تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد3/ حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد3

حسین انصاریان

ص :4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :5

ص :6

ادامۀ دعای 2: در صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و بیان اوصاف آن حضرت

اشاره

استاد حسین انصاریان

ادامۀ دعای 2 (در صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله)

و بیان اوصاف آن حضرت

[«4»کَمَا نَصَبَ لِأَمْرِکَ نَفْسَهُ «5»وَعَرَّضَ فِیکَ لِلْمَکْرُوهِ بَدَنَهُ «6»وَکَاشَفَ فِی الدُّعَاءِ إِلَیْکَ حَامَّتَهُ «7»وَحَارَبَ فِی رِضَاکَ أُسْرَتَهُ «8»وَقَطَعَ فِی إِحْیَاءِ دِینکَ رَحِمَهُ «9»وَأَقْصَی الأَدْنَیْنَ عَلَی جُحُودِهِمْ «10»وَقَرَّبَ الأَقْصَیْنَ عَلَی اسْتِجَابَتِهِمْ لَکَ «11»وَ وَالَی فِیکَ الأَبْعَدِینَ «12»وَعَادَی فِیکَ الأَقْرَبِینَ]

چنانکه جانش را برای فرمانت به زحمت انداخت و بدنش را در راه وجود مقدّست در معرض ناراحتی قرار داد و در دعوت به سوی تو، آشکارا با خویشان و نزدیکانش رو در رو قرار گرفت و در مسیر خشنودیت با اشخاص خانواده اش جنگید و در راه برقراری دینت، از خویشاوندانش برید و نزدیک ترین بستگانش را به سبب انکارشان، از خود دور کرد و دورترین را به علت پذیرفتن دین تو، به خود نزدیک فرمود. با بیگانه ترین مردم، به خاطر تو دوستی ورزید و با نزدیک ترین خویشان، به هوای تو دشمنی کرد.

ص:7

مقام نبوّت در آیات

اشاره

حضرت سجاد علیه السلام در فراز «کَمَا نَصَبَ لِأَمْرِکَ نَفْسَهُ» اشاره به انتخاب پیامبر صلی الله علیه و آله به مقام نبوّت دارد. در آنجا که خداوند تعالی می فرماید:

مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللّهِ » (1)

محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست.

مقام نبوت، از سوی خداوند انتصابی است. و علاوه بر زیبایی ظاهری و سلامت جسمی، شخص منتخب باید دارای بهترین صفات پسندیده و اخلاق فاضله باشد.

تا در میان مردم از هر جهت سرآمد و ممتاز باشد. حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیش از بعثت به طهارت روح و عصمت در عمل و جامع فضایل انسانی از جمله جوانمردی، خوش اخلاقی، بردباری، راستگویی، امانتداری شناخته شده بود. و این ارزش های اخلاقی تا زمان انتصاب رسمی او به مقام رسالت، ادامه یافت. سپس خداوند بار امانت بزرگ رسالت و اجرای تکالیف حق را به دوش پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نهاد.

یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً * وَ دَاعِیًا إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا » (2)

ای پیامبر ! به راستی ما تو را شاهد [ بر امت ] و مژده رسان و بیم دهنده فرستادیم. * و تو را دعوت کنندۀ به سوی خدا به فرمان او و چراغی فروزان [ برای هدایت جهانیان ] قرار دادیم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از نجیبان و برگزیدگان آفرینش بود. او پیشوای رحمت عالمیان بر مردم مؤمن و کافر و منافق شد که به خیر و نیکی رهبری می نمود.

ص:8


1- (1) - فتح (48) : 29.
2- (2) - احزاب (33) : 45 - 46. [1]

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ » (1)

و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

تا جایی که جبرئیل از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: آیا از رحمت خدا هم چیزی نصیب تو گردید؟ فرمود: بلی، من از عاقبت خود می ترسیدم که مبادا کارم به شقاوت ختم شود. از برکت بعثت و نزول آیات قرآن به اراده الهی آرامش خاطر یافتم و فهمیدم جایگاه و نفوذ من در بارگاه قرب الهی همواره محفوظ خواهد ماند. و به دلیل این اطمینان خاطر بود که در برابر کافران و مشرکان ایستادگی می نمود. و خداوند و دانایان را شاهد بر این مطلب قرار می داد.

وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ » (2)

کافران می گویند : تو فرستاده [ خدا ] نیستی. بگو : کافی است که خدا [ با آیات محکم و استوار قرآنش ] و کسی [ چون امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ] که دانش کتاب نزد اوست، میان من و شما [ نسبت به پیامبری ام ] گواه باشند.

به هر حال حضرت رسول اکرام صلی الله علیه و آله برای رسالتی عظیم که هدایت مردم و بشارت به بشر بود برگزیده شد؛ هر چند بسیاری از مردم دنیا هنوز هم در خواب غفلت و نادانی به سر می برند.

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ » (3)

ص:9


1- (1) - انبیاء (21) : 107. [1]
2- (2) - رعد (13) : 43. [2]
3- (3) - سبأ (34) : 28. [3]

و ما تو را برای همه مردم جز مژده رسان و بیم دهنده نفرستادیم، ولی بیشتر مردم [ به این واقعیت ] معرفت و آگاهی ندارند.

مقام نبوت در روایات

اولین مرد مؤمن به رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، شهادت می دهد و حقیقت را چنین بازگو می کند:

وَاَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ ، ارْسَلَهُ بِالدِّینِ الْمَشْهُورِ ، والْعَلَم الْمَأثُورِ وَالْکِتابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السّاطِعِ، وَ الضِّیاء الّلامِعِ، وَ الْاَمْرِ الصّادِعِ. (1)

و شهادت می دهم که محمد بنده و رسول اوست، و او را به آئینِ مشهور، و نشانۀ معروف، و کتاب مسطور، و نور درخشان، و چراغ فروزان، و دستور روشن و آشکار به سوی مردم فرستاد.

جایگاه تکلیف رسالت شایسته شخصیتی بود که نزد حق دارای شرافت و منزلت رفیع بود.

امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:

اِنَّ اللّهَ کَلَّفَ رَسُولَ اللّه صلی الله علیه و آله مالَمْ یُکَلِّفْهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ کَلَّفَهُ أَنْ یَخْرُجَ عَلَیَ النّاسِ کُلِّهِمْ وَحْدَهُ بِنَفْسِهِ إنْ لَمْ یَجِدْ فِئَةً تُقاتِلُ مَعَهُ وَلَمْ یُکَلِّفْ هذا احَدً مِنْ خَلْقِهِ قَبْلَهُ وَلا بَعْدَه. (2)

خدای عزوجل به رسول گرامی خود تکلیفی کرد که به احدی از خلقش چنان تکلیفی نکرد و آن این بود که بعد از فرمان به جهاد و امتناع مردم از اجابت دعوت آن جناب، پیامبر را مکلف کرد که یک تنه و به تنهایی به جنگ دشمن برود هر چند که جمعیتی نیابد که با وی به قتال برود و خدای تعالی چنین

ص:10


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 2. [1]
2- (2) - الکافی: 274/8، حدیث 414؛ [2]بحار الأنوار: 377/16، باب 11، حدیث 87. [3]

تکلیفی را به احدی از خلق نکرده، نه قبل از آن جناب و نه بعد از او .

رسول خدا صلی الله علیه و آله الگوی کاملی از اخلاق و اعمال برتر بود و این امتیاز او را بر فرزندان قریش ارزشمند ساخته بود. و شرافت ذاتی او از طینت پاک آباء و اجدادش به ارث رسیده بود. این چنین است که ابوطالب در بارۀ پیامبر فرمود:

« فرزند برادرم محمد صلی الله علیه و آله ؛ فرزند عبداللّه با هیچ یک از مردان قریش هم وزن نمی گردد مگر این که برتری دارد؛ و با احدی از آنان مقایسه نمی شود مگر این که بزرگی از آن اوست. » (1)و در اخلاق از همه برتر، در خوش برخوردی از همه نیکوتر، در فکر از همه عمیق تر، در عقل و امانت داری از همه بالاتر، و در نقل خبر از همه راستگوتر و در آزار دیگران از همه دورتر.

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه در وصف پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

حَتّی بَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ شَهیداً وَبَشیراً وَنَذیراً . خَیْرَ البَریَّةِ طِفْلاً وَاَنْجَبَهَا کَهْلاً وَاَطْهَرَ الْمُطَهَّرینَ شِیمَةً وَأَجْوَدَ المُسْتَمْطَرینَ دِیمَةً. (2)

تا این که محمد صلی الله علیه و آله را گواه و بشارت دهنده و ترساننده برانگیخت. در کودکی بهترین مردم، در بزرگسالی نجیب ترین انسان، در اخلاق پاک ترین پاکان، و دوام جود و سخایش از همه بیشتر بود.

پیامبر در سنّ کودکی در کنار دایه اش حلیمه مورد عنایت و لطف خاص خدا بود و پیوسته با یاری فرشتگان و الهام به کارهای نیک راهنمایی می شد، در جوانی از آلودگی های مردم دوری می کرد، در برنامه های بزم شرکت نمی کرد، شراب

ص:11


1- (1) - بحار الأنوار: 16/16، باب 5، حدیث 17؛ من لایحضره الفقیه: 398/3، حدیث 4398.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 104. [1]

نمی خورد، بت ها را دوست نمی داشت، راستگو و درستکار بود. دلی پاک و فکری درخشان و فطرتی آسمانی داشت. و مردم او را امین می گفتند.

سالی یک ماه به غار حرا می رفت و با خدا راز و نیاز داشت، و در پایان ماه پیش از آن که به خانه برگردد به کعبه می رفت و طواف کعبه می کرد. در سن چهل سالگی هنگامی که در کوه حرا به عبادت مشغول بود به مقام رسالت انتخاب گردید.

آنچه زمینه ساز انتخاب ایشان به مقام نبوت بود، تواضع و فروتنی بود. حتی وقتی فرشته بزرگ وحی سه مرتبه کلید گنج های زمین را نزد پیامبر آورد و او را در انتخاب آنها آزاد گذاشت ولی در برابر، آنچه در قیامت برای او آماده شده، کاسته گردد. حضرت هر بار فروتنی کرد و تواضع در برابر حق را برگزید.

حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

لَقَد هَبَطَ عَلَیَّ مَلَکٌ مِنَ السَّماء ما هَبَطَ عَلی نَبِیٍّ قَبْلی وَلا یَهْبِطُ عَلی أَحَدٍ بَعْدِی وَ هُوَ إسْرافیلَ وَ عِنْدِی جِبریلُ فَقَالَ: السَّلامُ عَلَیکَ یا مُحَمَّدُ ! ثُمَّ قالَ:

أَنَا رَسُولُ رَبِّکَ إِلَیْکَ، أَمَرَنِی أَنْ أُخَیِّرَ لَکَ إِنْ شِئْتَ نَبِیاً عَبْداً وَ إن شِئْتَ نَبیاً مَلِکاً، فَنَظَرْتُ إلی جِبْریلَ فَأَوْمی جِبْریلُ إلی أَنْ تَواضَعْ، فَقُلْتُ: نَبِیاً عَبْداً. (1)

فرمود : فرشته ای از آسمان به من فرود آمد که بر هیچ پیامبری فرود نیامده بود و بعد از من نیز بر کسی فرود نخواهد آمد ؛ که اسرافیل بود. و جبرئیل هم نزد من بود گفت : سلام بر تو ای محمد! سپس گفت : من فرستادۀ پروردگارت به سوی تو هستم و به من فرمان داده است که تو را بین این که خواهی پیامبری و بندگی را برگزینی و اگر خواهی پادشاهی و امیری را، مخیّر سازم.

من به جبرئیل نگاه کردم. او به من اشاره کرد که فروتنی کن. پس من گفتم :

ص:12


1- (1) - کنز العمال: 431/11، حدیث 32027؛ المعجم الکبیر: 267/12؛ مجمع الزوائد: 19/9.

پیامبری و بندگی را برگزیدم.

نقش خانواده در دین

اشاره

امام در این فراز «وَحَارَبَ فِی رِضَاکَ أُسْرَتَهُ وَقَطَعَ فِی إِحْیَاءِ دِینکَ رَحِمَهُ وَأَقْصَی الأَدْنَیْنَ عَلَی جُحُودِهِمْ وَقَرَّبَ الأَقْصَیْنَ عَلَی اسْتِجَابَتِهِمْ لَکَ وَ وَالَی فِیکَ الأَبْعَدِینَ وَعَادَی فِیکَ الأَقْرَبِینَ» به نقش خانواده در پیشرفت دین و یا جلوگیری از آن اشاره دارد.

خداوند پس از انتخاب پیامبر به رسالت؛ مرکز آغاز تحول را از خانه پیامبر قرار می دهد.

وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ » (1)

و خویشان نزدیکت را [ از عاقبت اعمال زشت ] هشدار ده.

حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله مأموریت یافت که از خانواده اش شروع کند. برخی نزدیکان آن حضرت با دعوت ایشان مخالف بودند ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله بدون رعایت پی آمدهای ناگوار، از دعوت آنان دست برنداشت. روشن است که مخالفت نزدیکان اثر منفی در تبلیغ او دارد. چون مردم می گویند: اینان که از نزدیکان او هستند او را بهتر از ما می شناسند، حتی ابولهب عموی پیامبر که آزار بسیار روا می داشت در حضور مردم؛ فرزند برادرش را بی شرمانه سرکوب می نمود.

ابن عباس می گوید:

« چون آیۀ وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ نازل شد؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله کوه صفا رفت و بانگ زد: ای گروه قریش ! قریش گفتند: این محمّد است که از فراز صفا فریاد می زند.

پس، همگی جمع شدند و آن جا رفتند و گفتند: چه شده است ای محمد !

ص:13


1- (1) - شعراء (26) : 214. [1]

فرمود: اگر من به شما بگویم که در پشت این کوه گروهی سواره هستند حرف مرا باور می کنید؟ گفتند: آری، تو در میان ما متهم و بدنام نیستی و هرگز دروغی از تو نشنیده ایم فرمود: اینک من شما را از عذابی سخت بیم می دهم. ای فرزندان عبدالمطّلب ! ای فرزندان عبد مناف ! ای فرزندان زهره ! و همۀ خاندان قریش را نام برد. خداوند به من فرمان داده است که به نزدیکانم هشدار دهم و من نمی توانم هیچ گونه سودی در دنیا و بهره ای در آخرت برای شما تضمین کنم، مگر این که بگویید:

معبودی جز اللّه نیست.

در این هنگام ابولهب گفت: هلاکت و زیان باد تو را ! برای این ما را جمع کردی؟ در این هنگام خداوند تبارک و تعالی سورۀ تبت را کامل نازل فرمود. » (1)خداوند به انسان مسئولیت هدایت خانواده را داده است همچنین به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هم وظیفه تربیت دینی خانواده را گوشزد نموده است:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً » (2)

ای مؤمنان ! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است، حفظ کنید.

سلیمان بن خالد گفت: « به امام صادق علیه السلام گفتم که من خانواده ای دارم که حرف مرا گوش می دهند. آیا آنها را به ایمان دعوتشان کنم حضرت فرمودند: بله، خداوند در قرآن فرموده است:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً » (3)

ص:14


1- (1) - بحار الأنوار: 164/18، باب 1 ؛الطبقات الکبری: 200/1.
2- (2) - تحریم (66) : 6. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 86/71، باب 2، حدیث 102؛ [2]الکافی: 211/2، حدیث 1؛ [3]المحاسن: 231/1، باب 18، حدیث 180. [4]

علامه مجلسی رحمه الله در بیان روایت می فرماید:

« قُوا » یعنی حفظ و نگهداری و جلوگیری کنید خودتان و خانواده تان را از آتش.

اول خودتان را به صبر بر طاعت خدا و صبر بر معصیت و صبر در پیروی از شهوات و سپس خانواده تان را:

1 - بِدُعائِهِم إلی طاعَةِ اللّهِ، دعوت آنان را به فرمانبرداری از خدا.

2 - وَتَعْلِیمِهِمْ الفَرَائِضَ، آموزش واجبات و تکالیف دین.

3 - وَنَهْیِهِمْ عَنِ الْقَبائِحِ، دور نمودن آنان از زشتی ها و پلیدی ها.

4 - وَحثِّهم علی أفعالِ الخَیْرِ، تشویق آنان را به کارهای نیک.

پس آیه و روایت اشاره به واجب بودن امر به معروف و نهی از منکرِ نزدیکان و دوستان است. (1)

خاندان پیامبر در نهج البلاغه

حضرت علی علیه السلام دربارۀ پیامبر صلی الله علیه و آله که وجودش همه خیر محض برای هستی بود در نهج البلاغه می فرماید:

اِبتَعَثَهُ بِالنُّورِ الْمُضیءِ وَالْبُرهانِ الْجَلیِّ وَالْمِنْهاجِ الْبادی وَالْکِتابِ الْهادی . اسْرَتُهُ خَیْرُ اسْرَةٍ وَشَجَرَتُهُ خَیْرُ شَجَرَةٍ اغْصانُها مُعْتَدَلَةٌ وثِمارُها مُتَهَدِّلَةٌ . (2)

پیامبرش را با نوری درخشان، و دلیلی روشن، و راهی آشکار، و کتابی هدایت کننده برانگیخت. خاندانش بهترین خاندان، و شجرۀ وجودش بهترین شجره است، شجره ای که شاخه هایش معتدل، و میوه هایش در دسترس است.

ص:15


1- (1) - بحار الأنوار: 86/71، باب 2، ذیل حدیث 102.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 160. [1]

شکایت پیامبر از بعضی بستگان

اما پیامبر با تمام این مقامات و منزلت ها از بعضی بستگان خود شکایت می کند.

او در پایان جنگ بدر کنار چاهی که کشتگان را درون آن ریخته بودند ایستاد؛ و خطاب به آنان فرمود:

بِئْسَ عَشِیرَةُ الرَّجُلِ کُنْتُمْ لِنَبِیِّکُمْ کَذَّبْتُمُونی وَصَدَّقَنِی النَّاسُ وَأَخْرَجْتُمُونِی وَآوَانِی النَّاسُ وَقاتَلْتُمُونِی وَنَصَرَنی النَّاسُ ثُمَّ: قالَ هَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً؟ فَقَدْ وَجَدْتُ ما وَعَدَنِی رَبِّیِ حَقّاً. (1)

چه فامیل بدی بودید برای پیامبرتان، شما تکذیبم کردید ولی دیگران مراتصدیق کردند. و شما مرا از وطن و خانه ام بیرون کردید ولی دیگران نبوت مرا تصدیق کردند و دیگران به من پناه دادند ولی شما با من به ستیزه برخاستید و مردم دیگر مرا یاری کردند. سپس فرمود : آیا شما وعدۀ پروردگارتان را به حق یافتید، من که وعدۀ پروردگارم را دربارۀ خودم به حقیقت دریافتم.

با این حال که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نزدیکانش را که انکار حق می کردند از خود دور می کرد و بیگانگان را که پذیرای حق بودند به خود نزدیک می نمود.

ابولهب را که عموی خود بود مورد نفرین قرار داده و سورۀ تبت در کتاب آسمانی او را محکوم نمود. ولی سلمان فارسی که از بلاد دور بود، افتخار:

سَلْمانُ مِنّا اهْلُ الْبَیْتِ. (2)

سلمان از ما اهل بیت است.

پیدا کرد.

ص:16


1- (1) - بحار الأنوار: 188/18، باب 1، ذیل حدیث 18؛ [1]المناقب، ابن شهر آشوب: 60/1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 326/22، باب 10، حدیث 28؛ کشف الغمة: 389/1؛ [3]المناقب، ابن شهر آشوب: 85/1. [4]

مباهلۀ پیامبر همراه با اهل بیت

از جمله جایگاه خانوادۀ وحی در پیشبرد رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله حکایت مباهله (1) است که بین رسول خدا صلی الله علیه و آله و نصارای نجران اتفاق افتاده است در آنجا که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ » (2)

بگو : بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم ؛ سپس یکدیگر را نفرین نماییم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

آن گاه که نصارای نجران پیشنهاد مباهله را به رسول خدا دادند. رسول اللّه صلی الله علیه و آله پاسخ داد: با شما با بهترین افراد اهل زمین و گرامی ترین افراد در نزد خدا مباهله می کنم. سپس آنان را به مباهله دعوت کرد و حضرت علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام و حسن علیه السلام وحسین علیه السلام از اهل بیت خویش را برای مباهله فرا خواند پس نصاری قدرت بر مباهله پیدا نکردند؛ زیرا به باطل بودن مذهب خود آگاه بودند و برای باقی ماندن در دین خود حاضر به جزیه دادن شدند.

عامر بن سعد از پدرش نقل کرده است که گفت:

وقتی آیۀ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله امیر مؤمنان، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین علیهم السلام را به نزد خویش خوانده و فرمود:

اَللَّهُمَّ هؤلاءِ اهْلی. (3)

ص:17


1- (1) - مباهله: نفرین کردن به همدیگر.
2- (2) - آل عمران (3) : 61. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 11/21، باب 22، حدیث 5؛ الأمالی، شیخ طوسی: 307، حدیث 616. [2]

خدایا! اینان اهل من هستند.

پیامبر و عصر جاهلیّت

اشاره

جملات این فراز دعا با مروری به وضع عصر جاهلیّت و اوضاع و احوال مردم عرب روشن تر می شود، به همین خاطر به طور خیلی مختصر دورنمایی از آن زمان را با هم تماشا می کنیم، تا معلوم شود رسول با کرامت اسلام در جهت تبلیغ دین با چه قومی رو به رو بوده و برای احیای دین خدا گرفتار چه مشقّات و زجرها و رنج هایی شده است.

« در آن زمان حدود یک ششم مردم عربستان شهر نشین بودند که بیشتر در نواحی جنوب، یمن و عدن و حضرموت و در قسمت شمال غربی، حیره و غسّان به سر می بردند و در حجاز هم سه شهر مکّه و یثرب و طائف وجود داشت، دیگر ساکنان عربستان اعراب صحرانشین و بیابان گرد بودند و به طور کلّی شهر نشینان عرب هم خمیر مایۀ اخلاق و روحیّات خود را از صحرانشینی و نظام قبیله ای گرفته بودند.

[

تعصّب قبیله ای در جاهلیّت

]

عرب بادیه تابع نظم و فرمانبری و تسلیم در برابر قدرت نیست، به خود و افراد قبیله اش متّکی است و با دیگران همان می کند که ناسیونالیست های افراطی و نژاد پرستان با دیگر نژادها و ملّت ها، هر جا بتوانند کشتار، غارت، دزدی، هتک ناموس، دروغ و خیانت را نسبت به دیگران مشروع می دانند.

اعراب بدوی تابع حکومتی نبودند و نظم و سیاستی نداشتند و اساس ملیّت و جامعۀ آنان را، قبیله تشکیل می داد. قبیله مجموع چند خانواده و قوم و خویشاوند است که تحت ریاست شیخ قبیله که معمولاً کهنسال ترین افراد قبیله است به سر

ص:18

می برند.

قوم و قبیله واحد مستقلّی بود که باید در همه چیز به خود متّکی باشد چون اقوام و قبایل دیگر اصولاً بیگانه به شمار می رفتند و هیچ گونه حقوق و احترامی از نظر افراد این قبیله نداشتند و غارت اموال و کشتن افراد و دزدیدن و ربودن زنان جزو حقوق قانونی آنان بود، مگر این که با قبیله ای پیمانی داشته باشند که آنهم معمولاً دیری نمی پایید که با یک جسارت کوچک از طرف یکی از افراد آن قبیله نقض می شد وبهانه برای حملۀ مجدد به دست می آمد.

بدین ترتیب افراد یک قبیله که تنها حامی و تکیه گاه خود را قبیله خویش می دانند بدان بی دریغ دل بسته اند و مسئلۀ ذکر مفاخر قبیله و بیان انتساب و شاخه های قبیله و افزون نشان دادن افراد ولو با شمارش گور مردگان خود، از بزرگترین نمودهای تعصّب قبیله ای است.

جنگ قبیله ها گاهی برای به دست آوردن چراگاه ها و بیشتر زاییدۀ تعصّب و خونخواهی است.

[

حوادث جنگی جاهلیّت

]

سرزمین عربستان، انسان سخت جان و جنگجو می پروراند. روح جنگجویی را با عصبیّت جاهلی و ناسیونالیزم قبیله ای ضمیمه کنید تا ریشۀ بسیاری از خونریزی ها روشن شود.

از طرفی هر قبیله، زن و مال و جان دیگران را شکار قانونی خود می داند و از طرفی قبیله ای که مورد تجاوز قرار گرفته است حاضر است برای انتقام حتّی تمام افراد قبیلۀ متجاوز را از دم تیغ بگذراند.

صحرانشینان می گفتند: خون را جز خون نمی شوید. داستان شنفره که به افسانه شبیه تر است می تواند نقش تعصّب را در خونریزی ها نشان دهد. وی مورد اهانت

ص:19

یکی از قبیلۀ بنی سلمان قرار می گیرد و بر آن می شود که برای انتقام، صد نفر از آنان را بکشد. سرانجام پس از مدّت ها کمین کردن و آوارگی نود و نه نفر را می کشد!

ایّام عرب مهم ترین حوادث جنگی عرب جاهلی را به خاطر می آورد. این جنگ ها معمولاً از یک برخورد سادۀ دو فرد از دو قبیله شروع می شود و گاهی همچون جنگ «بسوس» چهل سال طول می کشید تا وقتی که تقریباً مرد جنگجویی در دو قبیله باقی نمی ماند و با دخالت دیگران کار به صلح می کشید.

از بزرگترین مصیبت های یک فرد بدوی آن بود که قبیله او را طرد یا خلع کند، بدین ترتیب وی دیگر منسوب به قبیله نبود و مورد حمایت قرار نمی گرفت و هیچ قدرت و قانونی پاسدار جان و مال او نبود و در نتیجه هر کس حق داشت او را بکشد یا به بردگی بگیرد و یا اموالش را غارت کند!

غارت از راههای رسمی امرار معاش بود. چه، گفتیم اموال دیگر قبایل احترام قانونی ندارد و این رسم تقریباً عمومی بود، حتّی در بین قبایل مسیحی مانند «بَنی تَغْلِب» غارتگری رایج بود، اما در اثنای غارت حتّی الامکان خونریزی مجاز نبود.

قطامی شاعر ضمن شعری چنین می گوید:

«کار ما غارتگری و هجوم به همسایه دشمن است و گاه هم اگر جز برادر خویش کسی را نیابیم او راغارت می کنیم».

عرب جاهلی در قصاید خود کشتار و غارت دیگران را از سندهای افتخار خود می شمرد.

[

ازدواج در جاهلیّت

]

ازدواج خیلی زود و حتّی اغلب در سنین هشت یا نه سالگی دختر انجام می شد و رضایت پدر و پرداخت بهای عروس شرط اساسی ازدواج بود.

تعدّد زوجات بدون هیچ قید و شرطی رواج فراوان داشت. زن کالایی بود که

ص:20

جزو دارایی پدر یا شوهر یا پسر به شمار می رفت و او را با اموال و ثروتی که باقی می ماند به ارث می بردند، از اینرو ازدواج با زن پدر منع قانونی نداشت.

دختر دادن به افراد قبیله ای دیگر ممنوع بود، جز قریش که حق داشتند از سایر قبایل دختر بگیرند.

دیگر از طرق مشروع تصرّف زن این بود که مثلاً با مرد دیگری از قبیلۀ دیگر برخورد کند که وی با زن خود باشد و بر سر به دست آوردن آن زن جنگ کند، اگر غالب شد زن را اسیر گرفته و بی هیچ قید و شرطی او را تصرّف کند.

بعضی از قبایل عرب مخصوصاً بنی اسد و تمیم دختران خود را زنده به گور می کردند!

[

بت پرستی در جاهلیّت

]

بت پرستی دین رایج عرب بود و به صورت های گوناگون در بین آنان نفوذ داشت.

دامنۀ بت پرستی آن چنان توسعه پیدا کرد که بت هایی به شکل حیوان و گیاه و انسان و جنّ و فرشته و ستارگان ساخته می شد و حتّی سنگ مورد پرستش بود.

«لات» در طایف به صورت سنگی چهار گوش بود و نزدیک طایف چمن و چراگاه خاص داشت که حرم بود و قطع درخت و شکار و خونریزی در قلمرو آن روا نبود و مردم مکّه و دیگران به زیارت آن می رفتند.

«عُزّی» خدای بسیار عزیز که معادل ستارۀ زهره بود در نخله، شرق مکّه قرار داشت و پرستش می شد و بیش از دیگر بت ها اعتبار داشت. حرم عُزّی از سه درخت تشکیل شده بود و قربانی انسان بدان تقدیم می شد.

«مَنات» خدای قضا و قدر بود و معبد آن سنگی سیاه در قُدَید بر سر راه مکّه به یثرب و مخصوص اوس و خزرج بود. این سه معبود، خدایان مؤنّث و تماثیل

ص:21

ملائکه بودند.

«بَعْل» مظهر روح چشمه ها و آبهای زیر زمین بود، احیاناً چاه آب پاکِ نشاط آور در صحرای خشک قابل پرستش بود.

«غار» چون با خدایان و نیروهای زیر زمین ارتباط دارد، مقدّس شناخته می شد.

بتخانۀ «غبغب» در نخله از همین جا پیدا شد.

«ذات انواط» که به آن چیزهایی می آویختند در نخله بود و سال ها مردم مکّه زیارتش می کردند.

«ذوالشّری» به صورت توده ای از سنگ های تراشیدۀ سیاه چهارگوش محترم بود.

«روح زمین قابل کشت» خدای نیکوکاری است که باید قربانی به پیشگاه او نثار کرد.

«روح زمین بایر» شیطان شرور است که باید از آن بر حذر بود.

علاوه بر خدایان عمومی، هر یک از عربها در خانۀ خود صنم یا نصیبی داشتند که هر وقت به خانه می رفتند دور آن طواف می کردند و در هنگام مسافرت از آن اجازه می گرفتند و آن را همراه خود می بردند.

عرب ها قسمتی از میوه و محصول کشاورزی و نتیجۀ چهارپایان خود را برای بت ها قرار می دادند !

«اَزلام» چوبه های تیری بودند که برای فال گرفتن و مشورت به کار می رفتند. آنها در تعیین سرنوشت مردم نقش عمده ای داشتند و حتّی در تعیین این که فرزند مشکوک به کدام پدر تعلّق دارد.

این چوبه ها در برابر بت «هبل» قرار داشت و مراسم تحت نظر کاهنی انجام می شد و نیز وسیله ای برای قمار بازی با طرز خاصّی بود.

روزی امرؤالقیس شاعر معروف برای انتقام خون پدر خود با ازلام فال گرفت و سه بار نفی آمد، چوبه های تیر را به صورت بت پرت کرد و گفت: ای لعنتی ! اگر پدر

ص:22

خودت را کشته بودند مرا از خونخواهی پدر منع می کردی.

از این داستان نقش ازلام و موقعیّت بت و در عین حال نفوذ بر تعصّب و انتقام را استفاده می کنیم. » (1)در چنین روزگاری و برای هدایت و راهنمایی چنان مردمانی محمد صلی الله علیه و آله مبعوث به رسالت شد.

مردم عصر جاهلیّت

« در روزگاری که ابرهای متراکم جهل و نادانی سراسر عالم بشریّت را تیره و تار ساخته بود، زشتخویی و فساد اخلاق همه جا رواج داشت، شرک و بت پرستی جایگزین یکتا پرستی و توحید گشته بود، مزدک ها و مانی ها به نام مذهب و آیین بر عقول و افکار مردم حکومت می کردند، هرزگی و گناه در هر جای جهان افتخار شمرده می شد، خونریزی و ستم امری عادی بود، بشریّت در پرتگاه نیستی قرار گرفته و آخرین دوران انحطاط خود را می پیمود، زنها از مزایای زندگی محروم و با آنها معاملۀ برده و حیوان می شد و به همراه شوهران مردۀ خویش به آتش می سوختند!

در سرزمین خشک و سوزان که سنگ های تفتیده اش از خون بی کسان مظلوم طراوت می یافت و خاک های تیره اش از پیکر دختران معصوم زنده به گور کام می گرفت، ابوجهل ها و ابوسفیان ها بر جان و مال مردم مسلّط بودند.

در میان مردمی که سنگ و چوب معبودشان بود، وغارتگری و چپاول شغلشان، در پست ترین شرایط می زیستند و با فقر و تنگدستی و شتر چرانی روزگار می گذرانیدند، در میان سنگ های درشت ونا هموار و مارهای پر زهر منزل داشتند، با آبی تیره و ناگوار و نانی جوین و ساخته از هستۀ خرما و خوراکی پرداخته از

ص:23


1- (1) - محمّد صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران: 46/1.

سوسمار و ملخ به سر می بردند، با برادرکشی و قطع رحم خو گرفته تا گلوگاه در لجنزار خرافات و اوهام فرورفته بودند و بدین طریق روزگارشان سپری می شد و عمرها به فنا می رفت.

در چنین گردابی زورق زندگی سراسر ننگ بشر بدون هدف از سویی به سویی در حرکت بود، همه از زندگی خویش ناخشنود و در ظلمات حیرت و سرگردانی صبح را شام و شام را سحر می کردند،یأس و نومیدی در دل ها چیره شده، شب دیجور جهل و شرک جهان را تیره و تار ساخته بود. » (1)

بعثت پیامبر و دگرگونی کفار

در چنین روزگاری رسول مکرّم اسلام مبعوث به رسالت شد و برای بیداری و بینایی مردم همراه قرآن مجید به دگرگون کردن زندگی انسان و ایجاد تغییر در تمام شؤون حیات همّت گماشت. شما فکر کنید مردمی که با شرک و بت پرستی و تقلید از گذشتگان و انواع مفاسد اخلاقی و خانوادگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خو گرفته بودند در ابتدای دعوت برای آن منبع فیض چه مشکلاتی و چه رنج ها و مشقّاتی ایجاد کردند، رنج هایی که به قول قرآن مجید کمر شکن بود، ولی عنایت خدا و صبر و استقامت آن حضرت باعث شد آن همه بلا و مصیبت را برای تبلیغ دین و احیای اسلام و نشر معارف الهی تحمّل نماید.

سران قریش از دعوت مردم به خدا سخت نگران بودند، کار آنان رباخواری، فساد، تجاوز، ظلم و جمع کردن ثروت از کنار بت ها بود و آیین حق و آیات قرآن و دعوت محمّد صلی الله علیه و آله مخالفت با آن همه برنامه ها داشت. آنان می دانستند که اگر مردم بیدار شوند از قید بردگی و بندگی نسبت به آنان نجات پیدا می کنند و به این همه ظلم و تجاوز خاتمه داده می شود. در این صورت آنان از تمام منافع نامشروع خود

ص:24


1- (1) - تاریخ انبیا: 384.

محروم می گردند.

ابولهب و ابوجهل و ابوسفیان و ولید و شیبه و عتبه و سایر زورمداران می دانستند که بت های چوبی و سنگی که دست پخت کارگران ایشان است برای مردم و خود آنها سود و زیانی در امر حیات ندارد، ولی آنان بت و بتخانه را برای سرگرم نگاه داشتن مردم و بهره کشی دنیایی از بی خبران و جاهلان می خواستند.

تعطیل شدن بتخانه در حکم بسته شدن مراکز مهم درآمد بود. آنها سال ها افکار مردم را به زنجیر اوهام و خرافات بسته و دریچه های جان آنان را قفل کرده بودند؛ زیرا بر اساس منطق این اقلیّت سود پرست، اکثریّت مردم باید چشم و گوش بسته و مطیع و فرمانبردار بمانند، مردم باید گمراه و ستم کش زندگی کنند، تا ابولهب و ابوجهل و ولید و دیگر قلدران در طول تاریخ با فراغت خاطر به رباخواری و مال اندوزی و فساد همه جانبۀ خود ادامه دهند، اگرمحمّد بیاید و در گوش آنان بخواند:

الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (1)

همان کسانی که از این رسول و پیامبر « ناخوانده درس » که او را نزد خود [ با همۀ نشانه ها و اوصافش ] در تورات وانجیل نگاشته می یابند، پیروی می کنند ؛ پیامبری که آنان را به کارهای شایسته فرمان می دهد و از اعمال زشت بازمی دارد و پاکیزه ها را بر آنان حلال می نماید و ناپاک ها را بر آنان حرام می کند و بارهای تکالیف سنگین و زنجیره ها [ یِ جهل، بی خبری و

ص:25


1- (1) - اعراف (7) : 157. [1]

بدعت را ] که بر دوش عقل وجان آنان است برمی دارد ؛ پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را [ در برابر دشمنان ] حمایت کردند و یاریش دادند و از نوری که بر او نازل شده پیروی نمودند، فقط آنان رستگارانند.

آنها نمی توانستند جملات حکیمانۀ پیامبر به خدایان قلاّبی خود را تحمّل کنند چون بدانها خو گرفته بودند، امّا ابولهب و ابوجهل و ولید که پیشرو مخالفان و سلسله جنبانان این دشمنی بودند به دیدۀ دیگری به این پیشامد جدید می نگریستند.

آنها می دانستند اگر مردم آزادی را حس کنند، دیگر بردگی نخواهند کرد، اگر بردگی از میان برود این تن پروران بیکار بدبخت خواهند شد، چه بکنند؟

از مغز کسانی که مقیاس خوشبختی را پول می دانند چه فکری تراوش می کند؟ مسلّماً فکرشان بر محور پول می گردد، پس باید دعوت محمّد صلی الله علیه و آله را با پول متوقّف کنند، مگر نه آن است که آنان همه چیز خود را با پول به دست آورده اند، با پول خانه ساخته اند، با پول صدها کنیز و غلام به دور آنان می گردند، با پول بتخانه به راه افتاده است، پس برای آن که چراغ حق را خاموش کنند، باید به پول توسّل جویند.

در «تاریخ یعقوبی» آمده:

«قریش ابوطالب را گفتند: برادر زاده ات خدایان ما را به زشتی نام می برد، ما را دیوانه می خواند، پیشینیان ما را به گمراهی نسبت می دهد، بگو از این دعوت باز ایستد تا مال خود را در اختیار او گذاریم.

محمّد صلی الله علیه و آله در پاسخ گفت: خدا مرا بر نینگیخته است که مال دنیا بیندوزم و مردم را به دنیا دوستی بخوانم، مرا برانگیخته است تا دعوت او را به مردم برسانم و خلق را بدو بخوانم.

قریش چون دانستند محمّد را با پول نمی توان خرید به فکر افتادند ابوطالب را از حمایت او باز دارند.

ص:26

گروهی از بزرگان این طایفه نزد ابوطالب رفتند و گفتند: ما عُمارة بن ولید بن مغیره را که جوانی تناور و خردمند است به تو می دهیم و تو محمّد را به جای او به ما بسپار تا به قتل برسانیم.» (1)این داستان را بیشتر مورّخان پیشین نوشته اند. این درخواست، طرز تفکّر رباخواران و مال اندوزان و مفسدان قریش را به خوبی مجسّم می کند.

پول پرستان و دنیا داران که حساب هر چیز را از نظر سود مادّی آن بررسی می کنند، برای آنان همۀ موجودات عالم جز پول وسیله است نه هدف، انسان باشد یا کالا.

در نظر آنان آن منبع فیض برای ابوطالب نیرویی بود که باید در راه بهره برداری به کار افتد، خرد، مردمی، خویشاوندی و آنچه با عواطف سروکار داشته باشد بی ارزش است.

به عقیدۀ آنان عماره بن ولید برای جلب منفعت و دفع ضرر بهتر و مناسب تر از محمّد می نماید، بدین جهت وقتی قریش نظر خود را گفتند و ابوطالب نپذیرفت، مُطعم بن عدی گفت: ابوطالب! به خدا سوگند خویشاوندان تو از روی انصاف سخن گفتند.

ابوطالب گفت: چه درخواست ستمکارانه ای! شما می خواهید فرزند خود را به من بسپارید تا او را برای شما بپرورم و به جای او فرزند مرا بگیرید و بکشید! این انصاف نیست، ستم است، بروید و هر چه می خواهید بکنید که هرگز سخن شما پذیرفته نیست.

بزرگان قریش چون از این راه هم سودی نبردند راه دیگری پیش گرفتند، راهی که مردم نادان هنگام درماندگی در مقابل دلیل منطقی خردمندان پیش می گیرند.

عادت جاهلان این است که چون در پاسخ درست درمانند به سفاهت می گرایند،

ص:27


1- (1) - تاریخ الیعقوبی: 24/2 - 25.

دهن کجی می کنند، دشنام می دهند، آزار می رسانند.

قریش نیز به آزار محمّد صلی الله علیه و آله برخاستند و در این راه تا آن جا که توانستند پیش رفتند. ابولهب و زن او امّ جمیل، حَکَم بن أبی العاص، عقبة بن أبی مُعَیط از جمله مردمانی اند که بیش از دیگران محمّد را آزار می کردند.

وقتی محمّد صلی الله علیه و آله در بازار عُکاظ مردم را به خدای یگانه می خواند، ابولهب به دنبال او می افتاد و می گفت: مردم برادر زادۀ من دروغگوست از او بپرهیزید. نیرنگ دیگری که به کار می بردند این بود که آزار محمّد را بیشتر به عهدۀ کودکان و غلامان می گذاشتند.

روزی، آن عالِم اسرار مُلْک و ملکوت و آن منبع فیوضات ربّانیّه به نماز ایستاده بود، تنی چند از ایشان شکنبۀ شتری پر از سرگین به غلامی از غلامان خود دادند و چون محمّد به سجده رفت، غلام آن شکنبه را بر پشت او نهاد و دوش و پشت وی را آلود ساخت.» (1)قریش از پس آزارهای گوناگون نسبت به رسول خدا و مردان و زنانی که به آن حضرت ایمان آورده بودند تصمیم به قتل رسول خدا گرفتند و به ابوطالب گفتند:

یا به او بگو دست از دعوتش بردارد، یا آمدۀ کشته شدن شود.

ابوطالب سخن قریش را به آن حضرت گفت، آن جناب فرمود: ای عمّ گرامی ! اگر آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند، من از دعوت خود دست برنخواهم داشت.

ابوطالب از خانه بیرون شد و سخن آن حضرت را باز گفت و با کمال جرأت و شهامت از رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع نمود و با زبان حال گفت:

ص:28


1- (1) - محمّد صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران: 209. [1]

از دادن جان خدمت جانانه رسیدیم در عشق نظر کن که چه دادیم و چه دیدیم

زان پستۀ خندان چه شکرها که نخوردیم زان سرو خرامان چه ثمرها که نچیدیم

هر عقده که آن زلف دوتا داشت گشودیم هر عشوه که آن چشم سیه کرد خریدیم

(فروغی بسطامی)

قطع روابط با بنی هاشم

قریش متوجّه شد که ابوطالب از برادر زادۀ خود سخت دفاع می کند، ناچار در دارالنَّدْوَه که محلّ شورای آنان بود گرد آمده و پس از مشورت های زیاد تصمیم گرفتند که صحیفه ای بدین مضمون بنویسند که هیچ یک از ما حقّ هیچ گونه معامله و داد و ستد ومعاشرت و رفت و آمد و حتّی یک کلمه مکالمه با بنی هاشم نداشته باشد. پس نامه را به مضمون فوق نوشته و همگی امضا کردند و هم قسم شدند و آن را پیچیده در خانۀ کعبه آویختند.

چون خبر این صحیفه به ابوطالب رسید، سراسیمه از خانه بیرون شد و به نزد قریش شتافت و گفت: این خبر چیست که شنیده ام؟! آنان اظهار کردند: ای ابوطالب ! بیا برادر زادۀ خود را به ما تسلیم کن و خود بر تمام ما امارت و آقایی نما، ابوطالب گفت: عجب مردمان بی انصافی هستید، من اولاد خود را به شما بدهم که او را به قتل برسانید!

هجرت به شعب ابی طالب

آنگاه به نزد بنی هاشم برگشت و گفت:

عَلَیْکُمْ یا بَنی هاشِمٍ وَحِصْنَ الشِّعْبِ. (1)

ای بنی هاشم ! برای حفظ جانتان داخل شعب ابی طالب شوید.

ص:29


1- (1) - بحار الأنوار: 1/19، باب 5، حدیث 1؛ [1]المناقب، ابن شهر آشوب: 62/1. [2]

پس همگی وارد شعب ابی طالب که درّه ای بین دو کوه بود گردیدند.

ابوجهل و عاص بن وائل و نضر بن حارث و عقبة بن أبی مُعَیط اطراف شعب پاس می دادند و مراقب بودند که کسی داخل شعب نشود و طعامی به مسلیمن نرساند.

کسی نمی توانست علناً آذوقه برای ایشان ببرد، ابوالعاص بن ربیع داماد آن حضرت در تاریکی های شب با صدمات زیادی مقداری طعام و گندم و خرما بر شترش بار کرده و نزدیک شعب که می رسید شتر را رها کرده و خود می رفت و شتر آذوقه به افراد شعب می رساند.

چون ابوطالب از ابوجهل و دستیارانش خائف بود، شبی چند بار جای بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در شعب عوض می کرد مبادا مشرکین نیمه شب بر سر او بریزند و آن بزرگوار را به قتل برسانند.

مدّت سه تا چهار سال با کمال سختی و فقر و تنگدستی در شعب باقی ماندند،چنان کار بر آنها سخت شده بود که فریاد گرسنگی اطفالشان از بیرون شعب شنیده می شد!

هجرت به طائف

ابوطالب و خدیجۀ کبری تا زنده بودند، آزار مشرکان نسبت به آن حضرت حدّی داشت، ولی پس از وفات آن دو بزرگوار که از هر جهت حامی پیامبر و دین او بودند، آزار سردمداران کفر از حد گذشت، چندانکه احساس کرد بیش از این نمی تواند در مکّه درنگ کند، در اوخر ماه شوّال با زید بن حارثه به طائف رفت و در آن جا به سه برادر از رؤسای ثقیف: عبد بن عمر و مسعود بن عمر و حبیب بن عمر که سه برادر بودند ملاقات کرد و دین خود را به آنان عرضه داشت، هر یک در کمال بی شرمی حضرت را به جواب سختی پاسخ دادند. یکی گفت: که من پردۀ خانه کعبه را دزیده

ص:30

باشم اگر تو راست بگویی و خدا تو را مبعوث کرده باشد. دیگری گفت، خدا عاجز بود که غیر تو را پیغمبر گرداند! سوّمی گفت: به خدا سوگند که هیچ گونه حاضر نیستم با تو سخن گویم؛ زیرا اگر پیغمبر باشی من کوچکتر از آنم که با تو سخن گویم و اگر نباشی بزرگتر از آنم که با تو کلامی گویم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله مأیوس شده از آنان خواست اکنون که ایمان نیاوردید و گفتارم را نپذیرفتید امر مرا مخفی دارید و با کسی در میان ننهید، ولی آنان مردم را خبر کردند و امرش را فاش ساختند و گفتند: او چنین توقّعی کرد و ما او را رد کردیم، آنگاه سر راهش را گرفته او را آزار و استهزا کردند و آن قدر سنگ بر پای مبارکش زدند که خون جاری شد.

موسی بن عقبه گوید:

آن قدر سنگ به ساق پای مبارکش زدند که نعلینش پر از خون شد و از شدّت جراحت خسته می شد و بر زمین می افتاد، بازوهای او را می گرفتند و او را می نشاندند و به او می خندیدند.

بنابر بعضی از روایات، تنها زید بن حارثه از حضرت دفاع می کرد آن قدر که چندین جای سر زید را شکستند و همه روز کارشان همین بود تا یک روز اطفال و سفهای قوم او را تعقیب کردند، تا آن که حضرت از طائف خارج شد.

در بیرون شهر طائف باغی بود که عتبه و شیبه پسران ربیعه با غلامشان «عِداس» در آن باغ بودند، حضرت در سایۀ دیوار باغ نشست و خون از پای مبارکش جاری بود، چون چشم عتبه و شیبه به او افتاد شفقت کرده، غلام خود عداس نصرانی را با مقداری انگور نزد حضرتش فرستادند.

عداس انگور آورد و عرض کرد میل فرمایید، حضرت فرمود: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، عداس پرسید: این سخن از کلام این بلد نیست، حضرت فرمود: اهل کجا هستی؟ گفت: نینوا، حضرت فرمود: شهر یونس بن مَتّی بندۀ صالح حق!

ص:31

عداس پرسید از کجا دانستی که یونس کیست؟ فرمود: خدایم به من خبر داده است، پس او را دعوت به اسلام کرد، عداس مسلمان شد و به خاک افتاده سجده کرد و صورت و دست و قدم های آن حضرت را که خون از آن جاری بود بوسید،چون نزد ارباب خود باز گشت بدو گفت: وای بر تو ! این مرد با تو چه کرد که سجده کردی و چرا قدم های او را بوسیدی؟ عداس گفت: او مرا به امری خبر داد که جز پیغمبر خدا بدان دانا نیست، بدو خندیدند و گفتند: این مرد تو را از کیش مسیح باز داشت.

قریب یک ماه حضرت در طائف بود و هر روز مردم را به دین اسلام دعوت می کرد و هر چه می توانستند او را آزار می دادند و هیچ کس ایمان نیاورد تا این که بدن مبارکش از شدّت صدمه ورم کرد و به طرف مکّه باز گشت. در بین راه زیر سایۀ درخت انگوری نشست و مشغول راز و نیاز و مناجات با پروردگارش گردید و عرضه داشت:

اَللّهُمَّ إنّی أشْکُو إلَیْکَ ضَعْفَ قُوَّتی، وَقِلَّةَ حیلَتی وَهَوانی عَلَی النّاسِ، أنْتَ أرَحمُ الرّاحِمینَ، أنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفینَ وَأنْتَ رَبّی، إلی مَنْ تَکِلُنی؟ إلی بَعیدٍ یَتَجَهَّمُنی، أوْ إلی عَدُوٍّ مَلَّکْتَهُ أمْری؟ إنْ لَمْ یَکُنْ بِکَ عَلَیَّ غَضَبٌ فَلا ابالی و لکِنْ عافِیَتُکَ هِیَ أوْسَعُ لی. أعُوذُ بِنُورِ و جْهِکَ الَّذی أشْرَقَتْ لَهُ الظُّلُماتُ وَصَلَحَ عَلَیْهِ أمْرُ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ مِنْ أنْ یَنْزِلَ بی غَضَبُکَ أوْیَحُلَّ عَلَیَّ سَخَطُکَ، لکِنْ لَکَ الْعُتْبی حَتّی تَرْضی، وَلا قُوَّةَ إلّابِکَ. (1)

خداوندا، از ناتوانی، بیچارگی و خواری خود نزد مردم به تو شکایت می آورم، تو مهربان ترین مهربانانی، تو پروردگار مستضعفانی، تو پروردگار منی، مرا به که واگذاری، بیگانه ای که از من روی در کشد، یا به دشمنی که

ص:32


1- (1) - بحار الأنوار: 22/19، باب 5، حدیث 11؛ [1] سیرۀ رسول اکرم صلی الله علیه و آله : 418.

کارم را بدو سپرده ای؟ اگر تو بر من خشم نگرفته باشی هیچ باکی از دیگران ندارم، ولی عافیت و سلامتی از ناحیۀ تو برایم گواراتر است. پناه می برم به نور وجه تو که تاریکی ها بدان روشن شده و کار دنیا و آخرت بدان صلاح یافته، از این که غضبت بر من فرود آید یا خشمت بر من وارد شود، آری، آن قدر از تو پوزش می طلبم تا تو خشنود شوی و هیچ نیرویی جز به تو نیست.

در هر صورت همان طور که حضرت زین العابدین علیه السلام می فرماید، وجود مقدّس آن حضرت در جهت تبلیغ دینِ خدا به انواع شکنجه ها و مشقّت های بدنی و آلام روحی دچار گشت، ولی تا آخرین نفس وظیفه و مسئولیت خود را عاشقانه انجام داد، چنانکه در جملات بعد به آن اشاره خواهد شد.

ص:33

[«13»وَأَدْأَبَ نَفْسَهُ فِی تَبْلِیغِ رِسَالَتِکَ «14»وَأَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَی مِلَّتِکَ «15»وَشَغَلَهَا بِالنُّصْحِ لِأَهْلِ دَعْوَتِکَ «16»وَهَاجَرَ إِلَی بِلاَدِ الْغُربَةِ وَمَحَلِّ النَّأْیِ عَنْ مَوْطِنِ رَحْلِهِ وَمَوْضِعِ رِجْلِهِ وَمَسْقَطِ رَأْسِهِ وَمَأْنَسِ نَفْسِهِ إِرَادَةً مِنْهُ لِإِعْزَازِ دِینِکَ وَاسْتِنْصَاراً عَلَی أَهْلِ الْکُفْرِ بِک «17»حَتَّی اسْتَتَبَّ لَهُ مَا حَاوَلَ فِی أَعْدَائِکَ «18»وَاسْتَتَمَّ لَهُ مَا دَبَّرَ فِی أَوْلِیَائِکَ «19»فَنَهَدَ إِلَیْهِمْ مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِکَ وَمُتَقَوِّیاً عَلَی ضَعْفِهِ بِنَصْرِکَ «20»فَغَزَاهُمْ فِی عُقْرِ دِیَارِهِمْ «21»وَهَجَمَ عَلَیْهِمْ فِی بُحْبُوحَةِ قَرَارِهِمْ «22»حَتَّی ظَهَرَ أَمْرُکَ وَعَلَتْ کَلِمَتُکَ وَلَوَکَرِهَ الْمُشْرِکُونَ]

و جانش را در رساندن پیام تو به خستگی افکند و وجودش را به خاطر فراخواندن مردم به آیین تو، به زحمت افکند و خود را به جهت خیرخواهی، نسبت به پذیرندگان دعوتت در عرصۀ کار و کوشش گذاشت و برای تبلیغ دینت، به سرزمین های غربت و جا و مکان دور از وطن و دور از خانه و منزلش و جدای از مرکز سکونت و محلّ تولد و آرامگاه جانش، هجرت کرد. این هجرت اراده و خواست او بود برای نیرومند شدن دینت و یاری جستن علیه کافران به حضرتت، تا جایی که راه آنچه، درباۀ دشمنانت با چاره جویی و دوراندیشی، در

ص:34

صدد به دست آوردنش بود، برای او هموار شد و آنچه در مورد دوستانت، سنجیده و نظام داده بود برایش کامل گشت. پس در حالی که از کمک دهیت، خواستار پیروزی بود و از یاریت به جبران ناتوانیش خواهان نیرو و قدرت بود، به سرعت به کارزار، با دشمنان برخاست ؛ در نتیجه در وسط سرزمینشان با آنان جنگید و در میان محلّ اقامتشان به آنان هجوم برد تا فرمانت آشکار شد و دینت برتری یافت ؛ گرچه مشرکان را خوش نیاید.

دشواری های تبلیغ دین

اشاره

امام در فراز «وَأَدْأَبَ نَفْسَهُ فِی تَبْلِیغِ رِسَالَتِکَ» به مشکلات تبلیغ دین اشاره می فرماید:

انسان برای رسیدن به کمالات و پیدا کردن اخلاق نیکو ، نیازمند راه و روش و پرسش است. تا به مراتب بالاتر اوج بگیرد. دین راهی برای رسیدن به هدف های بلند است که با راهنمایی یا آموزش یا رفتار به هدایت بشر می پردازد.

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ » (1)

پس [ با توجه به بی پایه بودن شرک ] حق گرایانه و بدون انحراف با همۀ وجودت به سوی این دین [ توحیدی ] روی آور، [ پای بند و استوار بر ] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش برای آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلی نیست ؛ این است دین درست و استوار ؛ ولی بیشتر مردم معرفت و دانش [ به این حقیقت اصیل ] ندارند.

مرحوم علّامه طباطبائی دربارۀ قیّم می نویسد:

ص:35


1- (1) - روم (30) : 30. [1]

«قیّم به معنای کسی است که عهده دار کاری باشد و در تدبیر و ادارۀ آن نیرومند باشد یا کسی که بدون تزلزل و سستی روی پای خود بایستد.

معنای آیه این است که: تنها دین توحید بر ادارۀ جامعه و رساندن آن به سرمنزل سعادت تواناست.

و دین استوار و تزلزل ناپذیری که بشر را هدایت می کند و هرگز به کجراهه نمی برد و حق است و هیچ باطلی در آن راه ندارد همان دین توحید است، اما بیشتر مردم به سبب خو گرفتن با عالم حس و غرق شدن در زرق و برق دنیای فانی از داشتن دل پاک و عقل درست اندیش محروم گشته اند. و مردم این مطالب را نمی دانند بلکه ظاهر زندگی دنیا را می بینند و از آخرت غافل و روی گردانند.» (1)اگر هدف از زندگی رسیدن به بهشت هم باشد باز به هدایت انبیا نیاز است؛ زیرا هیچ کس بدون هدایت انبیای بزرگ و اولیای الهی و حجّت حق به بهشت نمی رود.

پس داشتن راه و روش و سرمایۀ فطری، ریشۀ دین شناسی است که انسان به کمک آنها می تواند راه درست را انتخاب کند.

تحمّل شکنجه های روحی و بدنی

آنگاه که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به دعوت عمومی پرداخت، سران قریش برای ساکت کردن آن حضرت، هر وسیله ای را که امکان داشت به کار بردند نخست مبارزه روانی را با وعدۀ مقام و مال و امکانات رفاهی آغاز کردند، چون تأثیر نداشت به سراغ تهمت های ناجوانمردانه و تمسخر رفتند و ایشان را آماج کلماتی چون مجنون، شاعر، کاهن، کذّاب قرار دادند؛ سپس به مبارزۀ جسمی پرداختند و با انواع آزارها و شکنجه های بدنی از پرتاب سنگ و زباله و پاره کردن لباس و حصر غذایی و معاملات و ارتباطات با قبایل عرب، جنگ های بسیاری را بر حضرت تحمیل کردند

ص:36


1- (1) - تفسیر المیزان: 178/11.

و در نهایت حضرت و یارانش را مجبور به هجرت از مکه به سوی مدینه و حبشه نمودند.

فصل تازه ای در رسالت پیامبر آغاز گردید و خداوند وی را به ایستادگی دعوت نمود:

فَلِذلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ » (1)

پس آنان را [ به سوی همان آیینی که به تو وحی شده ] دعوت کن، و همان گونه که مأموری [ بر این دعوت ] استقامت کن، و از هواهای نفسانی آنان پیروی مکن.

و پس از تهدیدات دشمنان، فضایل اخلاقی فراموش گردید و سلاح کینه و قومی گری و تعصّب به میدان آمد تا از گسترش اسلام جلوگیری کند البته علّت اصلی مقاومت مردم آن زمان، کمبود رشد فکری و مقابله دعوت پیامبر با منافع قومی از بت پرستی تا رباخواری از مستضعفان بود که با تشکیل کادر رهبری مخالفان قریش، حرکت دین اسلام دچار رکود می شد. ولی باز خداوند حضرت را به شکیبایی فرا خواند و فرمود:

فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ » (2)

پس در برابر حکم و قضای پروردگارت [ که هلاک کردن تدریجی این طاغیان است ] شکیبا باش و مانند صاحب ماهی [ یونس ] مباش [ که شتاب در آمدن عذاب را برای قومش خواست و به این علّت در شکم ماهی محبوس شد ].

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله پس از عبور از مرحلۀ صبر و استقامت در برابر همه

ص:37


1- (1) - شوری (42) : 15. [1]
2- (2) - قلم (68) : 48. [2]

مقاومت ها به سوی نهادینه کردن دین در برنامۀ زندگی مردم تلاش بسیار نمود. و مال و اهل بیت خویش را فدای دین کرد.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

إنْ عَرَضَ لَکَ بَلاءٌ فَاجْعَلْ مالَکَ دُونَ دَمِکَ فَإنْ تَجاوَزْکَ البَلاءُ فَاجْعَلْ مالَکَ وَدَمَکَ دُوْنَ دینِکَ، فَإنَّ المَسْلُوبَ مَنْ سَلَبَ دینُهُ وَالمَخْروُبَ مَنْ خَرِبَ دینُه. (1)

اگر بلایی برایت پیش آمده مالت را فدای جانت کن و اگر بلا از تو گذشت ؛ مال و جانت را فدای دینت کن ؛ زیرا غارت شده کسی است که دینش به غارت رفته است و خانه خراب کسی است که دینش ویران گشته باشد.

پس بر این اساس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله تمام اذّیت ها و فشارها را در راه خدا تحمّل کرد تا رضایت حق تعالی را کسب کند.

طارق محاربی می گوید:

« پیامبر را دیدم که در میان مردم با صدای بلند می فرمود:

« یا ایُّهَا الناسُ قُولُوا لا إلهَ إلّااللّهُ تُفْلِحُوا » مردم را به اسلام و یگانه پرستی دعوت نمود و ابولهب قدم به قدم به دنبال او می رفت و به سوی حضرت سنگ می انداخت به حدی که پای ایشان خونین می شد و پیامبر همچنان مردم را ارشاد می فرمود و ابولهب فریاد می زد:

مردم! این مرد دروغگوست به حرف های او گوش ندهید. (2)« بونس ویلی به » می نویسد:

«محمد صلی الله علیه و آله دینی تهذیب یافته به سوی همه جهانیان آورد، او نمایندۀ عنایات پروردگار بود، خدای آگاه او را برانگیخت تا مسیحیان گمراه شده را آگاه سازد.

ص:38


1- (1) - کنز العمال: 933/15، حدیث 43601؛ تاریخ مدینة دمشق: 417/36. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 202/18، باب 1؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 56/1.

آیین محمدی صلی الله علیه و آله چنان خردمندانه است که در تبلیغ آن هیچ نیازی به کاربرد شمشیر و زور نیست. کافی است که اصول آن را درست به مردم بفهمانند تا همه با جان به آن بگروند.» (1)

گذر از لذّت ها و راحتی های نفس در راه دین

اشاره

حضرت سجاد علیه السلام در فراز «وَأَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَی مِلَّتِکَ» به دشواری های خاص تبلیغ دین اسلام که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده است؛ اشاره می فرماید:

تأسیس یک شریعت و آیین برای مردم همراه با روی گردانی از راحتی ها و خوشی های دنیاست و تحمّل مشکلات آن بسیار دشوار است.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مانند طبیب دردشناس به سراغ بیماران روحی و روانی می رود تا جان خفته و امراض نفسانیه و زنگار قلوب را علاج کند، پس می بایست جان و جسم خود را به مشقّت بیندازد تا دیگران را بیدار و آگاه سازد. پس به خاطر علاقۀ وافر به درمان نفوس و فشار دشمنان به ناچاری از وطن خود به دیار غربت هجرت کرد تا در دوردست به هدایت سرگردانان بپردازد. و او در این امر بسیار دلسوز و کوشا بود.

همان طور که خداوند می فرماید:

لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ » (2)

یقیناً پیامبری از جنس خودتان به سویتان آمد که به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتیاق شدیدی به [ هدایتِ ] شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.

ص:39


1- (1) - زندگانی محمد صلی الله علیه و آله : 177.
2- (2) - توبه (9) : 128. [1]

تحمّل همه ناملایمات به این منظور بود که دین خدا را عزّت ببخشد و بر کسانی که بر خدا کفر ورزند پیروز شود و او با امدادهای غیبی و معجزات توانست به نجات بشریّت بشتابد. حضرت به قدری به پیشرفت دین امیدوار و علاقمند بود که حتی سلامتی خویش را به خطر می انداخت تا گمراهی را هدایت کند.

خداوند باری تعالی در این باره می فرماید:

أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ » (1)

پس آیا کسی که کردار زشتش برای او زینت داده شده و [ به این سبب ] آن را خوب دیده [ مانند کسی است که در پرتو ایمان، خوب و بد را تشخیص داده است؟ ] همانا خدا هر که را بخواهد [ به کیفر تکبّرش در برابر حق ] گمراه می کند و هر که را بخواهد هدایت می نماید. پس مبادا جانت به سبب حسرت هایی که بر آنان می خوری از بین برود ؛ بی تردید خدا به آنچه انجام می دهند داناست.

پیامبر و رنج عبادت

دلداری خداوند به پیامبرش او را تسکین و آرامش می بخشید. حتی رسول اللّه صلی الله علیه و آله در عبادت هم نفس خود را به رنج می انداخت تا آمادگی خویش را برای مبارزۀ با نفس حفظ کند.

حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:

رسول اللّه صلی الله علیه و آله به مدت ده سال بر روی انگشتان خود ایستاد و نماز شب می خواند، رنگش زرد می شد و بر این حال نماز شب می خواند و خود را به مشقّت

ص:40


1- (1) - فاطر (35) : 8. [1]

می انداخت تا خداوند به او فرمود:

طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی » (1)

طه * ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به مشقّت و زحمت افتی. (2)مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر آیۀ فوق می گوید:

« که حضرت علی علیه السلام فرمود:

یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً » (3)

ای جامه بر خود پیچیده ! * شب را جز اندکی [ که ویژه استراحت است، برای عبادت ] برخیز.

بر نبی اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد. آن حضرت تمام شب را به عبادت می پرداخت تا جایی که پاهایش ورم کرد به طوری که هنگام نماز یک پایش را بلند می کرد و یکی را روی زمین می گذاشت. پس جبرئیل بر آن حضرت فرود آمد و گفت: « طه » یعنی هر دو پایت را به زمین بگذار، ای محمّد! ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که به رنج افتی. (4)

مشکلات پیامبر در راه تبلیغ دین

مشکلاتی که پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر دین تحمّل می فرمود عبارت است از:

1 - بروز جنگ ها و درگیری با اقوام قبیلۀ خود و کفار مکّه که تا حد ایمان آوردن آنان می کوشید.

ص:41


1- (1) - طه (20) : 1 - 2. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 26/68، باب 61، ذیل حدیث 3؛ تفسیر القمی: 57/2، ذیل آیۀ 2 سورۀ طه.
3- (3) - مزّمّل (73) : 1 - 2. [2]
4- (4) - تفسیر المیزان 126/4؛ الدرّ المنثور: 288/4.

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه چنین گواهی می دهد:

وَنَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ ، خاضَ إلی رِضْوانِ اللّهِ کُلَّ غَمْرَةٍ وَتَجَرَّعَ فیهِ کُلَّ غُصَّةٍ وَقَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الْاَدْنَوْنَ وَتَأَلَّبَ عَلَیْهِ الْأَقْصَوْنَ. (1)

و شهادت می دهم که محمد بنده و فرستادۀ اوست، آن وجود مبارکی که در راه خشنودی او در هر بلا و سختی فرو رفت، و از هر شربت بلایی جامی نوشید، در حالی که نزدیکانش از او روی گرداندند، و بیگانگان بر دشمنیش اتفاق داشتند.

2 - تفهیم مطالب به عقل ناقص مردم، تا حدی که نفس خود را به هلاکت نزدیک می ساخت. که قرآن می فرماید:

فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً » (2)شاید تو می خواهی اگر [ این معاندان لجوج ] به این سخن [ که قرآن کریم است ] ایمان نیاورند، خود را از شدت اندوه هلاک کنی ! !

رهبران دینی بیش از آنچه تصور شود از گمراهی مردم رنج می برند و به ایمان آنان عشق می ورزند. از این که ببینند تشنه کامان حقیقت در کنار چشمۀ زلال توحید نشسته اند و از تشنگی فریاد می کشند، ناراحت هستند، پس شب و روز دعا می کردند و در نهان و آشکار به تبلیغ می پرداختند تا مردم در راه روشن قدم گذارند.

پس از هر آسایشی دریغ نموده تا حد به خطر انداختن جان خود و خانواده شان پیش می رفتند.

شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: راه آسایش چیست؟ فرمود: در مخالفت کردن با هوای نفس. عرض کرد: بنده چه وقت مزۀ آسایش را می چشد؟ فرمود: در

ص:42


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 185؛ [1]بحار الأنوار: 224/18، باب 12، حدیث 62. [2]
2- (2) - کهف (18) : 6 . [3]

نخستین روز ورود به بهشت. (1)3 - گفتگوی رو در رو و مناسب با حال مردم که به دنبال آن علاج بیماری های نفسانی و روحی هر شخص بود.

همان طور که حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

إنّا مَعَاشِرَ الأَنْبیاءِ أُمِرْنا انْ نُکَلِّمَ النّاسَ عَلی قَدْرِ عُقُولِهِمْ. (2)

ما گروه پیامبران با مردم به اندازۀ خردشان سخن می گوییم.

چون این کار سختی خاص دارد پس در آن نسبت دادن به دروغگویی و تهمت و فراموشکاری و نادانی هم وجود دارد.

4 - توجه به امور دنیوی و اندک شدن ارتباط معنوی که در اثر ارتباط پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به دعوت مردم به سوی حق و توجه به امور دنیای مردم و پایین آمدن از منزلت قاب قوسین به مراتب پایین بشری و حیوانی، آن تقرب الهی خاص کم می شود. و این برای پیامبر بسیار فشار روحی و قلبی دارد که به درجۀ استغفار به درگاه خدا نزدیک می شود و می فرماید:

إنَّهُ لَیُغانُ عَلی قَلْبِی وَإنّی لَأَسْتَغْفِرُ اللّهَ فی الیَوْمِ سَبْعِینَ مَرَّةٍ. (3)

گاه قلبم را غباری می گیرد و من روزی هفتاد بار از خدا آمرزش می طلبم.

یعنی حضرت با توجه به حقیقت درک فیض ربانی، حضورش در امور دنیا را، نوعی قطع ارتباط مستمر می دانست و استغفار می کرد.

ص:43


1- (1) - بحار الأنوار: 254/75، باب 23؛ تحف العقول: 370. [1]
2- (2) - الکافی: 23/1، حدیث 15؛ [2]بحار الأنوار: 280/16، باب 9، حدیث 122. [3]
3- (3) - مستدرک الوسائل 320/5، باب 22، حدیث 5987. [4]

تأثیر موعظه در هدایت و بیداری مردم

اشاره

امام سجاد علیه السلام در فراز «وَشَغَلَهَا بِالنُّصْحِ لِأَهْلِ دَعْوَتِکَ» به یکی از عوامل تأثیر گذار در هدایت که موضوع نصیحت و موعظه مردم است؛ اشاره می فرماید:

غریزۀ فطری هر مسلمان خواهان نصیحت و خیرخواهی است و شالوده تکالیف عمومی بر اساس اصلاح عیوب نفسانی و روانی فرد و جامعه است. و از آن جا که هدف خلقت بشر تکامل است بازشناسی نقایص و برطرف سازی آنها در نصیحت و ارشاد است که به منزلۀ حیات بخشیدن دوبارۀ مردم است.

و این درخواست خداوند در هدایت انسان هاست که می فرماید:

ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ » (1)

[ مردم را ] با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن، و با آنان به نیکوترین شیوه به بحث [ و مجادله ] بپرداز، یقیناً پروردگارت به کسانی که از راه او گمراه شده اند و نیز به راه یافتگان داناتر است.

اصیل ترین شیوۀ هدایت فکری انسان از طریق دعوت به حکمت و موعظۀ نیکو و مجادلۀ احسن است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله با این شیوه در دوران تشرف در مکه با تلاش بسیار، مردم را به اسلام فرا خواند و داروی شفابخش موعظه را در دل های آنان به کار برد.

یَا أیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدیً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ » (2)

ای مردم ! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما پند وموعظه ای آمده، و

ص:44


1- (1) - نحل (16) : 125. [1]
2- (2) - یونس (10) : 57. [2]

شفاست برای آنچه [ ازبیماری های اعتقادی و اخلاقی ] در سینه هاست، و سراسر هدایت و رحمتی است برای مؤمنان.

حتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در اوج جنگ ها و مبارزات، برنامۀ نصیحت و دعوت به اسلام از طریق راهنمایی به وسیلۀ آیات قرآنی را ادامه داد، حتی در سخت ترین شرایط مکه و فشار قریش پیروان حقیقت جو را با آیات حق امیدوار می ساخت.

أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاتِ رَبِّی وَأَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ » (1)

پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و برای شما خیرخواهی امینم.

کلمۀ

«نصح» به معنای خالص و تصفیه کردن است که با انگیزۀ نصیحت و خیرخواهی و پاک کردن نیت از نادرستی است و گاهی به معنای دعوت نمودن کلامی یا عملی به اموری که صلاح شخصی در آن باشد و او را به سوی خیر و درستی هدایت کند، می باشد.

اهل دعوت یعنی اهل توحید یا اهل عبادت یا اهل دعا یا هر که تبلیغ احکام شرعی را بپذیرد.

مراد از نصیحت نبی صلی الله علیه و آله اموری از جمله: ارشاد به مصالح دینی و دنیایی، آموزش تکالیف به مردم و کمک به انجام آنها، امر به معروف و نهی از منکر، خوش اخلاقی و احترام به ارزش های مردم، دعا برای جلب خیر دنیا و آخرت به خاطر رضایت خدا برای مسلمانان می باشد.

هدایت وصولی و هدایت ایصالی

هدایت دربارۀ هر انسانی به حسب اوست و توفیق هر کسی به اندازۀ میزان

ص:45


1- (1) - اعراف (7) : 68. [1]

هدایت یافتن اوست و به طور کلی هدایت دو گونه است:

هدایت وصولی: این است که راهنما از دور کسی را به هدفی راهنمایی کند.

هدایت ایصالی: این است که راهبر با انگیزۀ محبت و لطف گام به گام شخص را به منزل مقصود برساند.

هدایت دوم کامل تر و برتر است چون اشتباه و انحراف در راه رسیدن کمتر است.

موعظه و پند از روش های آسان و عمومی برای رساندن انسان به هدف های بلند کمال است که اگر به روش زبانی باشد جنبۀ راهنمایی دارد و اگر به شیوۀ عملی و رفتاری باشد همگام شدن با مردم است.

البته راهنما باید راه و چاه را بشناسد تا بتواند مردم را به راه مستقیم ارشاد کند.

هدایت در روایات

یکی از ویژگی های برجسته پیامبران آراستگی به روش اندرزگویی و پندآموزی به امت است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره فرمود:

الإقْتِصادُ وَحُسْنُ السَّمْتِ وَالهَدْیُ الصالِحُ جُزْءٌ مِنْ بِضعٍ وَعِشرینَ جُزءاً مِنَ النُّبُوَّهِ. (1)

میانه روی و روش نیکو و هدایت شایسته بخشی از اجزای بیست و چندگانه نبوت است.

اما رسالت الهی پیامبر بزرگوار اسلام، دعوت به راه توحید با دوری از آلودگی ها و اخلاق ناشایسته بود تا بتواند بر قلب ها حاکم شود.

ص:46


1- (1) - مجموعة ورام: 167/1. [1]

حضرت به اصحابش فرمود:

الدِّینُ النَّصیحَةُ. قُلْنا لِمَنْ؟ قَالَ: للّهِ ِ ولِکِتابِهِ وَلِرَسُولِهِ وَلإَئَمَّةِ المُسْلِمینَ وعامَّتِهِم. (1)

دین، نصیحت و خیرخواهی است. عرض کردیم : برای چه کسی؟ فرمود : برای خدا، برای کتاب او ، برای پیامبر او ، برای پیشوایان مسلمانان و برای همه مردم.

بیشتر پیام آوران الهی دارای کتاب آسمانی بودند که محتوای آنها ارشاد پایدار و جاودانه بوده است و همگی می فرمودند:

ما در این راه هیچ مزدی از شما طلب نمی کنیم، تنها هدف ما هدایت و اصلاح شماست. همه انبیا و اولیای خدا خواسته شان این بود:

« نصیحت ما را بشنوید و به خدای جهانیان ایمان آورید که رستگاری در گرو ایمان و عمل صالح است ».

امام علی علیه السلام این مطلب را به صورت حق بیان می فرماید:

أیُّها النّاسُ انَّ لی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَلَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ: فَالنَّصیحَةُ لَکُمْ وَ تَوْفیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلیمُکُمْ کَیْلا تَجْهَلُوا، وَ تَأْدیبُکُمْ کَیْما تَعْلَمُوا. وَاَمّا حَقِّی عَلَیْکُمْ: فَالْوفَاءُ بِالبَیْعَةِ وَالنَّصیحَةُ فِی المَشْهَدِ والْمَغیبِ وَالْاِجابَةُ حینَ أَدْعُوکُمْ وَالطّاعَةُ حِیْنَ آمُرُکُمْ. (2)

ای مردم، مرا بر شما حقّی است، و شما را بر من حقّی. اما حق شما بر من این است که خیر خواه شما باشم، و غنیمت شما را به طور کامل به شما بپردازم، و شما را تعلیم دهم تا جاهل نمانید، و مؤدب به آداب نمایم تا بیاموزید. و اما

ص:47


1- (1) - صحیح مسلم: 53/1، کتاب الأیمان؛ کنز العمال: 412/3، حدیث 7197؛ المسند، شافعی: 233.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 34. [1]

حقی که من بر شما دارم وفا به بیعتی است که با من نموده اید، و خیرخواهی نیست به من در حضور و غیاب، و اجابت دعوتم به وقتی که شما را بخوانم، و اطاعت از من چون دستوری صادر کنم.

و حضرت در فرازی دیگر اجرای این مهم را از وظایف اصلی ائمه اطهار علیهم السلام و اولیای خدا می داند و می فرماید:

اِنَّهُ لَیْسَ عَلَی الإمامِ الّا ما حُمِّلَ مِنْ امْرِ رَبِّهِ : الْاِبلاغُ فِی المَوْعِظَةِ وَالإِجْتِهادُ فِی النَّصیحَةِ وَ الْإحیاءُ لِلسُّنَّةِ. (1)

امام به غیر آنچه از جانب خدا مأمور است وظیفه ای ندارد، تکلیف او ابلاغ کامل پند و اندرز، و جدیت در خیرخواهی، و زنده کردن سنّت است.

درخواست یاری از خدا

اشاره

امام سجاد صلی الله علیه و آله در فراز «وَاسْتِنْصَاراً عَلَی أَهْلِ الْکُفْرِ بِک» به کمک های معنوی و روحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در اجرای رسالت، اشارۀ کوتاهی دارد.

استنصار به معنای طلب نصرت و یاری است، ولی در این فراز مقصود یاری خواستن برای غلبۀ بر کفر و باطل است. و اهل کفر، امت های پراکنده با خواسته های متفاوتند که از فرقه و گروه هایی با اعتقادات انحرافی و گمراه تشکیل شده اند و این کفر ظاهری و باطنی از قبیلۀ قریش گرفته تا بدعت گزاران در دین را فرا می گیرد.

باید دانست که انسان هر چند توانمند باشد می بایست از ابزارهایی که خداوند در عالم اسباب قرار داده استفاده نماید.

هر حرکتی چه الهی و چه شیطانی باید به کمک اسباب ظاهری و باطنی باشد.

ص:48


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 104. [1]

آنانی که تفکرشان گرایش به طبیعت و مادیات است با آنانی که تفکر خدایی دارند از نیروهای خدادادی بی نیاز نیستند. اما رسول اللّه صلی الله علیه و آله از مقرب ترین و مورد تأیید یقینی نزد خداوند بود که به او وعدۀ یاری داده شده است:

فَلَا تَحْسَبَنَّ اللّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَه إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ » (1)

پس مپندار که خدا در وعده اش با پیامبرانش وفا نمی کند ؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و صاحب انتقام است.

با این همه عنایات، حضرت از تمامی نیروهای فکری و انسانی در پیشرفت اهداف و تدابیر امور و حلّ مشکلات چه نسبت به دوستانش و چه دشمنانش بهره می برد و گاهی نصرت الهی و مددهای غیبی هم به یاری او می آمد.

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ » (2)

همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو [ ی تشخیص حق از باطل ] نازل کردیم تا مردم به عدالت بر خیزند، و آهن را که در آن برای مردم قوت و نیرویی سخت و سودهایی است، فرود آوردیم و تا خدا مشخص بدارد چه کسانی او و پیامبرانش را در غیاب پیامبران یاری می دهند ؛ یقیناً خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است.

