پس وارث مقتول نباید در کشتن زیاده روی کند ؛ زیرا او [ با قوانین صحیح و درستی چون دیه و قصاص ] مورد حمایت قرار گرفته است .

ظلم در روایات

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

ص:160


1- (1) - تفسیر نمونه: 68/15 - 69، [1] ذیل آیۀ 27 - 29 سورۀ فرقان.
2- (2) - اسراء (17) : 33. [2]

لَمّا حَضَرَتْ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیه السلام الْوَفاةُ ضَمَّنی الی صَدْرِهِ ثُمَّ قالَ: یا بُنَیَّ اوصِیکَ بِما اوْصانِی بِهِ ابِی علیه السلام حینَ حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ، وَ بِما ذَکَرَ انَّ اباهُ اوْصاهُ بِهِ فَقالَ: یا بُنَیَّ ایّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لایَجِدُ عَلَیْکَ ناصِراً الاَّ اللّهَ. (1)

چون وقت وفات امام سجّاد علیه السلام رسید مرا به سینه گرفت، سپس فرمود: ای پسرم! تو را به آنچه پدرم به وقت وفاتش به من وصیت کرد سفارش می کنم، سپس یادآور شد که پدرش به او وصیت فرمود: ای پسرم! بر حذر باش از ستم به کسی که بر تو یاری جز خدا ندارد.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

مَنْ خافَ رَبَّهُ کَفَّ ظُلْمَهُ. (2)

هر که از خدا بترسد؛ جلوی ستم خود را بر مردم می گیرد.

و نیز فرمود:

بِئْسَ الزّادُ الَی الْمَعادِ الْعُدْوانُ عَلَی الْعِبادِ. (3)

ستم بر بندگان خدا، چه توشۀ بدی برای معاد است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ: یا بُنَیَّ لِلظّالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: یَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیَةِ، وَ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ، وَ یُعِینُ الظَّلَمَةَ. (4)

لقمان به فرزندانش گفت: برای ستمکار سه علامت است: به بالاتر از خودش با نافرمانی ستم می کند و به پائین تر از خودش با زورگوئی و غلبه و به

ص:161


1- (1) - بحار الأنوار: 308/72، باب 79، حدیث 1؛ [1]مجموعة ورّام: 163/2. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 309/72، باب 79، حدیث 3؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 322، حدیث 8. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 309/72، باب 79، حدیث 4؛ [5]مستدرک الوسائل: 97/12، باب 77، حدیث 13623. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 310/72، باب 79، حدیث 8؛ [7] الخصال: 121/1، حدیث 113.

ستمکاران کمک می دهد.

امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت می کند که امیر المؤمنین علیه السلام پیوسته می فرمود:

اَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَ الْمُعینُ عَلَیْهِ، وَ الرّاضی بِهِ شُرَکاءُ ثَلاثَةٌ. (1)

ستمگر و کمک کار به او و راضی از عمل ظالم سه شریک در گناهند.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

لظُّلْمُ فِی الدُّنْیا هُوَ الظُّلُماتُ فِی اْلآخِرَةِ. (2)

ستم در دنیا نتیجه اش تاریکی ها در آخرت است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ اکَلَ مِنْ مالِ اخیهِ ظُلْماً وَ لَمْ یَرُدَّهُ عَلَیْهِ اکَلَ جَذْوَةً مِنَ النّارِ یَوْمَ الْقِیامَةِ. (3)

هر کس از مال برادر دینی خود، به ستم و ظلم بخورد و آن را به صاحبش برنگرداند، در قیامت آتش سرخ شده خواهد خورد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

یا یُونُسُ مَنْ حَبَسَ حَقَّ الْمُؤْمِنِ اقامَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ خَمْسَمِأَةِ عامٍ عَلی رِجْلَیْهِ حَتّی یَسیلَ مِنْ عَرَقِهِ اوْدِیَةٌ وَیُنادِی مُنادٍ مِنْ عِنْدِ اللّهِ: هذَا الظّالِمُ الَّذی حَبَسَ عَنِ اللّهِ حَقَّهُ. قالَ: فَیُوَبَّخُ ارْبَعینَ یَوْماً ثُمَّ یُؤْمَرُ بِهِ الَی

ص:162


1- (1) - بحار الأنوار: 312/72، باب 79، حدیث 16؛ [1] الخصال: 107/1؛ حدیث 72.
2- (2) - بحار الأنوار: 312/72، باب 79، حدیث 18؛ [2]وسائل الشیعة: 49/16، باب 77، حدیث 20949. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 313/72، باب 79، حدیث 24؛ [4]وسائل الشیعة: 53/16، باب 78، حدیث 20960. [5]

النّارِ. (1)

ای یونس! هر کس حق مؤمنی را حبس کند خداوند در قیامت پانصد سال او را در روی دو پایش نگاه می دارد در حدی که رودها از عرق از او جاری شود و ندا دهنده ای از جانب خداوند ندا می دهد: این است ستمگری که حقش از جانب خدا حبس شده، سپس فرمود: او را چهل روز سرزنش می کنند، آنگاه امر می شود که به آتش واردش کنند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَیُّما مُؤْمِنٍ حَبَسَ مُؤْمِناً عَنْ مالِهِ وَ هُوَ یَحْتاجُ الَیْهِ لَمْ یَذُقْ وَ اللّهِ مِنْ طَعامِ الْجَنَّةِ وَلا یَشْرَبُ مِنَ الرَّحیقِ الْمَخْتُومِ. (2)

هر مؤمنی مؤمن دیگر را از مالش منع کند، در حالی که به آن محتاج است، به خدا قسم از غذای بهشت نچشد و از بادۀ ناب و پاکیزه بسته شده نیاشامد.

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اَفْضَلُ الْجِهادِ مَنْ اصْبَحَ لایَهُمُّ بِظُلْمِ احَدٍ. (3)

برترین جهاد انسان صبح کردن اوست در حالی که قصد ستم به کسی از مردم را نداشته باشد.

حضرت رضا علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اِیّاکُمْ وَ الظُّلْمَ فَاِنَّهُ یُخْرِبُ قُلُوبَکُمْ. (4)

ص:163


1- (1) - الکافی: 367/2، حدیث 2؛ [1]المحاسن: 100/1، باب 33، حدیث 72؛ [2]ثواب الاعمال: 240. [3]
2- (2) - بحار الأنوار: 314/72، باب 79، حدیث 31؛ [4]المحاسن: 100/1، باب 33، ذیل حدیث 72. [5]
3- (3) - بحار الأنوار: 314/72، باب 79، حدیث 32؛ المحاسن: 292/1، باب 47، حدیث 449. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 315/72، باب 79، حدیث 34؛ [7]مستدرک الوسائل: 103/12، باب 77، حدیث 13635. [8]

از ظلم و ستم بپرهیزید که این عمل دل ها را ویران می کند.

امام باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا در سخنرانی خود می فرمودند:

سِبابُ الْمُؤْمِنِ فِسْقٌ، وَ قِتالُهُ کُفْرٌ، وَ اکْلُ لَحْمِهِ مَعْصِیَةُ اللّهِ، و حُرْمَةُ مالِهِ کَحُرْمَةِ دَمِهِ. (1)

ناسزا گفتن به مؤمن فسق و جنگ با او کفر و غیبت او معصیت خدا و احترام مالش همچون احترام خون اوست.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

مَنْ ظَلَمَکَ فَقَدْ نَفَعَکَ وَ اضَرَّ بِنَفْسِهِ. (2)

آن کس که به تو ستم می کند به حقیقت که به تو سود می رساند و به خود ضرر می زند.

پیرمردی از قبیلۀ نخع گفت: به حضرت باقر علیه السلام عرضه داشتم:

اِنّی لَمْ ازَلْ والِیاً مُنْذُ زَمَنِ الْحَجّاجِ الی یَوْمِی هذا فَهَلْ لِی مِنْ تَوْبَةٍ؟ قالَ:

فَسَکَتَ ثُمَّ اعَدْتُ عَلَیْهِ، فَقالَ: لا، حَتّی تُؤَدِّی الَی کُلِّ ذی حَقٍّ حَقَّهُ. (3)

من به طور دائم تا امروز از طرف حجاج بن یوسف ثَقَفی آن ستمکار بی بدیل فرماندار بودم، آیا برای من از این عمل توبه ای هست؟ می گوید امام باقر در جوابم سکوت کرد، دوباره سؤالم را تکرار کردم حضرت فرمود: نه، مگر این که حق هر صاحب حقی که در ایام حکومتت از بین رفته به او باز گردانی.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ ظَلَمَ مَظْلِمَةً اخِذَ بِها فی نَفْسِهِ اوْ فی مالِهِ اوْ فی وُلْدِهِ. (4)

ص:164


1- (1) - بحار الأنوار: 320/72، باب 79، حدیث 46؛ [1] من لایحضره الفقیه: 569/3، حدیث 4946.
2- (2) - بحار الأنوار: 320/72، باب 79، ذیل حدیث 48؛ [2] الدّعوات، راوندی: 293، حدیث 45.
3- (3) - بحار الأنوار: 329/72، باب 79، حدیث 59؛ [3]وسائل الشیعة: 52/16، باب 78، حدیث 20959. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 330/72، باب 79، ذیل حدیث 62؛ [5]الکافی: 332/2، حدیث 9. [6]

کسی که ستمی مرتکب شود، انتقام آن ستم از او یا مال او یا فرزندان او گرفته می شود.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ثَلاثَةٌ یُدْخِلُهُمُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسابٍ، وَ ثَلاثَةٌ یُدْخِلُهُمُ اللّهُ النّارَ بِغَیْرِ حِسابٍ. فَاَمَّا الَّذینَ یُدْخِلُهُمُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسابٍ فَاِمامٌ عادِلٌ وَ تاجِرٌ صَدُوقٌ وَ شَیْخٌ افْنی عُمْرَهُ فی طاعَةِ اللّهِ عَزَّوَجلَّ. وَ امَّا الثَّلاثَةُ الَّذینَ یُدْخِلُهُمُ النّارَ بِغَیْرِ حِسابٍ فَاِمامٌ جائِرٌ وَ تاجِرٌ کَذُوبٌ وَ شَیْخٌ زانٍ. (1)

خداوند سه نفر را بدون حساب وارد بهشت می کند و سه نفر را بدون حساب به جهنّم می برد. اما آنان که بدون حساب به بهشت می ورند:

رهبر عادل، تاجری که شدیداً راستگو ست وپیرمردی که عمرش را در طاعت خدا به سر برده است و اما سه نفری که بدون حساب وارد جهنّم می شوند:

رهبر ستمگر و تاجر دروغگو و پیرمرد زناکار است.

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از علی علیه السلام روایت می کند:

اِنَّ فی جهنّم رَحَی تَطْحَنُ، افَلا تَسْاَلُونی ماطَحْنُها؟ فَقیلَ لَهُ: فَما طَحْنُها یا أمِیر المُؤْمِنینَ؟ قالَ: الْعُلَماءُ الْفَجَرَةُ، وَ الْقُرّاءُ الْفَسَقَهُ، وَ الْجَبابِرَةُ الظَّلَمَةُ، وَ الْوُزَراءُ الْخَوَنَةُ، وَ الْعُرَفاءُ الْکَذَبَةُ. وَ انَّ فِی النّارِ لَمَدینَةً یُقالُ لَها:

الْحَصینَةُ افَلا تَسْأَلُونِی ما فیها؟ فَقیلَ: وَ مَا فیها یا امیرَالْمُؤْمِنین؟ فَقالَ:

فِیها ایْدی النّاکِثینَ. (2)

در جهنّم آسیائی است که آرد می کند، از من نمی پرسید آرد آن آسیا چیست؟

ص:165


1- (1) - بحار الأنوار: 337/72، باب 81، حدیث 5؛ [1] الخصال: 80/1، حدیث 1.
2- (2) - بحار الأنوار: 338/72، باب 81، حدیث 14؛ [2] الخصال: 296/1، حدیث 65.

عرضه داشتند چیست؟ فرمود: علمای گناهکار، قاریان فاسق، سلاطین ستمگر، وزیران خائن، خبرگزاران دروغگو. و در آتش شهری است که به آن حصینه می گویند، از من نمی پرسید در آن چیست؟ عرضه داشتند چیست؟ فرمود: بیعت شکنان.

فدای دوست نکردیم جان و دل صد حیف زاختیار نرستیم زآب و گل صد حیف

زعشق حق نزدیم آتشی بجان نفسی همیشه ز آتش دیویم مشتعل صد حیف

بکام دوست نبودیم یک نفس صد آه رسید دشمن آخر بکام دل صد حیف

جهاز عقبی باقی نمی کنیم دمی بکار دنیی فانیم مشتغل صد حیف

گذشت عمر نکردیم از سر اخلاص عبادتی که زند سر ز نور دل صد حیف

نیافت آیینۀ دل صفا زصیقل ما بماند در دل ما زنگ ز آب و گل صد حیف

(فیض کاشانی)

دعای 15 : بیماری یا اندوه و گرفتاری

اشاره

ص:166

ص:167

ص:168

«1» اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِیهِ مِنْ سَلاَمَةِ بَدَنِی وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا أَحْدَثْتَ بِی مِنْ عِلَّةٍ فِی جَسَدِی «2»فَمَا أَدْرِی یَا إِلَهِی أَیُّ الْحَالَیْنِ أَحَقُّ بِالشُّکْرِ لَکَ؟ وَ أَیُّ الْوَقْتَیْنِ أَوْلَی بِالْحَمْدِ لَکَ؟ «3»أَ وَقْتُ الصِّحَّةِ الَّتِی هَنَأْتَنِی فِیهَا طَیِّبَاتِ رِزْقِکَ وَ نَشَّطْتَنِی بِهَا لاِبْتِغَاءِ مَرْضَاتِکَ وَ فَضْلِکَ وَ قَوَّیْتَنِی مَعَهَا عَلَی مَا وَفَّقْتَنِی لَهُ مِنْ طَاعَتِکَ «4»أَمْ وَقْتُ الْعِلَّةِ الَّتِی مَحَّصْتَنِی بِهَا وَ النِّعَمِ الَّتِی أَتْحَفْتَنِی بِهَا تَخْفِیفاً لِمَا ثَقُلَ بِهِ عَلَیَّ ظَهْرِی مِنَ الْخَطِیئَاتِ وَ تَطْهِیراً لِمَا انْغَمَسْتُ فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ وَ تَنْبِیهاً لِتَنَاوُلِ التَّوْبَةِ وَ تَذْکِیراً لِمَحْوِ الْحَوْبَةِ بِقَدِیمِ النِّعْمَةِ «5»وَ فِی خِلاَلِ ذَلِکَ مَا کَتَبَ لِیَ الْکَاتِبَانِ مِنْ زَکِیِّ الْأَعْمَالِ مَا لاَ قَلْبٌ فَکَّرَ فِیهِ وَ لاَ لِسَانٌ نَطَقَ بِهِ وَ لاَ جَارِحَةٌ تَکَلَّفَتْهُ بَلْ إِفْضَالاً مِنْکَ عَلَیَّ وَ إِحْسَاناً مِنْ صَنِیعِکَ إِلَیَّ «6»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَبِّبْ إِلَیَّ مَا رَضِیتَ لِی وَ یَسِّرْ لِی مَا أَحْلَلْتَ بِی وَ طَهِّرْنِی مِنْ دَنَسِ مَا أَسْلَفْتُ وَ امْحُ عَنِّی شَرَّ مَا قَدَّمْتُ وَ أَوْجِدْنِی حَلاَوَةَ الْعَافِیَةِ وَ أَذِقْنِی بَرْدَ السَّلاَمَةِ وَ اجْعَلْ مَخْرَجِی عَنْ عِلَّتِی إِلَی عَفْوِکَ وَ مُتَحَوَّلِی عَنْ صَرْعَتِی إِلَی تَجَاوُزِکَ وَ خَلاَصِی مِنْ کَرْبِی إِلَی رَوْحِکَ وَ سَلاَمَتِی مِنْ هَذِهِ الشِّدَّةِ إِلَی فَرَجِکَ «7»إِنَّکَ الْمُتَفَضِّلُ بِالْإِحْسَانِ الْمُتَطَوِّلُ بِالاِمْتِنَانِ الْوَهَّابُ الْکَرِیمُ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ.

ص:169

[«1»اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِیهِ مِنْ سَلاَمَةِ بَدَنِی وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا أَحْدَثْتَ بِی مِنْ عِلَّةٍ فِی جَسَدِی «2»فَمَا أَدْرِی یَا إِلَهِی أَیُّ الْحَالَیْنِ أَحَقُّ بِالشُّکْرِ لَکَ؟ وَ أَیُّ الْوَقْتَیْنِ أَوْلَی بِالْحَمْدِ لَکَ؟ «3»أَ وَقْتُ الصِّحَّةِ الَّتِی هَنَأْتَنِی فِیهَا طَیِّبَاتِ رِزْقِکَ وَ نَشَّطْتَنِی بِهَا لاِبْتِغَاءِ مَرْضَاتِکَ وَ فَضْلِکَ وَ قَوَّیْتَنِی مَعَهَا عَلَی مَا وَفَّقْتَنِی لَهُ مِنْ طَاعَتِکَ «4»أَمْ وَقْتُ الْعِلَّةِ الَّتِی مَحَّصْتَنِی بِهَا وَ النِّعَمِ الَّتِی أَتْحَفْتَنِی بِهَا تَخْفِیفاً لِمَا ثَقُلَ بِهِ عَلَیَّ ظَهْرِی مِنَ الْخَطِیئَاتِ وَ تَطْهِیراً لِمَا انْغَمَسْتُ فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ وَ تَنْبِیهاً لِتَنَاوُلِ التَّوْبَةِ وَ تَذْکِیراً لِمَحْوِ الْحَوْبَةِ بِقَدِیمِ النِّعْمَةِ]

خدایا! تو را سپاس بر تندرستی بدنم که پیوسته از آن برخوردار بودم، و تو را سپاس بر بیماری و مرضی که در جسمم پدید آوردی.

ای خدای من! کدام یک از این دو حال، برای سپاس گزاری به درگاهت سزاوارتر، و کدام یک از این دو وقت، برای سپاس و ثنا به پیشگاهت شایسته تر است؟ آیا زمان سلامت که روزی های پاکیزه ات را در آن برایم گوارا فرمودی، و به سبب آن برای به دست آوردن خشنودی و احسانت به من نشاط دادی، و مرا همراه آن، بر آنچه که از اطاعتت توفیق دادی، نیرو بخشیدی. یا هنگام بیماری که مرا به وسیلۀ آن از ناخالصی ها خالص ساختی، و نعمت هایی که به من

ص:170

هدیه دادی، برای سبک کردن گناهانی که پشتم را گران و سنگین کرده، و پاک کردن زشتی هایی که در آن فرو رفته ام، و آگاهی دادن برای این که توبه را فراگیرم، و به یاد آوردن نعمت های قدیم، برای محو کردن گناهان بزرگ از پرونده ام؟

سلامت جسم و طهارت بدن و لباس

قواعد و قوانین تمام مکتب های معنوی و مادی، در بهداشت بدن و لباس و خوراک و شهر و دیار، به اندازۀ یک دهم مقررات عالی اسلام نباشد.

قرآن و روایات و دستورهای حکیمانۀ بزرگان اسلامی، حاوی بسیاری از مسائل بهداشتی است.

یکی از امتیازات دین اسلام، اهمیت زیادی است که برای طهارت و نظافت قائل شده تا آن جا که نظافت را جزء ایمان قرار داده است:

اَلنِّظافَةُ مِنَ اْلإیمانِ. (1)

پاکیزگی نشانۀ ایمان است.

در فقه اسلامی طهارت شرط اساسی نماز و بعضی دیگر از عبادات است و به خاطر اهمیت آن فقها در کتابهای خود به بحث طهارت پرداخته اند.

امروزه با پیشرفت بشر در علوم و بهداشت و کشف میکرب و تهیه دستگاه های لابراتوار، اهمّیّت نظافت و طهارت اسلام و ارتباط آن با سلامتی انسان به خوبی آشکار می شود.

بسیاری از مسائل طهارت و نظافت اسلامی که امروز برای ما امری عادی به نظر می آید تا یک قرن پیش ناشناخته بود و اروپائیان تا قرن شانزدهم میلادی نه تنها به

ص:171


1- (1) - بحار الأنوار: 291/59، باب 89؛ [1]مستدرک الوسائل: 319/16، باب 92، حدیث 20016. [2]

این مسائل آشنا نبودند، بلکه فرسنگ ها از نظافت و پاکیزگی به دور بودند.

چنانکه استاد «دریبر» در «منازعه بین علم و دین» می نویسد:

«در این زمان (عصر تمدن اسلامی) مردم پاریس معنای نظافت را نمی دانستند و مدفوعات حیوانات و آشغال های آشپزخانه ها را جلو اطاق های خود می ریختند و بوی تعفن و مسموم کننده از آن بلند بود.

اسلام برای این که مسلمانان همیشه نظیف و پاکیزه باشند، طهارت و نظافت را عبادت و مقدمۀ نماز که روزی پنج بار تکرار می شود و طواف به دور خانه خدا قرار داده است.

طهارت اسلامی تنها نظافت ظاهری بدن و لباس از آلودگی ها نیست، بلکه بعضی از آنها مانند وضو، مایۀ نشاط و روشنائی جسم و روح نیز هست و برخی مانند غسل گذشته از دو اثر فوق، موجب ترمیم آب کاهش یافتۀ بدن نیز خواهد بود و بعضی مانند اسلام پاک کننده پلیدی های درونی همچون شرک و کفر می باشد.

باید خود را از شرک و کفر که پلیدی باطنی است، پاک کرد؛ و از کسانی که آلوده به آن هستند دوری شود که قرآن فرموده است:

اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ» (1)

جز این نیست که مشرکان پلیدند .

پاره ای از اوصاف مشرکان

1 - مشرکان از نظر قرآن کسانی هستند در برابر موحّدان که نه تنها اربابان و قدرت های مادی را در برابر اللّه نفی نمی کنند، بلکه در برابر صاحب قدرت های مادی، رؤسا و سلاطین کرنش می ورزند و آنها را مانند خداوند دوست دارند.

ص:172


1- (1) - توبه (9) : 28. [1]

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ انْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ» (1)

و برخی از مردم به جای خدا معبودهایی انتخاب می کنند که آنها را آن گونه که سزاوار است خدا را دوست داشته باشند ، دوست می دارند .

2 - نیز مشرکان کسانی هستند که در میان مردم تفرقه و اختلاف دینی می افکنند و بجای اتّحاد، احزاب گوناگون پدید می آورند و هر کدام تنها حزب و گروه خود را حق و سایرین را باطل می شمارند، قرآن به ما هشدار می دهد که:

وَلا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ * مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» (2)

و از مشرکان نباشید . * مشرکانی که دینشان را بخش بخش کردند و [ سرانجام ] گروه گروه شدند ، در حالی که هر گروهی به آنچه [ از بخشی از دین ] نزد آنان است [ به تصور این که حق است ] شادمانند !

3 - و از ویژگی های دیگر اغلب مشرکان، پای بند نبودن به عهد و پیمان است.

کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللَّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِینَ عَهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَمُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» (3)

چگونه مشرکان را نزد خدا و پیامبرش پیمانی [ استوار ] تواند بود [ در صورتی که همواره پیمان شکنی می کنند ] مگر کسانی که با آنان در کنار مسجد الحرام پیمان بسته اید ، پس تا زمانی که [ به پیمانشان ] با شما پایداری کنند ، شما هم به پیمانتان با آنان پایداری کنید ؛ زیرا خدا پرهیزکاران را دوست دارد .

ص:173


1- (1) - بقره (2) : 165. [1]
2- (2) - روم (30) : 31 - 32. [2]
3- (3) - توبه (9) : 7. [3]

پاره ای از خصوصیات کافران

اشاره

الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَ الْیَوْمَ نَنْسَاهُمْ کَمَا نَسُوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هذَا وَمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ» (1)

آنان که دینشان را سرگرمی و بازی گرفتند و زندگی دنیا آنان را فریفت ، پس ما امروز از یاد می بریمشان ، همان گونه که آنان دیدار امروزشان را از یاد بردند وهمواره آیات ما را انکار می کردند .

1 - کافران همانها هستند که دین خود را به بازی و سرگرمی گرفته اند.

2 - زندگی دنیا آنها را مغرور ساخته است.

3 - وعده دیدار آخرت را فراموش کرده و خداوند هم در آخرت آنها را فراموش خواهد کرد.

4 - و چون به آیات الهی می رسند بی دقت دست به انکار می زنند.

5 - صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ» (2)

[ کافران ، در حقیقت ] کر و لال و کورند ، به همین سبب [ دربارۀ حقایق ] اندیشه نمی کنند .

6 - وَالَّذینَ کَفَرُوا اوْلیِاؤُهُمُ الطّاغُوتُ» (3)

و کسانی که کافر شدند ، سرپرستان آنان طغیان گرانند.

7 - اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلَیَّةِ» (4)

[ یاد کن ] هنگامی را که کافران [ پس از قرارداد صلح حدیبیه ] دل هایشان را از تعصّب و خشم شدید جاهلی آکنده کردند.

ص:174


1- (1) - اعراف (7) : 51. [1]
2- (2) - بقره (2) : 171. [2]
3- (3) - بقره (2) : 257. [3]
4- (4) - فتح (48) : 26.

در رسالۀ نوین دربارۀ معنای کافر چنین آمده است:

«کافر کسی است که از اسلام برگردد و یا مسلمان بوده ولی منکر ضروریات دین مانند نماز، روزه و حج شود، به طوری که انکارش به انکار رسالت یا تکذیب پیامبر صلی الله علیه و آله یا ناقص شمردن شریعت مقدس اسلام برگردد، یا گفتار و کردار کفرآمیز از وی صادر شود، خواه مرتد «برگشته از اسلام» و خواه کافر اصلی، خواه حربی «کسی که با مسلمانان سرجنگ دارد» و خواه ذمی «کسی که در پناه اسلام به سر می برد».

نواصب، «دشنام دهندگان به ائمه علیهم السلام » و خوارج «قیام کنندگان علیه امام» و غالی «غلوّ کننده دربارۀ ائمه به طوری که موجب انکار الوهیت یا توحید و یا نبوت شود» کافرند. (1)در هر صورت طهارت در اسلام امری مهمّ و برنامه ای فوق العاده است که شامل تمام امور ظاهر و باطن می باشد.

از جمله اموری که در اسلام مراعات آن لازم شمرده شده، بهداشت در غذا و اعتدال در خوراک و رعایت نظافت و پاکیزگی و سلامت بدن می باشد و به اندازه ای در اسلام حائز اهمیّت است که؛ از بزرگان دین نقل شده است:

اَلْعَقْلُ السَّلیمُ فِی الْجِسْمِ السَّلیمِ. (2)

عقل سالم در بدن سالم است.

برای حفظ سلامت جسم و صحت بدن که بالاترین سرمایه برای عبادت و کار و کوشش و انجام کار خیر و خلاصه تأمین سعادت دنیا و آخرت است، دستورهای زیاد و مفیدی در قرآن و روایات وارد شده است:

ص:175


1- (1) - رسالۀ نوین: 47.
2- (2) - الشفاء الروحی، بغدادی: 325؛ النظام السیاسی فی الاسلام، قرشی: 295.

طهارت در قرآن

اشاره

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ فَ اغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَإِن کُنتُمْ جُنُباً فَ اطَّهَّرُوا» (1)

ای اهل ایمان ! هنگامی که به [ قصدِ ] نماز برخیزید ، صورت و دست هایتان را تا آرنج بشویید و بخشی از سرتان و روی پاهایتان را تا برآمدگی پشت پا مسح کنید و اگر جُنُب بودید ، غسل کنید.

اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ» (2)

یقیناً خدا کسانی را که بسیار توبه می کنند ، و کسانی را که خود را [ با پذیرش انواع پاکی ها از همۀ آلودگی ها ] پاکیزه می کنند؛ دوست دارد.

وَثِیابَکَ فَطَهِّرْ» (3)

و جامه ات را پاک کن.

فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ» (4)

از پلیدی کناره گیری کنید.

ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ» (5)

سپس باید آلودگی های خود را [ که در مدت مُحرم بودن و قربانی کردن و سر تراشیدن بر بدن هایشان قرار گرفته ] برطرف کنند.

سلامتی تن و زیبائی و شادابی آن، از جمله اموری است که جزء رسالت اسلام

ص:176


1- (1) - مائده (5) : 6. [1]
2- (2) - بقره (2) : 222. [2]
3- (3) - مدّثّر (74) : 4. [3]
4- (4) - حج (22) : 30. [4]
5- (5) - حج (22) : 29. [5]

قرار گرفته است، بطوری که شخص در ترازوی اسلام، آن وزن و احترام شایسته را پیدا نمی کند، مگر این که به نظافت بدن و مسائل بهداشتی با جدّیّت پایبند بوده و در خوراک و پوشاک و مسکن و وضع ظاهرش از چرک و کثافات و حالات نفرت آور به دور باشد.

سلامتی و پاکی بدن نه تنها از لحاظ مادی مایۀ سعادت است بلکه اثر عمیقی هم در تربیت روحی و معنوی و موفقیّت در قیام به وظایف زندگی دارد، آن چنان وظایفی که قیام به آنها بدون داشتن بدن چابک و تن سالم و بنیۀ نیرومند و با ظرفیت، ممکن نیست.

اسلام هم، بدن را گرامی شمرده، لذا پاکی کامل آن را اساس ضروری برای هر نماز قرار داده و نماز را هم در شبانه روز پنج نوبت واجب کرده که در آنها باید اعضای ظاهری از قبیل دست ها و آرنج ها و سر و پاها که در معرض گرد و خاک و کثافات و غیره، بیشتر قرار می گیرد، با آب پاک و نظیف شسته شود، علاوه بر این، در حالاتی هم از قبیل جنابت، شستشوی تمام بدن را واجب کرده است.

آیات فوق موضوع دیگری، یعنی آرایش و تجمّل و پوشیدن زیباترین و نظیف ترین جامه ها را نیز در هنگام شرکت در مجالس عمومی که مساجد را نمونۀ مهم آنها شمرده است توصیه می کند.

البته این تجمّل ساده و طبیعی غیر از آن تجمّل های جلف و سبک و مصنوعی بی شخصیت ها می باشد. بلکه مقصود تجمّل و نظافتی است توأم با وقار و شخصیت، توأم با نظافت و زیبایی روح که از آن، به توبه کاری، یعنی روگردانی از گناه و به تعبیر دیگر آلایش روحی تعبیر کرده است، پس مردمی که دارای این حالند، آنان به مصداق این آیه (1)، نظیف واقعی بوده و محبوب خدایند. (2)

ص:177


1- (1) - بقره (2) : 222.
2- (2) - اخلاق قرآن: 83.

برون نرفته زخود حسن یار نتوان دید درون بیضه صفای بهار نتوان دید

خط عذار تو بارست بر دل عشاق که چشم آینه را درغبار نتوان دید

بریز خون مرا و خمار خود بشکن که چشم مست تو را در خمار نتوان دید

لطافت رخ ازین بیشتر نمی باشد که بی نقاب تو را آشکار نتوان دید

تلاش دیدن آن گلعذار ساده دلی است به دیده ای که ره انتظار نتوان دید

ره صلاح به دست آر در جوانی ها که پیش پا به چشم مزار نتوان دید

(صائب تبریزی)

آیاتی که در قرآن مجید دربارۀ منافع آب و این که از مهمترین مطهّرات است و هر موجود زنده از این مایه «حیات مایه» هستی گرفته، نازل شده از معجزات شگفت آور کتاب خداست.

آب در روایات

در بحار الانوار مسائل مهمی دربارۀ آب ذکر شده، تا بیش از پیش روشن شود که اسلام چه اندازه برای بهداشت بدن و سلامت جسم و نظافت همه جانبه زندگی اهمیت و ارزش قائل است. (1)امام صادق علیه السلام فرمود:

سرور نوشابۀ اهل بهشت، آب است. (2)و نیز حضرت فرمود:

آب زمزم درمان است. (3)

ص:178


1- (1) - بحار الأنوار: 445/63، باب 1 - 4، کتاب السماء و العالم.
2- (2) - بحار الأنوار: 450/63، باب 1، حدیث 16؛ مکارم الاخلاق: 155، الفصل السابع فی منافع المیاه. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 450/63، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الأخلاق: 155. [2]

و نیز حضرت فرمود:

آب زمزم، درمان هر درد و امان از هر ترس است. (1)حضرت صادق علیه السلام به خالد بن جریر فرمود: که اگر من نزد شماها بودم هر روز سر نهر فرات می رفتم و غسل می کردم و هر روز یک دانه انار می خوردم. (2)علی علیه السلام فرمود: بر تب دار آب سرد بپاشید که گرمی بدن آن را براندازد. (3)حضرت صادق علیه السلام فرمود: آب خنک، داغی را خاموش کند و صفرا را آرام نماید و خوراک را در معده آب کند و تب را از میان بردارد. (4)و نیز حضرت فرمود: هر کدام به حمام روید سه مشت از آب داغ بنوشید که چهره را خرّم تر کند و درد تن را از بین ببرد. (5)و نیز حضرت فرمود: آب جوشیده برای هر چه خوبست و به هیچ چیز زیان ندارد. (6)امام رضا علیه السلام فرمود: آب هفت جوش که هر بار در ظرفی جوشیده، تب را از بین ببرد و ساق ها و گام ها را قوت بخشد. (7)از ابن عباس روایت شده: آب زمزم تب و سردرد را معالجه کند و سرکشیدن در آن دیده را روشن نماید، هر که برای درمان نوشد؛ خداوند شفایش بخشد و هر که برای گرسنگی از آن بیاشامد خداوند سیرش کند. (8)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آب سرور نوشابه ها در دنیا و آخرت است. (9)

ص:179


1- (1) - بحار الأنوار: 450/63، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الأخلاق: 156. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 450/63 - 451، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الاخلاق: 156. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 450/63 - 451، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الاخلاق: 156. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 451/63، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الأخلاق: 157. [4]
5- (5) - بحار الأنوار: 451/63، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الأخلاق: 157.
6- (6) - بحار الأنوار: 450/63 - 451، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الاخلاق: 156. [5]
7- (7) - بحار الأنوار: 450/63 - 451، باب 1، ذیل حدیث 16؛ مکارم الاخلاق: 157.
8- (8) - بحار الأنوار: 451/63، باب 1، ذیل حدیث 17؛ مستدرک الوسائل: 18/17، باب 13، حدیث 20617.
9- (9) - بحار الأنوار: 451/63، باب 1، حدیث 18؛ مستدرک الوسائل: 5/17، باب 13، حدیث 20566.

آب ناودان درمان بیمار است، آب باران درمان همه دردهاست.

امام سجّاد علیه السلام فرمود: دو چیز در درون در نیایند مگر این که برای آن بهبودی آورند: انار و آب نیم گرم. (1)حضرت علی علیه السلام فرمود: گرمی تب را با بنفشه و آب سرد بشکنید. (2)و نیز حضرت فرمود: آب باران را بنوشید که تن را پاک کند و بیماری ها را علاج نماید. خداوند در سورۀ انفال فرموده است:

وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اْلاَقْدامَ» (3)

و برایتان آبی از آسمان نازل کرد تا شما را به وسیلۀ آن [ از آلودگی ها ] پاک کند ، و وسوسۀ شیطان را [ که از بدترین کثافات است ] از شما برطرف نماید ، و دل هایتان را استحکام دهد ، و گام هایتان را به آن استوار و پا برجا کند . (4)این آیه در جنگ بدر نازل شد، آن جا که مسلمانان بر تپۀ خاکی منزل داشتند که پا در آن فرو می رفت و بی آب بود و خوابیدند و بیشتر شان محتلم شدند و شبانه باران بر آنها بارید تا در وادی روان شد، مسلمانان غسل کردند و زمین زیر پای آنان محکم شد، گام هایشان برای جنگ استوار گشت و پلیدی شیطان که جنابت و وسوسه بود از آنان دور شد و دلشان به اعتماد بر لطف حق به هم پیوست.

ابن أبی طیفور پزشک می گوید: بر امام کاظم علیه السلام وارد شدم و ایشان را از نوشیدن آب نهی کردم، حضرت فرمود: آب باکی ندارد، خوراک را در معده هموار می سازد و

ص:180


1- (1) - بحار الأنوار: 453/63، باب 1، حدیث 24؛ وسائل الشیعة: 33/25، باب 10، حدیث 31089.
2- (2) - بحار الأنوار: 453/63، باب 1، حدیث 26؛ وسائل الشیعة: 29/25، باب 10، حدیث 31077.
3- (3) - انفال (8) : 11. [1]
4- (4) - بحار الأنوار: 453/63، باب 1، حدیث 27؛ الکافی: 387/6، حدیث 2. [2]

خشم را فرو می نشاند و خرد را بیفزاید و صفرا را خاموش کند. (1)مردی به نام صارم روایت می کند که:

یکی از هم کیشان ما در مکه بیمار شد تا به بستر مرگ افتاد و من به امام صادق علیه السلام در راه برخوردم و فرمود: ای صارم! فلانی چه کرد؟ گفتم: من او را در حال مرگ وانهادم فرمود: اگر من در آن جا بودم او را از آب ناودان (باران) می نوشاندم. آنگاه آن را از هر که جستجو کردیم نیافتیم، در این میان بودیم که ابری برآمد و غرّید و درخشید و بارید، سپس نزد کسی در مسجد رفتم و یک درهم به او دادم و یک ظرف از او گرفتم و آب ناودان را در آن ریخته بالای سر بیمار رفتم و به او نوشاندم، از کنارش برنخاسته بودم که جرعه ای خورد و بهبودی یافت. (2)آب از پاک کنندگان است و شستشوی بدن و لباس و منزل و غسل کردن با آن و مداومت وضو به این مایۀ حیات و طهارت و نوشیدن آن و مداوای به این نعمت بی نظیر حق، لازمۀ حیات و برای مردم مؤمن که در مسیر عبادت حق و خدمت به خلق به سر می برند، دارای ثواب اخروی است.

البته اسراف در آب، در فرهنگ مقدس اسلام همانند اسراف در سایر نعمت های الهی مذمّت شده و انسان مسرف از دایرۀ محبت الهی خارج است.

اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ» (3)

زیرا خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.

ص:181


1- (1) - الکافی: 381/6، حدیث 2؛ [1] وسائل الشیعة: 237/25، باب 4، حدیث 31782؛ المحاسن: 572/2، باب 1، حدیث 15.
2- (2) - بحار الأنوار: 457/63، باب 1، حدیث 44؛ المحاسن: 574/2، باب 3، حدیث 24.
3- (3) - اعراف (7) : 31.

آن که در مصرف کردن نعمت ها، هماهنگ با دستورهای حضرت حق است، محبوب خدا است و محبوب خدا به تمام فیوضات الهی راه دارد.

میان کعبه و ما گرچه صد بیابان است دریچه ای زحرم در سراچۀ جان است

بجان ملازم آن آستانه باش ای دل که بار تن به کعبه بردن آسان است

اگر عزیمت خاک در حرم داری کفن بپوش چو آیی چنانکه فرمان است

زبوستان رخت گل کسی تواند چید که خار بادیه اش در نظر چو ریحان است

به بال همت اگر می پری زخار مپرس چرا که طایر قدس ایمن از مغیلان است

بیا و بنگر اگر چشم خرده بین داری که سنگریزۀ بطحا عقیق و مرجان است

مپای خواجه که خضر از برای خدمت تو زلال بر کف و موقوف در بیابان است

شنیده ام که به حجاج عاشقی می گفت که کعبۀ من سرگشتۀ کوی جانان است

طواف کعبۀ دل گر میسرت گردد عماد حج من سرگشته در جهان آن است

(عماد فقیه کرمانی)

حفظ سلامت بدن و بهداشت دهان و دندان و مواد خوراکی و پوشاکی و شهر و دیار بر هر مسلمانی واجب شرعی و ضربه زدن به بدن به هر شکل و صورتی حرام و در قیامت همراه با عذاب است.

اسلام عزیز، برای بهداشت بدن و تمام امور زندگی اهمیت زیادی قائل است تا جای که دستورهای بسیار مهمی برای تداوم سلامت یا بازگشت به سلامت در قرآن مجید و روایات ارائه فرموده و امّت را از آنچه برای سلامت انسان زیان دارد؛ بر حذر داشته است.

اسلام و دستورهای بهداشتی

اشاره

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلّهِ إِن کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ * إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ

ص:182

فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَاعَادٍ فَلَآ إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (1)

ای اهل ایمان ! از انواع میوه ها و خوردنی های پاکیزه ای که روزی شما کرده ایم ، بخورید و خدا را سپاس گزارید ، اگر فقط او را می پرستید . * جز این نیست که خدا [ برای مصون ماندن شما از زیان های جسمی و روحی ] مردار و خون و گوشت خوک و حیوانی را که [ هنگام ذبح ] نام غیر خدا بر آن برده شده ، بر شما حرام کرده . پس کسی که [ برای نجات جانش از خطر ] به خوردن آنها ناچار شود ، در حالی که خواهان لذت نباشد و از حدّ لازم تجاوز نکند ، گناهی بر او نیست ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

آیۀ کریمه تصریح می کند به این که لاشه و خون و گوشت خوک و قربانی غیراسلامی را نباید خورد؛ زیرا طبیعی است حیوانی که مرده، بر اثر مرض یا به سبب پیری از بین رفته است، هرگاه بر اثر مرضی مرده باشد شکی نیست که جسم آن از مواد غیر طبیعی و مضرّ مسموم گردیده و آثار این قبیل سموم به قدری قوی است که حتی اگر میکرب آن را به وسیلۀ آتش عقیم نمایند باز زیان آن از بین نمی رود.

جسم مرده در چنین حالتی شبیه غذای تخمیر شده ای است که هر چه میکرب های آن را به وسیلۀ حرارت عقیم نمایند با این حال برای انسان مضر است و چه بسا خوردن آن منتهی به مرگ گردد.

همین طور خون؛ زیرا قسمت عمدۀ خون که از بافت هاست و مهم ترین عنصری که در آن وجود دارد گلبول های قرمزی است که مرکب از سلول های زنده است و نیز

ص:183


1- (1) - بقره (2) : 172 - 173. [1]

مقداری ترشّحات بدن با خون ترکیب شده است که به وسیلۀ بول یا عرق بایستی از جسم خارج شود.

بنابراین خون ممزوجی است مرکب از مقداری مواد مفید و بسیاری از مواد مضر که بایستی به صورت ترشح از بدن خارج شود، پس اگر خون از حیوان مریض باشد خوردنش مضرتر خواهد بود و خوردن گوشت پیش از آن که خون از بافت های آن بیرون رود بسیار زیان آور است؛ زیرا خون دارای مواد مضرّی است که با سرعت در بافت های جسم حیوان ایجاد تخمیر می کند و گوشت را برای خوردن ناسازگار می سازد و هرگاه مرگ حیوان بر اثر پیری باشد ضررش مانند ضرر مرده ای است که مرض باعث مرگش شده؛ زیرا معنی پیری انحلال تدریجی بافت های جسم است و مسلم است که انحلال هیچ یک از بافت ها جز به واسطۀ ضعیف طبیعی یا مرض تدریجی که در گوشت حیوان محسوس است صورت نمی گیرد، در این صورت از ارزش غذایی و قابلیت هضم آن می کاهد.

از نظر پزشکی مسلم است که گوشت حیوان سالمی که ذبح شود و خونش گرفته شود بهترین غذاهاست و هیچ گونه ضرری در آن وجود ندارد، بر خلاف حیوان مریض و مرده ای که گوشتش با خون آمیخته باشد.

خوک غالباً مبتلا به امراضی می شود که خوردن گوشتش زیان آور است و ثابت می باشد که ضرر گوشت خوک از سودش بیشتر است.

قسمتی از خوک ها در پاره ای از نواحی آمریکا دچار مرضی موسوم به «ترکتیا» هستند و آن یک نوع کرم خطرناکی است که اگر انسان مبتلا به آن گردد به طور عموم مسموم می شود و از عوارض آن ایجاد اسهالی مانند وباست که گاهی منتهی به مرگ می گردد و مهم تر این که گوشت خوک آلوده را ممکن نیست به سهولت از این مرض تطهیر نمایند، حتی جوشاندن مختصر در آب گرم، یا داغ کردن آن نیز کافی نیست و هرگاه آلودگی گوشت زیاد باشد پس از تطهیر طبّی نیز قابل تغذیه نخواهد بود، این جا حکمت دین اسلام در اجتناب از ضرری که پرهیز از آن ممکن نیست آشکار می شود و بدیهی است بهترین طریقۀ احتراز، امتناع از خوردن آن است.

ص:184

موادی که برای بدن لازم است و نوشیدنی هائی که مورد احتیاج جسم است، با دست لطف حضرت حق به طور گسترده بر سر سفرۀ طبیعت قرار داده شده و هر کسی در حد امکانش می تواند به آن دسترسی داشته باشد، از این جهت هیچ انسانی در هیچ عصری نیاز به عناصری که حرام اعلام شده پیدا نمی کند.

حلال خوری در اخلاق و رفتار و حالات و مسائل باطنی و روانی انسان نیز اثر بسزائی دارد، چنانچه برای مواد حرام و خبیث اثر معکوسی در تمام شؤون زندگی است، در حدی که در مقتل آمده است: حضرت حسین علیه السلام خطاب به لشکریان عمر بن سعد لعین فرمود:

فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ. (1)

شکمهایتان از حرام خدا پر شده است.

و این حرام در شؤون معنوی و حالات روانی ایشان، آن چنان اثر بدی گذاشت که دست به کشتن پاک ترین انسان ها آلوده گردید!

ای دل ار آشنای این کویی وصل بیگانگان چه می جویی

بگذر از خود که در حریم وصال درنگنجی اگر چه یک مویی

رقص ها کن ز زخم چوگانش که به میدان عشق چون گویی

جوی جویان به سوی دریا رو از چه سرگشته اندرین جویی

چون بدان بحر آشنا گشتی بکش از تن لباس در تویی

غرقۀ بحر وحدت ارباشی خود نماند تویی و هم اویی

چون به معنی رسیدی از صورت از تو زیبا بود اگر گویی

که جهان صورتست و معنی یار لیس فی الدار غیره دیّار

(منصور حلّاج)

ص:185


1- (1) - بحار الأنوار: 8/45، [1] بقیة الباب 37؛ العوالم، عبداللّه بحرانی: 251.

فواید روزه

اشاره

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (1)

ای اهل ایمان ! روزه بر شما مقرّر و لازم شده ، همان گونه که بر پیشینیان شما مقرّر و لازم شد ، تا پرهیزکار شوید .

برای روزه سه فائده است:

اول: از جهت روحی که مهم ترین فلسفۀ این واقعیّت است به عهدۀ علوم روحی و عرفانی است.

دوم: از جهت اخلاقی و این بر عهدۀ دانشمندان علم اخلاق اسلامی است.

سوم: از جهت مادی، بهداشت جسم است.

مسلّم است که روزه در حالات زیادی مفید است و در پاره ای از امور، علاج منحصر می باشد و گاهی بهترین راه علاج است.

علاج امراج با روزه

برای معالجه در موارد زیر از روزه استفاده می شود:

1 - اضطرابات مزمن امعاء و هنگامی که همراه با تخمیر مواد زلالیّه و مواد نشاسته ای باشد.

در این موقع روزه مخصوصاً از جهت نیاشامیدن آب میان دو خوراک و ایجاد فاصلۀ طولانی نوبت های غذا علاج قطعی است و این خصوصیات در مورد روزۀ ماه رمضان کاملاً رعایت شده است.

2 - هنگام زیاد شدن وزن که ناشی از زیادی خوراک و کمی حرکت باشد، در این

ص:186


1- (1) - بقره (2) : 183. [1]

مورد روزه با رعایت اعتدال در غذا وقت افطار و اکتفای به آب هنگام سحر از هر قسم معالجه مفیدتر است.

3 - زیادی فشار خون، این مرض بر اثر پرخوری و انفعالات نفسانی رو به ازدیاد می رود و در چنین هنگامی ماه رمضان ماه نعمت و برکت است، مخصوصاً اگر وزن شخص بیشتر از وزن طبیعی امثالش باشد.

4 - مرض قند، آن نیز مانند فشار خون رو به انتشار می رود، البته در اوائل غالباً توام با سنگینی بدن است، در این صورت باز روزه علاج نافعی می باشد؛ زیرا مرض قند با تقلیل در چاقی تخفیف می یابد، در مواردی که مرض قند به طور خفیفی وجود داشته باشد پنج ساعت پس از خوردن غذا، قند در خون به کمتر از میزان طبیعی پایین می آید و پس از ده ساعت به کمترین حدّ طبیعی می رسد.

حتی بعد از پیدایش آمپول انسولین «مخصوصاً وقتی که وزن مریض از حدّ طبیعی تجاوز کند» مهم ترین معالجه روزه است.

5 - در مورد التهاب حاد و مزمن کلیه که مقرون با ترشح و تورّم باشد.

6 - در مورد امراض قلب که توأم با تورّم باشد.

7 - التهاب مزمن مفاصل، خاصه وقتی که توأم با امراض چاقی باشد، به طوری که غالب زنها پس از سن چهل سالگی به آن مبتلا می شوند.

در ماه رمضان عوارض این مرض به درجات خفیف تر از مواقعی است که برق و خون گرفتن و ادویه و تمام وسایل طبّ جدید به کار برده می شود.

ممکن است بگویند در مورد امراض که روزه علاج قاطع شناخته می شود محتاج به دستور پزشک است و روزۀ اسلامی وظیفۀ اشخاص سالم و تندرست است.

در پاسخ؛ این بیان صحیح است، ولی فایدۀ روزه برای افراد سالم همانا جلوگیری از این امراض است، خصوصاً امراضی که در ارقام 1 و 2 و 3 و 7، ذکر

ص:187

شد.

نکتۀ دیگر این است که: تمام این امراض در انسان تدریجاً بروز می نماید، به طوری که در آغاز پیدایش تشخیص صحیح آن ممکن نیست، به این معنی که نه شخص مریض و نه پزشک هیچ کدام نمی توانند در اول ظهور مرض آن را بشناسند؛ زیرا طبّ هنوز آن قدر پیشرفت ننموده است که همه موجبات و علل امراض را بشناسد، ولی چیزی که از نظر طبّی برای جلوگیری از این امراض قطعاً باید اجرا شود، فقط روزه گرفتن است.

طبق آمار؛ قطعی شده است که هرگاه دربدن چربی زیاد و چاقی پدید آید، برای قبول مرض قند، وزیادی فشار خون و التهاب مزمن مفاصل و غیر آن مستعد و از طرف دیگر به هر نسبت که از وزن بدن کاسته شود به همان نسبت استعداد پذیرفتن این امراض نیز کمتر خواهد شد و از این رو شرکت های بیمه جز با شرایط سنگین، حاضر نیستند سلامتی اشخاص را که وزن آنها زیاد است بیمه نمایند.

در هر حال سالی یک بار روزه گرفتن بهترین وسیله برای جلوگیری از همه این امراض می باشد.

مضرّات شراب

«یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا» (1)

دربارۀ شراب و قمار از تو می پرسند ، بگو : در آن دو ، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم است ، و گناه هر دو از سودشان بیشتر است .

شراب از هر نوعش ماده الکلی است، این ماده به مقدار کمی در جسم انسان

ص:188


1- (1) - بقره (2) : 219. [1]

برای هضم مواد قندی، مانند عسل دارای فوائد طبّی است.

ولی چیزی که مسلّم است این است که فایدۀ وجود الکل در بدن منحصر به همین مقدار مختصر است و هرگاه از این حدّ تجاوز کرد ایجاد زیان های زیادی می نماید، باعث التهاب مزمن اعصاب و کلیه و تصلّب شرایین و تحجر کبد و ضعف قلب خواهد گردید.

چرا از خوردن مقدار کمی از شراب ممنوع باشیم؟ زیرا الکل با سایر مواد فرق دارد، به این معنا که حتی مقدار مختصر آن از نیروی اراده و قدرت نفس می کاهد و انفعالات نفسانی به وسیلۀ آن فزونی می گیرد و جای خطر همین است؛ زیرا شخصیت انسان را عوض می کند و ارادۀ آدمی را از صورت طبیعی و حقیقی خارج می سازد.

در حالت عادی با این که اشخاص می دانند افراط در شرب الکل تا چه حد مضر است، از خوردن آن خودداری نمی کنند، بدیهی است هرگاه مقدار کمی از آن را مصرف نمودند و تحت تأثیر آن قرار گرفتند به طریق اولی قادر بر جلوگیری از مقدار بیشتر نخواهد بود!

اسلام برای حفظ سلامت بدن و خانواده و اجتماع و اقتصاد، مردم را از نوشیدن و خرید و فروش هر نوع شرابی و هر مقدار آن منع می کند و خوردن و خرید و فروش آن را چه کم و چه زیاد معصیت می داند و مرتکب آن مستحق عذاب آخرت است.

حرمت شراب در روایات

نعمان بن بشیر می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم، می فرمود:

اَیُّهَا النّاسُ انَّ مِنَ الْعِنَبِ خَمْراً، وَ انَّ مِنَ الزَّبیبِ خَمْراً، وَ انَّ مِنَ التَّمْرِ خَمْراً،

ص:189

وَ انَّ مِنَ الشَّعیرِ خَمْراً، الا ایُّهَا النّاسُ انْهاکُمْ عَنْ کُلِّ مُسْکِرٍ. (1)

ای مردم! از انگور و از کشمش و از خرما و از جو شراب هست، آگاه باشید که من شما را از هر مست کننده ای نهی می کنم.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

یَأْتِی شارِبُ الْخَمْرِ یَوْمَ الْقِیامَةِ مُسْوَدّاً وَجْهُهُ، مُدْلِعاً لِسانُهُ، یَسیلُ لُعابُهُ عَلی صَدْرِهِ، وَ حَقٌّ عَلَی اللّهِ انْ یَسْقِیَهُ مِنْ بِئْرِ خَبَالٍ. قالَ: قُلْتُ: وَما بِئْرُ خَبالٍ؟ قالَ: بِئْرٌ یَسیلُ فیها صَدیدُ الزُّناةِ. (2)

مشروب خور با چهرۀ سیاه وارد محشر می شود، در حالی که زبانش از کام به درآمده و آب دهانش برسینه می ریزد و بر حضرت حق است که او را از چاه خبال بنوشاند، راوی می گوید: به حضرت عرضه داشتم: چاه خبال کدام است؟ فرمود: چاهی است که از آن چرک و خون زناکاران جاری است.

