بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار المجلد 78

اشارة

سرشناسه: مجلسی محمد باقربن محمدتقی 1037 - 1111ق.

عنوان و نام پدیدآور: بحارالانوار: الجامعه لدرراخبارالائمةالاطهار تالیف محمدباقر المجلسی.

مشخصات نشر: بیروت داراحیاء التراث العربی [ -13].

مشخصات ظاهری: ج - نمونه.

یادداشت: عربی.

یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد بیست و چهارم، 1403ق. [1360].

یادداشت: جلد108،103،94،91،92،87،67،66،65،52،24(چاپ سوم: 1403ق.=1983م.=[1361]).

یادداشت: کتابنامه.

مندرجات: ج.24.کتاب الامامة. ج.52.تاریخ الحجة. ج67،66،65.الایمان و الکفر. ج.87.کتاب الصلاة. ج.92،91.الذکر و الدعا. ج.94.کتاب السوم. ج.103.فهرست المصادر. ج.108.الفهرست.

موضوع: احادیث شیعه — قرن 11ق

رده بندی کنگره: BP135/م3ب31300 ی ح

رده بندی دیویی: 297/212

شماره کتابشناسی ملی: 1680946

ص: 1

تتمة کتاب الطهارة

أبواب الأغسال و أحکامها

باب 1 علل الأغسال و ثوابها و أقسامها و واجبها و مندوبها و جوامع أحکامها

روایات

«1»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهم السلام قَالَ: جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْیَهُودِ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَسَأَلَهُ أَعْلَمُهُمْ عَنْ مَسَائِلَ فَکَانَ فِیمَا سَأَلَهُ أَخْبِرْنِی لِأَیِّ شَیْ ءٍ أَمَرَ اللَّهُ بِالاغْتِسَالِ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ لَمْ یَأْمُرْ مِنَ الْبَوْلِ وَ الْغَائِطِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ آدَمَ علیه السلام لَمَّا أَکَلَ مِنَ الشَّجَرَةِ دَبَّ ذَلِکَ فِی عُرُوقِهِ وَ شَعْرِهِ وَ بَشَرِهِ فَإِذَا جَامَعَ الرَّجُلُ أَهْلَهُ خَرَجَ الْمَاءُ مِنْ کُلِّ عِرْقٍ وَ شَعْرَةٍ فَأَوْجَبَ اللَّهُ عَلَی ذُرِّیَّتِهِ الِاغْتِسَالَ مِنَ الْجَنَابَةِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ الْبَوْلُ یَخْرُجُ مِنْ فَضْلَةِ الشَّرَابِ الَّذِی یَشْرَبُهُ الْإِنْسَانُ وَ الْغَائِطُ یَخْرُجُ مِنْ فَضْلَةِ الطَّعَامِ الَّذِی یَأْکُلُهُ فَعَلَیْهِمْ مِنْهُمَا الْوُضُوءُ.

ترجمه بحارالانوار جلد 78: کتاب طهارت - 2

مشخصات کتاب

سرشناسه : مجلسی، محمد باقربن محمدتقی، 1037 - 1111ق.

عنوان قراردادی : بحار الانوار .فارسی .برگزیده

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه بحارالانوار/ مترجم گروه مترجمان؛ [برای] نهاد کتابخانه های عمومی کشور.

مشخصات نشر : تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392 -

مشخصات ظاهری : ج.

شابک : دوره : 978-600-7150-66-5 ؛ ج.1 : 978-600-7150-67-2 ؛ ج.2 : 978-600-7150-68-9 ؛ ج.3 : 978-600-7150-69-6 ؛ ج.4 978-600-715070-2 : ؛ ج.5 978-600-7150-71-9 : ؛ ج.6 978-600-7150-72-6 : ؛ ج.7 978-600-7150-73-3 : ؛ ج.8 : 978-600-7150-74-0 ؛ ج.10 978-600-7150-76-4 : ؛ ج.11 978-600-7150-83-2 : ؛ ج.12 978-600-7150-66-5 : ؛ ج.13 978-600-7150-85-6 : ؛ ج.14 978-600-7150-86-3 : ؛ ج.15 978-600-7150-87-0 : ؛ ج.16:978-600-7150-88-7 ؛ ج.17:978-600-7150-89-4 ؛ ج.18: 978-600-7150-90-0 ؛ ج.19:978-600-7150-91-7 ؛ ج.20:978-600-7150-92-4 ؛ ج.21: 978-600-7150-93-1 ؛ ج.22:978-600-7150-94-8 ؛ ج.23:978-600-7150-95-5

مندرجات : ج.1. کتاب عقل و علم و جهل.- ج.2. کتاب توحید.- ج.3. کتاب عدل و معاد.- ج.4. کتاب احتجاج و مناظره.- ج. 5. تاریخ پیامبران.- ج.6. تاریخ حضرت محمد صلی الله علیه وآله.- ج.7. کتاب امامت.- ج.8. تاریخ امیرالمومنین.- ج.9. تاریخ حضرت زهرا و امامان والامقام حسن و حسین و سجاد و باقر علیهم السلام.- ج.10. تاریخ امامان والامقام حضرات صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی و عسکری علیهم السلام.- ج.11. تاریخ امام مهدی علیه السلام.- ج.12. کتاب آسمان و جهان - 1.- ج.13. آسمان و جهان - 2.- ج.14. کتاب ایمان و کفر.- ج.15. کتاب معاشرت، آداب و سنت ها و معاصی و کبائر.- ج.16. کتاب مواعظ و حکم.- ج.17. کتاب قرآن، ذکر، دعا و زیارت.- ج.18. کتاب ادعیه.- ج.19. کتاب طهارت و نماز و روزه.- ج.20. کتاب خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، عقود و معاملات و قضاوت

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

یادداشت : ج.2 - 8 و 10 - 16 (چاپ اول: 1392) (فیپا).

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 11ق.

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور، مجری پژوهش

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر

رده بندی کنگره : BP135/م3ب3042167 1392

رده بندی دیویی : 297/212

شماره کتابشناسی ملی : 3348985

ص: 1

تتمة کتاب الطهارة

ابواب غسل و احکام آن

باب اوّل : علل غسل­ها، ثواب و اقسام آن­ها، غسل­های واجب و مستحبّ و مجموعه احکام مربوط به آن­ها

روایات

روایت1.

مجالس الصدوق: از امام حسن بن علی علیهما السلام روایت شده است که فرمود: گروهی از یهودیان نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله آمدند، پس آگاه­ترین ایشان سؤال­هایی از پیامبر پرسید و یکی از آن سؤال­ها چنین بود: مرا خبر ده که چرا خداوند متعال به انجام غسل از جنابت امر فرموده است حال آنکه در مورد بول و مدفوع کردن چنین فرمانی نداده است؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: هنگامی که آدم علیه السلام از میوه آن درخت خورد، عصاره آن در رگها، مو و پوستش نفوذ کرد، بنابراین هنگامی که مرد با همسرش همبستر می­شود آب از تمام رگها و موهایش خارج می­شود، به همین سبب خداوند متعال غسل جنابت را تا روز قیامت بر ذریّه و فرزندان آدم واجب گردانده است، ولی بول از اضافه نوشیدنی­ای حاصل می­شود که انسان می­نوشد، همچنین مدفوع از اضافه غذایی پدید می­آید که انسان می­خورد، پس بر بنی آدم واجب است که برای پاک شدن از بول و مدفوع وضو بگیرد.

یهودی گفت: راست گفتی ای محمد، اکنون مرا از پاداش کسی آگاه کن که پس از همبستر شدن با همسر حلال خویش غسل می­کند؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: هنگامی که انسان مؤمن با همسر حلال خویش همبستر می­گردد، هفتاد هزار فرشته بالهای­شان را می­گسترانند و رحمت نازل می­شود، و آن­گاه که غسل می­کند خداوند به ازای هر قطره آبی که بر زمین می­چکد خانه­ای را برای او بنا می­ سازد، و این رمز و رازی است که بین خداوند و بندگانش وجود دارد، منظور غسل جنابت می­باشد؛ یهودی گفت: ای محمد صلّی الله علیه و آله، راست گفتی.(1)

علل الشرایع و الخصال: نظیر این حدیث روایت شده تا آنجا که می­فرماید: (منهما الوضوء: برای پاک شدن از بول و مدفوع وضو بگیرد.)(2)

علل الشرایع: حدیث مرسلی نظیر این حدیث روایت شده است.

توضیح

(دبّ - یدبّ - دبیباً): بر روی زمین راه رفت (خزید). شاید منظور از مو، رستن­گاه مو باشد چرا که روایت عدم وجوب غَسل مو مشهور است. (البشر): لایه ظاهری پوست انسان، که جمع (البشرة) است. شاید به دلیل اینکه غسل جنابت در اغلب مواقع به صورت پنهانی و دور از چشم دیگران اتفاق می­افتد از آن به عنوان رمز و راز یاد کرده است، و به خاطر اینکه مردم از انجام آن آگاه نمی­شوند پس غسل کننده رضایت خداوند را مدّ نظر دارد.

روایت2.

علل الشرائع، عیون الأخبار: امام رضا علیه السلام فرموده است: علت وجوب غسل جنابت، محقق شدن نظافت و پاکیزگی، پاک کردن نفس انسان از آزار و اذیت حاصل از آن و مطهّر گرداندن سایر اعضای جسم می­باشد، چرا که (آب حاصل از) جنابت از تمام اعضای جسد خارج می­شود، بنابراین بر انسان واجب است که تمام اعضای خویش را پاک و مطهر گرداند، و علت تخفیف در مورد بول و مدفوع به خاطر این است که این دو مورد، بیشتر و به صورت مداوم­تر بر انسان حادث می­شوند، پس برای پاک شدن از آن­ها به وضو گرفتن رضایت داده شده است، چرا که به دفعات بیشتری بر انسان حادث می­شوند و غسل کردن باعث مشقت و سختی می­گردد، همچنین بول و مدفوع به صورت غیر ارادی و بدون ارضای شهوت از انسان­ها سر می­زند، حال آنکه جنابت حاصل نمی­شود مگر با کسب لذت و عدم به زحمت افتادن روح و روان.(3)

توضیح

شاید بتوان از سه علّت به عنوان علل غسل جنابت یاد کرد: نخست: دلیلی که در حدیث قبل ذکر شد، دوّم: کثرت موجبات وضو می­طلبد که با آن به تخفیف و تسامح برخورد شود، سوّم: جنابت معمولاً

ص: 2


1- . أمالی الصدوق: 115[1]
2- . علل الشرایع 1: 276، این حدیث را در الخصال نیافتیم.[2]
3- . علل الشرائع 1: 266، عیون الأخبار 2: 88[3]

قَالَ الْیَهُودِیُّ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ فَأَخْبِرْنِی مَا جَزَاءُ مَنِ اغْتَسَلَ مِنَ الْحَلَالِ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا جَامَعَ أَهْلَهُ بَسَطَ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ جَنَاحَهُ وَ تَنْزِلُ الرَّحْمَةُ فَإِذَا اغْتَسَلَ بَنَی اللَّهُ بِکُلِّ قَطْرَةٍ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ هُوَ سِرٌّ فِیمَا بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ یَعْنِی الِاغْتِسَالَ مِنَ الْجَنَابَةِ قَالَ الْیَهُودِیُّ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ صلی الله علیه و آله (1).

الْعِلَلُ، وَ الْخِصَالُ،: مِثْلَهُ إِلَی قَوْلِهِ مِنْهُمَا الْوُضُوءُ(2)

العلل، لمحمد بن علی بن إبراهیم مرسلا: مثله.

بیان

دب یدب دبیبا أی مشی علی الأرض و المراد بالشعر لعله منابت الشعر إذ المشهور عدم وجوب غسله و البشر محرکة ظاهر جلد الإنسان جمع بشرة و لعل کونه سرا لأنه یقع غالبا خفیة و لا یطلع الناس علیه فإنما یوقعه لوجهه تعالی.

«2»

الْعِلَلُ (3)، وَ الْعُیُونُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: عِلَّةُ غُسْلِ الْجَنَابَةِ النَّظَافَةُ وَ تَطْهِیرُ الْإِنْسَانِ نَفْسَهُ مِمَّا أَصَابَهُ مِنْ أَذَاهُ وَ تَطْهِیرُ سَائِرِ جَسَدِهِ لِأَنَّ الْجَنَابَةَ خَارِجَةٌ مِنْ کُلِّ جَسَدِهِ فَلِذَلِکَ وَجَبَ عَلَیْهِ تَطْهِیرُ جَسَدِهِ کُلِّهِ وَ عِلَّةُ التَّخْفِیفِ فِی الْبَوْلِ وَ الْغَائِطِ لِأَنَّهُ أَکْثَرُ وَ أَدْوَمُ مِنَ الْجَنَابَةِ فَرَضِیَ فِیهِ بِالْوُضُوءِ لِکَثْرَتِهِ وَ مَشَقَّتِهِ وَ مَجِیئِهِ بِغَیْرِ إِرَادَةٍ مِنْهُ وَ لَا شَهْوَةٍ وَ الْجَنَابَةُ لَا تَکُونُ إِلَّا بِاسْتِلْذَاذٍ مِنْهُمْ وَ الْإِکْرَاهِ لِأَنْفُسِهِمْ (4).

بیان

لعله مشتمل علی ثلاث علل الأولی ما مر فی الخبر السابق الثانیة أن کثرة موجبات الوضوء یناسبها التخفیف و الثالثة أن الجنابة تحصل غالبا

ص: 2


1- 1. أمالی الصدوق ص 115.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 267، و لم نجده فی الخصال.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 266.
4- 4. عیون الأخبار ج 2 ص 88.

با کسب لذت همراه است، پس غسل کردن بعد از آن برای انسان ایجاد مشقّت و سختی نمی­کند، بر خلاف ادرار و مدفوع که در آن­ها کسب لذّتی وجود ندارد؛ در بیشتر نسخه­ها (الإکراه لأنفسهم) ذکر شده که کنایه از این است که جنابت به صورت ارادی از انسان سر می­زند و می­تواند آن را ترک کند، در برخی از نسخه­ها نیز (و لاإکراه) ذکر شده که صحیح­تر به نظر می­رسد، و می­توان این علّت را در زمره علل رافعیّت به حساب آورد.

روایت3.

عیون الأخبار، علل الشرائع: امام رضا علیه السلام فرموده است: علّت غسل روز عید، روز جمعه و سایر غسل­ها این است که بندگان در این روزها به بزرگداشت مقام پروردگار خویش می­پردازند و به محضر خداوند بخشنده و بزرگوار می­روند و برای گناهانشان طلب عفو و بخشش می­کنند، همچنین به خاطر اینکه روز عید شناخته شده­ای داشته باشند که در آن بر ذکر و یاد خداوند متعال جمع شوند، پس به منظور بزرگداشت و برتری آن روز بر روزهای دیگر و افزایش نوافل و عبادت غسل را در آن روز واجب قرار داد، و تا این غسل باعث طهارت و پاکی بندگان در فاصله زمانی بین دو جمعه باشد.(1)

و علّت غسل میّت آن است که میّت غسل داده می­شود تا از آلودگی­های امراض و تمام عوارضی که باعث مریضی­اش شده­اند پاک و بی­آلایش شود، چرا که به ملاقات فرشتگان نائل می­آید و با ساکنان سرای آخرت رو به رو می­گردد، پس مستحب است که هنگام وارد شدن به محضر پرودگار و ملاقات با اهل طهارت و پاکی – که او را لمس می­کنند و او نیز آنان را لمس می­کند – پاک و بی­آلایش باشد حال آنکه به سوی خداوند عزّ و جلّ برده می­شود تا بخشش او طلب شود و مورد شفاعت قرار گیرد.

و دلیل دیگر این است که میّت از اذیت و آزاری که از آن آفریده شده(منی) خارج می­شود، پس دچار جنابت می­شود و به همین خاطر است که غسل داده می­ شود، امّا علت غسل گرفتن کسی که میّت را غسل داده یا او را لمس کرده این است که قطره­های آبی که از جسد میت چکیده به بدن او اصابت کرده است، چرا که هنگام خارج شدن روح از جسد میّت بیشتر نجاست­ها و آلودگی­های او باقی می­ماند، بنابراین از آن آلودگی­ها پاک شده و مطهّر گردانده می­شود.(2)

توضیح

این فرموده امام رضا علیه السلام: (لما فیه) یعنی: در آن روز، (لیطلب به و یشفع) یعنی: هنگام خوانده شدن نماز بر میّت و درخواست شفاعت برای او و هنگامی که به سوی خداوند متعال تشییع شده و دفن می­گردد باید از آلودگی­ها پاک و مطهّر باشد، (بقی أکثر آفته) یعنی: بیشتر نجاست و آلودگی میّت باقی می­ماند.

ص: 3


1- . عیون الأخبار 2: 88 و 89، علل الشرائع 1: 270[1]
2- . علل الشرائع 1: 283[1]

بالاستلذاذ فلا یصعب علیهم الغسل بخلاف الحدثین فإنه لا لذة فیهما و فی أکثر النسخ و الإکراه لأنفسهم کنایة عن أنها باختیارهم و یمکنهم ترکها و فی بعض النسخ و لا إکراه و هو أظهر و یمکن جعل هذا علة رافعیة کما لا یخفی.

«3»

الْعِلَلُ، وَ الْعُیُونُ (1)، بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: وَ عِلَّةُ غُسْلِ الْعِیدِ وَ الْجُمُعَةِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِنَ الْأَغْسَالِ لِمَا فِیهِ مِنْ تَعْظِیمِ الْعَبْدِ رَبَّهُ وَ اسْتِقْبَالِهِ الْکَرِیمَ الْجَلِیلَ وَ طَلَبِ الْمَغْفِرَةِ لِذُنُوبِهِ وَ لِیَکُونَ لَهُمْ یَوْمَ عِیدٍ مَعْرُوفٍ یَجْتَمِعُونَ فِیهِ عَلَی ذِکْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَعَلَ فِیهِ الْغُسْلَ تَعْظِیماً لِذَاکَ الْیَوْمِ وَ تَفْضِیلًا لَهُ عَلَی سَائِرِ الْأَیَّامِ وَ زِیَادَةً فِی النَّوَافِلِ وَ الْعِبَادَةِ وَ لِیَکُونَ تِلْکَ طَهَارَةً لَهُ مِنَ الْجُمُعَةِ إِلَی الْجُمُعَةِ(2)

وَ عِلَّةُ غُسْلِ الْمَیِّتِ أَنَّهُ یُغَسَّلُ لِأَنَّهُ یُطَهَّرُ وَ یُنَظَّفُ مِنْ أَدْنَاسِ أَمْرَاضِهِ وَ مَا أَصَابَهُ مِنْ صُنُوفِ عِلَلِهِ لِأَنَّهُ یَلْقَی الْمَلَائِکَةَ وَ یُبَاشِرُ أَهْلَ الْآخِرَةِ فَیُسْتَحَبُّ إِذَا وَرَدَ عَلَی اللَّهِ وَ لَقِیَ أَهْلَ الطَّهَارَةِ وَ یُمَاسُّونَهُ وَ یُمَاسُّهُمْ أَنْ یَکُونَ طَاهِراً نَظِیفاً مُوَجَّهاً بِهِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِیُطْلَبَ بِهِ (3) وَ یُشْفَعَ لَهُ وَ عِلَّةٌ أُخْرَی أَنَّهُ یُخْرَجُ مِنَ الْأَذَی الَّذِی مِنْهُ خُلِقَ (4)

فَیُجْنِبُ فَیَکُونُ غُسْلُهُ لَهُ وَ عِلَّةُ اغْتِسَالِ مَنْ غَسَلَهُ أَوْ مَسَّهُ فَظَاهِرَةٌ لِمَا أَصَابَهُ مِنْ نَضْحِ الْمَیِّتِ لِأَنَّ الْمَیِّتَ إِذَا خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْهُ بَقِیَ أَکْثَرُ آفَتِهِ فَلِذَلِکَ یُتَطَهَّرُ مِنْهُ وَ یُطَهَّرُ(5).

بیان

قوله علیه السلام لما فیه أی فی الیوم قوله لیطلب به و یشفع له أی فی الصلاة علیه أی یکون فی حال الصلاة علیه و الشفاعة له و التوجه به إلی الله لتشییعه و دفنه طاهرا من الأدناس قوله بقی أکثر آفته أی نجاسته و قذارته.

ص: 3


1- 1. عیون الأخبار ج 2 ص 88 و 89.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 270.
3- 3. فی العلل« لیطلب وجهه».
4- 4. و فی العیون« المنی الذی منه خلق».
5- 5. علل الشرائع ج 1 ص 283.

روایت4.

عیون الأخبار، علل الشرائع: فضل بن شاذان در روایاتی که از علل احکام سؤال کرده از امام رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود: اگر پرسیده شود: چرا به غسل جنابت فرمان داده شده­اید ولی به غسل مدفوع فرمان داده نشده­اید حال آنکه از جنابت نجس­تر و آلوده­تر است؟ پاسخ داده می­شود: به خاطر اینکه جنابت از نفس و درون انسان حادث می­شود و آن چیزی است که از تمام جسد او خارج می­شود، ولی مدفوع از نفس و درون انسان حاصل نمی­شود بلکه باقیمانده غذایی است که از یک دروازه وارد و از دروازه دیگر خارج می­شود.(1)

پس اگر کسی بپرسد: چرا خداوند به غسل میّت فرمان داده است؟ در پاسخ گقته می­شود: به خاطر اینکه هنگام مرگ نجاست، آفت، آزار و اذیت بر انسان غالب است، پس دوست داشتنی تر است هنگام ملاقات با فرشتگان که اهل طهارت هستند و به دنبال او می­آیند و او را در میان خود می­گیرند، مطهّر و پاکیزه بوده و به سوی خداوند متعال برده شود؛ از یکی از امامان معصوم علیهم­السلام روایت شده که فرمود: هیچ میّتی نمی­میرد مگر آنکه دچار جنابت می­شود پس غسل دادن او واجب می­گردد.

سپس اگر بپرسد: چرا خداوند فرمان داده که شخص غسل دهنده باید غسل کند؟ در پاسخ گفته می­شود: به دلیل پاک شدن از آنچه که از جسد میّت چکیده و به بدن غسل دهنده اصابت کرده است، چرا که هنگام خارج شدن روح از جسم میّت بیشتر نجاست و آلودگی او باقی می­ماند، همچنین به خاطر اینکه مردم (نزدیکان میّت) به جسد او و لمس کردنش علاقه و تمایل نشان ندهند چرا که علت نجاست و آلودگی بر او غلبه یافته است.

پس اگر بپرسد: چرا غسل بر کسی که قسمتی از جسد مرده سایر جانداران غیر از انسان مانند: پرندگان، چهارپایان نقل قول.درّندگان و غیره را لمس می­کند واجب نیست؟ در پاسخ گفته می­شود: چرا که همه حیوانات ذکر شده با پر، پشم، مو و کرک پوشیده شده­اند که پاک هستند و نمی­میرند، و قسمتی از جسم آن­ها لمس می­شود که در حالت زنده و مرده پاک و مطهّر است و آن­ها را پوشانده است.(2)

توضیح

(اللهج بالشیء): تمایل پیدا کردن و حرص و آز نسبت به چیزی، یعنی: تا مردم و مخصوصاً نزدیکان میّت به خاطر شدت حبّ او را لمس نکنند حال آنکه آلوده به نجاسات است؛ شاید منظور از این فرموده امام علیه­السلام: (لأنّ هذه الأشیاء)

ص: 4


1- . عیون الأخبار 2: 105، علل الشرائع 1: 245[2]
2- . علل الشرائع 1: 254، عیون الأخبار 2: 114[1]
«4»

الْعُیُونُ (1)، وَ الْعِلَلُ، عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ فِیمَا رَوَاهُ مِنَ الْعِلَلِ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: فَإِنْ قِیلَ فَلِمَ أُمِرُوا بِالْغُسْلِ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ لَمْ یُؤْمَرُوا بِالْغُسْلِ مِنَ الْخَلَاءِ وَ هُوَ أَنْجَسُ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ أَقْذَرُ قِیلَ مِنْ أَجْلِ أَنَّ الْجَنَابَةَ مِنْ نَفْسِ الْإِنْسَانِ وَ هُوَ شَیْ ءٌ یَخْرُجُ مِنْ جَمِیعِ جَسَدِهِ وَ الْخَلَاءُ لَیْسَ هُوَ مِنْ نَفْسِ الْإِنْسَانِ إِنَّمَا هُوَ غِذَاءٌ یَدْخُلُ مِنْ بَابٍ وَ یَخْرُجُ مِنْ بَابٍ (2) فَإِنْ قَالَ فَلِمَ أُمِرَ بِغُسْلِ الْمَیِّتِ قِیلَ لِأَنَّهُ إِذَا مَاتَ کَانَ الْغَالِبُ عَلَیْهِ النَّجَاسَةَ وَ الْآفَةَ وَ الْأَذَی فَأَحَبَّ أَنْ یَکُونَ طَاهِراً إِذَا بَاشَرَ أَهْلَ الطَّهَارَةِ مِنَ الْمَلَائِکَةِ الَّذِینَ یَلُونَهُ وَ یُمَاسُّونَهُ فِیمَا بَیْنَهُمْ نَظِیفاً مُوَجَّهاً بِهِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

وَ قَدْ رُوِیَ عَنْ بَعْضِ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام أَنَّهُ قَالَ: لَیْسَ مِنْ مَیِّتٍ یَمُوتُ إِلَّا خَرَجَتْ مِنْهُ الْجَنَابَةُ فَلِذَلِکَ وَجَبَ الْغُسْلُ (3) فَإِنْ قَالَ فَلِمَ أُمِرَ مَنْ یُغَسِّلُهُ بِالْغُسْلِ قِیلَ لِعِلَّةِ الطَّهَارَةِ مِمَّا أَصَابَهُ مِنْ نَضْحِ الْمَیِّتِ لِأَنَّ الْمَیِّتَ إِذَا خَرَجَ مِنْهُ الرُّوحُ بَقِیَ أَکْثَرُ آفَتِهِ وَ لِئَلَّا یَلْهَجَ النَّاسُ بِهِ وَ بِمُمَاسَّتِهِ إِذْ قَدْ غَلَبَتْ عَلَیْهِ عِلَّةُ النَّجَاسَةِ وَ الْآفَةِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ لَا یَجِبُ الْغُسْلُ عَلَی مَنْ مَسَّ شَیْئاً مِنَ الْأَمْوَاتِ غَیْرِ الْإِنْسَانِ کَالطُّیُورِ وَ الْبَهَائِمِ وَ السِّبَاعِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ قِیلَ لِأَنَّ هَذِهِ الْأَشْیَاءَ کُلَّهَا مُلْبَسَةٌ رِیشاً وَ صُوفاً وَ شَعَراً وَ وَبَراً وَ هَذَا کُلُّهُ ذَکِیٌّ لَا یَمُوتُ وَ إِنَّمَا یُمَاسُّ مِنْهُ الشَّیْ ءُ الَّذِی هُوَ ذَکِیٌّ مِنَ الْحَیِّ وَ الْمَیِّتِ الَّذِی قَدْ أُلْبِسَهُ وَ عَلَاهُ (4).

بیان

اللهج بالشی ء الولوع به و الحرص علیه أی لئلا یلمسه الناس کثیرا لا سیما أقاربه حبا له مع تلوثه بالنجاسات قوله علیه السلام لأن هذه الأشیاء لعل

ص: 4


1- 1. العیون ج 2 ص 105.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 245.
3- 3. ما بین العلامتین أضفناه من المصدرین بقرینة ما نقل بعد ذلک« فان قال: فلم أمر من یغسله بغسله» یعنی من یغسل المیت.
4- 4. العلل ج 1 ص 254، العیون ج 2 ص 114.

چنین باشد: از آنجا که غالباً لمس کردن دیگر جانداران به این صورت است (پر، پشم، مو و کرک لمس می­شود)، وجوب غسل نمودن برای شخص لمس کننده به صورت مطلق برداشته شده است، و إلّا غسل فقط با لمس قسمت­هایی که حیات در آن­ها جریان دارد واجب می­گردد؛و این نظری است که کسی آن را بیان نکرده است.

روایت5.

الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: غسل در چهارده موضع انجام می­پذیرد: غسل میّت، غسل جنابت، غسل غسل دهنده میّت (غسل مسّ میت)، غسل روز جمعه، غسل روز عید فطر و عید قربان و روز عرفه، غسل إحرام، غسل وارد شدن به خانه کعبه، غسل وارد شدن به مدینه منوّره و مسجد الحرام، غسل زیارت، غسل شب نوزدهم، بیست ویکم و بیست وسوم ماه مبارک رمضان.(1)

توضیح

هیچ اختلاف نظری بر سر وجوب غسل میّت، غسل جنابت و غسل مسّ میت وجود ندارد، ولی غسل اخیر فقط بر لمس کننده جسد میّت واجب می­باشد و مطلق نیست و روایت بر این نکته دلالت می­کند که مقلّب میّت (کسی که میت را جابجا می کند) غسل دهنده آن است بلکه وی همان غسل دهنده است و مشهور این است که کسی که آب را بر جسد میّت می­ریزد غسل دهنده است، و فائده این مسأله در نیت و نذر و مانند آن نمایان می­شود و نظر مشهور این است که این غسل واجب است، حال آنکه سیّد معتقد است مستحبّ می­باشد، و نظر مشهور قوی­تر است، همچنین عده­ای از فقها نظر به وجوب غسل جمعه و احرام دارند، ولی نظر مشهور مستحبّ بودن آن­هاست، و باقی غسل­ها مستحبّ هستند.

روایت6.

الخصال: امام باقر علیه السلام فرموده است: غسل در هفده موضع انجام می­پذیرد: شب هفدهم ماه رمضان که شب بدر و رویارویی دو گروه مسلمانان و مشرکان است، شب نوزدهم که در آن تعداد افرادی که در طول سال به حج مشرف می­شوند نوشته می­شود، شب بیست ویکم که در آن اوصیای پیامبران علیهم السلام وفات نمودند و عیسی بن مریم علیه السلام به آسمان عروج کرد و روح موسی علیه السلام ستانده شد، و شب بیست و سوم که امید می­رود شب قدر باشد.

عبدالرحمن بن أبی عبدالله بصری گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: در شب بیست و چهارم ماه رمضان غسل کن، چه می شود بر تو که در هر دو شب اعمال را به جا آوری.

سپس حدیث به ذکر موارد باقیمانده غسل­ها می­پردازد: غسل روز عید فطر و عید قربان،

ص: 5


1- . الخصال 2: 91[2]

الغرض أنه لما کان غالب المماسة هکذا فلذا رفع الغسل مطلقا و إلا فیلزم وجوب الغسل بمس ما تحله الحیاة منها و لم یقل به أحد.

«5»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْغُسْلَ فِی أَرْبَعَةَ عَشَرَ مَوْطِناً غُسْلُ الْمَیِّتِ وَ غُسْلُ الْجُنُبِ وَ غُسْلُ مَنْ غَسَّلَ الْمَیِّتَ وَ غُسْلُ الْجُمُعَةِ وَ الْعِیدَیْنِ وَ یَوْمِ عَرَفَةَ وَ غُسْلُ الْإِحْرَامِ وَ دُخُولِ الْکَعْبَةِ وَ دُخُولِ الْمَدِینَةِ وَ دُخُولِ الْحَرَمِ وَ الزِّیَارَةِ وَ لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ (1).

بیان

لا خلاف فی وجوب غسل المیت و غسل الجنب و غسل من غسل المیت و هو غسل المس و یحمل علی من مسه لا مطلقا و فیه دلالة علی أن المقلب غاسل بل هو الغاسل و المشهور أن الصاب غاسل و تظهر الفائدة فی النیة و فی النذر و أشباهه و المشهور وجوبه و ذهب السید إلی الاستحباب و الأشهر أقوی و غسل الجمعة و الإحرام قیل فیهما بالوجوب و المشهور الاستحباب و الباقیة مستحبة إجماعا.

«6»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الْغُسْلُ فِی سَبْعَةَ عَشَرَ مَوْطِناً لَیْلَةَ سَبْعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ هِیَ لَیْلَةُ الْتِقَاءِ الْجَمْعَیْنِ- لَیْلَةَ بَدْرٍ وَ لَیْلَةَ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ فِیهَا یُکْتَبُ الْوَفْدُ وَفْدُ السَّنَةِ وَ لَیْلَةَ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ هِیَ اللَّیْلَةُ الَّتِی مَاتَ فِیهَا أَوْصِیَاءُ النَّبِیِّینَ علیهم السلام وَ فِیهَا رُفِعَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَ قُبِضَ مُوسَی علیهما السلام وَ لَیْلَةَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ تُرْجَی فِیهَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ.

وَ قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِیُّ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ اغْتَسِلْ فِی لَیْلَةِ أَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِینَ مَا عَلَیْکَ أَنْ تَعْمَلَ فِی اللَّیْلَتَیْنِ جَمِیعاً رَجَعَ الْحَدِیثُ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ فِی الْغُسْلِ وَ یَوْمَ الْعِیدَیْنِ وَ إِذَا دَخَلْتَ الْحَرَمَیْنِ

ص: 5


1- 1. الخصال ج 2 ص 91.

غسل هنگام ورود به مسجد الحرام و مسجد النبیّ، غسل إحرام، غسل زیارت، غسل روز ورود به بیت الله الحرام، غسل روز ترویه و روز عرفه، غسل میّت، غسل غسل دادن یا کفن کردن یا مسّ میّت بعد از سرد شدن آن، غسل روز جمعه، غسل کسوف آن­گاه که قرص کامل خورشید گرفته شود، پس از خواب برخیزی در حالی که نماز آیات را به جا نیاورده­ای، بنابراین غسل کن و قضای نماز را به جای آور.(1)

توضیح

شاید هدف این حدیث برشمردن غسل­های مردان باشد، بنابراین غسل خونهای سه گانه (حیض و نفاس واستحاضه) ذکر نشده است، و شاید بسنده کردن به ذکر برخی از غسل­های سنّت به خاطر شدت توجه به شأن ومنزلت آن­ها، و گرنه آن­گونه که می­دانی تعداد غسل­ها نزدیک به شصت مورد است.

سپس پوشیده نیست که اگر تعداد غسل­ها را نوزده مورد می­یابیم شاید به خاطر آن است که امام علیه السلام غسل دو روز عید فطر و قربان و غسل وارد شدن به مسجد الحرام و مسجد النبیّ را دو غسل و نه چهار غسل به حساب آورده است، و یا شاید مقصود امام علیه السلام بر شمردن غسل­های مستحبّ بوده است، پس غسل میّت و غسل مسّ میّت را با وجود ذکر کردن به شمار نیاورده است، یا غسل غسل کننده میّت و غسل کفن کننده و لمس کننده او را یک غسل به حساب آورده است، شاید این دلیل صحیح­تر باشد.

مقصود از (التقاء الجمعین)، رویارویی دو سپاه مسلمانان و مشرکان در روز بدر است؛ (الوفد) جمع (وافد) است بر وزن (صاحب) و (صحب)، به معنای گروهی که پیام یا حاجت و درخواست و امثال آن را به درگاه بزرگان می­رسانند، و مقصود از این گروه در اینجا کسانی هستند که در طول سال به انجام فریضه حج مشرف می­گردند؛ مقصود از (الحرمین) مسجد الحرام و مسجد النبیّ است، و گفته شده ممکن است مقصود، دو شهر مکّه و مدینه باشد.

روز إحرام، إحرام حجّ تمتّع و عمره را شامل می­شود، و آشکار است که مقصود از زیارت، زیارت خانه خدا به قصد طواف است، و علمای شیعه زیارت را به صورت عمومی ذکر کرده اند تا زیارت مزار پیامبر صلّی الله علیه و آله و امامان علیهم­السلام را نیز شامل شود، هر چند نیازی به ذکر آن­ها وجود ندارد چرا که احادیث بسیاری به طور خاص در این زمینه روایت شده است؛ گفته شده منظور از این فرموده امام علیه السلام: (أو کفّنه) اراده کفن کردن است یعنی: به جا آوردن غسل مسّ قبل از کفن کردن مستحبّ است، همچنین گفته شده که غسل کردن قبل از غسل دادن میّت و کفن کردن او مستحبّ است هر چند که مسّ میّت نیز اتفاق نیفتاده باشد، ولی ظاهر حدیث بر وجوب غسل بعد از کفن کردن میّت دلالت دارد، و ممکن است مقصود حمل بر استحباب شود چنان که در مواضعی غیر از این، مستحبّ بودن غسل مسّ بعد از غسل میّت نیز ذکر شده است، و یا حمل بر میّتی شود که غسل داده نشده است هر چند تیمّم برای او انجام گرفته باشد، پس ظاهر آن است که به خاطر مسّ او غسل واجب شود؛ و این احتمال اخیر زیاد بعید به نظر نمی­رسد بلکه چه بسا در مقابله قرار دادن آن با غسل کردن اشاره­ای به این امر وجود دارد؛ در یکی از نسخه­ها

به جای حرف (أو) از (واو) استفاده شده است

ص: 6


1- . الخصال 2: 95 و 96[1]

وَ یَوْمَ تُحْرِمُ وَ یَوْمَ الزِّیَارَةِ وَ یَوْمَ تَدْخُلُ الْبَیْتَ وَ یَوْمَ التَّرْوِیَةِ وَ یَوْمَ عَرَفَةَ وَ غُسْلَ الْمَیِّتِ وَ إِذَا غَسَّلْتَ مَیِّتاً أَوْ کَفَّنْتَهُ أَوْ مَسِسْتَهُ بَعْدَ مَا یَبْرُدُ وَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ غُسْلَ الْکُسُوفِ إِذَا احْتَرَقَ الْقُرْصُ کُلُّهُ فَاسْتَیْقَظْتَ وَ لَمْ تَصِلْ فَاغْتَسِلْ وَ اقْضِ الصَّلَاةَ(1).

توضیح

لعل الغرض عد أغسال الرجال فلذا لم یذکر أغسال الدماء الثلاثة و ربما کان الاقتصار علی ذکر بعض الأغسال المسنونة لشدة الاهتمام بشأنها و إلا فهی تقرب من الستین کما ستعرف. ثم لا یخفی أن الأغسال التی تضمنها تسعة عشر فلعله علیه السلام عد الغسل فی قوله یوم العیدین و إذا دخلت الحرمین غسلین لا أربعة أو أن غرضه علیه السلام تعداد الأغسال المسنونة فغسل المیت و غسل مسه غیر داخلین فی العدد و إن دخلا فی الذکر أو أن یکون غسل من غسل میتا أو کفنه أو مسه واحدا و لعله أظهر. و المراد بالتقاء الجمعین تلاقی فئتی المسلمین و المشرکین للقتال یوم بدر و الوفد بفتح الواو و إسکان الفاء جمع وافد کصحب و صاحب و هم الجماعة القادمون علی الأعاظم برسالة أو حاجة و نحوها و المراد بهم هاهنا من قدر لهم أن یحجوا فی تلک السنة و المراد بالحرمین حرما مکة و المدینة و قیل و یمکن أن یراد بهما نفس البلدین.

و یوم یحرم یعم إحرام الحج و العمرة و الظاهر أن المراد بالزیارة زیارة البیت لطواف الزیارة و عمم الأصحاب لیشمل زیارة النبی صلی الله علیه و آله و الأئمة صلوات الله علیهم و لا حاجة إلیه لورود أخبار کثیرة لخصوصها و قوله أو کفنه قیل المراد إرادة التکفین أی یستحب إیقاع غسل المس قبل التکفین و قیل باستحباب الغسل لتغسیل المیت و تکفینه قبلهما و إن لم یمس و ظاهر الخبر لزوم الغسل بعد تکفین المیت و یمکن حمله علی الاستحباب کما یظهر من غیره أیضا استحباب الغسل للمس بعد الغسل أو علی میت لم یغسل و إن تیمم فإن الظاهر وجوب الغسل لمسه و لا یبعد هذا الحمل کثیرا بل مقابلته للتغسیل ربما یومی إلی ذلک و فی بعض النسخ بالواو

ص: 6


1- 1. الخصال ج 2 ص 95 و 96.

در این صورت ذکر کفن کردن استطراداً است (یعنی سخن خود را از موضوع اصلی خارج کرد و به موضوع دیگری پرداخت)، و بر اساس بیشتر تقادیر ذکر مسّ بعد از تکفین، ذکر عامّ بعد از خاصّ است؛ همچنین برخی از فقها ذکر غسل مسّ بعد از غسل میّت را نشانه­ای بر مستحبّ بودن آن پنداشته­اند که بسیار بعید به نظر می­رسد، و چه بسا نظر سیّد(مرتضی) در این زمینه مطرح شود که بر شمردن غسل مسّ در جمله غسل­های سنّت نشان دهنده مستحّب بودن آن است، وغسل میّت در چهارچوب غسل­های زندگان نمی­گنجد، و این رأی سیّد جای تأمل دارد.

سپس این فرموده امام علیه السلام: (یوم العیدین) به این نکته اشاره دارد که غسل در تمام طول روز عید فطر و قربان مستحبّ است، و (یوم تحرم) و امثال آن نشان دهنده این امر است که انجام غسل در آن روز کفایت می­کند، اگر چه مقارن و همزمان با احرام نباشد و حتی اگر بین غسل و إحرام بستن با حدثی فاصله افتد همچنانکه غالباً این طور است.

فقهاء در مورد کسی که نماز آیاتش به هنگام کسوف قضا شده است اختلاف نظر دارند، شیخ مفید در کتاب الجمل بر این باور است که به هنگام گرفته شدن قرص کامل خورشید و ترک عمدی نماز آیات، به جا آوردن غسل مستحبّ است؛ بیشتر فقهای پس از شیخ این نظر را برگزیده­اند، و شیخ مفید و علم الهدی(سید مرتضی) فقط شرط عمدی بودن ترک نماز را ذکر کرده و کامل شدن قرص خورشید را به عنوان شرط مطرح نکرده­اند، همچنین از سیّد در کتاب المسائل المصریّة و از ابو صلاح و از سلّار به قول به وجوب این غسل نقل شده است، برخی از فقهای معاصر نیز معتقدند که غسل کردن به منظور ادای نماز آیات هنگام گرفتگی قرص کامل خورشید مستحبّ است، چرا که شیخ طوسی در کتاب التهذیب این روایت را با سند صحیح ذکر کرده است،(1) که در پایان

آن چنین آمده است: "و غسل الکسوف إذا احترق القرص کلّه، فاغتسل: و غسل کسوف، آن­گاه که قرص خورشید به صورت کامل گرفته شد غسل کن." وشاید که ای زیادت از آخر روایت توسط راویان حذف شده باشد، همچنین در دو کتاب الفقیه(2) و الهدایة(3) این روایت به صورت مرسل و موافق با آنچه در اینجا ذکر گردید نقل شده است، ودر پایان آن چنین آمده است: (و غسل الجنابة فریضة: و غسل جنابت واجب است). بنابر این قدما(علمای گذشته) غسل را برای أداء ذکر نکرده­اند.

روایت7.

کتاب المسائل: علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم علیه السلام پرسید: آیا غسل بر مردی که میّتی را لمس کند واجب است؟ امام فرمود: اگر جسد میّت سرد نشده نباشد غسل بر لمس کننده او واجب نیست، ولی اگر جسد میّت سرد شده باشد غسل بر لمس کننده او واجب است.(4)

روایت8.

الاحتجاج: در ضمن حدیثی که به ذکر سؤالهای شخص زندیق از امام صادق علیه السلام پرداخته چنین آمده است: زندیق از

ص: 7


1- . التهذیب 1: 32[1]
2- . الفقیه 1: 44[2]
3- . الهدایة: 19[3]
4- . البحار 10: 290[4]

فیکون ذکر التکفین استطرادا و علی أکثر التقادیر ذکر المس بعد ذلک تعمیم بعد التخصیص و یفهم من بعض الأصحاب حمله علی ما بعد الغسل استحبابا و هو بعید جدا و ربما یستأنس للسید بأن عد غسل المس فی سیاق الأغسال المندوبة یدل علی استحبابه و غسل المیت لیس من أغسال الأحیاء و فیه نظر.

ثم قوله علیه السلام یوم العیدین یومی إلی استحباب الغسل فی تمام الیوم و یوم تحرم و أمثاله إلی أنه یکفی إیقاع الغسل فی ذلک الیوم و إن لم یقارنه بل و إن تخلل الحدث کما هو الغالب. و اختلف الأصحاب فی غسل قاضی صلاة الکسوف فقال الشیخ فی الجمل باستحبابه إذا احترق القرص کله و ترک الصلاة متعمدا و اختاره أکثر المتأخرین و اقتصر المفید و علم الهدی علی ترکها متعمدا من غیر اشتراط استیعاب الاحتراق و نقل عن السید فی المسائل المصریة و أبی الصلاح و سلار القول بالوجوب و قال بعض المتأخرین باستحباب الغسل لأداء صلاة الکسوف مع احتراق القرص لأنه روی الشیخ فی التهذیب (1) هذه الروایة بسند صحیح و فی آخرها هکذا و غسل الکسوف إذا احترق القرص کله فاغتسل و لعل الزیادة سقطت من الرواة و فی الفقیه (2) و الهدایة(3)

أیضا رواه مرسلا موافقا لما هنا و زاد فی آخره و غسل الجنابة فریضة و لذا لم یذکر القدماء الغسل للأداء.

«7»

کِتَابُ الْمَسَائِلِ، لِعَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ مَسَّ مَیِّتاً عَلَیْهِ الْغُسْلُ قَالَ إِنْ کَانَ الْمَیِّتُ لَمْ یَبْرُدْ فَلَا غُسْلَ عَلَیْهِ وَ إِنْ کَانَ قَدْ بَرَدَ فَعَلَیْهِ الْغُسْلُ إِذَا مَسَّهُ (4).

«8»

الْإِحْتِجَاجُ،: فِی حَدِیثِ الزِّنْدِیقِ الَّذِی سَأَلَ الصَّادِقَ علیه السلام عَنْ مَسَائِلَ قَالَ

ص: 7


1- 1. التهذیب ج 1 ص 32 ط حجر.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 44 ط نجف.
3- 3. الهدایة: 19 ط قم.
4- 4. البحار ج 10 ص 290.

امام پرسید: مرا از احوال مجوسیان آگاه ساز که آیا آنان در دین داری به راه صواب نزدیک­تر بوده­اند یا قوم عرب در زمان جاهلیّت؟ امام فرمود: قوم عرب از مجوسیان به دین حنیف نزدیک­تر بوده­اند، این بدان سبب است که مجوسیان به تمام پیامبران کفر ورزیدند.

سپس امام در ادامه فرمود: مجوسیان به هنگام جنابت غسل نمی­کردند حال آنکه قوم عرب غسل می­کردند، و غسل کردن از جمله اعمال اساسی در شریعت­ها و ادیان حنیف است؛ همچنین مجوسیان از ختنه کردن که از جمله سنّت پیامبران است نیز سر باز می­زدند و ابراهیم خلیل نخستین کسی بود که به این کار مبادرت ورزید؛ مجوسیان مردگان خویش را غسل نمی­دادند ولی قوم عرب غسل می­دادند؛ همچنین مجوسیان اجساد مردگانشان را به صحراها و بیابانها می­افکندند در حالی که قوم عرب اجساد مردگان خویش را در قبرها پنهان می­کردند، و این کار (پنهان کردن مردگان در قبرها) سنّت پیامبران است و آدم ابوالبشر علیه السلام نخستین کسی است که قبر برایش حفر شده است.

مجوسیان (به قصد انجام حرام) نزد مادران خویش می­رفتند(به جهت زنا) و خواهران و دخترانشان را به عقد خویش در می­آوردند، در حالی که قوم عرب این عمل را حرام می­دانستند؛ مجوسیان بیت المقدس را انکار کرده و آن را خانه شیطان می­نامیدند، حال آنکه قوم عرب به زیارت آنجا می­رفتند و گرامی­اش می­داشتند و می­گفتند: اینجا خانه پروردگار ماست؛ در تمام امور، قوم عرب از مجوسیان به دین حنیف نزدیک­تر بودند.

سپس زندیق از امام صادق علیه السلام پرسید: علت غسل جنابت چیست، حال آنکه شخص نزد همسر حلال خود می­رود و در نزدیکی با (همسر)حلال آلودگی وجود ندارد؟ امام علیه السلام فرمود: همانا جنابت به منزله حیض است، به این ترتیب که نطفه خونی است که استوار و محکم نگشته است و جماع و مباشرت جز با حرکت شدید و شهوت غالب حادث نمی­شود، پس آن­گاه که شخص از جماع فارغ می­گردد بدن نفسی می­کشد و شخص بوی بدی را در (جسم و وجود) خود احساس می­کند، و به همین خاطر غسل واجب شده است، با این وجود غسل جنابت امانتی است که خداوند آن را نزد بندگانش قرار داده تا آنان را به وسیله آن بیازماید.(1)

توضیح

شاید مراد از تنفس بدن، عرق کردن بدن باشد. در القاموس آمده است: (تنفّس الموج) یعنی: آب تراوش کرد و پاشیده شد.

روایت9.

الخصال:

ص: 8


1- . الاحتجاج: 189[1]

لَهُ أَخْبِرْنِی عَنِ الْمَجُوسِ کَانُوا أَقْرَبَ إِلَی الصَّوَابِ فِی دِینِهِمْ أَمِ الْعَرَبُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ قَالَ الْعَرَبُ کَانَتْ أَقْرَبَ إِلَی الدِّینِ الْحَنِیفِیِّ مِنَ الْمَجُوسِ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْمَجُوسَ کَفَرَتْ بِکُلِّ الْأَنْبِیَاءِ إِلَی أَنْ قَالَ وَ کَانَتِ الْمَجُوسُ لَا تَغْتَسِلُ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ الْعَرَبُ تَغْتَسِلُ وَ الِاغْتِسَالُ مِنْ خَالِصِ شَرَائِعِ الْحَنِیفِیَّةِ وَ کَانَتِ الْمَجُوسُ لَا تَخْتَتِنُ وَ هُوَ مِنْ سُنَنِ الْأَنْبِیَاءِ وَ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ إِبْرَاهِیمُ الْخَلِیلُ وَ کَانَتِ الْمَجُوسُ لَا تُغَسِّلُ مَوْتَاهَا وَ لَا تُکَفِّنُهَا وَ کَانَتِ الْعَرَبُ تَفْعَلُ ذَلِکَ وَ کَانَتِ الْمَجُوسُ تَرْمِی بِالْمَوْتَی فِی الصَّحَارِی وَ النَّوَاوِیسِ وَ الْعَرَبُ تُوَارِیهَا فِی قُبُورِهَا وَ کَذَلِکَ السُّنَّةُ عَنِ الرُّسُلِ وَ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ حُفِرَ لَهُ قَبْرٌ- آدَمُ أَبُو الْبَشَرِ وَ کَانَتِ الْمَجُوسُ تَأْتِی الْأُمَّهَاتِ وَ تَنْکِحُ الْأَخَوَاتِ وَ الْبَنَاتِ وَ حَرَّمَتْ ذَلِکَ الْعَرَبُ وَ أَنْکَرَتِ الْمَجُوسُ بَیْتَ الْمَقْدِسِ وَ سَمَّوْهُ بَیْتَ الشَّیْطَانِ وَ الْعَرَبُ کَانَتْ تَحُجُّهُ وَ تُعَظِّمُهُ وَ تَقُولُ بَیْتُ رَبِّنَا وَ کَانَتِ الْعَرَبُ فِی کُلِّ الْأَشْیَاءِ أَقْرَبَ إِلَی الدِّینِ الْحَنِیفِیِّ مِنَ الْمَجُوسِ.

إِلَی أَنْ قَالَ فَمَا عِلَّةُ غُسْلِ الْجَنَابَةِ وَ إِنَّمَا أَتَی الْحَلَالَ وَ لَیْسَ مِنَ الْحَلَالِ تَدْنِیسٌ قَالَ علیه السلام إِنَّ الْجَنَابَةَ بِمَنْزِلَةِ الْحَیْضِ وَ ذَلِکَ أَنَّ النُّطْفَةَ دَمٌ لَمْ یَسْتَحْکَمْ وَ لَا یَکُونُ الْجِمَاعُ إِلَّا بِحَرَکَةٍ شَدِیدَةٍ وَ شَهْوَةٍ غَالِبَةٍ فَإِذَا فَرَغَ تَنَفَّسَ الْبَدَنُ وَ وَجَدَ الرَّجُلُ مِنْ نَفْسِهِ رَائِحَةً کَرِیهَةً فَوَجَبَ الْغُسْلُ لِذَلِکَ وَ غُسْلُ الْجَنَابَةِ مَعَ ذَلِکَ أَمَانَةٌ ائْتَمَنَ اللَّهُ عَلَیْهَا عَبِیدَهُ لِیَخْتَبِرَهُمْ بِهَا(1).

بیان

لعل المراد بتنفس البدن العرق فی القاموس تنفس الموج نضح الماء.

«9»

الْخِصَالُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ هَیْثَمٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ السِّنَانِیِّ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکَتِّبِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّائِغِ وَ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقِ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ

ص: 8


1- 1. الاحتجاج ص 189.

در ضمن حدیثی طولانی از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: غسل­ها متعددند از جمله: غسل جنابت و حیض، غسل میّت، غسل مسّ میّت بعد از سرد شدن جسد، غسلِ غسل کننده میّت، غسل روز جمعه، غسل عید فطر و قربان، غسل وارد شدن به مکه، غسل وارد شدن به مدینه، غسل زیارت، غسل إحرام، غسل روز عرفه، غسل شب هفدهم، نوزدهم، بیست و یکم و بیست وسوّم ماه رمضان؛ امّا غسل واجب غسل جنابت است، و غسل جنابت و حیض یکسان هستند.(1)

توضیح

(غُسل من غَسَل المیّت): اگر این غسل را پس از غسل میّت بدانیم ذکر خاصّ بعد از عامّ است، همچنین ممکن است آن­گونه که قبلاً آگاه گشتی مقصود، مستحبّ بودن غسل برای غسل کننده قبل از غسل میّت باشد، بلکه آن ظاهر است برای مقابله و مراد از فرض، آن است که وجوبش در قرآن پدیدار گشته است. این فرموده امام علیه السلام: (و غسل الجنابة و الحیض واحد) یعنی: غسل جنابت و غسل حیض در کیفیّت انجام پذیرفتن یکسان هستند؛ یا یک غسل واحد برای هر دو کافیست، و بر اساس معنای نخست چنین استدلال می­شود که وضو گرفتن بعد از غسل حیض واجب نیست، و در آن ایرادی است که مخفی است.

روایت10.

العیون: فضل بن شاذان روایت کرده:در میان نوشته­های امام رضا علیه السلام به مأمون که به تبیین قوانین دین پرداخته­اند چنین آمده است: غسل روز جمعه سنّت است، همچنین غسل روز عید فطر و قربان، غسل وارد شدن به مکه و مدینه، غسل زیارت، غسل إحرام، غسل شب اوّل، هفدهم، نوزدهم، بیست ویکم وبیست وسوم ماه رمضان، این غسل­ها مستحبّ هستند، و غسل جنابت واجب است و غسل حیض نیز مانند آن است.(2)

توضیح

این فرموده امام علیه السلام: (غسل الحیض مثله) یعنی: غسل حیض در کیفیّت انجام دادن مانند غسل جنابت است و نه در وجوب ، و استدلال کردن

ص: 9


1- . الخصال 2: 151[1]
2- . عیون الأخبار 2: 123[2]

حَبِیبٍ عَنْ تَمِیمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِی مُعَاوِیَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ قَالَ: الْأَغْسَالُ مِنْهَا غُسْلُ الْجَنَابَةِ وَ الْحَیْضِ وَ غُسْلُ الْمَیِّتِ وَ غُسْلُ مَنْ مَسَّ الْمَیِّتَ بَعْدَ مَا یَبْرُدُ وَ غُسْلُ مَنْ غَسَّلَ الْمَیِّتَ وَ غُسْلُ یَوْمِ الْجُمُعَةِ وَ غُسْلُ الْعِیدَیْنِ وَ غُسْلُ دُخُولِ مَکَّةَ وَ غُسْلُ دُخُولِ الْمَدِینَةِ وَ غُسْلُ الزِّیَارَةِ وَ غُسْلُ الْإِحْرَامِ وَ غُسْلُ یَوْمِ عَرَفَةَ وَ غُسْلُ لَیْلَةِ سَبْعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ غُسْلُ لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ غُسْلُ لَیْلَةِ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ مِنْهُ وَ لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ مِنْهُ أَمَّا الْفَرْضُ فَغُسْلُ الْجَنَابَةِ وَ غُسْلُ الْجَنَابَةِ وَ الْحَیْضِ وَاحِدٌ(1).

بیان

و غسل من غسل المیت تخصیص بعد التعمیم إن حملناه علی الغسل بعده و یحتمل أن یکون المراد استحباب الغسل لتغسیل المیت قبله کما عرفت بل هو الظاهر للمقابلة و المراد بالفرض ما ظهر وجوبه من القرآن قوله علیه السلام و غسل الجنابة و الحیض واحد أی مثله فی الکیفیة أو یکفی غسل واحد لهما و علی الأول ربما یستدل به علی أنه لا یجب فی غسل الحیض الوضوء و فیه خفاء.

«10»

الْعُیُونُ، عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا علیه السلام: فِیمَا کَتَبَ لِلْمَأْمُونِ مِنْ شَرَائِعِ الدِّینِ قَالَ غُسْلُ یَوْمِ الْجُمُعَةِ سُنَّةٌ وَ غُسْلُ الْعِیدَیْنِ وَ غُسْلُ دُخُولِ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ وَ غُسْلُ الزِّیَارَةِ وَ غُسْلُ الْإِحْرَامِ وَ أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَیْلَةِ سَبْعَةَ عَشَرَ وَ لَیْلَةِ تِسْعَةَ عَشَرَ وَ لَیْلَةِ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ هَذِهِ الْأَغْسَالُ سُنَّةٌ وَ غُسْلُ الْجَنَابَةِ فَرِیضَةٌ وَ غُسْلُ الْحَیْضِ مِثْلُهُ (2).

بیان

قوله علیه السلام مثله أی فی الکیفیة لا فی کونه فرضا(3) و الاستدلال

ص: 9


1- 1. الخصال ج 2 ص 151.
2- 2. عیون الأخبار ج 2 ص 123.
3- 3. بل المعنی أنّه مذکور فی القرآن العزیز مثله فی قوله تعالی« فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ» و المراد بالتطهر الاغتسال للإطلاق کما فی قوله تعالی« فَاطَّهَّرُوا» حیث. لم یقید بعضو دون عضو، و اما أنّه شرط للدخول فی الصلاة، فلان المفهوم من قوله تعالی« فَاطَّهَّرُوا» أن الذی یجب عند الدخول فی الصلاة الطهارة الشاملة لجمیع الأعضاء، و انما أوجبت للجنابة، لخصوصیة المورد و هم الرجال المخاطبون، و الحائض غیر طاهر أیضا، و الا لم تؤمر بالتطهر للمباشرة فیجب علیها تحصیل الطهارة للصلاة أیضا بهذه القرینة.

به لفظ (سنّت) که در مقابل (فرض) قرار گرفته به این منظور که این غسل­ها را مستحبّ بِپنداریم مشکل است.

روایت11.

البصائر: عبدالله بن طلحة گوید: از امام صادق علیه السلام درباره وزغ (نوعی مارمولک) پرسیدم، پس فرمود: وزغ، نجس و ناپاک و مسخ شده است، هرگاه آن را کُشتی غسل کن.(1)

الخرایج: از عبدالله بن طلحه نظیر این روایت نقل شده است.

توضیح

شیخ صدوق رحمه الله در کتاب الفقیه(2)

و الهدایة(3)

گفته است: روایت شده که هر کسی وزغی را بکُشد باید غسل کند، و یکی از مشایخ ما گفته است: دلیل این غسل این است که شخص از گناهانش خارج می­شود پس غسل آن را به جا می­آورد،؛ و محقّق در کتاب المعتبر گفته است: به نظر من آنچه ابن بابویه ذکر کرده حجت ودلیل نیست و آنچه علت­آوَرَنده - یکی از مشایخ - ذکر کرده بی­فایده است، چرا که اگر دلیل او صحیح باشد مختصّ وزغ نیست. پایان نقل قول.

می­گویم: آنچه شیخ صدوق روایت کرده است به همراه این روایت که با عمل اصحاب تأیید شده است برای ادله سنت­ها کافی است؛ و آن علت، نکته مناسبی است که نباید آن را نادیده گرفت.

روایت12.

روضة الواعظین: از عبدالله بن سیابه روایت شده که گفت: از امام صادق علیه السلام درباره غسل روز عرفه در شهر ها(یعنی اگر در عرفات نبودیم)پرسیدم، پس امام فرمود: هر جا که بودی غسل را به جا آور.(4)

روایت13.

الذکری: بکیر بن أعین انجام قضای غسل شبهای سه گانه

ص: 10


1- . بصائر الدرجات: 353، در الکافی 8: 232 و الاختصاص: 301 این حدیث را خواهی یافت.[3]
2- . الفقیه 1: 44[1]
3- . الهدایة: 19[2]
4- . روضة الواعظین: 296[3]

بلفظ السنة الواقعة فی مقابلة الفرض علی استحباب تلک الأغسال مشکل.

«11»

الْبَصَائِرُ، لِلصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ کَرَّامِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَلْحَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْوَزَغِ فَقَالَ هُوَ رِجْسٌ وَ هُوَ مَسْخٌ فَإِذَا قَتَلْتَهُ فَاغْتَسِلْ (1).

الخرائج، عن عبد الله بن طلحة: مثله

بیان

قال الصدوق رحمه الله فی الفقیه (2) و الهدایة(3)

روی أن من قتل وزغا فعلیه الغسل و قال بعض مشایخنا إن العلة فی ذلک أنه یخرج عن ذنوبه فیغتسل منها و قال المحقق فی المعتبر و عندی أن ما ذکره ابن بابویه لیس حجة و ما ذکره المعلل لیس طائلا لأنه لو صحت علته لما اختص الوزغة انتهی.

و أقول ما رواه الصدوق مع هذه الروایة المؤیدة بعمل الأصحاب تکفیان لأدلة السنن و العلة نکتة مناسبة لا یلزم اطرادها.

«12»

رَوْضَةُ الْوَاعِظِینَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَیَابَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ غُسْلِ یَوْمِ عَرَفَةَ فِی الْأَمْصَارِ فَقَالَ اغْتَسِلْ أَیْنَمَا کُنْتَ (4).

«13»

الذِّکْرَی،: رَوَی بُکَیْرُ بْنُ أَعْیَنَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَضَاءَ غُسْلِ لَیَالِی

ص: 10


1- 1. بصائر الدرجات ص 353 ط تبریز ص 103 ط حجر، و تراه فی الکافی ج 8 ص 232، الاختصاص ص 301.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 44 ط نجف.
3- 3. الهدایة ص 19 ط قم.
4- 4. روضة الواعظین 296.

فرد (نوزدهم، بیست و یکم و بیست وسوم ماه رمضان) از سوی امام صادق علیه السلام بعد از طلوع فجر را در صورت موفق نشدن به انجام آن در طول شب روایت کرده است.

توضیح

چه بسا گمان می­رود آنچه که شیخ طوسی در التهذیب(1) روایت کرده بر شهید (صاحب الذکری)مشتبه شده است، در التهذیب روایت شده که بکیر گفته است: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: در چه شب هایی از ماه رمضان غسل به جا آورم؟ امام فرمود: در شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست وسوم، و غسل در آغاز شب انجام می­پذیرد، گفتم: پس اگر کسی بعد از غسل بخوابد چه می­شود؟ امام فرمود: مانند غسل روز جمعه، اگر بعد از طلوع فجر غسل را به جا آوری خداوند از تو می­پذیرد - کفایت می­کند - و این سخن از کسی مثل او بعید است .

روایت14.

قرب الاسناد: از علی بن جعفر روایت شده که از برادرش امام موسی کاظم علیه السلام پرسید: آیا مردی که به نماز ایستاده حال آنکه یکی از دندان­هایش لقّ است می­تواند آن را از جا کنده و دور اندازد؟ امام فرمود: اگر خونریزی نداشته باشد می­تواند آن را از جا کنده و دور اندازد، ولی اگر خونریزی داشته باشد باید رها کند.

علی بن جعفر گوید: سپس از امام درباره مردی پرسیدم که ثؤلول - زگیل - دارد، آیا می­تواند قسمتی از گوشت آن زخم را کنده و دور اندازد؟ امام فرمود: اگر بیم آن نداشته نباشد که خون جاری شود اشکالی ندارد، ولی اگر بیم داشته باشد که خون جاری می­شود نباید این کار را انجام دهد، و اگر به چنین کاری دست زند نماز با آن باطل می­شود در حالی که وضو باطل نمی­شود.(2)

روایت15.

فقه الرضا: امام رضا علیه السلام فرموده است: اگر قبل از غسل دادن میّتی که هنوز دارای حرارت و گرما است جسد او را لمس کردی غسل بر تو واجب نمی­شود، ولی اگر بعد از سرد شدن میّت جسد او را لمس کردی غسل بر تو واجب می­شود. و اگر قسمتی از جسد کسی که توسط درّندگان خورده شده است را لمس کردی غسل بر تو واجب است، و این در صورتی است که استخوان در میان آنچه لمس کرده­ای وجود داشته باشد، امّا اگر جسدی که توسط درّندگان خورده شده استخوان نداشت و تو لمس کردی غسل بر تو واجب نیست؛ همچنین اگر مرداری را لمس کردی فقط دستهایت را بشوی و هیچ گونه غسلی بر تو واجب نیست، غسل کردن فقط هنگام لمس میّتِ انسان انجام می­پذیرد.(3)

ص: 11


1- . التهذیب 1: 106[4]
2- .این دو روایت در باب نجاست میّت باب 13 زیر شماره 2 صفحه 74 ذکر شده­اند، و روایت دوم در باب موارد نقض و عدم نقض و عدم نقض وضو صفحه 212 تکرار شده است، و هر دو روایت متناسب با این باب نیستند و ذکر آنها در این باب نابجاست و از اشتباهی ناشی می­شود که در چاپ کنعانی روی داده است آن­گاه که نسخه­های مختلف را گرد آورده است.
3- 2. فقه الرضا: 18

الْإِفْرَادِ الثَّلَاثِ بَعْدَ الْفَجْرِ إِنْ فَاتَهُ لَیْلًا.

بیان

ربما یتوهم أنه اشتبه علیه ما رواه الشَّیْخُ فِی التَّهْذِیبِ (1)

عَنْ بُکَیْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی أَیِّ اللَّیَالِی أَغْتَسِلُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ قَالَ فِی تِسْعَ عَشْرَةَ وَ فِی إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ فِی ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ الْغُسْلُ أَوَّلَ اللَّیْلِ قُلْتُ فَإِنْ نَامَ بَعْدَ الْغُسْلِ قَالَ هُوَ مِثْلُ غُسْلِ الْجُمُعَةِ إِذَا اغْتَسَلْتَ بَعْدَ الْفَجْرِ أَجْزَأَکَ وَ هُوَ مِنْ مِثْلِهِ بَعِیدٌ.

«14»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَتَحَرَّکُ بَعْضُ أَسْنَانِهِ وَ هُوَ فِی الصَّلَاةِ هَلْ یَصْلُحُ لَهُ أَنْ یَنْزِعَهَا وَ یَطْرَحَهَا قَالَ إِنْ کَانَ لَا یَجِدُ دَماً فَلْیَنْزِعْهُ وَ لْیَرْمِ بِهِ وَ إِنْ کَانَ دَمِیَ فَلْیَنْصَرِفْ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ لَهُ الثُّؤْلُولُ أَوْ یَنْتِفُ بَعْضَ لَحْمِهِ مِنْ ذَلِکَ الْجُرْحِ وَ یَطْرَحُهُ قَالَ إِنْ لَمْ یَتَخَوَّفْ أَنْ یَسِیلَ الدَّمُ فَلَا بَأْسَ وَ إِنْ تَخَوَّفَ أَنْ یَسِیلَ الدَّمُ فَلَا یَفْعَلْ وَ إِنْ فَعَلَ فَقَدْ نَقَضَ مِنْ ذَلِکَ الصَّلَاةِ وَ لَا یَنْقُضُ الْوُضُوءَ(2).

«15»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: مَتَی مَسِسْتَ مَیِّتاً قَبْلَ الْغُسْلِ بِحَرَارَتِهِ فَلَا غُسْلَ عَلَیْکَ فَإِنْ مَسِسْتَ بَعْدَ مَا بَرَدَ فَعَلَیْکَ الْغُسْلُ وَ إِنْ مَسِسْتَ شَیْئاً مِنْ جَسَدِ مَنْ أَکَلَهُ السَّبُعُ فَعَلَیْکَ الْغُسْلُ إِنْ کَانَ فِیمَا مَسِسْتَ عَظْمٌ وَ مَا لَمْ یَکُنْ فِیهِ عَظْمٌ فَلَا غُسْلَ عَلَیْکَ فِی مَسِّهِ وَ إِنْ مَسِسْتَ مَیْتَةً فَاغْسِلْ یَدَیْکَ وَ لَیْسَ عَلَیْکَ غُسْلٌ إِنَّمَا یَجِبُ عَلَیْکَ ذَلِکَ فِی الْإِنْسَانِ وَحْدَهُ (3).

ص: 11


1- 1. التهذیب ج 1 ص 106.
2- 2. هاتان الروایتان مرتا فی باب نجاسة المیتة الباب 13 تحت الرقم 2 ص 74 و تکرر الثانیة فی باب ما ینقض الوضوء و ما لا ینقضه ص 212 و لا یناسبان الباب، فذکرهما فی هذا الباب مقتحم و السهو ناش من طبعة الکمبانیّ حین جمع بین النسخ المختلفة.
3- 3. فقه الرضا ص 18.

امام رضا علیه السلام همچنین فرموده است: هر گاه خواستی از غسل میّت غسل کنی، نخست وضو بگیر سپس مانند غسل جنابت غسل را به جا آور، و اگر غسل را فراموش کردی و بعد از ادای نماز آن را به یاد آوردی، ابتدا غسل کن سپس نمازت را دوباره اقامه کن.(1)

توضیح

شرط سرد شدن جسد میّت در واجب گرداندن غسل برای غسل کننده از جمله اموری است که در میان فقها بر سر آن اختلاف نظر وجود ندارد، امّا در مورد لمس کردن قسمتی از جسد میّتی که توسط درندگان خورده شده و دارای استخوان است، نظر مشهور در بین فقها بر وجوب غسل است و فرقی ندارد که آن استخوان از بدن شخص زنده جدا شده باشد یا مرده، و شیخ طوسی اجماع فقها را بر این نظر نقل کرده است، و از برخی عبارت­هایشان ظاهر می­شود این حکم به کنده شدن از مرده اختصاص دارد. از ابن جنید نقل است که قائل به وجوب است در نوسان بین وجوب و استحباب؛ و محقق در المعتبر در این زمینه توقف کرده و به استدلالی که به مرسله ابن نوح کرده اند پاسخ داده که آن مقطوعه است و عمل به آن اندک است و گفته است ادعای اجماع شیخ ثابت نشده است و غایت آن استحباب است اگر بخواهیم قول شیخ و روایت را کنار نگذاریم.

از این ظاهر می­شود که آنچه شیخ ذکر کرده فتوای مشهوری بین قدمای اصحاب نبوده است و احوط عمل به مشهور است و آیا استخوانِ تنها در حکم آن قطعه­ای است که دارای استخوان است، در آن دو قول است که نزدیکترین آنها - به صحت - عدم وجوب است، بلکه با اتصال نیز حکم به وجوب مشکل است. سپس این روایت به اشتراط نماز با غسل مس دلالت دارد چنان که ظاهر برخی اطلاقات اصحاب است و جماعتی از محققین متأخر به نبودن مستند در این زمینه تصریح کرده­اند و احوط رعایت اشتراط است هرچند اثبات چنین حکمی با این یک روایت خالی از اشکال نیست.

روایت16.

امام رضا علیه السلام فرموده است: قبل از زوال خورشید روز عرفه غسل آن روز را به جا آور.(2)

همچنین فرموده است: هنگامی که قصد نمودی میّت را در قبر بگذاری وضو بگیر، و هنگامی که او را غسل دادی غسل کن،

ص: 12


1- 3. فقه الرضا: 19
2- 1. فقه الرضا: 20

وَ قَالَ علیه السلام: إِذَا اغْتَسَلْتَ مِنْ غُسْلِ الْمَیِّتِ فَتَوَضَّأْ ثُمَّ اغْتَسِلْ کَغُسْلِکَ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ إِنْ نَسِیتَ الْغُسْلَ فَذَکَرْتَهُ بَعْدَ مَا صَلَّیْتَ فَاغْتَسِلْ وَ أَعِدْ صَلَاتَکَ (1).

بیان

اشتراط البرد فی وجوب الغسل مما لا خلاف فیه بین الأصحاب و أما القطعة ذات العظم فالمشهور بین الأصحاب وجوب الغسل بمسها سواء أبینت من حی أو میت و نقل الشیخ إجماع الفرقة علیه و یظهر من بعض عباراتهم اختصاص الحکم بالمبانة من المیت و یحکی عن ابن الجنید القول بوجوبه ما بینه و بین سنة و توقف فیه المحقق فی المعتبر و أجاب عما استدلوا به من مرسلة أیوب بن نوح (2) بأنها مقطوعة و العمل بها قلیل و قال دعوی الشیخ الإجماع لم یثبت و غایته الاستحباب تفصیا من إطراح قول الشیخ و الروایة.

و یظهر من هذا أن ما ذکره الشیخ لم یکن فتوی مشهورا بین قدماء الأصحاب و الأحوط العمل بالمشهور و هل العظم المجرد بحکم ذات العظم فیه قولان أقربهما العدم بل مع الاتصال أیضا یشکل الحکم بالوجوب.

ثم إنه یدل علی اشتراط الصلاة بغسل المس کما هو ظاهر بعض الإطلاقات من الأصحاب و صرح جماعة من المحققین من المتأخرین بعدم المستند و الأحوط رعایة الاشتراط و إن کان إثبات مثل هذا الحکم بمجرد هذه الروایة لا یخلو من إشکال.

«16»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: وَ اغْتَسِلْ یَوْمَ عَرَفَةَ قَبْلَ الزَّوَالِ (3).

وَ قَالَ علیه السلام: تَتَوَضَّأُ إِذَا أَدْخَلْتَ الْقَبْرَ الْمَیِّتَ وَ اغْتَسِلْ إِذَا غَسَّلْتَ وَ لَا

ص: 12


1- 1. المصدر ص 19.
2- 2. رواه فی التهذیب عن أیوب بن نوح عن بعض أصحابنا عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال اذا قطع من الرجل قطعة فهی میتة، فإذا مسه إنسان فکل ما کان فیه عظم فقد وجب علی من یمسه الغسل، فان لم یکن فیه عظم فلا غسل علیه، راجع التهذیب ج 1 ص 122 ط حجر.
3- 3. فقه الرضا:

ولی هنگامی که جسد او را حمل کردی نیازی به غسل نیست.(1)

امام رضا علیه السلام فرموده است: خداوند شما را ببخشاید، آگاه باشید که غسل جنابت واجبی از واجبات خداوند عزّ و جلّ است و غسل واجبی غیر از آن وجود ندارد و غسل­های دیگر غسل­های سنّت واجب هستند و برخی نیز سنّت­های مستحبّ هستند، جز اینکه برخی از غسل­ها از برخی دیگر واجب­تر و لازم­تر هستند.(2)

امام علیه السلام در ادامه فرموده است: غسل­ها بیست و سه نوعند: غسل جنابت، غسل إحرام، غسل میّت، غسل غسل کننده میّت، غسل جمعه، غسل وارد شدن به مدینه، غسل وارد شدن به مسجد الحرام، غسل وارد شدن به مکّه، غسل زیارت خانه کعبه، غسل روز عرفه، غسل شب­های اوّل، هفدهم، نوزدهم، بیست ویکم و بیست وسوّم ماه رمضان، غسل وارد شدن به خانه کعبه، غسل روز عید فطر و قربان، غسل شب نیمه شعبان، غسل زیارت­ها، غسل استخاره، غسل طلب حاجات از درگاه خداوند متعال و غسل روز عید غدیر خم.

سه غسل از غسل­های مذکور واجب هستند: غسل جنابت، غسل میّت و غسل احرام؛ و غسل­های دیگر مستحبّ هستند.

همچنین روایت شده که تعداد غسل­ها چهارده است، سه غسل در جمله غسل­های واجب و فرض شده قرار دارند که هرگاه به جا آوردنشان را فراموش کردی و بعد از گذشت زمانش به یاد آوردی آن­ها را به جا بیاور، و در صورت نیافتن آب تیمّم کن و بعد از یافتن آب اعاده غسل بر تو واجب است، و تعداد غسل­های مستحبّ یازده است: غسل عید فطر و قربان، غسل جمعه، غسل احرام، غسل روز عرفه، غسل وارد شدن به مکّه، غسل وارد شدن به مدینه، غسل زیارت خانه کعبه، غسل سه شب نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوّم از ماه رمضان؛ اگر کسی انجام این غسل­ها را فراموش کند یا در شرایط اضطرار باشد و یا مبتلا به مرضی باشد که او را از انجام غسل منع کند لازم نیست که آن غسل­ها را بعداً به جا آورد؛ و کم­ترین مقدار آبی که تو را به منظور غسل کردن کفایت می­کند آن مقداری است که تنها جسم تو را خیس کند مانند روغن مالیدن ، این در حالی است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و یکی از همسران ایشان با یک پیمانه آب غسل کرده­اند.

و روایت شده که غسل شب بیست و یکم از ماه رمضان مستحبّ است چرا که شبی است که در

ص: 13


1- . فقه الرضا: 3[1]
2- . فقه الرضا: 3[2]

تَغْتَسِلْ إِذَا حَمَلْتَهُ (1).

وَ قَالَ علیه السلام: اعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّ غُسْلَ الْجَنَابَةِ فَرِیضَةٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ أَنَّهُ لَیْسَ مِنَ الْغُسْلِ فَرْضٌ غَیْرُهُ وَ بَاقِی الْغُسْلِ سُنَّةٌ وَاجِبَةٌ وَ مِنْهَا سُنَّةٌ مَسْنُونَةٌ إِلَّا أَنَّ بَعْضَهَا أَلْزَمُ مِنْ بَعْضٍ وَ أَوْجَبُ مِنْ بَعْضٍ (2).

وَ قَالَ علیه السلام: وَ الْغُسْلُ ثَلَاثَةٌ وَ عِشْرُونَ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ الْإِحْرَامِ وَ غُسْلُ الْمَیِّتِ وَ مَنْ غَسَّلَ الْمَیِّتَ وَ غُسْلُ الْجُمُعَةِ وَ غُسْلُ دُخُولِ الْمَدِینَةِ وَ غُسْلُ دُخُولِ الْحَرَمِ وَ غُسْلُ دُخُولِ مَکَّةَ وَ غُسْلُ زِیَارَةِ الْبَیْتِ وَ یَوْمِ عَرَفَةَ خَمْسِ لَیَالٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْهُ وَ لَیْلَةِ سَبْعَةَ عَشَرَ وَ لَیْلَةِ تِسْعَةَ عَشَرَ وَ لَیْلَةِ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ دُخُولِ الْبَیْتِ وَ الْعِیدَیْنِ وَ لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ غُسْلُ الزِّیَارَاتِ وَ غُسْلُ الِاسْتِخَارَةِ وَ غُسْلُ طَلَبِ الْحَوَائِجِ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ غُسْلُ یَوْمِ غَدِیرِ خُمٍّ الْفَرْضُ مِنْ ذَلِکَ غُسْلُ الْجَنَابَةِ وَ الْوَاجِبُ غُسْلُ الْمَیِّتِ وَ غُسْلُ الْإِحْرَامِ وَ الْبَاقِی سُنَّةٌ.

وَ قَدْ رُوِیَ: أَنَّ الْغُسْلَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ وَجْهاً ثَلَاثٌ مِنْهَا غُسْلٌ وَاجِبٌ مَفْرُوضٌ مَتَی مَا نَسِیتَهُ ثُمَّ ذَکَرْتَهُ بَعْدَ الْوَقْتِ اغْتَسِلْ وَ إِنْ لَمْ تَجِدِ الْمَاءَ تَیَمَّمْ ثُمَّ إِنْ وَجَدْتَ الْمَاءَ فَعَلَیْکَ الْإِعَادَةُ وَ أَحَدَ عَشَرَ غُسْلًا سُنَّةٌ غُسْلُ الْعِیدَیْنِ وَ الْجُمُعَةِ وَ غُسْلُ الْإِحْرَامِ وَ یَوْمِ عَرَفَةَ وَ دُخُولِ مَکَّةَ وَ دُخُولِ الْمَدِینَةِ وَ زِیَارَةِ الْبَیْتِ وَ ثَلَاثِ لَیَالٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ لَیْلَةِ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ مَتَی مَا نَسِیَ بَعْضَهَا أَوِ اضْطُرَّ أَوْ بِهِ عِلَّةٌ تَمْنَعُهُ مِنَ الْغُسْلِ فَلَا إِعَادَةَ عَلَیْهِ وَ أَدْنَی مَا یَکْفِیکَ وَ یُجْزِیکَ مِنَ الْمَاءِ مَاءٌ تَبُلُّ بِهِ جَسَدَکَ مِثْلَ الدُّهْنِ وَ قَدِ اغْتَسَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بَعْضُ نِسَائِهِ بِصَاعٍ مِنْ مَاءٍ.

وَ رُوِیَ: أَنَّهُ یُسْتَحَبُّ غُسْلُ لَیْلَةِ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ لِأَنَّهَا اللَّیْلَةُ الَّتِی رُفِعَ

ص: 13


1- 1. فقه الرضا ص 20.
2- 2. فقه الرضا ص 3.

آن عیسی بن مریم علیه السلام به سوی آسمان بالا برده شد، و امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز در آن شب دفن گردید که نزد آنان شب قدر است، حال آنکه شب بیست و سوّم آن شبی است که امید می­رود شب قدر باشد.

امام صادق علیه السلام می­فرمود: هنگامی که شخص بیست و سه روز از ماه رمضان را روزه گرفت جایز است که در سفرهایش برود و بیاید، و شب نوزدهم ماه رمضان همان شبی است که جدّمان امیر مؤمنان –درود خدا بر او باد- در آن ضربت خورد، و غسل کردن در آن شب مستحبّ است.(1)

همچنین فرموده است: هر گاه که سپیده روز عید دمید، غسل را به جا آور و این نخستین اوقات انجام غسل است، سپس تا زوال خورشید روز عید فرصت برای غسل باقی است.(2)

توضیح

شهید در کتاب الذکری گقته است: چنین پیداست که غسل دو روز عید فطر و قربان تا پایان روز، انجام پذیر است از باب عمل به اطلاق لفظ عید، و از تعلیل روز جمعه چنین بر می­آید که فرصت غسل تا هنگام برگزاری نماز یا تا هنگام زوال خورشید(ظهر) که همان زمان نماز روز عید است، می­باشد، و این ظاهر سخن فقهای شیعه است.

روایت17.

کتاب سلام بن أبی عَمرَة: از معروف بن خرّبوذ مکّی روایت است که نزد امام باقر علیه السلام رفتم و نوشتن حدیث آغاز کردم و به ذکر باب قضا و قدر پرداختم، پس امام فرمود: تو را فقط در آنجا می­بینم، از نزد من خارج شو، گفتم: فدایت شوم از انجام آن توبه خواهم کرد، امام فرمود: خیر، به خدا سوگند پذیرفته نیست تا به سوی خانه­ات خارج شوی و غسل را به جا آوری و از انجام آن به درگاه خدا توبه کنی، آن­گونه که شخص مسیحی از مسیحی بودنش توبه می­کند؛ گفت: من نیز چنان کردم.

روایت18.

قرب الاسناد: عبدالله بن بکیر گوید: از امام صادق علیه السلام درباره غسل کردن در ماه رمضان پرسیدم و اینکه در چه شب­هایی غسل کنم؟ امام فرمود: در شب نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم.(3)

روایت19.

الخصال:

ص: 14


1- . فقه الرضا: 4[1]
2- . فقه الرضا: 12[2]
3- . قرب الاسناد: 102[1]

فِیهَا عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ دُفِنَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ هِیَ عِنْدَهُمْ لَیْلَةُ الْقَدْرِ وَ لَیْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ هِیَ اللَّیْلَةُ الَّتِی یُرْجَی فِیهَا.

وَ کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِذَا صَامَ الرَّجُلُ ثَلَاثَةً وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ جَازَ لَهُ أَنْ یَذْهَبَ وَ یَجِی ءَ فِی أَسْفَارِهِ وَ لَیْلَةُ تِسْعَةَ عَشَرَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ هِیَ الَّتِی ضُرِبَ فِیهَا جَدُّنَا- أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ یُسْتَحَبُّ فِیهَا الْغُسْلُ (1).

وَ قَالَ: إِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ مِنْ یَوْمِ الْعِیدِ فَاغْتَسِلْ وَ هُوَ أَوَّلُ أَوْقَاتِ الْغُسْلِ ثُمَّ إِلَی وَقْتِ الزَّوَالِ (2).

بیان

قال الشهید فی الذکری الظاهر أن غسل العیدین ممتد بامتداد الیوم عملا بإطلاق اللفظ و یتخرج من تعلیل الجمعة أنه إلی الصلاة أو إلی الزوال الذی هو وقت الصلاة العید و هو ظاهر الأصحاب.

«17»

کِتَابُ سَلَّامِ بْنِ أَبِی عَمْرَةَ، عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ الْمَکِّیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: دَخَلْتُ عَلَیْهِ فَأَنْشَأْتُ الْحَدِیثَ فَذَکَرْتُ بَابَ الْقَدَرِ فَقَالَ لَا أَرَاکَ إِلَّا هُنَاکَ اخْرُجْ عَنِّی قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَتُوبُ مِنْهُ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ حَتَّی تَخْرُجَ إِلَی بَیْتِکَ وَ تَغْتَسِلَ وَ تَتُوبَ مِنْهُ إِلَی اللَّهِ کَمَا یَتُوبُ النَّصْرَانِیُّ مِنْ نَصْرَانِیَّتِهِ قَالَ فَفَعَلْتُ.

«18»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْغُسْلِ فِی رَمَضَانَ وَ أَیَّ اللَّیَالِی أَغْتَسِلُ قَالَ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ (3).

«19»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْیَقْطِینِیِ

ص: 14


1- 1. فقه الرضا ص 4.
2- 2. فقه الرضا ص 12.
3- 3. قرب الإسناد ص 102 ط نجف ص 78 ط حجر، و بعده: قال: فقلت لابی عبد اللّه علیه السّلام: فان نام بعد الغسل؟ قال: فقال: أ لیس هو مثل غسل یوم الجمعة؟ اذا اغتسلت بعد الفجر کفاک.

از امام صادق علیه السلام روایت شده که امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمود: هر یک از شما که میّتی را غسل داد بعد از آنکه کفن را بر او پوشانید خود نیز غسل کند.(1)

توضیح

این حدیث بر خلاف آنچه مشهور است دلالت دارد که می­گویند تقدیم غسلِ غسل دهنده بر کفن کردن میّت مستحب است و این قول - که برخلاف مشهور است - مناسب­تر است، زیرا در تجهیز میّت تعجیل می­کند.

روایت20.

تُحَف العقول: در حدیث الأربَعِمِائَة از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: غسل روزهای عید باعث پاکی و طهارت کسی می­شود که قصد طلب حاجات از درگاه خداوند دارد، همچنین به منزله پیروی از سنّت است.(2)

همچنین فرموده است: هر کسی که جسد میّت را بعد از سرد شدن لمس نماید لازم است که غسل کند، و هر کسی که مؤمنی را غسل می­دهد و بعد از پوشاندن کفن براو غسل می­کند و بعد از آن میّت را لمس نمی­کند پس بر او واجب است که غسل کند.(3)

توضیح

شاید غسل اخیر محمول بر استحباب باشد.

روایت21.

الاحتجاج و غیبة الشیخ: در میان نوشته­های محمد بن عبدالله حِمیَریّ به قائم (امام زمان عج) چنین آمده است: از امام موسی بن جعفر علیه السلام برای ما روایت شده که از ایشان درباره امام جماعتی سؤال شد که یکی از نمازها را برای گروهی امامت می­کند و دچار حادثه­ای می­شود (که باعث مرگ او می­شود)، کسانی که پشت سر آن امام جماعت قرار دارند باید چگونه عمل کنند؟ امام فرمود: امام جماعت عقب کشیده می­شود و یکی از افراد آن گروه پیش می­رود و نماز را برای آن­ها به پایان می­رساند و کسی که جسد امام جماعت را لمس کرده غسل می­نماید.

التوقیع: بر کسی که جسد امام جماعت را لمس کرده واجب است که فقط دستانش را بشوید، و اگر حادثه­ای اتفاق نیفتد که باعث قطع شدن نماز شود، نمازش را با آن گروه به پایان می­رساند.

سپس می­گوید: از امام موسی کاظم علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کسی میّتی که جسدش هنوز گرم است را لمس کند باید دستانش را بشوید، و هر کسی جسدی که سرد شده است را لمس نماید باید غسل کند، و میّت در این حالت جز با حرارتش نیست، پس عمل در مورد آن چنان است که گرم است. شاید آن شخص میّت را با لباس­هایش به کناری براند و او را لمس نکند، چگونه غسل بر او واجب می­شود؟

ص: 15


1- . الخصال 2: 159[2]
2- . تحف العقول: 95[3]
3- . تحف العقول: 95[4]

عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مَنْ غَسَّلَ مِنْکُمْ مَیِّتاً فَلْیَغْتَسِلْ بَعْدَ مَا یُلْبِسُهُ أَکْفَانَهُ (1).

بیان

یدل علی خلاف ما هو المشهور من استحباب تقدیم الغسل علی التکفین و هو أنسب بتعجیل التجهیز.

«20»

تُحَفُ الْعُقُولِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی حَدِیثِ الْأَرْبَعِمِائَةِ قَالَ: غُسْلُ الْأَعْیَادِ طَهُورٌ لِمَنْ أَرَادَ طَلَبَ الْحَوَائِجِ وَ اتِّبَاعٌ لِلسُّنَّةِ(2) وَ قَالَ مَنْ مَسَّ جَسَدَ مَیِّتٍ مَا یَبْرُدُ لَزِمَهُ الْغُسْلُ وَ مَنْ غَسَّلَ مُؤْمِناً فَلْیَغْتَسِلْ بَعْدَ مَا یُلْبِسُهُ أَکْفَانَهُ وَ لَا یَمَسُّهُ بَعْدَ ذَلِکَ فَیَجِبَ عَلَیْهِ الْغُسْلُ (3).

بیان

لعل الغسل الأخیر محمول علی الاستحباب.

«21»

الْإِحْتِجَاجُ (4)، وَ غَیْبَةُ الشَّیْخِ،: فِیمَا کَتَبَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحِمْیَرِیُّ إِلَی الْقَائِمِ حَیْثُ کَتَبَ رُوِیَ لَنَا عَنِ الْعَالِمِ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ إِمَامٍ صَلَّی بِقَوْمٍ بَعْضَ صَلَاتِهِمْ وَ حَدَثَتْ عَلَیْهِ حَادِثَةٌ کَیْفَ یَعْمَلُ مَنْ خَلْفَهُ فَقَالَ یُؤَخَّرُ وَ یَتَقَدَّمُ بَعْضُهُمْ وَ یُتِمُّ صَلَاتَهُمْ وَ یَغْتَسِلُ مَنْ مَسَّهُ التَّوْقِیعُ لَیْسَ عَلَی مَنْ مَسَّهُ إِلَّا غَسْلُ الْیَدِ وَ إِذَا لَمْ تَحْدُثْ حَادِثَةٌ تَقْطَعُ الصَّلَاةَ تَمَّمَ صَلَاتَهُ مَعَ الْقَوْمِ.

وَ عَنْهُ قَالَ: کَتَبْتُ وَ رُوِیَ عَنِ الْعَالِمِ علیه السلام أَنَّ مَنْ مَسَّ مَیِّتاً بِحَرَارَتِهِ غَسَلَ یَدَهُ وَ مَنْ مَسَّهُ وَ قَدْ بَرَدَ فَعَلَیْهِ الْغُسْلُ وَ هذه [هَذَا] الْمَیِّتُ فِی هَذِهِ الْحَالَةِ لَا یَکُونُ إِلَّا بِحَرَارَتِهِ فَالْعَمَلُ فِی ذَلِکَ عَلَی مَا هُوَ وَ لَعَلَّهُ یُنَحِّیهِ بِثِیَابِهِ وَ لَا یَمَسُّهُ فَکَیْفَ یَجِبُ عَلَیْهِ الْغُسْلُ؟

ص: 15


1- 1. الخصال ج 2 ص 159.
2- 2. تحف العقول ص 95 ط الإسلامیة.
3- 3. المصدر ص 102.
4- 4. الاحتجاج ص 269.

التوقیع: اگر کسی میّت را در این حالت لمس کند فقط بر او واجب است که دستانش را بشوید.(1)

توضیح

از ظاهر حدیث چنین پیداست که با لمس کردن جسد خشک (پوشیده با لباس) میّت، شستن دستها واجب می­گردد آن­گونه که علّامه نیز بر این باور است؛ این فرموده امام (إذا لم تحدث حادثة) یعنی: اگر حادثه­ای برای امام جماعت یا کسی که میّت را عقب کشیده است رخ ندهد، امّا فاعل این عبارت از کلام امام: (تمّم صلاته) اگر کسی است که میت را عقب کشیده است، یعنی: بعد از شستن دست نمازش را به پایان می­رساند، یا قبل از شستن دست که در این صورت، شستن دست بر اساس مستحبّ بودن است.

روایت22.

إکمال الدین: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هنگامی که اسماعیل وفات نمود دستور دادم که صورتش را نمایان سازند حال آنکه جسدش با پارچه­ای پوشیده شده بود، پس پیشانی و چانه و گردنش (گودی زیر گردن) را بوسیدم، سپس دستور دادم که او را پوشانده و غسلش دهند، آن ­گاه نزدش رفتم در حالی که کفن شده بود، پس گفتم: صورتش را نمایان سازید، و پیشانی و چانه و گردن او را بوسیدم و او را پناه دادم، سپس گفتم: او را در قبر بگذارید، گفته شد او را با چه چیزی پناه دادید؟ امام فرمود: با قرآن.(2)

توضیح

شیخ رحمه الله این بوسیدن را به زمان قبل از سرد شدن جسد حمل کرده است، هر چند نیازی به این تعلیل نیست چرا که جواز بوسیدن صورت وجوب غسل را نفی نمی­کند، و عدم ذکر این موضوع در حدیث بر عدم وجوب غسل دلالت نمی­کند؛ شیخ صدوق رحمه الله نیز به این نکته اشاره کرده است.

روایت23.

المصباح: شیخ روایت کرده که زرارة از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام درباره شب­هایی از ماه رمضان که غسل در آن­ها مستحبّ است سؤال پرسید، امام در پاسخ فرمود: شب نوزدهم، بیست و یکم و بیست وسوم، در شب نوزدهم تعداد افرادی که به حج مشرف می­شوند مشخص می­شود و هر امر حکیمانه­ای واضح و روشن می­گردد، در شب بیست و یکم عیسی علیه السلام به سوی آسمان بالا برده شد، همچنین جان وصیّ موسی علیه السلام و امیر مؤمنان علی علیه السلام ستانده شد، و شب بیست و سوم همان

ص: 16


1- . الاحتجاج: 269، کتاب الغیبة: 245[1]
2- .إکمال الدین و إتمام النعمة 1: 160[1]

التَّوْقِیعُ إِذَا مَسَّهُ فِی هَذِهِ الْحَالَةِ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِ إِلَّا غَسْلُ یَدِهِ (1).

بیان

ظاهره وجوب غسل الید بمس المیت یابسا کما ذهب إلیه العلامة و قوله إذا لم تحدث حادثة أی علی الإمام أو علی من أخر المیت و علی الأخیر قوله تمم صلاته أی بعد غسل الید أو قبله بأن یکون غسل الید علی الاستحباب.

«22»

إِکْمَالُ الدِّینِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَالَةَ مَعاً عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ سَعِیدٍ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا مَاتَ إِسْمَاعِیلُ أَمَرْتُ بِهِ وَ هُوَ مُسَجًّی أَنْ یُکْشَفَ عَنْ وَجْهِهِ فَقَبَّلْتُ جَبْهَتَهُ وَ ذَقَنَهُ وَ نَحْرَهُ ثُمَّ أَمَرْتُ بِهِ (2) فَغُطِّیَ ثُمَّ قُلْتُ اکْشِفُوا عَنْهُ فَقَبَّلْتُ أَیْضاً جَبْهَتَهُ وَ ذَقَنَهُ وَ نَحْرَهُ ثُمَّ أَمَرْتُهُمْ فَغَطَّوْهُ ثُمَّ أَمَرْتُ بِهِ فَغُسِّلَ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ قَدْ کُفِّنَ فَقُلْتُ اکْشِفُوا عَنْ وَجْهِهِ فَقَبَّلْتُ جَبْهَتَهُ وَ ذَقَنَهُ وَ نَحْرَهُ وَ عَوَّذْتُهُ ثُمَّ قُلْتُ أَدْرِجُوهُ فَقِیلَ بِأَیِّ شَیْ ءٍ عَوَّذْتَهُ فَقَالَ بِالْقُرْآنِ (3).

بیان

حمل الشیخ رحمه الله التقبیل علی ما قبل البرد و لا حاجة إلیه لأن جواز التقبیل لا ینافی وجوب الغسل بوجه و عدم الذکر لا یدل علی العدم و قد أشار إلیه الصدوق رحمه الله أیضا.

«23»

الْمِصْبَاحُ، لِلشَّیْخِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اللَّیَالِی الَّتِی یُسْتَحَبُّ فِیهَا الْغُسْلُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ لَیْلَةَ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ لَیْلَةَ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ لَیْلَةَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ قَالَ فِی لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ یُکْتَبُ وَفْدُ الْحَاجِّ وَ فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ وَ لَیْلَةَ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ فِیهَا رُفِعَ عِیسَی وَ فِیهَا قُبِضَ وَصِیُّ مُوسَی علیه السلام وَ فِیهَا قُبِضَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ لَیْلَةَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ هِیَ

ص: 16


1- 1. کتاب الغیبة ص 245.
2- 2. ما بین العلامتین ساقط من الکمبانیّ.
3- 3. اکمال الدین و اتمام النعمة ج 1 ص 160.

لیلة الجُهَنی - شب جُهنی - است. و در حدیث نقل شده است که شخصی به پیامبر صلّی الله علیه و آله گفت: خانه­ام از مدینه دور است، شبی را مشخص و امر فرما که در آن وارد مدینه شوم، پس پیامبر ورود در شب بیست و سوم را امر فرمود.

روایت24.

الإقبال: در کتاب (المختصر المنتخب فی عمل یوم عاشوراء) چنین آمده است: سپس آماده زیارت می­شوی، بنابراین آغاز نموده و غسل می­نمایی، تا آخر حدیث.(1)

و از امام صادق علیه السلام روایت شده که در روز میلاد، غسل نمودن را برای زیارت مزار پیامبر صلّی الله علیه و آله ذکر فرموده است(2)، اما روایت مخصوص آن روز نیست.

نویسنده کتاب، غسل زیارت مزار امیر مؤمنان علیه السلام را از محمد بن مسلم روایت کرده است و در روایت این غسل به آن روز (روز میلاد) اختصاص داده نشده است(3)، و از کلام او اختصاص داشتن غسل به روز میلاد فهمیده می­شود.

در ادامه گفته است: در کتاب عبادات از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: هر کسی وارد ماه رجب شده و در آغاز، میانه و پایان آن غسل نماید، مانند روزی که مادرش او را زاده از گناهانی که مرتکب شده پاک می­گردد.(4)

و به ذکر زیارت امام حسین علیه السلام در روز اوّل و پانزدهم ماه رجب پرداخته و غسل زیارت را مستحبّ دانسته است، و عمل أمّ داوود در وسط ماه مشتمل بر غسل است برای هر که بدان عمل نماید.(5)

و هنگام ذکر اعمال روز بیست و هفتم ماه رجب گفته است: آگاه باش که غسل در این روز شریف از جمله تکالیف شریف است، و روایتی را در این خصوص ذکر نکرده است، همچنین غسل نمودن به هنگام زیارت مزار امیر المؤمنین علیه السلام را بدون استناد به هیچ روایتی ذکر کرده است، و غسل شب نیمه شعبان به منظور زیارت امام حسین علیه السلام را بدون نقل هیچ روایتی ذکر کرده است.

همچنین گفته است: ابن أبی قُرّة در کتاب (اعمال ماه رمضان) با اسناد خویش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: غسل در شب اول و پانزدهم ماه رمضان مستحبّ است؛

و گفته این امر را گروهی از یاران قدیم ما ذکر کرده­اند پس سخن را در ذکر اسم مصنّفین این کلام به درازا نمی­کشانیم. اما وقت غسل در ماه رمضان قبل از وارد شدن به عشاء است و آن غسل

ص: 17


1- . الإقبال: 571، حدیث به صورت کامل در بحار الأنوار 101: 313 (کتاب المزار) ذکر خواهد شد.
2- . الإقبال: 604
3- . الإقبال: 608
4- . الإقبال: 628
5- . الإقبال: 660، به بحار الأنوار 98: 399 مراجعه کن.

لَیْلَةُ الْجُهَنِیِّ وَ حَدِیثُهُ أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ مَنْزِلِی نَاءٍ عَنِ الْمَدِینَةِ فَمُرْنِی بِلَیْلَةٍ أَدْخُلُ فِیهَا فَأَمَرَهُ بِ لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ.

«24»

الْإِقْبَالُ، مِنْ کِتَابِ الْمُخْتَصَرِ الْمُنْتَخَبِ فِی عَمَلِ یَوْمِ عَاشُورَاءَ قَالَ: ثُمَّ تَتَأَهَّبُ لِلزِّیَارَةِ فَتَبْدَأُ وَ تَغْتَسِلُ الْخَبَرَ(1).

وَ ذَکَرَ لِیَوْمِ الْمَوْلِدِ غُسْلًا لِزِیَارَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام (2)

لَکِنَّ الرِّوَایَةَ غَیْرُ مُخْتَصَّةٍ بِذَلِکَ الْیَوْمِ وَ کَذَا رَوَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الْغُسْلَ لِزِیَارَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَیْسَ فِی الرِّوَایَةِ التَّخْصِیصُ بِذَلِکَ الْیَوْمِ (3)

وَ یُفْهَمُ مِنْ کَلَامِهِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ الِاخْتِصَاصُ.

وَ قَالَ وَجَدْنَا فِی کُتُبِ الْعِبَادَاتِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَدْرَکَ شَهْرَ رَجَبٍ فَاغْتَسَلَ فِی أَوَّلِهِ وَ أَوْسَطِهِ وَ آخِرِهِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ-(4).

و ذکر زیارة الحسین علیه السلام فی الیوم الأول و الیوم الخامس عشر و یستحب الغسل للزیارة و عمل أم داود فی الوسط مشتمل علی الغسل لمن عمل به (5)

و قال عند ذکر أعمال الیوم السابع و العشرین من رجب اعلم أن الغسل فی هذا الیوم الشریف من شریف التکلیف و لم یذکر روایة و ذکر الزیارة لأمیر المؤمنین علیه السلام من غیر روایة و ذکر الغسل فی لیلة النصف من شعبان لزیارة الحسین علیه السلام من غیر اختصاص للروایة بها و منه قال

رَوَی ابْنُ أَبِی قُرَّةَ فِی کِتَابِ عَمَلِ شَهْرِ رَمَضَانَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یُسْتَحَبُّ الْغُسْلُ فِی أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْهُ.

و قال و قد ذکره جماعة من أصحابنا الماضین فلا نطیل بذکر أسماء المصنفین و وقت اغتسال شهر رمضان قبل دخول العشاء و یکفی ذلک الغسل

ص: 17


1- 1. الإقبال: 571، و تمام الخبر فی ج 101 ص 313 کتاب المزار.
2- 2. الإقبال: 604.
3- 3. الإقبال: 608.
4- 4. الإقبال ص 628.
5- 5. الإقبال ص 660، راجع ص 399 ج 98 من البحار.

برای تمام شب کافی است؛ در برخی از روایت­ها زمان مناسب برای غسل، ابتدای شب و در برخی دیگر فاصله بین نماز مغرب و عشاء ذکر شده است، و ما نظر خود را به نقل از ائمه طاهرین نقل کردیم.(1)

نویسنده کتاب المختصر در ادامه گفته است: در کتابی که گمان می­کنم از تألیفات ابو محمد جعفر بن احمد قمی است از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کسی که شب اول ماه رمضان در رودخانه­ای جاری غسل نماید و سی مشت آب بر سر خود بریزد تا ماه رمضان سال آینده پاک مطهر خواهد ماند.(2)

در کتابی که به آن اشاره شد از امام صادق علیه الیسلام روایت شده که فرمود: هر کسی که دوست ندارد گرفتار مرض خارش پوست شود، در شب اول ماه رمضان غسل نماید، و هر که در اولین شب ماه رمضان غسل نماید به مرض خارش پوست گرفتار نمی­شود و تا ماه رمضان سال بعد سلامت خواهد بود.(3)

همچنین نویسنده المختصر به نقل از کتاب الأغسالِ احمد بن محمد بن عیاش از امیر مؤمنان علیه السلام روایت کرده که فرمود: هنگامی که نخستین شب ماه رمضان فرا رسید، رسول خدا صلّی الله علیه و آله برخاست و به حمد و سپاس و ستایش خداوند پرداخت، سپس امام سخن را پی گرفت و فرمود: تا زمانی که نخستین شب از ده شب آخر ماه رمضان فرا رسید، پس پیامبر برخاست و خداوند را ستایش فرمود و اعمال شب نخست ماه را انجام داد، آن­گاه برخاست و خود را آماده کرد و کمر همت بست و از خانه خارج شد و به اعتکاف پرداخت و تمام شب را به شب زنده داری پرداخت، همچنین پیامبر در دهه آخر ماه رمضان هر شب و مابین نماز مغرب و عشاء غسل می­نمود، حدیث.(4)

و با اسناد به سعد بن عبدالله از امیر مؤمنان علیه السلام روایت کرده که فرمود: هر کسی که روز اول سال را در رودخانه­ای (آبی) جاری غسل نماید و سی مشت آب بر سر خود بریزد، این کار به منزله شفای او در طول سال خواهد بود.(5).

توضیح

ممکن است منظور از روز نخست سال، روز اول محرم باشد، همچنین ممکن است منظور روز اول رمضان باشد، چرا که در روایت از آن به عنوان روز نخست سال یاد شده است.

روایت25.

الإقبال: در سیاق اعمال شب سوّم گفته است: غسل نمودن در این شب مستحب است، و این به مقتصای روایتی است که غسل نمودن در (تمام شب­های فرد در تمام ما­ه­ها)

ص: 18


1- . الإقبال: 14
2- . الإقبال: 14
3- . الإقبال: 14
4- . الإقبال: 21
5- . الإقبال: ص 86.

للیلة جمیعها و روی أن الغسل فی أول اللیل و روی بین العشاءین و روینا ذلک عن الأئمة الطاهرین (1)

و منه قال: وَ رَأَیْتُ فِی کِتَابٍ أَعْتَقِدُ أَنَّهُ تَأْلِیفُ أَبِی مُحَمَّدٍ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ الْقُمِّیِّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: مَنِ اغْتَسَلَ أَوَّلَ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فِی نَهَرٍ جَارٍ وَ یَصُبُّ عَلَی رَأْسِهِ ثَلَاثِینَ کَفّاً مِنَ الْمَاءِ طَهُرَ إِلَی شَهْرِ رَمَضَانَ مِنْ قَابِلٍ (2).

وَ مِنْ ذَلِکَ الْکِتَابِ الْمُشَارِ إِلَیْهِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: مَنْ أَحَبَّ أَنْ لَا یَکُونَ بِهِ الْحِکَّةُ فَلْیَغْتَسِلْ أَوَّلَ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ مَنِ اغْتَسَلَ أَوَّلَ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ لَا تُصِیبُهُ حِکَّةٌ وَ یَکُونُ سَالِماً مِنْهَا إِلَی شَهْرِ رَمَضَانٍ قَابِلٍ (3).

وَ مِنْهُ نَقْلًا مِنْ کِتَابِ الْأَغْسَالِ لِأَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَیَّاشٍ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا کَانَ أَوَّلُ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ إِلَی أَنْ قَالَ حَتَّی إِذَا کَانَ أَوَّلُ لَیْلَةٍ مِنَ الْعَشْرِ قَامَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ قَالَ مِثْلَ ذَلِکَ ثُمَّ قَالَ وَ شَمَّرَ وَ شَدَّ الْمِئْزَرَ وَ بَرَزَ مِنْ بَیْتِهِ وَ اعْتَکَفَ وَ أَحْیَا اللَّیْلَ کُلَّهُ وَ کَانَ یَغْتَسِلُ کُلَّ لَیْلَةٍ مِنْهُ بَیْنَ الْعِشَاءَیْنِ الْحَدِیثَ (4).

وَ مِنْهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَی سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَنَّهُ قَالَ: مَنِ اغْتَسَلَ أَوَّلَ یَوْمٍ مِنَ السَّنَةِ فِی مَاءٍ جَارٍ وَ صَبَّ عَلَی رَأْسِهِ ثَلَاثِینَ غُرْفَةً کَانَ دَوَاءً لِسَنَتِهِ (5).

بیان

أول السنة یحتمل أول المحرم و أول شهر رمضان لورود الروایة بأنه أول السنة.

«25»

الْإِقْبَالُ، قَالَ: فِی سِیَاقِ أَعْمَالِ اللَّیْلَةِ الثَّالِثَةِ وَ فِیهَا یُسْتَحَبُّ الْغُسْلُ عَلَی مُقْتَضَی الرِّوَایَةِ الَّتِی تَضَمَّنَتْ أَنَّ کُلَّ لَیْلَةٍ مُفْرَدَةٍ مِنْ جَمِیعِ الشَّهْرِ یُسْتَحَبُ

ص: 18


1- 1. الإقبال: 14.
2- 2. الإقبال: 14.
3- 3. الإقبال: 14.
4- 4. الإقبال ص 21.
5- 5. الإقبال ص 86.

را مستحبّ می­داند.(1)

عده ای از اصحاب ما بر این حدیث متفق شده اند از جمله یُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَن از عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَان از امام صادق علیه السلام و صَالِح الحَذَّاء از إِسْحَاق بْن عَمَّار از امام کاظم علیه السلام وَ سَمَاعَة از امام صادق علیه السلام مُحَمَّد بْن سُلَیْمَان گفت: از امام رضا علیه السلام درباره این حدیث سوال کردم امام به من خبر دادند همگی اینها گفتند از نماز در ماه رمضان و کیفیت آن و اینکه چگونه رسول خدا به جا می آوردند سوال کردیم پس امامان معصوم فرمودند: هنگامی که شب نخست ماه رمضان فرا می­رسید، رسول خدا صلّی الله علیه و آله نماز مغرب را به جا می­آورد؛ سپس سخن را پی گرفته تا جایی که فرمودند: هنگامی که شب نوزدهم ماه رمضان فرا می­رسید، پیامبر هنگام غروب خورشید غسل می­نمود و نماز مغرب را با غسل به جا می­آورد، و هنگامی که شب بیست و سوم فرا می­رسید پیامبر به شیوه­ای که در شب نوزدهم غسل نموده بود دوباره غسل می­نمود.(2)

همچنین گفته است: شیخ مفید در (المقنعه) از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: غسل نمودن در شب نیمه ماه رمضان مستحبّ است.(3)

و از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه وآله در دهه آخر ماه رمضان هر شب غسل می­نمود.(4)

و با اسناد به حسین بن سعید از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: غسل شب بیست و یک ماه رمضان سنّت (مستحبّ) است.(5)

در ادامه از عیسی بن راشد روایت کرده که از امام صادق علیه السلام درباره غسل شب بیست و یک ماه رمضان پرسیدم، پس فرمود: پدرم در

ص: 19


1- . الإقبال: 121
2- .الإقبال: 12
3- .الإقبال: 150
4- .الإقبال: 195
5- . الإقبال: 195

فِیهَا الْغُسْلُ (1).

وَ مِنْهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ النَّهْدِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الصُّهْبَانِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ إِنَّ عِدَّةً مِنْ أَصْحَابِنَا اجْتَمَعُوا عَلَی هَذَا الْحَدِیثِ مِنْهُمْ یُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ صَالِحٌ الْحَذَّاءُ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام وَ سَمَاعَةُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ سُلَیْمَانَ: وَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنْ هَذَا الْحَدِیثِ فَأَخْبَرَنِی بِهِ قَالُوا هَؤُلَاءِ جَمِیعاً سَأَلْنَا عَنِ الصَّلَاةِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ کَیْفَ هِیَ وَ کَیْفَ فَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا جَمِیعاً إِنَّهُ لَمَّا دَخَلَتْ أَوَّلُ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَّی الْمَغْرِبَ وَ سَاقُوا الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالُوا فَلَمَّا کَانَ لَیْلَةُ تِسْعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ اغْتَسَلَ حِینَ غَابَتِ الشَّمْسُ وَ صَلَّی الْمَغْرِبَ بِغُسْلٍ وَ سَاقُوا إِلَی أَنْ قَالُوا فَلَمَّا کَانَ لَیْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ اغْتَسَلَ أَیْضاً کَمَا اغْتَسَلَ فِی لَیْلَةِ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ (2).

وَ مِنْهُ قَالَ وَ رَوَیْنَا عَنِ الشَّیْخِ الْمُفِیدِ فِی الْمُقْنِعَةِ فِی رِوَایَةٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ یُسْتَحَبُّ الْغُسْلُ لَیْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ (3).

وَ مِنْهُ قَالَ وَ رَوَیْنَا بِإِسْنَادِنَا إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ مِنْ کِتَابِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ النَّهْدِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَغْتَسِلُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فِی الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ فِی کُلِّ لَیْلَةٍ(4).

وَ مِنْهُ قَالَ وَ قَدْ رَوَیْنَا بِإِسْنَادِنَا إِلَی الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: غُسْلُ لَیْلَةِ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ سُنَّةٌ(5).

وَ مِنْهُ قَالَ وَ رَوَی عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ فِی کِتَابِهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عِیسَی بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْغُسْلِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ کَانَ أَبِی یَغْتَسِلُ

ص: 19


1- 1. الإقبال ص 121.
2- 2. الإقبال: 12.
3- 3. الإقبال ص 150.
4- 4. المصدر ص 195.
5- 5. المصدر ص 195.

شب­های نوزده، بیست و یک، بیست و سه و بیست و پنج غسل می­نمود.(1)

صاحب کتاب مذکور گفته است: از ابن ابی یعفور روایت شده است: از امام صادق علیه السلام درباره غسل کردن در ماه رمضان پرسیدم، امام فرمود: در شب­های نوزده، بیست و یک، بیست و سه، بیست و هفت و بیست و نه غسل کن.(2)

همچنین از حمّاد بن عثمان روایت کرده که گفت در شب بیست و یک ماه رمضان نزد امام صادق علیه السلام رفتم، از من پرسید: ای حمّاد، غسل نموده­ای؟ گفتم: فدایت گردم، آری، حدیث.(3)

از پیامبر صلّی الله علیه و آله نیز روایت شده که ایشان در شب هفده ماه رمضان غسل می­نمود.

و با سلسله روایت­های متعدد از امام صادق علیه السلام روایت شده که ایشان نیز در شب بیست وسوّم ماه رمضان یک بار در اوّل شب و بار دیگر در پایان شب آن غسل می­نمود.(4)

از عبدالرحمن بن أبی عبدالله نیز روایت شده که گفت: امام صادق علیه السلام به من فرمود: در شب بیست و چهارم ماه رمضان غسل کن.(5)

و هنگام ذکر اعمال روز بیست و هفتم ماه رجب گفته است: آگاه باش که غسل در این روز شریف از تکالیف شریف است؛ و روایتی را در این خصوص ذکر نکرده است، همچنین زیارت امیر مؤمنان علیه السلام را بدون روایت ذکر کرده است، و غسل شب نیمه شعبان به منظور زیارت امام حسین علیه السلام را بدون اختصاص دادن روایت به آن ذکر کرده است .

همچنین گفته است ابن أبی قرّه در کتاب (اعمال ماه رمضان) با إسناد خویش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: غسل در شب اول و پانزدهم ماه رمضان مستحبّ است، و این امر را گروهی از یاران گذشته ما ذکر کرده­اند، پس سخن را در ذکر اسم مصنّفین این کلام به درازا نمی­کشانیم، و هنگام غسل در ماه رمضان قبل از وارد شدن به عشاء است، و آن غسل برای تمام شب کافی است؛ در برخی از روایت­ها زمان مناسب برای غسل، ابتدای شب و در برخی دیگر فاصله بین نماز مغرب و عشاء ذکر شده است، و ما سخن خود را به نقل از ائمه طاهرین نقل کردیم.(6)

نویسنده کتاب المختصر در ادامه گفته است: در کتابی که گمان می­کنم از تألیفات ابو محمد جعفر بن احمد قمی است از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: هر کسی که شب اول ماه رمضان در رودخانه­ای جاری غسل کند و سی مُشت آب بر سر خود بریزد تا ماه رمضان سال آینده پاک و مطهر خواهد ماند.(7)

در کتابی که به آن اشاره شد از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کسی که دوست ندارد گرفتار مرض خارش پوست شود در شب اول ماه رمضان غسل نماید، و هر که در اولین شب ماه رمضان غسل نماید به مرض خارش پوست گرفتار نمی­شود و تا ماه رمضان سال بعد سلامت خواهد بود.(8)

همچنین نویسنده المختصر به نقل از کتاب الأغسال احمد بن محمّد بن عیاش از امیر مؤمنان علیه السلام روایت کرده که فرمود: هنگامی که نخستین شب ماه رمضان فرا رسید، رسول خدا صلّی الله علیه وآله برخاست و به حمد و سپاس و ستایش خداوند پرداخت؛ سپس امام سخن را پی گرفت و فرمود: تا زمانی که نخستین شب از ده شب آخر ماه رمضان فرا رسید،پس پیامبر برخاست و خداوند را ستایش فرمود و اعمال شب نخست ماه را انجام داد، سپس برخاست و خود را آماده کرد و کمر (همّت) بست، و از خانه خارج شد و به اعتکاف پرداخت و تمام شب را بیدار ماند، همچنین پیامبر در دهه آخر ماه رمضان هر شب مابین نماز مغرب و عشاء غسل می­نمود، حدیث.(9)

و با اسناد به سعد بن عبدالله از امیر مؤمنان علیه السلام روایت کرده که فرمود: هر کسی که روز اوّل سال در رودخانه­ای جاری غسل کند و سی مشت آب بر سر خود بریزد، این کار به منزله شفای او در طول سال خواهد بود.(10)

همچنین با اسناد متصل به حسن بن راشد از وی روایت شده که به امام صادق علیه السلام گفتم: همانا مردم می­گویند که مغفرت و بخشش در شب قدر بر کسانی فرود می­آید که ماه رمضان را روزه گرفته­اند؛ امام فرمود: ای حسن، مزد کارگر بعد از فارغ شدن از انجام کار پرداخت می­شود،

ص: 20


1- . الإقبال: 220
2- . الإقبال: 226
3- . الإقبال: 200
4- . الإقبال: 207
5- .الإقبال: 215
6- . الإقبال: 14
7- . الإقبال: 14
8- .الإقبال: 14
9- . الإقبال: 21
10- . الإقبال: 86

فِی لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ خَمْسٍ وَ عِشْرِینَ (1).

قَالَ وَ مِنَ الْکِتَابِ الْمَذْکُورِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْغُسْلِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ قَالَ اغْتَسِلْ لَیْلَةَ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ سَبْعٍ وَ عِشْرِینَ وَ تِسْعٍ وَ عِشْرِینَ (2).

وَ مِنْهُ نَقْلًا مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الطِّرَازِیِّ عَنْ عَبْدِ الْبَاقِی بْنِ یَزْدَادَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَهْبَانَ الْبَصْرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَیْلَةَ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ قَالَ لِی یَا حَمَّادُ اغْتَسَلْتَ قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ الْحَدِیثَ (3).

وَ مِنْهُ قَالَ وَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: أَنَّهُ کَانَ یَغْتَسِلُ فِی لَیْلَةِ سَبْعَةَ عَشَرَ.

وَ مِنْهُ قَالَ رَوَیْنَا بِعِدَّةِ طُرُقٍ مِنْهَا بِإِسْنَادِنَا إِلَی هَارُونَ بْنِ مُوسَی التَّلَّعُکْبَرِیِّ بِإِسْنَادِهِ إِلَی بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: رَأَیْتُهُ اغْتَسَلَ فِی لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ مَرَّةً فِی أَوَّلِ اللَّیْلِ وَ مَرَّةً فِی آخِرِهِ (4).

وَ مِنْهُ رَوَیْنَا بِإِسْنَادِنَا إِلَی الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ کِتَابِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ النَّهْدِیِّ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام اغْتَسِلْ فِی لَیْلَةِ أَرْبَعٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ (5).

وَ مِنْهُ قَالَ وَ رُوِیَ بِإِسْنَادٍ مُتَّصِلٍ إِلَی الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ إِنَّ الْمَغْفِرَةَ تَنْزِلُ عَلَی مَنْ صَامَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ فَقَالَ یَا حَسَنُ إِنَّ الْقَارِیجَارَ إِنَّمَا یُعْطَی أَجْرَهُ عَنْ فَرَاغِهِ مِنْ ذَلِکَ

ص: 20


1- 1. الإقبال ص 220.
2- 2. الإقبال ص 226.
3- 3. المصدر: 200.
4- 4. المصدر ص 207.
5- 5. المصدر ص 215.

که شب عید از آن جمله است، گفتم: فدایت گردم، پس لازم است که چه عملی را در آن شب انجام دهیم؟ فرمود: هنگامی که خورشید غروب کرد غسل کن، حدیث.(1)

علل الشرایع: نظیر این حدیث از حسن بن راشد روایت شده است.(2)

توضیح

(القاریجار) معرّب کلمه فارسی (کارگر) است.

روایت26.

الإقبال: با اسناد به عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: غسل روز عید فطر سنّت (مستحبّ) است.(3)

همچنین با اسناد به ابوعنبسه از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: قبل از به جا آوردن نماز عید فطر از یک رودخانه غسل نما، اگر رودخانه­ای وجود نداشت جستجو کن و خود با خشوع در طلب آب باش، پس باید غسل کردنت زیر سایه­ها یا دیوار باشد و با تلاش و کوشش خود را (از چشم دیگران) پنهان دار، هنگامی که قصد غسل کردن نمودی بگو: «اللَّهُمَّ إِیمَاناً بِکَ وَ تَصْدِیقاً بِکِتَابِکَ وَ اتِّبَاعَ سُنَّةِ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ» {خداوندا، این کار را به خاطر ایمان به تو، تصدیق کتابت و پیروی از سنّت پیامبرت محمد صلّی الله علیه و آله انجام می­دهم،} سپس با نام خداوند آغاز کن، و هنگامی که از غسل کردن فارغ گشتی بگو: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ کَفَّارَةً لِذُنُوبِی وَ طَهِّرْ دِینِی اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنِّی الدَّنَسَ» {خداوندا، این غسل کردن را کفّاره گناهانم قرار ده و دینم را مطهر گردان، خداوندا، آلودگی را از من برطرف ساز.}(4)

توضیح

(لِ) فعل امر از (ولی-یلی: به دنبال فلان چیز رفت یا می­رود) می­باشد و بر مستحبّ بودن فراهم کردن مقدّمات عبادت توسط خود شخص دلالت می­کند و لزوما این طور نیست که خلاف آن (کمک گرفتن از دیگران در مقدمات عبادت) در استعانت به مکروه داخل باشد.

روایت27.

المصباح: از امام صادق علیه السلام روایت شده که در روز نوروز فرمود: هنگامی که نوروز فرا رسید غسل کن و پاکیزه­ترین لباس­هایت را بپوش، حدیث.(5)

روایت28.

الإقبال: گوید: هنگامی که در روز عرفه در مکان شهادت (قتلگاه) حسین علیه السلام بودی، غسل زیارت را به جا آور، و در ذکر اعمال روز عرفه گفته است: پس در روز عرفه غسلی که به آن امر شده­ای را به انجام برسان، چرا که از

ص: 21


1- . الإقبال: 271
2- . علل الشرایع2: 75
3- .الإقبال: 279
4- .الإقبال: 279
5- . المصباح:591

لَیْلَةُ الْعِیدِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمَا یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَفْعَلَ فِیهَا قَالَ إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَاغْتَسِلْ الْحَدِیثَ (1).

العلل، عن أبیه عن محمد بن یحیی عن محمد بن أحمد بن یحیی عن أحمد بن محمد السیاری عن القاسم بن یحیی عن جده الحسن بن راشد: مثله (2)

بیان

القاریجار معرب کارگر.

«26»

الْإِقْبَالُ، رَوَیْنَا بِإِسْنَادِنَا إِلَی الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْغُسْلُ یَوْمَ الْفِطْرِ سُنَّةٌ(3).

وَ مِنْهُ مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی عَنْبَسَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: صَلَاةُ الْعِیدِ یَوْمَ الْفِطْرِ أَنْ تَغْتَسِلَ مِنْ نَهَرٍ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ نَهَرٌ فَلِ أَنْتَ بِنَفْسِکَ اسْتِقَاءَ الْمَاءِ بِتَخَشُّعٍ وَ لْیَکُنْ غُسْلُکَ تَحْتَ الظِّلَالِ أَوْ تَحْتَ حَائِطٍ وَ تَسَتَّرْ بِجُهْدِکَ فَإِذَا هَمَمْتَ بِذَلِکَ فَقُلِ اللَّهُمَّ إِیمَاناً بِکَ وَ تَصْدِیقاً بِکِتَابِکَ وَ اتِّبَاعَ سُنَّةِ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ثُمَّ سَمِّ وَ اغْتَسِلْ فَإِذَا فَرَغْتَ مِنَ الْغُسْلِ فَقُلِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ کَفَّارَةً لِذُنُوبِی وَ طَهِّرْ دِینِی اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنِّی الدَّنَسَ (4).

بیان

ل أمر من ولی یلی و یدل علی استحباب تولی مقدمات العبادة بنفسه و لا یلزم أن یکون خلافه داخلا فی الاستعانة المکروهة.

«27»

الْمِصْبَاحُ، عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام فِی یَوْمِ النَّیْرُوزِ قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ النَّیْرُوزِ فَاغْتَسِلْ وَ الْبَسْ أَنْظَفَ ثِیَابِکَ الْحَدِیثَ (5).

«28»

الْإِقْبَالُ، قَالَ: إِذَا کُنْتَ بِمَشْهَدِ الْحُسَیْنِ فِی یَوْمِ عَرَفَةَ فَاغْتَسِلْ غُسْلَ الزِّیَارَةِ وَ قَالَ فِی عَمَلِ یَوْمِ عَرَفَةَ فَاغْتَسِلِ الْغُسْلَ الْمَأْمُورَ بِهِ فِی عَرَفَةَ فَإِنَّهُ مِنَ

ص: 21


1- 1. الإقبال ص 271.
2- 2. علل الشرائع ج 2 ص 75.
3- 3. الإقبال ص 279.
4- 4. الإقبال ص 279 و فیه: ول أنت.
5- 5. المصباح ص 591.

امور مهّم است؛ سپس سخن را پی گرفته تا جائی که می­گوید: باشد که غسل کردنت را اندکی پیش از نماز ظهر و عصر به جا آوری.(1)

همچنین با اسناد به ابوالحسن لیثیّ در ضمن حدیثی طولانی که به ذکر فضل روز غدیر پرداخته است از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: هنگامی که صبح روز غدیر فرا رسد در آغاز آن روز غسل واجب می­شود.(2)

با اسناد به علی بن محمد قمی در ضمن حدیث مباهله -که روز بیست و چهارم ذی الحجه می­باشد و گفته شده روز بیست و یک یا بیست و هفت، ولی بر اساس صحیح­ترین روایات روز بیست و چهارم می­باشد و روز زیارت است-گفته است: هنگامی که قصد زیارت نمودی به عنوان شکرگزاری به درگاه خداوند متعال آن روز را با روزه آغاز کن، پس غسل نموده و پاکیزه­ترین لباس­هایت را به تن کن.(3)

روایت29.

اختیار ابن الباقی: امیر مؤمنان علیه السلام فرموده­اند: غسل روزهای عید، پاک کننده کسی است که حاجات خویش را از درگاه خداوند متعال طلب می­کند، همچنین پیروی از سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله است.

روایت30.

فلاح السائل: غسل­های مستحب عبارتند از: غسل توبه، غسل جمعه، غسل نخستین شب ماه رمضان، غسل تمام شب­های فرد ماه رمضان، و برترین غسل­های ماه رمضان عبارتند از: غسل شب پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بیست و یکم، و بیست و سوّم.

و شیخ ابن أبی قرّه رحمه الله در کتاب اعمال ماه رمضان چنین ذکر کرده است: همچنین غسل شب بیست و چهار، بیست و پنج، بیست و هفت و بیست و نهم از ماه رمضان از جمله غسل­های سنّت و پر فضیلت هستند، و برای اثبات سخن خویش روایاتی را ذکر کرده است.

دیگر غسل­های سنّت عبارتند از: غسل شب عید فطر، غسل روز عید فطر، غسل روز عرفه یعنی نهم ماه ذی الحجه، غسل روز عید قربان یعنی دهم ماه ذی الحجّه، غسل روز غدیر یعنی هجدهم ماه ذی الحجه، غسل روز مباهله یعنی بیست و چهارم ماه ذی الحجه،

ص: 22


1- . الإقبال: 279
2- . الإقبال: 474
3- . الإقبال:515

الْمُهِمَّاتِ إِلَی أَنْ قَالَ وَ لْیَکُنْ غُسْلُکَ قَبْلَ الظُّهْرَیْنِ بِقَلِیلٍ (1).

وَ مِنْهُ مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الطِّرَازِیِّ قَالَ رَوَیْنَاهُ بِإِسْنَادِنَا إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ اللَّیْثِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ ذَکَرَ فِیهِ فَضْلَ یَوْمِ الْغَدِیرِ إِلَی أَنْ قَالَ فَإِذَا کَانَ صَبِیحَةُ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَجَبَ الْغُسْلُ فِی صَدْرِ نَهَارِهِ الْحَدِیثَ (2).

وَ مِنْهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی الْفَرَجِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی قُرَّةَ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُمِّیِّ رَفَعَهُ فِی خَبَرِ الْمُبَاهَلَةِ وَ هِیَ یَوْمُ أَرْبَعٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ وَ قِیلَ یَوْمُ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ قِیلَ یَوْمُ سَبْعَةٍ وَ عِشْرِینَ وَ أَصَحُّ الرِّوَایَاتِ یَوْمُ أَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِینَ وَ الزِّیَارَةِ فِیهِ قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ ذَلِکَ فَابْدَأْ بِصَوْمِ ذَلِکَ الْیَوْمِ شُکْراً لِلَّهِ تَعَالَی وَ اغْتَسِلْ وَ الْبَسْ أَنْظَفَ ثِیَابِکَ (3).

«29»

إِخْتِیَارُ ابْنِ الْبَاقِی، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: غُسْلُ الْأَعْیَادِ طَهُورٌ لِمَنْ أَرَادَ طَلَبَ الْحَوَائِجِ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اتِّبَاعٌ لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.

«30»

فَلَاحُ السَّائِلِ،: الْأَغْسَالُ الْمَنْدُوبَةُ غُسْلُ التَّوْبَةِ وَ غُسْلُ الْجُمُعَةِ وَ غُسْلُ أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ غُسْلُ کُلِّ لَیْلَةٍ مُفْرَدَةٍ مِنْهُ وَ أَفْضَلُ أَغْسَالِهِ غُسْلُ لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْهُ وَ غُسْلُ لَیْلَةِ سَبْعَ عَشْرَةَ مِنْهُ وَ غُسْلُ لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ مِنْهُ وَ غُسْلُ لَیْلَةِ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ مِنْهُ وَ غُسْلُ لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ مِنْهُ.

وَ ذَکَرَ الشَّیْخُ ابْنُ أَبِی قُرَّةَ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی کِتَابِ عَمَلِ شَهْرِ رَمَضَانَ: وَ غُسْلُ لَیْلَةِ أَرْبَعٍ وَ عِشْرِینَ مِنْهُ وَ لَیْلَةِ خَمْسٍ وَ عِشْرِینَ مِنْهُ وَ لَیْلَةِ سَبْعٍ وَ عِشْرِینَ مِنْهُ وَ لَیْلَةِ تِسْعٍ وَ عِشْرِینَ مِنْهُ وَ رَوَی فِی ذَلِکَ رِوَایَاتٍ وَ غُسْلُ لَیْلَةِ عِیدِ الْفِطْرِ وَ غُسْلُ یَوْمِ عِیدِ الْفِطْرِ وَ غُسْلُ یَوْمِ عَرَفَةَ وَ هُوَ تَاسِعُ ذِی الْحِجَّةِ وَ غُسْلُ عِیدِ الْأَضْحَی عَاشِرِ ذِی الْحِجَّةِ وَ غُسْلُ یَوْمِ الْغَدِیرِ ثَامِنَ عَشَرَ ذِی الْحِجَّةِ وَ غُسْلُ یَوْمِ الْمُبَاهَلَةِ وَ هُوَ الرَّابِعُ وَ الْعِشْرُونَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ وَ

ص: 22


1- 1. الإقبال: 337.
2- 2. الإقبال ص 474.
3- 3. الإقبال: 515.

غسل روز میلاد پیامبر صلّی الله علیه و آله یعنی هفدهم ماه ربیع الأول، غسل نماز کسوف آن­گاه که قرص کامل خورشید گرفته شود و شخص نماز را به صورت عمدی ترک کرده، پس غسل نموده و قضای نماز را به جا می­آورد، غسل نماز (طلب) حاجت، غسل نماز استخاره، غسل إحرام، غسل ورود به مسجدالحرام، غسل ورود به خانه کعبه، غسل ورود به مدینه، غسل ورود به مسجدالنبی صلّی الله علیه و آله و غسل زیارت مزار ایشان علیه أفضل الصلوات، غسل زیارت مزار امامان عترت پیامبر علیهم أفضل التحیات در هر جایی قرار داشته باشند.

و در برخی از روایات غسل برگرفتن خاک از ضریح امام حسین علیه السلام نیز ذکر شده است.(1)

ابن بابویه در جزء نخست از کتاب مدینة العلم حدیثی را درباره انواع غسل­ها از امام صادق علیه السلام نقل کرده است و در آن به غسل استخاره، غسل نماز استخاره، غسل نماز استسقاء (طلب باران) و غسل زیارت نیز اشاره کرده است؛ و به غیر از کتاب (مدینه العلم) در میان احادیث مشاهده کردم که مولایمان علی علیه السلام در شب­های سرد و به منظور با نشاط شدن برای ادای نماز شب غسل می­نمود.(2)

روایت31.

کتاب الهدایة مرحوم صدوق: امام صادق علیه السلام فرموده است: غسل جنابت و غسل حیض یکسان هستند.

و روایت شده که هرکسی قصد دیدار مصلوب - به دار آویخته شده­ای - کند پس به او نظر اندازد، به عنوان مجازات، غسل بر او واجب می­شود.(3)

توضیح

بیشتر فقها نظر به استحباب غسل اخیر دارند و به این روایت استناد کرده­اند، و در الفقیه(4)

نیز به همین ترتیب و به صورت مرسل این حدیث را روایت کرده است، این در حالی است که ابوصلاح به وجوب این غسل اعتقاد دارد و اثبات وجوب با استناد به این گونه روایات مشکل است؛ و عدّه­ای از فقها استحباب (یا وجوب) این غسل را مشروط به گذشت سه روز از به دار آویخته شدن دانسته­اند، و بیشتر فقها گفته­اند: به خاطر اطلاق نصّ، حکم شامل آن دارزدنی است که روی داده است، از سر حق بوده باشد یا خیر، با کیفیت شرعی و قانونی انجام گرفته باشد یا خیر، و این قول، صحیح است، امّا باید با آنچه

ص: 23


1- .فلاح السائل:61و62
2- .این حدیث را در نسخه مطبوع نیافتیم، شاید در نسخه خطی باشد که هر گز چاپ نشده و علامه نوری در المستدرک1: 151 آن را روایت کرده است.
3- . الهدایه: 19
4- . الفقیه

غُسْلُ یَوْمِ مَوْلِدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یَوْمُ سَابِعَ عَشَرَ رَبِیعٍ الْأَوَّلِ وَ غُسْلُ صَلَاةِ الْکُسُوفِ إِذَا کَانَ قَدْ احْتَرَقَ کُلُّهُ وَ تَرَکَهَا مُتَعَمِّداً فَیَغْتَسِلُ وَ یَقْضِیهَا وَ غُسْلُ صَلَاةِ الْحَاجَةِ وَ غُسْلُ صَلَاةِ الِاسْتِخَارَةِ وَ غُسْلُ الْإِحْرَامِ وَ غُسْلُ دُخُولِ مَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ دُخُولِ الْکَعْبَةِ وَ دُخُولِ الْمَدِینَةِ وَ دُخُولِ مَسْجِدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ عِنْدَ زِیَارَتِهِ عَلَیْهِ أَکْمَلُ الصَّلَوَاتِ وَ عِنْدَ زِیَارَةِ الْأَئِمَّةِ مِنْ عِتْرَتِهِ أَیْنَ کَانَتْ قُبُورُهُمْ عَلَیْهِمْ أَفْضَلُ التَّحِیَّاتِ وَ غُسْلُ أَخْذِ التُّرْبَةِ مِنْ ضَرِیحِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فِی بَعْضِ الرِّوَایَاتِ (1).

وَ رَوَی ابْنُ بَابَوَیْهِ فِی الْجُزْءِ الْأَوَّلِ مِنْ کِتَابِ مَدِینَةِ الْعِلْمِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام حَدِیثاً فِی الْأَغْسَالِ: وَ ذَکَرَ فِیهَا غُسْلَ الِاسْتِخَارَةِ وَ غُسْلَ صَلَاةِ الِاسْتِخَارَةِ وَ غُسْلَ صَلَاةِ الِاسْتِسْقَاءِ وَ غُسْلَ الزِّیَارَةِ. وَ رَأَیْتُ فِی الْأَحَادِیثِ مِنْ غَیْرِ کِتَابِ مَدِینَةِ الْعِلْمِ: أَنَّ مَوْلَانَا عَلِیّاً علیه السلام کَانَ یَغْتَسِلُ فِی اللَّیَالِی الْبَارِدَةِ طَلَباً لِلنَّشَاطِ فِی صَلَاةِ اللَّیْلِ (2).

«31»

الْهِدَایَةُ لِلصَّدُوقِ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: غُسْلُ الْجَنَابَةِ وَ الْحَیْضِ وَاحِدٌ.

وَ رُوِیَ: أَنَّ مَنْ قَصَدَ مَصْلُوباً فَنَظَرَ إِلَیْهِ وَجَبَ عَلَیْهِ الْغُسْلُ عُقُوبَةً(3).

بیان

قال أکثر الأصحاب باستحباب هذا الغسل و استندوا إلی هذه الروایة و رواها فی الفقیه (4) أیضا هکذا مرسلا و ذهب أبو الصلاح إلی الوجوب و إثبات الوجوب بمثلها مشکل و الأصحاب قیدوه بکونه بعد ثلاثة أیام و قال الأکثر الحکم شامل لما کان بحق أم لا أو بالکیفیة الشرعیة أم لا لإطلاق النص و هو کذلک لکن لا بد من تقییده بما یسمی صلبا

ص: 23


1- 1. فلاح السائل ص 61 و 62.
2- 2. لم نجده فی المصدر المطبوع، و لعله فی القسم المخطوط الذی لم یطبع بعد و قد أخرجه العلامة النوریّ فی المستدرک ج 1 ص 151، أیضا.
3- 3. الهدایة ص 19 ط قم.
4- 4. الفقیه ج 1 ص 45.

در عرف (صلب: به دار آویخته شده) نامیده می­شود مقیّد گردد.

می­گویم: ذکر غسل­های استخاره، نماز حاجت و غیره در مکان خویش خواهد آمد. و برخی از فقها غسل­های مستحبّ را در موارد ذیل محصور دانسته­اند: غسل عید فطر و قربان، غسل روزهای مبعث، غدیر، نوروز، دحوالارض (گسترده شدن زمین)، جمعه، مباهله، غسل توبه، طلب حاجت، استخاره، روز ترویه ، غسل روز عرفه، غسل طواف، تراشیدن سر، قربانی کردن، رمی جمرات، دو إحرام حج و عمره، غسل ورود به کعبه، مکّه، مدینه، حرم مکه و نبوی، مسجد الحرام و مسجدالنبی، غسل استسقاء، غسل روز میلاد پیامبر، غسلِ غسل دهنده، کفن کننده یا لمس کننده میّت بعد از غسل نخست، غسل دو شب نیمه رجب و شعبان، غسل کسوف، یا حاصل شدن شروط آن، غسل کُشتن وزغ، غسل تلاش برای دیدن به دار آویخته شده بعد از سه روز، غسل شکّ در وقوع حدث اکبر (مثلا مدفوع) با وجود یقین در طهارت، وقوع حدث (مثلا بول) بعد از غسل عضو، غسل جنابت برای میّتی که جُنب بوده است و غسل شب­های فرد ماه رمضان که پانزده شب هستند و دومین غسل در شب بیست و سوم ماه رمضان، زیارت خانه خدا و زیارت مزار یکی از امامان معصوم علیهم السلام، هر چند اثبات برخی از غسل­ها خالی از اشکال نیست .

ص: 24

فی العرف. أقول سیأتی أغسال الاستخارة و صلاة الحاجة و غیرها فی مواضعها و حصر بعض الأصحاب الأغسال المندوبة فذکر فیها غسل العیدین و المبعث و الغدیر و النیروز و الدحو و الجمعة و المباهلة و التوبة و الحاجة و الاستخارة و الترویة و عرفة و الطواف و الحلق و الذبح و رمی الجمار و إحرامی الحج و العمرة و دخول الکعبة و مکة و المدینة و حرمیهما و مسجدیهما و الاستسقاء و المولود و من غسل میتا أو کفنه أو مسه بعد تغسیله و لیلتی نصف رجب و شعبان و الکسوف مع الشرط و قتل الوزغة و السعی إلی رؤیة المصلوب بعد ثلاث و عند الشک فی الحدث الأکبر مع تیقن الطهارة و الحدث بعد غسل العضو و غسل الجنابة لمن مات جنبا و فرادی من شهر رمضان الخمس عشرة(1) و ثانی الغسلتین لیلة ثلاث و عشرین منه و زیارة البیت و أحد المعصومین علیهم السلام و إثبات بعضها لا یخلو من إشکال.

ص: 24


1- 1. یعنی لیالی الافراد تکون خمس عشرة.

باب دوم : احکام جامع غسل­های واجب و مستحبّ و آداب آن­ها

روایات

روایت1.

قرب الاسناد کتاب المسائل: علی بن جعفر از بردارش امام موسی کاظم علیه السلام پرسید: آیا اگر شخصی قبل از طلوع فجر غسل نماید وی را کفایت می­کند؟ [و] آیا این غسل او را از غسل عید فطر و قربان کفایت می­کند؟ امام فرمود: اگر روز عید فطر و قربان قبل از طلوع فجر غسل نماید او را کفایت نمی­کند و اگر بعد از طلوع فجر غسل نماید او را کفایت می­کند(1).

توضیح

در بعضی از نسخه ها سؤال دوّم نیز با (هَل یجزیه) آغاز شده است و چنین پیداست که به منظور تأکید (هَل یجزیه) که سؤال نخست با آن آغاز شده آمده است، و در برخی از نسخه­های دیگر سؤال دوّم با (و هَل یجزیه) آغاز شده است و منظور این است که سؤال اوّل از انجام گرفتن غسل جنابت قبل از طلوع فجر خبر می­دهد و سؤال دوّم از بی نیاز بودن به انجام غسل عید فطر و قربان با انجام آن است؛ پس دلالت دارد که غسل­های سنّت و واجب با هم تداخل می کنند.

روایت2.

قرب الاسناد: عبد الله بن بکیر گوید: از امام صادق علیه السلام درباره غسل ماه رمضان و اینکه در کدام شب غسل نمایم سؤال پرسیدم؟ امام فرمود: در شب نوزده، بیست و یک و بیست و سه؛ در شب نوزده تعداد کسانی که در طول سال به حجّ مشرّف می­شوند نوشته می­شود، همچنین امیر مؤمنان علیه السلام در این شب ضربت خورد و در شب بیست و یک به شهادت رسید، و غسل در آغاز شب انجام می­شود.(2)

عبد الله در ادامه گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: اگر کسی بعد از غسل بخوابد تکلیف چیست؟ امام فرمود: آیا آن غسل نیز مانند غسل جمعه نیست، اگر بعد از طلوع فجر غسل نمایی تو را کفایت می­کند.(3)

روایت3.

العیون، علل الشریع:

ص: 25


1- . قرب الاسناد: چاپ نجف: 111، چاپ حجر: 87
2- . قرب الاسناد: چاپ حجر: 82، چاپ نجف: 102
3- . قرب الاسناد: چاپ حجر: 82، چاپ نجف: 102

باب 2 جوامع أحکام الأغسال الواجبة و المندوبة و آدابها

روایات

«1»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، وَ کِتَابُ الْمَسَائِلِ، بِإِسْنَادِهِمَا عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ هَلْ یُجْزِیهِ أَنْ یَغْتَسِلَ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ وَ هَلْ یُجْزِیهِ ذَلِکَ مِنْ غُسْلِ الْعِیدَیْنِ قَالَ إِنِ اغْتَسَلَ یَوْمَ الْفِطْرِ وَ الْأَضْحَی قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ لَمْ یُجْزِهِ وَ إِنِ اغْتَسَلَ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ أَجْزَأَهُ (1).

بیان

فی بعض النسخ هل یجزیه فالظاهر أنه تأکید لقوله هل یجزیه سابقا و فی بعضها و هل یجزیه مع الواو فالظاهر کون السؤال الأول عن إیقاع غسل الجنابة قبل الفجر و الثانی عن إجزائه عن غسل العیدین فیدل علی تداخل الأغسال المسنونة و الواجبة.

«2»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْغُسْلِ فِی رَمَضَانَ وَ أَیَّ اللَّیْلِ أَغْتَسِلُ قَالَ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ فِی لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ یُکْتَبُ وَفْدُ الْحَاجِّ وَ فِیهَا ضُرِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَضَی علیه السلام لَیْلَةَ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ وَ الْغُسْلُ أَوَّلَ اللَّیْلِ (2).

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَإِنْ نَامَ بَعْدَ الْغُسْلِ قَالَ فَقَالَ أَ لَیْسَ هُوَ مِثْلَ غُسْلِ یَوْمِ الْجُمُعَةِ إِذَا اغْتَسَلْتَ بَعْدَ الْفَجْرِ کَفَاکَ (3).

«3»

الْعُیُونُ (4)، وَ الْعِلَلُ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ رَحِمَهُ اللَّهُ

ص: 25


1- 1. قرب الإسناد ص 111 ط نجف و ص 87 ط حجر.
2- 2. قرب الإسناد ص 82 ط حجر و ص 102 ط نجف.
3- 3. قرب الإسناد ص 82 ط حجر و ص 102 ط نجف.
4- 4. عیون الأخبار ج 2 ص 82.

حسن بن نضر گوید: از امام رضا علیه السلام درباره قومی پرسیدم که در (حال) مسافرت می­باشند، پس یکی از ایشان وفات می­نماید و در همان حال شخصی که جنب شده است نیز همراه آنان است، و آب اندکی به همراه دارند که فقط یکی از آن دو (میّت، جُنب) را کفایت می­کند، کدام یک در ابتدا غسل کنند؟ امام فرمود: جُنب غسل می­نماید و میّت رها می­گردد، چرا که غسل جنابت واجب است و غسل میّت سنّت.(1)

توضیح

آگاه باش که فقها مسأله را این­گونه در نظر گرفته­اند که اگر میّت، شخص بی­وضو وجُنب با هم در یک گروه جمع گردند و همراه آن­ها به حدّی آب وجود داشته باشد که فقط برای غسل یکی از آن­ها کفایت کند، آن­گونه که در حدیثی که شیخ صدوق در کتاب الفقیه(2)

با سند صحیح از ابن أبی نجران روایت می­کند که وی از امام موسی کاظم علیه السلام درباره وضعیت سه نفر سؤال پرسید که در مسافرت به سر می­برند و یکی از آنان جنب است ودیگری وفات نموده و نفر سوّم بی­وضو است، در این احوال موعد نماز فرا می­رسد و به اندازه­ای آب به همرا دارند که فقط یکی از آنان را کفایت می­کند، کدام یک با آب غسل می­نماید؟ و چگونه رفتار می­کنند؟

امام فرمود: شخصی که جُنب شده غسل می­نماید، میّت با تیمّم دفن می­گردد و شخص بی­وضو تیمّم می­کند، چرا که غسل جنابت واجب و فریضه ، غسل میّت واجب و سنت است و شخص بی­وضو جایز است که تیمّم کند.

و ذکر کرده اند که اگر آب ملک خصوصی یکی از آن سه نفر باشد مختصّ خود اوست و نباید آن را به دیگری ببخشد، اگر چه چنین کاری مباح است ولی بر شخص بی­وضو و جُنب واجب است که برای به دست آوردن آب بر یکدیگر پیشی گیرند، پس هر یک از آنان که به سوی آب شتافت و آن را به دست آورد به او اختصاص دارد، و اگر همزمان و با هم به آب دست یابند در استفاده از آن شریک خواهند بود. و اگر یکی از آنان در استفاده کردن از آب بر دیگری غلبه کند مرتکب گناه شده و آب را صاحب شده است، امّا اگر آب ملک مشترک همه ی آنان باشد یا متعلق به مالکی باشد که اجازه بخشش آن را داده است، تردیدی نیست که مالکان آب اختیار دارند که استفاده از آن را به هر که می­خواهند اختصاص دهند، و در این حالت سؤال فقط این است که اولویت استفاده از آب با کیست؟

شیخ در کتاب النهایه گفته است: اولویت استفاده از آب با شخص جُنب است؛ بیشتر فقها نیز این نظر را برگزیده­اند، همچنین گفته شده اولویت با میّت است، شیخ در الخلاف گفته است: اگر آب متعلق به یکی از آنان باشد، در استفاده از آن شایسته­تر است و اگر آب به صورت مشخص متعلق به یکی از آنان نباشد در اختصاص آن به هر که بخواهند مختارند.

ص: 26


1- . علل الشرایع 1: 288
2- . الفقیه 1: 59

عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ النَّضْرِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنِ الْقَوْمِ یَکُونُونَ فِی السَّفَرِ فَیَمُوتُ مِنْهُمْ مَیِّتٌ وَ مَعَهُمْ جُنُبٌ وَ مَعَهُمْ مَاءٌ قَلِیلٌ قَدْرَ مَا یَکْفِی أَحَدَهُمْ (1) أَیُّهُمْ یَبْدَأُ بِهِ قَالَ یَغْتَسِلُ الْجُنُبُ وَ یُتْرَکُ الْمَیِّتُ لِأَنَّهُ هَذَا فَرِیضَةٌ وَ هَذَا سُنَّةٌ(2).

بیان

اعلم أن الأصحاب فرضوا المسألة فیما إذا اجتمع میت و محدث و جنب و معهم من الماء ما یکفی أحدهم کما ورد فی روایة رواها

الصَّدُوقُ فِی الْفَقِیهِ (3)

بِسَنَدٍ صَحِیحٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ: أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ علیهما السلام عَنْ ثَلَاثَةِ نَفَرٍ کَانُوا فِی سَفَرٍ أَحَدُهُمْ جُنُبٌ وَ الثَّانِی مَیِّتٌ وَ الثَّالِثُ عَلَی غَیْرِ وُضُوءٍ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ وَ مَعَهُمْ مِنَ الْمَاءِ قَدْرُ مَا یَکْفِی أَحَدَهُمْ مَنْ یَأْخُذُ الْمَاءَ وَ کَیْفَ یَصْنَعُونَ فَقَالَ یَغْتَسِلُ الْجُنُبُ وَ یُدْفَنُ الْمَیِّتُ بِتَیَمُّمٍ وَ یَتَیَمَّمُ الَّذِی هُوَ عَلَی غَیْرِ وُضُوءٍ لِأَنَّ الْغُسْلَ مِنَ الْجَنَابَةِ فَرِیضَةٌ وَ غُسْلَ الْمَیِّتِ سُنَّةٌ وَ التَّیَمُّمَ لِلْآخَرِ جَائِزٌ.

و ذکروا أنه إن کان الماء ملکا لأحدهم اختص به و لم یکن له بذله لغیره و لو کان مباحا وجب علی کل من المحدث و الجنب المبادرة إلی حیازته فإن سبق إلیه أحدهما و حازه اختص به و لو توافیا دفعة اشتراکا و لو تغلب أحدهما أثم و ملک و إن کان ملکا لهم جمیعا أو لمالک یسمح ببذله فلا ریب أن لملاکه الخیرة فی تخصیص من شاءوا به و إنما الکلام فی من الأولی.

فقال الشیخ فی النهایة إنه الجنب و اختاره الأکثر و قیل المیت و قال الشیخ فی الخلاف إن کان لأحدهم فهو أحق به و إن لم یکن لواحد بعینه تخیروا فی التخصیص.

ص: 26


1- 1. فی العیون قدر ما یکتفی أحدهما به: أیهما یبدأ به؟ و هو أظهر، و فی العلل ما یکفی أحدهم أیهم؟ فلعل الجمع علی المجاز، أو لان المراد أن بعضهم محدث و لم یذکر فی السؤال و لا فی الجواب لظهوره و ظهور حکمه، منه عفی عنه، کذا بخطه قدس سره فی الهامش.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 288.
3- 3. الفقیه ج 1 ص 59.

و هر دو روایت معتبر و با توجّه به شهرت و تأیید شده هستند و علّت آن­ها بیان شده است، پس هیچ گونه تعدیلی در آن­ها صورت نمی­گیرد، همچنین روایت مرسلی نقل شده که تقدیم میّت را ترجیح می­دهد، بنابراین ممکن است که این روایت بر این نکته حمل شود که آب مِلک خصوصی میّت باشد، یا ممکن است گفته شود: با وجود اولویت جنب، جایز است که وی میّت را بر خود برتری دهد، آری این کار برای او مستحبّ است، آن­گونه که این نکته در کلام منقول شیخ از الخلاف نیز پدیدار است. و آگاه گشتی که مقصود از فرض آن است که وجوبش در قرآن آشکار شده باشد و منظور از سنت غیر آن است.

روایت4.

الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: غسل جنابت وحیض یکسان هستند.(1)

المقنع، الأمالی، الهدایه: نظیر این حدیث به صورت مرسل روایت شده است.(2)

روایت5.

تحف العقول: امیر مؤمنان علی علیه السلام فرموده است: غسل روزهای عید باعث پاکی وطهارت کسی است که حاجاتش را از درگاه خداوند عزّ و جلّ طلب می­کند، همچنین پیروی از سنت است.(3)

روایت6.

فقه الرضا علیه السلام: وضو گرفتن بعد از هر غسلی غیر از غسل جنابت واجب است، چرا که غسل جنابت غسل فریضه واجبی است که انجام فریضه دوم یعنی وضو را کفایت می­کند، ولی سایر غسل­ها شخص را از وضو گرفتن بی نیاز نمی­کنند، به خاطر اینکه سایر غسل­ها سنّت هستند و وضو فریضه است، و هیچ سنتّی انسان را از انجام فریضه کفایت نمی­کند، غسل جنابت و وضو هر دو از فرایض هستند پس هنگامی که با هم جمع گردند فریضه بزرگ­تر شخص را از انجام فریضه کوچک­تر بی نیاز می­کند. هنگامی که قصد انجام غسلی غیر از غسل جنابت نمودی ابتدا وضو گرفته سپس غسل کن ، امّا غسل کردن تو را از وضو گرفتن کفایت نمی­کند، پس اگر غسل کردی و وضو گرفتن را فراموش کردی، وضو بگیر و نماز را دوباره به جای آور.(4)

توضیح

شیخ صدوق عین این عبارت را در کتاب الفقیه(5) نقل کرده است و بیشتر مطالبی که او

ص: 27


1- . لخصال 2: 151
2- . المقنع: 13، أمالی الصدوق: 384، الهدایة: 19
3- . تحف العقول: 95
4- . فقه الرضا: 477
5- .السرائر: 477

و الروایتان معتبرتان مؤیدتان بالشهرة و معللتان فلا معدل عنهما و وردت روایة مرسلة بتقدیم المیت فیمکن حملها علی ما إذا کان الماء ملکا للمیت و یمکن القول بأن الجنب مع کونه أولی یجوز له إیثار المیت بل یستحب له ذلک کما یظهر من الشیخ فی الخلاف و قد عرفت أن المراد بالفرض ما ظهر وجوبه من القرآن و بالسنة غیره.

«4»

الْخِصَالُ، فِی حَدِیثِ الْأَعْمَشِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: قَالَ غُسْلُ الْجَنَابَةِ وَ الْحَیْضِ وَاحِدٌ(1).

المقنع (2)، و الأمالی (3)، و الهدایة، مرسلا: مثله (4).

«5»

تُحَفُ الْعُقُولِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: غُسْلُ الْأَعْیَادِ طَهُورٌ لِمَنْ أَرَادَ طَلَبَ الْحَوَائِجِ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اتِّبَاعٌ لِلسُّنَّةِ(5).

«6»

فِقْهُ الرِّضَا علیه السلام: الْوُضُوءُ فِی کُلِّ غُسْلٍ مَا خَلَا غُسْلَ الْجَنَابَةِ لِأَنَّ غُسْلَ الْجَنَابَةِ فَرِیضَةٌ تُجْزِیهِ عَنِ الْفَرْضِ الثَّانِی وَ لَا تُجْزِیهِ سَائِرُ الْأَغْسَالِ عَنِ الْوُضُوءِ لِأَنَّ الْغُسْلَ سُنَّةٌ وَ الْوُضُوءَ فَرِیضَةٌ وَ لَا تُجْزِی سُنَّةٌ عَنْ فَرْضٍ وَ غُسْلُ الْجَنَابَةِ وَ الْوُضُوءُ فَرِیضَتَانِ فَإِذَا اجْتَمَعَا فَأَکْبَرُهُمَا یُجْزِی عَنْ أَصْغَرِهِمَا وَ إِذَا اغْتَسَلْتَ لِغَیْرِ جَنَابَةٍ فَابْدَأْ بِالْوُضُوءِ ثُمَّ اغْتَسِلْ وَ لَا یُجْزِیکَ الْغُسْلُ عَنِ الْوُضُوءِ فَإِنِ اغْتَسَلْتَ وَ نَسِیتَ الْوُضُوءَ فَتَوَضَّأْ وَ أَعِدِ الصَّلَاةَ(6).

بیان

نقل الصدوق هذه العبارة بعینها فی الفقیه (7) و أکثر ما یذکره هو

ص: 27


1- 1. الخصال ج 2 ص 151.
2- 2. المقنع ص 13 ط الإسلامیة.
3- 3. أمالی الصدوق ص 384.
4- 4. الهدایة ص 19.
5- 5. تحف العقول ص 95.
6- 6. فقه الرضا ص 3 و 4.
7- 7. الفقیه ج 1 ص 46.

و پدرش بدون سند ذکر کرده­اند برگرفته از این کتاب است.

علمای ما بر این نظر اتفاق دارند که غسل جنابت شخص را از وضو گرفتن بی نیاز می­کند ولی در مورد سایر غسل­ها اختلاف نظر دارند، نظر مشهور آن است که سایر غسل­ها شخص را از وضو گرفتن بی­نیاز نمی­کنند بلکه برای ادای نماز واجب است که به همراه غسل وضو نیز داشته باشد و فرقی نمی­کند که نماز، واجب باشد یا نافله. و سید مرتضی رحمه الله گفته است: همراه غسل –چه واجب چه مستحبّ- وضو گرفتن واجب نیست؛ ابن جنید و بسیاری از فقهای پس از او نیز این نظر را بر گزیده­اند، و احادیث و روایات بسیاری بر این نظر دلالت می­کنند .

بیشتر فقهایی که به وجوب وضو همراه غسل اعتقاد دارند شخص را بین تقدیم وضو بر غسل یا تأخیر آن مخیّر گردانده­اند هر چند فضیلت را به تقدیم داده­اند، از شیخ در الجمل نقل شده است که تقدیم وضو بر غسل را برای زن حائض و زن زائو واجب دانسته است؛ آن را محقّق حلی از راوندی نقل کرده و در هر دو حال نیّت رفع و استباحه را اختیاری دانسته است؛ از ابن ادریس روایت شده که در وضو نیّت استباحه و نه رفع قصد می­شود، و مسأله در نیّت آسان است؛ و احوط تقدیم وضو است و با تأخیر نقض در حدث اصغر پیش می­آید و وضوء بعد از آن است. والله اعلم.

روایت7.

السرائر: فضیل و زراره از امام باقر علیه السلام پرسیدند: آیا غسل نمودن بعد از طلوع فجر در روز جمعه کفایت می­کند؟ امام فرمود: بله.(1)

و از زراره روایت شده که امام باقر علیه السلام فرمود: غسل نمودن بعد از طلوع فجر برای غسل جنابت، غسل روز جمعه وغسل عرفه، غسل قربانی کردن و سر تراشیدن و ذبح و زیارت کفایت می­کند، پس آن­گاه که حقوقی از جانب خداوند بر تو واجب شد تنها یک غسل تو را از همه بی­نیاز می­کند. همچنین یک غسل زن را از انجام غسل­های جنابت، إحرام او ، غسل روز جمعه او و حیض او و روز عید بی­نیاز می­کند.(2)

ص: 28


1- . السرائر: 477
2- . السرائر: 477

و والده بلا سند مأخوذ من هذا الکتاب (1).

و أجمع علماؤنا علی أن غسل الجنابة مجز عن الوضوء و اختلف فی غیره من الأغسال فالمشهور أنه لا یکفی بل یجب معه الوضوء للصلاة سواء کان فرضا أو نفلا و قال المرتضی رحمه الله لا یجب الوضوء مع الغسل سواء کان فرضا أو نفلا هو مختار ابن الجنید و کثیر من المتأخرین و علیه دلت الأخبار الکثیرة.

و أکثر القائلین بالوجوب خیروا بین تقدیم الوضوء علی الغسل و تأخیره عنه مع أفضلیة التقدیم و نقل عن الشیخ فی الجمل القول بوجوب تقدیم الوضوء للحائض و النفساء علی الغسل و نقله المحقق عن الراوندی و تتخیر بین نیة الرفع و الاستباحة فیهما علی الحالین و عن ابن إدریس أنها تنوی نیة الاستباحة لا الرفع فی الوضوء و الأمر فی النیة هین و الأحوط تقدیم الوضوء و مع التأخیر النقض بالحدث الأصغر و الوضوء بعده و الله یعلم.

«7»

السَّرَائِرُ، مِنْ کِتَابِ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَیْلِ وَ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالا: قُلْنَا لَهُ أَ یُجْزِی إِذَا اغْتَسَلْتُ بَعْدَ الْفَجْرِ لِلْجُمُعَةِ قَالَ نَعَمْ (2).

وَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِذَا اغْتَسَلْتَ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ أَجْزَأَکَ غُسْلُکَ ذَلِکَ لِلْجَنَابَةِ وَ الْجُمُعَةِ وَ عَرَفَةَ وَ النَّحْرِ وَ الْحَلْقِ وَ الذَّبْحِ وَ الزِّیَارَةِ فَإِذَا اجْتَمَعَتْ عَلَیْکَ لِلَّهِ حُقُوقٌ أَجْزَأَکَ عَنْهَا غُسْلٌ وَاحِدٌ قَالَ زُرَارَةُ قَالَ وَ کَذَلِکَ الْمَرْأَةُ یُجْزِیهَا غُسْلٌ وَاحِدٌ لِجَنَابَتِهَا وَ إِحْرَامِهَا وَ جُمُعَتِهَا وَ غُسْلِهَا مِنْ حَیْضِهَا وَ عِیدِهَا(3).

وَ مِنْهُ نَقْلًا مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ السِّنْدِیِ

ص: 28


1- 1. بل قد عرفت مرارا أنّه کتاب التکلیف لابن أبی العزاقر الشلمغانی عمله فی حال استقامته رسالة عملیة ترجع إلیه العوام کسائر ما عمل علی طبقه فی ذاک العهد من الرسائل، و الشباهة فیها و فی سیاق ألفاظها لا تدلّ علی أن بعضها اخذ من بعض، کما هو المعهود الیوم بین الرسائل العملیة.
2- 2. السرائر: 477.
3- 3. السرائر: 477.

از امام باقر یا امام موسی کاظم علیهما السلام نظیر این حدیث روایت و به پایان آن چنین افزوده شده است: زراره گفت: هنگام جمع شدن چندین امر با حرمت در یک حرمت، غسلی واحد تو را کفایت می­کند.(1)

همچنین امام باقر علیه السلام فرموده است: اگر زن دچار حیض شود در حالی که جنب است، تنها یک غسل او را کفایت می­کند.(2)

سماعه گوید: از امام باقر علیه السلام درباره مردی پرسیدم که با زن خویش همبستر می­گردد، پس آن زن قبل از انجام غسل جنابت دچار حیض می­شود، امام فرمود: غسل جنابت بر او واجب است.(3)

توضیح

از احادیثِ روایت شده تداخل مطلق غسل­ها برداشت می­شود آن­گونه که بسیاری از محقّقان نیز چنین برگزیده­اند، و گروهی نیز این امر (تداخل غسل­ها) را مطلقاً نفی کرده­اند و عدّه­ای از آنان به تفصیل در این باره سخن گفته­اند. خلاصه کلام درباره این موضوع چنین است: اگر بر شخص مکلّف دو غسل یا بیشتر به صورت همزمان جمع گردد ممکن است همه آن غسل­ها واجب، همه آن­ها مستحبّ و یا بعضی واجب و بعضی دیگر مستحبّ باشند، اگر همه غسل­ها واجب باشند و شخص هنگام غسل در نیّت خویش قصد به جا آوردن همه غسل­ها را داشته باشد، ظاهرا یک غسل او را از انجام غسل­های دیگر کفایت می­کند؛ همچنین اگر هیچ یک از غسل­ها را نیز قصد نکند یک غسل او را کفایت می­کند اگر آنچه در صحت نیت معتبر است یعنی قصد قربت و غیر آن، محقق شده باشد، البته اگر علاوه بر قصد قربت چیز دیگری را در نیت شرط بدانیم؛ و اگر شخص یکی از غسل­ها را به صورت مشخص در نظر داشته باشد و آن، غسل جنابت باشد، نظر مشهور در بین فقها این است که او را از سایر غسل­ها کفایت می­کند، بلکه گفته شده که بر این امر اتّفاق نظر وجود دارد؛ امّا اگر قصد غسل جنابت نداشته باشد در این باره دو نظر روایت شده است و نظر قوی­تر آن است که مانند حالت نخست، یک غسل او را کفایت می­کند؛ و از ظاهر سخن کسانی که به عدم تداخل غسل­ها اعتقاد دارند، عدم کفایت مطلق برداشت می­شود، و اگر همه غسل­ها مستحبّ باشند نیز تداخل می کنند چه همه اسباب را قصد کرده باشد یا نکرده باشد.

علاّمه رحمه الله گفته است: اگر شخص هنگام انجام یک غسل همه غسل­ها را نیّت کند، نظر صحیح آن است که آن غسل وی را از انجام سایر غسل­ها کفایت می­کند، و احوَط نیز همین است .

و اگر بعضی از غسل­ها واجب و بعضی دیگر مستحبّ باشند، اگر همه غسل­ها را نیّت کند یک غسل او را کفایت می­کند و اگر یکی از غسل­های واجب مانند غسل جنابت را قصد کند باز او را از انجام غسل­های دیگر کفایت می­کند. آن­گونه که شیخ در کتاب­های الخلاف

ص: 29


1-
2- . السرائر 1: 477
3- . السرائر 1: 477

عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا علیه السلام: مِثْلَهُ وَ زَادَ فِی آخِرِهِ وَ قَالَ زُرَارَةُ حُرَمٌ اجْتَمَعَتْ فِی حُرْمَةٍ یُجْزِیکَ عَنْهَا غُسْلٌ وَاحِدٌ(1).

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِذَا حَاضَتِ الْمَرْأَةُ وَ هِیَ جُنُبٌ أَجْزَأَهَا غُسْلٌ وَاحِدٌ(2).

وَ مِنْهُ مِنَ الْکِتَابِ الْمَذْکُورِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یُجَامِعُ الْمَرْأَةَ فَتَحِیضُ قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ مِنَ الْجَنَابَةِ قَالَ غُسْلُ الْجَنَابَةِ عَلَیْهَا وَاجِبٌ (3).

بیان

یستفاد من تلک الأخبار تداخل الأغسال مطلقا کما هو مختار کثیر من المحققین و نفاه جماعة مطلقا و قال بعضهم بالتفصیل.

و جملة القول فیه أنه إذا اجتمع علی المکلف غسلان فصاعدا فإما أن یکون الکل واجبا أو یکون الکل مستحبا أو بعضها واجبا و بعضها مستحبا فإن کان الکل واجبا فإن قصد الجمیع فی النیة فالظاهر إجزاؤه عن الجمیع و إن لم یقصد تعیینا أصلا فالظاهر أیضا إجزاؤه عن الجمیع إن تحقق ما یعتبر فی صحة النیة من القربة و غیرها إن قلنا باعتبار أمر زائد علی القربة و إن قصد حدثا معینا فإن کان الجنابة فالمشهور بین الأصحاب إجزاؤه عن غیره بل قیل إنه متفق علیه و إن کان غیرها ففیه قولان و الأقوی أنه کالأول و ظاهر القول بعدم التداخل عدم الإجزاء مطلقا و لو کان کلها مستحبا فالظاهر التداخل أیضا سواء قصد الأسباب بأسرها أم لا.

و قال العلامة رحمه الله لو نوی بالواحد الجمیع فالوجه الإجزاء و الأحوط ذلک.

و لو کان بعضها واجبا و بعضها مستحبا فإن نوی الجمیع فالظاهر الإجزاء و إن نوی الواجب کالجنابة فالظاهر أیضا الإجزاء کما اختاره الشیخ فی الخلاف

ص: 29


1- 1. السرائر ص 477.
2- 2. السرائر ص 477.
3- 3. السرائر ص 477.

و المبسوط این نظر را برگزیده است، هرچند علاّمه آن را منع کرده و محقق مشکلش پنداشته است، و اگر یکی از غسل­های مستحبّ مانند غسل جمعه را نیّت کند نه یکی از غسل­های واجب مانند غسل جنابت، این نظر که او را از سایر غسل­ها کفایت می­کند بعید نیست آن­گونه که بعضی از احادیث نیز بر این نکته دلالت می­کنند، ولی احوَط آن است که شخص همه غسل­ها را قصد کند.

تقریب: الکراجکیّ رحِمهُ الله در کتاب کنز الفوائد گوید: شیخ مفید در کتاب الأشراف ذکر کرده است: شخصی که بیست غسل فرض (واجب) و سنّت و مستحبّ بر او جمع شده باشد، انجام یک غسل او را از انجام سایر غسل­ها بی­نیاز می­کند، مانند مردی که دچار احتلام شده و با انزال منی جنب شده است، و همزمان با همسر خویش مباشرت کرده و میّتی را غسل داده است، و میّت دیگری را بعد از سرد شدن و قبل از غسل داده شدن لمس کرده است، همچنین به منظور زیارت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و زیارت قبور ائمّه علیهم السلام وارد مدینه شده وصبح روز عید را درک کرده است. از قضا آن روز روز جمعه بوده و قصد قضای غسل روز عرفه نموده است، وقصد ادای نماز حاجت دارد و می­خواهد نماز کسوف را به جا آوَرَد و باید در همان روز با داشتن غسل دو رکعت نماز را نیز به جا آورد، و می­خواهد آن­گونه که از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده از گناه کبیره­ای توبه کند، همچنین قصد نماز استخاره می­کند و در نماز استسقاء حاضر می­شود و به شخص به دار آویخته شده­ای نگاه می­کند و وزغی را به قتل رسانده و قصد انجام مباهله نموده است و آبی که اغلب آن نجس است بر روی او ریخته شده است، پایان نقل قول.

می گویم

به شمار آوردن غسل اخیر در میان غسل­های دیگر قابل مناقشه است، و استحباب قضای غسل روز عرفه از این کلام شیخ مفید برداشت می­شود، حال آنکه ما به مستندی در این زمینه دست نیافتیم .

روایت8.

تفسیر علی بن ابراهیم: از امام صادق علیه السلام روایت شده که در وصف لقمان علیه السلام فرمود: هیچ کسی از مردم او را در حال بول کردن، قضای حاجت وغسل نمودن مشاهده نکرد و این به خاطر شدّتِ در پوشش ماندن، ژرفای نگاه و حذر و محافظت وی در اموراتش بود.(1)

روایت9.

عیون أخبار الرضا، علل الشریع: امام موسی کاظم علیه السلام فرموده است:

ص: 30


1- . تفسیر علی بن ابراهیم: 506

و المبسوط و إن منعه العلامة و استشکله المحقق و لو نوی المندوب کالجمعة دون الواجب کالجنابة فلا یبعد أیضا الإجزاء کما یدل علیه بعض الأخبار و الأحوط قصد الجمیع.

تقریب قال الکراجکی رحمه الله فی کنز الفوائد ذکر شیخنا المفید فی کتاب الأشراف رجل اجتمع علیه عشرون غسلا فرض و سنة و مستحب أجزأه عن جمیعها غسل واحد هذا رجل احتلم و أجنب نفسه بإنزال الماء و جامع فی الفرج و غسل میتا و مس آخر بعد برده بالموت قبل تغسیله و دخل المدینة لزیارة رسول الله صلی الله علیه و آله و أراد زیارة الأئمة علیهم السلام هناک و أدرک فجر یوم العید و کان یوم جمعة و أراد قضاء غسل یوم عرفة و عزم علی صلاة الحاجة و أراد أن یقضی صلاة الکسوف و کان علیه فی یومه بعینه صلاة رکعتین بغسل و أراد التوبة من کبیرة علی ما جاء عن النبی صلی الله علیه و آله و أراد صلاة الاستخارة و حضرت صلاة الاستسقاء و نظر إلی مصلوب و قتل وزغة و قصد إلی المباهلة و أهرق علیه ماء غالب النجاسة انتهی.

أقول

فی عد الأخیر فی الأغسال تمحل و یظهر منه استحباب قضاء غسل عرفة و لم نقف له علی مستند.

«8»

تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: فِی وَصْفِ لُقْمَانَ علیه السلام لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ عَلَی بَوْلٍ وَ لَا غَائِطٍ وَ لَا اغْتِسَالٍ لِشِدَّةِ تَسَتُّرِهِ وَ عُمُوقِ نَظَرِهِ وَ تَحَفُّظِهِ فِی أَمْرِهِ (1).

«9»

الْعُیُونُ (2)، وَ الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْیَقْطِینِیِّ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ:

ص: 30


1- 1. تفسیر علیّ بن إبراهیم ص 506.
2- 2. عیون الأخبار ج 2 ص 82.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله نزد عایشه رفت در حالی که عایشه قمقمه اش (ظرفی مسی برای گرم کردن آب) را جلوی آفتاب نهاده بود، پس فرمود: ای حمیراء این چیست؟ عایشه گفت: سر و بدنم را با آن می­شویم (غسل می­دهم)، پیامبر فرمود: این کار را تکرار نکن چرا که انسان را دچار پیسی می­کند.(1)

المقنع: نظیر این حدیث به صورت مرسل روایت شده است.(2)

توضیح

شیخ صدوق رحمه الله در تاب العیون گوید: جایز است قائل این حدیث امام رضا علیه السلام یا امام موسی کاظم علیه السلام باشد، چرا که ابراهیم بن عبد حمید آن دو بزرگوار را درک نموده است، و این حدیث از مراسل است.

سپس آگاه باش که ممکن است منظور از (غسل الرأس و الجسد)، غسل شرعی یا معنای ظاهری آن یعنی شستن باشد، و بر حسب هر دو تقدیر کراهت غسل نمودن یا شستشو با آب گرم شده در مقابل خورشید، از برخی وجوه قابل فهم و برداشت است، این فرموده پیامبر صلّی الله علیه و آله: (لا تعودی) یا از ریشه (عَود: بازگشتن) است یا به معنی (تعوّد: عادت کردن)، ولی احتمال نخست صحیح­تر به نظر می­رسد؛ امّا برای این سخن شیخ صدوق که این حدیث از مراسیل است معنایی متّصور نیستم جز اینکه منظور او چنین باشد که امام علیه السلام آن را مرسل آورده است، و این سخن از کسی چون او بعید است؛ در ابواب وضو در روایتی دیگر، کراهت غسل با آب گرم شده در مقابل خورشید نقل شد.(3)

روایت10.

فلاح السائل: شیخ صدوق در کتاب مدینه العلم گفته است: روایت شده که انجام غسل در روز تو را انجام آن در شب بی نیاز می­کند و عکس این امر نیز صادق است.

ص: 31


1- . عیون أخبار الرضا 2: 82، علل الشرایع1: 266
2- . المقنع: 8
3- . به جلد 80: 335 مراجعه کن.

دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی عَائِشَةَ وَ قَدْ وَضَعَتْ قُمْقُمَتَهَا فِی الشَّمْسِ فَقَالَ یَا حُمَیْرَاءُ مَا هَذَا قَالَتْ أَغْسِلُ رَأْسِی وَ جَسَدِی قَالَ لَا تَعُودِی فَإِنَّهُ یُورِثُ الْبَرَصَ (1).

المقنع، مرسلا: مثله (2)

بیان

قال الصدوق رحمه الله فی العیون أبو الحسن صاحب هذا الحدیث یجوز أن یکون الرضا علیه السلام و یجوز أن یکون موسی علیه السلام لأن إبراهیم بن عبد الحمید قد لقیهما جمیعا و هذا الحدیث من المراسیل انتهی.

ثم اعلم أنه یحتمل أن یکون مرادها من غسل الرأس و الجسد الغسل الشرعی أو معناه الظاهر و علی التقدیرین یفهم منه کراهة الغسل بالماء المسخن بالشمس علی بعض الوجوه و قوله صلی الله علیه و آله لا تعودی إما من العود أو بمعنی التعود بمعنی العادة و الأول أظهر و أما قول الصدوق رحمه الله إن الخبر من المراسیل (3) فلا أعرف له معنی إلا أن یرید أن الإمام علیه السلام أرسله و هو من مثله بعید و قد مضی فی أبواب الوضوء(4)

کراهة الاغتسال بالماء المسخن بالشمس فی روایة أخری.

«10»

فَلَاحُ السَّائِلِ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ مَدِینَةِ الْعِلْمِ لِلصَّدُوقِ قَالَ رُوِیَ: أَنَّ غُسْلَ یَوْمِکَ یُجْزِیکَ لِلَیْلَتِکَ وَ غُسْلَ لَیْلَتِکَ یُجْزِیکَ لِیَوْمِکَ.

ص: 31


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 266.
2- 2. المقنع ص 8 ط الإسلامیة.
3- 3. إبراهیم بن عبد الحمید الکوفیّ، عنونه البرقی فی رجاله فیمن أدرک الرضا علیه السلام من أصحاب الصادق، فقال أدرکه و لم یسمع منه فیما أعلم، و هکذا ذکره الشیخ فی رجاله و قال:« أدرک الرضا علیه السلام و لم یسمع منه علی قول سعد بن عبد اللّه» و الظاهر أن صاحب الحدیث هو الکاظم علیه السلام؛ و انما یحتمل ارساله إذا کان المراد به الرضا علیه السّلام خصوصا و الصدوق یروی الحدیث من طریق سعد بن عبد اللّه الذی نقل عنه أن إبراهیم هذا لم یسمع عن الرضا علیه السلام .
4- 4. راجع ج 80 ص 335.

توضیح

ذکر کفایت کردن غسل روز برای شب و برعکس فی الجمله، استحباب انجام دوباره بعضی غسل­ها بعد از خواب یا سایر أحداث، پوشیدن لباس­هایی که پوشیدن آن­ها در احرام جایز نیست یا پایان یافتن شب و روز را نفی نمی­کند آن­گونه که برخی احادیث نیز به این نکته اشاره دارند.

روایت11.

الهدایه: وضو گرفتن بعد از همه غسل­ها غیر از غسل جنابت واجب است، چرا که همه غسل­ها سنت هستند غیر از غسل جنابت که فریضه است، وغسل حیض مانند غسل جنابت است(1)،

پس آن­گاه که دو فریضه با هم جمع شوند انجام بزرگ ترین (مهم ترین) آن­ها شخص را از انجام کوچک­ترین (کم اهمیت­ترین) آن­ها بی­نیاز می­کند، و هر کسی که اقدام به انجام غسلی غیر از غسل جنابت می­کند باید در ابتدا وضو بگیرد سپس غسل نماید، و غسل نمودن او را از وضو گرفتن بی­نیاز نمی­کند چرا که غسل سنت است و وضو فریضه، و انجام سنّت شخص را از انجام واجب بی­نیاز نمی­کند.(2)

توضیح

ممکن است مقصود از کفایت کردن انجام فریضه بزرگ­تر به جای فریضه کوچک­تر این باشد که خداوند متعال هر دو فریضه را در یک موضع واحد در قرآن و در مقابل هم ذکر کرده باشد، پس آشکار است که وضو در غیر از موضع غسل می­باشد، وآشکارتر اینکه این نکته از جمله خطابه­هایی می­باشد که از آن برای قانع و محکوم کردن مخالفان یا بیان علل واقعی که از آن­ آگاه بودند استفاده شده است .

ص: 32


1- . به شرح این مطلب که در صفحه 9 و10 گذشت مراجعه کن.
2- . الهدایه: 19
بیان

الإجزاء فی الفضل فی الجملة لا ینافی استحباب إعادة بعض الأغسال بعد النوم أو سائر الأحداث أو لبس ما لا یجوز لبسه فی الإحرام أو انقضاء الیوم أو اللیل کما یومی إلیه بعض الأخبار.

«11»

الْهِدَایَةُ،: کُلُّ غُسْلٍ فِیهِ وُضُوءٌ إِلَّا غُسْلَ الْجَنَابَةِ لِأَنَّ کُلَّ غُسْلٍ سُنَّةٌ إِلَّا غُسْلَ الْجَنَابَةِ فَإِنَّهُ فَرِیضَةٌ وَ غُسْلُ الْحَیْضِ فَرِیضَةٌ مِثْلُ غُسْلِ الْجَنَابَةِ(1) فَإِذَا اجْتَمَعَ فَرْضَانِ فَأَکْبَرُهُمَا یُجْزِی عَنْ أَصْغَرِهِمَا وَ مَنِ اغْتَسَلَ لِغَیْرِ جَنَابَةٍ فَلْیَبْدَأْ بِالْوُضُوءِ ثُمَّ یَغْتَسِلُ وَ لَا یُجْزِیهِ الْغُسْلُ عَنِ الْوُضُوءِ لِأَنَّ الْغُسْلَ سُنَّةٌ وَ الْوُضُوءَ فَرِیضَةٌ وَ لَا یُجْزِی سُنَّةٌ عَنْ فَرْضٍ (2).

بیان

یحتمل أن یکون المراد بإجزاء الأکبر عن الأصغر أنه تعالی ذکرهما فی القرآن فی موضع واحد متقابلین فالظاهر کون الوضوء فی غیر موضع الغسل و الأظهر أنه من الخطابیات لإلزام المخالفین أو بیان لما علموا من العلل الواقعیة.

ص: 32


1- 1. راجع شرح ذلک ذیل ص 9 و 10 فیما سبق.
2- 2. الهدایة ص 19.

باب سوم : وجوب غسل جنابت و علل و کیفیت انجام آن و احکام جُنب

آیات

- یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَ أَنْتُمْ سُکَارَی حَتَّی تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَ لَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا.(1)

{ای کسانی که ایمان آورده­اید در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا زمانی که بدانید چه می­گویید و [نیز] در حال جنابت [وارد نماز نشوید] مگر اینکه راهگذر باشید تا غسل کنید.}

- یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا.(2)

{ای کسانی که ایمان آورده­اید چون به [عزم] نماز برخیزید صورت و دست­هایتان را تا آرنج بشویید و سر و پاهای خودتان را تا برآمدگی پیشین [هر دو پا] مسح کنید و اگر جُنب هستید خود را پاک کنید [= غسل نمایید]}.

تفسیر

نهی کردن از نزدیک شدن به چیزی، مبالغه در نهی کردن و دوری جستن از آن چیز را در خود پنهان دارد، آن­گونه که خداوند سبحان فرموده است: «و لا تقربوا مال الیتیم»(3)

{و به مال یتیم جز به نحوی [هر چه نیکو­تر] نزدیک نشوید.} «و لا تقربوا الزّنا»(4)

به زنا نزدیک نشوید.} مفسّران در تفسیر آیه تخست به چند صورت اختلاف نظر دارند: نخست: مقصود از (الصلاة) مواضعی است که در آن­ها نماز ادا می­شود، یعنی مساجد، آن­گونه که از امامان ما علیهم السلام نیز روایت شده است، پس این آیه یا از قبیل تسمیه محلّ به اسم حالّ (کسی یا چیزی که در محلّ ساکن است) می­باشد، که در این صورت مجاز است و در

ص: 33


1- . نساء / 43
2- . مائده / 6
3- . انعام / 152
4- .اسراء / 32

باب 3 وجوب غسل الجنابة و علله و کیفیته و أحکام الجنب

الآیات

النساء: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا(1)

المائدة: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا(2)

تفسیر

فی النهی عن الشی ء بالنهی عن القرب منه مبالغة فی الاحتراز عنه کما قال سبحانه وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ (3) و لا تَقْرَبُوا الزِّنی (4) و اختلف المفسرون فی تأویل الآیة علی وجوه الأول أن المراد بالصلاة مواضعها أعنی المساجد کما روی عن أئمتنا علیهم السلام (5) فهو إما من قبیل تسمیة المحل باسم الحال فإنه مجاز شائع فی

ص: 33


1- 1. النساء: 43.
2- 2. المائدة: 6.
3- 3. الأنعام: 152.
4- 4. أسری: 32.
5- 5. المروی عن أئمتنا علیهم السلام الاستناد الی قوله تعالی؛« وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا» کما ستعرف عن الروایات؛ و لیس فیها أن الصلاة هنا أطلق و أرید بها مواضعها اطلاقا للحال علی المحل. و أمّا وجه استدلالهم علیهم السلام فهو مبنی علی قراءة کتاب اللّه بکل وجه احتمله،. لما صح عنه علیه الصلاة و السلام« نزل القرآن علی سبعة أحرف فاقرءوا ما تیسر منه» و من الحروف المحتملة فی الآیة قراءة الصلاة بضم الصاد و اللام أو بضم الصاد و فتح اللام مفردا أو جمعا و مطلع ذلک قوله تعالی فی سورة الحجّ: 40« لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً»، فان المقطوع فیها أن المراد بالصلاة مواضع الصلاة حقیقة أو مجازا علی الخلاف فیه. و لا یذهب علیک أن هذا الحرف لا یناقض الحرف المشهور عند العامّة، بل کل الحروف السبعة کذلک لا ینقض بعضها بعضا، الا أن بعضها مستور و بعضها مشهور، فالاحکام المذکورة للصلاة فی هذه الآیة ثابتة للصلاة بکلا الحرفین: الصلاة بمعنی الماهیة المجعولة عبادة، و المصلی الذی تقام فیها تلک العبادة و هی المساجد، و لذلک جی ء فی الاستثناء بلفظ یوافق کلا المعنیین، و لو قال بدل قوله« إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ»:« الا مسافرین» لم یوافق الصلاة بمعنی المساجد: کما هو ظاهر. و سیجی ء تتمة البحث فی باب التیمم عند تعرض المؤلّف لذیل الآیة الشریفة ان شاء اللّه تعالی.

کلام بلیغان شایع می­باشد، یا از قبیل حذف مضاف یعنی: (مواضع الصلاة) است، و الله اعلم. پس معنای آیه چنین است: در دو حالت به مساجد نزدیک نشوید: یکی از آن دو حالت، مستی است چرا که اغلب افراد برای به جا آوردن نماز به مسجد می­روند. و نماز مشتمل بر اذکار و اقوالی است که مستی مانع از ادای صحیح آن­ها می­شود؛ حال دوم جنابت است، ولی یک مورد استثناء در این حالت وجود دارد و آن هنگامی است که راهگذر باشید یعنی: بر مسجد عبور کنید و از آن بگذرید، و (العبور) یعنی (الاجتیاز): گذشتن و عبور کردن، (السبیل) یعنی (الطریق): راه.

دوّم: تفسیری که برخی از مفسران از ابن عباس و سعید بن جبیر نقل کرده­اند و چه بسا برخی از مفسّران آن را از امیر مؤمنان علیه السلام روایت کرده­اند، والله اعلم که معنای آیه چنین باشد: در دو حالت نماز نگزارید: حالت مستی و حالت جنابت، ولی در حالت جنابت یک استثناء وجود دارد و آن هنگامی است که راهگذر باشید یعنی در حال سفر باشید و به آب دسترسی نداشته باشید، کما اینکه حال بیشتر مسافران چنین است، چه در چنین حالتی اجازه دارید نماز را با تیمّمی به جا آورید که جنابت با آن رفع نمی­شود و فقط ورود به نماز را مباح می­سازد.

