تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 6

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان ، حسین ، ‫1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد6 / حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان ‫، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ‫ج.

فروست:مجموعه آثار ‫؛ 45 ‫، 46 ‫، 47 ‫، 48 ‫، 49 ‫، 50 ‫، 51 ‫، 52 ‫، 53 ‫، 54 ‫، 55 ‫، 56 ‫، 57 ‫، 58 ‫، 59 .

شابک: ‫ 900000ریال ‫:دوره ‫ 978-964-2939-60-2: ؛ ‫ج.1 ‫ 978-964-2939-61-9: ؛ ‫ج.2 ‫ 978-964-2939-62-6: ؛ ‫:ج.3 ‫ 978-964-2939-63-3: ؛ ‫:ج.4 ‫ 978-964-2939-64-0: ؛ ‫:ج.5 ‫ 978-964-2939-65-7: ؛ ‫:ج.6 ‫ 978-964-2939-66-4: ؛ ‫:ج.7 ‫ 978-964-2939-67-1: ؛ ‫:ج.8 ‫ 978-964-2939-68-8: ؛ ‫:ج.9 ‫ 978-964-2939-69-5: ؛ ‫:ج.10 ‫ 978-964-2939-70-1: ؛ ‫:ج.11 ‫ 978-964-2939-71-8: ؛ ‫ ‫: ج.12 ‫ ‫ 978-964-2939-72-5 : ؛ ‫ج.13 ‫ ‫ 978-964-2939-91-6 : ؛ ‫ج.14 ‫ ‫ 978-964-2939-92-3 : ؛ ‫ج.15 ‫ ‫ 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم ، ‫38 - 94ق.

موضوع: ‫علی بن حسین (ع)، امام چهارم ‫، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده: ‫علی بن حسین (ع)، امام چهارم ‫، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره: ‫ BP267/1 ‫ /ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی: ‫ 297/772

شماره کتابشناسی ملی: ‫ 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد6

حسین انصاریان

ص :3

ص :4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :5

ص :6

ادامۀ دعای 8 : پناه بردن به حق

اشاره

استاد حسین انصاریان

ادامۀ دعای 8 : پناه بردن به حق

[«1»اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ وَ شَکَاسَةِ الْخُلْقِ وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ وَ مَلَکَةِ الْحَمِیَّةِ ]

خدایا! به تو پناه می آوریم، از توفان حرص و تندی و شدّت خشم، و چیرگی حسد و ناتوانی صبر، و کمی قناعت و ناسازگاری اخلاق، و پافشاری و سماجت شهوت و صفت تعصّب.

ص:7

3 - حسد

اشاره

بدون شک اگر انسان، آشنای با قرآن و حقایق الهیّه و برنامه های نبوّت و امامت و عارف به نفس خویش و عظمت مقام انسان و حقیقت ربوبیت حضرت حق نباشد، قلبش مرکز حسد و غلبه و حکومت این صفت هلاک کننده و عامل نابودی خیر دنیا و آخرت می گردد.

حسد به این معنی است که انسان چشم دیدن نعمت را از هر نوعش که باشد، به دیگران نداشته و علاوه بر آن آرزوی زوال و از بین رفتن آن و بدبختی و سیه روزی طرف مقابل را آرزو کند.

بزرگان علم اخلاق در پرتو آیات قرآن و روایات، مباحثی جالب در زمینۀ حسد دارند که دانستن آن برای هر مؤمن و مسلمان، جهت مصون ماندن از ضربه های مهلک این صفت، لازم است.

حسد در کلام علامۀ نراقی

مرحوم ملاّ مهدی نراقی در کتاب پرقیمت «جامع السعادت» که برای استفادۀ عموم مردم تحت عنوان «علم اخلاق اسلامی» ترجمه شده می فرماید:

«حسد، آرزوی زوال نعمت از برادر مسلمان است، از نعمت هایی که صلاح او باشد. البته اگر زوال نعمت را از او نخواهد، بلکه مثل آن را برای خود آرزو نماید «غِبطه و منافسه» است و اگر زوال چیزی را از کسی بخواهد که صلاح او نیست آن را «غیرت» خوانند.

بیان تفصیلی آن، این است که اگر انگیزۀ حسد صرفاً حرص بر این باشد که آن نعمت به تو برسد، این از پستی و زبونی قوۀ شهویّه است و اگر انگیزۀ آن تنها رسیدن مکروهی به محسود باشد از رذایل قوۀ غضبیّه است و از نتایج کینه توزی است و اگر باعث آن ترکیبی است از هر دو، این از پستی و زبونی هر دو قوه است. و ضدّ حسد

ص:8

«خیرخواهی» است، یعنی درخواست دوام نعمت از حضرت حق بر برادر مسلمان که صلاح او در آن است.

و شکّی نیست که حکم قطعی به این که این نعمت صلاح است یا فساد، ممکن نیست. چه بسا که چیزی در آغاز و در نظر اول نعمت شمرده شود و سرانجام بر صاحب خود وبال و فساد باشد. پس ملاک و مناط در این امر ظنّ و گمان غالب است، بنابراین اگر ظنّ غالب این است که به صلاح اوست، خواستن زوال و نابودی آن «حسد» است و تمنّای دوام آن خیرخواهی است و آنچه گمان رود که موجب فساد باشد، خواستن زوال آن «غیرت» است.

اما آنچه صلاح و فساد آن بر تو مشتبه است، نظری و حالتی نسبت به آن نداشته باش تا از حسد در امان بمانی و در طریق خیرخواهی قرار بگیری. معیار و میزان در خیرخواهی این است که آنچه را برای خود می خواهی برای برادر خود نیز بخواهی و آنچه را برای خود نمی خواهی و نمی پسندی برای او نیز نخواهی و نپسندی.

و معیار در حسد این است که آنچه برای خود نمی خواهی برای او بخواهی و آنچه را برای خود می خواهی برای او نخواهی.

حسد، سخت ترین و دشوارترین بیماری های روانی و بدترین و پلیدترین رذایل است و صاحب خود را به عقوبت دنیا و عذاب آخرت گرفتار می سازد؛ زیرا در دنیا لحظه ای از حزن و الم خالی نیست و به هر نعمتی که در دست دیگران می بیند رنج می برد و نعمت های خدای بزرگ نامتناهی است و هرگز از بندگان بریده و منقطع نمی شود، پس حسود پیوسته در اندوه و رنج است و وبال و سرانجامِ بد آن گریبانگیر خود او خواهد شد و اصلاً به محسود ضرری نمی رساند، بلکه موجب ازدیاد حسنات و بالارفتن درجات او می شود، از اینرو که حسود بر او عیب می گیرد و آنچه در شرع جایز نیست دربارۀ او می گوید.

پس نسبت به محسود، ظالم است و قسمتی از وزر و وبال محسود را بر دوش

ص:9

خود می گیرد و اعمال شایستۀ خود را به دفتر اعمال او منتقل سازد، بنابراین حسد وی برای محسود جز خیر و نفع اثری ندارد.

و با وجود این در مقام عناد و ضدّیت با آفریدگار بندگان است؛ زیرا اوست که نعمت ها و خیرات را بر بندگان چنانکه اراده فرموده به مقتضای حکمت و مصلحت خود ارزانی داشته است. پس حکمت حق و عنایت و مصلحت او چنین اقتضا کرده که آن نعمت بر آن بنده حاصل و باقی باشد و حسود بیچاره زوال آن را می خواهد و آیا این چیزی جز ناخشنودی از قضای الهی در برتری دادن بعضی بندگان بر بعض دیگر است ؟ و این نیست مگر آرزوی قطع فیوضات الهی که بر حسب حکمت بالغه مقدّر و صادر شده و خواستنِ خلاف آنچه خداوند به مقتضای مصلحت اراده فرموده است.

بلکه حسود طالب نقص بر خدای سبحان است و نمی خواهد خدا را متّصف به صفات کمالیّه بداند؛ زیرا افاضۀ نعمت ها از سوی خداوند در وقت شایسته و در جای مستعد، از صفات کمالیّۀ خدای تعالی است که عدم آنها نقص است بر او و حسود ثبوت این نقص را می خواهد.

از سوی دیگر حسود، چون زوال نعمت های الهی را که وجوداتند می خواهد و بازگشت شرور و بدی ها به عدم است پس وی طالب شرّ و دوستدار آن است و حکما تصریح کرده اند: هر که به شرّ، اگر چه برای دشمن، راضی و خشنود باشد در واقع شریر است.

پس حسد بدترین رذایل و حسود شریرترین مردم است و چه معصیتی بالاتر از این که کسی از راحت مسلمانی بدون آن که برای وی ضرری داشته باشد ناراحت و متألّم شود و از اینرو در آیات و اخبار از این صفت مذمّت شدید شده است. خدای سبحان در بدی و پستی این صفت و تیره بختی و شقاوت گرفتار این رذیلت، می فرماید:

ص:10

أمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ » (1)

بلکه آنان به مردم [ که در حقیقتْ پیامبر و اهل بیت اویند ] به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا کرده ، حسد می ورزند .

نمی خواهند نبوت و امامت، حکومت و رهبری صحیح، علم و دانش، مال و ثروت، اخلاق و فضیلت، زیبایی و نشاط را بر بندگانم ببینند، آن قدر پست و زبون و بی مروّت هستند که آرزوی زوال این نعمت ها را از بندگانم دارند.

وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أنْفُسِهِمْ » (2)

بسیاری از اهل کتاب پس از آن که حق برای آنان روشن شد به سبب حسدی که از وجودشان شعله کشیده ، دوست دارند که شما را پس از ایمانتان به کفر بازگردانند .

إنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها» (3)

اگر به شما خیر و خوشی [ و پیروزی و غنیمت ] رسد ، آنان را بدحال [ و دلتنگ ] می کند ، و اگر بدی و ناخوشی [ و حادثۀ تلخی ] رسد به سبب آن خوشحال می شوند.

[

انگیزه ها در حسد

]

انگیزه های حسد هفت چیز است:

اوّل - خباثت نفس و بخل نسبت به خیر بندگان خدا، در گوشه و کنار عالم کسانی را می یابی که از گرفتاری و رنج و مصیبت بندگان شاد و خوشدل می شوند و

ص:11


1- (1) - نساء (4) : 54. [1]
2- (2) - بقره (2) : 109. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 120. [3]

از راحت و نیکویی حال و وسعت معاش آنان ناراحت و محزون می گردند.

چنین شخصی هرگاه نگرانی و اضطراب احوال مردم و گرفتاری و ادبار و تنگی معیشت آنان را بشنود، به سبب خبث باطن و رذالت طبع در خود احساس شکفتگی و شادمانی می کند هر چند میان او و ایشان هیچ گونه سابقۀ دشمنی و رابطۀ آشنایی نبوده باشد و تفاوتی در حال او از رسیدن به جاه و یا مال و مانند اینها حاصل نشود و هرگاه خوبی حال و سر و سامان داشتن زندگی یکی از بندگان خدا را بشنود بر او گران می آید اگر چه هیچ نقص و ضرری به نرسد.

این بیچاره نسبت به نعمت های خدا بر بندگان بخل می ورزد بدون این که قصد و غرضی داشته باشد و یا تصور کند که آن نعمت به وی منتقل می شود، پس این خوی ناشی از خبث نفس و پستی و پلیدی طبع است.

دوّم - دشمنی و کینه توزی و این بزرگترین اسباب حسد است؛ زیرا هر انسانی - مگر کمی از اهل مجاهده با نفس - به گرفتاری و رنج دشمن خود شاد و فرحناک می گردد، یا به گمان این که این حال، مکافاتی است که خداوند به خاطر او به طرف مقابل رسانده، یا برای این که طبعاً ضعف و نابودی دشمن را دوست دارد. و هرگاه نعمتی به دشمن رسد ناراحت می شود؛ زیرا ضدّ مراد و خواهش اوست و گاه تصور کند که خود او در نزد خدا منزلتی ندارد که انتقام او را از دشمن نگرفته و بلکه به او نعمت داده و از این خیالات اندوهگین می شود.

سوّم - حبّ ریاست و حب مال و جاه، پس کسی که نام و آوازه را دوست دارد، طالب مدح و ستایش است، از این که او را در فنّ خود وحید زمان و یگانۀ عصر خوانند و از حیث شجاعت یا علم یا عبادت یا صنعت یا جمال یا غیر اینها مشهور و معروف گردد، اگر بشنود که در دورترین نقاط جهان نظیر و مانند او هست ناراحت و بد دل می شود و به مرگ او یا زوال نعمتی که در آن با او مشارک است شاد می گردد، تا در فنّ خود از همه برتر و در ستایشی که از صفت او می شود یکتا و بی همتا باشد.

ص:12

چهارم - ترس از بازماندن از مقصود و مطلوب خود و این مخصوص دو نفر است که هر دو یک چیز را بخواهند، پس هر یک از آن دو در وصول به مقصود به دیگری حسد می ورزد، از این جهت که آن را در انحصار خود می خواهد، مثل حسد هووها نسبت به یکدیگر در مسائل همسری و حسد برادران با هم درنزدیکی به پدر و مادر برای دست یافتن به مال آن دو و حسد شاگردان به یکدیگر در مورد یک استاد برای جلب توجّه او و حسد ندیمان و خواص بزرگان در نیل به منزلت و مقام در نزد او و حسد وعاظ و فقهائی که اهل یک شهرند با هم در رسیدن به درجۀ قبول و به دست آوردن مال، اگر غرض و مقصود آنها همین باشد.

پنجم - تعزّز و آن عبارت است از این که بر او گران باشد که یکی از همگنانش از او بالا و برتر شود، به این گمان که اگر آن شخص به نعمت هایی دست یابد بر او تکبّر خواهد کرد و او را کوچک خواهد شمرد و او به واسطۀ این که می خواهد عزیز و ارجمند شمرده شود خواهان آن است که آن نعمت به او نرسد.

ششم - تکبّر و آن عبارت است از این که صفت تکبّر بر طبع کسی غالب باشد و بخواهد بر یکی از اقران برتری نماید و از او توقّع انقیاد و دنباله روی داشته باشد، پس اگر نعمتی به وی رسد، چنین تصور کند که دیگر متحمّل تکبّر او نخواهد شد و از اطاعت و خدمت او سرباز خواهد زد، یا داعیۀ برابری با او یا برتری از او را خواهد داشت و بدین سان خادم وی مخدوم او خواهد شد، از این جهت در رسیدن نعمت به وی حسد می برد و حسد بیشتر کفّار نسبت به رسول صلی الله علیه و آله از این قبیل بوده، چنانکه می گفتند: چگونه جوانی فقیر و یتیم بر ما مقدم شود!

وَ قَالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ » (1)

و گفتند : این قرآن چرا بر مردمی بزرگ از میان یکی از این دو شهر [ مکه و

ص:13


1- (1) - زخرف (43) : 31. [1]

طایف ] نازل نشد؟!

هفتم - تعجّب و این در وقتی است که محسود در نزد حاسد حقیر و نعمتی که به وی رسیده بزرگ باشد و از رسیدن مثل وی به چنان نعمتی در شگفت شود و حسد ورزد و زوال آن را بخواهد و از این قبیل است حسد امّت ها نسبت به پیامبران خود که می گفتند:

مَا أنْتُمْ إلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا» (1)

شما جز بشرهایی مانند ما نیستید.

گاهی این اسباب و عوامل یا بیشتر آنها در یک نفر جمع می شود و بدینگونه حسد در او نیرومند می گردد به حدّی که دیگر نمی تواند آن را پنهان دارد و دشمنی را آشکار می سازد و گاه حسد چندان نیرومند شود که حسود آرزو کند که هر نعمتی را نزد هر کسی می بیند از او زایل شود و به دست وی برسد.» (2)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

قالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُوسَی بْنِ عِمْرانَ : یَابْنَ عِمْرانَ ، لا تَحْسُدَنَّ النّاسَ عَلی ما آتَیْتُهُمْ مِنْ فَضْلی، وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إلی ذلِکَ وَ لا تُتْبِعْهُ نَفْسَکَ ، فِإنَّ الْحاسِدَ ساخِطٌ لِنِعَمی، صادٌّ لِقَسْمِیَ الَّذی قَسَمْتُ بَیْنَ عِبادی، وَ مَنْ یَکُ کَذلِکَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَ لَیْسَ مِنْی. (3)

ای پسر عمران! از فرآورده های فضل و رحمتم بر مردم حسادت مورز و به این نعمت ها و مزایای زندگانی آنها چشم مدوز و در قلب و روان خود آن را پی گیری مکن؛ زیرا انسان حسود نسبت به احسان من در بارۀ مردم خشمگین

ص:14


1- (1) - یس (36) : 15. [1]
2- (2) - علم اخلاق اسلامی: 256/2 - 270 با تلخیص.
3- (3) - الکافی: 307/2، حدیث 6؛ [2]بحار الأنوار: 358/13، باب 11، حدیث 67. [3]

است و می خواهد از کمّ و کیف مزایا و بهره هایی که میان مردم توزیع کرده ام جلوگیری نماید، اگر او بدینسان باشد من از او نیستم و او نیز از آنِ من نخواهد بود.

حسدی که مذموم و ناستوده است عبارت از همان چاه و پرتگاهی است که مؤمن و کافر ممکن است در آن سقوط کنند. فرد حسود حالت روانی خود را در نگرانی از نعمت دیگران و علاقه به زوال این نعمت از دیگران ظاهر می سازد.

آنگاه که می بیند دیگران از نظر دین و یا دنیا از مزیتی برخوردارند و یا به او خبر می دهند که فلان کس سرشار از رفاه و نعم الهی است، این خبر و آگاهی چنان برای او ناخوشایند و دردناک است که نمی خواهد آن را بشنود و در آرزوی زوال این نعمت و تباه شدن خوشبختی وی خود را رنج می دهد.

حسد در کلام راوندی

راوندی در «شرح شهاب» آورده است:

«حسد دارای تأثیری کارساز و نیرومندی در طرز نگرش روانی انسان است. چون حسود از دیدگاه روانی خاصّ به خودش خواهان زوال نعمت از محسود و در آرزوی آن می باشد، به همین جهت این حالت روانی او، وی را بر آن می دارد که کشتن او و یا از میان بردن مال و ثروتش و یا تباه کردن زندگانیش را آهنگ نماید. گویا او می کوشد که سرنوشت دیگران را مغلوب خواسته های اعوجاج آمیز خود سازد، چون خداوند متعال خیر و نعمت را برای فردی که محسود است مقدّر فرموده است، ولی حسود در جهت از میان بردن آنها کوشش خود را به کار می اندازد.

فردی که مبتلای به بیماری حسد است همواره با زبان خود مکنونات قلبی خویش را اظهار می کند تا سرانجام به انحراف از راه راست کشانده می شود.

نتیجه و آثار عملی آن ایذای دیگران و دست یازی و یورش بر کسانی است که

ص:15

مشمول نوعی از نعمت و احسان پروردگار هستند، چنانکه برادران یوسف با یوسف همین رفتار را در پیش گرفته بودند.

إذا قالُوا لَیُوسُفُ وَ أخُوهُ أحَبُّ إلی أبینا مِنّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إنَّ أبانا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ * اقْتُلُوا یُوسُفَ أوِاطْرَحُوهُ أرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أبیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحینَ » (1)

[ یاد کن ] هنگامی را که برادران گفتند : با این که ما گروهی نیرومندیم ، یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما محبوب ترند ، و قطعاً پدرمان در اشتباه روشن و آشکاری است . * [ یکی گفت : ] یوسف را بکشید و یا او را در سرزمین نامعلومی بیندازید ، تا توجه و محبت پدرتان فقط معطوف به شما شود . و پس از این گناه [با بازگشت به خدا و عذرخواهی از پدر] مردمی شایسته خواهید شد.

داستانی عجیب در حسد

حسد بیماری مهلک و عجیبی است که گاهی آتش این بیماری خودِ انسان را گرفته و به دیار عدم و نیستی و مرگ و هلاکت می برد.

نویسندۀ کتاب «الضوء اللّامع» داستان عجیبی دربارۀ حسد نوشته است:

«مردی که معاصر با موسی الهادی بود و در بغداد می زیست، نسبت به یکی از همسایگان خود حسد می ورزید و با تمام امکاناتش علیه او می کوشید، ولی نتوانست به او زیانی برساند. بردۀ خردسالی را خریداری کرد و او را تربیت نمود تا سرانجام پا به سنّ جوانی و رشد گذاشت. روزی به او دستور داد که وی را روی پشت بام منزلِ حریف و موردِ حسدش به قتل رساند تا همسایۀ او را به جرم قتلش

ص:16


1- (1) - یوسف (12) : 8 - 9. [1]

دستگیر کرده و اعدام کنند.

کاردی تهیه کرده آن را تیز و بُرّان ساخت و در اختیار غلامش قرار داده و گواهینامه یا وصیت نامه ای را نوشت که بر طبق آن، غلام مذکور پس از مرگش باید آزاد شود و حدود یک ثلث از اموالش را به او بپردازند. این فرد حسود شفاهاً نیز به غلام گفت: پس از کشتن من آزادی و به هر کجا که دلت می خواهد می توانی مسافرت کنی.

مرد حسود غلام را پس از آن که از چنین کاری سخت امتناع می ورزید وادار به اطاعت از فرمان خود ساخت. غلام به او می گفت: من از خدا نسبت به جان تو بیمناک هستم، ای مولای من! چرا برای کاری که معلوم نیست بر وفق مرادت انجام گیرد جانت را به خطر می اندازی ؟ و بر فرض هم که مطابق میل تو، این کار به ضرر همسایه ات تمام شود پس از مرگِ تو چه سودی عاید تو خواهد ساخت ؟

مرد حسود نیمه های شب از بستر بیرون آمد و غلام را از خواب بیدار کرد. غلام با چهره ای سرشار از بیم و هراس از جا برخاست، چاقوی تیز را در اختیار غلام قرار داد و آرام آرام روی بام خانۀ همسایه رفتند، روی زمین خوابید و بدنش را در برابر قبله قرار داد و به غلام گفت: زودتر کار را تمام کن.

غلام هم چاقو را به حلق او آشنا ساخته و رگ های گردن او را برید و به بستر خود بازگشت و او را در حالی که در خون خویش در می غلطید رها کرد.

بامدادان اهل منزل دیدند که از پدر بچه ها خبری نیست، سرانجام پس از تجسّس کافی بدن بی سر او را بر روی پشت بام همسایه یافتند و همسایه را دستگیر کردند. اما وقتی برای موسی الهادی حقیقت قضیه مکشوف گردید او را آزاد ساختند.» (1)حسد تا این پایه در آدمی پیشروی می کند که انسان، خود را برای رسیدن به

ص:17


1- (1) - سفینة البحار: 178/2؛ بحار الأنوار: 259/70، باب 259، ذیل حدیث 31.

هدف خویش در حسد ورزیدن به کشتن می دهد، علاوه بر آن که خود می خواهد با سرنوشت و تقدیر الهی نیز به ستیز برخیزد.

منصور فقیه می گوید:

ألا قُلْ لِمَنْ کانَ لی حاسِداً أتَدْری عَلی مَنْ أسَأْتَ الأْدَبْ

أسَأْتَ عَلَی اللّهِ فی فِعْلِهِ إذا أنْتَ لَمْ تَرْضَ لی ما وَهَبْ

جَزاؤُکَ مِنْهُ الزّیاداتُ لی وَ أنْ لاتَنالَ الَّذی تَطْلُبُ (1)

هان، به کسی که نسبت به من حسد می ورزد بگو، آیا می دانی به چه کسی اسائۀ ادب می کنی ؟ به حضرت حق در کارهایش اسائۀ ادب می نمایی، آنگاه که از بخشش او نسبت به من احساس بی تابی و اظهار نارضایی می نمایی.

جزا و عوائد تو از رهگذر حسد این است که بر پاداش من افزوده گردد و تو به مطلوب خویش دست نیابی.

چه خوب است انسان در همۀ امور، دیده از همه چیز برگیرد و جز به حضرت محبوب ننگرد، در این صورت است که درون و باطن و نفس و روان از آرامش عجیبی برخوردار می شود و دیو رذیلت انسان را رها کرده و جای خود را به فرشتۀ فضیلت خواهد داد. آنان که بدون او زندگی می کنند، البته باید دچار رذایل اخلاقی گردند و از پی آن گرفتار اضطراب و ناامنیِ درون شوند.

احکام حسادت

فقهای بزرگ شیعه نسبت به حسود فتاوای جالبی دارند که قسمتی از آن را می خوانید:

شیخ مفید آن بزرگ مرد عالم اسلام می فرماید:

ص:18


1- (1) - روانشناسی اسلامی: 249.

گواهی و شهادت فاسق و کینه دار و حسود پذیرفته نمی شود.

ابن ادریس در «سرائر» فرموده:

حسد، حرام و نگاهداری خود از آن واجب است.

علّامۀ حلّی که در علم و عمل وجودی کم نظیر است می فرماید:

حسد حرام است و همچنین دشمنی مؤمن و آشکار کردن آن، دو برنامه ای است که ثابت کنندۀ بی عدالتی است.

محقّق در کتاب با عظمت «شرایع» می فرماید:

حسد گناه است و همچنین دشمنی مؤمن و آشکار ساختن آن فاسد کنندۀ عدالت است.

شهید اول در کتاب «دروس» در شمارۀ گناهان کبیره که منافی با عدالت است فرموده:

آشکار کردن حسد به مؤمن و دشمنی با او گناه کبیره است.

شهید ثانی در «مسالک» فرموده:

بین فقهای اسلام در حرام بودن حسد و دشمنی مؤمن مخالفی نیست و نهی از آن و وعدۀ عذاب بر آن در اخبار فراوان است و هر دو از گناهان کبیره و فاسد کنندۀ عدالتند، خواه تنها در دل نهان باشد و یا به وسیلۀ دست و زبان آشکارش کنند.

آقا جمال خوانساری در شرح این جملۀ امیرالمؤمنین علیه السلام که فرمود:

دوری کن از حسد؛ زیرا آن بدتر خصلتی و زشت تر خویی است و خوی شیطان است. (1)می فرماید:

حسد آن است که کسی آرزو کند زوال نعمت دیگری را مثل مال یا جاه یا علم و

ص:19


1- (1) - غرر الحکم: 300، حدیث 6800؛ [1] شرح آقاجمال بر غرر الحکم: 293/2، حدیث 2653. [2]

مانند آن، خواه بخواهد که به او برسد یا نه و این مذموم و حرام است.

از کسانی که حرمت حسد را مسلّم دانسته محقّق مازندرانی در «شرح اصول کافی» است.

فاضل مقداد در «کشف اللّثام» فرموده:

حسد حرام است و چون امر نهانی است، تظاهر به آن ضرر رسانندۀ به عدالت است. و از «مبسوط » شیخ طوسی نقل می کند که اگر حاسد حسادت خود را به سبّ و ستم آشکار کرد فاسق است.

علّامۀ مجلسی در «شرح کافی» و «بحار الأنوار» فرموده: مشهور فقها فرموده اند:

حسد حرام است مطلقاً، یعنی خواه آن را آشکار کند یا نکند و برخی از فقها به ملاحظۀ پاره ای از اخبار، آشکار کردن آن را حرام دانسته اند؛ تا این که گوید:

صرف نظر از آیات فراوان و اخبار متواتره که در نکوهش و نهی از حسادت رسیده، عقل، به طور صریح به زشتی آن حکم می کند؛ زیرا حسد خشم نمودن به قضای خداست که به زیادتی که به برخی از بندگانش داده خشم می کند و چه گناهی بالاتر از این که ناراحت و ناراضی شود از این که مسلمانی در راحتی است، در حالی که راحتی او هیچ زیانی برای آن بدبخت ندارد. (1)

حسد در روایات

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده:

إنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الإْیمانَ کَما تَأْکُلُ النّارُ الْحَطَبَ . (2)

حسد ایمان را می خورد، چنانکه آتش هیزم را.

ص:20


1- (1) - قلب سلیم: 680. [1]
2- (2) - الکافی: 306/2، حدیث 2؛ [2]بحار الأنوار: 244/70، باب 131، حدیث 2. [3]

حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید:

از خدا بپرهیزید و به یکدیگر حسد نبرید، راستی عیسی بن مریم را شریعت بر پایۀ گردش در جهان بود. در یکی از گردش های خود بیرون شد و مرد کوتاه قدی از دوستانش به همراهش بود و بسیار ملازم خدمت آن حضرت. چون عیسی به دریا رسید از روی یقین صحیح نام خدا را برد و روی آب به راه افتاد. چون آن مرد کوتاه به عیسی نظر کرد که بر روی آب راه رفت، او هم با یقین کامل نام خدا را برد و به روی آب به راه افتاد و تا به عیسی رسید. در آن حال خودبینی او را فراگرفت و با خود گفت: این روح اللّه است که به روی آب راه می رود و من هم به روی آب راه می روم، او را بر من چه است ؟

به محض این که چنین اندیشه ای برایش آمد به زیر آب رفت، عیسی را به یاری خود طلبید، آن حضرت او را از زیر آب بیرون آورد، سپس به او فرمود:

ای کوتاه قد، چه گفتی که زیر آب رفتی ؟ در جواب گفت آنچه را خیال کرده بود، عیسی فرمود: خود را به جایی واداشتی جز آن جا که خدایت واداشته، خداوند از اندیشه و گفتارت غضبناک شد، از آنچه گفتی توبه کن. آن مرد توبه کرد و به مقامش بازگشت؛ از خدا بپرهیزید و به یکدیگر حسد نبرید. (1)از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده:

کادَ الْفَقْرُ أنْ یَکُونَ کُفْراً، وَ کادَ الْحَسَدُ أنْ یَغْلِبَ الْقَدَرَ. (2)

چه بسیار نزدیک است که فقر به کفر انجامد و چه اندازه نزدیک است که حسد بر مقدّر چیره شود.

راوندی فرمود: فقیر بر اثر سختی حال خود و عیالش در معرض این است که به

ص:21


1- (1) - الکافی: 306/2، حدیث 3؛ [1] بحار الأنوار: 244/70، باب 131، حدیث 3.
2- (2) - الکافی: 307/2، حدیث 4؛ [2]وسائل الشیعة: 365/15، باب 55، حدیث 20757. [3]

دزدی و خیانت و غصب افتد و چه بسا که دست به قتل بزند و یا به خدمت ظَلَمه درآید و خلاصه از در غصب و ظلم، نان بخورد و این اعمال بر اساس بی ایمانی و کفر انجام می شود.

و در پی مسألۀ حسد فرمود: حسد مایۀ زوال نعمت خود حسود شود و بر مقدَّر او تأثیر کند.

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده:

آفَةُ الدّینِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ. (1)

آفت دین، حسد و خودبینی و فخر فروشی است.

و نیز فرمود:

إنَّ الْمُؤْمِنَ یَغْبِطُ وَ لا یَحْسُدُ، وَ الْمُنافِقُ یَحْسُدُ وَ لا یَغْبِطُ . (2)

مؤمن غِبطه می خورد ولی حسد نمی ورزد و منافق حسد می ورزد و غبطه ندارد.

از رسول خدا علیه السلام روایت شده:

أقَلُّ النّاسِ لَذَّةً الْحَسُودُ. (3)

در میان مردم، آن کس که از همه کمتر لذّت و بهره می برد حسود است.

از حضرت باقر علیه السلام روایت شده:

لا یُؤْمِنُ رَجُلٌ فیهِ الشُّحُّ وَالْحَسَدُ وَ الْجُبْنُ . (4)

ایمان ندارد مردی که در او بخل و حسد و ترس است.

ص:22


1- (1) - الکافی: 307/2، حدیث 5؛ [1]وسائل الشیعة: 366/15، باب 55، حدیث 20758. [2]
2- (2) - الکافی: 307/2، حدیث 7؛ [3]وسائل الشیعة: 366/15، باب 55، حدیث 20760. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 250/70، باب 131، حدیث 8؛ [5]مستدرک الوسائل: 19/12، باب 55، حدیث 13392. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 301/72، باب 75، حدیث 1؛ وسائل الشیعة: 40/9، باب 5، حدیث 11473. [7]

امام صادق علیه السلام می فرماید: لقمان به فرزندش فرمود:

لِلْحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : یَغْتابُ إذا غابَ ، وَ یَتَمَلَّقُ إذا شَهِدَ، وَ یَشْمَتُ بِالْمُصیبَةِ . (1)

برای حسود سه نشانه است: پشت سر غیب می کند، در حضور تملّق می گوید و در مصیبت سرزنش می نماید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

یا عَلیُّ ، أنهاکَ عَنْ ثَلاثِ خِصالٍ عِظامٍ : الْحَسَدِ، وَ الْحِرْصِ ، وَ الْکِذْبِ . (2)

یا علی، تو را از سه خصلت بزرگ نهی می کنم: حسد، حرص، دروغ.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

لا راحَةَ لِحَسُودٍ. (3)

حسود راحتی ندارد.

و نیز حضرت فرمود:

کانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَتَعَوَّذُ فی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ سِتٍّ : مِنَ الشَّکِّ وَ الشِّرْکِ وَ الْحَمِیَّةِ وَالْغَضَبِ وَ الْبَغْیِ وَ الْحَسَدِ. (4)

رسول خدا صلی الله علیه و آله در همه روز از شش چیز به حضرت ربّ العزّه پناه می برد:

شکّ ، شرک، نخوت، خشم، تجاوز، حسد.

امام صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

ص:23


1- (1) - بحار الأنوار: 251/70، باب 131، حدیث 11؛ [1] الخصال: 121/1، حدیث 113.
2- (2) - بحار الأنوار: 251/70، باب 131، ذیل حدیث 11؛ [2]وسائل الشیعة: 367/15، باب 55، حدیث 20762. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 252/70، باب 131، حدیث 12؛ [4] الخصال: 169/1، حدیث 222.
4- (4) - بحار الأنوار: 252/70، باب 131، حدیث 14؛ [5] الخصال: 329/1، حدیث 24.

لا تَتَحاسَدُوا، فَإنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الإْیمانَ کَما تَأْکُلُ النّارُ الْحَطَبَ الْیابِسَ . (1)

به یکدیگر حسد نورزید، به راستی که حسد ایمان را می خورد چنانکه آتش چوب خشک را.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

بَیْنَما مُوسَی بْنُ عِمْرانَ یُناجِی رَبَّهُ وَ یُکَلِّمُهُ اذْ رَأی رَجُلاً تَحْتَ ظِلِّ عَرْشِ اللّهِ ، فَقالَ : یا رَبِّ مَنْ هذا الَّذی قَدْ أظَلَّهُ عَرْشُکَ ؟ فَقالَ : یا مُوسی، هذا مِمَّنْ لَمْ یَحْسُدِ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مُنْ فَضْلِهِ . (2)

موسی بن عمران در مناجات و سخن گفتن با حضرت حق بود، ناگهان مردی را در سایۀ عرش خدا دید، عرضه داشت: الهی! این کیست که در سایۀ عرش توست ؟ خطاب رسید: ای موسی! این کسی است که بر عنایات من بر مردم حسد نورزیده است.

گفته اند: حسود از شش جهت با حضرت ربّ العالمین به جنگ است؛

«دشمن هر نعمتی است که از جانب حقّ به غیر او داده شده، بر قسمت حق خشمگین است، با قضای الهی در تضادّ است، ولیّ خدا را خوار دارد، دشمن خدا را معاون و یار است و با مقدّرات الهی سرِ ستیز دارد.» (3)امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

اَلْحَسَدُ لا یَجْلِبُ إلاّ مَضَرَّةً وَ غَیْظاً یُوهِنُ قَلْبَکَ ، وَ یُمْرِضُ جِسْمَکَ وَ شَرُّ مَا اسْتَشْعَرَ قَلْبُ الْمَرْءِ الْحَسَدُ. (4)

ص:24


1- (1) - بحار الأنوار: 254/70، باب 131، حدیث 22؛ [1]مستدرک الوسائل: 17/12، باب 55، حدیث 13387. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 255/70، باب 131، حدیث 25؛ [3]مستدرک الوسائل: 15/12، باب 55، حدیث 13384. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 261/70، باب 131، ذیل حدیث 32. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 256/70، باب 131، ذیل حدیث 29؛ [6]مستدرک الوسائل: 17/12، باب 55، ذیل حدیث 13388. [7]

حسد جز ضرر و خشمی که قلب را از عظمت می اندازد چیزی جلب نمی کند، جسم را به مرض آلوده می نماید. و بدترین چیزی که شعار قلب مرد است حسد است.

مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:

اَلْحاسِدُ مُغْتاظٌ عَلی مَنْ لا ذَنْبَ لَهُ إلَیْهِ ، بَخیلٌ بِما لا یَمْلِکُهُ . (1)

حسود نسبت به کسی که گناهی بر او نیست خشمگین و نسبت به آنچه در ملکیت او نمی باشد بخیل است.

اَلْحَسَدُ آفَةُ الدّینِ ، وَ حَسْبُ الْحاسِدِ مَا یَلْقی. (2)

حسد آفت دین است و برای حسود آنچه از ضرر حسدش با آن روبه رو می شود کافی است.

لا مُرُوَّةَ لِکَذُوبٍ ، وَ لاراحَةَ لِحَسودٍ. (3)

برای آن که دچار دروغ زیاد است جوانمردی نیست و برای حسود راحت و آسایش نمی باشد.

اَلْحَسُودُ مَغْمومٌ ، وَ اللَّئیمُ مَذْمُومٌ . (4)

آدم حسود اندوهگین و آدم پست نکوهیده است.

ص:25


1- (1) - بحار الأنوار: 256/70، باب 131، ذیل حدیث 29؛ [1]مستدرک الوسائل: 17/12، باب 55، ذیل حدیث 13388. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 256/70، باب 131، ذیل حدیث 29؛ [3]کنز الفوائد: 136/1. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 17/12، باب 55، ذیل حدیث 13388؛ [5]بحار الأنوار: 256/70، باب 131، ذیل حدیث 29. [6]
4- (4) - بحار الأنوار: 256/70، باب 131، ذیل حدیث 29؛ [7]مستدرک الوسائل: 17/12، باب 55، ذیل حدیث 13388. [8]

4 - کم صبری

اشاره

بی صبری و کم صبری، ضعف در بردباری از رذایل اخلاقی و امور شیطانی است. کم صبری و بی صبری عامل شکست انسان در برابر حوادث مادّی و معنوی است. مردم بی صبر و کم صبر، از عنایت و محبت و عطوفت حضرت ربّ العزّه محرومند.

از مفهوم آیات قرآن و روایات استفاده می شود که خداوند عزیز، مردم بی صبر و ضعیف الاراده را دوست ندارد. در این مسأله تردیدی نیست که انسان از ولادت تا مرگ در معرض انواع حوادث و بلاها و طوفان ها و مصایب مادّی و معنوی است.

صبر و استقامت آدمی را در حوادث، آبدیده تر و باعث نیرومندتر شدن انسان در برابر دشمن است.

دشمن مادّی یا معنوی بر اثر استقامت و پایداری انسان، از پیشرفت در هدف که نابودی دنیا و آخرت آدمی است بازمی ماند و با تداوم صبر، در مقابل انسان از پا در آمده و میدان را برای صابر خالی می کند.

حملۀ دشمن به کشور و ملّت، حوادث طبیعی از قبیل زلزله، طوفان، سیل، مصایبی همچون مرگ اولاد، زن، قوم و خویش، حادثۀ ورشکستگی به خاطر نوسانات امور اقتصادی و از همه بدتر و سنگین تر، حادثۀ هوای نفس، همه و همه با نیروی صبر و استقامت به نفع انسان می شود و آدمی از این راه علاوه بر به دست آوردن پیروزی، مشمول عنایات خاصّۀ حضرت حق می گردد.

صبر در قرآن

اشاره

صبر و بردباری و استقامت و ایستادگی نخستین نیرویی است که خداوند مهربان در برابر آن وعدۀ پیروزی داده است.

ص:26

در آیه ای کوتاه و پرمعنا تمام عوامل پیروزی درج شده و هر مسلمانی را می سزد که آن را همیشه در خاطر محفوظ نگاهدارد.

یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ » (1)

ای اهل ایمان ! [ در برابر حوادث ] شکیبایی کنید ، و دیگران را هم به شکیبایی وادارید ، و با یکدیگر [ چه در حال آسایش چه در بلا و گرفتاری ] پیوند و ارتباط برقرار کنید و از خدا پروا نمایید تا رستگار شوید.

صبر و عوامل پیروزی

«بر اساس این آیۀ شریفه اسباب پیروزی چهار چیز است:

بردباری در امور فردی،

بردباری دسته جمعی،

پاییدن، پرهیزکاری.

هنگامی که قرآن مجید به این امور دستور می دهد مؤمنان را خطاب می کند؛ زیرا صفت ایمان مستلزم همین امور است و باید پیروزی و رستگاری خود را در سایۀ کلمه و معنای ایمان اینچنین به دست آورد.

1 - صبر یا بردباری یک نیروی مثبت است که به وسیلۀ آن با عوامل ضعف و اضطراب مبارزه می شود و مؤمن به همین نیروست که راه خود را با کمال متانت و بردباری در برابر مشکلات باز می نماید.

صبر هرگز معنای تن دادن به ناملایمات و سوختن و ساختن نیست و نه می توان

ص:27


1- (1) - آل عمران (3) : 200. [1]

در رفع مشکلات منتظر قضا و قدر بود؛ زیرا منظور از قضا و قدر آن است که به مقدّرات و احکام و نوامیس الهی گردن نهیم.

می دانیم که احکام و نوامیسی که در آیات قرآنی بیان گردیده ما را در برابر وظایف و تکالیف عجیبی قرار می دهد و با گردن نهادن در برابر این احکام است که انسان به نتایج مثبت و مطلوب می رسد.

مثلاً در باب پیروزی بر انواع دشمنان چنین مقدّر گردیده که آن را باید از راه کوشش و استقامت به دست آورد. بنابراین آنان که صبر را اعتقاد به قضا و قدر پنداری خود معنا می کنند، خلاف معنای قضا و قدری است که حضرت حق آن را پذیرفته است.

قضا در اصطلاح قرآن به معنای حکم خدا و قَدَر در فرهنگ حق به معنای اندازه در امور است.

باید مردم مؤمن و مسلمان به این مطلب توجه پیدا کنند و قانون حضرت حق را در تأمین شرف زندگی و پیروزی و تکامل، یا انحطاط و پستی و سقوط دریابند و این معنای صبر است.

2 - بردباری همگانی: کلمۀ مصابرت که در آیۀ فوق آمده، معنایش تحمّل شداید همگانی است که باید غول مشکلات جامعه را با استقامت و پیکار دسته جمعی به زانو درآورند. مردم همگی در برابر ظلم و زشتی ها، تجاوز و قلدری ها و به خاطر اصلاح انحرافات دیگران و رفع نادانی و افکار ناپسند و گمراه اجتماع، باید پایدار و استوار باشند و مبارزه کنند. این معنای مصابرت یا صبر و بردباری همگانی است.

3 - پاییدن: مراقبت بر رخنه گاه دشمنان و پاییدن مرزها از این که مبادا راهی برای بیگانگان باز شود، همچنین مشق های نظامی و مجهّز ساختن مردم به دانش مفید و اخلاق نیکو، همه مشمول کلمۀ مرابطت است که در آیۀ عنوان شده آمده است.

آنگاه که انسان رخنه گاه شرور و تمام اقسام بدی ها را سدّ کرد می تواند فارغ البال

ص:28

راه کمال بپوید.

بنابراین، بردباری فردی و همگانی، برای پیشگیری از مشکلات وارده است، ولی مسألۀ آمادگی و پاییدن برای جلوگیری از مشکلاتی است که بروزش انتظار می رود. ملاحظه کنید که هرگاه این سه اصل مراعات شود اوضاع کنونی و آیندۀ زندگی ملل اسلامی تا چه اندازه بهبودی می پذیرد و هر لحظه پیشروی می کند.

4 - پرهیزکاری باید در همه حال ملاک کار مردان با ایمان باشد تا کارهایی که انجام می دهند در پرتو این اصل به نتیجۀ مطلوب و هدف قطعی خود برسد.

تقوا آدمی را در جمیع احوال از بزهکاری و اخلال در انجام وظیفه مصون می دارد و حالت تقوا که مربوط به قلب و روح و نفس و باطن است، دستورها و شرایع الهی را آن چنانکه شایسته است به مرحلۀ اجرا می گذارد.

هان ای افراد با ایمان! مردمی که به داشتن ایمانی راسخ دل خوش هستید، این است اسباب پیروزی که در ضمن چهار اصل از طرف قرآن برای شما معرفی گردیده، اینک باید دل های خود را سرشار از درک معانی آن کنید و در مقام عمل برآیید.

وَ الْعَصْرِ * إنَّ الاِْنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» (1)

سوگند به عصر [ ظهور پیامبر اسلام ] * بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است ؛ * مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کرده اند .

ص:29


1- (1) - عصر (103) : 1 -3. [1]

بیایید دعوت خدا و پیامبر را به سوی آنچه که مایۀ زندگی شماست بپذیرید» (1)« اِصْبِرُوا»: نخستین ماده از چهار برنامه است که ضامن سربلندی و پیروزی مسلمین است. استقامت و صبر و ایستادگی در برابر حوادث است که در حقیقت ریشۀ اصلی هرگونه پیروزی مادی و معنوی را تشکیل می دهد و هر چه دربارۀ نقش و اهمیّت آن در پیشرفت های فردی و اجتماعی گفته شود کم است، این همان چیزی است که حضرت مولا در کلمات قصارش آن را به منزلۀ سر در برابر بدن معرفی کرده است:

فإنَّ الصَّبْرَ مِنَ الإْیْمانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ. (2)

هر آینه نسبت صبر به ایمان مانند سر به بدن است.

صابِرُوا»: مصابره به معنی صبر و استقامت در برابر صبر و استقامت دیگران است. بنابراین، قرآن نخست به افراد با ایمان دستور استقامت می دهد (که هرگونه جهاد با نفس و مشکلات زندگی را شامل می شود) و در مرحلۀ دوم دستور به استقامت در برابر دشمن می دهد و این خود می رساند که تا ملّتی در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف درونی پیروز نشود، پیروزی او بر دشمن ممکن نیست و بیشتر شکست های ما در برابر دشمنان به خاطر شکست هایی است که در جهاد با نفس و اصلاح نقاط ضعف خود، دامنگیر ما شده است.

و از این دستور «صابروا» استفاده می شود که هر قدر دشمن بر استقامت خود بیفزاید ما نیز باید بر پایداری و استقامت خود بیفزاییم.

رابِطُوا»: این جمله از مادۀ ربط گرفته شده و آن در اصل به معنی بستن چیزی

ص:30


1- (1) - سیری در تعالیم اسلامی: 286.
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 82؛ [1]بحار الأنوار: 232/64، باب 12، ذیل حدیث 47. [2]

در مکانی است (مانند بستن اسب در یک محل) و به همین جهت به کاروانسراها «رباط » می گویند. و ربط قلب به معنی آرامش دل و سکون خاطر است، گویا به محلی بسته شده است.

و «مرابطه» به معنی مراقبت از مرزها آمده است؛ زیرا سربازان و مَرکب ها و وسایل جنگی را در آن محل نگاهداری می کنند.

این جمله به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدهای کشورهای اسلامی می دهد تا هرگز گرفتار حملات غافلگیرانۀ دشمن نشوند و نیز به آنها دستور آماده باش و مراقبت همیشگی در برابر حملات شیطان و هوس های سرکش می دهد تا غافلگیر نگردند، لذا در بعضی از روایات از امیرالمؤمنین علیه السلام این جمله به معنی مواظبت و انتظار نمازها یکی بعد از دیگری تفسیر شده است؛ زیرا کسی که با این عبادت مستمر و پی در پی دل و جان خود را بیدار می دارد همچون سربازی است که در برابر دشمن حالت آماده باش به خود گرفته است.

خلاصه این که «مرابطه» معنای وسیعی دارد که هرگونه آمادگی برای دفاع از خود و جامعۀ اسلامی را شامل می شود. در فقه اسلامی نیز در باب جهاد بحثی تحت عنوان «مرابطه» یعنی آمادگی برای حفظ مرزها در برابر هجوم احتمالی دشمن دیده می شود که احکام خاصی برای آن بیان شده است.

در بعضی از روایات به علما و دانشمندان نیز مرابط گفته شده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

عُلَماءُ شَیعَتِنا مُرابِطُونَ فِی الثَّغْرِ الَّذی یَلِی إبْلیسَ وَ عَفاریتَهُ وَ یَمْنَعُونَهُم عَنِ الْخُرُوجِ عَلی ضُعَفاءِ شیعَتِنا، وَ عَنْ أنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إبْلیسُ . (1)

دانشمندان پیروان ما همانند مرزدارانی هستند که در برابر لشکر ابلیس صف

ص:31


1- (1) - الاحتجاج: 385/2؛ [1]تفسیر الامام العسکری علیه السلام : 343، حدیث 221. [2]

کشیده اند و از حمله کردن آنها به افرادی که قدرت دفاع از خود ندارند جلوگیری می کنند.

در ذیل حدیث مقام و موقعیت آنان برتر و بالاتر از افسران و مرزدارانی که در برابر هجوم دشمنان اسلام پیکار می کنند شمرده شده است و این به خاطر آن است که آنها نگهبانان عقاید و فرهنگ اسلامند، در حالی که اینها حافظ مرزهای جغرافیایی هستند، مسلّماً ملّتی که مرزهای عقیده ای و فرهنگی او مورد حملات دشمن قرار گیرد و نتواند به خوبی از آن دفاع کند در مدّت کوتاهی از نظر سیاسی و نظامی نیز شکست خواهد خورد.

وَاتَّقُوا اللّهَ »: بالأخره آخرین دستور که همچون چتری بر همۀ دستورهای سابق سایه می افکند دستور به پرهیزکاری است و استقامت و مصابره و مرابطه باید آمیخته با تقوا و پرهیزکاری باشد و از هرگونه خودخواهی و ریاکاری و اغراض شخصی به دور گردد.

لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون»: شما در سایۀ به کار بستن این چهار دستور می توانید رستگار شوید و با تخلّف از آنها راهی به سوی رستگاری نخواهید داشت.» (1)

کسی معنی بحر فهمیده باشد که چون موج بر خویش پیچیده باشد

چو آیینه پر ساده است این گلستان خیال تو رنگی تراشیده باشد

کسی را رسد ناز مستی که چون خط به گِرد لب یار گردیده باشد

به گردون رسد پایۀ گِرد بادی که از خاکساری گلی چیده باشد

طراوت در این باغ رنگی ندارد مگر انفعالی تراویده باشد

در این ره شود پایمال حوادث چو نقش قدم هر که خوابیده باشد

به وحشت قناعت کن از عیش امکان گل این چمن دامنِ چیده باشد

ص:32


1- (1) - تفسیر نمونه: 268/3: [1] ذیل آیۀ 200 سورۀ آل عمران.

ز گَردی کز این دشت خیزد حذر کن دل کس در این پرده نالیده باشد

ندارم چو گل پای سیر بهارت به رویم مگر رنگ گردیده باشد

جهان در تماشاگه عرض نازت نگاهی در آیینه بالیده باشد

بود گریه دزدیدن چشم بیدل چو زخمی که او آب دزدیده باشد

(بیدل دهلوی)

تفسیر صبر در کلام علامۀ طباطبایی

قرآن مجید در آیات کریمه اش مردم مؤمن را امر به صبر در برابر حوادث می کند و پیروزی های مردم مؤمن و امم خداپرست گذشته را معلول صبر می داند و برای صابران در راه خدا و در برابر طاعت و معصیت و مصیبت اجرها قائل است که انسان از درک آن عاجز است.

وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ انَّها لَکَبیرَةٌ إلاّ عَلَی الْخاشِعینَ » (1)

از صبر و نماز [ برای حل مشکلات خود و پاک ماندن از آلودگی ها و رسیدن به رحمت حق ] کمک بخواهید و بی تردید این کار جز بر کسانی که در برابر حق قلبی فروتن دارند دشوار و گران است.

صاحب «المیزان» در توضیح این آیه می فرماید:

استعانت یعنی مدد جستن و آن در جایی است که انسان به تنهایی نتواند از عهدۀ مشکلات و حوادث برآید و چون در واقع مددکاری جز خدا نیست بنابراین مدد و کمک در برابر مشکلات عبارت است از ثبات و مقاومت و اتصال و توجه به ذات مقدس پروردگار و این همان صبر و نماز است و در حقیقت این دو بهترین وسیله برای این موضوعند؛ زیرا صبر و شکیبایی هر مشکل عظیمی را کوچک

ص:33


1- (1) - بقره (2) : 45. [1]

می سازد و توجه به خدا و پناه بردن به او روح ایمان را در انسان بیدار می کند و او را متوجّه می سازد که تکیه گاهی دارد بس محکم و وسیله ای دارد ناگسستنی.

آیاتی دیگر در صبر

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأْمْوالِ وَ الأْنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ * الَّذینَ إذا أصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إنّا لِلّهِ و انّا إلَیْهِ راجِعُونَ * اولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ اولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ » (1)

و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات [ نباتی یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند ] آزمایش می کنیم . و صبرکنندگان را بشارت ده . * همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند : ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم . * آنانند که درودها و رحمتی از سوی پروردگارشان بر آنان است و آنانند که هدایت یافته اند .

وَ تَمَّتْ کَلَمِةُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنی إسْرائیلَ بِما صَبَرُوا» (2)

و وعدۀ نیکوتر و زیباتر پروردگارت بر بنی اسرائیل به [ پاداش ] صبری که [ بر سختی ها و بلاها ] کردند تحقّق یافت .

وَ اصْبِرُوا إنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرینَ » (3)

و شکیبایی ورزید ؛ زیرا خدا با شکیبایان است.

ص:34


1- (1) - بقره (2) : 155 - 157. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 137. [2]
3- (3) - انفال (8) : 46. [3]

وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إلَیْکَ وَاصْبِرْ حَتّی یَحْکُمَ اللّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ » (1)

و از آنچه به سویت وحی می شود ، پیروی کن و [ در برابر پیشامدها و تکذیب منکران ] شکیبا باش تا خدا [ میان تو و مخالفانت ] داوری کند ؛ و او بهترین داوران است.

وَاصْبِرْ فَإنَّ اللّهَ لایُضیعُ أجْرَ الْمُحْسِنینَ » (2)

و شکیبایی کن که یقیناً خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.

إنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإنَّ اللّهَ لایُضیعُ الْمُحْسِنینَ » (3)

بی تردید هر کس پرهیزکاری کند و شکیبایی ورزد ، [پاداش شایسته می یابد] ؛ زیرا خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.

وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أقامُوا الصَّلاةَ وَ أنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَ عَلانِیَةً وَ یَدْرَؤُونَ بِالحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ اولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدّارِ» (4)

و برای به دست آوردن خشنودی پروردگارشان [ در برابر گناهان و انجام وظایف و حوادث ] شکیبایی ورزیدند ، و نماز را بر پا داشتند ، و بخشی از آنچه را روزی آنان کردیم در نهان و آشکار انفاق نمودند ، و همواره با نیکیِ [ عبادت ] زشتی و پلیدی [ گناه ] را دفع می کنند [ و با خوبی های خود نسبت به مردم ، بدی های آنان را نسبت به خود برطرف می نمایند ] ، اینانند که فرجام نیک آن سرای ، ویژۀ آنان است.

وَالَّذینَ هاجَرُوا فِی اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ

ص:35


1- (1) - یونس (10) : 109. [1]
2- (2) - هود (11) : 115. [2]
3- (3) - یوسف (12) : 90. [3]
4- (4) - رعد (13) : 22. [4]

الآْخِرَةِ أکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ * الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ » (1)

و آنان که پس از ستم دیدنشان برای به دست آوردن خشنودی خدا هجرت کردند ، یقیناً آنان را در این دنیا در جایگاه و مکانی نیکو جای دهیم ، و قطعاً پاداش آخرت بهتر و برتر است ، اگر می دانستند [ که دارای چه کمیّت و کیفیتی است .] * همانان که [ در برابر مصایب و حوادث و آزار دیدن از دیگران ] صبر کردند و فقط بر پروردگارشان توکّل می کنند.

ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَاللّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذینَ صَبَرُوا أجْرَهُمْ بِأحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ » (2)

آنچه [ از ثروت و مال ] نزد شماست ، فانی می شود و آنچه [ از پاداش و ثواب ] نزد خداست ، باقی می ماند ، و قطعاً آنان که [ برای دینشان ] شکیبایی ورزیدند ، پاداششان را بر پایۀ بهترین عملی که همواره انجام می داده اند ، می دهیم.

إنَّهُ کانَ فَریقٌ مِنْ عِبادی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاغْفِرْلَنا وَارْحَمْنا وَ أنْتَ خَیْرُ الرّاحِمینَ * فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیّاً حَتّی أنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ * إنّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ » (3)

[ به یاد دارید که ] گروهی از بندگان من بودند که می گفتند : پروردگارا ! ما ایمان آوردیم ، پس ما را بیامرز و به ما رحم کن که تو بهترین رحم کنندگانی .

* ولی شما آنان را به مسخره گرفتید ، تا [ دل مشغولی شما به مسخرۀ آنان ] یاد مرا از خاطرتان برد ، و شما همواره به [ ایمان ، عمل و دعاهای ] آنان می خندیدید !! * من امروز آنان را در برابر صبری که [ نسبت به مسخره و خنده شما ] کردند پاداش دادم که همه آنان کامیابند.

ص:36


1- (1) - نحل (16) : 41 - 42. [1]
2- (2) - نحل (16) : 96. [2]
3- (3) - مؤمنون (23) : 109 - 111. [3]

وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الأْنْهارُ خالِدینَ فیها نِعْمَ أجْرُ الْعامِلینَ * الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ » (1)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند حتماً آنان را در قصرهایی رفیع و با ارزش از بهشت که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، جای خواهیم داد ، در آن جا جاودانه اند ؛ چه نیکوست پاداش عمل کنندگان . * همانان که [ برای حفظ ایمان ، اخلاق و عمل صالح ] شکیبایی ورزیدند و همواره بر پروردگارشان توکّل می کنند.

فَاصْبِرْ إنَّ وَعْدَاللّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُونَ » (2)

پس [ بر آزار و یاوه گویی این تیره بختان ] شکیبایی کن که یقیناً وعدۀ خدا [ در مورد یاری و پیروزی تو ] حق است ، و مبادا آنان که یقین [ به وعده های حق و برپا شدن قیامت ] ندارند تو را به ناشکیبایی و سبک ساری وادارند.

قُل یا عِبادِ الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذینَ أحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ أرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ إنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ » (3)

بگو : ای بندگان مؤمنم ! از پروردگارتان پروا کنید . برای کسانی که در این دنیا اعمال شایسته انجام داده اند ، پاداش نیکی است و زمین خدا گسترده است [ بر شماست از سرزمینی که دچار مضیقه دینی هستید به سرزمینی دیگر مهاجرت کنید ] . فقط شکیبایان پاداششان را کامل و بدون حساب دریافت خواهند کرد.

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حریراً» (4)

ص:37


1- (1) - عنکبوت (29) : 58 - 59. [1]
2- (2) - روم (30) : 60. [2]
3- (3) - زمر (39) : 10. [3]
4- (4) - انسان (76) : 12. [4]

و آنان را برای این که [ در برابر تکالیف دینی و حوادث روزگار ] شکیبایی ورزیدند ، بهشتی [ عنبرسرشت ] و لباسی ابریشمین پاداش می دهد .

الهی به مستان صهبای فیض نهنگ آشنایان دریای فیض

به شادابی جام گوهر نثار که شبنم نگار گل است و بهار

به آزادی دست ساغر به دست که هرگز درِ فیض بر کس نبست

به سرگرمی پای میخانه سیر ز سودای آن گنج ویرانه سیر

به رخسارۀ زرد ارباب درد که چون آفتاب است در زیر گرد

به شب زنده داران ناموس دل که بر عرش بستند فانوس دل

چو اعرابیم گویی و آب شور که در یوزه دارم شراب طهور

لبم را به یک قطره شرمنده کن به یک جرعه خمیازه ام خنده کن

صبر در روایات

اشاره

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده:

اَلصَّبْرُ رَأْسُ الإْیمانِ . (1)

صبر و شکیبایی سرِ ایمان است.

و نیز فرمود:

الصَّبْرُ مِنَ الإْیمانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، فَإذا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ، کَذلِکَ إذا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الإْیمانُ . (2)

صبر نسبت به ایمان به منزلۀ سر است نسبت به بدن، پس چون سر برود تن هم می رود، همچنین وقتی صبر رفت ایمان هم رفته است.

ص:38


1- (1) - الکافی: 87/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعة: 257/3، باب 76، حدیث 3568. [2]
2- (2) - الکافی: 87/2، حدیث 2؛ [3]وسائل الشیعة: 258/3، باب 76، حدیث 3573. [4]

حضرت باقر علیه السلام فرموده است:

الصَّبْرُ صَبْرانِ : صَبْرٌ عَلَی الْبَلاءِ حَسَنٌ جَمیلٌ ، أفْضَلُ الصَّبْرَیْنِ الْوَرَعُ عَنِ الْمَحارِمِ . (1)

صبر، بر دو نوع صبر است: صبر بر بلا، که نیکو و زیباست و بهترین دو صبر، ورع از محرّمات است.

امام صادق علیه السلام در روایتی طولانی و مهم به حفص بن غیاث فرمود:

ای حفص! هر کس صبر کند، اندکی صبر کرده (زیرا زمان اقامت انسان در دنیا بسیار کم است) و هر که جزع و بیتابی کند، اندکی بیتابی کند.

سپس فرمود: ای حفص! در کار و برنامه ات صبر پیشه کن؛ زیرا خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را مبعوث کرد و او را به صبر و نرمش دستور داد و فرمود:

وَ اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلاً * وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ أُوْلِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلاً» (2)

و بر گفتار [ و آزار ] مشرکان شکیبا باش و از آنان به شیوه ای پسندیده دوری کن ، * و مرا با تکذیب کنندگان توانگر و نازپرورده واگذار و آنان را اندکی مهلت ده.

وَ لَاتَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَاالسَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَ وَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ * وَ مَا یُلَقَّیهَآ إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُواْ وَ مَا یُلَقَّیهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ » (3)

نیکی و بدی یکسان نیست . [ بدی را ] با بهترین شیوه دفع کن ؛ [ با این

ص:39


1- (1) - الکافی: 91/2، حدیث 14؛ [1]وسائل الشیعة: 237/15، باب 19، حدیث 20371. [2]
2- (2) - مزّمّل (73) : 10 - 11. [3]
3- (3) - فصّلت (41) : 34 - 35. [4]

برخورد متین و نیک ] ناگاه کسی که میان تو و او دشمنی است [ چنان شود ] که گویی دوستی نزدیک و صمیمی است . * این بهترین شیوه را جز کسانی که [ در زمینه خودسازی و تزکیه ] پایداری کردند ، نمی یابند ، و جز کسانی که بهرۀ بزرگی [ از ایمان و تقوا ] دارند به آن نمی رسند .

پس رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر آنهمه شداید و مصایب صبر کرد تا به او تهمت های بزرگی زدند: ساحر، مجنون، کذّاب. از آن پس سینۀ او تنگ شد و دلتنگی عجیبی به خاطر بدبختی مردم برای او آمد، خداوند عزّ و جلّ فرمود:

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُن مِّنَ السَّجِدِینَ » (1)

ما می دانیم که تو از آنچه [ مشرکان ] می گویند ، دلتنگ می شوی . * پس [ برای دفع دلتنگی ] پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوی و از سجده کنان باش.

باز هم با کمال وقاحت او را تکذیب نموده و متّهم کردند، چنانکه از آن وضع غمناک شد، خدای عزّ و جلّ اینچنین او را دلداری داد:

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَایُکَذِّبُونَکَ وَلَکِنَّ الظَّلِمِینَ بَِایَتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ * وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَی مَا کُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّی أَتَهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَآءَکَ مِن نَّبَإِیْ الْمُرْسَلِینَ » (2)

آنچه را کافران و مشرکان [ بر ضد قرآن و تو ] می گویند می دانیم که تو را غمگین می کند . پس آنان تو را تکذیب نمی کنند ، بلکه ستمکاران آیات خدا

ص:40


1- (1) - حجر (15) : 97 - 98. [1]
2- (2) - أنعام (6) : 33 - 34. [2]

را تکذیب می نمایند . * مسلماً پیش از تو رسولانی تکذیب شدند [ و مورد آزار قرار گرفتند ] و بر تکذیب و آزاری که دیدند ، شکیبایی ورزیدند تا یاری ما به آنان رسید ، [ تو نیز شکیبایی کن تا یاری ما به تو برسد . این سنّت خداست ، ] و سنّت های خدا را تغییر دهنده ای نیست . و قطعاً بخشی از سرگذشت پیامبران [ در آیاتی که پیش از این نازل شده ] به تو رسیده است.

ای حفص! پیامبر خود را به صبر و شکیبایی گرفت و آنان جنایت را از حد گذراندند، خدا را به زبان آوردند و او را تکذیب کردند، پیامبر فرمود: من بر خودم و خاندانم و آبرویم صبر کردم و بر معبود خود صبر نتوانم.

خدای عزّ و جلّ این آیت بر او فرستاد:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَوَ تِ وَالْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ * فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ » (1)

همانا ما آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفریدیم ، و هیچ رنج و درماندگی به ما نرسید . * پس [ بر آزار مشرکان ] شکیبا باش .

پیامبر در هر حال صبر کرد تا مژدۀ عترت که پس از او امامان هدایتند به او داده شد و آنها را هم خداوند متعال توصیف به صبر کرد:

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أئِمَّةً یَهْدُونَ بِأمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنونَ » (2)

و برخی از آنان را چون [ در برابر مشکلات ، سختی ها و حادثه های تلخ و شیرین ] صبر کردند و همواره به آیات ما یقین داشتند ، پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [ مردم را ] هدایت می کردند.

ص:41


1- (1) - ق (50) : 38 - 39.
2- (2) - سجده (32) : 24. [1]

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

صبر از ایمان چون سر برای بدن است. (1)خداوند عزّ و جلّ از او قدردانی کرد و این آیه را برای او فرستاد:

وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُواْ یُسْتَضْعَفُونَ مَشَرِقَ الأَْرْضِ وَمَغَرِبَهَا الَّتِی بَرَکْنَا فِیهَا وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَی عَلَی بَنِی إِسْرَ ءِیلَ بِمَا صَبَرُواْ وَ دَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کَانُواْ یَعْرِشُونَ » (2)

و به آن گروهی که همواره ناتوان و زبونشان شمرده بودند ، نواحی شرقی و غربی آن سرزمین را که در آن [ از جهت فراوانی نعمت ، ارزانی و حاصل خیزی ] برکت قرار داده بودیم ، بخشیدیم ؛ و وعدۀ نیکوتر و زیباتر پروردگارت بر بنی اسرائیل به [ پاداش ] صبری که [ بر سختی ها و بلاها ] کردند تحقّق یافت ، و آنچه را که همواره فرعون وفرعونیان [ از کاخ و قصرهای مجلّل ] و سایه بان های خوش نشین می افراشتند ، نابود کردیم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این مژده و انتقام است. و خدای عزّ و جلّ برای او نبرد با مشرکان را مباح کرد و این آیه را فرستاد:

فَإِذَا انسَلَخَ الأَْشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّکَوةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (3)

پس هنگامی که ماه های حرام سپری شود ، مشرکان را هر جا یافتید ، بکشید و به اسیری بگیرید و محاصره کنید و در هر کمین گاهی به کمین آنان بنشینید ؛

ص:42


1- (1) - الکافی: 87/2، حدیث 2؛ [1] بحار الأنوار: 183/18، باب 1، حدیث 13.
2- (2) - اعراف (7) : 137. [2]
3- (3) - توبه (9) : 5. [3]

ولی اگر توبه کردند و نماز را بر پا داشتند و زکات پرداختند ، پس آزادشان گذارید ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ » (1)

و آنان را [ که از شرک و کفر و هیچ ستمی بازنمی ایستند ] هر کجا یافتید ، به قتل برسانید و از جایی که شما را بیرون کردند بیرونشان کنید و فتنه [ که شرک ، بت پرستی ، بیرون کردن مردم از خانه و کاشانه و وطنشان باشد ] از قتل وکشتار بدتر است .

خداوند آنها را به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله و دوستانش کشت و ثواب صبرش را برای او مقرّر داشت با آنچه در آخرت برایش ذخیره کرد. هر که صبر کند و تقرّب به خدا جوید، از دنیا نرود تا خدا دیدۀ او را دربارۀ دشمنانش روشن کند، با آنچه در آخرت برای او ذخیره کند. (2)از حضرت صادق علیه السلام روایت شده:

إذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ یَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَیَأْتُونَ بابَ الْجَنَّةِ فَیُقالُ : مَنْ أنْتُمْ ؟ فَیَقُولُونَ : نَحْنُ أهْلُ الصَّبْرِ، فَیُقالُ لَهُمْ : عَلی ما صَبَرْتُمْ ؟ فَیَقُولُونَ :

کُنّا نَصبِرُ عَلی طاعَةِ اللّهِ ، وَ نَصْبِرُ عَنْ مَعاصِی اللّهِ . فَیَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ :

صَدَقُوا، أدْخِلُوهُمُ الْجَنَّةَ . وَ هُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : (3)

إنَّما یُوفَّی الصّابِرُونَ أجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ » (4)

چون روز قیامت شود گروهی از مردم برخیزند و به سوی درِ بهشت روند، به

ص:43


1- (1) - بقره (2) : 191. [1]
2- (2) - الکافی: 88/2، حدیث 3؛ [2]وسائل الشیعة: 261/5، باب 25، حدیث 20454. [3]
3- (3) - وسائل الشیعة: 236/15، باب 19، حدیث 20368؛ [4]الکافی: 75/2، حدیث 4. [5]
4- (4) - زمر (39) : 10. [6]

آنان گفته شود: کیستید؟ پاسخ دهند: اهل صبر، سؤال شود: بر چه صبر کردید؟ جواب دهند: بر انجام طاعت حق و دوری از معصیت خدا. پس پروردگار می فرماید: راست گفتند، آنان را وارد بهشت نمایید. و این است قول خدای عزّ و جلّ «همانا کامل داده می شود اجر صابران بدون حساب.»

حضرت مولا علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

اَلصَّبْرُ صَبْرانِ : صَبْرٌ عِنْدَ المُصیبَةِ حَسَنٌ جَمیلٌ ، وَ أحْسَنُ مِنْ ذلِکَ الصَّبْرُ عِنْدَما حَرَّمَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْکَ . وَ الذّکْرُ ذِکْرانِ : ذِکْرُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ الْمُصیبَةِ ، وَ أفْضَلُ مِنْ ذلِکَ ذِکْرُاللّهِ عَنْدَما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْکَ فَیَکُونُ حاجِزاً. (1)

صبر دو نوع صبر است: صبر در مصیبت که خوب و پسندیده است و بهتر از آن صبری است که در برابر آنچه خداوند حرام کرده به خرج دهی تا از ارتکاب گناه در امان بمانی.

و یاد دو نوع یاد است: یاد خدا در وقت مصیبت و برتر از آن یاد خداست در برابر آنچه خدا بر تو حرام کرده تا آن یاد مانع تو از کار حرام شود.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

لَمّا حَضَرَتْ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ الْوَفاةُ ضَمَّنِی إلی صَدْرِهِ وَ قالَ : یا بُنَیَّ ، اوصیکَ بِما أوْصانی بِهِ أبی حینَ حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ وَ بِما ذَکَرَ أنَّ أباهُ أوْصاهُ بِهِ : یا بُنَیَّ ، إصْبِرْ عَلَی الْحَقِّ وَ إنْ کانَ مُرّاً. (2)

زمانی که حضرت علیّ بن الحسین را وقت وفات رسید مرا به سینه گرفت و فرمود: پسرم، تو را به آنچه که پدرم حضرت سیّدالشهداء به وقت رسیدن

ص:44


1- (1) - الکافی: 90/2، حدیث 11؛ [1]وسائل الشیعة: 237/15، باب 19، حدیث 20369. [2]
2- (2) - وسائل الشیعة: 237/15، باب 19، حدیث 20370؛ [3]الکافی: 91/2، حدیث 13. [4]

شهادت وصیت کرد سفارش می کنم و بدانچه یادآور شد که پدرش به او وصیت کرده و آن این است: فرزندم بر آنچه حقّ است صبر کن گرچه تلخ باشد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أنْعَمَ عَلی قَوْمٍ فَلَمْ یَشْکُرُوا فَصارَتْ عَلَیْهِمْ وَبالاً، وَ ابْتَلی قَوْماً بِالْمَصائِبِ فَصَبَرُوا فَصارَتْ عَلَیْهِمْ نِعْمَةً . (1)

خداوند عزّو جلّ بر مردمی نعمت داد پس شکر نکردند، برای آنان وبال شد و مردمی را گرفتار کرد پس صبر نمودند، برای آنان نعمت شد.

و نیز فرمود:

مَنِ ابْتُلِیَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ بِبَلاءٍ فَصَبَرَ عَلَیْهِ کانَ لَهُ مِثْلُ أجْرِ ألْفِ شَهیدٍ. (2)

هر مؤمنی که گرفتار شود و بر آن گرفتاری صبر کند، برای او مانند اجر هزار شهید است.

و نیز فرمود:

اِصْبِرُوا عَلَی الدُّنْیا فَإنَّما هِیَ ساعَةٌ ، فَإنَّ ما مَضی مِنْهُ لا تَجِدُ لَهُ ألَماً وَ لا سُرُوراً، وَ ما لَمْ یَجِیءْ فَلا تَدْری ما هُوَ، وَ إنَّما هِیَ ساعَتُکَ الَّتی أنْتَ فیها، فَاصْبِرْ فیها عَلَی طاعَةِ اللّهِ ، وَاصْبِرْ فیها عَنْ مَعْصِیَةِ اللّهِ . (3)

در این مدّت زمانی که در دنیا هستید بر حوادث و بلاها و طوفان ها و پیشامدهایش صبر کنید که دنیا ساعتی بیش نیست؛ زیرا از گذشتۀ آن الم و رنج و درد و سرور و خوشحالی نمی یابی، چون گذشته و رابطه ای اکنون با

ص:45


1- (1) - الکافی: 92/2، حدیث 18؛ [1]وسائل الشیعة: 259/3، باب 76، حدیث 3577. [2]
2- (2) - الکافی: 92/2، حدیث 17؛ [3]وسائل الشیعة: 255/3، باب 76، حدیث 3560. [4]
3- (3) - وسائل الشیعة: 237/15، باب 19، حدیث 20372؛ [5]الکافی: 454/2، حدیث 4. [6]

آن نداری، نیامده را هم از آن بی خبری، این تویی و ساعتی که در آن به سر می بری، در این ساعت بر انجام طاعات و ترک محرّمات صبر کن.

فقیه بزرگ، شیخ مفید، نقل می کند:

أتی رَجُلٌ أبا عَبْدِاللّهِ علیه السلام فَقالَ لَهُ : یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ ، أوْصِنی، فَقالَ : لایَفْقِدُکَ اللّهُ حَیْثُ أمَرَکَ ، وَ لا یَراکَ حَیْثُ نَهاکَ . قالَ : زِدْنی، قالَ : لا أجِدُ. (1)

مردی به محضر مبارک حضرت صادق علیه السلام آمد و عرضه داشت: مرا سفارش فرما. امام علیه السلام فرمود: خداوند تو را تارک عبادت و آلوده به گناه نبیند.

عرضه داشت بیشتر بفرمایید، فرمود: غیر از این نیست.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

امیرالمؤمنین علیه السلام به مسجد درآمد، ناگاه مردی را غمناک و سر به گریبان دید، به او فرمود: در چه حالی ؟ چه خبر است ؟ تو را چه می شود؟ عرضه داشت: پدر و مادر و برادرم مرده اند، می ترسم، زهره ترک شوم!

حضرت به او فرمود: بر تو باد به تقوا و صبر، تا فردای قیامت با این دو سرمایه به محضر حق شرفیاب شوی.

صبر در امور چون سر است از تن، چون سر از تن جدا گردد تن فاسد شود و چون در کارها صبر نباشد همۀ کارها فاسد گردد. (2)امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اَلصَّبْرُ ثَلاثَةٌ : صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصیبَةِ ، وَ صَبْرٌ عَلی الطّاعَةِ ، وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَةِ . فَمَنْ صَبَرَ عَلَی الْمُصیبَةِ حَتّی یَرُدَّها بِحُسْنِ عَزائِها کَتَبَ اللّهُ لَهُ

ص:46


1- (1) - وسائل الشیعة: 239/15، باب 19، حدیث 20381؛ [1] المستطرفات: 650؛ الحکایات، شیخ مفید: 95. [2]
2- (2) - الکافی: 90/2، حدیث 9؛ [3] بحار الأنوار: 188/42، باب 125، حدیث 6.

ثَلاثَمِائَةِ دَرَجَةٍ ، ما بَیْنَ الدَّرَجَةِ إلَی الدَّرَجَةِ کَما بَیْنَ السَّماءِ إلَی الأْرْضِ . وَ مَنْ صَبَرَ عَلَی الطّاعَةِ کَتَبَ اللّهُ لَهُ سِتَّمِائَةِ دَرَجَةٍ ما بَیْنَ الدَّرَجَةِ إلَی الدَّرَجَةِ کَما بَیْنَ تُخُومِ الأْرْضِ إلَی الْعَرْشِ . وَ مَنْ صَبَرَ عَنِ الْمَعْصِیَةِ کَتَبَ اللّهُ لَهُ تِسْعَمِائَةِ دَرَجَةٍ ، ما بَیْنَ الدَّرَجَةِ إلَی الدَّرَجَةِ کَما بَیْنَ تَخُومِ الأْرْضِ إلی مُنْتَهَی الْعَرْشِ . (1)

صبر سه صبر است: صبر بر مصیبت و صبر بر طاعت و صبر از گناه. هر که در مصیبت صبر کند تا آن را به تسلّی خوبی جواب گوید خداوند برایش سیصد درجه نویسد که میان هر درجه تا درجۀ دیگر به مانند میان آسمان است تا زمین. و هر که بر طاعت صبر کند، خداوند برایش ششصد درجه نویسد که میان درجه ای تا درجۀ دیگر از عمق زمین است تا عرش. و هر که بر معصیت صبر کند، خدا برایش نهصد درجه نویسد که میان هر درجه تا درجۀ دیگر از عمق زمین تا پایان عرش باشد.

کلام خواجه نصیرالدین طوسی دربارۀ صبر

خواجه نصیرالدین طوسی در باب صبر می فرماید:

«صبر، خودداری از جزع به هنگام رنج و درد و حادثه و بلاست. دارندۀ این واقعیّت از امنیّت باطن برخوردار است و زبان شکایت از حضرت حق در حضور خلق ندارد و اعضای او چون چشم و زبان و دست و پا از حرکات غیر عادی مصون است.» (2)

ص:47


1- (1) - الکافی: 91/2، حدیث 15؛ [1]بحار الأنوار: 139/79، باب 18، حدیث 23. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 68/68؛ نهج السعادة: 283/7؛ مستدرک سفینة البحار: 150/6.

روایاتی دیگر در باب صبر

امام صادق علیه السلام می فرماید:

آزاد، آزاد است در تمام حالاتش، اگر رنج و مشقّت و درد به او برسد بر آن صابر است و اگر مصایب کوبندۀ سنگین بر او حمله ور شوند دچار شکست نمی شود. او در اسارت و در چنگال دشمن و به وقت افتادن در بند بردگی دیگران آزاد است. به آزادی یوسف صدّیق امین، بندگی عزیز مصر و اسارت و قهر و غلبۀ دشمن و تاریکی چاه و آنچه به او رسید ضرر نزد. خداوند بزرگ از پی صبر یوسف بر او منّت نهاد تا جایی که جبّار سرکش مصر بندۀ او شد پس از آن که کوس مالکیت بر یوسف را می نواخت، خداوند او را به پیامبری انتخاب کرد و به سبب او بر امّتی رحمت آورد. اینچنین است استقامت و صبر که خیر و خوبی از پی دارد. ای شیعیان ما! صبر کنید و خویش را برای تحمّل صبر آماده نمایید تا به اجر و ثواب حضرت حق برسید. (1)حضرت مولی الموحدین علیه السلام فرمود:

ثَلاثٌ بِهِنَّ یَکْمُلُ الْمُسْلِمُ : التَّفَقُّهُ فِی الدّینِ ، وَ التَّقْدیرُ فِی الْمَعیشَةِ ، وَ الصَّبْرُ عَلَی النَّوائِبِ . (2)

سه چیز است که مسلمان به آن کامل می شود: دین شناسی، اندازه نگاه داشتن در معیشت، صبر بر ناراحتی ها.

ص:48


1- (1) - وسائل الشیعة: 257/3، باب 76، حدیث 3566؛ الکافی: 89/2، حدیث 6. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 85/68، باب 62، حدیث 31؛ [2] الخصال: 124/1، حدیث 120.

امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیّت خود به محمد حنفیّه فرمود:

إیّاکَ وَ الْعُجْبَ ، وَ سُوءَ الْخُلْقِ ، وَ قِلَّةَ الصَّبْرِ، فَإنَّهُ لا یَسْتَقیمُ لَکَ عَلی هذِهِ الْخِصالِ الثَّلاثِ صاحِبٌ ، وَ لایَزالُ لَکَ عَلَیْها مِنَ النّاسِ مُجانِبٌ . (1)

از خودبینی و بداخلاقی و کم صبری بپرهیز، به حقیقت که با این سه خصلت مصاحب و یاری برای تو نخواهد ماند و به طور دائم مردم از تو کناره گیر خواهند بود.

حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود:

أخَذَوا النّاسُ ثَلاثَةً مِنْ ثَلاثَةٍ : أخَذُوا الصَّبْرَ عَنْ أیُّوبَ علیه السلام ، وَ الشُّکْرَ عَنْ نُوحٍ علیه السلام ، وَ الْحَسَدَ عَنْ بَنی یَعْقُوبَ علیه السلام . (2)

مردم سه چیز را از سه نفر گرفتند: صبر را از ایّوب، شکر را از نوح و حسد را از فرزندان یعقوب.

امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

عَلامَةُ الصّابِرِ فی ثَلاثٍ : أوَّلُها أنْ لا یَکْسَلَ ، وَ الثّانِیَةُ أنْ لا یَضْجَرَ، وَ الثّالِثَةُ أن لایَشْکُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ، لِأَنَّهُ إذا کَسِلَ فَقَدْ ضَیَّعَ الْحَقَّ ، وَ إذا ضَجِرَ لَمْ یُؤَدِّ الشُّکْرَ، وَ إذا شَکا مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَصاهُ . (3)

نشانۀ صابر در سه چیز است: اول: کسل و سست و بیحال نمی شود.

دوم: دلتنگ و بی قرار نمی گردد. سوم: از خدای خود شکایت نمی کند؛ زیرا اگر کسل شود حق را (که ادامۀ راه برای رسیدن به سعادت دنیا و

ص:49


1- (1) - مستدرک الوسائل: 136/1، باب 21، حدیث 194؛ [1] الخصال: 147/1، حدیث 178.
2- (2) - بحار الأنوار: 86/68، باب 62، حدیث 34؛ [2]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 45/2، باب 31، حدیث 164. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 86/68، باب 62، حدیث 35؛ [4]وسائل الشیعة: 23/16، باب 66، حدیث 20862. [5]

آخرت است) ضایع می کند و اگر دلتنگ گردد به شکر بر نمی خیزد و اگر از حضرت محبوب شکایت کند به راه عصیان رفته است.

امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت می فرماید:

ثَلاثٌ مِنْ أبْوابِ الْبِرِّ: سَخاءُ النَّفْسِ ، وَ طیبُ الْکَلامِ ، والصَّبْرُ عَلَی الأْذی. (1)

سه چیز از موارد نیکی است: سخاوت، پاکیزگی سخن و صبر بر آزار مردم.

جابربن عبداللّه انصاری از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند:

مِنْ کُنُوزِ الجَنَّةِ الْبَرُّ، وَ اخْفاءُ الْعَمَلِ ، وَ الصَّبْرُ عَلَی الرَّزایا، وَ کِتْمانُ الْمَصائِبِ . (2)

نیکی و پنهان داشتن عمل برای دوری از ریا و صبر بر ناراحتی ها و کتمان مصیبت ها از گنج های بهشت است.

امام صادق علیه السلام می فرماید خداوند به داود خطاب کرد:

همنشینت در بهشت خلاده دختر أوس است، نزد او برو و این خبر را به او برسان و به جنّت بشارتش ده و او را آگاه کن که قرین تو در آخرت است.

داود در خانۀ او آمد و در کوبید، خلاده بیرون شد، داود فرمود: خلاده دختر اوسی ؟ عرضه داشت آن که تو او را می طلبی من نیستم. داود دوباره پرسید، گفت:

چرا خبر حق را در اختیارش گذاشت، خلاده گفت: شاید دیگری باشد که با من تشابه اسمی دارد، داود گفت: به من دروغ گفته نشده و من هم دروغ نگفته ام، تو همانی.

خلاده گفت: به خدا قسم دروغ نمی گویم، واللّه در خودم آنچه را گفتی نمی یابم.

داود فرمود: از باطنت به من خبر ده، عرضه داشت: دردی به من نمی رسد به هر

ص:50


1- (1) - بحار الأنوار: 89/68، باب 62، حدیث 41؛ [1]مستدرک الوسائل: 421/8، باب 71، حدیث 9863. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 95/68، باب 62، حدیث 59؛ [3] تحف العقول: 200.

صورت که باشد و مرضی عارضم نمی گردد و گرسنگی به من هجوم نمی آورد مگر این که صبر می کنم و رفعش را از او نمی خواهم تا خود حضرت او، مشکلم را آسان نماید، من بر آنچه می گذرد خدا را شکر و سپاس می گویم. داود فرمود: به همین خاطر به آن مقام رسیده ای.

آنگاه حضرت صادق علیه السلام فرمود: به خدا قسم این است دینی که خداوند برای بندگان شایستۀ خود پسندیده است. (1)

5 - قلّت قناعت

اشاره

قناعت در برابر حرص است و آن حالتی است که از توجه به حضرت حق و عبرت گرفتن از زندگی حریصان و قارون ها و یاد مرگ و برزخ و قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنّم و درس گرفتن از زندگی پاکان و اهل قناعت و متذکّر بودن این معنی که عمر کوتاه و دنیا زودگذر و مال از دست رفتنی است به دست می آید.

اگر کسی به معانی ملکوتی و آسمانی واقعیت های بالا توجه ننماید در درجۀ اوّل دچار حرص سپس بخل و آنگاه غفلت از حق می گردد و با دست خویش وسایل هلاکت خود و از بین رفتن خیر دنیا و آخرت را فراهم می نماید.

حلال و حرام در تمام امور زندگی در صد و چهارده کتاب الهی به خصوص قرآن مجید و فرمایش های انبیاء و ائمۀ طاهرین علیهم السلام مطرح است.

کسی که در همۀ امور، خود را مقیّد به حلال الهی کند و با کمال جدّیّت از حرام بپرهیزد او را قانع، وگرنه حریص می خوانند اگر درِ فیوضات مادّی به روی اهل قناعت باز شود، باز هم میانه روی در زندگی را از دست نمی دهند و از اسراف و افراط پرهیز کرده و مازاد بر نیاز زندگی خود را در راه خدا، در امور خیر و کمک به بندگان الهی صرف می کنند.

ص:51


1- (1) - بحار الأنوار: 97/68، باب 62، حدیث 64؛ مشکاة الانوار: 23. [1]

کسی که در تمام شؤون زندگی اعم از مادی و معنوی و دنیایی و اجتماعی و خانوادگی و رابطی و حقوقی به حق خود قانع است، از بندگان شایستۀ خدا است.

ارزش قناعت، این صفت والای ملکوتی، زمانی برای شما معلوم می گردد که بخش هیجان حرص را که در قسمت اول دعا بود با دقّت مطالعه کنید.

اگر کسی در امر شهوت به حلال خدا قناعت کند آراسته به ورع و تقوا و حفظ نفس و تزکیۀ باطن می شود و از گناهان کبیره ای چون زنا، زنای محصنه، لواط ، استمناء، چشم چرانی، در پی ناموس دیگران رفتن که هر یک به تنهایی ممکن است زندگی را به باد دهد و انسان را مستحقّ عذاب ابد کند، در امان می ماند.

اگر کسی در مسألۀ مال به حلال خدا که از طریق فعالیّت مشروع به دست می آید قناعت کند، از حرص، بخل، تکبّر، نخوت، غصب، ربا، دزدی، کم فروشی، لواط ، اسراف، تبذیر که هر یک به تنهایی می تواند عامل سیه روزی انسان گردد و آدمی را برای همیشه به عذاب سخت قیامت دچار کند، در امان مانده و به خیر دنیا و آخرت می رسد و اگر کسی در شؤون اجتماعی و خانوادگی و رابطی به حق خود قناعت ورزد از ظلم و ستم بر دیگران و غضب و خشم و سلطه جویی و فرعون منشی مصون مانده و عاقبت خوشی در این جهان و آن جهان پیدا خواهد کرد:

تِلْکَ الدّارُ الآْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوّاً فِی الأْرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ » (1)

آن سرای [ پرارزش ] آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی خواهند ؛ و سرانجام [ نیک ] برای پرهیزکاران است.

ص:52


1- (1) - قصص (28) : 83. [1]

حکایتی از حاج سید محمّد فشارکی

یکی از شاگردان دورۀ اول درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایری برایم حکایت کرد. او از قول حاج شیخ نقل کرد که من و حاج میرزا حسین نائینی از شاگردان برجستۀ استاد بزرگ فقه واصول مرحوم حاج سیّد محمّد فشارکی بودیم.

پس از وفات میرزای بزرگ حضرت آیت اللّه حاج میرزا حسن شیرازی، به در خانۀ استاد رفتیم، استاد در را باز کرد و به چهارچوب در تکیه زد و گفت: شما را چه حاجت است ؟ عرضه داشتیم: ما شما را بعد از میرزا اعلم علمای شیعه می شناسیم، از شما می خواهیم که خود را برای مرجعیّت و ریاست بر مسلمین آماده کنید.

استاد با شنیدن سخن ما اشک در چشمش حلقه زد و آیۀ بالا را تلاوت کرد و در را بست و به اندرون خانه رفت!

ما نعره به شب زنیم و خاموش تا در نرود درونِ هر گوش

تا بو نبرد دماغ هر خام بر دیگ وفا نهیم سرپوش

بخلی نبود ولی نشاید این شهره گلاب و خانۀ موش

شب آمد و جوش خلق بنشست برخیز کز آنِ ماست سرجوش

امشب ز تو قدر یافت و عزّت بر دوش ز کبر می زند دوش

یک چند سماع گوش کردیم بردار سماع جان بیهوش

ای تن دهنت پر از شکر شد پیشت گله نیست هیچ مخروش

ای چنبر دف رسن گسستی با چرخه و دلو و چاه کم کوش

چون گشت شکار شیر جانی بیزار شد از شکار خرگوش

خرگوش که صورتند بی جان گرمابه پر از نگار منقوش

با نفس حدیث روح کم گوی وز ناقۀ مرده شیر کم دوش

(مولوی)

ص:53

قناعت و کار و کوشش

اشاره

قناعت در فرهنگ اسلام تضادّی با فعالیّت و کار و کوشش و زحمت و حرکت در امور دنیایی ندارد.

انسان قانع بدون این که دنیا را معبود و بت خود قرار دهد و آن را هدف ببیند، دنبال همه نوع فعالیّت مشروع است و از برکت قناعت به حق خود در ضمن آن همه حرکت، لحظه ای از یاد خدا و قیامت و حقوق مردم غافل نیست که قناعت در حقیقت سدّی در برابر حرام و حصنی حصین در مقابل اغواگری های شیطان و اعوان و انصار اوست که می خواهند دنیا را سبب و وسیلۀ فریب انسان قرار دهند تا آدمی از یاد حقایق باز بماند و یکپارچگی همّت و اراده اش خرج مال دنیا گردد.

اهل قناعت بیکار نبوده و بیکار نیستند، اهل قناعت دنیای خود را مزرعۀ آخرت قرار می دهند، اهل قناعت از آنچه به دست می آورند به اندازۀ نیاز خود و زن و فرزند و حاجاتشان استفاده می کنند و در پرداخت مازاد آن در چهار چوب خمس و زکات و صدقات و انفاق هیچ کوتاهی نمی کنند.

اهل قناعت در عین وارد بودن به خرید و فروش و تجارت، با تمام وجود غرق در یاد حق هستند و صبح و شامشان در خدمت به حق و خلق می گذرد.

دنیاداری و بیع و تجارت و صنعت و کشاورزی و دامداری و آبیاری و هنر و کسب برای اهل قناعت به گونه ای است که اسلام همۀ آنها را برای آنان عبادت به حساب آورده است.

خانۀ اهل قناعت همچون مسجد و حرف و نفس آنان به منزلۀ تسبیح حق و شب و روزشان غرق در نور لطف و رحمت الهی و بیع و تجارتشان نردبان ترقّی به سوی خیر دنیا و آخرت است و همه را قرآن کریم در سورۀ مبارکۀ نور بیان فرموده است:

فی بُیُوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ

ص:54

الآْصالِ * رِجالٌ لاتُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِاللّهِ وَ اقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الأْبْصارُ * لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ » (1)

[ این نور ] در خانه هایی است که خدا اذن داده [ شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها ] رفعت یابند و نامش در آنها ذکر شود ، همواره در آن خانه ها صبح و شام او را تسبیح می گویند . * مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد ، [ و ] پیوسته از روزی که دل ها و دیده ها در آن زیر و رو می شود ، می ترسند . * [ این گونه عمل می کنند ] تا خدا آنان را بر [ پایۀ ] نیکوترین عملی که انجام داده اند پاداش دهد ، و از فضلش برای آنان بیفزاید ، خدا به هر که بخواهد بی حساب روزی می دهد .

آری، هر کانونی که به فرمان خدا بر پا شده و نام خدا در آن برده شود و هر صبح و شام مردم با ایمانی که زندگی مادی آنها را به خود مشغول و از یاد خدا غافل نمی کند به تسبیح و تقدیس در آن مشغولند، چنین خانه هایی مرکز مشکات انوار الهی و ایمان و هدایت است.

«در واقع این خانه ها چند ویژگی دارد:

نخست این که به فرمان خدا بنیان شده است. دیگر این که پایه ها و دیوارهایش آن چنان محکم و مرتفع است که آن را از نفوذ شیاطین حفظ می کند. و دیگر این که مرکز یاد خداست و سرانجام این که مردانی از آن پاسداری می کنند که صبح و شام به تسبیح خدا مشغولند و جاذبه های دنیای فریبنده آنها را از حق غافل نمی سازد.

این خانه ها با این ویژگی ها سرچشمۀ هدایت و ایمان است.

ص:55


1- (1) - نور (24) : 36 - 38. [1]

در این آیه هم «تجارت» آمده و هم «بیع» با این که به نظر می رسد هر دو یک معنی داشته باشد ولی ممکن است تفاوت این دو از این نظر باشد که تجارت اشاره به یک کار مستمر و مداوم است ولی بیع برای یک مرحله و به صورت گذرا است.

توجه به این امر نیز ضروری است که نمی فرماید آنها مردانی هستند که به سوی تجارت و بیع نمی روند، بلکه می گوید که تجارت و بیع، آنها را از یاد خدا، بر پاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی کند.» (1)چنین انسان هایی که بدین صورت مورد لطف و عنایت و رحمت و محبت حق قرار گرفته اند و بدین سان در قرآن مجید از آنان یاد شده و آنان را مرکز نشر ایمان و هدایت معرفی کرده است، آراسته به صفات حسنه و اخلاق حمیده و به خصوص در بیع و تجارت، منقّش به نقش الهیِ قناعت هستند.

آری، قناعت که حالتی نفسانی و معلول و محصول توجه به واقعیّت های الهیّه و حقایق ملکوتیه است هیچ تضادی با کسب و کار و بیع و تجارت و دنبال دنیا رفتن ندارد. این صفت، دارندگانش را از دیگران در پاکی و آلودگی در تمام شؤون حیات ممتاز می گرداند.

اسلام با عزلت، سستی، کسالت، بیکاری، بیعاری و در عین حال با فعالیّت و کوشش و حرکت در مسیر غیر خدا که محصولی جز آلوده شدن به حرام ندارد، سخت و شدید مخالف است.

آری، باید هر روز به دنبال سر و صورت دادن به معیشت رفت و در برخورد با مال و ثروت از قناعت کمک گرفت و چهارچوب حیات را با تمام شؤونش خرج خدمت به حق و خلق کرد.

آن جا که انسان حس می کند امور مادی می خواهد وی را از یاد خدا غافل کند و قدمش را به عرصه گاه حرام ببرد، باید با تمام وجود ایستادگی کند و در این نقطۀ

ص:56


1- (1) - تفسیر نمونه: 483/14، [1] در ذیل تفسیر آیۀ 37 سورۀ نور.

خطرناک به حصار الهی قناعت پناه ببرد.

الا چند از پی دنیا کشی رنج تو را کُنج قناعت بهتر از گنج

ز خوان رزق اندک توشه ای گیر قناعت کن ز عصیان گوشه ای گیر

چه از رزق مقدّر بیش جویی چه از روز مقرّر پیش جویی

ز تقدیر خدا بیزاری است این ز خود رأیی خدا آزاری است این

اگر شخصی به قدر بهرۀ خویش شود از خوان نعمت قسمت اندیش

ولی آن بندۀ دور از سعادت نگردد قانع و جوید زیادت

یقین کز مهر او افسرده گردد از او یکبارگی آزرده گردد

تو هم ای بنده قانع باش و خرسند مشو در بند آزار خداوند

ز دنیا گر به اندک توشه سازی نسازی خرمن و با خوشه سازی

نبیند رنج گردون خرمن تو شود از خوشه پر دُر دامن تو

سر خویش از طمع در پا مینداز قناعت کن به گردون سر برافراز

(هلالی جغتایی)

حیات طیبه و قناعت

«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أوْاُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّةُ حَیاةً طَیِّبَةً » (1)

از مرد و زن ، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن است ، مسلماً او را به زندگی پاک و پاکیزه ای زنده می داریم.

در تفسیر آیۀ شریفۀ آمده است:

«مراد از حیات طیّبه رزق حلال است.