امام صادق علیه السلام به یونس بن ظبیان فرمود:

یا یُونُسُ ابْلِغْ عَطِیَّةَ عَنّی انَّهُ مَنْ شَرِبَ جُرْعَةً مِنْ خَمْرٍ لَعَنَهُ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ وَ رُسُلُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ انْ شَرِبَها حَتّی یَسْکَرَ مِنْها نُزِعَ رُوحُ اْلإیمانِ مِنْ جَسَدِهِ وَ رُکِّبَتْ فیهِ رُوحٌ سَخیفَةٌ خَبیثَةٌ مَلْعُونَةٌ. (3)

از جانب من به عطیه بگو، به حقیقت هر کس پیمانه ای از شراب بنوشد، خدا و ملائکه و انبیا و تمام اهل ایمان او را لعنت کنند و اگر تا حدّ مستی بخورد،

ص:190


1- (1) - وسائل الشیعة: 280/25، باب 1، حدیث 31910؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 381، حدیث 818. [2]
2- (2) - وسائل الشیعة: 296/25، باب 9، حدیث 31947؛ [3] تهذیب الاحکام: 103/9، باب 2، حدیث 183.
3- (3) - وسائل الشیعة: 297/25، باب 9، حدیث 31949؛ [4] تهذیب الاحکام: 105/9، باب 2، حدیث 191.

روح ایمان از او بیرون رود و به جای آن روح پست خبیثۀ ملعونه ای وارد گردد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ شَرِبَ شَرْبَةً مِنْ خَمْرٍ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ صَلاتُهُ ارْبَعینَ یَوْماً. (1)

کسی که پیمانه ای از شراب بخورد، تا چهل روز نمازش قبول نشود.

مفضّل بن عمر می گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشتم: خداوند به چه سبب شراب را حرام کرد؟ فرمود: به این خاطر حرام کرد که در خوردن آن فساد وجود دارد، مشروب خوار دچار ارتعاش می شود و آبرویش بر باد می رود و ساختمان جوانمردیش خراب می گردد و مستی مشروب او را به انجام تمام محرمات و خونریزی و زنا وادار می کند و از این که به محرم خویش تجاوز کند ایمنی ندارد. (2)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

شارِبُ الْخَمْرِ لا یُعادُ اذا مَرِضَ، وَلا یُشْهَدُ لَهُ جَنازَةٌ، وَلا تُزَکُّوهُ اذا شَهِدَ، وَلا تُزَوِّجُوهُ اذا خَطَبَ، وَلا تَأْتَمِنُوهُ عَلَی امانَةٍ. (3)

مشروب خور به وقتی که مریض شد، عیادت نشود و بر جنازه اش حاضر نگردد و چون بر چیزی شهادت داد، برای شهادتش زمینۀ قبول به وجود نیاورید و چون از شما دختر خواست به او دختر ندهید و او را در امانت گذاشتن نزدش امین مدانید.

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اِنَّ الْخَمْرَ رَأْسُ کُلِّ اثْمٍ. (4)

ص:191


1- (1) - وسائل الشیعة: 298/25، باب 9، حدیث 31953؛ [1] تهذیب الاحکام: 108/9، باب 2، حدیث 202.
2- (2) - وسائل الشیعة: 305/25، باب 9، حدیث 31970، [2]علل الشرایع: 476/2، حدیث 2. [3]
3- (3) - وسائل الشیعة: 310/25، باب 11، حدیث 31981؛ [4]الکافی: 396/6، حدیث 4. [5]
4- (4) - وسائل الشیعة: 315/25، باب 12، حدیث 31993؛ [6]الکافی: 402/6، حدیث 3. [7]

به حقیقت که شراب در رأس تمام گناهان است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

قالَ: انَّ اللّهَ جَعَلَ لِلشَّرِّ اقْفالاً، وَ جَعَلَ مَفاتِیحَ تِلْکَ اْلاَقْفالِ الشَّرابَ. (1)

خداوند برای بدی قفل ها قرار داده که کلید این قفل ها شراب است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مُدْمِنُ الْخَمْرِ یَلْقَی اللّهَ حیْنَ یَلْقاهُ کَعابِدِ وَثَنٍ. (2)

دائم الخمر در قیامت خدا را همچون بت پرست ملاقات می کند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ شَرِبَ مُسْکِراً انْحَبَسَتْ صَلاتُهُ ارْبَعینَ یَوْماً، فَاِنْ ماتَ فِی اْلاَرْبَعینَ ماتَ میتَةَ الْجاهِلِیَّةِ، وَ انْ تابَ تابَ اللّهُ عَلَیْهِ. (3)

هر کس مست کننده بنوشد، نمازش چهل روز از قبولی حبس می شود و اگر در آن چهل روز بمیرد، به مرگ جاهلیّت مرده و اگر توبه کند، خداوند توبه اش را می پذیرد.

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

کُلُّ مُسْکِرٍ حَرامٌ، وَ ما اسْکَرَ کَثیرُهُ فَقَلیلُهُ حَرامٌ. (4)

هر مست کننده ای حرام است و هر ماده ای که زیادش مست کند، کم آنهم حرام

ص:192


1- (1) - وسائل الشیعة: 315/25، باب 12، حدیث 31994؛ [1]الکافی: 403/6، حدیث 5. [2]
2- (2) - وسائل الشیعة: 318/25، باب 13، حدیث 32002؛ [3]الکافی: 404/6، حدیث 4. [4]
3- (3) - وسائل الشیعة: 324/25، باب 14، حدیث 32021؛ [5]الکافی: 400/6، حدیث 1. [6]
4- (4) - وسائل الشیعة: 337/25، باب 17، حدیث 32062؛ [7]الکافی: 409/6، حدیث 7. [8]

است.

عَنْ قایِدِ بْنِ طَلْحَةَ انَّهُ سَأَلَ ابا عَبْدِاللّهِ علیه السلام عَنِ النَّبیذِ یُجْعَلُ فِی الدَّواءِ، قالَ:

لایَنْبَغی لِاَحَدٍ انْ یَسْتَشْفِیَ بِالْحَرامِ. (1)

قایدبن طلحه می گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم شراب را به وقت لزوم جزء داروی درد به حساب بیاورند؟ حضرت فرمود: سزاوار نیست کسی از حرام شفا بخواهد.

سُئِلَ ابُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام عَنْ دَواءٍ عُجِنَ بِخَمْرٍ، فَقالَ: ما احِبُّ انْ انْظُرَ الَیْهِ وَلا اشُمَّهُ فَکَیْفَ اتَداوی بِهِ؟ (2)

از حضرت صادق علیه السلام سؤال شد از دوائی که با شراب آمیخته شده، حضرت فرمود: دوست ندارم به آن نظر کنم و بویش را استشمام نمایم، چگونه آن را داروی درمان قرار دهم؟

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

لاتُجالِسُوا شُرّابَ الْخَمْرِ فَاِنَّ اللَّعْنَةَ اذا نَزَلَتْ عَمَّتْ مَنْ فِی الْمَجْلِسِ. (3)

با مشروب خواران مجالست نکنید که لعنت خدا وقتی برسد، تمام اهل مجلس را می گیرد.

عَنِ الصّادِقِ علیه السلام عَنْ آبائِهِ علیهم السلام ، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فی حَدیثِ الْمَناهی قالَ: وَ نَهَی عَنْ بَیْعِ النَّرْدِ وَ انْ یُشْتَرَی الْخَمْرُ وَ انْ یُسْقَی الْخَمْرُ قالَ: وَ قالَ: علیه السلام :

لَعَنَ اللّهُ الْخَمْرَ وَ غَارِسَها، وَ عاصِرَها، وَ شارِبَها، وَ ساقِیَها، وَ بایِعَها، وَ مُشْتَرِیَها، وَ آکِلَ ثَمَنِها، وَ حامِلَها، وَ الْمَحْمُولَةَ الَیْهِ. (4)

ص:193


1- (1) - وسائل الشیعة: 345/25، باب 20، حدیث 32085؛ [1]الکافی: 414/6، حدیث 8. [2]
2- (2) - وسائل الشیعة: 345/25، باب 20، حدیث 32086؛ [3]بحار الأنوار: 90/59، باب 52، حدیث 21. [4]
3- (3) - وسائل الشیعة: 374/25، باب 33، حدیث 32162؛ [5] من لایحضره الفقیه: 57/4، حدیث 5090.
4- (4) - من لایحضره الفقیه: 8/4، حدیث 4968؛ وسائل الشیعة: 224/17، باب 55، حدیث 22387؛ [6]مجموعة ورّام: 258/2. [7]

از حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیث مناهی آمده که رسول خدا از خرید و فروش نرد و شراب و خوردن شراب نهی فرمود.

روای می گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: خداوند شراب و برزگر انگور آن و سازندۀ آن و خورنده اش و خوراننده اش و فروشنده و مشتری آن و خورندۀ پولش و راننده اش و آن که را به سوی او حمل می شود همه و همه را یک جا لعنت کرده است!

راستی، تعجّب است از مردمی که با دست خود به وسیلۀ مواد مست کننده، عقل و وجدان و دین و آبرو و امور اقتصادی و سلامت بدن خود را و بهداشت اعضا و جوارح را مورد حمله قرار می دهند و علاوه بر آن، خویشتن را مستحق عذاب ابد الهی می کنند و در رحمت الهی را به روی خود بسته و وسیلۀ محرومیت خویش را از شراب طهور الهی در کمال شقاوت و بدبختی فراهم می نمایند.

شیر مادر، بهترین مایه برای سلامت کودک

اشاره

«وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَةَ» (1)

و مادران باید فرزندانشان را دو سال کامل شیر دهند . [ این حکم ] برای کسی است که می خواهد دوران شیرخوارگی [ کودک ] را تکمیل کند .

در تحقیقات علمی دانشمندان مسلّم است که شیر مادر از هر نوع شیر مصنوعی برای کودک بهتر است.

فایدۀ شیر دادن برای مادر هم بسیار مهم است؛ زیرا شیر دادن مادر، برای خودش در حکم ترشّح پاره ای از مواد زایدی است که برای این منظور در حال

ص:194


1- (1) - بقره (2) : 233. [1]

مدت حمل تولید گردیده است، به علاوه شیر دادن در اصل برای اعضای تناسلی مفید است و در بعضی مزاج ها استعداد تجدید حمل را از بین می برد و از حمل بی موقع (که از نیروی طبیعی مادر می کاهد) جلوگیری می کند.

نظریات طبّی دربارۀ مدت شیرخوارگی متفاوت است، بعضی اطبا معتقد بودند که مدت شیرخوارگی فقط بایستی 9 ماه باشد و گاهی هم تا دو سال تجویز می نمودند، ولی آخرین نظریه که در موضوع فایده طبیعی رضاع برای بدن و دندان نوزاد در سال 1933 بیان گردیده می گوید: مدت شیر خوارگی بایستی از یکسال بیشتر باشد و اگر دو سال کامل شد مستحسن است.

اهمیت شیر مادر

در کتاب «تغذیه و تربیت کودک» دربارۀ اهمیت شیر مادر که محصولی صددرصد طبیعی برای نوزاد است و هیچ غذایی در جهان جای آن را نمی گیرد آمده است:

«بر طبق یک اصل کلی، انجام هر کاری از طریق طبیعی بمراتب صحیح تر است، مگر این که مطلقاً مطمئن باشید راه بهتری وجود دارد. تغذیه با شیر مادر مزایای مسلم و محققی دارد که ما از آنها مطلعیم و شاید محاسن دیگری هم داشته باشد که هنوز آنها را نشناخته ایم. تغذیه با شیر مادر از نظر جسمانی به مادر کمک می کند؛ زیرا وقتی نوزاد شیر مادر می خورد، جدار عضلانی رحم شدیداً منقبض شده بازگشت آن را به حالت و موقعیت طبیعی تسریع می سازد.

نوزادانی که با شیر مادر تغذیه می شوند نسبت به نوزادانی که مصنوعی تغذیه می گردند کمتر دچار اختلالات هاضمه ای می شوند. مزیت بزرگ شیر مادر تمیز بودن همیشگی و دائمی آن است و نوزاد از این طریق دچارعفونتی نمی شود.

از نظر علمی، تغذیه با شیر مادر سبب صرفه جوئی در وقت است؛ زیرا بطری

ص:195

ای وجود ندارد تا گرم و جوشانده شود، احتیاج به اختلاط با آب و جوشاندن ندارد و نداشتن یخچال باعث نگرانی نیست، خصوصاً در مسافرت ارزش شیر مادر را بهتر و بیشتر خواهد شناخت و بالاخره از نظر مادی نیز تغذیه با شیر مادر پس انداز قابل توجهی را تشکیل می دهد.

مزیّت مهم دیگری که شیر مادر دارد و کمتر تذکّر داده می شود، عبارت از ارضای غریزۀ مکیدن طفل است؛ زیرا طفل می تواند تا مدتی که احتیاج دارد پستان را بمکد تا این غریزه را تسکین دهد.

به همین دلیل تصور می کنم در میان نوزادانی که با شیر مادر تغذیه شده اند، نسبت به عدۀ کودکانی که مصنوعی تغذیه شده اند و انگشت خود را می مکند به مراتب کمتر باشد.

قانع کننده ترین دلیل مزیت تغذیه با شیر مادر اظهارات مادرانی است که این کار را کرده اند، از ملاحظه کمال عشق نوزاد به پستان و از احساس نزدیکی فوق العاده اش به او، در این مادران ترضیه نفس بسیار شدیدی حاصل می شود که قابل تصور نیست، به علاوه چند هفته بعد از شروع رضاع، در مادران شیرده نیز یک حالت لذّت بخشی در هنگام شیردادن ایجاد می شود.

زن، تنها به این دلیل که به نوزاد حیات و زندگی بخشیده است، نمی تواند احساس مادری کند و یا از مادر بودن خود لذّت ببرد و یا احساس عشق مادرانه نسبت به طفلش پیدا کند، بلکه زن، خصوصاً در بچه اول، وقتی احساس حقیقی مادری می کند که از طفلش شخصاً پرستاری و مراقبت نماید.

هر چه موفقیّت مادر در انجام این کار بیشتر باشد و هر چه طفل رضایت خاطر بیشتری از پرستاریش حاصل کند، احساس مادرانۀ زن بیشتر خواهد بود، لذا به همین دلیل، تغذیه با شیر مادر در مناسبات مادر و فرزند نقش مهم و شگفت انگیزی را بازی می کند و موجب سرور و رضایت نفس هر دو و عشق روز افزون آنها

ص:196

به یکدیگر می شود.» (1)اسلام عزیز در جهت بهداشت و سلامت جسم، وامور معنوی و تربیتی نوزاد به مسئله شیر مادر در حدّی اهمیّت داده است که فوق آن تصوّر نمی شود.

به دو روایت بسیار مهم در این زمینه توجّه نمایید:

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به ام سلمه فرمودند:

بَلی اذا حَمَلَتِ الْمَرأَةُ کانَتْ بِمَنْزِلَةِ الصّائِمِ الْقائِمِ الْمُجاهِدِ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ فی سَبیلِ اللّهِ، فَاِذا وَضَعَتْ کانَ لَها مِنَ اْلاَجْرِ ما لایَدْری احَدٌ ما هُوَ لِعِظَمِهِ، فَاِذا ارْضَعَتْ کانَ لَها بِکُلِّ مَصَّةٍ کَعِدْلِ عِتْقِ مُحَرَّرٍ مِن وُلْدِ اسْماعیلَ، فَاِذا فَرَغَتْ مِنْ رَضاعِهِ ضَرَبَ مَلَکٌ کَریمٌ عَلی جَنْبِها وَ قالَ: إسْتَأْنِفِی الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَلَکِ. (2)

آری، چون زن به فرزندی حامله شود بمانند روزه دار شب زنده داری رزمنده ای است که با جان و مالش در راه خدا جانفشانی کند و چون وضع حمل نماید، اجری دارد که عظمت آن اجر برای احدی روشن نیست و چون طفلش را شیر دهد، به هر باری که کودک پستانش را بمکد، ثواب آزاد کردن برده ای از اولاد اسماعیل نصیب او گردد و چون از شیر دادن فارغ شود، ملکی به او گوید: عملت را از سر بگیر که خداوند تو را بخشید.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

ما مِنْ لَبَنٍ رَضَعَ بِهِ الصَّبِیُّ اعْظَمَ بَرَکَةً عَلَیْهِ مِنْ لَبَنِ امِّهِ. (3)

هیچ شیری برای طفل شیرخوار، برکتش عظیم تر از شیرمادر نیست.

ص:197


1- (1) - تغذیه و تربیت کودک: 69.
2- (2) - وسائل الشیعة: 451/21، باب 67، حدیث 27557؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 411، حدیث 7. [2]
3- (3) - وسائل الشیعة: 452/21، باب 68، حدیث 27559؛ [3] من لایحضره الفقیه: 475/3، حدیث 4663.

دل و جانم فدای جانانست هر چه دارم برای جانان است

آن که دم می زند زسلطانی چون غلامان گدای جانان است

نیست بیگانه از خدا به خدا عارفی کاشنای جانان است

خلوت دل مقام حضرت اوست دیگری کی به جای جانان است

مبتلای بلا اگر نالد راحت من بلای جانان است

دل و جان را دهد به باد هوا هر که را او هوای جانان است

(شاه نعمت الله ولی)

خوراک و اهمیت آن

اشاره

در کتاب السماء و العالم «بحار الأنوار» مسائل مهم زیر که در بهداشت و سلامت انسان بسیار مؤثر است از بیان رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین آمده است: (1)1 - تا در خود اشتها نیافته اید، دست به طعام دراز مکنید و همچنان که در خود اشتها احساس می کنید دست از طعام بدارید.

2 - معده کانون همۀ دردهاست.

3 - اساس هر مداوا گرم نگاه داشتن موضع درد و بیماری است.

4 - در خوراک گرم برکت اندک است، برکت زیاد در خوراک های سرد یافت می شود.

5 - به هنگام غذا خوردن پای خود را از کفش به درآورید؛ زیرا پای شما آسوده خواهد ماند و این سنّت، سنّت زیبایی است.

6 - آن کس که از دو چوب استفاده می کند( مسواک و خلال) از زحمت دو سگ(کلبتین) محفوظ خواهد بود (مراد از کلبتین وسیله دندان کشیدن است).

7 - پس از غذا بلافاصله دندان های خود را خلال کنید و دهانتان را به وسیلۀ

ص:198


1- (1) - بحار الأنوار: 290/59، باب 89، کتاب السماء و العالم.

مضمضه با آب بشویید، تا دندان های انیاب و ثنایای شما آرام گیرند.

8 - از خلال استفاده کنید؛ زیرا خلال کردن نوعی نظافت است و نظافت از ایمان است و ایمان با صاحب خود (مؤمن) در بهشت قرار خواهد داشت.

9 - آن کس که کمتر می خورد حساب او به روز قیامت نیز سبک تر خواهد بود.

10 - در حال ایستادن از نوشیدن بپرهیزید.

11 - سحرخیز باشید تا برکت آسمان ها را دریابید.

12 - آنان که پیش از غذا اندکی نمک می چشند از سیصد و سی بلا در امان خواهند بود.

13 - غذای خود را با نمک آغاز کنید.

14 - آنان که به زیاد خوردن و زیاد نوشیدن عادت کرده اند مردمی سنگین دل اند.

15 - آن کس که از میوۀ تنها تناول کند زیانی نخواهد دید.

16 - به زنان حامله شیر بنوشانید؛ زیرا شیر در مشاعر کودک حسن تأثیر خواهد داشت.

17 - پنیر را با گردو تناول کنید.

18 - شیر مایعی مفید است که استخوان ها را قوی و مغز را کامل و ذهن را روشن خواهد ساخت و عارضۀ فراموشی را از ضمیر انسان به در خواهد برد.

19 - این سه عمل قلب را شادمان و جسم را فربه خواهد ساخت.

الف: استشمام بوی خوش

ب: پوشیدن لباس نرم

ج: نوشیدن عسل.

20 - وقتی که خرما به بازار می آید به من تهنیت گوئید و وقتی فصل خرما بسر می رسد مرا تسلیت دهید.

ص:199

21 - خرما را ناشتا صرف کنید تا کرم های اندرون شما را نابود سازد.

22 - افطارتان را با خرما آغاز کنید و اگر به خرما دسترسی ندارید اندکی آب بنوشید.

23 - آب انار اندرون آدمی را پاک می کند.

24 - از کدو استفاده کنید؛ زیرا این سبزی به مغز شما نیرو می دهد.

25 - سفره های خود را با سبزی بیارایید؛ زیرا سبزی شیاطین را از سفرۀ شما خواهد راند.

خواص سیر

امام صادق علیه السلام می فرماید: به وسیلۀ سیر، دردهای خود را درمان کنید، اما با دهان بودار به مسجد نروید. (1)رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: سیر شفای هفتاد بیماری است. (2)در روزگار پیامبر و ائمه کسی این گیاه پیش پا افتاده را نمی شناخت، ولی در این قرن که قرن علوم است، علمای طبّ خواص سیر را با تحقیقات عمیق خود دریافته اند.

دکتر ریم فرانسوی تحت عنوان «خوش به آنان که سیر می خورند» می نویسد:

برای تقویت بدن و پیش گیری از بیماری های گوناگون، سیر اثری بسزا دارد.

و نیز تجربۀ پزشکان معروفی مانند: سالین، بروت، لوتر، دوبرویه و دیگران از خواص پزشکی این گیاه سودمند نتیجه های درخشانی داده و حاصل تجربه به این جا رسیده که سیر در تقویت بنیه و جلوگیری از تصلّب شرایین و پایین کشیدن فشار خون دوایی کامل و کافی است.

ص:200


1- (1) - بحار الأنوار: 249/63، باب 20، حدیث 12؛ الکافی: 375/6، حدیث 2.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 432/16، باب 100، حدیث 20464؛ مکارم الاخلاق: 182. [1]

در طب جدید، سیر داروئی مستقل و مؤثّر شناخته شده است.

سیر به عضلات قلب نشاط می دهد.

سیر جریان خون را در رگ ها تنظیم می کند و خون را صاف می کند، به طبیعت جسم نیرویی می بخشد که بر بیماری های دموی غلبه کند، به همین جهت زنانی که به ناراحتی های «رگل» دچار هستند اگر از سیر استفاده کنند دیگر ناراحت نخواهند بود.

سیر در پیری های زودرس که نتیجه فساد خون است و روماتیسم و بواسیر اثری شفابخش دارد.

سیر بیماری های زیر را علاج می کند یا دست کم تخفیف می دهد:

1 - سل ریوی 2 - آنفلونزا 3 - کدورت رنگ پوست 4 - تنگی نفس 5 - سوء هاضمه و عفونت روده ها 6 - دیفتری 7 - تیفوئید 8 - سیاه سرفه 9 - التهابات معدی 10 - زخم معده خواه کهنه خواه تازه 11 - تصفیۀ مجرای ادرار و حیض 12 - تصفیه کلیه 13 - کرم هایی که در امعاء کودکان به وجود می آید.

خواص ترب

پزشکان دربارۀ ترب گفته اند:

ترب گیاهی است که ادرار را زیاد کند و کلیه راشستشو دهد و اشتها را برانگیزد. و ترشحات معده را تنظیم کند و عمل هضم را آسان سازد و بیماری روماتیسم را بهبودی بخشد و گاز شکم را فرو نشاند و سینه را سبک کند و سرفه را شفا بخشد و رسوبات کبد را بشکند و بلغم را از جا بکند، این تحقیق علم طب درعصر حاضر است.

ولی ائمه اطهار علیهم السلام فرمودند:

ترب صرف کنید؛ زیرا برگ این گیاه گاز معده را درهم می شکند و مغزش جریان

ص:201

ادرار را آسان سازد و ریشه اش بلغم را ببرد. (1)دانش امروز دربارۀ میوه وسبزی سخنان بدیعی می گوید: و این دو موهبت طبیعی را در زندگانی و بهداشت بشری بسیار مؤثّر و نافع می شناسد.

پزشکان مردم را به خوردن سبزی و میوه تشویق می کنند، مخصوصاً بیمارانی را که عارضه ریوی و مرض نقرس دارند، به خوردن سبزی و میوه می گمارند؛ زیرا تحقیق کرده اند که در این دو مادۀ حیاتی نسبت قابل توجهی مواد اسیدی و قندی و ازتی یافت می شود، به همین جهت گروهی از میوه و سبزی برای لینت مزاج و گروه دیگر برای ادرار ودسته ای جهت هضم غذا و دستۀ دیگری به خاطر تقویت مزاج است.

پزشکان گفته اند: میوه و سبزی را پیش از خوردن بشویند تا از آلودگی های گوناگون پاک شود.

ولی امام صادق علیه السلام فرمود:

میوه ها عموماً مسموم هستند، وقتی به دستتان برسد ابتدا آن را با آب بشویید و در آب فرو ببرید. (2)

خواص انگور

حضرت می فرماید:

انگور فائده اش آن است که اعصاب را محکم می کند و خستگی را برطرف می سازد و به نفس انسان نشاط می بخشد. (3)و فرمود:

ص:202


1- (1) - بحار الأنوار: 241/63، باب 16؛ الکافی: 368/6، حدیث 2. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 118/63، باب 2، حدیث 7؛ الکافی: 350/6، حدیث 4. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 149/63، باب 5، حدیث 8، با کمی اختلاف؛ المحاسن: 547/2، باب 112، حدیث 867.

حضرت نوح علیه السلام به درگاه حق شکایت کرد که اندوهگین است، خطاب رسید:

انگور تناول کن تا از اندوه رها شوی. (1)پزشکان گفته اند در انگور سه خاصیت موجود است:

1 - معده را لینت و نرمی می دهد.

2 - خون را صاف می کند.

3 - به بدن غذا می رساند.

آب انگور قوای فرسوده را تجدید می کند و گردش خون را آسان می سازد و مواد تخمیر شدۀ معده را می شکند و برای کبد و کلیه سودمند است و نیز سوء هاضمه و نقرس و امراض قلبی و صفرا و گاز معده و بواسیر را شفا می دهد و از سل و سرطان نیز تا حدی جلوگیری می کند، در انگور ویتامین «آ - ب - ث» موجود است و دردهای ناشی از تب را نیز برطرف می سازد.

اکنون بیان مختصر و مفید امام رانسبت به فوائد انگور با آنچه اطبا و علمای این قرن کشف کرده اند بسنجیم و دربارۀ فکر و اطلاع امام علیه السلام قضاوت می کنیم.

بهداشت و پاکیزگی باطن

از آن جا که بدن انسان در معرض بلایا و امراض گوناگون این جهان قرار دارد، روح انسان نیز از همه جهت به خطر فساد و مرگ تهدید می شود. و پیشوایان آسمانی به خاطر حفظ صحت بدن دستورها داده اند، در حفظ صحت روح نیز کوشیده اند و آنان پیش از آن که طبیب جسم باشند، طبیب روح بوده اند.

بیماری های بدنی، بدن را از کار می اندازد و آدم را از پای درمی آورد و به عمر انسان پایان می دهد و بیماری های روحی اگر خدای نکرده جان آدمیزاده را هدف هجوم خود قرار دهد موجب مرگ روح می شود.

ص:203


1- (1) - بحار الأنوار: 149/63، باب 5، حدیث 9؛ المحاسن: 548/2، باب 112، حدیث 86.

هنگامی که صفات رذیله و شهوات حیوانیه و عواطف پست برجان شما چیره شود، صحت جان ضعیف گردد و رونق روحانیتش فرو بشکند و امتیازات عالیه از کفش برود. در یک چنین حال دیگر آن روح، روح نیست؛ زیرا روحانیّت و صفای روحانی نخواهد داشت.

فلاسفه و علمای حکمت و معرفت و اطبای روانشناس با همۀ علم و فضل وفن و تجربه خود، تنها راهی را که برای علاج امراض روحی مستقیم و سودبخش شناخته اند، دین است.

به این نتیجه رسیده اند که جز دین هیچ درمانی نمی تواند به داد روح بیمار برسد و غیر تعلیمات آسمانی انبیا هیچ وسیله ای نیست که جان های بیمار را شفا دهد.

مسلم است که جز خدای متعال که آفرینندۀ جان است کسی نمی تواند جان و امراض جان و شفای آن امراض را بیان کند.

دین مبین اسلام که در تمام تعلیماتش سرآمد ادیان الهی است و هیچ مکتبی در بیان حقایق ظاهری و باطنی به پای آن نمی رسد در فن علاج امراض روحی معجزه می کند.

قرآن کریم در این باب اشارات کامل و روشنی دارد:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ» (1)

ای اهل ایمان ! هنگامی که خدا و پیامبرش شما را به حقایقی که به شما [ حیات معنوی و ] زندگی [ واقعی ] می بخشد ، دعوت می کنند اجابت کنید .

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ اوْاُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» (2)

از مرد و زن ، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن است ، مسلماً او را به زندگی پاک و پاکیزه ای زنده می داریم.

ص:204


1- (1) - انفال (8) : 24. [1]
2- (2) - نحل (16) : 97. [2]

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جائَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ» (1)

ای مردم ! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما پند وموعظه ای آمده ، و شفاست برای آنچه [ ازبیماری های اعتقادی و اخلاقی ] در سینه هاست .

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُوْمِنینَ» (2)

و ما از قرآن آنچه را برای مؤمنان مایۀ درمان ورحمت است ، نازل می کنیم وستمکاران را جز خسارت نمی افزاید .

علاوه بر این رسول اکرم صلی الله علیه و آله برنامه نبوت و هدف رسالت خویش را در این جمله بیان فرموده است:

اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ اْلاَخْلاقِ. (3)

همانا مرا مبعوث به رسالت کرده اند تا مکارم اخلاق شما را تکمیل کنم.

معنای روشن تر که بشریت را از آسیب بیماری های روحی نجات بخشم.

و به هنگام رحلت هم از جانب خویش قرآن و اهل بیت خود یعنی دوازده امام معصوم را خلیفه خود قرار داد و آنان را طبیب بیماری های روحی بشر معرفی فرمود. کتاب خدا که صامت است و عترت او که همان کتاب الله ناطق هستند، بجای او مردم را از بیماری ها و خطرها نجات دهند.

عصر امام صادق علیه السلام به خاطر وضع خاص زمان و درگیری های بنی امیّه و بنی عباس و به خصوص هجوم فرهنگ های بیگانه در میان اعصاری که سایر امام می زیستند آشفته تر بود.

خطر عقاید و مذاهب باطل و اختلافات در آن عصر به نهایت رسیده بود و

ص:205


1- (1) - یونس (10) : 57. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 82. [2]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 187/11، باب 6، حدیث 12701؛ [3]مکارم الاخلاق: 8؛ [4]بحار الأنوار: 210/16، باب 9. [5]

صحت و سلامت ارواح و نفوس به طرز هولناکی به انحراف گراییده بود، امام با همت ملکوتی خود در زمان خویش به معالجه و درمان دردمندان روحی پرداخت.

او می دانست که تنها طبیب مسئول در عصر خود است، آری، او کتاب ناطق حق و جانشین رسول خدا و دستگیر بشریت در آن عهد تاریک و آشفته بود، عهدی که فضایل نفسانی و کرامات انسانی سخت ضعیف شده بود. رذایل بشری با طغیانی کم سابقه بر فضایل چیره شده بود.

هم اکنون به گوشه ای از درمان های روحی حضرت صادق علیه السلام اشاره نموده و روش او را در درمان های روحی بیان می نمایم.

خشم و غضب

اشاره

غضب یک حالت طغیانی روحی است که وقتی بجنبد، عقل را از فعالیت باز دارد، در این هنگام فشار خون به قلب هجوم کند و خون از قلب با حدّت و حرارت عادی به رگ ها فشار آورد و به سوی مغز بالا رود، چهرۀ خشمناک راگلگون سازد، شقیقه هارابه ضربان اندازد، خون در سینه بجوشد و چین های مخوفی به پیشانی قرار دهد و حالت انقباضی به لب ها افکند، تاآن جا که دندان ها را نمایان سازد.

در چنین حالت، انسان خشمناک جز انتقام نخواهد، عطش خون ریختن، عطش خون خوردن و عطش انتقام، جان خشمناک را به طاقت آورد.

شاعر عرب به این مناسبت گوید:

من درمیان دشمنان بشر، پس از یک امتحان دقیق هیچ دشمن را عنودتر و لجوج تر ازغضب ندیده ام.

عوامل خشم و غضب و آثار آن

دانشمندان و پزشکان معتقدند عوامل خشم عبارتند: 1- وراثت 2- حساسیت

ص:206

افراطی اعصاب 3- سوء تربیت 4- سوء تغذیه.

و نیز گفته اند: این عوامل انگیزۀ خشم را تحریک می کنند:

1- نخوت و کبریایی 2- خود خواهی و خویشتن دوستی 3- شوخی 4- مسخرگی 5- ننگ و بدنامی 6- حیله گیری 7- حرص بسیار در جمع مال و کسب مقام.

این هفت خصلت که عموماً در ردیف اخلاق نکوهیده قرار دارند غضب را برانگیزانند و مسلم است تا این خصلت ها ترک نشوند، از شرّ خشم رهایی نخواهد بود.

عوارض خطرناک و مخوفی که از غضب به جان انسان خواهد افتاد.

1 - بیماری استخوان فرسای سل ریوی.

2 - اختلال دستگاه گوارش .

3 - التهاب اعصاب.

4 - خون ریزی به اقسام گوناگون.

5 - مشهور است که اشخاص زود خشم به یک بیماری شبیه به بیماری هاری دچار می شوند و اگر در آن حملۀ عصبی کسی را گاز بگیرند به مرگ دردناک طرف منجر خواهد شد و به این دلیل آشکار می شود که آب دهان مردم خشمناک نه تنها برای خودشان بلکه برای دیگران هم سمّ کشنده است.

خشم یک درد روحی است که به نوبت خود بلایی خطرناک است، این بیماری نه تنها شخص خشمناک را از پای درمی آورد، بلکه از خشمناک به دیگران نیز زیان می رساند.

خشم شدید، خشمناک را دیوانه وار به حملات جنون آمیزی وامی دارد که مسلم است در حال عادی به یک چنین حمله ها اقدام نمی کرد.

چه بسیار دانشمندان و فلاسفه و پزشکان و حکما به درمان این بیماری با داروهای گوناگون پرداختند، اما نتوانستند نتیجه ای به دست آورند. ولی دین مبین

ص:207

اسلام که منبع حکمت و معرفت است توانست به آسانی مرض خطرناک غضب را در آنان که گرفتار آن بودند علاج کند.

امام صادق علیه السلام از امام باقر علیه السلام نقل فرمود: نزد ایشان از غضب سخن به میان آمد، فرمود:

چه بسا مرد به خشم آید و دیگر راضی نشود تا به دوزخ درآید. هر انسانی که در نفس خود این عارضه را ادراک می کند اگر ایستاده است بنشیند و اگر نشسته است بخوابد و اگرنتوانست بدینگونه خشم خود را فرو نشاند با آب سرد وضو بگیرد یاغسل کند؛ زیرا آتش را تنها آب خواهد فرو نشانید. (1)

درس هایی از طبّ النبی (صلی الله علیه و آله) و طبّ الصادق (علیه السلام)

اشاره

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

1 - غضب کلید همۀ بدی ها و شرور است. (2)2 - غضب قلب حکیم را به تیرگی و ظلمت خواهد کشانید. (3)3 - آن که نتواند بر غضب خویش حکومت کند نخواهد توانست اراده خویش را تحت اختیار خود درآورد. (4)4 - بهترین یاور شما بردباری است. (5)5 - آن کس که خشمش آشکار شود، کینه اش رشد خواهد کرد و آن کس که هوسش قوت گیرد، احتیاطش ضعیف خواهد شد.

ص:208


1- (1) - بحار الأنوار: 272/70، باب 132؛ الأمالی، شیخ صدوق: 340، حدیث 25. [1]
2- (2) - الکافی: 303/2، حدیث 3؛ وسائل الشیعة: 358/15، باب 53، حدیث 20733.
3- (3) - الکافی: 305/2، حدیث 13؛ وسائل الشیعة: 360/15، باب 53، حدیث 20741.
4- (4) - الکافی: 305/2، حدیث 13؛ وسائل الشیعة: 360/15، باب 53، حدیث 20741.
5- (5) - الکافی: 112/2، حدیث 6؛ بحار الأنوار: 404/68، باب 93، حدیث 16.

دروغ

دروغ انحراف نفس از صحت و سلامتی و راستی است. انسان دروغگو روحی بیمار است و عوارض این مرض، تزویر و نفاق و فریب و حیله و خیانت و ریا و خلف وعده و عهد شکنی و انحطاط از انسانیّت است.

علاوه بر این که صفت دروغ در نفس خود صفت قبیحی است، انسان دروغگو را همچون عضو فاسدی، در اجتماع به خرابی مبانی اجتماعی می گمارد. بدیهی است که این عضو فاسد موجبات فساد اعضا دیگر را نیز فراهم خواهد ساخت.

حضرت صادق علیه السلام در باب این بیماری خطرناک روحی چنین می فرماید:

1 - هیچ دردی کینه توزتر از دروغ نیست.

2 - آن کس که دروغش بیشتر باشد، فروغ جانش ضعیف تر است.

3 - آن کس که زبانش راست می گوید کردارش پاک و مقدّس است.

4 - شراب و دروغ کلید مفاسد و دروغ بدتر از شراب است. (1)5 - زنهار، از همنشینی با دروغگویان بپرهیزید؛ زیرا دروغگو در حالی که می خواهد به شما سودی برساند، زیان خواهد رسانید، دروغگو دور را برای تو نزدیک و نزدیک را برای تو دور خواهد ساخت.

حسد

حسد خصلتی است که حسود را همیشه دشمن کمال ها و نیکویی ها و خیرات می دارد.

حسود از توفیق و سعادت دیگران همواره رنج می برد و پیشرفت مردم پیشرو وفعال را مکروه می شمارد. بدبختی حسود این است که شب و روز به خوشی های مردم خوشبخت می اندیشد و از اندیشۀ خود عذاب می بیند.

ص:209


1- (1) - الکافی: 339/2، حدیث 2؛ [1] وسائل الشیعة: 244/12، باب 138، حدیث 16206.

درد حسد از درد بخل، استخوان گدازتر است؛ زیرا بخیل مال خود را دودستی نگاه می دارد و از اعطا و انعام می پرهیزد، ولی حسود سعی می کند جلوی نعمای الهی را ببندد و از عطایای حق به بندگانش جلوگیری می کند.

حسود بی جهت دشمن مردم است، بی جهت دوست می دارد که خوشبختان بدبخت شوند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مردمی نیز در این جهان به سر می برند که با نعمت های خدا دشمن هستند، گفته شد: دشمن نعمت های الهی کیست؟ فرمود: آنان که بر دیگران حسد می برند. (1)در روایات دیگر دربارۀ این بیماری روحی چنین آمده است:

1 - حسودان هرگز دل آسوده نخواهند بود. (2)2 - حسودان هرگز روی توانگری و بی نیازی را نخواهند دید. (3)3 - حسود همیشه ناراحت و سرگردان و غصه دار است. (4)4 - حسود با آن غم جانگداز که در سینه دارد پیوسته مریض است. (5)5 - حسد ایمان انسان را می خورد، آن چنان که شعله های آتش توده های هیزم را می بلعد. (6)

تکبّر

این خصلت انسان را در حدود شخصیت برانگیزاند که خود را همیشه بزرگ و

ص:210


1- (1) - بحار الأنوار: 256/70، باب 131، ذیل حدیث 26؛ جامع الاخبار: 159.
2- (2) - غرر الحکم: 299، حدیث 6795؛ مستدرک الوسائل: 21/12، باب 55، ذیل حدیث 13401.
3- (3) - غرر الحکم: 299، حدیث 6789؛ مستدرک الوسائل: 17/12، باب 55، ذیل حدیث 13388.
4- (4) - غرر الحکم: 301، حدیث 6850؛ مستدرک الوسائل: 22/12، باب 55، ذیل حدیث 13401.
5- (5) - غرر الحکم: 300، حدیث 6817؛ [1] مستدرک الوسائل: 21/12، باب 55، ذیل حدیث 13401.
6- (6) - بحار الأنوار: 257/70، باب 131، حدیث 30؛ عوالی اللآلی: 104/1، حدیث 36.

دیگران را کوچک شمارد.

انسان بدبختی که به مرض نخوت دچار است چون خود را در مقامی فوق دیگران می بیند، چنان اسیر خویشتن است که همیشه در نفس خود نقص و نقیصه ای نمی شناسد. انسان متکبّر موجودی فرومایه و کوتاه بین و تنگ چشم است که در خود هر چه می بیند کمال و در دیگران هر چه می بیند نقص می انگارد، بی آن که از نقص خود و کمال دیگران آگاه باشد.

عوارضی که این مرض در وجود انسان می گذارد، علاوه بر قباحت نفس مرض، غرور و ظلم و تجاوز به حقوق دیگران و کینه و حسد و سرپیچی از مقررات و قوانین و فرار از نصیحت و اعراض از هدایت و ارشاد است.

حضرت صادق علیه السلام متکبّر را چنین توصیف می کند:

1 - متکبّر موجود ذلیلی است که چون ذلّت را در نفس خود ادراک می کند، می کوشد تا در سایۀ تکبّر این نقص ننگین را در ذات خود بپوشاند.

2 - آن کس که متکبّر است هرگز از زبان مردم، گفتار دلپذیر توقّع نداشته باشد.

3 - هیچ نادانی ای از خودپسندی زیان آورتر نیست. (1)4 - سرآغاز احتیاط تواضع است.

5 - تکبّر - دورویی - ستم؛ این سه صفتی است که جز دشمنی مردم حاصلی نمی آورد. (2)

خلف وعده

آنچه این مرض مهلک را به بار می آورد، بی اعتمادی مردم به متخلّف و انحطاط مقام اجتماعی است. آن کس که به این بیماری دچار شود هرگز میان خلق محبوب و

ص:211


1- (1) - بحار الأنوار: 315/69، باب 117، حدیث 19؛ علل الشرایع: 560/2، باب 352، حدیث 1.
2- (2) - بحار الأنوار: 229/75، باب 23، حدیث 107؛ تحف العقول: 316.

مطمئن نخواهد بود.

هیچ طبیب روانشناس و هیچ درمان روحی چارۀ این بیماری را نمی داند، تنها دین است که می تواند با قدرت قاهره ای که بر نفوس دارد به درمان این مرض بپردازد.

حضرت صادق علیه السلام برای علاج این بدینگونه مریض را راهنمایی می کند:

1 - آنان که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند، باید به وعده های خود وفادار باشند. (1)2 - این سه فرقه هرگز به خدا ایمان نیاورده اند، هر چند نمازگزار و روزه دار باشند.

اول: آن فرقه که دروغ می گویند.

دوم: طایفه ای که در امانت خیانت می کنند.

سوم: آنان که به وعدۀ خویش وفادار نیستند. (2)

حرص

مرض حرص از افراط در طلب مال و عطش شدید به جمع درهم و دینار سرچشمه می گیرد. وقتی بیماری بهیمی بر عقل آدمیزاد غلبه کند وی را موجودی مریض و آزمند به بار می آورد.

عوارض حرصی یک نوع فقر مستمر است که همواره حریص را گدا و بیچاره و مستمند نگاه می دارد، هر چند که وی مالک گنج های قارون باشد.

علاج این مرض در دست قناعت است، به همین جهت گفته اند: «توانگر آن کسی است که فطرتی مستغنی داشته باشد.»

ص:212


1- (1) - الکافی: 364/2، حدیث 2؛ [1] وسائل الشیعة: 165/12، باب 109، حدیث 15965.
2- (2) - الکافی: 290/2، حدیث 8؛ وسائل الشیعة: 339/15، باب 49، حدیث 20687.

قناعت گنجی است که پایان پذیرنیست.» (1)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

1 - بی نیازترین مردم کسی است که اسیر حرص نباشد. (2)2 - آن کسی که به قسمت خویش رضا باشد ازهمه مردم بی نیازتر است. (3)3 - کلید خستگی ها و ناراحتی ها حرص است، این حرص است که انسان را به رنج و دشواری و گناه و فرومایگی و ذلّت دراندازد.

4 - حرص سرچشمۀ عیوب است.

5 - حریص از دو نعمت محروم است: نعمت قناعت ونعمت راحت.

6 - حریص هرگز مقام رضا و یقین را نخواهد یافت. (4)

خودنمایی

شهوت خودنمایی مرضی است که همچون جذام انسان را از اجتماع براند و به دشمنی و نفرت مردم دچار سازد. آنان که در راه خودنمایی به تحقیر و توهین دیگران اقدام کنند و در محفل، لب به فضل و فضیلت فروشی بگشایند جز کینۀ مردم حاصلی به دست نخواهند آورد.

از عوارض این مرض کافی است که انسان را در میان مردم تک وتنها وبی کس و کار وا می گذارد.

حضرت صادق علیه السلام این بیماری روحی را با ارشاد و تعالیم عالی خود چنین

ص:213


1- (1) - مستدرک الوسائل: 226/15، باب 9، ذیل حدیث 18072؛ روضة الواعظین: 456/2. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 160/70، باب 128، حدیث 2؛ الأمالی، شیخ صدوق: 21، حدیث 4.
3- (3) - وسائل الشیعة: 258/15، باب 23، حدیث 20443؛ مستدرک الوسائل: 223/15، باب 9، حدیث 18063.
4- (4) - وسائل الشیعة: 258/15، باب 23، حدیث 20443؛ مستدرک الوسائل: 223/15، باب 9، حدیث 18063.

علاج می کند:

1 - مؤمن کسی است که با مردم مدارا کند نه آن که خویشتن را به دیگران بنمایاند.

2 - معنی جهل، خودنمایی و تکبّر و غفلت از پروردگارمتعال است.

3 - قومی که به منظور خودنمایی با مردم به بحث و جدل بر می خیزند، اعمال صالح خویش را به فساد بیالایند.» (1)اگر در تمام برنامه های زندگی اعم از برنامه های جسمی و روحی قوانین الهی و طبیعی مراعات شود، آدمی از بهداشت و طهارت ظاهری و باطنی نصیب خواهد گرفت.

ندانم کین همه ترک ادب چیست حد خود را نمی دانی سبب چیست

ادب خواهی زحد بیرون منه پای زهر جانب که هستی در میان آی

ادب آرایش افعال باشد ادب آسایش احوال باشد

فروغ ظاهر از آرایش اوست فراغ باطن از آسایش اوست

ادب مجموعۀ حسن و جمالست بهاری در کمال اعتدالست

همه کارت بقدر خویش باید زقدر خود نه کم نه بیش باید

بدین میزان اگر خود را بسنجی نرنجد از تو کس خود هم نرنجی

(هلالی جغتایی)

روایات بسیار مهمی در باب بهداشت همه جانبه در معتبرترین کتب روایی وارد شده که این نوشتار مختصر، اگر بخواهد در هر زمینه ای به روایتی اشاره کند بسیار مفصّل خواهد شد، چه بهتر که مطالعه کنندگان محترم در این بخش به کتابهای مهم رجوع کنند، تا هم از مسائل بهداشتی اسلام در رابطه با جسم و جان مطلّع شوند و

ص:214


1- (1) - ترجمۀ طب النبی صلی الله علیه و آله و طب الصادق علیه السلام ، روش تندرستی در اسلام، یعقوب مراغی: 158 - 167.

هم برای آنان ثابت شود که هیچ مکتبی و مدرسه ای در تمام جهان به اندازۀ اسلام در مسئلۀ بهداشت قانون ندارد و هم، قانونی فوق قانون اسلام برای آنها نیست.

اصول کلی بهداشت

در پایان این قسمت لازم می دانم به اصول کلی بهداشت اشاره کنم، تا در سایۀ سلامت خود، بهتر بتوانید در راه بندگی حق و خدمت به خلق قدم بردارید.

1 - اکثر افراد اسیر عادت می باشند و خود را مجبور می بینند چه سیر باشند و چه گرسنه، صبحانه و ناهار و شام بخورند، حال آن که ما باید در موقعی که اشتها نداریم از خوردن غذا صرف نظر کنیم، چه این غذا صبحانه باشد و چه ناهار و چه شام، اگر ما این روش را در پیش نگیریم، غذایی را که تناول می کنیم به جای سود، زیان خواهد رساند.

2 - اغلب افراد غذا را نجویده فرو می دهند، حال آن که به قول بعضی 32 دندان به ما داده شده که هر لقمه را 32 بار بجویم، وقتی که غذا را خوب نجویم، بزاق دهان باآن لقمه نجویده به اندازه کافی مخلوط نمی شود در نتیجه کار بیشتری بر جهاز هاضمه تحویل می گردد.

3 - باید در خوردن غذا و هم در نوشیدن آب رعایت اعتدال را بنماییم، زیاده روی درهر دو ضرر دارد؛ زیرا فشار فوق العاده بر جهاز هاضمه وارد می کند.

4 - موقعی که خسته ایم و یا تحت فشار عاطفی می باشیم نبایدغذا بخوریم؛ زیرا در این گونه حالات جهاز هاضمۀ ما مختل می گردد و قادرنیست غذا را آن طور که باید و شاید هضم کند.

5 - مصرف غذاهای زیاد چرب و ثقیل، بار فوق العاده بر معده وارد می کند و در نتیجه کبد خسته می شود و قادربه دفع مواد زاید از بدن نمی گردد و این امر موجب بروز بیماری می شود، به همین جهت باید همیشه و یا لااقل در اکثر اوقات غذای

ص:215

ساده تناول کنید تا جهاز هاضمه بتواند به خوبی از عهدۀ انجام وظایف خود برآید.

6 - ممکن است غذاهای چرب و رنگارنگ سفره را زیبا کند ولی موقعی که به داخل معدۀ شما رفت وضع آن را مختل می کند، هیچ وقت در یک وعده دو نوع گوشت یا چند نوع خورش و غذا میل نکنید، حتی المقدور سعی کنید یک نوع غذا بخورید و آنهم غذای ساده و مقوی.

7 - نوشیدن آب و نوشابه های نوع دیگر در حین صرف غذا جهاز هاضمه را مختل می کند، آب را باید پس از صرف غذا و آنهم به مقدار کم نوشید.

شیر، عصارۀ پرتقال، عصارۀ گوجه فرنگی، سوپ سبزی، خود به تنهایی غذاست، موقع صرف این نوع نوشابه ها غذای دیگری صرف نکنید و سعی کنید این نوشابه ها را با تأنّی و آرامش بنوشید.

8 - صرف غذا با خنده و خوشحالی تأثیر زیاد در هضم آن به نحو احسن خواهد داشت، لذا بهتر است غذا را با شرکت دیگران و در محیطی زیبا و فرح بخش صرف کنید.

9 - سالاد، حاوی مقداری زیاد ویتامین و املاح معدنی است و به علاوه معده را شستشو می دهد، سعی کنید همیشه با غذا سالاد میل کنید و اگر با مزاج شما مناسب نبود با پزشک تماس بگیرید.

10 - گاه گاه روزه گرفتن و غذای کمتر و ساده تر خوردن کمک می کند که جهاز هاضمۀ شما استراحت کند، این نوع استراحت در سلامتی شما تأثیر فراوان خواهد داشت، لااقل هفته ای یک بار روزه بگیرید.

11 - از خوردن غذاهای مانده و کنسرو شده خودداری کنید و همچنین میوه های گندیده و یا کال میل نکنید و در مصرف چربی و مواد نشاسته ای به زیاده روی مپردازید و رعایت اعتدال را از دست مدهید.

12 - ورزش پس از غذا توأم با خطر است، به خصوص ورزش های شدید و

ص:216

سنگین ممکن است منجر به مرگ شود.

13 - سعی کنید از غصه و تشویش و نگرانی بر حذر باشید؛ زیرا غصه و اضطراب اثرات سویی روی بدن می گذارد و آدمی را به سوی بیماری و مرگ سوق می دهد.

14 - از شب زنده داری مستمر بپرهیزید، به اندازۀ کافی در وقت شب بخوابید و استراحت کنید، به یاد داشته باشید همان طور که بدن به فعالیت محتاج است، به استراحت هم احتیاج دارد و به هیچ وجه جایز نیست استراحت را قربانی کار دیگری نمایید.

15 - داشتن تفریح وسرگرمی بهترین وسیله برای مبارزه با غم و نگرانی است، سعی کنید چند سرگرمی برای خود داشته باشید و در اوقات فراغت، از تفریح سالم و برنامه های نشاط آور استفاده نمایید.

16 - عادت کنید هر روز در هوای پاک و آزاد، نفس های عمیق بکشید، تا اکسیژن بیشتری به بدنتان جذب شود، از زندگی و رفت و آمد در مناطق شلوغ و پرجمعیت و دارای سر و صدای زیاد حتی الامکان خودداری کنید.

17 - تا می توانید حمام بروید، لااقل هفته ای یک بار استحمام کنید، در تابستان ها سعی کنید خود را با آب سرد بشویید؛ زیرا آب سرد برای اعصاب مفید است.

18 - تاجائی که ممکن است از مصرف دارو خودداری کنید و فقط موقعی دارو مصرف نمایید که چاره ای دیگر نباشد؛ زیرا هر چند دارو گاهی مفید واقع می شود، ولی بی ضرر هم نیست، بنابراین اگر مصرف نشود بهتر است.

19 - از دخانیات و مواد مخدّر هر چند که به نظر می رسند قاتل درد هستند بر حذر باشید؛ زیرا اثر تخدیری این نوع مواد موقت است و اثرات بعدی آن بسیار وحشت زاست.