ص: 34

کلام البلغاء أو علی حذف مضاف أی مواضع الصلاة و المعنی و الله أعلم لا تقربوا المساجد فی حالتین إحداهما حالة السکر فإن الأغلب أن الذی یأتی المسجد إنما یأتیه للصلاة و هی مشتملة علی أذکار و أقوال یمنع السکر من الإتیان بها علی وجهها و الحالة الثانیة حالة الجنابة و استثنی من هذه الحالة ما إذا کنتم عابری سبیل أی مارین فی المسجد و مجتازین فیه و العبور الاجتیاز و السبیل الطریق.

الثانی ما نقله بعض المفسرین عن ابن عباس و سعید بن جبیر و ربما رواه بعضهم عن أمیر المؤمنین علیه السلام و هو أن المراد و الله أعلم لا تصلوا فی حالین حال السکر و حالة الجنابة و استثنی من حال الجنابة ما إذا کنتم عابری سبیل أی مسافرین غیر واجدین الماء کما هو الغالب من حال المسافرین فیجوز لکم حینئذ الصلاة بالتیمم الذی لا یرتفع به الحدث و إنما یباح به الدخول فی الصلاة.

ص: 34

شیخ بهایی- قدس الله روحه- گفته است: اصحاب ما- رضی الله عنهم – تفسیر نخست را پسندیده­اند، چرا که از امامان معصوم- علیهم السلام- روایت شده است، امّا روایت تفسیر دوّم از امیر مؤمنان علیه السلام نزد ما ثابت نشده است، و همچنین تفسیری است که از شائبه تکرار در امان نیست، چرا که خداوند سبحان حکم جُنبی که به آب دست نمی­یابد را در آخر آیه بیان کرده است آن گاه که می­فرماید:

ص: 35

قال الشیخ البهائی قدس الله روحه عمل أصحابنا رضی الله عنهم علی التفسیر الأول فإنه هو المروی عن أصحاب العصمة صلوات الله علیهم و أما روایة التفسیر الثانی عن أمیر المؤمنین علیه السلام فلم تثبت عندنا و أیضا فهو غیر سالم من شائبة التکرار فإنه سبحانه بین حکم الجنب العادم للماء فی آخر الآیة(1) حیث قال

ص: 35


1- 1. بل لا تکرار فی الحکم و لا شائبته، فان من المسلم أن التیمم لا یرفع الجنابة بل یبیح الصلاة فقط مع بقاء الجنابة، و انما تعرض لذلک فی صدر الآیة مبادرة الی دفع ما قد یتوهم أن الجنابة کالحیض قذارة باطنیة لا یجوز معها الصلاة بوجه، الا بعد رفعها، و لا یرتفع الا بالغسل، کما توهمه عمر بن الخطّاب علی ما روی فی الصحیحین أن رجلا أتی عمر فقال: أجنبت فلم أجد الماء، فقال: لا تصل؛ فقال عمار: أ ما تذکر یا أمیر المؤمنین اذ أنا و أنت فی سریة فأجنبنا فلم نجد الماء فأما أنت فلم تصل و أمّا أنا فتمعکت فی التراب فصلیت، فقال النبیّ صلّی اللّه علیه و آله: انما کان یکفیک أن تضرب بیدیک ثمّ تنفخ فیهما ثمّ تمسح بهما وجهک و کفیک؟ فقال عمر: اتق اللّه یا عمار، فقال ان شئت لم أحدث به. فصدر الآیة یفید أن الجنب لا یقرب الصلاة حتّی یغتسل و یطهر نفسه عن الجنابة، لکنه إذا کان عابر سبیل علی جناح السفر، یجوز له الصلاة مع الجنابة. و ذیل الآیة یدرجه فی سائر من حکمه التیمم و یکلفه أن یتیمم ثمّ یصلی، و یبین لهم مجتمعا کیفیة التیمم و لذلک أخر». فالحکم لما کان ذا شطرین: جواز الصلاة مع الجنابة، و لزوم التیمم عند قیامه الی الصلاة؛ عنونه مرة بعنوان الجنب فی صدر الکلام و حکم علیه بالحکم الأول؛ ثم عنونه فی ذیل الکلام بعنوان ملامس النساء، و حکم علیه بالحکم الثانی، فلا تکرار فی الحکم. الا أن تکرار العنوان و تجدیده بلفظ آخر، یفید بظاهره تعدّد الموضوع و الفرق بین الجنابة و اللمس، و هو اشکال عام یرد علی الآیة الشریفة بکل الوجوه، حیث لم یقل به أحد من الفقهاء الا الشافعی فانه قال: المراد باللمس مطلق مس النساء و مالک فانه قال فانه المس بشهوة و جعلاه ناقضا للوضوء کالمجی ء من الغائط. و عندی- کما هو الظاهر من الآیة الشریفة و الآیة التی وقعت فی سورة المائدة: 6. الفرق بین الجنابة و الملامسة لغة و عرفا، و أن المراد بالملامسة التقاء الختانین من دون جنابة بانزال المنی، و سنتعرض لبیان ذلک فی باب التیمم عند تعرص المؤلّف قدّس سرّه للاشکال و جوابه، إنشاء اللّه.

«و إن کنتم مرضی أو علی سفر أو جاء أحدٌ مِنکم مِن الغائط أو لامَستُم النساء فلم تجدوا ماء فتیمّموا صعیدا طیبّاً» {و اگر بیمارید یا در سفر به سر می­برید یا یکی از شما از قضای حاجت آمد یا با زنان آمیزش کرده­اید و آب نیافته­اید پس بر خاکی پاک تیمم کنید}، و این فرموده خداوند متعال: «أو لامستم النساء» کنایه از جماع و همبستری با زنان است، آن­گونه که امامان ما علیهم السلام نیز روایت کرده­ا­ند، و چنان­که شافعی می­گوید منظور لمس کردن به صورت مطلق نیست، همچنین به نظر مالک منظور لمس کردن با شهوت نیز نیست.

سوّم: تفسیری است که یکی از فضلای فنّ زبان عربی از یاران امامیّه ما – رضی الله عنهم- در کتابی که درباره صناعت­های بدیع تألیف نموده ذکر کرده است، به این ترتیب که مقصود از (الصلاة) در فرموده «لا تقربوا الصلاة» همان معنای واقعی آن یعنی نماز است، و مقصود از آن در فرموده «وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ» مواضع نماز گزاردن یعنی مساجد می­باشد؛ و این نوع استفاده از معنای (الصلاة) در بین علمای معانی متأخّر مشهور نیست، بلکه مشهور دو نوع است: نخست: یک لفظی که دارای دو معنی است در نظر گرفته شود سپس به وسیله ضمیری که به آن لفظ باز می­گردد معنای دیگر اتّخاذ شود؛ دوّم: با یکی از دو ضمیری که به لفظ بر می­گردد یکی از معانی و با ضمیر دیگر معنای دوّم در نظر گرفته شود.

شیخ بهایی رحمه الله گفته است: عدم شهرت این برداشت و این شیوه ی استفاده از معنای (الصلاة) در بین متأخرین زیان آور نیست، چرا که صاحب این نظر از جمله بزرگان علمای علم معانی است، و هیچ بحث و جدلی در (معنای) اصطلاح وجود ندارد.

همچنین مفسران بر سر معنای مستی که آیه به آن اشاره کرده است اختلاف نظر دارند، برخی از آنان گفته­اند:

ص: 36

جل شأنه وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فإن قوله سبحانه أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ کنایة عن الجماع کما روی عن أئمتنا سلام الله علیهم و لیس المراد به مطلق اللمس کما یقوله الشافعی و لا الذی بشهوة کما یقوله مالک.

الثالث ما ذکره بعض فضلاء فن العربیة من أصحابنا الإمامیة رضی الله عنهم فی کتاب ألفه فی الصناعات البدیعیة و هو أن تکون الصلاة فی قوله لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ علی معناه الحقیقی و یراد بها عند قوله تعالی وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ مواضعها أعنی المساجد و هذا النوع من الاستخدام غیر مشهور بین المتأخرین من علماء المعانی و إنما المشهور منه نوعان الأول أن یراد بلفظ له معنیان أحدهما ثم یراد بالضمیر الراجع إلیه معناه الآخر و الثانی أن یراد بأحد الضمیرین الراجعین إلی لفظ أحد معنییه و بالآخر المعنی الآخر.

قال الشیخ البهائی رحمه الله عدم اشتهار هذا النوع بین المتأخرین غیر ضار فإن صاحب هذا الکلام من أعلام علماء المعانی و لا مشاحة فی الاصطلاح (1).

ثم إن المفسرین اختلفوا فی السکر الذی اشتمل علیه الآیة فقال بعضهم:

ص: 36


1- 1. لکنه قد ذهب علی هذا القائل أن فی الاستخدام نوع الغاز و تعمیة لا یعرفه الا الخواص من البیانیین، و هو ینافی توجه الخطاب الی عموم المؤمنین فی حکم تکلیفی عملی، فکیف بهذا النوع من الاستخدام الذی لم یذکر فیه اللفظ ثانیا و لا ضمیره، فهو الغاز فی الغاز و تعمیة فی تعمیة. علی أن صدر الآیة تتضمن حکم الصلاة نفسها و هو قوله تعالی« لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری» و هکذا ذیل الآیة« وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ» الخ کما فی آیة المائدة: 6. بعینه فکیف یتضمن ما بینهما حکم مواضع الصلاة، من دون ذکر لها، و لا ضرورة تلجئ الی ذلک.

مقصود، مستی خواب و چرت است، چرا که چرت زننده به آنچه می­گوید آگاه نیست، و از قوم عرب نیز شنیده شده که از اصطلاح (سکر السنة: مستیِ چرت) استفاده می­کنند، و چنین پیداست که این تفسیر جایز است، ولی بیشتر مفسران بر این باورند که مقصود، مستی ناشی از خوردن شراب است، آن­گونه که نقل شده است: عبدالرحمن بن عوف قبل از نزول آیه تحریم شراب، طعام و شرابی برای عدّه­ای از صحابه فراهم کرد، هنگامی که مست شدند وقت نماز مغرب فرا رسید، پس یکی از میان خود را پیش راندند تا نماز را برای­شان امامت کند و او چنین خواند: «أعبد ما تعبدون* و لا أنتم عابدون ما أعبد)» {آنچه را شما می­پرستید می­پرستم، و شما نیز آنچه من می­پرستم را نپرستید} پس آیه در تحریم شراب نازل شد، بنابراین در اوقات نماز شراب نمی­نوشیدند، و هنگامی که نماز عشاء را به جا می­آوردند شراب می نوشیدند و تا فرا رسیدن صبح، مستیِ آنان بر طرف می­شد. (واو) در این فرموده خداوند متعال: «وأنتم سکاری» حالیّه است، و جمله نیز حالیّه و صاحب حال، فاعل فعل (تقربوا) یعنی ضمیر بارز (واو) می­باشد. و مقصود، نهی آنان از مست بودن به هنگام مشغول شدن به نماز است، به این ترتیب که در زمان منتهی به وقت نماز شراب ننوشند که مست گردند، و روی سخن این آیه با مؤمنان در حال مستی نیست، چرا که انسان مست شایستگی و آمادگی پذیرش این خطابه را ندارد؛ و ممکن است (حتّی) در فرموده: «حتّی تعلموا» تعلیلیّه باشد مانند این عبارت: (أسلمتُ حتّی أدخُل الجنّة: اسلام آوردم تا به علت آن وارد بهشت شدم)، همچنین ممکن است به معنای (إلی أن) باشد مانند این عبارت: (أسیرُ حتی تغیب الشمس: پیاده روی می­کنم تا اینکه خورشید غروب کند. امّا (حتّی) در این فرموده خدواند متعال: «حتّی تغتسلوا» فقط به معنای (إلی أن: تا اینکه) می­باشد.

و گفته شده که این آیه بر باطل بودن نماز انسان مست دلالت می­کند، چرا که نهی کردن در عبادت، فساد و باطل بودن آن را اقتضا می­کند؛ همچنین ممکن است منع ورود انسان مست به داخل مسجد از این آیه استنباط شود. شاید این فرموده خداوند متعال: «تعلموا ما تقولون» به نوعی خبر دادن از این امر باشد که لازم است نماز­گزار به آنچه در نماز می­گوید آگاه باشد و در معانی آیات و ادعیّه و اذکاری که قرائت می­کند و بر زبان می­راند تدبّر و اندیشه کند. (الجنب) کلمه­ای است که مفرد و جمع و مذکر و مؤنث آن یکسان است و معنای لغوی آن (بعید: دور) می­باشد، و در اصطلاح شرعی به معنای شخص بعید از احکام انسان­های پاک و مطهّر است به خاطر فرو رفتن وپنهان شدن آلت مرد در فرج زن یا خارج شدن منی چه در خواب چه در بیداری؛ و منصوب بودن آن به خاطر عطف بر جمله حالیه و استثناء از عامّه احوال مخاطبین است؛ پس معنای آیه بر اساس تفسیر اول که اصحاب و یاران ما برآنند چنین است: در هیچ حالی از احوال هنگامی که جُنب هستید وارد

ص: 37

المراد سکر النعاس فإن الناعس لا یعلم ما یقول و قد سمع من العرب سکر السنة و الظاهر أنه مجاز و قال الأکثرون إن المراد به سکر الخمر کما نقل أن عبد الرحمن بن عوف صنع طعاما و شرابا لجماعة من الصحابة قبل نزول تحریم الخمر فأکلوا و شربوا فلما ثملوا دخل وقت المغرب فقدموا أحدهم لیصلی بهم فقرأ أعبد ما تعبدون- وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ فنزلت الآیة فکانوا لا یشربون الخمر فی أوقات الصلاة فإذا صلوا العشاء شربوا فلا یصبحون إلا و قد ذهب عنهم السکر.

و الواو فی قوله تعالی وَ أَنْتُمْ سُکاری واو الحال و الجملة حالیة من فاعل تقربوا و المراد نهیهم عن أن یکونوا فی وقت الاشتغال بالصلاة سکاری بأن لا یشربوا فی وقت یؤدی إلی تلبسهم بالصلاة حال سکرهم و لیس الخطاب متوجها إلیهم حال سکرهم إذ السکران غیر متأهل لهذا الخطاب و حتی فی قوله سبحانه حَتَّی تَعْلَمُوا یحتمل أن یکون تعلیلیة کما فی أسلمت حتی أدخل الجنة و أن تکون بمعنی إلی أن کما فی أسیر حتی تغیب الشمس و أما التی فی قوله جل شأنه حَتَّی تَغْتَسِلُوا فبمعنی إلی أن لا غیر.

و قیل دلت الآیة علی بطلان صلاة السکران لاقتضاء النهی فی العبادة الفساد و یمکن أن یستنبط منها منع السکران من دخول المسجد و لعل فی قوله جل شأنه تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ نوع إشعار بأنه ینبغی للمصلی أن یعلم ما یقوله فی الصلاة و یتدبر فی معانی ما یقرؤه و یأتی به من الأدعیة و الأذکار.

و الجنب یستوی فیه المفرد و الجمع و المذکر و المؤنث و هو لغة بمعنی البعید و شرعا البعید عن أحکام الطاهرین لغیبوبة الحشفة فی الفرج أو لخروج المنی یقظة أو نوما و نصبه علی العطف علی الجملة الحالیة و الاستثناء من عامة أحوال المخاطبین و المعنی علی التفسیر الأول الذی علیه أصحابنا لا تدخلوا

ص: 37

مساجد نشوید مگر زمانی که قصد عبور از یک در و خارج شدن از در دیگر مسجد را داشته باشید؛ و بر اساس تفسیر دوّم: در هیچ حالی از احوال هنگامی که جنب هستید نماز نگزارید مگر در حالتی که مسافر هستید.

امّا جایز شمردن عبور جُنب از مساجد که تفسیر نخست از آیه متضمّن آن است، آن­گونه که ذکر خواهد شد، نزد علمای ما مقیّد به عدم جواز عبور از دو مسجد الحرام و مسجد النبی است، و نزد برخی از مخالفان به این شرط نیز مقیّد نیست، و برخی از آنان مانند ابو حنیفه عبور از هیچ یک از مساجد را جایز نمی­دانند مگر آنکه آب در داخل مسجد وجود داشته باشد. همان­گونه که آیه بر جواز عبور جُنب از مسجد دلالت می­کند به همان ترتیب بر عدم جوازِ توقف در آن نیز دلالت می­کند، و در این امر هیچ اختلاف نظری بین علمای ما وجود ندارد، به جز سلّار که توقف جُنب در مسجد را مکروه دانسته است.

و فخر المحقّقین-قدس الله روحه- عدم جواز توقف جُنب در مسجد را از این آیه استنباط می­کند حتّی با وجود داشتن تیمّمی که نماز گزاردن را برای او مباح می­سازد، چرا که خداوند سبحان وارد شدن جنب به مسجد را فقط با انجام غسل و نه غیر آن منوط دانسته است، بر خلاف نماز گزاردن جنب که خداوند آن را در صورت وجود آب، منوط به غسل و در صورت عدم وجود آب منوط به تیمّم دانسته است، و حمل نمودن توقف در مسجد بر نماز گزاردن قیاس است و ما به آن نظر نداریم.

و چنین پاسخ داده شده که این قیاسِ اولوّیت است، چه که احترام قائل شدن برای مساجد به خاطر آن است که در آن­ها نماز به جا آورده می­شود، پس اگر تیمم دخول در نماز را مباح کند دخول در مسجد به طریق اولی مباح می­گردد. همچنین این فرموده امام علیه السلام: (جعل الله التراب طهوراً کما جعل الماء طهوراً: خداوند آن­گونه که آب را پاک کننده قرار داده خاک را نیز پاک کننده قرار داده است)، چنین اقتضاء می­کند که هر فریضه­ای که انجام آن با غسل مباح می­شود، مانند نماز و غیره، انجامش با تیمّم نیز مباح شود، امّا مجال بحث در مورد آنها وجود دارد .

گفته شده است: ممکن است براساس تفسیر نخست، عدم نیاز غسل جنابت برای ورود به مسجد به وضو و بر اساس تفسیر دوّم عدم نیاز غسل جنابت به وضو برای نماز گزاردن از آیه استنباط شود، در غیر این صورت تحقق قسمتی از غایت، غایت است.

امّا آیه دوم: جایز است جمله شرطیه در این فرموده خداوند متعال: «و إن کنتم جنباً فاطّهّروا» بر جمله شرطیّه:

ص: 38

المساجد و أنتم علی جنابة فی حال من الأحوال إلا حال اجتیازکم فیها من باب إلی باب و علی الثانی لا تصلوا و أنتم علی جنابة فی حال من الأحوال إلا حال کونکم مسافرین.

و ما تضمنته الآیة علی التفسیر الأول من إطلاق جواز اجتیاز الجنب فی المساجد مقید عند علمائنا بما عدا المسجدین کما سیأتی و عند بعض المخالفین غیر مقید بذلک و بعضهم کأبی حنیفة لا یجوز اجتیازه فی شی ء من المساجد أصلا إلا إذا کان الماء فی المسجد.

و کما دلت الآیة علی جواز اجتیاز الجنب فی المسجد فقد دلت علی عدم جواز مکثه فیه و لا خلاف بین علمائنا إلا من سلار فإنه جعل مکث الجنب فی المسجد مکروها.

و قد استنبط فخر المحققین قدس الله روحه من هذه الآیة عدم جواز مکث الجنب فی المسجد إذا تیمم تیمما مبیحا للصلاة لأنه سبحانه علق دخول الجنب إلی المسجد علی الإتیان بالغسل لا غیر بخلاف صلاته فإنه جل شأنه علقها علی الغسل مع وجود الماء و علی التیمم مع عدمه و حمل المکث فی المسجد علی الصلاة قیاس و نحن لا نقول به.

و أجیب بأن هذا قیاس الأولویة فإن احترام المساجد لکونها مواضع الصلاة فإذا أباح التمیم الدخول فیها أباح الدخول فیها بطریق أولی و أیضا قوله علیه السلام جعل الله التراب طهورا کما جعل الماء طهورا یقتضی أن یستباح بالتیمم کل ما یستباح بالغسل من الصلاة و غیرها لکن للبحث فیهما مجال.

قیل و یمکن أن یستنبط من الآیة عدم افتقار غسل الجنابة لدخول المسجد إلی الوضوء علی التفسیر الأول و للصلاة علی الثانی و إلا لکان بعض الغایة غایة.

و أما الآیة الثانیة فالجملة الشرطیة فی قوله سبحانه وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا یجوز أن تکون معطوفة علی جملة الشرط الواقعة فی صدرها و هی قوله

ص: 38

«إذا قُمتُم إلی الصلاة» عطف داده شود که در ابتدای آیه ذکر شده است، پس این جمله شرطیه تحت حُکم قیام برای نماز نیست بلکه خود مستقلّ است، و مقصود چنین است: (یا أیّها الذین آمنوا إن کنتم جنباً فاطّهّروا: ای کسانی که ایمان آورده­اید اگر جُنب هستید خود را پاک کنید)، همچنین جایز است که معطوف بر جمله جواب شرط اوّل یعنی «فاغسلوا وجوهکم» باشد، پس تحت حکم شرط مندرج می­­گردد و تقدیر کلام چنین خواهد شد: (إذا قمتم إلی الصلاة، فإن کنتم محدثین فتوضّؤوا و إن کنتم جنباً فاطّهّروا: چون به نماز برخیزید اگر بی­وضو بودید وضو بگیرید و اگر جنب بودید خود را پاک سازید، یعنی غسل کنید)، امّا بر اساس تفسیر اوّل و بر خلاف تفسیر دوم وجوب غسل جنابت به خودی خود از این آیه استنباط می­شود.

به خاطر تعارض احادیث و روایات نقل شده از طرفین و احتمال صحّت عطف آیه کریمه به هر دو جمله، مشاجره بین علمای ما- قدس الله أرواحهم-بر سر این مسأله به درازا کشیده شده است، پس کسانی که به وجوب خود به خودی غسل جنابت اعتقاد دارند بر تفسیر نخست تکیه می­کنند، همچنین گفته­اند: (واو) در آیه فقط بر عطف دلالت نمی­کند، چرا که جایز است واو استینافیّه (شروع) باشد، و اگر (واو) را واو عطف در نظر بگیریم، وجوب غسل هنگام قیام برای نماز استنباط می­شود نه عدم وجوب در غیر آن.

و کسانی که قائل به وجوب لغیره هستند بر تفسیر دوّم تکیه می­کنند، چرا که ظاهر آیه حُکم به درج شرط دوّم در ذیل شرط اوّل است، آن­گونه که البته شرط سوّم نیز در زیر حُکم آن قرار می­گیرد، در غیر این صورت هماهنگی و تناسقی میان دو جمله متعاطف موجود در آیه کریمه باقی نمی­ماند .

چه بسا گفته می­شود: وجود ادات شرط(إن) و نه (إذا)، عطف جمله (إن کنتم جنباً) بر جمله (إذا قمتم) را غیر ممکن می­سازد، در پاسخ گفته می­شود: ممکن است مقصود از ادات شرط (إن) در مقابل (إذا)، خبر دادن از مبالغه در مسأله نماز و تأکید بر آن باشد، چرا که برای بیان اقامه نماز از ادات (إذا) استفاده شده است که برای دلالت بر وقوع حتمی امور از آن استفاده می­شود، یعنی نماز امری است که وقوع آن حتمی می­باشد و عقل عدمش را جایز نمی­شمارد، و در استفاده از ادات (إن) برای بیان حُکم جنابت که برای بیان تحققِ وقوع و انجام پذیرفتن امور همراه با شکّ و تردید از آن استفاده می­شود، تذکّری وجود دارد در مورد اینکه قرار گرفتن غسل جنابت در کنار قیام برای نماز امری است که وقوع آن مورد شکّ و تردید است.

فایده این اختلاف در نیت غسل برای جنب ظاهر می­شود هنگام خالی بودن ذمه­اش از مشروط به طهارت (مثل نماز)، آیا اگر بخواهد آن را ایقاع کند آن را با نیت وجوب ایقاع کند یا با نیت استحباب؛ با توجه به اتفاق فریقین - تشیع و تسنن - بر شرعیت ایقاع آن و اینکه اگر گمان بر موت قبل از تکلیفِ مشروط به طهارت ببرد با ترک آن عصیان کرده است،

ص: 39

عز و علا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فلا تکون مندرجة تحت القیام إلی الصلاة بل مستقلة برأسها و المراد یا أیها الذین آمنوا إن کنتم جنبا فاطهروا و یجوز أن تکون معطوفة علی جزاء الشرط الأول أعنی فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ فیندرج تحت الشرط و یکون تقدیر الکلام إذا قمتم إلی الصلاة فإن کنتم محدثین فتوضئوا و إن کنتم جنبا فاطهروا و علی الأول یستنبط منها وجوب غسل الجنابة لنفسه بخلاف الثانی.

و قد طال التشاجر بین علمائنا قدس الله أرواحهم فی هذه المسألة لتعارض الأخبار من الجانبین و احتمال الآیة الکریمة کلا من العطفین فالقائلون بوجوبه لنفسه عولوا علی التفسیر الأول و قالوا أیضا کون الواو فی الآیة للعطف غیر متعین لجواز أن تکون للاستئناف و علی تقدیر کونها للعطف علیه فإنما یلزم الوجوب عند القیام إلی الصلاة لا عدم الوجوب فی غیر ذلک الوقت.

و القائلون بوجوبه لغیره عولوا علی التفسیر الثانی لأن الظاهر اندراج الشرط الثانی تحت الأول کما أن الثالث مندرج تحته البتة و إلا لم یتناسق المتعاطفان فی الآیة الکریمة.

و ربما یقال العطف بأن دون إذا یأبی العطف علی جملة إذا قمتم و أجیب بأنه یمکن أن یکون فی العطف بأن دون إذا إشعار بالمبالغة فی أمر الصلاة و التأکید فیها حیث أتی فی القیام بها بکلمة إذا الدالة علی تیقن الوقوع یعنی أنه أمر متیقن الوقوع البتة و لیس مما یجوز العقل عدمه و فی الجنابة بکلمة إن الموضوعة للشک مع تحقق وقوعها و تیقنها تنبیها علی أنها فی جنب القیام إلی الصلاة کأنه أمر مشکوک الوقوع.

و فائدة الخلاف تظهر فی نیة الغسل للجنب عند خلو ذمته من مشروط بالطهارة فهل یوقعها إذا أراد إیقاعها بنیة الوجوب أو الندب مع اتفاق الفریقین ظاهرا علی شرعیة الإیقاع و فی عصیانه بترکه لو ظن الموت قبل التکلیف بمشروط بالطهارة.

ص: 39

ممکن است در اولی مناقشه بشود که واجب بودن آن قبل از وجوب غیر، منافاتی با وجوب بالغیر ندارد اگر علم یا ظن داشته باشد که واجب خواهد شد و می­تواند به صورت وجوب موسّع آن را به جا آورد که با مضیّق شدن واجب، آن نیز مضیق می­شود - محدوده زمانی­اش تنگ می­شود - .

به نظر من این اختلاف فایده چندانی ندارد زیرا مورد فایده دوم خیلی کم پیش می­آید و برای خروج از خلاف، آن - طهارت - را همراه آن - فرض - ایقاع می­کند. اما در مورد اول باید گفت که ائمه علیهم السلام و پیروانشان تأخیر طهارت تا وقت نماز را موجب نمی شدند بلکه بر آن مواظبت می­کردند. و بر سر شرعیت ایقاع آن قبل از وقت، نقل اتفاق شده است. اما نیت، باید گفت وجوب نیة الوجه(اینکه واجب باشد یا مستحب) ثابت نشده است و به فرض این که ثابت شود این در صورتی است که معلوم باشد. پس ایقاع آن به قصد قربت کافی است به ویژه اگر نیت رفع و استباحه برای نماز نیز به آن ملحق گردد. پس معلوم شد که این مشاجرات طولانی فایده­ای ندارد.سپس ظاهر این است که قائلین به وجوب نفسی همچنین بعد از دخول وقت عمل مشروط به طهارت، قائل به وجوب غیری هستند. غافل مشو.

روایات

روایت1.

جنّة الأمان کفعمی: مستحبّ است غسل کننده در طول انجام هر غسل آنچه را که شهید در کتاب نفلیّه خویش ذکر کرده­ بر زبان آورد: «اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ أَجْرِ عَلَی لِسَانِی مِدْحَتَکَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِی طَهُوراً وَ شِفَاءً وَ نُوراً إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» {خداوندا، قلبم را مطهّر گردان وسینه­ام را گشاده ساز و مدح­گویی و ستایش کردن ذات خود را بر زبانم جاری ساز؛ خدواندا، این غسل را برای من باعث پاکی، شفا، نور و روشنایی قرار داده، به راستی که تو بر هر چیزی توانا هستی.}

و بعد از پایان غسل بگوید: «اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی وَ زَکِّ عَمَلِی وَ تَقَبَّلْ سَعْیِی وَ اجْعَلْ مَا عِنْدَکَ خَیْراً لِی اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ وَ اجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرِینَ» {خداوندا، قلبم را مطهّر و عملم را پاک و بی­آلایش گردان و تلاشم را بپذیر، و آنچه را نزد خود داری برای من مایه خیر قرار ده؛ خداوندا، مرا در زمره توبه کنندگان و پاکان قرار ده.}

المتهجد: مستحب است غسل کننده هنگام غسل بگوید: «اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ لِی قَلْبِی تا آخر دعا»خداوندا، مرا مطهّر گردان و قلبم را برای من پاک و بی­آلایش ساز، تا پایان

دعای اوّل.

توضیح

کلینی با استناد به حدیثی مرسل گفته است: هنگام غسل جنابت می­گویی: «اللهم طهر قلبی تا این عبارت خیرا لی» خداوندا، قلبم را مطهّر گردان و تلاشم را بپذیر و آنچه نزد خود داری را برای من مایه خیر قرار ده(1)؛

و شیخ در الموثّق از عمار السّاباطیّ روایت کرده که امام صادق (ع) فرمود: هنگام انجام غسل جنابت می­گویی: «اللَّهُمَّ طَهِّرْ

ص: 40


1- . الکافی 3: 43

و قد یناقش فی الأول بأنه لا ینافی الوجوب بالغیر کونه واجبا قبل وجوب الغیر إذا علم أو ظن أنه سیصیر واجبا و یمکن الإتیان به وجوبا موسعا یتضیق بتضیق الفرض.

و عندی أن لا جدوی فی هذا الخلاف کثیرا إذ الفائدة الثانیة قلما یتفق موردها و معه یوقعه خروجا من الخلاف.

و أما الأولی فلا ریب فی أن الأئمة و أتباعهم علیهم السلام لم یکونوا یوجبون تأخیر الطاهرة إلی الوقت بل کانوا یواظبون علیها مع نقل الاتفاق علی شرعیة إیقاعها قبل الوقت و أما النیة فلم یثبت وجوب نیة الوجه و علی تقدیره فإنما هو فیما کان معلوما فإیقاعها بنیة القربة کاف لا سیما إذا ضم إلیها نیة الرفع و الاستباحة لصلاة ما فظهر أن تلک المشاجرات الطویلة لا طائل تحتها.

ثم الظاهر أن القائلین بالوجوب النفسی قائلون بالوجوب الغیری أیضا بعد دخول وقت مشروط به فلا تغفل.

الأخبار

«1»

جُنَّةُ الْأَمَانِ لِلْکَفْعَمِیِّ،: یُسْتَحَبُّ أَنْ یَقُولَ فِی أَثْنَاءِ کُلِّ غُسْلٍ مَا ذَکَرُهُ الشَّهِیدُ فِی نَفْلِیَّتِهِ اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ أَجْرِ عَلَی لِسَانِی مِدْحَتَکَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِی طَهُوراً وَ شِفَاءً وَ نُوراً- إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ یَقُولُ بَعْدَ الْفَرَاغِ اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی وَ زَکِّ عَمَلِی وَ تَقَبَّلْ سَعْیِی وَ اجْعَلْ مَا عِنْدَکَ خَیْراً لِی اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ وَ اجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرِینَ.

الْمُتَهَجِّدُ،: یُسْتَحَبُّ أَنْ یَقُولَ عِنْدَ الْغُسْلِ اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ لِی قَلْبِی إِلَی آخِرِ الدُّعَاءِ الْأَوَّلِ.

بیان

روی الکلینی (1)

بسند فیه إرسال قال تقول فی غسل الجنابة اللهم طهر قلبی إلی قوله خیرا لی

و روی الشَّیْخُ فِی الْمُوَثَّقِ عَنْ عَمَّارٍ(2) السَّابَاطِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِذَا اغْتَسَلْتَ مِنْ جَنَابَةٍ فَقُلِ اللَّهُمَّ طَهِّرْ

ص: 40


1- 1. الکافی ج 3 ص 43.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 104 ط حجر.

قَلْبِی وَ تَقَبَّلْ سَعْیِی وَ اجْعَلْ مَا عِنْدَکَ خَیْراً لِی اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ وَ اجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرِینَ» {خداوندا، قلبم را مطهّر گردان و تلاشم را بپذیر و آنچه نزد خود داری را برای من مایه خیر قرار ده؛ خداوندا، مرا در زمره توبه کنندگان و پاکان قرار ده.}(1)

این فرموده امام صادق علیه السلام: (اللّهمّ طهّر قلبی) یعنی: خداوندا، قلبم را از شبهات گمراه کننده، عقاید فاسد و اخلاق پست مطّهر گردان، یعنی آن­گونه که ظاهرم را پاک و آراسته گرداندی، باطنم را نیز پاک وآراسته گردان، (و اشرح لی صدری) یعنی: سینه­ام را برای پذیرش علوم و آگاهی و تحمل سنگینی بار تکلیف گشاده گردان، (و زکّ عملی) یعنی: عملم را پاک و بی­آلایش و در حال رشد و افزایش قرار ده، به این ترتیب که اعمال نیکویم در دنیا و یا ثواب آن­ها در آخرت مضاعف گردد، یا عملم را از ریا و خودپسندی که باعث آلودگی می­شود و از سایر چیزهایی که باعث فساد و نقص ثواب می­شوند پاک و مطهّر گردان، و یا عملم را با پذیرش آن و اعطای پاداش به خاطر انجامش، مدح و ستایش بفرما، (واجعل ما عندک خیراً لی) یعنی: حال و احوالم در آخرت را بهتر از حال و احوالم در دنیا قرار ده و احوال مرا به گونه­ای قرار ده که آخرت را بر دنیا ترجیح دهم.

روایت2.

علل الشرایع: از محمد بن علی بن ابراهیم روایت شده که گفته است: حدود غسل چنین است: شستن دست­ها و آلودگی و نجاستی که به دست­ها برخورد کرده است، شستن فرج (آلت تناسلی) بعد از بول، شستن مرافق و آن اطراف آلت است، مضمضه و چرخاندن آب در دهان و چرخاندن آب در بینی، و ریختن سه مشت آب بر سر سپس بر سایر اعضای بدن، و هر جایی که آب به آن برخورد کند پاک شده است.(2)

روایت3.

در کتاب جعفر بن محمد بن شُریح از عبدالله بن طلحه النهدیّ روایت شده که گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می­فرمود: خداوند نماز گزاردن را از سه نفر نمی­پذیرد: انسان بسیار ستمگر و بسیار بی­ایمان، جُنبی که بدون پاک گرداندن خویش بخوابد، و کسی که خود را بسیار به خلوق (نوعی عطر زعفرانی) آغشته سازد.(3)

توضیح

(التضمّخ): آغشته شدن به عطر و غیره و استفاده بیش از حد از آن، شاید این کلام بر این نکته حمل شود که استفاده بیش از حدّ از عطر و غیر آن، مانع رسیدن آب به پوست باشد.

روایت4.

قرب الاسناد: از علی بن جعفر روایت شده که گفت: از برادرم امام موسی کاظم علیه السلام درباره مردی پرسیدم که مقداری آب را در رودخانه­ای کوچک می­یابد و ترس آن دارد که درّندگان از آبش نوشیده باشند، آیا می­تواند در صورت نیافتن آبی غیر از آن از آب رودخانه برای غسل جنابت و گرفتن وضو (به منظور) ادای نماز استفاده کند؟ این در حالی است که اندازه این آب برای جنابت به یک صاع (پیمانه) نمی­رسد و برای وضو به اندازه یک مُدّ (نوعی پیمانه) نیست و پراکنده است، این مرد باید چگونه عمل کند؟ امام فرمود: اگر کف دستش تمیز باشد باید یک مشت آب را با یک دست برداشته و آن را بر

ص: 41


1- . التهذیب1: 104 ازچاپ سنگی
2- . نسخه غیر چاپی
3- . نسخه غیر چاپی

قَلْبِی وَ تَقَبَّلْ سَعْیِی وَ اجْعَلْ مَا عِنْدَکَ خَیْراً لِی اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ وَ اجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرِینَ.

قوله علیه السلام اللهم طهر قلبی أی من الشبهات المضلة و العقائد الفاسدة و الأخلاق الردیة أی کما طهرت ظاهری فطهر باطنی و اشرح لی صدری أی وسعه لتحمل العلوم و المعارف و أعباء التکلیف و زک عملی أی اجعله زاکیا نامیا بأن تضاعف أعمالی فی الدنیا أو ثوابها فی الآخرة أو اجعله طاهرا مما یدنسه من الرئاء و العجب و سائر ما یفسده أو ینقص ثوابه أو امدحه بأن تقبله و تثیبنی علیه و اجعل ما عندک خیرا لی أی اجعل حالی فی الآخرة خیرا من الدنیا و اجعلنی بحیث أوثر الآخرة علی الدنیا.

«2»

الْعِلَلُ، لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ: حُدُودُ الْغُسْلِ غَسْلُ الْیَدَیْنِ وَ مَا أَصَابَ الْیَدَیْنِ مِنَ الْقَذِرِ وَ غَسْلُ الْفَرْجِ بَعْدَ الْبَوْلِ وَ الْمَرَافِقِ وَ هُوَ مَا یَدُورُ عَلَیْهَا الذَّکَرُ وَ الْمَضْمَضَةُ وَ الِاسْتِنْشَاقُ وَ وَضْعُ ثَلَاثِ أَکُفٍّ عَلَی الرَّأْسِ ثُمَّ عَلَی سَائِرِ الْجَسَدِ فَمَا أَصَابَهُ الْمَاءُ فَقَدْ طَهُرَ(1).

«3»

کِتَابُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَلْحَةَ النَّهْدِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: ثَلَاثَةٌ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ لَهُمْ صَلَاةً جَبَّارٌ کَفَّارٌ وَ جُنُبٌ نَامَ عَلَی غَیْرِ طَهَارَةٍ وَ مُتَضَمِّخٌ بِخَلُوقٍ (2).

بیان

التضمخ التلطخ بالطیب و غیره و الإکثار منه و لعله محمول علی ما إذا کان مانعا من وصول الماء إلی البشرة.

«4»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَخِی علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ یُصِیبُ الْمَاءَ فِی سَاقِیَةٍ مُسْتَنْقِعاً فَیَتَخَوَّفُ أَنْ تَکُونَ السِّبَاعُ قَدْ شَرِبَتْ مِنْهُ یَغْتَسِلُ مِنْهُ لِلْجَنَابَةِ وَ یَتَوَضَّأُ مِنْهُ لِلصَّلَاةِ إِذَا کَانَ لَا یَجِدُ غَیْرَهُ وَ الْمَاءُ لَا یَبْلُغُ صَاعاً لِلْجَنَابَةِ وَ لَا مُدّاً لِلْوُضُوءِ وَ هُوَ مُتَفَرِّقٌ وَ کَیْفَ یَصْنَعُ قَالَ إِذَا کَانَتْ کَفُّهُ نَظِیفَةً فَلْیَأْخُذْ کَفّاً مِنَ الْمَاءِ بِیَدٍ وَاحِدَةٍ وَ لْیَنْضَحْهُ

ص: 41


1- 1. غیر مطبوع.
2- 2. غیر مطبوع.

پشتش ریخته و جاری سازد، همچنین یک مشت را بر جلو، یک مشت را بر قسمت راست و یک مشت را بر قسمت چپ بدن خویش جاری سازد، پس اگر ترس آن داشته باشد که این کار او را کفایت نمی­کند سه بار سرش را بشوید،سپس با آن پوستش را مسح کند که ان شاءالله او را کفایت می کند و اگر برای وضو است صورتش را بشوید و سپس پوست دستش را تا ساعدهایش (از نوک آرنج تا نوک انگشت) و همچنین سر و پاهایش را مسح کند.

و اگر آب متفرق و پراکنده باشد و شخص توانایی جمع کردنش را داشته باشد آن را جمع کند، در غیر این صورت از آب­هایی که در این طرف و آن طرف است غسل می­کند.

و اگر آب در مکان واحدی باشد ولی به اندازه­ای کم باشد که برای غسل کفایت نکند، بر او واجب نیست که خود را به اندازه­ای بشوید که آب مستعمل به داخل رودخانه برگردد، و إن شاء الله که همان آب اندک او را کفایت می­کند.(1)

علی بن جعفر در ادامه می­گوید: و از امام علیه السلام در باره مردی جُنب پُرسیدم که آیا ایستادن او در مقابل باران به اندازه­ای که سر و بدنش را بشوید او را از غسل بی­نیاز می­کند، حال آنکه توانایی یافتن آبی غیر از آب باران را نیز دارد؟ امام فرمود: اگر (آب) باران او را به اندازه آب بشوید کفایت می­کند.(2)

توضیح

جواب سؤال اوّل به صورت مفصل در مباحث پیشین بیان شد(3)، و اینکه مسح کردن بر حداقل جریان آب حمل می­شود، و ابن جنید به ظاهر آن عمل کرده است، امّا در مورد سؤال اخیر، آگاه باش که شیخ در کتاب المبسوط قرار گرفتن در زیر باران را به منزله غسل ارتماسی قلمداد کرده است، به این معنی که ترتیب در این غسل لازم نیست، علّامه نیز در برخی از کتاب­های خویش این نظر را مطرح کرده است، و ابن ادریس نیز احکام غسل در زیر آب باران را به صورت اختصاصی با احکام غسل ارتماسی یکی دانسته است.

و فقهای نخستین به جواب آخر استناد کرده­اند که در بر دارنده چند احتمال است: نخست: مقصود از این فرموده امام موسی کاظم علیه السلام: (اغتساله بالماء)، تشبیه اصل غسل در زیر باران و غسل با آب باشد به دلیل حاصل شدن جریان آب در هر دو مورد. (وجه شبه هر دو غسل، جریان یافتن آب باشد.)

دوّم: تشبیه به خاطر حاصل شدن ترتیب در هر دو مورد باشد، به این صورت که در ابتدا نیت غسل سر و سپس نیت غسل قسمت راست و بعد از آن نیت غسل قسمت چپ را نماید.

سوّم: تشبیه به خاطر حصول ارتماس باشد، به این ترتیب که آب باران به اندازه­ای فراوان باشد که یکباره شخص را در بر گیرد.

ص: 42


1- . قرب الاسناد: 110
2- . قرب الاسناد: 111
3- . مراجعه کن به جلد80: 137-142

خَلْفَهُ وَ کَفّاً أَمَامَهُ وَ کَفّاً عَنْ یَمِینِهِ وَ کَفّاً عَنْ یَسَارِهِ فَإِنْ خَشِیَ أَنْ لَا یَکْفِیَهُ غَسَلَ رَأْسَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ مَسَحَ جِلْدَهُ بِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ یُجْزِیهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ إِنْ کَانَ لِلْوُضُوءِ غَسَلَ وَجْهَهُ وَ مَسَحَ یَدَهُ عَلَی ذِرَاعَیْهِ وَ رَأْسِهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ إِنْ کَانَ الْمَاءُ مُتَفَرِّقاً یَقْدِرُ عَلَی أَنْ یَجْمَعَهُ جَمَعَهُ وَ إِلَّا اغْتَسَلَ مِنْ هَذَا وَ هَذَا وَ إِنْ کَانَ فِی مَکَانٍ وَاحِدٍ وَ هُوَ قَلِیلٌ لَا یَکْفِیهِ لِغُسْلِهِ فَلَا عَلَیْهِ أَنْ یَغْتَسِلَ وَ یُرْجِعَ الْمَاءَ فِیهِ فَإِنَّ ذَلِکَ یُجْزِیهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ (1)

وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ یُجْنِبُ هَلْ یُجْزِیهِ مِنْ غُسْلِ الْجَنَابَةِ أَنْ یَقُومَ فِی الْمَطَرِ حَتَّی یَغْسِلَ رَأْسَهُ وَ جَسَدَهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی مَاءٍ سِوَی ذَلِکَ قَالَ إِنْ کَانَ یَغْسِلُهُ اغْتِسَالَهُ بِالْمَاءِ أَجْزَأَهُ (2).

بیان

الجواب عن السؤال الأول قد مر الکلام فیه (3)

مفصلا و أن المسح محمول علی حصول أقل الجریان و عمل ابن الجنید بظاهره و أما الأخیر فاعلم أنه قد أجری الشیخ فی المبسوط القعود تحت المطر مجری الارتماس فی سقوط الترتیب و إلیه ذهب العلامة فی جملة من کتبه و ذهب ابن إدریس إلی اختصاص الحکم بالارتماس.

و استدل الأولون بالجواب الأخیر و هو یحتمل وجوها أحدها أن یکون المراد بقوله علیه السلام اغتساله بالماء التشبیه فی أصل الغسل بحصول الجریان.

الثانی أن یکون التشبیه فی حصول الترتیب کأن ینوی أولا غسل رأسه ثم الأیمن ثم الأیسر.

الثالث أن یکون التشبیه فی حصول الارتماس بأن یکون مطرا غزیرا یشمله دفعة عرفیة.

ص: 42


1- 1. قرب الإسناد ص 110.
2- 2. قرب الإسناد ص 111.
3- 3. راجع ج 80 ص 137- 146.

چهارم: مقصود، عمومی­تر از این دو صورت باشد، یعنی منظور امام تشبیه نوعی دو غسل بوده باشد به این ترتیب که اگر یکی از دو غسل (غسل با باران، غسل با آب) حاصل شود کفایت می­کند .

و فقهای متقدم استدلال خود را بر پایه صورت اوّل بنیان نهاده­اند و شاید این وجه از حدیث، آشکا­ر­تر باشد و بر این نکته دلالت می­کند که در ارتماس آن گونه که همه فهمیده­اند، ریزش یک باره عرفی آب مورد توجه و اعتبار نیست،و بنای وجوه دیگر بر این که ظاهر مساوات، تساوی مطلق در هر چیزی است که امکان تساوی در آن هست، که این استدلال در محل منع است - مقبول نیست -.

و بر اساس صورت دوّم و چهارم بر عدم لزوم ریختن آب با دست و مانند آن دلالت می­شود، بلکه مجرّد رسیدن آب کافی است، پس آنچه در مورد کیفیت ترتیب ذکر شده که مشتمل بر ریختن است محمول بر تمثیل و امور متعارف غالب است، و به صورت سوّم این گونه پاسخ داده می­شود که حصول ریزش یکباره عرفی در مورد آب باران خیلی بعید است.

شیخ بهایی قدّس سرّه گفته است: جایز است «ما» لفظاً و یا محلاً مکسور باشد، (و هو یقدر علی ماءٍ غیر ماء المطر: او توانایی یافتن آبی غیر از آب باران را دارد) یعنی (و هو یقدر علی غسل سوی ذلک الغسل: او توانایی انجام غسلی غیر از آن غسل را دارد.)

می­گویم: در نسخه های قرب الاسناد (ما) همراه همزه یعنی به صورت (ماء) ثبت شده است، همچنین این حدیث در کتاب المسائل(1)

روایت شده و در آن تتمّه­ای وجود دارد که ممکن است برخی از وجوه و صورت­ها را تأیید کند، چه که در آن چنین آمده است: (إن کان یغسله اغتسال بالماء أجزءه ذلک إلا أنّه ینبغی له أن یتمضمض ویستنشق، ویمرُّ یده علی ما ثالث من جسده: اگر باران او را مانند آب غسل دهد کفایت می­کند، جز اینکه ضروری است که آب باران را مضمضه کرده و در بینی بچرخاند و دستش را به قسمت­هایی از بدنش که دست به آن­ها می­رسد بکشد.)

روایت5.

قرب الاسناد: از البزنطیّ روایت شده که امام رضا علیه السلام در مورد غسل جنابت فرمود: دست راستت را از آرنج تا انگشتان می­شویی، سپس آن را وارد ظرف آب می­کنی، و قسمت­های آلوده شده بدنت را می­شویی،آن گاه آب را بر روی سر و سایر قسمت های بدنت جاری ساز(2).

توضیح

ممکن است که آغاز کردن شستن از آرنج، محمول بر افضلیّت باشد، و مشهورتر آن است که دست تا ساعد شسته می­شود، و الجعفیّ گفته است: غسل کننده دو دست راست و چپ خود را تا آرنج یا نصف آن­ها می­شوید.

روایت6.

قرب الاسناد:

ص: 43


1- . به البحار 10: 284 مراجعه کن.
2- . قرب الاسناد: 162از چاپ سنگی،216 از چاپ نجف

الرابع أن یکون المراد أعم من الوجهین فالمراد التشبیه بنوعی الغسل أی إذا حصل أحدهما فقد أجزأ.

و الأولون بنوا استدلالهم علی الوجه الأول و لعله أظهر من الخبر فیدل علی أن فی الارتماس لا یعتبر الدفعة العرفیة التی فهمها القوم و بناء الوجوه الأخر علی أن ظاهر المساواة المطلقة التساوی فی کل ما یمکن التساوی فیه و هو فی محل المنع و علی

الثانی و الرابع یدل علی عدم لزوم صب الماء بالید و نحوه بل یکفی مجرد وصول الماء فما ورد فی کیفیة الترتیب المشتملة علی الصب محمول علی التمثیل و علی المتعارف الغالب و یرد علی الثالث أن حصول الدفعة العرفیة فی المطر بعید جدا.

و قال الشیخ البهائی قدس سره لفظة ما فی هذا الخبر یجوز أن یجعل کسرها لفظیا و أن یکون محلیا أی و هو یقدر علی ماء غیر ماء المطر أو علی غسل سوی ذلک الغسل انتهی.

و أقول فی نسخ قرب الإسناد مضبوطة بالهمز و روی الخبر فی کتاب المسائل (1) و فیه تتمة لعلها تؤید بعض الوجوه فإن فیه هکذا إن کان یغسله اغتساله بالماء أجزأه ذلک إلا أنه ینبغی له أن یتمضمض و یستنشق و یمر یده علی ما نالت من جسده.

«5»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْبَزَنْطِیِّ قَالَ قَالَ الرِّضَا علیه السلام: فِی غُسْلِ الْجَنَابَةِ تَغْسِلُ یَدَکَ الْیُمْنَی مِنَ الْمِرْفَقِ إِلَی أَصَابِعِکَ ثُمَّ تُدْخِلُهَا فِی الْإِنَاءِ ثُمَّ اغْسِلْ مَا أَصَابَ مِنْکَ ثُمَّ أَفِضْ عَلَی رَأْسِکَ وَ سَائِرِ جَسَدِکَ (2).

بیان

یحتمل أن یکون الغسل من المرفق محمولا علی الأفضلیة و الأشهر أنه إلی الزند و قال الجعفی یغسلهما إلی المرفقین أو إلی نصفهما.

«6»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ

ص: 43


1- 1. راجع البحار ج 10 ص 284.
2- 2. قرب الإسناد ص 162 ط حجر ص 216 ط نجف.

امام علی علیه السلام غسل جنابت را به جا می­آورد سپس خود را با همسرش که هنوز جُنب بود گرم می­کرد.(1)

توضیح

(الاستدفاء): طلب گرمی کردن، و آن ضّد شدّت سرما است.

روایت7.

قرب الاسناد: محمّد بن عبد الحمید از محمّد بن فضیل روایت کرده که گفت: از امام پرسیدم: همسر(م) در کنار من است و کنیزی در پشتم قرار گرفته حال آنکه من بر یک طرف تکیه داده­ام تا پشتم را مالش داده و به حرکت در آورد، پس شهوت سراغ او آمده و آب (منی) بیرون می­آید، آیا واجب است غسل کند یا خیر؟ فرمود: بله ، اگر شهوت سراغ او بیاید و آب خارج شود غسل بر او واجب است.(2)

توضیح

از حدیث مذکور جواز این نوع استمناء به وسیله زن برداشت می­شود، همچنین بر وجوب غسل برای زن بعد از إنزال (منی) دلالت می­کند، و ظاهراً هیچ گونه اختلاف نظری بین مسلمانان بر سر این نکته وجود ندارد که انزال منی سبب جنابتی است که غسل را واجب می­گرداند و فرقی نمی­کند که این انزال در خواب صورت گیرد یا بیداری و برای مرد اتفاق افتد یا زن، جز اینکه برخی از فقهای اهل سنت حاصل شدن دو شرط شهوت و بیرون جستن آب منی را لازم دانسته­اند.

روایت8.

علل الشرائع: ابو یحیی الواسطیّ از کسی که برای او این حدیث را روایت کرده نقل کرده است که به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا لازم است که جُنب هنگام غسل آب را در دهان مضمضه کند؟ امام فرمود: خیر، فقط ظاهر بدن جُنُب می­شود نه باطن و درون و دهان از جمله اعضای باطنی و درونی است(3).

و در حدیث دیگر چنین روایت شده است: امام صادق علیه السلام فرموده است: در غسل جنابت اگر خواستی آب را مضمضه کرده و در بینی بچرخانی این کار را انجام ده، در حالی که واجب نیست، چرا که غسل برای پاک کردن اعضای ظاهری است نه درونی(4).

توضیح

ظاهراً اختلاف نظری بر سر استحباب و عدم وجوب مضمضه آب در دهان و چرخاندن آن در بینی وجود ندارد.

روایت9.

علل الشرایع:

ص: 44


1- . قرب الاسناد: 85 از چاپ نجف،62 از چاپ سنگی
2- . قرب الاسناد: 233 از چاپ نجف،175 از چاپ سنگی
3- . علل الشرائع1: 272
4- .علل الشرئع 1: 272

جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام کَانَ یَغْتَسِلُ مِنْ جَنَابَتِهِ ثُمَّ یَسْتَدْفِئُ بِامْرَأَتِهِ وَ إِنَّهَا لَجُنُبٌ (1).

بیان

الاستدفاء طلب الدف ء و هو نقیض حدة البرد.

«7»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ قَالَ: وَ قُلْتُ لَهُ تَلْزَمُنِی الْمَرْأَةُ وَ الْجَارِیَةُ مِنْ خَلْفِی وَ أَنَا مُتَّکِئٌ عَلَی جَنْبٍ حَتَّی تَتَحَرَّکُ عَلَی ظَهْرِی فَتَأْتِیهَا الشَّهْوَةُ وَ یُنْزَلُ الْمَاءُ أَ فَعَلَیْهَا غُسْلٌ أَمْ لَا قَالَ نَعَمْ إِذَا جَاءَتِ الشَّهْوَةُ وَ أَنْزَلَتِ الْمَاءَ وَجَبَ عَلَیْهَا الْغُسْلُ (2).

بیان

یفهم منه جواز مثل هذا الاستمناء من المرأة و یدل علی وجوب الغسل علیها بالإنزال و لا خلاف بین المسلمین ظاهرا فی أن إنزال المنی سبب للجنابة الموجبة للغسل سواء کان فی النوم أو فی الیقظة و سواء کن للرجل أو للمرأة إلا أنه اشترط بعض الجمهور مقارنة الشهوة و الدفق.

«8»

عِلَلُ الشَّرَائِعِ، عَنْ أَبِیهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی یَحْیَی الْوَاسِطِیِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْجُنُبُ یَتَمَضْمَضُ فَقَالَ لَا إِنَّمَا یُجْنِبُ الظَّاهِرُ وَ لَا یُجْنِبُ الْبَاطِنُ وَ الْفَمُ مِنَ الْبَاطِنِ (3).

وَ رُوِیَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ أَنَّ الصَّادِقَ علیه السلام قَالَ: فِی غُسْلِ الْجَنَابَةِ إِنْ شِئْتَ أَنْ تَتَمَضْمَضَ وَ تَسْتَنْشِقَ فَافْعَلْ وَ لَیْسَ بِوَاجِبٍ لِأَنَّ الْغُسْلَ عَلَی مَا ظَهَرَ لَا عَلَی مَا بَطَنَ (4).

بیان

لا خلاف ظاهرا فی استحباب المضمضة و الاستنشاق و لا فی عدم وجوبهما.

«9»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ

ص: 44


1- 1. قرب الإسناد ص 85 ط نجف، 62 ط حجر.
2- 2. قرب الإسناد ص 233 ط نجف ص 175 ط حجر.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 272.
4- 4. علل الشرائع ج 1 ص 272.

زراره و محمد بن مسلم روایت کرده­اند: از امام باقر علیه السلام پرسیدیم: آیا حائض و جنب می­توانند وارد مسجد شوند یا خیر؟ امام فرمود: حائض و جنب اجازه وارد شدن به مسجد را ندارند مگر به قصد گذر و عبور از آن، همانا خداوند متعال فرموده است: «ولا جنباً إلا عابری سبیل حتی تغتسلوا» {و [نیز] در حال جنابت [ وارد مسجد یا نماز نشوید] مگر اینکه راهگذر باشید تا غسل کنید}، و می­توانند چیزی را از مسجد بردارند ولی چیزی را در آن نمی­گذارند.

زراره گوید: از امام پرسیدم: آنان را چه شده که می­توانند از مسجد چیزی بردارند حال آنکه چیزی در آن نمی­گذارند؟ فرمود: چرا که حائض و جُنب نمی­توانند چیزی را جز آنچه در مسجد است از آن بردارند، ولی می­توانند آنچه را در دست دارند در جایی غیر از مسجد بگذارند، گفتم: آیا می­توانند قسمتی از قرآن را قرائت کنند؟

فرمود: بله، هر چه و هر اندازه بخواهند جز سوره­هایی که در آن­ها سجده وجود دارد، و می­توانند خداوند را در هر حالی ذکر و یاد کنند(1).

تفسیر علی بن ابراهیم: نظیر این حدیث به صورت مرسل روایت شده است(2) .

توضیح

این حدیث بر عدم جواز توقف جُنب و حائض در مساجد دلالت می­کند، و این نظر تمام فقها غیر از (سلّار) است که این امر را مکروه دانسته است، و چنین پیداست که شیخ صدوق خوابیدن جنب در مسجد را جایز شمرده است، همچنین هیچ یک از فقها بر سر تحریمِ گذاشتن چیزی در مسجد توسط حائض و جُنب اختلاف نظر ندارند، جز سلّار که حکم به کراهت آن صادر کرده است، و برخی از فقهای متأخر تحریم را مخصوص گذاشتن چیزی می­دانند که توقف در مسجد را لازم می­گرداند، و حدیث به صورت عام این نظر را ردّ می­کند، و به دلیل عموم روایت، فرقی ندارد که گذاردن از داخل یا خارج باشد، و ممکن است حکم به اولی اختصاص یابد چون فرد شایع است.

روایت10.

علل الشرایع: عبدالله بن أبی یعفور گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: مردی در خواب می­بیند که عمل جماع انجام داده است و در خود احساس شهوت می­کند، پس از خواب بیدار می­شود و به خود نگاه می­کند و چیزی (خروج منی) نمی­بیند، پس از مدتی منی خارج می­شود، امام فرمود: اگر آن مرد مریض باشد باید غسل کند و اگر مریض نباشد چیزی بر او واجب نیست، گفتم: فرق بین آن دو چیست؟ فرمود: به خاطر اینکه مرد اگر سالم باشد

ص: 45


1- . علل الشرائع 1: 273 و 272
2- . تفسیر القمیِ: 127

عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالا: قُلْنَا لَهُ الْحَائِضُ وَ الْجُنُبُ یَدْخُلَانِ الْمَسْجِدَ أَمْ لَا قَالَ الْحَائِضُ وَ الْجُنُبُ لَا یَدْخُلَانِ الْمَسْجِدَ إِلَّا مُجْتَازَیْنِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَقُولُ- وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ یَأْخُذَانِ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ لَا یَضَعَانِ فِیهِ شَیْئاً قَالَ زُرَارَةُ قُلْتُ لَهُ فَمَا بَالُهُمَا یَأْخُذَانِ مِنْهُ وَ لَا یَضَعَانِ فِیهِ قَالَ لِأَنَّهُمَا لَا یَقْدِرَانِ عَلَی أَخْذِ مَا فِیهِ إِلَّا مِنْهُ وَ یَقْدِرَانِ عَلَی وَضْعِ مَا بِیَدِهِمَا فِی غَیْرِهِ قُلْتُ فَهَلْ یَقْرَءَانِ مِنَ الْقُرْآنِ شَیْئاً قَالَ نَعَمْ مَا شَاءَا إِلَّا السَّجْدَةَ وَ یَذْکُرَانِ اللَّهَ عَلَی کُلِّ حَالٍ (1).

تفسیر علی بن إبراهیم، مرسلا: مثله (2)

بیان

یدل علی عدم جواز لبث الجنب و الحائض فی المساجد و هو مذهب الأصحاب عدا سلار فإنه کرهه و یظهر من الصدوق أنه یجوز أن ینام الجنب فی المسجد و کذا تحریم وضع الجنب و الحائض شیئا فی المسجدین لم یخالف فیه ظاهرا غیر سلار فإنه حکم بالکراهة و خص بعض المتأخرین التحریم الوضع المستلزم للبث و عموم الخبر یدفعه و لا فرق بین أن یکون الوضع من داخل أو خارج لعموم الروایة و قد یخص الحکم بالأول لکونه الفرد الشائع.

«10»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الرَّجُلُ یَرَی فِی الْمَنَامِ أَنَّهُ یُجَامِعُ وَ یَجِدُ الشَّهْوَةَ فَیَسْتَیْقِظُ وَ یَنْظُرُ فَلَا یَرَی شَیْئاً ثُمَّ یَمْکُثُ بَعْدُ فَیَخْرُجُ قَالَ إِنْ کَانَ مَرِیضاً فَلْیَغْتَسِلْ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ مَرِیضاً فَلَا شَیْ ءَ عَلَیْهِ قَالَ قُلْتُ فَمَا فَرْقُ مَا بَیْنَهُمَا قَالَ لِأَنَّ الرَّجُلَ إِذَا کَانَ صَحِیحاً

ص: 45


1- 1. المصدر ج 1 ص 272- 273.
2- 2. تفسیر القمّیّ ص 127.

انزال منی در او با جهشی قوی صورت می­گیرد و اگر مریض باشد منی با ضعف و سستی خارج می­شود(1).

روایت11.

علل الشرائع: زراره از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: اگر بیمار بودی و دچار شهوت شدی، چه بسا این امر باعث انزال منی شود، ولی به خاطر بیماری منی به صورت ضعیف و در حالی که دارای هیچ گونه شدّت و قوّتی نیست خارج می­شود، اندک اندک و ساعتی از پسِ ساعت دیگر، پس غسل را به جا آور.(2)

توضیح

جمیع فقها بر این باورند که اگر شخص اطمینان حاصل کرد که مایع خارج شده منی است غسل بر او واجب می­شود، چه این خارج شدن همراه با صفاتی باشد که در کلام­شان ذکر کرده­اند از قبیل: بیرون جستن آب با شدت، سستی جسم و شهوت، و چه همراه با این صفات نباشد، امّا اگر ماهیّت مایع خارج شده بر شخص مشتبه گشت، عدّه ای از فقها مانند محقّق و علّامه نشانه­هایی چون لذت بردن، جهش یا فشار منی و سستی جسم را برای شخص سالم، و لذت بردن و سستی جسم را برای شخص مریض برای تشخیص ذکر کرده­اند، و برای شخص مریض جهش با فشار منی معتبر نیست، چرا که جسم مریض از خارج ساختن منی با فشار عاجز است.

و گروهی دیگر از فقها مانند شهید در الذکری نشانه­های دیگری را نیز برای تشخیص منی ذکر کرده­اند، از جمله اینکه بوی آن هنگامی که خیس است به بوی غنچه درخت خرما و خمیر نزدیک است و هنگامی که خشک می­شود بویی شبیه به بوی سفیده تخم مرغ از آن استشمام می­شود.

روایت12.

علل الشرایع: جعفر بن محمد از پدرش و او نیز از پدرانش علیهم السلام روایت کرده­. که فرمودند: همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله هنگامی که غسل جنابت را به جا می­آوردند زردی عطر را بر بدن­های خویش باقی می­گذاشتند، و آن بدین خاطر بود که پیامبر صلّی الله و علیه و آله به آنان امر فرموده بود که آب را یک باره بر بدن خود جاری سازند.(3)

توضیح

این حدیث بر حالتی حمل شده است که شیء باقی مانده بر بدن غسل کننده مانع رسیدن آب به بدن او نمی­شود و با رسیدن آب به آن شیء، آب تبدیل به آب مُضاف (آلوده) نمی­شود، و برخی از بزرگان گفته­اند: عدم توجه به بقای چیز خفیفی که عرفاً در غسل تمام بدن اخلال ایجاد نمی­کند، نظر بعیدی نیست، البته اگر اجماعی بر خلاف آن وجود نداشته باشد.

روایت13.

علل الشرایع: جعفر بن محمد از پدرش و وی نیز از

ص: 46


1- . علل الشرائع 1: 273
2- . علل الشرائع 1: 273
3- . علل الشرائع 1: 277

جَاءَ الْمَاءُ بِدُفْقَةٍ قَوِیَّةٍ وَ إِذَا کَانَ مَرِیضاً لَمْ یَجِئْ إِلَّا بِضَعْفٍ (1).

«11»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِذَا کُنْتَ مَرِیضاً فَأَصَابَتْکَ شَهْوَةٌ فَإِنَّهُ رُبَّمَا کَانَ هُوَ الدَّافِقَ لَکِنَّهُ یَجِی ءُ مَجِیئاً ضَعِیفاً لَیْسَتْ لَهُ قُوَّةٌ لِمَکَانِ مَرَضِکَ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ قَلِیلًا قَلِیلًا فَاغْتَسِلْ مِنْهُ (2).

بیان

أجمع الأصحاب علی أنه إذا تیقن أن الخارج منی یجب علیه الغسل سواء کان مع الصفات المذکورة فی کلامهم من الدفق و فتور الجسد و الشهوة أم لا و أما إذا اشتبه الخارج فقد ذکر جمع من الأصحاب کالمحقق و العلامة أنه یعتبر فی حال الصحة باللذة و الدفق و فتور الجسد و فی المرض باللذة و فتور البدن و لا عبرة فیه بالدفق لأن قوة المریض ربما عجزت عن دفقه.

و زاد جماعة أخری کالشهید فی الذکری علامة أخری و هو قرب رائحته من رائحة الطلع و العجین إذا کان رطبا و بیاض البیض إذا کان جافا.

«12»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: کُنَّ نِسَاءُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِذَا اغْتَسَلْنَ مِنَ الْجَنَابَةِ بَقَّیْنَ (3) صُفْرَةَ الطِّیبِ عَلَی أَجْسَادِهِنَّ وَ ذَلِکَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله أَمَرَهُنَّ أَنْ یَصْبُبْنَ الْمَاءَ صَبّاً عَلَی أَجْسَادِهِنَ (4).

بیان

حمل علی الأثر الذی لا یمنع الوصول و لا یصیر الماء مضافا بالوصول إلیه و قال بعض الأعلام لا یبعد القول بعدم الاعتداد ببقاء شی ء یسیر لا یخل عرفا بغسل جمیع البدن لو لم یکن إجماع علی خلافه.

«13»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ

ص: 46


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 273.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 273.
3- 3. یقین خ ل یبقین خ ل.
4- 4. المصدر ج 1 ص 277.

پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: با آبی که به وسیله حرارت خورشید داغ شده است وضو نگیرید، غسل نکنید و خمیر نسازید. چرا که باعث بیماری پیسی می­شود.(1)

أربعین الشهید: به اسناد شیخ صدوق از السکونیّ نظیر این حدیث روایت شده است.

روایت14.

علل الشرایع: عَبْد اللَّه بْن أَبِی یَعْفُور گفت: امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثی طولانی فرموده است: بر حذر باش از اینکه با آب خارج شده از حمّام غسل نمایی، چرا که آب مورد استفاده برای غسل یهودی، مسیحی، مجوسی و ناصب اهل بیت که از همه بدتر است در آن جمع شده است، همانا خداوند متعال موجودی نجس­تر از سگ نیافریده است، و ناسزاگوی به ما اهل بیت، از سگ نجس­تر است.(2)

روایت15.

مجالس الصدوق و الخصال: امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ای امّت، به راستی که خداوند متعال بیست و چهار خصلت را برای شما ناپسند شمرده و شما را از انجام آن­ها نهی فرموده است، و حدیث را پی گرفته تا جایی که فرمود: و غسل نمودن در فضای باز و همچنین وارد شدن به رودخانه بدون پوشش و حجاب ناپسند و مکروه است، سپس فرمود: در رودخانه­ها مؤمنان و ساکنانی از ملائکه قرار دارند، و ناپسند شمرده که مرد در حالی که محتلم شده است (در خواب از او منی خارج شده) با همسر خویش جماع کند، مگر بعد از به جا آوردن غسل احتلام، و اگر چنین کرد (یعنی در حال احتلام و قبل از غسل با همسر خویش همبستر شد) و صاحب فرزند دیوانه­ای شد، جز خود کسی را سرزنش نکند(3).

روایت16.

مجالس الصدوق والخصال:

ص: 47


1- . علل الشرائع 1: 264
2- . علل الشرائع 1: 276
3- . أمالی الصدوق: 181، الخصال 2: 102

آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: الْمَاءُ الَّذِی تُسَخِّنُهُ الشَّمْسُ لَا تَتَوَضَّئُوا بِهِ وَ لَا تَغْتَسِلُوا وَ لَا تَعْجِنُوا بِهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْبَرَصَ (1).

أربعین الشهید، بإسناده عن الصدوق عن حمزة بن محمد عن علی بن إبراهیم عن أبیه عن الحسین بن الحسن الفارسی عن سلیمان بن جعفر عن السکونی: مثله.

«14»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ قَالَ: وَ إِیَّاکَ أَنْ تَغْتَسِلَ مِنْ غُسَالَةِ الْحَمَّامِ فَفِیهَا تَجْتَمِعُ غُسَالَةُ الْیَهُودِیِّ وَ النَّصْرَانِیِّ وَ الْمَجُوسِیِّ وَ النَّاصِبِ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ هُوَ شَرُّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً أَنْجَسَ مِنَ الْکَلْبِ وَ إِنَّ النَّاصِبَ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتَ أَنْجَسُ مِنْهُ (2).

«15»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ (3)، وَ الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ الْقُرَشِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَرِهَ لَکُمْ أَیَّتُهَا الْأُمَّةُ أَرْبَعاً وَ عِشْرِینَ خَصْلَةً وَ نَهَاکُمْ عَنْهَا وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی قَوْلِهِ وَ کَرِهَ الْغُسْلَ تَحْتَ السَّمَاءِ بِغَیْرِ مِئْزَرٍ وَ کَرِهَ دُخُولَ الْأَنْهَارِ إِلَّا بِمِئْزَرٍ وَ قَالَ فِی الْأَنْهَارِ عُمَّارٌ وَ سُکَّانٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ کَرِهَ أَنْ یَغْشَی الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ وَ قَدِ احْتَلَمَ حَتَّی یَغْتَسِلَ مِنِ احْتِلَامِهِ الَّذِی رَأَی فَإِنْ فَعَلَ وَ خَرَجَ الْوَلَدُ مَجْنُوناً فَلَا یَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ (4).

«16»

وَ مِنْهُمَا، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَبْهَرِیِ

ص: 47


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 264.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 276 فی حدیث.
3- 3. أمالی الصدوق ص 181.
4- 4. الخصال ج 2 ص 102.

امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا صلّی الله علیه و آله غذا خوردن در حال جنابت را منع کرده و فرموده است: این امر باعث فقر می­شود، سپس فرموده است: هرگاه یکی از شما در فضای آزاد غسل نمودید عورت خود را پوشیده دارید؛ همچنین پیامبر از نشستن مرد جنب در مسجد نهی فرموده است.(1)

روایت17.

المجالس: امام صادق علیه السلام فرموده است: هر کسی که هنگام غسل جنابت تار مویی را از روی عمد نشوید، جایگاهش در آتش است.(2)

توضیح

مراد از تار مو اندازه آن یا پوست زیر آن است

روایت18.

المجالس: امام رضا علیه السلام از پدرانش علیهم السلام نقل کرده که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: برای هیچ کسی جایز نیست که در این مسجد جنب شود (در حال جنابت بماند) مگر من، علی، فاطمه، حسن و حسین، و هر که از خانواده من باشد از من است.(3)

روایت19.

المجالس و العیون: در ضمن حدیثی طولانی از امام رضا علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: همانا که توقف در این مسجد برای هیچ جنبی جز محمّد و آل او جایز نیست.(4)

توضیح

ابن زهره اجماع نظر فقها مبنی بر عدم جواز وارد شدن جنب وحائض به مسجدالحرام و مسجدالنبی را به صورت مطلق ذکر کرده و در التذکره گفته است: علمای ما بر این باور بوده­اند؛ و شیخ صدوق و مفید حُکم به منع مطلق وارد شدن جنب وحائض به مسجد داده­اند جز اینکه در حال گذر باشد، و فرقی بین

ص: 48


1- . أمالی الصدوق: 253، وحدیث از الخصال استخراج نشد.
2- . أمالی الصدوق: 290
3- . أمالی الصدوق: 201، این حدیث را در العیون2: 60 خواهی دید.
4- . أمالی الصدوق: 314، عیون الأخبار1: 232

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیِّ عَنْ شُعَیْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: نَهَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الْأَکْلِ عَلَی الْجَنَابَةِ وَ قَالَ إِنَّهُ یُورِثُ الْفَقْرَ وَ قَالَ إِذَا اغْتَسَلَ أَحَدُکُمْ فِی فَضَاءِ الْأَرْضِ فَلْیُحَاذِرْ عَلَی عَوْرَتِهِ وَ نَهَی أَنْ یَقْعُدَ الرَّجُلُ فِی الْمَسْجِدِ وَ هُوَ جُنُبٌ (1).

«17»

وَ مِنَ الْمَجَالِسِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ حُجْرِ بْنِ زَائِدَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ تَرَکَ شَعْرَةً مِنَ الْجَنَابَةِ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِی النَّارِ(2).

بیان

لعل المراد بالشعرة قدرها أو تحتها.

«18»

وَ مِنَ الْمَجَالِسِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْبَغْدَادِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّیْمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یُجْنِبَ فِی هَذَا الْمَسْجِدِ إِلَّا أَنَا وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ مَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِی فَإِنَّهُ مِنِّی (3).

«19»

وَ مِنْهُ (4)، وَ مِنَ الْعُیُونِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ شَاذَوَیْهِ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ عَنِ الرِّضَا علیه السلام فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَلَا إِنَّ هَذَا الْمَسْجِدَ لَا یَحِلُّ لِجُنُبٍ إِلَّا لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ (5).

بیان

نقل ابن زهرة الإجماع علی عدم جواز دخول الجنب و الحائض المسجد الحرام و مسجد الرسول صلی الله علیه و آله مطلقا و قال فی التذکرة إلیه ذهب علماؤنا و الصدوق و المفید أطلقا المنع من دخول المسجد إلا مجتازا من غیر ذکر الفرق بین

ص: 48


1- 1. أمالی الصدوق ص 253 و لم یخرج الحدیث فی الخصال.
2- 2. أمالی الصدوق ص 290.
3- 3. المصدر ص 201، و تراه فی العیون ج 2 ص 60.
4- 4. أمالی الصدوق ص 314 فی حدیث طویل.
5- 5. عیون الأخبار ج 1 ص 232.

مسجدالحرام و مسجدالنبی با مسجد­های دیگر قائل نشده­اند، سپس این دو حدیث و سایر احادیث متواتر بر مستثنی بودن معصومین علیهم السلام از این حُکم دلالت دارند، و هیچ یک از فقها معترض این استثناء نشده­اند.

روایت20.

الخصال: از ابن عباس روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: پنج خصلت باعث بیماری پیسی می­گردد: برداشتن موهای اضافی بدن در روز چهارشنبه و جمعه، وضو گرفتن و غسل نمودن با آبی که با حرارت خورشید گرم شده است، غذا خوردن در حال جنابت، همبستر شدن با زن در هنگام حیض، غذا خوردن هنگام سیری.(1)

تبیین

نظر مشهور در بین فقهاء، کراهت خوردن و نوشیدن قبل از مضمضه واستنشاق (چرخاندن آب در دهان وبینی) است، و محقّق بر این باور است که شستن دست و مضمضه کردن آب، جنب را برای خوردن و نوشیدن کفایت می­کند­، ولی علّامه در المنتهی و النهایه به کراهت خوردن و نوشیدن قبل از مضمضه،استنشاق یا وضو اعتقاد دارد، امّا شیخ صدوق در الفقیه و النهایه حکم به تحریم داده است، آنجا که می­گوید: برای جُنب جایز نیست که قبل از غسل چیزی را خورده یا بنوشد، مگر آنکه دست­هایش را شسته و آب را در دهان و بینی­اش بچرخاند؛ و حمل این امر بر کراهت بعید نیست، و آنچه از برخی احادیث آشکار می­شود مستحبّ بودن شستن دست است و اینکه وضو گرفتن برتر است و از برخی دیگر مستحبّ بودن شستن دست ها و مضمضه آب و شستن صورت، و از بعضی نیز شستن دست­ها همراه با مضمضه آب و کراهت خوردن و نوشیدن بدون انجام این دو کار استنباط می­شود، و بعضی از احادیث بر کراهت خوردن و نوشیدن قبل از وضو گرفتن دلالت دارند، و جمع کردن آنها با تخییر - حق انتخاب دادن - دارای وجه است. امّا لزوم استنشاق را فقط در کتاب فقه الرضوی(2)

مشاهده نمودم و گویا که شیخ صدوق نظر خود را از آن گرفته و فقها از او پیروی کرده­اند، سپس فقها بر سر این نکته دچار اختلاف نظر شدند که آیا با انجام کارهای مذکور کراهت خوردن و آشامیدن برطرف می­شود یا اینکه فقط این کراهت کاهش می­یابد، و شاید مورد نخست صحیح تر باشد.

روایت21.

الخصال: از امیر

ص: 49


1- . الخصال1: 130، این حدیث را در روضه الواعظین: 263 خواهی دید.
2- . این حدیث در شماره 23 ذکر خواهد شد.

المسجدین و غیرهما ثم إن هذین الخبرین و غیرهما من الأخبار المتواترة دلت علی استثناء المعصومین علیهم السلام من هذا الحکم و لم یتعرض له الأصحاب.

«20»

الْخِصَالُ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی أَحْمَدَ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: خَمْسُ خِصَالٍ تُورِثُ الْبَرَصَ النُّورَةُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ وَ التَّوَضِّی وَ الِاغْتِسَالُ بِالْمَاءِ الَّذِی تُسَخِّنُهُ الشَّمْسُ وَ الْأَکْلُ عَلَی الْجَنَابَةِ وَ غِشْیَانُ الْمَرْأَةِ فِی أَیَّامِ حَیْضِهَا وَ الْأَکْلُ عَلَی الشِّبَعِ (1).

تبیین

المشهور بین الأصحاب کراهة الأکل و الشرب للجنب قبل المضمضة و الاستنشاق و ذهب المحقق فی المعتبر إلی أنه یکفیه غسل یده و المضمضة و ذهب العلامة فی المنتهی و النهایة إلی کراهتهما قبل المضمضة و الاستنشاق أو الوضوء و ظاهر الصدوق فی الفقیه التحریم حیث قال إذا أراد أن یأکل أو یشرب قبل الغسل لم یجز له إلا أن یغسل یدیه و یتمضمض و یستنشق و لا

یبعد حمله علی الکراهة و الذی یظهر من بعض الأخبار استحباب غسل الید و أن الوضوء أفضل و من بعضها استحباب غسل الید و المضمضة و غسل الوجه و من بعضها غسل الیدین مع المضمضة و کراهة الأکل و الشرب بدونهما و من بعضها کراهة الأکل و الشرب قبل الوضوء و الجمع بالتخییر متجه و أما الاستنشاق فلم أره إلا فی الفقه الرضوی (2) و کأنه أخذ الصدوق منه و تبعه الأصحاب ثم اختلفوا فی أنه مع الإتیان بتلک الأمور ترتفع الکراهة أو تخف و لعل الأول أظهر.

«21»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْقُرَشِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ ثَوْرِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ عِلَاقَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَمِیرِ

ص: 49


1- 1. الخصال ج 1 ص 130 و تراه فی روضة الواعظین: 263.
2- 2. سیأتی تحت الرقم 23.

مؤمنان علی علیه السلام روایت شده که فرمود: غذا خورردن هنگام جنابت باعث فقر می­شود.(1)

روایت22.

الخصال: امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امام علی علیه السلام فرمود: هفت نفر نمی­توانند قرآن را قرائت کنند: شخصی که در رکوع است، شخصی که در سجده است، کسی در دستشویی یا حمام است، شخص جنب، زن زائو (نفساء)، زن حائض.(2)

الهدایه: نظیر این حدیث به صورت مرسل روایت شده است.(3)

شیخ صدوق رحمه الله گفته است: ذکر این موارد به منظور بیان کراهت و نه نهی کردن است، از آن جهت که خواندن قرآن برای جُنب و حائض جایز است، جز چهار سوره­ای که در آن­ها آیه سجده وجود دارد.

توضیح

فقها بر سر جواز قرائت قرآن از سوی جنب و حائض جز چهار سوره­ای که دارای سجده واجب هستند اختلاف نظر دارند، ولی نظر مشهور، جواز این امر است، تا جایی که مرتضی، شیخ و محقّق اجماع فقها را بر این نظر نقل کرده­اند، ولی از سلّار در یکی از نظراتش تحریم مطلق قرائت قرآن نقل شده است، و از ابن البراج تحریم قرائت بیش از هفت آیه نقل شده است و در کتاب المختلف این نظر را به شیخ در دو کتاب حدیثش نسبت داده است، اگر چه شیوه بیان او در کتاب استبصار در این باره صریح نیست، همچنین در المنتهی و السّرائر از بعضی از فقها تحریم قرائت بیش از هفت آیه نقل شده است، و در المبسوط گفته است: احوط آن است که تعداد آیات از هفت یا هفتاد افزون نگردد، و نظر نزدیک­تر به صحّت عدم کراهت قرائت قرآن به صورت مطلق است، چرا که احادیثِ صحیح و صریح بسیاری در زمینه جواز این امر روایت شده است، و بیشتر احادیثی که در منع این امر روایت شده­اند ضعیف و عامّی هستند، و حملِ حُکم مشهور در بین عامّه بر تقیّه بعید به نظر نمی­رسد.

روایت23.

فقه الرضا: امام رضا علیه السلام فرموده است: اگر قصد غسل جنابت نمودی، سعی کن که ادرار کنی تا باقیمانده منی از مجرا و مخرج ادرار خارج شود، و اگر تلاش کردی و نتوانستی ادرار کنی حرجی بر تو نیست، و مکان آلوده به منی را پاک می­گردانی، و دست­هایت را قبل از وارد کردن به داخل ظرف آب سه بار تا مفصل می­شویی، آن­گاه قبل از وارد کردن دستت در ظرف آب به یاد و اسم خدا آغاز می­کنی

ص: 50


1- . الخصال2: 94
2- . الخصال2: 10
3- . الهدایه: 40

الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: الْأَکْلُ عَلَی الْجَنَابَةِ یُورِثُ الْفَقْرَ(1).

«22»

وَ مِنْهُ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ: سَبْعَةٌ لَا یَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ الرَّاکِعُ وَ السَّاجِدُ وَ فِی الْکَنِیفِ وَ فِی الْحَمَّامِ وَ الْجُنُبُ وَ النُّفَسَاءُ وَ الْحَائِضُ (2).

الهدایة مرسلا: مثله (3)

قال الصدوق ره هذا علی الکراهة لا علی النهی و ذلک أن الجنب و الحائض مطلق لهما قراءة القرآن إلا العزائم الأربع (4).

توضیح

اختلف الأصحاب فی جواز قراءة ما عدا العزائم فالمشهور جواز ذلک حتی نقل المرتضی و الشیخ و المحقق الإجماع علیه و المنقول عن سلار فی أحد قولیه تحریم القراءة مطلقا و عن ابن البراج تحریم ما زاد علی سبع آیات و نسبه فی المختلف إلی الشیخ فی کتابی الحدیث و إن لم تکن عبارته فی الإستبصار صریحة فی ذلک و نقل فی المنتهی و السرائر عن بعض الأصحاب تحریم ما زاد علی سبعین و قال فی المبسوط الأحوط أن لا یزید علی سبع أو سبعین و الأقرب عدم الکراهة مطلقا لورود الأخبار الصحیحة الصریحة الکثیرة بالجواز و أخبار المنع أکثرها ضعیفة عامیة و الحکم مشهور بین العامة فلا یبعد حملها علی التقیة.

«23»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: إِذَا أَرَدْتَ الْغُسْلَ مِنَ الْجَنَابَةِ فَاجْتَهِدْ أَنْ تَبُولَ حَتَّی یَخْرُجَ فَضْلَةُ الْمَنِیِّ فِی إِحْلِیلِکَ وَ إِنْ جَهَدْتَ وَ لَمْ تَقْدِرْ عَلَی الْبَوْلِ فَلَا شَیْ ءَ عَلَیْکَ وَ تُنَظِّفَ مَوْضِعَ الْأَذَی مِنْکَ وَ تَغْسِلَ یَدَیْکَ إِلَی الْمَفْصِلِ ثَلَاثاً قَبْلَ أَنْ تُدْخِلَهُمَا الْإِنَاءَ وَ تُسَمِّیَ بِذِکْرِ اللَّهِ قَبْلَ إِدْخَالِ یَدِکَ إِلَی الْإِنَاءِ وَ تَصُبَّ عَلَی رَأْسِکَ

ص: 50


1- 1. الخصال ج 2 ص 94 فی حدیث.
2- 2. المصدر ج 2 ص 10.
3- 3. الهدایة ص 40.
4- 4. ذکره فی الخصال ذیل الحدیث.

و سه مُشت آب بر روی سرت جاری می­سازی و همین کار را نخست برای طرف راست و سپس طرف چپ انجام می­دهی، سپس سه مُشت آب بر روی سینه و آن­گاه پشتت جاری می­سازی، و اگر ریختن آب با ظرف صورت گیرد جایز است به همین مقدار اکتفا شود، و اگر ممکن باشد در آن احتیاط کند.

و روایت می­کنیم: آب از زیر گردن بر روی سینه ریخته می­شود، سپس با دست سایر اعضای بدنت را می­شویی در حالی که ذکر خداوند بر زبانت جاری است، چرا که هر کسی هنگام غسل و وضو ذکر خداوند بگوید تمام جسمش پاک و مطهّر می­گردد، و هر کسی که ذکر خداوند نگوید فقط قسمت­هایی از بدنش که با آب در تماس است پاک می­گردد.

و روایت می­کنیم که غسل کننده سه بار آب را مضمضه و استنشاق کند، و روایت کرده که انجام یک باره هر یک کفایت می­کند وگفته است: بهتر آن است که این عمل سه بار انجام شود و اگر چنین نکند، غسل او تامّ است و اگر آب فراوان وجود نداشت می­تواند مانند روغن مالی، غسل کند - آب را بر بدنش بمالد -. بعد از غسل جنابت، وضو گرفتن لازم نیست، ولی در هر غسلی غیر از غسل جنابت وضو لازم است، چرا که غسل جنابت فریضه­ای است که شخص را از انجام فریضه دوّم (وضو) بی نیاز می­کند، ولی سایر غسل­ها وی را از وضو بی­نیاز نمی­کند، به خاطر اینکه غسل سنّت است و وضو فریضه، و هیچ سنّتی انسان را از انجام هیچ فرضی کفایت نمی­کند.و غسل جنابت و وضو هر دو فریضه هستند، پس آن­گاه که با هم جمع گردند، انجام فریضه بزرگ­تر انسان را از انجام فریضه کوچک­تر بی­نیاز می­کند.(1)

کم­ترین مقدار آبی که برای غسل کردن تو را کفایت می­کند، آن مقداری است که مانند روغن بدنت با آن خیس شود، همانا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و بعضی از همسران ایشان با یک پیمانه آب غسل می­نمودند.

هنگام غسل جنابت موهایت را با سر انگشتانت باز و از هم جدا کن، چرا که از رسول خدا صلّی الله علیه و آله روایت کردیم که در زیر هر تار مویی جنابتی وجود دارد، پس آب را به زیر ریشه تمام موهایت برسان، و انگشتت را در سوراخ گوش­هایت بچرخان، و نگاه کن که یک تار مو از سر و محاسنت باقی نمانده باشد مگر آنکه آب به زیر آن نفوذ کرده باشد.

اگر دمپایی به پا داری و می­دانی که آب در زیر پاهایت به جریان در می­آید، آن­ها را نشوی و اگر آب در زیر پاهایت جریان نمی­یابد آن­ها را بشوی، همچنین اگر در یک برکه غسل می­کنی و آب زیر پاهایت جاری می­شود پس آن­ها را نشوی، و اگر پاهایت در آب ماندگار است آن ها را بشوی.

و اگر از طریق حلال دچار جنابت شوی و لباس­هایت بر اثر عرق خیس شود، جایز است که با

ص: 51


1- . فقه الرضا: 3

ثَلَاثَ أَکُفٍّ وَ عَلَی جَانِبِکَ الْأَیْمَنِ مِثْلَ ذَلِکَ وَ عَلَی جَانِبِکَ الْأَیْسَرِ مِثْلَ ذَلِکَ وَ عَلَی صَدْرِکَ ثَلَاثَ أَکُفٍّ وَ عَلَی الظَّهْرِ مِثْلَ ذَلِکَ وَ إِنْ کَانَ الصَّبُّ بِالْإِنَاءِ جَازَ الِاکْتِفَاءُ بِهَذَا الْمِقْدَارِ وَ الِاسْتِظْهَارُ فِیهِ إِذَا أَمْکَنَ وَ قَدْ نَرْوِی تَصُبُّ عَلَی الصَّدْرِ مِنْ حَدِّ الْعُنُقِ ثُمَّ تَمْسَحُ سَائِرَ بَدَنِکَ بِیَدَیْکَ وَ تَذْکُرُ اللَّهَ فَإِنَّهُ مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ عَلَی غُسْلِهِ وَ عِنْدَ وُضُوئِهِ طَهُرَ جَسَدُهُ کُلُّهُ وَ مَنْ لَمْ یَذْکُرِ اللَّهَ طَهُرَ مِنْ جَسَدِهِ مَا أَصَابَ الْمَاءَ وَ قَدْ نَرْوِی أَنْ یَتَمَضْمَضَ وَ یَسْتَنْشِقَ ثَلَاثاً وَ رُوِیَ مَرَّةً مَرَّةً یُجْزِیهِ وَ قَالَ الْأَفْضَلُ الثَّلَاثَةُ وَ إِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَغُسْلُهُ تَامٌّ وَ یُجْزِی مِنَ الْغُسْلِ عِنْدَ عَوْزِ الْمَاءِ الْکَثِیرِ مَا یَجْرِی (1) مِنَ الدُّهْنِ وَ لَیْسَ فِی غُسْلِ الْجَنَابَةِ وُضُوءٌ وَ الْوُضُوءُ فِی کُلِّ غُسْلٍ مَا خَلَا غُسْلَ الْجَنَابَةِ لِأَنَّ غُسْلَ الْجَنَابَةِ فَرِیضَةٌ تُجْزِیهِ عَنِ الْفَرْضِ الثَّانِی وَ لَا یُجْزِیهِ سَائِرُ الْغُسْلِ عَنِ الْوُضُوءِ لِأَنَّ الْغُسْلَ سُنَّةٌ وَ الْوُضُوءَ فَرِیضَةٌ وَ لَا یُجْزِی سُنَّةٌ عَنْ فَرْضٍ وَ غُسْلُ الْجَنَابَةِ وَ الْوُضُوءُ فَرِیضَتَانِ فَإِذَا اجْتَمَعَا فَأَکْبَرُهُمَا یُجْزِی عَنْ أَصْغَرِهِمَا(2)

وَ أَدْنَی مَا یَکْفِیکَ وَ یُجْزِیکَ مِنَ الْمَاءِ مَا تَبُلُّ بِهِ جَسَدَکَ مِثْلَ الدُّهْنِ وَ قَدِ اغْتَسَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بَعْضُ نِسَائِهِ بِصَاعٍ مِنْ مَاءٍ.

وَ مَیِّزْ شَعْرَکَ بِأَنَامِلِکَ عِنْدَ غُسْلِ الْجَنَابَةِ فَإِنَّهُ نَرْوِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّ تَحْتَ کُلِّ شَعْرَةٍ جَنَابَةً فَبَلِّغِ الْمَاءَ تَحْتَهَا فِی أُصُولِ الشَّعْرِ کُلِّهَا وَ خَلِّلِ أُذُنَیْکَ بِإِصْبَعِکَ وَ انْظُرْ أَنْ لَا تَبْقَی شَعْرَةٌ مِنْ رَأْسِکَ وَ لِحْیَتِکَ إِلَّا وَ تُدْخِلُ تَحْتَهَا الْمَاءَ وَ إِنْ کَانَ عَلَیْکَ نَعْلٌ وَ عَلِمْتَ أَنَّ الْمَاءَ قَدْ جَرَی تَحْتَ رِجْلَیْکَ فَلَا تَغْسِلْهُمَا وَ إِنْ لَمْ یَجْرِ الْمَاءُ تَحْتَهُمَا فَاغْسِلْهُمَا وَ إِنِ اغْتَسَلْتَ فِی حَفِیرَةٍ وَ جَرَی الْمَاءُ تَحْتَ رِجْلَیْکَ فَلَا تَغْسِلْهُمَا وَ إِنْ کَانَتْ رِجْلَاکَ مُسْتَنْقِعَتَیْنِ فِی الْمَاءِ فَاغْسِلْهُمَا.

وَ إِنْ عَرِقْتَ فِی ثَوْبِکَ وَ أَنْتَ جُنُبٌ وَ کَانَتِ الْجَنَابَةُ مِنَ الْحَلَالِ فَتَجُوزُ

ص: 51


1- 1. یجزی خ.
2- 2. فقه الرضا ص 3.

آن­ها نماز بخوانی، و اگر از طریق حرام دچار جنابت شده باشی نماز خواندن با آن­ها جایز نیست تا غسل می­نمایی، همچنین اگر خواستی در حال جنابت غذا بخوری دست­هایت را بشوی و آب را در دهانت مضمضه کرده و در بینی­ات بچرخان، سپس بخور و بیاشام تا زمانی که غسل می­کنی، پس اگر قبل از غسل (و یا انجام کارهای مذکور) غذا خوردی و یا آشامیدنی نوشیدی، بیم آن دارم که به مرض پیسی مبتلا گردی، و چنین کاری (خوردن و آشامیدن قبل از غسل) را دوباره تکرار نکن. و اگر انگشتری به دست داشتی هنگام غسل آن را بردار، و اگر النگو یا دستبندی در دست داشتی و دانستی که آب در زیرش نفوذ نمی­کند آن را از دست برکن.

و اشکالی ندارد که بعد از گرفتن وضویی شبیه وضوی نماز در حال جنابت بخوابی، و اگر در طول روز یا شب چند بار دچار جنابت شدی، یک غسل تو را کفایت می­کند مگر آنکه بعد از غسل دوباره جُنب و یا محتلم شوی، همچنین اگر محتلم گشتی جماع نکن تا غسل احتلام به جای می­آوری.

ذکر خداوند و قرائت قرآن در حال جنابت اشکالی ندارد، غیر از قرائت سوره­هایی که در آن­ها سجده وجود دارد و عبارتند از: الم تنزیل (سجده)، حم سجده (فصلت)، نجم وسوره إقرأ بِاسم ربّک(علق).

همچنین هنگام جنابت و یا بدون وضو قرآن را لمس نکن، ولی اوراق را لمس کن .

و اگر بعد از غسل مایعی از مجرا و مخرج ادرار خارج شد و تو قبل از غسل ادرار کرده بودی، لازم نیست که غسل را تکرار کنی، ولی اگر ادرار نکرده باشی باید غسل را تکرار کنی.

و انجام دادن غسل در چند مرحله اشکالی ندارد، دست­ها و فرج (آلت تناسلی) و سرت را می­شویی، و شستن و غسل بدنت را تا هنگام نماز به تأخیر می­اندازی، سپس اگر خواستی بدنت را نیز می­شویی، پس اگر بول، مدفوع و یا بادی بعد از شستن سر و قبل از شستن بدنت از تو خارج شد، غسل را از ابتدا تکرار کن.

همچنین اگر قبل از شستن سر شروع به شستن بدنت کردی، بعد از شستن سر، شستن بدنت را تکرار کن.

در حالی که جُنب یا حائض هستی وارد مسجد نشو مگر آنکه قصد گذر داشته باشی، و جایز است که جُنب و حائض چیزی را از مسجد بردارند ولی جایز نیست که چیزی را در آن بگذارند، چرا که نمی­توانند آنچه را در آن است از غیرِ آن بردارند ولی می­توانند آنچه را با آنان است در جایی غیر آن بگذارند، و اگر در یکی از مساجد محتلم شدی از آن خارج شو و غسل کن، مگر آنکه در مسجدالحرام یا مسجد رسول خدا محتلم شده باشی، پس اگر در یکی از این دو مسجد محتلم گشتی تیمّم کن، سپس خارج شو و به قصد عبور بر آن­ها گذر نکن مگر آنکه تیمّم کرده باشی.

و اگر در چاله یا برکه­ای غسل نمودی و بیم آن داشتی که آبی را که بر خود جاری می­سازی به داخل برکه باز گردد، یک مشت آب برمی­گیری و آن را بر روی سرت می­ریزی و آن­گاه مشت مشت آب برطرف راست و چپ خود می­ریزی، سپس دستت را بر بدنت کشیده و آن را شستشو می­دهی تا تمیز شود، و اگر از آب حمّام غسل نمودی وچیزی به همراه نداشتی تا آب را به وسیله آن بر خود بریزی و دستانت نیز آلوده بودند، دستت را بر آب بزن

ص: 52

الصَّلَاةُ فِیهِ وَ إِنْ کَانَتْ حَرَاماً فَلَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِیهِ حَتَّی تَغْسِلَ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَأْکُلَ عَلَی جَنَابَتِکَ فَاغْسِلْ یَدَیْکَ وَ تَمَضْمَضْ وَ اسْتَنْشِقْ ثُمَّ کُلْ وَ اشْرَبْ إِلَی أَنْ تَغْتَسِلَ فَإِنْ أَکَلْتَ أَوْ شَرِبْتَ قَبْلَ ذَلِکَ أَخَافُ عَلَیْکَ الْبَرَصَ وَ لَا تَعُدْ إِلَی ذَلِکَ وَ إِنْ کَانَ عَلَیْکَ خَاتَمٌ فَحَوِّلْ عِنْدَ الْغُسْلِ وَ إِنْ کَانَ عَلَیْکَ دُمْلُجٌ وَ عَلِمْتَ أَنَّ الْمَاءَ لَا یَدْخُلُ تَحْتَهُ فَانْزَعْهُ وَ لَا بَأْسَ أَنْ تَنَامَ عَلَی جَنَابَتِکَ بَعْدَ أَنْ تَتَوَضَّأَ وُضُوءَ الصَّلَاةِ وَ إِنْ أَجْنَبْتَ فِی یَوْمٍ أَوْ لَیْلَةٍ مِرَاراً أَجْزَأَکَ غُسْلٌ وَاحِدٌ إِلَّا أَنْ تَکُونَ أَجْنَبْتَ بَعْدَ الْغُسْلِ أَوْ احْتَلَمْتَ وَ إِنِ احْتَلَمْتَ فَلَا تُجَامِعْ حَتَّی تَغْتَسِلَ مِنَ الِاحْتِلَامِ وَ لَا بَأْسَ بِذِکْرِ اللَّهِ وَ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ وَ أَنْتَ جُنُبٌ إِلَّا الْعَزَائِمَ الَّتِی تُسْجَدُ فِیهَا وَ هِیَ الم تَنْزِیلُ وَ حم السَّجْدَةُ وَ النَّجْمُ وَ سُورَةُ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ وَ لَا تَمَسَّ الْقُرْآنَ إِذَا کُنْتَ جُنُباً أَوْ عَلَی غَیْرِ وُضُوءٍ وَ مَسِّ الْأَوْرَاقَ وَ إِنْ خَرَجَ مِنْ إِحْلِیلِکَ شَیْ ءٌ بَعْدَ الْغُسْلِ وَ قَدْ کُنْتَ بُلْتَ قَبْلَ أَنْ تَغْتَسِلَ فَلَا تُعِدِ الْغُسْلَ وَ إِنْ لَمْ تَکُنْ بُلْتَ فَأَعِدِ الْغُسْلَ وَ لَا بَأْسَ بِتَبْعِیضِ الْغُسْلِ تَغْسِلُ یَدَیْکَ وَ فَرْجَکَ وَ رَأْسَکَ وَ تُؤَخِّرُ غَسْلَ جَسَدِکَ إِلَی وَقْتِ الصَّلَاةِ ثُمَّ تَغْسِلُ إِنْ أَرَدْتَ ذَاکَ فَإِنْ أَحْدَثْتَ حَدَثاً مِنْ بَوْلٍ أَوْ غَائِطٍ أَوْ رِیحٍ بَعْدَ مَا غَسَلْتَ رَأْسَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَغْسِلَ جَسَدَکَ فَأَعِدِ الْغُسْلَ مِنْ أَوَّلِهِ فَإِذَا بَدَأْتَ بِغَسْلِ جَسَدِکَ قَبْلَ الرَّأْسِ فَأَعِدِ الْغَسْلَ عَلَی جَسَدِکَ بَعْدَ غَسْلِ الرَّأْسِ وَ لَا تَدْخُلِ الْمَسْجِدَ وَ أَنْتَ جُنُبٌ وَ لَا الْحَائِضُ إِلَّا مُجْتَازَیْنِ وَ لَهُمَا أَنْ یَأْخُذَا مِنْهُ وَ لَیْسَ لَهُمَا أَنْ یَضَعَا فِیهِ شَیْئاً لِأَنَّ مَا فِیهِ لَا یَقْدِرَانِ عَلَی أَخْذِهِ مِنْ غَیْرِهِ وَ هُمَا قَادِرَانِ عَلَی وَضْعِ مَا مَعَهُمَا فِی غَیْرِهِ وَ إِذَا احْتَلَمْتَ فِی مَسْجِدٍ مِنَ الْمَسَاجِدِ فَاخْرُجْ مِنْهُ وَ اغْتَسِلْ إِلَّا أَنْ تَکُونَ احْتَلَمْتَ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَوْ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ فَإِنَّکَ إِذَا احْتَلَمْتَ فِی أَحَدِ هَذَیْنِ الْمَسْجِدَیْنِ فَتَیَمَّمْ ثُمَّ اخْرُجْ وَ لَا تَمُرَّ بِهِمَا مُجْتَازاً إِلَّا وَ أَنْتَ مُتَیَمِّمٌ وَ إِنِ اغْتَسَلْتَ فِی مَاءٍ فِی وَهْدَةٍ وَ خَشِیتَ أَنْ یَرْجِعَ مَا تَصُبُّ عَلَیْکَ أَخَذْتَ کَفّاً فَصَبَبْتَ عَلَی رَأْسِکَ وَ عَلَی جَانِبَیْکَ کَفّاً کَفّاً ثُمَّ امْسَحْ بِیَدِکَ وَ تَدْلُکُ بَدَنَکَ وَ إِنِ اغْتَسَلْتَ مِنْ مَاءِ الْحَمَّامِ وَ لَمْ یَکُنْ مَعَکَ مَا تَغْرِفُ بِهِ وَ یَدَاکَ قَذِرَتَانِ فَاضْرِبْ یَدَکَ فِی الْمَاءِ

ص: 52

و بگو: بسم الله، و این عمل مصداق فرموده خداوند متعال است که: «ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»(1)

{در دین سختی و تنگنایی برشما قرار نداده است.} اگر مسلمانی با کافری ذمّی در حمام گرد آیند، مسلمان قبل از کافر از حوض غسل می­نماید.(2)

توضیح

آگاه باش که شیخ مدّعی شده است که اجماع فقها به وجوب غسل سر در ابتدا و سپس غسل طرف راست و آن­گاه طرف چپ اعتقاد دارند، و در الذکری بعد از اثبات وجوب تقدیم غسل سر

ص: 53


1- . حج / 78
2- . فقه الرضا: 4

وَ قُلْ بِسْمِ اللَّهِ وَ هَذَا مِمَّا قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی- ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ وَ إِنِ اجْتَمَعَ مُسْلِمٌ مَعَ ذِمِّیٍّ فِی الْحَمَّامِ اغْتَسَلَ الْمُسْلِمُ مِنَ الْحَوْضِ قَبْلَ الذِّمِّیِ (1).

إیضاح

اعلم أنه ادعی الشیخ الإجماع علی وجوب غسل الرأس ابتداء ثم المیامن ثم المیاسر(2) و استدل فی الذکری بعد إثبات وجوب تقدیم الرأس

ص: 53


1- 1. فقه الرضا ص 4، متفرقا.
2- 2. الظاهر من الاخبار فی جمیع موارد الغسل، سواء کان فی الوضوء أو الغسل أو غیر ذلک أن یبتدئ بالاعلی فالاعلی، و یمسح کذلک لیزول الغسالة بالطبع عن الاسفل، و هذا أمر یوجبه الفطرة فلو أخل به لاخل بالغرض من الغسل و الاغتسال. و أمّا الابتداء بالاشرف فالاشرف و الابتداء بالمیامن ثمّ المیاسر، فهو السنة من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله کما عرفت فی الوضوء ج 80 ص 263« لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ». و لکنه غیر مخل بحقیقة الغسل، حتی فی الوضوء، حیث جمع اللّه عزّ و جلّ بین غسل الیدین و مسح الرجلین بلفظ واحد و لم یقدم أحدهما علی الآخر، خصوصا إذا جمع المتوضی بین غسل یدیه معا فی وقت واحد کما إذا کان مفلوجا فوضأه آخران: احدهما یمینه و الآخر یساره فی وقت واحد أو مسحا رجلیه معا- أو هو بنفسه من دون تقدیم و تأخیر، أو بتقدیم المیامن علی المیاسر آنا ما. أو قلنا بجواز الوضوء الارتماسی کما إذا کان الماء سائلا من فوق الی أسفل بقوة فوضا الرجل وجهه ثمّ مد یدیه تحت الماء فسال الماء بقوة من اعلی مرفقیه الی أصابعه دفعة واحدة، بحیث صدق الغسل من دون مسح و ذلک بمعنی أنّه اکتفی بالسیلان القوی من المسح اللازم الذی کان من لوازم الغسل عرفا، ففی هاتین الصورتین لا یجب علیه أن یبدأ بالمیامن لانه قد خرج عن مورد السنة راسا کما ورد مثل ذلک فی مسح الرجلین معا. و أمّا الغسل فالامر فیه أسهل فان القرآن الکریم أوجب التطهر. و الاغتسال من دون ترتیب بین الأعضاء، فما وقع فی أوامر أهل البیت علیهم السلام و إرشاداتهم من تقدیم الأعلی فالاعلی فهو اللازم الواجب بدلیل الفطرة کما عرفت، و أمّا تقدیم المیامن علی المیاسر کما فی بعضها أو تقدیم الصدر علی الظهر کما فی بعضها الآخر، فهو السنة من باب تقدیم الأشرف فالاشرف، حیث کان صلّی اللّه علیه و آله لا یقدم المفضول علی الفاضل فی شی ء من الموارد، و من کان یرجو ثواب اللّه و ما اعد للمؤمنین فی الیوم الآخر، یقتدی بسنته و من لا فلا. و الکلام فی الغسل الارتماسی کالوضوء الارتماسی علی ما مر و هکذا ما أشبه الارتماس کما فی الحمامات المعمولة الیوم تحت الرشاشات التی تستوعب البدن مجتمعا مع جریان الماء من الاعالی الی الاسافل، فالمغتسل هکذا فقد أخذ بالفطرة، و خرج عن مورد السنة و موضوعها، و لا ضیر علیه. و أمّا غسل المیت أو المفلوج الحی، فلما کان المتعارف غسله مضطجعا و لعلّ غسله بالارتماس فی الحیاض أو تحت المیزاب و المسیل اهانة له و عبث به- وجب غسل میامنه قبل میاسره، لاجتماع الفطرة و السنة فی مورده، فاللازم أن یضطجعه الغاسل علی الایسر فیبدأ بصب الماء من طرف الرأس و یختتم الی رجلیه، بحیث ینفصل الغسالة من میاسره کذلک ثمّ یقلبه و یضطجعه علی الایمن لیغسل من میاسره ما کان موضوعا علی المغتسل و لم یصل إلیه الماء، فیصب الماء کما صب فی المرة الأولی، فقیاس الحی بالمیت قیاس فی غیر مورده.

بر بدن با استناد به روایات و احادیث، به اجماع مرکّب بر وجوب رعایت ترتیب بین طرف راست و چپ استدلال کرده است، در حالی که صدوقان (محمد بن علی شیخ صدوق و پدرش علی بن حسین) به وجوب یا عدم وجوب رعایت ترتیب بین دو طرف راست و چپ تصریح نکرده­اند، و ظاهر سخن آن­ها مانند نظر ابن جنید عدم وجوب رعایت را نشان می­دهد، اگر الذکری در وجوب رعایت ترتیب، به این روایت استدلال می­کند، این روایت فقط بر رعایت ترتیب در ریختن آب دلالت می­کند، و­گرنه (واو) بر وجود ترتیب دلالت نمی­کند، و روایت و احادیث دیگر نیز بر این امر دلالت نمی­کنند

آری، در غسل میّت وجوب رعایت ترتیب بین دو طرف مورد توجه قرار می­گیرد، ولی تشبیه غسل جنابت به غسل میّت و استدلال به آن نیز مشکل است، چرا که اختلاف آشکاری بین میّت و انسان زنده وجود دارد، بنابراین عدم وجوب رعایت ترتیب بین دو طرف راست وچپ نظر بعیدی نیست.

ص: 54

علی الجسد بالروایات بالإجماع المرکب علی وجوب الترتیب بین الیمین و الشمال و الصدوقان لم یصرحا بالترتیب بین الجانبین و لا بنفیه و ظاهرهما العدم کابن الجنید و هذه الروایة إنما تدل علی الترتیب فی الصب إن دل الترتیب الذکری علیه و إلا فالواو لا یدل علی الترتیب و سائر الروایات أیضا غیر دالة علیه.

نعم ورد الترتیب فی غسل المیت بین الجانبین و التشبیه بالجنابة و الاستدلال به أیضا مشکل للفرق الظاهر بین المیت و الحی فلا یبعد القول بعدم وجوب الترتیب بینهما.

ص: 54

سپس نظر مشهور آن است که گردن همراه سر شسته شود، در این امر نیز ایرادی وجود دارد، اگر چه ظاهر احادیث و روایات بر آن دلالت می­کند، و احوط آن است که گردن همراه سر و بدن شسته شود.

این فرموده امام «وإن کان علیک»، موافق با حدیثی است که صدوق در الصحیح(1)

و شیخ در الحسن(2)

روایت کرده­اند آن گاه که هشام بن سالم به امام صادق علیه السلام گفت: فدایت گردم، در برکه­ای غسل می­کنم که در آن بول می­کنند و لازم است که دمپایی سندی به پا داشته باشم [پس غسل می­کنم در حالی که همچنان دمپایی را به پا دارم]، امام فرمود: اگر آبی که بر بدنت جاری می­شود به کف پاهایت برسد لازم نیست که کف پاهایت را بشویی؛ فرموده امام بر این نکته دلالت می­کند که ذکر (کنیف: برکه یا چاله) در حدیث برای بیان ضرورت پوشیدن دمپایی است، و همانا مقصود فقط رسیدن آب غسل است نه پاک کردن شخص از نجاست برکه، آن­گونه که عدّه­ای چنین پنداشته­اند.

و این فرموده: «و إن اغتسلت فی حفیره» موافق با روایتی است که کلینی(3) و شیخ در المجهول(4)

از بکر بن کَرِب روایت کرده­اند آن­گاه که گفت: از امام صادق علیه السلام درباره مردی پرسیدم که غسل جنابت را به جا می­آورد و اینکه آیا لازم است پاهایش را بعد از غسل بشوید؟ امام فرمود: اگر در مکانی غسل می­کند که آب بر پاهایش جاری می­شود، بر او واجب نیست که آن­ها را بشوید و اگر در مکانی غسل می­کند که پاهایش در آب ساکن می­ماند باید آن­ها را بشوید.

ص: 55


1- . الفقیه 1: 19
2- . التهذیب 1: 37 از چاپ سنگی
3- . الکافی 3: 44
4- .التهذیب 1: 37

ثم المشهور أن العنق یغسل مع الرأس و فیه أیضا إشکال و إن کان الظاهر من الأخبار ذلک و الأحوط الغسل مع الرأس و مع البدن معا.

قوله و إن کان علیک موافق لما رواه الصَّدُوقُ فِی الصَّحِیحِ (1) وَ الشَّیْخُ فِی الْحَسَنِ (2) عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَغْتَسِلُ فِی الْکَنِیفِ الَّذِی یُبَالُ فِیهِ وَ عَلَیَّ نَعْلٌ سِنْدِیَّةٌ فَأَغْتَسِلُ وَ عَلَیَّ النَّعْلُ کَمَا هِیَ فَقَالَ إِنْ کَانَ الْمَاءُ الَّذِی یَسِیلُ مِنْ جَسَدِکَ یُصِیبُ أَسْفَلَ قَدَمَیْکَ فَلَا تَغْسِلْ قَدَمَیْکَ.

و یدل علی أن ذکر الکنیف فی الروایة لبیان ضرورة لبس النعل و إنما المقصود وصول ماء الغسل لا تطهیر الرجل من نجاسة الکنیف کما توهم.

و قوله و إن اغتسلت فی حفیرة موافق لما رواه الْکُلَیْنِیُ (3) وَ الشَّیْخُ فِی الْمَجْهُولِ (4) عَنْ بَکْرِ بْنِ کَرِبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ یَغْتَسِلُ مِنَ الْجَنَابَةِ أَ یَغْسِلُ رِجْلَیْهِ بَعْدَ الْغُسْلِ فَقَالَ إِنْ کَانَ یَغْتَسِلُ فِی مَکَانٍ یَسِیلُ الْمَاءُ عَلَی رِجْلَیْهِ فَلَا عَلَیْهِ إِنْ لَمْ یَغْسِلْهُمَا وَ إِنْ کَانَ یَغْتَسِلُ فِی مَکَانٍ یَسْتَنْقِعُ رِجْلَاهُ فِی الْمَاءِ فَلْیَغْسِلْهُمَا(5).

ص: 55


1- 1. الفقیه ج 1 ص 19.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 37 ط حجر.
3- 3. الکافی ج 3 ص 44.
4- 4. التهذیب ج 1 ص 37.
5- 5. الظاهر أن الرجلین انما یغسلان لاجل قذارة الغسالة، و لذلک قال علیه السلام فی الصورة الأولی:« ان کان یغتسل فی مکان یسیل الماء علی رجلیه بعد الغسل» و ذلک بأن یغتسل علی صخرة مثلا أو خشبة بحیث یسیل الماء علی رجلیه بعد تمام الغسل، فإذا قد تمّ غسلهما من دون أن یتلطخ بالغسالة. و أمّا إذا اغتسل فی وهدة أو حفیرة أو قائما فی طشت بحیث یجتمع فیها الماء الذی انفصل من جسده بعد تمام الغسل فقد تلطخ قدماه بالغسالة فیجب علیه غسلهما، و انما قلنا بعد تمام الغسل؛ فان متن السؤال تضمن ذلک بقوله« أ یغسل رجلیه بعد الغسل»؟ و ذلک. بأن یرفع قدمیه واحدة بعد اخری فیغسلهما غسل الجنابة أو الحیض ثمّ یضعهما فی ذلک المحل الذی کان استنقع فیه قدماه.

و حدیث در بر دارنده چند وجه است: نخست: مجازاً مقصود از آب، گِل باشد و امر به غسل به خاطر این باشد که گِل مانع از رسیدن آب به پوست بدن می­شود، و اگر چنین نباشد بلکه آبی که بر بدن غسل کننده جاری می­شود بر پاهایش نیز جاری ­شود، شستن پاها بعد از غسل، با ضمّ غین (غسل شرعی) و فتح غین (شستن عضو) ، واجب نیست.

دوّم: عدم وجود پاها در آب به عنوان شرط صحّت غسل مطرح ­شود، به خاطر اینکه چنان که گفته شد غسل استمراریّ کفایت نمی­کند.

سوّم: اگر غسل کننده در مکانی غسل کند که آب مستعمل برای غسل بر پاهایش جاری شود و باقی نماند و جمع نگردد، شستن پاها بعد از غسل واجب نیست، و اگر آب مستعمل برای غسل در زیر پاهایش جمع شود، بنا بر اصلِ عدم جواز پاک شدن با آبِ غسل در شستن پاها به آن آب کفایت نمی­شود، بلکه غسل کننده باید پاهایش را با آب دیگری بشوید .

چهارم: اگر در آب جاری غسل کند و آب بر پاهایش جاری شود، شستن آن­ها واجب نیست، ولی اگر در آب اندک و راکد غسل کند، این آب در حُکم آبِ مستعمل بعد از غسل است و برای شستن پاها کفایت نمی­کند.

و گویا وجه سوّم نزدیک­ترین وجه به جواب صحیح است، آن­گونه که وجه چهارم دورترین آن­هاست.

امّا محقّق و کسانی غیر از او اجماع نظر فقها را در مورد مکروه بودن خواب بر جنب و از بین رفتن این کراهت بعد از وضو، نقل کرده­اند، و از روایتی دیگر(1) عدم کراهت در صورت وجود اراده بازگشت نقل شده است، و مطلقا در عدم تحریم خواب بر جنب اختلافی وجود ندارد، و نهی کردن محتلم از جماع و همبستری بر کراهت آن حمل می­شود و این کراهت با وضو یا کاهش می­یابد یا از بین می­رود.

و (عزائم) در لغت به معنای (فرائض) است، و نامگذاری چهار سوره مذکور به این نام به اعتبار وجوب سجده هنگام قرائت آن­هاست، و تحریم قرائت این چهار سوره بر جنب نظر اجماع فقهاست آن گونه که در المعتبر و المنتهی بر این امر تأکید شده است، و ظاهراً هیچ گونه اختلاف نظری در بین فقها بر سر تحریم قرائت قسمتی از این سوره ها حتی اگر (بسم الله) باشد نیز وجود ندارد، ولی

ص: 56


1- . به الفقیه 1: 47 مراجعه کن.

و الخبر یحتمل وجوها الأول أن یکون المراد بالماء الطین مجازا و الأمر بالغسل لکون الطین مانعا من وصول الماء إلی البشرة و إن لم یکن کذلک بل یسیل الماء الذی یجری علی بدنه علی رجلیه فلا یجب الغسل بعد الغسل بالضم أو بعد الغسل بالفتح.

الثانی أنه یشترط فی صحة الغسل عدم کون رجلین فی الماء لعدم کفایة الغسل الاستمراری کما قیل.

الثالث أن المراد إن کان یغتسل فی مکان یجری ماء الغسل علی رجلیه و یذهب و لا یتجمع فلا یحتاج إلی غسل الرجلین بعد الغسل و إن کان یتجمع ماء الغسالة تحت رجلیه فلا یکتفی فی غسل الرجلین بذلک بناء علی عدم جواز التطهر بالغسالة بل یغسلهما بماء آخر.

الرابع أن المراد إن کان یغتسل فی الماء الجاری و الماء یسیل علی قدمیه فلا یجب غسلهما و إن کان فی الماء القلیل الراکد فإنه یصیر فی حکم الغسالة و لا یکفی لغسل الرجلین.

و کان الثالث أقرب الوجوه کما أن الرابع أبعدها.

و أما کراهة النوم للجنب و زوالها بعد الوضوء فقد نقل المحقق و غیره الإجماع علیهما و یظهر من روایة(1)

عدم الکراهة مع إرادة العود و لا خلاف فی عدم التحریم مطلقا و النهی عن جماع المحتلم محمول علی الکراهة و تخف أو تزول بالوضوء.

و العزائم فی اللغة الفرائض و تسمیتها بالعزائم باعتبار إیجاب السجدة عند قراءتها و تحریم قراءتها علی الجنب إجماعی کما نص علیه فی المعتبر و المنتهی و الظاهر أنه لا خلاف فی حرمة قراءة أبعاضها حتی البسملة بقصد أحدها لکن

ص: 56


1- 1. راجع الفقیه ج 1 ص 47.

غایت آنچه روایات بر آن دلالت می­کنند تحریم خود آیه سجده بر جنب است و غیر آن منعی ندارد.

همچنین اجماع گروه کثیری از فقها بر سر تحریم مسّ کتابت قرآن نیز نقل شده است، ولی در الذکری نقل شده که ابن جنید نظر به کراهت این امر داشته است، امّا ذکر شده که وی در بسیاری از مواقع سخن از کراهت می­گوید در حالی که مقصودش تحریم بوده است، پس لازم است که کلام ابن جنید حمل بر تحریم شود؛ و منظور از کتابت قرآن که فقها ذکر کرده­اند، صورتِ حروف است و ظاهراً تشدید نیز از جمله حروف است، و در مورد اعراب­گذاری قرآن اشکال وجود دارد، و شناخت اینکه نوشته­ای قرآن است یا خیر از روی عدم احتمال غیر آن یا از روی نیّت ممکن است، و منظور از مسّ، تماس یافتن قسمتی از پوست با کتابت قرآن است، و پیداست که این تماس با مو و ناخن حاصل نمی­شود، ولی در مورد ناخن اشکالی وجود دارد.

این فرموده امام: (و لا بأس بتبعیض الغسل) تا (بعد غسل الرأس) در الفاظ با رساله پدر صدوق موافق است، و شهید ثانی و نوه وی که مؤلف المدارک است ذکر کرده­اند که صدوق عین این عبارات را در کتاب عرض المجالس از امام صادق علبه السلام نقل کرده است و ما آن را در نسخه­هایی که نزد ماست نیافتیم، شهید ثانی در الذکری گفته است: و گفته شده که این حدیث در کتاب عرض المجالس از امام صادق علیه السلام روایت شده است، و شاید مقصود آنان کتابی غیر از الأمالی بوده است، یا این حدیث در نسخه­های آنان موجود بوده و از نسخه­های ما افتاده است که خیلی بعید به نظر می­ رسد.

عدم وجوب رعایت موالات (پشت سر هم انجام دادن کارها) هنگام غسل در بین فقها مشهور است، بلکه ظاهراً نظر اجماع بر آن است و عبارتی که در التهذیب ذکر شده است خبر از وجود اجماع بر این نظر می­دهد، ولی عدّه­ای از فقها نیز باور به استحباب رعایت موالات دارند که ایرادی ندارد.

امّا نظر تکرار غسل به سبب وقوع حدث اصغر (مانند بول کردن) در خلال آن را شیخ در النهایه و المبسوط برگزیده است، و صدوق آن را از پدرش نقل کرده است و علّامه نیز در تعدادی از کتاب­هایش این نظر را بیان کرده است، در میان متأخرین نیز شهید ثانی چنین نظری دارد، ولی ابن البرّاج بر این باور است که با وجود وقوع حدث اصغر غسل به اتمام می­رسد و نیازی به وضو گرفتن نیست، ابن ادریس و در میان فقهای معاصر نیز شیخ علی رحمه الله این نظر را بر گزیده­اند، ولی سیّد رحمه الله حُکم به اتمام غسل وگرفتن وضو داده است، ومحقّق در المعتبر و در میان فقهای معاصر نیز مؤلف المدارک و فاضل اردبیلی نظر سیّد را بر گزیده­اند و مسأله در غایت دشواری و پیچیدگی است، اگر چه این حدیث و حدیثی که شهیدان و سیّد رحمهم الله به صدوق نسبت داده و در تأیید آن، کلام رساله علی بن بابویه را ذکر کرده­اند که

ص: 57

غایة ما تدل علیه الروایات حرمة نفس السجدة أما غیرها فلا.

و کذا تحریم مس کتابة القرآن علی الجنب نقل علیه الإجماع جماعة کثیرة من الفقهاء و نقل فی الذکری عن ابن الجنید القول بالکراهة و ذکر أنه کثیرا ما یطلق الکراهة و یرید التحریم فینبغی أن یحمل کلامه علیه و المراد بکتابة القرآن الذی ذکره الأصحاب صور الحروف و منه التشدید علی الظاهر و فی الإعراب إشکال و یعرف کون المکتوب قرآنا بعدم احتمال غیره أو بالنیة و المراد بالمس الملاقاة بجزء من البشرة و الظاهر أنه لا یحصل بالشعر و لا بالظفر و فی الأخیر نظر.

و قوله و لا بأس بتبعیض الغسل إلی قوله بعد غسل الرأس موافق فی العبارة رسالة والد الصدوق و ذکر الشهید الثانی و سبطه صاحب المدارک أن الصدوق روی هذه العبارة بعینها فی کتاب عرض المجالس عن الصادق علیه السلام و لم نجده فی النسخ التی عندنا و قال فی الذکری و قد قیل إنه مروی عن الصادق علیه السلام فی کتاب عرض المجالس و لعلهم أرادوا کتابا آخر غیر الأمالی أو کان فی نسخهم و أسقط من نسخنا و هو بعید جدا.

و عدم وجوب الموالاة فی الغسل هو المشهور بین الأصحاب بل الظاهر أنه إجماعی و عبارة التهذیب مشعرة بالإجماع لکن قالوا باستحبابها و لا بأس به.

و أما إعادة الغسل بتخلل الحدث الأصغر بینه فاختاره الشیخ فی النهایة و المبسوط و نقله الصدوق عن أبیه و به قال العلامة فی جملة من کتبه و الشهید الثانی من المتأخرین و ذهب ابن البراج إلی أنه یتم الغسل و لا وضوء علیه و اختاره ابن إدریس و من المتأخرین الشیخ علی ره و حکم السید ره بالإتمام و الوضوء و اختاره المحقق فی المعتبر و من المتأخرین الفاضل الأردبیلی و صاحب المدارک.

و المسألة فی غایة الإشکال و إن کان هذا الخبر و الخبر الذی نسبه الشهیدان و السید رحمهم الله إلی الصدوق مع تأیدهما بکلام رسالة علی بن بابویه الذی یعد

ص: 57

مردم کلامش را در حدّ احادیث می­پندارند، ولی از حدیث صحیح ناقص نیست،آورده اند و احتیاط آن است که غسل به اتمام رسیده و وضو گرفته شود، سپس غسل دوباره تکرار شود. این فرموده: (و إن اغتسلت من ماء) بعضی از معانی که سابقاً در شرح حدیث علی بن جعفر ذکر کردیم را تأیید می­کند، پس غافل مباش و قبلاً در باره سایر اجزای حدیث سخن گفته شد.

روایت24.

المقنع: گفته است: روایت می کنم هر کسی هنگام غسل تار مویی را به صورت عمدی ترک کند و آن را نشوید، جایگاهش در آتش است.(1)

روایت25.

السرائر: از کتاب النوادر احمد بن محمد بن أبی نصر البزنطّی روایت شده که گفت: از امام رضا علیه السلام پرسیدم: چه چیزی غسل را بر مرد و زن واجب می­گرداند؟ امام فرمود: آن­گاه که مرد عمل دخول را انجام دهد، غسل، پرداخت مهریه و سنگسار واجب می­گردد.(2)

روایت26.

السرائر: در کتاب النوادر محمد علی بن محبوب از محمّد بن عُذافر روایت شده که گفت: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: چه وقت غسل بر مرد و زن واجب می­شود؟ فرمود: هنگامی که عمل دخول را انجام دهند، غسل بر آن­ها واجب می­شود و هنگامی که ختنه­گاه مرد و زن به هم برسد، فقط آلت تناسلی خود را می­شویند.(3)

توضیح

ظاهر حدیث بیان­گر این مطلب است که به هم رسیدن ختنه­گاه مرد و زن باعث وجوب غسل نمی­شود، و این بر خلاف بسیاری از احادیث و روایات و اجماع منقول است، همچنین ممکن است که عبارت (إذا التقی) را به (حین یدخله) عطف دهیم، یعنی: هنگامی که ختنه­گاه مرد و زن به هم می­رسد نیز غسل واجب می­گردد، و عبارت (فیغسلان) حُکم دیگری است، و بر اساس هر دو تقدیر غسل حمل بر استحباب می­شود؛ و هنگام پنهان شدن سر آلت تناسلی مرد در فرج زن مطلقا در مورد وجوب غسل هیچ اختلاف نظری وجود ندارد، چه ختنه­گاه دو طرف به هم برسد چه نرسد، اگر چه با توجه به روایات صورت اخیر خالی از اشکال نیست .

و فقها رسیدن ختنه­گاه مرد و زن به یکدیگر را به در مقابل هم قرار گرفتن آن­ها تقسیر کرده­اند، چرا که به هم رسیدن ختنه­گاه مرد و زن امری است که تصوّر آن امکان پذیر نیست، چه که مکان دخول آلت مرد پایین­ فرج است که مکان خروج نوزاد و خون حیض است. و ختنه­گاه

ص: 58


1- . المقنع: 12
2- . اسرائر: 465
3- .السرائر:477

القوم کلامه فی عداد الأخبار لا یقصر عن خبر صحیح و الاحتیاط فی الإتمام و الوضوء ثم الإعادة.

و قوله و إن اغتسلت من ماء یؤید بعض المعانی التی ذکرناها فی شرح حدیث علی بن جعفر سابقا فلا تغفل و قد مر الکلام فی سائر أجزاء الخبر.

«24»

الْمُقْنِعُ، قَالَ: رُوِّیتُ أَنَّهُ مَنْ تَرَکَ شَعْرَةً مِنَ الْجَنَابَةِ مُتَعَمِّداً لَمْ یَغْسِلْهَا فَهُوَ فِی النَّارِ(1).

«25»

السَّرَائِرُ، مِنْ کِتَابِ النَّوَادِرِ لِأَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ الْبَزَنْطِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا علیه السلام مَا یُوجِبُ الْغُسْلَ عَلَی الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ فَقَالَ إِذَا أَوْلَجَهُ أَوْجَبَ الْغُسْلَ وَ الْمَهْرَ وَ الرَّجْمَ (2).

«26»

وَ مِنْهُ، مِنْ کِتَابِ النَّوَادِرِ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَتَی یَجِبُ عَلَی الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ الْغُسْلُ فَقَالَ یَجِبُ عَلَیْهِمَا الْغُسْلُ حِینَ یُدْخِلُهُ وَ إِذَا الْتَقَی الْخِتَانَانِ فَیَغْسِلَانِ فَرْجَهُمَا(3).

بیان

ظاهره أن التقاء الختانین لا یوجب الغسل و هو خلاف الروایات الکثیرة و الإجماع المنقول و یمکن عطف قوله و إذا التقی علی قوله حین یدخله أی یجب علیهما الغسل إذا التقی الختانان و قوله فیغسلان حکم آخر و علی التقدیرین الغسل محمول علی الاستحباب و لا خلاف فی وجوب الغسل عند مواراة الحشفة مطلقا سواء حصل التقاء الختانین أم لا و إن کان فی الصورة الأخیرة بالنظر إلی الروایات لا یخلو من إشکال.

و فسر الأصحاب التقاءهما بمحاذاتهما لأن الملاقاة حقیقة غیر متصورة فإن مدخل الذکر أسفل الفرج و هو مخرج الولد و الحیض و موضع الختان

ص: 58


1- 1. المقنع ص 12 ط الإسلامیة.
2- 2. السرائر ص 465.
3- 3. السرائر ص 477.

بالاتر از آن قرار دارد، و در بین این دو قسمت سوراخ بول وجود دارد، بر این اساس ممکن است که به هم رسیدن ختنه­گاه دو طرف حمل بر این نکته شود که مرد آلت خود را بر روی ختنه­گاه زن بگذارد، پس آلت مرد در فرج زن وارد نمی­شود به قرینه اینکه مرد آلت خود را به قصد دخول در مقابل فرج زن قرار می­دهد.

روایت27.

المقنع: گفته است: روایت شده که اگر زن محتلم شد وآب از فرج او خارج شد باید غسل کند، ولی اگر آب خارج نشد چیزی بر او واجب نیست.(1)

روایت28.

المعتبر: زنی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله پرسید: حکم زنی که در خواب مانند آنچه مردان در خواب می­بینند را می­بیند چیست؟ پیامبر پرسید: آیا لذّتی احساس می­کند؟ زن گفت: آری، پیامبر فرمود: آنچه بر مردان واجب است (منظور غسل کردن است) بر او نیز واجب است.(2)

روایت29.

الخرائج راوندیّ: جابر جعفیّ از امام زین العابدین علیه السلام روایت کرده که فرمود: مردی بادیه نشین به سوی مدینه آمد و هنگامی که به نزدیکی مدینه رسید مرتکب استمناء شد و آن­گاه نزد امام حسین علیه السلام رفت، پس امام به او فرمود: ای مرد بادیه نشین، آیا شرم نمی­کنی؟ آیا نزد امام و پیشوایت می­آیی در حالی که جُنب هستی؟ سپس فرمود: ای جماعت عرب، شما هنگامی که با خود خلوت می­کنید مرتکب استمناء می­شوید، پس مرد بادیه نشین گفت: شدّت حاجت من به حدّی بود که برای رفع آن مجبور شدم نزد شما بیایم، بنابراین از نزد امام حسین خارج شد و غسل نمود، پس از غسل بازگشت و آنچه را در نظر داشت از امام سوال نمود.(3)

توضیح

شیخ در النهایه در تفسیر حدیث ابن عباس گفته است: درباره (خضخضه) پرسیده شد، پس گفت: عملی است که از زنا بهتر است، ولی نکاح کنیز از آن بهتر است، (الخضخضه) یعنی: استمناء و آن طلب انزال منی در غیر فرج است، و (الخضخضه) در اصل به معنای تحریک است.

روایت30.

السرائر: محمد بن مسلم گفته است: از او درباره مردی پرسیدم که در خواب چیزی ندیده است ولی بیدار می­شود و مایعی را بر لباس خود مشاهده می­کند، گفت: غسل بر او واجب نیست.(4)

توضیح

این حدیث محمول است بر اینکه مرد بداند که آن مایع منی نیست یا امر بر او مشتبه شده باشد آن­گونه که آگاه خواهی شد.

ص: 59


1- . المقنع: 13
2- . المعتبر: 47
3- . الخرائج: 193
4- . السرائر: 496

أعلاه و بینهما ثقبة البول فعلی هذا یمکن حمل التقاء الختانین علی حقیقته بأن یضع ذکره علی موضع الختان فلا یدخل الذکر الفرج بقرینة أنه جعله مقابلا للإدخال.

«27»

الْمُقْنِعُ، قَالَ رُوِیَ: أَنَّ الْمَرْأَةَ إِذَا احْتَلَمَتْ فَعَلَیْهَا الْغُسْلُ إِذَا أَنْزَلَتْ فَإِنْ لَمْ تُنْزِلْ فَلَیْسَ عَلَیْهَا شَیْ ءٌ(1).

«28»

الْمُعْتَبَرُ،: إِنَّ امْرَأَةً سَأَلَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَی فِی الْمَنَامِ مِثْلَ مَا یَرَی الرَّجُلُ فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَ تَجِدُ لَذَّةً فَقَالَتْ نَعَمْ فَقَالَ عَلَیْهَا مِثْلُ مَا عَلَی الرَّجُلِ (2).

«29»

الْخَرَائِجُ لِلرَّاوَنْدِیِّ، عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ زَیْنِ الْعَابِدِینَ علیه السلام قَالَ: أَقْبَلَ أَعْرَابِیٌّ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلَمَّا کَانَ قُرْبَ الْمَدِینَةِ خَضْخَضَ وَ دَخَلَ عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ لَهُ یَا أَعْرَابِیُّ أَ مَا تَسْتَحْیِی أَ تَدْخُلُ إِلَی إِمَامِکَ وَ أَنْتَ جُنُبٌ ثُمَّ قَالَ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ الْعَرَبِ إِذَا خَلَوْتُمْ خَضْخَضْتُمْ فَقَالَ الْأَعْرَابِیُّ قَدْ بَلَغْتُ حَاجَتِی فِیمَا جِئْتُ لَهُ فَخَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ وَ اغْتَسَلَ وَ رَجَعَ إِلَیْهِ فَسَأَلَهُ عَمَّا کَانَ فِی قَلْبِهِ (3).

بیان

قال فی النهایة فی حدیث ابن عباس سئل عن الخضخضة فقال هو خیر من الزنا و نکاح الأمة خیر منه الخضخضة الاستمناء و هو استنزال المنی فی غیر الفرج و أصل الخضخضة التحریک.

«30»

السَّرَائِرُ، مِنْ نَوَادِرِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ عَلَاءٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ لَمْ یَرَ فِی مَنَامِهِ شَیْئاً فَاسْتَیْقَظَ فَإِذَا هُوَ بِبَلَلٍ قَالَ لَیْسَ عَلَیْهِ غُسْلٌ (4).

بیان

محمول علی ما إذا علم أنه لیس بمنی أو اشتبه کما ستعرف.

ص: 59


1- 1. المقنع ص 13.
2- 2. المعتبر ص 47.
3- 3. الخرائج: 193.
4- 4. السرائر: 496.

روایت31.

السرائر: عدّه­ای از کوفیان از امام صادق علیه السلام درباره مردی پرسیدند که از پشت با همسر خویش که روزه­دار است نزدیکی می­کند، امام فرمود: آن زن روزه­اش باطل نمی­شود و غسل بر او واجب نیست.(1)

توضیح

نظر مشهور در بین فقها وجوب غسل به هنگام جماع با زن از پشت است، و مرتضی مدّعی شده که نظر اجماع فقها چنین است، ولی شیخ در النهایه و الاستبصار عدم وجوب غسل در این حالت را بر گزیده است، و این نظر (عدم وجوب) از ظاهر کلام سلّار نیز حکایت شده است، امّا نظر شیخ در المبسوط (با نظر وی در النهایه و الاستبصار) متفاوت است؛ و این حدیث و امثال آن در نزد مشهور بر تقیّه یا در صورت عدم پنهان شدن آلت مرد در فرج زن حمل شده­اند، و موضوع محلّ اشکال و ابهام است، چه که می­توان احادیث روایت شده در مورد غسل را بر استحباب حمل نمود، و به همین ترتیب فقها در مورد وجوب غسل هنگام نزدیکی با غلام دچار اختلاف شده­اند، ولی بیشتر آنان نظر به وجوب غسل دادند، و شرایط نزدیکی با چهارپایان نیز همین گونه است، و نظر مشهور­تر در این زمینه عدم وجوب غسل است، در تمام موارد ذکر شده رعایت احتیاط اولی است .

روایت32.

السرائر: عبدالله بن یحیی الکاهلیّ گوید: از امام صادق علیه السلام درباره زنی پرسیدم که مرد با او نزدیکی می­کند، پس دچار حیض می­شود حال آنکه در حمام (شستشوخانه) است، آیا باید غسل کند یا خیر؟ امام فرمود: امری بر او حادث شده که نماز را باطل می­گرداند پس نیازی به غسل نیست.

توضیح

نهی از غسل کردن یا به خاطر این است که غسل به منظور اقامه نماز انجام می­گیرد و اکنون امری حادث شده (منظور حیض است) که نماز را باطل می­گرداند، پس سودی در غسل کردن وجود ندارد، آن­گونه که کسانی که قائل به وجوب غیری غسل هستند چنین برداشت کرده­اند، یا به خاطر اینکه حادثه پیش آمده (حیض) مانع از رفع حَدَث سابق (جنابت) است. پس غسل جایز نمی­باشد، و هر دو احتمال یکسان هستند، بنابراین امکان استدلال به این روایت به منظور اثبات وجوب غیری غسل وجود ندارد، بلکه دلیل دوم، برخلاف دلیل نخست، به خاطر ابقاء نهی بر ظاهر خودش از ارجحیّت بیشتری برخوردار است.

روایت33.

علل الشرایع: رسول خدا صلّی الله علیه و آله مردم را خطاب قرار داده و فرمود: ای مردم، همانا خداوند به موسی و هارون امر فرمود

ص: 60


1- . السرائر: 477
«31»

السَّرَائِرُ، مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ الْکُوفِیِّینَ یَرْفَعُهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فِی الرَّجُلِ یَأْتِی الْمَرْأَةَ فِی دُبُرِهَا وَ هِیَ صَائِمَةٌ قَالَ لَا یَنْقُضُ صَوْمَهَا وَ لَیْسَ عَلَیْهَا غُسْلٌ (1).

بیان

المشهور بین الأصحاب وجوب الغسل بالجماع فی دبر المرأة و ادعی علیه المرتضی الإجماع و اختار الشیخ فی النهایة و الإستبصار عدم الوجوب و هو المحکی عن ظاهر سلار و کلام الشیخ فی المبسوط مختلف و حمل هذا الخبر و أمثاله فی المشهور علی التقیة أو علی عدم غیبوبة الحشفة و المسألة محل إشکال إذ یمکن حمل أخبار الغسل علی الاستحباب و کذا اختلفوا فی وجوب الغسل بوطی الغلام و الأکثر علی الوجوب و کذا فی وطء البهیمة و الأشهر فیه عدم الوجوب و الاحتیاط فی الجمیع أولی.

«32»

السَّرَائِرُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَی الْکَاهِلِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْمَرْأَةِ یُجَامِعُهَا الرَّجُلُ فَتَحِیضُ وَ هِیَ فِی الْمُغْتَسَلِ فَتَغْتَسِلُ أَمْ لَا قَالَ قَدْ جَاءَهَا مَا یُفْسِدُ الصَّلَاةَ فَلَا تَغْتَسِلُ (2).

بیان

النهی عن الاغتسال إما لأن الغسل للصلاة و قد جاءها ما یفسدها فلا فائدة فی الغسل لوجوبه لغیره کما فهمه القائلون به أو لأن الحدث الطاری مانع من رفع الحدث السابق فلا یجوز الغسل و الاحتمالان متکافئان فلا یمکن الاستدلال به علی وجوب الغسل لغیره بل الثانی أرجح لإبقاء النهی علی ظاهره بخلاف الأول.

«33»

الْعِلَلُ، عَنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ نَصْرِ بْنِ أَحْمَدَ الْبَغْدَادِیِّ عَنْ عِیسَی بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُخَوَّلٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْأَسْوَدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی رَافِعٍ عَنْ أَبِیهِ وَ عَمِّهِ عَنْ أَبِیهِمَا أَبِی رَافِعٍ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَ مُوسَی وَ هَارُونَ

ص: 60


1- 1. المصدر: 477.
2- 2. المصدر: 477.

که در مصر خانه­هایی را برای قومشان بنا سازند و به آن دو امر فرمود که هیچ شخص جُنبی در مسجد­شان بیتوته نکند، و هیچ کسی در آن با زنان نزدیکی نکند مگر هارون و فرزندان او، و به راستی که جایگاه علی نسبت به من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی است، پس برای هیچ کس جایز نیست که در مسجدِ من با زنان نزدیکی کند، و در حالی که جنب است در آن بیتوته کند مگر علی و فرزندان او، و هر کسی که می­خواهد حقیقت گفته مرا دریابد، آنجاست، و با دست به سرزمین شام اشاره فرمود.(1)

روایت34.

علل الشرایع: حُذیفه بن أُسید غِفاریّ نظیر حدیث قبل را از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت کرده تا آنجا که می­فرماید: سپس خداوند به موسی امر فرمود که کسی در مسجد او ساکن نشود و در آن زنی را به نکاح خود در نیاورد و هیچ شخص جُنبی وارد مسجدش نشود مگر هارون و فرزندان او، و به راستی که جایگاه علی نسبت به من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی است، و او به جای خاندانم برادر من است و برای هیچ کسی جایز نیست که در مسجد من زنان را به نکاح خویش در آورد مگر علی و فرزندان او، هر کسی که می­خواهد حقیقت گفته مرا دریابد آنجاست، و با دست به سرزمین شام اشاره فرمود.(2)

توضیح

(مَن شاءه فههنا) یعنی: هر کسی می­خواهد حقیقت آنچه را گفتم دریابد، به سرزمین شام برود و به خانه هارون و اتصال آن به مسجد بنگرد که در آنجا موجود است؛ و این حدیث بر عدم جواز جماع در مسجد پیامبر صلّی الله علیه و آله و عدم جواز وارد شدن شخص جُنب به آن به جز امام علی و فرزندان او علیهم السلام دلالت می­کند.

روایت35.

مجالس الصدوق: امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: همانا خداوند متعال شش خصلت را برای من ناپسند شمرده است و من نیز این خصلت­ها را برای اوصیای خویش از فرزندانم و همچنین پیروان آن­ها که بعد از من می­آیند ناپسند می­شمارم، این شش خصلت عبارتند از: انجام کارهای عبث و بیهوده در نماز، نزدیکی با زنان به هنگام روزه داری، منّت گذاردن بعد از صدقه دادن، رفتن به مساجد در حال جنابت، نگاه انداختن (بدون اجازه) به درون خانه­ها و خندیدن در بین قبور.(3)

روایت36.

المحاسن:

ص: 61


1- . علل الشرائع1: 192
2- . علل الشرائع1: 193و192
3- . أمالی الصدوق: 38

أَنْ یَبْنِیَا لِقَوْمِهِمَا بِمِصْرَ بُیُوتاً وَ أَمَرَهُمَا أَنْ لَا یَبِیتَ فِی مَسْجِدِهِمَا جُنُبٌ وَ لَا یَقْرَبَ فِیهِ النِّسَاءَ إِلَّا هَارُونُ وَ ذُرِّیَّتُهُ وَ إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی فَلَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَقْرَبَ النِّسَاءَ فِی مَسْجِدِی وَ لَا یَبِیتَ فِیهِ جُنُبٌ إِلَّا عَلِیٌّ وَ ذُرِّیَّتُهُ فَمَنْ شَاءَهُ (1)

فَهَاهُنَا وَ ضَرَبَ بِیَدِهِ نَحْوَ الشَّامِ (2).

«34»

وَ مِنْهُ، بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنْ نَصْرِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ بْنِ عُتْبَةَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ سَلَّامِ بْنِ أَبِی عَمِیرَةَ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ أَسِیدٍ الْغِفَارِیِّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: مِثْلَهُ إِلَی قَوْلِهِ ثُمَّ أُمِرَ مُوسَی أَنْ لَا یَسْکُنَ مَسْجِدَهُ وَ لَا یَنْکِحَ فِیهِ وَ لَا یَدْخُلَهُ جُنُبٌ إِلَّا هَارُونُ وَ ذُرِّیَّتُهُ وَ إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ هُوَ أَخِی دُونَ أَهْلِی وَ لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَنْکِحَ فِیهِ النِّسَاءَ إِلَّا عَلِیٌّ وَ ذُرِّیَّتُهُ فَمَنْ شَاءَ فَهَاهُنَا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ نَحْوَ الشَّامِ (3).

بیان

أی من شاء أن یعلم حقیة ما قلت فلیذهب إلی الشام و لینظر إلی علامة بیت هارون و اتصاله بالمسجد فإنها موجودة هاهنا و یدل علی عدم جواز الجماع فی مسجده صلی الله علیه و آله و لا دخوله جنبا لغیرهم علیهم السلام.

«35»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَی عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَرِهَ لِی سِتَّ خِصَالٍ وَ کَرِهْتُهُنَّ لِلْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی وَ أَتْبَاعِهِمْ مِنْ بَعْدِی الْعَبَثَ فِی الصَّلَاةِ وَ الرَّفَثَ فِی الصَّوْمِ وَ الْمَنَّ بَعْدَ الصَّدَقَةِ وَ إِتْیَانَ الْمَسَاجِدِ جُنُباً وَ التَّطَلُّعَ فِی الدُّورِ وَ الضَّحِکَ بَیْنَ الْقُبُورِ(4).

«36»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ

ص: 61


1- 1. فی المصدر: فمن ساءه ذلک، و هکذا فی الحدیث الآتی.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 192.
3- 3. المصدر نفسه ج 1 ص 192 و 193.
4- 4. أمالی الصدوق: 38.

از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: شش خصلت است که خداوند متعال آن­ها را برای من ناپسند شمرده است، پس من نیز آن خصلت­ها را برای امامانی که در میان فرزندانم هستند ناپسند می دانم و آن امامان نیز باید برای پیروان­شان ناپسند بشمارند؛ و در ادامه مانند حدیث قبل ذکر شده است.(1)

توضیح

معنای کراهت در این حدیث از معنای مصطلح آن و از معنای حرام بودن عمومی­تر است، پس انجام کارهای عبث و بیهوده اگر به باطل شدن نماز منجر نشود مکروه است؛ (الرفث) به معنای جماع و نزدیکی کردن با زنان و همچنین فحش و ناسزاگویی است، پس اگر (رفث) را به معنای نخست در نظر بگیریم حرام است و باعث باطل شدن روزه و اگر به معنای دوّم باشد مکروه است و یا حرام و باطل کننده کمال آن، و نظر مشهور در مورد منّت گذاردن بعد از صدقه، کراهت آن است هر چند که احتمال حرام بودن نیز وجود دارد، و بر اساس هر دو تقدیر باطل کننده ثواب صدقه یا کمال آن است، امّا رفتن شخص جُنب به مسجدالحرام و مسجدالنبی به صورت مطلق حرام است و وارد شدن جنب به غیر این دو مسجد اگر به قصد توقف باشد حرام است و اگر به قصد توقف نباشد مکروه است؛ امّا نگاه کردن و سرک کشیدن (به خانه دیگران) بدون اجازه بنا به نظر مشهور فقها حرام است، و خندیدن در بین قبور نیز شدیداً مکروه می­باشد.

روایت37.

تفسیرالإمام: امام عسکری علیه السلام از پدرانش روایت کرده که پیامبر صلّی الله علیه و آله در حدیث سدّ ابواب فرمود: شایسته نیست آنکه به خدا و روز آخرت ایمان دارد در حال جنابت در این مسجد بیتوته کند، مگر محمّد، علی، فاطمه، حسن، و حسین علیهم السلام و خاندان برگزیده و فرزندان پاک ایشان.(2)

روایت38.

البصائر: بکر بن محمّد گوید: در حالی که آهنگ منزل امام صادق علیه السلام نموده بودیم از مدینه خارج شدیم، پس ابو بصیر در حالی که جنب بود در خارج از کوچه­ای به ما ملحق شد و ما از این موضوع (جنب بودن او) بی اطّلاع بودیم، تا اینکه بر امام صادق علیه السلام داخل گشتیم، پس امام سرش را به سوی ابو بصیر بلند کرد و فرمود: ای ابو محمد، آیا نمی­دانی که شخص جنب اجازه ندارد وارد منزل پیامبران شود؟ سپس بکر گفت: ابو بصیر بازگشت و ما وارد شدیم.(3)

قرب الاسناد: نظیر این حدیث از بکر بن محمد أزدیّ روایت شده است.(4)

روایت39.

إرشاد المفید: از ابو بصیر روایت شده که گفت: در حالی که کنیزکی همراه من بود وارد مدینه شدم،

ص: 62


1- . المحاسن: 10
2- . تفسیرالإمام: 2
3- . بصائر الدرجات: 241
4- . قرب الاسناد: 30

أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: سِتَّةٌ کَرِهَهَا اللَّهُ تَعَالَی لِی فَکَرِهْتُهَا لِلْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّیَّتِی وَ لْتَکْرَهْهَا الْأَئِمَّةُ لِأَتْبَاعِهِمْ وَ ذَکَرَ نَحْوَهُ (1).

بیان

الکراهة هنا أعم منها بالمعنی المصطلح و من الحرمة فالعبث ما لم ینته إلی إبطال الصلاة مکروه و الرفث یکون بمعنی الجماع و بمعنی الفحش من القول و علی الأول فی الواجب حرام مبطل و علی الثانی مکروه أو حرام مبطل لکماله و المشهور فی المن الکراهة و یحتمل الحرمة و علی التقدیرین مبطل لثوابها أو لکماله و إتیان المساجد فی المسجدین مطلقا و فی غیرهما مع اللبث حرام و فی غیرهما لا معه مکروه و التطلع بغیر الإذن حرام علی المشهور و الضحک بین القبور مکروه کراهة مغلظة.

«37»

تَفْسِیرُ الْإِمَامِ، رَوَی علیه السلام عَنْ آبَائِهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی حَدِیثِ سَدِّ الْأَبْوَابِ أَنَّهُ قَالَ: لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یَبِیتُ فِی هَذَا الْمَسْجِدِ جُنُباً إِلَّا مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام وَ الْمُنْتَجَبُونَ مِنْ آلِهِمُ الطَّیِّبُونَ مِنْ أَوْلَادِهِمْ (2).

«38»

الْبَصَائِرُ، لِلصَّفَّارِ عَنْ أَبِی طَالِبٍ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: خَرَجْنَا مِنَ الْمَدِینَةِ نُرِیدُ مَنْزِلَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَلَحِقَنَا أَبُو بَصِیرٍ خَارِجاً مِنْ زُقَاقٍ وَ هُوَ جُنُبٌ وَ نَحْنُ لَا نَعْلَمُ حَتَّی دَخَلْنَا عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی أَبِی بَصِیرٍ فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی لِجُنُبٍ أَنْ یَدْخُلَ بُیُوتَ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ فَرَجَعَ أَبُو بَصِیرٍ وَ دَخَلْنَا(3).

قرب الإسناد، عن أحمد بن إسحاق عن بکر بن محمد الأزدی: مثله (4).

«39»

إِرْشَادُ الْمُفِیدِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: دَخَلْتُ الْمَدِینَةَ وَ کَانَتْ مَعِی

ص: 62


1- 1. المحاسن ص 10.
2- 2. تفسیر الإمام: 7.
3- 3. بصائر الدرجات: 241.
4- 4. قرب الإسناد: 30.

پس با او نزدیکی کردم و به سوی حمام خارج شدم، آن­گاه یاران خویش را مشاهده کردم که نزد امام صادق علیه السلام می­روند، بنابراین به خاطر ترسِ از دست دادن ملاقات امام با آنان همراه گشتم تا وارد خانه شدم، هنگامی که در مقابل امام حاضر شدم به من نگاه کرد و فرمود: ای ابو بصیر، آیا ندانسته­ای که شخص جُنب وارد خانه­های پیامبران نمی­شود؟ آن­گاه شرم کردم و گفتم: من یارانم را مشاهده نمودم (که نزد شما می­آیند) و ترسیدم که همراهی با آنان در وارد شدن بر شما را از دست بدهم، و هرگز چنین کاری را تکرار نخواهم کرد و خارج شدم.(1)

کشف الغمه: به نقل از کتاب الدّلایل حمیریّ از ابو بصیر حدیثی مانند آنچه ذکر شد روایت شده است.(2)

روایت40.

معرفه الرجال کَشیّ: بُکَیر گوید: ابو بصیر مرادیّ را ملاقات نمودم، گفت: می­خواهی کجا بروی؟ گفتم: می­خواهم نزد مولایت بروم، گفت: من نیز همراهت می­آیم، پس به راه افتاد و با هم بر امام صادق علیه السلام وارد گشتیم، امام به او چشم دوخت و فرمود: این­گونه و در حالی که جُنب هستی وارد خانه پیامبران می­شوی؟ آن­گاه او گفت: از غضب خدا و شما به خدا پناه می­برم، از خدا طلب غفران کرده و دیگر چنین کاری را تکرار نمی­کنم؛

ابوعبدالله برقّی نیز از بکیر این حدیث را روایت کرده است.(3)

توضیح

این احادیث بر عدم جواز وارد شدن جنب به خانه­های امامان علیهم السلام و همچنین مزار ایشان دلالت می­کنند، چرا که نقل شده است که احترام امامان در حالی که وفات نموده­اند به اندازه احترام آنان در حال حیات است.

روایت41.

المعتبر: به نقل از جامع بزنطیّ از محمّد بن مسلم روایت شده که گفت: از امام باقر علیه السلام پرسیدم: آیا مرد درهم سفید را در حالی که جنب است لمس می­کند؟ امام فرمود: آری، به خدا سوگند که من درهم را می­بینم و آن را بر می­دارم حال آنکه جنب هستم .

همچنین از ابو ربیع روایت شده که از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا شخص جُنب می­تواند درهم هایی که اسم خدا و رسولش بر آن­ها نقش بسته است را لمس کند؟ امام علیه السلام

ص: 63


1- . إرشاد المفید: 256
2- . کشف الغمه 2: 417
3- . رجال الکشی: 152

جُوَیْرِیَةٌ لِی فَأَصَبْتُ مِنْهَا ثُمَّ خَرَجْتُ إِلَی الْحَمَّامِ فَلَقِیتُ أَصْحَابَنَا الشِّیعَةَ وَ هُمْ مُتَوَجِّهُونَ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَخَشِیتُ أَنْ یَفُوتَنِی الدُّخُولُ عَلَیْهِ فَمَشَیْتُ مَعَهُمْ حَتَّی دَخَلْتُ الدَّارَ فَلَمَّا مَثُلْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ نَظَرَ إِلَیَّ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا بَصِیرٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ بُیُوتَ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَوْلَادَ الْأَنْبِیَاءِ لَا یَدْخُلُهَا الْجُنُبُ فَاسْتَحْیَیْتُ فَقُلْتُ إِنِّی لَقِیتُ أَصْحَابَنَا وَ خَشِیتُ أَنْ یَفُوتَنِی الدُّخُولُ مَعَهُمْ وَ لَنْ أَعُودَ إِلَی مِثْلِهَا وَ خَرَجْتُ (1).

کشف الغمة، نقلا من کتاب الدلائل للحمیری عن أبی بصیر: نحوا مما مر(2).

«40»

مَعْرِفَةُ الرِّجَالِ لِلْکَشِّیِّ، عَنْ حَمْدَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْمَکْفُوفِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ بُکَیْرٍ قَالَ: لَقِیتُ أَبَا بَصِیرٍ الْمُرَادِیَّ فَقَالَ أَیْنَ تُرِیدُ قُلْتُ أُرِیدُ مَوْلَاکَ قَالَ أَنَا أَتْبَعُکَ فَمَضَی فَدَخَلْنَا عَلَیْهِ وَ أَحَدَّ النَّظَرَ إِلَیْهِ وَ قَالَ هَکَذَا تَدْخُلُ بُیُوتَ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَنْتَ جُنُبٌ فَقَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ غَضَبِ اللَّهِ وَ غَضَبِکَ وَ قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ لَا أَعُودُ.

قال و روی ذلک أبو عبد الله البرقی عن بکیر(3)

بیان

تدل هذه الأخبار علی عدم جواز دخول بیوتهم علیهم السلام جنبا و کذا ضرائحهم المقدسة لما ورد أن حرمتهم أمواتا کحرمتهم أحیاء.

«41»

الْمُعْتَبَرُ، مِنْ جَامِعِ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ هَلْ یَمَسُّ الرَّجُلُ الدِّرْهَمَ الْأَبْیَضَ وَ هُوَ جُنُبٌ فَقَالَ إِی وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَرَی الدِّرْهَمَ فَآخُذُهُ وَ أَنَا جُنُبٌ.

قَالَ وَ فِی کِتَابِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی الْجُنُبِ یَمَسُّ الدَّرَاهِمَ وَ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ وَ اسْمُ رَسُولِهِ قَالَ علیه السلام

ص: 63


1- 1. إرشاد المفید: 256.
2- 2. کشف الغمّة ج 2 ص 417.
3- 3. رجال الکشّیّ: 152.

فرمود: اشکالی ندارد، چه بسا من چنان کرده­ام.(1)

توضیح

نظر مشهور در بین فقها تحریم لمس کردن چیزی است که اسم خداوند متعال بر آن نوشته شده باشد، و علّامه و ابن زهره اجماع فقها را بر این نظر نقل کرده اند و به روایت عمّار(2)

از امام صادق علیه السلام استناد کرده اند که فرمود: شخص جُنب درهم و دیناری که اسم خداوند متعال بر آن نقش بسته باشد را لمس نمی­کند؛ و اگر به دلیل اجماع منقول و شهرت تام این نظر (حرمت مسّ چیزی که اسم خداوند بر آن است) در بین فقها نبود، حمل این روایت بر کراهت این موضوع آشکارتر بود، آن هم به خاطر صحّت روایت البزنطیّ و تأیید شدن آن با روایت ابو ربیع و از سوی دیگر به خاطر قلّت اعتماد بر روایت عمار و اینکه آن مخالفت با اصل است؛ و حمل هر دو روایت بر عدم مسّ اسم جلاله خیلی بعید است ولی احوط عمل به مشهور است.

همچنین در بین فقها بر سر مسّ اسماء پیامبران و امامان علیهم السلام توسط جنب اختلاف نظر وجود دارد، و نظر مشهورتر تحریم این امر است، ولی این نظر آنان به چیزی مستند نیست جز تعظیم و بزرگداشت پیامبران و امامان؛ و کراهت این امر، آن گونه که صاحب المعتبر نیز برگزیده است، آشکارتر به نظر می­رسد.

روایت42.

المعتبر: گفته است: جایز است که جنب و حائض هر اندازه از قرآن را می­خواهند بخوانند، به جز چهار سوره­ای که سجده در آن­ها وجود دارد و عبارتند از: اقرأباسم ربک (علق)، النجم، تنزیل السجدة(سوره سجده) و حم السجدة(سوره فصلت)؛

این حدیث را البزنطیّ در جامع خویش به روایت از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.(3)

روایت43.

مکارم الأخلاق: از کتاب اللّباس عیاشی نقل شده که علی بن موسی علیهما السلام فرمود: مکروه است که شخص در حالی که جنب است خضاب (حنا) بگیرد، همچنین فرمود: هر کسی که در حال جنابت خضاب بگیرد یا در حین خضاب گرفتن جُنب شود در امان نیست از اینکه شیطان او را دچار بدی کند.(4)

و از جعفر بن محمد علیهما السلام روایت شده که فرمود: در حالی که جُنب هستی خضاب نگیر، و در حالی که خضاب گرفته ای جُنب نشو، همچنین زنی که دچار حیض شده است خضاب نگیرد، چرا که شیطان در آن حالت نزد او حاضر می­شود، ولی برای زن زائو (نفساء) ایرادی ندارد.(5)

توضیح

ممکن است که حضور شیطان نزد حائض به خاطر وسوسه شوهرش برای جماع با او باشد، سپس کراهت گرفتن خضاب برای جُنب، حائض و نفساء (زن زائو) در بین فقها مشهور است،

ص: 64


1- . المعتبر: 50
2- . التهذیب 1: 10 از چاپ سنگی
3- . المعتبر: 49
4- . مکارم الأخلاق: 93
5- . مکارم الأخلاق: 93

لَا بَأْسَ رُبَّمَا فَعَلْتُ ذَلِکَ (1).

بیان

المشهور بین الأصحاب أنه یحرم علی الجنب مس شی ء کتب فیه اسم الله تعالی و نقل العلامة و ابن زهرة علیه الإجماع و استندوا إلی

رِوَایَةِ عَمَّارٍ(2)

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا یَمَسَّ الْجُنُبُ دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً عَلَیْهِ اسْمُ اللَّهِ تَعَالَی.

و لو لا الإجماع المنقول و الشهرة التامة بین الأصحاب لکان حمل الروایة علی الکراهة متعینا لصحة روایة البزنطی و تأیدها بروایة أبی الربیع و قلة الاعتماد علی روایة عمار و کونها مخالفة للأصل و حمل الخبرین علی عدم مس الاسم بعید جدا لکن الأحوط العمل بالمشهور.

و اختلف فی مس أسماء الأنبیاء و الأئمة علیهم السلام و الأشهر التحریم و لا مستند لهم ظاهرا سوی التعظیم و الکراهة أظهر کما اختاره فی المعتبر.

«42»

الْمُعْتَبَرُ، قَالَ: یَجُوزُ لِلْجُنُبِ وَ الْحَائِضِ أَنْ یَقْرَءَا مَا شَاءَا مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا سُوَرَ الْعَزَائِمِ الْأَرْبَعِ وَ هِیَ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ وَ النَّجْمُ وَ تَنْزِیلُ السَّجْدَةِ وَ حم السَّجْدَةُ. روی ذلک البزنطی فی جامعه عن المثنی عن الحسن الصیقل عن أبی عبد الله علیه السلام (3).

«43»

مَکَارِمُ الْأَخْلَاقِ، مِنْ کِتَابِ اللِّبَاسِ لِلْعَیَّاشِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: یُکْرَهُ أَنْ یَخْتَضِبَ الرَّجُلُ وَ هُوَ جُنُبٌ وَ قَالَ مَنِ اخْتَضَبَ وَ هُوَ جُنُبٌ أَوْ أَجْنَبَ فِی خِضَابِهِ لَمْ یُؤْمَنْ عَلَیْهِ أَنْ یُصِیبَهُ الشَّیْطَانُ بِسُوءٍ(4).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: لَا تَخْتَضِبْ وَ أَنْتَ جُنُبٌ وَ لَا تُجْنِبْ وَ أَنْتَ مُخْتَضِبٌ وَ لَا الطَّامِثُ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَحْضُرُهَا عِنْدَ ذَلِکَ وَ لَا بَأْسَ بِهِ لِلنُّفَسَاءِ(5).

بیان

یحتمل أن یکون حضور الشیطان، عندها لیوسوس زوجها لجماعها ثم إن کراهة الخضاب للجنب و الحائض و النفساء هو المشهور بین الأصحاب بل

ص: 64


1- 1. المعتبر ص 50.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 10 ط حجر.
3- 3. المعتبر: 49.
4- 4. مکارم الأخلاق: 93.
5- 5. مکارم الأخلاق: 93.

بلکه ابن زهره مدّعی اجماع فقها برکراهت خضاب گرفتن برای شخص جنب شده، و چنین پیداست که شیخ صدوق این کراهت را نفی می­کند، همچنین نظر مشهور کراهت جماع با مرد یا زنی است که خضاب گرفته است، ولی ظاهراً شیخ صدوق و مفید به عدم کراهت در این زمینه اعتقاد دارند، و از روایت دیگری چنین برمی­آید که جماع هنگامی که خضاب جاگیر شود ایرادی ندارد؛ امّا آنچه که حدیث در مورد کراهت خضاب گرفتن برای حائض و عدم کراهت آن برای نفساء بیان می­دارد مخالف نظر مشهور فقهاست، چرا که آنان در این گونه احکام بین حائض و نفساء اختلافی قائل نشده­اند.

روایت44.

علل الشرایع و الخصال: امام صادق علیه السلام از پدرانش روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: انسان مسلمان در حالی که جنب است نمی­خوابد، و نمی­خوابد مگر آنکه پاک شده باشد، پس اگر به آب دسترسی نداشته باشد با خاک تیمّم می­کند.(1)

روایت45.

أربعین الشهید: به إسناد شیخ مفید رَضِیَ اللَّهُ عَنْه، زید بن علی از پدرانش نقل کرده که امام علی علیه السلام فرمود: از رسول خدا صلّی الله علیه و آله درباره جنب و حائض پرسیدم که در لباس عرق می­کنند تا جایی که لباس به بدن آن­ها می­چسبد، پس پیامبر فرمود: همانا حیض و جنابت در همان جایی هستند که خداوند متعال قرارشان داده است و در عرق نیستند، بنابراین نیازی نیست که لباسشان را بشویند.(2)

روایت46.

المقنع: اگر غسل جنابت را به جا آوردی و سپس نمناکی احساس کردی، اگر قبل از غسل بول کرده باشی نیازی نیست غسل را دوباره تکرار کنی، ولی اگر قبل از غسل بول نکرده باشی باید غسل را دوباره تکرار کنی.

و در حدیث دیگری آمده است: اگر قبل از غسل بول نکرده باشی وضو بگیر و غسل را تکرار نکن، به راستی که آن از دام های شیطان است.(3)

روایت47.

الخصال:

ص: 65


1- . علل الشرایع 1: 279، الخصال 2: 156
2- . این حدیث را در التهذیب 1: 76 مشاهده خواهی کرد.
3- . المقنع: 13

ادعی ابن زهرة علی الجنب الإجماع و یظهر من الصدوق نفی الکراهة و کذا المشهور کراهة جماع المختضب و ظاهر الصدوق و المفید عدمها و یظهر من روایة أنه إذا أخذ الحناء مأخذه فلا بأس و ما دل علیه الخبر من کراهته للحائض و عدمها للنفساء مخالف للمشهور إذ لم یفرقوا بینهما فی تلک الأحکام.

«44»

الْعِلَلُ (1)، وَ الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیهم السلام قَالَ: لَا یَنَامُ الْمُسْلِمُ وَ هُوَ جُنُبٌ وَ لَا یَنَامُ إِلَّا عَلَی طَهُورٍ فَإِنْ لَمْ یَجِدِ الْمَاءَ فَلْیَتَیَمَّمْ بِالصَّعِیدِ(2).

«45»

أَرْبَعِینُ الشَّهِیدِ، بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْمُفِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ ابْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ أَبِی الْجَوْزَاءِ عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الْجُنُبِ وَ الْحَائِضِ یَعْرَقَانِ فِی الثَّوْبِ حَتَّی یَلْصَقَ عَلَیْهِمَا فَقَالَ إِنَّ الْحَیْضَ وَ الْجَنَابَةَ حَیْثُ جَعَلَهُمَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَیْسَ فِی الْعَرَقِ فَلَا یَغْسِلَانِ ثَوْبَهُمَا(3).

«46»

الْمُقْنِعُ،: إِنِ اغْتَسَلْتَ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ وَجَدْتَ بَلَلًا فَإِنْ کُنْتَ بُلْتَ قَبْلَ الْغُسْلِ فَلَا تُعِدِ الْغُسْلَ وَ إِنْ کُنْتَ لَمْ تَبُلْ قَبْلَ الْغُسْلِ فَأَعِدِ الْغُسْلَ.

وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ: إِنْ لَمْ تَکُنْ بُلْتَ فَتَوَضَّأْ وَ لَا تَغْتَسِلْ إِنَّمَا ذَلِکَ مِنَ الْحَبَائِلِ (4).

«47»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْیَقْطِینِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی

ص: 65


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 279.
2- 2. الخصال ج 2 ص 156.
3- 3. و تراه فی التهذیب ج 1 ص 76.
4- 4. المقنع ص 13 ط الإسلامیة.

امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امیز مؤمنان علیه السلام فرمود: هر گاه کسی از شما قصد غسل کردن نمود، از ساعدهایش آغاز کرده و آن­ها را بشوید.(1)

روایت48.

البصائر: از شهاب بن عبد ربّه روایت شده که گفت: بر امام صادق علیه السلام وارد شدم در حالی که می­خواستم از ایشان درباره شخص جنب سؤال بپرسم، ولی هنگامی که نزد ایشان رسیدم مسأله را فراموش کردم، پس امام صادق علیه السلام نگاهی انداخت و فرمود: ای شهاب، اشکالی ندارد که جنب آب را با دست از سبوی آب بردارد.(2)

روایت49.

قرب الاسناد: از عبد الله بن بکیر روایت شده که گفت: از امام صادق علیه السلام درباره مردی پرسیدم که لباس می­پوشد و با آن جنب شده و در لباس عرق می­کند، پس امام فرمود: به راستی که لباس باعث نمی­شود شخص دچار جنابت شود.(3)

روایت50.

کتاب المسائل: علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم علیه السلام درباره انگشتر به هنگام غسل پرسید، امام فرمود: هنگامی که غسل نمودی انگشتر در جایش بگردان، و اگر فراموش کردی آن را در آوری تا اینکه به نماز می­ایستی، تو را به اعاده نماز فرمان نمی­دهم.(4)

روایت51.

قرب الاسناد و کتاب المسائل: از علی بن جعفر روایت شده که گفت: از برادرم امام کاظم علیه السلام درباره مردی پرسیدم که دچار جنابت می­شود و به آب دست نمی­یابد، پس باران بر او می­بارد، آیا آب باران او را کفایت می­کند یا باید تیمّم کند؟ امام فرمود: اگر آب باران به اندازه­ای باشد که او را بشوید کفایت می­کند، در غیر این صورت باید تیمّم کند.(5)

روایت52.

کتاب المسائل: علی بن جعفر علیه السلام از برادرش امام موسی کاظم علیه السلام درباره مردی پرسید که جُنب یا بی­وضو است و هیچ آبی همراه ندارد، پس به برف و خاک می­رسد، کدام یک بهتر و برتر است: تیمّم با خاک یا شستن صورت، جسم و سرش با برف؟ امام فرمود: اگر برف سر و بدنش را خیس نماید بهتر است، ولی اگر نتوانست با برف غسل کند، تیمّم کند.(6)

ص: 66


1- . الخصال 2: 166
2- . بصائر الدرجات: 236
3- . قرب الاسناد: 80 از چاپ سنگی
4- . به بحار الأنوار10: 256 مراجعه کن.
5- . البحار10: 265
6- . البحار10: 265

عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: إِذَا أَرَادَ أَحَدُکُمُ الْغُسْلَ فَلْیَبْدَأْ بِذِرَاعَیْهِ فَلْیَغْسِلْهُمَا(1).

«48»

الْبَصَائِرُ، لِلصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ شِهَابِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْجُنُبِ فَلَمَّا صِرْتُ عِنْدَهُ أُنْسِیتُ الْمَسْأَلَةَ فَنَظَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ یَا شِهَابُ لَا بَأْسَ بِأَنْ یَغْرِفَ الْجُنُبُ مِنَ الْحُبِ (2).

«49»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ یَلْبَسُ ثَوْباً وَ فِیهِ جَنَابَةٌ فَیَعْرَقُ فِیهِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ الثَّوْبَ لَا یُجْنِبُ الرَّجُلَ (3).

«50»

کِتَابُ الْمَسَائِلِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْخَاتَمِ قَالَ إِذَا اغْتَسَلْتَ فَحَوِّلْهُ مِنْ مَکَانِهِ وَ إِنْ نَسِیتَ حَتَّی تَقُومَ فِی الصَّلَاةِ فَلَا آمُرُکَ أَنْ تُعِیدَ الصَّلَاةَ(4).

«51»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، وَ کِتَابُ الْمَسَائِلِ، بِإِسْنَادِهِمَا عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَخِی علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ تُصِیبُهُ الْجَنَابَةُ فَلَا یَقْدِرُ عَلَی الْمَاءِ فَیُصِیبُهُ الْمَطَرُ أَ یُجْزِیهِ ذَلِکَ أَوْ عَلَیْهِ التَّیَمُّمُ فَقَالَ إِنْ غَسَلَهُ أَجْزَأَهُ وَ إِلَّا تَیَمَّمَ (5).

«52»

کِتَابُ الْمَسَائِلِ، لِعَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ الْجُنُبِ أَوْ عَلَی غَیْرِ وُضُوءٍ لَا یَکُونُ مَعَهُ مَاءٌ وَ هُوَ یُصِیبُ ثَلْجاً وَ صَعِیداً أَیُّهُمَا أَفْضَلُ التَّیَمُّمُ أَوْ یَمْسَحَ بِالثَّلْجِ وَجْهَهُ وَ جَسَدَهُ وَ رَأْسَهُ قَالَ الثَّلْجُ إِنْ بَلَّ رَأْسَهُ وَ جَسَدَهُ أَفْضَلُ فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی أَنْ یَغْتَسِلَ بِالثَّلْجِ فَلْیَتَیَمَّمْ (6).

ص: 66


1- 1. الخصال ج 2 ص 166.
2- 2. بصائر الدرجات ص 236.
3- 3. قرب الإسناد ص 80 ط حجر.
4- 4. راجع بحار الأنوار ج 10 ص 265.
5- 5. البحار ج 10 ص 265.
6- 6. البحار ج 10 ص 265.

روایت53.

کتاب المسائل: علی بن جعفر گوید: از امام کاظم علیه السلام درباره جُنبی پرسیدم که دستش را قبل از گرفتن وضو و یا حتی شستن آن، در آبِ غسل وارد می­کند، حکم او چیست؟ امام فرمود: اگر چیزی از مایع منی به دست او اصابت نکرده باشد اشکالی ندارد، ولی اگر دستش را قبل از وارد کردن به آب غسل بشوید نزد من پسندیده­تر است.(1)

توضیح

سلّار با توجه به این فرموده امام علیه السلام: (فلیتمّم) به تیمّم با برف استدلال کرده است، و پنهان نیست که ظاهراً تیمّم با خاک است آن­گونه که دیگران نیز چنین فهمیده­اند، و بر اساس عدم ظهور و آشکار بودن این امر استدلال به این حدیث امکان پذیر نیست.

سپس شیخ در النهایه بر این باور است که برف بر خاک مقدّم است، آن­گونه که از ظاهر حدیث نیز آشکار است، و برخی از احادیث نیز بر ارجحیت تیمّم دلالت می­کنند، و شرحی که از حدیث آشکار می­گردد جمع کننده بین احادیث است؛ و شیخ در مورد این فرموده امام: (مِن غسله) با (غین) مضموم، در النهایه گفته است: آمده است که آب غسل جنابت را برایش نهادم. و (الغسل) با ضمه یعنی: آبی که با آن چیزی غسل می­شود، مانند (اکل) به معنای آنچه خورده می­شود؛ و نیز اسم است از فعل (غسلته)، همچنین (الغسل) مصدر است به معنای شستن، و (الغِسل) با کسره یعنی: آنچه لباس ها و غیره با آن شسته می­شود، مانند: خطمیّ و غیره.

روایت54.

نوادر الراوندی: امام موسی کاظم علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله غسل جنابت را به جا می­آورد، از قضا آب با قسمتی از بدن ایشان تماس پیدا نکرد، بنابراین از خیسی موهایش استفاده و آن قسمت از بدنش را با آن مسح نمود، سپس نماز را برای مردم امامت فرمود.(2)

و با همین اسناد روایت شده است: قریشان و انصار جمع شدند، پس انصار گفتند: آب از آب ، و قریشیان گفتند: آن­گاه که ختنه­گاه مرد و زن به هم برسد غسل واجب می­شود، پس داوری را نزد علی علیه السلام بردند و ایشان فرمود: ای جماعت انصار، آیا حدّ واجب می­گردد، گفتند: آری، امام فرمود: آیا مهریه واجب می­گردد؟ گفتند: آری، پس امام علی علیه السلام فرمود: چه شده که آنچه حدّ و مهریه را واجب می­گرداند، آب را واجب نمی­گرداند؟

ص: 67


1- . البحار10: 287
2- . نوادرالراوندی: 39
«53»

وَ مِنْهُ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْجُنُبِ یُدْخِلُ یَدَهُ فِی غِسْلِهِ قَبْلَ أَنْ یَتَوَضَّأَ وَ قَبْلَ أَنْ یَغْسِلَ یَدَهُ مَا حَالُهُ قَالَ إِذَا لَمْ تُصِبْ یَدُهُ شَیْئاً مِنَ جَنَابَةٍ فَلَا بَأْسَ قَالَ وَ أَنْ یَغْسِلَ یَدَهُ قَبْلَ أَنْ یُدْخِلَهَا فِی شَیْ ءٍ مِنْ غِسْلِهِ أَحَبُّ إِلَیَ (1).

بیان

قوله علیه السلام فلیتیمم استدل به سلار علی التیمم بالثلج و لا یخفی أن الظاهر(2) التیمم بالتراب کما فهمه غیره و علی تقدیر عدم ظهوره لا یمکن الاستدلال به.

ثم إنه ذهب الشیخ فی النهایة إلی تقدم الثلج علی التراب کما یظهر من الخبر و بعض الأخبار یدل علی التیمم و التفصیل الذی یظهر من الخبر جامع بین الأخبار و قوله من غسله بضم الغین قال فی النهایة فیه وضعت له غسله من الجنابة الغسل بالضم الماء الذی یغتسل به کالأکل لما یؤکل و هو الاسم أیضا من غسلته و الغسل بالفتح المصدر و بالکسر ما یغسل به من خطمی و غیره.

«54»

نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ التَّمِیمِیِّ عَنْ سَهْلِ بْنِ أَحْمَدَ الدِّیبَاجِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ عَنْ مُوسَی بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُوسَی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: اغْتَسَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ جَنَابَةٍ فَإِذَا لُمْعَةٌ مِنْ جَسَدِهِ لَمْ یُصِبْهَا مَاءٌ فَأَخَذَ مِنْ بَلَلِ شَعْرِهِ فَمَسَحَ ذَلِکَ الْمَوْضِعَ ثُمَّ صَلَّی بِالنَّاسِ (3).

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ: اجْتَمَعَتْ قُرَیْشٌ وَ الْأَنْصَارُ فَقَالَتِ الْأَنْصَارُ الْمَاءُ مِنَ الْمَاءِ وَ قَالَتْ قُرَیْشٌ إِذَا الْتَقَی الْخِتَانَانِ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ فَتَرَافَعُوا إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ علیه السلام یَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ أَ یُوجِبُ الْحَدَّ قَالُوا نَعَمْ قَالَ أَ یُوجِبُ الْمَهْرَ قَالُوا نَعَمْ فَقَالَ علیه السلام مَا بَالُ مَا أَوْجَبَ الْحَدَّ وَ الْمَهْرَ لَا یُوجِبُ الْمَاءَ

ص: 67


1- 1. البحار ج 10 ص 287.
2- 2. فی مطبوعة الکمبانیّ هاهنا اختلال.
3- 3. نوادر الراوندیّ ص 39.

پس انصار از پذیرفتن سخن امیر مؤمنان علیه السلام سرپیچی کردند و امیر مؤمنان نیز از پذیرفتن سخن آنان سرباز زد.(1)

همچنین از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: آیا مهریه (صِداق) واجب می­گردد و طلاق از بین می­رود و حدّ و عدّه واجب می­گردد، ولی یک پیمانه از آب واجب نمی­گردد؟ پس این واجب­تر است(2).

و با همین إسناد از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کسی جماع کند و غسل نماید سپس باقیمانده منی همراه بول از او خارج شود، اعاده غسل بر او واجب است.(3)

توضیح

بنابر نظر مشهور، مسح کردن محمول بر زمانی است که جریان تحقّق یابد؛ و این فرموده امام علیه السلام: (فعلیه إعاده الغسل) شامل حالتی است که قبل از غسل بول کرده یا نکرده باشد، اگر چه قسمت دوّم (بول نکردن قبل از غسل) از حدیث آشکارتر است، چه که با وجود آگاهی فرقی بین این دو حالت وجود ندارد، آن­گونه که درخواهی یافت.

روایت55.

مجالس الشیخ: به إسناد مفید از ابو الدنیا المُعَمّر المغربی روایت شده که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: هیچ چیز رسول خدا صلّی الله علیه و آله را از قرائت قرآن باز نمی­داشت مگر جنابت.(4)

روایت56.

قرب الاسناد: علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم علیه السلام درباره زنی پرسید که النگو به دست دارد و دست بندهایی بر روی بازو و ساعدهای او قرار گرفته­اند، در حالی که نمی­داند آیا آب در زیر آن­ها جریان می­یابد یا خیر؟ هنگام غسل یا وضو چگونه عمل می­کند؟ امام فرمود: آن­ها را حرکت می­دهد تا آب در زیرشان جریان یابد و یا آن­ها را از دست و بازویش در می­آورد.(5)

سپس علی بن جعفر گوید: از امام کاظم علیه السلام در باره مردی پرسیدم که با همسرش بازی می­کند و او را می­بوسد، پس مایعی از او خارج می­شود، چه کاری باید انجام دهد؟ امام فرمود: اگر شهوت به سراغ او بیاید و مایع به صورت جهنده از او خارج شود و اعضایش سست شود باید غسل کند، و اگر مایعی است که سستی بدن و بر انگیختگی شهوت را به همراه ندارد، اشکالی (در غسل نکردن) وجود ندارد.(6)

ص: 68


1- . نوادرالراوندی: 45
2- . نوادرالراوندی: 46
3- .نوادرالراوندی: 46
4- . درنسخه مطبوع مصدر ذکر نشده است.
5- . قرب الاسناد: 18 از چاپ نجف، 81 ازچاپ سنگی
6- . قرب الاسناد: 111 از چاپ نجف، 85 از چاپ سنگی

فَأَبَوْا عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ أَبَی عَلَیْهِمْ (1).

وَ رُوِیَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: یُوجِبُ الصَّدَاقَ وَ یَهْدِمُ الطَّلَاقَ وَ یُوجِبُ الْحَدَّ وَ الْعِدَّةَ وَ لَا یُوجِبُ صَاعاً مِنْ مَاءٍ فَهَذَا أَوْجَبُ (2).

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: مَنْ جَامَعَ وَ اغْتَسَلَ ثُمَّ خَرَجَ مِنْهُ بَقِیَّةُ الْمَنِیِّ مَعَ بَوْلِهِ فَعَلَیْهِ إِعَادَةُ الْغُسْلِ (3).

بیان

المسح محمول علی ما إذا تحقق الجریان علی المشهور قوله علیه السلام فعلیه إعادة الغسل یشمل ما إذا بال قبل الغسل أو لم یبل و إن کان الثانی أظهر من الخبر إذ مع العلم لا فرق بینهما کما ستعرف.

«55»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْمُفِیدِ الْجَرْجَرَائِیِّ عَنْ أَبِی الدُّنْیَا الْمُعَمَّرِ الْمَغْرِبِیِّ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا یَحْجُزُهُ عَنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ إِلَّا الْجَنَابَةُ(4).

«56»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام: عَنِ الْمَرْأَةِ عَلَیْهَا السِّوَارُ وَ الدُّمْلُجُ بِعَضُدِهَا وَ فِی ذِرَاعِهَا- لَا تَدْرِی یَجْرِی الْمَاءُ تَحْتَهُ أَمْ لَا کَیْفَ تَصْنَعُ إِذَا تَوَضَّأَتْ أَوِ اغْتَسَلَتْ قَالَ تُحَرِّکُهُ حَتَّی یَجْرِیَ الْمَاءُ تَحْتَهُ أَوْ تَنْزِعُهُ (5) قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَلْعَبُ مَعَ الْمَرْأَةِ وَ یُقَبِّلُهَا فَیَخْرُجُ مِنْهُ شَیْ ءٌ فَمَا عَلَیْهِ قَالَ إِذَا جَاءَتِ الشَّهْوَةُ وَ دَفَقَ وَ فَتَرَ جَوَارِحُهُ فَعَلَیْهِ الْغُسْلُ وَ إِنْ کَانَ إِنَّمَا هُوَ شَیْ ءٌ لَمْ یَجِدْ لَهُ فَتْرَةً وَ لَا شَهْوَةً فَلَا بَأْسَ (6).

ص: 68


1- 1. المصدر ص 45.
2- 2. المصدر ص 46.
3- 3. المصدر ص 46.
4- 4. لا یوجد فی المطبوع من المصدر.
5- 5. قرب الإسناد: 108 ط نجف ص 81 ط حجر.
6- 6. قرب الإسناد ص 111 ط نجف ص 85 ط حجر.

کتاب المسائل: نظیر این حدیث از امام کاظم علیه السلام روایت شده است، جز اینکه در پایان

آن به جای عبارت (فلا بأس: اشکالی ندارد)، این عبارت ذکر شده است: (فلا غسل علیه و یتوضّأ للصلاه: پس غسل بر او واجب نیست و برای نماز وضو می­گیرد.)(1)

روایت57.

قرب الاسناد: از عبدالله بن بکیر روایت شده که گفت: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا جنب اجازه دارد که بخورد، بنوشد و قرآن بخواند؟ امام فرمود: جنب می­تواند بخورد، بنوشد، قرآن بخواند و هر اندازه که بخواهد ذکر خداوند بگوید.(2)

روایت58.

دعائم السلام: از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: گروهی از زنان نزد یکی از همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله آمدند و با او شروع به سخن گفتن کردند، پس به رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفت: ای رسول خدا، همانا اینان زنانی هستند که آمده­اند تا از شما درباره چیزی بپرسند که از ذکر آن شرم می­کنند، پیامبر فرمود: باشد که سؤال خود را بپرسند چه که خداوند از ذکر حقّ شرم نمی­کند، همسر پیامبر گفت: می­گویند: نظر شما شما درباره زنی که در خواب آنچه را که یک مرد در خواب می­بیند می­بیند چیست، آیا غسل بر او واجب است؟ پیامبر فرمود: آری، همانا زن نیز مانند مرد دارای آبِ ناشی از شهوت است، ولی خداوند آب خارج شده از فرج را پنهان کرده و آب مرد (منی) را آشکار گردانده است، پس اگر آب زن بر آب مرد غلبه کند بچه متولّد شده از آن­ها شبیه زن است، و اگر آب مرد بر آب زن غلبه کند بچّه شبیه مرد است، ولی اگر دو آب متعادل باشند بچّه به صورت مساوی به مرد و زن شباهت دارد، بنابراین اگر آنچه از مرد خارج می­شود از زن نیز خارج شود باید غسل کند، و این امر جز در اسرار زنان روی نمی­دهد.(3)

روایت59.