روشن است که، یاری کردن خدا، به معنای یاری دین و آیین اوست و یاری پیامبر اسلام در نشر شریعت و آموزه های دینی است.

از این رو در برخی آیات یاری کردن خدا و رسولش در کنار یکدیگر قرار دارد:

ص:49


1- (1) - ابراهیم (14) : 47. [1]
2- (2) - حدید (57) : 25. [2]

وَیَنصُرُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ » (1)

و خدا و پیامبرش را یاری می کنند، اینان همان راستگویانند.

یاری رسانی خداوند در برابر دفاع از دین به مجاهدان این است که از یک سو آنان را با نور ایمان در قلب و تقوا در روح و قدرت در اراده و آرامش در فکر مدد می دهد و از سوی دیگر فرشتگان را به یاری آنان می فرستد تا حوادث به سود مسلمانان پایان یابد.

یاری خدا جسم و جان و درون و برون را تسخیر می کند و ثبات قدم و ایستادگی در برابر دشمن را افزایش می دهد و این رمز پیروزی در برابر دشمنان دین است.

یاری خداوند در جنگ بدر

حتی خداوند با وعده های محکم هزاران فرشته را به یاری مسلمانان می فرستد.

وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلَّا بُشْرَی لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ » (2)

و خدا [ وعدۀ یاری و پیروزی ] را جز بشارتی برای شما و برای آن که دل هایتان به آن آرامش یابد، قرار نداد ؛ و یاری و نصرت جز از سوی خدای توانای شکست ناپذیر و حکیم نیست.

بشارت و پیروزی در آیۀ فوق در پی حوادث جنگ بدر بود که دست یاری خداوند یاران رسول اللّه را نجات داد، که فرمود:

وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ » (3)

ص:50


1- (1) - حشر (59) : 8. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 126. [2]
3- (3) - آل عمران (3) : 123. [3]

و بی تردید خدا در [ جنگِ ] بدر شما را یاری داد، در حالی که [ از نظر ساز و برگ جنگی و شمار نفرات نسبت به دشمن ] ناتوان بودید.

تفسیر نمونه در شأن نزول آیۀ فوق می نویسد:

« پس از پایان جنگ احد مشرکان به سرعت به سوی مکه بازگشتند ولی در اثنای راه این فکر برای آنها پیدا شد که چرا پیروزی خود را ناقص گذاردند؟ چه بهتر که به مدینه بازگردند و شهر را غارت کنند و مسلمانان را در هم بکوبند و اگر محمد صلی الله علیه و آله هم زنده باشد به قتل برسانند و برای همیشه فکر آنها از ناحیه اسلام و مسلمین راحت شود به همین جهت فرمان بازگشت صادر شد و در حقیقت این خطرناک تر از مرحلۀ جنگ احد بود؛ زیرا مسلمانان به قدر کافی کشته و زخمی داده بودند و طبعاً هیچگونه آمادگی در آن حال برای تجدید جنگ در آنها نبود و به عکس دشمن با روحیۀ نیرومندی می توانست این بار جنگ را از سر گیرد و نتیجۀ نهایی آن را پیش بینی کند این خبر به زودی به پیامبر رسید و اگر شهامت فوق العاده و ابتکار بی نظیر او که از وحی آسمانی مایه می گرفت نبود شاید تاریخ اسلام در همانجا پایان می یافت.

آیات فوق دربارۀ این مرحلۀ حساس نازل گردیده است و به تقویت روحیه مسلمانان پرداخته و به دنبال آن یک فرمان عمومی از ناحیه پیامبر برای حرکت به سوی مشرکان داده شده و حتی مجروحان جنگ احد که در میان آنها امام علی علیه السلام بیش از شصت زخم بر تن داشت آماده پیکار با دشمن شدند و از مدینه حرکت کردند.

این خبر به گوش سران قریش رسید و از این روحیّۀ عجیب مسلمانان سخت به وحشت افتادند، آنها فکر می کردند شاید جمعیت تازه نفسی از مدینه به مسلمانان

ص:51

پیوسته اند و ممکن است برخورد جدید، نتیجۀ نهایی جنگ را به زیان آنها تغییر دهد، لذا فکر کردند برای حفظ پیروزی خود بهتر این است که به مکّه بازگردند همین کار انجام شد و به سرعت راه مکّه را پیش گرفتند.

سپس در آیۀ بعد خداوند خاطره یاری مسلمانان در میدان بدر، به وسیلۀ فرشتگان را به پیامبرش یادآوری می فرماید: فراموش نکنید در آن روز پیغمبر به شما گفت: آیا کافی نیست که سه هزار نفر از فرشتگان به یاری شما بشتابند. (1)پروردگار عالمیان، برنامه و ادارۀ عملیّات نظامی را به عهدۀ تفکّر و اختیار رسولش قرار می دهد و او را به اسباب ظاهری، غالب بر دشمنان می کند؛ تا با اتمام حجّت بدون کوتاهی و زیاده روی برای آیندۀ آنان تصمیم بگیرد.

ولی گاهی غلبه باید با امداد الهی باشد یعنی تأثیر بر روند کاری از سوی خدا صورت بگیرد تا موحّد حقیقی کار را حل کند و در جنگ ها و موعظه ها حرف آخر را بزند، همان طور که در آیۀ:

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاَءً حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ » (2)

[ به کشتن دشمنان بر خود مبالید ] شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. [ ای پیامبر ! ] هنگامی که به سوی دشمنان تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد [ تا آنان را هلاک کند ] و مؤمنان را از سوی خود به آزمایشی نیکو بیازماید ؛ زیرا خدا شنوا و داناست.

«در روایات اسلامی و کلام مفسّران آمده است که:

در روز بدر پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: مشتی از خاک و سنگریزه از زمین بردار و به من بده، علی علیه السلام چنین کرد و پیامبر آنها را به سوی مشرکان پرتاب کرد و فرمود:

رویتان زشت و سیاه باد. این کار اثر معجزه آسایی داشت و از آن گرد و غبار و

ص:52


1- (1) - تفسیر نمونه: 96/3 - 97؛ [1] ذیل آیۀ 123 سورۀ آل عمران.
2- (2) - انفال (8) : 17. [2]

سنگریزه که در چشم دشمنان فرو ریخت، وحشتی از آن به همه دست داد. (1)شکّی نیست که در ظاهر، همۀ این کارها را پیامبر و مجاهدان بدر انجام دادند اما اینکه می گوید شما نبودید که این کار را کردید، اشاره به این است که:

اولاً: قدرت جسمانی و روحانی و نیروی ایمان که سرچشمۀ این برنامه ها بود از ناحیۀ خدا به شما بخشیده شد و شما به نیروی خداداد در راه او گام برداشتید.

ثانیاً: در میدان بدر حوادث معجزه آسایی تحقّق یافت که مایۀ تقویت روحیه مجاهدان اسلام و موجب شکست روحیه دشمنان شد؛ این تأثیر فوق العاده نیز از ناحیۀ پروردگار بود.» (2)البته این برداشت از آیه در صورتی است که بلای نیکو را به معنای آزمایش بگیریم اما چنانچه به معنای نعمت بدانیم معنا چنین می شود که: نصرت خدا به جهت آن بود که به مؤمنان نعمت شایسته ای ارزانی کند که همان نعمت نابودی دشمنان و برتری کلمۀ توحید به دست آنها و بی نیاز شدن آنان از غنایم جنگی است.

به هر حال پیامبر مورد تأیید بود هر چند نزدیکان ایشان، وی را در اوج سختی ها رها می کردند و از کمکش محروم می ساختند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

مَنْ ضَیَّعَهُ الْاَقْربُ، اتیحَ لَهُ الْاَبْعَدُ. (3)

آن کس را که نزدیکان واگذارند، یاری بیگانۀ بسیار دور را دریابد.

و ایشان به امدادهای غیبی و روحی از سوی حق، اعتقاد راسخ داشت و توکلش به یاری حق بسیار بود.

ص:53


1- (1) - بحار الأنوار: 229/19، باب 10؛ کشف الغمة: 183/1؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 141/1.
2- (2) - تفسیر نمونه: 115/7، [1] ذیل آیۀ 17 سورۀ انفال.
3- (3) - نهج البلاغه: حکمت 14. [2]

گذشت پیامبر با وجود قدرت

امام صادق علیه السلام می فرماید:

در جنگ ذات الرّقاع، رسول خدا در کنار وادیی زیر درختی فرود آمد. در همین هنگام سیلی آمد و میان آن حضرت و یارانش که در آن طرف وادی منتظر بند آمدن سیل بودند، فاصله انداخت. مردی از مشرکان متوجه پیامبر شد و به همرزمان خود گفت: من محمد را می کشم. و آمد به روی پیامبر شمشیر کشید و گفت: ای محمد! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟

پیامبر فرمود: آن که پروردگار من و توست. در این هنگام جبرئیل آن مرد را از اسبش پرت کرد و او به پشت روی زمین افتاد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست و شمشیر را برداشته روی سینۀ او نشست و فرمود:

ای غورث! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟ عرض کرد: بخشندگی و آقایی تو ای محمد.

پیامبر او را رها کرد مرد از جا برخاست، در حالی که می گفت: به خدا قسم که تو از من بهتر و آقاتری. (1)

ص:54


1- (1) - بحار الأنوار: 179/20، باب 15، حدیث 6؛ الکافی: 127/8، حدیث 97؛ [1] اعلام الوری: 89.

[«23»اَللَّهُمَّ فَارْفَعْهُ بِمَا کَدَحَ فِیکَ إِلَی الدَّرَجَةِ الْعُلْیَا مِنْ جَنَّتِکَ «24»حَتَّی لاَ یُسَاوَی فِی مَنْزِلَةٍ وَلاَ یُکَافَأَ فِی مَرْتَبَةٍ وَلاَ یُوَازِیَهُ لَدَیْکَ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَلاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ «25»وَعَرِّفْهُ فِی أَهْلِهِ الطَّاهِرِینَ وَأُمَّتِهِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ حُسْنِ الشَّفَاعَةِ أَجَلَّ مَا وَعَدْتَهُ «26»یَا نَافِذَ الْعِدَةِ یَا وَافِیَ الْقَوْلِ یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ إِنَّکَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ.]

خدایا ! به خاطر مشقّت و زحمتی که در راه تو کشید، مرتبۀ او را به بالاترین درجۀ بهشت بالا بر، تا جایی که هیچ فرشتۀ مقرّب و پیامبر مرسل، در پیشگاه حضرتت در قدر و منزلت و درجه و مرتبت با او یکسان و برابر و موازی نشود و از نیکی شفاعت و پذیرش میانجی گری او در مورد اهل بیت پاکیزه اش و امّت مؤمنش، بیش تر از آنچه به او وعده داده ای، به حضرتش اعلام کن. ای که وعده ات تحقق می یابد و عهدت قرین وفاست ! ای که بدی ها را، به چندین برابر به خوبی ها تبدیل می کنی ! همانا تو صاحب احسان و بخشش عظیمی.

مقام رفیع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در دنیا و آخرت

اشاره

حضرت در این فراز از دعا درخواست ترفیع درجات بالا برای پیامبر اسلام در برابر تحمل زحمت ها و مشقت هایی که در دین بر او وارد شده است می نماید.

ص:55

درجات انسان در قرآن

یکی از صفات خداوند رفیع الدّرجات است که در سورۀ غافر به آن اشاره شده است:

رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ » (1)

بالا برندۀ درجات و صاحب عرش است، روح را [ که فرشتۀ وحی است ] به فرمانش به هر کس از بندگانش که بخواهد القا می کند تا مردم را از روز ملاقات [ که روز رستاخیز است ] بیم دهد.

خداوند درجات را به میزان اخلاص بالا می برد، البته رفیع اگر به معنای بالابرنده باشد ولی اگر به معنای بلند مرتبه باشد، اشاره به اوصاف عالی خداوند است که در علم و قدرت و تمام اوصاف کمال و جمال به قدری بالاست که بشر با تمام مقاماتش به اوج آن نمی رسد.

خداوند، انسان را به سبب ایمان و عبادت او درجه می دهد و به مقامات عالیه می رساند. همۀ اینها در سایۀ رحمت و لطف الهی است. که می فرماید:

« وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی » (2)

و کسانی که مؤمن بیایند در حالی که کارهای شایسته انجام داده اند، برای آنان برترین درجات است.

به خصوص پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را به لحاظ برتری هایی به آن درجات می رساند پس هر کس دنیا و آخرت را انتخاب کند بهره می برد و درجاتی نصیب او می شود ولی درجات آخرت بسیار برتر و بهتر است.

ص:56


1- (1) - غافر (40) : 15. [1]
2- (2) - طه (20) : 75. [2]

کُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلَآءِ وَ هَؤُلَآءِ مِنْ عَطَآءِ رَبِّکَ وَ مَا کَانَ عَطَآءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا * انُظرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَلَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً » (1)

هر یک از دو گروه دنیا طلب و آخرت خواه را [ در این دنیا ] از عطای پروردگارت یاری دهیم، وعطای پروردگارت [ در این دنیا از کسی ] ممنوع شدنی نیست. * با تأمل بنگر چگونه برخی از آنان را بر برخی [ در امور مادی و بهره های دنیایی ] فزونی بخشیدیم، و همانا آخرت از نظر درجات برتر، و از جهت فزونی بیشتر است.

اما به چه کسانی درجه می دهند، به کسانی که تلاش و مبارزه در راه خدا انجام می دهند و با جان و مال و هجرت به سوی کامیابی حرکت می کنند.

الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ » (2)

آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا به جهاد برخاستند، منزلتشان در پیشگاه خدا بزرگ تر و برتر است، و فقط اینانند که کامیابند.

اما این مقامات و درجات به چه شکلی یا حالتی ظاهر می شود که در قیامت برای مؤمنان آماده است، باید منتظر ماند که:

أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ » (3)

مؤمنان واقعی و حقیقی فقط آنانند، برای ایشان نزد پروردگارشان درجاتی

ص:57


1- (1) - اسراء (17) : 20 - 21. [1]
2- (2) - توبه (9) : 20. [2]
3- (3) - انفال (8) : 4. [3]

بالا و آمرزش و رزق نیکو و فراوانی است.

آن وعده هایی که در قالب دنیایی و مثالی نمی گنجد.

درجات انسان در روایات

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله دربارۀ درجات انسان ها در قیامت می فرماید:

اِنَّ اللّهَ یَقُولُ اعْدَدْتُ لِعِبادِیَ الصّالِحِینَ، ما لاعَیْنٌ رَأَتْ، ولا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ بَلْهَ ما اطْلَعْتُکُمْ عَلَیْهِ. (1)

خدای تعالی فرموده است : برای بندگان نیک کردار خود چیزهایی فراهم آورده ام که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است و به ذهن هیچ بشری خطور نکرده است ؛ بپرهیز که آگاه نمی شوید.

همانگونه که تفاوت تلاش ها در دنیا سبب تفاوت در بهره گیری است، در امور معنوی و آخرتی نیز این تفاوت ها حاکم است. با این فرق که دنیا و تفاوت هایش محدود است ولی آخرت و تفاوت هایش نامحدود است. بنابراین درجات آخرت هم برتر و بیش تر است کما اینکه حضرت علی علیه السلام در وصف بهشت می فرماید:

دَرَجاتٌ مُتَفاضِلاتٌ ، وَمَنازِلُ مُتَفاوِتاتٌ ، لایَنْقَطِعُ نَعیمُها ، وَلا یَظْعَنُ مُقیمُها وَ لایَهْرَم خالِدُها، وَ لایَبْأَسُ ساکِنُها. (2)

بهشت را درجاتی است که بر یکدیگر برتری دارند، و منازلی است که با هم تفاوت دارند، نعمتش قطع نمی شود، مقیم در آن بیرون نمی رود، ماندگار در آن پیر نمی شود، و ساکن آن تهیدست و نیازمند نمی گردد.

و حکمت الهی بر این است که کسی را برای پیامبری انتخاب کند که بتواند

ص:58


1- (1) - بحار الأنوار: 92/8، باب 23؛ [1] کنز العمال: 778/15، حدیث 43069.
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 84. [2]

سنگین ترین بار مسئولیت را به دوش کشد و نیکوتر از همه از عهده آن بیرون آید و دارای صفات برجسته هم باشد تا بالاترین مقام و منزلت به او عطا فرماید و با دعایی مستجاب به درجات والاتر برساند.

روح بلند مرتبه پیامبر در برخورد با ابن خولی

« ابن خولی، ظرفی از شیر و عسل برای پیامبر صلی الله علیه و آله آورد، رسول خدا صلی الله علیه و آله از خوردن آن امتناع ورزید و فرمود: دو نوشیدنی در یک وعده؟ و دو ظرف در یک ظرف؟ حضرت آن را میل نفرمود و فرمود:

من این را حرام نمی دانم اما خوش ندارم که فخر بفروشم و فردای قیامت به خاطر چیزهای زیاد دنیا حسابرسی شوم. من فروتنی را دوست دارم؛ زیرا هر که برای خدا فروتنی کند، خداوند او را رفعت می بخشد .» (1)دعای امت وسیله ای برای رسیدن پیامبر به آن مقام عظمی است که به شکرانۀ آنچه از هدایت و ایمان و شفاعت به وسیلۀ آن پیامبر گرامی نصیبشان گردیده است همان طور که حضرت علی علیه السلام در خطبۀ نماز جمعه ای، چنین دعایی شایسته در حق رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَللَّهُمَّ اعْطِ مُحَمَّداً الْوَسیلَةَ وَالشَّرَفَ وَالْفَضیلَةَ وَالْمَنْزِلَةَ الْکَریمَةَ،

الْلَّهُمَّ اجْعَلْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ اعْظَمَ الْخَلائِقِ کُلَّهُمْ شَرَفَاً یَوْمَ القیامَةِ وَأقْرَبَهُمْ مِنْکَ مَقْعَداً وَاَوْجَهَهُمْ عِنْدَکَ یَوْمَ الْقِیامَةِ جاهاً وَاَفْضَلَهُمْ عِنْدَکَ مَنْزِلَةً وَنَصیباً، اللَّهُمَّ اعْطِ مُحَمَّداً اشْرَفَ الْمَقامِ وَحِباءَ السَّلامِ وَشَفاعَةَ الْإِسْلام. (2)

ص:59


1- (1) - بحار الأنوار: 324/63، باب 4، حدیث 10؛ مکارم الاخلاق: 32. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 354/74، باب 14، حدیث 31؛ [2]الکافی: 175/8، حدیث 194. [3]

پروردگارا ! به محمد صلی الله علیه و آله درجه و مقام و برتری و جایگاه نیکان عطا فرما، پروردگارا ! محمد صلی الله علیه و آله و خاندانش را برترین آفرینش، برترین مقام در روز قیامت و نزدیک ترینشان نزد خودت و آبرومندترینان روز قیامت به پیش خودت و برترینان در مقام و بهره نزد خود قرار ده.

پروردگارا ! به محمد صلی الله علیه و آله بالاترین مقام، سلامتی بدون نقص و وسیلۀ شفاعت در اسلام عطا بفرما.

دعای 3: درود بر فرشتگان

اشاره

ص:60

ص:61

ص:62

«1»اَللَّهُمَّ وَحَمَلَةُ عَرْشِک الَّذِینَ لاَ یَفْتُرُونَ مِنْ تَسْبِیحِک وَلاَ یَسْأَمُونَ مِنْ تَقْدِیسِک وَلاَ یَسْتَحْسِرُونَ مِنْ عِبَادَتِک وَلاَ یُؤْثِرُونَ التَّقْصِیرَ عَلَی الْجِدِّ فِی أَمْرِک وَلاَ یَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَیْک «2»وَإِسْرَافِیلُ صَاحِبُ الصُّورِ الشَّاخِصُ الَّذِی یَنْتَظِرُ مِنْک الْإِذْنَ وَحُلُولَ الْأَمْرِ فَیُنَبِّهُ بِالنَّفْخَةِ صَرْعَی رَهَائِنِ الْقُبُورِ «3»وَمِیکَائِیلُ ذُوالْجَاهِ عِنْدَک وَالْمَکَانِ الرَّفِیعِ مِنْ طَاعَتِک «4»وَجِبْرِیلُ الْأَمِینُ عَلَی وَحْیِک الْمُطَاعُ فِی أَهْلِ سَمَاوَاتِک الْمَکِینُ لَدَیْک الْمُقَرَّبُ عِنْدَک «5»وَالرُّوحُ الَّذِی هُوَ عَلَی مَلَائِکَةِ الْحُجُبِ «6»وَالرُّوحُ الَّذِی هُوَ مِنْ أَمْرِک فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَعَلَی الْمَلاَئِکَةِ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِمْ:

مِنْ سُکَّانِ سَمَاوَاتِک وَأَهْلِ الْأَمَانَةِ عَلَی رِسَالاَتِک «7»وَالَّذِینَ لاَ تَدْخُلُهُمْ سَأْمَةٌ مِنْ دُؤُوبٍ وَلاَ إِعْیَاءٌ مِنْ لُغُوبٍ وَلاَ فُتُورٌ وَلاَ تَشْغَلُهُمْ عَنْ تَسْبِیحِک الشَّهَوَاتُ وَلاَ یَقْطَعُهُمْ عَنْ تَعْظِیمِک سَهْوُ «8»الْغَفَلاَتِ الْخُشَّعُ الْأَبْصَارِ فَلاَ یَرُومُونَ النَّظَرَ إِلَیْک النَّوَاکِسُ الْأَذْقَانِ الَّذِینَ قَدْ طَالَتْ رَغْبَتُهُمْ فِیمَا لَدَیْک الْمُسْتَهْتَرُونَ بِذِکْرِ آلاَئِک وَالْمُتَوَاضِعُونَ دُونَ عَظَمَتِک وَجَلاَلِ کِبْرِیَائِک «9»وَالَّذِینَ یَقُولُونَ إِذَا نَظَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ تَزْفِرُ عَلَی أَهْلِ مَعْصِیَتِک «سُبْحَانَک مَا عَبَدْنَاک حَقَّ عِبَادَتِک» «10»فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَعَلَی الرَّوْحَانِیِّینَ مِنْ مَلاَئِکَتِک وَأَهْلِ الزُّلْفَةِ عِنْدَک وَحُمَّالِ الْغَیْبِ إِلَی رُسُلِک وَالْمُؤْتَمِنِینَ عَلَی وَحْیِک «11»وَقَبَائِلِ الْمَلاَئِکَةِ الَّذِینَ اخْتَصَصْتَهُمْ لِنَفْسِک

ص:63

وَأَغْنَیْتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَالشَّرَابِ بِتَقْدِیسِک وَأَسْکَنْتَهُمْ بُطُونَ أَطْبَاقِ سَمَاوَاتِک «12»وَالَّذِینَ عَلَی أَرْجَائِهَا إِذَا نَزَلَ الْأَمْرُ بِتَمَامِ وَعْدِک «13»وَخُزَّانِ الْمَطَرِ وَزَوَاجِرِ السَّحَابِ «14»وَالَّذِی بِصَوْتِ زَجْرِهِ یُسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ وَإِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِیفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ «15»وَمُشَیِّعِی الثَّلْجِ وَالْبَرَدِ وَالْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ وَالْقُوَّامِ عَلَی خَزَائِنِ الرِّیَاحِ وَالْمُوَکَّلِینَ بِالْجِبَالِ فَلاَ تَزُولُ «16»وَالَّذِینَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِیلَ الْمِیَاهِ وَکَیْلَ مَا تَحْوِیهِ لَوَاعِجُ الْأَمْطَارِ وَعَوَالِجُهَا «17»وَرُسُلِک مِنَ الْمَلاَئِکَةِ إِلَی أَهْلِ الْأَرْضِ بِمَکْرُوهِ مَا یَنْزِلُ مِنَ الْبَلاَءِ وَمَحْبُوبِ الرَّخَاءِ «18»وَالسَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ وَالْحَفَظَةِ الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ وَمَلَکِ الْمَوْتِ وَأَعْوَانِهِ وَمُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ وَرُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ وَالطَّائِفِینَ بِالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ وَمَالِک وَالْخَزَنَةِ وَرِضْوَانَ وَسَدَنَةِ الْجِنَانِ «19» وَالَّذِینَ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ» (1)«20»وَالَّذِینَ یَقُولُونَ: سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ » (2)«21»وَالزَّبَانِیَةِ الَّذِینَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ » (3)«22»ابْتَدَرُوهُ سِرَاعاً وَلَمْ یُنْظِرُوهُ وَمَنْ أَوْهَمْنَا ذِکْرَهُ وَلَمْ نَعْلَمْ مَکَانَهُ مِنْک وَبِأَیِّ أَمْرٍ وَکَّلْتَهُ «23»وَسُکَّانِ الْهَوَاءِ وَالْأَرْضِ وَالْمَاءِ وَمَنْ مِنْهُمْ عَلَی الْخَلْقِ «24» فَصَلِّ عَلَیْهِمْ یَومَ یَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ «25»وَصَلِّ عَلَیْهِمْ صَلاَةً تَزِیدُهُمْ کَرَامَةً عَلَی کَرَامَتِهِمْ وَطَهَارَةً عَلَی طَهَارَتِهِمْ «26»اَللَّهُمَّ وَإِذَا صَلَّیْتَ عَلَی مَلَائِکَتِک وَرُسُلِک

ص:64


1- (1) - تحریم (66) : 6. [1]
2- (2) - رعد (13) : 24. [2]
3- (3) - حاقّه (69) : 30 - 31. [3]

وَبَلَّغْتَهُمْ صَلاَتَنَا عَلَیْهِمْ فَصَلِّ عَلَیْنَا بِمَا فَتَحْتَ لَنَا مِنْ حُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِمْ إِنَّک جَوَادٌ کَرِیمٌ.

ص:65

[«1»اَللَّهُمَّ وَحَمَلَةُ عَرْشِک الَّذِینَ لاَ یَفْتُرُونَ مِنْ تَسْبِیحِک وَلاَ یَسْأَمُونَ مِنْ تَقْدِیسِک وَلاَ یَسْتَحْسِرُونَ مِنْ عِبَادَتِک وَلاَ یُؤْثِرُونَ التَّقْصِیرَ عَلَی الْجِدِّ فِی أَمْرِک وَلاَ یَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَیْک]

خدایا! و حاملان عرشت؛ آن بزرگوارانی که از تسبیح گفتن برای تو سست و بی حال نمی شوند و از تقدیست به ستوه نمی آیند، و از بندگیت خسته و وامانده نمی گردند، و کوتاهی در عمل را بر کوشش در اجرای دستورت ترجیح نمی دهند، و از شیفتگی و سرگشتگی نسبت به تو، غفلت نمی ورزند.

حقیقت فرشتگان

در این فراز از دعا، سخن از موجوداتی نوری و غیبی و ملکوتی به نام ملائکه است که خداوند عزیز در کتب آسمانی و به خصوص در نزدیک به نود آیه از قرآن مجید خبر داده است.

در مقدمۀ شرح این دعا که از معجزات حضرت امام زین العابدین علیه السلام است، مقتضی است به بررسی آیات قرآن و روایات، دربارۀ ملائکه و فرشتگان پرداخته شود، تا بیش از پیش به وضع این دسته از موجودات عرصۀ هستی آشنا شوید.

ص:66

قرآن مجید و فرشتگان

1 - عناصر پنج گانه ایمان

کتاب الهی، ایمان را مرکّب از پنج واقعیّت می داند. که اگر قلب انسان با کمک اندیشه در حقایق طبیعی و قرآنی و معارف الهی به پنج حقیقت ایمان آورد قلبی مؤمن و مورد قبول حق است، ورنه مردود یا قلبی ناقص و یا مشرک و یا کافر است.

در صورتی که به کمتر از پنج حقیقت ایمان داشته باشد ناقص، در صورتی که حقیقتی را در ردیف حق قرار دهد مشرک، و چون به انکار واقعیّت ها برخیزد کافر است.

آن پنج حقیقتی که باید به آن ایمان و معرفت داشت؛ زیرا ایمان تقلیدی نیست، عبارت است از: اللّه، قیامت، ملائکه، کتاب، انبیا.

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ » (1)

نیکی این نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب کنید، بلکه نیکی [ واقعی و کامل، که شایسته است در همۀ امور شما ملاک و میزان قرار گیرد، منش و رفتار و حرکات ] کسانی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده اند.

این پنج حقیقت در حدّ لازم در قرآن مجید و روایات و اخبار و کتب کلامی و فلسفی و عرفانی بازشناسانده شده و در این زمینه حضرت حق، بر تمام مرد و زن اتمام حجّت نموده و در هر عذری را بسته است.

چون به چشم بصیرت در آیۀ شریفه بنگرید، متوجّه و متذکّر می شوید که مَلَک از جمله حقایقی است که باید به آن ایمان داشت. انکار ملائکه و حتّی ملکی از

ص:67


1- (1) - بقره (2) : 177. [1]

ملائکۀ حق مساوی با کفر است و آلودۀ به کفر دشمن حق و جایگاهش در عذاب ابد الهی است.

کفر و انکار ملائکه

خداوند بزرگ یهود عنود را، که با حقایق الهیّه و واقعیّت های حقّه دشمنی می ورزیدند، و برای انکار رسالت رسول اسلام صلی الله علیه و آله به انکار حقایق دیگر بر می خاستند کافر خوانده:

مَنْ کَانَ عَدُوًّا للّهِ ِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ » (1)

هر که با خدا و فرشتگان و رسولانش و جبرئیل و میکائیل دشمن باشد [ کافر است ]، و بی تردید خدا دشمن کافران است.

وَمَن یَکْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیداً » (2)

و هر که به خدا و فرشتگان و کتاب های آسمانی و پیامبران او و روز قیامت کافر شود، یقیناً به گمراهیِ دور و درازی دچار شده است.

مؤمن واقعی و ایمان به ملائکه

قرآن مجید و روایات برای مؤمن واقعی و مسلم حقیقی، علائم و اوصافی ذکر می کنند که از جملۀ آن علائم و نشانه ها، ایمان به ملائکه است:

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ

ص:68


1- (1) - بقره (2) : 98. [1]
2- (2) - نساء (4) : 136. [2]

وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ » (1)

پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ایمان آورده، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و پیامبرانش، ایمان آورده اند.

2 - فرشتگان و شهادت بر توحید

ملائکه، موجوداتی آگاه و عالم و عارف و بیدار و بینایند، که به وجود حق و وحدانیّت آن حضرت باتمام وجود شهادت می دهند، و در حقیقت گواه و شاهد بر حضرت محبوب و وحدانیّت و وحدت حقیقیّۀ او هستند:

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (2)

خدا در حالی که برپا دارندۀ عدل است [با منطق وحی، با نظام مُتقن آفرینش و با زبان همۀ موجودات ] گواهی می دهد که هیچ معبودی جز او نیست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش نیز گواهی می دهند که هیچ معبودی جز او نیست؛ معبودی که توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

منظور از دانشمندان در آیۀ شریفه بنا به فرمودۀ حضرت باقر علیه السلام انبیا و اوصیا هستند، (3) و در مرحلۀ بعد دانشمندانی که از خرمن معارف انبیا و امامان خوشه چیده و فقیه در دین شده اند.

توحید در نزد دانشمندان طبیعی

مسألۀ خدا، آن چنان واضح و روشن و حقیقتی غیر قابل انکار است که حتّی اکثر

ص:69


1- (1) - بقره (2) : 285. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 18. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 204/23، باب 10، حدیث 52؛ تفسیر العیاشی: 165/1، ذیل آیۀ 18 سورۀ آل عمران.

دانشمندان طبیعی به یگانگی خدا گواهی دهند، چرا که آنان با مطالعۀ طبیعت، به خوبی در می یابند که میان اجزای مختلف طبیعت نظیر خورشید، ماه، زمین، دریا، ابرها، کوهها، نهرها، نباتات، حیوانات، انسان، شب و روز و فصول چهارگانه ارتباط و همبستگی و یکپارچگی برقرار است، و این بزرگترین دلیل بر وجود یگانگی سازنده و آفرینندۀ آنهاست.

به عنوان نمونه گواهی عدّه ای از دانشمندان طبیعی را فهرست وار ملاحظه کنید:

«هرشل دانشمند ستاره شناس: هر قدر دایرۀ علم وسیع تر می گردد، براهین قوی تری برای خدا به دست می آید.

مونت نل در «دائرة المعارف» خود: علوم طبیعی عقل ما را به اندازه ای بالا می برند که عظمت خدا را درک می کنیم.

نیوتن: ما با مطالعۀ گوش می فهمیم که سازندۀ آن قوانین صوتی را به خوبی می دانسته، و سازندۀ چشم به قوانین نور و انعکاس آن آگاه بوده است و از مطالعۀ نظم افلاک، پی می بریم که آنها را طبق نظم اداره می کند.

پاسگال فیلسوف معروف: هیچ چیز جز عقیدۀ به خدا، سوز درون و تشنگی روح ما را فرو نمی نشاند.

ادوارد لوترکیل رئیس ادارۀ زیست شناسی دانشگاه سانفرانسیسکو: در نتیجۀ مطالعات علمی دلایل جدیدی برای اثبات صانع به دست آمده است که دلایل فلسفی سابق را تأیید و تقویت می کند.

پردون نظریّه پرداز اجتماعی: پیش از آن که عقول ما وجود خدا را کشف کنند دل های ما به وجود او گواهی داده اند.

والتر اوسکار لند برگ: دانشمندان علاوه بر دلایل روحانی، در نتیجۀ مطالعۀ پدیده های طبیعی، دلایل علمی نیز برای درک خدا به دست می آورند که مسرّت و

ص:70

حظّ بیشتری را نصیبشان می سازد.

داروین: محال است که عقل رشد یافته، با دیدن این نظام و هماهنگی شگرف بگوید دنیا خدا ندارد.

جردن: خدا همان ناموس ازلی است که همگی کاینات وجود و ترقّی خود را از او می گیرند.

انیشتن: در عالم مجهول، نیروی عاقل و قادری وجود دارد که جهان گواه اوست.» (1)

3 - فرشتگان، گواهان قرآن

فرشتگان گواه و شاهد بر قرآن مجید می باشند:

لکِنِ اللّهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ یَشْهَدُونَ وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً » (2)

ولی [ در برابر کبرورزی و لجاجت اهل کتاب، که به حقّانیّت قرآن و رسالت تو گواهی نمی دهند ] خدا به وسیله آنچه بر تو نازل کرده گواهی می دهد که آن را به علم و دانش خود نازل کرده، و [ نیز ] فرشتگان هم گواهی می دهند، گرچه گواهی خدا کافی است.

آری، محتویات قرآن مجید که سراسر علم و حکمت و فلسفه و عرفان و احکام و دستورهای اخلاقی حق و تاریخ صحیح انبیا و امم است، و این همه بر سینۀ پاک و قلب نورانی یک نفر امّی تجلّی کرده، در حقیقت شهادت خدا بر نزول آن از عالم غیب و جهان ملکوت به عرصه گاه مُلکْ و عالم ظاهر است.

ص:71


1- (1) - تفسیر کاشف: 47/2، [1] به نقل از کتاب اثبات وجود خدا.
2- (2) - نساء (4) : 166. [2]

و فردا صحنۀ شگفت آور محشر است که ملائکۀ حق و فرشتگان حضرت ربّ، در برابر منکران و کافران به تمام حقایق الهیّه به خصوص قرآن مجید، شهادت خواهند داد، تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!

4 - عبادت فرشتگان

فرشتگان حق در مسئلۀ با عظمت عبادت، موجوداتی تسلیم، خاضع، خاشع، و از خالص ترین عباد حضرت محبوبند:

وَللّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِن دَابَّةٍ وَالْمَلاَئِکَةُ وَهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ * یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ » (1)

و آنچه در آسمان ها و زمین از جنبندگان و فرشتگان وجود دارد، فقط برای خدا سجده می کنند و تکبّر و سرکشی نمی ورزند. * از پروردگارشان که بر فراز آنان است، می ترسند، و آنچه را به آن مأمور می شوند، انجام می دهند.

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَئِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّایَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ» (2)

ای مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است، حفظ کنید. بر آن فرشتگانی خشن و سخت گیر گمارده شده اند که از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپیچی نمی کنند، و آنچه را به آن مأمورند، همواره انجام می دهند.

وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ » (3)

ص:72


1- (1) - نحل (16) : 49 - 50. [1]
2- (2) - تحریم (66) : 6. [2]
3- (3) - رعد (13) : 13. [3]

و رعد، همراه با ستایش خدا تسبیح می گوید و فرشتگان نیز از بیمش [ تسبیح می گویند ].

إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ * فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ » (1)

[ یاد کن ] هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشری از گل خواهم آفرید. * پس زمانی که اندامش را درست و نیکو نمودم و از روح خود در او دمیدم، برای او سجده کنید. * پس فرشتگان همه با هم سجده کردند.

وَالْمَلاَئِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ أَلاَ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ » (2)

و فرشتگان، پروردگارشان را همواره همراه با سپاس و ستایش تسبیح می گویند، و برای کسانی که در زمین هستند، درخواست آمرزش می کنند؛ آگاه باشید! بی تردید خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

وَجَعَلُوا الْمَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً أَشَهِدُوْا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ » (3)

و فرشتگان را که بندگان [ خدای ] رحمان اند، به پندار خود جنس ماده قرارداده اند، ] آیا زمان آفرینش آنان حضور داشتند [ که بر ماده بودنشان گواهی می دهند؟ ] به زودی گواهی آنان [ در نامۀ اعمالشان ] نوشته می شود و [ دربارۀ آن ] مورد بازپرسی قرار خواهند گرفت.

ص:73


1- (1) - ص (38) : 71 - 73.
2- (2) - شوری (42) : 5. [1]
3- (3) - زخرف (43) : 19. [2]

5 - دعای فرشتگان

فرشتگان الهی برای مردم مؤمن دعا می کنند و بر آنان درود می فرستند:

هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً » (1)

اوست که با فرشتگان خود بر شما درود می فرستد تا شما را از تاریکی ها به سوی نور بیرون آورد، و او به مؤمنان مهربان است.

و نیز فرشتگان حق بر آنان که به حق و حقیقت و واقعیّت ها و حقایق کفر ورزند نفرین می کنند:

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ » (2)

قطعاً کسانی که کافر شدند، و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همۀ مردم بر آنان است.

راستی، خوشا به حال آنان که مشمول دعای فرشتگان اند، و تأسّف و حسرت بر آنها که مورد لعن و نفرین ملائکه اند.

چه نیکوست که مرد و زن، این دو روزۀ عمر را غنیمت دانسته و به دستورهای حکیمانۀ حق و تعالیم انبیا و امامان گردن نهند و از برکات و فیوضات الهیّه در دنیا و آخرت بهره مند شوند، چنانکه اولیای الهی و عاشقان حق و سالکان طریق محبّت، از جام عنایت و لطف دوست، جان تشنۀ خود را سیراب کردند و تا بودند به پیشگاه مقدّس او به زبان حال این غزل عارفانۀ فیض، آن عاشق وارسته را زمزمه کردند:

ص:74


1- (1) - احزاب (33) : 43. [1]
2- (2) - بقره (2) : 161. [2]

به شست یار و زلف یار در بندم خوشا حالم به درد بی دوای دوست خرسندم خوشا حالم

ندیدم چون وفایی در گُلی در گلشن عالم ز دل خار تعلّق یک به یک کندم خوشا حالم

برون کردم سر از خاک و ندیدم جای آسایش دگر خود را درون خاک افکندم خوشا حالم

بجز عشقم نیامد در نظر چیزی در این عالم از آن رو عشق در جان و دل آکندم خوشا حالم

جمال دوست در صحرای هستی چون تجلّی کرد وجود خویش را از خویشتن کندم خوشا حالم

(فیض کاشانی)

6 - مدد فرشتگان در مصیبت ها

فرشتگان به هنگام مصایب و سختی ها به اذن حق به مدد و کمک انسان می آیند:

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَن یَکْفِیَکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ مُنزَلِینَ * بَلَی إِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَیَأْتُوکُم مِن فَوْرِهِمْ هذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ * وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلَّا بُشْرَی لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ » (1)

آن هنگام که به مؤمنان می گفتی: آیا شما را بس نیست که پروردگارتان به سه هزار فرشته نازل شده شما را یاری دهد؟ * آری، اگر شکیبایی ورزید و پرهیزکاری کنید و دشمنان در همین لحظه، جوشان و خروشان بر شما بتازند،

ص:75


1- (1) - آل عمران (3) : 124 - 126. [1]

پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشتۀ نشان دار یاری می دهد. * و خدا [ وعدۀ یاری و پیروزی ] را جز بشارتی برای شما و برای آن که دل هایتان به آن آرامش یابد، قرار نداد؛ و یاری و نصرت جز از سوی خدای توانای شکست ناپذیر و حکیم نیست.

إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ مُرْدِفِینَ » (1)

[ یاد کنید ] هنگامی را که [ در حال مشاهدۀ دشمنِ تا دندان مسلح با دعا و زاری ] ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.

إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلاَئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ » (2)

[ یاد کن ] هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم، پس مؤمنان را [ برای نبرد با دشمن ] ثابت قدم دارید، [ و ] به زودی در دل کافران ترس می اندازم، پس سرهایشان را در هم کوبید و همۀ انگشتانشان را قطع کنید.

7 - فرشتگان و نزول وحی

فرشتگان از جانب حق آورندۀ وحی و مایۀ حیات قلوب به سوی پیامبران هستند:

یُنَزِّلُ الْمَلاَئِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لاَ

ص:76


1- (1) - انفال (8) : 9. [1]
2- (2) - انفال (8) : 12. [2]

إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ » (1)

فرشتگان را به فرمان خود همراه با روح به هر کس از بندگانش که بخواهد [ برای برگزیدنش به پیامبری ] نازل می کند [ و به آنان فرمان می دهد ] که مردم را هشدار دهید که معبودی جز من نیست؛ بنابراین از من پروا کنید.

انسان با مطالعۀ دقیق قرآن، و توجّه به آیات با عظمت کتاب آفرینش به بارگاه توحید راه یافته، و به تماشای جلال و جمال نایل می آید، و در آنجا با تمام هستی خود به زبان حال می گوید:

ای بر کمال قدرت تو عقل کل گواه بر لوح کبریای تو توقیع لا اله

آشفتگان خاک رهت رهروان دین دُردی کشان جام غمت سالکان راه

از شبنم عطای تو یک قطره بحر وکان وز پرتو جمال تو یک ذرّه مهر و ماه

مرغ امید از کف جودت دانه جوی دست نیاز بر در عدل تو دادخواه

نام تو صیقلی است که ز آیینۀ وجود بیرون برد به نور خرد زنگ اشتباه

(شیخ کمال خجندی)

8 - فرشتگان به وقت مرگ مؤمن

فرشتگان حق به وقت مرگ مؤمن بر او نازل شده و عنایات و الطاف حضرت محبوب را به او بشارت می دهند، و بهشت عنبر سرشت را به او ارائه می نمایند:

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ » (2)

آنان در حالی که [ از آلودگی های عملی و اخلاقی ] پاک و پاکیزه اند،

ص:77


1- (1) - نحل (16) : 2. [1]
2- (2) - نحل (16) : 32. [2]

فرشتگانْ جانشان را می گیرند، به آنان می گویند: سلام بر شما، [ اکنون ] به پاداش آنچه همواره انجام می دادید، به بهشت درآیید.

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ * نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ » (1)

بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [ در میدان عمل بر این حقیقت ] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند [ و می گویند: ] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد. * ما در زندگی دنیا و آخرت، یاران و دوستان شما هستیم، آنچه دلتان بخواهد، در بهشت برای شما فراهم است، و در آن هر چه را بخواهید، برای شما موجود است. * رزق آماده ای از سوی آمرزندۀ مهربان است.

از پای تا سر چشم شو حسن و جمالش را نگر ور ره نیابی سوی او بنشین جمالش را نگر

در بزمش ار بارت دهد از چشم مستش باده کش زان باده چون دل خوش شوی غنج (2) و دِلالش را نگر

گیسوی عنبر بوی او وان زلف تو بر توی او وان نرگس جادوی او آن خط و خالش را نگر

افسونگری ها را ببین وان جادوئیها را ببین صد فتنه آرد یک نظر چشم غزالش را نگر

ص:78


1- (1) - فصّلت (41) : 30 - 32. [1]
2- (2) غنج: ناز و کرشمه.

در خندۀ شیرین او بس زُهره بین شادی کنان وز عارض و ابروی او بدر و هلالش را نگر

(ملامحسن فیض کاشانی)

9 - فرشتگان به وقت مرگ عاصیان

به هنگام مرگِ عاصیان و تبهکاران و مشرکان و کافران و فاسقان و فاجران، فرشتگان عذاب نازل شده آنان را توبیخ و سرزنش کنند، و سپس دچار زجر و مشقّت و ضرب و درد کنند، آنگاه آنان را به عذاب الهی دراندازند!

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً » (1)

قطعاً کسانی که [ با ترک هجرت از دیار کفر، و ماندن زیر سلطۀ کافران و مشرکان ] بر خویش ستم کردند [ هنگامی که ] فرشتگانْ آنان را قبض روح می کنند، به آنان می گویند: [ از نظر دین داری و زندگی ] در چه حالی بودید؟ می گویند: ما در زمین، مستضعف بودیم. فرشتگان می گویند: آیا زمین خدا وسیع و پهناور نبود تا در آن [ از محیط شرک به دیار ایمان ] مهاجرت کنید؟! پس جایگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهی است.

وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلاَئِکَةُ بَاسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ » (2)

ای کاش ستمکاران را هنگامی که در سختی ها و شداید مرگ اند ببینی در

ص:79


1- (1) - نساء (4) : 97. [1]
2- (2) - انعام (6) : 93. [2]

حالی که فرشتگان دست های خود را [ به سوی آنان ] گشوده [ و فریاد می زنند ] جانتان را بیرون کنید، امروز [ که روز وارد شدن به جهان دیگر است ] به سبب سخنانی که به ناحق دربارۀ خدا می گفتید واز پذیرفتن آیات او تکبّر می کردید، به عذاب خوارکننده ای مجازات می شوید.

وَلَوْ تَرَی إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلاَئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ * ذلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ » (1)

و اگر آن زمانی را که فرشتگان جان کافران را می ستانند، مشاهده کنی [ می بینی ] که بر چهره و پشتشان ضربات سنگینی می کوبند و [ به آنان نهیب می زنند که ] عذاب سوزان را بچشید!! * این به سبب گناهانی است که مرتکب شده اند و گرنه خدا نسبت به بندگانش [ حتی به کمترین چیزی از ستم ] ستمکار نیست.

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَی إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ » (2)

همانان که فرشتگان جانشان را در حالی که ستمکار بر خود بوده اند، می گیرند؛ پس [ در آن موقعیت ] از در تسلیم در آیند [ و گویند: ] ما هیچ کار بدی انجام نمی دادیم. [ به آنان گویند: یقیناً انجام می دادید] ومسلماً خدا به آنچه همواره انجام می دادید، داناست.

فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ * ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ » (3)

ص:80


1- (1) - انفال (8) : 50 - 51. [1]
2- (2) - نحل (16) : 28. [2]
3- (3) - محمّد (47) : 27 - 28. [3]

پس حال و وضعشان زمانی که فرشتگان جانشان را می گیرند در حالی که بر صورت و پشتشان [تازیانه عذاب] می زنند، چگونه خواهد بود؟! * این عذاب برای این است که آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پیروی کردند، و خشنودی او را خوش نداشتند در نتیجه اعمالشان را تباه و بی اثر کرد.

راستی، چه وضع عجیبی برای عاصیان پیش می آید! به خدا قسم! اگر در این مدّت کوتاه عمر تمام دنیا و مافیها را در دست انسان بگذارند به یک لحظۀ وقت مرگ با آن همه عذاب و رنج نمی ارزد، چه رسد به این که انسان پس از مرگ به خاطر معاصی چند روزۀ دنی،ا دچار عذاب ابد گردد.

برخیز و از این غمکده بگریز که تنگ است در غمکدۀ تنگ کجا جای درنگ است

از خلق بپرهیز و به خلّاق درآویز کاین سو همه صلح است و دیگر سو همه جنگ است

زین غمکدۀ دهر که بحری است پر آشوب ای دل مطلب کام که در کام نهنگ است

ز ابنای جهان یک دل و یکرنگ نجویی کان کس که بود زادۀ دوران دو رنگ است

یک روزِ خوش ار چرخ به عمرت بنماید زنهار مشو غَرّه که با شهد شرنگ است

مغرور ز اقبال مشو از پس ادبار از موش حذر کن که تو را زخم پلنگ است

ص:81

10 - فرشتگان مأموران حق در امور تکوینی و تشریعی

فرشتگان، رسولان و مأموران حضرت حق در امور تکوینیّه و تشریعیّه اند به حکم این که امور جهان براساس اسباب و علل است و تدبیر امور هستی به اذن حق به واسطۀ آنان صورت می گیرد. در حقیقت ملائکه پیاده کنندگان اراده و نقشۀ حضرت حق در عرصه گاه آفرینش و میدان خلقتند.

الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ » (1)

همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که آفرینندۀ آسمان ها و زمین است [ و ] فرشتگان را که دارای بالهایی دوگانه و سه گانه و چهارگانه اند رسولانی [ برای انجام دادن فرمان های تکوینی و تشریعی اش ] قرار داده است. هرچه بخواهد در آفرینش می افزاید؛ یقیناً خدا بر هر کاری تواناست.

با توجّه به این که عنوان رسالت را برای همۀ فرشتگان قائل شده چنین به نظر می رسد که رسالت در این جا در معنای وسیع و گسترده ای به کار رفته که هم رسالت تشریعی را شامل می شود و هم رسالت تکوینی را.

اطلاق رسالت بر رسالت تشریعی و آوردن پیام وحی به انبیا در قرآن فراوان است، ولی اطلاق آن بر رسالت تکوینی نیز کم نیست.

در آیات دیگر قرآن نیز می بینیم مأموریت های مختلفی بر عهدۀ فرشتگان گذاشته شده که رسالت های آنها محسوب می شود؛ بنابراین رسالت مفهوم وسیعی دارد.

در ضمن بعید نیست منظور از بال و پر در این جا قدرت جولان و توانائی بر فعالیّت بوده باشد، که بعضی از آنها نسبت به بعضی برتر و دارای توانایی بیشترند.

پیداست که این گونه تعبیرات را بر جنبه های جسمانی مادّی نمی توان حمل

ص:82


1- (1) - فاطر (35) : 1. [1]

کرد، بلکه بیانگر عظمت معنوی و ابعاد قدرت آنهاست. اصولاً می دانیم بال و پر، تنها برای حرکت در جوّ زمین به کار می خورد؛ چرا که اطراف کرۀ زمین را هوای فشرده گرفته و پرندگان به وسیلۀ بالشان روی امواج هوا قرار می گیرند و می توانند بالا و پائین بروند. ولی از محیط جوّ زمین که خارج شویم، هوا وجود ندارد و بال، کوچکترین تأثیری برای حرکت ندارد و از این نظر درست مانند سایر اعضا می باشد.

در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است:

اَلْمَلائِکَةُ لا یَأکُلُونَ، وَلایَشْرَبُونَ، وَلایَنْکِحُونَ، وَإِنَّما یَعیشُونَ بِنَسیمِ الْعَرْشِ. (1)

فرشتگان نه غذا می خورند و نه آب می نوشند و نه ازدواج می کنند، آنها فقط با نسیم عرش زندگی می کنند.

ویژگی های فرشتگان در قرآن و روایات

«در هر صورت در قرآن مجید از ملائکه فراوان یاد شده، آیات زیادی در قران دربارۀ صفات، ویژگی ها، مأموریّت ها و وظایف فرشتگان سخن می گوید، و در صفحات گذشته ملاحظه کردید که قرآن مجید ایمان به ملائکه را در ردیف ایمان به خدا و انبیا و کتب آسمانی قرار داده است و این دلیل بر اهمیّت بنیادی این مسأله است.

بدون شک وجود فرشتگان که معارف الهی از آن سخن گفته، از امور غیبیّه ای است که برای اثبات آن با این صفات و ویژگی ها راهی جز ادلّۀ نقلیّه که قرآن و روایات است وجود ندارد و به حکم ایمان به غیب، آنها را باید پذیرفت.

قرآن ویژگی های فرشتگان را چنین می شمرد:

ص:83


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 349/34؛ [1]تفسیرنمونه: 169/18؛ [2]بحار الأنوار: 174/56، باب 23، حدیث 4؛ [3]تفسیر القمی: 206/2، [4] ذیل آیۀ 35 سورۀ فاطر.

1 - فرشتگان موجوداتی عاقل و با شعور و بندگان گرامی خدایند. (1)2 - آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز او را معصیت نمی کنند. (2)3 - آنها وظایف مهم و بسیار متنوّعی از سوی خداوند بر عهده دارند:

گروهی حاملان عرشند. (3)گروهی مدبّرات امرند. (4)گروهی قابض ارواحند. (5)گروهی مراقبان اعمال بشرند. (6)گروهی حافظان انسان از خطرات و حوادثند. (7)گروهی مأمور عذاب و مجازات اقوام سرکشند. (8)گروهی امدادگران الهی نسبت به مؤمنان در جنگ ها هستند. (9)و بالأخره گروهی مبلّغان وحی و آورندگان کتب آسمانی برای انبیا می باشند. (10)

ص:84


1- (1) - انبیاء (21) : 26؛ « [1]وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ».
2- (2) - انبیاء (21) : 27؛ « [2]لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ ».
3- (3) - حاقّه (69) : 17؛ « [3]وَالْمَلَکُ عَلَی أَرْجَائِهَا وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَةٌ ».
4- (4) - نازعات (79) : 5؛ «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً ».
5- (5) - اعراف (7) : 37؛ « [4]إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ ».
6- (6) - انفطار (83) : 10 - 12؛ « [5]وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ * کِرَاماً کَاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ ».
7- (7) - انعام (6) : 61؛ « [6]وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَیُفَرِّطُونَ ».
8- (8) - هود (11) : 77؛ « [7]وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالَ هذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ ».
9- (9) - احزاب (33) : 9؛ « [8]یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَکَانَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً ».
10- (10) - نحل (16) : 2؛ « [9]یُنَزِّلُ الْمَلاَئِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ ».

4 - آنها پیوسته مشغول تسبیح و تقدیس حقّند. (1)5 - آنها گاه به صورت انسان در می آیند و بر انبیا و حتّی غیر انبیا ظاهر می شوند. (2)6 - از روایات اسلامی استفاده می شود که تعداد آنها به قدری زیاد است که به هیچ وجه قابل مقایسه با انسان نیست، چنانکه در روایتی از حضرت صادق علیه السلام می خوانیم هنگامی که از آن حضرت پرسیدند: آیا عدد فرشتگان بیشترند یا انسان ها؟ فرمود:

سوگند به خدایی که جانم به دست اوست فرشتگان خدا در آسمان ها بیشترند از عدد ذرّات خاک های زمین، و در آسمان جای پایی نیست مگر این که در آنجا فرشته ای تسبیح و تقدیس خدا می کند. (3)7- آنها نه خواب دارند، نه سستی و غفلت، چنانکه در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده:

فَلَیْسَ فیهِمْ فَتْرَةٌ، وَلا عِنْدَهُمْ غَفْلَةٌ، وَلا فیهِمْ مَعْصِیَةٌ، لایَغْشاهُمْ نَوْمُ

ص:85


1- (1) - شوری (42) : 5؛ « [1]وَالْمَلاَئِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ أَلاَ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ».
2- (2) - مریم (19) : 17؛ « [2]فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً »؛ هود (11) : 69 - 77؛ « [3]وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیَم بِالْبُشْرَی قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ * فَلَمَّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍ * وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ * قَالَتْ یَا وَیْلَتَی ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ * قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ [4]إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ * فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَی یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ * إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ * یَاإِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیِهمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ * وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالَ هذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ ».
3- (3) - بحار الأنوار: 176/56، باب 23، حدیث 7.

الْعُیُونِ وَلاسَهْوُ الْعُقُولِ، وَلا فَتْرَةُ الْأبْدانِ، لَمْ یَسْکُنُوا الْأصْلابَ، وَلَمْ تَضُمَّهُمُ الْأرْحامُ. (1)

در آنها نه سستی است و نه غفلت و نه عصیان، خواب بر آنها چیره نمی شود و عقل آنان گرفتار سهو و نسیان نمی گردد، بدنشان به سستی نمی گراید و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمی گیرند.

8 - آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضی همیشه در رکوعند و بعضی همیشه در سجود:

وَ ما مِنّا إلّالَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ * وَإنّا لَنَحْنُ الصّافُّونَ * وَإنّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ » (2)

و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر این که برای او مقامی معین است. * و همانا ما [ برای اجرای فرمان خدا ] صف بستگانیم. * و ما خود تسبیح کنندگانیم.

آنچه در این مقام مهم است این است که: ما فرشتگان را به اوصافی که قرآن و روایات مسلّم اسلامی توصیف کرده بشناسیم و آنها را صنف عظیمی از موجودات والا و برجستۀ خداوند بدانیم، بی آن که مقامی جز مقام بندگی و عبودیّت برای آنها قائل باشیم.» (3)آری، در ملائکة اللّه جز عشق به حق و عشق به بندگی مایه و سرمایه ای نیست، و همان است که آنان را «عِبادِ مُکْرَمون» حق قرار داده و از بندگان خاصّ حضرت محبوب قلمداد کرده است. ملائکه جز عشق به معشوق، خود محوری ندارند، و

ص:86


1- (1) - بحار الأنوار: 175/56، باب 23، حدیث 6؛ [1]تفسیر القمی: 207/2، [2] کلام امیرالمؤمنین علیه السلام فی خلقة الملائکة.
2- (2) - صافّات (37) : 164 - 166. [3]
3- (3) - تفسیر نمونه: 173/18 - 176، [4] با کمی تلخیص و تصرّف.

عشق است که از آنها بندۀ حقیقی و عبد خالص ساخته است.

یکی میل است با هر ذرّه رقّاص کشان هر ذرّه را تا مقصد خاص

رساند گلشنی را تا به گلشن دواند گلخنی را تا به گلخن

اگر پویی ز اسفل تا به عالی نبینی ذرّه ای زین میل خالی

از این میل است هر جنبش که بینی به جسم آسمانی یا زمینی

همین میل است کآهن را در آموخت که خود را برد وبر آهن ربا دوخت

همین میل آمد و با کاه پیوست که محکم کار را با کهربا بست

به هر طبعی نهاده آرزویی تک و پو داده هر یک را به سویی

(وحشی بافقی)

نقش ملائکه از دید روایات اسلامی

امیرالمؤمنین علیه السلام در توضیح آیۀ شریفۀ:

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ » (1)

برای انسان از پیش رو و پشت سر، مأمورانی است که همواره او را به فرمان خدا [ از آسیب ها و گزندها ] حفظ می کنند.

فرموده است: «فرشته های نگهبانِ از مَهلکه اند تا وقتی که انسان به مقدَّر خود رسد، چون رسد او را بدان وانهند.» (2)و در همین زمینه آمده: «خداوند مهربان بر آدمی فرشته گماشته تا از همه سو او را پاسبانی نمایند.» (3)

ص:87


1- (1) - رعد (13) : 11. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 186/56، باب 23، حدیث 31، تفسیر العیاشی: 205/2، حدیث 16.
3- (3) - بحار الأنوار: 184/56، باب 23، حدیث 25.

فرشتگان حافظ انسانند از خطرات آدمیان و جانوران.

کعب گفته: «اگر خداوند شما فرشته ها را نگماشته بود که شما را از حوادث حفظ کنند، پریان شما را در خوراک و نوشیدن و عورات آسوده نمی گذاشتند.» (1)به رسول با کرامت اسلام صلی الله علیه و آله گفته شد: چند فرشته به همراه انسان است؟ فرمود:

«یکی از یمین برای حسنات، و او ناظر بر فرشتۀ طرف یسار است، چون کار نیکی انجام دهی ده برابر نویسد، و چون عمل بد انجام دهی آن که در چپ است به فرشتۀ طرف راست گوید: بنویسم؟ گوید: نه، شاید توبه کند. تا سه بار که گفت، گوید: اکنون بنویس، خدا ما را از او آسوده کند، چه بد همنشینی است! چه کم ملاحظه و شرم از خدا دارد! این است قول خدای تعالی:

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ » (2)

برای انسان از پیش رو و پشت سر، مأمورانی است.

و فرشته ای که زمامت را در اختیار دارد، چون برای پروردگارت تواضع کنی تو را بالا برد، و اگر تکبّر کنی تو را خرد کند. دو فرشته بر لبان تواند، نمازت را نگهدارند.

فرشته ای بر دهان توست تا مار در آن نرود. فرشته ای بر دیدۀ توست. و اینان ده فرشته اند برای آدمی در شب و در روز که جمعاً بیست فرشته اند.» (3)روایت شناس عظیم القدر علاّمۀ مجلسی فرموده:

«اگر بگویند این فرشته ها و تسلّط آنها به آدمیزاده چه سودی دارد؟ جواب دهیم چند وجه دارد:

1 - شیطان انسان را به شر و معصیت می کشاند، و این فرشته ها در برابر او آدمی

ص:88


1- (1) - بحار الأنوار: 151/56، باب 23، حقیقة الملائکة و صفاتهم.
2- (2) - رعد (13) : 11. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 151/56، باب 23، حقیقة الملائکة و صفاتهم.

را به خیر و طاعت.

2 - مجاهد گفته: هیچ بندۀ خدا نباشد جز این که فرشته ای بر او گماشته شده تا او را از پری، آدمی و جانوران نگه دارد.

3 - می بینیم که بسا خاطره ای به قلب ما می آید و سببی ندارد، و بعد روشن می شود که سبب مصلحتی بوده، و بسا کشف شود که سبب بلا یا گناه و تباهی بوده.

و آن داعی نخست از فرشتۀ هادی است، و آن دوّمی از شیطان گمراه کننده.

4 - چون آدمی بداند فرشته، کردار او را ثبت می کند و آمار می نماید و با اوست، بیشتر از گناه حذر می کند، چنانکه با حضور انسان محترمی شرم می کند و گناه نمی نماید.» (1)

اصناف فرشتگان در کلام مجلسی

آن بزرگ مرد الهی در توضیح سه آیۀ اوّل سورۀ صافّات:

وَالصَّافَّاتِ صَفّاً * فَالزَّاجِرَاتِ زَجْراً * فَالتَّالِیَاتِ ذِکْراً » (2)

سوگند به صف بستگان [ مانند فرشتگان، نمازگزاران و جهادگران ] که صفی [ منظم و استوار ] بسته اند، * و به بازدارندگان که [ انسان را از گناهان ] به شدت باز می دارند، * و به تلاوت کنندگان وحی.

فرموده: «این سه وصف: صافّات، زاجرات و تالیات، که به آنها سوگند یاد شده بسا وصف یک چیز باشند، و بسا از سه چیز جدا. بنابر اوّل، در آن چند وجه است:

1 - وصف فرشته ها باشند به این تقریر که آنها برای عبادت در آسمان ها صف می کشند، چنانچه خداوند فرموده:

ص:89


1- (1) - بحار الأنوار: 153/56، باب 23، حقیقة الملائکة و صفاتهم.
2- (2) - صافّات (37) : 1 - 3. [1]

وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ » (1)

و همانا ما [ برای اجرای فرمان خدا ] صف بستگانیم.

و گفته اند: در هوا پر در پر صف شوند و انتظار فرمان خدا برند. و بسا مقصود این باشد که درجه بندی شده اند و هر کدام درجۀ مشخّص دارند در شرف و فضل یا در جوهر و اثر که این درجه ها چون صف تغییرپذیر نباشند.

و امّا زاجرات، لیث گفته: زجر شتر، تشویق اوست به راه رفتن؛ و زجر آدمی باز داشتن اوست از کار بد. و وصف فرشته به زجر چند وجه دارد:

1 - ابن عبّاس گفته: مقصود فرشته های گماشتۀ برابرند که آن را از جایی به جایی می رانند.

2 - مقصود فرشته های اثر بخش در دل آدمیزاده اند که وجدان او را برانگیزند تا از گناه باز ایستد.

3 - شاید هم فرشته هائی باشند که شیاطین را از بد کرداری و آزار آدمی باز می دارند.

من می گویم: در علوم عقلیه ثابت است که موجودات بر سه دسته اند:

یکم: اثر بخشِ اثرناپذیر که خداوند سبحان است، که اشرف موجودات می باشد.

دوم: اثرپذیرِ بی اثر در دیگر و آن عالم اجسام است که پست تر موجودات است.

سوم: اثر بخش در چیزی و اثرپذیر از دیگری و آن عالم ارواح است که از خدا اثر پذیرد و در اجسام اثر بخشد، و جهت اثرپذیری او از خدا جز جهت اثر بخشی اوست بر اجسام و قدرت تصرّف در آنها.

و این که فرمود: فَالتّالِیاتِ ذِکْراً ، اشاره است به جهت اثرگیری که اشرف از

ص:90


1- (1) - صافّات (37) : 165. [1]

جهت اثر بخشی است در عالم اجسام.

چون این را دانستی، گفتۀ او: وَالصّافّاتِ صَفّاً اشاره است به رده بندی فرشته ها برای پرستش و طاعت و خضوع و خشوع که جهت پذیرش این جواهر قدسیّه است هرگونه نور الهی و کمال صمدی را.

فَالزّاجِرات زَجْراً ، اشاره است به اثر بخشی این فرشته ها در روشنگری ارواح قدسیّۀ بشر، و بر آوردن آنها از قوّه و استعداد به فعلیّت.

فَالتّالیاتِ ذِکْراً ، اشاره به وضع تأثیر آنها در افاضۀ پرتوهای قدسیّه و انوار الهیّه به نفوس روشن ناطقۀ بشریّه.» (1)

ساقی دُرد کشان دی درِ میخانه گشود آشنایی نظر لطف به بیگانه گشود

برد در پای خُم و بر دل پیمان شکنم عقده ها بود بسی باز به پیمانه گشود

دل شد آزاد چو او از شکن زلف به خال گره و سلسله و خُم به سر شانه گشود

دام با دانه به هر مرغ زیان بود و مرا کار مرغ دل از این دام که با دانه گشود

کرد دیوانه ام از عشق و برین گونۀ زرد چشم وا کرد و شفا خانۀ دیوانۀ گشود

من پی گنج غم عشق تو ویرانه شدم مَثَل است این که در گنج به ویرانه گشود

(صفا اصفهانی)

فرشتگان در کلام امام علی علیه السلام

در توضیح:

وَالنّازِعاتِ غَرْقاً » (2)

سوگند به فرشتگانی که [ روح بدکاران را به شدت از بدن هایشان ] بر

ص:91


1- (1) - بحار الأنوار: 156/56 - 157، باب 23، حقیقة الملائکة و صفاتهم.
2- (2) - نازعات (79) : 1. [1]

می کنند.

از امام علی علیه السلام روایت است:

فرشته هایی هستند که جان کفّار را به سختی از بدن آنها بیرون کشند، چنانکه کماندار زه را تا پایان بکشد. (1)در توضیح:

وَالنّاشِطاتِ نَشْطاً » (2)

و سوگند به فرشتگانی که [ روح نیکوکاران را به نرمی و ملایمت از بدن هایشان ] بیرون می آورند.

از امیرالمؤمنین علیه السلام وارد است:

مقصود فرشته هایی هستند که جان کفّار را از میان پوست و ناخن بکشند تا از درون آنها با رنج و اندوه برآرند. (3)در تفسیر:

وَالسّابِحاتِ سَبْحاً » (4)

و سوگند به فرشتگانی که [ برای اجرای فرمان های حق ] به سرعت نازل می شوند.

امام علی علیه السلام آمده:

فرشته هایی هستند که جان مؤمنان را به نرمی و راحت از تن برآرند، سپس آنها را

ص:92


1- (1) - بحار الأنوار: 168/56، باب 23، حقیقة الملائکة و صفاتهم.
2- (2) - نازعات (79) : 2. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 169/56، باب 23، حقیقة الملائکة و صفاتهم.
4- (4) - نازعات (79) : 3. [2]

واگذارند تا آسایش کنند، مانند چیزی که در آب شنا دهند. (1)در توضیح:

فَالسّابِقاتِ سَبْقاً » (2)

و سوگند به فرشتگانی که [ در ایمان، عبادت، پرستش و اطاعت ] بر یکدیگر [ به صورتی ویژه ] سبقت می گیرند.

از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده:

فرشته هایی هستند که در خیر و ایمان از آدمیزادگان سبقت گیرند، یا به وحی بر انبیا از دیوان پیش افتند، و ارواح مؤمنان را زود به بهشت رسانند. (3)و در:

فَالْمُدَبِّراتِ أمراً » (4)

و سوگند به فرشتگانی که [ به اذن خدا امور آفرینش را ] تدبیر می کنند.

از امام علی علیه السلام آمده:

فرشته های سرپرست کار بنده هایند از سال تا سال. (5)و یا مقصود جبرئیل و میکائیل و ملک الموت و اسرافیل است که امور جهان را به اذن حق سرپرستی کنند.

امیرالمؤمنین علیه السلام دربارۀ فرشته ها فرموده:

ص:93


1- (1) - بحار الأنوار: 169/56، باب 23، حقیقة الملائکة و صفاتهم.
2- (2) - نازعات (79) : 4. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 170/56، باب 23، [2] حقیقة الملائکة و صفاتهم.
4- (4) - نازعات (79) : 5. [3]
5- (5) - بحار الأنوار: 170/56، باب 23، [4] حقیقة الملائکة و صفاتهم.

آنان را آفریدی و در آسمان هایت جا دادی، نه سستی دارند، نه غفلت و نه گناه؛ از همه به تو داناترند و از تو ترسان تر، به تو نزدیک ترند و از تو فرمانبردارتر، نه خواب دارند و نه از هوش روند و نه تنشان سست شود، نه پشت پدر بودند، نه رحم مادر دیدند و نه از نطفه خلق شده اند؛ یکباره آنها را آفریدی و در آسمان هایت جا دادی و در پناهت ارجمند داشتی و امین وحی خود ساختی و از هر آفتشان دور داشتی و از هر بلا بر کنار نمودی و از هر گناه پاک. اگر نیرو بخشی تو نبود نیرو نداشتند، اگر پایدار کردنت نبود پایدار نبودند، اگر لطف تو نبود فرمانبردار نشدند و اگر تو نبودی نبودند.

ولی با این مقام و این فرمانبری و شأنی که در پیشگاهت دارند و کم غفلتی از فرمانت، اگر آنچه از تو بر آنان نهان است معلوم گردد، کارهای خود را اندک و ناچیز شمارند و خود را زبون دانند و بدانند که حقّ پرستشت را انجام ندادند. منزّهی تو آفریننده و معبود، چه نیک است آزمایش تو از آفریده ات! (1)

فرشتگان در کلام امام صادق علیه السلام

علیّ بن ابراهیم قمّی به سندش از حضرت صادق علیه السلام در پاسخ این پرسش که فرشته ها فزون ترند یا آدمیزادها؟ روایت کرده که فرمود:

به آن که جانم به دست اوست البتّه فرشته ها در آسمان از شمار خاک زمین بیشند، در آسمان جای پایی نیست جز این که فرشته ای تسبیح و تقدیس کند و در زمین درخت و کلوخی نیست جز این که فرشته ای بر آن گماشته، و خدا هر روز کار او را بیاورد و خدا به او داناتر است، هیچ کدام نیستند جز این که هر روز به ولایت خاندان من به خدا تقرّب جویند و برای دوستان ما آمرزش

ص:94


1- (1) - بحار الأنوار: 175/56، باب 23، حدیث 6؛ تفسیرالقمی: 207/2، ذیل آیۀ 1 سورۀ فاطر.

خواهند و به دشمنانمان لعن کنند و از خدا عذاب آنها را خواهند. (1)در کتاب با عظمت «احتجاج» از هشام بن حکم روایت کرده که زندیق در پرسش های خود از امام صادق علیه السلام پرسید:

چه علّت دارد فرشته هایی گماشته بر بنده هایش که خوب و بد او را بنویسند، با این که خدا نهان و نهان تر را می داند؟ فرمود:

بدین وسیله آنان را به عبادت گرفته و گواهان خلقش ساخته، تا بنده هایش بیشتر مواظب طاعت خدا باشند و از گناهش خوددار گردند، بسا بنده ای که قصد گناه کند و فرشته را یاد آورد و باز ایستد و می گوید پروردگارم مرا بنگرد و حافظان گواه بر من شوند. و نیز خدا به لطف خود آنها را بر بنده اش گماشته تا دیوان سرکش و جانوران زمین و آفات بسیاری را از آنجا که نبینند به فرمان خدا از او بگردانند، تا فرمان خدای عز و جل رسد. (2)در تفسیر علیّ بن ابراهیم در قول حضرت حق:

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ » (3)

برای انسان از پیش رو و پشت سر، مأمورانی است که همواره او را به فرمان خدا [ از آسیب ها و گزندها ] حفظ می کنند.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

فرشته ها به فرمان خداوند حافظ اویند از این که در چاهی افتد، یا دیواری بر او فرود آید، یا بدی بدو رسد، تا چون مقدَّر خدا آید او را به آن رها کنند و به دست مقدَّرش سپارند. آن دو فرشته اند پاسبان شب، و دو تا پاسبان روز که به

ص:95


1- (1) - بحار الأنوار: 176/56، باب 23، حدیث 7؛ تفسیرالقمی: 255/2، ذیل آیۀ 7 سورۀ غافر.
2- (2) - الاحتجاج: 348/2؛ بحار الأنوار: 183/10، باب 13. [1]
3- (3) - رعد (13) : 11. [2]

دنبال هم باشند. (1)در کتاب کم نظیر «الکافی» به سندش از ابی اسامه گوید:

نزد امام صادق علیه السلام بودم، مردی از آداب دستشویی و بیت الخلا پرسید؟ فرمود: یاد خدا کند و از شیطان رجیم به حضرت حق پناه برد، و چون تمام کردی بگو: «سپاس خدا را بر این که به آسانی و عافیت آزار از من بدر کرد».

مرد گفت: آدمی در این حال تاب نیارد جز این که بنگرد بدانچه از او بیرون آید! فرمود: در زمین هیچ آدمی نیست جز این که دو فرشته بر او گمارده اند تا در این حال گردنش را به زیر آرند و گویند: ای آدمیزاده، بنگر تا آنچه برایش در این جهان رنج می کشی چه می شود! (2)کلینی به سندش از امام صادق علیه السلام روایت کند:

هر کس یک بیمار مسلمان را عیادت کند خداوند برای همیشه هفتاد هزار فرشته بر او گمارد تا در بار و بنه او در آیند، و تا قیامت تسبیح وتقدیس و تهلیل و تکبیر گویند و نیمی از نمازشان برای عیادت کنندۀ بیمار باشد. (3)أبوقُرّه می گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود:

هر کس برادر مؤمنش را برای خدا در بیماری یا تندرستی دیدار کند، در صورتی که نیرنگی نزند و عوضی نخواهد، خداوند بر او هفتاد هزار فرشته بگمارد تا در دنبالش فریاد کنند، پاکی و بهشت بر تو خوش باد، شما زوّار خدایید و مهمانان رحمانید، تا به خانه اش برگردد. یسیر به حضرت گفت:

قربانت گردم، گر چه راه دور باشد؟ فرمود: آری، ای یسیر، گر چه یکسال

ص:96


1- (1) - بحار الأنوار: 154/67، باب 52، ذیل حدیث 13؛ تفسیر القمی: 360/1، ذیل آیۀ 11 سورۀ رعد.
2- (2) - الکافی: 69/3، حدیث 3؛ [1] بحار الأنوار: 164/77، باب 1، حدیث 4.
3- (3) - الکافی: 120/3، حدیث 5؛ [2] وسائل الشیعة: 414/2، باب 10، حدیث 2509.

باشد، خدا جواد است و فرشته ها بسیار، بدرقه اش کنند تا به خانه اش برگردد. (1)امام علیه السلام فرمود:

هر که برای خدا روزه دارد در گرمای سخت و تشنه شود، خداوند هزار فرشته بر او گمارد تا دست به رویش کشند و او را مژده دهند به بهشت و رحمت حضرت رحیم.

مسألۀ ملائکه و فرشتگان حق در روایات و معارف، باب با عظمتی است، محدّث خبیر، علاّمۀ مجلسی در جلد پنجاه و ششم «بحار الانوار» اکثر روایات مربوط به ملائکه را جمع کرده و هر کدام را لازم دیده توضیح داده است، مشروح این بحث را می توانید در آن جلد ببینید.

حقیقت و عظمت فرشتگان در نهج البلاغه

امام علی علیه السلام در خطبۀ اوّل «نهج البلاغه» می فرماید:

«آن گاه خداوند پاک، آسمان های بر افراشته را از هم باز کرد و میان آنها را پر از انواع ملائکه ساخت.

گروهی از فرشتگان در سجده اند و رکوعی ندارند، برخی در رکوع هستند و قیام ندارند، گروهی صف کشیده اند و دگرگونی در آنان راه ندارد، تسبیح گویانی هستند که خستگی و فرسودگی برایشان نیست، بر دیدگانشان خواب نمی آید و عقولشان را اشتباهی نمی باشد، سستی در کالبدشان نرود و غفلت به آگاهی آنان نزند، عدّه ای را امنای وحی و زبان گویا بر انبیا قرار داد و دستۀ دیگر را واسطۀ اجرای فرمان و قضای ربوبی اش، جمعی را نگهبان بندگان و گروه دیگر را پاسبان درهای بهشت.

ص:97


1- (1) - الکافی: 177/2، حدیث 7؛ [1] بحار الأنوار: 346/7، باب 21، حدیث 7.

بعضی از ملائکه پاهایی در سطوح پایین زمین دارند و گردن هایی بالاتر از مرتفع ترین آسمان ها، اعضای کالبدی گسترده تر از پهنۀ صفحات جهان و دوش هایی همسان پایه های عرش؛ این موجودات مقدّس در برابر عرش الهی از روی تعظیم چشم به پایین دوخته و در زیر عرش حق به بال های خود پیچیده اند.

میان این فرشتگان و کاینات پایین تر، حجابی از عزّت ملکوتی و پرده هایی از قدرت فوق طبیعی زده شده است، آنان هرگز خدا را با تصویر و ترسیم های محدود کننده نمی پندارند و صفات ساخته ها را به مقام شامخش نسبت نمی دهند و او را با تصوّر در جایگاهها محدود نمی سازند و با امثال و نظایر اشاره به ذات اقدسش نمی کنند». (1)خطبۀ نودویکم به ترتیب زیر فرشتگان الهی را وصف می نماید:

«1 - سپس خداوند پاک و منزّه برای اسکان در آسمان هایش و آبادی صفحۀ اعلا از ملکوتش خلقی عالی و زیبا از فرشتگانش آفرید.

2 - فرشتگان در آسمان ها مشغول انواع ذکر و تسبیح و تقدیس هستند.

3 - فرشتگانی در پس پردۀ عزّت و قدرت خداوندی و در حظیره های قدس و سراپرده های مجد و عظمت قرار گرفته و مشغول عبادتند.

4 - انوار بسیار با عظمتی وجود دارد که از رسیدن دید چشم ها به آن انوار چشم ها خیره و مردود می ماند.

5 - خداوند بزرگ آن فرشتگان را در اشکال مختلف و اندازه های متفاوت آفرید (دارای بال ها) و آنان تسبیح گوی حقّند.

6 - آن فرشتگان هیچ چیزی از صنع الهی را که در کارگاه آفرینش ظاهر گشته به خود نمی بندند و ادّعائی ندارند چیزی که تنها خداوند آفرینندۀ آن است به همراه خداوند آن را می آفرینند، بلکه آنان بندگان اکرام شدۀ خداوندی و عامل به

ص:98


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 1. [1]

دستورهای او می باشند. این است عظمت درک و فهم فرشتگان برخلاف انسان های جاهل و احمق که اگر مسخره شان نکنند حاضرند که ادّعای هرگونه اختیار و قدرت در خلاّقیت را به راه اندازند.