ص:217

20 - هر چند روابط جنسی طبیعی و مفید است، ولی زیاده روی در آن فوق العاده ضرر دارد و آدمی را دچار پیری پیش رس می کند و قوای او را تحلیل می برد، بنابراین بهتر است در این قسمت رعایت اعتدال را نموده، حداکثر سعی کنیم نیروی جوانی را از طریق شهوت رانی های مفرط و بی فایده، بی جا از دست ندهیم. (1)شرح این بیست بخش که اصول کلی بهداشت جسم را دربر دارد، در روایات اسلامی منعکس است، شما می توانید به بخش طهارت و نکاح و خوردن و آشامیدن کتاب با عظمت وسائل الشیعه مراجعه نمایید.

از حرص، ریا، بخل، عجب، حسد، دروغ، تهمت، غیبت، کینه توزی، دورویی، تکبّر، سوءظن، نیز بپرهیزید تا بهداشت و طهارت روان شما تأمین شود و از نظر ظاهر و باطن انسانی سالم و تندرست باشید.

آری، رعایت مسائل الهی در تمام شؤون زندگی ضامن سلامت و صحت جسم و جان و آبادی دنیا و آخرت است.

چه نیکوست که هر انسانی دستور العمل حیات و زندگیش را از بارگاه حکیمانه حضرت رب العالمین و از پیشگاه با عظمت نبوت و امامت دریافت نماید.

اهل دل کوی تو را جنّت اعلی خوانند پرتو روی تو را نور تجلّی خوانند

بادۀ لعل تو را شربت کوثر گویند سرو بالای تو را غیرت طوبی خوانند

هرنسیمی که ز انفاس تو بویی دارد عارفانش دم جان پرور عیسی خوانند

ص:218


1- (1) - چرا مریض می شویم: 18.

ورق صورت زیبای تو را اهل نظر جامع خوبی و مجموعه معنی خوانند

هر که را صحبت جانان نفسی دست دهد آن نفس را سزد ار حاصل دنیی خوانند

گل مقصود زبستان وصال تو دمد لاجرم وصل تو را اصل تمنی خوانند

(عماد فقیه کرمانی)

طبابت در روایات

در بخش مهمی از روایات درمسئلۀ رجوع به طبیب و استعمال دارو و طلب شفا از حضرت حق و این که چه داروهائی برای درمان درد مفید است و ثوابی که طبیب در علاج مریض دارد و ثواب خدمت به بیمار از جانب اهل و عیالش و همچنین دوستان و برادران ایمانیش و به خصوص عیادت مریض نکات پرارزشی هست که لازم است به پاره ای از آنها اشاره شود.

امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:

تا می توانید از مراجعه به پزشک خودداری کنید، چون مانند ساختمان است که اندکش به بسیار کشاند. (1)امام صادق علیه السلام فرمود:

هر که سلامتش به بیماریش بچربد و با چیزی خود را درمان کند و بمیرد، من به خدا از او بیزارم. (2)

ص:219


1- (1) - بحار الأنوار: 63/59، باب 50، حدیث 4؛ وسائل الشیعة: 409/2، باب 4، حدیث 2493.
2- (2) - بحار الأنوار: 64/59، باب 50، حدیث 5؛ وسائل الشیعة: 409/2، باب 4، حدیث 2492.

محمد بن مسلم می گوید: از حضرت باقر علیه السلام سؤال شد، از مردی که طبیب ترسا و یهودی او را درمان کند و برای او دارو فراهم سازد فرمود:

باکی ندارد، همانا درمان به دست خدای تعالی است. (1)دراخبار امامان علیهم السلام آمده است:

مدارا کنید که خدا دردی نداده جز این که دوایی در کنارش قرار داده مگر مرگ که درمانی ندارد. (2)و نیز فرموده اند:

بر پزشک است که باید از خدای سبحان در آنچه با بیمار کند بترسد و برای مریض خیرخواهی نماید و درمان جستن از پزشک یهودی و ترسا برای مسلمانان باکی نیست. (3)و نیز فرموده اند:

چون جسم زن بیمار شود و ناچار به مداوا نزد طبیب مرد گردد، مانع ندارد. (4)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

دو کس بیمارند: تندرستی که پرهیز کند و بیماری که همه چیز بخورد. (5)

ص:220


1- (1) - بحار الأنوار: 65/59، باب 50، حدیث 9؛ وسائل الشیعة: 226/25، باب 136، حدیث 31754.
2- (2) - بحار الأنوار: 73/59، باب 50، حدیث 29؛ مستدرک الوسائل: 436/16، باب 106، حدیث 20475.
3- (3) - بحار الأنوار: 73/59، باب 50، حدیث 31؛ دعائم الاسلام: 144/2، باب 4، حدیث 501.
4- (4) - بحار الأنوار: 73/59، باب 50، حدیث 32؛ دعائم الاسلام: 144/2، باب 4، حدیث 502.
5- (5) - بحار الأنوار: 66/59، باب 50، حدیث 13؛ وسائل الشیعة: 409/2، باب 4، حدیث 2495.

و نیز آن حضرت فرمود:

تا بدنت تاب درد دارد از دارو بپرهیز و چون بی تاب شد دارو به کار ببر. (1)و آن بزرگ مرد آسمانی فرمود:

مداوا کنید؛ زیرا آن که درد داده دارو هم داده است. (2)حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

پیامبری از پیامبران بیمار شد و گفت: درمان نکنم تا همان که بیمارم کرده درمان نماید، خداوند به او وحی فرمود: شفایت ندهم تا مداوا نکنی، شفا از من است و دوا هم از من است. (3)محمّد بن مسلم می گوید: از حضرت باقر علیه السلام پرسیدم از طبیبی که معالجه درد مردمی می کند و مزد می گیرد فرمود: باکی ندارد. (4)امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

پزشک باید خداترس و خیرخواه و کوشا باشد. (5)و نیز آن حضرت فرمود:

شیر گاو دوا است و از آن جناب از نوشیدن بول گاو پرسیدند فرمود، اگر برای دوا نیاز دارد باکی ندارد. (6)امام صادق علیه السلام فرمود:

سیب بخور برای آن که حرارت را خاموش نماید، شکم را خنک کند و تب را

ص:221


1- (1) - بحار الأنوار: 66/59، باب 50، حدیث 14؛ وسائل الشیعة: 409/2، باب 4، حدیث 2494.
2- (2) - بحار الأنوار: 68/59، باب 50، حدیث 20؛ مستدرک الوسائل: 440/16، باب 106، حدیث 20491.
3- (3) - بحار الأنوار: 66/59، باب 50، حدیث 15؛ وسائل الشیعة: 409/2، باب 4، حدیث 2496.
4- (4) - بحار الأنوار: 72/95، باب 50، حدیث 26؛ من لایحضره الفقیه: 175/3، حدیث 3660.
5- (5) - بحار الأنوار: 74/59، باب 50، حدیث 33؛ دعائم الاسلام: 144/2، باب 4، حدیث 503.
6- (6) - بحار الأنوار: 84/59، باب 52، حدیث 7؛ وسائل الشیعة: 114/25، باب 59، حدیث 31362.

قطع نماید. (1)چون از تب، نزد حضرت صادق علیه السلام یاد کردند فرمود:

راستی ما خاندانی هستیم که مداوا نکنیم جز با تن شوئی با آب خنک و خوردن سیب. (2)و آن حضرت فرمود:

اگر مردم اثر سیب را می دانستند بیماران خود را جز با آن معالجه نمی کردند. (3)و نیز فرمود:

تب از نفس دوزخ است آن را با آب سرد خاموش کنید. (4)حضرت رضا علیه السلام فرمود:

نشانه های خون (کثیفی خون) چهار است: خارش، جوش تن، چرت، سرگیجه. (5)حضرت باقر علیه السلام فرمود:

بیرون کردن تب از بدن به سه چیز است: استفراغ، عرق کردن، شکم رفتن. (6)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ص:222


1- (1) - بحار الأنوار: 93/59، باب 53، حدیث 1؛ المحاسن: 551/2، باب 115، حدیث 889.
2- (2) - بحار الأنوار: 93/59، باب 53، حدیث 2؛ المحاسن: 551/2، باب 115، حدیث 890.
3- (3) - بحار الأنوار: 93/59، باب 53، حدیث 4؛ المحاسن: 551/2، باب 115، حدیث 891.
4- (4) - بحار الأنوار: 95/59، باب 53، حدیث 8؛ وسائل الشیعة: 432/2، باب 21، حدیث 2560.
5- (5) - بحار الأنوار: 97/59، باب 53، حدیث 12؛ الخصال: 250/1، حدیث 115. [1]
6- (6) - بحار الأنوار: 99/59، باب 53، حدیث 20؛ مستدرک الوسائل: 442/16، باب 108، حدیث 20495.

دارو چهار است: حجامت، سعوط (1)، تنقیه، استفراغ. (2)حضرت باقر علیه السلام فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله : در سر و میان دو شانه و در پشت، هر سه حجامت کرده و یکی را سودمند و دیگری را فریادرس و سومی را نجات بخش نامیده است. (3)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

حجامت، خرد را بیفزاید و حافظه را نیرو بخشد. (4)و نیز آن حضرت فرمود:

شفا در سه چیز است: خوردن عسل، تیغ حجامت، حرارت دادن. (5)آری، عسل نرم کنندۀ مزاج و نیرو دهنده به بدن و مقوی قلب و حجامت تمیز کنندۀ خون و رگها از مواد زاید و حرارت تخفیف دهندۀ هر دردی است.

چنانچه قسمت عمده ای از فیزیوتراپی در این زمان که پیشرفت علم طبّ شگفت انگیز است با حرارت انجام می گیرد.

امام رضا علیه السلام فرمود:

پرهیز «کم خوری یا نخوردن بعضی از غذاها و میوه جات به هنگام مرض»

ص:223


1- (1) - سعوط: داروئی است که در بینی کشند.
2- (2) - بحار الأنوار: 108/59، باب 54، حدیث 1؛ وسائل الشیعة: 117/17، باب 13، حدیث 22134.
3- (3) - بحار الأنوار: 112/59، باب 54، حدیث 12؛ معانی الاخبار: 247، حدیث 1. [1]
4- (4) - بحار الأنوار: 126/59، باب 54، حدیث 82؛ مکارم الاخلاق: 76.
5- (5) - بحار الأنوار: 135/59، ذیل حدیث 107؛ مستدرک الوسائل: 438/16، باب 106، حدیث 20483.

آرامش تن است. (1)و نیز آن حضرت فرمود:

اگر مردم در خوراک کوتاه می آمدند بدن هاشان سالم بود. (2)موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:

پرهیز ترک کامل نیست ولی سبک خوردن است. (3)حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

رسول خدا چون سردرد می گرفت روغن کنجد به بینی می چکاند. (4)امام صادق علیه السلام فرمود:

مسواک کردن، چشم را روشن کند. (5)پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله فرمود:

برادرم عیسی به شهری گذر کرد، همۀ مردمش زرد چهره و چشم کبود بودند، بدو بانگ برداشتند و از بیماری های خود نالیدند، به آنها فرمود:

داروی آن با خود شماست، چون گوشت خورید آن را نشسته می پزید و هیچ چیز از جهان نرود جز به سزای جنایتی، پس از آن گوشت را شستند و بیماری

ص:224


1- (1) - بحار الأنوار: 141/59، باب 55، حدیث 4؛ مستدرک الوسائل: 451/16، باب 109، حدیث 20518.
2- (2) - بحار الأنوار: 334/63، باب 5، حدیث 17، با کمی اختلاف.
3- (3) - بحار الأنوار: 142/59، باب 55، حدیث 11؛ الکافی: 291/8، حدیث 443.
4- (4) - بحار الأنوار: 143/59، باب 56، حدیث 1؛ الکافی: 524/6، حدیث 1. [1]
5- (5) - بحار الأنوار: 129/73، باب 18، حدیث 14؛ الکافی: 496/6، حدیث 6. [2]

آنان علاج شد. (1)حضرت علی علیه السلام فرمود:

سرکۀ انگور بخورید؛ زیرا کرم های شکم را می کشد. (2)و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ناشتا خرما بخورید زیرا کرم های شکم را از بین می برد. (3)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

گلابی بخورید که دل را روشن کند و دردهای درون را به خواست خدا آرام نماید. (4)محمد بن مروان می گوید:

نزد حضرت صادق علیه السلام بودم، اسهال سختی داشت، چون از نزد آن جناب رفتم سخت نگران بودم، فردا خدمت حضرت رسیدم آرام بود، از حال آن حضرت پرسیدم فرمود: مقداری برنج شسته و پس از خشک شدن کوبیدم و از آن کف کردم شکمم بسته شد. (5)تفصیل برنامه های دردها و داروها را به جلد ششم ترجمۀ «آسمان و جهان» که ترجمۀ جلد چهاردهم بحار الأنوار است، مراجعه کنید، تا معجزه امامان شیعه علیهم السلام را در درمان بیماری های ببینید.

ارزش نعمت سلامتی در روایات

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

ص:225


1- (1) - بحار الأنوار: 161/59، باب 59، حدیث 6؛ علل الشرایع: 575/2، حدیث 1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 165/59، باب 60، حدیث 1؛ وسائل الشیعة: 25/25، باب 10، حدیث 31058.
3- (3) - بحار الأنوار: 165/59، باب 60، حدیث 2؛ مستدرک الوسائل: 390/16، باب 57، حدیث 20281.
4- (4) - بحار الأنوار: 171/59، باب 62، حدیث 7؛ وسائل الشیعة: 170/25، باب 96، حدیث 31555.
5- (5) - بحار الأنوار: 172/59، باب 63، حدیث 1؛ المحاسن: 502/2، باب 83، حدیث 631.

نِعْمَتانِ مَکْفُورَتانِ: الْاَمْنُ وَ الْعافِیَةُ. (1)

قدر و ارزش دو نعمت از نظر مردم پنهان است: امنیّت وسلامتی.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

خَمْسُ خِصالٍ مَنْ فَقَدَ مِنْهُنَّ واحِدَةً لَمْ یَزَلْ ناقِصَ الْعَیْشِ، زایلَ الْعَقْلِ، مَشْغُولَ الْقَلْبِ. فَاُولاها صِحَّةُ الْبَدَنِ، وَ الثّانِیَةُ اْلاَمْنُ، وَ الثّالِثَةُ السَّعَةُ فِی الرِّزْقِ، وَ الرّابِعَةُ اْلاَنیسُ الْمُوافِقُ. قُلْتُ: وَ ما اْلاَنیسُ الْمُوافِقُ؟ قالَ:

الزَّوْجَةُ الصّالِحَةُ، وَالْوَلَدُ الصَالِحُ، وَالْخَلیطُ الصّالِحُ، وَ الْخامِسَةُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخِصالَ الدَّعَةُ. (2)

پنج خصلت است، کسی هر یک را نداشته باشد، همیشه عیشش ناقص، عقلش زایل و دلش گرفتار است:

سلامت بدن، امنیّت، گشایش رزق، یار موافق، راوی گوید عرضه داشتم: یار موافق چیست؟ فرمود: همسر شایسته، فرزند صالح، دوست درستکار و پنجم از آن آرامش و سکون و راحت است که جامع این خصال محسوب می شود.

عَنْ مُعاذِبْنِ کَثیرٍ قالَ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَمَرَّ بِرَجُلٍ یَدْعُو، هُوَ یَقُولُ:

اسْئَلُکَ اللّهُمَّ الصَّبْرَ، فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : سَأَلْتَ الْبَلاءَ فَاسْئَلِ اللّهَ الْعافِیَةَ. (3)

معاذ بن کثیر می گوید: بارسول خدا بودم به مردی گذشت که در دعایش می گفت: خداوندا! به من صبر عنایت کن، حضرت به او فرمود: از خدا بلا خواستی، دعایت را بدینگونه تغییر بده: خدایا! به من عافیت عنایت کن.

ص:226


1- (1) - بحار الأنوار: 170/78، باب 1، حدیث 1؛ [1] الخصال: 34/1، حدیث 5.
2- (2) - بحار الأنوار: 171/78، باب 1، حدیث 4؛ [2]مکارم الاخلاق: 199. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 172/78، باب 1، حدیث 7؛ [4] معانی الأخبار: 230، حدیث 1.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَلنَّعیمُ فِی الدُّنْیَا اْلاَمْنُ وَ صِحَّةُ الْجِسْمِ، وَ تَمامُ النِعْمَةِ فِی اْلآخِرَةِ دُخُولُ الْجَنَّةِ، وَ ما تَمَّتِ النِّعْمَةُ عَلی عَبْدٍ قَطُّ ما لَمْ یَدْخُلِ الجَنَّةَ. (1)

نعمت در دنیا عبارت از امنیّت و سلامت بدن است و تمام نعمت در جهان آخرت ورود به بهشت است و بر بنده ای هرگز نعمت تمام نمی شود تا داخل بهشت نگردد.

راوی می گوید به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم که از ابوذر نقل می کنند: سه چیز را مردم دشمن دارند ولی من عاشق آن سه چیزم: مرگ، فقر، بلا.

حضرت فرمود: به این سادگی نیست که از قول آن مرد بزرگ حکایت می کنند، او از این مسائل منظور و هدفی داشته و آن این است که: مرگ در طاعت خدا خوش تر از حیات در معصیت است و نداری در طاعت نیکوتر از غنای در معصیت و بلا و سختی در طاعت حق، محبوب تر از صحت و سلامت در ارتکاب گناه است. (2)در حکمت های آل داود آمده:

اَلْعافِیَةُ الْمُلْکُ الْخَفِیُّ. (3)

سلامتی، سلطنت پنهان است.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

آگاه باشید وسعت مال از نعمت های الهی است و بهتر از آن سلامت بدن و برتر از سلامت بدن تقوای قلب است. (4)

ص:227


1- (1) - معانی الاخبار: 408، حدیث 87؛ بحار الأنوار: 135/92، باب 97، حدیث 7. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 173/78، باب 1، حدیث 9؛ [2] الکافی: 222/8، حدیث 279.
3- (3) - بحار الأنوار: 173/78، باب 1، [3] الدّعوات، راوندی: 114، حدیث 260.
4- (4) - بحار الأنوار: 175/78، باب 1، حدیث 12؛ [4] مستدرک الوسائل: 143/2، باب 39، حدیث 1652.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلْحَسَنَةُ فِی الدُّنْیا الصِّحَّةُ وَ الْعافِیَةُ، وَ فِی الآخِرَةِ الْمَغْفِرَةُ وَ الرَّحْمَةُ. (1)

خوبی در دنیا سلامت جسم و عافیت از بلا و در آخرت آمرزش و رحمت حضرت حق است.

خداوندا دری از غیب بگشای جمال شاهد لاریب بنمای

به حمد خویش گویا کن زبانم پر از شهد شهادت کن دهانم

کلامی بر دلم خوان از ره گوش که چون آید درون بیرون رود هوش

بده شرمی بدین چشم گنهکار که رویم را سیه کرد این سیه کار

خطا بر دست من مپسند چندان که گیرم پشت دست خود به دندان

بکش خار موانع را زپایم که بی مانع روان سوی تو آیم

زپا بوس بتان مستغنیم ساز سرم را بیش از این در پامینداز

دلم از گرد ظلمت پاک گردان تنم در راه پاکان خاک گردان

زخاکم چون برانگیزی که برخیز زلال رحمتی بر کام من ریز

چو آخر وقت پیچاپیچ گردد همه اسباب دنیا هیچ گردد

مرا در عقدۀ پرپیچ مگذار زفضل و رحمت خود هیچ مگذار

(هلالی جغتایی)

ارزش معنوی بیماری

اشاره

رعایت بهداشت در تمام امور زندگی از آثار ایمان و معرفت است و چه بسا که حفظ بهداشت درپاره ای از امور واجب شرعی باشد.

ص:228


1- (1) - بحار الأنوار: 174/78، باب 1؛ [1] الدّعوات، راوندی: 115، حدیث 263.

انسان تا جایی که ممکن است باید خود را از افتادن در بیماری نگاه دارد و از عواملی که باعث هجوم مرض است بپرهیزد، چرا که هر کس به طور عمد خود را در مسیر بیماری و مرض قرار دهد، دچار گناه و معصیت شده و فردای قیامت نزد حضرت حق مسئول خواهد بود.

اما اگر ناخود آگاه یا بر اثر غفلت یا حادثه ای طبیعی برای انسان بیماری و مرض بیش آمد و در آن مدّت برای خدا صبر کرد، براساس روایت یا آن مرض کفّارۀ گناه است، یا باعث عنایت و رحمت الهی و صبر بر آن لطف خاص حق به بیمار است.

بیماری در روایات

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت است:

حُمّی یَوْمٍ کَفّارَةُ سَنَةٍ. (1)

تب یک روز کفّاره یک سال است.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

مردی عرب با رسول خدا گذشت حضرت به او فرمود: «امّ ملدم» را می شناسی؟ عرضه داشت: امّ ملدم چیست؟ فرمود: دردی که متوجه سر می شود و عارضه ای است که جسم را می گیرد.

مرد عرب گفت: من تاکنون به این گونه رنج ها مبتلا نشده ام، چون از نزد حضرت گذشت فرمود: هر کس می خواهد نفری از اهل آتش را بنگرد به این مرد نظر کند. (2)این حدیث می خواهد بگوید مبتلا شدن مؤمن باعث جلب رحمت حضرت محبوب به سوی اوست و آن کس که از این دایره بیرون است گوئی از رحمت حضرت حق بی نصیب است.

ص:229


1- (1) - بحار الأنوار: 176/78، باب 1، ذیل حدیث 13؛ [1]مستدرک الوسائل: 51/2، باب 1، حدیث 1378. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 176/78، باب 1، حدیث 14؛ مستدرک الوسائل: 52/2، باب 1، حدیث 1381.

امام صادق علیه السلام فرمود:

هنگامی که گناه و معصیت عبدی زیاد شود و در برابرش عامل جبرانی نیابد، خداوند وی را به غصّه و اندوه در دنیا مبتلا می کند تا جبران شود، وگرنه در بدنش مرضی پدید آورد تا کفّاره گناهانش گردد، وگرنه مرگ را جهت جبران گناه بر وی سخت نماید و گرنه عذاب قبر بر او بگمارد، تا روز قیامت پاک و پاکیزه وارد شود و چیزی بر گناه او شهادت ندهد. (1)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیُهَوَّلُ عَلَیْهِ فِی مَنامِهِ فَتُغْفَرُ لَهُ ذُنُوبُهُ، وَاِنَّهُ لَیُمْتَهَنُ فی بَدَنِهِ فَتُغْفَرُلَهُ ذُنُوبُهُ. (2)

مؤمن در خوابش دچار هول و ترس می شود، این هول و ترس باعث آمرزش گناه اوست و همچنین مؤمن در بدنش دچار مرض می گردد و به خاطر این مرض گناهش آمرزیده می گردد.

امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

مَنْ مَرِضَ یَوْماً وَ لَیْلَةً فَلَمْ یَشْکُ الی عُوّادِهِ بَعَثَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ مَعَ ابْراهِیمَ خَلیلِ الرَّحْمنِ حَتّی یَجُوزَ الصِّراطَ کَالْبَرْقِ اللّامِعِ. (3)

هر کس یک شبانه روز مریض شود و به عیادت کنندگانش از خدا شکایت نبرد، در قیامت با ابراهیم خلیل الرّحمن مبعوث می شود و چون برق زودگذر از صراط عبور می کند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ص:230


1- (1) - بحار الأنوار: 176/78، باب 1، حدیث 15؛ [1]مستدرک الوسائل: 52/2، باب 1، حدیث 1382. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 177/78، باب 1، حدیث 16؛ [3]مستدرک الوسائل: 53/2، باب 1، حدیث 1383. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 177/78، باب 1، حدیث 17؛ [5]وسائل الشیعة: 407/2، باب 3، حدیث 2485. [6]

اِذا ارادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً عَجَّلَ عُقُوبَتَهُ فِی الدُّنْیا، وَ اذا ارادَ بِعَبْدٍ سُوءاً امْسَکَ عَلَیْهِ ذُنُوبَهُ حَتّی یُوافِیَ بِها یَوْمَ الْقِیامَةِ. (1)

چون خداوند خوبی بنده ای را بخواهد، به واسطۀ مرض یا گرفتاری و بلا عقوبت گناهانش را در دنیا تلافی کند و چون بدی عبدی را اراده کند، از عقوبت گناهانش در دنیا خودداری کرده، تا در قیامت از وی تلافی نماید.

از حضرت باقر علیه السلام روایت است:

اِذا احَبَّ اللّهُ عَبْداً نَظَرَ الَیْهِ، فَاِذا نَظَرَ الَیْهِ اتْحَفَهُ مِنْ ثَلاثَةٍ بِواحِدَةٍ: امّا صُداعٍ، وَ امّا حُمّیً، وَ امّا رَمَدٍ. (2)

زمانی که خداوند بنده ای را دوست داشته باشد به او نظر می کند، چون به او نظر کند یکی از سه چیز را به او تحفه دهد: سردرد، تب، چشم درد.

اصْبَغَ بن نُباته می گوید: شنیدم امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

مطلبی را با شما در میان بگذارم که لازم است هر مسلمانی آن را حفظ کند، سپس به سوی ما روی آورد و گفت: خداوند مؤمنی را در این دنیا عقوبت نکند، جز این که از عقوبتش در قیامت بگذرد؛ زیرا خداوند حلیم تر و بزرگوارتر و جوادتر و کریم تر از آن است که مؤمن را پس از عقوبت در دنیا، در قیامت هم عقوبت نماید و آنچه را در دنیا از عیوب مؤمن بپوشاند و از وی عفو نماید، بزرگوارتر و جوادتر و کریم تر از آن است که درقیامت از وی پرده دری کند و او را به عقوبت دچار سازد، سپس فرمود:

وَ مَا اصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ ایْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ» (3)

ص:231


1- (1) - بحار الأنوار: 177/78، باب 1، حدیث 18؛ [1] الخصال: 20/1، حدیث 70.
2- (2) - بحار الأنوار: 178/78، باب 1، حدیث 20؛ [2] الخصال: 13/1، حدیث 45.
3- (3) - شوری (42) : 30. [3]

و هر آسیبی به شما رسد به سبب اعمالی است که مرتکب شده اید ، و از بسیاری [ از همان اعمال هم ] درمی گذرد .

وَ حَثی بِیَدِهِ ثَلاثَ مَرّاتٍ.

اصبغ می گوید: امیر المؤمنین مسئلۀ عفو حق از بسیاری از گناهان را سه بار با دست مبارکش اشاره فرمود و شمرد. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی به یارانش فرمود:

از رحمت خدا دور است هر مالی که پاک و پاکیزه نشده، ملعون است هر جسدی که تزکیّه به او راه پیدا نکرده، گرچه در هر چهل روز یکبار، به حضرت عرضه داشتند: یا رسول اللّه! زکات مال برای ما معلوم است، زکات بدن ها چیست؟ به آنان پاسخ داد: رسیدن آفات به بدن است.

راوی می گوید: چون این مسئله را مردم شنیدند رنگ از صورتشان پرید، حضرت چون رنگ پریدۀ اصحاب را دیدند فرمودند، قصد مرا متوجّه شدید، گفتند نه، یا رسول اللّه! فرمود: منظورم از آفات در بدن انسان، وارد آمدن خراش، یا افتادن در نکبت، یا زمین خوردن، یا دچار شدن به مرضی اندک، یا فرو رفتن خار در بدن و هر چه شبیه اینهاست، حتی به حرکت آمدن چشم بدون اختیار. (2)حسن بن علی بن فضال می گوید: از حضرت رضا علیه السلام شنیدم فرمود:

ما سُلِبَ احَدٌ کَریمَتَهُ الّا عَوَّضَهُ اللّهُ مِنْهُ الْجَنَّةَ. (3)

عضو ارزشمندی از انسان گرفته نمی شود، مگر این که خداوند به عوض آن

ص:232


1- (1) - تفسیر القمی: 276/2، ذیل آیۀ 30 سورۀ شوری؛ بحار الأنوار: 179/78، باب 1، حدیث 25.
2- (2) - قرب الاسناد: 33؛ الکافی: 258/2، حدیث 26. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 182/78، باب 1، حدیث 30؛ [2]مستدرک الوسائل: 54/2، باب 1، حدیث 1386. [3]

بهشت عنایت می کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ما مِنْ مُسْلمٍ یُبْتَلی فی جَسَدِهِ الّا قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِمَلائِکَتِهِ: اکْتُبُوا لِعَبْدی افْضَلَ ما کانَ یَعْمَلُ فی صِحَّتِهِ. (1)

مسلمانی به مرض دچار نمی شود، مگر این که خداوند عزّوجلّ به ملائکه می فرماید: برای بنده ام بهترین آنچه را که در ایام سلامتش عمل می کرد در پرونده اش ثبت کنید.

حضرت رضا علیه السلام فرمود:

الْمَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهیرٌ وَ رَحْمَةٌ، وَ لِلْکافِرِ تَعْذیبٌ وَ لَعْنَةٌ، وَ انَّ الْمَرَضَ لایَزالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتّی لایَکُونَ عَلَیْهِ ذَنْبٌ. (2)

مرض برای مؤمن پاک کننده از گناه و رحمت الهی است و برای کافر عذاب و لعنت است و به حقیقت که مرض با مؤمن هست در حدّی که گناهی بر او نماند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

صُداعُ لَیْلَةٍ تَحُطُّ کُلَّ خَطیئَةٍ الَّا الْکَبائِرَ. (3)

سردرد یک شب هر گناهی جز گناهان کبیره را از پرونده می ریزد.

عشق در سر دارم و خرّم دل و روشن روانم تا تو را دارم چه غم گر بی کس و بی خانمانم

داغ پیری خورده بر پیشانی پرچینم اما تا دلم از آتش عشقی است سوزان من جوانم

ص:233


1- (1) - بحار الأنوار: 183/78، باب 1، حدیث 33؛ [1]وسائل الشیعة: 404/2، باب 1، حدیث 2474. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 183/78، باب 1، ذیل حدیث 35؛ [3]وسائل الشیعة: 401/2، باب 1، حدیث 2465. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 184/78، باب 1، ذیل حدیث 35؛ [5]ثواب الاعمال: 193. [6]

دوست ای عمرم مبادا بگذرد یک لحظه بی تو ای به عشقت سال ها بگذشته روزان و شبانم

با خیال روی تو چون روز بنشینم به کنجی بوسه از پیشانی خورشید هر ساعت ستانم

زنده بادا عشق کاندر سایۀ اقبال او من روز و شب در وصل و هجر و شادی و غم کامرانم

کار ما امروز کام دل گرفتن باشد از عمر تا چه خواهد بود فردا کار ما و دل ندانم

دوستان شادند از سوز و گداز من نظاما من از این شادم که همچون شمع بزم دوستانم

روایاتی دیگر در ارزش بیماری

امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا از سلمان هنگامی که بیمار بود، عیادت کرد، سپس به او فرمود:

ای سلمان! در بیماری تو سه خصلت برای تو است. در یاد حضرت حقّی، دعایت در این بیماری مستجاب است، بیماری، گناهی برایت نمی گذارد مگر این که از پرونده تو می ریزد، خداوند تاوقت مرگ تو را عافیت دهد. (1)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

سَهَرُ لَیْلَةٍ فِی الْعِلَّةِ الَّتی تُصیبُ الْمُؤْمِنَ عِبادَةُ سَنَةٍ. (2)

بیداری یک شب در بیماری که متوجه مؤمن می شود عبادت یک سال است.

ص:234


1- (1) - بحار الأنوار: 185/78، باب 1، حدیث 37؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 467، حدیث 9. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 186/78، باب 1، ذیل حدیث 39؛ [3]وسائل الشیعة: 402/2، باب 1، حدیث 2471. [4]

عَنْ امیر المُؤمنینَ علیه السلام فی الْمَرَض یُصیبُ الصَّبیّ قالَ: کَفّارَةٌ لِوالِدَیه. (1)

از امیر المؤمنین علیه السلام است در مرضی که به فرزند انسان می رسد، فرمود:

بیماری کودک کفّاره ای برای گناهان پدر و مادر است.

راوی می گوید از علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام شنیدم که فرمود:

مَا اخْتَلَجَ عِرْقٌ وَلا صُدِعَ مُؤْمِنٌ قَطُّ الّا بِذَنْبِهِ وَ ما یَعْفُو اللّهُ عَنْهُ اکْثَرُ، وَ کانَ اذا رَأَی الْمَریضَ قَدْ بَرِیءَ قالَ لَهُ: لِیَهْنِئْکَ الطُّهْرُ - ایْ مِنَ الذُّنُوبِ - فَاسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ. (2)

رگی در بدن مؤمن حرکت نمی کند یا نمی شکافد مگر به خاطر گناهش و آنچه را خداوند از مؤمن عفو می کند و آن را به جریمه و عقاب نمی برد بیش از آن است و چون امام زین العابدین مریض شفا یافته ای را می دید به او می فرمود، پاکی را به تو تهنیت می گویم. یعنی پاکی از گناهان را، عمل را از سر بگیر که حال به خاطر بیماریت از گناهانت پاک شده ای.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:

یا عَلِیُّ انینُ الْمَریضِ تَسْبیحٌ، وَ صِیاحُهُ تَهْلیلٌ، وَ نَوْمُهُ عَلَی الْفِراشِ عِبادَةٌ، وَ تَقَلُّبُهُ جَنْباً الی جَنْبٍ فَکَاَنَّما یُجاهِدُ عَدُوَّ اللّهِ، وَ یَمْشی فِی النّاسِ وَ ما عَلیْهِ ذَنْبٌ. (3)

یا علی! نالۀ مریض تسبیح و فریادش تهلیل و خوابش در رختخواب عبادت و از این پهلو به آن پهلو غلتیدنش همچون جهاد با دشمن خدا است، یا علی او

ص:235


1- (1) - بحار الأنوار: 186/78، باب 1، حدیث 40؛ [1]وسائل الشیعة: 404/2، باب 2، حدیث 2475. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 186/78، باب 1، حدیث 41؛ [3]مستدرک الوسائل: 54/2، باب 1، حدیث 1387. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 189/78، باب 1، ذیل حدیث 45؛ [5] الدّعوات، راوندی: 224، حدیث 617.

در بین مردم حرکت می کند در حالی که به خاطر آن بیماری گناهی بر او نیست.

عبدالرحمن بن جندب می گوید:

زمانی که همراه با امیر المؤمنین علیه السلام از صفین برگشتیم و خانه های کوفه را دیدیم ناگهان چشم ما به پیرمردی افتاد که در سایه خانه اش نشسته بود و آثار مرض درقیافه اش دیده می شد، علی علیه السلام به او فرمود: صورتت را رنگ پریده می بینم، آیا به خاطر بیماری است؟ عرضه داشت: آری، فرمود: آیا از این بیماری کراهت داری؟ عرضه داشت: دوست ندارم چنین مرضی را کسی دچار شود، امام فرمود: آنچه را که به تو رسیده به حساب خدا نمی گذاری؟ عرضه داشت: چرا؟ فرمود: تو را به رحمت پروردگارت بشارت باد و بدان که به خاطر این بیماری گناهت آمرزیده شده است. (1)حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ساعاتُ اْلاَوْجاعِ یَذْهَبْنَ بِساعاتِ الْخَطایا. (2)

ساعات دردها، از بین برنده ساعات خطاهاست.

جابر بن عبداللّه رحمهم الله می گوید:

مردی کرولال به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و به نزد حضرت ایستاد و سپس با دست اشاره کرد، حضرت فرمود: صفحه ای به او بدهید تا آنچه می خواهد بنویسد، بر صفحه نوشت:

اَشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللّهُ وَ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ.

حضرت فرمود: برای او بنویسید که تو را به بهشت بشارت باد، مسلمانی نیست که عضو اصلی خود را یا زبان یا گوش، یا دست یا پا را از دست بدهد، پس خدا را سپاس گوید بر آنچه به او رسیده و آن را نزد خدا به حساب آورد، مگر این که

ص:236


1- (1) - بحار الأنوار: 189/78 - 190، باب 1، حدیث 46؛ مستدرک الوسائل: 58/2، باب 1، حدیث 1402. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 191/78، باب 1، ذیل حدیث 49؛ [2]مستدرک الوسائل: 60/2، باب 1، حدیث 1406. [3]

خداوند او را از آتش نجات دهد و به بهشت ببرد.

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

بلا کشیده گان در دنیا را هر آینه در آخرت درجاتی است که به اعمال خود به آن درجات نمی رسند، ثوابی که برای بلا کشیده های از اهل توحید در قیامت مقرّر است به نحوی است که بینندۀ آن ثواب می گوید: ای کاش بدنم در دنیا در راه خدا با قیچی قطعه قطعه می شد تا به چنین بهره ای نایل می شدم، البته ای امّت من بدانید که خداوند عملی را در اتصال به غیر مکتب اسلام نخواهد پذیرفت. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

جبرئیل به زیباترین صورت بر من فرود آمد و گفت: ای محمد خداوند تو را سلام می رساند و می گوید: من به دنیا وحی کردم بر اولیای من تلخ و تنگ و شدید باش تا عاشق لقای من باشند و بر دشمنانم راحت و خوش و آسان و پاکیزه باش تا لقای مرا دشمن بدارند، من دنیا را زندان اولیائم و بهشت دشمنانم قرار دادم. (2)امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

اِنَّ الْبَلاءَ لِلظّالِمِ ادَبٌ، وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحانٌ، وَ لِلْاَنْبِیاءِ دَرَجَةٌ، وَ لِلْاَوْلِیاءِ کَرامَةٌ. (3)

به حقیقت بلا و ناراحتی برای ستمگر ادب و برای مؤمن امتحان و آزمایش و برای انبیا درجه و برای اولیای کرامت و بزرگواری است.

صبر بر امراض

ابی بصیر می گوید: خدمت حضرت باقر علیه السلام رسیدم و عرضه داشتم: شما وارث

ص:237


1- (1) - بحار الأنوار: 193/78، باب 1، ذیل حدیث 50؛ مستدرک الوسائل: 66/2، باب 2، حدیث 1430.
2- (2) - بحار الأنوار: 194/78، باب 1، ذیل حدیث 52؛ [1]أعلام الدین: 277. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 198/78، باب 1، حدیث 55؛ [3]مستدرک الوسائل: 438/2، باب 65، حدیث 2400. [4]

رسول خدا هستید؟ فرمود: آری، عرضه کردم: رسول خدا وارث علوم انبیا است؟ فرمود: آری، گفتم: شما قدرت دارید مرده زنده کنید و کور مادر زاد و دارندۀ مرض پیسی را علاج کنید؟ فرمود: به اذن خدا، آری. سپس فرمود: نزدیک من بیا، دست مبارکش را بر چشم و صورتم کشید، به ناگاه آفتاب و آسمان و زمین و خانه ها و هر چه در آن بود دیدم، حضرت فرمود: دوست داری بینا باشی و هر آنچه برای مردم است برای تو باشد و آنچه در قیامت از حساب و کتاب به آنان می رسد به تو برسد، یا به همان حال باز گردی و بهشت بی زحمت برای تو باشد، عرضه داشتم: به همان حال برگردم، حضرت دوباره به چشم و صورتم دست کشید و من به همان حال اول برگشتم. (1)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَرْبَعٌ مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّةِ: کِتْمانُ الْفاقَةِ، وَ کِتْمانُ الصَّدَقَةِ، وَ کِتْمانُ الْمُصیبَةِ، وَکِتْمانُ الْوَجَعِ. (2)

چهار چیز از گنج های بهشت است: پنهان داشتن نیاز و فقر، پنهان داشتن صدقه، پنهان داشتن مصیبت و پنهان داشتن درد.

و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

یَقُولُ اللّهُ عَزَّوَجلَّ: اذا وَجَّهْتُ الی عَبْدٍ مِنْ عَبیدی مُصیبَةً فی بَدَنِهِ اوْ مالِهِ او وَلَدِهِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ ذلِکَ بِصَبْرٍ جَمیلٍ اسْتَحْیَیْتُ مِنْهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ انْ انْصِبَ لَهُ میزاناً اوْ انْشُرَ لَهُ دیواناً. (3)

خداوند متعال می فرماید: زمانی که به مصیبتی در بدن، یا مال یا فرزند به

ص:238


1- (1) - بحار الأنوار: 201/78، باب 1، حدیث 59؛ [1]الکافی: 470/1، حدیث 3. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 208/78، باب 2، حدیث 23؛ [3]مستدرک الوسائل: 68/2، باب 3، حدیث 1435. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 209/78، باب 2، ذیل حدیث 25؛ [5]مستدرک الوسائل: 58/2، باب 1، حدیث 1401. [6]

بنده ام رو کنم، سپس او با صبر جمیل از برنامۀ من استقبال کند، در قیامت از او حیا کنم که برایش ترازو یا نامۀ عمل برپاکنم.

داستانی از حاج محمد تهرانی

دوستی داشتم به نام حاج محمد تهرانی که از سواد خواندن و نوشتن بهره ای نداشت ولی از نظر ایمان و یقین و عمل صالح مردی فوق العاده بود. یک بار در عرفات و بار دیگر در کاظمین خدمت مولای بزرگوارمان حضرت ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه رسیده بود. در اواخر عمر مبتلای به بیماری رعشه سخت در هر دو دستش شده بود به طوری که از جابجا کردن یک استکان آب عاجز بود.

برای زیارت حضرت رضا علیه السلام به مشهد مشرف شد، بالای سر حضرت طلب شفا کرد، نیمۀ شب همان شب در عالم رؤیا به خدمت حضرت رضا علیه السلام رسید، امام به او فرمود: به خاطر این رعشه در دست، مقامی در قیامت برایت مقرّر شده که بسیار عالی است.

چنانچه در این چند روزۀ باقی ماندۀ عمر بخواهی از خدا برای تو طلب شفا کنم ولی در مقابل شفای این بیماری آن مقام آخرتی از دستت خواهد رفت، عرضه داشت که تا پایان عمر با این بیماری صبر می کنم؛ زیرا مقام آخرتی بالاتر از سلامت دست من است، سپس ازخواب بیدار شد و تا روز مرگ با همان رعشه در حالی که قلبی راضی از حضرت حق داشت به سر برد.

صبر بر بیماری تا هنگام شفا دارای ثواب زیادی است و بر مریض است که شکایت خود را از بیماری فقط و فقط متوجه حضرت حق کند که صبر بر مرض و لب فرو بستن از شکایت باعث شفای زودرس است.

ابن عباس می گوید:

اِنَّ امْرَاَةَ ایُّوبَ قالَتْ لَهُ یَوْماً: لَوْدَعَوْتَ اللّهَ انْ یَشْفِیَکَ، فَقالَ: وَیْحَکِ کُنّا فِی

ص:239

النَّعْماءِ سَبْعینَ عاماً فَهَلُمَّ نَصْبِرْ فِی الضَّرّاءِ مِثْلَها، فَلَمْ یَمْکُثْ بَعْدَ ذلِکَ الّا یَسیراً حَتّی عُوفِیَ. (1)

همسر ایوب یک روز به او گفت: اگر از خدا بخواهی شفا می دهد، ایوب بر او فریاد زد ما به مدت هفتاد سال در نعمت و خوشی بودیم بر ماست به مدت هفتاد سال در این مصیبت و سختی صبر کنیم، مدّت زیادی نگذشت مگر این که ازتمام رنج ها راحت شد.

حضرت علی علیه السلام فرمود:

اَلْمَریضُ فی سِجْنِ اللّهِ مالَمْ یَشْکُ الی عُوّادِهِ تُمْحی سَیِّئاتُهُ. وَ ایُّما مُؤْمِنِ ماتَ مَریضاً ماتَ شَهیداً، وَ کُلُّ مُؤْمِنٍ شَهیدٌ، وَ کُلُّ مُؤْمِنَةٍ حَوْراءُ، وَ ایُّ میتَةٍ ماتَ بِها الْمُؤْمِنُ فَهُوَ شَهیدٌ، وَ تَلا قَوْلَ اللّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ: (2) وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ اولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (3)

بیمار در زندان خدا است و تا زمانی که از بیماری خود نزد عیادت کنندگانش شکایت نکند، سیّئاتش محو می شود و هر مؤمنی در بیماری بمیرد شهید است و تمام مؤمنان شهیدند و تمام زنان مؤمنه حورا هستند. به هر مرگی مؤمن بمیرد شهید است، سپس آیۀ شریفۀ را تلاوت کردند: و کسانی که ایمان به خدا و رسولان آوردند، اینان صدیقون و شهداء نزد پروردگارشان هستند.

مریض مستحب است در وقت بیماری این دعا را بخواند و تکرار کند:

لا الهَ إلّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیی وَ یُمیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لایَمُوتُ، سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعِبادِ وَ الْبِلادِ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ حَمْداً کَثیراً

ص:240


1- (1) - بحار الأنوار: 210/78، باب 2، ذیل حدیث 25؛ [1] دعائم الاسلام: 217/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 211/78، باب 2، ذیل حدیث 29؛ [2]مستدرک الوسائل: 69/2، باب 3، حدیث 1437. [3]
3- (3) - حدید (57) : 19. [4]

طَیِّباً مُبارَکاً فیهِ عَلی کُلِّ حالٍ، وَ اللّهُ اکْبَرُ کَبیراً، کِبْرِیاءُ رَبِّنا وَ جَلالُهُ وَ قُدْرَتُهُ بِکُلِّ مَکانٍ. اللّهُمَّ انْ کُنْتَ امْرَضْتَنِی لِقَبضِ رُوحِی فی مَرَضِی هذا فَاجْعَلْ رُوحی فی ارْواحِ مَنْ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنْکَ الْحُسْنی، وَ باعِدْنی مِنَ النّارِ کَما باعَدْتَ اوْلیاءَکَ الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنْکَ الْحُسْنی. (1)

نیست خدایی جز خدایی یکتا و شریک ندارد و همکاری برای او نیست، سلطنت و سپاس مختص ذات اوست که می میراند و زنده می کند و اوست که زنده است و هرگز نمی میرد و از بین نمی رود، منزه است خدایی که پروردگار بندگان و آبادی هاست، حمد و سپاس مختص خدایی است که فراوان و مداوم و در همه حال خدایی بزرگ و بزرگتر و بلند پایه است، پروردگار ما و قدرت تواناییش به همه جا حکمفرماست، بار خدایا! اگر مرا بیمار گردانیده ای که در این بیماری جانم را بگیری، بارالها! جانم را در زمرۀ کسانی قرار ده که آنها را مورد احسان خود واقع ساختی و مرا از آتش غضبت به دور دار همان طوری که دوستانت را که مورد احسان تو هستند، از آتش دور داشته ای.

ارزش عیادت مریض در روایات

از جملۀ حقوقی که برادر مؤمن نسبت به برادر ایمانیش دارد عیادت اوست به وقتی که دچار بیماری و مرض می شود.

در عیادت مؤمن و بیمار مسلمان بهره وثواب عظیم از جانب حضرت حقّ مقرّر شده است. عیادت باعث خوشحالی مریض و رفع دلتنگی از او و برطرف کننده همّ و غم عیادت کننده است.

عیادت کننده علاوه بر زیارت بیمار باید به این مسئلۀ بسیار مهم توجه داشته

ص:241


1- (1) - بحار الأنوار: 212/78، باب 2، ذیل حدیث 30؛ [1]مکارم الاخلاق: 389. [2]

باشد که بیمار از نظر طبیب و دارو و خرج خانه و اهل و عیال در مضیقه و سختی نباشد، در صورتی که بیمار دچار مضیقه در معیشت است، عیادت کننده وظیفه دارد به این مهمّ الهی اقدام نماید و بدین وسیله رضایت و خشنودی حضرت حق را جلب کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ عادَ مَریضاً نادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ بِاسْمِهِ: یا فُلانُ طِبْتَ وَ طابَ مَمْشاکَ، تَبَوَّأْتَ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْزِلاً. (1)

هر کس مریضی را عیادت کند ندادهنده ای از آسمان وی را به اسم ندا دهد که ای فلان پاکیزه شدی و رفتنت پاک شد، برای خود در بهشت جایگاهی آماده کردی.

امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت می کند که رسول الهی صلی الله علیه و آله مردم را به هفت برنامه امر فرموده:

اَمَرَهُمْ بِعِیادَةِ الْمَرْضی، وَاتِّباعِ الْجَنائِزِ، وَ ابْرارِ الْقَسَمِ، وَ تَسْمیتِ الْعاطِسِ، وَ نَصْرِ الْمَظْلُومِ، وَ افْشاءِ السَّلامِ، وَ اجابَةِ الدّاعی. (2)

عیادت بیماران، تشیع جنازه، راستی در قسم، دعای به عطسه کننده، یاری مظلوم، افشای سلام و قبول دعوت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ عادَ مَریضاً فَاِنَّهُ یَخُوضُ فِی الرَّحْمَةِ، وَ اوْمَأَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الی حَقْوَیْهِ، فَاِذا جَلَسَ عِنْدَ الْمَریضِ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَةُ. (3)

ص:242


1- (1) - بحار الأنوار: 214/78، باب 4، حدیث 1؛ [1]مکارم الاخلاق: 361. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 214/78، باب 4، حدیث 2؛ [3]قرب الاسناد: 34. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 215/78، باب 4، حدیث 6؛ [5]مستدرک الوسائل: 73/2، باب 6، حدیث 1449. [6]

هر کس مریضی را عیادت کند در رحمت افتاده و آن حضرت اشاره به قسمت پهلو کرد؛ و چون نزد مریض بنشیند رحمت الهی او را فرا گیرد.

از حضرت باقر علیه السلام روایت شده:

اَیُّما مُؤْمِنٍ عادَ مُؤْمِناً خاضَ الرَّحْمَةَ خَوْضاً، فَاِذا جَلَسَ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَةُ، فَاِذا انْصَرَفَ وَکَّلَ اللّهُ بِهِ سَبْعینَ الْفَ مَلَکٍ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ وَ یَتَرَحَّمُونَ عَلَیْهِ وَ یَقُولُونَ طِبْتَ وَ طابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ الی تِلْکَ السّاعَةِ مِنْ غَدٍ، وَ کانَ لَهُ یا ابا حَمْزَةَ خَریفٌ فِی الْجَنَّةِ.قُلْتُ: وَ مَا الْخَریفُ جُعِلْتُ فِداکَ؟ قالَ: زاوِیَةٌ فِی الْجَنَّةِ یَسیرُ الرّاکِبُ فیها ارْبَعینَ عاماً. (1)

هر مؤمنی عیادت کند مؤمنی را وارد رحمت شده وارد شدنی، چون بنشیند رحمت حق او را فراگیرد و چون از عیادت باز گردد، خداوند هفتاد هزار ملک را وادار کند برایش استغفار نمایند و به وی رحمت آورند و بگویند پاکیزه شدی و پاک باد بر تو بهشت تا این ساعت ازفردا و ای ابا حمزه برای عیادت کننده در بهشت خریف قرار داده شده، ابا حمزه می گوید: عرضه داشتم خریف چیست؟ فرمود: زاویه ای در بهشت که سواره آن را در چهل سال می پیماید.

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ سَعی لِمَریضٍ فِی حاجَةٍ قَضاها اوْلَمْ یَقْضِها خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمِ وَلَدَتْهُ امُّهُ. فَقالَ رَجُلٌ مِنَ اْلَانْصارِ: بِاَبی انْتَ وَ امّی یا رَسُولَ اللّهِ فَاِنْ کانَ الْمَریضُ مِنْ اهْلِ بَیْتِهِ اوَ لَیْسَ ذاکَ اعْظَمَ اجْراً اذا سَعی فی حاجَةِ اهْلِ بَیْتِهِ؟ قالَ: نَعَمْ. (2)

ص:243


1- (1) - بحار الأنوار: 216/78، باب 4، ذیل حدیث 7؛ [1]وسائل الشیعة: 415/2، باب 10، حدیث 2511. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 217/78، باب 4، حدیث 9؛ [3]مکارم الاخلاق: 431. [4]

کسی که در حاجت و نیازی برای مریضی بکوشد، چه موفق شود و چه نشود، از گناهانش خارج می شود بمانند روز ولادت از مادر، مردی از انصار عرضه داشت: اگر مریض از اهل بیت خودش باشد و در حاجت او بکوشد آیا اجر بزرگتر نیست؟ حضرت فرمود: آری.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

کانَ فیما ناجی بِهِ مُوسی رَبَّهُ انْ قالَ: یا رَبِّ اعْلِمْنی ما بَلَغَ مِنْ عِیادَةِ الْمَریضِ مِنَ اْلاَجْرِ؟ قالَ عَزَّوَجَلَّ: اوَکِّلُ بِهِ مَلَکاً یَعُودُهُ فی قَبْرِهِ الی مَحْشَرِهِ. (1)

موسی علیه السلام در مناجاتش به حضرت حق عرضه داشت: ای پروردگارم! اجری که عیادت کنندۀ مریض به آن می رسد چیست؟ خداوند فرمود: ملکی را وادار می کنم او را در قبرش تا رسیدن محشر عیادت کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

وَ مَنْ عادَ مَریضاً فَلَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ خَطاها حَتی یَرْجِعَ الی مَنْزِلِهِ سَبْعُونَ الْفَ الْفَ حَسَنَةٍ، وَ یُمْحی عَنْهُ سَبْعُونَ الْفَ الْفَ سَیِّئَةٍ، وَ یُرْفَعُ لَهُ سَبْعُونَ الْفَ الْفَ دَرَجَةٍ، و وُکِّلَ بِهِ سَبْعُونَ الْفَ الْفَ مَلَکٍ یَعُودُونَهُ فی قَبْرِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ الی یَوْمِ الْقِیامَةِ. (2)

و هر کس بیماری را عیادت کند به هر قدمی که بر می دارد تا به منزلش مراجعت کند، هفتاد هزار هزار حسنه برای اوست و هفتاد هزار هزار سیئه از او برداشته شود و هفتاد هزار هزار درجه برای او بالا رود و هفتاد هزار هزار ملک موکّل او شوند تا در قبرش از او عیادت نمایند و تا روز قیامت برای او طلب مغفرت کنند.