علل الشرایع: از سلیمان بن خالد روایت شده که گفت: از امام صادق علیه السلام درباره مردی پرسیدم که دچار جنابت می­شود پس قبل از آنکه بول کند غسل می­نماید، آن­گاه مایعی از او خارج می­شود، حُکم او چیست؟ امام فرمود: باید غسل را دوباره تکرار کند، گفتم: حکم در مورد زنی که بعد از غسل مایعی از او خارج می­شود چیست؟ امام فرمود: لازم نیست که غسل را تکرار کند، گفتم فرق آن­ها در چیست؟ امام فرمود: به خاطر اینکه مایعی که بعد از غسل از زن خارج می­شود متعلّق به مرد است.(4)

توضیح

این حدیث بر این نکته دلالت می­کند که مایع خارج شده بعد از غسل باعث می­شود که غسل دوباره بر مرد و نه زن واجب شود، و در شرح این مطلب می­توان چنین گفت که مایع خارج شده بعد از غسل دو حالت دارد: یا دانسته می­شود

ص: 69


1- . بحار10: 272
2- . قرب الاسناد: 80 از چاپ سنگی
3- . دعائم الإسلام 1: 115
4- . علل الشرائع1: 272

کِتَابُ الْمَسَائِلِ، عَنْهُ علیه السلام: مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّ فِیهِ مَکَانَ فَلَا بَأْسَ فَلَا غُسْلَ عَلَیْهِ وَ یَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ(1).

«57»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَ یَأْکُلُ الْجُنُبُ وَ یَشْرَبُ وَ یَقْرَأُ قَالَ یَأْکُلُ وَ یَشْرَبُ وَ یَقْرَأُ وَ یَذْکُرُ اللَّهَ مَا شَاءَ(2).

«58»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: أَتَتْ نِسَاءٌ إِلَی بَعْضِ نِسَاءِ النَّبِیِّ فَحَدَّثْنَهَا فَقَالَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ هَؤُلَاءِ نِسْوَةٌ جِئْنَ لِیَسْأَلْنَکَ عَنْ شَیْ ءٍ یَسْتَحْیِینَ عَنْ ذِکْرِهِ قَالَ لِیَسْأَلْنَ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ قَالَتْ یَقُلْنَ مَا تَرَی فِی الْمَرْأَةِ تَرَی فِی مَنَامِهَا مَا تَرَی الرَّجُلُ هَلْ عَلَیْهَا الْغُسْلُ قَالَ نَعَمْ إِنَّ لَهَا مَاءً کَمَاءِ الرَّجُلِ وَ لَکِنَّ اللَّهَ أَسْتَرَ مَاءَهَا وَ أَظْهَرَ مَاءَ الرَّجُلِ فَإِذَا ظَهَرَ مَاؤُهَا عَلَی مَاءِ الرَّجُلِ ذَهَبَ شَبَهُ الْوَلَدِ إِلَیْهَا وَ إِذَا ظَهَرَ مَاءُ الرَّجُلِ عَلَی مَائِهَا ذَهَبَ شَبَهُ الْوَلَدِ إِلَیْهِ وَ إِذَا اعْتَدَلَ الْمَاءَانِ کَانَ الشَّبَهُ بَیْنَهُمَا وَاحِداً فَإِذَا ظَهَرَ مِنْهَا مَا یَظْهَرُ مِنَ الرَّجُلِ فَلْتَغْتَسِلْ وَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ إِلَّا فِی سِرَارِهِنَ (3).

«59»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ فَاغْتَسَلَ قَبْلَ أَنْ یَبُولَ فَخَرَجَ مِنْهُ شَیْ ءٌ قَالَ یُعِیدُ الْغُسْلَ قُلْتُ فَامْرَأَةٌ یَخْرُجُ مِنْهَا شَیْ ءٌ بَعْدَ الْغُسْلِ قَالَ لَا تُعِیدُ قُلْتُ فَمَا الْفَرْقُ بَیْنَهُمَا قَالَ لِأَنَّ مَا یَخْرُجُ مِنَ الْمَرْأَةِ إِنَّمَا هُوَ مِنَ الرَّجُلِ (4).

بیان

یدل علی أن البلل الخارج بعد الغسل و قبل البول موجب للغسل فی الرجل دون المرأة و تفصیله أن البلل الخارج بعد الغسل لا یخلو إما أن یعلم

ص: 69


1- 1. البحار ج 10 ص 272.
2- 2. قرب الإسناد ص 80 ط حجر.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 115، و فیه شرارهن بدل سرارهن.
4- 4. علل الشرائع ج 1 ص 272.

که آن مایع، منی یا بول یا غیر آن دو است و یا به ماهیّت آن پی بُرده نمی­شود، پس اگر پی برده شود که آن مایع منی است، هیچ اختلافی در بین فقها بر سر وجوب غسل وجود ندارد، همچنین اگر پی برده شود که آن مایع، بول است هیچ اختلافی بر سر عدم وجوب غسل و وجوب وضو وجود ندارد، و اگر پی برده شود که مایع، غیر آن دو است نه غسل واجب می­شود و نه وضو.

امّا اگر درتشخیص ماهیّت آن مایع اشتباه پیش آید چهار حالت تصّور می­شود، چرا که غسل در چهار حالت زیر انجام می­پذیرد: بعد از بول کردن و اجتهاد به عصرات(استبراء) با هم، یا بدون بول کردن و استبراء، یا بدون بول کردن فقط، یا بدون اجتهاد فقط. امّا درباره حالت نخست، اجماع فقها مدّعی عدم وجوب غسل و وضو شده­اند .

و نظر مشهور درباره حالت دوّم وجوب تکرار غسل است، و ابن ادریس مدّعی شده که اجماع فقها چنین نظری دارند، اگر چه جمع نمودن احادیث و تطبیق دادن آن­ها با یکدیگر چنین اقتضا می­کند که حکم به استحباب تکرار غسل در این حالت دهیم، و از کلام شیخ صدوق رحمه الله چنین پیداست که در این حالت به وضو اکتفا شود آن­گونه که در کلام المقنع نیز ذکر شد.

امّا حالت سوّم یا با امکان بول همراه است یا همراه نیست، اگر بول امکان داشته باشد از کلام فقها چنین پیداست که اعاده غسل واجب است، ولی از ظاهر الشرائع و النافع عدم وجوب برداشت می­شود، امّا اگر با امکان بول همراه نباشد ظاهر المقنعه به عدم وجوب غسل و وضو حکم می­دهد و این حکم از کلام بیشتر فقها آشکار است، ولی ظاهر بیشتر احادیث حکم به وجوب اعاده غسل می­دهد.

در حالت چهارم نظر شناخته شده در بین فقهاء، اعاده وضو به صورت خاصّ است، وابن ادریس اجماع فقها بر این نظر را نقل کرده است، اگر چه بعد از جمع نمودن و مقایسه احادیث با یکدیگر بعید نیست که قائل به استحباب اعاده وضو شویم.

همه احکام مذکور درباره مردان است، امّا شیخ رحمه الله درباره حکم زنان درالمقنعه گفته است: لازم است که زنان قبل از غسل با بول کردن استبراء نمایند، پس اگر بول کردن برای آنان فراهم نشد چیزی بر آنان واجب نیست، و علّامه در المنتهی بر استبراء زنان توقف کرده است، بر این اساس که مخرج بول در زنان غیر از مخرج منی است، پس در استبراء فایده­ای وجود ندارد، و از المبسوط چنین برداشت می­شود که استبراء بر زنان واجب نیست، و این امر در الذکری به ظاهر جملات نسبت داده شده است و ابن البراج نیز در الکامل چنین نظری دارد، همچنین گفته است: ابوالصلاح استبراء را به صورت مطلق ذکر کرده است، و دو ابن بابویه(صدوق و پدرش) و الجعفی درباره احکام زنان چیزی ذکر نکرده­اند، شیخ نیز در النهایه حکم استبراء و بول کردن را در مورد مرد و زن یکسان دانسته است.

ص: 70

أنه منی أو بول أو غیرهما أو لا یعلم فإن علم أنه منی فلا خلاف فی وجوب الغسل و کذا إن علم أنه بول فی عدم وجوب الغسل و وجوب الوضوء و کذا إن علم أنه غیرهما فی عدم وجوب شی ء منهما.

و أما إذا اشتبه ففیه أربع صور لأن الغسل إما أن یکون بعد البول و الاجتهاد بالعصرات معا أو بدونهما أو بدون البول فقط أو بدون الاجتهاد فقط أما الأول فقد ادعوا الإجماع علی عدم وجوب شی ء من الغسل و الوضوء.

و أما الثانی فالمشهور وجوب إعادة الغسل و ادعی ابن إدریس علیه الإجماع و إن کان مقتضی الجمع بین الأخبار القول بالاستحباب و یظهر من کلام الصدوق رحمه الله الاکتفاء بالوضوء فی هذه الصورة کما مر فی کلام المقنع.

و أما الثالث فهو إما مع تیسر البول أو لا أما الأول فالظاهر من کلامهم وجوب إعادة الغسل حینئذ أیضا و یفهم من ظاهر الشرائع و النافع عدم الوجوب و أما الثانی فظاهر المقنعة عدم وجوب شی ء من الوضوء و الغسل حینئذ و هو الظاهر من کلام الأکثر و ظاهر أکثر الأخبار وجوب إعادة الغسل.

و أما الرابع فالمعروف بینهم إعادة الوضوء حینئذ خاصة و قد نقل ابن إدریس علیه الإجماع و إن کان من حیث المجموع بین الأخبار لا یبعد القول بالاستحباب.

هذا کله فی الرجل فأما المرأة فقال المفید رحمه الله فی المقنعة ینبغی لها أن تستبرئ قبل الغسل بالبول فإن لم یتیسر لها ذلک لم یکن علیها شی ء و توقف العلامة فی المنتهی فی استبرائها بناء علی أن مخرج البول منها غیر مخرج المنی فلا فائدة فیه و ظاهر المبسوط أنه لا استبراء علیها و نسب هذا فی الذکری إلی ظاهر الجمل و ابن البراج فی الکامل و قال أیضا و أطلق أبو الصلاح الاستبراء و ابنا بابویه و الجعفی لم یذکروا المرأة انتهی و الشیخ فی النهایة سوی بین الرجل و المرأة فی الاستبراء بالبول و الاجتهاد.

ص: 70

بنابراین سخن درسه مرحله قابل بررسی است: نخست: آیا استبراء بر زن واجب است یا خیر؟ دوّم: حکم او بعد از یافتن مایعی که بعد از غسل خارج می­شود چیست؟ سوّم: آیا زن بعد از بول کردن استبراء می­کند یا خیر؟ امّا در پاسخ سؤال اوّل می­توان گفت که نظر آشکار عدم وجوب و بلکه عدم استحباب استبراء برای زن است، چه که احادیث روایت شده در مورد استبراء مخصوص مردان است، همچنین می­توان به خاطر استظهار - رعایت احتیاط - و اینکه عدّه­ای از فقها باور به استحباب داشته­اند، حکم به استحباب آن داد، آنان گفته اند: همانا استبراء زن با اجتهاد، آن هم از عرض است(نه با بول کردن).

امّا سؤال دوّم: مشاهده مایع و خیسی یا بعد از استبراء می­باشد یا قبل از آن، و بر اساس هر دو تقدیر دو حالت مطرح می­شود: نخست زن پی می­برد که آن مایع منی یا چیزی شبیه به آن است، پس اگر مایع بعد از استبراء مشاهده شود و دانسته شود که منی است، دو حالت مطرح می­شود: یا در فرج زن منی مرد قرار گرفته است یا خیر، پس اگر منی مرد در فرج زن قرار نگرفته باشد اعاده غسل واجب است.

و اگر منی مرد در فرج زن قرار گرفته باشد، دو حالت وجود دارد: یا زن پی می­برد که مایع خارج شده منی خودِ اوست یا پی نمی­برد، اگر پی ببرد که منی خود اوست مانند حالت قبل غسل واجب می­گردد، و اگر پی ببرد که منی متعلق به او نیست غسل واجب نمی­باشد، آن هم با استناد به این حدیث موثّق و صحیحة(1)منصور بن حازم و روایاتی که بر عدم نقض یقین با شک دلالت می­کنند، ولی ابن ادریس در این حالت نیز اعتقاد به وجوب غسل دارد، و به خاطر عموم آب از آب است -الماء من الماء - دو خبر را کنار نهاده است، که ضعف آن پوشیده نیست چون نمی­تواند مانحن فیه را شامل ­شود به ویژه بعد از ورود این دو روایت، و احوط اعاده غسل است.

دوّم: زن پی نمی­برد که آن مایع منی است، پس دوباره از دوحالت خارج نیست: یا در فرج او منی مرد قرار گرفته است یا خیر؛ اگر منی مرد در فرج زن قرار گرفته باشد آشکار است که به خاطر اصل و دلالت احادیث، حکم به عدم وجوب غسل داده می­شود، و اگر قرار نگرفته باشد باز هم به خاطر اصل و استصحاب، حکم به عدم وجوب غسل داده می­شود، ولی در این دو حالت نیز احتیاط، اعاده غسل است.

امّا اگر مایع قبل از استبراء مشاهده شود، زن یا پی می­برد که آن مایع منی است یا پی نمی­برد، پس اگر پی ببرد که آن مایع منی است از دو حالت خارج نیست: یا منی مرد در فرج او قرار گرفته است یا قرار نگرفته است، اگر قرار نگرفته باشد غسل بر او واجب است، امّا اگر قرار گرفته باشد، زن می­داند که مایع خارج شده منی خود اوست یا نمی­داند، پس اگر بداند مایع خارج شده منی خود اوست دوباره غسل واجب می­گردد،

ص: 71


1- . به التهذیب1: 40 مراجعه کن.

فالکلام فی مقامات ثلاثة الأول أنه هل علیها استبراء أم لا الثانی أن حکمها بعد وجود البلل ما ذا الثالث هل تستبرئ بعد البول أو لا أما الأول فالظاهر عدم وجوبه بل و لا استحبابه إذ أخبار الاستبراء مخصوصة بالرجال و یمکن القول باستحبابه للاستظهار و لذهاب بعض الأصحاب إلیه و قالوا إن استبراء المرأة بالاجتهاد إنما یکون بالعرض.

و أما الثانی فإما أن یکون وجدان البلل بعد الاستبراء أو قبله و علی التقدیرین إما أن تعلم أنه منی أو یشتبه فإن کان بعد الاستبراء و یعلم أنه منی فلا یخلو إما أن یکون فی فرجها منی رجل أو لا فإن لم یکن فالظاهر وجوب الغسل.

و إن کان فی فرجها منی رجل فإما أن تعلم أن الخارج منی نفسها أو لا فعلی الأول الظاهر أنه أیضا کسابقه فی وجوب الغسل و علی الثانی الظاهر عدم الوجوب لهذا الخبر الموثق و صحیحة(1)

منصور بن حازم موافقا له و للروایات الدالة علی عدم نقض الیقین بالشک و قطع ابن إدریس فی هذه الصورة أیضا بوجوب الغسل و طرح الخبرین لعموم الماء من الماء و لا یخفی ضعفه لمنع شموله ما نحن فیه لا سیما بعد ورود الروایتین و الأحوط الإعادة.

و إن لم تعلم أنه منی فلا یخلو أیضا إما أن یکون فی فرجها منی رجل أو لا فإن کان فلا خفاء فی عدم وجوب الغسل للأصل و الأخبار و إن لم یکن فالظاهر أیضا عدم الوجوب للأصل و الاستصحاب و الاحتیاط فی هاتین الصورتین أیضا فی الإعادة و إن کان قبل الاستبراء فإما أن تعلم أنه منی أو لا فإن علمت فلا یخلو أیضا إما أن یکون فی فرجها منی رجل أو لا فإن لم یکن فالظاهر وجوب الغسل و إن کان فإما أن تعلم أنه منی نفسها أو لا فإن علمت فالظاهر أیضا الوجوب و

ص: 71


1- 1. راجع التهذیب ج 1 ص 40.

امّا اگر نداند به خاطر اصل، استصحاب و دلالت روایات غسل واجب نمی­گردد، و ابن ادریس در اینجا نیز با این نظر مخالف است، و احوط اعاده غسل است.

و اگر زن نداند که مایع خارج شده منی است، باز هم از دو حالت خارج نیست: بر اساس وجه نخست، عدم وجوب اعاده غسل آشکار است، چه که روایاتی که بر وجوب اعاده غسل در صورت بول نکردن دلالت می­کنند مختصّ مردان است، به جز یک روایت ضعیف که معتقد به یکسانی زن و مرد در این زمینه است، و باز هم احتیاط در اعاده است و احتیاط تام این است که وضو هم بگیرد؛ و وجه دوم ظاهراً در حکم و احتیاط مانند نمونه سابق آن است.

امّا پاسخ سؤال سوّم نیز ظاهرا عدم لزوم استبراء برای زنان می­باشد، نه به صورت وجوبی و نه استحبابی، و چه بسا که به خاطر استظهار - از روایات - و نظر برخی از فقهاء، نظر به استحباب داده می­شود؛ پس اگر مایع مشتبهی را بعد از استبراء مشاهده نمودی، به خاطر اصل و استصحاب و نیز اجماع فقها به آن مایع توجه نمی­کنی، و اگر مایع مشتبه قبل از استبراء مشاهده گردد، باز به آن مایع توجه نمی­شود، چه که ظاهراً روایات مختصّ مردان است و رعایت احتیاط، ظاهر است.

امّا استبراء بر کسی که به خاطر جماع و بدون انزال منی دچار جنابت شده است واجب نیست، و هر گاه مایع مشتبهی را مشاهده کند غسل بر او واجب نیست، چه استبراء کرده باشد چه نکرده باشد، و چه بسا که وجوب غسل در صورت عدم استبراء به خاطر وجود بعضی از روایات در این زمینه است که ضعیف هستند محتمل باشد، اگر چه احوط اعاده غسل همراه با گرفتن وضو است، و خداوند و همچنین حجت­های بزرگوارش علیهم السلام از نهان حقایق احکام آگاه هستند.

روایت60.

الهدایه: هنگامی که قصد کردی غسل جنابت را به جا آوری، تلاش کن که بول کنی تا منی باقیمانده در مجرای بول و منی خارج شود، سپس دستانت را قبل از وارد کردن در ظرف آن سه بار بشوی، آن­گاه نشیمن و فرج خود را (از پس و پیش) بشوی و پاک کن، سپس سه مشت آب را بر روی سرت بریز و تمام موی­های سرت را با سر انگشتانت از هم باز کن تا آب به ریشه آن­ها برسد، و ظرف را با دستت بگیر و دوبار آب را بر سر و بدنت جاری ساز، و بر تمام بدنت دست بکش و انگشتانت را در گوشهایت بچرخان، پس هر قسمت از بدنت که آب به آن رسیده باشد پاک و مطهر شده است.و تلاش کن که یک تار مو از موهای سر و محاسنت باقی نمانده باشد مگر آنکه آب به زیر آن راه یافته باشد، چه که روایت شده است: هر کسی که هنگام غسل جنابت یک تار مو را به صورت عمدی نشُسته باقی بگذارد جایگاهش در آتش است.

و اگر خواستی هنگام غسل آب را مضمضه و استنشاق کنی چنان کن، حال آنکه این کار واجب نیست، چرا که غسل

ص: 72

إن لم تعلم فالظاهر عدم الوجوب للأصل و الاستصحاب و الروایات و خلاف ابن إدریس هاهنا أیضا و الاحتیاط فی الإعادة.

و إن لم تعلم أنه منی فلا یخلو أیضا من الوجهین فعلی الأول الظاهر عدم الوجوب إذ الروایات المتضمنة لوجوب الإعادة مع عدم البول مختصة بالرجل سوی روایة ضعیفة فیها إطلاق و الاحتیاط أیضا فی الإعادة و تمام الاحتیاط فی ضم الوضوء و علی الثانی فالظاهر أیضا أنه مثل سابقه فی الحکم و الاحتیاط.

و أما الثالث فالظاهر أیضا عدم لزوم الاستبراء لا وجوبا و لا استحبابا و ربما یقال بالاستحباب للاستظهار و لقول بعض الأصحاب فلو وجدت بللا مشتبها فإن کان بعد الاستبراء فالظاهر عدم الالتفات للأصل و الاستصحاب و الإجماع أیضا ظاهرا و إن کان قبله فالظاهر أیضا ذلک إذ الروایات مختصة بالرجل ظاهرا و الاحتیاط ظاهر.

و أما المجنب بالجماع بدون الإنزال فلا استبراء علیه و إذا رأی بللا مشتبها فالظاهر عدم الغسل سواء استبرأ أم لا و ربما یحتمل وجوب الغسل مع عدم الاستبراء لإطلاق بعض الروایات و هو ضعیف و إن کان الأحوط الغسل مع ضم الوضوء و الله یعلم حقائق الأحکام و حججه الکرام علیهم السلام.

«60»

الْهِدَایَةُ،: إِذَا أَرَدْتَ الْغُسْلَ مِنَ الْجَنَابِةِ فَاجْهَدْ أَنْ تَبُولَ لِیَخْرُجَ مَا بَقِیَ فِی إِحْلِیلِکَ مِنَ الْمَنِیِّ ثُمَّ اغْسِلْ یَدَیْکَ ثَلَاثاً مِنْ قَبْلِ أَنْ تُدْخِلَهُمَا الْإِنَاءَ ثُمَّ اسْتَنْجِ وَ أَنْقِ فَرْجَکَ ثُمَّ ضَعْ عَلَی رَأْسِکَ ثَلَاثَ أَکُفٍّ مِنَ الْمَاءِ وَ مَیِّزِ الشَّعْرَ کُلَّهُ بِأَنَامِلِکَ حَتَّی یَبْلُغَ الْمَاءُ أَصْلَ الشَّعْرِ کُلِّهِ وَ تَنَاوَلِ الْإِنَاءَ بِیَدِکَ وَ صُبَّهُ عَلَی رَأْسِکَ وَ بَدَنِکَ مَرَّتَیْنِ وَ امْرُرْ یَدَکَ عَلَی بَدَنِکَ کُلِّهِ وَ خَلِّلْ أُذُنَیْکَ بِإِصْبَعَیْکَ وَ کُلُّ مَا أَصَابَهُ الْمَاءُ فَقَدْ طَهُرَ وَ اجْهَدْ أَنْ لَا تَبْقَی شَعْرَةٌ مِنْ رَأْسِکَ وَ لِحْیَتِکَ إِلَّا وَ تُدْخِلُ الْمَاءَ تَحْتَهَا فَإِنَّهُ رُوِیَ أَنَّ مَنْ تَرَکَ شَعْرَةً مِنَ الْجَنَابَةِ فَلَمْ یَغْسِلْهَا مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِی النَّارِ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ تَتَمَضْمَضَ وَ تَسْتَنْشِقَ فَافْعَلْ وَ لَیْسَ ذَلِکَ بِوَاجِبٍ لِأَنَّ الْغُسْلَ

ص: 72

به منظور پاک کردن اعضای

ظاهری است نه باطنی؛ امّا جایز نیست قبل از غسل چیزی بخوری یا بنوشی مگر اینکه دست­هایت را شسته و آب را در دهانت مضمضه و در بینی­ات استنشاق کنی، و اگر قبل از انجام دادن کارهای مذکور چیزی را بخوری یا بنوشی بیم آن می­رود که دچار مرض پیسی گردی.

روایت شده است که اگر جنب یکباره و به صورت کامل زیر آب برود، این کار او را از انجام غسل کفایت می­کند، و اگر در طول یک شبانه روز چندین بار دچار جنابت گشتی، یک غسل تو را کفایت می­کند؛ مگر اینکه بعد از غسل جنب و یا محتلم شده باشی، پس اگر محتلم گشتی با همسرت نزدیکی نمی­کنی تا اینکه غسل احتلام را به جا آوری .

ذکر خداوند و قرائت قرآن برای جنب و حائض ایراد ندارد، غیر از چهار سوره­ای که در آن­ها سجده وجود دارد و عبارتند از: سجده لقمان(1)،

حم السجده(فصلت)، النجم، و سوره اقراء باسم ربّک(سوره علق).

اگر جنب و یا بی وضو بودی قرآن را لمس نکن، ولی ورقه­ها را لمس کن.(2)

اگر بعد از غسل مایعی از مخرج بول کسی خارج شود و قبل از غسل بول کرده باشد چیزی بر او واجب نیست، ولی اگر قبل از غسل بول نکرده باشد باید غسل را تکرار کند، و اشکالی در انجام دادن اعمال غسل به صورت جدا وجود ندارد: دست­ها، فرج و سرت را می­شویی، و اگر بخواهی می­توانی شستن بدنت را به تأخیر اندازی، پس اگر بعد از شستن سر و قبل از شستن بدن بول یا مدفوع کردی و یا بادی از شکمت خارج شد، غسل را از اوّل تکرار کن.

همچنین حائض و جُنب اجازه ورود به مسجد را ندارند مگر به قصد گذر از آن، و می­توانند چیزی را از مسجد بردارند ولی اجازه گذاشتن چیزی را در آن ندارند، چرا که آنچه در آن است را نمی­تواند از جای دیگر برگیرد؛ و اگر در یکی از مساجد محتلم گشتی، از آن خارج شده و غسل کن، مگر اینکه در مسجد الحرام یا مسجد النبی صلّی الله علیه و آله دچار احتلام شوی، پس اگر در یکی از این دو مسجد محتلم گشتی تیمّم می­کنی و خارج می­شوی، و در آن­ها جز با تیمّم راه نمی­روی.

و جنب اگر در لباس خویش عرق کند و از راه حلال دچار جنابت شده باشد، نماز خواندن با آن لباس حلال است، ولی اگر از راه حرام دچار جنابت شده باشد، نماز خواندن با آن لباس حرام است.(3)

ص: 73


1- . یعنی سوره سجده(الم، تنزیل) که در قرآن بعد از سوره لقمان قرار گرفته است، و این اصطلاح رایج در میان فقهاست.
2- . الهدایه:21 و20
3- . الهدایه:21و20

عَلَی مَا ظَهَرَ لَا عَلَی مَا بَطَنَ غَیْرَ أَنَّکَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَأْکُلَ أَوْ تَشْرَبَ قَبْلَ الْغُسْلِ لَمْ یُجْزِ لَکَ إِلَّا أَنْ تَغْسِلَ یَدَیْکَ وَ تَتَمَضْمَضَ وَ تَسْتَنْشِقَ فَإِنَّکَ إِنْ أَکَلْتَ أَوْ شَرِبْتَ قَبْلَ ذَلِکَ خِیفَ عَلَیْکَ الْبَرَصُ وَ رُوِیَ إِذَا ارْتَمَسَ الْجُنُبُ فِی الْمَاءِ ارْتِمَاسَةً وَاحِدَةً أَجْزَأَهُ ذَلِکَ مِنْ غُسْلِهِ وَ إِنْ أَجْنَبْتَ فِی یَوْمٍ أَوْ لَیْلَةٍ مِرَاراً أَجْزَأَکَ غُسْلٌ وَاحِدٌ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تُجْنِبُ بَعْدَ الْغُسْلِ أَوْ تَحْتَلِمُ فَإِنْ احْتَلَمْتَ فَلَا تُجَامِعْ حَتَّی تَغْتَسِلَ مِنَ الِاحْتِلَامِ وَ لَا بَأْسَ بِذِکْرِ اللَّهِ وَ قِرَاءَةِ الْقُرْآنَ لِلْجُنُبِ وَ الْحَائِضِ إِلَّا الْعَزَائِمَ الَّتِی یُسْجَدُ فِیهَا وَ هِیَ سَجْدَةُ لُقْمَانَ (1) وَ حم السَّجْدَةُ وَ النَّجْمُ وَ سُورَةُ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ وَ لَا تَمَسَّ الْقُرْآنَ إِذَا کُنْتَ جُنُباً أَوْ عَلَی غَیْرِ وُضُوءٍ وَ مَسِّ الْوَرَقَ (2)

وَ مَنْ خَرَجَ مِنْ إِحْلِیلِهِ بَعْدَ الْغُسْلِ شَیْ ءٌ وَ قَدْ کَانَ بَالَ قَبْلَ أَنْ یَغْتَسِلَ فَلَا شَیْ ءَ عَلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ بَالَ قَبْلَ أَنْ یَغْتَسِلَ فَلْیُعِدِ الْغُسْلَ وَ لَا بَأْسَ بِتَبْعِیضِ الْغُسْلِ تَغْسِلُ یَدَیْکَ وَ فَرْجَکَ وَ رَأْسَکَ وَ تُؤَخِّرُ غَسْلَ جَسَدِکَ إِذَا أَرَدْتَ ذَلِکَ فَإِنْ أَحْدَثْتَ حَدَثاً مِنْ بَوْلٍ أَوْ غَائِطٍ أَوْ رِیحٍ بَعْدَ مَا غَسَلْتَ رَأْسَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَغْسِلَ جَسَدَکَ فَأَعِدِ الْغُسْلَ مِنْ أَوَّلِهِ وَ لَا یَدْخُلِ الْحَائِضُ وَ الْجُنُبُ الْمَسْجِدَ إِلَّا مُجْتَازَیْنِ وَ لَهُمَا أَنْ یَأْخُذَا مِنْهُ وَ لَیْسَ لَهُمَا أَنْ یَضَعَا فِیهِ شَیْئاً لِأَنَّ مَا فِیهِ لَا یَقْدِرُ عَلَی أَخْذِهِ مِنْ غَیْرِهِ وَ إِنِ احْتَلَمْتَ فِی مَسْجِدٍ مِنَ الْمَسَاجِدِ فَاخْرُجْ مِنْهُ وَ اغْتَسِلْ إِلَّا أَنْ یَکُونَ احْتِلَامُکَ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَوْ فِی مَسْجِدِ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله فَإِنَّکَ إِذَا احْتَلَمْتَ فِی أَحَدِ هَذَیْنِ الْمَسْجِدَیْنِ تَیَمَّمْتَ وَ خَرَجْتَ وَ لَمْ تَمْشِ فِیهِمَا إِلَّا مُتَیَمِّماً وَ الْجُنُبُ إِذَا عَرِقَ فِی ثَوْبِهِ فَإِنْ کَانَتِ الْجَنَابَةُ مِنْ حَلَالٍ فَحَلَالٌ الصَّلَاةُ فِیهِ وَ إِنْ کَانَتْ مِنْ حَرَامٍ فَحَرَامٌ الصَّلَاةُ فِیهِ (3).

ص: 73


1- 1. یعنی سورة الم تنزیل التی سطرت فی المصحف الشریف بعد سورة لقمان، و هذا اصطلاح لهم.
2- 2. الهدایة: 20 و 21.
3- 3. الهدایة: 20 و 21.

باب چهارم: غسل حیض، استحاضه، نفاس و علل، آداب و احکام آن­ها

آیات

- وَ یسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًی فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ * نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلَاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ.(1)

{از تو درباره عادت ماهانه [زنان] می­پرسند، بگو آن رنجی است، پس هنگام عادت ماهانه از [آمیزش با] زنان کناره­گیری کنید و به آنان نزدیک نشوید تا پاک شوند، پس چون پاک شدند از همان جا که خدا به شما فرمان داده است با آنان آمیزش کنید، خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست می­دارد: زنان شما کشتزار شما هستند، پس از هر جا [و هرگونه] که می­خواهید به کشتزار خود [در] آیید و آن­ها را برای خودتان مقدّم دارید و از خدا پروا کنید و بدانید که او را دیدار خواهید کرد و مومنان را [به این دیدار] مژده ده}.

تفسیر

(المحیض) مصدر می­باشد، می­گویی: (حاضت المرأة محیضاً: زن دچارعادت ماهیانه شد)، همچنین می­تواند اسم زمان و یا مکان باشد یعنی: مدّت عادت ماهیانه و یا مکان آن که منظور فرج زن از پیش می­باشد. و (المحیض) اوّل در آیه به معنای نخست است یعنی: از تو درباره حیض (عادت ماهیانه) و چگونگی آن می­پرسند، و آن­گونه که گفته شده سؤال کننده شخصی به اسم أبو الدّحداح بوده که این سؤال را در میان جمعی از صحابه مطرح کرده است. این فرموده خداوند متعال: «قُل هو أذی» یعنی: حیض مسأله آلوده­ای است که آزار دهنده می­باشد و طبیعت انسان از آن گریزان. (الاعتزال) یعنی: کناره­گیری از چیزی؛ امّا (المحیض) دوّم می­تواند هر سه معنای ذکر شده را در برداشته باشد.

این فرموده خداوند متعال: «وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ» تأکید بر کناره­گیری و دوری از زنان در هنگام حیض

ص: 74


1- . بقره / 222 و 223

باب 4 غسل الحیض و الاستحاضة و النفاس عللها و آدابها و أحکامها

الآیات

البقرة: وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذیً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ- نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (1)

تفسیر

المحیض یکون مصدرا تقول حاضت المرأة محیضا و اسم زمان أی مدة الحیض و اسم مکان أی محل الحیض و هو القبل (2)

و المحیض الأول فی الآیة بالمعنی الأول أی یسألونک عن الحیض و أحواله و السائل أبو الدحداح فی جمع من الصحابة کما قیل و قوله تعالی قُلْ هُوَ أَذیً أی هو أمر مستقذر مؤذ ینفر الطبع عنه و الاعتزال التنحی عن الشی ء و أما المحیض الثانی فیحتمل کلا من المعانی الثلاثة السابقة.

و قوله تعالی وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ تأکید للأمر بالاعتزال

ص: 74


1- 1. البقرة: 223 و 222.
2- 2. و قد یطلق علی معنیین آخرین: أحدهما الحاصل بالمصدر، و هو الحالة الحاصلة من سیلان الدم کالحدث الحاصل من طرو الاحداث، و لعله أنسب فی المقام و الثانی دم الحیض، و هو بعید و لعلّ مراد من قال بالمصدر: المعنی الأول أو الأعمّ منه و من المعنی المصدری، فتأمل منه رحمه اللّه، کذا فی هامش نسخة الأصل بخط یده قدّس سرّه.

و بیان غایت آن است، و حمزه و الکسائی این آیه را به صورت «یطهّرن» و با تشدید (هاء) قرائت کرده­اند که یعنی: (یتطهّرن)، و بر این اساس کناره­گیری از جماع با زنان با انجام غسل پایان می پذیرد، ولی دیگران آیه را به صورت «یَطْهُرْنَ» و با تخفیف (هاء) خوانده­اند که بر اساس آن کناره­گیری از جماع با زنان با قطع شدن خونریزی پایان

می­پذیرد، و اختلاف نظر بر سر این مسأله در میان امّت مشهور ا ست.

و این فرموده خداوند سبحان: «فإذا تطهّرن» قرائت نخست را تأیید می­کند؛ و امر به رفتن سراغ زنان و آمیزش با آنان (آتوهنّ)، برای بیان مباح بودن آن است، مانند این فرموده خداوند متعال: «وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا»(1){و چون از احرام بیرون آمدید [می­توانید] شکار کنید}، امّا وجوب رفتن سراغ زنان زمانی که مثلا مرد چهار ماه از زن کناره گرفته باشد، از خارج - از این آیه - استفاده شده است.

مفسّران در تفسیر این فرموده خداوند متعال: «مِن حَیثُ أمَرکم الله» دچار اختلاف نظر شده­اند،

ص: 75


1- . مائده / 2

و بیان لغایته و قد قرأه حمزة و الکسائی یطهرن بالتشدید أی یتطهرن و ظاهره أن غایة الاعتزال هی الغسل و قرأ الباقون یَطْهُرْنَ بالتخفیف (1)

و ظاهره أن غایته انقطاع الدم و الخلاف بین الأمة فی ذلک مشهور.

و قوله سبحانه فَإِذا تَطَهَّرْنَ یؤید القراءة الأولی و الأمر بالإتیان للإباحة کقوله تعالی وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا(2) و أما وجوب الإتیان لو کان قد اعتزلها أربعة أشهر مثلا فقد استفید من خارج (3).

و اختلف المفسرون فی معنی قوله جل شأنه مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ فعن

ص: 75


1- 1. هذه القراءة هو الوجه من حیث سیاق الکلام و طبعه، و لو کان بالتشدید، لکان قوله تعالی بعده فَإِذا تَطَهَّرْنَ حشوا زائدا، و الحکم المستفاد من سیاق الآیة: اعتزال النساء و حرمة اتیانهن حتّی یطهرن و تجویز اتیانهن بعد التطهر- و هو الاغتسال کما عرفت من ورود قوله تعالی« وَ لا جُنُباً حَتَّی تَغْتَسِلُوا» فی سورة النساء بدل قوله تعالی: « وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا» فی المائدة أن المراد بالتطهر هو الاغتسال. و أمّا بعد الطهر و قبل الاغتسال، فالآیة ساکتة من حکمه، من شاء أن یتزکی فعلیه أن یأخذ بمورد الامر، و هو الغسل ثمّ الإتیان، فان اللّه لا یأمر الا بالزکی، و من لم یشأ ذلک فلا نهی عنه. و قوله تعالی؛« مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ» مع أن المراد باتیان النساء هو الایلاج، کأنّه یقسم الإتیان الی قسمین: قسم أمر اللّه به بالفطرة، و تعرض للبحث عن أحواله فی حالة الحیض فی صدر الآیة و صرّح به بعد ذلک بقوله« نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ» و هو الإتیان فی القبل، و قسم لم یامر اللّه به و لم ینه عنه، و لو أمر به آمر لکان هو النفس و الشیطان لکونه خلافا للفطرة، و هو الإتیان فی المحاش. فحال الإتیان فی المحاش فی هذه الآیة کحال الإتیان فی القبل بعد الطهر و قبل التطهر کما عرفت، و من تزکی فانما یتزکی لنفسه، و إلی اللّه المصیر.
2- 2. المائدة: 2.
3- 3. و هو آیة الایلاء:« لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ».

از ابن عبّاس روایت شده که معنای آیه چنین است: از همان جایی که خداوند به شما فرمان داده است به کناره­گیری از آن در حال حیض، که مقصود همان فَرج (شرمگاه زنان از پیش) است؛ و از ابوحنفیّه روایت شده است یعنی: از پیش و به صورت نکاح (عقد شرعی) و نه فحشا و زنا؛ از الزجاج نیز روایت شده است یعنی: در زمان­هایی که نزدیکی و مقاربت در آن­ها حلال است نه زمان­هایی که حرام است، مانند نزدیکی کردن با زنان در حالی که روزه­دار هستند و یا در حال احرام و یا اعتکاف به سر می برند؛ و طبرسی رحمه الله تفسیر نخست (از ابن عباس) را برگزیده است. «إن الله یحبّ التوّابین» یعنی: (خداوند توبه کنندگان) از گناهان (را دوست می­دارد)، «و یحبّ المتطهّرین» یعنی: (دوست می­دارد) کسانی که خود را از آلودگی­ها دور و منزّه نگاه می­دارند. به عنوان مثال آلودگی­هایی مانند: نزدیکی با حائض، و گفته شده: توبه کنندگان از گناهان کبیره و پاکان از گناهان صغیره؛ همچنین تفسیر دیگری از این آیه در صدر کتاب طهارت ذکر شد.

«الحرث» به زراعت تفسیر شده است، آن نیز به خاطر تشبیه کردن نطفه­ای که مردان در رحم زنان می­ریزند به بذری که در زمین کاشته می­شود؛ و ابوعبیده گوید خداوند متعال (حرث) را کنایه از جماع و نزدیکی آورده است، یعنی: زنان محلّ جماع و نزدیکی برای شما هستند؛ همچنین (الحرث) در لغت به معنای کسب و منفعت نیز آمده است، و از این روست که یکی از مفسّران گفته است: (حرث لکم) یعنی: زنان برای شما دارای سود و منفعت هستند و شما از آنان بچه و لذّت کسب می­کنید.

مفسّران در تفسیر این فرموده خداوند متعال: «أنّی شِئتُم» دچار اختلاف نظر شده­اند: پس گفته شده است: یعنی از هر جایی و مکانی که می­خواهید (با زنان نزدیکی کنید)، و در این آیه دلالتی است بر جواز نزدیکی با زن از پشت، و بیشتر علمای ما بر این نظرند و مالک نیز با آنان موافق بوده است، تحقیق درباره این مسأله در کتاب نکاح ذکر خواهد شد إن شاء الله؛ و گفته شده یعنی: از هر سویی که می­خواهید، به خاطر اینکه روایت شده است که یهودیان می­گفتند: هر کسی که از پشت به نزدیکی با پیشِ زن اقدام کند فرزندش دارای چشمانی لوچ خواهد بود، این روایت برای پیامبرصلّی الله و علیه و آله ذکر شد، پس این آیه در ردّ سخن آنان نازل گشت.

و گفته شده یعنی: هر وقت که می­خواهید،

وبا این آیه به جواز جماع و نزدیکی با زنان بعد از قطع شدن خونریزی و قبل از غسل استدلال شده است، چرا که لفظ (أنّی) بر تمام اوقات غیر از اوقاتی که به دلیلی از دایره شمول آن خارج هستند، مانند زمان حیض و روزه داری، اطلاق می­شود؛ و اعتراضی به این معنا صورت گرفته که پذیرش این نکته که (أنّی) به معنای (متی) آمده باشد ثابت نشده است و به شاهد و دلیل نیاز دارد، بلکه طبرسی رحمة الله گفته است: این معنا نزد زبان شناسان خطا به شمار می­آید.

«و قدّموا لأنفسکم» یعنی: اعمال صالحی که به انجام آن­ها فرمان داده شده

ص: 76

ابن عباس أن معناه من حیث أمرکم الله بتجنبه حال الحیض و هو الفرج و عن ابن الحنفیة أن معناه من قبل النکاح دون السفاح و عن الزجاج معناه من الجهات التی یحل فیها الوطء لا ما لا یحل کوطیهن و هن صائمات أو محرمات أو معتکفات و الأول

مختار الطبرسی رحمه الله إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ أی عن الذنوب وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ أی المتنزهین عن الأقذار کمجامعة الحائض مثلا و قیل التوابین عن الکبائر و المتطهرین عن الصغائر و قد مر تأویل آخر فی صدر کتاب الطهارة.

و الحرث قد یفسر بالزرع تشبیها لما یلقی فی أرحامهن من النطف بالبذر و قال أبو عبیدة کنی سبحانه بالحرث عن الجماع أی محل حرث لکم و قد جاء فی اللغة الحرث بمعنی الکسب و من هنا قال بعض المفسرین معنی حرث لکم أی ذوات حرث تحرثون منهن الولد و اللذة.

و قوله سبحانه أَنَّی شِئْتُمْ قد اختلف فی تفسیره فقیل معناه من أی موضع شئتم ففیها دلالة علی جواز إتیان المرأة فی دبرها و علیه أکثر علمائنا و وافقهم مالک و سیأتی تحقیق المسألة فی کتاب النکاح إن شاء الله و قیل معناه من أی جهة شئتم لما روی من أن الیهود کانوا یقولون من جامع امرأته من دبرها فی قبلها یکون ولدها أحول فذکر ذلک للنبی صلی الله علیه و آله فنزلت.

و قیل معناه متی شئتم و استدل به علی جواز الوطء بعد انقطاع الحیض و قبل الغسل لشمول لفظة أنی جمیع الأوقات إلا ما خرج بدلیل کوقت الحیض و الصوم و اعترض علی هذا الوجه بأن القول بمجی ء أنی بمعنی متی یحتاج إلی شاهد و لم یثبت بل قال الطبرسی رحمه الله إنه خطأ عند أهل اللغة.

وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ (1) أی قدموا الأعمال الصالحة التی أمرتم بها،

ص: 76


1- 1. یقال: قدم له کذا، اذا هیأه نزلا و تسبب فی تهیئته کما فی قوله تعالی ص 61« قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ» و المعنی بقرینة ما سبقه من. الإتیان فی الحرث طلب الولد، بانزال الماء فی الحرث لا عزله لیتحقّق معنی الحرث بکماله. و انما عبر کذلک لان الولد ان سقط أو مات فی الصغر کان فرطا له علی الحوض و أوجر بمصیبته الجنة، و ان بقی؛ فان کان طالحا کان وزره علی نفسه، و ان کان صالحا نفعه صلاحه، و المال و البنون زینة الحیاة الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر أملا.

و ترغیب شده­اید را پیش فرستید تا اندوخته­ای باشد برای شما در قیامت؛ و گفته شده منظور از (تقدیم: پیش فرستادن)، طلب فرزند صالح و تلاش در حصول آن است؛ هم چنین گفته شده منظور از (تقدیم)، گفتن (بسم الله) یا پیش انداختن دعا هنگام جماع است.

«و اعلموا أنّکُم مُلاقوه» یعنی: اگر خداوند را اطاعت کنید ثوابش و اگر نافرمانی­اش کنید مجازاتش را خواهید دید. شیخ بهائی رحمه الله گفته است: برخی از متأخّرین از آیه نخست (ویسألونک......یحبّ المتطهرین) سه حکم را استنباط کرده­اند:

اوّل: خون حیض نجس است چرا که (أذی) به معنای آلودگی و پلیدی است، دوّم: نجاستِ خون حیض بسیار شدید است و از اندکِ آن نیز چشم پوشی نمی­شود، منظورم مقداری کمتر از اندازه یک درهم (سکه) است، و این امر به خاطر مبالغه­ای است که از فرموده خداوند متعال: «هو أذی» فهمیده می­شود، سوم: حیض از جمله اموری است که غسل را واجب می­گرداند، چرا که از طهارت متعلق به آن سخن گفته شده است.

و در دلالت این آیه بر احکام مذکور تأمّل و درنگی وجود دارد، امّا دو حکم نخست به خاطر عدم نجاست هر نوع آلودگی و پلیدی، چه که خونابه و قی از جمله آلودگی­ها به شمار می­آیند حال آنکه به نظر ما پاک هستند، و همچنین این استنباط مانند تفسیر­های دیگر قائل به ارجاع ضمیر در فرموده «هو أذی» به (المحیض) در معنای مصدری آن و نه خون حیض است، و استخدام (المحیض) در معنای مصدری آن تنها یک احتمال است که از مفسّران نقل نشده است، پس چگونه امکان استنباط حکم شرعی از آن وجود دارد.

امّا حکم سوّم به خاطر اینکه آیه به هیچ شیوه­ای بر امر به غسل دلالت نمی­کند و هیچ راهی برای استنباط این نکته که غسل به خاطر مقدّمه بودن برای یک امر واجب، واجب می­باشد وجود ندارد، منظور از مقدّمه بودن برای یک امر واجب فراهم کردن زمینه برای نزدیکی مرد است، چرا که جمهور فقیهان ما رضوان الله علیهم بر جواز جماع قبل از غسل و بعد از پاک شدن از خونریزی اتفاق نظر دارند،

ص: 77

و رغبتم فیها لتکون لکم ذخرا فی القیامة و قیل المراد بالتقدیم طلب الولد الصالح و السعی فی حصوله و قیل المراد تقدیم التسمیة عند الجماع و قیل تقدیم الدعاء عنده.

وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ أی ملاقو ثوابه إن أطعتم و عقابه إن عصیتم.

و قال الشیخ البهائی رحمه الله قد استنبط بعض المتأخرین من الآیة الأولی أحکاما ثلاثة أولها أن دم الحیض نجس لأن الأذی بمعنی المستقذر و ثانیها أن نجاسته مغلظة لا یعفی عن قلیلها أعنی ما دون الدرهم للمبالغة المفهومة من قوله سبحانه هو أذی و ثالثها أن من الأحداث الموجبة للغسل لإطلاق الطهارة المتعلقة به.

و فی دلالة الآیة علی هذه الأحکام نظر أما الأولان فلعدم نجاسة کل مستقذر فإن القیح و القی ء من المستقذرات و هما طاهران عندنا و أیضا فهذا المستنبط قائل کغیره من المفسرین بإرجاع الضمیر فی قوله تعالی هُوَ أَذیً إلی المحیض بالمعنی المصدری لا إلی الدم و ارتکاب الاستخدام فیه مجرد احتمال لم ینقل عن المفسرین فکیف یستنبط منه حکم شرعی.

و أما الثالث فلان الآیة غیر دالة علی الأمر بالغسل بشی ء من الدلالات و لا سبیل إلی استفادة وجوبه عن کونه مقدمة للواجب أعنی تمکین الزوج من الوطء لأن جمهور فقهائنا رضوان الله علیهم علی جوازه قبل الغسل بعد النقاء

ص: 77

پس آگاه باش.

سپس بدان که امّت بر سر مقصود آیه از (اعتزال) دچار اختلاف نظر شده­اند، گروهی از آنان گفته­اند: مقصود، ترک جماع و نزدیکی است و نه غیر آن، چه که روایت شده است که در عصر جاهلیّت مردم از خوردن غذا و نوشیدن آشامیدنی و همنشینی با زنان حائض اجتناب می­ورزیدند، مانند آنچه که یهودیان و مجوسیان انجام می­دادند، پس آن­گاه که این آیه کریمه نازل شد مسلمانان به کناره­گیری از زنان حائض و عدم نزدیک شدن به آنان عمل کردند، بنابراین زنان حائض را از خانه­های خویش بیرون راندند و عدّه­ای از اعراب بادیه نشین گفتند: ای رسول خدا، سرما شدید است و لباس­ها برای پوشیدن اندک، پس اگر زنان حائض را در پوشیدن لباس­ها برتری دهیم سایر اعضاء خانواده هلاک خواهند شد و اگر خود را در پوشیدن لباس­ها برتری دهیم زنان حائض هلاک خواهند شد، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: به شما فرمان داده شده که هنگام حیض از جماع با زنان دوری گزینید، نه اینکه آنان را از خانه­ها بیرون برانید آن­گونه که اعجمی­ها چنین می­کنند.

و بیشتر علمای ما قائل به این نظر (ترک جماع و نه غیر آن) هستند، و فقط جماع از طریق مکانی که خون از آن جاری می­شود را حرام دانسته اند و مقصود از آن مکان، فرج زنان از پیش است و بهره مند شدن و لذت جستن از سایر اعضای زنان را جایز می­دانند، احمد بن حنبل نیز در این نظر با علمای ما موافق است، سید مرتضی رضی الله عنه گفته است: لذت جستن از ما­بین ناف و زانوی زن حائض برای شوهرش حرام است؛ و دیگر اصحاب مذاهب اربعه نیز در این نظر با سید مرتضی موافق هستند.

و علّامه -تربتش پاک باد- در المنتهی به این نکته استدلال کرده است که مقصود از (المحیض) در این فرموده خداوند متعال: «فاعتزلوا النساء فی المحیض» یا معنای مصدری حیض است یا زمان و مکان آن؛ بر اساس معنای نخست نیاز به اضمار آن احساس می­شود، چه که بی معناست معنای مصدری، ظرف برای اعتزال باشد، پس ناگزیر باید زمان و مکان آن پنهان بماند، ولی إضمار خلاف اصل است. و بر اساس تقدیر علّامه اضمار مکان أولی است، چرا که اضمار زمان

ص: 78

فلا تغفل (1).

ثم اعلم أنه اختلفت الأمة فی المراد بالاعتزال فی الآیة فقال فریق منهم المراد ترک الوطء لا غیر لما روی من أن أهل الجاهلیة کانوا یجتنبون مؤاکلة الحیض و مشاربتهن و مساکنتهن کفعل الیهود و المجوس فلما نزلت الآیة الکریمة عمل المسلمون بظاهر الاعتزال لهن و عدم القرب منهن فأخرجوهن من بیوتهم فَقَالَ نَاسٌ مِنَ الْأَعْرَابِ: یَا رَسُولَ اللَّهِ الْبَرْدُ شَدِیدٌ وَ الثِّیَابُ قَلِیلَةٌ فَإِنْ آثَرْنَاهُنَّ بِالثِّیَابِ هَلَکَ سَائِرُ أَهْلِ الْبَیْتِ وَ إِنِ اسْتَأْثَرْنَا بِهَا هَلَکَ الْحَیْضُ فَقَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّمَا أُمِرْتُمْ أَنْ تَعْتَزِلُوا مُجَامَعَتَهُنَّ إِذَا حِضْنَ وَ لَمْ یَأْمُرْکُمْ بِإِخْرَاجِهِنَّ مِنَ الْبُیُوتِ کَفِعْلِ الْأَعَاجِمِ.

و أکثر علمائنا قائلون بذلک و یخصون الوطء المحرم بالوطء فی موضع الدم أعنی القبل لا غیر و یجوزون الاستمتاع بما عداه و وافقهم أحمد بن حنبل و قال السید المرتضی رضی الله عنه یحرم علی زوجها الاستمتاع بما بین سرتها و رکبتها و وافقه بقیة أصحاب المذاهب الأربعة.

و استدل العلامة طاب ثراه علی ذلک فی المنتهی بما حاصله أن المحیض فی قوله تعالی فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ إما أن یراد به المعنی المصدری أو زمان الحیض أو مکانه و علی الأول یحتاج إلی الإضمار إذ لا معنی لکون المعنی المصدری ظرفا للاعتزال فلا بد من إضمار زمانه أو مکانه لکن الإضمار خلاف الأصل و علی تقدیره إضمار المکان أولی إذ إضمار الزمان یقتضی بظاهره

ص: 78


1- 1. لکنک عرفت فی ج 80 ص 88 أن دم الحیض نجس لا یعفی عنه فی الصلاة لکونه دما مسفوحا، و عرفت آنفا أن المراد بالتطهر فی آی القرآن هو الاغتسال و إذا کان التطهر للصلاة واجبة فی مورد الجنابة بعنوان الشرط لقوله تعالی:« وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا» أفاد أن خلاف التطهر أیاما کان مانع عن الدخول فی الصلاة، و إذا کانت الحائض غیر متطهر بحکم الآیة لزمها القعود عن الصلاة حتّی یطهر و یطهر بالاغتسال، و مثلها المستحاضة و النفساء بحکم السنة.

وجوب کناره­گیری از زنان را در طول مدّت حیض به صورت کلّی اقتضا می­کند، و این بر خلاف نظر اجماع فقهاست، پس به این ترتیب ضعف حمل مسأله بر احتمال دوّم (اضمار ظرف زمان) آشکار می­گردد، پس احتمال سوّم (اضمار ظرف مکان) به عنوان احتمال برتر تعیین می­گردد که مطلوب است، پایان خلاصۀ کلام علّامه؛ و تحقیق بیشتر درباره این نظر جا دارد.

سپس امّت بر سر اعتزال و دوری جستنی که در آیه کریمه به آن فرمان داده شده اختلاف نظر دارند و اینکه آیا این اعتزال با قطع شدن خونریزی پایان می­پذیرد یا با انجام غسل؟ امّا بیشتر علمای ما-خداوند ارواح آن­ها را مقدّس گرداند- بر نظر اوّل متّفق هستند و به کراهت جماع قبل از غسل اعتقاد دارند. پس اگر شهوت بر مردی غلبه کند، از سر استحباب همسرش را به شستن فَرج امر کرده سپس با او نزدیکی می­نماید؛ امّا شیخ صدوق رحمه الله تعالی به نظر دوّم اعتقاد دارد و جماع با زنان حائض قبل از غسل را حرام دانسته است جز با محقّق شدن دو شرط: نخست اینکه شهوت بر مرد غلبه کرده باشد و دوّم اینکه زن فَرج خود را شسته باشد؛ و تفسیر برخی از مفسّران از آیه «فَإِذا تَطَهَّرْنَ» نظر شیخ صدوق را تأیید می­کند آن­گاه که می­گویند: معنی آیه چنین است: پس هنگامی که فَرج خویش را شستند.

طبرسی قدّس سرّه بر این باور است که حلال بودن نزدیکی با زن حائض مشروط بر این است که آن زن یا وضو بگیرد و یا فَرج خود را بشوید، امّا اصحاب مذاهب اربعه جز ابوحنیفه به تحریم جماع قبل از غسل اعتقاد دارند، ولی ابوحنیفه به حلال بودن جماع با زن حائض قبل از غسل اعتقاد دارد به شرط آنکه خونریزی بعد از سپری شدن بیشترین دوره زمانی حیض قطع گردد، امّا اگر خونریزی در مدت زمانی کمتر از آن قطع گردد حکم به تحریم جماع داده است.

علّامه در المختلف با ذکر دو دلیل به استدلال برای نظر بیشتر علمای ما در این زمینه برخاسته است: نخست: آنچه آیه در مورد دوری گزیدن از حائض بیان کرده است فقط در زمان یا مکان حیض است و این که موضع آن ­باشد فقط در صورت وجود خود آن است، و فرض این است که وجود ندارد. دوّم: به اقتضای قرائت (یَطهُرن) به صورت مخفّف، یعنی با تخفیف (هاء)، و جایز شمرده است که مصدر (تَفَعُّل) در آیه «فإذا تَطَهَّرْنَ» بر مصدر (فِعل) حمل شود، آن­گونه که می­گویی: (تطعّمتُ الطعامَ: غذا را چشیدم) و معنای آن (طَعِمته: غذا را چشیدم) می­باشد، یا مقصود از آیه شستن فَرج باشد, این خلاصه کلام علّامه است.

و به این استدلال که: اگر چه طهارت در معنای لغوی آن با خروج از

ص: 79

وجوب اعتزال النساء مدة الحیض بالکلیة و هو خلاف الإجماع و بهذا یظهر ضعف الحمل علی الثانی فتعین الثالث و هو المطلوب انتهی ملخص کلامه و للبحث فیه مجال (1).

ثم الاعتزال المأمور به فی الآیة الکریمة هل هو مغیا بانقطاع الحیض أو الغسل اختلف الأمة فی ذلک أما علماؤنا قدس الله أرواحهم فأکثرهم علی الأول و قالوا بکراهة الوطء قبل الغسل فإن غلبته الشهوة أمرها بغسل فرجها استحبابا ثم یطؤها و ذهب الصدوق رحمه الله إلی الثانی فإنه قال بتحریم وطئها قبل الغسل إلا بشرطین أما الأول أن یکون الرجل شبقا و الثانی أن تغسل فرجها و یؤیده قول بعض المفسرین فی قوله تعالی فَإِذا تَطَهَّرْنَ فإذا غسلن فرجهن و ذهب الطبرسی قدس سره إلی أن حل وطئها مشروط بأن تتوضأ أو تغتسل فرجها و أما أصحاب المذاهب الأربعة سوی أبی حنیفة فعلی تحریم الوطء قبل الغسل و أما هو فذهب إلی حل وطئها قبل الغسل إن انقطع الدم لأکثر الحیض و تحریمه إن انقطع لدون ذلک.

و احتج العلامة فی المختلف علی ما علیه أکثر علمائنا بما تضمنته الآیة من تخصیص الأمر بالاعتزال بوقت الحیض أو موضع الحیض و إنما یکون موضعا له مع وجوده و التقدیر عدمه فینتفی التحریم و بما تقتضیه قراءة التخفیف فی یَطْهُرْنَ و جوز أن یحمل التفعل فی قوله تعالی فَإِذا تَطَهَّرْنَ علی الفعل کما تقول تطعمت الطعام أی طعمته أو یکون المراد به غسل الفرج هذا ملخص کلامه.

و أورد علی الاستدلال بالغایة بأن الطهارة اللغویة و إن حصلت بالخروج

ص: 79


1- 1. حیث ان قوله تعالی:« وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ» عطف تفسیری للاعتزال، لا أنّه حکم ثان، فان الاعتزال بالمعنی الذی ذکروه إذا تحقّق لم یتحقّق الاقتراب حتّی ینهی عنه.

دوره خونریزی حاصل می­شود ولی حاصل شدن طهارت در معنای شرعی آن غیر ممکن است، چرا که حقیقت شرعیه است و اگر اثبات نشود امّا نفی آن نیز اثبات نمی­شود و احتمال در مقام منع کفایت می­کند.

پذیرفتیم، امّا قرائت آیه با تخفیف (هاء) هیچ گونه ترجیحی بر قرائت آن با تشدید (هاء) ندارد. و مقتضای آن ثابت شدن تحریم جماع قبل از غسل می­باشد؛ پس واجب است که در اینجا به خاطر جمع دو قرائت مخفّف و مشدّد، طهارت بر معنای شرعی آن حمل شود.

پذیرفتیم که طهارت در معنای لغوی استعمال شده باشد، امّا در این صورت میان مفهوم و منطوق تعارض پیش می­آید، پس ترجیح با مورد دوّم (منطوق) است که با مفهوم شرطی که در این فرموده خداوند متعال «فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ» مطرح شده تأیید شده است، و این تأیید بر پایه این نکته استوار است که امر و دستوری که بعد از ممنوعیت ذکر می­شود، آن­گونه که مشهور است، به منظور جواز مطلق است، امّا اگر به منظور رجحان باشد، مفهوم آن منتفی بودن رجحان داشتن رفتن نزد زن حائض و نزدیکی با او در صورت عدم حصول طهارت و پاکی است، و مسأله نزد کسانی که به جواز نزدیکی با زن حائض در صورت عدم حصول طهارت و پاکی اعتقاد دارند نیز چنین است، چرا که این امر به نظر آنان مکروه است، همچنین وضعیت هنگام مباح بودن مسأله یعنی تساوی نزدیکی یا عدم نزدیکی قبل از پاک شدن به همین ترتیب است .

و آنان که به تحریم اعتقاد دارند قرائت مشدّد را به عنوان دلیل خود بیان کرده­ا­ند، ولی اشکالی براین نظر وارد است که پذیرفتن (تطهّر) به عنوان حقیقتی شرعی که در معنای شرعی آن استعمال شده ثابت نشده است، پس جایز است که مراد از (تطهّر) قطع شدن خونریزی یا زیادت پاکیزگیِ حاصل از شستن فَرج باشد(نه غسل کردن)، بر فرض بپذیریم امّا معنای طهارت اعمّ از معنای وضو (و غسل) است.

و در حقیقت دلالت آیه بر تحریم یا جواز جماع قبل از غسل، واضح و آشکار نیست، پس بهتر آن است که در این زمینه از آیه عدول کرده و به روایات و احادیث مراجعه شود، و مقتضی روایات با توجه به مسئله جمع بین جواز و رعایت احتیاط، راه نجات است.

الهدایة: کم­ترین دوره زمانی حیض سه روز و بیشترینِ آن ده روز است، پس اگر زنی شاهد خونریزی به مدت یک و یا دو روز باشد، خون حیض نیست مادامی که سه روز متوالی خون را مشاهده نکند، و بر او واجب است که قضای نمازهای ترک شده در آن یک و یا دو روز را به جا آورد، همچنین اگر زنی شاهد خونریزی بیشتر از ده روز باشد، در طول ده روز از خواندن نماز اجتناب می­کند و در روز یازدهم غسل می­نماید و به پنبه­ای که بر فَرج خود نهاده نگاه می­کند، پس اگر خون از آن بیرون نزده باشد نمازهای خود را با گرفتن وضو برای هر نماز به جا می­آورد و اگر خون از پنبه بیرون زده ولی جاری نشده باشد، نماز شب و صبح را با غسل و سایر نمازها را با وضو به جا می­آورد، و اگر خون پنبه را فرا گرفته و جاری شده باشد نماز شب و صبح را با یک غسل و نماز ظهر و عصر را با یک غسل دیگر به جا می­آورد، به این ترتیب نماز ظهر را اندکی با تأخیر و نماز عصر را اندکی با تعجیل به جا می­آورد، همچنین نماز مغرب و عشاء را نیز با یک غسل واحد به جا می­آورد، به این ترتیب که نماز مغرب را با اندکی تأخیر و نماز عشاء را با اندکی تعجیل به جا می­آورد، این قواعد تا زمانی است که زن حائض به دوران عادت ماهیانه نرسیده باشد، پس آن­گاه که وارد دوران عادت ماهیانه شد نماز خواندن را ترک می­کند و هر زنی که در این حالت غسل نماید برای شوهرش حلال است که با او نزدیکی کند.(1)

اگر زن حائض بخواهد غسل حیض را به جا آورد، بر او واجب است که استبراء کند، به این ترتیب که تکّه پنبه­ای را در فَرج خود وارد می­کند، اگر خونی خارج شد، هر چند به اندازه یک سر مگس، غسل نمی­کند و اگر خارج نشد غسل می­کند.

امام صادق علیه السلام فرموده است: بر زن واجب است که در دوران حیض به هنگام تمام نمازها وضو بگیرد و رو به قبله بنشیند و در هر روز به اندازه تعداد و مقدار نماز خواندنش خداوند را ذکر بگوید، و مایع زرد رنگ در دوران حیض، حیض است ولی در ایّام پاک بودن، پاک ا ست، و خون ناشی از پارگی پرده بکارت از دو لبّه فرج تجاوز نمی­کند، ولی خون حیض گرم است و با حرارت بسیار خارج می­شود، در صورتی که خون استحاضه سرد است و از فرج زن خارج می­شود درحالی که خود آگاه نمی­گردد.

امام صادق علیه السلام فرموده است: اسماء بنت عُمَیس الخثعمیّه در حجة الوداع محمّد بن ابی بکر را به دنیا آورد، پیامبر صلی الله علیه و آله به او امر فرمود که هجده روز از خواندن نماز دست بکشد، و هر زنی که قبل از این مدّت پاک گردد باید غسل کند و نماز بخواند.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: هر زن مسلمانی که بر اثر وضع حمل از دنیا برود، برای او در روز قیامت پرونده اعمال گشوده نمی­شود (محاسبه نمی­گردد).(2)

روایات

روایت1.

از این فرموده امام علیه السلام: (و کسر شهوتهنّ: و از شهوت آنان کاست) چنین برمی­آید که شدّت گرفتن شهوت آن زنان به خاطر حبس شدن خون حیض بوده است، و ممکن است که کاسته شدن از شهوت به خاطر مشغول شدن به حیض بوده باشد، (فامتزج القوم) یعنی: پسران هر یک از آن­ها با دختران گروه دیگر ازدواج کردند، (فحضن بنات هؤلاء) یعنی: دختران به دنیا آمده از ازدواج زنانی که در هرسال یک بار دچار حیض می­شدند با دختران زنانی که در هر ماه یک بار دچار حیض می­شدند، و در الفقیه(3) آمده است: (بنات هؤلاء و هؤلاء) یعنی دختران به دنیا آمده از ازدواج پسران زنانی که در هر سال یک بار دچار حیض می­شدند با دختران زنانی که در هر ماه یک بار دچار حیض می­شدند؛ و خلاصه اینکه منظور، بیان سبب کثرت زنانی است که در ماه یک بار دچار حیض می­شوند نسبت به زنانی که در سال یک بار دچار حیض می­شوند، به این ترتیب که آن­گاه که پسران متولّد شده از زنانی که در سال یک بار دچار حیض می­شدند با دختران زنانی که در ماه یک بار دچار حیض می­شدند ازدواج کردند، دخترانی به دنیا آمدند که در ماه یک بار دچار حیض می­شدند، و در حالت برعکس دخترانی به دنیا آمدند که در سال یک بار دچار حیض می­شدند، و تعداد فرزندان متولد شده از زنانی که در ماه یک بار دچار حیض می­شدند به خاطر مداومت حیض­شان (و جاری شدن خون آنان به صورت دوره­ای) بیشتر بود، پس تعداد این زنان بیشتر شد؛ و ممکن است هدف، بیان حکمت ابتلای آن زنان به یک بار حیض شدن در هر ماه بوده باشد، به این معنا که حادث شدن آن مریضی در آنان سبب افزایش نسل گردید، چه که به علّت ازدواج و درهم آمیختن نژاد، این دسته از مردم افزایش یافتند و فرزندان زنانی که یک بار در ماه دچار حیض می­شدند افزون گشتند و به این ترتیب نسل مردم افزایش یافت.

این فرموده امام: (فحضن بنات هؤلاء) یعنی: دختران کسانی که نژادشان با هم درآمیخته بود به صورت مطلق، و فرقی ندارد چه پدران­شان از این گروه (زنانی که در ماه یک بار دچار حیض می­شدند) باشند چه مادرانشان، (لاستقامة الحیض) یعنی: به خاطر استقامت و پایداری حاصل شده در مزاج به سبب کثرت خونریزی هنگام حیض، پس این عبارت از قبیل اضافۀ مسبّب به سبب است، یا یعنی: به خاطر مداومت خونریزی در دوران حیض، چرا که خون حیض عنصر تشکیل دهنده و غذای جنین است،و اگر به خاطر کثرت جاری شدن استوار و تصفیه گردد بچه به صورت کامل و صحیح به دنیا می­آید و بچّه­ها افزون می­گردند، برخلاف هنگامی که خونریزی اندک است و این امر باعث فاسد شدن خون و مزاج می­گردد و تعداد بچّه­ها کاهش می­یابد.

روایت2.

علل الشرایع: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: همانا دختران انبیاء صلوات الله علیهم دچار حیض نمی­شوند، به راستی که حیض عقوبت و جزا است، و اولین زنی که دچار حیض شد ساره بوده است.(4) صفحه 80 هماهنگ نیست

توضیح

شاید معنی چنین باشد: اولین دختر از میان دختران انبیاء که در هر ماه حیض شده است؛ و این معنا با توجه به حدیث بعدی

ص: 81


1- . الهدایة: 21
2- . الهدایة: 22
3- . الفقیه 1: 49
4- . علل الشرائع 1: 274

من الدم لکن حصول الطهارة الشرعیة ممنوع إذ الحقیقة الشرعیة و إن لم تثبت لکن لم یثبت نفیها أیضا و الاحتمال کاف فی مقام المنع.

سلمنا لکن لا ترجیح لقراءة التخفیف علی قراءة التشدید و مقتضاها ثبوت التحریم قبل الاغتسال فیجب حمل الطهارة هاهنا علی المعنی الشرعی جمعا بین القراءتین.

سلمنا أن الطهارة بمعناها اللغوی لکن وقع التعارض بین المفهوم و المنطوق فالترجیح للثانی مع أنه مؤید بمفهوم الشرط فی قوله تعالی فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَ و هذا التأیید مبنی علی أن الأمر الواقع بعد الحظر للجواز المطلق کما هو المشهور و أما إذا کان للرجحان فمفهومه انتفاء رجحان الإتیان عند عدم التطهر و هو کذلک عند القائلین بجوازه عند عدمه لکونه مکروها عندهم و کذلک الحال إذا کان الأمر للإباحة بمعنی تساوی الطرفین.

و احتج القائلون بالتحریم بقراءة التشدید و أورد علیه أنه لم یثبت أن التطهر حقیقة شرعیة فی المعنی الشرعی فیجوز أن یکون المراد به انقطاع الدم أو زیادة التنظیف الحاصل بسبب غسل الفرج سلمنا لکن الطهارة أعم من الوضوء.

و التحقیق أن دلالة الآیة علی شی ء من التحریم و الجواز غیر واضح فالأحسن العدول عنها إلی الروایات و مقتضاها نظرا إلی قضیة الجمع الجواز و الاحتیاط طریق النجاة.

الأخبار

«1»

الْهِدَایَةُ،: أَقَلُّ أَیَّامِ الْحَیْضِ ثَلَاثَةُ أَیَّامٍ وَ أَکْثَرُهَا عَشَرَةُ أَیَّامٍ فَإِنْ رَأَتِ الدَّمَ یَوْماً أَوْ یَوْمَیْنِ فَلَیْسَ ذَلِکَ مِنَ الْحَیْضِ مَا لَمْ تَرَ الدَّمَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ مُتَوَالِیَاتٍ وَ عَلَیْهَا أَنْ تَقْضِیَ الصَّلَاةَ الَّتِی تَرَکَتْهَا فِی الْیَوْمِ أَوِ الْیَوْمَیْنِ فَإِنْ رَأَتِ الدَّمَ أَکْثَرَ مِنْ عَشَرَةِ أَیَّامٍ فَلْتَقْعُدْ عَنِ الصَّلَاةِ عَشَرَةَ أَیَّامٍ وَ تَغْتَسِلُ یَوْمَ حَادِیَ عَشْرَةَ وَ تَحْتَشِی فَإِنْ لَمْ یَثْقُبِ الدَّمُ الْکُرْسُفَ صَلَّتْ صَلَوَاتِهَا کُلَّ صَلَاةٍ بِوُضُوءٍ وَ إِنْ ثَقَبَ الدَّمُ الْکُرْسُفَ وَ لَمْ یَسِلْ صَلَّتْ صَلَاةَ اللَّیْلِ وَ صَلَاةَ الْغَدَاةِ بِغُسْلٍ وَ سَائِرَ الصَّلَوَاتِ

ص: 80

و همچنین حدیثی که از حیض حوّا خبر می­دهد قابل برداشت است.

روایت3.

علل الشرایع: از امام جواد علیه السلام روایت شده است که فرمود: حیض شدن زنان، نجاستی است که خداوند آنان را بدان گرفتار کرده است.

همچنین فرموده است: زنان در زمان نوح علیه السلام یک بار در طول سال دچار حیض می­شدند تا اینکه عده­ای از زنان از حجاب و پوشش خود خارج شدند و آنان هفتصد زن بودند، پس به راه افتادند و لباس­هایی بافته شده از نخ زرد رنگ پوشیدند و خود را زینت داده و معطّر نمودند، سپس خارج شده و در سرزمین­های مختلف متفرّق گشتند، آن­گاه با مردان به نشست و برخاست پرداختند و در جشن­ها با آن­ها شرکت کرده و در صفوفشان نشستند، بنابراین خداوند آنان ،یعنی فقط همان زنان، را در هر ماه یک بار به حیض گرفتار کرد، پس خون آنها (از فرجشان) جاری گشت، آن­گاه از میان مردان خارج شدند در حالی که در هر ماه یک بار دچار حیض می­شدند، بنابراین خداوند متعال آنان را به حیض مشغول کرد و از شهوت­شان کاست.

سپس فرمود: امّا زنانی که اعمالی مانند اعمال آن هفتصد زن را انجام نداده بودند همچنان یک بار در طول سال دچار حیض می­شدند، آن­گاه پسران زنانی که در طول هر ماه یک بار دچار حیض می­شدند با دختران زنانی که در طول هر سال یک بار دچار حیض می­شدند ازدواج کردند، بنابراین نژاد آن­ها با هم درآمیخت و دختران متولد شده از این دو گروه در طول هر ماه یک بار دچار حیض شدند، و فرزندان زنانی که در هر ماه یک بار دچار حیض می­شدند، به خاطر بر دوام بودن حیض و جاری شدن خون، افزون گشتند و فرزندان زنانی که در هر سال یک بار دچار حیض می­شدند، به خاطر فاسد شدن خون، کاهش یافتند، بنابراین بر نسل آنان افزون گشت و از نسل اینان کاسته شد.(1)

توضیح

ترجمه نشده

روایت4.

علل الشرایع: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: سلمان رضی الله عنه از امام علی علیه السلام درباره رزق و روزی بچّه در شکم مادرش پرسید، پس امام علی علیه السلام فرمود: همانا خداوند متعال مادر را (در دوران حمل بچّه) از حیض شدن بازداشته و آن خون را به عنوان روزی بچه در شکم مادرش قرارداده است.(2)

علل الشرایع: از ابوبکر حضرمیّ روایت شده که گفت: از امام صادق علیه السلام پرسیدم که آیا زن حائض می­تواند خضاب (حنا) بگیرد، امام فرمود:

ص: 83


1- . علل الشرایع 1: 274 و 275
2- . علل الشرائع 1: 276

بِوُضُوءٍ وَ إِنْ غَلَبَ الدَّمُ الْکُرْسُفَ وَ سَالَ صَلَّتْ صَلَاةَ اللَّیْلِ وَ صَلَاةَ الْغَدَاةِ بِغُسْلٍ وَ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ بِغُسْلٍ تُؤَخِّرُ الظُّهْرَ قَلِیلًا وَ تُعَجِّلُ الْعَصْرَ وَ تُصَلِّی الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ بِغُسْلٍ وَاحِدٍ تُؤَخِّرُ الْمَغْرِبَ قَلِیلًا وَ تُعَجِّلُ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ إِلَی أَیَّامِ حَیْضِهَا فَإِذَا دَخَلَتْ فِی أَیَّامِ حَیْضِهَا تَرَکَتِ الصَّلَاةَ وَ مَنِ اغْتَسَلَتْ عَلَی ذَلِکَ حَلَّ لِزَوْجِهَا أَنْ یَأْتِیَهَا(1) وَ إِذَا أَرَادَتِ الْحَائِضُ الْغُسْلَ مِنَ الْحَیْضِ فَعَلَیْهَا أَنْ تَسْتَبْرِئَ وَ الِاسْتِبْرَاءُ أَنْ تُدْخِلَ قُطْنَةً فَإِنْ کَانَ هُنَاکَ دَمٌ خَرَجَ وَ لَوْ کَانَ مِثْلَ رَأْسِ الذُّبَابِ فَإِنْ خَرَجَ لَمْ تَغْتَسِلْ وَ إِنْ لَمْ یَخْرُجْ اغْتَسَلَتْ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: یَجِبُ عَلَی الْمَرْأَةِ إِذَا حَاضَتْ أَنْ تَتَوَضَّأَ عِنْدَ کُلِّ صَلَاةٍ وَ تَجْلِسَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ تَذْکُرَ اللَّهَ مِقْدَارَ صَلَاتِهَا کُلَّ یَوْمٍ وَ الصُّفْرَةُ فِی أَیَّامِ الْحَیْضِ حَیْضٌ وَ فِی أَیَّامِ الطُّهْرِ طُهْرٌ وَ دَمُ الْعُذْرَةِ لَا یَجُوزُ الشُّفْرَیْنِ وَ دَمُ الْحَیْضِ حَارٌّ یَخْرُجُ بِحَرَارَةٍ شَدِیدَةٍ وَ دَمُ الْمُسْتَحَاضَةِ بَارِدٌ یَسِیلُ مِنْهَا وَ هِیَ لَا تَعْلَمُ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: إِنَّ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ الْخَثْعَمِیَّةَ نَفِسَتْ بِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَأَمَرَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَنْ تَقْعُدَ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ یَوْماً فَأَیُّمَا امْرَأَةٍ طَهُرَتْ قَبْلَ ذَلِکَ فَلْتَغْتَسِلْ وَ لْتُصَلِّ.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَیُّمَا امْرَأَةٍ مُسْلِمَةٍ مَاتَتْ فِی نِفَاسِهَا لَمْ یُنْشَرْ لَهَا دِیوَانٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ(2).

«2»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ بَنَاتِ الْأَنْبِیَاءِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ لَا یَطْمِثْنَ إِنَّ الطَّمْثَ عُقُوبَةٌ وَ أَوَّلُ مَنْ طَمِثَتْ سَارَةُ(3).

بیان

لعل المعنی أول من طمثت من بنات الأنبیاء فی کل شهر للخبر الآتی

ص: 81


1- 1. الهدایة ص 21.
2- 2. المصدر ص 22.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 274.

خیر، به خاطر اینکه بیم آن می­رود که شیطان بر او مسلّط شده باشد.(1)

توضیح

نظر مشهور کراهت خضاب گرفتن برای حائض است آن­گونه که برای جُنب نیز چنین است و این مطلب در باب جنابت ذکر شد.

روایت5.

علل الشرایع: از ابوبصیر روایت شده که از امام صادق علیه السلام پرسیدم: چگونه است که حائض قضای روزه را به جا می­آورد ولی قضای نماز را خیر؟ امام فرمود: چرا که مدّت روزه یک ماه در سال است، ولی نماز در هر شبانه روز باید به جا آورده شود، پس خداوند متعال قضای روزه را واجب گردانده و به همین سبب است که قضای نماز بر حائض واجب نشده است.(2)

علل الشرایع: از اسماعیل الجُعفیّ روایت شده که به امام باقرعلیه السلام گفتم: مغیره چنین می­پندارد که حائض باید قضای نماز را مانند قضای روزه به جا آورد .

پس امام فرمود خداوند توفیقش ندهد او را چه شده است؛ همانا زن عمران گفت: «إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً» {پروردگارا آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تا آزاد شده [از مشاغل دنیا و پرستشگر تو] باشد} و بچه وقف شده به مسجد هیچ وقت از آن خارج نمی­شود، پس هنگامی که مریم را به دنیا آورد گفت: «ربّ إنّی وضعتها أنثی ولیس الذّکر کالأنثی»(3) {پروردگارا من دختر زاده ام و خدا به آنچه او زایید داناتر بود و پسر چون دختر نیست} و مادر مریم هنگامی که او را به دنیا آورد به مسجد واردش گرداند، و هنگامی که به سنّ زنانگی رسید از مسجد اخراج شد(4)، پس چگونه روزها را بیابد که آن را قضا کند در حالی که او در آن است و در تمام طول زندگی­اش در مسجد بود.(5)

ص: 84


1- . علل الشرایع 1: 275
2- . علل الشرایع 1: 277
3- . آل عمران / 35
4- . در الکافی 3: 105 روایت شده است.
5- . علل الشرائع 2: 266

و لخبر حیض حواء.

«3»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: الْحَیْضُ مِنَ النِّسَاءِ نَجَاسَةٌ رَمَاهُنَّ اللَّهُ بِهَا قَالَ وَ قَدْ کُنَّ النِّسَاءُ فِی زَمَنِ نُوحٍ إِنَّمَا تَحِیضُ الْمَرْأَةُ فِی کُلِّ سَنَةٍ حَیْضَةً حَتَّی خَرَجْنَ نِسْوَةٌ مِنْ حِجَابِهِنَّ وَ هُنَّ سَبْعُمِائَةِ امْرَأَةٍ فَانْطَلَقْنَ فَلَبِسْنَ الْمُعَصْفَرَاتِ مِنَ الثِّیَابِ وَ تَحَلَّیْنَ وَ تَعَطَّرْنَ ثُمَّ خَرَجْنَ فَتَفَرَّقْنَ فِی الْبِلَادِ فَجَلَسْنَ مَعَ الرِّجَالِ وَ شَهِدْنَ الْأَعْیَادَ مَعَهُمْ وَ جَلَسْنَ فِی صُفُوفِهِمْ فَرَمَاهُنَّ اللَّهُ بِالْحَیْضِ عِنْدَ ذَلِکَ فِی کُلِّ شَهْرِ(1)

أُولَئِکَ النِّسْوَةُ بِأَعْیَانِهِنَّ فَسَالَتْ دِمَاؤُهُنَّ فَخَرَجْنَ مِنْ بَیْنِ الرِّجَالِ وَ کُنَّ یَحِضْنَ فِی کُلِّ شَهْرٍ حَیْضَةً قَالَ فَأَشْغَلَهُنَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِالْحَیْضِ وَ کَسَرَ شَهْوَتَهُنَّ قَالَ وَ کَانَ غَیْرُهُنَّ مِنَ النِّسَاءِ اللَّوَاتِی لَمْ یَفْعَلْنَ مِثْلَ فِعْلِهِنَّ یَحِضْنَ فِی کُلِّ سَنَةٍ حَیْضَةً قَالَ فَتَزَوَّجَ بَنُو اللَّاتِی یَحِضْنَ فِی کُلِّ شَهْرٍ حَیْضَةً بَنَاتِ اللَّاتِی یَحِضْنَ فِی کُلِّ سَنَةٍ حَیْضَةً قَالَ فَامْتَزَجَ الْقَوْمُ فَحِضْنَ بَنَاتُ هَؤُلَاءِ(2) فِی کُلِّ شَهْرٍ حَیْضَةً وَ قَالَ وَ کَثُرَ أَوْلَادُ اللَّاتِی یَحِضْنَ فِی کُلِّ شَهْرٍ حَیْضَةً- لِاسْتِقَامَةِ الْحَیْضِ وَ قَلَّ أَوْلَادُ اللَّاتِی لَا یَحِضْنَ فِی السَّنَةِ إِلَّا حَیْضَةً لِفَسَادِ الدَّمِ قَالَ فَکَثُرَ نَسْلُ هَؤُلَاءِ وَ قَلَّ نَسْلُ أُولَئِکَ (3).

توضیح

قوله علیه السلام و کسر شهوتهن یظهر منه أن اشتداد شهوتهن کان بسبب احتباس الحیض و یحتمل أن یکون الکسر للاشتغال بالحیض قوله فامتزج القوم أی تزوج أولاد کل منهن بنات الصنف الآخر فحضن بنات هؤلاء أی بنات أولاد اللاتی یحضن فی کل سنة حیضة بعد تزوجهم ببنات

ص: 82


1- 1. فی الفقیه یعنی أولئک.
2- 2. فی الفقیه بنات هؤلاء و هؤلاء.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 274 و 275.

توضیح

مغیره همان ابن سعید است، و الکشیّ روایات بسیاری را نقل کرده که بر لعن او (مغیره) دلالت دارند، مغیره اقدام به جعل احادیث می­نمود، و ممکن است که محرّر - بچه وقف شده - در شریعت آنان دارای عبادت­های مخصوصی بوده باشد که تمام وقت او را در بر می­گرفته است، پس اگر قضای نمازهای از دست رفته بر او واجب می­گردید تکلیفی بود که توان تحمّلش را نداشت، و ظاهر این است که امر به اعتبار اصلِ ماندن در مسجد است که عبادت به شمار می­آید، و شاید امام باقر علیه السلام این امر را بر مخالفان الزام کرده باشد حال آنکه آنان به امثال این استحسانات معتقد بودند، و گفته شده است: ممکن است در شریعت آنان به جا آوردن قضای نمازهایی که زمان آن­ها سپری شده در همان محلّ سپری شدن بر زن حائض واجب بوده باشد. پس با وجود وجوب قضای نماز سپری شده لازم بوده که زن حائض بعد از پاک شدن از خون حیض به اندازه زمان قضای نماز خارج از مسجد باقی بماند، این درحالی است که بر او واجب بوده که تمام روزگار را در

ص: 85

اللاتی یحضن فی کل شهر حیضة و فی الفقیه (1) بنات هؤلاء و هؤلاء أی البنات الحاصلة من امتزاج أولاد اللاتی یحضن فی کل سنة حیضة و بنات اللاتی یحضن فی کل شهر حیضة و الحاصل أن الغرض بیان سبب کثرة من تری فی الشهر مرة بالنسبة إلی من تری فی السنة مرة بأنه لما کان تزوج أولاد السنة ببنات الشهر سببا لحصول بنات الشهر و العکس سببا لتولد بنات السنة و کان أولاد بنات الشهر لاستقامة حیضهن أکثر فلذا صرن أکثر و یحتمل أن یکون الغرض بیان الحکمة لهذا الابتلاء و المعنی أن حدوث تلک العلة فیهن صار سببا لکثرة النسل إذ سبب الامتزاج کثر هذا القسم فی الناس و أولاد من تحیض فی الشهر أکثر فبذلک کثر النسل فی الناس.

فقوله فحضن بنات هؤلاء أی الممتزجین مطلقا سواء کان آباؤهم من هذا القسم أو أمهاتهم قوله لاستقامة الحیض أی للاستقامة الحاصلة فی المزاج بسبب کثرة إدرار الحیض فیکون من إضافة المسبب إلی السبب أو لاستقامة نفس الحیض فإنه مادة و غذاء

للولد فإذا استقام و صفا لکثرة الإدرار جاء الولد تاما صحیحا و کثرت الأولاد بخلاف ما لو کان الإدرار قلیلا فإنه یوجب فساد الدم و المزاج و یقل الولد.

«4»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْأَصَمِّ عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ عَنْ مُقَرِّنٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلَ سَلْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلِیّاً علیه السلام عَنْ رِزْقِ الْوَلَدِ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی حَبَسَ عَلَیْهَا الْحَیْضَةَ فَجَعَلَهَا رِزْقَهُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ (2).

وَ مِنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ یَعْقُوبَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْحَائِضِ هَلْ تَخْتَضِبُ قَالَ:

ص: 83


1- 1. الفقیه ج 1 ص 49.
2- 2. علل الشرائع ج 1 276.

مسجد بگذراند، و میزان دوری این نظر از صحّت بر کسی پوشیده نیست .

سپس این حدیث بر این نکته دلالت می­کند که مریم علیهاالسلام دچار حیض می­شده است، و چه بسا که برخی از احادیث این امر را نفی می­کنند، و ممکن است این مسأله نیز الزامی برای آنان (مخالفان) بوده باشد؛ ذکر احوال مریم علیهاالسلام در جلد پنجم گذشت.

روایت6.

علل الشرایع: از عذافر الصیرفیّ روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمود: آیا اینان که خلقتشان ناهمگون و بد­ترکیب شده است را مشاهده می­کنی؟ گفتم: آری، فرمود: اینان کسانی هستند که پدران­شان درحال حیض همسران­شان با آنان نزدیکی کرده­اند.(1)

علل الشرایع: از حنان بن سدیر روایت شده که از امام صادق علیه السلام پرسیدم: چرا به زنان هجده روز بخشیده شده است (که در آن نماز نخوانند) نه کمتر و نه بیشتر از آن؟ امام فرمود: چرا که کمترین مدّت زمان حیض سه روز، متوسط آن پنج روز و بیشترین آن ده روز است، کمترین، متوسط و بیشترین مدّت زمان حیض به زنان بخشیده شده است.(2)

توضیح

فقها بر سر بیشترین مدّت خونریزی بعد از زایمان (نفاس) دچار اختلاف شده­اند، شیخ درالنهایة گفته است: برای زن جایز نیست که نماز و روزه را ترک کند جز در روزهایی که در آن­ها دچار حیض می­شود، سپس گفته است: و حُکم نفاس او نیز بیشتر از ده روز نمی­باشد، و مانند این سخن را در الجمل و المبسوط نیز گفته است؛ المرتضی نیز گفته است: بیشترین مدّت نفاس هجده روز است؛ ابن جنید و شیخ صدوق نیز این نظر را برگزیده­اند، و نظر برگزیده ابن ابی عقیل نیز در ادامه ذکر خواهد شد، و بیشتر متأخّرین بر این باورند که صاحب عادت در دوران حیض طبق عادت خود عمل می­کند و نفاس آن ده روز است و علامه در المختلف این را برگزیده که صاحب عادت به عادت خود عمل می­کند، و زنی که تازه دوران حیض را تجربه می­کند هجده روز درنگ می­کند، و قول به تخییر، وجهی است که بین احادیث را جمع می­کند، و چه بسا که روایات و احادیثی که دوران نفاس را هجده روز دانسته­اند بر نَسخ (جایگزین شدن با حکمی دیگر) یا تقیّه حمل می­شوند.

روایت7.

قرب الاسناد و کتاب المسائل: به اسناد هر دو کتاب از علی بن جعفر روایت شده که گفت: از برادرم امام موسی کاظم علیه السلام پرسیدم: زنی که در دوران حیض خویش مایع زرد رنگ می­بیند، چگونه باید عمل کند؟ امام فرمود:

ص: 86


1- . علل الشرائع 1: 77
2- . علل الشرایع 1: 275

لَا لِأَنَّهُ یُخَافُ عَلَیْهَا الشَّیْطَانُ (1).

بیان

المشهور کراهة الخضاب علیها کالجنب و قد مر فی باب الجنابة.

«5»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَنْ عَمِّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا بَالُ الْحَائِضِ تَقْضِی الصَّوْمَ وَ لَا تَقْضِی الصَّلَاةَ قَالَ لِأَنَّ الصَّوْمَ إِنَّمَا هُوَ فِی السَّنَةِ شَهْرٌ وَ الصَّلَاةَ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ فَأَوْجَبَ اللَّهُ قَضَاءَ الصَّوْمِ وَ لَمْ یُوجِبْ عَلَیْهَا قَضَاءَ الصَّلَاةِ لِذَلِکَ (2).

وَ مِنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام إِنَّ الْمُغِیرَةَ یَزْعُمُ أَنَّ الْحَائِضَ تَقْضِی الصَّلَاةَ کَمَا تَقْضِی الصَّوْمَ فَقَالَ مَا لَهُ لَا وَفَّقَهُ اللَّهُ إِنَّ امْرَأَةَ عِمْرَانَ قَالَتْ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً وَ الْمُحَرَّرُ لِلْمَسْجِدِ لَا یَخْرُجُ مِنْهُ أَبَداً فَلَمَّا وَضَعَتْ مَرْیَمَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثی- ... وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثی (3) فَلَمَّا وَضَعَتْهَا أَدْخَلَتْهَا الْمَسْجِدَ فَلَمَّا بَلَغَتْ مَبْلَغَ النِّسَاءِ أُخْرِجَتْ مِنَ الْمَسْجِدِ(4) أَنَّی کَانَتْ تَجِدُ أَیَّاماً تَقْضِیهَا وَ هِیَ عَلَیْهَا أَنْ تَکُونَ الدَّهْرَ فِی الْمَسْجِدِ(5).

ص: 84


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 275.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 277.
3- 3. آل عمران: 35.
4- 4. رواها فی الکافی ج 3 ص 105، و فیه« فلما وضعتها أدخلتها المسجد فساهمت علیها الأنبیاء فأصابت القرعة زکریا و کفلها زکریا، فلم تخرج من المسجد حتّی بلغت فلما بلغت ما تبلغ النساء خرجت، فهل کانت تقدر علی أن تقضی تلک الأیّام التی خرجت و هی علیها أن تکون الدهر فی المسجد.
5- 5. علل الشرائع ج 2 ص 266.

باید به تعداد روزهایی که در دوران حیضش نماز خواندن را ترک می­کند، نماز خواندن را ترک کند، سپس غسل نموده و نماز بخواند، و اگر بعد از غسل مایع زرد رنگی را مشاهده کند دوباره غسل بر او واجب نیست و وضو گرفتن هنگام خواندن هر نماز او را کفایت می­کند.(1)

علی بن جعفر در ادامه گفته است: و از امام علیه السلام پرسیدم: زنی که در غیر ایّام حیض شاهد خونریزی است، پس یک روز و دو روز، یک ساعت و دو ساعت خارج شدن خون را می­بیند، چگونه باید عمل ­کند؟ امام فرمود: اگر حال او چنین باشد و آنچه خارج می­شود خون باشد، باید نماز خواندن را ترک کند، و هرگاه که خونریزی او قطع شد غسل نماید، گفتم: چگونه عمل می­کند؟ فرمود: در صورتی که مایع زرد رنگ را مشاهده کند باید به خاطر آن وضو بگیرد و نماز بخواند، و انجام هیچ غسلی به خاطر مشاهده مایع زرد رنگ خارج شده از فرج بر او واجب نیست، مگر آنکه در دوران حیض او باشد، پس اگر مایع زرد رنگ را در دوران حیض مشاهده کرد باید نماز خواندن را مانند زمان مشاهده خون ترک کند.(2)

توضیح

حدیث بر این نکته دلالت می­کند که مایع زرد رنگ در ایّام حیض همان خون حیض است، و کفایت کردن وضو هنگام خارج شدن مایع زرد رنگ به خاطر این است که غالباً مقدار آن اندک است، امّا در فرموده­ای که قائل به ترک نماز (در هنگام مشاهده مایع زرد رنگ است) اشکال وجود دارد، چرا که کمترین مدّت زمان حیض محقق نشده است، و ممکن است بر این نکته حمل شود که زن در آغاز خارج شدن مایع زرد رنگ نماز را ترک می­کند که به خاطر احتمال آغاز دوران حیض است، مخصوصاً اگر آن مایع دارای خصوصیات خون حیض باشد، آن­گونه که این نکته از آخرحدیث نیز آشکار می­گردد، سپس اگر خونی را قبل از اتمام ده روز و بعد از کامل شدن سه روز مشاهده کرد، خون حیض است، و این امر مبنی بر عدم شرط توالی است، در غیر این صورت قضای عبادت­های ترک شده را به جا می­آورد، و یا این حکم متعلّق به زنی است که تازه دوران حیض را تجربه می­کند تا عادت او استقرار یابد یا دوام خونریزی­اش مشخص گردد، پس برطبق روایات یا غیر آن عمل می­کند، و آنچه شیخ در الموثّق(3)

روایت کرده این نظر را تأیید می­کند، شیخ از یونس بن یعقوب روایت کرده که گفت: از امام صادق علیه السلام درباره زنی پرسیدم که به مدّت سه یا چهار روز شاهد خونریزی است، امام فرمود: نماز خواندن را ترک می­کند، [گفتم: سه یا چهار روز پاکی را مشاهده می­کند، امام فرمود: نماز خواندن را از سر می­گیرد، گفتم: سه یا چهار روز خونریزی را مشاهده می­کند، امام فرمود: نماز خواندن را ترک می­کند، گفتم: دوباره سه یا چهار روز خونریزی را مشاهده می­کند، امام فرمود: نماز خواندن را ترک می­کند] و به مدّت یک ماه این گونه عمل می­کند تا زمانی که خونریزی قطع شود، در غیر این صورت آن زن مستحاضه (و آن خون، خون استحاضه) است؛ و با سند موثّقِ(4) دیگری از یونس بن یعقوب و او نیز از ابوبصیر مانند این روایت را نقل کرده است، و شیخ صدوق در الفقیه(5)

براساس این دو حدیث عمل کرده است. شیخ در النهایه گفته است: اگر زن دارای عادت ماهیانه باشد ولی عادت او دچار اختلال

ص: 87


1- . قرب الاسناد: 133 چاپ نجف
2- . قرب الاسناد: 134
3- . التهذیب 1: 108 از چاپ سنگی، الاستبصار 1: 65
4- . التهذیب 1: 108 از چاپ سنگی، الاستبصار 1: 65
5- . الفقیه 50:1
بیان

المغیرة هو ابن سعید و قد روی الکشی روایات کثیرة دالة علی لعنه و أنه کان یضع الأخبار و یحتمل أن یکون للمحرر فی شرعهم عبادات مخصوصة تستوعب جمیع أوقاته (1)

فلو کان علیها قضاء الصلوات التی فاتتها لکان تکلیفا بما لا یطاق و الظاهر أنه باعتبار أصل الکون فی المسجد فإنه عبادة و لعله علیه السلام إنما ألزم هذا علی المخالفین موافقا لما کانوا یعتقدونه من أمثال تلک الاستحسانات و قیل یحتمل أنه کان فی تلک الشریعة یجب علی الحائض قضاء ما فاتها من الصلاة فی محل الفوات فکان یلزمها مع وجوب القضاء أن تبقی بعد الطهر خارجة من المسجد بقدر القضاء و قد کان علیها أن تکون الدهر فی

ص: 85


1- 1. و الذی یظهر من آیات القصة بمعاونة الاخبار الواردة فی ذلک، أن المحرر هو الذی کان وقفا علی عبادة اللّه عزّ و جلّ، و لما کانت عباداتهم و صلواتهم لا تصح الا فی البیوت المبنیة لذلک کالبیعة أو البیت المقدس، کانوا یبنون للمحرر بن غرفا یسکنون فیها، و کان علی محرریهم أن ینفقوا بالکسوة و الطعام و علی المحررین أن یقوموا بعبادة اللّه لا یخرجون منها، الا لضرورة و هذا التحریر بمعنی تعهد الانفاق علی المحرر کان عبادة عندهم، و لذلک قالت؛« فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ». و أمّا النساء فلاجل طمثهم و عدم طهارتهم فی کل شهر خمسة أو سبعة أیّام مثلا لا یمکنهن القیام بالعبادة، و لذلک لم یکونوا لیحرروا النساء، فلما وضعت امرأة عمران ما فی بطنها أنثی تضرعت إلی اللّه عزّ و جلّ من خیبة المعاهدة و نقضها، و تحسرت من أن اللّه عز و جل لم یقبل تعهده للتحریر، فجعل ما فی بطنها انثی لا تلیق لذلک. و أمّا وجه استدلاله علیه السلام بذلک ردا علی المغیرة بن سعید فهو أنّه لو کانت النساء فی حکم اللّه تقضی الصلاة کما تقضی الصوم لما کانت معاهدة تحریر مریم علیها السلام منقوضة باطلة فانها کانت تخرج من البیعة و تترک العبادة لضرورة الطمث، ثمّ بعد التطهر و التطهیر ترجع الی غرفتها و تقضی ما کانت علیها من الصلوات و الصیام أداء لعبادة ربّه و تماما لصفقة المعاهدة للتحریر، بما أنفق المحررون فی تلک الأیّام علیها اجراءاتهم من النفقة و الکسوة و السکنی فی بیت معدة لذلک.

و آشفتگی شده و دوره­ها و زمان­های آن تغییر کرده باشد، هرگاه خونی را مشاهده کرد نماز خواندن و روزه گرفتن را ترک می­کند و هرگاه پاکی را مشاهده کرد نماز خواندن و روزه گرفتن را از سر می­گیرد، و تا زمانی که به حال صحّت و سلامتی برگردد (عادت او تنظیم شود) چنین عمل می­کند، و روایت شده که در فاصلۀ زمانی یک ماه به این صورت عمل می­کند و پس از یک ماه مانند زن مستحاضه عمل می­کند .

و در الاستبصار گفته است: وجه صحیح این است که مفاد این دو حدیث را بر زنی حمل کنیم که عادت او در دوران حیض دچار اختلال شده و اوقات و دوره­های آن تغییر کرده باشد، و خصوصیّات خون بر او مشتبه شده باشد و خون حیض از خون­های دیگر برای او قابل تشخیص نباشد، پس اگر شرایط چنین باشد بر او واجب است هنگامی که خون را مشاهده کرد نماز خواندن را ترک کند و هنگامی که پاکی را مشاهده کرد نماز خواندن را از سرگیرد تا زمانی که خصوصیات عادتش را بشناسد، و ممکن است که این حکم در مورد زن مستحاضه­ای باشد که دوران حیض او دچار اختلال شده و تغییر کرده است، و خونریزی او ادامه یافته و خصوصیات خون بر او مشتبه گردیده است، پس به مدت سه یا چهار روز خونی را مشاهده می­کند که شبیه خون حیض است و در عین حال خونی را نیز مشاهده می­کند که شبیه خون استحاضه است و امکان شناسایی هیچ یک از آن دو خون برای او محقّق نمی­شود، پس بر او واجب است که به مدّت یک ماه هرگاه خونی را مشاهده کرد که شبیه خون حیض است نماز خواندن را ترک کند و هرگاه خونی را مشاهده کرد که شبیه خون استحاضه است نماز خواندن را از سر گیرد، و بعد از یک ماه مانند زن مستحاضه عمل خواهد کرد، و این گفته او: (رأت الطهر ثلاثة أو أربعة أیّام: اگر به مدّت سه یا چهار روز پاکی را مشاهده کرد) شامل خون شبیه به خون استحاضه نیز می­باشد، چرا که خون استحاضه درحکم پاکی و طهارت است، و به همین خاطر است که امام در حدیث فرموده است: (ثمّ تعمل ما تعملهُ المستحاضة: سپس مانند زن مستحاضه عمل می­کند)، و این امر جز با وجود استمرار خونریزی صحیح نمی­باشد. پایان نقل قول.

روایت8.

قرب الاسناد: از اسماعیل بن عبدالخالق روایت شده که گفت: از امام صادق علیه السلام در مورد زن مستحاضه پرسیدم که چگونه باید عمل ­کند؟ امام فرمود: هنگامی که دوران طهارت او که در آن پاک می­باشد گذشت، باید نماز ظهر را در آخر وقت آن به جا آورد، سپس باید غسل نموده و نماز ظهر و عصر را بخواند، پس اگر زمان نماز مغرب نیز فرا رسید باید آن را نیز به آخر وقت بیاندازد و سپس نماز مغرب و عشاء را بخواند، و هنگام فرا رسیدن نماز صبح باید بعد از طلوع فجر غسل کند و قبل از نماز صبح دو رکعت نماز بخواند و آن­گاه نماز صبح را نیز به جا آورد، گفتم: آیا مرد می­تواند با او (زن مستحاضه) همبستر شود؟ امام فرمود: اگر خونریزی او به درازا کشید باید غسل کند و وضو بگیرد، سپس اگر شوهرش قصد نمود با او نزدیکی کند.(1)

توضیح

این حکم بر خونریزی بسیار و یا غیر قلیل حمل شده است، و بر شرط بودن غسل کردن و وضو گرفتن زن مستحاضه برای حلال شدن نزدیکی با او دلالت می­کند، آن­گونه که گروهی از فقها بر این باورند، و گروهی دیگر قائل به محقّق شدن تمام اعمال هستند

ص: 88


1- . قرب الاسناد: 80 چاپ نجف، 60 چاپ سنگی

المسجد و لا یخفی بعده.

ثم إنه یدل الخبر علی أن مریم علیها السلام کانت تحیض و ربما ینافیه بعض الأخبار و یحتمل أن یکون هذا أیضا إلزاما علیهم و قد مر ذکر أحوالها علیها السلام فی المجلد الخامس.

«6»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ عُذَافِرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: تَرَی هَؤُلَاءِ الْمُشَوَّهِینَ فِی خَلْقِهِمْ قَالَ قَالَتْ نَعَمْ قَالَ هُمُ الَّذِینَ یَأْتِی آبَاؤُهُمْ نِسَاءَهُمْ فِی الطَّمْثِ (1).

وَ مِنْهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حُمْلَانَ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَیِّ عِلَّةٍ أُعْطِیَتِ النِّسَاءُ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ یَوْماً وَ لَمْ تُعْطَ أَقَلَّ مِنْهَا وَ لَا أَکْثَرَ قَالَ لِأَنَّ الْحَیْضَ أَقَلُّهُ ثَلَاثَةُ أَیَّامٍ وَ أَوْسَطُهُ خَمْسَةُ أَیَّامٍ وَ أَکْثَرَهُ عَشَرَةُ أَیَّامِ فَأُعْطِیَتْ أَقَلَّ الْحَیْضِ وَ أَوْسَطَهُ وَ أَکْثَرَهُ (2).

توضیح

اختلف الأصحاب فی أکثر أیام النفاس فقال الشیخ فی النهایة لا یجوز لها ترک الصلاة و لا الصوم إلا فی الأیام التی کانت تعتاد فیها الحیض ثم قال بعد ذلک و لا یکون حکم نفاسها أکثر من عشرة أیام و نحوه قال فی الجمل و المبسوط و قال المرتضی أکثرها ثمانیة عشر یوما و هو مختار ابن الجنید و الصدوق و سیأتی مختار ابن أبی عقیل و ذهب أکثر المتأخرین إلی أن ذات العادة فی الحیض تعمل بعادتها تتنفس إلی العشرة و اختار فی المختلف أن ذات العادة ترجع إلیها و المبتدئة تصبر ثمانیة عشر یوما و القول بالتخییر وجه جمع بین الأخبار و ربما تحمل أخبار الثمانیة عشر علی النسخ أو علی التقیة.

«7»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، وَ کِتَابُ الْمَسَائِلِ، بِإِسْنَادِهِمَا عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَخِی علیه السلام عَنِ الْمَرْأَةِ الَّتِی تَرَی الصُّفْرَةَ أَیَّامَ طَمْثِهَا کَیْفَ تَصْنَعُ قَالَ:

ص: 86


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 77.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 275.

و عدّه­ای نیز فقط محقّق شدن شرط غسل را لازم می­دانند، و گفته شده: هیچ پیش شرطی برای حلال شدن نزدیکی با زن مسحاضه وجود ندارد، ولی احوط رعایت تمامی اعمال و محقق شدن آن­ها می­باشد.

روایت9.

قرب الاسناد: از اسماعیل بن بزیع روایت شده که به امام موسی کاظم علیه السلام گفتم: ما دختر جوانی داریم که دوران حیض او بالا رفته است، امام به من فرمود: سرِ او را با حنا خضاب بگیر تا دوران حیض او به حالت قبلی اش باز ­گردد؛ من نیز چنان کردم و دوران حیضِ او به حالت قبلی­اش بازگشت.(1)

قرب الاسناد: از امام موسی کاظم علیه السلام روایت شده که فرمود: زن حائض خضاب نمی­گیرد.(2)

قرب الاسناد: از فضل بن یونس روایت شده که از امام موسی کاظم علیه السلام پرسیدم: زنی که قبل از غروب خورشید پاکی را مشاهده می­کند چگونه باید عمل کند؟ امام فرمود: هنگامی که پاکی را بعد از زوال خورشید به اندازه چهار قدم مشاهده کند فقط باید نماز عصر را به جا آورد، چرا که هنگام فرا رسیدن نماز ظهر درحال خونریزی بوده و وقت نماز ظهر به پایان رسیده و او همچنان در حال خونریزی بوده است، بنابراین بر او واجب نیست که نماز ظهر را به جا آورد، و آن مقدار از نماز که خداوند از او برداشته و او در حالت حیض بوده بیشتر است.(3)

توضیح

این حدیث بر بنای قضا بر وقت فضیلت دلالت می­کند و شیخ و گروهی از فقها آن را برگزیده­اند، و احادیث دالّ بر وجوب قضای دو نماز (ظهر و عصر) با وجود باقی ماندن زمانی که امکان به جا آوردن آن دو نماز در آن صحیح است را بر استحباب حمل کرده­اند، و بیشتر فقها براساس احادیث اخیر عمل کرده­اند، و حدیث اوّل خالی از قوّت و صحّت نیست، همچنین اختلاف بر سر این موضوع نیز وجود دارد که اگر آن زن خون را در اولین زمان بعد از گذشت مقدار دو نماز مشاهده کند.

روایت10.

الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: از جمله غسل­ها، غسل جنابت و

ص: 89


1- . قرب الاسناد: 167 چاپ نجف
2- . قرب الاسناد: 168 چاپ نجف
3- . قرب الاسناد: 176 چاپ نجف

تَتْرُکُ لِذَلِکَ الصَّلَاةَ بِعَدَدِ أَیَّامِهَا الَّتِی کَانَتْ تَقْعُدُ فِی طَمْثِهَا ثُمَّ تَغْتَسِلُ وَ تُصَلِّی فَإِنْ رَأَتْ صُفْرَةً بَعْدَ غُسْلِهَا فَلَا غُسْلَ عَلَیْهَا یُجْزِیهَا الْوُضُوءُ عِنْدَ کُلِّ صَلَاةٍ تُصَلِّی (1)

قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ تَرَی الدَّمَ فِی غَیْرِ أَیَّامِ طَمْثِهَا فَتَرَاهُ الْیَوْمَ وَ الْیَوْمَیْنِ وَ السَّاعَةَ وَ السَّاعَتَیْنِ وَ یَذْهَبُ مِثْلُ ذَلِکَ کَیْفَ تَصْنَعُ قَالَ تَتْرُکُ الصَّلَاةَ إِذَا کَانَتْ تِلْکَ حَالَهَا مَا دَامَ الدَّمُ وَ تَغْتَسِلُ کُلَّمَا انْقَطَعَ الدَّمُ عَنْهَا قُلْتُ کَیْفَ تَصْنَعُ قَالَ مَا دَامَتْ تَرَی الصُّفْرَةَ فَلْتَتَوَضَّأْ مِنَ الصُّفْرَةِ وَ تُصَلِّی وَ لَا غُسْلَ عَلَیْهَا مِنْ صُفْرَةٍ تَرَاهَا إِلَّا فِی أَیَّامِ طَمْثِهَا فَإِنْ رَأَتْ صُفْرَةً فِی أَیَّامِ طَمْثِهَا تَرَکَتِ الصَّلَاةَ کَتَرْکِهَا لِلدَّمِ (2).

بیان

یدل علی أن الصفرة فی أیام الحیض حیض و أجزاء الوضوء فی الصفرة لأن الغالب فیها القلة و أما قوله تترک الصلاة ففیه إشکال لعدم تحقق أقل الحیض و یمکن حمله علی أنه ابتداء تترک الصلاة لاحتمال الحیض لا سیما إذا کان بصفة الحیض کما یظهر من آخر الخبر ثم إذا رأت الدم قبل العشرة و کملت الثلاثة فهی حیض بناء علی عدم اشتراط التوالی و إلا تقضی ما ترکتها من العبادة أو أن هذا حکم المبتدئة إلی أن تستقر عادتها أو یتبین دوام دمها فتعمل بالروایات أو بغیرها و یؤیده ما رواه

الشَّیْخُ فِی الْمُوَثَّقِ (3)

عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْمَرْأَةُ تَرَی الدَّمَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ أَوْ أَرْبَعَةً قَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ قُلْتُ فَإِنَّهَا تَرَی الطُّهْرَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ أَوْ أَرْبَعَةً قَالَ تُصَلِّی قُلْتُ فَإِنَّهَا تَرَی الدَّمَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ أَوْ أَرْبَعَةً قَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ تَصْنَعُ مَا بَیْنَهَا وَ بَیْنَ شَهْرٍ فَإِنِ انْقَطَعَ عَنْهَا وَ إِلَّا فَهِیَ بِمَنْزِلَةِ الْمُسْتَحَاضَةِ.

و روی بسند آخر موثق (4) عن یونس بن یعقوب عن أبی بصیر: مثله و عمل بهما الصدوق فی الفقیه (5) و قال الشیخ فی النهایة فإن کانت المرأة لها عادة إلا أنه اختلط علیها العادة

ص: 87


1- 1. قرب الإسناد ص 133 ط نجف.
2- 2. قرب الإسناد ص 134.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 108 ط حجر، و هکذا الاستبصار ج 1 ص 65.
4- 4. التهذیب ج 1 ص 108 ط حجر، و هکذا الاستبصار ج 1 ص 65.
5- 5. الفقیه ج 1 ص 50.

حیض می­باشد. بیشترین ایّام حیض ده روز و کمترین ایّام آن سه روز است، و زن مستحاضه غسل می­نماید و خود را پاک گردانده و نماز می­خواند؛ و زن حائض نماز خواندن را ترک می­کند و قضای آن را نیز به جا نمی­آورد، همچنین روزه گرفتن را نیز ترک می­کند ولی قضای آن را به جا می­آورد؛ و زن زائو (نفساء) بیشتر از بیست روز از خواندن نماز دست نمی­کشد، مگر آنکه قبل از آن پاک شود، و اگر بعد از بیست روز پاک نگردید غسل می­کند و خود را پاک می­گرداند و مانند زن مستحاضه عمل می­نماید.(1)

الخصال: از جابر الجعفی روایت شده که از امام باقرعلیه السلام شنیدم که می­فرماید: برای زن حائض و جنب جایز نیست که هنگام تلقین میّت حاضر شوند، چرا که ملائکه از حضور آن­ها اذیّت می­شوند، همچنین برای آن­ها جایز نیست که میّت را در قبر وارد کنند، و زن در دوران حیض دستانش را خضاب نمی­گیرد چه که بیم آن می­رود شیطان بر او چیره باشد. حدیث.(2)

الخصال: امام صادق علیه السلام از پدرانش و ایشان نیز از امام علی علیه السلام روایت کرده­اند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ای امّت، همانا خداوند عزّ و جلّ بیست و چهار خصلت را برای شما ناپسند شمرده و شما را از آن­ها نهی فرموده است؛ و کلام را پی گرفته تا آنجا که فرموده است: و برای مرد ناپسند شمرده که با همسرش در حال حیض نزدیکی کند، پس اگر با همسرش نزدیکی کرد و صاحب فرزندی جذامی یا مبتلا به پیسی گردید، کسی جز خود را سرزنش نکند.(3)

المحاسن: نظیر این حدیث از امام صادق علیه السلام روایت شده است.(4)

روایت11.

العیون: عبد العظیم حسنی از امام جواد علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که

ص: 90


1- . الخصال 2: 152
2- . الخصال 2: 142
3- . الخصال 2: 102، و این حدیث به صورت کامل در الأمالی:181 نقل شده است.
4- . المحاسن: 321

و اضطربت و تغیرت عن أوقاتها و أزمانها فکلما رأت الدم ترکت الصلاة و الصوم و کلما رأت الطهر صلت و صامت إلی أن ترجع إلی حال الصحة و قد روی أنها تفعل ذلک ما بینها و بین شهر ثم تفعل ما تفعله المستحاضة.

و قال فی الإستبصار و الوجه فی هذین الخبرین أن نحملهما علی امرأة اختلطت عادتها فی الحیض و تغیرت أوقاتها و کذلک أیام أقرائها و اشتبه علیها صفة الدم و لا یتمیز لها دم الحیض من غیره فإنه إذا کان کذلک ففرضها إذا رأت الدم أن تترک الصلاة و إذا رأت الطهر صلت إلی أن تعرف عادتها.

و یحتمل أن یکون هذا حکم امرأة مستحاضة اختلطت علیها أیام الحیض و تغیرت و استمرت بها الدم و تشبه صفة الدم فتری ما یشبه دم الحیض ثلاثة أیام أو أربعة أیام و تری ما یشبه دم الاستحاضة مثل ذلک و لم یتحصل لها العلم بواحد منها فإن فرضها أن تترک الصلاة کلما رأت ما یشبه دم الحیض و تصلی کلما رأت ما یشبه دم الاستحاضة إلی شهر و تعمل بعد ذلک ما تعمله المستحاضة و یکون قوله رأت الطهر ثلاثة أیام أو أربعة أیام عبارة عما یشبه دم الاستحاضة لأن الاستحاضة بحکم الطهر و لأجل ذلک قال فی الخبر ثم تعمل ما تعمله المستحاضة و ذلک لا یکون إلا مع استمرار الدم انتهی.

«8»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْمُسْتَحَاضَةِ کَیْفَ تَصْنَعُ قَالَ إِذَا مَضَی وَقْتُ طُهْرِهَا الَّذِی کَانَتْ تَطْهُرُ فِیهِ فَلْتُؤَخِّرِ الظُّهْرَ إِلَی آخِرِ وَقْتِهَا ثُمَّ تَغْتَسِلُ ثُمَّ تُصَلِّی الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ فَإِنْ کَانَ الْمَغْرِبُ فَلْتُؤَخِّرْهَا إِلَی آخِرِ وَقْتِهَا ثُمَّ تُصَلِّی الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ فَإِذَا کَانَتْ صَلَاةُ الْفَجْرِ فَلْتَغْتَسِلْ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ ثُمَّ تُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ قَبْلَ الْغَدَاةِ ثُمَّ تُصَلِّی الْغَدَاةَ فَقُلْتُ یُوَاقِعُهَا الرَّجُلُ قَالَ إِذَا طَالَ ذَلِکَ بِهَا فَلْتَغْتَسِلْ وَ لْتَتَوَضَّأْ ثُمَّ یُوَاقِعُهَا إِنْ أَرَادَ(1).

بیان

حمل علی الکثیرة أو علی غیر القلیلة و یدل علی اشتراط حل الوطء بالغسل و الوضوء کما ذهب إلیه جماعة و ذهب جماعة إلی اشتراط جمیع الأعمال

ص: 88


1- 1. قرب الإسناد ص 80 ط نجف و ص 60 ط حجر.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: در شب اسراء که به سوی آسمان بالا برده شدم زنان امّتم را در عذاب شدیدی مشاهده کردم؛ و کلام را پی گرفته تا آنجا

که فرموده است: و زنی را مشاهده کردم که پاهایش محکم به دستانش بسته شده و مارها و عقرب­ها بر او چیره گشته بودند، چرا که در دنیا وضو گرفتنش آلوده و لباس­هایش ناپاک بوده است، غسل جنابت و حیض را به جا نمی­آورد و خود را پاک و مطهّر نمی­ساخت و نماز را سبک می­شمرد و به آن بی­احترامی می­کرد.(1)

العیون: از فضل بن شاذان روایت شده که گفت: امام رضا علیه السلام به مأمون چنین نوشت: از جمله آداب ناب اسلام و قوانین دین این است که غسل جنابت واجب می­باشد و غسل حیض نیز مانند آن است، و بیشترین مدّت حیض ده روز و کمترین مدّت آن سه روز است، و زن مستحاضه خود را پاک گردانده و غسل نموده و سپس نماز می­خواند، و زن حائض نماز خواندن را ترک می­کند و قضای آن را به جا نمی­آورد، همچنین روزه گرفتن را ترک می­کند ولی قضای آن را به جا می­آورد، و زن زائو (نفساء) بیشتر از هجده روز از خواندن نماز دست نمی­کشد، پس اگر قبل از این مدّت پاک شد نماز خواندن را شروع می­کند و اگر بعد از گذشت هجده روز همچنان پاک نگردید غسل می­نماید و نماز می­خواند و مانند زن مستحاضه عمل می­نماید.(2)

روایت12.

فقه الرضا: امام رضا علیه السلام فرموده است: آگاه باش که کمترین ایّام حیض سه روز و بیشترین ایّام آن ده روز است، پس بر زن واجب است که بر حسب عادتش بین سه تا ده روز از خواندن نماز صرف نظر کند، زن در کمترین از این زمان پاک نمی­گردد و از سوی دیگر نباید بیشتر از ده روز نماز خواندن را ترک کند، و مایع زرد رنگ قبل از حیض، خون حیض به شمارمی­آید و بعد از ایّام حیض، خون حیض نیست.

پس اگر خونریزی زن بیشتر از ده روز طول کشید، هر روز و هنگام طلوع فجر غسل می­نماید و پنبه­ای را در فَرج خود وارد کرده و آن را محکم نگاه می­دارد، سپس نماز را به جا می­آورد، و در طول روز اگر خون از پنبه و کهنه بیرون نزد و آشکار نگردید به همین ترتیب به نماز خواندن ادامه می­دهد، ولی اگر خون آشکار گردد و بیرون بزند غسل را تکرار می­کند و این عملی است که زن مستحاضه انجام می­دهد بعد از آنکه در ایّام حیض و بر حسب عادت ماهیانه­اش از نماز خواندن دست بکشد، و هنگامی که زن مستحاضه غسل کند و خود را پاک سازد، جماع با او جایز است چرا که غسل زن مستحاضه به منزله پاک شدن زن حائض از خونریزی است. و بیشترین زمانی که زن زائو از نماز خواندن دست می­کشد مانند ایّام حیض ده روز است، و به سه روز استظهار می­کند سپس غسل می­نماید، و پس از این مدّت اگر خونی را مشاهده کرد مانند زن مستحاضه عمل می­کند، همچنین روایت شده که بیشترین زمانی که زن زائو جایز است نماز نخواند

ص: 91


1- . عیون الأخبار 2: 11
2- . عیون الأخبار 2: 123 و 124

و جماعة إلی اشتراط الغسل فقط و قیل لا یشترط شی ء من ذلک فیه و الأحوط رعایة الجمیع.

«9»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُلَیْمَانَ بْنِ رُشَیْدٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ أَشْیَمَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ علیه السلام إِنَّ لَنَا فَتَاةً وَ قَدِ ارْتَفَعَ حَیْضُهَا فَقَالَ لِی اخْضِبْ رَأْسَهَا بِالْحِنَّاءِ فَإِنَّهُ سَیَعُودُ حَیْضُهَا إِلَی مَا کَانَ قَالَ فَفَعَلَتْ فَعَادَ الْحَیْضُ إِلَی مَا کَانَ (1).

وَ مِنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: لَا تَخْتَضِبِ الْحَائِضُ (2).

وَ مِنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ یُونُسَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام قُلْتُ الْمَرْأَةُ تَرَی الطُّهْرَ قَبْلَ غُرُوبِ الشَّمْسِ کَیْفَ تَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ قَالَ فَقَالَ إِذَا رَأَتِ الطُّهْرَ بَعْدَ مَا یَمْضِی مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ فَلَا تُصَلِّ إِلَّا الْعَصْرَ لِأَنَّ وَقْتَ الظُّهْرِ دَخَلَ عَلَیْهَا وَ هِیَ فِی الدَّمِ وَ خَرَجَ عَنْهَا الْوَقْتُ وَ هِیَ فِی الدَّمِ فَلَمْ یَجِبْ عَلَیْهَا أَنْ تُصَلِّیَ الظُّهْرَ وَ مَا طَرَحَ اللَّهُ عَنْهَا مِنَ الصَّلَاةِ وَ هِیَ فِی الدَّمِ أَکْثَرُ(3).

بیان

یدل علی أن بناء القضاء علی وقت الفضیلة و اختاره الشیخ و جماعة و حملوا الأخبار الدالة علی وجوب قضاء الصلاتین مع بقاء مدة یمکنها أداؤهما علی الاستحباب و الأکثر عملوا بالأخبار الأخیرة و الأول لا یخلو من قوة و کذا الخلاف فیما إذا رأت الدم فی أول الوقت بعد مضی مقدار الصلاتین.

«10»

الْخِصَالُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ وَ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ السِّنَانِیِّ وَ الْحُسَیْنِ الْمُکَتِّبِ وَ عَبْدِ اللَّهِ الصَّائِغِ وَ عَلِیٍّ الْوَرَّاقِ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ عَنْ تَمِیمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِی مُعَاوِیَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: الْأَغْسَالُ مِنْهَا غُسْلُ الْجَنَابَةِ

ص: 89


1- 1. قرب الإسناد ص 167 ط نجف.
2- 2. قرب الإسناد ص 168.
3- 3. قرب الإسناد ص 176 طبع نجف.

هجده روز است و بیست و سه روز نیز روایت شده است، و جایز است که از سر تسلیم به هر یک از این احادیث عمل کند.

زن حامله اگر در دوره بارداری خونی را آن­گونه که قبلاً مشاهده می­کرده مشاهده کند، در ایّام خونریزی نمازخواندن را ترک می­کند و اگر مایع زرد رنگ را مشاهده کند نماز خواندن را ترک نمی­کند، و روایت شده که اگر بارداریِ او صحّت داشته باشد مانند زن مستحاضه عمل کرده و نماز خواندن را ترک نمی­کند، نظر خواصّی از فقها نیز چنین است، و بدان که خونریزی زنی که برای نخستین بار دچار حیض می­شود بسیار است و به همین خاطر ده روز طول می­کشد، و هنگامی که پا به سن گذاشت از میزان خونریزی او کاسته می­شود تاجائی که به نُه یا هشت یا هفت روز و حتی کمتر نیز می­رسد تا اینکه به کمترین حدّ یعنی سه روز منتهی می­شود، سپس خونریزی او به طور کلّی قطع می­گردد و از جمله کسانی می­گردد که از حیض شدن یائسه می­گردند.

و نشانه زن مستحاضه این است که خون خارج شده از او رقیق است و زردی بر آن غالب است، و خون حیض به سیاهی می­گراید و دارای رقّت و سوزش است، هنگامی که زن مستحاضه به دوران حیض دوّم خود وارد شود، نماز خواندن را ترک می­کند تا زمانی که از دوران حیض خارج شود، پس آن­گاه که خونریزی او به پایان رسید غسل نموده و نماز می­خواند، و چه بسا که خون در دوره حیض دوّم زود­تر از موعد از فرج خارج شود. و فاصلة بین دو دوره حیض، یک دوره پاک شدن است که ده روز طول می­کشد، پس اگر بعد از به جا آوردن غسل حیض و قبل از پایان ده روز پاکی خونی خارج شود، آن خون باقی مانده دوره حیض نخست است، امّا اگر پس از ده روز پاک بودن خونی را مشاهده کند آن خون متعلّق به دوره حیض دوّم است که زودتر از موعد خارج شده است, و اگر خونریزی زن مستحاضه ادامه یابد و مانند دوره حیضش سپری شود، شوهرش بعد از غسل و یا قبل از آن هرگاه که بخواهد با او نزدیکی می­کند. زن حائض وارد مسجد نمی­شود مگر آنکه قصد عبور داشته باشد، و بر او واجب است که هنگام فرا رسیدن وقت هر نماز وضو بگیرد و رو به قبله بنشیند و هر روز به اندازة وقتی که صرف نماز می­شود به ذکرخداوند بپردازد؛ و اگر یک و یا دو روز خونی را مشاهده کند آن خون حیض نیست مادامی که سه روز پشت سر هم خون مشاهده نکند، و بر او واجب است که نمازهای ترک شده در آن یک یا دو روز را قضا کند.(1)

و اگر زنی بیشتر از ده روز خونی مشاهده کند، ده روز از خواندن نماز صرف نظر می­کند، سپس در روز یازدهم غسل می­نماید، و خود را وارسی کرده و غسل می­نماید، پس اگر خون وارد پنبه نشود هر نماز را با وضوی جداگانه به جا می­آورد،

ص: 92


1- . فقه الرضا: 21

وَ الْحَیْضِ وَ قَالَ أَکْثَرُ أَیَّامِ الْحَیْضِ عَشَرَةُ أَیَّامٍ وَ أَقَلُّهَا ثَلَاثَةُ أَیَّامٍ وَ الْمُسْتَحَاضَةُ تَغْتَسِلُ وَ تَحْتَشِی وَ تُصَلِّی وَ الْحَائِضُ تَتْرُکُ الصَّلَاةَ وَ لَا تَقْضِیهَا وَ تَتْرُکُ الصَّوْمَ وَ تَقْضِیهِ وَ النُّفَسَاءُ لَا تَقْعُدُ أَکْثَرَ مِنْ عِشْرِینَ یَوْماً إِلَّا أَنْ تَطْهُرَ قَبْلَ ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ تَطْهُرْ بَعْدَ الْعِشْرِینَ اغْتَسَلَتْ وَ احْتَشَتْ وَ عَمِلَتْ عَمَلَ الْمُسْتَحَاضَةِ(1).

وَ مِنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ السُّکَّرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْبَصْرِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَاقِرَ علیه السلام یَقُولُ: لَا یَجُوزُ لِلْمَرْأَةِ الْحَائِضِ وَ لَا الْجُنُبِ الْحُضُورُ عِنْدَ تَلْقِینِ الْمَیِّتِ لِأَنَّ الْمَلَائِکَةَ تَتَأَذَّی بِهِمَا وَ لَا یَجُوزُ لَهُمَا إِدْخَالُ الْمَیِّتِ قَبْرَهُ وَ لَا تَخْضِبِ الْمَرْأَةُ یَدَیْهَا فِی حَیْضِهَا فَإِنَّهُ یُخَافُ عَلَیْهَا الشَّیْطَانُ الْخَبَرَ(2).

وَ مِنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ الْقُرَشِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ کَرِهَ لَکُمْ أَیَّتُهَا الْأُمَّةُ أَرْبَعاً وَ عِشْرِینَ خَصْلَةً وَ نَهَاکُمْ عَنْهَا وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ کَرِهَ لِلرَّجُلِ أَنْ یَغْشَی امْرَأَتَهُ وَ هِیَ حَائِضٌ فَإِنْ غَشِیَهَا فَخَرَجَ الْوَلَدُ مَجْذُوماً أَوْ أَبْرَصَ فَلَا یَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ (3).

المحاسن، عن إبراهیم بن الحسن الفارسی عن سلیمان بن جعفر البصری عن أبی عبد الله علیه السلام. مثله (4).

«11»

الْعُیُونُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیِّ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام

ص: 90


1- 1. الخصال ج 2 ص 152.
2- 2. الخصال ج 2 ص 142.
3- 3. الخصال ج 2 ص 102 و مثله بتمامه فی الأمالی ص 181.
4- 4. المحاسن ص 321.

و اگر خون وارد پنبه شود ولی جاری نگردد، نماز شب و صبح را با یک غسل واحد و سایر نمازها را با وضو به جا می­آورد، و اگر خون وارد پنبه شود و جاری گردد نماز شب و صبح را با یک غسل و نماز ظهر و عصر را با یک غسل دیگر به جا می­آورد، و نماز ظهر را اندکی به تأخیر انداخته و نماز عصر را اندکی زودتر به جا می­آورد، سپس نماز مغرب و عشاء را نیز با یک غسل واحد به جا می­آورد و نماز مغرب را اندکی به تأخیر انداخته و نماز عشاء را اندکی زودتر به جا می­آورد، پس هنگامی که وارد دوره حیض شد نماز خواندن را ترک می­کند، و هرگاه به صورتی که توصیف کردم غسل نماید، برای شوهرش حلال است که با او نزدیکی کند.

اگر زنی در دوران حیض مایع زرد رنگی ببیند خون حیض است، ولی اگر بعد از دوران حیض باشد خون حیض نیست، و اگر زن حائض بخواهد غسل حیض را به جا آورد باید استبراء کند، به این ترتیب که تکّه پنبه­ای را در فرج خود وارد می­کند، اگر خونی خارج شود، هر چند به اندازه یک سرمگس باشد، غسل نمی­کند، ولی اگر خونی خارج نشود غسل می­کند.

همچنین اگر زنی بخواهد غسل جنابت را به جا آورد ولی دچار حیض شود باید غسل را ترک کند تا پاک شود، و هنگامی که پاک شد برای جنابت و حیض یک غسل واحد را به جا می­آورد. و اگر مایعی زرد رنگ یا اندک خونی مشاهده کرد باید شکمش را به دیوار بچسباند و پای چپش را مانند حالتی که سگ بول می­کند بالا ببرد و پنبه را در فرج خود فرو کند، اگر خونی از آن خارج شد آن زن حائض است و اگر خارج نشد حائض نیست. اگر خون حیض و خون رحم، چه بسا که زخمی در فرج وجود داشته باشد، بر زن مشتبه شود بر او واجب است که به پشت بیافتد و انگشتانش را در فَرج خود فرو کند، پس اگر خون از طرف راست خارج شد خون زخم است، ولی اگر از طرف چپ خارج شد خون حیض است. و اگر آلت مرد در فرج زن فرو رود و خونریزی­اش متوقف نگردد و نداند که خون حیض است یا پاره شدن پرده بکارت، بر او واجب است تکه پنبه­ای را در فرج خود داخل کند، پس اگر اطراف پنبه آمیخته به خون شود بر اثر پاره شدن بکارت است و اگر تمام پنبه آغشته به خون و غرق در آن شود خون حیض است .

و آگاه باش که خون حاصل از پاره شدن بکارت از دو لبة فرج عبور نمی­کند، خون حیض خون گرمی است که با حرارت شدیدی خارج می­شود، خون استحاضه خون سردی است که جاری می­شود و زن از جاری شدنش آگاه نمی­گردد. و بالله التوفیق.(1)

ص: 93


1- . فقه الرضا: 22

قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ رَأَیْتُ نِسَاءَ أُمَّتِی فِی عَذَابٍ شَدِیدٍ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ رَأَیْتُ امْرَأَةً قَدْ شُدَّ رِجْلَاهَا إِلَی یَدَیْهَا وَ قَدْ سُلِّطَ عَلَیْهَا الْحَیَّاتُ وَ الْعَقَارِبُ لِأَنَّهَا کَانَتْ قَذِرَةَ الْوَضُوءِ قَذِرَةَ الثِّیَابِ وَ کَانَتْ لَا تَغْتَسِلُ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ الْحَیْضِ وَ لَا تَتَنَظَّفُ وَ کَانَتْ تَسْتَهِینُ بِالصَّلَاةِ(1).

وَ مِنْهُ، عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ: کَتَبَ الرِّضَا علیه السلام لِلْمَأْمُونِ مِنْ مَحْضِ الْإِسْلَامِ وَ شَرَائِعِ الدِّینِ أَنَّ غُسْلَ الْجَنَابَةِ فَرِیضَةٌ وَ غُسْلَ الْحَیْضِ مِثْلُهُ وَ أَکْثَرُ الْحَیْضِ عَشَرَةُ أَیَّامٍ وَ أَقَلُّهُ ثَلَاثَةُ أَیَّامٍ وَ الْمُسْتَحَاضَةُ تَحْتَشِی وَ تَغْتَسِلُ وَ تُصَلِّی وَ الْحَائِضُ تَتْرُکُ الصَّلَاةَ وَ لَا تَقْضِی وَ تَتْرُکُ الصَّوْمَ وَ تَقْضِی وَ النُّفَسَاءُ لَا تَقْعُدُ عَنِ الصَّلَاةِ أَکْثَرَ مِنْ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ یَوْماً فَإِنْ طَهُرَتْ قَبْلَ ذَلِکَ صَلَّتْ وَ إِنْ لَمْ تَطْهُرْ حَتَّی تَجَاوَزَتْ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ یَوْماً اغْتَسَلَتْ وَ صَلَّتْ وَ عَمِلَتْ مَا تَعْمَلُ الْمُسْتَحَاضَةُ(2).

«12»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: اعْلَمْ أَنَّ أَقَلَّ مَا یَکُونُ أَیَّامَ الْحَیْضِ ثَلَاثَةُ أَیَّامٍ وَ أَکْثَرَ مَا یَکُونُ عَشَرَةُ أَیَّامٍ فَعَلَی الْمَرْأَةِ أَنْ تَجْلِسَ عَنِ الصَّلَاةِ بِحَسَبِ عَادَتِهَا مَا بَیْنَ الثَّلَاثَةِ إِلَی الْعَشَرَةِ لَا تَطَهَّرُ فِی أَقَلَّ مِنْ ذَلِکَ وَ لَا تَدَعُ الصَّلَاةَ أَکْثَرَ مِنْ عَشَرَةِ أَیَّامٍ وَ الصُّفْرَةُ قَبْلَ الْحَیْضِ.

حَیْضٌ وَ بَعْدَ أَیَّامِ الْحَیْضِ لَیْسَتْ مِنَ الْحَیْضِ فَإِذَا زَادَ عَلَیْهَا الدَّمُ عَلَی أَیَّامِهَا اغْتَسَلَتْ فِی کُلِّ یَوْمٍ مَعَ الْفَجْرِ وَ اسْتَدْخَلَتِ الْکُرْسُفَ وَ شَدَّتْ وَ صَلَّتْ ثُمَّ لَا تَزَالُ تُصَلِّی یَوْمَهَا مَا لَمْ تَظْهَرِ الدَّمُ فَوْقَ الْکُرْسُفِ وَ الْخِرْقَةِ فَإِذَا ظَهَرَتْ أَعَادَتِ الْغُسْلَ وَ هَذِهِ صِفَةُ مَا تَعْمَلُهُ الْمُسْتَحَاضَةُ بَعْدَ أَنْ تَجْلِسَ أَیَّامَ الْحَیْضِ عَلَی عَادَتِهَا وَ الْوَقْتُ الَّذِی یَجُوزُ فِیهِ نِکَاحُ الْمُسْتَحَاضَةِ وَقْتُ الْغُسْلِ وَ بَعْدَ أَنْ تَغْتَسِلَ وَ تُنَظِّفَ لِأَنَّ غُسْلَهَا یَقُومُ مَقَامَ الطُّهْرِ لِلْحَائِضِ وَ النُّفَسَاءُ تَدَعُ الصَّلَاةَ أَکْثَرَهُ مِثْلَ أَیَّامِ حَیْضَةٍ وَ هِیَ عَشَرَةُ أَیَّامٍ وَ تَسْتَظْهِرُ بِثَلَاثَةِ أَیَّامٍ ثُمَّ تَغْتَسِلُ فَإِذَا رَأَتِ الدَّمَ عَمِلَتْ کَمَا تَعْمَلُ الْمُسْتَحَاضَةُ وَ قَدْ رُوِیَ ثَمَانِیَةَ

ص: 91


1- 1. عیون الأخبار ج 2 ص 11.
2- 2. عیون الأخبار ج 2 ص 123 و 124.

توضیح

جمیع فقها بر این امر که کمترین مدّت زمان حیض سه روز و بیشترین مدت زمان آن ده روز است اتفاق نظر دارند؛ این فرموده امام رضا: (و الصفرة قبل الحیض)، مضمون حدیثی است که شیخ(1)

با سندی که در آن ضعف وجود دارد از امام صادق علیه السلام روایت کرده است، (کونه قبل الحیض حیضا)قبل از حیض حیض است حمل می شود بر جایی که نزدیک به حیض باشد و آن­گونه که در حدیث دیگری آمده است آب زرد رنگ خارج شده قبل از حیض زمانی خون حیض تلّقی می­شود که به اندازه دو روز قبل از آن خارج شود،(2)

و این امر بدین خاطر است که شروع عادت در پاره­ای از اوقات پیش می­افتد، و امّا دیدن آب زرد رنگ بعد از حیض بر زمانی حمل می­شود که زن عادت را مشاهده کرده و زمان آن سپری شده باشد، پس در این حالت آب زرد رنگ در حکم خون استحاضه بعد از استظهار است، البته در صورت سپری شدنِ ده روز (ایّام حیض) و همچنین گذشت ایّام استظهار، چرا که برخی از احادیث بر شرط بودن استظهار با تمیّز دلالت دارند.

سپس آگاه باش که نظر مشهور در مورد زن مسحاضه ی متوسطه آن است که برای نماز صبح غسل می­نماید و برای سایر نمازها فقط وضو می­گیرد، آن­گونه که از ابتدا و انتهای این حدیث نیز چنین استنباط می­شود، و از ابن جنید و ابن ابی عقیل نقل شده که هر دوی آن­ها حکم وجوب سه غسل برای این گروه (مستحاضه متوسطه) و مستحاضه کثیره را یکسان دانسته­اند، و در المعتبر این نظر را به صورت قطعی و حتمی بیان کرده است و در المنتهی آن را ترجیح داده است، و گروهی از محققّان متأخرّ نیز به آن اعتقاد دارند، و این نظر در بیشتر احادیث آشکار است؛ و از برخی احادیث نیز چنین برداشت می­شود که استحاضه متوسطه در حکم استحاضه قلیله می­باشد؛، ابن ابی عقیل در مورد استحاضه قلیله به وجوب یک غسل واحد در طول روز و شب اعتقاد دارد، چنان­که از ابتدای این حدیث نیز چنین برداشت می­شود.

سپس از کلام بیشتر فقها چنین برمی­آید که استحاضه متوسطه آن است که خون زن در پنبه نفوذ کند ولی به سوی دستمال جاری نشود، ولی استحاضه کثیره آن است که خون به دستمال نیز برسد، امّا فقها در مورد استحاضه متوسطه نظر به تغییر دستمال داده­اند به خاطر رسیدن رطوبت خون به دستمال در اثر مجاورت با آن، و از کلام شیخ مفید در المقنعه چنین بر می­آید که خون در استحاضه متوسطه به دستمال می­رسد، ولی در استحاضه کثیره از آن جاری می­گردد، این نظر را شیخ علی در یکی از حواشی خود ذکر کرده و از برخی از روایات نیز برداشت می­شود، و آنچه اخیراً در این حدیث ذکر شد بر نظر اوّل دلالت می­کند و آنچه در ابتدا ذکر شد بر نظر اخیر دلالت می­کند، و اینکه جماع با محقّق شدن فقط شرط غسل جائز می­گردد.

سپس فقها بر سر این نکته دچار اختلاف نظر شدند که آیا حیض با بارداری هم زمان می­گردد، یا خیر بلکه

ص: 94


1- . التهذیب 1: 44
2- . التهذیب 1: 113

عَشَرَ یَوْماً وَ رُوِیَ ثَلَاثَةً وَ عِشْرِینَ یَوْماً وَ بِأَیِّ هَذِهِ الْأَحَادِیثِ أُخِذَ مِنْ جِهَةِ التَّسْلِیمِ جَازَ وَ الْحَامِلُ إِذَا رَأَتِ الدَّمَ فِی الْحَمْلِ کَمَا کَانَتْ تَرَاهُ تَرَکَتِ الصَّلَاةَ أَیَّامَ الدَّمِ فَإِنْ رَأَتْ صُفْرَةً لَمْ تَدَعِ الصَّلَاةَ وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّهَا تَعْمَلُ مَا تَعْمَلُهُ الْمُسْتَحَاضَةُ إِذَا صَحَّ لَهَا الْحَمْلُ فَلَا تَدَعُ الصَّلَاةَ وَ الْعَمَلُ مِنْ خَوَاصِّ الْفُقَهَاءِ عَلَی ذَلِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ مَا تَحِیضُ الْمَرْأَةُ دَمُهَا کَثِیرٌ وَ لِذَلِکَ صَارَ حَدُّهَا عَشَرَةَ أَیَّامٍ فَإِذَا دَخَلَتْ فِی السِّنِّ نَقَصَ دَمُهَا حَتَّی یَکُونَ قُعُودُهَا تِسْعَةً أَوْ ثَمَانِیَةً أَوْ سَبْعَةً وَ أَقَلَّ مِنْ ذَلِکَ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی أَدْنَی الْحَدِّ وَ هُوَ ثَلَاثَةُ أَیَّامٍ ثُمَّ یَنْقَطِعُ الدَّمُ عَلَیْهَا فَتَکُونُ مِمَّنْ قَدْ یَئِسَتْ مِنَ الْحَیْضِ وَ تَفْسِیرُ الْمُسْتَحَاضَةِ أَنَّ دَمَهَا یَکُونُ رَقِیقاً تَعْلُوهُ صُفْرَةٌ وَ دَمَ الْحَیْضِ إِلَی السَّوَادِ وَ لَهُ رِقَّةٌ [حُرْقَةٌ] فَإِذَا دَخَلَتِ الْمُسْتَحَاضَةُ فِی حَدِّ حَیْضَتِهَا الثَّانِیَةِ تَرَکَتِ الصَّلَاةَ حَتَّی تَخْرُجَ الْأَیَّامُ الَّتِی تَقْعُدُ فِی حَیْضِهَا فَإِذَا ذَهَبَ عَنْهَا الدَّمُ اغْتَسَلَتْ وَ صَلَّتْ وَ رُبَّمَا عَجَّلَ الدَّمُ مِنَ الْحَیْضَةِ الثَّانِیَةِ وَ الْحَدُّ بَیْنَ الْحَیْضَتَیْنِ الْقُرْءُ وَ هُوَ عَشَرَةُ أَیَّامٍ بِیضٍ فَإِنْ زَادَ الدَّمُ بَعْدَ اغْتِسَالِهَا مِنَ الْحَیْضِ قَبْلَ اسْتِکْمَالِ عَشَرَةِ أَیَّامٍ بِیضٍ فَهُوَ مَا بَقِیَ مِنَ الْحَیْضَةِ الْأُولَی وَ إِنْ رَأَتِ الدَّمَ بَعْدَ الْعَشَرَةِ الْبِیضِ فَهُوَ مَا تَعَجَّلَ مِنَ الْحَیْضَةِ الثَّانِیَةِ فَإِذَا دَامَ دَمُ الْمُسْتَحَاضَةِ وَ مَضَی عَلَیْهَا مِثْلُ أَیَّامِ حَیْضِهَا أَتَاهَا زَوْجُهَا مَتَی مَا شَاءَ بَعْدَ الْغُسْلِ أَوْ قَبْلَهُ وَ لَا تَدْخُلِ الْمَسْجِدَ الْحَائِضُ إِلَّا أَنْ تَکُونَ مُجْتَازَةً وَ یَجِبُ عَلَیْهَا عِنْدَ حُضُورِ کُلِّ صَلَاةٍ أَنْ تَتَوَضَّأَ وُضُوءَ الصَّلَاةِ وَ تَجْلِسَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ تَذْکُرَ اللَّهَ بِمِقْدَارِ صَلَاتِهَا کُلَّ یَوْمٍ وَ إِنْ رَأَتْ یَوْماً أَوْ یَوْمَیْنِ فَلَیْسَ ذَلِکَ مِنَ الْحَیْضِ مَا لَمْ تَرَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ مُتَوَالِیَاتٍ وَ عَلَیْهَا أَنْ تَقْضِیَ الصَّلَاةَ الَّتِی تَرَکَتْهَا فِی الْیَوْمِ وَ الْیَوْمَیْنِ (1) وَ إِنْ رَأَتِ الدَّمَ أَکْثَرَ مِنْ عَشَرَةِ أَیَّامٍ فَلْتَقْعُدْ عَنِ الصَّلَاةِ عَشَرَةً ثُمَّ تَغْتَسِلُ یَوْمَ حَادِیَ عَشَرَ وَ تَحْتَشِی وَ تَغْتَسِلُ فَإِنْ لَمْ یَثْقُبِ الدَّمُ الْقُطْنَ صَلَّتْ صَلَوَاتِهَا کُلَّ صَلَاةٍ بِوُضُوءٍ

ص: 92


1- 1. فقه الرضا ص 21.

خونی که زن در دوره بارداری مشاهده می­کند خون استحاضه است؟ پس شیخ صدوق، سیّد، علّامه و گروهی از فقها به جمع شدن مطلق دورۀ حیض و بارداری اعتقاد دارند، شیخ درالنهایة و کتابی الأخبار (دو کتاب حدیث) گفته است: خونی که زن (باردار) در ایّام عادتش می­بیند حُکماً خون حیض است و خونی که بیست روز پس از ایّام عادتش می­بیند خون حیض نیست، محقق نیز در المعتبر این نظر را پسندیده است.

در الخلاف از شیخ نقل شده که گفته است: اجماع گروه فقها بر این است که زن بارداری که بارداری­اش ثابت شده باشد دچار حیض نمی­شود، ولی در مورد حیض زن قبل از ثابت شدن بارداری دچار اختلاف نظر شده­اند؛ شیخ چنین نظری را در المبسوط نیز بیان کرده است، ابن جنید و شیخ مفید گفته­اند: دوره حیض با دوران بارداری جمع نمی­گردد؛ از این حدیث چنین برمی­آید که احادیثی که قائل به اجتماع حیض و بارداری هستند محمول بر تقیّه می­باشند، ولی عموم فقها به عدم اجتماع باور دارند و نظری که قائل به جدایی زمان حیض و بارداری است خالی از قوّت و صحت نیست، و هیچ اختلافی در این امر وجود ندارد که کمترین دورۀ پاکی ده روز است، همچنین حدیث بر این نکته دلالت می­کند که منظور از (القرء) همان دوره پاک بودن از حیض است.

این فرموده امام: (أو قبلَه) منافی آن چیزی است که قبلاً ­­ذکر شد و بعداً نیز ذکر خواهد شد، و شاید (لا قبلَه) بوده و بر اثر تصحیف تغییر یافته است، اگر چه این امکان وجود دارد که آنچه قبلاًَ ذکر شد و بعداً نیز ذکر خواهد شد بر استحباب یا بر زن مستخاضه­ای حمل شود که خونریزی اش زیاد طولانی نیست، و این با آن حمل می­شود.

امّا عدم جواز درنگ کردن حائض در مساجد، نظر مشهور و قابل اعتماد در بین فقهاست، ولی سلّار قائل به کراهت آن است، همچنین جواز عبور از مساجد برای حائض نیز نظر مشهور در بین فقهاست البته با وجود عدم نجاست ظاهری، امّا با وجود نجاست ظاهری کسانی که وارد کردن نجاستی که سرایت نمی­کند را به داخل مسجد جایز نمی­دانند عبور از مسجد را نیز برای او جایز نمی­دانند، ولی جواز این امر آشکارتر است.

و نظرمشهور، استحباب وضو گرفتن و نشستن رو به قبله زن حائض در مکان نماز و ذکر گفتن است, ولی ظاهر حدیث نظر به وجوب دارد آن­گونه که به شیخ صدوق نسبت داده شده است، و شیخ مفید گفته است: زن حائض در گوشه­ای از نمازخانه­اش می­نشیند.

همچنین فقها در مورد تحقّق یافتن شرط متوالی بودن سه روز حیض که کمترین مقدار آن است دچار اختلاف نظر شده­اند، بیشتر آنان به توالی اعتقاد دارند، شیخ در النهایه گفته است: اگر زن به مدّت یک یا دو روز خون را مشاهده کند سپس قبل از پایان ده روز و در روز سوّم خونریزی را (حتی بدون توالی) مشاهده کند، خونِ حیض است، ولی اگر تا پایان ده روز، روز سوّمِ خونریزی را مشاهده نکند خون حیض نیست؛ امّا هر دو گروه بر محقّق شدن شرط وجود سه روز در میان ده روز متفق هستند. فقها بر سر معنای توالی نیز اختلاف نظر دارند و از ظاهر سخن بیشتر فقها چنین بر می­آید که به حصول مسمّای خونریزی در هر

ص: 95

وَ إِنْ ثَقَبَ الدَّمُ الْکُرْسُفَ وَ لَمْ یَسِلْ صَلَّتْ صَلَاةَ اللَّیْلِ وَ الْغَدَاةِ بِغُسْلٍ وَاحِدٍ وَ سَائِرَ الصَّلَوَاتِ بِوُضُوءٍ وَ إِنْ ثَقَبَ الدَّمُ الْکُرْسُفَ وَ سَالَ صَلَّتْ صَلَاةَ اللَّیْلِ وَ الْغَدَاةِ بِغُسْلٍ وَ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ بِغُسْلٍ وَ تُؤَخِّرُ الظُّهْرَ قَلِیلًا وَ تُعَجِّلُ الْعَصْرَ وَ تُصَلِّی الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ بِغُسْلٍ وَاحِدٍ وَ تُؤَخِّرُ الْمَغْرِبَ قَلِیلًا وَ تُعَجِّلُ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ فَإِذَا دَخَلَتْ فِی أَیَّامِ حَیْضِهَا تَرَکَتِ الصَّلَاةَ وَ مَتَی مَا اغْتَسَلَتْ عَلَی مَا وَصَفْتُ حَلَّ لِزَوْجِهَا أَنْ یَغْشَاهَا وَ إِذَا رَأَتِ الصُّفْرَةَ فِی أَیَّامِ حَیْضِهَا فَهُوَ حَیْضٌ وَ إِنْ رَأَتْ بَعْدَهَا فَلَیْسَ مِنَ الْحَیْضِ وَ إِذَا أَرَادَتِ

الْحَائِضُ بَعْدَ الْغُسْلِ مِنَ الْحَیْضِ فَعَلَیْهَا أَنْ تَسْتَبْرِئَ وَ الِاسْتِبْرَاءُ أَنْ تُدْخِلَ قُطْنَةً فَإِنْ کَانَ هُنَاکَ دَمٌ خَرَجَ وَ لَوْ مِثْلَ رَأْسِ الذُّبَابِ فَإِنْ خَرَجَ لَمْ تَغْتَسِلْ وَ إِنْ لَمْ یَخْرُجْ اغْتَسَلَتْ وَ إِذَا أَرَادَتِ الْمَرْأَةُ أَنْ تَغْتَسِلَ مِنَ الْجَنَابَةِ فَأَصَابَهَا الْحَیْضُ فَلْتَتْرُکِ الْغُسْلَ حَتَّی تَطْهُرَ فَإِذَا طَهُرَتِ اغْتَسَلَتْ غُسْلًا وَاحِداً لِلْجَنَابَةِ وَ الْحَیْضِ وَ إِذَا رَأَتِ الصُّفْرَةَ أَوْ شَیْئاً مِنَ الدَّمِ فَعَلَیْهَا أَنْ تُلْصِقَ بَطْنَهَا بِالْحَائِطِ وَ تَرْفَعَ رِجْلَهَا الْیُسْرَی کَمَا تَرَی الْکَلْبَ إِذَا بَالَ وَ تُدْخِلَ قُطْنَةً فَإِنْ خَرَجَ فِیهَا دَمٌ فَهِیَ حَائِضٌ وَ إِنْ لَمْ یَخْرُجْ فَلَیْسَتْ بِحَائِضٍ وَ إِنِ اشْتَبَهَ عَلَیْهَا الْحَیْضُ وَ دَمُ قَرْحَةٍ فَرُبَّمَا کَانَ فِی فَرْجِهَا قَرْحَةٌ فَعَلَیْهَا أَنْ تَسْتَلْقِیَ عَلَی قَفَاهَا وَ تُدْخِلَ أَصَابِعَهَا فَإِنْ خَرَجَ الدَّمُ مِنَ الْجَانِبِ الْأَیْمَنِ فَهُوَ مِنَ الْقَرْحَةِ وَ إِنْ خَرَجَ مِنَ الْجَانِبِ الْأَیْسَرِ فَهُوَ مِنَ الْحَیْضِ وَ إِنِ اقْتَضَّهَا زَوْجُهَا وَ لَمْ یَرْقَأْ دَمُهَا وَ لَا تَدْرِی دَمُ الْحَیْضِ هُوَ أَمْ دَمُ الْعُذْرَةِ فَعَلَیْهَا أَنْ تُدْخِلَ قُطْنَةً فَإِنْ خَرَجَتِ الْقُطْنَةُ مُطَوَّقَةً بِالدَّمِ فَهُوَ مِنَ الْعُذْرَةِ وَ إِنْ خَرَجَتْ مُنْغَمِسَةً فَهُوَ مِنَ الْحَیْضِ وَ اعْلَمْ أَنَّ دَمَ الْعُذْرَةِ لَا یَجُوزُ الشُّفْرَتَیْنِ وَ دَمَ الْحَیْضِ حَارٌّ یَخْرُجُ بِحَرَارَةٍ شَدِیدَةٍ وَ دَمَ الْمُسْتَحَاضَةِ بَارِدٌ یَسِیلُ وَ هِیَ لَا تَعْلَمُ وَ بِاللَّهِ التَّوْفِیقُ (1).

ص: 93


1- 1. فقه الرضا ص 22.

یک از ایّام سه گانه اکتفاء می­شود اگر چه خونریزی تمام روز را نیز در برنگیرد، و شاید این امر از ظاهر بیشتر روایات برداشت شود، اضافه براین عدّه­ای از فقهای معاصر به عنوان مثال رؤیت خون در اولین شب ماه و آخرین روز از سه روز خونریزی را به عنوان شرط مطرح کرده­اند به طوری که خونریزی در غروب روز سوّم وجود داشته باشد، امّا در روز میانی (روز دوّم) خونریزی در هر قسمت از روز که باشد اشکالی ندارد، و بعضی از فقها متوالی بودن سه روز را به عنوان شرط مطرح کرده­اند به طوری که هرگاه پنبه در فرج گذاشته شود آلوده گردد، و از ظاهر سخن فقها چنین برمی­آید که شب­ها نیز جزء سه روز به حساب می­آیند، و ابن جنید به این امر تصریح کرده و چه بسا که از احادیث نیز آشکار می­گردد.

سپس یکی از فقها عدم اشتراط توالی را مطرح کرده است در صورتی که زن خونریزی را در روزهای اول، پنجم و دهم مشاهده کند، چرا که این سه روز حتماً ایّام حیض هستند، ولا غیر و مقتضای آن این است که ایام نقاء، طهر است، ولی این امر با کمترین مدت زمان پاکی که اجماع بر آن وجود دارد و قبلا ذکر شد هم خوانی ندارد، همچنین محقّق در المعتبر و علّامه در المنتهی و فقهای دیگر به این نکته تصریح کرده­اند که اگر زن سه روز خونریزی ببیند سپس روز دهم نیز خونریزی داشته باشد، این چهار روز و ایّام پاکی که در بین آن­ها وجود دارد جزء دوران حیض به شمار می­آید و حکم آن­ها یکسان است.

و این فرموده امام: (صلّت صلاة اللیل) بر این نکته مذکور از جانب فقها دلالت دارد که نماز نافله، نماز شب را به نماز صبح متصل می­کند، بلکه خلافی بر سر این نظر در بین فقها وجود ندارد، و بیشتر فقهای معاصر به عدم مستند بودن آن اعتراف کرده­اند.

امّا این فرموده امام علیه السلام: (و تعجّل العصر)، از آنجا که آشکار است تعجیل و تأخیر در ادای نماز ظهر و عصر به منظور به جا آوردن آن­ها در وقت فضیلت صورت می­گیرد، پس مقصود از تعجیل، عدم به تأخیر انداختن آن از اوّل وقت می­باشد چنان­که غالباً این­گونه است، و منظور به جا آوردن نماز قبل از فرا رسیدن وقت آن نیست اگر چه احتمال این نظر نیز وجود دارد. (و إذا أرادت الحائض بعدُ) یعنی: بعد از قطع شدن خونریزی. این کلامی است که در الفقیه(1) آن را تا عبارت (و هی لا تعلم: و زن نیز از جاری شدنش آگاه نمی­گردد) نقل و ذکر کرده که پدرش در نامه­ای این کلام را برای او فرستاده است.

این فرموده: (أو شیئاً من الدّم) یعنی: رطوبت­های ناشی از خون که زن از خون بودن آن آگاهی ندارد، و در الفقیه(2) چنین آمده است: (إذا رأت الصفرة و النتن: هرگاه آب زرد رنگ را مشاهده و بوی بد را استشمام کند)، و در یکی از نسخه­ها (الشیء) ذکر شده که صحیح­تر به نظر می­رسد؛

ص: 96


1- . به الفقیه 1: 50 مراجعه کن.
2- . الفقیه 1: 54
بیان

کون أقل الحیض ثلاثة و أکثره عشرة مما أجمع علیه الأصحاب و قوله و الصفرة قبل الحیض هو مضمون خبر رواه الشیخ (1) بسند فیه ضعف عن الصادق علیه السلام و کونه قبل الحیض حیضا حمل علی ما إذا کان قریبا منه کما ورد فی خبر آخر بیومین (2)

و ذلک لأن العادة قد تتقدم و أما بعد الحیض فمحمول علی ما إذا رأت العادة و تجاوز عنها فإنه فی حکم الاستحاضة بعد الاستظهار مع التجاوز عن العشرة بل أیام الاستظهار أیضا إذ یظهر من بعض الأخبار اشتراط الاستظهار بالتمیز.

ثم اعلم أن المشهور فی المستحاضة المتوسطة أنها تغتسل للصبح و تتوضأ لسائر الصلوات کما هو ظاهر هذا الخبر أولا و أخیرا و نقل عن ابن الجنید و ابن أبی عقیل أنهما سویا بین هذا القسم و بین الکثیرة فی وجوب ثلاثة أغسال و به جزم فی المعتبر و رجحه فی المنتهی و إلیه ذهب جماعة من محققی المتأخرین و هو أظهر فی أکثر الأخبار و یظهر من بعضها أنها بحکم القلیلة و ذهب ابن أبی عقیل إلی وجوب غسل واحد فی الیوم و اللیلة فی القلیلة کما یفهم من أول هذا الخبر أیضا.

ثم إن الظاهر من کلام الأکثر أن المتوسطة هی التی ثقب دمها الکرسف و لم یسل منه إلی الخرقة و الکثیرة هی التی تعدی دمها إلی الخرقة و إنما ذکروا تغییر الخرقة فی المتوسطة لوصول رطوبة الدم إلیها بالمجاورة و کلام المفید فی المقنعة یدل علی وصول الدم إلی الخرقة فی المتوسطة و سیلانه عن الخرقة فی الکثیرة و کذا ذکره المحقق الشیخ علی فی بعض حواشیه کما یظهر من بعض الروایات و ما ذکر فی هذا الخبر أخیرا یدل علی الأول و ما ذکر أولا یدل علی الأخیر و یدل علی اشتراط الوطء بالغسل فقط.

ثم إن الأصحاب اختلفوا فی أنه هل یجتمع الحیض مع الحمل أم لا بل

ص: 94


1- 1. التهذیب ج 1 ص 44.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 113.

شیخ این حدیث را در الموثّق از امام صادق علیه السلام روایت کرده(1) و در آن چنین ذکر شده است: (و ترفع رجلها علی حائط: و پایش را بر روی دیوار بالا می­برد).

امّا در مورد این سخن که خارج شدن خون از طرف چپ فَرج نشانه حیض بودن است در میان فقها اختلاف نظر وجود دارد، بیشتر فقها از جمله صدوق، شیخ در النهایه و المبسوط و ابن ادریس و علّامه بر این باورند که خون خارج شده از طرف چپ فَرج خون حیض است، آن­گونه که در اینجا نیز ذکر شده است، ولی از ابن جنید نقل شده که خون خارج شده از طرف راست فرج خون حیض به شمار می­آید، امّا شهید در کتاب­هایش نظرات متفاوتی را مطرح کرده است و منشأ این اختلاف، اختلاف در روایات می­باشد؛ شیخ درالتهذیب(2) از محمد بن یحیی و او نیز از أبان روایت کرده که گفت: از امام صادق علیه السلام درباره دختر جوان خویش پرسیدم که در لایه درونی فَرج او زخمی وجود دارد، و هنگامی که خون جاری می­شود نمی­داند خون حیض است یا زخم، امام فرمود: به او امر کن که پشت خود را به زمین بچسباند و پاهایش را بالا بگیرد و انگشت میانی خود را در فَرج داخل کند، پس اگر خون از طرف چپ خارج شد خون حیض است و اگر از جانب راست خارج شد خون زخم است .

ما در نسخه­های معتبر چنین یافتیم و محقّق نیز در المعتبر به نقل از التهذیب این حدیث را ذکر کرده است، همچنین کلینی عین این حدیث را تا فرمودۀ (اگر خون از طرف راست خارج شود خون حیض است و اگر از طرف چپ خارج شود خون زخم است) روایت کرده است، و ابن جنید نیز به آن فتوا داده است.

و در نسخه های التهذیب که نزد ابن طاووس رحمه الله بوده است و همچنین در الکافی نیز چنین ذکر شده است، بنابراین عدّه­ای از فقها این روایت را طرد کرده و به خاطر ضعف و اختلاف موجود در آن و مخالفتش با اعتبار از عمل به آن خودداری نموده­اند، چرا که احتمال وجود زخم در هر طرف فَرج وجود دارد، و این نظر خالی از قوّت نیست.

در شرح این فرموده امام: (و َلم یرق دمها)، جوهری گفته است: (رقأ الدم یرقی) یعنی خون ساکن شد و آرام گرفت، و حکم مذکور در میان فقها مشهوراست و محقّق در المعتبر گفته است: هیچ تردیدی وجود ندارد که اگر اطراف پنبه بعد از خارج شدن از فَرج به خون آغشته شده باشد در اثر خونریزی پاره شدن پرده بکارت بوده است، ولی اگر غرق در خون باشد احتمال اینکه (خون بکارت) و یا خون حیض باشد وجود دارد، و به قطع نمی­توان حکم به مورد دوّم صادر کرد و هیچ وجه مستندی نیز برای این حُکم وجود ندارد، چرا که هر خونی که ممکن است خون حیض باشد، خون حیض است،

ص: 97


1- . التهذیب 1: 45
2- .التهذیب 1: 110 چاپ سنگی

ما تراه مع الحمل استحاضة فذهب الصدوق و السید و العلامة و جماعة إلی الاجتماع مطلقا و قال الشیخ فی النهایة و کتابی الأخبار ما تجده فی أیام عادتها یحکم بکونه حیضا و ما تراه بعد عادتها بعشرین یوما فلیس بحیض و استحسنه المحقق فی المعتبر.

و نقل عن الشیخ فی الخلاف أنه قال إجماع الفرقة علی أن الحامل المستبین حملها لا تحیض و إنما اختلفوا فی حیضها قبل أن یستبین حملها و نحوه قال فی المبسوط و قال ابن الجنید و المفید لا یجتمع حیض مع حمل و یظهر من هذا الخبر أن أخبار الاجتماع محمولة علی التقیة لکن أکثر العامة علی عدم الاجتماع و القول بالتفصیل لا یخلو من قوة و لا خلاف فی أن أقل الطهر عشرة أیام و یدل علی أن القرء هو الطهر.

قوله أو قبله مناف لما مر و سیأتی و لعله کان لا قبله فصحف و إن أمکن حمل ما مر و سیأتی علی الاستحباب أو علی مستحاضة لم تدم الدم علیها و هذا علیها.

و عدم جواز لبث الحائض فی المساجد هو المشهور و المعتمد و ذهب سلار إلی الکراهة و کذا جواز الاجتیاز هو المشهور بینهم مع عدم نجاسة فی الظاهر و أما معها فلا یجوزه من لا یجوز إدخال النجاسة التی لا تتعدی إلیه و الأظهر الجواز.

و أما وضوؤها و جلوسها فی مصلاها مستقبلة ذاکرة فالمشهور استحبابه و ظاهر الخبر الوجوب کما نسب إلی الصدوق و قال المفید تجلس ناحیة من مصلاها.

و اختلف الأصحاب فی اشتراط التوالی فی الأیام الثلاثة التی هی أقل الحیض فذهب الأکثر إلی التوالی و قال الشیخ فی النهایة إن رأت یوما أو یومین ثم رأت قبل انقضاء العشرة ما یتم به ثلاثة فهو حیض و إن لم تر حتی تمضی عشرة فلیس بحیض و اتفق الفریقان علی اشتراط کون الثلاثة فی جملة العشرة.

و اختلفوا فی معنی التوالی و ظاهر الأکثر الاکتفاء بحصول مسمی الدم فی

ص: 95

و چنان­که پیداست سخن در مورد (خون­های) مثل آن نیز چنین است، و آغشته شدن اطراف پنبه داخل فَرج به خون بر جاری شدن آن از بکارت دلالت می­کند، چرا که وارد شدن آلت مرد به داخل فرج چیزی نیست غیر از پاره شدن پرده نازکی که بردهانه رحم تنیده شده است، پس هنگامی که آن پرده پاره شود خون از اطراف فَرج خارج می­شود بر خلاف خون حیض.

شاید این فرموده امام: (و دَم العذرة) نشانه دیگری برای تشخیص اختلاف بین خون بکارت و خون حیض باشد، و جوهری ذکر کرده است که (الشُفر) یعنی: کناره فَرج .

روایت13.

کتاب عبدالله بن یحیی الکاهلی: گفته است: از امام موسی بن جعفرعلیه السلام شنیدم که درباره زن حائض فرمود: هرگاه خونریزی او پایان پذیرفت سپس آب زرد رنگی را مشاهده کرد اشکالی ندارد، غسل می­کند سپس نماز می­خواند.

روایت14.

المحاسن: از خلف بن حمّاد کوفی روایت شده است که گفت: یکی از یاران ما با دختر بالغی ازدواج کرد که دچار حیض نمی­شد، و هنگامی که پرده بکارت او را پاره کرد خون جاری شد و همچنان جاری می­شد و تا ده روز قطع نمی­گردید، پس او را به قابله­ها و کسانی نشان دادند که گمان می­رفت چنین حالتی را از زنان دیده­اند و در آن تخصص دارند، ولی آنان نظرات مختلف دادند: عدّه­ای گفتند: این خون حیض است و عدّه­ای دیگر گفتند: این خون پارگی بکارت است، پس این مسأله را از ابوحنیفه و دیگر فقهای خود پرسیدند، آنان گفتند: این امری است که برای ما مشکل و پیچیده است و نماز فریضه واجبی است، پس آن زن باید وضو گرفته و نماز بخواند، و شوهرش باید از نزدیکی با او خودداری کند تا سفیدی پاکی را مشاهده کند، اگر خون، خون حیض باشد نماز خواندن ضرری به آن زن نمی­رساند و اگر خون پاره شدن بکارت باشد او فریضه خود را به جا آورده است. بنابراین کنیز چنان کرد.

و من در آن سال قصد فریضه حج نمودم، و هنگامی که در سرزمین منی قرار گرفتیم فرستاده­ای را نزد امام موسی کاظم علیه السلام روانه کردم و گفتم: فدایت گردم، مسأله­ای برای ما پیش آمده که روزگار را بر ما تنگ کرده است، اگر صلاح ببینید و به من اجازه دهید نزد شما آمده و درباره آن مسأله از شما خواهم پرسید، پس امام به سوی من چنین فرستاد: هرگاه پاها آرام گرفت و راه به پایان رسید سوی من بیا، إن شاء الله.

خلف گوید: شب را منتظر ماندم و هنگامی که مشاهده نمودم از رفت و آمد مردم در منی کاسته شده است، به سوی خیمه امام رو نهادم، هنگامی که به نزدیکی خیمه رسیدم ناگهان با سیاهی­ای مواجه شدم که بر سر راه نشسته بود و گفت: ای مرد، کیستی؟ گفتم: مردی از حُجّاج، گفت: اسم تو چیست؟ گفتم: خلف بن حمّاد، گفت: بدون اجازه وارد شو که امام به من فرمان داده در اینجا بنشینم و هنگامی که تو آمدی به تو اجازه دهد؛ پس وارد شدم

ص: 98

کل واحد من الأیام الثلاثة و إن لم یستوعبه و لعل ذلک ظاهر عموم الروایات و اعتبر مع ذلک بعض المتأخرین رؤیته فی أولی لیلة من الشهر مثلا و فی آخر یوم من الیوم الثالث بحیث یکون عند غروبه موجودا و فی الیوم الوسط أی جزء کان منه و بعضهم اعتبر الاتصال فی الثلاثة بحیث متی وضعت الکرسف تلوث و ظاهر الأصحاب أن اللیالی معتبرة فی الثلاثة و به صرح ابن الجنید و لعله یظهر من الأخبار أیضا.

ثم الظاهر من کلام بعض الأصحاب أنه علی القول بعدم اشتراط التوالی لو رأت الأول و الخامس و العاشر فالثلاثة حیض لا غیر و مقتضاه أن أیام النقاء طهر و هو مشکل لما مر من الإجماع علی أقل الطهر و أیضا فقد صرح المحقق فی المعتبر و العلامة فی المنتهی و غیرهما من الأصحاب بأنها لو رأت ثلاثة ثم رأت العاشر کانت الأیام الأربعة و ما بینها من أیام النقاء حیضا و الحکم فیهما واحد.

و قوله صلت صلاة اللیل یدل علی ما ذکره الأصحاب أن المتنفلة تضم صلاة اللیل إلی صلاة الغداة بل لا خلاف بینهم فیه و اعترف أکثر المتأخرین بعدم المستند فیه.

قوله علیه السلام و تعجل العصر لما کان الظاهر أن التعجیل و التأخیر لإیقاع کل منهما فی وقت الفضیلة مع الجمع فالمراد بالتعجیل عدم التأخیر عن أول الوقت کما یکون غالبا لا إیقاعها قبل الوقت و إن کان یحتمله.

قوله و إذا أرادت الحائض بعد أی بعد انقطاع الدم و هذا الکلام أورده فی الفقیه (1) إلی قوله و هی لا تعلم و ذکر أنه کتبه والده فی رسالته إلیه. قوله أو شیئا من الدم أی مما یحصل من الدم من الرطوبات و لم تعلم أنه دم و فی الفقیه (2) إذا رأت الصفرة و النتن و فی بعض النسخ الشی ء و هو أظهر و

ص: 96


1- 1. راجع الفقیه ج 1 ص 50.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 54.

و سلام کردم، امام در حالی که تنها بر جایگاهش نشسته بود جواب سلامم را داد و کسی غیر از ایشان در خیمه نبود، هنگامی که در مقابل امام قرار گرفتم از حال و وضع من پرسید، گفتم: همانا مردی از دوستداران شما با دختر بالغی ازدواج کرده است که قبل از آن دچار حیض نمی­شد، پس بکارت او را پاره کرد و به مدّت ده روز خونریزی ادامه یافت، و قابله­ها در مورد او دچار اختلاف شدند، عدّه­ای گفتند: خون حیض است، و عدّه­ای دیگر گفتند: خون پارگی بکارت است، آن کنیز باید چه کاری انجام دهد؟ امام فرمود: باشد که تقوای خدا پیشه سازد، اگر آن خون از حیض باشد باید تا زمانی که پاک می­گردد از نماز خواندن پرهیز کند و شوهرش از نزدیکی با او خودداری کند، امّا اگر از بکارت باشد باید تقوی خدا پیشه سازد و وضو گرفته و نماز بخواند و شوهرش اگر دوست داشت با او نزدیکی کند.

به امام گفتم: چگونه می­توانند به ماهیت آن خون پی ببرند تا آنچه را که لازم است انجام دهند؟ پس امام در داخل خیمه به طرف راست و چپ نگاه کرد مبادا که کسی سخنانش را بشنود، آن­گاه به نزدیکی من آمده و فرمود: ای خلف، این سرّ خداوند است، پس آن را فاش نسازید، و این مردمان را از اصول دین خداوند آگاه نسازید بلکه به ضلالتی که خداوند برای آنان پسندیده رضایت دهید، سپس امام دست چپش را به شکل عدد نود در آورد و فرمود: آن دختر تکه پنبه­ای را در فَرج خود داخل کرده و زمانی طولانی آن را نگاه می­دارد پس به آرامی خارجش می­سازد، اگر خون اطراف پنبه را آغشته سازد از پارگی بکارت است و اگر آن را در خود غرق خون سازد از حیض است.

خلف گوید: شادی وجودم را فرا گرفت و سپس گریستم، امام فرمود: چه چیزی تو را به گریه وا داشته است؟ بعد از آنکه گریستَنَم پایان یافت گفتم: فدایت گردم چه کسی غیر از شما این مسأله را به این خوبی حلّ می­ کرد؛ پس امام سرش را به سوی آسمان بالا گرفت و فرمود: به خدا سوگند که من حلّ این مسأله را جز از جانب رسول خدا صلّی الله علیه و آله که آن را به وسیله جبرئیل از جانب خداوند دریافت نموده به آگاهی تو نرساندم.(1)

توضیح

جوهری گفته است: (المُعصِرة) یعنی دختری که برای نخستین بار دوره بلوغ را درک کرده است و دچار حیض شده است، گفته می­شود: (قَد أعصَرت) آن گاه که (دختری) وارد دوران جوانی شده یا به حدّ آن رسیده باشد، و گفته می­شود: منظور دختری است که به دوران حیض نزدیک شده باشد، چرا که (إعصار: بالغ شدن دختر) در دختران مانند بلوغ در پسران است، و در النهایة (المُعصِر) به معنای دختری است که به خاطر بلوغ رحم برای نخستین بار دچار حیض می­شود پایان نقل قول.(الاقتضاض): پاره کردن پرده بکارت.

درباره این فرموده امام: (و یبصرذلک) شیخ بهایی رحمه الله گفته است یعنی: کسی که در این مورد تخصّص و آگاهی دارد؛ (العُذرة) با ضمه یعنی: دوشیزگی؛ مراد از (البیاض) طهارت و پاکی است؛ گفته می­شود: (ضاق بالأمر ذرعاً) یعنی: طاقت و توان او برای انجام آن کار ضعیف و سست گشت (درمانده شد و از عهده آن بر نیامد)؛ ودر النهایه آمده است: (إیّاکم والسَّمر بَعد هدأة الرِّجل: برحذر باشید از شب نشینی بعد از آرام گرفتن پاها)، (الهدأة) و(الهدء):

ص: 99


1- . المحاسن: 307 و 308

رواه الشیخ فی الموثق عن أبی عبد الله علیه السلام (1) و فیها و ترفع رجلها علی حائط.

و أما کون الخروج من الجانب الأیسر علامة للحیض فاختلف فیه کلام الأصحاب فذهب الأکثر منهم الصدوق و الشیخ فی النهایة و المبسوط و ابن إدریس و العلامة إلی أن الخارج من الأیسر حیض کما هنا و المنقول عن ابن الجنید أن الحیض یعتبر من الجانب الأیمن و کلام الشهید فی کتبه مختلف و منشأ هذا الاختلاف اختلاف الروایة

فَقَدْ رَوَی الشَّیْخُ فِی التَّهْذِیبِ (2)

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی مَرْفُوعاً عَنْ أَبَانٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَتَاةٌ مِنَّا قَرْحَةٌ فِی جَوْفِهَا وَ الدَّمُ سَائِلٌ- لَا تَدْرِی مِنْ دَمِ الْحَیْضِ أَوْ مِنْ دَمِ الْقَرْحَةِ فَقَالَ مُرْهَا فَلْتَسْتَلْقِ عَلَی ظَهْرِهَا وَ تَرْفَعُ رِجْلَیْهَا وَ تَسْتَدْخِلُ إِصْبَعَهَا الْوُسْطَی فَإِنْ خَرَجَ الدَّمُ مِنَ الْجَانِبِ الْأَیْسَرِ فَهُوَ مِنَ الْحَیْضِ وَ إِنْ خَرَجَ مِنَ الْجَانِبِ الْأَیْمَنِ فَهُوَ مِنَ الْقَرْحَةِ.

هکذا وجدنا فی النسخ المعتبرة و نقله المحقق فی المعتبر عن التهذیب و روی الکلینی هذا الحدیث بعینه (3)

إلی قوله فإن خرج من الجانب الأیمن فهو من الحیض و إن خرج من الجانب الأیسر فهو من القرحة و به أفتی ابن الجنید.

و فی نسخ التهذیب التی کانت عند ابن طاوس ره کما فی الکافی و لذا طرح بعض الأصحاب هذه الروایة و لم یعملوا بها لضعفها و اختلافها و مخالفتها للاعتبار لاحتمال کون القرحة فی کل من الجانبین و لا یخلو من قوة.

قوله و لم یرق دمها قال الجوهری رقی الدم یرقی سکن و الحکم المذکور مشهور بین الأصحاب و المحقق فی المعتبر قال لا ریب فی أنها إذا خرجت مطوقة کانت من العذرة فإن خرجت مستنقعة فهو محتمل و لم یجزم بالحکم الثانی و لا وجه له إذ کل دم یمکن أن یکون حیضا فهو حیض و

ص: 97


1- 1. التهذیب ج 1 ص 45.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 110 ط حجر.
3- 3. الکافی ج 3 ص 94.

یعنی سکون و آرام گرفتن از حرکات، یعنی: بعد از زمانی که مردم از راه رفتن، و آمد و رفت در راه­ها آرام گرفتند؛ (المِضرب): خیمه و سیاه چادر بزرگ، و (الفسطاط): خیمه­ای که از موی حیوانات بافته می­شود (سیاه چادر)؛ و در الکافی چنین آمده است: (سألنی و سألته عن حاله: امام ازحال و وضعیت من پرسید و من نیز از حال و وضعیت ایشان پرسیدم) پس در هر دو نسخه این عبارت افتاده است؛ (الافتراع): پاره کردن پرده بکارت.

این فرموده امام علیه السلام: (لتتوضّأ) یعنی: (باید وضو بگیرد) برای حدث های دیگر، و یا منظورِ امام، شستن فَرج بوده است؛ (نهد إلیّ) یعنی: به سوی من برخاست؛ ظاهر این فرموده امام علیه السلام: (ولا تعلّموا) بر این نکته دلالت می­کند که آموزش دادن چنین مسائلی واجب نیست، و ممکن است که منظور امام علیه السلام از (أصول) منابع دریافت احکام بوده باشد به این معنی: احکام را از هرجایی که دریافت نمودید به مردم آموزش ندهید.

(أرضوا لهم مارضی الله لهم) یعنی آنان را وادار به پذیرش اموری کند که خداوند آنان را به پذیرش آن وادار کرده است، و مقصود آن­گونه که شیخ بهایی قدّس الله روحه ذکر کرده معنای حقیقی رضایت نیست. و درباره این سخن راوی (خلف بن حمّاد): (و عقد بیده الیسری تسعین) گفته است: و مقصود از این عبارت این است که امام علیه السلام سر ناخن انگشت سبابه دست چپ خود را بر مفصل پایینی انگشت ابهام قرارداد، و شاید انتخاب و برتری دادن گره کردن دست چپ از سوی امام علیه السلام با وجود ساده و آسان بودن گره کردن دست راست، تذکری است نسبت به این نکته که لازم است آن زن تکه پنبه را با دست چپش در فَرج خود وارد کند، به خاطر اینکه دست راست را از انجام دادن امور این چنینی محافظت کند، آن­گونه که شستن مقعد نیز با دست راست کراهت دارد، همچنین در کلام امام علیه السلام دلالتی بر این نکته وجود دارد که وارد کردن پنبه با انگشت ابهام به خاطر مصون نگاه داشتن انگشت صبابه از انجام این کار است.

در اینجا نکته­ای باقی می­ماند که باید مورد توجّه قرارگیرد، و آن اینکه گرهی که راوی ذکر کرده است گره نهصد است نه نود، چه که اهل حساب و کتاب از گره انگشتان دست راست برای یکان و دهگان و گره انگشتان دست چپ برای صدگان و هزارگان استفاده می­کردند، و گره­های صدگان در دست چپ را بر منوال خمیدگی گره­های دهگان در انگشتان دست راست قرار می دادند، بدون آنکه فرقی داشته باشد آن­گونه که نامه­های مشهور آنان نیز در بردارنده این امر است؛ پس شاید که راوی در تعبیر خویش دچار توهم شده باشد و یا شاید آنچه ذکر کرده اصطلاح غیرمشهوری در مورد عقود باشد، آن­گونه که مانندش در سخن عامّه نیز روی داده است،

مسلم در صحیح خود از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت کرده است که ایشان هنگام تشهّد دست خود را بر روی زانوی راستش می­گذاشت و دست راستش را به شکل پنجاه و سه گره می­کرد .

ص: 100

الکلام فی مثله کما هو الظاهر و وجه دلالة تطوق الدم علی کونه دم عذرة أن الاقتضاض لیس إلا خرق الجلدة الرقیقة المنتسجة علی الرحم فإذا خرقت خرج الدم من جوانبها بخلاف دم الحیض.

و قوله و دم العذرة لعله علامة أخری للفرق بینهما و الشفر بالضم حرف الفرج ذکره الجوهری.

«13»

کِتَابُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَی الْکَاهِلِیِّ، قَالَ سَمِعْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ علیه السلام یَقُولُ: فِی الْحَائِضِ إِذَا انْقَطَعَ عَنْهَا الدَّمُ ثُمَّ رَأَتْ صُفْرَةً فَلَیْسَ بِشَیْ ءٍ تَغْتَسِلُ ثُمَّ تُصَلِّی.

«14»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْکُوفِیِّ قَالَ: تَزَوَّجَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا جَارِیَةً مُعْصِراً لَمْ تَطْمَثْ فَلَمَّا اقْتَضَّهَا سَالَ الدَّمُ فَمَکَثَ سَائِلًا لَا یَنْقَطِعُ نَحْواً مِنْ عَشَرَةِ أَیَّامٍ قَالَ فَأَرَوْهَا الْقَوَابِلَ وَ مَنْ ظُنَّ أَنَّهُ یُبْصِرُ ذَلِکَ مِنَ النِّسَاءِ فَاخْتَلَفْنَ فَقَالَ بَعْضُهُنَّ هَذَا دَمُ الْحَیْضِ وَ قَالَ بَعْضُهُنَّ هُوَ دَمُ الْعُذْرَةِ فَسَأَلُوا عَنْ ذَلِکَ فُقَهَاءَهُمْ أَبَا حَنِیفَةَ وَ غَیْرَهُ مِنْ فُقَهَائِهِمْ فَقَالُوا هَذَا شَیْ ءٌ قَدْ أَشْکَلَ عَلَیْنَا وَ الصَّلَاةُ فَرِیضَةٌ وَاجِبَةٌ فَلْتَتَوَضَّأْ وَ لْتُصَلِّ وَ لْیُمْسِکْ عَنْهَا زَوْجُهَا حَتَّی تَرَی الْبَیَاضَ فَإِنْ کَانَ دَمَ الْحَیْضِ لَمْ تَضُرَّهَا الصَّلَاةُ وَ إِنْ کَانَ دَمَ الْعُذْرَةِ کَانَتْ قَدْ أَدَّتِ الْفَرِیضَةَ فَفَعَلَتِ الْجَارِیَةُ ذَلِکَ وَ حَجَجْتُ فِی تِلْکَ السَّنَةِ فَلَمَّا صِرْنَا بِمِنًی بَعَثْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ لَنَا مَسْأَلَةً قَدْ ضِقْنَا بِهَا ذَرْعاً فَإِنْ رَأَیْتَ أَنْ تَأْذَنَ لِی فَآتِیَکِ فَأَسْأَلَکَ عَنْهَا فَبَعَثَ إِلَیَّ إِذَا هَدَأَتِ الرِّجِلُ وَ انْقَطَعَ الطَّرِیقُ فَأَقْبِلْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ خَلَفٌ فَرَعَیْتُ اللَّیْلَ حَتَّی إِذَا رَأَیْتُ النَّاسَ قَدْ قَلَّ اخْتِلَافُهُمْ بِمِنًی تَوَجَّهْتُ إِلَی مِضْرَبِهِ فَلَمَّا کُنْتُ قَرِیباً إِذَا أَنَا بِأَسْوَدَ قَاعِدٍ عَلَی الطَّرِیقِ فَقَالَ مَنِ الرَّجُلُ فَقُلْتُ رَجُلٌ مِنَ الْحَاجِّ قَالَ مَا اسْمُکَ قُلْتُ خَلَفُ بْنُ حَمَّادٍ فَقَالَ ادْخُلْ بِغَیْرِ إِذْنٍ فَقَدْ أَمَرَنِی أَنْ أَقْعُدَ هَاهُنَا فَإِذَا أَتَیْتَ أَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلْتُ

ص: 98

و شارحان حدیث صحیح مسلم گفته­اند که این سخن بر اصطلاح مشهوری که نزد اهل حساب رایج است انطباق ندارد، بلکه عبارت موافق و منطبق با آن اصطلاح این است که گفته شود: و دست راستش را به شکل پنجاه و نه گره کرد. پایان .

و در النهایه گفته است: در حدیث آمده است: (فتح الیوم مِن رَدم یأجوج مثل هذه: امروز سدّ یأجوج این­گونه گشوده شد) و دستش را به شکل نود گره کرد، و گره نود از اصطلاحات حساب­گران است و بدین صورت است که سر انگشت سبابه بر اصل انگشت ابهام قرار داده شود و به آن بچسبد تا جائی که در میان آن­ها جز خلل کوچکی باقی نماند، پایان نقل قول. این فرموده امام علیه السلام: (ملیّاً) یعنی: مدّت زمانی طولانی.

روایت15.

المحاسن: زیاد بن سوقَه از امام باقر علیه السلام درباره مردی پرسید که پرده بکارت همسر یا کنیز خود را پاره و خون زیادی را مشاهده کرده بود که در طول روز قطع نمی­شد، امام فرمود: تکّه پنبه­ای را به خود می­گیرد، اگر اطراف پنبه به خون آغشته شود بر اثر پارگی بکارت است، پس غسل می­نماید و تکّه پنبه­ای را به خود می­گیرد و نمازش را به جا می­آورد، ولی اگر پنبه را در حالی که آغشته به خون و غرق در آن است خارج سازد از حیض است، پس در ایّام حیض نماز خواندن را ترک می­کند.(1)

توضیح

منظور از غسل، غسل جنابت است؛ و به خود گرفتن پنبه به خاطر محافظت و جلوگیری کردن از سرایت خون به بیرون فرج در اثنای نماز است، شیخ بهائی قدّس سرّه گفته است: ممکن است از این حدیث وجوب بستن زخم­ها و منع سرایت خونریزی در هنگام نماز استنباط شود، البته در صورتی که در این کار سختی و مشقّتی نباشد.

روایت16.