7 - خداوند بزرگ فرشتگان را در آن جایگاه که هستند امین وحی خود قرار داده و به وسیلۀ آنان امانت های امر و نهی خود را به رسولانش رسانیده و آنان را از تردید حفظ فرموده است.

8 - هیچ یک از آن فرشتگان از مسیر رضای خداوندی نمی لغزد و خداوند سبحان آنان را از فواید کمک خود یاری می نماید.

9 - خدواند تواضع و خضوع توأم با وقار و اطمینان را به دل های آنان برای درک و دریافت وارد ساخته و برای آنان درهای تمجیدهای خود را به آسانی باز نمود.

10 - خداوند متعال علایم واضح و راهنما را برای وصول به نشانه های توحیدش برای آنان نصب فرمود.

11 - بارهای سنگین گناهان، آنان را سنگین نساخته است. کنایه از این که در عین داشتن نوعی اختیار، از گناه و معصیت پاک هستند.

12 - گذشت شب ها و روزها در آنان تأثیری نمی نماید.

13 - انگیزه ها و امیال، شکّ و تردیدها، استحکام ایمان آنان را متزلزل و مختل نمی سازد.

14 - گمان ها و پندارها به دژهای محکم یقین آنان ازدحام و هجوم نمی آورند.

15 - عوامل بر افروزندۀ حسدها و کینه ها نمی توانند در میان آنان به وجود بیایند و تاریکی حیرت سلب نکرده است، آنچه را که از معرفت خداوندی در دل های آنان جایگزین گشته و محو نکرده است، آنچه را که از عظمت و هیبت و جلال خداوندی در لابه لای سطوح سینه های آنان راه یافته و تثبیت شده است.

16 - وسوسه ها طمع در راهیابی به آنان ندارند تا فکر آنان را به کثافت خود

ص:99

بکوبند.

17 - گروهی از آن فرشتگان در خلقت ابرهای پر باران وظیفه انجام می دهند و عدّه ای در کوههای بزرگ و مرتفع، و دسته ای در سیاهی ظلمت که راهی برای خروج از آن دیده نمی شود.

18 - گروهی دیگر از آن فرشتگان هستند که قدم های آنان حدود پائین زمین را شکافته است، پاهای آنان مانند پرچم های سفیدند که از شکاف های هوا نفوذ کرده اند. (منظور از بال و قدم و پا قدرت است نه بال و قدم اصطلاحی).

در زیر آن پاها که مانند پرچم های سفیدند بادی است با وزش آرام، که آنها را در حدود متناهی که پایان قرارگاه آنهاست نگه داشته است.

19 - اشتغالات آن فرشتگان به عبادت الهی، آنان را از همه چیز فارغ نموده است. حقایق ایمان میان آنان و معرفت خدا را بهم پیوسته است. یقین به وجود ذات اقدس ربوبی آنان را به اشتیاق شدید به خدا از همه چیز منقطع ساخته است و رغبت ها و امیال آنان از آنچه که در نزد حق است به آنچه که در نزد غیر خداست تجاوز ننموده است.

آنان شیرینی معرفت ربوبی را چشیده، و شربت محبّت خداوندی را با کاسه های سیراب کننده سرکشیدند و در مغز دل های آنان رگه های خوف از خدا جایگیر شده و استمرار در عبادت، استقامت پشتشان را منحنی نموده است.

به طول انجامیدن رغبت و اشتیاق به خداوند، مادّۀ ناله و تضرّع آنان را تمام نکرده است و عظمت تقرّب به بارگاه ربوبی، ریسمان های خشوع را از گردن جان های آنان باز ننموده است.

عُجْب بر آنان مستولی نشده تا عبادات گذشته را زیاد محسوب نمایند و احساس ناتوانی و ناچیزی در دریافت جلال خداوندی برای بزرگداشت حسناتی که انجام می دهند نصیبی نگذاشته است. و به جهت امتداد طولانی و تکاپو در

ص:100

عبادت، سستی ها در وجود آنان راه نیافته است و از اشتیاق های آن فرشتگان چیزی نکاسته است تا از امید پروردگارشان روی گردان شوند.» (1)

به هر جا راه گم کردم بر آوردم زکویت سر به هر دلبر که دادم دل تو بودی حسن آن دلبر

به هر سو چشم بگشادم جمالت جلوه گردیدم به هر بستر که بغنودم خیالت یافتم در بر

به هر جائی که بنشستم تو بودی همنشین من نظر هر جا که افکندم تو را دیدم در آن منظر

به هر کاری که دل بستم تو بودی مقصد و مطلب به هر یاری که پیوستم تو بودی همدم و یاور

گر آهنگ حَضَر کردم تو بودی منزل و مأوا و گر عزم سفر کردم تو بودی هادی و رهبر

(فیض کاشانی)

«طول مناجات با پروردگارشان اطراف زبان های آنان را نخشکانیده و اشتغالات دیگری آنان را مملوک خود نساخته است که صداهای بلند آنان را زمزمه های خفیف تضرّع قطع نماید، و شانه های آنان در صفوف عبادت مختلف نگشته است، و گردن های خود را برای به دست آوردن آسایش از روی تقصیر در انجام دستور خداوندی خم نکرده اند. کندی غفلت ها بر قاطعیّت کوشش و تلاش آنان نفوذی ندارد و عوامل فریبندۀ شهوات دست به سوی همّت های آنان نمی یازند.» (2)

ص:101


1- (1) - ترجمه و تفسیر نهج البلاغه: 42/16 - 47، در ذیل خطبۀ 91.
2- (2) - اسناد اعضایی بر فرشتگان شبیه به اعضای آدمیان مجازی است و در حقیقت برای تقریب واقعیّت های معنوی به ذهن محدود ما انسان هاست.

خداوندِ صاحب عرش را برای روز احتیاجشان ذخیره نموده اند، در آن هنگام که خلق از خدا منقطع و به مخلوقات متوجّه اند فرشتگان فقط خدا را مورد توجّه و گرایش قرار می دهند. برای عبادت حق پایانی تعیین نمی کنند. علاقۀ شدید آن فرشتگان برای التزام اطاعت خداوندی آنان را ارجاع نمی کند مگر به موادّی در دل های آنان که از رجا و خوف خداوندی گسیخته نمی شوند، عوامل بیم آمیخته با اشتیاق از آنان قطع نمی شود تا در تلاش و کوشش سست شوند، و حرص و آزهای دنیوی آنان را به اسارت نکشیده است تا کوشش های منتج منافع دنیوی را بر کوشش و جدیت برابدیّت مقدّم بدارند.

آنان اعمال گذشتۀ خود را بزرگ نمی شمارند و اگر اعمالشان را بزرگ بشمارند امید آنان، بیم و هراسشان را از بین می برد.

غلبه و اغوای شیطانی موجب اختلاف دربارۀ پروردگارشان نمی گردد، جدایی های ناروا آنان را از یکدیگر متفرّق ننموده و سنگینی و خیانت و حسد بر آنان پیروز نگشته است.

عوامل دگرگون کنندۀ شک و پندار آنان را تقسیم به گروه ها نکرده و پستی همّت ها آنان را از یکدیگر جدا نساخته است. فرشتگان وابستگان ایمانند، نه لغزشی آنان را از طناب ایمان بریده است و نه انحراف و مسامحه و سستی.

در طبقات آسمان به اندارۀ محل پوستی نیست مگر این که فرشته ای بر آن در حال سجده است، یا فرشته ای در حال سیر و حرکت برای انجام دستور حق؛ آن فرشتگان با امتداد طولانی اطاعت پروردگارشان بر علم خود می افزایند و به عزّت و عظمت خداوندی در قلوب آنان افزوده می شود.» (1)

ص:102


1- (1) - ترجمه و تفسیر نهج البلاغه: 50/16 - 52.

ما ودل گر پاس عشقِ پرده در خواهیم داشت پردۀ غیر از جمال دوست بر خواهیم داشت

یکنفس با او نباشیم و بجز او ننگریم پاس انفاس و مراعات نظر خواهیم داشت

بی سر و بی پای گر باشیم و بی سامان چه باک در بساط فقر، فرق تاجوَر خواهیم داشت

خسروان را سر فرو ناریم بر تاج و کمر کز کرامت تاج و از رفعت کمر خواهیم داشت

هر کس را عشقی و سودای سرّی در سراست ما به سَر سودای عشق آن به سر خواهیم داشت

(صفا اصفهانی)

حقیقت فرشتگان در کلام علامۀ جعفری

حکیم بزرگوار حاج شیخ محمّد تقی جعفری در شرح خطبۀ یکم «نهج البلاغه» در بحث حقیقت فرشتگان مسألۀ مهمّی را متذکّر شده اند که جا دارد در پایان این بخش به آن اشاره شود:

«موضوع فرشتگان در ادیان گذشته هم با اصطلاحات گوناگون و تعریفات مختلف مطرح بوده است.

در دین اسلام با نظر به قرآن و احادیث معتبره، در وجود فرشتگان هیچ گونه جای تردید نیست. در قرآن مجید در سیزده مورد کلمۀ مَلَک و در دو مورد ملَکَیْن که تثنیۀ ملک است و در حدود هفتاد و سه مورد کلمه ملائکه وارد شده است.

بعضی از اندیشمندان دوران معاصر برای این که هر حقیقتی را با چهرۀ طبیعی آن بپذیرند، فرشتگان را انواعی از نیروها و قوای مخفی طبیعت تلقّی نموده،

ص:103

می خواهند استبعاد افرادی را که در طبیعت نمی توانند واقعیّت دیگری را بپذیرند منتفی بسازند، ولی این یک سطحی نگری در شناسایی ها است که ناشی از تفسیر نابجای علم و طبیعت است.

مگر آنان که عناصر را در چهار نوع منحصر می دانستند علم گرایان نبوده اند؟ مگر آنان که صوت را از پدیده های عرضی دانسته، آن را غیر قابل انتقال تلقّی می کردند چهرۀ دانشمندی نداشتند؟ آری، آنان کسانی بودند که با طرفداری جدّی از علم، بقای اعراض مانند صوت را پس از به وجود آمدن، امکان ناپذیر می دانستند؛نیز متفکّرانی که از علم دفاع می کردند و کمترین اطلاعی از جریانات ذرّات بنیادین طبیعت نداشتند اندک نبوده اند.

اگر طول تاریخ را در نظر بگیریم، همواره با این پدیده روبه رو می گردیم که علم در هر دوره و هر جامعه ای مقداری از واقعیّت ها را در اختیار دانشمندان می گذاشته است، دانشمندان در برابر این جریان مستمر بر دو گروه بودند:

گروه یکم: مردم بی گنجایشی بودند که توقّع داشتند که همان مقدار محدود از مسائل علم، تمامی سطوح طبیعت و روابط اجزای آن را در اختیارشان قرار داده است. اینان نه تنها از حرکت به پیش محروم بوده اند بلکه از پیشروی دیگران نیز جلوگیری می کرده اند.

گروه دوم: متفکّران هشیاری بودند که با عبارات و بیانات مختلف، محدودّیت علم خود را درک کرده، راه پیشروی را به روی خود و دیگران نمی بسته اند.

این عبارت از نیوتن مشهور است:

«مانند کودک خردسالی هستم که در ساحل اقیانوس بی کرانی ایستاده، تنها چند عدد سنگریزۀ رنگارنگ در جلو چشمانش زیر آب می بیند، ولی اقیانوس بی کرانی با محتویات نامحدودش در مقابل دیدگان آن کودک خردسال مجهول است».

اینان در ضمن این که راه علم را برای آیندگان هموار می کردند، عظمت گنجایش

ص:104

مغز آدمی را هم اثبات می نمودند.

به هر حال این یک روش بنیان کن است که: ما نخست علم و جهان هستی را محدود می کنیم و سپس در دریایی از وحشت و اضطراب غوطه ور می گردیم.

آیا کسی نیست از ما بپرسد که با مشاهدات فراوان در طول تاریخ دربارۀ قالب ناپذیری اصول و مسائل علمی از یک طرف و با شناسایی انسان و بیکرانه - جویی هایش از طرف دیگر، و نامحدود بودن روابط و اجزای طبیعت با سیستم باز که رو به ماورای طبیعت (متافیزیک به معنای عمومی آن) دارد، چگونه به خود اجازه می دهید که علم و جهان هستی را محدود نموده، در برابر مفاهیم و مسائل عالی و با اهمّیت به وحشت و اضطراب و نیهلیستی (1) دچار شوید؟!

کدامین دلیل شما را وادار کرده است که تارهایی از چند رشته قضایای محدود مانند تار عنکبوت دور خود بتنید و سپس بگویید: «جهان هستی همین است که من با همین مفاهیم و قضایا آن را شناخته و با آن ارتباط برقرار کرده ام»؟! به اصطلاح معمولی باید گفت: خوشا به حالشان که خیلی راحت و در آسایشند!

می گوییم فرشتگان وجود دارند، و اگر نامحسوس بودن وجود فرشتگان را دلیل نیستی آنان بدانیم، نیمۀ اساسی معلومات خود را که عبارت است از واقعیّت های نامحسوس منکر شده ایم، و هیچ متفکّر خردمند نمی تواند این قضیّۀ «نمی بینم پس وجود ندارد» را زمینۀ جهان بینی خود قرار داده و حکم به نیستی بیرون از منطقۀ حواس نماید.

ما می دانیم که ارتعاشات صوتی بایستی به حدّ معیّنی برسد تا ما آن را بشنویم، اجسام و اشکال و رنگ ها در فاصلۀ معیّنی برای ما مطرح می شوند، دانه ای از الکترون و انرژی را تاکنون ندیده ایم، جاذبیّت محسوس نیست، هیچ یک از

ص:105


1- (1) - نیهلیست: منسوب به نیهلیسم «انکار عقاید و نظام های اجتماعی قدیم» پیرو مسلک نیهلیسم، فرقۀ سیاسی که در قرن 19 میلادی به وجود آمد و هدف آن از بین بردن عقاید و شؤون اجتماعی بود.

پدیده ها و نیروهای درونی مانند اندیشه و تخیّل و اراده و آن حقیقتی که مدیریّت آنها را در اختیار دارد و «من» نامیده می شود وارد منطقۀ حواس نمی شوند و حتّی تسلیم حسّاس ترین وسایل نمی گردند.

فرشتگان از جنس و نوع اجزا و پدیده های عالم طبیعت نیستند، بلکه موجودات مقدّس و دارای ماهیّت های مخصوصی می باشند.

توصیفات ما دربارۀ فرشتگان مستند به منبع وحی است یا به طور مستقیم که قرآن است و یا به طور غیر مستقیم که از زبان ولیّ اللّه اعظم امیرالمؤمنین و سایر ائمّۀ معصومین علیهم السلام می باشد.» (1)

حاملان عرش

قرآن مجید در دو آیه از ملائکه ای که حاملان عرش حقّند یاد می کند:

الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ » (2)

فرشتگانی که عرش را حمل می کنند و آنان که پیرامون آن هستند، همراه سپاس و ستایش، پروردگارشان را تسبیح می گویند و به او ایمان دارند و برای اهل ایمان آمرزش می طلبند، [ و می گویند: ] پروردگارا! از روی رحمت و دانش همه چیز را فرا گرفته ای، پس آنان را که توبه کرده اند و راه تو را پیروی نموده اند بیامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگه دار.

وَالْمَلَکُ عَلَی أَرْجَائِهَا وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَةٌ » (3)

ص:106


1- (1) - ترجمه و تفسیرنهج البلاغه: 116/1.
2- (2) - غافر (40) : 7. [1]
3- (3) - حاقّه (69) : 17. [2]

و فرشتگان [ برای اجرای دستورهای حق ] بر کناره ها و اطراف آسمان قرار می گیرند، ودر آن روز هشت فرشته، عرش پروردگارت را بر فراز همه آنها حمل می کنند.

و در یک آیه از ملائکه ای که گرداگرد عرش حضرت ربّ العزّه هستند یاد می نماید:

وَتَرَی الْمَلاَئِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَقِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ » (1)

و فرشتگان را می بینی که پیرامون عرش حلقه زده اند، پروردگارشان را همراه ستایش تسبیح می گویند، و در میان اهل محشر به حق داوری شود، و [ پس از پایان کار قیامت ] گویند: همۀ ستایش ها ویژۀ خداست که پروردگار جهانیان است.

و در هیجده آیه در سوره های اعراف 54 - توبه 129- یونس 3- رعد 2- اسرا 42 - طه 5 - انبیا 22- مؤمنون 86 و 116 - فرقان 59 - نمل 26 - سجده 4 - غافر 15 زخرف 82 - حدید 4 - تکویر 20 - بروج 15 - هود 7 - از عرش حضرت حق با اوصاف: عظیم، کریم، مجید، سخن به میان آمده است:

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ » (2)

بگو: مالک آسمان های هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست؟

لاإلهَ إلّاهُوَ ربُّ الْعَرْشِ الْکَریمِ » (3)

ص:107


1- (1) - زمر (39) : 75. [1]
2- (2) - مؤمنون (23) : 86. [2]
3- (3) - مؤمنون (23) : 116. [3]

هیچ معبودی جز او نیست، [ او ] پروردگار عرش نیکو و باارزش است.

ذُوالْعَرْشِ الْمَجیِدُ » (1)

صاحب عرش و ارجمند [ و عالی صفات ] است.

معنا و مفهوم عرش

عرش و کرسی در آیات کتاب خدا و روایات و اخبار فراوان استعمال شده است.

به طور صریح و روشن و آشکار از قرآن مجید و روایات استفاده می شود که عرش و کرسی دو موجود از موجودات حق و دو حقیقت از حقایق الهیّه اند.

قرآن کریم از توضیح مفهوم هر دو واقعیّت ساکت است و در روایات و اخبار برای هر یک مفاهیم و مصادیقی بیان شده که با تتبع در آیات و اخبار به این نتیجه می رسیم که هر دو کلمه طاقت تحمّل تمام معانی ملکوتی و باطنی و ظاهری را دارند.

در «الخصال» و «معانی الاخبار» و «الدُرّ المنثور» ، ضمن حدیث ابوذر است از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود:

ای ابوذر، هفت آسمان در برابر کرسی نیستند جز حلقه ای افتاده در زمین بیابان پهناور، و فضل و فزونی عرش بر کرسی چون فزونی بیابان پهناور است بر آن حلقه. (2)از امام صادق علیه السلام روایت شده که از آن جناب پرسیدند: چرا کعبه را کعبه نام شد؟ فرمود:

ص:108


1- (1) - بروج (85) : 15؛ کلمۀ «مجید» در این آیۀ شریفه به دو صورت مرفوع و مجرور قرائت شده است؛ در صورت رفع وصف «خدا» و در صورت جرّ وصف «عرش» می باشد.
2- (2) - بحار الأنوار: 5/55، باب 4، حدیث 1؛ الخصال: 523/2، حدیث 13؛ [1]معانی الاخبار: 333، حدیث 1؛ [2] الدرّ المنثور: 328/1.

چون چهارگوش است. گفته شد: چرا چهار گوش شده؟ فرمود: چون برابر بیت المعمور است که چهار گوش است. و گفته شد: چرا بیت المعمور چهار گوش است؟ فرمود: چون برابر عرش است که چهار گوش است. گفته شد: چرا عرش چهار گوش شده؟ فرمود: چون مسلمانی بر چهار کلمه سازمان یافته:

سُبْحانَ اللّهِ، وَالْحَمْدُ لِلّه، وَلا إلهَ إلَّااللّهُ، وَاللّهُ أکْبَرُ. (1)

در عقاید شیخ صدوق آمده است:

«اعتقاد ما در عرش این است که آن همه و همۀ آفریده هاست. و به وجه دیگر همان دانش است.

و از امام صادق علیه السلام پرسش شد از قول خداوند عز و جل :

الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی » (2)

[ خدای ] رحمان بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلّط است.

فرمود:

نسبت او با هر چیز مساوی است و چیزی بدو نزدیکتر از چیزی نیست.امّا عرش به معنی دانش را هم چهار از پیشینیان بر دوش داشته اند و چهار از آخرین. اما آن چهار نخست: نوح، ابرهیم، موسی و عیسی:؛ و امّا چهار آخر:

محمّد صلی الله علیه و آله ، علی، حسن و حسین.

و به سندهای صحیح از ائمّه علیهم السلام دربارۀ عرش و حاملانش چنین روایت شده است:

ص:109


1- (1) - بحار الأنوار: 57/96، باب 5، حدیث 9؛ علل الشرایع: 398/2، باب 138، حدیث 2.
2- (2) - طه (20) : 5. [1]

و همانا اینان حاملان عرش علم شدند؛ زیرا همۀ پیامبران پیش از پیغمبر ما محمّد صلی الله علیه و آله بر چهار شریعت چهار پیامبر پیشین بودند: نوح، ابراهیم، موسی و عیسی:، و دانش از این چهار بدانها رسید. و همچنان دانش پس از محمّد و علی و حسن و حسین: به امامان پس از حسین رسید». (1)شیخ مفید فرموده: «عرش به معنای سلطنت و پادشاهی است. ذُوالْعَرْش یعنی صاحب قدرت و استیلا و سلطنت بر تمام موجودات هستی». (2)هشام بن حکم می گوید: زندیق از امام صادق علیه السلام پرسید: کرسی بزرگتر است یا عرش؟ فرمود:

هر چه خدا آفریده درون کرسی است جز عرش او که بزرگتر از آن است تا کرسی او را فرا گیرد. (3)در «معانی الاخبار» ، صدوق به سندش از مفضّل بن عمر روایت کرده که گفت:

از امام صادق علیه السلام پرسیدم که عرش و کرسی چیستند؟ فرمود:

عرش به یک معنا همۀ آفریده هاست و کرسی جای آنهاست، و از نظر دیگر همان دانشی است که خدا پیامبران و رسولان و حجج خود را بدان آگاه کرده، و کرسی دانش مخصوص به خود اوست. (4)شیخ صدوق در کتاب «التوحید» خود به سندی که دارد از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ:

ص:110


1- (1) - بحار الأنوار: 7/55، باب 4، حدیث 5، [1]به نقل از کتاب اعتقادات شیخ صدوق. [2]
2- (2) - تصحیح الاعتقادات، شیخ مفید: 75.
3- (3) - بحار الأنوار: 29/3، باب 3، حدیث 3.
4- (4) - معانی الاخبار: 29، حدیث 1. [3]

وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَالْأَرْضَ » (1)

تخت [حکومت، قدرت و سلطنت]ش آسمان ها وزمین را فرا گرفته و نگهداری آنان بر او گران و مشقت آور نیست؛ و او بلند مرتبه و بزرگ است.

آورده که حضرت فرمود:

آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست در کرسی است،عرش همان دانشی است که کسی آن را اندازه نتواند. (2)امام صادق علیه السلام از حضرت باقر علیه السلام از جدّش روایت کرده که:

در عرش نمونۀ هر آنچه خدا در خشکی و دریا آفریده، هست. فرمود: این است تأویل قول خدا:

وَإِن مِّن شَیْ ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ » (3)

و هیچ چیزی نیست مگر آن که خزانه هایش نزد ماست، و آن را جز به اندازۀ معین نازل نمی کنیم.

و میان دو ستون عرش هزار سال پرش پرندۀ سریع (4) فاصله است. و هر روز هفتاد هزار رنگ از نور بر عرش پوشند که هیچ آفریده تاب دیدن آنها را ندارد. همۀ چیزها در برابر عرش چون حلقه ای است در میان بیابان.

خدا را فرشته ای است به نام حزقائیل، هیجده هزار بال دارد که میان هر دو بالش پانصد سال راه است؛ به خاطرش رسید که آیا بالای عرش چیزی است؟ خدا

ص:111


1- (1) - بقره (2) : 255. [1]
2- (2) - التوحید: 327، باب 52، حدیث 2؛ [2] بحار الأنوار: 89/4، باب 2، حدیث 28.
3- (3) - حجر (15) : 21. [3]
4- (4) - موجود سریعتر از صوت و نور.

بال هایش را دو برابر کرد و داری سی و شش هزار بال شد که میان هر دو بال پانصد سال راه بود، و بدو وحی کرد: ای فرشته، پرواز کن. بیست هزار سال پرید و بر سر یک ستون عرش نرسید. خدا بال و نیرویش را دو چندان کرد و سی هزار سال دیگر پرید و باز هم نرسید و خدا به او وحی کرد: ای فرشته، اگر تا دمیدن صور بپری به ساق عرشم نرسی. آن فرشته گفت:

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی » (1)

نام پروردگار برتر و بلند مرتبه ات را [ از هرچه رنگ شرک خفی و جلی دارد ] منزّه و پاک بدار.

و خدا آن را بر پیامبر فرستاد و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آن را ذکر سجده کنید (2). (3)

معانی عرش و کرسی در کلام مجلسی

علّامۀ بزرگ، ملّا محمّد باقر مجلسی در پایان احادیث مربوط به عرش و کرسی در جهت تحقیق در آن اخبار و جمع بین آنها می فرماید:

«بدانکه تخت شاهی در این جهان مظهر قدرت پادشاهان است، ولی خدای سبحان از مکان و قرارگاه منزّه است، نه تختی دارد و نه کرسی که بر آن بنشیند و این دو (عرش و کرسی) بر برخی آفریده های او به حسب مناسبت اطلاق شدند به چند معنی:

1 - دو جسم بزرگ فراز هفت آسمان. و همانا به این دو نام خوانده شدند برای این که احکام و تقدیرات خدا از آنها تراود و فرشته های کروبیان و مقرّب و ارواح

ص:112


1- (1) - اعلی (87) : 1. [1]
2- (2) - گوشه ای بسیار کوچک از وضع منظومه ها، کهکشان ها، سحابی ها را کتاب های «خدا در طبیعت»، «هیئت در اسلام»، «یک، دو، سه، بی نهایت» و «پیدایش و مرگ خورشید» با ارقام غیر قابل تصّور و فهم بیان کرده اند، انسان چون این کتاب ها را مطالعه کند به عظمت عرش و کرسی و معجزۀ امامان در گفتارشان پی می برد.
3- (3) - من لایحضره الفقیه: 315/1، حدیث 932؛ تهذیب الاحکام: 313/2، باب 15، حدیث 129.

پیامبران و اوصیا گرد آنهایند، و هر که را خدا خواهد به خود نزدیک سازد بدآنها بالایش برد، چنانکه فرمان ها و احکام شاهان و آثار سلطنت و عظمت آنان از تخت و کرسی آنهاست و مقرّبان آستان و خاصّان آنها به گرد آنها چرخند، و نیز چون آن دو بزرگترین آفریدۀ جسمانیند و انوار عجیب و آثار غریبۀ مخصوص به خود دارند دلالتشان بر وجود خدا و علم و قدرت و حکمتش بیش از اجسام دیگر است و از این رو مخصوص بدین نام شدند، و حاملانشان در دنیا گروهی فرشته اند و در آخرت یا فرشته هایند یا انبیای اولواالعزم و اوصیای برگزیده چنانکه دانستی، و بسا مقصود از حمل در آخرت این باشد که در قیامت، عرش بدیشان بر پاست و اینان حکّام و نزدیکان به آنند.

2 - علم و دانش. چنانکه در بسیاری از اخبار بدان تفسیر شدند، چون منشأ ظهور خدا بر خلقش دانش و شناسایی است و آن وسیلۀ تجلّی خداست بر عباد، و گویی عرش و کرسی باشند و حامل آن پیغمبر و ائمه اند که خزّان علم اویند در آسمان و زمینش، خصوص آنچه مربوط به شناخت اوست.

3 - حقیقتی محیط به همۀ آفریده های او چنانکه صدوق فرموده و از برخی اخبار استفاده می شود؛ زیرا هر چه در زمین و فراز آنهاست آیات وجود خدا و نشانه های قدرت اویند و آثار وجود و فیض حکمت آن حضرت، پس همۀ آفریده ها عرش عظمت و جلال او هستند و وسیلۀ تجلّی صفات کمالش بر عارفان. و این معنایی است که به خاطرم رسید در قول معصوم:

وَارْتَفَعَ فَوْقَ کُلِّ مَنْظَرٍ.

و او بالاتر از هر دیدگاهی است.» (1)4 - هر یک از اوصاف کمال و جلالش عرش اوست؛ زیرا قرارگاه عظمت و جلال

ص:113


1- (1) - بحار الأنوار: 37/55، باب 4، ذیل حدیث 61.

اویند و وسیلۀ ظهورش بر بنده هایش به اندازۀ استعدادشان، و او را عرشِ دانش است و عرشِ قدرت و عرشِ رحمانیّت و عرشِ رحیمیّت و عرشِ وحدانیّت و عرشِ تنزّه، چنانکه در روایات گذشت.

5 - دل پیامبران و اوصیا و مؤمنان کامل که قرارگاه محبّت و معرفت خدایند، چنانکه در روایت آمده:

قَلْبُ الْمُؤمِنِ عَرْشُ الرَّحْمنِ. (1)

دل مؤمن عرش خداوند رحمان است.

و هم در حدیث قدسی است:

لَمْ یَسَعْنی سَمائی وَلا أرْضی، وَوَسَعَنی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤمِنِ. (2)

آسمان و زمین گنجایش وجود مرا ندارد، اما قلب مؤمن ظرفیت وجود مرا دارد.

در هر صورت اطلاق عرش و کرسی بر برخی معانی به واسطۀ تصریح در خبر یا قراین دیگر منافات ندارد با وجوب اعتراف به معنی اوّل که از ظاهر اکثر آیات و روایات ظاهر می گردد، چنانکه در سطور گذشته به این معنا اشاره شد که این دو لفظ تحمّل جمیع معانی ظاهری و باطنی را دارند. (3)

عرش و حاملان آن در کلام علامه طباطبائی

صاحب «المیزان» در توضیح عرش و حاملان آن، بحث مشروحی دارد که در تفسیر آیۀ 54 سورۀ اعراف آمده، مقتضی است برای توضیح بیشتری نسبت به

ص:114


1- (1) - بحار الأنوار: 39/55، باب 4؛ [1] شرح الاسماء الحسنی: 34/1.
2- (2) - بحار الأنوار: 39/55، باب 4؛ [2] کشف الخفاء: 195/2.
3- (3) - بحار الأنوار: 39/55، باب 4.

روایاتی که گذشت به گوشه ای از آن اشاره شود:

«ما قبول داریم که جملۀ:

ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ » (1)

آن گاه بر تخت فرمانروایی [ و حکومت بر آفرینش ] چیره و مسلط شد.

به منزلۀ کنایه است، امّا کنایه بودن منافات ندارد با این که یک حقیقت و واقعیّتی این تعبیر را ایجاب کرده باشد و استوای پروردگار بر عرش از قبیل سلطنت و استیلا و ملکیّت و امارت و ریاست و ولایت و سیادت دایر میان خود ما، امری اعتباری و قرار دادی و خالی از حقیقت نبوده باشد.

درست است که ظواهر دینی از حیث بیان، نظیر بیانات ما و به صورت اموری اعتباری است اما خدای سبحان در همه این بیاناتش حقایق و واقعیاتی را بیان می کند.

به عبارت دیگر، گرچه معنای ملک و سلطنت و احاطه و ولایت و امثال آن در خدای سبحان همان معنایی است که ما خود از اطلاق این الفاظ نسبت به خود می فهمیم، ولکن مصداق ها با هم متفاوتند.

مصادیق این الفاظ در نزد خدای تعالی اموری واقعی و حقیقی ولایق به ساحت قدس اویند و در نزد ما اوصافی ادّعایی، ذهنی و اموری اعتباری و قرار دادی هستند که یک سر سوزن از عالم ذهن و وهم به خارج سرایت نمی کنند.

مثلاً، اگر کسی را رئیس خود می نامیم از این باب است که تابع اراده و تصمیم اوییم نه این که راستی جامعۀ ما بدنی است و او سر آن بدن است. و همچنین اگر کسی را عضو اجتماع می خوانیم برای این نیست که او راستی دست جامعه و یا دل و یا قلوۀ آن است بلکه از این باب است که او نیز مانند دست و دل که در تشکیل

ص:115


1- (1) - رعد (13) : 2. [1]

بدن مؤثّرند در تشکیل اجتماع ما تأثیر دارد. و از همین جهت که زندگی ما متشکّل از یک سری امور اعتباری است خدای تعالی در آیۀ:

وَما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إلّالَهْوٌ وَلَعِبٌ » (1)

و این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست.

زندگی دنیایی ما را لهو و لعب نامیده چون مقاصد دنیوی ما و مال و اولاد ما و ریاست و حکومت ما جز عناوینی پنداری چیز دیگری نیست و جز در عالم وهم، تحقّق و واقعیّتی نداشته، سر و دست شکستن ما برای به دست آوردن آن هیچ تفاوتی با مسابقۀ اطفال در بازی های خود ندارد.

و حاشا بر خدای سبحان که زندگی ما را به خاطر این که اموری است وهمی بازیچه بشمارد، آن وقت خودش هم مانند ما بازیگر بوده باشد.

سخن کوتاه، این که فرمود:

ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ » (2)

آن گاه بر تخت فرمانروایی [ و حکومت بر آفرینش ] چیره و مسلط شد.

در عین این که مثالی است که احاطۀ تدبیر خدای را در ملکش مجسّم می سازد، دلالت بر این هم دارد که در این میان حقیقتی هم در کار هست و آن عبارت است از مقامی که زمام جمیع امور در آنجا متراکم و مجتمع می شود و آیات:

وَهُوَ رَبُّ الْعَرشِ الْعَظیمِ » (3)

و او پروردگار عرش بزرگ است.

ص:116


1- (1) - عنکبوت (29) : 64. [1]
2- (2) - رعد (13) : 2. [2]
3- (3) - توبه (9) : 129. [3]

الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ » (1)

فرشتگانی که عرش را حمل می کنند و آنان که پیرامون آن هستند.

وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئذٍ ثَمانِیَةٌ » (2)

ودر آن روز هشت فرشته، عرش پروردگارت را بر فراز همه آنها حمل می کنند.

وَ تَرَی الْمَلائِکَةَ حافّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ » (3)

و فرشتگان را می بینی که پیرامون عرش حلقه زده اند.

نیز دلالت بر این معنا دارند؛ چه از ظاهر این آیات بر می آید که عرش حقیقتی است از حقایق خارجی.

معنائی را که ما برای کلمۀ عرش در آیۀ:

ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ » (4)

آن گاه بر تخت فرمانروایی [ و حکومت بر آفرینش ] چیره و مسلط شد.

کرده و گفتیم: این کلمه به معنای مقامی است موجود که جمیع سرنخ های حوادث و امور در آن متراکم و جمع است از آیۀ:

ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأمْرَ ما مِنْ شَفیعٍ إلّامِنْ بَعْدِ إذْنِهِ » (5)

به خوبی استفاده می شود، چه این آیه استوای بر عرش را به تدبیر امور تفسیر نموده و از وجود چنین صفتی برای خدای تعالی خبر می دهد، و چون این آیه در

ص:117


1- (1) - غافر (40) : 7. [1]
2- (2) - حاقّه (69) : 17. [2]
3- (3) - زمر (39) : 75. [3]
4- (4) - رعد (13) : 2. [4]
5- (5) - یونس (10) : 3. [5]

مقام توصیف ربوبیّت و تدبیر تکوینی خدای تعالی است لاجرم مراد از شفاعتی هم که در آخر آن است شفاعت در امر تکوینی خواهد بود. پس مفاد جملۀ:

ما مِنْ شَفیعٍ إلّامِنْ بَعْدِ إذْنِهِ ».

[ کار ] هیچ واسطه ای [ در همه جهان هستی برای جابجایی عناصر وترکیب اجزا وبه جریان انداختن امور] جز پس از اذن او نیست.

این می شود که هیچ سببی از اسباب تکوینیّه که واسطه هایی بین خدا و بین حوادث عالمند از قبیل سببیّت آتش برای حرارت و حرارت برای ذوب کردن اجسام و امثال آن، سببیّتشان از خودشان نیست و به اذن خداست، که هر یک از آنها در ایجاد حادثه ای از حوادث تأثیر می کنند، و این جمله توحید ربوبیّتی را می رساند.

پس عرش همان طوری که مقام تدبیر عامّ عالم است و جمیع موجودات را در جوف خود جای داده، همچنین مقام علم نیز هست، و چون چنین است قبل از وجود این عالم و در حین وجود آن و پس از رجوع مخلوقات به سوی پروردگار نیز محفوظ است، همچنان که آیۀ:

وَتَرَی الْمَلائِکَةَ حافّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ » (1)

و فرشتگان را می بینی که پیرامون عرش حلقه زده اند.

محفوظ بودن آن را حتّی در قیامت، و آیات مربوط به خلقت آسمان ها و زمین، موجود بودن آن را مقارن با وجود عالم، و آیۀ:

وَهُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأرْضَ فی سِتَّةِ أیّامٍ وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ » (2)

ص:118


1- (1) - زمر (39) : 75. [1]
2- (2) - هود (11) : 7. [2]

و او کسی است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید، در حالی که تخت فرمانروایی اش بر آب [ که زیربنای حیات است ] قرار داشت.

موجود بودنش را قبل از خلقت این عالم می رساند.» (1)

دلا قرآن نمودت جان جانان بگفتت رازها در عین اعیان

دلا واصل ز قرآنی بمانده به یک ره دست خود از جان فشانده

دلا واصل ز قرآنیّ و ذرّات که مکشوف است بر تو کلّ آیات

تو را معنیّ قرآن رخ نمودست تو را هر لحظه صد پاسخ نمودست

یقین چون بی گمانی از رخ یار همین می خوان که اینست پاسخ یار

چه گوئی وصف او چون می ندانی و گر قرآن چگونه وصف خوانی

(عطار نیشابوری)

ص:119


1- (1) - تفسیر المیزان: 159/8 - 162، ذیل آیۀ 54 سورۀ اعراف.

[«2»وَإِسْرَافِیلُ صَاحِبُ الصُّورِ الشَّاخِصُ الَّذِی یَنْتَظِرُ مِنْک الْإِذْنَ وَحُلُولَ الْأَمْرِ فَیُنَبِّهُ بِالنَّفْخَةِ صَرْعَی رَهَائِنِ الْقُبُورِ]

و اسرافیل که صاحب شیپور است؛ آن بلندمرتبه ای که چشم به راه اجازه و فرود آمدن دستور، از جانب توست. به محض رسیدن فرمانت با یک بار دمیدن در شیپور، افتادگان در زندان گور، از خواب مرگ بیدار می کند.

حقیقت صور اسرافیل

اشاره

«ایل» به زبان عِبْری به معنای «اللّه» است، «اسراف» کلمه ای است که به ایل اضافه شده و بنا به روایتی که از حضرت زین العابدین علیه السلام رسیده: هر چه به ایل اضافه شود به معنای عبداللّه است، (1) بنابراین اسرافیل یعنی بندۀ خدا. و ما در آیات گذشته در رابطه با فرشتگان خواندیم که فرشتگان «عِباد مُکْرَمُون» حق هستند. (2)

صور در قرآن

صور که معنای دنیایی آن شیپور است، حقیقتی است که نزدیک ده بار در قرآن مجید از آن یاد شده:

ص:120


1- (1) - ریاض السالکین: 77.
2- (2) - انبیاء (21) : 26. [1]

1 - «یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ » (1)

و روزی که در صور دمیده شود فرمانروایی و حاکمیّت مطلق ویژۀ اوست، دانای نهان و آشکار است، و او حکیم و آگاه است.

2 - «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعَاً » (2)

و در صور دمیده شود، پس همۀ آنان را [ در عرصه قیامت ] گرد می آوریم.

3 - «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرمینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً » (3)

[ آن ] روزی که در صور دمیده می شود و گنهکاران را در آن روز، کبودچشم و نابینا محشور می کنیم.

4 - «فَإذا نُفِخَ فِی الصُّور فَلا أنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلایَتَسائَلُونَ » (4)

پس هنگامی که در صور دمیده شود، در آن روز نه میانشان خویشاوندی و نسبی وجود خواهد داشت و نه از اوضاع و احوال یکدیگر می پرسند.

5 - «وَیَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شاءَ اللَّهُ وَکُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِینَ » (5)

و [ یاد کن ] روزی را که در صور می دمند، پس هر که در آسمان ها و هر که در زمین است دچار هراس شود، مگر کسی که خدا بخواهد؛ و همه خوار و فروتن به پیشگاه او آیند.

6 - «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ » (6)

و در صور دمیده شود، ناگاه همۀ آنان از قبرها به سوی پروردگارشان

ص:121


1- (1) - انعام (6) : 73. [1]
2- (2) - کهف (18) : 99. [2]
3- (3) - طه (20) : 102. [3]
4- (4) - مؤمنون (23) : 101. [4]
5- (5) - نمل (27) : 87. [5]
6- (6) - یس (36) : 51. [6]

می شتابند.

7 - «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ » (1)

و در صور دمیده می شود، پس هر که در آسمان ها و زمین است می میرد، مگر کسی را که خدا بخواهد، آن گاه بار دیگر در صور دمیده می شود، ناگاه همۀ آنان بر پای ایستاده [ مات و مبهوت به هر سو ] می نگرند [ که سرانجام کارشان چه خواهد شد ]!

8 - «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعید » (2)

و در صور می دمند؛ آن است روز [ تحقق و ظهور ] وعده های تهدیدآمیز و وحشتناک.

9 - «فَإذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ » (3)

پس چون در صور یک بار دمیده شود.

10 - «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أفْواجاً » (4)

روزی که در صور می دمند و شما گروه گروه به عرصه محشر می آیید.

«صیحه» که صدای عظیم است در صور به وسیلۀ اسرافیل به اذن حق بر جهانیان زده می شود، و به طوری که از صریح قرآن مجید به خصوص آیۀ 68 سورۀ زمر استفاده می شود دو بار انجام می گیرد، یک بار صیحۀ مرگ است، که مَنْ فِی السَّماواتِ وَالْأرْض مگر آن که خدا بخواهد می میرند. و بار دوم صیحۀ حیات است که چون دمیده شود آسمانیان و زمینیان زنده می شود و در صحرای با عظمت

ص:122


1- (1) - زمر (39) : 68. [1]
2- (2) - ق (50) : 20.
3- (3) - حاقّه (69) : 13. [2]
4- (4) - نبأ (78) : 18. [3]

محشر اجتماع می کنند.

صیحه در قرآن

مسألۀ صیحۀ مربوط به قیامت در حدود چهار بار در قرآن مجید آمده است:

1 - «إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ » (1)

[ کیفرشان ] جز یک فریاد مرگبار نبود که ناگهان [ پس از آن فریاد ] همه بی حرکت و خاموش شدند!

2 - «إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ » (2)

[ آن صحنۀ عظیم ] جز یک فریاد نیست، پس به ناگاه همۀ آنان [ گردآوری شده و ] نزد ما احضار می شوند.

3 - «وَمَا یَنظُرُ هؤُلاَءِ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً مَّا لَهَا مِن فَوَاقٍ » (3)

و اینان [ که تو را انکار می کنند ] جز یک فریاد مرگبار را که هیچ تأخیری در آن نیست، انتظار نمی کشند.

4 - «یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِ الْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ » (4)

روزی که [ همگان ] صیحه و فریاد را به حق و درستی می شنوند [ و ] آن روز، روز بیرون آمدن [ از قبرها ]ست.

در این صیحه یک بار صیحۀ موت و بار دیگر صیحۀ حیات است، اگر سؤال شود به چه صورت یک حقیقت دو کار مخالف هم انجام می دهد؟ پاسخ های فراوانی دارد، از جمله پاسخی است که محیی الدین در «فتوحات مکّیّه» داده:

ص:123


1- (1) - یس (36) : 29. [1]
2- (2) - یس (36) : 53. [2]
3- (3) - ص (38) : 15.
4- (4) - ق (50) : 42.

اَلنَّفْخَةُ نَفْخَتانِ: نَفْخَةٌ تُطْفِی النّارَ، وَنَفْخَةٌ تَشْعَلُها. (1)

دم، دو دم است، دمی که آتش را خاموش می کند، و دمی که آتش را شعله ور می سازد.

ولی این دو دم به وسیلۀ یک انسان از یک دهان به آتش زده می شود. بنابر این هیچ استبعادی ندارد که اسرافیل با دم اوّل در صور شعلۀ حیات هر ذی حیاتی را خاموش کند، و با دم دیگر شعلۀ حیات هر مستعدّی را بر افروزد.

در این که صیحه و صدا باعث مرگ است، امروزه با انفجارهائی که به وسیلۀ موشک ها و بمب ها و سایر اسلحه ها صورت می گیرد، حتی ایجاد امواجی که فقط و فقط باعث مرگ است، شکّی برای کسی باقی نیست. صیحۀ صبح قیامت از هر موجی سریع تر و از هر فریادی عظیم تر است، و شعاعش نسبت به تمام هستی جز عرش حق و آن کسی که خدا بخواهد، فراگیر است. این صیحه در مرتبه ای مرگ بار و در مرتبۀ دیگر زنده کننده است.

دربارۀ صور، تفاسیر و کتب روایی به خصوص «علم الیقین» و «لآلی الاخبار» سه روایت نقل می کنند:

سُئِلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَنْهُ فَقالَ: قَرْنٌ مِنْ نُورٍ الْتَقَمَهُ إسْرافیلُ. (2)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: صور چیست؟ فرمود: شاخی است از نور که اسرافیل آن را به دهان دارد.

در حدیث دیگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده:

اَلصُّورُ قَرْنٌ مِنْ نُورٍ فیهِ أثْقابٌ عَلی عَدَدِ أرْواحِ الْعِبادِ. (3)

ص:124


1- (1) - فتوحات مکیه: 313/1، باب 64.
2- (2) - شرح الأسماء الحسنی: 96/1؛ التفسیر الأصفی (فیض کاشانی) : 917/2، [1] ذیل آیۀ 87 سورۀ نمل.
3- (3) - علم الیقین: 892؛ الامثل فی تفسیر کتاب اللّه المنزل: 153/15، [2] ذیل آیۀ 87 سورۀ نمل.

صور شاخی است از نور، که در آن به عدد ارواح بندگان روزنه وجود دارد.

عَنِ السَّجّادِ علیه السلام : إنَّ الصُّورَ قَرْنٌ عَظیمٌ لَهُ رَأْسٌ واحِدٌ وَطَرَفانِ، وَبَیْنَ طَرَفِ الْأسْفَلِ الَّذی یَلِی الْأرْضَ إلی طَرَفِ الْأعْلَی الَّذی یَلِی السَّماءَ مِثْلُ ما بَیْنَ تُخُومِ الْأرَضینَ السّابِعَةِ إلی فَوْقِ السَّماءِ السّابِعَةِ، فیهِ أثْقابٌ بِعَدَدِ أرْواحِ الخَلائِقِ. (1)

امام سجاد علیه السلام می فرماید: صور شاخی است عظیم، داری یک سر و دو طرف. فاصله طرفی که به سمت زمین است با طرفی که به سوی آسمان است همانند فاصلۀ دورترین نقطۀ زمین تا انتهای آخرین آسمان است، و در آن روزنه هایی به عدد ارواح خلائق وجود دارد.

صور اسرافیل در نزد مفسران و محدثان

اشاره

«گروهی از مفسران و محدّثان، این روایات را از باب کنایه و تشبیه و استعاره گرفته اند و فرموده اند:

این همه برای تقریب مسأله به ذهن انسان است، و آنچه که از این روایات مراد است بعث و نشر و مرگ و حیات است که به اشاره و توسط اسرافیل به اذن حق انجام می گیرد.

گروهی از محقّقان هم از حقیقت صور و صیحه اظهار بی اطلاعی کرده و گفته اند:

حقیقت این است که نمی دانیم صور چگونه وسیله ای است و چطور می تواند امواج کشنده را در مدت کم به سراسر آسمان ها و زمین برساند و تمام موجودات زنده را بمیراند.

ص:125


1- (1) - ارشاد القلوب، دیلمی: 1.53، الباب الثالث عشر؛ [1] لآلی الاخبار: 453.

امّا در دنیای کنونی بر اثر اکتشافاتی که در رشته های مختلف علوم نصیب بشر گردیده تا اندازه ای مسائل ناشناخته روشن شده، تکذیب و عناد معاندان کاهش یافته و موجبات تقریب ذهن افراد بی غَرض به درک پاره ای از واقعیّت های دینی فراهم آمده است و می توان گفت: تولید امواج صوتی و پخش آن از جمله اکتشافاتی است که ممکن است تا اندازه ای مشکلۀ نفخ صور و پخش صیحۀ مرگ را حل کند و مردم را در شناخت این واقعیّت مجهول یاری نماید.

هم اکنون در تمدّن صنعتی بر اثر انفجار بمب های قوی و خیلی قوی امواج شدید و بسیار شدید صوتی تولید می شود که با گوش می شنویم؛ آن انفجارها می توانند در ساختمان های نزدیک و بالنّسبه دور، شکستگی و ویرانی به بار آورد و روی افرادی که در آن ساختمان ها زندگی می کنند یا در خیابان های اطراف عبور می نمایند کم و بیش عوارض بد و احیاناً خطرناک و مرگبار به جای بگذارند و عده ای را هلاک کنند.

همچنین بر اثر پیشرفت علم و صنعت، دانشمندان توانسته اند از طرفی به وسیلۀ ابزارهای فنّی بر تعداد امواج ماورای صوتی به مقدار شایان توجّه بیفزایند و از طرف دیگر با کمک نیروی برق، امواج ماورای صوتیِ تولید شده را با سرعت در سطح بسیار وسیعی پخش کنند.

می دانیم امواج صوتی سرعتی بالنّسبه کم و بُردی کوتاه دارند، و همین قدر که فاصله از حدّ محدودی بگذرد صدا شنیده نمی شود، ولی بشر امروز در پرتو هوش و تجربه توانسته است با نیروی برق و وساطت ابزارهای فنّی و صنعتی، صدای گویندۀ رادیو را با سرعت حیرت زا و بهت آور در سراسر جهان پخش کند و در آنِ واحد آن را از دورترین نقطۀ غرب عالم به گوش میلیون ها مردم شرق برساند.» (1)«از مجموع آیات استفاده می شود که در پایان جهان صیحۀ عظیمی اهل آسمان ها و زمین را می میراند و این صیحۀ مرگ است. و در آغاز رستاخیز با صیحه و

ص:126


1- (1) - معاد فلسفی: 26/2.

فریاد عظیمی همه زنده می شوند و به پا می خیزند و این فریاد حیات و زندگی است.

امّا این دو فریاد دقیقاً چگونه است؟ چه اثری در صیحۀ اول و چه تأثیری در صیحۀ دوم است؟ جز خدا کسی نمی داند.

بارها گفته ایم الفاظ ما که برای زندگی روزمرّه محدود خودمان وضع شده عاجزتر از آن است که بتواند حقایق مربوط به جهان ماورای طبیعت یا پایان این جهان و آغاز جهان دیگر را دقیقاً بیان کند، به همین دلیل باید از الفاظ معمولی معانی وسیع تر و گسترده تری استفاده شود، منتها با توجّه به قرائن موجود.

چگونه امواج صوتیِ صور، تمام جهان را فرا می گیرد با این که می دانیم امواج صوتی حرکت کندی دارد و از دویست و چهل متر در ثانیه تجاوز نمی کند، در حالی که حرکت نور بیش از یک میلیون بار از آن سریع تر و به سیصد هزار کیلومتر در ثانیه می رسد؟

باید گفت ما نسبت به این موضوع همانند بسیاری از مسائل مربوط به قیامت تنها علم اجمالی داریم و جزئیات آن بر ما روشن نیست.

مرگ آفرینی این صدا اگر در گذشته برای بعضی شگفت انگیز بود، امروز برای ما تعجّبی ندارد، چرا که بسیار شنیده ایم موج انفجار گوش ها را کر، بدن ها را متلاشی، حتّی خانه ها را ویران می سازد، انسان هایی را از جای خود برداشته به فاصله های دور دست پرتاب می کند. بسیار دیده شده که حرکت سریع یک هواپیما، و به اصطلاح شکستن دیوار صوتی چنان صدای وحشتناک و امواج ویرانگری به وجود می آورد که شیشه های عمارت ها را در شعاع وسیعی خرد می کند.

جائی که نمونه های کوچک امواج صوتی که به وسیلۀ انسان ها ایجاد شده، اینچنین اثراتی از خود نشان می دهد آن صیحۀ عظیم الهی، آن انفجار بزرگ جهانی چه آثاری به بار خواهد آورد. به همین دلیل جای تعجب نیست که امواجی هم در

ص:127

نقطۀ مقابل آن تکان دهنده و بیدار کننده و احیاگر باشد، هر چند تصوّر آن امروز برای ما ممکن نیست، ولی بیدار کردن افراد خواب را با فریاد، و یا به هوش آوردن انسان های بی هوش را با شوک های شدید لااقل دیده ایم. و باز تکرار می کنیم که با علم محدودمان تنها شبحی از این امور را از دور می بینیم.» (1)

حقایق عالم آخرت

«حقیقتی که به طور کلّی لازم است دربارۀ حقایق عالم آخرت توجّه داشته باشیم این است که: حقایق عالم آخرت را چنانکه هست نمی شود در قالب الفاظ دنیوی بیان کرد؛ زیرا حقایق آن عالم با این عالم فرق بسیاری دارد، و الفاظی که برای بیان معانی و حقایق دنیویّه وضع گردیده نمی تواند قالب معانی ناشناختۀ آخرتی باشد.

بنابر این حقیقت دمیدن در صور چیست، نمی دانیم. ولی چنانکه گفته شد: از مجموع آیات قرآنی و روایات اسلامی فهمیده می شود که خداوند با ایجاد صدائی که چگونگی آن برای ما نامعلوم است در مرحلۀ اول همۀ آفریده ها را جز آنهایی که خداوند نمی خواهد بیهوش می کند و می میراند، و در این وقت است که نظام این عالم بهم می خورد. و در مرحلۀ دوم صدائی دیگر ایجاد می کند که همۀ مردگان جهت تعیین تکلیف نهائی در محکمۀ الهی حاضر می گردند، و این واقعیّت ناشناخته همان است که قران از آن به نفخ صور تعبیر کرده است.» (2)در مباحث عرفانی آمده:

«اسرافیل از ملائکۀ مقرّب پروردگار است و فرشتۀ مأمور حیات و زنده کردن؛ وجود او تمام عوالم امکان را که نیاز به حیات دارند فرا گرفته، و بوق او قدرت اوست و صور او بال های ملکوتی و معنوی اوست. بوق او قابلیّت و استعدادی

ص:128


1- (1) - تفسیر نمونه: 536/19؛ [1] ذیل آیۀ 68 سورۀ زمر.
2- (2) - به سوی جهان ابدی: 297.

است که حضرت ربّ - جلّ وعلا - به او عنایت فرموده است و او را بدین تجهیزات خاص مجهّز نموده و امکان احیا و زنده کردن را به او داده است. بوق او سرمایۀ علمی و قدرت اوست که در تحت اختیار او بوده و اختیار او در تحت اختیار خداست.

اسرافیل در بوق خاص خود می دمد و تمام موجودات هلاک می شوند. و نیز پس از آن در بوق خاص خود می دمد و تمام مردگان را زنده می کند. بوق او جسم نیست و صورت ندارد، شرقی و غربی نیست، تمام آسمان ها و زمین و ما بین آن دو را فرا گرفته و صاحبان چنین قدرتی که از طرف پروردگار به آنها افاضه شده است بر تمام عوالم عِلْوی و سِفْلی استیلا و احاطه دارند، و هر لحظه به امر پروردگار خود به مأموریّت خود عمل می کنند.» (1)خداوندا! به لطف عمیمت ما را نسبت به حقایق قرآنیّه و معارف الهیّه که در روایات اهل بیت آمده آگاه گردان و رموز و اسرار دینت را به ما بنمایان.

الهی! فهم و درک حقایق، ایمان و عمل صالح و طهارت باطن لازم دارد؛ تا نجات از خودیّت صورت نگیرد فهم واقعّیت ها امکان ندارد، الهی! ما را از خودیّت خود برهان و از لباس منیّت عریان ساز، و از صورت و پوست نجات ده، تا به آنچه که باید دست یابیم توفیق حاصل کنیم.

عطار نیشابوری چه زیبا می سراید:

بمیر از خویش تا باقی بمانی نظر در منظر ساقی بمانی

بمیر از خویش اگر تو مَرد راهی که اندر مرگ یابی هر چه خواهی

بمیر از خویش تا یابی بقایت که در مردن بیابی کلّ غایت

بمیر از خویش و نقش از عشق بردار طمع از دید نقش خویش بردار

ص:129


1- (1) - معاد شناسی: 138/4. [1]

بمیر از خویش تا زنده بمانی یقین یابی لقای جاودانی

بمیر ای شیخ پیش از مردن خویش حجاب صورتت بردار از پیش

(عطار نیشابوری)

ص:130

[«3»وَمِیکَائِیلُ ذُوالْجَاهِ عِنْدَک وَالْمَکَانِ الرَّفِیعِ مِنْ طَاعَتِک «4»وَجِبْرِیلُ الْأَمِینُ عَلَی وَحْیِک الْمُطَاعُ فِی أَهْلِ سَمَاوَاتِک الْمَکِینُ لَدَیْک الْمُقَرَّبُ عِنْدَک «5»وَالرُّوحُ الَّذِی هُوَ عَلَی مَلَائِکَةِ الْحُجُبِ «6»وَالرُّوحُ الَّذِی هُوَ مِنْ أَمْرِک فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَعَلَی الْمَلاَئِکَةِ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِمْ: مِنْ سُکَّانِ سَمَاوَاتِک وَأَهْلِ الْأَمَانَةِ عَلَی رِسَالاَتِک]

و میکائیل که نزد تو، صاحب مقام و مرتبه است، و در عرصه طاعتت دارای درجه ای بلند است. و جبرئیل که امین بر وحی توست، و در میان اهل آسمان هایت مورد اطاعت است؛ فرشته ای که در پیشگاهت ارجمند، و نزد حضرتت مقرب است. روحی است که بر فرشتگانِ حجاب ها گمارده ای، و جانی است که از مشرق فرمانت طلوع کرده؛ پس بر همۀ آنان درود فرست. و بر فرشتگانی که از نظر مرتبه و مقام پایین تر از آنانند؛ فرشتگانی که ساکنان آسمان هایت هستند، بر پیام هایت امینند.

منزلت میکائیل و جبرئیل

اشاره

قرآن مجید در سورۀ بقره آیۀ نود و هشت از میکائیل به عنوان «میکال» (1) یاد کرده و دشمنی با او را در ردیف دشمنی با خدا و ملائکه و انبیا قرار داده، و عدوّ او

ص:131


1- (1) - «مَن کَانَ عَدُوًّا لِّلَّهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَمِیکَئلَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَفِرِینَ»؛ بقره (2) : 98. [1]

را متّهم به کفر کرده است.

«جبریل» مؤذِّن اهل آسمان ها و «میکال» امام آنهاست، و امامت مقام بلندی است که شایستۀ آن نیست مگر کسی که مقامش بالاتر و دارای شرایط جامع باشد.

اوصاف جبرئیل در قرآن

قرآن مجید از جبریل به عنوان روح الأمین، رسول کریم، ذی قوّت، مُطاع، امین، به ترتیب آیات زیر یاد کرده است:

قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدیً وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ » (1)

[ آنان می گویند: چون جبرئیل، وحی را برای تو می آورد ما با او دشمنیم؛ بنابراین به تو ایمان نمی آوریم ] بگو: هر که دشمن جیرئیل است [ دشمن خداست ] زیرا او قرآن را به فرمان خدا بر قلب تو نازل کرده است، در حالی که تصدیق کنندۀ کتاب های پیش از خود و هدایت وبشارت برای مؤمنان است.

وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ » (2)

و بی تردید این قرآن، نازل شدۀ پروردگار جهانیان است، * که روح الامین آن را نازل کرده است، * بر قلب تو، تا از بیم دهندگان باشی.

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ * ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ » (3)

ص:132


1- (1) - بقره (2) : 97. [1]
2- (2) - شعراء (26) : 192 - 194. [2]
3- (3) - تکویر (81) : 19 - 21. [3]

که قرآن کلام فرستاده ای ارجمند و بزرگوار است. * نیرومندی که نزد صاحب عرش دارای مقام و منزلت است؛ * آنجا مورد اطاعت [ فرشتگان ] و امین است.

در این آیات پنج وصف برای جبریل بیان شده است که این اوصاف نشان دهندۀ عظمت و مقام امین وحی، حضرت جبریل است:

رسول کریم : که اشاره به ارزش وجودی و مقام والا و جلالت ذات و عظمت و قدر اوست.

ذی قوّة : به خاطر آن است که برای دریافت قرآن و ابلاغ آن قدرت و نیروی عظیمی لازم است و جبریل از جانب حق دارای چنان قدرتی بود.

مَکین : یعنی ملک برجسته، عِنْدَ ذِی العرش کنایه از مقرَّب بودن جبریل به تقرّب معنوی نزد حضرت محبوب است.

مُطاع : اشاره به این است که جبریل فرمانروای فرشتگان و امیر آنهاست.

أمین: در ابلاغ رسالت نهایت امانتداری را داشت.

در حدیثی آمده: به هنگام نزول این آیات پیامبر بزرگ به جبریل فرمود:

ما أحْسَنَ ما أثْنی عَلَیْک رَبُّک: ذی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ * مُطاعٍ ثمَّ أمین

، فَما کانَتْ قُوَّتُک، وَما کانَتْ أمانَتُک؟ فَقَالَ: أمّا قُوّتی. بُعِثْتُ إلی مَدَائن لوطٍ فَهِیَ أَرْبَعُ مدائنَ و فی کلّ مَدِینةٍ أَرْبَعْمائَةِ ألفٍ مُقاتلٍ سِوَی الذراریِّ فَحَمَلْتُهُم مِنَ الأرض السُّفْلی حَتّی سَمِعَ أهلُ السماوات أصواتَ الدَّجاجِ و نُبَاحَ الکِلابِ ثُمَّ هَوَیْتُ بِهِنَّ فَقَلَّبْتُهُنَّ و أمّا أمانتی فإنّی لَمْ اؤمَرْ بشیءٍ فَعَدَوْتُهُ إلی غیره. (1)

ص:133


1- (1) - بحار الأنوار: 248/56، باب 24؛ [1]مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 281/10؛ [2]الدرّ المنثور: 321/6؛ [3]تفسیر نمونه: 194/26، [4] ذیل آیۀ 20 سورۀ تکویر.

خداوند چه نیکو تو را ستوده که فرموده: «صاحب قدرت است، در نزد صاحب عرش دارای قرب و مقام است، فرمانروائی دارد، امین است»، نمونه ای از قدرت و امانت خود را بیان کن. جبریل در پاسخ گفت: اما نمونۀ قدرت من این که: مأمور نابودی شهرهای قوم لوط شدم، و آن چهار شهر بود، در هر شهر چهارصد هزار مرد جنگجو وجود داشت بجز فرزندان آنها، من این شهر را از میان برداشتم و به بالا بردم تا جائی که فرشتگان آسمان صدای حیوانات آنها را شنیدند، سپس به زمین آوردم و زیر و رو کردم! و اما نمونۀ امانت من این است که هیچ دستوری به من داده نشده که از آن دستور کمترین تخطّی کرده باشم.

ملائکۀ حُجُب

اشاره

صدوق در «توحید» و در «خصال» به سندش از زید بن وهب روایت می کند که از امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال شد از حجب، فرمود:

حجب نخست: هفت حجاب است و ضخامت هر یک پانصد سال راه و بین هر کدام نیز پانصد سال راه.

و حجب دوم: هفتاد حجاب است که میان هر دوتاشان پانصد سال راه است، دربانان هر حجاب هفتاد هزار فرشته اند که نیروی هر یک برابر نیروی ثقلین است!

آن گاه سرا پرده های جلالند که هفتاد سراپرده اند و در هر سراپرده هفتاد هزار فرشته است و میان هر دو سراپرده پانصد سال راه است. سپس سراپردۀ عزّت است، سپس سراپردۀ کبریا، سپس سراپردۀ عظمت، و پس از آن قدس، و بعد از آن جبروت، و آن گاه فخر، و سپس نور سپید، و سپس وحدانیت که هفتاد

ص:134

هزار سال راه است، سپس حجاب اعلاست. (1)علی بن ابراهیم قمی به سندش تا رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

جبریل در شب معراج به من گفت: میان خدا و خلقش نود هزار حجاب است نزدیکترین خلق به خدا منم و اسرافیل، و میان ما و او چهار حجاب است:

حجابی از نور، دیگر از ظلمت و حجابی از ابر و حجابی از آب. (2)ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:

شب معراج به حجب رسید که پانصد شماره بودند، و میان هر دو حجاب پانصد سال راه. (3)شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

خورشید یک هفتادم از نور کرسی است، کرسی یک هفتادم از نور عرش و عرش یک هفتادم از نور حجاب و آن یک هفتادم از نور ستر. (4)«مصباح المتهجّد» ضمن تعقیب نماز امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند:

و از تو خواهم به نور نامت که بدان آفریدی نور حجابت... و از تو خواهم به نام زکیّ پاکت نوشته در کُنه حجبت، سپرده در علم غیب نزد خودت بر سدرة المنتهی، و از تو خواهم به نامت نوشته بر سرادق اسرار... تا گوید: به نامت که نوشتی بر

ص:135


1- (1) - التوحید، شیخ صدوق: 278، باب 38، حدیث 3؛ [1]الخصال، شیخ صدوق: 401/2، حدیث 109؛ [2] بحار الأنوار: 39/55، باب 5، حدیث 1.
2- (2) - بحار الأنوار: 42/55، باب 5، حدیث 3؛ تفسیر القمی: 10/2، ذیل آیۀ 68 سورۀ آل عمران.
3- (3) - بحار الأنوار: 43/55، باب 5، حدیث 4؛ الأمالی، شیخ صدوق: 354، حدیث 10. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 43/55، باب 5، حدیث 5؛ التوحید، شیخ صدوق: 108، باب 8، حدیث 3. [4]

حجاب عرشت، و به هر نامی که در لوح محفوظ داری. (1)

چو نقّاش ازل طرح جهان کرد محبّت را چون جان در وی نهان کرد

شراب عشق بر آفاق پیمود جهان را سر بسر لبریز جان کرد

جهان چون مست شد از بادۀ عشق گِلی را دل ز دلها جان روان کرد

ربود از سینه ها او هر دلی بود چو دلها را ربود آهنگ جان کرد

به دُردی فیض را بخرید از وی دوای درد بی درمان آن کرد

(فیض کاشانی)

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

برای خدای تبارک و تعالی هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت است که اگر برداشته شوند جلوه های وجه او آنچه فرود آنهاست بسوزانند. (2)در حدیث است که جبریل گفت:

برای خدا در فرود عرش هفتاد حجاب است که اگر ما به یکی از آنها نزدیک شویم، سُبُحات وجهش ما را بسوزانند. (3)مفهوم این روایت این است که اگر از انوار خدا که محجوب از بنده هاست چیزی پرده برداری شود، بر هر که افتد نابود شود، چنانکه موسی از پرتو آن بیهوش افتاد و کوهها تکّه تکّه شدند.

ملائکۀ حجب در کلام مجلسی

محدّث خبیر، علامۀ مجلسی در ذیل این روایات می فرماید:

«و تحقیق این است که این اخبار را ظاهری است و باطنی، و هر دو درست

ص:136


1- (1) - مصباح المتهجّد: 293؛ بحار الأنوار: 43/55، باب 5، حدیث 6.
2- (2) - بحار الأنوار: 44/55، باب 5، حدیث 12.
3- (3) - بحار الأنوار: 44/55، باب 5، حدیث 9.

است.

ظاهرش این است که خدای سبحان چنانکه عرش و کرسی را با بی نیازی بدانان آفریده، در بر آنها پرده ها و حجاب ها و سرادقاتی آفریده، و از انوار غیبیّۀ آفریدۀ خود، درون آنها را انباشته که در دید فرشته ها و بعضی از انبیا و در شنید دیگران مظهر عظمت و جلال و هیبت و وسعت فیض و رحمتش باشند. و اختلاف شماره بسا که از نظر نوع و صنف و شخص آنهاست و یا این که در برخی تعبیرات با هم شماره شدند و یا بعضی از آنها را نام بردند.

و اما باطن آنها این است که البته حجبِ مانع از وصول به حق بسیارند، برخی ناشی از نقص نیرو و درک آدمی است از نظر امکان و نیاز و حدوث و آنچه به دنبال آنهاست از نقص و درماندگی؛ و اینها حجب ظلمتند. و برخی ناشی از نورانیت و تجرّد و تقدّس و عظمت و جلال خداست که حجب نورانیه اند، و محال است این هر دو حجاب برداشته شوند، و اگر از میان بروند جز ذات حق چیزی نماند. آری، ممکن است تا اندازه ای این حجب برداشته شوند و آدمی به مقام کشف و شهود قلبی برسد، به وسیلۀ برکناری از صفات شهوانیّه و اخلاق حیوانیّه و تخلّق به اخلاق ربانیّه از راه عبادت و ریاضت و مجاهده و بررسی علوم حقّه.

و در این صورت انوار جلال الهی بر بنده می تابند و تشخّص و اراده و شهوت او را می سوزانند، و با دیدۀ یقین کمال خدا و بقائش را می نگرند و فنا و ذلّ خود رادر می یابند، بی نیازی او و نیاز خود را بنگرند، بلکه هستِ عاریۀ خود را در برابر وجود او نیست شمارند و توانائی ناچیز خود را در برابر قدرت کاملۀ او هیچ.

بلکه از اراده و قدرت و دانش خود کنار روند و اراده و قدرت و علم حق در آنها به کار افتد، نخواهند جز آنچه خدا خواهد. و نیروی حق را در تصرف به کار برند، مرده زنده کنند، خورشید برگردانند، ماه را بشکافند، چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

ص:137

ما قَلَعْتُ بابَ خَیْبَرٍ بِقُوَّةٍ جِسْمانیَّةٍ بَلْ بقُوَّةٍ رَبّانیَّةٍ. (1)

من درِ خیبر را به نیروی جسمانی نکندم بلکه به نیروی ربّانی از جای درآوردم.

و این معنای فناء فی اللّه و بقاء باللّه است که قابل فهم است و منافی با اصول دین نیست.

و به عبارت دیگر حجاب های نورانیّه که مانع از وصول بنده به خدا و درک مقام ممکن از معرفت او می شوند، موانعی است که از جهت عبادات دست می دهد از قبیل ریا و خودبینی و سُمعه و مراء. و حجب ظلمانیّه کلیۀ گناهان است. و چون این حجب برداشته شوند خدا در دل بنده تجلّی کند و محبّت جز او را تا به خودش برسد می سوزاند.» (2)عالم مادۀ جهان تکامل است، و هر چیزی در آن به سوی کمال گراید و نفس آدمی هم که وابسته به بدن مادی است به سوی کمال گراید تا به سر حدّ امکان رسد و به وجود اشرف پیوندد، و باید منازل بسیاری به بالا رود در دو بخش:

1 - منازل مادی که چون از آنها بگذرد به مقام تجرّد رسد و از عالم طبیعت برهد.

2 - مراتب عالیۀ بالاتر از آن، که صعود در مراتب وجود است تا آنجا که برای ممکن توانایی بود.

و البته هر مرتبه ای از مراتب را مانع و حاجبی است برای رسیدن به مرتبۀ بالاتر، و چون از آن مرتبه بالا رود حجابی را برداشته و به وجود بالاتری رسیده که بهاء و شرف و خرّمی دارد، و چون همۀ قیود عالم ماده را به کنار زند و به مقام تجرّد رسد از همۀ حجاب های ظلمانی گذشته و از هر گناهی پاک شده و همۀ اخلاق پست را که سرآمد آنها حبّ دنیاست از خود به در کرده، که فریقین از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل

ص:138


1- (1) - بحار الأنوار: 76/70، باب 122؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 513. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 47/55، باب 5.

کرده اند:

حُبُّ الدُّنیا رَأْسُ کُلِّ خَطیئَةٍ. (1)

دوستی دنیا، سرآغاز و سرچشمۀ هر خطایی است.

و اینک در برابر حجاب های نورانی قرار دارد که مراتبِ بی نهایتِ وجودند و الطف وادق هستند و نیاز به هوش سرشاری دارند برای گذشتن از آنها، و چه بسا که سالک در مرتبۀ پایین بماند و آن را پایان سفر خود پندارد.

تا خداوند، که را شایسته داند و به عنایت خود او را از این منازل به بالا کشاند، و اینجاست که باید گفت:

«تا یار که را خواهد و میلش به که باشد»

تا نور حق در او بتابد و خدا از جلوه های بی نهایت خود برای او پرده ای بردارد و او را پایدار سازد تا این راه دشوار را به سر برساند.

الهی قشمه ای، آن بلبل شوریدۀ گلستان عشق در خطاب به انسان می گوید:

مهوشی تو ای جان، خیمه زن به بالا جوهری مجرّد، بگذر از هیولا

از چَهِ طبیعت یوسفا برون شو تا کنی ز حُسنت عالمی زلیخا

روح جاودانی، مُهر تن رها کن ماه مصر عقلی، حُسن خویش بنما

ملک تن تو دانی، نیست جاودانی مرغ آسمانی، بال عشق بگشا

شاه ملک عشقی در سریر عزّت قصر حور عین را از رُخَت بیارا

رمز عشق برخوان ازتبارک اللّه گنج سرّ پنهان در تو شد هویدا

(مهدی الهی قمشه ای)

ص:139


1- (1) - بحار الأنوار: 90/70، باب 122، حدیث 62؛ الخصال: 25/1، حدیث 87.

[«7»وَالَّذِینَ لاَ تَدْخُلُهُمْ سَأْمَةٌ مِنْ دُؤُوبٍ وَلاَ إِعْیَاءٌ مِنْ لُغُوبٍ وَلاَ فُتُورٌ وَلاَ تَشْغَلُهُمْ عَنْ تَسْبِیحِک الشَّهَوَاتُ وَلاَ یَقْطَعُهُمْ عَنْ تَعْظِیمِک سَهْوُ «8»الْغَفَلاَتِ الْخُشَّعُ الْأَبْصَارِ فَلاَ یَرُومُونَ النَّظَرَ إِلَیْک النَّوَاکِسُ الْأَذْقَانِ الَّذِینَ قَدْ طَالَتْ رَغْبَتُهُمْ فِیمَا لَدَیْک الْمُسْتَهْتَرُونَ بِذِکْرِ آلاَئِک وَالْمُتَوَاضِعُونَ دُونَ عَظَمَتِک وَجَلاَلِ کِبْرِیَائِک]

و آنان که به خاطر کوشش پیوسته و دائم شان، ملامت بر آنها وارد نمی شود، و از هیچ زحمتی، خستگی و سستی و ناتوانی به آنان راه پیدا نمی کند. امیال و شهوات، از تسبیحت بازشان نمی دارد، و فراموشی ناشی از غفلت ها آنان را از تعظیم به تو جدا نمی کند، فروهشته دیدگانند؛ بنابراین، نظر کردن به جمال و جلال حضرتت را درخواست نمی کنند. از حقارت و خواری، در برابر عظمتت سر به زیر افتاده اند. شوقشان به آنچه نزد توست، طولانی شد. به یاد نعمت هایت شیفته اند و در برابر عظمت و بزرگی کبریاییت فروتنند.

موانع کمال

اشاره

این که ملائکۀ حق از عبادت و اطاعت و عبودیّت و بندگی ملالت نمی گیرند و خسته و رنجور و درمانده و ضعیف نمی شوند و هرگز از مدار عبودیّت بیرون نمی روند، به خاطر این است که در وجودشان از شهوات خبری نیست، وجود آنان

ص:140

نور محض و ماهیّت آنان ملکوتی خالص است.

ولی در وجود انسان، محض اقتضای خلقت و آفرینشش و به خاطر این که مدتی باید در دنیا بماند، انواع امیال و غرایز و شهوات قرار دارد که اگر این مجموعه را بر مبنای عقل و شرع، و بر اساس تقوا خرج کند از ملائکه برتر می شود و اگر مهار حیات خود را به اختیار شهوات و غرایز بگذارد از عبادت و بندگی حق خسته شده و به تدریج از هر حیوانی پست تر خواهد شد.

این مسئله ثابت شده که فساد و پستی و شقاوت و بدمستی و پدیدار شدن هرگونه رنج و بلا و اخلال در امور حیات انسان معلول پیروی او از شهوات آزاد و غرایز و امیال شیطانی است.

آنان که دچار شهوات غلط و امیال شیطانی هستند، تنها به خود و عاقبت خود ضرر نمی زنند، گاهی خانواده یا جامعه ای را نیز دچار فساد می کنند و زمینۀ هلاکت و نابودی بسیاری از فرزندان آدم را که استعداد مقام خلافت از حق را دارا می باشند فراهم می نمایند.

أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ » (1)

آیا کسانی را که [ شکر ] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند، ندیدی.

آنان که بنده و بردۀ شهواتند و به امیال و غرایز و لذایذ مادی به عنوان هدف نهایی می نگرند، برای رسیدن به خواسته های نامشروع خود دچار اعمال عجیبی از قبیل استعمار و استثمار کردن ملت ها، کوبیدن انسان و انسانیّت، تعرّض به ناموس دیگران، قتل نفس، دزدی، غارت، چپاول، نفاق، دروغ، غیبت، تهمت، جاسوسی، افشای سرّ، خیانت، خدعه، دغل بازی و... می گردند.

ص:141


1- (1) - ابراهیم (14) : 28. [1]

شیوع این همه مفاسد، فکر کنید عرصه گاه حیات را دچار چه وضعی می کند و انسان را از چه فیوضات و عنایاتی که در دنیا و آخرت از جانب حضرت حق برای او مقرّر شده محروم می نماید؟!

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ » (1)

محبت و عشق به خواستنی ها [ که عبارت است ] از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهارپایان و کشت و زراعت، برای مردم آراسته شده است؛ اینها کالای زندگیِ [ زودگذرِ ] دنیاست؛ و خداست که بازگشت نیکو نزد اوست.

در این آیه به شش برنامه که از سرمایه های حیات دنیاست اشاره می کند: زن، فرزند، مال، مرکب سواری، چهارپایانی که در زراعت و دامداری به کار می روند، زراعت.

تقوا، راه مبارزه با شهوات

دنیا به معنای جای نزدیک و پست و از دست رفتنی است، آنان که تمام مقصد و مقصودشان را همین شش برنامه قرار دهند، اولاً: به گناهان و معاصی و مفاسد زیادی دچار می شوند، و ثانیاً: از حسن مآب که در آیات بعد تفسیر شده: جنات و باغ هایی که دائم آب روان دارد، خلود در نعمت حق، همسران پاکیزه، رضوان و رضایت حق، به طور حتم محروم می گردند.

قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِن ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا

ص:142


1- (1) - آل عمران (3) : 14. [1]

الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالعِبَادِ » (1)

بگو: آیا شما را به بهتر از این [ امور ] خبر دهم؟ برای آنان که [ در همۀ شؤون زندگی ] پرهیزکاری پیشه کرده اند، در نزد پروردگارشان بهشت هایی است که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است، در آنجا جاودانه اند و [ نیز برای آنان ] همسرانی پاکیزه و خشنودی و رضایتی از سوی خداست؛ و خدا به بندگان بیناست.

نکتۀ جالب توجه آیۀ بالا مسألۀ باعظمت تقواست، به این معنی که آنان که در آن موارد شش گانه: زن، فرزند، مال، مرکب، انعام، زراعت، تقوای الهی پیشه کنند، به عاقبت به خیری عجیبی (حسن مآب) که جنّات و خلود در آن و ازواج مطهّره و رضوان من اللّه است، می رسند.

در آیات و روایات وارد شده که بهشت محصول زحمات و رنج ها و مشقّات انسان در عبادت و اطاعت و بندگی است، و جهنّم محصول لذایذ و غرایز و شهوات آزاد از قید شرع و عقل است.