ص:244


1- (1) - بحار الأنوار: 217/78، باب 4، حدیث 11؛ [1]الکافی: 121/3، حدیث 9. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 218/78، باب 4، حدیث 14؛ [3]ثواب الاعمال: 292. [4]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

یُعَیِّرُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَبْداً مِنْ عِبادِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَیَقُولُ: عَبْدی ما مَنَعَکَ اذا مَرِضْتُ انْ تَعُودَنی؟ فَیَقُول: سُبْحانَکَ سُبْحانَکَ انْتَ رَبُّ الْعِبادِ لا تَأْلَمُ وَلا تَمْرَضُ، فَیَقُولُ: مَرِضَ اخُوکَ الْمُؤْمِنُ فَلَمْ تَعُدْهُ، وَ عِزَّتی وَ جَلالی لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِی عِنْدَهُ ثُمَّ لَتَکَفَّلْتُ بِحَوائِجِکَ فَقَضَیْتُها لَکَ وَ ذلِکَ مِنْ کَرامَةِ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ، وَ انَا الرَّحْمنُ الرَّحیمُ. (1)

خداوند بنده ای از بندگانش را در قیامت سرزنش می کند، پس به او می گوید:

بندۀ من چه چیز تو را مانع شد که مرا در بیماریم عیادت کنی؟ بنده عرضه می دارد: منزهی تو، منزهی تو، ای پروردگار بندگان! تو را درد و بیماری نیست، خداوند می فرماید: برادر مؤمنت مریض شد او را عیادت نکردی به عزّت و جلالم اگر به عیادتش می رفتی مرا نزد او می یافتی، سپس خودم کفیل حوایج تو می شدم پس همۀ آنها را برای تو برآورده می کردم و این از کرامت بنده مؤمن من است و منم رحمان و رحیم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ قامَ عَلی مَریضٍ یَوْماً وَ لَیْلَةً بَعَثَهُ اللّهُ مَعَ ابْراهیمَ خَلیلِ الرَّحْمنِ، فَجازَ عَلَی الصِّراطِ کَالْبَرْقِ اللاّمِعِ. (2)

هر کس یک شب و یک روز در خدمت مریض باشد، خداوند او را در قیامت با ابراهیم خلیل الرحمن مبعوث کند و از صراط چون برق درخشنده بگذرد.

ص:245


1- (1) - بحار الأنوار: 219/78، باب 4، حدیث 18؛ [1]وسائل الشیعة: 417/2، باب 10، حدیث 2518. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 225/78، باب 4، ذیل حدیث 35؛ [3]مستدرک الوسائل: 93/2، باب 12، حدیث 1512. [4]

[«5»وَ فِی خِلاَلِ ذَلِکَ مَا کَتَبَ لِیَ الْکَاتِبَانِ مِنْ زَکِیِّ الْأَعْمَالِ مَا لاَ قَلْبٌ فَکَّرَ فِیهِ وَ لاَ لِسَانٌ نَطَقَ بِهِ وَ لاَ جَارِحَةٌ تَکَلَّفَتْهُ بَلْ إِفْضَالاً مِنْکَ عَلَیَّ وَ إِحْسَاناً مِنْ صَنِیعِکَ إِلَیَّ «6»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَبِّبْ إِلَیَّ مَا رَضِیتَ لِی وَ یَسِّرْ لِی مَا أَحْلَلْتَ بِی وَ طَهِّرْنِی مِنْ دَنَسِ مَا أَسْلَفْتُ وَ امْحُ عَنِّی شَرَّ مَا قَدَّمْتُ وَ أَوْجِدْنِی حَلاَوَةَ الْعَافِیَةِ وَ أَذِقْنِی بَرْدَ السَّلاَمَةِ وَ اجْعَلْ مَخْرَجِی عَنْ عِلَّتِی إِلَی عَفْوِکَ وَ مُتَحَوَّلِی عَنْ صَرْعَتِی إِلَی تَجَاوُزِکَ وَ خَلاَصِی مِنْ کَرْبِی إِلَی رَوْحِکَ وَ سَلاَمَتِی مِنْ هَذِهِ الشِّدَّةِ إِلَی فَرَجِکَ «7»إِنَّکَ الْمُتَفَضِّلُ بِالْإِحْسَانِ الْمُتَطَوِّلُ بِالاِمْتِنَانِ الْوَهَّابُ الْکَرِیمُ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ.]

و در اثنای آن بیماری، از جمله تحفه هایی که به من عنایت کردی این است که فرشتگان نویسنده به حساب من اعمال پاکیزه ای نوشتند؛ اعمالی که نه دلی در آن فکر کرده، و نه زبانی به آن گویا شده، و نه عضوی در انجامش رنج برده، بلکه بخششی از جانب تو بر من و احسانی از ساختۀ تو به سوی من بود.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و آنچه را برایم پسندیده ای محبوب من ساز، و آنچه را بر من وارد کرده ای آسان کن، و از آلودگی اعمال زشتی که در گذشته انجام داده ام پاکم فرما، و شرّ آنچه که پیش از این مرتکب شده ام، از

ص:246

صفحه وجودم محو کن، و از شیرینی عافیت کامیابم ساز، و گوارایی تندرستی را به من بچشان، و راه بیرون رفتن از بیماریم را به سوی بخشش و عفوت و جابه جا شدنم را از بستر بیماری به جانب گذشتت، و نجاتم را از اندوهم به عرصۀ رحمتت، و تندرستیم را از این دشواری به دایرۀ گشایشت قرار ده، همانا تو تفضّل کنندۀ به احسان و عطا کنندۀ به نعمتی، بسیار بخشنده و بزرگواری؛ دارای جلال و اکرامی.

ص:247

دعای 16 : طلب عفو از گناهان و عیوب

اشاره

ص:248

ص:249

«1»اَللَّهُمَّ یَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ یَسْتَغیثُ الْمُذْنِبُونَ «2»وَ یَا مَنْ إِلَی ذِکْرِ إِحْسَانِهِ یَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ «3»وَ یَا مَنْ لِخِیفَتِهِ یَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ «4»یَا أُنْسَ کُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِیبٍ وَ یَا فَرَجَ کُلِّ مَکْرُوبٍ کَئِیبٍ وَ یَا غَوْثَ کُلِّ مَخْذُولٍ فَرِیدٍ وَ یَا عَضُدَ کُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِیدٍ «5»أَنْتَ الَّذِی وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً «6»وَ أَنْتَ الَّذِی جَعَلْتَ لِکُلِّ مَخْلُوقٍ فِی نِعَمِکَ سَهْماً «7»وَ أَنْتَ الَّذِی عَفْوُهُ أَعْلَی مِنْ عِقَابِهِ «8»وَ أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ «9»وَ أَنْتَ الَّذِی عَطَاؤُهُ أَکْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ «10»وَ أَنْتَ الَّذِی اتَّسَعَ الْخَلاَئِقُ کُلُّهُمْ فِی وُسْعِهِ «11»وَ أَنْتَ الَّذِی لاَ یَرْغَبُ فِی جَزَاءِ مَنْ أَعْطَاهُ «12»وَ أَنْتَ الَّذِی لاَ یُفْرِطُ فِی عِقَابِ مَنْ عَصَاهُ «13»وَ أَنَا یَا إِلَهِی عَبْدُکَ الَّذِی أَمَرْتَهُ بِالدُّعَآءِ فَقَالَ: لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ هَا أَنَا ذَا یَا رَبِّ مَطْرُوحٌ بَیْنَ یَدَیْکَ «14»أَنَا الَّذِی أَوْقَرَتِ الْخَطَایَا ظَهْرَهُ وَ أَنَا الَّذِی أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ وَ أَنَا الَّذِی بِجَهْلِهِ عَصَاکَ وَ لَمْ تَکُنْ أَهْلاً مِنْهُ لِذَاکَ «15»هَلْ أَنْتَ یَا إِلَهِی رَاحِمٌ مَنْ دَعَاکَ فَأُبْلِغَ فِی الدُّعَاءِ؟ أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَکَاکَ فَأُسْرِعَ فِی الْبُکَاءِ؟ أَمْ أَنْتَ مُتَجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَکَ وَجْهَهُ تَذَلُّلاً؟ أَمْ أَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَکَا إِلَیْکَ فَقْرَهُ تَوَکُّلاً؟ «16»إِلَهِی لاَ تُخَیِّبْ مَنْ لاَ یَجِدُ مُعْطِیاً غَیْرَکَ؟ وَ لاَ تَخْذُلْ مَنْ لاَ یَسْتَغْنِی عَنْکَ بِأَحَدٍ دُونَکَ «17»إِلَهِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ؟ وَ لاَ تُعْرِضْ عَنِّی وَ قَدْ أَقْبَلْتُ عَلَیْکَ؟ وَ لاَ تَحْرِمْنِی وَ قَدْ رَغِبْتُ إِلَیْکَ وَ لاَ تَجْبَهْنِی بِالرَّدِّ وَ قَدِ انْتَصَبْتُ بَیْنَ

ص:250

ص:251

یَدَیْکَ «18»أَنْتَ الَّذِی وَصَفْتَ نَفْسَکَ بِالرَّحْمَةِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْحَمْنِی وَ أَنْتَ الَّذِی سَمَّیْتَ نَفْسَکَ بِالْعَفْوِ فَاعْفُ عَنِّی «19»قَدْ تَرَی یَا إِلَهِی فَیْضَ دَمْعِی مِنْ خِیفَتِکَ وَ وَجِیبَ قَلْبِی مِنْ خَشْیَتِکَ وَ انْتِقَاضَ (انْتِفَاضَ) جَوَارِحِی مِنْ هَیْبَتِکَ «20»کُلُّ ذَلِکَ حَیَاءٌ مِنْکَ لِسُوءِ عَمَلِی وَ لِذَاکَ خَمَدَ صَوْتِی عَنِ الْجَأْرِ إِلَیْکَ وَ کَلَّ لِسَانِی عَنْ مُنَاجَاتِکَ «21»یَا إِلَهِی فَلَکَ الْحَمْدُ فَکَمْ مِنْ عَآئِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَیَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِی وَ کَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّیْتَهُ عَلَیَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِی وَ کَمْ مِنْ شَائِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِکْ عَنِّی سِتْرَهَا وَ لَمْ تُقَلِّدْنِی مَکْرُوهَ شَنَارِهَا وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ یَلْتَمِسُ مَعَآیِبِی مِنْ جِیرَتِی وَ حَسَدَةِ نِعْمَتِکَ عِنْدِی «22»ثُمَّ لَمْ یَنْهَنِی ذَلِکَ عَنْ أَنْ جَرَیْتُ إِلَی سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّی!! فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّی «23»یَا إِلَهِی بِرُشْدِهِ؟ وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّی عَنْ حَظِّهِ؟ وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّی مِنِ اسْتِصْلاَحِ نَفْسِهِ حِینَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَیْتَ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ فِیمَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِکَ؟ وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِی الْبَاطِلِ وَ أَشَدُّ إِقْدَاماً عَلَی السُّوءِ مِنِّی حِینَ أَقِفُ بَیْنَ دَعْوَتِکَ وَ دَعْوَةِ الشَّیْطَانِ فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَی غَیْرِ عَمًی مِنِّی فِی مَعْرِفَةٍ بِهِ وَ لاَ نِسْیَانٍ مِنْ حِفْظِی لَهُ؟ «24»وَ أَنَا حِینَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَی دَعْوَتِکَ إِلَی الْجَنَّةِ وَ مُنْتَهَی دَعْوَتِهِ إِلَی النَّارِ «25»سُبْحَانَکَ مَا أَعْجَبَ مَا أَشْهَدُ بِهِ عَلَی نَفْسِی! وَ أُعَدِّدُهُ مِنْ مَکْتُومِ أَمْرِی! «26»وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِکَ أَنَاتُکَ عَنِّی وَ إِبْطَاؤُکَ عَنْ مُعَاجَلَتِی وَ لَیْسَ ذَلِکَ مِنْ کَرَمِی عَلَیْکَ بَلْ تَأَنِّیاً مِنْکَ لِی وَ تَفَضُّلاً مِنْکَ عَلَیَّ لِأَنْ أَرْتَدِعَ عَنْ مَعْصِیَتِکَ الْمُسْخِطَةِ وَ أُقْلِعَ عَنْ سَیِّئَاتِیَ الْمُخْلِقَةِ وَ لِأَنَّ عَفْوَکَ عَنِّی أَحَبُّ إِلَیْکَ مِنْ عُقُوبَتِی «27»بَلْ أَنَا یَا إِلَهِی أَکْثَرُ ذُنُوباً وَ أَقْبَحُ آثَاراً وَ أَشْنَعُ أَفْعَالاً وَ أَشَدُّ فِی

ص:252

الْبَاطِلِ تَهَوُّراً وَ أَضْعَفُ عِنْدَ طَاعَتِکَ تَیَقُّظاً وَ أَقَلُّ لِوَعِیدِکَ انْتِبَاهاً وَ ارْتِقَاباً مِنْ أَنْ أُحْصِیَ لَکَ عُیُوبِی أَوْ أَقْدِرَ عَلَی ذِکْرِ ذُنُوبِی «28»وَ إِنَّمَا أُوَبِّخُ بِهَذَا نَفْسِی طَمَعاً فِی رَأْفَتِکَ الَّتِی بِهَا صَلاَحُ أَمْرِ الْمُذْنِبِینَ وَ رَجَآءً لِرَحْمَتِکَ الَّتِی بِهَا فَکَاکُ رِقَابِ الْخَاطِئِینَ «29»اَللَّهُمَّ وَ هَذِهِ رَقَبَتِی قَدْ أَرَقَّتْهَا الذُّنُوبُ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعْتِقْهَا بِعَفْوِکَ وَ هَذَا ظَهْرِی قَدْ أَثْقَلَتْهُ الْخَطَایَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خَفِّفْ عَنْهُ بِمَنِّکَ «30»یَا إِلَهِی لَوْ بَکَیْتُ إِلَیْکَ حَتَّی تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَیْنَیَّ وَ انْتَحَبْتُ حَتَّی یَنْقَطِعَ صَوْتِی وَ قُمْتُ لَکَ حَتَّی تَتَنَشَّرَ قَدَمَایَ وَ رَکَعْتُ لَکَ حَتَّی یَنْخَلِعَ صُلْبِی وَ سَجَدْتُ لَکَ حَتَّی تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَایَ وَ أَکَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمْرِی وَ شَرِبْتُ مَآءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِی وَ ذَکَرْتُکَ فِی خِلاَلِ ذَلِکَ حَتَّی یَکِلَّ لِسَانِی ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِی إِلَی آفَاقِ السَّمَآءِ اسْتِحْیَآءً مِنْکَ مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِکَ مَحْوَ سَیِّئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَیِّئَاتِی «31»وَ إِنْ کُنْتَ تَغْفِرُ لِی حِینَ أَسْتَوْجِبُ مَغْفِرَتَکَ وَ تَعْفُو عَنِّی حِینَ أَسْتَحِقُّ عَفْوَکَ فَإِنَّ ذَلِکَ غَیْرُ وَاجِبٍ لِی بِاسْتِحْقَاقٍ وَ لاَ أَنَا أَهْلٌ لَهُ بِاسْتِیجَابٍ إِذْ کَانَ جَزَائِی مِنْکَ فِی أَوَّلِ مَا عَصَیْتُکَ النَّارَ فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَأَنْتَ غَیْرُ ظَالِمٍ لِی «32»إِلَهِی فَإِذْ قَدْ تَغَمَّدْتَنِی بِسِتْرِکَ فَلَمْ تَفْضَحْنِی وَ تَأَنَّیْتَنِی بِکَرَمِکَ فَلَمْ تُعَاجِلْنِی وَ حَلُمْتَ عَنِّی بِتَفَضُّلِکَ فَلَمْ تُغَیِّرْ نِعْمَتَکَ عَلَیَّ وَ لَمْ تُکَدِّرْ مَعْرُوفَکَ عِنْدِی فَارْحَمْ طُولَ تَضَرُّعِی وَ شِدَّةَ مَسْکَنَتِی وَ سُوءَ مَوْقِفِی «33»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ قِنِی مِنَ الْمَعَاصِی وَ اسْتَعْمِلْنِی بِالطَّاعَةِ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْإِنَابَةِ وَ طَهِّرْنِی بِالتَّوْبَةِ وَ أَیِّدْنِی بِالْعِصْمَةِ وَ اسْتَصْلِحْنِی بِالْعَافِیَةِ وَ أَذِقْنِی حَلاَوَةَ الْمَغْفِرَةِ وَ اجْعَلْنِی طَلِیقَ عَفْوِکَ وَ عَتِیقَ رَحْمَتِکَ وَ اکْتُبْ لِی أَمَاناً مِنْ سُخْطِکَ وَ

ص:253

بَشِّرْنِی بِذَلِکَ فِی الْعَاجِلِ دُونَ الآجِلِ بُشْرَی أَعْرِفُهَا وَ عَرِّفْنِی فِیهِ عَلاَمَةً أَتَبَیَّنُهَا «34»إِنَّ ذَلِکَ لاَ یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُسْعِکَ وَ لاَ یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ لاَ یَتَصَعَّدُکَ فِی أَنَاتِکَ وَ لاَ یَؤُودُکَ فِی جَزِیلِ هِبَاتِکَ الَّتِی دَلَّتْ عَلَیْهَا آیَاتُکَ إِنَّکَ تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ وَ تَحْکُمُ مَا تُرِیدُ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

ص:254

[«1»اَللَّهُمَّ یَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ یَسْتَغیثُ الْمُذْنِبُونَ «2»وَ یَا مَنْ إِلَی ذِکْرِ إِحْسَانِهِ یَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ «3»وَ یَا مَنْ لِخِیفَتِهِ یَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ]

خدایا! ای آن که گنهکاران از رحمتش یاری می طلبند، و ای آن که بیچارگان به جانب یاد احسانش پناه می برند، و ای آن که خطاکاران از بیم عذابش به شدّت گریه می کنند!

نیروهای خدادادی انسان

اشاره

خاک با ارادۀ حکیمانه حضرت حق، بر اساس رحمت و عشق از هزاران جاده پر پیچ و خم عبور کرد، تا در صلب پدر تبدیل به نطفه شد و نطفه در رحم مادر در جایی استوار قرار گرفت، نطفه علقه شد و علقه مضغۀ و مضغه اسکلت استخوانی و بر استخوان گوشت قرار گرفت، سپس روح در آن دمیده شد و پس از مدتی به صورت انسانی آراسته، پای به بسیط زمین گذاشت.

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَکینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ احْسَنُ الْخالِقینَ» (1)

و یقیناً ما انسان را از [ عصاره و ]چکیده ای از گِل آفریدیم ، * سپس آن را

ص:255


1- (1) - مؤمنون (23) : 12 - 14. [1]

نطفه ای در قرارگاهی استوار [ چون رحم مادر ] قرار دادیم . * آنگاه آن نطفه را علقه گرداندیم ، پس آن علقه را به صورت پاره گوشتی درآوردیم ، پس آن پاره گوشت را استخوان هایی ساختیم و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم ، سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم ؛ پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است .

دین قیّم

در این خزانۀ بی نظیر آفرینش و گوهر پر بهای فطرت، یعنی نیروی کشش به سوی توحید و حقایق، دین قیم قرار داده شد:

فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطْرَةَ اللّهِ التَّی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ» (1)

پس [ با توجه به بی پایه بودن شرک ] حق گرایانه و بدون انحراف با همۀ وجودت به سوی این دین [ توحیدی ] روی آور ، [ پای بند و استوار بر ] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است، باش برای آفرینش خدا هیچ گونه تغییر و تبدیلی نیست ؛ این است دین درست و استوار ؛ ولی بیشتر مردم معرفت و دانش [ به این حقیقت اصیل ] ندارند .

دین قیم و نور الهی و کشش به سوی آن، واقعیتی است که در ذات انسان نهاده شده، هر چند گروهی از مردم به آن توجّهی نداشته باشند.

در این ظرف وسیع و گستردۀ میوه ای شیرین و با منفعت چون عقل که همچون نورافکنی قوی برای زدودن تاریکی هاست نهاده شده، تا راه انسان برای پذیرش حقایق و واقعیت ها که نسبت به آن جاذبه و خواسته درونی دارد آسان گردد.

ص:256


1- (1) - روم (30) : 30. [1]

برکت آب

«هُوَ الَّذی انْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فیهِ تُسِیمُونَ * یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخیلَ وَ الْاَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ انَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ * وَ سَخَّرَلَکُمُ اللّیْلَ وَ النَّهارَ و الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِاَمْرِهِ انَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (1)

اوست که از آسمان ، آبی برای شما نازل کرد که بخشی از آن نوشیدنی است و از بخشی از آن درخت و گیاه می روید که [ دام هایتان ] را در آن می چرانید . * برای شما به وسیلۀ آن آب ، زراعت و زیتون و خرما و انگور و از همۀ محصولات می رویاند ؛ یقیناً در این [ واقعیات شگفت انگیز طبیعی ] نشانه ای است [ بر توحید ، و ربوبیّت وقدرت خدا ] برای گروهی که می اندیشند . * و شب و روز و خورشید و ماه را نیز رام و مسخّر شما قرار داد ، وستارگان هم به فرمانش رام و مسخّر شده اند ؛ قطعاً در این [ حقایق ] نشانه هایی است [ بر توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای گروهی که تعقّل می کنند .

نور عقل

نور عقل با ابزار و جنودی که در اختیار دارد، راه را برای دریافت حقایق غیبی و شهودی باز می کند و در قسمت عمده ای از اصول، حجت الهی را برای انسان تمام می نماید و در آن زمینه ها راه هر گونه عذری را در آلوده شدن به پلیدی ها می بندد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:257


1- (1) - نحل (16) : 10 - 12. [1]

اِسْتَرْشِدُوا الْعَقْلَ تَرْشُدُوا، وَلا تَعْصُوهُ فَتَنْدَمُوا. (1)

راهنمای خود را خرد خویش قرار دهید تا به راه راست و به مسیر رشد و کمال هدایت شوید و با آن مخالفت ننمایید که پشیمان می شوید.

امام علی علیه السلام فرمود:

لاعِلْمَ کَالتَّفَکُّرِ، ولَاشَرَفَ کَالْعِلْمِ. (2)

هیچ علمی مانند تفکّر و هیچ شرفی مانند علم نیست.

تقوا مایۀ اصلی کرامت

تقوا که عظیم ترین حقیقت و پرمنفعت ترین سرمایه و مایۀ اصلی کرامت برای انسان در دنیا و آخرت است، بنا به فرمودۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله محل و مکانش قلوب عاقلان است:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لِکُلِّ شَیءٍ مَعْدِنٌ وَ مَعْدِنُ التُّقی قُلُوبُ الْعاقِلینَ. (3)

برای هر چیزی در این پهنۀ آفرینش معدنی است و معدن تقوا قلوب عقلاست.

و نیز حضرت فرمود:

اِنَّ اللّهَ تَعالی خَلَقَ الْعَقْلَ مِنْ نُورٍ مَخْزُونٍ مَکْنُونٍ فی سابِقِ عِلْمِهِ الَّذی لَمْ یَطَّلِعْ عَلَیْهِ نَبیٌّ مُرْسَلٌ وَلامَلَکٌ مُقَرَّبٌ، فَجَعَلَ الْعِلْمَ نَفْسَهُ، وَ الْفَهْمَ وَجْهَهُ، وَ الزُّهْدَ رَأْسَهُ، وَ الْحَیاءَ عَیْنَیْهِ، وَ الْحِکْمَةَ لِسانَهُ، وَ الرَّأْفَةَ هَمَّهُ، وَ الرَّحْمَةَ

ص:258


1- (1) - مستدرک الوسائل: 207/11، حدیث 12752؛ [1] مستدرک سفینة البحار: 314/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 179/1، باب 1، حدیث 63؛ روضة الواعظین: 10/1.
3- (3) - روضة الواعظین: 4/1؛ [2]ارشاد القلوب، دیلمی: 15/1. [3]

قَلْبَهُ.

ثُمَّ غَشّاهُ وَقَوّاهُ بِعَشَرَةِ اشْیاءَ: بِالْیَقینِ، وَالْإیمانِ، وَ الصِّدْقِ، وَالسَّکینَةِ، وَ الْاِخْلاصِ، وَالرِّفْقِ، وَ الْعَطِیَّةِ، وَ الْقُنُوعِ، وَ التَّسْلیمِ، وَ الشُّکْرِ. (1)

خداوند بزرگ، عقل را از نور مخزون مکنون در علم گذشته اش که نبی مرسل و ملک مقرب بر آن آگاهی نداشت آفرید. علم را نفس عقل و فهم را صورت و زهد را سر و حیا را دو چشم و حکمت را زبان و رأفت را همت و رحمت را قلب آن قرار داد، سپس آن را به ده چیز تقویت کرد: یقین، ایمان، صدق، آرامش، اخلاص، رفق، بخشش، قناعت، تسلیم، شکر.

جذبۀ فطرت و نور عقل، حجاب ها را از برابر دیدۀ قلب کنار می زنند و انسان را به تماشای حقایق موفق می کنند و راه قبول واقعیت ها را برای آدمی سهل و آسان می سازند.

ولی آنان که راه فطرت و عقل را با طوفان گناه و سیل شهوات می بندند، از درک حقایق و لمس واقعیت ها محروم می شوند و همچنان که جاهل به دنیا آمده اند، جاهل از دنیا می روند و نصیبی از رحمت خدا در جهان دیگر برای آنان نیست.

صابر همدانی می سراید:

تا که مرآت دل از زنگ هوس پاک نشد دل تجلّی گه آن روی فرحناک نشد

مهر تا یک طبق از نور رخش وام نکرد روشنی بخش مه و انجم و افلاک نشد

صورتی بیند و از معنی آن بی خبر است آن که چون آینه اش مشعر و ادراک نشد

ص:259


1- (1) - روضة الواعظین: 3/1؛ [1]مشکاة الانوار: 250. [2]

گوهر خود بنما گرچه لگد کوب شوی تا نگویند خبر از هنر تاک نشد

فاسدان را نبود راه به سرحد کمال ای بسا دانه که بیرون زدل خاک نشد

خار گلزار تعلّق شودش دامنگیر آن که چون برق در این مزرعه چالاک نشد

شمع گیرم که پس از کشتن پروانه گریست قاتل از گریۀ بی جا گنهش پاک نشد

همت عالی ارباب سخا چون گهری است که قرین با خزف پستی و امساک نشد

صابر اندیشه صائب دل من سوخت که گفت صاف با ما دل آن شعلۀ بی باک نشد

(صابر همدانی)

وجدان انسان

در این منبع احسن تقویمی دادگاهی عالی چون دادگاه قیامت و به تعبیر قرآن مجید نفس ملامت گر و به قول روانشناسان وجدان اخلاقی و به زبان عامه وجدان، قرار داده، تا در برابر نیکی هایی که از انسان سر می زند سرور و نشاط و شادی و خوشی پخش کند و در برابر زشتی ها انسان را ملامت کرده و به سختی سرزنش نماید و وی را به اندوه و غم و حسرت و پشیمانی و ناراحتی محکوم کند.

لا اقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ * وَلا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ» (1)

ص:260


1- (1) - قیامت (75) : 1 - 2. [1]

به روز قیامت سوگند می خورم ، * و به نفس سرزنش گر قسم می خورم .

در تفسیر «نمونه» ذیل آیۀ فوق آمده است:

«حقیقت این است که یکی از دلائل وجود «معاد» وجود «محکمۀ وجدان» در درون جان انسان است که به هنگام انجام کار نیک روح آدمی را مملو از شادی و نشاط می کند و از این طریق به او پاداش می دهد و به هنگام انجام کار زشت یا ارتکاب جنایت روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شکنجه می کند، به حدی که گاه برای نجات از عذاب، وجدان اقدام به خودکشی می کند.

یعنی در واقع وجدان حکم اعدام او را صادر کرده و به دست خودش اجرا می کند.

بازتاب نفس لوّامه در وجود انسان ها بسیار گسترده و از هر نظر قابل دقت و مطالعه است.

وقتی عالم صغیر یعنی وجود انسان در دل خود محکمه و دادگاه کوچکی دارد، چگونه عالم کبیر با آن عظمتش محکمۀ عدل عظیمی نخواهد داشت.

ما از وجود «وجدان اخلاقی» پی به وجود «رستاخیز و قیامت» می بریم و نیز از همین جا رابطۀ جالب این دو سوگند روشن می شود و به تعبیر دیگر سوگند دوم دلیلی بر سوگند اول است.

دادگاه وجدان آن قدر عظمت و احترام دارد که خداوند به آن سوگند یاد می کند و آن را بزرگ می شمرد و به راستی بزرگ است، چرا که یکی از عوامل مهم نجات انسان محسوب می شود، به شرط آن که وجدان بیدار باشد و بر اثر کثرت گناه ضعیف و ناتوان گردد. (1)به هر حال این «نفس لوّامه»، رستاخیز کوچکی است در درون جان هر انسان که

ص:261


1- (1) - تفسیر نمونه: 275/25 - 276، [1] ذیل آیۀ 1 - 2 سورۀ قیامت.

بعد از انجام یک کار خوب یا بد، بلافاصله محکمه آن در درون جان تشکیل می گردد و به حساب و کتاب او می رسد.

لذا گاه در برابر یک کار نیک و مهم چنان احساس آرامش درونی می کند و روح او لبریز از شادی و نشاط می شود که لذت و شکوه و زیبایی آن، با هیچ بیان و قلمی قابل توصیف نیست.

و به عکس گاهی به دنبال یک خلاف و جنایت بزرگ چنان گرفتار کابوس وحشتناک و طوفانی از غم و اندوه می گردد و از درون می سوزد که از زندگی به کلی سیر می شود و حتی گاه برای رهایی از چنگال این ناراحتی خود را آگاهانه به مقامات قضایی معرفی و به چوبۀ دار تسلیم می کند.

شباهت های محکمۀ وجدان با دادگاه رستاخیز

این دادگاه عجیب درونی شباهت های عجیبی به دادگاه رستاخیز دارد.

1 - قاضی و شاهد و مجری حکم در حقیقت در این جا یکی است، همان طور که در قیامت چنین است:

عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ انْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی مَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» (1)

[ ای ] دانای نهان و آشکار ! تو خود در میان بندگانت بر سر آنچه [ از عقاید و عبادات ] اختلاف می کردند ، داوری خواهی کرد .

2 - این دادگاه وجدان توصیه و رشوه و پرونده سازی بشری را نمی پذیرد، همان طور که دربارۀ دادگاه قیامت نیز می خوانیم:

وَ اتَّقُوا یَوْماً لاتَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لایُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَلا یُؤْخَذُ

ص:262


1- (1) - زمر (39) : 46. [1]

مِنْها عَدْلٌ وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ» (1)

و از روزی پروا کنید که نه کسی از کسی عذابی را دفع می کند ، و نه از کسی شفاعتی می پذیرند ، و نه از کسی [ در برابر گناهانش ] فدیه و عوضی می گیرند ، و نه [ برای رهایی از آتش دوزخ ] یاری می شوند .

3 - محکمۀ وجدان مهم ترین و قطورترین پرونده ها را در کوتاه ترین مدت رسیدگی کرده، حکم نهایی خود را به سرعت صادر می کند، نه استیناف در آن هست نه تجدید نظر و نه ماه ها و سال ها سرگردانی، همان طور که در رابطه با دادگاه رستاخیز می خوانیم:

وَ اللّهُ یَحْکُمُ لامُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَریعُ الْحِسابِ» (2)

و خدا حکم می کند ؛ و هیچ بازدارنده ای برای حکمش نیست ، و او در حسابرسی سریع است .

4 - مجازات و کیفرش بر خلاف مجازات های دادگاههای رسمی این جهان، نخستین جرقه هایش در اعماق دل و جان افروخته می شود و از آن جا به بیرون سرایت می کند، نخست روح انسان را می آزارد، سپس آثارش در جسم و چهره و دگرگون شدن خواب و خوراک او آشکار می شود، همان طور که دربارۀ دادگاه قیامت نیز می خوانیم:

نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَةِ» (3)

آتش برافروختۀ خداست * [ آتشی ] که بر دل ها برآید و چیره شود .

5 - این دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد، بلکه معلومات و

ص:263


1- (1) - بقره (2) : 48. [1]
2- (2) - رعد (13) : 41. [2]
3- (3) - همزه (104) : 6 - 7. [3]

آگاهی های خود انسان متّهم رابه عنوان شهود به نفع یا بر ضد او می پذیرد، همان طور که در دادگاه رستاخیز نیز ذرّات وجود انسان حتی دست و پا و پوست، گواهان بر اعمال او هستند چنانکه می فرماید:

حَتّی اذا ما جاؤُوها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ ابْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ» (1)

وقتی به آتش می رسند ، گوش و چشم و پوستشان به اعمالی که همواره انجام می دادند ، گواهی می دهند .

این شباهت عجیب در میان این دو دادگاه نشانۀ دیگری بر فطری بودن موضوع معاد است؛ زیرا چگونه می توان باور کرد در وجود یک انسان که قطرۀ کوچکی از این اقیانوس عظیم هستی است، چنان حساب و کتاب و دادگاه مرموز و اسرارآمیزی وجود داشته باشد، اما در درون این عالم بزرگ مطلقاً حساب و کتاب و دادگاه و محکمه ای وجود نداشته باشد، این باور کردنی نیست.

فیض بزرگوار در بزرگی و جلالت انسان می فرماید:

دارد شرف برانجم و افلاک خاک ما آیینۀ خدای نما جان پاک ما

تا امر و خلق جمله شود دوست، دست صنع کشته است تخم مهر گیاهی به خاک ما

در ما فکنده دانه ای از مهر خویشتن تا کاینات جمع شود در شباک ما

در بدو آفرینش و تخمیر آب و گل با آب و تاب عشق سرشتند خاک ما

ص:264


1- (1) - فصّلت (41) : 20. [1]

مستان پاک طینت میخانۀ الست گیرند باده های مروق (1) زتاک ما

ما را درون سینه خود جای داده اند هستند آسمان و زمین سینه چاک ما

فردوس جای ما و ملک همنشین و حور کز خاک آن سرای بود خاک پاک ما

مسجود هر فرشته و محبوب روح قدس یارب چه گوهرست نهان زیر خاک ما

فیض از زبان خویش نمی گوید این سخن حرفی است اززبان امامان پاک ما

(فیض کاشانی)

کتاب و نبوّت و امامت

برای رشد و کمال و درک سعادت دنیا و آخرت، برای این گنجینه فطرت و عقل و وجدان که دریایی بی کران از نیروی اراده و اختیار در اختیار اوست سه سرمایۀ سنگین و سه گوهر گران بها همچون نبوت و کتاب و امامت در کنار او نهاد، تا با کمک از فرهنگ رسالت و قرآن مجید و امامت امامان و با تکیه بر فطرت و عقل و وجدان به عبادت حق قیام کند و وجودش را به حسنات اخلاقی بیاراید و از رذایل و خصایل پست دوری گزیند و سفرۀ عدل و قسط را در زمین پهن کند و آنچه خیر است از وجود خود بروز و ظهور دهد و دنیایی آباد و آخرتی مورد رضایت حق برای راحت ابدی و سلامت و سعادت سرمدی بسازد.

آنان را به این همه حقایق آراستی و مائدۀ نعمت های معنوی و مادی در

ص:265


1- (1) - مروق: صاف شده، شراب که در آن غش و درد نباشد.

برابرشان قرار دادی، تا در سایۀ هدایت تو که به توسط انبیا و کتب آسمانی و امامان، به آنان ارائه فرمودی، تمام نعمت هایت را در مسیر عبادت و درستی و رشد و کمال و آبادی دنیا و آخرت به کار گیرند و حجت خود را در تمام زمینه ها به آنان تمام کردی و جایی برای گناه نگذاشتی و راهی برای عصیان و خطا و معصیت و شیطنت به سوی آنان باز نکردی.

افسوس که عدّه ای از فرزندان آدم تمام نعمت هایت را ندیده گرفتند و فطرت و عقل و وجدان را بر اثر کثرت گناه لگدمال کردند و روی از دعوت انبیا و آیات و امامان برتافتند و با دست خود، راه بیچارگی و ذلّت و فرود آمدن عذاب جهنّم را بر خویش باز کردند.

کتاب، نبوّت و امامت در روایات

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

سُبْحانَکَ خالِقاً وَ مَعْبُوداً، بِحُسْنِ بَلائِکَ عِنْدَ خَلْقِکَ، خَلَقْتَ داراً، وَ جَعَلْتَ فیها مَأْدُبَةٍ مَشْرَباً و مَطْعَماً وَ ازْواجاً وَ خَدَماً وَ قُصُورَاً وَ انْهاراً وَ زُرُوعاً وَ ثِماراً، ثُمَّ ارْسَلْتَ داعِیاً یَدْعُو الَیْها، فَلاَ الدّاعِیَ اجابُوا، وَلا فیما رَغَّبْتَ الَیْهِ رَغِبُوا، وَلا الِی ما شَوَّقْتَ الَیْهِ اشْتاقُوا، اقْبَلُوا عَلی جیفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِاَکْلِها، وَ اصْطَلَحُوا عَلی حُبِّها، وَ مَنْ عَشِقَ شَیْئاً اعْشی بَصَرَهُ، وَ امْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحیحَةٍ، وَ یَسْمَعُ بِاُذُنٍ غَیْرِ سَمیعَةٍ، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اماتَتِ الدُّنْیا قَلْبَهُ، وَ وَلَّهَتْ عَلَیْها نَفْسَهُ. (1)

منزّه آفریدگار و معبود هستی، به نیکویی نعمتت بر بندگان است که سرایی چون آخرت به وجود آورده ای و در آن سفره ای قرار داده ای دارای

ص:266


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 108. [1]

آشامیدنی و خوردنی و همسران و خدمتکاران و قصرها و نهرها و زراعت ها و میوه ها؛ سپس دعوت کننده ای را فرستادی تا مردم را به آن دعوت کند. ولی نه دعوت کننده را پاسخ گفتند و نه در آنچه ترغیب کردی رغبت نمودند و نه به آنچه تشویق فرمودی مشتاق شدند. به سوی مرداری رو کردند که با خوردنش رسوا شدند و بر عشق به آن سازش نمودند و هر که عاشق چیزی شود چشمش را کور و دلش را بیمار می کند، آنگاه با چشمی غیرسالم نظر می کند و با گوشی غیرشنوا می شنود، خواهش های نفسانی عقلش را دریده و دنیا دلش را میرانده و او را بر امور مادی واله و شیدا نموده است.

حضرت دربارۀ رسولان حق می فرماید:

بَعَثَ اللّهُ رُسُلَهُ بِما خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْیِهِ، وَجَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلی خَلْقِهِ، لِئَلّا تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْکِ الْاِعْذارِ الَیْهِمْ، فَدَعاهُمْ بِلِسانِ الصِّدْقِ الی سَبیلِ الْحَقِّ. (1)

خداوند پیامبرانش را با مخصوص گرداندن آنان به وحی خود به رسالت برانگیخت و آنان را حجّت خود بر بندگانش قرار داد، تا عذری برای مردم به خاطر بستن راههای عذر به روی آنان نباشد، پس آنان را با زبان صدق به راه حق دعوت کرد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ما زالَتِ الْاَرْضُ الّا وَ لِلّهِ فیهَا الْحُجَّةُ یُعَرِّفُ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ، وَ یَدْعُو النّاسَ الی سَبیلِ اللّهِ. (2)

زمین همیشه نپاید جز آن که برای خدا در آن حجتی باید که حلال و حرام را به

ص:267


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 144. [1]
2- (2) - الکافی: 178/1، حدیث 3؛ [2]بصائر الدّرجات: 484، باب 10، حدیث 1. [3]

مردم بفهماند و تمام انسان ها را به سوی خدا بخواند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

لَوْ بَقِیَ اثْنانِ لَکانَ احَدُهُمَا الْحُجَّةَ عَلی صاحِبِهِ. (1)

اگر دو کس بیشتر در زمین نمانند به روشنی یکی از آنها بر دیگری حجت خدا است.

امیر المؤمنین علیه السلام دربارۀ ائمه طاهرین علیهم السلام می فرماید:

وَ انَّمَا الْاَئِمَّةُّ قَوّامُ اللّهِ عَلی خَلْقِهِ، وَ عُرَفاؤُهُ عَلی عِبادِهِ، لایَدْخُلُ الْجَنَّةَ الّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ، وَلایَدْخُلُ النّارَ الّا مَنْ انکَرَهُمْ وَ انْکَرُوهُ. (2)

امامان از اهل بیت از جانب خداوند تدبیر کنندۀ امور مردم و مراقبان حق بر بندگانند. به بهشت وارد نمی شود مگر کسی که آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند و به جهنّم وارد نمی گردد مگر کسی که آنان را انکار نماید و آنان هم او را از خود ندانند.

در حدیث قدسی آمده است:

یا مُحَمَّدُ انّی خَلَقْتُکَ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً، وَ نَفَخْتُ فیکَ مِنْ رُوحی کَرامَةً مِنّی اکْرَمْتُکَ بِها حَینَ اوْجَبْتُ لَکَ الطّاعَةَ عَلی خَلْقی جَمیعاً، فَمَنْ اطاعَکَ فَقَدْ اطاعَنی، وَ مَنْ عَصاکَ فَقَدْ عَصانی، وَ اوْجَبْتُ ذلِکَ فِی عَلِیٍّ وَ نَسْلِهِ مَنِ اخْتَصَصْتُ مِنْهُمْ لِنَفْسی. (3)

ای محمد! من تو را در حالی که نبودی آفریدم و از روحم در تو دمیدم، کرامتی از جانب من بود که تو را به آن گرامی داشتم.

ص:268


1- (1) - الکافی: 179/1، حدیث 2؛ [1]بصائر الدّرجات: 488، باب 11، حدیث 3. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 152. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 127/23، باب 7، حدیث 57؛ [4]الأمالی، شیخ صدوق: 604، حدیث 5. [5]

بر تمام خلایق اطاعت از تو را واجب کردم، هر کس از تو پیروی کند از من پیروی کرده و هر کس از تو سرپیچی نماید از من سرپیچی نموده، این برنامه را در علی و نسل او نیز واجب کردم، آن که او را برای خود برگزیده ام و به مقام امامت آراسته ام.

مقام انبیا و امامان که از جانب خدا برای هدایت انسان آمده اند، مقامی است که قلم از بازگو کردن آن عاجز است.

انبیا و امامان با ایمان و اخلاق و عمل و فرهنگ عالی خود و معجزاتی که در اختیار داشتند به تمام افراد بشر حجت را تمام کرده و راه هر عذری را بسته اند.

منبعی که ما را به رسالت و امامت راهنمایی می کند قرآن است و صدق گفتار قرآن و معجزه بودن آن از خورشید وسط روز روشن تر و آشکارتر است.

کسی که با قرآن مجید هدایت نشود، به یقین با برنامه ای دیگر هدایت نخواهد شد و آن کس که قرآن را بپذیرد و به برنامه هایش عمل کند، سعادت دنیا و آخرت را نصیب خود نموده است.

حضرت باقر علیه السلام به سعد فرمود:

یا سَعْدُ، تَعَلَّمُوا الْقُرْانَ، فَاِنَّ الْقُرْآنَ یَأتی یَوْمَ الْقِیامَةِ فی احْسَنِ صُورَةٍ فَیُنادیهِ اللهُ تَعالی: یا حُجَّتِی فِی الْاَرْضِ، وَ کلامِیَ الصّادِقَ النّاطِقَ، سَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، ثُمَّ یَقُولُ اللّهُ تَعالی: کَیْفَ رَأَیْتَ عِبادی؟ فَیَقُولُ: یا رَبِّ، مِنْهُمْ مَنْ صانَنِی وَ حافَظَ عَلَیَّ وَلَمْ یُضَیِّعْ شَیْئاً، وَ مِنْهُمْ مَنْ ضَیَّعَنِی وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّی وَ کَذَّبَ بی فَیَقُولُ اللّهُ تَعالی: وَ عِزَّتی وَ جَلالی وَارْتِفاعِ مَکانی لَاُثیبَنَّ عَلَیْکَ الْیَوْمَ احْسَنَ الثَّوابِ، وَلَاُعاقِبَنَّ عَلَیْکَ الْیَوْمَ الیمَ الْعِقابِ. (1)

ص:269


1- (1) - کلمة اللّه: 83.

ای سعد! قرآن را فراگیرید، به روشنی قرآن در قیامت به زیباترین صورت تجلی کند، پس خداوند به او خطاب نماید: ای حجت من در روی زمین و کلام راست و گویایم که واقعیت ها و حقایق و شرایع من را برای بندگانم بیان کردی، از من بخواه من عطایت کنم و شفاعت کن تا شفاعتت را بپذیرم.

سپس حضرت حق خطاب به قرآن می فرماید: ای قرآن! بندگانم را چگونه یافتی؟ عرضه می دارد: ای مالک من! بعضی از آنان مرا در زندگی خود پیروی کردند و از حلال و حرامم محافظت نمودند و چیزی از آیات مرا ضایع نکردند و برخی از مردم مرا ضایع نمودند و حق عظیم مرا سبک انگاشتند و به تکذیب من برخاستند، پس حضرت حق می فرماید: سوگند به عزّت و جلالم و بلندی مقام و مکانتم، به خاطر تو بهترین ثواب را به پیروانت می دهم و محض تو عذاب دردناکم را نصیب مهجوران از تو می نمایم!!

انسان خزانۀ فطرت و عقل و وجدان و اراده و اختیار است که برای شکوفائی این حقایق، نسیم نبوت و امامت و قرآن را بر او وزیده اند، تا به قلّه و اوج رشد و کمال برسد و در این مدت کوتاهی که از عمر نصیب اوست دنیا و آخرتش را آباد نماید و تمام مدارج بندگی را پیماید و به زیارت سعادت دنیا و آخرت نایل گردد.

مشتی خاک به خاطر تحقّق این اهداف عالیه تبدیل به موجودی زنده به نام انسان شد که حضرت حق از هر جهت نسبت به تمام موجودات و به خصوص انسان بی نیاز است و این موجودات و مخصوصاً انسان است که در هر شأنی از شؤون نیازمند به حضرت اوست و بدون اتصال به فطرت و عقل و وجدان و نبوّت و امامت و قرآن به آن هدفی که خداوند از خلقت او به نفع خود او داشته، نخواهد رسید.

ص:270

حضرت حق به داود نبی علیه السلام خطاب کرد:

قُلْ لِعِبادی: لَمْ اخْلُقْکُمْ لِاُرْبَحَ عَلَیْکُمْ وَلکِنْ لِتَرْبَحُوا عَلَیَّ. (1)

به بندگانم بگو، من شما را از عالم خاک به جهان انسانیت نیاورده ام تا سودی به من برسد، بلکه شما آفریدم تا از من سود سرشار ابدی نصیب شما گردد.

عَبْدی خَلَقْتُ الْاشْیاءَ لِاَجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ لِاَجْلی، وَهَبْتُکَ الدُّنْیا بِالْاِحْسانِ، وَ الْآخِرَةَ بِالْإیمانِ. (2)

بندۀ من، اشیا را به خاطر تو آفریدم و تو را محض خودم به وجود آوردم، دنیا را از باب احسان به تو بخشیدم و آخرت را از طریق ایمان به تو ارزانی داشتم.

در حدیث دیگر: ای بندگانم! نیافریدم تا کم را برای خود زیاد کنم و در کنار آفریده ها از وحشت تنهایی درآیم، یا از مخلوقات به خاطر ناتوانی کمک بگیرم، تا برای خود سودی جلب کنم، یا ضرری از خود دفع نمایم، اگر تمام مخلوقات آسمان ها و زمین بر طاعت و عبادت من اجتماع و اتفاق کنند وشب و روز خود را در بندگی بگذارند، چیزی به من و سلطنت و ربوبیت من اضافه نمی کنند که من منزّه و برتر از این امورم. (3)در معارف اسلامی بر این حقیقت، زیاد اصرار شده که خود را بشناس و به این معنا واقف شو که از کجایی و از کیستی و در کجایی و به کجا می روی و برای چه آفریده شده ای و تو را چه مسئولیتی بر عهده است که اگر به هر یک از این مسائل جواب عملی داده شود، راه گناه بسته گردد و راه صواب و ثواب باز شود، فطرت شکفته گردد، عقل به حرکت آید، وجدان به نشاط گراید، آثار نبوت و امامت و قرآن در خزانۀ وجود آدمی ظاهر شود و از انسان منبعی از ایمان و عمل صالح و حسنات

ص:271


1- (1) - ارشاد القلوب، دیلمی: 110/1؛ [1] شجرۀ طوبی: 411/2.
2- (2) - کلمة اللّه: 169.
3- (3) - کلمة اللّه: 169.

اخلاقی به وجود آید.

گفتاری از شیخ عزیز نسفی

شیخ عزیز نسفی در کتاب «مقصد اقصی» ما را به مسائلی توجه می دهد:

«بدان که تا به این جا که گفته شد آدمی با دیگر حیوانات شریک است، یعنی در این سه روح:

روح نباتی و روح حیوانی و روح نفسانی، از جهت آن که جمله آدمیان و جمله حیوانات این سه روح را دارند و آدمیان چیزهای دیگر دارند که حیوانات آن ندارند.

اول نطق است و آدمیان که ممتاز می شوند از دیگر حیوانات در اول به این نفس ناطقه ممتاز می شوند و این نفس ناطقه را هم عقل گویند و این عقل است که از معرفت خدای بی بهره و بی نصیب است و این عقل است که پادشاه روی زمین است و این عقل است که بر روی زمین آبها روان کند و مزرعه ها ساز دهد و باغ و بستان پیدا کند و بر روی دریا کشتی ها روانه کند و رخت به مشرق و به مغرب برد و رخت مغرب به مشرق کشد و مانند این بسیار می کند.

و آن عقل که رسول صلی الله علیه و آله فرموده است که:

اَلْعَقْلُ نُورُ الْقَلْبِ یُفَرَّقُ بِهِ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ. (1)

عقل نوری است در باطن که با کمک او بین حق و باطل تمیز داده می شود.

آن عقل دیگری است، کار آن عقل عمارت جان و دل می کند و عقل معاش عمارت آب و گل می کند. و آدمیان تا به روح انسانی نرسند به این عقل که حضرت رسول فرموده است، نرسند.

و روح انسانی را روح اضافی گویند، از جهت آن که خدای تعالی روح انسانی را

ص:272


1- (1) - ارشاد القلوب، دیلمی: 198/1؛ [1]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 40/20. [2]

به خود اضافت کرد و فرمود:

فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدیِنَ» (1)

پس چون او را درست و نیکو گردانم و از روح خود در او بدمم ، برای او سجده کنان بیفتید .

و چند نوبت گفته شد که روح اضافی اسامی بسیار دارد. عقل اول و قلم اعلی و روح اعظم و روح محمدی و مانند این آمده است. ای درویش! تا از مرتبۀ بهایم و ازمرتبۀ سباع و از مرتبۀ شیاطین و از مرتبۀ ملائکه درنگذرد، به مرتبۀ انسانی نرسد و چون به مرتبۀ انسانی رسد تا استعداد حاصل نکند به این روح اضافی رسیدند، بعضی در بیست سالگی و بعضی در سی سالگی، وبعضی در چهل سالگی و بعضی در شصت سالگی رسیدند، سال را اعتبار نیست، به استعداد موقوف است، هرگاه که استعداد حاصل کردند به این روح زنده شدند.

ای درویش! اگر می خواهی که بدانی که تودر کدام مرتبه ای؟ بدان که اگر می خوری و می خسبی و شهوت می کنی و کاری دیگر نمی کنی و چیزی دیگر نمی طلبی از بهایمی.

و اگر با وجود آن که می خوری و می خسبی و شهوت می کنی و غضب می کنی و با مردم جنگ می کنی و آزار می کنی از سباعی.

و اگر با وجود آن که می خوری و می خسبی و شهوت می کنی و مکر و حیلت می اندیشی و با مردم به مکر و حیلت زندگانی می کنی و دروغ می گویی از شیاطینی.

و اگر می خوری و می خسبی و شهوت می کنی و آزار نمی رسانی، بلکه راحت می رسانی و مکر و حیلت نمی کنی و دروغ نمی گویی بلکه با همه کس راست گفتار و راست کرداری از ملائکه ای.

ص:273


1- (1) - حجر (15) : 29. [1]

و اگر می خوری و می خسبی و شهوت می کنی و آزار نمی رسانی بلکه راحت می رسانی و مکر و حیلت نمی کنی و دروغ نمی گویی، بلکه با همه کس راست گفتار و راست کرداری، ودر طلب علم و معرفتی تا خود را بشناسی و خدای را بدانی از آدمیانی.

اکنون وقت آن است که استعداد حاصل کنی و به روح اضافه زنده شوی و گفته شد استعداد آن است که از اوصاف ذمیمه و اخلاق ناپسندیده، تمام پاک شوی و به اوصاف حمیده و اخلاق پسندیده، تمام آراسته گردی و چون از اوصاف ذمیمه و اخلاق ناپسندیده تمام پاک شدی، طهارت ساختی و چون به اوصاف حمیده و اخلاق پسندیده تمام آراسته گشتی، بندگی حق بجای آوردی و چون بندگی بجای آوردی به روح اضافی زنده شدی و باقی گشتی و آن عزیز از سر همین نظر فرموده است که:

کمال آدمی نیست الّا در تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّه» (1) و خلاص آدمی نیست الّا در تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّهِ . و بقای آدمی نیست الّا در تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّهِ و چون به روح اضافی زنده شدی، باقی گشتی و زندۀ جاوید شدی و از این جا گفته اند که:

آدمی ابتدا دارد اما انتها ندارد و حضرت رسول صلی الله علیه و آله می فرماید: خَلَقَهُمْ لِلْاَبَدِ» (2). و چون به روح اضافی زنده شدی اگر در کار باشی و عمر خود ضایع نکنی زود باشد که به نور خاص هم برسی کما فی قوله تعالی. یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» (3) و چون به نور خاص رسیدی عروج را تمام کردی و هر کس به این نور خاص نتواند رسید الّا به پاکبازی، جانبازی، مجردی، تمام اخلاقی.حضرت رسول اکرم می فرماید که:

ص:274


1- (1) - انسان را خلق کرد برای همیشه بدان معنا که دنیا آخرین منزل او نیست.
2- (2) به اخلاق الهی آراسته شوید
3- (3) - نور (24) : 35. [1]

من به این نور خاص رسیدم و به این نور خاص زنده ام و این نور خاص: ذات خدای تعالی و تقدس است و از این جا می فرماید که:

مَنْ رَآنی فَقَدْ رَأَی الْحَقَّ. (1)

هر کس مرا ببیند و درک کند مسلّماً خدا را درک کرده است.