السرائر:

ص: 101


1- . المحاسن: 307

فَسَلَّمْتُ فَرَدَّ عَلَیَّ السَّلَامَ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَی فِرَاشِهِ وَحْدَهُ مَا فِی الْفُسْطَاطِ غَیْرُهُ فَلَمَّا صِرْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ سَأَلَنِی عَنْ حَالِی فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِیکَ تَزَوَّجَ جَارِیَةً مُعْصِراً لَمْ تَطْمَثْ فَافْتَرَعَهَا فَغَلَبَ الدَّمُ سَائِلًا نَحْواً مِنْ عَشَرَةِ أَیَّامٍ وَ إِنَّ الْقَوَابِلَ اخْتَلَفْنَ فِی ذَلِکَ فَقَالَ بَعْضُهُنَّ دَمُ الْحَیْضِ وَ قَالَ بَعْضُهُنَّ دَمُ الْعُذْرَةِ فَمَا یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تَصْنَعَ قَالَ فَلْتَتَّقِ اللَّهَ فَإِنْ کَانَ مِنْ دَمِ الْحَیْضِ فَلْتُمْسِکْ عَنِ الصَّلَاةِ حَتَّی تَرَی الطُّهْرَ وَ لْیُمْسِکْ عَنْهَا بَعْلُهَا وَ إِنْ کَانَ مِنَ الْعُذْرَةِ فَلْتَتَّقِ اللَّهَ وَ لْتَتَوَضَّأْ وَ لْتُصَلِّ وَ لْیَأْتِهَا بَعْلُهَا إِنْ أَحَبَّ ذَلِکَ فَقُلْتُ لَهُ وَ کَیْفَ لَهُمْ أَنْ یَعْلَمُوا مَا هُوَ حَتَّی یَفْعَلُوا مَا یَنْبَغِی قَالَ فَالْتَفَتَ یَمِیناً وَ شِمَالًا فِی الْفُسْطَاطِ مَخَافَةَ أَنْ یَسْمَعَ کَلَامَهُ أَحَدٌ قَالَ ثُمَّ نَهَدَ إِلَیَّ فَقَالَ یَا خَلَفُ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تُذِیعُوهُ وَ لَا تُعَلِّمُوا هَذَا الْخَلْقَ أُصُولَ دِینِ اللَّهِ بَلِ ارْضَوْا لَهُمْ بِمَا رَضِیَ اللَّهُ لَهُمْ مِنْ ضَلَالٍ قَالَ ثُمَّ عَقَدَ بِیَدِهِ الْیُسْرَی تِسْعِینَ ثُمَّ قَالَ تَسْتَدْخِلُ الْقُطْنَةَ ثُمَّ تَدَعُهَا مَلِیّاً ثُمَّ تُخْرِجُهَا إِخْرَاجاً رَفِیقاً فَإِنْ کَانَ الدَّمُ مُطَوَّقاً فِی الْقُطْنَةِ فَهُوَ مِنَ الْعُذْرَةِ وَ إِنْ کَانَ مُسْتَنْقِعاً فِی الْقُطْنَةِ فَهُوَ مِنَ الْحَیْضِ قَالَ خَلَفٌ فَاسْتَخَفَّنِی الْفَرَحُ فَبَکَیْتُ فَقَالَ مَا أَبْکَاکَ بَعْدَ مَا سَکَنَ بُکَائِی

فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَنْ کَانَ یُحْسِنُ هَذَا غَیْرُکَ قَالَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أُخْبِرُکَ إِلَّا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ جَبْرَئِیلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ (1).

تبیین

قال الجوهری المعصرة الجاریة أول ما أدرکت و حاضت یقال قد أعصرت کأنها دخلت عصر شبابها أو بلغته و یقال هی التی قاربت الحیض لأن الإعصار فی الجاریة کالمراهقة فی الغلام و فی النهایة المعصر الجاریة أول ما تحیض لإعصار رحمها انتهی و الاقتضاض إزالة البکارة.

قوله و یبصر ذلک قال الشیخ البهائی رحمه الله أی له بصارة فیه و العذرة بالضم البکارة و یراد بالبیاض الطهر و یقال ضاق الأمر ذرعا أی ضعفت طاقته عنه و فی النهایة فیه إیاکم و السمر بعد هدأة الرجل الهدأة و الهدء:

ص: 99


1- 1. المحاسن ص 307- 308.

از اسحاق بن جَرِیر روایت شده که گفت: زنی از (خاندان) ما از من خواست که برای دیدار با امام صادق علیه السلام برای او اجازه بگیرم، من نیز برایش اجازه گرفتم، پس در حالی که خدمتکاری همراه داشت نزد امام رفت و گفت: خداوند نیکویت گرداند، نظر شما درباره زنی که دچارحیض می­گردد پس ایام حیض او می­گذرد(طول می کشد) چیست؟ امام فرمود: اگر ایّام حیض کمتر از ده روز باشد، یک روز استظهار می­کند سپس خون استحاضه به شمار می­آید، گفت: اگر خونریزی او به مدّت یک، دو و سه ماه ادامه داشته باشد چگونه نماز می­خواند؟ امام فرمود: در ایّام حیض نماز خواندن را ترک می­کند، سپس برای هر دو نماز یک غسل واحد را به جا می­آورد، گفت: اگر ایّام حیض او متفاوت بود و یک، دو و یا سه روز تقدّم و تأخّر داشت، چگونه از آن آگاه شود؟ امام فرمود: خون حیض به صورت پنهانی جاری نمی­شود بلکه خون گرمی است که دارای سوزش می­باشد، ولی خون استحاضه خون فاسد و سردی است، اسحاق گوید: پس آن زن نگاهی به خدمتکارش انداخت و گفت: آیا او را می­بینی؟ مدّتی زن بوده است.(1)

توضیح

حدیث بر استظهار دلالت می­کند، و آن طلب روشن شدن حال و وضعیت در مورد حیض بودن یا پاک بودن خون است که با ترک عبادت به مدّت یک روز یا بیشتر و سپس غسل کردن بعد از آن حاصل می­شود، و در میان فقها بر سر وجوب یا استحباب این امر اختلاف نظر وجود دارد، نظر مشهورتر استحباب و احوط وجوب استظهار است، همچنین فقها بر سر زمان انجام استظهار نیز اختلاف دارند، شیخ در النهایه گفته است: زن یک و یا دو روز بعد از عادت استظهار می­کند، صدوق و مفید نیز چنین نظری دارند، و در الجمل گفته است: اگر زن پنبه داخل فرج را در حالی که آلوده به خون است خارج سازد، او همچنان حائض است و باید صبر کند تا پاک شود؛ و مرتضی در المصباح گفته است: زن تا ده روز استظهار می­کند، ولی احوط عدم استظهار بیش از سه روز است، و بر این نکته دلالت می­کند که زن (مستحاضه) مضطربه به دوره عادت و سپس پاکی بر می­گردد، آن­گونه که فقها ذکر کرده­اند.

روایت17.

المبسوط: از امامان علیهم السلام روایت شده است: آب زرد رنگ اگر در ایّام حیض باشد، خون حیض به شمار می­آید و اگر در دوره پاک بودن باشد پاک است.(2)

روایت18.

المعتبر: محمّد بن مسلم از امام باقر علیه السلام روایت کرده

که در مورد زن حائض فرموده است: اگر حائض بعد از ایّام حیض خونریزی کند، به مدّت یک یا دو روز از نماز خواندن دست می­کشد، سپس یک تکّه پنبه را در فرج خود قرار می­دهد، پس اگر خونی که قطع نمی­شود

ص: 102


1- . السرائر: 477
2- . المبسوط 1: 44 چاپ المکتبة المرتضویه، 16 چاپ سنگی

السکون عن الحرکات أی بعد ما یسکن الناس عن المشی و الاختلاف فی الطرق و المضرب بکسر المیم الفسطاط العظیم و الفسطاط بیت من شعر و فی الکافی سألنی و سألته عن حاله ففی کلتا النسختین سقط و الافتراع اقتضاض البکر.

قوله علیه السلام و لتتوضأ أی للأحداث الأخر أو أراد به غسل الفرج و نهد إلی أی نهض قوله علیه السلام و لا تعلموا یدل بظاهره علی أن تعلیم أمثال هذه المسائل غیر واجب و یمکن أن یکون علیه السلام أراد بالأصول مأخذ الأحکام أی لا تعرفوهم من أین أخذتم دلائلها.

و قوله علیه السلام ارضوا لهم ما رضی الله لهم أی أقروهم علی ما أقرهم الله علیه و لیس المراد حقیقة الرضا کما ذکره الشیخ البهائی قدس الله روحه.

و قال فی قول الراوی و عقد بیده الیسری تسعین أراد به أنه علیه السلام وضع رأس ظفر مسبحة یسراه علی المفصل الأسفل من إبهامه و لعله علیه السلام إنما آثر العقد بالیسری مع أن العقد بالیمنی أخف و أسهل تنبیها علی أنه ینبغی لتلک المرأة إدخال القطنة بیسراها صونا للید الیمنی عن مزاولة أمثال هذه الأمور کما کره الاستنجاء بها و فیه أیضا دلالة علی أن إدخالها یکون بالإبهام صونا للمسبحة عن ذلک.

بقی هاهنا شی ء لا بد من التنبیه علیه و هو أن هذا العقد الذی ذکره الراوی إنما هو عقد تسعمائة لا عقد تسعین فإن أهل الحساب وضعوا عقود أصابع الید الیمنی للآحاد و العشرات و أصابع الیسری للمئات و الألوف و جعلوا عقود المئات فیها علی صور عقود العشرات فی الیمنی من غیر فرق کما تضمنته رسائلهم المشهورة فلعل الراوی وهم فی التعبیر أو أن ما ذکره اصطلاح فی العقود غیر مشهور و قد وقع مثله فی حدیث العامة

روی مسلم فی صحیحه أن النبی صلی الله علیه و آله وضع یده الیمنی فی التشهد علی رکبته الیمنی و عقد ثلاثة و خمسین (1).

ص: 100


1- 1. عقد الثلاثة باصطلاحهم أن تثنی الخنصر و البنصر و الوسطی من الیمنی لکن تضع رءوس الانامل قریبة من اصولها و فی التسعة تقعد تلک الأصابع أیضا لکن تبسط. الأصابع علی الکف مائلة أنا ملها إلی جهة الرسغ، و للخمسین تجعل السبابة منتصبة و تضع الإبهام علی الکف محاذیا للسبابة، فیحصل من ثلاثة و خمسین هیئة من یشیر بیده للشهادة و بسط الانامل الثلاثة علی الکف أنسب بها، فلهذا حملوا الخبر علیه. هذا هو الموافق لما وجدناه فی کتب الحساب، و قال الآبی: و اعلم أن قوله« عقد ثلاثة و خمسین» شرطه عند أهل الحساب أن یضع طرف الخنصر علی البنصر، و لیس ذلک مرادا هنا، بل المراد أن یضع الخنصر علی الراحة، و یکون علی صورة یسمیها أهل الحساب تسعة، منه، کذا بخطه قدّس سرّه فی نسخة الأصل.

پنبه را آغشته کند، باید هر دو نماز را با یک غسل واحد جمع کند، و شوهرش اگر بخواهد می­تواند با او نزدیکی کند و نماز خواندن نیز برای او حلال است.(1)

توضیح

ظاهر احادیث بر عدم تفاوت بین گذشتن یا نگذشتن مدت خونریزی از ده روز دلالت می­کند، و نظر مشهور این است که اگر خونریزی ده روز یا قبل از آن قطع شود، همه روزها جزء ایّام حیض به شمار می­آیند، ولی این امر از احادیث آشکار نمی­گردد، هر چند احوط آن است که قضای روزه به جا آورده شود، امّا اگر خونریزی قطع نشود بلکه از ده روز عبور کند، ایّام عادتش، دوران حیض به شمار می­آید و بعد از آن استحاضه است، و از نظر فقها چنین پیداست که ایّام استظهار نیز به همین ترتیب است، و صحیح­تر آن است که ایّام استظهار نیز در حکم ایّام حیض هستند، و آن­گونه که جماعتی از محققّان برگزیده­اند زن عبادت این ایّام را قضا نمی­کند.

سپس صاحب عادت یا دارای تمیّز هست یا خیر، در صورت دوم شکی نیست که عادت خود را مبنا قرار می­دهد و در صورت اول، یا عادت و تمیز در زمان و عدد با یکدیگر توافق دارند(مساوی هستند) یا نه، اگر توافق داشتند باز هم مسئله روشن است و اگر مخالف یکدیگر بودند یا بین آنها اقلّ طُهر (کمترین فاصله بین دو پاکی) هست یا نه، اگر بین آنها اقل طهر بود، جماعتی از اصحاب برآنند که آن را حیض قرار می­دهد و بر اساس روایات این کار خالی از اشکال نیست. پس همانا مقتضای آن این است که مقدار عادت خود را حیض و بقیه را مستحاضه قرار دهد. از علامه در النهایة ظاهر است که بین این که آن را حیض قرار دهد یا تمیز را مبنا قرا دهد یا عادت خود را مبنا قرا دهد تردید کرده است. اگر بین آنها اقل طهر وجود نداشت، اگر امکان داشت بین آنها را جمع می­کند به طوری که مجموع آن از ده روز تجاوز نکند. پس آنچه را که بسیاری از متأخرین بر آن تصریح کرده­اند این است که بین آنها جمع می­کند. شیخ در آن دو قول دارد یکی ترجیح تمیز است و دیگری ترجیح عادت و شاید این دومی ارجح باشد هر چند جمع بین این دو خالی از قوت نیست، و اگر جمع بین آنها امکان نداشت مثل این که در زمان عادت یا قبل از آن یا بعد از آن زردی ببیند به صفت حیض و مجموع آن از ده روز تجاوز کند قول مشهور تر رجوع به عادت است و شاید آن نزدیک تر باشد و گفته شده تمیز را مبنا قرار دهد و تخییر هم گفته شده است و غیر از این ها را هم گفته اند. ولی اگر زن عادت نداشت و تمیز داشت به تمیز بازمی­گردد. اصحاب معتقدند در این موضوع فرقی نیست بین این که مبتدئه باشد یا مضطربه،

ص: 103


1- . المعتبر: 57

و قال شراح ذلک الکتاب إن هذا غیر منطبق علی ما اصطلح علیه أهل الحساب و إن الموافق لذلک الاصطلاح أن یقال و عقد تسعة و خمسین انتهی.

و قال فی النهایة فیه فتح الیوم من ردم یأجوج مثل هذه و عقد بیده تسعین عقد التسعین من موضوعات الحساب و هو أن یجعل رأس الأصابع السبابة فی أصل الإبهام و یضمها حتی لا یتبین بینهما إلا خلل یسیر انتهی قوله علیه السلام ملیا أی وقتا طویلا.

«15»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ زِیَادِ بْنِ سُوقَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: فِی رَجُلٍ اقْتَضَّ امْرَأَتَهُ أَوْ أَمَتَهُ فَرَأَتْ دَماً کَثِیراً لَا یَنْقَطِعُ عَنْهَا یَوْمَهَا قَالَ تُمْسِکُ الْکُرْسُفَ مَعَهَا فَإِنْ خَرَجَتِ الْقُطْنَةُ مُطَوَّقَةً بِالدَّمِ فَإِنَّهُ مِنَ الْعُذْرَةِ فَتَغْتَسِلُ وَ تُمْسِکُ مَعَهَا قُطْنَةً وَ تُصَلِّی وَ إِنْ خَرَجَتِ الْقُطْنَةُ مُنْغَمِسَةً فِی الدَّمِ فَهُوَ مِنَ الطَّمْثِ فَتَقْعُدُ عَنِ الصَّلَاةِ أَیَّامَ الْحَیْضِ (1).

بیان

المراد بالغسل غسل الجنابة و إمساک القطنة للتحفظ من تعدی الدم إلی ظاهر الفرج فی أثناء الصلاة و قال الشیخ البهائی قدس سره یمکن أن یستنبط وجوب عصب الجروح و منع دمها من التعدی حال الصلاة إذا لم تکن فیه مشقة.

«16»

السَّرَائِرُ، مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ

ص: 101


1- 1. المحاسن ص 307.

اما از روایت یونس چنین برمی­آید که رجوع به تمیز به مضطربه اختصاص دارد و مبتدئه به عمل به هفت روز یا شش روز رجوع می­کند و اولی (هفت روز) قول مشهور است بلکه محقق و علامه گفته­اند مذهب علمای ما همین است.

روایت19.

علل الشرایع: جابر جعفیّ از ابراهیم قُرَشی روایت کرده که گفت: ما نزد امّ سلمه بودیم، پس گفت: از رسول خدا صلّی الله علیه و آله شنیدم که به علی علیه السلام فرمود: با شما به دشمنی بر نمی­خیزد مگر سه دسته: زنا زاده، منافق و کسی که مادرش در دوران حیض به او باردارگشته است.(1)

علل الشرایع: از ابو ایّوب روایت شده که رسول خدا صلّی الله و علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: تو را دوست نمی­دارد مگر انسان مؤمن، و تو را دشمن نمی­دارد مگر منافق یا زنازاده یا کسی که مادرش در حال حیض به او باردار گشته است.(2)

روایت20.

الخصال: از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کسی که عترت مرا دوست نمی­دارد از سه دسته خارج نیست: یا منافق است یا زنا زاده و یا کسی است که مادرش در حالت نا­پاکی به او باردار شده است.(3)

می­گویم

این احادیث همراه احادیث دیگر و سند آن­ها در جلد نه ذکر شده اند.(4)

روایت21.

مجالس الشیخ: مردی از امام صادق علیه السلام درباره زنی پرسید که در دوران بارداری شاهد خونریزی است، امام فرمود: باید نماز خواندن را ترک نکند، مرد گفت: آن زن درحالی خونریزی را مشاهده کرده که دچار درد زایمان بوده است، پس خونریزی را در حال زایمان مشاهده کرده است؟ امام فرمود: تا زمانی که سر نوزاد خارج می­شود باید نماز خواندن را ترک نکند، آن­گاه

ص: 104


1- . علل الشرائع 1: 135
2- . علل الشرائع 1: 138
3- . الخصال 1: 54
4- . به جلد39 باب 87 از همین چاپ مراجعه کن.

عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَرِیرٍ قَالَ: سَأَلَتْنِی امْرَأَةٌ مِنَّا أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهَا عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَاسْتَأْذَنْتُ لَهَا فَدَخَلَتْ عَلَیْهِ وَ مَعَهَا مَوْلَاةٌ لَهَا فَقَالَتْ أَصْلَحَکَ اللَّهُ مَا تَقُولُ فِی الْمَرْأَةِ تَحِیضُ فَیَجُوزُ أَیَّامَ حَیْضِهَا قَالَ إِنْ کَانَ أَیَّامُ حَیْضِهَا دُونَ عَشَرَةِ أَیَّامٍ اسْتَظْهَرَتْ بِیَوْمٍ وَاحِدٍ ثُمَّ هِیَ اسْتِحَاضَةٌ قَالَتْ فَإِنِ اسْتَمَرَّ بِهَا الدَّمُ الشَّهْرَ وَ الشَّهْرَیْنِ وَ الثَّلَاثَةَ کَیْفَ تَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ قَالَ تَجْلِسُ أَیَّامَ حَیْضِهَا ثُمَّ تَغْتَسِلُ لِکُلِّ صَلَاتَیْنِ قَالَ فَإِنْ کَانَ أَیَّامُ حَیْضِهَا تَخْتَلِفُ عَلَیْهَا فَیَتَقَدَّمُ الْحَیْضُ الْیَوْمَ وَ الْیَوْمَیْنِ وَ الثَّلَاثَةَ وَ یَتَأَخَّرُ مِثْلَ ذَلِکَ فَمَا عِلْمُهَا

بِهِ قَالَ إِنَّ دَمَ الْحَیْضِ لَیْسَ بِهِ خَفَاءٌ هُوَ دَمٌ حَارٌّ لَهُ حُرْقَةٌ وَ دَمُ الِاسْتِحَاضَةِ دَمٌ فَاسِدٌ بَارِدٌ قَالَ فَالْتَفَتَتْ إِلَی مَوْلَاتِهَا أَ تَرَیْنَهُ کَانَ امْرَأَةً مَرَّةً(1).

توضیح

یدل علی الاستظهار و هو طلب ظهور الحال فی کون الدم حیضا أو طهرا بترک العبادة بعد العادة یوما أو أکثر ثم الغسل بعده و اختلف فی أنه علی الوجوب أو علی الاستحباب و الأخیر أشهر و الأول أحوط و اختلف أیضا فی قدر زمانه فقال الشیخ فی النهایة تستظهر بعد العادة بیوم أو یومین و هو قول الصدوق و المفید و قال فی الجمل إن خرجت ملوثة بالدم فهی بعد حائض تصبر حتی تنقی و قال المرتضی فی المصباح تستظهر إلی عشرة أیام و الأحوط عدم التعدی عن الثلاثة و یدل علی أن المضطربة ترجع إلی العادة ثم إلی التمیز کما ذکره الأصحاب.

«17»

الْمَبْسُوطُ، رُوِیَ عَنْهُمْ علیهم السلام: أَنَّ الصُّفْرَةَ فِی أَیَّامِ الْحَیْضِ حَیْضٌ وَ فِی أَیَّامِ الطُّهْرِ طُهْرٌ(2).

«18»

الْمُعْتَبَرُ، مِنْ کِتَابِ الْمَشِیخَةِ لِلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: فِی الْحَائِضِ إِذَا رَأَتْ دَماً بَعْدَ أَیَّامِهَا الَّتِی کَانَتْ تَرَی الدَّمَ فِیهَا فَلْتَقْعُدْ عَنِ الصَّلَاةِ یَوْماً أَوْ یَوْمَیْنِ ثُمَّ تُمْسِکُ قُطْنَةً فَإِنْ صَبَغَ

ص: 102


1- 1. السرائر ص 477.
2- 2. المبسوط ج 1 ص 44 ط المکتبة المرتضویة، و ص 16 ط حجر.

که سر نوزاد خارج شد نماز خواندن بر او واجب نیست، و قضای تمام نمازهایی را که در آن حالت به خاطر درد یا شدّت و سختی شرایط موجود ترک کرده است باید پس از پایان دوره نفاس به جاآورد.

مرد گفت: فدایت گردم، فرق بین خون زن باردار و خون زن در حال زایمان چیست؟ امام فرمود: از زن باردار خون حیض خارج می شود ولی از زن در حال زایمان تا زمانی که قسمتی از نوزاد خارج می­شود خون زایمان خارج می­شود و پس از آن تبدیل به خون نفاس می­گردد، پس واجب است که در دوره نفاس و حیض ترک عبادت کند، امّا اگر خونریزی بر اثر حیض و نفاس نباشد از پارگی ایجاد شده در پرده رحم است.(1)

توضیح

این حدیث بر امکان جمع شدن حیض و بارداری دلالت می­کند، و پیش­تر در این باره سخن گفته شد و اینکه خونی که زن به هنگام زایمان مشاهده می­کند از حیض نیست، ولی نظر مشهور در بین کسانی که قائل به اجتماع حیض و بارداری هستند این است که خون مشاهده شده به هنگام زایمان خون حیض است، و در شرط کمترین مدّت زمان پاکی بین حیض (زن در حال زایمان) و نفاس دو روایت و نظر وجود دارد که مشهورترین آن­ها، عدم وجود فاصلۀ زمانی بین حیض و نفاس است، علّامه نیز در التذکره و المنتهی این نظر را برگزیده است، و بعید نیست که بنای روایت بر وجود فاصله باشد، چه که نظر غالب عدم وجود فاصله است، همچنین موثّقة(2) عمار بر عدم حیض بودن خون به هنگام زایمان دلالت می­کند، ولی روایت السکونی(3) برحیض بودن آن خون دلالت می­کند و حمل آن بر تقیّه بعید نیست، و شاید (دلایل) نفی (حیض بودن آن خون) قوی­تر باشد.

همچنین حدیث بر این نکته دلالت می­کند که خونی که زن هنگام تولّد نوزاد مشاهده می­کند خون نفاس است، آن­گونه که گروهی از محققّان نیز این نظر را پذیرفته­اند، ولی از نظرات شیخ در الخلاف، المبسوط و الجمل و همچنین از کلام مرتضی در المصباح چنین پیداست که آن خون، خون نفاس نیست مگر بعد از خارج شدن قسمتی از بدن نوزاد؛ و عدّه­ای از فقها کلام شیخ و مرتضی را تأویل و تفسیر نموده­اند حال آنکه نظر قابل اعتماد، نظر نخست است.

روایت22.

المعتبر: به نقل از کتاب ابن أبی نصر البزنطیّ از یکی از یاران ما روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمود: زن در پنجاه سالگی از حیض یائسه می­گردد.(4)

روایت23.

المبسوط: زن در سن پنجاه سالگی یائسه می­گردد مگر آنکه

ص: 105


1- . أمالی الصدوق: 77
2- . التهذیب1: 124
3- . التهذب1: 110
4- . المعتبر: 53

الْقُطْنَةَ دَمٌ لَا یَنْقَطِعُ فَلْتَجْمَعْ بَیْنَ کُلِّ صَلَاتَیْنِ بِغُسْلٍ وَ یُصِیبُ مِنْهَا زَوْجُهَا إِنْ أَحَبَّ وَ حَلَّتْ لَهَا الصَّلَاةُ(1).

بیان

ظاهر الأخبار عدم الفرق بین التجاوز عن العشرة و عدمه و المشهور أنه إن انقطع علی العشرة أو قبلها تعد الجمیع حیضا و لا یظهر ذلک من الأخبار و إن کان الأحوط قضاء الصوم و إن لم ینقطع بل تجاوزها تعد العادة حیضا و ما بعدها استحاضة و ظاهر الأکثر کون أیام الاستظهار أیضا کذلک و الأظهر أنها بحکم الحیض و لا تقضی عبادتها کما اختاره جماعة من المحققین.

ثم إن المعتادة لا تخلو إما أن تکون ذات تمیز أم لا و علی الثانی فلا ریب فی أن التعویل علی العادة و علی الأول فلا یخلو أن تکون العادة و التمیز متوافقین فی الوقت و العدد أم لا فإن توافقا فلا خفاء فی المسألة أیضا و إن تخالفا فلا یخلو إما أن یکون بینهما أقل الطهر أم لا فإن کان بینهما أقل الطهر فالذی قطع به جماعة من الأصحاب أنها تجعلهما حیضا و لا یخلو من إشکال بحسب النصوص فإن مقتضاها جعل العادة حیضا و الباقی استحاضة و یظهر من العلامة فی النهایة التردد بین جعلها حیضا و بین التعویل علی التمیز و بین التعویل علی العادة و إن لم یکن بینهما أقل الطهر فإن أمکن الجمع بینهما بأن لا یتجاوز المجموع عن العشرة فالذی صرح به غیر واحد من المتأخرین هو أنها تجمع بینهما و للشیخ فیه قولان أحدهما ترجیح التمیز و الآخر ترجیح العادة و لعله أرجح و إن کان الجمع لا یخلو من قوة و إن لم یمکن الجمع بینهما کما إذا رأت فی العادة صفرة و قبلها أو بعدها بصفة الحیض و تجاوز المجموع العشرة فالأشهر الرجوع إلی العادة و لعله أقرب و قیل ترجع إلی التمیز و قیل بالتخییر و قیل غیر ذلک.

و لو لم تکن للمرأة عادة و کان لها تمیز رجعت إلی التمیز و عند الأصحاب أنه لا فرق فی ذلک بین أن تکون مبتدئة أو مضطربة لکن المستفاد

ص: 103


1- 1. المعتبر: 57.

از قبیله قریش باشد، چه که روایت شده است که زن قریشی تا سنّ شصت سالگی خون حیض را مشاهده می­کند.(1)

توضیح

هیچ اختلافی بین فقها بر سر اینکه خونی که زن بعد از دوران یائسگی مشاهده می­کند خون حیض نیست وجود ندارد، امّا بر سر سنّی که یائسگی در آن محقّق می­شود اختلاف نظر دارند، شیخ در النهایه بر این باور است که سنّ یائسگی به صورت مطلق پنجاه سالگی است، و از شصت سالگی نیز سخن گفته شده است که نظر المحقّق در بعضی از مواضع است، ولی نظر مشهور در بین فقها سنّ پنجاه سالگی برای زنان غیر قریشی و شصت سالگی برای زنان قریشی است، و در میان قائلان به این نظر کسانی وجود دارند که زنان نَبَطیّ را در این قاعده به زنان قریشی ملحق کرده­اند، و با وجود عدم وضوح معنای آن به عدم موجود بودن نصّی که به آن تصریح کند اعتراف کرده­اند، و نظر مشهور این است که روایات و احادیث با هم جمع گردند اگر چه روایت اوّل دارای قوی­ترین سند است، امّا احوط در مورد زن قریشی بعد از پنجاه تا شصت سالگی، جمع بین دو عمل است، منظور از زن قریشی زنی است که بنا بر نظر مشهور از جانب پدر و بنا بر قول قوی از جانب مادر به نضر بن کنانه منتسب گردد.

روایت24.

علل الشرایع والعیون: از فضل بن شاذان روایت شده که امام رضا علیه السلام فرمود: اگر کسی (بگوید) چرا هنگامی که زن دچار حیض می­شود روزه نمی­گیرد و نماز نمی­خواند؟ در پاسخ گفته می­شود: به خاطر اینکه زن در حال حیض در حدّ نجاست است و خداوند فقط عبادت انسان­های پاک و مطهّر را می­پسندد، همچنین امکان روزه گرفتن برای کسی که نماز نمی­خواند وجود ندارد.

پس اگر بگوید: چرا حائض قضای روزه را به جا می­آورد ولی قضای نماز را به جا نمی­آورد؟ گفته می­شود به دلایل مختلف، از جمله اینکه (قضای) روزه زن را از در خدمت خود و شوهرش بودن، رسیدگی به امور منزل، انجام امور شخصی و مشغول شدن به اصلاح گذران زندگی­اش منع نمی­کند، در صورتی که (قضای) نماز او را از انجام تمام این کارها منع می­کند، چرا که نماز در طول شبانه روز چند بار تکرار می­شود پس زن توان انجام آن را ندارد، ولی روزه این گونه نیست.

همچنین به خاطر اینکه نماز خواندن مشقّت، سختی و به خدمت گرفتن تمام اعضای جسم را به همراه دارد، حال آنکه در روزه گرفتن چنین مواردی وجود ندارد، روزه گرفتن فقط خودداری از خوردن غذا و آشامیدن نوشیدنی است و همراه با به کارگیری تمام اعضاء نیست.

از جمله دلایل دیگر این است که هیچ زمان و وقتی در طول شبانه روز فرا نمی­رسد مگر آنکه نماز

ص: 106


1- . المبسوط1: 42

من روایة یونس اختصاص الرجوع إلی التمیز بالمضطربة و رجوع المبتدئة إلی العمل بالسبع أو الست و الأول هو المشهور بل قال المحقق و العلامة إنه مذهب علمائنا.

«19»

الْعِلَلُ، عَنِ ابْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْقُرَشِیِّ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أُمِّ سَلَمَةَ فَقَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَلِیٍّ علیه السلام لَا یُبْغِضُکُمْ إِلَّا ثَلَاثَةٌ وَلَدُ زِنًا وَ مُنَافِقٌ وَ مَنْ حَمَلَتْ بِهِ أُمُّهُ وَ هِیَ حَائِضٌ (1).

وَ مِنْهُ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَنَّهُ قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام لَا یُحِبُّکَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُکَ إِلَّا مُنَافِقٌ أَوْ وَلَدُ زِنْیَةٍ أَوْ مَنْ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَ هِیَ طَامِثٌ (2).

«20»

الْخِصَالُ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی رَافِعٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَنْ لَمْ یُحِبَّ عِتْرَتِی فَهُوَ لِإِحْدَی ثَلَاثٍ إِمَّا مُنَافِقٌ وَ إِمَّا لِزِنْیَةٍ وَ إِمَّا امْرُؤٌ حَمَلَتْ بِهِ أُمُّهُ فِی غَیْرِ طُهْرٍ(3).

أقول

قد مضت هذه الأخبار مع أخبار أخر بأسانیدها فی المجلد التاسع (4).

«21»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَی التَّلَّعُکْبَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیِّ عَنْ زُرَیْقِ بْنِ الزُّبَیْرِ الْخَرَقَانِیِّ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ امْرَأَةٍ حَامِلٍ رَأَتِ الدَّمَ فَقَالَ تَدَعُ الصَّلَاةَ قَالَ فَإِنَّهَا رَأَتِ الدَّمَ وَ قَدْ أَصَابَهَا الطَّلْقُ فَرَأَتْهُ وَ هِیَ تَمْخَضُ قَالَ تُصَلِّی حَتَّی یَخْرُجَ رَأْسُ الصَّبِیِّ فَإِذَا

ص: 104


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 135.
2- 2. المصدر ج 1 ص 138.
3- 3. الخصال ج 1 ص 54.
4- 4. راجع ج 39 الباب 87 من هذه الطبعة.

جدیدی بر زن واجب می­گردد، در حالی که روزه چنین نیست که در هر روز بر او واجب گردد، ولی هر زمان که وقت نماز فرا رسد نماز خواندن بر او واجب می­گردد.(1)

روایت25.

نهج البلاغه: از امیر مؤمنان علی علیه السلام روایت شده که فرمود: ای مردم، همانا زنان در ایمان و عقل و بهره­وری ناقص اند، امّا نقصان ایمان بانوان، برکنار بودن از نماز و روزه در ایام عادت حیض آنان است، و نقصان عقلشان با مردان بدان جهت است که شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است، و علّت نقصان در بهره وری از اموال آن است که ارث بانوان نصف ارث مردان است.(2)

روایت26.

المحاسن: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: به راستی که سنّت قابل قیاس نیست، آیا نمی­بینی که زن قضای روزه­اش را به جا می­آورد ولی قضای نمازش را به جا نمی­آورد، حدیث.(3)

روایت27.

علل الشرایع: عیسی بن عبدالله قرشی در حدیثی از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که ایشان به ابوحنیفه فرمود: کدام یک با عظمت­تر هستند نماز یا روزه؟ ابوحنیفه گفت: نماز، امام فرمود: پس چگونه حائض قضای روزه را به جا می­آورد ولی قضای نماز را به جا نمی­آورد؟ تقوای خدا پیشه ساز و قیاس نکن.(4)

شبیب بن أنس به نقل از مردی (ناشناس) از امام صادق علیه السلام نظیر این حدیث را روایت کرده است.(5)

همچنین محمد بن عبدالله قرشی از ابن شبرمه از

ص: 107


1- . علل الشرائع 1: 257، عیون الأخبار 2: 117
2- . نهج البلاغه ذیل عدد 78 ازخطبه ها.
3- .المحاسن: 214
4- . علل الشرائع 1: 81
5- . علل الشرائع 1: 85

خَرَجَ رَأْسُهُ لَمْ یَجِبْ عَلَیْهَا الصَّلَاةُ وَ کُلُّ مَا تَرَکَتْهُ مِنَ الصَّلَاةِ فِی تِلْکَ الْحَالِ لِوَجَعٍ أَوْ لِمَا هِیَ فِیهِ مِنَ الشِّدَّةِ وَ الْجَهْدِ قَضَتْهُ إِذَا خَرَجَتْ مِنْ نِفَاسِهَا قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا الْفَرْقُ بَیْنَ دَمِ الْحَامِلِ وَ دَمِ الْمَخَاضِ قَالَ إِنَّ الْحَامِلَ قَذَفَتْ بِدَمِ الْحَیْضِ وَ هَذِهِ قَذَفَتْ بِدَمِ الْمَخَاضِ إِلَی أَنْ یَخْرُجَ بَعْضُ الْوَلَدِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَصِیرُ دَمُ النِّفَاسِ فَیَجِبُ أَنْ تَدَعَ فِی النِّفَاسِ وَ الْحَیْضِ فَأَمَّا مَا لَمْ یَکُنْ حَیْضاً أَوْ نِفَاساً فَإِنَّمَا ذَلِکَ مِنْ فَتْقٍ فِی الرَّحِمِ (1).

إیضاح

یدل علی اجتماع الحیض مع الحمل و قد سبق الکلام فیه و علی أن ما تراه عند المخاض لا یکون حیضا و المشهور بین القائلین بالاجتماع أنه حیض و فی اشتراط أقل الطهر بینه و بین النفاس قولان أشهرهما العدم و هو مختار العلامة فی التذکرة و المنتهی و لا یبعد أن یکون بناء الروایة علی الفاصلة إذ الغالب عدمها و یدل علی عدم کونه حیضا موثقة(2)

عمار أیضا و یدل علی کونه حیضا روایة السکونی (3)

و لا یبعد حملها علی التقیة و لعل النفی أقوی.

و یدل علی أن ما تراه مع الولادة نفاس کما اختاره جماعة من المحققین و ظاهر الشیخ فی الخلاف و المبسوط و الجمل و المرتضی فی المصباح أنه لیس بنفاس إلا بعد أن یخرج الولد و أول کلامهما بعض الأصحاب و المعتمد الأول.

«22»

الْمُعْتَبَرُ، مِنْ کِتَابِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: الْمَرْأَةُ الَّتِی قَدْ یَئِسَتْ مِنَ الْمَحِیضِ حَدُّهَا خَمْسُونَ سَنَةً(4).

«23»

الْمَبْسُوطُ،: تَیْأَسُ الْمَرْأَةُ إِذَا بَلَغَتْ خَمْسِینَ سَنَةً إِلَّا أَنْ تَکُونَ امْرَأَةً

ص: 105


1- 1. أمالی الصدوق ص 77.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 124.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 110.
4- 4. المعتبر ص 53.

امام صادق علیه السلام نظیر این حدیث را روایت کرده است.(1)

روایت28.

العیون: از امام موسی کاظم علیه السلام روایت شده است که در ضمن حدیث تظلیل مُحرِم به ابویوسف فرمود: نظر تو درباره زن حائض چیست؟ آیا قضای نماز را به جا می­آورد؟ ابویوسف گفت: خیر، امام فرمود: آیا قضای روزه را به جا می­آورد؟ ابویوسف گفت: آری، امام فرمود: چرا؟ ابویوسف گفت: این گونه روایت شده است، پس امام کاظم علیه السلام فرمود: و این نیز چنین روایت شده است.(2)

روایت29.

رجال الکشی: از زراره روایت شده است که امام صادق علیه لسلام فرمود: در میان اهل کوفه پیوسته انسان­هایی کذاب وجود داشته­اند، سپس به ذکر مغیره پرداخت و فرمود: او به دروغ حدیثی را به پدرم نسبت می­داد به این ترتیب که زنان آل محمّد دچار حیض می­شدند و نماز را قضا می کردند، خداوند او را لعنت کند که دروغ گفت، چنین چیزی روی نداده و پدرم نیز آن را نقل نکرده است.(3)­

روایت30.

المحاسن: از امام باقر علیه السلام روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به یکی از همسران یا کنیزان خویش فرمود: خمره (نوعی حصیر کوچک) را به دست من بده که بر آن نماز بگزارم، همسر یا کنیز پیامبر گفت: من درحال حیض هستم، پیامبر فرمود: آیا حیضِ تو در دستانت قراردارد؟(4)

توضیح

شیخ درالنهایه گفته است: بدن حائض و جُنُب نجس نیست، پس اگر یکی از آن­ها با دستش لباس خیسی را لمس کند لباس نجس نمی­شود، ولی از ابوسعید روایت شده که گفت: بدن حائض و جنب نجس است تا جائی که اگر جنب پایش را درآب اندکی بگذارد نجس می­شود؛ امّا چنین نیست چرا که پیامبرصلی الله و علیه و آله به عایشه فرمود: حیض تو در دستت نیست.

روایت31.

المقنعه: احادیث قابل اعتمادی روایت شده است مبنی بر اینکه بیشترین مدّت نفاس، همان بیشترین مدّت حیض یعنی ده روز می­باشد.(5)

ص: 108


1- . علل الشرائع 1: 81
2- . عیون الأخبار1: 79
3- . رجال الکشی: 198
4- . المحاسن: 317
5- . المقنعة: 7

مِنْ قُرَیْشٍ فَإِنَّهُ رُوِیَ أَنَّهَا تَرَی دَمَ الْحَیْضِ إِلَی سِتِّینَ سَنَةً(1).

بیان

لا خلاف بین الأصحاب فی أن ما تراه المرأة بعد سن الیأس لیس بحیض و إنما اختلفوا فیما یتحقق به الیأس فذهب الشیخ فی النهایة إلی أنه خمسون مطلقا و قیل باعتبار الستین و هو قول المحقق فی بعض المواضع و المشهور بین الأصحاب اعتبار الخمسین فی غیر القرشیة و الستین فیها و من أصحاب هذا القول من ألحق النبطیة بالقرشیة و مع عدم وضوح معناها اعترفوا بعدم النص فیها و بالمشهور یجمع بین الروایات و إن کان الأول أقوی سندا و الأحوط فی القرشیة بعد الخمسین إلی الستین الجمع بین العملین و القرشیة من انتسبت بأبیها إلی النضر بن کنانة علی المشهور أو بأمها علی قول قوی.

«24»

الْعِلَلُ (2)، وَ الْعُیُونُ، عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ عُبْدُوسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: فَإِنْ قَالَ فَلِمَ إِذَا حَاضَتِ الْمَرْأَةُ لَا تَصُومُ وَ لَا تُصَلِّی قِیلَ لِأَنَّهَا فِی حَدِّ النَّجَاسَةِ فَأَحَبَّ أَنْ لَا یُعْبَدَ إِلَّا طَاهِراً وَ لِأَنَّهُ لَا صَوْمَ لِمَنْ لَا صَلَاةَ لَهُ فَإِنْ قَالَ وَ لِمَ صَارَتْ تَقْضِی الصِّیَامَ وَ لَا تَقْضِی الصَّلَاةَ قِیلَ لِعِلَلٍ شَتَّی فَمِنْهَا أَنَّ الصِّیَامَ لَا یَمْنَعُهَا مِنْ خِدْمَةِ نَفْسِهَا وَ خِدْمَةِ زَوْجِهَا وَ إِصْلَاحِ بَیْتِهَا وَ الْقِیَامِ بِأُمُورِهَا وَ الِاشْتِغَالِ بِمَرَمَّةِ مَعِیشَتِهَا وَ الصَّلَاةُ تَمْنَعُهَا مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ لِأَنَّ الصَّلَاةَ تَکُونُ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ مِرَاراً فَلَا تَقْوَی عَلَی ذَلِکَ وَ الصَّوْمُ لَیْسَ کَذَلِکَ وَ مِنْهَا أَنَّ الصَّلَاةَ فِیهَا عَنَاءٌ وَ تَعَبٌ وَ اشْتِغَالُ الْأَرْکَانِ وَ لَیْسَ فِی الصَّوْمِ شَیْ ءٌ مِنْ ذَلِکَ وَ إِنَّمَا هُوَ الْإِمْسَاکُ عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ لَیْسَ فِیهِ اشْتِغَالُ الْأَرْکَانِ.

وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَیْسَ مِنْ وَقْتٍ یَجِی ءُ إِلَّا تَجِبُ عَلَیْهَا فِیهِ صَلَاةٌ جَدِیدَةٌ فِی یَوْمِهَا

ص: 106


1- 1. المبسوط ج 1 ص 42.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 257.

روایت32.

منتقی الجُمان: به نقل از کتاب الأغسال جوهریّ از حمران بن أعین روایت شده که گفته است: زن محمد بن مسلم درحالی که زایمان کرده بود گفت: سلام مرا به خدمت امام باقر علیه السلام برسان و ایشان را آگاه ساز که من در دوره نفاس چهل روز از نماز خواندن دست می­کشیدم، ولی یاران ما بر من فشار آورده و در تنگنایم گذاشتند و این مدّت را به هجده روز تبدیل کردند، پس امام باقر علیه السلام فرمود: چه کسی به هجده روز فتوی داده است؟ (حمران) گوید: گفتم: با استناد به روایتی که در مورد أسماء دختر عمیس روایت کرده­اند مبنی بر اینکه وی در ذوالخلیفه محمّد بن ابی بکر را به دنیا آورد، پس گفت: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله، چه کاری انجام دهم؟ پیامبر فرمود: غسل کن و خود را وارسی کرده و مطهّر گردان و آماده حج شو؛ پس أسماء غسل کرد و خود را مطهّر گرداند و وارد مکّه شد، ولی طواف نکرد و سعی (بین صفا و مروه) را انجام نداد تا اینکه مناسک حجّ به پایان رسید و به سوی مدینه بازگشت، پس نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله وگفت: ای رسول خدا، احرام نمودم ولی طواف و سعی را انجام ندادم، رسول خدا به او فرمود: چند روز است که زایمان کرده­ای؟ اسماء گفت: هجده روز، پیامبر فرمود: فوراً خارج شو وغسل کن و خود را پاک گردان، سپس طواف و سعی را انجام بده؛ پس اسماء غسل کرد و طواف و سعی را انجام داد و از انجام مناسک فارغ گشت. پس امام باقر علیه السلام فرمود: اگر اسماء قبل از آن از رسول خدا صلّی الله و علیه و آله سؤال می­پرسید و ایشان را از وضعیت خود آگاه می­کرد، آنچه را به او امر فرمود امر می­فرمود، (حمران گوید:) گفتم: پس حُکم نفساء (زن زائو) چیست؟ امام فرمود: به مقدار ایّامی که در دوران عادت ماهیانه خود دچار حیض می­شود از عبادت دست می­کشد، پس اگر پاک شد عبادت را از سر می­گیرد، در غیر این صورت به مدّت دو یا سه روز استظهار می­کند، سپس غسل نموده و خود را پاک می­گرداند، پس اگر خونریزی قطع شده باشد پاک شده است و اگر قطع نشده باشد به منزله زن مستحاضه است که برای هر دو نماز یک غسل واحد را انجام می­دهد و نماز می­خواند.(1)

توضیح

مؤلف محقّق ای کتاب قدّس سرّه بعد از ذکر احادیث این باب گفته است: بدان که احادیث قابل اعتماد آن­هایی هستند که بر بازگشت به عادت در دوران حیض دلالت می­کنند، به خاطر اینکه از تأویل به دور هستند و سایر احادیث در صلاحیت حمل نمودن بر تقیّه، اشتراک دارند،

ص: 109


1- . المنتقی 1: 191

وَ لَیْلَتِهَا وَ لَیْسَ الصَّوْمُ کَذَلِکَ لِأَنَّهُ لَیْسَ کُلَّمَا حَدَثَ یَوْمٌ وَجَبَ عَلَیْهَا الصَّوْمُ وَ کُلَّمَا حَدَثَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَجَبَ عَلَیْهَا الصَّلَاةُ(1).

«25»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِیمَانِ نَوَاقِصُ الْعُقُولِ نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ فَأَمَّا نُقْصَانُ إِیمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ فِی أَیَّامِ حَیْضِهِنَّ وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ الِامْرَأَتَیْنِ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِیثُهُنَّ عَلَی الْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِیثِ الرِّجَالِ (2).

«26»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ السُّنَّةَ لَا تُقَاسُ أَ لَا تَرَی أَنَّ الْمَرْأَةَ تَقْضِی صَوْمَهَا وَ لَا تَقْضِی صَلَاتَهَا الْحَدِیثَ (3).

«27»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَقِیلِیِّ عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُرَشِیِّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ لِأَبِی حَنِیفَةَ أَیُّهُمَا أَعْظَمُ الصَّلَاةُ أَمِ الصَّوْمُ قَالَ الصَّلَاةُ قَالَ فَمَا بَالُ الْحَائِضِ تَقْضِی الصِّیَامَ وَ لَا تَقْضِی الصَّلَاةَ فَاتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تَقِسْ (4).

و عن أبیه و محمد بن الحسن عن سعد بن عبد الله عن أحمد بن أبی عبد الله عن شبیب بن أنس عن رجل عن أبی عبد الله علیه السلام. مثله (5) و عن أحمد بن الحسن القطان عن عبد الرحمن بن أبی حاتم عن أبی زرعة عن هشام بن عمار عن محمد بن عبد الله القرشی عن ابن شبرمة عن

ص: 107


1- 1. عیون الأخبار ج 2 ص 117.
2- 2. نهج البلاغة تحت الرقم 78 من قسم الخطب.
3- 3. المحاسن ص 214.
4- 4. علل الشرائع ج 1 ص 81 فلیراجع.
5- 5. علل الشرائع ج 1 ص 85.

و آن نزدیک­ترین وجه از وجوهی است که شیخ برای جمع ذکر کرده است، پس گفته است: تمام کسانی که مخالف ما هستند بر این باورند که ایّام نفاس بیش از چیزی است که ما می­گوییم، به همین خاطر الفاظ احادیث مختلف است همان گونه که عامّه در نظراتشان متفاوت هستند .

گروهی از فقها و در رأس آن­ها شیخ رحمه الله در تأویل آنچه داستان اسماء در بردارد چنین گفته­اند که آن داستان بر تأخیر سؤال پرسیدن اسماء از پیامبر صلّی الله علیه و آله تا زمان پایان مدّت مذکور حمل می­شود، پس دست کشیدن اسماء از نماز گزاردن به مدت هجده روز به صورت اتفاقی و نه از روی اندازه گیری روی داده است، و این حدیث و غیر آن را به عنوان شاهد بر نظر خود ذکر کرده­اند، واقعیت آن است که این تأویل از بیشتر احادیثی که داستان اسماء را نقل کرده­اند دور است، پس اگر داستان را محمول بر تقیّه بدانیم شایسته­تر است.

و چه بسا این نظر به دلیل عدم وجود کسی که در میان عامّه قائل به آن باشد مورد اعتراض قرار گیرد، پس پاسخ گفته می­شود: از آنجا که داستان اسماء قطعی، ثابت شده و معروف است و مجالی برای انکار آن وجود ندارد، تمسّک به آن در موقع نیاز مناسب است، چه که در آن، از اظهار مذهب عدول شده و برای مخالفت با آن کاهشی وجود دارد، بنابراین نقل این داستان در احادیث تکرار شده است.

و علّامه در المختلف عمل به مضمون این داستان را در مورد زن مبتدئه (زنی که برای بار اوّل دچار حیض می­شود) برگزیده است، نظر به اینکه مخالف این داستان آن را درخصوص زن دارای عادت به کار برده است، و این نظر چنین مورد بحث و مناقشه قرار گرفته است که اسماء بعد از وفات جعفر بن ابی طالب رضی الله عنه با ابوبکر ازدواج کرد و چند فرزند از او برایش به دنیا آمد، و خیلی بعید است که در تمام آن مدّت در ایّام حیض دچار عادت نشده باشد، واین وجه - قابل قبول - است.

همچنین بحث و مناقشه دیگری نیز بر سر آن وجود دارد به این ترتیب که حُکم دادن به رجوع به عادت بر ارتباط بین نفاس با حیض دلالت می­کند، و اختلاف عادت­های حیض بیش از این احتمال را اقتضا نمی­کند که مدت حیض مبتدئه کمترین عادات است که از ده روز تجاوز نمی­کند. پس آن مقدار مذکور از تفاوت بین مبتدئه و دارای عادت، اعتباری که برای جمع معیار است آن را تأیید نمی­کند؛ و اگر بعید شمرده شود که تفصیل مذکور در قضیه اسماء با همه کمال آن، بر اساس تقیه باشد می­توان به این سو رفت که مقداری که بعید شمرده شده منسوخ است چون متقدم است وحکم رجوع به عادت، متأخر است و اگر نتوان جمع کرد نسخ لازم می­آید و تقریر حکم بعد از نسخ آن محمول بر تقیه است، چرا که گفتیم در این کار تقلیل

ص: 110

أبی عبد الله علیه السلام: مثله (1).

«28»

الْعُیُونُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام: أَنَّهُ قَالَ لِأَبِی یُوسُفَ فِی حَدِیثِ تَظْلِیلِ الْمُحْرِمِ مَا تَقُولُ فِی الْحَائِضِ تَقْضِی الصَّلَاةَ قَالَ لَا قَالَ تَقْضِی الصِّیَامَ قَالَ نَعَمْ قَالَ وَ لِمَ قَالَ هَکَذَا جَاءَ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام وَ هَکَذَا جَاءَ هَذَا(2).

«29»

رِجَالُ الْکَشِّیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَهْلَ الْکُوفَةِ لَمْ یَزَلْ فِیهِمْ کَذَّابٌ ثُمَّ ذَکَرَ الْمُغِیرَةَ فَقَالَ إِنَّهُ کَانَ یَکْذِبُ عَلَی أَبِی حَدِیثاً إِنَّ نِسَاءَ آلِ مُحَمَّدٍ حِضْنَ فَقَضَیْنَ الصَّلَاةَ وَ کَذَبَ لَعَنَهُ اللَّهُ مَا کَانَ شَیْ ءٌ مِنْ ذَلِکَ وَ لَا حَدَّثَهُ (3).

«30»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: أَنَّهُ صلی الله علیه و آله قَالَ لِبَعْضِ نِسَائِهِ أَوْ لِجَارِیَةٍ لَهُ نَاوِلِینِی الْخُمْرَةَ(4) أَسْجُدْ عَلَیْهَا قَالَتْ إِنِّی حَائِضٌ قَالَ أَ حَیْضُکِ فِی یَدِکِ (5).

بیان

قال فی المنتهی بدن الحائض و الجنب لیس بنجس فلو أصاب أحدهم بیده ثوبا رطبا لم ینجس و حکی عن أبی سعید أنه قال بدن الحائض و الجنب نجس حتی لو أدخل الجنب رجله فی ماء قلیل صار نجسا و لیس بشی ء لقوله صلی الله علیه و آله لعائشة لیست حیضتک فی یدک.

«31»

الْمُقْنِعَةُ، قَالَ: جَاءَتْ أَخْبَارٌ مُعْتَمَدَةٌ فِی أَنَّ أَقْصَی مُدَّةِ النِّفَاسِ مُدَّةُ

ص: 108


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 81.
2- 2. عیون الأخبار ج 1 79.
3- 3. رجال الکشّیّ ص 198.
4- 4. الخمرة: سجادة تعمل من سعف النخل و ترمل بالخیوط، قاله الجوهریّ.
5- 5. المحاسن ص 317.

مخالفت است و با اجرای تقیه با کمترین میزان، به بالاترین میزان تجاوز نمی­شود. پایان سخن ایشان که متین است.

شاید قول به تخییر و استظهار تا هجده روز، ظاهرتر باشد و حمل آن بر غیر صاحب عادت نیز بعید نیست. و الله اعلم

روایت33.

المقنع: اگر زن باردار خونریزی کند بر او واجب است که به مقدار ایّام حیض از انجام عبادت خودداری کند، و اگر خونریزی بیشتر از ایّام حیض طول بکشد به مدّت سه روز استظهار می­کند و پس از آن حُکم او مانند حُکم زن مستحاضه خواهد بود؛ همچنین اگر زن زایمان کند، ده روز نماز خواندن را ترک می­کند مگرآنکه قبل از این ایّام پاک گردد، و اگر خونریزی او ادامه پیدا کند به مدّت ده روز نماز خواندن را ترک می­کند و در روز یازدهم غسل می­کند و پنبه می­گذارد و خرقه می­بندد، و کارهایی را انجام می­دهد که زن مستحاضه انجام می­دهد، و روایت شده است که هجده روز نماز خواندن را ترک می­کند، همچنین از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: همانا زنان شما مانند زنان نخستین نیستند. زنان شما دارای گوشت بزرگ­تر و خون بیشتر هستند، پس باید تا زمان پاک شدن از عبادت کناره­گیری کنند، و روایت شده است که آنان بین چهل تا پنجاه روز از عبادت کناره می­گرفتند.(1)

توضیح

هیچ تردیدی وجود ندارد که احادیثی که مدّت زمان نفاس را بیشتر از بیست و یک روز می­دانند محمول بر تقیّه هستند.

روایت34.

نوادر الرّاوندی: امام موسی کاظم علیه السلام از پدرانش نقل می­کند که امام علی علیه السلام فرمود: بیشترین دوره حیض ده روز و بیشترین دوره نفاس چهل روز است.(2)

و به استناد همین حدیث از پیامبر صلّی الله و علیه و آله روایت شده است که فرمود: خداوند دوره حیض را همزمان با دوره بارداری قرار نداده است، پس اگر زن در حال بارداری خونی مشاهده کرد نماز خواندن را ترک نمی­کند.(3)

توضیح

در یکی از نسخه­ها آمده است: (تدع الصلاة: نماز خواندن را ترک می­کند). که به شیوه استفهام انکاری است، یا منظور از صدر حدیث این است که زنانِ پیشین در دوره بارداری خونریزی نمی­کردند، امّا اگر خونریزی می­کردند نماز خواندن را ترک می­کردند.

روایت35.

المعتبر: ابن عقیل در کتاب خویش (المتمسّک) گفته است: به نظر اهل بیت

ص: 111


1- . المقنع: 16
2- . نوادرالراوندی: 50
3- . نوادر الراوندی: 50

الْحَیْضِ عَشَرَةُ أَیَّامٍ (1).

«32»

مُنْتَقَی الْجُمَانِ، مِنْ کِتَابِ الْأَغْسَالِ لِأَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَیَّاشٍ الْجَوْهَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: قَالَتِ امْرَأَةُ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ کَانَتْ وَلُوداً أَقْرِئْ أَبَا جَعْفَرٍ السَّلَامَ وَ أَخْبِرْهُ أَنِّی کُنْتُ أَقْعُدُ فِی نِفَاسِی أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ أَنَّ أَصْحَابَنَا ضَیَّقُوا عَلَیَّ فَجَعَلُوهَا ثَمَانِیَةَ عَشَرَ یَوْماً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام مَنْ أَفْتَاهَا بِثَمَانِیَةَ عَشَرَ یَوْماً قَالَ قُلْتُ الرِّوَایَةُ الَّتِی رَوَوْهَا فِی أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ أَنَّهَا نَفِسَتْ بِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ بِذِی الْحُلَیْفَةِ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَیْفَ أَصْنَعُ فَقَالَ اغْتَسِلِی وَ احْتَشِی وَ أَهِلِّی بِالْحَجِّ فَاغْتَسَلَتْ وَ احْتَشَتْ وَ دَخَلَتْ مَکَّةَ وَ لَمْ تَطُفْ وَ لَمْ تَسْعَ حَتَّی انْقَضَی الْحَجَّ فَرَجَعَتْ إِلَی مَکَّةَ فَأَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَحْرَمْتُ وَ لَمْ أَطُفْ وَ لَمْ أَسْعَ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ وَ کَمْ لَکِ الْیَوْمَ فَقَالَتْ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ یَوْماً فَقَالَ أَمَّا الْآنَ فَاخْرُجِی السَّاعَةَ فَاغْتَسِلِی وَ احْتَشِی وَ طُوفِی وَ اسْعَیْ فَاغْتَسَلَتْ وَ طَافَتْ وَ سَعَتْ وَ أَحَلَّتْ.

فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِنَّهَا لَوْ سَأَلَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَبْلَ ذَلِکَ وَ أَخْبَرَتْهُ لَأَمَرَهَا بِمَا أَمَرَهَا بِهِ قُلْتُ فَمَا حَدُّ النُّفَسَاءِ فَقَالَ تَقْعُدُ أَیَّامَهَا الَّتِی کَانَتْ تَطْمَثُ فِیهِنَّ أَیَّامَ قُرْئِهَا فَإِنْ هِیَ طَهُرَتْ وَ إِلَّا اسْتَظْهَرَتْ بِیَوْمَیْنِ أَوْ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ ثُمَّ اغْتَسَلَتْ وَ احْتَشَتْ فَإِنْ کَانَ انْقَطَعَ الدَّمُ فَقَدْ طَهُرَتْ وَ إِنْ لَمْ یَنْقَطِعْ فَهِیَ بِمَنْزِلَةِ الْمُسْتَحَاضَةِ تَغْتَسِلُ لِکُلِّ صَلَاتَیْنِ وَ تُصَلِّی (2).

بیان

قال المؤلف المحقق قدس سره بعد إیراد أخبار هذا الباب و اعلم أن المعتمد من هذه الأخبار ما دل علی الرجوع إلی العادة فی الحیض لبعده عن التأویل و اشتراک سائر الأخبار فی الصلاحیة للحمل علی التقیة و

ص: 109


1- 1. المقنعة ص 7.
2- 2. المنتقی ج 1 ص 191.

رسول علیهم السلام تعداد ایّام نفاس برای زن همان تعداد ایّام حیض او است، و بیشترین ایّام نفاس بیست و یک روز می­باشد، پس اگر خونریزی زن در مدّت زمان کامل ایّام حیض (یعنی ده روز) به پایان برسد نماز می­خواند و روزه می­گیرد، ولی اگر قطع نشود هجده روز صبر می­کند (و دست از عبادت می­کشد)، سپس به مدّت یک یا دو روز استظهار می­کند و اگر خونریزی زیاد باشد سه روز صبر می­کند و سپس از آن غسل می­کند و پنبه می­گذارد و خرقه(پارچه) می­بندد و نماز می­خواند.

سپس محقّق گفته است: البزنطیّ این حدیث را در کتابش از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.

روایت36.

مصباح الأنوار: یکی از اصحاب از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت می­کند که از پیامبرصلّی الله علیه و آله سؤال شد: (بتول) به چه معنا است؟ ای رسول خدا، ما از شما شنیده­ایم که می­فرمایید: (إنّ مریم بتول، و إنّ فاطمة بتول: همانا مریم و فاطمه بتول هستند)، پیامبر فرمود: منظور از بتول زنی است که سرخی ندیده است، یعنی دچارحیض نشده است، چه که حیض شدن در میان دختران انبیاء ناپسند و مکروه است.(1)

روایت37.

کتاب دلائل الإمامة للطبریّ الإمامیّ: سُکَینه و زینب از امام علی علیه السلام روایت کرده­اند: رسول خدا صلّی الله و علیه و آله فرمود: به راستی که فاطمه حوریّه­ای است که به شکل انسان آفریده شده است، و دختران انبیاء دچار حیض نمی­شوند.(2)

و از همین کتاب نقل شده است: از اسماء دختر عُمَیس روایت شده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به من فرمود و من شاهد به دنیا آمدن یکی از فرزاندان فاطمه بودم، پس هیچ خونی از او ندیدم، گفتم: ای رسول خدا (آیا) فاطمه فرزندی به دنیا آورد و هیچ خونی از او ندیدیم؟ رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ای اسماء، همانا فاطمه حوریّه­ای است که به شکل انسان آفریده شده است.(3)

روایت38.

علل الشرایع: از علی بن مهزیار روایت شده که گفت: برای او نوشتم: زنی

ص: 112


1- . این حدیث را صدوق نیز در العلل 1: 173 روایت کرده است.
2- . دلائل الإمامة للطبریّ: 52
3- . دلائل الإمامة للطبریّ: 53

هو أقرب الوجوه التی ذکرها الشیخ للجمع فقال إن کل من یخالفنا یذهب إلی أن أیام النفاس أکثر مما نقوله قال و لهذا اختلفت ألفاظ الأحادیث کاختلاف العامة فی مذاهبهم.

و ذکر جماعة من الأصحاب أولهم الشیخ رحمه الله فی تأویل ما تضمن قصة أسماء أنها محمولة علی تأخر سؤالها النبی صلی الله علیه و آله حتی انقضت المدة المذکورة فیکون أمرها بعد الثمانیة عشر وقع اتفاقا لا تقدیرا و استشهدوا له بهذا الخبر و غیره و الحق أن هذا التأویل بعید عن أکثر الأخبار المتضمنة لقضیة أسماء فاعتماد الحمل علی التقیة أولی.

و ربما یعترض بعدم ظهور القائل بمضمونها من العامة فیجاب بأن القضیة لما کانت متقررة مضبوطة معروفة و لیس للإنکار فیها مجال کان التمسک بها فی محل الحاجة مناسبا إذ فیه عدول عن إظهار المذهب و تقلیل لمخالفته فلذلک تکررت حکایتها فی الأخبار.

و قد اختار العلامة فی المختلف العمل بمضمونها فی المبتدئة نظرا إلی أن المعارض لها مخصوص بالمعتادة و نوقش فی ذلک بأن أسماء تزوجت بأبی بکر بعد موت جعفر بن أبی طالب رضی الله عنه و کان قد ولدت منه عدة أولاد و یبعد جدا أن لا یکون لها فی تلک المدة کلها عادة فی الحیض و هو متجه.

و علیه أیضا مناقشة أخری و هی أن الحکم بالرجوع إلی العادة یدل علی ارتباط النفاس بالحیض و اختلاف عادات الحیض لا یقتضی أکثر من احتمال کون مدة حیض المبتدئة أقصی العادات و هی لا تزید علی العشرة فالقدر المذکور من التفاوت بین المبتدئة و ذات العادة لا یساعد علیه الاعتبار الذی هو للجمع معیار و لو استبعد کون التفصیل المذکور فی قضیة أسماء بکماله منزلا علی التقیة لأمکن المصیر إلی أن القدر الذی یستبعد ذلک فیه منسوخ لأنه متقدم و الحکم بالرجوع إلی العادة متأخر و إذا تعذر الجمع تعین النسخ و یکون تقریر الحکم بعد نسخه محمولا علی التقیة لما قلناه من أن فی ذلک تقلیلا

ص: 110

در روز اوّل ماه رمضان از خون حیض یا نفاس پاک می­گردد، سپس استحاضه می­شود پس نماز می­خواند و ماه رمضان را به صورت کامل روزه می­گیرد بدون اینکه مانند زن مستحاضه برای هر دو نماز یک غسل واحد انجام دهد، آیا روزه و نمازش مقبول است یا خیر؟ امام در پاسخ نوشت: قضای روزه­اش را به جا می­آورد ولی لازم نیست قضای نمازش را به جا آورد، به خاطر اینکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله زنان مؤمن خویش را چنین امر می­فرمود.(1)

رفع اشکال و تبین اجمال:بدان که این حدیث از احادیث مشکل و پیچیده است و دانشمندان برگزیده نیز در حلّ آن حیران مانده­اند، اگر چه فقها حُکم وجوب قضای روزه در صورت ترک غسل همچنین شرط پذیرش روزه زن مستحاضه در صورت داشتن غسل را بر اساس این حدیث بنیان نهاده­اند، آن­گونه که از مذهب آنان شناخته شده است، با حُکم دادن به عدم قضای نماز و قضای روزه امر برآنان مشتبه و دشوار شده است، با وجود اینکه عکس این حکم مناسب­تراست و با اصول سازگاری بیشتری دارد، چه که نماز مشروط به طهارت است درحالی که ممکن است روزه با حدث (عدم طهارت) به صورت همزمان جمع گردد .

شیخ رحمه الله در المبسوط بر این حکم توقّف کرده است به این ترتیب که آن را به روایت فقها اسناد داده است، و آن در محلّ خویش است - درست است -، امّا بیشتر فقها به حکم اوّل (قضای روزه و عدم قضای نماز) عمل نموده­ و حکم دوّم (عکس حکم اوّل) را ترک کرده­اند، و در نسخه­های الکافی نیز چنین آمده است: (کان یأمر فاطمة صلوات الله علیها و المؤمنات من نسائه بذلک: پیامبر، فاطمه صلوات الله علیها و همسران مؤمن خویش را چنین فرمان می­داد)، در این صورت ابهام و پیچیدگی دیگری به حدیث افزوده می­شود، چرا که آن­گونه که ذکرخواهد شد در احادیث بسیاری روایت شده که فاطمه علیها السلام هرگز دچار حیض نشده است، و چه بسا چنین تأویل شود که پیامبر فاطمه را امر می­فرمود که زنان مؤمن را به انجام آن حُکم فرمان دهد، همچنین گفته می­شود: منظور از فاطمه، فاطمه دختر أبو حبیش بوده است، چرا که وی به کثرتِ استحاضه و سؤال پرسیدن از مسائل مربوط به آن شهرت داشت، و عبارت (صلوات الله علیها) از سوی نسخه برداران یا راویانی که گمان کرده­اند منظور فاطمه زهراء علیها السلام بوده افزوده شده است.

فقهاء بر سر از میان برداشتن اشکال و ابهام نخست دچار اختلاف شده اند بنا بر وجوه زیر:

اوّل: آنچه شیخ در التهذیب(2) ذکر کرده آن­گاه که گفته است:پیامبر صلی الله علیه و آله

ص: 113


1- . علل الشرائع 1: 277
2- . التهذیب 1: 440 چاپ سنگی

للمخالفة و مع تأدی التقیة بالأدنی لا یتخطی إلی الأعلی انتهی کلامه رفع الله مقامه و هو متین.

و لعل القول بالتخییر و الاستظهار إلی ثمانیة عشر أظهر و الحمل علی غیر ذات العادة أیضا غیر بعید و الله یعلم.

«33»

الْمُقْنِعُ،: وَ لَوْ رَأَتِ الْحُبْلَی الدَّمَ فَعَلَیْهَا أَنْ تَقْعُدَ أَیَّامَهَا لِلْحَیْضِ فَإِذَا زَادَ عَلَی الْأَیَّامِ الدَّمُ اسْتَظْهَرَتْ بِثَلَاثَةِ أَیَّامٍ ثُمَّ هِیَ مُسْتَحَاضَةٌ وَ إِنْ وَلَدَتِ الْمَرْأَةُ قَعَدَتْ عَنِ الصَّلَاةِ عَشَرَةَ أَیَّامٍ إِلَّا أَنْ تَطْهُرَ قَبْلَ ذَلِکَ فَإِنِ اسْتَمَرَّ بِهَا الدَّمُ تَرَکَتِ الصَّلَاةَ عَشَرَةَ أَیَّامٍ فَإِذَا کَانَ الْیَوْمُ الْحَادِیَ عَشَرَ اغْتَسَلَتْ وَ احْتَشَتْ وَ اسْتَثْفَرَتْ وَ عَمِلَتْ بِمَا تَعْمَلُ الْمُسْتَحَاضَةُ وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّهَا تَقْعُدُ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ یَوْماً وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ إِنَّ نِسَاءَکُمْ لَسْنَ کَالنِّسَاءِ الْأُوَلِ إِنَّ نِسَاءَکُمْ أَکْبَرُ لَحْماً وَ أَکْثَرُ دَماً فَلْتَقْعُدْ حَتَّی تَطْهُرَ وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّهَا تَقْعُدُ مَا بَیْنَ أَرْبَعِینَ یَوْماً إِلَی خَمْسِینَ یَوْماً(1).

بیان

لا ریب فی أن الأخبار المشتملة علی ما زاد علی أحد و عشرین یوما محمولة علی التقیة.

«34»

نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ: أَکْثَرُ الْحَیْضِ عَشَرَةُ أَیَّامٍ وَ أَکْثَرُ النِّفَاسِ أَرْبَعُونَ یَوْماً(2).

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَا کَانَ اللَّهُ لِیَجْعَلَ مَعَ حَمْلٍ حَیْضاً فَإِذَا رَأَتِ الْمَرْأَةُ الدَّمَ وَ هِیَ حُبْلَی لَمْ تَدَعِ الصَّلَاةَ(3).

بیان

فی بعض النسخ تدع الصلاة فهو استفهام علی الإنکار أو المراد بصدر الحدیث أنه لم یکن فیما مضی یرین الدم فأما إذا رأین ترکن الصلاة.

«35»

الْمُعْتَبَرُ، قَالَ ابْنُ أَبِی عَقِیلٍ فِی کِتَابِهِ الْمُتَمَسَّکِ: أَیَّامُهَا عِنْدَ آلِ

ص: 111


1- 1. المقنع: 16.
2- 2. نوادر الراوندیّ ص 50.
3- 3. نوادر الراوندیّ ص 50.

زنانی را که ندانند باید برای هر دو نماز یک غسل داشته باشند و همچنین از احکامی که اجرای آن بر زن مستحاضه لازم است آگاهی نداشته باشند امر نفرموده است، امّا در صورت آگاهی از این امور و ترک عمدی آن­ها به جا آوردن قضای نماز بر آن­ها واجب می­گردد، و بر این حُکم چنین ایراد گرفته­اند که اگر فرق بین نماز و روزه باقی باشد اشکال و ابهام همچنان به حال خود باقی است، و اگر حُکم به تساوی بین نماز و روزه داده شود و قضای روزه درصورت داشتن آگاهی و عدم قضای نماز در صورت نداشتن آگاهی واجب شود، نسنجیدگی آشکاری است.

دوّم: آنچه محقّق اردبیلی-قدّس الله روحه- ذکر کرده آن­گاه که گفته است: فرق گذاشتن بین نماز و روزه با توجه به شدّت عنایت به نماز مشکل است، و بعید نیست که مقصود چنین باشد که زن مستحاضه قضای روزه ماه رمضان را به صورت کامل به جا می­آورد در حالی که قضای نماز را چنان به جا نمی­آورد، چرا که برخی از ایّام ماه جزء ایّام حیض به شمار می­آیند و قضای نماز در آن ایّام واجب نیست، و مؤیّد این نظر روایتی است که در آن به قضای روزه ایام حیض بدون قضای نماز فرمان داده شده است، و در آن روایت آمده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فاطمه علیها السلام را به این حُکم امر می­فرمود و فاطمه نیز زنان مؤمن را به آن امر می­فرمود.

سوّم: آنچه محقّق اردبیلی دوباره ذکر کرده آن­گاه که گفته است: تأویل و تفسیر دیگری نیز امکان پذیراست به این ترتیب که مقصود چنین باشد: زن حائض نماز ایّام حیض را به جا نمی­آورد ولی قضای روزه این ایّام را به جا می­آورد، و این تفسیر با احادیث دیگر نیز سازگاری دارد، امّا در مورد فاطمه علیها السلام واضح است که ایشان اعمال ایّام استحاضه را ترک نکرده و قضای روزه آن ایّام را نیز به جا نیاورده است، بلکه منظور این است که پیامبر فاطمه را امر فرموده است که سایر زنان مؤمن را به این احکام فرمان دهد، همچنین خود پیامبر نیز همسران خویش و سایر زنان را به اجرای این احکام فرمان می­داد، و ممکن است که این احکام از جمله احکامی بوده باشد که پیامبر صلّی الله علیه و آله در ابتدای ظهور احکام و اسلام به فاطمه علیها السلام امر فرموده است. فاضل استرآبادی گفته است: سؤال کننده (علی بن مهزیار) از حُکم زن مستحاضه­ای پرسیده است که در ماه رمضان و بدون اینکه اعمال مخصوص زن مستحاضه را به جا بیاورد، نمازخوانده و روزه گرفته است، امّا امام حُکم زن حائض را بیان فرموده و از سر تقیّه از پاسخ به سؤالِ سؤال کننده طفره رفته است، چرا که به نظر عامّه استحاضه در حُکم حدث اصغر (مانند بول و مدفوع کردن) است و نزد آنان باعث وجوب غسل نمی­شود، امّا برای آنچه شیخ بیان کرده است پایه و مأخذی وجود ندارد، بلکه می­گویم: اگر عدم آگاهی عذر باشد در مورد روزه نیز عذر محسوب می­شود، با توجه به اینکه سیاق کلام امامان علیهم السلام دربارة حُکم حدث ها نیز چنین اقتضاء می­کند که فرقی بین جاهل به آن احکام و عالم به آن­ها وجود نداشته باشد .

ص: 114

الرَّسُولِ علیهم السلام أَیَّامُ حَیْضِهَا وَ أَکْثَرُهُ أَحَدٌ وَ عِشْرُونَ یَوْماً فَإِنِ انْقَطَعَ دَمُهَا فِی تَمَامِ حَیْضِهَا صَلَّتْ وَ صَامَتْ وَ إِنْ لَمْ یَنْقَطِعْ صَبَرَتْ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ یَوْماً ثُمَّ اسْتَظْهَرَتْ بِیَوْمٍ أَوْ یَوْمَیْنِ وَ إِنْ کَانَتْ کَثِیرَةَ الدَّمِ صَبَرَتْ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ ثُمَّ اغْتَسَلَتْ وَ احْتَشَتْ وَ اسْتَثْفَرَتْ وَ صَلَّتْ- ثُمَّ قَالَ الْمُحَقِّقُ وَ قَدْ رَوَی ذَلِکَ الْبَزَنْطِیُّ فِی کِتَابِهِ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام.

«36»

مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، لِبَعْضِ الْأَصْحَابِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله سُئِلَ مَا الْبَتُولُ فَإِنَّا سَمِعْنَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ تَقُولُ إِنَّ مَرْیَمَ بَتُولٌ وَ إِنَّ فَاطِمَةُ بَتُولٌ فَقَالَ الْبَتُولُ الَّتِی لَمْ تَرَ حُمْرَةً أَیْ لَمْ تَحِضْ فَإِنَّهُ مَکْرُوهٌ فِی بَنَاتِ الْأَنْبِیَاءِ(1).

«14»

37- کِتَابُ دَلَائِلِ الْإِمَامَةِ لِلطَّبَرِیِّ الْإِمَامِیِّ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْقُمِّیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ عَنْ صَعْصَعَةَ بْنِ نَاجِیَةَ عَنْ زَیْدِ بْنِ مُوسَی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمِّهِ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُکَیْنَةَ وَ زَیْنَبَ ابْنَتِی عَلِیٍّ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ فَاطِمَةَ خُلِقَتْ حُورِیَّةً فِی صُورَةِ إِنْسِیَّةٍ وَ إِنَّ بَنَاتِ الْأَنْبِیَاءِ لَا یَحِضْنَ (2).

وَ مِنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ قَالَتْ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ کُنْتُ شَهِدْتُ فَاطِمَةَ وَ قَدْ وَلَدَتْ بَعْضَ وُلْدِهَا فَلَمْ نَرَ لَهَا دَماً فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ فَاطِمَةَ وَلَدَتْ فَلَمْ نَرَ لَهَا دَماً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَسْمَاءُ إِنَّ فَاطِمَةَ خُلِقَتْ حُورِیَّةً إِنْسِیَّةً(3).

«38»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَیْهِ امْرَأَةٌ

ص: 112


1- 1. رواه الصدوق أیضا فی العلل ج 1 ص 173.
2- 2. دلائل الإمامة للطبری: 52.
3- 3. دلائل الإمامة للطبری: 53.

چهارم: ممکن است امام علیه السلام در زیرسؤالِ سؤال کننده نوشته باشد: زن مستحاضه قضای روزه را به جا نمی­آورد ولی قضای نماز را به جا می­آورد، پس این پاسخ بر راوی مشتبه شده و بر عکسِ این حُکم را روایت کرده باشد؛ یا حُکم زن حائض نیز در این سؤال ذکر شده باشد و جواب امام متعلّق به حائض باشد، و امر بر راوی مشتبه شده باشد.

برترینِ کاوشگران درالمنتقی گفته است: آنچه در خاطر من می­گذرد این است که جواب ذکر شده در حدیث با سؤال ذکر شده در آن ارتباطی ندارد، و انتقال به این جواب از دو جنبه است:

نخست: این فرموده امام که در حدیث ذکر شده است: «إنّ رسول الله صلّی الله علیه و آله کان یأمر فاطمه ......»، عبارت­های این چنینی در مورد اعمالی به کارگرفته می­شود که به کثرت اتفاق افتاده و تکرار می­شوند، و چگونه معقول است که زنان به خاطر جهل، آن­گونه که شیخ ذکر کرده است، یا به به صورت مطلق آن­گونه که بسیار اتفاق می­افتد، اعمالی که زن مستحاضه در ماه رمضان انجام می­دهد را ترک کنند.

دوّم: عین این عبارت در یکی از احادیثِ مربوط به حیض که در کتاب طهارت نقل شده ذکر شد، و منظور از این عبارت انجام قضای روزه و عدم انجام قضای نماز از سوی حائض است، تا جایی که گوید: و پنهان نیست که میان این عبارت و حُکم مذکور مناسبت آشکاری وجود دارد که ذوق و سلیقه به وجود آن شهادت می­دهد، و این به خاطر کثرت وقوع حیض و تکرار آن و کثرت رجوع به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سؤال در مورد آن ا ست.

خلاصه اینکه اهل ذوق سلیم در ارتباط میان این عبارت و حکم مذکور و همچنین عدم تناسب آن با قضیّه استحاضه شک به خود راه نمی­دهند، و بعید نیست که جواب از روی اشتباه و توهّم در زیر سؤال غیر مرتبط با آن قرار گرفته باشد، چه که غالباً در کتابت اتفاق می­افتد که سؤالات متعدّد با هم جمع می­شوند، پس اگر نقل کننده سؤال و جواب به دقت به سؤال­ها وجواب­ها نگاه نیاندازد دچار توهّم این چنینی می­شود .

پنجم: آنچه یکی از فاضلان ذکر کرده آن­گاه که گفته است: احتمالی به ذهن من خطور کرده که ممکن است نزدیک به واقعیت باشد البته برای کسی که با نظر صائب در آن تأمل کند، به این ترتیت: از آنجا که این سؤال در خلال نامه مطرح شده است، امام علیه السلام زیر این سخن سؤال کننده: (فصَلّت: پس نمازگزارد) نوشت: (تقضی صلاتها: قضای نمازش را به جا می­آورد)، و زیر این سخن: (فصامَت: و روزه گرفت) نوشت: (تقضی صیامها ولاء: قضای روزه­اش را به صورت متوالی به جا می­آورد)، پس سخن از توالی هر چند از روی استحباب باشد به میان آمده است و دلیل آن چنین است، و این عبارت از جمله سخنان امام است، و آن­گونه که در مورد توقیع نامه (افزودن چیزی به نامه) متعارف است زیر هر مسأله جواب آن وجود دارد، حتّی سؤال کننده به جواب خیر و آری که در بین سطور ذکر می­شود نیز اکتفا می­کند.

یا امام علیه السلام جواب خود را زیر عبارت (هَل یجوز صومها و صلاتها) نوشته است؛ که این

ص: 115

طَهُرَتْ مِنْ حَیْضِهَا أَوْ مِنْ دَمِ نِفَاسِهَا فِی أَوَّلِ یَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ ثُمَّ اسْتَحَاضَتْ فَصَلَّتْ وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ کُلَّهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ تَعْمَلَ کَمَا تَعْمَلُ الْمُسْتَحَاضَةُ مِنَ الْغُسْلِ لِکُلِّ صَلَاتَیْنِ هَلْ یَجُوزُ صَوْمُهَا وَ صَلَاتُهَا أَمْ لَا فَکَتَبَ تَقْضِی صَوْمَهَا وَ لَا تَقْضِی صَلَاتَهَا لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَأْمُرُ الْمُؤْمِنَاتِ مِنْ نِسَائِهِ بِذَلِکَ (1).

رفع إشکال و تبیین إجمال

اعلم أن هذا الخبر من مشکلات الأخبار و قد تحیر فی حله العلماء الأخیار و إن بنی علیه الأصحاب الحکم بقضاء الصوم بترک الأغسال و اشتراط صوم المستحاضة بها کما هو المعروف من مذهبهم و أشکل علیهم الحکم بعدم قضاء الصلاة مع الحکم بقضاء الصوم مع أن العکس کان أنسب و أوفق بالأصول إذ الصلاة مشروطة بالطهارة بخلاف الصوم فإنه قد یجتمع مع الحدث فی الجملة.

و یظهر من الشیخ رحمه الله فی المبسوط التوقف فی هذا الحکم حیث أسنده إلی روایة الأصحاب و هو فی محله لکن جل الأصحاب عملوا بالحکم الأول و ترکوا الثانی و فی نسخ الکافی (2)

کان یأمر فاطمة صلوات الله علیها و المؤمنات من نسائه بذلک فزید فیه إشکال آخر لأنه قد ورد فی الأخبار الکثیرة کما سیأتی أنها علیها السلام لم تر حمرة قط و ربما یؤول بأنه کان یأمرها أن تأمر المؤمنات بذلک و ربما یقال المراد بفاطمة فاطمة بنت أبی حبیش فإنها کانت مشتهرة بکثرة الاستحاضة و السؤال عن مسائلها فیکون قوله صلوات الله علیها زید من النساخ أو الرواة بتوهم أنها الزهراء علیها السلام.

و اختلفوا فی دفع الإشکال الأول علی وجوه الأول ما ذکره الشیخ فی التهذیب (3) حیث قال لم یأمرها بقضاء

ص: 113


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 277.
2- 2. الکافی ج 4 ص 136.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 440 ط حجر.

امر با شیوه نوشتن توقیع و ترتیب بدون تقدیم و تأخیر سازگاری بیشتری دارد، و راوی آنچه را که امام علیه السلام نوشته نقل کرده است و در جواب، حرف عطف (واو) برای عطف دو جمله (تقضی صومها ولاء) و (تقضی صلاتها) وجود نداشته است.

و یا اینکه جواب امام چنین بوده است: (تقضی صومها ولاء، و تقضی صلاتها) یعنی با وجود (واو) عطف و بدون اثبات همزه موجود در کلمه (ولاء)، پس توهّم اضافه بودن همزه که (واو) با آن ملتبس گشته ایجاد شده و عبارت چنین پنداشته شده است: (و لا تقضی صلاتها) به معنای نهی از انجام قضای نماز، و به همین خاطر (واو) قبل از تقضی حذف شده است، و از آنجا که توقیع در زیر هر مسأله­ای نگاشته می­شود که در نامه وجود دارد، اگر همزه با مدّ در خط جواب امام علیه السلام حذف می­شد از ظاهرآن مشخص می­بود، پس این فرموده امام: (تقضی صومها ولاء) با وجود منفصل بودن از جمله قبل از آن، نیازی به این تأویل ندارد، باشد که بفهمد .

دو احتمال ذکر (واو) عطف را توجیه می­کنند: یکی اینکه امام علیه السلام در توقیع نامه دو جمله را به هم عطف داده باشد، و دیگر اینکه راوی کلام امام علیه السلام را ذکر کرده و جمله دوم را به اوّل عطف داده باشد.

ششم: جواب بر استفهام انکاری حمل شود، و بعید بودن صحّت این وجه در مکاتبه بر کسی پوشیده نیست، مخصوصاً با وجود تعلیلی که بعد از آن ذکر شده است.

هفتم: جواب بر این نکته حمل شود که زن مستحاضه برای نماز صبح غسل نموده و برای نمازهای دیگر غسل کردن را ترک کند، با وجود این قرینه (مِن الغسل لکلّ صلاتین)، پس او قضای روزه­اش را به خاطر اخلال در سایر غسل­های روزانه به جا می­آورد ولی قضای نماز صبح را به جا نمی­آورد، و منظور از (صلاتها) نماز صبح می­باشد، یا منظور نفی قضای تمام نمازها می­باشد که بعید بودن این وجه نیز آشکار است.

هشتم: در هر دو قسمت از جواب، (تقضّی) با تشدید (ضاد) خوانده شود که از باب (تفعّل) است یعنی: حُکم روزه زن مستحاضه منقضی گشت و قضای آن بر او واجب نیست، و این امر به دو دلیل است: یا به خاطر عدم وابستگی مطلق روزه به طهارت، و یا به خاطر اینکه زن مستحاضه­ نا­آگاه از احکام، در عدم انجام آن­ها معذوراست؛ بر خلاف نماز که به صورت مطلق به طهارت بستگی دارد.

روایت39.

المقنع: اگر مرد با همسر خود که در حال حیض است نزدیکی کند بر او واجب است به اندازة سیر شدن یک مسکین به او صدقه بدهد، و روایت شده که اگر مرد در اوایل ایّام حیض با همسرش نزدیکی کند پرداخت یک دینار، اگر در اواسط ایام حیض باشد پرداخت نیم دینار و اگر در پایان ایام حیض باشد پرداخت ربع دینار بر او واجب می­گردد؛ و اگر با کنیز خویش که در حال حیض است نزدیکی کنی باید سه پیمانه از یک وعده غذایی را به عنوان صدقه پرداخت نمایی.(1)

توضیح

هیچ اختلاف نظری در بین فقها بر سر برتری داشتن پرداخت کفّاره از سوی نزدیکی کننده وجود ندارد، و بلکه

ص: 116


1- . المقنع: 16

الصلاة إذا لم تعلم أن علیها لکل صلاتین غسلا أو لا تعلم ما یلزم المستحاضة فأما مع العلم بذلک و الترک له علی العمد یلزمها القضاء و أورد علیه أنه إن بقی الفرق بین الصوم و الصلاة فالإشکال بحاله و إن حکم بالمساواة بینهما و نزل قضاء الصوم علی حالة العلم و عدم قضاء الصلاة علی حالة الجهل فتعسف ظاهر.

الثانی ما ذکره المحقق الأردبیلی قدس الله روحه حیث قال الفرق بین الصلاة و الصوم مع شدة العنایة بحالها مشکل و لا یبعد أن یکون المقصود تقضی صوم الشهر کله و لا تقضی الصلاة کذلک إذ تعد بعض أیامه أیام الحیض و لا تقضی صلاة تلک الأیام و المؤید أنه موجود فی بعض الروایات الأمر بقضاء صوم أیام الحیض بدون الصلاة و قال فیه إن رسول الله صلی الله علیه و آله کان یأمر بذلک فاطمة علیها السلام و کانت تأمر بذلک المؤمنات.

الثالث ما ذکره المحقق المذکور أیضا حیث قال و یمکن تأویل آخر و هو أن یکون المراد لا تقضی صلاة أیام الحیض و تقضی صوم أیامها و هذا هو الموافق لأخبار أخر و أصل المذهب من أمر فاطمة علیها السلام فإنها لا تترک عمل أیام المستحاضة و لا تقضی صومها إلا أن یکون المراد أمرها بأن تأمر غیرها من المؤمنات و یأمر أیضا المؤمنات بنفسه من نسائه و غیرهن أو یکون ذلک منه صلی الله علیه و آله لها فی أول الأحکام و الإسلام.

و قال الفاضل الأسترآبادی السائل سأل عن حکم المستحاضة التی صلت و صامت فی شهر رمضان و لم تعمل أعمال المستحاضة و الإمام ذکر حکم الحائض و عدل عن جواب السائل من باب التقیة لأن المستحاضة من باب الحدث الأصغر عند العامة فلا توجب غسلا عندهم و أما ما أفاده الشیخ فلم یظهر له وجه بل أقول لو کان الجهل عذرا لکان عذرا فی الصوم أیضا مع أن سیاق کلامهم علیهم السلام الوارد فی حکم الأحداث یقتضی أن لا یکون فرق بین الجاهل بحکمها و بین العالم به.

ص: 114

اختلاف فقها بر سر وجوب و یا استحباب پرداخت کفّاره است، بیشتر فقهای قدیم به وجوب اعتقاد دارند ولی بیشتر فقهای متأخر قائل به استحباب هستند، و شاید این نظر نزدیک­ترین جمع بین دلایل باشد، بر این اساس که احادیث روایت شده در مورد پرداخت کفّاره متفاوت هستند و در آن تأییدی بر استحباب وجود دارد، پس بر اساس برخی از آن احادیث، شوهرِ زن حائض که با او نزدیکی کرده باید یک دینار و بر اساس برخی دیگر نصف دینار را به عنوان صدقه پرداخت کند، و در بعضی از احادیث نیز ذکر شده که وی باید به اندازه سیر شدن یک مسکین به او صدقه بدهد؛ صدوق نیز این نظر را برگزیده است.

امّا نظر مشهور آن است که صدوق به عنوان روایت نقل کرده است و آن روایتی است که شیخ(1) با سندی که در آن ضعف وجود دارد از داوود بن فَرقَد و او نیز از امام صادق علیه السلام در مورد کفّاره (نزدیکی با) زن حائض نقل کرده است، به این ترتیب که اگر مرد در ابتدای ایّام حیض با همسرش نزدیکی کند باید یک دینار، در وسط ایّام حیض نصف دینار و در پایان آن ربع دینار را به عنوان صدقه پرداخت کند، (داوود گوید:) گفتم: اگر نزد او چیزی برای کفّاره دادن وجود نداشته باشد باید چه کاری انجام دهد؟ فرمود: باید به یک نیازمند صدقه بدهد و اگر توان صدقه دادن به مسکین را نیز نداشته باشد باید استغفار کند و آن کار را تکرار نکند، به راستی که استغفار به منزله توبه و کفّاره است برای کسی که راهی برای پرداخت کفّاره نمی­یابد، و احادیث روایت شده در مورد صدقه دادن یک و یا نصف دینار را به صورت مطلق بر این روایت حمل کرده­اند، همچنین می توان بین اخبار جمع کرد با حکم دادن به تخییر و حمل بر اختلاف مراتب فضیلت.

به نظر من ممکن است که احادیث روایت شده در مورد کفّاره را به خاطر مشهور بودن کفّاره در بین مخالفان بر تقیّه حمل نمود، اگر چه بر سر وجوب و یا استحباب آن اختلاف نظر دارند، و برخی از تفاصیل ذکر شده در احادیث ما،در احادیث آنان نیز وجود دارد، و آنچه شیخ درالموثّق از عبدالملک بن عمرو روایت کرده است این نظر را تأیید می­کند، آن­گاه که عبدالملک گوید: از امام صادق علیه السلام دربارة مردی پرسیدم که با همسرش در حال حیض نزدیکی می­کند­، امام فرمود: از درگاه پروردگارش طلب بخشش می­کند، گفتم: مردم می­گویند که پرداخت نصف دینار یا یک دینار بر او واجب است، پس امام صادق علیه السلام فرمود: باید به ده مسکین نیازمند صدقه بدهد.

سپس نظر مشهور آن است که ابتدا، وسط و انتهای حیض بر حسب عادت فرق می­کند، راوندی بر این باور است که این امر بر اساس ده روز (ایّام حیض) سنجیده می­شود، بنابراین به نظر او بعضی از عادت­ها فارغ از وسط و آخر هستند، همچنین به راوندی نسبت داده شده که وی با حمل نمودن احادیث بر مضطرّ و غیر مضطرّ و جوان و غیر جوان بین احادیث تلفیق ایجاد کرده است، همچنین مشهور است که فرقی میان همسر دائم و منقطع (متعه)، آزاد و کنیز وجود ندارد،

ص: 117


1- . التهذیب1: 45

الرابع أن یکون علیه السلام کتب تحت قول السائل صومها لا تقضی و تحت قوله صلاتها تقضی فاشتبه علی الراوی و عکس أو کان حکم الحائض أیضا مذکورا فی السؤال و کان هذا الجواب متعلقا به فاشتبه علی الراوی.

قال أفضل المدققین فی المنتقی الذی یختلج بخاطری أن الجواب الواقع فی الحدیث غیر متعلق بالسؤال المذکور فیه و الانتقال إلی ذلک من وجهین أحدهما قوله فیه إن رسول الله صلی الله علیه و آله کان یأمر فاطمة إلی آخره فإن مثل هذه العبارة إنما تستعمل فیما یکثر وقوعه و یتکرر و کیف یعقل کون ترکهن لما تعمله المستحاضة فی شهر رمضان جهلا کما ذکره الشیخ أو مطلقا مما یکثر وقوعه.

و الثانی أن هذه العبارة بعینها مضت فی حدیث من أخبار الحیض فی کتاب الطهارة مرادا بها قضاء الحائض للصوم دون الصلاة إلی أن قال و لا یخفی أن للعبارة بذلک الحکم مناسبة ظاهرة تشهد به السلیقة لکثرة وقوع الحیض و تکرره و الرجوع إلیه صلی الله علیه و آله فی حکمه.

و بالجملة فارتباطها بهذا الحکم و منافرتها لقضیة الاستحاضة مما لا یرتاب فیه أهل الذوق السلیم و لیس بمستبعد أن یبلغ الوهم إلی موضوع الجواب مع غیر سؤاله فإن من شأن الکتابة فی الغالب أن تجمع الأسئلة المتعددة فإذا لم ینعم الناقل نظره فیها یقع له نحو هذا الوهم.

الخامس ما ذکره بعض الأفاضل حیث قال خطر لی احتمال لعله قریب لمن تأمله بنظر صائب و هو أنه لما کان السؤال مکاتبة وقع علیه السلام تحت قول السائل فصلت تقضی صلاتها و تحت قوله صامت تقضی صومها ولاء أی متوالیا و القول بالتوالی و لو علی وجه الاستحباب موجود و دلیله کذلک و هذا من جملته و ذلک کما هو متعارف فی التوقیع من الکتابة تحت کل مسألة ما یکون جوابا لها حتی أنه قد یکتفی بنحو لا و نعم بین السطور.

أو أنه علیه السلام کتب ذلک تحت قوله هل یجوز صومها و صلاتها و هذا

ص: 115

بر سر لزوم پرداخت کفّاره به هنگام مرتکب شدن نزدیکی با زن اجنبی که مشتبه شده نیز اختلاف نظر وجود دارد، و إلحاق حکم خالی از قوّت نیست. امّا صدوق این نظر را برگزیده است که در نزدیکی با کنیزِ تحت مالکیت (و در حال حیض) باید سه پیمانه غذا به عنوان صدقه پرداخت شود، شیخ نیز این نظر را با استناد به یکی از روایات برگزیده است؛ فقها بر سر تکرار پرداخت کفّاره با توجه به تکرار موجِب آن دچار اختلاف شده­اند بنا بر وجوه ذیل: تکرار مطلق پرداخت کفّاره، عدم تکرار مطلق پرداخت کفّاره، تکرار پرداخت کفّاره اگر زمان نزدیکی­ها مختلف باشد به این ترتیب که نزدیکی یک بار در آغاز ایّام حیض و بار دیگر در وسط آن ایّام صورت پذیرد، و سرانجام تخلّل در پرداخت کفّاره که نظر برگزیده بیشتر محققّان است و شاید به صحّت نزدیک­تر باشد، اگر چه احوط تکرار مطلق پرداخت کفّاره است.

روایت40.

السرائر: به نقل از کتاب محمد بن علی بن محبوب از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: زن حائض قضای نماز را به جا نمی­آورد و هنگامی که آیه سجده را بشنود، سجده نمی­گزارد.(1)

توضیح

این حدیث بر عدم وجوب سجده برای زن حائض به هنگام شنیدن آیه سجده دلالت دارد، چرا که سجده به هنگام محقّق شدن شرط طهارت واجب می­گردد، چنان که شیخ نیز در التهذیب این نظر را برگزیده و نقل کرده که اجماع فقها بر آن متّفقند، ولی آن­گونه که احادیث صحیح نیز دلالت می­کنند نظر مشهور عدم لزوم شرط طهارت برای سجده (هنگام شنیدن آیات دارای سجده) است، و چه بسا که حدیث مذکور بر شنیدن آیۀ سجده و نه گوش دادن با دقت به آن حمل می­شود، مبنی بر اینکه عدّه­ای از فقها محقق شدن شرط إصغاء (گوش دادن با دقت) را برای وجوب سجده لازم دانسته­اند، و یا حدیث بر سجده­های مستحبّ حمل شود، امّا صحیح­تر آن است که حدیث حمل بر تقیّه شود، چرا که راوی شخصی عامّی است، و به خاطر اینکه منع سجده برای حائض نظر برگزیدۀ اغلب عامّه مانند شافعی، ابوحنیفه و احمد است، ولی صحیح­تر وجوب آن است.

روایت41.

دعائم الإسلام: از اهل بیت علیهم السلام برای ما روایت شده است: بر زن آن­گاه که دچار حیض یا نفاس می­شود حرام است که نماز بگزارد یا روزه بگیرد، همچنین بر شوهرش حرام است که با او نزدیکی کند، مگر بعد از آنکه از خونریزی پاک شود و با آب غسل نماید و یا در صورت عدم وجود آب تیمّم کند؛ پس بعد از پاک شدن به طریق مذکور، قضای روزه را به جا می­آورد ولی قضای نماز را به جا نمی­آورد و نزدیکی با او برای شوهرش حلال می­گردد. و از جعفر بن محمّد علیه السلام روایت شده است که مباشرت با زن حائض را جایز شمرده و فرموده است: زن حائض ما بین ناف تا زانوهای خویش را با پوششی می­پوشاند، در این حالت کام جوییِ شوهر از او از روی پوشش منعی ندارد. ترجمه اشکال دارد

ص: 118


1- .السرائر:477

أنسب بکتابة التوقیع و بالترتیب من غیر تقدیم و تأخیر و الراوی نقل ما کتبه علیه السلام و لم یکن فیه واو لعطف تقضی صلاتها.

أو أنه کان تقضی صومها ولاء و تقضی صلاتها بواو العطف من غیر إثبات همزة فتوهمت زیادة الهمزة التی التبست الواو بها و أنه و لا تقضی صلاتها علی معنی النهی فترکت الواو لذلک و إذا کان التوقیع تحت کل مسألة کان ترک الهمزة أو المد فی خطه علیه السلام وجهه ظاهر لو کان فإن قوله تقضی صومها ولاء مع انفصاله لا یحتاج فیه إلی ذلک فلیفهم.

و وجه ذکر توجیه الواو احتمال أن یکون علیه السلام جمع فی التوقیع بالعطف أو أن الراوی ذکر کلامه علیه السلام و عطف الثانی علی الأول.

السادس أن یحمل علی الاستفهام الإنکاری و لا یخفی بعده فی المکاتبة لا سیما مع التعلیل المذکور بعده.

السابع أن یحمل علی أنها کانت اغتسلت للفجر و ترکت الغسل لسائر الصلوات بقرینة قوله من الغسل لکل صلاتین فإنها تقضی صومها للإخلال بسائر الأغسال النهاریة و لا تقضی صلاة الفجر و المراد بصلاتها صلاة الفجر أو المراد نفی قضاء جمیع الصلوات و لا یخفی بعده أیضا.

الثامن أن یقرأ تقضی فی الموضعین بتشدید الضاد من باب التفعل أی انقضی حکم صومها و لیس علیها القضاء إما لعدم اشتراط الصوم بالطهارة مطلقا أو لأن الجاهل معذور فیه بخلاف الصلاة للاشتراط مطلقا.

«39»

الْمُقْنِعُ،: إِذَا وَقَعَ الرَّجُلُ عَلَی امْرَأَتِهِ وَ هِیَ حَائِضٌ فَإِنَّ عَلَیْهِ أَنْ یَتَصَدَّقَ عَلَی مِسْکِینٍ بِقَدْرِ شِبَعِهِ وَ رُوِیَ أَنَّهُ إِذَا جَامَعَهَا فِی أَوَّلِ الْحَیْضِ فَعَلَیْهِ أَنْ یَتَصَدَّقَ بِدِینَارٍ وَ إِنْ کَانَ فِی نِصْفِهِ فَنِصْفُ دِینَارٍ وَ إِنْ کَانَ فِی آخِرِهِ فَرُبُعُ دِینَارٍ وَ إِنْ جَامَعْتَ أَمَتَکَ وَ هِیَ حَائِضٌ تَصَدَّقْتَ بِثَلَاثَةِ أَمْدَادٍ مِنْ طَعَامٍ (1).

توضیح

لا خلاف بین الأصحاب فی رجحان الکفارة علی الواطئ و إنما

ص: 116


1- 1. المقنع ص 16.

همچنین از اهل بیت علیهم السلام برای ما روایت شده است: هر مردی که با زن حائض نزدیکی کند مرتکب کار حرام شده است، و بر او واجب است که از گناه خود به درگاه خداوند طلب استغفار کند، واگر خونریزی در زن ادامه پیدا کند، مستحاضه می­باشد؛ و خون حیض تیره، غلیظ و بد بو است امّا خون استحاضه رقیق می­باشد. هنگامی که خون حیض از زن جاری شد باید اعمال مربوط به حائض را انجام دهد، و آن­گاه که ایّام حیض سپری شد (و خونریزی همچنان ادامه داشت)، حائض خود را مطهّر می­گرداند سپس با یک تکه پارچه یا پنبه خود را وارسی می­کند، و برای هر نماز وضو می­گیرد و نزدیکی با او برای شوهرش حلال می­گردد.(1) و بر زن مستحاضه واجب است که برای دو نماز یک غسل داشته باشد، پس برای ادای نماز ظهر غسل می­نماید و نماز ظهر و عصر را با هم به جا می­آورد، سپس دوباره غسل می­نماید و نماز مغرب و عشاء را با هم به جا می­آورد، و برای به جا آوردن نماز صبح نیز غسل می­نماید، همچنین فرموده­اند: اگر زن مؤمن مستحاضه این اعمال را به منظور کسب رضایت خداوند انجام دهد، خداوند حتماً مریضی او را برطرف خواهد کرد؛ همچنین در مورد زنی که در ایّام پاکی خونی مشاهده می­کند فرموده­اند: اگر خون توصیفات خون حیض را داشته باشد، آن زن به منزله زن حائض است و باید برای پاک شدن از آن خون غسل نماید، ولی اگر خون رقیق باشد حرکتی بوده است از جانب شیطان، پس برای پاک شدن ار آن وضو می­گیرد و نماز را به جا می­آورد و جایز است شوهرش با او نزدیکی کند، همچنین ممکن است که زن باردار نیز شاهد خونریزی باشد.

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: همانا ما به همسران حائض خود فرمان می­دهیم که هنگام هر نماز وضو بگیرند، پس وضو را کامل می­کنند و دستمالی را به خود می­گیرند، سپس رو به قبله بنشینند بدون آنکه نماز بخوانند، و شروع به تسبیح و تکبیر و تهلیل کنند، همچنین به مسجد نزدیک نشوند و قرآن را نیز قرائت نکنند.

به امام باقر علیه السلام گفته شد: مغیره گمان می­کند که شما فرموده­اید: همسران ما در حال حیض نماز را به جا می­آورند؛ پس امام فرمود: مغیره دروغ گفته است، هیچ زنی از همسران رسول الله صلّی الله علیه و آله و یا همسران ما در حال حیض نماز نگزارده­اند، و چنان که ذکر کردیم فقط به انجام ذکر خدا فرمان داده شده­اند، آن هم به خاطر تشویق آنان به کسب فضیلت و استحباب ذکر خداوند.

از امام علی علیه السلام روایت است که فرمود: زن حائض قرآن نمی­خواند، وارد مسجد نمی­شود،

ص: 119


1- . دعائم الأسلام: 127

الخلاف فی وجوبها و استحبابها و أکثر القدماء علی الأول و أکثر المتأخرین علی الثانی و لعله أقرب جمعا بین الأدلة علی أن الأخبار الواردة بالکفارة مختلفة و فیه تأیید للاستحباب ففی بعضها أنه یتصدق بدینار و فی بعضها أن علیه نصف دینار و فی بعضها أنه یتصدق علی مسکین بقدر شبعه و اختاره الصدوق و المشهور ما جعله الصدوق روایة و هی ما رواه

الشَّیْخُ (1)

بِسَنَدٍ فِیهِ ضَعْفٌ عَلَی الْمَشْهُورِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی کَفَّارَةِ الطَّمْثِ أَنَّهُ یَتَصَدَّقُ وَ إِذَا کَانَ فِی أَوَّلِهِ بِدِینَارٍ وَ فِی أَوْسَطِهِ نِصْفُ دِینَارٍ وَ فِی آخِرِهِ رُبُعُ دِینَارٍ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ مَا یُکَفِّرُ قَالَ فَلْیَتَصَدَّقْ عَلَی مِسْکِینٍ وَاحِدٍ وَ إِلَّا اسْتَغْفَرَ اللَّهَ وَ لَا یَعُودُ فَإِنَّ الِاسْتِغْفَارَ تَوْبَةٌ وَ کَفَّارَةٌ لِکُلِّ مَنْ لَمْ یَجِدِ السَّبِیلَ إِلَی شَیْ ءٍ مِنَ الْکَفَّارَةِ.

و علی هذه الروایة حملوا الأخبار الواردة مطلقا بالتصدق بدینار و نصف دینار و یمکن الجمع بالتخییر و الحمل علی اختلاف مراتب الفضل.

و عندی أنه یمکن حمل أخبار الکفارة علی التقیة لاشتهار الکفارة بینهم و إن اختلفوا فی الوجوب و الاستحباب و بعض التفاصیل المذکورة فی أخبارنا موجودة فی أخبارهم و یؤیده ما رواه الشَّیْخُ فِی الْمُوَثَّقِ (2) عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ أَتَی جَارِیَتَهُ وَ هِیَ طَامِثٌ قَالَ یَسْتَغْفِرُ رَبَّهُ قَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ فَإِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ عَلَیْهِ نِصْفُ دِینَارٍ أَوْ دِینَارٌ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَلْیَتَصَدَّقْ عَلَی عَشَرَةِ مَسَاکِینَ.

ثم المشهور أن الأول و الوسط و الآخر یختلف بحسب العادة و ذهب الراوندی إلی أنها تعتبر بالنسبة إلی العشرة فعنده قد یخلو بعض العادات من الوسط و الآخر و نسب إلیه أیضا أنه جمع بین الأخبار بالحمل علی المضطر و غیره و الشاب و غیره و أیضا المشهور أنه لا فرق فی الزوجة بین الدائمة و المنقطعة و الحرة و الأمة

ص: 117


1- 1. التهذیب ج 1 ص 46.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 45.

به نماز نزدیک نمی­شود و با شوهرش نزدیکی نمی­کند تا زمانی که پاک شود.

از جعفر بن محمد علیه السلام روایت است که فرمود: هنگامی که زن معتکف دچار حیض شد باید از مسجد خارج شود تا زمانی که پاک گردد .

همچنین فرموده است: اگر زن حائض هنگام فرا رسیدن وقت نماز پاک شود ولی غسل نکند (فرصت غسل کردن نیابد یا عمداً غسل نکند)، باید قضای آن نماز و نمازهای از دست رفته بعد از آن را به جا آورد، و نشانه پاک شدن آن است که زن یک تکه پنبه را در فرج خود وارد نماید و به چیزی آغشته نشود، اگر چنین شد او پاک شده است و واجب است که غسل نماید و نماز بخواند.

از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: غسل حیض مانند غسل جنابت است، و اگر زن در حال جنابت دچار حیض شود، یک غسل واحد او را کفایت می­کند.(1)

توضیح

علّامه در النهایة در تفسیر حدیث مستحاضه گفته است: (إنّما هی رکضة من الشیطان) ، (رکضة) در اصل به معنای کوبیدنِ پا و برخوردن آن به چیزی است، آن­گونه که چهارپا برای به تاخت درآمدن با پا زده می­شود، ولی منظور از (رکضة) در این حدیث زیان و آزار رساندن به وسیله آن (خونریزی) است، یعنی شیطان به وسیله این خونریزی راهی یافته است که در امور دین، طهارت و نمازِ زن مستحاضه او را دچار اختلاط و التباس کند، تا بدین وسیله باعث شود زن ایّام عادت خود را فراموش کرده و دچار اشتباه شود، و تقدیر چنین است: (بآلة من رَکَضاته وسیله ای بر ضربه وارد کردن او)، پایان سخن.

و در المغرب گفته است: در استحاضه حرکتی از حرکت­های شیطان وجود دارد، و (خداوند) استحاضه را چنین قرار داده است، چرا که زیان و ضرری عارضی است و زدن و آزار رساندن از اسباب آن است، و آن به شیطان نسبت داده شده است اگر چه از جمله افعال و کارهایی است که خداوند مسبّب آن است، به خاطر اینکه استحاضه ضرر و زیان است و سبب آن از درون خودت سرچشمه می­گیرد، یعنی به واسطه فعل تو روی می­دهد، و چنین کارهایی به وسیله وسوسه شیطان انجام می­پذیرد .

روایت42.

العلل محمد بن علی بن ابراهیم: دلیل فاسد شدن

ص: 120


1- . دعائم الإسلام: 128

و فی لزوم الکفارة فی الأجنبیة المشتبهة و المزنی بها خلاف و الإلحاق لا یخلو من قوة و اختار الصدوق أن فی وطء الأمة المملوکة ثلاثة أمداد من طعام و اختاره الشیخ أیضا استنادا إلی بعض الروایات و اختلفوا فی تکرر الکفارة بتکرر الموجب علی أقوال التکرر مطلقا عدمه مطلقا تکررها إن اختلف الزمان کما إذا کان بعضه فی أول الحیض و بعضه فی وسطه أو تخلل التکفیر و هو مختار أکثر المحققین و لعله أقرب و إن کان الأول أحوط.

«40»

السَّرَائِرُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْخَزَّازِ عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِمُ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ قَالَ: لَا تَقْضِی الْحَائِضُ الصَّلَاةَ وَ لَا تَسْجُدُ إِذَا سَمِعَتِ السَّجْدَةَ(1).

توضیح

یدل علی عدم وجوب السجدة علی الحائض إذا سمعت السجدة بناء علی اشتراط الطهارة فیه کما اختاره الشیخ فی التهذیب و نقل علیه الإجماع و المشهور عدم الاشتراط کما یدل علیه الأخبار الصحیحة و ربما یحمل الخبر علی السماع الذی لا یکون معه استماع بناء علی ما ذهب إلیه بعض الأصحاب من اشتراط الإصغاء فی الوجوب أو علی السجدات المستحبة و الأظهر حمله علی التقیة لأن الراوی عامی و لأن المنع مختار أکثر العامة کالشافعی و أبی حنیفة و أحمد و الأظهر الوجوب.

«41»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ،: رُوِّینَا عَنْ أَهْلِ الْبَیْتِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَنَّ الْمَرْأَةَ إِذَا حَاضَتْ أَوْ نَفِسَتْ حَرُمَ عَلَیْهَا أَنْ تُصَلِّیَ وَ تَصُومَ وَ حَرُمَ عَلَی زَوْجِهَا وَطْؤُهَا حَتَّی تَطْهُرَ مِنَ الدَّمِ وَ تَغْتَسِلَ بِالْمَاءِ أَوْ تَتَیَمَّمَ إِنْ لَمْ تَجِدِ الْمَاءَ فَإِذَا طَهُرَتْ کَذَلِکَ قَضَتِ الصَّوْمَ وَ لَمْ تَقْضِ الصَّلَاةَ وَ حَلَّتْ لِزَوْجِهَا.

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام: أَنَّهُ رَخَّصَ فِی مُبَاشَرَةِ الْحَائِضِ وَ قَالَ تَتَّزِرُ بِإِزَارٍ مِنْ دُونِ السُّرَّةِ إِلَی الرُّکْبَتَیْنِ وَ لِزَوْجِهَا مِنْهَا مَا فَوْقَ الْإِزَارِ.

ص: 118


1- 1. السرائر: 477.

فرزندان متولد شده بشر آن است که مرد نباید درحال جنابت یا مستیِ خود و همچنین حیض بودن همسرش با او نزدیکی کند.

و دلیل به جا آوردن قضای روزه و عدم به جا آوردن قضای نماز آن است که نماز در طول شبانه روز پنج مرتبه تکرار می­شود در حالی که روزه در هر سال یک ماه طول می­کشد.

می­گویم

در باب احکام جُنب دلایلی ذکر شد که بر حکم توقف جُنب در مسجد و قرائت قرآن دلالت می­کند، و اینکه نزدیکی با زن در ایّام حیض باعث بیماری پیسی می­گردد، همچنین منع زن از غسل جنابت در ایّام حیض نیز ذکر شده است .

ص: 121

وَ رُوِّینَا عَنْهُمْ علیهم السلام: أَنَّ مَنْ أَتَی حَائِضاً فَقَدْ أَتَی مَا لَا یَحِلُّ لَهُ وَ عَلَیْهِ أَنْ یَسْتَغْفِرَ اللَّهَ مِنْ خَطِیئَتِهِ وَ إِنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ مَعَ ذَلِکَ فَقَدْ أَحْسَنَ وَ إِذَا اسْتَمَرَّ الدَّمُ بِالْمَرْأَةِ فَهِیَ مُسْتَحَاضَةٌ وَ دَمُ الْحَیْضِ کَدِرٌ غَلِیظٌ مُنْتِنٌ وَ دَمُ الِاسْتِحَاضَةِ دَمٌ رَقِیقٌ فَإِذَا جَاءَ دَمُ الْحَیْضِ صَنَعَتْ مَا تَصْنَعُ الْحَائِضُ وَ إِذَا ذَهَبَ تَطَهَّرَتْ ثُمَّ احْتَشَتْ بِخِرَقٍ أَوْ قُطْنٍ وَ تَوَضَّأَتْ لِکُلِّ صَلَاةٍ وَ حَلَّتْ لِزَوْجِهَا(1)

وَ عَلَیْهَا أَنْ تَغْتَسِلَ لِکُلِّ صَلَاتَیْنِ (2)

تَغْتَسِلُ لِلظُّهْرِ فَتُصَلِّی الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ تَغْتَسِلُ وَ تُصَلِّی الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ وَ تَغْتَسِلُ وَ تُصَلِّی الْفَجْرَ وَ قَالُوا مَا فَعَلَتْ هَذَا امْرَأَةٌ مُؤْمِنَةٌ مُسْتَحَاضَةٌ احْتِسَاباً إِلَّا أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهَا ذَلِکَ الدَّاءَ وَ کَذَلِکَ قَالُوا فِی الْمَرْأَةِ تَرَی الدَّمَ أَیَّامَ طُهْرِهَا إِنْ کَانَ دَمَ الْحَیْضِ فَهِیَ بِمَنْزِلَةِ الْحَائِضِ وَ عَلَیْهَا مِنْهُ الْغُسْلُ وَ إِنْ کَانَ دَماً رَقِیقاً فَتِلْکَ رَکْضَةٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَتَوَضَّأُ مِنْهُ وَ تُصَلِّی وَ یَأْتِیهَا زَوْجُهَا وَ کَذَلِکَ الْحَامِلُ تَرَی الدَّمَ.

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّا نَأْمُرُ نِسَاءَنَا الْحُیَّضَ أَنْ یَتَوَضَّأْنَ عِنْدَ کُلِّ صَلَاةٍ فَیُسْبِغْنَ الْوُضُوءَ وَ یَحْتَشِینَ بِخِرَقٍ ثُمَّ یَسْتَقْبِلْنَ الْقِبْلَةَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَفْرِضْنَ صَلَاةً فَیُسَبِّحْنَ وَ یُکَبِّرْنَ وَ یُهَلِّلْنَ وَ لَا یَقْرَبْنَ مَسْجِداً وَ لَا یَقْرَأْنَ قُرْآناً.

فَقِیلَ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فَإِنَّ الْمُغِیرَةَ زَعَمَ أَنَّکَ قُلْتَ یَقْضِینَ الصَّلَاةَ فَقَالَ کَذَبَ الْمُغِیرَةُ مَا صَلَّتِ امْرَأَةٌ مِنْ نِسَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ لَا مِنْ نِسَائِنَا وَ هِیَ حَائِضٌ وَ إِنَّمَا یُؤْمَرْنَ بِذِکْرِ اللَّهِ کَمَا ذَکَرْنَا تَرْغِیباً فِی الْفَضْلِ وَ اسْتِحْبَاباً لَهُ.

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَا تَقْرَأِ الْحَائِضُ قُرْآناً وَ لَا تَدْخُلْ مَسْجِداً وَ

ص: 119


1- 1. دعائم الإسلام ص 127.
2- 2. فی المصدر المطبوع: هذا أثبت ما رویناه عن أهل البیت صلوات الله علیهم و استحبوا لها أن تغتسل لکل صلاتین إلخ؛ و هو أشبه.

باب پنجم : فضیلت غسل جمعه و آداب و احکام مربوط به آن

روایات

روایت1.

­ قرب الاسناد: از ابن بکیر روایت شده است که گفت: از امام صادق علیه­السلام درباره غسل شب­های ماه رمضان پرسیدم و اینکه حکم کسی که بعد از غسل بخوابد چیست؟ امام فرمود: آیا این غسل­ها مانند غسل جمعه نیستند، اگر بعد از طلوع فجر غسل نمایی تو را کفایت می­کند.(1)

توضیح

در المنتهی گفته است: غسل جمعه برای تمام روز مستحبّ است، و این برخلاف نظر ابویوسف است، پس اگر حَدَثی بعد از غسل روی دهد (غسل کنننده بول یا مدفوع کند)، غسل او باطل نمی­شود و گرفتن وضو او را کفایت می­کند، سپس این سخن به یکی از عامّه نسبت داده شده است که بعد از حَدَث (بول یا مدفوع کردن) غسل باید تکرار شود، امّا با استدلال به حدیث مذکور این سخن نفی می­شود.

روایت2.

الخصال: زرارة از امام باقرعلیه ­السلام روایت کرده که فرمود: غسل در روز جمعه واجب است، حدیث. (2)

توضیح

نظر مشهور در بین فقها استحباب غسل جمعه است، ولی صدوقان(شیخ صدوق و پدرش) به وجوب آن اعتقاد دارند؛ پس هر کسی که قائل به استحباب غسل جمعه است حکم وجوب را بر مؤکّد بودن آن حمل می­کند، و این به خاطر این است که دانسته نمی شود وجوب (در عبارات ایشان)در معنی مصطلح حقیقت باشد، بلکه آنچه از احادیث آشکار می­گردد عدم وجوب آن است، و در سوی مقابل هر کسی که قائل به وجوب است سنّت را بر آنچه در مقابل فرض قرار دارد حمل می­کند، یعنی آنچه وجوبش با استناد به سنّت ثابت شده است و نه با قرآن، و این نکته از احادیث نیز برداشت می­شود، ولی احتیاط در عدم ترک غسل جمعه است.

روایت3.

الخصال: جابر جعفیّ از امام باقر علیه­ السلام روایت کرده که فرمود: غسل روز جمعه در مسافرت بر زن واجب نیست و جایز است

ص: 122


1- . قرب­الأسناد: 78
2- . الخصال 2: 46

لَا تَقْرَبِ الصَّلَاةَ وَ لَا تُجَامَعْ حَتَّی تَطْهُرَ.

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِذَا حَاضَتِ الْمُعْتَکِفَةُ خَرَجَتْ مِنَ الْمَسْجِدِ حَتَّی تَطْهُرَ.

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِذَا طَهُرَتِ الْمَرْأَةُ لِوَقْتِ صَلَاةٍ فَضَیَّعَتِ الْغُسْلَ کَانَ عَلَیْهَا قَضَاءُ تِلْکَ الصَّلَاةِ وَ مَا ضَیَّعَتْ بَعْدَهَا وَ عَلَامَةُ الطُّهْرِ أَنْ تَسْتَدْخِلَ قُطْنَةً فَلَا یَعْلَقَ بِهَا شَیْ ءٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَقَدْ طَهُرَتْ وَ عَلَیْهَا أَنْ تَغْتَسِلَ حِینَئِذٍ وَ تُصَلِّیَ.

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: الْغُسْلُ مِنَ الْحَیْضِ کَالْغُسْلِ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ إِذَا حَاضَتِ الْمَرْأَةُ وَ هِیَ جُنُبٌ اکْتَفَتْ بِغُسْلٍ وَاحِدٍ(1).

بیان

قال فی النهایة فی حدیث المستحاضة إنما هی رکضة من الشیطان، أصله الضرب بالرجل و الإصابة بها کما ترکض الدابة و تصاب بالرجل أراد الإضرار بها و الأذی یعنی أن الشیطان، قد وجد به طریقا إلی التلبیس علیها فی أمر دینها و طهرها و صلاتها حتی أنساها ذلک عادتها و صار فی التقدیر بآلة من رکضاته انتهی (2).

و قال فی المغرب فی الاستحاضة إنما هی رکضة من رکضات الشیطان، فإنما جعلها کذلک لأنه آفة عارض و الضرب و الإیلام من أسباب ذلک و إنما أضیفت إلی الشیطان، و إن کانت من فعل الله لأنها ضرر و سببه من نفسک أی بفعلک و مثل هذا یکون بوسوسة الشیطان،.

«42»

الْعِلَلُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ: الْعِلَّةُ فِی فَسَادِ مَوَالِیدِ

ص: 120


1- 1. دعائم الإسلام ص 128.
2- 2. قال السیّد الرضیّ قدّس سرّه: قد ذکر له صلی الله علیه و آله امرأة استحیضت: فقال: هذه لیست بالحیضة و لکنها رکضة من الرحم ثمّ قال السیّد: و هذه استعارة و المراد بقوله رکضة من الرحم أن الرحم نفحت بهذا الدم من غیر حیضة و لکن من حادث علة فأشبهت رمحة الفرس أو رکضة البعیر، منه. کذا بخطه قدّس سرّه فی الهامش.

که در حال اقامت نیز آن را ترک کند.(1)

روایت4.

علل الشرایع: حسین­ بن خالد گوید: از امام موسی کاظم علیه السلام پرسیدم: غسل جمعه چگونه واجب شده است؟ امام فرمود: همانا خداوند متعال نماز فرض را با نماز نافله و روزه فرض را با روزه نافله و وضوی فرض را با غسل جمعه کامل گردانده است، به خاطر اینکه ممکن است اشتباه، کوتاهی یا فراموشی در خلال انجام فرایض روی داده باشد.(2)

المحاسن: از حسین­ بن خالد نظیر این حدیث روایت شده است. (3)

توضیح

چه بسا که حدیث مذکور استحباب غسل جمعه را تأیید می­کند، چرا که نظایر ذکر شده یعنی نماز نافله و روزه نافله مستحبّ هستند، و عبارت (فیما کان من ذلک) در الکافی(4)

به صورت (ما کان فی ذلک) و در التهذیب(5)

به صورت: (ما کان من ذلک) ذکر شده است.

روایت5.

علل الشرایع: از أصبغ ­بن نباته روایت شده که گفت: امام علی علیه­السلام هرگاه که می­خواست شخصی را توبیخ کند به او می­فرمود: تو از کسی که غسل جمعه را ترک می­کند عاجزتر هستی، به راستی که او به صورت پیوسته تا جمعه آینده در غم و اندوه است.(6)

روایت6.

المقنعة: نظیر این حدیث به صورت مرسل روایت شده است، ولی عبارت پایانی این­گونه ذکر شده است: (لایزال فی طهره إلی الجمعة الأخری) یعنی: پیوسته تا جمعه دیگر در پاکی به سر می­برد.(7)

توضیح

حدیث در الکافی(8)

و التهذیب(9)

به همان صورتی که در المقنعة ذکر شده روایت شده است، و ضمیر در (إنّه) به غسل کننده

ص: 123


1- . الخصال 2: 142
2- . علل الشرائع 1: 270
3- . المحاسن: 313
4- . الکافی 3: 42
5- . التهذیب 1: 31
6- . علل الشرائع 1: 270
7- . المقنعة: 26
8- . الکافی 3: 42
9- . التهذیب 1: 248

الْخَلْقِ أَنَّهُ لَا یَجِبُ (1) أَنْ یَأْتِیَ أَهْلَهُ وَ هُوَ جُنُبٌ وَ لَا سَکْرَانُ وَ لَا إِذَا کَانَتِ امْرَأَتُهُ حَائِضاً وَ الْعِلَّةُ فِی قَضَاءِ الْمَرْأَةِ الصَّوْمَ وَ لَا تَقْضِی الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ خَمْسُ مَرَّاتٍ وَ الصَّوْمَ فِی السَّنَةِ شَهْرٌ وَاحِدٌ.

أقول

قد مر من العلل فی باب أحکام الجنب ما یدل علی حکم اللبث فی المسجد و القراءة و أن غشیان المرأة فی أیام حیضها یوجب البرص و منعها عن غسل الجنابة فی أیام حیضها.

ص: 121


1- 1. لا یحب خ ل.

و بر اساس آنچه در علل الشرایع ذکر شده به ترک کننده غسل باز می­گردد.

روایت7.

علل الشرایع: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: انصار در زمین­های زراعتی و اموال مربوط به خود کار می­کردند، و هنگامی که روز جمعه فرا رسید بازگشتند، پس مردم از بوی زیر بغل­ها و بدن­های آنان آزرده شدند، بنابراین رسول خدا صلّی الله علیه و آله آنان را به غسل روز جمعه امر فرمود، و به این ترتیب تبدیل به سنّت گشت.(1)

الهدایة: نظیر این حدیث به صورت مرسل روایت شده است.(2)

روایت8.

علل الشرایع: محمد بن احمد بن یحیی ضمن روایت حدیثی گفت: غسل روز جمعه بر تمام مردان و زنان چه در سفر و چه در حال اقامت واجب است، جز اینکه زنان در سفر اجازه دارند به خاطر کمبود آب غسل را ترک کنند.(3)

توضیح

ممکن است که محضِ حضور در سفر باعث ساقط شدن غسل جمعه از گردن زنان باشد و یا اینکه ساقط شدن به خاطر کمبود آب باشد، در المنتهی گوید: غسل جمعه برای مردان و زنان مقیم، مسافر، برده و آزاد به صورت یکسان مستحبّ است، و احمد گوید: غسل برای کسی که در نماز جمعه حاضر نمی­شود مستحبّ نیست، بنابراین غسل بر زنان مستحبّ نیست، و به قیاس زنان می­توان این حکم را برای کودکان، انسان مسافر و مریض نیز صادق دانست، سپس به روایتی که شیخ در حدیث حسن(4)

از علی بن یقطین روایت کرده استدلال کرده است آن­گاه که علی بن یقطین گوید: از امام موسی کاظم علیه السلام پرسیدم: آیا غسل جمعه بر زنان واجب است؟ فرمود: آری.

روایت9.

مجالس ابن الشیخ: از ابن عمر روایت شده که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: هر کسی که به نماز جمعه می­آید باید غسل کند.(5)

ص: 124


1- . علل الشرایع 1: 270
2- . الهدایة: 23، و آن­گونه که در التهذیب 1: 104 و الفقیه 1: 62 روایت شده به حدیث عبارت (حضروا المسجد) افزوده شده است.
3- . علل الشرایع 1: 270 / 271
4- . التهذیب 1: 31
5- . أمالی الطوسی 1: 392

باب 5 فضل غسل الجمعة و آدابها و أحکامها

روایات

«1»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ فِی أَغْسَالِ لَیَالِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنْ نَامَ بَعْدَ الْغُسْلِ قَالَ فَقَالَ أَ لَیْسَ هُوَ مِثْلَ غُسْلِ الْجُمُعَةِ إِذَا اغْتَسَلْتَ بَعْدَ الْفَجْرِ کَفَاکَ (1).

بیان

قال فی المنتهی غسل الجمعة مستحب للیوم خلافا لأبی یوسف فلو أحدث بعد الغسل لم یبطل غسله و کفاه الوضوء ثم نسب إلی بعض العامة القول بإعادة الغسل بعد الحدث و استدل علی نفیها بهذا الخبر.

«2»

الْخِصَالُ، عَنِ ابْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الْغُسْلُ فِی الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ تَمَامَ الْخَبَرِ(2).

بیان

المشهور بین الأصحاب استحباب غسل الجمعة و ذهب الصدوقان إلی الوجوب فمن قال بالاستحباب یحمل الوجوب علی تأکده لعدم العلم بکون الوجوب حقیقة فی المعنی المصطلح بل الظاهر من الأخبار عدمه و من قال بالوجوب یحمل السنة علی ما یقابل الفرض أی ما ثبت وجوبه بالسنة لا بالقرآن و هذا أیضا یستفاد من الأخبار و الاحتیاط عدم الترک.

«3»

الْخِصَالُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْبَصْرِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَیْسَ عَلَی المَرْأَةِ غُسْلُ الْجُمُعَةِ فِی السَّفَرِ وَ یَجُوزُ لَهَا تَرْکُهُ

ص: 122


1- 1. قرب الإسناد ص 78.
2- 2. الخصال ج 2 ص 46.

و به اسناد از ابن مخلّد، ابن عمر نظیر این حدیث را از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت کرده است.(1)

روایت10.

فقه الرضا: امام رضا علیه السلام فرموده است: آگاه باش که غسل جمعه سنّت واجبی است که آن را در سفر و در حال اقامت ترک نمی­کنی، و اگر بعد از طلوع فجر غسل نمایی تو را کفایت می­کند، و هرچه زمان غسل به زوال آفتاب نزدیک­تر باشد بهتر است، پس آن­گاه که از غسل کردن فارغ گشتی بگو: (اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ قَلْبِی وَ أَنْقِ غُسْلِی وَ أَجْرِ عَلَی لِسَانِی ذِکْرَکَ وَ ذِکْرَ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ وَ الْمُتَطَهِّرِینَ: خداوندا، مرا و قلبم را پاک گردان و غسلم را پاکیزه و بی­آلایش ساز و ذکر و یاد خود و پیامبرت را بر زبانم جاری ساز، و مرا از جمله توبه کنندگان و پاکان قرار ده. همچنین اگر غسل را فراموش کردی و هنگام عصر و یا فردا به یادآوردی، قضای آن را انجام ده.(2)

امام رضا علیه السلام فرموده است: باشد که سنّت­های روز جمعه را به جا آورید، و آن سنّت­ها هفت­گونه­اند: نزدیکی کردن با زنان، شستن سر و ریش با گیاه خطمی، کوتاه کردن سبیل، گرفتن ناخن، عوض کردن لباسها و استعمال عطر، پس هر کسی که یک مورد از این سنّت­ها یعنی غسل را انجام دهد جایگزین سایر سنّت­ها می­شود، و بهترین زمان انجام غسل جمعه قبل از زوال آفتاب است، چه در مسافرت و چه در حال اقامت این غسل را ترک نکن، اگر مسافر بودی و از کمبود آب در روز جمعه بیم داشتی روز پنج­شنبه غسل کن، پس اگر روز جمعه را از دست دادی روز شنبه یا روزهای بعد از آن قضای غسل را به­جا آور، و به راستی که غسل روز جمعه به منظور کامل کردن نقص­هایی که در اعمال پاک ­کننده انسان (طهارت، وضو و سایر غسل­ها) در سایر ایّام هفته انجام می­گیرد، به عنوان سنّت مطرح شده است.(3)

توضیح

حدیث بر این نکته دلالت می­کند که اوّلین زمان به جا آوردن غسل جمعه هنگام طلوع فجر است، و در این امر هیچ اختلاف نظری وجود ندارد، و بنا به روایت مشهور آخرین زمانِ انجام غسل جمعه هنگام زوال آفتاب است، بلکه محقّق نظر اجماع فقها را بر این نکته نقل کرده که استحباب این غسل به قبل از زوال آفتاب اختصاص دارد، و شیخ در قسمتی از کتاب الخلاف گفته است: وقت غسل جمعه تا زمان به جا آوردن نماز جمعه است، و از بعضی از احادیث چنین برمی­آید که وقت آن تا پایان روز ادامه می­یابد، و اگر شخص بعد از زوال آفتاب قصد انجام اداء و یا قضای غسل جمعه را نداشته باشد بهتر است.

ص: 125


1- . أمالی الطوسی 1: 392
2- . فقه الرضا:
3- . فقه الرضا: 11

فِی الْحَضَرِ(1).

«4»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ علیه السلام کَیْفَ صَارَ غُسْلُ الْجُمُعَةِ وَاجِباً قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَتَمَّ صَلَاةَ الْفَرِیضَةِ بِصَلَاةِ النَّافِلَةِ وَ أَتَمَّ صِیَامَ الْفَرِیضَةِ بِصِیَامِ النَّافِلَةِ وَ أَتَمَّ وُضُوءَ الْفَرِیضَةِ بِغُسْلِ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فِیمَا کَانَ مِنْ ذَلِکَ مِنْ سَهْوٍ أَوْ تَقْصِیرٍ أَوْ نِسْیَانٍ (2).

المحاسن، عن أبی سمینة عن محمد بن أسلم عن الحسین بن خالد: مثله (3)

بیان

ربما یجعل الخبر مؤیدا للاستحباب لکون نظائره کذلک و فی الکافی (4) ما کان فی ذلک و فی التهذیب (5)

ما کان من ذلک.

«5»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِیِّ عَنِ الْحَارِثِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام إِذَا أَرَادَ أَنْ یُوَبِّخَ الرَّجُلَ یَقُولُ لَهُ أَنْتَ أَعْجَزُ مِنَ التَّارِکِ الْغُسْلِ لِیَوْمِ الْجُمُعَةِ فَإِنَّهُ لَا یَزَالُ فِی هَمٍّ إِلَی الْجُمُعَةِ الْأُخْرَی (6).

«6»

الْمُقْنِعَةُ، مُرْسَلًا: مِثْلَهُ وَ فِیهِ لَا یَزَالُ فِی طُهْرٍ إِلَی الْجُمُعَةِ الْأُخْرَی (7)

بیان

فی الکافی (8)

و التهذیب (9) کما فی المقنعة فالضمیر راجع إلی المغتسل

ص: 123


1- 1. الخصال ج 2 ص 142 فی حدیث.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 270.
3- 3. المحاسن ص 313.
4- 4. الکافی ج 3 ص 42.
5- 5. التهذیب ج 1 ص 31.
6- 6. علل الشرائع ج 1 ص 270.
7- 7. المقنعة ص 26.
8- 8. الکافی ج 3 ص 42.
9- 9. التهذیب ج 1 ص 248.

توضیح:این فرموده امام (کلّما قرب من الزوال کان أفضل، هرچه به وقت زوال نزدیک تر باشد فضیلتش بیشتر است) را شیخ صدوق نیز در الفقیه(1) ذکر کرده و بیشتر فقها نیز به آن حکم داده­اند، امّا عدّه­ای از فقهای معاصر به دلیل عدم وجود نصّ در این عبارت تأمّل و درنگ کرده­اند، و شاید این حدیث با وجود مشهور بودن در بین پیشینیان برای صدور چنین حکمی کافی باشد.

امّا به جا آوردن قضای غسل روز جمعه بعد از زوال آفتاب یا در روز شنبه، امری است که در بین فقها مشهور است، و از ظاهر کلام بیشتر آنان چنین پیداست که فرقی بین اینکه از دست دادن غسل جمعه عمدی بوده است یا از سر فراموشی یا از روی داشتن عذر و یا غیرآن، وجود ندارد، ولی از کلام شیخ صدوق در الفقیه(2)چنین

بر­می­آید که وی انجام قضای جمعه را مشروط به فراموشی یا داشتن عذر می­داند، چنانکه ظاهر صدر این روایت نیز بر شرط بودن نسیان دلالت دارد، آن­گونه که مرسلة حریز از یکی از یارانش روایت کرده که امام باقر علیه السلام فرمود: غسل جمعه باید چه در سفر و چه در حال اقامت انجام پذیرد، و هرکسی که آن را فراموش کند باید فردای روز جمعه قضای غسل را به جا آورد.(3)

کلینی بعد از ذکر این روایت گفته است: و در آن رخصتی برای عدم غسل نمودن شخص علیل در روز جمعه وجود دارد، پس از ظاهر کلام چنین برمی­آید که نظر صدوق را برگزیده است، و شاید عدم شرط (نسیان یا عذر) برای انجام قضای غسل جمعه قوی­تر باشد، به خاطر اینکه سایر روایت­های معتبر انجام قضای غسل روز جمعه را به صورت مطلق و بی قید و شرط مطرح کرده­اند، سپس از کلام بیشتر فقها چنین پیداست که نظر به استحباب قضای غسل جمعه در شب شنبه دارند، ولی احادیث فارغ از این نظر هستند اگرچه ممکن است که روز شنبه که در حدیث ذکر شده شب شنبه را نیز شامل شود، ولی امکان استدلال به این نکته وجود ندارد، و اولویت، ممنوع است چون احتمال دارد مماثله (اینکه هر دو در روز و قبل از زوال انجام می گیرند) شرط باشد، و آنچه در این حدیث مبنی بر انجام قضای غسل روز جمعه در سایر روزهای هفته ذکر شده است را در کلام هیچ کسی و در هیچ روایتی جز این مشاهده نکردم.

امّا پیش­انداختن روز پنج­شنبه برای کسی که بیم کمبود آب در روز جمعه را دارد در بین فقها امر مشهوری است و دو روایت دیگر(4)

نیز آن را ذکر کرده­اند، و شیخ این حکم را برای هر کسی که به صورت مطلق بیم از دست دادن غسل جمعه را داشته باشد را تعمیم داده است، عدّه­ای از متأخرین نیز از شیخ پیروی کرده­اند، امّا مستندات شیخ در صدور این حکم واضح نیست و صحیح، عدم نادیده گرفتن نصّ روایت شده می­باشد، و گفته شده: آنچه آشکار است این است که شب جمعه مانند روز پنج شنبه می­باشد، و شیخ در الخلاف این نظر را به صورت قطعی بیان کرده و مدّعی وجود اجماع بر آن شده است، امّا در این امر اشکال و ابهامی وجود دارد، چرا که در روایت، روز پنج­شنبه ذکر شده است و تغییر آن به روز یا شبی دیگر نیازمند دلیل است، و چنان که می­دانی اولویّت (یعنی اینکه روز پنج شنبه ذکر شده به طریق اولی شب جمعه هم مستحب است چون به روز جمعه نزدیک تر است) ممنوع است؛ و اگر شرایط غسل در روز جمعه برای کسی که پیشاپیش غسل را در روز پنج­شنبه انجام داده فراهم شود، با استناد به عموم ادلّه برای او مستحبّ است که این غسل را انجام دهد،

ص: 126


1- . الفقیه 1: 61
2- . الفقیه 1: 61
3- . الکافی 3: 43
4- . به التهذیب 1: 104 مراجعه کن.

و علی ما فی العلل إلی التارک.

«7»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَتِ الْأَنْصَارُ تَعْمَلُ فِی نَوَاضِحِهَا وَ أَمْوَالِهَا فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْجُمُعَةِ جَاءُوا فَتَأَذَّی النَّاسُ بِأَرْوَاحِ آبَاطِهِمْ وَ أَجْسَادِهِمْ فَأَمَرَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالْغُسْلِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَجَرَتْ بِذَلِکَ السَّنَّةُ(1).

الهدایة، مرسلا: مثله (2).

«8»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی رَفَعَهُ قَالَ: غُسْلُ یَوْمِ الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَی الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ فِی السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ إِلَّا أَنَّهُ رُخِّصَ لِلنِّسَاءِ فِی السَّفَرِ لِقِلَّةِ الْمَاءِ(3).

بیان

یحتمل کونه علة للسقوط رأسا فی السفر عنهن أو تقییدا للسقوط بقلة الماء قال فی المنتهی غسل الجمعة مستحب للرجال و النساء الحاضرین و المسافرین و العبید و الأحرار سواء فی ذلک و قال أحمد لا یستحب لمن لا یأتی الجمعة فلیس علی النساء غسل و علی قیاسهن الصبیان و المسافر و المریض کذلک ثم استدل بما رواه

الشَّیْخُ فِی الْحَسَنِ (4) عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام عَنِ النِّسَاءِ عَلَیْهِنَّ غُسْلُ الْجُمُعَةِ قَالَ نَعَمْ.

«9»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ یَزِیدَ بْنِ هَارُونَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَنْ جَاءَ إِلَی الْجُمُعَةِ فَلْیَغْتَسِلْ (5).

ص: 124


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 270.
2- 2. الهدایة ص 23، و فیه کما فی التهذیب ج 1 ص 104، و الفقیه ج 1 ص 62« حضروا المسجد».
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 270 و 271.
4- 4. التهذیب ج 1 ص 31.
5- 5. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 392.

و شیخ صدوق و دیگران هم به این نکته تصریح کرده­اند.

روایت11.

المقنعة: از امام صادق­علیه­السلام روایت شده که فرمود: غسل روز جمعه و عید فطر در مسافرت و در حال اقامت سنّت است. (1)

و از امام موسی کاظم علیه السلام روایت شده که فرمود: غسل روز جمعه بر هر مرد و زنی چه آزاد باشد چه برده واجب است.

روایت12.

قرب الاسناد: از امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمود: پدرم هنگام رواح (شامگاه) غسل روز جمعه را به جا می­آورد.(2)

توضیح

فیروزآبادی گفته است: (رواح) یعنی: شامگاه یا از زوال آفتاب تا شب.

روایت13.

رسالة أعمال الجمعة از شهید ثانی: پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: هر کسی که روز جمعه غسل نماید و از عطر همسرش، اگر داشته باشد، استشمام کند و لباس­های نیکوی خود را بپوشد، سپس به هنگام نماز جمعه از روی مردم که در صفوف نشسته­اند عبور نکند و هنگام موعظه سخنی نگوید، این اعمال باعث کفّاره گناهان او تا جمعه آینده خواهد شد، تا آخر حدیث.

همچنین از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت است که فرمود: هر کسی از شما که به نماز جمعه می­آید باید غسل کند.

پیامبر صلّی الله و علیه و آله فرموده است: هر کسی که روز جمعه غسل نماید، گناهان و خطاهایش از بین خواهد رفت.

پیامبر صلّی الله و علیه و آله فرموده است: غسل روز جمعه بر هر مسلمانی واجب است .

پیامبر صلّی الله و علیه و آله فرموده است: هر مردی غسل روز جمعه را به جا آورد، در حدّ توان خود را پاکیزه و مطهّر گرداند، روغن­های در دسترس را بر خود بمالد، و از عطر موجود در خانه­اش استعمال کند و از خانه خارج شود و هنگام وارد شدن به صفوف جماعت از میان دو نفر عبور نکند، سپس نماز فرض را به ­جا آورد و هنگام خطبه خواندن امام به او گوش قرار دهد، یقیناً خداوند در فاصله زمانی بین این جمعه تا جمعه آینده گناهان او را خواهد بخشید.

پیامبر صلّی الله و علیه و آله فرموده است: هرکسی غسل روز جمعه را به شیوه غسل جنابت انجام دهد، سپس خود را خوشبو گرداند، گویی که یک ماده شتر یا ماده گاو فربه را قربانی کرده است، تا آخرحدیث.

پیامبر صلّی الله و علیه و آله فرموده است: هرکسی روز جمعه غسل نماید سپس زود و با شتاب و پیاده برای ادای نماز جمعه به سوی نماز برود و بر هیچ مرکبی سوار نشود و به امام جمعه نزدیک شود و به دقّت به سخنان او گوش قرار دهد و سخن نگوید، به ازای هر قدمی که برداشته است ثواب روزه و قیام یک سال برای او محاسبه می­شود.

روایت14.

الهدایة: امام صادق علیه السلام فرموده است: غسل روز جمعه سنّتی است که انجام آن بر مردان

ص: 127


1- . المقنعة: 26
2- . قرب الاسناد : 158 چاپ سنگی

و بالإسناد عن ابن مخلد عن عمر بن الحسن الشیبانی عن موسی بن سهل الوشاء عن إسماعیل بن علیة عن أیوب عن نافع عن ابن عمر عنه صلی الله علیه و آله: مثله (1).

«10»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ: وَ اعْلَمْ أَنَّ غُسْلَ الْجُمُعَةِ سُنَّةٌ وَاجِبَةٌ- لَا تَدَعْهَا فِی السَّفَرِ وَ لَا فِی الْحَضَرِ وَ یُجْزِیکَ إِذَا اغْتَسَلْتَ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ وَ کُلَّمَا قَرُبَ مِنَ الزَّوَالِ فَهُوَ أَفْضَلُ فَإِذَا فَرَغْتَ مِنْهُ فَقُلِ اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ قَلْبِی وَ أَنْقِ غُسْلِی وَ أَجْرِ عَلَی لِسَانِی ذِکْرَکَ وَ ذِکْرَ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ وَ الْمُتَطَهِّرِینَ (2) وَ إِنْ نَسِیتَ الْغُسْلَ ثُمَّ ذَکَرْتَ وَقْتَ الْعَصْرِ أَوْ مِنَ الْغَدِ فَاغْتَسِلْ (3).

وَ قَالَ علیه السلام: وَ عَلَیْکُمْ بِالسُّنَنِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ هِیَ سَبْعَةٌ إِتْیَانُ النِّسَاءِ وَ غَسْلُ الرَّأْسِ وَ اللِّحْیَةِ بِالْخِطْمِیِّ وَ أَخْذُ الشَّارِبِ وَ تَقْلِیمُ الْأَظَافِیرِ وَ تَغْیِیرُ الثِّیَابِ وَ مَسُّ الطِّیبِ فَمَنْ أَتَی بِوَاحِدَةٍ مِنْ هَذِهِ السُّنَنِ نَابَتْ عَنْهُنَّ وَ هِیَ الْغُسْلُ وَ أَفْضَلُ أَوْقَاتِهِ قَبْلَ الزَّوَالِ وَ لَا تَدَعْ فِی سَفَرٍ وَ لَا حَضَرٍ وَ إِنْ کُنْتَ مُسَافِراً وَ تَخَوَّفْتَ عَدَمَ الْمَاءِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ اغْتَسِلْ یَوْمَ الْخَمِیسِ فَإِنْ فَاتَکَ الْغُسْلُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ قَضَیْتَ یَوْمَ السَّبْتِ أَوْ بَعْدَهُ مِنْ أَیَّامِ الْجُمُعَةِ وَ إِنَّمَا سُنَّ الْغُسْلُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ تَتْمِیماً لِمَا یَلْحَقُ الطَّهُورَ فِی سَائِرِ الْأَیَّامِ مِنَ النُّقْصَانِ (4).

بیان

یدل علی أن أول وقت الأداء طلوع الفجر و لا خلاف فیه و آخره الزوال علی المشهور بل نقل المحقق الإجماع علی اختصاص الاستحباب بما قبل الزوال و قال الشیخ فی موضع من الخلاف وقته إلی أن یصلی الجمعة و یظهر من بعض الأخبار امتداد وقته إلی آخر الیوم و لو لم ینو بعد الزوال الأداء و القضاء کان أحسن.

ص: 125


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 392.
2- 2. قال الصدوق- ره- فی الفقیه: یقول المغتسل للجمعة:« اللّهمّ طهرنی و طهر قلبی و أنق غسلی[ غلی] و أجر علی لسانی محبة منک» منه، کذا بخطه رحمه اللّه فی هامش الأصل.
3- 3. فقه الرضا ص.
4- 4. المصدر ص 11.

و زنان چه در سفر باشند و چه در حال اقامت واجب است.

و روایت شده است که اجازه ترک غسل جمعه در سفر به خاطر کمبود آب به زنان داده شده است، و در آن وضو قبل از غسل گرفته می­شود.

امام صادق علیه السلام فرموده است: اگر غسل جمعه را فراموش کردی و یا انجام آن را به علّتی از دست دادی بعد از عصر و یا روز شنبه قضای آن را به جا آور.

همچنین فرموده است: هرگاه یکی از شما در روز جمعه غسل نمود بگوید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ وَ اجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرِینَ» {خداوندا، مرا از جمله توبه کنندگان و پاکان قرار ده.} امام صادق علیه السلام فرموده است: غسل روز جمعه پاک کننده و کفّاره گناهان انجام شده از یک جمعه تا جمعه دیگر است.(1)

روایت15.

البلد الأمین: گوید: در کتاب الأغسال ابو عبّاس احمد بن محمد ابن أبی عیاش هفت حدیث از امام صادق علیه السلام مشاهده کردم به این مضمون که غسل جمعه بر مردان و زنان واجب است ودر روایاتی از آن وجوبش بر مردان و زنان در سفر و اقامت ذکر شده.

از کتاب مذکور نقل شده است که امام علی علیه السلام هنگامی که قصد توبیخ کسی را داشت به او می­فرمود: به خدا سوگند که تو از تارک غسل جمعه نیز عاجزتری، و او پیوسته تا جمعه بعدی در طهارت و پاکی به سر می­برد.

و بعد از غسل می­فرمود: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ وَ اجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»{شهادت می­دهم که جز الله خدایی وجود ندارد، تنهاست و هیچ شریکی ندارد، و شهادت می­دهم که محمّد بنده و فرستاده خداوند است؛ خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود بفرست، و مرا از جمله توبه کنندگان و پاکان قرار ده، و سپاس و ستایش مخصوص خداوند پروردگار جهانیان است}، پس این کلام باعث طهارت و پاکی او از یک جمعه تا جمعه بعدی است.(2)

مصباح الشیخ: هرگاه کسی خواست غسل کند پس بگوید: . . .،و دعای ذکر شده را نقل کرده است.

می­گویم: شیخ در التهذیب(3)

با استناد به ابو ولّاد از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: هر کسی که غسل روز جمعه را به جا آورد و بگوید: . . .- امام دعای مذکور را تا عبارت (من المتطهّرین) خواند- باعث پاکی و طهارت او از جمعه تا جمعه بعدی است .

ص: 128


1- . الهدایة 22 و 23
2- . البلد الأمین:
3- . التهذیب 1: 248

و قوله کلما قرب من الزوال کان أفضل ذکره الصدوق فی الفقیه (1) أیضا و حکم به أکثر الأصحاب و توقف فیه بعض المتأخرین لعدم النص و لعل هذا الخبر مع الشهرة بین القدماء یکفی لذلک.

و أما القضاء بعد الزوال و یوم السبت فهو المشهور بین الأصحاب و ظاهر الأکثر عدم الفرق بین کون الفوات عمدا أو نسیانا لعذر أو غیره و ظاهر الصدوق فی الفقیه اشتراطه بالنسیان أو العذر و ظاهر صدر هذه الروایة اشتراطه بالنسیان کمرسلة حَرِیزٌ(2)

عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَا بُدَّ مِنْ غُسْلِ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فِی السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ وَ مَنْ نَسِیَ فَلْیُعِدْ مِنَ الْغَدِ.

و قال الکلینی بعد إیراد تلک الروایة و روی فیه رخصة للعلیل فظاهره اختیار مذهب الصدوق و عدم الاشتراط لعله أقوی لإطلاق سائر الروایات المعتبرة ثم إن ظاهر الأکثر استحباب القضاء لیلة السبت أیضا و الأخبار خالیة عنه و إن أمکن أن یراد بیوم السبت ما یشمل اللیل لکن لا یمکن الاستدلال به و الأولویة ممنوعة لاحتمال اشتراط المماثلة و ما ورد فی هذا الخبر من القضاء فی سائر أیام الأسبوع فلم أر به قائلا و لا روایة غیرها.

و أما التقدیم یوم الخمیس لمن خاف عوز الماء یوم الجمعة فهو المشهور بین الأصحاب و وردت به روایتان أخریان (3)

و الشیخ عمم الحکم لخائف فوت الأداء مطلقا و تبعه بعض المتأخرین و مستنده غیر واضح و الوجه عدم التعدی عن المنصوص و قیل الظاهر أن لیلة الجمعة کیوم الخمیس و به قطع الشیخ فی الخلاف مدعیا علیه الإجماع و فیه إشکال إذ المذکور فی الروایة یوم الخمیس فالتعدی منه إلی غیره یحتاج إلی دلیل و الأولویة ممنوعة کما عرفت و لو تمکن من قدم غسله یوم الخمیس من الغسل یوم الجمعة استحب له ذلک لعموم الأدلة

ص: 126


1- 1. الفقیه ج 1 ص 61.
2- 2. الکافی ج 3 ص 43.
3- 3. راجع التهذیب ج 1 ص 104.

روایت16.

علل الشرایع: حسین بن خالد گوید: از امام رضا علیه السلام پرسیدم: چگونه غسل جمعه بر هر مرد و زن آزاد و برده واجب شده است؟ امام فرمود: همانا خداوند متعال نمازهای فرض را با نمازهای نافله، روزه ماه رمضان را با روزه­های نافله، فریضه حج را با عمره، زکات را با صدقه و وضو را با غسل روز جمعه کامل گردانده است.

روایت17.

کتاب العروس: شیخ جعفر بن احمد قمی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: غسل جمعه را به جا آور مگر در صورتی که مریض بوده و بر سلامتی خود بیمناک باشی.

همچنین فرموده است: جز فاسق کسی غسل جمعه را ترک نمی­کند، و هر کسی که غسل روز جمعه را از دست دهد باید روز شنبه قضای آن را به جا آورد.

روایت18.

جمال الأسبوع: ابی البختری از امام صادق او از پدرش او از جدش علیهم السلام نقل می فرماید که از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده که در خلال سفارشی به امام علی علیه السلام فرمود: ای علی، بر مردم واجب است که در هر هفته یک بار غسل کنند، پس در هر روز جمعه غسل کن اگرچه با هزینه غذای یک روز مجبور به خریدن آب ­شوی و در آن روز گرسنه بمانی، چرا که در میان اعمال مستحب عملی با عظمت­تر از غسل جمعه وجود ندارد. (1)

و با اسناد صحیح از هشام بن حکم روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمود: باشد که هر یک از شما در روز جمعه خود را زینت بخشیده و غسل نماید و خود را معطّر سازد ...تا آخر روایت.(2)

روایت19.

غرر الدّرر: سیّد حیدر از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: هر کسی که به نماز جمعه می­آید باید غسل کند.(3)

روایت20.

کتاب محمد بن المثنّی: از ذَریح المُحاربیّ روایت شده که گفت: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا واجب است شخص قضای غسل جمعه را به جا ­آورد؟ امام فرمود: خیر.

توضیح

شاید این حدیث بر عدم مؤکّد بودن استحباب قضای غسل جمعه یا این نکته حمل شود که غسل جمعه به تأخیر انداخته نمی­شود تا قضا شود.

ص: 129


1- . جمال الأسبوع:
2- . جمال الأسبوع:
3- . غررالدّر:

و به صرح الصدوق و غیره.

«11»

الْمُقْنِعَةُ، قَالَ رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: غُسْلُ الْجُمُعَةِ وَ الْفِطْرِ سُنَّةٌ فِی السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ(1).

وَ عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: یَجِبُ غُسْلُ الْجُمُعَةِ عَلَی کُلِّ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی مِنْ حُرٍّ أَوْ عَبْدٍ(2).

«12»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: کَانَ أَبِی یَغْتَسِلُ لِلْجُمُعَةِ عِنْدَ الرَّوَاحِ (3).

بیان

الرواح العشی أو من الزوال إلی اللیل ذکره الفیروزآبادی.

«13»

رِسَالَةُ أَعْمَالِ الْجُمُعَةِ، لِلشَّهِیدِ الثَّانِی قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَنِ اغْتَسَلَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ مَسَّ مِنْ طِیبِ امْرَأَتِهِ إِنْ کَانَ لَهَا وَ لَبِسَ مِنْ صَالِحِ ثِیَابِهِ ثُمَّ لَمْ یَتَخَطَّ رِقَابَ النَّاسِ وَ لَمْ یَلْغُ عِنْدَ الْمَوْعِظَةِ کَانَ کَفَّارَةً لِمَا بَیْنَهُمَا الْخَبَرَ.

وَ رُوِیَ عَنْهُ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَنْ جَاءَ مِنْکُمُ الْجُمُعَةَ فَلْیَغْتَسِلْ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: مَنِ اغْتَسَلَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ مُحِیَتْ ذُنُوبُهُ وَ خَطَایَاهُ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: الْغُسْلُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: لَا یَغْتَسِلُ رَجُلٌ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ یَتَطَهَّرُ مَا اسْتَطَاعَ مِنْ طُهْرٍ وَ یَتَدَهَّنُ بِدُهْنٍ مِنْ دُهْنِهِ وَ یَمَسُّ مِنْ طِیبِ بَیْتِهِ وَ یَخْرُجُ فَلَا یُفَرِّقُ بَیْنَ اثْنَیْنِ ثُمَّ یُصَلِّی مَا کُتِبَ لَهُ ثُمَّ یُنْصِتُ إِذَا تَکَلَّمَ الْإِمَامُ إِلَّا غُفِرَ لَهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجُمُعَةِ الْأُخْرَی.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: مَنِ اغْتَسَلَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ غُسْلَ الْجَنَابَةِ ثُمَّ رَاحَ فَکَأَنَّمَا قَرَّبَ بَدَنَةً الْخَبَرَ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: مَنِ اغْتَسَلَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ ثُمَّ بَکَّرَ وَ ابْتَکَرَ وَ مَشَی وَ لَمْ یَرْکَبْ وَ دَنَا مِنَ الْإِمَامِ وَ اسْتَمَعَ وَ لَمْ یَلْغُ کَانَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ عَمَلُ سَنَةٍ أَجْرُ صِیَامِهَا وَ قِیَامِهَا.

«14»

الْهِدَایَةُ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: غُسْلُ یَوْمِ الْجُمُعَةِ سُنَّةٌ وَاجِبَةٌ عَلَی الرِّجَالِ

ص: 127


1- 1. المقنعة ص 26.
2- 2. المقنعة ص 26.
3- 3. قرب الإسناد ص 158 ط حجر.

روایت21.

کتاب النوادر: جعفر بن محمّد از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: غسل روز جمعه بر هر کسی که محتلم شده باشد(بالغ باشد) واجب است.

روایت22.

الکافی: علی بن حکم از یکی از یاران ما روایت کرده که گفت: هنگام غسل جمعه می­گویی: «اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی مِنْ کُلِّ آفَةٍ تَمْحَقُ بِهَا دِینِی وَ تُبْطِلُ بِهَا عَمَلِی» خداوندا، قلبم را از هر آفتی که به وسیله آن دینم را نابود کرده و عملم را باطل می­گردانی پاک ساز.(1)

ص: 130


1- . الکافی 3: 43

وَ النِّسَاءُ فِی السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ.

وَ رُوِیَ: أَنَّهُ رُخِّصَ فِی تَرْکِهِ لِلنِّسَاءِ فِی السَّفَرِ لِقِلَّةِ الْمَاءِ وَ الْوُضُوءِ فِیهِ قَبْلَ الْغُسْلِ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: إِنْ نَسِیتَ الْغُسْلَ أَوْ فَاتَکَ لِعِلَّةٍ فَاغْتَسِلْ بَعْدَ الْعَصْرِ أَوْ یَوْمَ السَّبْتِ.

وَ قَالَ علیه السلام: إِذَا اغْتَسَلَ أَحَدُکُمْ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَلْیَقُلِ- اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ وَ اجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرِینَ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: غُسْلُ یَوْمِ الْجُمُعَةِ طَهُورٌ وَ کَفَّارَةٌ لِمَا بَیْنَهُمَا مِنَ الذُّنُوبِ مِنَ الْجُمُعَةِ إِلَی الْجُمُعَةِ(1).

«15»

الْبَلَدُ الْأَمِینُ، قَالَ رَأَیْتُ فِی کِتَابِ الْأَغْسَالِ لِأَبِی الْعَبَّاسِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ سَبْعَةَ أَحَادِیثَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: أَنَّ غُسْلَ الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَی الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ ذَکَرَ فِی رِوَایَاتٍ مِنْهَا وُجُوبَهُ عَلَی الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ فِی السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ وَ مِنَ الْکِتَابِ الْمَذْکُورِ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام کَانَ إِذَا وَبَّخَ الرَّجُلَ قَالَ لَهُ وَ اللَّهِ لَأَنْتَ أَعْجَزُ مِنْ تَارِکِ غُسْلِ الْجُمُعَةِ فَإِنَّهُ لَا یَزَالُ فِی طُهْرٍ إِلَی الْجُمُعَةِ الْأُخْرَی وَ یَقُولُ بَعْدَ غُسْلِهِ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ وَ اجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ فَهُوَ طُهْرٌ لَهُ مِنَ الْجُمُعَةِ إِلَی الْجُمُعَةِ(2).

مِصْبَاحُ الشَّیْخِ،: إِذَا أَرَادَ الْغُسْلَ فَلْیَقُلْ وَ ذَکَرَ الدُّعَاءَ.

أَقُولُ رَوَاهُ الشَّیْخُ فِی التَّهْذِیبِ (3) بِسَنَدِهِ عَنْ أَبِی وَلَّادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنِ اغْتَسَلَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَقَالَ إِلَی قَوْلِهِ مِنَ الْمُتَطَهِّرِینَ کَانَ طُهْراً لَهُ مِنَ الْجُمُعَةِ إِلَی الْجُمُعَةِ.

ص: 128


1- 1. الهدایة ص 22 و 23.
2- 2. البلد الأمین ص.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 248.

باب ششم: تیمّم و آداب و احکام آن

آیات

- یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَ أَنْتُمْ سُکَارَی حَتَّی تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَ لَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضَی أَوْ عَلَی سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَفُوًّا غَفُورًا.(1)

{ای کسانی که ایمان آورده­­اید در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا زمانی که بدانید چه می­گویید و [نیز] در حال جنابت [وارد نماز نشوید] مگر اینکه راهگذر باشید تا غسل کنید، و اگر بیمارید یا در سفرید یا یکی از شما از قضای حاجت آمد یا با زنان آمیزش کرده­اید و آب نیافته­اید، پس بر خاکی پاک تیمّم کنید و صورت و دست­هایتان را مسح نمایید که خدا بخشنده و آمرزنده است.}

-یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضَی أَوْ عَلَی سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.(2)

{ای کسانی که ایمان آورده­اید چون به [عزم] نماز برخیزید صورت و دست­هایتان را تا آرنج بشویید و سر و پاهای خودتان را تا برآمدگی پیشین [هردوپا] مسح کنید و اگر جُنب هستید خود را پاک کنید [غسل نمایید] و اگر بیمار یا در سفر بودید یا یکی از شما از قضای حاجت آمد یا با زنان نزدیکی کرده­اید و آبی نیافتید، پس با خاک تیمّم کنید و از آن به صورت و دست­هایتان بکشید، خدا نمی­خواهد بر شما تنگ بگیرد لیکن می­خواهد شما را پاک و نعمتش را برشما تمام گرداند، باشد که سپاس [او] بدارید.}

تفسیر

در دو مبحث وضو و غسل سخن درباره قسمت نخست دو آیه کریمه ذکر شد، در اینجا مباحث متعلّق به تیمّم که در این دو آیه موجود می­باشد را ذکر می­کنیم.

آگاه باش که خداوند سبحان در این دو آیه ابتدا حکم کسانی که به آب دسترسی و توان استعمال آن را دارند را ذکر و سپس احکام مربوط به دارندگان عذر و مشکل را بیان و فرموده است: «وإن کنتم مرضی» فقها این آیه را بر بیماری­ای حمل کرده­اند که استعمال آب برای آن زیان بخش است و شخص را از تلاش برای یافتن آب و یا استعمال آن عاجز می­گرداند، و ظاهر آیه شامل هر بیماری­ای می­شود که اطلاق اسم بیماری بر آن صدق می­کند، امّا علمای ما رضی­الله عنهم در مورد یسیر اختلاف نظر دارند و آن بیماری را به سردرد و دندان درد تفسیر کرده­اند، و شاید این امر به خاطر شک و تردید

ص: 131


1- . نساء / 43
2- . مائده / 6
«16»

الْعِلَلُ، لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام کَیْفَ صَارَ غُسْلُ یَوْمِ الْجُمُعَةِ وَاجِباً عَلَی کُلِّ حُرٍّ وَ عَبْدٍ وَ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی تَمَّمَ صَلَوَاتِ الْفَرَائِضِ بِصَلَوَاتِ النَّوَافِلِ وَ تَمَّمَ صِیَامَ شَهْرِ رَمَضَانَ بِصِیَامِ النَّوَافِلِ وَ تَمَّمَ الْحَجَّ بِالْعُمْرَةِ وَ تَمَّمَ الزَّکَاةَ بِالصَّدَقَةِ وَ تَمَّمَ الْوُضُوءَ بِغُسْلِ یَوْمِ الْجُمُعَةِ.

«17»

کِتَابُ الْعَرُوسِ، لِلشَّیْخِ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ الْقُمِّیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: اغْتَسِلْ یَوْمَ الْجُمُعَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونَ مَرِیضاً تَخَافُ عَلَی نَفْسِکَ.

وَ قَالَ علیه السلام: لَا یَتْرُکُ غُسْلَ الْجُمُعَةِ إِلَّا فَاسِقٌ وَ مَنْ فَاتَهُ غُسْلُ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَلْیَقْضِهِ یَوْمَ السَّبْتِ.

«18»

جَمَالُ الْأُسْبُوعِ، نَقَلْنَا مِنْ خَطِّ أَبِی الْفَرَجِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُنْدِیِّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَحْمَدَ السَّمَّاکِ عَنْ أَبِی نَصْرٍ السَّمَرْقَنْدِیِّ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ زُهَیْرِ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیهم السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: أَنَّهُ قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام فِی وَصِیَّتِهِ لَهُ یَا عَلِیُّ عَلَی النَّاسِ کُلَّ سَبْعَةِ أَیَّامٍ الْغُسْلُ فَاغْتَسِلْ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ وَ لَوْ أَنَّکَ تَشْتَرِی الْمَاءَ بِقُوتِ یَوْمِکَ وَ تَطْوِیهِ فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْ ءٌ مِنَ التَّطَوُّعِ أَعْظَمَ مِنْهُ (1).

وَ بِإِسْنَادِهِ الصَّحِیحِ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لِیَتَزَیَّنْ أَحَدُکُمْ یَوْمَ الْجُمُعَةِ یَغْتَسِلُ وَ یَتَطَیَّبُ الْخَبَرَ(2).

«19»

غُرَرُ الدُّرَرِ، لِلسَیِّدِ حَیْدَرٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ جَاءَ إِلَی الْجُمُعَةِ فَلْیَغْتَسِلْ.

«20»

کِتَابُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّی، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ ذَرِیحٍ الْمُحَارِبِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَ یَقْضِی الرَّجُلُ غُسْلَ الْجُمُعَةِ قَالَ لَا.

بیان

لعله محمول علی عدم تأکد الاستحباب أو علی أنه لا یؤخر حتی

ص: 129


1- 1. جمال الأسبوع ص.
2- 2. جمال الأسبوع ص.

در گذاشتن اسم بیماری از لحاظ عرفی بر این گونه بیماری باشد، محقّق و علّامه بر این باورند که چنین بیماری­هایی تیمّم را مباح نمی­سازند، ولی برخی از فقهای متأخر این بیماری­ها را موجب تیمّم می­دانند، و شاید این نظر قوی­تر باشد، چرا که از بیماری شین (یک نوع بیماری پوستی و معیوب شدن خلقت انگشتان براثر سرما یا خشکی پوست) شدیدتر هستند، در حالی که در مورد اینکه این بیماری موجب تیمّم است اتفاق نظر دارند.

«أو علی سفر» یعنی: کسانی که در حال سفر هستند، چه که غالباً در بیشتر صحراها آب وجود ندارد، «أو جاء أحدً منکم من الغائط» این آیه کنایه از قضای حاجت است، چرا که (الغائط) در اصل به معنای مکان پست و گود موجود در زمین می­باشد و مردم برای قضای حاجت به این مکانها می­رفتند تا از دید دیگران پنهان بمانند،

ص: 132

یصیر قضاء.

«21»

کِتَابُ النَّوَادِرِ، لِعَلِیِّ بْنِ بَابَوَیْهِ أَوْ غَیْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: غُسْلُ یَوْمِ الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَی کُلِّ مُحْتَلِمٍ.

«22»

الْکَافِی، عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: تَقُولُ فِی غُسْلِ الْجُمُعَةِ- اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی مِنْ کُلِّ آفَةٍ تَمْحَقُ بِهَا دِینِی وَ تُبْطِلُ بِهَا عَمَلِی (1).

ص: 130


1- 1. الکافی ج 3 ص 43.

پس خداوند متعال سخن از آمدن از مکان قضای حاجت به میان آورده در حالی که مقصود قضای حاجت بوده است، و فقها قضای حاجت را از باب تسمیه حالّ به اسم محلّ، غائط (محل قضای حاجت) نامیده­اند؛ و گفته شده: لفظ (أَو) در این آیه به معنای (واو) می­باشد که مقصود چنین است: (أو کنتم مسافرین و جاء أحد منکم من الغائط) و خداوند عالِم است.

«أو لامستم النساء» مقصود نزدیکی با زنان است، چنان که در این فرموده خداوند متعال: «و إن طلّقتموهّن مِن قبل أن تمسّوهنّ» {و اگر قبل از اینکه با آن هم خوابه شوید طلاق­شان دادید} نیز ذکر شده است، و آن­گونه که لغویّون گفته­اند (لمس) و (مسّ) دارای معنای واحد هستند، و احادیثی که (لمس) را به نزدیکی و جماع تفسیر کرده­اند در ادامه ذکر خواهد شد، و خاصّ و عامّ از ابن عباس نقل کرده­اند که می­گفت: به راستی که خداوند متعال با­حیا و بزرگوار است و برای تعبیر از مفهوم نزدیکی با زنان از عبارت ملامسه استفاده نموده­ است؛ شافعی بر این باور است که مقصود از این آیه، لمس کردن نامحرم به صورت مطلق است، و مالک آن را لمس کردنی می­داند که از روی شهوت باشد، امّا ابوحنیفه گفته است: مقصود، نزدیکی کردن است نه لمس کردن.

و این فرموده خداوند متعال: «فَلَم تجدوا ماء» شامل حالتی نیز می­شود که شخص در حالی که جنب است و یا دچار حدث اصغر (بول یا مدفوع) شده است آبی را می­یابد که برای غسل یا وضو کفایت نمی­کند، پس نظر علمای ما چنین است که آن شخص باید آب نا کافی را رها سازد و فرایضش را با تیمّم انجام دهد، و به نظر یکی از عامّه واجب است که آن شخص از آب به منظور پاک ساختن بعضی از اعضای خود استفاده کرده و سپس تیمّم کند، چرا که او آب اندکی یافته است و وجود آب با این اندازه اندک با عدم وجود آن یکسان است، و اگر تصدیق شود که آب یافته است تیمّم برای او جایز نیست، این گونه گفته شده است.

شیخ بهائی قدّس الله سرّه گفته است: مجال بحث در این زمینه وجود دارد، مراد از این فرموده خدواند سبحان: «فلم تجدوا ماء» آبی است که برای طهارت و پاک گرداندن کفایت می­کند، والله أعلم، و آنچه این تفسیر را تأیید می­کند این فرموده خداوند متعال درباره کفّاره سوگند خوردن است: «فمن لَم یجد فصیام ثلاثة أیّام»(1){و کسی که [هیچ یک از اینها را] نیابد [باید] سه روز روزه بدارد}، یعنی: هرکسی که توانایی اطعام ده فقیر را نداشته باشد واجب است روزه بگیرد، و تمام فقها چنین حُکم داده­اند که اگر کسی توانایی اطعام کمتر از ده فقیر را داشته باشد این اطعام بر او واجب نیست و باید به جای آن روزه بگیرد، پایان سخن.

شهید ثانی گفته است: چه بسا در بعضی از اقوال شیخ، تبعیض - تفصیل - روایت شده است، و علّامه در النهایه وجوب استفاده از آب برای پاک گرداندن بعضی از اعضای جُنب را محتمل دانسته است، آن هم به خاطر جایز بودن استفاده از چیزی که طهارت و پاکی­اش را با آن کامل کند،

ص: 133


1- . مائده / 89

باب 6 التیمم و آدابه و أحکامه

الآیات

النساء: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً(1)

المائدة: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (2)

تفسیر

قد تقدم الکلام فی صدری الآیتین الکریمتین فی مبحثی الوضوء و الغسل و لنذکر هنا ما یتعلق منهما بالتیمم.

اعلم أنه سبحانه قدم فی الآیتین حکم الواجدین للماء القادرین علی استعماله ثم أتبع ذلک بأصحاب الأعذار فقال تعالی وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی و حمله الأصحاب علی المرض الذی یضر معه استعمال الماء و الذی یوجب العجز عن السعی إلیه أو عن استعماله و ظاهر الآیة یشمل کل ما یصدق علیه اسم المرض (3)

لکن علماؤنا رضی الله عنهم مختلفون فی الیسیر و مثلوه بالصداع و وجع الضرس و لعله للشک

ص: 131


1- 1. النساء: 43.
2- 2. المائدة: 6.
3- 3. بل الظاهر لا ینعقد بملاحظة لفظ المرض فقط و انما ینعقد بعد ملاحظة القرائن،. و القرینة هنا قائمة علی أن المراد المرض الذی یضر به استعمال الماء لتناسب الحکم و الموضوع، حتی أن فی المحدث بالحدث الأصفر یراد بمرضه ما یضر به استعمال الماء لغسل الوجه و الیدین فقط سواء کان هو الصداع أو وجع الضرس أو الحمی أو کان هو شین الوجه و الیدین و تشویه خلقها و جلدها بالکزة و نحوها، و فی المحدث بالحدث الأکبر یراد بمرضه ما یضر به استعمال الماء لغسل جسده أی عضو کان. ألا تری أن المریض فی قوله تعالی فی آیة الصوم- البقرة: 184 و 185-« وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ» لیس یراد به کل مرض، فان من به قرحة الاثنا عشر مریض یضر به الصوم، و لا یضر به استعمال الماء لا للوضوء و لا للاغتسال؛ و هکذا المریض فی آیة الکفّارة- البقرة: 196-« فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذیً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ» فالمریض انما هو بالنسبة الی من لا یتحمل و فرة الشعر لقرحة فی رأسه یسیل منه اللعاب و یتلبد به الشعر أو صداع أو غیر ذلک. کیف و قد کلف بالصوم کفّارة لحلق الرأس، و المریض لا یصحّ منه الصوم؟ فالمریض فی کل باب انما یعرف المراد به بعد ملاحظة القرائن لا مطلقا.

هم چنین به خاطر عدم وجوب شرط توالی و پشت سرهم انجام دادن اعمال در غسل، درست بر خلاف شخص بی­وضو(که باید موالات را رعایت کند)؛ امّا نظر قابل اعتماد آن است که علامه در التذکرة و المنتهی مبنی بر عدم وجود فرق بین جُنب و بی­وضو و به خاطر عدم توانِ انجام طهارت با آب ذکر کرده است، و این نظر را به فقها نسبت داده است، پس (غسل با آب)ساقط می­باشد.

و پوشیده نیست که بحث بر سر کسانی است که مکلّف به انجام یک طهارت واحد هستند، یعنی شخص جنب و شخص بی­وضو (کسی که گرفتار حدث اصغر است) که در آیه به آنها اشاره شده است، امّا مثلاً حائض اگر به آبی دست یابد که همزمان برای غسل و وضوی او کفایت نکند، پس از آن آب به اندازه کفایت استفاده کرده و در دیگری تیمّم می کند.

و همچنین پنهان نیست آنچه از این آیه: «فَلَم تجدوا ماء» استنباط می­شود این است که شخص مکلّف، به آب دست نیابد به این ترتیب که در مکانی باشد که آب در آن یافت نمی­شود؛ بنابراین اجازه تیمّم به کسی که به آب دسترسی دارد ولی به خاطر مریضی و امثال آن توانایی استعمال آب را ندارد، براساس استفاده از سنّت مطهّره است و روی خطاب عبارت «فَلَم تجدوا» با اشخاص مریض نیست، چرا که آنها اگر به آب دسترسی نیز داشته باشند تیمّم می­کنند.

در کلام یکی از مفسران این گونه ذکر شده است، ولی ممکن است مقصود از عدم دسترسی به آب، عدم توانایی استعمال آن در صورت موجود بودنش باشد، که در این صورت اشخاص مریض نیز در جمله مخاطبان آیه «لم تجدوا» قرار می­گیرند و حُکم، تمام کسانی که توان استعمال آب را ندارند نیز شامل می­شود از جمله: کسی که هزینه یا ابزار تهیه آب را ندارد، کسی که از وجود دزد یا حیوانات درّنده و امثال این­ها بیمناک است؛ این تفسیر اگر چه مجاز است امّا در آن از کلام دو مفسّر محقّق شیعه و سنی مانند شیخ طبرسی و صاحب تفسیر الکشاف استفاده شده است، همچنین این تفسیر مستلزم مخالفت با ظاهر خطاب و تخصیص خطاب «فَلَم تجدوا» به اشخاص غیر مریض نیست؛ در حالی که هر چهار(مریضی، سفر، قضای حاجت و جماع) تا بر یک شیوه واحد هستند.

و آگاه باش که فقها دچار اختلاف شده­اند در مورد کسی که به آبی دسترسی پیدا می­کند که او را برای طهارت و پاک شدن کفایت نمی­کند مگر با

ص: 134

فی تسمیة مثل ذلک مرضا عرفا فذهب المحقق و العلامة إلی أنه غیر مبیح للتیمم و بعض المتأخرین علی إیجابه له و لعله أقوی فإنه أشد من الشین (1) و قد أطبقوا علی إیجابه التیمم أَوْ عَلی سَفَرٍ أی متلبسین به (2) إذ الغالب عدم وجود الماء فی أکثر الصحاری أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ هو کنایة عن الحدث إذ الغائط المکان المنخفض من الأرض و کانوا یقصدونه للحدث لتغیب فیه أشخاصهم عن الرائین

ص: 132


1- 1. یعنی شین الجلد و تشویه خلقة الأصابع باصابة البرد أو الکزة.
2- 2. یستظهر من لفظ« علی» أن المراد به من کان علی جناح السفر سواء کان علی ظهر مرکوبه أو طریقه یضرب و یسعی مع القافلة، أو کان فی المنزل لکن القافلة( کالقطار) مستعجلة للرکوب، فلا یمکنه استعمال الماء لغسل الجنابة، و الحال هذه و ینطبق علی هذا المعنی قوله تعالی« إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ» حیث عبر عن ذلک بالعبور فی السبیل، فالتلبس بالمسیر هو الذی یجوّز التیمم للجنب.

آمیختن آن با مضاف، البته با علم به این مطلب که این آمیختن آب را از مطلق بودن خارج نمی­سازد، آیا بر او واجب است که آب را آمیخته سازد و با آن خود را پاک گرداند یا اینکه جایز است آب قلیل را رها سازد و تیمّم را برگزیند؟ گروهی از فقهای معاصر مانند علّامه و پیروان او به قسمت اول سوال اعتقاد دارند، و گروهی از فقهای پیشین مانند شیخ و پیروان او به قسمت دوّم سوال باور دارند، و شاید این دو نظر مبتنی بر دو تفسیر سابق هستند، نظر اوّل براساس تفسیر دوّم و نظر دوّم براساس تفسیر اوّل، به طوری که براساس نظر اوّل تصدیق می­شود که کسی که چنین حالی دارد به آب کافی برای طهارت و پاک گرداندن خود دسترسی ندارد، پس در ذیل این فرموده خداوند سبحان «فلم تجدوا ماء» قرار می­گیرد، برخلاف حالت دوّم که توانایی دسترسی به آب را دارد.

و عدّه­ا­ی از محقّقان نظر نخست را بر این امر بنیان نهاده­اند که طهارت با آب مطلقاً واجب می­باشد، پس آمیختن آب با چیز دیگر نیز واجب می­باشد چرا که آنچه واجب مطلق جز با وجود آن کامل نمی­گردد واجب است، و نظر دوّم را نیز براین امر بنیان نهاده­اند که طهارت واجبی است که مشروط به وجود آب می­باشد و حصول مقدّمه واجب مشروط واجب نیست.

و بدان که در اینجا اشکال مشهوری وجود دارد به این ترتیب که خداوند سبحان میان این امور (مریضی، سفر، قضای حاجت و جماع) را در شرطی که یک جزای واحد بر آن مترتّب است با هم گِرد آورده است و آن جزای واحد، امر به تیمّم است با این که سبب بودن مورد اول و دوم (مریضی و سفر) برای ترخّص به تیمم و مورد سوم و چهارم (قضای حاجت و جماع) برای وجوب طهارت را با حرف عطف «او» عطف کرده است که ایجاب می­کند هریک از آنها در ترتب اجزاء از یکدیگر مستقل باشند، با این که چنین نیست، زیرا وقتی یکی از دو مورد سوم و چهارم با یکی از دو مورد اول ودوم جمع نشود جزاء که وجوب تیمم است نیز بر آنها مترتب نمی­گردد.

ص: 135

فکنی عن الحدث بالمجی ء من مکانه و تسمیة الفقهاء العذرة بالغائط من تسمیة الحال باسم المحل و قیل إن لفظة أو هاهنا بمعنی الواو(1) و المراد و الله أعلم أو کنتم مسافرین و جاء أحد منکم من الغائط.

أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ المراد جماعهن کما فی قوله تعالی وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَ و اللمس و المس بمعنی کما قاله اللغویون و سیأتی الأخبار فی تفسیر اللمس بالوطء و قد نقل الخاص و العام عن ابن عباس أنه کان یقول إن الله سبحانه حیی کریم یعبر عن مباشرة النساء بملامستهن و ذهب الشافعی إلی أن المراد مطلق اللمس لغیر محرم و خصه مالک بما کان عن شهوة و أما أبو حنیفة فقال المراد الوطء لا المس.

و قوله تعالی فَلَمْ تَجِدُوا ماءً یشمل ما لو وجد ماء لا یکفیه للغسل و هو جنب أو للوضوء و هو محدث حدثا أصغر فعند علمائنا یترک الماء و ینتقل فرضه إلی التیمم و قول بعض العامة یجب علیه أن یستعمله فی بعض أعضائه ثم یتیمم لأنه واجد للماء ضعیف إذ وجوده علی هذا التقدیر کعدمه و لو صدق علیه أنه واجد للماء لما جاز له التیمم کذا قیل.

و قال الشیخ البهائی قدس الله سره للبحث فیه مجال فقوله سبحانه فَلَمْ تَجِدُوا ماءً یراد به و الله أعلم ما یکفی الطهارة و مما یؤید ذلک قوله تعالی فی کفارة الیمین فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ (2) أی فمن لم یجد إطعام عشرة مساکین ففرضه الصیام و قد حکم الکل بأنه لو وجد إطعام أقل من عشرة لم یجب علیه ذلک و انتقل فرضه إلی الصوم انتهی.

و قال الشهید الثانی ربما حکی عن الشیخ فی بعض أقواله التبعیض و احتمل العلامة فی النهایة وجوب صرف الماء إلی بعض أعضاء الجنب لجواز وجود ما یکمل طهارته

ص: 133


1- 1. سیجی ء الکلام فیه.
2- 2. المائدة: 89.

با ذکر چند وجه به این ابهام پاسخ داده شده است: نخست: آنچه پیش­تر به آن اشاره کردیم مبنی بر اینکه (أو) در فرموده

ص: 136

و سقوط الموالاة بخلاف المحدث (1) و المعتمد ما ذکره فی التذکرة و المنتهی من عدم الفرق مسندا ذلک إلی الأصحاب لعدم التمکن من الطهارة المائیة فتکون ساقطة.

و لا یخفی أن البحث إنما هو فیمن هو مکلف بطهارة واحدة أعنی الجنب و ذا الحدث الأصغر المذکورین فی الآیة أما الحائض مثلا فإنها لو وجدت ما لا یکفی لغسلها و وضوئها معا فإنها تستعمله فیما یکفیه و تتیمم عن الآخر.

ثم لا یخفی أن المتبادر من قوله سبحانه فَلَمْ تَجِدُوا ماءً کون المکلف غیر واجد للماء بأن یکون فی موضع لا ماء فیه فیکون ترخیص من وجد الماء و لم یتمکن من استعماله فی التیمم لمرض و نحوه مستفادا من السنة المطهرة و یکون المرضی غیر داخلین فی خطاب فَلَمْ تَجِدُوا لأنهم یتیممون و إن وجدوا الماء(2) کذا فی کلام بعض المفسرین و یمکن أن یراد بعدم وجدان الماء عدم التمکن من استعماله و إن کان موجودا فیدخل المرضی فی خطاب لم تجدوا و یسری الحکم إلی کل من لا یتمکن من استعماله کفاقد الثمن أو الآلة و الخائف من لص أو سبع و نحوهم و هذا التفسیر و إن کان فیه تجوز إلا أنه هو المستفاد من کلام محققی المفسرین من الخاصة و العامة کالشیخ الطبرسی و صاحب الکشاف و أیضا فهو غیر مستلزم لما هو خلاف الظاهر من تخصیص خطاب فَلَمْ تَجِدُوا بغیر المرضی مع ذکر الأربعة علی نسق واحد.

و اعلم أن الفقهاء اختلفوا فیمن وجد من الماء ما لا یکفیه للطهارة إلا

ص: 134


1- 1. و هذا هو الصحیح، فان الوضوء أمر واحد ذی أجزاء بحیث لو أخل بأحد أجزائه بطل، فالذی یغسل وجهه و إحدی یدیه، یکون کالعابث، مع أنّه قد أسرف باهراق هذا الماء، بخلاف الجنب، فانه یتطهر منه ما غسله من الأعضاء بالشرائط و هو الغسل: الأعلی فالاعلی، و هو ظاهر.
2- 2. بل قد عرفت أن المرض: و الاشتغال بالسفر کل واحد منهما عذر فی حدّ نفسه، کما أن اعواز الماء عذر بنفسه.

«أو جاء» به معنای (واو) است، چنان که در این فرموده خداوند متعال: «و أرسلنا إلی مائة ألفٍ أو یزیدون»(1) {و او را به سوی یکصد هزار [نفر از ساکنان نینوا] یا بیشتر روانه کردیم} نیز چنین نمونه­ای ذکر شده است.

دوّم: بیضاوی گفته است: وجه این تقسیم بندی آن است که اجازه تیمّم به دو گروه داده شده است: افراد بی­وضو، یا افراد جُنب؛ و در غالب موارد یا در سفر این پیش می آید(و آب ندارد) یا مریض است(و آب ضرر دارد) و فقط حال جنب به دلیلی که گذشت

ص: 137


1- . صافات / 147

بمزجه بالمضاف بحیث لا یخرج من الإطلاق هل یجب علیه المزج و الطهارة به أم یجوز له ترک المزج و اختیار التیمم فجماعة من المتأخرین کالعلامة و أتباعه علی الأول و جمع من المتقدمین کالشیخ و أتباعه علی الثانی و لعل ابتناء القولین علی التفسیرین السابقین فالأول علی الثانی و الثانی علی الأول إذ یصدق علی من هذا حاله أنه غیر واجد لما یکفیه للطهارة علی الأول فیندرج تحت قوله سبحانه فلم تجدوا ماء بخلاف الثانی فإنه متمکن منه.

و بعض المحققین بنی القول الأول علی کون الطهارة بالماء واجبا مطلقا فیجب المزج إذ ما لا یتم الواجب المطلق إلا به و هو مقدور واجب و الثانی علی أنها واجب مشروط بوجود الماء و تحصیل مقدمة الواجب المشروط غیر واجب.

و اعلم أن هاهنا إشکالا مشهورا و هو أنه سبحانه جمع بین هذه الأشیاء فی الشرط المرتب علیه جزاء واحد هو الأمر بالتیمم مع أن سببیة الأولین للترخص بالتیمم و الثالث و الرابع لوجوب الطهارة عاطفا بینها بأو المقتضیة لاستقلال کل واحد منها فی ترتب الجزاء مع أنه لیس کذلک إذ متی لم یجتمع أحد الآخرین مع واحد من الأولین لم یترتب الجزاء و هو وجوب التیمم (1).