این معنی از ابن عباس و سعید بن جبیر و عطا روایت شده که به حق رزق حلال،

ص:57


1- (1) - نحل (16) : 97. [1]

محصول صفت عالی قناعت است.

و از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت است:

مراد از حیات طیّبه قناعت و رضا و خشنودی به عطای خداست.» (1)و از حضرت مولا علی علیه السلام آمده:

حیات طیّبه قناعت است. (2)

قناعت در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

طُوبی لِمَنْ ذَکَرالْمَعادَ، وَ عَمِلَ لِلْحِسابِ ، وَ قَنَعَ بِالْکَفافِ ، وَ رَضِیَ عَنِ اللّهِ . (3)

خوشا به حال کسی که به یاد قیامت و روز بازگشت باشد و برای حساب کار کند و به اندازۀ خویش در باب روزی قناعت ورزد و از حضرت حق راضی و خشنود باشد.

حضرت علی علیه السلام در خطبۀ قاصعه می فرماید:

وَ لکِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ اولی قُوَّةٍ فی عَزائِمِهِمْ ، وَ ضَعَفَةً فیما تَرَی الأْعْیُنُ مِنْ حالاتِهِمْ ، مَعَ قَناعَةٍ تَمَلأُ القُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غِنیً وَ خَصاصَةٍ تَمْلَأُ الأْبْصارَ وَ الأْسْماعَ أذیً . (4)

ولی خداوند پاک پیامبرانش را در تصمیم هایشان نیرومند و قوی و از نظر

ص:58


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 198/6، ذیل آیۀ 97 سورۀ نحل؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 198/11.
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 229. [1]
3- (3) - نهج البلاغه: حکمت 44؛ [2]وسائل الشیعة: 254/3، باب 75، حدیث 3558. [3]
4- (4) - نهج البلاغه: خطبۀ 234؛ [4]بحار الأنوار: 469/14، باب 31، حدیث 37. [5]

برنامه های ظاهری ضعیف قرار داد، با قناعتی که از بی نیازی چشمها را پر می کرد و تهیدستی و فقری که دیده ها و گوش ها را از آن مملو می ساخت.

و نیز فرموده است:

ألْهِمْ نَفْسَکَ الْقُنُوعَ . (1)

قناعت را به خورد نفس بده.

نِعْمَ حَظُّ الْمَرْءِ الْقَناعَةُ . (2)

چه نیکوست لذّت مرد را قناعت!

اِنْتَقِمْ مِنْ حِرْصِکَ بِالْقُنُوعِ کَما تَنْتَقِمُ مِنْ عَدُوِّکَ بِالْقِصاصِ . (3)

از حرصت با قناعت انتقام بگیر، چنانکه از دشمنت با قصاص انتقام می گیری.

أشْکَرُالنّاسِ أقْنَعُهُمْ ، وَ أکْفَرُهُمْ لِلنِّعَمِ أجْشَعُهُمْ . (4)

شاکرترین مردم قانع ترین آنان و ناسپاس ترینشان نسبت به نعمت ها طمع کارترین آنهاست.

کَفی بِالْقِناعَةِ مُلْکاً وَ بِحُسْنِ الْخُلْقِ نَعیماً. (5)

پادشاهی در قناعت است و حسن خلق نعمت بزرگی است.

ما أحْسَنَ بِالإْنْسانِ أنْ یَقْنَعَ بِالقَلیلِ وَ یَجُودَ بِالْجَزیلِ . (6)

چه نیکوست انسان را که به اندک قانع باشد و به بیشتر جود و احسان نماید.

ص:59


1- (1) - بحار الأنوار: 8/75، تتمه باب 15، حدیث 64.
2- (2) - بحار الأنوار: 232/74، باب 8؛ [1] تحف العقول: 83.
3- (3) - مستدرک الوسائل: 62/12، باب 64؛ [2]غرر الحکم: 391، حدیث 8981. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 424/74، باب 15، ذیل حدیث 40؛ [4]الارشاد، شیخ مفید: 304/1. [5]
5- (5) - نهج البلاغه: حکمت 229؛ [6]بحار الأنوار: 345/68، باب 86، ذیل حدیث 2. [7]
6- (6) - غرر الحکم: 376، حدیث 8483. [8]

مَنْ قَنَعَتْ نَفْسُهُ ، أعانَتْهُ عَلَی النَّزاهَةِ وَ الْعِفافِ . (1)

کسی که نفسش آراسته به قناعت شود، در پاکی و عفّت به کمک صاحبش بر خواهد خاست.

مِنْ شَرَفِ الْهِمَّةِ لُزُومُ الْقَناعَةِ . (2)

از بلندی همّت، ملازمت با قناعت است.

مِنْ عِزِّ النَّفْسِ لُزومُ الْقِناعَةِ . (3)

از عزّت نفس التزام به قناعت است.

اَلْقِناعَةُ سَیْفٌ لاَیَنْبُو. (4)

قناعت شمشیری است که کند نمی شود.

خِیارُ امَّتِی الْقانِعُ ، وَ شِرارُهُمُ الطّامِعُ . (5)

بهترین امّتم قانع و بدترین آنها طمع ورز است.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

امام علی بن ابیطالب علیه السلام از خرمایی نوش جان فرمود، سپس آب میل فرمود، آنگاه به شکمش زد و گفت: آن کس که شکم او را به آتش ببرد از خدا دور باد.

روایاتی دیگر در باب قناعت

روایات زیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمۀ طاهرین علیهم السلام در باب قناعت آمده:

ص:60


1- (1) - مستدرک الوسائل: 233/15، باب 10، ذیل حدیث 18095؛ [1]غرر الحکم: 318، حدیث 7347. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 391، حدیث 8999. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 392، حدیث 9026. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 96/68، باب 62، ذیل حدیث 61؛ غرر الحکم: 391، حدیث 8978. [5]
5- (5) - کنز العمال: 391/3، حدیث 7095؛ الجامع الصغیر: 614/1، حدیث 3972.

اَلْقَناعَةُ مالٌ لایَنْفَدُ. (1)

قناعت ثروتی است که پایان ندارد.

اَلْقِناعَةُ تُغْنی. (2)

قناعت بی نیاز کننده است.

طَلَبْتُ الْغِنی فَما وَجَدْتُ إلاّ بِالْقِناعَةِ ، عَلَیْکُمْ بِالْقِناعَةِ تَسْتَغْنُوا. (3)

بی نیازی خواستم جز در قناعت نیافتم، قناعت کنید بی نیاز شوید.

اَلْقِناعَةُ غُنْیَةٌ ، وَ الاِْقْتِصادُ بُلْغَةٌ . (4)

قناعت بی نیازی است و میانه روی زندگی رساننده (به هدف) است.

اَلْقانِعُ غَنِیٌّ وَ إنْ جاعَ وَ عَرِیَ . (5)

قانع بی نیاز است گرچه گرسنه و برهنه باشد.

اَلْقَناعَةُ رَأْسُ الْغِنی. (6)

قناعت ریشۀ ثروت است.

لا کَنْزَ أغْنی مِنَ الْقَناعَةِ . (7)

گنج و ثروتی بی نیاز کننده تر از قناعت نیست.

ص:61


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 475؛ وسائل الشیعة: 278/15، باب 31، حدیث 20508.
2- (2) - غرر الحکم: 392، حدیث 9029. [1]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 192/11، باب 6، حدیث 12718؛ [2]بحار الأنوار: 399/66، باب 38، حدیث 91. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 10/75، [4] تتمة باب 15، حدیث 67.
5- (5) - مستدرک الوسائل: 228/15، باب 9، حدیث 18080؛ [5]غرر الحکم: 392، حدیث 9035. [6]
6- (6) - غرر الحکم: 392، حدیث 9030. [7]
7- (7) - نهج البلاغه: حکمت 371؛ [8]بحار الأنوار: 411/66، باب 38، حدیث 128. [9]

مَنْ قَنِعَ بِما رَزقَهُ اللّهُ فَهُوَ مِنْ أغْنَی النّاسِ . (1)

آن کس که به روزی پاک و حلال خدا قناعت کند، از بی نیازترین مردم است.

أوْحَی اللّهُ تَعالی إلی داوُدَ علیه السلام : وَضَعْتُ الْغِنی فِی الْقَناعَةِ وَ هُمْ یَطْلُبُونَهُ فی کَثْرَةِ الْمالِ فَلا یَجِدُونَهُ . (2)

خداوند بزرگ به داود وحی کرد: ثروت را در قناعت گذاشته ام، مردم در زیادی مال می جویند ولی نمی یابند.

اِنْزِلْ ساحَةَ الْقَناعَةِ بِاتِّقاءِ الْحِرْصِ ، وَ ادْفَعْ عَظیمَ الْحِرْصِ بِإیثارِ الْقَناعَةِ . (3)

با نگهداری خود از حرص در عرصه گاه قناعت قرار گیر و حرصِ بزرگ را، با به میدان آوردن همۀ وجودت در مرحلۀ قناعت دفع کن.

لَنْ تُوجَدِ الْقَناعَةُ حَتّی یُفْقَدَ الْحِرْصُ . (4)

بدون از بین رفتن حرص، هرگز به قناعت دسترسی نیست.

یَنْبَغی لِمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ أنْ یَلْزَمَ الْقَناعَةَ وَ الْعِفَّةَ . (5)

سزاوار است انسان خودشناس ملازم قناعت و پاکی شکم و شهوت باشد.

ثَمَرَةُ الْقَناعَةِ الْعِزُّ. (6)

میوۀ قناعت عزّت و آبرو است.

ص:62


1- (1) - مجموعة ورّام: 195/2؛ [1]الکافی: 139/2، حدیث 9. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 453/75، باب 33، حدیث 21؛ [3]عدّة الدّاعی: 179. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 163/75، باب 22، حدیث 1؛ [5]تحف العقول: 284. [6]
4- (4) - غرر الحکم: 393، حدیث 9082. [7]
5- (5) - غرر الحکم: 391، حدیث 9006. [8]
6- (6) - غرر الحکم: 392، حدیث 9015. [9]

وَ اقْنَعْ بِما اوتیتَهُ یَخِفَّ عَلَیْکَ الْحِسابُ . (1)

و به آنچه داده شدی قناعت ورز، تا حساب قیامت بر تو سبک و آسان گردد.

مَنْ رَضِیَ مِنَ اللّهِ بِالْیَسیرِ مِنَ الْمَعاشِ رَضِیَ اللّهُ مِنْهُ بِالْیَسیرِ مِنَ الْعَمَلِ . (2)

هر کس به دادۀ اندک حق در امر معاش خشنود باشد، خدا به عمل اندک او رضایت خواهد داد.

أنْعَمُ النّاسِ عَیْشاً مَنْ مَنَحَهُ اللّهُ سُبْحانَهُ الْقَناعَةَ ، وَ أصْلَحَ لَهُ زَوْجَهُ . (3)

در بهترین ناز و نعمت در زندگی آن کسی قرار دارد که خداوندِ پاک قناعت روزیش فرموده و زوجه و همسرش را صالح و شایسته قرار داده است.

اَلْقَناعَةُ أهْنَأُ عَیْشٍ . (4)

قناعت خوشگوارترین زندگی است.

مشو به ملک سلیمان و مال قارون شاد که ملک و مال بود در ره حقیقت باد

کنند خلق جهانت چو سوسن آزادی اگر چو سرو سهی گردی از جهان آزاد

کجا به دست تو افتد ممالک جمشید بدین صفت که نگینت به دست دیو افتاد

از این سراچۀ خاکی درِ طمع در بند چرا که هیچ کس از وی ندیده است گشاد

ص:63


1- (1) - بحار الأنوار: 189/74، باب 7، ذیل حدیث 10، شمارۀ 37؛ [1]أعلام الدّین: 344، حدیث 37. [2]
2- (2) - الکافی: 138/2، حدیث 3؛ [3]وسائل الشیعة: 530/21، باب 15، حدیث 27772. [4]
3- (3) - غرر الحکم: 393، حدیث 9076. [5]
4- (4) - غرر الحکم: 393، حدیث 9073. [6]

جهان سِفله اگر با کسی وفا کردی ز کیقباد کجا منتقل شدی به قباد

کسی که آمد و بنهاد رسم سرداری به عاقبت نشنیدی که رفت و سر بنهاد

اگر عمارت شدّاد شد بهشت برین ببین که بر چه طریقش بهشت و شد شدّاد

به پیره زال جهان دل مده که در همه عمر نبوده است دمی پور زال از او دلشاد

مگو حکایت شیرین که خسرو از غم او هلاک گشت به تلخیّ و جان شیرین داد

غلام همّت آنم که بهر راحت خلق نهد چو بانیِ این بقعه گوشه ای بنیاد

(خواجوی کرمانی)

6 - سوء خلق

اشاره

بداخلاقی و تندخویی و به تعبیر حضرت سجّاد علیه السلام شَکاستِ (1) خُلق از قوی ترین عوامل سیه روزی و تیره بختی و سوزندۀ ریشه سعادت و سلامت و بر باد دهندۀ خیر دنیا و آخرت است.

در تمایلات نفسانی و امساک از خواهش های درونی هر انسانی دو قدرت مثبت و منفی وجود دارد.

قدرت مثبت، هدفش جلب لذت ها و ارضای غرایز است. او میل دارد کلیه خواهش های طبیعی، بدون قید و شرط برآورده شود. این نیرو که نیک و بد را درک

ص:64


1- (1) - شکاست: تندخویی و بخیل بودن.

نمی شناسد و تنها به لذّت و خوشی می اندیشد در وجود هر بشری سبب نمایش چهرۀ زشت اخلاق است.

در قرآن مجید این قدرت درونی به «نفس امّاره» تعبیر شده است که بنده اش را در آزمایش دشواری قرار داد.

وَ مَآ أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (1)

من خود را از گناه تبرئه نمی کنم ؛ زیرا نفس طغیان گر ، بسیار به بدی فرمان می دهد مگر زمانی که پروردگارم رحم کند ؛ زیرا پروردگارم بسیار آمرزنده و مهربان است .

قدرت منفی در باطن انسان، آدمی را از رسیدن به گناهان لذیذ و ناپاکی بازمی دارد. و تمایلات را تعدیل می کند و نفس امّاره سرکش را ملامت و مهار می نماید. این توان از نیکی و پاکی حمایت می کند و بدی را دفع می کند.

در قرآن کریم از این نیروی بازدارنده و تعدیل کننده به «نفس لوّامه» یاد شده است.

وَ لَآأُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ » (2)

و به نفس سرزنش گر قسم می خورم .

بر اساس بیان قرآن انسان دارای فطرت توحیدی است و از طریق آن به وجود خداوند با صفات جمیله پی می برد و از راه فطرت نیز با مکارم و رذایل اخلاقی آشنا می شود که فضیلت آن را تقوای نفس و رذیلت را فجور نفس می نامند.

ص:65


1- (1) - یوسف (12) : 53. [1]
2- (2) - قیامة (75) : 2. [2]

وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّیها * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَیها» (1)

و به نفس و آن که آن را درست و نیکو نمود ، * پس بزه کاری و پرهیزکاری اش را به او الهام کرد .

حسن خلق و مکارم اخلاقی لازمۀ شخصیت ملکوتی انسان است. در حالی که سوء خلق و مفاسد اخلاقی در نتایج شخصیت دنیوی انسان است. صاحبان شخصیت معنوی دارای باطن نیکو و سالمی هستند که در پی کسب حلال ها و نیکی ها و دوری از محرمات و پستی هایند.

امّا صاحبان قلوب دنیوی همراه با ریا و نفاق است که به دنبال کسب مقامات ظاهری و اندوختن اموال و سرمایه های مادی اند.

با توجه به همه این آثار و برکات روحی و معنوی اخلاق، برای نفس که از سوی عمل به دستورهای اخلاقی و معارف دینی می تواند آثار سازنده و مفید داشته باشد، چرا بشر از آن بهره نمی برد تا سلامت و سعادت دنیایی خود را تأمین کند. و همچنان به خلقیّات ناپسند خود اصرار می ورزد.

مولای متقیان امیرمؤمنان علیه السلام به همه بشریت توصیه فرموده است:

وَ عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الأَخْلاقِ فَاِنَّها رِفْعَةٌ وَ ایَّاکُمْ وَالْاَخْلاقَ الدَّنِیَّةَ فَاِنَّها تَضَعُ الشَّرِیفَ وَ تَهْدِمُ الْمَجْدَ. (2)

به شما باد به تحصیل مکارم اخلاق که آن مایۀ سربلندی است. و از خوی های پست دوری کنید که آن انسان های شریف را پست می کند و بزرگواری را از بین می برد.

ص:66


1- (1) - شمس (91) : 7 - 8. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 53/75، باب 16، حدیث 89؛ [2] تحف العقول: 215.

پس راه موفّقیّت و نجات در این است که در طلب مکارم اخلاق باشیم هر چند امیدی به بهشت رفتن و ترسی از دوزخ هم در کار نباشد.

عذاب نفس

در بین روایات برای نفس هم عذابی در دنیا مشخص شده است.

امام صادق علیه السلام فرموده است:

مَنْ ساءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفْسَهُ . (1)

هر که بداخلاق باشد خودش را عذاب دهد.

چه عذابی که نه تنها نفس، بلکه آثار دیگری هم در پی دارد؛ برخی از آنها عبارتند از: هر که بداخلاق باشد خانواده اش از او دلتنگ و بیزار شوند، هر که تندخو شود آسایشش اندگ گردد. هر که بدخلق گردد از پیدا کردن دوست و رفیق درماند، هر که اخلاقش بد باشد روزیش تنگ شود، آدم بد خوی بسیار خطا کند و زندگیش تلخ شود.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

آیا شما را از کم شباهت ترینتان به خودم آگاه نسازم ؟ عرض کردند: بلی، ای رسول خدا. فرمود: زشتگوی، بی آبرو، بی شرم، بخیل، متکبّر، کینه توز، حسود، سنگدل، کسی که هیچ خیری از او برنمی خیزد و کسی از شرش در امان نیست. (2)یکی از عوامل جداکنندۀ انسان ها از یکدیگر بدخویی است که امیرمؤمنان به این نکته گوشزد فرموده است:

وَ إِنَّما انْتُمْ اخْوانٌ عَلی دِینِ اللّهِ ، ما فَرَّقَ بَیْنَکُمْ الاّ خُبْثُ السَّرائِرِ، وَ سُوءُ

ص:67


1- (1) - الکافی: 321/2، حدیث 4؛ وسائل الشیعة: 28/16، باب 69، حدیث 20878. [1]
2- (2) - الکافی: 291/2، حدیث 9؛ [2] بحار الأنوار: 109/69، باب 99، حدیث 9.

الضَّمائِرِ، فَلا تَوازَرُونَ وَ لاتَناصَحُونَ وَ لاتَباذَلُونَ وَ لاتَوادُّونَ . (1)

شما بر مبنای دین خدا برادر هستید، چیزی جز آلودگی درون ها و بدی نیّت ها شما را از هم جدا نکرده، به این لحاظ یکدیگر را یاری نمی دهید و خیرخواهی نمی کنید و به هم بذل و بخشش ندارید و با یکدیگردوستی نمی کنید.

این حالات از آثار علاقمندی افراطی به دنیا و آرزوهای نفسانی است که عدّه ای به اندک مال دنیا شاد می شوند و نگران بازپرسی از عملکرد خود در آخرت نمی باشند.

بنابراین باید برای پالایش درون به سفارش امام علی علیه السلام که از سخنان رسول اللّه صلی الله علیه و آله گرفته اند توجه نمود که فرمود:

طُوبی لِمَنْ ذَلَّ فی نَفْسِهِ وَ طابَ کَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَریرَتُهُ ، وَ حَسُنَتْ خَلیقَتُهُ . (2)

خوشا به حال کسی که نزد خود خوار و کسبش پاک و باطنش شایسته و اخلاق نیکوست.

7 - افراط در شهوت

اشاره

شهوت به معنای، اشتها، خواستن، میل، میل به غذا و میل به شهوت جنسی آمده است.

خواسته و میلی که خداوند بزرگ از باب مصلحت در وجود انسان قرار داده در صورتی که با تعالیم وحی و قواعد تربیتی انبیا و ائمۀ طاهرین و حکما و عرفا کنترل نشود و در این عرصه گاه، ریاضت شرعیّه برای خرج شدن میل در امور مثبته تحمّل

ص:68


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 112. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 123. [2]

نگردد، سر به تجاوز، افراط و اصرار نسبت به تمام امور مادی از قبیل مال، مقام، شهرت و شهوت جنسی زده و به تعبیر قرآن تبدیل به هوای نفس می گردد.

طوفان هوا، انسان را در مال مبدّل به قارون و در مقام تبدیل به فرعون و هیتلر و در شهوت جنسی تبدیل به حیوان درنده و خطرناکی می کند که حتی به محارم خود هم رحم نخواهد کرد و در برنامۀ شکم مبدّل به غاصب، دزد، محتکر، ثروت اندوز، مشروب خوار و حرام خوار خواهد نمود.

وقتی انسان از شناخت موقف و موقعیّت و جایگاهش در آفرینش غافل بماند، زمانی که بشر از حقایق ملکوتیّه دور بماند، آنگاه که از مالک حقیقی و صاحبش حضرت حق و مرگ و برزخ و قیامت و حساب و کتاب غفلت کند، و وقتی از رشتۀ خیر و سلامت و درستی و سعادت و خدمت به همنوعان در بی خبری فرو رود برای زندگی و حیاتش محوری جز شهوت باقی نمی ماند.

شهوتی که به دور از تربیت و کنترل است، از انسان چه می خواهد؟! مال خواهی و مقام خواهی و شهرت خواهی و لذّت خواهی و جولان شهوت جنسی را به چه صورت از انسان می طلبد؟! در چنین موقعیّتی کدامیک از حسنات اخلاقی در وجود مرد و زن پابرجا می ماند و کدامیک از رذایل و سیّئات اخلاقی از ضربه زدن به شخصیّت الهی انسان کنار می ماند؟

شهوت بی قید و شرط در غرب

با تفکّر در وضع مرد و زن در آمریکای فعلی و اروپا و کشورهایی که تابع آنها هستند، شما را به ضرر و ضربه های سعادت سوز شهوت بی قید و شرط بیشتر واقف کند و توجهی به حیات انبیا و امامان و پاکان، شما را بیشتر به عظمت کنترل شهوات که تنها راه به سوی سلامت و به دست آوردن خیر دنیا و آخرت است آگاه می سازد.

ص:69

«اکثریت جوامع و ملل تا اوایل قرن رنسانس در کنترل شهوات کم اراده و ضعیف بودند، جنایات جنسی در حدی البته در بیشتر موارد به صورت پنهان و به دور از چشم دیگران در جهت حفظ آبرو و موقعیت وجود داشت، ولی در عصر رنسانس و به خصوص از زمانی که یهودیان و دانشمندان آنان تحت عنوان روانشناس و اقتصاددان و جامعه شناس، میدان تاخت و تاز در حیات انسان پیدا کردند همان ارادۀ کم و ضعیف را که گاهی حافظ شرف بود؛ در پهنه گاه زندگی دچار نمودند که در تاریخ حیات انسان سابقه نداشت. تسلط فرهنگ بی بند و باری بر اثر روابط بین المللی بر ممالک آسیا و اروپا، گروه کثیری از مردم این نواحی را همانند آن حیوانات وحشی به چاه جهنّمی فساد کشید.

حاکمان جهان می بایست با قواعد الهی و منطقی و عقلی، ارادۀ ضعیف مردم را نسبت به کنترل شهوات تقویت می کردند تا جهان تبدیل به گلستانی از واقعیت ها و حقایق می شد و هر کس در هر برنامه ای قانع به حق خود، زندگی می کرد ولی با کمال تأسف حاکمان در روی زمین، خودشان از نیروی اراده بی نصیب و در بسیاری از برنامه ها غرق در شهوات بی قید و شرط بودند و جهانیان از باب:

النّاسُ عَلی دینِ مُلُوکِهِمْ . (1)

مردم بر آیین و روش حاکمانشان می باشند.

به این فضاحت و رسوایی درافتادند.

کار فضاحت انسان در مسألۀ هوا و هواپرستی و شهوت و شهوات به جایی رسیده که برای اقناع خود، به دست دست اندرکاران علوم مادی، منکر فضایل اخلاقی شده و حقایق انسانی و خصال ملکوتی را که با ذات بشر و فطرت او عجین است و خمیرمایۀ شرف و کرامت و فضیلت اوست اموری اعتباری و معلول

ص:70


1- (1) - کشف الغمة: 21/2؛ [1]بحار الأنوار: 8/102، باب 6. [2]

محدودیّت های ساختگی و جهات مادی دانستند.

جوّی که بر زندگی و حیات غربی ها با جملات پر زرق و برق و کلماتی که لباس علمی به آن پوشانده بودند حاکم شد کاری کرد که اروپا از قید اخلاق آزادی یافت؛ زیرا آن را بار گرانی می دانست که مردم بدون اختیار و از روی تقلید کورکورانه از دوران تاریک بشریت به ارث برده اند.

اروپایی ها اظهار کردند: قیود اخلاقی تنها به درد ایّام کودکی بشر می خورد، یعنی آن روزی که هواپیما وجود نداشت و نمی شد با یک گردش سریع و مدت چند ساعتی، جهان را بمباران کرد، روزگاری که انسان غیرت داشت و ناموس و عِرض خود را در اختیار حیوانات گرسنه قرار نمی داد، همچنین دورانی که ما نادان بودیم و نمی فهمیدیم که انرژی جنسی تنها یک موضوع بیولوژیکی است و هیچ گونه ارتباطی با اخلاق ندارد!

این شرف فروخته ها و برده های شهوت می گویند:

تمایلات جنسی فقط یک بحث حیوانی است که آدمی باید مثل سگ و سایر چهارپایان آن را به کار برد. بنابراین دیگر کنترل و محدودیت اخلاقی معنایی ندارد، ما آن ایّامی که مقیّد به حدود اخلاقی بودیم، در نفاق به سر می بردیم و مردم اجتماع را شریف می پنداشتیم، ولی سزاوار آن است که دل و روح و جسم خود را همیشه بیالاییم و با پیروی از طبایع حیوانی خویش، خود را از دورویی نجات بخشیم.

تمدّن جدید غرب که بر مادیّت محض بنیان گذارده شده در موضوع زندگی و روان توجیهات نارسایی کرده است، از قبیل توجیهات اقتصادی در تاریخ، توجیهات مادی در احساسات انسان، توجیهات جنسی در سایر شؤون مختلف زندگی، سپس این امور که به عنوان علم به خورد انسان جاهل داده شده باعث گردید که شخصیت انسان لکه دار گردد و ما در تمام مقدسات وی نظر تشکیک

ص:71

بیفکنیم. اندیشۀ خانواده و روابط عاطفی افراد نیز که در محیط خانواده به دست می آید در ضمن این کشاکش مورد حمله قرار گرفته است.

سپس برای این که این اوضاع شوم را با نظرات علمی نیز تثبیت کنند از دانشمندانِ در اختیار خود خواستند تا به نام بحث و انتقاد علمی به یاوه سرایی و ابراز نظریه هایی بی اساس اشتغال ورزند.

این دانشمندان پول پرست و مقهور شهوت و خادمان استعمار و استثمار تا آن جا که نیرو داشتند بشر را آلوده معرفی کردند، به طوری که گویی از طرف قوای مرموز موظف بودند که در این راه مبالغه کنند.

کار را به جایی رساندند که با تلقینات پی در پی و به عنوان مسائل علمی فریاد می زدند که: امروز عصر تمدّن است و دیگر دوران بر بریت گذشته و برای زن و مرد قیود قبل از عصر تمدن معنا ندارد. اکنون باید همه بدانند که وضع دنیا برگشته و همه به خصوص جنس زن از اسارت رهایی یافته، به تنهایی می تواند برای خود کاسبی کند. آری، زن آزاد شده و دیگر آن اضطراب گذشته در کار نیست، بنابراین نیازی ندارد که خود را منحصر به یک مرد بداند، شبی در آغوش جوانی که عشقش به او کشیده می خوابد و فردا شب که از او سیر شد به دامان مردی دیگر که عضلاتی قوی دارد می آرمد، کسی نیز حق ندارد که او را از کارهایی که دلش می خواهد و انجام می دهد باز دارد!

ملاحظه کنید چه جوّی وچه میدان و عرصه گاهی برای شهوات مرد و زن ساخته اند! در چنین محیط متمدّنی دستورهای دینی و اخلاقی و سایر مقرّرات اجتماعی همه و همه اموری دست و پا گیر و جهنّمی هستند.

بنا به عقیدۀ ایشان اخلاق تابع اوضاع اقتصادی است و هر نظامی برای خود مقرّرات خاصی در زمینۀ اخلاقیات مردم دارد. در این دوره که در شرق و در غرب سیستم های اقتصادی تحوّل یافته ناچار «اخلاق» نیز به شکل جدیدی آشکار

ص:72

گردیده، مثلاً همه به زن حق داده اند که در فعالیّت های اقتصادی کاملاً آزاد باشد.

بدیهی است که به دنبال این آزادی فاحشه گری نیز بلامانع خواهد بود.

اهل ذوق فرموده اند: بزرگترین خوشبختی بشر عشق است ولی به شرط آن که انسان در مراحل طبیعی عشق حرکت کند و بخواهد در زندگی یار مناسبی برای خود اتخاذ نماید. ولی اگر عشق، سراسر زندگی آدمی را احاطه کرد همچنانکه غرب افسار گسیخته اکنون به این حالت درآمده است، دیگر آن نور درخشنده خدایی نیست و آن جذّابیت روحی در آن جا یافت نمی گردد، بلکه عشقی است که تنها لذّت جسمانی و انگیزش غریزۀ شهوانی را منظور کرده و ما از نظر ارزش روانی هرگز نباید برای چنین عشق هایی خود را به زحمت مبتلا کنیم.

مسیح روح را مریم حجاب است بهشت وصل را آدم حجاب است

دلا در عاشقی محرم چه جویی که پیش عاشقان محرم حجاب است

برو خود همدم خود باش اگر چه برِ صاحبدلان همدم حجاب است

مکش جعدش که پیش روی جانان شَکنج طرّۀ پرخم حجاب است

ز هستی درگذر زیرا که در عشق نه هستی، شور و مستی هم حجاب است

(خواجوی کرمانی)

اجتماع آلودۀ غرب

در اجتماع آلودۀ غرب که وجدان و انصاف و عواطف انسانی و احساسات ملکوتی در آتش شهوات آزاد سوخته، پسر و دختر با هم، ولی بدون آن که دلبستگی دائمی نسبت به هم در فکرشان خطور کند، آمیزش می کنند.

در چنین حالت پستی که حتی حیوانات از آن ابا دارند، باید به خدا پناه ببریم. در جهان حیوانات روابط نر و ماده تنها بر پایۀ شهوت نیست، عوامل فطری دیگر هم وجود دارد که میان آنها ایجاد انس و الفت می کند. آیا غرب منحلّ و منحط حاضر

ص:73

است که بر خود گواهی دهد که به قدری شرافت انسانی را تنزّل داده که در موضوع عواطف از کبوتر و میمون نیز پست تر گردیده است ؟!

این همه حوادث انتحار جوانان و هیجانات روحی و بیماری های عصبی که دکان روانشناسان را رونق بخشیده است از چیست ؟ آیا اینها دلیل نیست که نظام بی بند و بار مادی، با فطرت هماهنگ نبوده و همواره بر خلاف طبایع و سنن اصیل انسانی قدم برمی دارد؟!

مرد به زن احتیاج دارد و زن نیز نیازمند به مرد است، ولی این احتیاج تنها به خاطر رفع غریزۀ شهوت نبوده، بلکه هر یک از آن دو تحت «احساساتی» از قبیل انس و دوستی و همزیستی قرار گرفته و به سوی یکدیگر کشیده می شوند. مرد نمی تواند شکل کامل این احساسات را در وجود مردی دیگر بیابد و نه زنی در وجود زن دیگر. همچنین نمی توان با اضطراب و هیجان، آنها را در میان کوچه و خیابان تأمین کرد. آخر چگونه دو نفر رهگذر که پس از جدایی همدیگر را دیگر نخواهند دید میانشان دوستی عمیق برقرار می شود؟ دو شخصی که مانند دو قطار هستند که فقط در وسط راه از پهلوی هم عبور می کنند چگونه با هم انیس و یار می گردند!

احساسات لطیفی که از درون روان فرد می جوشد، باید در فضایی آرام و مکانی ثابت و مستقر به جریان افتد، وگرنه آتش غریزه آن چنان تند و شعله ور می شود که با وجود هرگونه وسایل زندگی و سامان وضع اقتصادی، باز انسان ناراحت و ناراضی و مضطرب خواهد بود.

زن و مرد نیازمند به ایجاد تفاهم و داشتن هماهنگی در بین خود هستند، تا با تبادل مشاعر و عواطف به همدیگر کمک کنند و راز موفّقیت خویش را در تکاپوی زندگی به دست آورند. همیشه کلید حلّ مشکلات به دست دو قلب پیوسته به هم سپرده شده است. انسان مجرّد که از مجانست و همزیستی عاطفی کناره گرفته است

ص:74

هرگز از زندگی بهرۀ درستی ندارد.

اینها واقعیت هایی است که گاهی قوۀ خیال، مصادیق آن را به قالب شعر می ریزد، ولی آنها در حقیقت شعر نیستند، حقایق علمی اند که در ادوار مختلف زندگانی بشر همواره مورد تأیید و گواهی انسان ها بوده اند.

بنابراین ثابت شد که استقرار عواطف یکی از مهم ترین نیازمندی های روانی زن و مرد است و تمام لذایذ بدنی و شؤون آزادی در امر اقتصاد نمی تواند جایگزین آن گردد.

همچنین در این راه خطرناکی که دنیای غرب دیوانه وار به آن افتاده و اطرافش را امواج پرخروش ناکامی ها و رنج ها فراگرفته است، ممکن نیست که قرار عاطفی عاید انسان گردد. عواطف فقط در محیط خانواده به آرامش می گراید، ولی اینان زندگی خود را در خیابان و معابر گذرانده و حتی با ازدواج نیز نتوانسته اند خود را از این سرگردانی و دلهره رها سازند.

این بود نتیجۀ طبیعی برای هر نظامی که هدف خود را فقط لذت بردن از مظاهر شهوی قرار می دهد. بشر هیچ گاه تمام اوصاف مطلوب خود را در وجود یار نمی یابد و قهراً افراد دیگری نیز با او تماس پیدا می کند که اوصاف زنده تر و جلوه های فریبنده تری دارند. اگر زن و شوهر به هم قانع نباشند و تمام مشاعر و احساسات خود را وقف یکدیگر ننمایند، هرگز در زندگی زناشویی خوشبخت نمی شوند.

شیوع امراض عصبی و روانی در این میدان بی بند و باری به اندازه ای است که تاکنون بشریت به این وضع مخوف نرسیده، حتی در آن دوران که در جنگل و غار به سر می برد!» (1)

ص:75


1- (1) - انسان بین مادیگری و اسلام: 242.

جوامع غربی در کلام کاظم زاده

اشاره

آقای کاظم زاده ایرانشهر که سالیان درازی از عمر خود را در اروپا سپری ساخت و از نزدیک با جوامع غربی تماس داشت و به روحیات و وضع آنان آشنا بوده می نویسد:

دلایل علمایی که تزیید احتیاجات و ترقّیات و اختراعات را (که جدای از تربیت الهی است) مایۀ بدبختی بشر می دانند و سبب انحطاط تمدّن غرب می شمارند به قرار ذیل است:

اوّل: تمدن غرب به وسیلۀ تزیید عدد ماشین آلات، کارهای دستی و حرفه های خصوصی خانگی را از دست مردم گرفته و میلیون ها کارکن را چنانکه امروز می بینیم بی کار و کسب گذاشته و دچار گرسنگی و بدبختی و اسارت ساخته است، به طوری که بعضی از مردم ماشین ها را بلای ناگهانی تصویر و یا آلت شیطانی فرض می کنند که نان و کار ایشان را از دستشان گرفته و می گیرند.

بعضی از متفکّرین به این عقیده گرویده اند که اگر قسمتی از ماشین ها را در یک مملکت که دو سه کرور کارگر بیکار دارد از کار بیندازند برای آن عدّه بیکار، کار پیدا خواهد شد.

این مسألۀ بیکاری که از عوامل بسیار مهم بروز انواع مفاسد است و فعلاً در شرق اصلاً موضوعی ندارد، امروز در غرب یکی از مهم ترین مسائل حیات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی شده است، ولی ممالک مشرق زمین نیز ناچار به زودی با این مسأله رو به رو خواهند شد.

دوّم: این ترقّیات و اختراعات مادی به قدری احتیاج های زندگی بشر را زیاد کرده است که هر شخص کارکنی تمام وقت خود را باید صرف رفع این احتیاج ها کند، تا به قدر کافی وسیلۀ یک زندگی متوسط را فراهم آورد.

ص:76

بدین قرار مردم مانند حیوانات بارکش تمام روز باید کار کنند و دیگر نه حالی و نه فرصتی برای تفکّر و اشتغال با تربیت روحی و با صنایع ظریفه و علوم معنوی، یعنی برای تغذیۀ روح و عقل خود دارند و بدین وجه نمی توانند حسّاً و فکراً ترقی نموده به مراتب عالی تکامل برسند. از اینرو افراد طبقات پایین یعنی غیر شهری ها و نیز کارگران همیشه در جهالت مانده و وقت خودشان را باید صرف فراهم آوردن خوراک و پوشاک و غیره سازند و اگر یک روز دست از کار بکشند بی نان و بی چراغ خواهند ماند.

سوّم: این اختراعات فنّی ناچار سرمایه را در دست یک عده اشخاص مخصوصی جمع می کند و فرقۀ کارگران و ارباب حرفت را اجیر و اسیر ایشان می سازند و آنگاه آن کارهای دستی که در خانه ها و به دست پیرزنان و مردان علیل به عمل آورده می شد از میان رفته، این فرقه را هم محتاج نان کرده به گردن حکومت می اندازند، به طوری که حکومت مجبور به ساختن دارالمعجزه ها و بیمارستان ها و پرستارخانه ها و صرف مخارج کلّی برای نگهداری ضعفا و فقرا می گردد.

ولی بدتر از همه، این حال قسمت بزرگی از افراد ملّت را مزدور کارخانه ها و بندۀ ماشین آلات و بلکه مبدل به ماشین می سازد و هر روز که ماشین ها کار ندارند و یا نخواهند کار کنند، این مزدوران هم بیکار و بی نان می مانند.

این حال به تدریج حسّ استقلال و آزادی را که بزرگترین نعمت خدادادی به بشر است، در قلوب طبقۀ کارگران که اکثریت نفوس ممالک متمدنه را تشکیل می دهند نابود می سازد و ایشان را از فعالیّت آزادانه و کسب نان و مایحتاج خود به دست خود محروم می دارد.امروز ماشین فرمانروای گروه کارگر و برزگر گشته و این طبقه از مردم محتاج مرحمت و مروّت این حکمران جبّار بی زبان گردیده است.

چهارم: جمع شدن سرمایه ها در دست اشخاص معدود سبب می شود که ایشان به مقتضای حرص بشری که حدود ندارد برای تزیید منافع و تموّل خود به قدر کافی

ص:77

حقوق به مزدوران و کارگران را مجبور به تشکیل مؤسسه ها و انجمن ها و اتحادیه های کارگران کرده، برای حفظ حقوق و منافع خود ایشان را وادار به پروردن حسّ کدورت و نفاق و کینه و حسد و خصومت خواهد نمود.

به این سبب تخم عداوت در دل های افراد یک طبقۀ بزرگ ملّت نسبت به طبقۀ دیگر کاشته می شود و ایشان را دشمن یکدیگر ساخته باعث جنگ ها و شورش ها و تعطیل اشتغال و فساد اخلاق می گردد.

پنجم: این اختراعات بی حدود و تزیید احتیاج های زندگی نه تنها کارگران را اسیر کارخانه و ماشین می سازد، بلکه چون مزدی که کارگران می گیرند کافی برای رفع احتیاج های زندگی یک خانواده نمی شود از این نظر نه تنها زن کارگر بلکه گاهی دختران و پسران او هم مجبور می شوند که در بیرون از خانواده کار کنند تا وسایل زندگی را فراهم آورند، به این سبب رشتۀ ارتباط و محبّت خانوادگی که رکن اساسی هر جامعه می باشد از هم گسیخته می گردد. تربیت اولاد ناقص می ماند و به جهت محرومی ایشان از آتش مقدّس محبت مادری که از کانون دل مادر شعله ور می شود مانند نباتات و گل های وحشی باز می آیند.

محبّت و اطاعت و فداکاری و حسّ حرمت از میان اعضای خانواده رخت برمی بندد، به خصوص که زن و مرد و دختر و پسر در محیطهای مختلف، روزها را به سر می برند و با اشخاص مختلف مصاحبت و مخالطت می نمایند و به تدریج تابع عقاید و افکار متضاد سیاسی و دینی و اجتماعی می شوند و بدین وسیله رشتۀ الفت و یگانگی و همدردی و تعاون و مسؤولیت متقابل به کلّی گسیخته می گردد و افراد خانواده به همدیگر ناآشنا گشته، به چشم بیگانه به هم نگاه می کنند و فقط از راه ناچاری و ضرورت و فقر با هم در یکجا زندگی می نمایند و مثل این که مسافران بیگانه ای هستند که در یک کشتی با هم سفر می کنند و هیچ رابطۀ محبت و علاقه و ارتباط قلبی و روحی در میان ایشان نبوده و نیست و از اینرو همۀ حرکات و

ص:78

معاملات و حتی سلام و آداب ایشان نسبت به یکدیگر فقط از راه رسوم و عادات معموله و بی اراده می باشد نه از راه محبّت خالص و پاک قلبی و یگانگی.

در نتیجۀ این حالات ناگوار زندگی مادی و روحی، زیستن در خانه برای افراد آن سخت و تلخ گشته، زن و مرد و فرزندان بیشتر اوقات از همدیگر جدا می مانند و در میخانه ها و قهوه خانه ها و جاهای تعیّش و قماربازی و یا در مجالس سیاسی به سر می برند و به خصوص مرد تا نصف شب در خارج مانده مست و بیخود با حالت پریشان و غم آلود و با احساساتی پر از نفرت و غضب و حیوانیّت به خانه برمی گردد و آسایش چند ساعتی خانواده را بر هم می زند.

این حال ناچار شیرازۀ خانواده را از هم می گسلد و سبب ابتلا به الکل و امراض مسریه و فساد کلی اخلاق گشته، هیئت جامعه را مسموم و بنیان خانواده را رخنه دار و روح فعّال و قدرت معنوی نژاد و ملت را علیل و ضعیف می سازد.

مشاهدۀ حال یک چنین خانواده، هر انسان با حسّ و با بصیرت را از زندگی بیزار و از تمدن متنفّر می کند.

ششم: این ازدیاد احتیاج های زندگی و این همه تأسیسات و طبقه بندی ها و اتحادیه های کارگران و سرمایه داران و رقیبان و فتنه جویان و حریصان نفع پرست که همواره درصدد استفاده از ضعف و ناتوانی دیگران در کمینند، تولید زد و خوردهای سخت و انقلاب های داخلی کرده حکومت ها را وادار به زیاد کردن ادارات و مأموران و به خصوص تزیید قوّۀ نظمیّه و دفاعیّه مملکت می کند و از این جهت قسمت بزرگی از مردم را از کار تولید ثروت به وسیلۀ زراعت و تجارت و حرفت بازداشته اجیر کاغذ و قلم می سازد و چون حقوقی که حکومت به مأموران خود می دهد برای رفع احتیاج های تازه و بی شمار زندگی و برای تسکین حرص ها و آرزوهای تازه پیدا شده کافی نمی باشد، ناچار فساد اخلاقی مانند رشوه گرفتن و دزدی و تقلّب و دروغ و خیانت در میان مأموران حکومت انتشار و رواج پیدا می کند

ص:79

و این اخلاق خانه برانداز کم کم به مقتضای تقلید عوام از بزرگان و مأموران دولت به طبقات دیگر ملّت نیز سرایت می نماید و مردم برای پیش بردن کارهای خود مجبور از تعقیب و تقلید این اخلاق می شوند و بدین قرار حالت روحیۀ جامعه و ملّت، ضعیف و دچار مرض مزمن فساد اخلاق می گردد و درخت تناور شرافت و نجابت او از درون، گرفتار نیش های کرم های اجتماعی گشته رو به پوسیدن می گذارد. بدین ترتیب اسباب ویرانی و پریشانی و انقراض تمدن فراهم می شود.

هفتم: این اوضاع حکومت ها را مجبور می سازد که برای جلوگیری از هرگونه شورش و انقلاب های داخلی و برای کندن ریشۀ ناراضیان و دشمنان سیاسی و برای پرداختن حقوق اجزا و ادارات زیاد شدۀ خود، از یک طرف آزادی کامل در فحشا و هوسرانی و خوشگذرانی و استعمال مسکرات و انواع بازی ها و نفس پرستی ها به ملت بدهد تا او را بیهوش و مشغول و سرگرم سازد و از طرف دیگر نیز مالیات های زیاد بگیرد و فشارهای سخت به مردم وارد آورد.

به این واسطه به طور غیرمستقیم افراد ملّت به خصوص جوانان را که قوۀ تمیز و تعقّل هنوز در ایشان تکامل نیافته است به فساد اخلاق و ترک قوۀ ضبط نفس به شهوترانی و دزدی و تقلّب و گول زدن و غارت و ظلم و خیانت وادار می نماید و ارزش شرافت و مردانگی و فضیلت را از دل ایشان بیرون می کند.

هشتم: از آن جا که نفس انسانی بیشتر مایل به هوا و هوس و شهوت و پیروی اخلاق مذمومه می باشد و از آن جا که اخلاق فاسده زودتر از اخلاق نیک نفوذ و سرایت پیدا می کند و از آن جا که تودۀ ملّت به آسانی تقلید از افکار و عادات جدید که موافق تمایلات نفسانی او باشد می نماید و از آن جا که قوّۀ تعقّل و تمیز در تودۀ ملّت بیش از اندازه به قبول نفوذ و تأثیرات خارجی یا بیگانه آماده و مستعد است، از این جهت در نتیجۀ این اوضاع که شرح داده شد طبقات پایین ملّت نیز بیش از همه اسباب و وسایل هوسرانی را استقبال می کند.

ص:80

و چون در نتیجۀ انتشار علوم مادی و طبیعی پایۀ ایمان و اعتقاد مردم نیز سست گشته و احکام دین و تعلیمات اخلاقی نیز قدرت و نفوذ خود را کم کرده و از دست داده است، بنابراین تودۀ ملّت به زودی مغلوب پنجۀ قوای حیوانی می گردد و چون نه مانع خارجی و نه رادع باطنی مانند وجدان در جلوی خود می بیند خود را به کلی تسلیم دیو شهوت و فواحش می سازد و این حال طوری تا اعماق دل و ریشۀ مغز او نفوذ می رساند که اساساً نه تنها از دین و مذهب و مکارم اخلاق روگردان می شود، بلکه اینها را جزو خرافات و اوهام می شمارد و اعتقاد به خداوند و ایمان به وجود احکام آسمانی و هدایت فرستادگان خدا و وجود نوامیس روحی و باطنی و وجدانی را قصه و افسانه می پندارد و بی دینی و افراط در هوسرانی و آزادی در فحشا و صرف مسکرات را از شرایط تربیت و آزادی و تمدن و کمال می شمارد و مایۀ افتخار و امتیاز خود می انگارد.

نهم: در نتیجۀ این حالات و اوضاع سیاسی و اجتماعی و دینی، آتش مقدس آسمانی یعنی وجدان اخلاقی در کانون دل تودۀ ملّت خاموش می گردد و آن آمر باطنی یعنی عقل خدایی که نگهبان و دارندۀ نظم و آسایش انسان می باشد در پس پردۀ یأس و نومیدی پنهان می ماند و میدان تسلّط و حکمرانی را به نفس حیوانی بازمی گذارد.

آنگاه روح علوی و ملکوتی انسان که رهنمای حقیقی اوست از اجرای وظایف خود ناامید گشته دم فرو می بندد و انسان به حال حیوان بارکش و بلکه بدتر از آن می افتد، زندگانی را عبارت از پیروی کورکورانۀ تمایلات طبیعت حیوانی خود می داند و فقط برای تسکین هوا و هوس خود کار می کند و تنها از ترس پلیس و محکمه و حبس و زجر، خودداری از دزدی و ظلم و غارت و تقلّب و خیانت می نماید، نه برای این که این حال به خودی خود بد است و شایستۀ مقام و شرافت انسانی او نیست.

ص:81

دهم: در زیر تأثیر این عوامل و مؤثرات خارجی و داخلی و سیاسی و اجتماعی که بیشتر آن محصول عقاید و فلسفۀ ماده پرستی است، تودۀ ملّت زندگی را فقط عبارت از خوردن و خوابیدن پنداشته و تمدن را عبارت از آراستن بدن و تعقیب حظوط و لذایذ جسمانی می شمارد و فضایل اخلاقی را جزو آثار عتیقه می داند که فقط برای تماشا و وقت گذرانی و تعجّب نمودن از کوتاهی نظر و سادگی اسلاف، خوب و مفید می باشد.

شجاعت را در گول زدن دیگران و در غارت کردن مال ضعیفان و یتیمان می بیند و تقلّب و چاپلوسی و تملّق و نادرستی را عین هوشیاری و ذکاوت می پندارد و بر حال مردم متدین و با فضیلت و با عفّت می خندد و ایشان را استهزا می کند و نیکبختی را فقط در بر آوردن حاجات نفس حیوانی خود می داند.

بهترین نمونه و عبرت بخش ترین مثال برای این حال همانا اوضاع اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی و دینی ملّت های متمدن کنونی غرب است؛ زیرا در اینجا می بینیم که هرگز به قدر امروز مردم این ممالک در کوشش و کارکردن ساعی نبوده اند و هرگز این ملت ها تا این درجه دارای ثروت و عظمت و شکوه و جلال و ترقی مادی نبوده اند و هرگز به اندازۀ کنونی حکومت های با قدرت و با نفوذ فرمانروایی نداشته اند و هرگز دایرۀ اختراعات و کشفیّات فنی و وسایل زندگی و ترقّیات مادی و اقتصادی ملّت ها تا این پایه وسعت پیدا نکرده بوده است، ولی با وجود این، بیکاری و بدبختی و گرسنگی و ظلم و بی قراری و اضطراب و ناامنی و کینه ورزی و غارتگری و خونریزی و خودکشی و نارضایی و فساد اخلاق نیز در هیچ قرنی و دوری تا این اندازه فراوان و حکمران نبوده است. (1)پروردگارا! اگر در شهوات، شهوت غریزی، شهوت مال خواهی، شهوت مقام، شهوت خوراک، لطف و عنایتت دست ما را نگیرد به چاهی از بدبختی و پستی و

ص:82


1- (1) - اصول اساسی فن تربیت: 179.

نکبت درافتیم که نجات از آن برای ما ممکن نباشد.

سالها شد که مهر عالم سوز تیغ کین تیز می کند هر روز

وه که تا مهر چرخ بود کبود در کبودیّ چرخ مهر نبود

جانب هر که بنگرم به نیاز ننگرد جانب من از سرِ ناز

در ره هر که سر نهم به وفا پا نهد بر سرم ز راه جفا

چند بیداد بینم از هر کس ای کس بی کسان به دادم رس

چند پامال عام و خاص شوم دست من گیر تا خلاص شوم

همّتی ده که بگذرم ز همه رو به سوی تو آورم ز همه

سوی خود کن رخ نیاز مرا به حقیقت رسان مجاز مرا

زلف خوبان مشوّشم دارد لعل ایشان در آتشم دارد

از بتان چون در آتشم شب و روز روز حشرم بدین گناه مسوز

مهوشانم چو سوختند به ناز ز آفتاب قیامتم مگذار

بس بود این که سوختم یک بار

وَقِنا رَبَّنا عَذابَ النّار

(هلالی جغتایی)

هوای نفس در روایات

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

إنَّ طاعَةَ النَّفْسِ وَ مُتابَعَةَ أهْوِیَتِها اسُّ کُلِّ مِحْنَةٍ ، وَ رَأْسُ کُلِّ غَوایَةٍ . (1)

به درستی که اطاعت نفس و پیروی از هواهای آن ریشۀ هر بلا و رأس هر گمراهی است.

ص:83


1- (1) - غرر الحکم: 237، حدیث 4780؛ [1]مستدرک الوسائل: 114/12، باب 81، ذیل حدیث 13668. [2]

اَلْهَوی، هَوِیٌّ إلی أسْفَلِ السّافِلینَ . (1)

خواهش های غلط ، کشانندۀ انسان به پست ترین درجات است.

اَلْهَوی مَطِیّةُ الفِتَن. (2)

خواهش های نفسانی مرکب فتنه هاست.

قالَ زَیْدُ بْنُ صُوحانٍ : یا أمیرَالْمُؤْمِنینَ ، أیُّ سُلْطانٍ أغْلَبُ وَ أقْوی ؟ قالَ :

الْهَوی . (3)

زید بن صوحان به امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشت: چه پادشاهی نیرومندتر و غالب تر است ؟ حضرت فرمود: هوای نفس.

اَلْهَوی قَرینٌ مُهْلِکٌ . (4)

هوای نفس، همنشینی هلاک کننده است.

اَلشَّهَواتُ سُمُومٌ قاتِلاتٌ . (5)

شهوات سَم های کشنده اند.

اَلشَّهَواتُ مَصائِدُ الشَّیْطانِ . (6)

شهوات دام های شیطان است.

اُهْجُرُوا الشَّهواتِ فَإنَّها تَقُودُکُمْ إلی رُکُوبِ الذُّنُوبِ وَ التَّهَجُّمُ عَلَی السَّیِّئاتِ . (7)

ص:84


1- (1) - مستدرک الوسائل: 113/12، باب 81، ذیل حدیث 13668؛ [1]غرر الحکم: 306، حدیث 6997. [2]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 113/12، باب 81، ذیل حدیث 13668؛ [3]غرر الحکم: 306، حدیث 7026. [4]
3- (3) - من لایحضره الفقیه: 381/4، حدیث 5833؛ الأمالی، شیخ صدوق: 394، حدیث 4. [5]
4- (4) - غرر الحکم: 306، حدیث 7014. [6]
5- (5) - غرر الحکم: 304، حدیث 6939. [7]
6- (6) - غرر الحکم: 304، حدیث 6937؛ [8]مستدرک الوسائل: 343/11، باب 42، ذیل حدیث 13217. [9]
7- (7) - غرر الحکم: 305، حدیث 6972؛ [10]مستدرک الوسائل: 343/11، باب 42، ذیل حدیث 13217. [11]

از شهوات دوری کنید که شما را به گناهان سوق می دهد و آلوده به بدی ها می نماید.

اُوصیکُمْ بِمُجانَبَةِ الْهَوی فَإنَّ الهَوی یَدْعُو إلَی الْعَمی ، وَ هُوَ الضَّلالُ فِی الآْخِرَةِ وَ الدُّنْیا. (1)

شما را به دور شدن از هوا سفارش می کنم که هوا کشاننده به کوردلی است و کوردلی گمراهی در دنیا و آخرت است.

مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ أعْماهُ وَ أصَمَّهُ ، وَ أذَلَّهُ وَ أضَلَّهُ . (2)

هر کس متابعت از هوا کند، به کوری و کری و ذلّت و گمراهی دچارش می کند.

رَأْسُ الدّینِ مُخالَفَةُ الْهَوی . (3)

سرآغاز دین مخالفت با خواهش های غلط نفسانی است.

مِلاکُ الدّینِ مُخالَفَةُ الْهَوی . (4)

نشانۀ دینداری مخالفت با هوای نفس است.

رَدْعُ النَّفْسِ عَنِ الْهَوَی الْجِهادُ الأْکْبَرُ. (5)

بازگرداندن نفس از هوا جهاد اکبر است.

إنَّ أفضَلَ النّاسِ عِنْدَاللّهِ مَنْ أحْیا عَقْلَهُ ، وَ أماتَ شَهْوَتَهُ ، وَ أتْعَبَ نَفْسَهُ بِصَلاحِ آخِرَتِهِ . (6)

ص:85


1- (1) - مستدرک الوسائل: 113/12، باب 81، حدیث 13666؛ [1]دعائم الاسلام: 350/2، باب 1، حدیث 1297. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 65، حدیث 836؛ [3]مستدرک الوسائل: 115/12، باب 81، ذیل حدیث 13668. [4]
3- (3) - غرر الحکم: 241، حدیث 4875؛ [5]مستدرک الوسائل: 114/12، باب 81، ذیل حدیث 13668. [6]
4- (4) - غرر الحکم: 241، حدیث 4894. [7]
5- (5) - غرر الحکم: 241، حدیث 4876. [8]
6- (6) - غرر الحکم: 50، حدیث 308. [9]

برترین مردم در پیشگاه حق کسی است که عقلش را زنده کند و شهوت نابابش را بمیراند و نفس را در جهت آبادی آخرت به مشقّت طاعت اندازد.

8 - تعصّب بی جا

اشاره

حمیّت و عصبیّت به معنای پافشاری و اصرار در امر باطل و ضدّ حقیقت است و این حالت خویی بس ناپسند و عاملی برای ورود در انواع گناهان و منشأ بسیاری از بدبختی ها در خانواده و اجتماع است.

طرفداری از ناحق در هر زمینه ای که باشد امری ناپسند و بسیار زشت و موجب غضب حضرت حق است. انسان در هر حالتی و هر موقعیتی و نسبت به هر کسی با تمام وجود باید طرفدار حق باشد، گر چه این طرفداری به ضرر او انجام شود.

از امام سجّاد علیه السلام دربارۀ عصبیت سؤال شد، حضرت فرمودند:

اَلْعَصَبِیَّةُ الَّتی یَأْثُمُ عَلَیْها صاحِبُها أنْ یَرَی الرَّجُلُ شِرارَ قَوْمِهِ خَیْراً مِنْ خِیارِ قَوْمٍ آخَرینَ ، وَ لَیْسَ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أنْ یُحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَ لکِنْ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أنْ یُعینَ قَوْمَهُ عَلَی الظُّلمِ . (1)

عصبیّتی که دارندۀ آن معصیت کار است، آن است که شخص بَدان قوم خود را بهتر از نیکان قوم دیگران ببیند. البته محبت انسان به اقوامش از عصبیت نیست، عصبیت کمک دادن به اقوام در راه ظلم و ستمکاری است.

آنان که در زمینه های باطل و ناحق حمیّت و عصبیت به خرج می دهند، به فرمودۀ حضرت زین العابدین علیه السلام سخط حضرت حق را به رضایت مخلوق

ص:86


1- (1) - الکافی: 308/2، حدیث 7؛ [1]وسائل الشیعة: 373/15، باب 57، حدیث 20778. [2]

می خرند.

تعصّب و ماجرای حدیبیّه

قرآن مجید حمیّت و عصبیت بی جا را از شؤون کفر دانسته و این حالت حیوانی را که مولود جهل و غرور و خشم و غضب است در سورۀ فتح مردود دانسته است:

إذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ ألْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أحَقَّ بِها وَ أهْلَها وَ کانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماً» (1)

[ یاد کن ] هنگامی را که کافران [ پس از قرارداد صلح حدیبیه ] دل هایشان را از تعصّب و خشم شدید جاهلی آکنده کردند ، پس خدا هم آرامشش را بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد و روح تقوا را [ که حقیقت و جان توحید است ] ملازم آنان نمود ، و آنان به [ روح تقوا ] سزاوارتر و شایستۀ آن بودند ؛ و خدا همواره به هر چیز داناست.

آیۀ شریفه اشاره به ماجرای حدیبیّه دارد. نخست به یکی از مهم ترین عوامل بازدارندۀ کفّار از ایمان به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و تسلیم در مقابل حق و عدالت اشاره کرده می گوید:

«به خاطر بیاورید هنگامی که کافران در دل های خود نخوت و خشم جاهلیّت را قرار دادند» و به خاطر آن مانع ورود پیامبر صلی الله علیه و آله و مؤمنان به خانۀ خدا و انجام مراسم عمره و قربانی شدند و گفتند: اگر اینها که در میدان جنگ پدران و برادران ما را کشته اند وارد سرزمین و خانه های ما شوند و سالم بازگردند، عرب دربارۀ ما چه خواهد گفت و چه اعتبار و حیثیتی برای ما باقی می ماند؟!

این کبر و غرور و تعصّب و خشم جاهلی، حتی مانع از آن شد که هنگام تنظیم صلحنامۀ حدیبیّه نام خدا را به صورت: بسم اللّه الرحمن الرحیم» بنویسند، با این که

ص:87


1- (1) - فتح (48) : 26.

آداب و سنن آنها می گفت که زیارت خانۀ خدا برای همه مجاز و سرزمین مکّه حرم امن است، حتی اگر کسی قاتل پدر خویش را در آن سرزمین یا در مراسم حج و عمره می دید مزاحم او نمی شد.

آنها با این عمل هم احترام خانۀ خدا و حرم امن او را شکستند و هم سنّت های خود را زیر پا گذاشتند و هم پردۀ ضخیمی میان خود و حقیقت کشیدند و این اثرات مرگبار حمیّت های جاهلیت است.

حمیّت در اصل از مادۀ «حَمی» بر وزن حمد به معنی حرارتی است که از آتش یا خورشید یا بدن انسان و مانند آن به وجود می آید. و به حالت خشم و همچنین نخوت و تعصّب خشم آلود نیز حمیّت می گویند.

این حالتی است که بر اثر جهل و کوتاهی فکر و انحطاط فرهنگی مخصوصاً در میان اقوام جاهلی، (و جوامع دچار جاهلیت قرن بیستم) فراوان است و سرچشمۀ بسیاری از جنگ ها و خونریزی های آنها می شود.

در مقابل آن، خداوند حالت سکینه و آرامش را بر رسول خود و مؤمنان نازل فرمود.

این آرامش که مولود ایمان و اعتقاد به خداوند و اعتقاد بر لطف او بود، آنها را به خونسردی و تسلّط بر نفس دعوت کرد و آتش خشمشان را فرو نشاند، تا آن جا که برای حفظ اهداف بزرگ خود حاضر شدند جملۀ بسم اللّه الرحمن الرحیم را که رمز اسلام در شروع کارها بود بردارند و بجای آن بسمک اللّهمّ که از یادگارهای دوران گذشتۀ عرب بود در آغاز صلحنامه بنگارند و حتی لقب رسول اللّه را از کنار نام گرامی محمد صلی الله علیه و آله حذف کنند و حاضر شدند که بر خلاف عشق و علاقۀ سوزانی که به زیارت خانۀ خدا و مراسم عمره داشتند از همان جا به سوی مدینه باز گردند و شترهای خود را بر خلاف سنّت حجّ و عمره در همان جا قربانی کنند و بدون انجام

ص:88

مناسک از احرام درآیند.

آری، حاضر شدند دندان بر جگر بگذارند و در برابر همۀ این ناملایمات صبر و شکیبایی به خرج دهند، در صورتی که اگر حمیّت جاهلیت بر آنها حاکم بود هر یک از اینها کافی بود که آتش جنگ را در آن سرزمین شعله ور سازد.

آری، فرهنگ جاهلیت (یعنی فرهنگ جدای از خدا) دعوت به حمیّت و تعصّب و خشم جاهلی می کند، ولی فرهنگ اسلام به سکینه و آرامش و تسلّط بر نفس.

آنگاه می فرماید: خداوند آنها را به کلمۀ تقوا ملزم ساخت، یعنی روح تقوا را در قلوبشان افکند و آنها از هر کس سزاوارتر و شایسته تر و اهل و محل آن بودند.

به هر حال مسلمانان در آن لحظات حساس گرفتار خشم و عصبانیّت و تعصّب و نخوت نشدند و سرنوشت درخشانی را که خداوند در ماجرای حدیبیّه برای آنها رقم زده بود با آتش جهل و خشم نسوزاندند؛ زیرا می گوید: مسلمانان از همه سزاوارتر به تقوا بودند و اهل و محل آن.

بدیهی است از یک مشت جمعیّت خرافی و نادان و بت پرستان جز حمیّت جاهلیت انتظار نمی رفت، ولی از مسلمانان موحّدی که سالیان دراز در مکتب قرآن پرورش یافته بودند چنین خلق و خوی جاهلی غیر منتظره بود، آنچه از آنها انتظار می رفت همان سکینه و وقار و تقوا بود که در حدیبیه به نمایش گذاردند، هر چند نزدیک بود بعضی از تند خویان ناشکیبا که شاید رسوباتی از گذشته را با خود داشتند این سدّ نیرومند را بشکنند و جنجالی برپا کنند، اما سکینه و وقار پیامبر صلی الله علیه و آله همچون آبی بر این آتش ریخته شد و خاموش گشت.

در پایان آیه می فرماید: و خداوند به هر چیزی عالم و آگاه بوده و هست. او هم نیّات سوء کفار را می داند و هم پاکدلی مؤمنان راستین را، در اینجا سکینه و تقوا

ص:89

نازل می کند و در آن جا حمیّت جاهلیت را مسلّط می سازد که خداوند هر قوم و ملّتی را به مقدار شایستگی هایشان مشمول لطف و رحمت خود می سازد و یا خشم و غضبش.

به هر حال شک نیست که وجود چنین حالتی در فرد یا جامعه باعث عقب ماندگی و سقوط آن جامعه است، پرده های سنگینی بر عقل و فکر انسان می افکند و او را از درک صحیح و تشخیص سالم بازمی دارد و گاه تمام مصالح او را به باد فنا می دهد.

بهترین راه مبارزه با این خوی زشت و طریق نجات از این مهلکۀ بزرگ تلاش و کوشش برای بالابردن فرهنگ و فکر و ایمان هر قوم و جمعیت است.

در حقیقت داروی این درد را قرآن مجید در همین آیۀ مورد بحث بیان کرده، آن جا که در نقطۀ مقابل آن از مؤمنانی بحث می کند که دارای سکینه و روح تقوا هستند، بنابراین آن جا که ایمان و سکینه و تقواست حمیّت جاهلیت نیست و آن جا که حمیّت جاهلیت است ایمان و سکینه و تقوا نیست. (1)

نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده ام آه از این یوسف که من در پیرهن گم کرده ام

وحدت از یاد دوئی اندوه کثرت می کند در وطن ز اندیشۀ غربت وطن گم کرده ام

چون نم اشکی که از مژگان فرو ریزد به خاک خویش را در نقش پای خویشتن گم کرده ام

از زبان دیگران درد دلم باید شنید کز ضعیفی ها چو نی راه سخن گم کرده ام

ص:90


1- (1) - تفسیر نمونه: 95/22 -100، [1] ذیل آیۀ 26 سورۀ فتح.

هیچ جا بیدل سراغ رنگهای رفته نیست صد نگه چون شمع در هر انجمن گم کرده ام

(بیدل دهلوی)

حمیّت و عصبیّت در کلام نراقی

حمیّت و عصبیّت در صورتی که در مسیر حق به کار گرفته شود از نظر اولیای دین ممدوح است.

ملاّ مهدی نراقی می فرماید: غیرت و حمیّت عبارت است از سعی در محافظت آنچه نگاهبانی آن لازم است.

و آن نتیجۀ شجاعت و بزرگی و قوّت نفس و از ملکات شریفه است و مردانگی به آن تحقّق می یابد و فاقد آن از مردان به شمار نمی رود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

إنَّ اللّهَ یَغارُ، وَ الْمُؤْمِنُ یَغارُ، وَ غَیْرَةُ اللّهِ أنْ یَأْتِیَ الرَّجُلُ الْمُؤْمِنُ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ . (1)

خداوند غیرتمند است و مؤمن دارای غیرت است و غیرت خدا این است که مؤمن مرتکب کاری شود که خدا حرام کرده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

إنَّ اللّهَ تَعالی غَیُورٌ وَ یُحِبُّ الْغَیْرَةَ ، وَ لِغَیْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَواحِشَ ظاهِرَها وَ باطِنَها. (2)

خدای تعالی غیرتمند است و غیرت را دوست دارد و از سرِ غیرت اوست که

ص:91


1- (1) - جامع السعادات: 239/1؛ [1] صحیح مسلم: 101/8؛ سنن الترمذی: 317/2.
2- (2) - الحدائق الناضرة: 152/23؛ جامع السعادات: 239/1؛ [2]الکافی: 535/5، حدیث 1. [3]

تمام گناهان ظاهری و باطنی را حرام نموده است.

و از جهت مقتضای حمیّت در دین این است که در نگهداری آن از بدعت های مبتدعان و دعوی اهل باطل بکوشد و آنان را که مرتد شوند، قصاص نماید و اهانت اهل اهانت را به دین و همچنین شبهات اهل انکار را دفع نماید و در ترویج احکام دین مجاهدت نماید و در بیان حلال و حرام خدا سعی بلیغ کند و در امر به معروف و نهی از منکر مسامحه ننماید.

و مقتضای غیرت و حمیّت در حرم و ناموس این است که از مقدمات و موجبات انحراف ناموس خود غفلت نکند و اهل خود را از مردان بیگانه و رفتن به مراکزی که بیم فساد آنان می رود، حفظ نماید.

و مقتضای حمیّت نسبت به اولاد این است که از زمان حمل تا آن جا که لازم باشد از همۀ شؤونش اعم از شیر خوردن از زن شایسته و تأمین غذای حلال و انتخاب نام نیکو و تربیت شایسته و گرفتن همسر خوب برای او محافظت کند.

و حمیّت نسبت به مال این است که از حلال کسب کند و در راه مشروع بدون افراط و تفریط و اسراف و تبذیر خرج نماید.» (1)

ص:92


1- (1) - برای تفصیل مطالب بالا به کتاب «جامع السعادات» 238/1 به بعد [1]مراجعه نمایید.

[«2»وَ مُتَابَعَةِ الْهَوَی وَ مُخَالَفَةِ الْهُدَی وَ سِنَةِ الْغَفْلَةِ وَ تَعَاطِی الْکُلْفَةِ وَ إِیثَارِ الْبَاطِلِ عَلَی الْحَقِّ ]

و پیروی از هوای نفس و عقب ماندن از هدایت، و خواب غفلت و انجام کار سخت و پرمشقت و ترجیح دادن باطل بر حق.

9 و 10 - پیروی از هوا و مخالفت با هدایت

هر گاه سالک فی اللّه که متخلّق به اخلاقی الهی است به هوای نفس و نفسانیت دچار نشود خداوند حق و حقیقت را در وجود او متجلّی می سازد. اما اگر انسانی افسار نفس را رهاکند که شیطان در هوای آن بچرد و هر گونه خواهشی را پاسخ دهد؛ این حالت، آدمی را به سوی ستم و نفس و خوی وحشیگری می کشاند.

خداوند در قرآن بارها عملکرد ظالمان را به حیوانات تشبیه می فرماید و به عنوان نمونه فرمود:

اگر که ما می خواستیم به وسیلۀ آیات قرآن انسان را بالا ببریم؛ این کار را می کردیم. ولی او به امور ناچیز و لذّت های زودگذر دنیایی تمایل پیدا کرد و از هوای نفس خود پیروی نمود. سرگذشت او مانند داستان سگی است که اگر به او هجوم ببری زبان از کام بیرون می آورد و اگر به حال خودش واگذاری باز زبان از دهان بیرون آورد. (1)

ص:93


1- (1) - اعراف (7) : 176.

این حقیقت ستم به نفس است که در هر حال حق را به تمسخر می گیرد. چه بد است حکایت گروهی که آیات خداوند را تکذیب می کنند و همواره به خود ستم می کنند. این گونه مثال های روشن برای صاحبان اندیشه است نه ظالمان هواپرست بی دانش که پرده های جهل و غفلت بر قلب آنها فروافتاده و خرافات و تعصبات جاهلی فضای فکر آنان را تاریک ساخته است.

از اینرو که از فیض هدایت الهی محروم شده اند، یاوری در دنیا و آخرت ندارند خداوند در وصف حال آنان می فرماید:

بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ أَهْوَآءَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَن یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَا لَهُم مِّن نَّصِرِینَ » (1)

[ اعتقاد و عمل مشرکان بر پایۀ تعقّل نیست ] بلکه آنان که [ با شرک ورزی ] ستم کرده اند از روی جهل و نادانی از هواهای نفسانی خود پیروی نموده اند ؛ پس کسانی را که خدا [ به کیفر پیروی از هواها ] گمراه کرده است ، چه کسی هدایت می کند ؟ و آنان هیچ یاری کننده ای [ که از گمراهی و عذاب نجاتشان دهد ] نخواهند داشت .

در این آیه به جای کلمه

«اَشْرَکُوا» از

«ظَلَمُوا» استفاده فرموده که اشاره به این نکته است که ستم به نفس و پیروی از هوا بدون آگاهی خود زمینه ساز شرک بلکه بالاتر از شرک به خداست؛ زیرا ظلم بر خویشتن علاوه بر این که راه فطرت و توحید را سد می کند؛ تمام سرمایه های معنوی وجود را به باد داده و به بیراهه می رود و این ظلم مقدمه گمراهی و سرگردانی در وادی دنیاست و چون راه هدایت را جستجو نمی کند خداوند او را یاری نمی کند و به حال خود وامی گذارد.

به این ترتیب سرنوشت شوم حیرت و ذلّت به سراغ او می آید چرا که آنان

ص:94


1- (1) - روم (30) : 29. [1]

مرتکب بزرگترین ظلم ها شده اند و عقل و اندیشه خود را از کار انداخته اند و به آفتاب دانش و کمال پشت کرده اند و در تاریکی جادۀ کفر مانده اند.

پس خداوند از آن سلب توفیق می کند و در دریای نکبت ها رها می سازد.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

کُفَّ أَذاکَ عَنْ نَفْسِکَ وَ لاتُتابِعْ هَواها فِی مَعْصِیَةِ اللّهِ ؛ إِذْ تُخاصِمُکَ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَیَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً، إِلاّ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ وَ یَسْتُرَ. (1)

حضرت فرمود: آزار خود را از نفست بازدار و در معصیت خدا از هوس های آن پیروی مکن؛ زیرا در این صورت، روز قیامت نفس تو با تو به دشمنی برمی خیزد و یکدیگر را لعن و نفرین می کنید، مگر این که خداوند بیامرزد و پرده پوشی کند.

امام علی علیه السلام در خطبۀ معروف به دیباج می فرماید:

وَ إِنَّ مَنْ لایَنْفَعُهُ الْحَقُّ یَضُرُّهُ الباطِلُ ، وَ مَنْ لایَسْتَقیمُ بِهِ الْهُدی تَضُرُّهُ الضَّلالَةُ وَ مَنْ لایَنْفَعُهُ الْیَقینُ یَضُرُّهُ الشَکُّ . (2)

به راستی که هر کس را حق سود ندهد، باطل زیانش رساند و هر که به راه هدایت نرود، به کجراهۀ گمراهی افتد. و هر که یقین او را سود نبخشد، شک زیانش رساند.

گاهی شک و حیرت در دنیا به اندازه ای انسان را مست می کند که همه چیز را از دریچه مادیات و لذت می بیند پس از چشم دل کور می شود.

حضرت امیر علیه السلام به فرزندانش و یاران خویش و همه مسلمانان چنین فرمود:

وَ اوصِیکُمْ بِمُجانَبَةِ الْهَوَی فَإِنَّ الْهَوَی یَدْعُو إِلی الْعَمَی، وَ هُوَ الضَّلالُ فِی

ص:95


1- (1) - مجموعة ورّام: 96/1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 295/74، باب 14، حدیث 2؛ [2] تحف العقول: 152.

الآخِرَةِ وَ الدُّنْیا... وَ إِنَّ اوَّلَ المَعاصی تَصْدیقُ النَّفْسِ وَ الرُّکُونِ الی الهَوْی . (1)

شما را به دوری گزیدن از هوس سفارش می کنم؛ زیرا هوس به کوری فرا می خواند و آن گمراهی در آخرت و دنیاست... و همانا از اولین گناهان تأیید کردن نفس و اعتماد به هوای نفس است.

حضرت در صحیفۀ بلاغت خویش در بیان مقایسه صفات متقین و صفات فاسقان چنین می فرماید:

عِبادَ اللّهِ ، إِنَّ مِنْ احَبِّ عِبادِ اللّهِ الَیْهِ عَبْداً أَعانَهُ اللّهُ عَلی نَفْسِهِ ،... فَهُوَ مِنْ مَعادِنِ دِینِهِ وَ اوْتادِ أَرْضِهِ قَدْ الْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ ، فَکانَ اوَّلَ عَدْلِهِ نَفْیُ الْهَوی عَنْ نَفْسِهِ ، یَصِفُ الْحَقَّ وَ یَعْمَلُ بِهِ ،...

وَ آخَرُ قَدْتَسَمّی عالِماً وَ لَیْسَ بِهِ ، فَاقْتَبَسَ جَهائِلَ مِنْ جُهّالٍ ، وَ أَضالَیل مِنْ ضُلاّلٍ ، وَ نَصَبَ لِلنّاسِ أَشْرَکاً مِنْ حَبائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلٍ زُورٍ قَدْحَمَلَ الْکِتابَ عَلی آرائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلی َأَهْوائِهِ ، یُوْمِنُ النّاسَ مِنْ العَظائِمِ . وَ یُهَوِّنُ کَبیرَ الْجَرائِمِ ، یَقُولُ : اقِفُ عَنْدَ الشُّبُهاتِ . وَ فیها وَقَعَ وَ یَقُولُ : اعْتَزِلُ الْبِدَعَ ، وَ بَیْنَها اضْطَجَعَ فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسانٍ ، وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوانٍ ، لایَعْرِفُ بابَ الهُدی فَیَتَّبِعَهُ ، وَ لابابَ الْعَمی فَیَصُدَّ عَنْهُ . فَذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیاءِ. (2)

بندگان خدا، محبوب ترین بندگان در پیشگاه خداوند بنده ای است که خداوند به تسلّط بر نفسش او را یاری داده... پس او از معادن دین خدا و میخ های زمین اوست. خود را ملزم به عدالت کرد و اول عدلش نفی هوا از نفس خود است. حق را وصف می کند و خود به آن عمل می نماید...

ص:96


1- (1) - دعائم الإسلام: 350/2، حدیث 1297. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 86. [2]

و دیگری خود را دانشمند نامیده ولی دانشمند نیست، جهالت هایی از جاهلان و گمراهی هایی از گمراهان به دست آورده و دام هایی از ریسمان های فریب و گفتارهای مزورانه برای مردم نصب کرده، قرآن را بر آرای خود تطبیق داده و حق را بر اساس هوای خود تفسیر نموده، مردم را از خطرات بزرگ ایمنی می دهد و گناهان کبیره را آسان جلوه می دهد. می گوید: از شبهات خوددارم، ولی در آنها افتاده. و اعلام می کند که از بدعت ها کنارم، ولی در بستر بدعت ها خوابیده. صورت صورت انسان است و قلب قلب حیوان. آگاه به هدایت نیست تا از آن پیروی کند و آشنای به گمراهی نیست تا از آن دست بردارد. اینچنین آدمی مرده ای است در میان زنده ها.

صاحبان خرد در روایت نفس آورده اند که:

بپرهیزید از هوای نفس که بد دشمنی است. زبان به سخنان یاوه و بیهوده گشودن یاور آن هواست.

در این باره حضرت صادق علیه السلام فرمود:

همان گونه که از دشمنان خود حذر می کنید، از هوس هایتان دوری کنید؛ زیرا برای مردان دشمنی بدتر از پیروی از هوس هایشان و گفتارهای زبانشان نیست. (1)بنابراین مراقبت از حرکات نفس و کمین شیطان و خروج از جادّه مستقیم و سقوط در درّه هلاکت؛ لازم است و در این حال باید خویش را در پناه خداوند منّان قرار داد.

حضرت سجّاد علیه السلام در مناجات انجیلیه که منسوب به ایشان است، حراست ویژه ای را برای نفس می طلبد:

ص:97


1- (1) - الکافی: 335/2، حدیث 1؛ [1] بحار الأنوار: 82/67، باب 46، حدیث 17.

خدایا! دل و زبانم از آن توست و رهایی و امانم به دست توست و تویی دانا به نهان و آشکارِ من، پس صفحۀ دلم را از دشمنی و کینه پاک ساز و زبانم را از زشتگویی خاموش گردان و نهادم را از تعلّقات هوس ها پیرایش کن و مرا با امان خود از گزندها و ناملایمات حفظ کن و درون مرا بر مراقبت از خودت بگمار و بیرونم را با فرمانبری از خودت سازگار نما و مرا پیکری روحانی و دلی آسمانی و همتی پیوسته به خودت و یقینی، عطا فرما... (1)پیروی از هوا موجب هلاکت ابدی و مخالفت با هدایت، علّت شقاوت همیشگی و باعث در افتادن انسان در دوزخ است.

11 - خواب غفلت

اشاره

«انسان مرکّب از جسم و روح عقل و قلب و حالات معنوی و مادی است. جسم جهت گذران امور دنیا و قلب و روح و عقل جهت راه یافتن به ملکوت عالم و شناخت حق و ارتباط گرفتن با انبیا و امامان و معاد روز قیامت است.

انسان برای رسیدن به رشد و کمال و به دست آوردن حالات الهی و ربّانی و تبدیل شدن به منبع خیر، باید هر یک از نواحی وجود خویش را با کمک هدایت الهی رعایت نماید.

بی توجهی به خویش که نتیجه اش بی توجهی به نظام خلقت و ربوبیت حضرت ربّ العزّه و نبوت انبیا و امامت امامان و حقوق مردمان است، در فرهنگ دین به عنوان خواب غفلت ملاحظه شده است.

گرفتاران خواب غفلت در معرض چه بلاها و حوادث و گناهان و سیّئاتی هستند و از چه خیرات و مبرّات و فیوضات و برکاتی محرومند.

ص:98


1- (1) - بحار الأنوار: 156/91، باب 32، حدیث 22.

اگر انسان خویشتن خویش را بشناسد، حیات ابدی خود را بیش از هر چیزی می بیند و نسبت به او مهر می ورزد ،و اگر به حیات ابد دل نمی بندد برای آن است که خودش را نمی شناسد و آنچه باعث شد خودش را نشناسد سرگرمی او به عالم طبیعت و لذایذ حسی آن است.

هر چه انسان به لذایذ حسی تن در بدهد از شناخت خویش غافل می شود و هر چه از خویشتن غافل بماند، هم از مبدأ آفرینش خود غفلت می کند و هم از معاد و بازگشت خویش غافل می ماند.

قرآن کریم سرّ غفلت انسان از مبدأ را همان غفلت انسان از خویشتن خویش می داند و می فرماید: چون انسان خود را فراموش کرد خدای خود را فراموش کرد و چون خود را نشناخت و به یاد خود نبود و نیست، قیامت را فراموش کرد و به یاد روز جزا نیست.

در پایان سورۀ یس چنین آمده:

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ » (1)

در حالی که آفرینش نخستین خود را از یاد برده برای ما مثلی زد [ و ] گفت :

چه کسی این استخوان ها را در حالی که پوسیده اند ، زنده می کند؟

اگر نفس خود را ببیند، نه آن که او را بفهمد، بلکه با علم حضوری خود را مشاهده کند که ذاتش عین ربط به خداست، حتماً مربوطٌ الیه که خدای سبحان است به مقدار شهودش مشهود او می شود.

اگر کسی خود را ببیند یقیناً خدای خود را با چشم جان مشاهده خواهد کرد، چون خود را مشاهده می کند و خودش حقیقتی است عین ربط به خدای سبحان، پس خداوند را هم می بیند، لکن نه با چشم حسّی؛ زیرا:

ص:99


1- (1) - یس (36) : 78. [1]

لا تُدْرِکُهُ الأْبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأْبصارَ» (1)

چشم ها او را در نمی یابند ، ولی او چشم ها را درمی یابد ، و او لطیف و آگاه است.

بلکه با حقایق ایمانی و دیدۀ جان، چنانکه در کلمات نورانی امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است.

و این شناخت فطری همان شناخت حضوری و شهودی است.

بنابراین اگر کسی خود را ببیند خدای خود و قیامت خود را هم می بیند، چون خودش هم از طرف آغاز پیدایش به مبدأ غایی مرتبط است و هم از طرف انجام خلقت به مبدأ غایی وابسته است، هم به هُوَ الأوّل مرتبط است، هم به هُوَ الآخر». پس چگونه ممکن است کسی نفس خود را مشاهده کند و خدا را که هُوَ الأوّل است مشاهده نکند و مبدأ خویش را نبیند! و چگونه ممکن است جان خود را مشاهده بکند و خدا را که هُوَ الآخِر است مشاهده نکند و معاد خویش را نشناسد.» (2)بنابراین، آثار مخرّب و مهلک خواب غفلت بیشتر روشن می شود، خواب غفلتی که منشأ جدایی از حق و قیامت است، آن فرقت و جدایی که زمینۀ آلوده شدن انسان به تمام معاصی درونی و بیرونی است.

غفلت در روایات

از حضرت مولی الموحدین علیه السلام روایت شده:

اَلْغَفْلَةُ أضَرُّ الأْعْداءِ. (3)

ص:100


1- (1) - أنعام (6) : 103. [1]
2- (2) - تفسیر موضوعی، جوادی آملی: 196/5.
3- (3) - غرر الحکم: 265، حدیث 5744. [2]

زیانبارترین دشمنان غفلت است.

اَلْغَفْلَةُ ضَلالُ النُّفُوسِ وَ عِنْوانُ النُّحُوسِ . (1)

غفلت، گمراهی نفوس و دیباچۀ نحسی هاست.

اَلْغَفْلَةُ تَکْسِبُ الاِْغْتِرارِ، وَ تُدْنِی مِنْ الْبَوارِ. (2)

غفلت، آورندۀ غرور و نزدیک کنندۀ به هلاکت است.

وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ عَلَیْهِ الْغَفْلَهُ ، فَنَسِیَ الرِّحْلَةَ وَ لَمْ یَسْتَعِدَّ. (3)

وای بر کسی که غفلت بر او پیروز گردد، پس حرکت و رفتن خود را از دنیا فراموش نموده و آمادۀ جهان آخرت نگردد.

إحْذَرْ مَنازِلَ الْغَفْلَةِ وَ الْجَفاءِ، وَ قِلَّةَ الأْعوانِ عَلی طاعَةِ اللّهِ . (4)

از منازل غفلت و آزار رسانی و کمی یاور بر طاعت خداوند بپرهیز.

اَلا مُسْتَیْقِظٌ مِنْ غَفْلَتِهِ قَبْلَ نَفادِ مُدَّتِهِ ؟ (5)

آیا کسی نیست که قبل از سپری شدن عمرش از خواب غفلت بیدار شود؟

مالی أراکُمْ أشْباحاً بِلا أرْواحٍ ، وَ أرْواحاً بِلا أشْباحٍ ، وَ نُسّاکاً بِلا صَلاحٍ ، وَ تُجّاراً بِلا أرْباحٍ ، وَ أیْقاظاً نُوَّماً، وَ شُهوداً غُیَّباً. (6)

چه شده که شما را چون پیک بی جان و جان بی پیکر می بینم ؟ (کنایه از این که بعضی چون مردگان بی چشم و گوش و برخی با چشم و گوش ولی دنیاپرست). چه شده که شما را عبادت کنندگان بی تقوا و تاجران بدون سود و

ص:101


1- (1) - غرر الحکم: 265، حدیث 5746. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 266، حدیث 5759. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 146، حدیث 2656. [3]
4- (4) - نهج البلاغه: نامۀ 69؛ [4]غرر الحکم: 266، حدیث 5748. [5]
5- (5) - غرر الحکم: 146، حدیث 2654. [6]
6- (6) - نهج البلاغه: خطبۀ 107؛ [7]بحار الأنوار: 240/34، باب نوادر. [8]

بیداران چون خواب و حاضران چون غایب می نگرم.

چنین مسائلی در وجود انسان، بی شک و تردید معلول خواب غفلت است.

اُوصِیکُمْ بِذِکْرِ الْمَوتِ وَ إِقْلالِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ ، وَ کَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمّا لَیْسَ یُغْفِلُکُمْ ؟! (1)

شما را به یاد مرگ سفارش می کنم و این که غفلت خود را نسبت به این مسأله کم کنید، چگونه غافل هستید از چیزی که از شما غفلت ندارد.

أیُّهَا الغافِلُونَ غَیْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ ، وَ التّارِکُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ ، ما لی أراکُمْ عَنِ اللّهِ ذاهِبینَ ، وَ إلی غَیْرِهِ راغِبینَ ؟ (2)

ای مردمی که از حقایق غافل بوده و از شما غافل نیستند! ای کسانی که بر اثر فریب دنیا طاعت خدا و رسول را ترک کرده و به زودی آنچه را دارند از ایشان خواهند گرفت، چه شده شما را می بینم از خدا دوری جسته و به غیر او رو آورده و دوستی نموده اید؟!

فَیا لَها حَسْرَةً عَلی ذی غَفْلَةٍ أنْ یَکُونَ عُمْرُهُ عَلَیْه حُجَّةً ، وَ أنْ تُؤَدِّیَهُ أیّامُهُ إلی شَقْوَةٍ . (3)

پس چه بسیار است حسرت برای دارندۀ غفلت به این که عمرش بر او حجت است و ایّام حیاتش او را به شقاوت می رساند.

لقمان بزرگوار به فرزندش فرمود:

وَ لِلْغافِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : اللَّهْوُ وَ السَّهْوُ وَ النِّسْیانُ . (4)

برای غافل سه نشانه است: سرگرمی، اشتباه و فراموشی.

ص:102


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 230. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 174. [2]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 189/6، باب 7، حدیث 6737؛ [3]غرر الحکم: 158، حدیث 3016. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 415/13، باب 18، حدیث 8؛ [5] الخصال: 122/1، حدیث 113.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده:

کَفی بِالْمَرْءِ غَفْلَةً أنْ یُضَیِّعَ عُمْرَهُ فیما لایُنْجِیهِ . (1)

در مسألۀ غفلت برای مرد همین بس است که عمرش را در آنچه مایۀ نجات او نیست خرج کند.

عطار در کتاب «لسان الغیب» در شرح حال دنیای فانی و مغروران به آن می گوید:

این جهان دارد هزاران قرن یاد تخت شاهان را بسی داده به باد

میهمان در این جهان پرگشته است بر سر خاک کسان بنوشته است

نیست او را باک از مردم کشی در خوشیّ خویش دارد ناخوشی

نیست او را باک از مهمان خود گرچه بنهادست اینجا خوان خود

او ندارد ذرّه ای پروای کس این ندا در کاروان داده جرس

خون مهمان خورده و پرواش نیست اندر این جنگی چنین پرواش نیست

او بود دزد و بگیرد کاروان چون جرس بردارد او ناگه فغان

هر که خورده لقمه از احسان او در عوض داده است اینجا جان او

ص:103


1- (1) - غرر الحکم: 160، حدیث 3063؛ [1] عیون الحکم و المواعظ : 386.

گر تو مردی از جهان پرهیز کن بهر قتلش تیغ تقوا تیز کن

گر تو مرد او نه ای بگریز از او روز و شب می باش در پرهیز از او

هر چه جاندار است قربان وی است حکم عزرائیل فرمان وی است

واصلان چون گوی از این میدان برند جان فدای صاحب این جان کنند

پیش واصل این جهان چون ذرّه ای است نُه فلک با چرخ گردون قطره ای است

(عطار نیشابوری)

12 - مشقّت های بی جا

فرهنگ الهی چه در برنامه های مادی و چه معنوی با تحمّل مشقّت های طاقت فرسا که کارگاه وجود انسان را به سرعت از کار بیندازد به شدت مخالف است.

هیچ نیازی نیست که انسان برای آبادی آخرت آن چنان خود را به زحمت و رنج عبادت شبانه روزی دچار کند به طوری که دنیایش تباه و معیشتش فاسد گردد و حرام است که تمام وقت را جهت ثروت و مال و به چنگ آوردن دنیا مصرف کرد، در حدّی که آخرت از دست برود و داغ ننگ شقاوت ابدی به پیشانی جان بخورد.

اقتصاد و عدالت را باید در دو زمینۀ مادی و معنوی، البته برابر با دستورهای حضرت محبوب رعایت کرد.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

إنَّ اللّهَ بَرَّأَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله مِنْ ثَلاثٍ : أنْ یَتَقَوَّلَ عَلَی اللّهِ ، أوْ یَنْطِقَ عَنْ هَواهُ ، أوْ

ص:104

یَتَکَلَّفَ . (1)

خداوند متعال، محمد صلی الله علیه و آله را از سه چیز سالم و پاک نگه داشت: از نسبت دادن برنامه ای به حضرت حق، از سخن گفتن از روی هوای نفس و از به مشقّت انداختن خویش.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

نَحْنُ مَعاشِرَ الأْنْبِیاءِ وَ الأْوْلِیاءِ بُرآءُ مِنَ التَّکَلُّفِ . (2)

ما گروه انبیا و اولیای الهی از تکلّف ومشقّت بی قاعده بیزاریم.

در دعاهای اسلامی آمده:

وَارْحَمْنی أنْ أتَکَلَّفَ ما لا یَعْنینی. (3)

به من رحمت آر، از این که خود را در اموری که به سودم نیست به مشقّت بیندازم.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

إنَّ اللّهَ افْتَرَضَ عَلَیْکُمْ فَرائِضَ فَلا تُضَیِّعُوها، وَ حَدَّ لَکُمْ حُدُوداً فَلا تَعْتَدُوها، وَ نَهاکُمْ عَنْ أشْیاءَ فَلا تَنْتَهِکُوها، وَ سَکَتَ لَکُمْ عَنْ أشْیاءَ وَ لَمْ یَدَعْها نِسْیاناً فَلا تَتَکَلَّفُوها. (4)

خداوند بر شما واجب نموده واجبات شرعیه را، پس آنها را ضایع مکنید و معیّن نموده حدودی پس از آنها تجاوز ننمایید و شما را از چیزهایی بازداشته

ص:105


1- (1) - بحار الأنوار: 178/2، باب 23، حدیث 26؛ [1]المحاسن: 271/1، باب 37، حدیث 362. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 394/70، باب 143، حدیث 1؛ [3]مصباح الشریعة: 140. [4]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 386/4، باب 45، حدیث 4987؛ [5]بحار الأنوار: 289/86، باب 3، حدیث 3؛ [6]مصباح المتهجّد: 264. [7]
4- (4) - نهج البلاغه: حکمت 105؛ [8]بحار الأنوار: 260/2، باب 31، حدیث 14. [9]

پس پردۀ حرمت آنها را ندرید و برای شما از چیزهایی خاموشی گزیده و آنها را از روی نسیان ترک نفرموده، پس در به دست آوردن آن خود را به مشقّت نیندازید.

امام صادق علیه السلام فرمود:

لا تُکْرِهُوا إلی أنْفُسِکُمُ الْعِبادَةَ . (1)

عبادات را نزد خود ناخوشایند مدارید.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله است:

یا عَلِیُّ ، إنَّ هذَا الدّینَ مَتینٌ فَأوْغِلْ فیهِ بِرِفْقٍ وَ لا تُبَغِّضْ إلی نَفْسِکَ عِبادَةَ رَبِّکَ . (2)

یا علی! به حقیقت که این دین متین و محکم و استوار است، با مدارا در آن وارد شو و عبادت حضرت حق را مبغوض خویش مگردان.

مشقّت بیهوده و بی جا در امور دینی روا نیست و قرآن و روایات از آن نهی می کنند به طریق اولی در امور دنیویّه جایز نمی باشد. در هر صورت مؤمن نباید بر خود و بر دیگران بار سنگین و مبدأ و منشأ کلفت و سختی باشد.

دلا سود عالم زیانی نیرزد همای سپهر استخوانی نیرزد

بر این خوان هر روزه این قرص زرّین برِ اهل معنی به نانی نیرزد

چو فانی است گلدستۀ باغ گیتی به نوباوۀ بوستانی نیرزد

چراغی کز او شمع مجلس فروزد به درد دل دودمانی نیرزد

زبان درکش از کار عالم که عالم به آمد شد ترجمانی نیرزد

ص:106


1- (1) - الکافی: 86/2، حدیث 2؛ [1]وسائل الشیعة: 108/1، باب 26، حدیث 265. [2]
2- (2) - الکافی: 87/2، حدیث 6؛ [3]وسائل الشیعة: 110/1، باب 26، حدیث 270. [4]

به قاف بقا آشیان کن چو عنقا که این خاکدان آشیانی نیرزد

زمانی بیا تا دمی خوش برآریم که بی ما زمانه زمانی نیرزد

برافروز شمع دل از آتش عشق که شمع خرد شمعدانی نیرزد

چو خواجو گر اهل دلی جان برافشان چه یاری بود کاو به جانی نیرزد

(خواجوی کرمانی)

13 - گزینش حق بر باطل

تمام مفاسدی که در تمام روزگاران دامن حیات انسان را لکّه دار کرد و از او که ذاتاً موجودی پاک و لایق خلافت رب الافلاک بود، حیوانی وحشی، درنده ای بی نظیر، آلوده ای ظالم و بدمستی زنگی ساخت، انتخاب باطل بر حق، نور بر ظلمت و سلامت بر مرض و دنیا بر آخرت و حقیقت بر غیرحقیقت بود.

این اختیار و انتخاب، ناشی از هوای نفس و طغیان غرایز و شهوات و خودخواهی و عافیت طلبی و تکبر و غرور است. انتخاب نمرود بر ابراهیم، فرعون بر موسی، ستمگران یهود بر عیسی، ابوسفیان بر احمد صلی الله علیه و آله ، مُعاویه بر امام علی علیه السلام و امام حسن علیهما السلام و یزید پلید بر حضرت سیّدالشهداء علیه السلام و..... چه ستم سنگین و ظلم قبیحی بود که بر پیکرۀ انسانیت در طول تاریخ فرود آمد.

عجیب است که بعضی از آدمیان در حالی که حقیقت حق را که همراه با دلیل و برهان و حجت از آفتاب روشن تر است و بدون شک ضامن سعادت دنیا و آخرت است رها کرده و برای عیش و نوش چند روزه به اختیار باطل و انتخاب شیطان دست می زنند.

اگر این مسأله نبود، عدالت همۀ شؤون حیات انسان را فرا می گرفت و حق به حق دار می رسید و انسانیت و کرامت اوج خود را نشان می داد.