دیگر فرموده که: هر که با من بیعت کرد با خدای بیعت کرد و این از آن است که به این نور خاص رسیده بود و عروج را تمام کرده بود.» (2)

با دست نیستی کن خرق حجاب هستی تا بر تو کشف گردد سرّ خدا پرستی

از کعبۀ حقیقت هرگز نشان نیاید آن را که سدّ راهست کوه بلند هستی

در سخت و سست دنیا غافل مباش از حق زیرا که کار عالم درسختی است و سستی

شکسته باش ای دل کز روی حکمت آمد انجام هر شکستن آغاز هر درستی

پیمان بندگی را بستی نخست ای دل لیکن چه سود کآخر عهد ازل شکستی

در بحر عشق وحدت خود را فنا نکردی ماندی بدام کثرت پنداشتی که رستی

(فؤاد کرمانی)

در هر صورت غفلت از خود، نسیان نفس و بی توجّهی به اهداف عالیه حق از خلقت انسان و روی گرداندن از حقیقت و غرق شدن در لذّات و شهوات حیوانی، موجب خسران عظیم و عامل بر باد رفتن سرمایه های معنوی و باعث تعطیل عقل و خاموشی فطرت و مرگ وجدان و جدائی از آثار نبوت و قرآن و امامت است.

گفتاری از کشف الحقایق

صاحب کشف الحقایق می نویسد:

ص:275


1- (1) - بحار الأنوار: 235/58، باب 45؛ [1] کنز العمال: 382/15، حدیث 41475.
2- (2) - مقصد اقصی: 263. [2]

«بدان که اهل شریعت و اهل حکمت می گویند که حیات دنیا چند روز بیش نیست، و حیات آخرت را هر گز انقطاع نیست، پس هر که حقیقت دنیا را شناخت و غرض و مقصود حیات را دانست و اجتماع نور را با ظلمت، یعنی اجتماع روح که نور محض است با قالب جسم که ظلمت محض است معلوم کرد و دانست که فایدۀ وی چیست و حیات دنیا را به همان کار که غرض و مقصود است صرف کرد و حیات دنیا را فدای حیات آخرت گردانید و در این حیات دنیاهمه رنج و مجاهده اختیار کرد، به امید آن که در حیات آخرت همه آسایش و مشاهده باشد، یعنی تمام حیات دنیا را به کسب عمل صالح و به طلب علم نافع که تخم حیات طیبه و سبب لذّات دائمه است مصروف گردانید درحیات آخرت در آسایش و راحت افتاد.

و هر که حیات دنیا را نشناخت و ندانست که غرض و مقصود از حیات دنیا چیست و درحیات دنیا همه راحت و آسایش اختیار کرد، یعنی تمام حیات دنیا را به طلب لذات و شهوات بدنی که تخم عذاب و عقوبت است مصروف گردانید در حیات آخرت به عذاب وعقوبت گرفتار باشد، این است معنی:

الدُّنْیا مَزْرِعَةُ الْآخِرَةِ. (1)

دنیا محل کشت برای آخرت است.

و این است معنی:

مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مالَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نصیبٍ» (2)

کسی که زراعت آخرت را بخواهد ، بر زراعتش می افزاییم و کسی که زراعت دنیا را بخواهد ، اندکی از آن را به او می دهیم ، ولی او را در آخرت هیچ بهره

ص:276


1- (1) - عوالی اللآلی: 267/1، حدیث 66؛ [1]مجموعة ورّام: 183/1. [2]
2- (2) - شوری (42) : 20. [3]

و نصیبی نیست .

و این است معنی:

مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جهنّم یَصْلیها مَذْمُوماً مَدْحُوراً * وَ مَنْ ارادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً» (1)

هر کس [ همواره ] دنیای زودگذر را بخواهد [ چنین نیست که هر چه بخواهد بیابد بلکه ] هر چه را ما برای هر که بخواهیم ، به سرعت در همین دنیا به او عطا می کنیم ، آنگاه دوزخ را در حالی که نکوهیده و رانده شده از رحمت خدا وارد آن می شود ، برای او قرار می دهیم . * و کسانی که آخرت را در حالی که مؤمن هستند بخواهند و با تلاشی کامل [ و خالصانه ] برای [ به دست آوردن ] آن تلاش کنند ، پس تلاششان به نیکی مقبول افتد [ و به آن پاداششان دهند . ]

ای درویش! در این حیات دنیا به تکثیر اموال و اولاد و به طلب لذات و شهوات بدنی مشغول بودن کار عاقل نباشد که حیات دنیا و کثرت اموال و اولاد و اسباب و لذات و شهوات بدنی همچون گل و ریاحین است که در بهاران در بیابان پیدا شود و مردم از طراوت و جوانی آن در عجب مانند، ناگاه در مدت اندک باد خزان بر می آید و جمله را زرد می کند و جمله خشک می شوند و از هم فرو می ریزند چنانکه گویی هرگز نبوده اند.

پس هر که در این حیات دنیا به تکثیر اموال و اولاد از جهت مفاخرت و بزرگی و به طلب لذات و شهوات بدنی از جهت خوش آمدن نفس مشغول است چند روز بعد معدود بیش نخواهد بود و در حیات آخرت که آن را انقطاع نیست به عذاب و

ص:277


1- (1) - اسراء (17) : 18 - 19. [1]

شداید گرفتار خواهد شد. و هر که در حیات دنیا، برابر با دستور حق، ترک لذّات و شهوات بدنی کرد و به مال و جاه فریفته نشد و امتثال اوامر و اجتناب نواهی کرد و کسب عمل صالح و به طلب علم نافع مشغول گشت، در حیات آخرت که آن را انقطاع نیست به مغفرت و رضوان خداوند خواهد رسید. این است معنی:

اِعْلَمُوا انَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اْلاَمْوالِ وَ الْاَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ اعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا الاّ مَتاعُ الْغُرُورِ» (1)» (2)

بدانید که زندگی دنیا [ یی که دارنده اش از ایمان و عمل تهی است ، ] فقط بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشیتان به یکدیگر ، و افزون خواهی در اموال و اولاد است ، [ چنین دنیایی ] مانند بارانی است که محصول [ سبز و خوش منظره اش ] کشاورزان را به شگفتی آورد ، سپس پژمرده شود و آن را زرد بینی ، سپس ریز ریز و خاشاک شود ! ! [ که برای دنیاپرستان بی ایمان ] در آخرت عذاب سختی است و [ برای مؤمنان که دنیای خود را در راه اطاعت حق و خدمت به خلق به کار گرفتند ] از سوی خدا آمرزش و خشنودی است ، و زندگی دنیا جز کالای فریبنده نیست .

گفتاری از میرهاشم کرمانی

اشاره

ابو عبداللّه میر هاشم کرمانی در مثنوی مظهر الآثار می گوید:

چند شوی صورت این لوح خاک صورت خود ساز از این لوح پاک

ص:278


1- (1) - حدید (57) : 20. [1]
2- (2) - کشف الحقایق: 212.

تا به کی از پستی این نفس شوخ محو گل و آب شوی چون کلوخ

ترک هوا گیر و زپستی درآی یک قدم از پایه هستی برآی

تکیه بر این عالم فانی مکن باش سبک روح و گرانی مکن

تا بتوان جام فنا نوش کن رو همه ذرات فراموش کن

چیست فنا شیوۀ جان باختن شمع صفت سوختن و ساختن

مرد بلا عافیت اندیش نیست در طلب عاقبت خویش نیست

هر که در این سلسله فانی نشد کاشف اسرار نهانی نشد

مشرب توحید فنا در فناست نفی فنا عین ظهور بقاست

چیست فنا از همه یکسو شدن یک جهت و یکدل و یک رو شدن

هر الف اشهد ان لا اله هست به توحید احد یک گواه

شین که در او شهد سعادت بود در خور انگشت شهادت بود

ها که بود دایرۀ ماه و مهر هست هم از روزن قصر سپهر

دال که راکع شده بهر سجود خم شده گویا به سلام شهود

نون که بود خورده تدریس کن کشف بر او ختم سواد کهن

لاکه به نفی عرض ما سواست حجت اثبات وجود خداست

لام که سر زد زمحیط جلال آمده قلاب دل اهل حال

ها که بود خاتمه لا اله خط زده بر دایرۀ ما سواه

باقی حق باقی مطلق بود مست می جام هوالحق بود

گر نبود ذکر تو جز فکر دوست لازم فکر تو بود ذکر دوست

ذاکر و مذکور زهم دور نیست کیست که مستغرق مذکور نیست

وادی عزلت که حریم صفاست مقصد مردان بساط خداست

(میرهاشم کرمانی)

ص:279

هدف از کتاب و نبوّت و امامت

این همه حکمت، عرفان، فقه، دلیل و برهان و حجت، نعمت مادی و معنوی، عنایت و رحمت و لطف و مرحمت و رأفت و کرامت از جانب حق به انسان، عقل و فطرت و وجدان، اراده و اختیار، بعثت صد و بیست و چهار هزار پیامبر، امامت امامان اثنی عشر، فقاهت فقیهان، سفرۀ گستردۀ زمین، پهنۀ هفت طاق آسمان، ماه و خورشید، شب و روز، دریا و صحرا، حیوانات وحشی و رام، خوان بی دریغ حضرت رحمان و میلیارد میلیارد نعمت ظاهری و باطنی که انسان را همچون حلقۀ انگشتری درآغوش گرفته، برای این است که:

اول: انسان به جایگاه و موقف و مکانت خود در این میدان آفرینش واقف شود،

و دوّم: این وقوف و معرفت را که در حد اعلی می توان از طریق راهنمایان راه حق و غور در قرآن و گفتار ائمۀ هدایت به دست آورد صرف تحقق ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه نماید و از خود منبع سودی برای خویش و برای دیگران به وجود آورد و خیر و سعادت دنیا و آخرت خود و دیگران را به توفیق حق تأمین نماید که حرکت و سلوک در غیر این مسیر، حرکت به سوی تاریکی و بیعت باشیطان است و محصولی جز ذنب عظیم و گناه بزرگ و آلودگی به سیئات، و به تعبیر حضرت زین العابدین علیه السلام مذنب شدن ندارد.

و چه اندازه بی شرمی و وقاحت،و ننگ و بی حیایی است که انسان مدّت مدیدی از حضرت حق عمر بگیرد و با تمام وجود بر سر سفرۀ عقل و فطرت و وجدان و انواع نعمت های مادی بنشیند و هادیان عاشقی چون انبیا و ائمه علیهم السلام و کتابی چون قرآن مجید در کنارش باشد، ولی روی از همه اینها برتابد و مراد شیطان و هوای نفس گردد و به جای ایمان، تکذیب حقایق و به جای عمل صالح، عمل شر و به جای اخلاق حسنه، اخلاق رذیله و در عوض سعادت، شقاوت و در برابر آخرت، دنیا و به جای خدا، شیطان و به جای انبیا و ائمه علیهم السلام دوستان گمراه و گمراه

ص:280

کننده و به جای بهشت، دوزخ و به جای رضای حق، سخط رحمان و به جای نور، ظلمت را انتخاب کند و از این بدتر به این انتخاب غلط و شیطانی خود خوشحال باشد،و تصور کند که راهی را که برگزیده راهی نیکو و صراطی زیباست.

خسران جهل مرکب

قرآن درباره فریب خوردگان بدبخت،و این بیچارگان تهیدست که تصوّر کرده اند ثروت و خوشی عبارت از مال دنیا،و غلتیدن در بستر شهوات است می فرماید:

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَلاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا * أُوْلئِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بَِایَتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَاءِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَلُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَمَةِ وَزْنًا * ذَ لِکَ جَزَآؤُهُمْ جهنّم بِمَا کَفَرُواْ وَ اتَّخَذُواْ ءَایَتِی وَ رُسُلِی هُزُوًا» (1)

بگو : آیا شما را از زیانکارترین مردم از جهت عمل آگاه کنم ؟ * [ آنان ] کسانی هستند که کوششان در زندگی دنیا به هدر رفته [ و گم شده است ] در حالی که خود می پندارند ، خوب عمل می کنند . * آنان کسانی هستند که آیات پروردگارشان و دیدار [ قیامت و محاسبه اعمال ] را به وسیلۀ او منکر شدند ، در نتیجه اعمالشان تباه و بی اثر شده است ، پس روز قیامت میزانی برای [ محاسبه اعمال ] آنان برپا نمی کنیم . * این است [ وضع و حال زیانکاران ] به سبب آن که کفر ورزیدند و آیات من و پیامبرانم را به مسخره گرفتند .

برای تحریک حسّ کنجکاوی شنوندگان در چنین مسئله مهمی آن را در شکل یک سؤال مطرح می کند و خداوند به پیامبر دستور می دهد:

ص:281


1- (1) - کهف (18) : 103 - 106. [1]

بگو آیا به شما خبر دهم زیانکارترین مردم کیست؟!

بلافاصله خود پاسخ می گوید تا شنونده مدت زیادی در سرگردانی نماند؛

زیانکارترین مردم کسانی هستند که کوشش هایشان در زندگی دنیا گم و نابوده شده،با این حال گمان می کنند کار نیک انجام می دهند.

«مسلّماً مفهوم خسران تنها این نیست که انسان منافعی را از دست بدهد،بلکه خسران واقعی آن است که اصل سرمایه را نیز از کف دهد، چه سرمایه ای بالاتر از عقل و هوش و نیروهای خداداد و عمر و جوانی و سلامت است، همین ها که محصولش اعمال انسان است و عمل ما تبلوری از نیروها و قدرت های ما است.

هنگامی که این نیروها تبدیل به اعمال ویرانگر یا بیهوده ای شود، گویی همه نابود شده اند، درست مانند این است که انسان سرمایۀ عظیمی همراه خود به بازار ببرد،اما در وسط راه آن را گم کند و دست خالی برگردد.

البته در صورتی که انسان بداند سرمایۀ خویش را از دست داده گرچه خسران کرده، اما خسران خطرناکی نیست، چرا که این زیان درس هائی برای آینده به او می آموزد که گاهی این درس ها برابر آن سرمایه یا بیشتر از آن است،و به این ترتیب در واقع چیزی را از دست نداده است.

اما زیان واقعی و خسران بالاتر آن جاست که انسان سرمایه های مادی و معنوی خویش را در یک مسیر غلط و انحرافی از دست دهد،و گمان کند کار خوبی کرده است،نه از این کوشش ها نتیجه ای برده،نه از زیانش درسی آموخته،و نه از تکرار این کار در امان است.

جالب این که در این جا تعبیر «اخسرین اعمالا» شده در حالی که باید «اخسرین عملا» باشد،این تعبیر ممکن است اشاره به این باشد که آنها فقط در یک بازار عمل گرفتار خسران و زیان نشده اند، بلکه جهل مرکّب این بیچارگان سبب خسران در همه برنامه های زندگی و تمام اعمال و کارهایشان شده است.

ص:282

و به تعبیر دیگر گاه انسان در یک رشتۀ تجارت زیان می کند،و در یک رشتۀ دیگر سود،و در پایان سال آنها را روی هم محاسبه کرده می بیند چندان زیانی نکرده است،ولی بدبختی آن است که انسان در تمام رشته هائی که سرمایه گذاری کرده زیان کند.

و تعبیر به«گم شدن» گویا اشاره به این حقیقت است که اعمال انسان به هر صورت در عالم نابود نمی شود، همان گونه که ماده و انرژی های جهان هر چند همیشه تغییر شکل می دهند، اما به هر حال از بین نمی رود ولی گاه گم می شوند، چون آثار آنها به چشم نمی خورد و هیچ گونه از آن استفاده نمی گردد، همانند سرمایه های گم شده ای که از دسترس ما خارج و بدون استفاده است.

آیات بعد به معرفی صفات و معتقدات این گروه زیان کار می پردازد و چند صفت که ریشۀ تمام بدبختی های آنهااست بیان می دارد.

نخست می فرماید: آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان کافر شدند. آیاتی که چشم و گوش را بینا و شنوا می کند، آیاتی که پرده های غرور را در هم می درد و چهرۀ واقعیّت را در برابر انسان مجسم می سازد و بالاخره آیاتی که نور است و روشنائی و آدمی را از ظلمت اوهام و پندارها بیرون آورده به سرزمین حقایق رهنمون می گردد.

دیگر این که آنها بعد از فراموش کردن خدا به «معاد» و لقاء اللّه کافر گشتند. آری، تا ایمان به معاد در کنار ایمان به مبدأ قرار نگیرد و انسان احساس نکند که قدرتی مراقب اعمال او است و همه را برای یک دادگاه بزرگ و دقیق و سختگیر حفظ و نگهداری می کند،روی اعمال خود حساب صحیحی نخواهد کرد و اصلاح نخواهد شد.

سپس اضافه می کند: به خاطر همین کفر به مبدأ و معاد اعمالشان حبط و نابود شده است، درست همانند خاکستری در برابر یک طوفان عظیم است.

ص:283

و چون آنها عملی که قابل سنجش و ارزش باشد ندارند، لذا روز قیامت وزن و میزانی برای آنها برپا نخواهیم کرد.

چرا که توزین و سنجش مربوط به جایی است که چیزی در بساط باشد، آنها که چیزی در بساط ندارند چگونه توزین و سنجشی داشته باشند.

سپس ضمن بیان کیفر آنها سوّمین عامل انحراف وبدبختی و زیانشان را بیان کرده می گوید: کیفر آنها جهنّم است به خاطر آن که کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به باد استهزا و سخریه گرفتند.

و به این ترتیب آنها سه اصل اساسی «مبدأ، معاد و رسالت انبیا» را انکار کرده و یا بالاتر از انکار، آن را به باد مسخره گرفتند.» (1)با توجه به یادآوری قسمتی بسیار اندک از احسان حضرت حق و اشاره به رحمت او و این که جدّاً باید از عاقبت گناه ترسید. سه جملۀ اول دعا تا اندازه ای روشن شده باشد آنجا که امام علیه السلام عرضه می دارد:

خداوندا، ای آن که گناهان و از راه ماندگان و معصیت کاران به وسیلۀ رحمتش فریادرس می طلبند.

وقتی انسان به توفیق او بیدار شود و به این معنا برسد که این همه نعمت حق، محض عبادت و زندگی با صلاح و سداد و ادب و تربیت و رشد و کمال است، واین همه گناهی که از او صادر شده، خیانت به هدف پاک حضرت محبوب بوده و او وجود مبارکی است که توبه گناهکار و آشتی معصیت کار را با تجلی دادن رحمت و مغفرت و عفوش می پذیرد، با یاری جستن از رحمت بی نهایت در بی نهایتش او را به فریادرسی خود می خواند و حضرت او هم خواستۀ گنهکار تائب را اجابت می کند، به نحوی که در پروندۀ معصیت کار اثری از معصیت نماند و از آتش روز قیامت هم مصونیت یابد.

ص:284


1- (1) - تفسیر نمونه: 559/12 - 562، [1] ذیل آیۀ 103 - 104 سورۀ کهف.

خدایا! ای آن که بیچارگان به یاد احسان و خوشرفتاریش به او پناه می برند. کدام احسان بالاتر از این که مشتی خاک مرده را تبدیل به موجودی زنده، همراه با عقل و شعور و فطرت و وجدان کرد و برای رسیدنش به مقام قرب و وصال و لقا و رضا، انبیا و امامان و کتب آسمانی را بدرقۀ راهش نمود.

انسان وقتی متذکّر احسان های مادی و معنوی حضرت او می شود، دریغش می آید که به شکر این همه احسان برنخیزد و کدام شکری بالاتر از این که تمام گناهان را ترک کند و به حقایق و واقعیت ها روی آورد و گذشتۀ آلوده خود را با توبه حقیقی جبران کند.

و ای خداوندی که خطاکاران از ترس او به شدت گریه سر می دهند. راستی، چرا گناهکار از آن همه گناه خود که تیشه به ریشه اش بوده و سبب انهدام شخصیتش با معاصی فراهم آمده و از این طریق به خود و دیگران ضربۀ کاری زده و حضرت حق را به غضب آورده و آتشی سنگین و عذابی الیم به خاطر آن همه جنایت برای خود فراهم آورده، نترسد و غرق در وحشت نباشد؟

یارب از رحمت رها از قید زحمت کن مرا فارغ از بیم و امید و رنج و راحت کن مرا

آنچه می پویم مجاز است آنچه می جویم مجاز روی دل زین گمرهی سوی حقیقت کن مرا

در دل تاریکم افکن از تجلّی پرتوی همچو آیینه سراپا غرق حیرت کن مرا

زین نحوست بار عمر عاریت در زحمتم مگر راحت بخشش و از اهل سعادت کن مرا

گرچه باشد نامۀ من چون دل کافر سیاه همچو مؤمن روسفید اندر قیامت کن مرا

ص:285

گر بسوزانی بجان و دل سزاوارم و لیک من گنه گر می کنم باری تو رحمت کن مرا

تا مگر زین مرتبت بر آسمان ساید سرم آستان بوس درِ شاه ولایت کن مرا

رستگاری خواهی ار گلچین بگو از روی صدق گمرهم یا رب به سوی خود هدایت کن مرا

ص:286

[«4»یَا أُنْسَ کُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِیبٍ وَ یَا فَرَجَ کُلِّ مَکْرُوبٍ کَئِیبٍ وَ یَا غَوْثَ کُلِّ مَخْذُولٍ فَرِیدٍ وَ یَا عَضُدَ کُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِیدٍ]

ای آرامش هر ناآرام غریب! ای گشایش هر اندوهگین دل شکسته! ای کمک کنندۀ هر خوار شدۀ تنها! و ای یاری دهندۀ هر نیازمند رانده شده!

پناه بی پناهان

اشاره

یافتن این معنا که در تمام هستی و آفرینش جز ذات مقدس او، پناه و تکیه گاهی وجود ندارد و غیر او یار و یاوری نیست و تنها اوست که در تمام گرفتاری ها و در دل غربت و تنهایی و به هنگام درماندگی و بیچارگی و به وقتی که همه انسان را از خود رانده اند به فریاد انسان می رسد و درد دردمندان را دوا می کند و بی پناه را پناه می دهد، احتیاج به دقت در آیات قرآن و تاریخ امم و ملل دارد.

وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِن یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ * وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ» (1)

و اگر خدا تو را آسیب و گزندی رساند ، کسی جز او برطرف کنندۀ آن نیست ، و اگر تو را خیری رساند [ حفظ و دوامش فقط به دست اوست ] ؛ پس او بر هر کاری تواناست . * اوست که بر بندگانش چیره و غالب است ، و او حکیم و

ص:287


1- (1) - انعام (6) : 17 - 18. [1]

آگاه است .

وَ انَ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ الّا هُوَ وَ انْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رادَّ لِفَضْلِهِ یُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ» (1)

و اگر خدا گزند و آسیبی به تو رساند ، آن را جز او برطرف کننده ای نیست ، و اگر برای تو خیری خواهد فضل و احسانش را دفع کننده ای نیست ؛ خیرش را به هر کس از بندگانش بخواهد می رساند و او بسیار آمرزنده و مهربان است .

اجرام آسمانی، عناصر زمینی، افراد، مال، ثروت، قدرت، مقام و هر چیز دیگر، در حیات انسان و سایر موجودات مقهور قهر حضرت حقّند و در برابر ارادۀ خداوند پوک و پوچند.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

لا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإیمانِ حَتّی یَعْلَمَ انَّ ما اصابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ، وَ انَّ ما اخْطَاَهُ لَمْ یَکُنَ لِیُصیبَهُ، وَ انَّ الضّارَّ النّافِعَ هُوَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ. (2)

بنده مزه ایمان را نچشد تا بداند که آنچه باید به او برسد می رسد و آنچه نباید به او برسد نمی رسد و این که تنها زیان بخش و سودبخش فقط حضرت حق است.

نجات غمدیدگان دل شکسته

سدید الدین محمد عوفی در کتاب «جوامع الحکایات» نقل می کند:

«تاجری معروف و آبرودار و مورد توجّه مردم زیارت کعبه الهی کرد، جهت مخارج سفر مقداری زر مهیا نمود و گوهری نفیس که قیمت آن سه هزار دینار بود با

ص:288


1- (1) - یونس (10) : 107. [1]
2- (2) - الکافی: 58/2، حدیث 7؛ [2]وسائل الشیعة: 201/15، حدیث 7، حدیث 20276. [3]

آن زر در همیانی نهاد و بر کمر بست.

در منزلی از منازل راه به قصد قضای حاجت از کاروان فاصله گرفت، همیان از میان بگشاد و به کناری گذاشت ومشغول قضای حاجت شد، چون از کار خود فراغت یافت، برداشتن همیان را فراموش کرد و به راه خود ادامه داد، پس از مدتی از همیان یاد آورد به محل قضای حاجت بازگشت ولی همیان را نیافت چون اموال دیگر در اختیار داشت و می توانست ادامۀ سفر دهد، از گم شدن همیان غصّه ای به خود راه نداد.

پس از ادای حج و بجا آوردن مناسک به وطن اصلی مراجعت نمود، در حالی که در وطن انواع محنت ها به او حمله ور شد و کار به جایی رسید که جهت حلّ مشکل هر تیری به ترکش می گذاشت و می انداخت به خطا می رفت و هر تجارت که از راه تجربه پیش می گرفت دچار خسران می شد.

در مدتی اندک تمام مال و منال او از دست برفت، از خوف مردم و ترس طلب کار و شرمساری از دوستان و خلاصه شدت رنج و غم، وطن اصلی را وداع کرد و ترک شهر ودیار نمود.

او با زن و فرزند در حرکت بود، نه منزلی پدید و نه مقصدی معین و نه راحله ای مهیا و نه زادی پیدا، همان طور در حرکت بود تا به دهی رسید، در سرایی خراب فرود آمد، فصل زمستان رنج و مشقت آنان را بیش از پیش کرد، در چنین وضعیتی همسر او دچار وضع حمل شد، به مرد گفت: آخر ترتیب کار من بساز و چراغی برافروز و به جهت من غذایی مناسب حال تهیه کن.

مرد را بیش از اندکی پول نقره نبود، می گوید: در آن شب تاریک برخاستم و به دکّان بقالی رفتم و او را التماس کردم تا دکّان خود را باز کرد، شرح حال بدو باز گفتم قدری روغن و شکر به من داد، ظرف روغن و کیسه شکر به سوی منزل می بردم، پایم به سنگی سخت آمد، با سر بیفتادم کاسه روغن شکست و آن روغن با گل و

ص:289

لای مخلوط شد، هر ذرّه شکر به جایی ریخت، در حالی که فریاد از نهادم برآمد از جای برخاستم و به آواز بلند گریه سر دادم و بر خود و این همه رنجی که به من رسیده نوحه کردم، ناگهان مردی سر از پنجرۀ خانه بیرون کرد و آواز داد:

ای مرد تو را چه می شود که در این نیمه شب به فریاد آمده ای و مزاحم خواب مردمان شده ای، گفتم: عیالم دچار وضع حمل است، دو درهمی پول نقره داشتم روغن و شکر خریدم آنهم از دستم برفت.

گفت: ای مرد برای دو درهم نقره عزا لازم نیست و گریه و زاری معنا ندارد، گفتم:

درد من همین نیست مرا وقتی ثروتی ونعمتی وافر بود، در حدی که سه هزار دینار همراه گوهری گران از دست دادم و ذرّه ای غصه نخوردم، اما امروز این دو درهم برای من مالی بود و گوشه ای از درد مرا دوا می کرد، تضرّع و زاریم و فریاد وناله ام بی جا نیست، در این موقعیت جای سرزنش نمی باشد.

صاحب خانه مرا نزد خود دعوت کرد و گفت: وصف همیان خود را بازگوی، گفتم: ای خواجه از سر این داستان بگذر و بیچارگان را به سخن بی معنا میازار، خواجه گفت: این سؤال به شوخی نمی کنم و قصد آزار تو را ندارم، برای من بگو در چه وقت و در کجا این همیان از دست داده ای؟

تمام قصه زندگی خود را برای او بازگفتم، به من گفت: اکنون عیال تو کجاست، آن سرای خراب به او نشانی دادم عدّه ای از خدمتکاران خود را فرستاد و عیال مرا به خانۀ خود آورد و دستور داد به احسن صورت از زن و بچه ام پذیرایی کنند، سپس گفت: تو مقصدی معین نداری اگر این جا بمانی تو را سرمایه دهم که به آن داد و ستد نمایی، پیشنهادش پذیرفتم مرا سیصد دینار زر مایه به کف نهاد و من آن را در خرید و فروش به کار بردم و در مدتی اندک منافع آن به پانصد دینار رسید.

تمام آن به خدمت خواجه بردم، مرا گفت: اکنون تو را ثروتی به حاصل آمد و سرمایه به دست افتاد و از محنت فقر و فاقه خلاصی یافتی و آماده ای تا مسئله ای

ص:290

برایت بگویم، گفتم: بگو گفت: اگر آن همیان خود را ببینی بشناسی، گفتم: آری، همیانم را آورد با تعجب دیدم مهر آن از سرش برنداشته و همچنان دست نخورده باقی مانده، به من گفت: من در همان شب تاریک خواستم همیان را به تو بازگردانم، اما چون تو را در فقر و فاقۀ عظیم دیدم و در شدت نگرانی ترسیدم که تو را طاقت آن لذت و خوشحالی نباشد و خدای ناکرده رنجی به تو رسد، سیصد دینار به تو دادم تا چشمت پر شود و دستت فراخ گردد و روحیه ات آماده شود آنگاه همیان را به تو برگرداندم.

من آن همیان را بگشادم و آن مال پیش او نهادم و گفتم: چندان که خواهی بردار، گفت: ای خواجه سال هاست که من به حفظ این مبتلا بودم و این ساعت وجود مقدس حق مرا خلاصی داد و حق به حق دار رسید، من بر آن مرد بزرگوار دعا کردم و مال خود در تصرف آوردم و پس از اندکی به توفیق حق و گشوده شدن در رحمت دولت و اقبالم به استقبال آمد و از رنج و محنت به راحت افکند، آری» (1)«یَا أُنْسَ کُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِیبٍ وَ یَا فَرَجَ کُلِّ مَکْرُوبٍ کَئِیبٍ»

نجات یونس از قعر دریا و شکم ماهی

یونس در منطقۀ نینوا، در کنار بت و بت پرستی و در ظلمات شرک و جهل، چراغ توحید را شعله ور می سازد و خطاب به مردم آن سرزمین می گوید:

«اندیشه و تفکّر و عقل شما برتر و والاتر از آن است که بت را بپرستید و پیشانی های شما باقیمت تر از آن است که دربرابر این موجودات بی جان به سجده گذارید.

به خود آئید و به واقعیت ها بنگرید و در موجودات فکر کنید و به این حقیقت

ص:291


1- (1) - جوامع الحکایات: 575، جزء دوم.

پی ببرید که جهان را خالقی باشد خدا نام، وجود مقدسش فرد و بی نیاز و حکیم و خبیر است، شایستۀ شما نیست که غیر او را بپرستید و روی به درگاه وی نیاورید.

خداوند مهربان مرا برای دستگیری شما فرستاده که در حقّ شما لطف و رحمت آورده باشد. من شما را به سوی او راهنمایی می کنم و راه او را به شما می نمایانم، ای ملّت بت پرست، نادانی بر دل های شما نفوذ کرده و حال نمی توانید حقایق را درک کنید، پردۀ غفلت روی دیدۀ باطن شما افتاده، به این سبب از دقّت در واقعیت ها دور افتاده اید.

قوم از کلمات یونس که تا آن وقت نشنیده بودند وحشت کردند، صحبت از معبودی شنیدند که تا آن زمان او را نشناخته بودند، برآنان سخت آمد که یک نفر از خودشان بدین صورت علیه عقاید و رسوم بی پایۀ آنان قیام نماید و بگوید من از جانب جهان آفرین برای نجات شما مبعوث به رسالتم.

مردم متعصّب نینوا به یونس گفتند، این سخنان بی ارزش چیست؟ این خدایی که ما را به سوی او می خوانی کیست؟ چه خبر تازه ای شده و چه حادثه ای اتفاق افتاده که ما دست از مذهب خود برداریم و به مکتبی نو و تازه رو کنیم، تو را چه شده که ما را به دین جدید دعوت می کنی و در راه آن این چنین خود را به زحمت می اندازی؟!

یونس گفت: پرده های تقلید را از چشم دل بردارید، حجاب های خرافات را از چهرۀ عقل کنار زنید، اندکی فکر کنید.

آیا این بت هایی که صبح و شب مورد توجّه قرار می دهید و در برآمدن حاجات خود و یا دفع شر از خودتان به آنها اعتماد می کنید، کاری از دستشان برمی آید، یا برای شما نفعی ایجاد می کنند، یا قدرت دفع ضرری را دارند، آیا این موجودات بی جان چیزی را خلق می کنند و یا مرده ای را زنده می نمایند، یا مریضی را شفا می دهند و یا گم شده ای را هدایت می کنند؟!!

ص:292

آیا اگر من بخواهم به بت ها ضرری برسانم می توانند این ضرر را برطرف سازند، ویا اگر اراده کنم آنها را بشکنم و ریز ریز نمایم می توانند از خود دفاع نمایند و موجودیت خویش را حفظ کنند؟!!

در هر صورت پس از مدّت ها تبلیغ، برای آخرین بار ملّت نینوا را مورد خطاب قرار داد: چرا از مکتبی که شما را به سوی آن دعوت می کنم روی بر می گردانید؟

این دین به شما فرمان می دهد: امور خود را اصلاح کنید و وضع خود را بررسی کرده به داد جامعه برسید، امر به معروف و نهی از منکر کنید، از ظلم و ستم نفرت داشته باشید، این مکتب صلح و عدالت را مورد توجه قرار می دهد، به شما امنیّت و اعتماد می دهد، شما را وامی دارد که به مستمندان و نیازمندان کمک کنید، به بینوایان لطف داشته باشید، گرسنگان را سیر کنید، اسیران را آزاد نمایید، این دین شما را به کارهای شایسته واصلاح امور و استحکام برنامه ها دستور می دهد.

او در تبلیغ مسائل الهی پافشاری کرد، ولی ملت نادان نینوا دعوت او را پاسخ نگفتند و مطالب پوچ و یاوه تحویل آن رسول دلسوز الهی دادند، به او گفتند: تو مانند یکی از همین افراد ملّتی، ما نمی توانیم برای قبول دعوت تو خود را آماده کنیم و در راه تو قدم بگذاریم و گفته هایت را تصدیق کنیم، دست از تبلیغ خود بردار، کمتر سخن بگو، آنچه تو می خواهی برای ما پاسخ آن مشکلاتی دارد و در راه این کار موانعی موجود است.

یونس فرمود: من با زبان خوش و با اخلاقی نرم و حالتی ملاطفت آمیز با شما روبه رو شدم، به بهترین روش با شما به بحث و گفتگو نشستم، اگر گفتار من در اعماق جان شما اثر گذاشته، به هدفی که من به آن امیدوار بوده ام و به ایمانی که طالبش بودم رسیده ام، اما اگر مطالب من در قلب شما اثر نگذاشته، به شما اعلام خطر می کنم که عذابی سخت شما را دنبال می کند و بلایی هولناک در کمین شماست، به زودی پیش درآمد عذاب را می بینید و آثار آن در برابرتان ظاهر

ص:293

می شود.

مردم گفتند: ای یونس! گوش ما به دعوت تو بدهکار نیست، ما از این تهدیدها هراس و وحشت نداریم، آن عذابی که ما را از آن می ترسانی، اگر راست می گویی برای ما بیاور.

کاسۀ صبر آن رسول حق لبریز شد، زندگی برای او اندوهبار گشت، امیدش از اصلاح مردم ناامید شد، به حالت خشم و غضب دست از مردم شست و شهر را به امان خود گذاشت.

مردم لجوج و سرسخت نینوا ایمان نیاوردند، از دقت در مطالب یونس سرباز زدند، به بیانات روشن او گوش نکردند، یونس فکر کرد که وقت تبلیغات تمام است و حجت بر بندگان عاصی تمام شده است.

شاید اگر تبلیغات خود را ادامه می داد، در میان مردم افرادی به او ایمان می آوردند، ولی آن حضرت اعتنائی به این برنامه نکرد. از شهر دور شد تا فرمان خدا و نتیجۀ زحمات خود را از جانب حق ببیند.

هنوز از شهر دور نشده بود که مردم پیش درآمد عذاب را دیدند، هوای اطرافشان تغییر کرد، رنگ از چهرۀ آنان پرید، صورتشان دگرگون شد، اضطراب آسمان قلبشان را گرفت، ترس و وحشت به اعماق وجودشان حمله ور شد، آن وقت بود که فهمیدند دعوت یونس حق بوده و اعلام خطرش جدی و بدون تردید عذاب الهی بر آنان فرو خواهد بارید و آنچه بر سر قوم نوح و عاد و ثمود می دانستند هم اکنون به جان خودشان خواهد ریخت.

به این فکر افتادند که اکنون که جای یونس خالی است، ولی جای خدای یونس که خالی نیست، اگر یونس رفت خدای او که نرفته، باید به حضرت محبوب ایمان آورد، از گناهان گذشته از حضرت دوست عذرخواهی نمود.

به همین منظور بر بالای کوهستان ها و میان درّه ها و بیابان ها رفتند و با ناله و آه و

ص:294

گریه و فریاد به درگاه حضرت حق شتافتند، بین مادران و اطفال، حیوانات و بچه هایشان جدایی ایجاد کردند و همگی با سوز دل به فریاد آمدند.

الهی ای نوای نای عاشق الهی ای حبیب قلب صادق

تو نور قلب جمله گمرهانی زلطف افتادگان را می رهانی

تو می باشی جهان را کارفرمای توگیری دست هر افتاده از پای

تویار جمله بی یاران عالم صفا بخش دل تاریک آدم

تو نور بزم شام مستمندی شفای قلب زار دردمندی

تو باشی ره گشای هر که گمراه دلیل آن که دور افتاده از راه

تو باشی یارمن در صحنۀ جنگ مرا چون نفس دون بنماید آهنگ

چه بنمایم زنفس خود حکایت کز او باشدمرا صدها شکایت

عنایات تو باشد ره گشایم بدین درمحض لطفت جبهه سایم

اگر دل از گناهان دور گردد به یمن عشق تو پرنور گردد

اگر لطف تو گردد حاصل من شود از هر جهت حل مشکل من

اگر آید برون پایم از این گل شود در بزم عشقت منزل دل

اگر مسکین شود ازنفس معزول دلش گردد به فکر دوست مشغول

(مؤلف)

صیحۀ مادران، نالۀ اطفال، فریاد پرسوز جانداران، صدای تضرّع و زاری پیران، آه سوزان جوانان از هر طرف به گوش می رسید.

اکنون موقع آن شده بود که حضرت ربّ العزه، خداوند کریم و رحیم، بال و پر رحمت خویش را بر آنان گشوده و ابرهای عذاب خود را از آنان برطرف سازد و توبۀ آنان را قبول نماید و به نالۀ آنان توجه فرماید؛ زیرا در توبه و بازگشت خود بی ریا بودند و نسیم صدق و راستی از ایمانشان می وزید.

ص:295

حضرت حق عقاب و عذاب را از آنان برداشت، مردم با امنیّت کامل و خوشحالی تمام به شهر بازگشتند و امیدوار بودند که یونس به آنان برگردد و رهبری آنان را به سوی حق و حقیقت به عهده بگیرد.

اما یونس به سرعت از منطقه دور شد، تا به دریا رسید، در آن جا دید گروهی می خواهند از دریا عبور کنند، از آنان درخواست کرد که او را به عنوان همسفر بپذیرند و با مرکب خود وی را به سفر ببرند.

پیشنهادش را با آغوش باز پذیرفتند، مقام او را گرامی داشتند و به وی احترام گذاشتند؛ زیرا در چهرۀ او نور بزرگواری و عظمت خواندند و از پیشانی وی فروغ پرهیزکاری و درستی و صداقت مشاهده کردند.

کشتی خیلی از ساحل دور نشده بود و از خشکی چندان فاصله ای نگرفته بود که دریا به طوفانی سخت دچار شد. سرنشینان کشتی عاقبت سختی را در پیش روی خود دیدند، چشم ها خیره شد، قلب ها در حال توقف بود، دست و پای اهل کشتی از شدت ترس می لرزید، راهی برای نجات خود جز سبک کردن بار کشتی ندیدند، با هم به مشورت نشستند، تصمیم بر قرعه گرفتند، قرعه به نام آن پیامبر بزرگوار افتاد، به خاطر احترامی که برای او قائل بودند، به این کار راضی نشدند، بار دیگر قرعه انداختند باز هم به نام یونس افتاد، این بار هم از این برنامه سر برتافتند، بار سوم قرعه ریختند باز هم به نام یونس افتاد!!

یونس فهمید در این سه بار قرعه که به نام او اصابت کرده رمزی در کار است و خدای حکیم را در این حادثه تقدیری فوق تدبیر است، او به این حقیقت توجّه کرد که باید دور شدن از مردم به دستور حق باشد نه محض غضب بر مردم، به همین جهت در برابر دیدگان اهل کشتی خود را به دریا انداخت و جان شیرین تسلیم آماج طوفان کرد، خداوند به نهنگ دریایی دستور داد یونس را ببلعد و وی را در شکم خود حبس کند!!

ص:296

از بلعیدن او به وسیلۀ ماهی بزرگ جز زندانی شدنش منظور دیگری در کار نبود، لذا به نهنگ دستور دادند او را هضم نکن و استخوانش را در هم مشکن که او پیامبرماست، نقشه ای کشیده به هدف نرسیده، کاری را نباید عجله می کرد، اما خود را به عجله سپرد.

یونس درشکم ماهی قرار گرفت، ماهی امواج دریا را شکافت و به اعماق آب فرو رفت و در تاریکی پشت تاریکی قرار گرفت، حوصله یونس به آخر رسید، غمش افزون شد، با حالتی دردمندانه و با تضرّع و زاری به درگاه خدا شتافت، به درگاهی که پناه مصیبت دیدگان، ملجأ ستم کشیده هاست، درگاهی که دارای رحمتی بی نهایت در بی نهایت و جای قبول توبه و بخشش خطا و گناه از مردم و ترک اولی از انبیا و اولیاست.

در دل آن تاریکی ها فریاد زد:

وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَتِ أَن لا الهَ إلّااَنْتَ سُبْحانَکَ انّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ» (1)

و صاحب ماهی [ حضرت یونس ] را [ یاد کن ] زمانی که خشمناک [ از میان قومش ] رفت و گمان کرد که ما [ زندگی را ] بر او تنگ نخواهیم گرفت ، پس در تاریکی ها [ ی شب ، زیر آب ، و دل ماهی ] ندا داد که معبودی جز تو نیست تو از هر عیب و نقصی منزّهی ، همانا من از ستمکارانم .

ای ز عنایات تو روشن دلم لطف تو در هر دو جهان حاصلم

قلب مرا نور و صفایی بده درد و غمم را تو شفایی بده

مست رخ خویش نما جان من ای کرم و رحمت و احسان من

نیست مرا غیر غمت مایه ای یا که بجز عشق تو سرمایه ای

ص:297


1- (1) - انبیاء (21) : 87. [1]

کن تو علاج دل زار ای طبیب خستۀ بار گنهم ای حبیب

خاطرم از قید غم آزاد کن این دل ناشاد مرا شاد کن

رحمتی ای دلبر و دلدار من خوش بنما عاقبت کار من

یک نظری بر من شرمنده کن این نفس مردۀ من زنده کن

روح مرا باز جلایی بده تیره دلم را تو صفایی بده

ای غم تو گنج دل زار من ای همه جا یاور و هم یار من

غیر توام در دو جهان یار نیست جز تو مرا دلبر و دلدار نیست

یاور آوارۀ بیچاره این خون جگر و زار و اسیرم ببین

مستم و مسکینم و بی یاورم مرحمتی کن که تویی داورم

خداوند دعایش را اجابت کرد و وی را از غم و غصه نجات داد و هر مؤمن گرفتاری را از طریق دعا و انابت و تضرّع و زاری نجات می دهد:

فَاسْتَجَبْنالَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ» (1)

پس ندایش را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم ؛ و این گونه مؤمنان را نجات می دهیم .

به ماهی دریا فرمان داد، مهمان خود را در کنار ساحل پیاده کن، ماهی، یونس را با بدنی لاغر و جسمی مریض کنار ساحل انداخت، رحمت الهی بوتۀ کدویی را در کنارش رویاند، بدنش را در سایۀ برگ کدو گرفت و از میوه اش خورد و به این طریق جان به سلامت برد.

به او وحی شد به دیار خود بازگرد و به زادگاه خویش و در بین طائفه ات برو؛ زیرا آنها ایمان آورده اند و ایمانشان برای آنان سودمند افتاد، بت ها را رها کردند و اکنون به جستجوی تواند.

ص:298


1- (1) - انبیاء (21) : 88. [1]

آن رسول الهی به شهر بازگشت، بت پرستان دیروز را خداپرست امروز دید.

ملّت پناه برده به خدا از عذاب و یونس پناه برده به خدا از زندان شکم ماهی نجات یافتند.

ص:299

[«5»أَنْتَ الَّذِی وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً «6»وَ أَنْتَ الَّذِی جَعَلْتَ لِکُلِّ مَخْلُوقٍ فِی نِعَمِکَ سَهْماً «7»وَ أَنْتَ الَّذِی عَفْوُهُ أَعْلَی مِنْ عِقَابِهِ «8»وَ أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ «9»وَ أَنْتَ الَّذِی عَطَاؤُهُ أَکْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ «10»وَ أَنْتَ الَّذِی اتَّسَعَ الْخَلاَئِقُ کُلُّهُمْ فِی وُسْعِهِ «11»وَ أَنْتَ الَّذِی لاَ یَرْغَبُ فِی جَزَاءِ مَنْ أَعْطَاهُ «12»وَ أَنْتَ الَّذِی لاَ یُفْرِطُ فِی عِقَابِ مَنْ عَصَاهُ]

تویی که از جهت رحمت و دانش، همه چیز را فرا گرفته ای و تویی که برای هر آفریده ای، سهم و نصیبی از نعمت هایت قرار داده ای، و تویی که عفو و بخشش از عقابش برتر است، و تویی که رحمتش پیشاپیش غضبش حرکت می کند، و تویی که عطا و بخشش از منع کردنش بیشتر است، و تویی که همۀ آفریده ها را در سعۀ رحمتش فرا گرفته، و تویی که هر کسی را نعمت عطا کردی، از او انتظار پاداش نداری، و تویی که در کیفر کسی که از تو نافرمانی کرده، از اندازه نمی گذری.

صفات حمیدۀ حضرت حق

اشاره

البته در فرازهای ملکوتی و جملات عرشی این قسمت از دعا به گوشه ای بسیار اندک از صفات بی نهایت در بی نهایت حق اشاره کرده است.

ص:300

کسی را حدّ و ظرفیت آن نیست که بتواند به عمقی از اعماق یک صفت و به نوری از انوار یک وصف حضرت محبوب برسد.

بخش عمده ای از آیات قرآن و روایات و بسیاری از فرازهای نورانی دعاها بیان اوصاف حضرت حق است.

جملات مورد شرح در آیات قرآن مجید ریشه دارد.

حضرت زین العابدین علیه السلام به هنگام انشای این دعا به آیات نظر داشته است، از باب تیمن و تبرّک و تا جائی که لازم باشد به آن آیات اشاره می شود:

1 - علم و رحمت الهی

جملۀ عرشی: تویی که علم و رحمتت همه چیز را فراگرفته است:

اَلَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیمِ» (1)

فرشتگانی که عرش را حمل می کنند و آنان که پیرامون آن هستند ، همراه سپاس و ستایش ، پروردگارشان را تسبیح می گویند و به او ایمان دارند و برای اهل ایمان آمرزش می طلبند ، [ و می گویند : ] پروردگارا ! از روی رحمت و دانش همه چیز را فرا گرفته ای ، پس آنان را که توبه کرده اند و راه تو را پیروی نموده اند بیامرز ، و آنان را از عذاب دوزخ نگه دار .

این آیۀ شریفه به تمام مردم مؤمن دلگرمی می دهد که شما هیچ وقت تنها نیستید، هرگز احساس غربت نکنید که ملائکه مقرّب حق دعاگوی شما هستند و پیروزی و بهروزی شما را در دنیا و آخرت از حضرت حق می طلبند.

ص:301


1- (1) - غافر (40) : 7. [1]

خداوند بزرگ علمش به ملک و ملکوت علم احاطی است و به کلیات و جزئیات و به ظاهر وباطن هستی اشراف کامل دارد.

وجود مقدس او از ریز و درشت پروندۀ ما با اطلاع است و علل گناه و معصیت و جای گناه و عصیان و مقدار خطا و اشتباه ما را می داند.

او به حال و احوال ما آگاه است و از پشیمانی قلبی ما باخبر است و علم به اندوه و حسرت ما نسبت به گناه دارد و راستی و دروغ توبۀ ما را مطّلع است و رحمت واسعه اش هم چنانکه تمام آفرینش را فراگرفته، توبۀ تائب را نیز در وسعت خود جای می دهد و از ذنوب بندگانش درمی گذرد و اشتباه کاران بدبخت و مستمندان دردمند را مورد عفو و بخشش و رحمت و رأفت قرار می دهد.

فرمان به حقّ انبیا و رسل علیهم السلام این بوده است که: همه گناه کاران و رمیدگان از درگاه ما را بخوانید و احسان و فضل و جود و کرم و رحمت ما را بازگو نمایید، تا ایشان به درگاه ما آیند، چنانکه به داود علیه السلام فرمود:

بَشِّرِ الْمُذْنِبینَ وَ أنْذِرِ الصِّدّیقینَ. (1)

گناه کاران را بشارت ده و صدیقان را بترسان، تا گناه کاران نومید نگردند و صدیقان ایمن نشوند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَللّهُ ارْحَمُ بِعَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ مِنَ الْوالِدَةِ الشَّفیقَةِ بِوَلَدِها. (2)

خداوند بر بندۀ مؤمن خود، از مادر مشفق و مهربان، رحیم تر و مهربان تر است.

مسئله بسیار باعظمت رحمت واسعۀ حق در شرح دعای سی و یکم دربارۀ توبه

ص:302


1- (1) - الکافی: 314/2، حدیث 8؛ [1]وسائل الشیعة: 99/1، باب 23، حدیث 236. [2]
2- (2) - روضة الواعظین: 503/2؛ [3] مشکاة الأنوار: 118.

خواهد آمد.

جلال الدین می گوید:

در خدا گم شو وصال این است و بس گم شدن گم کن کمال این است و بس

ای برادر گریه و زاری تو هست هم آثار هشیاری تو

راه فانی گشته راه دیگرست زانکه هشیاری گناه دیگرست

این خبرهات از خبر ده بی خبر توبۀ تو از گناه تو بتر

حیرتی باید تو را از ذوالعیان که نگنجی در زمین و آسمان

جستجوی از ورای جستجو من نمی دانم تو می دانی بگو

حال و قالی از ورای حال و قال غرقه گشته در جمال ذوالجلال

غرقه ای که نی خلاصی باشدش تا بجز دریا کسی بشناسدش

گفت قائل در جهان درویش نیست ور بود درویش آن درویش نیست

(مولوی)

2 - نعمت های الهی

جملۀ نورانی: و تویی آن وجود مبارکی که برای هر آفریده ای در نعمت های خود بهره قرار داده ای.

وَ ما مِنْ دابَّةٍ فِی الْاَرْضِ الّا عَلَی اللّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبینٍ» (1)

و هیچ جنبده ای در زمین نیست مگر این که روزیِ او برخداست ، و [ او ] قرارگاه واقعی و جایگاه موقت آنان را می داند ؛ همه در کتابی روشن ثبت است .

ص:303


1- (1) - هود (11) : 6. [1]

اِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُوالْقُوَّةِ الْمَتینُ» (1)

بی تردید خدا خود روزی دهنده و صاحب قدرت استوار است .

الرزّاقُ اسم مبالغه است، اشاره به این حقیقت می باشد که در عین کثرت و متنوع بودن موجودات که شمارۀ آنها را احدی جز حضرت او نمی داند، بدون این که کسی از قلم بیفتد و فراموش شود روزی او را می دهد.

ذوالقوة به معنای صاحب قدرت و اقتدار است و این که او بی نهایت قوی است.

و المتین هم که از اسمای حق تعالی است همان معنا را افاده می کند.

و این سه اسم مبارک: رزّاق، ذوالقوة، متین دلالت بر انحصار روزی دهی در او دارد و این که در رساندن رزق به موجودات هستی اعم از غیبی و شهودی ضعفی در او راه ندارد.» (2)وَ کَاَیِّنْ مِنْ دابَّةٍ لاتَحْمِلُ رِزْقَها اللّهُ یَرْزُقُها وَ إِیّاکُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ» (3)

چه بسیارند جنبندگانی که قدرت ندارند [ به دست آوردن ] روزی خود را بر عهده بگیرند ، خداست که به آنان و شما روزی می دهد ، و او شنوا و داناست .

«قرآن مجید مردم با ایمان ضعیف را و آنان که نسبت به رزق و روزی کج فکر هستند دلگرمی می دهد که:

غم روزی را نخورید و ننگ ذلّت و اسارت و افتادن در حرام را نپذیرید، روزی رسان خداست، نه تنها شما بلکه جنبندگانی که حتی نمی توانند روزی خود را حمل

ص:304


1- (1) - ذاریات (51) : 58. [1]
2- (2) - ترجمۀ تفسیر المیزان: 584/18، ذیل آیۀ 58 سورۀ ذاریات.
3- (3) - عنکبوت (29) : 60. [2]

کنند و هرگز ذخیرۀ غذایی در لانۀ خود ندارند و هر روز روزی نو می خواهند، ولی خداوند مهربان آنها را گرسنه نمی گذارد و روزی می دهد و هم او نیز روزی شما را می رساند.