ص: 135


1- 1. هذا الاشکال- و هکذا سائر الاشکالات التی تورد علی الآیات الکریمة و بالخصوص آیات الاحکام- انما ینشأ من حمل ألفاظ القرآن علی عرف الشرع مع أن عرف الشرع انما تحقّق بعد نزول الآیات و استنباط الحکم منها. فالقرآن الکریم نزل بلسان عربی مبین: یبین بنفسه ما تضمنه من الاحکام و غیرها و اللازم أن تحمل ألفاظها علی حقیقة معانیها من دون تصرف فیها. فکما أشرنا قبل ذلک، المریض فی باب الطهارة هو الذی یضر به الماء و عابر السبیل و من کان علی سفر: هو الذی تلبس بالضرب فی الأرض و هو بعد علی ظهر الطریق و الجنابة هی الحالة التی تتعقب انزال المنی- سواء کان بالاحتلام أو الاستمناء أو الجماع، و الذی جاء من الغائط هو الذی راح الی البراز فبال أو خرئ أو أخرج الفسوة من معائه، و اللامس للنساء هو الذی باشر زوجته فی القبل بالجماع أنزل أو لم ینزل، بمعنی أن. الانزال خارج عن مفهوم الملامسة. فمعنی آیة النساء: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ( و لا الصلوات بمعنی المساجد علی ما عرفت فیما سبق) وَ أَنْتُمْ سُکاری، وَ لا جُنُباً ... حَتَّی تَغْتَسِلُوا و تطهروا- الا حالکونکم عابری سبیل علی ظهر الطریق لا یمکنکم التخلف عن القافلة لاستعمال الماء( و مثله من یسافر فی السکک الحدیدیة) فیجوز لکم الدخول فی الصلوات( بکلا المعنیین) الا أنّه یجب علیکم حینئذ التیمم کما سنبینه بعدئذ. « وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی» أی هذا الذی ذکرنا من حکم الاغتسال و التطهر مخصوص بحال الاختیار، و اما ان کنتم حین الجنابة مرضی یضر بکم استعمال الماء« أَوْ عَلی سَفَرٍ» لا یمهلکم الاستعجال لتخلون و تغتسلون. « أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ» أو هنا یفید بقرینة المقام الإضراب، حیث ان المجی ء من الغائط و هو الحدث الأصغر یقابل الجنابة و هی الحدث الأکبر، فکأنّه أضرب و استأنف عنوان المحدث بالحدث الأصغر و قال: أو لم تکونوا جنبا، بل جاء أحد منکم من الغائط« أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ» بالمباشرة و التقاء الختانین فلم تجدوا ماء للتطهیر و الوضوء فتیمموا صعیدا طیبا. و مثلها آیة المائدة لکنها أوضح من آیة النساء، و المعنی: یا ایها الذین آمنوا إذا قمتم الی الصلاة فتوضئوا و ان کنتم جنبا فاطهروا، فیفید بالمقابلة أن الوضوء انما یجب علی من لم یکن جنبا، بل کان محدثا بالحدث الأصغر، کما یفهم من ذیل الآیة الکریمة مع ما تقدم من نزول آیة النساء. ثمّ ان کنتم حین الجنابة مرضی أو علی سفر إلی آخر ما مر فی ذیل آیة النساء. و أمّا أن الجنابة غیر الملامسة بمعنی التقاء الختانین فکما هو ظاهر مفهوم من اللفظ، فهو مسلم من السیاق حیث ان الجنابة عدت منفردة کما عدت الملامسة، فلو کانت الملامسة بمعنی التقاء الختانین داخلة فی مفهوم الجنابة و عنوانها، لکان مستغنی عنها، کیف و قد ذکرت فی سیاق الحدث الأصغر و هو المجی ء من الغائط، معطوفة علیه بأو المقتضیة لاستقلالها؟. علی أن الجنب کما یظهر من الاخبار کان یطلق فی عرف العرب و لسانهم علی من أنزل و صار قذرا بعیدا من الطهارة، و لذلک کانوا یغتسلون منها اتباعا لسنة إبراهیم الخلیل علیه السّلام و أمّا المباشرة من دون انزال و أقله بالتقاء الختانین و غیبوبة الحشفة فلا یعدونها موجبة للقذارة، و لذلک کانوا یختصمون و یقولون« انما الماء من الماء»، فعلی هذا لا تکون الملامسة داخلة فی مفهوم الجنابة لا لغة و منطوقا، و لا عرفا و اطلاقا فوجب الفرق بینهما. فحکم الملامسة فی حال الاضطرار کالمجی ء من الغائط، اذا لم یجدا ماء یجب علیهما التیمم، و اما فی حال الاختیار، فالآیة الکریمة ساکتة عن ذلک غیر أنّها ملحقة بالجنابة بدلیل السنة، و سیجی ء أخباره فی الباب.

ذکر شده اما حدث به دلیل اینکه ذکر نشده به ذکر اسبابش (چه بالذات محدث شود ویا بالعرض) اکتفا شده، و با بیان تفصیل حال جنب و بیان اجمالی عذر از بیان تفصیل حال محدث بی نیاز شده و گویی که چنین گفته شده است: (اگر جنبی بودید که مریض است یا در سفر است یا محدث به مدفوع بودید یا نزدیکی با زنان کردید و آب نیافتید). این وجه با آنچه نزد ما ثابت شده است مبنی بر این که منظور از (ملامسة) جماع و نزدیکی کردن است سازگاری ندارد.

سوّم: زمخشری در الکشاف در پاسخ به این ابهام گفته است: خداوند سبحان اراده فرموده است به کسانی که پاک بودن و طهارت بر آنان واجب است ولی دسترسی به آب ندارند اجازه دهد که با خاک تیمّم کنند، پس در ابتدا افراد مریض و مسافر را از میان آنان ذکر کرده است، چرا که این دو گروه به خاطر فراوانی مسافرت و مریضی و غلبه این دو سبب بر سایر اسبابی که موجب رخصت تیمّم می­گردند، استحقاق آن را دارند که در بیان رخصت پیشگام باشند، سپس به صورت عمومی تمام کسانی را ذکر فرموده که طهارت بر آنان واجب است ولی به خاطر ترس از دشمن یا درندّگان، یا عدم دست­یابی به ابزار طلب آب یا قرار گرفتن در مکانی که در آن آب وجود ندارد و یا هر دلیل دیگر از یافتن آب عاجزند، البته واضح است که فراوانی این اسباب به فراوانی مرض و سفر نیست، پایان سخن.

در توضیح کلام صاحب الکشاف گفته شده است: همانا مقصود، اجازه تیمّم به تمام کسانی است که طهارت بر آنان واجب است ولی به آب دسترسی ندارند، پس شرط عدم یافتن آب به همه باز می­گردد، و شرط وجوب مطهّر بودن که به کنایه از آن به بازگشت از قضای حاجت یا ملامسه یاد شده و از بیشترین اسباب وجوب طهارت هستند، در مورد همه حتّی افراد مریض و مسافر نیز معتبر است، و ذکر مرض و سفر از باب ذکر خاصّ بعد از عامّ است، بر این اساس که بیشترین استحقاق را برای بیان رخصت تیمّم دارا هستند و بر سائر اسبابی که موجب رخصت تیمّم می­شوند غلبه دارند، پس گویی که چنین گفته شده است: (اگر یکی از شما مدفوع کرد یا با زنان نزدیکی کرد و آبی نیافت خصوصاً مریض ها و مسافرین باید تیمم کنند)، و وجه سببیّت مضمون شرط برای مضمون جزا آشکار است. ولی شایسته است که عدم دست یافتن به آب به عدم داشتن توان در استعمال آن پنداشته شود تا مریضی که به آب دسترسی دارد ولی توان استعمال آن را ندارد شامل شود،و درست است که بیماری یکی از اسباب غالبی است که موجب رخصت تیمّم می­شود ولی اگر بیماری را عدم قدرت حرکت و رسیدن به آب به شمار آوریم

ص: 138

و أجیب عنه بوجوه الأول ما أومأنا إلیه سابقا من أن أو فی قوله تعالی

ص: 136

از اسباب نادره خواهد بود نه غالبه.

و گفته شده که قرار دادن عدم دست یافتن به آب به عنوان قید و شرط برای همه خالی از اشکال نیست، به خاطر اینکه آن­گاه که امور مختلف در یک ردیف و سِلک واحد گِرد هم می­آیند و یک امر واحد که عدم دست یافتن به آب است به عنوان قید و شرط برای همه مطرح می­شود، مناسب آن است که قید برای هریک از آن امور باشد با قطع نظر از قید و شرط، با اجازه تیمّم تناسب آشکاری داشته باشد، و این مسأله در دو مورد اخیر (قضای حاجت و جماع) منتفی است مگر زمانی که عدم دست یافتن به آب به عنوان قید و شرطی مخصوص قرار داده شود، و کلام صاحب الکشاف،آن را رد نمی کند، پس بهتر آن است که گفته شود: این فرموده خداوند متعال: «فَلَم تجدوا ماءً» به عنوان قید برای دو مورد اخیر ذکر شده است و مخصوص آن دو می­باشد، امّا در دو مورد نخست (یعنی مرض و مسافرت)، معاونت مقام، اراده شده است؛ بنابراین خداوند سبحان هنگامی که به وضوء و غسل امر می­فرماید، در این­جا سؤالی به ذهن خطور می­کند، پس گویا که سؤال کننده­ای می­پرسد: اگر انسان مسافر باشد و به آب دسترسی نداشته باشد و یا بیمار باشد و بیم آن داشته باشد که استعمال آب به او زیان می­رساند، حُکم این گونه موارد چیست؟ خداوند متعال با بیان حُکم به این سؤال پاسخ فرموده و سایر کسانی که دارای عذر هستند را نیز در این حکم شریک می­گرداند، پس گویا که فرموده است: و اگر در حالت بی­وضویی و جنابت، مریض بودید و بیم آن داشتید که با استعمال آب دچار ضرر می­­شوید، و یا مسافر بودید و به آب دسترسی نداشتید، یا جُنب یا بی­وضو بودید و به آب دسترسی نداشتید – اگر چه مریض و یا مسافر نباشید – پس با خاک تیمّم کنید.

بیان کردن جنابت و بی­وضویی برای بار دوّم و با وجود برشمردن آنها به هنگام بیان حکم بیمار و مسافر به این خاطر است که توهّم اختصاص حکم مذکور به جنب ایجاد نشود، چرا که پس از آن ذکر شده است .

ممکن است گفته شود این فرموده خداوند: «أو لامستم النساء» یعنی در وضعیتی که جنب بودید با تنوع و خروج از تکرار، آگاهی دادن به این موضوع است که امر در اینجا بر مبنای استیفای موجب در ظاهر لفظ نیست پس نباید توهم شود که موجب وضو در آمدن از غائط، محصور شده است؛ در هر حال، در آن آگاهی دادنی است بر این که آنها محدث هستند و آن در واجب کردن وضوء لحاظ می­شود.

این فرموده خداوند متعال: «فتیمّموا صعیداً طیّباً» یعنی: به منظور تیمّم قصد خاک کنید، و زبان­شناسان در مورد معنای (صعید) اختلاف نظر دارند:

ص: 139

أَوْ جاءَ بمعنی الواو(1)

کما قیل فی قوله تعالی وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ (2) الثانی قال البیضاوی وجه هذا التقسیم أن المترخص بالتیمم إما محدث أو جنب و الحال المقتضیة له فی غالب الأمر إما مرض أو سفر و الجنب لما سبق

ص: 137


1- 1. و فیه أن مجی ء« أو» بمعنی الواو لم یثبت، و ما استدلّ به الکوفیون و الاخفش و الجرمی مدخول فیه، علی أن مجیئها بمعنی الواو فی قوله تعالی« أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ» یدفعه السیاق، حیث ان لفظة« أو» تکررت فی جملة واحدة ثلاث مرّات، و الأولی منها و الثالثة بمعنی التردید و التقسیم و هو المعنی الاصلی، فکیف تکون الثانیة بینهما بمعنی الجمع، و هل یکون ذلک الا الغازا و تعمیة فی حکم تکلیفی توجه الی عامة المؤمنین؟.
2- 2. الصافّات: 147، قال الطبرسیّ: و قیل فی معنی قوله« أَوْ یَزِیدُونَ» وجوه: أحدها أنّه علی طریق الإبهام علی المخاطبین، و ثانیها أن أو للتخییر کأنّ الرائی خیر بین أن یقول هم مائة ألف أو یزیدون، عن سیبویه؛ و المعنی أنهم کانوا عددا لو نظر الیهم الناظر لقال هم مائة ألف أو یزیدون، و ثالثها أن« أو» بمعنی الواو کأنّه قال:« و یزیدون» عن بعض الکوفیین، و قال بعضهم بل یزیدون. و هذا القولان الأخیران غیر مرضیین عند المحققین، و أجود الأقوال الثانی، انتهی.

برخی از آنان مانند جوهری گفته­اند: منظور از (صعید) خاک است؛ ابن­فارس نیز در المجمل با این نظر موافق است، و ابن­درید در الجمهرة از ابوعبیده نقل کرده است: صعید، خاک خالصی است که شوره­زار یا ریگ با آن در نیامیخته باشد، و طبرسی از الزّجاج نقل کرده که صعید به معنای خاک نیست، بلکه به معنای سطح زمین است خواه خاک باشد یا غیرآن؛ و صعید نامیده شده است به خاطر اینکه نهایت آن چیزی است که از دل و باطن زمین به سوی سطح آن صعود می­کند؛ آنچه جوهری از ثعلب روایت کرده است نیز به این معنا نزدیک است، و آنچه محقّق در المعتبر از خلیل و او نیز از ابن الإعرابی روایت کرده است نیز به این معنا نزدیک است، و به خاطر اختلاف زبان­شناسان بر سر معنای (صعید)، فقهای ما نیز بر سر جواز تیمّم با سنگ برای کسی­ که امکان استفاده از خاک برای او فراهم است دچار اختلاف شده­اند، پس شیخ مفید و پیروان او تیمّم با سنگ را به خاطر عدم قرار داشتن سنگ در محدوده معنایی (صعید) ممنوع دانسته­اند،

ص: 140

ذکره اقتصر علی بیان حاله و الحدث لما لم یجر ذکره ذکر من أسبابه ما یحدث بالذات و ما یحدث بالعرض و استغنی عن تفصیل أحواله بتفصیل حال الجنب و بیان العذر مجملا و کأنه قیل و إن کنتم جنبا مرضی أو علی سفر أو محدثین جئتم من الغائط أو لامستم النساء فلم تجدوا ماء و هذا الوجه لا یوافق ما ثبت عندنا من أن المراد بالملامسة الجماع (1).

الثالث قال فی الکشاف جوابا عن هذا الإشکال قلت أراد سبحانه أن یرخص للذین وجب علیهم التطهر و هم عادمون للماء فی التیمم بالتراب فخص أولا من بینهم مرضاهم و سفرهم لأنهم المتقدمون فی استحقاق بیان الرخصة لهم لکثرة السفر و المرض و غلبتهما علی سائر الأسباب الموجبة للرخصة ثم عم کل من وجب علیه التطهر و أعوزه الماء لخوف عدو أو سبع أو عدم آلة استقاء أو إزهاق فی مکان لا ماء فیه أو غیر ذلک مما لا یکثر کثرة المرض و السفر انتهی.

و قیل فی توضیح کلامه إن القصد إلی الترخیص فی التیمم لکل من وجب علیه التطهر و لم یجد الماء فقید عدم الوجدان راجع إلی الکل و قید وجوب التطهر المکنی عنه بالمجی ء من الغائط أو الملامسة اللذین هما من أغلب أسباب وجوب التطهر معتبر فی الکل حتی المرضی و المسافرین و ذکرهما تخصیص بعد التعمیم بناء علی زیادة استحقاقهما للترخیص و غلبة المرض و السفر علی سائر أسباب الرخصة فکأنه قیل إن جاء أحد منکم من الغائط أو لامستم النساء فلم تجدوا ماء خصوصا المرضی و المسافرین فتیمموا و وجه سببیة مضمون الشرط لمضمون الجزاء ظاهر.

هذا و لکن ینبغی أن یعتبر عدم وجدان الماء بعدم القدرة علی استعماله لیفید ترخیص المریض الواجد للماء العاجز عن الاستعمال و یصح أن المرض سبب من الأسباب الغالبة و إلا فهو باعتبار العجز عن الحرکة و الوصول إلی الماء

ص: 138


1- 1. لکنک قد عرفت أن هذا البیان هو الوجه فی الآیة و لا ینافی کون الملامسة بمعنی الجماع.

ولی شیخ در المبسوط و محقّق و علّامه با توجه به قرار داشتن سنگ در محدوده معنایی (صعید) که در آیه ذکر شده است، تیمّم با آن را جایز شمرده­اند.

مفسّران بر سر اینکه منظور از (طیّب) در آیه مذکور چیست اختلاف نظر دارند، برخی از آنها (طیّب) را به معنای پاک و برخی دیگر به معنای حلال می­دانند، عدّه­ای نیز (طیّب) را به معنای زمین رویاننده گیاه می­دانند نه شوره­زار که گیاه درآن نمی­روید و نظر خود را با این فرموده خداوند متعال تأیید کرده­اند: «و البلد الطیّب یخرج نباته بإذن ربّه»(1)

{و زمین پاک [و آماده] گیاهش به اذن پروردگارش برمی آید}، و مفّسران شیعه-قدّس الله أرواحهم- معنای نخست را برگزیده­اند.

و ادّعا ­شده است که در این فرموده خداوند متعال «فامسحوا بوجوهکم» دلالتی وجود دارد بر اینکه نخستین عملی که در تیمّم انجام می­شود مسح صورت است، چرا که با (فاء) که برای تعقیب بلافصل از آن استفاده می­شود به «تیمّموا صعیداً طیّباً» عطف داده شده است بدون اینکه عبارت (الضرب علی الأرض: زدن دو دست بر زمین) در میان آن دو فاصله انداخته باشد، پس نظر علّامه که در النهایة مذکور شده با این تفسیر تأیید می شود آن­گاه که حکم به جواز هم­زمانی نیّت تیمّم با مسح صورت می­دهد و اینکه کوبیدن دو دست بر روی زمین به منزله برداشتن آب با کف دست در وضو می­باشد، و در این سخن نظراتی وجود دارد.

(باء) در این فرموده خداوند متعال: «بوجوهکم» برای تبعیض است، چنان­که در حدیث زرارة نیز نقل گردید و در باب کیفیّت وضو گرفتن(2)

از اینکه حرف (باء) افاده معنای تبعیض می­کند سخن به میان آمد، پس بنا به نظر جمهور علمای ما و بنا بر بیشتر روایاتی که به سخن در این باره پرداخته­اند امور واجب در تیمّم، مسح قسمتی از صورت و قسمتی از دست می­باشد، ولی علی بن بابویه رحمه الله با عمل به برخی از احادیث به وجوب مسح نمودن کامل صورت و دست­ها تا آرنج اعتقاد دارد درست مانند وضو؛ و محقّق در المعتبر به داشتن اختیار در مسح کامل صورت و دستها و یا اکتفا نمودن به قسمتی از صورت و دستها تمایل دارد، علّامه در المنتهی به استحباب مسح کامل تمایل دارد.

اما عامة نیز در این زمینه اختلاف نظر دارند، شافعی به نظر علی بن بابویه اعتقاد دارد، و ابن حنبل فقط به مسح کامل صورت و اکتفاء به مسح پشت دو دست اعتقاد دارد، ولی از ابو جنیفه دو سخن روایت شده است: یکی مانند نظر شافعی ، و دیگری اکتفاء نمودن به مسح بیشتر قسمت­های صورت و دو دست؛ در میان آنان الزهریّ به وجوب مسح دو دست تا زیر بغل اعتقاد دارد، چرا که حدود دستها در وضو گرفتن تا آرنج­ها مشخص شده است

ص: 141


1- . اعراف / 58
2- . به جلد 80: 244 مراجعه کن.

من الأسباب النادرة لا الغالبة.

و قیل جعل عدم الوجدان قیدا للجمیع لا یخلو من شی ء لأنه إذا جمع بین الأشیاء فی سلک واحد و یکون شی ء واحد و هو عدم الوجدان قیدا للجمیع کان المناسب أن یکون لکل واحد منها مع قطع النظر عن القید مناسبة ظاهرة مع الترخیص بالتیمم و ذلک منتف فی الآخرین إلا عند جعل عدم الوجدان قیدا مختصا و کلام صاحب الکشاف غیر آب عن ذلک فالأحسن أن یقال قوله سبحانه فَلَمْ تَجِدُوا ماءً قید للأخیرین مختص بهما لکنه فی الأولین مراد بمعاونة المقام فإنه سبحانه لما أمر بالوضوء و الغسل کان هاهنا مظنة سؤال یخطر بالبال فکأن سائلا یقول إذا کان الإنسان مسافرا لا یجد الماء أو مریضا یخاف من استعماله الضرر فما حکمه فأجاب جل شأنه ببیان حکمه و ضم سائر المعذورین فکأنه قال و إن کنتم فی حال الحدث و الجنابة مرضی تستضرون باستعمال الماء أو مسافرین غیر واجدین للماء أو کنتم جنبا أو محدثین غیر واجدین للماء و إن لم تکونوا مرضی أو علی سفر فتیمموا صعیدا.

و التصریح بالجنابة و الحدث ثانیا مع اعتبارهما فی المریض و المسافر أیضا لئلا یتوهم اختصاص الحکم المذکور بالجنب لکونه بعده.

و قد یقال فی قوله سبحانه أو لامستم النساء فی موقع کنتم جنبا مع التفنن و الخروج عن التکرار تنبیه علی أن الأمر هاهنا لیس مبنیا علی استیفاء الموجب فی ظاهر اللفظ فلا یتوهم أیضا حصر موجب الوضوء فی المجی ء من الغائط و علی کل حال فیه تنبیه علی أن کونهم محدثین ملحوظ فی إیجاب الوضوء.

قوله جل و علا فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً أی اقصدوا صعیدا و اختلف کلام أهل اللغة فی الصعید(1)

ص: 139


1- 1. الصعید صفة مشبهة و هو فعیل بمعنی فاعل و معناه الغبار و قد سمی العرب الطریق صعیدا لصعود الغبار منه حین مشی القوافل، و هو المراد بقول بعضهم التراب کالجوهری و ابن فارس، کما قد عبر عنه بالمرتفع من الأرض و قیده بعضهم کأبی عبیدة بما لم یخالطه رمل و لا سبخة لکنه مفاد الطیب کما یأتی وجهه. و قد یعبر عنه بما ارتفع من الأرض، فیشتبه علی من لا درایة له فی اللغة أن المراد به الموضع المرتفع کالربوة و الاکمة، مع أن المراد به الغبار المرتفع من الأرض. و اما قول ثعلب و من حذا حذوه بأن المراد بالصعید مطلق وجه الأرض لکونه نهایة ما یصعد من باطن الأرض، فهو مدخول کدلیله، فان باطن الأرض لا یصعد الی ظاهره و هو ظاهر، و نقل الجوهریّ عنه استدلاله بقوله تعالی« فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً» الکهف: 40 و فیه أن المراد به الرماد الحاصل بعد احتراق الجنة بالصاعقة و ظاهر أن الرماد صعید کالتراب الا أن التراب صعید طیب و الرماد صعید زلق أی غیر طیب، و مثله قوله تعالی« وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً» الکهف: 8، حیث ان المراد بما علیها الاشجار و النباتات و سائر ما اتخذ منها من الجنان، و ان اللّه جاعلها قبل یوم القیامة کالسبخة التی لا تنبت الا الحشیش و الاشواک، و لا یری علیها الا أثر النباتات و أصول الاشجار المجروزة عن وجهها. و لما قال تعالی« فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً» و کان معنی التیمم القصد و الطلب للاخذ، و الصعید هو التراب بعد ارتفاعه من الأرض، لم یکن یقدر المکلف علی طلب الغبار الا بأن یضرب باطن یدیه علی الصعید و هو التراب المنتفش لیصعد الغبار منه، فحینئذ ما یصعد من تحت یدیه یعلق بباطن کفیه، و ما صعد من جوانب کفیه یصعد الی الهواء، و لذلک أمر أهل البیت علیهم الصلاة و السلام بأن یضرب المتیمم بباطن کفیه علی الأرض، دون أن یمسح أو یأخذ منه بوجه آخر، فافهم ذلک.

ولی در تیمّم حدودی برای آنها مشخص نشده است، بنابراین مسح نمودن تمام قسمتهایی که مفهوم دست برآنها صدق می­کند واجب است، و این نظری است که جمهور امّت مخالف آن هستند.

حرف (مِن) در فرموده (مِنه) از آیه دوّم، چهار وجه را در بر می­گیرد:

نخست: این حرف برای بیان ابتدای مکانی است و ضمیر (هاء) در (منه) به (صعید) باز می­گردد، پس معنا چنین است: مسح از خاک و یا با زدن دست بر روی آن آغاز می­گردد.

دوّم: برای بیان سبب و علت است و ضمیر (هاء) به (حَدَث) که از کلام پیشین برداشت می­شود باز می­گردد، چنان که گفته می­شود: (تیمّمت مِن الجنابة: به سبب جُنب شدن تیمّم نمودم)، و مانند این فرموده خداوند متعال: «ممّا خطیئاتهم أغرقوا»(1) {به سبب گناهانشان غرق شدند}، و این سروده شاعر: (و ذلک مِن نبأ جاءنی: و آن به سبب خبری بود که به من رسید)، و این سروده فرزدق: (یَغضی حیاء و یُغضَی من مهابته: از سر شرم و حیا چشم بر هم می­نهد و به سبب هیبت او چشم فروهشته می­گردد)، همچنین ممکن است که ضمیر(هاء) به عبارت (عدم وجدان الماء: عدم دسترسی به آب) و یا به مجموع جملات بازگردد.

ولی این احتمال ردّ می­شود چرا که بر خلاف ظاهر است و متضمّن ارجاع ضمیر به مرجع دورتر می­گردد در حالی­که امکان ارجاع به مرجع نزدیک­تر وجود دارد؛ به علاوه لازم می­آید که لفظ منه تأکیدی باشد نه تأسیسی، زیرا سببیت از فاء فهمیده می­شود و از قرار دادن مسح در معرض جزاء و تعلیق آن به وصف که مناسب نشان دهنده علیت است.

سوّم: برای تبعیض است و ضمیر (هاء) به (صعید) باز می­گردد، چنان که می­گویی: (أخذت من الدراهم و أکلت من الطعام: قسمتی از درهم­ها را گرفتم و قسمتی از غذا را خوردم) .

چهارم: برای بدل باشد، چنان که خداوند متعال فرموده است: «أ رضیتم بالحیاة الدنیا مِن الآخرة»(2){آیا به جای آخرت به زندگی دنیا دل خوش کرده ­اید}، و فرموده «لجعلنا منکم ملائکة فی­ الأرض یخلفون»(3)

{و اگر بخواهیم قطعا به جای شما فرشتگانی که در [روی] زمین جانشین [شما] گردند قرار دهیم} و نیز«لَن تغنی عنهم أموالهم و لا أولادهم مِن الله شیئاً»(4){در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند اموال و اولادشان چیزی [از عذاب خدا] را از آنان دور نخواهد کرد}، یعنی به جای طاعت و یا رحمت خداوند؛ براساس این معنا ضمیر (هاء) در (منه) به آب باز می­گردد و معنای آیه چنین خواهد بود: (فَلَم تجدوا ماءً فتیمّموا الصعید بدل الماء: پس اگر آبی نیافتید به جای آب با خاک تیمّم کنید)، امّا این معنا نیز دور از واقعیت به نظر می­رسد، با وجود اینکه گروهی از نحویان

ص: 142


1- . نوح / 25
2- . توبه / 38
3- . زخرف / 60
4- . آل عمران / 10 و 116

فبعضهم کالجوهری قال هو التراب و وافقه ابن فارس فی المجمل و نقل ابن درید فی الجمهرة عن أبی عبیدة أنه التراب الخالص الذی لا یخالطه سبخ و لا رمل و نقل الطبرسی عن الزجاج أن الصعید لیس هو التراب إنما هو وجه الأرض ترابا کان أو غیره سمی صعیدا لأنه نهایة ما یصعد من باطن الأرض و قریب منه ما نقله الجوهری عن ثعلب و کذا ما نقل المحقق فی المعتبر عن الخلیل عن ابن الأعرابی و لاختلاف أهل اللغة فی الصعید اختلف فقهاؤنا فی التیمم بالحجر لمن تمکن من التراب فمنعه المفید و أتباعه لعدم دخوله فی اسم الصعید و جوز

ص: 140

نیز آمدن (مِن) به معنای بدلی را انکار کرده و گفته­اند: تقدیر آیه چنین است: (أرضیتم بالحیاة الدنیا بدلاً من الآخرة)، پس اگر (من) افاده بدل بودن کند، متعلَّق آن محذوف است و دو آیه پس از آن نیز همین گونه هستند، اگر چه در آیه مورد بحث ما نیز قاعده به همین ترتیب است ولی این امر برخلاف ظاهر است.

ولی ظاهراً حمل نمودن (مِن) بر تبعیضیّه بودن از تمام موارد دیگر به صحّت و واقعیت نزدیک­تر و با احادیث صحیحِ روایت شده سازگاری بیشتری دارد، بنابراین صاحب الکشاف که در زبان عربی پیشوا به حساب می­آید این نظر را پذیرفته است ولی با نظر پیروان مذهب حنفی مبنی بر عدم اشتراط چسبیدن خاک به دست، مخالفت کرده است با وجود اینکه عمیقاً به پیگیری اقوال و نظرات آنان پرداخته و در نصرت آراء و نظراتشان کوشیده است، زمخشری در الکشّاف گفته است:

پس اگر بگویی: این سخن آنان که (مِنْ) را برای افاده معنای ابتدای غایت است، سخن بیهوده­ای است و احدی از قوم عرب از این کلام: (مسحتُ برأسه مِن الدهن و مِن الماء و مِن التراب) جز معنای تبعیض را برداشت نمی­کند، می­گویم: مسأله چنین است که می­گویی، و اذعان به سخن حق از ریا و دورویی شایسته­تر است.

و گفته می­شود: فهم این مسائل از سوی عرب زبانان فقط به صورتی که وی ذکر کرده است، ممکن است به خاطر غرض شناخته شده­ای باشد که از عبارات (تدهین: روغن مالیدن) و (تنظیف: پاکیزه نمودن) و امثال آن به ذهن متبادر می­شود، اما هنگام اطلاق کلام در گفته وی: من التراب، امکان منع (آنچه ذکر کرده)وجود دارد بر این اساس که ممکن است گفته شود: (مِن) در تمام مثال­ها به معنای ابتدا است، چنان­که معنای آن در اصل همین است، امّا معنای تبعیض زمانی محقّق می­شود که لزوماً دست به مقداری روغن و یا آب آغشته شود و مسح با آن صورت گیرد، خاک نیز چنین است اگر درک شود، پس چنین امری در مورد (صعید) که اعمّ از خاک و سنگ است لزومی ندارد.

گفته شده است: و شرط انصاف آن است که (مِنْ) اگر در مورد چیزی استعمال شود که قابلیّت چسبندگی (به دست را) داشته باشد معنای تبعیض از آن برداشت می­شود اگر چه به اعتبار غالب افراد آن چیز باشد، امّا اگر (مِنْ) برای چیزی استعمال شود که چنین قابلیّتی ندارد معنای ابتدائیّه از آن فهمیده می­شود، و عدم صلاحیت قرار گرفتن (مِنْ) با معنایی غیر از معنای ابتدائیّه، قرینه آن می­باشد.

و نیز این که گفته می­شود حمل (مِن) بر معنای تبعیض نادرست است، چرا که (صعید)، آن گونه که بزرگان علم زبان شناسی و تفسیر بیان کرده­اند، معنای سنگ را نیز در بر می­گیرد، و حمل آن بر معنای ابتدائیّه نیز نسنجیده است، امّا حمل آن بر معنای سببیّت دور از صحّت نیست، و صاحب مغنی اللبیب نیز معنای تعلیل را بر معنای پیشین (من) افزوده است، (و اگر فرض کنیم معنا حقیقی نباشد حتماً در معنای مجازی استعمال شده است)، و ناگزیر باید مجاز را در مورد کلمه (صعید) یا حرف (مِن) اعمال نماییم و تردیدی نیست که مجال توسع - گسترش معنا - در حروف

ص: 143

الشیخ فی المبسوط و المحقق و العلامة التیمم بالحجر نظرا إلی دخوله تحت الصعید المذکور فی الآیة.

و اختلف المفسرون فی المراد بالطیب فیها فبعضهم علی أنه الطاهر و بعضهم علی أنه الحلال و آخرون علی أنه المنبت دون ما لا ینبت کالسبخة و أیدوه بقوله تعالی وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ (1) و الأول هو مختار مفسری أصحابنا قدس الله أرواحهم.

و قوله فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ قد یدعی أن فیه دلالة علی أن أول أفعال التیمم مسح الوجه لعطفه بالفاء التعقیبیة علی قصد الصعید من دون توسط الضرب علی الأرض فیتأید به ما ذهب إلیه العلامة فی النهایة من جواز مقارنة نیة التیمم لمسح الوجه و أن ضرب الیدین علی الأرض بمنزلة اغتراف الماء فی الوضوء و فیه کلام.

و الباء فی قوله سبحانه بِوُجُوهِکُمْ للتبعیض کما مر فی حدیث زرارة و قد تقدم الکلام فی کون الباء للتبعیض فی باب کیفیة الوضوء(2)

فالواجب فی التیمم مسح بعض الوجه و بعض الیدین کما ذهب إلیه جمهور علمائنا و أکثر الروایات ناطقة به و ذهب علی بن بابویه رحمه الله إلی وجوب استیعاب الوجه و الیدین إلی المرفقین کالوضوء عملا ببعض الأخبار و مال المحقق فی المعتبر إلی التخییر بین استیعاب الوجه و الیدین و بین الاکتفاء ببعض کل منهما کالمشهور و مال العلامة فی المنتهی إلی استحباب الاستیعاب و أما العامة فمختلفون أیضا فالشافعی یقول بمقالة علی بن بابویه و ابن حنبل باستیعاب الوجه فقط و الاکتفاء بظاهر

الکفین و لأبی حنیفة قولان أحدهما کالشافعی و الآخر الاکتفاء بأکثر أجزاء الوجه و الیدین و ذهب الزهری منهم إلی وجوب مسح الیدین إلی الإبطین لأنهما حدا فی الوضوء إلی المرفقین

ص: 141


1- 1. الأعراف: 58.
2- 2. راجع ج 80 ص 244 و قد تقدم فی الذیل أبحاث لا بأس بمراجعتها.

جرّ بیشتر است، ردّ می­شود زیرا چنان که دانستی این احتمال بعید است و حمل مِن بر تبعیض، قریب است و به ذهن متبادر است؛ و اگر بپذیریم مستلزم این است که صعید را بر معنای مجازی حمل کنیم، چنان که دانستی ارتکاب این مجاز، شایسته­تر است .

پس آشکار شد که ظاهر آیه با آنچه ابن جنید مبنی بر محقّق شدن شرط چسبیدن مقداری خاک به دو کف دست و مسح با آن مطرح کرده است، موافق و سازگار می­باشد و با استناد به آن، نظر شیخ مفید و پیروان او در مورد عدم جواز تیمّم با سنگ تأیید می­گردد.

و خداوند سبحان آیه نخست را با فرموده «إنّ الله کان عفوّاً رحیماً» به پایان رسانده است و از این فرموده، دلیل جواز تیمّم برای کسانی که دارای عذر هستند فهمیده می­شود، و در جایگاه این فرموده خداوند متعال: «ما یرید الله لیجعل علیکم مِن حرج» قرار می­گیرد که در آیه دوّم ذکر شده است، یعنی: عادت خداوند بر عفو و بخشش شماست، پس شایسته ذات اوست که امور را بر شما آسان و سبک گرداند.

مفسران در مورد مقصود خداوند از تطهیر در آیه «و لکن یرید لیطهّرکم» اختلاف نظر دارند، گفته شده است: مقصود، پاک شدن از حَدَث (بول، غائط، جنابت) به وسیله خاک است آن­گاه که در استعمال آب عذر و بهانه­ای وجود داشته باشد؛ همچنین گفته شده: منظور، پاک گردانیدن بدن با آب است چه که مرجع سخن، وضو و غسل می­باشد؛ و گفته شده: منظور، پاک گردانیدن از گناهان با فرایضی مانند وضو، غسل و تیمّم است، و این نظر را روایتی از پیامبر صلّی الله علیه و آله تأیید می­کند آن­گاه که فرموده است: به راستی که وضو کفّاره گناهان ماقبل خود است؛ و گفته شده: منظور، پاک گردانیدن قلب از تمرّد و سرپیچی کردن از اطاعت خداوند سبحان است، چرا که برای مسح نمودن این اعضاء با آب و خاک فائده معقولی تصوّر نمی­گردد جز فرمانبرداری و اطاعت محض خداوند.

و این فرموده خداوند متعال: «و لیُتمَّ نعمته علیکم) یعنی: تا خداوند با وضع نمودن راه و روشی که پاک گردانیدن جسم­ها و قلب­ها و یا بخشوده شدن گناهان­تان را تضمین می­کند (نعمت خویش را بر شما کامل گرداند)، و حرف جرّ (لام) در هر سه فعل (لیجعل، لیطهّر، لیُتمّ) برای تعلیل است، و مفعول فعل (یرید) در هر دو موضع محذوف است؛ این فرموده خداوند متعال: «و لعّلکم تشکرون» یعنی: باشد که خداوند را به خاطر نعمت­های فراوانش سپاس گویید، نعمت­هایی که نعمت­های مترتّب بر قوانین و شرایع وضع شده در این آیه کریمه را نیز شامل می­شود، یا یعنی: باشد که خداوند را با به جا آوردن آنچه شما را بدان مکلّف نموده است سپاس گویید، و الله یعلم.

سپس آگاه باش که ممکن است حکمت تکرار حُکم تیمّم در کتاب

ص: 144

و لم یحدا فی التیمم بشی ء فوجب استیعاب ما یصدق علیه الید و هذا القول مما انعقد إجماع الأمة علی خلافه.

و کلمة من فی قوله سبحانه منه فی الآیة الثانیة تحتمل أربعة أوجه الأول أنها لابتداء الغایة و الضمیر عائد إلی الصعید فالمعنی أن المسح یبتدئ من الصعید أو من الضرب علیه.

الثانی للسببیة و ضمیر منه للحدث المفهوم من الکلام السابق کما یقال تیممت من الجنابة و کقوله تعالی مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا(1) و قول الشاعر و ذلک من نبإ جاءنی و قول الفرزدق: یغضی حیاء و یغضی من مهابته و یحتمل إرجاع الضمیر إلی عدم وجدان الماء و إلی المجموع.

و یرد علیه أنه خلاف الظاهر و متضمن لإرجاع الضمیر إلی الأبعد مع إمکان الإرجاع إلی الأقرب مع استلزامه أن یجعل لفظة منه تأکیدا لا تأسیسا إذ السببیة تفهم من الفاء و من جعل المسح فی معرض الجزاء و تعلیقه بالوصف المناسب المشعر بالعلیة.

الثالث أنها للتبعیض و ضمیر منه للصعید کما تقول أخذت من الدراهم و أکلت من الطعام.

الرابع أن تکون للبدلیة کما فی قوله تعالی أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ(2) و قوله سبحانه لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ (3) و قوله جل شأنه لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً(4) أی بدل طاعته أو رحمته و حینئذ یرجع الضمیر إلی الماء و المعنی فلم تجدوا ماء فتیمموا الصعید بدل الماء و هذا أیضا لا یخلو من بعد مع أن قوما من النحاة أنکروا

ص: 142


1- 1. نوح: 25.
2- 2. براءة: 38.
3- 3. الزخرف: 60.
4- 4. آل عمران 10 و 116.

عزیز در دو آیه مشابه و در برداشتن انواع ادوات تأکید، علم خداوند سبحان به این امر بوده باشد که این حُکم فقط به دلیل استبعاد(بعید شمردن) بلکه از سر دشمنی با خدا و رسولش از سوی عمر و پیروان او انکار خواهد شد، چنان که در ادامه ذکر خواهد شد، و این مسأله را به صورت مفصّل در کتاب الفتن در باب بدعت­های او، لعنه الله، بیان کردیم.

روایات

روایت1.

­ علل الشرایع: از محمّد بن علی بن ابراهیم روایت شده است: از امام صادق علیه السلام درباره شیوه تیمّم کردن سؤال شد، پس امام دستهای خود را بر خاک نهاد و آن­ها را تکان داد، و صورت و روی کف دستهایش را مسح نمود. و علّت ترک نمودن مسح سر و پاها در تیمّم آن است که خداوند تطهیر به وسیله آب را فرض قرار داده است، پس شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را وضع نموده و چهار رکعت نماز را واجب گردانده است، سپس دو رکعت نماز را بر مسافر واجب گردانده و به کسی که توانایی استعمال آب ندارد اجازه داده است که صورت و دستها را مسح کند و مسح سر و پاها را ترک کند، چنان که مسافر دو رکعت نماز را ترک می­کند.

روایت2.

الهدایه: هر کسی که جنب و یا بی­وضو باشد و داخل وقت نماز گردد و به آب دست نیابد باید تیمّم کند، آن­گونه که خداوند متعال فرموده است: «فتیمّموا صعیداً طیّباً» که منظور از (صعید)، مکان مرتفع است و منظور از (طیّب) زمینی است که آب از آن سرازیر می­شود، و تیمّم آن عملی است که شخص یک بار دستهای خویش را بر روی زمین بزند و آن­ها را تکان دهد و سپس با آن دستها پیشانی، ابروها و پشت (کف) دستهایش را مسح نماید، و دست یافتن به آب تیمّم را باطل می­کند.(1)

اشکالی ندارد که شخص با یک تیمّم واحد تمام نمازهای شب و روز را به جا آورد، البته تا زمانی که دچار حَدَث نشود (بول یا مدفوع نکند) یا به آب دسترسی پیدا نکند، و من هر کسی که تیمّم کند و نماز بگزارد سپس در حالی نماز قبلی گذشته است به آب دست یابد، باید برای نماز دیگر وضو بگیرد.

و هر کسی که در بیابان باشد و به آب دست نیابد و امکان تیمّم با خاک نیز برای او فراهم نباشد، می­تواند با نمد خشکی که به همراه دارد و یا یال چهارپایی که بر آن سوار است تیمّم کند؛ و هر کسی که دچار جنابت شود و بیم آن داشته باشد که در صورت غسل کردن تلف می­شود، اگر نزدیکی کرده باشد هر اتفاقی برای او رخ دهد حتماً باید غسل کند، ولی اگر محتلم شده باشد می­تواند تیمّم کند؛ و اگر شخصی که مبتلا به آبله است دچار جنابت شود باید تیمّم کند، چرا که در عهد رسول خدا صلّی الله علیه و آله شخصی که مبتلا به آبله بود دچار جنابت شد، پس غسل نمود و بر اثر آن در گذشت، آن­گاه رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: خطا کردید که او را وادار به تیمّم ننمودید.(2)

ص: 145


1- . الهدایه: 18
2- . الهدایه: 19

مجی ء من للبدلیة فقالوا التقدیر أ رضیتم بالحیاة الدنیا بدلا من الآخرة فالمفید للبدلیة متعلقها المحذوف و کذا الأخیران و إن کان هذا أیضا یجری هاهنا لکنه خلاف الظاهر.

و الظاهر أن حملها علی التبعیض أقرب من الجمیع مع موافقته للأخبار الصحیحة و لذا اختاره صاحب الکشاف الذی هو المقتدی فی العربیة و خالف الحنفیة القائلین بعدم اشتراط العلوق مع توغله فی متابعة أقوالهم و تهالکه فی نصرة مذاهبهم قال فی الکشاف فإن قلت قولهم إنها لابتداء الغایة قول متعسف فلا یفهم أحد من العرب من قول القائل مسحت برأسه من الدهن و من الماء و من التراب إلا معنی التبعیض قلت هو کما تقول و الإذعان للحق أحق من المراء.

و قد یقال عدم فهم العرب من هذه الأمثلة إلا ما ذکره قد یکون للغرض المعروف عندهم من التدهین و التنظیف و نحو ذلک مع إمکان المنع عند الإطلاق فی قوله من التراب علی أنه یمکن أن یقال إنها فی الأمثلة کلها للابتداء کما هو الأصل فیها و أما التبعیض فإنما جاء من لزوم تعلق شی ء من الدهن و الماء بالید فیقع المسح به و نحوه التراب إن فهم فلا یلزم مثله فی الصعید الأعم من التراب و الصخر.

قیل و الإنصاف أنها إن استعملت فیما یصلح للعلوق و إن کان باعتبار غالب أفراده کان المتبادر منها التبعیض و إن استعملت فیما لا یصلح لذلک کان المفهوم منها الابتدائیة و عدم صلاحیة المقام لغیرها قرینة علیها.

و ما یقال من أن حملها علی التبعیض غیر مستقیم لأن الصعید یتناول الحجر کما صرح به أئمة اللغة و التفسیر و حملها علی الابتداء تعسف و لیس ببعید حملها علی السببیة و قد جعل التعلیل من معانی من صاحب مغنی اللبیب و علی تقدیر أن لا یکون حقیقة فلا أقل من أن یکون مجازا و لا بد من ارتکاب المجاز هنا إما فی الصعید أو فی من و لا ریب أن التوسع فی حروف

ص: 143

روایت3.

قرب الاسناد: از علی بن جعفر روایت شده است: از امام موسی کاظم علیه السلام پرسیدم: مردی جُنب می­شود و به آب دست نمی­یابد، پس باران بر او می­بارد، آیا آب باران او را کفایت می­کند یا باید تیمّم کند؟ امام فرمود: اگر آب باران او را بشوید کفایت می­کند، در غیر این صورت باید تیمّم کند. پرسیدم: فضیلت کدام یک بیشتر است، کسی که تیمّم می­کند یا کسی که با برف صورت، بدن و سرش را مسح می­کند؟ امام فرمود: اگر برف سر و بدنش را خیس کند برتری دارد، و اگر توانایی شستن (با برف را) نداشته باشد تیمّم می­کند.(1)

قرب الاسناد: عبدالله بن بُکَیر گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا شخصی که جنب می­شود و به آب دست نمی­یابد می­تواند تیمّم کند و نماز بگزارد؟ امام فرمود: خیر تا آخر وقت نماز نمی­تواند، چرا که اگر تا آن زمان به آب دست نیابد، زمین و خاک همچنان در دسترس اوست.(2)

توضیح

این حدیث بر رجحان به تأخیر انداختن نماز تا آخر وقت دلالت می­کند، امّا در عین حال اشاره ای به امید داشتن به زوال عذر دارد، و ظاهراً هیچ اختلاف نظری بر سر عدم جواز تیمّم قبل از وارد شدن به نهایت وقت نماز وجود ندارد، و برخی اتفاق نظر فقها را در این زمینه نقل کرده­اند، امّا در مورد جواز تیمّم در وسعت وقت سه نظر مختلف وجود دارد:

نخست: وجوب به تأخیر انداختن نماز تا آخر وقت؛ بیشتر فقها به این امر اعتقاد دارند بلکه اتفاق نظر اجماع فقها را بر آن نقل کرده­اند.

دوّم: جواز تیمّم کردن در اوّل وقت به صورت مطلق؛ این نظر به شیخ صدوق و جعفیّ نسبت داده شده است و علّامه در المنتهی و التحریر و شهید در البیان آن را پشتیبانی و تقویت کرده­اند؛ و به نقل از شهید، بزنطیّ در الجامع گفته است: جایز نیست که کسی تیمّم کند مگر در آخر وقت نماز، و این سخن اشاره دارد به استحباب به تأخیر انداختن تیمّم تا آخر وقت نماز.

سوّم: نظری که ابن جنید برگزیده است مبنی بر جواز تقدیم تیمّم آن­گاه که یقین یا شکّ غالب در مورد عدم دست یافتن به آب و یا ادامه یافتن عذر تا آخر وقت نماز حاصل شود، علّامه نیز این نظر را در تعدادی از کتابهایش برگزیده است، ولی فقط قید حصول یقین را ذکر کرده و سخنی از ظن به میان نیاورده است، و کلام ابن عقیل نیز به این نظر اشاره دارد، و نظر دوّم خالی از قوّت نیست و بعد از آن نظر سوّم قرار دارد.

روایت4.

الخصال:

ص: 146


1- . قرب الاسناد : 110 چاپ نجف، 85 چاپ سنگی
2- . قرب الاسناد: 103 چاپ نجف، 79 چاپ سنگی

الجر أکثر.

فمندفع لبعد هذا الاحتمال کما عرفت و قرب الحمل علی التبعیض و تبادره إلی الذهن و إن سلمنا استلزامه حمل الصعید علی المعنی المجازی فارتکاب هذا المجاز أولی لما عرفت.

فظهر أن ظاهر الآیة موافق لما ذهب إلیه ابن الجنید من اشتراط علوق شی ء من التراب بالکفین لیمسح به و یتأید بذلک ما ذهب إلیه المفید و أتباعه من عدم جواز التیمم بالحجر.

و قد ختم سبحانه الآیة الأولی بقوله إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً و یفهم منه التعلیل لما سبقه من ترخیص ذوی الأعذار فی التیمم فهو واقع موقع قوله جل شأنه فی الآیة الثانیة ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ یعنی أن من عادته العفو عنکم و المغفرة لکم فهو حقیق بالتسهیل علیکم و التخفیف عنکم.

و قد اختلف المفسرون فی المراد من التطهیر فی قوله وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ قیل المراد به التطهیر من الحدث بالتراب عند تعذر استعمال الماء و قیل تنظیف الأبدان بالماء فهو راجع إلی الوضوء و الغسل و قیل المراد التطهیر من الذنوب بما فرض من الوضوء و الغسل و التیمم و یؤیده

ما روی عن النبی صلی الله علیه و آله أنه قال: إن الوضوء یکفر ما قبله.

و قیل المراد تطهیر القلب عن التمرد من طاعة الله سبحانه لأن إمساس هذه الأعضاء بالماء و التراب لا یعقل له فائدة إلا محض الانقیاد و الطاعة.

و قوله تعالی وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ أی بما شرعه لکم مما یتضمن تطهیر أجسادکم أو قلوبکم أو تکفیر ذنوبکم و اللامات فی الأفعال الثلاثة للتعلیل و مفعول یرید محذوف فی الموضعین و قوله تعالی لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ أی علی نعمائه المتکاثرة التی من جملتها ما یترتب علی ما شرعه فی هذه الآیة الکریمة أو لعلکم تؤدون شکره بالقیام بما کلفکم به فیها و الله یعلم.

ثم اعلم أنه یمکن أن یکون الحکمة فی تکرار حکم التیمم فی الکتاب

ص: 144

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: با چهار خصلت (بر دیگر پیامبران) برتری داده شده­ام: زمین برای امّتم به عنوان محل سجده و وسیله­ای برای تطهیر قرار داده شده است، و هرگاه شخصی از امّتم بخواهد نماز بگزارد و به آب دست نیابد امّا به زمین دسترسی داشته باشد، آن را برای او مسجد و باعث پاکی و طهارت قرار داده­ شده است، حدیث.(1)

روایت5.

الخصال: علل الشرایع: از جابر بن عبدالله روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: خداوند عزّ و جلّ فرموده است: تمام نقاط زمین را برای تو و امّتت مسجد قرار دادم و خاک آن را باعث طهارت و پاکی،... تا پایان حدیث.(2)

توضیح

مرتضی رضی الله عنه این فرموده پیامبر صلّی الله علیه و آله: (جُعِلَت لی الأرضُ مسجداً و ترابُها طَهوراً: زمین برای من به عنوان مسجد قرار داده شده است و خاک آن باعث طهارت و پاکی) را دلیلی دانسته است بر اینکه منظور از (صعید) خاک است، و اگر تمام اجزای زمین پاک کننده باشد و مقصود از این اجزاء خاک نباشد ذکر خاک در غیر جایگاه آن واقع شده است؛ صاحب المعتبر به این مسأله پاسخ گفته است به این که به دلالت خطاب تمسک کرده است که این دلالت متروک است، همچنین شیخ بهائی قدّس سرّه در پاسخ گفته که منظور از این حدیث این است که پیامبر به نسبت قوانین و احکام الهی در معرض تسهیل و تخفیف قرار گرفته است و امتنان خداوند بر او و امّتِ موردِ مرحمتش، بیان شده است؛ پس اگر سطح زمین به صورت مطلق همراه با سنگ و غیره باعث پاکی و طهارت می­گردید، ذکر خاک مُخلّ انطباق کلام بر هدف و مقصود مورد نظر از آن می­بود و اگر پیامبر چنین می­فرمود: (جُعلت لی الأرض مسجداً و طهوراً)، با مقتضای حال سازگاری بیشتری داشت، پایان نقل قول.

و

این اشکال بر آن وارد می­شود که آنچه وی ذکر کرده است آن را خارج نمی­کند از این که استدلال به مفهوم باشد، بلکه آنچه وی ذکر کرده است اگر تمام (صحیح) باشد دلیل بر حجیت مفهوم در این مقام خواهد بود، با وجود آنکه محتمل است که فایده ذکر خاک، تصریح به شمول آن برای هر خاکی باشد هرچند منفصل از زمین باشد و رفع توهّم حذف مضاف، ادّعا نشده است .

ص: 147


1- . الخصال 1: 96
2- . الخصال 2: 48، علل الشرائع 1: 112 ، این حدیث را در معانی الأخبار نیز خواهی دید.

العزیز فی آیتین متشابهتین و اشتمالهما علی أنواع التأکید علمه سبحانه بإنکار عمر و أتباعه هذا الحکم بمحض الاستبعاد بل معاندة لله و لرسوله کما سیأتی و بیناه مفصلا فی کتاب الفتن فی باب بدعه لعنه الله.

الأخبار

«1»

الْعِلَلُ، لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ التَّیَمُّمِ فَوَضَعَ یَدَیْهِ عَلَی التُّرَابِ ثُمَّ نَفَضَهُمَا وَ مَسَحَ وَجْهَهُ وَ یَدَیْهِ فَوْقَ الْکَفِّ وَ الْعِلَّةُ فِی تَرْکِ مَسْحِ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ فِی التَّیَمُّمِ أَنَّ اللَّهَ فَرَضَ الطَّهُورَ بِالْمَاءِ فَجَعَلَ غَسْلَ الْوَجْهِ وَ الْیَدَیْنِ وَ مَسْحَ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ وَ فَرَضَ الصَّلَاةَ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ ثُمَّ جَعَلَ لِلْمُسَافِرِ رَکْعَتَیْنِ وَ کَذَلِکَ لِلَّذِی لَا یَقْدِرُ عَلَی الْمَاءِ مَسْحَ الْوَجْهِ وَ الْیَدَیْنِ وَ تَرَکَ مَسْحَ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ کَمَا تَرَکَ لِلْمُسَافِرِ رَکْعَتَیْنِ.

«2»

الْهِدَایَةُ،: مَنْ کَانَ جُنُباً أَوْ عَلَی غَیْرِ وُضُوءٍ وَ وَجَبَ الصَّلَاةُ وَ لَمْ یَجِدِ الْمَاءَ فَلْیَتَیَمَّمْ کَمَا قَالَ اللَّهُ فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً وَ الصَّعِیدُ الْمَوْضِعُ الْمُرْتَفِعُ وَ الطَّیِّبُ الَّذِی یَنْحَدِرُ عَنْهُ الْمَاءُ وَ التَّیَمُّمُ هُوَ أَنْ یَضْرِبَ الرَّجُلُ بِیَدَیْهِ عَلَی الْأَرْضِ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ یَنْفُضُهُمَا وَ یَمْسَحُ بِهِمَا جَبِینَهُ وَ حَاجِبَیْهِ وَ یَمْسَحُ عَلَی ظَهْرِ کَفَّیْهِ- وَ النَّظَرُ إِلَی الْمَاءِ یَنْقُضُ التَّیَمُّمَ (1) وَ لَا بَأْسَ بِأَنْ یُصَلِّیَ الرَّجُلُ بِتَیَمُّمٍ وَاحِدٍ صَلَوَاتِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ کُلَّهَا مَا لَمْ یُحْدِثْ أَوْ یُصِیبَ مَاءً وَ مَنْ تَیَمَّمَ وَ صَلَّی ثُمَّ وَجَدَ الْمَاءَ فَقَدْ مَضَتْ صَلَاتُهُ فَلْیَتَوَضَّأْ لِصَلَاةٍ أُخْرَی وَ مَنْ کَانَ فِی مَفَازَةٍ وَ لَمْ یَجِدِ الْمَاءَ وَ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی التُّرَابِ وَ کَانَ مَعَهُ لِبْدٌ جَافٌّ تَیَمَّمَ مِنْهُ أَوْ مِنْ عُرْفِ دَابَّتِهِ وَ مَنْ أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ فَخَافَ عَلَی نَفْسِهِ التَّلَفَ إِنِ اغْتَسَلَ فَإِنَّهُ إِنْ کَانَ جَامَعَ فَلْیَغْتَسِلْ وَ إِنْ أَصَابَهُ مَا أَصَابَهُ وَ إِنِ احْتَلَمَ فَلْیَتَیَمَّمْ وَ الْمَجْدُورُ إِذَا أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ یُؤَمَّمُ لِأَنَّ مَجْدُوراً أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَغُسِلَ فَمَاتَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَخْطَأْتُمْ أَ لَا یَمَّمْتُمُوهُ (2).

ص: 145


1- 1. الهدایة ص 18.
2- 2. الهدایة: 19.

حقیقتاً کلام سیّد استوار و متین است، امّا با وجود معارض قوی - نظری که با قوّت به مخالفت با آن بپردازد - نیاز به تأویل و تفسیر دارد.

روایت6.

علل الشرایع: زراره در ضمن حدیثی طولانی که در باب وضو ذکر گردید از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: سپس خداوند متعال فرموده است: «فإن لَم تجدوا ماء فتیمّموا صعیداً فامسحوا بوجوهکم»، بنابراین هنگامی که خداوند خواسته از بار مسؤولیّت کسی که به آب دست نمی­یابد بکاهد، مسح کردن با خاک را جایگزین شستن با آب کرده است، چرا که فرموده است،: «بوجوهکم» سپس عبارت «و أیدیکم» را به آن افزوده است، آن­گاه فرموده است: «منه» یعنی: قسمتی از آن (خاک مورد استفاده در) تیمّم، به خاطر اینکه از این امر آگاه بوده است که آن خاک به طور کامل با صورت تماس پیدا نمی­کند، چرا که به قسمتی از کف دست می­چسبد و به قسمتی از آن نمی­چسبد، سپس فرموده است: «و ما یرید الله لیجعل لکم فی الدین من حرج» که (حَرج) به معنای تنگنا و سختی است.(1)

روایت7.

فقه الرضا: امام رضا علیه السلام فرموده است: خداوند شما را بیامرزد، آگاه باشید که تیمّم برای مضطرّ به منزله غسل و وضو است، و در غیر حالت ضرورت نیز اگر کسی به آب دست نیابد تیمّم نصف وضو به شمار می­آید، و جایز نیست که تیمّم کند مگر در اواخر وقت تعیین شده برای نماز و یا زمانی که بیم آن داشته باشد که وقت نماز در حال گذر است.(2)

شیوه تیمّم کردن برای وضو، جنابت و سایر موجبات غسل یکسان است به این ترتیب: یک بار با دستانت بر زمین می­زنی، سپس با آنها صورتت را از ابروها تا چانه مسح می­نمایی، در برخی از روایت­ها ذکر شده که از موضع سجده بر روی پیشانی از رستن­گاه مو به سوی بینی مسح می­شود، سپس بار دیگر دستانت را بر زمین می­زنی و پشت دست راست را با کف دست چپ و پشت دست چپ را با کف دست راست از مُچ، و در روایتی دیگر از بیخ انگشتان، مسح می­نمایی .

و من روایت می­کنم که هر گاه قصد تیمّم نمودی کف دستانت را یک بار بر زمین بکوب، سپس یکی از دستانت را روی دیگری قرار ده و با کناره انگشتانت صورتت را از بالای ابروهایت مسح می­نمایی و قسمت­های باقی مانده به همان حال باقی می­ماند، سپس انگشتان دست چپ را از بیخ انگشتان و بالای کف بر روی انگشتان دست راست قرار می­دهی، آن­گاه آن­ها را بر پشت دست می­کشی ، سپس انگشتان دست

ص: 148


1- . علل الشرائع 1: 265
2- . فقه الرضا: 4
«3»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ تُصِیبُهُ الْجَنَابَةُ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَی مَاءٍ فَیُصِیبُهُ الْمَطَرُ هَلْ یُجْزِیهِ ذَلِکَ أَمْ هَلْ یَتَیَمَّمُ قَالَ إِنْ غَسَلَهُ أَجْزَأَهُ وَ إِلَّا عَلَیْهِ التَّیَمُّمُ قَالَ قُلْتُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ أَ یَتَیَمَّمُ أَوْ یَمْسَحُ بِثَلْجٍ وَجْهَهُ وَ جَسَدَهُ وَ رَأْسَهُ قَالَ الثَّلْجُ إِنْ بَلَّ رَأْسَهُ وَ جَسَدَهُ أَفْضَلُ وَ إِنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی أَنْ یَغْتَسِلَ تَیَمَّمَ (1).

وَ مِنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ فَلَمْ یُصِبِ الْمَاءَ أَ یَتَیَمَّمُ وَ یُصَلِّی قَالَ لَا حَتَّی آخِرِ الْوَقْتِ إِنَّهُ إِنْ فَاتَهُ الْمَاءُ لَمْ تَفُتْهُ الْأَرْضُ (2).

بیان

یدل علی رجحان التأخیر إلی آخر الوقت لکن فیه إشعار برجاء زوال العذر و لا خلاف ظاهرا فی عدم جواز التیمم قبل دخول وقت الغایة و نقلوا الإجماع علیه و اختلفوا فی جواز التیمم فی سعة الوقت علی أقوال ثلاثة الأول وجوب التأخیر إلی آخر الوقت و إلیه ذهب الأکثر بل نقلوا علیه الإجماع.

الثانی الجواز فی أول الوقت مطلقا و هو المنسوب إلی الصدوق و الجعفی و قواه العلامة فی المنتهی و التحریر و الشهید فی البیان و قال البزنطی فی الجامع علی ما نقل عنه الشهید لا ینبغی لأحد أن یتیمم إلا فی آخر وقت الصلاة و فیه إشعار بالاستحباب.

الثالث ما اختاره ابن الجنید و هو جواز التقدیم عند العلم أو الظن الغالب بفوت الماء أو امتداد العذر إلی آخر الوقت و اختاره العلامة فی عدة من کتبه لکن إنما قید بالعلم و لم یذکر الظن و إلیه یومی کلام ابن أبی عقیل و الثانی لا یخلو من قوة و بعده الثالث.

«4»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْبُنْدَارِ عَنْ مُجَاهِدِ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی بُکَیْرِ

ص: 146


1- 1. قرب الإسناد ص 110 ط نجف ص 85 ط حجر.
2- 2. قرب الإسناد ص 103 ط نجف ص 79 ط حجر.

راست را بر روی انگشتان دست چپ قرار می­دهی و همان کارهایی را که یک بار با دست چپ در مورد دست راست انجام دادی با دست راست در مورد دست چپ انجام می­دهی.

این شیوه تیمّم کردن است، تیمّم در هنگام ضرورت به منزله وضوی کامل است، و هر گاه به آب دست یابی تیمّم باطل می­گردد و هنگام شروع نمازهای بعدی باید وضو و غسل را دوباره با آب انجام دهی، مگر به آب دست یابی و برای نمازی که آن را به جا آورده ای وقت داری پس باید تطهیر کنی و نماز را اعاده کنی.

و روایت می­کنیم که جبرئیل علیه السلام هنگام وضو بر مولای­مان رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرود آمد و شستن صورت و دست­ها و مسح سر و پاها را به ایشان وحی نمود، سپس هنگام تیمّم نیز فرود آمد و مسح سر و پاها را حذف و مسح صورت و دست­ها را به جای شستن آنها وضع نمود.

همچنین از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت می­کنیم که فرمود: پروردگار آب و خاک یکی است.و برای شخص تیمّم کننده جایز نیست جز در پایان وقت نماز تیمّم کند، و اگر قبل از به پایان رسیدن وقت نماز تیمّم کند و نماز بخواند سپس به آب دست یابد و وقت نماز همچنان باقی باشد، باید نماز و وضو را دوباره با استفاده از آب انجام دهد، و اگر بر آب گذر کند و وضو نگیرد و نماز را در آخر وقت با تیمّم به جا آورده باشد و طلب آب دیگری کند ولی تا فرا رسیدن نماز بعدی به آب نرسد باید دوباره تیمّم را تکرار کند، چرا که گذر کردن او بر آب باعث باطل شدن تیمّم می­گردد .

و با یک تیمّم امکان به جا آوردن نمازهای پنجگانه وجود دارد، البته به شرط اینکه آنچه باعث نقض وضو می­گردد روی ندهد، و برای جنابت نیز می­توانی تیمّم کنی و زن حائض نیز مانند تیمّم نماز تیمّم می­کند.

همانا خداوند متعال طهارت و پاکی را واجب گردانده است، پس شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را وضع نموده و نماز را در چهار رکعت واجب گردانده است، ولی برای مسافر دو رکعت را واجب گردانده و دو رکعت را به او تخفیف داده است و در دو رکعت باقیمانده نیز قرائت سوره وجود ندارد، همچنین برای کسی که به آب دست نمی­یابد (یا توان استعمال آب را ندارد) مسح صورت و دست­ها را وضع نموده و مسح سر و پاها را از میان برداشته است.

خداوند متعال فرموده است: «فتیمّموا صعیداً طیّباً» و (صعید) به معنای مکان مرتفع زمین می­باشد و (طیّب) زمینی است که آب از آن سرازیر می­شود، و روایت شده است که شخص تیمّم کننده پیشانی، ابروها و پشت دستانش را مسح می­کند، و آن­گاه که

ص: 149

بْنِ أَبِی الْعَوَّامِ عَنْ یَزِیدَ عَنْ سُلَیْمَانَ التَّمِیمِیِّ عَنْ سَیَّارٍ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: فُضِّلْتُ بِأَرْبَعٍ جُعِلَتْ لِأُمَّتِیَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً وَ أَیُّمَا رَجُلٍ مِنْ أُمَّتِی أَرَادَ الصَّلَاةَ فَلَمْ یَجِدْ مَاءً وَ وَجَدَ الْأَرْضَ فَقَدْ جُعِلَتْ لَهُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً الْحَدِیثَ (1).

«5»

وَ مِنْهُ، وَ مِنَ الْعِلَلِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ شَاهٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ السُّخْتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَسْوَدِ الْوَرَّاقِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْکَدِرِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلْتُ لَکَ وَ لِأُمَّتِکَ الْأَرْضَ کُلَّهَا مَسْجِداً وَ تُرَابَهَا طَهُوراً تَمَامَ الْخَبَرِ(2).

إیضاح

احتج المرتضی رضی الله عنه علی أن الصعید هو التراب بقول النبی صلی الله علیه و آله جعلت لی الأرض مسجدا و ترابها طهورا و لو کانت أجزاء الأرض طهورا و إن لم تکن ترابا لکان ذکر التراب واقعا فی غیر محله و أجاب عنه فی المعتبر بأنه تمسک بدلالة الخطاب و هی متروکة و أجاب عنه الشیخ البهائی قدس سره بأن مراده أن النبی فی معرض التسهیل و التخفیف و بیان امتنان الله سبحانه علیه و علی هذه الأمة المرحومة فلو کان مطلق وجه الأرض من الحجر و نحوه طهورا لکان ذکر التراب مخلا بانطباق الکلام علی الغرض المسوق له و کان المناسب لمقتضی الحال أن یقول جعلت لی الأرض مسجدا و طهورا انتهی.

و یرد علیه أن ما ذکره لا یخرجه عن کونه استدلالا بالمفهوم بل ما ذکره لو تم لکان دلیلا علی حجیة المفهوم فی هذا المقام مع أنه یحتمل أن یکون الفائدة فی ذکر التراب التصریح بشموله لکل تراب و إن کان منفصلا عن الأرض و رفع توهم حذف مضاف غیر المدعی.

ص: 147


1- 1. الخصال ج 1 ص 96.
2- 2. الخصال ج 2 ص 48، علل الشرائع ج 1 ص 112، و تراه فی معانی الاخبار ص 51.

تکبیره الاحرام گفتی و از قضا آب برایت فراهم شد، نماز را قطع نمی­کنی و تیمّمت نیز باطل نمی­شود و نمازت را پی بگیر.(1)

توضیح

آگاه باش که فقها در مورد تعداد ضربات دست که هنگام تیمّم بر زمین کوبیده می­شود اختلاف نظر دارند، شیخین در النهایه، المبسوط و المقنعه گفته­اند: تیمّم بدل از وضو یک ضربه دارد و تیمّم بدل از غسل دو ضربه، این نظر را شیخ صدوق، سلّار، ابوصلاح، ابن ادریس و بیشتر فقهای معاصر برگزیده­اند. ولی مرتضی در شرح الرساله گفته است: در تمام حالات یک ضربه واجب است؛ این نظر را ابن جنید، ابن ابی عقیل و شیخ مفید در المسائل العزیّه برگزیده­اند.

همچنین در الأرکان از شیخ مفید نقل شده که در تمام حالات دو ضربه را واجب دانسته است، و علّامه در المنتهی و المختلف و محقّق در المعتبر این نظر را از علی بن بابویه حکایت کرده­اند، ولی از ظاهر کلام او در الرساله چنین برداشت می­شود که سه ضربه را واجب دانسته است: یک ضربه با دو دست برای مسح صورت، یک ضربه با دست چپ برای مسح دست راست و یک ضربه با دست راست برای مسح دست چپ، و بین وضو و غسل اختلافی قائل نشده است؛ و در المعتبر نیز نظری مبنی بر ضربات سه گانه را به نقل از عدّه­ای از شیعه حکایت کرده است.

و منشأ اختلاف نظر در این زمینه اختلاف احادیث است: پس بنا بر نظر مشهور در بین احادیث این گونه اتفاق ایجاد کرده­اند که احادیثی که قائل به یک ضربه هستند را بر تیمّم بدل از وضو و احادیثی که قائل به دو ضربه هستند را بر تیمّم بدل از غسل حمل کرده­اند، و این عمل را به خاطر تناسب آن و همچنین بر اساس روایتی که بر فرق بین وضو و غسل دلالت نمی­کند انجام داده­اند؛ عدّه­ای از فقها نیز با حمل نمودن احادیث قائل به دو ضربه بر استحباب، بین احادیث اتفاق ایجاد کرده­اند، و این شیوه متّفق ساختن احادیث صحیح­تر به نظر می­رسد. امّا به رأی من حمل احادیث قائل به دو ضربه بر تقیّه صحیح­تر است،

ص: 150


1- . فقه الرضا: 5

و الحق أن ما ذکره السید متین لکن لا بد من التأویل مع وجود المعارض القوی.

«6»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ مَضَی فِی بَابِ الْوُضُوءِ حَیْثُ قَالَ: ثُمَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَإِنْ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ فَلَمَّا وَضَعَ عَمَّنْ لَمْ یَجِدِ الْمَاءَ أَثْبَتَ مَکَانَ الْغُسْلِ مَسْحاً لِأَنَّهُ قَالَ بِوُجُوهِکُمْ ثُمَّ وَصَلَ بِهَا وَ أَیْدِیَکُمْ ثُمَّ قَالَ مِنْهُ أَیْ مِنْ ذَلِکَ التَّیَمُّمُ لِأَنَّهُ عَلِمَ أَنَّ ذَلِکَ أَجْمَعَ لَمْ یَجْرِ عَلَی الْوَجْهِ لِأَنَّهُ یَعْلَقُ مِنْ ذَلِکَ الصَّعِیدِ بِبَعْضِ الْکَفِّ وَ لَا یَعْلَقُ بِبَعْضِهَا ثُمَّ قَالَ ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ وَ الْحَرَجُ الضَّیْقُ (1).

«7»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: اعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّ التَّیَمُّمَ غُسْلُ الْمُضْطَرِّ وَ وُضُوؤُهُ وَ هُوَ نِصْفُ الْوُضُوءِ فِی غَیْرِ ضَرُورَةٍ إِذَا لَمْ یُوجَدِ الْمَاءُ وَ لَیْسَ لَهُ أَنْ یَتَیَمَّمَ حَتَّی یَأْتِیَ إِلَی آخِرِ الْوَقْتِ أَوْ إِلَی أَنْ یَتَخَوَّفَ خُرُوجَ وَقْتِ الصَّلَاةِ(2) وَ صِفَةُ التَّیَمُّمِ لِلْوُضُوءِ وَ الْجَنَابَةِ وَ سَائِرِ أَبْوَابِ الْغُسْلِ وَاحِدٌ وَ هُوَ أَنْ تَضْرِبَ بِیَدَیْکَ عَلَی الْأَرْضِ ضَرْبَةً وَاحِدَةً ثُمَّ تَمْسَحَ بِهِمَا وَجْهَکَ مِنْ حَدِّ الْحَاجِبَیْنِ إِلَی الذَّقَنِ وَ رُوِیَ مِنْ مَوْضِعِ السُّجُودِ مِنْ مَقَامِ الشَّعْرِ إِلَی طَرَفِ الْأَنْفِ ثُمَّ تَضْرِبُ بِهِمَا أُخْرَی فَتَمْسَحُ بِهِمَا الْکَفَّیْنِ مِنْ حَدِّ الزَّنْدِ وَ رُوِیَ مِنْ أُصُولِ الْأَصَابِعِ تَمْسَحُ بِالْیُسْرَی الْیُمْنَی وَ بِالْیُمْنَی الْیُسْرَی عَلَی هَذِهِ الصِّفَةِ وَ أَرْوِی إِذَا أَرَدْتَ التَّیَمُّمَ اضْرِبْ کَفَّیْکَ عَلَی الْأَرْضِ ضَرْبَةً وَاحِدَةً ثُمَّ تَضَعُ إِحْدَی یَدَیْکَ عَلَی الْأُخْرَی ثُمَّ تَمْسَحُ بِأَطْرَافِ أَصَابِعِکَ وَجْهَکَ مِنْ فَوْقِ حَاجِبَیْکَ وَ بَقِیَ مَا بَقِیَ ثُمَّ تَضَعُ أَصَابِعَکَ الْیُسْرَی عَلَی أَصَابِعِکَ الْیُمْنَی مِنْ أَصْلِ الْأَصَابِعِ مِنْ فَوْقِ الْکَفِّ ثُمَّ تُمِرُّهَا عَلَی مُقَدَّمِهَا عَلَی ظَهْرِ الْکَفِّ ثُمَّ تَضَعُ أَصَابِعَکَ

ص: 148


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 265.
2- 2. فقه الرضا: 4.

شرح

چرا که الطیبیّ در شرح المشکوه در شرح حدیث عمّار گفته است: در این حدیث فوائدی وجود دارد از جمله اینکه در تیمّم، زدن یک ضربه بر زمین برای مسح صورت و دو کف دست کفایت می­کند، و این نظر متعلّق به علی علیه السلام، ابن عباس، عمّار و گروهی از تابعین است، امّا از میان تابعین عبدالله بن عمر و جابر و همچنین بیشتر فقهای سرزمین­های مختلف بر این باورند که تعداد ضرباتی که برای تیمّم بر زمین زده می­شود دو ضربه است، پایان نقل قول.

از سخن الطیبیّ آشکار می­گردد که نظر مشهور در بین مخالفان دو ضربه است، و نظر مشهور در بین ایشان، درمورد نظر امیر المؤمنین علیه السلام و عمّار که در تمام احکام دنباله­رو امام است و همچنین ابن عباس که در بیشتر احکام موافق ایشان است، یک ضربه می­باشد؛ بنابراین آشکار است که احادیث قائل به یک ضربه، قوی­تر هستند و حمل احادیث قائل به دو ضربه بر تقیّه، اولی - سزاوارتر - می­باشد، هرچند احوط، جمع بین آن دو (روایت)، در این دو (یک ضربه و دو ضربه) می­باشد و شاید اختلاف اجزای این خبر نیز از روی تقیه باشد.

سپس آگاه باش که بیشتر فقها برای تعبیر از مقصود خود از لفظ (ضَرب) استفاده کرده­اند و آن وضعی (قراردادن) است که مشتمل بر اعتمادی است که عرفا با آن مسمّای این کلمه، حاصل می­شود؛ پس قراردادن مجرد - بدون ضرب - آن را کفایت نمی­کند و برخی از آنان به لفظ «وضع» تعبیر کرده­اند مانند شیخ در النهایة و المبسوط و شهید و جماعتی دیگر آن را اختیار کرده­اند و تعبیر در روایات مختلف است و کلمه «ضرب» احوط بلکه اقوی است.

و نظر فقها این است که تکان دادن دست­ها بعد از کوبیدن آن­ها بر زمین به منظور از بین رفتن گرد و غبار اضافی مستحبّ است، و اجماع فقها بر عدم وجوب چنین کاری اتفاق نظر دارد، و شیخ مسح نمودن یکی از دست­ها با دست دیگر را بعد از تکان دادن مستحبّ دانسته و در این حدیث، جای تکان دادن را، ذکر کرده است.

و بیشتر فقها مسح صورت با باطن هر دو کف دست را معتبر دانسته اند، و از ابن جنید نقل شده که وی به مسح با دست راست اکتفا کرده است برای اینکه مسح صدق می کند، و با نگاه به ظاهر آیه نیز چنین نظری برداشت می­شود، امّا ظاهر احادیثی که این آیه را تبیین و تفسیر کرده­اند صحّت نظر نخست (مسح با کف دو دست) را تأیید می­کنند.

و گفته­اند: مسح باید در حال اختیار با باطن دو کف دست انجام پذیرد، چرا که عادت چنین است، پس اگر مسح به صورت اختیاری با پشت دست یا ابزار دیگری انجام پذیرد کفایت نمی­کند، آری اگر شخص برای مسح با باطن دست عذر داشته باشد مسح با پشت دست کفایت می­کند، و احوط آن است که کسی را هم عهده دار آن کند(که با کف دست او را مسح کند).

و از ظاهر کلام فقها چنین بر می­آید که شرط صحّت تیمّم آن است که کوبیدن دست­ها بر زمین با هم و یک دفعه باشد، پس جایز نیست که در ابتدا یکی از دست­ها و سپس دست دیگر را بر زمین بکوبد. و گویا که فقها بر این نظر متّفق هستند که مسح پیشانی از رستن­گاه مو به

ص: 151

الْیُمْنَی عَلَی أَصَابِعِکَ الْیُسْرَی فَتَصْنَعُ بِیَدِکَ الْیُمْنَی مَا صَنَعْتَ بِیَدِکَ الْیُسْرَی عَلَی الْیُمْنَی مَرَّةً وَاحِدَةً فَهَذَا هُوَ التَّیَمُّمُ وَ هُوَ الْوُضُوءُ التَّامُّ الْکَامِلُ فِی وَقْتِ الضَّرُورَةِ فَإِذَا قَدَرْتَ عَلَی الْمَاءِ انْتَقَضَ التَّیَمُّمُ وَ عَلَیْکَ إِعَادَةُ الْوُضُوءِ وَ الْغُسْلِ بِالْمَاءِ لِمَا تَسْتَأْنِفُ الصَّلَاةَ اللَّهُمَّ إِلَّا أَنْ تَقْدِرَ عَلَی الْمَاءِ وَ أَنْتَ فِی وَقْتٍ مِنَ الصَّلَاةِ الَّتِی صَلَّیْتَهَا بِالتَّیَمُّمِ فَتَطَهَّرُ وَ تُعِیدُ الصَّلَاةَ وَ نَرْوِی أَنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام نَزَلَ إِلَی سَیِّدِنَا رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْوُضُوءِ بِغَسْلَیْنِ وَ مَسْحَیْنِ غَسْلِ الْوَجْهِ وَ الْیَدَیْنِ وَ مَسْحِ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ ثُمَّ نَزَلَ فِی التَّیَمُّمِ بِإِسْقَاطِ الْمَسْحَیْنِ وَ جَعْلِ مَکَانِ مَوْضِعِ الْغَسْلِ مَسْحاً.

وَ نَرْوِی عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ رَبُّ الْمَاءِ وَ رَبُّ الصَّعِیدِ وَاحِدٌ.

وَ لَیْسَ لِلْمُتَیَمِّمِ أَنْ یَتَیَمَّمَ إِلَّا فِی آخِرِ الْوَقْتِ وَ إِنْ تَیَمَّمَ وَ صَلَّی قَبْلَ خُرُوجِ الْوَقْتِ ثُمَّ أَدْرَکَ الْمَاءَ وَ عَلَیْهِ الْوَقْتُ فَعَلَیْهِ أَنْ یُعِیدَ الصَّلَاةَ وَ الْوُضُوءَ وَ إِنْ مَرَّ بِمَاءٍ فَلَمْ یَتَوَضَّأْ وَ قَدْ کَانَ تَیَمَّمَ وَ صَلَّی فِی آخِرِ الْوَقْتِ وَ هُوَ یُرِیدُ مَاءً آخَرَ فَلَمْ یَبْلُغِ الْمَاءَ حَتَّی حَضَرَتِ الصَّلَاةُ الْأُخْرَی فَعَلَیْهِ أَنْ یُعِیدَ التَّیَمُّمَ لِأَنَّ مَمَرَّهُ بِالْمَاءِ نَقَضَ تَیَمُّمَهُ وَ قَدْ یُصَلِّی بِتَیَمُّمٍ وَاحِدٍ خَمْسَ صَلَوَاتٍ مَا لَمْ یُحْدِثْ حَدَثاً یُنْقَضُ بِهِ الْوُضُوءُ وَ تَتَیَمَّمُ لِلْجَنَابَةِ وَ الْحَائِضُ تَتَیَمَّمُ مِثْلَ تَیَمُّمِ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الطُّهْرَ فَجَعَلَ غَسْلَ الْوَجْهِ وَ الْیَدَیْنِ وَ مَسْحَ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ وَ فَرَضَ الصَّلَاةَ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ فَجَعَلَ لِلْمُسَافِرِ رَکْعَتَیْنِ وَ وَضَعَ عَنْهُ الرَّکْعَتَیْنِ لَیْسَ فِیهِمَا الْقِرَاءَةُ وَ جَعَلَ لِلَّذِی لَا یَقْدِرُ عَلَی الْمَاءِ التَّیَمُّمَ مَسْحَ الْوَجْهِ وَ الْیَدَیْنِ وَ رَفَعَ عَنْهُ مَسْحَ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً وَ الصَّعِیدُ الْمَوْضِعُ الْمُرْتَفِعُ عَنِ الْأَرْضِ وَ الطَّیِّبُ الَّذِی یَنْحَدِرُ عَنْهُ الْمَاءُ وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّهُ یَمْسَحُ الرَّجُلُ عَلَی جَبِینَیْهِ وَ حَاجِبَیْهِ وَ یَمْسَحُ عَلَی ظَهْرِ کَفَّیْهِ فَإِذَا کَبَّرْتَ فِی صَلَاتِکَ تَکْبِیرَةَ

ص: 149

سوی کناره بالایی بینی انجام می­پذیرد، و برخی از آنان مسح هر دو طرف پیشانی و شیخ صدوق مسح ابروها را نیز واجب دانسته­اند، و آگاه گشتی که پدر وی قائل به مسح تمام صورت است و در الذکری گفته شده است: کلام جعفیّ به این نکته اشاره دارد. امّا نظر مشهور در مورد دست­ها این است که حدّ تیمّم آن­ها تا مچ است، و ابن ادریس از یکی از فقها نقل کرده که محدوده دست­ها برای مسح نمودن از بیخ انگشتان تا نوک آن­ها می­باشد.و علی بن بابویه گفته است: دستهایت را از آرنج تا انگشتان مسح کن؛ و شیخ صدوق در شرح تیمّم جنابت گفته است: جُنب باید اندکی از بالای کف دستش را مسح کند؛ ممکن است که مقصود او آغاز کردن تیمّم از بالای کف دست به عنوان مقدمه باشد، و یا منظور او عدمِ وجوبِ مسح نمودنِ کامل دست، بوده است.

امّا اگر امکان استفاده از آب در غیر نماز برای شخص فراهم شود تیمّم او باطل می­شود، و اگر بعد از آن آب را دوباره از دست بدهد (و وقت نماز بعدی فرا رسد) بر او واجب است که دوباره تیمّم کند، محقق در المعتبر گفته است: این، نظر اجماع علما است، و هر کسی که به صورت صحیح تیمّم کند و نماز بگزارد و سپس وقت نماز به پایان برسد، قضای آن نماز بر او واجب نیست. علّامه نیز در المنتهی گفته است: این، نظر اجماع علما است.

از سیّد مرتضی نقل شده است: اگر کسی که در آبادانی اقامت دارد به خاطر عدم دسترسی به آب تیمّم کند، بر او واجب است که در صورت دسترسی به آب نمازش را اعاده کند، ولی نظر قوی­تر عدم نیاز به قضای نماز به صورت مطلق است. و اگر کسی تیمّم کند و با وسعت وقت نماز بگزارد سپس در وقت معمولِ نماز، آب بیابد، دو حالت پیش می­آید: اگر قائل به موکول کردن تیمّم به آخر وقت نماز باشیم نماز آن شخص مطلقاً باطل است، ولی اگر قائل به جواز آن با وسعت وقت باشیم، نظر قوی­تر عدم اعاده نماز است، چنان که محقق در المعتبر و شهید در الذکری نیز این نظر را برگزیده­اند، امّا از ابن جنید و ابن ابی عقیل نقل شده که قائل به وجوب اعاده نماز هستند و این امر به خاطر استناد به احادیثی است که حمل بر استحباب شده­اند به خاطر جمع و سازگاری با احادیث دیگر، امّا اینکه یک تیمّم واحد او را برای به جا آوردن نمازهای متعدّد کفایت می­کند ظاهراً در بین فقها اختلافی بر سر این موضوع وجود ندارد.

فقهاء بر سر این موضوع که تیمّم کننده بعد از شروع نماز آب بیابد، دچار اختلاف شده­اند به وجوه زیر: نخست: نماز خود را ادامه می­دهد هر چند فقط تکبیره الاحرام را گفته باشد، چنان که این حدیث بر این نظر دلالت می­کند و بیشتر فقها نیز آن را برگزیده­اند؛ دوّم: در صورتی که به رکوع نرفته باشد نماز را قطع می­کند، این نظر متعلّق به صدوق و شیخ در النهایه و گروه دیگری از فقهاست؛ سوّم: در صورتی که سوره را قرائت نکرده باشد نماز را قطع می­کند، این نظر متعلّق به سلّار است؛ چهارم: وجوب قطع نماز به صورت مطلق اگر بر ظنّش غلبه کند که وسعت وقت به قدر طهارت

ص: 152

الِافْتِتَاحِ وَ أُتِیتَ بِالْمَاءِ فَلَا تَقْطَعِ الصَّلَاةَ وَ لَا تَنْقُضْ تَیَمُّمَکَ وَ امْضِ فِی صِلَاتِکَ (1).

تبیین

اعلم أن الأصحاب قد اختلفوا فی عدد الضربات فی التیمم فقال الشیخان فی النهایة و المبسوط و المقنعة ضربة للوضوء و ضربتان للغسل و هو اختیار الصدوق و سلار و أبی الصلاح و ابن إدریس و أکثر المتأخرین و قال المرتضی فی شرح الرسالة الواجب ضربة واحدة فی الجمیع و هو اختیار ابن الجنید و ابن أبی عقیل و المفید فی المسائل العزیة.

و نقل عن المفید فی الأرکان اعتبار الضربتین فی الجمیع و حکاه العلامة فی المنتهی و المختلف و المحقق فی المعتبر عن علی بن بابویه و ظاهر کلامه فی الرسالة اعتبار ثلاث ضربات ضربة بالیدین للوجه و ضربة بالیسار للیمین و ضربة بالیمین للیسار و لم یفرق بین الوضوء و الغسل و حکی فی المعتبر القول بالضربات الثلاث عن قوم منا.

و منشأ الخلاف اختلاف الأخبار فعلی المشهور جمعوا بینها بحمل أخبار الضربة علی بدل الوضوء و الضربتین علی بدل الغسل للمناسبة و لروایة غیر دالة علی الفرق و منهم من جمع بینها بحمل الضربتین علی الاستحباب (2)

و هو أظهر فی الجمع.

و الأصوب عندی حمل أخبار الضربتین علی التقیة لأنه قال الطیبی فی

ص: 150


1- 1. فقه الرضا ص 5.
2- 2. بل الظاهر بقرینة ما مر فی معنی الصعید أن التراب إذا کان منتفشا یابسا تکفی الضربة الواحدة، فانه فی هذه الصورة تعلق غبار التراب بالید بقدر کفایة المسحین، و أمّا إذا کان ذا نداوة قلیلة أو کان غیر منتفش وجب التکرار، و لاجل ذلک نفسه یجب النفض أو النفخ و ذلک إذا علق التراب بالکفین کثیرا بحیث إذا مسح وجهه حال التراب بین الماسح و الممسوح، و قد کان علیه أن یمسح بغبار التراب و هو الصعید، لا التراب نفسه.

و ادای نماز است، و عدم وجوب قطع اگر چنین امکانی فراهم نباشد، و استحباب قطع اگر به رکوع نرفته باشد، این نظر را شیخ از ابن حمزه نقل کرده است؛ پنجم: نظری که شهید از ابن جنید نقل کرده آن­گاه که گفته است: اگر تیمّم کننده بعد از شروع نماز آب بیابد نماز را در صورت نخواندن رکوع رکعت دوّم قطع می­کند، ولی اگر در رکعت دوّم رکوع رفته باشد به نماز خود ادامه می­دهد، امّا اگر تیمّم کننده آب را بعد از خواندن رکعت اوّل بیابد و بیم آن داشته باشد که با قطع نماز وقت آن به پایان می­رسد، امید است که عدم قطع نماز او را کفایت کند، ولی اگر قبل از خواندن رکعت اوّل آب بیابد ناگزیر باید نمازش را قطع کند.

منشأ اختلاف نظر در این زمینه اختلاف موجود در بین احادیث است، و ممکن است این گونه میان احادیث اتّفاق ایجاد کرد که احادیث قائل به ادامه نماز حمل بر جواز شوند و احادیث قائل به قطع نماز قبل از رکوع بلکه حتی قطع نماز بعد از رکوع حمل بر استحباب شود، و این مسأله به خاطر اینکه فرض نادر می­باشد کم فایده است.

روایت8.

علل الشرایع و الخصال: امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: انسان مسلمان در حالی که جنب است نمی­خوابد و فقط در صورتی که پاک و مطهّر باشد می­خوابد، پس اگر برای غسل آب نیابد باید با خاک تیمّم کند، چرا که روح انسان مؤمن به سوی خداوند عزّ و جلّ عروج کرده و خداوند آن روح را ملاقات کرده و مبارک و خجسته­اش می­گرداند، پس اگر اجلش فرا رسیده باشد آن را در میان رحمت پنهان خویش قرار می­دهد و اگر اجلش فرا نرسیده باشد به وسیله فرشتگان امین خود آن روح را به جسدش باز می­گرداند.(1)

روایت9.

المحاسن: عبید الله الحلبیّ از امام صادق علیه السلام درباره مردی پرسید که بر چاه آب گذر می­کند ولی سطلی به همراه ندارد که از آن آب بکشد، امام فرمود: بر او واجب نیست که وارد چاه شود، چرا که پروردگار آب همان پروردگار زمین است، پس تیمّم کند.(2)

توضیح

(الرکیّة): چاه، این حدیث بر حالتی حمل شده است که در پایین رفتن از چاه مشقّت فراوانی حاصل شود و یا پایین رفتن از چاه باعث فاسد شدن آب گردد؛ مقصود از عدم وجود سطل، عدم وجود هر نوع ابزار برای آب­کشی است، و ذکر (دَلو: سطل)

ص: 153


1- . علل الشرائع 1: 279، الخصال 2: 156
2- . المحاسن: 372
شرح

المشکاة فی شرح حدیث عمار إن فی الخبر فوائد منها أن فی التیمم تکفی ضربة واحدة للوجه و الکفین و هو مذهب علی و ابن عباس و عمار و جمع من التابعین و ذهب عبد الله بن عمر و جابر من التابعین و الأکثرون من فقهاء الأمصار إلی أن التیمم ضربتان انتهی.

فظهر من هذا أن القول المشهور بین المخالفین ضربتان و أن الضربة مشهور عندهم من مذهب أمیر المؤمنین علیه السلام و عمار التابع له فی جمیع الأحکام و ابن عباس الموافق له فی أکثرها فتبین أن أخبار الضربة أقوی و أخبار الضربتین حملها علی التقیة أولی و إن کان الأحوط الجمع بینهما فیهما و لعل اختلاف أجزاء هذا الخبر أیضا للتقیة.

ثم اعلم أن معظم الأصحاب عبروا بلفظ الضرب و هو الوضع المشتمل علی اعتماد یحصل به مسماه عرفا فلا یکفی الوضع المجرد عنه و بعضهم عبر بلفظ الوضع کالشیخ فی النهایة و المبسوط و اختاره الشهید و جماعة و التعبیر فی الأخبار مختلف و الضرب أحوط بل أقوی.

و استحباب نفض الیدین بعد الضرب مذهب الأصحاب و أجمعوا علی عدم وجوبه و استحب الشیخ مسح إحدی الیدین بالأخری بعد النفض و ذکر فی هذا الخبر مکان النفض.

و اعتبر أکثر الأصحاب کون مسح الوجه بباطن الکفین معا و نقل عن ابن الجنید أنه اجتزأ بالید الیمنی لصدق المسح و هو کذلک بالنظر إلی الآیة لکن ظاهر الأخبار المبینة لها الأول.

و قالوا یعتبر فی المسح کونه بباطن الکف اختیارا لأنه المعهود فلو مسح بالظهر اختیارا أو بآلة لم یجز نعم لو تعذر المسح بالباطن أجزأ الظاهر و الأحوط ضم التولیة معه.

و ظاهر الأصحاب أنه یشترط فی ضرب الیدین أن یکونا دفعة فلو ضرب إحدی یدیه ثم أتبعه بالأخری لم یجز و مسح الجبهة من قصاص شعر الرأس

ص: 151

به خاطر این است که فرد شایع می­باشد، پس اگر این امکان فراهم باشد که یک گوشه از عمّامه­اش را خیس کند و سپس آن را بفشرد و با آب چکیده از آن وضو بگیرد، بر او واجب است که چنین کند، و در این حدیث به جواز تیمّم با غیر خاک اشاره شده است.

روایت10.

السرائر: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: گفته شد: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله، فلانی در حالی که مبتلا به آبله بود جُنب گردید پس او را غسل دادند و بر اثر آن وفات نمود، پیامبر فرمود: او را به قتل رسانده­اند، چرا سؤال نپرسیدند، چرا او را امر به تیمّم نکردند، به راستی که شفای درد جهالت سؤال پرسیدن است.(1)

توضیح

در القاموس آمده است: (الجُدر): خروج جوش از صورت و بدن، (الجَدر)با ضمه و فتحه جیم: زخمهایی که در بدن تاول زده و چرکین می­گردد، و (قد جَدر و جُدر: دچار آبله شد) بر وزن (عَنَی و عُنِیَ) که به صورت مشدّد (جُدّر) نیز استعمال شده و به همین معناست و (مجدور) و (مجدَّر) نیز به معنای شخص مبتلا به آبله می­باشد. فرموده (فغسلوه) یعنی: او را به غسل کردن فرمان دادند و برای او فتوای غسل صادر کردند، یا یعنی: غسل دادن او را به عهده گرفتند، و حدیث بر اساس معنای دوم (صادر کردن فتوای غسل) بر این دلالت می­کند که مفتی ضامن (خسارت­های به بار آمده بر اثر فتوای خود) می­باشد و اگر بر اثر کم­کاری یا عدم صلاحیت خطا کند، و شاید این تاوان را در آخرت پس بدهد؛ (العیّ) با کسره، ممکن است که صفت مشبّهه از فعل (عیی) باشد که به معنای شخصی است که از درک و فهم امور عاجز باشد و به آن راه نیابد، همچنین ممکن است (العیّ) مصدر باشد؛ و در یکی از نسخه­های حدیث، عبارتِ (إنّ شفاء العیّ السؤال) به صورت (إنّ آفة العیّ السؤال) ذکر شده است، پس بر اساس عبارت نخست معنا چنین است: چه بسا انسان جاهل از سؤال پرسیدن امتناع می­ورزد و خود را بالاتر از آن می­بیند و سؤال پرسیدن را آفت و ضرر می­پندارد؛ و بر اساس عبارت دوّم: سؤال پرسیدن آفت و از بین برنده جهالت و نادانی است، پس به همان ترتیب که آفت اشیاء را نابود کرده و از بین می­برد، سؤال پرسیدن نیز جهالت و نادانی را از بین می­برد؛ امّا آنچه در اینجا ذکر شده است سازگاری بیشتری با روایت ذکر شده در الفقیه(2)

و روایات عامّه دارد.

در النهایه درباره حدیث (شفاءُ العیّ السؤال) گفته است: (العیّ) یعنی: جهالت و نادانی، و (قد عُیِی به- یَعیی- عیاءً) یعنی: از انجام فلان کار درمانده و ناتوان شد.

روایت11.

المحاسن: امام صادق علیه السلام فرموده است: همانا خداوند متعال شریعت­های نوح، ابراهیم، موسی و عیسی علیهم السلام را به محمد صلّی الله علیه و آله عطا فرموده است، سپس امام حدیث را پی گرفته تا آنجا که می­فرماید: و خداوند زمین را برای پیامبر مسجد و همچنین باعث طهارت و پاکی قرار داده است،... تا آخرحدیث.(3)

ص: 154


1- . السرائر: 478
2- . الفقیه 1: 59
3- . المحاسن: 287

إلی طرف الأنف الأعلی کأنه متفق علیه بین الأصحاب (1) و أوجب بعضهم الجبینین أیضا و الصدوق مسح الحاجبین أیضا و قد عرفت أن أباه قال بمسح جمیع الوجه قال فی الذکری و فی کلام الجعفی إشعار به و المشهور فی الیدین أن حدهما الزند و نقل ابن إدریس عن بعض الأصحاب أن المسح علی الیدین من أصول الأصابع إلی رءوسها.

و قال علی بن بابویه امسح یدیک من المرفقین إلی الأصابع و قال الصدوق فی بیان التیمم للجنابة و مسح یده فوق الکف قلیلا و یحتمل أن یکون مراده الابتداء من فوق الکف من باب المقدمة أو أراد عدم وجوب الاستیعاب.

و أما أنه إذا تمکن من استعمال الماء فی غیر الصلاة ینتقض تیممه و لو فقد الماء بعد ذلک یجب علیه إعادة التیمم فقد قال فی المعتبر إنه إجماع أهل العلم و من تیمم تیمما صحیحا و صلی ثم خرج الوقت لم یجب علیه القضاء و قال فی المنتهی و علیه إجماع أهل العلم.

و نقل عن السید المرتضی أن الحاضر إذا تیمم لفقد الماء وجب علیه الإعادة إذا وجده و الأقوی سقوط القضاء مطلقا و لو تیمم و صلی مع سعة الوقت ثم وجد الماء فی الوقت فإن قلنا باختصاص التیمم بآخر الوقت بطلت صلاته مطلقا و إن قلنا بجوازه مع السعة فالأقوی عدم الإعادة کما اختاره المحقق فی المعتبر و الشهید فی الذکری و نقل عن ابن الجنید و ابن أبی عقیل القول بوجوب الإعادة لأخبار حملها علی الاستحباب طریق الجمع و أما أنه یکفیه تیمم واحد لصلوات متعددة فلا خلاف فیه ظاهرا بین الأصحاب.

و لو وجد الماء بعد الدخول فی الصلاة فقد اختلف فیه کلام الأصحاب علی أقوال الأول أنه یمضی فی صلاته و لو تلبس بتکبیرة الإحرام کما دل علیه هذا الخبر و هو مختار الأکثر الثانی أنه یرجع ما لم یرکع و إلیه ذهب الصدوق و الشیخ فی النهایة و جماعة الثالث أنه یرجع ما لم یقرأ ذهب إلیه سلار الرابع وجوب القطع مطلقا إذا غلب علی ظنه سعة الوقت بقدر الطهارة

ص: 152


1- 1. الا ما مر عن الفقه فی ص 148 س 15 و لذلک قال:« کأنّه متفق علیه».

روایت12.

تفسیر علی بن ابراهیم: در تفسیر این فرموده خداوند متعال: «و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم»(1) {از [دوش] آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است برمی دارد} گفته است: به راستی که خداوند متعال غسل و وضو را بر بنی اسرائیل واجب گردانده بود و تیمّم کردن برای آنان جایز نبود و جایز نبود که جز در دیرها، کنیسه­ها و محراب­ها نماز بخوانند، و هر گاه یکی از آنان مرتکب گناه می­شد نفس­هایش بدبو می­گشت، پس می­فهمید که مرتکب گناه شده است، و هر گاه بول به قسمتی از بدن یکی از آنان برخورد می­کرد آن قسمت را قطع می­کردند، و غنیمت جنگی نیز برای آنان حلال نبود، پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله بار این محدودیّت­ها را از دوش امّت خود برداشت.(2)

روایت13.

السرائر: به نقل از کتاب حَرِیز از زراره روایت شده که گفت: از امام باقر علیه السلام پرسیدم: جنگجوی سوار بر اسب اگر بی وضو باشد و امکان فرود آمدن نیز برایش فراهم نشود، باید چگونه عمل کند؟ امام فرمود: می­تواند از نمد زیر زین، یا خودِ زین و یا بال چهارپایش تیمّم کند، چرا که بر این مواضع غبار می­نشیند.(3)

توضیح

(المُواقف): از لحاظ لفظی و معنایی مانند (المُقاتِل: جنگجو) است؛ (اللِّبد): آنچه زیر زین گذاشته می­شود؛ (المَعرَفَه) بر وزن (مَرحَلَه): مکان رویش یال اسب، (العُرف): یال اسب؛ فقها ذکر کرده­اند که در صورت عدم وجود خاک و آنچه به معنای خاک است تیمّم کردن با غبار لباس، یال چهار پا، نمد زین و هر آنچه امکان نشستن غبار بر آن وجود دارد، بر شخص سوار کار واجب می­باشد، شیخ این نظر را در المعتبر ذکر کرده و علمای ما و اغلب عامّه نیز آن را برگزیده­اند، و آن­گونه که بیشتر فقها تصریح کرده­اند تیمّم با غبار در صورت عدم وجود خاک جایز است، و چه بسا از کلام سید مرتضی در الجمل چنین پیداست که تیمّم با غبار در صورت وجود خاک نیز جایز است، ولی این امر بعید به نظر می­رسد. سپس نظر مشهور آن است که شخص تیمّم کننده در بین هر آنچه غبار بر آن قرار دارد مختار است یکی را برای تیمّم انتخاب کند، چنان که این امر از ظاهر حدیث نیز پیداست؛ شیخ در النهایه گفته است: تیمّم دارای مراتبی است: اوّلین مرتبه تیمّم با خاک است، اگر خاک در دسترس نبود تیمّم با سنگ، اگر سنگ در دسترس نبود شخص با غبار یال چهارپایش یا نمد زین آن تیمّم می­کند، و اگر چهار پا همراه نداشت با غبار لباسش تیمّم می­کند، و اگر هیچ یک از موارد ذکر شده را همراه نداشت با گِل تیمّم می­کند؛ و ابن ادریس گفته است: اوّل خاک، سپس سنگ، سپس غبار

ص: 155


1- . اعراف/ 157
2- . تفسیر القمی: 225
3- . السرائر: 472

و الصلاة و عدم وجوب القطع إذا لم یمکنه ذلک و استحباب القطع ما لم یرکع نقله الشیخ عن ابن حمزة الخامس ما نقله الشهید أیضا عن ابن الجنید حیث قال و إذا وجد المتیمم الماء بعد دخوله فی الصلاة قطع ما لم یرکع الرکعة الثانیة فإن رکعها مضی فی صلاته فإن وجده بعد الرکعة الأولی و خاف ضیق الوقت أن یخرج إن قطع رجوت أن یجزیه أن لا یقطع صلاته و أما قبله فلا بد من قطعها مع وجود الماء.

و منشأ الخلاف اختلاف الروایات و یمکن الجمع بینها بحمل أخبار المضی علی الجواز و أخبار القطع قبل الرکوع علی الاستحباب بل القطع بعده أیضا و المسألة قلیلة الجدوی إذ الفرض نادر.

«8»

الْعِلَلُ (1)، وَ الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْیَقْطِینِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیهم السلام قَالَ: لَا یَنَامُ الْمُسْلِمُ وَ هُوَ جُنُبٌ وَ لَا یَنَامُ إِلَّا عَلَی طَهُورٍ فَإِنْ لَمْ یَجِدِ الْمَاءَ فَلْیَتَیَمَّمْ بِالصَّعِیدِ فَإِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ تَرُوحُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَلْقَاهَا وَ یُبَارِکُ عَلَیْهَا فَإِنْ کَانَ أَجَلُهَا قَدْ حَضَرَ جَعَلَهَا فِی مَکْنُونِ رَحْمَتِهِ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ أَجَلُهَا قَدْ حَضَرَ بَعَثَ بِهَا مَعَ أُمَنَائِهِ مِنْ مَلَائِکَتِهِ فَیَرُدُّوهَا فِی جَسَدِهِ (2).

«9»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ الْحَلَبِیِّ: أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ یَمُرُّ بِالرَّکِیَّةِ وَ لَیْسَ مَعَهُ دَلْوٌ قَالَ لَیْسَ عَلَیْهِ أَنْ یَدْخُلَ الرَّکِیَّةَ لِأَنَّ رَبَّ الْمَاءِ هُوَ رَبُّ الْأَرْضِ فَلْیَتَیَمَّمْ (3).

بیان

الرکیة البئر و حمل علی ما إذا کان فی النزول إلیها مشقة کثیرة أو کان مستلزما لإفساد الماء و المراد بعدم الدلو عدم مطلق الآلة و ذکر الدلو

ص: 153


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 279.
2- 2. الخصال ج 2 ص 156.
3- 3. المحاسن ص 372.

لباس، سپس غبار یال و نمد زین، سپس گِل و لای؛ و شیخ تیمّم با غبار لباس را به صورت مطلق جایز دانسته است، ولی از ظاهر کلام شیخ مفید و سلّار چنین بر می­آید که واجب دانسته­اند لباس تکانده شود و به وسیله غبار خارج شده از آن تیمّم انجام پذیرد، و چه بسا که محقّق شدن شرط احساس وجود غبار کفایت می­کند، و از ظاهر حدیث پیداست که وجود غبار در لباس کافی است چنان که نظر بیشتر فقها نیز چنین است، امّا خارج ساختن یا آشکار شدن غبار برای اینکه لمس شود ضرورتی ندارد، اگر چه احوط آن است که تلاش شود غبارِ لباس خارج شود.

روایت14.

السرائر: از محمّد بن مسلم روایت شده که از امام صادق علیه السلام درباره مردی پرسیدم که در سفر جُنب می­شود، پس جز برف یا یخ چیزی برای غسل نمی­یابد، امام فرمود: او در جایگاه ضرورت قرار گرفته است و می­تواند تیمّم کند، و مناسب نمی­بینم که به این سرزمینی باز گردد که دینش را نابود می­کند.(1)

المحاسن: عبید الله ابن علی الحلبیّ از امام صادق علیه السلام نظیر این حدیث را روایت کرده است.(2)

توضیح

شیخ مفید گوید: اگر غیر از برف چیزی یافت نشود، شخص باید آن را بشکند و با آبش وضو بگیرد؛ و اگر بیم داشته باشد که بر اثر استفاده از برف ضرری متوجه او می­شود، کف دست راست خود را بر روی برف قرار می­دهد و با فشار آن را حرکت می­دهد، سپس دست خود را برداشته و با خیسی آن صورتش را مسح می­نماید، آن­گاه کف دست چپ خود را روی برف قرار داده و اعمالی که با دست راست انجام داده را انجام می­دهد و با آن، دست خود از آرنج تا کناره­های انگشتان را مانند روغن مسح می­کند، و تا پایان اعمالی که ذکر کرده است، سپس گفته است: و اگر شخص محتاج پاک شدن به وسیله غسل باشد، کاری که با برف در مورد وضو انجام داده را برای غسل نیز انجام می­دهد؛ شیخ نیز نظری نزدیک به نظر شیخ مفید بیان کرده است .

از علم الهدی (سید مرتضی)نقل شده که شخص می­تواند با خیسی حاصل از برف تیمّم کند، این نظر به ابن جنید و سلّار نسبت داده شده است، و دیگران قائل به سقوط طهارت در این حالت هستند، ولی علّامه نظر شیخ را برگزیده است.

محقّق در المعتبر گفته است: امر ثابت شده نزد من این است که اگر امکان طهارت با برف فراهم شود به طوری که شخص با آن شسته شود، برف بر خاک مقدّم است بلکه هنگام انتخاب برای استعمال با آب یکسان است، ولی اگر امکان شسته شدن با برف فراهم نشود برای حصول طهارت کفایت نمی­کند و خاک به جای آن معتبرتر است، و هیچ گونه قیاسی با روغن (مالیدن) صورت نمی­پذیرد، چرا که در این صورت غسل نامیده نمی­شود و طهارت

ص: 156


1- . السرائر: 478
2- . المحاسن: 372

لأنه الفرد الشائع فلو أمکنه بل طرف عمامته مثلا ثم عصرها و الوضوء بمائها لوجب علیه و فیه إشارة إلی جواز التیمم بغیر التراب.

«10»

السَّرَائِرُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُکَیْنٍ وَ غَیْرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ فُلَاناً أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ وَ هُوَ مَجْدُورٌ فَغَسَّلُوهُ فَمَاتَ فَقَالَ قَتَلُوهُ أَ لَا سَأَلُوا أَ لَا یَمَّمُوهُ إِنَّ شِفَاءَ الْعِیِّ السُّؤَالُ (1).

إیضاح

فی القاموس الجدر خروج الجدری بضم الجیم و فتحها لقروح فی البدن تنفط و تقیح و قد جدر و جدر کعنی و یشدد فهو مجدور و مجدر قوله فغسلوه أی أمروه بالغسل أی أفتوه به أو ولوا غسله و علی الثانی یدل علی أن المفتی ضامن إذا أخطأ و لعله فی الآخرة مع التقصیر أو عدم الصلاحیة و العی بالکسر یحتمل أن یکون صفة مشبهة عن عیی إذا عجز و لم یهتد إلی العلم بالشی ء و أن یکون مصدرا و فی بعض نسخ الحدیث أن آفة العی السؤال فعلی الأول المعنی أن الجاهل ربما یتأبی عن السؤال و یترفع عنه و یعده آفة و علی الثانی المعنی أن السؤال آفة العی فکما أن الآفة تفنی الشی ء و تذهبه کذلک السؤال یذهب العی و ما هنا أظهر موافقا للفقیه (2) و لروایات العامة.

قال فی النهایة فی الحدیث شفاء العی السؤال العی الجهل و قد عیی به یعیا عیاء.

«11»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ الثَّقَفِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ جَمِیعاً عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَعْطَی مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله شَرَائِعَ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی علیهم السلام إِلَی أَنْ قَالَ وَ جَعَلَ لَهُ الْأَرْضَ مَسْجِداً وَ طَهُوراً الْحَدِیثَ (3).

ص: 154


1- 1. السرائر ص 478.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 59.
3- 3. المحاسن ص 287.

شرعی با آن حاصل نمی­شود، مگر اینکه منظور از روغن آن چیزی باشد که با وجود اندک بودن بر اعضاء جاری می­شود، پایان نقل قول؛ و متانت این سخن بر کسی پوشیده نیست.

سپس از سیَد رحمه الله نقل شده که برای اثبات نظر خود به این روایت استدلال کرده است و آنچه در آن است پنهان نمی­ماند، چرا که آشکار است مقصود از این روایت بیان جواز تیمَم با خاک است، و این فرموده امام: (فلا یجد إلّا الثلج: پس غیر از برف چیزی نمی­یابد) یعنی: از میان چیزهایی که غسل نمودن با آنها صحیح است، (توبق دینَه) یعنی: دینش را از بین می­برد، فعل (توبق) از این سخن آنان گرفته شده است: (أوبقتُ الشیء) یعنی: آن چیز را نابود کردم و از بین بردم، این فرموده امام بر این نکته دلالت می­کند که هر کسی با تیمَم نماز بخواند هر چند مجبور باشد و در موقعیت اضطرار قرار گرفته باشد، نمازش ناقص است و بر او واجب است این نقص را برای نماز بعدی یا خارج شدن از آن مکان به سوی مکانی که مجبور به تیمَم نباشد از میان بردارد.

و چه بسا نکته­ای که از این حدیث استنباط می­شود وجوب مهاجرت از سرزمین­های تقیّه به سوی سرزمین­هایی است که ترک تقیه در آن ممکن است، نه تنها مهاجرت از سرزمین­های تقیّه بلکه از سرزمین­هایی که برای ساکن آن امکان به جا آوردن کامل طاعات و عبادات فراهم نیست و نمی­تواند حقّ خشوع و توجه به خداوند متعال در نماز و سائر عبادات را به صورت شایسته ادا کند، چه رسد به سرزمین­هایی که ساکن آنها حتّی یک روز از اعمال زشت و اقوال شنیع در امان نیست و نزدیک است که یک لحظه از صفات نکوهیده و نابود کننده­ای مانند کینه، حسد، تکبّر و حبّ جاه و ریاست جدا نباشد؛ خداوند ما و سایر مؤمنان را توفیق دهد آئین­ها و قوانین دین را در جایگاه امنی به جا آوریم و به پا داریم که در آن شیاطین بر مؤمنان چیره نباشند.

روایت15.

المحاسن: در روایت حفص بن غیاث از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: هر کسی به بستر خوابش برود و به یاد آورد که پاک و مطهّر نیست (بی وضو است) و از روانداز و لباس هایش تیمَم کند، تا زمانی که در یاد خداوند است به منزله آن است که در نماز باشد.(1)

توضیح

در التهذیب(2) به صورت مرسل از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کسی پاک و مطهّر گردد سپس به بستر خوابش برود و شب را به صبح برساند، بستر مانند مسجد اوست، پس اگر به یاد آورد که بی­وضو است و از رو اندازش هر چه که باشد تیمَم کند، تا زمانی که یاد خداوند عزّ و جلّ است به منزله آن است که در نماز باشد، و در الفقیه(3) چنین آمده است:

ص: 157


1- . المحاسن: 47
2- . التهذیب 1: 167
3- . الفقیه 1: 296
«12»

تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ،: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ (1) قَالَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ قَدْ فَرَضَ عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ الْغُسْلَ وَ الْوُضُوءَ وَ لَمْ یُحِلَّ لَهُمُ التَّیَمُّمَ وَ لَمْ یُحِلَّ لَهُمُ الصَّلَاةَ إِلَّا فِی الْبِیَعِ وَ الْکَنَائِسِ وَ الْمَحَارِیبِ وَ کَانَ الرَّجُلُ إِذَا أَذْنَبَ خَرَجَ نَفَسُهُ مُنْتِناً فَیَعْلَمُ أَنَّهُ أَذْنَبَ وَ إِذَا أَصَابَ أَحَدَهُمْ شَیْئاً مِنْ بَدَنِهِ الْبَوْلُ قَطَعُوهُ وَ لَمْ یُحِلَّ لَهُمُ الْمَغْنَمَ فَرَفَعَ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ أُمَّتِهِ (2).

«13»

السَّرَائِرُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَ رَأَیْتَ الْمُوَاقِفَ إِنْ لَمْ یَکُنْ عَلَی وُضُوءٍ کَیْفَ یَصْنَعُ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَی النُّزُولِ قَالَ یَتَیَمَّمُ مِنْ لِبْدِ دَابَّتِهِ أَوْ سَرْجِهِ أَوْ مَعْرَفَةِ دَابَّتِهِ فَإِنَّ فِیهَا غُبَاراً(3).

بیان

المواقف کمقاتل لفظا و معنی و اللبد بکسر اللام و إسکان الباء الموحدة ما یوضع تحت السرج و المعرفة کمرحلة موضع العرف من الفرس و هو بالضم شعر عنقه و ذکر الأصحاب أن مع فقد التراب و ما فی معناه یجب التیمم بغبار الثوب أو عرف الدابة أو لبد السرج أو غیر ذلک مما فیه غبار قال فی المعتبر و هو مذهب علمائنا و أکثر العامة و إنما یجوز التیمم بالغبار مع فقد التراب کما نص علیه الأکثر و ربما ظهر من عبارة المرتضی فی الجمل جوازه مع وجوده و هو بعید.

ثم المشهور التخییر بین کل ما فیه غبار کما هو ظاهر الخبر و قال الشیخ فی النهایة للتیمم مراتب فأولها التراب فإن فقده فالحجر فإن فقد تیمم بغبار عرف دابته أو لبد سرجه فإن لم یکن معه دابة تیمم بغبار ثوبه فإن لم یکن معه شی ء من ذلک تیمم بالوحل و قال ابن إدریس التراب ثم الحجر ثم غبار

ص: 155


1- 1. الأعراف: 157.
2- 2. تفسیر القمّیّ ص 225.
3- 3. السرائر ص 472.

پس از رواندازش هر چه که باشد تیمَم کند؛ و این حدیث را در ثواب الأعمال(1)

از محمد بن کردوس و او نیز از امام صادق علیه السلام مانند آنچه در الفقیه ذکر شده روایت کرده است. بر اساس آنچه در التهذیب ذکر شده است شاید منظور از عبارت (کائناً ما کان) چنین باشد: رو انداز هر طور که باشد در آن غبار وجود داشته باشد، و یا کسی که در بستر خواب می­خوابد هر که باشد توانایی برخاستن و وضو گرفتن را داشته باشد یا نداشته باشد؛ و بر اساس آنچه در الفقیه ذکر شده ظاهراً مقصود این است که فرق نمی­کند آن شخص وضو گرفته باشد یا تیمَم کرده باشد؛ و یا مقصود این است که آن شخص اگر ذکر خداوند بگوید چه وضو گرفته باشد چه تیمَم کرده باشد به منزله آن است که به نماز ایستاده باشد، همچنین ممکن است که این حکم تعمیم داده شود به طوری که سایر حالات غیر از وقت خواب را نیز شامل شود، ولی تفسیر اوّل صحیح­تر است، پس منظور از حدیث این است که شخص اگر پاک و مطهّر گردد و (به بستر خواب برود ولی) ذکر نگوید ثواب توقف در مسجد و اگر ذکر بگوید ثواب نماز برای او نوشته می­شود.

و بر اساس دو احتمال دیگر چنین پیداست که این سخن: (فراشه کمسجده: بستر خواب مانند مسجد اوست) کنایه از این مطلب است که ثواب نماز برای او نوشته می­شود، و از روایتی که در اینجا ذکر گردیده چنین برداشت می­شود که محقّق شدن دو شرط طهارت و گفتن ذکر خداوند در حاصل شدن ثواب مذکور ضروری است، و ظاهر حدیث بر مقیّد گرداندن تیمَم با ذکر خواندن بر روانداز دلالت می­کند نه تیمَم مطلق، و این برخلاف نظر مشهور است.

روایت16.

السرائر: معاویه بن شُریح گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم که مردی از ایشان پرسید: گرفتار بوران و برف می­شویم و می­خواهیم وضو بگیریم ولی فقط به آب یخ زده دسترسی داریم، پس چگونه وضو بگیرم، آیا جایز است که پوست بدنم را با آن مسح کنم؟ امام فرمود: آری.(2)

روایت17.

السرائر: علی بن جعفر گوید: از برادرم امام موسی کاظم علیه السلام درباره مردی پرسیدم که جُنب یا بی­وضو است و هیچ آبی همراه ندارد، از قضا به صورت همزمان به برف و خاک دسترسی پیدا می­کند، کدام یک برتر است: آیا تیمَم کند یا صورتش را با برف مسح کند؟ امام فرمود: اگر برف سر و صورتش را خیس کند برتر است، و اگر قادر به شستن با برف نبود باید تیمَم کند.(3)

ص: 158


1- . ثواب الأعمال: 18
2- . السرائر: 478
3- . السرائر: 478

الثوب ثم غبار العرف و اللبد ثم الوحل و أطلق الشیخ التیمم بغبار الثوب و ظاهر المفید و سلار وجوب النفض و التیمم بالغبار الخارج منه و ربما یشترط الإحساس بالغبار و ظاهر الخبر وجود الغبار فیها کما هو ظاهر الأکثر أما إخراجه أو ظهوره للحس فلا و إن کان الأحوط السعی فی إخراجه.

«14»

السَّرَائِرُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعُبَیْدِیِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یُجْنِبُ فِی السَّفَرِ فَلَا یَجِدُ إِلَّا الثَّلْجَ أَوْ مَاءً جَامِداً قَالَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ الضَّرُورَةِ یَتَیَمَّمُ وَ لَا أَرَی أَنْ یَعُودَ إِلَی هَذِهِ الْأَرْضِ الَّتِی تُوبِقُ دِینَهُ (1).

المحاسن، عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن حماد بن عثمان عن عبید الله بن علی الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام. مثله (2)

بیان

قال المفید لو لم یوجد إلا الثلج فلیکسره و لیتوضأ بمائه و إن خاف علی نفسه من ذلک یضع بطن راحته الیمنی علی الثلج و یحرکه علیه باعتماد ثم یرفعها بما فیها من نداوة یمسح بها وجهه ثم یضع راحته الیسری علی الثلج و یصنع بها کما صنع بالیمنی و یمسح بها یده الیمنی من مرفقه إلی أطراف الأصابع کالدهن إلی آخر ما ذکره ثم قال و إن کان محتاجا إلی التطهر بالغسل صنع بالثلج کما صنع به عند وضوئه و قال الشیخ ما یقاربه.

و المنقول عن علم الهدی أنه یتیمم بنداوته و هو المنسوب إلی ابن الجنید و سلار و قال آخرون بسقوط الطهارة و اختار العلامة مذهب الشیخ.

و قال المحقق فی المعتبر و التحقیق عندی أنه إن أمکن الطهارة بالثلج بحیث یکون به غاسلا فإنه یکون مقدما علی التراب بل مساویا للماء فی التخییر عند الاستعمال و إن قصر عن ذلک لم یکف فی حصول الطهارة و کان التراب معتبرا دونه و لا عبرة بالدهن لأنه لا یسمی غسلا فلا یحصل به الطهارة

ص: 156


1- 1. السرائر: 478.
2- 2. المحاسن ص 372.

توضیح

دلالت دو حدیث اخیر بر نظر شیخ مفید آشکار است و امکان حمل آنها بر شرط جریان یافتن (آب برف) وجود دارد تا با نظر مشهور سازگاری داشته باشد.

روایت18.

السرائر: زراره از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: عمّار بن یاسر نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمد و گفت: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله، من امشب جُنب گشتم و آب همراه نداشتم، پیامبر فرمود: پس چه کاری انجام دادی؟ عمّار گفت: لباس­هایم را در آوردم و بر روی خاک ایستادم و در آن غلتیدم، پیامبر فرمود: الاغ چنین می­کند، همانا خداوند عزّ و جلّ فرموده است: «فتیمّموا صعیداً طیَباً» پس با دو دست خویش بر زمین کوبید و سپس یکی از آنها را بر دیگری زد، آن­گاه دو طرف پیشانی خود را مسح نمود و هر یک از دو کف دستش را با کف دست دیگر مسح نمود یعنی کف دست چپ را بر کف دست راست و سپس کف دست راست را بر کف دست چپ کشید.(1)

توضیح

این حدیث بر کافی بودن کوبیدن یک بار دست بر زمین در تیمّم بدل از غسل جنابت دلالت می­کند؛ (تمعّکُ الدّابه): غلتیدن چهار پا در خاک، سر زدن این کلام از پیامبر صلّی الله علیه و آله یا به قصد شوخی و مزاح بوده است یا به قصد تأدیب برای ترک قیاس، چرا که عمّار تیمَم را با غسل مقایسه کرده بود و برای ترک تقصیر در طلب علم به آنچه

نیاز به آن زیاد است؛ و بنابر وجه اول - مطایبه و مزاح بودن - بر جایز بودن امثال این تعابیر در میان دوستان دلالت دارد. بر اساس احتمال نخست این کلام بر جواز ردّ و بدل شدن سخنان این چنینی در بین دوستان دلالت دارد.

روایت19.

المحاسن: از عبید الله بن علی الحلبیّ روایت شده که از امام صادق علیه السلام درباره مردی پرسید که جنب می­شود و به آب دست نمی­یابد، امام فرمود: با خاک تیمّم می­کند، پس اگر به آب دست یافت باید غسل کند ولی لازم نیست که نماز را اعاده کند.(2)

ص: 159


1- . السرائر: 465
2- المحاسن: 372

الشرعیة إلا أن یراد بالدهن ما یجری علی العضو و إن کان قلیلا انتهی و لا یخفی متانته.

ثم إنه ینقل عن السید رحمه الله أنه استدل بهذه الروایة علی مذهبه و لا یخفی ما فیه إذ الظاهر أن المراد بها التیمم بالتراب و قوله فلا یجد إلا الثلج أی مما یصح الاغتسال به قوله علیه السلام توبق دینه أی تذهبه من قولهم أوبقت الشی ء أی أهلکته و یدل علی أن من صلی بتیمم و إن کان مضطرا فصلاته ناقصة و أنه یجب علیه إزالة هذا النقص عن صلاته المستقبلة بالخروج عن ذلک المحل إلی محل لا یضطر فیه إلی ذلک.

و ربما یستنبط منه وجوب المهاجرة عن بلاد التقیة إلی بلاد یمکنه فیها ترکها بل عن البلاد التی لا یتمکن من أقام فیها من القیام التام بوظائف الطاعات و إعطاء الصلاة بل سائر العبادات حقها من الخشوع و الإقبال علی الحق جل شأنه فضلا عن البلاد التی لا یسلم المقیم فیها یوما من الأعمال السیئة و الأقوال الشنیعة و لا یکاد ینفک عن الصفات الذمیمة المهلکة من الغل و الحسد و التکبر و حب الجاه و الرئاسة وفقنا الله و سائر المؤمنین لإقامة شرائع الدین فی مقام أمین لا یستولی فیه الشیاطین علی المؤمنین.

«15»

الْمَحَاسِنُ، فِی رِوَایَةِ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ أَوَی إِلَی فِرَاشِهِ فَذَکَرَ أَنَّهُ عَلَی غَیْرِ طُهْرٍ وَ تَیَمَّمَ مِنْ دِثَارِهِ وَ ثِیَابِهِ کَانَ فِی صَلَاةٍ مَا ذَکَرَ اللَّهَ (1).

بیان

رواه فی التهذیب (2) مرسلا عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَنْ تَطَهَّرَ ثُمَّ أَوَی إِلَی فِرَاشِهِ بَاتَ وَ فِرَاشُهُ کَمَسْجِدِهِ فَإِنْ ذَکَرَ أَنَّهُ لَیْسَ عَلَی وُضُوءٍ فَیَتَیَمَّمُ مِنْ دِثَارِهِ کَائِناً مَا کَانَ لَمْ یَزَلْ فِی صَلَاةٍ مَا ذَکَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ. و فی الفقیه (3)

ص: 157


1- 1. المحاسن ص 47.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 167.
3- 3. الفقیه ج 1 ص 296.

روایت20.

السرائر: عبدالله بن عاصم گوید: شنیدم که از امام صادق علیه السلام درباره مردی سؤال پرسیده شد که تیمّم کرده و به نماز می­ایستد و از قضا آب برای او فراهم می­شود، امام فرمود: اگر به رکوع رکعت اول رفته باشد باید به نمازش ادامه دهد، ولی اگر به رکوع نرفته باشد باید نمازش را قطع کند و وضو بگیرد.(1)

روایت21.

السرائر: از زراره روایت شده که گفت: از امام باقر علیه السلام درباره مردی پرسیدم که یک رکعت نماز را با تیمّم به جا آورده است، سپس مردی از راه می­رسد که دو مشک آب به همراه دارد، امام فرمود: نماز را قطع کرده و وضو می­گیرد پس بناء را بر رکعت اول می گذارد (نماز را از رکعت دوّم پی می­گیرد).(2)

روایت22.

السرائر: اسحاق بن عمّار گوید: از امام موسی کاظم علیه السلام درباره مردی پرسیدم که با همسر خود در سفر به سر می­برد ولی به آب دسترسی ندارد که با او نزدیکی کند، امام فرمود: نمی­پسندم که چنین کاری را انجام دهد مگر آنکه شهوتران باشد یا بر سلامتی جانِ خود بیمناک باشد، گفتم: به این وسیله کسب لذت می­کند، فرمود: کار حلالی است، گفتم: روایت شده که ابوذر این سؤال را از پیامبر صلّی الله علیه و آله پرسید، پیامبر در پاسخ فرمود: با همسرت نزدیکی کن که پاداش داده می­شوی، ابوذر گفت: ای رسول خدا، آیا پاداش داده می­شوم؟ پیامبر فرمود: آن­گونه که هنگام رفتن به سوی حرام مرتکب گناه و معصیت می­شوی، هنگام رفتن به سوی حلال مزد و پاداش داده می­شوی، سپس امام فرمود: آیا نمی­بینی که هرگاه شخص بر سلامتی جان خود بیمناک شود پس نزد حلال خویش برود پاداش داده می­شود.(3)

توضیح

این فرموده پیامبر: (أزرت) در نسخه­های مختلف این گونه ذکر شده است، ولی بر طبق قاعده باید (وزرت) یا (أوزرت) باشد. و در صورت عدم حادث شدن تحریف بر این کلمه شاید به خاطر هماهنگی با (أُجرت) این گونه ذکر شده است، الجزریّ گوید: (الوِزر) یعنی: بار و سنگینی، امّا در احادیث بیشتر به معنای گناه و معصیت ذکر می­شود از جمله در این حدیث: (ارجعن مأجورات غیرَ مأزورات: باز گردید در حالی که مأجور هستید و گناهی مرتکب نشده اید)، چنان که پیداست (غیر مأزورات) یعنی: (غیر آثمات: در حالی که گناهکار نیستید)، و بر اساس قاعده باید (موزورات) می­بود، چرا که گفته می­شود: (وَزرَ فهو مَوزور: مرتکب گناه شد پس او گناهکار است) ، و الجوهریّ نیز چنین گفته است .

این حدیث بر جواز جنب شدن در صورت عدم وجود آب یا عدم امکان استفاده از آن به سبب مرض و غیره دلالت می­کند، و محقّق در المعتبر اجماع نظر فقها بر این امر را نقل کرده است،

ص: 160


1- . السرائر: 478
2- . السرائر: 478
3- . السرائر: 478

فلیتیمم من دثاره کائنا ما کان و رواه فی ثواب الأعمال (1) عن محمد بن کردوس عنه علیه السلام مثل الفقیه.

فعلی ما فی التهذیب لعل المعنی کائنا ما کان الدثار سواء کان فیه غبار أم لا أو کائنا ما کان النائم سواء قدر علی القیام و الوضوء أم لا و علی ما فی الفقیه فالظاهر أن المراد سواء کان متوضئا أو متیمما أو المراد أنه إذا ذکر الله فسواء توضأ أو تیمم أم لا فهو فی صلاة و یمکن أن یعمم أیضا بحیث یشمل غیر حالة النوم أیضا و الظاهر هو الأول فالمراد أنه إذا تطهر و لم یذکر یکتب له ثواب الکون فی المسجد و إن ذکر یکتب له ثواب الصلاة.

و علی الاحتمالین الآخرین الظاهر أن کون فراشه کمسجده کنایة عن أنه یکتب له ثواب الصلاة و علی ما هنا الظاهر اشتراط الطهارة و الذکر معا فی الثواب المذکور و ظاهر الخبر اشتراط التیمم بالذکر فی الدثار لا مطلقا و هو خلاف المشهور.

«16»

السَّرَائِرُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ شُرَیْحٍ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ أَنَا عِنْدَهُ فَقَالَ یُصِیبُنَا الدَّمَقُ (2) وَ الثَّلْجُ وَ نُرِیدُ أَنْ نَتَوَضَّأَ وَ لَا نَجِدُ إِلَّا مَاءً جَامِداً فَکَیْفَ أَتَوَضَّأُ أَدْلُکُ بِهِ جِلْدِی قَالَ نَعَمْ (3).

«17»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْکِتَابِ الْمَذْکُورِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِیِّ عَنِ الْعَمْرَکِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ الْجُنُبِ أَوْ عَلَی غَیْرِ وُضُوءٍ لَا یَکُونُ مَعَهُ مَاءٌ وَ هُوَ یُصِیبُ ثَلْجاً وَ صَعِیداً أَیُّهُمَا أَفْضَلُ أَ یَتَیَمَّمُ أَمْ یَمْسَحُ بِالثَّلْجِ وَجْهَهُ قَالَ الثَّلْجُ إِذَا بَلَّ رَأْسَهُ وَ جَسَدَهُ أَفْضَلُ فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی أَنْ یَغْتَسِلَ بِهِ فَلْیَتَیَمَّمْ (4).

ص: 158


1- 1. ثواب الأعمال: 18.
2- 2. الدمق- محرکة- ریح و ثلج، معرب دمه بالفارسیة.
3- 3. السرائر: 478.
4- 4. السرائر: 478.

و چه بسا که حدیث به محقّق شدن دو شرط برای حصول این جواز اشاره کرده است: شهوتران بودن شخص یا بیم داشتن بر جان از گرفتار شدن در دام حرام، امّا ظاهر حدیث دلالت بر جواز می­کند هر چند جماع فقط به خاطر کسب لذّت باشد. سپس آگاه باش که نظر مشهور در بین فقها این است که در جواز تیمّم هنگامی که در استعمال آب خوف متضرّر شدن وجود داشته باشد، فرقی میان کسی که به صورت عمدی جُنب شده است و غیر او وجود ندارد، ولی شیخ مفید گفته است: اگر کسی به صورت اختیاری جنب شود غسل بر او واجب است، اگر چه از انجام غسل بر جان خود بترسد تیمّم برای او جایز نیست؛ و در المعتبر قول عدم جواز تیمّم برای کسی که به صورت اختیاری جنب شود به شیخین(صدوق و مفید) نسبت داده شده است هر چند با غسل کردن خوف تلف شدن یا افزون شدن مرض وجود داشته باشد، و در المنتهی این سخن به شیخ (طوسی)نسبت داده شده که غسل بر شخصی که به صورت عمدی جُنب شود واجب است اگر چه دچار سرماخوردگی شود، مگر اینکه در صورت انجام غسل بر تلف شدن جان خود بیمناک باشد.

و شیخ در المبسوط و النهایه گفته است: اگر شخص به صورت عمدی جنب شده باشد، در صورتی که با انجام غسل خوف سرما خوردن داشته باشد می­تواند تیمّم کند، ولی هنگامی که امکان غسل(فراهم شد) باید قضای نماز را به جا آورد، ولی از ظاهر کلام ابن جنید عدم جواز تیمّم برای کسی که به صورت عمدی جنب شده نقل شده است، و نظر مشهورتر و قوی­تر جواز مطلق تیمّم و عدم اعاده نماز است.

روایت22.

السرائر: از امام صادق یا امام باقر علیهما السلام سؤال شد: درباره مردی که در سرزمین­هایی که آب برای چراگاه و استفاده شتر وجود ندارد اقامت می­گزیند؟ امام فرمود: خیر.(1)

السرائر: به نقل از کتاب مشیخه حسن بن محبوب از محمّد بن مسلم نظیر این حدیث را از امام باقر علیه السلام روایت کرده است.(2)

توضیح

ممکن است این فرموده امام (مِن أجل المراعی) متعلّق به فرموده (لیس فیها ماء) باشد، یعنی: (لا ماء فیها اصلاح الإبل و مرعاه: در آن سرزمین­ها هیچ آبی برای استفاده شتر و چراگاه او وجود ندارد)، بنابراین نهی از اقامت در چنین سرزمین­هایی به خاطر متضرّر شدن شتر و اتلاف مال است، همچنین احتمال دارد که عبارت (مِن أجل المراعی) متعلّق به فعل (یقیم) باشد که در این صورت مقصود چنین است: فرد در شهر یا روستایی ساکن شده که شتران را در اطراف آن می چرند، ولی آب در آن منطقه به اندازه­ای اندک است که برای وضو گرفتن، غسل نمودن، پاک شدن از مدفوع و پاکیزه ساختن لباس و جسم کفایت نمی­کند، بنابراین نهی از اقامت در چنین سرزمین­هایی به خاطر عدم امکان انجام این امور ضروری است، پس این عبارت مانند این فرموده امام صادق علیه السلام است: (و لا أری أَن یعود إلی هذه الأرض التی توبق دینه: و نمی­پسندم که به سرزمینی باز گردد که باعث هلاک دینش می­شود)، و از آنجا که شیخ نیز این روایت را در التهذیب(3)

ص: 161


1- . السرائر: 478
2- . این حدیث در مصدر چاپی یافت نشد.
3- . التهذیب 1: 115
بیان

دلالة الخبرین علی ما ذهب إلیه المفید ظاهر و یمکن حملهما علی الجریان لیوافق المشهور.

«18»

السَّرَائِرُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ نَوَادِرِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: أَتَی عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنِّی أَجْنَبْتُ اللَّیْلَةَ فَلَمْ یَکُنْ مَعِی مَاءٌ قَالَ کَیْفَ صَنَعْتَ قَالَ طَرَحْتُ ثِیَابِی وَ قُمْتُ عَلَی الصَّعِیدِ فَتَمَعَّکْتُ فِیهِ فَقَالَ هَکَذَا یَصْنَعُ الْحِمَارُ إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَضَرَبَ بِیَدَیْهِ عَلَی الْأَرْضِ ثُمَّ ضَرَبَ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَی ثُمَّ مَسَحَ بِجَبِینَیْهِ ثُمَّ مَسَحَ کَفَّیْهِ کُلَّ وَاحِدَةٍ عَلَی الْأُخْرَی مَسَحَ بِالْیُسْرَی عَلَی الْیُمْنَی وَ بِالْیُمْنَی عَلَی الْیُسْرَی (1).

توضیح

یدل علی الاکتفاء فی بدل الجنابة بالضربة الواحدة و تمعک الدابة تقلبها فی التراب و هذا منه صلی الله علیه و آله إما مطایبة أو تأدیب علی ترک القیاس فإنه قاس التیمم بالغسل (2) و عدم التقصیر فی طلب علم ما تکثر الحاجة إلیه و علی الأول یدل علی جواز جریان أمثالها بین الأصدقاء.

«19»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ: أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ إِذَا أَجْنَبَ وَ لَمْ یَجِدِ الْمَاءَ قَالَ یَتَیَمَّمُ بِالصَّعِیدِ فَإِذَا وَجَدَ الْمَاءَ فَلْیَغْتَسِلْ وَ لَا یُعِیدُ الصَّلَاةَ(3).

ص: 159


1- 1. السرائر ص 465.
2- 2. الظاهر أن عمارا استند و عمل فی ذلک بقوله صلی الله علیه و آله :« جعلت لی الأرض مسجدا و ترابها طهورا» فلما لم یجد الماء تمعک فی التراب لیوصل التراب الی ظاهر جسده، و أمّا آیة التیمم فلعله کان غافلا عنها أو غیر قارئ لها، أو کان ابتلاؤه بذلک قبل نزول آیة التیمم و سؤاله بعد ذلک، و الا فآیة التیمم ظاهرة المراد لیس یخفی علی مثل عمّار و قد مر حدیثه ذلک عن الصحیحین ص 35 فی الذیل و سیأتی أیضا عن الدعائم و غیره.
3- 3. المحاسن ص 372.

در باب تیمّم ذکر کرده است شاید همین معنا را از آن فهمیده باشد.

روایت23.

کتاب سلیم بن قیس: از امیر مؤمنان علیه السلام روایت شده که در ذکر بدعت گذاریهای عُمر فرمود: از شگفتیهای جهل او و جهل امّت اینکه به تمام کارگزارانش نوشته است: اگر جُنب به آب دست نیابد بر او واجب نیست که نماز بگزارد، همچنین بر او واجب نیست تا زمانی که به آب دست می­یابد با خاک تیمّم کند، هر چند تا زمانی که به حضور خدا می­رسد به آب دست نیابد. و در روایت دیگری آمده است: هر چند تا یک سال به آب دست نیابد، سپس مردم نیز این سخن او را پذیرفته و به آن راضی شدند، این در حالی است که او و مردم از این امر آگاه بودند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به عمّار و همچنین ابوذر فرمان داده بود که تیمّم بدل از غسل جنابت را به جا آورند و نماز بگزارند، و عمّار و ابوذر و دیگران نزد او به این امر شهادت دادند، ولی آن را نپذیرفت و هیچ التفاتی نشان نداد.(1)

روایت24.

نوادر الراوندیّ: امام باقر از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: اعضای خود را با زمین مسح کنید، چرا که زمین مادر شماست و نسبت به شما شفقت و مهربانی دارد.(2)

توضیح

شاید مقصود از (تمسّح) تیمّم به هنگام ضرورت باشد، همچنین ممکن است که مقصود مسح نمودن زمین به سبب متبرّک بودن آن باشد، و یا شاید این سخن کنایه از نشستن بر زمین باشد، و دو احتمال اخیر را روایتی تأیید می­کند که آن را الراوندیّ به این ترتیب نقل کرده است: دو مرد به حضور رسول خدا صلّی الله علیه و آله رسیدند، پس یکی از آنها به دوستش گفت: بر اسم خدای متعال و برکت بنشین. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: بر روی مقعد خود بنشین، پس آن مرد با عصای خود شروع به زدن زمین کرد، و رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: زمین را نزن چرا که مادر شماست و نسبت به شما شفقت و مهربانی دارد.(3)

حدیث مذکور در روایات عامّه نیز ذکر شده است، و شیخ در النهایه در تفسیر این حدیث گفته است: منظور پیامبر از این فرموده: (تمسّحوا بالأرض فإنّها بِکُم برّه) تیمّم کردن با خاک است؛ و گفته شده منظور، تماس داشتن مستقیم و بدون مانع خاک زمین با پیشانی در حال سجده است، در هر حال این دستور پیامبر به قصد تأدیب و از سر استحباب است نه وجوب. و این فرموده: (فإنها بکم برّه) یعنی: زمین نسبت به شما شفقت دارد آن­گونه که مادر نسبت به فرزندانش شفقت دارد، و منظور این است که شما از زمین آفریده شده­اید و

ص: 162


1- . کتاب سلیم: 122
2- . نوادر الراوندیّ: 9
3- . نوادر الراوندیّ: 9
«20»

السَّرَائِرُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ اللُّؤْلُؤِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَاصِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: وَ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ تَیَمَّمَ وَ قَامَ فِی الصَّلَاةِ فَأُتِیَ بِمَاءٍ قَالَ إِنْ کَانَ رَکَعَ فَلْیَمْضِ فِی صَلَاتِهِ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ رَکَعَ فَلْیَنْصَرِفْ وَ لْیَتَوَضَّأْ(1).

«21»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْکِتَابِ الْمَذْکُورِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ صَلَّی رَکْعَةً عَلَی تَیَمُّمٍ ثُمَّ جَاءَ رَجُلٌ وَ مَعَهُ قِرْبَتَانِ مِنْ مَاءٍ فَقَالَ یَقْطَعُ الصَّلَاةَ وَ یَتَوَضَّأُ ثُمَّ یَبْنِی عَلَی وَاحِدَةٍ(2).

«22»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْکِتَابِ الْمَذْکُورِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ مَعَ أَهْلِهِ فِی السَّفَرِ فَلَا یَجِدُ الْمَاءَ یَأْتِی أَهْلَهُ فَقَالَ مَا أُحِبُّ أَنْ یَفْعَلَ ذَلِکَ إِلَّا أَنْ یَکُونَ شَبِقاً أَوْ یَخَافَ عَلَی نَفْسِهِ قُلْتُ یَطْلُبُ بِذَلِکَ اللَّذَّةَ قَالَ هُوَ حَلَالٌ قُلْتُ فَإِنَّهُ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّ أَبَا ذَرٍّ سَأَلَهُ عَنْ هَذَا فَقَالَ ائْتِ أَهْلَکَ تُؤْجَرْ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أُوجَرُ فَقَالَ کَمَا أَنَّکَ إِذَا أَتَیْتَ الْحَرَامَ أُزِرْتَ فَکَذَلِکَ إِذَا أَتَیْتَ الْحَلَالَ أُجِرْتَ فَقَالَ أَ لَا تَرَی أَنَّهُ إِذَا خَافَ عَلَی نَفْسِهِ فَأَتَی الْحَلَالَ أُجِرَ(3).

بیان

قوله علیه السلام أزرت کذا فی النسخ و القیاس وزرت أو أوزرت و علی تقدیر عدم التصحیف لعله أتی به کذلک لمزاوجة أجرت قال الجزری الوزر الحمل و الثقل و أکثر ما یطلق فی الحدیث علی الذنب و الإثم و منه الحدیث ارجعن مأجورات غیر مأزورات أی غیر آثمات و قیاسه موزورات یقال وزر فهو موزور و إنما قال مأزورات للازدواج بمأجورات و نحوه قال الجوهری.

و یدل الحدیث علی جواز إحداث الجنابة عند عدم الماء أو عدم التمکن من استعماله کمرض و نحوه و نقل المحقق فی المعتبر علیه الإجماع

ص: 160


1- 1. السرائر ص 478.
2- 2. السرائر ص 478.
3- 3. السرائر ص 478.

زندگی شما در آن جریان دارد و بازگشت­تان بعد از مرگ به سوی آن خواهد بود .

روایت25.

نوادر الراوندیّ: امام علی علیه السلام فرموده است: کسی او را باران شدیدی بگیرد و زمین خیس باشد، پس با غیر آن و یا با غبار لباس یا غبار زین و کناره­های آن تیمّم کند.(1)

توضیح

(کُفّة) از هر چیزی به معنای کناره و حاشیه آن است.

روایت26.

النوادر: امام باقر از پدرانش علیهم السلام نقل می­کند که از امام علی علیه السلام درباره مردی سؤال شد که در ازدحام نماز جمعه گرفتار می­شود و بی وضو می­گردد ولی توان خارج شدن از آن ازدحام را ندارد، امام فرمود: تیمّم می­کند و با آنان نماز می­گزارد و بعداً نماز را دوباره به جا می­آورد.(2)

تأیید و توجیه: شیخ در النهایه و المبسوط بر این باور است که هر کسی در ازدحام نماز جمعه گرفتار آید و نتواند خارج شود، می­تواند تیمّم کند و نماز بگزارد و هنگامی که به آب دست یافت باید نماز را اعاده کند، و مستند او حدیثی است با سند ضعیف که آن را در التهذیب(3) این گونه روایت کرده است: امام جعفر صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده که از امام علی علیه السلام درباره مردی سؤال شد که روز جمعه یا عرفه در وسط ازدحام مردم گرفتار می­شود و بر اثر این ازدحام توان خروج از مسجد را ندارد، امام فرمود: می­تواند تیمّم کند و با آنان نماز بگزارد و هنگامی که از مسجد خارج شد باید نماز را اعاده کند. و سماعه با سند موثق نظیر این حدیث را از امام علی علیه السلام روایت کرده است.

و نظر مشهور عدم اعاده نماز است و برخی از فقها اعاده نماز را حمل بر استحباب کرده­اند، همچنین بعید نیست که اعاده نماز حمل بر حالتی شود که شخص نماز را با مخالفان ادا کند و امکان خروج از جمع آنان برای او فراهم نباشد و به خاطر تقیّه نیز نماز را ترک نکند، بنابراین نماز را دوباره ادا می­کند آن هم به قرینه ذکر روز عرفه در هر دو روایت که وقت در آن تنگ نیست؛ امّا حمل کردن اعاده نماز بر زمانی که امکان خروج از جمع مخالفان برای شخص امکان پذیر نباشد و ادای نماز را به آخر وقت بیاندازد بعید است، بنابراین با وجود اشتمال هر دو روایت بر ذکر روز عرفه شیخ این حکم را مخصوص روز جمعه دانسته است،

ص: 163


1- . نوادر الراوندیّ: 53
2- . نوادر الراوندیّ: 50
3- . التهذیب 1: 324

و ربما یوهم الخبر تقیید الجواز بالشبق أو الخوف علی النفس من الوقوع فی الحرام لکن ظاهره الجواز و إن کان لمحض الالتذاذ.

ثم اعلم أن المشهور بین الأصحاب عدم الفرق بین متعمد الجنابة و غیره فی تسویغ التیمم له عند التضرر بالماء و قال المفید إن أجنب نفسه مختارا وجب علیه الغسل و إن خاف منه علی نفسه و لم یجزه التیمم و أسند فی المعتبر إلی الشیخین القول بعدم جواز التیمم و إن خاف التلف أو زیادة المرض و أسند فی المنتهی إلی الشیخ القول بأن المتعمد وجب علیه الغسل و إن لحقه برد إلا أن یخاف علی نفسه التلف.

و قال فی المبسوط و النهایة یتیمم عند خوف البرد علی نفسه و یعید الصلاة عند الاغتسال إذا کانت الجنابة عمدا و المنقول عن ظاهر ابن الجنید عدم إجزاء التیمم للمتعمد و الأشهر جواز التیمم مطلقا و عدم الإعادة و هو أقوی.

«22»

السَّرَائِرُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعُلَاءِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ یُقِیمُ بِالْبِلَادِ الْأَشْهُرَ لَیْسَ فِیهَا مَاءٌ مِنْ أَجْلِ الْمَرَاعِی وَ صَلَاحِ الْإِبِلِ قَالَ لَا(1).

و منه نقلا من کتاب المشیخة للحسن بن محبوب عن العلا و أبی أیوب و ابن بکیر کلهم عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام: مثله (2)

بیان

قوله من أجل المراعی یمکن تعلقه بقوله لیس فیها ماء أی لا ماء فیها لصلاح الإبل و مرعاه فیکون النهی للإضرار بالإبل و إتلاف المال و یحتمل تعلقه بیقیم فالمراد أنه یسکن البلدة أو القریة لرعی الإبل فی نواحیها و الماء فی البلد قلیل قد لا یفی بالوضوء و الغسل و الاستنجاء و تنظیف الثوب و الجسد فالنهی لعدم التمکن من هذه الأمور الضروریة فیکون مثل قوله و لا أری أن یعود إلی هذه الأرض التی توبق دینه و لعل الشیخ فهم هذا المعنی حیث أورده فی التهذیب (3)

ص: 161


1- 1. السرائر: 478.
2- 2. لا یوجد فی المصدر المطبوع.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 115.

هر چند بعید نیست که جایز شمردن تیمّم و نماز به خاطر درک فضیلت جماعت باشد، مخصوصاً جماعتی که مشتمل بر آن جمع عظیمی باشد که در روز بزرگواری مانند روز جمعه گِرد آمده­اند، امّا کسی را مشاهده نکرده­ام که قائل به این نظر باشد و این اشکال از احادیث ذکر شده در النوادر ناشی می­شود، ولی احوط آن است که شخص گرفتار در ازدحام روز جمعه نماز را با تیمّم به جا آورد و بعداً نیز آن را اعاده کند.

روایت27.

النوادر: امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امام علی علیه السلام فرمود: تیمّم با گچ و آهک جایز است ولی با خاکستر جایز نیست، چرا که از زمین خارج نشده است، پس از امام پرسیدند: آیا تیمّم با سنگ­های فرسوده و خرد شده روی زمین جایز است؟ فرمود: آری.(1)

توضیح

امّا بر سر عدم جواز تیمّم با خاکستر حاصل از درختان و گیاهان اختلافی بین فقها وجود ندارد و این امر از روایت نیز آشکار است، به علّت اینکه خاکستر از زمین خارج نشده یعنی از آن حاصل نشده است، و در تأیید این نظر شیخ در التهذیب(2) روایتی نظیر روایت مذکور را از امام صادق علیه السلام نقل کرده و به آخر آن افزوده است: خاکستر از درخت خارج می­شود.

امّا کسانی که تیمّم با سنگ را جایز می­دانند، تیمّم با نوره(آهک) و گچ قبل از کوره­پز شدن را نیز جایز می­دانند؛ و عدّه ای از فقها مانند ابن ادریس این تیمّم را منع کرده­اند، چرا که آن دو را از جمله معادن به شمار می­آورند، و این نظر ضعیفی است. و شیخ عدم وجود خاک را برای جواز تیمّم با آهک و گچ به عنوان شرط مطرح کرده است؛ ولی نظر مشهور عدم جواز تیمّم با آهک و گچ بعد از کوره پز شدن است، چرا که اطلاق اسم زمین بر آن­ها صحیح نمی­باشد، ولی از شیخ مرتضی و سلّار نقل شده که تیمّم را بعد از کوره پز شدن نیز جایز می­دانند، این امر از روایت نیز آشکار است، بلکه از روایت چنین برداشت می­شود که تیمّم با تمام چیزهایی که از زمین حاصل می­شود مانند سفال جایز است، و فقها بر سر این موضوع دچار اختلاف نظر شده­اند و شاید جایز بودن تیمّم قوی­تر باشد و ترک تیمّم از سر اختیار شایسته­تر، و شرایط در مورد خاکستر حاصل از خاک نیز به همین ترتیب است، اگر چه حکم در مورد آن پنهان­تر است، و بیشتر فقها به دلیل خارج شدن این خاکستر از محدوده اسم زمین رأی به عدم جواز تیمّم با آن داده­اند.

ص: 164


1- . نوادر الراوندیّ: 50
2- . التهذیب 1: 53

فی باب التیمم.

«23»

کِتَابُ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ، بِالْأَسَانِیدِ الَّتِی ذَکَرْنَاهَا فِی صَدْرِ الْکِتَابِ عَنْهُ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: فِیمَا ذَکَرَهُ مِنْ بِدَعِ عُمَرَ قَالَ علیه السلام وَ الْعَجَبُ لِجَهْلِهِ وَ جَهْلِ الْأُمَّةِ أَنَّهُ کَتَبَ إِلَی جَمِیعِ عُمَّالِهِ أَنَّ الْجُنُبَ إِذَا لَمْ یَجِدِ الْمَاءَ فَلَیْسَ لَهُ أَنْ یُصَلِّیَ وَ لَیْسَ لَهُ أَنْ یَتَیَمَّمَ بِالصَّعِیدِ حَتَّی یَجِدَ الْمَاءَ وَ إِنْ لَمْ یَجِدْهُ حَتَّی یَلْقَی اللَّهَ وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی وَ إِنْ لَمْ یَجِدْهُ سَنَةً ثُمَّ قَبِلَ النَّاسُ ذَلِکَ مِنْهُ وَ رَضُوا بِهِ وَ قَدْ عَلِمَ وَ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ أَمَرَ عَمَّاراً وَ أَمَرَ أَبَا ذَرٍّ أَنْ یَتَیَمَّمَا مِنَ الْجَنَابَةِ وَ یُصَلِّیَا وَ شَهِدَا بِهِ عِنْدَهُ وَ غَیْرَهُمَا فَلَمْ یَقْبَلْ ذَلِکَ وَ لَمْ یَرْفَعْ بِهِ رَأْساً(1).

«24»

نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الرُّویَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ التَّمِیمِیِّ عَنْ سَهْلِ بْنِ أَحْمَدَ الدِّیبَاجِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ عَنْ مُوسَی بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُوسَی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ مُوسَی عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: تَمَسَّحُوا بِالْأَرْضِ فَإِنَّهَا أُمُّکُمْ وَ هِیَ بِکُمْ بَرَّةٌ(2).

بیان

لعل المراد بالتمسح التیمم عند الضرورة و یحتمل أن یکون المراد التمسح علی وجه البرکة أو یکون کنایة عن الجلوس علیها و یؤید الأخیرین ما

رَوَاهُ الرَّاوَنْدِیُّ أَیْضاً: أَنَّهُ أَقْبَلَ رَجُلَانِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ اجْلِسْ عَلَی اسْمِ اللَّهِ تَعَالَی وَ الْبَرَکَةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اجْلِسْ عَلَی اسْتِکَ فَأَقْبَلَ یَضْرِبُ الْأَرْضَ بِعَصًا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا تَضْرِبْهَا فَإِنَّهَا أُمُّکُمْ وَ هِیَ بِکُمْ بَرَّةٌ(3).

و الخبر مذکور فی روایات العامة أیضا قال فی النهایة فیه تمسحوا بالأرض فإنها بکم برة أراد به التیمم و قیل أراد مباشرة ترابها بالجباه فی السجود من غیر حائل و یکون هذا أمر تأدیب و استحباب لا وجوب و قوله فإنها بکم برة أی مشفقة علیکم کالوالدة البرة بأولادها یعنی أن منها خلقکم و

ص: 162


1- 1. کتاب سلیم ص 122، و قوله لم یرفع به رأسا: أی لم یلتفت به.
2- 2. نوادر الراوندیّ ص 9 و فی هامش الأصل؛ ستأتی بسند آخر فی باب ما یصح السجود علیه، منه.
3- 3. نوادر الراوندیّ ص 9 و فی هامش الأصل؛ ستأتی بسند آخر فی باب ما یصح السجود علیه، منه.

ص: 165

فیها معاشکم و إلیها بعد الموت معادکم.

«25»

نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: مَنْ أَخَذَتْهُ سَمَاءٌ شَدِیدَةٌ وَ الْأَرْضُ مُبْتَلَّةٌ فَلْیَتَیَمَّمْ مِنْ غَیْرِهَا أَوْ مِنْ غُبَارِ ثَوْبِهِ أَوْ غُبَارِ سَرْجِهِ أَوْ أَکْفَافِهِ (1).

بیان

کفة کل شی ء بالضم طرته و حاشیته.

«26»

النَّوَادِرُ، بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنْهُ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: سُئِلَ عَلِیٌّ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ یَکُونُ فِی زِحَامٍ فِی صَلَاةِ جُمُعَةٍ أَحْدَثَ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَی الْخُرُوجِ فَقَالَ یَتَیَمَّمُ وَ یُصَلِّی مَعَهُمْ وَ یُعِیدُ(2).

تأیید و توجیه ذهب الشیخ فی النهایة و المبسوط إلی أن من منعه زحام الجمعة عن الخروج یتیمم و یصلی و یعید إذا وجد الماء و مستنده ما رواه

فِی التَّهْذِیبِ (3)

بِسَنَدٍ فِیهِ ضَعْفٌ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ یَکُونُ وَسْطَ الزِّحَامِ- یَوْمَ الْجُمُعَةِ أَوْ یَوْمَ عَرَفَةَ- لَا یَسْتَطِیعُ الْخُرُوجَ مِنَ الْمَسْجِدِ مِنْ کَثْرَةِ النَّاسِ قَالَ یَتَیَمَّمُ وَ یُصَلِّی مَعَهُمْ وَ یُعِیدُ إِذَا انْصَرَفَ. و بسند موثق (4) عن سماعة عنه علیه السلام: مثله.

و المشهور عدم الإعادة و حملها بعضهم علی الاستحباب و لا یبعد حملها علی ما إذا کانت الصلاة مع المخالفین و لم یمکنه الخروج و لا ترک الصلاة تقیة فلذا یعید بقرینة ذکر عرفة فی الروایتین و الوقت فیه غیر مضیق و حملها علی ما إذا لم یمکنه الخروج إلی آخر الوقت بعید و لذا خص الشیخ الحکم بالجمعة مع اشتمال الروایتین علی عرفة

ص: 163


1- 1. نوادر الراوندیّ ص 53.
2- 2. نوادر الراوندیّ ص 50.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 52.
4- 4. التهذیب ج 1 ص 324.

روایت28.

دعائم الاسلام: امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امام علی علیه السلام فرمود:

ص: 166

أیضا و إن لم یبعد تجویز التیمم و الصلاة لإدراک فضل الجماعة لا سیما الجماعة المشتملة علی تلک الکثرة العظیمة الواقعة فی مثل هذا الیوم الشریف لکن لم أر قائلا به و هذا الإشکال عن خبر النوادر مندفع و الأحوط الفعل و الإعادة فی الجمعة.

«27»

النَّوَادِرُ، بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنْهُ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: یَجُوزُ التَّیَمُّمُ بِالْجِصِّ وَ النُّورَةِ وَ لَا یَجُوزُ بِالرَّمَادِ لِأَنَّهُ لَمْ یَخْرُجْ مِنَ الْأَرْضِ فَقِیلَ لَهُ أَ یَتَیَمَّمُ بِالصَّفَا الْبَالِیَةِ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ قَالَ نَعَمْ (1).

توضیح

أما عدم جواز التیمم بالرماد فلا خلاف فیه إذا کان مأخوذا من الشجر و النبات و هو الظاهر من الروایة للتعلیل بأنه لم یخرج من الأرض أی لم یحصل منها و یؤیده أنه روی الشیخ (2)

مثل هذه الروایة عن السکونی عنه علیه السلام و زاد فی آخره إنما یخرج من الشجرة.

و أما النورة و الجص قبل الإحراق فیجوز التیمم بهما من یجوز التیمم بالحجر و منع منه ابن إدریس لکونهما معدنا و هو ضعیف و شرط الشیخ فی النهایة فی جواز التیمم بهما فقد التراب و أما النورة و الجص بعد الإحراق فالمشهور المنع من التیمم بهما لعدم صدق اسم الأرض علیهما و المنقول عن المرتضی و سلار الجواز و هو الظاهر من الروایة بل الظاهر منها جواز التیمم بکل ما یحصل من الأرض کالخزف و اختلفوا فیه و لعل الجواز أقوی و الترک اختیارا أولی و کذا الرماد الحاصل من التراب و إن کان الحکم فیه أخفی و الأکثر فیه علی عدم الجواز مع الخروج عن اسم الأرض (3).

ص: 164


1- 1. نوادر الراوندیّ ص 50.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 53.
3- 3. قد عرفت أن الآیة الشریفة أمر بتیمم الصعید، و أن المراد بالصعید لیس هو الا الغبار المرتفع من الأرض، و انما أمروا علیهم السلام بضرب الکفین علی الأرض لیتحقّق مفهوم التیمم، و هو طلب الصعید فانه لا یحصل علی الکفین الا بضربهما علی الأرض لیثور الغبار و یلصق بهما، و لو صح التیمم بالخزف المطبوخ أو الصفاة قبل أن تبلی أو. الصخرة الملساء، لما کان لضرب الید علیها وجه، الا أن یکون علیها غبار تعلو بضرب الید علیها کما فی الصفا البالیة و هو الطین المتحجر من صفوة الأرض ینجمد بعد انحسار الماء عن وجهها. و لو کانت الصفاة بمعنی الصخرة کما توهم لما وصفت فی الحدیث بالبالیة، فان الصخرة لا تبلی، و لما وصفها الفیروزآبادی بقوله:« الصفاة الحجر الصلد الضخم لا ینبت» فان الصلد هو الأرض المتحجرة التی لا تنبت، و لذلک قالوا رأس صلد أی لا ینبت، و جبین صلد أی صلب، و فرس صلد ای لا یعرق. و منه قولهم« فلان لا تندی صفاته» أی بخیل لا یسمح بشی ء، و المراد بالصفاة هذه الراووق المتخذ من الطین الحرّ الصلب کالخزف و لذلک و صفت بعدم النداوة و الرش، و لو کانت بمعنی الصخرة لما کان ینتظر منه الرش و الندی. و أمّا الجص و النورة و الرماد فکلها یمکن أن یکون صعیدا ثائرا هائجا، و هو ظاهر، الا أن قوله تعالی:« صَعِیداً طَیِّباً» یخص التیمم بالتراب الخالص الذی یخرج نباته باذن اللّه دون النورة و الجص و السبخة و الرمل و الرماد لأنّها لا تنبت، و قد وصف الرماد فی قوله تعالی« فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً» و« إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً» بکونه زلقا جرزا خرج عن کونه طیبا نابتا. و علی ذلک فتوی الاصحاب و روایات الباب، أما الرماد فظاهر، و أمّا النورة و الجص و السبخة و الرمل و أمثالها فهی معادن فلا یجوز التیمم بها إجماعا، و ما ورود من روایة السکونی و هی أصل هذا الخبر المروی فی النوادر فلا یعبأ بها لضعفها و معارضتها الإجماع. و أمّا استناد بعض الفقهاء بقوله صلی الله علیه و آله :« جعلت لی الأرض مسجدا و طهورا» و أن اسم الأرض یقع علی الحجر و المدر و التراب کلها ففیه أن الحجر ان کان بمعنی الأرض الصلب الصلد، فلا بأس به؛ من حیث اطلاق اسم الأرض علیه، الا أنّه یقید اطلاقها بقرینة لفظ الصعید فی القرآن العزیز، و لذلک ورد التصریح بالتراب فی بعض الأحادیث و لفظه: جعلت لی. الأرض مسجدا و ترابها طهورا». و أمّا إذا کان بمعنی الصخرة و ما هو من جنسها کالحصا و الرمل، فلیس بصحیح، فان الأرض فی أصل اللغة هو ما نسمیه بالفارسیة خاک- زمین، فلا یطلق علی الجبل و ما أزیل منه کالصخرة و الجندل و الحصا و الرمل، کما أنّها لا تطلق علی المیاه و قد استوعب ثلاثة أرباع الأرض فقولهم: الأرض ما قابل السماء لیس الا علی التسامح العرفی، و الا فثلاثة أرباع السماء لا یقابلها الا الماء. علی أن القرآن العزیز استعمل کلمة الأرض فی أکثر من 460 موضعا و کلها تنادی بأن الأرض یقابل الحجر، فقد و صفت الأرض فی بعضها بالاحیاء و الاماتة و الاثارة و الانبات و التمدید و الرحب و السعة و الاهتزاز و الربا و التفجیر و نقص أطرافها و خسفها بالناس، و کونها مهادا و مهدا و سطحا و فراشا و بساطا و کفاتا و ذلولا فامشوا فی مناکبها و کلوا من رزقه و إلیه النشور، و لا یلیق شی ء منها بالحجر. و اما فی بعضها الآخر، فقد جعلت الأرض فی مقابل الجبل و الصخرة صریحا کما فی قوله تعالی:« وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ» الرعد: 31« تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا» مریم: 90« وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً» الحاقة: 14« یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا» المزّمّل: 14« وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ وَ أَنْهاراً» الرعد: 3 و مثله فی الحجر: 19، ق: 7، النحل 15، الأنبیاء: 31، لقمان: 10. و هکذا قوله تعالی:« إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا» أسری: 37« یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَةً» الکهف: 47« أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً» النمل: 61« یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ» لقمان: 16« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها» الأحزاب: 72. ففی کلها قابلت الأرض الجبال کما قابلت المیاه، و عد کل منها شیئا علی حدته.

برای کسی که به آب دست نمی­یابد جایز نیست که تیمّم کند مگر در آخر وقتِ معمول نماز.(1)

هم چنین از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کسی تیمّم کند اجازه دارد با آن تیمّم هر چند نوبت که بخواهد نماز بخواند، البته در صورتی که بول یا غائط نکند و یا به آب دست نیابد، پس اگر بر آب گذر کند یا به آن دست یابد تیمّمش باطل می­شود، و اگر پس از آن به آب دست نیابد دوباره می­تواند تیمّم کند؛ و اگر کسی در اوّل وقت معمول نماز تیمّم کند و نماز بخواند سپس به آب دست یابد در حالی که وقت کافی برای وضو گرفتن و نماز خواندن باقی مانده است، باید وضو بگیرد و نماز بخواند و اگر به آب دسترسی پیدا کند در حالی که وقت معمول نماز به پایان نرسیده جایز نیست که با تیمّم نماز بخواند.(2)

و فرموده است: همچنین اگر کسی تیمّم کند ولی نماز نخواند پس در حالی که هنوز وقت نماز باقی مانده به آب دست یابد، تیمّمش باطل می­شود و بر او واجب است که وضو بگیرد و نماز بخواند، و اگر نماز را با تیمّم آغاز کرده باشد سپس به آب دست یابد دو حالت پیش می­آید: اگر به رکوع رکعت اوّل نرسیده باشد باید نماز را قطع کند و وضو بگیرد و دوباره نماز بخواند، ولی اگر به رکوع رسیده باشد نمازش را ادامه می­دهد و اگر نمازش را قطع کند و همچنان وقت باقی باشد، وضو می­گیرد و نماز را دوباره می­خواند، و اگر از وقت نماز گذشته باشد نمازی که با تیمّم خوانده او را کفایت می­کند.(3)

امام علی علیه السلام فرموده است: عمّار بن یاسر جُنب گردید، پس لباس­هایش را در آورد و کنار تلّی از خاک رفت و بر آن غلتید، این ماجرا به گوش رسول خدا صلّی الله علیه و آله رسید، پس به عمار فرمود: ای عمار، آیا مانند دراز گوش در خاک غلتیده­ای؟ به جای این کار تو را کفایت می­کرد آن­گونه که خداوند متعال فرموده است با دستهایت، صورت و دو کف دستت را مسح نمایی.(4)

از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کسی جُنب شود و زمین خیس باشد، باید نمد زیر زین چهارپایش را بتکاند و با غبار آن تیمّم کند، همچنین امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرموده­اند: اگر به خاک پاک دست نیافت باید لباس یا نمد زیر زین یا پالان چهارپایش را تکانده و با غبار آن­ها تیمّم کند.(5)

امامان صلوات الله علیهم فرموده­اند: کافی است که تیمّم کننده یک ضربه بر زمین بزند، با دو دست خود بر زمین می­کوبد و صورت و دست­هایش را با آن­ها مسح می­کند، همچنین فرموده­اند: تیمّم با گچ، خاکستر و آهک کفایت نمی­کند، ولی با سنگ­های ثابت در زمین اگر غبار بر آن­ها قرار داشته باشد و خیس نباشند کفایت می­کند، و تیمّم در آبادانی و هنگام مقیم بودن جایز نیست، مگر برای کسی که عذر داشته باشد و یا در ازدحامی گرفتار باشد که از آن رهایی نیابد و وقت نماز فرا رسد، پس باید تیمّم کند و نماز بخواند، ولی بعداً آن را تکرار کند.(6)

ص: 167


1- . دعائم الاسلام 1: 120
2- . دعائم الإسلام 1: 120
3- . دعائم الإسلام 1: 120
4- . دعائم الإسلام 1: 120
5- . دعائم الإسلام 1: 121
6- . دعائم الإسلام 1: 121

ص: 165

همچنین فرموده­اند: جُنبی که بر چاه گذر می­کند ولی وسیله­ای برای آبکشی همراه ندارد می­تواند تیمّم کند، و هر کسی که زخم یا مرضی داشته باشد و در صورت غسل کردن بر جان خود بیمناک باشد می­تواند تیمّم کند، همچنین اگر بیم آن داشته باشد که در صورت غسل کردن از سرما هلاک می­شود می­تواند تیمّم کند، ولی اگر بیم هلاک شدن نداشته باشد باید غسل کند، پس اگر بمیرد شهید محسوب می­ شود. امامان علیهم السلام فرموده­اند: اگر کسی مقدار اندکی آب همراه داشته باشد به طوری که بیم آن داشته باشد اگر با آن آب وضو بگیرد یا طهارت کند از تشنگی تلف خواهد شد، باید تیمّم کند و آب را برای خود نگاه دارد و در جهت هلاک جان خود گام بر ندارد، چرا که خداوند عزّ و جلّ فرموده است: «و لا تقتلوا أنفسکم إنّ الله کان بکم رحیماً»(1)

{و خود را به قتل نرسانید که خداوند نسبت به شما رئوف و مهربان است}.(2)

همچنین امامان فرموده­اند: اگر مسافر بیم داشته باشد که با طلب کردن آب در مکانی که آب فقط در آنجا وجود دارد، در معرض خطر حمله دزدها و درّندگان قرار می­گیرد و یا جانش در معرض تلف شدن و نابودی قرار می­گیرد می­تواند تیمّم کند و نماز بگزارد.(3)

و فرموده­اند: اگر مسافر آب گرانبهایی بیابد و قدرت خریدنش را داشته باشد باید آن را بخرد، امّا اگر با پرداخت قیمت آب بیمناک تلف شدن و نابودی جان خود باشد، می­تواند آب را خریداری نکند و با خاک تیمّم کند و نماز بگزارد.(4)

از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: اشکالی ندارد که مرد در سفر و بدون همراه داشتن آب، با همسرش نزدیکی کند و می­تواند تیمّم کند و نماز بگزارد، شخصی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله این سؤال را پرسید و ایشان در جواب فرمود: آری، با همسرت نزدیکی کن و سپس تیمّم کن باشد که پاداش داده شوی، گفت: ای رسول خدا، پاداش داده می­شوم؟ پیامبر فرمود: آری، آن­گونه که هنگام رفتن به سوی حرام مرتکب گناه می­شوی و مجازات می­گردی، هنگام رفتن به سوی حلال پاداش داده می­شوی.(5)

توضیح

(إکاف الحمار) بر وزن (کِتاب) و (غُراب): پالان دراز گوش .

روایت29.

أربعین الشهید:

ص: 168


1- . نساء / 39
2- . دعائم الإسلام 1: 121
3- . دعائم الإسلام 1: 121
4- . دعائم الإسلام 1: 121
5- . دعائم الإسلام 1: 121
«28»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام أَنَّهُ

ص: 166

امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که ابوذر غفاری نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله آمد و گفت: ای رسول خدا، هلاک گشتم چرا که بدون دسترسی به آب با همسرم نزدیکی کردم، (سپس ابوذر گفت:) پیامبر صلّی الله علیه و آله دستور داد که کجاوه­ای حاضر کنند و خود را با آن پوشاندم و مقداری آب آوردند و با همسرم غسل نمودیم، سپس پیامبر فرمود: ای ابوذر، تیمّم با خاک به مدّت ده سال تو را کفایت می­کند.

أربعین الشهید: داوود بن نعمان از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: عمّار جُنب گشته بود، پس (برای پاک شدن) به سان چهارپایان در خاک غلتید، پیامبر صلّی الله علیه و آله در حالی که او را مسخره می­کرد فرمود: ای عمّار، آیا مانند چهارپایان در خاک غلتیده­ای؟ آن­گاه گفتیم: پس تیمّم چگونه است؟ امام دستانش را بر زمین نهاد و آنها را بلند کرد و صورت و دست­هایش را تا اندکی بالاتر از کف مسح نمود.

توضیح

ظاهراً گوینده کلامِ (فقلنا) داوود و کسی که سؤال از او پرسیده شده امام صادق علیه السلام بوده است، همچنین امکان دارد که گوینده این کلام صحابه­ای بوده باشند که در آن موقعیّت حاضر بوده­اند و سؤال از پیامبر صلّی الله علیه و آله پرسیده شده باشد و امام صادق کلام آنان را با لفظ خود حکایت کرده باشد، این نظر را برخی از روایات تأیید می­کنند، اگر چه این احتمال در اینجا بعید به نظر می­رسد.

و از ظاهر حدیث چنین بر می­آید که گذاشتن دو دست بدون تکیه دادن آن­ها بر زمین و مسح تمام صورت کفایت می­کند، و در این باره قبلاً سخن گفته شد؛ و این فرموده: (فوق الکفّ قلیلاً) در بردارنده دو وجه است: نخست: مسح قسمتی از پشت کف دست، که این امر بر عدم وجوب مسح نمودن کامل پشت دست دلالت می­کند، چنان که نظر شیخ صدوق نیز چنین است؛ دوّم: امام به عنوان مقدّمه مسح را از بالای کف دست آغاز نموده است .

ص: 169

قَالَ: لَا یَنْبَغِی أَنْ یَتَیَمَّمَ مَنْ لَمْ یَجِدِ الْمَاءَ إِلَّا فِی آخِرِ الْوَقْتِ (1).

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: مَنْ تَیَمَّمَ صَلَّی بِتَیَمُّمِهِ ذَلِکَ مَا شَاءَ مِنَ الصَّلَوَاتِ مَا لَمْ یُحْدِثْ أَوْ یَجِدِ الْمَاءَ فَإِنَّهُ إِذَا مَرَّ بِالْمَاءِ أَوْ وَجَدَهُ انْتَقَضَ تَیَمُّمُهُ فَإِنْ عَدِمَهُ بَعْدَ ذَلِکَ تَیَمَّمَ وَ إِنْ هُوَ تَیَمَّمَ فِی أَوَّلِ الْوَقْتِ وَ صَلَّی ثُمَّ وَجَدَ الْمَاءَ وَ فِی الْوَقْتِ بَقِیَّةٌ یُمْکِنُهُ مَعَهَا أَنْ یَتَوَضَّأَ وَ یُصَلِّیَ تَوَضَّأَ وَ صَلَّی وَ لَمْ یُجْزِهِ صَلَاتُهُ بِالتَّیَمُّمِ إِذَا هُوَ وَجَدَ الْمَاءَ وَ هُوَ فِی وَقْتٍ مِنَ الصَّلَاةِ(2) قَالَ وَ کَذَلِکَ إِنْ تَیَمَّمَ وَ لَمْ یُصَلِّ فَوَجَدَ الْمَاءَ وَ هُوَ فِی وَقْتٍ مِنَ الصَّلَاةِ انْتَقَضَ تَیَمُّمُهُ وَ عَلَیْهِ أَنْ یَتَوَضَّأَ وَ یُصَلِّیَ وَ إِنْ دَخَلَ فِی الصَّلَاةِ بِتَیَمُّمٍ ثُمَّ وَجَدَ الْمَاءَ فَلْیَنْصَرِفْ فَیَتَوَضَّأُ وَ یُصَلِّی إِنْ لَمْ یَکُنْ رَکَعَ فَإِنْ رَکَعَ مَضَی فِی صَلَاتِهِ فَإِنِ انْصَرَفَ مِنْهَا وَ هُوَ فِی وَقْتٍ تَوَضَّأَ وَ أَعَادَهَا فَإِنْ مَضَی الْوَقْتُ أَجْزَأَهُ (3).

وَ قَالَ علیه السلام: إِنَّ عَمَّارَ بْنَ یَاسِرٍ أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ فَتَجَرَّدَ مِنْ ثِیَابِهِ وَ أَتَی صَعِیداً فَتَمَعَّکَ عَلَیْهِ فَبَلَغَ ذَلِکَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ یَا عَمَّارُ تَمَعَّکْتَ تَمَعُّکَ الْحِمَارِ قَدْ کَانَ یُجْزِیکَ مِنْ ذَلِکَ أَنْ تَمْسَحَ بِیَدَیْکَ وَجْهَکَ وَ کَفَّیْکَ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ (4).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ وَ الْأَرْضُ مُبْتَلَّةٌ فَلْیَنْفُضْ لِبْدَهُ وَ لْیَتَیَمَّمْ بِغُبَارِهِ وَ کَذَلِکَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهما السلام لِیَنْفُضْ ثَوْبَهُ أَوْ لِبْدَهُ أَوْ إِکَافَهُ إِذَا لَمْ یَجِدْ تُرَاباً طَیِّباً(5).

وَ قَالُوا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ: الْمُتَیَمِّمُ تُجْزِیهِ ضَرْبَةٌ وَاحِدَةٌ یَضْرِبُ بِیَدَیْهِ عَلَی الْأَرْضِ فَیَمْسَحُ بِهِمَا وَجْهَهُ وَ یَدَیْهِ وَ قَالُوا لَا یُجْزِی التَّیَمُّمُ بِالْجِصِّ وَ لَا بِالرَّمَادِ وَ لَا بِالنُّورَةِ وَ یُجْزِی بِالصَّفَا الثَّابِتِ فِی الْأَرْضِ إِذَا کَانَ عَلَیْهِ غُبَارٌ وَ لَمْ یَکُنْ مَبْلُولًا وَ لَا یَتَیَمَّمُ فِی الْحَضَرِ إِلَّا مِنْ عُذْرٍ أَوْ یَکُونُ فِی زِحَامٍ وَ لَا یَخْلُصُ مِنْهُ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَإِنَّهُ یَتَیَمَّمُ وَ یُصَلِّی وَ یُعِیدُ تِلْکَ الصَّلَاةَ(6).

ص: 167


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 120.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 120.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 120.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 120.
5- 5. المصدر ج 1 ص 121.
6- 6. المصدر ج 1 ص 121.

ابواب تشییع جنازه و مقدّمات و اعمال پس از آن

باب اول : فضل عافیت و مرض، ثواب مرض و علل و انواع آن

روایات

روایت1.

­ الخصال: امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دو نعمت وجود دارند که ارج نهاده نمی­شوند و مردم قدرشان را نمی­دانند: امنیّت و عافیت.(1)

توضیح

(مکفورتان) یعنی: از مردم پنهان هستند و قدرشان را نمی­دانند، یا مردم به خاطر غفلت از عظمت شأن این دو نعمت سپاسگزار آن­ها نیستند.

روایت2.

الخصال: امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دو خصلت وجود دارند که بیشتر مردم با آن­ها آزموده می­شوند (به واسطه آن­ها فریفته می­شوند): صحّت و فراغت.(2)

روایت3.

الخصال:

ص: 170


1- . الخصال 1: 19
2- . الخصال 1: 19

وَ قَالُوا: فِی الْجُنُبِ یَمُرُّ بِالْبِئْرِ وَ لَا یَجِدُ مَا یَسْتَقِی بِهِ یَتَیَمَّمُ وَ مَنْ کَانَتْ بِهِ قُرُوحٌ أَوْ عِلَّةٌ یَخَافُ مِنْهَا عَلَی نَفْسِهِ یَتَیَمَّمُ وَ کَذَلِکَ إِنْ خَافَ أَنْ یَقْتُلَهُ الْبَرْدُ إِنِ اغْتَسَلَ یَتَیَمَّمُ وَ إِنْ لَمْ یَخَفْ اغْتَسَلَ فَإِنْ مَاتَ فَهُوَ شَهِیدٌ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ مَعَهُ مِنَ الْمَاءِ إِلَّا شَیْ ءٌ یَسِیرٌ یَخَافُ إِنْ هُوَ تَوَضَّأَ بِهِ أَوْ تَطَهَّرَ أَنْ یَمُوتَ عَطَشاً قَالُوا علیهم السلام یَتَیَمَّمُ وَ یُبْقِی الْمَاءَ لِنَفْسِهِ وَ لَا یُعِینُ عَلَی هَلَاکِهَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ (1) وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً(2).

وَ قَالُوا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ: فِی الْمُسَافِرِ إِذَا لَمْ یَجِدِ الْمَاءَ إِلَّا بِمَوْضِعٍ یَخَافُ فِیهِ عَلَی نَفْسِهِ إِنْ مَضَی فِی طَلَبِهِ مِنْ لُصُوصٍ أَوْ سِبَاعٍ أَوْ یَخَافُ مِنْهُ التَّلَفَ وَ الْهَلَاکَ یَتَیَمَّمُ وَ یُصَلِّی (3).

وَ قَالُوا: فِی الْمُسَافِرِ یَجِدُ الْمَاءَ بِثَمَنٍ غَالٍ أَنْ یَشْتَرِیَهُ إِذَا کَانَ وَاجِداً لِثَمَنِهِ فَقَدْ وَجَدَهُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ فِی دَفْعِهِ الثَّمَنَ مَا یَخَافُ مِنْهُ عَلَی نَفْسِهِ التَّلَفَ إِنْ عَدِمَهُ وَ الْعَطَبَ فَلَا یَشْتَرِیَهِ وَ یَتَیَمَّمُ بِالصَّعِیدِ وَ یُصَلِّی (4).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: لَا بَأْسَ أَنْ یُجَامِعَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ فِی السَّفَرِ وَ لَیْسَ مَعَهُ مَاءٌ وَ یَتَیَمَّمُ وَ یُصَلِّی وَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ مِثْلِ هَذَا فَقَالَ نَعَمْ ائْتِ أَهْلَکَ وَ تَیَمَّمْ وَ تُؤْجَرُ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أُوجَرُ قَالَ نَعَمْ إِذَا أَتَیْتَ الْحَلَالَ أُجِرْتَ کَمَا أَنَّکَ إِذَا أَتَیْتَ الْحَرَامَ أَثِمْتَ (5).

بیان

إکاف الحمار ککتاب و غراب برذعته و هی ما یلقی تحت الرحل.

«29»

30- أَرْبَعِینُ الشَّهِیدِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مَعِیَّةَ الْحَسَنِیِّ الدِّیبَاجِیِّ عَنِ السَّیِّدِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ فَخَّارٍ الْمُوسَوِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ السَّیِّدِ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ التَّقِیِّ الْحَسَنِیِّ عَنِ السَّیِّدِ فَضْلِ اللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ الرَّاوَنْدِیِّ عَنِ السَّیِّدِ ذِی الْفَقَارِ بْنِ معد [مَعْبَدٍ] الْحَسَنِیِّ عَنِ الشَّیْخِ الصَّدُوقِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ النَّجَاشِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُبْدُونٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ سُفْیَانَ الْبَزَوْفَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ

ص: 168


1- 1. النساء: 39.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 121.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 121.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 121.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 121.

ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: دو نعمت وجود دارند که بیشتر مردم با آن­ها آزموده می­شوند (یا با واسطه آن­ها فریفته می­شوند و زیان می­بینند): فراغت و صحّت.(1)

توضیح

در بعضی از نسخه­ها به جای (مفتون)، (مغبون) ذکر شده است، در القاموس آمده است: (غَبِنَ غَبانَةً و غَبنَاً): هوش و ذکاوتش سست و ضعیف شد، پس (هو غَبِین و مَغبون) بر وزن (عُنِیَ) یعنی: فریفته شد، و (هو مغبون) یعنی: او فریب خورده است. بنابراین معنای حدیث چنین است: مردم از جانب شیطان فریفته شده­اند تا شکر این دو نعمت را به جا نیاورند؛ و احتمال معانی دیگر نیز وجود دارد .

ولی در بیشتر نسخه­ها (مفتون) ذکر شده است، یعنی: مردم آزموده شده هستند و خدواند آن­ها را به وسیله این دو نعمت امتحان و آزمایش می­کند تا چگونگی شکرگزاری آن­ها را به خاطر این دو نعمت ببیند، یا یعنی: فریفته می­شوند و با این دو نعمت در دام گمراهی و گناه گرفتار می­شوند، (الفراغ) یعنی: نداشتن مشغولیّت و کار، یا فارغ بودن قلب از ترس و اندوه، و معنای دوّم با حدیث اوّل تناسب بیشتری دارد.

روایت4.

الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: پنج خصلت وجود دارند که هرکسی فاقد یکی از آن­ها باشد زندگی او پیوسته ناقص، عقلش زایل و قلبش مشغول خواهد بود: نخست: صحّت و سلامت جسم، دوّم: امنیّت، سوّم: وسعت رزق و روزی، چهارم: مونس و همدم سازگار، سؤال شد: منظور از مونس و همدم سازگار چیست؟ امام فرمود: همسر، فرزندان و همنشینان صالح، پنچم: آرامش که خصلت­های پیشین را در کنار هم گِرد می­آورد.(2)

توضیح

(الدَّعة): آرامش و اندک بودن مشغولیّت، شیخ در النهایه گفته است: (وَدُعَ، وداعة ودَعَةً) یعنی: ساکن شد و آرامش یافت، و در الصحاح (الدعة) به معنای رفاه و ناز و نعمت ذکر شده است، و (ة) در آخر کلمه جایگزین (واو) شده که از اوّل آن حذف شده است، بنابراین می­گویی: (وَدَع الرّجل فهو ودیع) یعنی: آن مرد ساکن شد و آرامش یافت پس او آرامش یافته است، و (رجلٌ متّدع) یعنی: مردی که صاحب آرامش

ص: 171


1- . الخصال 1: 19
2- . الخصال 1: 137

مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ السَّکُونِیِّ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ عَنْ أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ: أَنَّهُ أَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَکْتُ جَامَعْتُ عَلَی غَیْرِ مَاءٍ قَالَ فَأَمَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِمَحْمِلٍ فَاسْتَتَرْتُ بِهِ وَ بِمَاءٍ فَاغْتَسَلْتُ أَنَا وَ هِیَ ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا ذَرٍّ یَکْفِیکَ الصَّعِیدُ عَشْرَ سِنِینَ.

وَ مِنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ شَیْخِ الطَّائِفَةِ عَنِ الْمُفِیدِ عَنِ الصَّدُوقِ مُحَمَّدِ بْنِ بَابَوَیْهِ عَنْ وَالِدِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ عَمَّاراً أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ فَتَمَعَّکَ فِی التُّرَابِ کَمَا تَتَمَعَّکُ الدَّابَّةُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یَهْزَأُ بِهِ یَا عَمَّارُ تَمَعَّکْتَ کَمَا تَتَمَعَّکُ الدَّابَّةُ فَقُلْنَا لَهُ فَکَیْفَ التَّیَمُّمُ فَوَضَعَ یَدَیْهِ عَلَی الْأَرْضِ ثُمَّ رَفَعَهُمَا فَمَسَحَ وَجْهَهُ وَ یَدَیْهِ فَوْقَ الْکَفِّ قَلِیلًا.

بیان

الظاهر أن قائل فقلنا داود و المقول له الصادق علیه السلام و یحتمل أن یکون القائل الصحابة الذین کانوا حاضرین و المقول له هو الرسول صلی الله علیه و آله و الإمام حکی کلامهم بلفظه و یؤیده بعض الروایات و إن کان بعیدا هنا.

و ظاهره الاکتفاء بالوضع بدون اعتماد و مسح جمیع الوجه و قد مر الکلام فیهما و قوله فوق الکف قلیلا یحتمل وجهین الأول مسح قلیل من ظهر الکف فیدل علی عدم وجوب الاستیعاب کما ذهب إلیه الصدوق و الثانی أنه ابتدأ فی المسح بما فوق الکف من باب المقدمة.

ص: 169

و رفاه است، و (المُوادعة) یعنی: مصالحه و برقراری آرامش، و ممکن است منظور عدم منازعه و خصومت باشد.

روایت5.

مجالس الصدوق: از امام صادق علیه السلام روایت شده که می­فرمود: عافیت، نعمت پنهانی است که هرگاه موجود است فراموش می­شود و هرگاه از دست رود به یاد آورده می­شود.(1)

همچنین می­فرمود: عافیت نعمتی است که کسی از عهده شکر آن برنمی­آید.(2)

روایت6.

مجالس الصدوق: امام صادق علیه السلام فرموده است: پنج خصلت وجود دارند که در هر کسی نباشند از زندگی لذت نمی­برد: صحّت، امنیّت، بی­نیازی، قناعت، مونس و همدم سازگار.(3)

روایت7.

معانی الأخبار: معاذ ابن کثیر گوید: با پیامبر صلی الله علیه و آله بودم، پس بر مردی گذر کرد که مشغول دعا بود و می­گفت: (أسألک اللّهم الصبر: خداوندا، از تو صبر مسألت می­کنم)، پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: درخواست بلا و مصیبت نمودی، به جای آن از خداوند عافیت را درخواست کن، حدیث.(4)

روایت8.

معانی الأخبار: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: آسایش و نعمت در دنیا امنیّت و سلامت جسم است و تمام نعمت در آخرت با وارد شدن به بهشت است، و تا زمانی که عبد و بنده­ای وارد بهشت نشود هرگز نعمت بر او کامل نمی­گردد.(5)

روایت9.