ص:107

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکّان کسی بنشین که در دکّان شکر دارد

ترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

تو را بر در نشاند او به طرّاری که می آید تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد

به هر دیگی که می جوشد میاور کاسه و منشین که هر دیگی که می جوشد درون چیزی دگر دارد

نه هر کِلکی شکر دارد، نه هر زیری زبر دارد نه هر چشمی نظر دارد، نه هر بحری گهر دارد

بنال ای بلبل دستان، ازیرا نالۀ مستان میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

بنه سرگر نمی گنجی که اندر چشمۀ سوزن اگر رشته نمی گنجد از آن باشد که سر دارد

چراغ است این دل بیدار، به زیر دامنش می دار از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد

چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه ای گشتی حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد

چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی که میوه نو دهد دائم درون دل سفر دارد

(مولوی)

ص:108

[وَ الْإِصْرَارِ عَلَی الْمَأْثَمِ وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِیَةِ وَ اسْتِکْبَارِ الطَّاعَةِ ]

و پافشاری بر گناه، و کوچک شمردن معصیت و سنگین دانستن طاعت.

14 - مداومت بر گناه

گناه و معصیت معلول و محصول تخلّف از فرامین و دستورهای حضرت حق و انبیا و ائمه و اولیای الهی است.

گناه آتشی است که با دست خود انسان بر خرمن فضایل و حسنات و حالات ملکوتی و احوالات ربّانیش می افتد.

گناه همچون خوره ای است که از بر ریشۀ انسانیت می افتد و تا از پا انداختن درخت کرامت از پا نمی نشیند.

انبیا و اولیا از هر نوع گناهی اعم از کبیره و صغیره مردم را نهی می کردند و به گناهان بزرگ وعدۀ حتمی عذاب می دادند.

گناهکار مسرف بر نفس است و خداوند مردم مسرف را دوست ندارد:

وَ لا تُسْرِفُوا إنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ » (1)

و از اسراف [ در خوردن وخرج کردن] بپرهیزید که قطعاً خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.

ص:109


1- (1) - أنعام (6) : 141. [1]

مسرف که طبلی توخالی و اعمال و اخلاقش شیطانی و رفتار و اطوارش حیوانی است، از هدایت حق محروم و بی بهره می باشد.

إنَّ اللّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذّابٌ » (1)

زیرا خدا کسی را که اسراف کار و بسیار دروغگوست ، هدایت نمی کند.

بزرگان دین همچون شهید ثانی و شیخ بهایی و امثال این دو بزرگوار در کتب فقهی و دینی خود، بر اثر آیات و روایات، خطرات سنگین گناه را بازگو کرده و مردم را از کبیره و صغیرۀ آن نهی کرده اند.

این مسائل وقتی است که انسان پافشاری و اصرار و مداومت بر گناه نداشته باشد، ولی زمانی که در عرصۀ مداومت بیفتد خطر همه جانبه می شود تا جایی که در تمام روزنه های رحمت به روی انسان بسته گشته و عذاب ابد برای آدمی مهیّا می گردد.

بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئةً وَ أحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ فَاُولئِکَ أصْحابُ النّارِهُمْ فیها خالِدُونَ » (2)

[ نه چنین است که می گویید ] بلکه کسانی که مرتکب گناه شدند وآثار گناه ، سراسر وجودشان را فرا گرفت ، آنان اهل آتشند و در آن جاودانه اند.

نجات برای کسانی است که از گناه و اصرار و مداومت بر آن دست بردارند و به گفتۀ قرآن مجید وروایات به توبۀ حقیقی که همان ترک گناه و تدارک و جبران کمبودهای عبادتی گذشته است برخیزند.

وَالذَّینَ إذا فَعَلُوا فاحِشَةً أوْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ اللّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ * اولئِکَ

ص:110


1- (1) - غافر (40) : 28. [1]
2- (2) - بقره (2) 81. [2]

جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الأْنْهارُ خالِدینَ فیها وَ نِعْمَ أجْرُ الْعامِلینَ » (1)

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند ، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند ؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد ؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند ، پا فشاری نمی کنند ؛ * پاداش آنان آمرزشی است از سوی پروردگارشان ، و بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آن جاودانه اند ؛ و پاداش عمل کنندگان ، نیکوست.

اساس راه دین را بر ادب دان مقرّب از ادب گشتند مردان

ادب شد اصل کار و وصل و هجران هم او شد مایۀ هر درد و درمان

نشاید بی ادب این ره بسر برد نشاید هیچ کس را داشتن خُرد

به چشم حرمت و تعظیم در پیر نگه کن در همه کاین هست توقیر

به روزی هر که باشد مهتر از تو چنان می دان که هست او بهتر از تو

به جان می کوش در تعظیم هر پیر که تا در دل نیابی زحمت از پیر

ادب با خالق و خلقان نگه دار که تا کشت امیدت بر دهد بار

(عطّار نیشابوری)

15 - کوچک شمردن گناه

گرچه گناهان به کبیره و صغیره، تقسیم شده است، ولی عدّه ای از محققان معتقدند، چون گناه مخالف با حضرت حق است، صغیره بودن آن معنا ندارد، پس هیچ گناهی را نسبت به ذات آن گناه نباید صغیره دانست و اصولاً اعراض از

ص:111


1- (1) - آل عمران (3)، 135 - 136. [1]

حضرت محبوب به وسیلۀ گناه کوچک نیست.

قرآن مجید دستور می دهد از تمام گناهان چه ظاهری و چه باطنی دوری کنید:

وَ ذَرُوا ظاهِرَ الِاثْمِ وَ باطِنَهُ » (1)

گناه آشکار و پنهان را رها کنید.

و در آیۀ دیگر می فرماید:

وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ » (2)

و به کارهای زشت چه آشکار و چه پنهانش نزدیک نشوید.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

اِجْتِنابُ السَّیِّئاتِ أوْلی مِنِ اکْتِسابِ الْحَسَناتِ . (3)

اجتناب از گناه بهتر از کسب حسنات است.

حضرت مولا علی علیه السلام می فرماید:

عَجِبْتُ لِأقْوامٍ یَحْتَمُونَ الطَّعامَ مَخافَةَ الأْذی ، کَیْفَ لاَ یَحْتَمُونَ الذُّنُوبَ مَخافَةَ النّارِ. (4)

تعجب می کنم از مردمی که از ترس ناراحتی و مرض از غذا می پرهیزند، چگونه از ترس عذاب از گناهان پروا ندارند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به عبداللّه بن مسعود سفارش فرمود:

إحْذَرْ سُکْرَ الْخَطیئَةِ ، فَإنَّ لِلْخَطیئَةِ سُکْراً کَسُکْرِ الشَّرابِ بَلْ هِیَ أشَدُّ سُکْراً

ص:112


1- (1) - أنعام (6) : 120. [1]
2- (2) - أنعام (6) : 151. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 185، حدیث 3514. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 41/75، باب 16، حدیث 26؛ [4] تحف العقول: 204.

مِنْهُ ، (1) یَقُولُ اللّه تَعالی: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لایَرْجِعُونَ » (2)

از مستی گناه اجتناب کن که برای گناه همانند مستیِ شراب مستی است و بی خبری، بلکه حالت بی خبری و مستی که معلول گناه است از حالت بی خبری از شراب شدیدتر است، خدای بزرگ می فرماید: کر و گنگ و کورند، پس ایشان به راه هدایت بازنمی گردند.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلذُّنُوبُ الداءٌ، وَ الدَّواءُ الاِْسْتِغْفارُ، وَ الشِّفاءُ أنْ لاتَعُودَ. (3)

گناهان مرض است، استغفار دارو است و شفا به این است که به گناه بازنگردی.

کوچک شمردن گناه مرض بسیار خطرناکی است که انسان را تا پرتگاه سقوط و هلاکت می کشاند.

حضرت باقر علیه السلام می فرماید:

اَلذُّنُوبُ کُلُّها شَدیدَةٌ ، وَ أَشَدُّها ما نَبَتَ عَلَیْهِ اللَّحْمُ وَ الدَّمُ . (4)

تمام گناهان شدید و بزرگ است و شدیدترین آنها گناهی است که بر آن گوشت و خون بروید.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

أعْظَمُ الذُّنُوبِ عِنْدَ اللّهِ سُبْحانَهُ ذَنْبٌ صَغُرَ عِنْدَ صاحِبِهِ . (5)

ص:113


1- (1) - بحار الأنوار: 104/74، باب 5، حدیث 1؛ [1]مکارم الأخلاق: 453. [2]
2- (2) - بقره (2) : 18. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 194، حدیث 3778؛ [4] عیون الحکم و المواعظ : 56.
4- (4) - الکافی: 270/2، حدیث 7؛ [5]بحار الأنوار: 317/70، باب 137، حدیث 5. [6]
5- (5) - غرر الحکم: 187، حدیث 3571؛ [7]مستدرک الوسائل: 349/11، باب 43، ذیل حدیث 13224. [8]

بزرگترین گناهان نزد خدای سبحان، گناهی است که به نظر کننده اش کوچک آید.

و نیز آن حضرت می فرماید:

أشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَخَفَّ بِهِ صاحِبُهُ . (1)

شدیدترین گناهان آن است که کننده اش آن را سبک بشمارد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ أنْ یَطْلُبَ إلَیْهِ فِی الْجُرْمِ الْعَظیمِ ، وَ یُبْغِضُ الْعَبْدَ أنْ یَسْتَخِفَّ بِالْجُرْمِ الْیَسیرِ. (2)

خداوند دوست دارد بنده ای را که از او جهت جرم بزرگش طلب مغفرت کند و دشمن دارد عبدی را که گناه مختصرش را کوچک شمارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به ابن مسعود فرمود:

لا تُحَقِّرَنَّ ذَنْباً وَ لا تُصَغِّرَنَّهُ ، وَ اجْتَنِبِ الْکَبائِرَ، فَإنَّ الْعَبْدَ إذا نَظَرَ یومَ القیامَةِ إلی ذُنُوبِهِ دَمَعَتْ عَیْناهُ قَیْحاً و دَماً. (3)

گناهی را حقیر و کوچک مشمار و از کبایر دوری گزین، به حقیقت که وقتی عبد در قیامت به گناهانش بنگرد از دو چشمش از شدت ناراحتی چرک و خون سرازیر گردد!

رسول خدا صلی الله علیه و آله به ابوذر می فرماید:

ص:114


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 477؛ [1]وسائل الشیعة: 312/15، باب 43، حدیث 20609. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 359/70، باب 137، حدیث 80؛ [3]الکافی: 427/2، حدیث 6. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 103/74، باب 5، حدیث 1؛ [5]مستدرک الوسائل: 350/11، باب 43، حدیث 13226؛ [6]مکارم الأخلاق: 452. [7]

إنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَری ذَنْبَهُ کَأَنَّهُ تَحْتَ صَخْرَةً یَخافُ أنْ تَقَعَ عَلَیْهِ ، وَ إنَّ الکافِرَ لَیَری ذَنْبَهُ کَأَنَّهُ ذُبابٌ مَرَّ عَلی أَنْفِهِ . (1)

هر آینه مؤمن گناهش را آن چنان می بیند که گویی زیر تخته سنگی است، می ترسد که بر او فرود آید. و کافر گناهش را چنان می پندارد که مگسی است بر بینی اش عبور می کند.

حضرت مسیح علیه السلام به یارانش فرمود:

إنَّ صِغارَ الذُّنُوبِ وَ مُحَقَّراتِها مِنْ مَکائِدِ إبْلیسَ ، یُحَقِّرُها لَکُمْ وَ یُصَغِّرُها فی أعْیُنِکُمْ فَتَجْتَمِعُ وَ تَکْثُرُ فَتُحیطُ بِکُمْ . (2)

به حقیقت که گناهان کوچک و حقیر از خدعه های ابلیس است، آنها را در نظر شما خوار و کوچک می کند، پس بدین صورت باری سنگین از گناهان جمع می شود و زیاد می گردد تا جایی که تمام جوانب وجود شما را می گیرد و درهای رحمت الهی را به روی شما می بندد.

امام رضا علیه السلام می فرماید:

اَلصَّغائِر مِنَ الذُّنُوبِ طُرُقٌ إلَی الْکبائِرِ، وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللّهَ فِی الْقَلیلِ لَمْ یَخَفْهُ فِی الْکَثیرِ. (3)

گناهان کوچک راهی به سوی گناهان بزرگ است و کسی که خدا را در گناهان کم نترسد در گناهان بزرگ نمی ترسد.

ص:115


1- (1) - بحار الأنوار: 79/74، باب 4، حدیث 3؛ [1]مستدرک الوسائل: 329/11، باب 40، حدیث 13175؛ [2]الامالی، شیخ طوسی: 527، ذیل حدیث 1162. [3]
2- (2) - بحار الانوار: 307/75، باب 25، حدیث 1؛ [4]مستدرک الوسائل: 350/11، باب 43، حدیث 13228؛ [5] تحف العقول: 392.
3- (3) - بحار الأنوار: 353/70، باب 137، حدیث 55؛ [6]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 180/2، باب 44، حدیث 4. [7]

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

أشَّدُّ الذُّنُوبِ عِنْدَ اللّهِ سُبْحانَهُ ذَنْبٌ اسْتَهانَ بِهِ راکِبُهُ . (1)

سخت ترین گناهان در پیشگاه حق، گناهی است که انجام دهنده اش آن را سبک بشمارد.

آمرزش من از تو خدا غریب نیست از بنده جرم و عفو ز مولا غریب نیست

وهّابی و جوادی و مُعطیّ و ذوالمنن بنوازی ار به لطف گدا را غریب نیست

افتاده ام به خاک درت از ره نیاز راهی دهم به عالم بالا غریب نیست

سودی نمی رسد به تو از طاعت کسی گر بگذری ز جرمِ بَرایا غریب نیست

از بنده دور نیست که جرم و خطا کند بخشیدن از خدای تعالی غریب نیست

اقرار می کنم به گناهان خویشتن رحمی کن ای کریم و ببخشا غریب نیست

گر معصیت سزا نبود معصیت مبین بیچارگی ببین ز تو اینها غریب نیست

از من غریب نیست که سوزم در آتشت ور تو دهی به نزد خودت جا غریب نیست

ص:116


1- (1) - غرر الحکم: 187، حدیث 3570؛ [1]مستدرک الوسائل: 349/11، باب 43، حدیث 13244. [2]

از حدّ خود زیاده اگر می کنم طلب در حضرت کریم تمنّا غریب نیست

فیض است و درگه تو از این در کجا رود الحاح بر در تو خدایا غریب نیست

دارم محبت نبیّ و دگر خاندان او گر در جوارشان دهیم جا غریب نیست

(فیض کاشانی)

16 - سختی و سنگینی در برابر طاعت

عبادات و طاعات از باب عنایت حق به انسان و به اقتضای مصلحت دنیا و آخرت آدمی واجب شده است.

عبادات و طاعات، واجبات و محرّمات، به صورتی نیست که انسان از عهدۀ انجامش برنیاید.

فرامین و دستورهای حضرت حق مادون قدرت انسان جعل شده، به طوری که قرآن مجید بر این معنا صراحت دارد:

لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إلّاوُسْعَها» (1)

خدا هیچ کس را جز به اندازۀ توانایی اش تکلیف نمی کند .

قرآن مجید عبادات و طاعات و خیرات و مبرّات و عقاید و اعمال و اخلاق حسنه و پسندیده و مجموعۀ مسائل الهی را که عبارت از دین است، بار و مشقّت و رنج و زحمت بر عهدۀ انسان نمی داند:

ص:117


1- (1) - بقره (2) : 286. [1]

وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدّینِ مِنْ حَرَجٍ » (1)

و بر شما در دین هیچ مشقت و سختی قرار نداد .

دین ضامن خیر دنیا و آخرت و مایۀ سعادت امروز و فردا و حافظ حقوق فرد و خانواده و اجتماع است.

دین و دستورهایش می خواهد انسان را از مقام حیوانیت بیرون آورده و به کمال انسانیت برساند.

سنگینی و مشقّت و رنج و زحمت در اجرای برنامه های الهی برای کسی است که در برابر حق تواضع و خضوع نداشته باشد و از سعادت و سلامت خود، محض عیش و نوش چند روزۀ دنیا روگردان باشد.

آری، آنان که آخرت را به دنیا فروخته و حق را با باطل معامله کرده و ظلمت را بر نور ترجیح داده اند، طاعات و عبادات را سنگین و با زحمت و همراه رنج و مشقّت حسّ می کنند، از این جهت از مسائل ملکوتیه و فیوضات ربّانیه روگردان و به سوی اسفل الدرکات جهنّم در حرکت و وجودشان در دنیا مزاحم دیگران است.

قرآن مجید، این سند حق و حقیقت، دربارۀ آنان که عبادات را ضامن خیر دنیا و آخرت می دانند و در مذاق آنان از عسل شیرین تر است، می فرماید:

إنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإیمانِهِمْ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الأْنْهارُ فی جَنّاتِ النَّعیمِ * دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ اللّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمینَ » (2)

بی تردید کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند ، پروردگارشان آنان را به سبب ایمانشان به بهشت های پر نعمت که نهرها از

ص:118


1- (1) - حج (22)؛ 78. [1]
2- (2) - یونس (10) : 9 - 10. [2]

زیر [ قصرهایِ ] آنها جاری است ، راهنمایی می کند . * [ آغازِ ] نیایششان در آن جا [ این است که ] : خدایا ! از هر عیب و نقصی منزّهی ، و درود خدا در آن جا به آنان عطا کردن سلامتی کامل است ، و پایان بخشِ نیایششان این است که همه ستایش ها ویژۀ خدا مالک و مربّی جهانیان است.

قرآن مجید روگردانان از عبادات و طاعات را دچار مرض استکبار می داند که از پس این مرض به بی دینی و جدایی از حقایق و واقعیت ها گراییده و به دنیا و آخرت خود لطمه و ضربۀ جبران ناپذیر می زنند.

وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ وَ إنَّها لَکَبیرةٌ إلاّ عَلَی الْخاشِعینَ » (1)

از صبر و نماز [ برای حل مشکلات خود و پاک ماندن از آلودگی ها و رسیدن به رحمت حق ] کمک بخواهید و بی تردید این کار جز بر کسانی که در برابر حق قلبی فروتن دارند دشوار و گران است.

در هر صورت سنگین دانستن عبادات و تلقین این معنی که آراسته شدن به حقایق الهیه بسی سخت و دشوار است، انسان را از خدا و کمالات و فضایل دور کرده و تبدیل به حیوانی شریر و موجودی فاسق و فاجر نموده و باعث بسته شدن هشت درِ بهشت و بازشدن هفت درِ جهنّم به روی انسان است.

مرد حق از دین و دنیا فارغ است چونکه این بتخانۀ دنیا شکست

مرد حق را جُبّه و دستار نیست یا بد و نیک جهانش کار نیست

مرد حق خود را به حق پیوسته است بر سر تخت سَما بنشسته است

رو که از اسرار مردان غافلی مانده ای اینجا به دام جاهلی

اندر اینجا مانده ای در قید تن چاک کن بر خویشتن این پیرهن

تو به ناز و نعمت و تن پروری همچو حیوان در شماران خری

ص:119


1- (1) - بقره (2) : 45. [1]

از خریّ خویش گم کردی تو راه لاجرم گیرند از فرقت کلاه

راه حق دارد امانی نه خطر اندرو بنشین مکن از خیر و شر

راه حق دارد حقیقت ها بسی مرد حق بین اندرو باشد کسی

(عطّار نیشابوری)

ص:120

[«3»وَ مُبَاهَاةِ الْمُکْثِرِینَ وَ الْإِزْرَاءِ بِالْمُقِلِّینَ وَ سُوءِ الْوِلایَةِ لِمَنْ تَحْتَ أَیْدِینَا وَ تَرْکِ الشُّکْرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ الْعَارِفَةَ عِنْدَنَا «4»أَوْ أَنْ نَعْضُدَ ظَالِماً أَوْ نَخْذُلَ مَلْهُوفاً أَوْ نَرُومَ مَا لَیْسَ لَنَا بِحَقٍّ أَوْ نَقُولَ فِی الْعِلْمِ بِغَیْرِ عِلْمٍ ]

و فخر فروشی ثروتمندان و تحقیر تهی دستان و بدی سرپرستی نسبت به زیردستمان، و ترک سپاس نسبت به کسی که به ما احسان و خوبی کرده.

خدایا! به تو پناه می آوریم از این که ستمگری را یاری کنیم، یا ستم دیده ای را تنها گذاریم، یا آنچه که برای ما حق نیست بخواهیم، یا بدون آگاهی در امور علمی سخن گوییم.

17 و 18 - فخرفروشی ثروتمندان و خوار شمردن تهیدستان

اشاره

نازیدن به خود و مباهات نمودن به خویش به خاطر ثروت و مال، در مقابل کوچک شمردن تهیدستان و نیازمندان، حالت بسیار بدی است که گروهی از مردم در تاریخ حیات به آن دچار بوده و اکنون هم به آن دچارند.

این کوردلان غفلت زده و این فراموشکاران بدبخت، به چیزی می نازند که در گذشتۀ عمرشان از آن تهیدست بوده و در آیندۀ از زمانشان نیز از آن تهیدست می گردند.

اینان به چیزی فخر می نمایند که اگر در عدالت به دست نیاید و به اقتصاد و قسط و برابر با قوانین الهی خرج نشود، محصولی جز حسرت ابدی و عذاب دائمی

ص:121

و همیشگی نخواهد داشت:

وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ ألیمٍ * یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ » (1)

و کسانی را که طلا و نقره می اندوزند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند ، به عذاب دردناکی مژده ده . * روزی که آن اندوخته ها را در آتش دوزخ به شدّت گرما دهند و پیشانی و پهلو و پشتشان را به آن داغ کنند [ و به آنان نهیب زنند ] این است ثروتی که برای خود اندوختید ، پس کیفر زراندوزی خود را بچشید .

اینان به چیزی می نازند که قدرت بهره گیری از همۀ آن را ندارند و جز خورد و خوراک و پوشاک و مرکب و مسکن و عیش و نوش محدود سودی نصیب آنان از ثروت اندوخته نمی گردد، علاوه بر این به خاطر غرور و نخوتشان نسبت به مال که نمی گذارد مقدار لازم آن را در راه خداوند خرج کنند، آخرتشان بر باد می رود و حاصلی برای آنان بجای نمی ماند.

مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الآْخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها و ما لَهُ فِی الآْخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ » (2)

کسی که زراعت آخرت را بخواهد ، بر زراعتش می افزاییم و کسی که زراعت دنیا را بخواهد ، اندکی از آن را به او می دهیم ، ولی او را در آخرت هیچ بهره و نصیبی نیست.

اینان به چیزی می بالند و بر عنصری فخر می نمایند و بر مادّه ای دل خوش

ص:122


1- (1) - توبه (9) : 34 - 35. [1]
2- (2) - شوری (42) : 20. [2]

می کنند و به خاطر آن بر دیگران کبر می ورزند و عدّه ای را خوار می شمارند که با حادثه ای چون سیل، طوفان، جنگ، آتش سوزی و سرانجام با مرگ از دست می رود.

اینان به چیزی می نازند که اگر با آن صحیح برخورد نشود مورّث بخل، حسد، حرص، طمع، کبر، غرور و نخوت است و این همه، حالات پلید و آلوده ای است که در هر کس ظهور نماید از دید محبت حضرت حق می افتد و جناب او با وی دشمن می شود.

اینان به چیزی دل خوشند که از نظر حضرت حق ارزش آن را ندارد که به آن دلخوش شوند و با از دست رفتنش به غم و غصه فرو روند.

اینان هماهنگ و تابع کسی هستند که قرآن مجید وی را سمبل جمع ثروت و بخل و کبر و خودبینی و فخر فروشی می شناسد و او را مستحق عذاب الیم حضرت جبّار می داند.

داستان قارون و ثروت او

«قارون بهرۀ عظیمی از ثروت داشت، خزینه ها و صندوق ها و انبارهایش انباشته از مال و جنس بود که قرآن می فرماید:

إنَّ مفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ اولِی الْقُوَّةِ » (1)

حمل کلیدهایش بر گروهی نیرومند گران و دشوار می آمد .

قارون در میان قوم خود روزگار را به عیّاشی و خوشگذرانی سپری می کرد و لباس های فاخر می پوشید و با تجمّل و آرایش از خانه بیرون می آمد.

قصرها برای خود ساخته و در آن جا خدمتگزاران مخصوص به کار گرفته بود و

ص:123


1- (1) - قصص (28) : 76. [1]

همیشه در تلاش زیاد کردن غلامان و حشم خویش وقت سپری می کرد و در پی این بود که از هر لذّتی خود را برخوردار و سیر سازد و حرص و عطش خود را فرو نشاند، او می خواست به آخر حدّ تنعّم رسیده چشم و دلش سیر شود.

مال دنیا از آغاز، اساس زینت و بهجت دنیا بوده و وسیلۀ زندگی و قوام آن است، ولی این مرد شیطان زده آن را وسیلۀ طغیان و مایۀ تکبّر ساخته و با داشتن آن، غرور و نخوت می فروخت.

بیچاره گمان می کرد او تافتۀ جدا بافته است و کسی نه حق دارد و نه می تواند همدوش او باشد، تا چه رسد به این که او را مقهور خود سازد.

او چنین می پنداشت که همۀ مردم مسخّر و زیردست اویند و لذا وقتی صحبت می کرد باید همه سرها را به زیر افکنند و هر وقت اشاره می کند باید به خدمتش حاضر باشند. غلامانش همین معانی را معمول می داشتند، هر وقت صدا می زد:

پسر بیا؟ در شتافتن به سویش از یکدیگر سبقت می جستند.

او توقّع داشت این انسان های زیردستش بنده های خالص باشند و آن بیچارگان هم این معنا را بر خود واجب دانسته، وای بر آن خدمتگزاری که خیال نافرمانی وی را به دل بگذراند و محرومیت نصیب آن غلامی که در اطاعتش دیر بجنبد.

قارون در تاریخ بشریت مردی استثنایی و نوظهور نبود، هستند مردمی که راه و رسمشان این است که چون در خود قدرتی دیدند پا از گلیم خود بیرون می کنند و به مردم ظلم کرده، سلطنت و قدرت خود را بر دیگران تحمیل می نمایند و علی رغم ایشان جبروت و سطوت خود را به خورد آنان می دهند.

ای کاش این طبقۀ توانگر کمی کوتاه می آمدند و معنای زندگی صحیح را می فهمیدند و راه روشن آن را می یافتند.

آری، اگر می یافتند می فهمیدند که تنها داشتن مال گردن مردم را برای انسان خاضع نمی کند و مردم به طوع و رغبت در برابر انسان سر فرود نمی آورند، بلکه

ص:124

بندۀ احسانند، وقتی این مردم را می توان مطیع ساخت که آنان را از خیر خود سرشار نمود و شکم گرسنه شان را سیر گردانید، تنها در این صورت دل ها به سوی انسان معطوف گشته و انسان می تواند خوبی ها را جلب و شرور زیادی را از خویش دور سازد و علاقۀ مردم را متوجه خویش ساخته و آنان را به دور خود گرد آورد.

علاوه بر این می تواند از این راه رضای خدا را هم به دست آورده و خوبی های مردم را با ثواب و جزای خدایی تلافی کند و در نتیجه به خیر دنیا و آخرت برسد.

ولی چه باید کرد که مال دنیا چشم دل را کور و غرور ناشی از زرق و برق آن بصیرت ها را از بین می برد، لذا به هر اجتماعی سر بزنیم از برخی از مردم جز ریاکاری نمی بینیم و جز تعارفاتی حاکی از نفاق نمی شنویم و جز با محرومیت و نالۀ مظلومان برخورد نمی نماییم.

نمی بینم در این میدان یکی مرد زنانند این سبک عقلان بی درد

ندیدم مردِ حق هر چند بردم به گرد این جهان چشم جهانگرد

گرفته گَرد گِرداگرد عالم نمی بینم سواری زیر آن گرد

سواری هست پنهان از نظرها زنامحرم زنان پنهان بود مرد

بود مرد آن که حق را بنده باشد به داغ بندگی مرد است هر مرد

بود مرد آن که او زد بر هوا پای رگ و ریشه هوس از سر بدر کرد

بود مرد آن که دل کَنْد از دو عالم به یک جا داد و گشت از خویشتن فرد

بود مرد آن که با حق انس بگرفت به او پیوست و ترک ماسوا کرد

بود مرد آن که او رست از من و ما برآورد از نهاد خویشتن گرد

بود مرد آن که فانی گشت از خود ز تشریف بقای حق بقا کرد

خداوندا ز فضل خود مدد کن که ره یابم به مردی تا شوم مرد

به مردی می رسی ای فیض و مردی به شرط آن که گردی از خودی فرد

(فیض کاشانی)

ص:125

مردم می دیدند هر چه گرسنگان بیشتر می شوند او بیشتر در پی جمع آوری ثروت می افتد و هر چه برهنگان زیادتر می گردند او با لباس های فاخر خود بیشتر تجمّل و آرایش می کند، علاوه بر این که غرور و بزرگی هم می فروشد و همچنان راه طغیان و ظلم خود را دنبال می کند.

لاجرم جمعی تصمیم گرفتند روح خیر را در او تحریک کرده از آن خواب گرانش بیدار سازند، لذا از درِ خیرخواهی نصیحتش کردند که مال نباید وسیلۀ گمراهی انسان گشته و میان او و احسان به مردم و نادیده گرفتن لغزش های محتاجان و خوشدل نمودن و تلطف بر بیچارگان حایل گردد، بلکه بهترین وسیله است برای این که انسان بتواند به چنین کارهای نیکی توفیق یافته نام نیک دنیا و ثواب آخرت را به دست آورد.

مضافاً بر این که احسان به خلق بهتر از خود انسان مال را نگهداری کرده، باقی می گذارد.

سپس اضافه کردند که ما برای مال تو کیسۀ طمع ندوخته ایم، این تو و آن اموالت، هر چه می خواهی از آن استفاده کن، ما پیشنهاد دیگری به تو داریم که خیرش عاید خودت می شود و آن این است که مگر مقصود تو غیر این است که از رزق طیّب حلال دنیا کام برگیری ؟ البته بگیر، لکن فقرا را هم در نظر داشته باش و کامیابی از دنیا، محتاجان را از یادت نبرد و به شکرانۀ این که خداوند به تو احسان کرده تو نیز به ایشان احسان کن تا نعمت برایت محفوظ مانده و ثروت برکت کند و از آن فقط خیر بینی و مایۀ درد سرت نشود.

لکن یک مرد طاغی کجا گوشش بدهکار نصیحت است و چگونه ممکن است اندرز را تا پردۀ دل او نفوذ داد؟ علاقۀ به مال شراشر دل قارون را پر کرده و جایی برای نصیحت باقی نگذاشته، به علاوه در او علوّ و استکبار به بار آورده، دیگر کجا از افراد خیر خواه حرف می شنود؟ به نظر او این افراد کسی نیستند که به او دستور

ص:126

دهند و او اطاعتشان کند؟ اصولاً به اینها چه ربطی دارد که در کار او مداخله کرده و به رفتارهای خصوصی او دست اندازی نمایند!

او در ردّ گفتار آنان با کمال خشونت گفت: من احتیاجی به نصیحت و خیر خواهی شما ندارم، عقل من خیلی از عقل شما بیشتر و فکرم بسیار از فکر شما تیزتر است، شما گمان کرده اید هر کسی می تواند چنین مالی به دست آورد؟ این عقل و فکر من بود که چنین موفقیتی نصیبم کرد، علاوه من نسبت به این مال سزاوارتر از دیگرانم، پس خواهش می کنم این خیرخواهی را برای خود نگه دارید و با آن امور خود را اصلاح نمایید.

آنگاه برای این که دل مردم را بیشتر به درد آورد با تجمّل و جلال و شکوه هر چه تمام تر از خانه بیرون آمده و نمونه ای از بسیار و مشتی از خروار ثروت خود را به رخ مردم کشید.

مردم فقیر که او را دیدند با چه لباس های فاخر و چه اسب های قیمتی بیرون آمده و خدم و حشم وی از عقبش روانند، چشم هایشان خیره گشته و همه به تماشایش نزدیک آمده، دل هایشان چاک شد از این که او را در آن ناز و نعمت و خود را در این فقر و نکبت ببینند، به یکدیگر می گفتند:

یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما اوتیَ قارُونُ إنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ » (1)

ای کاش مانند آنچه به قارون داده اند برای ما هم بود ، واقعاً او دارای بهرۀ بزرگی است.

وَ قالَ الَّذینَ اوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللّهِ خَیرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لایُلقّیها إلاَّ الصّابِرُونَ » (2)

و کسانی که معرفت و دانش به آنان عطا شده بود ، گفتند : وای بر شما پاداش

ص:127


1- (1) - قصص (28) : 79. [1]
2- (2) - قصص (28) : 80. [2]

خدا برای کسانی که ایمان آورده و کار شایسته انجام داده اند بهتر است . و [ این حقیقت الهیه را ] جز شکیبایان در نمی یابند.

موسی علیه السلام هر چه به قارون در این خصوص اصرار کرد سود نبخشید و فایده ای نداشت و قارون به گفتار موسی اعتنا نکرد و خود را بالاتر از آن دید که به فرمان حق سرفرود آورد.

موسی پس از مدتی زیاد که قارون را به راه خدا دعوت کرد و وی را با مواعظ حسنه پند داد ولی از به راه آمدن وی مأیوس شد از خدا خواست تا عذابش را بر او نازل کند و مردم را از فتنه و اغوای وی نجات دهد.

خدا دعای موسی را مستجاب کرد و زمین را فرمود تا او و خانۀ او را در خود فرو برد.

آن روز از اموال و خدم و حشم کسی که او را یاری کند نبود، تنها خدا بود که می توانست به فریادش برسد ولکن او از خدا کمک نخواست.

فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الأْرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرونَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ ما کانَ مِنَ الْمُنْتَصِرینَ » (1)

پس او و خانه اش را در زمین فرو بردیم ، و هیچ گروهی غیر از خدا برای او نبود که وی را [ برای رهایی از عذاب ] یاری دهد ، و خود نیز نتوانست از خود دفاع کند.

زمین قارون و اموالش را بلعید و داستانش مایۀ عبرت قوم موسی و پیروان فقیرش گردید و چون مردم سرانجام وی را دیدند از آن آرزوهایی که کرده بودند پشیمان گشته و حضرت حق را شکر کردند که مثل قارون نشدند. (2)

ص:128


1- (1) - قصص (28) : 81. [1]
2- (2) - تاریخ انبیاء: 217.

البته این عذاب و خواری فقط مخصوص قارون نبوده، بلکه بر اساس سنّت حتمیۀ الهیه دامنگیر هر ثروتمند فخر فروش و متکبر خودبین است.

19 - بدرفتاری با زیردستان

سفارشی که فرهنگ پاک اسلام نسبت به زیردستان اعم از فرزندان و کارگران مراکز کار و منازل دارد، در تاریخ مکاتب اعتقادی و سیاسی و اجتماعی سابقه ندارد.

قرآن مجید به مطلق نیکوکاری و به خصوص نیکی به زیردستان اصرار و امر واجب دارد.

وَ أحْسِنُوا إنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ » (1)

ونیکی کنید که یقیناً خدا نیکوکاران را دوست دارد.

إنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإْحْسانِ وَ إیْتاءِ ذِی الْقُرْبی» (2)

به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

وَ دینُهُمُ الْوَرَعُ وَالْعِفَّةُ - إلی أن قال - وَ حُسْنُ الصُّحْبَةِ وَ حُسْنُ الْجَوارِ. (3)

فرهنگ و آیین ائمّه علیهم السلام ورع و عفّت...و نیکو معاشرت کردن با همه و نیکو همسایه داری است.

از حضرت باقر علیه السلام وارد شده:

ص:129


1- (1) - بقره (2) : 195. [1]
2- (2) - نحل (16) : 90. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 158/71، باب 10، حدیث 8؛ [3]مستدرک الوسائل: 315/8، باب 2، حدیث 9535. [4]

أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ بَنَی اللّهُ لَهُ بِیْتاً فِی الْجَنَّةِ : مَنْ آوَی الْیَتیمَ ، وَ رَحِمَ الضَّعیفَ ، وَ أشْفَقَ عَلی والِدَیْهِ ، وَ رَفِقَ بِمَمْلُوکِهِ . (1)

چهار خصلت است که در هر کس باشد خداوند خانه ای در بهشت برای او بنا می کند: پناه دادن به یتیم، ترحّم به ضعیف و ناتوان و آن که زیر دست است، مهربانی به پدر و مادر و نرمی با آن که در اختیار انسان است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ أرادَ أنْ یُدْخِلَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فی رَحْمَتِهِ وَ یُسْکِنَهُ جَنَّتَهُ ، فَلْیُحْسِنْ خُلْقَهُ وَلْیُعْطِ النَّصَفَةَ مِنْ نَفْسِهِ ، وَلْیَرْحَمِ الْیَتیمَ ، وَلْیُعِنِ الضَّعیفَ ، وَلْیَتَواضَعْ للّهِ الَّذی خَلَقَهُ . (2)

کسی که علاقه دارد خداوند او در رحمتش جای دهد و وارد بهشتش کند، باید که اخلاقش نیکو بماند، از جانب خود به همگان انصاف دهد، به یتیم رحمت آورد، به ضعیف و زیردست کمک کند و برای خداوندی که وی را آفریده تواضع نماید.

20 - ناسپاسی در برابر خوبی دیگران

ادب انسانی و اسلامی اقتضا می کند که انسان در برابر خوبی و احسان دیگران به شکر و سپاس برخیزد.

آنان که نیکی های دیگران را توجهی نمی کنند و خوبی های مردم را نسبت به خود به نظر نمی آورند و در برابر احسان دیگران به سپاس و شکر برنمی خیزند، انسان هایی دور از واقعیت و جدای از حقایق فضایل اخلاقیه اند.

اسلام از انسان می خواهد خوبی دیگران را به عملی بهتر از عمل آنان یا مثل آن

ص:130


1- (1) - بحار الأنوار: 140/71، باب 4، حدیث 6؛ [1]وسائل الشیعة: 338/16، باب 19، حدیث 21707. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 370/66، باب 38، حدیث 12؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 389، حدیث 15. [4]

پاسخ گوید:

وَ إذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأحْسَنَ مِنْها أوْ رُدُّوها إنَّ اللّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَسیباً» (1)

و هنگامی که به شما درود گویند ، شما درودی نیکوتر از آن، یا همانندش را پاسخ دهید؛ یقیناً خدا همواره بر همه چیز حسابرس است.

در روایات بسیار مهم آمده، سپاس در برابر نیکی دیگران در حقیقت سپاس خدا است. امام رضا علیه السلام می فرماید:

مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقینَ لَمْ یَشکُرِ اللّهَ عز و جل . (2)

هر کس احسان و انعام و محبّت دیگران را سپاس نگوید، خداوند عز و جل را شکر نگفته است.

در روایت آمده: خداوند به بنده ای از بندگانش در روز قیامت می فرماید: آیا فلانی را سپاس گفتی ؟ عرضه می دارد: الهی تو را شکر کردم. خطاب می رسد: اگر او را شکر نکردی مرا شکر ننمودی. (3)قرآن مجید تشکر از خوبی دیگران را سفارش می کند:

وَ وَصَّیْنَا الإْنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ امُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَیْنِ أنِ اشْکُرْلی وَ لِوالِدَیْکَ إلَیَّ الْمَصیرُ» (4)

و انسان را دربارۀ پدر و مادرش سفارش کردیم ، مادرش به او حامله شد [ در حالی که ] سستی به روی سستی [ به او دست می داد ] و باز گرفتنش [ از

ص:131


1- (1) - نساء (4) : 86. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 44/68، باب 61، حدیث 47؛ [2]وسائل الشیعة: 313/16، باب 8، حدیث 21638. [3]
3- (3) - الکافی: 99/2، حدیث 30؛ [4] وسائل الشیعة: 310/16، باب 8، حدیث 21626.
4- (4) - لقمان (31) : 14. [5]

شیر ] در دو سال است [ و سفارش کردیم ] که برای من و پدر و مادرت سپاس گزاری کن ؛ بازگشت [ همه ] فقط به سوی من است.

جوانی سر از رأی مادر بتافت دل دردمندش به آذر بتافت

چو بیچاره شد پیشش آورد مهد که ای سست مهر فراموش عهد

نه گریان و درمانده بودیّ و خُرد که شبها ز دست تو خوابم نبرد

نه در مهد نیروی و حالت نبود مگس راندن از خود مجالت نبود

تو آنی که از یک مگس رنجه ای که امروز سالار و سرپنجه ای

به حالی شوی باز در قعر گور که نتوانی از خویشتن دفع مور

دگر دیده کی بر فروزد چراغ چو کرم لحد خورد پیر دماغ

چو پوشیده چشمی ببینی که راه نبیند همی وقت رفتن به چاه

تو گر شکر کردی که با دیده ای وگرنه تو هم چشم پوشیده ای

معلّم نیاموختت علم و رای سرشت این صفت در وجودت خدای

گرت حق ندادی دل حق نیوش حقت عین باطل نمودی به گوش

(سعدی شیرازی)

21 و 22 - یاری ستمگران و خوار کردن ستمدیدگان

اشاره

عقل و شرع حکم می کنند که هرگونه کمکی به ستمگران که آنان را در ظلم و ستمشان تشجیع کند و باعث ذلّت و خواری ستمدیده گردد و ضعیف را زیر بار ظلم آنان به انواع سختی ها دچار نماید، حرام و به شدّت ممنوع است.

آنان که از ستمگران متابعت می کنند و در هر کاری از آنان فرمان می برند و دستورهای ظالمانۀ آنان را اجرا می نمایند، اگر از این ظالمان ستم پیشه و خائنان به انسان و انسانیت دست بردارند، البته آتش ظلم و ستم خاموش و مظلومان از اسارت و مشقّت نجات پیدا می کنند و به حقوق فردی و خانوادگی و اجتماعی و

ص:132

سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خود می رسند و جهان تبدیل به بوستان عشق و محبّت و صفا و صیمیمیت می شود.

ستمگران در قرآن

«وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی ءَایَتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطَنُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ » (1)

و هرگاه کسانی را دیدی که در آیات ما [ به قصد شبهه اندازی ] به یاوه گویی و سخن بی منطق می پردازند از آنان روی گردان [ و مجلسشان را ترک کن ] تا در سخنی دیگر در آیند . و اگر شیطان تو را [ نسبت به ترک مجلسشان ] به فراموشی اندازد ، پس از یاد آوردن [ به سرعت بیرون برو و ] با گروه ستمکاران منشین.

وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أمْرَ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ * وَاُتْبِعُوا فی هذِهِ الدُّنیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ » (2)

و اینان قوم عاد بودند که آیات پروردگارشان را انکار کردند ، و از پیامبران او نافرمانی نمودند ، و فرمان هر سرکش ستیزه جویی را پیروی کردند. * و در این دنیا و روز قیامت با لعنتی بدرقه شدند .

وَ لا تَرْکَنُوا إلَی الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ أوْلیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ » (3)

و به کسانی که [ به آیات خدا ، پیامبر و مردم مؤمن ] ستم کرده اند ، تمایل و

ص:133


1- (1) - أنعام (6) : 68. [1]
2- (2) - هود (11) : 59 - 60. [2]
3- (3) - هود (11) : 113. [3]

اطمینان نداشته باشید و تکیه مکنید که آتش [ دوزخ ] به شما خواهد رسید ودر آن حال شما را جز خدا هیچ سرپرستی نیست ، سپس یاری نمی شوید.

به دانشمندی گفتند: فلان شخص، نویسنده و دفتردار فلان ستمگر شده و تنها کاری که می کند نوشتن خرج و دخل است و از این بابت مزد و اجرت دریافت می نماید و تأمین زندگی می کند وگرنه خود و خانواده اش دچار مشکل می شوند. در پاسخ گفت:

آیا گفتار حضرت موسی آن مرد صالح را در سورۀ قصص نخوانده اید؟

قالَ رَبِّ بِما أنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أکُونَ ظَهیراً لِلْمُجْرِمینَ » (1)

گفت : پروردگارا ! به خاطر قدرت و نیرویی که به من عطا کردی ، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم شد.

ستمگران در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ دَلَّ جائِراً عَلی جَوْرٍ کانَ قَرینَ هامانَ فی جَهَنَّمَ . وَ قالَ مَنْ تَوَلّی خُصُومَةَ ظالِمٍ أوْ أعانَ عَلَیْها ثُمَّ نَزَلَ بِهِ مَلَکَ الْمَوْتِ قالَ لَهُ : أبْشِرْ بِلَعْنَةِ اللّهِ وَ نارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ. وَ قالَ : ألا وَ مَنْ عَلَّقَ سَوْطاً بَیْنَ یَدَیْ سُلْطانٍ جائِرٍ جَعَلَ اللّهُ ذلِکَ السَّوْطَ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُعْباناً مِن النّارِ طُولُهُ سَبْعُونَ ذِراعاً یُسَلَّطُ عَلَیْهِ فی نارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ. وَ نَهی صلی الله علیه و آله عَنْ إجابَةِ الْفاسِقینَ إلی طَعامِهِمْ . (2)

کسی که ستمگری را بر ستمی دلالت کند، در جهنّم همنشین هامان خواهد بود.

ص:134


1- (1) - قصص (28) : 17. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 369/72، باب 82، ذیل حدیث 3. [2]

و هر کس مدافع ستمگری باشد یا وی را بر ظلم و ستمش یاری دهد، چون ملک الموت بر او نازل گردد گوید: تو را به لعنت خدا و آتش جهنّم که بدمکانی است بشارت باد. و هر کس تازیانه دار ظالمان و ستم پیشگان باشد، خداوند آن تازیانه را در قیامت تبدیل به اژدهایی از آتش با هفتاد ذرع طول کند تا در جهنّم بر وی مسلّط باشد و جهنم بد بازگشت گاهی است و رسول خدا صلی الله علیه و آله از اجابت دعوت فاسق حتی برای یک وعده غذا نهی فرمود.

عیسی علیه السلام به بنی اسرائیل فرمود:

لا تُعِینُوا الظّالِمَ عَلی ظُلْمِهِ فَیَبْطُلَ فَضْلُکُمْ . (1)

به ستمکاران یاری ندهید که خوبی های شما نزد خداوند باطل می شود.

امام صادق علیه السلام از پدرانش، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

إذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ نادی مُنادٍ: أیْنَ الظَّلَمَةُ وَ أعْوانُهُم ؟ مَنْ لاقَ لَهُمْ دَواةً ، أوْ رَبَطَ لَهُمْ کیساً أوْ مَدَّ لَهُمْ مُدَّةَ قَلَمٍ فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ . (2)

چون روز قیامت شود منادی ندا کند، ستمکاران و کمک دهندگانشان کجایند؟ هر کس برای آنان لیقۀ دوات آماده کرده، یا جیبی دوخته، یا قلمی را برای آنان به دوات زده، آنان را با ستمکاران یکجا قرار دهید.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ أعانَ ظالِماً عَلی مَظْلُومٍ لَمْ یَزَلِ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ ساخِطاً حَتّی یَنْزِعَ عَنْ مَعُونَتِهِ . (3)

کسی که ستمکاری را در ستم بر مظلومی یاری دهد، دائم در غضب خداست

ص:135


1- (1) - بحار الأنوار: 370/72، باب 82، حدیث 7؛ [1]مستدرک الوسائل: 126/13، باب 35، حدیث 14971. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 372/72، باب 82، حدیث 17؛ [3]مستدرک الوسائل: 127/13، باب 35، حدیث 14974. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 373/72، باب 82، حدیث 22؛ [5]وسائل الشیعة: 57/16، باب 80، حدیث 20969. [6]

تا از آن عمل زشت دست بردارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ مَشی مَعَ ظالِمٍ لِیُعینَهُ وَ هُوَ یَعْلَمُ أنَّهُ ظالِمٌ فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الإْسْلامِ . (1)

کسی که با ظالمی برای کمک به او حرکت کند در حالی که بداند او مردی ستمگر و ظالم است، از اسلام خارج شده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

شَرُّ النّاسِ الْمُثَلِّثُ ، قیلَ : یا رَسُولَ اللّهِ وَ ما الْمُثَلِّثُ ؟ قالَ : الَّذی یَسْعی بِأخِیه إلَی السُّلطانِ فَیُهْلِکُ نَفْسَهُ ، وَ یُهْلِکُ أخاهُ ، وَ یُهْلِکُ السُّلْطانَ . (2)

بدترین مردم مثلِّث است. عرضه داشتند: مثلِّث چیست ؟ فرمود: کسی که علیه برادر مسلمانش نزد ستمگر سعایت و سخن چینی می کند و بدین سبب خودش و برادرش و ستمگر را به هلاکت می اندازد (برادرش را به دست سلطان و خود و سلطان را با عذاب جهنّم).

کمک به مظلومان

اعانت مظلوم در برابر ظالم و یاری او جهت نجات از ستم ستمکار از اوجب واجبات در اسلام است، تا جایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ أصْبَحَ لایَهْتَمُّ بِاُمُورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ . (3)

ص:136


1- (1) - بحار الأنوار: 377/72، باب 82، حدیث 35؛ [1]مستدرک الوسائل: 125/13، باب 35، حدیث 14966. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 377/72، باب 82، ذیل حدیث 35؛ [3]مستدرک الوسائل: 125/13، باب 35، حدیث 14967. [4]
3- (3) - الکافی: 163/2، حدیث 1؛ [5]وسائل الشیعة: 336/16، باب 18، حدیث 21701؛ [6]بحار الأنوار: 337/71، باب 20، حدیث 116. [7]

کسی که صبح کند و اهتمام به امور مسلمانان نورزد، مسلمان نیست.

23 - طلب ناحق

انسان گاهی در اموری، همانند مقام، مال، عنوان، در صورتی که حق او نیست برای به دست آوردنش اهتمام می ورزد و در این زمینه مجبور به پایمال کردن حقوق دیگران می شود و این کاری است که آیات و روایات از آن نهی کرده اند و آن را عملی حرام و گاهی خیانت به خدا و رسول او و مردم مؤمن دانسته اند.

حضرت سجّاد علیه السلام در این قسمت از دعا از حضرت حق می خواهد وی را از طلب آنچه حق او نیست حفظ فرماید.

اگر انسان از ابتدای زندگی جلوی طمع ورزی خود را بگیرد، به این بلیّۀ سخت و مصیبت مهلک دچار نمی شود.

امام صادق علیه السلام دربارۀ کسی که مثلاً ریاست بر مردم حق او نیست ولی در طلب آن کوشش می کند می فرماید:

مَنْ طَلَبَ الرِّیاسَةَ هَلَکَ . (1)

هر کس طالب ریاست باشد هلاک می شود.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ ، مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِها، مَلْعُونٌ کُلُّ مَنْ حَدَّثَ بِها نَفْسَهُ . (2)

از رحمت خدا دور است کسی که به ناحق ادعای ریاست کند، ملعون است آن که اهتمام به آن ورزد و از رحمت الهی دور است هر کس با خود از ریاست سخن بگوید.

ص:137


1- (1) - بحار الأنوار: 150/70، باب 124، حدیث 2؛ [1]الکافی: 297/2، حدیث 2. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 151/70، باب 124، حدیث 5؛ [3]الکافی: 298/2، حدیث 4. [4]

مَنْ طَلَبَ الرّیاسَةَ لِنَفْسِهِ هَلَکَ ، فَإنَّ الرّیاسَةَ لاتَصْلَحُ إلاّ لِأَهْلِها. (1)

هر کس برای خود طلب ریاست کند هلاک گردد، به حقیقت که ریاست جز برای اهلش صلاح نیست.

سایر اموری که نیز حق انسان نیست، اگر آدمی در طلبش برآید و به این خاطر حق دیگران پایمال گردد، از رحمت حق محروم می شود.

24 - از روی نادانی سخن گفتن

آنچه را انسان به آن علم ندارد، وقتی دربارۀ آن وارد سخن می گردد، یا منتهی به تهمت، یا گمراهی دیگران، یا آشوب در یک خانواده، یا یک اجتماع، یا از بین رفتن مال، یا آبروی یک انسان بی گناه، یا ردّ یک حق و یا استقرار امر باطل می گردد که گناه هر کدام از اینها در پیشگاه حضرت حق گاهی از کوهها سنگین تر است.

امام صادق علیه السلام از شخص حکیمی روایت می کند:

اَلْبُهْتانُ عَلَی الْبَریء أثْقَلُ مِنَ الْجِبالِ الرّاسِیاتِ . (2)

تهمت زدن به پاکدامن از کوههای استوار سنگین تر است.

گناه گمراه کردن دیگران بنابر تفسیر حضرت صادق علیه السلام از آیۀ:

مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفسٍ أوْ فَسادٍ فِی الأْرْضِ فَکَأنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً» (3)

هر کس انسانی را جز برای حق ، [ قصاص ] یا بدون آن که فسادی در زمین کرده باشد ، بکشد ، چنان است که همۀ انسان ها را کشته.

ص:138


1- (1) - بحار الأنوار: 154/70، باب 124، حدیث 12؛ [1]مستدرک الوسائل: 381/11، باب 50، حدیث 13311. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 194/72، باب 62، حدیث 3؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 245، حدیث 1. [4]
3- (3) - مائده (5) : 32. [5]

ازکشتن تمام انسان ها سنگین تر است.

و نیز آشوب ایجاد کردن در بین مردم و خانواده ها و باعث ریخته شدن آبروی مردم یا از بین رفتن مال بی گناه، گناهانی بس عظیم و اعمالی بس قبیح است. در این زمینه ها تمام مردم را یک آیه در قرآن مجید بس است که می فرماید:

وَ لا تَقْفُ مالَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْئُولاً» (1)

و از چیزی که به آن علم نداری [ بلکه برگرفته از شنیده ها ، ساده نگری ها ، خیالات و اوهام است ] پیروی مکن ؛ زیرا گوش و چشم و دل [ که ابزار علم و شناخت واقعی اند ] موردِ بازخواست اند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

تو را از دو خصلت بازمی دارم که در آن دو خصلت مردم تباه شدند: یکی آن که خدا را از روی نادرستی بپرستی و دیگر آن که از روی نادانی برای مردم حکمی و فتوائی صادر کنی. (2)زرارة بن اعین می گوید: از حضرت باقر علیه السلام پرسیدم:

ما حَقُّ اللّهِ عَلَی الْعِبادِ؟ قالَ : أنْ یَقُولُوا ما یَعْلَمُونَ ، وَ یَقِفُوا عِنْدَ ما لا یَعْلَمُونَ . (3)

حق خدا بر بندگان چیست ؟ فرمود: این که بگویند آنچه می دانند و باز ایستند از آنچه نمی دانند.

ص:139


1- (1) - اسراء (17) : 36. [1]
2- (2) - الکافی: 42/1، حدیث 2؛ [2] وسائل الشیعة: 21/27، باب 4، حدیث 33102.
3- (3) - الکافی: 43/1، حدیث 7؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 420، حدیث 14. [4]

[«5»وَ نَعُوذُ بِکَ أَنْ نَنْطَوِیَ عَلَی غِشِّ أَحَدٍ وَ أَنْ نُعْجَبَ بِأَعْمَالِنَا وَ نَمُدَّ فِی آمَالِنَا «6»وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ سُوءِ السَّرِیرَةِ وَ احْتِقَارِ الصَّغِیرَةِ وَ أَنْ یَسْتَحْوِذَ عَلَیْنَا الشَّیْطَانُ أَوْ یَنْکُبَنَا الزَّمَانُ أَوْ یَتَهَضَّمَنَا السُّلْطَانُ «7»وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ تَنَاوُلِ الْإِسرَافِ وَ مِنْ فِقْدَانِ الْکَفَافِ «8»وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ شَمَاتَةِ الْأَعْدَاءِ وَ مِنْ الْفَقْرِ إِلَی الْأَکْفَاءِ وَ مِنْ مَعِیشَةٍ فِی شِدَّةٍ وَ مِیتَةٍ عَلَی غَیْرِ عُدَّةٍ «9»وَ نَعُوذُ بِکَ مِنَ الْحَسْرَةِ الْعُظْمَی وَ الْمُصِیبَةِ الْکُبْرَی وَ أَشْقَی الشَّقَاءِ وَ سُوءِ الْمَآبِ وَ حِرْمَانِ الثَّوَابِ وَ حُلُولِ الْعِقَابِ «10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِذْنِی مِنْ کُلِّ ذَلِکَ بِرَحْمَتِکَ وَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .]

و به تو پناه می آوریم از این که راه خیانت به کسی را به پیماییم، و نسبت به کردارمان خودپسندی کنیم، و آرزوهای خود را دور و دراز سازیم و به تو پناه می آوریم، از بدی باطن و ناچیز شمردن گناه کوچک، و این که شیطان بر ما چیره شود، یا روزگار ما را به عرصۀ بلا و نکبت اندازد، یا پادشاه بر ما جور و ستم روا دارد.

و به تو پناه می آوریم، از رسیدن به اسراف، و از دست دادن آنچه که در زندگی به اندازه و کافی است و به تو پناه می آوریم از سرزنش دشمنان و از

ص:140

احتیاج به هم نوعان، و از معیشت در سختی، و از مرگ بدون توشه.

و به تو پناه می آوریم، از حسرت عظیم تر و بلای بزرگ تر، و بدترین بدبختی و بدی بازگشت، و محرومیت از ثواب، و داخل شدن مجازات.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و مرا و تمام مؤمنین و مؤمنات را به رحمتت از همۀ این امور زشت پناه ده، ای مهربان ترین مهربانان!

25 - غشّ و خدعه

مکر و فریب و حیله و خدعه و به تعبیر روایات غشّ با مردم عملی شیطانی و مورد نفرت حق و جاذب لعنت و شقاوت برای مرتکب آن است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إنْ کانَ الْعَرْضُ عَلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقّاً فَالْمَکْرُ لِماذا؟ (1)

اگر عرضه شدن تمام برنامه ها بر حضرت حق امری مسلّم و حتمی است پس خدعه و حیله برای چیست ؟

امام رضا علیه السلام از پدرانش، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که آن حضرت فرمود:

از امین وحی شنیدم:

إنَّ الْمَکْرَ وَالْخَدیعَةَ فِی النّارِ. ثُمَّ قالَ صلی الله علیه و آله : لَیْسَ مِنّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً، وَ لَیْسَ مِنّا مَنْ خانَ مُسْلِماً. (2)

مکر و خدعه و فریب و غشّ در آتش است. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از ما نیست هر کس مسلمانی را بفریبد و از ما نیست هر کس به مسلمانی خیانت ورزد.

ص:141


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 393/4، حدیث 5836؛ الخصال: 451/2، حدیث 55. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 284/72، باب 72، حدیث 2؛ [2]وسائل الشیعة: 241/12، باب 137، حدیث 16198. [3]

در منهیّات رسول خدا صلی الله علیه و آله است:

مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فی شِراءٍ أوْ بَیعٍ فَلَیْسَ مِنّا، وَ یُحْشَرُ یَوْمَ الْقِیامَةِ مَعَ الْیَهُودِ لإنَّهُمْ أغَشُّ الْخَلْقِ لِلْمُسْلِمینَ . وَ قالَ علیه السلام : مَنْ باتَ وَ فِی قَلْبِهِ غِشٌّ لأِخیهِ الْمُسْلِمِ باتَ فی سَخَطِ اللّهِ وَ أصْبَحَ کَذلِکَ حَتّی یَتُوبَ . (1)

هر کس در خرید یا فروش با مسلمانی خدعه کند از ما نیست و در قیامت با یهود محشور می شود؛ زیرا یهود خائن ترین مردم به مسلمانانند. و نیز فرمود:

هر کس شب را به سر برد در حالی که در نیّتش خدعه با مسلمان باشد، شب را در غضب حق به سر برده و همچنان صبح می کند تا توبه نماید.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

اَلْمُؤْمِنُ لایَغُشُّ أخاهُ ، وَ لایَخُونُهُ ، وَ لایَخْذُلُهُ ، وَ لایَتَّهِمُهُ ، وَ لایَقُولُ لَهُ انَا مِنْکَ بَریءٌ. (2)

مومن با برادر دینی خدعه نمی کند، به او خیانت نمی ورزد، وی را بی یاری نمی گذارد، به او تهمت نمی زند و از وی برائت و بی زاری نمی جوید.

26 - عُجب در عمل

عجب در لغت، به معنای خودپسندی، خودبرتربینی، تکبّر و از خود راضی بودن است.

همین حالت زشت است که گروهی را در جوامع عزیز بی جهت کرد و نفاق و دوئیّت و بدبینی و جنگ ها و برتری نژاد را بر جامعۀ انسانی تحمیل نمود.

انسانِ از خود راضی، به چیزی و به کسی رحم نمی کند و میل دارد انسان ها در

ص:142


1- (1) - بحار الأنوار: 284/72، باب 72، حدیث 3؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 429، ذیل حدیث 1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 285/72، باب 72، حدیث 4؛ [3] الخصال: 622/2، حدیث 10.

همۀ شؤون به او تعظیم کرده و بردۀ او باشند و اگر تسلیم خواسته های وی نگردند به اشدّ مجازات محکوم شوند.

انسان به نژاد و رنگ و علم و عمل و هنر خود نباید عُجب بورزد، بلکه باید در پیشگاه حضرت محبوب در هر شأنی که هست متواضع باشد، تا به اندازۀ استعداد و لیاقتش مورد ستایش و مدح حضرت حق قرار گیرد و یا اولیای الهی از او به نیکی یاد کنند.

قرآن مجید می فرماید:

ألَمْ تَرَ إلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أنْفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً» (1)

آیا به کسانی که خود را به پاکی می ستایند ، ننگریستی ؟ [ این خودستایی هیچ ارزشی و اعتباری ندارد ] بلکه خداست که هر که را بخواهد [ بر اساس ملاک های تعیین شده از سوی خود ] می ستاید ، و [ گروهی که به ناحق ، خود را می ستایند در کیفر و مجازات ] به اندازۀ رشتۀ میان هستۀ خرما مورد ستم قرار نمی گیرند.

هُوَ أعْلَمُ بِکُمْ إذْ أنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فی بُطُونِ امَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أنْفُسَکُمْ هُوَ أعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی » (2)

او به شما از هنگامی که شما را از زمین به وجود آورد و از هنگامی که در شکم مادرانتان جنین بودید ، داناتر است ؛ پس خودستایی نکنید . او به کسی که پرهیزکاری پیشه کرده است ، آگاه تر است.

راستی، چه معنا دارد که انسان خاکی خودش یا عمل نیکش را بزرگ و شایسته

ص:143


1- (1) - نساء (4) : 49. [1]
2- (2) - نجم (53) : 32. [2]

به حساب آورد و به آن شادی و خوشحالی کند و خود یا کارش را به رخ مردم بکشد.

ما که یک زمانی خاک، سپس نطفه، آنگاه جنین و پس از چندی طفل خردسال و پس از آن دارای جسمی معمولی و روزی هم به خاک گور می رویم چه جای عُجب و خودپسندی داریم ؟

البته خوشحالی از عمل از باب شکر و توفیقی که رفیق راه شده، از نظر قواعد شرعی مانعی ندارد. باید مواظبت کرد که کار انسان به عُجب نکشد، عُجبی که زمینۀ تحقّق هرگونه ظلم به مردم و پایمال کردن حقوق انسان هاست.

اسحاق بن عمّار می گوید: حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

عابدی نزد عالمی رفت، عالم به او گفت: نمازت چگونه است ؟ گفت: از مثل منی دربارۀ عبادتش می پرسند؟ من سال هاست خدا را عبادت می کنم، گفت:

گریه ات چگونه است ؟ گفت: به اندازه ای که اشکم بر چهره ام می ریزد، عالم گفت:

اگر خنده می کردی و خائف و ترسناک از عاقبت بودی، بهتر از این بود که گریه کنی و به آن فخر بفروشی که کوشش و سعی فخر فروش به جایی نمی رسد! (1)امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَکَ . (2)

عجب بر هر کس وارد شود هلاک می گردد.

علّامۀ مجلسی می فرماید: مراد از هلاکت، استحقاق عذاب الهی است.

از حضرت باقر یا امام صادق علیهما السلام روایت شده:

دو نفر وارد مسجد شدند، یکی عابد و دیگری فاسق، سپس هر دو از مسجد

ص:144


1- (1) - الکافی: 313/2، حدیث 5؛ [1] بحار الأنوار: 307/69، باب 117، حدیث 2.
2- (2) - الکافی: 313/2، حدیث 2؛ [2]وسائل الشیعة: 101/1، باب 23، حدیث 241. [3]

خارج شدند در حالی که فاسقْ صدّیق و عابدْ فاسق شده بود.

این بدین علت بود که عابد در عبادتش اهل فخر و خودپسندی گشت و فاسق بر گناهش دچار پشیمانی شد و از حضرت حق طلب مغفرت نمود. (1)خداوند به داود علیه السلام خطاب فرمود:

یا داوُودُ بَشِّرِ الْمُذْنِبینَ ، وَ أنْذِرِ الصِّدّیقینَ . قالَ : کَیْفَ ابَشِّرُ الْمُذْنِبینَ وَاُنْذِرُ الصِّدّیقینَ ؟! قالَ : یا داوُودُ بَشِّرِ الْمُذْنِبینَ أنّی أقْبَلُ التَّوْبَةَ ، وَ أَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ ، وَ أنْذِرِ الصِّدّیقینَ ألاّ یُعْجَبُوا بِأعْمالِهِمْ فَإنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ أنْصَبُهُ لِلْحِسابِ إلاّ هَلَکَ . (2)

ای داود! گناهکاران را بشارت بده و صدّیقان را بترسان. عرضه داشت:

چگونه آلودگان را بشارت دهم و پاکان را بترسانم ؟ خطاب رسید: به گنهکاران بشارت قبول توبه بده و این که از معاصی آنان عفو می کنم و پاکان را بگو به اعمال خود عُجب نورزند که احدی نیست که برایش میزان اعمال بپا کنم مگر این که هلاک گردد.

معنای جملۀ آخر این است که خوبی ها و شکر انسان با نعمتی از نعمت های حق برابری نمی کند، اگر بخواهند نعمت ها را با عبادات و نیکی ها بسنجند برای کسی چیزی باقی نمی ماند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در جملاتی بسیار زیبا و پرمعنا می فرماید:

اَلْعُجْبُ هَلاکٌ ، وَ الصَّبْرُ مِلاکٌ . (3)

عُجب هلاکت و صبر ملاک نجات است.

ص:145


1- (1) - الکافی: 314/2، حدیث 6؛ [1]وسائل الشیعة: 101/1، باب 23، حدیث 243. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 312/69، باب 117، حدیث 8؛ [3]الکافی: 314/2، حدیث 8. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 315/69، باب 117، حدیث 17؛ [5] الخصال: 506/2، حدیث 3.

لا وَحْدَةَ وَ لا وَحْشَةَ أوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ . (1)

تنهایی و وحشتی وحشتناک تر از عُجب نیست.

سَیِّئَةٌ تَسُوءُکَ خَیْرٌ عِنْدَاللّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُکَ . (2)

آن بدی که تو را بدحال کند و بیازارد، در پیشگاه خدا بهتر است از حسنه ای که تو را به عُجب آورد.

ای پسر در جهل ماندی تا ابد چون ندانستی ز اسرار صمد

رد کنی مرد خدا را در جهان لاجرم گیرد به مرگت این لسان

وای بر آن کس که او را رد کند بیخ اسرار دل خود را کَند

ای ز نادانیّ خود حیران شده همچو گمراهان سرگردان شده

حیف اوقاتی که داری در جهان می روی زینجا به صد حسرت بدان

تو یقین که دوست را نشناختی زان جهت نقد تنت درباختی

این جهان بهر تو پیدا آمده واندر او صد شور و غوغا آمده

دیدۀ معنی تو داری درنگر تا شوی واقف ز حالات بشر

صورت خیرالبشر همراه توست عرش اعظم نیز منزلگاه توست

اندر این عالم وجود کاملی بلکه بهتر از جمیع حاملی

تو دُر دریای سرّ داوری بلکه روشن تر ز شمع خاوری

تو به دنیا بهر کاری آمدی اندر او مقصود یاری آمدی

این جهان بشناس و رو از وی برون تا نیفتی اندر این غرقاب خون

(عطّار نیشابوری)

ص:146


1- (1) - بحار الأنوار: 315/69، باب 117، حدیث 18؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 182، حدیث 305. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 46؛ [3]بحار الأنوار: 316/69، باب 117، حدیث 25. [4]

27 - آرزوی دراز

امید یا آرزو از عوامل حرکت چرخ های زندگی انسان هاست. در حقیقت این امید و آرزو دلیل اصلی فعالیّت و تلاش مردم است تا نظام زندگی شکل بگیرد و رفیق راه و آیندۀ بشر می باشد.

حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

امید و آرزو مایۀ رحمت است و با آن مادر فرزند را شیر می دهد و باغبان به درختکاری می پردازد. (1)«روزی حضرت عیسی علیه السلام در کناری نشسته بود، پیرمردی با بیل زمین را شیار می کرد، عیسی دعا کرد: خدایا! آرزو را از او بگیر. همان زمان پیرمرد بیل را به کنار انداخت و دراز کشید. ساعتی گذشت و عیسی گفت: خدایا! آرزو را به او بازگردان.

پیرمرد برخاست و شروع به کار کرد.» (2)آرزو وامیدها را پایانی نیست و آثار بسیاری بر رفتار و کردار انسان دارد. چنانچه این عامل حیات و حرکت از حدّ بگذرد و به صورت آرزوی دور و دراز درآید، بدترین وسیلۀ انحراف و بدبختی می شود چنان انسان را به خود مشغول می کند و غرق در دنیای تخیّلات می سازد که از هدف کلی آفرینش غافل می شود.

خداوند متعال در ابتدای سورۀ حجر دربارۀ کافران لجوج می فرماید:

رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ * ذَرْهُمْ یَأْکُلُواْ وَ یَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ » (3)

کافران [ هنگام روبرو شدن با عذاب ] چه بسا آرزو می کنند که کاش تسلیم

ص:147


1- (1) - بحار الأنوار: 175/74، باب 7، ذیل حدیث 8؛ أعلام الدین: 295.
2- (2) - بحار الأنوار: 329/14، باب 21، حدیث 57؛ مجموعة ورّام: 272/1.
3- (3) - حجر (15) : 2 - 3. [1]

[ فرمان های خدا ] بودند . * بگذارشان تا بخورند و [ با لذایذ مادی و زودگذر ] کامرانی کنند ، و آرزوها ، سرگرمشان نماید ؛ سپس [ حقّانیّت اسلام و فرجام شوم خود را ] خواهند فهمید .

این است که حضرت امیرمؤمنان بر سرانجام آن ترسناک بود می فرمود:

اَیُّهَا النّاسُ ، إِنَّ ما أَخْوَفَ ما أَخافُ عَلَیْکُمُ اثْنانِ : اتَّبَاعُ الْهَوی ، وَ طُولُ الأَمَلِ فَاَمّا اتِّباعُ الْهَوی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ . وَ أَمّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسی الْآخِرَةَ . (1)

ای مردم، ترسناک ترین چیزی که بر شما می ترسم دو چیز است: یکی پیروی هوای نفس و دیگری بی مرز بودن آرزو. اما پیروی هوای نفس انسان را از حق باز می دارد و بی مرز بودن آرزو آخرت را از یاد می برد.

در نزد ایشان بدترین مردم کسانی هستند که آرزویشان دراز و کردارشان ناپسند باشد. به راستی چه افراد با استعداد و شایسته ای که بر اثر گرفتاری در دام آرزوهای خام و خیالی به موجودات ضعیف و مسخ شده تبدیل شدند. که نه تنها به حال جامعه شان مفید نبودند بلکه منافع شخصی خود را نیز پایمال کردند و از هر گونه تکامل بازماندند و أجل خود را نزدیک ساختند.

همان طور که مولی علی علیه السلام در مناجات خویش فرمود:

وَ حَبَسَنی عَنْ نَفْعی بُعْدُ أَمَلی . (2)

و دوری آرزوهایم مرا از منفعت واقعی ام محروم ساخته است.

چه محرومیّت از این بیشتر که پیوسته انسان را در رنج و رفاه کاذب قرار می دهد و او شب و روز باید تلاش کند به گمان خود که به دنبال سعادت و آسایش می رود در حالی که توشه ای از بدبختی و گوشه گیری برای او فراهم می شود و توبۀ او را به

ص:148


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 42. [1]
2- (2) - مصباح المتهجّد: 845؛ البلد الأمین: 188. [2]

تأخیر می اندازد.

مردی از حضرت علی علیه السلام درخواست موعظه کرد حضرت به او فرمود:

از آنانی مباش که بدون عمل امید به آخرت دارند و به آرزوی طولانی توبه را به تأخیر می اندازند... (1)بیشتر این گونه افراد با حالت بدی جان می دهند و زندگی دردناکشان و سرانجام غم انگیز آنها مایۀ عبرت دیگران می شود.

حضرت سجّاد علیه السلام در مناجات خود از دست نفس چنین می نالد:

اِلهی الَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمّارَةً ... وَ تَجْعَلَنی عِنْدَکَ أَهْوَنَ هالِکٍ ، کَثیرَةَ الْعِلَلِ ، طَویلَةَ الأَمَلِ . (2)

خدایا! از نفسی که فراوان به بدی فرمان می دهد به تو شکایت می کنم که...

هستی مرا نزد تو از پست ترین تباه شدگان قرار می دهد. بیماری هایش بسیار، آرزویش دراز است.

نقش شیطان در آرزوسازی و زیبا جلوه دادن آن در وجود انسان از مهمترین تلاش های شیطانی اوست که حتی به انبیا هم طمع ورزید تا در آنها تصرّف کند.

تمنّی به معنای آرزوست و شیطان امید داشت تا در آرزهای پیامبران هم القائات وارد می کند که آن را آلوده کند ولی خداوند با آیات و حکمت خود امور را محکم می کند.

أمّا آرزوهای دراز آثار عجیبی در دنیا و آخرت دارد از جمله آنها: خداوند حق تعالی در مناجاتی به حضرت موسی علیه السلام فرمود:

ای موسی! دردنیا آرزوی دراز مکن که قلبت سخت می شود و انسان سخت

ص:149


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 150. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 143/91، باب 32، حدیث 21، [2] مناجاة الشاکین.

دل از من دور است. (1)درازی آرزو و امیدها، اعمال را زشت می کند، یاد مرگ را کم می سازد، پاداش عمل را ناچیز می کند و آخرت را از یاد آدمی می برد و دنیا را باب میل قرار می دهد.

پس امیر بیان مولای عارفان هشدار ماندگاری می فرماید:

هر که آرزو داشته باشد که فردا زنده بماند، در حقیقت آرزوی زندگی همیشگی را کرده است. و هر که آرزوی زندگی ماندگار کند، قلبش سخت شود و به دنیا روی آورد. و در چیزی که خداوند تبارک و تعالی به آن وعده داده است؛ بی علاقه گردد. (2)خدایا! به تو پناه می برم از این که مرا دچار آرزوهای طولانی گردانی، آرزوهایی که جز حایل شدن بین من و حق و به فراموشی دادن آخرت سودی ندارد.

خدایا! به تو پناه می آورم از بدی نهفته در درون که عبارت از سوء نیّت نسبت به مردم، یا خیال گناه، یا سیّئات اخلاقی باشد.

خدایا! پناه به تو از کوچک شمردن گناه صغیره و از دست یافتن شیطان بر امورم، یا روزگاری که عامل بدبختی است و از ستم سلطان ستمکار و از اقدام بر اسراف و از نیافتن رزق و روزی به اندازۀ کفاف.

خدایا! به تو پناه می برم از شماتت دشمنان به وقتی که رنج و مصیبتی از باب آزمایش به من برسد و از نیازمندی به کسی که مانند خودم می باشد و از زندگی در سختی.

ص:150


1- (1) - الکافی: 329/2، حدیث 1؛ [1] بحار الأنوار: 398/70، باب 145، حدیث 3.
2- (2) - الجعفریات: 240؛ مستدرک الوسائل: 106/2، باب 18، حدیث 1552.

28 - بدی باطن

انسان موجودی ناشناخته و پیچیده است که در درون او محیطی پر از اسرار فطری و غریزی است که تنها خداوند و بندۀ او از نهان ها باخبرند. این انسانی که از آبی جهنده و خاکی خشکیده آفریده شده و برای هدفی عالی به صحنۀ دنیا آورده شده است؛ پس از حرکت های جسمی و قلبی و حالاتی که از آنها بروز می کند به بازگشتی بزرگ می رسد که یوم السرائر در آخرت است. این بازگشت روزی تحقّق می یابد که اسرار پنهان، آشکار می شود و انسان ها با رنگ های گوناگون، درون خود را مشاهده می کنند. آن جا که حضرت حق تعالی می فرماید:

یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ» (1)

روزی که رازها فاش می شود .

تُبلی از مادۀ بَلوی به معنای آزمایش است. از آن جهت که به هنگام آزمایش حقیقت اشیا آشکار می شود، در روز قیامت اسرار نهفته بروز می کند و حقایق عالم درون آدمی بر همگان آشکار می شود.

سرائر جمع سریره به مفهوم حالات و صفات و نیات درونی و پنهانی است. به عبارت دیگر آنچه در قلب به صورت سرّی و مخفی مانده مانند نیت ها، اعتقادات، خطورات قلبی، وساوس شیطانی، الهامات رحمانی و گاهی به اعمال مخفیانه، سوء السریره گفته می شود؛ یعنی هر عمل قبیحی که انسان او را در باطن می پوشاند یا پنهانی مرتکب می شود.

در روایتی معاذ بن جبل از رسول خدا صلی الله علیه و آله از تفسیر سرائر در آیۀ شریفه پرسید:

«او می گوید: از حضرت پرسیدم: چه اسرار نهانی است که خداوند بندگان را در

ص:151


1- (1) - طارق (86) : 9. [1]

آخرت با آن می آزماید؟

حضرت فرمود: سرائر شما، همان اعمال شما همچون نماز و روزه و زکات و وضو و غسل جنابت و هر واجبی است؛ زیرا همۀ اعمال در حقیقت باطن پنهان است، اگر انسان بخواهد می گوید: نماز خوانده ام، در حالی که نخوانده است، یا می گوید وضو گرفتم در حالی که وضو نگرفته است، این تفسیر کلام خداوند است؛ روزی که حقیقت نهان ها آشکار می شود.» (1)در آن روز که یوم البروز و یوم الظهور است اسرار درون نمایان می شود که عبارتند از ایمان و کفر و نفاق و نیت خیر و شر، ریا، اخلاص و... این ظهور و بروز برای مؤمنان مایۀ افتخار و مزید بر نعمت است. و برای مجرمان مایۀ سرافکندگی و خواری و خفّت و افزونی غضب الهی است.

بنابراین مردم از نظر خیر و شر درونی چهار دسته اند:

الف - عدّه ای ظاهر و باطنشان بر خیر و نیکی است. این وضعیّت انبیا و اصحاب آنان و مؤمنان و اولیای الهی است که در قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام برگزیده بودن آنان از میان نیکان خلق اشاره شده است.

ب - عدّه ای ظاهر و باطنشان بر شر و پلیدی است مانند: گروهی از اهل کتاب که خداوند کتاب آسمانی بر آنان نازل می فرمود، یا وعدۀ پیروزی پیامبران را به آنان می داد، آنان انکار می کردند و حق را نمی پذیرفتند. پس خداوند کافران را لعنت نموده است.

ج - عدّه ای ظاهری شرور دارند ولی در باطن قلبی سلیم ولی پیچیده به خیر دارند. آنان کسانی اند که اهلیّت بازگشت به دایرۀ حق و حقیقت را دارا هستند. و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دربارۀ آنان فرمود:

ص:152


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 323/10، ذیل آیۀ 9 سورۀ طارق.

خِیارُ امَّتی أحْداؤُهُم الَّذینَ اذا غَضِبُوا رَجَعُوا. (1)

نیکان امت من راسخان در دینند، آنان هر گاه خشمناک شدند به حق بازمی گردند.

آنان در رسیدن به امور خیر بانشاط و شتاب کننده اند و در اجرای اصول دستورهای دینی و کارهای خیر باصلابت و محکم هستند. و در گسترۀ رحمت خداوند آشکارا می خندند و در نهان از ترس عذاب پروردگارشان می گریند.

د - عدّه ای ظاهری خیر دارند ولی در باطن شرورند. این وضعیتِ جمع شدن خیر و شر همان حالت نفاق است. این گروه دارای باطنی خبیث که منشأ آن شیطنت پلید همراه با غضب افراطی و حسد اسرافی است. به تعبیر آیات قرآن، آنان منافقند که در دلهایشان مرض شک و ریاست و همۀ وعده های پیروزی و یاری خداوند را فریب می دانند. (2)گفته شده که: «هرگاه درون و برون یکسان باشد، این عدل است. و هرگاه درون بهتر از برون باشد احسان است و هرگاه برون بهتر از درون باشد این تجاوز و ستم آشکار است.» (3)بنابر سخن فوق اگر درون انسان دچار آفت ها و مفاسد اخلاقی گردد اندک اندک اثر زشتی سیرت به صورت انسان می رسد و او را بدشکل می کند و در حالت تداوم آن حتی دامن بزرگان و حاکمان را هم می گیرد.

امیرمؤمنان علیه السلام در این باره می فرماید:

آفَةُ المَلِکِ سُوءُ السِّیرةِ ، آفَةُ الوُزَراءِ خُبْثُ السَّریرَةِ . (4)

ص:153


1- (1) - کنز العمال: 127/3، حدیث 5805؛ الجامع الصغیر: 615/1، حدیث 3977.
2- (2) - ریاض السالکین: 382/2، تبصره.
3- (3) - مجموعة ورّام: 14/1؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 191/6، ذیل آیۀ 90 سورۀ نحل.
4- (4) - غرر الحکم: 347، حدیث 7993 - 7994. [1]

آفت شاهی، بدرفتاری است، آفت وزیران پلیدی درون است.

در دعاهای وارده از معصومین علیهم السلام آمده است که:

برخی از گناهان و صفات رذیله، دعا و حاجت را رد می کند و یا جلوگیر و پردۀ رسیدن به درگاه خدا می شود. سید ساجدین، زین العابدین علیه السلام دربارۀ این گونه گناهان می فرماید:

وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تَرُدُّ الدُّعاءَ، سُوءُ النِّیَّةِ ، وَ خُبْثُ السَّرِیرَةِ وَ النِّفاقُ مَعَ الْإِخْوانِ . (1)

و گناهانی که مانع قبولی دعاست عبارت از بدنیّتی، پلیدی باطن و دورویی با برادران می باشد.

پس هر گاه انسان برای اصلاح خود رسیدگی می کند، نادرستی درونش ظاهر می شود و به فکر پاک کردن سیاهی و زنگار از دل می افتد. هیچ کس صفت زشتی را در دل پنهان نکرد مگر این که آن ویژگی در لغزش های زبان و حرکات چهره اش نمودار می گردد.

امام صادق علیه السلام از ریشه های فساد باطنی پرده برداشته است که فرمود:

پلیدی ظاهر ناشی از پلیدی باطن است و هر که درون خود را درست کند، خداوند ظاهرش را خوب نماید؛ بزرگترین تباهی آن است که بنده به غفلت از خدای تعالی خرسند باشد؛ این تباهی زاییده آرزوی دراز و آزمندی و تکبر است، چنانکه خدای عزّوجلّ در داستان قارون از این نکته خبر داده است که می فرماید: «خواهان تباهی بر روی زمین مباش که خداوند مفسدان را

ص:154


1- (1) - بحار الأنوار: 376/70، باب 138، حدیث 12؛ [1] معانی الأخبار: 271، حدیث 2.

دوست ندارد.» (1) این خصلت ها کار قارون و باور او بود و همگی ریشۀ در دنیا دوستی دارد. (2)

29 - کوچک شمردن گناه صغیره

اشاره

در روایات معصومین علیهم السلام به طور کلی از کوچک شمردن و اندک دانستن عمل خیر یا شر نهی شده است؛ زیرا عمل اندک و سبک هر چند به نظر ناچیز آید ولی با توجه به نتیجۀ آن اثرات بسیاری دارد:

الف - زمینه سازی

عمل خیر اندک زمینه ساز کارهای خیر بزرگتر می شود؛ و هر گاه اندیشۀ انسان در کار نیک کوچک پیوسته باشد احساس خیرخواهی و خیررسانی در او تقویت می شود هر چند این خیر در دعا یا حاجت یا صدقه و یاری به دیگران باشد و بی توجّهی به ارزش آن موجب ناامیدی و بی هویتی در وظیفۀ انسانی می گردد. و کوچک دانستن عمل خیر، آثار روانی و عقوبت بسیاری دارد که در روایات آمده است:

امام صادق علیه السلام می فرماید:

کار خوب را هرگز اندک مشمار؛ زیرا فردای قیامت آن را می بینی و شادمانت می کند. (3)امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:

کار خوب را انجام دهید و چیزی از آن را دست کم نگیرید؛ زیرا کوچک آن

ص:155


1- (1) - قصص (28) : 77.
2- (2) - بحار الأنوار: 395/70، باب 144، حدیث 1؛ مصباح الشریعة: 107.
3- (3) - بحار الأنوار: 181/68، باب 64، حدیث 37؛ ثواب الأعمال: 134. [1]

بزرگ است و اندک، آن بسیار. (1)عادت به کارهای خیر و نیک اندک، مقدمۀ برگزاری امور خیر بسیاری می شود.

ب - اندک انگاری حق خدا

گاهی کوچک دانستن عملی، سبک شمردن حق خداوند می باشد، یعنی خدا را هیچ حساب کردن و صاحب حق را بی ارزش انگاشتن است.

روایات ما دربارۀ گناه این گونه بیان کرده است که در حقیقت سرزدن گناه کوچک، کم اهمیّت انگاشتن حق پروردگار است و این تفکّر سبب ضایع کردن حقوق الهی می شود. و مقام رب العالمین را در قلب کوچک می نماید و مخالفت او را فراهم می سازد.

حضرت علی علیه السلام به این نکته اشاره فرموده است:

هر گاه گناه را بزرگ بشماری؛ پس حق خدا را بزرگ شمرده ای و هر گاه گناه را کوچک بشماری پس حق خدا را کوچک دانسته ای. بنابراین هر گناهی که در اندیشه بزرگی دارد نزد خدا کوچک است و هر گناهی که کوچک انگاشته می شود نزد خداوند بزرگ است. (2)این فرمایش امام علی علیه السلام تأیید اندرز رسول اللّه صلی الله علیه و آله به ابوذر است که فرمود:

یا أَباذَرٍّ لاتَنْظُرْ إِلی صِغَرِ الْخَطِیئَةِ وَلَکِنِ انْظُرِ إِلی مَنْ عَصَیْتَ . (3)

ص:156


1- (1) - تفسیر المیزان: 11/3، ذیل آیۀ 4 سورۀ آل عمران.
2- (2) - طه (20) : 124.
3- (3) - تفسیر نور الثقلین: 405/3، حدیث 170، ذیل آیۀ 124 سورۀ طه.

ای ابوذر به کوچکی گناه منگر، بلکه به آن که نافرمانیش می کنی بنگر.

این که فرمود: گناه اندک نزد خداوند بزرگ است، یعنی حق مولای بزرگواری در کار است که با ارتکاب گناهان کوچک و نافرمانی عصیانگرانه با وسوسه های شیطانی، به تدریج از بین می رود.

گناه صغیره چیست ؟

گناه کوچک در برابر گناه بزرگ شناخته می شود که در قرآن مجید از آن تعبیر به لمم و سیئة شده است.

الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَ حِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ وَ سِعُ الْمَغْفِرَةِ » (1)

کسانی که از گناهان بزرگ و زشت کاری ها جز لغزش های کوچک دوری می کنند [ مورد آمرزش اند ] یقیناً آمرزش پروردگارت گسترده و وسیع است .

إِن تَجْتَنِبُواْ کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیَِّاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُم مُّدْخَلاً کَرِیمًا» (2)

اگر از گناهان بزرگی که از آنها نهی می شوید دوری کنید ، گناهان کوچکتان را از شما محو می کنیم ، و شما را به جایگاهی ارزشمند و نیکو وارد می کنیم .

راغب اصفهانی در واژۀ لمم نوشته است:

لمم برگرفته از المام به معنی نزدیک شدن به چیزی بدون انجام دادن آن است. و گاهی به چیز کم و ناچیز هم اطلاق شده است. در اینجا مقصود نزدیک شدن به گناه است و از گناه صغیره به لمم تعبیر شده؛ زیرا مرتکب صغیره، لحظه به لحظه به گناه

ص:157


1- (1) - نجم (53) : 32. [1]
2- (2) - نساء (4) : 31. [2]

بزرگ نزدیک می شود و این موجب انباشته شدن گناهان می شود. لمم و سیئة هر دو در توهین و بی حرمتی به حق و مقام ربوبی باری تعالی مشترکند.

اما لمم ویژگی هایی دارد که در روایات و تفاسیر اهل فن آمده است:

1- یکی از صفات غالبۀ بر نفس و فعل قبیحی است که حدّ ندارد و وعدۀ عذاب به آن داده نشده است و بازخواستی از آن نشود.

2- گناهی که شامل صغیره و کبیره است؛ مشروط بر این که عادت نشده باشد و گاهی که اتفاق بیفتد، انسان متوجه شده و توبه کند.

3- گناهی که گاهی انسان به سراغ آن می رود و سپس از آن استغفار می کند.

4- گناهی که از انسان سر زند و خودداری کند و بار دیگر آلوده شود و پی در پی ادامه دارد ولی طبیعت و عادت او نیست. (1)بنابراین ممکن است مسلمانی لغزش داشته باشد ولی گناه بر خلاف فطرت و طبیعت و سجیّه اوست؛ زیرا روح و قلب او پاک است و آلودگی ها جنبۀ عرضی دارد. پس با ارتکاب گناه کوچکی، از ظلم به نفس پشیمان می شود و از خداوند تقاضای بخشش می کند سپس مغفرت واسعه الهی شامل حال او می گردد.

امیر مؤمنان در نامه ای به والیان حکومت چنین سفارش می فرماید:

فَاِنَّ اللّهَ تَعالی یُسائِلُکُم مَعْشَرَ عِبادِهِ عَنِ الصَّغیرَةِ مِنْ اعْمالِکُم وَ الْکَبیرَةِ وَ الظّاهِرَةِ وَ الْمَسْتُورَةِ ، فَاِنْ یُعَذِّبْ فَاَنْتُمْ اظْلَمُ ، وَ انْ یَعْفُ فَهُوَ اکْرَمُ . (2)

ای بندگان حق، خداوند بزرگ از کوچک و بزرگ اعمالتان و ظاهر و نهانتان بازپرسی می کند، پس اگر عذابتان کند به عذاب مستحق ترید و اگر عفو کند او کریم تر است.

ص:158


1- (1) - تفسیر نمونه: 537/22، [1] ذیل آیۀ 53 سورۀ نجم؛ الکافی: 441/2، باب اللّمم.
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 27. [2]

خطرات بی اعتنایی به خطاهای کوچک

در فرمایش های معصومین علیهم السلام به اثرات و خطرات بی اعتنایی به خطاهای کوچک اشاره شده است.

امام علی علیه السلام فرمود:

خداوند خشم خود را در معصیتش پنهان کرده است؛ بنابراین هیچ گناهی را کم مشمارید؛ زیرا چه بسا که آن با خشم خدا همراه باشد و تو ندانی. (1)امام باقر علیه السلام فرمود:

مصیبتی چون کوچک شمردن گناهت و رضایت دادن به وضعیت موجودت نیست. (2)امام صادق علیه السلام به أبی اسامة زید شحام فرمود:

از گناهان خُرد پنداشته بپرهیزید که این گناهان آمرزیده نمی شود. عرض کردم: گناهان کوچک چیست ؟ فرمود: آدمی گناه کند و بگوید: چه خوب می شد اگر غیر این گناهی دیگر نمی داشتم. (3)امام کاظم علیه السلام فرمود:

مسیح به حواریون فرمود: همانا گناهان کوچک از نیرنگ های ابلیس است. او گناهان را در نظر شما کوچک جلوه می دهد و در نتیجه گناهان انباشته و زیاد شده و شما را در میان می گیرد. (4)

ص:159


1- (1) - بحار الأنوار: 349/70، باب 137، حدیث 43؛ معانی الأخبار: 113. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 165/75، باب 22، حدیث 1؛ تحف العقول: 286. [2]
3- (3) - الکافی: 287/2، حدیث 1؛ [3] بحار الأنوار: 345/2، باب 137، حدیث 29.
4- (4) - بحار الأنوار: 307/75، باب 25، حدیث 1؛ تحف العقول: 392. [4]

امام رضا علیه السلام فرمود:

گناهان اندک مسیر گناهان بزرگند و کسی که از خداوند در گناه کم، ترس نداشته باشد در زیاد نیز از او نترسد. (1)

30 - تسلّط شیطان

از ویژگی های سرنوشت منافقان چیرگی شیطان بر آنهاست. از اینرو یاد خدا از خاطر آنها زدوده شده است. و یاد شیطان بر آنها غلبه کرده است.

به این دلیل خداوند آنان را حزب شیطان نامیده و می فرماید:

اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَنُ فَأَنسَهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَنِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَنِ هُمُ الْخَسِرُونَ » (2)

شیطان بر آنان چیره و مسلط شده و یاد خدا را از خاطرشان برده است ، آنان حزب شیطانند ، آگاه باش که حزب شیطان یقیناً همان زیان کارانند !

اسْتَحْوَذَ از مادۀ حُوْذ به معنای پشت ران شتر است و از آن جا که ساربان به هنگام راندن شتران بر پشت ران های آنها می زند به مفهوم تسلّط یافتن و شتاب در راندن آمده است.

از ویژگی های بارز منافقان اعطای تام نفس در اختیار وسوسه های شیطانی است. و فرد منافق با فراموشی ذکر حق، حزب شیطانی تشکیل می دهد و گروهی از انسان های نادان را هم گمراه می سازد و فجایع بسیاری را پدید می آورد؛ آنانی که آتش فتنه ها و بدعت ها را می افروزند و باطل را با حق می آمیزند؛ و حوادث ناگواری مانند جنگ جمل و قیام عاشورا را به وجود می آورند، مریدان دربست شیطانند که

ص:160


1- (1) - بحار الأنوار: 353/70، باب 137، حدیث 55؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 180/2، حدیث 4.
2- (2) - مجادله (58) : 19. [1]

راه حق و معصومان علیهم السلام را سدّ می کنند و باطل را تقویت می نمایند.

پس در این حالت سرنوشت ایشان با ارادۀ شیطان گره می خورد که امیرمؤمنان دربارۀ آنان فرمود:

فَهُنالِکَ یَسْتَوْلِیَ الشَّیطانُ عَلی اوْلیائِهِ وَ یَنْجُو الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللّهِ الْحُسْنی . (1)

در این وقت شیطان بر دوستانش مسلّط می شود و آنان که لطف حق شاملشان شده نجات می یابند.

آنچه از آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام به دست می آید:

غلبه یا سلطۀ شیطان بر انسان از مشکل ترین گرفتاری های انسان است؛ زیرا شیطان فریبکاری های بی شماری دارد که اساس آن هوای نفس است. پس هیچ انسان صاحب نَفْس که دارای مقام یا مال یا مدرک باشد از فتنه های او در امان نیست مگر اندک افراد مُخلَص و متقی مصون می مانند.

و بسیاری از مردم حتی بدون وسوسۀ شیطانی زمینۀ سلطه جویی شیطان را بر خود فراهم می سازند سپس صحنه های عصیان را به دست آنان به وجود می آورد در حقیقت غلبه هوایی و خواهش های نفسانی جاده را برای شیاطین صاف می کند.

حضرت مولا علی علیه السلام به این ریشه اشاره فرموده:

مَنِ اسْتَفادَهُ هَواهُ إسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ الشَّیْطانُ . (2)

هر که خواهش های او از او فایده برد؛ شیطان بر او مسلّط گردد.

هر چند خداوند متعال به شیطان مهلت فریب و دام گستری را تا روز موعود داده است ولی هرگز حق حکومت همیشگی و سلطه گری بر فرشتگان و آدمیان نداده

ص:161


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 50. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 307، حدیث 7049. [2]

است. ولی چون شیطان که سالیان دراز در درگاه ربوبی به عبادت و پرستش پرداخته بود به او اجازه داد تا تصرّفاتی در وجود انسان بنماید.البته نه بر فطرت و دین و ولایت و محبت اهل بیت، بلکه در حدود اعمال بدنی و اخلاقی که می تواند زمینه های آمادگی گناه را مانند تشویق، زیبا نمایی، تحریک شهوت، برافروختن غضب فراهم سازد و هرگز مستقیم وارد امور خلاف نمی شود.

بنابراین در روز قیامت شیطان در دفاع خود به کافران و منافقان شاکی می گوید:

وَ قَالَ الشَّیْطَنُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَ عَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِ ّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَنٍ إِلَّآ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّآ أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَآ أَنتُم بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّلِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ » (1)

و شیطان [ در قیامت ] هنگامی که کار [ محاسبۀ بندگان ] پایان یافته [ به پیروانش ] می گوید : یقیناً خدا [ نسبت به برپایی قیامت ، حساب بندگان ، پاداش و عذاب ] به شما وعدۀ حق داد ، و من به شما وعده دادم [ که آنچه خدا وعده داده ، دروغ است ، ولی می بینید که وعدۀ خدا تحقّق یافت ] و [ من ] در وعده ام نسبت به شما وفا نکردم ، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود ، فقط شما را دعوت کردم [ به دعوتی دروغ و بی پایه ] و شما هم [ بدون اندیشه و دقّت دعوتم را ] پذیرفتید ، پس سرزنشم نکنید ، بلکه خود را سرزنش کنید ، نه من فریادرس شمایم ، و نه شما فریادرس من ، بی تردید من نسبت به شرک ورزی شما که در دنیا دربارۀ من داشتید [ که اطاعت از من را همچون اطاعت خدا قرار دادید ] بیزار و منکرم ؛ یقیناً برای ستمکاران عذابی دردناک است .

ص:162


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]

در حقیقت شیطان با نیروهای غریزی در وجود انسان یاری می شود.