خداوند مهربان می خواهد بندگانش در طریق مستقیم و در راه به دست آوردن رحمت حق و رسیدن به مغفرت و بهشت عنبر سرشت باشند، ولی تابعان شهوات غلط، علاقه دارند انسان ها و به خصوص مردم مؤمن در ضلالت و گمراهی و نادانی و غفلت و شقاوت و پستی درآیند. این خواستۀ سخیف و پست که جهان و جهانیان را هلاک می کند محصول روان آلودۀ بردگان شهوت شیطانی است.

قرآن مجید در این زمینه می فرماید:

وَاللّهُ یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَیُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَن تَمِیلُوا

ص:143


1- (1) - آل عمران (3) : 15. [1]

مَیْلاً عَظِیماً » (1)

و خدا می خواهد با رحمت و لطفش به شما توجه کند؛ و آنان که از شهوات پیروی می کنند می خواهند شما [ در روابط جنسی از حدود و مقرّرات حق ] به انحراف بزرگی دچار شوید.

گر چه حلال و حرام حق و حسنات اخلاقی و مسائل و معارف دینی، انسان را محدود می کند، ولی این محدودیت به قیمت به دست آوردن سلامت دنیا و آخرت و بهشت و رضوان حق است. پس این محدودیّت از ارزش والایی برخوردار است؛ زیرا حقایق ملکوتیّه و فیوضات ربّانیّه و آخرت آباد از باطن این محدودیت ها به دست می آید، ولی بی بند و باری و آزادی در شهوات و امیال نتیجه ای جز فساد همه جانبه در شؤون حیات جامعه و محرومیت از عنایات حق ندارد. آن راه خدا و این راه شیطان؛ تا شما که از نور عقل و وجدان بهره مند هستید کدام را انتخاب کنید:

قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ » (2)

مسلماً راه هدایت از گمراهی [ به وسیلۀ قرآن، پیامبر و امامان معصوم ] روشن و آشکار شده است.

سعادت دنیا و آخرت در رهایی از شهوات

البته عمل به مقررات دینیه و آراستگی به حسنات اخلاقی و مقیّد بودن به حلال و حرام، مکروه نفس، برنامه ای مشکل و سخت است، ولی هر کس سعادت دنیا و آخرت خود را می خواهد باید به این رنج و سختی تن دهد که عنایت و لطف حق از این راه به انسان می رسد، ولی افتادن در شهوات و پیروی از امیال و لذایذ، مشقّتی

ص:144


1- (1) - نساء (4) : 27. [1]
2- (2) - بقره (2) : 256. [2]

ندارد اما خراب کنندۀ بنیاد سلامت دنیا و آخرت و علّت ظهور جهنّم و عذاب سخت در روز قیامت است.

فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً » (1)

سپس بعد از آنان نسلی جایگزین [ آنان ] شد که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروی نمودند؛ پس [ کیفر ] گمراهی خود را [ که عذابی دردناک است ] خواهند دید.

عجیب است که رسول با عظمت اسلام هنگامی که این آیه را تلاوت کرد فرمود:

یَکُونُ خَلْفٌ مِنْ بَعْدِ سِتّینَ سَنَةً أضاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً، ثُمَّ یَکُونُ خَلْفٌ یَقْرَؤُونَ الْقُرْآنَ لا یَعْدُو تَراقِیَهُمْ، وَیَقْرَأُ الْقُرْآنَ ثَلاثَةٌ: مُؤْمِنٌ وَمُنافِقٌ وَفاجِرٌ. (2)

بعد از شصت سال، افرادی به روی کار می آیند که نماز را ضایع می کنند و در شهوات غرق می گردند و به زودی نتیجۀ ضلالت خود را خواهند دید. و بعد از آنان گروه دیگری روی کار می آیند که قرآن را می خوانند ولی قرآن از گلو و حنجرۀ آنان فراتر نمی رود (یعنی از روی ریا و تظاهر و قناعت کردن به الفاظ). قرآن را سه طایفه می خوانند: مؤمن و منافق و فاجر.

قسمت اول این روایت منطبق است با زمانی که یزید پلید در سال شصت زمام امور مسلمین را غاصبانه به دست گرفت و حادثۀ کربلا را آفرید، و قسمت دوم این روایت منطبق با دوران بنی عباس است که از اسلام به اسم و از قرآن به لفظ، قناعت کردند.

ص:145


1- (1) - مریم (19) : 59. [1]
2- (2) - کنز العمال: 195/11، حدیث 31197؛ المستدرک علی الصحیحین: 374/2.

عَنْ أبی جَعْفَرٍ علیه السلام قال: الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکارِهِ وَالصَّبْرِ، فَمَنْ صَبَرَ عَلَی الْمَکارِهِ فِی الدُّنْیا دَخَلَ الْجَنَّةَ. وَجَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَّذّاتِ وَالشَّهَواتِ، فَمَنْ أعْطی نَفْسَهُ لَذَّتَها وَشَهَواتِها دَخَلَ النّارَ. (1)

امام باقر علیه السلام می فرماید: بهشت محصول رنج ها و استقامت در راه دین و صراط مستقیم است، صابر بر مشقّات و عبادات و اخلاقیّات وارد بهشت می شود. و جهنّم نتیجۀ لذّات و شهوات غلط است، هر کس خود را در لذّات و شهوات شیطانی در اندازد اهل جهنّم است.

شیعه و سنی بر مضمون این حدیث شریف اتفاق دارند و در اکثر کتب معتبرۀ حدیث آمده که توضیحی بر آیات قرآن مجید است.

جایگاه بهشت و جهنّم

در روایت آمده: چون خداوند مهربان بهشت را آفرید به جبرئیل فرمود:

آن را ببین، چون دید عرضه داشت: الهی! احدی از این جایگاه رفیع چشم نپوشد. و زمانی که راه رسیدن به بهشت را رنج عبادت و صبر بر شهوات و معاصی قرار داد، فرمود: اکنون به آن بنگر، چون نگریست فریاد زد: خداوندا! می ترسم کسی به این محل باعظمت و این بهشت عنبر سرشت نرسد!

چون جهنّم را بیافرید به جبرئیل فرمود: بنگر، چون نظر کرد عرضه داشت:

احدی به این جا نمی آید، که جای سخت و بدی است. وقتی عذاب پیچیده به شهوت شد و ندا رسید: اکنون بنگر، عرضه داشت: الهی! می ترسم همۀ بندگانت به این جایگاه سخت دچار شوند! (2)

ص:146


1- (1) - الکافی: 89/2، حدیث 7؛ [1]بحار الأنوار: 72/68، باب 62، حدیث 4. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 72/68، باب 62.

شهوات و آثار آن در روایات

فی وَصایا أبی ذَرٍّ قال صلی الله علیه و آله : یا أباذَرٍّ، الْحَقُّ ثَقیلٌ مُرٌّ، وَالْباطِلُ خَفیفٌ حُلْوٌ، وَرُبَّ ساعَةِ شَهْوَةٍ تُورِثُ حُزْناً طَویلاً. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفارش هایش به ابوذر فرمود: ابوذر، حق در تمام زمینه هایش سنگین و تلخ، و باطل آسان و شیرین است، چه بسا که یک ساعت شهوت باعث غصّۀ طولانی شود.

وَقالَ: مَنْ أکَلَ ما یَشْتَهی، وَلَبِسَ ما یَشْتَهی، وَرَکِبَ ما یَشْتَهی، لَمْ یَنْظُرِ اللّهُ إلَیْهِ حَتّی یَنْزِعَ أوْ یَتْرُکَ. (2)

و نیز آن حضرت فرمود: هر کس هر چه بخواهد بخورد، هر چه بخواهد بدون قید شرعی و عقلی بپوشد و هر چه بخواهد سوار شود، خداوند به او نظر لطف و رحمت نکند تا از آن دست بکشد یا به کلّی ترک کند.

فی وَصایَا الْکاظم علیه السلام : یا هِشامُ، أوْحَی اللّهُ إلی داوُدَ: حَذِّرْ وَ أَنْذِرْ أصْحابَک عَنْ حُبِّ الشَّهَواتِ، فَإنَّ الْمُعَلَّقَةَ قُلُوبُهُمْ بِشَهَواتِ الدُّنْیا قُلُوبُهُمْ مَحْجُوبَةٌ عَنّی. (3)

امام کاظم علیه السلام به هشام فرمود: خداوند به داود وحی فرستاد: یارانت را از شیفتگی به شهوات غلط پرهیز و هشدار ده، که قلبِ دچار به شهوات دنیا و امیال شیطانی از عنایات من محروم، و از انوار جمال من ممنوع است.

ص:147


1- (1) - بحار الأنوار: 84/74، باب 4، ذیل حدیث 3؛ مجموعة ورام: 59/2، الجزء الثانی، [1] مستدرک سفینة البحار: 94/6.
2- (2) - بحار الأنوار: 144/74، باب 7، حدیث 30؛ [2] تحف العقول: 38.
3- (3) - بحار الأنوار: 154/1، باب 4؛ [3] تحف العقول: 397.

قالَ الْجَوادُ علیه السلام : راکِبُ الشَّهَواتِ لا تُسْتَقالُ لَهُ عَثْرَةٌ. (1)

حضرت جواد علیه السلام فرمود: آن که مرکبی در راه زندگی جز شهوات ندارد، لغزشی از او اقاله نمی شود.

وَقالَ علیه السلام : مَنْ أطاعَ هَواهُ أعطی عَدُوَّهُ مُناهُ. (2)

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: کسی که پیرو هوایش باشد، دشمنش شیطان را به آرزو رسانده است.

قالَ أمیرُالْمُؤمنینَ علیه السلام : إنَّما أخافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَیْنِ: اتِّباعَ الْهَوی وَ طُولَ الْأمَلِ.

أمّا اتِّباعُ الْهَوی فَاِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَأمّا طُولُ الْأمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَةَ. (3)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از دو چیز بر شما می ترسم: پیروی هوا و درازی آرزو. اما پیروی هوا شما را از حق باز دارد و درازی آرزو یاد آخرت را از قلب شما می گیرد.

تفسیر هوای نفس در کلام امام خمینی

حضرت امام خمینی در کتاب «چهل حدیث» خود در شرح حدیث بالا می گوید:

«هوا» به حسب لغت دوست داشتن و اشتها است، و فرقی در متعلَّق نکند، خواه چیز خوب ممدوحی باشد یا زشت مذمومی؛ یا برای آن که به حسب مقتضای طبیعت، نفس مایل است به شهوات باطله و هواهای نفسانیّه، اگر مهار عقل و شرع نباشد.

ص:148


1- (1) - بحار الأنوار: 364/75، باب 27، حدیث 4؛ [1]أعلام الدین: 309. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 78/67، باب 46، حدیث 11؛ [3]اعلام الدین: 309. [4]
3- (3) - الکافی: 335/2، حدیث 3؛ [5]وسائل الشیعة: 58/16، باب 81، حدیث 20972. [6]

و «صدّ» از شیء به معنای منع و اعراض و صَرف از آن آمده و همه مناسب است، ولی این جا به معنی منع و صَرف است؛ زیرا که صدّ به معنی اعراض، لازم است. ما به خواست خدا در ضمن دو مقام به ذکر فساد این دو خصلت و کیفیت منع اول ازحق و از یاد بردن دوم آخرت را، می پردازیم و از خدا توفیق می طلبیم.

بدان که: نفس انسانی گر چه به یک معنا که اکنون ذکر آن از مقصود ما خارج است، مفطور بر توحید بلکه جمیع عقاید حقّه است، ولی از اول ولادت آن در این نشأه و قدم گذاشتن در این عالم با تمایلات نفسانیّه و شهوات حیوانیّه نشو و نما کند، مگر کسی که مؤیَّد مِن عنداللّه باشد و حافظ قدسی وی را حفظ کند، و آن چون از نوادر وجود است جزو حساب ما نیاید، ما متعرّض حال نوع هستیم. در مقام خود مبرهن است که انسان در اول پیدایش، پس از طیّ منازلی، حیوان ضعیفی است که جز به قابلیّت انسانیّت امتیازی از سایر حیوانات ندارد، و آن امتیازِ قابلیّتْ میزان انسانیّت فعلیّه نیست.

پس انسان حیوانی بالفعل است در ابتدای ورود در این عالم، و در تحت هیچ میزان جز شریعت حیوانات که ادارۀ شهوت و غضب است نیست، و چون این اعجوبۀ دهر، ذات جامع و یا قابل جمعی است، از این جهت برای ادارۀ آن دو قوّه، صفات شیطانی را از قبیل کذب و خدیعه و نفاق و نمیمه و سایر شیطنت های دیگر نیز به کار می برد و با همین سه قوّه که اصول مفسدات و مهلکات است ترقّی کند، و اینها نیز در او نموّ و ترقّی روز افزون نمایند، و اگر در تحت تأثیر مربّی و معلّمی واقع نشود، پس از رسیدن به حدّ رشد و بلوغ، یک حیوان عجیب و غریبی شود که در هر یک از شؤون مذکوره گوی سبقت از سایر حیوانات و شیاطین ببرد و از همه قوی تر و کامل تر در مقام حیوانیّت و شیطنت شود. و اگر بر همین حال روزگار بر او بگذرد و جز تبعیّت هوای نفس در شؤون ثلاثه نکند، هیچ یک از معارف الهیّه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه در او بروز نکند، بلکه جمیع انوار فطریّۀ او نیز خاموش گردد.

پس تمام مراتب حق، از این سه مقام که ذکر شد - یعنی: معارف الهیّه و اخلاق و

ص:149

ملکات فاضله و اعمال صالحه - خارج نیست، زیر پای هواهای نفسانیّه پایمال گردد، و متابعت از تمایلات نفسانیّه و ملایمات حیوانیّه نگذارد که در او، حق به هیچ یک از مراتب جلوه کند، و کدورت و ظلمت هوای نفس تمام انوار عقل و ایمان را خاموش نماید، و ولادت ثانویّه که ولادت انسانیّه است از برای او رخ ندهد و در همان حال بماند و ممنوع و مصدود از حقّ و حقیقت شود، تا آن که از این عالم با همین حال رحلت کند؛ در آن عالم که کشف سریره شود خود را جز حیوانی یا شیطانی نیابد و از انسان و انسانیّت یادی نکند و در آن حال در ظلمت ها و عذاب ها و وحشت های بی پایان بماند، تا خدای تعالی چه خواهد.

پس این حال تبعیّت کامل است از هوای نفس که منع کامل کند از حق. و از این جا می توان فهمید که میزان بازماندن از حق، متابعت هوای نفس است، و مقدار بازماندن نیز متقدّر شود به مقدار تبعیّت. مثلاً اگر به واسطۀ تعلیم انبیا و تربیت علما و مربّیان، مملکت انسانیّت این انسان کذائی که در اول ولادت با آن سه قوّه (شهوت، غضب، شیطنت) هم آغوش بود و با ترقّی و تکامل او، آنها نیز ترقّی و تکامل می کردند، در تحت تأثیر تربیت واقع شد، کم کم تسلیم قوّۀ مربّیۀ انبیا و اولیا گردید، ممکن است چیزی بر او نگذرد جز آن که قوۀ کاملۀ انسانیّه که در او به طریق استعداد و قابلیّت ودیعه گذاشته شده بود فعلیّت پیدا کند و ظهور نماید و تمام شؤون و قوای مملکت برگردد به شأن انسانیّت؛ و شیطان به دستش ایمان آورد، چنانچه به دست رسول اکرم صلی الله علیه و آله ایمان آورد:

إنَّ شَیْطانی آمَنَ بِیَدی. (1)

شیطان من، به دست من ایمان آورد.

ص:150


1- (1) - بحار الأنوار: 337/16، باب 11، ذیل حدیث 28؛ تفسیر ابن عربی: 281/1، ذیل تفسیر آیۀ 48 سورۀ انفال، با کمی اختلاف.

و مقام حیوانیّت او تسلیم انسانیّتش شود، به طوری که مرکب مرتاض راهوار عالم کمال و ترقّی و بُراق آسمان پیمای راه آخرت شود، و ابداً سرخودی نکند و چموشی ننماید.

و بعد از تسلیم شدن شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملکت بروز کند، و حکومت عادلۀ حقّه تشکیل شود، که کارکن در آن و حکمفرمای در آن، حق و قوانین حقّه باشد و قدمی بر خلاف حق در آن گذاشته نشود و به کلّی از باطل و جور عاری و بری گردد.

پس همان طور که میزان در منع حق و صدّ آن، اتّباع هوای نفس است، میزان در جلب حق و پیدایش آن، متابعت شرع و عقل است، و بین این دو منزل که یکی متابعت کاملۀ هوای نفس است و دیگر متابعت مطلقۀ کاملۀ عقل است، منازل غیر متناهیه است، به طوری که هر قدمی که به تبعیّت هوای نفس برداشته شود، به همان اندازه منع از حق کند و حجاب از حقیقت شود و از انوار کمال انسانیّت و اسرار وجود آدمیّت محجوب گردد. و به عکس هر قدمی که بر خلاف میل نفس و هوای آن بردارد، به همان اندازه رفع حجاب شود و نور حق در مملکت وجود جلوه کند.» (1)

عجب شوری گرفته گرد عالم نماید راز در شورم دمادم

ز حیرت خون دلها سوخت این جا که باید دیده ها بر دوخت این جا

دل عاشق در این جا کرده بریان نباشد هیچ کس را زَهرۀ آن

اگر می بگذری از عشق خامی به نزدیک امینان پس تمامی

اگر می بگذری از عشق این جا درون دل کجا بینی مصفّا

اگر می بگذری از عشق بی چون تو مانی دائماً در خاک و در خون

ص:151


1- (1) - چهل حدیث: 167 - 170.

به بوی عشق دائم باش زنده حقیقت باش هم سلطان و بنده

(عطار نیشابوری)

مذمّت هوای نفس در قرآن و روایات

خداوند تبارک و تعالی در مذمّت اتّباع نفس و هوای آن فرماید:

وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ » (1)

[و گفتیم:] ای داود! همانا تو را در زمین جانشین [ و نمایندۀ خود ] قرار دادیم؛ پس میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می کند. بی تردید کسانی که از راه خدا منحرف می شوند، چون روز حساب را فراموش کرده اند، عذابی سخت دارند.

و در آیۀ دیگر فرماید:

وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ » (2)

پس اگر پاسخ تو را ندادند بدان که فقط از هواهای نفسانی خود پیروی می کنند و گمراه تر از کسی که بدون هدایتی از سوی خدا از هواهای نفسانی خود پیروی کند، کیست؟ مسلماً خدا مردم ستمکار را هدایت نمی کند.

در «کافی» سند به حضرت باقر علیه السلام رساند که:

قالَ رسولُ اللّه صلی الله علیه و آله : یَقُولُ اللّهُ: وَعِزَّتی وَجَلالی وَعَظَمَتی وَکِبْریائی وَنُوری وَعُلُوّی وَارتِفاعِ مَکانی لا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَواهُ عَلی هَوایَ إلّاشَتَتُّ عَلَیْهِ أمْرَهُ، وَلَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیاهُ، وَشَغَلْتُ قَلْبَهُ بِها، وَلَمْ اؤْتِهِ مِنْها إلّامَا

ص:152


1- (1) - ص (38) : 26.
2- (2) - قصص (28) : 50. [1]

قَدَّرْتُ لَهُ. وَعِزَّتی وَجَلالی وَعَظَمَتی وَنُوری وَعُلُوّی وَاْرتِفاعِ مَکانی لایُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوایَ عَلی هَواهُ إلّااسْتَحْفَظْتُهُ مَلائِکَتی، وَکَفَّلْتُ السَّماواتِ وَالْأرَضینَ رِزْقَهُ، وَکُنْتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةِ کُلِّ تاجِرٍ، وأتَتْهُ الدُّنْیا وَهِیَ راغِمَةٌ. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدای عز و جل می فرماید: قسم به عزّت و جلال و عظمت و کبریا و نور و علوّ و ارتفاع مقامم که اختیار نکند بنده ای هوای خودش را بر هوای من، مگر آن که به تفرقه اندازم کارش را و در هم نمایم دنیایش را و مشغول سازم به مادّیات قلبش را، و حال آن که ندهم به او از آن مگر آنچه مقدّر فرمودم برای او. و به عزّت و جلال و عظمت و نور و علوّ و رفعت مکانتم قسم که اختیار نکند بنده ای هوای مرا بر هوای خود، مگر آن که او را به ملائکه ام سپارم و آسمان ها و زمین را متکفّل روزی او سازم و من باشم از برای او از دنبالۀ تجارت هر تاجر (به این معنا که من برای او تجارت کنم و روزی او را رسانم) و بیاید او را دنیا در حالی که دلیل و منقاد اوست.

از امام صادق علیه السلام است:

اِحْذَرُوا أهواءَکُم کَما تَحْذَرُونَ أعْداءَکُمْ، فَلَیسَ شَیْ ءٌ أعْدی لِلرِّجالِ مِنِ اتِّباعِ أهْوائِهِمْ وَحَصائِدِ ألْسِنَتِهِمْ. (2)

از هوای نفس خود بترسید آن چنان که از دشمنان خود می ترسید، چرا که چیزی دشمن تر برای مردم از متابعت هوای نفس و محصولات زبان آنان نیست.

ای عزیز! بدان که خواهش های نفس و تمنّیات او منتهی نشود به جائی و

ص:153


1- (1) - الکافی: 335/2، حدیث 2؛ [1]وسائل الشیعة: 279/15، باب 32، حدیث 20511. [2]
2- (2) - الکافی: 335/2، حدیث 1؛ [3]وسائل الشیعة: 57/16، باب 81، حدیث 20971. [4]

اشتهای آن به آخر نرسد. اگر انسان یک قدم دنبال آن بردارد، مجبور شود پس از آن چند قدم بردارد. و اگر با یکی از هواهای آن همراهی کند، ناچار شود با چندین تمنّای آن همراهی نماید. اگر یک در به روی خواهش نفس باز کنی، لابدّی درهای بسیاری به روی آن باز نمایی. یک وقت به واسطۀ یک متابعت نفس به چندین مفاسد و از آن به هزاران مهالک مبتلا شوی، تا آن که خدای نخواسته در دم آخر جمیع راه حق بر تو مسدود شود، چنانچه خدای تعالی در نصّ کتاب کریم از آن خبر داده است. و البته امیر مؤمنان و ولیّ امر و مولا و مرشد و متکفّل هدایت و راهنمای عائلۀ انسانیّت از این خوف دارد و ترسناک است، بلکه روح مکرّم رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمۀ هدی علیهم السلام در اضطراب و وحشت است که مبادا برگ های درخت نبوّت و ولایت ریخته شود و خزان گردد.

فراموشی آخرت

انسان تا تنبّه پیدا نکند که مسافر است و لازم است از برای او سیر، و دارای مقصد است و باید به طرف آن مقصد ناچار حرکت کند، و حصول مقصد ممکن است، عزم برای او حاصل نشود و دارای اراده نگردد.

و باید دانست که از موانع بزرگ این تنبّه که اسباب نسیان مقصد می شود و اراده و عزم را در انسان می میراند آن است که انسان گمان کند وقت برای سیر وسیع است، اگر امروز حرکت به طرف مقصد نکند فردا می کند. و این حال طول امل و درازی رجا و ظنِّ بقا و امید حیات و رجای سعۀ وقت، انسان را از اصل مقصد که آخرت است و لزوم سیر به سوی آن و لزوم اخذ رفیق و زاد طریق باز می دارد و انسان به کلّی آخرت را فراموش می کند و مقصد از یاد انسان می رود. و خدا نکند که انسان سفر دور و دراز و پر خطری در پیش داشته باشد و وقت او تنگ باشد و عِدّه و

ص:154

عُدّه برای او خیلی لازم باشد، و هیچ نداشته و با همه وصف از یاد اصل مقصد بیرون رود. و معلوم است اگر این نسیان حاصل شود، هیچ در فکر زاد و توشه برنیاید و لوازم سفر را تهیّه نکند و ناچار وقتی سفر پیش آید بیچاره شود و در آن سفر افتاده و در بین راه هلاک گردد و راه به جایی نبرد.

پیروی از شهوات، علّت هلاکت

اشاره

بدون شک هیچ ملّتی به هیچ بلیّه ای گرفتار نخواهند شد مگر وقتی که راههای خیر و صلاح را از دست بدهند و در طریق شرّ و فساد و طغیان و عصیان قرار گیرند و به خویشتن ستم کنند.

خداوند متعال در هر جای از کتاب شریفش که عذاب و هلاکت ملّتی را تذکّر داده، جرم آنان را نیز یادآوری کرده است تا برای مردم روشن گردد که در اثر اعمال زشت انسان که معلول تبعیّت از شهوات است، دنیا و آخرتش فاسد می گردد.

خداوند در قرآن مجید می فرماید:

فَکُلّاً أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُم مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِباً وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلکِن کَانُوا انفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ » (1)

پس همه را به گناهانشان گرفتیم، بر برخی از آنان توفانی سخت [ که با خود ریگ و سنگ می آورد ] فرستادیم، و بعضی را فریاد مرگبار گرفت، و برخی را به زمین فرو بردیم، و بعضی را غرق کردیم؛ و خدا بر آن نبود که به آنان ستم کند، ولی آنان بودند که به خودشان ستم کردند.

ص:155


1- (1) - عنکبوت (29) : 40. [1]

اهل مدین و پیروی از شهوات

از جملۀ آن ملّت ها اهل مَدْیَن بودند. این ملّت وقتی به عذاب خدا گرفتار شدند که تمامشان خائن و متقلّب و بدعمل گشتند. کم فروشی و خیانت در معاملات از صفات بد شمرده نمی شد. حسّ اخلاقی به حدّی در آنان نابود گشته بود که وقتی ایشان را دربارۀ کارهای زشت ملامت می کردند، اصلاً خجالت نمی کشیدند، بلکه شخص ناصح را ملامت و سرزنش می نمودند. عیوب خودشان را اصلاً درک نمی کردند. منکرات و معاصی را قبیح نمی دانستند. خداوند بزرگ دربارۀ آنان می فرماید:

وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ وَلاَ تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ * وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِ الْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ » (1)

و به سوی [ مردم ] مَدین، برادرشان شعیب را [ فرستادیم. ] گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، شما را جز او هیچ معبودی نیست؛ و از پیمانه و ترازو مکاهید، همانا من شما را در توانگری و نعمت[ی که بی نیاز کننده از کم فروشی است ] می بینم و بر شما از عذاب روزی فراگیر بیمناکم. * و ای قوم من، پیمانه و ترازو را عادلانه [ و منصفانه ] کامل و تمام بدهید، و اجناس مردم را [ هنگام خریدن ] کم شمارتر و کم ارزش تر [ از آنچه که هست ] به حساب نیاورید و در زمین تبهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید.

و پس از آیاتی چند می فرماید:

ص:156


1- (1) - هود (11) : 84 - 85. [1]

وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا شُعَیْباً وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ » (1)

و هنگامی که عذاب ما رسید، شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، با رحمتی از سوی خود نجات دادیم، و کسانی را که [ به آیات ما ] ستم کردند، فریاد مرگبار فرا گرفت، پس در خانه هایشان به رو در افتاده جسمی بی جان شدند.

ملّت نوح، ملّت صالح، ملّت لوط و اقوام دیگری که به عذاب الهی دچار شدند، از قماش ملّت مدین بودند و در یک کلمه پیرو شهوات خویش گشتند، و این پیروی، آنان را از نظر رحمت حق انداخت و عاقبت به هلاکت و عذاب دچارشان کرد.

فرق میان بندگی حق و بندگی شهوت، فرق میان نور و ظلمت و حق و باطل و دنیا و آخرت و مرگ و حیات است. بنده و بردۀ شهوت از هیچ ستم و ظلمی و فساد و جنایتی چشم نمی پوشد، و بندۀ حق از هیچ کار مثبت و عمل خیری بازنمی ماند.

مقاله ای در بردگی بشر نسبت به شهوات

جبران خلیل در مقاله ای داستان بردگی بشر را نسبت به شهوات چنین توضیح می دهد:

«مردم بندۀ زندگی اند، و در نتیجۀ این بندگی، روز با زبونی و ننگ همدمند، و شب با اشک و خون دمسازند.

هر چه تا به حال دیده ام بندۀ سرسپرده و گردن کج و زندانی زنجیری بوده است.

هر سوی گیتی را گشته و شام و روز زندگی را پژوهیده ام کاروان ملّت ها و اقوام را دیده ام که از غار به کاخ و آسمانخراش ره سپرده است، و چشمم تا به حال جز به

ص:157


1- (1) - هود (11) : 94. [1]

گردنی که زیر بار خمیده و بازوانی که به زنجیر بسته و سینه ای که بر آستان بت سائیده بود، نیفتاده است.

در پی انسان از بابل تا پاریس، و از نینوا تا نیویورک رفته و دیده ام که اثر زنجیرهایی که به دست و پایش آویخته بوده در کنار ردّپایش بر شن صحرا نمودار است، و به گوش خویش از دشت و جنگل و دمن طنین ضجّه و فریاد جگرخراش نسل های قرون و اعصار را شنیده ام.

به کاخ ها و دانشگاه ها و معابد در آمده ام و در برابر هر تخت و قربانگاه و کرسی خطابه ایستاده و دیده ام که کارگر، بندۀ سرمایه دار و سوداگر است و سرمایه دار و سوداگر بندۀ نظامی، نظامی بندۀ سیاستمدار، سیاستمدار بندۀ شاه، شاه بندۀ کاهن، و کاهن بندۀ بت و بت خود خاکی است که اهریمنان سرشته و بر تلّی از جمجمۀ مردگان افراشته اند.

به کاخ توانگران مقتدر و کلبۀ فقیران زیر دست درآمده و به تماشای خزائنی که پر از جواهرات و شمش های طلا بوده و بیغوله هایی که شبح نومیدی و بازدم مرگ، خفقان آورش کرده، ایستاده ام.

کودکان را دیده ام که راه و رسم بندگی را از مادر با شیری که از پستانش می مکند فرا می گیرند، نونهالان رسم سرسپردگی و زبونی را همراه الفبا می آموزند، و جوانان جامۀ تن سپاری و گردن کجی به تن می کنند، و زنان در بستر فرمانبرداری و حلقه گوشی می غلتند.

نسل های آدمی را از کنارۀ گنگ تا ساحل فرات، مصبّ نیل، کوهستان سینا، میدان های آتن، کلیساهای روم، کوچه های قسطنطنیه و آسمانخراش های لندن پی گرفتم، همه جا بندگی را دیدم که با جاه و عظمت در کاروان پرشکوهی روان است، و مردم به گردش و کُرنش و شادمانی اند، گاه آن را خدا می نامند و پسران و دختران را در آستانش قربانی می کنند. گاهی امپراطور می دانند و به پایش شراب و عطر نثار

ص:158

می نمایند، زمانی غیب دان می دانند و در پیشگاهش بخور می سوزانند، نام قانون بر آن می نهند و در برابرش سجده می برند، میهن پرستی می شمارند و در راهش کمر به جنگ می بندند و خون یکدیگر را می ریزند و شهر و آشیانه شان را به خاطرش ویران می کنند و اسم این کار را برادری و مساوات می گذارند، آن را سایۀ خدا پنداشته سر به فرمانش فرود می آورند، اسمش را پول و کاسبی گذاشته به خاطرش جان می کنند و عرق می ریزند و جان می فشانند.

خلاصه یک چیز است با نام های مختلف و رنگارنگ، یک واقعیّت است که جلوه های گوناگون دارد، یک بیماری ازلی و ابدی است که هر بار گریبانگیر می شود، علائم و آثار تازه و عجیبی دارد؛ مرضی که فرزند با جان گرفتن از پدر به ارث می گیرد و میکرب آن را نسل قدیم به دامن نسل جدید انتقال می دهد.

انواع بندگی ها

[

بندگی چشم بسته

]

شگفت انگیزترین بندگی هائی که دیده ام انواع زیر است:

بندگی چشم بسته: نوعی از بندگی که حال شخص را به گذشتۀ نیاکانش وابسته می دارد و سرش را در مقابل آداب و رسوم اجدادی فرود می آورد و از او جسد تازه ای پدید می آرد که روح کهنه ای در آن دمیده با گور مرمرینی که پر از استخوان پوسیده باشد. (1)

ص:159


1- (1) - «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ »؛ و هنگامی که به آنان [ که مشرک و کافرند ] گویند: از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید، می گویند: نه، بلکه از آیینی که پدرانمان را بر آن یافتیم، پیروی می کنیم.آیا هر چند پدرانشان چیزی نمی فهمیدند و راه [ حق را به سبب کوردلی ] نمی یافتند [ باز هم کورکورانه از آنان پیروی خواهند کرد؟! ]؛ بقره (2) : 170. [1]

[

بندگی زبان بسته

]

بندگی زبان بسته: آن بندگی ای است که گردونۀ عمر مرد را به دم همسرِ ناسازگارش می بندد، و تن زن را به بستر مردی که از او متنفّر است می چسباند، چنانکه رابطه شان با زندگی رابطۀ کفش است با پا.

[

بندگی گوش بسته

]

بندگی گوش بسته: همان که شخصی را به پیروی از سلیقۀ محیط و همرنگی با جماعت وا می دارد، به طوری که شخصیّتش انعکاس صدای جامعه و سایه و هم آمیزی از اشیا است!

[

بندگی پای بسته

]

بندگی پای بسته: بندگی ای که گردن آدم نیرومند را زیر فرمان حقّۀ باند می خماند و ارادۀ قدرتمند را تسلیم هوس های مشتی افتخارجوی شهرت طلب می گرداند تا مثل عروسک به سرانگشت آنان برقصد و پس از مدتی از حرکت باز ایستد و بالاخره بشکند و دور ریخته شود. (1)

ص:160


1- (1) - «وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَیءٍ قَالُوا لَو هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَاکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِیصٍ ».ابراهیم (14) : 21. و [ در عرصه قیامت ] همگی در پیشگاه خدا ظاهر می شوند؛ پس ناتوانان [ ی که بدون به کار گرفتن عقل، بلکه از روی تقلید کورکورانه پیرو مستکبران بودند ] به مستکبران می گویند: ما [ در دنیا بدون درخواست دلیل و برهان ] پیروِ [ مکتب ] شما بودیم، آیا امروز چیزی از عذاب خدا را [ به پاداش آن که از شما پیروی کردیم ] از ما برطرف می کنید؟ می گویند: اگر خدا ما را [ در صورت داشتن لیاقت ] هدایت کرده بود، همانا ما هم شما را هدایت می کردیم، [ اکنون همۀ سرمایه های وجودی ما و تلاش و کوششمان بر باد رفته ] چه بیتابی کنیم وچه شکیبایی ورزیم، برای ما یکسان است، ما را هیچ راه گریزی نیست.

[

بندگی دورگه ای

]

بندگی دورگه ای: آن که کودکان معصوم را از فضای پهناور نیکبختی به خاکستر سیه روزی می نشاند، آنجا که نیاز به کنار کودکی نشسته و بیچارگی در بغل زبونی آرمیده تا با بدبختی به جانی رسند و از آن پس مثل یک مجرم، عمر بگذرانند و مثل یک مطرود و وازده بمیرند.

[

بندگی جوگندمی

]

بندگی جوگندمی: همان که ارزش اشیا و امور را وارونه می نماید و مفهوم امور را دگرگون می کند، به طوری که حقّه بازی را زرنگی بشمارند، و پرچانگی را دانایی، و ناتوانی را بردباری و مسالمت، و بزدلی را پرهیزکاری.

[

بندگی مُذَبْذَبانه

]

بندگی مُذَبْذَبانه: که زبان بزدل سست عنصر را می لرزاند و از حق گوئی بازمی دارد تا بر خلاف آنچه در دل دارد به زبان آرد و در چنگال تیره روزی چون جامه ای باشد که مچاله و پهن شود.

[

بندگی پشت خمانی

]

بندگی پشت خمانی: مقیَّد شدن ملّتی با زنجیر قوانین و حقوق و رسوم ملّتی دیگر.

[

بندگی واگیری

]

بندگی واگیری: که باعث جانشینی پسر به جای پدر می شود.

ص:161

[

بندگی سیاه

]

بندگی سیاه: که بر پیشانی سپید فرزند بی گناه، مجرم داغ ننگ می چسباند.

بالأخره بندگی بندگی، که نیروی محرّک و استمرار دهندۀ همۀ بندگی هاست ». (1)و این همه که قرن هاست سایۀ شومش را بر سر بشر، و طناب و غل و زنجیرش را بر دست و پای انسان، و لجامش را بر زبان آدمی، و پنبه اش را در گوش نسل ها، و چشم بندش را بر بصیرت فرزندان آدم و حوّا قرار داده، معلول پیروی از هوای نفس و افتادن در لجنزار شهوات است.

و این انبیا و اولیا و امامان معصومند که برای نجات بشر از این همه ذلّت و خفّت و پَستی و بدمستی و برداشتن زنجیر و غل اسارت از دست و پای عقل و جان انسان، از جانب خدا قیام کردند و خود را برای تأمین سعادت دنیا و آخرت مردم به هر آب و آتشی زدند و از هیچ کوششی تا جان دادن در راه محبوب و معشوقشان که حضرت رب العزّه است مضایقه نکردند.

مقامات انسانی آزادگان وارسته

اشاره

طیران مرغ دیدی، تو ز پایبند شهوت به درآی تا ببینی طیران آدمیت

(سعدی شیرازی)

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ » (2)

و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی که گفت:

ص:162


1- (1) - جامعۀ برین: 125.
2- (2) - تحریم (66) : 11. [1]

پروردگارا! برای من نزد خودت خانه ای در بهشت بنا کن ومرا از فرعون وکردارش رهایی بخش ومرا از مردم ستمکار نجات ده.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

شریف ترین و گرامی ترین زنان جهان و بهشت چهار نفر هستند:

1- آسیه همسر فرعون.

2- مریم دختر عمران.

3- خدیجه دختر خویلد.

4- فاطمه دختر محمد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله . (1)از چهره هایی که باید نامش را به بزرگی یاد کرد و در ردیف قهرمانان برجستۀ عرصۀ ایمان و صبر و مقاومت قرار داد، آسیه دختر مزاحم همسر فرعون است.

عظمت و شخصیت آسیه همسر فرعون

وی بانویی بی نظیر و برجسته و بندۀ شایستۀ خدا بود، او خدای جهان را از روی معرفت و اخلاص پرستش می نمود، از ایمان کاملی که در خور مقام یک انسان کامل و واقعی است برخوردار بود و از لحاظ تقوا و زهد و پاک دامنی در محیط خفقانی و کفرآمیز فرعونی، نمونه ای بی نظیر بود.

آسیه، با آن که از عالی ترین موقعیّت های مادی و اجتماعی برخوردار بود، به رنگ محیط درنیامد و تا سر حدّ امکان در تغییر و اصلاح محیط می کوشید و هرگز افکار و عواطف و عقاید و آرای افراد در او اثر نمی کرد.

آسیه اول زنی بود که به موسی بن عمران علیه السلام ایمان آورد و در ایمان راستین خود استوار بود و هیچ وقت در این زمینه رنگ نباخت و ترسی به خود راه نداد.

ص:163


1- (1) - شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید: 226/10، الخصال: 206/1، حدیث 22. [1]

به طوری که از تفاسیر و تواریخ و اخبار و سِیَر استفاده می شود: از ابتدای آفرینش آدم، در محیط ظلم و ستم و در خانوادۀ کفر و زندقه زنی همانند آسیه در ایمان و اطمینان و در دوستی با خدا و رسول، ثابت تر و مقاوم تر نیامده است.

آسیه، از جمله زنان فرزانۀ جهان است که خداوند او را بر زنان عالم امتیاز و برتری داده و در قرآن از او ستایش کرده و او را از سیّدات زنان بهشت قرار داده است.

آسیه، نخستین زنی است که ایمانش به درجۀ کمال رسید و اوّل زنی است که در خانۀ فرعونِ کافر، سال ها ایمان و عقیدۀ خود را مخفی نگاه داشت و در پنهانی خدا را پرستش می کرد.

«هنگامی که فرعون ستمگر «ماشطه» همسر حزقیل را به شهادت رساند، آسیه پرده از جلوی دیدگانش برداشته شد و دید ملائکه روح ماشطۀ شهیده را با کمال احترام و تجلیل به آسمان می برند.

این داستان بر اعتقاد و یقین او افزود و از ستمگری و بی عدالتی همسرش بی نهایت افسرده شد. در آن هنگام فرعون بر آسیه وارد شد و خبر قتل همسر حزقیل را به وی داد.

آسیه دیگر تاب مقاومت نیاورد و بر فرعون بانگ زد و گفت: وای بر تو ای ستمگر، چقدر مغروری و بی پروا، و بر حکومت ظالمانه و سلطه گر خود می نازی و هر آن بر گناه خود می افزایی! همانا به کیفری سخت گرفتار خواهی شد.

فرعون گفت: مگر تو را نیز جنون عارض شده مثل جنونی که بر ماشطه عارض شده بود؟

آسیه گفت: خیر، مرا دیوانگی عارض نشده، بلکه ایمان آوردم به خدائی که پروردگار من و شما و همۀ جهان است.

از آنجایی که فرعون آسیه را دوست می داشت دست به یک سیاست لیّن و

ص:164

زیرکانه زد و مادر آسیه را احضار کرده، به وی گفت: مثل این که دخترت را دیوانگی عارض شده، از او بخواه که از دین جدید خود دست بردارد.

مادر آسیه جریان را عنوان کرد، ولی سودی نبخشید و حیله و نیرنگ فرعون، او را در دین و آیین خود استوارتر ساخت. فرعون همین که از ایمان او اطلاع یافت، دنیا در نظرش تیره و تار شد و از شدّت خشم و غضب مدتی مبهوت ماند. همواره به خود می پیچید و آسیه را تکلیف به قبول ربوبیّت خود می کرد، در حالی که آسیه اعتنائی به گفته های بی اساس وی نکرده و می گفت: هرگز از آیین حق دست برندارم؛ من به اسلام گرویده ام و اکنون به پروردگار موسی مؤمنم و تو را مشرک می دانم.

فرعون به دژخیمان خود دستور داد او را به چهارمیخ کشند و وی را به بدترین وضعی شکنجه کنند. از این جهت قرآن مجید او را «ذِی الْأوْتاد» نامید.

آسیه عنصر شجاعت و استقامت بود و با شهامت بی نظیر خود در برابر شکنجه های دژخیمان فرعونی یک تنه و قهرمانانه ایستاد و کمترین ترس و وحشتی به خود راه نداد و همواره توکّل بر خدا می کرد و هر چه می خواست از او می طلبید و غیر از حق به احدی تکیه نداشت.

فرعون او را همی عذاب کرد، تا این که آسیۀ قهرمان، زیر بار ضربات شکنجۀ ددمنشان فرعونی به شهادت رسید» (1) و از دروازۀ شهادت، به مقامات عالی الهی و انسانی و به منازل معنوی و عرفانی نایل شد.

من آنچه هست به عشق تو داده ام از دست که منتهای مرادم تویی از آنچه که هست

به دوستی توام گر به پای دار برند من آن نیَم که بدارم تو را ز دامان دست

محبّت تو نه امروز کرده جا به دلم که من به روی تو عاشق شدم به روز الست

ص:165


1- (1) - زنان قهرمان: 68/3، به نقل از ریاحین الشریعة: 272/2 - 275. [1]

به شادمانی جاوید امیدوار شدم دلم چو از همه ببرید و با غمت پیوست

کجا من از تو توانم برید رشتۀ مهر که عشق، تار وجود مرا به زلف تو بست

به محفلی که تو باشی به باده حاجت نیست که هر که چشم تو بیند خراب گردد و مست

صغیر گِرد جهان گشت در پی دلدار رسید بر سر کوی تو و ز پای نشست

(صغیر)

ص:166

[«9»وَالَّذِینَ یَقُولُونَ إِذَا نَظَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ تَزْفِرُ عَلَی أَهْلِ مَعْصِیَتِک «سُبْحَانَک مَا عَبَدْنَاک حَقَّ عِبَادَتِک» «10»فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَعَلَی الرَّوْحَانِیِّینَ مِنْ مَلاَئِکَتِک وَأَهْلِ الزُّلْفَةِ عِنْدَک وَحُمَّالِ الْغَیْبِ إِلَی رُسُلِک وَالْمُؤْتَمِنِینَ عَلَی وَحْیِک «11»وَقَبَائِلِ الْمَلاَئِکَةِ الَّذِینَ اخْتَصَصْتَهُمْ لِنَفْسِک وَأَغْنَیْتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَالشَّرَابِ بِتَقْدِیسِک وَأَسْکَنْتَهُمْ بُطُونَ أَطْبَاقِ سَمَاوَاتِک «12»وَالَّذِینَ عَلَی أَرْجَائِهَا إِذَا نَزَلَ الْأَمْرُ بِتَمَامِ وَعْدِک]

و آن دسته از فرشتگانی که چون به جانب جهنّم بنگرند، و آن را بر متخلّفان از دستورهایت خروشان و عربده کنان ببینند، می گویند: خدایا! منزّه و پاکی. ما تو را چنانکه سزاوار توست بندگی نکردیم؛ پس بر آنان درود فرست، و نیز درود فرست بر روحانیون از فرشتگانت و اهل رتبه و منزلت در پیشگاهت و حاملان پیام غیب، به سوی رسولانت، و امینان بر وحیت و اصناف فرشتگانی که آنان را به خود اختصاص داده ای، در سایۀ تقدیست، از خوراک و آشامیدن بی نیاز کرده ای، و در اندرون طبقات آسمان هایت، ساکن فرموده ای.

و درود بر آنان که چون فرمانت به انجام وعده ات نازل شود، به اطراف آسمان ها گماشته شوند.

ص:167

فرشتگان در حظیرة القدس

از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده:

در آسمان هفتم جایی است به نام «حظیرة القدس»، در آن فرشتگانی هستند که آنها را رَوْحانیّون می گویند، چون شب قدر شود از پروردگار برای آمدن به دنیا اجازه می طلبند، خداوند به آنان اجازه می دهد، پس بر مسجدی نمی گذرند جز آن که در آن نماز می خوانند، و در راه با کسی روبرو نمی شوند جز آن که برای او دعا می نمایند و از ایشان به او برکت و نیکی می رسد. (1)

ص:168


1- (1) - ریاض السالکین: 43/2.

[«13»وَخُزَّانِ الْمَطَرِ وَزَوَاجِرِ السَّحَابِ «14»وَالَّذِی بِصَوْتِ زَجْرِهِ یُسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ وَإِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِیفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ «15»وَمُشَیِّعِی الثَّلْجِ وَالْبَرَدِ وَالْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ وَالْقُوَّامِ عَلَی خَزَائِنِ الرِّیَاحِ وَالْمُوَکَّلِینَ بِالْجِبَالِ فَلاَ تَزُولُ «16»وَالَّذِینَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِیلَ الْمِیَاهِ وَکَیْلَ مَا تَحْوِیهِ لَوَاعِجُ الْأَمْطَارِ وَعَوَالِجُهَا]

و درود بر خزانه داران باران و حرکت دهندگان ابر و فرشته ای که به صدای فریادش، غرّش رعدها شنیده می شود، و هنگامی که ابر خروشان به وسیلۀ او به حرکتی شتابانه درآید، شعله های برق درخشیدن گیرد.

و درود بر فرشتگانی که برف و تگرگ را بدرقه می کنند، و فرشتگانی که همراه قطرۀ باران، چون ببارد، فرود آیند. و درود بر آنان که سرپرست خزینه های بادند، و آنان که بر کوه ها گماشته شده اند؛ بنابراین از جا در نمی روند، و درود بر آنان که وزن آب ها، و اندازۀ باران های سیل آسا، و رگبارهای متراکم را به آنها شناسانده ای.

باران، ابر، تگرگ، رعد و برق، باد، کوه

اشاره

در جملات زیبای بالا سخن از باران و ابر و رعد و برق و برف و تگرگ و باد و کوه است، که هر یک در عرصه گاه با عظمت حیات وظایفی را با کمک فرشتگان انجام

ص:169

می دهند، و اگر سایۀ یکی از آنها از سر زمین کم شود به حیات موجودات زنده و حتّی به حیات خود زمین خاتمه داده می شود.

باران و ابر و رعد و برق و برف و تگرگ و باد در رابطه باهمند، و شرح هر یک از آنها کتابی جدا می خواهد، در این نوشتار با کمک آیات و روایات به توضیح مختصری از این حقایق اکتفا می کنم، و شما را برای درک مسائل عمده و مفصّل این واقعیت ها به کتب علمی ارجاع می دهم.

باران که در لطافت و شیرینی و منافع آن خلاف نیست از ابر است، و ابر محصول بخار و بخار محصول تابش خورشید بر سطح دریاها، و این همه به توسط فرشتگان و عمل فرشتگان هم به اذن حضرت ربّ العزّه است.

ابر و باران در قرآن

قرآن مجید در زمینۀ باران و ابر و باد، آیات فراوانی دارد که به گوشه ای از آن آیات اشاره می شود:

وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ » (1)

و از آسمان، آبی [ مانند برف و باران ] نازل کرد و به وسیله آن از میوه های گوناگون، رزق و روزی برای شما بیرون آورد.

وَمَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (2)

و بارانی که خدا از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را پس از مردگی اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده ای پراکنده کرده و گرداندن

ص:170


1- (1) - بقره (2) : 22. [1]
2- (2) - بقره (2) : 164. [2]

بادها و ابرِ مسخّر میان آسمان و زمین، نشانه هایی است [ از توحید، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای گروهی که می اندیشند.

«آب های روی زمین در اثر حرارت خورشید بخار می شود، بخار بالا می رود و به طبقات سردسیر می رسد، ابر می شود، ابر هم باران می شود. همه می دانند که اگر باران بر زمین نبارد چه می شود، آیا این را هم می دانند که اگر حرارت خورشید به اندازۀ کافی به آب های روی زمین نرسد بارانی نخواهد بود.

اگر آب ها جوری بودند که برای تبخیر احتیاج به حرارت شدیدتری داشتند بارانی نبود. اگر بخاری که بالا می رود نتواند خود را به طبقات سردسیر برساند بارانی نبود. اگر بخار که به طبقات سردسیر می رسید جوری بود که بسته نمی شد و ابر نمی گردید، بارانی نبود.

اگر ابرها ناقص می ماندند و نمی رسیدند، بارانی نبود. اگر جاذبۀ زمین قطرات باران را جذب نمی کرد و به سوی خود نمی کشید، بارانی نبود. و اگر صدها علل دیگر که در وجود باران دخیل هستند نمی بودند بارانی نبود.

تبخیر آب های روی زمین لطفی است از او، ابر شدن بخارها لطف دیگری، و گردش ابر به وسیلۀ باد عنایت فوق العاده تری. پس در فرود آمدن باران صدها لطف نهفته است.

از عجایب این که: آب دریاها شور است، ولی بارانی که از ابر ساخته شده از بخار آب دریا فرو می ریزد، شیرین است! تمام آب های شیرین و گوارای زمین از آب شور پیدا شده است.

حدوداً دو هفتم کرۀ زمین خشکی است و بقیّۀ آن را دریاهای شور تشکیل می دهند، و همۀ باران های شیرین از این آب های شور می باشد.

وجود مقدّس او آب های دریاها را تقطیر کرده و آب شیرینی برای سلسلۀ گیاهان و سلسلۀ جانوران و انسان ها فرستاده است.

ص:171

دستگاه تقطیر آب دریاها مانند دستگاه تقطیر بشر کوچک نیست این دستگاه تقطیر آن قدر بزرگ است که همۀ دریاها در آن جای می گیرند.

دستگاه تقطیر آب دریاها ساختۀ او می باشد نه ساختۀ دست انسان که از زیر، حرارت ببیند. دستگاه تقطیر آب دریا جوری ساخته شده که از رو حرارت می بیند.

خورشیدی که هزاران بار از کرۀ زمین بزرگتر می باشد آب های دریاها را گرم می کند، آب بخار می گردد، بخار بالا می رود، باز هم بالا می رود، باد در بالا رفتن بخار کمک می کند، بخار که بالا رفت در آن جوّ پهناور تکثیف می شود، ابر می گردد!

ابر حرکت می کند و نزدیک زمین اشباع می شود و می بارد، رودها جاری می شود، جوی ها روان می گردد، زمین زنده می شود، دیبای سبز بر تن می کند و فرش زمرّدین می گستراند.

بخشی دیگر از باران به زمین فرود می رود، منابع و مخازن زیرزمینی تشکیل می دهد، در اثر آن چشمه سارها پیدا می شود، کاریزها آماده می گردد.

بخشی دیگر از آب باران به وسیلۀ رودها دوباره به دریاها باز می گردد، جریان سابق تکرار می شود، قطره ای از این آب ها در اثر تقطیر به هوا نمی رود، چون یا انسان ها و جانورها و گیاهان از آن بهره برمی دارند، یا زمین می مکد، یا بخار می شود و یا به دریا بازمی گردد.

آب پیوسته این مسافرت دوره را طی می کند: دریا بخار می شود، بخار ابر می شود، ابر باران می شود، باران جوی می شود، جوی رود می شود، رود دریا می گردد. تا وقتی که او بخواهد این گردش ادامه خواهد داشت.

آیا مادۀ بی شعور ناتوان قادر به این تقطیر عظیم می باشد؟ هرگز.» (1) آری:

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَفِ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی

ص:172


1- (1) - نشانه هایی از او : 45.

تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَآءِ مِن مَّآءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِیهَا مِن کُلِ ّ دَآبَّةٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیَحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَآءِ وَ الْأَرْضِ لَأَیَتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (1)

بی تردید در آفرینش آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز و کشتی هایی که در دریاها [ با جابجا کردن مسافر و کالا ] به سود مردم روانند و بارانی که خدا از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را پس از مردگی اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده ای پراکنده کرده و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر میان آسمان و زمین ، نشانه هایی است [ از توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای گروهی که می اندیشند .

آب باران هم شیرین است، هم گوارا و هم در باریدن به زمین دارای اندازۀ معیّن است. در این زمینه ها به آیاتی از کتاب حق توجّه کنید:

أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ * ءَأَنتُمْ أَنْزَلْتُمُوُهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ * لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجاً فَلَوْلاَ تَشْکُرُونَ » (2)

به من خبر دهید آبی که می نوشید، * آیا شما آن را از ابر باران زا فرود آورده اید یا ما فرود آورنده ایم؟ * اگر بخواهیم آن را تلخ می گردانیم، پس چرا سپاس گزاری نمی کنید؟

وَأسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً » (3)

و شما را آبی گوارا نوشاندیم.

وَأنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأسْکَنّاهُ فِی الْأرْضِ وَإنّا عَلی ذَهابٍ بِهِ

ص:173


1- (1) - بقره (2) : 164. [1]
2- (2) - واقعه (56) : 68 - 70. [2]
3- (3) - مرسلات (77) : 27. [3]

لَقادِرُونَ » (1)

و از آسمان، آبی به اندازه نازل کردیم و آن را در زمین جای دادیم؛ و بی تردید به از بین بردن آن کاملاً توانمندیم.

آب و زمین

«می دانیم قشر روئین زمین از دو طبقۀ کاملاً مختلف تشکیل یافته: طبقۀ نفوذ پذیر، و طبقه نفوذ ناپذیر. اگر تمام قشر زمین نفوذپذیر بود، آب های باران فوراً در اعماق زمین فرو می رفتند و بعد از یک باران ممتد همه جا خشک می شد و قطره ای آب پیدا نبود.

و اگر تمام قشر زمین طبقه نفوذ ناپذیر همچون گل رُس بود تمام آب های باران در سطح زمین می ماندند، آلوده و متعفن می شدند و عرصۀ زمین را بر انسان تنگ می کردند، و این آبی که مایۀ حیات است مایۀ مرگ انسان می شد.

ولی خداوند مهربان قشر بالا را نفوذپذیر و قشر زیرین را نفوذ ناپذیر قرار داده تا آبها در زمین فرو روند و در منطقۀ نفوذپذیر مهار شوند و ذخیره گردند، و بعداً از طریق چشمه ها، چاه ها و قنات ها مورد استفاده واقع شوند بی آن که بگندند و تولید مزاحمت کنند، یا آلودگی پیدا کنند.

این آب گوارائی را که ما امروز از چاه عمیق بیرون می کشیم و با نوشیدن آن جان تازه پیدا می کنیم، ممکن است از قطرات بارانی باشد که هزاران سال قبل از ابرها نازل شده و در اعماق زمین برای امروز ذخیره گشته است، بی آن که فاسد شود.

ص:174


1- (1) - مؤمنون (23) : 18. [1]

به هر حال کسی که انسان را برای زندگی آفریده و مهم ترین مایۀ حیات او را آب قرار داد، منابع بسیار مهمّی برای ذخیرۀ این مادّه حیاتی قبل از او آفریده و آب ها را در آن ذخیره کرده است.» (1)

آن که از دوست بجز دوست تقاضا دارد لاف عشق ار بزند دعوی بی جا دارد

نازم آن شوخ که از غمزه و طنّازی و ناز دلبری را همه اسباب مهیّا دارد

در غم سلسلۀ موی تو ای لیلی جان همچو مجنون دل ما خیمه به صحرا دارد

نکشد نیم نفس عشق تو پای از سر ما این خود از غایت لطفی است که با ما دارد

دامنم پرگهر از چشمۀ چشم است مدام نازم این چشمه که ترجیح به دریا دارد

چرخ را عشق درآورده به گردش، یارم زیر فرمان ز ثَری تا به ثریّا دارد

همه اجزای جهان جاذب و مجذوب همند راستی کارگه صنع تماشا دارد

آب و احیای زمین

وَالَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ تُخْرَجُونَ » (2)

و آن که از آسمان آبی به اندازه نازل کرد، پس به وسیلۀ آن سرزمینی مرده را زنده کردیم، [ و ] همین گونه [ درقیامت از گورها ] بیرون آورده می شوید.

باران و برف اگر بیشتر از اندازه بود، همۀ سودهای آنها تبدیل به زیان می گردید، سیلاب ها راه می افتاد، هر کوی و برزن را ویران می کرد، درختان و گیاهان را می شست و می برد، نه شهری می ماند، نه دهی و نه باغی و نه بوستانی.

مرداب های بسیار در جمیع مناطق پیدا می شد و بهترین مؤسّسۀ تولید حشرات

ص:175


1- (1) - تفسیر نمونه: 217/14. [1]
2- (2) - زخرف (43) : 11. [2]

می گردید. فرآورده های این مؤسّسه، زنده ای در روی زمین باقی نمی گذاردند. گلِ و لای، آن قدر زمین را می پوشاند که دیگر قابل کشت و زرع نبود. برای جانوران جائی یافت نمی شد، کم کم همگی نابود می شدند. جانوران که می رفتند انسان ها در دنبالشان بودند.

آیا تشخیص مقدار احتیاج زمین به باران و دادن همان مقدار به زمینیان، نشانۀ او نمی باشد؟ آیا هزارها سال به این روش ادامه دادن نشانۀ او، نشانۀ حکمت او، نشانۀ دانش او و نشانۀ قدرت او نمی باشد؟!

اگر باران و برف کمتر بود، ذخایر آبی زمین بسیار کم می شد. آب های روی زمین در اثر تبخیر از آب های زیر زمین کمتر می گردید، رودهای عظیمی دیگر یافت نمی شد و به جوی ها تبدیل می گردید، سال به سال خشکسالی بیشتر می شد، آب های زیرزمینی یا تمام می شد، یا آن قدر پائین می رفت که دیگر قابل بهره برداری نبود.

قحطی سراسر جهان را می گرفت، دیگر گیاهی نمی رویید، و آنچه روییده می شد خشک می شد، زندگی بر جانداران بسیار سخت می گشت و مرگ به استقبال آنان می شتابید. ولی لطف و مهربانی او نگذارده است که چنین شود، باران و برف را به اندازۀ احتیاج زمینیان داده است.

باران نه تنها بر زمین می بارد، بلکه برای تخفیف حرارت خورشید باران های متناوب بر آن می بارد.

به یک حدیث بسیار مهم از حضرت باقر علیه السلام و صورتی از آخرین تحقیقات علمی بشر توجّه کنید:

جابر از حضرت باقر علیه السلام روایت می کند:

خورشید بر آید و با او چهار فرشته باشند: یکی فریاد می کند: ای اهل خیر! اعمال نیک خود را کامل و تمام نمائید، و بر شماست بشارت به سعادت ابد.

دیگری گوید: ای اهل شر! از زشت کاری دست بدارید و حول آن کمتر

ص:176

بگردید. سومی صدا کند: پروردگارا! به مردم نیکوکار که انفاق می کنند مزید نعمت و به اهل بخل، تلف و نابودی بده. و فرشتۀ چهارم خورشید را آب پاشی می کند و اگر چنان نبود زمین از شدّت حرارت سوخته و برافروخته می شد. (1)با توجه به این که سطح خارجی خورشید محکوم به چند هزار درجه حرارت و مرکزش حدود هفتاد میلیون درجه است، می توانیم به خوبی حدس بزنیم که طبعاً سوخت این بخاری محیّرالعقول نیز لازم است پر استقامت ترین سوخت های جهان باشد که هر چه در آخرین درجه بسوزد بدان تبدیل شود، و این ماده قاعدةً ساده ترین اتم های جهان یعنی هیدروژن و در درجۀ دوم هلیوم است، و این سوخت مانند سایر سوخت ها هر اندازه مشتعل تر گردد ایجاد حرارت بیشتری می کند و به همین نسبت عمرش نیز کمتر می شود.

برای جلوگیری از این دو حادثه بایستی آب به کمک آن آمده و از حرارت ونقصانش بکاهد. باران های متناوبی که بر چهرۀ خورشید علی الدوام در جریان است توسط تلسکوپ نیز دیده شده، چنانکه دونالد منزل منجّم شهیر آمریکایی در کنفرانس منجّمان اظهار داشت:

اختلاف اشکالی که در تکّه هایی در چهرۀ خورشید نمودار است به علّت باریدن باران های شدیدی است که علی الدوام بر آن می بارد. سپس فیلمی را که از خورشید گرفته بود نشان داد و نمایندگان منجّمان در آن مشاهده کردند که بارانی سخت از ارتفاع هشتاد هزار کیلومتر بر خورشید می بارد. (2)

ص:177


1- (1) - بحار الأنوار: 143/55، باب 9، حدیث 2؛ الکافی: 42/4، حدیث 1.
2- (2) - زمین و آسمان و ستارگان از نظر قرآن: 297.

تفسیر

نبات کل شیء»

« وَهُوَ الَّذِی أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَیْ ءٍ » (1)

و اوست که از آسمان آبی فرستاد، و به وسیلۀ آن گیاهان گوناگون را [ از زمین ] رویاندیم.

«مفسران در تفسیر «نبات کلّ شیء» دو احتمال ذکر کرده اند:

نخست این که منظور از آن انواع و اصناف گیاهانی است که همه با یک آب آبیاری و از یک زمین و یک نوع خاک پرورش می یابند. و این از عجایب آفرینش است که چگونه این همه انواع گیاهان با آن خواصّ کاملاً متفاوت و گاهی متضاد و اشکال گوناگون و مختلف همه در یک زمین و با یک آب پرورش می یابند؟!

و دیگر این که منظور، گیاهان مورد نیاز هر چیزی است، یعنی هر یک از پرندگان و چهارپایان و حشرات و حیوانات دریا و صحرا بهره ای از این گیاهان دارند.

و جالب این که خداوند از یک زمین و یک آب، غذای مورد نیاز همه را تأمین کرده است، و این یک شاهکار عجیب و بزرگ است که فی المثل از یک مادّۀ معین در آشپزخانه هزاران نوع غذا برای انواع سلیقه ها و مزاج ها تهیه کنند.

جالب تر این که: نه تنها گیاهان صحرا و خشکی ها از برکت آب باران پرورش می یابند، بلکه گیاهان بسیار کوچکی که در لابه لای امواج آب دریاها می رویند و خوراک عمدۀ ماهیان دریاست از پرتو نور آفتاب و دانه های باران رشد می کنند.

فراموش نمی کنم یکی از ساکنان جزایر خلیج فارس که از کمبود صید شکایت داشت در مورد بیان علّت آن می گفت: کمبود صید ماهی به خاطر خشکسالی بوده، و او معتقد بود اثر حیاتبخش دانه های باران در دریا حتّی بیش از خشکی هاست. (2)

ص:178


1- (1) - انعام (6) : 99. [1]
2- (2) - تفسیر نمونه: 369/5 - 370، [2] ذیل آیۀ 99 سورۀ انعام.

ابر در قرآن

وَیُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ » (1)

و ابرهای سنگین بار را پدید می آورد.

أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ » (2)

یا [ اعمالشان ] مانند تاریکی هایی است در دریایی بسیار عمیق که همواره موجی آن را می پوشاند، و بالای آن موجی دیگر است، و بر فراز آن ابری است، تاریکی هایی است برخی بالای برخی دیگر.

باید توجه داشت که سحاب چنانکه در «لسان العرب» آمده به معنای ابری است باران زا، و با توجه به این که ابرهای باران زا غالباً ابرهای متراکمند معمولاً تیره و تارتر می باشند.

وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ » (3)

و اوست که بادها را پیشاپیشِ [ بارانِ ] رحمتش به عنوان مژده دهنده می فرستد تا هنگامی که ابرهای سنگین بار را بردارند، آن را به سوی سرزمینی مرده می رانیم، پس به وسیلۀ آن باران نازل می کنیم و به وسیلۀ باران از هر نوع میوه [ از زمین ] بیرون می آوریم.

ص:179


1- (1) - رعد (13) : 12. [1]
2- (2) - نور (24) : 40. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 57. [3]

تگرگ در قرآن

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرْدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ وَیَصْرِفُهُ عَن مَن یَشَاءُ یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ » (1)

آیا ندانسته ای که خدا ابری را [ به آرامی ] می راند، آن گاه میان [ اجزای ] آن پیوند برقرار می کند، سپس آن را انبوه و متراکم می سازد، پس می بینی که باران از لابه لای آن بیرون می آید، و از آسمان از کوه هایی که در آن ابر یخ زده است، تگرگی فرو می ریزد، پس آسیب آن را به هر که بخواهد می رساند، و از هر که بخواهد برطرف می کند، نزدیک است درخشندگی برقش دیده ها را کور کند.

«ابرهایی که در حقیقت از ذرّات آب تشکیل شده است به هنگامی که حامل نیروی برق می شود، آن چنان آتشی از درونش می جهد که برقش چشم ها را خیره و رعدش گوش ها را از صدای خود پر می کند و گاه همه جا را می لرزاند. این نیروی عظیم در لابه لای این بخار لطیف راستی شگفت انگیز است.

توده های ابر در وسط آسمان به راستی شبیه کوهها هستند. گر چه از طرف پائین به آنها می نگریم صافند، اما کسانی که با هواپیما بر فراز ابرها حرکت کرده اند غالباً با چشم خود این منظره را دیده اند که ابرها از آن سو به کوهها و درّه ها و پستی ها و بلندی هایی می مانند که در روی زمین است و به تعبیر دیگر سطح بالای ابرها هرگز صاف نیست و همانند سطح زمین دارای ناهمواری های فراوان است، از این نظر اطلاق نام جبال بر آنها مناسب است.

ص:180


1- (1) - نور (24) : 43. [1]

بر این سخن می توان این نکتۀ دقیق را افزود که به عقیدۀ دانشمندان تکوّن تگرگ در آسمان به این طریق است که دانه های باران از ابر جدا می شود و در قسمت فوقانی هوا به جبهۀ سردی برخورد می کند و یخ می زند، سپس طوفان های کوبنده ای که در آن منطقه حکمفرماست گاهی این دانه ها را مجدّداً به بالا پرتاب می کند و بار دیگر این دانه ها به داخل ابرها فرو می رود و لایۀ دیگری از آب به روی آن می نشیند که به هنگام جدا شدن از ابر مجدّداً یخ می بندد، و گاهی این موضوع چندین بار تکرار می شود و هر زمان لایۀ تازه ای روی آن می نشیند تا تگرگ به اندازه ای درشت شود که دیگر طوفان نتواند آن را به بالا پرتاب کند، اینجاست که راه زمین را به پیش می گیرد و فرود می آید، و یا این که طوفان فرو می نشیند و بدون مانع به طرف زمین حرکت می کند.

با توجه به این مطلب، نکتۀ علمی ای که در کلمۀ «جبال» در این جا نهفته است روشن تر می شود؛ زیرا به وجود آمدن تگرگ های درشت و سنگین در صورتی امکان پذیر است که توده های ابر متراکم گردند، تا هنگامی که طوفان دانۀ یخ زدۀ تگرگ را به میان آن پرتاب می کند مقدار بیشتری آب به خود جذب نماید، و این تنها در آن جا است که توده های ابر بسان کوههای مرتفع در جهت بالا قرار گیرد و منبع قابل ملاحظه ای برای تکوّن تگرگ شود.

در این جا تحلیل دیگری از بعضی از نویسندگان می خوانیم که خلاصۀ آن چنین است:

در آیات مورد بحث، ابرهای بلند صریحاً به کوههایی از یخ اشاره می کند و یا به تعبیر دیگر کوههایی که در آن نوعی از یخ وجود دارد و این بسیار جالب است؛ زیرا بعد از اختراع هواپیما و امکان پروازهای بلند که دید دانش بشر را وسعت بخشید، دانشمندان به ابرهایی متشکّل و مستور از سوزن های یخ رسیدند که درست عنوان کوههایی از یخ بر آنها صادق است. و باز هم عجیب است که یکی از دانشمندان

ص:181

شوروی در تشریح ابرهای رگباری طوفانی چندین بار از آنها به عنوان کوههای ابر، یا کوههایی از برف یاد کرده است. و به این ترتیب روشن می شود که به راستی در آسمان کوههایی از یخ وجود دارد.» (1)

رعد و برق در قرآن

اشاره

هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَیُنشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ * وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَن یَشَاءُ وَهُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ » (2)

اوست که برق [ جهنده را از میان قطعه های ابر ] که مایۀ ترس و امید است، به شما نشان می دهد، و ابرهای سنگین بار را پدید می آورد. * و رعد، همراه با ستایش خدا تسبیح می گوید و فرشتگان نیز از بیمش [ تسبیح می گویند ]، و صاعقه ها را می فرستد و به وسیلۀ آن به هر کس بخواهد آسیب می رساند، در حالی که اینان [ با مشاهدۀ این همه آثار قدرت که صادر شده از خدای یکتاست، باز هم ] دربارۀ خدا مجادله و ستیز می کنند در صورتی که خدا [ دارایِ قدرتی بی نهایت و ] سخت کیفر است.

از یک سو شعاع درخشانش چشم ها را خیره می کند و صدای رعب انگیز رعد که از آن بر می خیزد گاهی شما را به وحشت می اندازد، و ترس و اضطراب از خطرات آتش سوزی ناشی از آن مخصوصاً برای آنها که در بیابان ها زندگی می کنند و یا از آن عبور دارند آنان را آزار می دهد.

اما از آنجا که غالباً همراه با رگبارهایی به وجود می آید و تشنه کامان بیابان را آب

ص:182


1- (1) - تفسیر نمونه: 504/14، [1] ذیل آیۀ 43 سورۀ نور، به نقل از کتاب باد و باران در قرآن: 140 - 141.
2- (2) - رعد (13) : 12 - 13. [2]

زلالی می بخشد و درختان و زراعت را سیراب می کند، آنها را به امید و طمع می کشاند، و در میان این بیم و امید لحظات حسّاسی را می گذرانند.

می دانیم از نظر علمی پیدایش برق به خاطر آن است که دو قطعه ابر با الکتریسته های مختلف (مثبت و منفی) به هم نزدیک می شوند و درست همانند سر دو سیم برق که به هنگام نزدیکی، جرقّه می زند آنها نیز جرقّۀ عظیمی ایجاد کرده و به اصطلاح تخلیۀ الکتریکی می شوند.

اگر جرقّه های کوچکی که از سر دو سیم در برابر چشم ما آشکار می شود صدای خفیفی دارند، در عوض صدای جرقّۀ آسمانی برق به خاطر گسترش ابر و بالا بودن میزان الکتریسته به قدری شدید است که رعد را به وجود می آورد، و هر گاه قطعۀ ابری که دارای الکتریستۀ مثبت است به زمین که همیشه الکتریستۀ منفی دارد نزدیک شود، جرقّه ای در میان زمین و ابر ایجاد می شود که آن را «صاعقه» می گویند.

و خطرناک بودنش به همین دلیل است که یک سر آن زمین و نقطه های مرتفعی است که به اصطلاح نوک این سیم را تشکیل می دهد، حتّی یک انسان در یک بیابان ممکن است عملاً تبدیل به نوک این سیم منفی شود و درست جرقّۀ وحشتناکی بر سر او فرود آید و در یک لحظۀ کوتاه تبدیل به خاکستر شود. و نیز به همین دلیل است که به هنگام رعد و برق در بیابان ها باید فوراً به کنار درخت یا دیوار یا کوه یا هر نقطۀ مرتفعی پناه برد و یا در گودالی دراز کشید.

فواید رعد و برق

به هر حال برق که از نظر بعضی شاید شوخی طبیعت محسوب می شود با اکتشافات علمی روز ثابت شده که فواید و برکات فراوانی دارد که ذیلاً به سه قسمت آن اشاره می شود:

1 - آبیاری: برق ها معمولاً حرارت فوق العاده زیاد، گاه در حدود پانزده هزار

ص:183

درجۀ سانتی گراد تولید می کنند، و این حرارت کافی است که مقدار زیادی از هوای اطراف را بسوزاند و در نتیجه، فشار هوا کم شود، و می دانیم در فشار کم، ابرها می بارند، و به همین دلیل غالباً متعاقب جهش برق رگبارهایی شروع می شود و دانه های درشت باران فرو می ریزند. از این رو برق در واقع یکی از وظایفش آبیاری است.

2 - سمپاشی: به هنگامی که برق آن حرارتش آشکار می شود قطرات باران با مقداری اکسیژن اضافی ترکیب می شوند و آب سنگین یعنی آب اکسیژنه ایجاد می کنند. و می دانیم آب اکسیژنه یکی از آثارش کشتن میکرب هاست، و به همین جهت در مصارف طبّی برای شستشوی زخم ها به کار می رود. این قطرات آب اکسیژنه هنگامی که بر زمین ها می بارد، تخم آفات و بیماری های گیاهی را از میان می برد و سمپاشی خوبی از آنها می کند، و به همین جهت گفته اند: هر سال که رعد و برق کم باشد آفات گیاهی بیشتر است.

3 - تغذیه و کود رسانی: قطرات باران که بر اثر برق و حرارت شدید و ترکیب، یک حالت اسید کربنی پیدا می کند، به هنگام پاشیده شدن بر زمین ها و ترکیب با آنها یک نوع کود مؤثّر گیاهی می سازد و گیاهان از این طریق تغذیه می شوند.

بعضی از دانشمندان گفته اند:

مقدار کودی که در طیّ سال از مجموع برق های آسمان در کرۀ زمین به وجود می آید دهها میلیون تن است که رقم فوق العاده بالایی می باشد.

بنابراین می بینیم همین پدیدۀ ظاهراً پیش پا افتاده و بی خاصیّت طبیعت چقدر پربار و پربرکت است، هم آبیاری می کند، هم سمپاشی می نماید و هم تغذیه. و این نمونۀ کوچکی از اسرار شگرف و پردامنۀ عالم هستی است که رهنمون روشنی بر مسألۀ خداشناسی است.

ممکن است جملۀ

ص:184

وَیُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ » (1)

و ابرهای سنگین بار را پدید می آورد.

که در آخر آیۀ فوق آمده، ارتباط با همین خاصیّت برق داشته باشد که ابرها را سنگین بار از دانه های پرپشت باران می سازد.

آیۀ بعد به صدای رعد می پردازد که از برق هرگز جدا نیست و می فرماید:

«رعد، تسبیح و حمد خدا می گوید». آری، این صدای پرطنین جهان طبیعت که ضرب المثل، در عظمت صوت است از آنجا که توأم با پدیدۀ برق می باشد و هر دو در خدمت یک هدف هستند و خدمات پرارزش و حساب شده ای دارند، عملاً تسبیح خدا می گوید. و به تعبیر دیگر رعد زبان گویای برق است، که حکایت از نظام آفرینش و عظمت خالق می کند.

ذرّات این عالم هستی که همه اسرارآمیزند و نظام بسیار دقیق و حساب شده ای دارند، همگی از پاکی حق و منزّه بودن او از هر گونه عیب و نقص سخن می گویند و همگی از قدرت و علم و حکمت او خبر می دهند.

این احتمال را نیز جمعی از فلاسفه داده اند که تمام ذرّات این جهان برای خود نوعی از عقل و شعور دارند و از روی همین عقل و شعور، تسبیح و تقدیس خدا می کنند، نه تنها با زبان حال و حکایت کردن وجودشان از وجود خدا، بلکه با زبان قال نیز او را می ستایند.

همگی فرشتگان نیز از ترس و خشیت خدا به تسبیح او مشغولند.

در دنبالۀ آیه می فرماید: «خداوند صاعقه ها را می فرستد و به هر کس که بخواهد به وسیلۀ آن آسیب می رساند».