معانی الأخبار:

ص: 172


1- . أمالی الصدوق: 138
2- . أمالی الصدوق: 138
3- . أمالی الصدوق: 175
4- . معانی الأخبار: 230
5- . معانی الأخبار: 408

أبواب الجنائز و مقدماتها و لواحقها

باب 1 فضل العافیة و المرض و ثواب المرض و علله و أنواعه

روایات

«1»

الْخِصَالُ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ جَدِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: نِعْمَتَانِ مَکْفُورَتَانِ الْأَمْنُ وَ الْعَافِیَةُ(1).

بیان

مکفورتان أی مستورتان عن الناس لا یعرفون قدرهما أو لا یشکرهما الناس لغفلتهم عن عظم شأنهما.

«2»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: خَصْلَتَانِ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ مَفْتُونٌ فِیهِمَا الصِّحَّةُ وَ الْفَرَاغُ (2).

«3»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْخَلِیلِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُعَاذٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ الْمَرْوَزِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُبَارَکِ وَ الْفَضْلِ بْنِ مُوسَی مَعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ

ص: 170


1- 1. الخصال ج 1 ص 19.
2- 2. الخصال ج 1 ص 19.

شعیب العقرقوفیّ گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: سخنی از ابوذر غفاری رحمة الله روایت شده که گویا فرموده است: مردم از سه چیز بیزارند درحالی که من آن­ها را دوست می­دارم: مرگ، تنگدستی، بلا و مصیبت، پس امام فرمود: این سخن چنان که روایت می­کنند نبوده است، منظور ابوذر چنین است: مرگ به سبب اطاعت از اوامر خداوند نزد من از زندگی کردن در حال معصیت خداوند دوست­داشتنی­تر است، تنگدستی به سبب اطاعت از اوامر خداوند نزد من از ثروتمندی در حال معصیت خداوند دوست­داشتنی­تر است، و بلا و مصیبت به سبب اطاعت از اوامر خداوند نزد من از صحّت و سلامت در حال معصیت خداوند دوست­داشتنی­تر است. (1)

روایت10.

معانی الأخبار: فضیل بن یسار از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: هیچ یک از شما به حقیقت ایمان دست نمی­یابد مگر آنکه سه خصلت در او وجود داشته باشد: مرگ را بیشتر از زندگی، فقر را بیشتر از ثروتمندی و مرض را بیشتر از سلامتی دوست بدارد. (فضیل ­گوید)گفتیم: و چه کسی چنین می­باشد؟ امام فرمود: همه شما چنین می­باشید، سپس فرمود: هریک از شما کدام مورد را بیشتر دوست می­دارد، در محبت ما بمیرد یا با بغض و کینه ما زندگی کند؟ گفتم؟ به خدا سوگند، در محبت شما نزد ما دوست­داشتنی­تر است، امام فرمود: شما نسبت به فقر و ثروتمندی و مرض و سلامتی نیز چنین هستید، گفتم: به­خدا سوگند، آری. (2)

روایت11.

دعوات الرّاوندیّ: امیر مؤمنان علی علیه السلام فرموده است: تندرستی سرمایه است و ضعف و سستی ضرر و زیان، همانا وسعت مال نعمت است و تندرستی جسم از وسعت مال و تقوای قلب از تندرستی جسم برتر است.

همچنین امام علی علیه السلام فرموده است: سلامت (جسم و قلب) با استقامت (در دین) محقّق می­گردد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: وجود پنج خصلت را قبل از روی دادن پنج خصلت دیگر غنمیت بشمار:

جوانی قبل از پیری، تندرستی قبل از بیماری، توانگری قبل از نیازمندی، فراغت قبل از مشغولیّت، و زندگی قبل از مرگ.

امام علی علیه السلام فرموده است: بهترین چیزی که انسان از خداوند درخواست می­کند عافیت است.

حضرت عیسی علیه السلام فرموده است: انسان­ها دو گونه­اند: سالم و بیمار، پس به انسان­های بیمار رحم کنید و خداوند را به خاطر تندرستی شکرگزار باشید؛

و در حکمت آل داوود آمده است: تندرستی، مُلک و دارایی پنهان است.

ص: 173


1- . معانی الأخبار: 165
2- . معانی الأخبار: 189

أَبِی هِنْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: نِعْمَتَانِ مَفْتُونٌ [مَغْبُونٌ] فِیهِمَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ الْفَرَاغُ وَ الصِّحَّةُ(1).

توضیح

مغبون فی بعض النسخ بالغین المعجمة و الباء الموحدة قال فی القاموس غبن الشی ء و فیه کفرح غبنا و غبنا نسیه أو أغفله أو غلط فیه و رأیه بالنصب غبانة و غبنا محرکة ضعف فهو غبین و مغبون و غبنه فی البیع یغبنه غبنا و یحرک أو بالتسکین فی البیع و بالتحریک فی الرأی خدعه و قد غبن کعنی فهو مغبون انتهی فالمعنی أنهم مخدوعون من الشیطان، فی ترک شکرهما و یحتمل بعض المعانی الأخر.

و فی أکثر النسخ بالفاء و التاء أی مختبرون امتحنهم الله بهما و ابتلاهم لیری کیف شکرهم فیهما أو افتتنوا و وقعوا فی الضلال و الإثم بهما و الفراغ التخلی من الشغل و العمل أو فراغ القلب من الخوف و الحزن و الأخیر أنسب بالخبر الأول.

«4»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْجَامُورَانِیِّ عَنْ سِجَادَةَ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ أَبِی خَالِدٍ السِّجِسْتَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ فَقَدَ مِنْهُنَّ وَاحِدَةً لَمْ یَزَلْ نَاقِصَ الْعَیْشِ زَائِلَ الْعَقْلِ مَشْغُولَ الْقَلْبِ فَأُولَاهَا صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ الثَّانِیَةُ الْأَمْنُ وَ الثَّالِثَةُ السَّعَةُ فِی الرِّزْقِ وَ الرَّابِعَةُ الْأَنِیسُ الْمُوَافِقُ قُلْتُ وَ مَا الْأَنِیسُ الْمُوَافِقُ قَالَ الزَّوْجَةُ الصَّالِحَةُ وَ الْوَلَدُ الصَّالِحُ وَ الْخَلِیطُ الصَّالِحُ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الدَّعَةُ(2).

بیان

الدعة السکون و قلة الأشغال قال فی النهایة ودع بالضم وداعة و دعة أی سکن و ترفه و فی الصحاح الدعة الخفض و الهاء عوض من الواو تقول منه ودع الرجل فهو ودیع أی ساکن و رجل متدع أی صاحب دعة

ص: 171


1- 1. الخصال ج 1 ص 19.
2- 2. الخصال ج 1 ص 137.

روایت شده است که پیامبر صلّی الله علیه و آله به دیدار شخص بیماری رفته و فرمود: تو را چه شده است؟ گفت: شما نماز مغرب را برای ما امامت می­فرمودی، من نیز در نماز سوره قارعه را قرائت کردم و سپس گفتم: "خداوندا، اگر به درگاه تو گناهی مرتکب شده­ام که می­خواهی به خاطر آن در آخرت عذابم دهی، هرچه سریع­تر در دنیا به آن عذاب گرفتارم ساز"، پس به این مرضی که مشاهده می­کنی گرفتار شده­ام؛ پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: بد سخنی بر زبان رانده­ای، چرا نگفتی: «ربّنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قِنا عذاب النار»، {پروردگارا، در دنیا و آخرت نعمت و روزی به ما عطا فرما و ما را از عذاب آتش جهنم محفوظ بدار}. سپس برای او دعا کرد تا شفا یافت.

پیامبرصلّی الله علیه و آله فرموده است: نعمت دنیا عافیت و تندرستی است و نعمت آخرت بخشش و رحمت الهی.

امام علی علیه السلام فرموده است: درد برای سلامتی، کافی است.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: هر بنده­ای دو چشمش را از دست بدهد و به خاطر کسب رضایت خداوند صبر پیشه سازد، حتماً وارد بهشت می­گردد.

همچنین فرموده است: همانا خدواند از انسان پلید بدسرشت و خبیثی که دچار نقص در جسم و مالش نمی­شود متنفّر است.

و فرموده است: به راستی که انسان صاحبِ مقام و منزلتی نزد خداوند است که با انجام عمل به آن دست نمی­یابد، پس به مصیبت و دردی در جسمش گرفتار می­شود و بدین وسیله به آن مقام و منزلت دست می­یابد.(1)

توضیح

(البِضاعة):یعنی سرمایه، یعنی: تندرستی در اندوختن نیکی­ها و کسب خوشبختی­ها سرمایه انسان است.

این فرموده امام: (السلامة مع الاستقامة) یعنی: سلامت جسم و قلب جز با استقامت در دین حاصل نمی­گردد، و هر مصیبتی که انسان بدان گرفتار می­آید به خاطر ترک استقامت و پایداری در دین است، چنان که خداوند سبحان فرموده است: «و ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم»(2){و هر [گونه] مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست}، همچنین: «و أن لو استقامو علی الطریقة لأستقیناهم ماء غَدَقاً»(3){و اگر [مردم] در راه درست پایداری ورزند قطعا آب گوارایی بدیشان نوشانیم}، و یا یعنی: سلامتی تنها زمانی سودبخش است که همراه با استقامت باشد، امّا سلامتی­ای که سرانجامش عذاب آخرت باشد سلامتی نیست، و به عبارت دیگر: سلامتی با استقامت محقّق می­گردد اگر چه همراه با بلایا و مصیبت­های دنیایی باشد.

در نتیجه از آنجایی که تندرستی و سلامتی در اغلب مواقع باعث فرو رفتن در گرداب شرارت­ها و معاصی می­گردد،

ص: 174


1- . نسخه خطی دعوات راوندیّ
2- . شوری / 30
3- . جنّ /16

و راحة و الموادعة المصالحة انتهی و یحتمل أن یکون المراد عدم المنازعة و المخاصمة.

«5»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی الْمُکَتِّبِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْوَرَّاقِ عَنْ بِشْرِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ قَلْبَوَیْهِ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ کَثِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ حَرْبٍ الْهِلَالِیَّ أَمِیرَ الْمَدِینَةِ یَقُولُ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام یَقُولُ: الْعَافِیَةُ نِعْمَةٌ خَفِیَّةٌ إِذَا وُجِدَتْ نُسِیَتْ وَ إِذَا فُقِدَتْ ذُکِرَتْ (1).

قَالَ وَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ علیه السلام یَقُولُ: الْعَافِیَةُ نِعْمَةٌ یَعْجِزُ الشُّکْرُ عَنْهَا(2).

«6»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: خَمْسٌ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ لَمْ یَتَهَنَّ بِالْعَیْشِ الصِّحَّةُ وَ الْأَمْنُ وَ الْغِنَی وَ الْقَنَاعَةُ وَ الْأَنِیسُ الْمُوَافِقُ (3).

«7»

مَعَانِی الْأَخْبَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ تَمِیمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُهَاجِرٍ عَنِ الْجَرِیرِیِّ عَنْ أَبِی الْوَرْدِ بْنِ تَمَّامٍ عَنِ اللَّجْلَاجِ عَنْ مُعَاذِ بْنِ کَثِیرٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَمَرَّ بِرَجُلٍ یَدْعُو هُوَ یَقُولُ أَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ الصَّبْرَ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله سَأَلْتَ الْبَلَاءَ فَاسْأَلِ اللَّهَ الْعَافِیَةَ الْخَبَرَ(4).

«8»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْحَکَمِ الْحَنَّاطِ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: النَّعِیمُ فِی الدُّنْیَا الْأَمْنُ وَ صِحَّةُ الْجِسْمِ وَ تَمَامُ النِّعْمَةِ فِی الْآخِرَةِ دُخُولُ الْجَنَّةِ وَ مَا تَمَّتِ النِّعْمَةُ عَلَی عَبْدٍ قَطُّ مَا لَمْ یَدْخُلِ الْجَنَّةَ(5).

«9»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ

ص: 172


1- 1. أمالی الصدوق ص 138.
2- 2. أمالی الصدوق ص 138.
3- 3. أمالی الصدوق ص 175 فی حدیث.
4- 4. معانی الأخبار ص 230.
5- 5. معانی الأخبار: 408.

امام علی علیه السلام بیان می­فرماید که تندرستی و سلامتیِ این چنینی عین مصیبت و بلاست، و این فرموده امام:(کفی بالسلامة داء)این نظر را تأیید می­کند، یعنی: تندرستی و سلامتی در اغلب مواقع باعث بیماری­های روانی و امراض روحانی می­گردد، و یا معنای حدیث چنین است: در امان ماندن از مخالفت مردم و سازش با آنان تنها زمانی جایز است که همراه با فرمانبرداری از حق و موافقت با رضایت خداوند باشد، نه آن­گونه که گروهی از گمراهان در دوران امام علیه السلام رفتار کردند و با امام خویش مخالفت نمودند و کفر ورزیدند و مرتدّ گشتند و وجه وسط (دوم) ظاهرتر - صحیح­تر - است، (الحبیبتان) یعنی: دو چشم. جوهری گفته است:(العِفر) یعنی: مرد خبیث و با سیاست، و مؤنث آن (العفرة: زن خبیث و با سیاست) می­باشد. ابو عبیدة گفته است: العِفریت از هر چیز، افراط کننده است. گفته می­شود: (فلان عفریت نفریت و عفریة نفریة) یعنی: فلانی پلید، خبیث، زیرک و با سیاست است و در حدیث آمده است: (إنّ الله یبغض العفریة النفریة الذی لا یرزء فی أهل و لا مال: همانا خداوند از انسان خبیث پلید و با سیاستی که دچار نقص در اهل و اموال نمی­شود متنفّر است)، و (العفریة)تصحیح شده آن می­باشد و (النفریة) تابع آن است، و (نِفر) را به خاطر تبعیت کردن از (عفریت) و مؤکَّد ساختن آن به صورت (نِفریت) ذکر کرده است.

شیخ بعد از ذکر حدیث در النهایة گفته است: (العفریة) یعنی: انسان با سیاست، خبیث و شرور، و کلمه (عفریت) مأخوذ از آن است؛ و گفته شده: (العفریة) یعنی: انسانی که بسیار به جمع اموال می­پردازد و از بخشش آن پرهیز می­کند، همچنین گفته شده یعنی: بسیار ستمکار و سرکش؛ جوهری در تفسیرخود گفته است: کلمه تصحیح شده(العفریة) است و (النفریة) در تبعیت از آن و برای تأکید، ذکر شده است، و گویا مشابه است چرا که در توضیح آن فرموده است: کسی که در اهل و اموال دچار نقص نمی­گردد .

زمخشری گوید: (العِفر، العِفرِیَة، العِفریت و العُفَاریة) یعنی: انسان نیرومند و با سیاست که حریفش را به خاک می­مالد، (یاء) در (عِفریة و عُفاریة) به خاطر هم وزن بودن با (شِرذِمَة: گروه اندک) و (عُذافِرة: شتر محکم و نیرومند) و همچنین (ة) به خاطر مبالغه به (عِفر) افزوده شده است، و (ت) نیز در (عفریت) به خاطر ملحق شدن با (قندیل) به آن افزوده شده است؛ همچنین زمخشری در تفسیر حدیث سراقة گفته است: (فَلَم یرزآنی شیئاً) یعنی: چیزی از من نگرفتند، گفته می­شود: (رزأته، أرزؤه: از او سودی به دست آوردم، می­آورم)، ولی (رزء) در اصل به معنای نقصان و کمبود است، و عبارت (ما رزءنا مِن مالِک شیئاً) نیز مأخوذ از همین معنا است یعنی: چیزی از اموالت را نکاسته و دریافت نکرده­ایم.

روایت12.

نهج البلاغة: امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است: آگاه باشید که فقر نوعی بلاست، و سخت­تر از فقر بیماریِ تن و سخت­تر از بیماری تن بیماری قلب است، آگاه باشید که وسعت مال نوعی نعمت است و برتر از وسعت مال سلامت تن و برتر از سلامت تن تقوای قلب است.(1)

ص: 175


1- . نهج لبلاغة: قسمت حکمت­ها، شماره 388

عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ شُعَیْبِ بْنِ الْعَقَرْقُوفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام شَیْ ءٌ یُرْوَی عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ أَنَّهُ قَالَ ثَلَاثَةٌ یُبْغِضُهَا النَّاسُ وَ أَنَا أُحِبُّهَا أُحِبُّ الْمَوْتَ وَ أُحِبُّ الْفَقْرَ وَ أُحِبُّ الْبَلَاءَ فَقَالَ هَذَا لَیْسَ عَلَی مَا یَرْوُونَ إِنَّمَا عَنَی الْمَوْتَ فِی طَاعَةِ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الْحَیَاةِ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ وَ الْفَقْرُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الْغِنَی فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ وَ الْبَلَاءُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الصِّحَّةِ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ (1).

«10»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْحَسَنِ الطَّحَّانِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَا یَبْلُغُ أَحَدُکُمْ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ حَتَّی یَکُونَ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ حَتَّی یَکُونَ الْمَوْتُ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنَ الْحَیَاةِ وَ الْفَقْرُ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنَی وَ الْمَرَضُ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الصِّحَّةِ قُلْنَا وَ مَنْ یَکُونُ کَذَا قَالَ کُلُّکُمْ ثُمَّ قَالَ أَیُّمَا أَحَبُّ إِلَی أَحَدِکُمْ یَمُوتُ فِی حُبِّنَا أَوْ یَعِیشُ فِی بُغْضِنَا فَقُلْتُ نَمُوتُ وَ اللَّهِ فِی حُبِّکُمْ أَحَبُّ إِلَیْنَا قَالَ وَ کَذَلِکَ الْفَقْرُ وَ الْغِنَی وَ الْمَرَضُ وَ الصِّحَّةُ قُلْتُ إِی وَ اللَّهِ (2).

«11»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: الصِّحَّةُ بِضَاعَةٌ وَ التَّوَانِی إِضَاعَةٌ أَلَا إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةَ الْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ سَعَةِ الْمَالِ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ أَفْضَلُ مِنْ صِحَّةِ الْبَدَنِ تَقْوَی الْقَلْبِ.

وَ قَالَ علیه السلام: السَّلَامَةُ مَعَ الِاسْتِقَامَةِ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ وَ صِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ وَ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ وَ فَرَاغَکَ قَبْلَ شُغْلِکَ وَ حَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِکَ.

وَ قَالَ علیه السلام: خَیْرُ مَا یَسْأَلُ اللَّهَ الْعَبْدُ الْعَافِیَةُ.

وَ قَالَ عِیسَی علیه السلام النَّاسُ رَجُلَانِ مُعَافًی وَ مُبْتَلًی فَارْحَمُوا الْمُبْتَلَی وَ احْمَدُوا اللَّهَ عَلَی الْعَافِیَةِ. وَ فِی حِکْمَةِ آلِ دَاوُدَ: الْعَافِیَةُ الْمُلْکُ الْخَفِیُّ.

ص: 173


1- 1. معانی الأخبار ص 165.
2- 2. معانی الأخبار ص 189.

همچنین فرموده است: سزاوار نیست که بنده خدا به دو خصلت اعتماد کند: تندرستی و توانگری؛ زیرا در تندرستی او را ناگاه بیمار بینی و در توانگری ناگاه او را تهیدست.(1)

روایت13.

دعائم الإسلام: امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به عیادت مردی از انصار رفت، مرد انصاری از تب نزد رسول خدا شکایت کرد، رسول خدا فرمود: به راستی که تب، پاک کننده­ای است از جانب پروردگار بخشایشگر، مرد انصاری گفت: بلکه تب در پیرمرد سالخورده به جوشش درمی­آید تا اینکه او را در قبر جای می­دهد، پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین شد و فرمود: باشد آنچه را که گفتی در مورد تو اتفاق بیفتد؛ و مرد انصاری به سبب این امر وفات نمود.(2)

از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: یک روز تب کردن باعث بخشیده شدن گناهان یک سال است؛ و از یکی از پزشکان شنیدم که بعداز حکایت شدن این حدیث نزد او گفت: این حدیث سخن پزشکان را در مورد اینکه یک روز تب کردن بدن را به اندازه یک سال آزرده می­سازد تصدیق می­کند.(3)

از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: هنگامی که خداوند بنده خویش را گرفتار بلا و مصیبت می­سازد، به اندازه آن بلا و بیماری گناهان او را از بین می­برد.(4)

روایت14.

کتاب محمد بن المُثََّنی بن القاسم: امام صادق علیه السلام فرموده است: مردی بادیه­نشین خدمت رسول خدا صلّی الله علیه وآله رسید، پیامبر به او فرمود: آیا می­دانی منظور از (أُمَّ مِلدَم) چیست؟ مرد گفت: (أمّ مِلدم) چیست؟ پیامبر فرمود: دردی است در سر و گرمایی که بدن را فرا می­گیرد، مرد بادیه­نشین گفت: هرگز به چنین دردی مبتلا نشده­ام؛ هنگامی­که آن مرد رفت پیامبر فرمود: هر کسی دوست دارد به مردی از اهل آتش نگاه کند پس به این مرد بنگرد.

امام صادق علیه السلام فرموده است: علی بن حسین علیهماالسلام فرمود: ناپسند می­شمارم که انسان همیشه در دنیا در عافیت زندگی کند و به هیچ مصیبتی گرفتار نشود، و مانند این کلام.

توضیح

در القاموس آمده است: (أمّ مِلدم) یعنی: تب.

روایت15.

مجالس الصدوق: امام صادق علیه السلام فرموده است: به راستی که هرگاه گناهان بنده خدا افزون گردد و عملی نداشته باشد که به واسطه آن گناهانش بخشوده شود، خداوند او را در دنیا به غم و اندوه گرفتار می­سازد تا گناهانش را به این وسیله ببخشاید، و اگر چنین نکند بدنش را مریض می­گرداند تا کفّاره گناهانش باشد،

ص: 176


1- . نهج البلاغة: قسمت حکمت­ها، شماره 426
2- . دعائم الإسلام 1: 217
3- . دعائم الإسلام 1: 217
4- . دعائم الإسلام 1: 218

وَ رُوِیَ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله دَخَلَ عَلَی مَرِیضٍ فَقَالَ مَا شَأْنُکَ قَالَ صَلَّیْتَ بِنَا صَلَاةَ الْمَغْرِبِ فَقَرَأْتَ الْقَارِعَةَ فَقُلْتُ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ لِی عِنْدَکَ ذَنْبٌ تُرِیدُ أَنْ تُعَذِّبَنِی بِهِ فِی الْآخِرَةِ فَعَجِّلْ ذَلِکَ فِی الدُّنْیَا فَصِرْتُ کَمَا تَرَی فَقَالَ صلی الله علیه و آله بِئْسَمَا قُلْتَ أَ لَا قُلْتَ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ فَدَعَا لَهُ حَتَّی أَفَاقَ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: الْحَسَنَةُ فِی الدُّنْیَا الصِّحَّةُ وَ الْعَافِیَةُ وَ فِی الْآخِرَةِ الْمَغْفِرَةُ وَ الرَّحْمَةُ.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: کَفَی بِالسَّلَامَةِ دَاءً.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: لَا یَذْهَبُ حَبِیبَتَا عَبْدٍ فَیَصْبِرُ وَ یَحْتَسِبُ إِلَّا أُدْخِلَ الْجَنَّةَ.

وَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْعِفْرِیَةَ النِّفْرِیَةَ الَّذِی لَمْ یُرْزَأْ فِی جِسْمِهِ وَ لَا مَالِهِ.

وَ قَالَ: إِنَّ الرَّجُلَ لَیَکُونُ لَهُ الدَّرَجَةُ عِنْدَ اللَّهِ لَا یَبْلُغُهَا بِعَمَلِهِ یُبْتَلَی بِبَلَاءٍ فِی جِسْمِهِ فَیَبْلُغُهَا بِذَلِکَ (1).

بیان

البضاعة بالکسر رأس المال أی الصحة رأس مال الإنسان فی اقتناء الصالحات و اکتساب السعادات.

وَ قَوْلُهُ علیه السلام: السَّلَامَةُ مَعَ الِاسْتِقَامَةِ. أی لا تکون سلامة الجسم و القلب إلا مع الاستقامة فی الدین و ما یبتلی به الناس إنما هو لترکهم الاستقامة کما قال سبحانه وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ (2) و قال تعالی وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً(3) أو المعنی أن السلامة إنما تنفع إذا کانت مع الاستقامة و أما السلامة التی غایتها عذاب الآخرة فلیست بسلامة و بعبارة أخری السلامة مع الاستقامة و إن کانت مع بلایا الدنیا و مصائبها.

و الحاصل أنه لما کانت السلامة غالبا تصیر سببا للتوغل فی الشرور و المعاصی

ص: 174


1- 1. دعوات الراوندیّ مخطوط.
2- 2. الشوری: 30.
3- 3. الجن: 16.

و اگر چنین نکند هنگام مرگ بر او سخت می­گیرد تا کفّاره گناهانش باشد، و اگر هیچ یک از این امور اتفاق نیفتد خداوند او را در قبرش عذاب می­دهد تا در روز قیامت که به حضور خداوند می­رسد هیچ چیزی وجود نداشته باشد که به گناهان او شهادت دهد.(1)

روایت16.

مجالس الصدوق: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: مؤمن در خواب به هول و هراسی دچار می­گردد که به واسطه آن گناهان او آمرزیده می­شود، همچنین بدنش ضعیف و ناتوان می­گردد و به واسطه آن نیز گناهانش آمرزیده می­شود.(2)

توضیح

جوهری گفته است: (المَهنَة) یعنی: خدمت، و (مَهَن القومَ یَمهَنُهم مَهِنَة) یعنی: به آن قوم خدمت کرد، و (امتهنتُ الشیءَ) یعنی: آن چیز را بی­ارزش شمردم، و (أمهنتة) یعنی: او را ضعیف و ناتوان کرد،پایان نقل قول. شاید منظور از (امتهن) در این حدیث بی­ارزش شدن به وسیله امراض باشد، و شاید منظور خدمت کردن به مردم و کار کردن برای آنان باشد.

روایت17.

مجالس الصدوق: امام صادق علیه السلام از پدارنش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هر کسی یک شبانه­روز مریض باشد و نزد عیادت کنندگانش لب به شکایت نگشاید، خداوند در روز قیامت او را با حضرت ابراهیم خلیل الرحمن زنده می­گرداند تا اینکه از روی پل صراط با سرعت برقی درخشنده عبور کند.(3)

روایت18.

الخصال: امام صادق علیه السلام فرموده است: هرگاه خداوند خیر بنده­ای از بندگان خود را بخواهد او را هرچه سریع­تر در دنیا مجازات می­کند، و هرگاه شرّ بنده­ای از بندگانش را بخواهد گناهانش را با او نگاه می­دارد تا اینکه در روز قیامت با آن گناهان به حضور خداوند برود.(4)

روایت19.

الخصال:

ص: 177


1- . دعائم الإسلام 1: 177
2- . أمالی الصدوق: 299
3- . أمالی الصدوق: 259
4- . الخصال 1: 13

بین علیه السلام أن مثل تلک السلامة عین الابتلاء و یؤیده قوله علیه السلام کفی بالسلامة داء أی تصیر غالبا سببا للأدواء النفسانیة و الأمراض الروحانیة أو المعنی أن السلامة عن معارضة الناس و المسالمة معهم إنما تجوز إذا کانت مع الانقیاد للحق و موافقة رضی الله لا کما اختاره جماعة من الأشقیاء فی زمانه صلوات الله علیه و خالفوا إمامهم و کفروا و ارتدوا و الأوسط أظهر و الحبیبتان العینان.

و قال الجوهری العفر الرجل الخبیث الداهی و المرأة عفرة قال أبو عبیدة العفریت من کل شی ء المبالغ یقال فلان عفریت نفریت و عفریة نفریة

و فی الحدیث: إن الله یبغض العفریة النفریة الذی لا یرزأ فی أهل و لا مال.

و العفریة المصحح و النفریة إتباع و قال فی نفر النفریت إتباع للعفریت و توکید.

و قال فی النهایة بعد ذکر الحدیث هو الداهی الخبیث الشریر و منه العفریت و قیل هو الجموع المنوع و قیل الظلوم و قال الجوهری فی تفسیره العفریة المصحح و النفریة إتباع له و کأنه أشبه لأنه قال فی تمامه الذی لا یرزأ فی أهل و لا مال.

و قال الزمخشری العفر و العفریة و العفریت و العفاریة القوی المتشیطن الذی یعفر قرنه و الیاء فی عفریة و عفاریة للإلحاق بشرذمة و عذافرة و الهاء فیهما للمبالغة و التاء فی عفریت للإلحاق بقندیل و قال فی حدیث سراقة فلم یرزءانی شیئا أی لم یأخذا منی شیئا یقال رزأته أرزؤه و أصله النقص و منه ما رزأنا من مالک شیئا أی ما نقصنا منه شیئا و لا أخذنا.

«12»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَلَا وَ إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ أَلَا وَ إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةَ الْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ سَعَةِ الْمَالِ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ أَفْضَلُ مِنْ صِحَّةِ الْبَدَنِ تَقْوَی الْقَلْبِ (1).

ص: 175


1- 1. نهج البلاغة تحت الرقم 388 من قسم الحکم.

امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امیر مؤمنین صلوات الله علیه فرمود: از ارتکاب گناهان بپرهیزید، چرا که انسان به هیچ بلایی حتی یک خراش، افتادن روی زمین و یا مصیبتی گرفتار نمی­شود و دچار نقص در رزق و روزی نمی­گردد مگر آنکه به سبب ارتکاب گناهان می­باشد، خداوند متعال فرموده است: «و ما أصابکم مِن مصیبة فبما کسبت أیدیکم و یعفو عن کثیر»(1){و هر [گونه] مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیاری درمی گذرد}.

همچنین امام علیه السلام فرموده است: تمام دردها و مریضی­ها از داخل شکم سرچشمه می­گیرد غیر از جراحت و تب که از خارج بر بدن انسان عارض می­شوند.(2)

امام علیه السلام فرموده است: هیچ یک از شیعیان مرتکب کاری که ما او را از انجام آن منع کرده­ایم نمی­شود، مگر آنکه قبل از مرگ گرفتار بلا و مصیبتی در اموال، اولاد و یا جان­ خود می­شود که به واسطه آن گناهانش زدوده می­شود، تا اینکه بدون به دوش کشیدن سنگینی بار گناهان به ملاقات خداوند عزّ و جلّ برود، و به سبب قسمتی از گناهان که در کارنامه­اش باقی می­ماند هنگام مرگ بر او سخت گرفته می­شود.(3)

توضیح

شاید معنای این فرموده امام: (فإنّهما یردان) چنین باشد که سایر امراض به سبب وجود مادهّ­ای که سابقاً در بدن وجود داشته و منجر به ابتلای به آن امراض شده است بر انسان حادث می­شوند، برخلاف تب که امور خارجی مانند هوای سرد یا گرم سبب پیدایش آن می­شود، و مسأله جراحت نیز که آشکار است.

روایت20.

الخصال: امام باقر علیه السلام فرموده است: هنگامی که خداوند بنده­ای را دوست بدارد نظر خود را متوجه او می­گرداند، و هرگاه که نظر خود را متوجّه او بگرداند یکی از سه مورد زیر را به او هدیه می­دهد: سردرد، تب و یا چشم درد.(4)

روایت21.

الخصال: امام جعفر صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امام علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: چهار چیز را زشت نشمارید که باعث در امان ماندن از چهار چیز دیگرند: زکام را زشت نشمارید که باعث در امان ماندن از جذام است، دُمل­ها را زشت نشمارید که باعث در امان ماندن از پیسی است،

ص: 178


1- . الخصال 2: 158، آیه از سوره شوری / 30 است.
2- . الخصال 2: 160
3- . الخصال 2: 169
4- . الخصال 1: 10

وَ قَالَ علیه السلام: لَا یَنْبَغِی لِلْعَبْدِ أَنْ یَثِقَ بِخَصْلَتَیْنِ الْعَافِیَةِ وَ الْغِنَی بَیْنَا تَرَاهُ مُعَافًی إِذْ سَقِمَ وَ بَیْنَا تَرَاهُ غَنِیّاً إِذِ افْتَقَرَ(1).

«13»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَادَ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ فَشَکَا إِلَیْهِ مَا یَلْقَی مِنَ الْحُمَّی فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ الْحُمَّی طَهُورٌ مِنْ رَبٍّ غَفُورٍ قَالَ الرَّجُلُ بَلِ الْحُمَّی یَفُورُ بِالشَّیْخِ الْکَبِیرِ حَتَّی تَحُلَّهُ فِی الْقُبُورِ فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لِیَکُنْ بِکَ مَا قُلْتَ فَمَاتَ مِنْهُ (2).

وَ عَنْهُ صلی الله علیه و آله قَالَ: حُمَّی یَوْمٍ کَفَّارَةُ سَنَةٍ. و سمعنا بعض الأطباء و قد حکی له هذا الحدیث فقال هذا یصدق قول أهل الطب إن حمی یوم تؤلم البدن سنة(3).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: إِذَا ابْتَلَی اللَّهُ عَبْداً أَسْقَطَ عَنْهُ مِنَ الذُّنُوبِ بِقَدْرِ عِلَّتِهِ (4).

«14»

کِتَابُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّی بْنِ الْقَاسِمِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ ذَرِیحٍ الْمُحَارِبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَرَّ أَعْرَابِیٌّ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ أَ تَعْرِفُ أُمَّ مِلْدَمٍ قَالَ وَ مَا أُمُّ مِلْدَمٍ قَالَ صُدَاعٌ یَأْخُذُ الرَّأْسَ وَ سُخُونَةٌ فِی الْجَسَدِ فَقَالَ الْأَعْرَابِیُّ مَا أَصَابَنِی هَذَا قَطُّ فَلَمَّا مَضَی قَالَ مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی هَذَا.

قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ: إِنِّی لَأَکْرَهُ أَنْ یُعَافَی الرَّجُلُ فِی الدُّنْیَا وَ لَا یُصِیبَهُ شَیْ ءٌ مِنَ الْمَصَائِبِ وَ نَحْوُ هَذَا.

بیان

فی القاموس أم ملدم الحمی.

«15»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْهَیْثَمِ النَّهْدِیِّ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَمْ یَجِدْ مَا یُکَفِّرُهَا بِهِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِالْحُزْنِ فِی الدُّنْیَا لِیُکَفِّرَهَا بِهِ فَإِنْ فَعَلَ ذَلِکَ بِهِ وَ إِلَّا أَسْقَمَ بَدَنَهُ لِیُکَفِّرَهَا بِهِ

ص: 176


1- 1. نهج البلاغة تحت الرقم 426 من قسم الحکم.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 217.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 217.
4- 4. المصدر ج 1 ص 218.

چشم درد را زشت نشمارید که باعث در امان ماندن از نابینایی است، و سیاه سرفه(خروسک) را زشت نشمارید که باعث در امان ماندن از فلج شدن است.(1)

دعوات الراوندیّ: نظیر این حدیث به صورت مرسل روایت شده است.

روایت22.

الخصال: امام صادق علیه السلام فرموده است: چهار خصلت وجود دارد که در مؤمن یافت نمی­شود:

مؤمن مجنون نیست، به درگاه مردم دستِ گدائی دراز نمی­کند، بر اثر زنا متولّد نمی­شود، و از پشتش نزدیکی نمی­شود.(2)

روایت23.

الخصال: امام صادق علیه السلام فرموده است: به راستی که خداوند عزّ و جلّ شیعیان ما را از شش خصلت در امان نگاه داشته است: جنون، جذام، پیسی، میخچه، متولّد شدن براثر زنا، و گدایی کردن از مردم با دست خود.(3)

روایت24.

الخصال: امام صادق علیه السلام ضمن حدیثی مرفوع و موقوف فرموده است: چهار چیز وجود دارد که اندک آن­ها کثیر است: بیماری، اندکِ آن نیز کثیر است، حدیث.(4)

روایت25.

تفسیر علی بن ابراهیم: أصبغ بن نباته از امیر مؤمنان علی علیه السلام روایت کرده که می­فرمود: من با شما سخنی می­گویم که سزاوار است هر مؤمنی از آن آگاه باشد، (أصبغ گوید:) سپس امام به ما روی آورد و فرمود: خداوند هیچ بنده مؤمنی را در این دنیا مجازات نمی­کند مگر آنکه باوقارتر، بزرگوارتر، سخاوتمندتر و بخشنده­تر از آن است که مجازاتش را در روز قیامت دوباره کند، و خداوند گناه هیچ بنده مؤمنی را نمی­پوشاند و او را نمی­بخشد مگر آنکه بزرگوارتر، سخاوتمندتر و بخشنده­تر از آن است که مجازاتش را در روز قیامت دوباره کند، سپس فرمود: خداوند مؤمن را با مصیبت نقص در جسم، اموال، اولاد و نزدیکانش مبتلا می­سازد (می­آزماید)، و این آیه را تلاوت فرمود: «وَ ما

ص: 179


1- . الخصال 1: 99
2- . الخصال 1: 109
3- . الخصال 1: 163
4- . الخصال 1: 113

فَإِنْ فَعَلَ ذَلِکَ بِهِ وَ إِلَّا شَدَّدَ عَلَیْهِ عِنْدَ مَوْتِهِ لِیُکَفِّرَهَا بِهِ فَإِنْ فَعَلَ ذَلِکَ بِهِ وَ إِلَّا عَذَّبَهُ فِی قَبْرِهِ لِیَلْقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ یَلْقَاهُ وَ لَیْسَ شَیْ ءٌ یَشْهَدُ عَلَیْهِ بِشَیْ ءٍ مِنْ ذُنُوبِهِ (1).

«16»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ نَاتَانَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیُهَوَّلُ عَلَیْهِ فِی مَنَامِهِ فَتُغْفَرُ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ إِنَّهُ لَیُمْتَهَنُ فِی بَدَنِهِ فَتُغْفَرُ لَهُ ذُنُوبُهُ (2).

إیضاح

قال الجوهری المهنة بالفتح الخدمة و قد مهن القوم یمهنهم مهنة أی خدمهم و امتهنت الشی ء ابتذلته و أمهنته أضعفته انتهی و لعل المراد هنا الابتذال بالأمراض و یحتمل أن یراد به الخدمة للناس و العمل لهم.

«17»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ حَمْزَةَ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْأَبْهَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیِّ عَنْ شُعَیْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ مَرِضَ یَوْماً وَ لَیْلَةً فَلَمْ یَشْکُ إِلَی عُوَّادِهِ بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ حَتَّی یَجُوزَ الصِّرَاطَ کَالْبَرْقِ اللَّامِعِ (3).

«18»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ السَّرِیِّ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً عَجَّلَ عُقُوبَتَهُ فِی الدُّنْیَا وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءً أَمْسَکَ عَلَیْهِ ذُنُوبَهُ حَتَّی یُوَافِیَ بِهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ(4).

«19»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْیَقْطِینِیِّ عَنِ

ص: 177


1- 1. أمالی الصدوق ص 177.
2- 2. المصدر ص 299.
3- 3. أمالی الصدوق ص 259.
4- 4. الخصال ج 1 ص 13.

أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ» و سه بار با دستش پاشید.(1)

توضیح

سه بار پاشیدن امام علیه السلام با دستش مانند پاشیدن خاک، برای بیان کثرت چیزی است که خداوند آن را می­بخشد.

روایت26.

التفسیر: علی بن رئاب گوید: از امام صادق علیه السلام درباره آیه: «و ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم و یعفو عن کثیر» پرسیدم و گفتم: آیا به نظر شما مصیبت­های علی و اهل بیتش به سبب گناهانی است که مرتکب شده­اند، حال آنکه آنان اهل طهارت و معصوم هستند؟ امام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله در هر شبانه­روز صد بار به درگاه خداوند توبه می­کرد و طلب بخشش می­نمود بدون آنکه مرتکب گناهی شده باشد، به راستی که خداوند اولیای خود را با مصیبت­ها گرفتار می­سازد تا آنان را بدون ارتکاب گناه مأجور دارد.(2)

معانی الأخبار: نظیر این حدیث روایت شده است.(3)

توضیح

آن­گونه که استغفار و طلب بخشش از سوی پیامبرصلّی الله علیه و آله برای از بین بردن گناهان نبوده بلکه برای بالا بردن مقام و منزلت ایشان بوده است، گرفتار شدن امام علی و اهل بیتش نیز به همین منظور بوده است، و نتیجه اینکه مخاطبِ آیه مذکور امامان علیهم السلام نیستند چنان­که ذکر خواهد شد.

روایت27.

التفسیر: امام صادق علیه السلام فرموده است: هنگامی که امام علی بن حسین علیهما السلام نزد یزید لعنه الله برده شد، یزید به ایشان نگاه انداخت و گفت: ای علی بن حسین، «و ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم» {و هر [گونه] مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیاری درمی گذرد}، پس امام فرمود: هرگز، این آیه در مورد ما نازل نشده است، بلکه در مورد ما این آیه نازل شده است: «ما أصاب من مصیبة فی الأرض و لا فی أنفسکم إلّا فی کتاب من قبل أن نبرأها إنّ ذلک علی الله یسیر لکیلا تأسو علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتیکم»(4){تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانی نکنید}، ما کسانی هستیم که به خاطر از دست دادن امور دنیایی اندوهگین نشده و به خاطر آنچه بدان بخشیده می­شویم شادمان نمی­گردیم.(5)

ص: 180


1- . تفسیر القمی: 603
2- . تفسیرالقمی: 603
3- . معانی الأخبار:383 و384
4- . حدید / 22
5- . تفسیرالقمی: 603

الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: تَوَقَّوُا الذُّنُوبَ فَمَا مِنْ بَلِیَّةٍ وَ لَا نَقْصِ رِزْقٍ إِلَّا بِذَنْبٍ حَتَّی الْخَدْشِ وَ الْکَبْوَةِ وَ الْمُصِیبَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ(1).

وَ قَالَ علیه السلام: لَیْسَ مِنْ دَاءٍ إِلَّا وَ هُوَ مِنْ دَاخِلِ الْجَوْفِ إِلَّا الْجِرَاحَةُ وَ الْحُمَّی فَإِنَّهُمَا یَرِدَانِ وُرُوداً(2).

وَ قَالَ علیه السلام: مَا مِنَ الشِّیعَةِ عَبْدٌ یُقَارِفُ أَمْراً نَهَیْنَاهُ عَنْهُ فَیَمُوتُ حَتَّی یُبْتَلَی بِبَلِیَّةٍ تُمَحَّصُ بِهَا ذُنُوبُهُ إِمَّا فِی مَالٍ أَوْ فِی وَلَدٍ وَ إِمَّا فِی نَفْسِهِ حَتَّی یَلْقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا لَهُ ذَنْبٌ وَ إِنَّهُ لَیَبْقَی عَلَیْهِ الشَّیْ ءُ مِنْ ذُنُوبِهِ فَیُشَدَّدُ بِهِ عَلَیْهِ عِنْدَ مَوْتِهِ (3).

بیان

قوله علیه السلام فإنهما یردان لعل المعنی أن فی طریان سائر الأمراض یشترط وجود مادة فی البدن سابقا تنجر إلیها بخلاف الحمی فإنه قد یکون بسبب الأمور الخارجة کتصرف الهواء البارد أو الحار و الأمر فی الجراحة ظاهر.

«20»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ الْخَزَّازِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً نَظَرَ إِلَیْهِ فَإِذَا نَظَرَ إِلَیْهِ أَتْحَفَهُ مِنْ ثَلَاثَةٍ بِوَاحِدَةٍ إِمَّا صُدَاعٍ وَ إِمَّا حُمَّی وَ إِمَّا رَمَدٍ(4).

«21»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِیَادٍ الْهَمَدَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَا تَکْرَهُوا أَرْبَعَةً فَإِنَّهَا لِأَرْبَعَةٍ، لَا تَکْرَهُوا الزُّکَامَ فَإِنَّهُ أَمَانٌ مِنَ الْجُذَامِ وَ لَا تَکْرَهُوا الدَّمَامِیلَ فَإِنَّهَا أَمَانٌ مِنَ الْبَرَصِ وَ لَا

ص: 178


1- 1. الخصال ج 2 ص 158، و الآیة فی الشوری: 30.
2- 2. الخصال ج 2 ص 160.
3- 3. الخصال ج 2 ص 169.
4- 4. الخصال ج 1 ص 10.

توضیح

شاید معنا چنین باشد که آیه نخست مخصوص کسانی غیر از امامان معصوم علیهم السلام است و آیه دوم اگر چه عمومی است امّا امامان از معنای آن منتفع می­شوند و مصداقیّت آن در مورد ایشان آشکار است، و اختصاص داشتن روی سخن این آیه با امامان و انسان­های کامل مانند ایشان بعید نیست، چرا که از احکام امور آگاه هستند و در آنها تدبّر می­کنند، بلکه روی سخن این آیه مخصوصاً با امامان معصوم می­باشد، به خاطر اینکه در حدیثی که به تفسیر آیه «إنّا أنزلناه فی لیلة القدر» پرداخته ذکر شد که آیه دوّم در مورد غصب خلافت نازل شده است،(1)

و مورد خطاب فرموده «لِکَیْلا تَأْسَوْا» امام علی علیه السلام می­باشد، و مقصود از «ما فاتکم» خلافت و مورد خطابِ «لاتفرحوا» غصب کنندگان آن می­باشد.

طبرسی در مجمع البیان گفته است: مقصود از مصیبت در فرموده: «ما أصاب مِن مصیبه فی الارض» قحطیِ باران، کمبود گیاهان و نقص در میوه­ها و در فرموده «لا فی أنفسکم» مریضی­ها و داغ از دست دادن فرزند می­باشد، «إلّا فی کتاب» یعنی: مگر آنکه قبل از آفریده شدن جان­ها در لوح المحفوظ ثابت شده و مذکور است.(2)

روایت28.

قرب الاسناد: امام صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده که روزی پیامبر صلّی الله علیه و آله به اصحابش فرمود: هر مالی که زکاتش پرداخت نشود نفرین شده است، هر جسمی که زکاتش پرداخت نشود ملعون است، اگر چه پرداخت این زکات هر چهل روز یک بار باشد، پس گفته شد: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله، با زکات اموال آشنا هستیم، ولی زکات اجساد چیست؟ پیامبر فرمود: اینکه به آفت و مرض گرفتار آیند .

(امام صادق فرمود:) رنگ چهره کسانی که این سخن را از پیامبر شنیدند تغییر کرد، هنگامی که پیامبر تغییر رنگ چهره آنان را مشاهده کرد فرمود: آیا می­دانید منظورم از این سخن چیست؟ گفتند: ای رسول خدا خیر، فرمود: آری، جسم انسان خراش برمی­دارد، بر زمین می­افتد، پایش می­لغزد، دچار مریضی می­شود، خاری در بدنش فرو می­رود، و مانند اینها؛ تا اینکه در آخر کلام خویش چشم درد را نیز ذکر فرمود.(3)

روایت29.

قرب الاسناد:

ص: 181


1- . به الکافی 1: 242 و البحار 25: 88 مراجعه کن.
2- . مجمع البیان 9: 240
3- . قرب الاسناد: 46 از چاپ نجف، این حدیث در الکافی 67: 219 ذکر شده است.

تَکْرَهُوا الرَّمَدَ فَإِنَّهُ أَمَانٌ مِنَ الْعَمَی وَ لَا تَکْرَهُوا السُّعَالَ فَإِنَّهُ أَمَانٌ مِنَ الْفَالِجِ (1).

دعوات الراوندی، مرسلا: مثله.

«22»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی عُثْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَرْبَعُ خِصَالٍ لَا تَکُونُ فِی مُؤْمِنٍ لَا یَکُونُ مَجْنُوناً وَ لَا یَسْأَلُ عَلَی أَبْوَابِ النَّاسِ وَ لَا یُولَدُ مِنَ الزِّنَا وَ لَا یُنْکَحُ فِی دُبُرِهِ (2).

«23»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ السَّیَّارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْخَزَّازِ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْفَی شِیعَتَنَا مِنْ سِتٍّ مِنَ الْجُنُونِ وَ الْجُذَامِ وَ الْبَرَصِ وَ الْأُبْنَةِ وَ أَنْ یُولَدَ لَهُ مِنْ زِنًا وَ أَنْ یَسْأَلَ النَّاسَ بِکَفِّهِ (3).

«24»

وَ مِنْهُ، فِی حَدِیثٍ مَرْفُوعٍ مَوْقُوفٍ قَالَ: أَرْبَعَةٌ قَلِیلٌ مِنْهَا کَثِیرٌ الْمَرَضُ الْقَلِیلُ مِنْهُ کَثِیرٌ الْخَبَرَ(4).

«25»

تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنِّی أُحَدِّثَکُمْ بِحَدِیثٍ یَنْبَغِی لِکُلِّ مُسْلِمٍ أَنْ یَعِیَهُ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیْنَا فَقَالَ مَا عَاقَبَ اللَّهُ عَبْداً مُؤْمِناً فِی هَذِهِ الدُّنْیَا إِلَّا کَانَ اللَّهُ أَحْلَمَ وَ أَمْجَدَ وَ أَجْوَدَ وَ أَکْرَمَ مِنْ أَنْ یَعُودَ فِی عِقَابِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَا سَتَرَ اللَّهُ عَلَی عَبْدٍ مُؤْمِنٍ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا وَ عَفَا عَنْهُ إِلَّا کَانَ اللَّهُ أَمْجَدَ وَ أَجْوَدَ وَ أَکْرَمَ مِنْ أَنْ یَعُودَ فِی عُقُوبَتِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثُمَّ قَالَ وَ قَدْ یَبْتَلِی اللَّهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلِیَّةِ فِی بَدَنِهِ أَوْ مَالِهِ أَوْ وُلْدِهِ أَوْ أَهْلِهِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ وَ ما

ص: 179


1- 1. الخصال ج 1 ص 99.
2- 2. الخصال ج 1 ص 109.
3- 3. الخصال ج 1 ص 163.
4- 4. الخصال ج 1 ص 113.

امام صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده است که خداوند متعال در میان آفریدگانش بندگان برگزیده­ای دارد که آنان را با نعمت خویش تغذیه می­کند و از عافیت خویش به آنان می­بخشد و به واسطه رحمتش آنان را وارد بهشت می­گرداند، مصیبت­ها و فتنه­ها مانند باد برآن­ها گذر می­کند و زیانی به آن­ها نمی­رساند.(1)

توضیح

شیخ در النهایة گفته است: در این حدیث چنین آمده است: (خداوند متعال در میان آفریدگانش بندگان برگزیده­ای دارد که آنان را در عافیت زنده می­گرداند)؛ (الضنائن): آنان که ویژه و مخصوص هستند، مفرد آن (ضنینة) است بر وزن (فعیلة) به معنای (مفعولة)، از ریشه (ضَنّ) است به معنای آنچه که آن را مخصوص و ویژه می­گردانی، و (تضنّ به) یعنی: به خاطر جایگاه و موقعیت یک چیز نزد تو نسبت به آن بخل و خساست به خرج می­دهی، گفته می­شود: (فلانٌ ضَنّی مِن بین إخوانی و ضَنّتی) یعنی: او در میان دوستانم دوست مخصوص من است و نسبت به از دست دادن محبت او بخل می­ورزم،پایان نقل قول. و چه بسا گفته می­شود: بندگان برگزیده خدا (ضنائن) نامیده شده­اند چرا که نسبت به نزول بلایا بر آنان بخل ورزیده می­شود یا مخصوص می شوند .

روایت30.

قرب الاسناد: از حسن بن علی بن فضّال روایت شده است: از امام رضا علیه السلام شنیدم که می­فرمود: هر کسی یکی از اعضای ارزنده خوش (مانند دست یا گوش) را از دست بدهد، خداوند در عوض آن بهشت را به او می­بخشد.(2)

روایت31.

علل الشرایع: امام صادق علیه السلام فرموده است: آفت­ها و بیماری­ها در میان نیازمندان قرار داده شده است تا پنهان نمانند، و اگر در میان ثروتمندان قرار داده می­شد پنهان می­ماند.(3)

روایت32.

علل الشرایع: الزهریّ گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می­فرمود: تب یک شب کفّاره گناهان یک سال است، چرا که درد و رنج آن به مدّت یک سال در بدن باقی می­ماند.(4)

ثواب الأعمال: نظیر این حدیث از امام زین العابدین روایت شده است.(5)

ص: 182


1- . قرب الاسناد: 19
2- . قرب الاسناد: 230
3- . علل الشرائع 1: 77
4- . علل الشرائع 1: 285
5- . ثواب الأعمال: 175

أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ وَ حَثَا بِیَدِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ (1).

بیان

حثیه علیه السلام بیده ثلاث مرات کما یحثی التراب لبیان کثرة ما یعفو الله عنه.

«26»

التَّفْسِیرُ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ- وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ قَالَ أَ رَأَیْتَ مَا أَصَابَ عَلِیّاً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ هُوَ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ هُمْ أَهْلُ طَهَارَةٍ مَعْصُومِینَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ وَ یَسْتَغْفِرُهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ إِنَّ اللَّهَ یَخُصُّ أَوْلِیَاءَهُ بِالْمَصَائِبِ لِیَأْجُرَهُمْ عَلَیْهَا مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ (2).

معانی الأخبار، عن أبیه عن سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد عن ابن محبوب: مثله (3)

توضیح

أی کما أن استغفاره صلی الله علیه و آله لم یکن لحط الذنوب بل لرفع الدرجات فکذا ابتلاؤهم و الحاصل أن المخاطب فی الآیة غیرهم کما سیأتی.

«27»

التَّفْسِیرُ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: لَمَّا أُدْخِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام عَلَی یَزِیدَ لَعَنَهُ اللَّهُ نَظَرَ إِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ- وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام کَلَّا مَا هَذِهِ فِینَا نَزَلَتْ وَ إِنَّمَا نَزَلَتْ فِینَا ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ فَنَحْنُ الَّذِینَ لَا نَأْسَی عَلَی مَا فَاتَنَا مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ لَا نَفْرَحُ بِمَا أُوتِینَا(4).

ص: 180


1- 1. تفسیر القمّیّ: 603، و الآیة فی سورة الشوری: 30.
2- 2. تفسیر القمّیّ: 603، و الآیة فی سورة الشوری: 30.
3- 3. معانی الأخبار: 383 و 384.
4- 4. تفسیر القمّیّ ص 603 و الآیة فی سورة الحدید: 22.

روایت33.

مجالس ابن الشیخ: از انس بن مالک روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: جسم هیچ مسلمانی دچار بلا و مصیبت نمی­شود مگر آنکه خداوند عزّ و جلّ به فرشتگان می­فرماید: برای بنده­ام پاداشی بهتر از پاداش اعمالی که در دوران تندرستی انجام می­داد را ثبت نمایید.(1)

روایت34.

ثواب الأعمال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: تب، طلایه­دار مرگ و زندان خداوند بر روی زمین است، حرارت و گرمای آن از آتش جهنّم است، تب سهم انسان مؤمن از آتش جهنّم می­باشد.(2)

توضیح

شیخ در النهایه گفته است: (الرائد): شخصی است که پیشاپیش قوم حرکت می­کند و چراگاه و اماکن پرآب و علف را برای آنان جستجو می­کند، و حدیث (الحُمّی رائد الموت) نیز از همین معناست .

یعنی: تب، فرستاده مرگ است و پیشاپیش آن حرکت می­کند، آن­گونه که طلایه­دار قبل از قوم حرکت می­کند.

روایت35.

ثواب الأعمال: از امام سجّاد علیه السلام روایت شده که فرمود: تب چه بیماری نیکی است! سهم هر عضوی از بلا و مصیبت را به آن می­بخشد، و هیچ خیری در کسی که گرفتار بلا و مصیبت نمی­شود وجود ندارد. (3)

ثواب الأعمال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: تبِ یک شب کفّاره گناهان قبل و بعداز آن است.(4)

ثواب الأعمال: از امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمود: بیماری برای مؤمن پاک کننده (او از گناهان) و رحمت است و برای کافر عذاب و لعنت، و بیماری همچنان در بدن انسان مؤمن است تا هیچ گناهی بر دوش او باقی نماند.(5)

ص: 183


1- . أمالی الطوسی1: 394
2- . ثواب الأعمال: 174
3- . ثواب الأعمال: 174
4- . ثواب الأعمال: 175
5- . ثواب الأعمال: 175
بیان

لعل المعنی أن الآیة الأولی مخصوصة بغیرهم و الثانیة و إن کانت عامة لکن المنتفع بها هم علیهم السلام و ظهرت الفائدة فیهم و لا یبعد اختصاص الخطاب فیها بهم و بأمثالهم من الکاملین لاطلاعهم علی حکم الأشیاء و تدبرهم فیها بل بهم علیهم السلام خاصة لما مر فی حدیث (1)

تفسیر إنا أنزلناه فی لیلة القدر أن الآیة نزلت فی غصب الخلافة و خطاب لِکَیْلا تَأْسَوْا إلی علی علیه السلام و المراد بما فاتکم الخلافة و لا تَفْرَحُوا خطاب إلی الغاصبین.

و قال فی مجمع البیان ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ مثل قحط المطر و قلة النبات و نقص الثمار وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ من الأمراض و الثکل بالأولاد إِلَّا فِی کِتابٍ أی إلا و هو مثبت مذکور فی اللوح المحفوظ قبل أن تخلق الأنفس (2).

«28»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ لِأَصْحَابِهِ یَوْماً مَلْعُونٌ کُلُّ مَالٍ لَا یُزَکَّی مَلْعُونٌ کُلُّ جَسَدٍ لَا یُزَکَّی وَ لَوْ فِی کُلِّ أَرْبَعِینَ یَوْماً مَرَّةً فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَّا زَکَاةُ الْمَالِ فَقَدْ عَرَفْنَاهَا فَمَا زَکَاةُ الْأَجْسَادِ قَالَ لَهُمْ أَنْ تُصَابَ بِآفَةٍ قَالَ فَتَغَیَّرَتْ وُجُوهُ الْقَوْمِ الَّذِینَ سَمِعُوا ذَلِکَ مِنْهُ فَلَمَّا رَآهُمْ قَدْ تَغَیَّرَتْ أَلْوَانُهُمْ قَالَ لَهُمْ هَلْ تَدْرُونَ مَا عَنَیْتُ بِقَوْلِی قَالُوا لَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صلی الله علیه و آله بَلَی الرَّجُلُ یُخْدَشُ الْخَدْشَ وَ یُنْکَبُ النَّکْبَةَ وَ یَعْثُرُ الْعَثْرَةَ وَ یُمْرَضُ الْمَرْضَةَ وَ یُشَاکُ الشَّوْکَةَ وَ مَا أَشْبَهَ هَذَا حَتَّی ذَکَرَ فِی آخِرِ حَدِیثِهِ اخْتِلَاجَ الْعَیْنِ (3).

«29»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ

ص: 181


1- 1. راجع الکافی ج 1 ص 242، البحار ج 25 ص 88.
2- 2. مجمع البیان ج 9 ص 240.
3- 3. قرب الإسناد ص 46، ط نجف و قد أخرج مثله فی ج 67 ص 219 من الکافی و له شرح واف من شاء فلیراجع.

ثواب الأعمال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: سردرد یک شب تمام گناهان غیر از گناهان کبیره را از بین می­برد.(1)

ثواب الأعمال: از امام مُوسَی بْن جَعْفَر علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: مریض چهار خصوصیت دارد: قلم از نوشتن اعمال در کارنامه او باز می­ایستد، خداوند به فرشته نوسینده اعمال امر می­فرماید که (پاداش) هر عمل نیکی که در دوران تندرستی انجام می دهد را برای او ثبت کنید، درد و مرض در هر عضوی از بدنش به گردش در می­آید و گناهانش را از آن­ها خارج می­سازد، پس اگر بر اثر بیماری وفات کند در حالی که بخشیده شده وفات نموده است و اگر زنده بماند درحالی که بخشیده شده به زندگی ادامه می­دهد.(2)

ثواب الأعمال: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: هنگامی که انسان مسلمان مریض شود، پاداشی بهتر از پاداش اعمالی که در دوران تندرستی انجام می­داد برای او در کارنامه اعمالش ثبت می­شود و گناهان او مانند ریزش برگ درختان می­ریزد و از بین می­رود.(3)

ثواب الأعمال: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: هر نابینایی به حضور خداوند برسد در حالی که راضی به رضای او باشد و موالات اهل بیت علیهم السلام را به دل داشته باشد، حساب و کتابی بر او نیست.(4)

و روایت شده است: خداوند عزّ و جلّ دو چشم (یا دو عضو از اعضای با ارزش) بنده مؤمن یا یکی از آن­ها را از او نمی­گیرد سپس در روز قیامت او را به خاطر گناهانش بازخواست کند.(5)

روایت36.

طبّ الأئمة:

ص: 184


1- . ثواب الأعمال: 175
2- . ثواب الأعمال: 176
3- . ثواب الأعمال: 176
4- . ثواب الأعمال: 179
5- . ثواب الأعمال: 179

عَنْ أَبِیهِ علیه السلام: أَنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ضَنَائِنَ مِنْ خَلْقِهِ یَغْذُوهُمْ بِنِعْمَتِهِ وَ یَحْبُوهُمْ بِعَافِیَتِهِ وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ تَمُرُّ بِهِمُ الْبَلَایَا وَ الْفِتَنُ مِثْلُ الرِّیَاحِ مَا تَضُرُّهُمْ شَیْئاً(1).

بیان

قال فی النهایة فیه إن لله ضنائن من خلقه یحییهم فی عافیة الضنائن الخصائص واحدهم ضنینة فعیلة بمعنی مفعولة من الضن و هو ما تختصه و تضن به أی تبخل لمکانه منک و موقعه عندک یقال فلان ضنی من بین إخوانی و ضنتی أی اختص به و أضن بمودته انتهی و ربما یقال سموا ضنائن لأنهم ضن بالبلاء عنهم.

«30»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: مَا سُلِبَ أَحَدٌ کَرِیمَتَهُ إِلَّا عَوَّضَهُ اللَّهُ مِنْهُ الْجَنَّةَ(2).

«31»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّمَا جُعِلَتِ الْعَاهَاتُ فِی أَهْلِ الْحَاجَةِ لِئَلَّا یَسْتُرُوا وَ لَوْ جُعِلَتْ فِی الْأَغْنِیَاءِ لَسُتِرَتْ (3).

«32»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنِ الزُّهْرِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: حُمَّی لَیْلَةٍ کَفَّارَةُ سَنَةٍ وَ ذَلِکَ أَنَّ أَلَمَهَا یَبْقَی فِی الْجَسَدِ سَنَةً(4).

ثواب الأعمال، عن محمد بن الحسن عن سعد: مثله إلا أنه رواه عن علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام (5).

ص: 182


1- 1. قرب الإسناد ص 19.
2- 2. قرب الإسناد ص 230.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 77.
4- 4. علل الشرائع ج 1 ص 280.
5- 5. ثواب الأعمال ص 175.

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: آن­گاه که مؤمن مریض می­گردد خداوند متعال به فرشته­ای که در طرف چپ او قرار دارد وحی می­فرماید: تا زمانی که بنده­ام در زندان و غل و زنجیر من قرار دارد (و به واسطه مرضی که او را بدان گرفتار کرده­ام و از انجام گناه منعش می­کند)، چیزی را در نامه اعمال او ثبت نکن، و به فرشته­ای که در طرف راست او قرار دارد می­فرماید: اعمال نیکی را که در دوران تندرستی­ برای بنده­ام ثبت می­کردی اکنون نیز ثبت کن.(1)

روایت37.

مجالس الصدوق: امام صادق علیه السلام فرموده است: رسول خدا صلّی الله علیه و آله به عیادت سلمان فارسی رحمة الله علیه که مریض بود رفت و فرمود: ای سلمان، همانا تو را به هنگام مریضی سه خصوصیت است: خداوند عزّ و جلّ به یاد توست، در زمان مریضی دعایت مستجاب است، و مریضی تمام گناهان تو را از بین می­برد، خداوند تا زمان فرا رسیدن اجلت تو را از عافیت و سلامتی بهره­مند گرداند.(2)

روایت38.

الخصال: امام جعفرصادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام نظیر این حدیث را روایت کرده است.(3)

روایت39.

طب الائمة: امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امام علی علیه السلام به عیادت سلمان فارسی رفت و به او فرمود: ای سلمان، هیچ یک از شیعیان ما به هیچ مرضی مبتلا نمی­شود مگر به خاطر گناهی پیش­تر مرتکب شده است و آن مرض پاک کننده او از آن گناه است، سلمان گفت: پس آیا در مبتلا شدن ما به آن مرض هیچ پاداشی غیراز پاک کردن گناهان وجود ندارد؟ امام علی علیه السلام فرمود: ای سلمان، به واسطه صبر شما بر آن مرض و تضرع و زاری به درگاه خداوند و فراخواندن او، در کارنامه شما اعمال نیک ثبت و جایگاه و منزلت­تان رفیع می­گردد، امّا

ص: 185


1- . طبّ الائمة: 16 چاپ نجف
2- . أمالی الصدوق: 279
3- . الخصال 1: 81
«33»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَا مِنْ مُسْلِمٍ یُبْتَلَی فِی جَسَدِهِ إِلَّا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِکَتِهِ اکْتُبُوا لِعَبْدِی أَفْضَلَ مَا کَانَ یَعْمَلُ فِی صِحَّتِهِ (1).

«34»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ الْهَیْثَمِ بْنِ أَبِی مَسْرُوقٍ عَنْ شَیْخٍ مِنْ أَصْحَابِنَا یُکَنَّی بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: الْحُمَّی رَائِدُ الْمَوْتِ وَ سِجْنُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ فَوْرُهَا وَ حَرُّهَا مِنْ جَهَنَّمَ وَ هِیَ حَظُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنَ النَّارِ(2).

توضیح

قال فی النهایة الرائد الذی یتقدم القوم یبصر لهم الکلاء و مساقط الغیث و منه الحدیث الحمی رائد الموت أی رسوله الذی یتقدمه کما یتقدم الرائد قومه.

«35»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاشَانِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ: نِعْمَ الْوَجَعُ الْحُمَّی تُعْطِی کُلَّ عُضْوٍ قِسْطَهُ مِنَ الْبَلَاءِ وَ لَا خَیْرَ فِیمَنْ لَا یُبْتَلَی (3).

وَ مِنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: حُمَّی لَیْلَةٍ کَفَّارَةٌ لِمَا قَبْلَهَا وَ لِمَا بَعْدَهَا(4).

وَ مِنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: الْمَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهِیرٌ وَ رَحْمَةٌ وَ لِلْکَافِرِ تَعْذِیبٌ وَ لَعْنَةٌ وَ إِنَّ الْمَرَضَ لَا یَزَالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتَّی لَا یَکُونَ عَلَیْهِ ذَنْبٌ (5).

ص: 183


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 394.
2- 2. ثواب الأعمال: 174.
3- 3. ثواب الأعمال: 174.
4- 4. ثواب الأعمال: 175.
5- 5. ثواب الأعمال: 175.

بیماری به صورت مخصوص باعث پاک کردن گناهان و کفّاره آن می­شود.(1)

با سند حدیث قبل از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: بیدار ماندن مؤمن در طول یک شب به خاطر بیماری­ به منزله عبادت یک سال است.(2)

و با همین سند رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: تب یک شب باعث کفّاره گناهان یک سال است.(3)

روایت40.

ثواب الأعمال: از امیر مؤمنان علیه السلام روایت شده که درباره مرضی­ که کودکی به آن دچار شده بود فرمود: این مریضی باعث کفّاره گناهان والدین این کودک می­شود.(4)

روایت41.

مجالس المفید: عبدالله بن محمد بن عقیل بن أبی طالب گوید: از امام زین العابدین علیه السلام شنیدم که می­فرماید: هیچ یک از رگهای بدن مؤمن دچار گرفتگی نمی­شود و یا حتی به سر درد مبتلا نمی­گردد مگر آنکه به سبب ارتکاب گناهان است، و آنچه خداوند از آن در می­گذرد بیشتر است؛ و هنگامی­که مریضی را مشاهده می­کرد که شفا یافته است به او می­فرمود: پاکی برتو مبارک باد، یعنی پاکی از گناهان، پس اعمال خویش را از نوآغاز کن.(5)

روایت42.

مجالس الشیخ: نظیر این حدیث روایت شده است.(6)

روایت43.

نوادرالراوندی: امام موسی کاظم از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: چهار نفر اعمال خود را از نو آغاز می­کنند: مریض آن­گاه

که شفا یابد؛ مشرک

ص: 186


1- . طبّ الائمة: 15
2- . طبّ الائمة: 16
3- . طبّ الا ئمة: 16
4- . ثواب الأعمال: 176
5- . أمالی المفید: 29
6- . أمالی الطوسی 2: 244، و مانند آن در جلد 2: 183 روایت شده است.

وَ مِنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَصْبَغِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: صُدَاعُ لَیْلَةٍ تَحُطُّ کُلَّ خَطِیئَةٍ إِلَّا الْکَبَائِرَ(1).

وَ مِنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَشَّارٍ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لِلْمَرِیضِ أَرْبَعُ خِصَالٍ یُرْفَعُ عَنْهُ الْقَلَمُ وَ یَأْمُرُ اللَّهُ الْمَلَکَ یَکْتُبُ لَهُ کُلَّ فَضْلٍ کَانَ یَعْمَلُهُ فِی صِحَّتِهِ وَ یَتَّبَّعُ مَرَضُهُ کُلَّ عُضْوٍ فِی جَسَدِهِ فَیَسْتَخْرِجُ ذُنُوبَهُ مِنْهُ فَإِنْ مَاتَ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ وَ إِنْ عَاشَ عَاشَ مَغْفُوراً لَهُ (2).

وَ مِنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَخِیهِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ کَثِیرِ بْنِ سُلَیْمٍ عَنِ الْحَسَنِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِذَا مَرِضَ الْمُسْلِمُ کُتِبَ لَهُ کَأَحْسَنِ مَا کَانَ یَعْمَلُهُ فِی صِحَّتِهِ وَ تَسَاقَطَتْ ذُنُوبُهُ کَمَا یَتَسَاقَطُ وَرَقُ الشَّجَرِ(3).

وَ مِنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ الصَّیْرَفِیِّ وَ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام قَالَ: مَنْ لَقِیَ اللَّهَ مَکْفُوفاً مُحْتَسِباً مُوَالِیاً لآِلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا حِسَابَ عَلَیْهِ (4).

وَ رُوِیَ: لَا یَسْلُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْداً مُؤْمِناً کَرِیمَتَیْهِ أَوْ إِحْدَاهُمَا ثُمَّ یَسْأَلُهُ عَنْ ذَنْبٍ (5).

«36»

طِبُّ الْأَئِمَّةِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَلَفٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ

ص: 184


1- 1. ثواب الأعمال ص 175.
2- 2. ثواب الأعمال: 176.
3- 3. ثواب الأعمال: 176.
4- 4. ثواب الأعمال ص 179.
5- 5. ثواب الأعمال ص 179.

آن­گاه که اسلام آورد، حاجی آن­گاه که از مناسک حج فارغ شود، و کسی که با ایمان و کسب رضایت خداوند از نماز جمعه باز می­گردد.(1)

روایت44.

مجالس الشیخ: امام جواد از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هیچ پاداشی برای بیماری وجود ندارد، ولی تمام گناهان انسان را از بین می­برد، اجر و پاداش فقط برای گفتار با زبان و عمل با اعضا و جوارح در نظر گرفته شده است، و به راستی که خداوند متعال با فضل و کرم خویش و با نگاه به نیّت صادق و نهاد نیک بنده­اش او را وارد بهشت می­گرداند.(2)

مجالس الشیخ: امام رضا از پدرانش علیهم السلام روایت کرده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: مَثَل مؤمن (در پاکی و بی­آلایشی) آن­گاه که از مریضی­اش شفا یابد مَثَل تگرگ سفیدی است که از آسمان نازل می­شود.(3)

مجالس الصدوق: یونس بن یعقوب گوید: از امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم که می­فرماید: مؤمن نزد خداوند گرامی­تر از آن است که چهل روز بر او بگذرد و در طول آن چهل روز گناهانش را نزداید، همانا خراش برداشتن جسم، لغزیدن و افتادن، بریده شدن بند نعلین، چشم درد و امثال آن تا دوستار ما را از گناهانش پاک گند و اندوهگین می شود به خاطر چیزی که از علتش آگاه نیست؛ امّا در مورد تب، پدرم از پدرانش برایم نقل کرده است که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: تب یک شب باعث کفّاره گناهان یک سال است.(4)

روایت45.

دعوات الراوندی: پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: هنگامی که انسان مسلمان از شدّت کهنسالی ضعیف گردد، خداوند به فرشته نگارنده اعمال فرمان می­دهد که در آن وضعیت اعمالی را که در دوران فعّال و پر انرژی جوانی انجام می­داده برای او ثبت کند، و هنگامی ­که مریض گردد نیز شرایط به همین ترتیب است، یعنی خداوند فرشته­ای را مأمور می­گرداند تا در زمان بیماری اعمال نیکی را که در زمان تندرستی انجام می­داده برای او ثبت کند.

ص: 187


1- . نوادرالراوندی: 24
2- . أمالی الطوسی 2: 215
3- . أمالی الطوسی 2: 243
4- . أمالی الطوسی 2: 243

سِنَانٍ عَنْ أَخِیهِ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام (1)

یَقُولُ: إِذَا مَرِضَ الْمُؤْمِنُ أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی صَاحِبِ الشِّمَالِ- لَا تَکْتُبْ عَلَی عَبْدِی مَا دَامَ فِی حَبْسِی وَ وَثَاقِی وَ یُوحِی إِلَی صَاحِبِ الْیَمِینِ أَنِ اکْتُبْ لِعَبْدِی مَا کُنْتَ تَکْتُبُ لَهُ فِی صِحَّتِهِ مِنَ الْحَسَنَاتِ (2).

«37»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: عَادَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ فِی عِلَّتِهِ فَقَالَ یَا سَلْمَانُ إِنَّ لَکَ فِی عِلَّتِکَ إِذَا اعْتَلَلْتَ ثَلَاثَ خِصَالٍ أَنْتَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِذِکْرٍ وَ دُعَاؤُکَ فِیهَا مُسْتَجَابٌ وَ لَا تَدَعُ الْعِلَّةُ عَلَیْکَ ذَنْباً إِلَّا حَطَّتْهُ مَتَّعَکَ اللَّهُ بِالْعَافِیَةِ إِلَی انْقِضَاءِ أَجَلِکَ (3).

«38»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ عَنْ أَبِی حَامِدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ التَّمِیمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام: مِثْلَهُ (4).

«39»

طِبُّ الْأَئِمَّةِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَلَفٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَخِیهِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام: أَنَّهُ عَادَ سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ فَقَالَ لَهُ یَا سَلْمَانُ مَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا یُصِیبُهُ وَجَعٌ إِلَّا بِذَنْبٍ قَدْ سَبَقَ مِنْهُ وَ ذَلِکَ الْوَجَعُ تَطْهِیرٌ لَهُ قَالَ سَلْمَانُ فَلَیْسَ لَنَا فِی شَیْ ءٍ مِنْ ذَلِکَ أَجْرٌ خَلَا التَّطْهِیرِ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا سَلْمَانُ لَکُمُ الْأَجْرُ بِالصَّبْرِ عَلَیْهِ وَ التَّضَرُّعُ إِلَی اللَّهِ وَ الدُّعَاءُ لَهُ بِهِمَا تُکْتَبُ لَکُمُ الْحَسَنَاتُ وَ تُرْفَعُ لَکُمُ الدَّرَجَاتُ فَأَمَّا

ص: 185


1- 1. فی المصدر قال: سمعت الصادق علیه السلام یحدث عن الباقر أبی جعفر علیه السلام قال: ان المؤمن إلخ.
2- 2. طبّ الأئمّة ص 16، ط نجف.
3- 3. أمالی الصدوق ص 279.
4- 4. الخصال ج 1 ص 81.

امام باقر علیه السلام فرموده است: مردمان پیشین بدون علّت و مرض از دنیا می­رفتند، تا اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام در دوران خویش به درگاه خداوند دعا کرد: پروردگارا، برای مرگ علّتی و مرضی قرار ده که شخص مرده به واسطه آن پاداش داده شود.

ابن عباس گفته است: از آنجا که خداوند آگاه است که اعمال بندگان برای از بین بردن گناهان کفایت نمی­کند، برای آنان امراض مختلف خلق می کند تا به واسطه آن­ها گناهانشان را بیامرزد.

از پیامبر صلّی الله علیه و آله سؤال شد: کدام دسته از مردم بیشتر گرفتار بلا و مصیبت می­شوند؟ فرمود: پیامبران سپس صالحان سپس انسان­های برگزیده به ترتیب مراتب و درجات.

همچنین پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: هرگاه خداوند بنده­ای را دوست بدارد به بلا و مصیبت گرفتارش می­سازد و هرگاه او را بیش از حدّ دوست بدارد او را «افتناء» می­کند.گفتند: منظور از (افتناء) او چیست؟ فرمود: هیچ مال و فرزندی برای او باقی نمی­گذارد.

امیر المؤمنین علیه السلام فرموده است: آیا شما را از پرفضیلت­ترین آیه در کتاب خداوند عزّ و جلّ آگاه سازم؟ رسول خدا صلّی الله علیه وآله برای ما نقل کرد آیه: «و ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم»، و خداوند متعال بزرگوارتر از آن است که در آخرت شخص مصیبت­زده را دوباره مجازات کند، و خداوند متعال با گذشت­تر از آن است که گناهی را که در دنیا از آن چشم پوشی کرده است(در آخرت) از عفوش بر گرد.

از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمود: ابوذر رضی الله عنه دچار تب شد، پس نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله رفتم و گفتم: ای رسول خدا، ابوذر دچار تب شده است؛ رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: به عیادتش می­رویم؛ بنابراین همگی به عیادت ابوذر رفتیم، هنگامی­ که نشستیم رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ای ابوذر، چگونه شب را به صبح رساندی، ابوذر گفت: ای رسول خدا، شب را در حالی که دچار تب بودم به صبح رساندم، پیامبر فرمود: شب را در باغی از باغهای بهشت به صبح رسانده­ای، در آب حیات غوطه­ور بوده­ای و خداوند آنچه را به دین تو آسیب می­رساند بخشید، پس تو را بشارت باد ای ابوذر.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: تب، سهم هر انسان مؤمن از آتش جهنّم است؛ تب، از جنس گرمای جهنّم و پیش آهنگ مرگ است.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: اگر سه خصلت در بنی­آدم وجود نداشت، هیچ چیز سرِ او را فرو نمی­آورد: بیماری، مرگ و فقر، هرسه خصلت در او وجود دارد و با وجود آن­ها نیز بلند پرواز است.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: مؤمن به هیچ درد، مرض، بیماری، اذیت و آزار، غم و حتی اندوهی که بی­تابش می­گرداند مبتلا نمی­گردد مگر آنکه خداوند به واسطه آن­ها گناهانش را می­بخشاید، و هیچ یک از شما از

ص: 188

الْوَجَعُ خَاصَّةً فَهُوَ تَطْهِیرٌ وَ کَفَّارَةٌ(1).

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: سَهَرُ لَیْلَةٍ فِی الْعِلَّةِ الَّتِی تُصِیبُ الْمُؤْمِنَ عِبَادَةُ سَنَةٍ(2).

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: حُمَّی لَیْلَةٍ کَفَّارَةُ سَنَةٍ(3).

«40»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعُمَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: فِی الْمَرَضِ یُصِیبُ الصَّبِیَّ قَالَ کَفَّارَةٌ لِوَالِدَیْهِ (4).

«41»

مَجَالِسُ الْمُفِیدِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْجِعَابِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِیِّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَقِیلِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ زَیْنَ الْعَابِدِینَ علیه السلام یَقُولُ: مَا اخْتَلَجَ عِرْقٌ وَ لَا صُدِعَ مُؤْمِنٌ قَطُّ إِلَّا بِذَنْبِهِ وَ مَا یَعْفُو اللَّهُ عَنْهُ أَکْثَرُ وَ کَانَ إِذَا رَأَی الْمَرِیضَ قَدْ بَرِئَ قَالَ لَهُ لِیَهْنِئْکَ الطُّهْرُ أَیْ مِنَ الذُّنُوبِ فَاسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ (5).

«42»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ الْقَاسِمِ: مِثْلَهُ (6).

«43»

نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَرْبَعَةٌ یَسْتَأْنِفُونَ الْعَمَلَ الْمَرِیضُ إِذَا بَرِئَ وَ الْمُشْرِکُ

ص: 186


1- 1. طبّ الأئمّة ص 15.
2- 2. طبّ الأئمّة ص 16.
3- 3. طبّ الأئمّة ص 16.
4- 4. ثواب الأعمال ص 176.
5- 5. أمالی المفید ص 29.
6- 6. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 244 و مثله فی ج 2 ص 183 الی قوله: أکثر، بسند آخر.

دنیا انتظاری ندارد مگر: یا منتظر ثروتی هستید که باعث سرکشی می­شود، یا فقری که باعث فراموشی می­شود، یا بیماری­ای که باعث تباهی می­شود، یا پیری­ای که باعث از بین رفتن می­شود و یا مرگی که آنی است.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: هنگامی­که مؤمن بیمار می­شود، خداوند او را از گناهان پاک می­­گرداند آن­گونه که کوره آهنگری ناخالصی را از آهن می­زداید .

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: ای علی، ناله مریض مانند تسبیح گفتن است و آه و فریادش مانند تهلیل(لا اله الا الله) گفتن، خوابیدن مریض بر روی بسترش عبادت است و غلتیدنش از یک پهلو به پهلوی دیگر مانند جهاد با دشمنان خدا، و پس از بیماری در میان مردم راه می­رود درحالی که هیچ گناهی به دوش ندارد.

توضیح

این فرموده امام باقر علیه السلام: (یعتبطون) در الکافی(1) این­گونه روایت شده که امام باقر علیه السلام فرمود: مردم در ابتدا بدون دلیل و مرض از دنیا رفتند، تا اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام در زمان خویش دست به دعا برداشت و فرمود: پروردگارا، دلیل و مرضی برای مردن قرار ده که میّت به خاطر آن پاداش داده شود و از آنچه بدان مبتلا شده تسکین داده شود؛ پس خداوند عزّ و جلّ ابتدا ورم و سپس درد و مرض را نازل فرمود: شیخ در النهایه گفته است: (اعتبط مؤمناً) یعنی: او را بدون گناه کشت، و (اعتبط) یعنی: فلانی بدون علت از دنیا رفت، و (مات فلان عبطة) یعنی: فلانی درحالی که جوان و سالم بود از دنیا رفت، و گفته می­شود: (عبطتُ الناقة و اعتبطتُها) یعنی: شتر را در حالی که هیچ مرضی نداشت ذبح نمودم؛ (الموم)یعنی: ورم همراه با تب، و گفته شده یعنی: جوشی که کوچک­تر از آبله است، و در القاموس آمده است: (البِرسام) یعنی: بیماری­ای که در آن هذیان گفته می­شود؛ و در النهایه چنین روایت شده است: گروهی که بیشتر از همه مردم دچار بلا و مصیبت می­شوند پیامبران هستند، و (الأمثل فالأمثل) یعنی: انسان­های برتر و بالاتر از لحاظ مرتبت و جایگاه؛ گفته می­شود: (هذا أمثل من هذا) یعنی: این نسبت به خیر برتر و نزدیک­تر ار آن است؛ و (أماثل الناس) یعنی: برگزیدگان مردم.

همچنین شیخ گفته است: (الوعک) یعنی: تب، و گفته شده یعنی: درد ناشی از تب؛ و (قد وَعَک المرضُ وعکاً) یعنی: بیماری او را به درد آورد، و (وَعک فهو موعوک) یعنی: بیماری او را به درد آورد پس او بیمار است؛ و (أجهز علی الجریح) یعنی: کار مریض را یکسره کرد و او را سریع کشت .

روایت46.

کتاب الصفین: عبدالرحمن بن جندب گوید: هنگامی ­که امیر المؤمنین علیه السلام از جنگ صفّین بازگشت و خانه­های کوفه را مشاهده کردیم، با پیرمردی مواجه شدیم که در سایه خانه­ای نشسته و آثار بیماری بر صورت او پدیدار است، امام علیه السلام به او فرمود: چه شده

ص: 189


1- . الکافی: 111

إِذَا أَسْلَمَ وَ الْحَاجُّ إِذَا فَرَغَ وَ الْمُنْصَرِفُ مِنَ الْجُمُعَةِ إِیمَاناً وَ احْتِسَاباً(1).

«44»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْجَوَادِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: الْمَرَضُ لَا أَجْرَ فِیهِ وَ لَکِنَّهُ لَا یَدَعُ عَلَی الْعَبْدِ ذَنْباً إِلَّا حَطَّهُ وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِی الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْجَوَارِحِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکَرَمِهِ وَ فَضْلِهِ یُدْخِلُ الْعَبْدَ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَ السَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ الْجَنَّةَ(2).

وَ مِنْهُ عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَثَلُ الْمُؤْمِنِ إِذَا عُوفِیَ مِنْ مَرَضِهِ مَثَلُ الْبُرْدَةِ الْبَیْضَاءِ تُنْزَلُ مِنَ السَّمَاءِ فِی حُسْنِهَا وَ صِفَاتِهَا(3).

وَ مِنْهُ عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ الْمُعَافِی عَنْ مُوسَی بْنِ سَعْدَانَ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام یَقُولُ: الْمُؤْمِنُ أَکْرَمُ عَلَی اللَّهِ أَنَّ یَمُرَّ بِهِ أَرْبَعُونَ یَوْماً- لَا یُمَحِّصُهُ اللَّهُ تَعَالَی فِیهَا مِنْ ذُنُوبِهِ وَ إِنَّ الْخَدْشَ وَ الْعَثْرَةَ وَ انْقِطَاعَ الشِّسْعِ وَ اخْتِلَاجَ الْعَیْنِ وَ أَشْبَاهَ ذَلِکَ لَیُمَحَّصُ بِهِ وَلِیُّنَا مِنْ ذُنُوبِهِ وَ أَنْ یَغْتَمَّ لَا یَدْرِی مَا وَجْهُهُ فَأَمَّا الْحُمَّی فَإِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ آبَائِهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ حُمَّی لَیْلَةٍ کَفَّارَةُ سَنَةٍ(4).

«45»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ النَّبِیُّ علیه السلام: إِنَّ الْمُسْلِمَ إِذَا ضَعُفَ مِنَ الْکِبَرِ یَأْمُرُ اللَّهُ الْمَلَکَ أَنْ یَکْتُبَ لَهُ فِی حَالِهِ تِلْکَ مَا کَانَ یَعْمَلُ وَ هُوَ شَابٌّ نَشِیطٌ مُجْتَمِعٌ وَ مِثْلُ ذَلِکَ إِذَا مَرِضَ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکاً یَکْتُبُ لَهُ فِی سُقْمِهِ مَا کَانَ یَعْمَلُ مِنَ الْخَیْرِ فِی صِحَّتِهِ.

ص: 187


1- 1. نوادر الراوندیّ ص 24.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 215.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 243.
4- 4. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 243.

که رنگ صورتت تغییر کرده، آیا از بیماری است؟گفت: آری. فرمود: پس شاید از آن کراهت داشتی؟ گفت: دوست ندارم به آن دچار شوم. امام فرمود:آیا خیری که به واسطه ابتلا به بیماری نصیبت می­شود تو را کفایت می­کند؟ پیرمرد گفت: آری امام فرمود: تو را به رحمت پروردگارت و بخشش گناهانت بشارت باد، سپس از او در باره چیزهایی پرسید. هنگامی­که امام خواست که از نزد آن پیرمرد برود به او فرمود: خداوند اندوهت را سببی برای کاستن از گناهانت قرار داده است، بیماری هیچ اجری ندارد ولی تمام گناهان بنده خدا را از بین می­برد، به راستی که اجر و پاداش فقط برای گفتار با زبان و کردار با دست و پا وضع شده است، و خداوند عزّ و جلّ با نظر به نیت صادق و نهاد نیک بندگانش، هریک از آنان را که بخواهد وارد بهشت می­گرداند، آن­گاه امام علیه السلام از نزد آن پیرمرد رفت.(1)

توضیح

شیخ در النهایة گفته است: (انکفأ لونه عام الرّمادة) یعنی: در سال هلاکت ستوران و مردم حال و وضعش دگرگون شد ، و حدیثی که در مورد مرد انصاری نیز روایت شده به همین معناست آن­گاه که پرسیده شد: ما لی أری لونک متکفّئاً؟ قال من الجوع: چه شده که رنگ چهره­ات تغییر کرده است؟ پاسخ داد: به خاطر گرسنگی است.

روایت47.

نهج­البلاغة: امام علی علیه السلام به یکی از یارانش که مریض بود فرمود: خدا آنچه را که از آن شکایت داری (بیماری) موجب کاستن گناهانت قرار داد، در بیماری پاداشی نیست امّا گناهان را از بین می­برد، و آن­ها را چون برگ درخت می­ریزد، و همانا پاداش در مقابل گفتار با زبان و کردار با دست­ها و قدم­ها وضع می­گردد، و خدای سبحان با عنایت به نیّت صادق و سیرت نیک، هر یک از بندگانش را که بخواهد وارد بهشت خواهد کرد .

سید رضی (رضی الله عنه) گفته است: می­گویم: امام علی علیه السلام راست فرمود که بیماری پاداشی ندارد، چرا که بیماری از جمله اموری است که استحقاق عوض دارد و عوض در برابر رفتار خداوند بزرگ است نسبت به بنده خود در ناملایمات زندگی و بیماری­ها و امثال این امور، امّا اجر و پاداش در برابر کاری است که بنده انجام می­دهد، پس بین این دو تفاوت است که امام علیه السلام آن را با علم نافذ و رأی رسای خود بیان فرموده است.(2)

ص: 190


1- . کتاب صفین:
2- . نهیج البلاغه: شماره 42 از قسمت حکمت­ها، این حدیث در باب شرح کامل مؤلف بر مبنای فکری متکلّمین ذکر شده است پس به جلد 72: 17- 24 و جلد 67: 254 - 259 مراجعه کن.

وَ قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام: کَانَ النَّاسُ یَعْتَبِطُونَ اعْتِبَاطاً فَلَمَّا کَانَ زَمَنُ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام قَالَ یَا رَبِّ اجْعَلْ لِلْمَوْتِ عِلَّةً یُؤْجَرُ بِهَا الْمَیِّتُ.

وَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: لَمَّا عَلِمَ اللَّهُ أَنَّ أَعْمَالَ الْعِبَادِ لَا تَفِی بِذُنُوبِهِمْ خَلَقَ لَهُمُ الْأَمْرَاضَ لِیُکَفِّرَ عَنْهُمْ بِهَا السَّیِّئَاتِ.

وَ سُئِلَ صلی الله علیه و آله أَیُّ النَّاسِ أَشَدُّ بَلَاءً قَالَ الْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ الصَّالِحُونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ.

وَ قَالَ: إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ فَإِذَا أَحَبَّهُ اللَّهُ الْحُبَّ الْبَالِغَ افْتَنَاهُ قَالُوا وَ مَا افْتِنَاؤُهُ قَالَ لَا یَتْرُکُ لَهُ مَالًا وَ وَلَداً.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَفْضَلِ آیَةٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص- وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ (1) وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُثَنِّیَ عَلَیْهِ الْعُقُوبَةَ فِی الْآخِرَةِ وَ مَا عُفِیَ عَنْهُ فِی الدُّنْیَا فَاللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَحْلَمُ مِنْ أَنْ یَعُودَ فِی عَفْوِهِ.

وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: وُعِکَ أَبُو ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَأَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَبَا ذَرٍّ قَدْ وُعِکَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله امْضِ بِنَا إِلَیْهِ نَعُودُهُ فَمَضَیْنَا إِلَیْهِ جَمِیعاً فَلَمَّا جَلَسْنَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا أَبَا ذَرٍّ قَالَ أَصْبَحْتُ وَعِکاً یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَصْبَحْتَ فِی رَوْضَةٍ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ قَدِ انْغَمَسْتَ فِی مَاءِ الْحَیَوَانِ وَ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ مَا یَقْدَحُ مِنْ دِینِکَ فَأَبْشِرْ یَا أَبَا ذَرٍّ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: الْحُمَّی حَظُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنَ النَّارِ الْحُمَّی مِنْ فَیْحِ جَهَنَّمَ الْحُمَّی رَائِدُ الْمَوْتِ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: لَوْ لَا ثَلَاثَةٌ فِی ابْنِ آدَمَ مَا طَأْطَأَ رَأْسَهُ شَیْ ءٌ الْمَرَضُ وَ الْمَوْتُ وَ الْفَقْرُ وَ کُلُّهُنَّ فِیهِ وَ إِنَّهُ مَعَهُنَّ لَوَثَّابٌ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: مَا یُصِیبُ الْمُؤْمِنَ مِنْ وَصَبٍ وَ لَا نَصَبٍ وَ لَا سَقَمٍ وَ لَا أَذًی وَ لَا حُزْنٍ وَ لَا هَمٍّ حَتَّی الْهَمِّ یُهِمُّهُ إِلَّا کَفَّرَ اللَّهُ بِهِ خَطَایَاهُ وَ مَا یَنْتَظِرُ أَحَدُکُمْ مِنَ

ص: 188


1- 1. الشوری: 30.

توضیح

فیروزآبادی گفته است: (حَتّه) یعنی: آن را مالِش داد و پوستش را کَند، پس ریخت و کنده شد؛ و هنگامی­که می­گویی: (الورق سقطت) مانند آن است که بگویی: (الورق انحتّ و تحاتّت) یعنی: برگ­ها ریختند، و (الشیء حَطّه) یعنی: آن چیز را کَند.

روایت48.

نهج­البلاغة: امام علی علیه السلام فرموده است: آن کس که در عمل کوتاهی کند دچار اندوه گردد، و آن را که از مال و جانش بهره­ای در راه خدا نباشد، خدا را به او نیازی نیست.(1)

توضیح

گفته شده آنکه در انجام عمل به خاطر خدا کوتاهی می­کند در اغلب احوال تمام همّت خود را صرف دنیا می­کند و در طلب دنیا و جمع کردن اموال آن زیاده روی می­کند، و به همان اندازه­ای که همّت صرف دنیا می­شود به همان اندازه همّ و غمّ جمع کردن و به دست آوردن اموال دنیا و سپس نگهدری و بیم از دست دادن آنها نیز افزون می­گردد.

می­گویم

واضح است که معنا چنین است: غم و اندوه­ها در دنیا بر کسی عارض می­شود که در انجام عمل کوتاهی کند، چنان که خداوند سبحان می­فرماید: «ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ»، و این غم و اندوه­ها بر کسی که خدا را به او نیازی نیست، یعنی مستحق لطف و رحمت خداوند متعال نیست، عارض نمی­شود .

روایت49.

کنز کراجکی: یونس بن یعقوب گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می­فرمود: ملعون است ملعون هر بدنی که در هر چهل روز یک بار به بلا و مصیبت گرفتار نشود، گفتم: ملعون؟ فرمود ملعون.پس هنگامی ­که امام مشاهده کرد آن سخن بر من سخت و گران آمد فرمود: ای یونس، همانا خراش خوردن بدن، زده شدن سیلی به صورت، لغزیدن، افتادن، پرت شدن، بریده شدن بند کفش و مانند اینها بلا و مصیبت به شمار می­آیند، ای یونس، همانا مؤمن نزد خداوند متعال گرامی­تر از آن است که چهل روز بر او بگذرد و گناهانش را در آن چهل روز پاک نکند، هرچند به وسیله اندوهی باشد که بدان گرفتار می­شود و دلیلش را نمی­داند، به ­خدا سوگند، هنگامی ­که یکی از شما درهم­هایی را در مقابل خود قرار می­دهد و آنها را وزن می­کند پس درمی­یابد که ناقص هستند و به خاطر آن غمگین می­شود سپس آنها را دوباره وزن می­کند و درمی­یابد که کامل هستند، آن غم و اندوه که لحظه­ای او را فرا گرفته است بعضی از گناهانش را از بین می­برد.

کنزالکراجکی: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: تب، گناهان بنی­آدم را از بین می­برد آن­گونه که کوره آهن­پزی ناخالصی­های آهن را از بین می­برد.

امام صادق علیه السلام فرموده است: زمان­های درد و رنج کشیدن و بیماری، زمانهایی که در آن­ها ارتکاب گناه صورت گرفته است را از بین می­­برد.

ص: 191


1- . نهج البلاغة: شماره 127 از قسمت حکمت­ها

الدُّنْیَا إِلَّا غِنًی مُطْغِیاً أَوْ فَقْراً مُنْسِیاً أَوْ مَرَضاً مُفْسِداً أَوْ هَرَماً مُنْفِداً أَوْ مَوْتاً مُجْهِزاً.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: إِذَا اشْتَکَی الْمُؤْمِنُ أَخْلَصَهُ اللَّهُ مِنَ الذُّنُوبِ کَمَا یُخْلِصُ الْکِیرُ الْخَبَثَ مِنَ الْحَدِیدِ.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: یَا عَلِیُّ أَنِینُ الْمَرِیضِ تَسْبِیحٌ وَ صِیَاحُهُ تَهْلِیلٌ وَ نَوْمُهُ عَلَی الْفِرَاشِ عِبَادَةٌ وَ تَقَلُّبُهُ جَنْباً إِلَی جَنْبٍ فَکَأَنَّمَا یُجَاهِدُ عَدُوَّ اللَّهِ وَ یَمْشِی فِی النَّاسِ وَ مَا عَلَیْهِ ذَنْبٌ.

توضیح

قوله علیه السلام یعتبطون رواه فِی الْکَافِی (1) بِسَنَدَیْنِ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ النَّاسُ یَعْتَبِطُونَ اعْتِبَاطاً فَلَمَّا کَانَ زَمَانُ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام قَالَ یَا رَبِّ اجْعَلْ لِلْمَوْتِ عِلَّةً یُؤْجَرُ بِهَا الْمَیِّتُ وَ یُسَلَّی بِهَا عَنِ الْمُصَابِ قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُومَ وَ هُوَ الْبِرْسَامُ ثُمَّ أَنْزَلَ بَعْدَهُ الدَّاءَ.

قال فی النهایة فیه من اعتبط مؤمنا أی قتله بلا جنایة و کل من مات بغیر علة فقد اعتبط و مات فلان عبطة أی شابا صحیحا و عبطت الناقة و اعتبطتها إذا ذبحتها من غیر مرض و قال الموم هو البرسام مع الحمی و قیل هو بثر أصغر من الجدری و فی القاموس البرسام بالکسر علة یهذی فیها و فی النهایة فیه أشد الناس بلاء الأنبیاء ثم الأمثل فالأمثل أی الأشرف فالأشرف و الأعلی فالأعلی فی الرتبة و المنزلة ثم یقال هذا أمثل من هذا أی أفضل و أدنی إلی الخیر و أماثل الناس خیارهم.

و قال الوعک الحمی و قیل ألمها و قد وعکه المرض وعکا و وعک فهو موعوک و قال أجهز علی الجریح أسرع قتله.

«46»

کِتَابُ الصِّفِّینِ، لِنَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ: لَمَّا أَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مِنْ صِفِّینَ وَ رَأَیْنَا بُیُوتَ الْکُوفَةِ فَإِذَا نَحْنُ بِشَیْخٍ جَالِسٍ فِی ظِلِّ بَیْتٍ عَلَی وَجْهِهِ أَثَرُ الْمَرَضِ فَقَالَ علیه السلام لَهُ مَا لِی

ص: 189


1- 1. الکافی ج 3 ص 111.

همچنین امام صادق علیه السلام فرموده است: همانا بنده هنگامی که مریض می شود، خداوند متعال به فرشته نگارنده اعمال ناپسند که بر شانه چپ بیمار قرار دارد وحی می­فرماید: گناهان بنده­ام را تا زمانی که در زندان و قید و بند من قرار دارد، در کارنامه اعمال او ننویسید تا او را آزاد می­گردانم، و به نگارنده اعمال نیک که بر شانه راست قرار دارد وحی می­فرماید: ناله­های بنده­ام را به عنوان اعمال نیک برای او ثبت کن.

و روایت شده که یکی از پیامبران بر مردی گذر کرد که بلا و مصیبت او را نحیف گردانده بود، پس فرمود: پروردگارا، آیا با وضعیتی که این مرد در آن قرار دارد به او رحم و شفقت روا نمی­داری؟ خداوند سبحان به آن پیامبر وحی فرمود: چگونه با رحم و شفقتی که به او روا داشته­ام به او رحم کنم .

روایت شده است: هنگامی­که آیه «لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ»(1){[پاداش و کیفر] به دلخواه شما و به دلخواه اهل کتاب نیست هر کس بدی کند در برابر آن کیفر می بیند} نازل شد مردی به رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفت: ای رسول خدا، آیه­ای نازل شده که کمر را می­شکند، پیامبر فرمود: هرگز، آیا اندوهگین نمی­شوی، آیا بیمار نمی­شوی، آیا گرفتار محنت و مشکلات نمی­شوی؟ مرد گفت: آری گرفتار می­شوم، پیامبر فرمود: این­ها از جمله اموری هستند که در قبال­شان جزا داده می­شوی.

توضیح

شیخ در النهایة گفته است: (الکیر): کوره آهنگری که بر روی گِل بنا می­شود، و گفته شده: به معنای مشکی است که با آن در آتش دمیده می­شود و مبنای گِلی (کُور) نامیده می­شود؛ (القَصم) یعنی: شکستن و قطع کردن چیزی؛ (اللأواء) یعنی: سختی و تنگنای زندگی.

روایت50.

عُدة الداعی: خداوند متعال بر داوود علیه السلام وحی فرموده است: چه بسا که بنده­ام را مریض می­گردانم و نماز و خدمت­گزاری او کاهش می­یابد، ولی صدای او آن­گاه که در گرفتاری­اش مرا می­خواند از نماز گزاردن برای من دوست­داشتنی­تر است.

عدةالداعی: امام باقر علیه السلام فرموده است: اگر مؤمن از میزان اجر و پاداشی که مصیبت­ها برای او به همراه دارند آگاه بود، آرزو می­کرد که با قیچی قطعه قطعه شود.

از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: اگر مؤمن بر طریق خیر گام بردارد پس مریض گردد یا به سفر برود و یا به سبب کهن­سالی از انجام عمل ناتوان گردد، خداوند اعمالی که قبلاً انجام می­داده را برای او ثبت می­کند، سپس این آیه را قرائت فرمود: «فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ»(2){مگر کسانی را که گرویده و کارهای شایسته کرده اند که پاداشی بی منت خواهند داشت} .

توضیح

نظر مشهور در بین مفسران این است که منظور از (غیر ممنون) پاداشی قطع نشونده در آخرت است و یا اینکه با اعطای پاداش برآنان منّت نمی­گذارد، و از حدیث چنین برمی­آید که منظور از (غیرممنون) این است که اجر و پاداش انسان­های مؤمن و

ص: 192


1- . نساء / 123
2- . تین / 6

أَرَی وَجْهَکَ مُتَکَفِّئاً أَ مِنْ مَرَضٍ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَلَعَلَّکَ کَرِهْتَهُ فَقَالَ مَا أُحِبُّ أَنَّهُ یَعْتَرِینِی قَالَ أَ لَیْسَ احْتِسَابٌ بِالْخَیْرِ فِیمَا أَصَابَکَ مِنْهُ قَالَ بَلَی قَالَ أَبْشِرْ بِرَحْمَةِ رَبِّکَ وَ غُفْرَانِ ذَنْبِکَ ثُمَّ سَأَلَهُ عَنْ أَشْیَاءَ فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یَنْصَرِفَ عَنْهُ قَالَ لَهُ جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ وَ لَکِنْ لَا یَدَعُ لِلْعَبْدِ ذَنْباً إِلَّا حَطَّهُ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِی الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْیَدِ وَ الرِّجْلِ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَ السَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ ثُمَّ مَضَی علیه السلام (1).

بیان

قال فی النهایة فیه أنه انکفأ لونه عام الرمادة أی تغیر عن حاله و منه حدیث الأنصاری ما لی أری لونک متکفئا قال من الجوع.

«47»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ،: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِی عِلَّةٍ اعْتَلَّهَا جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ وَ لَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ وَ یَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِی الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَیْدِی وَ الْأَقْدَامِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَ السَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ.

قال السید رضی الله عنه و أقول صدق علیه السلام أن المرض لا أجر فیه لأنه من قبیل ما یستحق علیه العوض لأن العوض یستحق علی ما کان فی مقابلة فعل الله تعالی بالعبد من الآلام و الأمراض و ما یجری مجری ذلک و الأجر و الثواب یستحقان علی ما کان فی مقابلة فعل العبد فبینهما فرق قد بینه علیه السلام کما یقضیه علمه الثاقب و رأیه الصائب (2).

ص: 190


1- 1. کتاب صفّین ص.
2- 2. نهج البلاغة تحت الرقم 42 من قسم الحکم و فی الباب شرح مستوفی للمؤلّف قدّس سرّه علی مبنی المتکلّمین، راجع ج 72 ص 17- 24 و هکذا ج 67 ص 254- 259.

ثبت اعمال نیک آنان بعد از ترک انجام عمل به خاطر وجود عذر، قطع نمی­گردد.

العدة: از جابر رحمةالله روایت شده که گفت: مردی کر و لال نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله آمد و وقتی در برابر ایشان ایستاد، با دستش شروع به ایماء و اشاره کرد، پیامبر فرمود: کاغذی به او بدهید تا آنچه را که می­خواهد بنویسید، پس نوشت: «إنّی أشهد أن لا إله إلا الله و أنّ محمداً رسول الله»، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: برای او نوشته­ای بنویسید و به بهشت بشارتش دهید، به راستی که هر انسان مسلمانی که چشم­ها یا زبان یا شنوایی یا دست و یاپایش را از دست بدهد و خداوند را به خاطر مصیبتی که به آن دچار شده سپاس گوید و چنین کاری را به خاطر کسب رضایت خداوند انجام دهد، خداوند او را از آتش جهنم نجات داده و وارد بهشت می­گرداند، سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: به راستی که اهل مصیبت در دنیا به درجاتی درآخرت دست می­یابند که با انجام عمل به دست نمی­آید، تاجایی که شخص آرزو می­کند جسدش در دنیا با قیچی قطعه قطعه می­گردید، و این به خاطر مشاهده ثواب نیکویی است که خداوند برای انسان­های موحِّد که اهل بلایند در نظر گرفته است، چرا که خداوند هیچ عملی را خارج از دایره اسلام نمی­پذیرد.

ابوالصّباح روایت کرده است: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا بلا و مصیبتی که مؤمن به آن گرفتار می­شود به خاطر ارتکاب گناه است؟ امام فرمود: خیر، ولی به خاطر این است که خداوند آه و ناله و شکایت و دعای او را بشنود و حسنات را در کارنامه عملش ثبت و گناهانش را از بین ببرد، به راستی که خداوند متعال از بنده مؤمنش طلب پوزش می­کند آن­گونه که برادر از برادرش طلب پوزش می­کند، پس می­فرماید: خیر، به عزّتم سوگند که به خاطر کم ارزش بودنت تو را گرفتار بلا و مصیبت نکردم،آن­گاه می­فرماید: این پوشش را کنار بزن، مؤمن پوشش را کنار می­زند و به پاداشی که در عوض بلا و مصیبت به او بخشیده شده نگاه می­کند و می­گوید: آنچه را که از من منع کرده­ای به من زیان نرسانده ای - من ضرر نکرده­ام -؛ و خدواند هیچ قومی را دوست نمی­دارد مگر آنکه آنان را گرفتار بلا و مصیبت می­کند، و به راستی که اجر و پاداش بزرگ در عوض بلا و مصیبت بزرگ به انسان بخشیده می­شود. خداوند متعال می­فرماید: همانا در میان بندگان مؤمن من کسانی وجود دارند که امورات دین­شان جز با ثروتمندی و سلامت جسمی رو به ­راه و درست نمی­گردد، پس ایشان را با آن آزمایش کرده و مبتلایشان می­سازیم. همچنین در میان بندگان مؤمن من کسانی وجود دارند که امورات دین­شان جز با فقر و تنگدستی و بیماری جسمی رو به ­راه و درست نمی­گردد، پس با آن آزمایش­شان و مبتلایشان می­سازیم و امورات دین­شان اصلاح می­گردد.

خداوند از مؤمن پیمان گرفته که سخنش، راست انگاشته نشود و بر دشمنش یاری نشود، و خداوند هرگاه بنده­اش را دوست بدارد او را با بلا و مصیبت اندوهگین می­سازد، و هنگامی ­که بنده­اش او را بخواند می­فرماید: ای بنده­ام لبیّک، من در برآورده ساختن خواسته­ات توانا هستم، و به راستی که آن چیزی که برایت اندوخته­ام برای تو بهتر است.

ص: 193

توضیح

قال الفیروزآبادی حته فرکه و قشره فانحت و تحات و الورق سقطت کانحت و تحاتت و الشی ء حطه.

«48»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، قَالَ علیه السلام: مَنْ قَصَّرَ فِی الْعَمَلِ ابْتُلِیَ بِالْهَمِّ وَ لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِیمَنْ لَیْسَ لِلَّهِ فِی نَفْسِهِ وَ مَالِهِ نَصِیبٌ (1).

بیان

قیل المقصر فی العمل لله یکون غالب أحواله متوفرا علی الدنیا مفرطا فی طلبها و جمعها و بقدر التوفر علیها یکون شدة الهم فی جمعها و تحصیلها ثم فی ضبطها و الخوف علی فواتها.

أقول

الأظهر أن المعنی أن الهموم و الأحزان فی الدنیا إنما تعرض لمن قصر فیها فی العمل کما قال سبحانه ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ و إنما لا تعرض تلک لمن لم یکن لله فیه حاجة أی لم یکن مستحقا للطفه تعالی و رحمته.

«49»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَاذَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام یَقُولُ: مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ کُلُّ بَدَنٍ لَا یُصَابُ فِی کُلِّ أَرْبَعِینَ یَوْماً قُلْتُ مَلْعُونٌ قَالَ مَلْعُونٌ فَلَمَّا رَأَی عِظَمَ ذَلِکَ عَلَیَّ قَالَ لِی یَا یُونُسُ إِنَّ مِنَ الْبَلِیَّةِ الْخَدْشَةَ وَ اللَّطْمَةَ وَ الْعَثْرَةَ وَ النَّکْبَةَ وَ الْقَفْزَةَ وَ انْقِطَاعَ الشِّسْعِ وَ أَشْبَاهَ ذَلِکَ یَا یُونُسُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَکْرَمُ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی مِنْ أَنْ یَمُرَّ عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ لَا یُمَحِّصُ فِیهَا ذُنُوبَهُ وَ لَوْ بِغَمٍّ یُصِیبُهُ لَا یَدْرِی مَا وَجْهُهُ وَ اللَّهِ إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَضَعُ الدَّرَاهِمَ بَیْنَ یَدَیْهِ فَیَزِنُهَا فَیَجِدُهَا نَاقِصَةً فَیَغْتَمُّ بِذَلِکَ ثُمَّ یَزِنُهَا فَیَجِدُهَا سَوَاءً فَیَکُونُ ذَلِکَ حَطّاً لِبَعْضِ ذُنُوبِهِ.

وَ مِنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: الْحُمَّی تُذْهِبُ خَطَایَا بَنِی آدَمَ کَمَا یُذْهِبُ الْکِیرُ خَبَثَ الْحَدِیدِ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: سَاعَاتُ الْأَوْجَاعِ یَذْهَبْنَ بِسَاعَاتِ الْخَطَایَا.

ص: 191


1- 1. نهج البلاغة تحت الرقم 172 من قسم الحکم.

حواریّون حضرت عیسی علیه السلام از اذیت وآزاری که از مردم می­دیدند نزد او شکایت کردند، پس فرمود: به راستی که مؤمنان پیوسته در دنیا دچار غم و اندوه می­شوند.

از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: در بهشت جایگاه­هایی وجود دارد که بندگان با اعمال­شان به آن دست نمی­یابند، آن­ جایگاه­ها به قسمت فوقانی خود متصل نیستند و هیچ ستونی از پایین، آن­ها را نگاه نداشته است، گفته شد: ای رسول خدا، ساکنان این جایگاه­ها چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که در دنیا اهل مصیبت­ و غم و اندوه بوده­اند.

توضیح

شیخ در النهایة در تفسیر حدیث الدّعاء گفته است: (ما زویت عنّی) یعنی: آن چیز را از من باز داشته­ای؛ (الانتصار) یعنی: انتقام، و در النهایة آمده است: (یغتّهم الله فی العذاب غتّاً) یعنی: آنان را به صورت پیوسته غرق در عذاب می­کند، و در القاموس آمده است: (أنغص الله علیه العیش و نغّصه علیه) یعنی: خداوند عرصه زندگی را بر او تنگ کرد، پس (تغصّت معیشته) یعنی: زندگانی او مکدّر شد.

روایت51.

مُسَکِّن الفؤاد: پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: پیامبران بیشتر از سایر مردم دچار بلا و مصیبت می­شوند، پس از آنان اولیاء و سپس بندگان برگزیده به ترتیب مقام و منزلت قرار دارند، هم­چنین فرموده است: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.

روایت52.

أعلام الدین: ابوذر از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: هیچ رگی جا به ­جا نمی­شود و هیچ قدمی نمی­لغزد مگر به واسطه آنچه انجام داده­اید، و آنچه خداوند عفو می­کند بیشتر است.

از یکی از یاران امام صادق علیه السلام روایت شده که گفت: از شدّت و سختی زندگی و غم و اندوهی که به آن دچار بودم نزد امام صادق علیه السلام شکایت کردم، امام فرمود: گناه من چیست؟ شما خود برگزیده­اید که این­گونه زندگی کنید، هنگامی که خداوند پیمان نامه آخرت را بر شما عرضه کرد، آخرت را بر دنیا ترجیح داده و برگزیدید، و کافر دنیا را برآخرت ترجیح داد، پس امروز شما با آنان می­خورید و می­نوشید و مانند آنان ازدواج می­کنید، ولی فردای قیامت هنگامی ­که کافران از شما درخواست می­کنند به آنان آب نوشانده و غذا بخورانید به آنان می­گویید به راستی که خداوند آب و غذا را برای کافران حرام گردانده است.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: جبرئیل علیه السلام در نیکوترین شکل برمن فرود آمد و گفت: ای محمّد، خداوند به تو سلام می­رساند و می­فرماید: به دنیا وحی نموده­ام که برای اولیای من تلخ و کدر باش و آنان را در تنگنا و سختی قرار ده تا ملاقات مرا دوست بدارند، و برای دشمنانم سهل و آسان و گوارا باش تا از ملاقات من متنفر باشند، به راستی که دنیا را زندان دوستان و بهشت دشمنان خویش قرار داده­ام.

ص: 194

وَ قَالَ علیه السلام: إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا مَرِضَ فَإِنَّ فِی مَرَضِهِ أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی کَاتِبِ الشِّمَالِ لَا تَکْتُبْ عَلَی عَبْدِی خَطِیئَةً مَا دَامَ فِی حَبْسِی وَ وَثَاقِی إِلَی أَنْ أُطْلِقَهُ وَ أَوْحَی إِلَی کَاتِبِ الْیَمِینِ أَنِ اجْعَلْ أَنِینَ عَبْدِی حَسَنَاتٍ.

وَ رُوِیَ: أَنَّ نَبِیّاً مِنَ الْأَنْبِیَاءِ مَرَّ بِرَجُلٍ قَدْ جَهَدَهُ الْبَلَاءُ فَقَالَ یَا رَبِّ أَ مَا تَرْحَمُ هَذَا مِمَّا بِهِ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ کَیْفَ أَرْحَمُهُ مِمَّا بِهِ أَرْحَمُهُ.

وَ رُوِیَ: أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ (1) فَقَالَ رَجُلٌ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا رَسُولَ اللَّهِ جَاءَتْ قَاصِمَةُ الظَّهْرِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله کَلَّا أَ مَا تَحْزَنُ أَ مَا تَمْرَضُ أَ مَا یُصِیبُکَ اللَّأْوَاءُ وَ الْهُمُومُ قَالَ بَلَی قَالَ فَذَلِکَ مِمَّا یُجْزَی بِهِ.

إیضاح

قال فی النهایة الکیر بالکسر کیر الحداد و هو المبنی علی الطین و قیل الزق الذی ینفخ به النار و المبنی الکور و قال القصم کسر الشی ء و إبانته و قال اللأواء الشدة و ضیق المعیشة.

«50»

عُدَّةُ الدَّاعِی،: فِیمَا أَوْحَی اللَّهُ إِلَی دَاوُدَ علیه السلام رُبَّمَا أَمْرَضْتُ الْعَبْدَ فَقَلَّتْ صَلَاتُهُ وَ خِدْمَتُهُ وَ لَصَوْتُهُ إِذَا دَعَانِی فِی کُرْبَتِهِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ صَلَاةِ الْمُصَلِّینَ.

وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: لَوْ یَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ فِی الْمَصَائِبِ مِنَ الْأَجْرِ لَتَمَنَّی أَنَّهُ یُقْرَضُ بِالْمَقَارِیضِ.

وَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِذَا کَانَ الْعَبْدُ عَلَی طَرِیقَةٍ مِنَ الْخَیْرِ فَمَرِضَ أَوْ سَافَرَ أَوْ عَجَزَ عَنِ الْعَمَلِ بِکِبَرٍ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِثْلَ مَا کَانَ یَعْمَلُ ثُمَّ قَرَأَ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (2).

بیان

المشهور بین المفسرین أن المراد بغیر ممنون غیر المقطوع فی الآخرة أو لا یمن علیهم بالثواب و یظهر من الخبر أن المراد به أنه لا یقطع أجرهم و

ص: 192


1- 1. النساء 123.
2- 2. التین: 6.

همچنین فرموده است: به راستی که خداوند متعال بنده مؤمن خویش را با بلا و مصیبت تغذیه می­کند آن­گونه که مادر کودش را با شیر تغذیه می­کند، و سرازیر شدن بلا و مصیبت به سوی مؤمن سریع­تر از سرازیر شدن سیل به سوی درّه­ها و سریع­تر از تاختن استر است، و هنگامی ­که بلایی از آسمان نازل می­شود ابتدا بر انبیاء سپس بر اوصیاء و پس از آن­ها به ترتیب بر بندگان برگزیده فرود می­آید.

و خداوند سبحان دنیا را به کسانی که دوست­شان دارد و همچنین به کسانی که دشمن­شان می­دارد می­بخشد ولی آخرت را جز به بندگان برگزیده و مورد محبّت خویش نمی­بخشد. خداوند سبحان می­فرماید: بنده من که رسیدن رزق و روزی­ام را طلب کند برحذر باشد از اینکه خشمگین شوم و دری از درهای دنیا را به روی او بگشایم.

و روایت شده است: اگر خداوند را نیازی به بنده­اش نباشد دنیا را بر او می­گشاید.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: خداوند متعال می­فرماید: سوگند به عزّت، شکوه، عظمت و شأن و منزلت والایم! اگر به خاطر شرم و حیای من از بنده مؤمنم نبود برای او پوششی خلق نمی­کردم تا خود را با آن بپوشاند، و هنگامی­ که ایمانش را کامل گرداندم،

او را به فقر در اموال و بیماری در بدن مبتلا می­سازم، پس اگر بی­تابی کند و مرتکب گناه شود، بلا و مصیبت او را دو چندان می­کنم، و اگر صبر پیشه سازد، نزد فرشتگانم به او مباهات می­کنم؛ همانا من علی را نشانه ایمان قرار دادم، پس هر کسی که او را دوست بدارد و از او پیروی کند هدایت­گر و هدایت شده است و هر کسی که او را دشمن بدارد و ترک کند گمراه و گمراه کننده است، جز انسان مؤمن و متّقی علی را دوست ندارد و جز انسان منافق و بدبخت او را دشمن نمی­دارد.

امام صادق علیه السلام فرموده است: چهار خصلت وجود دارد که انبیاء و اوصیاء و پیروان ایشان از گرفتار شدن به آن­ها مستثنی نیستند: فقر در مال، بیماری در جسم، وجود کافری که در پی کشتن آنان است، و منافقی که به دنبال آنان است.

امام صادق علیه السلام به یارانش فرمود: آرزوی دست­یافتن به غیر ممکن را نداشته باشید، گفتند: چه کسی آرزوی دست یافتن به غیر ممکن دارد؟ فرمود: شما، آیا خواهان راحتی و آسایش در دنیا نیستند؟ گفتند: آری، فرمود: فراهم شدن راحتی و آسایش در دنیا برای مؤمن غیرممکن است .

روایت53.

مُسَکِّنُ الفؤاد: عبدالرحمن بن حجّاج روایت کرده است: در محضر امام صادق علیه السلام به ذکر بلا و مصیبت پرداخته شد و آنچه که خداوند متعال ویژه مؤمنان قرار داده است، پس امام فرمود: از رسول خدا صلّی الله علیه و آله پرسیده شد: چه کسانی در دنیا بیشتر از مردم دچار بلاو مصیبت می­شوند؟ پیامبر فرمود: پیامبران و سپس انسا­های برگزیده به ترتیب مقام و منزلت،

ص: 195

کتابته بعد ترک العمل لعذر من الأعذار

العدة، [عدة الداعی] عَنْ جَابِرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: أَقْبَلَ رَجُلٌ أَصَمُّ أَخْرَسُ حَتَّی وَقَفَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَشَارَ بِیَدِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَعْطُوهُ صَحِیفَةً حَتَّی یَکْتُبَ فِیهَا مَا یُرِیدُ فَکَتَبَ إِنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اکْتُبُوا لَهُ کِتَاباً تُبَشِّرُوهُ بِالْجَنَّةِ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ مُسْلِمٍ یُفْجَعُ بِکَرِیمَتِهِ أَوْ بِلِسَانِهِ أَوْ بِسَمْعِهِ أَوْ بِرِجْلِهِ أَوْ بِیَدِهِ فَیَحْمَدُ اللَّهَ عَلَی مَا أَصَابَهُ وَ یَحْتَسِبُ عِنْدَ اللَّهِ ذَلِکَ إِلَّا نَجَّاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ.

ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ لِأَهْلِ الْبَلَایَا فِی الدُّنْیَا لَدَرَجَاتٍ فِی الْآخِرَةِ مَا تُنَالُ بِالْأَعْمَالِ حَتَّی إِنَّ الرَّجُلَ لَیَتَمَنَّی أَنَّ جَسَدَهُ فِی الدُّنْیَا کَانَ یُقْرَضُ بِالْمَقَارِیضِ مِمَّا یَرَی مِنْ حُسْنِ ثَوَابِ اللَّهِ لِأَهْلِ الْبَلَاءِ مِنَ الْمُوَحِّدِینَ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَقْبَلُ الْعَمَلَ فِی غَیْرِ الْإِسْلَامِ.

وَ رَوَی أَبُو الصَّبَّاحِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا أَصَابَ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَلَاءٍ أَ فَبِذَنْبٍ قَالَ لَا وَ لَکِنْ لِیَسْمَعَ اللَّهُ أَنِینَهُ وَ شَکْوَاهُ وَ دُعَاءَهُ لِیَکْتُبَ لَهُ الْحَسَنَاتِ وَ یَحُطَّ عَنْهُ السَّیِّئَاتِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَعْتَذِرُ إِلَی عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ کَمَا یَعْتَذِرُ الْأَخُ إِلَی أَخِیهِ فَیَقُولُ لَا وَ عِزَّتِی مَا أَفْقَرْتُکَ لِهَوَانِکَ عَلَیَّ فَارْفَعْ هَذَا الْغِطَاءَ فَیَکْشِفُ فَیَنْظُرُ فِی عِوَضِهِ فَیَقُولُ مَا ضَرَّنِی یَا رَبِّ مَا زَوَیْتَ عَنِّی وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ وَ إِنَّ عَظِیمَ الْأَجْرِ لَمَعَ عَظِیمِ الْبَلَاءِ وَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِینِهِمْ إِلَّا بِالْغِنَی وَ الصِّحَّةِ فِی الْبَدَنِ فَأَبْلُوهُمْ بِهِ وَ إِنَّ مِنَ الْعِبَادِ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِینِهِمْ إِلَّا بِالْفَاقَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ وَ السُّقْمِ فِی أَبْدَانِهِمْ فَأَبْلُوهُمْ بِهِ فَیَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِینِهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِیثَاقَ الْمُؤْمِنِ عَلَی أَنْ لَا یُصَدَّقَ فِی مَقَالَتِهِ وَ لَا یُنْتَصَرَ مِنْ عَدُوِّهِ وَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلَاءِ فَإِذَا دَعَا قَالَ لَهُ لَبَّیْکَ عَبْدِی إِنِّی عَلَی مَا سَأَلْتَ لَقَادِرٌ وَ إِنَّ مَا ادَّخَرْتُ لَکَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکَ.

ص: 193

پس از آنان نیز انسان مؤمن به اندازه ایمان و اعمال نیکش گرفتار بلا و مصیبت می­شود، هر کسی که ایمان او صحیح و عملش نیکو باشد گرفتار شدنش به بلا و مصیبت شدیدتر خواهد بود و هر کسی که ایمانش ضعیف و عملش اندک باشد بلا و مصیبت بر او اندک خواهد بود.(1)

زید الشَّحّام از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: به راستی که اجر و پاداش بزرگ به دنبال بلا و مصیبت بزرگ می­آید، و خداوند هیچ قومی را دوست ندارد مگر آنکه آنان را دچار بلا و مصیبت می­کند.

ابو بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: همانا خداوند عزّ و جلّ بندگانی برگزیده و مخلص در زمین دارد که هدیه­ای از آسمان به سوی زمین نازل نمی­کند مگر اینکه آن را از آن­ها باز می­دارد و به دیگران می­بخشد، و هیچ بلا و مصیبتی را نازل نمی­کند مگر اینکه آن را به سوی ایشان روانه می­دارد.

حسین بن عُلوان از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: هرگاه خداوند متعال بنده­ای را دوست بدارد، او را در بلا و مصیبت غوطه­ور می­سازد، و ما و شما روز و شب بر او گذر می کنیم.

امام باقر علیه السلام فرمود:: هرگاه خداوند متعال بنده­ای را دوست بدارد، او را در بلا و مصیبت غوطه­ور و بلا و مصیبت را بر او جاری می­سازد، و آن­گاه که خداوند را فرا بخواند خداوند می­فرماید: ای بنده­ام لبیّک، من بر برآورده ساختن سریع خواسته تو توانا هستم، ولی برای تو ذخیره کرده ام انچه برایت ذخیره کردم بهتر است .

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: انسان مؤمن در دنیا به اندازه میزان دین­داری­اش گرفتار بلا و مصیبت می­شود، یا فرموده است: برحَسَب دین­داری­اش.

از ناجیه روایت شده که به امام باقر علیه السلام گفتم: مغیره می­گوید: خداوند متعال مؤمن را به جذام و پیسی و فلان و فلان بیماری مبتلا نمی­سازد، امام فرمود: مغیره از مؤمن آل یاسین که دستش شَل بود غافل بوده است، او شَل بود سپس انگشتانش باز گشت، و فرمود: گویا من به شَل بودن دستش نگاه می­کنم، نزد قومش آمد و آنان را بیم داد، سپس فردای آن روز نزد آنان بازگشت و به قتلش رساندند، سپس فرمود: به راستی که مؤمن به هر مصیبتی گرفتار می­شود و به هر شیوه­ای فوت می­کند جز اینکه خود را به قتل نمی­رساند.

از عبدالله بن ابی یعفور روایت شده که گفت: از بیماری­هایی که به آن­ها گرفتار بودم نزد امام صادق علیه السلام شکایت کردم، عبدالله کسی بود که بسیار بیمار می شد، پس به من فرمود: ای عبدالله، اگر مؤمن از میزان اجر و پاداشی که به خاطر دچار شدن به مصیبت­ها برای او در نظر گرفته شده آگاه بود، آرزو می­کرد که با قیچی قطعه قطعه شود.

ص: 196


1- . این احادیث با استناد به الکافی روایت شده­اند و آن­ها را در جلد 67 در باب شدّت ابتلای مؤمن و علّت و فضیلت آن مشاهده کرده­ای.

وَ إِنَّ حَوَارِیِّی عِیسَی علیه السلام شَکَوْا إِلَیْهِ مَا یَلْقَوْنَ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ لَا یَزَالُونَ فِی الدُّنْیَا مُنَغَّصِینَ.

وَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّ فِی الْجَنَّةِ مَنَازِلَ- لَا یَنَالُهَا الْعِبَادُ بِأَعْمَالِهِمْ لَیْسَ لَهَا عِلَاقَةٌ مِنْ فَوْقِهَا وَ لَا عِمَادٌ مِنْ تَحْتِهَا قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ أَهْلُهَا فَقَالَ أَهْلُ الْبَلَایَا وَ الْهُمُومِ.

توضیح

قال فی النهایة فی حدیث الدعاء و ما زویت عنی أی صرفته عنی و قبضته و الانتصار الانتقام و فی النهایة فی الحدیث یغتهم الله فی العذاب غتا أی یغمسهم فیه غمسا متتابعا و فی القاموس أنغص الله علیه العیش و نغصه علیه فتنغصت معیشته تکدرت.

«51»

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ الْأَوْلِیَاءُ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ قَدْ قَالَ صلی الله علیه و آله الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکَافِرِ.

«52»

أَعْلَامُ الدِّینِ، لِلدَّیْلَمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی ذَرٍّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَا اخْتَلَجَ عِرْقٌ وَ لَا عَثَرَتْ قَدَمُ إِلَّا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ مَا یَعْفُو اللَّهُ عَنْهُ أَکْثَرُ.

وَ رُوِیَ عَنْ بَعْضِهِمْ قَالَ: شَکَوْتُ إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام مَا أَلْقَی مِنَ الضِّیقِ وَ الْهَمِّ فَقَالَ مَا ذَنْبِی أَنْتُمُ اخْتَرْتُمْ هَذَا إِنَّهُ لَمَّا عَرَضَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ مِیثَاقَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ اخْتَرْتُمُ الْآخِرَةَ عَلَی الدُّنْیَا وَ اخْتَارَ الْکَافِرُ الدُّنْیَا عَلَی الْآخِرَةِ فَأَنْتُمُ الْیَوْمَ تَأْکُلُونَ مَعَهُمْ وَ تَشْرَبُونَ وَ تَنْکِحُونَ مَعَهُمْ وَ هُمْ غَداً إِذَا اسْتَسْقَوْکُمُ الْمَاءَ وَ اسْتَطْعَمُوکُمُ الطَّعَامَ قُلْتُمْ لَهُمْ- إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: هَبَطَ إِلَیَّ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ الْحَقُّ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنِّی أَوْحَیْتُ إِلَی الدُّنْیَا أَنْ تَمَرَّرِی وَ تَکَدَّرِی وَ تَضَیَّقِی وَ تَشَدَّدِی عَلَی أَوْلِیَائِی حَتَّی یُحِبُّوا لِقَائِی وَ تَیَسَّرِی وَ تَسَهَّلِی وَ تَطَیَّبِی لِأَعْدَائِی حَتَّی یُبْغِضُوا لِقَائِی فَإِنِّی جَعَلْتُ الدُّنْیَا سِجْناً لِأَوْلِیَائِی وَ جَنَّةً لِأَعْدَائِی.

ص: 194

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: همانا مقرّبان درگاه الهی پیوسته در شدّت و سختی به سر می­برند، امّا این وضعیت مدّت اندکی طول می­کشد و عافیت و آرامشی طویل به دنبال دارد.

حُمران از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرموده است: همانا خداوند عزّ و جلّ با نازل کردن بلا و مصیبت از مؤمن سرکشی کرده و تفقّد می­جوید آن­گونه که مرد با هدیه دادن از خانواده اش تفقّد می­جوید، و او را از نزدیک شدن به دنیا برحذر می­دارد آن­گونه که پزشک بیمار را از نزدیک شدن به برخی خوراکی­ها برحذر می­دارد.

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: پیامبر صلّی الله علیه و آله در جایی به صرف عذا دعوت شد، هنگامی­ که وارد خانه دعوت کننده شد مرغی را مشاهده کرد که بر روی دیوار تخم گذاشته است، پس تخم­مرغ بر روی میخی که بر دیوار کوبیده شده بود افتاد و روی آن ایستاد و پایین نیفتاد و نشکست، پیامبر صلّی الله علیه و آله از آن تخم­مرغ تعجب کرد، آن مرد به پیامبر گفت: آیا از این تخم­مرغ تعجّب نمودید؟ سوگند به کسی که شما را به حقّ مبعوث گردانده است هرگز چیزی از مال و اموال من کاسته نشده است، پس پیامبر صلّی الله علیه و آله برخاست و چیزی از غذای آن مرد را نخورد و فرمود: هر کسی چیزی از اموال او کاسته نشود و ناقص نگردد، خداوند او را به او حاجتی نیست.

توضیح

در القاموس آمده است: (السخف) بر وزن (کَرَم) یعنی: ضعف عقل و غیر آن، و (ثوب سخیف) یعنی: لباس نازک و کم ­رشته؛ در مورد این فرموده امام باقر علیه السلام: (ثّجه) در القاموس آمده است: (ثَجّ الماء) یعنی: آب روان و جاری شد، و (أثّجه) یعنی: آن­ را روان و جاری ساخت.

می­گویم

ممکن است که در این فرموده امام باقر علیه السلام: (ثّجه بالبلاء ثّجاً)حذف و وصل صورت گرفته و (باء) زائد باشد یعنی: (ثّج علیه بالبلاء: بلا و مصیبت را بر او جاری ساخت)، و یا ممکن است که جاری ساختن بلا و مصیبت کنایه از شدّت درد و غم و اندوه بنده مؤمن باشد، گویی که از شدّت بلا و مصیبت ذوب می­گردد و جاری می­شود، و یا کنایه باشد از رفتن بنده مؤمن به درگاه حق تعالی به منظور دعا و تضرّع و زاری برای دفع بلا و مصیبت.

و در القاموس آمده است: (کَنَع- کُنُوعاً) بروزن (مَنَع) یعنی: فشرده و منقبض شد، و (کَنَع أصابعَه) یعنی: به انگشتانش زد که خشک شدند و از کار افتادند، و (کَنِعَ) بر وزن (فَرِحَ) یعنی: خشک و منقبض شد، (مُکنّع) و (مُکنَع) بر وزن (مُعَظّم و مُحمَل) یعنی: کسی که دستش خشک و یا قطع شده است، و (کَنَّع یده) یعنی: دست او را شَل و چلاغ کرد؛ (المِسقام) یعنی: کسی که زیاد بیمار می­شود؛ در قاموس آمده:(تعهّد و تعاهده) یعنی: به او توجه نمود و پیوسته از او سرکشی کرد؛ (حَمَی المریضَ ما یضرّه) یعنی: آنچه را که به مریض ضرر می­رساند از او منع کرد.

روایت54.

أعلام الدین: پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: همانا بیماری جسم را از گناهان پاک می­گرداند آن­گونه که کوره آهنگری ناخالصی آهن را از بین می­برد، و هرگاه که کودک مریض شود مریضی او باعث کفّاره گناهان والدینش می­شود .

از زرارة روایت شده که از امام باقر علیه السلام شنیدم که می­فرماید: در تمام قضا و قدری که از سوی خداوند برای مؤمنان وضع شده خیر نهفته است، همچنین فرموده است: خداوند هیچ قضا و قدری را برای انسان مسلمان وضع نمی­کند مگر آنکه برای او

ص: 197

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: إِنَّ اللَّهَ لَیُغَذِّی عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ کَمَا تُغَذِّی الْوَالِدَةُ وَلَدَهَا بِاللَّبَنِ وَ إِنَّ الْبَلَاءَ إِلَی الْمُؤْمِنِ أَسْرَعُ مِنَ السَّیْلِ إِلَی الْوِهَادِ وَ مِنْ رَکْضِ الْبَرَاذِینِ وَ إِنَّهُ إِذَا نَزَلَ بَلَاءٌ مِنَ السَّمَاءِ بَدَأَ بِالْأَنْبِیَاءِ ثُمَّ بِالْأَوْصِیَاءِ ثُمَّ الْأَمْثَلِ فَالْأَمْثَلِ وَ إِنَّهُ سُبْحَانَهُ یُعْطِی الدُّنْیَا لِمَنْ یُحِبُّ وَ یُبْغِضُ وَ لَا یُعْطِی الْآخِرَةَ إِلَّا أَهْلَ صَفْوَتِهِ وَ مَحَبَّتِهِ وَ إِنَّهُ یَقُولُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی لِیَحْذَرْ عَبْدِیَ الَّذِی یَسْتَبْطِئُ رِزْقِی أَنْ أَغْضَبَ فَأَفْتَحَ عَلَیْهِ بَاباً مِنَ الدُّنْیَا.

وَ رُوِیَ: أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ إِذَا لَمْ یَکُنْ لَهُ فِی الْعَبْدِ حَاجَةٌ فَتَحَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ ارْتِفَاعِی لَوْ لَا حَیَائِی مِنْ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ لَمَا جَعَلْتُ لَهُ خِرْقَةً لِیُوَارِیَ بِهَا جَسَدَهُ وَ إِنِّی إِذَا أَکْمَلْتُ لَهُ إِیمَانَهُ ابْتَلَیْتُهُ بِفَقْرٍ فِی مَالِهِ وَ مَرَضٍ فِی بَدَنِهِ فَإِنْ هُوَ حَرِجَ أَضْعَفْتُ عَلَیْهِ وَ إِنْ هُوَ صَبَرَ بَاهَیْتُ بِهِ مَلَائِکَتِی وَ إِنِّی جَعَلْتُ عَلِیّاً عَلَماً لِلْإِیمَانِ فَمَنْ أَحَبَّهُ وَ اتَّبَعَهُ کَانَ هَادِیاً مَهْدِیّاً وَ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ تَرَکَهُ کَانَ ضَالًّا مُضِلًّا وَ إِنَّهُ لَا یُحِبُّهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ تَقِیٌّ وَ لَا یُبْغِضُهُ إِلَّا مُنَافِقٌ شَقِیٌّ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: أَرْبَعَةٌ لَمْ تَخْلُ مِنْهَا الْأَنْبِیَاءُ وَ لَا الْأَوْصِیَاءُ وَ لَا أَتْبَاعُهُمْ الْفَقْرُ فِی الْمَالِ وَ الْمَرَضُ فِی الْجِسْمِ وَ کَافِرٌ یَطْلُبُ قَتْلَهُمْ وَ مُنَافِقٌ یَقْفُو أَثَرَهُمْ.

وَ قَالَ علیه السلام لِأَصْحَابِهِ لَا تَتَمَنَّوُا الْمُسْتَحِیلَ قَالُوا وَ مَنْ یَتَمَنَّی الْمُسْتَحِیلَ فَقَالَ أَنْتُمْ أَ لَسْتُمْ تَمَنَّوْنَ الرَّاحَةَ فِی الدُّنْیَا قَالُوا بَلَی فَقَالَ الرَّاحَةُ لِلْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا مُسْتَحِیلَةٌ.

«53»

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ، رَوَی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَجَّاجِ قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْبَلَاءُ وَ مَا یَخْتَصُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فِی الدُّنْیَا فَقَالَ النَّبِیُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ

ص: 195

خیر باشد، اگر قطعه قطعه شود و یا به پادشاهی مشرق ها و مغرب های زمین برسد برای او خیر است.

امام باقر علیه السلام فرموده است: اگر مؤمن از میزان اجر و پاداشی که به خاطر دچار شدن به مصیبت­ها برای او در نظر گرفته شده آگاه بود، آرزو می­کرد که با قیچی قطعه قطعه شود.

امام حسن علیه السلام فرموده است: به خدا سوگند که بلا و مصیبت، فقر و کشته شدن به دوست­داران ما سریع­تر از تاختن استرها و جاری شدن سیل در منتهای درّه­ها وارد می­شود.

امام صادق علیه السلام فرموده است: در میان آنچه خداوند به موسی علیه السلام وحی فرموده، آمده است: هیچ آفریده­ای را خلق نکرده­ام که از بنده مؤمنم نزد من دوست­داشتنی­تر باشد، پس او را مبتلا ساختم به آنچه خیر او است ، به او بخشیدم آنچه که خیر اوست، او را مجازات کرده و بیمش دادم چرا که خیر و صلاحش در آن نهفته است، و من به وضعیتی که خیر و صلاح بنده­ام در آن تأمین می­شود آگاه­ترم، پس باید که در برابر بلا و مصیبت من صبر پیشه سازد و به قضا و قدر وضع شده از سوی من راضی باشد و نعمت­هایم را سپاس گوید، و اگر بر حسب رضایت من عمل کند و مرا فرمانبردار باشد او را در جمله صدّیقین نزد خود قرار خواهم داد.

امام باقر علیه السلام فرموده است: اگر فرمان خداوند متعال بر این باشد که بنده ای را گرامی بدارد که در نزد او گنهکار است ، او را به مریضی گرفتار می­سازد، پس اگر کار­ساز نباشد او را به حاجت و نیازمندی گرفتار می­سازد، و اگر دوباره کار­ساز نباشد هنگام مرگ بر او سخت می­گیرد، همچنین اگر فرمان خداوند بر این باشد که بنده نیکوکاری را خوار سازد بدن او را سلامت می­گرداند، اگر کار­ساز نباشد زندگانی را برای او فراخ و گشاده می­سازد و اگر باز هم کار­ساز نباشد هنگام مرگ بر او آسان می­گیرد.

روایت55.

جامع الأخبار: امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرموده است: به راستی که بلا و مصیبت برای ظالم، ادب کننده و برای مؤمن، امتحان و برای پیامبران، افزایش مرتبه و منزلت و برای اولیاء، کرامت است.(1)

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: خداوند متعال با نازل کردن بلا و مصیبت از مؤمن سرکشی کرده و تفقّد می­جوید تا او را بدین وسیله مأجور دارد، این بلا و مصیبت یا مرضی است که مؤمن به آن مبتلا می­شود، یا نقصی است که در مورد اموال و بستگان روی می­دهد، و یا گرفتار شدن به حادثه­ای از حوادث دنیا است.(2)

امام صادق علیه السلام فرموده است: هیچ مؤمنی وجود ندارد مگر آنکه خداوند در طول هر چهل روز یک­بار با نازل کردن بلا و مصیبت از او یاد می­کند،

ص: 198


1- . جامع الأخبار: 132
2- . جامع الأخبار: 133

وَ یُبْتَلَی الْمُؤْمِنُ بَعْدُ عَلَی قَدْرِ إِیمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ فَمَنْ صَحَّ إِیمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِیمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُهُ (1).

وَ رَوَی زَیْدٌ الشَّحَّامُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ عَظِیمَ الْأَجْرِ مَعَ عَظِیمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ.

وَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَاداً فِی الْأَرْضِ مِنْ خَالِصِ عِبَادِهِ مَا یُنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ تُحْفَةً إِلَی الْأَرْضِ إِلَّا صَرَفَهَا عَنْهُمْ إِلَی غَیْرِهِمْ وَ لَا بَلِیَّةً إِلَّا صَرَفَهَا إِلَیْهِمْ.

وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلَاءِ غَتّاً وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَنُصْبِحُ بِهِ وَ نُمْسِی.

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلَاءِ غَتّاً وَ ثَجَّهُ بِالْبَلَاءِ ثَجّاً فَإِذَا دَعَاهُ قَالَ لَبَّیْکَ عَبْدِی لَئِنْ عَجَّلْتُ لَکَ مَا سَأَلْتَ إِنِّی عَلَی ذَلِکَ لَقَادِرٌ وَ لَکِنِ ادَّخَرْتُ لَکَ فَمَا ادَّخَرْتُ لَکَ خَیْرٌ لَکَ.

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّمَا یُبْتَلَی الْمُؤْمِنُ فِی الدُّنْیَا عَلَی قَدْرِ دِینِهِ أَوْ قَالَ عَلَی حَسَبِ دِینِهِ.

وَ عَنْ نَاجِیَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام إِنَّ الْمُغِیرَةَ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ لَا یَبْتَلِی الْمُؤْمِنَ بِالْجُذَامِ وَ لَا بِالْبَرَصِ وَ لَا بِکَذَا وَ لَا بِکَذَا فَقَالَ إِنْ کَانَ لَغَافِلًا عَنْ مُؤْمِنِ آلِ یس إِنَّهُ کَانَ مُکَنَّعاً ثُمَّ رُدَّ أَصَابِعُهُ فَقَالَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی تَکْنِیعِهِ أَتَاهُمْ فَأَنْذَرَهُمْ ثُمَّ عَادَ إِلَیْهِمْ مِنَ الْغَدِ فَقَتَلُوهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ یُبْتَلَی بِکُلِّ بَلِیَّةٍ وَ یَمُوتُ بِکُلِّ مِیتَةٍ إِلَّا أَنَّهُ لَا یَقْتُلُ نَفْسَهُ.

وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: شَکَوْتُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا أَلْقَی مِنَ الْأَوْجَاعِ وَ کَانَ مِسْقَاماً فَقَالَ لِی یَا عَبْدَ اللَّهِ لَوْ یَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِی الْمَصَائِبِ لَتَمَنَّی أَنْ یُقْرَضَ بِالْمَقَارِیضِ.

ص: 196


1- 1. أخرج هذه الأحادیث مسندا عن الکافی تراها فی ج 67 باب شدة ابتلاء المؤمن و علته و فضل البلاء، مع شرح مستوفی، من أرادها فلیراجع.

و این بلا و مصیبت یا بر اموال او نازل می­شود یا بر فرزندان و یا بر خود او و یا با غم و اندوهی که نمی­داند از کجا آمده است، و به خاطر تمام این امور مأجور خواهد بود.(1)

همچنین فرموده است: به راستی که بنده مؤمن نزد خداوند جایگاهی دارد که جز با حاصل شدن دو خصلت در او آن جایگاه را به دست نمی­آورد: از دست دادن مال و اموال، مبتلا شدن به مرضی در جسم.(2)

و فرموده است: در بهشت جایگاهی وجود دارد که بنده خداوند جز با مبتلا شدن به مرضی در جسمش به آن دست نمی­یابد.(3)

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: موسی علیه السلام از خانه خارج شد و بر مردی از بنی­اسرائیل گذر کرد، پس او را همراه خود برد تا به پشت (شهر) خارج شد پس به آن مرد گفت: بنشین تا به سوی تو باز گردم،و خطی بر او کشید سپس سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: من همراهم را به تو سپردم که بهترینِ سپرده شدگان هستی، آن­گاه از آنجا رفت و خداوند با سخنانی که دوست می­داشت با او نجوا کرد، سپس به سوی همراهش بازگشت و ناگهان مشاهده کرد شیری به او حمله کرده و شکمش را دریده است و گوشتش را پاره پاره کرده و خونش را سرکشیده است، گفتم: (فرث اللحم) به چه معناست؟ فرمود: قطع کردن بندبند گوشت، پس موسی علیه السلام سرش را بلند کرد و گفت: پروردگارا، همراهم را به تو که بهترین سپرده­شدگان هستی سپردم، و تو بدترین سگانت را بر او مسلّط گرداندی که شکم او را دریده و گوشتش را پاره پاره کرد و خونش را سرکشیده است؟ ندایی موسی را سر داد: ای موسی، همراه تو صاحب جایگاهی در بهشت بود که جز با بلایی که او را بدان گرفتار ساختم به آن جایگاه دست نمی­یافت، نگاه کن! و پرده از مقابل دیدگان موسی علیه السلام کنار رفت و به بهشت نگاه کرد و جایگاهی شریف را در آن مشاهده کرد، پس گفت: خداوندا، راضی شدم.(4)

توضیح

جوهری گفته است: (فرثتُ کبدَه أفرثُها فرثاً و فرّثتُها تفریثاً) یعنی: به کبد او ضربه­ای زدم و آن را پاره پاره کردم در حالی که زنده بود، و (فانفرثت کبده) یعنی: کبدش پاره پاره شده است، و (أقرثتُ الکَرِش) یعنی: شکمبه را پاره پاره کردم و محتویات آن را بیرون ریختم.

روایت56.

الجامع: از امام کاظم علیه السلام روایت شده که فرمود: هرگز مؤمن نخواهید بود تا زمانی که بلا و مصیبت را نعمت، و آسودگی و رفاه را مصیبت بشمارید، و این بدان سبب است که صبر پیشه­ ساختن هنگام بلا و مصیبت از غفلت هنگام رفاه و آسایش با عظمت­تر است.

امام باقر علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که پیامبر صلیّ الله علیه و آله فرمود: به راستی که مؤمن آن­گاه که مرتکب گناهان می­شود به سبب آن­ها به فقر مبتلا می­گردد، پس اگر این فقر باعث کفّاره تمام گناهانش شود (که هیچ)، در غیر این صورت به بیماری مبتلا می­شود، اگر بیماری باعث کفّاره تمام گناهانش شود (که هیچ)، در غیر این صورت به ترس از سلطانی گرفتار می­آید که او را طلب می­کند، اگر این ترس باعث کفّاره تمام گناهانش شود (که هیچ)، در غیر این­صورت هنگام خارج شدن روح از جسمش بر او سخت گرفته می­شود، تا اینکه سرانجام

ص: 199


1- . جامع الأخبار: 133
2- . جامع الأخبار: 133
3- . جامع الأخبار: 134
4- . جامع الأخبار: 134

وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَهْلَ اللَّهِ لَمْ یَزَالُوا فِی شِدَّةٍ أَمَا إِنَّ ذَلِکَ إِلَی مُدَّةٍ قَلِیلَةٍ وَ عَافِیَةٍ طَوِیلَةٍ.

وَ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیَتَعَاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ کَمَا یَتَعَاهَدُ الرَّجُلُ أَهْلَهُ بِالْهَدِیَّةِ وَ یَحْمِیهِ الدُّنْیَا کَمَا یَحْمِی الطَّبِیبُ الْمَرِیضَ.

وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: دُعِیَ النَّبِیُّ إِلَی طَعَامٍ فَلَمَّا دَخَلَ إِلَی مَنْزِلِ الرَّجُلِ نَظَرَ إِلَی دَجَاجَةٍ فَوْقَ حَائِطٍ قَدْ بَاضَتْ فَوَقَعَتِ الْبَیْضَةُ عَلَی وَتِدٍ فِی حَائِطٍ فَثَبَتَتْ عَلَیْهِ وَ لَمْ تَسْقُطْ وَ لَمْ تَنْکَسِرْ فَتَعَجَّبَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مِنْهَا فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ أَ عَجِبْتَ مِنْ هَذِهِ الْبَیْضَةِ فَوَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ مَا رُزِئْتُ شَیْئاً قَطُّ فَنَهَضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ لَمْ یَأْکُلْ مِنْ طَعَامِهِ شَیْئاً وَ قَالَ مَنْ لَمْ یُرْزَأْ فَمَا لِلَّهِ فِیهِ مِنْ حَاجَةٍ.

توضیح

قال فی القاموس السخف رقة العقل و غیره و سخف ککرم و ثوب سخیف قلیل الغزل قوله علیه السلام و ثجه قال فی القاموس ثج الماء سال و أثجه أساله.

أقول

یحتمل أن یکون فیه حذف و إیصال و الباء زائدة أی ثج علیه بالبلاء أو یکون تسییله کنایة عن شدة ألمه و حزنه کأنه یذوب من البلاء و یسیل أو عن توجهه إلی جناب الحق تعالی للدعاء و التضرع لدفعه.

و فی القاموس کنع کمنع کنوعا تقبض و انضم و أصابعه ضربها فأیبسها و کفرح یبس و تشنج و کمعظم و محمل المقفع الید أو المقطوعها و کنع یده أشلها و المسقام بالکسر الکثیر السقم و فی القاموس تعهده و تعاهده تفقده و أحدث العهد به و قال حمی المریض ما یضره منعه إیاه.

«54»

أَعْلَامُ الدِّینِ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: إِنَّ الْمَرَضَ یُنَقِّی الْجَسَدَ مِنَ الذُّنُوبِ کَمَا یُذْهِبُ الْکِیرُ خَبَثَ الْحَدِیدِ وَ إِذَا مَرِضَ الصَّبِیُّ کَانَ مَرَضُهُ کَفَّارَةً لِوَالِدَیْهِ.

وَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: فِی قَضَاءِ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِینَ کُلُّ خَیْرٍ.

وَ قَالَ علیه السلام: لَا یَقْضِی اللَّهُ تَعَالَی قَضَاءً لِلْمُسْلِمِ إِلَّا کَانَ

ص: 197

خداوند را در روز قیامت ملاقات کند در حالی که گناهی ندارد، بنابراین فرمان داده می­شود که به سوی بهشت روانه گردد، و کافر و منافق به راحتی روح از جسمشان خارج می­شود تا به حضور خداوند بروند در روزی که او را ملاقات می کنند در حالی­ که هیچ عمل نیکی نزد او ندارند که به خاطر آن نزد خداوند مدّعی باشند، بنابراین فرمان داده می­شود تا به سوی آتش جهنّم روانه گردند.(1)

روایت57.

مکارم الأخلاق: امام صادق علیه السلام فرموده است: هان که هیچ رگی نمی­زند و هیچ گرفتاری و مصیبتی و سردرد و مرضی روی نمی­دهد مگر به سبب ارتکاب گناه، و این مصداق فرموده خداوند متعال است: «و ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم و یعفو عن کثیر»(2)،

سپس امام فرمود: بخشش و عفو خداوند بیشتر از مؤاخذه و بازخواست اوست.(3)

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: بیدار ماندن یک شب به خاطر بیماری برتر از عبادت یک سال است.(4)

همچنین فرموده است: تب یک شب که به خاطر بیماری باشد با عبادت یک سال، تب دو شب با عبادت دو سال و تب سه شب با عبادت هفتاد سال برابری می­کند، أبوحمزه گوید: گفتم: اگر (سنّ مریض و یا میزان گناهان او) به هفتاد سال نرسد چه اتفاقی می­افتد؟ امام فرمود: عبادت به حساب پدر و مادرش نوشته می­شود، گفتم اگر سنّ و یا میزان گناهان آن دو نیز به هفتاد نرسد؟ امام فرمود: عبادت به حساب نزدیکانش نوشته می­شود، گفتم: اگر سنّ نزدیکان و یا میزان گناهان آنان هم به هفتاد نرسد؟ امام فرمود: عبادت به حساب همسایه­اش نوشته می­شود.(5)

توضیح

ممکن است گفته شود از آنجا که اثر عبادات، بالا رفتن درجات و از بین بردن گناهان است، پس اگر میزان گناهان بیمار به اندازه هفتاد سال نباشد از میزان گناهان پدر و مادرش کاسته می­شود، و یا منظور از فرموده (یعدل عبادة سبعین سنة)، پذیرش عبادت­های انجام شده توسط بیمار در مدّت هفتاد سال باشد، یا منظور برابری کردن تب سه شب با عبادت هفتاد سال از عمر بیمار باشد، و گفته شده: از آنجا که عبادات با توجه فضیلت و برتری شخصیت­ها مختلف می­باشد پس منظور از این فرموده این است که اگر مریض هفتاد سال سن نداشته باشد عبادت­های باقیمانده او با چه چیزی مقایسه می­شود؟ و در پاسخ گفته می­شود: عبادت باقی­مانده او با عبادت پدر و مادرش مقایسه می­شود، و بعید بودن این نظر آشکار است.

روایت58.

المکارم: امام صادق علیه السلام فرموده است: سردرد یک شب تمام گناهان غیراز گناهان کبیره را از بین می­برد.

ص: 200


1- . جامع الأخبار: 134
2- . شوری: 30
3- . مکارم الأخلاق: 411
4- . مکارم الأخلاق: 412
5- . مکارم الأخلاق: 412

خَیْراً لَهُ وَ لَوْ قُطِعَ قِطْعَةً قِطْعَةً کَانَ خَیْراً لَهُ وَ إِنْ مَلَکَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا کَانَ خَیْراً لَهُ.

وَ قَالَ علیه السلام: لَوْ یَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ فِی الْمَصَائِبِ مِنَ الْأَجْرِ لَتَمَنَّی أَنْ یُقْرَضَ بِالْمَقَارِیضِ.

وَ قَالَ الْحَسَنُ علیه السلام: وَ اللَّهِ لَلْبَلَاءُ وَ الْفَقْرُ وَ الْقَتْلُ أَسْرَعُ إِلَی مَنْ أَحَبَّنَا مِنْ رَکْضِ الْبَرَاذِینِ وَ مِنَ السَّیْلِ إِلَی ضَمِیرِهِ وَ هُوَ مُنْتَهَاهُ.

وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِنَّ فِیمَا أَوْحَی اللَّهُ إِلَی مُوسَی علیه السلام مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ فَإِنِّی إِنَّمَا ابْتَلَیْتُهُ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَعْطَیْتُهُ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أُعَاقِبُهُ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أُرَوِّعُهُ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا یَصْلُحُ عَلَیْهِ عَبْدِی فَلْیَصْبِرْ عَلَی بَلَائِی وَ لْیَرْضَ بِقَضَائِی وَ لْیَشْکُرْ نَعْمَائِی أَکْتُبْهُ فِی الصِّدِّیقِینَ عِنْدِی إِذَا عَمِلَ بِرِضَایَ وَ أَطَاعَنِی.

وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذَا کَانَ مِنْ أَمْرِهِ أَنْ یُکْرِمَ عَبْداً وَ لَهُ عِنْدَهُ ذَنْبٌ ابْتَلَاهُ بِالسُّقْمِ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَبِالْحَاجَةِ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ شَدَّدَ عَلَیْهِ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ إِذَا کَانَ مِنْ أَمْرِهِ أَنْ یُهِینَ عَبْداً وَ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةٌ أَصَحَّ بَدَنَهُ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ وَسَّعَ عَلَیْهِ فِی مَعِیشَتِهِ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ هَوَّنَ عَلَیْهِ الْمَوْتَ.

«55»

جَامِعُ الْأَخْبَارِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَةٌ(1).

وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَیَتَعَاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ إِمَّا بِمَرَضٍ فِی جَسَدِهِ أَوْ بِمُصِیبَةٍ فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ مُصِیبَةٍ مِنْ مَصَائِبِ الدُّنْیَا لِیَأْجُرَهُ عَلَیْهَا(2).

وَ قَالَ علیه السلام: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ هُوَ یُذَکَّرُ فِی کُلِّ أَرْبَعِینَ یَوْماً بِبَلَاءٍ إِمَّا

ص: 198


1- 1. جامع الأخبار ص 132.
2- 2. جامع الأخبار ص 133.

روایت59.

کتاب دلائل الإمامة: از ابو بصیر- که نابینا بود- روایت شده که گفت: نزد امام باقر علیه السلام رفتم و از ایشان پرسیدم آیا شما ورثه رسول خدا صلّی الله علیه و آله هستید؟ فرمود: آری، پرسیدم: آیا رسول خدا صلّی الله علیه و آله نیز در اموری که انبیاء از آن آگاهی داشته­اند وارث آنان است؟ فرمود: آری، گفتم: پس آیا شما می­توانید مردگان را زنده گردانید و نابینایان و مبتلایان به پیسی را شفا بخشید؟ فرمود: به اذن خداوند آری، سپس فرمود: ای ابو محمد، به من نزدیک شو، پس دستش را بر روی چشمها و صورت من کشید و من خورشید، آسمان، زمین و خانه­ها و هر چیزی که در خانه است را مشاهده کردم، آن­گاه امام فرمود: آیا دوست داری که در این وضعیت بمانی و در روز قیامت صاحب چیزی باشی که مردم صاحب آنند و عقوباتی که در مورد آنان به اجرا در می­آید

در مورد تو نیز به اجرا درآید یا به حالت اولیه خود بازگردی و بهشت به صورت خالص از آنِ تو باشد؟

گفتم: دوست دارم که به حالت اولیّه خود بازگردم، پس امام دستش را بر روی چشمانم کشید و به حالت اولیه خود بازگشتم.(1)

ص: 201


1- . دلائل الامامة: 100

فِی مَالِهِ أَوْ فِی وَلَدِهِ أَوْ فِی نَفْسِهِ فَیُؤْجَرُ عَلَیْهِ أَوْ هَمٍّ لَا یَدْرِی مِنْ أَیْنَ هُوَ(1).

وَ قَالَ علیه السلام: إِنَّهُ لَیَکُونُ لِلْعَبْدِ مَنْزِلَةٌ عِنْدَ اللَّهِ فَمَا یَنَالُهَا إِلَّا بِإِحْدَی خَصْلَتَیْنِ إِمَّا بِذَهَابِ مَالِهِ أَوْ بَلِیَّةٍ فِی جَسَدِهِ (2).

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: إِنَّ فِی الْجَنَّةِ لَمَنْزِلَةً لَا یَبْلُغُهَا الْعَبْدُ إِلَّا بِبَلَاءٍ فِی جَسَدِهِ (3).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: خَرَجَ مُوسَی علیه السلام فَمَرَّ بِرَجُلٍ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَذَهَبَ بِهِ حَتَّی خَرَجَ إِلَی الظَّهْرِ فَقَالَ لَهُ اجْلِسْ حَتَّی أَجِیئَکَ وَ خَطَّ عَلَیْهِ خَطَّةً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَ إِنِّی أَسْتَوْدِعُکَ صَاحِبِی وَ أَنْتَ خَیْرُ مُسْتَوْدَعٍ ثُمَّ مَضَی فَنَاجَاهُ اللَّهُ بِمَا أَحَبَّ أَنْ یُنَاجِیَهُ ثُمَّ انْصَرَفَ نَحْوَ صَاحِبِهِ فَإِذَا أَسَدٌ قَدْ وَثَبَ عَلَیْهِ فَشَقَّ بَطْنَهُ وَ فَرَثَ لَحْمَهُ وَ شَرِبَ دَمَهُ قُلْتُ وَ مَا فَرْثُ اللَّحْمِ قَالَ قَطْعُ أَوْصَالِهِ فَرَفَعَ مُوسَی علیه السلام رَأْسَهُ فَقَالَ یَا رَبِّ اسْتَوْدَعْتُکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مُسْتَوْدَعٍ فَسَلَّطْتَ عَلَیْهِ شَرَّ کِلَابِکَ فَشَقَّ بَطْنَهُ وَ فَرَثَ لَحْمَهُ وَ شَرِبَ دَمَهُ فَقِیلَ یَا مُوسَی إِنَّ صَاحِبَکَ کَانَتْ لَهُ مَنْزِلَةٌ فِی الْجَنَّةِ لَمْ یَکُنْ یَبْلُغُهَا إِلَّا بِمَا صَنَعَتُ بِهِ انْظُرْ وَ کَشَفَ لَهُ الْغِطَاءَ فَنَظَرَ مُوسَی علیه السلام فَإِذَا مَنْزِلٌ شَرِیفٌ فَقَالَ رَبِّ رَضِیتُ (4).

بیان

قال الجوهری فرثت کبده أفرثها فرثا و فرثتها تفریثا إذا ضربته و هو حی فانفرثت کبده أی انتثرت و أفرثت الکرش إذا شققتها و ألقیت ما فیها.

«56»

الْجَامِعُ، عَنِ الْکَاظِمِ علیه السلام قَالَ: لَنْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ حَتَّی تَعُدُّوا الْبَلَاءَ نِعْمَةً وَ الرَّخَاءَ مُصِیبَةً وَ ذَلِکَ أَنَّ الصَّبْرَ عِنْدَ الْبَلَاءِ أَعْظَمُ مِنَ الْغَفْلَةِ عِنْدَ الرَّخَاءِ.

وَ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا قَارَفَ الذُّنُوبَ ابْتُلِیَ بِهَا بِالْفَقْرِ فَإِنْ کَانَ فِی ذَلِکَ کَفَّارَةٌ لِذُنُوبِهِ وَ إِلَّا ابْتُلِیَ بِالْمَرَضِ فَإِنْ کَانَ ذَلِکَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِهِ وَ إِلَّا ابْتُلِیَ بِالْخَوْفِ مِنَ السُّلْطَانِ یَطْلُبُهُ فَإِنْ کَانَ ذَلِکَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِهِ وَ إِلَّا ضَیَّقَ عَلَیْهِ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِهِ حَتَّی یَلْقَی

ص: 199


1- 1. جامع الأخبار ص 133.
2- 2. جامع الأخبار ص 133.
3- 3. جامع الأخبار ص 134.
4- 4. جامع الأخبار ص 134.

باب دوم : آداب مریض و احکام او، شکایت کردن، صبر پیشه ­ساختن و سایر احکام مربوط به مریض

روایات

روایت1.

­ معانی الأخبار: از امام صادق ­علیه السلام روایت شده که فرمود: شکایت این است که بگویی: به چیزی مبتلا شده­ام که کسی به آن مبتلا نشده است، یا بگویی: مصیبتی بر من نازل شده که بر کسی نازل نشده است، و شکایت این نیست که بگویی: دیشب بیدار بودم و امروز تب کردم و مانند این سخنان.(1)

روایت2.

معانی الأخبار: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: شکایت این نیست که انسان بگوید: دیشب مریض و بیمار بودم، بلکه شکایت این است که بگوید: به بلایی گرفتار شده­ام که کسی به آن گرفتار نشده است.(2)

توضیح

ممکن است که این تفسیر مربوط به شکایتی باشد که اجر و پاداش را از بین می­برد، یا برآگاه ساختن دیگران از بیماری با قصد و منظوری مشخص حمل شود، مانند آگاه ساختن پزشک، به طوری که از برخی روایات چنین برمی­آید که بهتر آن است که مریض شکایت خود را به آگاهی کسی نرساند.

روایت3.

معانی الأخبار: جعفر بن یحیی الخُزاعّی از پدرش روایت کرده که گفت: با امام صادق علیه السلام به عیادت یکی از دوست­داران و یاران ایشان رفتیم، پس مشاهده کردم که آن مرد بسیار آه می­گوید. به او گفتم: ای برادرم، ذکر خداوند بگوی و از او طلب کمک کن. امام صادق علیه السلام فرمود: آه اسمی از اسم های خداوند است، پس هر که آه می­گوید از خداوند عزّ و جلّ طلب کمک می­کند.(3)

ص: 202


1- . معانی الأخبار: 142
2- . معانی اأخبار: 253
3- . معانی اأخبار: 354

اللَّهَ حِینَ یَلْقَاهُ وَ مَا لَهُ مِنْ ذَنْبٍ یَدَّعِیهِ عَلَیْهِ فَیَأْمُرُ بِهِ إِلَی الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْکَافِرَ وَ الْمُنَافِقَ لَیُهَوَّنُ عَلَیْهِمَا خُرُوجُ أَنْفُسِهِمَا حَتَّی یَلْقَیَانِ اللَّهَ حِینَ یَلْقَیَانِهِ وَ مَا لَهُمَا عِنْدَهُ مِنْ حَسَنَةٍ یَدَّعِیَانِهَا عَلَیْهِ فَیَأْمُرُ بِهِمَا إِلَی النَّارِ(1).

«57»

مَکَارِمُ الْأَخْلَاقِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عِرْقٍ یَضْرِبُ وَ لَا نَکْبَةٍ وَ لَا صُدَاعٍ وَ لَا مَرَضٍ إِلَّا بِذَنْبٍ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ- وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ(2) ثُمَّ قَالَ وَ مَا یَعْفُو اللَّهُ أَکْثَرُ مِمَّا یُؤَاخِذُ بِهِ (3).

وَ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: سَهَرُ لَیْلَةٍ مِنْ مَرَضٍ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ(4).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: حُمَّی لَیْلَةٍ مِنْ مَرَضٍ تَعْدِلُ عِبَادَةَ سَنَةٍ وَ حُمَّی لَیْلَتَیْنِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ سَنَتَیْنِ وَ حُمَّی ثَلَاثٍ تَعْدِلُ عِبَادَةَ سَبْعِینَ سَنَةً قَالَ أَبُو حَمْزَةَ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ یَبْلُغْ سَبْعِینَ سَنَةً قَالَ علیه السلام فَلِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ قَالَ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ یَبْلُغَا قَالَ لِقَرَابَتِهِ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ لَمْ یَبْلُغْ قَرَابَتُهُ قَالَ علیه السلام فَجِیرَانِهِ (5).

بیان

یمکن أن یقال إن العبادات لما کان أثرها رفع الدرجات و تکفیر السیئات فإذا لم یکن له سیئة بقدر سبعین سنة یکفر به ذنوب أبویه أو یکون المراد بقوله یعدل عبادة سبعین سنة قبول عباداته فی تلک المدة أو المراد عبادة سبعین سنة من عمره و قیل لما کانت العبادات مختلفة بالنظر إلی الأشخاص فی الفضل فالمراد أنه إذا لم یکن له سبعون سنة فبم تقاس عباداته فالجواب أنه تقاس البقیة بعبادات والدیه و لا یخفی بعده.

«58»

الْمَکَارِمُ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: صُدَاعُ لَیْلَةٍ یَحُطُّ کُلَّ خَطِیئَةٍ إِلَّا الْکَبَائِرَ.

ص: 200


1- 1. جامع الأخبار ص 134.
2- 2. الشوری: 30.
3- 3. مکارم الأخلاق ص 411.
4- 4. مکارم الأخلاق ص 412.
5- 5. مکارم الأخلاق ص 412.

توحید الصدوق: نظیر این حدیث از محمد بن همام روایت شده است.(1)

توضیح

ممکن است گفته شود: از آنجا که گفتن آه، اظهار مریضی و نیاز به شفا و محتاج بودن به پروردگار زمین و آسمان است، گویا مریض هنگام بر زبان راندن آه، اسم خداوند را بر زبان می­آورد، هر چند از نظر ظاهری نیز این دو اسم از هم دور نیستند.

روایت4.

مجالس الصدوق: امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: هر کسی یک شبانه روز بیمار شود و نزد عیادت کنندگانش شکایت نکند، خداوند متعال در روز قیامت او را با ابراهیم خلیل الرحمن محشور می­گرداند تا مانند برق جهنده از پل صراط عبور کند.(2)

روایت5.

الخصال: امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: برای کاستن شدت گرمای تب از گل بنفشه و آب سرد استفاده کنید، چه که گرمای آن از شراره آتش جهنّم است.(3)

امام علی علیه السلام فرموده است: انسان مسلمان معالجه نمی­کند مگر زمانی که بیماری او بر تندرستی اش غلبه کند.(4)

همچنین فرموده است: بیماران خود را با صدقه درمان کنید، و امواج بلا را قبل از به وقوع پیوستن آن با دعا از خود دور کنید، سوگند به کسی که هسته را شکافته و انسان­ها را خلق کرده است، بلا و مصیبت سریع­تر از سرازیر شدن سیل از بالاترین نقطه کوه به پایین ترین نقطه آن و سریع­تر از تاختن استران بر مؤمن نازل می­شود.(5)

امام علی علیه السلام فرموده است: ذکر و یاد ما اهل بیت باعث شفای درد، بیماری­ها و وسوسه شک و تردید است.(6)

همچنین فرموده است: هر کسی که به مدّت سه روز بیماری خود را از مردم پنهان دارد و نزد خداوند عزّ و جلّ شکایت کند، بر خداوند است که او را از آن بیماری شفا بخشد.(7)

و فرموده است: هیچ نعمت و آسایشی در زندگی از بین نمی­رود مگر به واسطه گناهانی که مردم مرتکب می­شوند، به راستی که خداوند نسبت به بندگان

ص: 203


1- . کتاب التوحید: 218/219 چاپ مکتبة الصدوق
2- . أمالی الصدوق: 258
3- . الخصال 2: 160
4- . الخصال 2: 160
5- . الخصال 2: 161
6- . الخصال 2: 164
7- . الخصال 2: 166
«59»

کِتَابُ دَلَائِلِ الْإِمَامَةِ لِلطَّبَرِیِّ الْإِمَامِیِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فَقُلْتُ لَهُ أَنْتُمْ وَرَثَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَارِثُ الْأَنْبِیَاءِ عَلَی مَا عَلِمُوا قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَأَنْتُمْ تَقْدِرُونَ عَلَی أَنْ تُحْیُوا الْمَوْتَی وَ تُبْرِءُوا الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ قَالَ نَعَمْ بِإِذْنِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ ادْنُ مِنِّی یَا بَا مُحَمَّدٍ فَمَسَحَ یَدَهُ عَلَی عَیْنِی وَ وَجْهِی فَأَبْصَرْتُ الشَّمْسَ وَ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ الْبُیُوتَ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ فِی الدَّارِ قَالَ فَقَالَ تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ عَلَی هَذَا وَ لَکَ مَا لِلنَّاسِ وَ عَلَیْکَ مَا عَلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَوْ تَعُودَ کَمَا کُنْتَ وَ لَکَ الْجَنَّةُ خَالِصَةً قَالَ قُلْتُ أَعُودُ کَمَا کُنْتُ قَالَ فَمَسَحَ یَدَهُ عَلَی عَیْنِی فَعُدْتُ کَمَا کُنْتُ (1).

ص: 201


1- 1. دلائل الإمامة ص 100.

ستمگر نیست، و اگر بندگان پیش از نازل شدن بلا و مصیبت دست به دعا بر می­داشتند و به درگاه خدا مراجعت می­کردند بلا و مصیبت نازل نمی­شد، و اگر هنگام نازل شدن بلا و مصیبت بر مردم و زایل شدن نعمت از آنان با نیّت­های صادق­شان به خداوند عزّ و جلّ پناه می­بردند و دروغ نمی­گفتند و غافل نمی­شدند، خداوند هر فاسدی را برای آنان اصلاح می­کرد و تمام خیر و نیکی­ها را به آنان باز می­گرداند.(1)

توضیح

(التلعة): نقاط مرتفع زمین؛ (رَکْض الفرس): تاختن اسب؛ (وسواس الریب): وسوسه­های شیطانی که سبب شکّ و تردید در دین می­شوند؛ (النضارة): نیکویی و رونق و شادابی.

روایت6.

الخصال و المحاسن: از امام صادق علیه السلام پرسیده شد: آیا این آفریدگان را از جمله مردم می­پنداری؟ امام فرمود: ترک کننده سواک (نوعی مسواک چوبی) را از جمله آنان مپندار، و حدیث را پی گرفته تا جایی که می­فرماید: همچنین کسی که بدون علّت خود را به مریضی می­زند و کسی که بدون دچار شدن به مصیبت، آشفته است را نیز از جمله آنان مپندار. و این مصداق فرموده خداوند متعال است: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا»(2)

{آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند} .

روایت7.

نهج البلاغة: امام علی علیه السلام فرموده است: با درد خود بساز چندان که با تو سازگار است.(3)

همچنین فرموده است: تا زمانی که هنگام بیماری توانایی به پا ایستادن داری به پهلو دراز نکش.(4)

توضیح

ابن میثم در تفسیر حدیث (امش بدائک ما مشی بک) گفته است: هر گاه امکان صبر پیشه ساختن در مقابل مصیبت­هایی که بر تو نازل و باعث تحمیل مشقت و سختی می­شود وجود دارد، صبر پیشه ساز؛ و نمونه این امر کسی است که دچار مرضی می­شود که تاب تحمّل آن را دارد و دفع الوقت می کند. پس لازم است به پهلو بر روی زمین نخوابد و در بستر خواب ماندگار نشود، بلکه آن­گونه که در حدیث ذکر شده است تا زمانی که حال او اضطراری نیست به پزشک نیز مراجعه نکند، و شاید قاعده کتمان بیماری و مصیبت­ها به طور عامّ، البته در صورت امکان، از این حدیث استنباط شود.

روایت8.

نهج البلاغة: امیر المؤمنین علیه السلام در مدح مردی فرموده است: از درد شکوه نمی­کرد مگر

ص: 204


1- . الخصال 2: 162
2- . الخصال 2: 39، المحاسن: 11 و آیه نیز از سوره اعراف/ 179 می­باشد.
3- . نهج البلاغه: شماره 26 از حکمت ها
4- . در نهج البلاغة این حدیث را نیافتیم.

باب 2 آداب المریض و أحکامه و شکواه و صبره و غیرها

روایات

«1»

مَعَانِی الْأَخْبَارِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّمَا الشَّکْوَی أَنْ تَقُولَ قَدِ ابْتُلِیتُ بِمَا لَمْ یُبْتَلَ بِهِ أَحَدٌ أَوْ تَقُولَ لَقَدْ أَصَابَنِی مَا لَمْ یُصِبْ أَحَداً وَ لَیْسَ الشَّکْوَی أَنْ تَقُولَ سَهِرْتُ الْبَارِحَةَ وَ حُمِمْتُ الْیَوْمَ وَ نَحْوَ هَذَا(1).

«2»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَیْسَتِ الشِّکَایَةُ أَنْ یَقُولَ الرَّجُلُ مَرِضْتُ الْبَارِحَةَ أَوْ وُعِکْتُ الْبَارِحَةَ وَ لَکِنَّ الشِّکَایَةَ أَنْ یَقُولَ بُلِیتُ بِمَا لَمْ یُبْلَ بِهِ أَحَدٌ(2).

بیان

یحتمل أن یکون هذا تفسیرا للشکایة التی تحبط الأجر أو یحمل علی الإخبار لغرض کإخبار الطبیب إذ الظاهر من بعض الأخبار أن الأفضل أن لا یخبر به أحدا.

«3»

مَعَانِی الْأَخْبَارِ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ یَحْیَی الْخُزَاعِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: دَخَلْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَلَی بَعْضِ مَوَالِیهِ یَعُودُهُ فَرَأَیْتُ الرَّجُلَ یُکْثِرُ مِنْ قَوْلِ آهِ فَقُلْتُ لَهُ یَا أَخِی اذْکُرْ رَبَّکَ وَ اسْتَغِثْ بِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام آهِ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ فَمَنْ قَالَ آهِ اسْتَغَاثَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ (3).

ص: 202


1- 1. معانی الأخبار ص 142.
2- 2. معانی الأخبار ص 253.
3- 3. معانی الأخبار ص 354.

پس از تندرستی و بهبودی.(1)

توضیح

گفته شده: آن مرد بیماری را کتمان می­کرد تا مشقّت عیادت از او بر گردن مردم نیفتد (امام نام او را باز گو نکرد تا مردم برای دیدنش به تکلف نیفتند)، و آشکار است که سخن گفتن از بیماری بعد از تندرستی شکر است نه شکایت، یا این سخن گفتن بر حالتی حمل می­شود که بر سبیل شکر باشد.

روایت9.

أمالی ابن الشیخ: از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: اگر بنده خداوند مریض شود سپس بهبود یابد ولی پس از بهبودی هیچ کار خیری انجام ندهد و از انجام کار زشت دست بر ندارد، فرشتگان خشمگین شده و می­گویند: فلانی را مداوا کردیم ولی مداوا کردن سودی برای او در بر نداشت.(2)

روایت10.

ثواب الأعمال: یوسف بن اسماعیل گفته است: هنگامی که مؤمن یک بار تب کند، گناهان او مانند برگ درختان می­ریزند، پس اگر در بستر بیماری بیفتد آه و ناله­اش به منزله تسبیح است و فریاد کشیدنش به منزله تهلیل(لا اله الا الله گفتن)، و غلت زدنش بر روی بستر مانند کسی است که در راه خدا شمشیر می­زند، بنابراین اگر پس از بهبود یافتن در میان برادران و یارانش به عبادت خداوند روی آورد، گناهانش بخشوده می­شود و خوشا به سعادت او اگر توبه کند، و وای بر او اگر به انجام اعمال قبلی خود باز گردد، همچنین عافیت و تندرستی نزد ما محبوب­تر است.(3)

روایت11.

ثواب الأعمال: ابو عبدالرحمن گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می­فرماید: هر کسی که یک شب بیمار گردد و با صبر از بیماری­اش استقبال کند و به درگاه خداوند شکر گزار باشد، این امر باعث کفّاره گناهان یک سال اوست، گفتم: منظور از (از بیماری­اش استقبال کند) چیست؟ فرمود: صبر پیشه ساختن در وضعیتی که در آن به سر می­برد.(4)

ص: 205


1- . نهج البلاغة: شماره 289 از حکمت ها.
2- . أمالی الطوسی 2: 131
3- . ثواب الأعمال: 174
4- . ثواب الأعمال: 175

توحید الصدوق، عن غیر واحد عن محمد بن همام: مثله (1)

بیان

یمکن أن یقال لما کان آه إظهارا للعلة و الحاجة إلی الشفاء و الافتقار إلی رب الأرض و السماء فکأنه یسمی الله عنده مع أنه لا استبعاد فی ظاهره.

«4»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ حَمْزَةَ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْأَبْهَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیِّ عَنْ شُعَیْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ مَرِضَ یَوْماً وَ لَیْلَةً فَلَمْ یَشْکُ إِلَی عُوَّادِهِ بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ حَتَّی یَجُوزَ الصِّرَاطَ کَالْبَرْقِ اللَّامِعِ (2).

«5»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: اکْسِرُوا حَرَّ الْحُمَّی بِالْبَنَفْسَجِ وَ الْمَاءِ الْبَارِدِ فَإِنَّ حَرَّهَا مِنْ فَیْحِ جَهَنَّمَ (3).

وَ قَالَ علیه السلام: لَا یَتَدَاوَی الْمُسْلِمُ حَتَّی یَغْلِبَ مَرَضُهُ صِحَّتَهُ (4).

وَ قَالَ علیه السلام: دَاوُوا مَرْضَاکُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ عَنْکُمْ بِالدُّعَاءِ قَبْلَ وُرُودِ الْبَلَاءِ فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَلْبَلَاءُ أَسْرَعُ إِلَی الْمُؤْمِنِ مِنِ انْحِدَارِ السَّیْلِ مِنْ أَعْلَی التَّلْعَةِ إِلَی أَسْفَلِهَا وَ مِنْ رَکْضِ الْبَرَاذِینِ (5).

وَ قَالَ علیه السلام: ذِکْرُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ شِفَاءٌ مِنَ الْوَعْکِ وَ الْأَسْقَامِ وَ وَسْوَاسِ الرَّیْبِ (6).

وَ قَالَ علیه السلام: مَنْ کَتَمَ وَجَعاً أَصَابَهُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ مِنَ النَّاسِ وَ شَکَا إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ أَنْ یُعَافِیَهُ مِنْهُ (7).

وَ قَالَ علیه السلام: مَا زَالَتْ نِعْمَةٌ وَ لَا نَضَارَةُ عَیْشٍ إِلَّا بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوا إِنَّ اللَّهَ

ص: 203


1- 1. کتاب التوحید ص 218 و 219 ط مکتبة الصدوق.
2- 2. أمالی الصدوق ص 258.
3- 3. الخصال ج 2 ص 160.
4- 4. الخصال ج 2 ص 160.
5- 5. الخصال ج 2 ص 161.
6- 6. الخصال ج 2 ص 164.
7- 7. الخصال ج 2 ص 166.

روایت12.

مجالس الصدوق: از محمد بن المنکدر روایت شده که عون بن عبدالله بن مسعود بیمار شد، پس به عیادت او رفتم، عون گفت: آیا حدیثی از عبدالله بن مسعود را برای تو روایت کنم؟ گفتم: آری، گفت: عبدالله گوید: در حالی که نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله نشسته بودیم ایشان تبسّمی کرد، گفتم: ای رسول خدا، دلیل تبسّم شما چیست؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: از مؤمن و بی تابی او در برابر بیماری شگفت زده شدم، که اگر می­دانست چه ثوابی به ازای بیماری در انتظار اوست، دوست می­داشت پیوسته و تا زمانی که به دیدار پروردگار عزّ و جلّ خود نائل می­آید مریض باشد.(1)

روایت13.

مجالس الصدوق: از امام صادق علیه السلام روایت شده که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: هر کسی که از ارزش بلا و مصیبت و پاداش در نظر گرفته شده برای آن آگاه باشد در مقابل آن صبر پیشه می­سازد، و هر کسی که آگاه نباشد آن را زشت می­شمارد.(2)

روایت14.

طبّ الائمة: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر انسانی بیمار شود و صبر پیشه سازد و قصد کسب رضایت خداوند را داشته باشد، خداوند اجر و پاداش هزار شهید را برای او در نظر می­گیرد.(3)

روایت15.

المحاسن: حسن بصری از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: آیا شما را از پنج خصلت با خبر سازم که نیکی به شمار می­آید و نیکی باعث ورود به بهشت می­شود؟ گفتم: آری، فرمود: و بالأخره کتمان کردن و پنهان نمودن بلا و مصیبت،... تا آخرحدیث.(4)

روایت16.

الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کسی تندرستی او بر بیماری­اش چیره باشد

ص: 206


1- . أمالی الصدوق: 300
2- . أمالی الصدوق: 292
3- . طب الائمة: 17
4- . المحاسن: 9

لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ وَ لَوْ أَنَّهُمُ اسْتَقْبَلُوا ذَلِکَ بِالدُّعَاءِ وَ الْإِنَابَةِ لَمْ تَنْزِلْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذَا نَزَلَتْ بِهِمُ النِّقَمُ وَ زَالَتْ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ لَمْ یَتَمَنَّوْا وَ لَمْ یُسْرِفُوا لِأُصْلِحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِدٍ وَ لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ صَالِحٍ (1).

بیان

التلعة ما ارتفع من الأرض و رکض الفرس عدوه و وسواس الریب الوساوس الشیطانیة التی تصیر سببا للریب فی الدین و النضارة الحسن و الرونق.

«6»

الْخِصَالُ، وَ الْمَحَاسِنُ، بِإِسْنَادِهِمَا إِلَی أَبِی یَحْیَی الْوَاسِطِیِّ عَمَّنْ ذَکَرَهُ: أَنَّهُ قِیلَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَ تَرَی هَذَا الْخَلْقَ کُلَّهُمْ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ أَلْقِ مِنْهُمُ التَّارِکَ لِلسِّوَاکِ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی قَوْلِهِ وَ الْمُتَمَرِّضَ مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ وَ الْمُتَشَعِّثَ مِنْ غَیْرِ مُصِیبَةٍ إِلَی أَنْ قَالَ وَ هُوَ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا(2).

«7»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: امْشِ بِدَائِکَ مَا مَشَی بِکَ (3).

وَ قَالَ علیه السلام: لَا تَضْطَجِعْ مَا اسْتَطَعْتَ الْقِیَامَ مَعَ الْعِلَّةِ(4).

بیان

امش بدائک قال ابن میثم أی مهما وجدت سبیلا إلی الصبر علی أمر من الأمور النازلة بک و فیها مشقة علیک فاصبر و مثال ذلک من یعرض له مرض ما یمکن أن یحتمله و یدافع الوقت فینبغی أن لا یطرح جانبه إلی الأرض و یخلد إلی النوم علی الفراش بل لا یراجع الأطباء ما لم یضطر کما ورد فی الخبر و لعل من ذلک کتمان المرض بل مطلق المصائب مهما أمکن.

«8»

النهج، [نهج البلاغة] قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: فِی مَدْحِ رَجُلٍ وَ کَانَ لَا یَشْکُو وَجَعاً إِلَّا

ص: 204


1- 1. الخصال ج 2 ص 162.
2- 2. الخصال ج 2 ص 39، المحاسن ص 11، و الآیة فی سورة الأعراف: 179.
3- 3. نهج البلاغة تحت الرقم 26 من قسم الحکم.
4- 4. نهج البلاغة لم نجده.

و خود را با چیزی مداوا کند که باعث مرگش شود، من در محضر خداوند از او بری هستم.(1)

روایت17.

علل الشرایع: امام موسی کاظم علیه السلام فرموده است: تا زمانی که بیماری از شما به دور است (کوچک و کم اهمیت است)، درمان پزشکان را از خود دور کنید، چرا که بیماری همچون (تعمیر) ساختمانی است که اندکش به بسیارِ آن وادار می کند.(2)

روایت18.

کتاب الإخوان: به اسناد صدوق از حسن بن راشد روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمود: ای حسن، هر گاه مصیبتی بر تو نازل شد از آن نزد هیچ یک از مخالفان شکایت نکن، ولی آن را نزد برخی از برادرانت ذکر کن که از یکی از این چهار خصلت بی نصیب نخواهی ماند: یا تو را بی نیاز می­گرداند، یا با جاه و مقام تو را یاری می­رساند، یا دعوتت را اجابت می­گوید و یا با تو مشورت می­کند.(3)

روایت19.

معانی الأخبار: امام صادق علیه السلام فرموده است: هر کسی نزد مؤمنی شکوه کند مانند این است که نزد خداوند عزّ و جلّ شکوه کرده باشد، و هر کسی نزد مخالفی از مخالفان ما شکوه کند مانند این است که از خداوند عزّ و جلّ شکایت کرده باشد.(4)

روایت20.

قرب الاسناد: امام صادق علیه السلام فرموده است: هر کسی نزد برادرش شکوه کند مانند این است که نزد خداوند شکایت کرده باشد، و هر کسی نزد غیر برادرش شکوه کند مانند این است که از خداوند شکایت کرده باشد، و منظور از برادر، برادر دینی می­باشد.(5)

روایت21.

الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: به راستی که بلا و مصیبت بزرگ با جزا و پاداش بزرگ پاسخ داده می­شود،

ص: 207


1- . الخصال 1: 15
2- . علل الشرائع 2: 150و151
3- . کتاب الإخوان: 34
4- . معانی الأخبار: 507
5- . قرب الاسناد: 52

عِنْدَ بُرْئِهِ (1).

بیان

قیل کان یکتمه لئلا یتکلف الناس زیارته و الأظهر أنه بعد البرء شکر لا شکایة أو یحمل علی ما إذا کان علی سبیل الشکر.

«9»

أَمَالِی ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ الشَّیْبَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ سَعِیدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ بَهْرَامَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَ: إِذَا اشْتَکَی الْعَبْدُ ثُمَّ عُوفِیَ فَلَمْ یُحْدِثْ خَیْراً وَ لَمْ یَکُفَّ عَنْ سُوءٍ لَقِیَتِ الْمَلَائِکَةُ بَعْضُهَا بَعْضاً یَعْنِی حَفَظَتَهُ فَقَالَتْ إِنَّ فُلَاناً دَاوَیْنَاهُ فَلَمْ یَنْفَعْهُ الدَّوَاءُ(2).