حکمای اسلامی در تفسیر ریشه های اغواگری شیطان گفته اند:

«در بدن انسان نیروهای چهارگانه است که سبب از دست رفتن سعادت های روحانی می گردد:

1- نیروی خیال و محسوسات و تصویر آن در ذهن و فکر

2- نیروی وهم در غیرمحسوسات

3- نیروی شهوت و امیال

4- نیروی غضب و خشم

از این نیروها حالاتی تولید می شود که موجب زوال کامیابی معنوی و حضور شیاطین خارجی در اطراف انسان می شود؛ تا زمانی که این نیروها فعّال نباشند، وسوسه ای هم در کار نیست که سبب جهت گیری نیروهای چهارگانه باشد.» (1)علاوه بر آنها، حواس ظاهری و باطنی و نیروهای بدنی هم به کمک شیطان می روند و انسان به دست خود مقدمات گمراهی و تباهی را آماده می سازد. اما این که دربارۀ پیامبران و اولیای الهی نمی تواند نفوذ مؤثر داشته باشد؛ زیرا اصولاً هر کسی با اراده و میل نفس خویش دریچه های قلب را به روی شیطان می گشاید وگرنه او بدون اجازه از این دروازه نمی گذرد و پیامبران خدا و اولیای حقیقی خداوند هرگز اجازۀ نظر به او نمی دهند تا روح و روان و دل آنان آلوده شود.

مقصود از این راه یابی شیطانی این است که آدمی بر اثر ضعف ایمان و بی توجّهی به حق و حقوق الهی و انسانی، قلب را در اختیار تسخیر شیطان قرار می دهد در نتیجه ارتکاب گناه در ذهن او آسان می شود.

امور مهمی در روایات اهل بیت آمده است که زمینۀ تسلط شیطان بر آدمی را بیان می کند که عبارتند از:

ص:163


1- (1) - بحار الأنوار: 153/60، باب 3؛ به نقل از التفسیر الکبیر، فخر رازی: 41/14، ذیل آیۀ 17 سورۀ اعراف.

1 - خودپسندی

2 - زیاد دیدن عمل

3 - کوچکی گناه

4 - همنشینی با هوسرانان

5 - علاقه به مدح و ستایش

6 - اختلاف سازی

7 - سرگرم شدن به مال و فرزند

8 - حسد ورزی

9 - حرص خوردن

10 - خلوت گزینی

امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

از توفیق پرهیزگاری، توجّه به حالت های شیطانی است که در پیرامون انسان با تقوا می چرخد تا راه نفوذ را پیدا کند.

فَاتَقّی عَبْدٌ رَبَّهُ نَصَحَ نَفْسَهُ ، وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ ، فَاِنَّ اجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ وَ امَلَهُ خادِعٌ لَهُ وَ الشَّیْطانُ مُوَکَّلٌ بِهِ یُزَیِّنُ لَهُ الْمَعْصِیَةَ لَیَرْکَبَها وَ یُمَنِّیهِ التَّوبَةَ لِیُسَوِّفَها، حَتّی تَهْجُمَ مَنِیَّتُهُ عَلَیْهِ اغْفَلَ ما یَکُونُ عَنْها. (1)

آن عبدی تقواپیشه شد که خیرخواه خودگشت و توبه اش را پیش انداخت و بر شهوتش پیروز شد؛ زیرا زمان اجل انسان مخفی است و آرزویش گول زنندۀ اوست، شیطان موکّل آدمی است که معصیتش را در نظرش می آراید تا مرتکب آن شود و توبه را به صورت آرزو برای آینده جلوه می دهد تا آن را

ص:164


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 63. [1]

به تأخیر افکند، تا مرگ بر آدمی بتازد زمانی که نسبت به آن غافل تر از هر چیز باشد.

این است حال اولیای خداوند که پیش از روز محاکمه به درگاه خدا از وسوسه های رنگارنگ شیطانی شکایت می برند.

امام سجّاد علیه السلام در مناجات شاکین که در حقیقت نجوای دردمندان است عرضه می دارد:

الهی! از دشمنی که مرا گمراه می کند و از شیطانی که مرا به انحراف می کشاند به تو شکایت می کنم. او سینه مرا از وسوسه آکنده و زمزمه های او قلبم را در میان گرفته است. در پیروی از خواهش های نفس مرا یاری می رساند و دنیا دوستی را در نظرم می آراید و میان من و طاعت و قرب به تو مانع می شود... (1)

31 - سختی های روزگار

حضرت سجّاد علیه السلام از تلخی های زمانه به خداوند پناه می برد چرا که زندگی در دنیا هیچ گاه خالی از دغدغه ها و دست اندازها نیست، کمترین آنها بیماری بدن انسان است که جسم او با درد و بلا همدم می شود و گاهی تا دم مرگ با آن همراه است. و این حقیقت زنده تا همیشۀ دهر ادامه دارد.

در فرهنگ لغت عرب آمده است:

«النکّبة» یا «نِکَبَةُ الدَّهْر» یعنی آنچه از سختی های مصیبت بار زمانه و طوفان حوادث روزگار به انسان برسد. (2)

ص:165


1- (1) - بحار الأنوار: 143/91، باب 32، حدیث 21، مناجاة الشاکین.
2- (2) - لسان العرب: مادۀ «النکبة».

گاهی چرخۀ زمان برای بعضی آدمیان، بمباران بلا و حادثه به وجود می آورد و این وضعیت امتحان الهی است تا پندی برای همگان باشد.

ایوب علیه السلام پیامبر خدا هم از این قاعده دنیایی بی نصیب نماند بلکه او در بدترین شرایط قرار گرفت که خداوند دربارۀ او فرمود:

وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّ حِمِینَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَ ءَاتَیْنَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِکْرَی لِلْعَبِدِینَ » (1)

و ایوب را [ یاد کن ] هنگامی که پروردگارش را ندا داد که مرا آسیب و سختی رسیده و تو مهربان ترین مهربانانی . * پس ندایش را اجابت کردیم و آنچه از آسیب و سختی به او بود برطرف نمودیم ، و خانواده اش را [ که در حادثه ها از دستش رفته بودند ] و مانندشان را همراه با آنان به او عطا کردیم که رحمتی از سوی ما و مایۀ پند و تذکّری برای عبادت کنندگان بود .

ولی او از همه حوادث پیچیده که در طوفان بیماری و نابودی مال و مرگ فرزندان و غلامان برایش پیش می آمد، خم به ابرو نداد تا آزمونش کم بها نشود.

خداوند در ادامه از ماجرای ایوب علیه السلام درس بزرگی را به ما می آموزد که فرمود:

«این ماجرا برای عبادت کنندگان یادآوری باشد.» تا همانند او صبر و شکیبایی پیشه کنند. همان گونه که او در دنیا و آخرت ثواب دریافت کرد، آنها نیز به ثواب الهی برسند؛ زیرا هر گاه که بلاها و گرفتاری ایوب و صبر او را که برترین مرد زمان خود بود به یاد آورند، خویشتن را برای بردباری در دشوارهای دنیا آماده می سازند. و این اسلحۀ هر پیامبر یا رهبر یا فرد مصلح است که با تحمّل مشکلات به موفقیّت دست یابد. خواهی نخواهی زندگی دنیا آمیخته با انبوه بلا و فقر و بیماری و کمبودهاست؛

ص:166


1- (1) - انبیاء (21) : 83 - 84. [1]

و کسانی که روحیه استقامت ندارند همیشه نسبت به پیشامدهای آینده نگرانند، امّا کسانی که صبورند از حوادث باکی ندارند؛ اگر به پاداش آن برسند آرزوی بارش بلاهای بیشتری را می کنند؛ چنانکه رسول اللّه صلی الله علیه و آله دربارۀ بیماری که ابراز درد و بی تابی می کرد؛ با تبسم به او نگاه نمود و فرمود:

در شگفتم از مؤمن و بی تابی او در بیماری؛ اگر مؤمن می دانست پاداشی را که خداوند در برابر سختی امراض به او می دهد هر آینه آرزو می کرد که همیشه در گرفتاری های آن غوطه ور باشد تا وقتی که پروردگارش را ملاقات کند. (1)و نمونه آن حضرت صادق علیه السلام فرموده اند:

هر گاه مردی گرفتار دردی شود و صبر کند، خداوند مانند پاداش هزار شهید برایش مقرّر نماید. (2)و بنابر مفهوم بیشتر روایات معصومان علیهم السلام راه بهشت، عبور از گذرگاه بلایای زمینی و آسمانی است.

روزگار هیچگاه در کام رهبران و مؤمنان خوش نیامده است؛ زیرا بروز فتنه ها و آشوب ها در حکومت ها از موانع اصلی حکومت صالحان بوده است.

حضرت امیرمؤمنان علیه السلام در نکوهش زمان خود می فرماید:

اَیُّهَا النّاسُ ، انّا قَدْ اصْبَحْنا فی دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ کَنُودٍ، یُعَدُّ فیهِ الْمُحْسِنُ مُسیئاً، وَ یَزْدادُ الظّالِمُ فیهِ عُتُوًّا، لا نَنْتَفِعُ بِما عَلِمْنا وَ لا نَسْأَلُ عَمّا جَهِلْنا وَ لا نَتَخَوَّفُ قارِعَةً حَتّی تَحِلَّ بِنا. (3)

ص:167


1- (1) - بحار الأنوار: 206/78، باب 2، حدیث 12؛ الأمالی، شیخ صدوق: 501، حدیث 14. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 206/78، باب 2، حدیث 14؛ وسائل الشیعة: 403/2، باب 1، حدیث 2473.
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 32. [2]

ای مردم، ما در روزگاری منحرف و زمانی غرق کفران درآمده ایم، زمانی است که نیکوکار بدکار شمرده می شود و ستم پیشه بر طغیانش می افزاید، از آنچه دانیم سودی نبریم و از آنچه ندانیم نپرسیم، از خطرات ترسی نداریم تا بر سرمان فرود آید.

سپس حضرت حالات مردم را بر چهار دسته می کند:

1 - فسادگران زمین

2 - آشوبگران حکومتی

3 - منافقان خیانتکار

4 - صالحان و متقیان

این چهار گروه محصول فراز و نشیب های روزگارند که برخی مانند کاه بر روی آب شناور در حزب باد هستند و برخی مانند آب گل آلوده، تفرقه افکن و شرورند و برخی مانند آب زلال، مایۀ سرافرازی و حیات جامعه اسلامی هستند.

بنابراین فرمایش، هیچ اعتمادی به روزگار دنیا نیست که رنجوری آن بسیار است.

امام علی علیه السلام در کلامی دیگر، روزگار را چنین وصف می کند:

روزگار بدن ها را می فرساید و آرزوها را تازه می کند و مرگ را نزدیک می گرداند و امیدها را دور می سازد. هر که به روزگار دست یابد به رنج افتد و هر که از دستش بدهد رنجور شود. (1)پس چه جای خوشحالی و آرامش است که تیرهای غیبی بلا و حادثه در کمین

ص:168


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 72. [1]

خوشی ها و مستی هاست تا آدمیزاد در خواب غفلت نماند.

و نیز آن حضرت فرمود:

مردم کسی را نگفتند: خوشا به حال او، مگر این که روزگار برای او روز بدی را پنهان کرد. (1)و همچنین به فرزندش حسن علیه السلام سفارش فرمود:

فرزندم! بدان که روزگار همواره چهره عوض می کند و دگرگون می شود پس چون کسی مباش که سخت سرزنش می کند و عذرش نزد مردم اندک است. (2)آیا راه چاره ای هست که از دشواری های زمانه آسوده گذر کنیم.

حضرت صادق علیه السلام برای اهلش چنین سفارش می فرماید:

مؤمن را آسایش حقیقی نباشد مگر آن گاه که خداوند را دیدار کند. و به غیر این آسایش در چهار چیز است: سکوتی که به آن از احوال دل و نفس خود با آفریدگارت پی ببری، خلوتی که به آن از گزند پیدا و ناپیدای زمانه نجات یابی، گرسنگی که به آن شهوت ها و وسوسه های شیطانی را بمیرانی و شب زنده داری که به آن دلت را روشن و نهادت را با صفا و روح و روانت را پاک سازی. (3)

32 - ستمگری پادشاه

از نشانه های فرومایگی و پستی روزگار مردم، حکومت ستمگران جور است هر چند بر پایه اسناد اسلامی و تجربۀ تاریخی دوره سلطه گری ظالم همیشگی نیست ولی آثار تلخ و ناشایسته ای بر اوضاع جامعه باقی می گذارد؛ که تا چندین نسل

ص:169


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 286. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 212/74، باب 8، حدیث 1؛ تحف العقول: 83.
3- (3) - مصباح الشریعة: 115؛ بحار الأنوار: 69/69، باب 96، حدیث 1.

رنجوری آن آشکار است.

«هنگامی که سلیمان نامه ای به وسیلۀ هدهد به سوی ملکۀ سبا فرستاد تا تسلیم حق شوند و دست از پرستش بتان بردارند. ملکۀ سبا در ابتدای تصمیم با بزرگان قوم خود مشورت کرد که با سلیمان چگونه برخورد کند تا آنان گفتند: ما قدرت کافی داریم و مرد جنگیم ولی تصمیم نهایی با توست. تصوّر ملکه این بود که پادشاهان چون تصمیم به تصاحب سرزمینی می گیرند با ابزارهای قدرت و فشار نظامی وارد می شوند پس گفت:

قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُواْ قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُواْ أَعِزَّةَ أَهْلِهَآ أَذِلَّةً وَ کَذَ لِکَ یَفْعَلُونَ » (1)

گفت : همانا پادشاهان هنگامی که [ با ابزار ، ادوات جنگی و سپاهی رزمی ] وارد شهری می شوند ، آن را تباه می کنند و عزیزان اهلش را به ذلّت و خواری می نشانند و [ آنان ] همواره چنین می کنند !

این شیوۀ فکری او دربارۀ سلاطین صحیح بود؛ زیرا تأکید کرد: «آری، اینچنین می کنند.» در حقیقت ملکۀ سبا که خود پادشاه بود شاهان را خوب شناخته بود که برنامه آنان در دو چیز خلاصه می شود: فساد انگیزی و ذلیل ساختن عزیزان.» (2)چرا که پادشاهان به آخور منافع خود می اندیشند نه حقوق ملت ها و آبادی و سربلندی دولت ها، بنابراین اسباب اصلی عقب ماندگی امّت ها آنانند.

به این جهت مولا علی علیه السلام فرمود:

آفَةُ الْعُمْرانِ ، جَوْرُ السُّلطانِ . (3)

ص:170


1- (1) - نمل (27) : 34. [1]
2- (2) - تفسیر نمونه: 454/15، [2] ذیل آیه 34 سورۀ نمل.
3- (3) - غرر الحکم: 346، حدیث 7964. [3]

آسیب آبادانی، ستم پادشاه است.

یا حکمای اسلامی گفته اند:

لا قَحْطَ أَشَدُّ مِنْ جَوْرِ السُّلْطانِ . (1)

هیچ کمیابی سخت تر از ستم شاهی نیست.

دگرگونی زمانه بسیار زمینه عبرت آموزی است به ویژه که حاکمان، حامیان ستمگری که دلگرم به تاج و تخت هستند در امواج روزگار زیان کارند.

امام علی علیه السلام آن عارف و حق بین به این واقعیت اشاره فرمود:

هر که زمانه را امین داند همو به وی خیانت کند و هر که بر او بزرگی کند، خوار و حقیرش سازد و هر که بر وی خشم گیرد او نیز وی را به خشم آورد و هر که بدو پناه برد، او تسلیمش کند؛ چنین نیست که هر تیراندازی به هدف زند و هر گاه سلطان تغییر کند، زمانه دگرگون شود. (2)شناخت زمان و سرگرمی های او نباید از نگاه عمیق مؤمن دور بماند؛ زیرا گاهی از سوی دیگر، سست عنصری حاکم سبب هرج و مرج در جامعه می شود که اثرآن کمتر از ستمگری او نیست بلکه بیشتر است.

از این رو امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

خَوَرُ السُّلْطانِ اشَدُّ عَلَی الرَّعِیَّةِ مِنْ جَوْرِ السُّلْطانِ . (3)

سستی پادشاه بر مردم سخت تر از ستمکاری پادشاه است.

زیرا ستم سلطان از فرد او صادر می شود ولی ضعف و ناتوانی او در ادارۀ امور

ص:171


1- (1) - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 94/11. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 31. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 341، حدیث 7788. [3]

کشور سبب ظلم و بی عدالتی در بین مردم می شود و هر کسی به کسی دیگر ظلم می کند در نتیجه ستمکاری افزون تر می شود.

البته اطرافیان سلطان هم در شرارت و تجاوزهای او نقش اساسی دارند؛ زیرا که آنان اسباب حمایت روحی و جسمی او را در جرأت دادن بر جنایت ها فراهم می سازند.

«در مجلس امام صادق علیه السلام گفته شد: یا همسایۀ پادشاه باش یا همسایۀ دریا.

حضرت فرمود: این ناممکن است، درستش این است که نه باید با پادشاه همسایه شد و نه با دریا؛ زیرا پادشاه تو را می آزارد و دریا سیرابت نمی کند.» (1)یعنی شاه به خاطر غرورش تو را رنج می دهد و دریا هم با طوفانش نابودت می سازد. به هر حال خوشی هر دو زودگذر است.

صاحب کتاب جامع السعادات در باب اصلاح نفس قبل اصلاح غیر، اشرف اقسام عدالت را، عدالت سلطان می داند و می نویسد:

«پنهان نماند که برترین و مهمترین و بالاترین صُوَر سیاست ها و شمول آن، عدالت سلطان است و دیگر ارکان عدالت وابسته و در مرتبۀ بعدی آن است و با ستم سلطان؛ موج های آشوب به حرکت درآید و گروه آزمایش ها انباشته گردد و بلاهای زمانه فشرده شود. سختی های روزگار نو به هم رسد. کمال و ارزش را مانند سرگردان در بیابان بجویند ولی راهی برای رسیدن آن و راهنمایی و هدایت گری برای نقشۀ آن نیابند. میدان علم و عمل و بررسی آثار و جایگاه آن دو در گوشه و کنار مورد ستم قرار گیرد. پس یافت نشود که معیار و میزان در کسب کامیابی و خوشبختی ها چیست ؟...» (2)بنابراین با دگرگونی این نظم و نظام امور؛ طبیعت اذهان و اعمال نفوس مختل

ص:172


1- (1) - بحار الأنوار: 228/75، باب 23، حدیث 106؛ کشف الغمة: 203/2.
2- (2) - جامع السعادات: 94/1 - 95، تتمیم.

می گردد و انسان ها در برنامه ریزی و شکل گیری کارهایشان دچار سردرگمی می شوند. این قانون طبیعی دنیاست که هر انسانی ستم پیشه باشد بنیان خود را سست کرده است و وسیلۀ شکست خود را فراهم می سازد.

امیرمؤمنان علی علیه السلام سرانجامِ چنین کسی را این گونه بیان می فرماید:

مَنْ جارَ فی سُلْطانِهِ وَ اکْثَرَ عُدْوانَهُ ، هَدَمَ اللّهُ بُنْیانَهُ وَ هَدَّ أَرْکانَه. (1)

هر که در سلطنت خود ستم کند و دشمنی خود را بسیار سازد، خداوند پایه و ریشۀ او را ویران نماید.

33 - اسراف

اشاره

در قرآن مجید از صفات ممتاز عباد الرحمن عدالت خواهی و دوری از هر گونه زیاده روی و کوتاهی در امور زندگی، به ویژه مسائل مالی است.

انفاق و بخشش یکی از وظایف اخلاقی هر مسلمان است که باید بدون اسراف و بخل باشد. و انحراف هر یک از آنها سبب نامیزان شدن تعادل روحی انسان می شود.

خداوند متعال در وصف حال بندگان خاص خود می فرماید:

وَ الَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمْ یُسْرِفُواْ وَ لَمْ یَقْتُرُواْ وَ کَانَ بَیْنَ ذَ لِکَ قَوَامًا» (2)

و آنان که وقتی انفاق می کنند ، نه از حدّ معمول [ و متعارف ] می گذرند و نه تنگ می گیرند ، و [ انفاقشان ] همواره میان این دو در حدّ اعتدال است .

در تفسیر اسراف و اقتار که نقطۀ مقابل یکدیگرند، نکته های بسیاری بیان شده است ولی منظور کلی این است:

ص:173


1- (1) - غرر الحکم: 346، حدیث 7977. [1]
2- (2) - فرقان (25) : 67. [2]

اسراف، تجاوز و فزونی از حد بدون حق و جایگاه است و اقتار، کمتر از حق و مقدار لازم بوده باشد.

قوام، به معنی، استقامت و حد وسط میان دو چیز است. وقتی چیزی قوام دارد یعنی او مایۀ اعتدال و ایستادگی در محل آن است.

حق مداری و محل داشتن مصرف هر چیز از ملاک های قوام است. از رسول اللّه صلی الله علیه و آله در تفسیر آیۀ فوق پرسیدند، فرمود:

هر که بی جا و به ناحق عطا کند اسراف کرده است و هر که بجا و به حق خرج نکند سختگیری و خواری ورزیده است. (1)از امام صادق علیه السلام از کمترین حد اسراف پرسیدند، فرمود:

کمترین اندازه آن این است که لباس بیرونت را لباس خانه قرار دهی و ته مانده ظرفت را دور بریزی و خرما بخوری و هسته هایش را به اطراف بیندازی. (2)هر چند میانه روی در کسب مال، مایۀ زیاد شدن مال می شود ولی نباید از مرزصحیح مصرف، گذراند.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در رعایت حق مالی به اصحابش می فرماید:

مَنْ کانَ لَهُ مالٌ فَاِیّاهُ وَ الفَسادَ فَاِنَّ إِعْطاءَکَ الْمالَ فی غَیْرِ وَجْهِهِ تَبْذیرٌ وَ اسْرافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ ذِکْرَ صاحِبِهِ فِی النّاسِ وَ یَضَعُهُ عِنْدَ اللّهِ . (3)

هر که ثروتی دارد مبادا آن را تباه کند؛ زیرا صرف کردن بی دلیل آن زیاده روی و از حد گذراندن است و این کار او را در میان مردم بلند آوازه

ص:174


1- (1) - بحار الأنوار: 261/66، باب 37؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 311/7.
2- (2) - الکافی: 56/4، حدیث 10؛ [1] جامع احادیث الشیعه: 719/16، حدیث 2531.
3- (3) - بحار الأنوار: 97/75، باب 17، حدیث 2؛ [2]تحف العقول: 185. [3]

می کند، اما نزد خداوند بی مقدار می سازد.

گرچه اسراف و ولخرجی زیاد انسان، بیشتر در مال و مصرف خوردنی و نوشیدنی و پوشاکی است.

و در مفهوم اسراف گفته اند:

مصرف مال بیشتر از اندازۀ جایز شرعی و عقلی یا انفاق مال زیاد با غرض فرومایگی یا انفاق مال بدون سودمندی و رعایت حق و مقدار درست آن باشد.

ولی اسراف به مصرف بی رویه در مال تنها اختصاص ندارد؛ بلکه هر چیزی که در غیرجایگاه خود قرار بگیرد و حق و حدّی درآن منظور نشود، اسراف است.

همانند قوم لوط که در مسائل شهوی اسراف می کردند و از حلال خدا تجاوز نمودند یا فرعون در روی زمین ادّعای برترین کرد و در دریای غرورش غرق شد.

اثرات و مفاسد اسراف

بر اساس آیات و روایات، اسراف اثرات نکوهیده و مفاسد بسیاری دارد، مانند:

1 - اسراف سبب ضایع شدن حقوق می شود.

2 - اسراف سبب جهل به مقدار مال و آن موجب ماندن نفس در خواری نیازمندی و خواهش های نفسانی می شود و نادانی کلید هر شری است.

3 - اسراف سبب فقر و تهیدستی شود.

4 - اسراف سبب حق کشی و ستم به دیگران می شود.

5 - اسراف سبب تجمل گرایی، حرام خوری، خون ریزی می گردد.

6 - اسراف سبب تولید امراض جسمی و روانی مانند وسواسی، چاقی، اعتیاد و... و سرانجام نفس را به هلاکت می رساند.

7 - اسراف سبب زیان های بسیاری شود که ضررش بیشتر از بخل و احتکار است.

ص:175

8 - اسراف در دنیا سبب همدمی انسان با شیطان و در آخرت همنشینی با اهل دوزخ است.

مفاسد اسراف تنها در اموال و اعمال شر و ناپسند است؛ امّا در امور خیر و افعال نیک و شایسته هر چه انسان در راه خیر تلاش و مصرف کند، اندوختۀ آخرتی آن زیاد است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اسراف در هر چیزی ناپسند است مگر در کارهای خیر. (1)و اکنون مشاهده می کنید که مردم در امور ناپسند که گرفتاری دنیا و آخرت، در پی دارد چه بسیار مال و وقت و عمر خویش را اسراف می کنند و باطل را در هدفش یاری می رسانند. اما در امور خیریه که موجب سازندگی روح و روان و پاداش اخروی است و زمینه های آن در جامعه اسلامی فراهم است، کوتاهی می کنند. پس اهل زمانه را بشناسید.

نشانه های اسرافکار

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

نشانۀ اسرافکار چهار چیز است:

1 - به کارهای باطل می نازد.

2 - آنچه فراخور حالش نیست می خورد.

3 - در کارهای خیر بی رغبت است.

4 - هر کسی را که به او سودی نرساند، انکار می کند. (2)

ص:176


1- (1) - غرر الحکم: 359، حدیث 8120؛ [1] مستدرک الوسائل: 271/15، باب 23، حدیث 18217.
2- (2) - بحار الأنوار: 122/1، باب 4، حدیث 11؛ تحف العقول: 22.

34 - نیافتن روزی

در مسئلۀ روزی خواه مادی یا معنوی، حکمت الهی وجود دارد. خداوند در رزق موجودات تفاوت و اندازه بر اساس گنجایش هر مخلوقی مقرّر داشته است. و بر پایۀ علم و بینشی که نسبت به قابلیت و استعداد هر یک از بندگانش دارد، فراخور حالش روزی می دهد. همه انسان ها نمی توانند از روزی های مادی و معنوی به طول یکسان بهره مند باشند؛ زیرا چنانکه آیۀ شریفه می فرماید:

إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَآءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرَاً بَصِیرًا» (1)

یقیناً پروردگارت رزق را برای هر که بخواهد وسعت می دهد ، و [ برای هر که بخواهد ] تنگ می گیرد ؛ زیرا او به [ مصلحت ] بندگانش آگاه و بیناست .

هیچ کاری را حق تعالی بدون حساب و علت انجام نمی دهد؛ پس تقدیر و مقدرات حکیم مطلق بر اساس آن احاطۀ فیّاض بر ماهیت و سرنوشت موجود است. و انسان چون دارای صفات و ظرفیّت محدود است و در زمان و مکان معینی جای می گیرد پس بر گذشته و آیندۀ خویش احاطه ندارد، بنابراین بر صلاح و فساد امورش آگاه نیست و زمینۀ گمراهی و تباهی خود را فراهم می سازد.

در آیۀ دیگر می فرماید:

وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فِی الْأَرْضِ وَ لَکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَآءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ» (2)

و اگر خدا روزی را بر بندگانش وسعت دهد ، در زمین سرکشی و ستم کنند ، ولی آنچه را بخواهد به اندازه نازل می کند ؛ یقیناً او به بندگانش آگاه و

ص:177


1- (1) - اسراء (17) : 30. [1]
2- (2) - شوری (42) : 27. [2]

بیناست .

بسیاری از عوامل تباهی انسان ها از فزونی رزق و مال زیاد است که بندۀ خدا از راه حرام کسب می کند و آن را به حساب زرنگی و تلاش زیاد خود قرار می دهد. و این را نمی داند که داشتن امکانات و اندازۀ طبیعی دارایی و قناعت ورزی است که انسان را در سیر معنوی موفق می کند و سبب رشد و کمال معنوی او می شود. و حرص و زیادخواهی و فقر روحی باعث رکود روانی و بی توفیقی است که زمینه ساز شکست درونی انسان می شود.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

اَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ ، وَ الصَّبْرُ عَلَی النّائِبَةِ ، وَ تَقْدِیرُ الْمَعِیشَةِ . (1)

همه کمال حقیقی، عبارت از فهم در دین و شکیبایی در برابر بلای سخت و اندازه نگه داشتن در خرج زندگی است.

در این سخن باید اندیشه کرد چه نیکوست که جایگاه کسب روزی هم پاکیزه باشد که این نشانۀ خوشبختی بندۀ خوش روزی است.

«ابوعبیده به امام صادق علیه السلام عرض کرد: دعا کن که خداوند روزی مرا در دست بندگانش قرار ندهد. امام فرمود: خداوند چنین کاری نمی کند. او روزی بندگان را در دست یکدیگر قرار داده است، اما از خدا بخواه که روزیت را در دست بندگان خوبش قرار دهد که این از خوشبختی است.» (2)و گاهی تنگی و گسترش روزی ها، جهت آزمایش روحیۀ انسان است تا سپاسگزار از ناسپاس معلوم گردد. و توانگر از تهیدست و تنگ دست؛ بازشناخته شوند.

ص:178


1- (1) - الکافی: 32/1، حدیث 4؛ [1]بحار الأنوار: 172/75، باب 22، ذیل حدیث 5. [2]
2- (2) - تحف العقول: 361؛ [3] بحار الأنوار: 244/75، باب 73، حدیث 108.

امیرمؤمنان علی علیه السلام در وصیت خود به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود:

اگر توانی کاری کنی که از کسی جز خداوند نعمتی به تو نرسد، چنین کن؛ زیرا تو به قسمت خویش خواهی رسید و سهم خود را خواهی گرفت. و البته روزی اندکی که از سوی پروردگار پاک رسد ارزشمندتر است از نعمت بسیاری که از آفریدگان او به تو رسد؛ گرچه همه چیز از اوست. (1)گاهی محرومیّت از رزق یا اندک شدن برکت مال به جهت عوامل سوزانندۀ سرچشمۀ فیض آن است که در بیان معصومان علیهم السلام اسباب آن آمده است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

هر که حقّی از حقوق برادر مسلمان خود را پایمال سازد، خداوند برکت روزی را بر او حرام گرداند مگر آن که توبه کند. (2)امام باقر علیه السلام فرمود:

بنده گناه می کند و به سبب آن روزی از او گرفته می شود. (3)امام صادق علیه السلام فرمود:

حرام خواری زیاد؛ روزی را نابود می سازد. (4)بنابراین کسی که به اندازۀ کفافش بسنده می کند، به آسایش دست می یابد و از زندگی آسان و بانشاطی برخوردار می شود. و از کمی رزق و روزی گلایه نمی کند؛ زیرا این خواسته پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است که به ابوذر فرمود:

ص:179


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 31. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 293/101،باب 10، حدیث 2؛ وسائل الشیعة: 325/27، باب 9، حدیث 33850.
3- (3) - الکافی: 270/2، حدیث 8؛ [2] بحار الأنوار: 318/70، باب 137، حدیث 6.
4- (4) - تحف العقول: 372؛ بحار الأنوار: 256/75، باب 23، ذیل حدیث 108.

ای اباذر! من دعا کردم که خداوند بزرگ مرتبه روزی دوستداران مرا به قدر کفاف عطا کند و به دشمن من مال و فرزند زیاد دهد. (1)از دعاهای حضرت علی علیه السلام است که حفظ حرمت انسانی را در کرامت روزی می طلبد:

اَللّهُمَّ صُنْ وَجْهی بِالْیَسارِ وَ لاتَبْذُلْ جاهی بِالْاقْتارِ، فَاَسْتَرْزِقَ طالبی رِزْقِکَ وَ اسْتَعْطِفَ شِرارَ خَلْقِکَ ، وَ ابْتَلی بِحَمْدِ مَنْ اعْطانی ، وَ افْتَتَنَ بِذَمٍّ مَنْ مَنَعَنی وَ انْتَ مِنْ وَراءِ ذلِکَ کُلِّهِ وَلِیُّ الْاِعْطاءِ وَ الْمَنْعِ انَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ. (2)

بار خدایا! آبرویم را به بی نیازی حفظ فرما و حرمتم را به تنگ دستی نشکن، تا از آنان که روزی تو را خواهند روزی خواهم و از شرار مردم خواستار عطوفت باشم و به ثنای کسی که به من ببخشاید دچار آیم و به بدگویی آن که از بخشیدن به من دریغ ورزد مبتلا گردم و تو ماورای این همه، اختیار دار بخشش و منعی، چه این که بر هر چیز توانایی.

35 - شماتت دشمنان

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

إِنَّما سُمِّیَ الْعَدُوُّ عَدُّوّاً لِأَنَّهُ یَعْدُوْ عَلَیْکَ فَمَنْ داهَنَکَ فی مَعایِبِکَ فَهُوَ الْعَدُوُّ وَ الْعادِی عَلَیْکَ . (3)

دشمن را عدو نامیده اند؛ زیرا بر تو تجاوز و ستم می کند. پس هر که در

ص:180


1- (1) - مکارم الأخلاق: 463.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 216. [1]
3- (3) - غرر الحکم: 461، حدیث 10569. [2]

عیب هایت با تو مسامحه کند؛ دشمنی است که بر تو تجاوزگری می کند.

«به طورکلی دشمن بر دو گونه است:

الف - دشمن باطنی که ذات و ماهیتش با حس درک نمی شود.

ب - دشمن ظاهری که با احساس و شهود قابل درک است.

دشمنان باطنی عبارتند از:

1 - «شیطان» که اصل هر دشمنی است و کینه توزی ذاتی و ریشه ای او بر اساس حسادت و غروری است که در اصل خلقت آدم پدید آمده است و خداوند در آیاتی از قرآن مجید، بسیار از دشمنی شیطان پرهیز داده است.

2 - «نفس امّاره» که از اقسام نفس و همکار شیطان در دعوت به گناه و زشتی هاست و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این زمینه فرموده است:

خطرناک ترین دشمن تو نفس توست که میان دو پهلویت قرار دارد. (1)و حضرت یوسف علیه السلام در ماجرای خویش با همسر عزیر مصر از این نفس به خدا پناه برد که او را تا مرز نافرمانی حق نزدیک نمود.

دشمنان ظاهری سه گونه اند:

1 - «انسان شیطان صفت» ، آدم بد ذات و کینه جو که باطنی درنده خو و سنگدل دارد و برای ضرر زدن به دیگران به آنان یورش می برد و نابود می سازد. و آن شیاطین انسی هستند که حق تعالی در سورۀ ناس فرمود: بخشی از وسوسه ها در سینه آدمی به وسیلۀ این گروه صورت می گیرد. کافران و منافقان از این گروهند.

2 - «انسان بدخواه» ، کسی که یا مخالف برتری عقلی یا علمی و عرفانی اهل فضل و دانش است. مانند دشمنی که نادانان با عاقلان و عالمان دارند؛ که در حقیقت دشمن چیزی هستند که نمی دانند.

ص:181


1- (1) - بحار الأنوار: 64/67، باب 45، حدیث 1؛ عدّة الدّاعی: 314.

امام رضا علیه السلام فرمود:

سه چیز است که بر سه چیز گماشته شده است: رنج و مشقت روزگار بر دارندگان آداب کامل، چیرگی محرومیّت بر پیشکسوت اهل حرفه و فن و دشمنی عوام بر اهل معرفت. (1)یابه سبب جاذبۀ دنیایی مانند حسادت نسبت به مقام ریاست و مال و ملک دیگری و یا حسادت نسبت به فامیل و همسایه و دوستان است.

امام علی علیه السلام فرمود:

عَداوَةُ الْأَقارِبِ أَمَرُّ مِنْ لَسْعِ الْعَقارِبِ . (2)

دشمنی نزدیکان تلخ تر و دردناکتر از گزیدن عقرب هاست.

3 - «انسان مُوذی» ، آنانی که درگیری و نافرمانی ایشان سبب شکنجۀ روحی و اذیت به حال انسان است ولی قصد تجاوز یا نابودی ندارند مانند فرزندان و همسران که پروردگار در سورۀ تغابن به پرهیز از آنان و مدارا و گذشت از رفتارشان سفارش فرموده است:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ مِنْ أَزْوَ جِکُمْ وَ أَوْلَدِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِن تَعْفُواْ وَ تَصْفَحُواْ وَ تَغْفِرُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (3)

ای اهل ایمان ! به راستی برخی از همسران و فرزندانتان [ به علت بازداشتن شما از اجرای فرمان های خدا و پیامبر ] دشمن شمایند ؛ بنابراین از [ عمل به خواسته های بی جای ] آنان [ که مخالف احکام خداست ] بپرهیزید ، و اگر [ از آزار و رنجی که به شما می دهند ] چشم پوشی کنید و سرزنش کردن آنان را

ص:182


1- (1) - بحار الأنوار: 41/2، باب 10، حدیث 5.
2- (2) - غرر الحکم: 407، حدیث 9337. [1]
3- (3) - تغابن (64) : 14. [2]

ترک نمایید و از آنان بگذرید [ خدا هم شما را مورد الطاف بی کرانش قرار می دهد ] ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

البته دستۀ سوم و اموال انسان همگی از ابزارهای آزمایش الهی است که باید مؤمن به آنها سنجیده شود.» (1)مراد حضرت سجّاد علیه السلام از شماتت اعدا، شیطان جنی و انسان های شیطان صفت ملامت گرند که در وقت بروز بلاها و مشکلات روحی و جسمی و ارتکاب معصیت او را سرزنش می کنند و نفس لوّامه هم به خاطر اطاعت از هوای نفس، وجدان فطری او را محکوم می سازد.

بزرگان دین و پیامبران خدا و اولیای الهی از گزند دشمنان و ملامتگر مصون نبودند و هر یک به فراخور مقامات خویش مورد شماتت بدخواهان بوده اند.

«ایوب نبی علیه السلام از این وضعیت رنج آور به درگاه ربوبی شکوه برد و گفت:

وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّ حِمِینَ » (2)

و ایوب را [ یاد کن ] هنگامی که پروردگارش را ندا داد که مرا آسیب و سختی رسیده و تو مهربان ترین مهربانانی .

در تفسیر قمی در ذیل آیۀ:

وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَ ذِکْرَی لِأُوْلِی الْأَلْبَبِ » (3)

و خانواده اش را [ که در حادثه ها از دستش رفته بودند ] و مانندشان را همراه با آنان به او بخشیدیم تا رحمتی از سوی ما و تذکّری برای خردمندان باشد .

آمده است: خداوند از خانواده ایوب کسانی را که پیش از ابتلای او مرده بودند و

ص:183


1- (1) - ریاض السالکین: 391/2 - 392.
2- (2) - انبیاء (21) : 83. [1]
3- (3) - ص (38) : 43.

همچنین کسانی که پس از ابتلای او درگذشته بودند به وی برگرداند. و همه آنها را برای ایوب زنده گرداند و آنان با او به زندگی ادامه دادند.

بعد از آن که خداوند ایوب را بهبودی بخشید، از او پرسیدند: از میان بلاهایی که به سر تو آمد کدام یک برایت سخت تر بود؟ فرمود: شماتت دشمنان.» (1)امام صادق علیه السلام دربارۀ زمینه سازی شیطان برای سرزنش ایوب علیه السلام فرمود:

«چون مدّت بلا و گرفتاری بر ایوب به درازا کشید و ابلیس صبر او را دید، نزد عدّه ای از یاران ایوب علیه السلام که در کوه های دور به گوشه نشینی رفته بودند، رفت و گفت: بیایید نزد این بنده بلازده برویم و از حال او جویا شویم. پس بر استرانی خاکستری سوار شدند و چون به نزدیک ایوب رسیدند از بوی ناخوش او رم کردند ولی یاران و جوانان به نزد ایوب علیه السلام نشستند و عرض کردند:

ای ایوب! کاش به ما می گفتی که چه گناهی کرده ای، چون اگر از خدا پرستش کنیم ما را هلاک سازد. به نظر ما گرفتار شدن تو به این رنج و بلایی که کسی به آن مبتلا نشده؛ به خاطر مسأله ای است که آن را پنهان داشته ای ؟

ایوب علیه السلام فرمود: به عزت پروردگارم سوگند که او می داند من هیچ غذایی نخوردم مگر این که یتیمی یا بینوایی با من می خورد و هیچ گاه با دو امر که هر دو طاعت خدا بود روبه رو نشدم مگر این که آن کاری را که برای بدنم سخت تر بود برگزیدم.

یکی از جوانان گفت: وای به حال شما! پیامبر خدا را سرزنش کردید به طوری که مجبور شد آنچه از عبادت پروردگارش که تا کنون پوشیده می نمود برملا سازد.

پس ایوب فرمود: پروردگارا! اگر روزی در مجلس داوری تو بنشینم آن گاه اقامۀ حجت و دلیل خواهم کرد...» (2)

ص:184


1- (1) - تفسیر القمی: 242/2، ذیل آیۀ 43 سورۀ ص.
2- (2) - تفسیر المیزان: 213/17 - 214.

به هر حال ایوب موفق گردید از همۀ آزمون های الهی که در برابر خواستۀ شیطان برای ارزیابی مقام شکرگزاری او در حالت سختی و بلا بود؛ سرافراز بیرون آید. او حتی به خواهش همسرش که گفت: تقاضای شفا و سلامتی از درگاه الهی بنما، فرمود: وای بر تو! ما هفتاد سال در نعمت بودیم. حال باید به همین اندازه در گرفتاری و سختی نیز صبور باشیم. و اندکی نگذشت که بهبود یافت.

جاحظ می گوید: «هیچ سرنیزه ای نافذتر از ملامت دشمنان ندیدم.» (1)این وضعیت در صحنه ای از قیامت هم برپاست که در محاکمه عمومی مستضعفان گناهکار به مستکبران جنایتکار می گویند:

شما بودید که با مکر و فریب ما را نسبت به خداوند کافر و مشرک نمودید و مستکبران چون عذاب را مشاهده می کنند از سرزنش ها سخت پشیمان می شوند. (2)

36 - نیاز به مثل خود

اشاره

بعضی انسان ها در زندگی دچار کوتاهی یا زیاده روی در فقر و غنی می شوند در حالی که فقر گوهر مردان بزرگمنش و آشکار کنندۀ خصلت های فاضله است. زمانی که خدای متعال می فرماید:

وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنَّ الْمُنَفِقِینَ لَایَعْلَمُونَ » (3)

در حالی که عزّت و اقتدار برای خدا و پیامبر او و مؤمنان است ، ولی منافقان

ص:185


1- (1) - ربیع الأبرار: 146؛ ریاض السالکین: 393/2.
2- (2) - سبأ (34) : 33.
3- (3) - منافقون (63) : 8. [1]

[ به این حقیقت ] معرفت و آگاهی ندارند .

بنابراین است که مؤمنان نباید ذلّت و خواری داشته باشند. اگر برای آنان در زندگی سختی و کمبودهایی پیدا شد و یا به بلایی گرفتار آمد، یا برای امتحان و شناخت درونی است یا برای پاکی از گناهی که در هر صورت مایۀ ارتقای معنوی در کمال آدمی است.

کلمۀ

«أکفاء» در دعا به معنای امثال و اشباه در نسب و حسب است. و نسبت دادن فقر به آن از جهت شدت درد نیازمندی به نزدیکان و یا نیازمندی به دیگران باشد هر گاه انسان محتاج به مانند خود باشد در حقیقت اسیر او شود و دیگری بر او ریاست می کند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

... احْتَجْ الی مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَسیرَهُ وَ استَغْنِ عَمَّن شِئْتَ تَکُن نَظیرَهُ . (1)

دست نیاز سوی هر که دراز کنی، بندۀ او می شوی و از هر که بی نیازی جویی، همتای او خواهی بود.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

کادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً. (2)

نزدیک است که فقر به کفر انجامد.

فقر در کلام علامۀ مجلسی

مرحوم مجلسی رحمه الله در توضیح این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

«این روایت از روایات مشهور میان شیعه و سنی است و نکوهش عظیمی از فقر دارد. اما اخباری که گذشت و روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود:

ص:186


1- (1) - بحار الأنوار: 411/71، باب 30، حدیث 21؛ [1] الخصال: 40/2، حدیث 14.
2- (2) - الکافی: 307/2، حدیث 4؛ [2] بحار الأنوار: 246/70، باب 131، حدیث 4.

فقر افتخار من است و من به آن بر سایر انبیا علیهم السلام می نازم. (1)و نیز فرمود:

بار خدایا! مرا مستمند، زنده بدار و مستمند بمیران و در زمرۀ مستمندان محشور فرما. (2)با روایت فوق تعارض دارد. البته این روایت با روایتی که اهل سنت از پیامبر نقل می کنند:

اَلْفَقْرُ سَوادُ الْوَجْهِ فِی الدارِین. (3)

فقر مایۀ روسیاهی هر دو جهان است.

را تأیید می کند.

بزرگان در یکنواختی و سازش میان دوگانگی احادیث نظرات مختلفی بیان کرده اند.

فقر در کلام راغب اصفهانی

راغب اصفهانی نوشته است: فقر در چهار معنا به کار می رود: (4)1 - وجود نیاز ضروری. این معنا همۀ انسان ها را تا زمانی که در دنیا هستند و همۀ موجودات تا ابد را شامل می شود و آیۀ:

یَأَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» (5)

ص:187


1- (1) - عوالی اللآلی: 39/1، حدیث 38؛ بحار الأنوار: 30/69، باب 94، ذیل حدیث 26.
2- (2) - عوالی اللآلی: 39/1، حدیث 37؛ بحار الأنوار: 30/69، باب 94، ذیل حدیث 26.
3- (3) - عوالی اللآلی: 40/1، حدیث 41؛ [1]بحار الأنوار: 30/69، باب 94، ذیل حدیث 26. [2]
4- (4) - مفردات الفاظ القرآن: مادۀ «فقر».
5- (5) - فاطر (35) : 15. [3]

ای مردم ! شمایید نیازمندان به خدا ، و فقط خدا بی نیاز و ستوده است .

اشاره به همین معناست که فقر مطلق الی اللّه در ذات ممکنات است و نازیدن و افتخار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به فقر از این معناست.

2 - تهیدستی که در آیات:

لِلْفُقَرَآءِ الَّذِینَ أُحْصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَایَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَآءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَهُمْ لَایَسَْلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ » (1)

[ صدقاتْ ] حقِّ نیازمندانی است که در راه خدا [ به سبب جنگ یا طلب دانش یا بیماری یا عوامل دیگر ] در مضیقه و تنگنا افتاده اند [ و برای فراهم کردن هزینه زندگی ] نمی توانند در زمین سفر کنند ؛ فرد ناآگاه آنان را از شدت پارسایی وعفّتی که دارند توانگر و بی نیاز می پندارد . [ تو ای رسول من ! ] آنان را از سیمایشان می شناسی . [ آنان ] از مردم به اصرار چیزی نمی خواهند . و شما ای اهل ایمان ! آنچه از مال [ با ارزش و بی عیب ] انفاق کنید ، یقیناً خدا به آن داناست .

إِنَّمَا الصَّدَقَتُ لِلْفُقَرَآءِ وَالْمَسَکِینِ وَالْعَمِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَرِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ » (2)

صدقات ، فقط ویژۀ نیازمندان و تهیدستان [ زمین گیر ] و کارگزاران [ جمع و پخش آن ] و آنان که باید [ به خاطر تمایل به اسلام ] قلوبشان را به دست آورد ، و برای [ آزادی ] بردگان و [ پرداخت بدهی ] بدهکاران و [ هزینه کردن ] در راه خدا [ که شامل هر کار خیر و عام المنفعه می باشد ] و در راه

ص:188


1- (1) - بقره (2) : 273. [1]
2- (2) - توبه (9) : 60. [2]

ماندگان است ؛ [ این احکام ] فریضه ای از سوی خداست ، و خدا دانا و حکیم است .

3 - نیاز نفس که عبارت از آزمندی و سیری ناپذیری است و مقصود حدیث نبوی که فرمود:

نزدیک است که فقر به کفر انجامد. (1)همین معناست. و در مقابل آن، حدیث توانگری، توانگری نفس است، قرار دارد. و مقصود از این جمله:

کسی که قناعت نداشته باشد، مال و ثروت او را توانگر و بی نیاز نمی کند. (2)نیز همین توانگری است.

4 - نیازمندی به خدا؛ که حدیث نبوی می فرماید:

بار خدایا! با نیازمندی به خودت مرا بی نیاز گردان و با بی نیازی از خودت مرا نیازمند مگردان. (3)و همچنین آیه:

فَقَالَ رَبِ ّ إِنِّی لِمَآ أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (4)

و گفت : پروردگارا ! به آنچه از خیر بر من نازل می کنی ، نیازمندم .

مقصود همین معنا از فقر است. فقیر در اصل به معنای کسی است که ستون فقراتش شکسته است. این توجیه، بهترین سخنی است که در این باب گفته شده

ص:189


1- (1) - بحار الأنوار: 29/69، باب 94، حدیث 26؛ عوالی اللآلی: 40/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 31/69، باب 94، ذیل حدیث 26؛ غرر الحکم: 393، حدیث 9091. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 31/69، باب 94، ذیل حدیث 26؛ [2] عون المعبود: 283/4.
4- (4) - قصص (28) : 24. [3]

است. بعضی هم روسیاهی (سواد الوجه) را حمل به مدح و ستایش کرده اند، یعنی فقر همچون خال سیاهی است بر رخسار محبوب که او را زیبا می کند نه زشت.

به قولی، مراد از وجه، ذات ممکن است و مراد از فقر، نیاز آن در وجود دیگر صفات کمالیه به غیر؛ و تعبیر از احتیاج به روسیاهی لزوم آن با ذات ممکن است به طوری که سیاهی از محل خود زایل نمی شود، احتیاج نیز از ذات ممکن جداشدنی نیست. بعید بودن این دو توجیه پوشیده نیست. بهتر آن است که به فرض درست بودن حدیث، حمل بر فقر مذموم و نکوهیده شود.

فقر در کلام غزالی

غزالی در شرح این حدیث می نویسد:

«زیرا فقر توأم با اضطرار به چیزی که از آن چاره ای نیست آدمی را در پرتگاه کفر قرار می دهد، چرا که موجب حسادت به توانگران می شود و حسد هم حسنات و خوبی ها را از بین می برد و باعث شود که انسان فقیر در برابر ثروتمندان اظهار ذلت و خواری کند که این خود به آبرو و دین او لطمه می زند و سبب ناخشنودی به قضای الهی و ناراضی بودن از روزی می شود و این جهت اگر کفر نباشد به کفر می کشاند به این دلایل است که پیامبر مصطفی صلی الله علیه و آله از فقر به خدا پناه برده است.» (1)به این جهت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ أَرادَ أَنْ یَکُونَ أَغْنَی النّاسِ فَلْیَکُنْ بِما فی یَدِ اللّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِما فی یَدِ غَیْرِهِ . (2)

هر که می خواهد توانگرترین مردم باشد، باید به آنچه در دست خداست

ص:190


1- (1) - بحار الأنوار: 31/69، باب 94، ذیل حدیث 26.
2- (2) - الکافی: 139/2، حدیث 8؛ [1]بحار الأنوار: 178/70، باب 129، حدیث 20. [2]

اطمینان بیشتری داشته باشد تا به آنچه در دست غیر اوست.

لقمان حکیم به فرزندش فرمود:

قالَ لُقْمانُ لابنِهِ ، اعْلَمْ أَیْ بُنَیَّ إِنّی قَدْ ذُقْتُ الصَّبْرَ وَ أَنْواعَ المُرِّ فَلَمْ أَرَ أَمَرَّ مِنَ الْفَقْرِ فَإِنِ افْتَقَرْتَ یَوْماً فَاجْعَلْ فَقْرَکَ بَیْنَک وَ بَیْنَ اللّهِ . (1)

لقمان به فرزندش فرمود: بدان ای فرزندم! که من صبر را و نیز انواع تلخی ها را چشیدم، اما تلخ تر از فقر ندیدم. پس اگر روزی فقیر شوی، نیازت را میان خود و پروردگارت نگه دار و از ناداریت با مردم سخن مگوی که نزد آنان خوار و بی مقدار می شوی... .

امام زین العابدین علیه السلام سرور عارفان به حقیقت، از اثرات فقر می فرماید:

طَلَبُ الحَوائجِ إلی النّاسِ مَذَلَّةُ لِلحَیاةِ و مَذْهَبَةٌ لِلحَیاء وَ اسْتِخْفافٌ بِالوَقارِ وَ هُوَ الفَقْرُ الحاضِرُ وَ قِلّةُ طَلَبِ الحَوائِجِ مِنَ النّاسِ هُوَ الغِنَی الحاضِرُ. (2)

نیاز خواهی از مردم مایۀ خواری در زندگی و از بین برندۀ شرم و حیاست و از وقار و شکوه آدمی می کاهد و آن، فقر حاضر است و کمتر نیازخواهی، ثروت حاضر است.

37 - زندگی در سختی

اشاره

گاهی به طور کلی درهای زندگی به روی انسان بسته می شود و انسان دست به هر کاری می زند با درهای بسته روبرو می شود که در روایات از آن تعبیر به تنگی معیشت کرده اند و به تعبیر قرآن معیشت ضنک است.

ص:191


1- (1) - بحار الأنوار: 53/69، باب 94، حدیث 84؛ [1]کنز الفوائد: 66/2. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 136/75، باب21، ذیل حدیث 3؛ [3] تحف العقول: 279.

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا» (1)

و هر کس از هدایت من [ که سبب یاد نمودن از من در همۀ امور است ] روی بگرداند ، برای او زندگی تنگ [ و سختی ] خواهد بود.

ضنک به معنی سختی و تنگی است که در اثر فشار و شدت مسائل گوناگون انسانی و طبیعی صورت می گیرد. این فشار زندگی تنها به خاطر درآمد اندک و فقر نیست، بلکه در اثر بخل و حرص و آرزوهای دراز آدمی، عرصه را بر او تنگ می کند و دیگر علاقه ای به ایثار و بخشش و لطف به دیگران ندارد.

از مهمترین زمینه های بروز سختی های و فشارهای مادی و معنوی روگردانی از یاد حق است. یادی که مایۀ آرامش و اطمینان جان و دل است و نبود آن سبب احساس اضطراب و ترس و افسردگی در روان می گردد. هنگامی که انسان مسؤولیتش را فراموش می کند از یاد حق غافل می شود و غرق در شهوات و حرص و طمع می گردد، زندگیش در تنگنای معنوی قرار می گیرد، نه عرفانی که جانش را بسازد و نه اخلاقی که او را در برابر طوفان شهوات آرام کند.

در حقیقت تنگی روزگار بشر بیشتر به خاطر کمبودهای معنوی است که به خاطر عدم اطمینان به آینده و ترس از نابودی امکانات و وابستگی به جهان ماده است. و آن دل به حق سپرده، از این نگرانی در امان است.

مضیقه زندگی در کلام علامه طباطبائی

علّامه طباطبایی رحمه الله در شرح آیۀ فوق؛ دلیل مضیقۀ زندگی را چنین بیان می فرماید:

«این که خداوند می فرماید: «زندگیش سخت شود» یعنی تنگنایی؛ دلیلش این

ص:192


1- (1) - طه (20) : 124. [1]

است که هر کس پروردگار خود را فراموش کند و از یاد او برود راهی برایش نمی ماند غیر این که به دنیا چنگ زند و آن را تنها مطلوب و هدف خویش قرار دهد. و برای تحصیل آن بکوشد و تمام همّت خود را صرف درست کردن زندگی و گسترش آن کند. زندگی چنین کسی، کم باشد یا زیاد او را بسنده نیست؛ زیرا هر چه به دست آورد باز راضی نشود و سعی می کند بیشتر و بیشتر به چنگ آورد. بنابراین هر چه به دست آورد دلش افزون تر می طلبد؛ به علاوه غم و نگرانی و اضطراب و ترس از پیشامدها و بلاهای ناگواری چون مرگ و بیماری و آفت و حسادت بدخواهان و توطئۀ دشمنان و ناکامی در کوشش ها و از دست دادن کسان و چیزهایی که دوست دارد او را پیوسته دلتنگ و بی قرار می سازد. در صورتی که اگر مقام و عظمت پروردگار خویش را می شناخت و همواره به یاد او بود و یقین می یافت که نزد پروردگارش حیاتی جاودانه و نیامیخته با مرگ و نیستی دارد و ملکی زوال ناپذیر و عزتی ناب و تهی از خواری و شادی و مقام و کرامتی بی پایان در انتظار اوست و درمی یافت دنیا گذرگاه است و زندگی آن در قیاس با زندگی اخروی ناچیز است. اگر این نکته ها را درمی یافت، به همان مقدار از دنیا که برایش مقدر شده قناعت می کرد و معیشتی که بهره اش گشته است کفایتش می کرد و خود را در تنگنا و سختی قرار نمی داد.» (1)ایشان در بحث دیگری با عنوان گفتاری دربارۀ معنای عذاب در قرآن می نویسد:

همچنانکه در تفسیر آیۀ:

وَ قُلْنَا یََادَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ » (2)

و گفتیم : ای آدم ! تو و همسرت در این بهشت سکونت گیرید.

ص:193


1- (1) - تفسیر المیزان: 225/14، ذیل آیۀ 124 سورۀ طه.
2- (2) - بقره (2) : 35. [1]

توضیح دادیم: حقیقت امر آن است که خوشحالی و غم و شادی و اندوه و امید و ترس انسان و سختی کشیدن و آسایش دیدن او، همگی نخست بر محور دید او دربارۀ خوشبختی و بدبختی می چرخد و سپس نعمت و عذاب و اموری از این قبیل بسته به چیزی است که به آن نسبت داده می شود. مثلاً روح برای خود نوعی خوشبختی و بدبختی دارد و جسم نوعی دیگر. همچنین این دو مقوله برای حیوان مفهومی دارد و برای انسان مفهومی به همین ترتیب...

انسان ماده پرست دنیاخواه که خلق و خوی های الهی را به خود نگرفته و به آداب و تربیت های او پرورده نشده است. خوشبختی را همان خوشبختی مادی می داند و به سعادت روح یعنی خوشبختی معنوی اهمیّتی نمی دهد. از اینرو در راه به دست آوردن مال و فرزند و مقام و در راه سلطه جویی و قدرت طلبی، آزمندانه می کوشد. او گرچه پیش از همان چیزی را می خواسته که اکنون به آن رسیده است، اما در حقیقت، خواهان نعمت و لذت های خالص خیالی خود بوده است. به همین علت وقتی به لذتی می رسد آن را همراه با هزاران درد و غم می یابد.

بنابراین تا زمانی که به آنچه می خواهد نرسد آن چیز برایش آرزو و مایۀ حسرت است و همین که به آن رسید می بیند آن خواستۀ او نیست؛ زیرا در آن عیب ها و کاستی ها می بیند که با غم و دردها و عوامل بی ارزش که به آنها دل خوش کرده بود همراه است. از طرف دیگر به چیزی فراتر از این امور مادی هم که مایۀ آرامش دل و تسلی خاطر در برابر از دست رفته ها باشد، دل نبسته است.

بنابراین باز گرفتار حسرت می شود. پس آنچه به دست می آورد مایۀ غم و درد او می شود و از اینرو رهایش می کند و به سراغ چیزی بهتر از آن می رود تا شاید دل دردمندش را شفا دهد و آنچه به دست نمی آورد مایۀ دردمندی و دریغ خوردن های او می شود. چنین است حال او وقتی چیزی را به دست می آورد و حال او که چیزی

ص:194

را به دست نمی آورد...» (1)

تفسیر آیۀ شریفه در کلام امام صادق علیه السلام

در برخی روایات از امام صادق علیه السلام ، دربارۀ مراد از آیه:

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا» (2)

و هر کس از هدایت من [ که سبب یاد نمودن از من در همۀ امور است ] روی بگرداند ، برای او زندگی تنگ [ و سختی ] خواهد بود.

پرسیدند؟ حضرت فرمود:

ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. و نابینایی در آخرت از کوردلی در دنیاست که ولایت علی بن ابی طالب را نپذیرفته است و او در قیامت سرگردان است. (3)این حالت آشفته؛ مجازات روی گردانی از هدایت حق یا ولایت امام علی علیه السلام که موجب نابینایی درون و بیرون می گردد. و هر کس از الگوی حق در دنیا اعراض کند گرفتار شرایط سخت معیشتی و بد دلی شود که اثر آن در قیامت آشکار می شود.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ اصْبَحَ وَ الدُّنیا اکْبَرُ هَمِّهِ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیءٍ وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصالٍ : هَمًّا لایَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً، وَ شُغُلاً لایَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لایَبْلُغُ غَناهُ أَبَداً، وَ أَمَلاً لایَبْلُغُ مُنْتَهاهُ أَبَداً. (4)

ص:195


1- (1) - تفسیر المیزان: 11/3، ذیل آیۀ 4 سورۀ آل عمران.
2- (2) - طه (20) : 124. [1]
3- (3) - تفسیر نور الثقلین: 405/3، حدیث 170، ذیل آیۀ 124 سورۀ طه.
4- (4) - مجموعة ورّام: 130/1. [2]

کسی که صبح کند و بزرگترین تلاش او دنیا باشد، نزد خدا هیچ مرتبه ای ندارد و چهار خصلت پیوسته گریبانگیرش باشد:

1 - اندوهی که هرگز از او جدا نشود.

2 - گرفتاریی که هرگز از آن رهایی نیابد.

3 - فقری که هرگز به بی نیازی و توانگری نینجامد.

4 - و آرزویی که هرگز پایان نپذیرد.

امام باقر علیه السلام در فراز از دعایی که معروف به دعای جامع است، می فرماید:

اَسْأَلُکَ اللَّهُمَ الرَّفاهِیَةَ فی مَعِیشَتی ما أَبْقَیْتَنی ، مَعِیشَةً أَقْوی بِها عَلی طاعَتِکَ وَ أَبْلُغُ بِها رِضْوانَکَ وَ أَصیرُ بِها إِلی دارِ الْحَیَوانِ غَدْاً وَ لا تَرْزُقْنی رِزْقًا یُطْغِینی وَ لاتَبْتَلِنِی بِفَقْرٍ أَشْقی بِهِ مُضَیِّقاً عَلَیَّ . (1)

خدایا! از تو می خواهم تا زنده هستم زندگی مرا در آسایش قرار دهی، چندان که در طاعت تو نیرومندتر گردم و به خشنودی تو دست یابم. و فردای قیامت به وسیلۀ آن به بهشت که خانۀ زندگی من است، بروم. به من آن چنان روزی مده که سرکشم کند و به فقری گرفتارم مکن که در تنگنای بدبختی افتم و... .

38 - مرگ بدون توشۀ اخروی

اشاره

مرگ ابتدای جهان آخرت است، کسی که در دنیا اهل ایمان و تقوا و عمل صالح و اخلاق حسنه بوده، در حقیقت توشۀ جهان دیگر را فراهم آورده و مرگ برای او به فرمودۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله تحفۀ الهی است. (2)اما کسی که به فرمان خدا نبوده و از انبیای الهی اطاعت ننموده و آراسته به اخلاق حسنه و تقوا نشده و کار خیری انجام نداده، دستش خالی و به هنگام حرکت به سوی آخرت بی توشه است.

ص:196


1- (1) - الکافی: 589/2، حدیث 26؛ [1]بحار الأنوار: 269/91، باب 43، حدیث 3. [2]
2- (2) - برگرفته از المحجّة البیضاء: 240/8 و 243، ذکر الموت.

اگر در آیات قرآن در رابطه با قیامت که بیش از هزار آیه است دقت نمایید، مسألۀ زاد و توشه و راحله برای جهان دیگر را در آن آیات خواهید دید.

آمادگی برای مرگ در روایات

قیلَ لأِمیرِالْمُؤْمِنینَ علیه السلام : مَا الاِْسْتِعدادُ لِلْمَوْتِ ؟ قالَ : أداءُ الْفَرائِضِ ، وَاجْتِنابُ الْمَحارِم، وَ الاِْشْتِمالُ عَلَی الْمَکارِمِ ، ثُمَّ لا یُبالی أوَقَعَ عَلَی الْمَوْتِ أمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَیْهِ ، وَ اللّهِ ما یُبالِی ابْنُ أبی طالِبٍ أوَقَعَ عَلَی الْمَوْتِ أمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَیْهِ . (1)

به امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند: استعداد برای موت چیست ؟ فرمود: ادای واجبات (شرعی، اخلاقی، عملی، مالی، حقوقی) دوری از محرمات (عملی، اخلاقی، اجتماعی، حقوقی) و دارا بودن حسنات و مکارم اخلاقی.

سپس باکی نیست که او سراغ مرگ برود یا مرگ سراغ او آید. به خدا قسم! پسر ابی طالب را از مرگ باک نیست که او سراغ مرگ رود یا مرگ سراغ او آید.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد:

أیُّ الْمُؤْمِنینَ أکْیَسُ ؟ قالَ : أکْثَرُهُمْ ذِکْراً لِلْمَوتِ وَ أشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْداداً. (2)

کدام یک از مؤمنان زرنگ تر و بافراست تر است ؟ فرمود: آن که زیاد از موت یاد می کند و آمادگی بیشتری برای سفر آخرت دارد.

به حضرت سجّاد علیه السلام گفته شد:

ما خَیْرٌ ما یَمُوتُ عَلَیْهِ الْعَبْدُ؟ قالَ : أنْ یَکُونَ قَدْ فَرَغَ مِنْ أبْنِیَتِهِ وَ دُورِهِ وَ

ص:197


1- (1) - بحار الأنوار: 263/68، باب 76، حدیث 1؛ [1]مستدرک الوسائل: 100/2، باب 17، حدیث 1534. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 267/68، باب 76، ذیل حدیث 13؛ [3]وسائل الشیعة: 435/2، باب 23، حدیث 2571. [4]

قُصورِهِ . قیلَ : وَ کَیْفَ ذلِکَ ؟ قالَ : أنْ یَکُونَ مِنْ ذُنُوبِهِ تائِباً وَ عَلَی الْخَیْراتِ مُقیماً، یَرِدُ عَلَی اللّهِ حَبیباً کَریماً. (1)

بهترین حالی که عبد بر آن می میرد چیست ؟ فرمود: فراغت بال از ساختمان و خانه و قصر. عرضه داشتند: چگونه ؟ فرمود: از گناهان با توبه درآمده باشد و بر خیرات پابرجایی حاصل نموده باشد، در این صورت با محبوبیت و کرامت بر خداوند وارد می شود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَتْرُکْ دِرْهَماً وَ لا دیناراً لَمْ یَدْخُلِ الْجَنَّةَ أغْنی مِنْهُ . (2)

کسی که بمیرد و درهم و دیناری از خود بجای نگذارد (کنایه از این که اضافۀ مالش را با خدا معامله کرده باشد) ثروتمندتر از او وارد بهشت نمی شود.

39 - تأسف و حسرت بزرگ

اشاره

الهی، به تو پناه می برم از بزرگترین حسرت که حسرت روز قیامت است به خاطر خالی بودن دست از اعمال صالحه و اخلاق حسنه و خیرات و مبرّات و از بزرگترین مصیبت که مصیبت در دین است و از بدترین بدبختی که افتادن در آتش جهنّم است و از بدی بازگشت و نومیدی از ثواب و رسیدن به کیفر و عذاب.

الهی، بر محمّد و آل محمّد درود فرست و مرا و همۀ مردان و زنان با ایمان را به رحمتت پناه ده، ای مهربان ترین مهربانان.

عقاید و اوصاف و اعمال انسان در زندگی دارای صورت های خاصی هستند.

بین آنها یک سلسلۀ ارتباط و نسبت هایی وجود دارد که شخصیت درونی را

ص:198


1- (1) - بحار الأنوار: 267/68، باب 76، حدیث 17؛ [1] الدّعوات: 122، حدیث 300.
2- (2) - بحار الأنوار: 267/68، باب 76، ذیل حدیث 17؛ [2] الدّعوات: 123، حدیث 301.

می سازد. انسان در محدودۀ اعتقادات و افکار انتخابی خود قرار گرفته و زیر سلطۀ آنهاست. و به مرور در سیطرۀ اوصاف و اخلاق اکتسابی قرار می گیرد. و با تکرار آنها اعمال و رفتار شکل می گیرد و به روش عملی و دایرۀ شخصیّتی تبدیل می شود. این ارتباط و نسبت ها در عالم آخرت هم ادامه دارد. در قیامت کبری این عقاید و اوصاف و اعمال دارای صورت هایی متناسب با هر فردی بروز می کند. و امور مسلط دنیایی بر انسان در آن عالم هم مسلط است. پس از باب آنچه خداوند فرمود:

کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ » (1)

هر کسی در گرو دست آورده های خویش است .

یعنی انسان درگیر آنچه گردآورده، می باشد. بهشتیان و دوزخیان آنچه را آورده اند، می بینند. اصحاب یمین و صالحان که حب حضرت حق بر آنها حاکم بوده است؛ در آزادی مطلق قرار می گیرند ولی مجرمان و کافران که در اسارت نفس و شیطان بوده اند؛ در فشار عذاب و آتش گرفتار می شوند و این بازتاب اوصاف و اعمال آنان در دنیاست.

حسرت در لغت از مادۀ حسر به معنی برهنه کردن و کنار زدن لباس است ولی مقصود در اینجا این است که با ندامت پردۀ جهل کنار می رود، ندامت و اندوه شدید بر آنچه از دست رفته باشد و امکان بازگشت نباشد.

در قرآن مجید هر جا سخن از قیامت و حشر و نشر انسان هاست به کلماتی که نشان از تأسف و حسرت بزرگ است؛ مانند ای کاش، افسوس، وای بر من، متأسفانه، بازگشت به دنیا و... اشاره می کند؛ زیرا انسان با مشاهدۀ آیات حق و نعمت ها و کیفرهای آخرت و کوتاهی در کسب اعمال نیک و معرفت حقیقت، به اندوهی بزرگ دچار می شود. خداوند به بندگان این وضعیت جانسوز را هشدارمی

ص:199


1- (1) - مدّثّر (74) : 38. [1]

فرماید:

أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَحَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ وَ إِن کُنتُ لَمِنَ السَّخِرِینَ * أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ * أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَی الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ » (1)

تا مبادا آن که کسی بگوید : دریغ و افسوس بر اهمال کاری و تقصیری که دربارۀ خدا کردم ، و بی تردید [ نسبت به احکام الهی و آیات ربّانی ] از مسخره کنندگان بودم . * یا بگوید : اگر خدا هدایتم می کرد ، بی تردید از پرهیزکاران بودم ، * یا چون عذاب را ببیند ، بگوید : ای کاش مرا [ به دنیا ] بازگشتی بود تا از نیکوکاران می شدم .

وَ أَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لَایُؤْمِنُونَ » (2)

و آنان را از روز حسرت - آن گاه که کار از کار بگذرد - بترسان ، در حالی که آنان در بی خبری [ شدیدی ] هستند و ایمان نمی آورند .

از آیات فوق استفاده می شود که انسان وارد عرصۀ محشر می شود و نتیجۀ کوتاهی ها و مسامحه کاری ها و خلاف کاری ها و شوخی گرفتن دستورها را در برابر چشم خود می بیند؛ فریادش به واحسرتا بلند می شود. اندوهی سنگین همراه با ندامتی عمیق بر قلب او سایه می افکند و این حالت درونی خود را بر زبان می آورد.

حالت های گوناگون مجرمان در قیامت

بنابراین مجرمان در سه جایگاه، حالت های گوناگونی از خود نشان می دهند:

1 - با ورود به محشر اظهار حسرت و تأسف می کنند.

ص:200


1- (1) - زمر (39) : 56 - 58. [1]
2- (2) - مریم (19) : 39. [2]

2 - با مشاهدۀ پاداش پرهیزکاران، آرزوی سرنوشت آنان را می نمایند.

3 - با مشاهدۀ عذاب الهی، آرزوی بازگشت به دنیا و جبران گذشته می کند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

به راستی که فرزند آدم از آنچه بر آن خلق شده غافل است... وقتی قیامت فرا رسد فرشتۀ مأمور ثبت خوبی ها و فرشتۀ مأمور ثبت بدی ها بر وی فرود می آیند و نامه ای را که به گردنش بسته شده است می گشایند. سپس با او به صحنۀ محشر می آیند در حالی که یکی او را به جلو می راند و دیگری به کارهایی کرده است گواهی می دهد. سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا شما امری عظیم پیش رو دارید که طاقت آن را ندارید؛ پس از خدای بزرگ کمک بطلبید. (1)در روایات ما قیامت نام های دیگری مانند یوم الحسرة، یوم الندامة، یوم المحاسبه دارد و دربارۀ یوم الحسرة آمده است:

حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

هر گاه اهل بهشت وارد بهشت شوند و اهل جهنم وارد آتش شوند. می نوشند و می نگرند و در این حال مرگ را به صورت گوسفندی سیاه و سفید می آورند و به آنان می گویند: مرگ را می شناسید، پاسخ می دهند: بله، این طور و آن طور بود و همه آن را می شناسند، پس در پیش همگان او را سر می برند، سپس ندا می شود، ای اهل بهشت! جاوید بمانید مرگ ندارید و ای اهل دوزخ! جاوید بمانید مرگ ندارید. (2)در روایت دیگر است:

ص:201


1- (1) - کشف الغمة: 347/2؛ تفسیر المیزان: 357/18، ذیل آیۀ 24 سورۀ ق.
2- (2) - بحار الأنوار: 345/8، باب 26؛ مسند احمد بن حنبل: 9/3؛ کنز العمال: 514/14، حدیث 39449.

اهل بهشت بسیار خوشحال می شوند که اگر کسی آن روز مرگی بود؛ از شادی می مرد و اهل جهنم با حسرت فریاد بلند می کشند؛ که اگر کسی می مرد، از حزن و اندوه می مرد. (1)پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ذیل آیۀ یَحَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا» (2) «دریغا که کوتاهی کردیم.» فرمود:

افسوس آنان که آیات حق را تکذیب می کردند؛ از اینروست که دوزخیان جایگاه بهشتی خود را در بهشت می بینند و این موجب حسرت می گردد. (3)و همگان جای خود را در بهشت و جهنم ابدی خواهند دید و بازگشتی در کار نیست.

تفسیر جنب اللّه

در برخی روایات از جنب اللّه به ائمه اطهار علیهم السلام تفسیر شده است.

امام موسی بن جعفر صلی الله علیه و آله در تفسیر آیۀ:

یَحَسْرَتَی عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ » (4) فرموده است:

جنب اللّه امیرمؤمنان علیه السلام است و همچنین اوصیای بعد از او هستند که مقام والایی دارند تا آخرین نفر آنان. (5)افسوس شان بر این است که در کنار مکتب امامان و اهل بیت بوده اند ولی پیروی

ص:202


1- (1) - بحار الأنوار: 345/8، باب 26؛ الدرّ المنثور: 272/4؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 424/6، [1] ذیل آیۀ 39 سورۀ مریم.
2- (2) - أنعام (6) : 31. [2]
3- (3) - الدرّ المنثور: 9/3، ذیل آیۀ 31 سورۀ أنعام.
4- (4) - زمر (39) : 56. [3]
5- (5) - الکافی: 145/1، حدیث 9؛ [4] بحار الأنوار: 193/24، باب 53، حدیث 10.

نکرده اند؛ و اطاعت خدا را نادیده گرفتند.

در حدیثی معتبر، مصداق روشن حسرت خواران روز قیامت را عالمان بی عمل معرفی می کند که حقّی را بیان می کنند ولی در عمل عکس آن را می پیمایند.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ القِیامَةِ الَّذینَ وَصَفُوا الْعَدْلَ ثُمّ خالَفُوه... . (1)

بیشترین افسوس را در روز قیامت مردمی دارند که سخن از عدالت بگویند و خود با دیگران به عدالت رفتار نکند.

از اینرو حجت اللّه، امیر عارفان، در خطبۀ ارزشمند خود آن روز را یادآوری می فرماید:

فَیالَها حَسْرَةً عَلی ذی غَفْلَةٍ انْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّةً ، وَ أَنْ تُؤَدِیَّهُ أَیّامُهُ إِلی شِقْوَةٍ ! نَسْأَلُ اللّهَ سُبْحانَهُ أَنْ یَجْعَلَنا وَ إِیّاکُمْ مِمَّنْ لاتُبْطِرُهُ نِعْمَةً وَ لاتُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طاعَةِ رَبِّهِ غایَةٌ وَ لاتَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدامَةً وَ لاکآبَةٌ . (2)

حسرت و اندوه بر آن بی خبری که عمر نابوده شده اش بر او حجّت است و پایان زندگیش شقاوت! از خدا درخواست دارم ما و شما را از کسانی قرار دهد که نعمت آنان را به طغیان نیندازد و هدفی آنان را در عبادت پروردگار خود مقصّر نسازد و پس از مرگ، ندامت و اندوه بر او فرود نیاید.

بنابراین باید از موقعیت اندوهناک آن روز به خداوند پناه برد؛ روزی که پناهگاهی غیر از رحمت الهی نیست.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

کسی که به خودش ستم کرده باشد، در آن روزی که اندازۀ آن پنجاه هزار سال

ص:203


1- (1) - المحاسن: 120/1، باب 64، حدیث 134؛ [1]بحار الأنوار: 30/2، باب 9، حدیث 15. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 63. [3]

نگهداشته می شود، چندان که خداوند اندوه را به درون او می برد سپس به او رحم می کند و به بهشت می رود. فرمود: سپاس خدا را که اندوه از ما بزدود، خدایی که در طول مدت محشر، اندوه و حسرت به درون آنها وارد می کند. (1)از جمله حسرات آخرت این است که:

کسی مالی را نابجا مصرف کرده یا از راه حرام گردآورده و در غیر طاعت خدا قرار داده است و وارثان او آن را در راه خدا خرج کنند؛ اینان به بهشت می رود و او به دوزخ راه یابد.

یا کسی که از عدالت سخن می گوید ولی خودش خلاف عقایدش رفتار می کند.

و یا کسی از دانش و بینش خود بهره نگیرد و دیگران هم از او سودی نبرند. اینها خسارت ها و حرمان های روز قیامت است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیه أَمِنَ یَوْمَ الفَزَعِ الأَکبَرِ: إذا اعْطِیَ شَیْئاً قالَ : الْحَمْدُلِلّهِ وَ إِذا أَذْنَبَ ذَنْباً قالَ : اسْتَغْفِرُاللّهَ وَ إِذا أَصابَتْهُ مُصِیبَةٌ قالَ : إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ إِذا کانَتْ لَهُ حاجَةٌ سَأَلَ رَبَّهُ وَ إِذا خافَ شَیْئاً لَجَأَ إِلی رَبِّهِ . (2)

چهار چیز است که در هر کسی باشد از آن روز وحشت بزرگ در امان است:

هر گاه چیزی به او داده شود بگوید: «الحمدللّه»، هر گاه گناهی کند بگوید:

«أستغفراللّه»، هر گاه مصیبتی به او برسد بگوید: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ » و هر گاه نیازی داشته باشد آن را از پروردگارش بخواهد و هر گاه از چیزی بترسد به پروردگارش پناه برد.

ص:204


1- (1) - بحار الأنوار: 128/7، باب 6، حدیث 8؛ تفسیر فرات الکوفی: 350، ذیل حدیث 349.
2- (2) - مجموعة ورّام: 237/2. [1]

40 - مصیبت اعظم

اشاره

بیشتر نارسایی های روحی و روانی و جسمی انسان تا آسیب های اجتماعی و زیستی او در هر زمان به ویژه دوران تمدن بشری معلول فقر دینی و اخلاقی و وابستگی شدید به ظاهر پر زرق و برق دنیای فریبنده است. و همه دردهای بشری در سایۀ عمل به دستورهای انبیا و اولیاءاللّه قابل درمان است. در قیامت دوزخیان نمی توانند از نعمت های بهشتی بهره گیرند این محرومیّت در حقیقت یک نوع تحریم تکوینی است؛ زیرا قرآن دلیل این محرومیت را بازیچه قرار دادن دین و آیین برشمرده است و با ذکر صفات دوزخیان از جمله آن سرنوشت شوم را به دست خودشان فراهم ساخته اند که می فرماید:

الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَآءَ یَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا کَانُواْ بَِایَتِنَا یَجْحَدُونَ » (1)

آنان که دینشان را سرگرمی و بازی گرفتند و زندگی دنیا آنان را فریفت ، پس ما امروز از یاد می بریمشان ، همان گونه که آنان دیدار امروزشان را از یاد بردند وهمواره آیات ما را انکار می کردند .

این امور سبب شد که آنها در لجن زار شهوات فروروند و مؤاخذۀ رستاخیز را به دست فراموشی بسپارند. گفتار پیامبران و آیات حق را انکار کنند. پس خداوند هم آنان را فراموش کند که بدترین درد در قیامت است. چون کسی که مسائل سرنوشت ساز خود را جدی نگیرد به کفر مطلق و انکار همه حقایق می رسد. و دین برای او دردمند و دست و پاگیر خواهد بود.

در مواعظ حضرت علی علیه السلام آمده است:

ص:205


1- (1) - أعراف (7) : 51. [1]

پیرمردی رنج سفر کشیده از ایشان دربارۀ شدیدترین مصیبت پرسیدند، فرمود: مصیبت در دین. (1)دین گریزی، بزرگترین مصیبت است. آن که دین را از دست دهد در ورطۀ کفر و گمراهی می افتد و در حقیقت دین غارت شده، که بد دردی است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

إِذا حَضَرَتْ بَلِیَّةٌ فَاجْعَلُوا أَمْوالَکُم دُونَ أَنْفُسِکُم، وَ إِذا نَزَلَتْ نازلةٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَکُمْ دُونَ دِینِکُم وَ اعْلَمُوا أَنَّ الهالِکَ مَنْ هَلَکَ دِینُهُ وَ الحَریبَ مَنْ حُرِبَ دِینُهُ . (2)

چون بلایی فرا رسد مال های خود را سپر جان هایتان کنید و چون حادثه ای پیش آید جان هایتان را فدای دینتان کنید. و بدانید که هلاک گشته کسی است که دینش هلاک شده باشد و غارت شده کسی است که دینش به غارت رفته باشد.

حضرت صادق علیه السلام دربارۀ وضعیت مرد مؤمن آل فرعون در ذیل آیۀ: فَوَقاهُ اللَّهُ سَیَِّاتِ مَا مَکَرُواْ...» (3) فرمود:

منظور مؤمن آل فرعون است به خدا سوگند او را قطعه قطعه کردند امّا خداوند نگذاشت که به دینش آسیب برسانند. (4)حکایت بسیاری از انبیای الهی و صالحان زمین این گونه است که جسمشان در زیر آماج شکنجه ها و آزارهای سخت قرار می گرفت ولی هرگز آنان دینشان را با دنیای مشرکان و کافران معامله نکردند.

ص:206


1- (1) - بحار الأنوار: 380/74، باب 15، حدیث 1؛ معانی الأخبار: 199.
2- (2) - الکافی: 216/2، حدیث 2؛ [1]بحار الأنوار: 212/65، باب 23، حدیث 2. [2]
3- (3) - غافر (40) 45. [3]
4- (4) - تفسیر القمی: 258/2، ذیل آیۀ 45 سورۀ غافر.

به این جهت حضرت صادق علیه السلام در هر مصیبتی دعا می فرمود:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لَمْ یَجْعَلْ مُصیبَتی فی دِینی . (1)

خدا را سپاس که مصیبت مرا در دینم قرار نداد.

ریشه های گریز از دین

بخش عمده از مصایب دینی مربوط به ریشه های گریز از دین است. از نظر قرآن مجید گریزهای انسان برگرفته از خلق و خو و روحیات اوست. راه دین روشن و هموار است ولی دل بیمار و چشم آلوده، تاریک بین است. با بررسی آیات ریشه های اصلی دین گریزی به شرح زیر است:

1 - اندیشیدن در آفرینش جهان و نیاز انسان به خالق قادر، او را به مبدأ هستی و برنامۀ دین رهنمون می سازد ولی بی خردی و تفکّر نکردن در هدف و آثار و نشانه های خلقت، انسان را به کوردلی و بیهودگی و پوچی می رساند.

2 - دین خدا با سرشت و فطرت آدمی هماهنگ و استوار است ولی گروهی از مردم از حقیقت فطری فرار می کنند و دین باور نیستند.

3 - توجه به راهنمایی انبیا و برنامه های تربیتی اولیای الهی در ساختن بشر مؤثّر است ولی بی اعتنایی به آموزه های انسان ساز؛ بشر را گمراه می سازد.

4 - آیات و پندهای قرآن مجید وسیلۀ شناخت حق و باطل و خیر از شر است ولی انسان ضعیف از کتاب اللّه فاصله می گیرد و بهرۀ کافی نمی برد.

5 - استدلال و معجزات و نشانه های آفرینش، ابزاری برای اثبات حقّانیت دین است. ولی مردم با بهانه جویی و مشکل تراشی با آیات حق مقابله می کنند.

6 - سنّت های غلط و خرافات و باورهای نادرست پیشینیان سدی در برابر

ص:207


1- (1) - الکافی: 262/3، حدیث 42؛ [1]وسائل الشیعة: 247/3، باب 73، حدیث 3536. [2]

پیشرفت دین است و مردم با پیروی از نیاکان خود از دین باوری می گریزند.

7 - نیازمند بودن انسان به غنی مطلق؛ وابستگی روحی و روانی در وجود او پدید می آورد، امّا رفاه و آسایش زیاد به خاطر غرق شدن در مادیات او را از خالق یکتا غافل می کند. و سبب پیدایش روحیۀ خودخواهی و غرور و فراموشی عیوب نفس می گردد.

8 - پیروی از هوای نفس و آرزوهای دراز و حسدورزی از انگیزه های رد دعوت پیامبران و انکار ولایت جانشینان برحق آنان بوده است. یکی از مصایب بزرگ دینی که بر بشر کنونی وارد شده، کنار زدن جانشینان برحق پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود؛ پس منافقان مسیر اسلام را منحرف ساختند و جمعیت مسلمان را متفرق نموده و مذاهب پراکنده به وجود آوردند.

9 - دنیادوستی، ریشۀ بسیاری از مفاسد است. علاقۀ زیاد به دنیا و دنیاپرستی سبب می شود که عده ای این را در اعتقاد یا در عمل کنار بگذارند. هر چند سرچشمۀ همه اینها بی خردی و بی سوادی است. ولی از عوامل اصلی مبارزۀ مستکبران با پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام و مجریان دین، حب دنیا بوده که دین را مانع هواهای نفسانی و راه حق را مزاحم خواهش های حیوانی می دیده اند.

10 - بیماری های اخلاقی مانند دورویی، کوردلی، خودبینی، چشم تنگی، ناشنوایی مصلحتی، از موانع بزرگ تسلیم و پذیرش دین حق بوده است؛ پس تکبر کافران و منافقان صدر اسلام اجازه نمی داد که آیات خداوند یا اندرزهای پیامبر خدا را بشنوند بلکه آنها را وعدۀ فریب می دانستند و حتی در مقابلۀ با حق درخواست عذاب می کردند؛ زیرا تکبر آنان ریشه در تکبّر شیطان داشت و کبر سبب انکار حق و حقیقت می شود.

امام صادق علیه السلام به عبداللّه بن سنان می فرماید:

سَتُصیبُکُم شُبْهَةٌ فَتَبْقُونَ بِلا عَلَمٍ یُری وَ لا إِمامٍ هُدی وَ لا یَنْجُو مِنها إِلاّ مَنْ

ص:208

دَعا بِدُعاءِ الغَریقِ . قُلتُ : کَیْفَ دُعاءُ الغَریقِ ؟ قالَ : یَقُولُ : «یا اللّهُ یا رَحْمنُ یا رَحیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلبِی عَلی دِینِکَ .» (1)

به زودی به شبهه ای گرفتار خواهید شد که نه نشانه ای برای پیدا کردن راه خواهید دید و نه پیشوایی که هدایتتان کند، از آن شبهه تنها آن کسی رهایی یابد که دعای غریق را بخواند. عرض کردم: دعای غریق چگونه است ؟ فرمود: می گویی خدایا! بخشایشگر! مهربانا! ای دگرگون کننده دل ها! دل مرا بر دینت استوار بدار.

41 - بدترین بدبختی

اشاره

شدت شقاوت و بزرگی نامحدود آن در ذات عمل سبب دخول در آتش است.

امام علی علیه السلام فرمود:

وارِدُ النّارِ مُؤبَّدُ الشَّقاءِ. (2)

آن که به دوزخ درآید برای همیشه بدبخت است.

اعطای آرامش و امنیت از سوی حق تعالی در قیامت، تنها در گرو ایمنی از شر نفس و ایمنی دیگران از شر نفس او در دنیاست.

کسی که از شرارت نفس امارۀ خود در امان نیست و دیگران از بازی های نفسانی او امنیت ندارند هرگز در روز معاد به نجات دست نمی یابد.

امروز روز عمل و شتاب در گردآوری گنجینه های ثواب و خیر است. امروز می توان به در خانۀ خدا رفت و برای آیندۀ خود محصولی کاشت تا در روز جزا حرمان درو نکنی و حسرت نخوری.

ص:209


1- (1) - بحار الأنوار: 148/52، باب 22، حدیث 73؛ [1]کمال الدّین: 352/2، حدیث 50. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 169، حدیث 3338. [3]

چه بسیار حضرت حق تعالی هشدار داد و فرمود:

فَأَنذَرْتُکُمْ نَارًا تَلَظَّی * لَایَصْلهَآ إِلَّا الْأَشْقَی * الَّذِی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی » (1)

پس شما را از آتشی که زبانه می کشد بیم می دهم . * [ که ] جز بدبخت ترین مردم در آن در نیایند . * همان که [ دین را ] تکذیب کرد و از آن روی گردانید .

شقاوت به معنای فراهم آوردن اسباب کیفر و مجازات و بلاست و شقاوتمندان در دل دوزخ و انواع عذاب ها گرفتارند که نتیجۀ اعمال و گفتار و نیّات انسان در دنیاست. این سرانجام شوم و تاریکی مطلق و سوزناک بازتاب عملکرد آدمی در زندگی است که به دست خود آتش ساخته است.

آن گاه خداوند می فرماید:

فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ » (2)

اما تیره بختان [ که خود سبب تیره بختی خود بوده اند ] در آتش اند ، برای آنان در آن جا ناله های حسرت بار و عربده و فریاد است .

در آتش بودن از همین دنیاست ولی پردۀ خاکی بر آن کشیده شده، آدمیان در خیر و شر آزاد باشند و آب زندگی در جریان باشد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

مؤمن پیوسته از بدفرجامی هراسان است و تا زمان جان کندن و ظاهر شدن ملک الموت؛ یقین ندارد که به رضوان و خشنودی الهی خواهد رسید!؟ (3)مولا علی علیه السلام می فرماید:

ص:210


1- (1) - لیل (92) : 14 - 16. [1]
2- (2) - هود (11) : 106. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 26/24، باب 25، حدیث 4؛ [3] تفسیر الامام العسکری علیه السلام : 239، حدیث 117.

إِنَّ حَقِیقَةَ السَّعادَةِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعادَةِ وَ إِنَّ حَقیقَةَ الشَّقاءِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاءِ. (1)

خوشبختی حقیقی آن است که کار انسان به خوشبختی ختم شود و بدبختی واقعی آن است که فرجام کارش با بدبختی همراه شود.

از حضرت علی علیه السلام پرسیدند:

اَیُّ الْخَلْقِ أَشْقی ؟ قالَ مَنْ باعَ دِینَهُ بِدُنْیا غَیْرِهِ . (2)

کدام مردم بدبخت ترند؟ فرمود: آن که دینش را به دنیای دیگری بفروشد.

دین فروشی از آن دسته خسارت های بزرگی است که عاقبت انسان را به شر سوق می دهد و انسان را رسوای آخرت می سازد. و برخی هم دنیا را به خاطر پستی آن رها می کنند پس از ارزش های دنیای خوب دوری می کنند و آنها هم ضرر می بینند.

از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: بدبخت بزرگ کیست ؟ فرمود:

بدبخت کسی است که دنیا را به خاطر دنیا رها نماید و بدین سبب دنیا را از دست دهد و آخرت را زیان کند. (3)پس حضرت خطاب به قاضی شریح بن حارث فرمود:

فَانْظُر یا شُرَیْحُ لا تَکُونُ ابْتَعْتَ هذِهِ الّدارَ مِنْ غَیْرِ مالِکَ اوْ نَقَدْتَ الثَّمَنَ مِنْ غَیرِ حَلالِکَ ، فَاِذا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دارَ الدُّنیا وَ دارَ الآخِرَةِ . (4)

ای شریح، مواظب باش که این خانه را از غیر مال خود نخریده، یا قیمت آن را

ص:211


1- (1) - بحار الأنوار: 364/68، باب 90، حدیث 3؛ [1] معانی الأخبار: 345.
2- (2) - بحار الأنوار: 301/72، باب 76، حدیث 1؛ [2]الأمالی، شیخ طوسی: 435، حدیث 974. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 14/100، باب 1، حدیث 68؛ [4] عدّة الدّاعی: 103.
4- (4) - نهج البلاغه: نامۀ 3. [5]

از غیر مال حلال نداده باشی که در این صورت دچار خسارت دنیا و آخرت شده ای.

سخت ترین عذاب ها

در بررسی روایات معصومین علیهم السلام سخت ترین عذاب ها و جاودانگی آنها در قیامت برای افراد خاصی دردناک تر است.

1 - دانشمندی که دانشش بر او بهره نداشته باشد

2 - کسی که پیامبری را کشته باشد یا به دست پیامبری کشته شده باشد.

3 - پیشوایی که مردم را به گمراهی بکشاند.

4 - کسی که پیکرتراش و نمونۀ خدایی را می سازد.

5 - شخصی که خوبی را با بدی جواب می دهد.

6 - آن کس که از قضای الهی خشمگین و ناخشنود باشد.

7 - کسی که بندۀ حرص و طمع باشد.

8 - انسان جاهل و نادانی که راهی نمی شناسد.

بنابراین باید همتی کرد و دامن از آتش بدی برچید که حضرت علی علیه السلام مولای عارفان فرمود:

إِجْعَلْ کُلَّ هَمِّکَ وَ سَعْیِکَ لِلْخَلاصِ مِنْ مَحَلِّ الشَّقاءِ وَ الْعِقابِ وَ النَّجاةِ مِنْ مَقامِ البَلاءِ وَ الْعَذابِ . (1)

تمام کوشش و تلاشت را برای رهایی از جایگاه بدبختی و کیفر و نجات از سرای بلا و عذاب قرار ده.

ص:212


1- (1) - غرر الحکم: 144، حدیث 2591. [1]

42 - فرجام ناخوش

جایگاه بازگشت آدمی به اصل خویش که مبدأ آفرینش اوست از مسائل یقینی در مدارک اسلامی است و از جمله لحظه های سخت روحی و روانی می باشد.

امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

أَشَدُّ ساعاتِ ابْنِ آدَمَ ثَلاثُ ساعاتٍ :

السّاعَةُ الّتی یُعایِنُ فِیها مَلَکَ الْمَوْتِ .

وَ السّاعَةُ الّتی یَقُومُ فِیها مِنْ قَبْرِهِ .

وَ السّاعَةُ الّتی یَقِفُ فِیها بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی ؛ فَإِمّا الَی الجَنَّةِ وَ إِمّا إِلَیَ النّارِ... . (1)

سخت ترین لحظات آدمیزاد سه لحظه است:

لحظه ای که فرشته مرگ را می بیند؛

و لحظه ای که از گورش برمی خیزد؛

و لحظه ای که در برابر پروردگار تبارک و تعالی می ایستد یا به سوی بهشت می رود یا به سوی دوزخ... .

رجوع به حق بعد از هدایت یا گمراهی آدمی از حساس ترین زمان های انتقال او به دورۀ جدید حیات اوست. و گروهی حتی برای لحظه ای تاب و استقامت آن وضعیت را ندارند.

حضرت سجّاد علیه السلام در قنوت وتر خود از آن وضعیت دردآور به حق تعالی پناه برده و می فرماید:

اَلّلهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ کُرَبِ الْمَوْتِ وَ مِنْ سُوءِ الْمَرْجِعِ فی الْقُبُورِ وَ مِنَ

ص:213


1- (1) - بحار الأنوار: 159/6، باب 6، حدیث 19؛ [1] الخصال: 119/1، حدیث 108.

النَّدَامَةِ یَوْمَ الْقِیامَةِ ، أَسْأَلُکَ عِیشَةً هَنِیئَةً وَ مَیتَةً سَوِیَّةً وَ مُنْقَلَبَاً کَرِیماً غَیْرَ مُخْزٍ وَ لا فاضِحٍ . (1)

خداوندا! از درد و رنج های مرگ و از بد بازگشتن در گور و از پشیمانی در روز قیامت به تو پناه می آورم. زندگانی گوارا و مرگی پس از آمادگی برای آن و بازگشتی کریمانه بی آن که خوار ساز و رسوا کننده باشد، از تو درخواست می کنم.

در بین آیات و روایات دینی ما؛ معاد یا بازگشت به آخرت دو گونه تفسیر شده است:

1 - بازگشت همراه با فشار و تلخی در قبر یا به برزخ و انتقال ناگهانی به صحنۀ قیامت که پس از قبض ارواح اتفاق می افتد.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

عیسی بن مریم از جبرئیل پرسید: قیامت کی برپا می شود؟ جبرئیل چنان بی تاب شد که از هوش رفت و چون به هوش آمد گفت: ای روح اللّه! من در این باره بیشتر از تو نمی دانم؛ ولی آنچه برای خدا در زمین و آسمان هاست قیامت به طور ناگهانی و بی خبر بر شما وارد می شود. (2)2 - بازگشت همراه با عذاب و سوختن در جهنم ابدی است که در آیۀ شریفه به این مراد اشاره شده که می فرماید:

هَذَا وَ إِنَّ لِلطَّغِینَ لَشَرَّ مََابٍ * جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ» (3)

این [ همه برای پرهیزکاران است ] ، و مسلماً برای سرکشان ، بدترین

ص:214


1- (1) - مفتاح الفلاح:337؛ [1]بحار الأنوار: 299/84، باب 12، حدیث 85. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 312/6، باب 10، حدیث 11؛ قصص الأنبیاء، راوندی: 271، حدیث 319.
3- (3) - ص (38) : 55 - 56.

بازگشتگاه خواهد بود . * دوزخ که در آن وارد می شوند و چه بد آرامگاهی است !

«جهنّم»، در آیه عطف بیان یا بدل از شرّ مأب است که توضیح محل بازگشت بدی هاست. ستمگران در جهنمی وارد می شوند که درون آن می سوزند، کسی خیال نکند که جهنم را از فاصلۀ دور می بینند یا در کنار او قرار می گیرند یا به آتش عادت می کنند، نه پیوسته با آن زندگی آتشی دارند.