ولی با مشاهدۀ آیات عظمت پروردگار در عالم آفرینش، در پهنۀ زمین و آسمان،

ص:185


1- (1) - رعد (13) : 12. [1]

در گیاهان و درختان و رعد و برق و مانند آنها و با کوچکی و حقارت قدرت انسان در برابر حوادث، حتی در برابر یک جرقۀ آسمانی باز هم گروهی از بی خبران دربارۀ خدا به مجادله و ستیز برمی خیزند، در حالی که خداوند قدرتی بی انتها و مجازاتی دردناک و کیفری سخت دارد، وَهُوَ شَدِیدُ الِْمحَالِ » (1). (2)

باد در قرآن

قرآن مجید در زمینۀ باد در آیات سورۀ اعراف 57 (3)- حجر 22 (4)- کهف 45 (5)- فرقان 48 (6)- نمل 63 (7)- روم 46 تا 48 (8)- فاطر 9 (9)- جاثیه 5 (10)، مسائل بسیار

ص:186


1- (1) - رعد (13) : 13. [1]
2- (2) - تفسیر نمونه: 149/10 - 153؛ [2]ذیل آیۀ 12 سورۀ رعد. [3]
3- (3) - «وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتَی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ »؛ و اوست که بادها را پیشاپیشِ [ بارانِ ] رحمتش به عنوان مژده دهنده می فرستد تا هنگامی که ابرهای سنگین بار را بردارند، آن را به سوی سرزمینی مرده می رانیم، پس به وسیلۀ آن باران نازل می کنیم و به وسیلۀ باران از هر نوع میوه [ از زمین ] بیرون می آوریم [ و ] مردگان را نیز [ در روز قیامت ] این گونه [ از لابلای گورها ] بیرون می آوریم، [ باد، ابر، باران، زمین، روییدن گیاهان و انواع میوه ها را مثل زدیم ] تا متذکّر و یادآور [ اراده و قدرت بی نهایت خدا ] شوید.
4- (4) - «وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ »؛ و بادها را باردار کننده فرستادیم، و از آسمان آبی نازل کردیم و شما را با آن سیراب ساختیم و شما ذخیره کنندۀ آن نیستید.
5- (5) - «وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَکَانَ اللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقْتَدِراً »؛ و زندگی دنیا را برای آنان وصف کن که [ در سرعت زوال و ناپایداری ] مانند آبی است که آن را از آسمان نازل کنیم، پس گیاه زمین به وسیلۀ آن [ به طور انبوه و در هم پیچیده ] بروید، [ و طراوت و سرسبزی شگفت انگیزی پدید آورد ] آن گاه [ در مدتی کوتاه ] خشک و ریز ریز شود که بادها آن را به هر سو پراکنده کنند ؛ و خدا بر هر کاری تواناست.
6- (6) - «وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً »؛ و اوست که بادها را پیشاپیش [ باران ] رحمتش به عنوان مژده دهندۀ باران فرستاد، و از آسمان آبی پاک و پاک کننده نازل کردیم.
7- (7) - «أَمَّن یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرَاً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَإِلهٌ مَّعَ اللّهِ تَعَالَی اللّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ »؛ [ آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند ] یا آن که شما را در تاریکی های خشکی و دریا [ به وسیله ستارگان و دیگر نشانه ها ] راهنمایی می کند؟! و کیست که پیشاپیش [ باران ] رحمتش بادها را مژده رسان می فرستد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟! ] خدا برتر است از آنچه برای او شریک قرار می دهند.
8- (8) - «وَمِنْ آیَاتِهِ أَن یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِیُذِیقَکُم مِن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ * وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ رُسُلاً إِلَی قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ * اللّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشَاءُ وَیَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ »؛ و از نشانه های [ قدرت و ربوبیت ] او این است که بادها را مژده دهنده می فرستد، و تا بخشی از [ باران ] رحمتش را به شما بچشاند، و تا کشتی ها [ به وسیلۀ بادها ] به فرمان او حرکت کنند، و نیز برای این که از رزق و روزی او بجویید، و باشد که شما سپاس گزاری کنید.* و به راستی پیش از تو پیامبرانی را به سوی قومشان فرستادیم که برای آنان دلایل روشن آوردند، سپس ما از آنان که مرتکب گناه شدند، انتقام گرفتیم [ و مؤمنان را یاری دادیم ]؛ و یاری مؤمنان حقّی بر عهدۀ ماست.* خداست که بادها را می فرستد تا ابری را برمی انگیزد، پس آن را در آسمان آن گونه که بخواهد می گستراند و به صورت بخش بخش و پاره های مختلف در می آورد، پس باران را می بینی که از لابه لای آن بیرون می آید و چون آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد می رساند، آن گاه شادمان و خوشحال می شوند.
9- (9) - «وَاللّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذلِکَ النُّشُورُ »؛ خداست که بادها را فرستاد تا ابری را برانگیزند، پس ما آن را به سوی سرزمین مرده راندیم و زمین را پس از مردگی اش به وسیلۀ آن زنده کردیم؛ زنده شدن مردگان هم این گونه است.
10- (10) - «وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن رِزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ »؛ و در رفت و آمد شب و روز و آنچه را از رزق و روزی [ چون باران و برف ] از آسمان نازل کرده و به وسیلۀ آن زمین را پس از مردگی اش زنده کرده است، و در گرداندن بادها [ از سویی به سویی ] برای مردمی که تعقّل می کنند، نشانه هایی است.

مهمی را عنوان می کند و به خصوص از باد به عنوان بشارت دهندۀ رحمت الهی یاد می کند.

قرآن مجید، باد را مَرکب ابر، عامل بارور کنندۀ گیاهان، و گاهی جریمۀ جرم مجرمان و عذاب الهی می داند، و از آن به عنوان حرکت دهندۀ کشتی ها در سطح

ص:187

دریاها یاد می کند، و از انسان می خواهد که در برابر این عظمت عظیم الهی به ادای شکر حضرت ربّ العزّه برخیزد، که منافع باد خیلی بیش از این است.

تفسیری بر آیۀ شریفه

اشاره

وَمِنْ آیَاتِهِ أَن یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِیُذِیقَکُم مِن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » (1)

و از نشانه های [ قدرت و ربوبیت ] او این است که بادها را مژده دهنده می فرستد، و تا بخشی از [ باران ] رحمتش را به شما بچشاند، و تا کشتی ها [ به وسیلۀ بادها ] به فرمان او حرکت کنند، و نیز برای این که از رزق و روزی او بجویید، و باشد که شما سپاس گزاری کنید.

بادها در پیشاپیش باران حرکت می کنند، قطعات پراکندۀ ابر را با خود برداشته به هم می پیوندند و به سوی سرزمین های خشک و تشنه می برند، صفحۀ آسمان را می پوشانند و با دگرگون ساختن درجۀ حرارت جوّ، ابرها را آمادۀ ریزش باران می کنند.

البته جملۀ مُبَشِّراتٍ محدود به همین حقیقت نیست، چرا که بادها بشارت های فراوان دیگری نیز با خود دارند.

بادها گرما و سرمای هوا را تعدیل می کنند.

بادها عفونت ها را در فضای بزرگ مستهلک کرده و هوا را تصفیه می کنند.

بادها از فشار حرارت خورشید روی برگ ها و گیاهان می کاهند و جلو آفتاب سوختگی را می گیرند.

بادها اکسیژن تولید شده به وسیلۀ برگ های درختان را برای انسان ها به ارمغان

ص:188


1- (1) - روم (30) : 46. [1]

می آورند و گازکربن تولید شده به وسیلۀ بازدم انسان را برای گیاهان هدیه می برند.

بادها بسیاری از گیاهان را تلقیح می کنند و نطفه های نر و ماده را در جهان نباتات به هم پیوند می دهند.

بادها وسیله ای برای حرکت آسیاب ها و عاملی برای تصفیۀ خرمن ها هستند.

بادها بذرها را از نقاطی که در آن بذر فراوان موجود است حرکت می دهند و همچون باغبانی دلسوز در سرتاسر بیابان می گسترانند.

و بادها کشتی های بادبانی را با مسافران و بار زیاد به نقاط مختلف می برند و حتّی امروز که وسایل ماشینی جانشین نیروی باد شده باز هم وزش بادهای مخالف یا موافق در پیشرفت یا کندی کار کشتی ها بسیار مؤثّر است.

آری، آنها بشارت دهندگانی هستند در جهات مختلف، لذا در دنبالۀ آیه می خوانیم: «خدا می خواهد بدین سبب شما را از رحمت خود بچشاند، و کشتی ها به فرمانش حرکت کنند، و شما از فضل و رحمت او بهره گیرید، شاید شکرگزاری کنید».

آری، بادها هم وسیلۀ تولید نعمت های فراوان در زمینۀ کشاورزی و دامداری هستند، و هم وسیلۀ حمل و نقل و سرانجام سبب رونق امر تجارت که با جملۀ لِیُذیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ به اولی اشاره شد، و با جملۀ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأمْرِهِ به دوّم، با جملۀ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ به سوّمی.

جالب این که همۀ این برکات، مولود حرکت است حرکتی در ذرّات هوا در محیط مجاور زمین.

اما هیچ نعمتی تا از انسان سلب نشود قدر آن معلوم نخواهد شد. این بادها و نسیم ها تا متوقّف نشوند انسان نمی داند چه بلائی به سر او می آید.

توقّف هوا زندگی را در بهترین باغ ها همچون زندگی در سیاه چال های زندان می کند، و اگر نسیمی در سلول های زندان های انفرادی بوزد آن را همچون فضای باز

ص:189

می کند. و اصولاً یکی از عوامل شکنجه در زندان ها همان توقّف هوای آنهاست.

حتّی در سطح اقیانوس ها اگر بادها متوقّف شود و امواج خاموش گردد. زندگی جانداران دریاها بر اثر کمبود اکسیژن هوا به مخاطره خواهد افتاد و دریا تبدیل به مرداب و باتلاق متعفّن وحشتناکی خواهد شد.

فخررازی می گوید: جملۀ

وَلِیُذیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ ».

و تا بخشی از [ باران ] رحمتش را به شما بچشاند.

با توجه به این که چشانیدن در مورد شئ قلیل گفته می شود، اشاره به این است که: تمام دنیا و نعمت دنیا رحمت اندکی بیش نیست و رحمت واسعۀ الهی مخصوص جهان دیگر است.» (1)می گویند: «در کشور سوئد جایی است که خاک یافت نمی شود، و یک پارچه سنگستان است. پس کشت و کار مردم آن سامان چگونه است؟ در سال های پیشین که ارتباط تجارتی برقرار نبود، مردم آنجا از لحاظ نان و خوراک چه می کردند؟

ولی حضرت او، آری هم او، این مشکل را با بهترین طرز حل کرده است.

فصل کشت که نزدیک می شود باد می آید و به همراه خود خاک را به طور سوغات به رسم ارمغان می آورد، و فرشی از خاک به روی سنگ های کشور سوئد می گستراند، و این فرش را به ضخامتی قرار می دهد که بتوان بر آن کشاورزی کرد.

در این هنگام مردم آنجا تخم افشانی کرده، کشت می کنند، و نیازی به شخم زدن هم ندارند. سپس هنگام درو محصول خود را برمی دارند. کار زراعتی آنها که پایان یافت، جناب آقای باد دوباره تشریف می آورند و آوردۀ خود را می برند و سنگستان سوئد به حال نخست باز می گردد.

ص:190


1- (1) - تفسیر نمونه: 464/16. [1]

سال دیگر و سال دیگر نیز همین کار تکرار می شود. از گذشته های بسیار دور، وضع زراعت در آنجا چنین بوده و تا آینده ها نیز چنین خواهد بود. نه تاریخِ آغاز آن را کسی به طور تحقیق می داند و نه ساعت پایان آن را.

محال است که این کار از روی تصادف باشد؛ زیرا تصادف استمرار ندارد و همیشگی نخواهد بود. باد هم شعور ندارد که کشور سوئد را از میان کشورهای جهان بشناسد یا فصل کشت را در میان فصول بداند، یا از ساعت برداشت محصول آگاهی حاصل کند.

این نیست مگر آن که باد، فرستنده ای دارد مهربان، دانا، توانا و روزی رسان.

آیا در برابر این مهر، انسان چگونه با او رفتار می کند؟ نخست منکر او می شود، سپس منکر لطف و مهر او و پیوسته از وی شکوه می کند.

آری، این انسان نمک به حرام است، نمک را می خورد و نمکدان می شکند.

مانند میهمانی است که غذای میزبان را می خورد و خانه اش را می سوزاند!» (1)

ای بی نیاز ذات تو از هر نیاز ما بیچاره ایم ما و تویی چاره ساز ما

ما را به خویش خوانده ای از بهر بذل خود ورنه چه احتیاج تو را بر نماز ما

بر ما ز لطف، حال خضوع و خشوع ده خود جذب توست مایۀ سوز و گداز ما

انعام عام بندگی توست کز شرف ز انعام کرده است پدید امتیاز ما

از ما هر آن که عمل سر زند بود مجاز یارب قبول نما به حقیقت مجاز ما

(صغیر)

فواید نعمت باد

«آیا می دانید که باد در زندگی جانداران و گیاهان چقدر ارزش دارد؟ آیا می دانید

ص:191


1- (1) - نشانه هایی از او : 67.

چه نظم فوق العاده ای در وزش باد در جهان می باشد؟

باران را باد درست می کند، اگر بادی نبود بارانی نبود. دانشمندان طبیعی می گویند:

ابر، موجودی است الکتریکی؛ موجودات الکتریکی اگر از یک نوع باشند یکدیگر را دفع می کنند و اگر از دو نوع باشند همدیگر را جذب می کنند.

از خاصیّت های باد آن است که در میان دو نوع موجود الکتریکی جمع می کند.

در نتیجه تجاذب حاصل می شود و اتّحاد الکتریکی تحقّق پیدا می کند و باران نتیجۀ آن اتّحاد می باشد. پس تنها عامل مؤثّر در ازدواج دو موجود الکتریکی که فرزندی از آن به نام باران پدید می آید، باد است.

اگر بادهای موسمی که از سوی اقیانوس می آید و در مناطق گرمسیر می وزد، نمی بود زندگی از شدّت گرما در آن مناطق بسیار دشوار می شد.

باد شدّت گرما را می شکند و آن مناطق را برای زندگی آسان و آماده می سازد.

یکی از این مناطق، هندوستان است که بر حسب منطقۀ گرمسیر است، ولی باد آنجا را قابل زیست ساخته است.

بادهای دریایی و زمینی که شبانه روز در کرانه های مناطق حارّه می وزد زندگی را در بندرهای آنجا ممکن گردانیده است.

بادهای گرمی از مناطق حارّه به سوی سردسیرها روانه می شوند و از سردی آنجا می کاهند، مانند گلف استریم برای انگلستان و گلف ورد برای ژاپن.

شدّت گرمای زیر خط استوا بر اهل دانش روشن است و نیز آنها می دانند که گرمای استوایی به حسب طبع بالا می رود، در برابر از قطب شمال و جنوب هواهای سردی به طور مایل به سوی مناطق استوایی روان است، لذا است که قابل زیست می باشد.

باد، وضع باران مناطق را تغییر می دهد. در اندونزی و مانند آن فصل باران، را

ص:192

تابستان قرار داده است. در لبنان فصل باران زمستان می باشد.

در بعضی مناطق که شاید دارجیلینگ هند از آنها باشد فصل باران تمام سال است. مقدار باران در دارجیلینگ به یازده متر در سال می رسد.

اختلاف فصول باران در زمین، موجب اختلاف انواع نباتات می شود، تا بشر بتواند از هر گونه نباتی بهره بردارد و استفاده کند. حیف که فرزند آدم از آفریننده آگاهی ندارد.

آیا باد این خدمت های بزرگ را که به طور مداوم انجام می دهد خودش می خواهد یا مأمور دیگری است؟ خود باد شعور تشخیص خدمت گزاری را ندارد.

پس از جانب دیگری مأموریت دارد.» (1) وَهُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَینَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ » (2)

و اوست که بادها را پیشاپیشِ [ بارانِ ] رحمتش به عنوان مژده دهنده می فرستد.

وَأرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ » (3)

و بادها را باردار کننده فرستادیم.

وَمَن یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرَاً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَإِلهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ » (4)

و کیست که پیشاپیش [ باران ] رحمتش بادها را مژده رسان می فرستد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟! ] خدا برتر است از آنچه برای او شریک قرار می دهند.

ص:193


1- (1) - نشانه هایی از او : 100.
2- (2) - اعراف (7) : 57. [1]
3- (3) - حجر (15) : 22. [2]
4- (4) - نمل (27) : 63. [3]

اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشَاءُ » (1)

خداست که بادها را می فرستد تا ابری را برمی انگیزد، پس آن را در آسمان آن گونه که بخواهد می گستراند و به صورت بخش بخش و پاره های مختلف در می آورد.

دربارۀ باران و ابر و تگرگ و رعد و برق و صاعقه و باد، روایات بسیار مفصّلی در بخش السّماء والعالم «بحار الأنوار» در جلد پنجاه و پنجم و پنجاه و ششم وارد شده، که قسمتی از آن روایات، اشاره به همان مطالب علمی و طبیعی دارد که در صفحات گذشته خواندید. و قسمتی هم اشاره به امور معنوی. من بازگو کردن آن روایات را ضروری نمی بینم، مشتاقان می توانند به آن دو جلد مراجعه کنند.

کوهها در قرآن

اشاره

در قرآن مجید نزدیک به چهل آیه دربارۀ کوهها و اثرات آنها در حیات موجودات زمین نازل شده است.

وَبَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُوراً وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتاً فَاذْکُرُوا آلاَءَ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ » (2)

و در زمین، جای [ مناسبی ] به شما بخشید که از مکان های هموارش برای خود قصرها بنا می کنید، و از کوه ها خانه هایی می تراشید، پس نعمت های خدا را یاد کنید و در زمین تبهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید.

وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ الْجِبالِ أکْناناً » (3)

ص:194


1- (1) - روم (30) : 48. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 74. [2]
3- (3) - نحل (16) : 81. [3]

از کوه ها پناه گاه هایی برایتان به وجود آورد.

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَکَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَمَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ » (1)

آیا ندانسته ای که هر که در آسمان ها و هر که در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم برای او سجده می کنند؟ و بر بسیاری [ که از سجده امتناع دارند ] عذاب، لازم و مقرّر شده است. و کسی را که خدا خوار کند، گرامی دارنده ای برای او نیست؛ به یقین خدا هر چه را بخواهد انجام می دهد.

وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی اتْقَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ » (2)

و کوه ها را می بینی [ و ] آنها را [ در جای خود ] بی حرکت می پنداری، در حالی که آنها مانند ابر گذر می کنند. آفرینش خداست که [ آفرینش ] هر چیزی را محکم و استوار کرده است؛ یقیناً او به آنچه انجام می دهید، آگاه است.

وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ » (3)

و در برخی از کوه ها راههایی است به رنگ های مختلف: سپید و سرخ و سیاه پر رنگ.

«این احتمال نیز در آیه داده شده که خود کوهها همانند خطوط و جاده هایی است که بر سطح زمین کشیده شده است که مخصوص از فاصله های دور کاملاً

ص:195


1- (1) - حج (22) : 18. [1]
2- (2) - نمل (27) : 88. [2]
3- (3) - فاطر (35) : 27. [3]

محسوس است، خطوطی که بعضی سفید و بعضی سرخ و بعضی سیاه پررنگ است، خطوطی که دست تقدیر حق بر چهرۀ زمین ترسیم کرده است.

وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً » (1)

و کوه ها را میخ هایی [ برای استواری آن؟ ].

اوْتاد جمع وَتَد به معنای میخ های بزرگ است.

گفته می شود که مرکز زمین، آتش مشتعل است که گاهی از دهانۀ کوههای آتشفشان مقدار کمی از موادّ گداختۀ درونی به سطح زمین پرتاب شده و شهری عظیم مانند «پمپئی» (2) را نابود می سازد.

روی این کرۀ آتش پوستۀ نازکی است که جانداران بر آن زندگی می کنند. در فاصله های کم یا زیاد، کوهها قرار دارند که هر قطعه ای از قشر زمین به آنها اتّصال می یابد. اگر کوهها تکیه گاهی برای این قطعات مختلف نباشند، یکسره سطح زمین در نتیجۀ فشار موادّ منفجره از داخل در حرکت و اضطراب می افتد و گرفتار زلزله های ویران کننده و پی در پی می شود. پس خیمۀ سطح زمین را میخ های محکم کوهها آرام نگه می دارند.

و نیز کسانی که اندک اطلاعی از علم هواشناسی دارند می دانند که سَوْرت و شدّت بادها هنگامی که به سطح زمین می رسد به وسیلۀ کوهها شکسته می شود، وگرنه همواره بادهای شدید، طوفان های عجیب ایجاد می کرد و آرامش سکنۀ زمین را بر هم می زد و درخت های بسیار بزرگ را از ریشه می کند و جانوران را پرتاب و

ص:196


1- (1) - نبأ (78) : 7. [1]
2- (2) - پمپئی: شهری کوچک در کامپانی قدیم، در دامنۀ «وزوو» نزدیک ناپل و آن دارای 30000 سکنه بود، به هنگام آتشفشانی وزوو در زیر خاکستر مدفون گردید که بعدها آن را از زیر خاکستر خارج کردند. فرهنگ فارسی معین.

زندگی را بر همۀ زندگان، دشوار بلکه محال می ساخت.» (1) وَإلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ » (2)

و به کوه ها که چگونه در جای خود نصب شده؟

فواید کوهها در بقای زمین

«چند عامل اساسی برای متلاشی شدن کرۀ زمین موجود است:

آب دریاها در تابستان بخار می شود، به بالا می رود، در زمستان به صورت برف و باران باز می گردد و در مخزن های طبیعی جمع می شود، در دل تپّه ها اندوخته می گردد، برف ها در قلّۀ کوهستان ها انباشته می شود، در تابستان و بهار آب شده جریان پیدا می کند، قسمتی از آن به زمین فرو می رود، پاره ای از مخازن زیرزمینی برای گنجایش آب های اندوخته تنگ می باشد، آب زمین را می شکافد، به شکل چشمه بیرون می آید، بخشی از آب های زیرزمینی در اثر حرارت داغ می شود، بخار می شود و خطر انفجار پیش می آید.

زمین ساعتی 180 هزار کیلومتر فضا را به دور خورشید می پیماید و ساعتی 1680 کیلومتر مانند فرفره به گرد خود می چرخد، و به طور کلّی کرۀ زمین مانند مهره ای است که چهارده حرکت گوناگون دارد که مؤثّرترین عامل اضطراب و تلاشی وی می باشد.

گاز و مه هایی که در درون زمین متراکم شده به شدّت به آن فشار می آورند، ولی

ص:197


1- (1) - تفسیر نوین: 10.
2- (2) - غاشیه (88) : 19. [1]

کرۀ زمین هزاران سال است که با همۀ این عوامل تخریب مبارزه کرده و همچنان سر پا ایستاده است، چرا؟

سازندۀ زمین هنگامی که زمین را می ساخت همۀ آن را یکجور قرار نداد. قسمتی از آن را خاره و سخت قرار داد و آنها را مانند شبکه در عمق زمین به هم متصل کرد و ما آنها را کوه می نامیم.

ریشۀ کوهها در اعماق زمین فرو رفته و مانند اسکلت انسان، استخوان بندی زمین را تشکیل می دهند و از هم پاشیدن کرۀ زمین جلوگیری می کنند. پس کوهها بزرگترین خدمت را به موجودات زندۀ روی زمین انجام می دهند؛ چه، اگر این کوهها نمی بودند زنده ای در زمین نمی ماند. آیا جلوگیری از نابودی موجودات زنده از هزاران ناحیه، نشانۀ قدرت بی پایان و دانش بی پایان و حکمت بی پایان او نمی باشد؟

کوهستان ها در تعدیل حرکات زمین نیز تأثیر دارند و آنها مانند لنگری هستند برای کشتی زمین در اقیانوس بی کران فضا.

کوهستان ها دیواری هستند که از بادهای سرد اقیانوس منجمد شمالی جلوگیری می کنند و یا از شدّت آنها می کاهند، چنانکه در کویرها در اثر نبودن کوه، به نمونه ای از طوفان های موحش و ویران کننده بر می خوریم.

کوهها در برابر گذشتن ابرها سدّی هستند تا آب های آنها را در مخازن خود بریزند و نگهداری کنند و رودها را تشکیل دهند. اگر کوهی نبود آب ابرها به هدر می رفت. آنوقت تکلیف زنده ها چه می شد؟

کوهها از درجات حرارت می کاهند و صولت گرما را می شکنند و نقاط ییلاقی و خوش آب و هوا ایجاد می کنند. کوهها در کشور گرم حبشه و سرزمین هند، مناطق سردسیری ایجاد کرده اند. کوهها در شکم خود معادنی قیمتی می پرورانند و برای ازدیاد ثروت بشر و آسایش وی عامل اساسی هستند. آیا باز هم می توان گفت که این جهان خداوندی دانا، توانا و حکیم ندارد؟!» (1)

ص:198


1- (1) - نشانه هایی از او : 11/2.

بود تو مقصود وجود است و بس جز تو همه گفت و شنودست و بس

کعبه تویی و آن همه راه تواند چشم تویی جمله نگاه تواند

گر نبود مُهر تو بر نامه ها جمله بشویند به خون جامه ها

گر نه نسیم تو بر آدم وزد در چمنِ روضه، لبِ غم گزد

ورنه ز مهر تو درِ دل زند نوح کجا خیمه به ساحل زند

گر نه خلیل از تو پذیرد فراغ کلفت آتشکده یابد ز داغ

گر ندمی بر لب یوسف نفس تیز نجوشد به نباتش مگس

گر نه ز دست تو کشد خضر جام زهر شود آب حیاتش به کام

گر نه ز دیوان تو یابد نشان مور بتابد ز سلیمان عنان

گر نه فشانی به لبش ساز و برگ از دم عیسی بچکد زهر مرگ

این همه از فیض تو آراسته دست به دامان تو برخاسته

من که نگنجم به حساب عدم نیستم از فیض تو نومید هم

زمزمۀ نعت تو سنجم مدام هست مرا بلبل باغ تو نام

ص:199

[«17»وَرُسُلِک مِنَ الْمَلاَئِکَةِ إِلَی أَهْلِ الْأَرْضِ بِمَکْرُوهِ مَا یَنْزِلُ مِنَ الْبَلاَءِ وَمَحْبُوبِ الرَّخَاءِ «18»وَالسَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ وَالْحَفَظَةِ الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ وَمَلَکِ الْمَوْتِ وَأَعْوَانِهِ وَمُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ وَرُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ وَالطَّائِفِینَ بِالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ وَمَالِک وَالْخَزَنَةِ وَرِضْوَانَ وَسَدَنَةِ الْجِنَانِ]

و درود بر فرستادگانت به سوی اهل زمین، از فرشتگانی که گرفتاری ناخوشایند و گشایش خوش آیند برای آنان می آورند، و درود بر سفیران بزرگوار نیکوکار، و نویسندگان ارجمندی که حافظان اعمال مردمند، و درود بر فرشتۀ مرگ و یارانش و منکر و نکیر و رومان آزمایش کنندۀ مردگان قبرها، و درود بر طواف کنندگان بیت معمور، و بر مالک و خازنان دوزخ و رضوان، و خدمتگزاران بهشت.

انواع فرشتگان در قرآن مجید

1 - فرشتگان بلا و عذاب

« وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِ الْبُشْرَی قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ » (1)

ص:200


1- (1) - عنکبوت (29) : 31. [1]

و زمانی که فرستادگان ما با بشارت [ ولادت اسحاق ] نزد ابراهیم آمدند، گفتند: ما یقیناً اهل شهر را نابود می کنیم؛ زیرا اهل آن ستمکارند.

قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطاً قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِیهَا لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ » (1)

گفت: لوط در آنجاست. گفتند: ما به کسانی که در آنجا هستند، داناتریم، حتماً او و خانواده اش را نجات می دهیم، مگر همسرش را که از باقی ماندگان خواهد بود.

وَلَمَّا أَن جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالُوا لاَ تَخَفْ وَلاَ تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ » (2)

و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند به سبب [ حضور ] آنان [ به صورت جوانانی آراسته ] بدحال و بی طاقت شد، و گفتند: مترس و غمگین مباش، قطعاً ما نجات دهندۀ تو و خانواده ات هستیم، مگر همسرت را که از باقی ماندگان خواهد بود.

إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَی أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ » (3)

ما بر اهل این شهر به علت کار بسیار زشتی که مرتکب می شوند، عذاب سختی از آسمان نازل خواهیم کرد.

وَلَقَد تَّرَکْنَا مِنْهَا آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (4)

[ پس با عذاب آسمانی، شهر و اهلش را در هم کوبیدیم ] و از آن شهر

ص:201


1- (1) - عنکبوت (29) : 32. [1]
2- (2) - عنکبوت (29) : 33. [2]
3- (3) - عنکبوت (29) : 34. [3]
4- (4) - عنکبوت (29) : 35. [4]

نشانه ای روشن [ از سنگ هایی که بر سر اهلش فرو باریدیم ] برای مردمی که می اندیشند، بر جای گذاشتیم.

2 - فرشتگان رحمت

«وَ نَبِّئْهُمْ عَن ضَیْفِ إِبْرَ هِیمَ * إِذْ دَخَلُواْ عَلَیْهِ فَقَالُواْ سَلَمًا قَالَ إِنَّا مِنکُمْ وَجِلُونَ * قَالُواْ لَاتَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَمٍ عَلِیمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَی أَن مَّسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ * قَالُواْ بَشَّرْنَکَ بِالْحَقِ ّ فَلَا تَکُن مِّنَ الْقَنِطِینَ» (1)

و نیز آنان را از مهمانان ابراهیم خبر ده. * هنگامی که بر او وارد شدند، پس سلام گفتند. [ ابراهیم ] گفت: ما از شما ترسانیم. * گفتند: نترس که ما تو را به پسری دانا مژده می دهیم. * گفت: آیا با آن که پیری به من رسید، مژده ام می دهید؟ به چه مژده می دهید؟ * گفتند: تو را به بشارتی درست و به حق [ که واقع شدنی است ] مژده دادیم؛ بنابراین از ناامیدان مباش.

از آیات قرآن و روایات بسیار مهم و متقن اسلامی استفاده می شود که اگر فرشتگان همراه با عنایات و رحمت حق از انسان پشتیبانی نکنند، زندگی و حیات آدمی از اضطراب و ناامنی و بلکه عوامل هلاکت و نابودی در امان نخواهد بود.

قسمتی از آرامش و امنیّت انسان و مصون ماندنش از بلا، مرهون عنایت حق توسط فرشتگان است.

3 - فرشتگان پیام آور

سَفَرۀ کِرام بَرَره، در رابطه با قرآن مجیدند که در سورۀ مبارکۀ عبس از آنان یاد شده:

ص:202


1- (1) - حجر(15) : 51 - 55. [1]

کَلاَّ إِنَّهَا تَذْکِرَةٌ * فَمَن شَاءَ ذَکَرَهُ * فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ * مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ * بِأَیْدِی سَفَرَةٍ * کِرَامٍ بَرَرَةٍ » (1)

اینچنین [ برخوردی شایسته ] نیست، بی تردید این آیات قرآن مایۀ پند است.

* پس هرکه خواست از آن پند گیرد، * در صحیفه هایی است ارزشمند * بلند مرتبه و پاکیزه * در دست سفیرانی * بزرگوار و نیکوکار.

مقامشان از این جهت والا است که عقل ونور محضند، و از این جهت نیکوکارند که انسان ها از برکات وجودی آنان استفاده می کنند.

4 - فرشتگان نگهبان و کاتب اعمال

« وَإنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ * کِراماً کاتِبینَ * یَعْلَمُونَ مَاتَفْعَلُونَ » (2)

و بی تردید بر شما نگهبانانی گماشته اند * بزرگوارانی نویسنده * که آنچه را [ از خیر و شر ] انجام می دهید، می دانند [ و ضبط می کنند.]

بدون شک خداوند بزرگ قبل از هر کس و بهتر از همه شاهد و ناظر اعمال آدمی است، ولی برای تأکید و احساس مسؤولیّت بیشتر انسان، مراقبان زیادی بر او گمارده که یک گروه از آنان همین فرشتگانند.

إذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ * مایَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إلّا لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ » (3)

[ یاد کن ] دو فرشته ای را که همواره از ناحیه خیر و از ناحیه شر، ملازم انسان هستند و همۀ اعمالش را دریافت کرده و ضبط می کنند. * هیچ سخنی را به

ص:203


1- (1) - عبس (80) : 11 - 16. [1]
2- (2) - انفطار (82) : 10 - 12. [2]
3- (3) - ق (50) : 17 - 18.

زبان نمی گوید جز این که نزد آن [ برای نوشتن و حفظش ] نگهبانی آماده است.

از موسی بن جعفر علیه السلام سؤال شد: دو فرشته ای که مأمور ثبت اعمال انسانند، آیا از اراده و تصمیم باطنی او به هنگام گناه یا کار نیک نیز با خبر می شوند؟

حضرت فرمود: آیا بوی چاه فاضلاب و عطر یکی است؟ راوی گفت: نه! امام فرمود: هنگامی که انسان نیّت کار خوب کند نفسش خوشبو می شود. فرشته ای که در سمت راست است به فرشتۀ سمت چپ می گوید: برخیز که او ارادۀ کار نیک کرده است. و هنگامی که آن را انجام داد، زبان آن انسان، قلم فرشته و آب دهانش مرکّب او می شود و آن را ثبت می کند.

امّا هنگامی که ارادۀ گناهی می کند نفسش بدبو می شود. فرشتۀ طرف چپ به فرشتۀ سمت راست می گوید: برخیز که او ارادۀ معصیت کرده. و هنگامی که آن را انجام می دهد زبانش قلم آن فرشته و آب دهانش مرکّب اوست و آن را می نویسد. (1)

5 - فرشتگان مرگ

خداوند عزیز در قرآن مجید فرموده:

اللّهُ یَتَوَفَّی الْأنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی إِنَّ فِی ذَ لِکَ لَأَیَتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ » (2)

و خداست که روح [ مردم ] را هنگام مرگشان به طور کامل می گیرد، و روحی

ص:204


1- (1) - الکافی: 429/2، حدیث 3؛ [1] وسائل الشیعة: 57/1، باب 7، حدیث 120.
2- (2) - زمر (39) : 42. [2]

را که [ صاحبش ] نمرده است نیز به هنگام خوابش [ می گیرد ]، پس روح کسی که مرگ را بر او حکم کرده نگه می دارد، [ و به بدن باز نمی گرداند ] و دیگر روح را تا سرآمدی معین باز می فرستد؛ مسلماً در این [ واقعیت ] برای مردمی که می اندیشند، نشانه هایی [ بر قدرت خدا ]ست.

در این آیه توفّی را به خود نسبت داده، و در آیۀ:

قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ » (1)

بگو: فرشتۀ مرگ که بر شما گماشته شده است [ روح ] شما را می گیرد، سپس به سوی پروردگارتان باز گردانده می شوید.

توفّی را به ملک الموت نسبت داده و در آیۀ:

حَتّی إذا جاءَ أحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَهُمْ لایُفَرِّطُونَ » (2)

و اوست که بر بندگانش چیره و غالب است، و همواره نگهبانانی [ از فرشتگان ] برای [ حفاظتِ ] شما [ از حوادث و بلاها ] می فرستد تا هنگامی که یکی از شما را مرگ در رسد [ در این وقت ] فرستادگان ما جانش را می گیرند؛ و آنان [ در مأموریت خود ] کوتاهی نمی کنند.

توفّی را به ملائکۀ فرستاده شده نسبت داده است.

البتّه مرجع همۀ اینها یکی است؛ زیرا همان طور که خوانندگان در محلّش فرا گرفته اند همۀ افعال از آن خداست، و با این حال این افعال دارای مراتبی هستند که نسبت به هر مرتبه ای طایفه ای از موجودات بر حسب مراتب وجودشان اقدام به انجام آن می کنند.

اخبار نیز شاهد وناظر به همین مطلبند:

ص:205


1- (1) - سجده (32) : 11. [1]
2- (2) - انعام (6) : 61. [2]

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:

از ملک الموت پرسیده شد: چگونه در یک لحظه ارواح را قبض می کنی در حالی که بعضی از آنها در مغرب است و بعضی در مشرق؟

ملک الموت پاسخ داد که: من این ارواح را به خود می خوانم و آنها اجابت می کنند. سپس حضرت ادامه داد: و ملک الموت گفت که: دنیا در میان دست های من همچون ظرفی است در میان دست های شما، هر آنچه که می خواهید از آن می خورید. و نیز دنیا در پیش من همچون درهمی است نزد شما، هر آن گونه که می خواهید آن را به گردش در می آورید. (1)و نیز آن حضرت در پاسخ کسی که این آیات و مرگ ناگهانی عدّۀ کثیر را عجیب می دانست، فرمود:

خداوند تبارک و تعالی برای ملک الموت دستیارانی از ملائکه قرار داده است که آنان ارواح را قبض می کنند، همان گونه که رئیس نگهبانان برای خود دستیارانی دارد و آنان را برای حوایج مختلف به کار می گیرد. (2)بنابر این ملائکه، این اشخاص مختلف را توفّی می کنند و ملک الموت علاوه بر آنهایی که خود قبض می کند، افرادی را که ملائکۀ دستیارش توفّی کرده بودند تحویل می گیرد و خداوند عز و جل نیز آنها را از ملک الموت توفّی می نماید. (3)

6 - فرشتگان باز پرس در قبر

حضرت در و مُنْکَرٍ و نَکیرٍ، و رُومانَ فَتّانِ القُبُورِ اشاره به حساب قبر و مأموران

ص:206


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 134/1، حدیث 354؛ بحار الأنوار: 144/6، باب 5، حدیث 13.
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 136/1، حدیث 368؛ بحار الأنوار: 144/6، باب 5، حدیث 15.
3- (3) - حیات پس از مرگ: 17.

آن دارد. موقعیتی که بر هرای انسان پدید می آید تا اعتقادات او آزمایش و تثبیت گردد.

خداوند در این باره می فرماید:

یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فِی الْأَخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّلِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَآءُ » (1)

خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ایمانشان در زندگی دنیا و آخرت ثابت قدم و پابرجا می دارد، و خدا ستمکاران [ به آیاتش ] را [ به علت لجاجت و عنادشان ] گمراه می کند، و خدا هر چه بخواهد [ بر اساس حکمتش ] انجام می دهد.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ قول ثابت در آیۀ شریفه پرسیده شد؟

فرمود: مراد سؤال از مردگان در قبر است. (2)پرستش فرشتگان حق است و ایمان آوردن به آن از ضروریات و مسلّمات دین است.

تثبیت در دنیا و آخرت یعنی تثبیت در حیات دنیوی و در برزخ که هنگام سؤال به یکدیگر ارتباط دارد. خدای متعال کسی را که در حیات دنیوی ایمان و عقاید حقّه اش را تثبیت نموده است، در آخرت نیز در موقع سؤال ملکین، او را در عقایدش محکم نگه می دارد، در نتیجه می توان گفت: آنچه در برزخ از سؤال و جواب پیش می آید در حقیقت ظهور باطن انسان می باشد که در حیات دنیوی در حجاب بوده است.

حسابی که برای روح بعد از سؤال باز می شود بر اساس افکار و عقاید اوست. اگر

ص:207


1- (1) - ابراهیم (14) : 27. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 228/6، باب 8، حدیث 29.

دارای افکار حق و عقاید حقه باشد در مسیر خاص قرار می گیرد و اگر دارای عقاید باطل بود در شرایط و مسیر دیگری می افتد و اگر بافت عقیدتی صورت نگرفته است باز در شرایط مخصوصی حرکت می کند، تا سرنوشت انسان در نظام برزخی حالت روشنی داشته باشد.

تفسیر نمونه در این زمینه می نویسد:

«در روایات متعددی می خوانیم که خداوند انسان را به هنگام ورود و در قبرش در برابر سؤالاتی که فرشتگان از هویت او می کنند، بر خط ایمان ثابت نگاه می دارد.

قال الصادق علیه السلام : إِنَّ الشَّیْطانَ لَیأْتِی الرَّجُلَ مِنْ اوْلِیائِنا عِنْدَ مُوتِهِ عَنْ یَمینِهِ وَ عَنْ شِمالِهِ لِیُضلَّهُ عَمّا هُوَ عَلَیهِ، فَیأبی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ ذَلِکَ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فِی الْأَخِرَةِ» (1)

امام صادق علیه السلام فرمود: شیطان به هنگام مرگ به سراغ افراد با ایمان می آید و از چپ و راست برای گمراهی او به وسوسه می پردازد، امّا خداوند اجازه به او نمی دهد که مؤمن را گمراه کند. و این معنی است یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ...

و اکثر مفسران طبق نقل قول مفسر بزرگ شیخ طبرسی در مجمع البیان همین تفسیر را پذیرفته اند. شاید به این علت که سرای آخرت نه جای لغزش است، و نه جای عمل، بلکه تنها محل برخورد با نتیجه ها است ولی در لحظه فرا رسیدن موت و حتی در عالم برزخ امکان لغزش کم و بیش وجود دارد و در همین جا است که لطف خداوند به یاری انسان می شتابد و او را حفظ کرده و ثابت قدم می دارد. (2)

ص:208


1- (1) - بحار الأنوار: 188/6، باب 7، حدیث 31؛ [1] من لایحضره الفقیه: 134/1، حدیث 360.
2- (2) - تفسیر نمونه: 338/10 - 339، [2] ذیل آیۀ 27 سورۀ ابراهیم.

رومان فتّان : فرشته ای است که قبل از نکیر و منکر به قبر میت وارد می شود و اعمال دنیایی انسان را به او یادآوری می کنند که به او مُنّبه هم گفته می شود. او بر میت وارد می شود و روح او را برمی گرداند و او را می نشاند پس به او می گوید: هر چه از نیکی و بدی داری بنویس. میت می گوید: با چه قلم و مرکبی بنویسم، پس به او می گوید: انگشتان تو قلم توست و آب دهانت مرکب توست، پس میت می گوید:

چه بنویسم؛ مرا نامه ای نیست. پس قسمتی از کفن او را پاره می کند و می گوید:

بنویس آنچه از نیکی ها در دنیا انجام داده ای. پس به گناه که می رسد شرم می کند و فرشتۀ رومان به او می گوید: ای خطاکار! آیا از آفریدگار شرم نکردی در حالی که در دنیا مرتکب می شدی و اکنون از من حیا می کنی؛ پس همه نیکی ها و بدی ها را می نویسد، پس امر می کند آن را بپیچ و مُهر بزن، پس میت می گوید: به چه چیز آن را مهر کنم من ابزاری ندارم، پس می گوید: با ناخنت تمامش کن. سپس آن را در گردنش می اندازد تا روز قیامت همان طور که خداوند می فرماید:

وَ کُلَّ إِنسَنٍ أَلْزَمْنَهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ کِتَبًا یَلْقهُ مَنشُورًا» (1)

و عمل هر انسانی را برای همیشه ملازم او نموده ایم، و روز قیامت نوشته ای را [ که کتاب عمل اوست ] برای او بیرون می آوریم که آن را پیش رویش گشوده می بیند.

سپس بعد از این فرشتگان منکر و نکیر وارد می شوند.

فتّان : مبالغه در فتنه است و اصل فتنه در مورد آزمودن نقره با آتش است تا ناخالصی آن مشخص شود. و مقصود از فتّان القبور، آزمایش صاحب قبر محتاج است که ترس و تاریکی و تنهایی او را فراگرفته است و موقعیت پرسش از او در

ص:209


1- (1) - اسراء (17) : 13. [1]

محیط قبر به گونه ای است که نجاتی نیست مگر تقوا در خلوت ها. و فتّان قبر، صاحب قبر را آزمایش می کند تا تکلیف او را برای مراحل بعدی روشن کند.

امام زین العابدین علیه السلام در این زمینه می فرماید:

... وَ کانَ قَدْ اوْفَیْتَ أَجَلَکَ وَ قَبَضَ الْمَلَکُ رُوحَکَ وَصِرْتَ إِلَی مَنْزِلٍ وَحیداً، فَرَدَّ الَیْکَ فِیهِ رُوحَکَ، وَ اقْتَحَمَ عَلَیْکَ فِیهِ مَلَکَاکَ مُنْکَرٌ وَ نَکیرٌ لِمُساءَلَتِکَ وَ شَدِیدِ امْتِحانِکَ الاَ وَ إنَّ أَوَّلَ ما یَسْاَلانِکَ عَنْ رَبِّکَ الَّذی کُنْتُ تَعْبُدُه، وَ عَنْ نَبیِّکَ الَّذی ارْسِلَ الَیْکَ وَ عَنْ دِینِکَ الَّذی کُنْتَ تَدِینُ بِهِ وَ عَنْ کِتابِکَ الَّذی کُنْتَ تَتْلُوهُ وَ عَنْ إِمامِکَ الَّذی کُنْتَ تَتَوَلاّهُ. ثُمَّ عَنْ عُمُرِکَ فیما أَفْنَیْتَهُ، وَ مالِکَ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبْتَهُ وَ فیما أَتْلَفْتَهُ، فَخُذْ حِذْرَکَ وَ انْظُرْ لِنَفْسِکَ وَ أَعِدْ لِلْجَوابِ قَبْلَ الإِمْتِحانِ وَ المُسَاءَلَةِ وَ الأختِبارِ... . (1)

به زودی که عمرت به سر آید و فرشته جانت را بگیرد و تنها به سوی قبر رهسپار شوی و در آن جا جانت به تو بازگردانده شود و دو فرشته ات، منکر و نکیر، برای پرسش از تو و امتحان سخت وارد قبرت شوند.

بدان! نخستین پرسشی که آن دو از تو می کنند دربارۀ پروردگار توست که او را می پرستیدی و دربارۀ پیامبر تو که برایت فرستاده شده و دربارۀ دینت که به آن باور داشتی و دربارۀ کتابت که تلاوتش می کردی و دربارۀ امامت که ولایت او را داشتی. سپس از عمرت که آن را چگونه صرف کردی و دارایی ات که از کجا به دست آوری و در چه راه خرج کردی. پس، بهوش باش و برای خودت فکر کن و پیش از شروع امتحان و پرسش و آزمایش، خویشتن را برای جواب گویی آماده ساز.

برای اطلاعات بیشتر شرح برنامۀ مُنکر و نکیر و رومان، به کتاب با عظمت

ص:210


1- (1) - بحار الأنوار: 223/6، باب 8، حدیث 24؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 503، حدیث 1. [2]

«الکافی» باب سؤال و جواب قبر 239/3، و «بحار الانوار» جلد 6، باب احوال برزخ و قبر، و کتاب بسیار پر قیمت «علم الیقین» فیض کاشانی، 879/2 مراجعه کنید.

7 - فرشتگان مأمور بهشت و دوزخ

امام سجاد علیه السلام در فراز

«وَالطّائِفینَ بِالبَیتِ المَعْمُورِ وَ مالِکٍ وَ الْخَزَنَةِ وَ رِضْوانَ وَ سَدَنَةِ الْجِنانِ» به وجود گروهی از فرشتگان که به دور خانۀ حق می گردند و صاحبان اداره کنندۀ بهشت و دوزخ اشاره می نماید.

«در قرآن کریم بارها از فرشتگان یاد شده، اما از میان آنها فقط از جبرئیل و میکائیل نام برده شده و از بقیه فرشتگان با اوصافشان یاد شده است. مانند: ملک الموت و کرام الکاتبین و السفرة الکرام البرَرَة و رقیب و عتید و مانند اینها...

از صفات و اعمالی که خداوند سبحان در کلام خود دربارۀ فرشتگان آورده و احادیث هم در این باب همراهی می کند که عبارتند از:

اوّل: فرشتگان موجوداتی گرامی هستند که میان خدای متعال و عالم مشهود واسطه اند؛ زیرا هیچ حادثه یا رخداد و کوچک و بزرگی پیش نمی آید مگر این که فرشتگان در آن دستی دارند و یک یا چند فرشته بر آن گماشته اند. البته تنها نقش آنها در این زمینه، به جریان انداختن فرمان الهی در بسترش یا قرار دادن آن در جایگاهش می باشد. چنانکه خدای متعال می فرماید:

لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (1)

در گفتار بر او پیشی نمی گیرند، و آنان فقط به فرمان او عمل می کنند.

دوّم: از فرمان های خدا به آنان سرپیچی نمی کنند؛ چرا که فرشتگان از وجودی

ص:211


1- (1) - انبیاء (21) : 27. [1]

مستقل و اراده ای مستقل برخوردار نیستند تا برخلاف خواست خداوند سبحان چیزی را بخواهند و لذا هیچ کاری را دست کم نمی گیرند و هیچ یک از فرمان های خدا را که به عهده شان گذاشته با تحریف یا کم و زیاد تغییر نمی دهند.

خداوند متعال می فرماید: خدا را در آن چه به آنها فرمان دهد نافرمانی نمی کنند و هر چه به آنها دستور داده شود، انجام می دهند.

سوّم: فرشتگان در عین آن که شمارشان فراوان است، مراتب متفاوتی دارند.

بعضی فرادست و بعضی فرودستند. چه آن که برخی از آنها دستور دهنده اند و اطاعت می شوند و برخی مأمورند و امر او را اطاعت می کنند. آن که دستور دهنده است به فرمان خدا دستور می دهد و فرمان او را برای مأمور می برد و آن که مأمور است مأمور به امر خداست و او را اطاعت می کند. پس فرشتگان از خود هیچ اختیاری ندارند و هیچ کاره اند. خدای متعال در آیات قرآن می فرماید:

وَ مَا مِنَّآ إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ» (1)

و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر این که برای او مقامی معین است.

مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ» (2)

آنجا مورد اطاعت [ فرشتگان ] و امین است.

قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُواْ الْحَقَّ» (3)

گویند: پروردگارتان چه گفت؟ می گویند: حق گفت.

چهارم: فرشتگان مغلوب و مقهور نمی شوند؛ زیرا آنان به فرمان و خواست خدا کار می کنند. که آیات ذیل بدان اشاره دارد:

ص:212


1- (1) - صافّات(37) : 164. [1]
2- (2) - تکویر(81) : 21. [2]
3- (3) - سبأ(34) : 23. [3]

وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِن شَیْ ءٍ فِی السَّمَوَ تِ وَ لَافِی الْأَرْضِ» (1)

و هیچ چیز در آسمان ها و زمین نیست که بتواند خدا را عاجز کند [ تا از دسترس قدرت او بیرون رود ].

وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ» (2)

و خدا بر کار خود چیره و غالب است.

إِنَّ اللَّهَ بَلِغُ أَمْرِهِ» (3)

[ و ] خدا فرمان و خواسته اش را [ به هر کس که بخواهد ] می رساند.

از این جا روشن می شود که فرشتگان موجوداتی هستند که وجودشان از مادۀ جسمانی پیراسته می باشد. ماده ای که در معرض زوال و فساد و تغییر است و خاصیتش این است که در حرکت به سمت غایت خود تدریجاً به کمال می رسد و گاهی اوقات هم با موانع و آفاتی برخورد می کند و از هدف محروم می شود و پیش از رسیدن به آن از بین می رود. (4)

بیت المعمور کجاست ؟

اشاره

گروه فرشتگان دارای خانه ای آراسته و منور به نور الهی هستند، این گروه طواف کنندگان عرش الهی در جایگاه رفیع سکونت دارند. همان گونه که خداوند منان به آن سوگند یاد می کند:

وَ الطُّورِ * وَ کِتَبٍ مَّسْطُورٍ * فِی رَقٍّ مَّنشُورٍ * وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ» (5)

ص:213


1- (1) - فاطر (35) : 44. [1]
2- (2) - یوسف(12) : 21. [2]
3- (3) - طلاق (65) : 3.
4- (4) - تفسیر المیزان: 12/17، ذیل آیۀ 1 سورۀ فاطر.
5- (5) - طور (52) : 1 - 4. [3]

سوگند به [ کوهِ ] طور، * و به کتابی که نوشته شده، * در صفحه ای باز و گسترده، * و به آن خانۀ آباد.

بیت المعمور، همان ضُراح (1) است که خانه در آسمان چهارم موازی با کعبه در مقابل عرش خداوند است. هر روز هفتاد هزار فرشته به درون آن می روند و تا روز قیامت باز نمی گردند. (2)بیت المعمور مطاف ملائکه در زیر عرش الهی بود؛ تا هنگامی که حضرت آدم به زمین فرود آمد، به امر خداوند و یاری فرشتگان برای او خیمه ای از آسمان نازل شد و آدم آن را بنا نمود که اکنون ارکان بیت اللّه الحرام، کعبه معظمه بر روی زمین رو به روی بیت المعمور در آسمان است. (3)ابن مسعود می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«چون مرا به آسمان بالا بردند با جبرئیل به آسمان چهارم رسیدیم، خانه ای دیدیم از یاقوت سرخ، جبرئیل به حضرت گفت: این بیت المعمور است. ای محمد! برخیز و بدان سو نماز کن. آن گاه خداوند همه پیامبران را گرد آورد و همگی در پشت سر من صف بستند و من به آنان جماعت گزاردم.» (4)

علت طواف بر بیت المعمور

از امام سجاد علیه السلام دربارۀ بیت المعمور، روایتی با عظمت در کتب حدیثی آمده است که بیان آن ضروری به نظر می رسد:

عَنْ عَلِیِّ بْنِ الحُسَین علیه السلام انَّ رَجُلاً سَاَلَهُ ما بَدْءُ هذَا الطَّوافِ بِهَذَا البَیْتِ لِمَ

ص:214


1- (1) - مجمع البحرین: واژۀ ضراح.
2- (2) - تفسیر نور الثقلین: 136/5، حدیث 5.
3- (3) - تفسیر نور الثقلین: 136/5، حدیث 6 - 7.
4- (4) - ینابیع المودة: 243/1، حدیث 19، باب 15؛ [1] شرح احقاق الحق: 300/2 (در پاورقی).

کانَ وَ حَیْثُ کانَ؟ فَقَالَ علیه السلام : امَّا بَدْءُ هَذَا الطَّوَافِ بِهَذَا الْبَیْتِ فَاِنَّ اللَّه قالَ لِلْمَلائِکَةِ: اِنّی جاعِلٌ فی الأرضِ خَلِیفَةً

فَقالَتْ الْمَلائِکَةُ: ایْ رَبِّ أَخَلیفَةً مِنْ غَیْرِنا مِمَّنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکَ الدِّماءَ وَ یَتَحاسَدُونَ وَ یَتَباغَضُونَ وَ یَتَباغَونَ ایْ رَبِّ اجْعَلْ ذلِکَ الخَلِیفَةَ مَنّا فَنَحْنُ لَانُفْسِدُ فِیها وَ لانَسْفِکُ الدِّماءَ وَ لانَتَبَاغَضُ وَ لانَتَحاسَدُ وَ لانَتَباغَی و نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ

وَ نُطیعُکَ وَ لانَعْصِیکَ قالَ اللّهُ تَعالی: اِنِّی أَعْلَمُ ما لاتَعْلَمُونَ» (1)

قالَ فَظَنَّتِ الْمَلائِکَةُ أَنَّ ما قالُوا رَدٌّ عَلی رَبِّهِم عَزَّوَجَلَّ وَ أَنَّهُ

قَدْ غَضَبَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَوْلِهِم فَلَاذُوا بِالْعَرشِ ثَلاثَ ساعاتِ، فَنَظَرَ اللّهُ الَیْهِمْ فَنَزَلَتِ الرَّحْمَةُ عَلَیْهِمْ فَوَضَعَ اللّهُ سُبْحانَهُ تَحْتَ الْعَرْشِ بَیْتَا عَلَی ارْبَعِ اساطیِنَ مِنْ زَبَرْجَدٍ وَ غَشّاهُنَّ بَیاقُوتَةٍ حَمْراءَ وَ سُمِّیَ الْبَیْتَ الضُّراحَ ثُمَّ قالَ اللّهُ لِلْمَلائِکَةِ: طُوفُوا بِهَذَا الْبَیْتَ وَ دَعُوا الْعَرْشَ فَطافَتِ المَلائِکَةُ بِالْبَیْتِ وَ تَرَکُوا الْعَرْشَ فَصارَ اهْوَنَ عَلَیْهِمْ وَ هُوَ الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ الَّذی ذَکَرَهُ اللّهُ یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ سَبْعُونَ الْفَ مَلَکٍ لایَعُودُونَ فِیهِ أَبداً ثُمَّ إنَّ اللّهَ تَعالی بَعَثَ مَلائِکَتَهُ فَقالَ ابْنُوا لی بَیْتاً فی الْأَرضِ بِمِثالِهِ وَ قَدْرِهِ فَاَمَرَ اللّهُ سُبْحانَهُ مَنْ فی الأَرْضِ مِنْ خَلْقِهِ أَنْ یَطُوفُوا بِهَذَا الْبَیْتِ کَما یَطُوفُ أَهْلُ السَّماءِ بِالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ. (2)

شخصی از امام سجاد علیه السلام دربارۀ علت طواف بر بیت المعمور و خانۀ کعبه پرسید. زمان آغاز طواف بر بیت المعمور چه زمانی بوده و برای چه و چگونه بوده است؟ امام علیه السلام فرمود: آغاز طواف بر بیت المعمور زمانی بود که خداوند متعال به ملائکه فرمود: من در روی زمین خلیفه و جانشینی قرار

ص:215


1- (1) - بقره (2) : 30. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 59/55، باب 7، حدیث 7. [2]

دادم [ به نام انسان ]، پس ملائکه گفتند: پروردگارا! خلیفه ای از غیر فرشتگان قرار دادی در حالی که این خلیفه در روی زمین فساد می کند و خون می ریزد و به همدیگر حسادت و بغض می ورزند و ستم می کنند.

پروردگارا! جانشین و خلیفه ای از ما روی زمین قرار بده که ما فرشتگان، فساد نمی کنیم و خون نمی ریزیم و بغض و حسادت نداریم و ستم نمی کنیم و همواره به کمک تو تسبیح و تقدیس می کنیم تو را و اطاعت می کنیم تو را و عصیان نمی کنیم تو را.

خداوند فرمود: مسلماً من چیزی را می دانم که شما نمی دانید. امام سجاد علیه السلام فرمود: ملائکه گمان کردند که آنچه می گویند ردّی است بر پروردگارشان و مسلماً خداوند بر گفتار ایشان غضبناک شده است پس سه ساعت به عرش خدا پناه بردند، سپس خداوند به ایشان نظر کرد و رحمتش بر ایشان نازل گردید و خانه ای در زیر عرش قرار داد که بر چهار استوانه از زبرجد بود که آن را به یاقوت قرمز آغشته نموده بود که این خانه «بیت الضّراح» نام دارد.

سپس خداوند به فرشگان فرمود: طواف کنید این خانه را و رها کنید عرش را، پس ملائکه طواف خانه کرده و عرش را ترک کردند، در نتیجه این طواف بر ملائکه آسان گردید [ که مراد آسانی طواف نسبت به پناه بردن ملائکه به عرش می باشد ]. و این بیت المعمور که خداوند ذکر فرموده: هر روز و شب هفتاد هزار فرشته داخل آن می شود که هرگز برنمی گردند. سپس خداوند فرشتگانش را دستور داد که: خانه ای برای من در روی زمین بسازید به مانند و به منزلت بیت المعمور، بعد خداوند سبحان امر کرد به تمام انسان هایی که در زمین خلق کرده، طواف این خانه کنند همان طور که اهل آسمان بیت المعمور را طواف می کنند.

ص:216

عظمت بیت المعمور

این خانه آباد و نورانی به قدری با عظمت است که قرآن در شب قدر بر این بیت معمور نازل شده است.

حفص بن غیاث به امام صادق علیه السلام عرض کرد، از کلام خدا خبر بده، امام علیه السلام فرمود: ماه رمضان ماهی است که قرآن در او نازل شده است.

چگونه قرآن در ماه رمضان نازل شده، در حالی که قرآن در مدت بیست سال از ابتدا تا پایان نازل شده، حضرت فرمود: قرآن یک باره در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شده است سپس از بیت المعمور در مدت بیست سال بر پیامبرش فرو فرستاد. (1)دعایی معروف به دعای اهل بیت المعمور است که فرشتگان در هنگام طواف زمزمه می کردند و معصومان ما به ویژه امام سجاد علیه السلام در نمازهایشان می خواندند و آن کلماتی از گنج های عرش برای اکرام رسول الله صلی الله علیه و آله است. هدیه ای از سوی حق که به وسیلۀ جبرئیل بر حضرتش فرستاده شده که بدان اشاره می شود:

یا مَنْ اظْهَرَ الجَمِیلَ وَ سَتَرَ القَبیحَ یا مَنْ لَمْ یُواخِذْ بِالْجَرِیرَةِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ، یا عَظیمَ الْعَفْوِ، یا حَسَنَ التَّجاوُزِ، یا باسِطَ الْیَدَیْنَ بِالرَّحْمَةِ، یا صاحِبَ کُلِّ حاجَةِ، یا واسِعَ المَغْفِرَةِ، یا مُفَرِّجَ کُلِّ کُرْبَةٍ، یا مُقیلَ الْعَثَراتِ، یا کَرِیمَ الصَّفْحِ، یا عَظِیمَ الْمَنِّ، یا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها، یا رَبّاهُ یا سَیِّداهُ یا غایَةَ رَغْبَتاهُ، أَسْاَلُکَ بِکَ وَ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و عَلیٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدِ ابْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّد وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْقائِمِ الْمَهْدِیِّ الْاَئِمَّةِ الهادیةِ علیهم السلام أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ

ص:217


1- (1) - بحار الأنوار: 11/94، باب 53، حدیث 14؛ الکافی: 628/2، حدیث 6. [1]

وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَسْاَلُکَ یا اللّهُ یا اللّهُ أَلاّ تُشَوِّهَ خَلْقی بِالنّارِ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِی ما أَنْتَ أَهْلُهُ. (1)

ای کسی که زیبایی ها را ظاهر می کنی و زشتی ها را می پوشانی، ای کسی که مؤاخذه نمی کنی به گناهان ما و پرده دری نمی کنی. ای بزرگ بخشنده، ای نیکوترین گذشت کننده، ای کسی که دست های رحمتت بر امت گشاده است، ای صاحب هر حاجتی، ای دارندۀ مغفرت گسترده، ای گشایش دهندۀ هر اندوه و مشتقی، ای جبران کنندۀ لغزش ها. ای بزرگوار چشم پوش، ای بزرگ احسان، ای آغاز کنندۀ هر نعمت پیش از لیاقت آن، ای پروردگار!، ای آقا!، ای نهایت خواسته ها!، از تو می خواهم به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و مهدی علیهم السلام ، این امامان هدایت کننده، این که درود بفرستی بر محمد و آل محمد علیهم السلام ، و از تو می خواهم ای خدا، ای خدا، که زشت نگردانی خلق را به واسطۀ آتش و انجام دهی برای من آنچه را که خود صلاح می دانی.

فرشتگان، واسطه های بین خدا و موجودات

اشاره

«بر اساس آنچه قرآن کریم به دست می دهد، فرشتگان هم در این جهان و هم آن جهان واسطۀ میان خدای متعال و موجودات هستند. به این معنا که پیش از فرا رسیدن مرگ و انتقال به عالم دیگر و پس از آن، فرشتگان اسبابی فراتر از اسباب مادی عالم مشهود برای حوادث هستند. امّا در هنگام بازگشت، یعنی در زمان ظهور نشانه های مرگ و ستاندن جان و جاری ساختن سؤال و ثواب و عذاب قبر و میراندن و زنده گرانیدن همگان با دمیدن در صور و محشور کردن و دادن نامۀ اعمال

ص:218


1- (1) - بحار الأنوار: 75/83، باب 39، حدیث 10؛ [1]المصباح، کفعمی: 29. [2]

به دست بندگان و راندن آنها به سوی بهشت و دوزخ، واسطه در اجرای این امور هستند که آیات قرآن بر آن دلالت دارد.

واسطه بودن آنها در مرحلۀ تشریع یعنی نزول وحی و جلوگیری از مداخلۀ شیاطین در آن و تقویت پیامبر و تأیید مؤمنان و پاک کردن آنها به وسیلۀ استغفار است.

و اما این که فرشتگان در این جهان واسطه در تدبیر امور هستند، دلیلش اطلاق آیات آغازین سورۀ نازعات می باشد، آن جا که می فرماید:

وَ النَّزِعَتِ غَرْقًا * وَ النَّشِطَتِ نَشْطًا * وَ السَّبِحَتِ سَبْحًا * فَالسَّبِقَتِ سَبْقًا * فَالْمُدَبِّرَ تِ أَمْرًا» (1)

سوگند به فرشتگانی که [ روح بدکاران را به شدت از بدن هایشان ] بر می کنند * و سوگند به فرشتگانی که [ روح نیکوکاران را به نرمی و ملایمت از بدن هایشان ] بیرون می آورند؛ * و سوگند به فرشتگانی که [ برای اجرای فرمان های حق ] به سرعت نازل می شوند، * و سوگند به فرشتگانی که [ در ایمان، عبادت، پرستش و اطاعت ] بر یکدیگر [ به صورتی ویژه ] سبقت می گیرند، * و سوگند به فرشتگانی که [ به اذن خدا امور آفرینش را ] تدبیر می کنند.

بالاتر بودن مقام برخی از فرشتگان نسبت به برخی دیگر و امر کردن فرشتۀ فراتر به فرشتۀ فرودست، در تدبیر امری نیز از زمرۀ همین وساطت است؛ زیرا فرشتۀ متبوع در حقیقت واسطۀ میان خدای متعال و فرشتۀ تابع خود در رساندن فرمان خدای متعال می باشد. مانند واسطه شدن ملک الموت در فرمان دادن به یکی از دستیارانش برای ستاندن جان کسی، خداوند متعال از قول فرشتگان چنین بازگو

ص:219


1- (1) - نازعات (79) : 1 - 5.

می فرماید:

وَ مَا مِنَّآ إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ» (1)

و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر این که برای او مقامی معین است.

و می فرماید:

مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ» (2)

آنجا مورد اطاعت [ فرشتگان ] و امین است.

و نیز می فرماید:

حَتَّی إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُواْ الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ» (3)

تا زمانی که با صدور اذن شفاعت دل هایشان آرام گیرد [ در این هنگام مجرمان به شفیعان ] گویند: پروردگارتان چه گفت؟ می گویند: حق گفت و او بلند مرتبه و بزرگ است.

بنابراین واسطه بودن فرشتگان و استناد پدیده ها به آنها با استناد پدیده ها به خداوند و این که او به اقتضای توحید و ربوبیت، تنها سبب همه موجودات و پدیده ها می باشد، منافاتی ندارد.» (4)این گونه فرشته ها در مأموریت های ویژه ای دارای قدرت مخصوص هستند.

تفسیر مالک و خزنه

مالک فرشته ای الهی است که نامش از ملک و قدرت ریشه می گیرد، آن چنان

ص:220


1- (1) - صافّات (37) : 164. [1]
2- (2) - تکویر(81) : 21. [2]
3- (3) - سبأ(34) : 23. [3]
4- (4) - تفسیر المیزان: 182/20 - 183، ذیل آیۀ 1 - 5 سورۀ نازعات.

تسلط و قدرت دارد که امیرمؤمنان می فرماید:

اَعَلِمْتُمْ انَّ مالِکاً اذا غَضِبَ عَلَی النّارِ حَطَمَ بَعْضُها بَعْضاً لِغَضَبِهِ، وَ اذا زَجَرَها تَوَثَّبَتْ بَیْنَ ابْوابِها جَزَعاً مِنْ زَجْرَتِهِ. (1)

آیا می دانید وقتی مالک دوزخ بر آتش خشم گیرد آتشها به روی هم غلتیده و یکدیگر را به سختی می کوبند، و هرگاه به آتش بانگ زند آتش دوزخ بی تابانه از نهیب او در میان درهای جهنّم برجهد؟!.

مالک، خزانه دار اصلی آتش است که خزانه او توده ای از آتش و دود است و به همراه آن شدت غضب بر فضای جهنّم حاکم می شود.

به فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرشتگان جهنّم هزاران سال قبل از خلق جهنّم آفریده شده اند و هر روز به نیرو و توانشان افزوده می شود. (2)دوزخیان گاهی به مالک متوسل می شوند که به خدای تعالی عرض کند تا خدا جانشان را بگیرد بلکه با مرگ از این عذاب نجات یابند، ولی مالک به آنان می گوید:

که در این عالم مرگی وجود ندارد و حیات ابدی است.

خداوند می فرماید:

وَ نَادَوْاْ یَمَلِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّکِثُونَ» (3)

و فریاد می زنند: ای مالکِ [ دوزخ! بگو: ] پروردگارت ما را بمیراند [ تا از این عذاب نجات یابیم ]. [ مالک ] می گوید: یقیناً شما ماندنی هستید.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرماید:

اگر به دوزخیان گفته شود شما به تعداد ریگ های دنیا در آتش خواهید ماند

ص:221


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 182. [1]
2- (2) - لآلی الأخبار: 114/5؛ الدّر المنثور: 145/6، با کمی اختلاف.
3- (3) - زخرف (43) : 77. [2]

خوشحال می شوند و اگر به بهشتیان گفته شود شما به تعداد ریگ های دنیا در بهشت ماندگار خواهید بود اندوهگین می شوند. اما جاودانگی برای آنها مقرر شده است. (1)و دوزخیان گاهی به خزانه دار و مأموران زیردست مالک پناهنده می شوند که اگر نجاتی نیست حداقل تخفیفی در عذابشان داده شود ولو به یک روز که استراحتی کنند.

وَ قَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُواْ رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ * قَالُواْ أَوَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُم بِالْبَیِّنَتِ قَالُواْ بَلَی قَالُواْ فَادْعُواْ وَ مَا دُعَؤُاْ الْکَفِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَلٍ» (2)

و آنان که در آتش اند، به نگهبانان دوزخ می گویند: از پروردگارتان بخواهید که یک روز بخشی از عذاب را از ما سبک کند. * [ نگهبانان ] می گویند: آیا پیامبرانتان دلایل روشن برای شما نیاوردند؟ می گویند: چرا آوردند.

می گویند: پس [ هر اندازه که می خواهید خدا را ] بخوانید، ولی دعای کافران جز در بیراهه و گمراهی نیست.

و لکن همین تقاضای کوچک نیز پذیرفته نمی شود.

تفسیر رضوان

رضوان به معنای رضا و خلاف سخط است و رضوان خداوند بزرگترین سعادت و برترین خواسته هاست. همان طور که خداوند در سورۀ توبه فرمود:

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَتِ جَنَّتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَْنْهَرُ

ص:222


1- (1) - کنز العمال: 532/14، حدیث 39530؛ الدر المنثور: 41/1.
2- (2) - غافر(40) : 49 - 50. [1]

خَلِدِینَ فِیهَا وَمَسَکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّتِ عَدْنٍ وَرِضْوَ نٌ مِّنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَ لِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (1)

خدا به مردان و زنان با ایمان بهشت هایی را وعده داده که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است؟ در آن جاودانه اند، و نیز سراهای پاکیزه ای را در بهشت های ابدی [ وعده فرموده ] و هم چنین خشنودی و رضایتی از سوی خدا [ که از همۀ آن نعمت ها ] بزرگ تر است؛ این همان کامیابی بزرگ است.

رئیس خزانه داران بهشت را رضوان نامیده اند، چون ورود به بهشت و سکونت در آن با رضایت اوست.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله وضعیت این فرشتگان را در ماه رمضان چنین تشریح می فرماید:

اِذا کانَ اوَّلُ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ نادَی الجَلِیلُ جَلَّ جَلالُهُ رِضْوانَ خَازِنَ الجَنَّةِ فَیَقولَ: لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ فَیَقُولُ: نَجِّدْ جَنَّتی وَ زَیِّنْها لِلصّائِمینَ مِنْ امَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ لاتُغْلِقْها عَلَیْهِمْ حَتّی یَنْقَضِیَ شَهْرُهُم ثُمَّ یُنادِیَ مالِکاً خازِنَ النّارِ یا مالِکُ! فَیَقُولُ: لَبَّیکَ وَ سَعْدَیْکَ، فَیَقُولُ: اغْلِقْ ابْوابَ جَهَنَّمَ عَنِ الصّائِمینَ مِنْ امَّةِ مُحَمَّدِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ لاتَفْتَحُها حَتّی یَنْقَضِیَ شَهْرُهُم. (2)

هر گاه اول ماه رمضان فرا می رسد، خداوند بزرگ، رضوان، خزانه دار بهشت را ندا دهد و او پاسخ به اطاعت و یاری دهد؛ پس فرماید: بهشتم را آراسته و زینت برای روزه داران از امّت محمّد صلی الله علیه و آله بنما و آن را برای ایشان باز بگذار تا ماه رمضان آنان بگذرد. سپس مالک، مأمور جهنّم را ندا دهد، ای مالک! و او گوید: در خدمت و یاری هستم، پس فرماید: درهای جهنّم را بر روی روزه داران از امّت محمّد صلی الله علیه و آله ببند پس باز نمی کنی تا ماه رمضان

ص:223


1- (1) - توبه (9) : 72. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 350/93، باب 46، ذیل حدیث 18؛ [2]مستدرک الوسائل: 427/7، باب 11، حدیث 8592. [3]

آنها بگذرد.

تفسیر سدنة الجنان

«سُدنة» خادم اماکن معظمه مانند کعبه و مسجد را گویند، یعنی تولیت امر آنها به کلید داری و نظارت بر آنها است. و سدنة الجنان، کلید داران و سرپرستان حوریان و غلامان و خدمه بهشتی که همگی مأموران ویژۀ بهشت می باشند.

«جنان»، جمع جنة به معنای پوشش و پوشیده است و به باغ بهشت هم گفته می شود. چون درون بهشت از درختان و شاخه های گیاهان بسیار پوشیده شده است.

کلید داران فردوس با سلام و سلامتی بدون آفت و نقصی و شاد باشی بهشتیان را به بهشت بدرقه می کنند و آنان کسانی هستند که با صبر و پایداری در برابر گناهان و اطاعت خدا به این درجات رسیده اند.

خداوند در وصف حال آنان می فرماید:

وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّی إِذَا جَآءُوهَا وَ فُتِحَتْ أَبْوَ بُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَلِدِینَ» (1)

و کسانی که از پروردگارشان پروا کردند گروه گروه به بهشت رانده می شوند، چون به آن رسند در حالی که درهایش از پیش گشوده شده است، نگهبانانش به آنان گویند: سلام بر شما، پاکیزه و نیکو شدید، پس وارد آن شوید که [ در آن ] جاودانه اید.

وصف جنان در قرآن کریم به تعابیر گوناگونی آمده است:

جَنَّةُ النَّعیم، جَنَّةُ الخُلد، جَنَّةُ المَأوی، جَنَّةُ عَدْن، جَنَّةُ عالیة، جَنَّةُ عَرْضُها

ص:224


1- (1) - زمر (39) : 73. [1]

السّماواتِ وَ الْأَرْضِ، دارُالسَّلام، دارُ القَرارِ و... .

و در پس همه آنها عرش الرحمن و لقاء اللّه، درجات بالای آن است.

و این جایگاه با شکوه برای مؤمنان صابر و فرمانبر الهی است؛ زیرا که در دنیا سختی ها و تلخی ها را چشیده اند و لذت ها را به آخرت واگذار کرده اند و آنچه مانده خلق و خوی پسندیده است که راه گشای حقیقت و سعادت ادبی است. و از این رو که انسان به محض دیدن فرشته مرگ که خلق و خوی و کردار آدمی را دارد، همه علم و عمل او می ریزد و حتی نای پاسخ به پرسش

«مَنْ رَبُّکَ» را هم ندارد؛ زیرا که همه چیز او وارداتی و مصرفی بوده است. اکنون که او را در قبر می گذارند با یک برخورد و فشار از سوی فرشتۀ قبر تمام عقاید و اخلاق و علوم ظاهری و کمالات مجازی را از دست می دهد. و خلق و خوی حقیقی و باطنی آن است که علم و عمل و چهرۀ حقیقت ملکه آدمی باشد و انسان به آن تخلّق یابد و تمام کمال را از حق ببیند و خویشتن خویش را از خود و غیر تهی سازد.

همان گونه که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

ایمان به آراستن ظاهر و آرزو نمودن کمال نیست بلکه ایمان، همان اعتقاد پاک و معرفت خالص در دل هاست که کار نیک، آن را گواهی می نماید. (1)

ص:225


1- (1) - بحار الأنوار: 72/66، باب 30، حدیث 26؛ [1] معانی الأخبار: 187، حدیث 3.

[«19» وَالَّذِینَ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ» (1)«20»وَالَّذِینَ یَقُولُونَ: سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ » (2)«21»وَالزَّبَانِیَةِ الَّذِینَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ » (3)«22»ابْتَدَرُوهُ سِرَاعاً وَلَمْ یُنْظِرُوهُ وَمَنْ أَوْهَمْنَا ذِکْرَهُ وَلَمْ نَعْلَمْ مَکَانَهُ مِنْک وَبِأَیِّ أَمْرٍ وَکَّلْتَهُ]

و درود بر فرشتگانی که، خدا را در آنچه دستورشان می دهد، مخالفت نمی کنند، و آنچه را فرمان داده می شوند، انجام می دهند.

و درود بر فرشتگانی که به اهل بهشت می گویند: بر شما به خاطر صبری که بر عبادات و ترک محرمات کردید، سلام باد. بنابراین خانۀ آخرت برای شما نیکو خانه ای است، و درود بر نگاهبانان دوزخ؛ چون به آنها گفته شود: مجرم را بگیرید و او را زنجیر کنید و سپس به جهنّم دراندازید، شتابان و سریع دستگیرش کنند و به او مهلت ندهند، و درود بر فرشته ای که یادش را از حساب انداختیم، و از رتبه و منزلتش آگاه نشدیم، و نمی دانیم او را به کاری گماشته ای.

ص:226


1- (1) - تحریم (66) : 6. [1]
2- (2) - رعد (13) : 24. [2]
3- (3) - حاقّه (69) : 30 - 31. [3]

معصیت نکردن فرشتگان

جمله «وَالَّذینَ لا یَعْصُونَ» در دعا اشاره است به آیۀ ششم سورۀ مبارکۀ تحریم:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ » (1)

ای مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است، حفظ کنید. بر آن فرشتگانی خشن و سخت گیر گمارده شده اند که از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپیچی نمی کنند، و آنچه را به آن مأمورند، همواره انجام می دهند.

مفسّران در «قُوا أنْفُسَکُمْ» فرموده اند: خود را با استقامت در طاعت و دوری از معصیت و مصون داشتن از پیروی شهوات، از آتش جهنّم حفظ کنید.

و در «أهلیکُمْ» فرموده اند: آنان را با دعوت به طاعت رب، تعلیم فرائض، نهی از قبایح و ترغیب و تشویق به خیر، از آتش جهنّم نگاه دارید.

سلطان نفس خود شو و مالک رِقاب باش روشن ضمیر خویش کن و آفتاب باش

خواهی به قاف قرب رسی از تمام خلق سیمرغ وار در پس قاف حجاب باش

تا کی روی به مدرسه از بهر قیل و قال تدریس خویشتن کن و امّ الکتاب باش

زین قیل و قال بگذر و الهام حق شنو مانند کوه تشنۀ فیض سحاب باش

ابلیس از غرور عبادت رجیم شد ای شیخ بر حذر ز غرور ثواب باش

از بهر بد حساب بود گیرو دار حشر زان گیرو دار تا برهی خوش حساب باش

بگذر کام هر دو جهان در طریق عشق همچون صغیر از دو جهان کامیاب باش

(صغیر)

ص:227


1- (1) - تحریم (66) : 6. [1]

سلام فرشتگان

جملۀ «وَالَّذینَ یَقُولُونَ سَلامٌ» در دعا اشاره است به آیات 20 تا 24 سورۀ مبارکۀ رعد:

الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لَایَنقُضُونَ الْمِیثَقَ * وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ * وَ الَّذِینَ صَبَرُواْ ابْتِغَآءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ أَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِیَةً وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُوْلئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ * جَنَّتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَاءِهِمْ وَ أَزْوَ جِهِمْ وَ ذُرِّیَّتِهِمْ وَالْمَلَئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِّن کُلِ ّ بَابٍ * سَلَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ» (1)

همان کسانی که به عهد خدا [ که همانا قرآن است ] وفا می کنند و پیمان را نمی شکنند. * و آنچه را خدا به پیوند آن فرمان داده پیوند، می دهند و از [ عظمت و جلال ] پروردگارشان همواره در هراسند و از حساب سخت و دشوار بیم دارند. * و برای به دست آوردن خشنودی پروردگارشان [ در برابر گناهان و انجام وظایف و حوادث ] شکیبایی ورزیدند، و نماز را بر پا داشتند، و بخشی از آنچه را روزی آنان کردیم در نهان و آشکار انفاق نمودند، و همواره با نیکیِ [ عبادت ] زشتی و پلیدی [ گناه ] را دفع می کنند [ و با خوبی های خود نسبت به مردم، بدی های آنان را نسبت به خود برطرف می نمایند ]، اینانند که فرجام نیک آن سرای، ویژۀ آنان است. * بهشت های جاویدی که آنان و پدران و همسران و فرزندان شایسته و درست کارشان در آن وارد می شوند، و فرشتگان از هر دری بر آنان درآیند. * و به آنان

ص:228


1- (1) - رعد (13) : 20 - 24. [1]

گویند: ] سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان [ در برابر عبادت، معصیت و مصیبت ] پس نیکوست فرجام این سرای.

فرشتگان عذاب

جملۀ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ در دعا اشاره است به آیات سورۀ مبارکۀ حاقّه:

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُکُوهُ * إِنَّهُ کَانَ لاَ یُؤْمِنُ بِ اللَّهِ الْعَظِیمِ * وَلاَ یَحُضُّ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ » (1)

[ فرمان آید ] او را بگیرید و در غل و زنجیرش کشید، * آن گاه به دوزخش دراندازید، * سپس او را در زنجیری که طولش هفتاد ذرع است به بند کشید، * زیرا او به خدای بزرگ ایمان نمی آورده * و مردم را به اطعام نیازمندان تشویق نمی کرده.