«10»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یُوسُفَ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بِإِسْنَادِهِ لَهُ قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا حُمَّ حُمَّی وَاحِدَةً تَنَاثَرَتِ الذُّنُوبُ مِنْهُ کَوَرَقِ الشَّجَرِ فَإِنْ صَارَ عَلَی فِرَاشِهِ فَأَنِینُهُ تَسْبِیحٌ وَ صِیَاحُهُ تَهْلِیلٌ وَ تَقَلُّبُهُ عَلَی فِرَاشِهِ کَمَنْ یَضْرِبُ بِسَیْفِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِنْ أَقْبَلَ یَعْبُدُ اللَّهَ بَیْنَ إِخْوَانِهِ وَ أَصْحَابِهِ کَانَ مَغْفُوراً لَهُ فَطُوبَی لَهُ إِنْ تَابَ وَ وَیْلٌ لَهُ إِنْ عَادَ وَ الْعَافِیَةُ أَحَبُّ إِلَیْنَا(3).

«11»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ظَرِیفِ بْنِ نَاصِحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: مَنِ اشْتَکَی لَیْلَةً فَقَبِلَهَا بِقَبُولِهَا وَ أَدَّی إِلَی اللَّهِ شُکْرَهَا کَانَتْ لَهُ کَفَّارَةَ سِتِّینَ سَنَةً قَالَ قُلْتُ وَ مَا قَبِلَهَا بِقَبُولِهَا قَالَ صَبَرَ عَلَی مَا کَانَ فِیهَا(4).

ص: 205


1- 1. نهج البلاغة تحت الرقم 289 من قسم الحکم و صدره؛ کان لی فیما مضی أخ فی اللّه إلخ.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 131.
3- 3. ثواب الأعمال: 174.
4- 4. ثواب الأعمال ص 175.

پس هر گاه خداوند بنده­ای را دوست بدارد او را به بلا و مصیبت بزرگ مبتلا می­سازد، اگر به نزول آن راضی باشد ثواب و رضایت خداوند را برای خود کسب کرده است و اگر از نزول بلا و مصیبت خشمگین باشد خشم یا مجازات خداوند را به جان خریده است.(1)

توضیح

این فرموده امام علیه السلام: (فَلَه عند الله الرضا) یعنی: ثواب و یا رضایت خداوند را برای خود کسب کرده است، و در مورد (سَخَط) نیز به همین ترتیب.

روایت22.

مجالس المفید: امام صادق علیه السلام از پدر و جدّش روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: چهار خصلت وجود دارد که از جمله گنج­های نیکی به شمار می­آیند: پنهان داشتن نیازمندی، پنهان داشتن صدقه دادن، پنهان داشتن بیماری و پنهان داشتن مصیبت.(2)

روایت23.

دعوات الراوندی: پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: چهار خصلت وجود دارد که از گنج­های بهشت به شمار می­آیند: پنهان داشتن فقر، پنهان داشتن صدقه دادن، پنهان داشتن مصیبت و پنهان داشتن بیماری.

همچنین فرموده است: از جمله گنج­های نیکی، پنهان داشتن مصیبت­ها و بیماری­ها و صدقه دادن است.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: خداوند عزّ و جلّ می­فرماید: هر بنده­ای از بندگانم مؤمن باشد او را بر بسترش دچار بلا و مصیبت می­گردانم، پس اگر نزد عیادت کنندگانش شکوه نکند، گوشت و خونی بهتر را جایگزین گوشت و خون او می­کنم، اگر جانش را گرفتم غرق در رحمت من خواهد شد و اگر او را بهبود بخشم بدون هیچ گناهی به زندگی خود ادامه می­دهد، پرسیده شد: ای رسول خدا، منظور از گوشتی بهتر از گوشت او چیست؟ پیامبر فرمود: گوشتی که مرتکب گناه نشود، و خونی بهتر از خون او که مرتکب گناه نشود.

توضیح

شاید معنای این حدیث چنین باشد که خداوند متعال حکم گناه و استحقاق عقوبت را از او ساقط خواهد کرد، و چنان که در احادیث ذکر شده است مانند روزی خواهد بود که از مادر زاده شده است.

روایت24.

دعوات الرّاوندی: از امام باقر علیه السلام روایت شده که علی بن حسین علیهما السلام فرمود: به سختی بیمار شدم، پدرم به من فرمود: چه خواسته و طلبی داری؟ گفتم: می­خواهم از جمله کسانی باشم که در اموری که خدای پروردگار برای من تدبیر می­کند از او درخواستی نداشته باشم، پدرم فرمود: احسنت، از ابراهیم خلیل صلوات الله علیه

ص: 208


1- . الخصال 1: 12
2- . أمالی المفید: 12
«12»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْکَدِرِ قَالَ: مَرِضَ عَوْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ فَأَتَیْتُهُ أَعُودُهُ فَقَالَ أَ فَلَا أُحَدِّثُکَ بِحَدِیثٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قُلْتُ بَلَی قَالَ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بَیْنَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذْ تَبَسَّمَ فَقُلْتُ لَهُ مَا لَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ تَبَسَّمْتَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله عَجِبْتُ لِلْمُؤْمِنِ وَ جَزَعِهِ مِنَ السُّقْمِ وَ لَوْ یَعْلَمُ مَا لَهُ فِی السُّقْمِ مِنَ الثَّوَابِ لَأَحَبَّ أَنْ لَا یَزَالَ سَقِیماً حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَ (1).

«13»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ یَعْرِفِ الْبَلَاءَ یَصْبِرْ عَلَیْهِ وَ مَنْ لَا یَعْرِفْ یُنْکِرْهُ (2).

«14»

طِبُّ الْأَئِمَّةِ، عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَیُّمَا رَجُلٍ اشْتَکَی فَصَبَرَ وَ احْتَسَبَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ(3).

«15»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ حُرَیْبٍ الْغَزَّالِ عَنْ صَدَقَةَ الْقَتَّاتِ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِخَمْسِ خِصَالٍ هِیَ مِنَ الْبِرِّ وَ الْبِرُّ یَدْعُو إِلَی الْجَنَّةِ قُلْتُ بَلَی قَالَ إِخْفَاءُ الْمُصِیبَةِ وَ کِتْمَانُهَا الْحَدِیثَ (4).

«16»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ ظَهَرَتْ صِحَّتُهُ عَلَی سُقْمِهِ

ص: 206


1- 1. أمالی الصدوق ص 300.
2- 2. أمالی الصدوق ص 292.
3- 3. طبّ الأئمّة: 17.
4- 4. المحاسن ص 9.

پیروی نمودی آن­گاه که جبرئیل علیه السلام به او گفت: آیا حاجت و نیازی داری؟ فرمود: از خداوند درخواست انجام کاری نمی­کنم، بلکه خداوند مرا کافی است و او بهترین وکیل می­باشد.

توضیح

ممکن است این حکم به پیامبران و امامان اختصاص داشته باشد، همچنین ممکن است که امکان برگزیدن این حکم و یا دعا کردن و درخواست داشتن به صورت مطلق وجود داشته باشد، امکان اختلاف حکم در صورت اختلاف وضعیت و موقعیت نیز وجود دارد، در کلّ باید میان حدیثی که حاوی این حکم است و احادیثی که بر لزوم دعا تأکید می­کنند و تعداد و شهرت­شان نیز بیشتر است اتّفاق حاصل شود، امّا در حدیث مذکور مطلبی است که صحّت حکم نخست را تأیید می­کند.

روایت25.

الدّعوات: امام صادق علیه السلام فرموده است: امیر المؤمنین علیه السلام بیمار شد و گروهی از مردم به عیادت ایشان آمدند و گفتند: ای امیر المؤمنین، حالتان چگونه است؟ امام فرمود: (أصْبحتُ بشرّ: بد هستم)، گفتند: سبحان الله، آیا این کلام کسی مثل شماست؟ امام فرمود: خداوند متعال می­فرماید: «و نبلوکم بالخیر و الشرّ فتنة و إلینا ترجعون»(1)

{و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود و به سوی ما بازگردانیده می شوید}، منظور از خیر، تندرستی و توانگری است و منظور از شرّ، بیماری و تنگدستی است که خداوند آن­ها را به عنوان امتحان و آزمایش نازل می­فرماید.

یکی از علمای اسلامی نزد فضل بن یحیی آمد حال آنکه تب کرده بود و بختیشوع پزشک نزد او حضور داشت. بختیشوع به فضل گفت: لازم است کسی که یک شبانه روز تب می­کند به مدّت یک سال از خود مراقبت کند. عالم گفت: آنچه این مرد می­گوید درست است. پس فضل به عالم گفت: چه سریع سخن او را تصدیق کردی، عالم گفت: من او را تصدیق نمی­کنم، ولی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله شنیدم که می­فرماید: تب یک روز باعث کفّاره گناهان یک سال است؛ بنابراین اگر تأثیر تب به مدّت یک سال در بدن باقی نمانَد باعث کفّاره گناهان یک سال نمی­شود. فضل این سخن را بدین سبب بر زبان آورده است که علماء، خلفاء و وزیران را به خاطر بزرگداشت مقام مسیحیان در پزشکی سرزنش می­کردند.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: خداوند عزّ و جلّ می­فرماید: هرگاه مصیبتی را در بدن، اموال یا اولاد متوجّه بنده­ای از بندگانم بگردانم و او با صبر جمیل از این مصیبت استقبال کند، شرم می­کنم که در روز قیامت میزانی برای سنجش اعمال او نصب کرده و یا کارنامه اعمالش را بگشایم .

از جمله دعاهایی که مریض بر زبان می­آورد چنین است: «اللَّهُمَّ اجْعَلِ الْمَوْتَ خَیْرَ غَائِبٍ نَنْتَظِرُهُ وَ الْقَبْرَ خَیْرَ مَنْزِلٍ نَعْمُرُهُ وَ اجْعَلْ مَا بَعْدَهُ خَیْراً لَنَا مِنْهُ اللَّهُمَّ أَصْلِحْنِی قَبْلَ الْمَوْتِ وَ ارْحَمْنِی عِنْدَ الْمَوْتِ وَ اغْفِرْ لِی بَعْدَ الْمَوْتِ» {خداوندا، مرگ را بهترین غائبی قرار ده که در انتظار آن هستیم، و قبر را بهترین منزلی قرار ده که آن را آباد می­گردانیم، و مصیر بعد از قبر را برای ما بهتر از قبر قرار ده؛ خداوندا، قبل از مرگ مرا اصلاح و احوالم را نیکو گردان و هنگام مرگ مرا مورد رحمت خود قرار ده و بعد از مرگ از گناهان من درگذر.}

امام صادق علیه السلام فرموده است: مستحب است که مریض با دست خود به گدا چیزی ببخشد و به او امر کند که برایش دعا کند.

ص: 209


1- . أنبیاء / 35

فَیُعَالِجُ نَفْسَهُ بِشَیْ ءٍ فَمَاتَ فَأَنَا إِلَی اللَّهِ مِنْهُ بَرِی ءٌ(1).

«17»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: ادْفَعُوا مُعَالَجَةَ الْأَطِبَّاءِ مَا انْدَفَعَ الدَّاءُ عَنْکُمْ فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَةِ الْبِنَاءِ قَلِیلُهُ یَجُرُّ إِلَی کَثِیرِهِ (2).

«18»

کِتَابُ الْإِخْوَانِ، لِلصَّدُوقِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا حَسَنُ إِذَا نَزَلَتْ بِکَ نَازِلَةٌ فَلَا تَشْکُهَا إِلَی أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ الْخِلَافِ وَ لَکِنِ اذْکُرْهَا لِبَعْضِ إِخْوَانِکَ فَإِنَّکَ لَنْ تُعْدَمَ خَصْلَةً مِنْ خِصَالٍ أَرْبَعٍ إِمَّا کِفَایَةً وَ إِمَّا مَعُونَةً بِجَاهٍ أَوْ دَعْوَةً تُسْتَجَابُ أَوْ مَشُورَةً بِرَأْیٍ (3).

«19»

مَعَانِی الْأَخْبَارِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی مُعَاوِیَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: مَنْ شَکَا إِلَی مُؤْمِنٍ فَقَدْ شَکَا إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ شَکَا إِلَی مُخَالِفٍ فَقَدْ شَکَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ (4).

«20»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: مَنْ شَکَا إِلَی أَخِیهِ فَقَدْ شَکَا إِلَی اللَّهِ وَ مَنْ شَکَا إِلَی غَیْرِ أَخِیهِ فَقَدْ شَکَا اللَّهَ قَالَ وَ مَعْنَی ذَلِکَ أَخُوهُ فِی دِینِهِ (5).

«21»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحُسَیْنِ اللُّؤْلُؤِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ عَظِیمَ الْبَلَاءِ یُکَافَأُ بِهِ عَظِیمُ الْجَزَاءِ

ص: 207


1- 1. الخصال ج 1 ص 15.
2- 2. علل الشرائع ج 2 ص 151 و 150.
3- 3. کتاب الاخوان ص 34.
4- 4. معانی الأخبار ص 507.
5- 5. قرب الإسناد ص 52.

از ابو الدرداء هنگامی که مریض بود پرسیدند: از چه چیزی شکایت داری؟ گفت: از گناهانم، پرسیدند: چه درخواستی داری؟ گفت: بهشت، پرسیدند: آیا پزشکی را فرا بخوانیم؟ گفت: پزشک بیمارم گردانده است.

از ابن عباس روایت شده است: روزی همسر ایّوب علیه السلام به او گفت: کاش به درگاه خداوند دعا می­کردی که تو را شفا بخشد، ایّوب فرمود: وای بر تو، ما هفتاد سال را در ناز و نعمت به سر بردیم، به همین ترتیب هفتاد سال را نیز در سختی و تنگنا صبر پیشه می­سازیم؛ و اندکی پس از این حادثه ایّوب بهبود یافت.

ابن مبارک گوید: از شخصی مجوسی پرسیدم: آیا ایمان نمی­آوری؟ گفت: در مؤمنان چهار خصلت وجود دارد که آن­ها را نمی­پسندم، سخنی را بر زبان می­رانند و به آن عمل نمی­کنند، گفتم آن چهار خصلت کدامند؟ گفت: همه مؤمنان می­گویند: مستمندان امّت محمّد پانصد سال قبل از توانگران وارد بهشت می­شوند، ولی کسی را نمی­بینم که طلب فقر کند بلکه از آن فرار می­کنند، همچنین می­گویند: گناهان مریض بخشیده می­شود، و کسی را نمی­بینم که طلب بیماری کند بلکه از آن شکوه کرده و فرار می­کنند، گمان می­کنند که خداوند رازق بندگان است، ولی در طلب رزق شبانه روز استراحت نمی­کنند، و گمان می­کنند که مرگ حقّ است و عین عدالت، ولی اگر یکی از آنان وفات نماید فریادشان به آسمان می­رسد .

همچنین روایت شده که مناظره این مجوسی با امام صادق علیه السلام اتفاق افتاده است و بر دین اسلام که به دست حضرت (نایل شده بود)وفات یافت.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: از مؤمن و بی­تابی او در مقابل بیماری شگفت زده­ام، که اگر از پاداشی که به ازای بیماری برای او در نظر گرفته شده آگاه بود، دوست می­داشت تا زمانی که پروردگار عزّ و جلّ را ملاقات می­کند پیوسته بیمار باشد.

همچنین فرموده است: بهترین عمل زندگی خویش را صبر پیشه ساختن در مقابل مصیبت­ها یافتیم.

روایت26.

مسکن الفؤاد: در اسرائیلیات روایت شده است: عابدی مدّت زمانی طولانی به عبادت خداوند متعال مشغول بود، پس در خواب فلان زن را در بهشت مشاهده کرد که همراه اوست، پس از احوال او سؤال پرسید و سه روز او را مهمانی کرد تا به اعمالش بنگرد، عابد شب را با عبادت به صبح می­رساند در حالی که آن زن تا صبح می­خوابید، عابد همیشه روزه بود و آن زن هیچ وقت روزه نبود، پس عابد به آن زن گفت: آیا غیر از اعمالی که از تو مشاهده کردم عمل دیگری انجام نمی­دهی؟ گفت: به خدا سوگند که عملی غیر از آنچه مشاهده کردی انجام نمی­دهم و غیر از آن نیز چیزی را به یاد ندارم، پس عابد پیوسته به آن زن می­گفت: سعی کن به یاد آوری؛ تا اینکه زن گفت: یک خصلت کوچک را به یاد آوردم به این ترتیب که اگر در شدّت و سختی بودم آرزو نمی­کردم که در رفاه و آسایش باشم، اگر بیمار بودم آرزو نمی­کردم که تندرست باشم، و اگر در مقابل نور خورشید بودم آرزو نمی­کردم که در سایه باشم،

ص: 210

فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ بِعَظِیمِ الْبَلَاءِ فَمَنْ رَضِیَ فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ الرِّضَا وَ مَنْ سَخِطَ الْبَلَاءَ فَلَهُ السَّخَطُ(1).

بیان

قوله علیه السلام فله عند الله الرضا أی ثوابه أو رضی الله عنه و کذا السخط.

«22»

مَجَالِسُ الْمُفِیدِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ حَمْزَةَ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَرْبَعَةٌ مِنْ کُنُوزِ الْبِرِّ کِتْمَانُ الْحَاجَةِ وَ کِتْمَانُ الصَّدَقَةِ وَ کِتْمَانُ الْمَرَضِ وَ کِتْمَانُ الْمُصِیبَةِ(2).

«23»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: أَرْبَعٌ مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّةِ کِتْمَانُ الْفَاقَةِ وَ کِتْمَانُ الصَّدَقَةِ وَ کِتْمَانُ الْمُصِیبَةِ وَ کِتْمَانُ الْوَجَعِ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: مِنْ کُنُوزِ الْبِرِّ کِتْمَانُ الْمَصَائِبِ وَ الْأَمْرَاضِ وَ الصَّدَقَةِ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَیُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِیدِی مُؤْمِنٍ ابْتَلَیْتُهُ بِبَلَاءٍ عَلَی فِرَاشِهِ فَلَمْ یَشْکُ إِلَی عُوَّادِهِ أَبْدَلْتُهُ لَحْماً خَیْراً مِنْ لَحْمِهِ وَ دَماً خَیْراً مِنْ دَمِهِ فَإِنْ قَبَضْتُهُ فَإِلَی رَحْمَتِی وَ إِنْ عَافَیْتُهُ عَافَیْتُهُ وَ لَیْسَ لَهُ ذَنْبٌ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لَحْمٌ خَیْرٌ مِنْ لَحْمِهِ قَالَ لَحْمٌ لَمْ یُذْنِبْ وَ دَمٌ خَیْرٌ مِنَ دَمِهِ دَمٌ لَمْ یُذْنِبْ.

بیان

لعل المعنی أنه تعالی یرفع حکم الذنب و استحقاق العقوبة عنه کما ورد فی الأخبار کیوم ولدته أمه.

«24»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام: مَرِضْتُ مَرَضاً شَدِیداً فَقَالَ لِی أَبِی علیه السلام مَا تَشْتَهِی فَقُلْتُ أَشْتَهِی أَنْ أَکُونَ مِمَّنْ لَا أَقْتَرِحُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی مَا یُدَبِّرُهُ لِی فَقَالَ لِی أَحْسَنْتَ ضَاهَیْتَ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلَ صَلَوَاتُ

ص: 208


1- 1. الخصال ج 1 ص 12.
2- 2. أمالی المفید ص 12.

آن­گاه عابد دستش را بر روی سرش نهاد و گفت: آیا این خصلت کوچکی است؟ به خدا سوگند که این خصلت عجیبی است که بندگان از کسب آن عاجزند.

روایت27.

أعلام الدین: امام صادق علیه السلام فرموده است: به راستی که شیاطین بیشتر از آنچه زنبورها بر گوشت جمع شده و بر آن می­نشینند، نزد مؤمنان می­آیند، و خداوند هیچ یک از بندگان را به بلایی که از آن کراهت دارد مبتلا نمی­سازد که در مقابل آن صبر پیشه سازد، مگر آنکه اجر و پاداش هزار شهید را برای او ثبت خواهد کرد.

روایت28.

جامع الأخبار: امام باقر علیه السلام فرموده است: ای پسر عزیزم، هر کسی بلا و مصیبتی که به آن مبتلا شده را پنهان سازد و نزد خداوند عزّ و جلّ شکوه کند، شایسته خداوند است که او را از آن بلا و مصیبت نجات بخشد.

روایت29.

دعائم الإسلام: از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: آه و ناله بیمار تا زمانی که صبر پیشه سازد به عنوان حسنات برای او ثبت می­گردد، پس اگر بی­تابی کند به عنوان بی تاب و کم حوصله ثبت می­گردد و هیچ پاداشی برای او در نظر گرفته نمی­شود.(1)

از امام علی صلوات الله علیه روایت شده که فرمود: بیمار در زندان خداوند است و در صورتی که نزد عیادت کنندگانش لب به شکوه نگشاید گناهانش زدوده خواهد شد؛ و هر مؤمنی بر اثر بیماری فوت کند، شهید از دنیا رفته است، هر مرد مؤمن شهید است و هر زن مؤمن حوریّه­ای از حوری­های بهشتی است، و مؤمن به هر شیوه­ای وفات نماید شهید از دنیا رفته است و این فرموده خداوند متعال را قرائت فرمود: «والذین آمنوا بالله و رسله أولئک هم الصدّیقون و الشهداء عند ربّهم»(2) {و کسانی که به خدا و پیامبران وی ایمان آورده اند آنان همان راستینانند و پیش پروردگارشان گواه خواهند بود}.

روایت30.

مکارم الأخلاق: رسول خدا صلّی الله علیه و آله هنگامی که یک جوش را بر بدن خود مشاهده می­کرد به خدا پناه می­برد و در مقابل او فروتن شده و به درگاهش تضرّع و زاری می­کرد، پس به ایشان گفته می­شد: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله، این جوش مشکلی به وجود نمی­آورد، پیامبر می­فرمود: خداوند اگر بخواهد یک مسأله کوچک را بزرگ گرداند، بزرگش می­گرداند و اگر بخواهد یک مسأله بزرگ را کوچک گرداند، کوچکش می­گرداند.(3)

از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: دو نفر بیمارند: تندرستی که پرهیز می­کند و بیماری که پرهیز می­شکند.(4)

همچنین فرموده است: تا زمانی که بدنت تحمّل درد کشیدن دارد از مصرف دارو پرهیز کن، و هر گاه بدنت از تحمّل درد عاجز گشت به مصرف دارو روی بیاور.(5)

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: یکی از پیامبران بیمار گشت، پس فرمود: خود را مداوا نمی­کنم

ص: 211


1- . دعائم الإسلام: 217
2- . دعائم الإسلام: 217 و آیه از سوره حدید / 19 می­باشد.
3- . مکارم الأخلاق: 411
4- . مکارم الأخلاق: 416
5- . مکارم الأخلاق: 416

اللَّهِ عَلَیْهِ حَیْثُ قَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام هَلْ مِنْ حَاجَةٍ فَقَالَ لَا أَقْتَرِحُ عَلَی رَبِّی بَلْ حَسْبِیَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ.

بیان

یحتمل اختصاصه بهم و یحتمل التخییر بینه و بین الدعاء مطلقا و یمکن اختلاف الحکم باختلاف الأحوال و بالجملة لا بد من جمع بینه و بین أخبار الحث علی الدعاء و هی أکثر و أشهر و فی الخبر ما یؤید الأول.

«25»

الدَّعَوَاتُ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: مَرِضَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَعَادَهُ قَوْمٌ فَقَالُوا لَهُ کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ أَصْبَحْتُ بِشَرٍّ فَقَالُوا لَهُ سُبْحَانَ اللَّهِ هَذَا کَلَامُ مِثْلِکَ فَقَالَ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (1) فَالْخَیْرُ الصِّحَّةُ وَ الْغِنَی وَ الشَّرُّ الْمَرَضُ وَ الْفَقْرُ ابْتِلَاءً وَ اخْتِبَاراً.

و دخل بعض علماء الإسلام علی الفضل بن یحیی و قد حم و عنده بختیشوع المتطبب فقال له ینبغی لمن حم یوما أو لیلة أن یحتمی سنة فقال العالم صدق الرجل فیما یقول فقال له الفضل سرعان ما صدقته قال إنی لا أصدقه و لکن سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: حُمَّی یَوْمٍ کَفَّارَةُ سَنَةٍ فَلَوْ لَا أَنَّهُ یَبْقَی تَأْثِیرُهَا فِی الْبَدَنِ سَنَةً لَمَا صَارَتْ کَفَّارَةَ ذُنُوبِ سَنَةٍ وَ إِنَّمَا قَالَ الْفَضْلُ ذَلِکَ لِأَنَّ الْعُلَمَاءَ فِی ذَلِکَ کَانُوا یَلُومُونَ الْخُلَفَاءَ وَ الْوُزَرَاءَ فِی تَعْظِیمِهِمُ النَّصَارَی لِلتَّطَبُّبِ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا وَجَّهْتُ إِلَی عَبْدٍ مِنْ عَبِیدِی مُصِیبَةً فِی بَدَنِهِ أَوْ مَالِهِ أَوْ وَلَدِهِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ ذَلِکَ بِصَبْرٍ جَمِیلٍ اسْتَحْیَیْتُ مِنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنْ أَنْصِبَ لَهُ مِیزَاناً أَوْ أَنْشُرَ لَهُ دِیوَاناً.

وَ مِنْ دُعَاءِ الْعَلِیلِ: اللَّهُمَّ اجْعَلِ الْمَوْتَ خَیْرَ غَائِبٍ نَنْتَظِرُهُ وَ الْقَبْرَ خَیْرَ مَنْزِلٍ نَعْمُرُهُ وَ اجْعَلْ مَا بَعْدَهُ خَیْراً لَنَا مِنْهُ اللَّهُمَّ أَصْلِحْنِی قَبْلَ الْمَوْتِ وَ ارْحَمْنِی عِنْدَ الْمَوْتِ وَ اغْفِرْ لِی بَعْدَ الْمَوْتِ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: یُسْتَحَبُّ لِلْمَرِیضِ أَنْ یُعْطِیَ السَّائِلَ بِیَدِهِ وَ یَأْمُرَ السَّائِلَ أَنْ یَدْعُوَ لَهُ.

ص: 209


1- 1. الأنبیاء: 35.

تا کسی که بیمارم گردانده است شفایم بخشد، آن­گاه خداوند عزّ و جلّ به او وحی نمود: تا خود را مداوا نکنی شفایت نمی­بخشم، به راستی که شفا و بهبودی از جانب من است.(1)

از امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمود: اگر مردم به کم­خوری روی می­آوردند، بدن­هایشان محکم و استوار می­گشت.(2)

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: رعایت کردن پرهیز در مورد یک چیز به معنای ترک آن نیست بلکه به معنای کاستن از مصرف آن است.(3)

همچنین فرموده است: پرهیز، اصل درمان است و معده، خانه درد؛ تا زمانی که بدن عادت پذیر است آن را عادت دهید.(4)

امام صادق علیه السلام فرمود: هر دردی را درمانی است، پس درباره آن درمان از او سؤال پرسیدند، امام فرمود: هر دردی را دعایی است، هر گاه آن دعا به بیمار الهام شود خداوند اجازه بهبودی او را صادر خواهد کرد.(5)

دعا خواندن بیمار برای خودش: مستحب است که بیمار این دعا را به زبان آورده و تکرار کند: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعِبَادِ وَ الْبِلَادِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ حَمْداً کَثِیراً طَیِّباً مُبَارَکاً فِیهِ عَلَی کُلِّ حَالٍ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ کَبِیراً کِبْرِیَاءُ رَبِّنَا وَ جَلَالُهُ وَ قُدْرَتُهُ بِکُلِّ مَکَانٍ اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ أَمْرَضْتَنِی لِقَبْضِ رُوحِی فِی مَرَضِی هَذَا فَاجْعَلْ رُوحِی فِی أَرْوَاحِ مَنْ سَبَقَتْ لَهُ مِنْکَ الْحُسْنَی وَ بَاعِدْنِی مِنَ النَّارِ کَمَا بَاعَدْتَ أَوْلِیَاءَکَ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنْکَ الْحُسْنَی»

{جز الله خدایی وجود ندارد، همان که زنده می­گرداند و می­میراند و خود زنده است و هرگز نمی­میرد، الله که پروردگار بندگان و سرزمین­هاست پاک و منزّه می­باشد؛ در هر حالی حمد و سپاس مخصوص خداوند است، سپاسی بیکران، پاک و مبارک؛ و خداوند بزرگ است به بزرگی و عظمت پروردگارمان و جلال و قدرت او بر هر مکانی؛ پروردگارا، اگر مرا بیمار گردانده­ای که به واسطه این بیماری روحم را بستانی، پس روحم را در میان ارواح کسانی جایگزین گردان که پیش­تر خیر و نیکی تو آنان را شامل شده است، و مرا از آتش جهنم دور گردان آن­گونه که اولیای خود از آن دور گرداندی همان کسانی که پیش­تر خیر و نیکی تو آنان را در بر گرفته بود.}(6)

می­گویم

احادیثی که حاوی ادعیه هستند در کتاب الدّعا ذکر خواهند شد، و ذکر احادیثی که حاوی درمان دردها هستند در کتاب السماء و العالم گذشت .

ص: 212


1- . مکارم الأخلاق: 417
2- . مکارم الأخلاق: 417
3- . مکارم الأخلاق: 417
4- . مکارم الأخلاق: 417
5- . مکارم الأخلاق: 446
6- . مکارم الأخلاق: 447

و قیل لأبی الدرداء فی علة ما تشتکی قال ذنوبی قیل فما تشتهی قال الجنة قیل أ ندعو لک طبیبا قال الطبیب أمرضنی.

و عن ابن عباس أن امرأة أیوب قالت له یوما لو دعوت الله أن یشفیک فقال ویحک کنا فی النعماء سبعین عاما فهلم نصبر فی الضراء مثلها فلم یمکث بعد ذلک إلا یسیرا حتی عوفی.

و قال ابن المبارک قلت لمجوسی أ لا تؤمن قال إن فی المؤمنین أربع خصال لا أحبهن یقولون بالقول و لا یأتون بالعمل قلت و ما هی قال یقولون جمیعا إن فقراء أمة محمد یدخلون الجنة قبل الأغنیاء بخمسمائة عام و ما أری أحدا منهم یطلب الفقر و لکن یفر منه و یقولون إن المریض یکفر عنه الخطایا و ما أری أحدا یطلب المرض و لکن یشکو و یفر منه و یزعمون أن الله رازق العباد و لا یستریحون باللیل و النهار من طلب الرزق و یزعمون أن الموت حق و عدل و إن مات أحد منهم یبلغ صیاحهم السماء.

و روی أن مناظرة هذا المجوسی کانت مع أبی عبد الله علیه السلام و أنه توفی علی الإسلام علی یدیه.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: عَجِبْتُ لِلْمُؤْمِنِ وَ جَزَعِهِ مِنَ السُّقْمِ وَ لَوْ عَلِمَ مَا لَهُ فِی السُّقْمِ لَأَحَبَّ أَنْ لَا یَزَالَ سَقِیماً حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: وَجَدْنَا خَیْرَ عَیْشِنَا الصَّبْرَ.

«26»

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ، رُوِیَ فِی الْإِسْرَائِیلِیَّاتِ أَنَّ عَابِداً عَبَدَ اللَّهَ تَعَالَی دَهْراً طَوِیلًا فَرَأَی فِی الْمَنَامِ فُلَانَةُ رَفِیقَتُکَ فِی الْجَنَّةِ فَسَأَلَ عَنْهَا وَ اسْتَضَافَهَا ثَلَاثاً لِیَنْظُرَ إِلَی عَمَلِهَا فَکَانَ یَبِیتُ قَائِماً وَ تَبِیتُ نَائِمَةً وَ یَظَلُّ صَائِماً وَ تَظَلُّ مُفْطِرَةً فَقَالَ لَهَا أَ مَا لَکِ عَمَلٌ غَیْرُ مَا رَأَیْتُ قَالَتْ مَا هُوَ وَ اللَّهِ غَیْرَ مَا رَأَیْتَ وَ لَا أَعْرِفُ غَیْرَهُ فَلَمْ یَزَلْ یَقُولُ تَذَکَّرِی حَتَّی قَالَتْ خُصَیلَةٌ وَاحِدَةٌ هِیَ إِنْ کُنْتُ فِی شِدَّةٍ لَمْ أَتَمَنَّ أَنْ أَکُونَ فِی رَخَاءٍ وَ إِنْ کُنْتَ فِی مَرَضٍ لَمْ أَتَمَنَّ أَنْ أَکُونَ فِی صِحَّةٍ وَ إِنْ کُنْتُ فِی الشَّمْسِ لَمْ أَتَمَنَّ أَنْ أَکُونَ فِی الظِّلِ

ص: 210

باب سوم : بابی نادر درباره طاعون، فرار از طاعون و از کسی که به آن مبتلا شده است و همچنین مرگ ناگهانی

روایات

روایت1.

­ دعوات الراوندیّ: از امام زین العابدین علیه السلام درباره طاعون سؤال شد و اینکه آیا از کسی که به آن مبتلا شده دوری گزینیم چون عذاب داده شده است؟ امام فرمود: اگر گناه­کار باشد از او دوری گزینید چه مبتلا به طاعون باشد چه نباشد، و اگر فرمانبردار خداوند عزّ و جلّ باشد با طاعون گناهان او زدوده شده و از بین می­رود. به راستی که خداوند متعال قومی را به واسطه طاعون عذاب می­دهد و قوم دیگری را به واسطه آن مورد رحمت قرار می­دهد، قدرت خداوند برای انجام هر کاری که اراده کند گسترده است، آیا نمی­بینید که خداوند خورشید را برای بندگانش نورانی گردانده و آن را باعث رسیدن میوه­ها و فراهم شدن رزق و روزی آنان قرار داده است، در همان حال قومی را به وسیله آن عذاب می­دهد و آنان را در روز قیامت و به واسطه گناهانشان و در دنیا و به واسطه اعمال ناپسندشان به گرما و سوزش خورشید مبتلا می­گرداند. پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: مرگ ناگهانی برای مؤمنان رحمت و برای کافران عذاب است.

می­گویم

احادیث فرار از طاعون در کتاب العدل و المعاد ذکر شده است.(1)

ص: 213


1- . به جلد 6: 120-124 از چاپ جدید مراجعه کن.

فَوَضَعَ الْعَابِدُ یَدَیْهِ عَلَی رَأْسِهِ وَ قَالَ هَذِهِ خُصَیلَةٌ هَذِهِ وَ اللَّهِ خَصْلَةٌ عَجِیبَةٌ تَعْجِزُ عَنْهَا الْعِبَادُ.

«27»

أَعْلَامُ الدِّینِ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِنَّ الشَّیَاطِینَ أَکْثَرُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ مِنَ الزَّنَابِیرِ عَلَی اللَّحْمِ وَ مَا مِنْکُمْ مِنْ عَبْدٍ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِمَکْرُوهٍ فَصَبَرَ إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ.

«28»

جَامِعُ الْأَخْبَارِ، قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام: یَا بُنَیَّ مَنْ کَتَمَ بَلَاءً ابْتُلِیَ بِهِ مِنَ النَّاسِ وَ شَکَا إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ أَنْ یُعَافِیَهُ مِنْ ذَلِکَ الْبَلَاءِ.

«29»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: یُکْتَبُ أَنِینُ الْمَرِیضِ حَسَنَاتٍ مَا صَبَرَ فَإِنْ جَزِعَ کُتِبَ هَلُوعاً لَا أَجْرَ لَهُ (1).

وَ عَنْ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: الْمَرِیضُ فِی سِجْنِ اللَّهِ مَا لَمْ یَشْکُ إِلَی عُوَّادِهِ تُمْحَی سَیِّئَاتُهُ وَ أَیُّمَا مُؤْمِنٍ مَاتَ مَرِیضاً مَاتَ شَهِیداً وَ کُلُّ مُؤْمِنٍ شَهِیدٌ وَ کُلُّ مُؤْمِنَةٍ حَوْرَاءُ وَ أَیُّ مِیتَةٍ مَاتَ بِهَا الْمُؤْمِنُ فَهُوَ شَهِیدٌ وَ تَلَا قَوْلَ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ (2).

«30»

مَکَارِمُ الْأَخْلَاقِ،: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا رَأَی مِنْ جِسْمِهِ بَثْرَةً عَاذَ بِاللَّهِ وَ اسْتَکَانَ لَهُ وَ جَأَرَ إِلَیْهِ فَیُقَالُ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا هُوَ بِبَأْسٍ فَیَقُولُ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یُعَظِّمَ صَغِیراً عَظَّمَ وَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یُصَغِّرَ عَظِیماً صَغَّرَ(3).

وَ عَنْهُ صلی الله علیه و آله قَالَ: اثْنَانِ عَلِیلَانِ صَحِیحٌ مُحْتَمٍ وَ عَلِیلٌ مُخَلِّطٌ(4).

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: تَجَنَّبِ الدَّوَاءَ مَا احْتَمَلَ بَدَنُکَ الدَّاءَ فَإِذَا لَمْ یَحْتَمِلِ الدَّاءَ فَالدَّوَاءُ(5).

وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ نَبِیّاً مِنَ الْأَنْبِیَاءِ مَرِضَ فَقَالَ لَا أَتَدَاوَی

ص: 211


1- 1. دعائم الإسلام ص 217.
2- 2. المصدر نفسه و الآیة فی سورة الحدید: 19.
3- 3. مکارم الأخلاق ص 411.
4- 4. مکارم الأخلاق ص 416.
5- 5. مکارم الأخلاق ص 416.

باب چهارم : ثواب عیادت کردن از بیمار و آداب آن و فضیلت سعی در رفع حاجت بیمار و چگونگی معاشرت با مصیبت­زدگان

روایات

روایت1.

­ قرب الاسناد: امام صادق علیه السلام از پدرش روایت کرده که امام علی علیه السلام فرمود: مأجورترین عیادت کنندگان نزد خداوند کسی است که هرگاه از برادر مؤمن خویش عیادت می­کند نشستن را کوتاه گرداند، مگر آنکه بیمار نشستن او را دوست بدارد و خود آن را درخواست کند.

همچنین فرموده است: از جمله کارهایی که برای کامل شدن عیادت انجام می­پذیرد این است که عیادت کننده یکی از دست­هایش را بر روی دست دیگر یا پیشانی­اش بگذارد.

و رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است، هر کسی از شخصی بیمار عیادت کند، ندا دهند­ه­ای از آسمان او را به اسم ندا سر می­دهد: ای فلانی، خوش آمدی و قدم گذاردنت نیکوست، جایگاهی را در بهشت برای خود انتخاب نمودی.(1)

توضیح

ممکن است که گذاردن یک دست بر روی دست دیگر یا پیشانی به منظور اظهار حزن و تأسف از بیمار شدن شخص بیمار باشد چنان که شایع است، پس بعید نیست که ذکر این دو مورد به عنوان مثال باشد، (المَمشی): مصدر میمی به معنای (مَشی: راه رفتن).

روایت2.

قرب الاسناد: امام جعفرصادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به انجام هفت کار امر فرموده است: عیادت بیمار، تشییع جنازه، عمل نمودن به سوگند، دعا کردن برای عطسه کننده (مثلاً بگویی: خدا بر تو رحمت آورد)، یاری دادن مظلوم، بلند گفتن سلام در میان مردم و پاسخ گفتن به کسی که تو را می­خواند.(2)

ص: 214


1- . قرب الاسناد: 10و 11 از چاپ نجف
2- . قرب الاسناد: 48 چاپ از نجف و34 از چاپ سنگی.

حَتَّی یَکُونَ الَّذِی أَمْرَضَنِی هُوَ یَشْفِینِی فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا أَشْفِیکَ حَتَّی تَتَدَاوَی فَإِنَّ الشِّفَاءَ مِنِّی (1).

وَ عَنِ الرِّضَا علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَوْ أَنَّ النَّاسَ قَصَّرُوا فِی الطَّعَامِ لَاسْتَقَامَتْ أَبْدَانُهُمْ (2).

وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَیْسَ الْحِمْیَةُ مِنَ الشَّیْ ءِ تَرْکَهُ إِنَّمَا الْحِمْیَةُ مِنَ الشَّیْ ءِ الْإِقْلَالُ مِنْهُ (3).

وَ عَنِ الْعَالِمِ علیه السلام قَالَ: الْحِمْیَةُ رَأْسُ الدَّوَاءِ وَ الْمَعِدَةُ بَیْتُ الدَّاءِ وَ عَوِّدْ بَدَناً مَا تَعَوَّدَ(4).

وَ رُوِیَ عَنِ الْعَالِمِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لِکُلِّ دَاءٍ دَوَاءٌ فَسُئِلَ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ لِکُلِّ دَاءٍ دُعَاءٌ فَإِذَا أُلْهِمَ الْمَرِیضُ الدُّعَاءَ فَقَدْ أَذِنَ اللَّهُ فِی شِفَائِهِ (5) دُعَاءُ الْمَرِیضِ لِنَفْسِهِ یُسْتَحَبُّ لِلْمَرِیضِ أَنْ یَقُولَهُ وَ یُکَرِّرَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعِبَادِ وَ الْبِلَادِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ حَمْداً کَثِیراً طَیِّباً مُبَارَکاً فِیهِ عَلَی کُلِّ حَالٍ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ کَبِیراً کِبْرِیَاءَ رَبِّنَا وَ جَلَالَهُ وَ قُدْرَتَهُ بِکُلِّ مَکَانٍ اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ أَمْرَضْتَنِی لِقَبْضِ رُوحِی فِی مَرَضِی هَذَا فَاجْعَلْ رُوحِی فِی أَرْوَاحِ مَنْ سَبَقَتْ لَهُ مِنْکَ الْحُسْنَی وَ بَاعِدْنِی مِنَ النَّارِ کَمَا بَاعَدْتَ أَوْلِیَاءَکَ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنْکَ الْحُسْنَی (6).

أقول

سیأتی أخبار الأدعیة فی کتاب الدعاء و مضت أخبار الأدویة فی کتاب السماء و العالم.

ص: 212


1- 1. مکارم الأخلاق ص 417: و بعده: و الدواء منی فجعل یتداوی فأتی الشفاء.
2- 2. مکارم الأخلاق ص 417.
3- 3. مکارم الأخلاق ص 417.
4- 4. مکارم الأخلاق ص 417.
5- 5. مکارم الأخلاق ص 446.
6- 6. مکارم الأخلاق ص 447.

روایت3.

الخصال: بَراء بن عازب گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله ما را به تشییع جنازه و عیادت مریض امر فرمود... تا آخر روایت.(1)

روایت4.

الخصال: امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در وصیّتی به امام علی علیه السلام فرمود: ای علی، نماز جمعه و جماعت، اذان و اقامه گفتن، عیادت مریض، تشییع جنازه و ایستادن کنار قبر بر زنان واجب نیست... تا آخر روایت.(2)

روایت5.

الخصال: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: گفتن اذان و اقامه، نماز جمعه و جماعت، عیادت مریض و تشییع جنازه برزنان واجب نیست.(3)

روایت6.

مجالس ابن الشیخ: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: هر کسی از شخصی بیمار عیادت کند در رحمت خداوند غرق می­گردد، و به دو خاصره خویش اشاره فرمود، پس آن­گاه که نزد بیمار بنشیند رحمت او را در بر می­گیرد.(4)

روایت7.

مجالس ابن الشیخ: روایت شده که ابو موسی به عیادت امام حسن بن علی علیهما السلام رفت، پس امام علیه السلام فرمود: آیا برای عیادت آمده­ای یا دیدار؟ ابوموسی گفت: عیادت، امام فرمود: هیچ مردی شبانگاهان به عیادت بیماری نمی­رود مگر آنکه هفتاد هزار

ص: 215


1- . الخصال 2: 1
2- . الخصال 2: 97
3- . الخصال 2: 141
4- . أمالی الطوسی 1: 185

باب 3 نادر فی الطاعون و الفرار منه و ممن ابتلی به و موت الفجأة

روایات

«1»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ،: سُئِلَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ علیه السلام عَنِ الطَّاعُونِ أَ نَبْرَأُ مِمَّنْ یَلْحَقُهُ فَإِنَّهُ مُعَذَّبٌ فَقَالَ علیه السلام إِنْ کَانَ عَاصِیاً فَابْرَأْ مِنْهُ طُعِنَ أَمْ لَمْ یُطْعَنْ وَ إِنْ کَانَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُطِیعاً فَإِنَّ الطَّاعُونَ مِمَّا یُمَحِّصُ بِهِ ذُنُوبَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَذَّبَ بِهِ قَوْماً وَ یَرْحَمُ بِهِ آخَرِینَ وَاسِعَةٌ قُدْرَتُهُ لِمَا یَشَاءُ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّهُ جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً لِعِبَادِهِ وَ مُنْضِجاً لِثِمَارِهِمْ وَ مُبَلِّغاً لِأَقْوَاتِهِمْ وَ قَدْ یُعَذِّبُ بِهَا قَوْماً یَبْتَلِیهِمْ بِحَرِّهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِذُنُوبِهِمْ وَ فِی الدُّنْیَا بِسُوءِ أَعْمَالِهِمْ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَوْتُ الْفَجْأَةِ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ عَذَابٌ لِلْکَافِرِینَ.

أقول

قد مرت أخبار الفرار من الطاعون فی کتاب العدل و المعاد(1).

ص: 213


1- 1. راجع ج 6 ص 120- 124 من هذه الطبعة الحدیثة و فیها 20 حدیثا و آیة.

فرشته با او خارج شده و تا صبح­گاهان برایش طلب مغفرت می­کنند، و نخلی در بهشت برای او در نظر گرفته شده است.(1)

توضیح

حسین بن مسعود الفرّاء در کتاب شرح السنّة از ثوبة و او نیز از پدرش روایت کرده که امام علی علیه السلام دست مرا گرفت و فرمود: بیا به عیادت حسن بن علی برویم، پس ابو موسی اشعری را نزد او یافتیم، امام علی به ابوموسی فرمود: آیا به قصد عیادت آمده­ای یا دیدار؟ ابوموسی گفت: عیادت، امام علی علیه السلام فرمود: همانا از رسول خدا صلّی الله علیه و آله شنیدم که می­فرمود: هیچ مسلمانی صبح­گاهان به عیادت مسلمان دیگری نمی­رود مگر آنکه تا شامگاهان هفتاد هزار فرشته بر او درود می­فرستند، همچنین اگر مسلمانی شامگاهان به عیادت مسلمان دیگری برود تا صبح­گاهان هفتاد هزار فرشته بر او درود می­فرستند، و نخلی در بهشت برای او در نظر گرفته شده است؛ سپس گفته است: این حدیث، زیباست و بی دلیل از امام علی علیه السلام روایت شده است.

شیخ در النهایة گفته است: در حدیث آمده است: عیادت کننده از بیمار تا زمانی که از عیادت باز می­گردد گویا در میان دو ردیف از نخل­های بهشت گام برمی­دارد، (المخارف) جمع (مَخرَف): ردیفی از نخل، یعنی: ثوابی که عیادت کننده کسب می­کند به اندازه­ای است که گویا بر نخلی از نخل­های بهشتی قرار دارد و از ثمر آن می­چیند؛ و گفته شده (المخارف) جمع (مخرفة) است به معنای راهی است که بین دو ردیف نخل وجود دارد و عیادت کننده می­تواند از هر ردیفی که می­خواهد خرما بچیند، و گفته شده: (المخرفة): یعنی راه، یعنی: عیادت کننده بر راهی است که او را به بهشت می­رساند؛ و در حدیث دیگری آمده است: (عائدالمریض فی خرافة الجنّة) یعنی: عیادت کننده بیمار در حال چیدن میوه­های بهشتی است، گفته می­شود: (خَرفتُ النخلة أخرفها خَرافاً و خِرافاً) یعنی: خرما را چیدم و می­چینم؛ همچنین در حدیث دیگری آمده است: (عائد المریض علی خُرفة الجنّة) که (خُرفَة) با ضمه، به معنای خرمای رسیده­ای است که چیده شده است؛ و در حدیث دیگری روایت شده است: (عائد المریض له خریف فی الجنّة) یعنی: عیادت کننده بیمار از میوه­های بهشتی می­چیند، که در این حدیث (خریف) بر وزن (فعیل) به معنای (مخروف) بر وزن (مفعول) می­باشد پایان نقل قول.

امّا در احادیث روایت شده از سوی ما (خریف) به معنای دیگری تفسیر شده است، و آن معنایی است که شیخ کلینی(2) از ابوحمزه روایت کرده که امام باقر علیه السلام فرمود: هر مؤمنی که به عیادت مؤمن دیگری برود داخل در رحمت خداوند شده است و آن­گاه که بنشیند رحمت او را در برمی­گیرد، و هنگامی­ که از عیادت بر می­گردد، خداوند هفتاد هزار فرشته را مأمور می­کند تا برای او طلب مغفرت و رحمت کنند،

ص: 216


1- . أمالی الطوسی 2: 17
2- . الکافی 3: 120

باب 4 ثواب عیادة المریض و آدابها و فضل السعی فی حاجته و کیفیة معاشرة أصحاب البلاء

روایات

«1»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ أَنَّ عَلِیّاً علیهم السلام قَالَ: إِنَّ أَعْظَمَ الْعُوَّادِ أَجْراً عِنْدَ اللَّهِ لَمَنْ إِذَا عَادَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ خَفَّفَ الْجُلُوسَ إِلَّا أَنْ یَکُونَ الْمَرِیضُ یُحِبُّ ذَلِکَ وَ یُرِیدُهُ وَ یَسْأَلُهُ ذَلِکَ وَ قَالَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْعِیَادَةِ أَنْ یَضَعَ الْعَائِدُ إِحْدَی یَدَیْهِ عَلَی الْأُخْرَی أَوْ عَلَی جَبْهَتِهِ:

وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ عَادَ مَرِیضاً نَادَی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ یَا فُلَانُ طِبْتَ وَ طَابَ مَمْشَاکَ تَبَوَّأْتَ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْزِلًا(1).

بیان

یحتمل أن یکون وضع الید علی الید و علی الجبهة لإظهار الحزن و التأسف علی مرضه کما هو الشائع فلا یبعد أن یکون ذکرهما علی المثال و الممشی مصدر میمی بمعنی المشی.

«2»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِسَبْعٍ أَمَرَهُمْ بِعِیَادَةِ الْمَرْضَی وَ اتِّبَاعِ الْجَنَائِزِ وَ إِبْرَارِ الْقَسَمِ وَ تَسْمِیتِ الْعَاطِسِ وَ نَصْرِ الْمَظْلُومِ وَ إِفْشَاءِ السَّلَامِ وَ إِجَابَةِ الدَّاعِی (2).

ص: 214


1- 1. قرب الإسناد ص 10 و 11 ط نجف.
2- 2. قرب الإسناد ص 48 ط نجف و 34 ط حجر.

و تا همان ساعت از روزِ بعد فرشتگان می­گویند: خوش آمدی بهشت گوارای وجودت باد، و ای ابو حمزه در بهشت (خریف) برای او در نظر گرفته شده است، گفتم: فدایت گردم، (خریف) به چه معناست؟ امام فرمود: گوشه­ای از بهشت است که امکان تاختن سوار کار به مدّت چهل سال در آن وجود دارد.

روایت8.

مجالس ابن الشیخ: از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: مسلمان بر گردن برادر مسلمانش شش حقّ دارد: هنگامی­ که او را دید سلامش کند، هنگامی­ که بیمار شد به عیادتش برود، و هنگامی ­که وفات نمود در تشییع جنازه­اش شرکت کند،...تا آخر حدیث.(1)

روایت9.

مجالس الصدوق: امام صادق از پدرانش علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هر کسی سعی در برآورده ساختن حاجتی از حاجت­های شخصی بیمار داشته باشد، آن حاجت را برآورده سازد یا نسازد، مانند روزی که مادرش او را به دنیا آورده است از وجود گناهان پاک خواهد بود، پس مردی از انصار گفت: ای رسول خدا، پدرم و مادرم فدایت، اگر آن بیمار از خانواده خود انسان باشد آیا تلاش نمودن در رفع حاجت او دارای اجر بزرگتری نیست؟ پیامبر فرمود: آری.(2)

روایت10.

ثواب الأعمال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کسی به خاطر خداوند به عیادت شخصی بیمار برود، آن بیمار از خداوند برای عیادت کننده چیزی درخواست نمی­کند مگر اینکه خداوند درخواست او را اجابت می­فرماید.(3)

روایت11.

ثواب الأعمال: از امام باقر علیه السلام روایت شده است: موسی علیه السلام در میان سخنانی که با خداوند نجوا کرد فرمود: پروردگارا، مرا آگاه ساز که اجر و پاداشی که برای عیادت بیمار در نظر گرفته شده چه میزان است؟ خداوند عزّ و جلّ فرمود: فرشته­ای را مأمور می­کنم که

ص: 217


1- . أمالی الطوسی 2: 248
2- . أمالی الطوسی: 259
3- . ثواب الأعمال: 176
«3»

الْخِصَالُ، بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِاتِّبَاعِ الْجَنَائِزِ وَ عِیَادَةِ الْمَرِیضِ الْخَبَرَ(1).

«4»

وَ مِنْهُ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی وَصِیَّتِهِ لِعَلِیٍّ علیه السلام یَا عَلِیُّ لَیْسَ عَلَی النِّسَاءِ جُمُعَةٌ وَ لَا جَمَاعَةٌ وَ لَا أَذَانٌ وَ لَا إِقَامَةٌ وَ لَا عِیَادَةُ مَرِیضٍ وَ لَا اتِّبَاعُ جَنَازَةٍ وَ لَا تُقِیمُ عِنْدَ قَبْرٍ الْخَبَرَ(2).

«5»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ السُّکَّرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْبَصْرِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَیْسَ عَلَی النِّسَاءِ أَذَانٌ وَ لَا إِقَامَةٌ وَ لَا جُمُعَةٌ وَ لَا جَمَاعَةٌ وَ لَا عِیَادَةُ الْمَرِیضِ وَ لَا اتِّبَاعُ الْجَنَائِزِ(3).

«6»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْحَلَّالِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ زُفَرَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَشْرَسَ الْخُرَاسَانِیِّ عَنْ أَیُّوبَ السِّجِسْتَانِیِّ عَنْ أَبِی قِلَابَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ عَادَ مَرِیضاً فَإِنَّهُ یَخُوضُ فِی الرَّحْمَةِ وَ أَوْمَأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی حَقْوَیْهِ فَإِذَا جَلَسَ عِنْدَ الْمَرِیضِ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَةُ(4).

«7»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّوَیْهِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَصْرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَکْرٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ حُبَابٍ عَنِ مُحَمَّدِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ شُعْبَةَ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نَافِعٍ: أَنَّ أَبَا مُوسَی عَادَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ علیهما السلام فَقَالَ الْحَسَنُ علیه السلام أَ عَائِداً جِئْتَ أَوْ زَائِراً فَقَالَ عَائِداً فَقَالَ مَا مِنْ رَجُلٍ یَعُودُ مَرِیضاً مُمْسِیاً إِلَّا خَرَجَ مَعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ

ص: 215


1- 1. الخصال ج 2 ص 1.
2- 2. الخصال ج 2 ص 97.
3- 3. الخصال ج 2 ص 141.
4- 4. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 185.

تا روز قیامت در قبر از عیادت کننده عیادت کند.(1)

روایت12.

السرائر: عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدیم که می­فرماید: شایسته است هر یک از شما که بیمار می­گردد برادرانش را از بیماری خود آگاه سازد تا به عیادت او بیایند، پس به خاطر آنان مأجور شود و آنان نیز به خاطر او مأجور شوند، از امام پرسیدند: درست است که آنان به دلیل عیادت کردن از بیمار مأجور هستند ولی بیمار چگونه به خاطر آنان مأجور خواهد بود؟ امام فرمود: به خاطر اینکه باعث شده است که آنان کسب حسنات کنند، پس مأجور خواهد بود و با این کار حسنه­ای برای او ثبت خواهد شد، و به این واسطه جایگاهش ده مرتبه بالاتر خواهد رفت و ده گناه از او زدوده خواهد شد.

سپس امام صادق علیه السلام فرمود: و شایسته است که اولیای میّت در میان شما براداران میّت را از مرگ او آگاه گردانند، تا در تشییع جنازه او حاضر شده و بر او نماز بخوانند و برایش طلب مغفرت کنند، و برای برادران میّت کسب اجر کنند و برای میّت طلب مغفرت کند و اولیای میّت نیز به سبب آنان و به سبب کسب طلب مغفرت­شان برای میّت خود کسب اجر می کنند.(2)

توضیح

لفظ (فی) در حدیث در معنای سببیّه به کار رفته است، و در الکافی(3) آمده است: و با این کار ده حسنه برای او ثبت خواهد شد.

روایت13.

طبّ الأئمة: وشّاء از امام رضا علیه اسلام روایت کرده که فرمود: هرگاه یکی از شما بیمار گشت پس باید به مردم خبر داده و اجازه دهد که به عیادتش بیایند، چرا که هیچ انسانی وجود ندارد مگر آنکه دعایی مستجاب برای او در نظر گرفته شده است، سپس فرمود: آیا می­دانی منظور از مردم کیست؟ گفتم؟ امّت محمّد صلّی الله علیه و آله، فرمود: منظور از مردم، شیعیان ما می­باشد. (4)

روایت14.

ثواب الأعمال: ابوهریرة و ابن عباس روایت کرده­اند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هر کسی به عیادت شخصی بیمار برود، به ازای هر قدمی که بر می دارد تا به خانه خویش بر گردد، هفتاد هزار هزار

ص: 218


1- . ثواب الأعمال: 176
2- . السرائر: 474
3- . الکافی 3:117
4- . طب الأئمة: 16

مَلَکٍ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ حَتَّی یُصْبِحَ وَ کَانَ لَهُ خَرِیفٌ فِی الْجَنَّةِ(1).

بیان

رَوَی الْحُسَیْنُ بْنُ مَسْعُودٍ الْفَرَّاءُ فِی شَرْحِ السُّنَّةِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ ثَوْبَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: أَخَذَ عَلِیٌّ علیه السلام بِیَدِی فَقَالَ انْطَلِقْ إِلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ نَعُودُهُ فَوَجَدْنَا عِنْدَهُ أَبَا مُوسَی الْأَشْعَرِیَّ قَالَ یَعْنِی عَلِیّاً لِأَبِی مُوسَی عَائِداً جِئْتَ أَمْ زَائِراً فَقَالَ عَائِداً فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام فَإِنِّی سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَعُودُ مُسْلِماً غُدْوَةً إِلَّا صَلَّی عَلَیْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ حَتَّی یُمْسِیَ وَ لَا یَعُودُهُ مَسَاءً إِلَّا صَلَّی عَلَیْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ حَتَّی یُصْبِحَ وَ کَانَ لَهُ خَرِیفٌ فِی الْجَنَّةِ ثُمَّ قَالَ هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ.

و قد روی عن علی علیه السلام من غیر وجه.

و قال فی النهایة فی الحدیث عائد المریض علی مخارف الجنة حتی یرجع المخارف جمع مخرف بالفتح و هو الحائط من النخل أی إن العائد فیما یحوزه من الثواب کأنه علی نخل الجنة یخترف ثمارها و قیل المخارف جمع مخرفة و هی سکة بین صفین من نخل یخترف من أیهما شاء أی یجتنی و قیل المخرفة الطریق أی إنه علی طریق یؤدیه إلی الجنة و فی حدیث آخر عائد المریض فی خرافة الجنة أی فی اجتناء ثمرها یقال خرفت النخلة أخرفها خرافا و خرافا و فی حدیث آخر عائد المریض علی خرفة الجنة(2) الخرفة بالضم اسم ما یخترف من النخل حین یدرک و فی حدیث آخر عائد المریض له خریف فی الجنة أی مخترف من ثمرها فعیل بمعنی مفعول انتهی.

و فسر الخریف فی أخبارنا بمعنی آخر و هو مَا رَوَاهُ الْکُلَیْنِیُ (3) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: أَیُّمَا مُؤْمِنٍ عَادَ مُؤْمِناً خَاضَ الرَّحْمَةَ خَوْضاً فَإِذَا جَلَسَ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَةُ فَإِذَا انْصَرَفَ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ وَ یَتَرَحَّمُونَ

ص: 216


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 17.
2- 2. زیادة من النهایة.
3- 3. الکافی ج 3 ص 120.

حسنه برای او ثبت خواهد شد و هفتاد هزار هزار گناه از گناهان او زدوده خواهد شد، و هفتاد هزار هزار به درجات او افزوده خواهد شد، و هفتاد هزار هزار فرشته مأمور خواهند شد تا روز قیامت از او در قبرش عیادت کنند و برایش طلب مغفرت کنند.(1)

اعلام الدین: نظیر این حدیث به صورت مرسل از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده است.

روایت15.

منتهی المطلب: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: از بیماران خود عیادت کنید و از آنان بخواهید که برای شما دعا کنند، به راستی که دعای آنان با دعای فرشتگان برابری می­کند. (2)

روایت16.

اعلام الدین دیلمی: از امام صادق علیه السلام روایت شده که خیثمة فرمود: به دوست­داران ما سلام برسان و آنان را به تقوای خداوند و انجام عمل صالح سفارش کن، و اینکه تندرستان ایشان از بیماران­شان عیادت کنند و توانگران ایشان به مستمندان­شان کمک کنند، و زندگان ایشان در تشییع جنازه مردگان­شان حاضر شوند، و در خانه­ها گِرد آیند و علم دین را یادآوری کنند که با این کار امر ما زنده گردانده می­شود، خداوند رحمت کند کسی که امر ما را زنده می­گرداند.

دوست­داران ما را آگاه ساز که ما در مقابل خداوند جز با داشتن عمل صالح به آنان سودی نمی­رسانیم، و به راستی که ولایت ما جز با پرهیزگاری و اجتهاد حاصل نمی­شود، و شدیدترین عذاب در روز قیامت نصیب کسی خواهد شد که به توصیف عدالت بپردازد سپس بر خلاف آن با دیگران رفتار کند.(3)

روایت17.

نوادرالراوندیّ: امام جعفرصادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هر کسی به خاطر خداوند به دیدار برادری برود و یا از بیماری عیادت کند، ندا دهنده­ای از آسمان ندا سر می­دهد: خوش آمدی و قدم گذاردن­هایت نیکوست، در بهشت جایگاهی را برای خود انتخاب نمودی.(4)

روایت18.

مجالس الشیخ: امام موسی کاظم از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: خداوند عزّ و جلّ در روز قیامت بنده­ای از بندگانش را سرزنش کرده و می­فرماید: ای بنده­ام، چه چیز تو را از عیادت من به هنگام بیماری منع کرد؟ بنده می­گوید:

ص: 219


1- . ثواب الأعمال: 260
2- . المنتهی تألیف علّلامة: 425
3- . نسخه خطی اعلام الدین، و الکافی 2: 175
4- . نوادر الراوندی: 11

عَلَیْهِ وَ یَقُولُونَ طِبْتَ وَ طَابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ إِلَی تِلْکَ السَّاعَةِ مِنْ غَدٍ وَ کَانَ لَهُ یَا أَبَا حَمْزَةَ خَرِیفٌ فِی الْجَنَّةِ قُلْتُ مَا الْخَرِیفُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ زَاوِیَةٌ فِی الْجَنَّةِ یَسِیرُ الرَّاکِبُ فِیهَا أَرْبَعِینَ عَاماً.

«8»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ الشَّیْبَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِی شَیْبَةَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنِ الْحَارِثِ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: إِنَّ لِلْمُسْلِمِ عَلَی أَخِیهِ الْمُسْلِمِ مِنَ الْمَعْرُوفِ سِتّاً یُسَلِّمُ عَلَیْهِ إِذَا لَقِیَهُ وَ یَعُودُهُ إِذَا مَرِضَ وَ یَشْهَدُهُ إِذَا مَاتَ الْخَبَرَ(1).

«9»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ حَمْزَةَ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَبْهَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیِّ عَنْ شُعَیْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ سَعَی لِمَرِیضٍ فِی حَاجَةٍ قَضَاهَا أَوْ لَمْ یَقْضِهَا خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَإِنْ کَانَ الْمَرِیضُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ أَ وَ لَیْسَ ذَاکَ أَعْظَمَ أَجْراً إِذَا سَعَی فِی حَاجَةِ أَهْلِ بَیْتِهِ قَالَ نَعَمْ (2).

«10»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ فُضَیْلٍ أَبِی مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ عَادَ مَرِیضاً فِی اللَّهِ لَمْ یَسْأَلِ الْمَرِیضُ لِلْعَائِدِ شَیْئاً إِلَّا اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ (3).

«11»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ فِیمَا نَاجَی بِهِ مُوسَی علیه السلام رَبَّهُ أَنْ قَالَ یَا رَبِّ أَعْلِمْنِی مَا بَلَغَ مِنْ عِیَادَةِ الْمَرِیضِ مِنَ الْأَجْرِ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ أُوَکِّلُ بِهِ مَلَکاً یَعُودُهُ فِی قَبْرِهِ

ص: 217


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 248.
2- 2. أمالی الصدوق ص 259 فی حدیث المناهی.
3- 3. ثواب الأعمال: 176.

تو پاک و منزّهی، تو پروردگار بندگان هستی و هیچ­گاه آزرده و بیمار نمی­گردی. خداوند می­فرماید: برادر مؤمنت بیمار شد و از او عیادت نکردی، به عزّت و شکوهم قسم اگر به عیادتش می­رفتی مرا نزد او می­یافتی، سپس نیازمندی­های تو را به عهده گرفته و آنها را برایت برآورده می­ساختم، و این از کرامت­ها و بزرگواری­های بنده مؤمن من است، و من بخشنده و مهربان هستم.(1)

روایت19.

مجالس الشیخ: ابوهریرة از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: خداوند متعال می­فرماید: ای فرزند آدم، بیمار گشتم و به عیادتم نیامدی؟ می­گوید: پروردگارا، چگونه به عیادت تو بیایم درحالی که تو پروردگار جهانیان هستی؟ خداوند می­فرماید: فلان بنده من بیمار گشت، اگر به عیادتش می­رفتی مرا نزد او می­یافتی، همچنین از تو طلب آب کردم و مرا ننوشاندی؟ می­گوید: چگونه تو را بنوشانم در حالی که پروردگار جهانیان هستی؟ خداوند می­فرماید: فلان بنده من از تو طلب آب کرد و اگر او را می­نوشاندی پاداش آن را نزد من می­یافتی، و از تو طلب غذا کردم و مرا غذا ندادی؟ می­گوید: چگونه تو را غذا دهم در حالی که پروردگار جهانیان هستی؟ خداوند می­فرماید: فلان بنده من از تو طلب غذا کرد و به او غذا ندادی و اگر او را غذا می­دادی، (پاداش) آن را نزد من می­یافتی.(2)

روایت20.

از سلمان رضی الله عنه روایت شده است: رسول خدا صلّی الله علیه و آله به عیادت من که بیمار بودم آمد و فرمود: خداوند بیماری و رنج را از تو برطرف ساخته و اجر و پاداشت را بزرگ گردانَد و تا زمانی که اجلت فرا می­رسد تو را در دین و جسمت سالم گرداند.(3)

غررالدرر: تألیف سید حیدر نظیر این حدیث از سلمان روایت شده است.

روایت21.

مجالس الشیخ: حسین بن زید بن علی گوید: با امام جعفرصادق علیه السلام نزد مردی از خاندان ما که بیمار بود رفتیم، امام به او فرمود: خداوند عافیت و سلامتی را از یاد تو ببرد ولی شکرگزاری عافیت را از یاد تو نبرد؛ هنگامی­ که از نزد آن مرد خارج شدیم به امام گفتم: سرورم، این چه دعایی

ص: 220


1- . أمالی الطوسی 2: 242
2- . أمالی الطوسی 2: 243
3- . أمالی الطوسی 2: 244

إِلَی مَحْشَرِهِ الْحَدِیثَ (1).

«12»

السَّرَائِرُ، مِنْ کِتَابِ الْمَشِیخَةِ لِلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی وَلَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: یَنْبَغِی لِلْمَرِیضِ مِنْکُمْ أَنْ یُؤَذِّنَ لِإِخْوَانِهِ بِمَرَضِهِ فَیَعُودُهُ فَیُؤْجَرُ فِیهِمْ وَ یُؤْجَرُونَ فِیهِ قَالَ فَقِیلَ لَهُ نَعَمْ هُمْ یُؤْجَرُونَ لِمَشْیِهِمْ إِلَیْهِ فَهُوَ کَیْفَ یُؤْجَرُ فِیهِمْ قَالَ فَقَالَ بِاکْتِسَابِهِ لَهُمُ الْحَسَنَاتِ فَیُؤْجَرُ فِیهِمْ فَیُکْتَبُ لَهُ بِذَلِکَ حَسَنَةٌ وَ تُرْفَعُ لَهُ بِذَلِکَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ وَ تُمْحَی عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ.

قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ یَنْبَغِی لِأَوْلِیَاءِ الْمَیِّتِ مِنْکُمْ أَنْ یُؤْذِنُوا إِخْوَانَ الْمَیِّتِ بِمَوْتِهِ فَیَشْهَدُوا جَنَازَتَهُ وَ یُصَلُّوا عَلَیْهِ وَ یَسْتَغْفِرُوا لَهُ وَ یَکْتَسِبَ لَهُمُ الْأَجْرَ وَ یَکْتَسِبَ لِمَیِّتِهِ الِاسْتِغْفَارَ وَ یَکْتَسِبَ هُوَ الْأَجْرَ فِیهِمْ وَ فِیمَا اکْتَسَبَ لِمَیِّتِهِ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ(2).

بیان

لفظة فی فی المواضع للسببیة و فی الکافی (3) فیکتب له بذلک عشر حسنات.

«13»

طِبُّ الْأَئِمَّةِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَلَفٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: إِذَا مَرِضَ أَحَدُکُمْ فَلْیَأْذَنْ لِلنَّاسِ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ لَهُ دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَةٌ ثُمَّ قَالَ علیه السلام أَ تَدْرِی مَنِ النَّاسُ قُلْتُ أُمَّةُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله قَالَ النَّاسُ هُمْ شِیعَتُنَا(4).

«14»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ وَ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: وَ مَنْ عَادَ مَرِیضاً فَلَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ خَطَاهَا حَتَّی یَرْجِعَ إِلَی مَنْزِلِهِ سَبْعُونَ أَلْفَ أَلْفِ

ص: 218


1- 1. ثواب الأعمال ص 176.
2- 2. السرائر: 474.
3- 3. الکافی ج 3 ص 117.
4- 4. طبّ الأئمّة ص 16.

بود که در حقّ این مرد به درگاه خدا مطرح نمودی؟ امام فرمود: ای حسین، عافیت مُلکی پنهان است؛ ای حسین، عافیت نعمتی است که هرگاه از دست رود به یاد آورده می­شود و هرگاه موجود باشد فراموش می­گردد، پس به آن مرد گفتم: خداوند عافیت را با فراهم شدن آن از یاد تو پاک گرداند و شکرگزاری وجود آن را از یاد تو پاک نگرداند که به خاطرش پشیمان شوی، ای حسین، پدرم از پدرانش علیهم السلام برایم روایت کرد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ای صاحبِ تندرستی، تمام آرزوها به تو ختم می­شود.(1)

توضیح

یعنی: مردم آرزویِ داشتنِ حال و وضعیت تو را دارند، یا یعنی: آرزوها و یا نهایت آرزوها برای تو فراهم شده است، ولی معنای نخست صحیح­تر به نظر می­رسد.

روایت22.

مجالس الشیخ: از امام علی علیه السلام روایت شده که از رسول خدا صلّی الله علیه وآله شنیدم که می­فرماید: هیچ مسلمانی نیست که صبح­گاهان از مسلمان دیگری عیادت کند مگر اینکه هفتاد هزار فرشته تا شامگاهان بر او درود می­فرستند و اگر شامگاهان به عیادت برود، هفتاد هزار فرشته تا صبح­گاهان بر او درود می­فرستند، و نخلی (یا چیدن میوه­ها) در بهشت برای او در نظر گرفته شده است.(2)

توضیح

در القاموس آمده است: (خَرَف الثمارَ خَرفاً و مَخرَفاً و خِرافاً) یعنی: میوه­ها را چید، و (خَراف و خِراف): فصل چیدن میوه، و (الخرائف): نخلی که با دست گرفته می­شود تا خرمای آن چیده شود پایان نقل قول؛ این حدیث بر این نکته دلالت می­کند که اجر و پاداش عیادت کردن از بیمار درآغاز و انتهای روز یکسان است، و چه بسا از حدیث این نکته استنباط می­شود که آنچه شایع شده مبنی بر اینکه عیادت از بیمار در شب شایسته نیست هیچ اعتباری ندارد.

روایت23.

مجالس الشیخ: از عبدالله بن نافع روایت شده که ابوموسی از حسن بن علی عیادت کرد، پس امام علی علیه السلام به او فرمود: هان که آنچه در درون ما علیه تو می­گذرد ما را از گفتن آنچه که شنیده­ایم منع نمی­کند: هر کسی صبح­گاهان از شخص بیماری عیادت کند هفتاد هزار فرشته او را همراهی می­کنند و تا شامگاهان برای او طلب مغفرت می­کنند و اگر شامگاهان به عیادت برود تا صبح­گاهان این عمل تکرار می­شود، و برای او دو ردیف نخل در بهشت در نظر گرفته شده (که از هر یک که بخواهد خرما می­چیند).(3)

ص: 221


1- . أمالی الطوسی 2: 245
2- . أمالی الطوسی 2: 248
3- . أمالی الطوسی 2: 249

حَسَنَةٍ وَ یُمْحَی عَنْهُ سَبْعُونَ أَلْفَ أَلْفِ سَیِّئَةٍ وَ یُرْفَعُ لَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ وُکِّلَ بِهِ سَبْعُونَ أَلْفَ أَلْفِ مَلَکٍ یَعُودُونَهُ فِی قَبْرِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ(1).

أعلام الدین، عنه صلی الله علیه و آله مرسلا: مثله.

«15»

مُنْتَهَی الْمَطْلَبِ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: عُودُوا مَرْضَاکُمْ وَ سَلُوهُمُ الدُّعَاءَ فَإِنَّهُ یَعْدِلُ دُعَاءَ الْمَلَائِکَةِ(2).

«16»

أَعْلَامُ الدِّینِ لِلدَّیْلَمِیِّ، عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: أَنَّهُ قَالَ لِخَیْثَمَةَ أَبْلِغْ مَوَالِیَنَا السَّلَامَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَی اللَّهِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ وَ أَنْ یَعُودَ صَحِیحُهُمْ مَرِیضَهُمْ وَ لْیَعُدْ غَنِیُّهُمْ عَلَی فَقِیرِهِمْ وَ لْیَحْضُرْ حَیُّهُمْ جَنَازَةَ مَیِّتِهِمْ وَ أَنْ یَتَأَلَّفُوا فِی الْبُیُوتِ وَ یَتَذَاکَرُوا عِلْمَ الدِّینِ فَفِی ذَلِکَ حَیَاةُ أَمْرِنَا رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْیَا أَمْرَنَا وَ أَعْلِمْهُمْ یَا خَیْثَمَةُ أَنَّا لَا نُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِلَّا بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ وَ أَنَّ وَلَایَتَنَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَذَاباً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَی غَیْرِهِ (3).

«17»

نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ زَارَ أَخاً فِی اللَّهِ أَوْ عَادَ مَرِیضاً نَادَی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ طِبْتَ وَ طَابَ مَمْشَاکَ تَبَوَّأْتَ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْزِلَکَ (4).

«18»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِیهِ إِسْحَاقَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: یُعَیِّرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْداً مِنْ عِبَادِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیَقُولُ عَبْدِی مَا مَنَعَکَ إِذَا مَرِضْتُ أَنْ تَعُودَنِی فَیَقُولُ:

ص: 219


1- 1. ثواب الأعمال ص 260.
2- 2. المنتهی للعلامة ص 425.
3- 3. اعلام الدین مخطوط، و الحدیث فی الکافی ج 2 ص 175.
4- 4. نوادر الراوندیّ ص 11.

روایت24.

مجالس الشیخ: از امام علی علیه السلام روایت شده که هرگاه رسول خدا صلّی الله

علیه و آله به عیادت بیمار می­رفت می­فرمود: «أَذْهِبِ الْبَأْسَ رَبَّ النَّاسِ وَ اشْفِ أَنْتَ الشَّافِی وَ لَا شَافِیَ إِلَّا أَنْتَ» ای پروردگار مردم، ناراحتی و گرفتاری را از بین ببر، این بیمار را شفابخش که شفابخش فقط تویی و شفا دهنده­ای جز تو وجود ندارد.(1)

توضیح

عامّه این حدیث را از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت کرده و به آخر آن افزوده­اند: «اشف شفاء لا یغادر سقما» به گونه­ای او را شفا ببخش که هیچ مرضی را باقی نگذارد .

روایت25.

مجالس الشیخ: از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ندای ندا دهنده را پاسخ گویید، از بیمار عیادت کنید، هدیه را بپذیرید و به مسلمانان ستم روا مدارید.(2)

روایت26.

مجالس الشیخ: از جابر بن عبدالله روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: یک روز در میان (یا دو روز یک بار) به عیادت بیمار بروید (و هر روز نروید)، مگر اینکه بیماری بر او غلبه کرده باشد.(3)

توضیح

جوهری گوید: (الغَبّ) یعنی: شتر یک روز به آبشخور رفت و یک روز نرفت، می­گویی: (غَبَّت الإبلُ تَغُبّ غبّاً) یعنی: شتر یک روز در میان آب خورد؛ کسائیّ گوید: (أغببتَ القومَ و غَببتَ عنهم) یعنی: یک روز در میان به دیدار آن قوم رفتی، و (الغبّ فی الزیارة) یعنی: یک روز در میان به دیدار کسی رفتن، حسن گوید: یعنی در هر هفته یک بار به دیدار کسی رفتن، گفته می­شود: (زُر غبّاً تَزدَد حبّاً) یعنی: چند روز یک بار به دیدن کسی برو تا دوستی افزوده شود؛ و (أغبّنا فلانً) یعنی: فلانی چند روز یک بار به دیدن ما آمد؛ و در حدیث آمده است: (أغبّوا فی عیادة المریض و أرِبعوا)، می­گوید: یک روز در میان به عیادت مریض بروید، یا دو روز به عیادت مریض نروید و روز سوّم بروید.

شیخ در النهایه گفته است: (الغبّ) در ابتدا به معنای به آبشخور رفتن یک روز در میان شتر به کار رفته است، سپس در معنای به دیدن کسی رفتن نیز به کار رفته است، اگر چه این دیدن با فاصله زمانی چند روزه انجام پذیرد، گفته می­شود: (غبَّ الرجل) یعنی: بعد از چند روز به دیدن آمد، و حسن گوید: در هر هفته یک بار به دیدن آمد، و حدیث (أغبّوا فی عیادة المریض) نیز به همین معنا به کار رفته است یعنی:

ص: 222


1- . أمالی الطوسی 2: 252
2- . أمالی الطوسی 2: 253
3- . أمالی الطوسی 2: 253

سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ أَنْتَ رَبُّ الْعِبَادِ لَا تَأْلَمُ وَ لَا تَمْرَضُ فَیَقُولُ مَرِضَ أَخُوکَ الْمُؤْمِنُ فَلَمْ تَعُدْهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِی عِنْدَهُ ثُمَّ لَتَکَفَّلْتُ بِحَوَائِجِکَ فَقَضَیْتُهَا لَکَ وَ ذَلِکَ مِنْ کَرَامَةِ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ وَ أَنَا الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ (1).

«19»

وَ مِنْهُ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَی بْنِ خَلَفٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ حُبَابٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَبِی رَافِعٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ ابْنَ آدَمَ مَرِضْتُ فَلَمْ تَعُدْنِی قَالَ یَا رَبِّ کَیْفَ أَعُودُکَ وَ أَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِینَ قَالَ مَرِضَ فُلَانٌ عَبْدِیَ فَلَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِی عِنْدَهُ وَ اسْتَسْقَیْتُکَ فَلَمْ تَسْقِنِی قَالَ کَیْفَ وَ أَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِینَ قَالَ اسْتَسْقَاکَ عَبْدِی فُلَانٌ وَ لَوْ سَقَیْتَهُ لَوَجَدْتَ ذَلِکَ عِنْدِی وَ اسْتَطْعَمْتُکَ فَلَمْ تُطْعِمْنِی قَالَ کَیْفَ وَ أَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِینَ قَالَ اسْتَطْعَمَکَ عَبْدِی وَ لَمْ تُطْعِمْهُ وَ لَوْ أَطْعَمْتَهُ لَوَجَدْتَ ذَلِکَ عِنْدِی (2).

«20»

وَ مِنْهُ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ صَبِیحٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الرُّمَّانِیِّ عَنْ زَاذَانَ عَنْ سَلْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: دَخَلَ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَعُودُنِی وَ أَنَا مَرِیضٌ فَقَالَ کَشَفَ اللَّهُ ضُرَّکَ وَ عَظَّمَ أَجْرَکَ وَ عَافَاکَ فِی دِینِکَ وَ جَسَدِکَ إِلَی مُدَّةِ أَجَلِکَ (3).

غرر الدرر، للسید حیدر عن سلمان: مثله.

«21»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ: دَخَلْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عَلَی رَجُلٍ مِنْ أَهْلِنَا وَ کَانَ مَرِیضاً فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَنْسَاکَ اللَّهُ الْعَافِیَةَ وَ لَا أَنْسَاکَ الشُّکْرَ عَلَیْهَا فَلَمَّا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِ الرَّجُلِ قُلْتُ لَهُ یَا سَیِّدِی مَا هَذَا الدُّعَاءُ

ص: 220


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 242.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 243.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 244.

هر روز از بیمار عیادت نکنید، چرا که از کثرت عیادت کنندگان به تنگ می­آید، پایان نقل قول.

می­گویم

آشکار است که مقصود از (غبّ) در حدیث مذکور این است که یک روز در میان به عیادت بیمار بروید، و این فرموده: (إلّا أن یکون مغلوباً) یعنی: مگر اینکه بیماری بر او غلبه کند به این ترتیب که بیماری او شدّت گرفته و یا بیهوش باشد، پس در این صورت لازم است که عیادت او به تأخیر افتد و با خانواده­اش تنها گذاشته شود.

روایت27.

مجالس الشیخ: از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: به منظور کامل شدن عیادت، یک نفر از شما دستش را بر روی پیشانی یا دست بگذارد و از او بپرسد که حالش چطور است، و سلام و احوالپرسی در میان شما همراه با مصافحه باشد.(1)

روایت28.

مجالس الشیخ: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: از جمله اسباب کامل شدن عیادت بیمار آن است که هرگاه بر او وارد گشتی دستت را بر روی سرت قرار داده و بگویی: صبح یا شب را چگونه گذراندی؟ پس آن­گاه که نزد او می­نشینی، رحمت خداوند تو را در بر خواهد گرفت، و هنگامی­که از نزد او خارج می­شوی از پَس و پیش در رحمت خداوند داخل می­شوی، و در این هنگام با دست مبارکش به خاصره (یا لگن) خویش اشاره فرمود.(2)

توضیح

از حدیث اوّل (شماره 27) نیز چنین پیداست که مرجع ضمیر (هاء) در (جبهة) و (یده)، بیمار می­باشد نه عیادت کننده، چنان که در این حدیث (شماره 28) به صورت صریح به آن اشاره شده است، و این امر مخالف با نخستین روایتی است که در آغاز باب ذکر گردید و از نظر سند قوی­تر بود، ولی این حدیث از نظر معنایی واضح­تر است، همچنین ممکن است که انجام هر دو عمل را با هم مستحبّ دانست، ولی این دو حدیث عامّی هستند. (الحَقو) یعنی: مکان بستن شلوار و پاپوش، و اشاره به آن کنایه از کثرت رحمت است، پس گویا رحمت را به آبی تشبیه کرده است که عیادت کننده در آن فرو می­رود و به دو خاصره­اش می­رسد .

روایت29.

مجالس الشیخ: از ابن عباس روایت شده که از پیامبر صلّی الله علیه و آله پرسیده شد: صبح را چگونه گذراندید؟ فرمود: بهتر از قومی که در تشییع جنازه حاضر نشدند و از هیچ بیماری عیادت نکردند.(3)

ص: 223


1- . أمالی الطوسی 2: 253
2- . أمالی الطوسی 2: 253
3- أمالی الطوسی 2: 253

الَّذِی دَعَوْتَ بِهِ لِلرَّجُلِ فَقَالَ یَا حُسَیْنُ الْعَافِیَةُ مُلْکٌ خَفِیٌّ یَا حُسَیْنُ إِنَّ الْعَافِیَةَ نِعْمَةٌ إِذَا فُقِدَتْ ذُکِرَتْ وَ إِذَا وُجِدَتْ نُسِیَتْ فَقُلْتُ لَهُ أَنْسَاکَ اللَّهُ الْعَافِیَةَ بِحُصُولِهَا وَ لَا أَنْسَاکَ الشُّکْرَ عَلَیْهَا لِتَنْدَمَ لَهُ یَا حُسَیْنُ إِنَّ أَبِی خَبَّرَنِی عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ یَا صَاحِبَ الْعَافِیَةِ إِلَیْکَ انْتَهَتِ الْأَمَانِیُ (1).

بیان

أی یتمنی الناس حالک أو حصل لک أمانیک أو نهایتها و الأول أظهر.

«22»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ مُسَدِّدِ بْنِ أَبِی یُوسُفَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ سَیَّارٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ دُکَیْنٍ عَنْ إِسْرَائِیلَ بْنِ یُونُسَ عَنْ یَزِیدَ بْنِ خَیْثَمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَعُودُ مُسْلِماً غُدْوَةً إِلَّا صَلَّی عَلَیْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ حَتَّی یُمْسِیَ وَ إِذَا عَادَهُ مَسَاءً صَلَّی عَلَیْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ حَتَّی یُصْبِحَ وَ کَانَ لَهُ خِرَافٌ فِی الْجَنَّةِ(2).

بیان

فی القاموس خرف الثمار خرفا و مخرفا و خرافا و یکسر جناه و کسحاب و بکسر وقت اختراف الثمار و الخرائف النخل اللاتی تخرص انتهی و یدل علی أن عیادة المریض فی صدر النهار و آخره سواء فی الأجر و ربما یستفاد منه أن ما شاع من أنه لا ینبغی أن یعاد المریض فی المساء لا عبرة به.

«23»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ شُرَیْحِ بْنِ یُونُسَ عَنْ هُشَیْمِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ یَعْلَی بْنِ عَطَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نَافِعٍ: أَنَّ أَبَا مُوسَی عَادَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام أَمَا إِنَّهُ لَا یَمْنَعُنَا مَا فِی أَنْفُسِنَا عَلَیْکَ أَنْ نُحَدِّثَکَ بِمَا سَمِعْنَا أَنَّهُ مَنْ عَادَ مَرِیضاً شَیَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ کُلُّهُمْ یَسْتَغْفِرُ لَهُ إِنْ کَانَ مُصْبِحاً حَتَّی یُمْسِیَ وَ إِنْ کَانَ مَسَاءً حَتَّی یُصْبِحَ وَ کَانَ لَهُ خَرِیفٌ فِی الْجَنَّةِ(3).

ص: 221


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 245.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 248.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 249.

روایت30.

الجواهر کراجکی: از پیامبرصلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: سه بیمار عیادت ندارند: بیماری که دارای دُمل است، بیماری که مبتلا به دندان درد است، بیماری که مبتلا به چشم درد است.

روایت31.

دعوات الراوندی: پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: هر کسی از بیماری عیادت کند، پیوسته در میان میوه­های بهشت خواهد بود.

توضیح

این حدیث در شرح السنّة از ثوبان روایت شده و به آخر آن چنین افزوده است: پرسیدند: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله، منظور از (خُرفة الجنّة) چیست؟ فرمود: میوه­های بهشت.

روایت32.

دعوات الراوندی: امام صادق علیه السلام فرموده است: هر مؤمنی که صبح­گاهان از برادر مؤمن و بیمارش عیادت کند، هفتاد هزار فرشته او را همراهی می­کنند، و آن­گاه که نزد بیمار بنشیند رحمت او را در برخواهد گرفت و فرشتگان برایش طلب مغفرت می­کنند، و اگر شامگاهان از برادر بیمارش عیادت کند این عمل تا صبح­گاهان تکرار خواهد شد.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: هرکسی نزد بیماری برود و هفت مرتبه بگوید: «أَسْأَلُ اللَّهَ الْعَظِیمَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ أَنْ یَشْفِیَکَ» {از خداوند بزرگ که پروردگار عرش عظیم است مسألت دارم که تو را شفا بخشد،} آن بیمار شفا می­یابد البته اگر اجلش فرا نرسیده باشد.

همچنین پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: ای علی، نماز جمعه، عیادت بیمار و تشییع جنازه بر زنان واجب نیست.

و فرموده است: به فاصله پیمودن یک مایل راه برو و از بیمار عیادت کن و به فاصله پیمودن دو مایل برو در تشییع جنازه شرکت کن .

و درباره اهل ذمّه فرموده است: در مجالس به صورت یکسان و هم ردیف با آنان ننشینید، از بیماران آن­ها عیادت نکنید و جنازه آن­ها را تشییع نکنید.

امام علی علیه السلام هرگاه بیماری را مشاهده می­کرد که شفا یافته است می­فرمود: پاک شدن از گناهان بر تو مبارک باد.

امام صادق علیه السلام فرموده است: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده: از بیماران عیادت و در تشییع جنازه­ها شرکت کنید که شما را به یاد آخرت می­اندازد، و برای بیمار دعا کرده و بگویید: خداوندا، این بیمار را با شفای خویش، شفا ببخش و با درمان خویش مداوا کن و بلا و مصیبت خویش را از او دور گردان.

و فرموده است: هر کسی خوراک مورد اشتهای بیمار را به او بخوراند، خداوند از میوه­های بهشت به او می­خوراند.

روایت33.

کنز کراجکی: از جابر انصاری روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: عیادت کننده از بیمار وارد رحمت و برکت می­شود، پس آن­گاه که نزد بیمار بنشیند غرق در رحمت و برکت می­شود.

ص: 224

«24»

وَ مِنْهُ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ أَبِی بَکْرِ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ عَنْ أَبِی الْأَحْوَصِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنِ الْحَارِثِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا دَخَلَ عَلَی مَرِیضٍ قَالَ أَذْهِبِ الْبَأْسَ رَبَّ النَّاسِ وَ اشْفِ أَنْتَ الشَّافِی وَ لَا شَافِیَ إِلَّا أَنْتَ (1).

بیان

روی العامة هذا الدعاء عن النبی صلی الله علیه و آله و زادوا فی آخره اشف شفاء لا یغادر سقما.

«25»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ بِشْرٍ عَنْ قَیْسِ بْنِ الرَّبِیعِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ شَقِیقٍ عَنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَجِیبُوا الدَّاعِیَ وَ عُودُوا الْمَرِیضَ وَ اقْبَلُوا الْهَدِیَّةَ وَ لَا تَظْلِمُوا الْمُسْلِمِینَ (2).

«26»

وَ مِنْهُ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ یَحْیَی بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُصَاعِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعِیدٍ الْأَشَجِّ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُوسَی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَغِبُّوا فِی الْعِیَادَةِ وَ أَرْبِعُوا إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَغْلُوباً(3).

بیان

قال الجوهری الغب أن ترد الإبل الماء یوما و تدعه یوما تقول غبت الإبل تغب غبا قال الکسائی أغببت القوم و غببت عنهم أیضا إذ جئت یوما و ترکت یوما و الغب فی الزیارة قال الحسن فی کل أسبوع یقال زر غبا تزدد حبا و أغبنا فلان أتانا غبا و فی حدیث أغبوا فی عیادة المریض و أربعوا یقول عد یوما و دع یوما أو دع یومین و عد الیوم الثالث.

و قال فی النهایة الغب من أوراد الإبل أن ترد الماء یوما و تدعه یوما ثم تعود فنقله إلی الزیارة و إن جاء بعد أیام یقال غب الرجل إذا جاء زائرا بعد أیام و قال الحسن فی کل أسبوع و منه الحدیث أغبوا فی عیادة المریض أی لا تعودوه

ص: 222


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 252.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 252.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 253.

همچنین فرموده است: هنگامی­ که بر بیمار وارد می­شوید با سخن گفتن مهلت اجل او را افزایش دهید، هر چند این کار قضا و قدر را باز نمی­گرداند ولی باعث آرامش درون می­شود، و برای یکی از آنان سروده شده است:

- حقّ عیادت آن است که یک روز در میان انجام پذیرد و به اندازه یک چشم برهم زدن نزد بیمار بنشینی.

- با سؤال پرسیدن هیچ بیماری را به ستوه نیاورید؛ سؤال پرسیدن به قدر دو کلمه تو را کفایت می­کند.

توضیح

(فنفّسوا له) یعنی: زمان اجل او را افزایش دهید و او را به تندرستی امیدوار سازید، مانند اینکه به او بگویی: ترسی بر تو نیست و تو در امانی، به زودی بیماری از تو برطرف خواهد شد و امثال این سخنان، این فعل از (نَفَس) به معنای وسعت و گشادگی در امری گرفته شده است، گفته می­شود: (أنت فی نَفَس من أمرک) یعنی: در گشایش و فراخی هستی .

روایت34.

عدة الداعی: از عیسی بن عبدالله قمی روایت شده که از امام صادق علیه السلام شنیدم که می­فرماید: دعای سه نفر مستجاب است: کسی که حج و عمره را به جا می­آورد، پس بنگرید که چگونه جای آنان را (در میان خانواده­اش) پُر می­کنید. و مجاهد در راه خدا، پس بنگرید که چگونه جای او را (در میان خانواده­اش) پُر می­کنید؛ و کسی که بیمار است، پس او را خشمگین نسازید و آزارش ندهید.(1)

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: هر مؤمنی که از بیماری عیادت کند وارد رحمت خداوند می­شود، و آن­گاه که نزد او بنشیند در رحمت خداوند غوطه­ور می­شود، پس اگر صبح­گاهان بیمار را عیادت کند، هفتاد هزار فرشته تا شامگاهان بر او درود می­فرستند و اگر شامگاهان عیادتش کند هفتاد هزار فرشته تا صبح­گاهان بر او درود می­فرستند.(2)

روایت35.

اعلام الدین: مستحبّ است که برای بیمار دعا کرده و بگوید: «اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ مَا تَحْتَهُنَّ وَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اشْفِهِ بِشِفَائِکَ وَ دَاوِهِ بِدَوَائِکَ وَ عَافِهِ مِنْ بَلَائِکَ وَ اجْعَلْ شِکَایَتَهُ کَفَّارَةً لِمَا مَضَی مِنْ ذُنُوبِهِ وَ مَا بَقِیَ» خداوندا، ای پرودگار آسمانها و زمین­های هفت­گانه و هر آنچه در داخل، بین و زیر آن­ها قرار دارد، و ای پروردگار عرش عظیم، بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و این بیمار را با شفای خویش، شفا ببخش و با درمان خویش مداوا کن و او را از بلا و مصیبت دور گردان، و شکایت او را باعث کفّاره گناهان ماقبل و مابعدش قرار ده.

از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: هر کسی که یک شبانه­روز در کنار شخص بیماری بایستد و از او مراقبت کند، خداوند او را با ابراهیم خلیل الرحمن محشور می­گرداند، پس به سان برق جهنده از پل صراط عبور می­کند.

روایت36.

تفسیر علی بن ابراهیم: در روایت أبو جارود از امام باقر علیه السلام نقل شده که در تفسیر آیه: «لیس علی الأعمی حَرَجٌ ولا علی الأعرج حرج و لا علی المریض

ص: 225


1- . این حدیث در الکافی 2: 509 مشاهده می­کنی.
2- . این حدیث را در الکافی 3: 120 روایت کرده است.

فی کل یوم لما یجد من ثقل العواد انتهی.

أقول

ظاهر أن المراد فی هذا الخبر یوم و یوم لا و قوله إلا أن یکون مغلوبا أی یغلبه المرض بأن یکون شدید المرض أو مغمی علیه فإنه ینبغی حینئذ أن یؤخر عیادته و یترک مع أهله.

«27»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَغَوِیِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ عَمْرٍو الضَّبِّیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُبَارَکِ عَنْ یَحْیَی بْنِ أَیُّوبَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَجْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ أَبِی أُمَامَةَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: أَنَّ مِنْ تَمَامِ عِیَادَةِ الْمَرِیضِ أَنْ یَدَعَ أَحَدُکُمْ یَدَهُ عَلَی جَبْهَتِهِ أَوْ یَدِهِ فَیَسْأَلَهُ کَیْفَ هُوَ وَ تَحِیَّاتُکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْمُصَافَحَةِ(1).

«28»

وَ مِنْهُ، بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْبَغَوِیِّ عَنْ صَبِیحِ بْنِ دِینَارٍ عَنْ عَفِیفِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ عُتْبَةَ عَنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مِنْ تَمَامِ عِیَادَةِ الْمَرِیضِ إِذَا دَخَلْتَ عَلَیْهِ أَنْ تَضَعَ یَدَکَ عَلَی رَأْسِهِ وَ تَقُولَ کَیْفَ أَصْبَحْتَ أَوْ کَیْفَ أَمْسَیْتَ فَإِذَا جَلَسْتَ عِنْدَهُ غَمَرَتْکَ الرَّحْمَةُ وَ إِذَا خَرَجْتَ مِنْ عِنْدِهِ خُضْتَهَا مُقْبِلًا وَ مُدْبِراً وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی حَقْوَیْهِ (2).

بیان

الظاهر من الحدیث الأول أیضا إرجاع ضمیر جبهته و یده إلی المریض لا العائد کما هو صریح هذا الخبر و هو مخالف لما مر فی الروایة الأولی من الباب و کانت أقوی سندا و هذا أظهر معنی و یمکن استحبابهما معا لکن هذان الخبران عامیان و الحقو مشد الإزار و الإیماء إلیهما کنایة عن کثرة الرحمة فکأنه شبه الرحمة بماء یخوض فیه فیصل إلی حقویه.

«29»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُوسَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ هِشَامٍ عَنْ سُفْیَانَ الثَّوْرِیِّ عَنْ حَبِیبِ بْنِ أَبِی ثَابِتٍ عَنْ عَطَاءٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قِیلَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله کَیْفَ أَصْبَحْتَ؟ قَالَ بِخَیْرٍ مِنْ قَوْمٍ لَمْ یَشْهَدُوا جَنَازَةً وَ لَمْ یَعُودُوا مَرِیضاً(3).

ص: 223


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 253.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 253.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 253.

حرج»(1){بر نابینا و لنگ و بیمار ایرادی نیست}، فرموده است: ساکنان مدینه قبل از اینکه اسلام بیاورند از انسان­های نابینا، لَنگ و بیمار دوری می­گزیدند و با آنان غذا نمی­خورند، ولی در میان انصار دو خصلت تکبّر و علاقه به اکرام دیگران وجود داشت، پس گفتند: نابینا غذا را نمی­بیند، لنگ نمی­تواند همراه دیگران بر سفره غذا حاضر شود و بیمار نمی­تواند مانند انسان سالم غذا بخورد، پس غذای این سه گروه را جداگانه در قسمتی قرار می­دادند و چنین می­پنداشتند که با همنشینی کردن با آنان بر سر یک سفره مرتکب گناه می­شوند، هنگامی که این مسأله را از پیامبر صلّی الله علیه وآله پرسیدند، خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: «لیس علیکم جناح أن تأکلوا جمیعاً أو أشتاتاً» {بر شما گناهی نیست که با هم یا به صورت جداگانه غذا بخورید}.(2)

روایت37.

مکارم الأخلاق: پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: از جمله اسباب کامل شدن عیادت آن است که یکی از شما دستش را بر روی بدن بیمار بگذارد و از او بپرسد که حالت چطور است و صبح و شب را چگونه گذرانده ای، و سلام و احوالپرسی شما با مصافحه کامل می­گردد.(3)

از امام موسی کاظم علیه السلام روایت شده که امیرالمؤمنین علیه السلام از صعصعة بن صوحان عیادت کرد و فرمود: ای صعصعة، به خاطر عیادت کردن من از تو بر برادرانت فخر مفروش، و به خودت بنگر، گویا موضوع را دریافته­ای و امید و آرزو تو را غافل نمی­سازد.(4)

از کتاب زهد امیرالمؤمنین علیه السلام و کتاب الجنائز امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: بیماری که مبتلا به چشم درد است نیاز به عیادت ندارد، و هیچ عیادتی در کمتر از سه روز وجود ندارد، و آن­گاه که عیادت

واجب گردید، یک روز در میان یا دو روز در میان به عیادت بروید، و در صورت طولانی شدن بیماری، بیمار همراه با خانواده­اش تنها گذاشته شود.(5)

توضیح

ظاهراً مقصود از این فرموده امام صادق علیه السلام: (لا تکون عیادة أقلّ من ثلاثة أیام) این است که لازم نیست بیمار در اوّلین روزی که به بیماری مبتلا می­شود عیادت شود تا اینکه سه روز بگذرد، پس اگر قبل از گذشت سه روز شفا یافت نیازی به عیادت وجود ندارد، در غیر اینصورت یک روز در میان به عیادت او بروید، و ممکن است مقصود چنین باشد که کمترین ایّامی که عیادت به صورت متوالی انجام می­پذیرد سه روز است و پس از آن تبدیل به یک روز (یا چند) در میان می­شود، یا کمترین ایّامی که عیادت در آن انجام می­پذیرد سه روز است و پس از آن تبدیل به یک روز در میان می­شود، یا کمترین ایّامی­ که عیادت در آن انجام می­پذیرد سه روز در میان است، پس هنگامی ­که آشکار شود عیادت از بیمار اگر هر روز انجام پذیرد بهتر است، از آن مستثنی شده است که در حالت وجوب بیماری است؛ بعید بودن دو تفسیر نخست بر کسی پوشیده نیست.

ص: 226


1- . نور/ 61
2- . تفسیر القمی: 460
3- . مکارم الأخلاق: 414
4- . مکارم الأخلاق: 414
5- . مکارم الأخلاق: 415
«30»

الْجَوَاهِرُ لِلْکَرَاجُکِیِّ، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: ثَلَاثَةٌ لَا یُعَادُونَ صَاحِبُ الدُّمَّلِ وَ الضِّرْسِ وَ الرَّمَدِ.

«31»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَنْ عَادَ مَرِیضاً لَمْ یَزَلْ فِی خُرْفَةِ الْجَنَّةِ.

بیان

رواه فی شرح السنة عن ثوبان: و زاد فی آخره قالوا یا رسول الله صلی الله علیه و آله و ما خرفة الجنة قال جناها.

«32»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: أَیُّمَا مُؤْمِنٍ عَادَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ فِی مَرَضِهِ حِینَ یُصْبِحُ شَیَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ فَإِذَا قَعَدَ عِنْدَهُ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَةُ وَ اسْتَغْفَرُوا لَهُ فَإِنْ عَادَهُ مَسَاءً کَانَ لَهُ مِثْلُ ذَلِکَ حَتَّی یُصْبِحَ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَنْ دَخَلَ عَلَی مَرِیضٍ فَقَالَ- أَسْأَلُ اللَّهَ الْعَظِیمَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ أَنْ یَشْفِیَکَ سَبْعَ مَرَّاتٍ شُفِیَ مَا لَمْ یَحْضُرْ أَجَلُهُ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: یَا عَلِیُّ لَیْسَ عَلَی النِّسَاءِ جُمُعَةٌ وَ لَا عِیَادَةُ مَرِیضٍ وَ لَا اتِّبَاعُ جَنَازَةٍ.

وَ قَالَ: سِرْ مِیلًا عُدْ مَرِیضاً سِرْ مِیلَیْنِ شَیِّعْ جَنَازَةً.

وَ قَالَ فِی أَهْلِ الذِّمَّةِ: لَا تُسَاوُوهُمْ فِی الْمَجَالِسِ وَ لَا تَعُودُوا مَرِیضَهُمْ وَ لَا تُشَیِّعُوا جَنَائِزَهُمْ.

وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِذَا رَأَی الْمَرِیضَ قَدْ بَرَأَ قَالَ یَهْنِئُکَ الطُّهْرُ مِنَ الذُّنُوبِ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: عُودُوا الْمَرْضَی وَ اتَّبِعُوا الْجَنَائِزَ یُذَکِّرْکُمُ الْآخِرَةَ وَ تَدْعُو لِلْمَرِیضِ فَتَقُولُ اللَّهُمَّ اشْفِهِ بِشِفَائِکَ وَ دَاوِهِ بِدَوَائِکَ وَ عَافِهِ مِنْ بَلَائِکَ.

وَ قَالَ: مَنْ أَطْعَمَ مَرِیضاً شَهْوَتَهُ أَطْعَمَهُ اللَّهُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ.

«33»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: عَائِدُ الْمَرِیضِ یَخُوضُ فِی الْبَرَکَةِ فَإِذَا جَلَسَ انْغَمَسَ فِیهَا.

ص: 224

روایت38.

المکارم: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: از اسباب کامل شدن عیادت بیمار آن است که دستت را بر روی ساعد او بگذاری، و به سرعت از نزد او برخیزی، به راستی که عیادت کننده اگر احمق باشد شخص بیمار را بیشتر از درد و مرض، آزار می­دهد.(1)

توضیح

شاید قرار دادن دست بر روی ساعد بیمار هنگام دعا کردن برای او باشد، آن­گونه که شهید رحمه الله نیز چنین برداشت کرده و در الدروس گفته است: و عیادت کننده دست خود را بر روی ساعد بیمار قرار داده و برای او دعا می­خواند؛ در القاموس آمده است: (النّوک) با (نون) مضموم و مفتوح یعنی: حماقت، و (هو أَنوَک) یعنی: او احمق است، و جمع آن (نَوکَی) بر وزن (کسَری) می­باشد.

روایت39.

المکارم: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هنگام برپایی روز قیامت، بنده مؤمن در درگاه خداوند عزّ و جلّ حاضر می­شود، پس به آسانی به حساب او رسیدگی می­کند و می­فرماید: ای مؤمن، چه چیزی تو را از عیادت کردن من هنگامی ­که بیمار بودم بازداشت؟ مؤمن می­گوید: تو پروردگار من هستی و من بنده تو، تو پروردگاری زنده و ازلی هستی که به هیچ­ گونه درد و مرضی مبتلا نمی­شوی، خداوند عزّ و جلّ می­فرماید: هر کسی که مؤمنی را به خاطر من عیادت کند مرا عیادت کرده است، سپس خداوند به آن بنده می­فرماید: آیا فلانی پسر فلانی را می­شناسی؟ می­گوید: پروردگارا، آری، خداوند می­فرماید: چه چیزی تو را از عیادت کردن او هنگام بیماری منع کرد، به راستی که اگر او را عیادت می­کردی گویا مرا عیادت کرده­ای، پس به واسطه او و نزد او مرا می­یافتی و اگر برآورده شدن حاجتی را از من طلب می­کردی آن را برای تو برآورده می­ساختم و تو را از دست­ یافتن به آن باز نمی­داشتم.(2)

و روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به عیادت سلمان رضی الله عنه رفت و هنگامی­ که خواست از نزد او برخیزد فرمود: ای سلمان، خداوند بیماری تو را برطرف سازد و گناهانت را ببخشاید و تا زمان فرا رسیدن اجلت، دین و جسم تو را محفوظ نگاه دارد.(3)

همچنین فرموده است: عیادت سه بار است و تعزیه یک بار.(4)

از یکی از دوست­داران امام جعفرصادق علیه السلام روایت شده که گفت: یکی از دوست­داران امام علیه السلام بیمار گشت، پس همراه جماعت دیگری از پیروان ایشان خارج شدیم تا به عیادت او برویم، امام صادق علیه السلام در راه­ ما را مشاهده کرد و فرمود: کجا می روید؟گفتیم به عیادت فلانی می رویم فرمود:صبر کنید؟ما ایستادیم.فرمود:آیا یکی از شما سیب، به، ترنج، اندکی بوی خوش (عطر) و یا تکّه­ای از عود بخور همراه دارد؟ گفتیم: معنای این سخن شما چیست؟ امام فرمود: آیا نمی­دانید که بیمار به واسطه هر آنچه نزد او برده ­شود آرامش می­یابد؟(5)

ص: 227


1- . مکارم الأخلاق: 415
2- . مکارم الأخلاق: 415
3- . مکارم الأخلاق: 415
4- . مکارم الأخلاق: 415
5- . مکارم الأخلاق: 416

وَ قَالَ علیه السلام: إِذَا دَخَلْتُمْ عَلَی الْمَرِیضِ فَنَفِّسُوا لَهُ فِی الْأَجَلِ فَإِنَّ ذَلِکَ لَا یَرُدُّ شَیْئاً وَ هُوَ یُطَیِّبُ النَّفْسَ وَ أَنْشَدَ لِبَعْضِهِمْ:

حَقُّ الْعِیَادَةِ یَوْمٌ بَیْنَ یَوْمَیْنِ***وَ جَلْسَةٌ لَکَ مِثْلُ الطَّرْفِ بِالْعَیْنِ

لَا تُبْرِمَنَّ مَرِیضاً فِی مُسَاءَلَةٍ***یَکْفِیکَ مِنْ ذَاکَ تَسْأَلُ بِحَرْفَیْنِ

بیان

فنفسوا له أی وسعوا له فی الأجل و أملوه فی الصحة کأن یقولوا لا بأس علیک و سیذهب عنک الداء عن قریب و أمثال ذلک من النفس بالتحریک بمعنی السعة و الفسحة فی الأمر یقال أنت فی نفس من أمرک أی فی سعة.

«34»

عُدَّةُ الدَّاعِی، عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: ثَلَاثَةٌ دَعْوَتُهُمْ مُسْتَجَابَةٌ الْحَاجُّ وَ الْمُعْتَمِرُ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونَهُمْ وَ الْغَازِی فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونَهُ وَ الْمَرِیضُ فَلَا تَغِیظُوهُ وَ لَا تُضْجِرُوهُ (1).

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَیُّمَا مُؤْمِنٍ عَادَ مَرِیضاً خَاضَ فِی الرَّحْمَةِ فَإِذَا قَعَدَ عِنْدَهُ اسْتَنْقَعَ فِیهَا فَإِذَا عَادَهُ غُدْوَةً صَلَّی عَلَیْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ إِلَی أَنْ یُمْسِیَ وَ إِنْ عَادَهُ عَشِیَّةً صَلَّی عَلَیْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ حَتَّی یُصْبِحَ (2).

«35»

أَعْلَامُ الدِّینِ،: یُسْتَحَبُّ الدُّعَاءُ لِلْمَرِیضِ یَقُولُ اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ مَا تَحْتَهُنَّ وَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اشْفِهِ بِشِفَائِکَ وَ دَاوِهِ بِدَوَائِکَ وَ عَافِهِ مِنْ بَلَائِکَ وَ اجْعَلْ شِکَایَتَهُ کَفَّارَةً لِمَا مَضَی مِنْ ذُنُوبِهِ وَ مَا بَقِیَ.

وَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ قَامَ عَلَی مَرِیضٍ یَوْماً وَ لَیْلَةً بَعَثَهُ اللَّهُ مَعَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ فَجَازَ عَلَی الصِّرَاطِ کَالْبَرْقِ اللَّامِعِ.

«36»

تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ

ص: 225


1- 1. و تراه فی الکافی ج 2 ص 509.
2- 2. رواه فی الکافی ج 3 ص 120.

توضیح

در القاموس آمده است: (لَعِقَه، لَعقَة و لُعقَة) بر وزن (سَمِعَه) یعنی: آن را لیس زد، (الَّلعقَة): یک بار لیسیدن، (الُّلعقَة): آنچه از قاشق یا به وسیله قاشق برمی­داری.

روایت40.

المکارم: زرارة از امام باقر یا امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: هنگامی­ که نزد بیمار می­روی هفت بار بگو: «أُعِیذُکَ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ مِنْ کُلِّ عِرْقٍ نَعَّارٍ وَ مِنْ شَرِّ حَرِّ النَّارِ»تو را از هر رگ یا زخمی که خون از آن جاری می­شود و از شرّ گرمای آتش جهنم به خداوند بزرگ که پروردگار عرش عظیم پناه می­دهم.(1)

توضیح

جوهری گوید: (نَعَر العِرقُ یَنعَرُ نَعراً) یعنی: خون از رگ فوّاره زد، پس (هو عِرق نعّار و نَعُور) یعنی: آن رگی است که خون از آن فوّاره زده و می­جهد.

روایت41.

دعائم الاسلام: از امیرالمؤمنین روایت شده که فرمود: عیادت پس از سه روز از آغاز بیماری انجام می­پذیرد، و عیادت بر زنان واجب نیست.(2)

همچنین از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله نهی فرمود از اینکه عیادت کننده نزد بیمار چیزی بخورد، در این صورت خداوند اجر عیادتش را از بین خواهد برد.(3)

روایت شده است که امام حسن بن علی علیهما اسلام بیمار گشت، پس عَمرِو بن حُرَیث به عیادت ایشان آمد و در این هنگام امام علی علیه السلام نیز وارد شد و فرمود: ای عمرو، آیا از حسن عیادت می­کنی حال آنکه در درونت نسبت به ما چه ها می­گذرد؟ ولی این امر مانع نمی­شود که نصیحتی را به تو ادا کنم، از رسول خدا صلّی الله علیه و آله شنیدم که می­فرمود: هیچ بنده مسلمانی به عیادت بیماری نمی­رود مگر آنکه هفتاد هزار فرشته از لحظه­ای که عیادت را آغاز می­کند بر او درود می­فرستند، اگر عیادت در روز انجام پذیرد این درود فرستادن تا شب و اگر در شب انجام پذیرد تا طلوع فجر ادامه خواهد یافت.(4)

و روایت شده است که امام علی علیه السلام به عیادت زید بن أرقم رفت، هنگامی­ که امام بر زید وارد شد زید گفت: درود بر امیرالمؤمنین که به عیادت می­آید در حالی که به ما ایراد گرفته و سرزنش­مان می­کند، امام علی علیه السلام فرمود: این امر مرا از عیادت تو باز نمی­دارد، همانا هر کسی که به خاطر طلب رحمت خداوند به عیادت بیماری برود و خواستار برآورده شدن وعده­های خداوند باشد، تا زمانی که نزد بیمار نشسته است گویا در میان میوه­ها و درخت­های بهشت نشسته است، تا هنگامی ­که از نزد بیمار خارج ­شود خداوند در آن روز هفتاد هزار فرشته را مأمور می­گرداند که تا شب بر او درود فرستند، و اگر شامگاهان به عیادت برود، تا زمانی که نزد بیمار نشسته است گویا که در میان میوه­ها و درخت­های بهشت نشسته است، و هنگامی ­که از نزد بیمار خارج می­شود خداوند هفتاد هزار فرشته را

ص: 228


1- . مکارم الأخلاق: 450
2- . دعائم الا سلام 1: 218
3- . دعائم الاسلام 1: 218
4- . دعائم الاسلام 1: 218

حَرَجٌ (1) وَ ذَلِکَ أَنَّ أَهْلَ الْمَدِینَةِ قَبْلَ أَنْ یُسْلِمُوا کَانُوا یَعْتَزِلُونَ الْأَعْمَی وَ الْأَعْرَجَ وَ الْمَرِیضَ کَانُوا لَا یَأْکُلُونَ مَعَهُمْ وَ کَانَتِ الْأَنْصَارُ فِیهِمْ تِیهٌ وَ تَکَرُّمٌ فَقَالُوا إِنَّ الْأَعْمَی لَا یُبْصِرُ الطَّعَامَ وَ الْأَعْرَجَ لَا یَسْتَطِیعُ الزِّحَامَ عَلَی الطَّعَامِ وَ الْمَرِیضَ لَا یَأْکُلُ کَمَا یَأْکُلُ الصَّحِیحُ فَعَزَلُوا لَهُمْ طَعَامَهُمْ عَلَی نَاحِیَةٍ وَ کَانُوا یَرَوْنَ أَنَّ عَلَیْهِمْ فِی مُؤَاکَلَتِهِمْ جُنَاحاً فَلَمَّا قَدِمَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله سَأَلُوهُ عَنْ ذَلِکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً(2).

«37»

مَکَارِمُ الْأَخْلَاقِ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: تَمَامُ عِیَادَةِ الْمَرِیضِ أَنْ یَضَعَ أَحَدُکُمْ یَدَهُ عَلَیْهِ وَ یَسْأَلَهُ کَیْفَ هُوَ کَیْفَ أَصْبَحْتَ وَ کَیْفَ أَمْسَیْتَ وَ تَمَامُ تَحِیَّتِکُمُ الْمُصَافَحَةُ(3).

وَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ: عَادَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام صَعْصَعَةَ بْنَ صُوحَانَ فَقَالَ یَا صَعْصَعَةُ لَا تَفْخَرْ عَلَی إِخْوَانِکَ بِعِیَادَتِی إِیَّاکَ وَ انْظُرْ لِنَفْسِکَ فَکَأَنَّ الْأَمْرَ قَدْ وَصَلَ إِلَیْکَ وَ لَا یُلْهِیَنَّکَ الْأَمَلُ (4).

وَ مِنْ کِتَابِ زُهْدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ مِنْ کِتَابِ الْجَنَائِزِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: لَا عِیَادَةَ فِی وَجَعِ الْعَیْنِ وَ لَا تَکُونُ عِیَادَةٌ أَقَلَّ مِنْ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فَإِذَا وَجَبَتْ فَیَوْمٌ وَ یَوْمٌ لَا أَوْ یَوْمٌ وَ یومین [یَوْمَانِ] لَا وَ إِذَا طَالَتِ الْعِلَّةُ تُرِکَ الْمَرِیضُ وَ عِیَالَهُ (5).

بیان

قوله علیه السلام أقل من ثلاثة أیام الظاهر أن المراد به أنه لا ینبغی أن یعاد المریض فی أول ما یمرض إلی ثلاثة أیام فإن برأ قبل مضیها و إلا فیوما تعود و یوما لا تعود و یحتمل أن یکون المراد أن أقل العیادة أن یراه ثلاثة أیام متوالیات و بعد ذلک غبا أو أن أقل العیادة أن یراه فی کل ثلاثة أیام فلما ظهر منه أن عیادته فی کل یوم أفضل استثنی من ذلک حالة وجوب المرض و لا یخفی بعد الوجهین الأخیرین و ظهور الأول.

ص: 226


1- 1. النور: 61.
2- 2. تفسیر القمّیّ: 460.
3- 3. مکارم الأخلاق: 414.
4- 4. مکارم الأخلاق: 414.
5- 5. مکارم الأخلاق: 414.

مأمور می­گرداند که تا صبح بر او درود فرستند، و من دوست داشتم با عیادت از تو هر چه سریع­تر شامل این درود و رحمت شوم.(1)

روایت42.

المَجازات النبویّة: از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: هر کسی از بیماری عیادت کند، تا زمانی که می­نشیند پیوسته در رحمت خداوند وارد می­گردد و هنگامی ­که بنشیند در رحمت او غرق می­شود.

سید رحمة الله گوید: این سخن استعاره است و مقصود، بیان کثرت اجر وافر و ثواب بسیاری است که به عیادت کننده اختصاص می­یابد، پس پیامبر صلّی الله علیه وآله عیادت کننده را در حال راه رفتن، به فرو رونده در آب بسیار و در حال نشستن، به غرق شونده در آن تشبیه کرده است.(2)

ص: 229


1- . دعائم الاسلام 1: 218
2- . المجازات النبویّة: 245
«38»

الْمَکَارِمُ، عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: تَمَامُ الْعِیَادَةِ لِلْمَرِیضِ أَنْ تَضَعَ یَدَکَ عَلَی ذِرَاعِهِ وَ تُعَجِّلَ الْقِیَامَ مِنْ عِنْدِهِ فَإِنَّ عِیَادَةَ النَّوْکَی أَشَدُّ عَلَی الْمَرِیضِ مِنْ وَجَعِهِ (1).

توضیح

لعل وضع یده علی ذراعه عند الدعاء کما فهمه الشهید ره قال فی الدروس و یضع العائد یده علی ذراع المریض و یدعو له و فی القاموس النوک بالضم و الفتح الحمق و هو أنوک و الجمع نوکی کسکری.

«39»

الْمَکَارِمُ، رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ تُؤَدَّی الْعَبْدُ إِلَی اللَّهِ جَلَّ وَ عِزَّ فَیُحَاسِبُهُ حِسَاباً یَسِیراً وَ یَقُولُ یَا مُؤْمِنُ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَعُودَنِی حِینَ مَرِضْتُ فَیَقُولُ الْمُؤْمِنُ أَنْتَ رَبِّی وَ أَنَا عَبْدُکَ أَنْتَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ الَّذِی لَا یُصِیبُکَ أَلَمٌ وَ لَا نَصَبٌ فَیَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ عَادَ مُؤْمِناً فِیَّ فَقَدْ عَادَنِی ثُمَّ یَقُولُ لَهُ أَ تَعْرِفُ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ فَیَقُولُ نَعَمْ یَا رَبِّ فَیَقُولُ لَهُ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَعُودَهُ حِینَ مَرِضَ أَمَا إِنَّکَ لَوْ عُدْتَهُ لَعُدْتَنِی ثُمَّ لَوَجَدْتَنِی بِهِ وَ عِنْدَهُ ثُمَّ لَوْ سَأَلْتَنِی حَاجَةً لَقَضَیْتُهَا لَکَ وَ لَمْ أَرُدَّکَ عَنْهَا(2).

وَ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: وَ قَدْ عَادَ سَلْمَانَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَقُومَ یَا سَلْمَانُ کَشَفَ اللَّهُ ضُرَّکَ وَ غَفَرَ ذَنْبَکَ وَ حَفِظَکَ فِی دِینِکَ وَ بَدَنِکَ إِلَی مُنْتَهَی أَجَلِکَ (3).

وَ عَنْهُ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: الْعِیَادَةُ ثَلَاثَةٌ وَ التَّعْزِیَةُ مَرَّةٌ(4).

وَ عَنْ مَوْلًی لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: مَرِضَ بَعْضُ مَوَالِیهِ فَخَرَجْنَا نَعُودُهُ وَ نَحْنُ عِدَّةٌ مِنْ مَوَالِیهِ فَاسْتَقْبَلَنَا علیه السلام فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ فَقَالَ أَیْنَ تُرِیدُونَ فَقُلْنَا نُرِیدُ فُلَاناً نَعُودُهُ قَالَ قِفُوا فَوَقَفْنَا قَالَ مَعَ أَحَدِکُمْ تُفَّاحَةٌ أَوْ سَفَرْجَلَةٌ أَوْ أُتْرُجَّةٌ أَوْ لَعْقَةٌ مِنْ طِیبٍ أَوْ قِطْعَةٌ مِنْ عُودِ بَخُورٍ فَقُلْنَا مَا مَعَنَا مِنْ هَذَا شَیْ ءٌ قَالَ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ الْمَرِیضَ یَسْتَرِیحُ إِلَی کُلِّ مَا أُدْخِلَ بِهِ عَلَیْهِ (5).

ص: 227


1- 1. مکارم الأخلاق ص 415.
2- 2. مکارم الأخلاق ص 415.
3- 3. مکارم الأخلاق ص 415.
4- 4. مکارم الأخلاق ص 415.
5- 5. مکارم الأخلاق ص 416.

باب پنجم : آداب احتضار و احکام آن

روایات

روایت1.

­ قرب الاسناد: علی بن ابی حمزه گوید: از امام موسی کاظم علیه السلام پرسیدم: آیا زنی که در دوران حیض است بر بالین بیماری می­نشیند که در مرز مرگ قرار دارد؟ امام فرمود: ایرادی ندارد که از او پرستاری کند، ولی هنگامی ­که بر جان بیمار بترسند و زمان مرگ او نزدیک شود، زن حائض باید از او کناره گرفته و از نزدیک شدن خودداری کند، چرا که فرشتگان از حضور زن حائض آزرده می­شوند.(1)

توضیح

کراهت حضور یافتن حائض و جنب بر بالین کسی در حال احتضار است، در میان فقها مشهور است، بلکه محقّق در المعتبر این نظر را به علما نسبت داده است، و آشکار است که کراهت، مخصوص زمان احتضار تا تحقق یافتن مرگ است، و در این نکته که آیا کراهت استمرار می­یابد و یا با قطع شدن خون حیض و قبل از غسل بدن از غسل کراهت از بین می­رود، اشکال و اختلاف نظر وجود دارد.

روایت2.

علل الشرایع: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:حائض و جنب هنگام خواندن تلقین، بر بالین کسی که در حال احتضار است حاضر نمی­شوند، چرا که فرشتگان از حضور آن­ها آزرده می­گردند.(2)

توضیح

آشکار است که منظور از تلقین، عبارات و اورادی است که خواندنش بر بالین شخص در حال احتضار مستحب است، بنابراین تلقین کنایه از زمان احتضار است، و ممکن است که حضور حائض و جنب به هنگام خواندن تلقین دارای کراهت بیشتری باشد، همچنین احتمال شمول کراهت هنگام خواندن هر تلقینی وجود دارد آن هم به خاطر ظاهر لفظ، شاید تفسیر نخست به قرینه سایر احادیث صحیح­تر به نظر می­رسد، آری چنان­که ذکر خواهد شد برای جنب و حائض کراهت دارد که مرده را وارد قبر کنند، هر چند بیشتر فقها این نکته را ذکر نکرده­اند.

روایت3.

علل الشرایع:

ص: 230


1- . قرب الاسناد: 175
2- . علل الشرائع 1: 282
إیضاح

فی القاموس لعقه کسمعه لعقة و یضم لحسه و اللعقة المرة الواحدة و بالضم ما تأخذه فی الملعقة.

«40»

الْمَکَارِمُ، عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام قَالَ: إِذَا دَخَلْتَ عَلَی مَرِیضٍ فَقُلْ- أُعِیذُکَ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ مِنْ کُلِّ عِرْقٍ نَعَّارٍ وَ مِنْ شَرِّ حَرِّ النَّارِ سَبْعَ مَرَّاتٍ (1).

بیان

قال الجوهری نعر العرق ینعر بالفتح فیهما نعرا أی فار منه الدم فهو عرق نعار و نعور.

«41»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: الْعِیَادَةُ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ وَ لَیْسَ عَلَی النِّسَاءِ عِیَادَةٌ(2).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: نَهَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یَأْکُلَ الْعَائِدُ عِنْدَ الْعَلِیلِ فَیُحْبِطُ اللَّهُ أَجْرَ عِیَادَتِهِ (3).

وَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام: أَنَّهُ اعْتَلَّ فَعَادَهُ عَمْرُو بْنُ حُرَیْثٍ فَدَخَلَ عَلَیْهِ عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ یَا عَمْرُو تَعُودُ الْحَسَنَ وَ فِی النَّفْسِ مَا فِیهَا وَ إِنَّ ذَلِکَ لَیْسَ بِمَانِعِی مِنْ أَنْ أُؤَدِّیَ إِلَیْکَ نَصِیحَةً سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ مَا مِنْ عَبْدٍ مُسْلِمٍ یَعُودُ مَرِیضاً إِلَّا صَلَّی عَلَیْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ مِنْ سَاعَتِهِ الَّتِی یَعُودُهُ فِیهَا إِنْ کَانَتْ نَهَاراً حَتَّی تَغْرُبَ الشَّمْسُ أَوْ لَیْلًا حَتَّی یَطْلُعَ الْفَجْرُ(4).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّهُ عَادَ زَیْدَ بْنَ أَرْقَمَ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهِ قَالَ زَیْدٌ مَرْحَباً بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَائِداً وَ هُوَ عَلَیْنَا عَاتِبٌ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام إِنَّ ذَلِکَ لَمْ یَکُنْ یَمْنَعُنِی عَنْ عِیَادَتِکَ إِنَّهُ مَنْ عَادَ مَرِیضاً الْتِمَاسَ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ تَنَجُّزِ مَوْعُودِهِ کَانَ فِی خَرِیفِ الْجَنَّةِ مَا کَانَ جَالِساً عِنْدَ الْمَرِیضِ حَتَّی إِذَا خَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ بَعَثَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّی اللَّیْلِ وَ إِنْ عَادَ مُمْسِیاً کَانَ فِی خَرِیفِ الْجَنَّةِ مَا کَانَ جَالِساً عِنْدَ الْمَرِیضِ فَإِذَا خَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ بَعَثَ اللَّهُ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ

ص: 228


1- 1. مکارم الأخلاق ص 450.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 218.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 218.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 218.

زید بن علی از پدرانش روایت کرده که امام علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر بالین مردی از فرزندان عبد المطلب که در حال احتضار بود حاضر گشت، ولی روی او به سویی غیر از قبله چرخانده شده بود، پیامبر فرمود: روی او را به سوی قبله بچرخانید، چرا که با این کار فرشتگان و خداوند با وجه کریم خویش به او روی می­آورند، پس آن مرد همچنان رو به قبله قرار داده شد تا روحش ستانده شد.(1)

دعائم الإسلام: نظیر این حدیث از امام علی علیه السلام روایت شده است.(2)

ثواب الأعمال: نظیر این حدیث روایت شده است.(3)

توضیح

شیخ در النهایة در تفسیر این حدیث گفته است: (دخل سعید علی عثمان و هو فی السَّوق) یعنی: سعید بر عثمان که در حال احتضار بود وارد گشت، گویا روحش هُل داده می­شد تا از جسمش خارج شود، همچنین به جای (سَوق) از (سیاق) نیز استفاده می­شود، پایان نقل قول. و اقبال و رو آوردن فرشتگان عبارت از استغفار آنان برای بیمار در حال احتضار یا طلب ستاندن روح به آسانی است، و اقبال و رو آوردن خداوند کنایه از رحمت، فضل و مغفرت او می­باشد.

نظر مشهور در بین فقها وجوب چرخاندن روی شخص در حال احتضار به سوی قبله است، گروهی از فقها مانند شیخ در الخلاف و المبسوط، شیخ مفید، محقق در المعتبر و سیّد به استحباب این امر اعتقاد دارند، و بر سر این نکته اختلاف نظر وجود دارد که آیا این حکم با مردن شخصِ در حال احتضار ساقط می­شود یا تا زمانی که امکان دارد باید رو به قبله خوابانده شود؟ و شرط احتیاط آن است که تا زمانی که امکان دارد میّت رو به قبله خوابانده شود .

روایت4.

الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: در مورد براء بن معرور انصاری سه سنّت اجرا شد، از جمله اینکه هنگامی ­که در حال احتضار قرار داشت خارج از مدینه بود، پس امر کرد که صورت او را به سوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله بچرخانند، و وصیّت کرد که یک سوّم اموالش را ببخشند،

ص: 231


1- . علل الشرائع 1: 280
2- . دعائم الإسلام: 219
3- . ثواب الأعمال: 177

یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّی الصَّبَاحِ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَتَعَجَّلَ ذَلِکَ (1).

«42»

الْمَجَازَاتُ النَّبَوِیَّةُ، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: مَنْ عَادَ مَرِیضاً لَمْ یَزَلْ یَخُوضُ الرَّحْمَةَ حَتَّی یَجْلِسَ فَإِذَا جَلَسَ اغْتَمَسَ فِیهَا.

قال السید ره هذه استعارة و المراد العبارة عن کثرة ما یختص به عائد المریض من الأجر الوافر و الثواب الغامر فشبهه صلی الله علیه و آله لهذه الحال بخائض الغمر فی مشیته و المغتمس فیه عند جلسته (2).

ص: 229


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 218.
2- 2. المجازات النبویّة ص 245 و قال السیّد الرضیّ فی ص 71 من المجازات: و من ذلک قوله صلّی اللّه علیه و آله« عائد المریض علی مخارف الجنة». و فی هذا الکلام مجاز علی التأویلین جمیعا، فان کان المراد المخارف جمع مخرف و هو جنی النخل، فکأنّه علیه السلام شهد لعائد المریض بدخول الجنة، و حقق له ذلک حتّی عبر عنه و هو بعد فی دار التکلیف بعبارة من صار الی دار الخلود، ثقة له بالوصول الی الجنة و النزول فی دار الامنة، و هذا موضع المجاز. و ان کان المراد بالمخارف جمع مخرفة و هی الطریق کما روی عن بعض الصحابة أنّه قال فی کلام له،« و ترکتکم علی مثل مخرفة النعم» أی طریق النعم الواضح الذی أعلمته بأخفافها و اعتدته بکثرة غدوها و رواحها فموضع المجاز أنه علیه السلام جعل عائد المریض کالماشی فی طریق یفضی به الی الجنة و یوصله الی دار المقامة.

بنابراین حکم خواباندن میّت رو به قبله در قرآن نازل شد و بخشیدن یک سوّم اموال تبدیل به سنّت گشت، پایان حدیث.(1)

روایت5.

الخصال: جابر جُعفّی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: برای زن حائض و جنب جایز نیست که هنگام خواندن تلقین میّت حضور داشته باشند، چرا که فرشتگان با حضور آن دو آزرده می­شوند، همچنین جایز نیست که حائض و جنب میّت را وارد قبرش کنند.(2)

روایت6.

ثواب الأعمال و مجالس الصدوق: امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: (لا إله إلا الله) را به مردگان خود تلقین کنید، به راستی هر کسی که آخرین کلامش (لا إله إلا الله) باشد وارد بهشت می­شود.(3)

روایت7.

مجالس ابن الشیخ: از سعید بن یسار روایت شده که از امام صادق علیه السلام شنیدم که می­فرماید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر بالین جوانی که در حال احتضار بود حاضر شد و به او فرمود: بگو (لا إله إلاالله)، ولی آن جوان چند مرتبه دچار لکنت زبان شد، پس پیامبر به زنی که در کنار سر آن جوان بود فرمود: آیا این جوان مادر دارد؟ زن گفت: آری من مادرش هستم، پیامبر فرمود: آیا تو از پسرت خشمگین هستی؟ زن گفت: آری شش سال است که با او سخن نگفته­ام، پیامبر به او فرمود: از او راضی باش و او را ببخش، زن گفت: ای رسول خدا، خداوند با رضایت شما از او راضی باشد.پس رسول خدا صلّی الله علیه وآله به آن جوان فرمود: بگو (لا إله إلاالله)، و جوان گفت (لا إله إلا الله)، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: چه می­بینی؟ جوان گفت: مردی سیاه، زشت چهره، با لباس کثیف و بوی نامطبوع که

ص: 232


1- . الخصال 1: 90 این حدیث در الفقیه 4: 137، العلل 1: 284 و2: 253 نیز روایت شده است.
2- . الخصال 2: 142
3- . ثوب الأعمال: 17، أمالی الصدوق: 323

باب 5 آداب الاحتضار و أحکامه

روایات

«1»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام قُلْتُ الْمَرْأَةُ تَقْعُدُ عِنْدَ رَأْسِ الْمَرِیضِ وَ هِیَ حَائِضٌ وَ هُوَ فِی حَدِّ الْمَیِّتِ قَالَ فَقَالَ لَا بَأْسَ أَنْ تُمَرِّضَهُ فَإِذَا خَافُوا عَلَیْهِ وَ قَرُبَ مِنْ ذَلِکَ فَتَنَحَّتْ عَنْهُ وَ تَجَنَّبُ قُرْبَهُ فَإِنَّ الْمَلَائِکَةَ تَأَذَّی بِذَلِکَ (1).

بیان

کراهة حضور الحائض و الجنب عند الاحتضار هو المشهور بین الأصحاب بل نسبها فی المعتبر إلی أهل العلم و الظاهر اختصاص الکراهة بزمان الاحتضار إلی أن یتحقق الموت و احتمل استمرارها و هل تزول بانقطاع الدم قبل الغسل أو بالتیمم بدل الغسل فیهما إشکال.

«2»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ بِإِسْنَادٍ مُتَّصِلٍ یَرْفَعُهُ إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَا تَحْضُرِ الْحَائِضُ وَ الْجُنُبُ عِنْدَ التَّلْقِینِ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ تَتَأَذَّی بِهِمَا(2).

بیان

الظاهر أن المراد بالتلقین هو الذی یستحب عند الاحتضار فهو کنایة عن الاحتضار و یحتمل أن یکون حال التلقین أشد کراهة و یحتمل شمول الکراهة حالة کل تلقین لظاهر اللفظ و لعل الأول أظهر بقرینة سائر الأخبار نعم یکره لهما إدخاله قبره کما سیأتی و إن لم یذکره الأکثر.

«3»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی الْجَوْزَاءِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ

ص: 230


1- 1. قرب الإسناد ص 175، و التمریض حسن القیام علی المریض برفع حوائجه و التکفل بمداواته، قال فی اللسان: جاءت فعلت هنا للسلب، و ان کانت فی أکثر الامر انما تکون للاثبات.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 282.

اکنون به دنبال من آمده و گلویم را می­فشارد، پیامبر صلّی الله عیه و آله به او فرمود: بگو: ای کسی که اعمال اندک را می­پذیری و از بسیاری از گناهان درمی­گذری، اعمال اندک مرا بپذیر و از گناهان بسیار من درگذر، به راستی که تو بخشنده و مهربان هستی؛ جوان این دعا را به زبان آورد و پیامبر به او فرمود: اکنون بنگر که چه می­بینی؟ گفت: مردی سفید رنگ، خوش چهره، خوش بو، با لباس نیکو که به دنبالم آمده است و مرد سیاه رنگ را می­بینم که به من پشت کرده است، پیامبر فرمود: این دعا را دوباره تکرار کن، و جوان دعا را دوباره تکرار کرد، پیامبرفرمود: اکنون چه می­بینی؟ جوان گفت: مرد سیاه را نمی­بینم و مرد سفید را می­بینم که به دنبال من آمده است، سپس برآن حال از دنیا رفت.(1)

مجالس المفید: نظیر این حدیث را روایت کرده کرده است.(2)

توضیح

در القاموس آمده است: (طَفَی الرجلُ) یعنی: وفات نمود.

روایت8.

مصباح الأنوار: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: همانا فاطمه دختر رسول خدا بعد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله شصت روز دوام آورد، سپس بیمار گشت و بیماری بر او شدّت گرفت، و از جمله دعاهایی که هنگام شکوه بر زبان می­راند این بود که می­فرمود: «یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ بِرَحْمَتِکَ أَسْتَغِیثُ فَأَغِثْنِی اللَّهُمَّ زَحْزِحْنِی عَنِ النَّارِ وَ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ وَ أَلْحِقْنِی بِأَبِی مُحَمَّدٍ» {یا حیّ و یا قیّوم، به رحمت تو پناه می­برم پس مرا پناه ده، پروردگارا، مرا از آتش جهنم دور نگاه­ دار و به بهشت وارد گردان و به پدرم محمّد ملحق گردان}؛ آن­گاه امیرالمؤمنین علیه السلام می­فرمود: خداوند تو را سلامت گردانده و نگاه دارد، و فاطمه می­فرمود: ای ابوالحسن، پیوستن به خدا چه سریع اتفاق میا­فتد، و در مورد مهریه و کالاهای خانه وصیّت نمود، و به امام علی علیه السلام توصیه کرد که با أمامة دختر ابو العاص بن ربیع ازدواج کند، و امام علیه السلام شبانه فاطمه سلام الله علیها را به خاک سپرد .

روایت9.

فقه الرضا: هنگامی که شخص در حال احتضار قرار می­گیرد، شهادتین یعنی: أشهد أن لا إله إلا الله و أنّ محمّدا رسول الله، و اقرار به ولایت امیرالمؤمنین و یکایک امامان معصوم علیهم السلام را به او تلقین کن، و مستحب است که کلمات فَرَج نیز به او تلقین شود به این ترتیب: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» {هیچ خدایی جز الله که حکیم و کریم است وجود ندارد، هیچ خدایی جز الله که بلند مرتبه و بزرگوار است وجود ندارد، پاک و منزه است پروردگار آسمانهای هفت­گانه و هر آنچه در آن­ها و مابین­شان وجود دارد، پاک و منزه است پروردگار عرش عظیم، و سلام و درود بر تمام فرستادگان خداوند و سپاس و ستایش مخصوص الله است که پروردگار جهانیان می­باشد.}

و حائض و جنب هنگام خواندن تلقین حضور نمی­یابند، چرا که فرشتگان با حضور آن­ها آزرده می­شوند، و اشکالی ندارد که حائض و جنب غسل میّت را بر عهده گرفته و بر او نماز بگزارند، ولی اجازه ندارند او را در قبر بگذارند، و اگر به ناچار بر بالین شخص در حال احتضار حاضر شدند،

ص: 233


1- . أمالی الطوسی 1: 62
2- . أمالی المفید: 176

عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَإِذَا هُوَ فِی السَّوْقِ (1) وَ قَدْ وُجِّهَ إِلَی غَیْرِ الْقِبْلَةِ فَقَالَ وَجِّهُوهُ إِلَی الْقِبْلَةِ فَإِنَّکُمْ إِذَا فَعَلْتُمْ ذَلِکَ أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ وَ أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِوَجْهِهِ فَلَمْ یَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّی یُقْبَضَ (2).

دعائم الإسلام، عن علی علیه السلام: مثله (3) ثواب الأعمال، عن محمد بن موسی عن عبد الله بن جعفر عن أحمد بن أبی عبد الله: مثله (4)

بیان

فی النهایة فیه دخل سعید علی عثمان و هو فی السوق أی فی النزع کان روحه تساق لتخرج من بدنه و یقال له السیاق أیضا انتهی و إقبال الملائکة عبارة عن استغفارهم له أو قبض روحه بسهولة و إقبال الله کنایة عن الرحمة و الفضل و المغفرة و المشهور بین الأصحاب وجوب الاستقبال بالمیت حال الاحتضار و ذهب جماعة من الأصحاب منهم الشیخ فی الخلاف و المبسوط و المفید و المحقق فی المعتبر و السید إلی الاستحباب و اختلف فی أنه هل یسقط بالموت أو یجب دوام الاستقبال به حیث یمکن الأحوط ذلک.

«4»

الْخِصَالُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِیَادٍ الْهَمَدَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: جَرَتْ فِی الْبَرَاءِ بْنِ مَعْرُورٍ الْأَنْصَارِیِّ ثَلَاثٌ مِنَ السُّنَنِ مِنْهَا أَنَّهُ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ کَانَ غَائِباً عَنِ الْمَدِینَةِ فَأَمَرَ أَنْ یُحَوَّلَ وَجْهُهُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَوْصَی بِالثُّلُثِ مِنْ مَالِهِ

ص: 231


1- 1. یعنی الاحتضار، یقال: ساق المریض نفسه عند الموت سوقا و سیاقا؛ شرع فی نزع الروح.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 280 و 281.
3- 3. دعائم الإسلام ص 219.
4- 4. ثواب الأعمال ص 177.

باید هنگام نزدیک شدن خروج روح او از مکانی که شخص در آن قرار دارد خارج شوند.

و آن­گاه که جان کندن بر او شدّت گرفت، روی او را به سوی جایگاهی که در آن و یا بر آن نماز می­گزارده بچرخانید، و از لمس کردن او خودداری کنید و اگر دستها، پاها یا سر خود را در هنگام خارج شدن روح از بدنش تکان داد، او را از این کار منع نکنید آن­گونه که برخی از جاهلان چنین می­کنند، امام رضا علیه السلام همچین فرموده است: آن­گاه که یکی از شما در حال احتضار قرار گرفت، با خواندن قرآن، ذکر خداوند و درود فرستادن بر رسول خدا صلّی الله عیه و آله نزد او حاضر شوید.(1)

توضیح

تلقین کردنِ اصول عقائد و کلمات فرج به شخص در حال احتضار، امری است که فقها آن را ذکر کرده و احادیث زیادی بر آن دلالت کرده­اند؛ این فرموده امام: (کان یصلّی فیه) یعنی: خانه یا جایی که در آن نماز می­گذارد، (أو علیه) یعنی: جایگاهی که بر آن نماز می­گذارد، فقها به ذکر این مطلب نیز پرداخته­اند، و اکثر آنها حکم به استحباب مطلق آن(بردن میت به محل نمازش) داده­اند، هر چند احادیث این امر را مقیّد به زمانی دانسته­اند که جان کندن شخص در حال احتضار بر او شدت گرفته باشد، و ظاهر حدیث بر تخییر نقل او به سوی خانه یا لباس دلالت دارد.

و نهی از لمس کردنِ شخص در حال احتضار در حدیث ذکر شده و شهید نیز در الذکری آن را نقل کرده است، همچنین شیخ صدوق و شهید منع کردن شخص در حال احتضار از حرکت دادن دستها، پاها یا سرش را نهی کرده­اند؛ و فقها قرائت قرآن و خواندن دعا در نزد او قبل و بعد از خارج شدن روح شخص در حال احتضار را ذکر کرده­اند.

روایت10.

مجالس الصدوق: از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرموده است: غلامی یهودی بسیار نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله می­آمد، تا جایی که سرعت و چابکی او در انجام اعمال برای پیامبر ثابت شد، پس او را به منظور برآورده ساختن حاجتی به جایی فرستاد و چه بسا نامه­ای را که برای قومی نوشته بود به او داد تا آن را به مقصد برساند، پیامبر آن غلام را چند روز مشاهده نکرد و احوال او را جویا شد، شخصی به ایشان گفت: در آخرین روز از روزهای عمر او در این دنیا او را ترک کردم، بنابراین پیامبر صلّی الله عیه و آله در میان جمعی از اصحابش نزد پیکر آن غلام حاضر گشت، و پیامبر صاحبِ برکتی بود که با کسی سخن نمی­گفت مگر اینکه آن شخص حتماً پاسخ ایشان را می­داد، آن­گاه پیامبر فرمود: ای فلانی! غلام یهودی چشم­هایش را گشود و گفت: لبیّک ای ابوالقاسم! پیامبر فرمود: شهادت ده که خدایی جز الله وجود ندارد و به راستی که من فرستاده خداوند هستم؛ غلام به پدرش نگاهی انداخت و چیزی در جواب پیامبر نگفت، سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله برای بار دوّم غلام را ندا سر داد و از او خواست که عبارتی مانند عبارت نخست را بر زبان جاری سازد، غلام دوباره به پدرش نگاهی انداخت و چیزی نگفت، پیامبر صلّی الله علیه و آله برای بار سوّم غلام را ندا سر داد

ص: 234


1- . فقه الرضا: 17

فَنَزَلَ الْکِتَابُ بِالْقِبْلَةِ وَ جَرَتِ السُّنَّةُ بِالثُّلُثِ تَمَامَ الْخَبَرِ(1).

«5»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ السُّکَّرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْبَصْرِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَا یَجُوزُ لِلْمَرْأَةِ الْحَائِضِ وَ لَا الْجُنُبِ الْحُضُورُ عِنْدَ تَلْقِینِ الْمَیِّتِ لِأَنَّ الْمَلَائِکَةَ تَتَأَذَّی بِهِمَا وَ لَا یَجُوزُ لَهُمَا إِدْخَالُ الْمَیِّتِ قَبْرَهُ (2).

«6»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، وَ مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَی الْخَشَّابِ عَنْ غِیَاثِ بْنِ کَلُّوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: لَقِّنُوا مَوْتَاکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِنَّ مَنْ کَانَ آخِرُ کَلَامِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ(3).

«7»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْمُقْرِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یُوسُفَ عَنْ زَکَرِیَّا الْمُؤْمِنِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَضَرَ شَابّاً عِنْدَ وَفَاتِهِ فَقَالَ لَهُ قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ فَاعْتُقِلَ لِسَانُهُ مِرَاراً فَقَالَ لِامْرَأَةٍ عِنْدَ رَأْسِهِ هَلْ لِهَذَا أُمٌّ قَالَتْ نَعَمْ أَنَا أُمُّهُ قَالَ أَ فَسَاخِطَةٌ أَنْتِ عَلَیْهِ قَالَتْ نَعَمْ مَا کَلَّمْتُهُ مُنْذُ سِتِّ حِجَجٍ قَالَ لَهَا ارْضَیْ عَنْهُ قَالَتْ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِرِضَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ.

فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ فَقَالَهَا فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا تَرَی فَقَالَ أَرَی رَجُلًا أَسْوَدَ قَبِیحَ الْمَنْظَرِ وَسِخَ الثِّیَابِ مُنْتِنَ الرِّیحِ قَدْ وَلِیَنِی

ص: 232


1- 1. الخصال ج 1 ص 90، و رواه فی الفقیه ج 4 ص 137، و فیه: کان البراء بن معرور الأنصاریّ بالمدینة و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بمکّة و أنّه حضره الموت و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و المسلمون یصلون الی بیت المقدس فأوصی البراء بن معرور اذا دفن أن یجعل وجهه تلقاء النبیّ صلّی اللّه علیه و آله الی القبلة» الخ، و رواه فی العلل ج 1 ص 284، و هکذا فی ج 2 ص 253 مع سقط فی المتن.
2- 2. الخصال ج 2 ص 142 فی حدیث.
3- 3. ثواب الأعمال ص 177، أمالی الصدوق ص 323.

و او نگاهی به پدرش انداخت، این بار پدرش گفت: اگر می­خواهی این عبارت را به زبان آور و اگر نمی­خواهی به زبان نیاور، پس غلام گفت: شهادت می­دهم که خدایی جز الله وجود ندارد و به راستی که تو فرستاده خداوند هستی؛ و فوراً وفات نمود.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله به پدر آن غلام فرمود: از نزد ما خارج شو، سپس به اصحابش فرمود: او را غسل دهید و کفن نکنید و نزد من بیاوریدش تا بر او نماز بگزارم، سپس پیامبر خارج شد درحالی ­که می­فرمود: سپاس مخصوص خداوندی است که امروز به واسطه من انسانی را از آتش جهنّم نجات داد.(1)

توضیح

(حتّی أستخفّه) یعنی: او را در انجام اعمال سریع و چابک یافت.

روایت11.

العیون: امام حسن عسکری از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امام صادق علیه السلام احوال یکی از کسانی که قبلاً در مجلسش حاضر می­شد را جویا شد، در پاسخ گفته شد: بیمار است، پس امام به عیادت او رفت و کنار سرش نشست و حال او را وخیم و رو به مرگ یافت و فرمود: نسبت به خداوند حسن ظنّ داشته باش، مرد گفت: من نسبت به خداوند حسن ظنّ دارم، ...تا آخرحدیث.(2)

توضیح

(دَنِف المریضُ) یعنی: بیمار سنگین و بیحال شد؛ شهید در الذکری گفته است: داشتن حسن ظنّ نسبت به خداوند در هر زمانی مستحبّ است و هنگام مرگ تأکید بیشتری دارد، و مستحبّ است که به شخص در حال احتضار امر شود که نسبت به خداوند حسن ظنّ و به رحمت او طمع داشته باشد.

روایت12.

مجالس ابن الشیخ: از انس روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هر یک از شما قبل از مرگ نسبت به خدا حسن ظنّ داشته باشد، چرا که حسن ظنّ نسبت به خدا بهای ورود به بهشت است.(3)

روایت13.

ثواب الأعمال: از امام باقر علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: گفتن (لا إله إلا الله) را به مرده­های خویش تلقین کنید، چرا که گناهان را از بین می­برد، پرسیدند: ای رسول خدا، اگر کسی در حال حیات و تندرستی این کلام را بر زبان آورد چه حکمی دارد؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: گناهان را بیشتر و بیشتر از بین می­برد،

ص: 235


1- . أمالی الصدوق: 239
2- . عیون الأخبار 2: 3
3- . أمالی الطوسی 2: 389

السَّاعَةَ یَأْخُذُ بِکَظَمِی (1) فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قُلْ یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکَثِیرَ إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ فَقَالَهَا الشَّابُّ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله انْظُرْ مَا تَرَی قَالَ أَرَی رَجُلًا أَبْیَضَ اللَّوْنِ حَسَنَ الْوَجْهِ طَیِّبَ الرِّیحِ حَسَنَ الثِّیَابِ قَدْ وَلِیَنِی وَ أَرَی الْأَسْوَدَ قَدْ تَوَلَّی عَنِّی قَالَ أَعِدْ فَأَعَادَ قَالَ مَا تَرَی قَالَ لَسْتُ أَرَی الْأَسْوَدَ وَ أَرَی الْأَبْیَضَ قَدْ وَلِیَنِی ثُمَّ طَفَا عَلَی تِلْکَ الْحَالِ (2).

مجالس المفید، عن محمد بن الحسین المقری: مثله (3)

توضیح

فی القاموس طفا الرجل مات.

«8»

مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ مَکَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سِتِّینَ یَوْماً ثُمَّ مَرِضَتْ فَاشْتَدَّتْ عَلَیْهَا فَکَانَ مِنْ دُعَائِهَا فِی شَکْوَاهَا یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ بِرَحْمَتِکَ أَسْتَغِیثُ فَأَغِثْنِی اللَّهُمَّ زَحْزِحْنِی عَنِ النَّارِ وَ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ وَ أَلْحِقْنِی بِأَبِی مُحَمَّدٍ فَکَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ یُعَافِیکِ اللَّهُ وَ یُبْقِیکِ فَتَقُولُ یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا أَسْرَعَ اللَّحَاقَ بِاللَّهِ وَ أَوْصَتْ بِصَدَقَتِهَا وَ مَتَاعِ الْبَیْتِ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ یَتَزَوَّجَ أُمَامَةَ بِنْتَ أَبِی الْعَاصِ بْنِ الرَّبِیعِ قَالَ وَ دَفْنِهَا لَیْلًا.

«9»

فِقْهُ الرِّضَا علیه السلام: إِذَا حَضَرَتِ الْمَیِّتَ الْوَفَاةُ فَلَقِّنْهُ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ الْإِقْرَارَ بِالْوَلَایَةِ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام وَاحِداً وَاحِداً وَ یُسْتَحَبُّ أَنْ یُلَقَّنَ کَلِمَاتِ الْفَرَجِ وَ هُوَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ- وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ لَا تَحْضُرُ الْحَائِضُ وَ لَا الْجُنُبُ عِنْدَ التَّلْقِینِ فَإِنَّ الْمَلَائِکَةَ تَتَأَذَّی بِهِمَا وَ لَا بَأْسَ بِأَنْ یَلِیَا غُسْلَهُ وَ یُصَلِّیَا عَلَیْهِ وَ لَا یَنْزِلَا قَبْرَهُ فَإِنْ حَضَرَا وَ لَمْ یَجِدَا مِنْ ذَلِکَ

ص: 233


1- 1. الکظم- محرکة و کقفل- الحلق و مخرج النفس.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 62 و ما بین العلامتین ساقط من الکمبانیّ.
3- 3. أمالی المفید ص 176.

به راستی که لفظ (لا إله إلا الله) در حال حیات و مرگ و هنگام برانگیخته شدن مونس مؤمن است؛ رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: جبرئیل گفت:ای محمّد، اگر آنان را هنگام برانگیخته شدن ببینی، صورت گروهی نورانی و سفید است و ندا سر می­دهند: لا إله إلا الله و الله اکبر، و صورت گروهی ظلمانی و سیاه است ندا سر می­دهند: وا ویلا، این چه بلایی بود.(1)

روایت14.

المحاسن: امام صادق علیه السلام فرموده است: هر کسی هنگام مرگ شهادت دهد که جز الله خدایی وجود ندارد وارد بهشت می­شود، و پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: گفتن (لا إله إلا الله) را به مردگان خویش تلقین کنید که گناهان را از بین می­برد، گفته شد: اگر کسی در حال حیاتش این لفظ را به زبان آورد چه حکمی دارد؟ فرمود: گناهان را بیشتر و بیشتر از بین می­برد.(2)

روایت15.

المحاسن: از امام باقر علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: گفتن (لا إله إلا الله) را به مردگان خویش تلقین کنید، به راستی که این لفظ هنگامی ­که قبر مؤمن شکافته می­شود مونس اوست، جبرئیل به من گفت: ای محمّد، اگر آنان را هنگام خارج شدن از قبرهایشان ببینی که خاک را از روی سرهایشان کنار می­زنند؛ عدّه­ای می­گویند: (لا إله إلا الله) و صورت­هایشان نورانی است، و عدّه­ای می­گویند: «یا حسرتاه علی ما فرّطتُ فی جنب الله».

توضیح

(حین یُمَزَّقُ قبرُه) یعنی: هنگامی که قبر او در روز رستاخیز شکافته می­شود تا از آن خارج شود.

روایت16.

معرفة الرجال کشی: زرارة از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: اگر عِکرمة را هنگام مرگ در می­یافتم او را سود می­رساندم؛ از امام صادق علیه السلام پرسیده شد: امام باقر با چه چیزی به عکرمة سود می­رساند؟ امام فرمود: عقیده­ای که شما بر آن هستید را به او تلقین می­کرد، ولی امام باقر علیه السلام او را در نیافت و به او سود نرسانید.(3)

روایت17.

معرفة الرجال کشی:

ص: 236


1- . ثواب الأعمال: 3
2- . المحاسن: 34
3- . رجال الکشی: 188، شماره 94

بُدّاً فَلْیَخْرُجَا إِذَا قَرُبَ خُرُوجُ نَفْسِهِ.

وَ إِذَا اشْتَدَّ عَلَیْهِ نَزْعُ رُوحِهِ فَحَوِّلْهُ إِلَی الْمُصَلَّی الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ أَوْ عَلَیْهِ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَمَسَّهُ وَ إِنْ وَجَدْتَهُ یُحَرِّکُ یَدَیْهِ أَوْ رِجْلَیْهِ أَوْ رَأْسَهُ فَلَا تَمْنَعْهُ مِنْ ذَلِکَ کَمَا یَفْعَلُ جُهَّالُ النَّاسِ. وَ قَالَ علیه السلام: إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْوَفَاةُ فَاحْضُرُوا عِنْدَهُ بِالْقُرْآنِ وَ ذِکْرِ اللَّهِ وَ الصَّلَاةِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (1).

بیان

التلقین عند الاحتضار بالعقائد و کلمات الفرج مما ذکره الأصحاب و دلت علیه الأخبار الکثیرة قوله کان یصلی فیه أی البیت الذی کان یصلی فیه و نحوه أو علیه أی المصلی الذی کان یصلی علیه و هذا أیضا ذکره الأصحاب و حکم الأکثر باستحبابه مطلقا و الأخبار مقیدة بما إذا اشتد علیه النزع و ظاهر الروایة التخییر بین النقل إلی البیت أو الثوب و ابن حمزة جمع بینهما و ظاهر الأکثر البیت.

و النهی عن المس ورد فی الخبر و ذکره الشهید فی الذکری و کذا النهی عن المنع من تحریک یدیه أو رجلیه أو رأسه ذکره الصدوق و الشهید و کذا ذکر الأصحاب استحباب قراءة القرآن و الدعاء عنده قبل خروج روحه و بعده.

«10»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ الْخَزَّازِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ غُلَامٌ مِنَ الْیَهُودِ یَأْتِی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کَثِیراً حَتَّی اسْتَخَفَّهُ وَ رُبَّمَا أَرْسَلَهُ فِی حَاجَةٍ وَ رُبَّمَا کَتَبَ لَهُ الْکِتَابَ إِلَی قَوْمٍ فَافْتَقَدَهُ أَیَّاماً فَسَأَلَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ تَرَکْتُهُ فِی آخِرِ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ الدُّنْیَا فَأَتَاهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی نَاسٍ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ کَانَ علیه السلام بَرَکَةً لَا یَکَادُ یُکَلِّمُ أَحَداً إِلَّا أَجَابَهُ فَقَالَ یَا فُلَانُ فَفَتَحَ عَیْنَیْهِ وَ قَالَ لَبَّیْکَ یَا أَبَا الْقَاسِمِ قَالَ اشْهَدْ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ فَنَظَرَ الْغُلَامُ إِلَی أَبِیهِ فَلَمْ یَقُلْ لَهُ شَیْئاً ثُمَّ نَادَاهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الثَّانِیَةَ وَ قَالَ لَهُ مِثْلَ قَوْلِهِ الْأَوَّلِ فَالْتَفَتَ الْغُلَامُ إِلَی أَبِیهِ فَلَمْ یَقُلْ لَهُ شَیْئاً ثُمَّ نَادَاهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الثَّالِثَةَ

ص: 234


1- 1. فقه الرضا ص 17.

نام ابوسعید خدریّ به میان آمد و امام صادق علیه السلام فرمود: ابوسعید از اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود که در راه راست بود. وی سه روز در حال جان کندن بود، آن­گاه خانواده­اش او را غسل دادند و به سوی جایگاه نمازش او را حمل کردند و در آنجا جان سپرد.(1)

کتاب محمد بن المثنی: نظیر این حدیث روایت شده است.

روایت18.

الکشی: امام صادق علیه السلام فرموده است: همانا این موهبت(امر ولایت) به ابوسعید خدریّ بخشیده شده است، جان کندن وی شدّت یافت پس به خانواده­اش دستور داد که او را به سوی جایگاه نمازش که در آن نماز می­گذارد حمل کنند، آنان چنان کردند و طولی نکشید که ابو سعید وفات نمود.(2)

روایت19.

الکشی: از ذریح روایت شده که از امام صادق علیه السلام شنیدم که می­فرماید: علی بن ­حسین علیهما السلام می­فرمود: من از شخصی که در دنیا سالم بماند و به مصیبتی از مصایب مبتلا نشود بیزارم، سپس ذکر کرد ابوسعید خدریّ که در راه راست بود، سه روز در حال جان کندن بود، پس خانواده­اش او را غسل دادند و به سوی جایگاهی که در آن نماز می­گُزارد حملش کردند و در آن جان سپرد.(3)

روایت20.

طبّ الأئمة: از حریز روایت شده است که ما نزد امام صادق علیه السلام بودیم، مردی به ایشان گفت: برادرم از سه روز پیش درحال جان کندن است و شرایط بر او دشوار گشته است، پس برای او دعا کنید. امام فرمود: خداوندا، سکرات مرگ را بر او آسان گردان، سپس به او امر فرمود: بستر او را به جایگاهی که در آن نماز می­گزارد تغییر دهید که اگر اجل او به تأخیر افتاده باشد این کار باعث تخفیف در شدّت و سختی او خواهد شد، و اگر زمان مرگ او فرا رسیده باشد بر او آسان خواهد گشت إن شاءالله. (4)

روایت21.

طبّ الأئمة: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: آن­گاه که بر

ص: 237


1- . رجال الکشی: 41، شماره 10
2- . رجال الکشی: 41، شماره 10
3- . رجال الکشی: 42
4- . طب الأئمة: 79

فَالْتَفَتَ الْغُلَامُ إِلَی أَبِیهِ فَقَالَ أَبُوهُ إِنْ شِئْتَ فَقُلْ وَ إِنْ شِئْتَ فَلَا فَقَالَ الْغُلَامُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ مَاتَ مَکَانَهُ.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَبِیهِ اخْرُجْ عَنَّا ثُمَّ قَالَ علیه السلام لِأَصْحَابِهِ غَسِّلُوهُ وَ کَفِّنُوهُ وَ أْتُونِی بِهِ أُصَلِّی عَلَیْهِ ثُمَّ خَرَجَ وَ هُوَ یَقُولُ- الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْجَی بِیَ الْیَوْمَ نَسَمَةً مِنَ النَّارِ(1).

بیان

حتی استخفه أی وجده خفیفا سریعا فی الأعمال.

«11»

الْعُیُونُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْحُسَیْنِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیِّ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: سَأَلَ الصَّادِقُ عَنْ بَعْضِ أَهْلِ مَجْلِسِهِ فَقِیلَ عَلِیلٌ فَقَصَدَهُ عَائِداً وَ جَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ فَوَجَدَهُ دَنِفاً فَقَالَ أَحْسِنْ ظَنَّکَ بِاللَّهِ فَقَالَ أَمَّا ظَنِّی بِاللَّهِ فَحَسَنٌ الْحَدِیثَ (2).

بیان

دنف المریض بالکسر أی ثقل و قال فی الذکری یستحب حسن الظن بالله فی کل وقت و آکده عند الموت و یستحب لمن حضره أمره بحسن ظنه و طمعه فی رحمة الله.

«12»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ هِلَالِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَفَّارِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَلِیٍّ الدِّعْبِلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی نُوَاسٍ الْحَسَنِ بْنِ هَانِی عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ یَزِیدَ الرَّقَاشِیِّ عَنْ أَنَسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَا یَمُوتَنَّ أَحَدُکُمْ حَتَّی یُحْسِنَ ظَنَّهُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ بِاللَّهِ ثَمَنُ الْجَنَّةِ(3).

«13»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَخِیهِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَقِّنُوا مَوْتَاکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَنْ قَالَ فِی صِحَّتِهِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله ذَلِکَ أَهْدَمُ وَ أَهْدَمُ

ص: 235


1- 1. أمالی الصدوق ص 239.
2- 2. عیون الأخبار ج 2 ص 3.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 389.

بالین بیماری حاضر گشتی که سخت در حال جان کندن است به او بگو: این دعا را هفت بار بر زبان جاری ساز که خداوند به واسطه آن بار تو را سبک می­گرداند: «أَعُوذُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ رَبِّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ مِنْ کُلِّ عِرْقٍ نَعَّارٍ وَ مِنْ شَرِّ حَرِّ النَّارِ» {از هر رگ یا زخمی که از آن خون جاری می­شود و همچنین از شرّ گرمای آتش جهنّم به خداوند بزرگ که پروردگار عرش کریم است پناه می­برم}.

سپس کلمات فرج را به او تلقین کن، آن­گاه روی او را به سوی جایگاهی که در آن نماز می­گزارده بچرخان که این کار باعث سبک شدن سختی و ناراحتی وارد شده بر او خواهد شد، و به اذن خداوند امرش را بر او آسان خواهد کرد.(1)

توضیح

درباره این فرموده: (ثمّ حَوّل وجهه) که از امام باقر علیه السلام روایت شده می­گویم: ظاهر این کلام با احادیثی که بر چرخاندن شخص در حال احتضار به سوی قبله و جا به ­جا کردن او دلالت می­کنند منافات دارد، مگر این­که گفته شود: منظور از (وجه) مجازاً بدن می­باشد، و شاید جمله در اصل چنین بوده است: (ثمّ حوّل وجهه إلی القبلة و حوّله إلی مصلّاه: سپس صورت او را به سوی قبله بچرخان و به جایگاهی که در آن نماز می­خوانده منتقلش کن)، همچنین ممکن است که تقدیر کلام چنین باشد: (حوّل وجهه إلی القبلة منتقلاً إلی مصلّلاه: درحالی که او را به سوی جایگاهی که در آن نماز می­گزارده منتقل می­کنی، صورتش را به سوی قبله بچرخان).

روایت22.

دعوات الراوندیّ: از سلیمان جعفری روایت شده است: امام موسی کاظم علیه السلام را مشاهده کردم که به پسرش قاسم می­فرمود: ای پسرم برخیز و کنار سر برادرت بخوان: «و الصافّات صفّاً» و آن را به پایان برسان، پس قاسم شروع به خواندن کرد و هنگامی­که به آیه: «أ هُم أشدّ خلقاً أم مَن خَلقَنا» رسید، آن جوان فوت کرد، و آن­گاه که جسد او را پوشانده و از خانه خارجش کردند، یعقوب بن جعفر نزد امام کاظم آمد و گفت: پیش­تر رسم بر این بود که هرگاه زمان مرگ شخصی فرا می­رسید سوره «یس و القرآن الحکیم» نزد او خوانده می­شد و اکنون شما ما را به خواندن سوره صافات فرمان می­دهید؟ امام فرمود: ای پسرم، این سوره هرگز نزد کسی که از سکرات مرگ به تنگ آمده خوانده نشده است مگر اینکه خداوند آرمیدن او را سرعت بخشیده است.

توضیح

در القاموس آمده است: (قضی) یعنی: وفات نمود؛ جوهری گفته است: (سجّیتَ المیّت تسجیة) یعنی: آن میّت را با رواندازی پوشاندی، و اگر مخاطب این فرموده امام علیه السلام: (یا بنیّ: ای پسرم) یعقوب باشد، مقصود مورد لطف قرار گرفتن او از جانب امام می­باشد، ولی اگر مخاطب قاسم باشد معنای واقعی آن مورد نظر است، ولی تفسیر نخست صحیح­تر به نظر می­رسد.

روایت23.

إکمال الدین: از ابوکَهمَس روایت شده که گفت: هنگامی ­که اسماعیل در حال احتضار بود نزد او حاضر شدم و امام صادق علیه السلام نیز در کنار او نشسته بود، هنگامی که زمان مرگش فرا رسید، امام محاسن او را به شّدت گرفت، و چشم­هایش را بست و او را با رواندازی پوشاند، سپس امر فرمود که او را تجهیز کنند و هنگامی­ که از امر خویش فارغ گشت، ندا سر داد که

ص: 238


1- . طبّ الأئمة: 118

إِنَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أُنْسٌ لِلْمُؤْمِنِ فِی حَیَاتِهِ وَ عِنْدَ مَوْتِهِ وَ حِینَ یُبْعَثُ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ لَوْ تَرَاهُمْ حِینَ یُبْعَثُونَ هَذَا مُبْیَضٌّ وَجْهُهُ وَ یُنَادِی لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ هَذَا مُسْوَدٌّ وَجْهُهُ یُنَادِی یَا وَیْلَاهْ یَا ثُبُورَاهْ (1).

«14»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: مَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عِنْدَ مَوْتِهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَقِّنُوا مَوْتَاکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الْخَطَایَا قِیلَ کَیْفَ مَنْ قَالَهَا فِی حَیَاتِهِ قَالَ هِیَ أَهْدَمُ وَ أَهْدَمُ (2).

«15»

وَ مِنْهُ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْقَطَّانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِیَادٍ الْبَانِیِّ عَنْ إِسْرَائِیلَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَقِّنُوا مَوْتَاکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِنَّهَا أُنْسٌ لِلْمُؤْمِنِ حِینَ یُمَزَّقُ قَبْرُهُ قَالَ لِی جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ لَوْ تَرَاهُمْ حِینَ یَخْرُجُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ

یَنْفُضُونَ التُّرَابَ عَنْ رُءُوسِهِمْ هَذَا یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بُیِّضَ وَجْهُهُ وَ هَذَا یَقُولُ یَا حَسْرَتَاهْ عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ (3).

بیان

حین یمزق قبره علی بناء المفعول مخففا و مشددا أی یخرق لیخرج منه عند البعث.

«16»

مَعْرِفَةُ الرِّجَالِ لِلْکَشِّیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَزْدَادَ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: لَوْ أَدْرَکْتُ عِکْرِمَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ لَنَفَعْتُهُ قِیلَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام بِمَا ذَا کَانَ یَنْفَعُهُ قَالَ یُلَقِّنُهُ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ فَلَمْ یُدْرِکْهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَ لَمْ یَنْفَعْهُ (4).

«17»

وَ مِنْهُ، عَنْ حَمْدَوَیْهِ عَنْ أَیُّوبَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ ذَرِیحٍ

ص: 236


1- 1. ثواب الأعمال ص 3.
2- 2. المحاسن ص 34.
3- 3. المحاسن ص 34.
4- 4. رجال الکشّیّ ص 188، الرقم 94.

کفنش را نزد او بیاورند، پس در حاشیه کفن نوشت: اسماعیل شهادت می­دهد که خدایی جز الله وجود ندارد.(1)

توضیح

استحباب گرفتن محاسن، بستن چشم­ها و پوشاندن میّت با روانداز با توجه به کلام فقها قطعی به نظر می­رسد، و حدیث دیگری با همین مضمون و با سند دیگر در باب تکفین ذکر خواهد شد.

روایت24.

مجالس المفید: از انس روایت شده که مردی از انصار بیمار گشت، پیامبر صلّی الله علیه وآله به عیادت او آمد و آمدن ایشان با حالت احتضار آن مرد همراه گشت، پس فرمود: احوال خود را چگونه می­یابی؟ گفت: خود را در حالی می­بینم که به رحمت پروردگار امیدوارم و برگناهانم بیمناک، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: این دو حالت در چنین موقعیتی در قلب هیچ بنده­ای جمع نمی­گردند مگر اینکه خداوند امیدواریش را به او می­بخشد و از آنچه بیمناک است در امانش نگاه می­دارد.(2)

روایت25.

الهدایة: هنگام مرگ کلمات فرج به این ترتیب به شخص در حال احتضار تلقین می­شود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» {خدایی غیر از الله که حلیم و کریم است وجود ندارد، خدایی غیر از الله که بلند مرتبه و بزرگوار است وجود ندارد، پاک و منزه است پروردگار آسمانهای هفت­گانه و زمین های هفتگانه و هر آنچه که در آنها و مابین­شان وجود دارد، پاک و منزه است پروردگار عرش عظیم، و درود و سلام بر فرستادگان خداوند و سپاس و ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است.}

و جایز نیست که حائض و جُنب هنگام تلقین حاضر شوند، چرا که فرشتگان در صورت وجود آن دو آزرده می­شوند، پس اگر ناچار شدند که حضور یابند باید هنگام نزدیک شدن خروج روح از جسم شخص در حال احتضار از نزد او خارج شوند.

از امام صادق علیه السلام درباره رو گردانیدن میّت سؤال شد، امام در پاسخ فرمود: او با کف پاهایش به سوی قبله چرخانده می­شود. (3)

روایت26.

دعوات الراوندی: امام صادق علیه السلام فرموده است: هرکسی سوره (یس) را قرائت نماید و همان روز وفات نماید، خداوند او را وارد بهشت می­گرداند و سی ­هزار فرشته در غسل دادن او شرکت می­کنند و برای او طلب مغفرت می­کنند و با استغفار او را به سوی قبرش همراهی می­کنند، پس آن­گاه که در قبر وارد شد آن­ فرشتگان در حفره قبرش به عبادت خداوند می­پردازند و ثواب عبادت آنان در کارنامه میّت ثبت خواهد شد، و قبرش به اندازه وسعت دید او واسع و گسترده خواهد شد و از فشار قبر در امان خواهد بود .

ص: 239


1- . أکمال الدین 1: 161
2- . أمالی المفید: 89
3- . الهدایة: 23

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: ذُکِرَ أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ فَقَالَ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ کَانَ مُسْتَقِیماً قَالَ فَنَزَعَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ فَغَسَّلَهُ أَهْلُهُ ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَی مُصَلَّاهُ فَمَاتَ فِیهِ (1).

کتاب محمد بن المثنی، عن جعفر بن محمد بن شریح عن ذریح: مثله.

«18»

الْکَشِّیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِشْکِیبَ عَنْ مُحَسِّنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ لَیْثٍ الْمُرَادِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ کَانَ قَدْ رُزِقَ هَذَا الْأَمْرَ وَ إِنَّهُ اشْتَدَّ نَزْعُهُ فَأَمَرَ أَهْلَهُ أَنْ یَحْمِلُوهُ إِلَی مُصَلَّاهُ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ فَفَعَلُوا فَمَا لَبِثَ أَنْ هَلَکَ (2).

«19»

وَ مِنْهُ، عَنْ حَمْدَوَیْهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ ذَرِیحٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام یَقُولُ: إِنِّی لَأَکْرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ یُعَافَی فِی الدُّنْیَا وَ لَا یُصِیبَهُ شَیْ ءٌ مِنَ الْمَصَائِبِ ثُمَّ ذَکَرَ أَنَّ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ وَ کَانَ مُسْتَقِیماً نَزَعَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ فَغَسَّلَهُ أَهْلُهُ ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَی مُصَلَّاهُ فَمَاتَ فِیهِ (3).

«20»

طِبُّ الْأَئِمَّةِ، عَنِ الْخَضِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ إِنَّ أَخِی مُنْذُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فِی النَّزْعِ وَ قَدِ اشْتَدَّ عَلَیْهِ الْأَمْرُ فَادْعُ لَهُ فَقَالَ اللَّهُمَّ سَهِّلْ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ ثُمَّ أَمَرَهُ وَ قَالَ حَوِّلُوا

فِرَاشَهُ إِلَی مُصَلَّاهُ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ فَإِنَّهُ یُخَفَّفُ عَلَیْهِ إِنْ کَانَ فِی أَجَلِهِ تَأْخِیرٌ وَ إِنْ کَانَتْ مَنِیَّتُهُ قَدْ حَضَرَتْ فَإِنَّهُ یُسَهَّلُ عَلَیْهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ (4).

«21»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْأَحْوَصِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِذَا دَخَلْتَ

ص: 237


1- 1. رجال الکشّیّ ص 41، الرقم 10.
2- 2. رجال الکشّیّ ص 41، الرقم 10.
3- 3. رجال الکشّیّ ص 42.
4- 4. طبّ الأئمّة ص 79.

پیامبر صلّی الله علیه وآله فرموده است: ای علی، سوره (یس) را قرائت کن که در آن ده برکت وجود دارد: هیچ گرسنه­ای آن را قرائت نکرده مگر اینکه سیر شده است، هیچ تشنه­ای آن را قرائت نکرده مگر اینکه سیراب گشته است، هیچ مجردی آن را قرائت نکرده مگر اینکه ازدواج کرده است، هیچ بیمناکی آن را قرائت نکرده مگر اینکه امنیت یافته است، هیچ مریضی آن را قرائت نکرده مگر اینکه شفا یافته است، هیچ محبوسی آن را قرائت نکرده مگر اینکه آزاد و رها گشته است، هیچ مسافری آن را قرائت نکرده مگر اینکه بر تحمل بار سفر یاری شده است، هیچ مردی که گمشده­ای دارد آن را قرائت نکرده مگر اینکه خداوند گمشده­اش را به او بازگردانده است، هیچ زندانی­ای آن را قرائت نکرده مگر اینکه از زندان خارج شده است، هیچ صاحب قرضی آن را قرائت نکرده مگر اینکه قرضش را پرداخت نموده است، و نزد هیچ میّتی خوانده نشده مگر اینکه در آن هنگام شدّت و سختی تحمیل شده بر او سبک گشته است.

ابن عباس گوید: هرگاه یکی از شما در حال احتضار قرار گرفت، به او بشارت دهید که به ملاقات پروردگارش نائل می­آید درحالی که نسبت به خداوند حسن ظنّ دارد، و اگر در حال تندرستی بود او را بیم و انذار دهید.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: به راستی که خداوند متعال توبه بنده­اش را تا زمانی که به حال خِر خِر کردن (هنگام مرگ)نیفتاده باشد می­پذیرد، قبل از آنکه بمیرید به سوی خدا بازگردید و توبه کنید، و قبل از آنکه دچار مشغله و گرفتاری شوید به انجام اعمال پاک و نیکو مبادرت ورزید، و با به خاطر آوردن ذکر و یاد چیزی که میان شما و آن فاصله بسیاری وجود دارد خود را به آن نزدیک گردانید، (منظور مرگ یا خداوند است).

همچنین فرموده است: همه انسان­ها تشنه می­میرند جز کسی که به ذکر خداوند مشغول است.

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام هنگامی­ که یکی از اهل بیتش درحال احتضار قرار می­گرفت به او می­فرمود: "خدایی جز الله که حلیم و کریم است وجود ندارد، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» {خدایی جز الله که بلند مرتبه و بزرگوار است وجود ندارد، پاک و منزّه است پروردگار آسمان­های هفت­گانه و زمین­های هفت­گانه و هرآنچه در میان و بین آنها وجود دارد، پاک و منزّه است پروردگار عرش عظیم، و سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است}، هنگامی­ که بیمار این کلام را به زبان می­آورد امام علیه السلام می­فرمود: راهی شو که اشکالی بر تو وارد نیست.

از ابوبکر حضرمیّ روایت شده که گفت: مردی از اهل بیتم بیمار گشت، پس به عیادتش رفتم و به او گفتم: ای پسر برادرم، برای تو پند و اندرزی دارم، آیا آن را می­پذیری؟ گفت: آری، گفتم: بگو: أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، پس به این امر شهادت داد، به او گفتم: بگو: و أنّ محمداً رسول الله، و به این امر نیز شهادت داد، به او گفتم: شهادت دادن به این امور سودی به تو نمی­رساند مگر اینکه از سر یقین شهادت داده باشی، و ذکر کرد که شهادت او از سر یقین بوده است، به او گفتم: بگو: شهادت می­دهم که علی وصیّ محمّد، خلیفه و امام واجب الإطاعه پس از اوست، پس به این امر نیز شهادت داد، به او گفتم: این شهادت دادن به تو سودی نمی­رساند مگر اینکه از سر یقین باشد، سپس اسم یکایک امامان معصوم را برای او ذکر کردم و به آن­ها اقرار نمود و ذکر کرد که این اقرار او از سر یقین است، و طولی نکشید که آن مرد

ص: 240

عَلَی مَرِیضٍ وَ هُوَ فِی النَّزْعِ الشَّدِیدِ فَقُلْ لَهُ ادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ یُخَفِّفِ اللَّهُ عَنْکَ- وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ رَبِّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ مِنْ کُلِّ عِرْقٍ نَعَّارٍ وَ مِنْ شَرِّ حَرِّ النَّارِ سَبْعَ مَرَّاتٍ ثُمَّ لَقِّنْهُ کَلِمَاتِ الْفَرَجِ ثُمَّ حَوِّلْ وَجْهَهُ إِلَی مُصَلَّاهُ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ فَإِنَّهُ یُخَفَّفُ عَنْهُ وَ یُسَهَّلُ أَمْرُهُ بِإِذْنِ اللَّهِ (1).

بیان

قوله ثم حول وجهه أقول ظاهره مناف لأخبار الاستقبال و أخبار التحویل إلا أن یقال أرید بالوجه البدن مجازا و لعله کان ثم حول وجهه إلی القبلة و حوله إلی مصلاه و یمکن تقدیر ذلک بأن یقال المراد به حول وجهه إلی القبلة منتقلا إلی مصلاه.

«22»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، عَنْ سُلَیْمَانَ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: رَأَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ لِابْنِهِ الْقَاسِمِ قُمْ یَا بُنَیَّ فَاقْرَأْ عِنْدَ رَأْسِ أَخِیکَ وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا تَسْتَتِمُّهَا فَقَرَأَ فَلَمَّا بَلَغَ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا قَضَی الْفَتَی فَلَمَّا سُجِّیَ وَ خَرَجُوا أَقْبَلَ عَلَیْهِ یَعْقُوبُ بْنُ جَعْفَرٍ فَقَالَ لَهُ کُنَّا نَعْهَدُ الْمَیِّتَ إِذَا نَزَلَ بِهِ الْمَوْتُ یُقْرَأُ عِنْدَهُ یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ فَصِرْتَ تَأْمُرُنَا بِالصَّافَّاتِ فَقَالَ یَا بُنَیَّ لَمْ تُقْرَأْ عِنْدَ مَکْرُوبٍ مِنَ الْمَوْتِ قَطُّ إِلَّا عَجَّلَ اللَّهُ رَاحَتَهُ.

توضیح

فی القاموس قضی مات و قال الجوهری سجیت المیت تسجیة إذا مددت علیه ثوبا و قوله علیه السلام یا بنی علی سبیل اللطف إن کان المخاطب یعقوب و إن کان القاسم ففی الحقیقة و الأول أظهر.

«23»

إِکْمَالُ الدِّینِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِی کَهْمَسٍ قَالَ: حَضَرْتُ مَوْتَ إِسْمَاعِیلَ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جَالِسٌ عِنْدَهُ فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ شَدَّ لَحْیَیْهِ وَ غَمَّضَهُ وَ غَطَّاهُ بِالْمِلْحَفَةِ ثُمَّ أَمَرَ بِتَهْیِئَتِهِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ أَمْرِهِ دَعَا

ص: 238


1- 1. طبّ الأئمّة ص 118.

وفات نمود و خانواده­اش شدیداً به جزع و فزع و بی­تابی پرداختند.

پس مدّتی از آنان دور شدم و بعد از آن دوباره به نزدشان بازگشتم، و با مراسم عزای نیکویی مواجه شدم، بنابراین به خانواده میّت گفتم: خود را در چه حالی می­یابید؟ و به همسرش گفتم: ای زن، تسلّی خاطر تو چگونه حاصل شده است؟ گفت: به خدا سوگند با وفات فلانی به مصیبت بزرگی گرفتار شدیم و آنچه خاطر مرا آسوده گرداند رؤیایی بود که امشب دیدم، گفتم: چگونه؟ گفت: او را مشاهده کردم و به او گفتم: وفات نکرده­ای؟ گفت: آری، ولی کلماتی را نجوا کردم که ابوبکر حضرمیّ به من تلقین کرد و اگر کلام او نبود در آستانه نابودی قرار داشتم .

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: هنگام مرگ به مخالفت و دشمنی (باشیطان و کافران) بپردازید؟ گفتند: چگونه به مخالفت و دشمنی بپردازیم؟ پیامبر فرمود: بگویید: «قل یا أیّها الکافرون*لا أعبد ما تعبدون» تا پایان سوره.

امیر مؤمنان علیه السلام هنگام وفات فرمود: «تعاونوا علی البّر و التقوی و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان»(1){و در نیکوکاری و پرهیزگاری با یکدیگر همکاری کنید و در گناه و تعدی دستیار هم نشوید}، سپس تا زمانی که وفات نمود پیوسته می­فرمود: لا إله إلا الله.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: به مردگان خویش (لا إله إلا الله) را تلقین کنید، چرا که هر کسی آخرین کلامش (لا إله إلا الله) باشد وارد بهشت می­گردد، گفته شد: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله، سختی­ها و سکرات موت ما را از گفتن لا إله إلا الله باز می­دارد، پس جبرئل علیه السلام فوراً نازل شده و فرمود: ای محمد، به آنان بگو که اکنون و در حال تندرستی بگویید: لا إله إلا الله تا اندوخته­ای باشد برای زمان وفات، و یا فرموده­ای به این مضمون.

امام زین العابدین علیه السلام هنگام مرگ می­فرمود: «اللَّهُمَّ ارْحَمْنِی فَإِنَّکَ کَرِیمٌ اللَّهُمَّ ارْحَمْنِی فَإِنَّکَ رَحِیمٌ» {خداوندا مرا مورد رحمت خود قرار ده که تو بخشنده و بزرگواری، خداوندا مرا مورد رحمت خود قرار ده که تو بسیار مهربانی}، و پیوسته این دعا را تکرار می­فرمود تا اینکه وفات نمود، درود خداوند بر او باد.

نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله به هنگام وفات جامی پر از آب قرار داشت، پس ایشان دست خود را در جام فرو می­برد و صورتش را با آب مسح می­نمود و می­فرمود: «اللَّهُمَّ أَعِنِّی عَلَی سَکَرَاتِ الْمَوْتِ» "خداوندا مرا بر سکرات موت یاریگر باش"، و روایت شده که نزد بیمار و میّت آیةالکرسی می­خوانی و می­گویی: «اللَّهُمَّ أَخْرِجْهُ إِلَی رِضًی مِنْکَ وَ رِضْوَانٍ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ ذَنْبَهُ جَلَّ ثَنَاءُ وَجْهِکَ» "خداوندا، این شخص را به سوی رضایت و بهشت خود خارج ساز، خداوندا گناه او را ببخش، نور و ثنای وجه تو عظیم است"، سپس آیة السخرة یعنی آیه: «إنّ ربّکم الله الذی خلق السّموات»(2){همانا

پروردگار شما کسی است که آسمانها را آفریده است} تا پایان سه آیه از آیات آخر سوره بقره یعنی از آیه «لله ما فی السموات و الأرض»، و سوره احزاب را قرائت می­کنی.

ص: 241


1- . مائده / 2
2- . اعراف / 54

بِکَفَنِهِ فَکَتَبَ فِی حَاشِیَةِ الْکَفَنِ إِسْمَاعِیلُ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ (1).

بیان

استحباب شد اللحیین و تغمیض العینین و التغطیة بثوب مقطوع به فی کلام الأصحاب و سیأتی مثل هذا الخبر بسند آخر فی باب التکفین.

«24»

مَجَالِسُ الْمُفِیدِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الْمَرْزُبَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْحَکِیمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الصَّاغَانِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: مَرِضَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَأَتَاهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَعُودُهُ فَوَافَقَهُ وَ هُوَ فِی الْمَوْتِ فَقَالَ کَیْفَ تَجِدُکَ قَالَ أَجِدُنِی أَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّی وَ أَتَخَوَّفُ مِنْ ذُنُوبِی فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا اجْتَمَعَتَا فِی قَلْبِ عَبْدٍ فِی مِثْلِ هَذَا الْمَوْطِنِ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ رَجَاءَهُ وَ آمَنَهُ مِمَّا یَخَافُهُ (2).

«25»

الْهِدَایَةُ،: یُلَقَّنُ عِنْدَ مَوْتِهِ کَلِمَاتُ الْفَرَجِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ- وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ لَا یَجُوزُ أَنْ یَحْضُرَ الْحَائِضُ وَ الْجُنُبُ عِنْدَ التَّلْقِینِ لِأَنَّ الْمَلَائِکَةَ تَتَأَذَّی بِهِمَا فَإِنْ حَضَرَا وَ لَمْ یَجِدَا مِنْ ذَلِکَ بُدّاً فَلْیَخْرُجَا إِذَا قَرُبَ خُرُوجُ نَفْسِهِ.

وَ سُئِلَ الصَّادِقُ علیه السلام عَنْ تَوْجِیهِ الْمَیِّتِ فَقَالَ علیه السلام یَسْتَقْبِلُ بِبَاطِنِ قَدَمَیْهِ الْقِبْلَةَ(3).