«مهاد»، یعنی بستری که برای خواب و استراحت گسترده می شود یعنی بسترشان آتش دوزخ است که با انواع نوشابه های سیاه و سوزان پذیرایی می شوند.

فرشتگان در کمین اهل عذابند که در گذرگاه عبور همگانی ربوده می شوند تا به دوزخ انداخته شوند.

إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا * لِّلطَّغِینَ مََابًا» (1)

بی تردید دوزخ کمین گاه است . * جایگاه بازگشت برای سرکشان و طاغیان است .

این جایگاه سرانجام منافقان و خوارج نهروانی است که مولا علی علیه السلام در شأن آنها فرمود:

فَاُوبُوا شَرَّ مَآبٍ وَ ارْجِعُوا عَلی اثَرِ الْاَعْقابِ ... . (2)

به بدترین سرنوشت بروید و از راهی که آمده اید به جهالت گذشته برگردید!...

ص:215


1- (1) - نبأ (78) : 21 - 22. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 57. [2]

43 - محرومیت از پاداش

در قرآن و شرح آیات آن، هر جا سخن از خسران و خاسرین به میان می آید؛ مراد محرومیت از پاداش های معنوی و برکات اخروی است که در اثر نپذیرفتن دین اسلام و ایمان به حق و ولایت ائمه اطهار علیهم السلام اسباب هلاکت نفس را به وجود می آورد.

از آن آیات هشدار دهنده است که می فرماید:

وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْأَخِرَةِ مِنَ الْخَسِرِینَ » (1)

و هرکه جز اسلام ، دینی طلب کند ، هرگز از او پذیرفته نمی شود و او در آخرت از زیانکاران است .

انتخاب نابجا در دین و مذهب و گذران زندگی پوچ در دنیا به محرومیّت حقیقی و خسارت ابدی در آخرت می انجامد.

ثواب در لغت، جزا و پاداش خیر است و کسی از ثواب منع و محروم می شود یعنی بهرۀ خوب عمل برای او شمارش نمی شود و سودی برایش مقرر نمی گردد.

این بازتاب؛ بازگشت نتیجۀ اعمال بر انسان است که حضرت حق تعالی می فرماید:

فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ » (2)

پس هرکس هم وزن ذره ای نیکی کند ، آن نیکی را ببیند . * و هرکس هم وزن ذره ای بدی کند ، آن بدی را ببیند .

چه چیز خیر و چه چیز شر را می بیند؟ آیا خود عمل را می بیند یا نامۀ عمل را یا

ص:216


1- (1) - آل عمران (3) : 85. [1]
2- (2) - زلزال (99) : 7 - 8. [2]

جزای عمل را، به هر حال خوبی و بدی در عرصۀ قیامت کبری را مشاهده می کند.

همه کیفرها و پاداش ها بر این محور است که انسان به جایگاه حقیقی خویش برسد؛ همان گونه که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بیان حکمت ها می فرماید:

إِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ وَضَعَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ وَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ ، ذِیادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ ، وَ حَیاشَةً لَهُمْ الی جَنَّتِهِ . (1)

خداوند سبحان پاداش را بر طاعت و کیفر را بر گناه قرار داده، تا بندگان را از خشمش بازدارد و آنان را به بهشتش روانه نماید.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

بلا و گرفتاری انبیا از همۀ مردم بزرگتر بود سپس کسانی که شباهت بیشتر به آنان داشتند؛ خداوند ایوب نبی علیه السلام را به آن بلای بزرگ که در نظر مردم کوچک گردید، مبتلا ساخت تا هر گاه نعمت های بزرگی را که خداوند می خواهد در آینده به او عطا کند؛ دیدند، دربارۀ او ادّعای ربوبیت نکنند و به این وسیله بفهمند که ثواب و پاداش خداوند دو گونه است: استحقاقی و اختصاصی و همچنین دریابند که هیچ ناتوان و نادار و بیماری را به خاطر فقر و کمبود، کوچک نشمارند و بدانند که خداوند هر کس را بخواهد به بیماری مبتلا می سازد و هر کس را بخواهد، به هر گونه شفا می بخشد و این گرفتاری ها و شفا بخشیدن ها را برای هر که بخواهد، مایۀ عبرت قرار می دهد.

و برای هر که بخواهد موجب شقاوت یا سعادت می گرداند. خداوند عزّوجلّ در کلیه این امور به عدالت حکم می کند و کارهایش از روی حکمت است و آن کاری را برای بندگانش می کند که بیشتر به صلاح آنان باشد و هر نیرویی

ص:217


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 368. [1]

از آن اوست. (1)به هر حال باید کف ترازوی عمل را با پاداش کار نیک سنگین نمود و از برتری گناهان دوری جست که زیانی بس بزرگ است.

مولای متقیان در این باره به همۀ پویندگان راه ثواب توصیه می فرماید:

فَوَاللّهِ لَوْ حَنَنْتُمْ حَنینَ الْوُلَّهِ الْعِجالِ وَ دَعَوْتُمْ بِهَدیلِ الْحَمامِ ، وَ جَاَرْتُم جُؤارَ مُتَبَتِّلِ الرُّهْبانِ وَ خَرَجْتُمْ الَی اللّهِ مِنْ الْاَمْوالِ وَ الْاَوْلادِ، الْتِماسَ الْقُرْبَةِ الَیْهِ فِی ارْتِفاعِ دَرَجَةً عِنْدَهُ ، اوْ غُفْرانِ سَیِّئَةٍ احْصَتْها کُتُبُهُ وَ حَفِظَها رُسُلُهُ لَکانَ قَلیلاً فِیما ارْجُو لَکُمْ مِنْ ثَوابِهِ وَ اخافُ عَلَیْکُم مِنْ عِقابِهِ . (2)

به خدا قسم! اگر همچون شتر فرزند مردۀ غمزده بنالید و به مانند کبوتر دور از همدم صدا کنید و به مثل راهبی تارک دنیا زاری نمایید و در راه خدا از اموال و فرزندانتان دل بردارید، برای درخواست قرب حق در مرتبه ای بالا، یا برای آمرزش گناهانی که کتاب های حق شماره کرده و فرشتگانش آن را حفظ نموده، هر آینه در برابر پاداشی که برای شما از خدا امید دارم و عقابی که از آن بر شما می ترسم، کم و اندک است.

44 - افتادن در عقاب و عذاب قیامت

اشاره

حلول عذاب و اجل حتمی بر کیفر گناهکار از سنت الهی است. و عقوبت به معنای در پی داشتن سزای گناه، از لوازم طبیعی ارتکاب معصیت است. ولی گاهی

ص:218


1- (1) - بحار الأنوار: 348/12، باب 10، حدیث 13؛ الخصال: 400/2، حدیث 108. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 52. [2]

بر اساس مصلحت ها و محاسباتی؛ اجرای مجازات الهی به تأخیر می افتد تا بندگان خدا در پناه رحمت و لطف خداوند به زندگی عادی خود ادامه دهند و ثواب و عذاب اعمالشان به قیامت حواله می شود تا در آن عالم به یکایک عمل ها رسیدگی کنند و حق از ناحق آشکار گردد.

حضرت حق تعالی می فرماید:

وَ لَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَ أَجَلٌ مُّسَمًّی» (1)

و اگر سنّت و روشی از پروردگارت [ نسبت به تأخیر افتادن عذاب از آنان ] نگذشته بود و نیز مدتی که [ برای زندگی آنان ] مشخص و معین شده است ، قطعاً عذاب خدا بدون تأخیر بر آنان لازم و حتم می شد .

سنّت الهی در قرآن با عنوان «کلمه» از آن یاد شده که اشاره به حکمت آفرینش بر اساس آزادی انسان هاست؛ زیرا اگر هر عملی بدون هیچ گونه مهلت، مجازات در پی داشته باشد، ایمان و اعمال صالح جنبۀ اضطراری و اجباری پیدا می کند و بیشتر به خاطر ترس و وحشت از کیفر انجام می شود. پس باید مهلتی باشد تا گنهکاران به خود آیند و راه اصلاح در پیش گیرند و هم فرصتی برای خودسازی برای همه پویندگان راه حق و کمال داده شود.

به این جهت در آیاتی که خداوند وعده عذاب داده است، به رحمت و مغفرت و بهشت تمام کرده است تا بندگان فرصت توبه و بیداری را درک کنند. همان گونه که خداوند می فرماید:

اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (2)

بدانید مسلّماً خدا [ نسبت به نافرمانی بندگان ] سخت کیفر ، و [ نسبت به طاعت آنان ] بسیار آمرزنده و مهربان است .

در این آیه شدید العقاب را بر غفران و رحمت مقدم نموده است؛ اشاره به این

ص:219


1- (1) - طه (20) : 129. [1]
2- (2) - مائده (5) : 98. [2]

نکته است که آتش مجازات سخت الهی را می توان با آب توبه شست و به دریای رحمت و کرامت ربوبی وارد گشت.

حضرت علی علیه السلام از این وضعیت شگفت زده گردیده و فرموده است:

عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمِی الطَّعامَ لِأَذِیَّتِهِ کَیْفَ لایَحْتَمِی الذَّنْبَ لِأَلِیمِ عُقُوبَتِهِ . (1)

تعجّب دارم از کسی که از خوردنی آزار دهنده باز می ایستد ولی از گناه که جزای دردناکی دارد بازنمی ایستند.

عَجِبْتُ لِمَنْ عِلِمَ شِدَّةَ انْتِقامِ اللّهِ مِنْهُ وَ هُوَ مُقِیمٌ عَلَی الْإِصْرارِ. (2)

تعجّب دارم از کسی که از سختی انتقام کشیدن خدا خبر دارد و برای پافشاری بر نافرمانی ایستادگی می کند.

در برخی تفاسیر قرآن کلمۀ اجل و وعید را به حلول عقاب تعبیر کرده اند. (3)یعنی هر گاه قرآن می فرماید: اجل کسی یا امتی فرا می رسد یا وعدۀ ما حتمی است یعنی زمان کیفر موعود فرا می رسد و مرحلۀ اوّل عذاب و انتقام خداوند آغاز می گردد.

کیفر بدکاران بسی سخت است. قبر چنان فشارشان می دهد که استخوان هایشان درهم می شکند؛ از درخت زقوم که میوۀ برگ و خار آن از آتش است خورانده می شوند؛ از آب جوشان که اندرون آنان را ریزه ریزه کند، می آشامند.

جامه هایی از آتش بر آنها پوشند؛ فرشتگان با گرزهای آتشین بر سرشان کوبند، همراه و همدمشان شیطان و مار و عقرب باشد و از بوی گندشان وادی برهوت، آشفته حال گردد.

ص:220


1- (1) - غرر الحکم: 166، حدیث 3262. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 166، حدیث 3239. [2]
3- (3) - تفسیر الثعلبی: 231/4، ذیل آیۀ 34 سورۀ اعراف.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام دربارۀ شدت عذاب برزخیان می فرماید:

سَلَکُوا فی بُطُونِ الْبَرْزَخِ سَبیلاً سُلِّطَتِ الْاَرْضُ عَلَیْهِمْ فیهِ فَاَکَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمائِهِمْ . فَأَصْبَحُوا فی فَجَواتِ قُبُورِهِمْ جَماداً لایَنْمُونَ وَ ضِماراً لا یُوجَدُونَ . لا یُفْزِعُهُم وُرُودَ الْاَهْوالِ وَ لا یَحْزُنُهُمْ تَنَکُّرُ الْاَحْوالِ ، وَ لا یَحْفِلُونَ بِالرَّواجِفِ وَ لا یَأْذَنُونَ لِلْقَواصِفِ . (1)

راهی را در درون برزخ پیمودند که در آن راه، زمین بر آنان مسلط شد، خاک گور گوشتشان را خورد و خونشان را نوشید. در شکاف قبورشان چنان بی جان شدند که برای آنها رشدی نیست و غایبی گشتند که امید یافتنشان نیست، حوادث هول انگیز دنیا آنان را نمی ترساند و بدی حالات غصه دارشان نمی کند، از زلزله ها دچار اضطراب نمی گردند و به نعرۀ رعدهای سخت گوش نمی دهند.

هولناک ترین لحظات آدمی

خروج از قبر از هولناک ترین لحظات آدمی است؛ زیرا شدیدترین حالت های عمر انسان در سه مرحله است:

1 - هنگام تولد و بیرون آمدن با فشار از خانه ای تنگ و تاریک.

2 - هنگام مرگ و خروج روح با شدت جان کندن از کالبد انسان.

3 - هنگام قیامت و ورود به صحنۀ محشر و محاسبه اعمال نیک و ناپسند.

حضرت صادق علیه السلام از گوشه دریای عذاب به ما گزارش می فرماید:

کسی را در قبرش نشاندند و به او گفتند: ما مأموریم که صد تازیانه از عذاب الهی به تو بزنیم. گفت: از عذابم درگذرید که طاقت آن را ندارم. پس از گفت

ص:221


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 212. [1]

و گوی میان او و فرشتگان وی را گفتند: چاره ای نیست مگر این که یک تازیانه بر تو زده شود. گفت: به چه دلیل باید عذاب شوم. گفتند: به خاطر این که روزی نماز را سبک شمرده و بی وضو نماز خواندی، دیگر این که بر ضعیفی گذشتی و کمکش نکردی؛ پس او را تازیانه ای زدند که در اثر آن، قبرش از آتش شعله ور شد. (1)

ص:222


1- (1) - بحار الأنوار: 221/6، باب 8، حدیث 18؛ علل الشرایع: 309/1، حدیث 1. [1]

ص:223

ص:224

دعای 9 : درخواست بخشش

اشاره

«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صَیِّرْنَا إِلَی مَحْبُوبِکَ مِنَ التَّوْبَةِ و أَزِلْنَا عَنْ مَکْرُوهِکَ مِنَ الْإِصْرَارِ «2»اَللَّهُمَّ وَ مَتَی وَقَفْنَا بَیْنَ نَقْصَیْنِ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً وَ اجْعَلِ التَّوْبَةَ فِی أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً «3»وَ إِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّیْنِ یُرْضِیکَ أَحَدُهُمَا عَنَّا وَ یُسْخِطُکَ الآخَرُ عَلَیْنَا فَمِلْ بِنَا إِلَی مَا یُرْضِیکَ عَنَّا وَ أَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا یُسْخِطُکَ عَلَیْنَا «4»وَ لاَ تُخَلِّ فِی ذَلِکَ بَیْنَ نُفُوسِنَا وَ اخْتِیَارِهَا فَإِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ إِلاَّ مَا وَفَّقْتَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمْتَ «5»اَللَّهُمَّ وَ إِنَّکَ مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا وَ عَلَی الْوَهْنِ بَنَیْتَنَا وَ مِنْ مَآءٍ مَهِینٍ ابْتَدَأْتَنَا فَلاَ حَوْلَ لَنَا إِلاَّ بِقُوَّتِکَ وَ لاَ قُوَّةَ لَنَا إِلاَّ بِعَوْنِکَ «6»فَأَیِّدْنَا بِتَوْفِیقِکَ وَ سَدِّدْنَا بِتَسْدِیدِکَ وَ أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَکَ وَ لاَ تَجْعَلْ لِشَیْ ءٍ مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِی مَعْصِیَتِکَ «7»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا وَ حَرَکَاتِ أَعْضَآئِنَا وَ لَمَحَاتِ أَعْیُنِنَا وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِی مُوجِبَاتِ ثَوَابِکَ حَتَّی لاَ تَفُوتَنَا حَسَنَةٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَکَ وَ لاَ تَبْقَی لَنَا سَیِّئَةٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَکَ .

ص:225

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صَیِّرْنَا إِلَی مَحْبُوبِکَ مِنَ التَّوْبَةِ و أَزِلْنَا عَنْ مَکْرُوهِکَ مِنَ الْإِصْرَارِ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و راه ما را به جانب توبه که محبوب توست تغییر ده، و وجودمان را از پافشاری بر گناه که مورد نفرت توست، دور ساز.

حقیقت توبه

اشاره

انبیای با کرامت حق وامامان بزرگوار، در سایۀ وحی خداوندی، راه خیر و شر را به انسان نمایاندند. اولیای عظام الهی هر آنچه را به خیر آدمیان بود و آنچه جز شرّ و بدی برای آنان نداشت بیان کردند. آنان جامعۀ انسانی را در برابر آراسته شدن به خوبی ها و پیراسته شدن از بدی ها، آن چنان هدایت کردند که حجّت بر تمام مردم تا صبح قیامت تمام شد.

پیامبران و امامان علیهم السلام ، رضوان و بهشت وسعادت و سلامت را در صورت صالح شدن مردم بشارت دادند و انسان را در مقابل آلوده شدن به شرور و منکرات، به غضب و سخط و عذاب جهنّم و خواری دنیا و آخرت وعده فرمودند.

کانَ النّاسُ امَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ » (1)

ص:226


1- (1) - بقره (2) : 213. [1]

مردم [در ابتدای تشکیل اجتماع] گروهی واحد و یک دست بودند [ و اختلاف و تضادی در امور زندگی نداشتند ] ، پس [ از پدید آمدن اختلاف و تضاد ] خدا پیامبرانی را مژده دهنده و بیم رسان برانگیخت، و با آنان به درستی و راستی کتاب را نازل کرد ، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند ، داوری کند .

رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلّا یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزاً حَکیماً» (1)

پیامبرانی که مژده رسان و بیم دهنده بودند تا مردم را [ در دنیا و آخرت در برابر خدا ] پس از فرستادن پیامبران ، عذر و بهانه و حجّتی نباشد ؛ و خدا همواره توانای شکست ناپذیر و حکیم است .

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إلّامُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ فَمَنْ آمَنَ وَ أصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ » (2)

و پیامبران را جز مژده دهنده و بیم رسان نمی فرستیم ؛ پس کسانی که ایمان بیاورند و [ مفاسد خود را ] اصلاح کنند نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند .

از جمله واقعیّت هایی که انبیا و امامان بر اساس وحی، مردم را نسبت به آن، به رضوان حق و بهشت ابد بشارت داده، آن را عمل صالح و بلکه ریشه و مایۀ عمل صالح دانسته اند، مسألۀ با عظمت توبه است.

اگر دری تحت عنوان توبه به روی انسان باز نمی شد، آدمی هرگز از اسارت گناه نجات نمی یافت.

ص:227


1- (1) - نساء (4) : 165. [1]
2- (2) - انعام (6) : 48. [2]

توبه پاک کنندۀ انسان از آلودگی و نزدیک کنندۀ بشر به حضرت حق است.

پلیدی گناه از پروندۀ انسان جز با برگشت به سوی محبوب و ترک معاصی میسّر نیست.

حضرت سجّاد علیه السلام در ابتدای دعا یادآور می شود که «توبه محبوب خداست.»

به حقیقت که توبه محبوب خداست؛ زیرا دارویی است که قلب و نفس و اعضای گنهکار را معالجه می کند و او را از بند خطرناک هوای نفس و شیطان رهانیده، به عرصه گاه عشق و دوستی و محبّت حضرت حق رهنمون می شود.

توبه، وسیله ای است که باعث می شود گنهکار دست از آلودگی و آلوده کردن دیگران بردارد و خود و خانواده و جامعه اش را از ظلم و پایمال شدن حقوق برهاند و به رعایت حق خداوند و انبیا و اولیا و پاکان و هادیان راه حضرت ربّ العالمین، توفیق یافته و به حصن حصین الهی راه یابد.

محبوبیّت توبه در پیشگاه وجود مقدّس حضرت حق به خاطر این است که آدمی را از چاه ضلالت بیرون آورده به شاهراه هدایت راهنمایی می کند.

محبوبیّت توبه به علّت این است که انسان را از صف شیاطین درآورده، در صف نیکان وپاکان می برد.

محبوبیّت توبه، فلسفه اش در این است که راهزن راه مردم همچون فضیل را بر مسند عرفان قرار داده، وی را معلّم اخلاق و مهذّب نفوس می نماید.

محبوبیّت توبه نزد حق برای این است که رخنه ای سخت در صف ناپاکان و هواپرستان به وجود می آورد و در برابر آن صف شیطانی، صف موحّدان و پاکان و نیکان را محکم تر می نماید.

محبوبیّت توبه، به خاطر این است که راه های نفوذ شیاطین را در شؤون حیات آدمی بسته، طرق جلب رحمت دوست را به روی انسان باز می کند.

محبوبیّت توبه، به خاطر این است که آدمی را از نظر آلودگان و پلیدان می اندازد

ص:228

و وی را مورد نظر اولیا و انبیا و امامان به خصوص در معرض نسیم عنایت حضرت حق قرار می دهد.

محبوبیّت توبه برای آن است که حضرت ربّ العزّه را خشنود و دل بندگان خالص خداوند را شاد می نماید.

محبوبیّت توبه، به علّت آن است که انسان را از افتادن در ورطۀ هلاکت ابدی حفظ می کند و به سعادت ابدی و سلامت دائمی و سرمدی رسانده و انسان را در آغوش رحمت حضرت رحیم قرار می دهد.

محبوبیّت توبه برای آن است که زنگار گناه از قلب می شوید و حالات و احوالات درون را تغییر می دهد و حجاب هایی که محصول معصیت است از برابر دیدۀ دل بر می دارد و آتش عشق به حبیب را در کانون باطن شعله ورتر می سازد.

محبوبیّت توبه، به خاطر آن است که به انسان لیاقت تشرّف به محضر حضرت ربّ العزّه را ارزانی می دارد و آدمی را به بارگاه قدس کشانده و در بساط انس می نشاند و سفرۀ مغفرت و رحمت او را در برابر جان و روح انسان می گشاید.

توبه از آن جایی که محبوب خداست، در میدان وجود هر کس جای گیرد او را به دنبال خود، محبوب حضرت جانان می نماید و بر فرش محبّت آن جناب می نشاند.

قرآن مجید که سند تمام حقایق هستی از ظاهر و باطن است، بدین صورت که در آیۀ زیر آمده عشق و محبّت حضرت ربّ العزّه را به تائبان حقیقی اعلام می دارد:

إنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ » (1)

یقیناً خدا کسانی را که بسیار توبه می کنند ، و کسانی را که خود را [ با پذیرش انواع پاکی ها از همۀ آلودگی ها ] پاکیزه می کنند . دوست دارد .

بیایید پیمانۀ وجود خویش را از آلودگی گناه پاک کنیم و ظرف هستی خویشتن را

ص:229


1- (1) - بقره (2) : 222. [1]

از خبایث معصیت شستشو دهیم تا ساقی وجود، با ساغر وحی، شراب طهور توبه و انابه و تضرّع و زاری و بازگشت همه جانبه به سوی خود را در کام جان ما می ریزد.

در تفسیر:

وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (1)

و پروردگارشان بادۀ طهور به آنان می نوشاند .

کلامی معجز نظام، از سلالۀ نبوت، صادق - آل محمّد صلوات اللّه علیهم اجمعین - مروی است که مسحه ای از علم الهی و قبسی از نور مشکات رسالت و نفحه ای از شمیم ریاض امامت است و امین الاسلام طبرسی آن را بدین صورت روایت کرده است:

أیْ : یُطَهِّرُهُمْ عَنْ کُلِّ شَیْ ءٍ سِوَی اللّهِ ، إذْ لا طاهِرَ مَنْ تَدَنَّسَ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْأَکْوانِ إلّااللّهُ ، رَوَوْهُ عَنْ جعفر بن محمد علیهما السلام . (2)

آنان را از هرچه جز خداست پاک می کند؛ زیرا پاک از آلودگی اشیا و عناصر جز خدا نیست.

استاد حسن زاده در مقدمه کتاب «مفتاح الفلاح» اثر عارف بزرگ شیخ بهائی، در ذیل این روایت می فرماید:

من در امّت خاتم صلی الله علیه و آله از عرب و عجم کلامی بدین پایه که از صادق آل محمّد - صلوات اللّه علیهم - در غایت قصوای طهارت انسانی روایت شده است از هیچ عارفی نه دیده ام و نه شنیده ام.

حدیث به صورت مفرد، یعنی «رُوِیَ » روایت نشده است، بلکه به صورت صیغۀ جمع یعنی «رَوَوْهُ » مروی است، پس حدیث ریشه دار است که جمعی آن را روایت

ص:230


1- (1) - انسان (76) : 21. [1]
2- (2) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 223/10، ذیل آیۀ 21 سورۀ انسان؛ تفسیر الثعلبی: 105/10. [2]

کرده اند.

ربّ ابرار، ساقی ابرار است. و در این ربّ و اضافۀ آن به «هم» نیز مطلبی است که:

نهفته معنی نازک بسی است در خط یار تو فهم آن نکنی ای ادیب من دانم

(شیخ کمال خجندی)

«طَهور» درلغت عرب صیغۀ مبالغۀ طاهر است، یعنی «طاهر» پاک و «طهور» پاک پاک کننده است.

پس شرابی که از دست ساقیشان می نوشند، علاوه بر این که پاک است پاک کننده هم هست. آب مضاف ممکن است که طاهر باشد امّا مسلّماً طهور نیست ولکن مطلق آن، هم طاهر است و هم طهور.

این شراب، ابرار را از چه چیز تطهیر می کند؟ امام علیه السلام فرمود: از هر چه جز خدا؛ زیرا طاهر از دنس اکوان جز خدا نیست.

«دنس» چرک است و «اکوان» موجودات و مراد نقص امکان است که خداوند از نواقص ممکنات طاهر است؛ زیرا که صمد حقّ است.

این شراب انسان را از ما سوی اللّه شستشو می دهد و این چنین انسان به تماشای نور شهود راه می یابد که:

هُوَ الْأوَّلُ وَ الْآخِرُ، وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ » (1)

اوست اول و آخر و ظاهر و باطن ، و او به همه چیز داناست .

و حقیقت:

ص:231


1- (1) - حدید (57) : 3. [1]

فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ » (1)

پس به هر کجا رو کنید آن جا روی خداست .

در عبارات اهل دل که خطاب به ساقی می شود و شراب طلب می کنند مراد همین:

سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (2)

و پروردگارشان بادۀ طهور به آنان می نوشاند .

است.

و شراب این آیه و خمر در آیات دیگر را به فارسی تعبیر به «می» می کنند و «کأس» را گاهی به قدح و گاهی به جام و پیمانه و پیاله تعبیر می نمایند. (3)ملّا مهدی نراقی می گوید:

بیا ساقیا من به قربان تو فدای تو و عهد و پیمان تو

میی ده که افزایدم عقل و جان فتد در دلم عکس روحانیان

شنیدم زقول حکیم مهین فلاطون مه ملک یونان زمین

که «می» بهجت افزا و اندوه زداست همه دردها را شفاء و دواست

نه زان می که شرع رسول انام شمرده خبیث و نموده حرام

از آن که پروردگار غفور نموده است نامش شراب طهور

بیا ساقی ای مشفق چاره ساز بده یک قدح زان می غم گداز

(ملّا مهدی نراقی)

ص:232


1- (1) - بقره (2) : 115. [1]
2- (2) - انسان (76) : 21. [2]
3- (3) - مقدمۀ مفتاح الفلاح: 83.

عشق به توبه در اولیای الهی

انبیای عظام الهی و امامان با کرامت و اولیاء اللّه با تمام وجود عاشق دلباختۀ توبه بودند، چنانکه این معنا از کلمات و دعاهای روایت شده مشهود است.

محدث قمّی در اعمال ماه رجب روایت می نماید:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی لا تَنْفَدُ خَزائِنُهُ ، وَ لا یَخافُ آمِنُهُ ، رَبِّ ارْتَکَبْتُ الْمَعاصِیَ فَذلِکَ ثِقَةً بِکَرَمِکَ ، انَّکَ تَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِکَ ، وَ تَعْفُو عَنْ سَیِّئاتِهِمْ وَ تَغْفِرُ الزَّلَلَ ، فَاِنَّکَ مُجیبٌ لِداعیکَ وَ مِنْهُ قَریبٌ ، وَ أنَا تائِبٌ إِلَیْکَ مِنَ الْخَطایا، وَ راغِبٌ إلَیْکَ فی تَوْفیرِ حَظّی مِنَ الْعَطایا... . (1)

ستایش خدای را که گنج هایش پایان نمی پذیرد و اطمینان یابنده اش وحشت نکند. ای مالک و صاحبم، اگر دچار گناهان شدم ناشی از اعتماد محکم به بزرگواری تو بوده؛ تویی که بدون تردید پذیرندۀ توبه ای از بندگانت و گذشت کنندۀ از بدی های آنان و آمرزندۀ لغزش های عباد خود و تویی اجابت کنندۀ دعای خوانندگانت و هم نزدیک به ایشانی و منم توبه کننده به درگاهت از تمام خطاها و میل کننده به سویت در کامل کردن بهره ام از بخشش هایت... .

حضرت فیض می گوید:

چاره ها رفت زدست دل بیچارۀ من تو بیا چارۀ من شو که تویی چاره من

دربیابان طلب بی سر و پا می گردد که تو را می طلبد این دل آوارۀ من

ص:233


1- (1) - بحار الأنوار: 382/95، باب 22، ذیل حدیث 2؛ [1]إقبال الأعمال: 633. [2]

در طلب پا نکشم در رهش از سربرود تا نیاید به کف آن دلبر عیّارۀ من

پخت در بوتۀ سوداش دل خام طمع سوخت در آتش هجرش جگر پارۀ من

شاد و خّرم خورد از شهد و شکر شیرین تر هر غمی کز تو رسد این دل غمخوارۀ من

گر تو صد بار برانی ز در خود دل را باز سوی تو گراید دل خودکارۀ من

پاره های دل صد پاره به صد پاره شود گر تو یکبار بگویی دل صد پارۀ من

یاد حق چون نکنی شاعریت آید فیض بار بیکار بکش ای دل بیکارۀ من

(فیض کاشانی)

حقیقت گناه

اشاره

خطرناک ترین برنامه ای که در طول تاریخِ حیات بر انسان هجوم آورده گناه است.

گناه، سرپیچی از دستورهای حق و مخالفت با انبیا و امامان و مبارزه با سعادت و سلامت است.

گناه، زمینه ساز نابودی شخصیت، خاموش کنندۀ نور حقیقت، بر باد دهندۀ فضیلت و درهم شکنندۀ شرافت انسانی است.

گناه، تیشه ای بر ریشۀ انسان، تاریک کنندۀ جان، خوشحال کنندۀ شیطان و به غضب آورندۀ حضرت رحمان است.

گناه، عبادت کردن شیطان و جدا گشتن از یزدان و پاره کنندۀ پردۀ حیا و فراهم

ص:234

آورندۀ عذاب روز جزاست.

گناه، در اندازندۀ انسان به چاه ضلالت، مسدود کنندۀ راه هدایت، ایجاد کنندۀ بلاهت و به وجود آورندۀ سفاهت و از بین برندۀ صفای آدمیت و بر باد دهندۀ غیرت و حمیّت است.

گناه طوفانی بس خطرناک است که چون از سرزمین وجود انسان برخیزد، خیر دنیا و آخرت آدمی را دستخوش زوال نموده و ارکان انسانیّت را به لرزه آورده و سعادت امروز و فردای انسان را به باد می دهد.

گناه، به فرمودۀ حضرت حق در آیات قرآن مجید، مرض است و ادامۀ آن تمام شؤون حیات انسانی را دستخوش بیماری کرده و به هلاکت ابدی آدمی منجر می گردد.

بیماری گناه

انسان بر اساس آیات قرآن مجید، چون قدم به دنیا می گذارد، از سلامت و پاکی برخوردار است و بر پایۀ فطرت توحید زندگی خود را شروع می نماید. او از گناه و معصیت و انحراف و خطا چیزی نمی داند، جز به کمال و سعادت میلی ندارد، از توجه به حقیقت لذّت می برد و از درک حقایق و فهم واقعیّت ها خوشحال می شود.

می خواهد در چهارچوب درستی و راستی و صدق و صفا و محبّت و وفا مطرح شود و احترام همگان را در پرتو فروغ صفات حسنه و اخلاق انسانی به سوی خود جلب کند.

چون پدر و مادر و خانه و کاشانه و کوچه و بازار و مدرسه و محیط به او توجه نکند و احساسات و امیال و غرایز او بر اساس قرآن و قواعد تربیتی انبیا و امامان علیهم السلام نباشد، بر اثر جاذبه های مادّی و جسمی و کشش های شهوانی و غریزی آلوده می شود و چون لذّت گناه را چشید به تدریج میل به گناه، طبیعت ثانوی او

ص:235

می شود و به بیماری عصیان و سرپیچی از حقایق الهیّه دچار می گردد.

البتّه این بیماری بدون دارو نیست، اگر به او توجه کنند و خود او هم نسبت به خودش بیدار و بینا گردد، معالجه اش با داروی توبه و متذکر شدن جهان پس از مرگ و جریمۀ جرم ها در قیامت میسّر می شود.

به علّت این که راه بازگشت و طریق به دست آوردن سلامت از دست رفتۀ قلب و روح و اعضا و جوارح به روح انسان باز است، از گناه و معصیت تعبیر به مرض شده، مرضی که بدون شکّ و تردید قابل علاج و معالجه است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

یا عِبادَ اللّهِ أنْتُمْ کَالْمَرضْی ، وَ رَبُّ الْعالَمینَ کَالطَّبیبِ ، فَصَلاحُ الْمَرضَی فیما یَعْمَلُهُ الطَّبیبُ وَ یُدَبِّرُهُ ، لا فیما یَشْتَهیِه الْمریضُ وَ یَقْتَرِحُهُ . (1)

ای بندگان حق، شما چون بیماران هستید، وپروردگار جهانیان نسبت به شما همچون طبیب، پس صلاح و مصلحت بیمار در عمل و تدبیر طبیب است نه در اشتهای مریض و آنچه انتخاب می کند.

حضرت مسیح از خانۀ زن بدکاره ای بدر آمد و به آنان که او را دیدند فرمود:

جامعه را دو گونه مریض است، مریضی که با پای خود به طبیب مراجعه می کند و بیماری که باید طبیب به عیادتش برود و این زن بیماری بود که باید طبیب به عیادت او می رفت.

شبی در شهر ناصریّه به حضرت مسیح عرضه داشتند:بیماران ما را شفا بده، فرمود:به وقت صبح تمام آنان را در این جا حاضر کنید تا شفایشان دهم. چون به هنگام صبح چشمش به بیماران افتاد، آنان را کمتر از ده نفر دید، فرمود:اگر اهل سلامت در این شهر به این تعداد باشند برایم اعجاب انگیز است.

ص:236


1- (1) - عدّة الدّاعی: 37؛ [1]مجموعة ورّام: 117/2. [2]

خوشا به حال بیماری که درد بیماریش را حس کند و برای علاج مرض به طبیب مراجعه کرده خودرا از شرّ مرض خلاص کند.

فؤاد کرمانی می گوید:

آمد گه آن که بگسلم بند در بند قرار و صبر تا چند

تا کی به کمند تن گرفتار تا چند به دام نفس در بند

تا کی به خیال هیچ خشنود تا کی به وصال هیچ خرسند

از ریشه بکن به تیشۀ فکر این هستی همچو کوه الوند

پیوند ببر زما سوی اللّه با غیر خدا مبند پیوند

بگشای یکی دو چشم تحقیق وین گوش مقلّدی فرو بند

ای خواجه دهان تلخ هرگز شیرین نشود به صحبت قند

بگذر ز خودی که هر چه بینی بینی همه جلوۀ خداوند

هر اسم به غیر حق طلسمی است اسمت به طلسم اندر افکند

باید چو فؤاد این طلسمات بشکست به بازوی هنرمند

(فؤاد کرمانی)

بیماری گناه در قرآن

آیاتی از قرآن مجید که گناه را بیماری می داند:

یُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ * فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ » (1)

[ به گمان باطلشان ] می خواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند ، در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند ، ولی [ این حقیقت را ] درک نمی کنند . * در

ص:237


1- (1) - بقره (2) : 9 - 10. [1]

دلِ آنان بیماریِ [ سختی از نفاق ] است ، پس خدا به کیفرِ نفاقشان بر بیماریشان افزود ، و برای آنان در برابر آنچه همواره دروغ می گفتند ، عذابی دردناک است .

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِ الْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ » (1)

کسانی که در دل هایشان بیماری [ دورویی ] است ، می بینی که در دوستی با یهود و نصاری شتاب می ورزند و [ بر پایۀ خیال باطلشان که مبادا اسلام و مسلمانان تکیه گاه استواری نباشند ] می گویند : می ترسیم آسیب و گزند ناگواری به ما برسد [ به این سبب باید برای دوستی به سوی یهود و نصاری بشتابیم ] . امید است خدا از سوی خود پیروزی یا واقعیت دیگری [ به نفع مسلمانان ] پیش آرد تا این بیماردلان بر آنچه در دل هایشان پنهان می داشتند ، پشیمان شوند.

إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاَءِ دِینُهُمْ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ » (2)

و [ یاد کنید ] هنگامی را که منافقان و آنان که در دل هایشان بیماری [ شک و تردید نسبت به حقایق ] است ، می گفتند : مؤمنان را دینشان [ با این جمعیت اندک و اسلحه ناچیز برای شرکت در میدان نبرد ] فریفت ، و [ آنان باور نمی کردند که ] هر کس بر خدا توکّل کند [ بی تردید پیروز می شود ] ؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است .

ص:238


1- (1) - مائده (5) : 52. [1]
2- (2) - انفال (8) : 49. [2]

وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ » (1)

اما کسانی که در دل هایشان بیماری [ نفاق ] است ، پس پلیدی بر پلیدیشان افزود و در حالی که کافر بودند از دنیا رفتند .

لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفی شِقَاقٍ بَعِیدٍ» (2)

[ آزاد گذاشتن شبهه اندازی شیطان ] برای این [ است ] که خدا آنچه را شیطان می اندازد برای آنان که در دل هایشان بیماری است و برای سنگدلان وسیله آزمایش قرار دهد ؛ و قطعاً ستمکاران در دشمنی و ستیزی بسیار دور [ نسبت به حق و حقیقت ] قرار دارند .

أَفِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ » (3)

آیا در دل هایشان بیماری [ نفاق ] است یا [ در دین خدا ] شک کرده اند یا می ترسند که خدا و پیامبرش بر آنان ستم کند ؟ [ چنین نیست ] بلکه اینان خود ستمکارند .

وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً» (4)

و آن گاه که منافقان و آنان که در دل هایشان بیماری [ ضعف ایمان ] بود ، می گفتند : خدا و پیامبرش جز به فریب ، ما را وعده [ پیروزی ] نداده اند !

ص:239


1- (1) - توبه (9) : 125. [1]
2- (2) - حج (22) : 53. [2]
3- (3) - نور (24) : 50. [3]
4- (4) - احزاب (33) : 12. [4]

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ » (1)

بلکه کسانی که در دل هایشان بیماری است ، گمان کردند که خدا کینه هایشان را آشکار نخواهد کرد .

با حقّ و حقیقت و با واقعیت روشن و با وحی الهی و نبوت انبیای و امامت امامان و صدق و راستی و عقل مستقیم نباید به چون و چرا برخاست، چرا که با این حقایق که محصول جهل و تعصّب بی جا و کبر و لجاجت است، درون را مریض و اعضا و جوارح را به معصیت و گناه می کشاند و آدمی را از فیوضات ربّانیّه و کرامات انسانیّه محروم می نماید.

اگر کسی هم دچار خطا و اشتباه و آلوده به معصیت و گناه است، تا مرض مهلک عصیان حاکم بر شؤون ظاهری و باطنی وی نگشته، چه نیکوست توبه کند و به حضرت حق برگردد و از اصرار و پافشاری بر گناه خودداری ورزد، تا از خزی دنیا و عذاب آخرت مصون بماند.

پروین اعتصامی گوید:

همی با عقل در چون و چرائی همی پوینده در راه خطایی

همی کار تو کار ناستوده است همی کردار بد را می ستایی

گرفتار عقاب آرزویی اسیر پنجۀ باز هوایی

کمین گاه پلنگ است این چراگاه تو همچون برّۀ غافل در چرایی

سرانجام اژدهای توست گیتی تو آخر طعمۀ این اژدهایی

ازو بیگانه شو کاین آشنا کش ندارد هیچ پاس آشنایی

جهان همچون درختست و توبارش بیفتی چون در آن دیری بپایی

از این دریای بی کنه و کرانه نخواهی یافتن هرگز رهایی

ص:240


1- (1) - محمّد (47) : 29. [1]

زتیرآموز اکنون راستکاری که مانند کمان فردا دوتایی

به ترک حرص گوی و پارسا شو که خوش نبود طمع با پارسایی

چه حاصل از سر بی فکرت و رای چه سود از دیدۀ بی روشنایی

نهنگ ناشتا شد نفس پروین بباید کشتنش از ناشتایی

(پروین اعتصامی)

اصرار بر گناه

در روایات آمده است که: بر گناه و معصیت اصرار نورزید که اصرار و پافشاری بر گناه، خود گناه دیگری است و حتی اصرار بر صغیره، صغیره بودن را از حالت صغیره می اندازد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

لاصَغیرَةَ مَعَ الْإِصْرارِ وَلا کَبیرَةَ مَعَ الْاِسْتِغْفارِ. (1)

اصرار و پافشاری بر گناه صغیره معنا ندارد، وبا طلب مغفرت از حضرت حق کبیره ای برجا نماند.

عَنْ أبی جَعْفرٍ علیه السلام فی قَوْلِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ : وَلَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ » (2)

قالَ : الْإصْرارُ هُوَ أنْ یُذْنِبَ الذَّنْبَ فَلا یَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَلایُحَدِّثَ

نَفْسَهُ بِتَوْبَةٍ ، فَذلِکَ الْإصْرارُ. (3)

حضرت باقر علیه السلام در توضیح کلمۀ وَ لَمْ یُصِرُّوا فرمودند: اصرار بر گناه این است که کسی گناهی کند و از خداوند آمرزش نخواهد و همچنین در اندیشۀ توبه وبازگشت به حق هم نباشد، این است اصرار ورزیدن بر گناه.

ص:241


1- (1) - الکافی: 288/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعة: 338/15، باب 48، حدیث 20681. [2]
2- (2) - آل عمران (3) : 135. [3]
3- (3) - الکافی: 288/2، حدیث 2؛ [4]مجموعة ورّام: 18/1. [5]

ابوبصیر می گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

لا وَ اللّهِ لایَقْبَلُ اللّهُ شَیْئاً مِنْ طاعَتِهِ عَلَی الْإِصْرارِ عَلی شَیْ ءٍ مِنْ مَعاصیِه. (1)

نه، به خدا سوگند که خدا هیچ طاعتی را با اصرار بر هر گناهی که باشد قبول نکند.

کسی که بر گناه صغیره ای اصرار ورزد، مثل مردی که همیشه جامۀ ابریشم بپوشد، یا دائم به طلا زینت کند، یا هر روز چشم به نامحرم دوزد، گناهش کبیره محسوب شود و آثار و عذاب گناه کبیره بر آن مترتب گردد.

شهید رحمه الله فرموده است:

«عزم بر تکرار گناه هم به منزلۀ اصرار است. و توبه و استغفار، گناه کبیره و صغیره را محو کرده، باقی نگذارد، ولی اعمال صالحه مانند وضو و نماز و روزه گناه صغیره را جبران کند».

پافشاری بر گناه، ریشۀ گناه خواهی را در سرزمین قلب محکم خواهد کرد، آن چنانکه با توبه؛ قلع و قمع کردن ریشه، کار بسیار سختی خواهد بود. توفیق نداشتن در بسیاری از گناهکاران برای بازگشت به حق و جبران مافات، معلول همین پافشاری بر گناه بوده است. اصرار ورزی بر گناه حتی باعث تکذیب حقایق و انکار واقعیّت های مسلّم هستی می گردد:

ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوأی أنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُونَ » (2)

آن گاه بدترین سرانجام ، سرانجام کسانی بود که مرتکب زشتی شدند به سبب

ص:242


1- (1) - الکافی: 288/2، حدیث 3؛ [1]وسائل الشیعة: 337/15، باب 48، حدیث 20679. [2]
2- (2) - روم (30) : 10. [3]

این که آیات خدا را تکذیب کردند و همواره آنها را به مسخره می گرفتند .

وقتی معصیت فراوان شد و عاصی بر گناه و خطا اصرار ورزید، دل تاریک می شود و نور حق درقلب به خاموشی می گراید، آنگاه نوبت استهزای به حق و تکذیب آیات خداوند در می رسد.

قرآن مجید آمرزش گناه و مغفرت حق را نسبت به معصیت، مشروط به ترک اصرار نموده:

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَأسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَی مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ * أُولئِکَ جَزَاؤُهُم مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ » (1)

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند ، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند ؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد ؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند ، پا فشاری نمی کنند ؛ * پاداش آنان آمرزشی است از سوی پروردگارشان ، و بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آن جاودانه اند ؛ و پاداش عمل کنندگان ، نیکوست .

ص:243


1- (1) - آل عمران (3) : 135 - 136. [1]

[«2»اَللَّهُمَّ وَ مَتَی وَقَفْنَا بَیْنَ نَقْصَیْنِ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً وَ اجْعَلِ التَّوْبَةَ فِی أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً «3»وَ إِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّیْنِ یُرْضِیکَ أَحَدُهُمَا عَنَّا وَ یُسْخِطُکَ الآخَرُ عَلَیْنَا فَمِلْ بِنَا إِلَی مَا یُرْضِیکَ عَنَّا وَ أَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا یُسْخِطُکَ عَلَیْنَا «4»وَ لاَ تُخَلِّ فِی ذَلِکَ بَیْنَ نُفُوسِنَا وَ اخْتِیَارِهَا فَإِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ إِلاَّ مَا وَفَّقْتَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمْتَ ]

خدایا! هر گاه در ارتباط با دین یا دنیا، میان دو کاهش قرار گرفتیم، کاهش را بر دنیامان که زودتر از دست می رود، وارد کن، و توبه و انابه را در دینمان که با دوام تر است قرار ده.

و زمانی که دو برنامه را قصد کردیم که یکی از آنها تو را از ما خشنود می کند، و آن دیگری تو را بر ما خشمگین می سازد، ما را به جانب آن کاری که تو را از ما خشنود می کند، رغبت ده، و قدرت و توانمان را از عملی که تو را بر ما خشمگین می کند، سست کن و در این امور ما را میان نفوسمان و انتخابشان رها مکن که نَفْس انتخاب کننده باطل است، مگر آن که تو در انتخاب حق توفیقش دهی، و فراوان دستور دهنده به زشتی و بدی است، مگر آن که رحمتش آری.

ص:244

حقیقت دین و دنیا

اشاره

بدون شک در خزانۀ حضرت حق، گوهری با ارزش تر از دین وجود ندارد. به حقیقت که در دریای هستی و در صدف دو جهان درّی گرانمایه تر از دین نیست.

خیر دنیا و آخرت و سعادت امروز و فردا و سلامت همه جانبۀ انسان در تمام شؤون در پرتو دین و دینداری است.

دین حقیقتی است که صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و دوازده امام و حکیمان الهی و عارفان عاشق، برای نجات مردم از خواری دنیا و عذاب آخرت، مبلّغ آن بوده اند.

دین واقعیّتی است که اولیای الهی برای پابرجایی آن از هیچ کوششی دریغ نورزیده و تا آن جا استقامت کردند که جان شیرین خود را برای آن نثار کردند.

خداوند عزیز دین خود را جهت رشد و کمال مردم به وسیلۀ انبیا علیهم السلام ارائه فرموده و به غیر آن رضایت نمی دهد:

وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» (1)

و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم .

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ » (2)

و هرکه جز اسلام ، دینی طلب کند ، هرگز از او پذیرفته نمی شود و او در آخرت از زیانکاران است .

دین چراغ راه انسان و خورشید تابناک حیات و فروغ جان آدمی است. دین

ص:245


1- (1) - مائده (5) : 3. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 85. [2]

صیقل روح، تزکیه کنندۀ نفس، مطهّر عمل و پاک کنندۀ انسان از رذایل است.

دین مجموعه ای از عقاید صحیحه و اعمال صالحه و حسنات اخلاقیّه است.

دین باعث آرامش باطن، شفای دردهای درون و رشد دهندۀ جان و کمال انسان و زمینه ساز پاکی ظاهر و باطن است.

تمام حرکات مثبت انسان در سایۀ دین و دینداری، عبادت و مورث جزای الهی در دنیا و آخرت است.

دین در ظرف وجود هر کس قرار بگیرد، سلامت و سعادت، تقوا و بینش، فضلیت و کرامت، عشق و محبّت، علم ونورانیّت، آگاهی و صداقت، وقار و آبرو، صفا و حیا، وفا و درستی، شخصیّت و عظمت و زمینۀ همنشینی با انبیا و صدّیقین و شهدا و صالحین را همراه خود می آورد.

وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ اولئِکَ رَفیقاً» (1)

و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند ، در زمرۀ کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ ایمان ، اخلاق و عمل صالح ] داده ؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند .

دین و دینداری باعث جلب رضایت و خشنودی حضرت ربّ العزّه به سوی انسان است و کدام حقیقت برای انسان پربهاتر از رضایت و خشنودی خداست ؟ دین و دینداری حقیقتی است که در فروغ جاودانۀ آن، انسان برترین خلق خدا خواهد شد. دین و دینداری واقعیّتی است که در قیامت به صورت بهشت های ابدی تجلّی خواهد کرد و انسان را در آن جایگاه عنبر سرشت به طور جاوید جای خواهد داد.

ص:246


1- (1) - نساء (4) : 69. [1]

این ارزش ها که محصول دین و دینداری است در دو آیه آمده است:

إنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ * جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِها الْأَنهارُ خالِدینَ فیها أبَدَاً رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ » (1)

مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند ، اینانند که بهترین مخلوقاتند . * پاداششان نزد پروردگارشان بهشت های پاینده ای است که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، در آنها جاودانه اند ، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند ؛ این [ پاداش ] برای کسی است که از پروردگارش بترسد.

فؤاد کرمانی در زمینۀ ایمان و توجه به حضرت حقّ می گوید:

دانی که چیست وحدت، در کثرت آرمیدن دل بر خدا بستن و زماسوا بریدن

چشمی بجو که هر سو، روی خدا ببینی زان رو که کور چشمی است روی خدا ندیدن

عمری چو پرده بستیم بر دیدۀ خدا بین عمری دگر بباید این پرده ها دریدن

زین باغ، بی تأمّل، همچون نسیم بگذر کز بوستان دنیا شرط ست گل نچیدن

دام دل است این جا کام دل ای برادر با کام دل نخواهی از دام دل رهیدن

ص:247


1- (1) - بیّنه (98) : 7 - 8. [1]

دانی که چیست لذّت،با عارفان نشستن سمع خدا گشودن، صوت خدا شنیدن

درمان درد دل را گر از فؤاد جویی درمان درد دل نیست جز درد دل کشیدن

(فؤاد کرمانی)

آثار دین و دینداری

دین و دینداری انسان را از ضربه های مهلک فحشا و منکرات حفظ کرده و زندگی آدمی را در تمام عرصه تبدیل به زندگی کریمانه خواهد کرد و محو صغایر و سیّئات را از پرونده در پی خواهد داشت. قرآن در این زمینه می فرماید:

إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم وَنُدْخِلْکُم مُدْخَلاً کَرِیماً» (1)

اگر از گناهان بزرگی که از آنها نهی می شوید دوری کنید ، گناهان کوچکتان را از شما محو می کنیم ، و شما را به جایگاهی ارزشمند و نیکو وارد می کنیم .

دین و دینداری مورّث نعمت های ابدی حقّ و ازواج مطهره و دخول در سایۀ رحمت الهی است:

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً لَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِیلاً» (2)

و کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند ، به زودی آنان را در بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است ، وارد کنیم ، در

ص:248


1- (1) - نساء (4) : 31. [1]
2- (2) - نساء (4) : 57. [2]

آن جا جاودانه اند ؛ آنان را در آن جا همسرانی پاکیزه است ، و آنان را در زیر سایه ای پایدار [ و دلپذیر ، آرام بخش و خنک ] درآوریم .

دین و دینداری باعث آمرزش گناهان و اجر عظیم در پیشگاه حضرت ربّ العزّه است و این وعده ای است قطعی از جانب حقّ که سند آن قرآن مجید است.

وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الْصَّالِحَاتِ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ » (1)

خدا به کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند ، وعده داده است که برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ است .

دین و دینداری عامل تجلی عدالت در تمام شؤون حیات،و احسان و نیکوکاری و رسیدگی به اقوام و خویشان و دوری از اعمال زشت و منکر و تجاوز به حقوق دیگران است.

دین و دینداری فضای خانه و خانواده و جامعه را از تمام آلودگی ها پاک و به تمام حسنات می آراید و آرامش ظاهر و باطن زندگی را تأمین و باعث ایجاد امنیّت همه جانبه و راحت و سعادت در زندگی است.

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِ الْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ » (2)

به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد ، و از فحشا و منکر و ستم گری نهی می کند . شما را اندرز می دهد تا متذکّر [ این حقیقت ] شوید [ که فرمان های الهی ، ضامن سعادت دنیا و آخرت شماست . ]

مشکلات ظاهری و باطنی جامعۀ انسانی منهای ایمان به حقّ و اعتقاد به روز قیامت قابل حلّ نیست و بدون دین و دینداری نمی توان فرد و خانواده و جامعۀ

ص:249


1- (1) - مائده (5) : 9. [1]
2- (2) - نحل (16) : 90. [2]

پاک به دست آورد.

دین و دینداری در روایات

قواعد دین و دینداری گویی از پهنۀ دریا وسیع تر است. در این زمینه به روایاتی اشاره می شود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النّاسِ ، وَ أنْفَقَ مِنْ مالٍ اکْتَسَبَهُ مِنْ غَیْرِ مَعْصِیَةٍ ، وَ خالَطَ أهْلَ الْفِقْهِ وَ الْحِکْمَةِ ، و جانَبَ أهْلَ الذُّلِّ وَ الْمَعْصِیَةِ . (1)

خوشا به حال کسی که رسیدگی به عیوب خودش وی را از دنبال کردن عیوب دیگران باز دارد و به انفاق مالی که از راه مشروع به دست آورده اقدام نماید و با اهل فهم و حکمت معاشرت کند و از مردم بی شخصیّت و آلوده به گناه، بپرهیزد.

و نیز فرمود:

خَصْلَةٌ مَنْ لَزِمَها أطاعَتْهُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ وَ رَبِحَ الْفَوْزَ بِقُرْبِ اللّهِ تَعالی فی دارِالسَّلامِ قیلَ : وَ ما هِیَ یا رَسُولَ اللّهِ ؟ قالَ : التَّقْوی ، مَنْ أرادَ أنْ یَکُونَ أعَزَّ النّاسِ فَلْیَتَّقِ اللّهَ ثُمَّ تَلا هذِهِ الْآیَةَ »: وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبْ » (2). (3)

یک خصلت است که هر کس ملازم آن باشد دنیا و آخرت در اطاعت او درآید

ص:250


1- (1) - مسند الشهاب، ابن سلامة: 358/1، حدیث 613؛ ذیل تاریخ بغداد، ابن النجار البغدادی: 11/5؛ الرّواشح السماویّة: 286.
2- (2) - طلاق (65) : 2 - 3. [1]
3- (3) - مجموعة ورّام: 117/2؛ [2]معدن الجواهر: 21. [3]

و در دارالسّلام به فوز قرب حق رسد، عرضه داشتند: چیست ؟ فرمود:

خودداری از تمام گناهان ظاهر و باطن که تعبیر قرآنی آن تقواست؛ هر کسی میل دارد، عزیزترین مردم باشد به تقوای الهی روکند.

سپس این آیۀ شریفه را قرائت فرمود: «هر کس تقوای الهی را مراعات کند، خداوند راه بیرون رفتن از تمام مشکلات را بر وی هموار سازد و از جایی که گمان نمی برد روزیش دهد.

و نیز فرمود:

خَیْرُ أعْمالِکُمْ ما أصْلَحْتُمْ بِهِ الْمَعادَ، خَیْرُ الْعَمَلِ أدْوَمُهُ وَ إنْ قَلَّ ، خَیْرُ الْإخْوانِ الْمُساعِدُ عَلی أعْمالِ الْآخِرَةِ ، خَیْرُ امَّتی أَزْهَدُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبُهُمْ فِی الْآخِرَةِ ، خَیْرُ إخْوانِکُمْ مَنْ أهْدی إلَیْکُمْ عُیُوبَکُمْ . (1)

بهترین اعمال شما آن است که به وسیلۀ آن آخرت خود را اصلاح نمایید.

بهترین کار شما بادوام ترین آن است گرچه اندک باشد. بهترین برادران دینی آنان هستند که شما را در برنامه های آخرت یاری دهند.

بهترین امّتم اهل زهد نسبت به دنیا و اهل ذوق نسبت به آخرت اند. بهترین برادران شما آنانند که عیوب شما را جهت اصلاح حال به شما تذکّر دهند.

و نیز آن حضرت فرمود:

خَیْرُ إخْوانِکَ مَنْ أعانَکَ عَلی طاعَةِ اللّهِ ، وَصَدَّکَ عَنْ مَعاصِیهِ ، وَ أمَرَکَ بِرِضاهُ . (2)

بهترین برادرانت آن است که تو را در طاعت حق کمک دهد و از معصیت خداوند باز دارد و تو را به جلب خشنودی حضرت ربّ العزّه وادارد.

ص:251


1- (1) - مجموعة ورّام: 123/2. [1]
2- (2) - مجموعة ورّام: 123/2. [2]

و نیز فرمود:

کُنْ وَرِعاً تَکُنْ أعْبَدَ النّاسِ ، وَ کُنْ قَنِعاً تَکُنْ أشْکَرَ النّاسِ ، وَ أحْبِبْ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ تَکُنْ مُؤْمِناً. (1)

پاکدامن و پارسا باش تا عابدترین مردم به حساب آیی،و به حلال حقّ از حرام قناعت کن تا شاکرترین عباد قلمداد گردی و آنچه برای خود دوست داری برای مردم دوست داشته باش تا مؤمن به حساب آیی.

فیض بزرگوار می فرماید:

در کار دینم مردِ مرد، عقل این تقاضا می کند وز شغل دنیا فرد فرد، عقل این تقاضا می کند

تقواست زاد ره مرا،علم است چشم و زهدپا ره شاهراه مصطفی عقل این تقاضا می کند

دنیا نمی خواهم مگر، باشد تنم را ما حضر تن مرکبستم در سفر عقل این تقاضا می کند

حرفی نخواهم زد جز آه، اسرار می دارم نگاه دارم زکتمان صد پناه عقل این تقاضا می کند

صد گون مدارا می کنم تا در دلی جا می کنم دشمن ز سر وا می کنم عقل این تقاضا می کند

با اهل علمم گفتگوست و زسرّ کارم جستجوست با جاهلانم خلق و خوست عقل این تقاضا می کند

ص:252


1- (1) - مجموعة ورّام: 163/1؛ [1]ارشاد القلوب، دیلمی: 118/1. [2]

چون غایت هرره خداست هرره که میپویم رواست لیکن من و این راه راست عقل این تقاضا می کند

من بعد فیض و عاقلی،ترک هوا و جاهلی فرمانبری بی کاهلی عقل این تقاضا می کند

(فیض کاشانی)

روایاتی دیگر در دین و دینداری

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

أحْسِنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جاوَرَکَ تَکُنْ مُسْلِماً، وَ أحْسِنْ مُصاحَبَةَ مَنْ صاحَبَکَ تَکُنْ مُؤمِناً، وَ اعْمَلْ بِفَرائِضِ اللّهِ تَکُنْ عابِداً، وَ ارْضَ بِقَسْم اللّهِ تَکُنْ زاهِداً، وَ ازْهَدْ فیما فی أَیْدِی النّاسِ یُحْبِبْکَ النّاسُ ، وَ ازْهَدْ فِی الدُّنْیا یُحْبِبْکَ اللّهُ . (1)

همسایۀ نیکوکاری برای همسایه ات باش تا مسلمان باشی، با دوستت با نیکی و خوبی مصاحبت کن تا مؤمن باشی، به واجبات حضرت حق عمل کن تا بندۀ مولا باشی، به قسمت خداوند راضی باش تا زاهد باشی، به آنچه در دست مردم است بی رغبت باش تا مردم دوستت باشند و در دنیا بی رغبت باش تا محبوب خداباشی.

و نیز فرمود:

لا تَغْتابُوا المُسْلِمینَ ، وَلاتَتّبِعُوا عَوْراتِهِمْ ، لا تَحْرِقَنَّ عَلی أحَدٍ سِتْراً، لا

ص:253


1- (1) - المواعظ العددیة: 47؛ [1] این حدیث به صورت پراکنده در مصادر مختلف آمده است؛ مستدرک الوسائل: 175/11، باب 4، حدیث 12676؛ [2]بحار الأنوار: 116/74، باب 6، حدیث 6؛ [3]الأمالی، شیخ طوسی: 120، حدیث 187. [4]

تُحَقِّرَنَّ مِنَ الْمَعْرُوفِ شَیْئاً، وَلا تُواعِدْ أخاکَ مَوْعِداً فَتَخْلُفَهُ . (1)

از مسلمانان غیبت نکنید، به دنبال زشتی های مردم نباشید، پردۀ حرمت کسی را پاره نکنید، چیزی از خوبی را کوچک نشمارید و به برادر دینی وعده ای ندهید که نسبت به آن دچار تخلّف شوید.

و نیز فرمود:

لَیْسَ مِنّا مَنْ وَسَّعَ اللّهُ عَلَیْهِ ثُمَّ قَتَرَ عَلی عِیالِهِ ، لَیْسَ مِنّا مَنْ تَشَبَّهَ بِغَیْرِنا، لَیْسَ مِنّا مَنْ یَتَغَنّی بِالْقُرْآنِ ، لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُوَقِّرِ الْکَبیرَ وَ یَرْحَمِ الصَّغیرَ، وَ یَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ. (2)

از ما نیست کسی که خداوند او را وسعت روزی مرحمت فرموده و او بر اهل و عیالش سخت بگیرد، از ما نیست کسی که در امور ظاهر و باطنش به دشمنان ما شباهت پیدا کند، از ما نیست کسی که با قرآن الهی همراه با صدایش به بازیگری برخیزد، از ما نیست کسی که به بزرگتر احترام نکند و بر کوچک رحمت نیاورد و امر به معروف و نهی از منکر نکند.

و نیز فرمود:

خَیْرُکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ بِالْقُرْآنِ وَ عَلَّمَهُ ، خَیْرُکُمْ خَیْرٌ لِأهْلِهِ ، خَیْرُکُمْ مَنْ یُرْجی خَیْرُهُ وَ یُؤْمَنُ شَرُّهُ . (3)

ص:254


1- (1) - المواعظ العددیة: 54؛ [1] این حدیث به صورت پراکنده در مصادر مختلف آمده است؛ نهج الفصاحة: 6730، حدیث 2470؛ [2]مستدرک الوسائل: 119/9، باب 132، حدیث 10411؛ [3]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 248/19. [4]
2- (2) - المواعظ العددیة: 65؛ این حدیث به صورت پراکنده در مصادر مختلف آمده است؛ عوالی اللآلی: 255/1، حدیث 15؛ [5]نهج الفصاحة: 664، حدیث 2417. [6]
3- (3) - المواعظ العددیة: 68؛ [7] این حدیث به صورت پراکنده در مصادر مختلف آمده است؛ نهج الفصاحة: 473، حدیث 1524. [8]

بهترین شما کسی است که قرآن را فرا بگیرد و به دیگران نیز تعلیم دهد، بهترین شما آن است که خیر و خوبی او برای اهلش بیشتر باشد، بهترین شما آن انسانی است که به خیرش امید و از شرّش ایمنی باشد.

ونیز فرمود:

اَلْوَحْدَةُ خَیْرٌ مِنْ جَلیسِ السُّوءِ، وَ الْجَلیسُ الصّالِحُ خَیْرٌ مِن الْوَحْدَةِ ، وَ إمْلاءُ الْخَیْرِ خَیْرٌ مِنَ السُّکوتِ ، وَ السُّکوتُ خَیْرٌ مِنْ إِمْلاءِ الشَّرِّ. (1)

تنهایی از همنشینی بد بهتر است و همنشین شایسته از تنهایی نیکوتر است.

گفتار خوب از سکوت بهتر و سکوت از سخن زشت و کلام شرّ رواتر است.

و نیز فرمود:

أَصْدَقُ الْحَدیثِ کِتابُ اللّهِ وَ أوْثَقُ الْعُری کَلِمَةُ التَّقْوی ، وَ أَحْسَنُ الْهَدْیِ هَدْیُ الْأنْبِیاءِ. (2)

صادقانه ترین سخن قرآن کریم و محکم ترین دستگیرۀ نجات تقوا و بهترین روش، روش پیامبران است.

و آن حضرت فرمود:

أفْضَلُ الصَّدَقَةِ اللِّسانُ ، إنَّ أفْضَلَ الصَّدَقَةِ إصْلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ ، أفْضَلُ الصَدَقَةِ عَلی ذِی الرَّحِمِ الْکاشِحِ ، أفْضَلُ الْعِبادَةِ انْتِظارُ الْفَرَجِ ، أفْضَلُ عِبادَةِ امَّتی قِراءَةُ الْقُرْآنِ . (3)

بهترین صدقه انداختن زبان در مجرای خیر است و بهترین کار اصلاح بین دو نفر و برترین صدقه عطا بر قوم خویش که دشمن توست و بهترین عبادت انتظار گشایش و عالی ترین مسیر بندگی امّتم قرائت قرآن است.

ص:255


1- (1) - المواعظ العددیة: 68؛ [1]نهج الفصاحة: 797، حدیث 3194. [2]
2- (2) - المواعظ العددیة: 70؛ بحار الأنوار: 135/74، باب 6، حدیث 43؛ [3]الاختصاص: 342.
3- (3) - المواعظ العددیة: 69.

امام علی علیه السلام می فرماید:

الْعَقْلُ شَجَرَةٌ أَصْلُهَا التُّقی ، وَ فَرْعُها الْحَیاءُ. وَثَمَرَتُها الْوَرَعُ . فَالتَّقْوی تَدْعُو إلی خِصالٍ ثَلاثٍ : إلَی الْفِقْهِ فِی الدِّینِ ، وَ الزُّهْدِ فِی الدُّنْیا، وَالْاِنْقِطاعِ إلَی اللّهِ تَعالی وَ الْحَیاءُ یَدْعُو إلی ثَلاثِ خِصالٍ : إلی الیَقینِ ، و حُسْنِ الخُلْقِ ، و التَّواضُعِ و الْوَرَعُ یَدْعُو إلی ثَلاثِ خَصالٍ : إلی صِدْقِ اللِّسانِ ، وَ الْمُسارَعَةِ إلَی الْبِرّ، وَ تَرْکِ الشُّبُهاتِ . (1)

عقل درختی است که ریشۀ آن پرهیزکاری و تقواست، تنۀ آن حیا و میوه اش پاکدامنی است. تقوا و پرهیزکاری آدمی را به سه خصلت آراسته می کند:

1. دین فهمی. 2. بی رغبتی به دنیای غلط . 3. بریدن دل از ما سوی اللّه.

و حیا انسان را به سه حقیقت جذب می نماید: 1. یقین نسبت به واقعیّت ها. 2.

تخلّق به اخلاق حسنه. 3. تواضع و فروتنی.

و پاکدامنی مورث سه خصلت است:

1. راستی در گفتار. 2. سرعت گرفتن در کار نیک. 3. ترک شبهات.

و نیز فرمود:

مَنْ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ سُنَّةُ اللّهِ وَ سُنَّةُ رَسُولِهِ وَ سُنَّةُ أوْلیائِهِ فَلَیْسَ فی یَدِهِ شَیْ ءٌ. قیلَ : وَ ما سُنَّةُ اللّهِ ؟ قالَ : کِتْمانُ السِّرِّ، قیلَ وَ ما سُنَّةُ رَسُولِهِ ؟ قالَ :

الْمُداراةُ . قیلَ : وَ ما سُنَّةُ أوْلیائِهِ ؟ قالَ : احْتِمالُ الْأذی . (2)

هر کس آراسته به سنّت خدا و روش رسول خدا و برنامۀ اولیای الهی نباشد.

تهیدست است. عرضه داشتند: سنّت خدا چیست ؟ فرمود: نگاهداشتن اسرار مردم. پرسیدند: روش رسول خدا چیست ؟ فرمود: مدارای با مردم. سؤال کردند: برنامۀ اولیای حق چیست ؟ فرمود: تحمّل آزار مردم.

ص:256


1- (1) - المواعظ العددیة: 269؛ [1]موسوعة العقائد الاسلامیة: 255/1، حدیث 362. [2]
2- (2) - المواعظ العددیة: 274.

و در حدیثی دیگر فرمود:

ثَلاثٌ بِهِنَّ یَکْمُلُ الْمُسْلِمُ : التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ ، وَ التَّقْدیرُ فِی الْمَعیشَةِ ، وَ الصَّبْرُ عَلَی النَّوائِبِ . (1)

سه واقعیت است که مسلمان در پرتو آن به کمال می رسد: دین شناسی، اندازه نگاه داشتن در زندگی، ایستادگی در برابر ناملایمات.

و حضرت در وصیّتی به فرزندش محمّد حنفیّه فرمود:

إیّاکَ وَ الْعُجْبَ وَ سُوءَ الْخُلْقِ وَ قِلَّةَ الصَّبْرِ، فَإنَّهُ لایَسْتَقیمُ لَکَ عَلی هذِهِ الْخِصالِ الثَّلاثِ صاحِبٌ ، وَلایَزالُ لَکَ عَلَیْها مِنَ النّاسِ مُجانِبٌ . (2)

از خودنمایی و بداخلاقی و کم صبری بر حذر باش که با این سه خصلت شیطانی دوستی برایت نمی ماند و دائماً مردم از تو فراری باشند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ثَلاثةٌ یُدْخِلُهُمُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسابٍ : إمامُ عادِلٌ ، وَ تاجِرٌ صَدُوقٌ ، وَ شَیْخٌ أفْنی عُمْرَهُ فی طاعَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ . وَ أمَّا الثَّلاثَةُ الَّذینَ یُدْخِلُهُمُ اللّهُ عَزَّوَجلَّ فِی النّارِ بِغَیْرِ حِسابٍ : فَإمامٌ جائِرٌ، وَ تاجِرٌ کَذُوبٌ ، وَ شَیْخٌ زانٍ . (3)

سه طایفه را حضرت حق بدون حساب وارد بهشت می کند: رهبر عادل، تاجر راستگو و پیرمردی که عمرش را در عبادت حق تمام کرده، اما سه طایفه ای که خداوند آنان را بدون حساب وارد آتش می کند، حاکم ستمگر و تاجر دروغگو و پیرمرد زناکار است.

دین وسیلۀ ارتباط انسان با حضرت محبوب و عامل شکوفایی استعدادهای

ص:257


1- (1) - المواعظ العددیة: 270؛ بحار الأنوار: 210/1، باب 6، حدیث 3؛ [1] الخصال: 124/1، حدیث 120.
2- (2) - المواعظ العددیة: 270؛ [2]بحار الأنوار: 398/74، باب 15، حدیث 16؛ [3] الخصال: 147/1، حدیث 178.
3- (3) - المواعظ العددیة: 285؛ [4]بحار الأنوار: 336/72، باب 81، حدیث 5؛ [5] الخصال: 80/1، حدیث 1.

انسان و نور قلب، صفای جان و روشنایی حیات و حرارت بخش زندگی و علت سلامت باطن و مایۀ خیر دنیا و آخرت است.

دین که عبارت از عقاید حقّه، اخلاق حسنه و اعمال صالحه است، چون در وجود انسان تحقّق یابد و تمام شؤون آدمی به آن آراسته شود، از اسارت بندهای عالم خاک رهایی یافته و به عالم پاک راه پیدا کند و در خم خانۀ وحدت جای گیرد و از ساقی هستی پیمانه دریافت نماید و به اذن او شراب وصل نوشد و به فوز عظیم نایل آید.

به قول عارف شیدا مرحوم لامع:

آنان که آرزوی روی تو ای ماهرو کنند باید که سینه پاک ز هر آرزو کنند

آنان که یافتند تو را در حریم دل دیگر کجا به کعبه و بتخانه رو کنند

آلوده است خرقه به لوث ریا و زرق مستان مگر به آب می اَش شستشو کنند

یابند آبرو به بر دوست آن کسان با چهره خاک میکده را رُفت و رو کنند

با گلشتن جمال تو عشّاق کی دیگر باغ بهشت روضۀ خُلد آرزو کنند

جز طاق ابروی تو نسازند سجده گاه آنان که خون خویشتن آب وضو کنند

(لامع)

دنیا و دنیاپرستان

اشاره

اگر رابطۀ انسان با دنیا و عناصر آن بر اساس خواسته های حق باشد به نحوی که دنیا را برای ادامۀ امور معیشت خود و زن و فرزندش و در جهت خدمت به خلق خدا از طریق انفاق، صدقه، زکات، خمس و برای نیروگرفتن در راه عبادت حضرت حق و آبادی و آخرت بخواهد، این دنیا داری و دنیا خواهی عین عبادت و محض خیر و سعادت است و اسلام نه این که مخالفتی با چنین رابطه ای ندارد بلکه مشوّق انسان در مسیر چنین تعلّق و رابطه ای است.

ص:258

وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الْآخِرَةَ وَ لاَ تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أحْسَنَ اللّهُ إلَیْکَ وَلا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأرْضِ إنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْمُفْسِدینَ » (1)

در آنچه خدا به تو عطا کرده است سرای آخرت را بجوی ، و سهم خود را از دنیا فراموش مکن ، و نیکی کن همان گونه که خدا به تو نیکی کرده است ، و در زمین خواهان فساد مباش ، بی تردید خدا مفسدان را دوست ندارد .

تمکن در زمین که عبارت از جمع تمام امور اعم از مال، ریاست، علم، آبرو، در مسیر خداست از اعظم نعمت های الهی به بندگان شایسته است. آنان که نسبت به نعمت تمکّن شاکر باشند،عنایت و رحمت حضرت محبوب را در دنیا و آخرت جلب می کنند.

وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی الْأرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْویلِ الْأحادیثِ وَ اللّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَلکِنَّ أکْثَرَ النّاسِ لایَعْلَمُونَ * وَ لَمّا بَلَغَ أشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ » (2)

این گونه یوسف را در سرزمین مصر مکانت بخشیدیم [ تا زمینه فرمانروایی وحکومتش فراهم شود ] و به او از تعبیر خواب ها بیاموزیم ؛ و خدا بر کار خود چیره و غالب است ، ولی بیشتر مردم نمی دانند . * و هنگامی که یوسف به سنّ کمال رسید ، حکمت و دانش به او عطا کردیم ، و ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم .

إِنّا مَکَّنّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ سَبَباً * فَأتْبَعَ سَبَاً» (3)

ما به او در زمین ، قدرت و تمکّن دادیم و از هر چیزی [ که برای رسیدن به

ص:259


1- (1) - قصص (28) : 77. [1]
2- (2) - یوسف (12) : 21 - 22. [2]
3- (3) - کهف (18) : 84 - 85. [3]

هدف هایش نیازمند به آن بود ] وسیله ای به او عطا کردیم . * پس [ با توسل به وسیله ، ] راهی را [ برای سفر به غرب ] دنبال کرد .

اَلَّذینَ إنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الْأمُورِ» (1)

همانان که اگر آنان را در زمین قدرت و تمکّن دهیم ، نماز را برپا می دارند ، و زکات می پردازند ، و مردم را به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای زشت بازمی دارند ؛ و عاقبت همه کارها فقط در اختیار خداست .

آنان که در دنیا به دنبال معصیت و خوشگذرانی در فضای غفلت و دچار امور باطله و پایمال کردن حقوق حقّ و خلق و طول امل و آرزو و بردۀ هوای نفس و غرق در شهوات حیوانی و خلق و خوی سَبُعی و اطوار شیطانی اند، دنیای آنان مذموم و ملعون است و بدین سبب از فیوضات ملکوتیّه و حالات الهیّه محرومند.

اگر دنیا در مسیر درستی و راستی و حق و حقیقت و شرافت و فضیلت و عبادت ربّ و خدمت به خلق باشد، دنیای ممدوح و صاحب آن در معرض نفحات ربانیّه و عنایات خاصّۀ الهیّه است.

انبیای الهی و امامان معصوم چنین دنیایی را می خواستند و در راه به دست آوردن آن زحمت می کشیدند و از حضرت حقّ برای زندگی در چنین عرصه گاه پاکی طول عمر می طلبیدند.

از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است:

عَمِّرْنی ما کانَ عُمْری بِذْلَةً فی طاعَتِکَ فاذا کانَ عُمْری مَرْتَعاً لِلشَّیْطانِ فَاقْبِضْنی إلَیْکَ ... . (2)

ص:260


1- (1) - حج (22) : 41. [1]
2- (2) - صحیفۀ سجادیه: دعای 20. [2]

خدایا، مرا عمر طولانی بخش تا زمانی که عمرم در راه طاعت وعبادت خرج شود، پس زمانی که عمرم چراگاه شیطان شود، مرا به سوی خود ببر.

و برای خود در دنیا از حضرت حقّ چنین درخواست می کرد:

اَللَّهُمَّ انّی ضَعیفٌ فَقَوِّ فی رِضاکَ ضَعْفی ، وَ خُذْ إلَی الْخَیْرِ بِناصِیَتی، وَاجْعَلِ الْإیمانَ مُنْتَهی رِضایَ ، وَ بارِکْ لی فیما قَسَمْتَ لی، وَ بَلِّغْنی بِرَحْمَتِکَ کُلَّ الَّذی أرْجُو مِنْکَ ، وَ اجْعَلْ لی وُدَّاً وَ سُرُوراً لِلْمُؤْمِنینَ وَ عَهْداً عِنْدَکَ . (1)

خدایا! من ناتوانم، پس ناتوانی مرا در راه رضای خود قوی ساز و قلبم را پیوسته به سوی خیرات و طاعات متوجه ساز و ایمان را آخرین درجۀ خشنودیم قرار ده و برایم در آنچه که روزیم کرده ای برکت نه و به رحمتت مرا به آنچه که از سوی تو امیدوارم برسان و برایم دوستی و سروری برای اهل ایمان قرار ده (به طوری که مرا دوست دارند و با دیدن من خوشحال شوند) و برایم در پیشگاهت عهد و پیمان برقرار کن.

أنْ تَهْدِیَنی إلی سُبُلِ مَرْضاتِکَ ، وَ تُیَسِّرَ لی أسْبابَ طاعَتِکَ ، وَ تُوَفِّقَنی لِابتِغاءِ الْزُّلْفَةِ بِمُوالاةِ أُوْلیائِکَ ، وَ إدْراکِ الْحُظْوةَ مِنْ مُعاداةِ أعْدائِکَ ، وَ تُعینَنی عَلی أَداءِ فُرُوضِکَ ، وَ اسْتِعْمالِ سُنَّتِکَ ، وَ تُوَفِّقَنی عَلَی الْمَحَجَّةِ الْمُؤدِّیَةِ إلَی الْعِتْقِ مِنْ عَذابِکَ ، وَ الْفَوْزِ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ . (2)

خدایا! از تو می خواهم که مرا به راه خشنودیت رهنما باشی و اسباب طاعت خود را برایم میسّر کنی، وبرای نزدیکی و قرب به تو با دوستی اولیائت و برای رسیدن به هدف دشمنی با دشمنانت توفیقم دهی و مرا بر انجام واجبات

ص:261


1- (1) - بحار الأنوار: 63/84، باب 2، حدیث 18، [1]مفتاح الفلاح: 187. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 350/83، باب 46، ذیل حدیث 1؛ [3]مفتاح الفلاح: 213؛ [4]المصباح، کفعمی: 141. [5]

و به کارگیری سنّت خودت یاریم فرمایی و بر راهی که به آزادی از عذاب و دستیابی به رحمتت می انجامد ثابت قدم بداری، به رحمتت ای مهربان ترین مهربانان.

پروین اعتصامی می گوید:

ای خوشا مستانه سر در پای دلبرداشتن دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن

نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن پیش باز عشق آیین کبوتر داشتن

سوختن، بگداختن چون شمع و بزم افروختن تن به یاد روی جانان اندر آذر داشتن

اشک را چون لعل پروردن به خوناب جگر دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن

هر کجا نورست چون پروانه خود را باختن هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن

آب حیوان یافتن بیرنج در ظلمات دل زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن

همچو مور اندر ره همّت همی پا کوفتن چون مگس همواره دست شوق برسرداشتن

(پروین اعتصامی)

دنیا و دنیاپرستی در روایات

اما دنیایی که شعله ور کنندۀ آتش حرص و آلوده کنندۀ دل به بخل و آورندۀ کبر و

ص:262

غرور و مانع انسان از طاعت و خدمت و باعث کاستی و نقص در دین باشد قابل اعتنا نیست و فاقد ارزش و قیمت و عامل خزی و عذاب در آخرت است.

چنین دنیایی باید ننگ آلودگی و خباثتش از دامن حیات زدوده شود تا مقام معنوی انسان در برابر کاستی و نقصش افزون گردد که این کاسته شدن نقص صد در صد به نفع انسان و بلکه دریچۀ نجات و سبب جلب خیر در دنیا و آخرت است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

رَأْسُ کُلِّ خَطیئَةٍ حُبُّ الدُّنْیا. (1)

سرآغاز هر خطائی عشق ورزی به دنیاست.

از حضرت سجّاد علیه السلام پرسیده شده که:

أَیُّ الْأَعْمالِ أفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ ؟ قالَ : ما مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللّهِ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ أفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْیا. (2)

بهترین عمل نزد خداوند چیست ؟ فرمود: هیچ عملی بعد از شناخت خدا و رسولش، برتر از کینه به دنیا نیست.

امام سجّاد علیه السلام فرمود:

إنَّ الدُّنْیا قَدِ ارْتَحَلَتْ مُدْبِرَةً وَ إنَّ الْآخِرَةَ قَدِ ارْتَحَلَتْ مُقْبِلَةً ، وَ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُما بَنُونَ فَکُونُوا مِنْ أبْناءِ الْآخِرَةِ ، وَلا تَکُونُوا مِنْ أبْناءِ الدُّنْیا. (3)

دنیا پشت کرده و آخرت رو نموده و برای هر یک از آن دو فرزندانی است، شما از فرزندان آخرت باشید و از گرفتار شدن به دنیا بپرهیزید.

ص:263


1- (1) - الکافی: 315/2، حدیث 1؛ [1]وسائل الشیعة: 8/16، باب 61، حدیث 20821. [2]
2- (2) - الکافی: 130/2، حدیث 11؛ [3]بحار الأنوار: 19/70، باب 122، حدیث 9. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 43/70، باب 122، حدیث 18؛ [5]الکافی: 131/2، حدیث 15. [6]

حضرت عیسی علیه السلام فرمود:

لاتَتَّخِذُوا الدُّنْیا رَبَّاً فَتَتَّخِذَکُمْ الدُّنْیا عَبیداً، اکْنِزُوا کَنْزَکُمْ عِنْدَ مَنْ لایُضَیِّعُهُ لَکُمْ فَإنَّ صاحِبَ کَنْزِ الدُّنْیا یَخافُ عَلَیْهِ الْآفَةَ ، وَ صاحِبُ کَنْزِاللّهِ لایَخافُ عَلَیْهِ الْآفَةَ . (1)

دنیا را صاحب و مالک خود نگیرید که شما را به بردگی و عبادت خود می برد. گنج خود را نزد کسی بگذارید که آن را ضایع ننماید؛ به حقیقت که دارندۀ گنج دنیایی از رسیدن آفت به گنج می ترسد، ولی صاحب گنج خدایی از ضایع شدن سرمایه ترسی ندارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

إنَّ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً أبْغَضَ إلَیْهِ مِنَ الدُّنْیا، وَ إنَّهُ لَمْ یَنْظُرْ إلَیْها مُنْذُ خَلَقَها. (2)

خداوند چیزی را نزد خود مبغوض تر از دنیا قرار نداده و از روزی که دنیا را آفریده به آن نظر ننموده است.

آن حضرت فرمود:

الدُّنْیا دارُ مَنْ لا دارَ لَهُ ، وَ مالُ مَنْ لا مالَ لَهُ ، وَ لَها یَجْمَعُ مَنْ لا عَقْلَ لَهُ ، وَ عَلَیْها یُعادی مَنْ لا عِلْمَ لَهُ ، وَ عَلَیْها یَحْسُدُ مَنْ لا فِقْهَ لَهُ ، وَ لَها یَسْعی مَنْ لا یقینَ لَهُ . (3)

دنیا خانۀ مردم بی آخرت و ثروت مردم بی عبادت است، بی عقل به جمع آن اقدام می کند و بی دانش به خاطر آن دشمنی می ورزد و بی فهم به خاطر آن

ص:264


1- (1) - بحار الأنوار: 327/14، باب 21، حدیث 47؛ [1]مجموعة ورّام: 129/1. [2]
2- (2) - مجموعة ورّام: 129/1؛ [3]الدرّ المنثور: 341/6. [4]
3- (3) - مجموعة ورّام: 130/1؛ [5]مشکاة الانوار: 268. [6]

حسادت می کند و بی یقین برای به دست آوردنش می دود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ أصْبَحَ وَ الدُّنْیا أکْبَرُ هَمِّهِ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فی شَیْ ءٍ، وَ ألْزَمَ قَلْبَهُ أرْبَعَ خِصالٍ : هَمَّاً لا یَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً، وَ شُغْلاً لَایَنْفَرِجُ مِنْهُ أبَدَاً، وَ فَقْراً لایَبْلُغُ غِناهُ أبداً، وَ أَمَلاً لا یَبْلُغُ مُنْتَهاهُ أبَداً. (1)

کسی که صبح کند و همّ و غمش دنیا باشد چیزی از عنایت حق نصیب او نیست و خداوند متعال قلبش را ملازم با چهار خصلت کند.

1. غصه ای که قطع شدنی نیست.

2. گرفتاری و اسارتی که فراغتی در آن نمی باشد.

3. فقری که به دنبالش غنا نیاید.

4. آرزویی که به پایانش نرسد.

رُوِیَ أنَّ جَبْرَئیلَ علیه السلام قالَ لِنُوحٍ علیه السلام : یا أطْوَلَ الْأَنْبیاءِ عُمْراً کَیْفَ وَجَدْتَ الدُّنْیا؟ قالَ : کَدارٍ لَها بابانِ ، دَخَلْتُ مِنْ أحَدِهِما، وَ خَرَجْتُ مِنْ الآخَرَ. (2)

روایت شده جبرئیل به نوح علیه السلام گفت: ای کسی که در میان انبیا بیش از همه عمر کردی، دنیا را چگونه یافتی ؟ گفت: مانند منزلی دو در که از دری وارد شدم و از دری بیرون رفتم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِحْذَرُوا الدُّنْیا، فَإنَّها أسْحَرُ مِنْ هارُوتَ وَ مارُوتَ . (3)

از دنیا بپرهیزید که از هاروت و ماروت جادوگرتر است.

ص:265


1- (1) - مجموعة ورّام؛ 130/1. [1]
2- (2) - مجموعة ورّام: 131/1؛ [2] تفسیر السمعانی: 171/4، ذیل تفسیر آیۀ 14 سورۀ عنکبوت.
3- (3) - مجموعة ورّام: 131/1؛ [3] کنز العمال: 182/3، حدیث 6065.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لَوْ تَعْلَمُونَ ما أعْلَمُ لَبَکَیْتُمْ کَثیراً، وَ لَضَحِکْتُمْ قَلیلاً، وَ لَهانَتْ عَلَیْکُمْ الدُّنْیا، وَلآثَرْتُمُ الْآخِرَةَ . (1)

اگر آنچه را من می دانستم شما می دانستید هر آینه زیاد می گریستید و اندک می خندیدید و به راستی که دنیا نزد شما پست می شد و به انتخاب آخرت بر می خاستید.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَرَّ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِجَدْیٍ أسَکَّ مُلْقیً عَلی مَزْبَلَةٍ مَیْتاً، فَقَالَ لِأصْحابِهِ : کَمْ یُساوِی هذا؟ فَقالُوا: لَعَلَّهُ لَوْ کانَ حَیّاً لَمْ یُساوِ دِرْهَماً. فَقالَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله : وَ الَّذی نَفْسیِ بِیَدِهِ ، الدُّنْیا أهْوَنُ عَلَی اللّهِ مِنْ هذَا الْجَدْیِ عَلی أهْلِهِ . (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله بر بزغالۀ مردۀ گوش بریده ای که در مزبله ای افتاده بود، عبور کردند، به اصحاب فرمودند: ارزش این بزغاله مرده چند است؛ عرضه داشتند: اگر زنده بود شاید به درهمی هم نمی ارزید. فرمود: به خدایی که جانم در کف قدرت اوست دنیا از ارزش این بزغالۀ مرده در نزد اهلش در نزد حضرت حق بی ارزش تر است!

دنیاپرستی در آیات قرآن

قرآن مجید دنیای منهای حق را زینت قلب کافران، غرور معاندان، لهو و لعب بازیگران، علّت سقوط تبهکاران و مایۀ بدبختی فاسقان می داند.

زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ اتَّقَوْا

ص:266


1- (1) - مجموعة ورّام: 134/1؛ [1]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 288/19. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 55/70، باب 122، حدیث 27؛ [3]الکافی: 129/2، حدیث 9. [4]

فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ اللّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ » (1)

زندگی [ زودگذرِ ] دنیا برای کافران آراسته شده ، و [ به این سبب ] مؤمنان را مسخره می کنند ، در حالی که پروا پیشگان در روز قیامت [ از هر جهت ] برتر از آنان هستند ، و خدا هر که را بخواهد ، بی حساب روزی می دهد .

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إنَّما تُوَفَّونَ اجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ، فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إلّامَتاعُ الْغُرُورِ» (2)

هر کسی مرگ را می چشد ؛ و بدون تردید روز قیامت پاداش هایتان به طور کامل به شما داده می شود . پس هر که را از آتش دور دارند و به بهشت درآورند مسلّماً کامیاب شده است ؛ و زندگی این دنیا جز کالای فریبنده نیست .

قُلْ مَتاعُ الدُّنیا قَلیلٌ وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی وَلا تُظْلَمُونَ فَتیلاً» (3)

بگو : متاع دنیا اندک ، و آخرت برای آنان که تقوا ورزیده اند بهتر است ؛ و به اندازه رشته میان هسته خرما مورد ستم قرار نمی گیرند .

وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیٌّ وَلا شَفیعٌ وَ إنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لایُؤْخَذْ مِنْها اولئِکَ الَّذینَ ابْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ ألیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ » (4)

و کسانی که دینشان را بازی و سرگرمی گرفتند ، و زندگی دنیا آنان را فریفت ، و اگذار ؛ و [ مردم را ] با قرآن اندرز ده ؛ که مبادا کسی [ در روز

ص:267


1- (1) - بقره (2) : 212. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 185. [2]
3- (3) - نساء (4) : 77. [3]
4- (4) - انعام (6) : 70. [4]

قیامت ] به [ کیفر ] آنچه [ از گناهان ] مرتکب شده [ از رحمت و ثواب ] محروم ماند [ و به هلاکت سپرده شود ] ؛ و او را جز خدا سرپرست و یاور و شفیعی نباشد ؛ و اگر [ برای رهایی اش از عذاب ] هر گونه عوض و فدیه ای بدهد از او پذیرفته نشود . آنانند که به سبب آنچه [ از اعمال زشت ] مرتکب شده اند [ از رحمت و ثواب ] محروم مانده [ و به هلاکت سپرده شده ]اند . و به خاطر آن که همواره [ به آیات الهی ] کفر می ورزیدند برای آنان نوشابه ای از آب جوشان و عذابی دردناک است .

پروین اعتصامی می گوید:

کار مده نفس تبه کار را در صف گل جا مده این خار را

کشته نکودار که موش هوا خورده بسی خوشه و خروار را

چرخ و زمین بندۀ تدبیر توست بنده مشو درهم و دینار را

همسر پرهیز نگردد طمع با هنر انباز مکن عار را

ای که شدی تاجر بازار وقت بنگر و بشناس خریدار را

دست هنر چید نه دست هوس میوۀ این شاخ نگونسار را

رو گهری جوی که وقت فروش خیره کند مردم بازار را

در همه جا راه تو هموار نیست مست مپوی این ره هموار را

(پروین اعتصامی)

اگر چنین دنیای فریب دهنده و غرور آفرین و مست کننده و نکبت آور و عامل ذلّت و شقاوت برای انسان فراهم نگردد و یا اگر هست از دست برود و رو به نقصان و کاستی گذارد و به جایش دین و ایمان استقرار یابد، البته دردنیا و آخرت به سود انسان است.

امام سجّاد علیه السلام پس از بیان این معنی که چون بین دو کاستی قرار گرفتیم کاستی

ص:268

در دین یا دنیا، کاستی را در آن قسمت قرار بده که فانی شدنی است و توبه و بازگشت و در نتیجه عفو و مغفرت و رحمت و عنایتت را در عرصه گاه دینداری من قرار بده، به دو حقیقت دیگر اشاره می نماید:

چون به دو برنامه تصمیم گرفتیم که یکی از آن دو تو را خشنود و دیگری تو را به خشم می آورد، پس ما را به آنچه تو را از ما خشنود می کند توفیق ده و نیروی ما را از آنچه تو را به غضب می آورد سست گردان.

تصمیم نیک و بد

نیّت و تصمیم اساس و ریشۀ عمل است، بدون تصمیم و اراده قدم به سوی عمل پیش نمی رود. فرهنگ پاک الهی از تمام مردم خواسته نیت و تصمیم خود را در تمام امور، در جهت خیر قرار دهند و از تصمیم بد و شیطانی چه نسبت به خود و چه نسبت به دیگران بپرهیزند و چنانچه به عللی دچار تصمیم غلط و نیّت آلوده شدند، با توجه از حضرت حق بخواهند که نیّت آنان را از مسیر شرّ برگردانده، در راه درستی و پاکی و خدمت به بندگان خدا قرار دهد که این درخواست و دعا از واقعیّت هایی است که استجابت حضرت محبوب را به دنبال دارد.

روایت عجیبی در زمینۀ تصمیم و نیّت سوء، نقل شده که دانستن و دقت کردن در مفهومش لازم است:

«عیسی علیه السلام به حواریّون امر فرمود: موسی نبی خدا علیه السلام به قومش دستور داد که زنا نکنید، ولی من به شما امر می کنم که فکر زنا هم نکنید؛ زیرا تصوّر زنا با باطن شما همان کاری را می کند که دود تیرۀ هیزمی روشن در خانه ای زیبا می نماید؛ گرچه خانه آتش نگیرد.» (1)نیّت سوء، دل را آلوده و روح را تاریک و باطن را تیره و جان را دودآلود می کند و

ص:269


1- (1) - الکافی: 542/5، حدیث 7؛ [1] بحار الأنوار: 331/14، باب 21، حدیث 70.

فراهم آورندۀ مقدمۀ گناه و زمینه ساز افتادن در ورطۀ معصیت است. گرچه خداوند مهربان از باب کرامت و لطفش نیّت سوء و تصمیم بد را در پروندۀ انسان ثبت نمی کند اما باید مواظب و مراقب بود که عنایت حضرت دوست وسیلۀ بریدن از او نشود.

راه پاک شدن از تصمیم باطل و نیّت شیطانی، تمرین ترک و توجه به حضرت حق و متذکر شدن اوضاع و احوال قیامت است. از عللی که انسان را وادار به روآوردن به تصمیم سوء می کند باید دوری جست.

این معنا را باید در نظر گرفت که انبیای الهی و امامان معصوم و اولیای حق و عاشقان حقیقت، هرگز قلب پاک و دل صافی خود را به نیّت سوء آلوده نمی کردند، پس چه بهتر که خانۀ دل را شعبه ای از کعبۀ قلب آنان قرار داده و از این که دل دستخوش بازی بت خطرناک تصمیم سوء و همّت آلوده گردد حذر نماییم.

حضرت ربّ العزه از باب رحمت و کرامت و عشق و محبّت، هر نیّت پاکی را گرچه به مرحلۀ عمل نرسد در پروندۀ انسان منظور می نماید و همچون کاری انجام گرفته در کتاب اعمال ثبت می نماید. روی این حساب چرا قلب را به منوّر شدن به نور نیّت پاک سوق ندهیم و این عرش رحمانی را از دست اندازی شیطان دور نگاه نداریم ؟

چنانکه حضرت زین العابدین علیه السلام در دعایش از حضرت حق خواسته است یا ربّ العالمین و یا اکرم الاکرمین، به هنگامی که ما انسان ها بین دو تصمیم قرار گرفتیم یکی نیّت سوء و دیگر تصمیم پاک، مارا در ارتباط با نیّت پاک قدرت عنایت کن تا از این طریق رضایت و خشنودی تو را جلب کنیم، ای مهربان پروردگاری که به ذات قلوب و آنچه در دل ها از خوب و بد می گذرد، آگاهی.

ص:270

تصمیم نیک و بد در روایات

امیر المؤمنین علیه السلام در باب نیّت پاک می فرماید:

لایَفُوزُ بِالْجَنَّةِ إلّامَنْ حَسُنَتْ سَریرَتُهُ ، وَ خَلُصَتْ نِیَّتُهُ . (1)

به بهشت الهی نرسد مگر کسی که نیکو باطن و پاکیزه نیّت باشد.

و نیز آن حضرت نیّت پرقیمت را محصول معرفت و دانش و بینش دانسته و برای نیّت مردم خالی از علم و جدای از توجّه به واقعیت ها ارزشی قائل نیست.

لا نِیَّةَ لِمَنْ لاعِلْمَ لَهُ . (2)

برای آنان که از بینش و آگاهی دورند و اتصالی به حقایق و واقعیّت ها ندارند نیّتی نیست.