ص:229


1- (1) - حاقّه (69) : 30 - 34. [1]

[«23»وَسُکَّانِ الْهَوَاءِ وَالْأَرْضِ وَالْمَاءِ وَمَنْ مِنْهُمْ عَلَی الْخَلْقِ «24» فَصَلِّ عَلَیْهِمْ یَومَ یَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ» «25»وَصَلِّ عَلَیْهِمْ صَلاَةً تَزِیدُهُمْ کَرَامَةً عَلَی کَرَامَتِهِمْ وَطَهَارَةً عَلَی طَهَارَتِهِمْ «26»اَللَّهُمَّ وَإِذَا صَلَّیْتَ عَلَی مَلَائِکَتِک وَرُسُلِک وَبَلَّغْتَهُمْ صَلاَتَنَا عَلَیْهِمْ فَصَلِّ عَلَیْنَا بِمَا فَتَحْتَ لَنَا مِنْ حُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِمْ إِنَّک جَوَادٌ کَرِیمٌ.]

و درود بر فرشتگانی که ساکن هوا، و زمین و آبند، و کسانی از آنان که گماشتگان بر مخلوقاتند؛ پس بر آنان درود فرست، روزی که هر شخصی به محشر می آید، در حالی که همراه او فرشته راننده، و فرشته گواه عمل است، و بر آنان درود فرست؛ درودی که، کرامت بر کرامتشان و پاکی بر پاکیشان بیفزاید، خدایا! زمانی که بر فرشتگان و رسولانت درود می فرستی، و درود ما را به آنان می رسانی، به خاطر گفتار نیکی که در وصف آنان بر زبان ما جاری ساختی، بر ما هم درود فرست؛ همانا تو بخشندۀ ارجمندی.

درود بر فرشتگان

وَجاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَشَهیدٌ » (1)

ص:230


1- (1) - ق (50) : 21.

و شاهدی با اوست، [ که سوق دهنده او را به محشر می راند و شاهد بر اعمالش گواهی می دهد.

بر کلیّۀ فرشتگان درود فرست، درودی که مقامی بر مقامشان بیفزاید و پاکی ای بر پاکیشان اضافه کند.

گواینکه کرامت و طهارت فرشتگان کامل و جامع است ولی باید توجّه داشت که عنایات حق نیز بی پایان است. بنابر این می توان از حضرت او برای هر کس لطف و رحمت خواست گر چه آن کس غرق در محبّت های خدا باشد.

الهی، چون بر فرشتگان و رسولانت درود فرستادی و دعای ما را به ایشان رساندی، پس به سبب این حسن گفتار که دعا و صلوات ماست و راه آن را تو بر ما گشودی، بر ما محتاجان نیز درود فرست و رحمتت را به گدایان و فقیران ارزانی دار که تو بسیار بخشنده و کریمی.

عاشقانی که مبتلای تواند پادشاهند چون گدای تواند

حزن یعقوبشان بود زیرا هر یک ایّوب صد بلای تواند

گر چه دارند در درون صد درد همه موقوف یک دوای تواند

دل قومی به وصل راضی کن که به جان طالب رضای تواند

مردۀ عشق و زندۀ امّید زنده و مرده از برای تواند

آفت عقل و هوش اهل نظر چشم و ابروی دلربای تواند

ای سلیمان به دستگاه مکوب سر موران که زیر پای تواند

عالمی همچو سیف فرغانی با چنین حُسن، مبتلای تواند

(سیف فرغانی)

ص:231

دعای 4: درود بر پیروان انبیای الهی علیهم السلام

اشاره

ص:232

ص:233

ص:234

«1»اَللَّهُمَّ وَأَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَمُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَیْبِ عِنْدَ مُعَارَضَةِ الْمُعَانِدِینَ لَهُمْ بِالتَّکْذِیبِ وَالاِشْتِیَاقِ إِلَی الْمُرْسَلِینَ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ «2»فِی کُلِّ دَهْرٍ وَزَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِیهِ رَسُولاً وَأَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِیلاً مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَی وَقَادَةِ أَهْلِ التُّقَی عَلَی جَمِیعِهِمُ السَّلاَمُ فَاذْکُرْهُمْ مِنْک بِمَغْفِرَةٍ وَرِضْوَانٍ «3»اَللَّهُمَّ وَأَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذِینَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَةَ وَالَّذِینَ أَبْلَوُا الْبَلاَءَ الْحَسَنَ فِی نَصْرِهِ وَکَانَفُوهُ وَأَسْرَعُوا إِلَی وِفَادَتِهِ وَسَابَقُوا إِلَی دَعْوَتِهِ وَاسْتَجَابُوا لَهُ حَیْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّةَ رِسَالاَتِهِ «4»وَفَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَالْأَوْلادَ فِی إِظْهَارِ کَلِمَتِهِ وَقَاتَلُوا الآْبَاءَ وَالْأَبْنَاءَ فِی تَثْبِیتِ نُبُوَّتِهِ وَانْتَصَرُوا بِهِ «5»وَمَنْ کَانُوا مُنْطَوِینَ عَلَی مَحَبَّتِهِ یَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ فِی مَوَدَّتِهِ «6»وَالَّذِینَ هَجَرَتْهُمُ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ وَانْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَکَنُوا فِی ظِلِّ قَرَابَتِهِ «7»فَلاَ تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَکُوا لَکَ وَفِیکَ وَأَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِک وَبِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَیْک وَکَانُوا مَعَ رَسُولِک دُعَاةً لَک إِلَیْکَ «8»وَاشْکُرْهُمْ عَلَی هَجْرِهِمْ فِیک دِیَارَ قَوْمِهِمْ وَخُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَی ضِیقِهِ وَمَنْ کَثَّرْتَ فِی إِعْزَازِ دِینِک مِنْ مَظْلُومِهِمْ «9»اَللَّهُمَّ وَأَوْصِلْ إِلَی التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ » (1)خَیْرَ جَزَائِکَ «10»اَلَّذِینَ

ص:235


1- (1) - حشر (59) : 10. [1]

قَصَدُوا سَمْتَهُمْ وَتَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ وَمَضَوْا عَلَی شَاکِلَتِهِمْ «11»لَمْ یَثْنِهِمْ رَیْبٌ فِی بَصِیرَتِهِمْ وَلَمْ یَخْتَلِجْهُمْ شَکّ فِی قَفْوِ آثَارِهِمْ وَالاِیتِمَامِ بِهِدَایَةِ مَنَارِهِمْ مُکَانِفِینَ «13»وَمُوَازِرِینَ لَهُمْ یَدِینُونَ بِدِینِهِمْ وَیَهْتَدُونَ بِهَدْیِهِمْ یَتَّفِقُونَ عَلَیْهِمْ وَلاَ یَتَّهِمُونَهُمْ فِیمَا أَدَّوْا إِلَیْهِمْ اللَّهُمَّ وَصَلِّ عَلَی التَّابِعِینَ مِنْ یَوْمِنَا هَذَا إِلَی یَوْمِ الدِّینِ وَعَلَی أَزْوَاجِهِمْ وَعَلَی ذُرِّیَّاتِهِمْ وَعَلَی مَنْ أَطَاعَک مِنْهُمْ «14»صَلاَةً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِیَتِک وَتَفْسَحُ لَهُمْ فِی رِیَاضِ جَنَّتِک وَتَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ کَیْدِ الشَّیْطَانِ وَتُعِینُهُمْ بِهَا عَلَی مَا اسْتَعَانُوک عَلَیْهِ مِنْ بِرٍّ وَتَقِیهِمْ طَوَارِقَ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِلاَّ طَارِقاً یَطْرُقُ بِخَیْرٍ «15»وَتَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَی اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَک وَالطَّمَعِ فِیمَا عِنْدَک وَتَرْکِ التُّهْمَةِ فِیمَا تَحْوِیهِ أَیْدِی الْعِبَادِ «16»لِتَرُدَّهُمْ إِلَی الرَّغْبَةِ إِلَیْک وَالرَّهْبَةِ مِنْک وَتُزَهِّدَهُمْ فِی سَعَةِ الْعَاجِلِ وَتُحَبِّبَ إِلَیْهِمُ الْعَمَلَ لِلآجِلِ وَالاِسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ «17»وَتُهَوِّنَ عَلَیْهِمْ کُلَّ کَرْبٍ یَحِلُّ بِهِمْ یَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا «18»وَتُعَافِیَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا وَکَبَّةِ النَّارِ وَطُولِ الْخُلُودِ فِیهَا «19»وَتُصَیِّرَهُمْ إِلَی أَمْنٍ مِنْ مَقِیلِ الْمُتَّقِینَ.

ص:236

[«1»اَللَّهُمَّ وَأَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَمُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَیْبِ عِنْدَ مُعَارَضَةِ الْمُعَانِدِینَ لَهُمْ بِالتَّکْذِیبِ وَالاِشْتِیَاقِ إِلَی الْمُرْسَلِینَ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ «2»فِی کُلِّ دَهْرٍ وَزَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِیهِ رَسُولاً وَأَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِیلاً مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَی وَقَادَةِ أَهْلِ التُّقَی عَلَی جَمِیعِهِمُ السَّلاَمُ فَاذْکُرْهُمْ مِنْک بِمَغْفِرَةٍ وَرِضْوَانٍ]

خدایا! پیروان رسولان و تصدیق کنندگانشان، که عبارتند از مردم روی زمین، آن مردمی که تصدیقشان، قلبی و درونی بود، آنهم زمانی که دشمنان با تکذیب رسالت رسولان، به مخالفت با آنان برخاستند، ولی پیروان و تصدیق کنندگان، به کمک حقایق ایمانی، مشتاقانه به طرف رسولان روی آوردند، در هر روزگار و زمانی که رسولی فرستادی، و برای مردم آن روزگار و زمان، چراغ راه و دلیل و برهان برپا کردی، از زمان آدم، تا دوران محمد 9، از پیشوایان هدایت و فرماندهان اهل تقوا، بر همۀ آنان سلام باد! خدایا! آنان را از جانب خود، به آمرزش و خشنودی یاد کن.

هادیان راه حق

اشاره

در بیان شخصیّت و هویّت و اوصاف هادیان راه محبوب یعنی انبیای الهی و ائمّۀ طاهرین علیهم السلام ، که در بخش اوّل دعای چهارم به آنان اشاره شده، سخت خود را

ص:237

عاجز و ناتوان می بینم.

درست است که در این زمینه باید به قرآن مجید، منبع فیوضات آسمانی مراجعه کرد، ولی فهم این آثار هم کار آسانی نیست.

این طایفه در عقل و شعور، در پاکی نفس و جان، در بصیرت و آگاهی، در دانش و بینش، در خلوص و اخلاص، در وفا و صفا، در درستی و امانت، در وسعت روح، در ادای وظیفه و مسؤولیّت، در ارتباط با حق و داشتن مقام قرب، در ادب و فرهنگ، در مهر و محبّت، در رحمت و عاطفت، در بیداری و بینایی، در قوّت جسم و جان، در بسط فکر و علم، در روشنائی و نورانیّت، در صفات و شؤون معنوی، در عفّت و عصمت، در درک حقایق و واقعیت ها و خلاصه در تمام برنامه های ظاهری و باطنی و غیبی و شهودی و مُلکی و ملکوتی، سر آمد تمام کاینات و مافوق تمام موجودات و برتر از همۀ آفریده های حضرت ربّ العزّه هستند.

اولیای حضرت حق، دارای قدرت و نیروی ارادۀ خلاّقه ای هستند که می توانند تیرِ از کمان جسته یعنی اجل و قضای محتوم را از راه برگردانند، و تمام این نیرو و قدرت از جانب حضرت ربّ به آنان عنایت شده است.

از جمله خصایص بسیار مهمّ برگزیدگان خداوند این است که خوی الهی دارند، برخلاف عامّۀ خلق که هیچ سلامی بی طمع نمی کنند و در هر عطائی انتظار چند برابر سود و عوض دارند. اولیای الهی اهل طمع و آز نیستند، فیض بخشی لازمۀ وجود فیّاض آنهاست، در مقابل عطا و بخشش خود هیچ توقّع و چشمداشت سود و عوض ندارند.

همچون آفتابند که در همه جا و بر همه کس یکسان می تابند و گرمی و روشنایی می بخشند، بدون این که بها و عوضی بخواهند.

این طایفه برای دستگیری و نجات بشر خلق شده اند و بدین سبب است که بار هدایت خلق و درمان رنجوران روحانی را به جان و دل می کشند و به وظیفۀ تبلیغ

ص:238

رسالت و رهبری به عموم خلق خدمت می کنند، بدون شائبۀ غرض و بی آن که از کسی چشمداشت پاداش و دستمزد و پایرنج داشته باشند.

کار دعوت و خدمت انبیا و اولیای خدا چنان است که گاهی ناز ابلهان می کشند و رنج و عذاب دشمنان را به جان می خرند و سخریّه و استهزا و فسوس کافران و صفیر کشیدن و دستک زدن منکران و منافقان را بر خود هموار می کنند و از طعن و تشنیع تیره دلان نمی هراسند، بلکه هر قدر بر انکار مخالفان افزوده شود بر تبلیغ رسالت و مهربانی و عطوفت می افزایند تا به وظیفۀ الهی خود عمل کرده باشند.

اینان زیر محمل فرمان الهی اند، و تنها هدف و مقصد آنها اطاعت حق و ادای وظیفۀ رهبری خلق است، نه از تحسین و آفرین کسی خوشحال می شوند، و نه از طعن و تشنیع عوام اندیشه دارند، محض نورند و از همۀ اوهام و تصویرات دور.

انسان از برکت هدایت اینان از حیات تیرۀ جسمانی شهوانی و اخلاق رذیلۀ نفسانی می میرد و به حیات روشن روحانی و خصال حمیدۀ انسانی زنده می شود، همان طور که مردم جاهل نادان، در اثر رنج تحصیل و پیمودن مراحل علمی از حیات جهل می میرند و به حیات علم و دانایی زنده می شوند، و همچنان که اشخاص فاسق و تبهکار در اثر توبه و انابت و ریاضت، یا دستگیری و تلقین ذکر مشایخ، از عالم فسق و تبهکاری بیرون می آیند و به جرگۀ نیکان و نیکوکاران می پیوندند، یعنی در واقع، مزاج روحانی آنان مبدّل می شود.

انبیا و اولیا روح وحی گیر و الهام پذیر دارند و به عبارت دیگر، حوادث و وقایع آینده را از لوح محفوظ و امّ الکتاب و کتاب مبین می خوانند.

آواز و صدای انبیا و اولیا آواز خداست و فعل ایشان فعل حضرت ربّ است؛ زیرا که جسمانیّت اولیا در روحانیّت مستهلک گشته و وجود ایشان فانی در حق و متصل به محبوب شده است.

روح اینان از عالم خلق گذشته و به حق پیوسته و مظهر و نمودار نور حق شده

ص:239

است. صحبت و همنشینی با ایشان تقرّب حق و دوری از ایشان دوری از خداست.

ظهور کرامات و خرق عادات از انبیا و اولیا و مردان خدا به مثابۀ گلی است که از گلستان پُر گل و وسیع آورده باشند، بوی دیدار همین گل ما را به وجود گلستان دلالت و رهنمایی می کند.

درون اولیا، گلستان فیض نامحدود و باغ رحمت بی منتهای الهی است. گاهی از آن باغ انبوه، تحفۀ گلی به ما می رسد تا ما را بدان سوی جذب کند، و این خود همان نفحات حقّ است که در حدیث شریف آمده است:

إنَّ لِرَبِّکُمْ فی أیّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٍ، ألا فَتَعَرَّضُوا لَها. (1)

برای پروردگار شما در روزگارتان نسیم هایی است، بر شماست که جهت دریافت آن نفحه ها جهت زنده شدنتان به حیات معنوی بیدار باشید.

دو واقعیّت در هدایت انسان

بدبخت کسی که این نفحات را در نمی یابد. و این دَم ها را غنیمت نمی شمارد.

انبیای الهی در مسألۀ هدایت انسان به سوی رشد و کمال، به دو واقعیّت اهمیت بسیار می دادند:

1 - پیراستن

2 - آراستن

1 - مقصود از پیراستن و پیرایش، تهذیب نفس است به زدودن و پاک کردن تیرگی های زنگ رذایل اخلاقی و شهوات بهیمی و سَبُعی از روح، و صیقلی کردن و صفا دادن باطن به نور ایمان، به طوری که آمادۀ زیور فضایل نفسانی و نقش پذیر صور علمی و معارف ربّانی باشد.

ص:240


1- (1) - بحار الأنوار: 221/68، باب 66، ذیل حدیث 30؛ [1]عوالی اللآلی: 296/1، حدیث 195. [2]

2 - منظور از آراستن و آرایش، تحصیل کمالات و فضایل روحانی و تکمیل قوای نفسانی به ملکات فاضله و محاسن اخلاقی است.

پس از پیمودن این دو مقام در سایۀ تربیت انبیا، نوبت به مقام و مرحلۀ فنای فی اللّه و بقای باللّه می رسد که عبارت است از سلب همۀ تعیّنات و تشخّصات امکانی و نیست شدن حصّۀ وجود مقیّد جزئی با حذف قیود در هستیِ لابشرطِ مطلق، یا پیوستن قطرۀ وجود شخصی به دریای بی کرانۀ احدیّتِ واجبِ سرمدی.

راستی ما انسان ها در برابر زحمات انبیا و وجود پربرکتشان چه مسؤولیّت سنگینی داریم!

هر چند فیض بخشی، ذاتیِ اولیای حقّ است و بر هر کس بی دریغ و بدون توقّع سود و عوض فیض می بخشند، ولکن وظیفۀ طالب حقیقی این است که در حضور اهل دل در هر حال ادب نگاه دارد و منّت ایشان بکشد و به جان و دل، ایشان را خدمت کند.» (1)

جانا ز روی خویش بر افکن نقاب را تا کی نهان به ابر کنی آفتاب را

مغرور حسن خود شده خوبان شهر مصر ای یوسف از جمال برافکن نقاب را

بنشسته ام به راه که شاید منِ گدا گویم سلامی آن شه ملک رقاب را

حالی که لاله را قدح باده بر کف است ساقی مکن دریغ ز مَستان شراب را

ما درس معرفت ز خط یار خوانده ایم بگذار در مقابلِ زاهد کتاب را

(صغیر)

دعوت انبیای الهی

اشاره

پیامبران الهی، انسان را به عقاید حقّه، اخلاق حسنه و اعمال صالحه دعوت

ص:241


1- (1) - مولوی نامه: 262/1. [1]

کردند. اینان برای ترسیم صراط مستقیم، از جانب حضرت حق دارای کتاب بودند.

آنچه از ظلم و ستم تا کنون بر بشریّت رفته، معلول دوری او از مکتب هادیان راه حقّ است.

ظلم به خود و تجاوز به حقوق دیگران، هیچ علّتی جز دور بودن از تعالیم انبیای خدا ندارد.

طغیان طاغوت، کبر مستکبر، اسراف مسرف، تبذیر مبذّر، ظلم ظالم، سکوت مظلوم، تجاوز متجاوز، بغی باغی، جهل جاهل، گمراهی گمراه، تجاوز متجاوز، همه و همه نتیجۀ دوری انسان از نبوّت انبیا و امامت امامان و ولایت اولیای خداست.

انسان از تمام موجودات عالم در عقل و استعداد برتر و نیرومندتر است. به فعلیّت رسیدن این عقل و استعداد، در پرتو فروغ نبوّت و امامت میسّر است. اگر انسان برای پخته شدن امور معنوی و مادّی از آفتاب وجود انبیا بهره گیرد، به مقام خلافت از خدا می رسد، و اگر از این خورشید نوربخش چهرۀ جان بپوشاند دچار ظلمت و سردرگمی شده و به موجودی پوچ و پوک تبدیل گشته و به نقطۀ شقاوت و هلاکت و فلاکت می رسد.

اصول دعوت انبیا

قرآن مجید اصول دعوت انبیا را به شرح زیر بیان می کند، به این معنا که آن بزرگواران بشریّت را دعوت می کردند به:

1 - معرفت و شناخت حضرت حق.

2 - فقط و فقط پرستش پروردگار.

3 - توجه به پند و موعظه و نصیحت هادیان.

4 - تقوا و پرهیز از تمام گناهان ظاهری و باطنی.

5 - توجّه به روز قیامت.

ص:242

6 - رهروی در راه فلاح و رستگاری.

7 - توجّه به نعمت های حق و راه به دست آوردن و خرج آن.

8 - سیر کردن در راه حق با نیّت پاک و خالص.

9 - آراسته شدن به حقیقت توبه.

10 - دوری از هر نوع بت و بت پرستی.

11 - توجّه به اسما و صفات حضرت رب.

12 - دوری از دشمنان خدا چه برونی چه درونی.

13 - ادامۀ حرکت و ثبوت قدم در راه خدا تا زمان خروج از دنیا.

14 - حرکت برای به دست آوردن حسنات دنیا و آخرت.

15 - قرار گرفتن در مدار صدق و صداقت.

16 - شناخت دشمنان حق و دوری از آنها.

17 - به دست آوردن قلب سلیم.

18 - صبر و استقامت در برابر حوادث.

19 - نیکی به دیگران در همۀ شؤون.

20 - دوستی و معاشرت با دوستان خدا.

21 - دوری از شهوات و امیال و غرایز غلط و شیطانی.

22 - عبرت گرفتن از عاقبت ستمکاران و مجرمان.

23 - دوری از رذایل اخلاقی.

24 - توجه به زندگی و تربیت همسر و فرزند.

25 - سلامت در ترازوداری.

26 - دوری از فساد در خانه و جامعه.

27 - اصلاح خود و دیگران.

28 - امر به معروف و نهی از منکر.

ص:243

29 - مبارزه و جنگ با ستمگران و جهاد فی سبیل اللّه.

30 - انفاق علم، مال، آبرو و قدرت در راه حق.

31 - توجّه به حال محرومان و مستضعفان.

32 - استفادۀ مشروع از نعم الهی.

33 - قضاوت به حق.

34 - حکومت به عدل.

35 - آباد کردن زمین.

36 - توجّه به وحدت و اتّفاق.

37 - حفظ مال یتیم.

38 - وفای به عهد.

39 - اقامۀ نماز.

40 - احسان و محبّت به پدر و مادر.

41 - مطالعه در آثار هستی.

42 - مطالعه در حقایق ملکوتیّه.

43 - مناجات با خدا.

44 - کظم غیظ.

45 - عفو و گذشت.

46 - ترس از عذاب قیامت.

47 - رعایت و حفظ امانت.

48 - میانه روی در همۀ ابعاد حیات.

49 - خشوع و خضوع و تواضع.

50 - تحصیل علم و دانش.

راستی، وظیفۀ عقلی و وجدانی انسان است که از چنین انسان های کاملی که

ص:244

عشقی جز دستگیری از انسان ندارند و تعالیم آنان رشد دهندۀ عقل، روشن کنندۀ قلب، تصفیه کنندۀ نفس، پاک کنندۀ روح، سالم کنندۀ اعضای بدن و آباد کنندۀ دنیا و آخرت است پیروی و متابعت نماید.

سرپیچی از این انسان های والا و دشمنی با ایشان و روی گرداندن از تعالیم ثمربخش آن بزرگواران، محصولی جز شقاوت و هلاکت و غرق شدن بساط زندگی در فسق و جور و فساد و ظلم ندارد.

پیروان انبیا و متابعان اولیا که با گذشت از شهوات و لذّات و مقامات و مال و منال به مدار اطاعت از آنان درمی آیند، در پیشگاه حضرت رب از ارزشی والا برخوردارند، که کسی جز حق از آن ارزش آگاهی ندارد.

قرب به انبیا، قرب به خدا است و اطاعت از اولیا، اطاعت از اللّه است.

انسان در دورۀ تاریخ به مانند دوری از انبیا ظلمی به خود روا نداشته است.

بدون قبول هدایت انبیا، رهایی از شرّ هوای نفس و جنایات طاغوت امکان پذیر نیست.

ای بشر ای آیت کبرای حق آینۀ طلعت زیبای حق

ای بشر ای ماحَصَل ممکنات ای تو گل سرسبد کاینات

ای دُر یکدانۀ دریای دل ای گهر گم شده در آب و گِل

ای فلکی از چه زمینی شدی شاد به این خاک نشینی شدی

از چه سبب دیده ز خود دوختی این همه غفلت ز که آموختی

نیک نظر کن که ز پا تا به سر چیستی ای گشته ز خود بی خبر

(صغیر)

نشانه های پیروان انبیا بر اساس معارف الهیّه

ایمان به غیب، اقامۀ نماز، انفاق هرگونه نعمت عنایت شده از جانب حق، ایمان

ص:245

به تمام کتب آسمانی، یقین به آخرت، ایمان به ملائکه، پرداخت مال به اقوام فقیر و یتیم و مسکین و در راه مانده و سؤال کننده و بردگان، وفای به عهد و نذر، صبر در مصیبت و معصیت و اطاعت، جهاد در راه خدا، صدق و راستی، شنیدن حق، به عمل گذاشتن حق، سرعت کردن برای به دست آوردن مغفرت و بهشت، توبۀ از گناه، اصرار نداشتن بر صغیره، فرار از ضعف و سستی در امور دینیّه، دوری از اسراف، ثبات قدم، اجابت دعوت حق در همۀ شؤون، خشیت و خوف از خدا، ذکر حق و مناجات با محبوب در دل شب، هجرت در راه حق، تحمّل آزار در راه خدا، کشتن دشمن و شهید شدن، اخوّت و برادری، اضافه شدن ایمان بر اثر تلاوت آیات الهیّه، پناه دادن به بی پناه، یاری دادن به مظلوم، دوستی با اهل ایمان، امر به معروف و نهی از منکر، وفای به عهد فطری و عقلی و شرعی و اجتماعی تا پایان عمر، صلۀ رحم، جبران گناهان با حسنات، امید به لطف حق، حفظ شهوت از حرام، رعایت امانت، تواضع در حرکت و زندگی، پرهیز از برخورد غیرواقعی با جاهل، شب زنده داری، پرهیز از بخل، دوری از زنا، دوری از شرک، دوری از قتل نفس، عمل صالح، کار خیر، شاهد نشدن بر قول زور، پرهیز از لغو، تسبیح و تحمید حق، شدّت بر کفار، رحمت بر مؤمنان، شک نداشتن در حقایق، تقوا و پرهیزکاری، استغفار در سحر، اطعام طعام، خوف از حساب، قرائت قرآن، فهم قرآن، عمل به قرآن، خلوص در عمل، حفظ زبان، حفظ چشم، دوری از مال حرام، فرار از ربا، ورع و پاکدامنی، قناعت به رزق حق، انصاف دادن به مردم، رعایت حقّ زن و فرزند، خوش خلقی، پرهیز از شرّ، دوری از فساد، فرار از مسکر، وقار در برابر حوادث، شکر بر نعمت، خدمت به مردم، کم خوری، کم گویی، غنیمت دانستن جوانی و سلامت بدن و فراغت و مال و حیات، دوری از فخر و افتخار، پرهیز از جهل و سفاهت، افشای سلام، انتظار صلاة، فرار از هوای نفس، دوری از عُجْب، میانه روی در فقر و غنا، اجرای عدالت در همۀ امور، رعایت حقّ کارگر، رغبت به آخرت، روزۀ

ص:246

رمضان، حجّ خانۀ خدا، عشق به اهل بیت، اطاعت از ائمّۀ معصومین، اطاعت از رهبر عادل، تقویت عقل، همنشینی با اهل اللّه، پرهیز از عیبجویی، گریۀ بر گناه، وسعت دادن به اهل و عیال، قبول دعوت مؤمن، حیای از حق، دوری از جمع مال، فرار از طول امَل، نصیحت به مردم، عشق به لقای حق، طهارت ظاهر و باطن، دوری از نمّامی، خیرخواهی برای همه، حلّ مشکل مردم در نهان و آشکار، احترام به بزرگتر، احسان به والدین، رعایت حقّ معاشر، توجّه به حقوق همسایه، دوری از خیانت، چشمداشت به خداوند، دعا برای مردم، اقبال به مسجد، تحصیل حکمت، تشویق مردم به خیر، اندیشه در عاقبت و بسیاری از امور دیگر که در قرآن مجید و کتب روائی ما آمده است، همه و همه از نشانه های پیروان انبیاست.

آراستۀ به این حقایق، پیرو واقعی رسولان الهی و مشمول عنایت و رحمت حق و مورد دعای انبیا و ائمۀ علیهم السلام و به خصوص امام عارفان است.

خدا را جمع نتوان با هوا کرد یکی از این دو را باید رها کرد

ولی ترک خدا گفتن محال است که هر کس کرد خود را مبتلا کرد

به ملک عافیت ره برد آنکو به دانائی حذر زین ابتلا کرد

خنک آنکو به توفیق خدایی خدا بگرفت و ترک هر هوا کرد

زهی دانای رِند با کفایت که بر حدّ کفایت اکتفا کرد

خدا زانکس رضا باشد که خود را به تقدیر خدای خود رضا کرد

(صغیر)

هدایت انبیا و مبارزه انسان با شیطان

اشاره

حیات بدون هدایت انبیا، عین ظلمت و گمراهی است، و حرکت بدون دلالت و راهنمایی پیامبران، پایانش عذاب دردناک الهی است.

انبیای خدا بر اساس وحی، انسان را مرکّب از جسم، عقل، قلب، روح و نفس

ص:247

می دانند و برای هر کدام از این حقایق قواعدی عرضه کرده اند، که به کارگیری آن قواعد از وجود انسان شجرۀ طیّبه و منبعی الهی به وجود می آورد.

انسان باید خود را با چشم انبیا تماشا کند تا تمام حقایق وجودی خویش را ببیند، و با هر یک به فراخور هویّت و موجودیّتش رفتار کند.

عقل را با علم تغذیه کند، قلب را با عقاید حقّه، نفس را با حسنات اخلاقیّه، روح را با حالات الهیّه، و جسم و اعضایش را با امر و نهی ملکوتیّه.

انسان بدون کمک گیری از هدایت انبیا همچون ابلیس لعین، آن دیو رجیم، یک چشم خواهد شد، و با یک چشم خواهد نگریست، آنوقت است که خود را جز جسم نبیند و همۀ هستی را در همین حیات زودگذر و بی ارزش مادّی خلاصه کند، و جز خور و خواب و شهوات کاری انجام ندهد.

خودبینی شیطان در کلام سعدالدین حمویه

عارف بیدار، سعدالدین حمّویه می گوید:

«بدان که دیو یک چشم است و آن یک چشم طولانی است به خود فرو می نگرد.

اشارت در این، آن است که وی خودبین است و حق بین نیست. و آن که یک چشم دارد آن است که چشم او جسم می بیند و چشم جان بین ندارد. ندیدی که چشم ابلیس جسم آدم دید، نه جوهر آدم؟ بایستی که ابلیس در آینۀ جسم آدم جوهر جان آدم دیدی، و واجد واحد گشتی، و ساجد ماجد گشتی، امّا مغرور بود به نفس خود، و مسرور به طاعت بی جان و مُعجَب به صفت ناریّه؛ در نار نگریست او را بالای اخوان خود دید. چون باد و خاک و آب از چشمش بیرون رفت، بادِ هستی در سرش افتاد. در آدم خاکی چون نگه کرد گفت:

ص:248

قالَ أنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ » (1)

گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از گل ساختی.

لاجرم طوق لعنت در گردنش افتاد و از مقام قرب رب محروم گشت. و معنی لعنتْ بُعد باشد، و بُعد آن است که چشم او جسم دید و از دیدن جان محروم گشت.

و عالم جسمْ کثیف است و ثقیل، و اقتضای کثافت و غلظت سِفل باشد و خفا و ظلمت. و عالم روحانی لطیف است و خفیف، و اقتضای لطافت و خفّت عِلو باشد و ظهور نور.

سلیمان از برای آن بر باد نشست که پای بر سر هوا نهاده بود، و آتش هستی به آب نیستی خاک گردانیده بود؛ لاجرم بامداد، یک ماهه رهش می برد و شبانگاه، یک ماهه رهش بازمی آورد:

غُدُوُّها شَهْرٌ وَرَواحُها شَهْرٌ » (2)

که رفتن صبح گاهش [ به اندازۀ ] یک ماه و رفتن شام گاهش [ به اندازۀ ] یک ماه بود؛

و عالم صغرای نفس خود را مسخّر کرده بود، لاجرم عالم کبری و هر چه در او بود مسخّر وی گشت.

اکنون سلیمان صفت شو تا بر نگین انگشتریت نقش «اللّه» برآید، و یوسف حُسن تو از چاه همچو ماه نماید، در منابر و مساجد خطبۀ به نام تو کنند، و در بلاد عالم سکّه به نام تو زنند، و نشان بی نشان از تو پرسند، و قبلۀ قلوب گردی، و مسجد نفوس شوی، و عقول و ارواحْ بر مدینۀ اشباحْ حمد و ثنای تو خوانند و تسبیح و

ص:249


1- (1) - ص (38) : 76.
2- (2) - سبأ (34) : 12. [1]

تهلیل تو گویند، و پرگار امر و ارادت به اذن تو گردد، و گِردت همۀ اشیا درآیند، و تو نقطۀ دایرۀ وجود گردی، و خلق عالمین را مسجود گردی و معبود شوی، و مراد تو باشی و مقصود تو گردی، و آدمیان روی به تو آورند و دیو و پری کمر تسلیم بر میان بندند، و وحوش و طیور با تو انس گیرند. مشرقیان غلام شوند و مغربیان در دام افتند، جنوبیان و شمالیان سر بر سر پای تو نهند، و بر عرصۀ وجود تو ترکان معانی برانگیخته شود، تا تیر و کمان حروب با صورت بی معنا بر دعوی، بر هم شکنند.»

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

أنَا أدْعُوکُمْ إلی کَلِمَتَیْنِ خَفیفَتَیْنِ عَلی اللِّسانِ وَثَقیلَتَیْنِ فِی الْمیزانِ، تَمْلِکُونَ بِهِمَا الْعَرَبَ وَالعَجَمَ، وَتَنْقادُ بِهِمَا الْأُمَمُ، وَتَدْخُلُونَ بِهِمَا الْجَنَّةَ وَتَنْجُونَ بِهِما النّارَ: شهادَةُ أنْ لا الهَ إلَّااللّهُ، وَأنّی رَسُولُ اللّهِ. (1)

من شما را به دو کلمه دعوت می کنم که راندنش در زبان آسان، ولی در میزان عمل سنگین است، با این دو کلمه (به شرط تحقّق عملی آن) مالک عرب و عجم می شوید، امّت ها مطیع شما می گردند، از برکت آن دو حقیقت به بهشت می روید، و از جهنّم خلاص می گردید. آن دو، شهادت به وحدانیّت حق و رسالت من است.

چهار طهارت برای کمال انسان

عرفای والا مقام، سالکان راه حقیقت، والهان مشتاق، دانایان عاشق، راهروان با بصیرت، براساس معارف الهیّه، راه رسیدن به مقام خلافت اللّهی را در چهار طهارت می دانند:

1 - طهارت بدن و لباس از نجاست ظاهری. چه، این نجاست موجب بُعد از خدا می شود در عباداتی که مشروط به طهارت است، و عبادت برای قرب به حق است

ص:250


1- (1) - الارشاد، شیخ مفید: 49/1؛ [1] موسوعة التاریخ الاسلامیة، محمد هادی یوسفی: 420/1؛ انوار العلویه: 39.

و مقدمۀ آن طهارت.

2 - طهارت هر یک از اعضا از معاصی. مثلاً نجاست چشم نظر بر نامحرم است، و نجاست دست آزار مردم به هر شکل و صورتی، و نجاست گوش غیبت شنیدن، و نجاست زبان دروغ و فحش و استهزا و باطل گویی و تهمت است.

3 - طهارت باطن است از صفات ذمیمه. چه، هر یک از صفات ناپسند که در باطن انسان است نجاستی است که باعث حجاب سالک است از وصول به قرب حق.

4 - طهارت سِرّ است از غیر حق.

قَلْبُ المُؤمِنِ حَرَمُ اللّهِ وَحَرامٌ عَلی حَرَمِ اللّهِ انْ یَلِجَ فیهِ غَیْرُ اللّهِ. (1)

دل مؤمن حرم خداست، رفت و آمد غیر در حرم خدا حرام است.

یا داوُدُ! بَشِّرِ المُذْنِبِینَ بِأنّی غَفُورٌ، وَأنْذِرِ الصِّدِّیقیِنَ بأنّی غَیُورٌ. (2)

ای داود! گناهکاران رابه مغفرت و آمرزش من بشارت بده، و اهل صدق و صفا را از غیرت من بترسان.

و این همه فیض که بر شمرده اند و مخصوص انسان است جز در سایۀ نبّوت انبیا و پیروی از آن مردان الهی به دست نمی آید.

آدمی گنجینۀ سرّ حق است گر چه در بحر هوس مستغرق است

گنج کونَیْن است ذات آدمی هست بی پایان صفات آدمی

گر وجود خویش بشناسد تمام در شناساییّ حق یابد نظام

نفس انسانی است مرآت جمال روح انسانی است مرآت کمال

گر بود مرآت صاف و پر ضیا عکس گیرد از جمال کبریا

ص:251


1- (1) - بحر المعارف: 290؛ الخصائص الفاطمیة: 210/2، با کمی اختلاف.
2- (2) - بحر المعارف: 290؛ بحار الأنوار: 321/69، باب 117، [1] با کمی اختلاف.

حق شناسی هست کار آدمی معرفت باشد شعار آدمی

حیات جدای از انبیا

حیات جدای از انبیا، منبع خطرات عجیبی است. قرآن مجید و روایات و دعاها به این خطرات اشاره کرده اند.

ذکر تمام آن خطرات از حوصلۀ این رساله خارج است. برای نمونه به ترجمۀ متنی که به عنوان تعقیب نماز مغرب از معصوم علیه السلام رسیده است، اشاره می کنم:

الهی! به تو پناه می برم از نفسی که قانع نشود، و شکمی که سیر نگردد، و چشمی که سرشک نبارد، و دلی که خشوع نیابد، و نمازی که قبول نشود، و عملی که سود نبخشد، و دعائی که مستجاب نگردد. و پناه می برم به تو از پیشامدهای ناگوار و رسیدن بدبختی، و سرزنش دشمنان، و بلای طاقت فرسا، و عمل ناپسند. و پناه می برم به تو از فقر و کفر و نیرنگ و بی صبری، و بد آوری و از بلائی که صبر بر آن ندارم، و از درد بی دوا، و غلبۀ مردان، و خسران در قیامت، و بد آوردن در نفس و اهل و مال و دین و فرزند و هنگام روبه رو شدن با فرشتۀ مرگ. و پناه می برم به حق از آدم بد و همسایۀ بد، و همنشین بد و وقت بد، و از شرّ هر آنچه در زمین فرو رود و از آن برآید و هر چه از آسمان فرو ریزد و در آن بالا رود، و از شرّ پیشامدهای ناگوار شب و روز، جز پیشامدی که به خوبی وارد شود و از شرّ هر جنبنده ای که پروردگارم زمامدار اوست که پروردگارم بر راه راست است. (1)

آنان که با خیال تو روزی به سر کنند نبود عجب که در دل آتش گذر کنند

ص:252


1- (1) - مفتاح الفلاح: 306.

کی با چنین جمال نظر با قمر کنند یا با چنین مقال خیال شکر کنند

تا کوی توست بهر چه جای دیگر شوند تا عشق توست بهر چه کار دیگر کنند

(وصال شیرازی)

انسان درخت و شجره ای است که بالقوّه دارای هر نوع ثمر ظاهری و باطنی است و تاریخ حیات ثابت کرده است که این شجره، منافع و میوه هایش جز در سایۀ تربیت انبیا و اولیا به فعلیّت نمی رسد.

این موجودی که در قرآن مجید از وی به عنوان احسن تقویم یاد شده اگر به دست غیر انبیا بیفتد به اسفل سافلین خواهد رسید.

نبات این زمین با نسیم مسائل وحی و باغبانی انبیا و اولیا روئیده خواهد شد، و اصلش ثابت و فرعش آسمان ها را پر خواهد کرد.

اگر خود را به دست انبیا نسپارید، دشمنان درونی و برونی دمار از روزگار شما در آورند، و بود و نبود شما را به باد دهند، و از شما جز شرّ و پستی، رذالت و دنائت، آلودگی و معصیت چیزی نخواهند گذاشت.

طوایف انسان ها بر اساس تقسیم قرآن

اشاره

قرآن مجید بر مبنای عقاید و اخلاق و اعمال، آدمیان را سه طایفه می داند. این تقسیم به طور مفصّل در سورۀ مبارکه واقعه و به نحو مختصر در سوره های دیگر قرآن مجید آمده است.

1 - مقرّبان

2 - اصحاب یمین

ص:253

3 - اصحاب شِمال

مقرّبان

مقرّبان، به صریح آیات کتاب حق، پیامبران و امامان معصوم هستند که از نظر عقیده و اخلاق و عمل، مافوق جنّ و انس و ملک اند.

ایمان آنان ایمان شهودی، و اخلاقشان اخلاق حق و اعمالشان در همۀ شؤون خالص ترین عمل و پر ارزش ترین حرکت برای خدا بود.

اصحاب یمین

اصحاب یمین یا «میمنه» به دلالت آیات قرآن، آن انسان هائی هستند که در عقیده و عمل و اخلاق با تمام وجود پیرو انبیا و تابع امامان هدایت می باشند، آن مردان و زنانی که شاگردان قابل قبولی برای نبوّت و امامت بوده و آن انسان های والایی که چیزی را در زندگی بر برنامه های حق مقدم نمی دارند، آن مردان و زنان با وفائی که در راه استقرار مکتب انبیا از همه چیز خود گذشتند، و برای ادامۀ راه پیامبران از هیچ زحمت و کوششی دریغ نورزیدند.

اصحاب شِمال

اصحاب شمال یا «مشئمه» آن مردان و زنانی هستند که در برابر مکتب حق و انبیای الهی که مبلّغان آن بودند تکبّر ورزیدند و در هیچ برنامه ای حاضر به پذیرش حق نشدند، مردان و زنانی که فاسد بودند و شایع کنندۀ فساد در مجتمع انسانی.

آن مردان و زنانی که جز شکم و شهوت، و هوا و هوس، و بت و بت پرستی، ظلم و ستم، خدعه و خیانت، و تجاوز و شرارت، قتل و غارت، استعمار و استثمار انسان ها، ... هدفی و کاری نداشتند.

ص:254

آن انسان هایی که از عقل و مغز، وجدان و انصاف، صفا و وفا چشم پوشیدند، و صفحات حیات را که می توانست با اسما و صفات حق رقم بخورد به لجن آلودگی و کثافت عقاید باطله و اخلاق ذمیمه و حرکات شیطانیّه نجس کردند.

آنان که با حق مبارزه نمودند و تا می توانستند انبیا و ائمه و پیروان آنان را آزردند، و از هیچ کوششی در جهت خاموش کردن چراغ هدایت دریغ نکردند.

آنان که شب و روز خود را به بطالت سپری کردند و عمر گرانمایه را با شیطان و شیطنت معامله نمودند و دنیا را عرصه گاه بازیگری های خود دانستند و از هر حیوانی شریرتر شدند.

آنان که روح و قلب و حقیقت انسان را فراموش کردند و به این تصوّر نشستند که انسان جز گوشت و پوست و مشتی استخوان چیز دیگری نیست؛ انسانی که قرآن مجید به خاطر روح و عقلش وی را ظرف خلافت از حق و علم اسما و هدایت و نورانیّت و شرف و کرامت می داند.

آنان که ارزش ملکوتی انسان را به پست ترین مرحله رساندند و در گمراهی و گمراه کردن بیداد کردند.

خرّمی و سر سبزی حیات، سرور و نشاط زندگی، طراوت عرصۀ حیات انسان به وحی و نبوّت و امامت و متابعت از واقعیت ها است.

رشد و کمال، معلول نبوّت و امامت و پیروی از اولیای الهی است.

حقیقت طوایف انسان ها در کلام رازی

اشاره

نجم الدین رازی در شرح حال این سه طایفه و ترجمۀ حقیقت و باطن آنان، در رسالۀ «عقل و عشق» می گوید:

«چون روح انسانی به قالب وی پیوندد، از حسن تدبیر و ترکیبی که در این صورت:

ص:255

وَصَوَّرَکُمْ فَأحْسَنَ صُوَرَکُمْ » (1)

و شما را صورتگری کرد و صورت هایتان را نیکو گردانید.

رفته است، هر موضعی از مواضع ظاهر و باطن آن صورت قالب و محلّ ظهور صفتی از صفات روح شود، و چنانکه چشم محلّ ظهور صفت بینایی، و گوش محلّ شنوایی، و زبان محلّ گویایی و دل محلّ دانایی و باقی همچنین، پس به واسطۀ این محالّ جسمانی که هر یک قالب صفتی از صفات روح است معلوم شود که روح در عالم خویش بدین صفات موصوف بوده است و این قالب خلیفۀ روح آمد و آیینۀ جمال نمای ذات و صفات او، تا به حسب هر صفت که در روح بود این جا در قالب محلّی پدید آورد که مظهر آن صفت شود و آن صفت غیبی را در این عالمِ شهادت پیدا کند، تا چنانکه روح در عالم غیب مُدرک کلّیات بود، در عالم شهادت مدرک جزئیّات شود تا خلافت:

عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ » (2)

دانای نهان و آشکار است، و او حکیم و آگاه است.

پس چنانکه شخص انسانی مُنبئ است از ذات روح، محلّ هر صفتی از شخص انسان منبئ است از آن صفت روح. چنانکه چشم محلّ بینایی است از آن که روح موصوف است به صفت بینایی، دل به حقیقت محلّ ظهور عقل آمد و منبئ است از آن که روح موصوف است به صفت عقل، چه عقل دانش محض است و دانش را دانایی باید که صفت دانش به ذات آن موصوف قائم باشد، چنانکه حق تعالی عالم است و علم صفت اوست و به ذات او قائم؛ اشارتِ:

ص:256


1- (1) - غافر (40) : 64. [1]
2- (2) - انعام (6) : 73. [2]

إنّی جاعِلٌ فِی الْأرْضِ خَلیفَةً » (1)

به یقین جانشینی در زمین قرار می دهم.

بدین معناست، یعنی: چنانکه قالب خلیفۀ روح است تا صفات روح را آشکارا کند و به نیابت و خلافت روح در عالم شهادت بر کار شود، روح خلیفۀ حق است تا صفات حق آشکارا کند و به نیابت و خلافت وی در عالم غیب و شهادت به روح و قالب بر کار باشد.

پس خلایق در مرتبۀ خلافت:

وَهُوَ الِّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأرْضِ » (2)

اوست کسی که شما را در زمین، جانشینان [ نسل های گذشته ] قرار داد.

سه طایفه آمدند چنانکه فرمود:

وَکُنتُمْ أَزْوَاجاً ثَلاَثَةً * فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ * وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ * وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ » (3)

وشما سه گروه شوید * سعادتمندان، چه بلند مرتبه اند سعادتمندان! * و شقاوتمندان، چه دون پایه اند شقاوتمندان! * و پیشی گیرندگان [ به اعمال نیک ] که پیشی گیرندگان [ به رحمت و آمرزش ]اند، * اینان مقربان اند.

[

اصحاب مشئمه

]

ص:257


1- (1) - بقره (2) : 30. [1]
2- (2) - انعام (6) : 165. [2]
3- (3) - واقعه (56) : 7 - 11. [3]

[

غلبۀ صفات حیوانی بر ملکی

]

طایفه ای را که صفات حیوانی، از بهیمی و سَبُعی و صفات شیطنت بر صفات مَلَکیِ روحانی غالب می آید، نور عقل ایشان مغلوب هوا و شهوت و طبیعت حیوانی می گردد و روی به طلب استیفای لذّات و شهوات جسمانی می آورند و حرص و حسد و حقد و عداوت و غضب و شهوت و کبر و بخل و دیگر صفات ذمیمۀ حیوانی را پرورش می دهند تا به درکات سفلی می رسند:

ثُمَّ رَدَدْناهُ أسْفَلَ سافِلینَ » (1)

آن گاه او را [ به سبب گناهکاری ] به [ مرحلۀ ] پست ترینِ پَستان بازگرداندیم.

آنها اصحاب مشئمه اند.

[

غلبه صفات ملکی بر حیوانی

]

طایفه ای دیگر را که صفات مَلَکیِ روحانی بر صفات حیوانی جسمانی غالب می آید، هوا و شهوت ایشان مغلوب نور عقل می گردد تا در پرورش نور عقل و صفات حمیده می کوشند و نفی اخلاق ذمیمه می کنند، چه مصباح عقل را اخلاق حمیده چون روغن آمد و اخلاق ذمیمه چون آب.

و این طایفه دو صنف آمدند، صنفی آنند که پرورش عقل و اخلاق هم به نظر عقل دهند، عقل ایشان از ظلمت و آفت وهم و خیال صافی نباشد؛ هر چند به جهد تمام بکوشند عقل را به کمالیّت خود نتوانند رسانید و از خلل شبهات و خیالات فاسد مصون نمانند، چه یک سرّ از اسرار شریعت آن است که در آن نوری تعبیه است که بر دارندۀ ظلمت طبیعت است و زایل کنندۀ آفت وهم و خیال.

پس این طایفه چون بی نور شرع پرورش عقل دهند اگر چه نوعی از صفاها حاصل کنند که ادراک بعضی معقولات توانند کرد، امّا از ادراک امور اخروی و

ص:258


1- (1) - تین (95) : 5. [1]

تصدیق انبیا: و کشف حقایق بی بهره مانند و در طلب معرفت حق تعالی چون دیدۀ عقل را بی نور شرع استعمال کنند و در تیهِ ضلالت سرگردان و متحیّر شوند.

حدّ عقل در این معنی آن است که: اثبات وجود باری - جلّ جلاله - کند و اثبات صفات کمال و سلب صفات نقصان از ذات او ؛ بدان مقدار معرفت، نجات حاصل نیاید، و اگر عقل را بی نور شرع در معرفت تکلیف کنند در آفت شبهات افتند، چنانکه فلاسفه جدای از شرع افتادند و انواع ضلالتْ ایشان را حاصل آمد، به اختلافات بسیار که با یکدیگر کردند و جمله دعوی برهان عقلی نمودند.

اگر عقل را در آن میدان مجال جولان بودی، اختلاف حاصل نیامدی، چنانکه در معقولاتی که عقل را مجال است هیچ اختلاف نیست که:

طَریقُ الْعَقْلِ واحِدٌ. (1)

راه عقل یکی است.

[

اصحاب میمنه

]

و صنفی دیگر آنند که پرورش عقل به نظر شرع و متابعت انبیا: و نور ایمان داده اند، تا نور شرع و نور متابعت و نور ایمان، نور باصرۀ بصر عقل ایشان شده است تا بدان نور هر کس به حسب استعداد خویش و قابلیّت حصول آن نور، مُدرک حقایق غیب و امور اخروی شده اند، اگر چه از پس حجب بسیار نگریسته اند. امّا عقل ایشان به دلالت نور ایمان از مدرکات غیبی تفرّس احوال آخرت کرده است و مصدّق آن بوده که:

اِتَّقُوا فِراسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللّهِ. (2)

ص:259


1- (1) - تفسیر ابن عربی: 311/2، ذیل آیۀ 14 سورۀ حشر.
2- (2) - الکافی: 218/1، حدیث 3؛ [1]وسائل الشیعة: 38/12، باب 20، حدیث 15579. [2]

از فراست و هوشیاری مؤمن پروا کنید که او با نور خدا می نگرد.

این طایفه اصحاب میمنه اند، مشرب ایشان از عالم اعمال است، معاد ایشان درجات نعیم باشد، به این دلیل این طایفه را به معرفت ذات و صفات خداوندی به حقیقت راه نیست، که به آفت حجب صفات روحانی نورانی هنوز گرفتارند که:

اِنَّ لِلّهِ تَعالی سَبْعینَ ألْفَ حِجابٍ مِنْ نُورٍ وَظُلْمَةٍ. (1)

همانا خدا را هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت است.

و جای دیگر فرمود:

حِجابُهُ النُّورُ، لَوْ کُشِفَتْ لَأحْرَقَتْ سُبُحاتُ وَجْهِهِ مَا انْتَهی إلَیْهِ بَصَرُهُ مِنْ خَلْقِهِ. (2)

حجاب او نور است، که اگر بر طرف شود اشراقات وجه او تمام بینندگان را بسوزاند.

لاجرم با این طایفه گفتند: زنهار تا عقل با عِقال را در میدان تفکّر در ذات حق - جلّ و علا - جولان ندهید که نه حدّ وی است.

تَفَکَّرُوا فی آلاءِ اللّهِ وَلا تَتَفَکَّرُوا فی ذاتِ اللّهِ. (3)

در نعمت های خدا اندیشه کنید و در ذات خدا اندیشه منمایید.

[

طائفۀ مقرّبان

]

آنجا که راهبر بی خودی است، و سیر در آن دریا جز به قدم فنا نتوان کرد، و عقل عین بقاست و ضدّ فنا، پس در آن دریا جز فانیان آتش عشق را سیر میسّر نگردد؛

ص:260


1- (1) - بحار الأنوار: 45/55، باب 5؛ [1]عوالی اللآلی: 106/4، حدیث 158. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 31/73، باب 100، ذیل حدیث 26. [3]
3- (3) - نخبة اللآلی فی شرح بدء الأمالی: 19؛ الفتوحات المکیّه: 233/3. [4]

جای مقرّبان است و این طایفۀ سیّم اند که:

وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ * اولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ » (1)

و پیشی گیرندگان [ به اعمال نیک ] که پیشی گیرندگان [ به رحمت و آمرزش ]اند، * اینان مقربان اند.

تار و پود جامۀ وجود ایشان از پودی دیگرست، لاجرم گردن همّت ایشان را جز به کمند جذبۀ عشق بند نتوان کرد، که از معدن ماورای کَونَیْنْ گوهر اوست.

اشارت «وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ» مگر در حقّ ایشان بر آن معناست که در بدایت فَطْر، روح ایشان سابق ارواح بوده است، و پیش از آن که به اشارت «کُن» از مَکمن علم اللّه به عالم ارواح آمده است به سعادت قبول تشریف «یُحِبُّهُمْ» مخصوص و مشرَّف بوده و در عالم ارواح به سعادت قبول رِشاش (2) انوار:

إِنَّ اللّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ فی ظُلْمَةٍ ثُمَّ رَشَّ عَلَیْهِمْ مِنْ نُورِه، فَمَنْ أصابَهُ ذلِکَ النُّورُ اهْتَدی، وَمَنْ أخْطَأهُ ضَلَّ. (3)

همانا خداوند خلایق را در ظلمت آفرید، سپس از نور خود بر آنان پاشید، پس هر که آن نور بدو رسید هدایت یافت، و هر که بدو نرسید گمراه گشت.

از دیگران اختصاصِ:

إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَی » (4)

بی تردید کسانی که پیش تر از سوی ما وعدۀ نیک به آنان داده اند، از دوزخ دورشان نگه می دارند.

ص:261


1- (1) - واقعه (56) : 10 - 11. [1]
2- (2) - رشاش: آب یا اشک یا خون که بچکد یا مانند آن، مراد از رشاش انوار، چکیده های نور می باشد.
3- (3) - تفسیر ابن کثیر: 178/2، [2] ذیل آیۀ 122 سورۀ انعام.
4- (4) - انبیاء (21) : 101. [3]

یافته و چون به عالم قالب پیوست، اگر چه روزکی چند از برای پرورش قالب، او را در مرتع حیوانی فرو گذاشته، امّا بدان باز نگذاشته ناگاه به کمند عنایت روی دل او را از کلّ آفرینش بگردانیده و سلسلۀ محبّت «یُحِبُّهُمْ» بجنبانیده و به آب رأفت و رحمتْ تخم «وَیُحِبُّونَهُ» را در زمین دل او پرورش داده و ندای لطف حق به سرّ جان او رسیده.

و آن طایفه را که به کمند جذبات الوهیت روی از مطالب بشریّت و مقاصد نفسانی بگردانند و در سیر عبودیّت به عالم ربوبیّت رسانند و قابل فیض بی واسطه گردانند دو صنف اند:

یکی آنهایند که در عالم ارواح در صفوفِ:

اَلْأرْواحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ. (1)

در صف اول بوده اند، قابل فیض الوهیّت بی واسطه گشته، و ایشان انبیایند که در قبول نور هدایت مستقلّ اند.

و صنف دوم ارواح اولیاست که قابل فیض حق به واسطۀ تُتُق (2) ارواح انبیایند و در دولتِ متابعت ایشان. امّا چون بر طینت روحانیّت ایشان خمیر مایۀ رشاشِ:

«ثُمَّ رَشَّ عَلَیْهِمْ مِنْ نورِهِ.» نهاده بودند چون به کمند جذبه روی از مزخرفات دنیاوی بگردانیدند، هم بدان نور از پس چندین هزار تتقِ عزّت، جمال وحدت مشاهده کردند، چنانکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:

ما کُنْتُ أعْبُدُ رَبًّا لَمْ أرَهُ. (3)

خدایی را که [ با چشم دل ] ندیده ام نمی پرستم.

ص:262


1- (1) - بحار الأنوار: 261/5،؛ من لایحضره الفقیه: 380/4، حدیث 5818.
2- (2) - تتق: خیمه، خرگاه، چادر بزرگ.
3- (3) - بحار الأنوار: 27/4، باب 5، حدیث 2؛ [1]الکافی: 98/1، حدیث 6. [2]

مبادی عشق این جا پیدا گردد.

[

حقیقت عشق

]

تخم عشق در بدایت حال اگر چه به تصرّفِ

«ثُمَّ رَشَّ عَلَیْهِمْ مِنْ نورِهِ» (1) در زمین ارواح انداختند امّا تا آبِ

«ما کُنْتُ أعْبُدُ رَبًّا لَمْ أرَهُ» بدان نرسید، سبزۀ إنّی ذاهِبٌ إلی رَبِّی » (2)پیدا نیامد.

بلکه تخم عشق در بدایت بیخودی به دستکاری «یُحِبُّهُمْ» در زمین «یُحِبُّونَهُ» انداختند و آب ألَسْتُ بِرَبِّکُم بدو رسانیدند سبزۀ قالُوا بَلی » (3)پیدا آمد.

اول که شرر آتش عشق از قَدّاحۀ:

فَأحْبَبْتُ أنْ اعْرَفَ. (4)

دوست داشتم تا شناخته گردم.

برخاست، هنوز نه عالم بود و نه آدم. حرّاقۀ سیاه روی

«خَلَقَ الْخَلْقَ فی ظُلْمَةٍ» می بایست تا قابل آن شرر گردد که:

فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَی أُعْرَفْ. (5)

پس خلایق را آفریدم تا شناخته شوم.

چون در این عالم کبریت صدق طلب را که به حقیقت کبریت احمر است آتش افروز آن شرر می کنند، از کبریت صدق طلب که نتیجۀ «یُحِبُّونَهُ» است، شرر آن آتش که نتیجۀ «یُحِبُّهُمْ» است مشتعل می شود. آن شعله را «عشق» خوانند. چون آن آتش

ص:263


1- (1) - شرح الأسماء الحسنی: 206/1؛ تفسیر ابن عربی: 77/1، ذیل آیۀ 135 سورۀ بقره.
2- (2) - صافّات (37) : 99. [1]
3- (3) - اعراف (7) : 172. [2]
4- (4) - بحار الأنوار: 199/84، باب 12؛ [3] شرح نهج البلاغه: 163/5.
5- (5) - بحار الأنوار: 344/84، باب 13. [4]

شعله کشید هر چه در خانۀ وجود هیزم صفات جسمانی و روحانی است جملۀ فراسوختن می آید. این جا عشق در عالم انسانی صفت قیامت را آشکارا کند، چنانکه خواجه صلی الله علیه و آله فرمود:

مِنْ أشْراطِ السّاعَةِ نارٌ تَخْرُجُ مِنْ قِبَلِ الْیَمَنِ تَطْرُدُ النّاسَ إلی مَحْشَرِهِمْ. (1)

از نشانه های قیامت آتشی است که از سوی یمن بیرون می آید که مردم را به سوی محشرشان سوق می دهد.

زمین صفات بشری را مبدَّل می کند:

یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأرْضُ غَیْرَ الْأرْضِ و السَمواتُ » (2)

[ در ] روزی که زمین به غیر این زمین، و آسمان ها [ به غیر این آسمان ها ] تبدیل شود.

آسمان صفات روحانی را درنوردند:

یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ » (3)

روزی که آسمان را در هم می پیچیم، مانند در هم پیچیدن طومار.

چنانکه مصدر موجوداتْ حضرت جلّت بود مرجعْ همان حضرت باشد:

إنَّ إلی رَبِّکَ الْرُّجْعی » (4)

بی تردید بازگشت به سوی پروردگار توست.

به همان ترتیب که آمدند روند. باز از کارگاه قدرت به عالم روحانیّت آیند و از آن

ص:264


1- (1) - مسند احمد بن حنبل: 6/4؛ [1] عمدة القاری: 212/24.
2- (2) - ابراهیم (14) : 48. [2]
3- (3) - انبیاء (21) : 104. [3]
4- (4) - علق (96) : 8. [4]

روحانیّت به جسمانیّت، به همان قدم بازگردانندش:

کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ » (1)

همان گونه که نخستین بار آفریده ها را آفریدیم، دوباره آنان را باز می گردانیم.

چون آتش عشق در غلبات وقت، به خانه پردازی وجود صفات بشریّت برخاست، در پناه نور شرع به هر قدمی که بر قانون متابعت که صورت فناست می زند، نور کشش که فنابخش حقیقی است از الطاف ربوبیّت، استقبال او می کند که:

مَنْ تَقَرَّبَ إلَیَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إلَیْهِ ذِراعاً. (2)

هر که یک وجب به من نزدیک شود من یک ذراع به او نزدیک می گردم.

در این مقام رونده جز به زمام کشتی عشق و قدم ذکر و بدرقۀ متابعت نتواند رفت که:

قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ » (3)

بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد.

پس به حقیقت، عشق است که عاشق را به قدم نیستی به معشوق رساند و عقل، عاقل را به معقول بیش نرساند، و اتّفاق علما و حکما است که حق تعالی معقولِ عقل هیچ عاقل نیست، زیرا بزرگان فرموده اند:

ص:265


1- (1) - انبیاء (21) : 104. [1]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 298/5، باب 7، حدیث 5910؛ [2]عوالی اللآلی: 56/1، حدیث 81. [3]
3- (3) - آل عمران (3) : 31. [4]

لا تُدرِکُهُ الْأبصارُ وَلا تَکْنُفُهُ الْعُقُولُ، وَهُوَ یُدْرِکُ الْأبْصارَ وَیَکْنُفُ الْعُقُولَ.

وَلا یُحیطُونَ بِشَیْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إلّابِما شاءَ وَقَدْ أحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً.

چشمها او را در نیابد و خردها بر او احاط نکند و حالا آن که چشمها را دریابد و بر خردها احاطه کند، و جز به اندازه ای که او بخواهد به علم او احاطه نیابند و حال آن که علم او به همه چیز احاطه دارد.

پس چون عقل را بر آن حضرت راه نیست، رونده به قدم عقل بدان حضرت نتواند رسید؛ زیرا که موصوف به هستی است، الاّ به قدمِ فَاْذْکُرُونی » (1)، که ذکر حق است.

إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ » (2)

حقایق پاک [ چون عقاید و اندیشه های صحیح ] به سوی او بالا می رود و عمل شایستۀ آن را بالا می برد.

پس رفعتی که میسّر می شود و صعودی که سوی حق صورت می بندد نیست الاّ به واسطۀ عمل صالح، و عمل صالح وقتی باشد که بی شایبۀ ریا باشد. و مراد از ریا، هستی و در میان بودن شخص است در انواع طاعات و عبادات.

پس ذاکر به حق به قدم فَاذْکُرُونی راه حضرت أذْکُرْکُمْ سپرد و به کلّی متوجّه آن یار شود، به زمام کشتی عشق و بدرقۀ متابعت و دلالت جبریل عقل تا به سدرة المنتهی روحانیّت برود، که ساحل بحر عالم جبروت است و منتهای عالم معقول، پس جبریل عقل را خطاب رسد که:

لَوْ دَنَوْتَ أنْمُلَةً لاَحْتَرَقْتَ. (3)

ص:266


1- (1) - بقره (2) : 152. [1]
2- (2) - فاطر (35) : 10. [2]
3- (3) - مستدرک سفیة البحار: 154/10؛ [3] شرح الاسماء الحسنی: 15/2.

اگر به اندازۀ سر انگشتی نزدیکتر شوی خواهی سوخت.

از آنجا راه جز به راهبری رفرف (1) عشق نتواند بود، این جاست که عشق از کسوت عین و شین و قاف بیرون آید و در کسوت جذبه روی بنماید. به یک جذبه سالک را از قاب قوسین سر حدّ وجود بگذراند و در مقام أوْ أدْنی بر بساط قربت نشاند که:

جَذْبَةٌ مِنْ جَذَباتِ الْحَقِّ تُوازی عَمَلَ الثَّقَلَیْنِ. (2)

یعنی به معاملۀ ثقلین آنجا نتواند رسید جز به جذبه. و این جا ذکر نیز از قشر فَاذْکُرُونی بیرون آید، سلطان أذْکُرْکُمْ جمال بنماید، ذاکرْ مذکور گردد و عاشقْ معشوق شود، و چون عشقْ عاشق را به معشوق رسانید، عشق دلالت صفت بر در بماند.

عاشق چون قدم در بارگاه وصال معشوق نهاد پروانه صفت نقد هستی عاشق را نثار قدم شعلۀ شمع جلال معشوقی کند تا معشوق به نور جمال خویش عاشق سوخته را میزبانی کند.

هستی مجازی عاشقی برخاسته و هستی حقیقی معشوقی از خفای کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً متجلّی شده، از عاشق جز نام نماند.

اشارتِ:

لا یَزالُ الْعَبْدُ یَتَقَرَّبُ إلَیَّ بِالنَّوافِلِ وَالْعِباداتِ حَتّی احِبَّهُ فَإذا أحْبَبْتُهُ کُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَبَصَراً وَلِساناً وَیَداً، فَبی یُبْصِرُ وَبی یَنْطِقُ وَبی یَسْمَعُ وَبی یَبْطُشُ. (3)

ص:267


1- (1) - رفرف: فرش، گستردنی، دامن خرگاه.
2- (2) - کشف الخفاء: 332/1، حدیث 1069؛ التفسیر الکبیر، فخر رازی: 176/4. [1]
3- (3) - مشارق انوار الیقین: 225، با کمی اختلاف؛ مفتاح الفلاح: 367. [2]

بنده، پیوسته با انجام مستحبّات به من نزدیکی می جوید تا آنجا که او را دوست دارم، چون او را دوست داشتم گوش و چشم و زبان و دست او می شوم، پس به من می بیند و به من سخن می گوید و به من می شنود و به من همه چیز را می گیرد.

بدین معنی باشد.

فایدۀ تکرار لفظ وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ این جا محقّق گردد، چون دانستی که السّابقون در بدایت آنها بودند که در خطاب کُنْ سابق ارواح بودند، در نهایت که وقت مراجعت است به خطاب اِرْجِعی إلی رَبّکِ» (1)، گوی مسابقت در میدان قربت هم ایشان ربوده اند که:

وَالسّابِقُونَ السّابِقُون * اولئِکَ الْمُقَرَّبُون » (2)

و پیشی گیرندگان [ به اعمال نیک ] که پیشی گیرندگان [ به رحمت و آمرزش ]اند، * اینان مقربان اند.

یعنی:

اَلسّابِقُونَ الْأوَّلُونَ بِالْخُرُوجِ عَنْ غَیْبِ الْغَیْبِ، هُمُ السّابِقُونَ الْآخِروُنَ بِالرُّجُوعِ إلی غَیْبِ الْغَیْبِ.

نَحْنُ اْلاخِرُونَ السّابِقُونَ رمزی بدین معناست.» (3)

حیات جدای از انبیا علیهم السلام

اشاره

ص:268


1- (1) - فجر(89) : 28. [1]
2- (2) - واقعه (56) : 10 - 11. [2]
3- (3) - عقل و عشق، نجم الدین رازی: 15، با اندکی تلخیص.

حضرت سجاد علیه السلام در فراز

«اَلّلهم وَ أَتْباعَ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ اهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَیْبِ» به مسأله حیات واقعی انسان که پیروی از انبیای الهی است؛ اشاره می فرماید و خداوند متعال هم همۀ انسان ها را به پذیرش این حیات حقیقی فرا می خواند:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» (1)

ای اهل ایمان! هنگامی که خدا و پیامبرش شما را به حقایقی که به شما [ حیات معنوی و ] زندگی [ واقعی ] می بخشد، دعوت می کنند اجابت کنید، و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل و مانع می شود [ تا حق را باطل و باطل را حق مپندارد ] و مسلماً همۀ شما به سوی او گردآوری خواهید شد.

دعوت اسلام به سوی حیات و زندگی است، حیات مادی، حیات فرهنگی، حیات اقتصادی، حیات سیاسی به معنای واقعی، حیات اخلاقی و اجتماعی در تمام زمینه ها.

اقسام حیات در قرآن

«این پرسش است که آیا مردم قبل از اسلام و دعوت پیامبر مرده بودند که قرآن آنها را دعوت به حیات می کند؟

پاسخ سؤال این است که: آنها فاقد حیات از منظر قرآن بودند. حیات و زندگی مراحل مختلفی دارد، که قرآن به همۀ آنها اشاره کرده است:

1- گاهی به معنای حیات گیاهی آمده است:

اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْأَیَتِ لَعَلَّکُمْ

ص:269


1- (1) - انفال: (8) : [1] 24.

تَعْقِلُونَ» (1)

بدانید که خدا زمین را پس از مردگی اش زنده می کند. همانا ما نشانه ها [ ی ربوبیت و قدرت خود ] را برای شما بیان کردیم تا بیندیشید.

2- گاهی به معنای حیات حیوانی ذکر شده است:

إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِ الْمَوْتَی إِنَّهُ عَلَی کُلِ ّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» (2)

یقیناً مردگان را زنده می کند؛ زیرا او بر هر کاری تواناست.

3- زمانی به معنای حیات فکری و عقلانی و انسانی آمده است:

أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَ لِکَ زُیِّنَ لِلْکَفِرِینَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» (3)

آیا کسی که [ از نظر عقلی و روحی ] مرده بود و ما او را [ به وسیلۀ هدایت و ایمان ] زنده کردیم، و برای وی نوری قرار دادیم تا در پرتو آن در میان مردم [ به درستی و سلامت ] حرکت کند، مانند کسی است که در تاریکی ها [ یِ جهل و گمراهی ] است و از آن بیرون شدنی نیست؟! این گونه برای کافران [ به خاطر لجاجت و عنادشان ] آنچه انجام می دادند، آراسته شد [ تا گمان کنند اعمالی را که انجام می دهند نیکوست. ]

4- گاهی به معنای حیات جاودان جهان دیگر آمده است:

یَقُولُ یَلَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی» (4)

ص:270


1- (1) - حدید (57) : 17. [1]
2- (2) - فصّلت (41) : 39. [2]
3- (3) - انعام (6) : 122. [3]
4- (4) - فجر(89) : 24. [4]

می گوید: ای کاش برای این زندگی ام [ عبادت خالصانه و کار نیک ] پیش فرستاده بودم.

5- زمانی به معنای علم و توانایی بی حد است آن چنان که دربارۀ خدا می گوییم:

وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِ ّ الَّذِی لَایَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَکَفَی بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا» (1)

و بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد توکّل کن، و او را همراه با ستایش تسبیح گوی، و کافی است که او به گناهان بندگانش آگاه باشد.

با توجه به این اقسام که مردم عصر جاهلی گرچه زندگی مادی حیوانی داشتند امّا از زندگی انسانی و معنوی و عقلانی محروم بودند، قرآن آمد و آنها را دعوت به حیات و زندگی کرد و دین اسلام یک دین راستین است که حرکت، در همۀ زمینه های زندگی ایجاد می کند و روح به فکر و اندیشه می دهد. احساس مسؤولیّت می آفریند؛ همبستگی و اتحاد و ترقّی و تکامل در همۀ زمینه ها ایجاد می کند و به تمام معنی حیات آفرین می باشد.

و دعوت حیاتی در وهلۀ اول مربوط به جهاد و ایمان و قرآن و بهشت است که از عوامل اصلی حیات می باشد. هر چند مفهوم آیه محدود است ولی شامل هر برنامه و هر دستوری که شکلی از اشکال حیات انسانی را بیافریند؛ می باشد.» (2)

حقیقت دعوت انبیا علیهم السلام

«حقیقت امر و رکن واقعی این دعوت چیزی است که انسان را از پرتگاه فنا و هلاکت، رهائی داده و زنده اش می کند.

زندگی گران بهاترین متاعی است که موجود زنده برای خود سراغ دارد. و در

ص:271


1- (1) - فجر(89) : 24. [1]
2- (2) - فرقان (25) : 58.

ماورای زندگی غیر از عدم و بطلان چیزی دیگری نیست. و این ارزش را برای زندگی به خاطر اثر آن قائل است که عبارت از شعور و اراده که نشاط و سعادت زندگی به آن است، پس به این جهت همواره از جهل و نداشتن حریّت اراده و اختیار می گریزد.

انسان هم که یکی از موجودات زنده است، مانند همه موجودات مجهّز به سلاحی که زندگی معنوی او حقیقت وجود اوست. همان طور که تمامی انواع موجودات مسلّح به سلاحی که حافظ وجود و بقایشان باشد، هستند، و سلاح انسان همان اراده و اختیار اوست که خیرات و منافع او را از شرور و مضارّش مشخص نموده و او را به آن یکی سوق و از دیگری زنهار می دهد.

این هدایت الهی که نوع انسانی را به سوی سعادت و خیر و منافع وجودش دلالت می کند هدایتی تکوینی است و از مشخّصات نحوۀ خلقت اوست.

انسان سعادت وجود خود را به طور قطع درک می کند. و در این درکش دچار تردید نمی شود. اگر در جایی دچار غفلت و شبهه شود به خاطر تأثیر عوامل و اسباب نامناسب دیگری است که موجودی را از مسیر خیرات و منافع آن به سوی ضرر و شرش سوق می دهد. همان طور که در قرآن بر روی آن پافشاری نموده و می فرماید:

راه سعادت و علم و عملی که منتهی به آن می شود بر هیچ انسانی پوشیده و مخفی نیست و هر انسانی به فطرت خود می فهمد که چه معارفی را باید معتقد باشد و چه کارهایی را باید بکند.

فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَ لِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ» (1)

ص:272


1- (1) - روم (30) : 30. [1]

پس [ با توجه به بی پایه بودن شرک ] حق گرایانه و بدون انحراف با همۀ وجودت به سوی این دین [ توحیدی ] روی آور، [ پای بند و استوار بر ] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش برای آفرینش خدا هیچ گونه تغییر و تبدیلی نیست؛ این است دین درست و استوار؛ ولی بیشتر مردم معرفت و دانش [ به این حقیقت اصیل ] ندارند.

گاهی انسان در اعتقاد یا عملش از طریق حق منحرف شده و دچار اشتباه می گردد ولیکن این خط مستند به فطرت انسان و هدایت الهی نیست، بلکه به خاطر این است که او خودش عقل خود را دزدیده و در اثر پیروی هوای نفس و تسویلات جنود شیطان، راه رشد خود را گم کرده است.

أَفَرَءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ» (1)

پس آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داده دیدی؟ و خدا او را از روی علم و آگاهی خود [ بر این که شایستۀ هدایت نیست ] گمراه کرد، و بر گوش و دلش مُهرِ [ تیره بختی ] نهاد، و بر چشم [ دلش ] پرده ای قرار داده است، پس چه کسی است که بعد از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکّر [ حقایق ] نمی شوید؟

پس این علم و عملی که فطرت انسانی انسان را به سوی آن دعوت می کند از لوازم زندگی سعید انسانی است که جا دارد نامش را زندگی گذاشت و چنین زندگی به چنین علم و عملی نیازمند است.

پس برای آدمی یک زندگی حقیقی هست که اشرف و کامل تر از حیات پست

ص:273


1- (1) - جاثیه (45) : 23. [1]

دنیایی اوست و وقتی به آن زندگی می رسد که استعدادش کامل و رسیده شده باشد. این تمامیّت استعداد به وسیلۀ آراستگی به دین و دخول در زمرۀ اولیای صالحین، دست می دهد.

آیۀ شریفۀ سوره انفال اشاره به همان استعداد نموده و می فرماید:

عمل کردن به آن دستورهایی که دعوت حقه اسلامی، بشر را به آن می خواند.

انسان را برای درک آن زندگی حقیقی مستعد می سازد همچنان که این زندگی حقیقی هم منشأ و منبع اسلام است. علم نافع و عمل صالح از آن زندگی سرچشمه می گیرد.

این دعوت مطلق است و از این که شامل مجموع دعوت های رسول خدا صلی الله علیه و آله که مایۀ زنده شدن دل هاست و یا دسته ای از دعوت هایش که طبیعت احیاء را دارد بشود، هیچ ابائی نداشته و همچنین شامل نتایج دعوت او که عبارت است از انواع زندگی های سعید حقیقی مانند زندگی اخروی در جوار خدا نیز می شود.

هر چند برخی در دعوت مورد شأن نزول آیه گفته اند که:

آیۀ حیات را در حکم جهاد می داند که جهاد مایۀ احیای امر شما و عزت دین شماست.

یا برخی دیگر گفته اند: ایمان و حق مایۀ حیات دل و کفر و باطل باعث مرده شدن دل است.

یا عدّه ای شما را به قرآن و علم دین می خوانند و دلیل آورده اند به این که علم مایۀ حیات و جهل در حقیقت مردن است و قرآن هم نور و هم حیات و هم علم است.

یا عده ای گفته اند: وقتی شما را می خوانند به بهشت یعنی بهشت، زندگی دائمی و نعمت باقی و زوال ناپذیر است.» (1)

ص:274


1- (1) - ترجمۀ تفسیر المیزان: 52/9 - 57، ذیل آیۀ 24 سورۀ انفال.

زندگی حقیقی از دیدگاه روایات

اگر انبیا نبودند و مکتب پربار اسلام از روز نخست در جامعۀ بشریت نبود انسان چه سرنوشتی داشت؟ امروز اگر جهان بشریت به کلی از دعوت پیامبران بیگانه شود و ارزش های خشک و بی نور مادی را جانشین ارزش های الهی که در قالب دعوت انبیا منعکس شده است بنماید، دنیای وحشتناکی خواهیم داشت.

امام علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:

لاحیاةَ إِلاّ بالدِّینِ وَ لامَوتَ الاّ بِجُحُودِ الیَقینِ، فَاشْرَبُوا العَذْبَ الفُراتَ یُنَبِّهْکُم مِنْ نَوْمَةِ السُّباتِ، وَ إِیّاکُم وَ السَّمائِمِ المُهْلِکاتِ. (1)

زندگی جز به دینداری نیست و مرگ جز با از دست دادن یقین نیست، پس از آب شیرین و گوارا بنوشید تا شما را از خواب غفلت بیدار کند و از سموم کشنده بپرهیزید.

بنابراین یکتاپرستی مایۀ حیات جان بشر است و امیدواری به عمل به دین خدا و زنده نگه داشتن دل به سلوک با صاحب دلان که راه حق را پیموده اند؛ همان گونه که حضرت علی علیه السلام می فرماید:

مُعاشَرَةُ ذَوی الفَضائِل حَیاةُ القُلوبِ. (2)

ارتباط با دارندگان فضیلت ها مایۀ زندگی دل هاست.