در میان جنبندگان و حیوانات و حشرات انواع کمی هستند که همچون مورچگان و زنبورداران عسل مواد غذایی خود را از صحرا و بیابان به سوی لانه حمل و ذخیره می کنند، یعنی هر روز باید دنبال روزی تازه ای بروند و میلیون ها میلیون از آنها در اطراف ما در نقاط دور و نزدیک، در بیابان ها و اعماق درهّ ها، بر فراز کوهها و درون دریاها وجود دارند که همه از خوان نعمت بی دریغش روزی می خورند.

و تو ای انسان که از آنها برای به دست آوردن روزی و ذخیره کردن با هوش و تواناتری، چرا این چنین از ترس قطع روزی به زندگی آلوده و ننگین چسبیده ای و زیر بار هر ظلم و ستم و خواری و مذلّت می روی؟ تو هم از درون این محدودۀ زندگی تنگ و تاریک خود بیرون آی و بر سر سفرۀ گسترده پروردگارت بنشین و غم روزی به خود راه مده، در آن روز که به صورت جنین ضعیف و ناتوانی در شکم مادر محبوس بودی و هیچ کس حتی پدر و مادر مهربانت به تو دسترسی نداشتند پروردگارت تورا فراموش نکرد و آنچه را نیاز داشتی در اختیار تو گذاشت، امروز که موجودی توانا و نیرومندی.

خداوند سخن همه را می شنود و حتی زبان حال شما و همۀ جنبندگان را می داند، از نیازهای همه به خوبی باخبر است و چیزی از دایرۀ علم بی پایان او پنهان نیست.» (1)آیاتی که گذشت در رابطه با روزی تمام جنبندگان و موجودات بود و درس و عبرتی برای انسان که او هم روزی خور خدا است و نباید برای این چند روزۀ زندگی

ص:305


1- (1) - تفسیر نمونه: 332/16 - 333، [1] ذیل آیۀ 60 سورۀ عنکبوت.

که مهمان حضرت حق است برای پرکردن سفرۀ خود دست از پا خطا کند و خود را به هر آب و آتشی بزند و آلوده به حرام گردد و لقمه ای که حق دیگران است از گلوی آنان بیرون بکشد!

رزق و روزی حلال و تفسیر آن

آیات زیادی هم دربارۀ روزی انسان است که با قید طیبات و حلال مقید است:

وَلَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً» (1)

به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم ، و آنان را در خشکی و دریا [ بر مرکب هایی که در اختیارشان گذاشتیم ] سوار کردیم ، و به آنان از نعمت های پاکیزه روزی بخشیدیم ، وآنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم .

در این باره در تفسیر نمونه آمده است:

«در این جا این نکته جلب توجه می کند که چرا خداوند از میان تمام مواهبی که به انسان بخشیده نخست به مسئلۀ حرکت او در خشکی و دریا اشاره می کند؟

این ممکن است به آن جهت باشد که بهره گیری از طیبات و انواع روزی ها بدون حرکت امکان پذیر نیست و حرکت انسان بر صفحۀ زمین نیاز به مرکب راهوار دارد، حرکت مقدّمۀ هر گونه برکت است.

و یا به این جهت که می خواهد سلطۀ او را بر کل پهنای زمین، اعم از دریا و صحرا مشخّص کند، چرا که هر یک از انواع موجودات بر قسمتی از محدودۀ زمین سلطه دارند، تنها انسان است که بر کل این کرۀ خاکی حکومت می کند.

ص:306


1- (1) - اسراء (17) : 70. [1]

در این که خداوند انسان را به چه چیز گرامی داشته که در آیه فوق به طور سربسته می گوید: ما انسان را گرامی داشتیم، در میان اهل تفسیر اختلاف است:

بعضی به خاطر اعطای قوۀ عقل و نطق و استعدادهای مختلف، آزادی اراده می دانند.

بعضی اندام موزون و قامت راست.

بعضی موهبت انگشتان که انسان با آن بسیار کارهای ظریف و دقیق را می تواند انجام دهد و همچنین قدرت بر نوشتن دارد.

بعضی به این که انسان تقریباً تنها موجودی است که می تواند غذای خود را با دست بخورد.

بعضی به خاطر سلطۀ او بر تمام موجودات روی زمین .

و بعضی به خاطر شناخت خدا و قدرت بر اطاعت فرمان او می دانند.

ولی روشن است که این مواهب در انسان جمع است و هیچ گونه تضادّی با هم ندارند، بنابراین گرامیداشت خدا نسبت به این مخلوق بزرگ با همۀ این موهبت و غیر این مواهب است.

و روح انسان علاوه بر امتیازات جسمی، مجموعه ای است از استعدادهای عالی و توانایی بسیار برای پیمودن مسیر تکامل به طور نامحدود.

میان کرّمنا و فضّلنا چه تفاوتی است؟ نظرات گوناگونی اظهار شده است:

بعضی گفته اند کرّمنا اشاره به مواهبی است که خداوند ذاتاً به انسان داده است و فضّلنا اشاره به فضایلی است که انسان به توفیق الهی اکتساب می کند.

این احتمال نیز بسیار نزدیک است که جمله کرّمنا به جنبه های مادی اشاره می کند و فضّلنا به مواهب معنوی؛ زیرا کلمۀ فضّلنا غالباً در قرآن مجید به همین معنا آمده است.

معنی کثیر در این جا چیست؟

ص:307

بعضی از مفسران آیۀ فوق را دلیل بر فضیلت فرشتگان بر کل بنی آدم دانسته اند، چرا که قرآن می گوید: ما انسان ها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری دادیم و طبعاً گروهی در این جا باقی می ماند که انسان برتر از آنها نیست و این گروه جز فرشتگان نخواهند بود.

ولی با توجه به آیات آفرینش آدم و سجود و خضوع فرشتگان برای او، با تعلیم علم اسما به آنها از سوی آدم، تردید باقی نمی ماند که انسان از فرشته برتر است.

بنابراین کثیر در این جا به معنی جمیع خواهد بود و به گفتۀ مفسر بزرگ طبرسی در قرآن و مکالمات عرب بسیار معمول است که این کلمه به معنی جمیع می آید.

مرحوم طبرسی می گوید معنی جمله این است:

اِنّا فَضَّلْناهُمْ عَلی مَنْ خَلَقْناهُمْ وَ هُمْ کَثیرٌ. (1)

ما انسان را بر سایر مخلوقات برتری بخشیدیم و سایر مخلوقات بسیارند.

قرآن دربارۀ شیاطین می گوید:

وَاَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ» (2)

و بیشتر شیطان ها دروغگویند .

و به هر حال اگر این معنی را خلاف ظاهر بدانیم، آیات آفرینش انسان قرینۀ روشنی برای آن خواهد بود.

چرا انسان برترین مخلوق خدا است؟ پاسخ این پرسش چندان پیچیده نیست؛ زیرا می دانیم تنها موجودی که از نیروهای مختلف مادی و معنوی، جسمانی و روحانی تشکیل شده و در لابه لای تضادها می تواند پرورش پیدا کند و استعداد

ص:308


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 274/6.
2- (2) - شعراء (26) : 223. [1]

تکامل و پیشروی نامحدود دارد، انسان است.

ملائکه و انسان

حدیث معروفی که از امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل شده نیز شاهد روشنی بر این مدعاست:

عَن عَبْدِاللّهِ بْنِ سِنانٍ قالَ: سَأَلْتُ ابا عَبْدِاللّهِ علیه السلام فَقُلْتُ: الْمَلائِکَةُ افْضَلُ امْ بَنُو آدَمَ؟ فَقالَ: قالَ امیر المُؤْمِنینَ عَلِیُّ بْنُ ابیطالِبٍ علیه السلام : انَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ رَکَّبَ فِی الْمَلائِکَةِ عَقْلاً بِلاشَهْوَةٍ، وَرَکَّبَ فِی الْبَهائِمِ شَهْوَةً بِلا عَقْلٍ، وَ رَکَّبَ فی بَنی آدَمَ کِلْتَیْهِما، فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَیْرٌ مِنَ الْمَلآئِکَةِ، وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌ مِنَ الْبَهائِمِ. (1)

عبداللّه بن سنان می گوید: از امام صادق علیه السلام سؤال کردم: فرشتگان برترند یا انسان ها، حضرت می فرماید: امام علی علیه السلام فرمود: به درستی که خداوند فرشتگان را با عقل و بدون شهوت آفرید؛ و حیوانات را با شهوت و بدون عقل آفرید؛ و انسان را با عقل و شهوت آفرید؛ پس کسی که عقلش بر شهوتش پیروز شود برتر از فرشتگان است و کسی که شهوتش بر عقلش پیروز گردد از حیوانات پست تر و بدتر می باشد.

در این جا یک سؤال باقی می ماند و آن این است که آیا همه انسان ها از فرشتگان برترند؟ در حالی که گروهی بی ایمان وشرور و ستمگر هستند که از پست ترین خلق خدا محسوب می شوند و به تعبیر دیگر آیا بنی آدم در آیۀ مورد بحث همه انسان ها را شامل می شود، یا تنها گروهی از آنها را.

ص:309


1- (1) - بحار الأنوار: 299/57، باب 39، حدیث 5؛ [1]علل الشرایع: 4/1، حدیث 1؛ [2]تفسیر نور الثقلین: 188/3، حدیث 316. [3]

پاسخ این سؤال را در یک جمله می توان خلاصه کرد و آن این که: آری، همه انسان ها برترند، اما بالقوه و بالاستعداد، یعنی همگی این زمینه وشایستگی را دارند، حال اگر از آن استفاده نکنند و سقوط نمایند مربوط به خودشان است.

گرچه برتری اساسی انسان بر سایر موجودات، روی جنبه های معنوی و انسانی اوست، ولی به گفتۀ دانشمندان، انسان حتی از نظر نیروهای جسمانی در بعضی از جهات از سایر جانداران قوی تر و نیرومندتر است.

گفتار کارل دربارۀ انسان

کارل نویسنده کتاب «انسان موجود ناشناخته» می گوید:

بدن انسان دارای استحکامات و ظرافت فوق العاده ای می باشد و در مقابل هر نوع حادثه ای استقامت می ورزد، همچنین در مقابل بی غذایی، بی خوابی، خستگی، غصۀ افراطی، درد، بیماری، رنج، پرکاری و در مورد حفظ موازنه و تعادل حیرت انگیز بدن و روح خویش تحمّل عجیبی از خود نشان می دهد، حتی می توان گفت که انسان از تمام حیوانات پردوام تر، پرتلاش تر است، با این توانایی جسمی و فکری شگرفش توانسته است، این همه امور، صنایع و تمدن کنونی را به وجود آورد و برتریش را بر همه جانداران به اثبات رساند.» (1)

رزق کلیّه موجودات در آیات و روایات

یا ایُّهَا النّاسُ کُلُوا مِمّا فِی الْاَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ انَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (2)

ای مردم ! از آنچه [ از انواع میوه ها و خوردنی ها ] در زمین حلال و پاکیزه

ص:310


1- (1) - تفسیر نمونه: 197/12 - 201، [1] ذیل آیۀ 70 سورۀ اسراء.
2- (2) - بقره (2) : 168. [2]

است، بخورید و از گام های شیطان پیروی نکنید ؛ زیرا او نسبت به شما دشمنی آشکار است .

از آیۀ شریفه استفاده می شود که حلال خدا را نباید بر خود حرام کرد و در زمینه خوردنی ها به دنبال هوای نفس نباید رفت و از شیطان نباید پیروی کرد.

در هر صورت بر اساس این گونه آیات که سند محکم الهی است روزی هر موجود زنده ای تا آخرین نفسش مقرر است که کانال به دست آوردن آن کسب حلال و کوشش مشروع و زحمت و رنج در راه صحیح است.

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:

اُنْظُرُوا الَی النَّمْلَةِ فی صِغَرِ جُثَّتِها، وَلَطافَةِ هَیْئَتِها، لاتَکادُ تُنالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ، وَلا بِمُسْتَدْرِکِ الْفِکْرِ، کَیْفَ دَبَّتْ عَلی ارْضِها، وَ صُبَّتْ عَلی رِزْقِها، تَنْقُلُ الْحَبَّةَ الی جُحْرِها، وَ تَعُدُّها فی مُسْتَقَرِّها، تَجْمَعُ فی حَرِّها لِبَرْدِها، وَ فی وِرْدِها لِصَدَرِها، مَکْفُولَةٌ بِرِزْقِها، مَرْزُوقَةٌ بِوَفْقِها، لایُغْفِلُها الْمَنّانُ، وَلایَحْرِمُهَا الدَّیّانُ. (1)

مورچه را با جثۀ کوچک و ظرافت اندامش بنگرید، به گونه ای است که نمی توان او را با گوشۀ چشم دید و به اندیشه درک کرد، چگونه به نرمی روی زمین راه می رود و بر رزقش می جهد، دانه را به لانه می برد و در قرارگاهش قرار می دهد، به تابستان برای زمستان جمع می کند و به وقت آمدن برای زمان بازگشتن مهیّا می نماید، خدایش ضامن روزی او شده و او را موافق حالش رزق داده، خداوند منّان از او غفلت ندارد و پروردگار دیّان محرومش نمی گذارد.

ص:311


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 227. [1]

در قسمتی دیگر از همین خطبه می فرماید:

فَهذا غُرابٌ، وَ هذا عُقابٌ، وَ هذا نَعامٌ، دَعا کُلَّ طائِرٍ بِاسْمِهِ وَ کَفَلَ لَهُ بِرِزْقِهِ. (1)

این کلاغ، این عقاب، این کبوتر و این شترمرغ است، هر پرنده ای را به نامش خوانده و رزقش را ضامن گشته.

در جملات زیبایی از دعای اول صحیفه آمده است:

وَجَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ، لایَنْقُصُ مَنْ زادَهُ ناقِصٌ، وَلا یَزیدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زائِدٌ.

برای هر جانداری معلوم مقرر قرار داده که فراخی آن را کاهنده ای نمی کاهد و کاستی آن را افزاینده ای نمی افزایی.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

لِکُلِّ ذی رَمَقٍ قُوتٌ. (2)

برای هر صاحب رمقی، روزی معین است.

و نیز می فرماید:

عِیالُهُ الْخَلائِقُ، ضَمِنَ ارْزاقَهُمْ، وَ قَدَّرَ اقْواتَهُمْ. (3)

موجودات نانخور حضرت حقّند، روزی آنان را ضامن شده، وقوت آنان را اندازه قرار داده.

ص:312


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 227. [1]
2- (2) - الکافی: 22/8، ذیل حدیث 4؛ الأمالی، شیخ صدوق: 321، حدیث 8. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 106/54، حدیث 90، [3]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 398/6. [4]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلا وَ انَّ الرُّوحَ الْاَمینَ نَفَثَ فی رُوعی انَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتّی تَسْتَکْمِلَ رِزْقَها. (1)

آگاه باشید، امین وحی در قلبم دمید که جانداری از دنیا نمی رود، مگر آن که روزی خود را کامل کند.

از اشتباهات بسیار بزرگ مردم دنبال حرام رفتن است، آنان توجّه ندارند که خداوند مهربان روزی آنان را تا لحظۀ آخر حیات مقرّر فرموده و واسطۀ به دست آوردن آن را کار و کوشش مشروع قرار داده، چنانچه در به دست آوردنش از حرام تأمین کنند، به اندازۀ آن حرام از رزق حلال آنان کم می شود و بایدبه یقین بدانند که حرام اضافه درآمدی نیست که آنان به چنگ آورده اند.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

لَیْسَ مِنْ نَفْسٍ الّا وَقَدْ فَرَضَ اللّهُ لَها رِزْقَها حَلالاً یَأْتیها فی عافِیَةٍ، وَ عَرَضَ لَها بِالْحَرامِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ، فَاِنْ هِیَ تَناوَلَتْ مِنَ الْحَرامِ شَیْئاً قاصَّها بِهِ مِنْ الْحَلالِ الَّذی فَرَضَ اللّهُ وَ عِنْدَ اللّهِ سِواهُما فَضْلٌ کَبیرٌ. (2)

انسانی نیست مگر آن که خداوند برای او روزی حلال واجب فرموده که این روزی از راه سلامت و عمل مشروع و کار صحیح به او می رسد، از غیر این راه حرام در برابرش قرار می گیرد، اگر چیزی از آن حرام بردارد، به مقدار آن از حلال واجبش تقاص می شود و نزد خداوند به غیر حلال و حرام، فضل بزرگ برای انسان هست.

ص:313


1- (1) - عدّة الدّاعی: 83؛ [1]عوالی اللآلی: 202/3، حدیث 33. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 147/5، باب 5، حدیث 6؛ [3]الکافی: 80/5، حدیث 2. [4]

حضرت باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

وَلایَحْمِلَنَّکُمْ اسْتِبْطاءُ شَیْ ءٍ مِنَ الرِّزْقِ انْ تَطْلُبُوهُ بِشَیْ ءٍ مِنْ مَعْصِیَةِ اللّهِ فَاِنَّ اللّهَ تَعالی قَسَّمَ الْاَرْزاقَ بَیْنَ خَلْقِهِ حَلالاً وَ لَمْ یُقَسِّمْها حَراماً، فَمَنِ اتَّقی اللّهَ وَ صَبَرَ اتاهُ رِزْقُهُ مِنْ حِلِّه وَ مَنْ هَتَکَ حِجابَ سِتْرِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَاَخَذَهُ مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ قُصَّ بِهِ مِنْ رِزْقِهِ الْحَلالِ وَ حُوْسِبَ عَلَیْهِ. (1)

کندی چیزی از روزی و رزق الهی، شما را وادار نکند که آنچه لازم دارید از طریق معصیت خدا به دست آورید، به حقیقت که خداوند متعال ارزاق را از طریق حلال نه از حرام در میان بندگانش قسمت فرموده، کسی که تقوای الهی پیشه کند و به راه صبر و استقامت برود، روزیش از حلال می رسد و آن که در برابر حضرت حق پرده دری کند و از غیر حلال به کسب معاش برخیزد، به همان اندازه ای که از حرام به دست آورده از رزق حلالش کم می کنند و او را به محاسبه می کشند.

رزق الهی در کلام علامه طباطبائی

علّامه طباطبائی می فرماید:

«از کتاب و سنّت، پس از تدبّر در آن دو منبع ملکوتی و الهی به دست می آید که:

حلال مصداق رزق الهی است و حرام از دایرۀ رزق و روزی خارج است.

روی این حساب یک انسان حرام خوار که شدیداً دچار هوای نفس و از راه عناد و لجاج تابع شیطان است نمی تواند بگوید: چه کنم روزی من از این راه قرار داده شده. این سخن تهمت عظیمی است که بر اثر جهل و نادانی به حضرت ربّ العزّه وارد می کند.

ص:314


1- (1) - بحار الأنوار: 148/5، باب 5، حدیث 13؛ [1]الکافی: 80/5، حدیث 1. [2]

حرام خوار باید بداند که عذرش در پیشگاه خداوند به خاطر آلوده بودنش به حرام قبول نخواهد شد.» (1)

رزق مقدّر

ابن ابی الحدید نقل می کند:

«علی علیه السلام وارد مسجد شد و به مردی گفت: استر مرا نگاهدار. آن مرد بدبخت دهنه بند استر را باز کرد و با خود برد، علی علیه السلام پس از نماز در حالی که دو درهم در دست مبارکش بود و قصد داشت به عنوان مزد به آن مرد بدهد از مسجد خارج شد، دید آن مرد دهنه بند را دزدیده و استر را به حال خود رها کرده، دو درهم را به یکی از خدمتکاران داد تا دهنه بندی برای استر بخرد.

خدمتکار دهنه بند دزدیده شده را در بازار مشاهده کرد که صاحب مغازه به دو درهم خریده بود، به همان دو درهم آن را از صاحب مغازه گرفت و به مولا علیه السلام برگرداند. حضرت علی علیه السلام فرمود:

اِنَّ الْعَبْدَ لِیَحْرِمُ نَفْسَهُ الرِّزَقَ الْحَلالَ بِتَرْکِ الصَّبْرِ، وَلا یَزْدادُ عَلی ما قُدِّرَ لَهُ. (2)

به حقیقت که عبد با افتادن در عجله و ترک صبر و استقامت روزی حلال الهی را بر خود حرام می کند و چیزی از مقدار مقدّر شده به وسیلۀ حضرت حق به خود اضافه نمی کند!!»

انسان از جان کندن مردم در طلب آنچه که برای آنان مقدّر نشده، تعجب می کند، آنهم آنچه که می گذارند و می روند.

ص:315


1- (1) - ترجمه تفسیر المیزان: 224/3، ذیل آیۀ 27 سورۀ آل عمران.
2- (2) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 160/3. [1]

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

لقمان فرزندش را در باب مسئله روزی بدینگونه نصیحت می کرد:

آن که در طلب روزی و رزق و معیشت زندگی، یقینش کمبود دارد و اراده و نیتش ضعیف و سست است، باید از این واقعیّت عینی درس بگیرد که: حضرت حق در سه موقعیت او را از نظر رزق و روزی وانگذاشت، در حالی که دست او در آن سه موقعیت از کسب و درآمد به وسیلۀ خودش به کلی کوتاه بود و راه چاره و تدبیر به رویش بسته بود و خدای مهربان در حالت چهارم که دستش برای کسب و کار و جدّ و جهد باز است، بدون تردید روزی او را می رساند و نیازهایش را برطرف می سازد.

آن سه موقعیت عبارت بود از زمانی که در رحم مادر بود، وقتی که در آغوش مادر به صورت شیرخوار جای داشت، زمانی که کودک و نوجوان بود و از درآمد پدرش استفاده می کرد، چون بزرگ شد و به کاسبی روی آورد و عقلش را در خرید و فروش و ارزیابی اجناس به کار انداخت، در موردی دچار مضیقه گشت انواع گمان های منفی را نسبت به حضرت محبوب پیدا کرد و از پرداخت حقوق مالی سرباز زد و بر خود و اهلش سخت گرفت، مبادا که به کلی دستش خالی شود و حضرت ربّ العزّه او را در امر روزی واگذارد!! (1)بلبل باغ معرفت حضرت فیض می فرماید:

اهل دنیا از جان کندن چه حظ از عنای جان و رنج تن چه حظ

مرگ را نشناختن تا وقت مرگ غافلان را از چنین مردن چه حظ

سعی کردن بهر دنیا روز و شب ناگهانی مردن و ماندن چه حظ

خواجه را از جمع کردن ها چه سود تخم حسرت در جهان کشتن چه حظ

عاقلان را از مراعات رسوم جز مشقت های جان و تن چه حظ

ص:316


1- (1) - مستدرک الوسائل: 34/13، باب 11، حدیث 14668؛ بحار الأنوار: 30/100، باب 2، حدیث 54.

اهل عزّت را از عزّ و سروری جز مراعات گران کردن چه حظ

کار عقبا را پس افکندن چه سود فوت کردن وقت تا رفتن چه حظ

زینت دنیا ندارد چون بقا عاقلان را دل در آن بستن چه حظ

فیض را زین پندهای بیهده گفتن و بنوشتن و خواندن چه حظ

(فیض کاشانی)

3 - بخشش و کیفر الهی

جمله ملکوتی: تویی آن خدایی که بخششت از کیفرت بلندتر و مهرت بر غضبت پیشی می گیرد، ریشه در قسمتی از آیات قرآن و معارف الهیّه ائمه معصومین علیهم السلام و مسائل عالی خلقت دارد که بر اثر گناه و معصیت، مستحق غضب و سخط الهی است، با اتصال به توبه و انابه، مورد عفو و رحمت قرار می گیرد و آتش غضب و سخط از او برداشته می شود.

انسانی که به حقیقت برای خود آتش فراهم آورده، چنانچه قبل از فرا رسیدن آخرت، توفیق بازگشت و انابه و تسلیم پیدا کند، رحمت واسعۀ حق شامل حال او می شود.

در حالی که بنده در ابتدا به معصیت و بی تقوایی علاقمند می شود و به طور طبیعی حضرت هم او را باید غضب و طرد کند و او را به عنوان مجرم به جایگاه جریمه بکشد، ابتدای به توبه و رحمت و مغفرت می کند و از خطاکار دعوت به توبه وانابه می نماید.

وَاِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ انَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ

ص:317

رَحیمٌ» (1)

و هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان می آورند به نزد تو آیند ، بگو : سلام بر شما ، پروردگارتان رحمت را بر خود لازم و مقرّر کرده ؛ بنابراین هر کس از شما به نادانی کار زشتی مرتکب شود ، سپس بعد از آن توبه کند و [ مفاسد خود را ] اصلاح نماید [ مشمول آمرزش و رحمت خدا شود ] ؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .

قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ قُلْ لِلّهِ کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» (2)

بگو : مالکیّت و فرمانروایی آنچه در آسمان ها و زمین است در سیطرۀ کیست ؟ بگو : در سیطرۀ خداست که رحمت را بر خود لازم و مقرّر کرده.

فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُورَحْمَةٍ واسِعَةٍ» (3)

بگو : پروردگارمان صاحب رحمتی گسترده است.

رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ» (4)

رحمتم همه چیز را فرا گرفته است.

یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ. (5)

ای آن که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است.

در این که حضرت حق در تمام امور انسان ابتدای به رحمت و عنایت فرموده،

ص:318


1- (1) - انعام (6) : 54. [1]
2- (2) - انعام (6) : 12. [2]
3- (3) - انعام (6) : 147. [3]
4- (4) - اعراف (7) : 156. [4]
5- (5) - البلد الأمین: 404؛ [5]المصباح، کفعمی: 249؛ دعای جوشن کبیر. [6]

حضرت زین العابدین علیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی عرض می کند:

«منم آن کودکی که او را پروریدی، منم آن نادانی که او را دانا نمودی، منم آن گمراهی که او را راهنمایش شدی و آن افتاده ای که او را بلند نمودی و آن ترسویی که ایمنی اش بخشیدی و آن گرسنه ای که سیرش کردی و آن تشنه ای که سیرابش نمودی و آن برهنه ای که پوشاندی و آن فقیری که توانگرش کردی و آن ناتوانی که نیرومندش فرمودی و آن ذلیلی که عزّتش دادی و دردمندی که به درمانش رساندی و خواهنده ای که عطایش فرمودی و گنهکاری که پرده بر گناهش پوشیدی و اندکی که بسیارش نمودی و مستضعفی که یاریش کردی و رانده ای که در آغوشش گرفتی...»

قیلَ لِعَلِیِّ بْنِ الحسینِ علیه السلام : انَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِیَّ قالَ: لَیْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ کَیْفَ هَلَکَ، وَ انَّما الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجا کَیْفَ نَجا؟ فَقالَ علیه السلام : انَا اقُولُ: لَیْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجا کَیْفَ نَجا؟ وَ امَّا الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ کَیْفَ هَلَکَ مَعَ سَعَةِ رَحْمَةِ اللّهِ. (1)

به حضرت زین العابدین علیه السلام عرض شد، حسن بصری گفت: تعجّب نیست از کسی که هلاک شده، چگونه هلاک شده، تعجب از آن است که نجات یافته، چگونه همای نجات رادر آغوش گرفته؟ حضرت فرمود من می گویم: از آن که نجات یافته تعجب نیست، بلکه تعجب از کسی است که با رحمت واسعۀ حق چگونه هلاک شده است؟!

آیات و روایات باب عفو و رحمت در شرح دعای سی و یکم که در رابطه با مسئله با عظمت توبه است، با خواست حضرت محبوب خواهد آمد.

دلا تا به کی از در دوست دوری گرفتار دام سرای غروری

نه بر دل تو را از غم دوست دردی نه بر چهره از خاک آن کوی گردی

ص:319


1- (1) - بحار الأنوار: 153/75، باب 21، حدیث 17؛ [1]اعلام الوری: 261. [2]

زگلزار معنی نه رنگی نه بویی در این که نه گنبد نه هائی نه هویی

تو را خواب غفلت گرفته است در بر چه خواب گران است اللّه اکبر

چرا این چنین عاجز و بی نوایی بکن جستجوئی بزن دست و پایی

سؤال علاج از طبیبان دین کن توسّل به ارواح آن طیبین کن

دو دست دعا را برآور به زاری همی گو به صد عجز و صد خواستاری

الهی به خورشید اوج هدایت الهی الهی به شاه ولایت

الهی به زهرا الهی به سبطین که می خواندشان مصطفی قرّة العین

الهی به سجاد آن معدن علم الهی به باقر شه کشور حلم

الهی به صادق امام اعاظم الهی به اعزاز موسی کاظم

الهی به شاه رضا قائد دین بحق تقی خسرو ملک تمکین

الهی به حق نقی شاه عسکر بدان عسگری کز ملک داشت لشگر

الهی به مهدی که سالار دین است شه پیشوایان اهل یقین است

که بر حال زار بهائی عاصی سر دفتر اهل جرم و معاصی

که در دام نفس و هوا اوفتاده به لهو و لعب عمر بر باد داده

ببخشا و از چاه حرمان برآرش به بازار محشر مکن شرمسارش

برون برش از خجلت روسیاهی الهی، الهی، الهی، الهی

(شیخ بهایی)

4 - عطا و منع الهی

جمله نورانی: «تویی آن که بیشتر عطا می کنی و کمتر منع می نمایی» نیز ریشه در قرآن و معارف اسلامی دارد.

خداوند متعال، اگر می خواست بر اثر معصیت بندگان، نعمت هایش را از آنان دریغ دارد، می بایست یک لقمه نان و یک قطره آب به احدی از خلایق به جز پاکان

ص:320

و معصومان نرسد، ولی منع حضرت او بسیار کم و عطای حضرت رب العزّه بی شمار و بیرون از حد و وصف و عقل و اندیشه و فکر ما بنی آدم است.

وَما اصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ ایْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ» (1)

و هر آسیبی به شما رسد به سبب اعمالی است که مرتکب شده اید ، و از بسیاری [ از همان اعمال هم ] درمی گذرد .

امام علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می فرماید:

خَیْرُ آیَةٍ فی کِتابِ اللّهِ هذِهِ الْآیَةُ. یا عَلِیُّ ما مِنْ خَدْشِ عُودٍ وَلا نَکْبَةِ قَدَمٍ الّا بِذَنْبٍ، وَما عَفَا الّلهُ عَنْهُ فِی الدُّنْیا فَهُو اکْرَمُ مِنْ انْ یَعُودَ فیهِ، وَ ما عاقَبَ عَلَیْهِ فی الدُّنْیا فَهُوَ اعْدَلُ مِنْ انْ یَثْنِیَ عَلی عَبْدِهِ. (2)

بهترین آیه در قرآن مجید این است: ای علی! خراشی از چوبی بر بدن نمی رسد و قدمی به لغزش نمی افتد، مگر نتیجۀ گناهی است که از عبد سر زده است. آنچه خداوند در دنیا می بخشد گرامی تر از آن است که درقیامت نسبت به آن تجدید نظر کند و آنچه را در دنیا عقوبت می نماید عادل تر از آن است که در آخرت یک بار دیگر کیفر دهد.

در این جا ممکن است این شبهه پیش آید که آن همه بلا و رنج و مصیبتی که به انبیا و ائمه و اولیا وارد شد، مگر نتیجه گناه بوده است؟ آنان که دارای مقام عصمت و مصونیت از گناهند، این مسئله را چگونه باید حل کرد؟

امیر المؤمنین علیه السلام در پاسخ این شبهه می فرماید:

اِنَّ الْبَلاءَ لِلظّالِمِ ادَبٌ، وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحانٌ، وَ لِلاَنْبیاءِ دَرَجةٌ، وَ لِلْاَوْلیاءِ

ص:321


1- (1) - شوری (42) : 30. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 316/70، باب 137، ذیل حدیث 3؛ [2]مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 53/9، [3] ذیل آیۀ 30 سورۀ شوری.

کَرامَةٌ. (1)

بلا برای ستم پیشه تأدیب و برای اهل ایمان امتحان و برای انبیا درجه و مقام و برای اولیا کرامت است.

حضرت سید الشّهداء علیه السلام در دعای عرفه به محضر حضرت حق عرضه می دارد:

اِلهی ما الْطَفَکَ بی مَعَ عَظیمِ جَهْلی! وَ ما ارْحَمَکَ بی مَعَ قَبیحِ فِعْلی! (2)

ای خدای من! با این که به مقام شامخ ربوبی تو و به موقعیّت واقعی خود در جهان هستی نادانم، اما چه الطاف شایانی که شامل حالم نفرموده ای! و با این کردارهای ناشایستم چه رحم و عطوفتی که برایم ابراز نمی کنی!

«نادانی ما به موجودیت خود از یک طرف، جهل ما به عظمت و لطف تو از طرف دیگر، مانع جریان لطف عمومی تو نخواهد گشت.

ما چگونه می توانیم ریزش فیض عظیم تو را در هر لحظه به تمام کاینات و موجود انسانی درک کنیم؟ ما که محبوس قوانین طبیعت هستیم و برای ما بسیار مشکل است که جریانات زیر بنای کون و فساد را درک کنیم. ما چشم به دنیا گشوده و همیشه درخشندگی نور وجود را بر در و دیوار اجزای تمام موجودات مشاهده نموده ایم. ما آن شیشه های شفافیم که نور دائماً در آن نفوذ می کند و او گمان می نماید نور از خود آن شیشه است.

روح ما را در لانۀ کوچکی به نام بدن جا داده ای و مانند آن کرم ناچیز که تمام موجودیت خود را ساخته شده در لانۀ محقر یک شاخه درختی می بیند و درک نمی کند که درخت به واسطۀ ریشۀ نهفته در زمین آب را جذب نموده و تا بلندترین شاخه و کوچک ترین برگ، حیات خود را مرهون همان آب است و همان آب است

ص:322


1- (1) - بحار الأنوار: 198/78، باب 1، حدیث 55؛ [1]مستدرک الوسائل: 437/2، باب 65، حدیث 24000. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 225/95، باب 2، [3] اعمال مخصوص یوم عرفة؛ إقبال الأعمال: 348، دعای عرفه.

که اساس زندگی اوست،، او دربارۀ باغبان و کیفیت و کمیت فعالیت او هیچ گونه توجهی ندارد.

پشّه کی داند که این باغ از کی است کو بهاران زاد و مرگش در دی است

(مولوی)

اما آن شیشه خواه بداند نور درخشنده ای که او را شفاف نموده است از منبع دیگری است یا نداند، ذات شیشه ظلمانی است و آن کرم محقر بداند که حیات و موجودیت او نتیجۀ آب و خاک و کوشش باغبان است یا نداند، نور به شیشه خواهد تابید و باغبان فعالیت نموده و آب به بلندترین شاخه ها و کوچک ترین برگ ها از ریشۀ درخت خواهد رسید.

ولی ای پروردگار لطیف، گاه گاهی که به خود می آییم در یک لحظه زودگذر که به لطف خداوندی تو متوجه می گردیم، نه تنها درک می کنیم قوام تنها موجودیت ما بسته به لطف توست، بلکه گمان می کنیم که به غیر از ما به چیز دیگری نپرداخته ای، فقط تو خدای مایی.

چنان لطف تو شامل هر تن است که هر بنده گوید خدای من است (1)

عطا و بخشش حضرت او از باب آقائی و کرمش از ناحیۀ محبت و لطفش از منعش بیشتر است و اگر در تمام مدت عمر انسان، منعی از جانب او برسد، یا از باب عقوبت گناه و یا به قول امیرمؤمنان علیه السلام از باب امتحان عبد است، تا استعدادهای انسان در کشتزار بلا و مصیبت شکوفا شود.

ص:323


1- (1) - نیایش حسین در عرفات: 47.

5 - گنجایش توانگری خداوند

اندیشه در قدرت و توانمندی های پروردگار و ظهور اقتدار حقیقت هستی در چهرۀ خلقت و پی بردن به اسرار و رموز آفرینش؛ مایۀ تقرّب و صفا و روشنی دل هر بندۀ خداست.

هر کسی به خاطر وساوس شیطانی و خیالات بی پایه در برابر قدرت ازلی و ابدی گمان و شک به خود راه دهد، از دریای رحمت و عزّت خداوند بی بهره شود و در منجلاب غفلت و تاریکی دل باقی خواهد ماند.

اندیشیدن در حکمت امور الهی و قدرت نفوذ حق در پهنای هستی از بهترین عبادت هاست.

از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود:

تَفَکَّروا فِی آلاءِ اللّهِ فَإِنَّکُمْ لَنْ تَقْدِرُوا قَدْرَهُ. (1)

در نعمت های خداوند اندیشه کنید همانا شما نمی توانید آن را اندازه گیری نمایید.

معمّر بن خلّاد از امام رضا علیه السلام دربارۀ کیفیت عبادت پرسید، حضرت فرمود:

لَیْسَ الْعِبادَةُ کَثْرَةُ الصَّلاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّما العِبادَةُ التَّفَکُّرُ فی أَمْرِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. (2)

عبادت به بسیار نماز خواندن و روزه گرفتن نیست بلکه عبادت اندیشیدن در امر و دستور خداوند متعال است.

مرحوم مجلسی در توضیح این روایت می فرماید:

«مقصود این است که عبادت منحصر به نماز و روزه نیست یعنی عبادت کامل

ص:324


1- (1) - بحار الأنوار: 322/68، باب 80، ذیل حدیث 3؛ [1]جامع السّعادات: 161/1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 322/68، باب 80، حدیث 4؛ [3]الکافی: 55/2، حدیث 4. [4]

تفکّر در امر خداوند است. منظور از تفکّر در امر خدا، علم و آگاهی به کیفیت عمل و آداب و شرایط اعمال و عبادت است که عبادت بدون اینها باطل است. و خلاصۀ مطلب این که نماز و روزۀ زیاد بدون توجه به شرایط و چگونگی و احکام آنها عبادت نیست. و این احتمال است که نماز و روزۀ زیاد بدون تفکّر در مسائل شناخت خدا و رسول و ائمه هدایت علیهم السلام همچنان که مخالفان چنینند؛ پذیرفته نبوده و موجب دوری از حق می گردد.» (1)امام علی علیه السلام دربارۀ قدرت بیکران و رحمت گستردۀ حق در امر آفرینش می فرماید:

کُلُّ شیءٍ خاضِعٌ لَهُ، وَ کُلُّ شَیءٍ قائِمٌ بِهِ. غِنی کُلِّ فَقیرٍ، وَ عِزُّ کُلِّ ذَلیلِ، وَ قُوَّةُ کُلِّ ضَعیفٍ، وَ مَفْزَعُ کُلِّ مَلْهُوفٍ. مَنْ تَکَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ، وَ مَنْ سَکَتَ عَلِمَ سِرَّهُ، وَ مَنْ عاشَ فَعَلَیْهِ رِزْقُهُ، وَ مَنْ ماتَ فَاِلَیْهِ مُنْقَلَبُهُ. (2)

همه چیز فروتن برای او و هر چیزی قائم به اوست. ثروت هر نیازمند و عزّت هر ذلیل و قدرت هر ناتوان و پناهگاه هر ستم رسیده است. سخن هر سخنگو را می شنود، باطن هر خاموش را می داند، روزی هر زنده ای به عهدۀ اوست و بازگشت هر که بمیرد به جانب او.

در خطبۀ معروف به اشباح که در توصیف صفات کمال ذات حق تعالی است می فرماید:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی لایَفِرُّهُ الْمَنْعُ وَ الْجُمُودُ، وَ لایُکْدیهِ الْإعْطاءُ وَ الْجُودُ، اذْ کُلُّ مُعْطٍ مُنْتَقَصٌ سِواهُ، وَ کُلُّ مانِعٍ مَذْمُومٌ ما خَلاهُ، هُوَ الْمَنّانُ بِفَوائِدِ النِّعَمِ، وَ عَوائِدِ الْمَزیدِ وَ الْقِسَمِ. عَیالُهُ الْخَلائِقُ، ضَمِنَ ارْزاقَهُمْ، وَ قَدَّرَ اقْواتَهُمْ، وَ

ص:325


1- (1) - بحار الأنوار: 322/68، باب 80.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 108. [1]

نَهَجَ سَبیلَ الرّاغِبینَ الَیْهِ، وَ الطّالِبینَ ما لَدَیْهِ، وَ لَیْسَ بِما سُئِلَ بِاَجْوَدَ مِنْهُ بِما لَمْ یُسْأَلُ. (1)

سپاس خدای را که امساک و جمود بر ثروتش اضافه نمی کند و عطا و بخشش تهیدستش نمی نماید؛ زیرا هر بخشنده ای جز او ثروتش کم می شود و هر منع کننده ای جز او شایستۀ مذمّت است. اوست بخشندۀ انواع نعمت ها و فراوانی بهره ها و نصیب ها. جمیع آفریده ها روزی خور اویند، رزق همه را ضمانت کرده و قوت و توشۀ آنان را مقدّر نموده،و راه روشنش را به رغبت کنندگان و خواهندگان آنچه نزد اوست نشان داده و این طور نیست که جود و بخشش او در آن جا که از او بخواهند بیشتر از آن جا باشد که از او نخواهند.

بنابراین هیچ موجود زمینی و آسمانی توانایی قدرشناسی توانگری مطلق خداوند را ندارد همان طور که در چند جای قرآن خداوند به این نکته اشاره فرموده است:

وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ وَ السَّمَوَ تُ مَطْوِیَّتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَنَهُ وَ تَعَلَی عَمَّا یُشْرِکُونَ» (2)

و خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند ، در حالی که زمین در روز قیامت یکسره در قبضۀ قدرت اوست ، و آسمان ها هم درهم پیچیده به دست اوست ؛ منزّه و برتر است از آنچه با او شریک می گیرند .

آری، سرچشمۀ شرک به خدا بی معرفتی در حق بزرگ پروردگار است، کسی که بداند او وجودی نامحدود است و همۀ آفرینش از ناحیۀ اوست و حتی در بقای خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمندند و تدبیر هستی و گشودن گره تمام

ص:326


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 90. [1]
2- (2) - زمر (39) : 67. [2]

مشکلات و گسترش رزق ها به دست با قدرت اوست و حتی شفاعت به اذن او صورت می گیرد، پس چه جای انکار حق و سرپیچی از ارادۀ پروردگار بزرگ است.

مشرکان، خدا را به حق نشناختند که اگر می پذیرفتند راه کفر و عصیان را نمی رفتند، معنایش این است که مؤمنان خداپرست او را به حق و حقانیت شناخته اند، بنابراین از این که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اعتراف می فرماید:

ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَ ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ. (1)

حق تو را در عبادت به جای نیاوردیم و حق تو را در شناخت واقعی تو نشناختیم.

باید دانست که معرفت دارای مراحلی است:

مرحلۀ بالای آن پی بردن به کنه ذات خداست که برای هیچ موجودی ممکن نیست که مقصود حضرت همین مرتبه است.

اما مراحل پایین تر که در حد استعداد انسان هاست و آن شناخت اجمالی از صفات و افعال اوست که به فراخور اندیشه و برداشت عقل بشری می باشد و این «معرفة اللّه» به عموم خردمندان و مردم سفارش شده است. ولی مشرکان و کفّار از همین مرحله هم محروم ماندند.

6 - انتظار مزد نداشتن در برابر بخشش های خداوند

نفس آدمی این گونه است که بدون قناعت، آسایش و آرامش ندارد.

در روایات آمده است: انسان اگر می تواند یک اتاق برای خود و یک اتاق برای کارهای دنیوی و یک اتاق برای خانواده داشته باشد اتاق چهارم در اختیار شیطان است. یعنی اگر بخواهد بیش از این داشته باشد گرفتار مال پرستی و نگه داری آن

ص:327


1- (1) - بحار الأنوار: 23/68، باب 61، ذیل حدیث 1. [1]

می شود و در نتیجه او نگهبان؛ مال خود است.

قناعت در جان ما جا نیفتاده است و در تهیه امکانات باید کفایت را در خانه جا داد چون می خواهیم ماشین و تلفن و جهیزیه را از راه حلال و حرام فراهم کنیم و در حد کفایت تلاش نمی شود؛ اگر آنها را جمع کنی مشتی؛ رها کنی دشتی است. یعنی بیشتر از آن زیاد است و دشت رها شده انسانی که نمی شناسد؛ و روز به روز بیشتر در افزون خواهی فرو می رود.

آدم قانع که از خواستۀ خود می گذرد و اهل کفایت است نسبت به زیادی درخواستی ندارد تا از آن بگذرد و این کمال بالاتری است، مانند مقام تسلیم و رضا که در مقام تسلیم می گویی: خدایا، تو عطا و بخشش بنما؛ من چیزی نمی گویم. ولی در مقام رضا می گویی: خدایا، تو هر لطفی انجام بدهی، من راضی هستم. به هر حال خداوند در برابر لطف و بخشش خود از بنده اش انتظار جبران یا حق متقابل درخواست نمی کند ولی به اقتضای بزرگواری حق، وظیفه هر انسانی است که به تکالیف دینی خود عمل کند.

خداوند در این زمینه به کرامت لطف خویش اشاره می فرماید:

مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یُجْزَی إِلَّا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صَلِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ» (1)

هر که بدی کند جز به مانند آن کیفر نیابد ، و از مردان یا زنان کسانی که کار شایسته انجام دهند در حالی که مؤمن باشند ، آنان در بهشت درآیند و در آن بی حسابْ روزی یابند .

حضرت رب دراین آیه به لطف حساب شدۀ خویش اشاره می کند و از یکسو با عدالت در مورد مجرمان به مقدار جرمشان جریمه می شوند.

ص:328


1- (1) - غافر (40) : 40. [1]

و از سوی دیگر با فضل بی انتهای خود؛ در برابر یک عمل صالح پاداش بی حساس به مؤمنان می دهد و هیچ گونه موازنه ای در آن رعایت نخواهد شد.

پاداشی که هیچ چشمی ندیده و گوشی نشنیده و حتی به فکر بشری خطور نکرده است و حضرت حق در برابر این همه پاداش ها در دنیا و آخرت دریافتی ندارد.

وقتی که می فرماید: بِغَیْرِ حِسَابٍ اشاره به این نکته است که محاسبۀ عطا و بخشش مخصوص کسانی است که مواهب محدود دارند، می ترسند اگر حساب را نگه ندارند گرفتار کمبود شوند، اما کسی که گنجینۀ نعمت های او نامعلوم و بی پایان است هر قدر ببخشد کاستی در آن پیدا نمی شود تا نیاز به حسابگری داشته باشد و در برابرش از دیگران حساب بکشد، بنابراین کسی که در برابر یک عمل نیک ده برابر پاداش می دهد ولی در برابر یک گناه یک چوب می زند و یا در برابر احسان به هفتصد پاداش و بیشتر بالا می برد و یا ثواب نماز جماعت ده نفر به بالا به حساب فرشته هم در نمی آید؛ چگونه می تواند خواهشی داشته باشد؟

رابطۀ عمل و پاداش در کلام علّامه طباطبائی

اشاره

علّامه طباطبائی رحمه الله در توضیح رابطۀ عمل و پاداش می نویسد:

«امر و نهی های عقلایی و قوانینی که در میان عقلا حکمفرماست چنانچه به کار بسته شوند پیامدهای خوب و زیبایی دارند که همان ثواب و پاداش است. چنانچه از آنها نافرمانی شود پیامدهای بد و ناپسندی دارند که به نام کیفر خوانده می شود.

این پاداش و کیفر به مانند راه چاره ای است که برای کار بستن امر و نهی ها اندیشیده می شوند. پاداش خوب در برابر اطاعت از دستورهای الهی و کیفر بد در برابر سرپیچی و مقابلۀ با حق است و ترساندن از پیروی راه باطل که سرانجام آن گمراهی و سرنگونی است...

پس کمی و زیادی و شدت و ضعف پاداش و کیفر، نسبت به نیاز به کار تفاوت

ص:329

می کند. هر چه نیاز بیشتر باشد، مزد و پاداش افزایش می یابد و هر چه نیاز کمتر باشد، پاداش کمتر است؛ زیرا فرمانده و فرمانبر و تکلیف دهنده و فرد مکلف به منزلۀ فروشنده و خریدار هستند...

این چیزی است که در میان عاقلان جامعه وجود دارد. خداوند سبحان نیز در سخنان خود با ما همان شیوه ای را در پیش گرفته که ما با یکدیگر در پیش گرفته ایم و خوشبختی ما را که از طریق دین خود به سوی آن راهنمایی فرموده، در قالب سنت ها و قوانین اجتماعی ریخته است و امر و نهی و پاداش و تنبیه و بشارت و بیم و وعدۀ پاداش و کیفر داده است، پس با همان سادگی که قوانین اجتماعی را پذیرفته ایم، دین را هم دریافت می کنیم و خداوند متعال پس از هشدار به ما فرموده است:

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا» (1)

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، هرگز احدی از شما [ از عقاید باطل و اعمال و اخلاق ناپسند ] پاک نمی شد .

تنها تکیه و امید همه باید رحمت و عطای نعمت بی منت او باشد تا در دایرۀ لطف او قرار گیریم. (2)رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: لایَتَّکِلِ الْعامِلُونَ عَلی أَعْمالِهِم الَّتی یَعْمَلُونَها لِثَوابِی فَإِنَّهُمْ لَوِاجْتَهَدُوا وَ أَتْعَبُوا أَنْفُسَهُم أَعْمَارَهُمْ فی عِبادَتی کانُوا مُقَصِّرِینَ غَیْرَ بالِغِینَ فِی عِبادَتِهِم کُنْهَ عِبادَتی فِیما یَطْلُبُونَ عِنْدی مِنْ کَرامَتی وَ النَّعِیمِ فی جَنّاتی وَ رَفِیعِ الدَّرَجاتِ الْعُلی فی جَواری وَلکِنْ بِرَحْمَتی

ص:330


1- (1) - نور (24) : 21. [1]
2- (2) - تفسیر المیزان: 374/6 - 375، ذیل آیۀ 118 سورۀ مائده. [2]

فَلْیَثِقُوا وَ فَضْلی فَلْیَرْجُوا وَ إِلی حُسْنِ الظَّنِّ بی فَلْیَطْمَئِنُّوا. (1)

خداوند متعال می فرماید: عمل کنندگان به اعمالی که برای کسب پاداش من انجام می دهند، تکیه نکنند؛ زیرا اگر تمام عمرشان را در عبادت من بکوشند و به زحمت افتند باز کوتاهی کرده باشند و به کنه عبادتم به سبب آن کرامتی که نزد من است و نعمت های بهشتم و درجه ای بلند مرتبه را می جویند؛ نرسند بلکه باید به رحمت و بخشایش من تکیه کنند؛ و به لطف من امیدوار باشند و با خوش گمانی به من اطمینان کنند.

بنابراین نیکوکاران را از سخنانی می توان شناخت که خداوند دربارۀ آنان بر زبان بندگان خویش جاری می سازد، پس باید که دوست داشتنی ترین اندوخته در زندگی، کار نیک باشد که ره توشۀ آخرت و نور راه تاریک محشر است.

7 - عدالت در مجازات مجرمان

از وعده های حتمی خداوند در قرآن مجید و هشدارهای معصومان دین، برخورد با مجرمان و ستمگران است؛ زیرا گاهی سخن از حقوق شخصی و مسائل جزئی و اخلاقی فرد است که از روش حق تعالی و سیرۀ معصومان علیهم السلام در چنین حوزه ای، منش بزرگواری و بخشش کریمانه است و همین شیوه بیشتر اوقات سبب هدایت وبیداری دیگران شده است.

امام صادق علیه السلام در سفارش های خویش به عنوان بصری می فرماید:

وَ امَّا اللَّواتی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قالَ لَکَ: إِنْ قُلْتَ واحِدَةً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ: إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ واحِدَةً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ: إِنْ کُنْتَ صادِقاً فِیما تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللّهَ أَنْ یَغْفِرَ لی، وَ إِنْ کُنْتَ کاذِباً فِیما تَقُولُ فَاللّهُ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ

ص:331


1- (1) - الکافی: 71/2، حدیث 1؛ [1]بحار الأنوار: 385/67، باب 59، حدیث 45. [2]

وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالخَنی فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَةَ وَ الرِّعاءِ. (1)

و اما آن چیزهایی که دربارۀ بردباری است این که: اگر کسی به تو گفت: اگر یکی بگویی ده تا می شنوی، در پاسخش بگو اگر ده تا بگویی یکی هم نخواهی شنید. اگر کسی به تو ناسزا گفت، به او بگو: اگر آنچه می گویی راست باشد، از خداوند می خواهم که مرا بیامرزد و اگر دروغ باشد، از خداوند می خواهم که تو را بیامرزد. اگر کسی به تو وعدۀ اذیّت و آزار دهد تو او را به نصیحت و مدارا وعده بده.

و گاهی حقوق دیگران و سرمایۀ عمومی جامعه مطرح است که جان و مال و ناموس و خانه و مرز کشوری در خطر تجاوز و نابودی قرار می گیرد.

خداوند متعال و پیامبران اعظم و اولیای الهی هرگز در برابر ستم و گناه و فساد سکوت نکرده اند بلکه با خطاب های تهدیدی و هشدارهای تنبیهی؛ فرد یا گروهی را از عمل مجرمانه بازداشته اند و یا در زمان مناسب او را مجازات کرده اند و یا در قیامت به حساب او رسیدگی می کنند. به ویژه اگر مهلتی هم داده شود؛ کیفرشان سخت تر است.

خداوند در این زمینه می فرماید:

وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِاَّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ» (2)

و کسانی که کافر شدند ، گمان نکنند مهلتی که به آنان می دهیم به سودشان خواهد بود ، جز این نیست که مهلتشان می دهیم تا بر گناه خود بیفزایند ، و برای آنان عذابی خوار کننده است .

ص:332


1- (1) - بحار الأنوار: 226/1، باب 7، حدیث 17؛ [1]مشکاة الأنوار: 327 - 328. [2]
2- (2) - آل عمران (3) : 178. [3]

در دگرگونی نعمت خداوند و سرعت بخشیدن به خشم و انتقام خداوند، چیزی نافذتر از ستمگری نیست؛ زیرا خداوند دعای ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمگران است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

وَ لَئِنْ امْهَلَ اللّهُ الظّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ اخْذُهُ وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرصادِ عَلی مَجازِ طَریقِهِ وَ بِمَوْضِعَ الشَّجی مِنْ مَساغِ رِیقِهِ. (1)

اگر خداوند ستمکار را مهلت دهد هرگز فرصت مؤاخذۀ او از دستش نمی رود و بر سر راه او در حالی که گلویش در دست قدرت اوست در کمین است.