چه سعادتمند است کسی که در همۀ امور رضای حضرت حقّ را بجوید گرچه بسیاری از مردم از وی خشمگین باشند؛و چه بدبخت و تیره روزگار است کسی که رضای مردم را بطلبد گرچه دچار سخط حضرت مولا شود.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

إنَّ رَجُلاً مِنْ أهْلِ الْکُوفَةِ کَتَبَ إلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام : یا سَیِّدی أخْبِرْنی بخَیْرِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ . فَکَتَبَ صَلوات اللّه علیه بسم الله الرحمن الرحیم أمّا بَعْدُ، فَإنَّ مَنْ طَلَبَ رِضَی اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ کَفاهُ اللّهُ امُورَ النّاسِ ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَی النّاسِ بِسَخَطِ اللّهِ وَکَّلَهُ اللّهُ إلَی النّاسِ ، وَالسَّلامُ . (3)

مردی از کوفه به محضر مبارک امام حسین علیه السلام نوشت: ای آقای من، از خیر

ص:271


1- (1) - غرر الحکم: 168، حدیث 3325. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 64، حدیث 807؛ [2]المواعظ العددیة: 503، حدیث 3845. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 126/75، باب 20، حدیث 8؛ [4] الاختصاص: 225؛ مستدرک الوسائل: 209/12، باب 10، حدیث 13902. [5]

دنیا و آخرت مرا با خبر کن. امام در جوابش نوشت:

آن که در برابر خشم مردم در جستجوی خشنودی خداست، حضرت حق وی را از امور مردم کفایت خواهد کرد. و هر کس در برابر غضب حق به دنبال خشنودی مردم است، خداوند او را از عنایاتش محروم و به دست همان مردم می سپارد. والسلام.

امام صادق علیه السلام فرمود:

إذا هَمَّ الْعَبْدُ بِحَسَنَةٍ کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ ، فَإذا عَمِلَها کُتِبَتْ لَهُ عَشْرُ حَسَناتٍ . وَ إذا هَمَّ بِسَیِّئَةٍ لَمْ تُکْتَبْ عَلیْهِ ، فَإذا عَمِلَها اجِّلَ تِسْعَ ساعاتٍ ، فَإنْ نَدِمَ عَلَیْها وَ اسْتَغْفَرَ و تابَ لَمْ تُکْتَبْ عَلَیْهِ ، وَ إنْ لَمْ یَنْدَمْ وَ لَمْ یَتُبْ مِنْها کُتِبَتْ عَلَیْهِ سَیِّئَةٌ واحِدَةٌ . (1)

به هنگامی که عبد تصمیم بر عملی پاک و کاری نیک بگیرد، اگر نیّتش را به مرحلۀ عمل درآورد برای او در پرونده اش ده حسنه نوشته شود و اگر به مرحلۀ عمل نیاورد، یک حسنه و چون تصمیم بدی برگزیند، در نامۀ عملش ثبت نشود و اگر نیّت آلوده اش را جامۀ عمل بپوشد به اندازۀ نه ساعت به او مهلت می دهند، اگر پشیمان شد و به راه توبه رفت، ثبت نمی کنند، ورنه همان یک گناه را در نامه اش ضبط می کنند.

حضرت باقر یا امام صادق علیهما السلام فرمودند:

إنَّ آدَمَ علیه السلام قالَ : یا رَبِّ ، سَلَّطْتَ عَلَیَّ الشَّیْطانَ وَ أجْرَیْتَهُ مَجْرَی الدَّمِ مِنِّی، فَاجْعَلْ لی شَیْئاً أَصْرِفُ کَیْدَهُ عَنِّی. قالَ : یا آدَمُ قَدْ جَعَلْتُ لَکَ أنَّ مَنْ هَمَّ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ بِسَیِّئَةٍ لَمْ یُکْتَبْ عَلَیْهِ ، وَ مَنْ هَمَّ مِنْهُمْ بِحَسَنَةٍ وَ لَمْ یَعْمَلْها کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ ، فَإنْ عَمِلَها کُتِبَتْ لَهُ عَشْرَةٌ . قالَ : یا رَبِّ زِدْنی. قال: یا آدَمُ ، قَدْ جَعَلْتُ

ص:272


1- (1) - بحار الأنوار: 246/68، باب 71، حدیث 2؛ [1] الخصال: 418/2، حدیث 11.

لَکَ أنَّ مَنْ عَمِلَ مِنْهُمْ بِسَیِّئَةٍ ثُمَّ اسْتَغْفَرَ غَفَرْتُ لَهُ . قالَ : یا رَبِّ زِدْنی. قالَ : قَدْ جَعَلْتُ لَهُمُ التَّوْبَةَ - أوْ بَسَطْتُ لَهُمُ التَّوْبَةَ - حَتّی تَبْلُغَ النَّفْسُ الْحَنْجَرَةَ .

قالَ : یا رَبِّ حَسْبی. (1)

آدم علیه السلام به حضرت حق عرضه داشت: الهی! شیطان را به من راه دادی تا جایی که همچون خون بتواند در تمام شؤون حیات من جریان داشته باشد؛ چیزی برای من قرار ده که بتوانم حیلۀ او را از خود برطرف کنم. خطاب رسید این واقعیّت را برایت قرار دادم که اگر کسی از فرزندانت تصمیم بر بدی گرفت در پرونده اش نوشته نشود و چون بر خوبی نیّت کرد و آن را به عمل نیاورد یک حسنه برایش ثبت شود و چون عمل کرد ده حسنه نوشته شود.

عرضه داشت: الهی! بر من بیفزا. خطاب رسید: اگر از ذرّیّه ات گناهی سر زد سپس توبه کرد او را می بخشم. آدم درخواست عنایت بیشتری کرد، پاسخ آمد، برای تمام آنان توبه قرار دادم و وقت توبه را تا رسیدن جان به حنجره مقرر کردم. گفت: پروردگارا! مرا کفایت می کند.

انسان وقتی دورنمایی از کرم و لطف حضرت حق را در آیات قرآن و روایات می بیند ذوق و شوق و حال و عشق عجیبی در درونش پدیدار می شود و سر از پا نشناخته، زبانش به غزل زیبای زیر مترنّم می شود:

چو مهر روی تو دارم نظر به ماه ندارم به مهر و ماه زشوقت سرنگاه ندارم

به روی و موی تو از آن زمان که دل شده مایل خبر ز روز سپید و شب سیاه ندارم

ص:273


1- (1) - بحار الأنوار: 248/68، باب 71، حدیث 11؛ [1]الکافی: 440/2، حدیث 1، [2] با کمی اختلاف.

فدای عشق تو شد عقل و دانش و دینم بیا ببین که دگر در بساط آه ندارم

گواه عشق من است آه و اشک و دامن پر خون تویی گواه و از این خوبتر گواه ندارم

بجز به سوی تو این بس مرا که روی نکردم بجز به کوی تو شادم از این که راه ندارم

مرنج ای گل اگر خار داردم ز تو غافل که گاه سوی تو دارم نگاه و گاه ندارم

مران مرا از در ای مایۀ امید، خدا را که غیر درگه لطفت دگر پناه ندارم

همین بس است خطایت که غافلی ز عطایش همین گناه بود گویی ار گناه ندارم

(رنجی)

ص:274

[«5»اَللَّهُمَّ وَ إِنَّکَ مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا وَ عَلَی الْوَهْنِ بَنَیْتَنَا وَ مِنْ مَآءٍ مَهِینٍ ابْتَدَأْتَنَا فَلاَ حَوْلَ لَنَا إِلاَّ بِقُوَّتِکَ وَ لاَ قُوَّةَ لَنَا إِلاَّ بِعَوْنِکَ «6»فَأَیِّدْنَا بِتَوْفِیقِکَ وَ سَدِّدْنَا بِتَسْدِیدِکَ وَ أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَکَ وَ لاَ تَجْعَلْ لِشَیْ ءٍ مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِی مَعْصِیَتِکَ ]

خدایا! ما را از ناتوانی آفریدی، و بر سستی بنا کردی، و از آب ناچیز و بی مقدار به وجود آوردی؛ پس ما را جز به نیروی تو چاره و تدبیر نیست، و جز به یاریت قوت و قدرت نمی باشد؛ پس ما را به توفیقت نیرو بخش و به هدایتت استوار دار، و دیدۀ قلوبمان را از آنچه مخالف عشق توست کور کن، و برای هیچ یک از اعضای ما راه نفوذی به جانب معصیتت قرار مده.

خلقت معنوی انسان

اشاره

انسان در دایرۀ خلقت از عجایب مخلوقات حضرت حق است. او به عنوان خلیفۀ خدا در روی زمین قرار داده شده و هر گونه نیازی که دارد بر سر سفرۀ آفرینش جهت او آماده و مهیّا گشته است. برای او بدن، قلب، نفس، عقل، صدر و روح قرار داده شده که هر یک مدار علمی و محور دانشی و دنیایی بس عظیم است.

با پیشرفتی که در علوم مختلفه نصیب انسان شده کسی از عهدۀ تشریح وضع انسان در دو جهت باطن و ظاهرش برنمی آید. چنانکه این مختصر بخواهد به هر یک از نواحی وجود انسان اشاره کند، مجلّداتی بس مفصّل باید تهیّه ببیند، در این

ص:275

صورت از آنچه در نظر دارد، باز می ماند. روی این حساب به شرح فرازهایی که نشانی از ناتوانی ظاهر انسان به خاطر وضع ساختمان ظاهرش نشان می دهد بسنده، می شود.

انسان، بدون واقعیّت های باطنیش و منهای اتصالش به ملکوت عالم و به دور از انعکاس حقایق هستی در آیینۀ قلبش و جدای از حالات معنوی و ربطش به فیوضات ربّانیّه و عنایات الهیّه و بریده از مسائل عالی تربیتی، بدون شک از کوچکترین و ضعیف ترین موجودات خانۀ هستی است.

او اگر به وضع ظاهرش که چیزی جز مقداری پوست و گوشت و خون و پی و عصب نیست بنگرد که اولش نطفه و پایانش جیفه ای بیش نیست، از بند غرور و کبر، حسد و حرص، منیّت و سایر اوصاف حیوانی رسته و برای جبران ضعف و ناتوانیش در بارگاه لاحول و لاقوة الّا باللّه به گدایی برخاسته و تمام ضعف و ناتوانی خود را با حضرت او که غنیّ بالذّات است جبران خواهد کرد.

او از نظر وضعیّت ظاهر و بنای ساختمان مادّیش در برابر عظمت آسمان ها، ستارگان، کهکشان ها، سحابی ها، دریاها، صحراها، کوهها و موجودات زندۀ قوی چیز قابل ذکری نیست.

او در برابر هجوم حوادث، از قبیل زلزله، بادهای سخت، سیلاب ها، گرما و سرما، امراض مختلفه و حیوانات قوی، مغلوب و منکوب و بیچاره و بی نواست. او اگر تکیه بر غیر خود در تمام امور نداشته باشد، زمین خوردۀ بدبختی است که در برابر کمترین حادثه یارای مقاومت نخواهد داشت.

شنیدستم که هر کوکب جهانی است جداگانه زمین و آسمانی است

زمین در جنب این افلاک مینا چو خشخاشی بود در قعر دریا

تو خود بنگر کز این خشخاش چندی سزد تا بر غرور خود بخندی

(نظامی گنجوی)

ص:276

خلقت انسان در قرآن

قرآن کریم در آیات زیادی به ضعف او و این که مایۀ اصلی ساختمان ظاهرش آبی بدون ارزش است اشاره می کند، باشد که از خواب خرگوشی و غفلت حیوانی برخیزد وبه داد خود برسد و با عنایات و الطاف حضرت حق، بیچارگی خود را جبران نماید.

اَللّهُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلیمَ الْقَدیرُ» (1)

خداست که شما را از ناتوانی آفرید ، سپس بعد از ناتوانی قدرت و نیرو داد ، آن گاه بعد از نیرومندی و توانایی ، ناتوانی و پیری قرار داد ؛ هرچه بخواهد می آفریند و او دانا و تواناست .

یُریدُ اللّهُ أنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْاِنْسآنُ ضَعیفاً» (2)

خدا می خواهد [ با تشریع ازدواج با زنان مؤمن ، و ازدواج با کنیزان مؤمن ، و ازدواج موقت ، بار مشکلات زندگی و مشقت های روابط نامشروع جنسی را ] بر شما سبک کند ؛ و انسان [ در برابر مشکلات و شهوات جنسی ] ناتوان آفریده شده است .

یا أیُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لایَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ * ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِه إنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ» (3)

ص:277


1- (1) - روم (30) : 54. [1]
2- (2) - نساء (4) : 28. [2]
3- (3) - حج (22) : 73 - 74. [3]

ای مردم ! [ برای شما و معبودانتان ] مَثَلی زده شده است ؛ پس به آن گوش فرا دهید ، یقیناً کسانی که به جای خدا می پرستید ، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند اگر چه برای آفریدن آن گرد آیند و اگر مگس ، چیزی را از آنان برباید ، نمی توانند آن را از او بازگیرند ، هم پرستش کنندگان و هم معبودان ناتوانند . * خدا را آن گونه که سزاوار اوست، نشناختند ، بی تردید خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است .

اگر این انسان ناتوان تحصیل معرفت می کرد، گردن زیر بار بت پرستی خم نمی نمود، راستی که بت و بت پرستی هر دو ضعیف و ناتوانند.

قالَ رَبِّ إنّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنّی وَ اشْتَعَلَ الرِّأْسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیّاً» (1)

گفت : پروردگارا ! به راستی استخوانم سست شده و [ مویِ ] سرم از پیری سپید گشته ، و پروردگارا ! هیچ گاه درباره دعا به پیشگاهت [ از اجابت ] محروم و بی بهره نبودم .

وَوَصَّیْنَا الْاِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ امُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَیْنِ أنِ اشْکُرْلی وَ لِوالِدَیْکَ إلَیَّ الْمَصیرُ» (2)

و انسان را دربارۀ پدر و مادرش سفارش کردیم ، مادرش به او حامله شد [ در حالی که ] سستی به روی سستی [ به او دست می داد ] و باز گرفتنش [ از شیر ] در دو سال است [ و سفارش کردیم ] که برای من و پدر و مادرت سپاس گزاری کن ؛ بازگشت [ همه ] فقط به سوی من است .

در دعاهایی که از ائمّۀ معصومین علیهم السلام و اولیای الهی رسیده و به طور دائم به

ص:278


1- (1) - مریم (19) : 4. [1]
2- (2) - لقمان (31) : 14. [2]

ضعف وناتوانی انسان اشاره شده و این که این ناتوانی و سستی جز با قوّت و قدرت حضرت حقّ قابل جبران نیست و اگر عنایت او نباشد ذرّه ای خوبی و درستی به وسیلۀ خود انسان قابل جلب و قابل حفظ نمی باشد.

امام صادق علیه السلام می فرماید: نوح پیغمبر هرگاه داخل صبح می شد ده بار و هرگاه به شب می رسید ده بار به خواندن این دعا مبادرت می ورزید:

اَللَّهُمَّ إنّی اشْهِدُکَ أنَّهُ ما أصْبَحَ بی مِنْ نِعْمَةٍ وَ عافِیَةٍ فی دینٍ أوْ دُنْیاً فَمِنْکَ ، وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ ، لَکَ الْحَمْدُ و لَکَ الشُکْرُ بِها عَلَیَّ حَتی تَرْضی وَ بَعْدَ الرِّضا. (1)

خداوندا! تو را گواه می گیرم که هر نعمت و عافیتی در دین یا دنیا به من برسد از جانب توست، تو را شریکی نیست، حمد و سپاس نسبت به عنایات تو بر عهدۀ من است، آن اندازۀ حمد وسپاس تا از من خرسند شوی و پس از خرسندی نیز ادامه داشته باشد.

نوح علیه السلام می خواهد بگوید: خدایا! در جلب هیچ نعمت و عافیتی مرا قدرت و قوّت نیست، این تویی که با الطاف بی پایانت، منِ ضعیف و ناتوان را نوازش می دهی و این منم که با توفیق تو به حمد و سپاس اقدام می کنم.

و نیز حضرت می فرماید: امیرمؤمنان علی علیه السلام هرگاه داخل صبح می شد پیوسته ذکر سبحان اللّه المَلِک القُدّوس می خواند و سپس این دعا را زمزمه می کرد:

اَللّهُمَّ إِنّی أعُوذُ بِکَ مِنْ زَوالِ نِعْمَتِکَ ، وَ مِنْ تَحْویلِ عافِیَتِکَ ، وَ مِنْ فُجاءَةِ نِقْمَتِکَ ، وَ مِنْ دَرَکِ الشَّقاءِ، وَ مِنْ شَرِّ ما سَبَقَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ.

اللَّهُمَّ إِنّی أسْألُکَ بِعِزَّةِ مُلْکِکَ ، وَ بِشِدَّةِ قُوَّتِکَ ، وَ بِعِظَمِ سُلْطانِکَ ، وَ

ص:279


1- (1) - مفتاح الفلاح: 16؛ [1]تفسیر العیاشی: 280/2، حدیث 17؛ [2] ذیل آیۀ 3 سورۀ اسراء.

بِقُدْرَتِکَ عَلی جَمیعِ خَلْقِکَ انْ تَفْعَلْ بی کَذا وَ کَذا. (1)

الهی! از زدوده شدن نعمت و از برگشت عافیت و از به ناگاه وارد شدن عقوبت و از دریافت شقاوت و از آنچه در شب و روز به سوی ما پیشی گرفته و مرا قدرتی در جلب این خوبی ها و دفع این بدی ها نیست به تو پناه می برم.

الهی، از تو درخواست می کنم به غلبۀ پادشاهیت و به شدّت نیرویت و به بزرگی سلطنتت و به توانایی تو بر آفریدگانت که برایم همه نوع خیری بخواهی.

قرآن مجید از کلام حضرت ابراهیم بازگو می کند که او خود را فاقد همه چیز دانسته و دارایی خود را از حضرت حق می دید.

اَلَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ * وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقِینِ * وَ إذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ * وَ الَّذی یُمیتُنی ثُمَّ یُحْیِینِ * وَ الَّذی أطْمَعُ أنْ یَغْفِرَلی خَطیئَتی یَوْمَ الدَّینِ * رَبِّ هَبْ لی حُکْماً وَ ألْحِقْنی بِالصّالِحینَ * وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ * وَاجْعَلْنی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعیمِ » (2)

همان کسی که مرا آفرید و هم او مرا هدایت می کند ، * و آن که او طعامم می دهد و سیرابم می کند * و هنگامی که بیمار می شوم ، او شفایم می دهد * و آن که مرا می میراند سپس زنده ام می کند * و آن که امید دارم روز جزا خطایم را بر من بیامرزد . * پروردگارا ! به من حکمت بخش ، و مرا به شایستگان ملحق کن . * و برای من در آیندگان نامی نیک و ستایشی

ص:280


1- (1) - مفتاح الفلاح: 16 - 17؛ [1] المصباح، کفعمی: 81 - 82.
2- (2) - شعراء (26) : 78 - 85. [2]

والا مرتبه قرار ده ، * و مرا از وارثان بهشت پرنعمت گردان .

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

أَوَ لیْسَ لَکُمْ فی آثارِ الْأوَّلینَ مُزْدَجَرٌ، وَ فی آبائِکُمُ الْماضینَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ إنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ ؟! أوَلَمْ تَرَوْا إلَی الْماضینَ مِنْکُمْ لایَرْجِعُونَ ، وَ إلَی الْخَلَفِ الْباقینَ لایَبْقُونَ ؟أوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أهْلَ الدُّنْیا یُصْبِحُونَ وَ یُمْسُونَ عَلی أحْوالٍ شَتّی ؟: فَمَیِّتٌ یُبْکی ، وَ آخَرُ یُعَزّی ، وَ صَریعٌ مُبْتَلی ، وَ عائِدٌ یَعُودُ، وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ یَجُودُ، وَ طالِبٌ لِلدُّنْیا وَ الْمَوتُ یَطْلُبُهُ ، وَ غافِلٌ وَ لَیْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ ، وَ عَلی أثَرِ الْماضی ما یَمْضِی الْباقی ؟!

أَلا، فَاذْکُرُوا هاذِمَ اللَّذّاتِ ، وَ مُنَغِّصَ الشَّهَواتِ ، وَ قاطِعَ الْاُمْنِیّاتِ ، عِنْدَ الْمُساوَرَةِ لِلأعْمالِ الْقَبیحَةِ ، وَ اسْتَعینُوا اللّهَ عَلی أَداءِ واجِبِ حَقِّهِ ، وَ ما لایُحْصی مِنْ أعْدادِ نِعَمِهِ وَ إحْسانِهِ . (1)

آیا برای شما در آثار گذشتگان مایۀ خودداری از گناه نیست ؟ آیا برای شما در سرگذشت پدرانتان بینش و عبرتی نیست اگر اهل تعقّل باشید؟ آیا ندیدید که گذشتگان از شما برنمی گردند و برای ماندگان بقایی نیست ؟ مگر مردم دنیا را نمی نگرید که شبانه روز دارای حالاتی گوناگون هستند؟ مرده ای است که بر وی می گریند و دیگری را تسلیت می دهند، یکی مبتلا به بیماری شده بر زمین افتاده و آن دیگر به عیادت مریض می رود، یکی در حال جان کندن است و دیگری به دنبال دنیاست در حالی که مرگ او را دنبال می کند و یکی در بی خبری است و خدا از او غافل نیست و به دنبال گذشته باقی مانده هم می گذرد.

آگاه باشید، از نابود کنندۀ لذّات و بر هم زنندۀ عیش ها و قطع کنندۀ آرزوها، یاد کنید آن زمان که شتابان به سوی گناهان می روید. و برای ادای حق واجب خداوند و سپاس نعمت ها و احسان بی شمارش از او کمک بجویید.

ص:281


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 98. [1]

اگر تمام مردم دنیا به این حقیقت یعنی ضعف همه جانبۀ خود و قدرت و قوّت بی نهایت در بی نهایت حضرت حق توجه داشتند، از شرک و کفر و فسق و فجور و سیّئات عمل و رذایل اخلاقی خلاص می شدند، ولی افسوس که اکثر مردم جهان دچارغفلت و غرور و کبر و بی خبری و جهل و بی خردی هستند و به همین خاطر از دیدن ضعف خود و وهن خویش و قوّت و قدرت حضرت محبوب غافلند و از پی این غفلت به انواع معاصی و مظالم دچارند.

شمس مغربی می گوید:

ای کاینات، ذات تو را مظهر صفات وی پیش اهل دیده، صفات تو به ز ذات

تا روی دلفریب تو آهنگ جلوه کرد شد جلوه گاه روی تو مجموع کاینات

تا آفتاب حسن و جمالت ظهور کرد ظاهر شدند جملۀ ذرّات ممکنات

از بس که ابر فیض توبارید بر عدم سر بر زد از زمین عدم چشمۀ حیات

یا اجمل الجمال و یا املح الملاح یا الطف اللطایف و یا نکتة النکات

یا اشمل المظاهر و یا اکمل الظهور یا برزخ البرازخ و یا جامع الشتات

(شمس مغربی)

ص:282

[«7»اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا وَ حَرَکَاتِ أَعْضَآئِنَا وَ لَمَحَاتِ أَعْیُنِنَا وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِی مُوجِبَاتِ ثَوَابِکَ حَتَّی لاَ تَفُوتَنَا حَسَنَةٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَکَ وَ لاَ تَبْقَی لَنَا سَیِّئَةٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَکَ .]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و رازهای دلمان و حرکات اعضامان، و نگاه های چشم هایمان، و گفتارهای زبانمان را در موجبات ثوابت قرار ده، تا جایی که کار نیکی که به خاطر آن مستحق پاداش تو می شویم، از دست ما نرود و کار بدی که به سبب آن سزاوار مجازاتت می شویم، برای ما نماند.

موجبات ثواب و عقاب

خاطرات قلبی، اثرات سرنوشت سازی را برای انسان رقم می زند. صفحۀ شفاف دل، حرم الهی است که با حراست از ورودی ها به طور یقین خانۀ امن باقی می ماند.

حرکات اعضای بدن و حواس ظاهری و قوّۀ خیال و وهم از درها و کانال های ورودی شیطان هستند که به مرور قلب را تسخیر کرده و به تاریکی و سیاهی می انجامد.

در این جا باید دید که چه موجودی بر دل حکومت می کند. اگر حاکمیت با عقل باشد همه حواس و اعضای بدن در خدمت اویند؛ بنابراین هشت در بهشت را می سازند که ثواب و پاداش اعمال در آن جا ذخیره می شود و اگر ریاست با شیطان

ص:283

نفس باشد همۀ اعضا و جوارح انسان بندۀ اویند، پس هفت در جهنّم را فراهم می کنند که انواع گناهان و کیفرها از آنها انباشته می شود. اعمال صالح و اعمال فاسد؛ به ذخیره ای از جزای خیر و جزای شرّ تبدیل می شود.

واردات قلبی به دو گونۀ خاطرۀ شیطانی و الهام ربّانی صورت می گیرد. انسان تا هنگامی که گرفتار نفس امّاره و شیطنت است از تیررس وسوسه ها در امان نیست.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

إِنَّ لِلّهِ عُقُوباتٍ فی القُلُوبِ وَ الأَبْدانِ : ضَنْکٌ فی المَعیشَةِ وَ وَهْنٌ فی العِبادَةِ وَ ما ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَةٍ أَعْظَمَ مِنْ قَسْوَةِ الْقَلْبِ . (1)

همانا خداوند را بر دلها و پیکرها کیفرهایی است، تنگی زندگی و سستی در عبادت و هیچ بنده ای به کیفری سخت تر از سنگدلی مبتلا نشده است.

برای رسیدن به الهامات خالص ربانی ناگزیر باید به طور کامل از میدان و دایرۀ نفس امّاره بیرون رفت تا به نفس مطمئنه رسید؛ پس دل نورانیّت و صفایی پیدا کند و از گیرندگی ویژه ای نسبت به امور غیبی برخوردار می گردد و این به برکت تقوا و تهذیب نفس است و هر گاه عمل پاکیزه گردد؛ الهامات ربانی پی در پی نازل می شود و انسان پیوسته در زیر باران فیض الهی قرار می گیرد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

إِنَّ اسْرَعَ الْخَیْرِ ثَواباً البِرُّ وَ إِنَّ أَسْرَعَ الشَّرِّ عِقاباً البَغْیُ . (2)

پاداش نیکوکاری زودتر از هر کار خوب دیگری می رسد و کیفر ستم و تجاوز زودتر از هر کار بد دیگری گریبان می گیرد.

ص:284


1- (1) - بحار الأنوار: 176/75، باب 22، ذیل حدیث 5؛ [1] تحف العقول: 296.
2- (2) - بحار الأنوار: 195/69، باب 105، حدیث 18؛ [2]ثواب الأعمال: 166. [3]

و حضرت ده نشانۀ نیکوکار را چنین معرفی می کند:

1 - برای خدا دوست می دارد.

2 - برای خدا دشمنی می ورزد.

3 - برای خدا یار و همراه می شود.

4 - برای خدا جدا می شود.

5 - برای خدا خشم می گیرد.

6 - برای خدا خشنود می شود.

7 - برای خدا کار می کند.

8 - در جستجوی خداوند است.

9 - در برابر خدا فروتن و ترسان و هراسان و پاک و با اخلاص و با حیا و مراقب خویش است.

10 - در راه خدا احسان و نیکی می کند. (1)این امور اهم اسباب جلب ثواب و خیرات در بین مردم است که چون اراده یا نظر خداوند در آنهاست زمینۀ محبت و علاقه را ایجاد می کند.

حضرت صادق علیه السلام از جمله کارهای نیکی را که از اسباب ورود به بهشت است به راوی اعلام می فرماید:

مِنْ صالِحِ الْاَعْمالِ الْبِرُّ بِالْإِخْوانِ وَ السَّعْیُ فِی حَوائِجِهِم، فَفِی ذلِکَ مَرْغَمَةٌ لِلشَّیطانِ وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النِّیرانِ وَ دُخُولُ الْجِنانِ ، أَخْبِرْ بِهَذَا غُرَرَ أَصْحابِکَ ، قالَ : قُلْتُ مَنْ غُرَرُ أَصْحابی ؟ جُعِلْتُ فِداکَ ، قالَ : هُمُ الْبَرَرَةُ بِالْإِخْوانِ فِی الْعُسْرِ وَ الْیُسْرِ. (2)

ص:285


1- (1) - بحار الأنوار: 121/1، باب 4، حدیث 11؛ تحف العقول: 21.
2- (2) - بحار الأنوار: 312/71، باب 20، ذیل حدیث 69؛ [1]روضة الواعظین: 384/2. [2]

از جمله کارهای شایسته، نیکی کردن به برادران و کوشش در برطرف ساختن نیازهای آنان است این کارها بینی شیطان را به خاک می مالد و سبب دور شدن از آتش و ورود به بهشت است. این مطلب را به یاران شریف خود برسان. راوی گفت: فدایت شوم یاران شریف من کیانند؟ فرمود: آنانی که در سختی و آسایش به برادران نیکی می کنند.

جهان هستی نظام احسن است و با گناه و طغیان سازگار نیست؛ زیرا نظام احسن در ظرف ظهوری از جهت ظهور، حسن جمال حق است ولی از جهت مقایسه با کمال ذاتی، عین تعیّن، کاستی، ناداری، سرکشی و رویارویی است.

معصوم در تکوین و تشریع مظهر اتم نظام أحسن است. ولی غیرمعصوم نیز باید به اندازۀ توان در رسیدن به درجه های عصمت در آن نظام کوشا باشد و در صورت ارتکاب گناه استغفار کند. باید دانست که گناه در نظام احسن ایجاد اختلال می کند و بر پایۀ آن نظام با واکنش جدی رو به رو می شود و مورد بازخواست و کیفر حق قرار می گیرد.

همان گونه که خداوند می فرماید:

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ » (1)

در خشکی و دریا به سبب اعمال زشتی که مردم به دست خود مرتکب شدند ، فساد و تباهی نمودار شده است تا [ خدا کیفر ] برخی از آنچه را انجام داده اند به آنان بچشاند ، باشد که [ از گناه و طغیان ] برگردند .

ص:286


1- (1) - روم (30) : 41. [1]

از این رو برخی از کیفرهایی که به انسان می رسد به جای اعتراض به حق باید در اعمال خود تجدید نظر کند. به این حال، اعمال انسان پیوسته در بوتۀ آزمایش است تا به سرانجام حقیقت برسد.

مولا علی علیه السلام می فرماید:

بدانید که خدای بزرگ، بندگان را در بوتۀ آزمایش نهاد نه این که آنچه را در درون و ضمایر خود نهفته داشتند نمی دانست؛ بلکه تا آنان را بیازماید که عمل کدام یک بهتر است تا ثواب پاداش و عقاب کیفر باشد. (1)حضرت علی علیه السلام در ستایش خدای سبحان می فرماید:

وَ لاتَحْجُزُهُ هِبَةٌ عَنْ سَلْبٍ وَ لایَشْغَلُهُ غَضَبٌ عَنْ رَحْمَةٍ وَ لاتُولِهُهُ رَحْمَةً عَنْ عِقابٍ . (2)

و عطایش به کسی مانع سلب عطا از دیگری نمی گردد و غضبش او را از رحمتش باز نمی دارد و رحمتش بر کسی او را از کیفر دیگری غافل نمی کند.

البته یک تفاوت اساسی در باب رحمت و غضب خداوند این است که رحمت حق بر خشم او مقدم است و نیز بر هر کسی که وعدۀ پاداش دهد آن را عملی می سازد. امّا به هر که برای کردار زشتی بیم کیفر بدهد اختیار با اوست که عملی سازد یا ببخشد و این از اثرات احاطۀ رحمت بر عالمین است.

ص:287


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 144؛ [1] بحار الأنوار: 315/5، باب 15، حدیث 11.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 186؛ [2]بحار الأنوار: 316/74، باب 14، حدیث 15. [3]

دعای10 : پناه بردن به خداوند

اشاره

ص:288

ص:289

ص:290

«1» اللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِکَ وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِکَ «2»فَسَهِّلْ لَنَا عَفْوَکَ بِمَنِّکَ وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِکَ بِتَجَاوُزِکَ فَإِنَّهُ لاَ طَاقَةَ لَنَا بِعَدْلِکَ وَ لاَ نَجَاةَ لِأَحَدٍ مِنَّا دُونَ عَفْوِکَ «3»یَا غَنِیَّ الْأَغْنِیَآءِ هَا نَحْنُ عِبَادُکَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیْکَ فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِکَ وَ لاَ تَقْطَعْ رَجَآءَنَا بِمَنْعِکَ فَتَکُونَ قَدْ أَشْقَیْتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِکَ وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَکَ «4»فَإِلَی مَنْ حِینَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْکَ ؟ وَ إِلَی أَیْنَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِکَ ؟ سُبْحَانَکَ نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکَشْفَ عَنْهُمْ «5»وَ أَشْبَهُ الْأَشْیَآءِ بِمَشِیَّتِکَ وَ أَوْلَی الْأُمُورِ بِکَ فِی عَظَمَتِکَ رَحْمَةُ مَنِ اسْتَرْحَمَکَ وَ غَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِکَ فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا إِلَیْکَ وَ أَغْنِنَا إِذْ طَرَحْنَا أَنْفُسَنَا بَیْنَ یَدَیْکَ «6»اَللَّهُمَّ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا إِذْ شَایَعْنَاهُ عَلَی مَعْصِیَتِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْکِنَا إِیَّاهُ لَکَ وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَیْکَ .

ص:291

[«1»اَللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِکَ وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِکَ «2»فَسَهِّلْ لَنَا عَفْوَکَ بِمَنِّکَ وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِکَ بِتَجَاوُزِکَ فَإِنَّهُ لاَ طَاقَةَ لَنَا بِعَدْلِکَ وَ لاَ نَجَاةَ لِأَحَدٍ مِنَّا دُونَ عَفْوِکَ «3»یَا غَنِیَّ الْأَغْنِیَآءِ هَا نَحْنُ عِبَادُکَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیْکَ فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِکَ وَ لاَ تَقْطَعْ رَجَآءَنَا بِمَنْعِکَ فَتَکُونَ قَدْ أَشْقَیْتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِکَ وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَکَ ]

خدایا! اگر بخواهی ما را عفو کنی، به فضل و احسانت عفو می کنی، و اگر بخواهی عذابمان کنی، به عدالتت عذاب می کنی. عفوت را از سر منّتت بر ما آسان کن، و ما را به چشم پوشی و گذشتت، از عذابت پناه ده. مسلّماً ما را نسبت به عدالتت تاب و توان نیست، و برای احدی از ما بدون عفوت، نجاتی میسّر نمی باشد.

ای بی نیازترین بی نیازان! اینک ما بندگانت پیش روی توایم، و من تهیدست ترین تهیدستان در پیشگاه توام. تهیدستی و نداری ما را، به تواناییت جبران کن، و امید ما را به بازدارندگیت قطع مفرما! که اگر چنین کنی، به تحقیق کسی که خود را به تو خوشبخت خواسته، بدبخت کرده ای، و آن که فضل و احسانت را طلبیده، محروم ساخته ای.

ص:292

عفو حضرت حق

اشاره

انسان درعرصه گاه آفرینش به ارادۀ حضرت ربّ العزّه از جایگاه ویژه ای برخوردار است که سایر موجودات هستی را به آن جایگاه راهی نیست و این به خاطر مایه هایی است که جهت رشد و کمال انسان و رسیدنش به وصال و لقای حق در او قرار داده شده است.

با ارزش ترین و پرمنفعت ترین گوهر خزانۀ خلقت حق در او قرار داده شده است و عقل در وجود آدمی به عنوان امانت حق، درخشندگی دارد.

برای انسان لیاقت و استعدادی در ظهور دادن واقعیّت ها و حقایق از افق جانش وجود دارد که برای سایر موجودات نظیرش نیست. انسان در پهنۀ زمین آیینه ای است که اگر صافی و پاکی آن را از غبار کدورت ها و گرد و خاک معاصی حفظ کند، منعکس کنندۀ اسما و صفات حق می شود.

انسان دریای عظیمی است که او را اوّل هست ولی برایش از جانب دوست آخری قرار داده نشده! او را قدمی برای سیر و سلوک و طیّ منازل عرفان و رسیدن به نقطۀ عشق و معراج جان و نورانیّت قلب داده اند که چنین عنایتی به موجود دیگر نکرده اند. او مجلای صفات جلال و میدان اوصاف جمال و مشکات نور ذات ذوالجلال و جانشین حضرت محبوب در گهوارۀ حیات است.

اگر جهان جسم است، انسان جان این جسم و اگر عرض است انسان در برابر آن، جوهر و اگر ماهیّت است او برای این ماهیّت به عنوان وجود در تجلّی است.

عالمیان همه رعیّت و انسان الهی امیر این رعیّت و میدان دار این صحنه و محل بروز حقیقت و بازار فضیلت و کرامت است. او مدار حقایق، عرصه گاه وقایع، نقطۀ پرگار دقایق، زندۀ ناطق و امیر هفت اقلیم عشق و سرّی مخصوص از اسرار حضرت ربّ است.

زهد، کرامت، اصالت، شرافت، معیّت با حق، خشوع، خضوع، جود، سخا،

ص:293

صداقت، امانت، عبادت، اطاعت، ورع، تقوا، نورانیّت حقیقت و... همه و همه اوصافی هستند که ظرفی جز وجود این موجود خاکی که روح از عالم پاک دارد، ندارند.

خضر نبوّت، ولیّ و والی ملک امامت، خورشید واقعیّت، شمس عزّت، ابر رحمت، داروی مغفرت، جملگی در پی انسان و در جستجوی اویند.

او را در طور معانی طوری دیگر و در سرزمین محبّت مرحله ای دیگر و در قدم صدق جایی دیگر و در نقش بندگی سیری دیگر است که جنّ و ملک را اینچنین از جانب محبوب نصیبی نیست!

از نظر ظاهر موجودی است ناسوتی، ولی وی را استعدادی است لاهوتی که با کمک جبرئیل عشق به معراجی روحانی می رود که از سیر و سفرش و مقام و قدرتش تملّک ملک معنا، انگشت تحیّر به دندان می گیرد. او می تواند در سلوکش به سوی معشوق حقیقی از مقام ظاهر بگذرد و به مملکت باطن درآید و در دریای فناء فی اللّه غرق شود و برای ابد در حریم عشق دوست، مست و مدهوش افتد.

انسان را لیاقتی است که بر اثر آن لیاقت در ملک اعظم عبادت راه است و او را توانی است که می تواند تاج ولایت حق بر سر جان گذارد.

اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا» (1)

خدا سرپرست و یار کسانی است که ایمان آورده اند .

او را مقامی است که جنّ و ملک از به دست آوردنش عاجزند که این مقام را می تواند به شرط خروج از ظلمات و ورود به منطقۀ نور به اذن حضرت معبود به دست آورد:

ص:294


1- (1) - بقره (2) : 257. [1]

یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ» (1)

آنان را از تاریکی ها [ ی جهل ، شرک ، فسق وفجور ] به سوی نورِ [ ایمان ، اخلاق حسنه و تقوا ] بیرون می برد .

او را دعوت کرده اند تا به مقام نظر کردن به ملکوت آسمان ها و زمین برسد و آنچه نادیدنی است ببیند و از این که با این همه استعداد و نیرو در چهارچوب زمین بماند و خود را به این مقام با عظمت نرساند از او گله و شکوه کرده اند:

اَوَلَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأرْضِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْ ءٍ وَأَنْ عَسَی أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ » (2)

آیا در [ فرمانروایی و ] مالکیّت [ و ربوبیّت ] بر آسمان ها و زمین و هر چیزی که خدا آفریده و این که شاید پایان عمرشان نزدیک شده باشد با تأمل ننگریسته اند.

و اگر درِ نیستی را با قدم صدق بکوبد و با تمام وجود، ندای:

لا احِبُّ الْآفِلینَ » (3)

من غروب کنندگان را دوست ندارم .

سر دهد، سر از هستی درآورد و به مقام حضور و عرصه گاه شهود رسد و با کرامتی خاص به بارگاه قدس درآید و به آنچه ناگفتنی است نایل شود.

او می تواند در همین دنیای خاکی و این میدان مادّی و این بزم محدود به قیامت تجرید قدم نهد و از مقام کثرت، رجوع به وحدت نماید و ذائقۀ جانش مزۀ شیرین

ص:295


1- (1) - بقره (2) : 257. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 185. [2]
3- (3) - انعام(6): 76. [3]

توحید خاصّ الخاص را بچشد:

قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ » (1)

بگو: خدا ، سپس آنان را رها کن تا در باطل گویی و خرافاتشان بازی کنند .

انسان سرزمین پاکی است که به دست اراده و محبّت و عشق و رحمت حق بنایش ساخته شده که اگر خود را در معرض ابر رحمت خواسته های دوست قرار دهد گل و شکوفۀ اخلاق حسنه و اعمال صالحه از او بروید و نمونه ای از بهشت عنبر سرشت حضرت مولا گردد:

وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإذْنِ رَبِّهِ » (2)

و زمین پاک است که گیاهش به اذن پروردگارش بیرون می آید .

قلبی که به انسان عنایت شده خزینۀ خداست، عرش الهی است، جایگاه عشق اوست، نموداری از عالم کبیر و سرچشمۀ خیر کثیر و محلّ ظهور حکمت و جای ارادت ورزیدن به حضرت ربّ العزّه است.

خداوند به موسی فرمود:

یا مُوسی ! جَرِّدْ قَلْبَکَ لِحُبِّی، فَإنِّی جَعَلْتُ قَلْبَکَ مَیْدانَ حُبّی، وَ بَسَطْتُ فی قَلْبِکَ أرْضاً مِنْ مَعْرِفَتی، وَ بَنَیْتُ فی قَلْبِکَ بَیْتاً مِنَ الْإِیمانِ بی ، وَ أَجْرَیْتُ فی قَلْبِکَ شَمْساً مِنْ شَوْقی، وَ أضَأْتُ فی قَلْبِکَ قَمَراً مِنْ مَحَبَّتی ، وَ أسْرَیْتُ فی قَلْبِکَ نُجُوماً مِنْ مُرادی، وَ جَعَلْتُ فی قَلْبِکَ غَیْماً مِنْ تَفَکُّری ، وَ أذْرَیْتُ فی قَلْبِکَ رِیْحاً مِنْ تَوْفیقی، وَ أمْطَرْتُ فی قَلْبِکَ مَطَراً مِنْ تَفَضُّلی، وَ زَرَعْتُ فی قَلْبِکَ زَرْعاً مِنْ صِدْقی، و أنْبَتُّ فی قَلْبِکَ أشْجاراً مِنْ طاعَتی، وَ جَعَلْتُ أَوْراقَها مِنْ وِقائی، وَ أوْلَیْتُ ثَمَرَها حِکْمَةً مِنْ مُناجاتی، وَ أجْرَیْتُ فی قَلْبِکَ

ص:296


1- (1) - انعام (6) : 91. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 58. [2]

أنْهاراً مِنْ دَقائِقِ عُلُومِ أزَلیَّتی، وَ وَضَعْتُ فی قَلْبِکَ جَبالاً مِنْ یَقینی. (1)

ای موسی! قلبت را برای تجلّی محبّت من از هر چیزی خالی کن که من دلت را میدان محبّتم قرار داده ام و در قلبت سرزمینی از معرفتم پهن کرده و خانه ای از ایمان به خودم بنا نهاده ام. در دلت آفتابی از شوقم به گردش درآورده و ماهی از محبّتم روشن و درخشان کرده و ستارگانی از خواسته ام در قلبت به جریان آورده و ابری از اندیشه ام در آسمان دلت پدید آورده ام.

نسیمی از توفیقم در قلبت پراکنده و بارانی از فضل و بخششم در قلبت باریده ام، از صدق و درستی چمنزاری در این سرزمین کاشته و درختانی از طاعت و عبادت در آن پرورش داده ام، برگ های آن درختان را از تقوا تعبیه کرده و میوه اش را حکمتی از مناجاتم قرار داده و در قلبت نهرهایی از دقائق دانش ازلی ام جاری کرده و کوههایی از یقین در سرزمین دلت استوار ساخته ام.

حکیم صفای اصفهانی در مقام انسان می فرماید:

گذشت درگه شاهی زآسمان سرما که خاک درگه درویش توست افسر ما

زند کبوتر ما در هوای بام تو پر شکار سرّ حقیقت کند کبوتر ما

ستاره ایم نه بل شاهباز دست شهیم که آفتاب بود زیر سایۀ پر ما

ص:297


1- (1) - جامع الاسرار و منبع الاسرار: 513 - 514.

شدیم بندۀ سلطان فقر و از افراد ممالک ملک وملک شد مسخّر ما

کتاب جمع وجودیم ما به مدرّس خود که هر چه هست بود آیت مفسّر ما

مس نواقص امکان زر وجوب شود شود چو طرح بر او گرد کیمیاگر ما

صفای گوشه نشینم و هست روشن تر ز آفتاب فلک طینت منوّر ما

نگاهبان سرّ و گنج و افسر ملکیم که شاهوارتر از گوهرست گوهر ما

(صفا اصفهانی)

انسان اگر بدان گونه که حضرت ربّ ، وی را خلق کرده و آن استعدادهای شگفت را در وجودش به ودیعت نهاده و او را برای رسیدن به کمال مطلق و لقا و وصال محبوب آماده نموده خود را بشناسد و قدم در صراط مستقیم بگذارد به ریشۀ نیک بختی و شاخۀ سعادت اتصال پیدا کرده، در این صورت باید منتظر جلوۀ مقامات ملکوتیّه و ظهور صفات الهیّه از شجرۀ طیبّۀ وجود خود باشد.

ثمرۀ معرفت به حقایق

صدرالمتألهین شیرازی در بخش اول کتاب «اسرار الآیات» در ثمرۀ معرفت به حقایق می فرماید:

اصل نیک بختی ها و اساس و ریشۀ خوبی ها عبارت است از کسب حکمت حقّۀ الهیّه. منظور ما از حکمت حقّه، معرفت به حضرت حق و صفات و افعال و ملک وملکوت آن جناب - عزّ شأنه - است.

و همچنین دانش و بینش نسبت به روز قیامت و منازل و مقامات آخرت، از حشر

ص:298

و نشر و نامۀ اعمال و میزان و حساب و بهشت و جهنّم است.

این است آن ایمان حقیقی و خیر کثیر و فضل بزرگی که خداوند در کتاب حکیم بدان اشارت فرموده:

وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اوتِیَ خَیْراً کَثیراً» (1)

و آن که به او حکمت داده شود ،بی تردید او را خیر فراوانی داده اند .

و چون در مقام خود مقرّر است که نفس ناطقۀ انسانی در کمالات علمی از حدّ هیولانی که جوهری است نفسانی بالفعل ولی دارای مادّه و استعداد روحانی، ترقّی می نماید تا به سرحدّ عقل بالفعل که جوهری است عقلی و نورانی و در آن جوهر عقلی صورت تمام موجودات بر گونه ای برتر و مبرّا از آمیزش مادّه و جرم، منطبع ونقش گردیده است و آن جوهر عقلی نوری است که اشیا به صورت های اصلی خود در آن منعکس و حاضرند و این عقل بسیط و این نور شریف توسط دقت نظر در حقایق موجودات و تدبّر و تفکّر در آیات وجودی خداوند در زمین و آسمان حاصل می گردد، نه روی گرداندن و توجه ننمودن به آنها همچنان که می فرماید:

وَ کَأیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ » (2)

و [ برای هدایت مردم ] در آسمان ها و زمین چه بسیار نشانه هاست که [ در غفلت و بی خبری ] بر آنها می گذرند در حالی که از آنها روی می گردانند .

و از آنچه ما را بر لزوم نظر و تفکّر و کسب حکمت و معرفت راهنمایی می نماید فرمودۀ الهی است که:

قُلِ انْظُرُوا ماذا فِی السَّمَاواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ

ص:299


1- (1) - بقره (2) : 269. [1]
2- (2) - یوسف (12) : 105. [2]

قَوْمٍ لایُؤْمِنُونَ » (1)

بگو : با تأمل بنگرید که در آسمان ها و زمین [ از شگفتی های آفرینش و عجایب خلقت ] چه چیزها هست ؟ ولی نشانه ها و هشدارها به حال گروهی که ایمان نمی آورند ، سودی نمی دهد .

و نیز خداوند فرمود:

اَوَلَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْ ءٍ وَ أنْ عَسْی أنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ » (2)

آیا در [ فرمانروایی و ] مالکیّت [ و ربوبیّت ] بر آسمان ها و زمین و هر چیزی که خدا آفریده و این که شاید پایان عمرشان نزدیک شده باشد با تأمل ننگریسته اند ؟ [ و اگر به قرآن مجید ، این کتاب هدایتگر ایمان نیاورند ] پس بعد ازآن به کدام سخن ایمان می آورند ؟ !

بدون شکّ و تردید نزدیکی و تقرّب به خداوند و رسیدن به سعادت عالم آخرت همان کسب علم و معرفت است. و جهل و دوری از این دانش های الهی و ستیزگی با آنها با وجود استعداد و نیروی یادگیری و امکان آموختن آن، اصل تمام بدبختی ها و عذاب هاست.

جهل به واقعیّت ها الهیّه ریشۀ تمام امراض و دورویی درونی و محلّ کشت هر درخت لعنت شده و پلید و ناپاک دور از درگاه حق در دنیا و آخرت است. آن نادانی و ستیزگی با حق بدون تردید اصل و مادّۀ عذاب دردناک و زیان بزرگ و مورد افسون و پشیمانی در روز رستاخیز است.

خدای سبحان در حقّ اینان می فرماید:

ص:300


1- (1) - یونس (10) : 101. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 185. [2]

اُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ اولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ » (1)

اینان کسانی هستند که خدا بر دل و گوش و چشمشان مُهر [ شقاوت ] زده ، و اینان بی خبران واقعی اند .

و نیز فرموده:

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أعْمی * قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً * قالَ کَذلِکَ أتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی » (2)

و هر کس از هدایت من [ که سبب یاد نمودن از من در همۀ امور است ] روی بگرداند ، برای او زندگی تنگ [ و سختی ] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم . * می گوید: پروردگارا ! برای چه مرا نابینا محشور کردی ، در حالی که [ در دنیا ] بینا بودم ؟ * [ خدا ] می گوید : همین گونه که آیات ما برای تو آمد و آنها را فراموش کردی این چنین امروز فراموش می شوی .

با این استعداد و لیاقتی که برای کسب معرفت و حکمت حقّه و آراسته شدن به اخلاق حسنه و اعمال صالحه، به انسان عنایت شده است. اگر انسان دچار طوفان هوای نفس شود و خود را به محاصرۀ شیاطین اندازد و از حکمت الهیّه و اجرای دستورهای ربّانیّه دور بماند و خدای نکرده به گناه و معصیت و خطا و شیطنت دچار شود و سال ها در این وادی تاریک عمر بگذارند و از عبادت و اطاعت و فضایل و کمالات تهیدست بماند، ناگهان بارقه ای الهی بر جان او بزند و چراغ

ص:301


1- (1) - نحل (16) : 108. [1]
2- (2) - طه (20) : 124 - 126. [2]

معرفت در خانۀ قلبش روشن شود و آه ندامت و حسرت و ناله و فریاد پشیمانی از جانش درآید و به خود آید و در مقام جبران گذشته برآید و در راه ادای واجبات و قضای مافات و ترک معاصی قدم بگذارد و با تضرّع و زاری و ذلّت و انکسار و خضوع و خشوع، از حضرت محبوب طلب عفو کند و از حضرتش بخواهد که به جای عدل که محصولش اجرای عقاب در برابر کردار زشت گذشته است، عفوش را نصیب او نماید و از طریق فضل و بخشش با او معامله کند و از عذابش نسبت به او بگذرد و راه رسیدن عبد را به عفوش آسان نماید و از جریمۀ جرایم، وی را پناه دهد و از کرم نامتناهیش با فقیری تهیدست بلکه فقیرترین فقیران، روبه رو گردد و با سعۀ رحمتش از گدایی بدبخت استقبال نماید و وی را از رحمت بی نهایتش منع ننماید و خواهان سعادت و فضل را محروم ننماید، بدون شک او را قبول و در دریای عفو و رحمت و فضلش شستشو داده وی را از تمام گذشته های آلوده پاک خواهد فرمود، چنانکه از فحوای ناله های جگر سوز حضرت زین العابدین علیه السلام در جملات اول دعای دهم استفاده می شود که هر کس به پناه عفو و فضل و رحمت او رود، مورد قبول واقع می شود و بر اندام جانش لباس عفو و بخشش می پوشانند.

عفو در قرآن مجید

عفو در آیات قرآن آن چنان گسترده است که آوردن تمام آیات مربوط به آن و توضیح و تفسیرش از حوصلۀ این قسمت خارج است، ولی برای نمونه آیاتی ذکر می شود:

إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ » (1)

ص:302


1- (1) - آل عمران (3) : 155. [1]

قطعاً کسانی از شما روزی که [ در نبرد احد ] که دو گروه [ مؤمن و مشرک ] با هم رویاروی شدند ، به دشمن پشت کردند ، جز این نیست که شیطان آنان را به سبب برخی از گناهانی که مرتکب شده بودند لغزانید ، و یقیناً خدا از آنان در گذشت ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و بردبار است .

حضرت محبوب اگر اراده کند و بخواهد از گناه بگذرد گرچه گناه بزرگی چون فرار از جنگ در روز احد باشد می گذرد و عفوش را به جای عدل متوجّه گنهکار می کند.

بنی اسرائیل در زمان حضرت موسی در آزار و اذیّت نسبت به آنحضرت بیداد کردند و به گناهان زیادی آلوده شدند، ولی حضرت حق از جهت اتمام حجّت، از آنان درگذشت.

ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » (1)

سپس بعد از آن [ کار زشت ] از [ گناه ] شما درگذشتیم ، تا سپاس گزاری کنید .

وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُوا عَنِ السَّیِّئَاتِ وَیَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ » (2)

و اوست که توبه را از بندگانش می پذیرد و از گناهان درمی گذرد و آنچه را انجام می دهید ، می داند .

حضرت حق حسنۀ بعد از سیّئة و پاکی بعد از آلودگی و طاعت پس از معصیت را از باب فضل و سعۀ رحمتش موجب غفران و آمرزش گناه قرار داده، روی این حساب بر ماست که دفتر خود را از حسنات پرکنیم تا باعث پاک شدن سیّئات ما گردد.

ص:303


1- (1) - بقره (2) : 52. [1]
2- (2) - شوری (42) : 25. [2]

وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْرَی لِلذَّاکِرِینَ » (1)

و نماز را در دو طرف روز و ساعات نخستین شب برپا دار که یقیناً نیکی ها ، بدی ها را از میان می برند ، این برای یادکنندگان تذکّر و یاد آوری است .

إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً» (2)

مگر آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند که خدا بدی هایشان را به خوبی ها تبدیل می کند ؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

إلّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإنّی غَفُورٌ رَحیمٌ » (3)

مگر کسی که ستم کند [ که او باید بترسد ] ؛ ولی زمانی که پس از بدی نیکی را [ که ایمان و کار شایسته است ] جایگزین آن نماید [ از عذاب من در امان است و نباید بترسد ] ؛ زیرا من بسیار آمرزنده و مهربانم .

عفو در روایات

حضرت سجّاد علیه السلام در این باره می فرماید:

اَلّلهُمَّ إنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنّا بِفَضْلِکَ .

خدایا! اگر بخواهی ما را عفو کنی، به فضل و احسانت عفو می کنی.

امام باقر علیه السلام فرمود:

ص:304


1- (1) - هود (11) : 114. [1]
2- (2) - فرقان (25) : 70. [2]
3- (3) - نمل (27) : 11. [3]

ما أحْسَنَ الْحَسَناتِ بَعْدَ السَّیِّئاتِ وَ ما أقْبَحَ السَّیِّئاتِ بَعْدَ الْحَسَناتِ ! (1)

چه نیکوست خوبی ها از پس بدی ها!و چه زشت است بدی ها از بعد نیکی ها!

امام صادق علیه السلام می فرماید:

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام : یا عَلِیُّ ، ما مِنْ دارٍ فیها فَرْحَةٌ إلّایَتْبَعُها تَرَحَةٌ ، وَ ما مِنْ هَمٍّ إلّاوَ لَهُ فَرَجٌ إلّاهَمُّ النّارِ، فَإذا عَمِلْتَ سَیَّئَةً فَاَتْبِعْها بِحَسَنَةٍ تَمْحُها سَریعاً، وَ عَلَیْکَ بِصَنائِعِ الْخَیْرِ فَإنَّها تَدْفَعُ مَصارِعَ السُّوءِ. (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: خانه ای نیست که در آن خوشی باشد مگر این که به دنبالش غم و اندوه است و غم و اندوهی نیست که از پس آن گشایش نیاید مگر اندوه اهل جهنّم؛ چون عمل بدی انجام دادی به دنبالش عمل نیکی بیاور که آن نیکی به سرعت بدی را محو کند؛ بر تو باد به انجام خوبی که دفع کنندۀ بدی است.

از حضرت رضا علیه السلام روایت شده که فرمود:

إذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ أوْقَفَ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ بَیْنَ یَدَیِهِ وَ عَرَضَ عَلَیْهِ عَمَلَهُ ، فَیَنْظُرُ فی صَحیفَتِهِ ، فَأَوَّلُ ما یَری سَیِّئاتِهِ فَیَتَغَیَّرُ لِذلِکَ لَوْنُهُ ، وَ تَرْتَعِشُ فَرائِصُهُ ، ثُمَّ یَعْرِضُ عَلَیْهِ حَسَناتِهِ ، فَیَفْرَحُ لِذلِکَ نَفْسُهُ ، فَیَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : بَدِّلُوا سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ أظْهِرُوها لِلنّاسِ فَیُبَدَّلُ لَهُمْ ، فَیَقُولُ لَهُمْ ، فَیَقُولُ النّاسُ ؛ أَما کانَ لِهؤُلاءِ سَیِّئَةٌ واحِدَةٌ ؟! وَ هُوَ قَوْلُهُ : یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ » (3)

ص:305


1- (1) - الأمالی، شیخ صدوق: 253، حدیث 1؛ [1]ارشاد القلوب، دیلمی: 182/1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 242/68، باب 70، حدیث 2؛ [3]تفسیر القمی: 364/1، [4] ذیل آیۀ 22 سورۀ رعد.
3- (3) - بحار الانوار: 242/68، باب 70، حدیث 4؛ [5]تفسیر القمی: 26/2، [6]ذیل آیۀ 70 سورۀ فرقان. [7]

چون قیامت برپا گردد؛ خداوند مردم مؤمن را در پیشگاهش قرار دهد، عمل را برآنان عرضه نماید، چون پروندۀ خود را نظر کنند اوّل چیزی که ببینند بدی هاست؛ رنگ آنان تغییر کند، گوشت دو پهلویشان بلرزد، سپس حسنات و خوبی هایشان عرضه شود و از دیدن اعمال پاکشان خوشحال شوند، پس خداوند مهربان فرمان دهد سیّئات اینان را به حسنات تبدیل کنید و در معرض تماشای مردم بگذارید. پس از بدل شدن، مردم می گویند:آیا در پروندۀ اینان یک گناه هم وجود ندارد؟! و این است قول حق در قرآن: یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ ». (1)

استغفار، روی آوردن به واجبات، ترک محرّمات، اندیشه و نیّت پاک، آراسته شدن به حسنات اخلاقی و انجام خیرات و مبرّات، برطرف کنندۀ سیاهی گناه از نامۀ عمل و جلب کنندۀ عفو خداست.

ای خدایی که کشی ناز دلم امشبی را تو شنو راز دلم

ای مرا منبع احسان و کرم نِه به دامان عنایت سرم

ای انیس شب تنهایی من همدم این دل شیدایی من

بی کسم غیر توام یاری نیست جز توام در دو جهان کاری نیست

درد دل با تو فقط می گویم در بدر گشته تو را می جویم

همه گویند که من مجنونم از غم هجر کسی محزونم

آری ای دوست که مجنون توام دل و جان سوخته محزون توام

روز و شب ذکر تو را می گویم گل احسان تو را می بویم

تا بمیرم نروم از بر تو نکشم دست زخاک در تو

ص:306


1- (1) - فرقان (25) : 70. [1]

تو پناه من و جانان منی تو بهشت من و رضوان منی

میهمانم به سر خوان تو من نکشم دست زدامان تو من

من گدای توام و بندۀ تو غرق در خجلت و شرمندۀ تو

شاد کن از کرم و لطف دلم گرچه از حضرت تو من خجلم

من مسکین به تو آورده بناه دارم امید به تو یا اللّه

(مؤلف)

ص:307

[«4»فَإِلَی مَنْ حِینَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْکَ ؟ وَ إِلَی أَیْنَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِکَ ؟ سُبْحَانَکَ نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکَشْفَ عَنْهُمْ «5»وَ أَشْبَهُ الْأَشْیَآءِ بِمَشِیَّتِکَ وَ أَوْلَی الْأُمُورِ بِکَ فِی عَظَمَتِکَ رَحْمَةُ مَنِ اسْتَرْحَمَکَ وَ غَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِکَ فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا إِلَیْکَ وَ أَغْنِنَا إِذْ طَرَحْنَا أَنْفُسَنَا بَیْنَ یَدَیْکَ ]

در این وقت از پیشگاه تو، به سوی چه کسی بازگردیم و با محرومیت از درِ رحمتت، راه ما به کجا خواهد افتاد؟

پاک و منزّهی. ما درماندگانی هستیم که پذیرش دعایشان را واجب کرده ای، و گرفتارانی هستیم که برطرف کردن گرفتاری آنان را وعده فرموده ای.

خدایا! شبیه ترین چیزها به خواسته ات و سزاوارترین امور به حضرتت،در عرصۀ عظمت و بزرگیت، رحمت آوردن بر کسی است که از تو رحمت خواسته، و فریادرسی نسبت به کسی است که به تو فریاد خواهی کرده، پس زاری ما را به پیشگاهت رحمت آر و به فریاد ما رس؛ چون وجودمان را در برابرت انداخته ایم.

مناجات با معبود

ای مولای مهربانی که از آنچه شایستۀ تو نیست منزّه و پاکی، ما بیچارگانی

ص:308

هستیم که اجابت دعایمان را طبق وعده ای که در قرآن داده ای بر خود واجب فرموده ای.

أَمَّنْ یُجیبَ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأرْضِ ءَاِلهُ مَعَ اللّه قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ » (1)

[ آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند ] یا آن که وقتی درمانده ای او را بخواند اجابت می کند و آسیب و گرفتاریش را دفع می نماید ، و شما را جانشینان [ دیگران در روی ] زمین قرار می دهد ؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد ؟ ! ] اندکی متذکّر و هوشیار می شوند .

الهی! خواستۀ ما بیچارگان را برآور و هر رنج و غم و اندوه و حسرتی را از ساحت زندگی ما دور ساز. ای مولای مهربانی که شبیه ترین واقعیّت ها به اراده و خواست تو و سزاوارترین کارها به ذات پاکت درعظمت و بزرگیت، رحمت و لطف و عنایت و کرم بر کسی است که برای درخواست رأفت تو به پیشگاهت روی آورده و برای فریادرسی به درگاه با عظمت پیشانی گدایی سوده است.

ای ارحم الراحمین، ای اکرم الاکرمین، ای پناه درمانده، ای امید وامانده، یا ربّ العالمین، بر تضرّع و زاری ما به درگاهت رحم کن و ما را که بی قید وشرط خود را در اختیارت انداخته ایم از هر چیزی جز کرم و لطفت بی نیازمان فرما، ای معبود مهربانی که هرگز گدا را از درگاهت محروم نکنی و بیچارۀ بی نوا را از پیشگاهت نرانی و افتادۀ مسکین را از الطاف بی کرانت منع ننمایی، ای امید نا امیدان و نور قلب مشتاقان، یا ارحم الراحمین.

ای ساقی بزم محبّت، ای منبع لطف و کرامت، ای چشمۀ جود و برکت، ای دریای رحمت و عظمت، ای بانی هستی، ای پدیدآورندۀ بالا و پستی، گدایان

ص:309


1- (1) - نمل (27) : 62. [1]

درگاهت از هر سرمایه ای تهیدستند و خاضعان پیشگاه جلالت در فقر محضند، خداوندا! بر اثر نداشتن معرفت و گرفتار بودن به جهل و ضلالت، برهه ای از عمر خود را بدون این که ذرّه ای با حضرتت سر عناد داشته باشند به گناه و معصیت سپری کردند و اکنون که جرقّۀ امید به قلبشان زده ای، به محضرت آمده و از تو می خواهند که از باب فضل و کرم با عفوت با آنان معامله کنی و از این که در معرض عدلت قرار گیرند، آنان را ببخشی.

ای صاحب اسمای حسنی و صفات علیا، ای سبّوح و قدوس و ربّ ملائکه و روح، یا احد و یا صمد، یا حسن التجاوز، یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثیرِ ای قدرت بی نهایتی که از خاک ناچیز برای ملکوت هستی خلیفه ساختی و نفوس موجودات را به دم رحمت زنده کردی و از گل سیاه و زمین سخت بیابان لاله و یاسمن ظاهر کردی، ای جان موجود، ای سلطان آفرینش، ای محبّت محض، ای ظهور دهندۀ فیض اقدس و وجود مقدّس، ای کارگردان خانۀ خلقت، ای نور قلب عاشق، ای خورشید روح عارف، ما نیازمندان بینوا، ما دردمندان بی دوا، ما بیچارگان مضطر، ما که خواهان نیکبختی و طالب احسان توایم، از درگاهت به کدام درگاه روی آوریم و از پیشگاهت به کجا برویم ؟ مگر کسی که غیر تو هست که ما را بپذیرد و از گناه ما بگذرد و آلودگی ما را به پاکی مبدّل کند و از عذاب جهنّم ما را امان دهد؟ عنایتی کن و به غربت ما ترحّم آور و ما را در دریای عفو و مغفرتت غرق نما که ما را به حق تو و قسم به تو جز این امیدی نیست.

ص:310

[«6»اَللَّهُمَّ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا إِذْ شَایَعْنَاهُ عَلَی مَعْصِیَتِکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْکِنَا إِیَّاهُ لَکَ وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَیْکَ .]

خدایا! شیطان ما را سرزنش کرد؛ چون او را در نافرمانیت همراهی کردیم.

پس بر محمّد و آلش درود فرست، و پس از این که او را به خاطر تو رها کردیم و از او روی گردانده، به سوی تو آمدیم، وی را با دوباره گرفتار شدن به دست او، شیرین کام مکن.

شماتت شیطان

وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأمْرُ إنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إلّا أَنْ دَعَوتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أنْفُسَکُمْ ما أَنا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إنّی کَفَرْتُ بِما أشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إنَّ الظّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ ألیمٌ » (1)

و شیطان [ در قیامت ] هنگامی که کار [ محاسبۀ بندگان ] پایان یافته [ به پیروانش ] می گوید : یقیناً خدا [ نسبت به برپایی قیامت ، حساب بندگان ، پاداش و عذاب ] به شما وعدۀ حق داد ، و من به شما وعده دادم [ که آنچه خدا وعده داده ، دروغ است ، ولی می بینید که وعدۀ خدا تحقّق یافت ] و [ من ] در

ص:311


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]

وعده ام نسبت به شما وفا نکردم ، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود ، فقط شما را دعوت کردم [ به دعوتی دروغ و بی پایه ] و شما هم [ بدون اندیشه و دقت دعوتم را ] پذیرفتید ، پس سرزنشم نکنید ، بلکه خود را سرزنش کنید ، نه من فریادرس شمایم ، و نه شما فریادرس من ، بی تردید من نسبت به شرک ورزی شما که در دنیا دربارۀ من داشتید [ که اطاعت از من را همچون اطاعت خدا قرار دادید ] بیزار و منکرم ؛ یقیناً برای ستمکاران عذابی دردناک است .

خداوند منّان در کتب آسمانی، به انسان دربارۀ هویت شیطان و یاران او بسیار آگاهی داده است به ویژه دشمنی با آدم را تذکر داده و حتی برای دوری از نفس پلید و اهداف شوم او به وضوح به انسان سفارش أکید کرده و از بشر تعهد گرفته است که می فرماید:

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَبَنِی ءَادَمَ أَن لَّاتَعْبُدُواْ الشَّیْطَنَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَ طٌ مُّسْتَقِیمٌ » (1)

ای فرزندان آدم ! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را مپرستید که او بی تردید دشمن آشکاری برای شماست ؟ * و این که مرا بپرستید که این راهی است مستقیم .

این سفارش و پیمان در عالم تکوین به زبان عقلی و حالی از انسان گرفته شده و عقل سالم گواهی می دهد که انسان نباید فرمان کسی را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمنی او بسته و پدر و مادرش را از بهشت بیرون کرده و به فریب دادن فرزندانش سوگند خورده است.

و همچنین در فطرت و سرشت همه انسان ها که برتوحید و اطاعت ذات پاک

ص:312


1- (1) - یس (36) : 60 - 61. [1]

پروردگار است، پرستش مخصوص حق تعالی است که با ارسال پیامبران و کتاب و پیشوایان دین این انحصار به امضا رسیده است. و همه حجت ها در هدایت بشر تمام گردیده است.

پس جای ملامت و توبیخ برای خداوند باقی است که مجرمان را روز قیامت سرکوب نماید همچنان که شیطان هم در دنیا و آخرت از فرصت شیطنت خویش استفاده می کند و فرزندان آدم را سرزنش و سرکوب می کند. و همۀ بدبختی ها را به گردن انسان می اندازد.

به حضرت ایوب علیه السلام پس از عافیت و سلامت یافتن از آزمایش ها و بیماری های جسمی گفتند: چه چیزی بر تو از گذشته سخت است ؟

فرمود: شماتت دشمنان که همان وسوسه های شیطان برای امتحان سخت الهی بود؛ زیرا شیطان به سراغ مردم رفت و به آنها گفت: این ایوب مریض و نجس است او را بیرون کنید و حتی به همسرش اجازه ندهید که به او خدمت کند. ایوب از این جریان به شدت آزرده شد ولی به خداوند شکایت نکرد. شیطان همۀ اسباب آزار و اذیّت و سرزنش ایوب را فراهم کرد و سرانجام از ماجرا فرار کرد.

حضرت علی علیه السلام برای کمیل شیوۀ کار شیطان را تا نهایت ملامت گری چنین بیان می فرماید:

یا کُمَیْلُ اقْسِمُ بِاللّهِ لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ : إِنَّ الشَّیْطانَ إِذا حَمَلَ قَوْماً عَلَی الْفَوَاحِشِ مِثْلِ الزِّنا وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الرِّبا وَ ما أَشْبَهَ ذلِکَ مِنَ الْخَناءِ وَ الْمَآثِمِ حَبَّبَ إِلَیْهِمُ الْعِبادَةَ الشَّدِیدَةَ وَ الْخُشُوعَ وَ الرُّکُوعَ وَ الْخُضُوعَ وَ السُّجُودَ، ثُمَّ حَمَلَهُمْ عَلی وَلایَةِ الأَئِمَّةِ الَّذِینَ یَدْعُونَ الی النّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لایُنْصَرُونَ . (1)

ص:313


1- (1) - بحار الأنوار: 230/81، باب16، حدیث 2؛ [1]بشارة المصطفی:28. [2]

سوگند به خدا که شنیدم پیامبرخدا صلی الله علیه و آله می فرماید: هر گاه شیطان مردمی را به ارتکاب زشتی ها مانند زنا، میگساری، رباخواری و پلیدی ها و گناهانی اینچنین وادارد؛ پس عبادت شدید و خشوع و رکوع و خضوع و سجود را محبوب آنان گرداند و سپس ایشان را به ولایت و پیروی از پیشوایانی که به آتش فرا می خوانند وادار کند که روز قیامت یاری نشوند.

پس باید برای از میان برداشتن کیدهای شیطانی مراقب نقشه های نفس امّاره بود که طرح های بهره برداری شیطان را آماده می سازد و اعتقادات را متزلزل می سازد.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

شیطان از طریق اعمال و کردارهایتان نزد شما آمده و بر شما زور نشده است.

حالا از این راه عقاید به سراغتان آمده است تا شما را بلغزاند. هر گاه چنین چیزی برای یکی از شما پیشامد خدا را به یگانگی یاد کنید. (1)یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد:

گاهی در سینه های خود وسوسۀ شیطان را می یابیم که اگر هر یک از ما از ثریّا سقوط کند، برایش خوشتر از آن است که آن وسوسۀ ذهنی را به زبان آورد. حضرت فرمود: آیا به راستی چنین احساسی می یابید؟ عرض کردند: آری. حضرت فرمود:

این ایمان ناب است. شیطان در بالاتر از این چیزها قصد انحراف بنده می کند و هر گاه بنده از خطر او مصون ماند با این گونه وسوسه ها به سراغ او می آید. (2)امام متّقیان امیرمؤمنان علی علیه السلام در وصف فرشتگان خدا می فرماید:

وَ لَمْ تَطْمَعْ فیهِمُ الْوَساوِسُ فَتَقْتَرِعَ بِرَیْنِها عَلی فِکْرِهِم. (3)

ص:314


1- (1) - الکافی: 426/2، حدیث 5؛ [1] وسائل الشیعه: 168/7، باب 16، حدیث 9026.
2- (2) - کنز العمال: 401/1، حدیث 1715؛ السنن الکبری، بیهقی: 172/6، حدیث 10508.
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 90. [2]

و وسوسه ها به آنان طمع ندوخته تا شک و تردید با آلودگی خود بر اندیشه پاکشان قرعه زند.

در رستاخیز که تمام اهل عالم در پیشگاه عدل الهی حاضر می شوند دو گروه بیش از همه با یکدیگر درگیر هستند؛ یکی رهبران باطل که مردم را گمراه کرده اند و به روز سیاه نشانیده اند و دیگری پیروان آنان که با تقلید کورکورانه از آنها دستور گرفته اند این فریب خوردگان مستضعف که گول فریب کاری مستکبران را خورده اند و عامل بدبختی های خود و ضعیفان شده اند، می گویند: ما پیرو شما بودیم و به خاطر رهبری شما به این عذاب گرفتار شده ایم. آیا ممکن است شما هم سهمی از عذاب های ما را بپذیرید تا تخفیفی برای ما باشد. امّا پیشوایان ستمکار می گویند:

اگر خدا ما را به سوی رهایی از عذاب هدایت کرده بود، ما نیز شما را هدایت می کردیم ولی افسوس که کار از این حرفها گذشته است.

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

وَ بَرَزُواْ لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَؤُاْ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَیْ ءٍ قَالُواْ لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَکُمْ سَوَآءٌ عَلَیْنَآ أَجَزِعْنَآ أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِیصٍ » (1)

و [ در عرصه قیامت ] همگی در پیشگاه خدا ظاهر می شوند ؛ پس ناتوانان [ ی که بدون به کار گرفتن عقل ، بلکه از روی تقلید کورکورانه پیرو مستکبران بودند ] به مستکبران می گویند : ما [ در دنیا بدون درخواست دلیل و برهان ] پیروِ [ مکتب ] شما بودیم ، آیا امروز چیزی از عذاب خدا را [ به پاداش آنکه از شما پیروی کردیم ] از ما برطرف می کنید ؟ می گویند : اگر خدا

ص:315


1- (1) - ابراهیم (14) : 21. [1]

ما را [ در صورت داشتن لیاقت ] هدایت کرده بود ، همانا ما هم شما را هدایت می کردیم ، [ اکنون همۀ سرمایه های وجودی ما و تلاش و کوششمان بر باد رفته ] چه بیتابی کنیم وچه شکیبایی ورزیم ، برای ما یکسان است، ما را هیچ راه گریزی نیست .

سپس قرآن مجید به گفتگوی ملامت آمیز شیطان با پیروان خود می پردازد:

وَ قَالَ الشَّیْطَنُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَ عَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِ ّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَنٍ إِلَّآ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّآ أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَآ أَنتُم بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّلِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ » (1)

و شیطان [ در قیامت ] هنگامی که کار [ محاسبۀ بندگان ] پایان یافته [ به پیروانش ] می گوید : یقیناً خدا [ نسبت به برپایی قیامت ، حساب بندگان ، پاداش و عذاب ] به شما وعدۀ حق داد ، و من به شما وعده دادم [ که آنچه خدا وعده داده ، دروغ است ، ولی می بینید که وعدۀ خدا تحقّق یافت ] و [ من ] در وعده ام نسبت به شما وفا نکردم ، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود ، فقط شما را دعوت کردم [ به دعوتی دروغ و بی پایه ] و شما هم [ بدون اندیشه و دقت دعوتم را ] پذیرفتید ، پس سرزنشم نکنید ، بلکه خود را سرزنش کنید ، نه من فریادرس شمایم ، و نه شما فریادرس من ، بی تردید من نسبت به شرک ورزی شما که در دنیا دربارۀ من داشتید [ که اطاعت از من را همچون اطاعت خدا قرار دادید ] بیزار و منکرم ؛ یقیناً برای ستمکاران عذابی دردناک است .

این صحنۀ محاکمۀ سرزنش گرانه شیطان با اهل کفر و باطل است که در اجتماع دوزخیان به اذن پروردگار روی خود رابه سوی پیروان خود کرده و همه را نکوهش و

ص:316


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]

ملامت می کند. چون دعوت او با ابزار تزیین و تشویق و تسویف است. و هرگز تسلّط بر آدم به اجبار و تهدید جدّی ندارد؛ پس حق دفاع از خویش را هم برای خود حفظ می کند.

در این معنا آیات دیگری بر مضامین گوناگونی آمده است که تسلط شیطان را به کسانی نسبت می دهد که ولایت و سرپرستی او را پذیرفته اند و او را مورد اطاعت قرار داده اند وگرنه شیطان هیچ گونه قدرتی ندارد که بخواهد کسی را به اجبار و زور به سوی گناه و عصیان کشاند؛ او تنها مردم را وسوسه می کند و به سوی گمراهی و فساد دعوت می کند. و کار دیگری از او ساخته نیست.

به هر حال توبیخ و سرزنش شیطان پیروانش را در صحنۀ قیامت یک نوع مجازات روحی و روانی است که شکنجۀ آن از آتش سوزان دردناک تر است.

در این جا بهترین روش برای مقابله با شماتت شیطانی، تفکّر در قدرت خداوند است. اندیشه در قدرت و توانمندی های الهی و اقتدار حقانی در چهرۀ خلق و پی بردن به اسرار و رازهای آفرینش که مایۀ قرب و صفا و روشنی دل است.

ص:317

دعای 11 : عاقبت به خیری

اشاره

ص:318

ص:319

ص:320

«1» یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ وَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکْرِکَ عَنْ کُلِّ ذِکْرٍ وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکْرِکَ عَنْ کُلِّ شُکْرٍ وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِکَ عَنْ کُلِّ طَاعَةٍ «2»فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلاَمَةٍ لاَ تُدْرِکُنَا فِیهِ تَبِعَةٌ وَ لاَ تَلْحَقُنَا فِیهِ سَئْمَةٌ حَتَّی یَنْصَرِفَ عَنَّا کُتَّابُ السَّیِّئَاتِ بِصَحِیفَةٍ خَالِیَةٍ مِنْ ذِکْرِ سَیِّئَاتِنَا وَ یَتَوَلَّی کُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا «3»وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُکَ الَّتِی لاَ بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَیْنَا کَتَبَةُ أَعْمَالِنَا تَوْبَةً مَقْبُولَةً لاَ تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَی ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ وَ لاَ مَعْصِیَةٍ اقْتَرَفْنَاهَا «4»وَ لاَ تَکْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِکَ «5»إِنَّکَ رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاکَ وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاکَ .

ص:321

[«1»یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ وَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکْرِکَ عَنْ کُلِّ ذِکْرٍ وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکْرِکَ عَنْ کُلِّ شُکْرٍ وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِکَ عَنْ کُلِّ طَاعَةٍ ]

ای آن که یادش، برای یادکنندگان مجد و بزرگواری است، و ای آن که سپاس گزاریش، برای سپاس گزاران پیروزی و رستگاری است، و ای آن که فرمان برداریش برای فرمانبرداران، نجات و رهایی است! بر محمد و آلش درود فرست، و دل های ما را به یادت از هر یادی، و زبانمان را به سپاس گزاریت از هر سپاسی، و اعضامان را به طاعتت از هر طاعتی غافل کن.

یاد حق

اشاره

در این فرازهای ملکوتی مسائل مهمّی را حضرت زین العابدین علیه السلام متذکّر شده است که فکر از فهم باطنش عاجز است و قلم از شرح و تفسیر ناتوان. دلی در این زمینه لازم است که غرق طهارت معنوی باشد تا بتواند سرّ این واقعیّت ها را درک کند. راستی، این جا همان جایی است که باید گفت: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.

الهی! آن قلبی که بتواند اسرار این واقعیّت ها را لمس کند به ما عنایت کن که جز با کمک تو نمی توان سالک این راه شد. اگر لطف تو به کمک برنخیزد قدمی در این راه نمی توان برداشت. خداوندا، تمام امید ما به توست که ما را جز تو یار و یاوری و

ص:322

معین و کمکی نیست.

از آیات قرآن مجید و روایات و اخبار و دعاهای وارده از ائمّۀ معصومین علیهم السلام استفاده می شود که یاد خدا از اعظم عبادات و بلکه روح طاعات و حقیقت بندگی و پرمنفعت ترین واقعیّتی است که در حیات انسان تجلّی می کند.

مفهوم ذکر از اعظم مفاهیم و حقیقت ذکر از اصول واقعیّت ها و نتیجۀ ذکر بالاترین نتیجه هاست.

بعثت انبیا، امامت امامان، نزول کتب آسمانی، نظام حلال و حرام، مسألۀ واجبات و محرّمات و برنامۀ حسنات اخلاقی همه و همه به این خاطر است که یاد حضرت محبوب به طور دائم حاکم بر قلب باشد و از قلب به صورت اذکار بر زبان جاری و اثرش در اعضا و جوارح آشکار گردد. چون قلب، کرامت ملکوتی را از انبیا دریافت کند:

عَلی أنْ أکْرَمْتَنا بِالنُّبُوَّةِ . (1)

با نبوت پیامبران اکرام و بزرگ داشتی ما را.

و جان، نور ولایت را از امامت امامان هدایت، کسب نماید.

زُراره از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود:

بُنِیَ الْإسْلامُ عَلی خَمْسَةِ أشْیاءَ: عَلَی الصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلایَةِ . قالَ زُرارَةُ : فَقُلْتُ : وَ أیُّ شَیْ ءٍ مِنْ ذلِکَ أفْضَلُ ؟ قالَ : الْوَلایَةُ أفْضَلُ لأَنَّها مِفْتاحُهُنَّ وَ الْوالی هُوَ الدَّلیلُ عَلَیْهِنَّ . (2)

اسلام بر پنج حقیقت بنا شده: نماز، زکات، روزه، حج، رهبری امامان به حقّ .

زراره می گوید: به حضرت عرضه داشتم: از این پنج حقیقت کدامیک

ص:323


1- (1) - بحار الأنوار: 392/44، باب 37؛ [1]الارشاد، شیخ مفید: 91/2. [2]
2- (2) - الکافی: 18/2، حدیث 5؛ [3]وسائل الشیعة: 13/1، باب 1، حدیث 2. [4]

بالاترند؟ فرمود: رهبری امامانی که از جانب خداوند انتخاب شده اند؛ زیرا امامت و ولایت کلید همۀ این حقایق است و نماز و روزه و زکات و حجّ حقیقی با دلالت امام هدایت، قابل تحقّق است.

زمانی که نفس از آلودگی های اخلاقی پیراسته شد و سینه از حقایق دین الهی گشایش یافت و اعضا و جوارح در تصرّف عمل صالح آمد و از محرّمات محفوظ ماند، صاحب چنان قلب و جان و نفس و سینه و اعضا و جوارحی از نظر فرهنگ پاک الهی، ذاکر و دارای شرف و عظمت است.

آن که قلبش از ایمان و کرامت تهی است و جانش منوّر به نور ولایت نیست و نفسش تابلوی رذایل اخلاقی است و اعضا و جوارحش در تصرّف معصیت و گناه است، گرچه روزی صد هزار بار زبانش مترنّم به اذکار وارده باشد، غافل است و او را جز پستی و دنائت و بی شرفی و ذلّت چیزی نیست.

راهی برای کسب شرف جز آنچه امام عارفان و مقصود سالکان بیان فرموده، نیست:

«یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ »

یاد حق در قرآن مجید

توجّه به مفاهیم قرآن، روایات، دعاها، خواندن نماز همراه با شرایطش، ترک گناه به خاطر خدا، خدمت به مردم، متذکّر بودن واقعیّت های قیامت، از میزان و حساب، صراط ، بهشت، جهنّم همه و همه ذکر است.

اندیشه و تفکّر در حقایق خلقت و آفرینش، برای رسیدن به رشد و کمال و آشنایی با حضرت محبوب که بپا کنندۀ خانۀ هستی است، ذکر است.

ص:324

خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ » (1)

[ و گفتیم : ] آنچه را [ از آیات کتاب آسمانی ] به شما داده ایم ، با قدرت و قوّت دریافت کنید ، و آنچه را در آن است [ برای اجرا کردن ] به یاد داشته باشید تا پرهیزکار شوید .

وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِنَ الْکِتَابِ وَالْحِکْمَةِ یَعِظُکُم بِهِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍعَلِیمٌ » (2)

و نعمت خدا را بر خود و آنچه از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده که شما را به آن پند می دهد ، به یاد آرید . و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا به همه چیز داناست .

فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللّهَ کَمَا عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ » (3)

و هنگامی که امنیت یافتید ، خدا را [ با خواندن نماز ] یاد کنید ، نمازی که آن را در ضمن سایر برنامه های دینی که دانای به آنها نبودید ، به شما آموخت .

وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» (4)

و نعمت خدا را بر خود و پیمانش را که [ در لزوم اطاعت از او و پیامبرش ] با شما محکم و استوار کرد ، یاد کنید ، هنگامی که گفتید : شنیدیم و اطاعت کردیم . و از خدا پروا کنید ؛ زیرا خدا به آنچه در سینه هاست ، داناست .

یَاقَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیَاءَ» (5)

ص:325


1- (1) - بقره (2) : 63. [1]
2- (2) - بقره (2) : 231. [2]
3- (3) - بقره (2) : 239. [3]
4- (4) - مائده (5) : 7. [4]
5- (5) - مائده (5) : 20. [5]

ای قوم من ! نعمت خدا را بر خود یاد کنید ، آنگاه که در میان شما پیامبرانی قرار داد .

وَزَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْکُرُوا آلاَءَ اللّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ » (1)

و شما را در آفرینش [ جسم و جان ] نیرومندی و قدرت افزود ، پس نعمت های خدا را به یاد آورید تا رستگار شوید .

فَاذْکُرُوا آلاَءَ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ » (2)

پس نعمت های خدا را یاد کنید و در زمین تبهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید .

یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً» (3)

ای اهل ایمان ! خدا را بسیار یاد کنید .

در هر صورت، ذکر حقیقتی است قلبی که از توجّه به حضرت حق و قیامت و اندیشه در کاینات و تفکّر در قرآن و انجام فرائض، به دست می آید و ثمره اش در حرکت زبان با ذکر الفاظی و حرکات مثبت در اعضا و جوارح پدید می آید و تحقّقش در این سه مرحله، شرف و عظمت ذاکر است.

«یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ »

محدود نبودن ذکر

«رسالۀ «نور علی نور ذکر و ذاکر و مذکور»که در مقدمۀ «مفتاح الفلاح» شیخ بهایی آمده، می نویسد:

خداوند در هر چیز به کمّیّت اکتفا کرده است و حدّ برای آن معیّن فرموده، مثلاً نماز پنج مرتبه، روزه یک ماه، زکات از نصاب معیّن، ولی برای ذکر حدّی معیّن

ص:326


1- (1) - اعراف (7) : 69. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 74. [2]
3- (3) - احزاب (33) : 41. [3]

نفرموده است.

ابن قدّاح از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند که حضرت فرمود:

ما مِنْ شَیءٍ إلاّ وَلَهُ حَدُّ یَنْتَهِی إلَیْهِ إلاَّ الذِّکْرَ، فَلَیْسَ لَهُ حَدُّ یَنْتَهِی إلَیْهِ :

فَرَضَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الْفَرائِضَ فَمَنْ أدّاهُنَّ فَهُوَ حَدُّهُنَّ ، وَ شَهْرَ رَمَضانَ فَمَنْ صامَهُ فَهُوَ حَدُّهُ ، وَ الْحَجَّ فَمَنْ حَجَّ فَهُوَ حَدُّهُ ، إلَّاالذِّکْرَ، فَإنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَرْضَ مِنْهُ بِالْقَلیلِ ، وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ حَدّاً یَنْتَهِی إلَیْهِ . ثُمَّ تَلا هذِهِ الْآیَةَ : یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أصیلاً» (1)

، فَقالَ :

لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ حَدّاً یَنْتَهِی إلَیْهِ . (2)

چیزی نیست مگر این که خداوند برای آن حدّی معیّن کرده که به آن حد تمام می شود و پایان می پذیرد مگر ذکر که برایش حدّ و پایانی نیست. نمازهای واجب را بر عهدۀ مردم لازم دانسته، هر کس آنها را بیاورد، آوردن و بجا آوردنش حدّ آنهاست؛ روزۀ ماه رمضان را هر کس بگیرد حدّ روزه را بجا آورده؛ حج را هر کس ادا کند، حدّش را به پایان برده، مگر ذکر که خداوند بزرگ به کم آن رضایت نداده و برای آن مرزی برقرار نکرده. سپس آیۀ شریفه را تلاوت کرد که حضرت معبود فرموده است: «ای اهل ایمان، خدا را به یاد آورید یادآوردن بسیار و او را به صبح و شب تسبیح کنید». سپس فرمود: خداوند برای ذکر حدّی قرار نداده است که پایان پذیرد.

حدّ نداشتن ذکر برای این است که انسان باید جزئیّات کار خود را موافق با حکم الهی قرار دهد و همواره با حفظ مراقبت و حضور به یاد حق سبحانه باشد:

رِجالٌ لاتُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَلابَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِیتَآءِ

ص:327


1- (1) - احزاب (33) : 41 - 42. [1]
2- (2) - الکافی: 498/2، حدیث 1؛ [2]وسائل الشیعة: 154/7، باب 5، حدیث 8986. [3]

الزَّکَوةِ » (1)

مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد .

امام صادق علیه السلام فرمود:

لابَأْسَ بِذِکْرِ اللّهِ وَ أنْتَ تَبُولُ فَإنَّ ذِکْرَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ حَسَنٌ عَلی کُلِّ حالٍ ، فَلا تَسْأمْ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ . (2)

به هنگام قرار گرفتن در مستراح باکی نیست که به یاد خدا باشی؛ به حقیقت که یاد خدای عزّوجلّ در همه حالی خوب است، پس هیچ گاه ملول و ناراحت از یاد خدا نباش.

خداوند سبحان فرمود:

إنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللّهِ أکْبَرُ» (3)

یقیناً نماز از کارهای زشت ، و کارهای ناپسند باز می دارد ؛ و همانا ذکر خدا بزرگ تر است .

و نیز فرمود:

أقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری» (4)

و نماز را برای یاد من برپا دار .

و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:328


1- (1) - نور (24) : 37. [1]
2- (2) - الکافی: 497/2، حدیث 6؛ [2]وسائل الشیعة: 310/1، باب 7، حدیث 818. [3]
3- (3) - عنکبوت (29) : 45. [4]
4- (4) - طه (20) : 14. [5]

جُعِلَتْ قُرَّةُ عَیْنی فِی الصَّلاةِ . (1)

نور چشم من در نماز است.

نماز سبب مشاهده است و مشاهدۀ محبوب، قرّة عین محبّ است؛ زیرا که صلاة مناجات بین حق تعالی و عبد اوست چنانکه فرمود:

فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ » (2)

پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.

و رسولش فرمود:

اَلْمُصَلِّی یُناجِی رَبَّهُ . (3)

نمازگزار با پروردگارش سخن می گوید.

و چون صلاة مناجات است، پس صلاة ذکر حقّ است و کسی که ذکر حقّ کند همنشین حقّ است و حقّ همنشین اوست و کسی که جلیس ذاکر خود است او را می بیند ورنه جلیس او نیست.

از این رو حضرت امیر علیه السلام فرمود:

ما کُنْتُ أعْبُدُ رَبّاً لَمْ أرَهُ . (4)

عبادت نکنم؛ پروردگاری را که با چشم دل ندیده ام.

پس صلاة مشاهده و رؤیت است، یعنی مشاهدۀ عیانی روحانی؛ و شهود روحی در مقام جمعی است و رؤیت عینی در مظاهر فرقی است. و به عبارت کوتاهتر، مشاهده در مقام جمعی است و رؤیت در مظاهر فرقی، پس اگر مصلّی صاحب بصر

ص:329


1- (1) - وسائل الشیعة: 144/2، باب 89، حدیث 1754؛ [1]مجموعة ورّام: 91/1. [2]
2- (2) - بقره (2) : 152. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 216/68، باب 66، حدیث 17. [4]
4- (4) - الکافی: 98/1، حدیث 6؛ [5] التوحید، شیخ صدوق: 109، باب 8، حدیث 6.

و عرفان نباشد که نداند حق تعالی برای هر چیز و از هر چیز متجلّی است حق را نمی بیند.

جملۀ: وَلَذِکْرُ اللّهِ أکْبَرُ یک وجه آن این است که:

ذکر خداوند در نماز بزرگترین چیزی از اقوال و افعال که صلاة شامل آنهاست می باشد، یعنی هیچ یک از آنها به بزرگی ذکر الهی نیست.

و وجه دیگر آن این که: ذکر خداوند عبدش را بزرگتر از ذکر عبد مر او راست؛ زیرا کبریا حق تعالی راست.

پس عبارت هم شامل است ذکر خداوند عبد را و هم ذکر عبد خدا را، چنانکه فرمود: فَاذْکُرُونی أذْکُرْکُمْ و فرمود: جَزاءً وِفاقاً» (1)

وفاق مصدر دوم باب مفاعله است که از دو طرف است پس: اُذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ جزاء وفاق است.

فضیلت و اسرار و لطایف ذکر

در فضیلت و اسرار ذکر لطایفی است از آن جمله:

وَ ما أحْسَنَ ما قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «أَلا انَبِّئُکُمْ بِما هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أفْضَلُ مِنْ أنْ تَلْقُوْا عَدُوَّکُمْ فَتَضْرِبُوا رِقابَهُمْ وَ یَضْرِبُونَ رِقابَکُمْ ؟ ذِکْرُ اللّهِ ».

وَ ذلِکَ أنَّهُ لا یَعْلَمُ قَدْرَ هذِهِ النَّشْأَةِ الْاِنْسانِیَّةِ إِلّا مَنْ ذَکَرَ اللّهَ الذِّکْرَ المَطْلُوبَ مِنْهُ ، فَإنَّهُ تَعالی جَلیسُ مَنْ ذَکَرَهُ ، وَالْجَلیسُ مَشْهُودُ الذّاکِرِ، وَ مَتی لَمْ یُشاهِدِ الذّاکِرُ الْحَقَّ الَّذی جَلیسَهُ فَلَیْسَ بِذاکِرٍ. (2)

چه نیکو فرموده است رسول اللّه صلی الله علیه و آله که: «آیا شما را خبر ندهم به آنچه که بهتر از جهاد و غزوۀ شما در راه خداست ؟ آن ذکر باری سبحانه است».

ص:330


1- (1) - نبأ (78) : 26. [1]
2- (2) - شرح فصوص الحکم: 979؛ مسند احمد بن حنبل: 447/6.

در توضیح روایت آمده است که: زیرا قدر این نشأة انسانی را نمی داند مگر آن کسی که خدا را به ذکر مطلوب یاد می کند، چه این که حضرت حق جلیس ذاکرش می باشد و جلیس، مشهود ذاکر است و هرگاه ذاکر، جلیس خود را مشاهده نکند ذاکر نیست.

سعی کن که قلب ذکر را بگوید که عمده حضور قلب است و گرنه ذکر با قلب ساهی، پیکر بی روان و کالبد بی جان است.

و در حدیث آمده است:

لَیْسَ الذِّکْرُ قَوْلاً بِاللِّسانِ فَقَطُّ . (1)

ذکر، فقط گفتار زبانی نیست.

بلکه خداوند سبحان فرمود:

وَلا تُطِعْ مَنْ أغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» (2)

و از کسی که دلش را [ به سبب کفر و طغیانش ] از یاد خود غافل کرده ایم و از هوای نفسش پیروی کرده و کارش اسراف و زیاده روی است ، اطاعت مکن .

و فرمود:

فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ اولئکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ » (3)

پس وای بر آنان که دل هایشان از یاد کردن خدا سخت است ، اینان در گمراهی آشکار هستند .

و فرمود:

ص:331


1- (1) - منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح: 38.
2- (2) - کهف (18) : 28. [1]
3- (3) - زمر(39) : 22. [2]

وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِ الْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ * إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ » (1)

و پروردگارت را در دل خود بامدادان و شامگاهان از روی فروتنی و زاری و بیم و ترس به صدایی آرام وآهسته یاد کن و [ نسبت به ذکر خدا ] از بی خبران مباش . * یقیناً مقرّبان و نزدیکان خدا هیچ گاه از عبادت و بندگی اش تکبّر نمی ورزند ، وهمواره او را تسبیح می گویند ، و پیوسته برای او سجده می کنند .

در این آیۀ کریمه تدبّر داشته باش که کسانی که در نزد او هستند چگونه اند؟ آری، آن که با جمال و جلال و حسن مطلق محشور است سخنی جز او ندارد.

در اوّل ذکر آرد انس با یار در آخر ذکر از انس است و دیدار

چنانکه مرغ تا بیند چمن را نیارد بستنش آنگه دهن را

شود مرغ حق آن فرزانه سالک که با ذکر حق است اندر مسالک

چگونه مرغ حق ناید به حق حق چو می بیند جمال حسن مطلق

اگر خواهی که یابی قرب درگاه حضوری می طلب درگاه و بیگاه

اگر خواهی مراد خویش حاصل زیاد حق مشو یک لحظه غافل

چو قلب آدمی گردید ساهی ز ساهی می نبینی جز سیاهی

دل ساهی دل قاسیّ عاصی است دل عاصی است کاو از فیض قاصی است

همّت در استقامت باید نه قناعت به حال فقط ، که اصحاب حال ممکن است اهل قیل وقال شوند، اما شهود طلعت سعادت و اعتلای به جنّت قرب و مکاشفات انسانی اهل همّت راست.