آبادی دل و جان ها به ارتباط صحیح با بزرگان اهل وحی و فضل است. و هر چه انسان به کانون ارزش ها نزدیک تر باشد از انحراف و گمراهی مصون می ماند. این

ص:275


1- (1) - بحار الأنوار: 417/74، باب 15، حدیث 40؛ [1]الارشاد، شیخ مفید: 296/1. [2]
2- (2) - غرر الحکم و درر الکلم: 429، حدیث 9785. [3]

است که پیامبر صلی الله علیه و آله چشمه ای از این ارتباط را به ما نشان می دهد:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَحْیی حَیَاةً تُشْبِهُ حَیَاةَ الأَنْبِیاءِ، وَ یَمُوتَ مَیتَةً تُشْبِهُ مِیتَةَ الشُّهَدَاءِ وَ یَسْکُنَ الْجِنانَ الَّتی غَرَسَها الرَّحمنُ، فَلْیَتَوَلَّ عَلِیًّا وَ لْیُوالِ وَلِیَّهُ وَ لْیَقْتَدِ بَالأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَاِنَّهُمْ عِتْرَتی خُلِقُوا مِنْ طِینَتی،

الّلهُمَّ ارْزُقْهُمْ فَهمی وَ عِلْمی، وَ وَیْلٌ لِلْمُخالِفینَ لَهُمْ مِنْ أُمَّتی؛ اللّهُمَّ لاتُنِلْهُمْ شَفاعَتی. (1)

هر کسی دوست دارد که زندگی به مانند زندگی پیامبران داشته باشد و مرگی به مانند مرگ شهداء دارا باشد و در بهشتی که خداوند رحمان باغبان درختان آن است؛ سکونت گزیند، پس علی علیه السلام را پیروی کند و ولایت او را دوست بدارد؛ و به امامان بعد او تأسی کند؛ زیرا آنان اهل بیت من هستند و از سرشت من آفریده شده اند.

خدایا! از فهم و دانش من به آنان روزی فرما و وای بر رویگردانان امت من از آنان؛ خدایا! شفاعت مرا به آنان مرسان.

از سوی دیگر خداوند تعالی هم انسان را به زندگی خوب در دارالسلام که خانۀ سلامت و امنیّت است؛ دعوت می فرماید:

وَ اللَّهُ یَدْعُواْ إِلَی دَارِ السَّلَمِ وَ یَهْدِی مَن یَشَآءُ إِلَی صِرَ طٍ مُّسْتَقِیمٍ» (2)

و خدا [ مردم را ] به سرای سلامت و امنیت [ که بهشتِ عنبر سرشت است ] دعوت می کند و هر که را بخواهد به راهی راست هدایت می نماید.

هرگاه زندگی در دنیا نیز شکل توحیدی و رستاخیزی به خود گیرد، آن تبدیل به دارالسلام می شود. و خداوند هر که را شایسته هدایت بداند به راه مستقیم فرا

ص:276


1- (1) - الکافی: 208/1، حدیث 3؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 578، حدیث 1195. [2]
2- (2) - یونس(10) : 25. [3]

می خواند.

پس انسان هر چه از کانون امنیّت و سلامت و هدایت دینی دور گردد و راه جدایی و مبارزه را پی بگیرد نه تنها از حمایت های خداوند محروم می شود؛ بلکه در دام های شیطانی و ذلّت آور حیوانی اسیر می شود و زندگی او به مرگی ننگین و تلخ همراه با رسوایی دنیایی و دشنام بندگان خدا، پایان می یابد.

قومی که جان به حضرت جانان همی برند شور آب سوی چشمۀ حیوان همی برند

بی سیم و زر گدا و به همّت توانگرند این مفلسان که تحفه بدو جان همی برند

جان بر طبق نهاده به دست نیاز دل نیست پای ملخ به نزد سلیمان همی برند

آن دوست را به جان کسی احتیاج نیست خرما به بصره زیره به کرمان همی برند

تمثال کارخانۀ مانیّ نقشبند سوی نگارخانۀ رضوان همی برند

گر گوهر است جان تو ای سیف زینهار آنجا مبر که گوهر از آن کان همی برند

(سیف فرغانی)

ص:277

[«3»اَللَّهُمَّ وَأَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذِینَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَةَ وَالَّذِینَ أَبْلَوُا الْبَلاَءَ الْحَسَنَ فِی نَصْرِهِ وَکَانَفُوهُ وَأَسْرَعُوا إِلَی وِفَادَتِهِ وَسَابَقُوا إِلَی دَعْوَتِهِ وَاسْتَجَابُوا لَهُ حَیْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّةَ رِسَالاَتِهِ «4»وَفَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَالْأَوْلادَ فِی إِظْهَارِ کَلِمَتِهِ وَقَاتَلُوا الآْبَاءَ وَالْأَبْنَاءَ فِی تَثْبِیتِ نُبُوَّتِهِ وَانْتَصَرُوا بِهِ]

خدایا! و به ویژه اصحاب محمّد را، آنان که شرط همنشینی با او را، به خوبی پاس داشتند، و کسانی که در یاری دادن به حضرتش، امتحان دادند، امتحانی نیکو، و او را در تمام پیشامدها کمک کردند، و به زیارت و دیدارش شتافتند، و برای شنیدن دعوتش، بر یکدیگر پیشی جستند، و هنگامی که دلیل پیام هایش را، به گوش آنان رساند، او را اجابت کردند، و آیینش را پذیرفتند و در راه آشکار کردن دینش، از همسران و فرزندان جدا شدند، و برای پابرجا شدن نبوّتش، با پدران و فرزندان خود جنگیدند، و به خاطر وجود او، در آن جنگ ها پیروز شدند.

اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله

اشاره

گروهی از مسلمانان که تعدادشان کم نیست بر این عقیده اند که هر کس صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده عادل، مجتهد، قابل قبول و اهل نجات است، و اگر گناهی از او سرزده باشد در اجتهادش خطا رفته، بنابراین بر او ایرادی نیست و می توان به او

ص:278

اقتدا کرد.

ولی اهل انصاف، و آنان که محوری جز حق و حقیقت و بینایی و بصیرت ندارند، این عقیده را خلاف عقل و مخالف عدل و بر ضدّ آیات صریح قرآن و روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله که حتّی در کتب اهل سنّت نقل شده می دانند و می گویند صحابی بودن، ملاک عدل و مقبولیّت و نجات نمی باشد و اگر بنا باشد آنان را مجتهد بدانیم:

اوّلاً: قسمت عمده ای از اجتهادهایشان مخالف نصّ صریح کتاب و روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و اجتهادی که این گونه باشد مجتهدش به هیچ عنوان و با هیچ دلیلی در پیشگاه حق معذور نیست.

و ثانیاً: چرا همۀ امّت را در هر خطائی که مرتکب می شوند مجتهد ندانیم؟ به کدام دلیل آنان مجتهدند و بقیّه مجتهد نیستند؟براساس گفتۀ شما باید هر طاغوت، هر ستمگر، هر ظالم، هر مشروبخوار، هر زناکار، هر رباخوار، هر آدمکش، هر دزدی را که ادّعای مسلمانی دارد، مجتهد بدانیم، آنهم مجتهد معذور!

با توجه به این مسأله دیگر نبوّت انبیا، کتب آسمانی، ولایت اولیا و حلال و حرام چه مفهومی دارد؟ در صورتی که هر متخلّفی چه صحابی، چه تابعی، چه غیر صحابی و تابعی، مجتهد باشد عذاب حق برای مجرم در قیامت چه معنائی دارد؟!

آنچه دربارۀ عدالت همۀ اصحاب و اجتهاد و وثاقت آنان در بعضی از کتب اسلامی علی الخصوص کتب مکتب خلفا، یعنی کتب مدرسۀ خلفای سقیفه و بنی امیّه و بنی عبّاس آمده، هر عاقل منصفی را غرق حیرت و تعجّب می کند. کدام دلیل قانع کننده را از قرآن و سنّت بر این عقیده، دارند؟

اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله در قرآن

گروهی دائم با پیامبر بودند، و در تمام برنامه های اسلامی شرکت داشتند، امّا در

ص:279

پنهان با دشمنان خدا و رسول همکاری می کردند، و بر ضدّ پیامبر و مسلمانان نقشه داشتند، از نظر ظاهر می توان به آنان صحابه گفت، چون اکثر اوقات با رسول خدا صلی الله علیه و آله مصاحبت داشتند.

قرآن در حق آنان می فرماید:

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ » (1)

و گروهی از مردم [ که اهل نفاق اند ] می گویند: ما به خدا و روز قیامت ایمان آوردیم، در حالی که آنان مؤمن نیستند.

یُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ » (2)

[ به گمان باطلشان ] می خواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند، در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند، ولی [ این حقیقت را ] درک نمی کنند.

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ » (3)

در دلِ آنان بیماریِ [ سختی از نفاق ] است، پس خدا به کیفرِ نفاقشان بر بیماریشان افزود، و برای آنان در برابر آنچه همواره دروغ می گفتند، عذابی دردناک است.

همه مسلمانان براساس آیات سورۀ حجرات و دیگر سور قرآن معتقدند ملاک کرامت و محبوبیّت نزد حق، و نجات از عذاب قیامت، تقواست.

انَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أتْقاکُمْ » (4)

بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.

ص:280


1- (1) - بقره (2) : 8. [1]
2- (2) - بقره (2) : 9. [2]
3- (3) - بقره (2) : 10. [3]
4- (4) - حجرات (49) : 13. [4]

بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَاتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ » (1)

آری، هر که به پیمان خود [ در تعهد به اجرای احکام دین ] وفا کرد، و [ در همۀ امور زندگی ] تقوا پیشه ساخت، [ بداند که ] یقیناً خدا تقوا پیشگان را دوست دارد.

وَإنْ مِنْکُمْ إلّاوارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظّالِمینَ فیها جِثِیّاً » (2)

و هیچ کس از شما نیست مگر آن که وارد دوزخ می شود، [ ورود همگان به دوزخ ] بر پروردگارت مسلّم و حتمی است. * سپس آنان را که [از کفر، شرک، فساد و گناه] پرهیز کردند، نجات می دهیم، و ستمکاران را که به زانو درافتاده اند، در دوزخ رها می کنیم.

جائی که قرآن مجید در صریح آیاتش کرامت و محبوبیّت نزد حق و نجات از عذاب را معلول تقوا می داند، چه دلیلی دارد بسیاری از افراد را در عین بی تقوایی و آلوده بودن به انواع گناهان و تجاوز به مرزهای الهی و زیر پا گذاشتن آیات قرآن، فقط و فقط به عنوان صحابی بودن، عادل و اهل نجات و مورد رضای حق بدانیم؟

خداوند در قرآن می فرماید:

لَقَدْ رَضِیَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی قُلُوبِهِمْ فَأنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیْهِمْ وَأثابَهُمْ فَتْحاً قریباً » (3)

یقیناً خدا از مؤمنان هنگامی که زیر آن درخت [ که در منطقۀ حدیبیه بود ] با تو بیعت می کردند خشنود شد، و خدا آنچه را [ از خلوص نیّت و پاکی قصد ] در دل هایشان بود می دانست، در نتیجه آرامش را بر آنان نازل کرد، و

ص:281


1- (1) - آل عمران (3) : 76. [1]
2- (2) - مریم (19) : 71 - 72. [2]
3- (3) - فتح (48) : 18.

پیروزی نزدیکی را [ که پیروزی در خیبر بود ] به آنان پاداش داد.

اگر به این آیه استدلال شود که خداوند از صحابیان رسولش راضی و خشنود بود، بنابراین هر کس که صحابی است مورد قبول و اهل نجات است، پاسخ می گوییم:

اولاً: خداوند می فرماید: از مؤمنان خشنود شد. بنابراین آنان که ایمانشان قولی و بنابر آیات نهم و دهم سورۀ بقره منافقانه بود از دایرۀ رضایت حق خارجند.

ثانیاً: رضایت حضرت حق تا زمانی است که مؤمن بر عهد و پیمان و بیعتش که عبارت از اطاعت از خدا و رسول است استوار باشد. اگر مؤمن به خاطر عللی عهد شکن شد، به دنبال عهد شکنی رضایت حق هم از او برداشته می شود. با توجّه به این که رضایت مولا عبارت است از اجر و مزد او در برابر اعمال صالحه و عقاید حقّه، اگر اعمال صالحه و عقاید حقّۀ کسی براساس آیات قرآن به درجۀ حَبْط رسید او را اجر و مزدی نخواهد بود و رضا و خشنودی حضرت رب شامل حالش نخواهد گشت.

شکستن بیعت از گناهان کبیره است، و تاریخ صدر اسلام نشان می دهد که گروهی در عین این که از اصحاب بودند بیعت خود را با خدا و رسول الهی شکستند.

بیعت با خدا و رسول به این معناست که بیعت کننده از شرک، کفر، قتل و غارت، زنا، حرام، ربا، فرار از جنگ تا لحظۀ آخر عمر بپرهیزد و تا دقیقۀ آخری که در دنیاست بر اجرای فرامین حق استوار باشد و تا پای جان و مال در راه خدا بکوشد، ولی بیعت همگان بدینگونه تا پایان عمر ادامه پیدا نکرد.

از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام آمده است:

ص:282

ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَکْتُ الصَّفْقَةِ، وَتَرْکُ السُّنَّةِ، وَفِراقُ الْجَماعَةِ. (1)

سه گناه است که انسان را به عذاب الهی دچار می کند: شکستن بیعت، ترک سنّت، جدایی از جماعت.

ترک سنّت اشاره به دستورهای رسول خدا، و جدائی از جماعت به معنای اعراض از مسلمین در امور دنیا و آخرت است.

تساوی صحابه با سایر مسلمانان در تعهّد و عمل

جرم عبارت است از گناهان بدنی، مالی، خانوادگی، اجتماعی و هر عملی که خلاف رضای خدا و رسولش باشد. مجرم آن کسی است که به آن برنامه ها دچار شده و برای هوا و هوس چند روزه خدا را با شیطان، و آخرت را با دنیا، و رضای حق را با رضای خودش معامله می کند. چنین کسی از نظر قرآن مجید و سنّت در صورتی که با تمام وجود دست از آلودگی برندارد، اهل عذاب است و در این زمینه قرآن مجید و روایات، کسی را به عنوان صحابی استثنا نکرده است. مجرم، مجرم است و اهل عذاب، خواه صحابی و خواه غیر صحابی. صحابی بودن هیچ خصوصیّتی برای انسان ایجاد نمی کند. و متّقی، متّقی است و اهل نجات، خواه صحابی یا غیر صحابی. ملاک عذاب و نجات در صریح آیات کتاب حق که حجّت بر تمام اهل زمین و بر همۀ اعصار است جرم و تقواست.

یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً * وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلی جَهَنَّمَ وِرْداً » (2)

ص:283


1- (1) - بحار الأنوار: 185/64، باب 10، حدیث 3؛ المحاسن: 94/1، باب 19، حدیث 52. [1]
2- (2) - مریم (19) : 85 - 86. [2]

[ یاد کن ] روزی را که پرهیزکاران را به ضیافت و میهمانی [ خدای ] رحمان گرد می آوریم. * و مجرمان را تشنه به سوی دوزخ می رانیم.

أفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ » (1)

آیا ما تسلیم شدگان [ به فرمان ها و احکام خود ] را چون مجرمان قرار می دهیم؟

در هر صورت بر اساس صریح آیات قرآن، مجرم اهل عذاب و ملعون و مردود و مطرود از رحمت الهی است و برای حضرت رب فرق نمی کند که این مجرم چه کسی باشد.

تساوی صحابه با دیگران در قرآن

آیات ذیل بی پایگی عقیدۀ آنان که صحابی بودن را کافی می دانند روشن می کند:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَقِیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ » (2)

خدا برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده که تحت سرپرستی و زوجیت دو بنده شایسته از بندگان ما بودند، ولی [ در امر دین و دین داری ] به آن دو [ بندۀ شایستۀ ما ] خیانت ورزیدند، و آن دو [ پیامبر ] چیزی از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نکردند و [ هنگام مرگ ] به آن دو گفته شد: با وارد شوندگان وارد آتش شوید.

افرادی که تصوّر می کنند مصاحبت با پیامبر در حکم به عدالت و وثاقت و اجتهاد و معذور بودن کافی است، در برابر این آیه چه می گویند؟

ص:284


1- (1) - قلم (68) : 35. [1]
2- (2) - تحریم (66) : 10. [2]

یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَکَانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً » (1)

ای همسران پیامبر! هرکس از شما کار بسیار زشت آشکاری مرتکب شود [ قطعاً پیوند همسری با پیامبر به او مصونیّت نمی دهد، بلکه ] عذاب برای او دو چندان خواهد شد، و این [ کار ] بر خدا آسان است.

برای خدا آسان است یعنی خداوند متعال در جریمۀ مجرم ملاحظه ای ندارد،برای او فرق نمی کند که مجرم کیست؟ نزدیکترین فرد به پیامبر یا دورترین آنان؛ مجرم، مجرم است و باید به جریمۀ جرمش برسد. همسر نوح و لوط باشد یا همسر پیامبر بزرگوار اسلام، عموی پیغمبر باشد یا غریبه، صحابی محمّد صلی الله علیه و آله باشد یا تابعی یا غیر. متجاوز باید عذاب تجاوزش را بچشد.

در هر صورت ارتباط با پیامبر مانع از عذاب الهی نیست، و نیز ارتباطِ تنها و رفت و آمد و مصاحبت، علّت عدالت و اجتهاد و مصون ماندن از قهر و غضب حق نمی باشد.

تا کی ز حرص سیم مس رخ طلا کنی رو کوش در عمل که نظر کیمیا کنی

ملک جهان و هر چه در آن هست آنِ توست لیک آن زمان که خویش تو آنِ خدا کنی

باللّه تو را بقای ابد دست می دهد در راه حق چو هستی خود را فدا کنی

گفتند مار نفس بکش ای عجب که تو این مار را بپروری اژدها کنی

ص:285


1- (1) - احزاب (33) : 30. [1]

او خوانَدَت به خود تو گریزی به سوی دیو ابلیس را بگیری و حق را رها کنی

تفسیر صحابه در کلام مفسّران

اشاره

آیات یازدهم تا بیستم سورۀ مبارکۀ احزاب مسائل عجیبی از بعضی از اطرافیان و مصاحبان رسول اسلام نقل می کند که انسان مبهوت می شود که چرا آنان که دائم با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند و آیات و بیّنات حق و معجزات آن حضرت را مشاهده می کردند، اینچنین سست عنصر و ضعیف الایمان و آلوده به معصیت و گناه و متجاوز از حق بودند!

و عجیب تر از این، عقیدۀ طوایفی از مسلمانان است که صحابی بودن را در عدالت و وثاقت و اجتهاد و معذور بودن کافی می دانند.

راستی! این آیات کریمه را که وحی خالص است باید پذیرفت، یا عقیدۀ گروهی از آخوندهای مکتب خلفا و پیروانشان را که خلاف بیّن و مخالف قطعی با این آیات است؟!

صحابه در کلام تفسیر نمونه

اینک این شما و این ترجمۀ آیاتی که در رابطه با جنگ احزاب است.

«تفسیر نمونه» در مقدّمۀ این آیات می گوید:

«کورۀ امتحان جنگ احزاب داغ شد، و همگی در این امتحان بزرگ درگیر شدند.

روشن است در این گونه موارد بحرانی، مردمی که در شرایط عادی ظاهراً دریک صف قرار دارند به صفوف مختلفی تقسیم می شوند. در این جا نیز مسلمانان به گروههای مختلفی تقسیم شدند:

جمعی مؤمنان راستین بودند، گروهی خواصّ مؤمنان؛ جمعی افراد ضعیف

ص:286

الایمان، جمعی منافق، جمعی منافق لجوج و سرسخت، گروهی در فکر خانه و زندگی خویشتن و در فکر فرار، جمعی سعی داشتند دیگران را از جهاد بازدارند و گروهی تلاش می کردند رشتۀ اتحاد خود را با منافقان محکم کنند.

خلاصه هر کس اسرار باطنی خویش را در این رستاخیز عجیب آشکار ساخت.» (1)و این همه صریح آیات دوازدهم تا بیستم سورۀ مبارکۀ احزاب است که جمعی کوردل از پرورش یافتگان مکتب خلفا از آن چشم پوشیده و بر این عقیده رفته اند که صحابی، عادل، مجتهد، مورد وثوق و مصون از قهر حق است و احدی حق ندارد نسبت به آنان کمتر نظر منفی داشته باشد!

نمی دانم اینان چرا در این پانزده قرن حاضر نشده اند وضع اصحاب را با آیات قرآن بسنجند تا سره از ناسره وخالص از ناخالص و عادل از ظالم و مؤمن از منافق معلوم گردد، تا از ناخالص ها دست برداشته به خالصان و مخلصان و صادقان روی آورند و به این همه اختلاف خسارت بار پایان دهند.

نمی دانم اینان چرا از وجود مقدّس امیرالمؤمنین علیه السلام ، سلمان، مقداد، ابوذر، بلال، حمزه، جابر، ابوایّوب انصاری، خزیمة بن ثابت، زید بن حارثه، ابودجانه، عمار یاسر، مالک بن نویره و... در زندگی خود و برنامه های عملی و اخلاقی خویش روی گردانده، و آنان را اسوۀ خود قرار نمی دهند و بنا به روایتی که خود نقل می کنند:

أصْحابی کَالنُّجُوم. (2)

یاران من مانند ستارگانند.

ص:287


1- (1) - تفسیر نمونه: 224/17، [1] ذیل آیات 12 - 17 سورۀ احزاب.
2- (2) - الکشاف: 424/2، التفسیر الکبیر، فخر رازی: 5/2.

به چه علّت به آنان اقتدا نمی کنند؟ اینان که از مصادیق حتمیّۀ آیات ایمان و جهاد و احسان و عدالت و وثاقت و نجات در آخرتند، و از روزی که به رسول خدا صلی الله علیه و آله پیوستند تا لحظه ای که از دنیا خارج شدند جز اطاعت از خدا و رسول و سیر و سلوک در صراط مستقیم و خدمت به فرهنگ حق و مردم مؤمن کاری نداشتند.

اگر از ابتدا می گذاشتید امّت اسلام پس از پیامبر، پیرو علی علیه السلام باشند و همه یکپارچه از آن جناب که قرآن مجید وی را نفس پیامبر خوانده، و در روز غدیر به امر حضرت حقّ عهده دار رهبری امّت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله شد (1) و وجودش علم و عدل و خلوص و ایمان و تقوا و کرامت و صفا و مهر و وفا و محبّت و صدق و جهاد و انفاق و عبادت و خدمت محض بود متابعت می کردند، این همه اختلاف و پراکندگی و نفاق و دوئیّت و جنگ و نزاع و عقب افتادگی و افتادن به بند استعمار و استثمار برای امّت اسلام پیش نمی آمد.

شما در عقیدۀ خلاف قرآن خود آن قدر متعصّب هستید که لفظ مولا را در روایت غدیر به غیر نظر قرآن:

النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ » (2)

نسبت به مؤمنان از خودشان اولی و سزاوارتر است.

ترجمه کرده و آن را به معنای دوست گرفته اید. معاویه را با تمام پروندۀ عجیب و غریب دوران حکومتش خالُ المؤمنین خوانده و از استعمال این عنوان نسبت به محمّد بن ابی بکر، به جرم این که عاشق و پیرو علی علیه السلام بوده چشم پوشیده اید.

عایشه و طلحه و زبیر را در جنگ با امام زمانشان و خلیفۀ مسلمین که بدون علّت

ص:288


1- (1) - به کتاب های «المراجعات»، «عبقات»، «الغدیر»، «احقاق الحق»، «الآیات النازلة فی علی علیه السّلام»، «دلائل الصدق»، «النص والاجتهاد»، «اَلْفیْن»، «الانصاف» مراجعه کنید.
2- (2) - احزاب (33) : 6. [1]

شرعیّه چند هزار کشته از طرفین باقی گذاشت بر خلاف آیۀ شریفۀ:

مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً » (1)

که هر کس انسانی را جز برای حق، [ قصاص ] یا بدون آن که فسادی در زمین کرده باشد، بکشد، چنان است که همۀ انسان ها را کشته.

و از آن مهم تر بر خلاف آیۀ شریفۀ:

وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً » (2)

و هر کس مؤمنی را از روی عمد بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه خواهد بود، و خدا بر او خشم گیرد، و وی را لعنت کند و عذابی بزرگ برایش آماده سازد.

معذور دانسته اید و می گوئید آتش افروزان جنگ توبه کرده اند، در حالی که آتش افروزان جنگ در همان جنگ کشته شدند و در دنیا نبوده اند که توبه کنند.

برای جنگ جمل چه علّت قرآنی و چه دلیل شرعی و عقلی دارید؟ آیا آن جنگ محض حسادت افراد نسبت به حضرت مولی الموحدین و به پیروی از هوا و هوس و حبّ جاه و مقام و به چنگ آوردن ریاست چند روزۀ دنیا نبوده، و در کشتار آن جنگ و از بین بردن مردم مؤمن غیر از عمد چیزی بوده است؟

شما عمل به حدیث ثقلین و سفینه و باب حطّه و خاصف النَّعل و وجوب اطاعت از اهل بیت را کنار گذاشته و تابع رأی خود و اجتهاد دست پروردگان مکتب خلفا شدید.

ص:289


1- (1) - مائده (5) : 32. [1]
2- (2) - نساء (4) : 93. [2]

شما شیعیان را که راهی جز راه قرآن و محمّد و اهل بیت ندارند رافضی خوانده و آنان را به عنوان حزبی که در کنار امّت اسلام پدید آمد قلمداد کردید!

شما قاتل مالک بن نویره و زناکننده با همسر او را در همان شب، قتل معذور دانستید و وی را از قصاص و حد معاف کردید و او را مجتهد خطاکار پنداشتید.

شما احادیث عایشه را بر احادیث امّ سلمه که قرآن قلب وی را از نظر ایمان تصدیق کرده مقدّم دانستید.

شما بر خلاف صریح کتاب خدا تمامی صحابی رسول اسلام را عادل و مجتهد و معذور و معاف و اهل نجات دانسته اید، و حاضر نشده اید در متن آیات دوازدهم تا بیستم سورۀ احزاب که ترجمه اش را در زیر می خوانید دقت کنید تا حق از باطل بر شما روشن شود و سره های اصحاب از ناسره ها معلوم گردد و چون آفتاب آشکار گردد که صحابی بودن تنها ملاک این همه فضیلت و حقیقت نیست، بلکه در اصحاب کسانی بودند که به هیچ عنوان مورد رضایت حق و رسول اسلام قرار نداشتند.

وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنَفِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا» (1)

و آن گاه که منافقان و آنان که در دل هایشان بیماری [ ضعف ایمان ] بود، می گفتند: خدا و پیامبرش جز به فریب، ما را وعده [ پیروزی ] نداده اند!

وَ إِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یَأَهْلَ یَثْرِبَ لَامُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُواْ وَ یَسْتَْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارًا» (2)

و آن گاه که گروهی از آنان گفتند: ای اهل مدینه! [ میدان نبرد ] جای درنگ و ماندن شما نیست، پس برگردید. و گروهی از آنان از پیامبر اجازه [ برگشتن ]

ص:290


1- (1) - احزاب (33) : 12. [1]
2- (2) - احزاب (33) : 13. [2]

می خواستند، و می گفتند: خانه های ما بدون حفاظ است. در صورتی که بدون حفاظ نبود، و آنان جز فرار را قصد نداشتند!

وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُواْ الْفِتْنَةَ لَأَتَوْهَا وَ مَا تَلَبَّثُواْ بِهَآ إِلَّا یَسِیرًا» (1)

و اگر از پیرامون خانه هایشان بر آنان حمله می شد و از آنان بازگشت [ به شرک و جنگ با مؤمنان ] درخواست می شد، آن را می پذیرفتند و برای آن جز مدت کوتاهی [ به اندازۀ تجهیز خود بر ضد مؤمنان ] درنگ نمی کردند!!

وَلَقَدْ کَانُواْ عَهَدُواْ اللَّهَ مِن قَبْلُ لَایُوَلُّونَ الْأَدْبَرَ وَ کَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسُْولًا» (2)

و همانا آنان از پیش با خدا پیمان بسته بودند که [ به دشمن ] پشت نکنند؛ و پیمان خدا همواره بازخواست شدنی است.

قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذًا لَّاتُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلاً» (3)

بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن بگریزید، گریز شما هرگز سودتان نمی دهد، و در این صورت [ اگر هم سودتان دهد، از این زندگی زودگذر فانی ] جز اندکی برخوردار نخواهید شد.

قُلْ مَن ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِکُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لَانَصِیرًا» (4)

بگو: اگر خدا برای شما آسیب و گزندی یا پیروزی و غنیمتی بخواهد، کیست

ص:291


1- (1) - احزاب (33) : 14. [1]
2- (2) - احزاب (33) : 15. [2]
3- (3) - احزاب (33) : 16. [3]
4- (4) - احزاب (33) : 17. [4]

که شما را در برابر [ تقدیرات و قضای ] خدا نگه دارد؟ در صورتی که غیر از خدا نه کارسازی برای خود می یابند، نه یاری دهنده ای.

قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنکُمْ وَ الْقَائِلیْنَ لِإِخْوَ نِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنَا وَ لَایَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلاً» (1)

یقیناً خدا بازدارندگان را از میان شما [ که مجاهدان را با وسوسه و اغواگری از شرکت در جهاد باز می دارند ] و کسانی را که به برادرانشان [ آن براداران دینی که ایمانشان سست است ] می گویند: [ برای عیش و نوش ] به سوی ما بیایید [ شما را به شرکت در جهاد چه کار؟ ] می شناسد؛ و جز اندکی به جهاد نمی آیند.

أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذَا جَآءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ أُوْلئِکَ لَمْ یُؤْمِنُواْ فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَلَهُمْ وَ کَانَ ذَ لِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرًا» (2)

در حالی که نسبت به شما [ برای هزینه کردن هر نوع کمکی ] بخیل اند ؛ و چون [ به سبب افروخته شدن آتش جنگ ] ترس پیش آید آنان را می بینی به سوی تو می نگرند در حالی که چشمانشان [ بی اختیار در حدقه ] می گردد ، مانند کسی که بیهوشی مرگ او را فرو می پوشد ، پس هنگامی که ترس برطرف شود با زبان هایی تیز و تند به شما آزار می دهند ، در حالی که بر [ سخن ] خیر [ و زبان خوش و نرم ] بخیل اند ؛ اینان ایمان نیاورده اند ، به این خاطر خدا اعمالشان را تباه و بی اثر کرده است ؛ و این [ کار ] بر خدا آسان است .

یَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ یَذْهَبُواْ وَ إِن یَأْتِ الْأَحْزَابُ یَوَدُّواْ لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِی

ص:292


1- (1) - احزاب (33) : 18. [1]
2- (2) - احزاب (33) : 19. [2]

الْأَعْرَابِ یَسَْلُونَ عَنْ أَنبَاءِکُمْ وَ لَوْ کَانُواْ فِیکُم مَّا قَتَلُواْ إِلَّا قَلِیلاً» (1)

[ این بزدلان منافق ] می پندارند که گروه های دشمن نرفته اند و اگر بار دیگر گروه های دشمن بیایند ، آنان دوست دارند که کاش در میان اعراب بادیه نشین بودند ، و [ همانجا ] از خبرهای شما می پرسیدند ، و اگر در میان شما بودند جز اندکی جنگ نمی کردند .

صفات منفی بعضی از صحابه

از این آیات شریفه استفاده می شود که گروهی از آنان که مصاحب رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند و به قول آقایان، صحابۀ پیامبر شمرده می شوند دارای صفات منفی زیر بودند:

1 - بیماری دل.

2 - ترغیب مردم به برگشت از جبهه قبل از درگیری و تنها گذاشتن رسول خدا.

3 - آماده بودن به بازگشت به شرک و اوضاع جاهلیت.

4 - شکستن عهد خدا.

5 - ترس از مرگ و کشته شدن که اخلاق یهود است.

6 - علاقۀ شدید به حیات مادّی.

7 - ضعف نفس.

8 - بازداشتن مردم از مبارزه در راه حق.

9 - خشم و عصبانیّت بی مورد.

10 - بخل.

11 - حرص.

12 - بی ایمانی.

ص:293


1- (1) - احزاب (33) : 20. [1]

13 - کم کاری.

14 - علاقه به دور بودن از مسائل الهی و اجتماعی.

شما را به خدا قسم و به حقیقت سوگند، کسانی که وجودشان ظرف این اوصاف است اوصافی که برخی از آنها علّت غضب حق و طرد از رحمت رب و دچار کنندۀ انسان به عذاب قیامت است، می توانند به عنوان عادل، مجتهد، معذور، اهل نجات و مورد اقتدا باشند؟!

این جاست که انسان منصف همانند بعضی از بزرگان اهل سنّت به صدور روایتِ:...

أصْحابی کَالنُّجُومِ بِأیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ. (1)

یاران من چون ستارگانند، از هر کدام پیروی کنید هدایت یابید.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله شک می کند و به این نتیجه می رسد که به گفتۀ رسول خدا:

روایتِ مخالفِ آیات قرآن از منبع وحی صادر نشده و چیزی جز تهمت به محمّد صلی الله علیه و آله نیست.

اگر این روایت صحیح باشد، پس باید گفت می توان از صحابه ای که به فرمودۀ قرآن در آیات دوازدهم تا بیستم سورۀ احزاب دارای چهارده خصلت شیطانی بودند پیروی کرد، در این صورت بین گفتار پیامبر و قرآن مجید که می فرماید از کافر و مشرک و منافق اطاعت مکن (2) ضدّیت است در حالی که اینچنین نیست، بر ماست که از اهل صدق پیروی کنیم و به این معنا یقین داشته باشیم که قرآن با سنّت صادر شده از رسول اکرم یکی است.

ص:294


1- (1) - الکشاف: 424/2؛ [1]التفسیر الکبیر، فخررازی: 5/2. [2]
2- (2) - انعام (6) : 116؛ احزاب ( 33 ) : 1؛ قلم (68) : 8؛ - انسان (76) : 24.

ردّ روایت «اصحابی کالنجوم» در نزد علمای اهل سنّت

اشاره

قاضی عیاض مالکی از فحول اعلام اهل سنّت می گوید:

چون در سلسلۀ روات این حدیث نام حارث بن قضین مجهول الحال و حمزة بن أبی حمزۀ نصیبی متَّهم به کذب و دروغ برده شده قابل نقل نمی باشد.

و نیز در «شرح شفاء» قاضی عیاض و در کتاب بیهقی، نقّاد تعدیل احادیث، حکم به موضوعیّت این حدیث نموده و سند آن را ضعیف و مردود به شمار آورده اند.

در قسمتی از مقالۀ چهارم کتاب «سِرُّالْعالَمَیْن» آمده است که صحابی بودن مانع از دچار شدن به هوا و هوس و انحراف از جادۀ حق و حقیقت و بریدن از واقعیت ها و چشم پوشی از حقایق نیست.

خلافت در کلام غزالی

غزالی در آن مقاله می گوید:

«نسبت به خلافت، اتّفاق فریقین است بر این که حجاب از صورت دلیل برداشته شده، همه کس واقع و حقیقت را با کمال وضوح و آشکارا فهمیده است و از این رو هر گونه شک زایل و تردید مرتفع و به طور قطع و یقین امام علی علیه السلام جانشین و خلیفۀ بلافصل شناخته شده.

چه، آن که اجماع گروههای مختلف و جماهیر مسلمین بر صحّت وقوع قضایای غدیر خم و شمول خطبۀ آن روز نسبت به مورد بحث منعقد است و به این ملاک هر اشکالی بی مورد و هر اعتراضی لغو و باطل است؛ زیرا همین که رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن فرسائی خود را به پایان برد، فوری عمر مبادرت به تظاهر نموده تبریکات

ص:295

لازمه را ضمن بیان «بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا عَلِیُّ» (1) تقدیم نمود.

بدیهی است این نحوه تبریک گفتن تسلیم در برابر صدور فرمان جدید و رضایت به وقوع خلافت علی علیه السلام است. با این که او و دوستانش و عدّه ای دیگر با کمال طوع و رغبت سر تسلیم پیش آورده تشریفات بیعت و تبریک را فراهم نمودند، اما پس از وفات پیامبر، نفس امّاره بر آنها غالب و حبّ ریاست و جاه طلبی، عواطف و مزایای انسانی را از آنها سلب، خرگاه خلافت سازی را بالا برده، سازمان سیاست مذموم خلیفه تراشی را در سقیفه تهیه نمودند.

چرا که شهوتشان به حرکت آمد، اشتیاق مفرط پیدا نمودند که پرچم های نیرو را در اهتزاز و صفوف سواره و پیاده را زیر فرمان خویش مشاهده نمایند. توسعۀ کشور و فتح بلاد کنند تا نام خود را به صفحات تاریخ به ودیعه بگذارند، لذا جام شراب هوای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند. قرآن را پشت سر و احکام و سنّت رسول الهی را ملعبۀ خود نموده، دین را به دنیا فروختند. چه معامله زشتی با خدا کردند که جز پنهان کردن حق و ورشکستگی در آخرت نتیجۀ دیگری نداشت.

اگر چنین نبود چرا به انکار حقّ علی برخاستند و در مرض موت پیامبر وقتی برای نوشتن آنچه لازم بود کاغذ و دوات طلبید در پاسخش:

إنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُرُ. (2)

همانا این مرد هذیان و نامربوط می گوید.

گفتند؟ اگر در امر خلافت خود حربۀ اجماع به کار برند، بدون شک این حربه

ص:296


1- (1) - ینابیع المودة: 249/2؛ [1]اعیان الشیعة: 290/1؛ [2] الغدیر: 282/1، حدیث 57.
2- (2) - المنتخب من الصحاح الستة، محمدحیاة الانصاری: 82؛ بحار الأنوار: 535/30، به نقل از مسلم.

قابل نقض است چه آن که عبّاس و پسرانش و علی با زن و فرزندانش و گروهی از اهل ایمان در آن اجماع شرکت نداشتند، همچنین بعضی از حاضران در سقیفه با آن اجماع مخالفت نموده، از آن جمع خارج شدند و پس از آنهم انصار به مخالفت برخاستند.» (1)شما اگر به کتاب های «الغدیر»، «عبقات»، «مراجعات» و «نص در برابر اجتهاد» مراجعه کنید، وضع ناهنجار بعضی از صحابه را نسبت به خلافت، بیت المال، اخلاق و حقوق مردم خواهید دید، که تمام آن قضایا در آن کتب از معتبرترین روات و حفّاظ حدیث و مؤلّفان عظیم القدر اسلامی نقل شده است.

برخورد متعصّابه با حق گویان

راستی که کمال بی انصافی است، یک مدّعی اسلام بر خلاف صریح آیات و روایات و تواریخ، تمام صحابه را بدون استثنا خالی از عیب و نقص بداند، و اگر متخلّف بداند معذور و مخطی در اجتهاد بداند.

عدّۀ بسیاری از مسلمانان تصوّر می کنند، تنها شیعیان هستند که نسبت به بعضی از صحابه بدبین اند و آنان را متخلّف از احکام صریح اسلام دانسته و ممنوع از رحمت الهی قلمداد می کنند، در صورتی که این طور نیست، بسیاری از کتب اهل سنّت بازگوکنندۀ مَثالب و معایب عدّه ای از صحابه اند و متأسفانه مؤلّفان آنها محض حقگویی و اقرار به بعضی از مسائل که قرآن هم بر آنها دلالت دارد در زمان خود به توسط متعصّبانی که کورکورانه، عادت به قبول مسائل ناحق دارند به انواع بلاها و شکنجه ها و سختی ها دچار شدند و عمری را به در به دری گذراندند تا از دنیا رفتند و حتّی آنان را در حالی که تا آخر عمر پایبند به مکتب اهل سنّت و مدرسۀ خلفا بودند رافضی خواندند.

ص:297


1- (1) - سِرُّالعالَمَیْن: 20، مقالۀ چهارم، طبع چهارم، مطبعۀ نعمان نجف.
برخورد متعصّابه با حافظ ابن عقده

حافظ ابن عقده ابوالعبّاس احمد بن محمّد بن سعید همدانی متوفّی 333 قمری از اکابر علمای اهل سنّت است، علمای رجال از قبیل ذهبی و یافعی وی را توثیق نموده اند و در حالات وی می نویسند: سیصد هزار حدیث با سندهای آن از حفظ داشت. ولی چون در مجامع عمومی قرن چهارم هجری در کوفه و بغداد مثالب و معایب بعضی از صحابۀ مشهور را می گفته او را رافضی خواندند و از نقل روایاتش خودداری نمودند، چنانکه ابن کثیر و ذهبی و یافعی دربارۀ او نوشته اند:

إنَّ هذَا الشَّیْخَ کانَ یَجْلِسُ فی جامِعِ بَراثا و یُحَدِّثُ النّاسَ بِمَثالِبِ الشَّیْخَیْنِ، وَلِذا تُرِکَتْ رِوایاتُهُ وَإلّا فَلا کَلامَ لِأحَدٍ فی صِدْقِهِ وَثِقَتِهِ. (1)

این شیخ در مسجد براثا می نشست و معایب شیخین را برای مردم بازگو می کرد، برای همین خاطر روایات او را ترک نموده و از نقل احادیث او امتناع ورزیده اند، ورنه در صداقت و موثّق بودن او احدی شک ندارد.

ببینید رجال شناسان بزرگ اهل سنّت وی را در حدّ اعلای راستی و صداقت و وثاقت می دانند، امّا به خاطر حقگویی اش از نقل روایات او امتناع می کنند. این است تعصّب جاهلی و چشم پوشی از حق، که انسان به راستی و درستی و وثاقت و امانت کسی یقین داشته باشد ولی حرف او را باور نکند!

برخورد متعصّابه با طبری

محمّد بن جریر طبری زمانی که در سنّ هشتاد و شش سالگی در سال 310 در بغداد از دنیا رفت، به خاطر بیان بعضی از حقایق از ترس متعصّبین و خطر احتمالی جنازه اش را شبانه در خانۀ خودش دفن کردند.

ص:298


1- (1) - نهایة الدرایه، سید حسن صدر: 523؛ ابوبکر بن ابی قحافه، علی خلیلی: 329.
صحابی های متمرّد

شما دربارۀ کسانی که از حَکَم و پسرش مروان - که هر دو به زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله لعن شدند و برای همیشه امر به تبعید آنان داد - جانبداری کردند و آنان را پُست وزارت دادند و دست غارتشان را در بیت المال باز گذاشتند چه می گویید؟

شما دربارۀ متخلّفان از جیش اسامه که پیامبر اکرم صریحاً آنان را لعنت کرد و تمام کتب حدیث و تاریخ نقل کرده اند چه می گویید؟

شما دربارۀ ده نفر صحابی مشهور که بعد از نزول آیۀ حرمت شرب خمر در مجلسی سرّی شراب خوردند و اشعاری در مرثیۀ کشته شدگان کفّار جنگ بدر گفتند و کتاب های: بخاری در تفسیر آیۀ خمر در سورۀ مائده، مسلم بن حجّاج در کتاب اشربه باب تحریم خمر، احمد بن حنبل در «مسند»، ابن کثیر در تفسیرش، سیوطی در «الدُّرّ المنثور»، طبری در تفسیرش، ابن حجر عسقلانی در «الاصابه» و در «فتح الباری»، بدرالدین حنفی در «عمدة القاری» و بیهقی در «سنن» (1)، به نام و رسم آنان اشاره کرده اند چه می گویید؟

شما جهل و بی خبری برخی از صحابی مشهور را نسبت به قرآن و احکام اسلام - که جلد ششم «الغدیر» مفصّلِ صد قسمت آن را از کتب اهل سنّت و یک صحابی مشهور نقل کرده است و این بی خبری و بی خبری ها، باعث انحراف مسلمین از صراط مستقیم الهی شد - چه پاسخ می دهید؟

برخورد شیعه با صحابه

ما پیروان اهل بیت هزار و چهارصد سال است از پیروان مکتب سقیفه و مدرسۀ

ص:299


1- (1) - مسند احمد بن حنبل: 181/3، 227؛ تفسیر ابن کثیر: 93/2، 94؛ الدرّ المنثور: 321/2؛ تفسیر طبری: 24/7؛ الإصابة: 22/4؛ فتح الباری: 24/10؛ عمدة القاری: 84/10؛ السنن الکبری، بیهقی: 286 و 290.

خلفا هزاران سؤال کرده ولی جواب قانع کنندۀ متّکی به قرآن و سنّت نشنیده ایم.

ما می گوییم بیایید بدون تعصّب، پیرو قرآن و حدیث صحیح باشید و کورکورانه در مسائل اسلامی و اجتماعی قضاوت نکنید.

ما می گوییم کتب حدیث خود را با ترازوی قرآن و عقل و فطرت بسنجید و آنچه را خلاف حقایق می بینید از آن حذف کنید.

ما می گوییم اجتهاد در برابر نص نکنید که این اجتهاد رأساً و ذاتاً باطل است.

ما می گوییم بر اساس آیات قرآن و روایات کتب معتبره، مقام عصمت از مقامات انبیا و امامان از اهل بیت پیامبر است و غیر اینان معصوم از خطا نبوده اند و در خطای خود هم معذوریّت ندارند. پس بیایید از دارندگان مقام عصمت پیروی کنید و خطا کاران و تابعان هوای نفس به خصوص آنان که دل رسول خدا صلی الله علیه و آله را شکستند و از زبان حضرت مخاطَب به لعن و نفرین شدند را رها کنید و نگویید همۀ اصحاب چون ستارگانند، به هر یک اقتدا کنیم به هدایت می رسیم. این منطق مخالف صریح قرآن است.

در اقتدای به معاویه و ابو هریره و خالد بن ولید قاتل و زناکار، و آن ده نفری که در مجلس سرّی شراب خوردند و پس از آنهم گرفتار انواع گناهان بودند چه هدایتی قرار دارد؟

شما را به خدا قسم، بیایید دست از عناد و لجاج و تعصّب غلط که محصولی جز عذاب دنیا و آخرت ندارد، بردارید و به ما که دست برادریمان به سوی شما دراز است و دائم به عشق وحدت و اتّحاد زیستیم دست برادری بدهید تا مشکلات داخلی امّت را در تمام زمینه ها حل کرده و شرّ دشمنان خارجی و استعمارگران بدتر از گرگ را از سر اقتصاد، اجتماع، فرهنگ و حکومت های ملل اسلامی از ریشه بر کنیم و ندای اسلام ناب محمّدی را به گوش تمام جهانیان برسانیم و کرۀ زمین را آمادۀ پذیرفتن مکتب سعادت بخش قرآن کنیم و سفرۀ عدل و حکمت و بینش و

ص:300

بصیرت را در پهنۀ زمین پهن نماییم.

در هر صورت اوصاف پیروان واقعی و صحابۀ حقیقی وجود مقدّس محمّد صلی الله علیه و آله همان است که حضرت زین العابدین علیه السلام در دعای چهارم «صحیفه» بیان می کند، که هر کس خالی از این اوصاف باشد مورد رضای حق نیست گر چه عنوان صحابه بودن را با خود داشته باشد، چرا که بر اساس قرآن و معارف الهیّه، رضایت حق متوجّه ایمان، عمل صالح، اخلاق حسنه و تقوا و کرامت و صفا و وفا و صبر و استقامت و ادامۀ راه تا وقت خروج از دنیاست.

نشانه های اصحاب حقیقی رسول خدا

اشاره

در قسمت اوّل دعا به خصوصیّات زیر دربارۀ اصحاب واقعی رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره شده، خصوصیّاتی که در قرآن مجید و روایات صحیحه هم به عنوان علائم اهل ایمان و اهل فلاح و رستگاری مطرح است.

1 - نصرت و یاری پیامبر در تمام مواطن.

2 - شتاب به ایمان آوردن.

3 - پیشی گرفتن در قبول دعوت.

4 - قبول رسالت در کنار برهان.

5 - مفارقت از زن و فرزند برای اعلای کلمۀ حق: «هجرت».

6 - جنگ با اقوام نزدیک و دور محض تثبیت نبوّت.

نشانه های اصحاب حقیقی رسول خدا صلی الله علیه و آله در قرآن و روایات

« فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِکَ هُمُ

ص:301

الْمُفْلِحُونَ » (1)

پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را [ در برابر دشمنان ] حمایت کردند و یاریش دادند و از نوری که بر او نازل شده پیروی نمودند، فقط آنان رستگارانند.

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدَاً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (2)

پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی هستند؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانه اند؛ این است کامیابی بزرگ.

پیشگامان در اسلام و هجرت

در آیۀ فوق اشاره به گروههای مختلف از مسلمانان راستین شده،

نخست: آنان که پیشگامان در اسلام و هجرت بوده اند: وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ ».

دوّم: آنها که پیشگام در نصرت و یاری پیامبر و یاران مهاجرش بودند:

وَالْأَنْصَارِ ».

سوّم: آنها که بعد از این دو گروه آمدند و از برنامه های آنها پیروی کردند و با انجام

ص:302


1- (1) - اعراف (7) : 157. [1]
2- (2) - توبه (9) : 100. [2]

اعمال نیک و قبول اسلام و هجرت و نصرت آیین حق به آنها پیوستند.

پس از ذکر این گروه سه گانه می فرماید: هم خداوند از آنها راضی است و هم آنها از خدا راضی شده اند.

رضایت خدا از آنها به خاطر ایمان و اعمال صالحی است که انجام داده اند، و خشنودی آنان از خدا به خاطر پاداش های گوناگون و فوق العاده و پراهمیّت است که به آنان ارزانی داشته.

خداوند برای آنها باغ هایی از بهشت فراهم ساخته که از زیر درختانش نهرها جریان دارند. از امتیازات این نعمت آن است که جاودانی است و همواره در آن خواهند ماند، و مجموع این مواهب معنوی و مادی برای آنها پیروزی بزرگی است.

[

نخستین مسلمان

]

در این جا بیشتر مفسّران به تناسب بحث آیۀ فوق این سؤال را مطرح کرده اند که نخستین کسی که اسلام آورد و این افتخار بزرگ در تاریخ به نام او ثبت شد چه کسی است؟

در پاسخ این سؤال همه متّفقاً گفته اند: نخستین کسی که از زنان مسلمان شد خدیجه همسر وفادار و فداکار پیامبر بود. و اما از مردان، همۀ دانشمندان و مفسّران شیعه به اتّفاق گروه عظیمی از علمای اهل سنّت علی علیه السلام را نخستین کسی از مردان می دانند که دعوت رسول الهی را اجابت کرد.

شهرت این حقیقت در میان دانشمندان اهل سنّت به حدّی است که جمعی از آنان ادّعای اجماع و اتّفاق بر آن کرده اند.

[

نخستین مسلمان در نزد اهل سنّت

]

حاکم نیشابوری در «مستدرک» می گوید:

لا أعْلَمُ خِلافاً بَیْنَ أصْحابِ التَّواریخِ أنَّ عَلِیَّ بْنَ أبی طالِبٍ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ

ص:303

أوَّلُهُمْ إسْلاماً، وَإنَّمَا اخْتَلَفُوا فی بُلُوغِهِ. (1)

هیچ مخالفتی در میان تاریخ نویسان در این مسأله وجود ندارد که علیّ بن ابی طالب نخستین کسی است که اسلام آورده، تنها در بلوغ او به هنگام پذیرش اسلام اختلاف دارند.

ابن عبدالبرّ در «استیعاب» می نویسد:

اِتَّفَقُوا عَلی أنَّ خَدیجَةَ أوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَصَدَّقَهُ فیما جاءَ بِهِ، ثُمَّ عَلِیٌّ بَعْدَها. (2)

در این مسأله اتّفاق است که خدیجه نخستین کسی بود که ایمان به خدا و پیامبر آورد و او را در آنچه آورده بود تصدیق کرد، سپس علی بعد از او همین کار را انجام داد.

ابوجعفر اسکافی معتزلی می نویسد:

قَدْ رَوَی النّاسُ کافَّةً افْتِخارَ عَلِیٍّ بِالسَّبْقِ إلَی الْإسْلامِ. (3)

عموم مردم نقل کرده اند که افتخار سبقت در اسلام مخصوص علیّ بن ابی طالب است.

روایات فراوانی از پیامبر صلی الله علیه و آله و نیز از خود علی علیه السلام و صحابه در این باره نقل شده که به حدّ تواتر می رسد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:304


1- (1) - الغدیر: 238/3 [1] به نقل از المستدرک علی الصحیحین: 22، کتاب المعرفة.
2- (2) - الاستیعاب: 1092/3. [2]
3- (3) - الغدیر: 237/3، به نقل از ابوجعفر اسکافی در کتاب العقد الفرید: 43/3.

أوَّلُکُمْ وارِداً عَلَی الْحَوْضِ أوَّلُکُمْ إسْلاماً: عَلِیُّ بنُ أبی طالبٍ. (1)

نخستین کس از شما که بر حوض کوثر وارد می شود کسی است که پیش از همۀ شما اسلام آورده و او علیّ بن ابی طالب است.

گروهی از دانشمندان اهل سنّت به نقل «الغدیر» از پیامبر نقل کرده اند که آن حضرت دست علی را گرفت و فرمود:

إنَّ هذا أوَّلُ مَنْ آمَنَ بی، وَهُوَ أوَّلُ مَنْ یُصافِحُنی، وَهُوَ الصِّدّیقُ الْأکْبَرُ. (2)

این مرد نخستین کسی است که به من ایمان آورده؛ این مرد نخستین کسی است که با من (در قیامت) مصافحه می کند، و این مرد صدّیق بزرگ است.

و نیز آن حضرت طبق نقل «حلیة الأولیاء» (3) فرمود:

یا عَلِیُّ لَکَ سَبْعُ خِصالٍ لایُحاجُّکَ فیهِنَّ أحَدٌ یَوْمَ القیامَة: أنْتَ أوَّلُ الْمؤمنینَ بِاللّهِ إیماناً، وَأوْفاهُمْ بِعَهْدِ اللّهِ، وَأقوَمُهُمْ بِأمْرِ اللّه...

یاعلی، هفت امتیاز داری که احدی در قیامت نمی تواند دربارۀ آنها با تو گفتگو کند: تو نخستین کسی هستی که به خدا ایمان آوردی، و از همه نسبت به پیمان های الهی باوفاتری، و در اطاعت فرمان حق پابرجاتری...

در این زمینه روایات زیادی در کتب مختلف تاریخ و تفسیر و حدیث آمده که قسمت عمده ای از آنها را «الغدیر» (4) نقل کرده اند.

جالب این که گروهی که نتوانسته اند سبقت علی علیه السلام را در ایمان و اسلام انکار کنند، به عللی که ناگفته پیداست کوشش دارند آن را به نحو دیگری انکار یا کم اهمیّت جلوه دهند، و بعضی دیگر کوشش دارند که بجای آن ابوبکر را بگذارند که

ص:305


1- (1) - المستدرک علی الصحیحین: 136/3؛ الاستیعاب: 457/2؛ [1]شرح ابن ابی الحدید: 258/3. [2]
2- (2) - الغدیر: 313/2، حدیث 2؛ [3] کنز العمال: 616/11، حدیث 32993.
3- (3) - حلیة الاولیاء: 66/1. [4]
4- (4) - الغدیر: 220/3 - 240؛ [5] احقاق الحق: 114/3 - 120.

او اوّلین مسلمان است!

گاهی می گویند: علی علیه السلام در آن هنگام ده ساله بود و طبعاً نابالغ، بنابراین اسلام او به عنوان اسلام یک کودک تأثیری در قوّت و قدرت جبهۀ مسلمین در برابر دشمن نداشت.

این سخن را فخر رازی در تفسیرش ذیل آیۀ فوق آورده است. و این به راستی عجیب است و ندر واقع ایرادی است بر شخص پیامبر صلی الله علیه و آله ؛ زیرا می دانیم هنگامی که در یوم الدار پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام را به عشیره و طایفۀ خود عرضه داشت هیچ کس آن را نپذیرفت جز علی که برخاست و اعلام اسلام نمود، پیامبر اسلامش را پذیرفت و حتی اعلام کرد که تو برادر و وصی و خلیفۀ منی.

و این حدیث که گروهی از حافظان حدیث از شیعه و سنّی در کتب صِحاح و مسانید و همچنین گروهی از مورّخان اسلام نقل کرده و بر آن تکیه نموده اند، نشان می دهد که نه تنها پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله علی را در آن سنّ و سال کم پذیرفت، بلکه او را به عنوان برادر و وصی و جانشین خود معرّفی نمود.

و گاهی به این تعبیر که خدیجه نخستین مسلمان از زنان و ابوبکر نخستین مسلمان از مردان و علی نخستین مسلمان از کودکان بود خواسته اند از اهمیّت آن بکاهند.

این تعبیر را مفسّر معروف و متعصّب، نویسندۀ «المنار» ذیل آیۀ مورد بحث ذکر کرده است. در حالی که اوّلاً همان گونه که گفتیم کمی سنّ علی علیه السلام در آن روز به هیچ وجه از اهمیّت موضوع نمی کاهد، به خصوص این که قرآن دربارۀ حضرت یحیی صریحاً می گوید:

وَآتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً » (1)

و به او در حالی که کودک بود، حکمت دادیم.

ص:306


1- (1) - مریم (19) : 12. [1]

و دربارۀ عیسی علیه السلام نیز می خوانیم که در حال کودکی به سخن آمد و به آنها که دربارۀ او گرفتار شک و تردید بودند گفت:

إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً » (1)

نوزاد [ از میان گهواره ] گفت: بی تردید من بنده خدایم، به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است.

هنگامی که این گونه آیات را با حدیثی که از پیامبر صلی الله علیه و آله در بالا نقل کردیم که او علی را وصی و خلیفه و جانشین خود قرار داد، ضمیمه کنیم روشن می شود که سخن «المنار» گفتار تعصّب آمیزی بیش نیست.

ابن ابی الحدید از دانشمند معروف ابوجعفر اسکافی معتزلی نقل می کند:

این که بعضی می گویند ابوبکر سبقت در اسلام داشته اگر صحیح باشد چرا خودش در هیچ مورد به این موضوع بر فضیلت خود استدلال نکرده است و نه هیچ یک از هواداران او از صحابه چنین ادّعائی را کرده اند؟ (2)در هر صورت سبقت در اسلام و پابرجائی در آن تا آخر عمر از خصوصیّات صحابۀ واقعی رسول خداست و در این زمینه خدیجه و علی علیه السلام گوی سبقت را از دیگران ربودند.

بحثی مجدّد در عدالت صحابه

اشاره

به خاطر این که دانشمندان اهل سنّت بر پایۀ این آیۀ شریفه معتقدند که همۀ یاران پیامبر پاک و درستکار و صالح و شایسته و اهل بهشتند، و این آیه را دلیل قاطعی بر ادّعای خود گرفته اند بار دیگر چون صفحات گذشته این موضوع مهم را

ص:307


1- (1) - مریم (19) : 30. [1]
2- (2) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 224/13.

که سرچشمۀ دگرگونی های زیادی در مسائل اسلامی می شود با نظر عقل و انصاف و وجدان تماشا می کنیم.

بسیاری از مفسّران اهل سنّت این حدیث را ذیل آیۀ فوق نقل کرده اند که حمید بن زیاد می گوید:

نزد محمّد بن کعب قُرَظی رفتم و به او گفتم دربارۀ اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله چه می گویی؟ گفت:

جَمیعُ أصْحابِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْجَنَّةِ، مُحْسِنُهُمْ وَمُسیئُهُمْ.

همۀ یاران پیامبر صلی الله علیه و آله در بهشتند اعم از نیکوکار و بدکار و گنهکار.

گفتم: این سخن را از کجا می گویی؟ گفت: این آیه را بخوان:

وَ السَّبِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَنٍ رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا ذَ لِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (1)

پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی هستند؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانه اند؛ این است کامیابی بزرگ.

سپس گفت: اما دربارۀ تابعین شرطی قائل شده و آن این است که آنها باید تنها در کارهای نیک از صحابه پیروی کنند. (فقط در این صورت اهل نجاتند و امّا صحابه چنین قید و شرطی را ندارند.)

ص:308


1- (1) - توبه (9) : 100. [1]

[

ردّ عدالت کل صحابه

]

ولی این ادّعا به دلایل زیادی مردود و غیر قابل قبول است؛ زیرا:

اوّلاً: حکم مزبور در آیۀ فوق شامل تابعین هم می شود، و منظور از تابعان تمام کسانی هستند که از روش مهاجران و انصار نخستین و برنامه های آنها پیروی می کنند، بنابراین باید تمام امّت بدون استثنا اهل نجات باشند!

و امّا این که در حدیث محمّد بن کعب از این موضوع جواب داده شده که خداوند در تابعین قید احسان را ذکر کرده، یعنی از برنامۀ نیک و روش صحیح صحابه پیروی کنند نه از گناهانشان، این سخن از عجیب ترین بحث هاست. چرا که مفهومش اضافۀ فرع بر اصل است. جایی که شرط نجات تابعان و پیروان صحابه این باشد که در اعمال صالح از آنها پیروی کنند، به طریق اولی باید این شرط در خود صحابه بوده باشد.

و به تعبیر دیگر، خداوند در آیۀ فوق می گوید: رضایت و خشنودی او شامل حال همۀ مهاجران و انصار نخستین که دارای برنامۀ صحیحی بودند و همۀ پیروان آنهاست، نه این که می خواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد مشمول رضایت خود قرار دهد، امّا تابعان را با قید و شرط خاصّی بپذیرد.

ثانیاً: این موضوع با دلیل عقل به هیچ وجه سازگار نیست؛ زیرا عقل هیچ گونه امتیازی برای یاران پیامبر بر دیگران قائل نمی باشد. چه تفاوتی میان ابوجهل ها و کسانی است که نخست ایمان آوردند سپس از آیین حق منحرف شدند؟

و چرا کسانی که سال ها و قرن ها بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله قدم به این جهان گذاردند و فداکاری ها و جانبازی های آنها در راه اسلام کمتر از یاران نخستین پیامبر صلی الله علیه و آله نبود، بلکه این امتیاز را داشتند که پیامبر را نادیده شناختند و به او ایمان آوردند، مشمول این رحمت و رضایت الهی نباشند.

ص:309

قرآنی که می گوید:

إنَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ أتْقاکُمْ » (1)

بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.

چگونه این تبعیض غیر منطقی را می پسندد؟

قرآنی که در آیات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن می کند و آنها را مستوجب عذاب الهی می شمرد، چگونه این «مصونیّت غیرمنطقی صحابه» را در برابر کیفر الهی می پسندد؟ آیا این گونه لعن ها و تهدیدهای قرآن قابل استثناست و گروه خاصّی از آن خارجند؟ برای چه و چرا؟

از همه گذشته آیا چنین حکمی به منزلۀ چراغ سبز دادن به صحابه نسبت به هر گونه گناه و جنایت محسوب نمی شود؟

ثالثاً: این حکم با متون تاریخ اسلامی به هیچ وجه سازگار نیست؛ زیرا بسیار کسان بودند که روزی در ردیف مهاجران و انصار بودند و سپس از راه خود منحرف شدند و مورد خشم و غضب پیامبر صلی الله علیه و آله که توأم با خشم و غضب خداست قرار گرفتند. آیا در آیات قرآن داستان ثعلبة بن حاطب انصاری را نخواندیم که چگونه منحرف گردید و مغضوب پیامبر صلی الله علیه و آله شد.

روشن تر بگوییم: اگر منظور آنها این است که صحابۀ پیامبر عموماً مرتکب هیچ گناهی نشدند و معصوم و پاک از هر معصیتی بودند این از قبیل انکار بدیهیّات است.

و اگر منظور آن است که آنها گناه کردند و اعمال خلافی انجام دادند باز هم خدا از آنها راضی است، مفهومش این است که خدا رضایت به گناه داده است.

چه کسی می تواند طلحه و زبیر که در آغاز از یاران خاصّ پیامبر بودند و همچنین عایشه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله را از خون هفده هزار نفر مردم مسلمانی که خونشان در

ص:310


1- (1) - حجرات (49) : 13. [1]

میدان جنگ جمل ریخته شد تبرئه کند؟ آیا خدا به این خونریزی ها راضی بود؟

آیا مخالفت با علی علیه السلام خلیفۀ پیامبر که اگر فرضاً خلافتِ منصوص او را نپذیریم حدّاقل با اجماع امّت برگزیده شده بود، و شمشیر کشیدن به روی او و یاران وفادارش چیزی است که خدا از آن خشنود و راضی باشد؟

حقیقت این است که طرفداران فرضیّۀ «تنزیه صحابه» با اصرار و پافشاری روی این مطلب، چهرۀ پاک اسلام را که همه جا میزان شخصیّت اشخاص را ایمان و عمل صالح قرار می دهد زشت و بدون منظر ساخته اند.

آخرین سخن این که: رضایت و خشنودی خدا که در آیۀ فوق است روی یک عنوان کلّی قرار گرفته و آن هجرت و نصرت و ایمان و عمل صالح است. تمام صحابه و تابعان مادام که تحت این عناوین قرار داشتند مورد رضای خدا بودند، و آن روز که از تحت این عناوین خارج شدند از تحت رضایت خدا نیز خارج گشتند.

از آنچه بازگو شد به خوبی روشن می شود که گفتار مفسّر دانشمند امّا متعصّب، یعنی نویسندۀ «المنار» که در این جا شیعه را به خاطر عدم اعتقاد به پاکی و درستی همۀ صحابه، مورد سرزنش و حمله قرار می دهد کمترین ارزشی ندارد. شیعه گناهی نکرده، جز این که حکم عقل و شهادت تاریخ و گواهی قرآن را در این جا پذیرفته و به امتیازات واهی و نادرست متعصّبان گوش فرا نداده است.» (1)

جنایت های معاویه

اشاره

علمای مکتب خلفا معاویة بن ابی سفیان را کاتب وحی و صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانند و به قول فخر رازی و صاحب تفسیر «المنار» در ذیل آیۀ قبل و حدیث حمید بن زیاد، عادل و مجتهد و مورد وثوق و اهل نجات و رضایت حق می دانند، در حالی که کتب سنّی و شیعه گوشه ای از اعمال معاویه را به شرح زیر

ص:311


1- (1) - تفسیر نمونه: 99/8 - 111، [1] با کمی تلخیص.

بازگو کرده اند:

1 - جنگ با امیرالمؤمنین علیه السلام در صفّین و کشتن بیش از پنجاه هزار نفر از مسلمانان و به خصوص عمّار یاسر که پیامبر در حقّ او فرمود: عمّار با حقّ است و حق با عمّار، و او را گروه باغی و ستمگر به قتل می رسانند. (1)2 - جنگ با سبط اکبر، حضرت مجتبی علیه السلام .

3 - تخلّف از عهد و پیمان و قراردادی که با امام حسن علیه السلام بسته بود.

4 - دسیسه چینی برای قتل حضرت مجتبی علیه السلام به توسط دختر اشعث بن قیس.

5 - خوشحالی شدید معاویه از کشته شدن حضرت مجتبی علیه السلام .

6 - فرستادن بُسْر بن أرْطاة بعد از داستان تحکیم به شهرهای تحت فرمان امیرالمؤمنین علیه السلام برای کشتن مرد و زن و کودک به جرم تشیّع و غارت اموال مردم و خراب کردن شهرها.

7 - فرستادن ضحّاک بن قیس فهری به مناطق مؤمن نشین ودستور به او جهت کشتار مردم و خرابی و غارت.

8 - فرستادن عبداللّه بن مسعده به بادیه ها و مکّه و مدینه جهت وادار کردن مردم به تسلیم در برابر حکومت و کشتن آنان در صورت امتناع.

9 - مسلّط کردن زیاد بن أبیه بر مردم بی گناه و جنایات بی شمار او بر مردم با تکیه بر قدرت معاویه.

10 - کشتن حُجْر بن عدی و یاران وفادارش به جرم ایمان و عشق به علی بن ابی طالب علیه السلام .

11 - محاصره کردن عَمْرو بن حَمِق خُزاعی و جدا کردن سر او از بدن بعد از مرگ.

12 - کشتن صَیْفی بن فَسیل به جرم محبّت علی علیه السلام .

ص:312


1- (1) - بحار الأنوار: 7/33، باب 13، حدیث 364؛ العمدة: 324، حدیث 543.

13 - کشتن مسلم بن زیمر و عبداللّه بن نجی به جرم عشق به اسلام و امیر المؤمنین علیه السلام .

14 - کشتن مالک بن اشتر نخعی که در امّت اسلام در کرامت و ایمان و شخصیت کم نظیر بود.

15 - کشتن محمّد بن أبی بکر به شدیدترین وجه و سوزاندن جسد آن شهید به جرم عشق به علی علیه السلام .

16 - مسلّط کردن عمروعاص ستمکار بر مردم مصر.

17 - هتک حرمات حق.

18 - هتک حرمت مردم.

19 - تشکیل سلطنت و شاهنشاهی خلاف قواعد اسلام.

20 - آزردن صحابه و تابعین.

21 - آزار همه جانبه به اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله .

22 - تطهیر زناکاران و زنازادگان بر خلاف قرآن.

23 - خرید و فروش شراب ونوشیدن آن.

24 - اشاعۀ فحشا در بلاد اسلامی.

25 - حلال دانستن ربا و خوردن آن.

26 - تمام خواندن نماز در سفر.

27 - بدعت در امر اذان.

28 - جمع بین دو خواهر در ازدواج.

29 - تغییر دیات اسلامی.

30 - قرار دادن خطبۀ نماز عید فطر و قربان قبل از نماز.

31 - ترک حدود و سنّت رسول حق.

32 - نقض حکم عاهر و زناکار.

ص:313

33 - حکم به سبّ امیرالمؤمنین در قنوت نماز و خطبۀ های جمعه و عیدین و قرار دادن آن به صورت قانون حکومتی.

34 - کشتن اصحاب بدر و اصحاب بیعت شجره.

35 - پرداخت مال بی شمار جهت ساختن حدیث و بستن آن به رسول خدا.

36 - به نیزه زدن سر بریدۀ عمرو بن حَمِق و گرداندن در شهرها.

37 - کشتن زنان و بچه ها و غارت اموال.

38 - گرفتن شهادت زور از مردم.

39 - انتقال منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله از مدینه به شام.

40 - پوشیدن لباس حریر و ابریشم و دیباج و آشامیدن از ظرف طلا و نقره.

41 - برقرار کردن مجالس لهو و لعب و شنیدن موسیقی حرام.

42 - مسلّط کردن یزید شرابخوار، سگ باز، میمون باز، بی اعتقاد به جامعۀ اسلامی.

عقوبت جنایت های معاویه در قرآن و روایات

این است معاویه و اعمال او که نظر حضرت ربّ العزّه را در آیات زیر در قرآن مجید و حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به آن اعمال می خوانید:

وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً » (1)

و هر کس مؤمنی را از روی عمد بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه خواهد بود، و خدا بر او خشم گیرد، و وی را لعنت کند و عذابی بزرگ برایش آماده سازد.

ص:314


1- (1) - نساء (4) : 93. [1]

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً * وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً » (1)

قطعاً آنان که خدا و پیامبرش را می آزارند، خدا در دنیا و آخرت لعنتشان می کند، و برای آنان عذابی خوارکننده آماده کرده است. * و کسانی که مردان و زنان مؤمن را [ با متهم کردن ] به اعمالی که انجام نداده اند، می آزارند، بی تردید بهتان و گناه بزرگی بر عهده گرفته اند.

وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ » (2)

و برای آنان که همواره پیامبر خدا را آزار می دهند، عذابی دردناک است.

الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ » (3)

کسانی که ربا می خورند [ در میان مردم و برای امر معیشت و زندگی ] به پای نمی خیزند، مگر مانند به پای خاستن کسی که شیطان او را با تماس خود آشفته حال کرده [ و تعادل روانی و عقلی اش را مختل ساخته ] است.

إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ » (4)

کسانی که دوست دارند کارهای بسیار زشت [ مانند آن تهمت بزرگ ] در میان اهل ایمان شایع شود، در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهند داشت، و خدا [ آنان را ] می شناسد و شما نمی شناسید.

ص:315


1- (1) - احزاب (33) : 57 - 58. [1]
2- (2) - توبه (9) : 61. [2]
3- (3) - بقره (2) : 275. [3]
4- (4) - نور (24) : 19. [4]

لَعَنَ اللّهُ الخَمْرَ وَشارِبَها وَ بایِعَها وَ مُبْتاعَها. (1)

خداوند شراب و خورنده اش و خریدار و فروشنده اش را لعنت کرده است.

لَعَنَ رَسول اللّه صلی الله علیه و آله آکِلَ الرِّبا وَمُوکِلَهُ. (2)

رسول خدا، خورندۀ ربا و دستیارش را لعنت کرده است.

مَنْ سَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ سَبَّنی، وَ مَنْ سَبَّنی فَقَدْ سَبَّ اللّه. (3)

هر کس علی را ناسزا گوید مرا ناسزا گفته، و هرکس مرا ناسزا گوید خدا را ناسزا گفته است.

لا یُریدُ أحَدٌ أهْلَ الْمَدینَةِ بِسُوءٍ إلّاأذابَهُ اللّهُ فِی النّارِ ذَوْبَ الرَّصاصِ أوْ ذَوْبَ الْمِلْحِ فِی الْماء. (4)

احدی ارادۀ بدی به اهل مدینه نمی کند مگر این که خداوند چون قلع در آتش آبش کند، یا چون نمک در آب در عذاب ذوبش نماید.

مَنْ أخافَ أهْلَ الْمَدینَةِ ظالِماً لَهُمْ أخافَهُ اللّهُ وَکانَتْ عَلَیْهِ لَعْنَةُ اللّهِ. (5)

هر کس به ظلم و جور اهل شهری را بترساند، خداوند وی را خواهد ترسانید و لعنت خدا بر اوست.

مسائل ذکر شده دربارۀ معاویه را به طور مفصّل همراه با آیات و روایات در قرآن مجید، «صحیح بخاری»، «وفاء الوفاء»، «مجمع الزوائد»، «مُروج الذهب»، «المحاسن والمساوی»، «شرح ابن ابی الحدید»، «صحیح مسلم»، «تاریخ ابن عساکر»، «انساب بلاذری»، «معارف ابن قتیبه»، «طبقات ابن سعد» «أغانی»، «تاریخ

ص:316


1- (1) - مستدرک الوسائل: 75/17، باب 23، حدیث 20805؛ عوالی اللآلی: 166/1، حدیث 176. [1]
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 274/3، حدیث 3993؛ وسائل الشیعه: 127/18، باب 4، حدیث 23299؛ مستدرک الوسائل: 336/13، باب 4، حدیث 15526. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 227/27، باب 10، حدیث 26؛ [3]جامع الاخبار: 161. [4]
4- (4) - الغدیر: 34/11؛ [5]مسند احمد بن حنبل: 185/1. [6]
5- (5) - الغدیر: 35/11؛ [7]مسند احمد بن حنبل: 56/4. [8]

طبری»، «مستدرک حاکم»، «مسند احمد بن حنبل»، «استیعاب»، «اُسْد الغابة» و به خصوص در «الغدیر» (1) ملاحظه کنید، آن گاه از علمای مکتب خلفا و مفسّرانی چون فخر رازی و صاحب «المنار» بپرسید:

معنای عدالت، وثاقت، اجتهاد، رضایت حق، نجات در قیامت این است؟!

معنای اسلام، ایمان، هجرت، عمل صالح، اخلاق حسنه، مسلمانی، صفا، وفا، حقیقت، مهر، محبّت این است؟!

و از همه مهم تر معنای صحابی بودن و مصداق آیۀ وَالسّابِقُونَ الْأوَّلُونَ این است؟!

سؤال کنید شما می خواهید قرآن و سنّت و اسلام و مسلمانی را با چنین افرادی به دنیا عرضه کنید و از آنان بخواهید اسلام را با تمام وجود قبول کنند و آن را بهترین و برترین مکتب بدانند؟!

هجرت در راه خدا

اشاره

از دیگر خصوصیّت های صحابۀ حقیقی که در دعای چهارم اشاره شده، مفارقت و هجرت از زن و فرزند به خاطر اعلای کلمۀ حق است.

عدّه ای که جهت نان و نوا و اهداف دنیائی هجرت کردند، و گروهی از مهاجران که پس از هجرت با منافقان همدست شدند، و یا به گردونۀ ظلم و ستم و بی ایمانی درآمدند چنانکه در سطور گذشته خواندید، از رحمت حق ممنوع، و از رضایت حضرت محبوب دور شدند.

رحمت و رضوان از آنِ صحابه ای است که در هجرت خود نیّتی جز اظهار کلمۀ حق نداشتند و تا خروج از دنیا بر ایمان و مقاومت خویش استوار بودند.

ص:317


1- (1) - الغدیر: 3/11 - 195. [1]

عاشقی را جگری می باید احتمال خطری می باید

نتوان رفت درین ره با پای عشق را بال و پری می باید

گریۀ نیمه شبی در کار است دود آه سحری می باید

دیده را آب ده از آتش دل عشق را چشم تری می باید

دست در دامن آگاهی زن سوی او راهبری می باید

نتوانی تو به خود پی بردن مرد صاحب نظری می باید

چشم و گوش تو به شرک آلودست چشم و گوش دگری می باید

عاقبت نخل امید ما را از وصال تو بری می باید

(فیض کاشانی)

هجرت در قرآن کریم

« إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَةَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ » (1)

یقیناً کسانی که ایمان آورده، و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا امید دارند؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُم سَیِّآتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَاباً مِنْ عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ » (2)

پس کسانی که [ برای خدا ] هجرت کردند، و از خانه هایشان رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگیدند و کشته شدند، قطعاً بدی هایشان را محو خواهم کرد و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری

ص:318


1- (1) - بقره (2) : 218. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 195. [2]

است، وارد می کنم [ که ] پاداشی است از سوی خدا و خداست که پاداش نیکو نزد اوست.

تعرّب بعد از هجرت

باب مفصّل و مهمّی در روایات فریقین است تحت عنوان تعرّب بعد از هجرت، که در آن روایات آمده:

کسی که پس از معرفت خدا و رسول و کوشش در راه دین، از صراط مستقیم حق برگردد، آلوده به گناه کبیره شده و خود را از رحمت حضرت محبوب ممنوع کرده است.

و بر اساس کتب تاریخی و تفسیری، گروهی از صحابه به این گناه دچار شدند و گروه دیگر در برابر طوفان های اجتماعی و حوادث زمان استقامت ورزیدند تا به لقای خداوند نایل شدند. آنان برای اعلای کلمۀ حق با پدران و فرزندان و برادران و عموهایشان جنگیدند، و در این نبرد کمال اخلاص و خلوص را نشان دادند.

تعرّب بعد از هجرت در کلام امیر مؤمنان علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه» به این معنا اشاره می فرمایند:

وَلَقَدْ کُنّا مَعَ رَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله نَقْتُلُ آباءَنا وَأبْناءَنا وَإخْوانَنا وَ أعْمامَنا، ما یَزیدُنا ذلِکَ إلّاإیماناً وَ تَسْلیماً و َمُضِیّاً عَلَی اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلی مَضَضِ الْألم وَ جِدّاً فِی جِهادِ الْعَدُوِّ.

وَلَقَدْ کانَ الرَّجُلُ مِنّا وَالآخَرُ مِنْ عَدُوِّنا یَتَصاوَلانِ تَصاوُلَ الْفَحْلَیْنِ، یَتَخالَسانِ أنْفُسَهُما أیُّهُما یَسْقی صاحِبَهُ کَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّةً لَنا مِنْ عَدُوِّنا، وَمَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنّا.

فَلَمّا رَأَی اللّهُ صِدْقَنا أنْزَلَ بعَدُوِّنَا الْکَبْتَ، وَأنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ، حَتَّی

ص:319

اسْتَقَرَّ الْإسْلامُ مُلْقِیاً جِرانَهُ وَمُتَبَوِّئاً أوْطانَهُ. وَلَعَمْری لَوْ کُنّا نَأتی ما أتَیتُمْ ما قامَ لِلدّینِ عَمُودٌ وَلا اخْضَرَّ لِلْإیمانِ عُودٌ. وَأیْمُ اللّهِ لَتَحْتَلِبُنَّها دَماً وَ لَتُتْبِعُنَّها نَدَماً. (1)

ما در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم، پدران و فرزندان و عموهای خود را به امر حق می کشتیم، و این مسئله جز بر ایمان و تسلیم و حرکت در راه راست و شکیبایی بر سوزش الَم، و کوشش ما در جهاد با دشمن نمی افزود.