عدل خداوند و مجازات های دنیوی و اخروی

عده ای پرسشی را در باب عدل الهی مطرح کرده اند که آیا انواع مجازات های دنیوی و اخروی و تفاوت اعمال انسان با عدل خداوند تناسب دارد یا نه؟

در پاسخ شهید مطهری رحمه الله در بحث مجازات های اخروی با پرداختن به تفاوت های دو جهان و قوانینی که بر هر یک از آنها حاکم است و آثار و نتایجی که در سرنوشت موجودات دارد و ارتباطهایی که بین دو جهان برقرار است، مانند این که اذکار و کلام ما در دنیا موجب ساختن بهشت یا آتش در آخرت می شود؛ به عنوان مقدمه می گوید:

در روایات داریم که با فرستادن اذکار و دعاهایی که در تسبیح و تقدیس خداوند است در نشئۀ دیگر تبدیل به درختان بهشت یا مصالح ساختمانی می شود. و گروهی بنّا مشغول ساختن کاخ ها و باغ های سرسبزند تا هنگامی که مؤمن به قیامت وارد می شود جای همیشگی خود را زیبا می بیند یعنی همچنان که انسان با کارهای

ص:333


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 96. [1]

نیک در این جهان، درختان و آجرهای بهشت را به وجود می آورد، با اعمال ناپسند و بد خویش نیز آتش جهنّم را شعله ور می سازد و گاهی ممکن است این آتش گناه، حسنات او را هم نابود سازد.

انواع مجازات

شهید مطهری برای تناسب دادن مجازات های دنیا با کیفرهای آخرت می نویسد:

«مجازات بر سه گونه است:

1 - مجازات قراردادی (تنبیه و عبرت)

2 - مجازاتی که با گناه رابطۀ تکوینی و طبیعی دارد. (مکافات دنیوی)

3 - مجازاتی که تجسم خود جرم است و چیزی از آن نیست. (عذاب اخروی)

[

مجازات قراردادی

]

نوع اوّل؛ مجازات همان کیفرها و مقررات جزائی است که در جوامع بشری به وسیلۀ مقنّنین الهی یا غیرالهی وضع گردیده است. فایدۀ این گونه مجازات ها دو چیز است یکی جلوگیری از تکرار جرم به وسیلۀ خود مجرم یا دیگران از طریق رعبی که کیفر دادن ایجاد می کند، به همین جهت می توان این نوع مجازات را «تنبیه» نامید.

فایدۀ دیگر، تشفی و تسلّی خاطر ستمدیده است و این در مواردی است که از نوع جنایت و تجاوز به دیگران باشد.

قوانین جزائی برای تربیت مجرمان و برای برقرار نظم در جامعه ضروری و لازم است؛ هیچ چیز دیگر نمی تواند جانشین آن گردد. و این گونه مجازات ها در جهان آخرت معقول نیست.

ص:334

[

مجازات دنیوی

]

دوّمین نوع؛ از انواع مجازات ها، کیفرهایی است که رابطۀ علّی و معلولی با جرم دارند، یعنی معلول جرم و نتیجۀ طبیعی آن است. این کیفرها را مکافات عمل یا اثر وضعی گناه می نامند. بسیاری از گناهان، اثرات وضعی ناگواری در همین جهان برای ارتکاب کننده به وجود می آورد. مثلاً شرابخواری علاوه بر این که زیان های اجتماعی به بار می آورد، صدمه ای بر روان و جسم شرابخوار وارد می سازد که موجب اختلال اعصاب و تصلّب شرایین و ناراحت های کبدی می گردد و فحشا ممکن است سوزاک و سفلیس تولید کند. اینها اثر ذاتی گناه است و کیفر قانونی نیست تا گفته شود که باید تناسب جرم ومجازات در آن رعایت گردد. بدی کردن با والدین در همین جهان کیفر دارد مخصوصاً اگر آن بدی کشتن والدین باشد. حتی اگر پدر و مادر انسان فاسق و یا کافر هم باشند باز هم بدی نسبت به آنها بی عکس العمل نمی ماند.

[

مجازات اخروی

]

سومین نوع، مجازات های جهان دیگر، رابطۀ تکوینی قوی تر با گناهان دارند، رابطۀ عمل و جزا در آخرت نه مانند نوع اوّل و نه نوع دوّم بلکه از آنهم یک درجه بالاتر است. در این جا رابطۀ عینیت و اتّحاد حکمفرماست، یعنی آنچه که در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران داده می شود، تجسّم خود عمل آنهاست.

مجازات آخرت، تجسّم یافتن عمل است. نعیم و عذاب آن جا همین اعمال نیک و بد است که وقتی پرده کنار رود تجسم و تمثل پیدا می کند، تلاوت قرآن صورتی زیبا می شود و در کنار انسان قرار می گیرد، غیبت و رنجانیدن مردم به صورت خورش سگان جهنّم درمی آید.

ص:335

بنابراین رعایت تناسب در مورد کیفرهای اجتماعی و قرار دادی؛ این گونه کیفرها، قانونگذار باید متناسب بودن کیفر را با جرم در نظر بگیرد. اما در کیفرهایی که رابطۀ تکوینی با عمل دارد یعنی معلول واقعی و اثر حقیقی کردار است یا کیفری که با گناه، رابطۀ عینیت و وحدت دارد و در حقیقت خود عمل است. دیگر مجالی از برای بحث تناسب داشتن و نداشتن نیست.» (1)این معصیت و گناه است که نتیجۀ اخروی آن، آتش جهنّم و عذاب ابدی است.

گنهکار برای دفع عذاب، واقعیتی همچون توبه و انابه و تسلیم شدن در برابر اوامر و نواهی حضرت محبوب در مقابل دارد.

گنهکار می تواند، باتوسل به توبه و بازگشت و جبران گذشته، از مغفرت و رحمت حضرت حق بهره بگیرد و آتشی را که خود برافروخته خاموش نماید.

ص:336


1- (1) - عدل الهی، شهید مطهری: 189 - 213، بخش هفتم: مجازات های اخروی.

[وَ أَنَا یَا إِلَهِی عَبْدُکَ الَّذِی أَمَرْتَهُ بِالدُّعَآءِ فَقَالَ: لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ هَا أَنَا ذَا یَا رَبِّ مَطْرُوحٌ بَیْنَ یَدَیْکَ «14»أَنَا الَّذِی أَوْقَرَتِ الْخَطَایَا ظَهْرَهُ وَ أَنَا الَّذِی أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ وَ أَنَا الَّذِی بِجَهْلِهِ عَصَاکَ وَ لَمْ تَکُنْ أَهْلاً مِنْهُ لِذَاکَ «15»هَلْ أَنْتَ یَا إِلَهِی رَاحِمٌ مَنْ دَعَاکَ فَأُبْلِغَ فِی الدُّعَاءِ؟ أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَکَاکَ فَأُسْرِعَ فِی الْبُکَاءِ؟ أَمْ أَنْتَ مُتَجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَکَ وَجْهَهُ تَذَلُّلاً؟ أَمْ أَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَکَا إِلَیْکَ فَقْرَهُ تَوَکُّلاً؟]

و من ای خدای من! بندۀ توام؛ که او را به دعا دستور دادی؛ پس لبیک و سعدیک گفت. اینک منم ای پروردگارم! که انداخته شدۀ در برابر توام؛ منم که خطاها پشتم را سنگین کرده؛ و منم که گناهان عمرم را نابود ساخته؛ و منم که به نادانیم، تو را نافرمانی کردم، و تو شایستۀ این نبودی که من این گونه با تو معامله کنم.

ای خدای من! آیا حضرتت به کسی که تو را بخواند، رحم می کند، تا در خواندن تو اصرار ورزد، یا کسی که به درگاهت گریه و زاری کند می آمرزی تا در گریه شتاب کند، یا گذشت می کنی از کسی که از باب فروتنی، صورت به خاک درگاهت ساید؟ یا کسی که از باب توکّل و اعتماد، از تهی دستی خودش به تو شکایت کند، بی نیاز می سازی؟

ص:337

لطف حضرت حق

آیات قرآن و روایات و کلمات حضرت سجاد علیه السلام در دعاهای دیگر پاسخ تمام این سؤالات را داده است.

«معصیت کاری که عصیانش بر اثر جهل بوده، صد در صد توبه اش قبول است.

او به تمام دعاکنندگان به بهترین وجه ترحّم می فرماید، اشک گنهکار را وسیله خاموش کردن آتش جهنّم قرار می دهد و صورت بر خاک نهادن را در دنیا و آخرت رفعت و شوکت و عظمت و آبرو می دهد و فقر فقیر چه فقر مادی و چه فقر معنوی را به بهترین صورت از خزانۀ کرمش تبدیل به بی نیازی می کند.

گریه ای که برای خدا و در راه خدا باشد، خاموش کنندۀ آتش درون و نابود کنندۀ عذاب بیرون است.

با دقّت در وضع روانی مردان الهی، می توان گریه های آنها را به انواعی تقسیم کرد:

1 - ندامت از گناهان و معاصی.

2 - احساس ابهام دربازگشت نهایی به سوی خدا.

3 - احساس عظمت .

4 - شوق و نشاط.

5 - خوف و خشیت.

ملاک مقدس بودن گریه های الهی، بستگی به اوج و اعتلای روحی دارد، هر اندازه که هیجان و رقت قلب، مولود توجّهات علوی برتر بوده باشد، گریه های ناشی از آن توجّهات باعظمت تر و باارزش تر خواهد بود.» (1)آری، انسانی که دچار فقر معنوی است و به طور کامل به این فقر توجه دارد و می داند جز ذات اقدس حضرت حق، احدی نمی تواند این فقر را جبران کند، به

ص:338


1- (1) - تفسیرمثنوی: 269/4.

حالت دعا می افتد و دست نیاز به سوی بی نیاز دراز می کند و با تضرّع و ندبه، دریای رحمت الهی را به جوش آورده، انوار توفیق را متوجه خود می نماید و کمبودهای درونی خود را بدین وسیله جبران می نماید.

ص:339

[«16»إِلَهِی لاَ تُخَیِّبْ مَنْ لاَ یَجِدُ مُعْطِیاً غَیْرَکَ؟ وَ لاَ تَخْذُلْ مَنْ لاَ یَسْتَغْنِی عَنْکَ بِأَحَدٍ دُونَکَ «17»إِلَهِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ؟ وَ لاَ تُعْرِضْ عَنِّی وَ قَدْ أَقْبَلْتُ عَلَیْکَ؟ وَ لاَ تَحْرِمْنِی وَ قَدْ رَغِبْتُ إِلَیْکَ وَ لاَ تَجْبَهْنِی بِالرَّدِّ وَ قَدِ انْتَصَبْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ «18»أَنْتَ الَّذِی وَصَفْتَ نَفْسَکَ بِالرَّحْمَةِ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْحَمْنِی وَ أَنْتَ الَّذِی سَمَّیْتَ نَفْسَکَ بِالْعَفْوِ فَاعْفُ عَنِّی «19»قَدْ تَرَی یَا إِلَهِی فَیْضَ دَمْعِی مِنْ خِیفَتِکَ وَ وَجِیبَ قَلْبِی مِنْ خَشْیَتِکَ وَ انْتِقَاضَ (انْتِفَاضَ) جَوَارِحِی مِنْ هَیْبَتِکَ «20»کُلُّ ذَلِکَ حَیَاءٌ مِنْکَ لِسُوءِ عَمَلِی وَ لِذَاکَ خَمَدَ صَوْتِی عَنِ الْجَأْرِ إِلَیْکَ وَ کَلَّ لِسَانِی عَنْ مُنَاجَاتِکَ]

ای خدای من! کسی را که جز تو عطا کننده ای نمی یابد، ناامید مکن و کسی را که از تو به احدی غیر تو بی نیاز نمی شود، خوار و بی یار رها مکن.

خدای من! بر محمّد و آلش درود فرست، در حالی که به تو روی آورده ام، از من روی مگردان و اکنون که به تو رغبت کرده ام، مرا از لطف و رحمتت محروم مکن. اینک که در برابرت قرار گرفته ام، دست ردّ به سینه ام مزن، و با من برخورد تلخ و بد نداشته باش؛ تویی که وجود مقدّست را به رحمت وصف کرده ای، بر محمّد و آلش درود فرست، و به من رحم کن، و تویی که خود را

ص:340

خطابخش نامیده ای؛ بنابراین مرا ببخش ای خدای من! جریان اشکم را به خاطر ترسی که از تو دارم، و لرزیدن دلم را محض خشیتی که نسبت به عظمت تو دارم، و حرکت و تکان اعضایم را در برابر بیمی که از تو دارم مشاهده می کنی.

همۀ اینها محصول شرمساری من از حضرت توست؛ آنهم به خاطر اعمال زشتی که از من سرزده؛ به همین سبب صدایم از این که به درگاهت به زاری بلند شود، خاموش شده و زبانم از راز و نیاز با تو باز مانده.

مناجات با خدا

اشاره

«ای محبوب من و آقای بزرگوارم، نمی دانم که بین ساکنان این کرۀ خاکی، نظرت نسبت به من چگونه است؛ و در آن سرای وحشتناک با من چگونه رفتار خواهی کرد؟

مولای من کاش می دانستم که در پاسخ دعای من چه می گویی؟ اگر بگویی نه، پس وای بر من وای بر من و وای از این بیچارگی.

وای بر عقلم، اگر پروردگار او را از خود براند و از مقام نور و شرف حضور و مرتبۀ تمکین دور گردد و بنده هوا و هوس و مطیع خوک شهوت و خادم سگ غضب گردد و از مجاورت با پاکیزگان محجوب و از نزدیکی به پروردگار محروم شود، در این صورت از حقیقت خود مسخ گشته و شیطانی فتنه گر و ابلیسی حیله باز خواهد گشت.

وای بر روح من، اگر از جوار خداوندی منع و از تعلّق به عزّ قدس محروم و از حضور مجلس انس طرد و از ورود به مرتبه علیین محجوب گشته و در درکات سجین جای گزیند و با شیاطین قرین گردد.

ای وای بر قلبی مثل قلب من، اگر از یاد خدا منع و از محبت خداوند محروم گشته و هوای شیطان کند و عاشق این دنیای پست شده و شیدای محبت او گشته و

ص:341

در دام او بیفتد و به زمین بچسبد که آن وقت مثلش، مثل سگ است که اگرآهنگ او کنی بر تو پارس خواهد کرد و در نتیجه از ظلمت معاصی سیاه گشته و یاد خدا را از یاد خواهد برد و به جای کسب علم و دانش گرفتار وسواس خواهد گشت.

ای سر من، چگونه خواهی بود اگر غضب الهی تو را بگیرد و در این دنیا بخواهد تو را عذاب کند و به سر خوک و یا میمونی تو را مسخ گرداند، یا این که چهره ات را سیاه گردانیده و بین همه عالمیان تو را رسوا و مفتضح سازد، یا این که بینایی یا شنوایی و یا گویایی تو را از تو بگیرد و یا چهره ات را زشت گرداند، آیا نشنیده ای که بسیار از گناهکاران بودند که خداوند بر آنان غضب نمود و آنان را بدینگونه در همین دنیا عذاب فرمود، یا این که آتشی فرستاد که در همین دنیا آنها را سوزانید و سپس به آتش دوزخ روانه کرد! حالت چگونه خواهد بود اگر پس از مرگ به عذاب الهی گرفتار شوی که آن عذاب به مراتب دردناک تر خواهد بود!!

آیا احوال قبر و پوسیدگی بدن را در گور در نظر نمی آوری، آنگاه که بهره ات را از این دنیا گرفتی، زود است که خاک قبر، گوشتِ بدنت را بخورد و کرم ها در بینی ات، داخل شوند و حدقه های چشم به گونه ات جاری گردد و این منظر نظیف و جمال لطیف به جیفۀ گندیده ای مبدل شود و گوشت صورتت بر خاک ریزد و چرک و خون با هم درآمیزد!!

بدان که گناهکاران در آتشی افکنده می شوند که حرارتش شدید و گودی آن بسیار و زیورآلات آن زنجیره ای آهنین و شرابش آب جوش و چرک و خون است!

آه، ای خدای من! وای از این بی حیائی، آه، از این فضاحت، ای مولا و آقای من، این چه جرأتی بود که من بر تو داشتم، این چه حسرتی بود که برای خود فراهم آوردم، به عزّت و جلالت سوگند ای محبوب من، اگر مرا طاقت بر عذاب تو و قدرتی در مقابل انتقام تو بود، هرگز عفو و بخششت را خواستار نمی شدم، بلکه عذاب و عقاب مربوط به گناهانم را می طلبیدم.

ص:342

مرا چه شده که پس از این همه کرامات که بر من ارزانی داشتی باز تو را معصیت کردم و با این که رو سویم نمودی از تو روی برگرداندم، منزهی تو ای مهربان خدای من، سبحان اللّه از این همه حلم و این همه لطف که با همه این امور باز برای من و امثال من از گناهکاران فرو مایۀ پست، باب توبه را گشوده و ما را از بازگشت به جوار خود منع ننموده و برای تائبان وعدۀ قبول و عفو گناهان و تبدیل آن به چندین برابر از حسنات مقرّر فرموده ای.» (1)

یا رب گناه اهل جهان را به ما ببخش ما را سپس به رحمت بی منتها ببخش

هر چند ما نه ایم سزاوار رحمتت ما را بدانچه نیست سزاوار ما ببخش

گفتی که مستجاب کنم گر دعا کنی توفیق هم عطا کن و حال دعا ببخش

بگذر از آن گناه که سدّره دعاست هم بر دعای ما اثری بر ملا ببخش

تا هم چو دیگران به نوایی مگر رسیم ما را به سوز سینۀ هر بی نوا ببخش

دلهای ما که تیره شد از زنگ معصیت یا رب به نور معرفت خود صفا ببخش

دور از کاروان سعادت فتاده ایم ما را به رهروان طریق وفا ببخش

روزی که هر کس به شفیعی برد پناه ما را به آبروی شه انبیا ببخش

گر از خواص امت مرحومه نیستیم ما را به لطف عام شه اولیا ببخش

ما را ز اهل بیت ولایت امیدهاست تقصیر ما به حرمت خیر النسا ببخش

گیرم به ما معاویه نفس چیره شد ما را به رأفت حسن مجتبی ببخش

تا بر حسین عقل سلیم اقتدا کنیم عصیان ما به خامس آل عبا ببخش

از شیخ و شاب چون همه بیمار غفلتیم در سایۀ امام چهارم شفا ببخش

در راه علم و معرفت از ما قصور شد ما را به علم باقر احمد سخا ببخش

تا جز طریق صدق و صفا راه نسپریم ما را به زهد صادق حیدر عطا ببخش

ص:343


1- (1) - مناجات های عارف باللّه حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی.

زین تنگنای محبس تن تا برون رویم ما را به حلم موسی جعفر بیا ببخش

از قریب ار به غربت دنیا فتاده ایم عصیان ما به ساحت قدس رضا ببخش

ما را به آبروی جواد آن سپهر جود یعنی تقی به علم و عمل مرتقی ببخش

یا ر ب به سیدالنقیا شاه دین نقی ما را به راه دین نظر کیمیا ببخش

هر چند رحمت تو فزونتر ز جرم ماست ما را به حق عسگری ذوالعطا ببخش

عمری زما اگر چه ندیدی بجز خطا یا ذاالکرم به مهدی صاحب لوا ببخش

ص:344

[«21»یَا إِلَهِی فَلَکَ الْحَمْدُ فَکَمْ مِنْ عَآئِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَیَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِی وَ کَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّیْتَهُ عَلَیَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِی وَ کَمْ مِنْ شَائِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِکْ عَنِّی سِتْرَهَا وَ لَمْ تُقَلِّدْنِی مَکْرُوهَ شَنَارِهَا وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ یَلْتَمِسُ مَعَآیِبِی مِنْ جِیرَتِی وَ حَسَدَةِ نِعْمَتِکَ عِنْدِی «22»ثُمَّ لَمْ یَنْهَنِی ذَلِکَ عَنْ أَنْ جَرَیْتُ إِلَی سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّی!! فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّی «23»یَا إِلَهِی بِرُشْدِهِ؟ وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّی عَنْ حَظِّهِ؟ وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّی مِنِ اسْتِصْلاَحِ نَفْسِهِ حِینَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَیْتَ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ فِیمَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِکَ؟ وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِی الْبَاطِلِ وَ أَشَدُّ إِقْدَاماً عَلَی السُّوءِ مِنِّی حِینَ أَقِفُ بَیْنَ دَعْوَتِکَ وَ دَعْوَةِ الشَّیْطَانِ فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَی غَیْرِ عَمًی مِنِّی فِی مَعْرِفَةٍ بِهِ وَ لاَ نِسْیَانٍ مِنْ حِفْظِی لَهُ؟ «24»وَ أَنَا حِینَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَی دَعْوَتِکَ إِلَی الْجَنَّةِ وَ مُنْتَهَی دَعْوَتِهِ إِلَی النَّارِ]

ای خدای من! تو را سپاس، چه بسیار عیوبی که بر من پوشاندی، و مرا رسوا نکردی، و چه بسیار گناهی که مستور داشتی، و به آنم مشهور نساختی، و چه بسیار خیانت و نیرنگ و امور هوسناکی که مرتکب شدم، ولی پردۀ آنها را به خاطر حفظ آبرویم ندریدی، و حلقۀ عار و ننگ آنها را به گردنم نیاویختی، و

ص:345

زشتی هایم را نزد همسایگانی که به دنبال عیوب من هستند، و حسودانی که نعمت هایت را نزد من می بینند، آشکار نکردی. سپس این همه الطاف و عنایاتت نسبت به من، مرا از گرایش به بدی هایی که از من سراغ داری بازداشت مفرما.

ای خدای من! نادان تر از من به صلاح کار خود کیست؟ و غافل تر از من به نصیب و بهره اش کدام انسان است؟ و چه کسی از اصلاح وجودش، دور افتاده تر از من است، آنگاه که تمام نعمت هایی که به من می دهی، در گناهانی که مرا از آن نهی فرمودی صرف می کنم؟!

و چه کسی بیش از من در غرقاب باطل فرو رفته و سخت تر از من اقدام به زشتی کرده، زمانی که میان دعوت تو، و دعوت شیطان می ایستم، ولی از دعوت او پیروی می کنم، با این که او را، به صورتی که باید می شناسم، و نسبت به وضع او فراموشی ندارم، و من در این موقعیت، یقین دارم که نهایت دعوت تو به سوی بهشت، و عاقبت دعوت او به جانب جهنّم است.

در فرازهای ملکوتی و عرشی بالا به چند حقیقت بسیار مهم از جانب امام عاشقان، پناه دردمندان، شفای بیماران، راهنمای عابدان، وجود مبارک حضرت زین العابدین علیه السلام اشاره شده که هر کدام را به تناسب حال و موقعیت مقام به توفیق حضرت پروردگار توضیح می دهم:

1 - پرده پوشی حضرت حق بر گناه بندگان.

2 - غفلت.

3 - اصلاح نفس

4 - محل مصرف رزق و روزی.

5 - عاقبت دعوت خدا و شیطان.

ص:346

1 - پرده پوشی حضرت حق برگناه بندگان

اشاره

رازداری و پرده پوشی و ستّاریت و غفّاریت حضرت حق بسیار در قرآن مجید و روایات و دعاها آمده است.

انسان گناه می کند، مرتکب معصیت واشتباه و خطا می گردد، از اوامر حضرت محبوب سرپیچی می کند، به محرمات و نواهی الهیه خود را آلوده می سازد، بی حیایی و بی شرمی را به اعلا مرتبه می رساند، روزی حق را می خورد و در کمال جسارت و پررویی با حضرت او به مخالفت بر می خیزد، عدل و انصاف و عقل و وجدان حکم می کنند که حضرت زمینه ای فراهم آورد، تا آبروی گناهکار در بین اقوام و نزدیکان و مردم کوچه و بازار بریزد، اما مسئله برخورد پروردگار با بنده گنهکار به طور کامل بر عکس این برنامه است.

تا جایی که عبد با دست خودش در میان مردم نسبت به آبرو و شخصیّتش پرده دری نکند، محال است حضرت ربّ العزه نسبت به او پرده دری کند و به آبرویش لطمه بزند.

به خصوص که عبد از ایمان و اخلاق هم برخوردار باشد و از این که آبرویش بریزد واهمه و ترس داشته و در مقام خوف و خشیت به سر برد.

لغت شناسان عرب، در توضیح لغت «غفر» آن را به معنای پوشاندن و مستور داشتن معنا کرده اند، روی این حساب، می توان صفت غافر را درحضرت حق به معنای ساتر و پوشاننده دانست.

راغب در مفردات می نویسد:

اِغْفِرُوا هذَا الْاَمْرَ بِغُفْرَتِهِ ایْ اسْتُرُوهُ بِما یَجِبُ انْ یُسْتَرَ بِهِ. (1)

آنگونه که واجب است و بایستی پوشیده شود او را مستور دار.

ص:347


1- (1) - المفردات، راغب اصفهانی: ماده «غفر».
پرده پوشی حق در آیات

«یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا انْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُوالفَضْلِ الْعَظیمِ» (1)

ای اهل ایمان ! اگر [ در همۀ امورتان ] از خدا پروا کنید ، برای شما [ بینایی و بصیرتی ویژه ] برای تشخیص حق از باطل قرار می دهد ، و گناهانتان را محو می کند ، و شما را می آمرزد ؛ و خدا دارای فضل بزرگ است .

یا ایُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی ایْدِیکُمْ مِنَ الْاَسْری انْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمّا اخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» (2)

ای پیامبر ! به اسیرانی که در اختیار شمایند ، بگو : اگر خدا خیری در دل های شما بداند ، بهتر از مالی که [ در برابر آزادی شما ] از شما گرفته اند به شما می دهد ، و گناهانتان را می آمرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً * یُصْلِحْ لَکُمْ اعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْلَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فقَدْ فازَ فَوْزاً عَظیماً» (3)

ای اهل ایمان ! از خدا پروا کنید و سخن درست و استوار گویید . * تا [ خدا ] اعمالتان را برای شما اصلاح کند و گناهتان را بر شما بیامرزد . و هرکس خدا و پیامبرش را اطاعت کند ، بی تردید رستگاری بزرگی یافته است .

تفصیل آیات غفران و عفو با خواست حق در تفسیر سی و یکم در باب توبه خواهد آمد.

ص:348


1- (1) - انفال (8) : 29. [1]
2- (2) - انفال (8) : 70. [2]
3- (3) - احزاب (33) : 70 - 71. [3]
پرده پوشی حق در روایات

کتمان سرّ که از اوصاف حضرت حق تعالی است در بیان حضرت رضا علیه السلام چنین آمده است:

لایَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتی یَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ، وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ، وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَالسُّنَّهُ مِنْ رَبِّهِ کِتْمانُ سِرِّهِ، قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ:

عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ احَداً الّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ...» (1). (2)

مؤمن از ایمان بی بهره است مگر در او سه خصلت باشد: خصلتی از خدا و خصلتی از پیامبر و خصلتی از امام.

اما خصلت از خدا رازداری اوست، در قرآن مجید فرموده: آگاه به پنهان اوست و هیچ کس را از آن پنهان آگاه نمی کند مگر رسولانی که انتخاب کرده...

امام صادق علیه السلام فرمود:

اَوْحَی اللّهُ عَزَّوَجلَّ الی داوُدَ النَّبِیِّ عَلی نَبِیِّنا وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِ السَّلام: یا داوُدُ، انَّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ اذا اذْنَبَ ذَنْباً ثُمَّ رَجَعَ وَتابَ مِنْ ذلِکَ الذَّنْبِ وَ اسْتَحْیی مِنّی عِنْدَ ذِکْرِهِ غَفَرْتُ لَهُ وَ انْسَیْتُهُ الْحَفَظَةَ وَ ابْدَلْتُهُ الْحَسَنَةَ، وَلا ابالی وَ انَا ارْحَمُ الرّاحِمینَ. (3)

خداوند عز و جل به داود پیغمبر خطاب کرد: ای داود! هرگاه بندۀ من گناهی مرتکب شد، سپس به من برگشت و از آن گناه توبه کرد و به وقتی که به یاد آن گناه

ص:349


1- (1) - جن (72) : 26 - 27. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 68/72، باب 45، حدیث 2؛ الکافی: 241/2، حدیث 39. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 28/6، باب 20، حدیث 30؛ [3]وسائل الشیعة: 74/16، باب 86، حدیث 21017. [4]

آمد، از من شرمنده شد، او را می بخشم و حافظان عمل را نسبت به آن گناه فراموشی می دهم و آن را تبدیل به حسنه می کنم و از این همه باکی ندارم که من مهربانترین مهربانانم!

پرده پوشی حق در ادعیه

در دعای جوشن کبیر آمده است:

یا حَبیبَ مَنْ لاحَبیبَ لَهُ، یا طَبیبَ مَنْ لاطَبیبَ لَهُ، یا مُجیبَ مَنْ لا مُجیبَ لَهُ، یا شَفیقَ مَنْ لا شَفیقَ لَهُ، یا رَفیقَ مَنْ لا رَفیقَ لَهُ، یا مُغیثَ مَنْ لا مُغیثَ لَهُ، یا دَلیلَ مَنْ لا دَلیلَ لَهُ یا انیسَ مَنْ لا انیسَ لَهُ، یا راحِمَ مَنْ لا راحِمَ لَهُ، یا صاحِبَ مَنْ لا صاحِبَ لَهُ. (1)

ای دوست آن که برای او دوستی نیست، ای طبیب آن که برای وی طبیبی نیست، ای پاسخ دهندۀ آن که جوابگو ندارد، ای غمخوار بی غمخوار، ای رفیق بی رفیق، ای فریادرس بی فریادرس، ای راهنمای بی راهنما، ای همدم بی همدم، ای رحم کننده بر آن که رحم کننده ندارد، ای همنشین بی همنشین.

این واقعیّت ها وقتی به گناه کار ارائه شود، چه حالی نسبت به حضرت حق پیدا می کند؟ گنهکار به خاطر گناهان زیادش احساس غربت، بی حالی، سرگشتگی، مرض، تنهایی و هزار درد می کند، وقتی آگاه شود خدا کیست و دارای چه اوصاف حمیده ای است، برای پرواز به سوی او بال و پر باز می کند و به آمرزش خویش و این که با چنین خدایی پرده از کارش برداشته نمی شود، امیدوار می گردد.

یا عُدَّتی عِنْدَ شِدَّتی، یا رَجائی عِنْدَ مُصیبَتی، یا مُونِسی عِنْدَ وَحْشَتی، یا صاحِبی عِنْدَ غُرْبَتی، یا وَلیّی عِنْدَ نِعْمَتی، یا غِیاثی عِنْدَ کُرْبَتی، یا دَلیلی

ص:350


1- (1) - البلد الأمین: 407؛ [1]المصباح، کفعمی: 254، دعای جوشن کبیر. [2]

عِنْدَ حَیْرَتی، یا غِنائی عِنْدَ افْتِقاری، یا مَلْجَأی عِنْدَ اضْطِراری، یا مُعینی عِنْدَ مَفْزَعی.

ای توشه ام در سختیم، ای امیدم در گرفتاریم، ای همدمم در وحشتم، ای هم صحبتم در غربتم، ای سرپرستم در نعمتم، ای فریادرسم در غم زدگیم، ای راهنمایم در سرگردانیم، ای داراییم در تهیدستی ام، ای پناهم در ناچاریم، ای پشتیبانم در پریشانیم.

یا عَلاّمَ الْغُیُوبِ، یا غَفّارَ الذُّنُوبِ، یا سَتَّارَ الْعُیُوبِ، یا کاشِفَ الْکُرُوبِ، یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، یا طَبیبَ الْقُلُوبِ، یا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ، یا انیسَ الْقُلُوبِ، یا مُفَرِّجَ الْهُمُوِم، یا مُنَفِّسَ الْغُمُومِ.

ای دانای غیب ها، ای آمرزندۀ گناهان، ای پوشانندۀ عیوب، ای برطرف کننده غمها، ای دگرگون کنندۀ دلها، ای پزشک دلها، ای روشن کننده دلها، ای همدم دلها، ای زداینده اندوه ها، ای راحتگر از غمها.

یا مَنْ اظْهَرَ الْجَمیلَ، یا مَنْ سَتَرَ الْقَبیحَ، یا مَنْ لَمْ یُؤاخِذْ بِالْجَریرَةِ، یا مَنْ لَمْ یَهْتِکِ السَّتْرَ، یا عَظیمَ الْعَفْوِ، یا حَسَنَ التَّجاوُزِ، یا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ، یا باسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ، یا صاحِبَ کُلِّ نَجْوی، یا مُنْتَهی کُلِّ شَکْوی. (1)

ای آن که زیبا را آشکار نمود و کار زشت را پوشاند، ای آن که به سرعت به جنایت مؤاخذه نکرد. ای آن که پرده دری ننمود، ای بزرگ گذشت، ای صاحب نیکو گذشت، ای پهناور آمرزش، ای هر دو دست گشای به رحمت، ای مصاحب با هر گفتگوی سرّی، ای مرجع نهائی هر شکایت.

در دعای شریف کمیل است:

ص:351


1- (1) - البلد الأمین: 404؛ [1]المصباح، کفعمی: 250، دعای جوشن کبیر. [2]

اَللّهُمَّ مَوْلایَ کَمْ مِنْ قَبیحٍ سَتَرْتَهُ. (1)

الهی، مولای من، چه بسیار کار زشتی که با لطف و رحمتت بر من گنهکار پوشاندی.

وَ کُلَّ سَیِّئَةٍ امَرْتَ باِثْباتِهَا الْکِرامَ الْکاتِبینَ الَّذینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مایَکُونُ مِنّی، وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوارِحی، وَ کُنْتَ انْتَ الرَّقیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرائِهِمْ، وَ الشّاهِدَ لِما خَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ اخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ. (2)

با دستورت هر عمل زشتی را نویسندگان بزرگوار در پرونده من ثبت کنند و آنان را گواهانی علیه من قرار دادی به همراه اعضا و جوارحم و خودت نیز از دنبال آنان مراقب من بودی و گواه بر آنچه از آنها پوشیده و مخفی می ماند و این تو بودی که بر اثر رحمتت پوشاندی و به فضلت از چشم آنان دور داشتی.

در دعای عرفه حضرت سیدالشهداء علیه السلام می خوانیم:

یا مَنْ قَلَّ لَهُ شُکْری فَلَمْ یَحْرِمْنی، وَ عَظُمَتْ خَطیئَتی فَلَمْ یَفْضَحْنی، وَ رَآنی عَلَی الْمَعاصی فَلَمْ یَشْهَرْنی.

ای آن که شکرم در برابر نعمت هایش بسیار کم بود، ولی او مرا از سفره احسانش محروم نکرد و گناهم بس بزرگ بود ولی رسوایم ننمود و مرا در انواع معاصی دید ولی به بدنامی شهره ام نفرمود!

یا مَنْ سَتَرَنی مِنَ الْآباءِ وَ الْاُمَّهاتِ انْ یَزْجُرُونی، وَ مِنَ الْعَشایِرِ وَ الْاِخْوانِ انْ یُعیِّرُونی، وَ مِنَ السَّلاطینِ انْ یُعاقِبُونی، وَلَوِ اطَّلَعُوا یا مَوْلایَ عَلی مَا

ص:352


1- (1) - البلد الأمین: 188؛ [1]مصباح المتهجّد: 845؛ دعای کمیل. [2]
2- (2) - البلد الأمین: 190؛ [3]مصباح المتهجّد: 849. [4]

اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنّی اذاً ما انْظِرُونی وَ لَرَفَضُونی وَ قَطَعُونی. (1)

ای آن که مرا از پدران و مادران نسبت به گناهانم در پوشش و پنهانی قرار داد از این که با تندی و تلخی از خود براندم و از خویشان و برادران از این که به من عیب گیری نمایند و از حکومت ها از این که به مجازاتم اقدام کنند و چنانچه اینان از آنچه تو بر من آگاه بودی با خبر می شدند در این صورت مهلتم نمی دادند و هر آینه ترکم می کردند و رابطۀ آنان با من قطع می شد!

2 - غفلت

اشاره

راغب اصفهانی می نویسد:

«غفلت، سهو و لغزشی است که به خاطر کمی مراقبت و کمی هوشیاری و بیداری دامنگیر انسان می شود.» (2)وقتی انسان بر اثر غرق شدن در مادّیات و لذّات جسمی و خوشی های زودگذر و دچار شدن به ثروت اندوزی و نشست و برخاست با بازیگران و بی خبران و دوری از مدرسه و مسجد و ترک رابطه با عالم ربانی، دچار غفلت از واقعیت ها و حقایق و عبادات و حسنات و یاد آخرت شود، البته از فیوضات الهیه محروم و ممنوع و به تدریج درهای سعادت دنیا و آخرت بر او بسته می گردد!

غفلت به معنای جهل به واقعیت ها و نادانی نیست، بلکه غافل کسی است که کثرت امور مادی و شهوانی و دوستان ناباب و معاشران ناجنس و طمع کاری و حرص، بین او و بین آنچه به آن توجه داشته جدای انداخته است.

ص:353


1- (1) - بحار الأنوار: 220/95، باب 2، [1] اعمال مخصوص یوم عرفة؛ إقبال الأعمال: 344، دعای عرفه. [2]
2- (2) - المفردات، راغب اصفهانی: کلمۀ «غفلت».

بسیاری از مردم از زمان کودکی مسئله بسیار مهم قیامت را از پدر و مادر و آموزگار و معلم و عالمان ربانی شنیده اند و چه بسا تا مدتی از عمر به آن توجه داشتند و بر مبنای ایمان به قیامت فعالیت می کردند، اما با روی آوردن دنیا به آنان و پیدایش زمینه های شهوات و جاه و مقام و کار زدگی و حالت حرص و طمع و تکاثر، نسبت به روز جزا بی توجه شدند و از آن حقیقت عظیمۀ الهیه غفلت کردند و از پی آن غفلت به زیان وخسران ابدی دچار شدند.

غفلت در آیات قرآن

«اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» (1)

حسابرسی [ آنچه در مدت عمرشان انجام داده اند ] نزدیک شده در حالی که آنان با [ فرو افتادن ] در غفلت [ از دلایل اثبات کنندۀ معاد ] روی گردانند .

وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَلاتُطِعْ مَنْ اغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ امْرُهُ فُرُطاً» (2)

با کسانی که صبح و شام ، پروردگارشان را می خوانند در حالی که همواره خشنودی او را می طلبند ، خود را پایدار و شکیبا دار ، و در طلب زینت و زیور زندگی دنیا دیدگانت [ از التفات ] به آنان [ به سوی ثروتمندان ] برنگردد ، و از کسی که دلش را [ به سبب کفر و طغیانش ] از یاد خود غافل کرده ایم و از هوای نفسش پیروی کرده و کارش اسراف و زیاده روی است ، اطاعت مکن .

غفلت در روایات

در باب غفلت، کلمات نورانی و حکیمانه ای از مولای عارفان حضرت امیر

ص:354


1- (1) - انبیاء (21) : 1. [1]
2- (2) - کهف (18) : 28. [2]

مؤمنان علیه السلام است:

اَلْغَفْلَةُ ضَلالَةٌ. (1)

غفلت، گمراهی است.

اَلْغْفَلَةٌ فَقْدٌ. (2)

غفلت، نداشتن است.

اَلْغَفْلَةُ ضِدُّ الْحَزْمِ. (3)

غفلت، ضد تدبیر است.

وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ عَلَیْهِ الْغَفْلَةُ فَنَسِیَ الرَّحْلَةَ وَ لَمْ یَسْتَعِدَّ. (4)

وای بر کسی که غفلت بر او غلبه کند، پس مسئله سفر به سوی آخرت را فراموش نماید و برای روز قیامت خود را آماده ننماید.

فیا لَها حَسْرَةً عَلی کُلِّ ذی غَفْلَةٍ انْ یَکُونَ عُمْرُهُ عَلَیْهِ حُجَّةً، وَ انْ تُؤَدِّیَهُ ایّامُهُ الَی شِقْوَةٍ. (5)

آه ای حسرت و اندوه بر صاحب غفلتی که ایّام عمرش بر او حجت است و او روزگارش را به شقاوت می سپارد!

در حدیث معراج آمده است:

یا احْمَدُ، اجْعَلْ هَمَّکَ هَمّاً واحِداً، فَاجْعَلْ لِسانَکَ لِساناً واحِداً، وَ اجْعَلْ

ص:355


1- (1) - غرر الحکم: 310، حدیث 7170. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 57، حدیث 581. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 266، حدیث 5758. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 146، حدیث 2656. [4]
5- (5) - نهج البلاغه: خطبۀ 63؛ [5]الکافی: 299/1، حدیث 6؛ [6]بحار الأنوار: 207/42، باب 127، حدیث 11. [7]

بَدَنَکَ حَیّاً لاتَغْفُلُ عَنّی، مَنْ یَغْفُلْ عَنّی لا ابالی بِاَیِّ وادٍ هَلَکَ. (1)

ای احمد، اراده و همّتت را ارادۀ واحد و زبانت را یک زبان قرار ده و بدنت را با عبادت زنده بدار و از من غفلت مکن، کسی که از من غافل گردد، باک ندارم که او را در چه سرزمینی هلاک کنم.

گرفتاران دام غفلت، اگر چه مغز و قلبشان انبان علم باشد و از اصطلاحات چیزی بدانند، حرکتشان بی نور و زندگیشان شب دیجور و جام روحشان پر از شراب غرور است.

علم های اهل دل حمّالشان علم های اهل تن احمالشان

علم چون بر دل زند یاری شود علم چون بر تن زند باری شود

گفت ایزد یحمل اسفاره بار باشد علم کان نبود زهو

علم کان نبود زهو بی واسطه آن نپاید همچو رنگ ماشطه

لیک چون این بار را نیکو کشی بار برگیرند و بخشندت خوشی

هین بکش بهر خدااین بار علم تا ببینی در درون انبار علم

تا که بر رهوار علم آئی سوار آنگهان افتد تو را از دوش بار

از هواها کی رهی بی جام هو ای ز هو قانع شده با نام هو

(مولوی)

3 - اصلاح نفس

اشاره

عفت و پاکی نفس و آراسته بودن این موجود عظیم که حقیقت و کنه آن بر

ص:356


1- (1) - بحار الأنوار: 28/74، باب 2، ذیل حدیث 6؛ [1]ارشاد القلوب، دیلمی: 205/1. [2]

احدی روشن نیست، به واقعیت های اخلاقی و حسنات الهی موجب سعادت ابدی و آلودگی و ناپاکی و پستی و خست آن باعث شقاوت و سرشکستگی و خسران دائمی و سرمدی است.

آنچه نفس را به صلاح و سداد می رساند و هر آنچه این امانت الهیّه را به ضعف و زبونی و ذلّت و شقاوت دچار می نماید در معارف الهی بیان شده و در این زمینه حجت خدا بر فرد فرد بنی آدم تمام گشته است.

شاید بتوان ادّعا کرد که کلیه ابواب عبادات و معاملات و واجبات و مستحبات و مکروهات و محرمات و به خصوص مسائل عالی اخلاقی، محض اصلاح نفس، از جانب حضرت حق و انبیا و امامان علیهم السلام نظام گرفته و با توجه به مسئله با عظمت وحی و بعثت رسولان و امامت امامان و توان و قدرتی که حضرت محبوب به انسان عنایت فرموده، اصلاح نفس بر عهدۀ انسان تکلیف واجب و بلکه از اوجب واجبات است.

اصلاح نفس در آیات قرآن

آنچه انسان را در سنین تکلیف به سوی خوشبختی و یا به گمراهی سوق می دهد نفس است:

اِنَّ النَّفْسَ لَاَمَارَةٌ بِالسُّوءِ» (1)

زیرا نفس طغیان گر ، بسیار به بدی فرمان می دهد.

نفس است که به تزکیه احتیاج دارد:

وَ مَنْ تَزَکَّی فَإنَّما یَتَزَکّی لِنَفْسِهِ» (2)

و هر کس [ از آلودگی ها] پاک شود به سود خود پاک می شود .

نفس است که باید در جستجوی رضا و خشنودی خدا باشد، تا مشمول عنایات

ص:357


1- (1) - یوسف (12) : 53. [1]
2- (2) - فاطر (35) : 18. [2]

و رأفت الهی گردد:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبادِ» (1)

و از مردم کسی است که جانش را برای خشنودی خدا می فروشد [ مانند امیر المؤمنین علیه السلام ] و خدا به بندگان مهربان است .

نفس است که باید از خدا بترسد و بداند که خداوند به جریانات ذهنی همه آگاه است و با جلوگیری از هوا و هوس ها راهی به رحمت الهی و بخشیده شدن گناهانش بیابد:

وَ اعْلَمُوا انَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی انْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا انَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلیمٌ» (2)

و بدانید که خدا آنچه در دل دارید می داند ؛ بنابراین از [ مخالفت با ] او بپرهیزید ، و بدانید که خدا بسیار آمرزنده و بردبار است .

نفس است که باید از خدعه و نیرنگ زدن به خداوند و اهل ایمان دور باشد، چه این که باید به این معنی توجه داشته باشد که این نیرنگ و فریب ضررش متوجه خود اوست:

یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ الّا انْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ» (3)

[ به گمان باطلشان ] می خواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند ، در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند ، ولی [ این حقیقت را ] درک نمی کنند .

نفس است که حتی اهل ایمان نیز باید از آن سخت بر حذر باشند تا مبادا بعد از

ص:358


1- (1) - بقره (2) : 207. [1]
2- (2) - بقره (2) : 235. [2]
3- (3) - بقره (2) : 9. [3]

هدایت شدن، آنها را به ضلالت و گمراهی اندازد:

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ انْفُسَکُمْ لایَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ اذَا اهْتَدَیْتُمْ» (1)

ای اهل ایمان ! مراقبِ [ ایمان و ارزش های معنویِ ] خود باشید ؛ اگر شما هدایت یافتید ، گمراهی کسی که گمراه شده به شما زیانی نمی رساند .

در صورت مراقبت نکردن، گمراهی گمراهان، نفس آدمی را تحت تأثیر قرار داده و به تدریج انسان را به بلای ضلالت دچار می کند!

نفس است که باید در راه خدا مجاهدت کند تا به درجات بزرگ در پیشگاه الهی نایل آید:

اَلَّذینَ آمَنُوا وَهاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ اعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ وَ اولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ» (2)

آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا به جهاد برخاستند ، منزلتشان در پیشگاه خدا بزرگ تر و برتر است ، و فقط اینانند که کامیابند .

نفس است که باید همیشه در جریان سود و زیان اعمال خود باشد و هر روز به حساب خود برسد و ببیند که برای فردای خود چه فرستاده است:

وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» (3)

باید با تأمل بنگرد که برای فردای خود چه چیزی پیش فرستاده است.

نفس است که در گرو کرده های خویش است:

ص:359


1- (1) - مائده (5) : 105. [1]
2- (2) - توبه (9) : 20. [2]
3- (3) - حشر (59) : 18. [3]

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ» (1)

هر کسی در گرو دست آورده های خویش است .

نفس است که باید به خاطر رستگاری خود، بخل ورزیدن را در تمام امور مثبته از خود دور سازد:

وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (2)

و کسانی که خود را از بخل و حرص بازدارند آنان رستگارند .

و بالأخره نفس است که هرگاه در ایمان به خداوند و رسول او به درجه اطمینان رسید و مطابق کتاب خدا، پاکی را پیشه خود ساخت و در هر کاری رضای حضرت معبود را طلب نمود، می تواند خطاب خداوند را نسبت به خود بشنود: (3)یا ایَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعی الی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی» (4)

ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته ! * به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است ، باز گرد . * پس در میان بندگانم درآی * و در بهشتم وارد شو .

در سراپردۀ دل خانه خدا را طلبید اینچنین خانه خدا بهر خدا را طلبید

درخرابات فنا ساغر می نوش کنید آنگه از ساقی ما جام بقا را طلبید

گر بیابید عطائی همه آن را جویید ور بلایی برسد جمله بلا را طلبید

می ببخشید به رندان و مجویید بها کار خیر است در کار دعا را طلبید

ص:360


1- (1) - مدّثّر (74) : 38. [1]
2- (2) - تغابن (64) : 16. [2]
3- (3) - عصر ایمان و عمل: 165.
4- (4) - فجر (89) : 27 - 30. [3]

در نظر دیده ما بحر محیطی دارد هر چه خواهید بیابید چو ما را طلبید

(شاه نعمت اللّه ولی)

4 - محل مصرف رزق و روزی

از دیدگاه شیعه بسیاری از امور قدَرَی است و خیلی از مسائل عالم برپایۀ تقدیرات و قسمت ها تفسیر می شود. مانند یک خانواده که همه خوش صورت و باهوشند و کمبود و ناتوانی در آنها دیده نمی شود. یا در تاریخ می خوانیم قبیله بنی امیه مردانی شرور و بی باک و جنایتکار بوده اند ولی قبیله بنی هاشم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت از آن دسته اند، زیبارو، شجاع و با اخلاق زیسته اند.

یکی از موضوعات قَدَری، گشایش روزی و مصارف صحیح آن است. برخی بدون زحمت و تلاش مالی به دست می آورند و در غیر محل درست آن خرج می کنند و برخی با تلاش بسیار امتیازهایی فراهم می کنند و در جای خود به کار می گیرند در نتیجه در سرنوشت خانواده و جامعه شریک می شوند و اینان از اسراف و مفاسد آن به دور هستند. ولی گروهی از موقعیت ها سوء استفاده می کنند، خداوند منان در توصیف حال نامردمان که حقوق را رعایت نمی کنند می فرماید:

وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُواْ بِرَآدِّی رِزْقِهِمْ عَلَی مَا مَلَکَتْ أَیْمَنُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَوَآءٌ أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ» (1)

خدا برخی از شما را در رزق و روزی بر برخی فزونی داده است ؛ پس آنانکه فزونی یافته اند ، حاضر نیستند از روزی خود [ به صورتی قابل توجه و به اندازه لازم ] به بردگان خود بپردازند که در بهره وری از رزق و روزی باهم برابر باشند ؛ پس آیا [ با این تبعیض ظالمانه ای که به بردگان و زیردستان خود

ص:361


1- (1) - نحل (16) : 71. [1]

روا می دارند ] نعمت خدا را [ که عطای اوست و خود اختیار و استقلالی در تأمینش ندارند ] منکرند ؟ !

«در تفسیر نمونه آمده که بعضی مفسّران گفته اند:

آیۀ فوق اشاره به پاره ای از اعمال احمقانه و اسرافکارانه مشرکان است که برای بتان و خدایان دروغین خود، سهمی از حیوانات و کشت و زراعت خود را نذر می کردند؛ در حالی که این سنگ و چوب های بی ارزش کمترین نقشی در زندگی نداشتند ولی حاضر نبودند همان را در اختیار بردگان بیچاره ای بگذارند که شب و روز به آنها خدمت می کردند.» (1)یکی از دلیل هایی که خداوند روزی بسیار در اختیار مردم قرار نمی دهد بد مصرف کردن است، یعنی مال اندوزی و حرص و طمع برای گردآوری مال دنیا سبب طغیانگری و شهوترانی و تجمل گرایی انسان ها می گردد، در نتیجه قارون ها و فرعون ها و شاهان ستمگری پیدا می شوند که خون مردم را در شیشه می کنند.

خداوند برای کنترل بشر بی معرفت او را در محدودۀ معینی قرار می دهد و می فرماید:

وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فِی الْأَرْضِ وَ لَکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَآءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ» (2)

و اگر خدا روزی را بر بندگانش وسعت دهد ، در زمین سرکشی و ستم کنند ، ولی آنچه را بخواهد به اندازه نازل می کند ؛ یقیناً او به بندگانش آگاه و بیناست .

به تعبیر دیگر مردم با حرص هر چه شدیدتر به دنبال زرق و برق جهان مادی

ص:362


1- (1) - تفسیر نمونه: 311/11، [1] ذیل آیۀ 71 سورۀ نحل.
2- (2) - شوری (42) : 27. [2]

می روند و برای دست یابی به آن از هیچ جنایتی فروگذاری نمی کنند و دستورهای زیادی از جانب خداوند وارد می شود و آنها را به ناپایداری دنیا و بی ارزش بودن مال و جاه توجّه می دهد. و روایات هم تأکید می کند که روزی دست خداست و بهرۀ هر کسی را خدا تعیین کرده، در حقیقت برای پایان دادن به حرص و دنیاپرستی و فعالیت بی حد و مرز برای کسب درآمد بیشتر است.

اسلام پایۀ کسب روزی و تلاش و فعالیت صحیح و حلال و سازنده را به دور از هر گونه افراط و تفریط قرار می دهد تا در نتیجه مصارف آن در مسیر خوبی قرار بگیرد.

هنگامی که معصوم علیه السلام می فرماید:

هیچ گاه مال فراوان را ندیدم مگر آن که در دو طرف آن مالی را ضایع شده یافتم، می فهمیم که یک طرف آن مال حق اللّه است مانند خمس و زکات و طرف دیگر آن حق الناس است. و امام خبر از واقعیّت می دهد؛ زیرا امام علیه السلام در همین دنیا حس جوهریابی حقایق امور را دارد و آنها را آنگونه که هست می بیند و بر آنها احاطه دارد. او همه عالم را مانند کف دست می بیند. ممکن است کسی این طرف دنیا اسرافی کرده و آن طرف دنیا اثرش ظاهر شده باشد با آن که ما از آن بی خبریم ولی معصوم علیه السلام از آن خبر دارد.

کمبود شخصیت اسراف کننده روشن است و نسبت به منافع دیگران بخیل است، پس در اسراف خود و امساک از دیگران در جهت منافع نفسانی خود حرکت می کند.