ص:332


1- (1) - اعراف (7) : 205 - 206. [1]

خداوند سبحان فرمود:

إنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ » (1)

بی تردید کسانی که گفتند : پروردگار ما خداست ؛ سپس [ در میدان عمل بر این حقیقت ] استقامت ورزیدند ، فرشتگان بر آنان نازل می شوند.

وَ أنْ لَوِاسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَأسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (2)

و اگر [ انس و جن ] بر طریقۀ حق پایداری کنند حتماً آنان را از آب فراوانی سیراب خواهیم کرد .

امام صادق علیه السلام در تفسیر آن فرمود:

قالَ مَعْناهُ : لَأفَدْناهُمْ عِلْماً کَثیراً یَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأئِمَّةِ . (3)

معنای ماء غدق، علم بسیار است که به ایشان از طریق امامان هدایت افاده می کنیم.

و فرمود:

لَوِ اسْتَقامُوا

عَلَی وَلایَةِ أمیرِالمُؤْمِنینَ عَلِیٍّ وَ الْأَؤْصِیاءِ مِنْ وُلْدِهِ علیهم السلام وَ قَبِلُوا طاعَتَهُمْ فی أمْرِهِمْ وَ نَهْیِهِمْ لَأسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً

یَقُولُ : لَأَشْرَبْنا قُلُوبَهُمْ الْإیمانَ . (4)

اگر بر قبول رهبری و امامت و ولایت امیر المؤمنین و جانشینان آن حضرت که یازده فرزند اویند استقامت ورزند، آنان را آب فراوان بنوشانیم؛ منظور این است که قلوبشان را از ایمان سیراب کنیم.

ص:333


1- (1) - فصّلت (41) : 30. [1]
2- (2) - جن (72) : 16. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 151/2، باب 19، حدیث 33؛ [3] تأویل الآیات الظاهرة: 703.
4- (4) - الکافی: 220/1، حدیث 1؛ [4]تفسیر فرات الکوفی: 512، [5] ذیل تفسیر آیۀ 16 سورۀ جن. [6]

آب به علم تفسیر شده است؛ زیرا که آب صورت علم است چه این که علم سبب حیات ارواح است و آب سبب حیات اشباح، چنانکه ابن عبّاس «ماء» را در آیۀ أنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» (1) به علم تفسیر کرده است و ایمان نیز علم است؛ زیرا که ایمان تصدیق است و علم یا تصوّر است و یا تصدیق، بلکه علوم و ادراکاتی فوق تصوّر و تصدیق و فوق طور علم اند و ایمان بر تمام مراتب و مراحل آن علوم و ادراکات نیز صادق است.

و هر عمل و ذکری که کمتر از اربعین باشد، چندان اثر بارزی ندارد و خاصیت اربعین در ظهور فعلیّت و بروز استعداد و قوّه و حصول ملکه، امری است که در آیات و اخبار است و در ادامۀ عمل به یکسال تا ادراک لیلة القدر شود.

ذکر در روایات

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ قال: ارْتَعُوا فِی رِیاضِ الْجَنَّةِ . فَقالُوا: وَ ما رِیاضُ الْجَنَّةِ ؟ فَقالَ : الذِّکْرُ غُدُوّاً وَ رَواحاً، فَاذْکُرُوا. وَ مَنْ کانَ یُحِبُّ أنْ یَعْلَمَ مَنْزِلَتَهُ عِنْدَ اللّهِ فَلْیَنْظُرْ کَیْفَ مَنْزِلَةُ اللّهِ عِنْدَهُ ؟ فَإنَّ اللّهَ تَعالی یُنْزِلُ الْعَبْدَ حَیْثُ أنْزَلَ اللّهَ الْعَبْدُ مِنْ نَفْسِهِ . ألا أَنَّ خَیْرَ اعْمالِکُمْ وَ أَزْکاها عِنْدَ مَلیکِکُمْ وَ أرْفَعَها عِنْدَ رَبِّکُمْ فی دَرَجاتِکُمْ وَ خَیْرَ ما طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ ذِکْرُ اللّهِ سُبْحانَهُ وَ تَعَالی ، وَ قَدْ أخْبَرَ عَنْ نَفْسِهِ فَقالَ : «أنَا جَلیسُ مَنْ ذَکَرَنی». وَ أَیُّ مَنْزِلَةٍ أرْفَعُ مِنْ مَنْزِلَةِ جَلیسِ اللّهِ تَعالی !؟ (2)

در باغ های بهشت به گشت و گذار بپردازید. گفتند؛ باغ های بهشت چیست ؟ فرمود: یاد خدا به روز و شب، پس یاد خدا کنید. کسی که علاقه دارد مقام

ص:334


1- (1) - مؤمنون (23) : 18. [1]
2- (2) - ارشاد القلوب، دیلمی: 60/1؛ [2]عدّة الدّاعی: 253. [3]

خود را نزد خدا بداند، بنگرد که منزلت خدا نزد او چون است ؟ خداوند بنده را از چشم عنایت می اندازد، چون بنده خدا را از خود دور می کند. آگاه باشید بهترین و برترین اعمال شما و نیکوترین چیزی که خورشید بر آن می تابد، یاد خداوند سبحان است، حضرت حق از جانب خود فرموده: «من همنشین کسی هستم که به یاد من است» و راستی چه مقامی بالاتر از مقام همنشین خداست ؟!

فیما ناجَی اللّهُ تَعالی بِهِ مُوسی علیه السلام قالَ : یا مُوسی ، لاتَنْسَنی عَلی کُلِّ حالٍ ، فَإِنَّ نِسْیانی یُمیتُ الْقَلْبَ . (1)

در مناجات حضرت حق با بندۀ محبوبش حضرت موسی علیه السلام آمده: ای موسی مرا در هیچ حالی فراموش مکن که از یاد بردن من باعث مرگ قلب است.

امام باقر علیه السلام فرمود:

أَحَبُّ الْأَعْمالِ إلی اللّهِ عَزَّوَجلَّ ما داوَمَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَ إنْ قَلَّ . (2)

محبوب ترین اعمال نزد خداوند عزّوجلّ ، عملی است که عبد بر آن مداومت کند؛ گر چه کم باشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لاتُکْثِرُوا الْکَلامَ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللّهِ ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الْکَلامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللّهِ قَسْوُ الْقَلْبِ .

إنَّ أبْعَدَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْقَلْبُ الْقاسی. (3)

سخن خود را در غیر ذکر خدا زیاد نکنید که کلام زیاد تاریکی دل است.

دورترین مردم از خداوند دارندۀ قلب سنگ است.

ص:335


1- (1) - الکافی: 498/2، حدیث 11؛ [1]وسائل الشیعة: 155/7، باب 5، حدیث 8989. [2]
2- (2) - الکافی: 82/2، حدیث 2؛ [3]بحار الأنوار: 219/68، باب 66، حدیث 25. [4]
3- (3) - وسائل الشیعة: 194/12، باب 119، حدیث 16064؛ [5]الأمالی، شیخ طوسی: 3، حدیث 1. [6]

حضرت سجّاد علیه السلام در مناجات ذاکرین عرضه می دارد:

وَ آنِسْنا بِالذِّکْرِ الْخَفِیِّ ... فَلا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ إلّابِذِکْرِکَ ... . أسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّةٍ بِغَیْرِ ذِکْرِکَ ، وَ مِنْ کُلِّ راحَةٍ بِغَیْرِ انْسِکَ ، وَ مِنْ کُلِّ سُرُورٍ بِغَیْرِ قُرْبِکَ . (1)

مرا با یاد خودت در باطن و سرّ وجودم انس بده... معلوم است که دل ها جز به یاد حضرتت آرامش نگیرد... از هر لذّتی به جز عبادت استغفار می کنم و نیز از هر راحتی به غیر انس تو و از هر سروری به غیر قرب تو.

و فکر و ذکر را دو بال مرغ ملکوتیت در طیران و عروج به اوج سعادت بدان و بدانکه خیالات تو تنها کاری که برای تو کرده اند این است که تو را از سیر به دیار ملکوت یعنی از این طیران و عروج باز داشته اند، خیالات را برای حیوانات بگذار، تو انسانی، با عقل و عاقل و معقول باش.» (2)باباطاهر عریان چه زیبا می سراید:

خوشا آنان که تن از جان ندانند تن و جانی بجز جانان ندانند

به دورش خو کردند سالان و ماهان به درد خویشتن درمان ندانند

به روی ماهت ای ماه ده و چار به سرو قدت ای زیبنده رخسار

که جز عشقت خیالی در دلم نی به دیّاری ندارم مو سرو کار

زدل نقش جمالت درنشی یار خیال خط و خالت درنشی یار

مژه سازم به دور دیده پرچین که تا وینم خیالت درنشی یار

جدا از رویت ای ماه دل افروز نه روز از شوشناسم نه شو از روز

وصالت گر مرا گردد میسّر همه روزم شود چون عید نوروز

ص:336


1- (1) - بحار الأنوار: 151/91، باب 32، [1] مناجاة الذاکرین.
2- (2) - منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح: 52.

مو آن دلدادۀ یکتاپرستم که جام شرک و خودبینی شکستم

منم طاهر که در بزم محبّت محمّد را کمینه چاکرستم

به سر شوق سرکوی تو دیرم به دل مهر مه روی تو دیرم

بت من کعبۀ من قبلۀ من ته ای هر سو نظر سوی تو دیرم

(باباطاهر عریان)

ص:337

[«2»فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلاَمَةٍ لاَ تُدْرِکُنَا فِیهِ تَبِعَةٌ وَ لاَ تَلْحَقُنَا فِیهِ سَئْمَةٌ حَتَّی یَنْصَرِفَ عَنَّا کُتَّابُ السَّیِّئَاتِ بِصَحِیفَةٍ خَالِیَةٍ مِنْ ذِکْرِ سَیِّئَاتِنَا وَ یَتَوَلَّی کُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا]

و اگر در جنب کار و کوشش، فراغت و آسایشی برای ما مقدّر فرموده ای، آن فراغت و آسایش را قرین سلامت قرار ده که در عرصه گاه آن، پی آمد بدی به ما نرسد، و ملالت و دل تنگی به ما نپیوندد، تا فرشتگان نویسندۀ بدی ها، با پرونده ای پاک و خالی از ثبت بدی های ما برگردند، و فرشتگان نویسندۀ خوبی ها، به سبب خوبی هایی که از ما نوشته اند، خوشحال و شادان باز آیند.

فراغت و آسایش بدون گناه

بسیاری از بندگان که خداوند آنان را از انواع گرفتاری ها رهانید و از باب لطف و محبّت به آنان استراحت و فراغت مرحمت فرمود و کنج خلوت و راحتی در اختیارشان گذاشت، ولی آنان بجای این که از آن فرصت الهی، کمال منفعت را در جهت معرفت و عمل نصیب خود کنند به گناه و معصیت و غفلت و بی خبری آلوده شدند.

آنان خدا را از خود ناراضی و نویسندگان عمل را از خود رنجیده و دفتر عمل را به سیّئات آلوده و ریشۀ پاکی ها را با تیشۀ گناه از سرزمین هستی خویش زدند.

ص:338

آدمی باید به زندگی و حالات خود فکر کند، آنگاه می بیند که بسیاری از کارها در شأن او نیست و در پی بسیاری از چیزهایی که نیاز داشته نرفته است.

بر اساس روایات معصومین علیهم السلام فراغ و صحّت لازم و ملزوم یکدیگرند. یعنی هرگاه انسان در زمانی فارغ از کاری باشد باید سلامتی و آسایش جسمی و روحی در آن باشد وگرنه افکار شیطانی و مفسده هایش و گناهان و آثار آن، اوقات را پر می کند.

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ * وَ إِلَی رَبِّکَ فَارْغَبْ » (1)

پس هنگامی که [ از کار بسیار مهم تبلیغ ] فراغت می یابی ، به عبادت و دعا بکوش * و مشتاقانه به سوی پروردگارت رو آور .

در حقیقت سفارش آیۀ حق متوجه به باب رسالت و هدایت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است. یعنی که چون از امر مهم ابلاغ دین فارغ می شوی هرگز بیکار نمان و تلاش و کوشش را کنار مگذار، پیوسته مشغول عبادت و ارتباط با خدا باش. رضایت و خشنودی او را جستجو کن و به سوی قرب او بشتاب.

سپس خطاب کنایی آیه به همۀ بندگان مؤمن است که از این اصل پیروی کنند.

آیه بیانگر یک اصل کلی می باشد؛ و هدف آن است که پیامبر را به عنوان الگو و سرمشق اشتغال به کار نیک و تلاش پیوسته و پی گیری در زندگی معرفی نماید.

و اصولاً بیکاری و فراغت بی حاصل مایۀ خستگی، بی نشاطی، تنبلی و فرسودگی و در بسیاری از مراحل زندگی به ویژه جوانی مایۀ فساد و تباهی و تولید امراض روانی می گردد. بر اساس آمارهای فرهنگی در فصول تعطیلی مراکز علمی و آموزشی، میزان فساد نوجوانان و جوانان به شدت بالا می رود که عامل مهم بروز آن؛ نداشتن برنامه ریزی برای پر کردن اوقات فراغت است.

ص:339


1- (1) - إنشراح (94) : 7 - 8. [1]

در روایات سیرۀ نبوی آمده است:

کانَ رَسُولُ اللّه إذا نَظَرَ الرَّجُلَ فَأعْجَبَهُ ، قالَ : هَلْ لَهُ حِرْفَةٌ ، فَإنْ قالوا: لا، قالَ :

سَقَطَ مِنْ عَیْنِی، قیلَ : کَیْفَ ذاکَ یا رسول اللّه! قالَ : لِأَنّ المُؤْمِنَ إذا لَمْ یَکُنْ لَهُ حِرْفَةٌ یَعِیشُ بِدِینِهِ . (1)

وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردی نگاه می کرد و از وی خوشش می آمد می فرمود: آیا شغلی دارد؟ اگر می گفتند بیکار است، می فرمود: از چشمم افتاد. عرض می شد: ای رسول خدا! برای چه از چشم شما افتاد؟ فرمود: زیرا مؤمن وقتی بیکار است دین خود را اسباب معیشت قرار می دهد.

این حدیث دو پیام آموزنده و تأثیرگذار دارد:

اوّل، فراغت خالی از فایده زمینه ساز مفاسد اجتماعی است.

دوّم، اشتغال به کار و تلاش به ویژه برای جوانان از ضروریات زندگی است و آنان را نسبت به تشکیل خانواده و حضور در جامعه امیدوار و مسئول بار می آورد و اسلام هم نسبت به کار و فعالیت در اجتماع حساس است تا درآمدها حلال و پاکیزه باشد.

چنانچه انسان دانشمند یا ثروتمند سالم باشد ولی کاری نداشته باشد و از فقیران و بیماران و زیردستان دل جویی نکند، همین اسباب غفلت است. این آدم اگر مال نداشت یا از دانش محروم بود شاید برای او بهتر بود؛ زیرا گاهی ممکن است، هدایت و آسایش انسان در فقر و کمبود مالی یا علمی باشد؛ فقری که او را از گناه دور سازد. چه بسا علمی که با شیطنت و سلطه گری همراه شود یا مالی که با شهوت و شهرت آمیخته گردد و بنیان آدمی را تباه سازد. پس آسایش در سایۀ تلاش مفید و خدمت به بندگان خدا نیکوست.

ص:340


1- (1) - بحار الأنوار: 9/100، باب 1، حدیث 38؛ [1]جامع الأخبار: 139. [2]

مراد و خواستۀ حضرت سجاد علیه السلام در این فرازها همین است که اگر ما از کارهای مهم خلاص شدیم به ما توفیق دوری از گناه و بیماری و آفات دنیایی و آخرتی عنایت کن که فراغتمان را با یاد تو بگذرانیم؛ زیرا فراغت خالی از برنامه سبب تعطیلی سازمان بدن می شود. پس هر عضوی که حرکتی نکند، معطّل می ماند در نتیجه هیئت آدمی از تحرک باز می ماند و موجب تنبلی و افسردگی می شود. در حالی که خداوند همه اعضای بدن را برای کار و تلاش در اختیار انسان قرار داده است. چقدر سزاوار است که انسان ساعتی برای خود داشته باشد که هیچ مزاحمی او را از آن لحظه های گرانبها باز ندارد تا به درون خود بیاندیشد.

امیرمؤمنان علی علیه السلام به زمان و حسرت و اندوه اتلاف آن لحظه ها اشاره می فرماید:

وَ اعْلَمْ انَّ الدُّنْیا دارُ بَلِیَّةٍ لَمْ یَفْرُغْ صاحِبُها فِیها قَطُّ ساعَةً إِلاّ کانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَیْهِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ . (1)

آگاه باش که دنیا خانۀ آزمایش است و دارندۀ دنیا ساعتی در آن راحت نمانده مگر آن که راحتی آن ساعت در روز قیامت مایۀ حسرتش گردد.

بسیاری از هوا و هوس ها برخاسته از فراغت و بی خیالی است. اگر کار کردن مایۀ رنج و زحمت است ولی در مقابل، بیکاری موجب ننگ و گمراهی می شود.

حضرت زین العابدین علیه السلام در دعای مکارم اخلاق عرضه می دارد:

خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از کاری که اهتمام به آن (عبادت) بازم می دارد؛ بی نیاز گردان و مرا به کاری وادار که فردا (قیامت) دربارۀ آن از من بازخواست می کنی و روزهای مرا در راه آنچه که برای آن آفریده شده ام صرف نما.

ص:341


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 59. [1]

تندرستی و صحتی که با عبادت بگذرد و فراغتی که با پاکدامنی همراه باشد؛ روزیم فرما. (1)

فرشتگان نویسندۀ اعمال نیک و شر

اشاره

طبیعت انسان تلاش دارد هر خیری را با شری از بین ببرد. از آن جهت که انسان نمی خواهد کاری را به رایگان انجام دهد باید همیشه پاداش خیر را از خدا بخواهد تا از کسی که برایش انجام داده انتظار جبران نداشته باشد.

و بعضی انسان های مغرور نمی دانند که اعمال خیر و شرّشان در پروندۀ محاسبه ثبت می شود و فرشتگان بامدادان و شامگاه با دستی پر با کارنامه ای سفید یا سیاه به سوی حق باز می گردند و گزارش کار بندگان را مو به مو، حضور حضرت حق می رسانند.

خداوند متعال هم برای از بین بردن عوامل غرور و غفلت و تقویت ایمان به معاد می فرماید:

وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَفِظِینَ * کِرَامًا کَتِبِینَ * یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ » (2)

و بی تردید بر شما نگهبانانی گماشته اند، * بزرگوارانی نویسنده * که آنچه را [ از خیر و شر ] انجام می دهید ، می دانند [ و ضبط می کنند . ]

فرشتگان مراقب همراه و همگام با انسان برای انجام مأموریت آماده اند:

إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ * مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» (3)

ص:342


1- (1) - صحیفۀ سجادیه: دعای 20.
2- (2) - انفطار (82) : 10 - 12. [1]
3- (3) - ق (50) : 17 - 18.

[ یاد کن ] دو فرشته ای را که همواره از ناحیه خیر و از ناحیه شر ، ملازم انسان هستند و همۀ اعمالش را دریافت کرده و ضبط می کنند . * هیچ سخنی را به زبان نمی گوید جز این که نزد آن [ برای نوشتن و حفظش ] نگهبانی آماده است .

بدون شک خدای منّان قبل از هر کس و بهتر از هر واسطه ای شاهد و ناظر اعمال آدمی است ولی برای تأکید بیشتر و اطمینان انسان، مراقبان برتری را قرار داده است.

شخص زندیقی از امام صادق علیه السلام پرسید:

علت وجود فرشتگان مأمور ثبت اعمال نیک و ناپسند چیست ؟ در حالی که ما می دانیم خداوند دانا به آشکار و نهان هاست و از پنهان ترین ها هم آگاه است ؟

حضرت فرمود: خداوند با این کار فرشتگان را به بندگی گرفته و آنان را گواه بر خلق خویش قرار داده است تا بندگان به خاطر همراه بودن فرشتگان با آنان نسبت به طاعت خدا مواظبت بیشتری نشان دهند و از نافرمانی او بیشتر خودداری کنند.

ای بسا بنده ای که قصد گناه می کند، اما به یاد آن دو فرشته موکل بر خود می افتد و در نتیجه از گناه خودداری می ورزد و خویشتن را نگه می دارد؛ زیرا می گوید:

پروردگارم مرا می بیند و فرشتگان مراقب من به این گناه من گواهی خواهند داد.

خداوند همچنین از سر لطف و رأفت خود فرشتگان را بر بندگانش گماشته است تا شیطان های سرکش و حشرات آزار دهنده زمین و بسیاری از آفات و گزنده های دیگر را به اذن خدا به طوری که خودشان هم متوجه نشوند، از ایشان دفع کنند تا آنگاه که فرمان خدای عزّوجلّ در رسد. (1)سعید بن قیس همدانی گوید: روزی در میدان جنگ متوجّه مردی شدم که دو

ص:343


1- (1) - بحار الأنوار: 323/5، باب 17، حدیث 10؛ الإحتجاج: 348/2.

جامه دربرداشت، اسب خود را به سوی او حرکت دادم ناگهان دیدم امیر المؤمنین علیه السلام است. پرسیدم: ای امیرمؤمنان در چنین جایی ؟ فرمود: آری، ای سعید! هیچ بنده ای نیست مگر این که خداوند برای او حافظ و نگهدارنده ای قرار داده است. او دو فرشته دارد که او را حفظ می کنند تا از بالای کوهی سقوط نکند و یا در چاهی نیفتد ولی هرگاه اتفاقی پیش آید او را رها می کنند.» (1)البته در این حرکت حضرت که به جای زره و سپر دو لباس در جنگ پوشیده است؛ مقصود این نیست که به تقدیرات الهی توجه نداشته است، بلکه خواسته به سائل بفهماند که ما دو فرشته حافظ و مراقب داریم که در اعمال و آفات و بلایا نظارت دارند و به امر خداوند عمل می کنند.

امام باقر علیه السلام دربارۀ آیۀ:

لَهُ مُعَقِّبَتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ » (2)

برای انسان از پیش رو و پشت سر ، مأمورانی است که همواره او را به فرمان خدا [ از آسیب ها و گزندها ] حفظ می کنند .

فرمود: به فرمان خدا او را از این که در جایی بیفتد یا دیواری بر سرش خراب شود یا آسیبی به او برسد، حفظ می کنند و همین که أجلش رسید او را با آن تنها می گذارند و به سوی مقدّراتش می رانند. این معقّبات عبارتند از دو فرشته که در شب از او مراقبت می کنند. و دو فرشته که در روز محافظتش می نمایند و این کار را به نوبت انجام می دهند. (3)از آیات و روایات استفاده می شود این دسته از فرشتگان که مأموریت ثبت احوال و اسناد انسان ها را به عهده دارند؛ مسؤولیت پاسداری از جان آدمی از

ص:344


1- (1) - بحار الأنوار: 154/67، باب 52، حدیث 13؛ الکافی: 59/2، حدیث 8. [1]
2- (2) - رعد (13) : 11. [2]
3- (3) - تفسیر القمی: 360/1، [3] ذیل آیۀ 11 سورۀ رعد؛ بحار الأنوار: 179/56، باب 23، حدیث 16.

حوادث ناگوار و آفات و وسوسه های شیاطین را هم در دستور کار دارند.

و این برنامۀ نگهبانی تنها بخش اندکی از زمینه های ضمانت سلامتی و نگه داری از بشر است.

نوشتن اعمال در کلام شیخ صدوق

شیخ صدوق در باب اعتقادات امامیه نوشته است:

«اعتقاد ما در باب نوشتن اعمال آن است که هیچ بنده ای نیست مگر آن که دو ملک موکّلند که کل اعمالش را بنویسند پس هر که قصد عمل خیری کند یک حسنه برایش نوشته می شود و اگر عمل کند ده حسنه ثبت می گردد. و اگر قصد معصیت نماید بر او نوشته نمی شود تا عمل از او سر زند و چون مرتکب شود همان یک بر او نوشته گردد ولکن از وقتی که مرتکب آن شده تا هفت ساعت مهلت داده می شود اگر در این مدت توبه نماید نوشته نمی شود وگرنه ثبت گردد و آن دو ملک هر چیزی را حتی دمیدن در خاکستر را هم بر بنده می نویسند که حق تعالی در قرآن فرمود:

به درستی که گماشته برشمایند هر آینه حافظان اعمال، نویسندگان گرامی می دانند چه می کنید. (1)امیرمؤمنان علیه السلام به مردی گذشت که حرف های بیهوده می زد فرمود:

هر آینه به فرشتگان خود دیکته می کنی؛ نوشته ای را برای پروردگارت، پس بگو چیزی را که به کارت می آید و چیزی که سودی برایت ندارد، رها کن.» (2)

ص:345


1- (1) - انفطار (82) : 10 - 12.
2- (2) - اعتقادات الإمامیة و تصحیح الاعتقاد، شیخ صدوق: 68/1، باب 23.

نظارت بر اعمال

نیت انسان در تمام وجود او اثر می گذارد و فرشتگان از اسرار درونش به وسیلۀ آثار بیرونی آگاه می شوند، به یقین اگر آگاه نباشند نمی توانند اعمال انسان را به خوبی ثبت کنند، چرا که چگونگی نیت، در اخلاص و آلودگی عمل بسیار مؤثر است.

مولا امیرمؤمنان علیه السلام در باب تشویق به پرهیزکاری و نظارت بر اعمال می فرماید:

اِعْلَمُوا عِبَادَ اللّهِ انَّ عَلَیْکُم رَصَداً مِنْ انْفُسِکُمْ ، وَ عُیُوناً مِنْ جَوارِحَکُمْ وَ حُفّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ اعْمالَکُمْ وَ عَدَدَ انْفاسِکُمْ لاتَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَیْلٍ داجٍ وَ لایُکِنُّکُمْ مِنْهُمْ بابٌ ذُو رِتاجٍ . (1)

بندگان خدا، بدانید که بر شما از خود شما مراقبانی قرار داده شده و از اندامتان جاسوسانی بر وجودتان گمارده اند و محافظانی که از روی راستی اعمال و شمارۀ نفس هایتان را ضبط می کنند. تاریکی شب تار شما را از دید آنان نمی پوشاند و درب بزرگی که محکم بسته شده شما را از آنان پنهان نمی کند.

ص:346


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 156. [1]

[«3»وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُکَ الَّتِی لاَ بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَیْنَا کَتَبَةُ أَعْمَالِنَا تَوْبَةً مَقْبُولَةً لاَ تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَی ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ وَ لاَ مَعْصِیَةٍ اقْتَرَفْنَاهَا]

و هنگامی که روزگار زندگیمان سپری شود، و مقدار عمرمان بگذرد و به پایان برسد و دعوتت به مرگ که چاره از آن و اجابتش نیست، ما را آماده افتادن به کام مردن کند. پس بر محمد و آلش درود فرست، و پایان آنچه نویسندگان اعمال ما در پروندۀ ما خواهند نوشت، توبۀ پذیرفته شده قرار بده، توبه ای که پس از آن ما را بر گناهی که کسب کرده ایم و معصیتی که مرتکب شده ایم، نایستانی.

عاقبت به خیری در دنیا و آخرت

اشاره

در باب امتحان الهی، کلیدهای غیب و حکمت در اختیار خداوند است، هدایت و تربیت عامۀ الهی نسبت به انسان که به منظور فراخواندن او به نیک فرجامی و سعادت صورت می گیرد امتحان است؛ زیرا با این برنامه وضعیت موجود که آیا اهل سرای ثواب است یا سرای عقاب و کیفر، به مرحلۀ ظهور و عینی می رسد. پس ما اگر بخواهیم موجودی را در مقصدی به کار ببریم، در مرحلۀ نخست یک سلسلۀ اعمالی بر روی آن پیاده می کنیم تا صلاحیت یا عدم صلاحیت آن را دریابیم و

ص:347

ظرافت او را در رسیدن به کمال نهایی به دست آوریم. در نتیجه اصل هدایت و تربیت بشر و اعطای ابزار حرکت و تلاش و بهشت و جهنّم و قیامت، همه و همه در راه رساندن انسان به سرانجام نیک و عاقبت به خیری در دنیا و آخرت است.

خداوند این مقاصد را در چند آیه بیان فرموده است:

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَوةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَانَسَْلُکَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعَقِبَةُ لِلتَّقْوَی » (1)

و خانواده ات را به نماز فرمان بده و خود نیز بر آن شکیبایی ورز ؛ از تو رزقی نمی طلبیم ، ما به تو روزی می دهیم و عاقبت نیک برای پرهیزکاری است .

تِلْکَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَایُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ » (2)

آن سرای [ پرارزش ] آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی خواهند ؛ و سرانجام [ نیک ] برای پرهیزکاران است .

از دیدگاه قرآن و روایات اسلامی؛ ایمان، نماز، صبر، تسلیم و رضای حق، تقوا، توبه، شهادت در راه خدا، نیکوکاری، گذشت، تربیت و هدایت مردم، اندیشیدن، خدمت به مردم، دعای پدر و مادر، دوست و همسر خوب، سپاس گزاری، خیرات و مبرّات برای اموات از عوامل مهم نیک سرانجامی است و در منابع دیگر هم بر آن تأکید شده است.

علّامه طباطبایی رحمه الله در فصل پانزدهم از گفتاری که پیرامون روابط اجتماعی در

ص:348


1- (1) - طه (20) : 132. [1]
2- (2) - قصص (28) : 83. [2]

اسلام دارد می نویسد:

«دین حق سرانجام جهان را فرا می گیرد؛ و عاقبت، از آن پرهیزگاری است؛ زیرا نوع انسانی به موجب فطرتی که در او به ودیعه سپرده شده است در پی تحصیل سعادت حقیقی خویشتن است و سعادت واقعی او در این است که زندگی جسم و جان او هر دو تأمین شود و از دنیا و آخرتش هر دو بهره مند گردد و این همان اسلام و آیین توحید است. و اما انحرافاتی که در حرکت انسان به سوی هدفش و صعود او به اوج کمالش پیش می آید. این در حقیقت ناشی از خطا و اشتباه در تطبیق است؛ نه این که فطرت باطل باشد. و هدفی که دستگاه آفرینش دنبال می کند دیر یا زود به ناچار تحقق پیدا خواهد کرد...» (1)امام صادق علیه السلام تفاوت ارادۀ خداوند و حرف مردم در عاقبت انسان را، چنین بیان می کند:

یُسْلَکُ بالسَّعِیدِ طَرِیقَ الأَشْقیاءِ حَتّی یَقُولَ النّاسُ : ما أَشْبَهَهُ بِهِم، بَلْ هُوَ مِنْهُم! ثُمَّ یَتَدارَکُهُ السَّعَادَةُ . وَ قَدْ یُسْلَکُ بِالشَّقِیِّ طَریقَ السُّعَداءِ حَتّی یَقولَ النّاس ما أَشْبَهَهُ بِهِم بَلْ هُوَ مِنْهُم! ثُمَّ یَتَدارَکُهُ الشَّقاءُ. إِنَّ مَنْ عَلِمَهُ اللّهُ تَعالی سَعِیداً وَ إِنْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا إِلاّ فُواقُ ناقَةٍ خَتَمَ لَهُ بِالسَّعادَةِ . (2)

گاه انسان خوشبخت راه زیانکاران را می پیماید چندان که مردم می گویند چقدر او شبیه نگون بختان است بلکه یکی از آنان است. امّا سرانجام خوشبختی به سراغش می آید و گاه انسان بدبخت راه سعادتمندان را می پیماید تا آن جا که مردم می گویند: چقدر شبیه رستگاران است بلکه از آنان است. امّا سرانجام بدبختی او فرا می رسد. کسی که علم خدا بر

ص:349


1- (1) - تفسیر المیزان: 131/4 - 132.
2- (2) - الکافی: 154/1، حدیث 3؛ [1]بحار الأنوار: 159/5، باب 6، حدیث 15. [2]

خوشبختی او تعلق بگیرد اگر از عمر دنیا به اندازۀ فاصلۀ بین دو دوشیدن شتر باقی مانده باشد، سرانجام خوشبخت می شود.

حضرت علی علیه السلام روزی دربارۀ شکافته شدن قبر و برانگیخته شدن در قیامت، به دوستانش فرمود:

اگر پایان کارت با نیکبختی همراه شود، به سوی نعمت ها خواهی رفت و تو پادشاه فرمانبردار خواهی شد و در امان و به دور از هراس خواهد بود، فرزندانی با جام هایی از چشمه خوشگوار و سفید که نوشندگان را لذت بخشد، چونان رشتۀ مروارید بر گرد شما بچرخند. (1)به این منظور عمل فرد در نهایت، حقیقت امرش به خیر یا شر تأثیر به سزایی دارد.

امام علی علیه السلام در این باره می فرماید:

إنَّ حَقیقَةَ السَّعادَةِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعادَةِ ، وَ إنَّ حَقیقَةَ الشَّقاءِ أَنْ یُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاءِ. (2)

حقیقت خوشبختی این است که کار آدمی به خوشبختی بینجامد و بدبختی حقیقی این است که کارش به سیه کامی پایان یابد.

بنابراین عاقبت به خیری انسان به این معناست که پایان کار وی همراه با کرامت و شرافت انسانی و ایمان به خدا باشد. البته متأسفانه بعضی از مردم فکر می کنند عاقبت به خیری این است که کسی عمری را خوش باشد و در پایان عمر توبه کند و عمل نیکو انجام دهد، حال آن که این شیوه صحیح نیست؛ در حقیقت عاقبت به خیر یعنی انسان زندگی جدیدی را برپا کند و با نیت و عمل شایسته از دنیا برود.

ص:350


1- (1) - بحار الأنوار: 373/74، باب 14، حدیث 35؛ الأمالی، شیخ طوسی: 652، حدیث 1353.
2- (2) - معانی الأخبار: 345؛ بحار الأنوار: 364/68، باب 90، حدیث 3. [1]

به ویژه هر گاه انسانی در دنیا از نظر مالی به یاری بندگان مؤمن بشتابد از کرامت و لطف و رحمت الهی خاصی برخوردار می شود. انفاق مالی به صورت صدقه و قرض از اسباب آمرزش گناهان، نجات از آتش دوزخ و بهره مندی از نعمت های فراوان بهشت است. و اگر با قصد رضای الهی باشد سرانجام خیری مؤثّر برای انسان در پی خواهد داشت.

در روایتی آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به یکی از مسلمانان فرمود:

می خواهی تو را به موضوعی راهنمایی کنم که با عمل به آن خداوند تو را به بهشت ببرد؛ او گفت: بلی ای رسول خدا صلی الله علیه و آله !

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: از آنچه خداوند به تو داده تو هم به نیازمندان بده. او گفت: اگر خودم نیازمندتر از او باشم چه کنم ؟

حضرت فرمود: مظلوم را یاری کن. او گفت: اگر خودم ناتوان تر از او باشم چه کنم ؟

فرمود: برای نادان کاری انجام بده، یعنی راهنمایی اش کن. عرض کرد: اگر خودم از او نادان تر بودم چه کنم ؟

حضرت فرمود: زبانت را به غیر از خیر خاموش نگه دار. آیا شاد نمی شوی که یکی از این خصلت ها در تو باشد و به بهشت برده شوی.» (1)این حکایت نشانگر این است که یاری رسانی مؤمن منحصر به کمک مالی تنها نیست؛ بلکه هر گونه حرکتی که سبب نجات شخصی از گرفتاری مالی و کاری و جانی، حتی مشکلات علمی و دینی گردد از شیوه های ختم به خیر و کامروایی است.

از سوی دیگر ترس از عاقبت سوء و شومی سرانجامی، دل های اهل معرفت را جریحه دار ساخته و بر آن ناله ها از سینه و اشک ها از دیدگان برآمده است. گروهی از

ص:351


1- (1) - الکافی: 113/3، حدیث 5؛ [1] بحار الأنوار: 296/68، باب 78، حدیث 69.

اهل عرفان از درک آن حالت ناتوان شده اند و قدم هایشان لرزیده است. بنابراین اهل حق و سعادت، با دعا و ذکر و اشتیاق به حق تعالی، طلب حسن عاقبت می کنند و تداوم بر این حال را تا دم مرگ، خواستارند.

مقام محب در نزد حبیب دارای ذوق و شوقی است که تنها با حب و علاقه درک می شود. همان طور که برای ذکر مراتبی است برای ذاکر هم به حسب جایگاه او درجاتی است که در سلوک به معرفت حق و نیک عاقبتی برقرار گردیده است.

پس ذکر برای انسان وسیله ای است برای دلدادگی به محبوب تا در حب ذات حق فانی گردد.

سُئِلَ سَهْلٌ (1): مَا الذِّکر؟ قالَ : الطّاعَةُ . قُلْتُ : مَا الطّاعَةُ ؟ قالَ : الإِخْلاصُ . قُلْتُ :

مَا الإِخْلاص ؟ قالَ : المُشاهَدَةُ . قُلْتُ : وَ مَا المُشاهَدَةُ ؟ قالَ : الْعُبُودِیَّةُ . قُلْتُ : مَا العُبُودِیَّةُ ؟ قالَ : الرِّضا. قُلْتُ : مَا الرِّضا؟ قالَ : الإِفْتِقارُ. قُلْتُ : مَا الإِفْتِقارُ؟ قالَ :

التَّضَرُّعُ و الإِلْتِجاءُ، سَلَّمَ ثُمَّ سَلَّمَ إِلَی المَمَاتِ . (2)

از سهل پرسیده شد: ذکر چیست ؟ گفت: فرمانبری، گفتم: فرمانبری چیست ؟ گفت: خالص گردانیدن، گفتم: خالص چیست ؟ گفت: دیدن، گفتم: دیدن چیست ؟ گفت: بندگی، گفتم: بندگی چیست ؟ گفت: خشنودی، گفتم: خشنودی چیست ؟ گفت: نیازمندی، گفتم: نیازمندی چیست ؟ گفت: زاری و پناهندگی و تسلیم سپس تسلیم، تا مرگ.

داستانی در سوء عاقبت

امام خمینی رحمه الله نقل کردند که:

ص:352


1- (1) - سهل ابن عبداللّه تستری از بزرگان اهل تصوّف و طریقت می باشد. (لغت نامه دهخدا).
2- (2) - تفسیر السّلمی: 146/2، ذیل آیۀ 35 سورۀ احزاب؛ لوامع الأنوار العرشیّة فی شرح الصحیفة السّجادیة: 570/2، دعای 11. [1]

مردی در زمان جوانی من در شهری پس از عمری زحمت در راه تحصیل امور مادّی خانه ای مجلّل برای خود و فرزندانش بنا کرد، چند روزی از نشستن در آن خانه نگذشته بود که مرگش فرارسید، کلمۀ طیّبۀ لا اله الّا اللّه به او تلقین کردند و او با ترشرویی از گفتن آن سرمی پیچید و با اوقات تلخی گفت: عمری برای فرزندانم و ساختن خانه زحمت کشیدم، اکنون که فرزندانم بزرگ شده اند و می خواهم کنار آنان در این خانه روزی چند خوش باشم خدا می خواهد مرا به جهان دیگر انتقال دهد؟ من هرگز از خدا راضی نخواهم بود. این بگفت و با ناراضی بودن از حق چشم از جهان بست.

در اصحاب رسول خدا و ائمّۀ طاهرین علیهم السلام کسانی بودند که ابتدای بسیار خوبی داشتند، ولی به عاقبت بسیار بدی دچار شدند، معاذبن جبل، سعد بن وقّاص، زبیر، طلحه از نمونه های بارز آن افرادند.

عبدالملک مروان و عاقبت او

عبدالملک مروان مدّتی از کثرت عبادت و رفت و آمد در مسجد به کبوتر مسجد، معروف شده بود. ولی پس از رسیدن به مقام و قدرت، از تمام عبادات و خیرات و مسائل الهی جدا شد و به یکی از پلیدترین چهره های ظلم و ستم مبدّل گشت.

در آخرین روز زندگی، دستور داد رختخوابش را به اطاقی در طبقۀ دوم ساختمانش که از چهار طرف مشرف به اطراف دمشق بود ببرند. در آن جا نگاهی به اطراف انداخت و فریاد زد: خداوندا، سراسر دفترم از گناه سیاه است، روانم آلوده و سنگین است، می خواهم از گناه توبه کنم ولی چون از تو بدم می آید توبه نمی کنم.

این بگفت و جان به مالک دوزخ سپرد.

ص:353

عاقبت عابدی از قوم موسی علیه السلام

او سال ها خدا را بندگی کرده بود، کارش به جائی رسیده بود که دیوانه ها و آنان که دچار امراض روانی بودند، برای معالجه نزد او آورده و نتیجه می گرفتند.

روزی زنی صاحب شرف را برادران وی نزد عابد آوردند و او را برای معالجه در صومعۀ وی گذاشتند، تا پس از علاج از مرض برگردند و او را بر خود ببرند. صورت زیبای زن، عابد را دچار وسوسۀ سخت کرد و کاری که نباید بشود، شد. پس از چند روز آثار حاملگی در زن دید، او را به قتل رساند و جنازه اش را در بیابان دفن کرد.

داستان در نزد حاکم فاش شد، او را دستگیر کردند، به عملش اقرار کرد و به فرمان امیر به دار رفت. شیطان نزدش مجسّم شد گفت: آن وسوسه کار من بود، اکنون برایم سجده ای کن تا تو را نجات دهم. گفت: بر این دار مرا قدرت سجده نیست. آن دشمن خدا گفت: اشاره ای مرا کافی است. چون به اشاره رفت در همان حال هم جان داد و به این خاطر تمام خوبی هایش به باد رفت.

ابن عباس شاگرد حضرت علی علیه السلام این داستان را بر آیۀ ذیل تطبیق داده است. (1)کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إذْ قالَ لِلْاِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمّا کَفَرَ قالَ إنّی بَریءٌ مِنْکَ » (2)

[ داستان منافقان که کافران از اهل کتاب را با وعده های دروغ فریفتند ] چون داستان شیطان است که به انسان گفت : کافر شو . هنگامی که کافر شد ، گفت :

من از تو بیزارم .

ص:354


1- (1) - بحار الأنوار: 486/14 - 487، باب 32؛ [1] قصص الأنبیاء، جزائری: 460؛ مستدرک سفینة البحار: 330/1.
2- (2) - حشر (59) : 16. [2]

ای خوش آن عارف سالک که ز راه آگاه است حاصل بندگیش دیدن روی شاه است

گر جهان بینی و بس، فرق تو با حیوان چیست چشم انسان همه بینای جمال اللّه است

سرکویت شده از خون شهیدان دریا مگر ای جان جهان کوی تو قربانگاه است

خود که باشی تو که هر جامه بدوزم از وصف پیش بالای تو چون آورم آن کوتاه است

آه اگر لطف توام بدرقۀ ره نشود که گهر دارم و صد راهزنم در راه است

گر من از خود نیم آگاه صغیرا غم نیست بندۀ پیر مغانم که زمن آگاه است

(صغیر)

عاقبت به خیری فضیل

کارش سرقت بود، کاروان های تجارتی از دست او امان نداشتند، با نوچه هایش راه را بر کاروان ها می بستند و اموال آنان را به غارت می بردند.

شبی از پشت بامی برای دزدی و شهوترانی بالا رفت، در آن ساعت ملکوتی که بسیاری از مردم خواب بودند، مردی از عاشقان حق مشغول قرائت قرآن بود، این آیه را با صدای حزین تلاوت می کرد، آیه ای که صیقل دل و زدایندۀ زنگار از روح بود:

ص:355

اَلَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَقِّ » (1)

آیا برای اهل ایمان وقت آن نرسیده که دل هایشان برای یاد خدا و قرآنی که نازل شده نرم و فروتن شود ؟

با شنیدن این آیه، انقلابی عجیب در درونش پدید شد. بر همان بام به حضرت حق عرضه داشت: اگر به من می گویی، چرا، وقتش رسیده. از بام به زیر آمد و حرکت کرد. به وقت سحر به محلّی رسید که کاروانی بار انداخته بود. قافله سالار، اهل قافله را آرام آرام صدا می زد که برخیزید بار کنید، مبادا به حملۀ فضیل عیاض برخورد کرده سرمایۀ خود را از دست بدهیم. با گریه ای حزین و دلی شکسته صدا زد: قافله سالار، قافله را مترسان، سگی که از او می ترسیدید نیمه شب گذشته او را به بند کشیده و مردم را از شرّش خلاص کردند.

او به تدریج صاحبان کالاها را راضی و به منافع معرفت رو آورد، تا پس از مدّتی از عارفان عاشق شد و شاگردانی عارف تربیت کرد و کلمات نورانی در مسائل عرفانی و تربیتی از خود به یادگار گذاشت.

حکایت قوم یونس و بهلول نبّاش و بشر حافی، شناخته شدۀ تمام اهل ایمان است که با جرقّه ای الهی و بارقه ای ملکوتی عاقبت به خیر شدند و از شرّ دنیا و آخرت در امان رفتند.

مسألۀ عاقبت به خیری آن قدر مهم است که انبیا و امامان و اولیای الهی در دعاهای خود از حضرت حق با اصرار درخواست آن را داشتند.

عراقی شوریده حال می گوید:

ای هوای تو مونس جانم مایۀ درد و اصل درمانم

ص:356


1- (1) - حدید (57) : 16. [1]

مرغ جان تا بیافت دیدۀ باز در هوای تو می کند پرواز

گفتگوی تو روز و شب یارم جست و جوی تو حاصل کارم

دلم از عشق توست دیوانه تا تو شمعی تو راست پروانه

نیک در کار خویش حیرانم درد خود را دوا نمی دانم

(فخر الدین عراقی)

ص:357

[«4»وَ لاَ تَکْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِکَ «5»إِنَّکَ رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاکَ وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاکَ .]

و پرده ای که بر ما پوشاندی، در برابر حاضران روز قیامت، از روی گناهان ما برندار، روزی که خبرهای بندگانت را آشکار می کنی. مسلّماً تو نسبت به کسی که می خواندت، مهربانی و نسبت به کسی که صدایت می زند، جواب دهنده ای.

رحمت حق

آنان که در میان مردم برای آبرو و حیثیت خود ارزش قائل نیستند و در برابر دیدگان جمع از هیچ گناه و معصیتی باک ندارند چگونه مورد پوشش عنایت حق و رحمت حضرت رحیم قرار بگیرند؟

آنان که آبروی بین مردم را سرمایه و مایۀ زندگی و خمیر عزّت و شخصیّت خود می دانند و در حدّ خود سر و سرّی هم با حضرت محبوب دارند، چون آلوده به گناه شوند و بر خلاف رضای دوست قدمی بردارند، ستّار العیوبی حقّ ، عیوب آنان را می پوشاند و آبروی آنان را حفظ می نماید.

یا سَتّارَ الْعُیُوبِ ، وَ یا کاشِفَ الْکُرُوبِ . (1)

ص:358


1- (1) - بحار الأنوار: 341/84، باب 13، حدیث 19؛ [1]المصباح، کفعمی: 247. [2]

ای پرده انداز بر عیوب و ای برطرف کنندۀ رنج ها و ناراحتی ها.

وَ بِرَحْمَتِکَ أخْفَیْتَهُ ، وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ . (1)

تویی آن آقایی که معاصی و گناهانم را با رحمتت پنهان داشتی و با فضل و عنایتت بر جرمم پرده پوشیدی.

در آن روزی که دربارۀ آن فرموده ای:

یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ» (2)

روزی که رازها فاش می شود .

و نیز فرموده ای:

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ » (3)

و بگو : عمل کنید یقیناً خدا و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را می بینند ، و به زودی به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانده می شوید ، پس شما را به آنچه همواره انجام می دادید ، آگاه می کند .

ستّار العیوب

از اوصاف جمالی و مظهر منّانی حق تعالی؛ ستّار العیوب است. آن خدایی که زیبایی ها را آشکار می کند و زشتی ها را می پوشاند؛ خدایی که بندگان را به خاطر جسارت بر ارتکاب معاصی کیفر نمی دهد و حریم بندگان را پرده دری نمی کند.

مؤمن که جامۀ پرهیزکاری و صداقت بر تن دارد به واسطۀ این که مظهر صفات

ص:359


1- (1) - مصباح المتهجّد: 849، دعاء الخضر علیه السلام ، دعای کمیل؛ [1]إقبال الأعمال: 709. [2]
2- (2) - طارق (86) : 9. [3]
3- (3) - توبه (9) : 105. [4]

الهی و فراگیر اسمای الهی است باید از حق بیاموزد و پوشش عیوب نماید.

پنهانی هایی را که از بندگان می داند یا می بیند آشکار ننماید.

هتک اسرار مردم از دیدگاه حضرت حق سخت مبغوض است و به همین جهت کسانی را که اسرار را منتشر می کنند در محضر قیامت و دیدگاه حاضران؛ علنی مجازات می کند؛ زیرا قیامت زمان ظهور واقعیت ها و برطرف شدن حجاب ظاهری دنیاست؛ به گونه ای که تمام رنگ ها و نقاب های دروغین برطرف می شود. از این روی قیامت را؛

یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ» (1)

روزی که رازها فاش می شود .

نامیده اند.

درخواست پرده پوشی و ترس از رسوایی در آخرت آنگاه حتمی می شود که همین راه و روش زندگی حیوانی را در دنیا بگذرانیم و سپس منتظر محاکمۀ حق باشیم تا پس از محاسبۀ گناهان و عصیانگری و برداشتن خیرات و حسنات نامۀ عمل؛ در پایان کار با دستی خالی روانۀ دوزخ شویم.

حضرت علی علیه السلام پرده داری بین حرمت خداوند و حیای انسان را لازم می داند و می فرماید:

إِتَّقِ اللّهَ بَعْضَ التُّقَی وَ إِنْ قَلَّ ، وَ اجْعَلْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللّهِ سِتْراً وَ إِنْ رَقَّ . (2)

خدا را بپرهیز اگر چه کم باشد و بین خود و خداوند پردۀ حرمت قرار داده اگر چه نازک باشد.

بنابراین حفظ حریم الهی به این است که باید پلی برای ارتباط و پوششی برای

ص:360


1- (1) - طارق (86) : 9. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 242. [2]

التفات خداوند باقی گذاشت تا در هنگام گرفتاری و رسوایی بتوان به دامن حق بازگشت و پناهی مطمئن انتخاب کرد.

مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت:

أُحِبُّ أَنْ یَسْتُرَ اللّهُ عَلی عُیُوبی قالَ : اسْتُرْ عُیُوبَ إِخْوانِکَ یَسْتُرُ اللّهُ عُیُوبَکَ . (1)

دوست دارم خداوند عیب هایم را بپوشاند، حضرت فرمود: عیب های برادرانت را بپوشان تا خداوند عیب های تو را بپوشاند.

بر اساس این فرمایش پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله ، پرده پوشی از صفات نیک مؤمن است.

مَنْ سَتَرَ أَخاهُ فی فاحِشَهٍ رَآها عَلَیهِ سَتَرَهُ اللّهُ فی الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ . (2)

هر که از برادر خود کار زشتی مشاهده کند و آن را بپوشاند خداوند در دنیا و آخرت عیب پوش او باشد.

بخشندگی از بزرگترین خصلت های خداوند است که موجب نزدیکی خدا و بنده اوست. بخشندگی یکی از درختان بهشت است که شاخه های آن در دنیا آویزان است. بنابراین هر که بخشنده باشد به یکی از شاخه های آن آویزان شده و آن شاخه او را به طرف بهشت می کشاند.

امام علی علیه السلام می فرماید:

السَّخاءُ سَتْرُ الْعُیُوبِ . (3)

بخشش گری، پوشش عیب هاست.

ص:361


1- (1) - کنز العمال: 129/16، حدیث 44154.
2- (2) - کنز العمال: 250/3، حدیث 6392؛ کشف الخفاء: 252/2، حدیث 2497.
3- (3) - غرر الحکم: 379، حدیث 8566. [1]

غِطاءُ العُیُوبِ السَّخاءُ وَ الْعَفافُ . (1)

روپوش عیب ها، بخشش و مناعت طبع است.

چگونه بخشش و بزرگواری معایب را می پوشاند؟

همان گونه که خداوند تعالی با بخشش و گذشت از خطاها و عیب های بندگان زمینه های زندگی طبیعی و نیکوتر را فراهم می سازد و آنان را به مرز توبه و اصلاح نفس می رساند، نسبت به مؤمن هم این گونه است که بزرگ منشی و بخشش او پوششی بر معایب است.

بنابراین امیرمؤمنان علیه السلام نشانه ای از فضیلت خردمند را چنین بیان می فرماید:

إِحْتَمِلْ ما یَمُرُّ عَلَیْکَ ؛ فَإِنَّ الْاِحْتِمالَ سَتْرُ الْعُیُوبِ وَ إِنَّ الْعاقِلَ نِصْفُهُ احْتِمالٌ وَ نَصِفُهُ تَغافُلٌ . (2)

آنچه را بر تو می گذرد تحمّل کن؛ زیرا تحمّل پوشش عیب هاست و همانا عاقل نصف او بردباری و نصف او چشم پوشی است.

به تعبیر دیگر از حوادث روزگار شکوه و ناله نکن؛ زیرا در بردباری و آسان گیری ناخوشی ها و چشم پوشی از نادانی ها و کمبودهای اخلاقی مردم، نشانه ای از خردمندی است. از اثرات آن بخشندگی ها تحوّل انسان هاست.

جماعتی را به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند. آن حضرت به امیرمؤمنان علیه السلام دستور داد گردنشان را بزند و سپس امر فرمود: یک نفر از آنان را جدا کند و او را نکشد.

آن مرد پرسید: چرا مرا از دوستانم جدا کردی در حالی که جنایت من و دوستانم یکسان است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خدای عزوجلّ وحی فرمود: تو بخشندۀ قوم خود هستی؛ تو

ص:362


1- (1) - غرر الحکم: 379، حدیث 8569. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 284، حدیث 6361. [2]

را نکشم.

مرد گفت: پس من نیز گواهی می دهم که خدایی نیست مگر اللّه و تو رسول خدایی. (1)هر گاه خداوند سبحان مصلحت بنده ای را بخواهد، کم گویی و کم خوری و کم خوابی را در دل او قرار می دهد چون هر که در سخن و خوراک و خواب زیاده روی کند خطاهای او بسیار می شود بی شرم و بی حیا شده سپس پارساییش کم می گردد، بعد دلش می میرد و به آتش دوزخ می رود.

بر این اساس امام علی علیه السلام به همه دوستداران اهل بیت علیهم السلام سفارش می فرماید:

اگر علاقمند جان خود و پوشیده ماندن عیب هایت هستی، کمتر سخن بگو و بیشتر خاموش باش، تا اندیشه ات فزونی گیرد و دلت نورانی شود. (2)پس نادان، اسیر زبان خویش است و با سخنی نابجا و نپخته نفس خود و جان دیگران را به زحمت می اندازد و به آلودگی ها و لغزش های اخلاقی دامن می زند.

از این رو حضرت علی علیه السلام در این باره فرموده:

قِلَّةُ الکَلامِ یَسْتُرُ الْعُیُوبَ وَ یُقَلِّلُ الذُّنُوبَ . (3)

کم گویی، عیب ها را می پوشاند و گناهان را می کاهد.

خلاصه این که: تلافی آنچه به خاطر خاموشی از دست برود، آسانتر از جبران چیزی است که به موجب فک زدن از بین رفته باشد و نگهداری آنچه در ظرف است با بستن درِ آن امکان پذیر است.

ص:363


1- (1) - بحار الأنوار: 354/68، باب 87، حدیث 16؛ الإختصاص: 253.
2- (2) - غرر الحکم: 211، حدیث 4093.
3- (3) - غرر الحکم: 211، حدیث 4093. [1]

دعای 12 : اعتراف به گناه و توفیق توبه

اشاره

ص:364

ص:365

ص:366

«1» اللَّهُمَّ إِنَّهُ یَحْجُبُنِی عَنْ مَسْأَلَتِکَ خِلاَلٌ ثَلاَثٌ وَ تَحْدُونِی عَلَیْهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ «2»یَحْجُبُنِی أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ وَ نَهْیٌ نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیْهِ وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیَّ فَقَصَّرْتُ فِی شُکْرِهَا «3»وَ یَحْدُونِی عَلَی مَسْأَلَتِکَ تَفَضُّلُکَ عَلَی مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیْکَ وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَیْکَ إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِکَ تَفَضُّلٌ وَ إِذْ کُلُّ نِعَمِکَ ابْتِدَاءٌ «4»فَهَا أَنَا ذَا یَا إِلَهِی وَاقِفٌ بِبَابِ عِزِّکَ وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلِیلِ وَ سَائِلُکَ عَلَی الْحَیَآءِ مِنِّی سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِیلِ «5»مُقِرٌّ لَکَ بِأَنِّی لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِکَ إِلاَّ بِالْإِقْلاَعِ عَنْ عِصْیَانِکَ وَ لَمْ أَخْلُ فِی الْحَالاَتِ کُلِّهَا مِنِ امْتِنَانِکَ «6»فَهَلْ یَنْفَعُنِی یَا إِلَهِی إِقْرَارِی عِنْدَکَ بِسُوءِ مَا اکْتَسَبْتُ ؟ وَ هَلْ یُنْجِینِی مِنْکَ اعْتِرَافِی لَکَ بِقَبِیحِ مَا ارْتَکَبْتُ ؟ أَمْ أَوْجَبْتَ لِی فِی مَقَامِی هَذَا سُخْطَکَ ؟ أَمْ لَزِمَنِی فِی وَقْتِ دُعَایَ مَقْتُکَ ؟ «7»سُبْحَانَکَ لاَ أَیْئَسُ مِنْکَ وَ قَدْ فَتحَتَ لِی بَابَ التَّوْبَةِ إِلَیْکَ بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ الظَّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفِّ بِحُرْمَةِ رَبِّهِ «8»اَلَّذِی عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلَّتْ وَ أَدْبَرَتْ أَیَّامُهُ فَوَلَّتْ حَتَّی إِذَا رَأَی مُدَّةَ الْعَمَلِ قَدِ انْقَضَتْ وَ غَایَةَ الْعُمُرِ قَدِ انْتَهَتْ وَ أَیْقَنَ أَنَّهُ لاَ مَحِیصَ لَهُ مِنْکَ وَ لاَ مَهْرَبَ لَهُ عَنْکَ تَلَقَّاکَ بِالْإِنَابَةِ وَ أَخْلَصَ لَکَ التَّوْبَةَ فَقَامَ إِلَیْکَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِیٍّ ثُمَّ دَعَاکَ بِصَوْتٍ حَائِلٍ خَفِیٍّ «9»قَدْ تَطَأْطَأَ لَکَ فَانْحَنَی وَ نَکَّسَ رَأْسَهُ فَانْثَنَی قَدْ أَرْعَشَتْ خَشْیَتُهُ رِجْلَیْهِ وَ غَرَّقَتْ دُمُوعُهُ

ص:367

خَدَّیْهِ یَدْعُوکَ بِیَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَ یَا أَرْحَمَ مَنِ انْتَابَهُ الْمُسْتَرْحِمُونَ وَ یَا أَعْطَفَ مَنْ أَطَافَ بِهِ الْمُسْتَغْفِرُونَ وَ یَا مَنْ عَفْوُهُ أَکْثَرُ مِنْ نَقِمَتِهِ وَ یَا مَنْ رِضَاهُ أَوْفَرُ مِنْ سَخَطِهِ «10»وَ یَا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَی خَلْقِهِ بِحُسْنِ التَّجَاوُزِ وَ یَا مَنْ عَوَّدَ عِبَادَهُ قَبُولَ الْإِنَابَةِ وَ یَا مَنِ اسْتَصْلَحَ فَاسِدَهُمْ بِالتَّوْبَةِ وَ یَا مَنْ رَضِیَ مِنْ فِعْلِهِمْ بِالْیَسِیرِ وَ یا مَنْ کَافَی قَلِیلَهُمْ بِالْکَثِیرِ وَ یَا مَنْ ضَمِنَ لَهُمْ إِجَابَةَ الدُّعَآءِ وَ یَا مَنْ وَعَدَهُمْ عَلَی نَفْسِهِ بِتَفَضُّلِهِ حُسْنَ الْجَزَآءِ «11»مَا أَنَا بِأَعْصَی مَنْ عَصَاکَ فَغَفَرْتَ لَهُ وَ مَا أَنَا بِأَلْوَمِ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْکَ فَقَبِلْتَ مِنْهُ وَ مَا أَنَا بِأَظْلَمِ مَنْ تَابَ إِلَیْکَ فَعُدْتَ عَلَیْهِ «12»أَتُوبُ إِلَیْکَ فِی مَقَامِی هَذَا تَوْبَةَ نَادِمٍ عَلَی مَا فَرَطَ مِنْهُ مُشْفِقٍ مِمَّا اجْتَمَعَ عَلَیْهِ خَالِصِ الْحَیَاءِ مِمَّا وَقَعَ فِیهِ «13»عَالِمٍ بِأَنَّ الْعَفْوَ عَنِ الذَّنْبِ الْعَظِیمِ لاَ یَتَعَاظَمُکَ وَ أَنَّ التَّجَاوُزَ عَنِ الْإِثْمِ الْجَلِیلِ لاَ یَسْتَصْعِبُکَ وَ أَنَّ احْتِمَالَ الْجِنَایَاتِ الْفَاحِشَةِ لاَ یَتَکَأَّدُکَ وَ أَنَّ أَحَبَّ عِبَادِکَ إِلَیْکَ مَنْ تَرَکَ الاِسْتِکْبَارَ عَلَیْکَ وَ جَانَبَ الْإِصْرَارَ وَ لَزِمَ الاِسْتِغْفَارَ «14»وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِنْ أَنْ أَسْتَکْبِرَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أُصِرَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِمَا قَصَّرْتُ فِیهِ وَ أَسْتَعِینُ بِکَ عَلَی مَا عَجَزْتُ عَنْهُ «15»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لِی مَا یَجِبُ عَلَیَّ لَکَ وَ عَافِنِی مِمَّا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ وَ أَجِرْنِی مِمَّا یَخَافُهُ أَهْلُ الْإِسَآءَةِ فَإِنَّکَ مَلِیءٌ بِالْعَفْوِ مَرْجُوٌّ لِلْمَغْفِرَةِ مَعْرُوفٌ بِالتَّجَاوُزِ لَیْسَ لِحَاجَتِی مَطْلَبٌ سِوَاکَ وَ لاَ لِذَنْبِی غَافِرٌ غَیْرُکَ حَاشَاکَ «16»وَ لاَ أَخَافُ عَلَی نَفْسِی إِلاَّ إِیَّاکَ إِنَّکَ أَهْلُ التَّقْوَی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقْضِ حَاجَتِی وَ أَنْجِحْ طَلِبَتِی وَ اغْفِرْ ذَنْبِی وَ آمِنْ خَوْفَ نَفْسِی إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ ذَلِکَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ .

ص:368

[«1»اَللَّهُمَّ إِنَّهُ یَحْجُبُنِی عَنْ مَسْأَلَتِکَ خِلاَلٌ ثَلاَثٌ وَ تَحْدُونِی عَلَیْهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ «2»یَحْجُبُنِی أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ وَ نَهْیٌ نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیْهِ وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیَّ فَقَصَّرْتُ فِی شُکْرِهَا]

خدایا! مسلّماً سه خصلت، مرا از درخواست از حضرتت مانع می شود، و یک خصلت، مرا به جانب درخواست از تو پیش می برد. آن سه خصلتی که مانع درخواست من می باشد این است:

1. کار خوبی که مرا به آن فرمان دادی، و من در انجامش کندی کردم.

2. کار زشتی که مرا از آن بازداشتی، و من در ارتکابش شتاب ورزیدم.

3. نعمتی که به من دادی، و من در سپاس گزاریش کوتاهی کردم.

تکالیف الهیّه

اشاره

انسان، موجود با عظمت و این ظرف حقایق لاهوتی که او را به عنوان خلیفۀ صاحب خلقت در این سیّارۀ خاکی قرارش داده اند، به خاطر گوهر بی نظیر اختیار و قوّۀ عقل و درک، وداشتن روح الهی، برای ظهور دادن استعدادهای ملکوتیش از جانب حق مکلّف به تکالیفی عملی و اخلاقی و اعتقادی است.

عینیت دادن آن تکالیف برای او واجب عینی است و در صورت تحقّق دادن به آن تکالیف در عرصه گاه عقیده و اخلاق و عمل، از ملائکه برتر می رود:

امام رضا علیه السلام از پدرانش علیهم السلام ، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

ص:369

مَثَلُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجلَّ کَمَثَلِ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ ، وَ إنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجلَّ أعْظَمُ مِنْ ذلِکَ . (1)

مؤمن در پیشگاه خدای عزّوجلّ همانند ملک مقرّب است و به حقیقت که مؤمن در نزد حق رتبه اش از ملک مقرّب عظیم تر است.

و در صورتی که دچار نفاق و فسق و زندقه گردد و به خاطر لذّت های زودگذر مادی، در برابر تکالیف الهیّه و حقایق ملکوتیّه جهت گیری نماید، در سعادت را به روی خود بسته و ارزش خویش را از هر حیوانی پست تر کرده است.

إنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لایُؤْمِنُونَ » (2)

یقیناً بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که کافرند و [ به سبب لجبازی و عنادشان ] ایمان نمی آورند .

در پیشگاه حضرت محبوب، بین آنان که اجرا کنندۀ تکالیف الهیّه هستند و آنان که از برنامه های حق روگردانند هیچ وجه مشترکی وجود ندارد، روآورندگان به اوامر حق از ارزش والایی در دنیا و آخرت برخوردارند و فراریان از مسائل الهی همراه با پستی و ذلّت و تیره بختی اند، گرچه به آن توجه نداشته و اسیر غفلت و ندیدن وضع خود باشند.

وَ ما یَسْتَوِی الْأعْمی وَ الْبَصیرُ * وَ لَاالظُّلُماتُ وَلَا النُّورُ * وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ * وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَاالَاْمْواتُ إِنَّ اللّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» (3)

نابینا و بینا [ کافر و مؤمن ، ] یکسان نیستند ، * و نه تاریکی ها و نه

ص:370


1- (1) - بحار الأنوار: 21/6، باب 20، حدیث 15؛ [1]مستدرک الوسائل: 125/12، باب 86، حدیث 13695. [2]
2- (2) - انفال (8) : 55. [3]
3- (3) - فاطر (35) : 19 - 22. [4]

روشنایی ، * و نه سایه و نه باد گرم سوزان ، * و زندگان و مردگان هم یکسان نیستند . بی تردید خدا [ دعوت حق را ] به هر کس بخواهد می شنواند ؛ و تو نمی توانی [ دعوت حق را ] به کسانی که در قبرهایند بشنوانی .

آنان که سختی اجرای تکالیف را تحمّل می کنند ودو روزۀ دنیا را با آخرت معامله نمی نمایند و سر در راه دوست گذاشته به طاعت و خدمت مشغولند از خوشبخت ترین مردم اند و آنان که در برابر خواسته های حضرت حق موضع گرفته و کام جان به لذّت حرام شیرین می کنند و اجرای خواسته های حضرت حق موضع گرفته و کام جان به لذّت حرام شیرین می کنند و اجرای خواسته های حق را برای خود بار سنگینی فرض می نمایند از زیانکارترین مردم روی زمین هستند.

دستورهای حق و اجرای اوامر و فرامین الهی، عامل خیر دنیا و آخرت و روشن کنندۀ قلب است. بدون تردید اگر اوامر حضرت ربّ العزّه به سود انسان و به مصلحت آدمی نبود، از جانب حق صادر و به وسیلۀ انبیا تبلیغ نمی شد.

امر به نماز، روزه، حج، زکات، خمس، امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی و خدمت به بندگان همچون پدر و مادر، زن و فرزند، اقوام و اقربا و تمام مردم که هر یک دارای منافع دنیوی و اخروی است به مصلحت انسان می باشد و بدون این اوامر، زندگی و حیات معنا ندارد.

اجرای اوامر الهی و ادای تکالیف، به تدریج خانۀ قلب را منوّر به نور معنا می کند و آن نور چراغی فرا راه مبدأ و معاد انسان می گردد، تا جایی که آن نور، به تمام هستی و مملکت وجود آدمی سریان پیدا می کند و انسان نور محض و محض نور می شود.

نور مؤمن در روایات

در روایتی آمده است:

ص:371

فی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ ثَلاثَةُ أنْوارٍ: نُورُ الْمَعْرِفَةِ ، وَ نُورُ الْعَقْلِ ، وَ نُورُ الْعِلْمِ . فَنُورُ الْمَعْرِفَةِ کَالشَّمْسِ ، وَ نُورُ الْعَقْلِ کَالْقَمَرِ، وَ نُورُ الْعِلْمِ کَالْکَوْکَبِ ، فَنُورُ الْمَعْرِفَةِ یَسْتُرُ الْهَوی ، وَنُورُ الْعَقْلِ یَسْتُرُ الشَّهْوَةَ ، وَ نُورُ الْعِلْمِ یَسْتُرُ الْجَهْلَ ، فَبِنُورِ الْمَعرِفَةِ یُرَی الْحَقُّ ، وَ بِنُورِ الْعَقْلِ یُقْبَلُ الْحَقُّ ، وَبِنُورِ الْعِلْمِ یُعْمَلُ بِالْحَقِّ . (1)

در قلب مؤمن سه گونه نور است: نور معرفت، نور عقل، نور علم. نور معرفت همچون خورشید، نور عقل همانند ماه و نور علم به مانند ستاره است. نور معرفت پوشانندۀ هوا، نور عقل پوشانندۀ شهوت و نور علم پوشانندۀ جهل است. به نور معرفت، حق دیده می شود، به نور عقل، حق قبول می گردد و به نور علم، به حق عمل می شود.

آن کسی که حضرت حق سعادتش را بخواهد در دلش مایۀ نور قرار می دهد، سپس آن نور می درخشد، آنگاه اشعه می اندازد، سپس همچون ستاره می شود، پس از مدتی ماه و در نتیجه همچون خورشید به جلوه گری می رسد.

چون نور به قلب آید آدمی نسبت به دنیای غلط و امور آن دلسرد می شود؛ و وقتی آن نور درخشید دنیا را ترک و از آن مفارقت نماید؛چون ستاره شود از لذّات و شهواتش بگذرد؛ و وقتی قمر شود نسبت به دنیا و آنچه در آن است زهد ورزد؛ و زمانی که آن نور، خورشید شود نه دنیا بیند نه آخرت، بلکه جز خدا نشناسد؛جسد و قلب و کلام وی نور محض گردد و وجودی نورٌ علی نور شود.

امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارش، از امیر المؤمنین علیه السلام روایت می کند:

الْمُؤْمِنُ یَتَقَلَّبُ فی خَمْسةٍ مِنَ النُّورِ، مَدْخَلُهُ نُورٌ، وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ، وَ عِلْمُهُ

ص:372


1- (1) - جامع الاسرار و منبع الأنوار: 1584، حدیث 1210.

نُورٌ، وَ کَلامُهُ نُورٌ، وَ مَنْظَرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِلَی النُّورِ. (1)

مؤمن در پنج نور می غلطد: ورودش نور، خروجش نور، دانشش نور، کلامش نور و چهرۀ پاکش در قیامت نور است.

انسان در کلام پیامبر

انسان به تعبیر رسول خدا صلی الله علیه و آله همچون معدن است:

اَلنّاسُ مَعادنُ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ . (2)

مردم گوهرهایی مثل طلا و نقره هستند.

در این معدن گوهرهای ناب ملکوتی و حقایق لاهوتی به ودیعت گذاشته شده، ظهور این حقایق و گوهرها فقط و فقط در گرو اجرای تکالیف شرعیه و مسئولیت های انسانیّه است.

اگر آدمی به انجام واجبات و فرائض قیام نکند همچون معدن دربسته ای می ماند که به کشف اشیای قیمتی آن اقدام نشده و با اجرای سنن حضرت محبوب، رضایت و خشنودی او در دنیا و آخرت و بهشت عنبر سرشت درعرصه گاه قیامت به دست می آید.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

اَلْفَرائِضَ الْفَرائِضَ ، أَدُّوها إلَی اللّهِ تُؤَدِّکُمْ إلَی الْجَنَّةِ ، انَّ اللّهَ حَرَّمَ حَراماً غَیْرَ مَجْهُولٍ ، وَ أحَلَّ حَلالاً غَیْرَ مَدْخُولٍ . (3)

ص:373


1- (1) - بحار الأنوار: 17/65، باب 15، حدیث 24؛ [1] الخصال: 277/1، حدیث 20.
2- (2) - بحار الأنوار: 65/58، باب 42، حدیث 51؛ [2] من لایحضره الفقیه: 380/4، حدیث 5821.
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 166. [3]

واجبات! واجبات! آنها را به پیشگاه خداوند ادا کنید تا شما را به بهشت برسانند. خداوند چیزهایی را که بر شما مجهول نیست حرام کرد و چیزهایی را که در آن عیبی نیست حلال کرد.

وجود ما همچون سرزمین با استعداد و تکالیف الهیّه به مانند دانه های نباتی است، این دانه ها چون به دست با کفایت نبوّت و ولایت در عرصه گاه هستی ما کاشته شود و نور توفیق و رحمت حق بر آن بتابد و ثمرۀ قبول از آن بروید به سعادت دنیا و آخرت رسیده و به منفعت ابدی دست یافته ایم.

با اجرای واجبات حق و دوری گزیدن از محرّمات، بدون تردید در دایرۀ شکر نعمت افتاده و حقّ حضرت محبوب را رعایت نموده و به قدردانی از الطاف آن معبود یگانه موفق شده ایم.

خرّم آن کس که ز وصل تو نوائی دارد یا به سر از غم عشق تو هوایی دارد

به چمن بلکه به گلشن ندهم مرغی را که به یاد گل روی تو نوایی دارد

گر تو را کس به دو عالم بدهد مغبون است با یکی چون تو دو عالم چه بهایی دارد

بر کسی رشک نبُردست دلم در همه عمر جز بر آن کس که سر کوی تو جایی دارد

سرمویش به متاع دو جهان می ارزد ماهرویی که به دل مهر و وفایی دارد

به گلستان نرود بلکه به گلزار جنان هر که در کوی دل آرام سرایی دارد

کوه اگر بانگ دهد زنده نمی خوانندش نیست داود هر آن کس که صدایی دارد

عاقبت همچو گدا بر سر ره ننشیند پادشاهی که نظر سوی گدایی دارد

از چه اینقدر کشی رنج مداوای غمام مگر این خستۀ بیمار شفایی دارد

(غمام همدانی)

محرّمات الهیّه

تردیدی در این برنامه نیست که بسیاری از امور برای انسان ضرر فاحش و خطر

ص:374

سنگین دارد. پاره ای از برنامه ها برای ناحیۀ عقل و عدّه ای از امور برای ناحیۀ قلب و یک سلسله حرکت باطل برای ناحیۀ نفس و قسمتی از برنامه ها برای ناحیۀ جسم ضرر فراوان دارد، ضرری که از انسان متوجه دیگران هم می شود.

مجموع این امور مضرّه را جز ذات اقدس حق کسی آگاه نیست، از این جهت تمام آنچه را که برای انسان ضرر داشته حرمت آن را به توسط کتب آسمانی، یا انبیا و امامان اعلام داشته وبی تفاوت نسبت به محرّمات و مرتکب آن را اهل عذاب و عقاب سخت دانسته است.

ارتکاب محرّمات و آلوده شدن به معاصی، ساختمان با عظمت عقل و دنیای با صفای جان و نقش زیبای نفس و خانۀ پرقیمت قلوب و دنیای جسم را به تباهی می کشد و امروز و فردای انسان را به باد فنا می دهد.

ضرر محرّمات و خطر منهیّات، چیزی است واضح وحقیقتی است روشن، چنانکه نیاز به دلیل و برهان و احتیاج به منطق و استدلال ندارد.

روی آوردن به محرّمات و منهیّات، عین نادانی و محض ضلالت و در حقیقت نوشیدن زهر قاتل و تیشۀ نابودی به ریشۀ خودزدن است.

محرّمات الهی در قرآن

«وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ » (1)

و از فحشا و منکر و ستم گری نهی می کند .

وَ ما ارِیدُ أنْ اخالِفَکُمْ إلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إنْ اریدُ إلَّاالْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی إلّابِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إلَیْهِ انیبُ » (2)

ص:375


1- (1) - نحل (16) : 90. [1]
2- (2) - هود (11) : 88. [2]

و من نمی خواهم آنچه که شما را از آن باز می دارم خود مرتکب شوم ؛ تا جایی که قدرت دارم جز اصلاح [ شما را ] نمی خواهم ؛ و توفیقم فقط به [ یاری ] خداست ؛ بر او توکّل کردم و به سوی او باز می گردم .

فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ احِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللّهِ کَثیراً * وَ أَخْذِهِمُ الرِّبا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذاباً ألیماً» (1)

پس به کیفر ستمی که یهودیان [ به آیات خدا و بر خود و دیگران ] روا داشتند ، و به سزای آن که بسیاری از مردم را از راه خدا بازداشتند ، چیزهای پاکیزه ای را که بر آنان حلال شده بود [ مانند صید ماهی و خوردنِ چربی و شیر و گوشت حیوانات ] حرام کردیم . * و [ نیز به سبب ] ربا گرفتنشان با آن که از آن نهی شده بودند ، و خوردن اموال مردم به باطل و نامشروع [ پاکیزه های حلال شده را بر آنان حرام کردیم ] و ما برای کافران عذابی دردناک آماده کرده ایم .

وَلَوْ تَری إذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یالَیْتَنا نُرَدُّ وَلا نُکَذِّبُ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ * بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إنَّهُمْ لَکاذِبُونَ » (2)

اگر هنگامی که آنان را بر آتش [ دوزخ ] نگه داشته اند ببینی [ حالتی ذلّت بار و وضعی هول انگیز می بینی ] می گویند : ای کاش به دنیا بازگردانده می شدیم ، و در آن جا آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم ، و از مؤمنان می شدیم . * [ ولی آرزوی آنان از روی صدق و راستی نیست ] بلکه آنچه

ص:376


1- (1) - نساء (4) : 160 - 161. [1]
2- (2) - انعام (6) : 27 - 28. [2]

[ از حقّانیّت توحید و نبوّت و معاد ] پیش از این پنهان می داشتند برای آنان آشکار شده [ که این گونه آرزو می کنند ] ، و اگر به دنیا بازگردانده شوند ، یقیناً به کفر و شرکی که از آن نهی شده اند بازمی گردند ؛ و مسلّماً آنان دروغگویند .

فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ » (1)

و هنگامی که از آنچه نهی شدند سرکشی کردند ، به آنان گفتیم : به شکل بوزینگانی رانده شده درآیید !

قُلْ إنّی نُهیتُ أَنْ أعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أهْواءَ کُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إذاً وَ ما أنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ » (2)

بگو : من از پرستیدن کسانی که شما به جای خدا می پرستید نهی شده ام . بگو :

من از هواهای نفسانی شما پیروی نمی کنم که در آن صورت گمراه شده ام و از راه یافتگان نخواهم بود .

إنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریماً» (3)

اگر از گناهان بزرگی که از آنها نهی می شوید دوری کنید ، گناهان کوچکتان را از شما محو می کنیم ، و شما را به جایگاهی ارزشمند و نیکو وارد می کنیم .

محرّمات الهی در روایات

امام علی علیه السلام در باب محرمات الهی می فرماید:

ص:377


1- (1) - اعراف (7) : 166. [1]
2- (2) - انعام (6) : 56. [2]
3- (3) - نساء (4) : 31. [3]

اُهْجُرِ اللَّهْوَ فَإنَّکَ لَمْ تُخْلَقْ عَبَثاً فَتَلْهُو، وَ لَمْ تُتْرَکْ سُداً فَتَلْغُو. (1)

از آنچه بازیچه و بیهوده و بی منفعت است بپرهیز که بیهوده آفریده نشده ای تا سرگرم بیهوده کاری شوی و سر خود رهایت نخواهند کرد تا هرزه گر باشی.

و نیز فرمود:

إحْذَرِ الْحَیْفَ وَ الْجَوْرَ، فَإنَّ الْحَیْفَ یَدْعُو إلَی السَّیْفِ ، وَ الْجَوْرَ یَعُودُ بِالْجَلاءِ وَ یُعَجِّلُ الْعُقُوبَةَ وَ الْاِنْتِقامَ . (2)

از جفا و ستمکاری برحذر باش که محصول ظلم و ستم، جنگ و خونریزی است. جور و ستم مورّث هجرت و دوری و طرد و باعث نزدیک شدن کیفر و انتقام است.

و نیز فرمود:

اِرْفِضُوا هذِهِ الدُّنْیَا فإنّها ذَمیمَةٌ فَقَدْ رَفَضَتْ مَنْ کانَ اشْعَفَ بِها مِنْکُمْ . (3)

این حبّ دنیای مذموم را از دست دل رها کنید؛ زیرا این دنیا گذشتگانی را که پیش از شما دل بستۀ به آن بودند رها کرد و به دور انداخت.

و نیز فرمود:

اُهْجُرُوا الشَّهَواتِ فَإنَّها تَقُودُکُمْ إلَی رُکُوبِ الذُنُوبِ وَ التَّهَجُّمِ عَلَی السَّیِّئاتِ . (4)

از شهوات و امیال و خواسته های غلط کناره گیری کنید که آنها شما را به سوی در افتادن در گناه و یورش به سوی زشتی ها رهنمون می شوند.

ص:378


1- (1) - غرر الحکم: 460، حدیث 10540. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 457، حدیث 10447. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 138، حدیث 2414؛ [3] عیون الحکم و المواعظ : 88.
4- (4) - غرر الحکم: 305، حدیث 6972؛ [4]مستدرک الوسائل: 343/11، باب 42. [5]

و نیز فرمود:

اِتَّقُوا الْبَغْیَ فَإنَّهُ یَجْلِبُ النِقَمَ ، وَ یَسْلُبُ النِّعَمَ ، وَ یُوجِبُ الْغِیَرَ. (1)

از کجروی بپرهیزید که باعث جلب نقمت وسلب نعمت و تغییر و تحوّل کمرشکن در زندگی است.

و نیز فرمود:

اِحْذَرِ الْهَزْلَ وَ اللَّعِبَ وَ کَثْرَةَ الْمُزاحِ وَ الضِّحْکِ وَ التُّرَّهاتِ . (2)

از سبکی و بازیگری و شوخی زیاد و پرخندیدن و سخنان یاوه گفتن خودداری کنید.

در هر صورت ارتکاب محرّمات دارای ضرر فوق العاده ای است که آن ضرر مستقیماً متوجه دنیا و آخرت گناهکار است.

ای خداوند مهربان، ای آن که عاشق تر از تو نسبت به انسان وجود ندارد، ای مهر تابان قلب محبّان، ای چراغ شب عاشقان، ای لطف بی نهایت در بی نهایت، امر و نهی تو تجلّی عشق تو به بندگان توست، به آنچه انسان را امر کرده ای و از آنچه نهی فرموده ای به مصلحت او بوده، اجرای امر و نهی تو دنیای انسان را به معنای حقیقی آباد و آخرتش را عرصه گاه عیش راضیه می نماید، این درویشان خاک نشین و فقیران تهیدست و دردمندان محتاج را برای اجرای تمام اوامر و ترک معاصی و دورشدن از منهیّات و محرّمات توفیق عنایت کن و آنان را از افتادن در شهوات و امیال غلط به لطف و محبّتت حفظ فرما که ما را تکیه گاهی جز تو و طبیبی غیر تو نمی باشد.

ص:379


1- (1) - غرر الحکم: 456، حدیث 10421 ؛ [1]مستدرک الوسائل: 87/12، باب 74. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 461، حدیث 10547. [3]

ابلیس شبی رفت به بالین جوانی آراسته با شکل مهیبی سرو بر را

گفتا که منم مرگ اگر خواهی زنهار باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را

یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار یا بشکنی از مادر و خود سینه و سر را

یا آن که بنوشی دوسه جامی تو از این می تا آن که بپوشم زهلاک تو نظر را

لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت کز مرگ فتد لرزه به تن ضیغم نر را

گفتا پدر و مادر من هر دو عزیزند هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را

لکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد نوشم دو سه جامیّ و کنم دفع خطر را

نوشید دو جامیّ و چو شد خیره زمستی هم مادر خود را زد و هم کشت پدر را

ای کاش شود خشک بُن تاک خداوند زین مایۀ شر حفظ کند نوع بشر را

(ایرج میرزا)

کوتاهی در شکر نعمت

اشاره

شکر نعمت ها حقیقتی است عملی که هیچ برنامه ای جای آن را نمی گیرد. این واقعیتی است که از قول حضرت حق به داود علیه السلام استفاده می شود به وقتی که از

ص:380

پروردگار سبحان می پرسد: شکر چیست ؟ جواب می شنود: مصرف کردن نعمت در جایی که خواستۀ خود من است.

وقتی انسان عاقل و بیدار، سستی و تنبلی خویش را نسبت به اجرای اوامر الهیّه و سرعت خود را در آلوده شدن به محرّمات و تقصیرش را در برابر نعمت ها برای شکر و سپاس حضرت دوست می بیند، از دعا و درخواست و عرض حاجت و نیاز به پیشگاه پروردگار باز می ماند، چرا که بر اثر این سه برنامه غرق خجالت و حیاست.

سرشت طبیعی انسان این است که در برابر نیکی سپاس گزار باشد و اگر کسی برخلاف سجیۀ فطری خود رفتار کند مورد سرزنش خردمندان قرار می گیرد.

در این باره امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید:

اللُّؤْمُ أَنْ لاتَشْکُرَ النِّعْمَةَ . (1)

پستی این است که انسان سپاسگزار نعمت نباشد.

امیر المؤمنین علی علیه السلام می فرماید:

نِعْمَةٌ لاتُشْکَرُ کَسَیِّئَةٍ لاتُغْفَرُ. (2)

نعمتی که سپاس گزاری نشود مانند گناهی است که آمرزیده نشود.

یعنی گناهکاری در زشتی و زیان، آثاری دارد که ناسپاسی همان وضعیت را داراست.

از این رو رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بسیار به ادای حق الهی اهمیت داده و می فرماید:

ص:381


1- (1) - بحار الأنوار: 105/75، باب 19، حدیث 4؛ تحف العقول: 233. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 280، حدیث 6212. [2]

من دربارۀ شما از نعمت ها بیشتر از گناهان بیمناکم؛ بدانید که نعمت هایی که شکر آن گزارده نشود، هلاکت قطعی است. (1)گاهی اوقات انسان به بلایی امیدوار باشد بهتر است از ناسپاسی که دربارۀ نعمتی روا کند چو بلاکشی و صبر در مصیبت دارای اجر و پاداش است؛ امّا عاقبت ناسپاسی زوال نعمت و محاکمۀ خداوند و ورود به جهنّم است.

خدای متعال در آیاتی از کوتاهی بندگان گله مند است که می فرماید:

وَلَقَدْ مَکَّنَّکُمْ فِی الأَْرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَیِشَ قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ » (2)

و شما را در زمین جای دادیم ، و در آن برای شما وسایل و ابزارزندگی قرار دادیم ، ولی بسیار اندک و کم ، سپاس می گزارید .

و یا در جای دیگر پس از یادآوری نعمت ها و برکاتی که به اهل داود علیه السلام عنایت فرمود؛ به خاندان او می فرماید:

اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُکْرًا وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» (3)

ای خاندان داود ! به خاطر سپاس گزاری [ به فرمان ها حق ] عمل کنید ؛ و از بندگانم اندکی سپاس گزارند .

حضرت امام صادق علیه السلام در بیان خواستۀ به حقِ خداوند می فرماید:

اگر نزد خداوند عبادتی بهتر از شکرگزاری در همه حال وجود داشت که بندگان مخلصش با آن عبادتش کنند، هر آینه آن کلمه را دربارۀ همه مخلوقات به کار می برد؛ اما چون عبادتی بهتر از آن نبود، از میان عبادات آن

ص:382


1- (1) - نهج الفصاحة: 621، حدیث 2202. [1]
2- (2) - أعراف (7) : 10. [2]
3- (3) - سبأ (34) : 13. [3]

را خاص قرار داد و صاحبان آن را ویژه گردانید و فرمود: و اندکی از بندگان من سپاس گزارند... .

سپس جامع تر می فرماید:

شکر کامل، اعتراف خاضعانه زبان درون در برابر خدای تعالی است به عجز و ناتوانی از به جا آوردن کمترین شکر او، چرا که توفیق شکر، خود نعمت تازه ای است که باید شکر آن را به جای آورد. (1)برخی از انسان ها نه تنها به اصل شکرگزاری اهمیت نمی دهند بلکه به پیامدهای ناشکری هم توجه نمی کنند و در نتیجه گرفتار بلاهایی می شوند که گاهی درمان ندارد.

مولای متقیان امیرمؤمنان علیه السلام در این باره توجه می دهند:

إِذا وَصَلَتْ الَیْکُمْ اطْرافُ النِّعَمِ فَلاتُنَفِّرُوا أَقْصاها بِقِلِّةِ الشُّکْرِ. (2)

زمانی که مقدّمات نعمت ها به شما رسید، پایان آن را با کمی سپاس از خود مرانید.

در وصف بندۀ غفلت زده همین بس که ذات اقدس الهی، بسیار به بنده اش مهلت ادامۀ حیات و تنفس می دهد و حتی توفیق کاری را فراهم می سازد و نعمت های زیاد فرو می ریزد. ولی بندۀ خدا خیال می کند که خداوند او را دوست دارد در حالی که گناهان او انباشته گشته و در فرصت مناسبی حال او گرفته می شود.

خداوند به دروغگویان و منکران آیات حق هشدار می فرماید:

وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَایَعْلَمُونَ * وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ

ص:383


1- (1) - بحار الأنوار: 52/68، باب 61، حدیث 77؛ مصباح الشریعة: 24.
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 13. [1]

کَیْدِی مَتِینٌ » (1)

و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند ، به تدریج ازجایی که نمی دانند [ به ورطۀ سقوط و هلاکت می کشانیم تا عاقبت به عذاب دنیا و آخرت دچار شوند . ] * و به آنان مهلت می دهیم ؛ [ زیرا از سیطرۀ قدرت ما بیرون رفتنی نیستند ] یقیناً تدبیر ونقشۀ من استوار است .

استدراج و مهلت دهی خداوند

امام حسین علیه السلام ، «استدراج» خداوند را چنین معنا می فرماید:

مهلت دهی از خداوند سبحان به بنده اش این است که به او نعمت های فراوان دهد و توفیق شکرگزاری را از وی بگیرد. (2)از امام صادق علیه السلام دربارۀ مهلت دهی خداوند پرسیدند، فرمود:

معنایش این است که بنده گناه می کند و خداوند به او فرصت می دهد و با وجود گناه باز به او نعمت دهد تا از این نعمت او را از طلب آمرزش برای آن گناه باز دارد. چنین کسی بدون آن که بفهمد به مرور به خشم و کیفر خداوند نزدیک شده است. (3)در حقیقت غفلت از بخشندۀ نعمت و کوتاهی در قدردانی از آن؛ سبب غرور نفسانی و زیاده خواهی می گردد و سپس در اثر افزون طلبی دچار طغیان شده و بعد آمرزش خواهی را فراموش کند و به کیفر دردناک گرفتار می شود.

به این جهت پرهیز از این روال خطرناک باید مد نظر مؤمن خردمند باشد.

ص:384


1- (1) - أعراف (7) : 182 - 183. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 117/75، باب 20، حدیث 2؛ تحف العقول: 246. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 218/5، باب 8، حدیث 10؛ الکافی: 452/2، حدیث 2. [3]

امام علی علیه السلام به این وضعیت نگران کنندۀ آدمی، نگاه ویژه ای داشته و می فرماید:

یَابْنَ آدَمَ ، اذا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبْحانَهُ یُتابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَ انْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ . (1)

ای فرزند آدم، چون ببینی که خداوند پاک نهاد نعمت هایش را پی درپی به سوی تو می فرستد در حالی که او را نافرمانی می کنی از وی برحذر باش.

اعتراف به تقصیر و گناه

یک پرسشی که همیشه در ذهن عارفان و سالکان راه حقیقت بوده است این که حضرات معصومان علیهم السلام که نمایندگان و واسطۀ فیض حق تعالی بر روی زمین هستند و برحسب واژه و معنی از مقام عصمت برخوردارند، چرا و چگونه اعتراف به تقصیر و خطا می کنند؟

بعضی بزرگان این سؤال پاسخ داده اند:

1 - معصومان علیهم السلام نفس خویش رادر مقام بندۀ ذلیل و گنهکار قرار می دهند و از آن مرتبه به درگاه حق راز و نیاز و مناجات می کنند؛ زیرا آنان به حقیقت نفس انسانی و باطن و ظاهر و فضایل و رذایل آدمی آگاهند؛ پس برای آموزش و آشنایی بندگان خدا با شیوۀ ارتباط با حضرت حق؛ به نمایندگی از انسان به درگاه الهی خطاب یا شکایت می کنند.

2 - معصومان علیهم السلام در مقام محاسبۀ نفس و خوف از مقام الهی از این که کوتاهی یا عصیانی در اعمال و افکار به خاطر غلبۀ هوای نفس یا فریب شیطان اتفاق می افتد و روح و روان آدم را آزرده می سازد؛ یک ریاضیت روحانی در افق معنوی برای

ص:385


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 25. [1]

رسیدن به حُبّ و قرب الهی در برنامۀ عبادی خود قرار می دهند که هر کس این روش را پیاده کند در طریقت آنان عارف به حق خواهد شد.

بنابراین سستی و کوتاهی در عمل به تکالیف الهی و شرعی و اخلاقی و ناتوانی در سپاس گزاری و أدای حقوق خداوند از صفات بارز انسان جهول و کفور است و همۀ ما بر این تقصیرها و خطاها معترفیم.

ص:386

[«3»وَ یَحْدُونِی عَلَی مَسْأَلَتِکَ تَفَضُّلُکَ عَلَی مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیْکَ وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَیْکَ إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِکَ تَفَضُّلٌ وَ إِذْ کُلُّ نِعَمِکَ ابْتِدَاءٌ «4»فَهَا أَنَا ذَا یَا إِلَهِی وَاقِفٌ بِبَابِ عِزِّکَ وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلِیلِ وَ سَائِلُکَ عَلَی الْحَیَآءِ مِنِّی سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِیلِ «5»مُقِرٌّ لَکَ بِأَنِّی لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِکَ إِلاَّ بِالْإِقْلاَعِ عَنْ عِصْیَانِکَ وَ لَمْ أَخْلُ فِی الْحَالاَتِ کُلِّهَا مِنِ امْتِنَانِکَ ]

و آنچه مرا به جانب درخواست از تو پیش می برد، احسان توست به کسی که با نیت خالص به سوی تو آمد، و با خوش گمانیش به پیشگاه حضرتت وارد شد؛ زیرا تمام احسانت تفضّل و همۀ نعمتت، آغاز و ابتدایی از جانب تو نسبت به آفریده هاست. ای معبود من! اینک منم که به پیشگاه عزّتت ایستاده ام؛ ایستادن فرمان بردار خوار، و بر اساس حیا و شرمم از تو درخواست کننده ام، درخواست کنندۀ بی نوای عیال وار.

اقرار دارم به این که هنگام احسانت، جز برکنار ماندن از نافرمانیت، فرمانی نبرده ام، و در تمام حالات از نیکی و احسانت، بی بهره نبودم.

ص:387

در فرازهای ملکوتی بالا، دو محور بیان شده است:

1 - حسن ظنّ

2 - تفضّل حق

حسن ظنّ

اشاره

انسان به هنگامی که در محدودۀ قدرت و وسعتش، قلب را به نور ایمان منوّر کرد و پیوندش را با حضرت ربّ العزّه بر اساس معرفت و شناخت استحکام بخشید و به عرصۀ با عظمت محشر و روز قیامت به دیدۀ یقین نظر کرد و تابلوی نفس را به نقش حسنات اخلاقی بیاراست و اعضای رئیسۀ جسم را هماهنگ با عمل صالح کرد و از زشتی های گذشته تائب شد ودست برداشت، باید در این که حضرت محبوب او را می پذیرد و از گذشته اش در می گذرد و حسناتش را قبول می نماید و بدنش را بر عذاب، حرام و ورودش را به بهشت لازم می نماید، حسن ظنّ و خوش گمانی جدّی به پروردگار مهربان نشان دهد که امام رضا علیه السلام می فرماید خداوند متعال فرموده:

من با حسن ظنّ عبدم به من، با او معامله می کنم. (1)قالَ عَذابی اصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأکْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ » (2)

عذابم را به هر کس بخواهم می رسانم و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است ، پس به زودی آن را برای کسانی که [ از شرک ، کفر ، بت پرستی و ارتداد ] می پرهیزند و زکات می پردازند و به آیاتم ایمان می آورند ، مقرّر و لازم می دارم .

ص:388


1- (1) - بحار الأنوار: 366/67، باب 59، حدیث 15؛ [1] مستدرک الوسائل: 251/11، باب 16، حدیث 12907.
2- (2) - اعراف (7) : 156. [2]

بر اساس این آیه هر کسی دست از گناه بردارد و ظاهر و باطن به تقوا آراسته نماید و از پرداخت حقوق خدایی بخل نورزد و به تمام آیات الهی ایمان آورد، باید به رحمت حق امید ببندد و نسبت به مولایش در این که دست او را گرفته و از افتادن در ورطۀ هلاکت حفظ می کند و وی را در پوششی سنگین از رحمتش قرار می دهد، حسن ظنّ نشان بدهد.

در صورتی که انسان برابر با برنامه های الهی دست از گناه بردارد و در راه ایمان و یقین قرار گیرد و به عمل صالح آراسته شود، آنگاه بدگمان به حق باشد و تصوّرش بر این مبنا قرار گیرد که حضرت او مرا نمی پذیرد و به تعبیر روایات بدگمان به مولا باشد، حالت زشتی به خود گرفته و اتفّاقاً حضرت محبوب هم در برزخ و قیامت مساوی با بدگمانی وی با او معامله خواهد کرد.