و مردی از ما و مردی از دشمن چون دو شیر نر با هم در می افتادند، و در صدد برآوردن جان یکدیگر بودند تا کدام یک از آن دو جام مرگ را به کام دیگری بریزد. یک بار ما بر دشمن پیروز می شدیم، و یک بار دشمن بر ما.

چون خدواند راستی ما را دید دشمن ما را سرکوب کرد، و یاری خود را بر ما فروفرستاد، تا آن وقت که اسلام همانند شتری که سینه و گردن برای استراحت به زمین نهد و در جای خود بخوابد استقرار یافت. به جانم قسم! اگر ما در آن زمان رفتاری مانند رفتار امروز شما داشتیم پایه ای از بنای اسلام برپا نمی شد، و شاخه ای از درخت ایمان سبز نمی گشت. به خدا قسم! با این وضعی که دارید به جای شیر خون خواهید دوشید، و به دنبالش دچار ندامت خواهید شد.

در این خطبۀ امیرالمؤمنین علیه السلام از صحابه ای سخن می گوید که با تمام وجود از اسلام دفاع می کردند، و حرمت قرآن وصراط حق را تا آخر نگاه داشتند، و از کسانی گلایه و شکایت می کند که از آن جهاد و کوشش و خلوص و اخلاص دست برداشتند و به مال و منال و شهوات و هواها روی کرده و از دفاع از اسلام در برابر هجوم مارقین و قاسطین و ناکثین دست برداشتند و امام معصوم را بر اثر سستی و

ص:320


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 55. [1]

روگردانی خود از قرآن، دل شکسته کردند.

وصف صحابه واقعی در کلام امام علی علیه السلام

امام در وصف صحابۀ واقعی که خود در رأس آنان بود می فرماید:

«در آن زمان که از همۀ علایق و تمایلات و روابط و ضوابط پوسیده گذشتیم و حتّی جان خود را در راه هدف اعلای حیات بر کف نهادیم تا معنای واقعی علایق و تمایلات و روابط و ضوابط و حتّی معنای جان را که اسلام برای ما توضیح می داد درک کنیم و در حیات معقول خود به کار ببریم. از پدران و فرزندان و همۀ شاخه ها و ریشه های وجود طبیعی خود بریدیم، تا انسان هایی ساختیم در دنیای جدیدی که آن علایق و تمایلات همگی دگرگون شدند و گام در صراط مستقیم نهادیم.

ما و دشمن هر دو در مرز زندگی و مرگ گریبان یکدیگر را می گرفتیم، ما در آن مرز پرشکوه که برای ما پلِ

إنّا لِلّهِ وَإنّا إلَیْهِ راجِعُونَ » (1)

ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم.

بود؛ به امید برگرداندن جان به جان آفرین تلاش می کردیم. ولی دشمنان ما در آن مرز جز به تحریک عوامل لجاجت در برابر ما و اسارت در دست قدرت پرستان و پرستش بت های جامد و جاندار به منطق دیگری تکیه نداشتند.

پیروزی ما در آن تلاش و تکاپوها و فداکاری ها مستند به انبوه سپاه و دیگر عوامل قدرت نبود. ما مسلّح به سلاحی بالاتر از شمشیر و نیزه و دارای قوایی ما فوق دیگر نیروهای جنگی بودیم. این سلاح وقوا، صدق و اخلاص حقیقی ما بود.

ما در آن مرز زندگی و مرگ، خدا را می دیدیم و پیامبر خدا را که جلوه ای از صفات

ص:321


1- (1) - بقره (2) : 156. [1]

پروردگارمان بود می نگریستیم.

دشمنان ما به تحریک بت های جاندار به خودکشی می پرداختند و تسلیت آنان برای دلداری خود چنین بود که ما مرد جنگیم، ما قهرمانیم، ما نباید مغلوب شویم؛ و نمی دانستند که شکست و پیروزی آنان جز سقوط در عذاب الهی یا دوزخ اجتماعی که سوداگران جان های آدمیان برای آنان شعله ور می ساختند نتیجه ای دیگر در بر نداشت.» (1)

با تو بی خویش همه نرد وفا می بازم آه اگر آگه ازین کار شود غمّازم

ماجرای دل خون گشته زمن باز مپرس که من از دوست به خود باز نمی پردازم

دوستان شاد که این واقعه را پایانی است من در آن جامم و با بیخودیم آغازم

عشق چون پیر شد از طبع به مردن نرود این نه طفلی است که از دایه ستانی بازم

(وصال شیرازی)

ص:322


1- (1) - ترجمه و تفسیر نهج البلاغه: 182/10.

[«5»وَمَنْ کَانُوا مُنْطَوِینَ عَلَی مَحَبَّتِهِ یَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ فِی مَوَدَّتِهِ «6»وَالَّذِینَ هَجَرَتْهُمُ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ وَانْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَکَنُوا فِی ظِلِّ قَرَابَتِهِ «7»فَلاَ تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَکُوا لَکَ وَفِیکَ وَأَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِک وَبِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَیْک وَکَانُوا مَعَ رَسُولِک دُعَاةً لَک إِلَیْکَ «8»وَاشْکُرْهُمْ عَلَی هَجْرِهِمْ فِیک دِیَارَ قَوْمِهِمْ وَخُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَی ضِیقِهِ وَمَنْ کَثَّرْتَ فِی إِعْزَازِ دِینِک مِنْ مَظْلُومِهِمْ]

و کسانی که به رشتۀ محبت او پیچیده شدند، در مسیر دوستی و عشقش، تجارتی را امید دارند، که هرگز کسادی و زیان، در آن راه ندارد، و آنان که وقتی به دستگیرۀ دین او آویختند، قبایل و عشایرشان از آنان دوری گزیدند، و زمانی که در سایۀ قرب به او آرمیدند، خویشاوندانشان از آنان کناره گرفتند. خدایا! لطفت را برای اصحاب محمّد به خاطر آنچه که محض تو، و در راه تو از دست دادند، از نظر دور مدار و آنان را از خشنودیت خشنود ساز!

و نیز به خاطر آن که مردم را پیرامون دینت گرد آوردند، و در حالی که خالصانه، ملّت را به سوی تو دعوت می کردند، همراه فرستاده ات بودند، و برای این که در راه تو از شهر و دیار و قوم خود هجرت کردند و از فراخی معاش، به تنگی و سختی دچار شدند و افراد زیادی که برای بزرگداشت دینت ستم ها

ص:323

تحمل کردند، پاداش عنایت کن.

حقیقت مودّت و لزوم آن

اشاره

در این قطعه از دعا به دو حقیقت بسیار مهم که در اعلای کلمۀ حق اثر فوق العاده داشته اشاره شده است:

1 - مودّت.

2 - مهاجرت یاران حق به حبشه.

صاحب تفسیر «المنار» (1) که از دانشمندان بنام عرب است، در معنای عداوت و مودّت در ذیل آیۀ پنجاه و هشتم سورۀ مائده می گوید:

تفسیر عداوت و مودت

عداوت به معنای کینه ای است که اثرش در قول و عمل ظاهر می شود. و مودّت عشق و محبّتی است که نتیجه اش در گفتار و کردار آشکار می شود.

به هنگامی که دل انسان نسبت به کسی آغشته به کینه و عداوت شد، آن کینه و عداوت باعث می گردد که انسان از طرف مورد کینه اش جدا شده و از حالات و خصوصیّات وی پرهیز نموده و وی را از دخالت در امورش منع نماید، و این اقتضای کینه و دشمنی است و کسی در ظهور آثار کینه و عداوت در گفتار و عمل تردید ندارد.

و به وقتی که قلب انسان نسبت به کسی محبّت شدید پیدا کند و به تعبیر قرآن مجید دارای مودّت شود، آن عشق و محبّت باعث می شود که انسان برای اتّصالش به حالات و خصوصیّات محبوب بکوشد و خود را به هر قیمتی که باشد به محبوب برساند، و دست دخالت معشوق را در امور زندگیش باز بگذارد. این عشق و محبّت

ص:324


1- (1) - تفسیر المنار: 2/7.

علّت تامّه ای است برای ورود عاشق به گردونۀ اطاعت از معشوق، و این حقیقتی است که گمان نمی رود برای کسی جای انکار داشته باشد، و شاید بتوان گفت:

محبّت و عشقی که خالی از اثر باشد و کینه و عداوتی که جدای از عکس العمل باشد به هیچ عنوان نداریم، و آنان که عداوت و محبّت را جدای از اثر می دانند، سخن آنان ارزشی ندارد، محبّت جدای از عمل، و کینۀ فارغ از اثر کدام است؟...»

اسلام برای مودّت مثبت، و کینه و عداوت قابل قبول، آیات و روایات بسیار مهمّی دارد که مجموع آن آیات و روایات دو باب بسیار مهم تولّی و تبرّی را تشکیل داده اند.

در آن آیات و روایات اعلام شده که هر کس خالی از تولّی و تبرّی باشد مسلمان نیست. مؤمن باید با تمام وجود نسبت به حق و رسول حق و مردم مؤمن دارای مودّت باشد، و نسبت به دشمنان خدا و رسول و مردم مؤمن دارای عداوت و کینه، تا آن مودّت وی را به اخلاق حق و رسول الهی و مؤمنان واقعی بیاراید، و آن کینه و عداوت باعث جدائی از حالات و اخلاق و کردار دشمنان خدا و دین شود.

مودّت اهل بیت علیهم السلام

این که در قرآن مجید اجر رسالت را مودّت اهل بیت علیهم السلام قرار داده و نفعش را متوجه خود انسان می داند به این معناست که به اهل بیت عشق بورزید، عشقی که باعث اطاعت شما از امامان معصوم و علّت آراسته شدنتان به اخلاق اولیا شود، که این اطاعت و آراستگی به نفع خود شماست.

قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی » (1)

بگو: از شما [ در برابر ابلاغ رسالتم ] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیکان را [ که

ص:325


1- (1) - شوری (42) : 23. [1]

بنابر روایات بسیار اهل بیت هستند ]را نمی خواهم.

قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أجرٍ فَهُوَ لَکُمْ إنْ أجْرِیَ إلّاعَلَی اللّهِ » (1)

بگو: هر گونه پاداشی که از شما خواستم، آن پاداش برای خودتان، پاداش من فقط بر عهدۀ خداست، و او بر همه چیز گواه است.

آری، عشق مثبت به معشوق مثبت، در حیات فکری و نفسی و روحی و قلبی و عملی انسان معجزه می کند. عشق مثبت به معشوق مثبت، از آتش پرست سلمان، از بی سواد گمنام ابوذر، از سیاه حبشی بلال، از زن عصر جاهلی خدیجه، از غلام زادۀ عمّار، و از آدم خاکی، موجودی افلاکی می سازد. (2)

جان و دل و دین و رگ و پوست، عشق در همه اشیا به تکاپوست عشق

تخم بَدَل کاشته بی حاصلان غافل از این نکته که خودروست عشق

خواهی اگر خویش بسنجی به کار سنگ گران کن که ترازوست عشق

زو دل و بازوت ندارد گریز نیروی دل قوّت بازوست عشق

زمزمۀ خلوت سرّ صفا همهمۀ ساحت مینوست عشق

(صفا اصفهانی)

این نکته را نباید ناگفته گذاشت که عشق و محبّت و کینه و عداوت مثبت ثمرۀ معرفت است.

انسان وقتی به آیات قرآن مجید که بازگو کنندۀ اسما و صفات حق و حالات و

ص:326


1- (1) - سبأ (34) : 47. [1]
2- (2) - مرحوم استاد شهید مطهری در کتاب پرقیمت «جاذبه و دافعۀ علی علیه السلام » در بخش اول آن بحث مفصّلی در اکسیر محبّت و عشق و آثار مثبت آن دارند که به جهت خودداری از تطویل، نقل نکردیم.شما می توانید برای تکمیل این بحث بدان مراجعه فرمایید.و نیز در کتاب «ولاءها و ولایت ها» فصلی در ولای محبّت آورده که لزوم محبّت و مودّت خاندان وحی را از کتاب و سنّت به خوبی استنباط فرموده است که مطالعۀ آن بسیار سودمند می باشد.

اخلاق انبیا و اولیاست دقّت کند و از این طریق به معرفت لازم آراسته شود، عاشق حق و انبیا و اولیا گشته و نسبت به دشمنان آنان که درونی سیاه و باطنی نازیبا و وحشت آور دارند، دشمن می شود. این عشق و محبّت انسان را به سوی مقام قرب و وصال می برد، و آن کینه و عداوت آدمی را از ساحت دشمنان دور ساخته و انسان را در صورت حملۀ آنان به عرصۀ حیات انسانی تا سرحدّ جان باختن در راه معشوق ِ مثبت آمادۀ مبارزه و قتال می نماید.

وجوب عداوت با دشمنان خدا

اشاره

دشمنان حضرت رب که دشمنان رسول الهی و قرآن مجید و مردم مؤمن هم هستند و کینه و عداوت آنان با حقایق، معلول کبر و جهل و غرور و هوای نفس و دلبستگی شدید آنان به زندگی مادّی چند روزه است و دارای چهره های گوناگونی هستند و هدفی جز خاموش کردن چراغ حق، کوبیدن فرهنگ رسول اللّه، بی ایمان کردن ملّت اسلام و غارت سرمایه های معنوی و مادّی اهل ایمان ندارند، دوستی و محبّت با آنان و باز گذاشتن دستشان برای دخالت در امور مسلمانان گناه کبیره و خیانت به حضرت حق و انبیا و ائمّه و ملّت اسلام است، و کینه داشتن نسبت به آنان و جدا زیستن از اخلاق و رفتار و حالات آنان و بستن راهشان برای عدم دخالت در امور مسلمانان از اعظم واجبات الهیّه است.

اگر ملّت اسلام پس از وفات رسول حق، این قاعدۀ قرآنی را نسبت به دشمنان مراعات می کردند، دچار آن همه بلا و به خصوص حکومت بنی امیّه که در قرآن مجید از آن تعبیر به «شجرۀ ملعونه» شده و حکومت بنی عبّاس و حکومت های پس از آن نمی شدند.

و اگر در این عصر هم ملّت ها و دولت های مدّعی اسلام مراعات این حقیقت را می نمودند، دچار حاکمیّت استعمار نگشته و این همه بلا بر سرشان نمی آمد،

ص:327

معادن آنان و فرهنگ و ناموسشان به غارت نمی رفت، به ذلّت و مذلّت دچار نمی شدند و سیادت و آقائی خود را از دست نمی دادند.

دشمنی با دشمنان خدا که قومی کافر، مشرک، فاسق، فاجر و حیله گرند باعث حفظ اسلام و رشد حق و عظمت مسلمانان است.

الگوی استعماری

مودّت با حق و با انبیا و ائمّه علیهم السلام علّت شکوفایی استعدادها و سعادت دنیا و آخرت و ذلّت و خواری و نابودی دشمنان است.

لاَ یَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ » (1)

مؤمنان نباید کافران را به جای اهل ایمان، سرپرست و دوست بگیرند؛ و هر کس چنین کند در هیچ پیوند و رابطه ای با خدا نیست، مگر آن که بخواهید به سبب دفع خطری که متوجه شماست از آنان تقیّه کنید؛ خدا شما را از [ عذاب ] خود بر حذر می دارد، و بازگشت [ همه ] به سوی خداست.

«آیۀ شریفه در مقام یک درس مهمّ سیاسی و اجتماعی به مسلمانان است که بیگانگان را نه به عنوان دوست ونه به عنوان حامی و یار و یاور در هیچ کار خود نپذیرند و فریب سخنان جذّاب و طرح های جالب و اظهار محبّت های به ظاهر عمیق و صمیمانۀ آنها را نخورند؛ زیرا تاریخ نشان می دهد ضربه های سنگینی، مردم با ایمان و با هدف از این رهگذر خورده اند.

اگر در تاریخچۀ استعمار دقیق شویم، همیشه استعمارگران در لباس دوستی و

ص:328


1- (1) - آل عمران (3) : 28. [1]

دلسوزی و عمران و آبادی در اجتماعات استعمار شده نفوذ می کنند. آنها پس از محکم کردن پنجه های خود در ریشه های اجتماع استعمار شده، بی رحمانه بر آنها می تازند و همه چیز آنها را به یغما می برند.

برای اهمیّت این موضوع، تهدید بسیار شدیدی در آیه آمده است و آن این که هر کس تن به چنین کاری دهد، هر گونه ارتباطش را از خدا قطع خواهد کرد.

جملۀ مِنْ دُونِ الْمُؤمِنین اشاره به این است که در زندگی اجتماعی، هر کس ناچار است اولیا و دوستانی داشته باشد، ولی افراد با ایمان باید اولیای خود را از میان افراد با ایمان انتخاب کنند و کافران را بجای آنها قرار ندهند.» (1) یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ * هَاأَنْتُمْ أُوْلاَءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ یُحِبُّونَکُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِ الْکِتَابِ کُلِّهِ وَإِذَا لَقُوکُمْ قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنَامِلَ مِنَ الغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ » (2)

ای اهل ایمان! از غیر خودتان برای خود محرم راز نگیرید؛ آنان از هیچ توطئه و فسادی دربارۀ شما کوتاهی نمی کنند؛ شدت گرفتاری و رنج و زیان شما را دوست دارند؛ تحقیقاً دشمنی [ با اسلام و مسلمانان ] از لابلای سخنانشان پدیدار است و آنچه سینه هایشان [ از کینه و نفرت ] پنهان می دارد بزرگ تر است. ما نشانه ها [ یِ دشمنی و کینه آنان ] را اگر می اندیشید برای شما روشن ساختیم. * آگاه باشید! این شمایید که آنان را دوست دارید، و آنان شما را دوست ندارند. و شما به همۀ کتاب ها [ یِ آسمانی ] ایمان دارید [ ولی آنان ایمان ندارند ]. و چون با شما دیدار کنند، می گویند: ایمان آوردیم. و

ص:329


1- (1) - تفسیر نمونه: 449/2، [1] با کمی تلخیص.
2- (2) - آل عمران (3) : 118 - 119. [2]

زمانی که با یکدیگر خلوت نمایند از شدت خشمی که بر شما دارند، سر انگشتان خود را می گزند. بگو: به خشمتان بمیرید. یقیناً خدا به آنچه در سینه هاست، داناست.

الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً » (1)

همان کسانی که کافران را به جای مؤمنانْ سرپرست و دوست خود می گیرند؛ آیا عزت و قدرت را نزد آنان می طلبند؟ یقیناً همۀ عزت و قدرت فقط برای خداست.

یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَاناً مُبِیناً » (2)

ای اهل ایمان! کافران را به جای مؤمنان، سرپرست و یار خود مگیرید. آیا می خواهید برای خدا بر ضد خودتان دلیلی آشکار [ نسبت به عذابتان در دنیا و آخرت ] قرار دهید؟!

یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ » (3)

ای اهل ایمان! یهود و نصاری را سرپرستان و دوستان خود مگیرید، آنان سرپرستان و دوستان یکدیگرند [ و تنها به روابط میان خود وفا دارند ]. و هر کس از شما، یهود و نصاری را سرپرست و دوست خود گیرد از زمرۀ آنان است؛ بی تردید خدا گروه ستمکار را هدایت نمی کند.

آری، به وجود آمدن اسرائیل غاصب در این چهل سالۀ اخیر در دل ممالک

ص:330


1- (1) - نساء (4) : 139. [1]
2- (2) - نساء (4) : 144. [2]
3- (3) - مائده (5) : 51. [3]

اسلامی و آن همه جنایت و خیانتی که به اسلام و مسلمین و قرآن نموده، نتیجۀ دوستی دولت های به ظاهر اسلامی با یهود و نصارای غرب و پذیرش ولایت آنان بوده است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَاتَّقُوا اللّهَ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ » (1)

ای مؤمنان! کسانی که دین شما را مسخره و بازیچه گرفته اند، چه از اهل کتاب و چه از کافران، سرپرستان و دوستان خود مگیرید؛ و اگر مؤمن هستید از خدا پروا کنید.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ » (2)

ای اهل ایمان! اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنان را دوستان و سرپرستان خود مگیرید؛ و کسانی از شما که آنان را دوست و سرپرست خود گیرند، هم اینانند که ستمکارند.

قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ » (3)

بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خویشانتان و اموالی که فراهم آورده اید و تجارتی که از بی رونقی و کسادی اش می ترسید و خانه هایی که به آنها دل خوش کرده اید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد

ص:331


1- (1) - مائده (5) : 57. [1]
2- (2) - توبه (9) : 23. [2]
3- (3) - توبه (9) : 24. [3]

در راهش محبوب ترند، پس منتظر بمانید تا خدا فرمان عذابش را بیاورد؛ و خدا گروه فاسقان را هدایت نمی کند.

لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (1)

گروهی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، نمی یابی که با کسانی که با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت دارند، دوستی برقرار کنند، گرچه پدرانشان یا فرزاندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند. اینانند که خدا ایمان را در دل هایشان ثابت و پایدار کرده، و به روحی از جانب خود نیرومندشان ساخته، و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است درمی آورد، در آنجا جاودانه اند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند. اینان حزب خدا هستند، آگاه باش که بی تردید حزب خدا همان رستگارانند.

مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ » (2)

محمّد، فرستاده خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سرسخت و در میان خودشان با یکدیگر مهربانند.

قرآن مجید در سه آیۀ اوّل سورۀ ممتحنه می فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ

ص:332


1- (1) - مجادله (58) : 22. [1]
2- (2) - فتح (48) : 29.

وَقَدْ کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُم خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ * إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاءً وَیَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ * لَن تَنفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ » (1)

ای اهل ایمان! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگیرید، شما با آنان اظهار دوستی می کنید، در حالی که آنان به طور یقین به آنچه از حق برای شما آمده کافرند، و پیامبر و شما را به خاطر ایمانتان به خدا که پروردگار شماست [ از وطن ] بیرون می کنند، [ پس آنان را دوستان خود مگیرید ] اگر برای جهاد در راه من و طلب خشنودیم بیرون آمده اید [ چرا ] مخفیانه به آنان پیام می دهید که دوستشان دارید؟ در حالی که من به آنچه پنهان می داشتید و آنچه آشکار کردید داناترم، و هر کس از شما با دشمنان من رابطۀ دوستی برقرار کند، مسلماً از راه راست منحرف شده است. * اگر بر شما چیره شوند، دشمنانتان خواهند بود، و دست هایشان را [ به اسارت، آزار و کشتن ] و زبان هایشان را به [ بدگویی، تحقیر و ناسزا ] بر ضد شما می گشایند، و آرزو دارند که ای کاش شما هم کافر شوید. * روز قیامت [ که کیفر دوستی با دشمنان داده شود ] خویشان و فرزندانتان سودی به حال شما ندارند، خدا میان شما و آنان جدایی می اندازد، و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست.

در هر صورت قسمت مهمّی از بلاهایی که بر سر امّت اسلام آمده، معلول

ص:333


1- (1) - ممتحنه (60) : 1 - 3. [1]

دوستی عدّه ای از سردمداران ممالک اسلامی و مردم مسلمان با کفّار و یهود و نصاری بوده، و وای به حال اینان از روزی که قرآن مجید در پیشگاه حضرت حق، به شکایت از آنان برخیزد و حضرت قهّار به شکایت قرآن علیه آنان توجّه کند.

افسوس که از حالت خود بیخبرانیم یک دهر همه کور و یک آفاق کرانیم

ره پُر چَه و ما کور و ز نابردن فرمان هم از نظر افتادۀ صاحبنظرانیم

شه جاده کز آن قافله سالار گذشته گم کرده به هر کوره رهی ره سپرانیم

تنها نه همین خود شده مشغول به عصیان بل بر پدر و مادر عاصی پسرانیم

گو سنگ تنبّه دگر ای چرخ میفکن خود رنجه مفرمای که ما خیره سرانیم

هر تخم کنی کشت همان بدروی آخر زنهار در این مزرعه ما بذرگرانیم

(صغیر)

وجوب مودّت با دوستان حق

اشاره

همان طور که عداوت با دشمنان حق واجب است، مودّت با دوستان حق نیز واجب است. باب مودّت با اولیای حق باب رحمت و عنایت و لطف خداست.

اولیای حق که در رأسشان انبیا و ائمّه علیهم السلام قرار دارند، منبع اسما و صفات حضرت محبوبند. تمام زیبایی های معنوی در آنان جمع است، قبول ولایت آنان از آب و نان برای انسان ضروری تر است. سعادت دنیا و آخرت در پذیرش ولایت آنان به دست می آید. اتّصال به آنان آدمی را منبع آداب حق و مرکز تجلّی انوار حضرت رب می نماید.

ادب انسانی و فطرت و وجدان و عقل اقتضا می کند که انسان برای ابد از دشمنان خدا و رسول و ائمّه بریده و با اولیای الهی پیوند داشته باشد.

ص:334

سعادت دنیا و آخرت در تمسک به زیبایی های معنوی انبیا و ائمه علیهم السلام

در این قسمت دورنمایی از زیبایی های معنوی انبیا و ائمّه علیهم السلام را بازگو می کنیم تا بیش از پیش توسّل خود را به آن منابع خیر بیشتر کرده و از این راه به آبادی دنیا و آخرت برسیم.

1 - با تمام وجود مجذوب حضرت محبوبند.

2 - در ایمان به حق و آخرت بی نظیرند.

3 - به حقایق الهیّه و آداب انسانیّه و امور طبیعیّه آگاهند.

4 - عقل آنان مافوق تمام عقول است.

5 - سخاوت، ذاتیِ آنان است.

6 - در شجاعت نمونه ندارند.

7 - دریای بی ساحلی از عفّت نفسند.

8 - همّت آنان در رأس همۀ همّت هاست.

9 - بر تمام عباد حق مهربانند.

10 - بردبار و حلیمند.

11 - در عفو و گذشت نمونه و مثل ندارند.

12 - دارای تمام محاسن اخلاقند.

13 - ایثارگرند.

14 - منبع کرم و بزرگواریند.

15 - در تمام امور بر حضرت حق توکّل دارند.

16 - تسلیم حقّند.

17 - راضی به قضای محبوبند.

18 - منبع وقار و ادبند.

ص:335

19 - اهل فتوّتند.

20 - در راه حق تا لحظۀ خروج از دنیا ثابت قدمند.

داستان هجرت اصحاب به حبشه

در سال های اول بعثت، مسلمانان در اقلیّت بودند. قریش و سایر قبایل، اهل ایمان را از هر جهت در مضیقۀ سخت قرار دادند. آنان برای جهاد با کفّار و مشرکان از نظر عدّه و عُدّه آماده نبودند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله برای حفظ اسلام و جان مسلمانان و تهیّۀ پایگاهی در خارج از منطقۀ حجاز به آنان دستور مهاجرت داد و حبشه را برای آنان انتخاب فرمود، و به آنان گوشزد کرد در آنجا زمامدار صالحی است که از ستم و ستمگری جلوگیری می نماید، شما به آنجا کوچ کنید، باشد که خداوند مهربان فرصت مناسبی در اختیار ما قرار دهد.

یازده مرد و چهار زن از مسلمانان عازم آن دیار شدند، و از طریق کشتی به سوی حبشه حرکت کردند. این مهاجرت که در ماه رجب به سال پنجم بعثت انجام گرفت مهاجرت اوّل نامیده شد.

چیزی نگذشت که جعفر بن ابی طالب و جمعی دیگر از مظلومان راه حق به حبشه رفتند و هستۀ اصلی یک جمعیّت متشکّل اسلامی را که از هشتاد و دو مرد و عدّه ای زن و کودک تشکیل می شد به وجود آوردند.

مسألۀ مهاجرت این گروه برای دشمنان خدا بسیار تلخ و دردناک بود؛ زیرا حس می کردند چیزی نخواهد گذشت که با یک جمعیّت متشکّل نیرومند از مسلمانان که تدریجاً اسلام را پذیرفته اند و به سرزمین امن و امان حبشه رفته اند روبه رو خواهند شد. برای به هم زدن این موقعیّت دست به کار شده و دو نفر از جوانان باهوش و فعّال و حیله گر و پشت هم انداز یعنی: عمرو بن عاص و عمارة بن ولید را برای در

ص:336

هم ریختن اوضاع مؤمنان انتخاب و به حبشه فرستادند.

این دو نفر در کشتی شراب خوردند و به جان هم افتادند، ولی به هر حال برای پیاده کردن نقشۀ خود وارد سرزمین حبشه شدند و با مقدّماتی به حضور نجاشی بار یافتند و قبلاً با دادن هدایای گران بهایی به اطرافیان نجاشی موافقت آنها را جلب کرده و قول تأیید و طرفداری از آنان گرفتند.

عمرو عاص سخنان خود را از این جا شروع کرد، به نجاشی گفت: ما فرستادگان بزرگان مکّه ایم، تعدادی از جوانان سبک مغز در میان ما پرچم مخالفت برافراشته اند و از آیین نیاکان خود برگشته و به بدگویی از خدایان ما پرداخته و آشوب و فتنه به پا کرده و در میان مردم تخم نفاق پاشیده اند و از موقعیّت سرزمین شما سوء استفاده کرده و به این جا پناه آورده اند، ما از آن می ترسیم که در این جا نیز دست به اخلالگری بزنند. بهتر این است که آنها را به ما بسپارید تا به محلّ خود بازگردانیم.

این را گفتند و هدایائی را که با خود آورده بودند تقدیم داشتند.

نجاشی گفت: تا من با نمایندگان این پناهندگان به کشورم صحبت نکنم نمی توانم در این زمینه سخن بگویم و از آنجا که این بحث یک بحث مذهبی است باید از نمایندگان مذهبی نیز در جلسه ای در حضور شما دعوت شود.

روز دیگر در یک جلسۀ مهم که اطرافیان نجاشی و جمعی از دانشمندان مسیحی و جعفر بن ابی طالب به عنوان نمایندگی مسلمانان و نمایندگان قریش حضور داشتند، نجاشی پس از استماع سخنان نمایندگان قریش رو به جعفر کرد و از او خواست که نظر خود را در این زمینه بیان کند.

جعفر پس از ادای احترام چنین گفت: نخست از اینها بپرسید آیا ما جزء بردگان فراری این جمعیّتیم؟

عمرو گفت: نه شما آزادید.

جعفر: و نیز سؤال کنید آیا آنها حقّی و دینی بر ذمّۀ ما دارند که آن را از ما

ص:337

می طلبند؟

عمرو : نه، ما هیچ گونه طلبی از شما نداریم.

جعفر: آیا خونی از شما ریخته ایم که آن را از ما می طلبید؟

عمرو : نه، چنین برنامه ای در کار نیست.

جعفر: پس از ما چه می خواهید که این همه ما را شکنجه و آزار دادید. و ما از سرزمین شما که مرکز ظلم و بیدادگری بود بیرون آمدیم.

سپس جعفر رو به نجاشی کرد و گفت: ما جمعی نادان بودیم، بت پرستی می کردیم، گوشت مردار می خوردیم، انواع کارهای زشت و ننگین انجام می دادیم، قطع رحم می کردیم، نسبت به همسایگان بدرفتار بودیم و نیرومندان ما ضعیفان را می خوردند.

ولی خداوند مهربان پیامبری در میان ما مبعوث کرد که به ما دستور داده است:

هر گونه شبیه و شریک را از خدا دور سازیم و فحشا و منکرات و ظلم و ستم و قمار را ترک گوئیم. به ما دستور داده نماز بخوانیم، زکات بدهیم، عدالت و احسان پیشه کنیم و بستگان خود را کمک نماییم.

نجاشی گفت: عیسای مسیح نیز برای همین امور مبعوث شده بود.

سپس از جعفر پرسید: آیا چیزی از آیاتی که بر پیامبر شما نازل شده است حفظ داری؟

جعفر گفت: آری، و سپس شروع به خواندن سورۀ مریم کرد.

حُسن انتخاب جعفر در مورد آیات تکان دهندۀ این سورۀ که مسیح و مادرش را از هر گونه تهمت های ناروا پاک می سازد اثر عجیبی گذاشت تا آنجا که قطره های اشکِ شوق از دیدگان دانشمندان مسیحی سرازیر گشت و نجاشی صدا زد: به خدا سوگند! نشانه های حقیقت در این آیات نمایان است.

هنگامی که عمرو خواست در این جا سخنی بگوید و تقاضای سپردن مسلمانان

ص:338

را به دست وی کند، نجاشی دست بلند کرد و محکم بر صورت عمرو کوبید و گفت:

خاموش باش، به خدا سوگند! اگر بیش از این سخنی در مذمّت این جمعیت بگویی تو را مجازات خواهم کرد. این جمله را گفت و رو به مأموران کرد و فریاد کشید:

هدایای آنها را به آنان برگردانید و آنان را از حبشه بیرون بریزید، و به جعفر و یارانش گفت: آسوده خاطر در کشور من زندگی کنید.

آری، اصحاب حقیقی رسول حق، در مکّه به انواع شکنجه و آزار دچار شدند و از وسعت معیشت به ضیق اقتصاد افتادند، و محض حفظ اسلام مجبور به ترک وطن و اهل و عیال شدند، ولی به قول قرآن مجید و امام سجّاد علیه السلام با سرمایۀ مودّت و محبّت به پیامبر و فداکاری در راه حضرت رب، به تجارت و معامله ای دست زدند که کسادی در آن نبود و نتیجه و نفعش جاودانی و ابدی بود.

إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ * لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدَهُم مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ » (1)

قطعاً کسانی مانند [ علی بن ابی طالب علیه السلام ] که همواره کتاب خدا را می خوانند و نماز را برپا می دارند و از آنچه روزی آنان کرده ایم در نهان و آشکار انفاق می کنند، تجارتی را امید دارند که هرگز کساد و نابود نمی شود.

* [ این همه را انجام می دهند ] تا [ خدا ] پاداششان را کامل عطا کند و از فضلش بر آنان بیفزاید؛ یقیناً او بسیار آمرزنده و عطا کننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک است.

ص:339


1- (1) - فاطر (35) : 29 - 30. [1]

[«9»اَللَّهُمَّ وَأَوْصِلْ إِلَی التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ » (1)خَیْرَ جَزَائِکَ «10»اَلَّذِینَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ وَتَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ وَمَضَوْا عَلَی شَاکِلَتِهِمْ «11»لَمْ یَثْنِهِمْ رَیْبٌ فِی بَصِیرَتِهِمْ وَلَمْ یَخْتَلِجْهُمْ شَکّ فِی قَفْوِ آثَارِهِمْ وَالاِیتِمَامِ بِهِدَایَةِ مَنَارِهِمْ مُکَانِفِینَ «13»وَمُوَازِرِینَ لَهُمْ یَدِینُونَ بِدِینِهِمْ وَیَهْتَدُونَ بِهَدْیِهِمْ یَتَّفِقُونَ عَلَیْهِمْ وَلاَ یَتَّهِمُونَهُمْ فِیمَا أَدَّوْا إِلَیْهِمْ]

خدایا! به آنان که به خوبی و نیکی پیرو اصحاب پیامبرند؛ آن پیروانی که می گویند: « پروردگار! ما و برادران ما را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز! » بهترین پاداشت را برسان؛ همانان که روش اصحاب را قصد کردند و سمت و سو و جهت آنان را برگزیدند، و شیوۀ آنان را دنبال کردند، در حالی که تردیدی در بیناییشان خطور نکرد و شکّی در پیروی آثارشان، و اقتدا به نشان هدایتشان، دل مشغولشان نساخت. کمک کاران و تقویت کنندگان اصحاب بودند؛ به دین آنان می گروند و به هدایت آنان راه می یابند و نسبت به اصحاب واقعی پیامبر اتفاق نظر دارند، و آنان را در برنامه هایی که از رسول اسلام به ایشان رساندند، متهم به دروغ و کذب نمی کنند.

ص:340


1- (1) - حشر (59) : 10. [1]

در این قسمت از دعا سخن از تابعانِ حقیقیِ صحابۀ واقعی که در رأس آن صحابه وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است به میان آمده و به اوصاف آنان توسط حضرت زین العابدین علیه السلام اشاره شده است.

پیشگامان دین

امام سجاد علیه السلام در فراز «وَأَوْصِلْ إِلَی التَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ» به تجلیل از پیروان راه حق و رسالت می پردازد و بر آنان درود و تحیت می فرستد. این بخش از دعا اشاره به دو آیۀ شریفه دارد که می فرماید:

وَ الَّذِینَ جَآءُو مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَ نِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَنِ وَ لَاتَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ» (1)

و نیز کسانی که بعد از آنان [ انصار و مهاجرین ] آمدند در حالی که می گویند:

پروردگارا! ما و برادرانمان را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دل هایمان نسبت به مؤمنان، خیانت و کینه قرار مده. پروردگارا! یقیناً تو رؤوف و مهربانی.

و یا در آیۀ دیگر دربارۀ سرانجام عاقبت پیروان دین می فرماید:

وَ السَّبِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَنٍ رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا ذَ لِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (2)

پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی

ص:341


1- (1) - حشر (59) : 10. [1]
2- (2) - توبه (9) : 100. [2]

هستند؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانه اند؛ این است کامیابی بزرگ.

تابعین، پیروان پس از مهاجران و انصار دین اسلام هستند؛ که پیامبر را ندیده اند ولی با صحابه محشور بودند و اظهار ارادت و مدح حضرت نسبت به آنان به خاطر سبقت در ایمان و پایمردی آنان در دین و عزت و شرف در شخصیت آنان است.

آنان با صحابه رسول اللّه صلی الله علیه و آله ارتباط تنگاتنگ داشتند و هرگز بر پیامبر نسبت دروغی ندادند و در ادای امانت هم به خیانت متهم نساختند. با این ویژگی ها، آن کسانی که تا روز قیامت پیرو راه حق بوده و به گذشتگان وفادار باشند، اهل نجات هستند.

به فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام که فرمود:

إنّ الحَقّ لایُعْرَفُ بِالرِّجالِ؛ إعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ. (1)

حق به شخصیّت ها شناخته نمی شود، حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی.

بهترین میزان برای شناخت حق از باطل، اهل عصمتند؛ زیرا آنان حقایق نوری می باشند که از هر گونه پلیدی و آلودگی مبرّا هستند. از این رو نور واحد و صراط مستقیم آنانند.

خداوند متعال می فرماید:

قُل لَّآأَسَْلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» (2)

بگو: از شما [ در برابر ابلاغ رسالتم ] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیکان را [ که بنابر روایات بسیار اهل بیت - علیهم السلام - هستند ] را نمی خواهم. و هر

ص:342


1- (1) - روضة الواعظین: 31؛ [1] فیض القدیر: 272/1.
2- (2) - شوری (42) : 23. [2]

کس کار نیکی کند، بر نیکی اش می افزاییم؛ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و عطاکننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک است.

«دوستی ذوی القربی بازگشت به ولایت پذیری و رهبری ائمه معصومین علیهم السلام دارد که در حقیقت تداوم خط رهبری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ولایت الهیه اوست. و این پذیرش موجب سعادت انسان ها و بازگشت به خویشتن است.

درخواست پیامبران و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از امت، جنبۀ پاداش مادی و دنیایی نداشته است؛ بلکه آنان حق جویی و دوستی اهل بیت و سودمندی برای انسان و ادامه خط مکتب اسلام و پیروان آن، خواهش حقیقی شان بوده است.

و در حقیقت مودّت و قبول ولایت وسیله ای برای پذیرش دعوت امت است و پیامبر هرگز مردم را دعوت نمی کند به این که خویشاوند خود را به خاطر فامیلی دوست بدارند بلکه آن محبت به خویشاوند را برای آن خوانده که محبت فی اللّه است.

احسان در آیات، هر گونه حسنه از جمله ایمان و اطاعت تا روز قیامت است، ولی منظور پاداش ها و اجرهای معنوی است. و در آیه شریفه، دو کلمۀ مودت و حسنه به معنای ارتباط قلبی است که از طریق نزدیکان و اهل بیت پیامبر علیهم السلام صورت می گیرد.

در ادامۀ آیه می فرماید: آن کس که عمل نیکی انجام دهد بر نیکی عملش می افزاییم، چرا که خداوند آمرزنده و عطا کننده پاداش است. چه حسنه ای از این برتر که انسان حب اهل بیت علیهم السلام را در دل گیرد و خط آنها را ادامه دهد. برای فهم کلام الهی در مسائلی که ابهام پیدا می کند از آنان تفسیر بخواهد و عمل آنان را ملاک قرار دهد و در رفتارش آنان را الگو و اسوۀ خود سازد.

البته روشن است از این گونه تفسیرها، محدود بودن معنی حسنه به مودت اهل بیت علیهم السلام مقصود نیست، بلکه معنای وسیع و گسترده ای دارد ولی روشن ترین

ص:343

مصداق اکتساب حسنه همین مودت است.» (1)

تابعین کیانند؟

تابع در لغت یعنی: هر که به دیگری اقتدا کند هر چند هزاران سال فاصله باشد و به تعبیر امام معصوم تا روز قیامت ادامه دارد.

تابعی در اسلام منسوب به تابع است که در تعریف مشهور محدثان کسی است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را ندیده است ولی صحابۀ مسلمان را ملاقات کرده و بر دین اسلام بمیرد.

در اصطلاح به کسانی گویند که: دورۀ حیات پیامبر را درک نکرده اند ولی اصحاب و صحابه پیامبر را دیدار کرده اند و برتران مسلمانان در زمان حضرت رسول را مصاحب می نامیدند، در عصر دوم آنان که مصاحب بودند را تابعین و گروه بعدی را اتباع تابعین نامیده اند. (2)در تفسیر نمونه آمده است:

«گرچه بعضی از مفسران مفهوم این جمله سبقونا بالأیمان را محدود به کسانی کرده اند که بعد از پیروزی اسلام و فتح مکه به مسلمانان پیوستند ولی هیچ دلیلی بر این محدودیت نیست، بلکه تمام مسلمانان را تا دامنۀ قیامت شامل می گردد.

قابل توجه این که در این جا نیز اوصاف سه گانه ای برای تابعین ذکر می کند:

نخست این که: آنها به فکر اصلاح خویش و طلب آمرزش و توبه در پیشگاه خداوند هستند.

دیگر این که: نسبت به پیشگامان در ایمان همچون برادران بزرگتری می نگرند که از هر نظر مورد احترامند و برای آنها نیز تقاضای آمرزش از پیشگاه خداوند می کنند.

ص:344


1- (1) - برگرفته از تفسیر نمونه: 403/20 - 424، ذیل آیۀ 23 سورۀ شوری.
2- (2) - فی ظلال الصحیفه السجادیه: محمد جواد مغنیه: 103.

سوم این که: آنها می کوشند هر گونه کینه و دشمنی و حسد را از درون دل خود بیرون بریزند و از خداوند رؤوف و رحیم در این راه یاری می طلبند و به این ترتیب خودسازی و احترام به پیشگامان در ایمان و دوری از کینه و حسد از ویژگی های آنهاست.

در این جا برخی از مفسران بدون توجه به اوصافی که برای هر یک از مهاجران و انصار تابعین در آیه آمده باز اصرار دارند که همه صحابه را بدون استثنا پاک و منزه بشمرند و کارهای خلافی که احیاناً بعضی در زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله یا بعد از او مرتکب شده اند با دیدۀ اغماض بنگرند و هر کس را که در صف مهاجران و انصار و تابعین قرار گرفته، چشم بسته محترم و مقدس بدانند.

در حالی که آیات گذشته پاسخ دندان شکنی به این افراد می دهد. با این حال ما چگونه می توانیم کسانی را که فی المثل در جنگ جمل حضور یافتند و روی امام خود شمشیر کشیدند، نه اخوت اسلامی را رعایت کردند و نه سینه ها را از غل و کینه و حسد و بخل پاک ساختند، نه سبقت در ایمان علی علیه السلام را محترم شمردند؛ محترم بشمریم و هر گونه انتقاد از آنها را گناه بدانیم و چشم بسته در برابر سخنان این و آن تسلیم شویم.» (1)خداوند در سورۀ توبه گروه تابعین را در زمرۀ بهشتیان قرار داده است. همان طور که می دانید در هر انقلاب وسیع اجتماعی که بر ضد نابسامان اجتماعی صورت می گیرد، پیشگامانی هستند که پایه های انقلاب و نهضت به دوش آنهاست، آنها در واقع وفادارترین عناصر انقلابی هستند؛ زیرا به هنگامی که پیشوا و رهبرشان از هر نظر تنها است گرد او را می گیرند، و با این که از جهات مختلف در محاصره قرار دارند و انواع خطرها از چهار طرف آنها را احاطه کرده، دست از یاری و فداکاری برنمی دارند. مخصوصاً مطالعۀ تاریخ، آغاز اسلام را نشان می دهد که پیشگامان و

ص:345


1- (1) - تفسیر نمونه: 522/23، [1] ذیل آیۀ 10 سورۀ حشر.

مؤمنان نخستین، با چه مشکلاتی روبه رو بودند، چگونه آنها را شکنجه و آزار می دادند و ناسزا می گفتند، متهم می کردند، به زنجیر می کشیدند و نابود می نمودند، ولی با این همه گروهی با ارادۀ آهنین و عشق سوزان و عزم راسخ و ایمان عمیق در این راه گام گذاردند و به استقبال انواع خطرها رفتند. در این میان سهم مهاجران نخستین از همۀ بیشتر بود و به دنبال آنها انصار نخستین یعنی آنهایی که با آغوش باز از پیامبر به مدینه دعوت کردند و یاران مهاجر او را همچون برادران خویش مسکن دادند و از آنها با تمام وجود خود دفاع کردند و حتی بر خویشتن نیز مقدم داشتند.

ولی با این حال آن چنان که روش همیشگی او است، سهم دیگران را نیز نادیده نگرفته است و به عنوان تابعین به احسان از تمام گروه هایی که در عصر پیامبر یا زمان های بعد به اسلام پیوستند، هجرت کردند، و یا مهاجران را پناه دادند و حمایت نمودند یاد می کند، و برای همه اجر و پاداش های بزرگی را نوید می دهد.

تبعیت به احسان از نظر علامه طباطبایی

و علامه طباطبایی در تفسیر خود به نکته ای قابل توجه اشاره می فرماید:

«و اما صنف سوم یعنی الذین اتبعوهم باحسان در این صنف نیز قیدی آورده که نکته ای را افاده می کند و آن قید باحسان است.

مقدمه: باید دانست که در زبان عرب برای حرف «با» چند معنا است، گاهی به معنای «فی» به کار می رود و گاهی معنای سببیت را می رساند، و گاهی مصاحبت را.

در جملۀ مورد بحث نمی تواند به معنای «فی» بوده تا معنای جمله این باشد. و «کسانی که سابقین اولین را در احسان متابعت کرده اند» چون می دانیم، منظور آیه چنین می شود: «و کسانی که سابقین اولین را به خاطر احسان پیروی کرده اند» چون اگر به این معنا باشد و همچنین اگر به معنای «فی» بود کلمۀ احسان را با الف و لام می آورد و می فرمود: «بالاحسان» ولیکن کلمه نامبرده را بدون الف و لام آورده، و از

ص:346

معنای «باء» مناسب تر با این کلمه همان معنای سوم است.

و در نتیجه مقصود از این قید این می شود: تبعیت آنان همراه با یک نوع احسان بوده باشد و خلاصه، احسان، وصف برای پیروی می شود.

خواهید گفت مگر پیروی چند جور است؟ در جواب می گوییم: ما از خود قرآن استفاده می کنیم که پیروی دو جور است، یکی مذموم و ناپسند و دیگری ممدوح و پسندیده و قرآن کریم پیروی کورکورانه و از روی جهل و نیاکانشان را که جز متابعت هوی و شیطان انگیزۀ دیگری ندارد مذمت می کند. پس کسی که پیرویش اینچنین باشد پیرویش بد و مذموم و کسی که از حق پیروی کند پیرویش خوب و ممدوح است، و خدای تعالی دربارۀ آن می فرماید:

الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلئِکَ الَّذِینَ هَدَیهُمُ اللَّهُ» (1)

آنان که سخن را می شنوند و از بهترینش پیروی می کنند، اینانند کسانی که خدا هدایتشان کرده.

و از جمله شرایط احسان در پیروی، یکی این است که عمل تابع، کمال مطابقت را با عمل متبوع داشته باشد که اگر نداشته باشد باز پیروی بد و مذموم است.

پس، ظاهراً منظور از طبقۀ سوم یعنی الذین اتبعوهم باحسان کسانی هستند که با پیروی نیک آن دو طبقه را پیروی کنند یعنی پیرویشان به حق باشد و یا به عبارتی پیرویشان برای این باشد که حق را با آنان ببینند. پس در حقیقت برگشت این قید به این شد که: پیروی دستۀ سوم از دو دستۀ اول پیروی از حق باشد، نه پیروی به خاطر علاقه ای که به ایشان دارند یا به خاطر علاقه و تعصّبی که به اصل پیروی از آنان دارند و همچنین در پیرویشان رعایت مطابقت را بکنند.

این آن معنایی است که از اتباع به احسان فهمیده می شود نه آنگه دیگران

ص:347


1- (1) - زمر (39) : 18. [1]

گفته اند: که منظور این است که ایشان در کارهای نیک پیروی کنند و یا اعمال صالح و کارهای نیک انجام دهند. چون این دو معنا با نکره و بی الف و لام بودن «احسان» آن طور که باید نمی سازد. و به فرض هم که یکی از این دو معنا مراد باشد، باز چاره ای نیست جز این که آنان را مقید کنیم به این که پیرویشان پیروی از حق باشد؛ زیرا پر واضح است که پیروی حق و پیروی در حق مستلزم انجام کارهای نیک هست، ولی انجام کارهای نیک همیشه پیروی حق و یا پیروی در حق نیست.» (1)

علّت تجلیل از صحابه

اشاره

در روایات تجلیل از صحابه و پیروان دین حق از جهت محبت و دوستی کامل و اعتقاد به راه رسالت بوده است و این روش از دیدگاه ائمه اطهار علیهم السلام استمرار حکومت دینی است.

امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:

وَ اعْلَمْ أَنَّ اللّهَ تَعالی اخْتارَ لِنَبیّهِ عَنْ أَصْحابِهِ طائِفَةً أَکْرَمَهُمْ بِاَجَلِّ الْکَرامَةِ وَ حَلاّهُمْ بِحُلیّة التأیید وَالنَّصْرِ وَالْاِستِقامَةِ لِصُحْبَتِهِ عَلَی الْمَحْبُوبِ وَالْمَکْرُوهِ وَاَنْطَقَ لِسانَ نَبیه مُحَمَّد صلی الله علیه و آله بِفَضائِلِهم وَ مَناقِبِهِم و کِراماتِهِم وَ اعْتَقِدْ مَحَبَّتَهُمْ وَ اذْکُرْ فَضْلَهُمْ. (2)

بدان که: خداوند بزرگ از برای پیغمبر خویش اصحابی را برگزید. گروهی را به بزرگترین کرامت ارج نهاد. آنان را به زیور نیرومندی و یاری رسانی و استقامت در همراهی با حضرت در خوشی ها و ناخوشی ها زینت داد.

پس زبان آن حضرت را به یادآوری فضلیت ها و مناقب آنان گویا گرداند. پس حال دانستی که یاران پیغمبر چنین هستند، به دوستی آنان معتقد باش و

ص:348


1- (1) - ترجمۀ تفسیر المیزان: 506/9 - 507، ذیل آیۀ 100 سورۀ توبه.
2- (2) - مصباح الشریعة: 68، باب 29، [1] فی معرفة الصحابة.

کمالات آنان را یاد کن.

آری، چنین است که گروهی از بندگان خدا در صف مبارزان حق قرار می گیرند. و در میدان عمل از مرز اعتقادات دفاع می کنند.

حقیقت مسابقه در روایات

حضرت علی علیه السلام در خطبه ای مردم را پس از هشدار نسبت به وظایف فکری و رفتاری آنان، به سرانجام امورشان توجه می دهد:

اَلْمِضْمارُ الْیَومَ وَ السِّباقُ غَدَاً فَاِنَّکُمْ لاتَدْرُونَ إلی جَنَّةٍ اوْ إلی النّارِ وَ اسْتَغْفِرُ اللّهَ لی وَ لَکُم. (1)

آگاه باشید که امروز میدان مسابقه است و فردا پیروز میدان روشن می گردد؛ پس نمی دانید که پایان آن به بهشت یا جهنّم است. و از خداوند برای خودم و شما طلب آمرزش می کنم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره، هدف مسابقه را مشخص می فرماید:

السّابِقُونَ إلی ظِلِّ العَرْشِ طُوبی لَهُمْ، قِیلَ: یا رَسُولَ اللّهِ وَ مَنْ هُمْ؟ فَقالَ:

الذَّینَ یَقْبَلُونَ الحَقَّ إذا سَمِعُوهُ وَ یَبْذُلُونَهُ إذا سُئِلُوهُ وَ یَحْکُمُونَ لِلنّاسِ کَحُکْمِهِمْ لِأَنْفُسِهِم هُمُ السّابِقُونَ إلَی ظِلِّ الْعَرْشِ. (2)

پیشگامان به سوی سایۀ لطف پروردگار، خوشا به حال آنان، پرسیده شده آنان چه کسی هستند؟ فرمود: آنان هنگامی که حق را می شنوند می پذیرند و در هنگام پرسش حق را در اختیار می گزارند. دربارۀ مردم آن گونه که دربارۀ خودشان حکم کنند، حکم می دهند.

ص:349


1- (1) - بحار الأنوار: 378/74، باب 14، حدیث 36؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 686، حدیث 1456. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 29/72، باب 35، حدیث 19؛ [3]مستدرک الوسائل: 308/11، باب 34، حدیث 13118. [4]

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

«من با پدرم بودم تا این که به قبر و منبر رسول اللّه صلی الله علیه و آله رسیدیم، پس پدرم نزد گروهی از اصحابش ایستاد و به ایشان سلام کرد و فرمود: به خدا سوگند! من خود شما و بوی شما و روح های شما را دوست دارم، پس ما را به پرهیزگاری و کوشش یاری دهید. همانا شما به ولایت ما نمی رسید مگر به دوری از هوای نفس و تلاش. هر کسی از پیشوایی پیروی می کند پس عمل او را به کار گیرد و سپس فرمود:

شما خط اتصال خدایید، شا پیرو خدایید و شما پیشگامان نخستین و آخرین هستید، شما پیشگامان محبت ما در دنیا هستید و شما پیشگامان بهشت در آخرتید و ما به ضمانت الهی، بهشت را برای شما ضمانت می کنیم.» (1)

ص:350


1- (1) - بحار الأنوار: 146/65، باب 18، حدیث 95؛ الأمالی، شیخ طوسی: 722، حدیث 1522.

[اللَّهُمَّ وَصَلِّ عَلَی التَّابِعِینَ مِنْ یَوْمِنَا هَذَا إِلَی یَوْمِ الدِّینِ وَعَلَی أَزْوَاجِهِمْ وَعَلَی ذُرِّیَّاتِهِمْ وَعَلَی مَنْ أَطَاعَک مِنْهُمْ «14»صَلاَةً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِیَتِک وَتَفْسَحُ لَهُمْ فِی رِیَاضِ جَنَّتِک وَتَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ کَیْدِ الشَّیْطَانِ وَتُعِینُهُمْ بِهَا عَلَی مَا اسْتَعَانُوک عَلَیْهِ مِنْ بِرٍّ وَتَقِیهِمْ طَوَارِقَ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِلاَّ طَارِقاً یَطْرُقُ بِخَیْرٍ «15»وَتَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَی اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَک وَالطَّمَعِ فِیمَا عِنْدَک وَتَرْکِ التُّهْمَةِ فِیمَا تَحْوِیهِ أَیْدِی الْعِبَادِ]

خدایا! از امروز تا روز قیامت، بر تابعین و همسران و فرزندانشان و بر هر که از آنان که تو را اطاعت کرده، درود فرست؛ درودی که به سبب آن از معصیت بازشان داری، و به آنان در باغ بهشت، وسعت و گشایش دهی و از نیرنگ شیطان مانعشان گردی، و به هر کار نیکی که نسبت به آن از تو مدد جویند، یاریشان دهی، و از حوادث شب و روز حفظشان کنی، مگر حادثه ای که به خیر می آید، و آنان را به سبب آن درود، بر اساس اعتقاد به امید نیک و نسبت به عنایات و لطفت، و طمع به آنچه نزد توست و ترک بدگمانی دربارۀ آنچه بندگان مالک و صاحب آنند، برانگیزی.

ص:351

قلب، محل ایمان به حق و قیامت

اشاره

آری، وقتی قلب محل ایمان به حق و قیامت و مرکز انوار و فیوضات الهیّه شد و نفس متخلّق به اخلاق حسنه گشت و برای روح فضای پروازی جز فضای ملکوت نماند و اعضای رئیسۀ جسم که چشم و گوش و زبان و دست و شکم و شهوت و قدم است آراسته به اعمال صالحه شد، رحمت خاصّ حضرت رحیم، آدمی را احاطه می کند و وی را در حصن حصین لطف محبوب جای می دهد، در این موقعیّت از سرپیچی از دستورهای حضرت معبود محفوظ می ماند، مستحقّ بهشت عنبر سرشت می گردد، از حیله و مکر شیطان درونی و برونی در امان می ماند، در تمام امور خیر و برّ منصور به نصرت حق و مؤیَّد به تأییدات الهی می گردد، از پیشامدهای خطرناک که در شب و روز بر دشمنان می بارد محفوظ می شود، به عنایت و لطف دوست امید نیک پیدا کرده، به رضوان و رحمتش رغبت شدید نشان می دهد و از این که حضرت حق را در قسمت کردن روزی به عبادش متَّهم به تقسیم بر خلاف عدل کند پرهیز می نماید.

عبد در چنین منزلی که منزل ایمان و رضا و تسلیم و توکّل و عشق و محبّت است، چشم دلش باز می شود و تمام جهان را چون نقشه ای منظّم و بنائی محکم و گلستانی پر از گل و لاله می بیند و به نظر قلب می آورد که همه چیز در جای خود درست و صحیح است و هیچ گونه جای اتّهامی به پروردگار بصیر و خبیر و علیم و کریم و ودود و غفور و مُعطی و رحیم و لطیف و عزیز نیست.

ما جهانجوی و جهانبان دلیم رسته از مملکت آب و گلیم

هستی خویش به غم داده و باز از عنایات غم دل خجلیم

بندۀ مالک و مسجود ملک آدم منتظم معتدلیم

ص:352

همره ماست دوصد قافلۀ دل همگی بر همگی مشتملیم

همه مستغرق توحید صفا فانی و باقی و لا ینفصلیم

(صفا اصفهانی)

مرتبۀ عین الیقین یا بلوغ عیان

«سالک چون با قدم صدق به کمک قرآن و قواعد شرعیّه در سایۀ نبوّت نبیّ و ولایت ولی صراط مستقیم را بپیماید، به رحمت خاص رسد و به توسط آن رحمت، مشکلات درونی و بیرونیش حل شود و آنچه به نظر وی اشکال می آمد مرتفع گردد، که این مرتبه را عین الیقین گویند و بلوغ عیان.

[

انواع بلوغ نزد عرفا

]

عرفا می گویند: بدان که بلوغ چهار نوع است:

یکی بلوغ اسلام است که مقام تقلید و انقیاد است، و در این مقام است که سالک خدای را به زبان یکی می گوید.

و یکی بلوغ ایمان است که مقام استدلال و علم است، و در این مقام است که سالک خدای را به دل یکی می داند.

و یکی بلوغ ایقان است که مقام اطمینان و آرام است، و در این مقام است که سالک خدای تعالی را گوئیا یکی می بیند.

و یکی بلوغ عیان است که مقام کشف غِطا و شقّ شقاق است، و در این مقام است که سالک خدای تعالی را یکی می بیند.

مدّت فراق گذشت و وقت وصال آمد، شب هجران نماند و روز دیدار ظاهر شد.

لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ

ص:353

حَدِیدٌ » (1)

[ به او می گویند: ] تو از این روز بزرگ در بی خبری و غفلت بودی، پس ما پرده بی خبری را از دیده [ بصیرت ] ات کنار زدیم در نتیجه دیده ات امروز بسیار تیزبین است.

[

کمال انواع بلوغ

]

بدان که هر بلوغ کمالی دارد، کمال بلوغ اسلام:

اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسانِهِ ویَدِه. (2)

مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او آسوده باشند.

و کمال بلوغ ایمان:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ * الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَمِمَّا رَزَقْنَهُمْ یُنفِقُونَ * أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً » (3)

مؤمنان، فقط کسانی هستند که چون یاد خدا شود، دل هایشان ترسان می شود، وهنگامی که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان می افزاید، و بر پروردگارشان توکل می کنند. * هم آنان که نماز را برپا می دارند و ازآنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند. * مؤمنان واقعی و حقیقی فقط آنانند.

ص:354


1- (1) - ق (50) : 22.
2- (2) - الکافی: 234/2، حدیث 12؛ [1] من لایحضره الفقیه: 362/4، حدیث 5762؛ وسائل الشیعة: 278/12، باب 152، حدیث 16300. [2]
3- (3) - انفال (8) : 2 - 4. [3]

و کمال بلوغ ایقان:

لَوْ کُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یقیناً. (1)

اگر پرده ها برداشته شود بر یقینم افزوده نگردد.

و کمال بلوغ عیان: مُعْتِقُ الْعِبادِ وَمُقَطِّعُ التَّعَلُّقاتِ، یعنی کمال بلوغ عیان حرّیت است و حرّیت، آزادی و قطع پیوند است، پس کمال آدمی بلوغ و حرّیت است.» (2)

ص:355


1- (1) - بحار الأنوار: 209/66؛ غرر الحکم: 119، حدیث 2086. [1]
2- (2) - کشف الحقایق: 125.

[«16»لِتَرُدَّهُمْ إِلَی الرَّغْبَةِ إِلَیْک وَالرَّهْبَةِ مِنْک وَتُزَهِّدَهُمْ فِی سَعَةِ الْعَاجِلِ وَتُحَبِّبَ إِلَیْهِمُ الْعَمَلَ لِلآجِلِ وَالاِسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ «17»وَتُهَوِّنَ عَلَیْهِمْ کُلَّ کَرْبٍ یَحِلُّ بِهِمْ یَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا «18»وَتُعَافِیَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا وَکَبَّةِ النَّارِ وَطُولِ الْخُلُودِ فِیهَا «19»وَتُصَیِّرَهُمْ إِلَی أَمْنٍ مِنْ مَقِیلِ الْمُتَّقِینَ.]

و به جانب شوق و رغبت به سویت، و بیم از حضرتت برگردانی و به فراخی دنیای زودگذر و فانی شدنی بی رغبتشان سازی، و عمل برای جهان آخرت، و آمادگی برای آنچه پس از مرگ است، محبوب آنان فرمایی و هر سختی و مشقت و اندوه و حزنی که روز بیرون رفتن جان ها از بدن ها بر آنان وارد می شود، آسان کنی، و آنان را از اموری که به سبب آنها، فتنه واقع می شود؛ فتنه هایی که از آن می پرهیزند، و از کانون و مرکز آتش و طول ماندگاری در آن، سلامت همه جانبه دهی، و به مقام امنی که جایگاه استراحت پرهیزکاران است، منتقل گردانی.

سعادت پیروان انبیا تا روز قیامت

امام علیه السلام در این قسمت از دعا برای پیروان انبیا تا روز قیامت واقعیّت های زیر را درخواست نموده است:

1 - رغبت به حق.

ص:356

2 - ترس از عظمت حق.

3 - زهد در دنیا.

4 - استعداد برای جهان آخرت.

5 - آسان شدن بلای مرگ.

6 - به سلامت بیرون آمدن از آزمایش های سخت.

7 - نجات از جهنّم و قرار گرفتن در بهشت عنبر سرشت.

ص:357

1 - رغبت به حق

اشاره

رغبت به حق، یا به تعبیر روشن تر، شوق به یار و عشق به معشوق و حبّ به محبوب از آنِ کسانی است که او را شناخته باشند. و هر چه شناخت و معرفت بیشتر باشد عشق آتشین تر، شعلۀ شوق تیزتر و درجات محبّت بیشتر است.

عشق و رغبت انبیا و ائمّه و اولیا به آن جناب فوق تصوّر انس و جنّ است، چرا که انبیا و ائمّه و اولیای الهی حضرت او را به او شناختند، و این شناخت و معرفت باعث شد که هستی آنان در عشق محبوبشان فنا شود.

سرمایۀ واقعی انسان همین عشق و رغبت به حق است. عشق پر و بال پرقوّتی است که انسان می تواند با آن به هدف اعلا و مقصد اسنی برسد و بلکه می توان گفت: انسان در این عرصۀ هستی جز عشق چیزی ندارد.

کَیْفَ یُنْکَرُ الْعِشْقُ و ما فِی الْوُجُودِ إلّاهُوَ، وَلَولاهُ ما ظَهَرَ ما ظَهَر و ما ظَهَرَ فَمِنَ الْحُبِّ ظَهَرَ وَبِالْحُبِّ ظَهَرَ وَالْحُبُّ سارٍ فیهِ، بَلْ هُوَ الْحُبُّ کُلُّهُ.

به هیچ عنوان نمی توان به انکار عشق برخاست، که در دار هستی جز عشق وجود ندارد، اگر عشق نبود چیزی لباس هستی نمی پوشید، آنچه تجلّی کرده از عشق است و به عشق است، عشق در او ساری است، بلکه تمامش عشق است.

امام علی علیه السلام فرمود:

عَرَفْتُ اللّهَ بِاللّهِ وَعَرَفْتُ ما دُونَ اللّهِ بِنُورِ اللّهِ. (1)

خدا را به خدا شناختم، و ما سوای او را به کمک نور او معرفت پیدا کردم.

در سخن دیگر است:

ص:358


1- (1) - حلیة الاولیاء: 33/10.

عَرَفْتُ رَبّی بِرَبّی. (1)

پروردگارم را به خودش شناختم.

و همان جامع فضایل و دارندۀ کمالات و آیینۀ اسما و صفات فرمود:

ما رَأیْتُ شَیْئاً إلّاوَرَأیْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ. (2)

چیزی را ندیدم جز این که خدا را قبل از او و با او و بعد از او دیدم.

شناخت اسما و صفات حق

انبیا وا ئمّۀ طاهرین و اولیای کامل و کتب آسمانی به خصوص قرآن مجید راه شناخت او را که پایۀ رغبت و عشق است به انسان نمایانده اند، و در این زمینه نقطۀ عذری برای کسی بر جا نگذاشته اند.

راه شناخت او، توجه به اسما و صفات و عمق مفاهیم اسما و صفات اوست.

این اسما و صفات در بیش از دو هزار آیۀ قرآن ودر دعاها به خصوص جوشن کبیر و در معارف الهیّه و روایات وارده از ائمّه علیهم السلام آمده است. معرفت به این صفات مولّد عشق آتشینی است که انسان بر اثر حرارت آن حرکت های عالی عبادی، پیدا می کند و به رشد و کمال می رسد و در جمال دلآرای محبوب فانی گشته، بقاء باللّه پیدا می کند.

طیّ این راه را برای تمام بندگانش میسّر فرموده، و ابتداءً کسی را از پیمودن این راه محروم نمی نماید، مگر این که خود انسان بر اثر کثرت گناه خود را محروم و ممنوع نماید.

ص:359


1- (1) - الحکمة المتعالیة: 7/8؛ شرح الأسماء الحسنی: 36/1.
2- (2) - شرح الاسماء الحسنی: 189/1.

شناخت خدا در کلام شیخ بهایی

عارف معارف، شیخ بهایی می گوید:

«حق تعالی چون آدمی را آفرید قابلیّت آنش داد که او را بشناسد، پس از هر صفت بی پایان خود اندک اندک در وی تعبیه کرد، تا از این اندک آن بسیار و بی نهایت را تواند فهم کردن، چنانچه از مشتی گندم انباری را و از کوزۀ آبی جویی را، اندکی بینایی داد تا نموده شود که همۀ بینایی چه چیز است، و همچنین شنوایی، و دانایی و قدرت الی ما لا نهایت، همچو عطّاری که از انبارهای بسیار اندک در طبله ها کند و به دکّان آورده همچنان حنا و عود و شکر و عبیر و غیر آن تا آن طبله ها انموذج انبارها باشد. از این رو می گویند:

وَما اوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إلّاقَلیلاً » (1)

و از دانش و علم جز اندکی به شما نداده اند.

و مقصودْ علم تنها نیست، یعنی آن چنان که از علم اندکی دادم از هر صفت اندک اندک دادم، تا از این اندک آن بی نهایت معلوم شود.»

احصای اسمای الهی

بیان تمام اوصاف و اسمای حق از عهدۀ این جزوه خارج است. برای نمونه به ذکر روایت بسیار مهمّی که در کتب معتبرۀ حدیث آمده قناعت می کنم، باشد که از این رهگذر معرفت به او بیش از پیش شود، و عشق و رغبت به جنابش رو به تزاید رود.

رَوی فی کتابِ التَّوحیدِ بِإسنادهِ عَن مولانا الصادقِ علیه السلام ، عَن أبیه محمَّدِ بنِ علیٍّ، عن أبیهِ علیِّ بنِ الحسین، عن أبیهِ الحسینِ بنِ علیٍّ، عن أبیه علیِّ بن أبی طالبٍ علیه السلام

ص:360


1- (1) - اسراء (17) : 85. [1]

قال:

قال رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنَّ لِلّهِ تبارکَ وتَعالی تِسْعَةً وَتِسْعینَ اسْماً، مِائَةً إلّا واحِداً، مَنْ أحصاها دَخَلَ الْجَنَّةَ وَهِیَ:

اللّهُ، الْواحِدُ، الْأحدُ، الصَّمَدُ، الْأوَّلُ، الْآخِرُ، السَّمیعُ، الْبَصیرُ، القَدیرُ، الْقاهِرُ، الْعَلِیُّ، الْاَعْلی، الباقی، الْبَدیعُ، الباری، الْأکْرَمُ، الظّاهِرُ، الْباطِنُ، الْحَیُّ، الْحَکیمُ، الْعَلیمُ، الْحَلیمُ، الْحَفیظُ، الْحَقُّ، الْحَسیبُ، الْحَمیدُ، الْحَفِیُّ، الْرَّبُّ، الْرَّحْمنُ، الْرَّحیمُ، الْذّاری، الْرّزّاقُ، الْرَّقیبُ، الْرَّؤُوفُ، الْرّائی، الْسَّلامُ، الْمُؤْمِنُ، الْمُهَیْمِنُ، الْعَزیزُ، الْجَبّارُ، الْمُتَکَبِّرُ، السَّیِّدُ، الْسُّبُّوحُ، الْشَّهیدُ، الْصادِقُ، الْصانِعُ، الْطاهِرُ، الْعَدْلُ، العَفُوُّ، الْغَفُورُ، الْغَنیُّ، الْغِیاثُ، الْفاطِرُ، الْفَرْدُ، الْفَتّاحُ، الْفالِقُ، الْقَدیمُ، الْمَلِکُ، الْقُدُّوسُ، القَوِیُّ، القَریبُ، القَیُّومُ، القابِضُ، الباسِطُ، قاضِی الْحاجاتِ، المجیدُ، المَوْلی، المَنَّانُ، المُحیطُ، الْمُبینُ، الْمُقیتُ، الْمُصَوِّرُ، الْکَریمُ، الْکبیرُ، الْکافی، کاشِفُ الضُّرِّ، الْوَتْرُ، النُّورُ، الْوهّابُ، الْناصِرُ، الْواسعُ، الْوَدُودُ، الْهادی، الْوَفِیُّ، الْوَکیلُ، الْوارِثُ، الْبَرُّ، الْباعِثُ، التَّوّابُ، الْجَلیلُ، الْجَوادُ، الْخَبیرُ، الْخالِقُ، خَیرُالنّاصِرینَ، الدَّیّانُ، الْشَّکُورُ، الْعَظیمُ، اللَّطیفُ، الشّافی. (1)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خدای متعال را نود و نه اسم است، هر که آنها را احصا کند داخل بهشت شود. آنها عبارتند از: اللّه...

احصای اسمای الهی در کلام شیخ صدوق

صدوق بزرگوار در ذیل این حدیث با عظمت می گوید:

«احصا به معنای احاطه به این اسما و آگاهی از معانی ملکوتی و آسمانی

ص:361


1- (1) - التوحید: 194، باب 29، حدیث 8؛ [1]مستدرک الوسائل: 264/5، باب 57، حدیث 5834؛ [2]علم الیقین: 99؛ [3] صحیح مسلم، کتاب الذکر: 5/17؛؛ الدرّ المنثور: 148/3. [4]

آنهاست، معنای احصا شمردن آن با انگشت یا به تسبیح نیست.»

معلوم است که شمردن تنها برای انسان اثری ندارد، این توجه به معانی آن است که در مغز و قلب و روح اثر می گذارد و به انسان نسبت به تمام شؤون زندگیش جهت می دهد.

مثلاً توجه به عمق معنای رب که نمایشگر مالکیّت حقیقی حق بر هستی، و مربّی بودن آن جناب نسبت به تمام موجودات است، انسانی را از بند طواغیت درونی و برونی آزاد کرده، و از افتادن در دام مکتب های ضدّ الهی حفظ می کند.

فیض بزرگوار از سیّد فضل اللّه راوندی در «شرح شهاب» نقل می کند که: احصا به معنای تحمّل و انجام کار است به اندازۀ توان و قدرت، بنابراین معنای گفتار رسول الهی این می شود که: هر کس به اندازۀ قدرتش در عقیده و اخلاق و عمل، معانی این اسما را تحمّل کند و بر آن استقامت ورزد وارد بهشت می شود. (1)و نیز آن مرد بزرگ در ذیل جملات بالا در کتاب پرقیمت «علم الیقین» (2)می فرماید:

«احصا یعنی آراستن نفس به معانی این اسما به اندازۀ قدرت و طاقت، و این واقعیّت همچون گفتار رسول حقّ است که می فرمود:

تَخَلَّقُوا بِأخْلاقِ اللّه. (3)

به اخلاق الهی آراسته شوید.»

و گرنه اگر کسی بدون توجه به معانی این اسما و نقش بستن حقایقش در وجود خود یک میلیون بار هم بر زبان جاری کند مانند حیوانی است که آوازش دهند و او

ص:362


1- (1) - التوحید: 195، باب 29، ذیل حدیث 9. [1]
2- (2) - علم الیقین : 102/1 .
3- (3) - بحار الأنوار: 129/58؛ [2] شرح الاسماء الحسنی: 41/2؛ التفسیر الکبیر، فخر رازی: 72/7، ذیل آیۀ 31 سورۀ بقره.

از آن آواز معنایی درک نکند و غیر صدا و صوت چیزی نشنود، چنانکه خداوند عزیز در قرآن مجید می فرماید:

وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ » (1)

داستان [ دعوت کنندۀ ] کافران [ به ایمان ]، مانند کسی است که به حیوانی [ برای رهاندنش از خطر ] بانگ می زند، ولی آن حیوان جز آوا و صدا [ آنهم آوا و صدایی که مفهومش را درک نمی کند ] نمی شنود. [ کافران، در حقیقت ] کر و لال و کورند، به همین سبب [ دربارۀ حقایق ] اندیشه نمی کنند.

احصای اسمای الهی در کلام فیض

فیض بزرگوار در این زمینه از کتاب «مقصد اسنی» نقل می کند: (2)«کسی که جز شنیدن این الفاظ و فهم معنای لغوی آن و اقرار قلبی به این که این اسما و معانی اختصاص به حضرت اللّه دارد بهره ای نصیب او نیست، باید بداند که حظّ و بهره اش بسیار ناچیز، و سرمایه اش در این زمینه فوق العاده اندک است،درجۀ علمی و حالی او کم، و چیزی در اختیارش نیست که به آن فخر و مباهات کند.

شنیدن الفاظ غیر از سلامت قوۀ سامعه چیزی لازم ندارد، و این مسأله ای است که هر چهار پایی از آن نصیب دارد.

فهم معنای لغوی و این که این مفهوم برای این لفظ وضع شده، غیر از دانستن زبان عرب برنامه ای نمی خواهد، و این چیزی است که ادیب لغوی حتّی عرب بیابانی بی سواد و جاهل به حقایق داراست.

امّا اعتقاد به ثبوت این معانی برای حق، بدون این که کشف و شهودی نسبت به

ص:363


1- (1) - بقره (2) : 171. [1]
2- (2) - مقصد اسنی: 21، باب 4.

این حقایق در باطن انسان دست دهد، مایه ای جز دانستن معنا و تصدیق آن لازم ندارد، که عموم مردم عوام حتّی کودکان از سلوک در این مرحله عاجز نیستند، چرا که وقتی لغتی را با معنایش به تودۀ عوام یا کودکان ارائه کنند هم می فهمند و هم معنا را برای مصداق تصدیق می کنند.

متأسّفانه اکثر اهل علم بیش از این درجه را دارا نیستند، و باید گفت هر کس در این زمینه در جا بزند و بالنسبه به اهل حال و آنان که به قلّه کمال رسیدند نقص دارد و از سرمایه ای عظیم و مایه ای سنگین محروم است.

[

مراتب معرفت اسمای الهی

]

بهرۀ اهل حال و آنان که دل به محبوب داده اند و قصدی جز حضرت او ندارند و از تقوای بسیار بالا برخوردارند و چون ماهی در دریا در علم و عمل و اخلاق و صفا و وفا و کرامت و عبادت و خدمت به خلق غرقند، بر سه مرتبه است:

1 - معرفت این معانی براساس مکاشفه و شهود، که نتیجۀ صفای باطن بر اثر علم و عبادت و تقواست. معرفتی که با برهان محکم، برهانی که خطا در آن راه ندارد نصیب آنان شده، در حدّی که آن معانی همچون خورشید وسط روز در جانشان تجلّی دارد، و آن را با صفات باطن نه با احساس ظاهر درک می کنند، و با چشم قلب نه با چشم سر می بینند، و چقدر فرق است بین این گونه توجه به معانی این اسما و توجهی که از طریق تقلید از پدران و معلّمان برای انسان حاصل می شود.

2 - درک عظمت صفات جلال، به صورتی که از توجّه به عظمت اسما و صفات، شوق و عشق عجیبی در دل آنان پدید می آید، شوقی که محرّک آنان به متّصف شدن به آن صفات است تا از طریق آن به اوج قرب معنوی برسند و شبیه به ملائکۀ مقرّب حق گردند.

3 - کسب اتّصاف به عمق معانی صفات و آراسته شدن به زیبایی های اسمای

ص:364

محبوب، تا جایی که موصوف به عبد ربّانی و انسان الهی گردند، و رفیق و همراه و همراز ملأ اعلی شوند و بر بساط قرب دوست تا ابد جای گیرند. این منزل که منزل سوم است محصول مرتبۀ دوم که درک عظمت صفات و انبعاث شوق و عشق است می باشد.»

هیچ کسی به خویشتن ره نبرد به سوی او بلکه به پای او رود هر که رود به کوی او

پرتو مهر روی او تا نشود دلیل جان جان نکند عزیمت دیدن مهر روی او

دل کشش نمی کند هیچ مرا به سوی او تا کششی نمی رود روی دلم به سوی او

تا که نَبُد از او طلب طالب او کسی نشد این همه جستجوی ما هست ز جستجوی او

هست همه دل جهان در سر زلف او نهان هر که دلی طلب کند گو بطلب ز کوی او

بس که نشست روبرو با دل خوپذیر من دل بگرفت جملگی عادت و خلق و خوی او

(شمس مغربی)

ص:365

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109