فقر و فسق و فجور و گناه و دیگر مفاسد اجتماعی در جامعه از این پدیدۀ شوم به وجود می آید. و برکت مصرف نعمت های خداوندی از بین می رود.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ حَبَسَ عَنْ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ شَیْئاً مِنْ حَقِّهِ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ بَرَکَةَ الرِّزْقِ إِلاّ أَنْ

ص:363

یَتُوبَ.

هر که حقی از حقوق برادر مسلمان خود را پایمال سازد، خداوند برکت روزی را بر او حرام گرداند مگر آن که توبه کند.

در روایت آمده است:

نَهَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَنْ قِیلَ وَ قالَ وَ کَثْرَةِ السُّؤَالِ وَ إِضاعَةِ الْمالِ. (1)

نبی اکرم صلی الله علیه و آله از سخنان بیهوده و درخواست بسیار و تلف کردن مال پرهیز دادند.

مرحوم مجلسی در ادامۀ حدیث می نویسد:

«گفته اند ضایع کردن مال دو صورت دارد:

1 - صرف مال در راه گناه و نافرمانی خداوند، کم یا زیاد باشد و این اسراف است که خداوند آن را نکوهیده و نهی فرموده است.

2 - پرداخت مال بی موقعیت به صاحب آن که خداوند متعال می فرماید:

یتیمان را آزمایش کنید تا بالغ شوند؛ اگر به فهم و رشد فکری رسیدند؛ اموالشان را بدهید.» (2)کیست که نداند بر سر سفرۀ روزی حق، انواع نعمت ها به تناسب نیازهای انسان قرار داده شده است.

نهاده شدن این همه نعمت های رنگارنگ بدون شک بدون هدف نیست. آیات قرآن مجید منظور و مقصود از این همه لطف را عبادت می داند.

انسان لازم است از انواع نعمت ها برای ادامۀ حیات و تقویت جسم و جان استفاده کند و چون از نعمت حق قوت گرفت باید با کمال خلوص و شکر حضرت

ص:364


1- (1) - بحار الأنوار: 293/101، باب 10، حدیث 2؛ [1] مکارم الاخلاق: 431.
2- (2) - بحار الأنوار: 304/72، باب 78، حدیث 4؛ معانی الأخبار: 279.

حق که همان عبادت و اطاعت و فرمانبرداری از اوامر محبوب و دوری از محرمات است اقدام کند.

خوردن نعمت و دست زدن به عصیان عین خیانت به پروردگار و به تمام نظام هستی و عرصه گاه آفرینش است.

5 - عاقبت دعوت خدا و شیطان

غفلت و لجاجت از بهترین ابزار دعوت شیطان است که با آنها به دشوارترین هدف خود می رسد؛ زیرا هرگاه بتواند راه عقل و دل انسان را ببندد و صحنه را تیره و تار سازد، جلوداری بر سر راهش نخواهد بود و او با تمام وجود در اختیار شیطان قرار می گیرد.

هدایت گران برای بیرون آوردن انسان از سلطۀ شیطان به راحتی نمی توانند او را نجات دهند، چه بسا چنان وجودش در وجود شیطان ذوب شده و در زمرۀ یاران او درآید که دورترین آدم از رحمت خداوند گردد. رحمتی که باید هزینۀ راه سعادت خود کند، در راه پیروی از شیطان خرج کرده و از درهای گشودۀ مغفرت حق بگریزد و به سوی دام ذلّت باطل فرود آید. او همانند بیماری ترسان و نالان از دست طبیب دلسوز به سوی مواد مخدّری سوزنده فرار می کند و سرانجام در آن لجن زار می میرد؛ زیرا آنگاه که پیام رسان الهی در قیامت فریاد برمی آورد و می فرماید:

وَقَالَ الرَّسُولُ یَرَبِ ّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا * وَکَذَ لِکَ جَعَلْنَا لِکُلِ ّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَ کَفَی بِرَبِّکَ هَادِیًا وَ نَصِیرًا» (1)

و پیامبر [ درقیامت ] می گوید : پروردگارا ! همانا قوم من این قرآن را متروک گذاشتند ! * و ما این گونه برای هر پیامبری دشمنانی از مجرمان قرار

ص:365


1- (1) - فرقان (25) : 30 - 31. [1]

دادیم ، و کافی است که پروردگارت [ برای تو ] راهنما و یاری دهنده باشد .

پس آن ظالمی که از هدایت الهی محروم گشته و به بیگانه اعتماد کرده است با گزیدن دست خود چنین حالی دارد که می گوید:

وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَلَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً * یَوَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلاً * لَّقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِی وَ کَانَ الشَّیْطَنُ لِلْإِنسَنِ خَذُولاً» (1)

و روزی که ستمکار ، دو دست خود را [ از شدت اندوه و حسرت به دندان ] می گزد [ و ] می گوید : ای کاش همراه این پیامبر راهی به سوی حق برمی گرفتم ، * ای وای ، کاش من فلانی را [ که سبب بدبختی من شد ] به دوستی نمی گرفتم ، * بی تردید مرا از قرآن پس از آن که برایم آمد گمراه کرد . و شیطان همواره انسان را [ پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادی هلاکت ] وامی گذارد .

بنابراین او از دشمن شناسی و دوری از آن غفلت ورزیده است، در تمامی عمر خود یک روز در نیک بختی چشم باز نکرده و آفتاب هدایت را در وجودش نتابانیده است.

مراد حضرت سجاد علیه السلام از این که فرمود:

«أَقِفُ بَیْنَ دَعْوَتِکَ وَ دَعْوَةِ الشَّیْطَانِ»

یعنی انسان آمادگی پذیرش هدایت و گمراهی را دارد و تابلوهای راهنمایی هم در سراسر جادۀ زندگی نصب شده است ولی او با بی توجهی به راهنما به سوی درّۀ نیستی حرکت می کند.

ص:366


1- (1) - فرقان (25) : 27 - 29. [1]

حقیقت دعوت خداوند بر اساس برهان عقلی و شرعی برای مکلّفین روشن است تا به سوی معرفت و توحید و طاعت او رهبری شوند؛ ولی دعوت شیطان بر پایۀ وسوسه ها و تشویق ها و زینت های حرام صورت می گیرد تا بندگان خدا را به خود نزدیک سازد. سپس در دستان خود نگه دارد و از کج راه ها عبور دهد بدون آن که حکومت بر آنها داشته باشد. تنها او میل شدید بر ارتکاب گناهی را در نفس آدم فراهم می سازد و تا مرحلۀ انجام آن یاری می دهد و پس از پایان عمل او را رها می کند.

از ابن عباس نقل شده که گفت:

هر چه با قرآن مخالف باشد از گام های شیطان است. (1)علّامه طباطبائی رحمه الله در این باره می نویسد:

«مقصود از پیروی کردن از گام های شیطان پیروی از تمام دعوت های باطل او نیست؛ بلکه مقصود پیروی کردن از او در مسائل مربوط به دین است؛ به این معنا که باطل را به لباس و زیور حق می آراید و بر روی چیزهای غیردینی نام دین می گذارد و انسان هم ندانسته و بدون آن که متوجّه واقعیت باشد از آنها پیروی می کند.» (2)از این رو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از فتنه های پدید آمده به وسیلۀ شیطان خبر می دهد و می فرماید:

در آینده فتنه ها و حوادث گمراه کننده ای پیش خواهد آمد که انسان صبح خود را با ایمان آغاز می کند و شب که فرا می رسد به کفر افتاده است، مگر کسی که خدای تعالی او را به دانش و آگاهی زنده کرده باشد. (3)

ص:367


1- (1) - الدّر المنثور: 167/1.
2- (2) - تفسیر المیزان: 101/2، ذیل آیۀ 208 سورۀ بقره.
3- (3) - کنز العمال: 125/11، حدیث 30882؛ الجامع الصغیر: 515/1، حدیث 3358.

امام علی علیه السلام در خطبۀ قاصعه راه گریز از شیطان را چنین بیان می فرماید:

فَاَحْذَرُوا عِبادَ اللّهِ عَدُوَّ اللّهِ انْ یُعْدِیَکُمْ بِدائِهِ، وَ انْ یَسْتَفِزَّکُمْ بِنِدائِهِ وَ انْ یُجْلِبَ عَلَیْکُمْ بِخَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ. فَلَعَمْری لَقَدْ فَوَّقَ لَکُمْ سَهْمَ الْوَعیدِ وَ اغْرَقَ لَکُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدیدِ وَ رَماکُمْ مِنْ مَکانٍ قَریبٍ وَ قالَ: رَبِّ بِما اغْوَیْتَنی لَاُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اجْمَعِینَ، قَذْفاً بِغَیْبٍ بَعیدٍ، وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَیْرِ مُصیبٍ، صَدَّقَهُ بِهِ ابْناءُ الْحَمِیَّةَ وَ اخْوانُ الْعَصَبِیَّةِ وَ فُرْسانُ الْکِبْرِ وَ الْجاهِلِیَّةِ... (1)

بندگان خدا، از دشمن خدا حذر کنید، مبادا آن که شما را به درد خود مبتلا کند و با ندایش شما را به حرکت آورد و با ارتش سواره و پیاده اش بر شما بتازد.

به جان مردم سوگند که تیری سهمناک علیه شما به کمان گذاشته و کمان را با شدت هر چه تمامتر کشیده و از مکانی نزدیک به شما تیر انداخته و گفته:

«پروردگارا! برای آن که مرا اغوا کردی، زر و زینت دنیا را در زمین در برابر دیدۀ آنان جلوه می دهم و همه را به ضلالت دچار می نمایم.» به تاریکی تیری به هدفی دور انداخت و گمانی ناصواب و خطا بر زبان راند، ولی زادگان کبر و نخوت با عمل خود ادّعایش را تصدیق کردند و برادران عصبیّت و سواران کبر و جاهلیت آن گفتار کج و باطل را راست آورند... .

بنابراین باید شیوۀ مقابله با دعوت های مفسده انگیز شیطان و انصارش را جدی گرفت؛ که امام کاظم علیه السلام در سفارش خویش به هشام که پرسید با چه دشمنانی باید مبارزه نمود؟ حضرت فرمود:

دشمنی تو با ابلیس باید سخت باشد و نباید که او در تلاشش برای نابودی تو، شکیباتر و در مبارزه ات با او پایدارتر از تو باشد؛ زیرا ابلیس با همۀ قدرتش

ص:368


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 234. [1]

از تو ناتوان تر است و با همه بدیش کمتر از تو می تواند ضربه زند. اگر تو به خداوند پناه بری هر آینه به راهی راست هدایت شده ای. (1)

ص:369


1- (1) - بحار الأنوار: 315/75، باب 25، حدیث 1؛ [1]تحف العقول: 399. [2]

[«25»سُبْحَانَکَ مَا أَعْجَبَ مَا أَشْهَدُ بِهِ عَلَی نَفْسِی! وَ أُعَدِّدُهُ مِنْ مَکْتُومِ أَمْرِی! «26»وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِکَ أَنَاتُکَ عَنِّی وَ إِبْطَاؤُکَ عَنْ مُعَاجَلَتِی وَ لَیْسَ ذَلِکَ مِنْ کَرَمِی عَلَیْکَ بَلْ تَأَنِّیاً مِنْکَ لِی وَ تَفَضُّلاً مِنْکَ عَلَیَّ لِأَنْ أَرْتَدِعَ عَنْ مَعْصِیَتِکَ الْمُسْخِطَةِ وَ أُقْلِعَ عَنْ سَیِّئَاتِیَ الْمُخْلِقَةِ وَ لِأَنَّ عَفْوَکَ عَنِّی أَحَبُّ إِلَیْکَ مِنْ عُقُوبَتِی «27»بَلْ أَنَا یَا إِلَهِی أَکْثَرُ ذُنُوباً وَ أَقْبَحُ آثَاراً وَ أَشْنَعُ أَفْعَالاً وَ أَشَدُّ فِی الْبَاطِلِ تَهَوُّراً وَ أَضْعَفُ عِنْدَ طَاعَتِکَ تَیَقُّظاً وَ أَقَلُّ لِوَعِیدِکَ انْتِبَاهاً وَ ارْتِقَاباً مِنْ أَنْ أُحْصِیَ لَکَ عُیُوبِی أَوْ أَقْدِرَ عَلَی ذِکْرِ ذُنُوبِی «28»وَ إِنَّمَا أُوَبِّخُ بِهَذَا نَفْسِی طَمَعاً فِی رَأْفَتِکَ الَّتِی بِهَا صَلاَحُ أَمْرِ الْمُذْنِبِینَ وَ رَجَآءً لِرَحْمَتِکَ الَّتِی بِهَا فَکَاکُ رِقَابِ الْخَاطِئِینَ]

پاک و منزّهی تو؛ چه شگفت است که به زیان خود شهادت می دهم، و امور پنهان خود را شماره می کنم، و شگفت تر از آن بردباریت نسبت به من، و درنگت از مؤاخذۀ سریع این بنده گنهکار است. سببش این نیست که من در آستان حضرتت انسانی گران قدرم؛ بلکه علّتش، مدارایت با من و تفضّل وجود مقدست بر من است، برای این که از نافرمانیت که موجب خشم توست باز ایستم، و وجودم را از عرصه گاه گناهانی که فرسوده کنندۀ هویت و شخصیت من

ص:370

است درآوردم؛ به خاطر این که گذشتت نسبت به من نزد تو، از مجازات کردن من محبوب تر است، وگرنه ای خدای من، گناهانم فراوان تر و آثارم زشت تر و کردام ناپسندتر و گستاخیم در باطل شدیدتر، و بیداریم نزد طاعتت ضعیف تر، و هشیاری و مراقبتم در برابر تهدیدت، ناچیزتر از آن است که بتوانم عیوبم را برایت شماره کنم، یا توان ذکر کردن گناهانم را داشته باشم. جز این است که خود را به این صورت نکوهش می کنم، در حالی که به مهربانی بیش از اندازه ات که صلاح کار گنهکاران به آن است، چشم طمع دارم، و به رحمتت که آزادی خطاکاران، در گروی آن است امیدوارم.

درنگ دربارۀ خواست انسان

سیر حرکت طبیعت هستی بر صورت تدریجی و مرحله ای به پیش می رود و هر پدیده ای بر اساس قانون تکامل از اصل تا پایان زمان او مراحلی را باید بگذراند. اگر گاهی امری یا حادثه ای ناگهانی اتفاق می افتد. به خاطر این است که آن زنجیرۀ طبیعی دچار بحران و دگرگونی گشته پس حقیقت حرکت آن، وارونه شده است.

خدای متعال در نظام قانونمند، مقدّمات خاصی برای تربیت قدم به قدم انسان تدبیر فرموده است. از خلقت نطفه؛ تا رسیدن به کمال مراحلی تکاملی می پیماید و هرگز در مجازات آن موجود شتاب نمی کند، چون انسانی در جوانی به کارهای خلاف و ناهنجار دست می زند؛ پس از زمانی در برخی افکار یا اعمالش تجدید نظر می کند و سرانجام او به نیکی پایان می پذیرد. یا گاهی وضعیت ناگوار مانند فقر، بیماری، یا سلطۀ دشمن سبب توکّل یا توسّل بندۀ خدا می شود و با دل شکستگی از کردار گذشته خود توبه می کند یا گاهی در سفر زیارت اماکن مقدس یا دیدار دانشمندان و عارفان و یا مطالعه کتابهای اخلاقی در او تحوّلی پیدا شده و در پی اصلاح خود رفته است.

ص:371

بنابراین حکمت پروردگار حکیم بر پایۀ رحمت و بنده پروری و طبیعت آفرینش او مقتضی تأخیر و تقدیر در جزای اعمال موجودات می گردد. هر چند ممکن است مدارا کردن حق موجب طغیان و شقاوت در باطن فردی گردد و به خیالش در زندگی حساب و کتابی وجود ندارد ولی او مسیر کمال خود را عوض می کند، پس سنت الهی بر صبر و قدرت رو به تکامل موجودات است؛ اگر همگام با هدایت رسولان و اولیا در صراط مستقیم قرار گیرد؛ به مقام مقربان می رسد و اگر در راه باطل گام بردارد؛ در دامن شیطان به چاه گمراهی و سرگردانی سقوط می کند.

هر گاه بنده ای به زیبایی ارشاد و هدایت الهی آگاه و دست گیری شود؛ آینه تمام نما و جلوۀ کامل جمال و جلال حق می شود و اسما و صفاتش را ظهور می دهد و این زیبایی تنها با برداشتن علاقه های دنیایی ومیل های خلقی و رسیدن به درگاه قرب و فنا حاصل می گردد.

اگر بنده ای با زشتی عصیان گری و غرور، خویش را بیاراید و بفریبد او آینۀ جلوه گری شیطنت و افسون گری ابلیس شود؛ و رابطۀ فطری خود را با پروردگار بریده است در نتیجه مانند شیطان در مرحلۀ استدراج و فرصت انتظار قرار می گیرد؛ سپس در کمین خدا به سخت ترین حالت نابود می شود.

بنابراین عزّت و ذلّتی که خداوند به بندگان می دهد در اثر شکیبایی بی حد حق برای رسیدن به هدف آفرینش است ولی بندگان به جهت شتاب و بی خردی از حق خود محروم می شوند؛ سپس در قیامت درخواست بازگشت به دنیا می کنند.

این هوشیاری و زیرکی در هر انسانی باید پیوسته باشد؛ که خداوند با او چه می کند؟ زیرا گاهی خداوند در اثر پی در پی فرستادن نعمت ها یا فیض معنوی سرشار یا رسیدن امور خیر و برکت به نسل دیگر یا آزمایش بندگان یا ایجاد ارتباط با موجودات، عمری طولانی به بندگانش می بخشد و حتی با کافران همچنین می کند ولی متأسفانه نقش خداوند در امور فراموش می شود پس خداوند با صبر عجیب

ص:372

خود راه تحوّل را هموار می سازد.

امام سجاد علیه السلام در مناجات شاکران به این نکته اشاره می فرماید:

اَلهی اذْهَلَنی عَنْ إِقامَةِ شُکْرِکَ تَتَابُعُ طَوْلِکَ وَ اعْجَزَنی عَنْ احْصاءِ ثَنائِکَ فَیْضُ فَضْلِکَ وَ شَغَلَنی عَنْ ذِکْرِ مَحامِدِکَ تَرادُفُ عَوائِدِکَ وَ اعْیانی عَنْ نَشْرِ عَوارِفِکَ تَوالی ایادیکَ. (1)

خدایا! پیاپی آمدن کرمت، برپاداشتن سپاست را از یاد من برد و فراوانی بخششت مرا از شمارش ستایشت درمانده ساخت، در پی هم آمدن احسانت مرا از یاد اوصاف نیکت بازداشت و پشت سرهم رسیدن نعمت هایت مرا از گسترش خوبی هایت درمانده نمود.

و گاهی حضرت جسارت در خطاب را به خاطر بندگان نادان و غفلت زده بالا برده و به محضر حق عرضه می دارد:

اِلهی لاتُؤَدِّبْنی بِعُقُوبَتِکَ وَ لاتَمْکُرْ بی فی حِیْلَتِکَ مِنْ ایْنَ لِیَ الخَیْرُ یا رَبِّ وَ لایُوجَدُ الاّ مِنْ عِنْدِکَ وَ مِنْ ایْنَ لِیَ النَّجاةُ وَ لاتُسْتَطاعُ الاّ بِکَ. (2)

خدایا! مرا با کیفرت ادب منما و با نقشه ای با من نیرنگ مکن، پروردگارا! از کجا برایم خیری هست، در حالی که جز نزد تو یافت نمی شود و از کجا برایم نجاتی است در حالی که جز به تو فراهم نمی گردد.

در جای دیگر با صفای دل، پرده پوشی های خداوند را می ستاید:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی تَحَبَّبَ الَیَّ وَ هُوَ غَنِیٌّ عَنّی وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی یَحْلُمُ عَنّی

ص:373


1- (1) - بحار الأنوار: 146/91، باب 32، ذیل حدیث 21، [1] مناجاة الشاکرین.
2- (2) - بحار الأنوار: 82/95، باب 6، حدیث 2؛ [2]البلد الأمین: 205؛ [3]مصباح المتهجّد: 582، دعای سحر ماه رمضان. [4]

حَتّی کَاَنّی لا ذَنْبَ لی فَرَبّی احْمَدُ شیءٍ عِنْدی وَ احَقُّ بِحَمْدی. (1)

سپاس خدایی را که با من دوستی ورزیده در حالی که از من بی نیاز است و سپاس خدای را که بر من بردباری می کند تا آن جا که گویی مرا گناهی نیست! پروردگارم ستوده ترین موجود نزد من بوده و به ستایش سزاوارتر است.

این گونه فرازها و خطابه های دیگر اهل عصمت که در برابر ستم حاکمان، از حق و قدرت خداوند دفاع می کردند؛ نمایش تحمل افزون رب جلیل است. و او هرگز به باطل امان سروری را نمی دهد، کمی با مهلت ولی با خفت او را نفس گیر و به خاک مذلّت می نشاند.

حضرت علی علیه السلام در مقایسه یاران بی وفای خود با یاران رسول اللّه صلی الله علیه و آله و نگرانی از آیندۀ آنان فرمود:

وَ لَئِنْ امْهَلَ اللّهُ الظّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ أَخْذُهُ، وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرْصادِ عَلی مَجازِ طَریقِهِ، وَ بِمَوْضِعِ الشَّجی مِنْ مَساغِ ریقِهِ. (2)

اگر خداوند ستمکار را مهلت دهد هرگز فرصت مؤاخذۀ او از دستش نمی رود و بر سر راه او در حالی که گلویش در دست قدرت اوست در کمین است.

جز از فراق یار ندارم شکایتی الا حدیث عشق ندانم حکایتی

آمال من تویی و امیدم به فضل توست از فضل کن مرا به سوی خود هدایتی

ای قلزم (3) کرم به من خسته ضعیف چشم حقیقتی ده و نور درایتی

ص:374


1- (1) - بحار الأنوار: 83/95، باب 6، حدیث 2؛ [1]البلد الأمین: 205؛ [2]مصباح المتهجّد: 582. [3]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 96. [4]
3- (3) - قلزم: دریا، رود بزرگ.

با تو خدای غافر و ذوالجود وذوالکرم شرم آید به غیر برم استعانتی

آیا شود که هجر مبدل شود به وصل این دل شکسته را برسانی به راحتی

یاغافر الذنوب ببخشا و عفو کن گر جای شکر رفته ز طوطی شکایتی

(طوطی ترشیزی)

ص:375

[«29»اَللَّهُمَّ وَ هَذِهِ رَقَبَتِی قَدْ أَرَقَّتْهَا الذُّنُوبُ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعْتِقْهَا بِعَفْوِکَ وَ هَذَا ظَهْرِی قَدْ أَثْقَلَتْهُ الْخَطَایَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خَفِّفْ عَنْهُ بِمَنِّکَ «30»یَا إِلَهِی لَوْ بَکَیْتُ إِلَیْکَ حَتَّی تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَیْنَیَّ وَ انْتَحَبْتُ حَتَّی یَنْقَطِعَ صَوْتِی وَ قُمْتُ لَکَ حَتَّی تَتَنَشَّرَ قَدَمَایَ وَ رَکَعْتُ لَکَ حَتَّی یَنْخَلِعَ صُلْبِی وَ سَجَدْتُ لَکَ حَتَّی تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَایَ وَ أَکَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمْرِی وَ شَرِبْتُ مَآءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِی وَ ذَکَرْتُکَ فِی خِلاَلِ ذَلِکَ حَتَّی یَکِلَّ لِسَانِی ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِی إِلَی آفَاقِ السَّمَآءِ اسْتِحْیَآءً مِنْکَ مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِکَ مَحْوَ سَیِّئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَیِّئَاتِی «31»وَ إِنْ کُنْتَ تَغْفِرُ لِی حِینَ أَسْتَوْجِبُ مَغْفِرَتَکَ وَ تَعْفُو عَنِّی حِینَ أَسْتَحِقُّ عَفْوَکَ فَإِنَّ ذَلِکَ غَیْرُ وَاجِبٍ لِی بِاسْتِحْقَاقٍ وَ لاَ أَنَا أَهْلٌ لَهُ بِاسْتِیجَابٍ إِذْ کَانَ جَزَائِی مِنْکَ فِی أَوَّلِ مَا عَصَیْتُکَ النَّارَ فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَأَنْتَ غَیْرُ ظَالِمٍ لِی]

خدایا! این وجود من است که گناهان او را به بند بردگی کشیده؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست، و وجودم را به عفوت از بند بردگی گناهان آزاد کن، و این پشت من است که خطاها آن را گران و سنگین کرده؛ پس بر محمّد و آلش درود

ص:376

فرست، و به احسانت آن را سبک فرما ای خدای من!

اگر به درگاهت گریه کنم تا جایی که پلک های دو چشمم روی هم افتد، و چنان به شدّت ناله زنم تا صدایم قطع شود، و چندان به پیشگاهت بایستم که پایم ورم کند، و آن مقدار برایت رکوع کنم که استخوان های پشتم از جا کنده شده و زدوده گردد، و به اندازه ای سجده کنم که چشم هایم از کاسه درآید، و در طول عمرم خاک زمین را بخورم، و تا پایان حیاتم آب آلوده به خاکستر بنوشم، و در اثنای این اوضاع و احوال، چندان ذکر تو گویم که زبانم از کار بماند، آنگاه از روی شرمساری از تو، چشم به آفاق آسمان باز نکنم، با این همه سزاوار محو یک گناه از تمام گناهانم نیستم.

و اگر زمانی که سزاوار آمرزشت شوم، مرا بیامرزی، و هنگامی که مستحق عفوت گردم، مرا عفو کنی؛ همانا این آمرزش و عفو، به خاطر استحقاق من نسبت به من واجب نیست، و من مستحق وجوب آمرزش و عفو نیستم؛ زیرا پاداش من از جانب تو، در اولین باری که مرتکب معصیتت شدم آتش بود، بنابراین اگر مرا عذاب کنی، ستمکار بر من نیستی.

خوف و خشیت و شرم و حیا

اشاره

به حقیقت اگر قلبی با توفیق و عنایت حضرت حق مزیّن به مقام خوف و خشیت از عظمت خداوند و عقاب روز قیامت گردد و شرم و حیای از محبوب را در برابر آن همه احسانی که به انسان نموده شعار خود سازد، دیگر به چه صورت شیطان می تواند عرصه گاه آن قلب را مرکز تاخت و تاز خود نماید و برای میکرب گناه و معصیت چراگاه بسازد.

اسلام عزیز با تأکید و پافشاری اعلام می کند که بایدترس و بیم آدمی فقط از خدا باشد، ترسی که مایه پیش گیری از گناه و سرمایۀ نجات انسان از مهالک است.

ص:377

ترس از حوادث، یا ترس در جبهۀ جنگ، یا ترس از روزی، یا ترس از فرا رسیدن مرگ، ترسی مذموم و بی جاست، بجای این همه ترس بی ارزش، باید با توجه به عظمت حق، قلب را مرکز ترس از مقام وجود مقدس حضرت اللّه قرار داد، تا در سایۀ این ترس، آراسته به حسنات و پیراسته از رذایل شد.

فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ انْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» (1)

پس اگر مؤمن هستید از آنان نترسید و از من بترسید .

خوف از خداوند متعال در صورتی که در ژرفای درون انسان نفوذ کند، او را از ارتکاب اعمال مهلک و جرمها باز داشته و به کار نیک و مسابقه و پیشتازی در عرصۀ فضیلت وامی دارد.

ترس از ارتکاب گناه و آلوده شدن به جرم، همان خوف واقعی و در خور انسانیت انسان است؛ زیرا چنین ترسی است که آدمی را از سقوط در گناه صیانت کرده و باعث می شود که از کیفر الهی و اخروی و حتی شکنجۀ دنیوی در امان بماند.

حضرت حق راجع به دوستان مؤمن خود که از او می ترسند و از نافرمانی نسبت به او بیمناک می باشند چنین می فرماید:

قُلْ انّی اخافُ انْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ» (2)

بگو : مسلماً اگر پروردگارم را نافرمانی کنم ، از عذاب روزی بزرگ می ترسم.

وجود ترس و احساس خوف و پرهیز از عذاب خداوند و بیم از انتقام او در دنیا و آخرت موجب ترس واقعی انسان از ارتکاب گناه می شود.

ص:378


1- (1) - آل عمران (3) : 175. [1]
2- (2) - انعام (6) : 15. [2]

دهشت های روز قیامت

دهشت های روز قیامت و سختی بلاهای آن، همان عواملی است که باید انسان از آن بترسد و این ترس است که باعث دوری از تمام محرمات و ایفای تمام واجبات الهی است.

قرآن کریم از دهشت های هول انگیز و هراس آوری که انسان در روز قیامت مشاهده می نماید، چنین خبر می دهد:

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اخیهِ * وَ امِّهِ وَ ابیهِ * وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ * لِکُلِّ امْرِیءٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» (1)

روزی که آدمی فرار می کند ، از برادرش * و از مادر و پدرش * و از همسر و فرزندانش * در آن روز هرکسی از آنان را کاری است که او را به خود مشغول می کند [ تا جایی که نمی گذارد به چیز دیگری بپردازد . ]

یا ایُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ انَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْ ءٌ عَظیمٌ * یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا ارْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَلکِنَّ عَذابَ اللّهِ شَدیدٌ» (2)

ای مردم ! از پروردگارتان پروا کنید ، بی تردید زلزلۀ قیامت ، واقعه ای بزرگ است . * روزی که آن را ببینید [ مشاهده خواهید کرد که ] هر مادر شیر دهنده ای از کودکی که شیرش می دهد ، بی خبر می شود ، و هر مادۀ بارداری بار خود را سقط می کند ، و مردم را مست می بینی در حالی که مست نیستند ، بلکه عذاب خدا بسیار سخت است .

خوف از مقام حق و ترس از عذاب الهی، عامل تحقق ارزش ها در وجود انسان و

ص:379


1- (1) - عبس (80) : 34 - 37. [1]
2- (2) - حج (22) : 1 - 2. [2]

باعث درخشندگی و صفای روان و علّت نجات از شکنجۀ دنیا و آخرت و مایۀ سلامت قلب و شکوفایی تقوا در درون انسان است.

شرم و حیای از حق در روایات

شرم و حیای از حق، نیز همچون خوف مایۀ نجات از مهالک و باعث آراسته شدن جان به حقایق و پیراستگی نفس از رذایل و علت جلب رحمت حق و کلید هشت در بهشت است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَلْحَیاءُ مِنَ الْإیمانِ، وَالْإیمانُ فِی الْجَنَّةِ. (1)

حیا از ایمان انسان به حضرت حق مایه دارد و ایمان سبب ورود مؤمن به بهشت است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَلْحَیاءُ وَ الْعِفافُ وَالْعَیُّ - اعْنی عَیَّ اللِّسانِ لا عَیَّ الْقَلْبِ - مِنَ اْلإیمانِ. (2)

حیا و عفّت و کم گوئی - و به عبارت دیگر کندی زبان نه کندی دل - از ایمان است.

از یکی از دو امام - حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السلام - روایت شده:

اَلْحَیاءُ وَالْإیمانُ مَقْرُونانِ فی قَرَنٍ، فَاِذا ذَهَبَ احَدُهُما تَبِعَهُ صاحِبُهُ. (3)

حیا و ایمان همراهند و در یک رشته بسته اند چون یکی از آنان برود دیگری هم می رود.

ص:380


1- (1) - الکافی: 106/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعة: 166/12، باب 110، حدیث 15970. [2]
2- (2) - الکافی: 106/2، حدیث 2؛ [3]وسائل الشیعة: 167/12، باب 110، حدیث 15972. [4]
3- (3) - الکافی: 106/2، حدیث 4؛ [5]وسائل الشیعة: 166/12، باب 110، حدیث 15969. [6]

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

لا إیمانَ لِمَنْ لا حَیاءَ لَهُ. (1)

ایمان ندارد کسی که حیا ندارد.

از امام صادق علیه السلام است که فرمود:

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ارْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ وَ کانَ مِنْ قَرْنِهِ الی قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اللّهُ حَسَناتٍ: الصِّدْقُ وَ الْحَیاءُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ الشُّکْرُ. (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چهار چیز است که در هر که باشد و از سر تا پایش گناه باشد خدا همه آن گناهان را به حسنه تبدیل کند: راستگوئی، حیا، خوش خلقی، شکرگزاری.

تبدیل سیئات به حسنات در کلام مجلسی

علامه مجلسی می فرماید:

در تبدیل سیّئات به حسنات نکاتی گفته شده است:

1 - گناهان پیشین به سبب توبه محو شود و به جای آنها طاعات آینده ثبت گردد.

2 - روحیه گناه کاری محو گردد و روحیه فرمانبرداری به جای آن نشیند.

3 - خداوند توفیق کارهایی به او دهد که ضدّ کارهای پیشین او باشد.

4 - به جای هر کیفری ثوابی برای او ثبت کند.

حضرت رضا علیه السلام از پدران بزرگوارش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:

لَمْ یَبْقَ مِنْ امْثالِ الْاَنْبِیاءِ الّا قَوْلُ النّاسِ: اذا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ ما

ص:381


1- (1) - الکافی: 106/2، حدیث 5؛ [1]وسائل الشیعة: 166/12، باب 110، حدیث 15971. [2]
2- (2) - الکافی: 107/2، حدیث 7؛ [3]وسائل الشیعة: 167/12، باب 110، حدیث 15973. [4]

شِئْتَ. (1)

از مثل های انبیا چیزی باقی نمانده مگر این که مردم می گویند: زمانی که حیا نکنی پس هر چه خواهی انجام ده!

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که آن حضرت فرمود:

اِسْتَحْیُوا مِنَ اللّهِ حَقَّ الْحَیاءِ، قالُوا: وَ ما نَفْعَلُ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: فَاِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ فَلا یَبیتَنَّ احَدُکُمْ الّا وَ اجَلُهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ، وَلْیَحْفَظِ الرَّأْسَ وَ ما حَوی، وَ الْبَطْنَ وَ ما وَعی، وَ لْیَذْکُرِ الْقَبْرَ وَ الْبِلی، وَ مَنْ ارادَ الْآخِرَةَ فَلْیَدَعْ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنیا. (2)

از خدا حیا کنید حق حیا را، گفتند: یا رسول اللّه چه کنیم؟ فرمود: اگر اهل حیا هستید، احدی از شما شب را صبح نکند مگر این که مرگ در برابرش باشد و چشم و گوش و زبان و شکم و شهوت را از گناه حفظ کند و قبر ومتلاشی شدن بدن را متذکر گردد و کسی که آخرت خواه است زینت دنیای فانی را که غیر از ایجاد غرور و غفلت اثری ندارد، رها کند.

امام سجاد علیه السلام فرمود:

خَفِ اللّهُ تَعالی لِقُدْرَتِهِ عَلَیْکَ، وَ اسْتَحْیِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْکَ. (3)

از خدا بترس برای قدرتی که در همه زمینه ها بر تو دارد و از حضرت او حیا

ص:382


1- (1) - بحار الأنوار: 333/68، باب 81، حدیث 8؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 510، حدیث 1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 333/68، باب 81، حدیث 9؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 616، حدیث 2. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 333/68، باب 81، حدیث 22؛ [5]أعلام الدین: 229. [6]

کن به خاطر این که به تو نزدیک است و ظاهر و باطن تو را حاضر و ناظر است.

قیلَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : اوْصِنی، قالَ: اسْتَحْیِ مِنَ اللّهِ کَما تَسْتَحیی مِنَ الرِّجُلِ الصّالِحِ مِنْ قَوْمِکَ. (1)

به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شد مرا وصیت کن، حضرت فرمود: از خدا حیا کن، چنانکه از مردی شایسته از اقوامت حیا می کنی.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَوَّلُ ما یَنْزِعُ اللّهُ مِنَ الْعَبْدِ الْحَیاءُ، فَیَصیرُ ماقِتاً مُمْقِتاً، ثُمَّ یَنْزِعُ مِنْهُ الْاَمانَةَ، ثُمَّ یَنْزِعُ مِنْهُ الرَّحْمَةَ، ثُمَّ یَخْلَعُ دینَ الْاِسْلامِ عَنْ عُنُقِهِ فَیَصیرُ شَیْطاناً لَعیناً. (2)

بر اثر گناه پی در پی اول چیزی که خداوند از بنده ریشه کن می کند حیا است، بدین سبب بنده مورد خشم و غضب قرار می گیرد، سپس امانت، سپس رحمت، آنگاه رشته دین را از گردنش باز می کند، پس از این، بنده تبدیل به شیطان ملعون می شود.

ای که زجود تو بود بود ما لطف تو سرمایۀ پرسود ما

رسم کریمان نه که خوان گسترند سیر چو شد ضیف به نیران برند

خاصه کریمی چو تو ای پادشاه خیل گداییم همه روسیاه

گرنه نمک خوارۀ خوان توایم ریزه خور نعمت و نان توایم

حاصل ما گر شده بیچارگی محو نشد رسم نمک خوردگی

گر به جزامان بنمائی نسق نامه سیاهیم ورق بر ورق

باز مکن نامۀ اعمال ما ای کرمت غایب آمال ما

ص:383


1- (1) - بحار الأنوار: 336/68، باب 81، حدیث 20؛ [1]مستدرک الوسائل: 466/8، باب 93؛ ذیل حدیث 10027. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 335/68، باب 81، حدیث 17؛ [3] معانی الاخبار: 410، حدیث 94.

محو کن از لطف تباهی ما ساز بدل نامه سیاهی ما

مقصد از این راه مرا سود نیست غیر توام مقصد و مقصود نیست

در دلم ای شاهد ذوالاقتدار هست تجلی تو ای کردگار

(طوطی ترشیزی)

ص:384

[«32»إِلَهِی فَإِذْ قَدْ تَغَمَّدْتَنِی بِسِتْرِکَ فَلَمْ تَفْضَحْنِی وَ تَأَنَّیْتَنِی بِکَرَمِکَ فَلَمْ تُعَاجِلْنِی وَ حَلُمْتَ عَنِّی بِتَفَضُّلِکَ فَلَمْ تُغَیِّرْ نِعْمَتَکَ عَلَیَّ وَ لَمْ تُکَدِّرْ مَعْرُوفَکَ عِنْدِی فَارْحَمْ طُولَ تَضَرُّعِی وَ شِدَّةَ مَسْکَنَتِی وَ سُوءَ مَوْقِفِی «33»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ قِنِی مِنَ الْمَعَاصِی وَ اسْتَعْمِلْنِی بِالطَّاعَةِ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْإِنَابَةِ وَ طَهِّرْنِی بِالتَّوْبَةِ وَ أَیِّدْنِی بِالْعِصْمَةِ وَ اسْتَصْلِحْنِی بِالْعَافِیَةِ وَ أَذِقْنِی حَلاَوَةَ الْمَغْفِرَةِ وَ اجْعَلْنِی طَلِیقَ عَفْوِکَ وَ عَتِیقَ رَحْمَتِکَ وَ اکْتُبْ لِی أَمَاناً مِنْ سُخْطِکَ وَ بَشِّرْنِی بِذَلِکَ فِی الْعَاجِلِ دُونَ الآجِلِ بُشْرَی أَعْرِفُهَا وَ عَرِّفْنِی فِیهِ عَلاَمَةً أَتَبَیَّنُهَا «34»إِنَّ ذَلِکَ لاَ یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُسْعِکَ وَ لاَ یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ لاَ یَتَصَعَّدُکَ فِی أَنَاتِکَ وَ لاَ یَؤُودُکَ فِی جَزِیلِ هِبَاتِکَ الَّتِی دَلَّتْ عَلَیْهَا آیَاتُکَ إِنَّکَ تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ وَ تَحْکُمُ مَا تُرِیدُ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.]

خدای من! اکنون که مرا به پرده پوشیت در پوشیده ای و رسوایم نکردی، و به کرمت با من مدارا کرده، و به کیفرم شتاب نورزیدی و به احسانت از من گذشتی و نعمتت را نسبت به من تغییر ندادی و نزد من نیکی و خوبیت را تیره و تار نکردی، پس بر طول زاریم، و سختی بیچارگیم و بدی جایگاهم رحمت آر.

ص:385

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا از گناهان حفظ کن، و به طاعت و فرمانبرداری از خود به کار گیر، و نیکو بازگشت را روزیم فرما، و به توبه پاکم کن، و به دوری از گناه، یاریم ده، و به سلامت همه جانبه، زندگیم را اصلاح کن و شیرینی آمرزش را به من بچشان، و مرا رها شدۀ عفوت و آزاد شدۀ رحمتت قرار ده و از خشم خود خطّ امانم بده، و هم اکنون نه در آینده، به مژدۀ آن خوشحالم فرما، مژده ای که آن را بشناسم، و به نشانه ای که، آن را آشکارا بینم، آگاهم کن که این کار در عرصه گاه سعۀ رحمتت، بر تو دشوار نیست، و تو را در میدان قدرتت به مشقت نمی اندازد، و در حوزۀ بردباریت، تو را دچار سختی نمی کند، و در فضای بخشش های فراوانت که آیاتت بر آنها گواه است، تو را در فشار و تنگنا قرار نمی دهد. همانا هر چه بخواهی انجام می دهی و هر چه را اراده فرمایی حکم می کنی، مسلماً بر هر کاری توانایی.

بشارت الهی

اشاره

اَلا انَّ اوْلِیاءَ اللّهِ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ * الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمْ الْبُشْری فِی الْحیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللّهِ ذلِکَ هُوَ الْفُوْزُ الْعَظیمُ» (1)

آگاه باشید ! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند .

* آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند . * آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است [ در دنیا به وسیلۀ وحی و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان ] در کلمات خدا [ که وعده ها و بشارت های اوست ] هیچ دگرگونی نیست ؛ این است کامیابی بزرگ .

ص:386


1- (1) - یونس (10) : 62 - 64. [1]

«بنابراین اولیای الهی کسانی هستند که میان آنان و خدا حایل و فاصله ای نیست.

حجاب ها از قلبشان کنار رفته و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل چنان می بینند که هیچ گونه شک و تردیدی به دل هایشان راه نمی یابد و به خاطر همین آشنایی با خدا که وجود بی انتها و قدرت بی پایان و کمال مطلق است ماسوای خدا در نظرشان کوچک و کم ارزش و ناپایدار و بی مقدار است.

کسی که با اقیانوس آشناست قطره در نظرش ارزشی ندارد و کسی که خورشید را می بیند نسبت به یک شمع بی فروغ بی اعتناست.

روشن می شود که چرا آنان ترس و اندوهی ندارند؛ زیرا خوف و ترس انسان از نابودی نعمت هائی که انسان در اختیار دارد و یا خطراتی که ممکن است در آینده او را تهدید کند ناشی می شود، همان گونه که غم و اندوه نسبت به گذشته و فقدان امکاناتی می باشد که در اختیار داشته است.

اولیا و دوستان راستین خدا از هر گونه وابستگی و اسارت جهان ماده آزادند و زهد به معنی حقیقیش بر وجود آنها حکومت می کند، نه با از دست دادن امکانات مادی جزع و فزع می کنند و نه ترس از آینده در این گونه مسائل افکارشان را به خود مشغول می دارد.

بنابراین غم ها و ترس هایی که دیگران را دائماً در حال اضطراب و نگرانی نسبت به گذشته و آینده نگه می دارد در وجود آنها راه ندارد.

یک ظرف کوچکی آب از دمیدن یک انسان متلاطم می شود، ولی در پهنه اقیانوس کبیر حتی طوفان ها کم اثر است. و به همین دلیل اقیانوس آرامش می نامند.

لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» (1)

تا [ با یقین به این که هر گزند و آسیبی و هر عطا و منعی فقط به ارادۀ خداست

ص:387


1- (1) - حدید (57) : 23. [1]

و شما را در آن اختیاری نیست ] بر آنچه از دست شما رفت ، تأسف نخورید ، و بر آنچه به شما عطا کرده است ، شادمان و دلخوش نشوید .

الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَنَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» (1)

کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستمی [ چون شرک ] نیامیختند ، ایمنی [ از عذاب ] برای آنان است ، و آنان راه یافتگانند .

و یا:

اَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (2)

دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد .

اولیای الهی آن چنان غرق صفات جمال و جلال او هستند و آن چنان محو مشاهدۀ ذات پاک او می باشند که غیر او را به دست فراموشی می سپرند.

روشن است در غم و اندوه و ترس و وحشت نیاز به تصور از دست دادن چیزی و یا مواجهۀ با دشمن و موجود خطرناکی وجود دارد،کسی که غیر خدا در دل او نمی گنجد و به غیر او نمی اندیشد و جز او را در روح خود پذیرا نمی شود، چگونه ممکن است غم و اندوه وترس و وحشتی داشته باشد.

از آنچه گفتیم این حقیقت نیز آشکار شد که منظور غم های مادی و ترس های دنیوی است،و گرنه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است،ترس از عدم انجام وظایف و مسئولیت ها،و اندوه بر آنچه از موفقیت ها از آنان فوت شده،که این ترس و اندوه جنبۀ معنوی دارد و مایۀ تکامل وجود انسان و ترقّی اوست،به عکس ترس و اندوه های مادی که مایۀ انحطاط و تنزل است.

ص:388


1- (1) - انعام (6) : 82. [1]
2- (2) - رعد (13) : 28. [2]

امیرمؤمنان علی علیه السلام در خطبه معروف «همّام» که حالات اولیای خدا، در آن به عالی ترین وجه ترسیم شده، می فرماید:

قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهمْ مَأْمُونَةٌ. (1)

دلهایشان محزون، همگان از آزارشان در امان.

و نیز می فرماید:

وَلَوْلَا الْاَجَلُ الَّذی کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ ارْواحُهُمْ فی اجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً الَی الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ. (2)

و اگر خداوند برای اقامتشان در دنیا زمان معینی را مقرّر نکرده بود از شوق به ثواب و بیم از عذاب به اندازۀ چشم بر هم زدنی روحشان در بدنشان قرار نمی گرفت.

قرآن مجید نیز دربارۀ مؤمنان می فرماید:

اَلَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ السّاعَةِ مُشْفِقُونَ» (3)

همانان که در پنهانی از پروردگارشان می ترسند و از قیامت هم بیمناکند .

بنابراین اولیای الهی خوف و ترس دیگری دارند، ماورای خوف و ترس که مردم عادی با آن دست بگریبانند.

اولیای الهی کسانی هستند که ایمان آورده اند و به طور مداوم تقوا و پرهیزگاری را پیشۀ خود ساخته اند.

ایمان را به صورت فعل ماضی آورده و تقوا را به صورت ماضی استمراری، اشاره به این که ایمان آنها به سرحد کمال رسیده ولی مسئلۀ تقوا که در عمل روزمره

ص:389


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 184، خطبۀ همام. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 184، خطبۀ همام. [2]
3- (3) - انبیاء (21) : 49. [3]

منعکس می شود هر روز و هر ساعت کار تازه ای می طلبد و جنبۀ تدریجی دارد برای آنها به صورت یک برنامه و وظیفۀ دائمی در آمده است.

آنان با داشتن این دو رکن اساسی دین و شخصیت، چنان آرامشی در درون جان خود احساس می کنند که هیچ یک از طوفان های زندگی آنها را تکان نمی دهد.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

اَلْمُؤْمِنُ کَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکُهُ الْعَواصِفُ. (1)

همچون کوه در برابر تندباد حوادث استقامت به خرج می دهند.

[

کلام مفسران دربارۀ بشارت

]

لَهُمْ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ» (2)

آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است.

مؤمنان نه تنها ترس و غمی ندارند، بلکه بشارت و خوشحالی و سرور به خاطر نعمت های فراوان و مواهب بی پایان الهی، هم در این زندگی و هم در آن زندگی نصیب آنان می شود.

البشری با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذکر شده و انواع بشارت ها را شامل می شود.

باز برای تأکید اضافه می کند: سخنان پروردگار و وعده های الهی تغییر و تبدیل ندارد و خداوند به این وعدۀ خود نسبت به دوستانش وفا می کند.

دربارۀ بشارتی که خداوند در آیات فوق به دوستانش در دنیا و آخرت ارزانی داشته، میان مفسران اختلاف است:

ص:390


1- (1) - شرح اصول الکافی: 181/9؛ الفضایل و الرذایل: 45.
2- (2) - یونس (10) : 64. [1]

بعضی آن را مخصوص به بشارتی دانسته اند که فرشتگان در آستانۀ مرگ و انتقال از این جهان به مؤمنان می دهند و می گویند:

وَاَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» (1)

و شما را به بهشتی که وعده می دادند ، بشارت باد .

و بعضی دیگر آن را اشاره به وعده های پیروزی پروردگار و غلبۀ بر دشمنان و حکومت در روی زمین مادام که مؤمنند و صالحند، می دانند.

در بعضی از روایات این بشارت به خواب های خوش که مؤمنان می بینند تفسیر شده است.» (2)

رؤیای صادقانه

احتمالاً منظور حضرت زین العابدین علیه السلام از جملۀ:

«وَ بَشِّرْنِی بِذَلِکَ فِی الْعَاجِلِ دُونَ الآجِلِ بُشْرَی أَعْرِفُهَا»

در آخر جملات دعا از این نمونۀ خواب ها باشد،که در معارف اسلامی از آن تعبیر به رؤیای صادقه و بخشی اندک از نبوت شده است.

حضرت عبدالمطلب خواب دید درختی بر پشتش روئیده که سربه آسمان دارد،و شاخه هایش شرق و غرب را گرفته ،و نوری از آن جلوه گر است که از نور خورشید عظیم تر می باشد. این خواب را برای کاهنی نقل کرد، او خواب را تفسیر کرد:

از صلب تو فرزندی به وجود می آید که مالک شرق و غرب می شود و در میان

ص:391


1- (1) - فصّلت (41) : 30. [1]
2- (2) - تفسیر نمونه: 333/8 - 337، [2] ذیل آیۀ 62 سورۀ یونس.

مردم از جانب خداوند به عنوان پیامبر ظاهر می گردد. (1)قرآن مجید می فرماید:

اِذْ قالَ یُوسُفُ لِاَبیهِ یا ابَتِ انّی رَأیْتُ احَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمسَ وَ الْقَمَرَ رَأیْتُهُمْ لی ساجِدینَ» (2)

[ یاد کن ] آنگاه که یوسف به پدرش گفت : پدرم ! من در خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برایم سجده کردند !

«یعقوب سالخورده با دقت به سخنان یوسف نورسته اش گوش داد و ماجرای رؤیای پر معنای فرزند عزیزش را درست در نظر عقل خود مجسم ساخت و با کمک استعداد فطری و صفای صاحبان وحی و رجال آسمانی دریافت که رؤیای یوسف پاک طینت و مهذّب نه از قبیل خواب های آلوده است که از افکار روزانه و خیالات مختلف تلفیق می شود و نه از رؤیاهایی است که از هیجانات عصبی و نظیر اینها به وجود می آید، بلکه یک رؤیای صد در صد صحیح وملکوتی و الهی است و دل با صفای یوسف عزیز در عالم خواب که تا حدودی از جهان طبیعت و ماده جدا گشته و با عالم دیگری ارتباط دارد؛ دورنمایی از حقایق و واقعیت های آینده در نظرش مجسم گشته است و این خواب ملکوتی مژده موفقیت بزرگ و آینده درخشانی را می دهد.

یعقوب بزرگوار به بیان آنچه که به کمک معلومات خود از خواب یوسف استنباط کرده بود پرداخت و به وی گفت:

ص:392


1- (1) - مستدرک سفینة البحار: 20/4.
2- (2) - یوسف (12) : 4. [1]

یوسفا! همان گونه که آن منظرۀ ملکوتی و آسمانی با آن جلال و کبریا در آن محیط با صفای ماورای ماده در نظرت مجسم گشت و این لطفی بود که مستقیماً از عالم غیب نصیب تو شد.

از این خواب چنین می فهم که: سه لطف دیگر نیز در انتظار توست:

1 - همان دست توانایی که تو را تربیت کرد؛ تو را بر می گزیند و یک نوع حقیقت و خلوص و جلالت شأن و عظمت مقام به تو می دهد که از شخصیت های ممتاز و برجسته اجتماع گردی.

2 - قسمتی از تعبیر خواب را به تو می آموزد.

3 - نعمت و رحمتش را بر تو و خانوادۀ من تمام می کند، چنانچه در سابق بر دو جد بزرگوارت ابراهیم و اسحاق لطف و عنایتش را تمام کرد، بدون تردید پروردگارت هر چه می کند از روی علم و حکمت می کند.» (1)بشارتی برای اولیای الهی در دنیاست که می فرماید:

لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ» (2)

آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است.

یکی از نمونه واقعی اش همین خواب یوسف و خواب حضرت عبدالمطلب است که در قرآن و روایات آمده است.

حضرت فیض می سراید:

دوشم آن دلبر غمخوار به بالین آمد شاد و خندان بگشاد دل غمگین آمد

گفت برخیز زجا فیض سحر را دریاب ملک از بام سماوات به پایین آمد

ص:393


1- (1) - جمال انسانیّت: 19.
2- (2) - یونس (10) : 64. [1]

بوی رحمان که در آفاق جهان مستتر است عطر آن روحفزای دل مسکین آمد

بر هوا نفخه ای از گلشن فردوس وزید عطر پیمای گلستان و ریاحین آمد

با عروسان حقایق که نه جن دیده نه انس موسم خطبه و گستردن کابین آمد

خیز از جای و سر نافۀ اسرار گشای که ز صحرای قدس آهوی مشکین آمد

جامی از چشمه تسنیم بکش از کف حور شادی آن که دلت، رازکش دین آمد

تا کی از غم به فغان آمده شادی طلبی مژده بادت که بکام آن بشد و این آمد

از ره فقر بخواه آنچه تو را می باید صدقات از همه جا بهر مساکین آمد

مژدگانی بده ای غم زده ای باده طلب که زمیخانه معنی می رنگین آمد

سخن فیض تماشا کن و بنگر در او دُرَرِ بحر معانی به چه آیین آمد

این جواب غزل حافظ هشیار که گفت سحرم دولت بیدار به بالین آمد

(فیض کاشانی)

ص:394

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109