وَ إنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ وَ إنَّ رَبَّکَ لَشَدیدُ الْعِقابِ » (1)

و قطعاً پروردگارت نسبت به مردم با ظلم و ستمی که می کنند صاحب آمرزش است ، و مسلّماً پروردگارت سخت کیفر است .

وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللّهَ وَ یَتَّقْهِ فَاُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ » (2)

و کسانی که از خدا و پیامبرش اطاعت کنند و از خدا بترسند و از او پروا نمایند ، پس آنان همان کامیابانند .

إنّا نَطْمَعُ أنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنّا أوَّلَ الْمُؤْمِنینَ » (3)

قطعاً ما امیدواریم که چون نخستین ایمان آورندگان [ از این قوم ] بودیم ، پروردگارمان خطاهای ما را بیامرزد .

ص:389


1- (1) - رعد (13) : 6. [1]
2- (2) - نور (24) : 52. [2]
3- (3) - شعراء (26) : 51. [3]

حضرت باقر علیه السلام فرمودند:

وَجَدْنا فِی کِتابِ عَلیٍّ أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ وَ هُوَ عَلی مِنْبَرِهِ : وَ الَّذی لا إلهَ إلّاهُوَ ما أُعْطِیَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَیْرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ إلّابِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللّهِ وَ رَجائِهِ لَهُ وَ حُسْنِ خُلْقِهِ وَ الْکَفِّ عَنِ اغْتِیابِ الْمُؤْمِنینَ . وَ الَّذی لا إلهَ إلّاهُوَ لایُعَذِّبُ اللّهُ مُؤْمِناً بَعْدَ التَّوْبَةِ وَ الْاسْتِغْفارِ إلّابِسُوءِ ظَنِّهِ بِاللّهِ وَ تَقْصیرٍ مِنْ رَجائِهِ وَ سُوءِ خُلْقِهِ لِلْمُؤْمِنینَ . وَ الَّذی لا إلهَ إلّاهُو لا یَحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ بِاللّهِ إلّا کانَ اللّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ ، لِأَنَّ اللّهَ کَریمٌ بِیَدِهِ الْخَیْراتُ یَسْتَحْیی أنَ یَکُونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ أحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ و الرّجاءَ ثُمَّ یُخْلِفُ ظَنَّهُ وَ رَجاهُ ، فَأحْسِنُوا بِاللّهِ الظَّنَّ ، وَ ارْغَبُوا إلَیْهِ . (1)

در کتاب علی علیه السلام یافتیم که پیامبر بر بالای منبر فرمودند:

قسم به خدایی که معبودی جز او نیست، هرگز به عبد مؤمن خیر دنیا و آخرت عنایت نشده مگر به خاطر حسن ظنَّش به خدا و امید به حضرت او و نیکی اخلاق و خودداری از غیبت مردم مؤمن. و قسم به معبودی که جز او معبودی نیست، خداوند مؤمنی را بعد از توبه و استغفار عذاب نمی کند مگر به خاطر سوء ظنّش به خدا و کم امیدی وی به رحمت دوست و بدخلقیش و غیبتش از مردم مؤمن. و قسم به خدایی که جز او خدایی وجود ندارد، بندۀ مؤمن به خدا حسن ظنّ نمی ورزد مگر این که خدا در کنار حسن ظنّ اوست؛ زیرا که حضرت حق آقا و بزرگوار است، تمام خوبی ها و خیرات به دست اوست، حیا می کند به حسن ظنّ عبد و امید به رحمت او توجه نکند و خلاف آن با عبدش رفتار کند، پس به حضرت معبود حسن ظنّ بورزید و به او رغبت کنید.

ص:390


1- (1) - بحار الأنوار: 394/67، باب 59، ذیل حدیث 64؛ [1]مشکاة الانوار: 35 - 36. [2]

عراقی به پیشگاهش عرضه می دارد:

مرا درد تو درمان می نماید غم تو مرهم جان می نماید

مراکز جام عشقت مست باشم وصال و هجر یکسان می نماید

چو من تن در بلای عشق دادم همه دشوارم آسان می نماید

به جان من غم تو شادمان باد هر آن لطفی که بتوان می نماید

اگر یک لحظه ننماید مرا سوز دگر لحظه دو چندان می نماید

دلم با این همه اندوه ز شادی بهار و باغ و بستان می نماید

خیالت آشکارا می برد دل اگر روی تو پنهان می نماید

لب لعل تو جانم می نوازد بنفشه آب حیوان می نماید

ندانم تا چه خواهد فتنه انگیخت که زلفش بس پریشان می نماید

به دوران توزان تنگ است دلها که حسن تو فراوان می نماید

چو ذرهّ در هوای مهر رویت عراقی نیک حیران می نماید

(فخر الدین عراقی)

تفضّل حق

فضل و تفضّل بنابر آنچه بیداران راه محبوب از آیات و روایات استفاده کرده اند به معنای احسان و نیکی از جانب خدا به عبد است بدون حقّی و کار و کوششی از طرف انسان که احسان جزای آن باشد.

فضل و تفضّل یعنی لطف و بخشش مجّانی حضرت ربّ العزّه به نیازمند و دردمند و فقیر و محتاج و مستمند و آزمند. البته لطف و بخشش حضرت او به عبد به صورت مجّانی و بدون حق مقابل، منافات با عملی که سبب ورود به بهشت است ندارد که برای ورود در بهشت عمل و اخلاق و اعتقاد لازم است و پس از ورود به بهشت که دربرابر عمل است، فضل او هم به انسان می رسد، چنانکه تمام

ص:391

انسان ها در دنیا از فضل و احسان حضرتش بدون حقّ مقابل برخوردارند.

ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَلَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ » (1)

آن گاه بعد از [ پیمان گرفتن ، از وفاکردن به آن ] سرپیچی کردید ، و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، قطعاً از زیانکاران بودید

وَ اللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ » (2)

در حالی که خدا هرکه را بخواهد به رحمت خود اختصاص می دهد ؛ و خدا دارای فضل بزرگی است .

إنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النّاسِ وَلکِنَّ أکْثَرَ النّاسِ لایَشْکُرُونَ » (3)

خدا نسبت به مردم دارای فضل و احسان است ، ولی بیشتر مردم سپاس نمی گزارند .

قُلْ إنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلیمٌ * یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَاللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ » (4)

[ در پاسخ یاوه های آنان ] بگو : فضل و رحمت [ که از جلوه هایش نبوّت ، کتاب ، معجزه و قبله است ، ] به دست خداست ، به هر کس بخواهد می دهد ؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست . * هر که را بخواهد ، به رحمت خود اختصاص می دهد و خدا دارای فضل بزرگ است .

وَلَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ » (5)

ص:392


1- (1) - بقره (2) : 64. [1]
2- (2) - بقره (2) : 105. [2]
3- (3) - بقره (2) : 243. [3]
4- (4) - آل عمران (3) : 73 - 74. [4]
5- (5) - آل عمران (3) : 152. [5]

و از شما درگذشت ؛ و خدا بر مؤمنان دارای فضل است .

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللّهِ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ » (1)

پس با نعمت و بخششی از سوی خدا [ از میدان جنگ ] بازگشتند ، در حالی که هیچ گزند و آسیبی به آنان نرسیده بود ، و از خشنودی خدا پیروی کردند ؛ و خدا دارای فضلی بزرگ است .

وَلَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إلّاقَلیلاً» (2)

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، یقیناً همه شما جز اندکی ، از شیطان پیروی می کردید .

یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ » (3)

ای اهل ایمان ! اگر [ در همۀ امورتان ] از خدا پروا کنید ، برای شما [ بینایی و بصیرتی ویژه ] برای تشخیص حق از باطل قرار می دهد ، و گناهانتان را محو می کند ، و شما را می آمرزد ؛ و خدا دارای فضل بزرگ است .

قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ » (4)

بگو : [ این موعظه ، دارو ، هدایت و رحمت ] به فضل و رحمت خداست ، پس باید مؤمنان به آن شاد شوند که آن از همه ثروتی که جمع می کنند ، بهتر است .

کتاب خدا از جزء اوّل تا جزء آخر به مناسب های گوناگون از فضل حضرت ذوالفضل خبر می دهد.

ص:393


1- (1) - آل عمران (3) : 174. [1]
2- (2) - نساء (4) : 83. [2]
3- (3) - انفال (8) : 29. [3]
4- (4) - یونس (10) : 58. [4]

عاقل است آن که بود عاشق و دیوانۀ تو شمع جمع است هر آن کو شده پروانۀ تو

خال تو دانه بود، زلف تو دام دل من من به قربان تو و دام تو و دانۀ تو

ساکن کوی تو را با حرم و دیر چکار آشنای تو ندارد سر بیگانۀ تو

می رود نشئۀ می در دو جهان از سر وی هر که یک جرعه خورد باده زپیمانۀ تو

منّتی بر سرم از لطف نِه ای باده فروش رخصتی ده که نهم پای به میخانۀ تو

ای دل از هر دو جهان صحبت یاری بگزین تا تو را سود دهد همّت مردانۀ تو

واعظا من به فنون تو نگردم مفتون که نباشد اثری هیچ در افسانۀ تو

خانه از مردم بیگانه بپرداز ای جان تا که جانانه نهد پاک به کاشانۀ تو

گر به گنجینۀ اسرار رسیدی رنجی می توان گفت که گنجی است به ویرانۀ تو

(رنجی)

ص:394

[«6»فَهَلْ یَنْفَعُنِی یَا إِلَهِی إِقْرَارِی عِنْدَکَ بِسُوءِ مَا اکْتَسَبْتُ ؟ وَ هَلْ یُنْجِینِی مِنْکَ اعْتِرَافِی لَکَ بِقَبِیحِ مَا ارْتَکَبْتُ ؟ أَمْ أَوْجَبْتَ لِی فِی مَقَامِی هَذَا سُخْطَکَ ؟ أَمْ لَزِمَنِی فِی وَقْتِ دُعَایَ مَقْتُکَ ؟]

ای معبود من! اقرارم نزد تو به زشتی اعمالی که مرتکب شده ام، آیا برایم سودی خواهد داشت ؟ و اعترافم به محضر حضرتت به بدی کرداری که از من صادر شده، آیا مرا از عذاب تو نجات خواهد داد؟ یا در این وضعی که هستم، خشم و غضبت را بر من حتم و واجب نمودی، یا در وقت درخواستم، دشمنیت ملازم من گشته ؟!

اقرار به گناه و نجات از غضب خدا

اشاره

بی بهره بودن از عنایت رب جلیل زوایای گوناگونی دارد، به گونه ای که احساس نیاز را در نهاد آدمی برمی انگیزد که به طور طبیعی انسان نیازمند را وادار می کند که به دنبال پناهگاه امنی برود و در نزد او زانو بزند ولی از آن جا که نهاد آدمی حقیقتی نامحدود و نیازهای او نیز بی نهایت است، تنها حقیقت نامحدود می تواند ظرف بی نهایت را پر کند، بر این پایه؛ ظرف ماده با همه گستردگی که دارد چون محدود است، هیچ گاه نمی توان نیاز حقیقی نامحدود را برآورده نماید. ناگزیر انسان برای برطرف کردن نیازمندی و کمبودهای مادی و معنوی خود باید به آن حقیقت بی انتها وصل گردد تا به صورت دعا یا مناجات عارفانه یا اعتراف به گناه؛ به خواستۀ

ص:395

خویش دست یابد.

اعتراف به خطاکاری اسباب رحمت و حلم و احسان را فراهم می کند و هر که به خداوند حسن ظن داشته باشد به یقین اقرار او به عفو و گذشت الهی منجر شود و این اقرار باید بسیار خاضعانه و خالصانه باشد و اعتقاد بر آن که اعمال و کردار او مانند جاهلان به قدرت خداوند یا منکران لطف حق است.

حضرت امام سجاد علیه السلام در دعا این وضعیت روحی را چنین توصیف می فرماید:

«هَذَا مَقَامُ مَنْ تَدَاوَلَتْهُ أَیْدِی الذُّنُوبِ وَ قَادَتْهُ أَزِمَّةُ الْخَطَایَا وَ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ فَقَصَّرَ عَمَّا أَمَرْتَ بِهِ تَفْرِیطاً وَ تَعَاطَی مَا نَهَیْتَ عَنْهُ تَغْرِیراً کَالْجَاهِلِ بِقُدْرَتِکَ عَلَیْهِ أَوْ کَالْمُنْکِرِ فَضْلَ إِحْسَانِکَ إِلَیْهِ » (1)این جایگاه کسی است که دست های گناهان او را دست گردان کرده اند، و مهارهای خطاها او را به دنبال خود کشیده اند، و شیطان بر او چیره شده و از باب ضایع کردن امر نسبت به آنچه امر فرمودی کوتاهی کرده، و به خاطر غفلتش از عاقبت کار، آنچه را نهی کردی مرتکب شده، مانند کسی که قدرتت را بر وجودش جاهل و فراوانی احسانت را نسبت به خودش منکر است.

سپس حضرت در جای دیگر طلب عفو و ترحم از درگاه خداوند می فرماید:

«مَوْلاَیَ ارْحَمْ کَبْوَتِی لِحُرِّ وَجْهِی وَ زَلَّةِ قَدَمِی وَ عُدْ بِحِلْمِکَ عَلَی جَهْلِی وَ بِإِحْسَانِکَ عَلَی إِسَآءَتِی فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِی الْمُعْتَرِفُ بِخَطِیئَتِی وَ هَذِهِ یَدِی وَ نَاصِیَتِی أَسْتَکِینُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِی» (2)سقوط و به رو در افتادنم، و لغزش گامم را رحمت آر، و به نادانیم

ص:396


1- (1) - صحیفۀ سجادیه: دعای 31. [1]
2- (2) - صحیفۀ سجادیه: دعای 53. [2]

با بردباریت و به بدکرداریم با احسانت به من بازگرد. من به گناهم اقرار دارم و به خطایم اعتراف می کنم. این دست و سر من است که برای قصاص از نفسم آن را به زاری تسلیم می کنم.

و ذات حق تعالی هم همین حال را می خواهد که زمینۀ گذشت و مغفرت آماده گردد که حضرت باقر علیه السلام بر این قصد پروردگار سوگند یاد می فرماید:

لا وَ اللّهِ ما أَرادَ اللّهُ مِنَ النّاسِ إِلاّ خِصْلَتَینِ أَنْ یُقِرُّوا لَهُ بِالنِّعَمِ فَیَزیدَهُمْ وَ بِالذُّنُوبِ فَیَغْفِرَها لَهُمْ . (1)

نه به خدا قسم، خداوند از مردم دو چیز خواسته است: یکی این که اقرار به نعمت های الهی کنند تا بیفزاید و دیگر این که اقرار به گناهان کنند تا بیامرزد.

و می فرماید:

وَ اللّهِ ما یَنْجُو مِنَ الذَّنْبِ إِلاّ مَنْ أَقَرَّ بِهِ . (2)

به خدا سوگند از گناه نجات نیابد مگر کسی که به آن اعتراف کند.

معاویة بن عمار گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

إِنَّهُ وَ اللّهِ ما خَرَجَ عَبْدٌ مِنْ ذَنْبٍ بِإِصْرارٍ وَ ما خَرَجَ عَبْدٌ مِنْ ذَنْبٍ إِلاّ بِإِقْرارٍ. (3)

هر آینه به خدا سوگند هیچ بنده به اصرار بر گناه از آن بیرون نرود و هیچ بنده ای از گناه مگر به اعتراف بر آن خارج نشود.

سرچشمه اقرار به خطای نفس و غلبۀ شهوات، اعتراف به ربوبیت اللّه و رسالت پیامبران او و آنچه که از نزد آنان رسیده است، می باشد.

ص:397


1- (1) - بحار الأنوار: 36/6، باب 20، حدیث 55؛ [1]الکافی: 426/2، حدیث 2. [2]
2- (2) - الکافی: 426/2، حدیث 1؛ [3]بحار الأنوار: 36/6، باب 20، حدیث 56. [4]
3- (3) - الکافی: 427/2، حدیث 4؛ [5]وسائل الشیعة: 59/16، باب 82، حدیث 20976. [6]

لزوم ایمان به خدا و فرستادگان او در کلام امام رضا علیه السلام

امام رضا علیه السلام به فضل بن شاذان؛ در بیان علّت لزوم ایمان به خدا و فرستادگان او و هر چه از سوی حق آمده است، فرمود:

ایمان به دلایل فراوانی ضرورت دارد از جمله این که اگر کسی به وجود خدای عزوجل اعتراف نمی کرد و از معاصی او دوری نمی جست و از ارتکاب گناهان بزرگ باز نمی ایستاد و در پیروی از خواهش های نفسانی و لذت بردن از فساد و ستم و حق کشی از کسی نمی ترسید، هر گاه مردم دست به این کارها می زدند و هر فردی بدون ترس و پروا از کسی دنبال هوس های خود می رفت، بی گمان مردم همه به فساد و تبهکاری کشیده می شدند و به ناحق به جان یکدیگر می افتادند و خون ها ریخته می شد و به ناموس و اموال هم تجاوز می کردند و به ناچار دنیا خراب شده و خلائق هلاک گشته و زراعت و نسل تباه می گردید.

یکی دیگر از دلائل این است که ما یافته ایم که مردم در نهان و به دور از چشم مردم دست به فساد و خلاف می زنند. پس اگر اقرار به وجود خدا و ترس از عالم غیب نبود، هیچ کس در خلوت خود و تنهایی خواستۀ نفسانی اش از کسی نمی ترسید و ترک معصیت نمی کرد و به حرمت دیگران دست درازی می کرد و گناهان کبیره را مرتکب می شد؛ در نتیجه بین همه مخلوقات هلاکت پیدا می شد.

پس قوام خلق و صلاح آنان، ممکن نیست مگر به این که آنان اعتراف به دانای آگاهی کنند که از اسرار و نهان باخبر بوده و به مصلحت امر و از فساد نهی می نماید و هیچ امر نهانی از او پنهان نیست تا به این وسیله از انواع و اقسام فساد متنفر گردند. (1)البته این اقرار قلبی به جنایت نفس و غضبناک کردن حق تعالی باید در پوشش درونی دل باشد و تنها او و خداوند بداند و هرگز کسی را خبر نکند.

ص:398


1- (1) - عیون أخبار الرضا علیه السلام : 99/2، حدیث 1؛ [1] بحار الأنوار: 10/3، باب 1، حدیث 23.

اعتراف به گناه در نزد مردم

اصبغ بن نباته می گوید:

مردی خدمت امیر المؤمنین علیه السلام رسید و گفت: ای امیرمؤمنان! من زنا کردم مرا پاک گردان، امیر روی خود را از او برگرداند، سپس فرمود: بنشین. آنگاه رو به مردم کرد و فرمود: اگر کسی از شما این گناه را مرتکب شود آیا نمی تواند آن را بپوشاند، همچنان که خدا بر او پوشانده است ؟ (1)پس از این برخورد حضرت معلوم شد که اعتراف به گناه نزد مردم به طور کلی ناپسند و شکستن حرمت بندۀ خداست.

از آداب دعا کردن، اقرار به گناه است، خوانندۀ حق باید در شروع خواسته به گناهان مقرّ و معترف و توبه کننده باشد.

حضرت صادق علیه السلام در آداب دعا چنین می فرماید:

در دعا ابتدا باید خدا را ستود، سپس به گناه اعتراف نمود و آنگاه حاجت را خواست؛ سوگند به حق که بنده تنها با اقرار به گناه از گناه خارج می شود. (2)بنابراین در اقرار به گناه پنج فایده است:

اوّل: انقطاع به خدای تعالی.

دوّم: شکستگی قلب که فضیلت بسیار دارد.

سوّم: حصول رقّت و دلسوزی که نشانۀ اخلاص است و آن هنگام پذیرفته می شود.

چهارم: اقرار و اعتراف باعث گریه شود که از بهترین آداب دعاست.

پنجم: موافقت با امر امام صادق علیه السلام است که روایت آن گذشت. (3)

ص:399


1- (1) - وسائل الشیعة: 38/28، باب 16، حدیث 34159؛ من لایحضره الفقیه: 31/4، حدیث 5017.
2- (2) - الکافی: 484/2، حدیث 3؛ [1] بحار الأنوار: 314/90، باب 17، ذیل حدیث 19.
3- (3) - عُدّة الدّاعی: 167.

[«7»سُبْحَانَکَ لاَ أَیْئَسُ مِنْکَ وَ قَدْ فَتحَتَ لِی بَابَ التَّوْبَةِ إِلَیْکَ بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ الظَّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفِّ بِحُرْمَةِ رَبِّهِ «8»اَلَّذِی عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلَّتْ وَ أَدْبَرَتْ أَیَّامُهُ فَوَلَّتْ حَتَّی إِذَا رَأَی مُدَّةَ الْعَمَلِ قَدِ انْقَضَتْ وَ غَایَةَ الْعُمُرِ قَدِ انْتَهَتْ وَ أَیْقَنَ أَنَّهُ لاَ مَحِیصَ لَهُ مِنْکَ وَ لاَ مَهْرَبَ لَهُ عَنْکَ تَلَقَّاکَ بِالْإِنَابَةِ وَ أَخْلَصَ لَکَ التَّوْبَةَ فَقَامَ إِلَیْکَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِیٍّ ثُمَّ دَعَاکَ بِصَوْتٍ حَائِلٍ خَفِیٍّ ]

پاک و منزّهی، از تو ناامید نمی شوم و حال آن که درِ توبه به محضرت را به رویم گشوده ای؛ بلکه سخن می گویم، سخن بنده ای خوار؛ بنده ای ستم کننده به خویش؛ بنده ای که حرمت پروردگارش را سبک شمرده؛ بنده ای که گناهانش بزرگ شده و روی هم انباشته گشته و روزگارش از او روی گردان شده، و به او پشت کرده، تا جایی که چون نظر می کند، می بیند زمان عمل سپری شده، و نهایت عمر به پایان رسیده. یقین می کند که برای او گریزگاهی از عذابت، و پناهگاهی از کیفرت وجود ندارد. همراه انابه و ناله با حضرتت روبه رو می شود و بازگشت و توبه را برای تو خالص می کند، پس با دلی پاک و پاکیزه در پیشگاهت می ایستد. سپس با ناله ای سوزناک و آهسته تو را می خواند.

ص:400

گشایش باب توبه و اصلاح نفس به توبه

اشاره

انسان دو چهرۀ حقیقی دارد: چهره ای که قوس صعود است و چهره ای که قوس نزول است و سیر هر دو بی نهایت است و بین آن دو صورت رابطۀ مستقیم برقرار است. هر اندازه انسان در چهرۀ بندگی پیش رود و در مسیر عبودیت محض سیر کند چهرۀ او شکوفاتر می شود. و برعکس، هر اندازه از صورت بندگی او کاسته شود، صورت ربوبی در او کم رنگ شود. پس هر اندازه منیّت و خودیت در ظرف عبودیت از دست برود، صورت پروردگاری به دست می آید و رشد می نماید و هر قدر چهرۀ ربوبی از دست برود، می توان با تقویت چهرۀ بندگی آن را دریافت نمود و به درجات معرفت و کمال رسید.

مؤمن به جایی می رسد که نه تنها داشتن استعداد بروز گناه را گناه می داند بلکه حقیقت امکان ابراز خویش را هم در برابر حقیقت وجودی حق گناه می شمارد، از این رو در نمازش کاستی می بیند، اگر چه نماز او از جهت توان و ادای وظیفه تمام باشد.

امام معصوم علیه السلام در مقام شهود توانمندی های استعداد خود که می گوید:

«خدایا! مرا ببخش» خود او ظهور حق است و منِ او بقای بعد از فناست، از این جهت امام علیه السلام می خواهد به واسطۀ بخشش حق از این مقام به مقام کامل تری برسد تا جایی که در من تعیّنی نماند و به مطلق کمال وصل گردد.

قرآن راه بازگشت همراه با امیدواری را به روی همۀ بندگان خطاکار می گشاید؛ زیرا هدف اصلی از همه این امور تربیت و هدایت است نه انتقام گیری و خشونت، بلکه با بیانی از روی لطف و محبت؛ آغوش رحمتش را برای بندگان باز کرده و فرمان قبولی آنها را صادر نموده است:

وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَعْفُواْ عَنِ السَّیَِّاتِ وَ یَعْلَمُ مَا

ص:401

تَفْعَلُونَ » (1)

و اوست که توبه را از بندگانش می پذیرد و از گناهان درمی گذرد و آنچه را انجام می دهید ، می داند .

یا در جای دیگر مژدۀ آمرزش و گذشت را پس از تصفیۀ نفس از آلودگی ها را داده است:

فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (2)

پس کسی که بعد از ستم کردنش توبه کند و [مفاسد خود را ] اصلاح نماید ، یقیناً خدا توبه اش را می پذیرد ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

به راستی از کسی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته و بندگان را برای رحمت و کرامت آفریده نه خواری، و عذاب و دریای کرم و آفتاب فیض او نامحدود است؛ به غیر از این انتظاری نیست.

آیۀ فوق درِ بازگشت به حق را به سوی دزدان و رهزنان اموال مردم باز گذاشته است که اگر کسی پیش از اثبات عمل سرقت در دادگاه دنیایی؛ توبه کند حدّ سرقت از او برداشته می شود و چنانچه به دنبال اصلاح امور نفسی و مالی برآید بدون نگرانی بخشیده می شود. البته این توبه باید اختیاری یا عنایتی باشد که قبل از گرفتاری در زندان آهنی به گناه خود در محضر حق اعتراف کند وگرنه توبۀ اضطراری به هنگام مشاهدۀ عذاب خداوند یا آثار مرگ، ارزشی ندارد.

بنابراین کسی نباید از رحمت خدا ناامید گردد؛ شاید در قیامت هم مشمول شفاعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله واقع شود تا پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هم به آزادی او از آتش

ص:402


1- (1) - شوری (42) : 25. [1]
2- (2) - مائده (5) : 39. [2]

دوزخ راضی گردد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

توبه ریسمان خدا و سپاه عنایت اوست. بنده باید پیوسته در هر حال بر توبه همت گمارد. هر گروهی از بندگان را توبه ای است: توبۀ پیامبران از فاش شدن راز است و توبۀ برگزیدگان از دم زدن است و توبۀ اولیا از رنگارنگی خطورات دل و توبۀ خاصان از پرداختن به غیر خدا و توبۀ عوام از گناهان است. (1)پس امام علی علیه السلام بازگشت همیشگی به حق را از صفات بارز مؤمن می داند و می فرماید:

تُوبُوا إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ ادْخُلُوا فِی مَحَبَّتِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ التَّوابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ وَ الْمُؤْمِنُ تَوّابٌ . (2)

به درگاه خداوند عزیز و بلند مرتبه توبه برید و به حلقه محبت او درآیید؛ زیرا خداوند توبه گران و پاکیزگان را دوست می دارد و مؤمن بسیار توبه کننده است.

تا فرصت باقی است و حجت خدا بر روی زمین واسطۀ فیض حق است؛ در بساط رحمت حق، جرعه ای آب توبه بنوشیم؛ چون حجت برداشته شود، درهای توبه بسته می شود، آنگاه ایمان آوردن و اعتراف به گناه سودی ندارد که حضرت فرمود:

مَنْ تابَ تابَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ أُمِرَتْ جَوارِحُهُ أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْهِ ، وَ بِقاعُ الْأَرْضِ أَنْ

ص:403


1- (1) - بحار الأنوار: 31/6، باب 20، حدیث 38؛ مصباح الشریعة: 97.
2- (2) - بحار الأنوار: 21/6، باب 20، حدیث 14؛ [1] الخصال: 623/2.

تَکْتُمَ عَلَیْهِ وَ أُنْسِیَتِ الْحَفَظَةُ ما کانَتْ تَکْتُبُ عَلَیْهِ . (1)

هر کس توبه کند خداوند او را بیامرزد و به جوارح او و جای جای زمین دستور داده شود که آبروی او را حفظ کند و عیب هایش را بپوشاند و گناهان که فرشتگانِ حافظ اعمال برایش نوشته اند از یاد آنان برده شود.

امام رضا علیه السلام در پاسخ به این پرسش که چرا خداوند فرعون را با آن که ایمان آورد و به یگانگی او اعتراف کرد غرق ساخت ؟ فرمود:

زیرا او هنگامی ایمان آورد که عذاب را مشاهده کرد و ایمان به حق در وقت فشار و کیفر پذیرفته نیست. (2)اکنون ای انسان به راه توبه بازگرد و تا درهای آسمان را گشوده اند؛ به جبران گذشته بپرداز.

حضرت علی علیه السلام فرمود:

ثَمَرَةُ التَّوْبَةِ ، إِسْتِدْراکُ فَوارِطِ النَّفْسِ . (3)

نتیجۀ بازگشت به خدا، جبران زیاده روی های نفس است.

مناجات عاشقان

با درد خستگانت درمان چه کار دارد با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد

ص:404


1- (1) - بحار الأنوار: 28/6، باب 20، حدیث 32؛ [1]ثواب الأعمال: 179. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 23/6، باب 20، حدیث 25؛ علل الشرایع: 59/1، حدیث 2. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 195، حدیث 3840. [4]

از سوز بی دلانت مالک خبر ندارد با عیش عاشقانت رضوان چه کار دارد

در لعل توست پنهان صد گونه آب حیوان از بیدلی لب من با آن چه کار دارد

هم دیدۀ تو باید تا چهرۀ تو بیند کآن جا که آن جمالست انسان چه کار دارد

عاشق گر از در تو نشنید مرحبائی چون حلقه بر در تو چندان چه کار دارد

گر بر درت نیایم شاید که باز پرسند پوسیده استخوانی با خوان چه کار دارد

در دل که عشق نبود معشوق کی توان یافت جائی که جان نباشد جانان چه کار دارد

در دل غم عراقی وانگاه عشق باقی در خانۀ طفیلی مهمان چه کار دارد

(فخر الدین عراقی)

ص:405

[«9»قَدْ تَطَأْطَأَ لَکَ فَانْحَنَی وَ نَکَّسَ رَأْسَهُ فَانْثَنَی قَدْ أَرْعَشَتْ خَشْیَتُهُ رِجْلَیْهِ وَ غَرَّقَتْ دُمُوعُهُ خَدَّیْهِ یَدْعُوکَ بِیَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَ یَا أَرْحَمَ مَنِ انْتَابَهُ الْمُسْتَرْحِمُونَ وَ یَا أَعْطَفَ مَنْ أَطَافَ بِهِ الْمُسْتَغْفِرُونَ وَ یَا مَنْ عَفْوُهُ أَکْثَرُ مِنْ نَقِمَتِهِ وَ یَا مَنْ رِضَاهُ أَوْفَرُ مِنْ سَخَطِهِ ]

در جائی که در برابرت، سر تواضع و فروتنی پایین انداخته، تا جایی که از شدّت فروتنی خمیده گشته و از خواری سر به زیر افکنده؛ به طوری که قامت راستش کج شده، بیم و ترسش از عظمت تو، قدم هایش را به لرزه انداخته، و اشک هایش صفحۀ رخسارش را فراگرفته. تو را با این جملات می خواند: ای مهربان ترین مهربانان! و ای رحیم ترین کسی که درخواست کنندگان رحمت به او توجّه می کنند، و ای عطوف ترین کسی که آمرزش خواهان گِرد او گردند، و ای آن که گذشتش از انتقامش بیشتر، و خشنودیش از خشمش افزون تر است.

تواضع در برابر خداوند

فروتنی باطنی و تسلیم محض درونی انسان؛ اگر از حالت ترس و وحشت باشد که با توحید و حق نگری سازگاری ندارد، امّا اگر به خاطر تجلّی نور الهی و ظهور هیبت حق تعالی در وجود موجودات به ویژه انسان صورت بگیرد از بهترین الطاف خداوند به موجود خویش است.

ص:406

آنان که دارای مقام عصمتند؛ هنگامی که خود را در پیشگاه مطلق و بی نهایت حضرت حق می بینند، احساس عجز و شرمندگی می کنند و کمالات خود را نسبت به کمالات حق اندک می انگارند؛ چرا که نهایت عرفان، رسیدن به فقر مطلق در برابر اوست. آن حضرات، خوبی های خود را بدی می پندارند. نه اعتراف به خطاهایشان حقیقی بوده و نه اشک و ناله هایشان مجازی و ظاهری، بلکه آنان ظهورهای تام و مقدس و معصوم با ادراک عجز و ناتوانی خود در برابر حق، یک لحظه کندی در سرعت به سوی کمال بی نهایت را بزرگترین گناه و خطا و سرپیچی از پروردگار می دانسته اند. به گونه ای که نفس شریف خود را در ردیف جنایتکار و طغیانگر قلمداد می نمودند سپس در اوج حال انکسار و شکست نفس به پیشگاه ربّ جلیل به شکایت از نفس و جسارت های شهوات می پرداختند.

معرفت برتر عقلانی و عرفانی معصومین علیهم السلام ، رادمردان را به خشوع و زاری فوق العاده می رساند. تا آن جا که آرامش را از آنان سلب کرده و در تب و تاب ترس به انابه و التهاب وا می دارد. اگر صحیفه سجادیه، پر از تضرّع و زاری و امر به توبه و تصویر عاقبت گناه و گناهکاران است. سرّ آن عظمت کار و حیرت از عاقبت امر است و تمام همت امام معصوم، متوجه هشدار به بی خبران است. شاید غافلان، دل از نامحرمان بریده و بر محرم اسرار روی آورده و خود را نجات دهند.

پس اگر انسان عظمت و قدرت را در موجودی متمرکز بداند و این که صاحب قدرت در اوج رأفت و رحمت است، می تواند؛ لحظه ای او را معدوم کند در همه حال حتی لحظۀ ارتکاب گناه با تمام هستی اش که در دست قدرت قاهره حق تعالی است او می تواند هر طور که بخواهد او را عذاب و مجازات کند. بنابراین او مقایسه ای در ذهن صورت می دهد:

1 - در برابر ابعاد نامحدود حق، احساس ناتوانی می کند و خویش را کوچک می شمارد.

ص:407

2 - به اندازۀ کوتاهی و تقصیر، خود را مستحق عذاب می پندارد.

3 - در برابر لطف و مهربانی مولای عزیز احساس شرمندگی وجودش را فرامی گیرد.

4 - به میزان شرمساری و کم توجهی به خشوع و فروتنی روی می آورد.

5 - سرانجام به معبود حقیقی متصل می شود و به مقام فنا دست می یابد.

قرآن وصف عاشقان حق را چنین توصیف می کند؛

وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعًا» (1)

و گریه کنان به رو در می افتند و [ شنیدن قرآن ] بر فروتنی و خشوعشان می افزاید .

یَخِرُّونَ یعنی آنان بی اختیار به زمین می افتند. خداوند در آیه به جای یَسجُدون، کلمه یخرون را به می برد که اشاره به نکته ارزشمندی دارد و آن این که آگاهان بیدار دل به هنگام شنیدن آیات قرآن چنان مجذوب و شیفته سخنان الهی می شوند که بدون اختیار به سجده می افتند و دل و جان را در راه آن از دست می دهند. و تأکید بر درستی معنای «یخرون» در آیه این است که پس از آن واژه «اذقان» به معنای چانه آمده است و بعضی از مفسّران هم احتمال داده اند که در سجدۀ معمولی انسان ساجد نخست پیشانی بر خاک می گذارد ولی کسی که همچون مدهوشان بر خاک می افتد اوّل چانه او بر زمین قرار می گیرد و سپس به کار بردن فعل دیگری در آیه که می فرماید: وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً دلیل دیگری است که هرگز در یک حال توقف نمی کنند و همیشه به سوی قلّه تکامل پیش می روند و در هر زمان خشوع آنان افزون می گردد، در برابر حقیقت بی نهایت؛ محو یاد او می شوند.

ص:408


1- (1) - اسراء (17) : 109. [1]

امام صادق علیه السلام ، خشوع را راه رسیدن به یقین می داند و می فرماید:

فَلا یُقْبَلُ إِلاّ الْاِیْمانُ وَ لا إِیْمانَ إِلاّ بِعَمَلٍ ، وَ لا عَمَلَ إِلاّ بِیَقینٍ ، وَ لا یَقْینَ إِلاّ بِالْخُشُوعِ . (1)

قبولی نیست مگر به ایمان، ایمان نباشد مگر با عمل، عمل نباشد مگر با یقین و یقین نباشد مگر با خشوع.

برای دعا بهترین یاور، خشوع قلبی است که تا دل تسلیم ارادۀ او نشود راه راست هموار نشده و حق شناخته نگردد.

در حدیث معراج آمده است:

یا أَحْمَدُ ما عَرَفَنی عَبْدٌ وَ خَشَعَ لی إِلاّ خَشَعَ لَهُ کُلُّ شَیءٍ. (2)

ای احمد! هیچ بنده ای مرا نشناخت و در برابرم خاشع نشد مگر آن که همۀ اشیا در برابر او خشوع کردند.

اگر دل برای خدای سبحان خاشع شود، همه اعضای بدنش فروتن می گردد و در برابر امر الهی هم تسلیم می شود.

از وحی های خدای تعالی به موسی و هارون این است:

همانا دوستان من با خواری و خشوع و ترس که در دلهایشان خانه کرده و بر بدنهایشان آشکار شده است این چنین حالتی ظاهر و باطن آنان را تشکیل می دهد و موجب نجاتشان است تا به درجاتی که آرزویش را دارند نایل آیند. عظمت آنان در همین فروتنی است و بدان افتخار هم می کنند و چهرۀ آنان به این حالت شناخته می شود. (3)

ص:409


1- (1) - بحار الأنوار: 282/75، باب 24، حدیث 1؛ [1]تحف العقول: 303. [2]
2- (2) - الجواهر السنیة: 197، باب 11؛ [3]ارشاد القلوب، دیلمی: 203. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 49/13، باب 2، حدیث 18؛ عدّة الدّاعی: 160.

تواضع داشتن در نماز و این که بنده با تمام دل و وجود به پروردگارش روی می آورد از سیرۀ الگویی انبیای الهی و معصومان پاکیزه سرشت بوده است و لرزش بدن و پا و رنگ و رخسار زرد و کبود آنان در وقت نماز، نشان از خوف بی حد آنان از محضر ربّ است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله این نشانه ها را برای ما بیان می کند و می فرماید:

وَ أَمّا عَلامَةُ الْخاشِعِ فَأَرْبَعَةٌ : مُراقَبَةُ اللّهِ فِی السِّرِّ وَالعَلانِیَهِ وَ رُکوبُ الجَمِیْلِ وَ التَّفَکُّرُ لِیَومِ الْقِیامَةِ وَ الْمُناجاةُ لِلّهِ . (1)

نشانۀ خاشع چهار چیز است:

1 - حساب بردن از خدا در نهان و آشکار

2 - انجام کارهای نیک

3 - اندیشیدن برای روز قیامت

4 - راز و نیاز با خدا

ص:410


1- (1) - بحار الأنوار: 120/1، باب4، حدیث 11؛ [1] تحف العقول: 20.

[«10»وَ یَا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَی خَلْقِهِ بِحُسْنِ التَّجَاوُزِ وَ یَا مَنْ عَوَّدَ عِبَادَهُ قَبُولَ الْإِنَابَةِ وَ یَا مَنِ اسْتَصْلَحَ فَاسِدَهُمْ بِالتَّوْبَةِ وَ یَا مَنْ رَضِیَ مِنْ فِعْلِهِمْ بِالْیَسِیرِ وَ یا مَنْ کَافَی قَلِیلَهُمْ بِالْکَثِیرِ]

و ای آن که باگذشت نیکویش ستوده بودنش را به مخلوقش می نمایاند، و بندگان را به پذیرفتن توبه عادت می دهد، و اصلاح شدن تباه کارشان را به توبه می خواهد، و ای آن که از عمل بندگان، به اندکش خشنود است، و عمل اندک آنان را پاداش فراوان می دهد.

پاداش فراوان در برابر عمل اندک

عبادت بندگان در همه شبانه روز؛ نتواند پاسخ شکرانۀ یکی از نعمت های کوچک حضرت حق را ادا کند. پس خداوند منّان از بندگان خود انتظار حقیقی ادای حق خویش را ندارد؛ زیرا هیچ کسی توانایی برگزاری حقوق الهی را به فراخور شأن اللّه تبارک و تعالی را دارا نمی باشد مگر به مقام عصمت رسیده باشد.

دریای فضل و رحمت گستردۀ خداوند هم بسیار انسان های گناهکار و کافر و منافق و جاهل را هم فرا گرفته است و ساحل نجات و آغوش بازگشت را با کمترین بهانه باز گذاشته است تا عدّه ای که گمراه و سرگردانند به دامان پرمحبت و لطف او باز گردند.

الطاف بی شمار و ناپایان را بر سر بندگان می باراند تا بندۀ ذلیل جسارت عرضۀ

ص:411

حال به محضر ربوبی داشته باشد؛ و بگوید «أَنَا الَّذی » من آنم که چنین و چنانم، این اجازۀ تشریفی از سوی ذات اقدس خداوند به بندگان از والاترین نعمت های اوست که شرافت و شخصیت به انسان می دهد و او را به بندگی حق امیدوار می سازد.

از آن جا که دایرۀ تکالیف الهی وسیع است و حضرت حق به قدر توان و طاقت انسان، وظیفه طلب می کند و حرج و سختی در ادای عبادت و امور شرعیه را شایستۀ بندگان مؤمن نمی داند و رأفت و رحمت او بر غضب و عذابش پیشی دارد؛ بنابراین به کمترین اطاعت و بندگی با عنایت به مقدار تحمل آنان رضایت می دهد و پاداشی چندین برابر در انجام حسنات و اعمال خیر عطا می فرماید و گناهان را با کمترین تنبه و توبه می بخشاید از این رو پنج نوبت نماز، یک بار حج واجب و یک ماه روزه وپرداخت خمس و زکات مال و... از جمله تکالیفی هستند که پیامبر عظیم الشأن در معراج، به مقدار طاقت تخفیف آن را از محضر الهی دریافت کرده است و در عوض خداوند پاداش بسیار آنها را به امت محمد صلی الله علیه و آله هدیه نموده است.

گاهی آسان پذیری و پذیرش اندک اعمال ما هم به تلافی سپاسگزاری نعمت های الهی و نیکوکاری به بندگان خدا صورت می گیرد. و هر گاه خداوند پاداش حسنات را چند برابر می دهد یعنی از حسنۀ ما سپاسگزار است و شکرانۀ نعمت و همت عبادت گزاری را از ما پذیرفته است.

وقتی پروردگار در سورۀ تغابن می فرماید:

إِن تُقْرِضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ » (1)

اگر به خدا وام نیکو دهید ، آن را برای شما دو چندان می کند و شما را می آمرزد و خدا عطا کننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک می باشد و بردبار است.

ص:412


1- (1) - تغابن (64) : 17. [1]

یعنی حق منّان به اندک مال قرض انسان جزای دو چندان می دهد. چه تعبیر عجیبی که بارها در مورد انفاق در راه خدا تکرار فرموده است، خدایی که آفرینندۀ اصل و فرع وجود ما و بخشندۀ تمام نعمت ها و مالک املاک زمین و آسمان است، از انسان وام طلب می کند و در برابر آن مژدۀ اجر دو چندان می دهد و آمرزش می بخشد و نیز از ما تشکر می کند، محبت از این بالاتر و بزرگواری و رحمتِ فراتر قابل تصوّر است ؟! ما که هستیم که به او وام دهیم و ما چه داریم که از او طلبکار شویم و چرا این همه پاداش بسیار بگیریم. اینها همه نشانۀ احسان آدمی از یکسو و لطف بی پایان خداست. و دلیل بر این است که خداوند از بندگانش به وسیلۀ پاداش های برتر قدردانی می کند و با آمرزش گناهان و صبر در عذاب آنان، بزرگواری می نماید.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ أَرادَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بِالْقَلیلِ مِنْ عَمَلِهِ أَظْهَرَ اللّهُ لَهُ أَکْثَرَ مِمّا أَرادَ النّاسَ بِالْکَثیرِ مِنْ عَمَلِهِ فی تَعَبٍ مِنْ بَدَنِهِ وَ سَهَرٍ مِنْ لَیْلِهِ أَبَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلاّ انْ یُقَلِّلَهُ فی عَیْنِ مَنْ سَمِعَهُ . (1)

هر که اندک عمل خود را برای خدای عزّوجلّ انجام دهد، خداوند بیشتر از آنچه خواسته برایش نمایان سازد و هر که عمل بسیار خود را با تحمّل رنج جسمی و شب زنده داری برای مردم انجام دهد، خدای عز و جل اعمال او را در چشم کسانی که اعمالش را می شنوند؛ اندک جلوه دهد.

گواراترین زندگی را کسی دارد که به آنچه قسمت او کرده اند؛ خرسند باشد و این سبب اندوه زدایی و آسایش روحی و روانی خواهد بود و به فرسودگی جسمی و بیماری های بدنی گرفتار نشود.

ص:413


1- (1) - بحار الأنوار: 290/69، باب 116، حدیث 13؛ [1]الکافی: 296/2، حدیث 13. [2]

امام صادق علیه السلام می فرماید: در تورات نوشته شده است:

آدمیزاد! هر گونه خواهی باش، هر گونه که باشی جزا بینی؛ هر که به روزی اندک خدا قانع باشد، خداوند نیز به اندک عمل او قناعت کند و هر که به اندک مال حلال رضایت دهد زحمتش کم شود و درآمدش پاکیزه گردد و از مرز زشتکاری بیرون برود. (1)پس آن که به اندک قسمت خود رضایت بدهد، خداوند به او برکت می دهد و اعمال کوچک او را هم می پذیرد و نورانیت در چشم و دل او پدید می آید. و کسی که به اندک دنیا قانع باشد ثروت بسیار آن، هر چه هم گرد آورده باشد او را بی نیاز نمی کند و حساب خود را در قیامت سنگین تر می سازد.

در روایت آمده که:

تفسیر «حساباً یسیراً» یعنی حسابرسی آسان که عبارت از پاداش دادن به کارهای نیک و چشم پوشی از گناهان است. اگر کسی در حساب کشی، سؤال پیچ شود و چون و چرا در کار بیاید به یقین عذاب می شود. (2)بنابراین ارتباط با خدا و اخلاص و پرهیزکاری از اسباب آسان پذیری خداوند است هر چند عمل به نظر انسان ناچیز آید ولی حق تعالی او را به پاداش بزرگ برابری خواهد نمود.

امام صادق علیه السلام در جبران اندک ها و کاستی ها به لطف الهی می فرماید:

اِجْتَهَدْتُ فی العِبادَةِ وَ أَنَا شابٌّ فَقالَ لی أَبی : یا بُنَیَّ دُونَ ما أَراکَ تَصْنَعُ ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ إِذا أَحَبَّ عَبْداً رَضِیَ عَنْهُ بِالْیَسیرِ. (3)

ص:414


1- (1) - الکافی: 138/2، حدیث 4؛ [1] بحار الأنوار: 175/70، باب 129، حدیث 16.
2- (2) - تفسیر نور الثقلین: 537/5، حدیث 14؛ تفسیر جوامع الجوامع: 753/3.
3- (3) - الکافی: 87/2، حدیث 5؛ [2]بحار الأنوار: 55/47، باب 4، حدیث 95. [3]

زمانی که جوان بودم در عبادت بسیار می کوشیدم. پدرم به من فرمود: پسرم! کمتر از آنچه می بینم عبادت کن؛ زیرا خداوند عزیز و بزرگ، هرگاه بنده ای را دوست داشته باشد به عبادت اندک او خرسند گردد.

امام کاظم علیه السلام هم در این زمینه به هشام بن حکم می فرماید:

یا هِشامُ ! قَلیلُ العَمَلِ مِنَ العاقِلِ مَقْبُولٌ مُضاعَفٌ وَ کَثیرُ العَمَلِ مِنْ اهْلِ الهَوَی وَ الْجَهْلِ مَرْدُودٌ. (1)

ای هشام! کار اندک خردمند پذیرفته و دو چندان می شود و کار بسیار اهل هوس و نادانی ردّ می شود.

ص:415


1- (1) - تحف العقول: 387؛ بحار الأنوار: 301/75، باب 25، حدیث 1. [1]

[وَ یَا مَنْ ضَمِنَ لَهُمْ إِجَابَةَ الدُّعَآءِ وَ یَا مَنْ وَعَدَهُمْ عَلَی نَفْسِهِ بِتَفَضُّلِهِ حُسْنَ الْجَزَآءِ]

و ای آن که اجابت دعایشان را ضامن شده، و به احسانش، پاداش نیکو را به آنان وعده داده.

ضمانت استجابت دعا

قبول مسئولیت برآوردن نیازها و حاجات انسان از الطاف خداوند منّان است و پروردگار حق رسیدگی به خواسته های آدمی را بر خویش ضمانت کرده است تا آفریدۀ خود را در سایۀ حاجات به درجات عالی کمال برساند.

انسان در سیر معنوی، هدفی جز رسیدن به محبوب راستین ندارد، پس ارتباط باطنی با معبود و پیوند با آنان که با حق در رابطه اند از ابزارهای دوستی بین دو موجود است. همنشینی با پاکدامنان و راستگویان و خردمندان و نیکوکاران و نیک رفتاری در جامعۀ انسانی، زمینه ساز پذیرش الهی و پیوند بین مردم می گردد. و حضرت حق، دعا را وسیله ای برای ارتباط خود و بندگانش قرار داده است تا جایگاه ربوبی خداوند و نقش بندگی انسان در نظام آفرینش برقرار باشد و از این رهگذر با خواسته و اصرار آدمی و قبولی یا ردّ حاجت او از سوی خدای منان، محبت ایجاد گردد نیاز بنده و ناز بنده پرور و عشق متقابل، موجب تداوم زیبایی خلقت می شود.

ارزش معنوی دعا از عبادات بالاتر است و هیچ عاملی بندۀ با ایمان را به اندازۀ

ص:416

دعا به خدا نزدیک نمی کند. دعا کننده به طور مستقیم با پروردگار گفتگو می کند بی آنکه نزد مردم کمترین آسیبی به شخصیت او وارد شود. انسان به گناهان بزرگی که مرتکب شده اعتراف می کند و آمرزش می خواهد؛ تهیدستی خویش را شرح می دهد و درخواست گشایش می نماید. از بیماری پنهان خود شکایت می کند و خواهش بهبودی می کند کسی بر آنها آگاه نمی شود. پس منزلت دعا به قدری مهم است؛ که ارتباط بدون واسطه و افشای اسرار نزد دیگران، به طور خودکار عمل می کند.

حضرت علی علیه السلام در نامۀ حکیمانۀ خود به فرزندش امام مجتبی علیه السلام نوشته است:

وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذی بِیَدِهِ خَزائِنُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ قَدْ اذِنَ لَکَ فی الدُّعاءِ وَ تَکَفَّلَ لَکَ بِالْاِجابَةِ وَ أَمَرَکَ انْ تَسْأَلَهُ لِیُعْطِیَکَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِیَرْحَمَکَ وَ لَمْ یَجْعَلْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ مَنْ یَحْجُبُهُ عَنْکَ وَ لَمْ یُلْجِئْکَ الی مَنْ یَشْفَعُ لَکَ الَیْهِ . (1)

آگاه باش آن که خزائن آسمان ها و زمین در اختیار اوست به تو اجازۀ دعا داده و اجابت آن را ضمانت نموده و دستور داده از او بخواهی تا ببخشد و رحمتش را بطلبی تا رحمت آرد و بین خودش و تو کسی را حاجب قرار نداده و تو را مجبور به توسل به واسطه ننموده.

دعایی که باب رحمت واسعۀ الهی است می تواند بزرگترین مشکل را با کوچکترین خواهش حل کند و مهمترین تمنّای خواننده را به آسانی برآورده سازد.

امام باقر علیه السلام فرمود:

خداوند مرد بادیه نشینی را برای دو کلمه دعا که به زبان آورد مشمول

ص:417


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 31. [1]

رحمت خود قرار داد. عرض شد: آن دو کلمه چه بود؟ فرمود: به پیشگاه خداوند عرض کرد: خدایا! اگر عذابم نمایی من شایستۀ عذابم و اگر ببخشی تو شایستۀ عفو هستی، پس خداوند او را بخشید. (1)گاهی در انسان خواسته هایی از خداوند پدید می آید. ولی به خاطر شک یا تردید در برآورده شدن یا شریک کردن دیگران در آن کار، حسن ظن او به پروردگار از بین می رود.

بزنطی به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد:

فدایت شوم، من چند سال است که از خدا حاجتی می خواهم و از تأخیر در اجابتش در دلم شبهه ای پدید آمده است، حضرت به من فرمود: بگو بدانم، اگر من سخنی به تو بگویم به آن اعتماد می کنی ؟ عرض کردم: فدایت شوم، اگر به حرف شما اعتماد نکنم به چه کسی اعتماد کنم، حضرت فرمود: پس به خدا بیشتر اعتماد داشته باش؛ زیرا خداوند به تو وعدۀ اجابت داده است مگر نه این که خدای تبارک و تعالی می فرماید: هر گاه بنده گانم دربارۀ من از تو پرسند، پس من نزدیکم و اجابت کنم دعای آن که مرا بخواند. (2)یکی از اموری که در دعا اهمیت دارد و باید همواره در خاطر دعاگو باشد این است که درخواستش برخلاف قوانین خلقت و سنت های آفرینش نباشد، مثلاً دعا کند که پیر نشود یا هرگز خواب و استراحت نداشته باشد یا حافظه اش ضعیف نشود یا یک شبه پولدار شود و...

این گونه دعا کردن ها با حکمت و تقدیرات الهی نمی سازد؛ زیرا نظم و طبیعت آفرینش را برهم می زند و تدبیر خداوند را مختل می کند.

ص:418


1- (1) - الکافی: 579/2، حدیث 8؛ [1] بحار الأنوار: 91/91، باب 32، حدیث 3.
2- (2) - بحار الأنوار: 367/90، باب 24، حدیث 1؛ قرب الاسناد: 171.

امام علی علیه السلام می فرماید:

إِنَّ کَرَمَ اللّهِ سُبْحانَهُ لایَنْقُضُ حِکْمَتَهُ فَلِذلِکَ لایَقَعُ الْإِجابَةُ فی کُلِّ دَعْوَةٍ . (1)

همانا کرم خدای سبحان، حکمت او را باطل نمی کند پس هر دعایی مستجاب نمی شود، یعنی مصلحت و حکمت او هماهنگ است.

ابن سینا در این موضوع می نویسد:

«علت اجابت دعا؛ تلاقی و توافق اسباب و علّت ها در حکمت الهی با یکدیگر است. به این معنا که دعای کسی که دربارۀ چیزی دعا می کند با سبب تحقق آن چیز از سوی آفریدگار برخورد می کند. پس اگر پرسیده شود که آیا ممکن است چیزی بدون توافق دعا با سازگاری حق صورت گیرد، می گوییم: خیر؛ زیرا علت هر دو یکی است و آن آفریدگاری است که سبب هستی یافتن آن چیز را در دعا قرار داده است. همچنان که سبب سلامتی بیمار را خوردن دارو قرار داده تا او دارو مصرف نکند بهبود نمی یابد. دعا نیز این گونه است، چیزی که برای به دست آوردنش دعا می کنیم بنا به حکمتی، برحسب مقدرات و قسمت ها به علت وجودی آن چیز برخورد کند، پس دعا کردن لازم است و انتظار اجابت دعا نیز ضروری است.» (2)امام صادق علیه السلام می فرماید:

مردی خدمت امیر المؤمنین علیه السلام آمد و عرض کرد: من خدا را می خوانم ولی اجابتی نمی بینم ؟

حضرت فرمود: چون تو خدا را با صفاتی به غیر او وصف می کنی، همانا دعا را چهار خصلت باشد:

ص:419


1- (1) - غرر الحکم: 193، حدیث 3764. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 361/90، باب 22، ذیل حدیث 23.

اخلاص باطنی، حضور نیّت، شناخت وسیله، انصاف داشتن در خواسته، آیا تو با آگاهی از این چهار نکته دعا می کنی ؟

عرض کرد: خیر.

حضرت فرمود: پس آنها را بشناس. (1)حتی معصومان علیهم السلام هم اعتقاد دارند که با رعایت شرایط پذیرش دعا، قبول حتمی است.

امام حسن مجتبی علیه السلام با عبداللّه بن جعفر دیدار نمود و فرمود:

چگونه مؤمن، ایمان دارد که تقدیر خود را ناپسند و مقام خویش را کوچک می داند و حال آن که خدا بر او حکومت می کند؛ من ضمانت می کنم برای کسی که در دلش هوایی جز خشنودی خدا نباشد، دعایش مقبول افتد. (2)حضرت صادق علیه السلام در آداب دعا می فرماید:

آداب دعا را رعایت کن و اگر شرایط دعا را به جا نیاوردی منتظر جواب مباش... بدان که: اگر خداوند ما را به دعا کردن فرمان نداده بود ولی ما خالصانه او را می خواندیم، باز از روی فضل و کرامت اجابت می کرد، چه رسد به این که خود او اجابت دعای کسی را که شرایط آن را به جا آورده ضمانت کرده است. (3)بنابراین خداوند برای کسی که از او پروا داشته، تعهد کرده است که هر ناخوشایندی را برای او خوشایند سازد و از جایی که گمان نمی برد روزیش را برساند.

ص:420


1- (1) - مجموعة ورّام: 302/1. [1]
2- (2) - الکافی: 62/2، حدیث 11؛ [2] بحار الأنوار: 351/43، باب 16، حدیث 25.
3- (3) - بحار الأنوار: 322/90، باب 17، حدیث 36؛ مصباح الشریعة: 132 - 133.

نگارا کی بود کامیدواری بیابد بر در وصل تو باری

چه خوش باشد که بعد از ناامیدی بکام دل رسد امیدواری

بده کام دلم مگذار جانا که دشمن کام گردد دوستداری

دلی دارم گرفتار غم تو ندارد جز غم تو غمگساری

چنان خو کرد با دل غم که گوئی به جز غم خوردن او را نیست کاری

بیا ای یار و دل را یاریی کن که بیچاره ندارد جز تو یاری

به غم شادم از آن کاندر فراقت ندارم از تو جز غم یادگاری

چه خوش باشد که جان من برآید زمحنت وارَهَم یک باره باری

عراقی را ز غم جان برلب آمد چه می خواهد غمت از دل فکاری

(فخر الدین عراقی)

ص:421

[«11»مَا أَنَا بِأَعْصَی مَنْ عَصَاکَ فَغَفَرْتَ لَهُ وَ مَا أَنَا بِأَلْوَمِ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْکَ فَقَبِلْتَ مِنْهُ وَ مَا أَنَا بِأَظْلَمِ مَنْ تَابَ إِلَیْکَ فَعُدْتَ عَلَیْهِ «12»أَتُوبُ إِلَیْکَ فِی مَقَامِی هَذَا تَوْبَةَ نَادِمٍ عَلَی مَا فَرَطَ مِنْهُ مُشْفِقٍ مِمَّا اجْتَمَعَ عَلَیْهِ خَالِصِ الْحَیَاءِ مِمَّا وَقَعَ فِیهِ «13»عَالِمٍ بِأَنَّ الْعَفْوَ عَنِ الذَّنْبِ الْعَظِیمِ لاَ یَتَعَاظَمُکَ وَ أَنَّ التَّجَاوُزَ عَنِ الْإِثْمِ الْجَلِیلِ لاَ یَسْتَصْعِبُکَ ]

خدایا! من نه از گناهکارترین گناهکارانم که او را آمرزیده ای، و نه از نکوهیده ترین کسانی که از پیشگاهت عذر خواسته اند، و تو عذرشان را پذیرفته ای، و نه از ستم کارترین کسانی که به سویت بازگشته اند، و تو بازگشتشان را قبول کرده ای.

خدیا! در این مقام و وضعی که هستم، به درگاهت توبه می کنم؛ توبه پشیمانی که بی اختیار گناهانی از او سرزده و از آنچه بر سرش آمده، در وحشت و ترس است، و از امور زشتی که در آن افتاده خالصانه شرمگین است. دانایم به این که گذشت از گناه بزرگ، در نظرت بزرگ نمی آید، و بخشیدن معصیت گران بر تو سخت نمی باشد.

گذشت از گناهان بزرگ

اشاره

عفو الهی نسبت به معصومان علیهم السلام از جهت روحیات اخلاقی و رسیدن به فنای

ص:422

ذاتی حق است؛ امّا بندگان و رهپویان صالح که قصد رسیدن به مقامی بس بلند بر پایۀ ارادۀ تام و خالص الهی به دور از هر گونه شرک و دوگانگی دارند، تنها در سایۀ کسب فیض از دریای عفو خداوند توفیق می یابند. .

در این فراز که حضرت سجاد علیه السلام می فرماید:

ستم و جنایت بر تو گران و سخت نمی آید.

مقصود این نیست که خداوند بی اراده و بی توجّه به نظام امور است. و هر اتفاقی رخ می دهد بر باد فنا برود و برای حق تعالی مهم نباشد که به آنچه از ظلم و گناه و تجاوز در سراسر دنیا به خاطر آزمایش انسان یا کوتاهی و نادانی بشر پدید می آید، بی تفاوت گذر کند؛ بلکه مراد این است که همه چیز در مقابل عظمت حضرت حق بی نهایت کوچک است و هر امر بزرگی و حیرت انگیزی که تفکّر و محاسبۀ ما از آن در بماند در برابر قدرت برتر او ناچیز است و دریای وجود فیّاض و خلّاق حق سراسر آفرینش را فرا گرفته است.

از آن جمله عفو و غفران الهی که مانند ابری پر برکت بر وجود انسان سایه انداخته است و او را تا رسیدن به مقصد نهایی یاری می رساند، البته آنچه که از منابع لغوی و تفاسیر معصومان علیهم السلام به ویژه در این باب استفاده می شود؛ واژۀ «عفو» در هر زمینه ای به کار رفته، مفهومی بالاتر از معنای غفران و مغفرت دارد. به عنوان نمونه در آیات شریفه آمده است:

إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَفُوًّا غَفُورًا» (1)

یقیناً خدا همواره گذشت کننده و بسیار آمرزنده است .

فَأُوْلئِکَ عَسَی اللَّهُ أَن یَعْفُوَعَنْهُمْ وَکَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا» (2)

ص:423


1- (1) - نساء (4) : 43. [1]
2- (2) - نساء (4) : 99. [2]

پس اینانند که امید است خدا از آنان درگذرد ؛ و خدا همواره گذشت کننده و بسیار آمرزنده است .

لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ» (1)

یقیناً خدا او را یاری می دهد ؛ زیرا خدا باگذشت و بسیار آمرزنده است .

در حقیقت آوردن دو واژۀ عفو و غفران در کنار هم تأکید مهمی بر لطف بزرگ و رحمت واسعۀ الهی است که خداوند علاوه بر آمرزش، گذشت و چشم پوشی می کند و به همۀ بندگان مؤمن هم سفارش فرموده است که پس از بخشیدن، از روی بزرگواری گذشت کنند.

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ مِنْ أَزْوَ جِکُمْ وَ أَوْلَدِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِن تَعْفُواْ وَ تَصْفَحُواْ وَ تَغْفِرُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (2)

ای اهل ایمان ! به راستی برخی از همسران و فرزندانتان [ به علت بازداشتن شما از اجرای فرمان های خدا و پیامبر ] دشمن شمایند ؛ بنابراین از [ عمل به خواسته های بی جای ] آنان [ که مخالف احکام خداست ] بپرهیزید ، و اگر [ از آزار و رنجی که به شما می دهند ] چشم پوشی کنید و سرزنش کردن آنان را ترک نمایید و از آنان بگذرید [ خدا هم شما را مورد الطاف بی کرانش قرار می دهد ] ؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

تفاوت آن دو کلمه چه در کنار هم یا در یک جمله آمده باشد در مفهوم بسیار روشن است؛ زیرا غفران از مادۀ

«الغُفرة» به معنای پوشاندن چیزی یا سرپوش و پوشش دادن بر چیزی است ولی در اصطلاح آیات و روایات، آمرزش و بخشیدن

ص:424


1- (1) - حج (22) : 60. [1]
2- (2) - تغابن (64) : 14. [2]

در زبان و عمل است.

امّا عفو به مفهوم گذشت و پاک کردن اثر و نشانه و دوری از گناه است آنگاه که در تعقیبات نماز آمده است:

اَلْلّهُمَّ إِنّی أَسْأَلُکَ العَفْوَ وَ العافِیَةَ وَ المُعافاةَ فی الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ . (1)

بار خدایا! از تو بخشش و تندرستی و آسایش را در دنیا و آخرت خواستارم.

ریشۀ آن سه کلمه همگی در دوری و پرهیز از عذاب و بیماری و سختی است.

در جای دیگر این تفاوت ها بیشتر مشخص می گردد که در دعا آمده است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

اگر کسی بخواهد که نامۀ عمل او در قیامت بازگشایی نشود و به رسوایی نکشد؛ بخواند:

اَلْلّهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَکَ أَرْجی مِنْ عَمَلی وَ إِنَّ رَحْمَتَکَ اوْسَعُ مِنْ ذَنْبی الْلّهُمَّ إِنْ کانَ ذَنْبی عِنْدَکَ عَظیماً فَعَفوُکَ اعْظَمُ مِنْ ذَنْبی . (2)

بار خدایا! همانا آمرزش تو از عمل من امیدوار کننده تر و مهربانی تو از گناه من گسترده تر است، بار خدایا! اگر گناهم نزد تو بزرگ است، گذشت تو از گناه من بزرگتر است.

یعنی آمرزش پروردگار از اعمال و کردار آدمی امیدوارتر و در مقابل رحمت و عفو خداوند از گناه بنده گسترده تر و بزرگتر است.

بنابراین آمرزش و بخشش خداوند از ظواهر اعمال و حرکات زبانی است ولی گذشت و پاکسازی اثر گناهان؛ دوری از مجازات روحی و باطنی است که از الطاف رحمانیّۀ حق تعالی است.

ص:425


1- (1) - بحار الأنوار: 51/83، باب 38، حدیث 56؛ [1]المصباح، کفعمی: 25. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 37/83، باب 38، حدیث 44؛ [3]المصباح، کفعمی: 20. [4]

سیرۀ درخواست کنندگان عفو

درخواست کنندگان عفو باید سه رویه را سیرۀ خود قرار دهند:

1 - خویش را در برابر حق، بزرگ نبیند و هر که خود را جداگانه فرض کند، غرور بی نیازی و کمال کاذب به او دست می دهد، در نتیجه از حق دور می شود.

2 - از تکرار اعمال خلاف پرهیز کند و با توبه، گذشته را جبران کند؛ زیرا اصرار بر گناه کوچک، غفلت از محضر الهی است و این سبب ارتکاب گناهان بزرگ می شود و کوتاهی در برابر گناه کوچک هم از گناهان بزرگ است.

3 - پیوسته در طلب مغفرت و عذرخواهی باشد؛ زیرا قلب انسان گاهی در اثر آلودگی های نفس زنگار می گیرد و به وسوسه های شیطانی تمایل پیدا می کند پس بندۀ حق هر چه با خدا آشناتر شود، در مراتب بالاتر خود را مقصرتر و تکالیف را بر خویش سنگین تر می یابد و با افزایش معرفت به کمال مطلق نزدیکتر می شود پس احساس کمبود و نقص بر او نمایان تر می شود و حالت شرمندگی و حیای شدید او را فرا می گیرد و به مکارم بیشتری دست می یابد. که از آن مکرمت ها، اهل عفو شدن است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْعَفْوُ تاجُ الْمَکارِمِ . (1)

گذشت و بخشودن، افسر خصلت های والای انسانی است.

به ویژه در هنگام اوج قدرت؛ فضیلت گذشت آشکار می شود. زمانی که قدرت کسی به همراه گذشت باشد و بخشندگی تهیدست به همراه نیازمندی او؛ پس او را به کمال می رساند و بزرگواری بی نهایت می شود.

ص:426


1- (1) - غرر الحکم: 245، حدیث 5001. [1]

عربی بادیه نشین به رسول اللّه صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای رسول خدا! روز قیامت چه کسی به حساب خلایق می رسد؟

فرمود: خدای عز و جل .

عرب گفت: به خداوند کعبه سوگند نجات یافتیم.

حضرت پرسید: چگونه، ای بادیه نشین ؟

عرض کرد: زیرا کریم هر گاه قدرت یابد ببخشاید. (1)به این جهت امام صادق علیه السلام به عبداللّه بن جندب می فرماید:

وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ کَما أَنَّکَ تُحِبُّ أَنْ یُعْفی عَنْکَ فَاعْتَبِرْ بِعَفْوِ اللّهِ عَنْکَ . (2)

از کسی که به تو ستم کرده گذشت کن، همچنان که دوست داری از تو گذشت شود. از بخشایش خدا نسبت به خودت پند گیر.

ص:427


1- (1) - کنز العمال: 627/14، حدیث 39749؛ مجموعة ورّام: 9/1.
2- (2) - تحف العقول: 305؛ بحار الأنوار: 284/75، باب 24، حدیث 1. [1]

[وَ أَنَّ احْتِمَالَ الْجِنَایَاتِ الْفَاحِشَةِ لاَ یَتَکَأَّدُکَ وَ أَنَّ أَحَبَّ عِبَادِکَ إِلَیْکَ مَنْ تَرَکَ الاِسْتِکْبَارَ عَلَیْکَ وَ جَانَبَ الْإِصْرَارَ وَ لَزِمَ الاِسْتِغْفَارَ «14»وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِنْ أَنْ أَسْتَکْبِرَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أُصِرَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِمَا قَصَّرْتُ فِیهِ وَ أَسْتَعِینُ بِکَ عَلَی مَا عَجَزْتُ عَنْهُ ]

و تحمل جنایات زشت و ناپسند که از مردم بدکار صادر می شود، تو را به مشقت و زحمت نمی اندازد.

و آگاهم به این که محبوب ترین بندگانت نزد تو کسی است که از سرکشی و تکبر نسبت به تو دست بردارد، و از پافشاری بر گناه اجتناب کند و استغفار را بر خود واجب بداند. من از این که در برابر تو سرکشی کنم بیزارم، و از این که بر گناه پافشاری ورزم، به تو پناه می آورم، و نسبت به آنچه کوتاهی کردم، از تو آمرزش می خواهم، و بر آنچه از انجامش عاجزم، از تو یاری می طلبم.

اصرار بر گناه و اجتناب از آن

شناخت حق از جنس نور است چنانکه امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

المَعْرِفَةُ نُورُ الْقَلْبِ . (1)

شناخت؛ روشنی دل است.

ص:428


1- (1) - غرر الحکم: 41، حدیث 1. [1]

بر این پایه برای رسیدن به آن باید موانع رسیدن و نزدیک شدن به نور را از میان برداشت. هر گاه پرده های شناخت مبدأ هستی کنار برود، روشنی دانش و سپیدۀ حق در دل انسان جلوه گر می شود، سپس حُبّ و قُرب به حق پیدا می گردد. هر گاه عشق پدید آمد، آتش آن رفته رفته بنده را در حق فانی می سازد و او را به قرب حق و مقام بندگی می رساند. پس حقیقت آزادی، آزادی از خود و تعلقات آن است.

چنانکه مولا علی علیه السلام فرمود:

مَنْ تَرَکَ الشَّهَواتِ کانَ حُرّاً. (1)

کسی که خواهش های نفسانی را رها سازد، آزاده است.

به عبارت دیگر کسی از هوای نفس آزاد نمی شود، مگر آن که به شناخت دوست برسد و دوستی خداوند آتشی است که از چیزی گذر نمی کند مگر آن که او را می سوزاند پس هرگاه محبت خداوند در دلی بیفتد، دلش را از همه سرگرمی ها و خواهش های غیر حق رها می سازد و جان را از یاد هر چه دوست نماست؛ خالی می نماید.

از این رو در پیرامون کلام خداوند که می فرماید: دوستان در روز قیامت همه دشمنند، مگر پرهیزگاران؛ امام صادق علیه السلام می فرماید:

لِأَنَّ أَصْلَ الْحُبِّ التَّبَرِّی عَنْ سِویَ الْمَحْبُوبِ . (2)

ریشه و حقیقت دوستی، دوری جستن از هر کس و هر چیزی به غیر از معشوق است.

گناه از موانع راه شناخت دوست است چه رسد که بر عمل آن اصرار ورزد؛ زیرا پافشاری بر ارتکاب جرم علاوه بر این که همکاری با شیطان است؛ از یک سو نشانۀ

ص:429


1- (1) - تحف العقول: 99؛ بحار الأنوار: 91/75، باب 16، حدیث 98. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 251/66، باب 36، حدیث 30؛ [2]مصباح الشریعة: 194. [3]

بالاترین بی ادبی به محضر خداوند است؛ زیرا آن پروردگاری که بر همۀ اسرار وجودی بندگان گواه است؛ قدرت و اختیار حرکت وجود را به انسان بخشیده است. و از سوی دیگر نشانگر این است که انسان بی خبر از حقیقت خود و خدای خود است نه منظری می شناسد و نه ناظر را می یابد. پس معنای شناخت حق و عبودیت و حضور را درک نمی کند تا با او ارتباط و پیوند ایجاد کند. اگر از نظارت جناب حق تعالی آگاه شود. به آن چنان مراقبه ای برسد که کمترین خطایی از او سر نزد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که گل سرسبد معصومان است هر روز هنگام غروب آفتاب، هفتاد بار استغفار می نمود و می فرمود:

إِنَّهُ لَیُغانُ عَلی قَلْبی ، حَتّی اسْتَغْفِرَ اللّهَ فی الْیَوْمِ سَبْعِینَ مَرَّةً . (1)

گاهی پرده ای رقیق بر قلب من قرار می گیرد؛ تا این که من هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش می طلبم.

رسول عزیز اسلام که اهل گناه و جرم و خطا نیست این گونه می اندیشد؛ چه رسد به بنده که اهل عصمت و پرهیز و مراقبه نیست، باید شبانه روز در حال استغفار و توبه باشد که نظام حق و حقیقت را با غرور و نافرمانیش دگرگون می سازد.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

الإِسْتِغْفارُ مَعَ الْإِصْرارِ ذُنُوبٌ مُجَدَّدَةٌ . (2)

آمرزش خواهی با وجود ادامه دادن گناه، گناهانی تازه اند.

در حقیقت کسی که از گناهی طلب بخشش می کند و باز در فرصتی جدید در پی انجام آن است مانند آدمی مسخره کننده است که پروردگار را به سبکی انگاشته و او

ص:430


1- (1) - مستدرک الوسائل: 375/5، باب 40، حدیث 6131؛ [1]بحار الأنوار: 183/60، باب 3. [2]
2- (2) - تحف العقول: 223؛ بحار الأنوار: 63/75، باب 16، حدیث 150. [3]

را از نگاه بزرگی انداخته است.

بنابراین آنان که امید بخشش خداوند را دارند نباید بر خطاها عادت کنند؛ زیرا خدای مهربان هم صبری دارد که گاهی لبریز می شود و می فرماید:

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَحِشَةً أَوْظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَی مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ » (1)

و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند ، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند ؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد ؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند ، پا فشاری نمی کنند .

امام باقر علیه السلام در تفسیر آیۀ فوق و مفهوم اصرار می فرماید:

اصرار بر گناه این است که بنده گناه کند و آمرزش نطلبد و در فکر توبه هم نباشد. پس این پافشاری است. (2)زیرا اصرار بر گناه به معنای ایمن دانستن خویش از عذاب و کیفر خداوند است و تنها زیانکارانند که خود را از مکر و مهلت خداوند محفوظ می دانند.

امام علی علیه السلام می فرماید:

در شگفتم از کسی که سختی انتقام خداوند را از خود می داند و همچنان بر گناه اصرار می ورزد. (3)بنابراین حضرت نتیجه می گیرد و می فرماید:

ص:431


1- (1) - آل عمران (3) : 135. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 32/6، باب 20، حدیث 40؛ تفسیر العیاشی: 198/1، حدیث 144.
3- (3) - غرر الحکم: 166، حدیث 3239. [2]

أَعْظَمُ الذُّنُوبِ عِنْدَ اللّهِ ذَنْبٌ أَصَرَّ عَلَیْهِ عامِلُهُ . (1)

بزگترین گناه نزد خداوند گناهی است که مرتکبش بر آن اصرار دارد.

حتی اگر از گناه، لذّتی یا شادی روحی یا جسمی به وجود آمد، نباید سبب آرامش خاطر یا آسایش ظاهر باشد؛ چون سرعت تأثیر گناه در وجود آدمی از تأثیر برندگی چاقو در گوشت بیشتر است و نشانه های آن در فرزندان و نسل های بعد حتی در زمان پیری نمایان می شود و شخص به بیماری های سخت و طاقت فرسا مبتلا می شود که علاجی به غیر از مرگ ندارد. پس این شادی ها و سرگرمی های دروغین نه تنها مفید نیست بلکه بسیار ضرر آنها دو چندان است.

امام زین العابدین علیه السلام در این باره می فرماید:

إِیّاکَ وَ الإِبْتِهاجَ بِالذَّنْبِ ، فَإِنَّ الاِبْتِهاجَ بِهِ أَعْظَمُ مِنْ رُکُوبِهِ . (2)

از شادمانی گناه بپرهیز؛ زیرا شاد شدن از گناه در زشتی بزرگتر از ارتکاب آن است.

پس این سفارش حضرت صادق علیه السلام را آویزه گوش جان قرار دهیم که فرمود:

هر گاه آهنگ عمل بدی را داشتی، آن را انجام مده؛ زیرا گاه خداوند بنده را در حال معصیت می بیند. و می فرماید: به عزّت و جلال خودم سوگند از این پس هرگز تو را نمی بخشم. (3)

از در یار گذر نتوان کرد رخ سوی یار دگر نتوان کرد

ناگذشته زسر هر دو جهان بر سر کوش گذر نتوان کرد

زان چنان رخ که تمنای دل است صبر از این بیش مگر نتوان کرد

ص:432


1- (1) - غرر الحکم: 187، حدیث 3582. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 159/75، باب 21، ذیل حدیث 19؛ [2]کشف الغمّة: 108/2. [3]
3- (3) - الکافی: 143/2، حدیث 7؛ [4] بحار الأنوار: 224/68، باب 66، حدیث 36.

با چنین دیده که پرخونابست به چنان روی نظر نتوان کرد

چون حدیث لب شیرینش رود یاد حلوا و شکر نتوان کرد

سخن زلف مشوش بگذار دل از این شیفته تر نتوان کرد

قصّۀ درد دل خود چکنم راز خود جمله سمر (1) نتوان کرد

غم او مایۀ عیش و طربست از طرب بیش حذر نتوان کرد

گرچه دل خون شود از تیمارش غمش از سینه بدر نتوان کرد

ابتلائی است در این راه مرا که از آن رنج هیچ خبر نتوان کرد

گفتم ای دل بگذر زین منزل محنت آباد مقر نتوان کرد

گفت جائی که عراقی باشد زود از آنجای سفر نتوان کرد

(فخر الدین عراقی)

ص:433


1- (1) - سمر: افسانه؛ حدیث لیل؛ روزگار.

[«15»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لِی مَا یَجِبُ عَلَیَّ لَکَ وَ عَافِنِی مِمَّا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ وَ أَجِرْنِی مِمَّا یَخَافُهُ أَهْلُ الْإِسَآءَةِ فَإِنَّکَ مَلِیءٌ بِالْعَفْوِ مَرْجُوٌّ لِلْمَغْفِرَةِ مَعْرُوفٌ بِالتَّجَاوُزِ لَیْسَ لِحَاجَتِی مَطْلَبٌ سِوَاکَ وَ لاَ لِذَنْبِی غَافِرٌ غَیْرُکَ حَاشَاکَ «16»وَ لاَ أَخَافُ عَلَی نَفْسِی إِلاَّ إِیَّاکَ إِنَّکَ أَهْلُ التَّقْوَی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و حقوقی که بر عهدۀ من داری بر من ببخش، و از عذابی که از جانب تو سزاروار آنم، مرا به سلامت دار، و از اموری که بدکاران از آن می ترسند پناهم ده. مسلماً به گذشت از گنهکار قدرت داری و برای آمرزش، مورد امیدی، به بخشیدن معصیت معروفی، برای حاجتم محلّ طلبی جز تو نیست، و برای گناهم آمرزنده ای غیر تو وجود ندارد. حاشا که چنین نباشی، من بر خود به غیر تو نمی ترسم. تو اهل تقوا و آمرزشی. بر محمّد و آل محمّد درود فرست.

امیدواری به خدا

اشاره

حیات ابدی و زندگانی جاودانه و حقیقیِ سرای باقی در گرو امید به رحمت و مغفرت خداوند است؛ زیرا امیدواری بر دو گونه است:

1 - امید به امور مادی و ابزاری؛ مانند شغل، زن، فرزند، علم، پول و... که هر یک

ص:434

در موقعیت زمانی و مکانی ویژه ای در خدمت انسان هستند.

2 - امید به امور معنوی و اعتقادی؛ مانند رحمت، مغفرت، لطف، کرامت، شفاعت،... و این امیدواری را کافر هم دارد چون موجود بی امید و آرزو مرده است.

گرچه امید مشرک و کافر به سنگ و چوب و بت و مال دنیاست؛ ولی تنها امید به رحمت و آمرزش پروردگار، پدیده ای ابدی است که سلامتی حیات باقی انسان را تأمین می نماید و ابدیت حقیقتی است که روح آن امید و اطمینان نفس است و خداوند متعال این صفت را از ویژگی های مؤمنان و مهاجران و مجاهدان راه حق برمی شمرد و می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » (1)

یقیناً کسانی که ایمان آورده ، و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند ، به رحمت خدا امید دارند ؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .

این گروه رزمنده و فرمانبر رسول اللّه صلی الله علیه و آله به خاطر داشتن استواری در ایمان و هجرت و جهاد مشمول عنایت ها و آمرزش الهی می گردند و اگر مرتکب خطاهایی بشوند به خاطر ارزش هایشان مورد بخشش قرار می گیرند. پس هدف امید را باید به سوی خدای منّان قرار داد که نجات در آن است.

حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:

إِجْعَلُوا کُلَّ رَجائِکُم لِلّهِ سُبْحانَهُ وَ لاتَرْجُو أَحَداً سِواهُ ، فَإِنَّهُ ما رَجا أَحَدٌ غَیْرَ اللّهِ تَعالی الاّ خابَ . (2)

هر چه امید دارید به خدای سبحان داشته باشید و به کسی جز او امید مبندید؛

ص:435


1- (1) - بقره (2) : 218. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 196، حدیث 3861. [2]

زیرا هیچ کس به غیر خدای متعال امید نبست مگر آن که ناکام ماند.

زیرا امیدهای دروغین انسان را گرفتار ترس حقیقی می کند و به درهای بسته ای برمی خورد که چاره ای غیر از بازگشت به سوی حق ندارد.

امید و رجا در کلام نراقی

مرحوم ملا احمد نراقی در فصل بیان صفت رجا می نویسد:

«ضد یأس از رحمت خدا امیدواری به اوست که آن را صفت رجا گویند و رجا عبارت است از انبساط سرور در دل به جهت انتظار امر محبوبی و این سرور و انبساط را وقتی رجا و امیدواری گویند که آدمی بسیاری از اسباب رسیدن به محبوب را تحصیل کرده باشد... و اگر کسی بعضی اسباب را تحصیل نکرده که حصول محبوب مشکوک فیه باشد آن را آرزو و تمنی گویند، مثل آن که تخم را به زمین قابلی افکنند اما در آب دادن کوتاهی و تقصیر نمایند...

طریقۀ تحصیل آن این است که در اسباب امیدواری تأمل کند و آنها را بر دل خود نقش کند و تکرار کند و پیوسته متذکر آنها بوده باشد، پس ملاحظه نماید در نعمت های فراوان و کرامت های بی پایان که در دنیا به بندگان خود نموده...» (1)در نکوهش صفت ناامیدی همین بس که آدم را از دوستی خدا که سرآمد همۀ فضایل و بالاترین آنهاست، باز می دارد؛ زیرا تا کسی به کسی امیدوار نباشد او را دوست نمی دارد. پس گمان نیک به خدا موجب فراگیری رحمت خداوند می گردد.

در روایت آمده است:

«مردی در بنی اسرائیل مردم را از رحمت و لطف خداوند ناامید می کرد و آنان را می ترساند؛ در روز قیامت خدا به او خواهد فرمود: امروز من تو را از رحمت خود

ص:436


1- (1) - معراج السّعادة: 149، فصل در بیان صفت رجا. [1]

محروم می کنم همچنان که بندگان مرا از من ناامید ساختی.» (1)

مدعیان دروغین امیدواری

حضرت علی علیه السلام دربارۀ مدعیان دروغین امیدواری می فرماید:

یَدَّعِی بِزَعْمِهِ أَنَّهُ یَرْجُو اللّهَ ، کَذَبَ وَ الْعَظیمِ ! ما بالُهُ لایَتَبَیَّنُ رَجاؤُهُ فی عَمَلِهِ ؟ فَکُلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجاؤُهُ فی عَمَلِهِ إلاّ رَجاءَ اللّهِ تَعالی فَإِنَّهُ مَدْخولٌ وَ کُلُّ خَوْفٍ مُحَقَّقٌ إِلاّ خَوْفَ اللّهِ فَإِنَّهُ مَعْلولٌ . یَرْجُو اللّهَ فِی الْکَبیرِ وَ یَرْجُو الْعِبادَ فِی الصَّغیرِ، فَیُعْطِی الْعَبْدَ مالا یُعْطی الرَّبَّ فَما بالُ اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ یُقَصَّرُ بِهِ عَمّا یُصْنَعُ بِهِ لِعبادِهِ ؟ أَتَخافُ انْ تَکُونَ فی رَجائِکَ لَهُ کاذِباً اوْ تَکُونَ لاترَاهُ لِلرَّجاءِ مَوضِعاً وَ کَذلِکَ انْ هُوَ خافَ عَبْداً مِنْ عَبیدِهِ اعْطاهُ مِنْ خَوْفِهِ ما لایُعْطی رَبَّهُ ، فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ الْعِبادِ نَقْداً وَ خَوْفَهُ مِنْ خالِقِه ضِماراً وَ وَعْداً. وَ کَذلِکَ مَنْ عَظُمَتِ الدُّنْیا فی عَیْنِهِ وَ کَبُرَ مَوْقِعُها مِنْ قَلْبِهِ ، آثَرَها عَلَی اللّهِ تَعالی فَانْقَطَعَ الَیْها وَ صارَ عَبْداً لَها. (2)

بر اساس گمانش مدّعی امید به خداست. به خدای بزرگ قسم دروغ گفته، چرا حالت امیدواریش در کردارش پیدا نیست ؟! زیرا هرکه را به چیزی امید است اثر امیدش در عملش دیده می شود مگر امیدی که مردم به خدا بسته اند که دارای عیب است و هر بیمی در اموری مادی محقق و ثابت است مگر بیم از حق که در اغلب مردم بی پایه است! در کارهای بزرگ به خدا امید دارند و در کارهای کوچک به بندگان امید می بندند، اما آن چنان که حقِ بندگان را رعایت می کنند حق خدا را مراعات نمی نمایند. چه شده که حق خداوند کمتر از حق بندگان رعایت می شود؟! آیا می ترسی در امیدی که به حق داری

ص:437


1- (1) - معراج السّعادة: 148، [1] صفت سوم یأس از روح اللّه و ناامیدی از رحمت خدا.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 159. [2]

دروغگو باشی ؟ یا او را آن چنان که باید سزاوار امید نمی دانی ؟! اگر از یکی از مردم بترسند تا حدی از او حساب می برند که در آن حد از خدا حساب نمی برند. بنابراین ترس از بندگان را نقد و ترس از خدا را نسیه و وعدۀ غیرقابل عمل قرار داده اند. همچنین کسی که دنیا در نظرش عظیم جلوه کند و موقعیّت آن در دلش وانمودی بزرگ داشته باشد، دنیا را بر خدا مقدم دارد و از هر چه غیر دنیاست بریده و نهایتاً بردۀ دنیا گردد.

به هر حال هر امیدواری جویندۀ دستگیرۀ نجات است تا در پرتو آن به رحمت حق برسد و هر ترسانی از آنچه هراسان است می گریزد و سرانجام به درۀ هلاکت سقوط می کند.

ص:438

[وَ اقْضِ حَاجَتِی وَ أَنْجِحْ طَلِبَتِی وَ اغْفِرْ ذَنْبِی وَ آمِنْ خَوْفَ نَفْسِی إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ ذَلِکَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ .]

و حاجتم را روا کن و خواسته ام را برآور و گناهم را بیامرز، و ترسم را ایمنی ده. همانا تو بر هر چیز توانایی، و اموری که از تو خواستم، روا کردنش برای تو آسان است. دعایم را مستجاب کن ای پروردگار جهانیان!

امنیّت از ترس و وحشت

میان آدم و عالم شباهت است با این تفاوت که به لحاظ پیکره، عالم هستی بزرگ و آدم جزیی از آن و عالم کوچک است. ولی به لحاظ معنا و حقیقت، آدم عالم بزرگ و عالم هستی مظهری از آدم است. به تعبیر دیگر آدم، آیۀ کبرای أنفسی و درونی و عالم گیتی آیۀ صغرای آفاقی و برونی است، پس در اثر این ارتباط هر گونه اطمینان و آرامش و امنیت در آدم که مظهر تجلّی صفات الهی است پدید آید و در سیر آفاقی هستی تأثیر بسزایی دارد.

دانشمندان پس از تحقیقات گسترده دربارۀ تأثیرات اعمال انسان بر طبیعت و چرخۀ زمین و سیارات فلکی نوشته اند:

حوادث غیرمنتظره ای که در دنیا به وجود می آید نقش مستقیم از عملکرد انسان دارد. از جمله در قرن اخیر در پژوهش های نجومی به دست آمده است که لکه های سیاهی بر روی خورشید پدید آمده؛ که در اثر جرم و جنایت و عصیان آدمیان است

ص:439

و خورشید هم گرفتار اعمال سیاه انسان ها شده است.

حالت آرامش و سکونت نفس از ویژگی اولیا و صالحان الهی است که خویشتن را از مرکز طوفان شهوات و تعلقات نفسانی دور نگه می دارند.

رهپویان راه حق تا از دایرۀ نفس که مرکز گردباد درگیری و تضاد و غیربینی هاست بیرون نرود و به کانون نفس مطمئنه که محل نسیم و نفحات فرح بخش قرب و وصل به حق است، نرسد. نهاد پرتلاطم او هیچ گاه به آرامش درونی و راستین نخواهد رسید، نه خود آرام می گیرد و نه مایۀ آرامش دیگران است و نه پناهگاهی برای برپایی عدالت و یاری ستمدیدگان و نیازمندان، بلکه به عکس، مایۀ وحشت و ترس و ناامنی در وجود خود و جامعه خواهد بود.

انسان وقتی حکایات پیامبران را در تاریخ و قرآن مجید بررسی می کند، می فهمد آنان چه بسیار در فضای ناامنی قرار می گرفته اند ولی استقامت نشان می دادند تا دشمنان احساس رضایت و برتری نکنند؛ مانند حضرت ابراهیم علیه السلام که گرفتار قوم نمرودیان شد و برای مجازات او کوهی از هیزم گرد آوردند و آتش هولناکی برافروختند، زبانش از ذکر خدا بازنایستاد و یک لحظه نهراسید، خلیل خدا و همه انبیای الهی، امن و امان را در اطاعت حق می دانستند پس به اذن الهی به درون آتش انداخته شد ولی چون نسیم رحمت خداوند او را در برگرفت به گلستان نجات تبدیل شد و همه نمرودیان از رویارویی با رسول خدا ناامید شدند.

ابراهیم عافیت را در ورود به آتش آزمون پروردگار یافت نه تمنای گذشت و عفو از بارگاه طاغوتیان؛ زیرا اگر چنین بود و او لحظه ای درنگ می کرد در آتش غضب حق می سوخت.

بندگان مخلص خدا آزاد مردانی هستند که وجود آنان به هیچ چیزی غیرخدا پیوند نخورده است، آنان نه به موجود دیگری طمع دارند و نه از او هراسانند و نه بیگانه را مؤثّر می دانند و نه به منافع شخصی خویش می اندیشند، بلکه در ذهن آنان

ص:440

کمال مطلق دلدادگی به یگانۀ هستی است.

امّا سرکشان یاغی که در برابر احکام خداوند به قدرت های پوشالی و خودباخته و ناتوان دلبسته اند، در فضای کیفر خداوند از کاخ ها فرار می کنند و در شکاف های زمین مانند حیوانات لانه می گزینند، اینان هرگز در امان نیستند.

بنابراین تنها ایمان آورندگان موحّدند که در دایرۀ امنیّت آسوده اند و خداوند در حق آنان می فرماید:

الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَنَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ » (1)

کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستمی [ چون شرک ] نیامیختند ، ایمنی [ از عذاب ] برای آنان است ، و آنان راه یافتگانند .

ریشۀ ناامنی در وجود انسان شک در خالق هستی و ظلم به نفس است ولی چون که آیات قرآن در بسیاری از موارد چند معنا را در بر دارد و یکی از دیگری گسترده تر است، این احتمال هست که امنیّت در آیه اعم از امنیّت از مجازات پروردگار و یا امنیّت از حوادث دردناک اجتماعی باشد.

به این معنا که مفاسد فردی و اجتماعی و جنایت های نفسی و گروهی در اثر کمبود امنیّت اصولی است. آرامش روحی و روانی وقتی به دست می آید که در جامعه انسانی دو اصل حکومت کند:

1 - اصل ایمان

2 - اصل عدالت

اگر پایه های ایمان به خدا و احساس مسئولیت سست گردد و عدالت اجتماعی جای خود را به ستم و خود محوری بسپارد، امنیّت حیاتی بشر به خطر می افتد، بر

ص:441


1- (1) - أنعام (6) : 82. [1]

همین اساس بیشتر اندیشمندان دینی جهان کوشش خود را برای برچیدن بساط ناامنی و تجاوز به کار بسته اند؛ امّا به دلیل فاصله گرفتن سیاست از اصول اخلاقی به ویژه امنیّت روانی و آرامش فکری مردم؛ ستمگری در دنیا بیداد می کند.

بنابراین تأثیر ایمان در آرامش و امنیّت روحی برای هیچ انسانی پوشیده نیست همان گونه که ناراحتی وجدان و تزلزل روانی و سست باوری نوع بشر، به خاطر ستم بر نفس و طغیان هوای نفس است. و هم اکنون دنیا هم به این نتیجه رسیده است که در سایۀ ایمان و نماز و دعا و نیایش، انسان به آرامش روحی و جسمی می رسد و در بیمارستان ها برای بهبود بیماران، دعا و نیایش حق توصیه می شود. پس تا انسان در پرتو ایمان و ولایت حق قرار نگیرد به نفس مطمئنه نمی رسد.

حضرت علی علیه السلام در وصف سالکان، امنیّت روان را مورد توجه قرار می دهد و می فرماید:

قَدْ احْیی عَقْلَهُ ، وَ اماتَ نَفْسَهُ ، حَتّی دَقَّ جَلیلُهُ وَ لَطُفَ غَلیظُهُ ، وَ بَرَقَ لَهُ لامِعٌ کَثیرُ الْبَرْقِ ، فَاَبانَ لَهُ الطَّریقَ ، وَ سَلَکَ بِهِ السَّبیلَ وَ تَدافَعَتْهُ الْاَبْوابُ الی بابِ السَّلامَةِ وَ دارِ الْاِقامَةِ وَ ثَبَتَتْ رِجلاهُ بِطُمَأْنینَةِ بَدَنِهِ فی قَرارِ الْأمْنِ وَ الرّاحَةِ ، بِما اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضی رَبَّهُ . (1)

همانا عقل خود را زنده کرد و نفسش را میراند، به طوری که جسمش باریک و دلش نرم شد و نوری در نهایت فرو زندگی برایش درخشید که راه را برای او روشن کرد و به آن نور راه را پیمود، ابواب سلوک او را به در سلامت و خانۀ اقامت راندند و قدمهایش همراه آرامش تن در جایگاه امن و راحت استوار شد، چرا که قلبش را به کار گرفت و پروردگارش را خشنود ساخت.

خوف از خدا جایگاهی بزرگ برای امنیّت حیاتی انسان است؛ چنانکه حضرت

ص:442


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 210. [1]

علی علیه السلام فرمود:

خَفِ اللّهَ خَوْفَ مَنْ شَغَلَ بِالفِکْرِ قَلْبَهُ فَإِنَّ الخَوْفَ مَظِنَّةُ الأَمْنِ وَ سِجْنُ النَّفْسِ عَنِ المَعاصی . (1)

از خداوند چونان کسی بترس که دل خویش را با اندیشۀ خدا مشغول داشته است؛ زیرا ترس جایگاه امن و بازداشتگاه نفس از گناهان است.

ترس و وحشت انسان از پیرامون خود به خاطر نبود ترس از پروردگار است؛ زیرا حق تعالی درگاه خود را محل امن قرار داده و ترس از مقام حق سبب آرامش نفس، دوری از شیطان و زندگی در سایۀ ایمان است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

پنج صفت است که هر کس یکی از آنها را دارا نباشد، زندگیش پیوسته گرفتار کمبود و فکرش سرگردان و دلش سرگرم است:

1 - تندرستی

2 - امنیّت

3 - روزی فراوان و گسترده

4 - همدم سازگار، راوی پرسید: منظور از همدم همراه چیست ؟ فرمود: همسر خوب، فرزند نیک، دوست صالح.

5 - آسایش که جامع همه آنهاست. (2)حضرت فیض کاشانی به درگاهش چنین عرضه داشته است:

بده پیمانۀ سرشار امشب مرابستان زمن ای یار امشب

ندارم طاقت بار جدایی مرا از دوش من بردار امشب

ص:443


1- (1) - غرر الحکم: 191، حدیث 3699. [1]
2- (2) - الخصال: 284/1، حدیث 34؛ [2] بحار الأنوار: 186/71، باب 13، حدیث 5.

نقاب من ز روی خویش برگیر بر افکن پرده از اسرار امشب

ز خورشید جمالت پرده بردار شبم را روز کن ای یار امشب

بیا از یکدیگر کامی بگیریم فلک درخواب و ما بیدار امشب

ببالینم دمی از لطف بنشین مرا مگذار بی تیمار امشب

به دست خویشتن تیمار من کن مرا مگذار با اغیار امشب

نخواهم داشت از دامان جان دست سرفیض است و پای یار امشب

(فیض کاشانی)

ص:444

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109