«26»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: مَنْ قَرَأَ یس وَ مَاتَ فِی یَوْمِهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ حَضَرَ غُسْلَهُ ثَلَاثُونَ أَلْفَ مَلَکٍ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ وَ یُشَیِّعُونَهُ إِلَی قَبْرِهِ بِالاسْتِغْفَارِ لَهُ فَإِذَا أُدْخِلَ إِلَی اللَّحْدِ کَانُوا فِی جَوْفِ قَبْرِهِ یَعْبُدُونَ اللَّهَ وَ ثَوَابُ عِبَادَتِهِمْ لَهُ وَ فُسِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ وَ أُومِنَ ضَغْطَةَ الْقَبْرِ.

ص: 239


1- 1. اکمال الدین ج 1 ص 161.
2- 2. أمالی المفید ص 89.
3- 3. الهدایة ص 23 ط الإسلامیة.

توضیح

در شرح این فرموده پیامبر صلّی الله علیه و آله: (فی قراءة یس عشر برکات) می­گویم: تعداد برکت­های مذکور دوازده مورد است نَه ده مورد، شاید تکرار محبوس و مسجون به منظور تأکید باشد، چرا که این دو مورد یکی به حساب می­آیند، البته اگر تکرار از جانب نسخه بردارها یا روایت کنندگان اتفاق نیفتاده باشد، و خوانندگان قرآن در کنار میّت از جمله آن ده برکت نیست، چرا که پیامبرصلّی الله علیه و آله فوائد خواندن آن را برای خواننده برشمرده است، همچنین ممکن است دو مورد سیری و سیراب شدن یک مورد به شمار آیند.

(الغرغرة): رفت و برگشت روح در حلق، این معنا را جوهری ذکر کرده است؛ ضمیر (هاء) در کلمه (بینه) در این فرموده: (بَینکم و بَینَه) به مرگ بر می­گردد و امکان ارجاع آن به لفظ (الله) نیز وجود دارد.

این سخن: (ممّا طیّب نفسی: آنچه خاطر مرا آسوده گرداند) که ابوبکر حضرمی آن را به نقل از همسر مردی از اهل بیتش روایت کرده در الکافی چنین آمده است (آنچه باعث دل کَن شدن من گردید رؤیایی بود که امشب دیدم، گفتم: آن رؤیا چه بود؟ گفت: فلانی، یعنی میّت، را در حالی که زنده و سالم بود مشاهده کردم، پس به او گفتم: تو فلانی هستی؟ گفت: آری، گفتم: وفات ننموده­ای؟ گفت: چرا وفات نموده­ام) تا پایان حدیث؛ این گفته او: (سخی) ممکن است به خاطر وجود (باء) فعل معلوم درنظر گرفته شود، ولی اگر مجهول پنداشته شود (باء) زائد خواهد بود.

این فرموده پیامبر صلّی الله علیه و آله: (نابذوا) از ریشه (منابذة) به معنای دشمنی کردن و جنگیدن گرفته شده است، و شاید مقصود از این کلام جنگیدن با شیطان و کافران از راه اظهار عقاید حقّ و تبرّی جستن از آن­ها و عقایدشان باشد .

روایت27.

عُدة الداعی: از امامان معصوم علیهم السلام روایت شده که شایسته است در حال بیماری و مخصوصاً بیماری­ای که منجر به مرگ می­شود، رجاء (امید داشتن) برخوف (بیم داشتن) غلبه داشته باشد.

روایت28.

مصباح الشیخ: از پیامبرصلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: هر کسی هنگام وفات به صورتی نیکو وصیّت نکند، این امر به عنوان نقص در عقل و کمالش به شمار می­آید؛ گفتند: ای رسول خدا، وصیّت چگونه است؟ فرمود: آن­گاه که زمان مرگش فرا رسیده و مردم نزد او جمع شدند بگوید: «اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الرَّحْمَنَ الرَّحِیمَ إِنِّی أَعْهَدُ إِلَیْکَ أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّکَ تَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنَّ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ مَا وَعَدَ فِیهَا مِنَ النَّعِیمِ مِنَ الْمَأْکَلِ وَ الْمَشْرَبِ وَ النِّکَاحِ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌ

ص: 242

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: یَا عَلِیُّ اقْرَأْ یس فَإِنَّ فِی قِرَاءَةِ یس عَشْرَ بَرَکَاتٍ مَا قَرَأَهَا جَائِعٌ إِلَّا أُشْبِعَ وَ لَا ظَامِی [ظَامِئٌ] إِلَّا رَوِیَ وَ لَا عَارٍ إِلَّا کُسِیَ وَ لَا عَزَبٌ إِلَّا تَزَوَّجَ وَ لَا خَائِفٌ إِلَّا أَمِنَ وَ لَا مَرِیضٌ إِلَّا بَرِئَ وَ لَا مَحْبُوسٌ إِلَّا أُخْرِجَ وَ لَا مُسَافِرٌ إِلَّا أُعِینَ عَلَی سَفَرِهِ وَ لَا قَرَأَهَا رَجُلٌ ضَلَّتْ لَهُ ضَالَّةٌ إِلَّا رَدَّهَا اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَا مَسْجُونٌ إِلَّا أُخْرِجَ وَ لَا مَدِینٌ إِلَّا أَدَّی دَیْنَهُ وَ لَا قُرِئَتْ عِنْدَ مَیِّتٍ إِلَّا خُفِّفَ عَنْهُ تِلْکَ السَّاعَةَ.

وَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَبَشِّرُوهُ یَلْقَی رَبَّهُ وَ هُوَ حَسَنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ وَ إِذَا کَانَ فِی صِحَّةٍ فَخَوِّفُوهُ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: إِنَّ اللَّهَ یَقْبَلُ تَوْبَةَ عَبْدِهِ مَا لَمْ یُغَرْغِرْ تُوبُوا إِلَی رَبِّکُمْ قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا وَ بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ الزَّاکِیَةِ قَبْلَ أَنْ تُشْغَلُوا وَ صِلُوا الَّذِی بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ بِکَثْرَةِ ذِکْرِکُمْ إِیَّاهُ.

وَ قَالَ علیه السلام: کُلُّ أَحَدٍ یَمُوتُ عَطْشَانَ إِلَّا ذَاکِرَ اللَّهِ.

وَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِذَا حَضَرَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ أَحَداً الْمَوْتُ قَالَ لَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ فَإِذَا قَالَهَا الْمَرِیضُ قَالَ اذْهَبْ لَیْسَ عَلَیْکَ بَأْسٌ.

و عن أبی بکر الحضرمی قال مرض رجل من أهل بیتی فأتیته عائدا له فقلت له یا ابن أخ إن لک عندی نصیحة أ تقبلها قال نعم فقلت قل أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له فشهد بذلک فقلت قل و أن محمدا رسول الله فشهد بذلک فقلت له إن هذا لا تنتفع به إلا أن یکون منک علی یقین فذکر أنه منه علی یقین فقلت قل أشهد أن علیا وصیه و هو الخلیفة من بعده و الإمام المفترض الطاعة من بعده فشهد بذلک فقلت له إنک لن تنتفع بذلک حتی یکون منک علی یقین ثم سمیت الأئمة واحدا بعد واحد فأقر بذلک و ذکر أنه منه علی یقین فلم یلبث الرجل

ص: 240

وَ أَنَّ الْإِیمَانَ حَقٌّ وَ أَنَّ الدِّینَ کَمَا وَصَفْتَ وَ أَنَّ الْإِسْلَامَ کَمَا شَرَعْتَ وَ أَنَّ الْقَوْلَ کَمَا قُلْتَ وَ أَنَّ الْقُرْآنَ کَمَا أَنْزَلْتَ وَ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبِینُ وَ إِنِّی أَعْهَدُ إِلَیْکَ فِی دَارِ الدُّنْیَا أَنِّی رَضِیتُ بِکَ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِمُحَمَّدٍ النَّبِیِّ ص نَبِیّاً وَ بِعَلِیٍّ وَلِیّاً وَ بِالْقُرْآنِ کِتَاباً وَ أَنَّ أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ أَئِمَّتِی اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی عِنْدَ شِدَّتِی وَ رَجَائِی عِنْدَ کُرْبَتِی وَ عُدَّتِی عِنْدَ الْأُمُورِ الَّتِی تَنْزِلُ بِی وَ أَنْتَ وَلِیُّ نِعْمَتِی وَ إِلَهِی وَ إِلَهُ آبَائِی صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً وَ آنِسْ فِی قَبْرِی وَحْشَتِی وَ اجْعَلْ لِی عَهْداً عِنْدَکَ یَوْمَ أَلْقَاکَ مَنْشُوراً» {خداوندا، ای آفریننده آسمانها و زمین و ای آگاه از غیب و ظاهر، ای خداوند بخشنده مهربان، من با تو پیمان می­بندم که شهادت می­دهم خدایی جز تو وجود ندارد و در الوهیّت تنها هستی و هیچ شریکی نداری، همچنین شهادت می­دهم که محمّد بنده و فرستاده توست، و روز قیامت فرا می­رسد و هیچ تردیدی در آن وجود ندارد، و کسانی که در قبرها آرمیده­اند را زنده خواهی گرداند، و شهادت می­دهم که حسا­ب­رسی به اعمال حقّ است و بهشت و نعمت­های وعده داده شده موجود در آن مانند خوراکی، آشامیدنی و ازدواج حق است و همچنین آتش جهنم حق است و ایمان حق است، شهادت می­دهم که دین همان گونه است که تو توصیف کرده­ای و اسلام همان­ گونه است که تو وضع نموده­ای و کلام همان­ گونه است که تو به زبان آورده­ای و قرآن همان ­گونه است که تو نازل فرموده­ای، و به راستی که تو خدایی حقّ و آشکار هستی.

خداوندا من در دنیا با تو پیمان می­بندم که راضی باشم تو پروردگام باشی و اسلام دینم باشد، محمّد صلّی الله علیه و آله پیامبرم، علی سرپرستم، قرآن کتابم و اهل بیت پیامبر علیهم السلام امامان من باشند.

خداوندا، تنها تکیه گاهم هنگام سختی­ها، تنها امیدم هنگام گرفتاری و تنها ابزار رویارویی با مشکلاتی که بر من نازل می­شود تو هستی، تو ولی نعمت من، خداوندگار من و پدرانم هستی، بر محمّد و آل او درود بفرست و هرگز حتی به اندازه یک چشم برهم زدن مرا به حال خودم وا مگذار، و در وحشت و تنهایی قبر مونس و همراهم باش، و در آن روزی که به ملاقات تو می­آیم نزد خودت برای من ضمانت و امان­نامه­ای گشوده قرار ده}.

پس این عهد و پیمان میّت در آن روزی است که حاجات و نیازهای خود را وصیّت می­کند و وصیّت کردن بر گردن هر انسان مسلمان واجب است ، امام صادق علیه السلام فرموده است: تصدیق این سخن در فرموده خداوند متعال در سوره مریم است: «لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً» و این وصیت همان عهد است.

پیامبر صلّی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: این وصیّت را بیاموز و آن را به اهل بیت و پیروانت نیز آموزش ده، سپس پیامبر فرمود: جبرئیل علیه السلام این وصیّت را به من آموخت.(1)

روایت29.

دعائم الاسلام: از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمود: از جمله فطریات انسانی این است که هرگاه شخص بیمار در حال احتضار قرار گرفت، رو به قبله قرارداده شود.(2)

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هرگاه انسان مسلمان قبل از مرگ در حال احتضار قرار گرفت به او تلقین کنید که شهادت دهد خدایی جز الله وجود ندارد و تنها و بی­شریک است، همچنین شهادت دهد که محمّد بنده و فرستاده اوست(3)

امام صادق علیه السلام فرموده است: مستحبّ است آیة الکرسی و دو آیه پس از آن بر بالین کسی که در حال احتضار و جان کندن است خوانده شود، همچنین آیه: «إنّ ربّکم الله الذی خلق السموات و الأرض

ص: 243


1- . المصباح: 11، القمی نیز در تفسیر خود صفحه 415 این حدیث ر روایت کرده است و سیّد در فلاح السائل: 60 آن را روایت کرده و در کتاب الوصایا جلد 103 آن را نقل کرده است.
2- . دعائم الاسلام 1: 219
3- .دعائم الاسلام 1: 219

أن توفی فجزع أهله علیه جزعا شدیدا قال فغبت عنهم ثم أتیتهم بعد ذلک فرأیت عزاء حسنا فقلت کیف تجدونکم کیف عزاؤک أیتها المرأة فقالت و الله لقد أصبنا بمصیبة عظیمة بوفاة فلان و کان مما طیب نفسی لرؤیا رأیتها اللیلة فقلت کیف قالت رأیته و قلت له ما کنت میتا قال بلی و لکن نجوت بکلمات لقننیهن أبو بکر الحضرمی و لو لا ذلک کدت أهلک.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: نَابِذُوا عِنْدَ الْمَوْتِ فَقِیلَ کَیْفَ نُنَابِذُ قَالَ قُولُوا قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ- لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ إِلَی آخِرِ السُّورَةِ.

وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ عِنْدَ الْوَفَاةِ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ (1) ثُمَّ کَانَ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَتَّی تُوُفِّیَ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: لَقِّنُوا مَوْتَاکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِنَّ مَنْ کَانَ آخِرُ کَلَامِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ شَدَائِدَ الْمَوْتِ وَ سَکَرَاتِهِ تَشْغَلُنَا عَنْ ذَلِکَ فَنَزَلَ فِی الْحَالِ جَبْرَئِیلُ علیه السلام وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ قُلْ لَهُمْ حَتَّی یَقُولُوا الْآنَ فِی الصِّحَّةِ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُدَّةً لِلْمَوْتِ أَوْ کَمَا قَالَ.

وَ کَانَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ علیه السلام یَقُولُ عِنْدَ الْمَوْتِ اللَّهُمَّ ارْحَمْنِی فَإِنَّکَ کَرِیمٌ اللَّهُمَّ ارْحَمْنِی فَإِنَّکَ رَحِیمٌ فَلَمْ یَزَلْ یُرَدِّدُهَا حَتَّی تُوُفِّیَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ کَانَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ قَدَحٌ فِیهِ مَاءٌ وَ هُوَ فِی الْمَوْتِ وَ یُدْخِلُ یَدَهُ فِی الْقَدَحِ وَ یَمْسَحُ وَجْهَهُ بِالْمَاءِ وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ أَعِنِّی عَلَی سَکَرَاتِ الْمَوْتِ.

وَ رُوِیَ: أَنَّهُ تَقْرَأُ عِنْدَ الْمَرِیضِ وَ الْمَیِّتِ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَ تَقُولُ اللَّهُمَّ أَخْرِجْهُ إِلَی رِضًی مِنْکَ وَ رِضْوَانٍ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ ذَنْبَهُ جَلَّ ثَنَاءُ وَجْهِکَ ثُمَّ تَقْرَأُ آیَةَ السُّخْرَةِ إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ (2) إِلَخْ ثُمَّ تَقْرَأُ ثَلَاثَ آیَاتٍ مِنْ آخِرِ الْبَقَرَةِ- لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یَقْرَأُ سُورَةَ الْأَحْزَابِ.

ص: 241


1- 1. المائدة: 2.
2- 2. الأعراف ص 54.

فی ستة أیام»(1){در حقیقت پروردگار شما آن خدایی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید} تا پایان و سه آیه پایانی سوره بقره بر او خوانده شده و سپس گفته شود: «اللَّهُمَّ أَخْرِجْهَا مِنْهُ إِلَی رِضًی مِنْکَ وَ رِضْوَانٍ اللَّهُمَّ لَقِّهِ الْبُشْرَی اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ ذَنْبَهُ وَ ارْحَمْهُ» {خداوندا، روح او را به سوی رضایت و رضوان (بهشت) خویش خارج ساز، خداوندا، او را با مژده و بشارت رویاروی گردان، خداوندا، گناهان او را ببخش و مورد مرحمتش قرار ده.}(2)

همچنین از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: آن­گاه که انسان مؤمن در حال احتضار قرار می­گیرد و از سخن گفتن عاجز می­گردد، رسول خدا صلّی الله علیه وآله نزد او آمده و در سمت راست و امام علی علیه السلام در سمت چپ او می­نشیند، پیامبر صلّی الله علیه و آله به او فرمود: امّا آنچه که امید رسیدن به آن را در سر می­پروراندی در مقابل تو قرار دارد و از آنچه بیمناک بودی درامان خواهی ماند، سپس دری از درهای بهشت به روی او گشوده شده و به او گفته می­شود: این جایگاه و منزل تو در بهشت است، پس اگر می­خواهی به دنیا بازگردانده خواهی شد و طلا و نقره موجود درآن نصیب تو خواهد شد، مؤمن می­گوید: مرا هیچ حاجتی در دنیا و بازگشت به سوی آن نیست، در این هنگام است چهره­اش نورانی می­گردد و عرق بر پیشانی­اش جاری می­شود و لب­هایش چروک و ترنجیده و سوراخهای بینی­اش گشاده می­گردند و اشک از چشم چپش جاری می­شود، اگر چنین حالت­هایی را در او مشاهده کردید، او را آسوده بگذارید که مصداق این فرموده خداوند عزّ و جلّ است: «لهم البشری فی الحیواة الدنیا»(3)

{آنان را در زندگی دنیایی مژده و بشارت باد}.

توضیح

(فاکتفوا به) یعنی: برای آغاز نمودن اعمال مربوط به شخص در حال احتضار به این نشانه­ها بسنده کنید، یا برای آگاه شدن از این نکته که اگر شخصی بعد از این نشانه­ها وفات نمود، پیامبر و ائمّه علیهم السلام بر بالین او حاضر شده­اند و نه آگاه شدن از زمان مرگ، چرا که در بسیاری موارد این علامت ها با وقوع مرگ همراه نمی شود.

روایت30.

دعائم الاسلام: از امام علی علیه السلام روایت شده که شخصی نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمد و به ایشان گفت: ای رسول خدا، به راستی که عبدالله بن رواحه به خاطر مرضی که به آن مبتلا شده سنگین گشته (و در حال احتضار قرار گرفته است)، بنابراین پیامبر صلّی الله علیه و آله برخاست و ما نیز همراه ایشان برخاستیم تا اینکه بر عبدالله وارد شد، پس او بیهوش شده بود و چیزی نمی­فهمید، و زنان در اطرافش می­گریستند و شیون و ناله سر می­دادند، پیامبر صلّی الله علیه و آله سه بار او را فراخواند ولی پاسخ نگفت، پس فرمود: "خداوندا این بنده توست، اگر اجل، رزق و زمان مرگ او به پایان رسیده است، او را در میان بهشت و رحمت خویش قرار ده، و اگر اجل، رزق و زمان مرگش به پایان نرسیده است، هرچه سریع­تر او را عافیت و بهبودی عطا بفرما".

ص: 244


1- . اعراف / 54
2- . دعائم الا سلام 1: 219
3- . دعائم الا سلام 1: 225، این حدیث به صورت کامل در الکافی 3: 219 / 130 روایت شده است.
إیضاح

قوله علیه السلام عشر برکات أقول ما ذکره اثنا عشر و لعل تکرار المحبوس و المسجون للتأکید فهما یعدان بواحد إن لم یکن التکرار من النساخ أو الرواة و القراءة عند المیت لیست من تلک العشر فإنه صلی الله علیه و آله کان یعد فوائدها للقارئ و یمکن عد الشبع و الارتواء واحدا.

و الغرغرة تردد الروح فی الحلق ذکره الجوهری و ضمیر بینه فی قوله بینکم و بینه راجع إلی الموت و یحتمل إرجاعه إلی الله.

قولها مما طیب نفسی فی الکافی مما سخی بنفسی لرؤیا رأیتها اللیلة فقلت و ما تلک الرؤیا قالت رأیت فلانا تعنی المیت حیا سلیما فقلت فلان قال نعم فقلت ما کنت مت فقال بلی إلی آخر الخبر فقولها مما سخی علی بناء المجهول لمکان الباء أو علی المعلوم بأن تکون الباء زائدة.

قوله صلی الله علیه و آله نابذوا المنابذة المکاشفة و المقاتلة و لعل المراد المکاشفة مع الشیطان، أو مع الکافرین بإظهار العقائد الحقة و التبری منهم و من عقائدهم.

«27»

عُدَّةُ الدَّاعِی، رُوِیَ عَنْهُمْ علیهم السلام: یَنْبَغِی فِی حَالَةِ الْمَرَضِ خُصُوصاً مَرَضَ الْمَوْتِ أَنْ یَزِیدَ الرَّجَاءَ عَلَی الْخَوْفِ.

«28»

مِصْبَاحُ الشَّیْخِ، رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَنْ لَمْ یُحْسِنِ الْوَصِیَّةَ عِنْدَ مَوْتِهِ کَانَ ذَلِکَ نَقْصاً فِی عَقْلِهِ وَ مُرُوَّتِهِ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ کَیْفَ الْوَصِیَّةُ قَالَ إِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ عِنْدَهُ قَالَ- اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الرَّحْمَنَ الرَّحِیمَ إِنِّی أَعْهَدُ إِلَیْکَ أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ- وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّکَ تَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنَّ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ مَا وَعَدَ فِیهَا مِنَ النَّعِیمِ مِنَ الْمَأْکَلِ وَ الْمَشْرَبِ وَ النِّکَاحِ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌ

ص: 242

پس یکی از حاضران گفت: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله ، از عبدالله بن رواحه در شگفتم و اینکه چند بار در معرض شهادت قرار گرفت ولی شهادت نصیب او نشد تا اینکه بر بسترخویش وفات نمود، رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: شهید در میان امّت من کیست؟ گفتند: آیا کسی نیست که در راه خدا به سوی دشمن پیش می­رود و نمی­گریزد تا اینکه کشته می­شود؟ پیامبر فرمود: بنابراین شهدای امّت من اندک هستند، شهیدی که شما ذکر کردید، همچنین کسی که بر اثر طاعون و درد شکم از دنیا برود، و کسی که بر اثر افتادن در چاه و یا ماندن در زیر آوار می­میرد، و کسی که در آب غرق می­گردد، و زنی که به صورت جمعی از دنیا می­رود (شهیدند).

گفتند: ای رسول خدا چگونه به صورت جمعی از دنیا می­رود؟ فرمود: هنگامی­که بچه در شکم او آشکار می­گردد.

سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله برخاست، و عبدالله بن رواحه پس از برخاستن پیامبر احساس سبکی و هوشیاری کرد، بنابراین به پیامبر خبر دادند و ایشان توقّف کرد و فرمود: ای عبدالله، آنچه را دیده­ای بازگو کن که چیزهای شگفتی دیده­ای، عبدالله گفت: ای رسول خدا، فرشته­ای از فرشتگان را مشاهده کردم که چماقی آهنین و آتشین در دست داشت و هرگاه زنی فریاد می­زد: ای کوهِ من (منظور گریستن بر قوّت و عظمت اوست) ، آن را بر سر من می­کوفت و می­گفت: آیا تو کوه آن زن هستی؟ و من می­گفتم: نه، بلکه خداوند است؛ فرشته بعد از فرود آوردن چماق نخست دست نگاه می­داشت و هنگامی­که زن فریاد می­زد: ای قوی و نیرومند من، چماق را دوباره بر سر من می­کوفت و می­گفت: آیا تو قوی و توانمند او هستی؟ و من می­گفتم: نه بلکه خداوند است، بعد از فرودآوردن چماق دوباره دست نگاه می­داشت، رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: عبدالله راست می­گوید، پس گناه مردگان شما چیست که به سبب گفتار زندگان شما مبتلا می­شوند.(1)

توضیح

قسمت پایانی این حدیث با برخی از اصول ما مخالف است، و در ادامه ذکر خواهد شد که مردگان به سبب گریه زندگان عذاب داده نمی­شوند، امّا اگر حدیث را صحیح فرض کنیم شاید بر این نکته حمل شود که میّت به خاطر مرتکب شدن برخی از اعمال مستحق تحمّل نوعی از عذاب بوده، پس به این صورت عذاب داده می­شود، یا شاید به خاطر تخفیف در گناهان او و کاستن از آن­ها به چنین مجازاتی دچار می­شود یا اینکه خود فرمان داده که زندگان بر او بگریند و یا از این امر راضی بوده است، و شاید حدیث از اهل سنت باشد .

شیخ در النهایة در تفسیر حدیث شهدا گفته است: (المرءة تموت بجمع) یعنی: زن در حالی که بچّه­ای در شکم دارد می­میرد، و گفته شده یعنی: زنی که زود از دنیا می­رود، (الجُمع) با ضمه یعنی: مجموع، مانند (ذُخر) که به معنای (مذخور: چیز ذخیره شده) است، همچنین کسائی این کلمه را به صورت (جِمع) قرائت کرده است، و معنای کلام چنین است: زنی که همراه با چیزی که براثر حاملگی یا پرده بکارت در او جمع است و از او جدا نمی­شود وفات نماید، شهید محسوب می­شود.

روایت31.

مصباح الأنوار: ابن ابی رافع از پدرش و او از مادرش سلمی روایت کرده است که فاطمه علیها السلام شش ماه پس از وفات پیامبر صلّی الله علیه وآله بیمار گشت و من از او پرستاری می­کردم،

ص: 245


1- . دعائم الا سلام 1: 225 و 226

وَ أَنَّ الْإِیمَانَ حَقٌّ وَ أَنَّ الدِّینَ کَمَا وَصَفْتَ وَ أَنَّ الْإِسْلَامَ کَمَا شَرَعْتَ وَ أَنَّ الْقَوْلَ کَمَا قُلْتَ وَ أَنَّ الْقُرْآنَ کَمَا أَنْزَلْتَ وَ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبِینُ وَ إِنِّی أَعْهَدُ إِلَیْکَ فِی دَارِ الدُّنْیَا أَنِّی رَضِیتُ بِکَ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِمُحَمَّدٍ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله نَبِیّاً وَ بِعَلِیٍّ وَلِیّاً وَ بِالْقُرْآنِ کِتَاباً وَ أَنَّ أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ أَئِمَّتِی اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی عِنْدَ شِدَّتِی وَ رَجَائِی عِنْدَ کُرْبَتِی وَ عُدَّتِی عِنْدَ الْأُمُورِ الَّتِی تَنْزِلُ بِی وَ أَنْتَ وَلِیُّ نِعْمَتِی وَ إِلَهِی وَ إِلَهُ آبَائِی صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً وَ آنِسْ فِی قَبْرِی وَحْشَتِی وَ اجْعَلْ لِی عَهْداً عِنْدَکَ یَوْمَ أَلْقَاکَ مَنْشُوراً فَهَذَا عَهْدُ الْمَیِّتِ یَوْمَ یُوصِی بِحَاجَتِهِ وَ الْوَصِیَّةُ حَقٌّ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ تَصْدِیقُ هَذَا فِی سُورَةِ مَرْیَمَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی- لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً وَ هَذَا هُوَ الْعَهْدُ وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام تَعَلَّمْهَا أَنْتَ وَ عَلِّمْهَا أَهْلَ بَیْتِکَ وَ شِیعَتَکَ قَالَ وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَّمَنِیهَا جَبْرَئِیلُ علیه السلام (1).

«29»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مِنَ الْفِطْرَةِ أَنْ یُسْتَقْبَلَ بِالْعَلِیلِ الْقِبْلَةَ إِذَا احْتُضِرَ(2).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ: إِذَا حَضَرْتَ الرَّجُلَ الْمُسْلِمَ قَبْلَ أَنْ یَمُوتَ فَلَقِّنْهُ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ (3).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: یُسْتَحَبُّ لِمَنْ حَضَرَ النَّازِعَ أَنْ یَقْرَأَ عِنْدَ رَأْسِهِ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَ آیَتَیْنِ بَعْدَهَا وَ یَقْرَأَ إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ

ص: 243


1- 1. المصباح ص 11 و رواه القمّیّ فی تفسیره ص 415 و لم یخرجه و رواه السیّد فی فلاح السائل ص 60، و قد أخرجه فی کتاب الوصایا ج 103.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 219.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 219.

یک روز به من فرمود: مقدّمات غسل کردن را برای من فراهم کن، من نیز مقدّمات غسل کردن را برای ایشان فراهم کردم و برخاست و به بهترین شیوه غسل نمود، سپس فرمود: ای سلمی، لباسهای جدیدم را برایم بیاور، من نیز لباسها را حاضر کردم، پس آن­ها را پوشید و به جایگاهی که در آن نماز می­گزارد رفت و فرمود: بسترم را به وسط خانه نزدیک کن، من نیز چنان کردم و ایشان بر روی آن دراز کشید و دست راستش را زیر چهره­اش نهاد و رو به قبله قرار گرفت و فرمود: ای سلمی، اکنون جان از تنم به درمی­رود، (سلمی گوید:) و امام علی علیه السلام نظاره گر کارهایی بود که فاطمه علیهاالسلام انجام می­داد و هنگامی ­که این سخن او را شنید: "اکنون جان از تنم به در می­رود" چشمانش پر از اشک شد، پس فاطمه فرمود: ای ابوالحسن، صبر داشته باش که خداوند همراه صابران است، خداوند جانشین من نزد تو باشد، سپس حسن و حسین را در آغوش کشید.

سلمی گوید: فاطمه علیهاالسلام در حالی که گویا خواب بود از دنیا رفت، پس علی علیه السلام به امور (غسل و کفن) او رسیدگی و از خانه­ خارجش کرد و شبانه او را به خاک سپرد .

ص: 246

فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ(1) ثُمَّ ثَلَاثَ آیَاتٍ مِنْ آخِرِ الْبَقَرَةِ ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُمَّ أَخْرِجْهَا مِنْهُ إِلَی رِضًی مِنْکَ وَ رِضْوَانٍ اللَّهُمَّ لَقِّهِ الْبُشْرَی اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ ذَنْبَهُ وَ ارْحَمْهُ (2).

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا حِیلَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْکَلَامِ أَتَاهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَجَلَسَ عَنْ یَمِینِهِ وَ یَأْتِی عَلِیٌّ علیه السلام فَجَلَسَ عَنْ یَسَارِهِ فَیَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَّا مَا کُنْتَ تَرْجُو فَهُوَ أَمَامَکَ وَ أَمَّا مَا کُنْتَ تَخَافُهُ فَقَدْ أَمِنْتَهُ ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنَ الْجَنَّةِ فَیُقَالُ لَهُ هَذَا مَنْزِلُکَ مِنَ الْجَنَّةِ فَإِنْ شِئْتَ رُدِدْتَ إِلَی الدُّنْیَا وَ لَکَ ذَهَبُهَا وَ فِضَّتُهَا فَیَقُولُ لَا حَاجَةَ لِی فِی الدُّنْیَا فَعِنْدَ ذَلِکَ یَبْیَضُّ وَجْهُهُ وَ یَرْشَحُ جَبِینُهُ وَ تَتَقَلَّصُ شَفَتَاهُ وَ یَنْتَشِرُ مَنْخِرَاهُ وَ تَدْمَعُ عَیْنُهُ الْیُسْرَی فَإِذَا رَأَیْتُمْ ذَلِکَ فَاکْتَفُوا بِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا(3).

بیان

فاکتفوا به أی فی الشروع فی الأعمال المتعلقة بالاحتضار أو فی العلم بأنه قد حضره النبی و الأئمة صلوات الله علیهم إن مات بعد ذلک لا العلم بالموت فإنها قد تتخلف عن الموت کثیرا.

«30»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: قَالَ أُتِیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ رَوَاحَةَ ثَقِیلٌ لِمَا بِهِ فَقَامَ صلی الله علیه و آله وَ قُمْنَا مَعَهُ حَتَّی دَخَلَ عَلَیْهِ فَأَصَابَهُ مُغْمًی عَلَیْهِ لَا یَعْقِلُ شَیْئاً وَ النِّسَاءُ یَبْکِینَ وَ یَصْرُخْنَ وَ یَصِحْنَ فَدَعَاهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَلَمْ یُجِبْهُ فَقَالَ اللَّهُمَّ هَذَا عَبْدُکَ إِنْ کَانَ قَدِ انْقَضَی أَجَلُهُ وَ رِزْقُهُ وَ أَثَرُهُ فَإِلَی جَنَّتِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ إِنْ لَمْ یَنْقَضِ أَجَلُهُ وَ رِزْقُهُ وَ أَثَرُهُ فَعَجِّلْ شِفَاءَهُ وَ عَافِیَتَهُ.

ص: 244


1- 1. الأعراف: 54.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 219.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 220 و فیه:« فاذا رأیتها فاکتف بها، و ذکر باقی الحدیث و قال هو قول اللّه عزّ و جلّ: لَهُمُ الْبُشْری*، الخ، و الحدیث بتمامه فی الکافی ج 3 ص 129 و 130.

باب ششم : تجهیز و آماده ساختن میّت و احکام مربوط به آن

روایات

روایت1.

علل الشرایع: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: همانا خداوند عزّ و جلّ به سه شیوه به بندگانش کَرَم نموده است: بعد از خارج شدن روح، بوی بد را در جسد قرار داد و اگر چنین نبود هیچ خویشاوندی نمی­توانست خویشاوند نزدیک خود را دفن کند، و بعد از مصیبت صبر - دلداری و آرامش - را بر آنان عطا فرمود و اگر چنین نبود نسل منقرض نمی­گشت، و کِرم را بر حبوبات مسلط کرد (که آنها را فاسد کند) و اگر چنین نبود پادشاهان حاکم بر مردم، آن (حبوبات) را مانند طلا و نقره انبار می­کردند.(1)

روایت2.

الخصال: نظیر این حدیث روایت شده است.(2). علل الشرائع 1: 290(3). فقه الرضا: 17 (4). مَن لا یحضره الفقیه 1: 86


1- . علل الشرائع 1: 282
2- . الخصال 1: 54§ّ توضیح در القاموس آمده است: (سلاه و عنه، سَلواً و سُلُوّاً) بر وزن (دعاه و رضیه) یعنی: آن را فراموش کرد و از یاد برد، و (أسلاه عنه فتسلّی) یعنی: آن چیز را از یاد او برد و او هم آن را فراموش کرد (یا به او تسلّّی داد و او هم تسلّی یافت)، و مصدر آن (السَلوَة) می­باشد به معنای: تسلّی و آرامش خاطر یافتن (یا فراموش کردن و از یاد بردن). روایت3. علل الشرایع: پدرم در نامه­ای به من نوشت: میّت را تنها نگذارید، چرا که شیطان در قبر، او را وسوسه و گمراه می­سازد.
3- فقه الرضا علیه السلام: نظیر این کلام روایت شده است.
4- الفقیه: نظیر این کلام از امام صادق علیه السلام روایت شده است.

فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَجَباً لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ رَوَاحَةَ وَ تَعَرُّضِهِ فِی غَیْرِ مَوْطِنٍ لِلشَّهَادَةِ فَلَمْ یُرْزَقْهَا حَتَّی یُقْبَضَ عَلَی فِرَاشِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مَنِ الشَّهِیدُ مِنْ أُمَّتِی فَقَالُوا أَ لَیْسَ هُوَ الَّذِی یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مُقْبِلًا غَیْرَ مُدْبِرٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ شُهَدَاءَ أُمَّتِی إِذًا لَقَلِیلٌ الشَّهِیدُ الَّذِی ذَکَرْتُمْ وَ الطَّعِینُ وَ الْمَبْطُونُ وَ صَاحِبُ الْهَدْمِ وَ الْغَرَقِ وَ الْمَرْأَةُ تَمُوتُ جُمْعاً قَالُوا وَ کَیْفَ تَمُوتُ جُمْعاً یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ یَعْتَرِضُ وَلَدُهَا فِی بَطْنِهَا ثُمَّ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَوَجَدَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ رَوَاحَةَ خِفَّةً فَأُخْبِرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَوَقَفَ فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ حَدِّثْ بِمَا رَأَیْتَ فَقَدْ رَأَیْتَ عَجَباً فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ رَأَیْتُ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ بِیَدِهِ مِقْمَعَةٌ مِنْ حَدِیدٍ تَأَجَّجُ نَاراً کُلَّمَا صَرَخَتْ صَارِخَةٌ یَا جَبَلَاهْ أَهْوَی بِهَا لِهَامَتِی وَ قَالَ أَنْتَ جَبَلُهَا فَأَقُولُ لَا بَلِ اللَّهُ فَیَکُفُّ بَعْدَ أَهْوَائِهَا وَ إِذَا صَرَخَتْ صَارِخَةٌ یَا عِزَّاهْ أَهْوَی بِهَا لِهَامَتِی وَ قَالَ أَنْتَ عِزُّهَا فَأَقُولُ لَا بَلِ اللَّهُ فَیَکُفُّ بَعْدَ أَهْوَائِهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَدَقَ عَبْدُ اللَّهِ فَمَا بَالُ مَوْتَاکُمْ یُبْتَلَوْنَ بِقَوْلِ أَحْیَاءِکُمْ (1).

بیان

عجز هذا الحدیث یخالف بعض أصولنا و سیأتی عدم تعذیب المیت ببکاء الحی و لعل الخبر علی تقدیر صحته محمول علی أن المیت کان مستحقا ببعض أعماله لنوع من العذاب فعذب بهذا الوجه أو فعل ذلک به لتخفیف سیئاته أو لأنه کان آمرا أو راضیا به و لعل الخبر عامی.

و قال فی النهایة فی حدیث الشهداء و المرأة تموت بجمع أی تموت و فی بطنها ولد و قیل التی تموت بکرا و الجمع بالضم بمعنی المجموع کالذخر بمعنی المذخور و یکسر الکسائی الجیم و المعنی أنها ماتت مع شی ء مجموع فیها غیر منفصل عنها من حمل أو بکارة.

«31»

مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، عَنِ ابْنِ أَبِی رَافِعٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أُمِّهِ سَلْمَی قَالَ: اشْتَکَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام بَعْدَ مَا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِسِتَّةِ أَشْهُرٍ قَالَتْ فَکُنْتُ أُمَرِّضُهَا

ص: 245


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 225 و 226.

روایت4.

­ الخصال: امام صادق علیه السلام فرموده است: پنج گروه منتظر گذاشته شده و سریع به خاک سپرده نمی­شوند مگر اینکه بیم تغییر جسد آن­ها وجود داشته باشد: کسی که در آب غرق شود، کسی که بر اثر اصابت صاعقه مرده باشد، کسی که بر اثر درد شکم فوت کرده باشد، کسی که بر اثر خراب شدن آوار بر سر او فوت کرده باشد، و کسی که بر اثر درد و گرفتگی از دنیا رفته باشد.(1)

الهدایة: نظیر این حدیث به صورت مرسل روایت شده است.(2)

توضیح

اختلافی بر سر مستحبّ بودن تعجیل در آماده سازی میّت و به خاک سپردن او وجود ندارد، مگر اینکه شبه­­ای روی دهد، که در این صورت منتظر گذاشته می­شود تا مرگش محقق شود، و آنچه در برخی از احادیث در مورد مشخص کردن زمان انتظار به مدّت دو یا سه روز ذکر شده است غالباً مبنی بر حصول علم بعد از آن است، همچنین تغییرِ ذکر شده در این حدیث نیز چنین است، چه که امکان حصول علم بدون وجود این امور امکان­پذیر است، اگرچه شرط احتیاط عدم دفن قبل از تغییر یافتن است، و شهید در الذکری حُکم وجوب انتظار به مدت سه روز را صادر کرده است، مگر در صورتی که وضعیت میّت قبل از آن روشن شود.

روایت5.

­ علل الشرایع: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: شایسته است که اولیای مردگان شما، برادرانشان (برادران دینی میت) را از مرگ او آگاه کنند، تا در مراسم تشییع جنازه­اش شرکت کرده و بر او نماز بگزارند و برای او طلب مغفرت کنند، تا برای آنان اسباب جلب پاداش الهی و برای میت، اسباب استغفار فراهم گردد و همچنین اولیای میت به خاطر رساندن اجر به آنان و برای به دست آوردن استغفار برای مرده خود، اجر ببرند.(3)

السرائر: نظیر این حدیث به نقل از کتاب ابن محبوب روایت شده است.(4)

دعوات الراوندی: نظیر این حدیث از امام صادق علیه السلام روایت شده است.

توضیح

نظر مشهور استحبابِ باخبر ساختن برادران (دینی) میّت از مرگ او می­باشد، ولی شیخ در الخلاف گفته است: هیچ نصّی در مورد خبر کردن برادران (دینی) میّت وجود ندارد؛ و در المعتبر و التذکرة گفته است: این امر ایراد و اشکالی ندارد؛ و جعفیّ گوید: خبر دادن از مرگ میّت کراهت دارد،

ص: 248


1- . الخصال 1: 144
2- . الهدایة: 25
3- . علل الشرائع 1: 284
4- . السرائر: 474

فَقَالَتْ لِی ذَاتَ یَوْمٍ اسْکُبِی غُسْلًا قَالَتْ فَسَکَبْتُ لَهَا غُسْلًا فَقَامَتْ فَاغْتَسَلَتْ کَأَحْسَنِ مَا کَانَتْ تَغْتَسِلُ ثُمَّ قَالَتْ یَا سَلْمَی هَلُمِّی ثِیَابِیَ الْجُدُدَ فَأَتَیْتُهَا بِهَا فَلَبِسَتْهَا ثُمَّ جَاءَتْ إِلَی مَکَانِهَا الَّذِی کَانَتْ تُصَلِّی فِیهِ فَقَالَتْ قَرِّبِی فِرَاشِی إِلَی وَسَطِ الْبَیْتِ فَفَعَلْتُ فَاضْطَجَعَتْ عَلَیْهِ وَ وَضَعَتْ یَدَهَا الْیُمْنَی تَحْتَ خَدِّهَا وَ اسْتَقْبَلَتِ الْقِبْلَةَ وَ قَالَتْ یَا سَلْمَی إِنِّی مَقْبُوضَةٌ الْآنَ قَالَتْ وَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَرَی ذَلِکَ مِنْ صَنِیعِهَا فَلَمَّا سَمِعَهَا تَقُولُ إِنِّی مَقْبُوضَةٌ الْآنَ اسْتَبَقَتْ عَیْنَاهُ بِالدُّمُوعِ فَقَالَتْ یَا أَبَا الْحَسَنِ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ اللَّهُ خَلِیفَتِی عَلَیْکَ وَ ضَمَّتْ حَسَناً وَ حُسَیْناً إِلَیْهَا قَالَتْ سَلْمَی فَکَأَنَّهَا کَانَتْ نَائِمَةً قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَأَخَذَ عَلِیٌّ فِی شَأْنِهَا وَ أَخْرَجَهَا فَدَفَنَهَا لَیْلًا.

ص: 246

مگر اینکه صاحب مصیبت خبر مرگ را برای کسانی که با او ارتباط دارند بفرستد.

روایت6.

علل الشرایع: از ابن سیابة روایت شده که از امام صادق علیه السلام شنیدم که می­فرماید: مرگ میّتی از مؤمنان که در غیبت و دور از خاندان خویش وفات نموده است را پنهان نکنید تا همسرش عده نگه دارد و همچنین میراث او تقسیم گردد.(1)

روایت7.

فقه الرضا: امام رضا علیه السلام فرموده است: اگر میّت به صورت ناگهانی یا بر اثر غرق شدن و یا خفگی در دود وفات کرده باشد، سه روز بر او صبر کنید مگر اینکه جسد او قبل از آن تغییر کند، پس اگر تغییر کرد او را غسل داده و حنوط (کافور اندود) کرده و به خاک بسپارید.(2)

همچنین فرموده است: خداوند تو را ببخشاید، آگاه باش که آماده ساختن میّت واجبی است که بر دوش زندگان قرار دارد، از بیماران خویش عیادت و در تشییع جنازه مردگان شرکت کنید، که این دو امر از جمله خصلت­های ایمان و سنّت­های پیامبرتان است و به خاطر انجام آن­ها ثواب بزرگی را کسب خواهید کرد.(3)

و فرموده است: نخستین کسی ­که جسدش در تابوت قرار داده شد، فاطمه دختر رسول خدا بود که درود خدا بر پدر، شوهر و فرزندان او باد.(4)

توضیح

نظر مشهور در میان فقها واجب بودن ِکفایی احکام متعلّق به میت می­باشد از قبیل: قرار دادن میّت رو به قبله، غسل دادن، کفن کردن و نماز گزاردن بر او همچنین به خاک سپردن او توسط کسانی که از مرگش آگاه گشته­اند، ولی در مورد اینکه آیا ساقط شدن آن از گردن سایر مکلّفین به حصول یقین از انجام اعمال مربوط به میّت به صورت شرعی است و یا ظنّ غالب در این زمینه کفایت می­کند دو نظر وجود دارد: نظر نخست به احتیاط نزدیک­تر است، اگرچه قائل بودن به سقوط احکام در صورتی که یقین حاصل شود گروهی از مسلمانان به انجام اعمال متعلّق به میّت مبادرت می­ورزند، خالی از قوّت نیست، مخصوصاً اگر عدّه­ای از آنان قابل اطمینان باشند، امّا گروهی از متأخرین بر این باورند که اگر دو شاهد عادل شهادت دهند که افعال متعّلق به میّت انجام گرفته است، انجام آن­ها از گردن سایر مکلّفین ساقط می­گردد.

ص: 249


1- . علل الشرائع 1: 291
2- . فقه الرضا: 18
3- . فقه الرضا: 20
4- . فقه الرضا: 21

باب 6 تجهیز المیت و ما یتعلق به من الأحکام

روایات

«1»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تَطَوَّلَ عَلَی عِبَادِهِ بِثَلَاثٍ أَلْقَی عَلَیْهِمُ الرِّیحَ بَعْدَ الرُّوحِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا دَفَنَ حَمِیمٌ حَمِیماً وَ أَلْقَی عَلَیْهِمُ السَّلْوَةَ بَعْدَ الْمُصِیبَةِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَانْقَطَعَ النَّسْلُ وَ أَلْقَی عَلَی هَذِهِ الْحَبَّةِ الدَّابَّةَ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَکَنَزَتْهَا مُلُوکُهُمْ کَمَا یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ(1).

«2»

الْخِصَالُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ: مِثْلَهُ (2)

بیان

فی القاموس سلاه و عنه کدعاه و رضیه سلوا و سلوا نسیه و أسلاه عنه فتسلی و الاسم السلوة و یضم.

«3»

الْعِلَلُ،: قَالَ أَبِی فِی رِسَالَتِهِ إِلَیَّ لَا یُتْرَکِ الْمَیِّتُ وَحْدَهُ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَعْبَثُ بِهِ فِی جَوْفِهِ (3).

فقه الرضا، علیه السلام: مثله (4) الفقیه، عن الصادق علیه السلام: مثله (5)

بیان

لا یبعد أن یکون المراد به حال الاحتضار فالمراد بعبث الشیطان، وسوسته و إضلاله و الأصحاب حملوه علی ظاهره و لذا أوردناه فی هذا الباب.

ص: 247


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 282.
2- 2. الخصال ج 1 ص 54.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 290.
4- 4. فقه الرضا ص 17.
5- 5. فقیه من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 86.

روایت8.

علل الشرایع: از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چرا فاطمه علیها السلام در شب به خاک سپرده شد نه در روز؟ امام فرمود: به خاطر اینکه فاطمه علیها السلام سفارش فرمود که مردان بر او نماز نگزارند.(1)

توضیح

منظور از مردان ابوبکر و عمر و پیروان آنان می­باشد، چرا که قاتلان فاطمه صلوات الله علیها بودند، و لعنت خداوند بر کسانی که نسبت به او ظلم روا داشتند، چنان که در کتاب الفتن به صورت مفصل به این بحث پرداخته شد، و در یکی از نسخه­ها به ­جای (الرّجال: مردان)، (الرّجُلان الأعرابیّان: دو مرد بادیه نشین) و در نسخه­ای دیگر (الأعرابیّان: دو بادیه نشین) ذکر شده است.

روایت9.

کشف الغمّة: از ابن عباس روایت شده که گفت: فاطمه علیها السلام به شدّت بیمار گشت، پس به اسماء دختر عُمیس فرمود: آیا می­بینی که به چه حدّی از ضعف و نزاری رسیده­ام، بنابراین (پس از مرگ) مرا بر تختی که رو باز است به سوی مزارم حمل نکنید؛ اسماء گفت: خیر به جانم سوگند، تابوتی مانند آنچه در حبشه مشاهده کرده­ام برای شما آماده خواهم ساخت، فاطمه علیها السلام فرمود: آن تابوت را به من نشان ده، (اسماء گوید:) به دنبال شاخه­هایی تَر از درخت خرما فرستادم، پس آن شاخه­ها را از نخلستان قطع و حاضر کردند و من بر روی تخت تابوتی ساختم، و این اوّلین تابوت ساخته شده بود، آن­گاه فاطمه علیها السلام لبخندی زد و من ایشان را فقط در آن روز خندان مشاهده کرده­ام، پس از وفات فاطمه علیها السلام را بر دوش حمل کردیم و شبانه او را به خاک سپردیم.(2)

روایت10.

کشف الغمّة: از اسماء دختر عمیس روایت شده که فاطمه علیهاالسلام فرمود: من زشت

ص: 250


1- . علل الشرائع 1: 176
2- . کشف الغمّة 2: 67 از چاپ اسلامی
«4»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنْ یُونُسَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: خَمْسَةٌ یُنْتَظَرُ بِهِمْ إِلَّا أَنْ یَتَغَیَّرُوا الْغَرِیقُ وَ الْمَصْعُوقُ وَ الْمَبْطُونُ وَ الْمَهْدُومُ وَ الْمُدَخَّنُ (1).

الهدایة، مرسلا: مثله (2)

بیان

لا خلاف فی استحباب تعجیل تجهیز المیت و دفنه إلا مع الاشتباه فینظر به إلی أن یتحقق موته و ما ورد فی بعض الأخبار من تحدید التربص بالیومین و الثلاثة فهو مبنی علی الغالب من حصول العلم بعد ذلک و کذا التغییر الوارد فی هذا الخبر إذ یمکن حصول العلم بدون هذه الأمور و إن کان الأحوط عدم الدفن قبل التغیر و حکم فی الذکری بوجوب التربص ثلاثا إلا أن یعلم حاله قبل ذلک.

«5»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی وَلَّادٍ وَ ابْنِ سِنَانٍ جَمِیعاً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یَنْبَغِی لِأَوْلِیَاءِ الْمَیِّتِ مِنْکُمْ أَنْ یُؤْذِنُوا إِخْوَانَ الْمَیِّتِ بِمَوْتِهِ فَیَشْهَدُونَ جَنَازَتَهُ وَ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ فَیَکْسِبُ لَهُمُ الْأَجْرَ وَ یَکْسِبُ لِمَیِّتِهِ الِاسْتِغْفَارَ وَ یَکْسِبُ هُوَ الْأَجْرَ فِیهِمْ وَ فِیمَا اکْتَسَبَ لِمَیِّتِهِ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ(3).

السرائر، نقلا من کتاب ابن محبوب: مثله (4) دعوات الراوندی، عنه علیه السلام: مثله

بیان

المشهور استحباب إیذان إخوانه بموته و قال الشیخ فی الخلاف لا نص فی النداء و فی المعتبر و التذکرة لا بأس به و قال الجعفی یکره النعی إلا

ص: 248


1- 1. الخصال ج 1 ص 144.
2- 2. الهدایة: 25.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 284.
4- 4. السرائر: 474.

و ناپسند می­شمارم که پس از مرگ پارچه­ای بر روی زنان انداخته می­شود و هر بیننده­ای از اسرار آن­ها آگاه می­گردد، (اسماء گوید:) ای دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله، من چیزی برای شما خواهم ساخت که مانند آن را در سرزمین حبشه مشاهده کرده­ام، پس به دنبال شاخه­ای از درخت خرما فرستادم

ص: 251

أن یرسل صاحب المصیبة إلی من یختص به.

«6»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ سَیَابَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: لَا تَکْتُمُوا مَوْتَ مَیِّتٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ مَاتَ فِی غَیْبَتِهِ لِتَعْتَدَّ زَوْجَتُهُ وَ یُقْسَمَ مِیرَاثُهُ (1).

«7»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: إِنْ کَانَ الْمَیِّتُ مَصْعُوقاً أَوْ غَرِیقاً أَوْ مُدَخَّناً صَبَرْتَ عَلَیْهِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا أَنْ یَتَغَیَّرَ قَبْلَ ذَلِکَ فَإِنْ تَغَیَّرَ غَسَّلْتَ وَ حَنَّطْتَ وَ دَفَنْتَ (2).

وَ قَالَ علیه السلام: اعْلَمْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ أَنَّ تَجْهِیزَ الْمَیِّتِ فَرْضٌ وَاجِبٌ عَلَی الْحَیِّ عُودُوا مَرْضَاکُمْ وَ شَیِّعُوا جَنَازَةَ مَوْتَاکُمْ فَإِنَّهَا مِنْ خِصَالِ الْإِیمَانِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّکُمْ تُؤْجَرُونَ عَلَی ذَلِکَ ثَوَاباً و عَظِیماً(3).

وَ قَالَ علیه السلام: أَوَّلُ مَنْ جُعِلَ لَهُ النَّعْشُ فَاطِمَةُ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَی أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا(4).

بیان

المشهور بین الأصحاب وجوب الأحکام المتعلقة بالمیت من توجیهه إلی القبلة و تغسیله و تکفینه و الصلاة علیه و دفنه علی کل من علم بموته علی الکفایة و هل المعتبر فی السقوط عن المکلفین العلم بوقوع الفعل علی الوجه الشرعی أم یکفی الظن الغالب بذلک فیه قولان أحوطهما الأول و إن کان القول بسقوطه إذا علم توجه جماعة من المسلمین إلی الإتیان بها لا سیما مع الوثوق ببعضهم لا یخلو من قوة و اکتفی بعض المتأخرین بشهادة العدلین فی السقوط إذا شهدا بأن الأفعال قد وقعت.

ص: 249


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 291.
2- 2. فقه الرضا ص 18.
3- 3. فقه الرضا ص 20.
4- 4. فقه الرضا: 21.

و آن را خم کرده و بر آن پارچه­ای انداختم، فاطمه علیها السلام فرمود: این چه خوب و زبیاست! زن از مرد تشخیص داده نمی­شود پس چون وفات کردم تو مرا غسل بده و هنگامی که فوت کرد علی علیه السلام و اسماء او را غسل دادند.

توضیح

شهید در الذکری گفته مستحب است حمل زنان در تابوت به دلیل پوشش آن و گفته: النعش کلمه ای برای تابوت است که میت را بر آن می گذارند یا تختی است و در اینجا مراد چیز پشش دار است.

روایت11.

علل الشرایع: روایت شده است که مردی نزد امام صادق علیه السلام آمد و از ایشان پرسید:

ص: 252

«8»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لِأَیِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُ بِاللَّیْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ قَالَ لِأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیْهَا رِجَالٌ (1).

بیان

المراد بالرجال أبو بکر و عمر و أتباعهما لکونهم قاتلیها صلوات الله علیها و لعنة الله علی من ظلمها کما مر مفصلا فی کتاب الفتن و فی بعض النسخ مکان الرجال الرجلان الأعرابیان و فی بعضها الأعرابیان فقط.

«9»

کَشْفُ الْغُمَّةِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: مَرِضَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام مَرَضاً شَدِیداً فَقَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ أَ لَا تَرَیْنَ إِلَی مَا بَلَغْتُ (2)

فَلَا تَحْمِلِینِی عَلَی سَرِیرٍ ظَاهِرٍ فَقَالَتْ لَا لَعَمْرِی وَ لَکِنْ أَصْنَعُ نَعْشاً کَمَا رَأَیْتُ یُصْنَعُ بِالْحَبَشَةِ فَقَالَتْ أَرِینِیهِ فَأَرْسَلْتُ إِلَی جَرَائِدَ رَطْبَةٍ فَقُطِّعَتْ مِنَ الْأَسْوَاقِ ثُمَّ جَعَلْتُ عَلَی السَّرِیرِ نَعْشاً وَ هُوَ أَوَّلُ مَا کَانَ النَّعْشُ فَتَبَسَّمَتْ وَ مَا رَأَیْتُهَا مُتَبَسِّمَةً إِلَّا یَوْمَئِذٍ حَمَلْنَاهَا فَدَفَنَّاهَا لَیْلًا(3).

«10»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ (4) أَنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام قَالَتْ: إِنِّی قَدِ

ص: 250


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 176.
2- 2. ظاهره: ألا ترین الی ما بلغت من الهزال فلا تحملینی علی سریر ظاهر یرانی الناس بهذه الحالة فیشمتوا بی؛ و هذا المعنی خلاف ما ذکر فی الحدیث الآتی، مع أنّه لا یلیق بالسیّدة الصدیقة سلام اللّه علیها.
3- 3. کشف الغمّة ج 2 ص 67 ط الإسلامیة.
4- 4. قد عرفت فی ذیل تاریخ الزهراء سیدة نساء العالمین ج 43 ص 182 من هذه الطبعة الحدیثة أن أسماء بنت عمیس کانت حین وفاة السیّدة فاطمة، زوجة لابی بکر و فی حجرها ولدها المرضع محمّد بن أبی بکر، فلم تکن فی امکانها أن تخدم فی بیت فاطمة و علی تمرضها عامة اللیالی و الایام، ثمّ تغسلها لیلا بنفسها وحدها کما فی بعض الروایات أو مع علی علیه السّلام کما فی بعض آخر، و لا لان تقوم نصحا لها فی وجه عائشة بل و فی. وجه أبی بکر زوجها یمنعهما أن یدخلا علی السیّدة فاطمة، کما وقع فی ذیل هذا الحدیث نفسه و قد أخرجه المؤلّف العلامة فی ج 43 ص 189 من تاریخها صلی الله علیه و آله . بل لم تکن لیأذن علیّ علیه السلام أن تحضر أسماء فی بیته و هی أجنبیة منه، لحرمة الاجتماع معها فی بیت واحد، کیف بالخلوة معها لتعاونه فی غسل السیّدة فاطمة علیها السلام. بل و لو لم یکن أسماء أجنبیة منه علیه السلام لکان یحرم علیها الخروج من بیت زوجها أبی بکر و الدخول الی بیت فاطمة و المبیت فیه الا باذن منه. و لو کان أبو بکر هو الذی أمر أسماء أو أذن لها بذلک لکفی به فخرا و شرفا و مکانة له من آل الرسول صلی الله علیه و آله بل و منة علیهم حدیث أخدمهم زوجته المرضعة فأجاز لها أن تدع بیته و تدع ولده الرضیع فتدخل الی بیت فاطمة تمرضها و تخدمها و تؤنسها و تصنع لها النعش سترا لجسدها من شامتیها و شانئیها!! و لکان اذن أبی بکر لزوجته بذلک کالاستعتاب من السیّدة فاطمة و قبولها خدمة أسماء و الاستیناس بها بحیث توصی لها أن تلی غسلها و کفنها و دفنها کالعتبی و الرضا من زوجها أبی بکر حیث قبل هذه المنة منه، و لم تکن لترضی منه أبدا. و کیف أذنت فاطمة البتول أن تخدمها أسماء و یتوهم الناس أنّها قد رضیت من أبی بکر و طابت نفسها منه، و هی التی أوصت بأن تدفن سرا لتؤذن بذلک أنّها کانت باغضة علیهما. و هکذا ما ورد فی تاریخ تزویجها بعلی علیهما السلام من ذکر أسماء بنت عمیس و مبیتها لیلة الزفاف فی بیت علیّ علیه السلام لتلی من فاطمة ما تلی الام الشفیقة من بنتها کما وقعت فی ج 43 ص 138 نقلا من کتاب کشف الغمّة هذا ج 1 ص 494 ط الإسلامیة و فیه: أنها کانت أسماء عاهدت خدیجة أم السیّدة فاطمة عند وفاتها فی مکّة ان بقیت الی وقت زفاف الزهراء أن تقوم مقام خدیجة فی هذا الامر، مع أن أسماء بنت عمیس کانت من المهاجرات الی الحبشة مع زوجها جعفر بن أبی طالب قبل وفاة خدیجة علیها السلام بسنین؛ و لم تعد منها حتّی عادت مع زوجها جعفر سنة ست من الهجرة بعد. غزوة خیبر، فلم تکن فی مکّة لتعاهد خدیجة علیها السلام عند رحلتها و لا فی المدینة حتّی تلی زفاف الزهراء سلام اللّه علیها. و قد کثر ذکر أسماء بنت عمیس هذه فی الروایات التی تتعلق بحیاة السیّدة فاطمة، تارة عند زفافها، و أخری عند نفاسها بأولادها، و اخری عند تمریضها و تغسیلها و تعبیة نعش لها یسترها عن الرائین و کلها مدعومة مزعومة من روایات القصاصین و أساطیرهم، کیف و اجماع علماء أهل البیت و شیعتهم قائم علی أنّها دفنت لیلا فی بیتها خفیة، بوصیة منها علیها السلام أوصت الی علی بذلک و عهدت إلیه. و إذا کانت السیّدة المظلومة المضطهدة غسلت فی بیتها لیلا اختفاء من الناس و أمرائهم( و قد کانت بیتها بیت علی علیهما السلام متصلا بمسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله لیس لهم باب یمرون منه الا من داخل المسجد) ثم دفنت هناک، لئلا یتمکن الامراء من الصلاة علی قبرها فلم تکن حاجة الی النعش و لا السریر لتحمل علیها، و لا أن تشیع جنازتها بنار و مشعل أو مجمرة و غیر ذلک ممّا نطقت به ألسنة القصاصین. راجع فی ذلک کتاب المزار ج 100 ص 191- 197 باب زیارة فاطمة علیها السلام و موضع قبرها، و ان شئت راجع التهذیب ج 6 ص 9 ط نجف، عیون الأخبار ج 1 ص 311 ط الإسلامیة، قرب الإسناد ص 161 ط حجر، معانی الأخبار ص 267، الکافی ج 4 ص 556، الفقیه ج 2 ص 341 ط نجف، و قد صرّح الصدوق فی کتبه و الشیخ فی التهذیب و هکذا استظهر المؤلّف العلّامة المجلسیّ فی البحار الباب المذکور آنفا أن السیّدة فاطمة مدفونة فی بیتها.

خداوند شما را ببخشاید، آیا جنازه­ای را در نور آتش تشییع نموده­اید درحالی که آتشدان، چراغ یا هر وسیله­ای که نور از آن استفاده شود همراه آن جنازه وجود داشته باشد؟ رنگ چهره امام صادق علیه السلام از این سخن دگرگون شد، سپس کلامی طولانی که بر شرح جریان رخ داده میان فاطمه و ستمگران ملعون می­پرداخت را پی گرفت تا جائی که فرمود: هنگامی ­که خبر وفات فاطمه علیها السلام از درون به او الهام شد، به دنبال أمّ ایمن که قابل اعتمادترین زنان نزد او بود فرستاد و فرمود: ای ام أیمن، خبر مرگ من به من الهام شده است (به دلم افتاده که بزودی از دنیا می­روم)، پس علی را صدا بزن. أمّ أیمن نیز علی علیه السلام را برای ایشان فرا خواند. هنگامی ­که علی علیه السلام نزد فاطمه علیها السلام آمد. حضرت فاطمه فرمود: ای پسرعمو! می­خواهم تو را به چیزهایی وصیت کنم، پس آنها را در حق من رعایت کن. علی علیه السلام فرمود: هر چه را دوست داری بر زبان آور. فاطمه علیها السلام فرمود: با فلان زن ازدواج کن که پس از من برای فرزندانم همانند خودم خواهد بود، و برای من تابوتی بساز که فرشتگان برایم تصویر کرده­اند. علی علیه السلام به او فرمود: به من نشان ده که فرشتگان تابوت را چگونه ساختند؟ و فاطمه علیها السلام شیوه ساخت تابوت را آن­گونه که برایش توصیف و به آن امر شده بود به علی علیه السلام نشان داد، سپس فرمود: هنگامی ­که از دنیا رفتم، فوراً و در هر ساعتی از شب یا روز مرا به سوی مزارم خارج ساز و هیچ یک از دشمنان خدا و رسول خدا برای نماز گزاردن بر من حاضر نشوند، علی علیه السلام فرمود: چنین خواهم کرد.

هنگامی ­که فاطمه صلوات الله علیها در دل شب و هنگام خواب مردم وفات نمود، علی علیه السلام فوراً شروع به تجهیز (آماده ساختن) جنازه او کرد چنان ­که خود سفارش فرموده بود، و آن­گاه که علی علیه السلام از تجهیز او فارغ گشت، جنازه را از خانه خارج ساخت و آتش را در شاخه­ای از درخت خرما برافروخت و با نور آتش، جنازه را تشییع کرد و برآن نماز گزارد و شبانه به خاکش سپرد، تا پایان آنچه که در ابواب احوال فاطمه علیها السلام ذکر شد.(1)

توضیح

این حدیث بر استحباب تشییع جنازه با چراغ دلالت می­کند البته اگر در شب باشد، و چه بسا جواز استحباب استفاده از آتشدان نیز از آن برداشت می­شود، ولی آتشدان جز در کلام سؤال کننده ذکر نشده است، و امام صادق علیه السلام در پاسخ خویش اختصاصاً به ذکر چراغ پرداخته است؛ شهید در الذکری گفته است: به نظر اجماع فقها تشییع جنازه با نور آتش مکروه است، ولی اگر تشییع جنازه در شب صورت پذیرد استفاده از چراغ جایز است، به خاطر استناد به این فرموده امام صادق علیه السلام که دختر رسول خدا شبانه و در حالی که چراغ­هایی همراه جنازه او حمل می­شد، از خانه خارج و به خاک سپرده شد.

این حدیث بر نفی نظر حسن- که از عامّه به شمار می­رود- مبنی بر عدم جواز دفن شبانه میّت دلالت می­کند،

ص: 253


1- . علل الشرایع 1: 177- 180، این حدیث به صورت کامل در جلد43: 201 -206 ذکر شده است.

اسْتَقْبَحْتُ مَا یُصْنَعُ بِالنِّسَاءِ أَنَّهُ یُطْرَحُ عَلَی الْمَرْأَةِ الثَّوْبُ فَیَصِفُهَا لِمَنْ رَأَی فَقُلْتُ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَا أَصْنَعُ لَکِ شَیْئاً رَأَیْتُهُ بِأَرْضِ الْحَبَشَةِ قَالَتْ فَدَعَوْتُ بِجَرِیدَةٍ

ص: 251

همچنین حدیث بر این نکته دلالت می­کند که نظر مشهور در بین مردم مبنی بر استحباب دفن شبانه زنان به خاطر دفن شبانه فاطمه علیهاالسلام، هیچ اصل و اساسی ندارد، چرا که دفن شبانه ایشان به خاطر وفات نمودن در شب بوده است و خود نیز وصیّت فرموده بود: "ای علی، بعداز مرگ فوراً مرا به سوی مزارم خارج ساز در هرساعتی از شب یا روز که باشد"، ولی از سایر احادیث چنین برمی­آید که دفن شبانه فاطمه علیهاالسلام به خاطر جلوگیری از حضور ملعونان در تشییع جنازه وی بوده است، چنان که دفن شبانه امیرالمؤمین علیه السلام به خاطر پنهان ساختن قبر ایشان از خوارج، لعنت خدا بر آنان باد، بوده است، هر چند احادیثی که حاوی تعجیل در تجهیز(آماده ساختن وسایل کفن و دفن) است شامل زنان نیز می­شود.

همچنین این حدیث بر استحباب استفاده از تابوت برای زنان به منظور پوشیده ماندن جسد آنان و یا استفاده از آن به صورت مطلق دلالت دارد، هر چند تأکید استفاده از تابوت برای زنان بیشتر است، و بر این نکته نیز دلالت می­کند که ساختن تابوت به آموزش ملائکه بوده است، و احادیث ذکر شده عامّی هستند امّا از طریق خواصّ نیز احادیثی موافق با احادیث مذکور روایت شده است، پس ممکن است که تابوت ساخته شده توسط اسماء با تابوت ساخته شده توسط ملائکه سازگاری و هم­خوانی داشته باشد؛ این حدیث بر استحباب تعجیل در تجهیز نیز دلالت دارد.

روایت12.

دعائم الاسلام: از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: جسد شخص غرق شده در آب را یک روز یا شب نگاه دارید، سپس به خاکش بسپارید.(1)

از امام باقر علیه السلام روایت شده که در مورد شخصی که به صاعقه­زدگی مبتلا شده فرمود: چنین شخصی در زمانی کمتر از سه روز دفن نمی­گردد مگر یقین حاصل شود که وفات نموده و مرگش قطعی شده است.(2)

از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: هنگامی­که میّت در آغاز روز بمیرد باید نیمروز را در قبر خود بگذراند، و هنگامی­که در پایان روز بمیرد باید شب را در قبر خود بگذراند.(3)

روایت13.

مصباح الأنوار: امام جعفر صادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده است: فاطمه علیها السلام هفتاد و پنج روز پس از وفات پیامبر صلّی الله علیه و آله بیمار گشت، پس ابوبکر و عمر درخواست ورود و ملاقات کردند، ولی فاطمه علیها السلام به آنها اجازه نداد، آن­گاه نزد امیرالمؤمنین علیه السلام رفتند و در این زمینه با ایشان سخن گفتند، امام علیه السلام نیز با فاطمه علیها السلام که از سخنان او سرپیچی نمی­کرد سخن گفت و به آن­ها اجازه داد که وارد شوند، ابوبکر و عمر داخل شدند و با فاطمه علیها السلام سخن ­گفتند ولی به آن­ها پاسخ نمی­گفت: و صورت مبارک خود را از آن­ها برمی­گرداند، پس از نزد او خارج شدند و به امام علی علیه السلام گفتند: اگر اتفاق بدی برای فاطمه رخ داد ما را بی­خبر مگذار، فاطمه علیها السلام بعد از خروج آن دو به علی علیه السلام فرمود: مرا به تو حاجتی است، دوست دارم که مرا از برآورده شدن آن منع نکنی، امام علیه السلام فرمود:

ص: 254


1- . دعائم الاسلام 1: 229
2- . دعائم الاسلام 1: 229
3- . دعائم الاسلام 1: 230

فَحَنَّیْتُهَا ثُمَّ طَرَحْتُ عَلَیْهَا ثَوْباً فَقَالَتْ فَاطِمَةُ مَا أَحْسَنَ هَذَا وَ أَجْمَلَهُ- لَا تَعْرِفُ الْمَرْأَةُ مِنَ الرَّجُلِ فَإِذَا مِتُّ فَاغْسِلِینِی أَنْتِ فَلَمَّا مَاتَتْ غَسَّلَهَا عَلِیٌّ وَ أَسْمَاءُ(1).

بیان

قال فی الذکری یستحب حمل النساء فی النعش للستر و قال النعش لغة السریر علیه المیت أو السریر و هنا یراد المظلل علیه.

«11»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ وَ زِیَادِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ قَالا: أَتَی رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ

ص: 252


1- 1. کشف الغمّة ج 2 ص 67.

آن حاجت چیست؟ فاطمه علیها السلام فرمود: از تو می­خواهم که اجازه ندهی ابوبکر و عمر بر من نماز بگزارند؛ و در همان شب وفات نمود و علی علیه السلام قبل از صبح او را به خاک سپرد.

ابوبکر و عمر صبح­گاهان نزد علی علیه السلام آمدند و گفتند: ای پسر ابوطالب، هرگز دشمنی­ات را ترک نکردی، دختر رسول خدا وفات نمود و ما را آگاه نساختی؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر بر نگردید شما را رسوا خواهم ساخت، و این جمله را سه بار تکرار فرمود و هنگامی­که امام این سخن را بر زبان آورد بازگشتند.

روایت14.

مصباح الأنوار: امام باقر از پدرانش علیهم السلام روایت کرده است، هنگامی­ که فاطمه علیها السلام در حال احتضار قرار گرفت، از غم و اندوه آب شده و گوشت بدنش از بین رفته بود، پس اسماء دختر عمیس را فراخواند، ابو بصیر در حدیثی که از امام باقر علیه السلام روایت کرده گفته است: فاطمه علیها السلام امّ ایمن را فراخواند و فرمود: ای امّ ایمن، برای من تابوتی بساز که جسدم را بپوشاند، چرا که گوشت بدنم ذوب شده و از بین رفته است، امّ ایمن به ایشان گفت: ای دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله، آیا چیزی را به شما نشان دهم که در سرزمین حبشه ساخته می­شود؟ فاطمه فرمود:آری، (امّ ایمن گوید:) پس تابوتی به اندازه یک ذراع از شاخه­های درخت خرما برای ایشان ساختم و بر آن رواندازی انداختم که آن را می­پوشاند، فاطمه علیها السلام فرمود: مرا بپوشان، خداوند تو را از آتش جهنم پوشیده نگاه دارد.

فرات بن أحنف در حدیث خویش از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: و آن تابوت، نخستین تابوتی بود که از زمان ظهور اسلام برای جنازه زنی ساخته می­شد.

روایت15.

مصباح الأنوار: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام، فاطمه دختر محمد صلوات الله علیهما را در بقیع به خاک سپرد و در اطراف آن قبرها آب پاشید تا قبر فاطمه علیهاالسلام شناخته نشود، ابوبکر و عمر آگاه گشتند که علی علیه السلام فاطمه را شبانه به خاک سپرده است، پس به او گفتند: چرا ما را از این امر آگاه نساختی؟ امام فرمود: شب بود و ناپسند شمردم که شما را زحمت دهم، عمر به امام گفت: این گونه نیست، بلکه به خاطر دشمنی و کینه­ای بوده که در سینه داری، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر شما از پاسخ من راضی نمی­شوید پس بدانید که دلیل خبر ندادن به شما این بود که فاطمه مرا به حقّ خداوند، حرمت رسول خدا و حقّ خودش سوگند داد که شما در تشییع جنازه او حضور نداشته باشید .

روایت16.

مصباح الأنوار: امام جعفر صادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده است: فاطمه علیها السلام وصیّت نمود که ابوبکر و عمر بر او نماز نگزارند؛ هنگامی ­که فاطمه وفات نمود، عباس نزد امام علی علیه السلام آمد و به ایشان گفت: می­خواهی چه کار کنی؟ امام فرمود: او را شبانه به سوی مزارش خارج خواهم کرد، پس کلامی را بر زبان آورد که به وسیله آن عباس را از ابوبکر و عمر ترساند، آن­گاه علی علیه السلام شبانه فاطمه علیها السلام را به سوی مزارش خارج کرد و او را به خاک سپرد و بر مزارش آب پاشید، هنگامی­ که ابوبکر نماز صبح را اقامه کرد به

ص: 255

لَهُ یَرْحَمُکَ اللَّهُ هَلْ شَیَّعْتَ الْجَنَازَةَ بِنَارٍ وَ یُمْشَی مَعَهَا بِمِجْمَرَةٍ وَ قِنْدِیلٍ أَوْ غَیْرِ ذَلِکَ مِمَّا یُضَاءُ بِهِ قَالَ فَتَغَیَّرَ لَوْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِنْ ذَلِکَ ثُمَّ سَاقَ الْحَدِیثَ الطَّوِیلَ فِیمَا جَرَی بَیْنَ فَاطِمَةَ وَ الظَّالِمِینَ الْمَلْعُونِینَ إِلَی أَنْ قَالَ فَلَمَّا نُعِیَتْ إِلَی فَاطِمَةَ علیها السلام نَفْسُهَا أُرْسِلَتْ إِلَی أُمِّ أَیْمَنَ وَ کَانَتْ أَوْثَقَ نِسَائِهَا عِنْدَهَا وَ فِی نَفْسِهَا فَقَالَتْ یَا أُمَّ أَیْمَنَ إِنَّ نَفْسِی نُعِیَتْ إِلَیَّ فَادْعِی لِی عَلِیّاً فَدَعَتْهُ لَهَا فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهَا قَالَتْ لَهُ یَا ابْنَ الْعَمِّ أُرِیدُ أَنْ أُوصِیَکَ بِأَشْیَاءَ فَاحْفَظْهَا عَلَیَّ فَقَالَ لَهَا قُولِی مَا أَحْبَبْتِ قَالَتْ لَهُ تَزَوَّجْ فُلَانَةَ تَکُونُ لِوُلْدِی مِنْ بَعْدِی مِثْلِی وَ اعْمَلْ نَعْشِی رَأَیْتُ الْمَلَائِکَةَ قَدْ صَوَّرَتْهُ لِی (1)

فَقَالَ لِی عَلِیٌّ أَرِینِی کَیْفَ صَوَّرَتْهُ فَأَرَتْهُ ذَلِکَ کَمَا وُصِفَ لَهَا وَ کَمَا أُمِرَتْ بِهِ ثُمَّ قَالَتْ فَإِذَا أَنَا قَضَیْتُ نَحْبِی فَأَخْرِجْنِی مِنْ سَاعَتِکَ أَیَّ سَاعَةٍ کَانَتْ مِنْ لَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ وَ لَا یَحْضُرَنَّ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ أَعْدَاءِ رَسُولِهِ لِلصَّلَاةِ عَلَیَّ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام أَفْعَلُ.

فَلَمَّا قَضَتْ نَحْبَهَا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهَا وَ هُمْ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ أَخَذَ عَلِیٌّ علیه السلام فِی جَهَازِهَا مِنْ سَاعَتِهِ کَمَا أَوْصَتْهُ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ جَهَازِهَا أَخْرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام الْجَنَازَةَ وَ أَشْعَلَ النَّارَ فِی جَرِیدِ النَّخْلِ وَ مَشَی مَعَ الْجَنَازَةِ بِالنَّارِ حَتَّی صَلَّی عَلَیْهَا وَ دَفَنَهَا لَیْلًا إِلَی آخِرِ مَا مَرَّ فِی أَبْوَابِ أَحْوَالِهَا علیها السلام (2).

تبیین

یدل علی استحباب اتباع الجنازة بالسراج إذا کان باللیل و ربما یوهم جواز استحباب المجمرة أیضا لکنه لیس إلا فی کلام السائل و جوابه علیه السلام مقصور علی السراج قال فی الذکری یکره الاتباع بنار إجماعا و لو کان لیلا جاز المصباح، لقول الصادق علیه السلام: إن ابنة رسول الله أخرجت لیلا و معها مصابیح.

و یدل علی نفی ما ذهب إلیه الحسن من العامة من عدم جواز الدفن لیلا

ص: 253


1- 1. قد مر آنفا أن التی وصفت النعش لها علیه السلام هی أسماء بنت أبی عمیس، و بعد ما عرفت أنّها دفنت فی بیتها، لم یکن لهذا المقال مجال.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 177- 180، و قد مر تمامها فی ج 43 ص 201- 206.

مردم رو کرد و گفت: دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله که امشب وفات نموده است را حاضر کنید تا بر او نماز بگزاریم، پس رفت تا بر فاطمه حاضر شود، امّا علی علیه السلام او را به سوی مزارش خارج ساخته و دفن کرده بود و باز گشته بود، و ابوبکر امام علی علیه السلام را هنگام بازگشت مشاهده کرد و به او گفت: این کار تو مانند غسل دادن رسول خدا صلّی الله علیه و آله به تنهایی و محروم کردن ما از آن بود، پس امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به خدا سوگند که فاطمه خود وصیّت کرد که تو و عمر بر او نماز نگزارید.

روایت17.

مصباح الأنوار: از زید بن علی روایت شده که فاطمه علیهاالسلام به اسماء دختر عمیس فرمود: ای مادرم، من جسد زنان را مشاهده می­کنم که بر تختی سرگشاده حمل می­شود و کفن آنان روشنایی می­دهد، از این امر کراهت دارم و آن را ناپسند می­شمارم؛ پس اسماء دختر عمیس ذکر کرد که تابوتی سربسته در سرزمین حبشه ساخته می­شود، فاطمه علیها السلام به او فرمود: بر تخت من تابوت بساز، و اسماء چنان کرد.

روایت18.

کتاب سلیم بن قیس: در ضمن حدیثی طولانی روایت شده که فاطمه علیها السلام چهل شبانه­ روز بعد از پدرش بیمار گشت، و هنگامی ­که شرایط بر او دشوار شد علی علیه السلام را فراخواند و فرمود: ای پسر عمو، مرا این چنین مشاهده نمی­کنی مگر به خاطر غم و اندوهی که در درونم وجود دارد، من تو را سفارش می­کنم که با أُمامه دختر خواهرم زینب ازدواج کنی که با فرزندانم چون خودم رفتار خواهد کرد، و برای من تابوتی بسازی چه که ملائکه را مشاهده نمودم که آن را برایم توصیف می­کردند، و سرانجام اینکه هیچ یک از دشمنان خدا در مراسم تشییع جنازه، خاکسپاری و نمازگزاردن بر من حضور نیابند، پس علی علیه السلام فاطمه علیهاالسلام را شبانه به خاک سپرد، تا آخرحدیث.(1)

روایت19.

کتاب محمد بن المثنی­ الحضرمی: از ذریح المحاربّی روایت شده که از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا از برگزاری مراسم تشییع جنازه خبر داده می­شود؟ امام فرمود: آری .

ص: 256


1- . کتاب سلیم بن قیس: 226

و علی أن ما اشتهر بین الناس من استحباب دفن النساء لیلا لدفن فاطمة علیها السلام لیلا لا أصل له إذ دفنها لیلا کان لفوتها لیلا مع أنها صلوات الله علیها قالت فأخرجنی من ساعتک أی ساعة کانت من لیل أو نهار و یظهر من سائر الأخبار أن دفنها لیلا کان لئلا یحضر الملعونان جنازتها کما أن دفن أمیر المؤمنین علیه السلام لیلا کان لإخفاء القبر عن الخوارج لعنهم الله مع أن أخبار تعجیل التجهیز شاملة للنساء أیضا.

و یدل علی استحباب النعش الذی یستر جسد المیت للنساء أو مطلقا و فی النساء آکد و یدل علی أن عمل النعش کان بتعلیم الملائکة و الأخبار السابقة عامیة لکن ورد موافقا لها من طریق الخاصة فیمکن أن یکون أسماء أیضا وافقت الملائکة فی ذلک و یدل علی استحباب تعجیل التجهیز.

«12»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: احْبِسُوا الْغَرِیقَ یَوْماً أَوْ لَیْلَةً ثُمَّ ادْفِنُوهُ (1).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: أَنَّهُ قَالَ فِی الرَّجُلِ تُصِیبُهُ الصَّاعِقَةُ قَالَ لَا یُدْفَنْ دُونَ ثَلَاثٍ إِلَّا أَنْ یَتَبَیَّنَ مَوْتُهُ وَ یَسْتَیْقِنَ (2).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: إِذَا مَاتَ الْمَیِّتُ فِی أَوَّلِ النَّهَارِ فَلَا یَقِیلَنَّ إِلَّا فِی قَبْرِهِ وَ إِذَا مَاتَ فِی آخِرِ النَّهَارِ فَلَا یَبِیتَنَّ إِلَّا فِی قَبْرِهِ (3).

«13»

مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: مَکَثَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام بَعْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً ثُمَّ مَرِضَتْ فَاسْتَأْذَنَ عَلَیْهَا أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَلَمْ تَأْذَنْ لَهُمَا فَأَتَیَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَکَلَّمَاهُ فِی ذَلِکَ فَکَلَّمَهَا وَ کَانَتْ لَا تَعْصِیهِ فَأَذِنَتْ لَهُمَا فَدَخَلَا وَ کَلَّمَاهَا فَلَمْ تَرُدَّ عَلَیْهِمَا جَوَاباً وَ حَوَّلَتْ وَجْهَهَا الْکَرِیمَ عَنْهُمَا فَخَرَجَا وَ هُمَا یَقُولَانِ لِعَلِیٍّ إِنْ حَدَثَ بِهَا حَدَثٌ فَلَا تَفُوتُنَا فَقَالَتْ عِنْدَ خُرُوجِهِمَا لِعَلِیٍّ علیه السلام إِنَّ لِی إِلَیْکَ حَاجَةً فَأُحِبُّ أَنْ لَا تَمْنَعَنِیهَا فَقَالَ علیه السلام:

ص: 254


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 229.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 229.
3- 3. المصدر ج 1 ص 230.

باب هفتم : تشییع جنازه و آداب و سنن مربوط به آن

روایات

روایت1.

­ مجالس الصدوق: امام صادق علیه السلام فرموده است: هر کسی در مراسم تشییع جنازه مؤمنی شرکت کند تا در قبرش دفن ­گردد، خداوند هفتاد هزار فرشته را برای تشییع جنازه خود او فرو می­فرستد و هنگامی­ که از قبرش خارج می­شود برای او طلب مغفرت می­کنند.(1)

روایت2.

مجالس الصدوق: از امام باقر علیه السلام شنیده شده که می­فرمود: هر کسی در مراسم تشییع جنازه انسان مسلمانی شرکت کند، در روز قیامت چهار مرتبه شفاعت کردن به او بخشیده می­شود، و چیزی نمی­گوید مگر اینکه فرشتگان در پاسخ می­گویند: و برای تو نیز چنین پاداشی وجود دارد.(2)

توضیح

این فرموده امام علیه السلام: (أربع شفاعات) یعنی: شفاعت او در مورد چهار نفر از گناهکاران یا در مورد چهار حاجات از حاجات­های او پذیرفته می­شود، و این فرموده: (لَم یَقُل شیئاً) یعنی: شخصی که در مراسم تشییع جنازه شرکت می­کند، هر دعایی را برای میّت بخواند و برای او طلب استغفار یا چیز دیگری کند، فرشتگان مانند آن دعا را برای خود او تکرار می­کنند و دعای چنین شخصی ردّ نخواهد شد .

روایت3.

المجالس: امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده است که رسول خدا صلّی الله علیه وآله از آه و ناله سر دادن هنگام دچار شدن به مصیبت، نوحه خوانی و گوش دادن به آن و رفتن زنان به دنبال جنازه منع فرموده است.(3)

همچنین فرموده است: هر کسی بر میّتی نماز بگزارد، هفتاد هزار فرشته بر او نماز می­گزارند و خداوند گناهان قبلی او را خواهد بخشید، پس اگر توقف نماید تا میّت دفن می­گردد و بر او خاک پاشیده می­شود، به اندازه هر قدمی که برداشته است

ص: 257


1- . أمالی الصدوق: 131
2- . أمالی الصدوق: 131
3- . أمالی الصدوق: 254

وَ مَا ذَاکِ فَقَالَتْ أَسْأَلُکَ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَبُو بَکْرٍ وَ لَا عُمَرُ وَ مَاتَتْ مِنْ لَیْلَتِهَا فَدَفَنَهَا قَبْلَ الصَّبَاحِ فَجَاءَا حِینَ أَصْبَحَا فَقَالا لَا تَتْرُکُ عَدَاوَتَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَبَداً مَاتَتْ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ فَلَمْ تُعْلِمْنَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَئِنْ لَمْ تَرْجِعَا لَأَفْضَحَنَّکُمَا قَالَهَا ثَلَاثاً فَلَمَّا قَالَ انْصَرَفُوا.

«14»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ الْوَفَاةُ کَانَتْ قَدْ ذَابَتْ مِنَ الْحُزْنِ وَ ذَهَبَ لَحْمُهَا فَدَعَتْ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ قَالَ أَبُو بَصِیرٍ فِی حَدِیثِهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّهَا دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ فَقَالَتْ یَا أُمَّ أَیْمَنَ اصْنَعِی لِی نَعْشاً یُوَارِی جَسَدِی فَإِنِّی قَدْ ذَهَبَ لَحْمِی فَقَالَتْ لَهَا یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ لَا أُرِیکِ شَیْئاً یُصْنَعُ فِی أَرْضِ الْحَبَشَةِ قَالَتْ فَاطِمَةُ بَلَی فَصَنَعَتْ لَهَا مِقْدَارَ ذِرَاعٍ مِنْ جَرَائِدِ النَّخْلِ وَ طَرَحَتْ فَوْقَ النَّعْشِ ثَوْباً فَغَطَّاهُ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام سَتَرْتِینِی سَتَرَکِ اللَّهُ مِنَ النَّارِ.

قَالَ الْفُرَاتُ بْنُ أَحْنَفَ فِی حَدِیثِهِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: وَ ذَلِکَ النَّعْشُ أَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ عَلَی جِنَازَةِ امْرَأَةٍ فِی الْإِسْلَامِ.

«15»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: دَفَنَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ بِالْبَقِیعِ وَ رَشَّ مَاءً حَوْلَ تِلْکَ الْقُبُورِ لِئَلَّا یُعْرَفَ الْقَبْرُ وَ بَلَغَ أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ أَنَّ عَلِیّاً دَفَنَهَا لَیْلًا فَقَالا لَهُ فَلِمَ لَمْ تُعْلِمْنَا قَالَ کَانَ اللَّیْلَ وَ کَرِهْتُ أَنْ أُشْخِصَکُمْ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ مَا هَذَا وَ لَکِنْ شَحْنَاءُ فِی صَدْرِکَ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَمَّا إِذَا أَبَیْتُمَا فَإِنَّهَا اسْتَحْلَفَتْنِی بِحَقِّ اللَّهِ وَ حُرْمَةِ رَسُولِهِ وَ بِحَقِّهَا عَلَیَّ أَنْ لَا تَشْهَدَا جَنَازَتَهَا.

«16»

وَ مِنْهُ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَتْ: أَوْصَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیْهَا أَبُو بَکْرٍ وَ لَا عُمَرُ فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ أَتَاهُ الْعَبَّاسُ فَقَالَ مَا تُرِیدُ أَنْ تَصْنَعَ قَالَ أُخْرِجُهَا لَیْلًا قَالَ فَذَکَرَ کَلِمَةً خَوَّفَهُ بِهَا الْعَبَّاسُ مِنْهُمَا قَالَ فَأَخْرَجَهَا لَیْلًا فَدَفَنَهَا وَ رَشَّ الْمَاءَ عَلَی قَبْرِهَا قَالَ فَلَمَّا صَلَّی أَبُو بَکْرٍ الْفَجْرَ الْتَفَتَ

ص: 255

یک قیراط اجر و پاداش برای او در نظر گرفته می­شود، و هر قیراط به اندازه کوه احد است.(1)

توضیح

نظر مشهور در بین فقها مکروه بودن رفتن زنان به دنبال جنازه است، ولی احادیثی که بر این کراهت دلالت می­کنند خالی از ضعف نیستند، و احادیث بسیاری در مورد جواز نماز گزاردن زنان بر جنازه روایت شده است، چه که فاطمه صلوات الله علیها بر جنازه خواهرش نماز گزارد؛ (القیراط): نصف یک دهم دینار (یعنی یک بیستم دینار)، ولی مقصود از آن در حدیث اخیر اندازه معینی از ثواب می­باشد، و تشبیه کردن آن به کوه احد از باب تشبیه معقول به محسوس است، یعنی: امتیاز و عظمت ثواب در نظر گرفته شده برای چنین عملی به نسبت سایر ثوابهای اخروی مانند شهرت و امتیاز کوه احد در بزرگی و عظمت نسبت به سایر اجسام محسوس موجود در دنیاست، همچنین ممکن است مقصود از ذکر قیراط در این حدیث چنین باشد که این عمل در کارنامه اعمال او دارای چنین وزنی است یا بر مبنای مجسّم نمودن اعمال، آن­گونه که عدّه­ای براین باورند، یا سنگین کردن دفتری که اعمال در آن نوشته می­شود به اندازه­ای که آن عمل شایسته اجر و ثواب است، آن­گونه که عده­ای دیگر پنداشته­اند، و قبلاً در این باره سخن گفته شد.

روایت4.

قرب الأسناد: امام صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هرگاه به جشن­های عروسی دعوت شدید، در رفتن درنگ کنید چرا که دنیا را به شما یادآوری می­کند، ولی هرگاه به مراسم تشییع جنازه دعوت شدید سرعت به خرج دهید.(2)

توضیح

ممکن است که دو لفظ درنگ کردن و سرعت به خرج دادن بر معنای حقیقی آن­ها حمل شود، همچنین ممکن است معنای مجازی آن­ها مدّ نظر باشد و کنایه از اهتمام داشتن به مراسم تشییع جنازه و عدم اهتمام به مراسم عروسی باشد، شهید در الذکری گفته است: اگر همزمان به خوردن ولیمه در عروسی و شرکت در مراسم تشییع جنازه دعوت شدید، مراسم تشییع جنازه را مقدّم شمارید، آن ­هم به دلیل حدیثی که امام صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: مراسم تشییع جنازه آخرت و مراسم عروسی دنیا را یادآوری می­کنند.

روایت5.

الخصال: از اسحاق بن عمّار روایت شده که از امام صدق علیه السلام پرسیدم: اولین تحفه­ای که در قیامت به مؤمن بخشیده می­شود چیست؟ امام فرمود: کسی که در مراسم تشییع جنازه­اش شرکت کرده است بخشیده می شود.(3)

ص: 258


1- . أمالی الصدوق: 259
2- . قرب الأسناد: 42 از چاپ سنگی، 57 از چاپ نجف
3- . الخصال 1: 15

إِلَی النَّاسِ فَقَالَ احْضُرُوا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَدْ تُوُفِّیَتْ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ قَالَ فَذَهَبَ لِیَحْضُرَهَا فَإِذَا عَلِیٌّ قَدْ خَرَجَ بِهَا وَ دَفَنَهَا وَ مَضَی فَاسْتَقْبَلَ عَلِیّاً رَاجِعاً فَقَالَ لَهُ هَذَا مِثْلُ اسْتِیثَارِکَ عَلَیْنَا بِغُسْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَحْدَکَ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام هِیَ وَ اللَّهِ أَوْصَتْنِی أَنْ لَا تُصَلِّیَا عَلَیْهَا.

«17»

وَ مِنْهُ، عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ: أَنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام قَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ یَا أُمِّ إِنِّی أَرَی النِّسَاءَ عَلَی جَنَائِزِهِنَّ إِذَا حُمِلْنَ عَلَیْهَا تَشِفُّ أَکْفَانُهُنَّ وَ إِنِّی أَکْرَهُ ذَلِکَ فَذَکَرَتْ لَهَا أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ النَّعْشَ فَقَالَتِ اصْنَعِیهِ عَلَی جِنَازَتِی فَفَعَلَتْ ذَلِکَ.

«18»

کِتَابُ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْهُ عَنْ سَلْمَانَ وَ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ قَالا: فَبَقِیَتْ فَاطِمَةُ بَعْدَ أَبِیهَا أَرْبَعِینَ لَیْلَةً فَلَمَّا اشْتَدَّ بِهَا الْأَمْرُ دَعَتْ عَلِیّاً وَ قَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ مَا أَرَانِی إِلَّا لِمَا بِی وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَنْ تَتَزَوَّجَ بِأُمَامَةَ بِنْتِ أُخْتِی زَیْنَبَ

تَکُونُ لِوُلْدِی مِثْلِی وَ أَنْ تَتَّخِذَ لِی نَعْشاً فَإِنِّی رَأَیْتُ الْمَلَائِکَةَ یَصِفُونَهُ لِی وَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ جَنَازَتِی وَ لَا دَفْنِی وَ لَا الصَّلَاةَ عَلَیَّ فَدَفَنَهَا عَلِیٌّ علیه السلام لَیْلًا الْخَبَرَ(1).

«19»

کِتَابُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّی الْحَضْرَمِیِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ ذَرِیحٍ الْمُحَارِبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْجِنَازَةِ أَ یُؤْذَنُ بِهَا قَالَ نَعَمْ.

ص: 256


1- 1. کتاب سلیم بن قیس ص 226.

الهدایة: نظیر این حدیث از امام صادق علیه السلام به صورت مرسل روایت شده است.(1)

روایت6.

امام صادق علیه السلام فرموده است: هر کسی جنازه مؤمنی را تشییع کند، بیست و پنج گناه از گناهان کبیره او از بین می­رود، پس اگر او را به خاک بسپارد و بر سر قبرش درنگ کند، تمام گناهانش زدوده می­شود.(2)

و روایت شده که مؤمن در روز قیامت ندا سر داده می­شود: هان که بهشت نخستین پاداشی است که به تو بخشیده می­شود و مغفرت خداوند نخستین پاداشی است که به کسی که جنازه تو را تشییع کرده بخشیده می­شود.(3)

دعوات الراوندیّ: نظیر دو حدیث اخیر روایت شده است .

روایت7.

مجالس ابن الشیخ: امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: نخستین عنوان کارنامه اعمال مؤمن بعد از وفاتش سخنی است که مردم درباره او می­گویند، اگر خیر باشد خیر است و اگر شرّ باشد شرّ، و نخستین تحفه­ای که به مؤمن بخشیده می­شود این است که خداوند از گناهان او و کسی که در تشییع جنازه­اش شرکت کرده در می­گذرد.(4)

روایت8.

مجالس ابن الشیخ: از امام صادق علیه السلام شنیده شده که به خثیمة می­فرمود: ای خثیمة، سلام من را به دوستداران­مان برسان و آنان را به رعایت تقوای خداوند عظیم سفارش کن، و اینکه زندگان آن­ها در مراسم تشییع جنازه مردگان شرکت کنند و در خانه­هایشان با هم ملاقات کنند، تا آخر حدیث. (5)

روایت9.

مجالس ابن الشیخ: لیث بن ابی قُردة از پدرش روایت کرده که گفت: جنازه­ای را به سرعت و مانند تکان دادن مشک از مقابل پیامبر صلّی الله علیه و آله عبور دادند، پس فرمود: آرام باشید،

ص: 259


1- . الهدایة: 25
2- . الهدایة: 25
3- . الهدایة: 25
4- . أمالی الطوسی 1: 45
5- . أمالی الطوسی 1: 135، مانند این حدیث در قرب الأسناد: 16 ، الکافی 2: 175 و در البحار 74: 343 نقل شده است.

باب 7 تشییع الجنازة و سننه و آدابه

روایات

«1»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْهَیْثَمِ النَّهْدِیِّ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: مَنْ شَیَّعَ جَنَازَةَ مُؤْمِنٍ حَتَّی یُدْفَنَ فِی قَبْرِهِ وَکَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ مِنَ الْمُشَیِّعِینَ یُشَیِّعُونَهُ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ إِذَا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ (1).

«2»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مُیَسِّرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ علیه السلام یَقُولُ: مَنْ شَیَّعَ جَنَازَةَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أُعْطِیَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَرْبَعَ شَفَاعَاتٍ وَ لَمْ یَقُلْ شَیْئاً إِلَّا قَالَ الْمَلَکُ وَ لَکَ مِثْلُ ذَلِکَ (2).

بیان

قوله علیه السلام أربع شفاعات أی تقبل شفاعته فی أربعة من المذنبین أو فی أربع حوائج من حوائجه قوله علیه السلام و لم یقل شیئا أی من الدعاء للمیت بالمغفرة و غیرها إلا دعا له الملک بمثله و دعاؤه لا یرد.

«3»

الْمَجَالِسُ، عَنْ حَمْزَةَ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَبْهَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیِّ عَنْ شُعَیْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ قَالَ: نَهَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الرَّنَّةِ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَ نَهَی عَنِ النِّیَاحَةِ وَ الِاسْتِمَاعِ إِلَیْهَا وَ نَهَی عَنِ اتِّبَاعِ النِّسَاءِ الْجَنَائِزَ(3) وَ قَالَ وَ مَنْ صَلَّی عَلَی مَیِّتٍ صَلَّی عَلَیْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ فَإِنْ أَقَامَ حَتَّی یُدْفَنَ وَ یُحْثَی عَلَیْهِ التُّرَابُ کَانَ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ نَقَلَهَا

ص: 257


1- 1. أمالی الصدوق ص 131.
2- 2. أمالی الصدوق ص 131.
3- 3. أمالی الصدوق ص 254.

در راه رفتن به دنبال جنازه مردگان خویش متعادل باشید (نه تند و نه کنُد). (1)

توضیح

شهید در الذکری گوید: شیخ، اجماع نظر علما را بر کراهت سریع حرکت دادن جنازه نقل کرده است، چرا که پیامبر صلّی الله علیه و آله هنگامی ­­که جنازه­ای را مشاهده کرد که مانند حرکت دادن مشک به سرعت حرکت داده می­شود فرمود: در راه رفتن به دنبال جنازه مردگان خویش متعادل باشید؛ و ابن عباس در مراسم تشییع جنازه میمونه گفت: مدارا و نرمش به خرج دهید که او مادر شماست؛ امّا اگر بر از بین رفتن یا تغییر جسد میّت بیم و ترس وجود داشته باشد سریع حرکت دادن جنازه اولویت دارد؛ محقّق گوید: منظور شیخ، کراهت داشتن حرکت دادن جنازه با سرعتی بیش از حدّ معمول است، ولی جعفیّ گوید: سریع حرکت دادن جنازه بهتر است، و ابن جنید گوید: جنازه را با سرعتی در حدّ دویدن حرکت دهید، سپس گفته است: (السَّعی): دویدن، (الخبب): نوعی دویدن (نوعی راه رفتن که شبیه دویدن است)، و هر دو واژه بر سرعت و سریع حرکت دادن جنازه دلالت می­کنند؛ شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام روایت کرده که اگر میّت از اهل بهشت باشد ندا سر می­دهد که مرا سریع حرکت دهید، و اگر از اهل جهنم باشد ندا سر می­دهد: مرا باز گردانید.

روایت10.

قرب الأسناد: از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هنگامی­ که با تشییع جنازه شخصی مشرک مواجه شدید، از مقابل به استقبال آن نروید بلکه از طرف راست و چپ آن حرکت کنید.(2)

توضیح

این حدیث بر کراهت استقبال از جنازه مشرک از رو به ­رو دلالت می­کند، بنا به همان علّتی که بر اساس آن حرکت کردن در پیشاپیش جنازه شخص مخالف کراهت دارد، و کسی را مشاهده نکرده­ام که مخالف این نظر باشد.

روایت11.

الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: اطاعت کردن از دو نفر و پذیرفتن اوامر آن­ها لازم است حال آنکه امیر و فرمانروا نیز نیستند: کسی­ که در تشییع جنازه شرکت می­کند نمی­تواند بازگردد مگر اینکه میّت دفن گردد یا به او (از سوی اولیای میّت) اجازه داده شود، و مردی که با زنی به حجّ مشرف می­شود اجازه ندارد هجرت کند مگر بعد از پایان یافتن مناسک آن زن.(3)

المقنع: نظیر این حدیث به صورت مرسل روایت شده است.(4)

توضیح

(أمیران) یعنی: اطاعت کردن از آن­ها و پذیرش اوامرشان الزامی است در حالی که امیر و فرمانروا نیستند که به صورت خصوصی از جانب امام تعیین شده باشند، و یا به صورت عمومی

ص: 260


1- . أمالی الطوسی 1: 392
2- . قرب الأسناد: 65 از چاپ سنگی ، 86 از چاپ نجف
3- . الخصال 1: 26
4- . الکافی 3: 171

قِیرَاطٌ مِنَ الْأَجْرِ وَ الْقِیرَاطُ مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ(1).

بیان

المشهور بین الأصحاب کراهة اتباع النساء الجنائز و الأخبار الدالة علیها لا تخلو من ضعف و وردت أخبار کثیرة بجواز صلاتهن علی الجنازة فإن فاطمة صلوات الله علیها صلت علی أختها و القیراط نصف عشر الدینار و المراد هنا قدر من الثواب و التشبیه بجبل أحد من قبیل تشبیه المعقول بالمحسوس أی کان ذلک الثواب عظیما ممتازا بالنسبة إلی سائر المثوبات الأخرویة کما أن جبل أحد مشهور ممتاز فی العظمة بین الأجسام المحسوسة فی الدنیا و یحتمل أن یکون المراد أن هذا العمل له هذا الثقل فی میزان عمله إما بناء علی تجسم الأعمال کما ذهب إلیه بعض أو تثقیل الدفتر المکتوب فیه العمل بقدر ما یستحقه ذلک العمل من الثواب کما ذهب إلیه آخرون و قد سبق الکلام فیه.

«4»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِذَا دُعِیتُمْ إِلَی الْعُرُسَاتِ فَأَبْطِئُوا فَإِنَّهَا تُذَکِّرُ الدُّنْیَا وَ إِذَا دُعِیتُمْ إِلَی الْجَنَائِزِ فَأَسْرِعُوا(2).

بیان

یحتمل أن یکون الإبطاء و الإسراع محمولین علی الحقیقة أو علی التجوز کنایة عن الاهتمام به و عدمه قال فی الذکری لو دعی إلی ولیمة و جنازة قدم الجنازة لخبر إسماعیل بن أبی زیاد عن الصادق عن أبیه عن النبی صلوات الله علیهم: معللا بأن الجنازة تذکر الآخرة و الولیمة تذکر الدنیا.

«5»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ وَ ابْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا أَوَّلُ مَا یُتْحَفُ بِهِ الْمُؤْمِنُ قَالَ یُغْفَرُ لِمَنْ تَبِعَ جَنَازَتَهُ (3).

ص: 258


1- 1. أمالی الصدوق ص 259.
2- 2. قرب الإسناد ص 42 ط حجر ص 57 ط نجف.
3- 3. الخصال ج 1 ص 15.

و در بیشتر موارد اطاعت کردن از آن­ها واجب باشد، و این حدیث بر از بین رفتن کراهت ترک مراسم تشییع جنازه در صورت حصول اجازه دلالت می­کند، ولی بر عدم استحباب به پایان رساندن مراسم بعد از حصول اجازه دلالت نمی­کند، بلکه به پایان رساندن مراسم بعد از حصول اجازه بنا به دلایلی که در ادامه ذکر خواهد شد و همچنین بنا به حدیثی که کلینی(1) روایت کرده است مستحبّ می­باشد، کلینی از زرارة روایت کرده که گفت: همراه امام باقر علیه السلام در مراسم تشییع جنازه یکی از نزدیکان ایشان شرکت کردم، هنگامی­ که امام بر جنازه نماز گزارد یکی از اولیای میّت به ایشان گفت: ای ابو جعفر، خداوند شما را مأجور گرداند، بازگردید چرا که توان راه رفتن ندارید؛ به امام باقر علیه السلام گفتم: به شما اجازه بازگشت داده شد پس بازگردید، و مرا حاجتی است که می­خواهم آن را از شما طلب کنم؛ امام باقر علیه السلام در پاسخ من فرمود: این امر دارای اجر و فضیلت است و کسی که در مراسم تشییع جنازه شرکت می­کند به اندازه­ای که همراه جنازه راه می­رود مأجور می­گردد، امّا در مورد اجازه ولیّ میّت باید بگویم که ما با اجازه او نیامده­ایم و با اجازه او نیز باز نخواهیم گشت.

روایت12.

الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: سه نفر هستند که تشخیص داده نمی­شود اندازه گناه کدام یک بیشتر است: کسی که در مصیبت دیگری و بدون بالاپوش به دنبال جنازه حرکت می­کند، کسی که هنگام مصیبت دستش را بر روی زانوی خویش می­زند، و یا کسی که هنگام حرکت دادن جنازه می­گوید: با او مدارا و نرمش به خرج دهید و از خدا بخواهید که او را ببخشاید باشد که خداوند شما را مورد رحمت خویش قرار دهد.(2)

روایت13.

الخصال: امام جعفر صادق از پدرانش علیهم السلام و ایشان نیز از امام علی علیه السلام روایت کردند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: سه نفر هستند که نمی­دانم اندازه گناه کدام یک بیشتر است: کسی که بدون بالاپوش همراه جنازه حرکت می­کند، کسی که می­گوید: با او نرمش و مدارا به خرج دهید، یا کسی ­که می­گوید: برای او طلب مغفرت کنید باشد که خداوند شما را مورد مغفرت قرار دهد.(3)

توضیح

(مع الجنازة) یعنی: با وجود اینکه صاحب مصیبت نیست همراه جنازه به راه می­افتد، چنان که در حدیث نخست نیز به این امر اشاره شده است، و چنین کاری آن­گونه که در ادامه ذکر خواهد شد یا مکروه است یا حرام؛ امّا این سخن: (ارفقوا به) باید مضمون تحقیر میت و اهانت به او را در بر داشته باشد و در التهذیب(4) به صورت (أو الذی یقول: قفوا، یعنی: کسی که می­گوید: درنگ کنید)، روایت شده است. البته شاید

ص: 261


1- . الخصال 1: 90
2- . الخصال 1: 90
3- . الخصال 1: 90
4- . التهذیب 1: 131

الهدایة، مرسلا عنه علیه السلام: مثله (1).

«6»

وَ قَالَ قَالَ علیه السلام: مَنْ شَیَّعَ جَنَازَةَ مُؤْمِنٍ حُطَّ عَنْهُ خَمْسٌ وَ عِشْرُونَ کَبِیرَةً فَإِنْ رَبَّعَهَا خَرَجَ مِنَ الذُّنُوبِ (2).

وَ رُوِیَ: أَنَّ الْمُؤْمِنَ یُنَادَی أَلَا إِنَّ أَوَّلَ حِبَائِکَ الْجَنَّةُ وَ أَوَّلَ حِبَاءِ مَنْ تَبِعَکَ الْمَغْفِرَةُ(3).

دعوات الراوندی،: مثل الخبرین الأخیرین.

«7»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَوَّلُ عُنْوَانِ صَحِیفَةِ الْمُؤْمِنِ بَعْدَ مَوْتِهِ مَا یَقُولُ النَّاسُ فِیهِ إِنْ خَیْراً فَخَیْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً وَ أَوَّلُ تُحْفَةِ الْمُؤْمِنِ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِمَنْ تَبِعَ جَنَازَتَهُ (4).

«8»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ لِخَیْثَمَةَ یَا خَیْثَمَةُ أَقْرِئْ مَوَالِیَنَا السَّلَامَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَی اللَّهِ الْعَظِیمِ وَ أَنْ یَشْهَدَ أَحْیَاؤُهُمْ جَنَائِزَ مَوْتَاهُمْ وَ أَنْ یَتَلَاقَوْا فِی بُیُوتِهِمْ الْخَبَرَ(5).

«9»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْحَسَنِ الشَّیْبَانِیِّ عَنْ مُوسَی بْنِ سَهْلٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عُلَیَّةَ عَنْ لَیْثِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: مَرُّوا بِجَنَازَةٍ تُمْخَضُ کَمَا یُمْخَضُ الزِّقُّ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَیْکُمْ بِالسَّکِینَةِ عَلَیْکُمْ

ص: 259


1- 1. الهدایة: 25.
2- 2. الهدایة: 25.
3- 3. الهدایة: 25.
4- 4. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 45 فی حدیث.
5- 5. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 135 و مثله فی قرب الإسناد ص 16 ط نجف، الکافی ج 2 ص 175 و قد مر فی ج 74 ص 343 مع شرح.

اشتباه و غلطی در نوشتار روی داده باشد، امّا اگر عبارت روایت شده در التهذیب را صحیح بپنداریم این سخن گناه محسوب می­شود، چرا که با تعجیل در آماده سازی مراسم کفن و دفن منافات دارد، یا شاید بدین خاطر گناه باشد که این وقوف و درنگ کردن، چنان­که شایع است به منظور مرثیه سرایی و ذکر احوال میّت باشد که منافی تسلّی دادن و صبر پیشه ساختن است؛ و کلام سوّم: (استغفروا له غفرالله لکم) نیز گناه محسوب می­شود چرا که خبر از گناهکار بودن میّت می­دهد، در صورتی که لازم است از مردگان به خیر و نیکی یاد شود؛ همچنین ممکن است به زبان آوردن دو عبارت اخیر گناه محسوب شود اگر منظور گوینده آن­ها تحقیر میّت و خبردادن از گناهکار بودن او باشد، این احتمال نیز وجود دارد که مرجع ضمیر در دو عبارت اخیر کسی باشد که بدون بالاپوش به دنبال جنازه حرکت می­کند، یعنی: این شخص با انجام چنین کاری شایستگی ندارد که به رعایت نرمش و مدارا با جنازه و یا طلب مغفرت برای او امر کند.

علّامه قدّس سّره در المنتهی گوید: مکروه است گفته شود: (قفوا و استغفروا له غفر الله لکم: درنگ کنید و برای او طلب مغفرت کنید، باشد که خداوند شما را مورد مغفرت قرار دهد)، چرا که این کلام برخلاف احادیث منقول در این زمینه است، بلکه لازم است کلامی که از اهل بیت علیهم السلام در این زمینه روایت شده به زبان آورده شود، همچنین علّامه در المعتبر گفته است: علی بن بابویه گوید: برحذر باش از اینکه بگویی: با او نرمش و مدارا به خرج دهید، و بر حذر باش از اینکه دستت را بر زانویت بکوبی که اگر چنین کنی اجر و پاداشت از بین خواهد رفت، پس محقّق گفته است در این زمینه روایتی نادر هست و اشکالی ندارد برای گریز از مکروه از آن پیروی شود پایان نقل قول.

روایت14.

فقه الرضا: امام رضا علیه السلام فرموده است: آن­گاه که جنازه­ای حاضر می­شود، به دنبال و نه پیشاپیش آن حرکت کن، چرا که اجر و پاداش از آنِ کسی است که به دنبال و نه پیشاپیش آن حرکت می­کند.

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هنگامی­که مؤمن وارد قبرش می­گردد ندا سر داده می­شود: هان که بهشت نخستین پاداش تو و مغفرت نخستین پاداش کسی است که در تشییع جنازه تو شرکت کرده است.

همچنین فرموده است: شما به دنبال جنازه حرکت کنید نه اینکه جنازه به دنبال شما، چرا که حرکت کردن تشییع کنندگان پیش از جنازه از جمله اعمال مجوسیان است؛ و بهترین نوع حرکت کردن به دنبال جنازه، حرکت کردن از دو سوی آن است که کرام الکاتبین (فرشتگان نگارنده اعمال) نیز این­گونه حرکت می­کنند.(1)

و در جایی دیگر فرموده است: سپس میّت را بر تختش حمل کنید و برحذر باشید از اینکه بگویید: با او نرمش و مدارا به خرج دهید و به او رحم کنید.(2)

امام صادق علیه السلام فروده است: هنگامی ­که جنازه را مشاهده کردی بگو: «اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ- کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ هَذَا سَبِیلٌ لَا بُدَّ مِنْهُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ تَسْلِیماً لِأَمْرِهِ وَ رِضًا بِقَضَائِهِ وَ احْتِسَاباً لِحُکْمِهِ

ص: 262


1- . فقه الرضا: 18
2- . فقه الرضا: 17

بِالْقَصْدِ فِی الْمَشْیِ بِجَنَائِزِکُمْ (1).

بیان

قال فی الذکری نقل الشیخ الإجماع علی کراهیة الإسراع بالجنازة لقول النبی صلی الله علیه و آله علیکم بالقصد فی جنائزکم لما رأی جنازة تمخض مخضا و قال ابن عباس فی جنازة میمونة ارفقوا فإنها أمکم و لو خیف علی المیت فالإسراع أولی قال المحقق أراد الشیخ کراهیة ما زاد علی المعتاد و قال الجعفی السعی بها أفضل و قال ابن الجنید یمشی بها خببا ثم قال السعی العدو و الخبب ضرب منه فهما دالان علی السرعة و

رَوَی الصَّدُوقُ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: أَنَّ الْمَیِّتَ إِذَا کَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ نَادَی عَجِّلُوا بِی وَ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ نَادَی رُدُّونِی.

«10»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِذَا لَقِیتَ جَنَازَةَ مُشْرِکٍ فَلَا تَسْتَقْبِلْهَا خُذْ عَنْ یَمِینِهَا وَ عَنْ شِمَالِهَا(2).

بیان

یدل علی کراهة استقبال جنازة المشرک للعلة التی بها یکره المشی أمام جنازة المخالف و لم أر من تعرض له.

«11»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَمِیرَانِ وَ لَیْسَا بِأَمِیرَیْنِ لَیْسَ لِمَنْ تَبِعَ جَنَازَةً أَنْ یَرْجِعَ حَتَّی تُدْفَنَ أَوْ یُؤْذَنَ لَهُ وَ رَجُلٌ یَحُجُّ مَعَ امْرَأَةٍ فَلَیْسَ لَهُ أَنْ یَنْفِرَ حَتَّی تَقْضِیَ نُسُکَهَا(3).

المقنع، مرسلا: مثله (4)

بیان

أمیران أی یلزم إطاعتهما و قبول ما یأمران به و لیسا بأمیرین منصوبین من قبل الإمام علی الخصوص أو لیسا بأمیرین عامین

ص: 260


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 392.
2- 2. قرب الإسناد ص 65 ط حجر، 86 ط نجف.
3- 3. الخصال ج 1 ص 26.
4- 4. المقنع ص 6 ط حجر.

وَ صَبْراً لِمَا قَدْ جَرَی عَلَیْنَا مِنْ حُکْمِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لَنَا خَیْرَ غَائِبٍ نَنْتَظِرُهُ» {الله اکبر، الله اکبر، این وعده­ای است که خدا و رسولش به ما داده­اند، و خدا و رسولش در گفتارشان صادق هستند، هر نفسی مرگ را می­چشد، این راهی است که ناگزیر باید در آن گام نهاد، همه ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می­گردیم، همه ما تسلیم اوامر خداوند، راضی به قضا و قدر وضع شده و احکام صادره از سوی او هستیم، و در مقابل احکامی که از سوی خداوند بر ما جاری می­گردد صبر پیشه می­ سازیم، خداوندا، این شخص را برای ما بهترین غائبی قرار ده که در انتظار او هستیم.}(1)

توضیح

(الخِباء): اجر و پاداشی که بلاعوض و بدون منّت است، این فرموده امام علیه السلام: (ما بین جنبَی الجنازة) یعنی: از سمت راست و چپ آن، آن­گونه که در الکافی(2) از سدیر روایت شده که امام باقر علیه السلام فرمود: هر کسی که دوست دارد مانند کرام الکاتبین راه برود، در دو سوی تخت جنازه حرکت کند؛ (الکرام الکاتبون): فرشتگان نگارنده اعمال، هنگام تشییع جنازه در دو سوی میّت حرکت می­کنند چنان­که در زمان حیات نیز همیشه در دو سوی او حضور داشتند، و این چیزی است که از این حدیث فهمیده می­شود، و بر برتری داشتن حرکت در دو سوی تخت مخصوص حمل جنازه دلالت می­کند.

روایت15.

ثواب الأعمال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کسی که یک پایه تابوت را بگیرد، خداوند بیست و پنج گناه کبیره او را می­بخشاید، پس اگر چهار طرف آن را بگیرد تمام گناهانش زدوده می­شود.

روایت16.

ثواب الأعمال: ابوالجارود از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: در میان سخنانی که موسی علیه السلام با خداوند نجوا کرد آمده است: پروردگارا، برای کسی که جنازه­ای را تشییع می­کند چه ثوابی در نظر گرفته­ای؟ خداوند فرمود: فرشتگانم را بر او می­گمارم که همراه آنان پرچم­هایی وجود دارد و شخص تشییع کننده را از قبر تا صحنه محشر همراهی می­کنند.(3)

روایت17.

المقنِع: آن­گاه که جنازه­ای حاضر گشت به دنبال و نه پیشاپیش آن حرکت کنید، به راستی فقط کسی که به دنبال و نه پیشاپیش جنازه حرکت می­کند مأجور می­گردد، چرا که روایت شده است: شما به دنبال جنازه حرکت کنید نه اینکه جنازه به دنبال شما حرکت داده شود که این از جمله اعمال مجوسیان است، همچنین روایت شده است: اگر میّت از مؤمنان باشد ایرادی ندارد که پیشاپیش جنازه او حرکت کرد، چرا که رحمت به استقبال او می­آید، ولی پیشاپیش جنازه کافر نباید حرکت کرد چرا که لعنت و نفرین به استقبال او می­آید.(4)

ص: 263


1- . فقه الرضا: 19
2- . الکافی 3: 170
3- . ثواب الأعمال: 176
4- . المقنع: 6

یلزم إطاعتهما فی أکثر الأمور و هذا الخبر یدل علی زوال الکراهة مع الإذن و لا یدل علی عدم استحباب إتمام التشییع بعد الإذن بل یستحب لما سیأتی و لما رواه

الْکُلَیْنِیُ (1)

عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ سَهْلٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی جِنَازَةٍ لِبَعْضِ قَرَابَتِهِ فَلَمَّا أَنْ صَلَّی عَلَی الْمَیِّتِ قَالَ وَلِیُّهُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ارْجِعْ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مَأْجُوراً وَ لَا تَعَنَّی لِأَنَّکَ تَضْعُفُ عَنِ الْمَشْیِ فَقُلْتُ أَنَا لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی الرُّجُوعِ فَارْجِعْ وَ لِیَ حَاجَةٌ أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهَا فَقَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِنَّمَا هُوَ فَضْلٌ وَ أَجْرٌ فَبِقَدْرِ مَا یَمْشِی مَعَ الْجَنَازَةِ یُؤْجَرُ الَّذِی یَتْبَعُهَا فَأَمَّا بِإِذْنِهِ فَلَیْسَ بِإِذْنِهِ جِئْنَا وَ لَا بِإِذْنِهِ نَرْجِعُ.

«12»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ السِّنَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ عَنْ تَمِیمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: ثَلَاثَةٌ لَا یُدْرَی أَیُّهُمْ أَعْظَمُ جُرْماً الَّذِی یَمْشِی خَلْفَ جَنَازَةٍ فِی مُصِیبَةِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ رِدَاءٍ أَوِ الَّذِی یَضْرِبُ یَدَهُ عَلَی فَخِذِهِ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ أَوِ الَّذِی یَقُولُ ارْفُقُوا بِهِ وَ تَرَحَّمُوا عَلَیْهِ یَرْحَمْکُمُ اللَّهُ (2).

«13»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: ثَلَاثَةٌ مَا أَدْرِی أَیُّهُمْ أَعْظَمُ جُرْماً الَّذِی یَمْشِی مَعَ الْجَنَازَةِ بِغَیْرِ رِدَاءٍ أَوِ الَّذِی یَقُولُ ارْفُقُوا بِهِ أَوِ الَّذِی یَقُولُ اسْتَغْفِرُوا لَهُ غَفَرَ اللَّهُ لَکُمْ (3).

بیان

قوله مع الجنازة أی مع عدم کونه صاحب المصیبة کما مر فی الخبر الأول و هو إما مکروه أو حرام کما سیأتی و أما قوله ارفقوا به فلتضمنه تحقیر المیت و إهانته و فی التهذیب (4) أو الذی یقول قفوا و لعله

ص: 261


1- 1. الکافی ج 3 ص 171.
2- 2. الخصال ج 1 ص 90.
3- 3. الخصال ج 1 ص 90.
4- 4. التهذیب ج 1 ص 131.

روایت18.

تنبیه الخاطر: پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: هر کسی بر سر جنازه­ای بخندد، خداوند در روز قیامت به صورت آشکار او را خوار و بی­ارزش می­گرداند، و دعایش مستجاب نمی­گردد، و هر کسی که در مقبره (مسلمان) بخندد هنگام بازگشت باری به سنگینی کوه احد بر دوش احساس می­کند، و هر کسی که از خداوند برای مردگان طلب مرحمت کند از آتش جهنم نجات می­یابد.(1)

روایت19.

مجالس ابن الشیخ: از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: بر شماست که آرامش داشته باشید، بر شماست که جنازه مردگان خویش را به صورت متعادل حرکت دهید.(2)

روایت20.

مجالس الشیخ: امام صادق از پدرش علیهما السلام و ایشان از ابن الحنفیّة روایت کرده که امام علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله از خانه خارج شد و زنانی را مشاهده فرمود که نشسته بودند، پیامبر فرمود: چه چیزی باعث شده است که اینجا بنشینید، گفتند: منتظر جنازه­ای نشسته­ایم، پیامبر فرمود: آیا به همراه کسی که او را حمل می کند او را حمل می کنید؟ گفتند نه. آیا شما همراه کسانی که جنازه را غسل می­دهند، او را غسل می­دهید؟ گفتند: خیر؛ پیامبر فرمود: آیا با آنان که ادلاء (تلاش برای اثبات نسبت خویشاوندی با میت) می­کنند ادلاء می­کنید؟ گفتند: خیر، پیامبر فرمود: پس درحالی که گناهکار هستید و هیچ اجر و پاداشی ندارید بازگردید.(3)

غرر الدّرر: نظیر این حدیث به صورت مرسل روایت شده است.

توضیح

جزری گوید: (ارجعنَ مأجورات غیر مأزورات) یعنی: درحالی که مأجور هستید و مرتکب گناه نشده­اید بازگردید، و (مأزورات) بر طبق قیاس باید (موزورات) باشد، گفته می­شود: (وَزِرَ فهو مَوزُور) یعنی: مرتکب گناه شد پس او گناهکار است، و در این حدیث به خاطر هماهنگی با (مأجورات) از (مأزورات) استفاده شده است.

روایت21.

مجالس المفید: از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: بر شماست که

ص: 264


1- . تنبیه الخاطر:
2- . این حدیث در الوسائل باب 64 این گونه روایت شده است ولی در خود منبع یافت نشد.
3- . أمالی الصدوق 2: 261

تصحیف و علی تقدیره الذم لمنافاته لتعجیل التجهیز أو یکون الوقوف لإنشاد المراثی و ذکر أحوال المیت کما هو الشائع و هو مناف للتعزی و الصبر و الفقرة الثالثة أیضا لإشعارها بکونه مذنبا و ینبغی أن یذکر الموتی بخیر و یمکن أن تحمل الفقرتان معا علی ما إذا کان غرض القائل التحقیر و الإشعار بالذنب و یحتمل أن یکون الضمیران فی الأخیرتین راجعین إلی الذی یمشی بغیر رداء أی هو بسبب هذا التصنع لا یستحق أن یؤمر بالرفق به و لا الاستغفار له.

و قال العلامة قدس سره فی المنتهی کره أن یقال قفوا و استغفروا له غفر الله لکم لأنه خلاف المنقول بل ینبغی أن یقال ما نقل من أهل البیت علیهم السلام و قال فی المعتبر قال علی بن بابویه إیاک أن تقول ارفقوا به و ترحموا علیه أو تضرب یدک علی فخذک فیحبط أجرک فقال المحقق و به روایة نادرة و لا بأس بمتابعته تفصیا عن المکروه انتهی.

«14»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: إِذَا حَضَرْتَ جَنَازَةً فَامْشِ خَلْفَهَا وَ لَا تَمْشِ أَمَامَهَا وَ إِنَّمَا یُؤْجَرُ مَنْ تَبِعَهَا لَا مَنْ تَبِعَتْهُ.

وَ قَدْ رَوَی أَبِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ یُنَادِی أَلَا إِنَّ أَوَّلَ حِبَائِکَ الْجَنَّةُ وَ أَوَّلَ حِبَاءِ مَنْ تَبِعَکَ الْمَغْفِرَةُ وَ قَالَ اتْبَعُوا الْجَنَازَةَ وَ لَا تَتْبَعْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْ عَمَلِ الْمَجُوسِ وَ أَفْضَلُ الْمَشْیِ فِی اتِّبَاعِ الْجَنَازَةِ مَا بَیْنَ جَنْبَیِ الْجَنَازَةِ وَ هُوَ مَشْیُ الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ (1)

وَ قَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ ثُمَّ احْمِلْهُ عَلَی سَرِیرِهِ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَقُولَ ارْفُقُوا بِهِ وَ تَرَحَّمُوا عَلَیْهِ (2).

وَ قَالَ علیه السلام: إِذَا رَأَیْتَ الْجَنَازَةَ فَقُلِ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ- هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ- کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ هَذَا سَبِیلٌ لَا بُدَّ مِنْهُ- إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ تَسْلِیماً لِأَمْرِهِ وَ رِضًا بِقَضَائِهِ وَ احْتِسَاباً لِحُکْمِهِ

ص: 262


1- 1. فقه الرضا ص 18.
2- 2. فقه الرضا ص 17.

در مساجد نماز بگزارید، حسن همجواری با مردم را رعایت کنید، گواهی و شهادت دادن حقّ را به پا دارید، و در تشییع جنازه حضور یابید، به راستی که شما را از نیاز به مردم گریزی نیست، و هیچ کسی برای حمل شدن جنازه­اش بر دوش مردم از آنان بی­نیاز نیست، پس ما در مراسم تشییع جنازه مردم حضور می­یابیم، و لازم است شما نیز مثل کسانی که آنان را امام خویش می­پندارید عمل کنید، و به ناچار گروهی از مردم به گروهی دیگر نیازمندند و پیوسته بر این حال و وضعیت هستند تا زمانی که دولت حق ظهور کند، پس از آن هر قومی با کسانی که شرایط یکسانی دارند هم­نشینی و هم صحبتی می­کند، سپس فرمود: بر شماست که به صورتی نیکو نماز را به پا دارید و برای آخرت خویش تلاش کنید، و برای خود را انتخاب کنید، اگر انسان در امور دنیایی با ذکاوت و زیرک باشد گفته می­شود: فلانی چه با ذکاوت و زیرک است! به راستی که انسان با ذکاوت و زیرک تنها انسانی است که در مورد آخرت خویش با ذکاوت و زیرک باشد.(1)

توضیح

(حتی یکون ذلک) یعنی: تا زمانی که دولت حقّ ظهور و مهدی علیه السلام قیام می­کند.

روایت22.

نوادر الراوندی: از امام موسی کاظم علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلیّ الله علیه و آله فرمود: دو سال راه برو به والدینت نیکی کن یک سال سیر کن صله رحم به جا آور و یک میل برو از مریضی عیادت کن و دو میل راه برو تا جنازه ای را تشییع کنی ...تا آخر خبر(2)

روایت23.

دعوات الراوندی: پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: شش خصلت وجود دارد که اگر انسان مسلمان بر یکی از آن­ها وفات نماید، در ضمانت خداوند است که حتماً او را وارد بهشت ­گرداند: مردی که به قصد جهاد در راه خدا از خانه و سرزمین خویش خارج شده است، چنین شخصی اگر بر این حال خویش وفات نماید در ضمانت خداوند عزّ و جلّ است؛ مردی که به دنبال جنازه­ای در حرکت است، اگر بر این حال خویش وفات نماید در ضمانت خداوند عزّ و جلّ است؛ مردی که به بهترین شیوه وضو می­گیرد سپس برای ادای نماز به سوی مسجد خارج می­شود، اگر بر این حال خویش وفات نماید در ضمانت خداوند عزّ و جلّ است، و مردی که قصد دارد به غیبت کردن هیچ مسلمانی آلوده نشود، اگر بر این حال خویش وفات نماید در ضمانت خداوند عزّ و جلّ است،

توضیح

دو خصلت از مجموع شش خصلت از این حدیث حذف شده است، شاید یکی از آن دو کسی باشد که به عیادت بیمار می­رود، چراکه در سیاق احادیث این مورد نیز ذکر شده است؛ ضمیر در (کان) به پیامبر صلّی الله علیه و آله باز می­گردد(من ضامن اویم)، و شاید پیامبر فرموده است: (کنتُ)، ولی راوندی و دیگران این لفظ را تغییر داده­اند.

ص: 265


1- . أمالی المفید: 118
2- . نوادرالراوندیّ: 5

وَ صَبْراً لِمَا قَدْ جَرَی عَلَیْنَا مِنْ حُکْمِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لَنَا خَیْرَ غَائِبٍ نَنْتَظِرُهُ (1).

بیان

الحباء بکسر الحاء المهملة ممدودا العطاء بلا جزاء و لا من قوله علیه السلام ما بین جنبی الجنازة أی عن یمینها و شمالها کما رواه فِی الْکَافِی (2)

عَنْ سَدِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَمْشِیَ مَمْشَی الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ فَلْیَمْشِ جَنْبَیِ السَّرِیرِ وَ الْکِرَامُ الْکَاتِبُونَ الْمَلَائِکَةُ الْکَاتِبُونَ لِلْأَعْمَالِ فَإِنَّهُمْ فِی تِلْکَ الْحَالِ أَیْضاً مُلَازِمُونَ لِجَنْبَیِ الْمَیِّتِ کَمَا کَانُوا کَذَلِکَ فِی حَیَاتِهِ کَمَا یُفْهَمُ مِنْ هَذَا الْخَبَرِ وَ یَدُلُّ عَلَی رُجْحَانِ الْمَشْیِ جَنْبَیِ السَّرِیرِ.

«15»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ أَخَذَ بِقَائِمَةِ السَّرِیرِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ خَمْساً وَ عِشْرِینَ کَبِیرَةً فَإِذَا رَبَّعَ خَرَجَ مِنَ الذُّنُوبِ (3).

«16»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: فِیمَا نَاجَی بِهِ مُوسَی رَبَّهُ أَنْ قَالَ یَا رَبِّ مَا لِمَنْ شَیَّعَ جَنَازَةً قَالَ أُوَکِّلُ بِهِ مَلَائِکَتِی مَعَهُمْ رَایَاتٌ یُشَیِّعُونَهُمْ مِنْ قُبُورِهِمْ إِلَی مَحْشَرِهِمْ (4).

«17»

الْمُقْنِعُ،: إِذَا حَضَرْتَ جَنَازَةً فَامْشِ خَلْفَهَا وَ لَا تَمْشِ أَمَامَهَا فَإِنَّمَا یُؤْجَرُ مَنْ یَتْبَعُهَا لَا مَنْ تَبِعَتْهُ فَإِنَّهُ رُوِیَ اتْبَعُوا الْجَنَازَةَ وَ لَا تَتْبَعْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْ عَمَلِ الْمَجُوسِ.

وَ رُوِیَ: إِذَا کَانَ الْمَیِّتُ مُؤْمِناً فَلَا بَأْسَ أَنْ یَمْشِیَ قُدَّامَ جَنَازَتِهِ فَإِنَّ الرَّحْمَةَ تَسْتَقْبِلُهُ وَ الْکَافِرُ لَا یَتَقَدَّمُ جَنَازَتَهُ فَإِنَّ اللَّعْنَةَ تَسْتَقْبِلُهُ (5).

ص: 263


1- 1. فقه الرضا ص 19.
2- 2. الکافی ج 3 ص 170.
3- 3. ثواب الأعمال: 176.
4- 4. ثواب الأعمال: 178.
5- 5. المقنع ص 6.

روایت24.

الدعوات: از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: از بیماران عیادت کنید، و در تشییع جنازه شرکت کنید که شما را به یاد آخرت می­اندازد.

پیامبر صلّی الله علیه وآله هنگامی ­که در مراسم تشییع جنازه شرکت می­فرمود، بسیار اندوهناک می شد و با خود سخن می­گفت و کمتر سخن می­ گفت.

از امام صادق علیه السلام روایت شده که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: هر کسی به استقبال جنازه­ای می­رود یا آن را مشاهده می­کند بگوید: «اللَّهُ أَکْبَرُ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ زِدْنَا إِیمَاناً وَ تَسْلِیماً الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی تَعَزَّزَ بِالْقُدْرَةِ وَ قَهَرَ الْعِبَادَ بِالْمَوْتِ» {الله اکبر، این وعده­ای است که خدا و رسولش به ما داده­اند، و خدا و رسولش در وعده­های خویش صادق هستند؛ خداوندا، بر ایمان و تسلیم شدن ما در برابر اوامر خود بیفزا، سپاس مخصوص خداوندی است که به واسطه قدرت مطلق خویش عزیز و ارجمند گشته و بندگان را به وسیله مرگ مقهور ساخته است}، پس از گفتن این سخنان هیچ فرشته­ای در آسمان باقی نمی­ماند مگر اینکه به خاطر احساس رحم و شفقت نسبت به صدای او شروع به گریستن می­کند.

امام زین العابدین علیه السلام هنگامی ­که جنازه­ای را مشاهده می­کرد می­فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَجْعَلْنِی مِنَ السَّوَادِ الْمُخْتَرَمِ»سپاس مخصوص خداوندی است که مرا از جمله مردمانی که هلاک می­شوند قرار نداد.

توضیح

(تعزّز) یعنی: خداوند به واسطه قدرت مطلق خویش، عزیز و ارجمند گشت، یا اینکه: خداوند با قدرت با شکوه خویش و آفریدن و نابود کردن موجودات و زنده گرداندن و میراندن مردمان، عزّت و ارجمندی­اش را آشکارساخت، (السواد): به معنای شخص و همچنین شهر استعمال شده است، (المخترم): نابود شونده و ریشه کن شده، و ظاهراً معنای مقصود در این حدیث، جنس و نوع می­باشد یعنی: مرا از جمله نابودشدگان قرار نداد، پس این سخن در مقام شکرگزاری نعمت حیات می­باشد و دوست داشتن دیدار خداوند را نفی نمی­کند، بنابراین به معنای حبّ مرگ و عدم روی­گردانی از آن بر پایه رضایت خداوند است پس منافی لزوم شکرگزاری نعمت حیات و رضایت از قضا و قدر الهی نیست، و گفته شده: حبّ دیدارِ خداوند، هنگام مشاهده جایگاه خود در بهشت است آن­گونه که در حدیث ذکر شده است.

شاید مراد از نابودی و هلاکت، هلاکت معنوی باشد به دلیل اینکه اغلب کسانی که در زمان امام زین العابدین علیه السلام می­زیسته­اند منافق بوده­اند، پس هنگامی که امام جنازه آن­ها را مشاهده فرموده و از عذابی که به آن دچار می­شوند آگاهی یافت، خداوند را به خاطر نعمت هدایت شکر می فرمود؛ یا به دلیل اینکه شایسته است هنگام مشاهده مردگان به ذکر و یادآوری احوال آخر مشغول شد، پس لازم است که شکر خداوند به خاطر عامل اصلی کسب سعادت­های اخروی یعنی ایمان به جا آورده شود، البته براساس معنای اخیر شکرگزای اختصاص به مشاهده جنازه منافق ندارد، و اگر مقصود از (سواد)، شهر باشد منظور شهری است که ساکنان آن از نظر معنوی نابود و هلاک شده­اند، یعنی: مرا در سرزمین مسلمانان ساکن گردان. همچنین ممکن است که مقصود از (سواد) عموم مردم باشد، چنان­که یکی از معانی لغوی آن نیز همین است، پس کلام امام بدین

ص: 266

«18»

تَنْبِیهُ الْخَاطِرِ، لِلْوَرَّامِ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَنْ ضَحِکَ عَلَی جِنَازَةٍ أَهَانَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ وَ لَا یُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُ وَ مَنْ ضَحِکَ فِی الْمَقْبَرَةِ رَجَعَ وَ عَلَیْهِ مِنَ الْوِزْرِ مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ وَ مَنْ تَرَحَّمَ عَلَیْهِمْ نَجَا مِنَ النَّارِ(1).

«19»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَالِکٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عُلَیَّةَ عَنْ لَیْثِ بْنِ أَبِی بُرْدَةَ عَنْ أَبِی مُوسَی عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: عَلَیْکُمْ بِالسَّکِینَةِ عَلَیْکُمْ بِالْقَصْدِ فِی الْمَشْیِ بِجَنَازَتِکُمْ (2).

«20»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَی عَنِ الْحُکَیْمِیِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَیْبٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام عَنِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَرَجَ فَرَأَی نِسْوَةً قُعُوداً فَقَالَ مَا أَقْعَدَکُنَّ هَاهُنَا قُلْنَ لِجَنَازَةٍ قَالَ أَ فَتَحْمِلْنَ مَعَ مَنْ یَحْمِلُ قُلْنَ لَا قَالَ أَ تُغَسِّلْنَ مَعَ مَنْ یُغَسِّلُ قُلْنَ لَا قَالَ أَ فَتُدْلِینَ فِیمَنْ یُدْلِی قُلْنَ لَا قَالَ فَارْجِعْنَ مَأْزُورَاتٍ غَیْرَ مَأْجُورَاتٍ (3).

غرر الدرر، للسید حیدر مرسلا: مثله

توضیح

قال الجزری ارجعن مأجورات غیر مأزورات أی غیر آثمات و قیاسه موزورات یقال وزر فهو موزور و إنما قال مأزورات للازدواج بمأجورات.

«21»

مَجَالِسُ الْمُفِیدِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ مُرَازِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ: عَلَیْکُمْ

ص: 264


1- 1. تنبیه الخاطر:
2- 2. هکذا أخرجه فی الوسائل الباب 64 من أبواب الدفن، و لا یوجد الحدیث فی المصدر نعم قد مر تحت الرقم 9 مثله بتفاوت.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 261.

معناست که مرا از جمله عامّه مردم که بدون بصیرت و آمادگی داشتن برای مرگ از دنیا می­روند، قرار مده. شهید در الذکری گفته است: (سواد) یعنی: شخص و (مخترم) یعنی: نابود و ریشه کن شده، ولی مقصود از (سواد) در این حدیث، جنس و نوع است، این گفته آنان: (السوادالأعظم) نیز برگرفته از همین معناست، بنابراین فرموده امام بدین معناست که مرا از جمله این نوع انسان­ها قرار مده.

و این کلام حبّ دیدار خداوند را نفی نمی­کند، چرا که این حبّ مقیّد به زمان خاصّی نیست، پس بر حال احتضار و زمان مشاهده آنچه که دوست می­دارد حمل می­شود، چنان­که ما(شیعه) از امام صادق علیه السلام و مخالفان در صحاح از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت کرده­اند که فرمود: هر کسی که دیدار خداوند را دوست بدارد، خداوند نیز دیدار او را دوست می­دارد، و هر کسی که دیدار خداوند را زشت بشمارد خداوند نیز دیدار او را زشت می­شمارد، به پیامبر صلّی الله علیه و آله گفته شد: ما از مرگ کراهت داریم؛ پیامبر فرمود: چنین نیست(که فهمیدی)، ولی هنگامی­ که مؤمن در حال احتضار به رضوان و اکرام خداوند بشارت داده می­شود، برای او چیزی دوست­داشتنی­تر از آنچه در مقابلش مشاهده می­کند وجود ندارد، پس دیدار خداوند را دوست می­دارد و خداوند نیز دیدار او را دوست می­دارد؛ امّا هنگامی که کافر در حال احتضار به عذاب خداوند بشارت داده می­شود، برای او چیزی زشت­تر از آنچه در قابلش مشاهده می­کند وجود ندارد، پس دیدار خداوند را زشت می­شمارد و خداوند نیز دیدار او را زشت می­شمارد، و بقیّه عمر مؤمن، گرانبهاست.

همچنین جایز است که (المخترم) کنایه از شخص کافر باشد، چرا که کافر بر خلاف مؤمن مطلقاً نابود و هلاک شده است، یا شاید منظور از (المخترم) کسی باشد که در سنّ کمتر از چهل سال از دنیا می­رود؛ و اگر معنای ریشه ­کن شده در نظر گرفته شود جمع بین روایات صحیح­تر می­باشد.

روایت25.

الدعوات: امام صادق علیه السلام فرموده است: هر کسی که جنازه را حمل می­کند بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَ لْمُؤْمِنِینَ» {بسم الله، خداوندا بر محمّد و آل او درود بفرست، خداوندا از گناه من و مؤمنان درگذر و ما را ببخش} .

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: اگر شارب خمر بیمار گشت به عیادت او نروید، اگر بر مسأله­ای گواهی و شهادت داد از او نپذیرید؛ اگر نام او آورده شد او را تزکیه نکنید (حکم به خوبی او دادن)، اگر خواستگاری کرد کسی را به ازدواج او درنیاورید، اگر سخن گفت او را تصدیق نکنید، و اگر وفات نمود در مراسم تشییع جنازه او حضور نیابید.

توضیح

شاید کراهت حاضر شدن در مراسم تشییع جنازه و نمازگزاردن بر شارب خمر مختصّ به زمانی باشد که گروهی دیگر در آن مراسم شرکت کرده باشند وجوب آن از گردن او افتاده باشد، چرا که نمازگزاردن بر مسلمان واجب است هرچند فاسق باشد.

روایت26.

الدعوات: از پیامبر صلّی الله علیه و آله درباره مردی پرسیدند که به صورت همزمان به شرکت در مراسم ولیمه (عروسی) و مراسم تشییع جنازه دعوت می­شود، حضور در کدام یک از این دو مراسم برتر است و به کدام یک پاسخ گوید؟ پیامبر فرمود: به دعوت در مراسم تشییع جنازه پاسخ گوید، چرا که او را به یاد آخرت می­اندازد، و شایسته است که مراسم عروسی را رها سازد چرا که او را به یاد دنیای فانی می­اندازد.

ص: 267

بِالصَّلَاةِ فِی الْمَسَاجِدِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ لِلنَّاسِ وَ إِقَامَةِ الشَّهَادَةِ وَ حُضُورِ الْجَنَائِزِ إِنَّهُ لَا بُدَّ لَکُمْ مِنَ النَّاسِ إِنَّ أَحَداً لَا یَسْتَغْنِی عَنِ النَّاسِ بِجَنَازَتِهِ فَأَمَّا نَحْنُ نَأْتِی جَنَائِزَهُمْ وَ إِنَّمَا یَنْبَغِی لَکُمْ أَنْ تَصْنَعُوا مِثْلَ مَا یَصْنَعُ مَنْ تَأْتَمُّونَ بِهِ وَ النَّاسُ لَا بُدَّ لِبَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ مَا دَامُوا عَلَی هَذِهِ الْحَالِ حَتَّی یَکُونَ ذَلِکَ ثُمَّ یَنْقَطِعُ کُلُّ قَوْمٍ إِلَی أَهْلِ أَهْوَائِهِمْ ثُمَّ قَالَ عَلَیْکُمْ بِحُسْنِ الصَّلَاةِ وَ اعْمَلُوا لِآخِرَتِکُمْ وَ اخْتَارُوا لِأَنْفُسِکُمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ قَدْ یَکُونُ کَیِّساً فِی أَمْرِ الدُّنْیَا فَیُقَالُ مَا أَکْیَسَ فُلَاناً إِنَّمَا الْکَیِّسُ کَیِّسُ الْآخِرَةِ(1).

بیان

حتی یکون ذلک أی ظهور دولة الحق و قیام القائم علیه السلام.

«22»

نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْبَکْرِیِّ عَنْ سَهْلِ بْنِ أَحْمَدَ الدِّیبَاجِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ عَنْ مُوسَی بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: سِرْ سَنَتَیْنِ بَرِّ وَالِدَیْکَ سِرْ سَنَةً صِلْ رَحِمَکَ سِرْ مِیلًا عُدْ مَرِیضاً سِرْ مِیلَیْنِ شَیِّعْ جَنَازَةً الْخَبَرَ(2).

«23»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: خِصَالٌ سِتٌّ مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَمُوتُ فِی وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ إِلَّا کَانَ ضَامِناً عَلَی اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ رَجُلٌ خَرَجَ مُجَاهِداً فَإِنْ مَاتَ فِی وَجْهِهِ ذَلِکَ کَانَ ضَامِناً عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَجُلٌ تَبِعَ جَنَازَةً فَإِنْ مَاتَ فِی وَجْهِهِ کَانَ ضَامِناً عَلَی اللَّهِ وَ رَجُلٌ تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ ثُمَّ خَرَجَ إِلَی مَسْجِدٍ لِلصَّلَاةِ فَإِنْ مَاتَ فِی وَجْهِهِ کَانَ ضَامِناً عَلَی اللَّهِ وَ رَجُلٌ نِیَّتُهُ أَنْ لَا یَغْتَابَ مُسْلِماً فَإِنْ مَاتَ عَلَی ذَلِکَ کَانَ ضَامِناً عَلَی اللَّهِ.

بیان

سقط من الخبر اثنان و لعل أحدهما من عاد مریضا لأنه أورده فی سیاق أخباره و الضمیر فی کان راجع إلی النبی صلی الله علیه و آله و لعله صلی الله علیه و آله قال کنت فغیر الراوندی أو غیره.

ص: 265


1- 1. أمالی المفید ص 118.
2- 2. نوادر الراوندیّ ص 5.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است: هر کسی در مراسم تشییع جنازه شرکت کند، به اندازه چهار قیراط پاداش برای او ثبت می­گردد: یک قیراط به خاطر راه رفتن به دنبال جنازه، یک قیراط به خاطر نماز خواندن بر او، یک قیراط به خاطر انتظار کشیدن تا زمان به پایان

رسیدن دفن او، و یک قیراط به خاطر تسلی دادن اولیای میّت.

و امام باقر علیه السلام فرموده است: هر قیراط به اندازه کوه احد است.

روایت27.

نهج البلاغة: امام علی علیه السلام در پی جنازه­ای می­رفت و شنید که مردی می­خندد، پس فرمود: گویی مرگ بر غیر ما نوشته شده و آنچه در مورد او حق است بر غیر ما واجب گردیده است، و گویا این مردگان مسافرانی هستند که به زودی باز می­گردند، در حالی که بدن­هایشان را به گور می­سپاریم و میراث­شان را می­خوریم، گویا ما پس از مرگ آنان جاوادنه­ایم، آیا چنین است که اندرز هر پند دهنده­ای از زن و مرد را فراموش می­کنیم و خود را نشانه تیرهای بلا و آفات قرار می­دهیم.(1)خوشا

به حال آن کس که خود را کوچک می­شمارد و کسب کار او پاکیزه است، و جانش پاک و اخلاقش نیکوست و مازاد بر مصرف زندگی را در راه خدا بخشش می­کند، و زبان را از زیاده گویی باز می­دارد و آزار او به مردم نمی­رسد، و سنّت پیامبر او را کفایت کرده و بدعتی در دین خدا نمی­گذارد.

سیّد رضی گفته است: برخی این کلام را به پیامبر صلّی الله علیه وآله نسبت داده­اند.(2)

می­گویم: الکراجکیّ این کلام را در الفوائد به نقل از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت کرده و در پایانِ عبارتِ (خود را در معرض تیر های بلا قرار می دهیم) به آن چنین افزوده است: خوشا به حال کسی که مشغول بودن به عیب خویشتن او را از پرداختن به عیب دیگران باز می­دارد، و آنچه را کسب کرده است در غیر راه معصیت خرج می کند و به ضعیفان و بینوایان رحم و شفقت روا می­دارد و با اهل عفّت و حکمت هم­نشینی می­کند.

توضیح

کلام امام علی علیه السلام: (کأنّ الموت فیها) یعنی: گویا مرگ در دنیا، (الحقّ): اوامر و نواهی خداوند و یا مرگ، (سَفَر): جمع مسافر، (الأجداث): قبرها، (التُراث): آنچه انسان برای وارثان خویش بر جای می­گذارد، (کلّ واعظ و واعظة) یعنی: هر مسأله و خصلتی که باعث عبرت و پند پذیرفتن است، (رَمَینا): ممکن است جمله حالیه باشد، شیخ در النهایة گوید: منظور از (الجائحة) آفتی است که محصولات و اموال را از بین می­برد و آن­ها را از ریشه در می­آورد، و هر مصیبت بزرگ و فتنه نابود کننده بنیان برافکن می­باشد.

ص: 268


1- . نهج البلاغة: قسمت حکمت­ها شماره 122
2- . نهج البلاغة: قسمت حکمت­ها شماره 123
«24»

الدَّعَوَاتُ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: عُودُوا الْمَرْضَی وَ اتَّبِعُوا الْجَنَائِزَ یُذَکِّرْکُمُ الْآخِرَةَ.

وَ کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِذَا تَبِعَ جَنَازَةً غَلَبَتْهُ کَآبَةٌ وَ أَکْثَرَ حَدِیثَ النَّفْسِ وَ أَقَلَّ الْکَلَامَ.

وَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَنِ اسْتَقْبَلَ جَنَازَةً أَوْ رَآهَا فَقَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ زِدْنَا إِیمَاناً وَ تَسْلِیماً الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی تَعَزَّزَ بِالْقُدْرَةِ وَ قَهَرَ الْعِبَادَ بِالْمَوْتِ لَمْ یَبْقَ فِی السَّمَاءِ مَلَکٌ إِلَّا بَکَی رَحْمَةً لِصَوْتِهِ.

وَ کَانَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ علیه السلام إِذَا رَأَی جَنَازَةً یَقُولُ- الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَجْعَلْنِی مِنَ السَّوَادِ الْمُخْتَرَمِ.

بیان

تعزز أی صار عزیزا غالبا بالقدرة الکاملة أو أظهر عزته بقدرته الجلیلة بإیجاده الأشیاء و إفنائها و إحیاء الناس و إماتتهم و السواد یطلق علی الشخص و علی القریة و المخترم الهالک و المستأصل و الظاهر أن المراد هنا الجنس أی لم یجعلنی من الجماعة الهالکین فیکون شکرا لنعمة الحیاة و لا ینافی حب لقاء الله فإن معناه حب الموت و عدم الامتناع منه علی تقدیر رضا الله به فلا ینافی لزوم شکر نعمة الحیاة و الرضا بقضاء الله فی ذلک و قیل حب لقاء الله إنما یکون عند معاینة منزلته فی الجنة کما ورد فی الخبر.

أو المراد بالمخترم الهالک بالهلاک المعنوی إما لأن غالب أهل زمانه علیه السلام کانوا منافقین فلما رأی جنازتهم و علم ما أصابهم من العذاب شکر الله علی نعمة الهدایة أو لأن عند معاینة الموتی ینبغی تذکر أحوال الآخرة فینبغی الشکر علی ما هو العمدة فی تحصیل السعادات الأخرویة أعنی الإیمان و علی الأخیر لا یختص بمشاهدة جنازة المنافق و إن کان المراد بالسواد القریة کان المراد بها القریة الهالکة أهلها بالهلاک المعنوی أی جعلنی فی بلاد المسلمین. و یمکن أن یراد بالسواد عامة الناس کما هو أحد معانیه اللغویة فالمعنی

ص: 266

روایت28.

المحاسن: از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی اله علیه و آله در تشییع جنازه معاذ رحمه الله عبای خویش را برداشت، از ایشان درباره دلیل این کار سؤال شد، پیامبر فرمود: ملائکه را مشاهده کردم که عباهای­شان را برداشتند و من نیز آن را برداشتم.(1)

روایت29.

مجالس الصدوق: در ضمن حدیثی از امام صادق روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله هنگام وفات معاذ امر فرمود که او را غسل دهند، سپس بدون پوشیدن کفش و به تن داشتن عبا در تشییع جنازه او شرکت کرد، درباره دلیل این کار از پیامبر سؤال شد و ایشان در پاسخ فرمود: همانا ملائکه در تشییع جنازه معاذ بدون کفش و عبا حضور داشتند و من نیز از آن­ها پیروی کردم.(2)

روایت30.

إکمال الدین: از مردی از بنی هاشم روایت شده است: هنگامی که اسماعیل پسر امام صادق علیه السلام وفات نمود، امام بدون کفش و عبا جنازه او را تشییع فرمود.(3)

روایت31.

المحاسن: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: شایسته است که صاحب جنازه (اولیای میّت) عبای خویش را بیندازد تا شناخته شود، و همسایه­هایش باید تا سه روز به جای او دیگران را طعام دهند.(4)

توضیح

احادیث مذکور بر این نکته دلالت می­کنند که مستحبّ است صاحب مصیبت بدون کفش و عبا باشد تا شناخته شود، امّا نظر مشهور این است که ترک پوشیدن عبا برای غیر صاحب جنازه مکروه می­باشد،

ص: 269


1- . المحاسن: 310
2- . أمالی الصدوق: 231، العلل 1: 292
3- . اکمال الدین 1: 161
4- . المحاسن: 419

لم یجعلنی من عامة الناس الذین یموتون علی غیر بصیرة و لا استعداد للموت قال فی الذکری السواد الشخص و المخترم الهالک أو المستأصل و المراد هنا الجنس و منه قولهم السواد الأعظم أی لم یجعلنی من هذا القبیل.

و لا ینافی هذا حب لقاء الله لأنه غیر مقید بوقت فیحمل علی حال الاحتضار و معاینة ما یحب کَمَا رُوِّینَا عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام وَ رَوَوْهُ فِی الصِّحَاحِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَ مَنْ کَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ کَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ فَقِیلَ لَهُ صلی الله علیه و آله إِنَّا لَنَکْرَهُ الْمَوْتَ فَقَالَ لَیْسَ ذَلِکَ وَ لَکِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا حَضَرَهُ الْمَوْتُ بُشِّرَ بِرِضْوَانِ اللَّهِ وَ کَرَامَتِهِ فَلَیْسَ شَیْ ءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِمَّا أَمَامَهُ فَأَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ وَ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَ إِنَّ الْکَافِرَ إِذَا حَضَرَهُ الْمَوْتُ بُشِّرَ بِعَذَابِ اللَّهِ فَلَیْسَ شَیْ ءٌ أَکْرَهُ إِلَیْهِ مِمَّا أَمَامَهُ کَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ فَکَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَ بَقِیَّةُ عُمُرِ الْمُؤْمِنِ نَفِیسَةٌ.

و یجوز أن یکنی بالمخترم عن الکافر لأنه الهالک علی الإطلاق بخلاف المؤمن أو یراد بالمخترم من مات دون أربعین سنة و إذا أرید به المستأصل فالجمع أظهر.

«25»

الدَّعَوَاتُ، عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: یَقُولُ مَنْ یَحْمِلُ الْجَنَازَةَ بِسْمِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَ لِلْمُؤْمِنِینَ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: شَارِبُ الْخَمْرِ إِنْ مَرِضَ فَلَا تَعُودُوهُ وَ إِنْ شَهِدَ فَلَا تَقْبَلُوهُ وَ إِنْ ذُکِرَ فَلَا تُزَکُّوهُ وَ إِنْ خَطَبَ فَلَا تُزَوِّجُوهُ وَ إِنْ حَدَّثَ فَلَا تُصَدِّقُوهُ وَ إِنْ مَاتَ فَلَا تَشْهَدُوهُ.

بیان

لعل کراهة الشهود مختص بما إذا شهد جماعة و سقط عنه الوجوب إذ یجب الصلاة علی المسلم و إن کان فاسقا.

«26»

الدَّعَوَاتُ،: سُئِلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَنْ رَجُلٍ یُدْعَی إِلَی وَلِیمَةٍ وَ إِلَی جَنَازَةٍ فَأَیُّهُمَا أَفْضَلُ وَ أَیُّهُمَا یُجِیبُ قَالَ یُجِیبُ الْجَنَازَةَ فَإِنَّهَا تُذَکِّرُ الْآخِرَةَ وَ لْیَدَعِ الْوَلِیمَةَ فَإِنَّهَا تُذَکِّرُ الدُّنْیَا الْفَانِیَةَ.

ص: 267

ص: 270

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مَنْ تَبِعَ جَنَازَةً کُتِبَ لَهُ أَرْبَعُ قَرَارِیطَ قِیرَاطٌ بِاتِّبَاعِهِ إِیَّاهَا وَ قِیرَاطٌ بِالصَّلَاةِ عَلَیْهَا وَ قِیرَاطٌ بِالانْتِظَارِ حَتَّی یَفْرُغَ مِنْ دَفْنِهَا وَ قِیرَاطٌ لِلتَّعْزِیَةِ.

وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: الْقِیرَاطُ مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ.

«27»

نهج، [نهج البلاغة] قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: وَ قَدْ تَبِعَ جَنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلًا یَضْحَکُ فَقَالَ علیه السلام کَأَنَّ الْمَوْتَ فِیهَا عَلَی غَیْرِنَا کُتِبَ وَ کَأَنَّ الْحَقَّ فِیهَا عَلَی غَیْرِنَا وَجَبَ وَ کَأَنَّ الَّذِی نَرَی مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ وَ نَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَةٍ وَ رُمِینَا بِکُلِّ جَائِحَةٍ(1) طُوبَی لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ وَ طَابَ کَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ یُنْسَبْ إِلَی بِدْعَةٍ.

قال السید و من الناس من ینسب هذا الکلام إلی رسول الله صلی الله علیه و آله (2)

أَقُولُ وَ رَوَاهُ الْکَرَاجُکِیُّ فِی کَنْزِ الْفَوَائِدِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: وَ زَادَ بَعْدَ قَوْلِهِ کُلِّ جَائِحَةٍ طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ غَیْرِهِ وَ أَنْفَقَ مَا اکْتَسَبَ فِی غَیْرِ مَعْصِیَةٍ وَ رَحِمَ أَهْلَ الضَّعْفِ وَ الْمَسْکَنَةِ وَ خَالَطَ أَهْلَ الْعِفَّةِ وَ الْحِکْمَةِ.

بیان

قوله علیه السلام کأن الموت فیها أی فی الدنیا و الحق أوامر الله و نواهیه أو الموت و السفر بالفتح جمع مسافر و الأجداث القبور و التراث ما یخلفه الرجل لورثته کل واعظ و واعظة أی کل أمر و خصلة یوجب العبرة و الاتعاظ و قوله و رمینا یحتمل الحالیة و قال فی النهایة الجائحة هی الآفة التی تهلک الثمار و الأموال و تستأصلها و کل مصیبة عظیمة و فتنة مبیرة جائحة.

ص: 268


1- 1. نهج البلاغة تحت الرقم 122 من قسم الحکم.
2- 2. نهج البلاغة تحت الرقم 123 من قسم الحکم و ظاهر نسخة المؤلّف العلامة المجلسیّ أنهما کلام واحد.

و چنان­که در الذکری بیان شده است ابن حمزه این امر را حرام دانسته و گفته است: صاحب جنازه عبای خویش را از تن به در می­آور تا از دیگران تشخیص داده شود، این نظر را جعفّی، ابن حمزه و فاضلان ذکر کرده­اند، و ابن جنید نیز ذکر کرده است که پدر و برادر میّت، و نه غیرآن دو، برای اینکه از دیگران تشخیص داده شوند قسمتی از لباس خود مانند یک گوشه از عمّامه را پایین می­آورند و یا تکّه پارچه­ای را بر روی عمّامه خویش قرار می­دهند؛ امّا ابن حمزه با وجود اینکه جایز دانسته است صاحب میّت با دیگران فرق داشته باشد، ولی گویا وی این نوع اختلاف در ظاهر را مخصوص کسانی غیر از پدر و برادر میّت دانسته است، ابن ادریس نیز دو روش مذکور برای تشخیص اولیای میّت از دیگران را انکار کرده است، چرا که معتقد است دلیلی بر انجام چنین کارهایی وجود ندارد، و چنین پنداشته که این نظر مخصوص شیخ (طوسی) است، و فاضلان (محقق حلی و علامه حلی) با استناد به احادیثی که بر وجود اختلاف اولیای میّت با دیگران دلالت می­کنند این نظر را مردود دانسته­اند، و آشکار است که احادیث به ذکر این نظر نپرداخته­اند، سپس بر دلیل شیخ برای اثبات این نظر و اینکه چنین اختلافی مخصوص پدر و برادر میّت است واقف نگشتیم؛ ابو صلاح گوید: صاحب جنازه به صورت اختصاصی در مراسم تشییع جنازه پدر و جدش کفش را از پا به درمی­آورد و آستینش را پایین می­کشد، ولی بنا به دلایلی که ذکر شد این نظر مردود است، پایان نقل قول.

اما آنچه پیامبر صلّی الله علیه و آله در مراسم تشییع جنازه معاذ انجام داده مخصوص آن حادثه بوده و اختصاصی بودنش آشکار است، پس به آن اقتدا نمی­شود. و آنچه فقها در مورد وجود

ص: 271

«28»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَسِّنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رِدَاءَهُ فِی جَنَازَةِ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ رَحِمَهُ اللَّهُ فَسُئِلَ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ إِنِّی رَأَیْتُ الْمَلَائِکَةَ قَدْ وَضَعَتْ أَرْدِیَتَهَا فَوَضَعْتُ رِدَائِی (1).

«29»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ شُقَیْرٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْهَمَدَانِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یُونُسَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ بُزُرْجَ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْیَسَعِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْیَسَعِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی حَدِیثٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَرَ بِغُسْلِ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ حِینَ مَاتَ ثُمَّ تَبِعَهُ بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاءٍ فَسُئِلَ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ کَانَتْ بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاءٍ فَتَأَسَّیْتُ بِهَا(2).

«30»

إِکْمَالُ الدِّینِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُمَرَ عَنْ رَجُلٍ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ قَالَ: لَمَّا مَاتَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام خَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاءٍ(3).

«31»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یَنْبَغِی لِصَاحِبِ الْجَنَازَةِ أَنْ یُلْقِیَ رِدَاءَهُ حَتَّی یُعْرَفَ وَ یَنْبَغِی لِجِیرَانِهِ أَنْ یُطْعِمُوا عَنْهُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ (4).

بیان

تدل هذه الأخبار علی أنه یستحب لصاحب المصیبة أن یکون بلا رداء بل بلا حذاء لیعرف (5)

و أما ترک الرداء لغیر صاحب الجنازة فالمشهور الکراهة

ص: 269


1- 1. المحاسن ص 301 مع اختلاف.
2- 2. أمالی الصدوق ص 231 فی ضمن حدیث، و رواه فی العلل ج 1 ص 292، أیضا.
3- 3. اکمال الدین ج 1 ص 161.
4- 4. المحاسن ص 419.
5- 5. کان الناس فی عهد الرسول صلّی اللّه علیه و آله و ما بعده الی زمن طویل یلبسون الشملة من دون خیاطة، فکانوا یأتزرون بشملة و یسمونها المئزر و الازار، و یرتدون باخری و یسمونها الرداء لکونها ساترا للردء، و قد ورد فی لباسه صلّی اللّه علیه و آله أنّه کان. علیه ازار و رداء، و ورد فی النهج أنّه علیه السلام قال:« ألا و إن امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه» و هکذا ورد عن أبی ذر أنّه قال:« جزی اللّه الدنیا عنی مذمة بعد رغیفین من الشعیر أتغذی بأحدهما و أتعشی بالآخر و بعد شملتی صوف أتزر باحداهما و أرتدی بالاخری» و قد کانوا یلبسون الشملة الواسعة شملة الصماء، و یسمون هذه الشملة بالریطة. أما الازار، فکانوا لا یضعونه فی بیوتهم سترا للعورة، و أمّا الرداء، فأکثر ما کانوا یلبسونه للحشمة خارج الدار و فی الاندیة، و أمّا داخل البیوت فقد یضعونه و قد لا یضعونه و هذا الرداء هو الذی وضعه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله عند تشییعه جنازة سعد بن معاذ فصار سنة من بعده، لا الکساء الذی یلبسه الناس فی أیامنا هذه فوق الاقبیة و السترة. و لما کان الناس ملتزمون بالارتداء خارج البیوت الامن أعوزه من المساکین، کان وضعه فی تشییع الجنازة علامة لکونه صاحب المصیبة، لدلالته علی ذهاب حشمته، و مثله وضع الحذاء و الخروج حافیا. و قد کان الناس فی زمان الصادق علیه السلام علی تلک السنة و السیرة فی لبس الرداء و الازار غالبا، و لذلک صنع الصادق علیه السلام فی وفاة إسماعیل ابنه کما صنع رسول اللّه فی فوت سعد بن معاذ، و أمّا بعد ذلک، فالمصرح به فی روایاتنا( کما فی الکافی ج 1 ص 326 إعلام الوری ص 351، الإرشاد للمفید 316) أن أبا محمّد العسکریّ قد شق جیبه فی فوت أخیه محمّد بن علی، و هکذا فی وفاة أبیه أبی الحسن صاحب العسکر علیه السلام( کما جاء فی رجال الکشّیّ ص 479 و 480). فما نقل عن ابن الجنید بأنّه یطرح بعض زیه بارسال طرف العمامة أو أخذ مئزر فوقها علی الأب و الأخ، فلعل الاختصاص بالاب و الأخ لاجل ما ورد عن أبی محمّد علیه السلام فی أبیه و أخیه، و أمّا أخذ مئزر فوق العمامة فالظاهر من زمانه و هو القرن الرابع للهجرة ترک الازار و الرداء- و لبس السراویل و الاقمصة و الاقبیة کما فی زماننا هذا- و اختصاصهما بلباس الاحرام- و لبس العمائم فی الحضر و السفر بعد ما کان فی صدر الإسلام مختصا. بحال السفر و فی الغزوات شعارا للابطال الباسلین، و منه قول سحیم: أنا ابن جلا و طلاع الثنایا***متی أضع العمامة تعرفونی ففی مثل ذاک الزمان و یشبهه زماننا هذا من حیث ترک الرداء و الازار، لا بأس بالامتیاز بأی وجه تداوله أبناء العصر و عقلاء القوم و الملّة، و ذلک لان من ترک الرداء و الازار رأسا و لبس القباء و الکساء و العمامة، قد خرج عن مورد السنة خروجا موضوعیا و لا معنی للحکم علیه بوضع الرداء علامة لذهاب الحشمة، و هذا هو الوجه فی قول سائر الاصحاب بمطلق الامتیاز، و لو کان بلبس الرداء- یعنون الکساء- اذا لم یکن مع غیره رداء کما سیأتی ذکره.

اختلاف ظاهری اولیای میّت به واسطه پوشیدن عبا ذکر کرده­اند مربوط به زمانی است که دیگران عبا به تن نداشته باشند، یا با نشانه های دیگر، چنان که ذکر شد. در تعلیل این سخن از امام صادق علیه السام روایت شده که فرمود: شایسته است که صاحب مصیبت­ عبای خویش را بیفکند تا مردم آگاه گردند که وی صاحب مصیبت است(1)؛

همچنین ابو بصیر از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: شایسته است صاحب مصیبت­ عبای خویش را به تن نکند و پیراهنی بپوشد تا شناخته شود.(2)

روایت32.

قرب الأسناد: امام جعفر صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده که حسن بن علی علیهما السلام همراه عدّه­ای از یاران خویش نشسته بود، پس جنازه­ای از مقابل آن­ها عبور داده شد و گروهی از مردم برخاستند ولی امام حسن برنخاست، بعد از اینکه جنازه از مقابل­شان عبور کرد یکی از آن­ها گفت: خداوند تو را ببخشاید، آیا بر نخاستی حال آنکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله هنگام عبور جنازه از جای خویش بر می­خاست؟ امام حسن فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فقط یک بار برخاست و آن زمانی بود که جنازه شخصی یهودی را عبور دادند و جا و مکان تنگ بود، پس رسول خدا به ناچار برخاست و ناپسند می­شمرد که سرش را بالا بگیرد.(3)

توضیح

این حدیث در الکافی(4)

با سندی ضعیف از امام صادق علیه السلام روایت شده و به جای حسن، حسین ذکر شده است؛ همچنین در الکافی(5)

و ضمن حدیثی صحیح از زرارة روایت شده که امام باقر علیه السلام هنگام عبور جنازه­ای از مقابل ایشان از جای خویش بر نخاست و فرمود: هیچ یک از ما به خاطر عبور جنازه از جای خویش برنمی­خیزد. و حدیث صحیح بر عدم استحباب برخاستن هنگام عبور جنازه به صورت مطلق دلالت می­کند، و این حدیث بر عدم استحباب برخاستن هنگام عبور جنازه مسلمان و استحباب برخاستن هنگام عبور جنازه یهودی یا مطلق کافران دلالت می­کند، و این امر به خاطر

ص: 272


1- . التهذیب 1: 131، الکافی 3: 204
2- . الکافی 3: 204، الفقیه 1: 111، التهذیب 1: 130، علل الشرایع 1: 289
3- . قرب الأسناد: 42 از چاپ سنگی، 58 از چاپ نجف
4- . الکافی 3: 192
5- . الکافی 3: 191

ص: 270

اشتراک علّت است که إشراف جنازه همراه با تنگ بودن مسیر عبور آن باشد، ولی نظر مشهور در میان فقهای ما عدم استحباب برخاستن به صورت مطلق است.

این نظر در بین مخالفان نیز مشهور است، ولی عدّه­ای از آنان به وجوب و عدّه­ای نیز به استحباب برخاستن در مقابل جنازه اعتقاد دارند، و احادیث روایت شده آنان در این زمینه متفاوت است، الآبی در شرح صحیح مسلم گوید: پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: هنگامی­ که جنازه­ای را مشاهده کردید از جای خود برخیزید تا زمانی که از مقابل شما عبور داده شده و یا بر زمین نهاده می­شود، در روایتی دیگر آمده است: هنگامی ­که یکی از شما جنازه­ای را مشاهده کرد، شایسته است تا زمانی که از مقابل او عبور داده می­شود برخیزد؛ در روایتی دیگر: هنگامی ­که در پی جنازه­ای رفتید، تا زمانی که بر زمین نهاده می­شود ننشیند، پس اصحاب گفتند: ای رسول خدا، این جنازه شخصی یهودی است، پیامبر فرمود: به راستی که مرگ هولناک است، هرگاه جنازه­ای را مشاهده کردید برخیزید؛ در روایتی دیگر: پیامبر صلّی الله علیه وآله همراه با اصحاب خویش به خاطر عبور جنازه شخصی یهودی برخاستند تا زمانی که از دیده پنهان گشت؛ در روایتی دیگر: گفته شد که این جنازه شخصی یهودی است، پیامبر فرمود: آیا جنازه یک انسان نیست؟ در روایت علی علیه السلام نقل شده که رسول خدا برخاست و سپس نشست و در روایتی دیگر نقل شده است که مشاهده کردیم پیامبر صلّی الله علیه و آله برخاست و ما نیز برخاستیم، و پیامبر نشست پس ما نیز نشستیم.(1)

قاضی گوید: مردم بر سر این مسأله دچار اختلاف شده­اند، مالک و ابوحنیفه و شافعی گویند: برخاستن در مقابل عبور جنازه منسوخ است؛ احمد، اسحاق، ابن حبیب و ابن الماجشون، که دو نفر اخیر مالکی هستند، گویند: این امری اختیاری است، سپس قاضی گوید: نظر مشهور در مذهب ما این است که برخاستن مستحبّ نمی­باشد، و گفته­اند: این امر با استناد به حدیث علی علیه السلام منسوخ است، و در میان یاران ما متوّلی بر این باور است که چنین عملی مستحبّ است، و این نظری برگزیده می­باشد، پس امر به برخاستن هنگام عبور جنازه به منظور فراخواندن و تشویق کردن به انجام این کار است و نشستن پس از آن بیانگر جواز نشستن است، و سخن گفتن از نسخ چنین مسأله­ای صحیح نمی­باشد، چرا که نسخ مربوط به زمانی است که جمع بین احادیث امکان پذیر نباشد و در مورد این مسأله­ چنین نیست، پایان نقل قول.

علّامه رحمه الله در المنتهی گفته است: هنگامی که جنازه­ای در مقابل انسان عبور داده می­شود تشییع آن مستحبّ نیست، فقها نیز چنین گفته­اند؛ امّا عدّه­ای از فقهای مخالفین مانند ابو مسعود سدریّ و دیگران به وجوب برخاستن در مقابل جنازه اعتقاد دارند، و از احمد نیز روایتی دالّ بر استحباب این مسأله نقل شده است، امّا از جمهور فقهای ما روایت شده است که آخرین عملی که از پیامبر صلّی الله علیه و آله در این باره روایت شده عدم برخاستن ایشان هنگام عبور جنازه بوده است؛ و در حدیثی روایت شده است: شخصی یهودی

ص: 273


1- . در این باره به مشکاة المصابیح: 144 مراجعه کن.

و یظهر من ابن حمزة تحریمه کما نسب إلیه فی الذکری و قال أما صاحب الجنازة فیخلعه لیتمیز عن غیره ذکره الجعفی و ابن حمزة و الفاضلان و ذکر ابن الجنید أیضا التمییز بطرح بعض زیه بإرسال طرف العمامة أو أخذ مئزر من فوقها علی الأب و الأخ و لا یجوز علی غیرهما و ابن حمزة منع هنا مع تجویزه الامتیاز فکأنه یخص التمییز فی غیر الأب و الأخ بهذا النوع من الامتیاز و أنکر ابن إدریس الامتیاز بهذین لعدم الدلیل علیهما و زعم أنه من خصوصیات الشیخ (1) و رده الفاضلان بأحادیث الامتیاز و ظاهر أن الأخبار لا تتناوله ثم لم نقف علی دلیل الشیخ علیه و لا علی اختصاص الأب و الأخ (2) و قال أبو الصلاح یتحفی و یحل أزراره فی جنازة أبیه و جده خاصة و یرده ما تقدم انتهی.

و ما فعله النبی صلی الله علیه و آله من خصائص تلک الواقعة و الخصوصیة ظاهرة فیها فلا یتأسی فیه و ما ذکره الأصحاب من الامتیاز بالرداء إذا لم یکن مع غیره

ص: 271


1- 1. لعله یعنی بالشیخ ابن الجنید الاسکافی، و یکون المراد بقوله« لعدم الدلیل علیهما» عدم الدلیل علی« ارسال طرف العمامة أو أخذ مئزر من فوقها» و الا فدلیل الامتیاز بوضع الرداء و الحذاء موجود، و قد روی شطر منها فی التهذیب.
2- 2. قد عرفت وجه الاختصاص و أنّه هو الاقتداء بأبی محمّد العسکریّ علیه السلام فی وفاة أخیه محمّد و رحلة أبیه الهادی علیهما السلام.

مشاهده کرد که پیامبر صلّی الله علیه و آله هنگام عبور جنازه­ای برخاست، پس به پیامبر گفت: ای محمّد، ما نیز چنین می کنیم، و پیامبر صلّی الله علیه وآله برخاستن هنگام عبور جنازه را ترک فرمود، زرارة نیز این حدیث را از طریق خواصّ روایت کرده است، پایان نقل قول.

شهید در الذکری گوید: برخاستن برای کسی که جنازه­ای از مقابل او عبور داده می­شود مستحبّ نیست، با استناد به این فرموده علی علیه السلام که رسول خدا صلّی الله علیه و آله هنگام عبور جنازه ابتدا برخاست و سپس نشست، همچنین با استناد به حدیث زرارة، آری اگر میّت کافر باشد با استناد به حدیث مثنّی می­توان گفت که برخاستن جایز است، و این فرموده پیامبر صلّی الله علیه و آله: «هنگامی ­که جنازه­ای­را مشاهده کردید برخیزید» منسوخ است، پایان نقل قول.

می­گویم

ایرادی که در قائل بودن به جواز برخاستن در مقابل جنازه با استناد به این حدیث وجود دارد پوشیده نیست، مگر آن که مقصود آن شرعیّت و استحباب باشد.

سپس آگاه باش که با دقت در این حدیث، منشأ توهّم عامّه در احادیثی که از پیامبر صلّی الله علیه و آله در این زمینه روایت کرده­اند آشکار می­گردد و بیشتر احادیث آنان چنین است، بنابراین اهل بیت علیهم السلام فرموده­اند: ساکنان خانه نسبت به آنچه در خانه وجود دارد آگاه­ترند (امامان معصوم نسبت به مسأئل دینی از دیگران آگاه­ترند)، و سخن را در این زمینه به درازا کشاندم تا از حقیقت احادیث و احکام آنان آگاه گردی.

روایت33.

علل الشرایع: از علی بن أبی حمزه روایت شده که از امام صادق علیه السلام پرسیدم، هنگامی­ که در مراسم تشییع جنازه شرکت می­کنم چگونه رفتار کنم، آیا پیشاپیش یا پشت سر جنازه یا در سمت راست و یا چپ آن حرکت کنم؟ امام فرمود: اگر جنازه متعلّق به مخالفان باشد پیشاپیش آن حرکت نکن، چرا که فرشتگان مخصوص عذاب با انواع و اشکال عذاب به پیشواز او می­آیند.(1)

المحاسن: نظیر این حدیث از وهیب بن حفص روایت شده است.(2)

توضیح

بدان که مذهب فقها بر این است که حرکت کردن پشت سر جنازه یا در یکی از دو سوی راست و چپ بهتر از حرکت کردن پیشاپیش آن است، علّامه در المنتهی گوید: برای کسانی که به صورت پیاده و یا سواره در مراسم تشییع جنازه شرکت می­کنند کراهت دارد که پیشاپیش جنازه حرکت کنند، بلکه مستحبّ است که پشت سر و یا یکی از دو سوی راست و چپ آن حرکت کنند، این نظر متعلّق به جمیع علمای ما است و اوزاعی و اصحاب رأی و اسحاق نیز قائل به­ آن هستند، ثوریّ گوید: سواره پشت سر جنازه حرکت می­کند و پیاده در هر سویی که اراده کرد؛ اصحاب ظاهر گفته­اند: سواره پشت سر یا

ص: 274


1- . علل الشرایع 1: 287
2- . المحاسن: 317

رداء(1) أو بعلامات أخر کما مر فللتعلیل الوارد فی خبر ابن أبی عمیر(2) عن بعض أصحابه عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ینبغی لصاحب المصیبة أن یضع رداءه حتی یعلم الناس أنه صاحب المصیبة. و لما رواه أبو بصیر(3) عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ینبغی لصاحب المصیبة أن لا یلبس رداءه و أن یکون فی قمیص حتی یعرف.

«32»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِیفٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام: أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ علیهما السلام کَانَ جَالِساً وَ مَعَهُ أَصْحَابٌ لَهُ فَمُرَّ بِجَنَازَةٍ فَقَامَ بَعْضُ الْقَوْمِ وَ لَمْ یَقُمِ الْحَسَنُ فَلَمَّا مَضَوْا بِهَا قَالَ بَعْضُهُمْ أَ لَا قُمْتَ عَافَاکَ اللَّهُ فَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُومُ لِلْجَنَازَةِ إِذَا مَرُّوا بِهَا فَقَالَ الْحَسَنُ إِنَّمَا قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَرَّةً وَاحِدَةً وَ ذَاکَ أَنَّهُ مُرَّ بِجَنَازَةِ یَهُودِیٍّ وَ کَانَ الْمَکَانُ ضَیِّقاً فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ کَرِهَ أَنْ تَعْلُوَ رَأْسَهُ (4).

بیان

رواه فی الکافی بسند فیه ضعف بسهل (5) بن زیاد عن مثنی الحناط عن أبی عبد الله علیه السلام. و ذکر الحسین مکان الحسن و روی فی الصحیح (6) عن زرارة: أن أبا جعفر علیه السلام لم یقم للجنازة و قال لا قام لها أحد منا. و یدل الصحیح علی عدم استحباب القیام عند مرور الجنازة مطلقا و هذا الخبر علی عدم استحبابه عند مرور جنازة المسلم و استحبابه عند مرور جنازة الیهودی أو مطلق الکافر

ص: 272


1- 1. هذا إذا کان المراد بالرداء: الکساء المتداول فی زماننا هذا، فان لابسه خارج عن السنة موضوعا، و أمّا إذا کان بمعنی الرداء المقابل للإزار، کما فی لباسی الاحرام ففیه أخذ خلاف السنة سنة، مع ما ورد من النهی عن ذلک فی أخبار کما مر.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 131، الکافی ج 3 ص 204.
3- 3. الکافی ج 3 ص 204، الفقیه ج 1 ص 111 ط نجف، التهذیب ج 1 ص 130 علل الشرائع ج 1 ص 289.
4- 4. قرب الإسناد ص 42 ط حجر ص 58 ط نجف.
5- 5. الکافی ج 3 ص 192.
6- 6. الکافی ج 3 ص 191.

دو سوی جنازه حرکت می­کند و پیاده پیشاپیش آن؛ شافعی، ابن أبی لیلی و مالک گفته­اند: حرکت کردن پیشاپیش جنازه برای سواره و پیاده بهتر است؛ عمر، عثمان، ابوهریره، قاسم بن محمد، ابن زبیر، ابوقتاده، شریح، سالم و الزهریّ نیز قائل به این نظر هستند. پایان نقل قول.

علّامه در المعتبر بیان کرده که حرکت کردن پیشاپیش جنازه مکروه نیست بلکه مباح می­باشد، همچنین شهید در الذکری از اغلب فقها نقل کرده که به کراهت حرکت کردن پیشاپیش جنازه اعتقاد دارند، ابن أبی عقیل گفته است: واجب است پشت سر جنازه شخصی که با اهل بیت دشمن است حرکت کرد، چرا که ملائکه با عذاب به استقبالش می­آیند؛ و ابن جنید گفته است: صاحب جنازه (اولیای میّت) پیشاپیش و دیگران پشت سر آن حرکت می­کنند، با استناد به این روایت که امام صادق علیه السلام بدون پوشیدن کفش و عبا پیشاپیش تابوت پسرش اسماعیل حرکت می­کرد.

می­گویم

جمع بین احادیث چنین اقتضا می­کند که احادیثی که بر نهی حرکت کردن پیشاپیش جنازه یا مرجوح بودن این امر دلالت می­کنند، بر این نکته حمل شوند که مقصود چنین احادیثی جنازه مخالف می­باشد، چنان­که این حدیث و احادیث دیگر نیز برآن دلالت می­کنند، امّا نظر اُولی عدم حرکت کردن پیشاپیش جنازه به صورت مطلق است، و این به دلیل اجماع نظر فقهای ما و شهرت مخالفتی است که در میان عامّه نسبت به این نظر وجود دارد، تا جایی که عامّه این نظر را به اهل بیت علیهم السلام نسبت داده­اند، یکی از شارحان صحیح مسلم گوید: این نظر که حرکت کردن پشت سر جنازه برتر از حرکت کردن پیشاپیش آن است، متعلّق به علی بن ابی طالب علیه السلام است؛ و نظر اوزاعیّ، ابوحنیفه، جمهور صحابه و تابعین، مالک، شافعی و جمهور علما بر این است که حرکت کردن پیاپیش جنازه بهتر و برتر است، از سوی دیگر ثوری و عدّه­ای نیز قائل به یکسان بودن حرکت کردن پیاپیش و یا پشت سرجنازه هستند.

روایت34.

أربعین الشهید: امام صادق از پدرش علیهماالسلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله آنان را به انجام هفت کار امر فرموده است: عیادت بیماران، تشییع جنازه مردگان، عمل نمودن به سوگند، طلب رحمت برای عطسه کننده، یاری ستمدیده، بلند گفتن سلام و پاسخ گفتن به دعوت کننده،...تا آخر حدیث.

روایت35.

السرائر: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: سنّت آن است که از جانب راست جنازه به استقبال آن بروی، و جنازه در طرف چپ تو قرار گیرد، سپس به پشت سر آن رسیده و به دورش بگردی تا اینکه به پیشاپیش آن بازمی­گردی.(1)

ص: 275


1- . السرائر: 469

لاشتراک العلة مع إشرافها و ضیق الطریق و المشهور بین أصحابنا عدم استحباب القیام مطلقا.

و هو المشهور بین المخالفین أیضا و ذهب بعضهم إلی الوجوب و بعضهم إلی الاستحباب و اختلفت أخبارهم فی ذلک قَالَ الْآبِیُّ فِی شَرْحِ صَحِیحِ مُسْلِمٍ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: إِذَا رَأَیْتُمُ الْجَنَازَةَ فَقُومُوا حَتَّی تَخَلَّفَکُمْ أَوْ تُوضَعَ. و فی روایة: إذا رأی أحدکم الجنازة فلیقم حین یراها حتی تخلفه. و فی روایة: إذا تبعتم جنازة فلا تجلسوا حتی توضع. و فی روایة: إذا رأیتم الجنازة فقوموا فمن تبعها فلا یجلس حتی توضع. و فی روایة: أنه صلی الله علیه و آله و أصحابه قاموا لجنازة فقالوا یا رسول الله صلی الله علیه و آله إنها یهودیة فقال إن الموت فزع إذا رأیتم الجنازة فقوموا و فی روایة قام النبی صلی الله علیه و آله و أصحابه لجنازة یهودی حتی توارت و فی روایة قیل إنه یهودی فقال أ لیست نفسا و فی روایة علی علیه السلام قام رسول الله صلی الله علیه و آله ثم قعد و فی روایة رأینا رسول الله صلی الله علیه و آله قام فقمنا و قعد فقعدنا(1).

قال القاضی اختلف الناس فی هذه المسألة فقال مالک و أبو حنیفة و الشافعی القیام منسوخ و قال أحمد و إسحاق و ابن حبیب و ابن الماجشون المالکیان هو مخیر ثم قال و المشهور من مذهبنا أن القیام لیس مستحبا و قالوا هو منسوخ بحدیث علی و اختار المتولی من أصحابنا أنه مستحب و هذا هو المختار فیکون الأمر به للندب و القعود بیان للجواز و لا یصح دعوی النسخ فی مثل هذا لأن النسخ إنما یکون إذا تعذر الجمع بین الأحادیث و لم یتعذر انتهی.

و قال العلامة ره فی المنتهی إذا مرت به جنازة لم یستحب تشییعها و به قال الفقهاء و ذهب جماعة من أصحابهم کأبی مسعود السدری و غیره إلی وجوب القیام لها و عن أحمد روایة بالاستحباب لنا ما رواه الجمهور عن النبی صلی الله علیه و آله أنه کان آخر الأمرین من رسول الله صلی الله علیه و آله ترک القیام لها و فی حدیث: أن یهودیا

ص: 273


1- 1. راجع فی ذلک مشکاة المصابیح ص 144.

روایت36.

فقه الرضا: امام رضا علیه السلام تشییع جنازه انسان مؤمن را ترک نکن که در آن فضیلت بسیاری نهفته است، و به دور جنازه مؤمن بچرخ چرا که هر کسی به دور جنازه مؤمنی بچرخد، بیست و پنج گناه کبیره او بخشیده می­شود، آن­گاه که خواستی جنازه­ای را بلند کنی، ابتدا از قسمت راست تابوت آغاز کن و آن را با دست راستت بگیر، سپس به سوی گوشه انتهای تابوت رفته و آن را با دست راستت می­گیری، آن­گاه به گوشه دوم رسیده و آن را با دست چپ می­گیری و پس از آن به سوی گوشه چپ ابتدای تابوت چرخیده و آن را با دست چپ می­گیری، سپس مانند چرخیدن دو کفّه آسیاب به دور جنازه می­چرخی.(1)

توضیح

(کدَور کفّی الرَّحی) یعنی: مانند دو کفّه­ای که به چوب آسیاب متصل هستند .

می­گویم: تحقیق در مورد این مسأله منوط به نقل احادیث روایت شده و اقوال ایراد شده در چگونگی تربیع (چرخیدن دور جنازه) و سپس بیان احادیثی است که نزد من ارجحیّت دارند.

امّا احادیث: کلینی رحمه الله با سندی مرسل که قوّت آن از سند حسن کمتر نیست از امام موسی بن جعفر علیهما السلام روایت کرده که فرمود: سنّت در حمل کردن جنازه آن است که با قسمت راست بدنت به استقبال تابوت بروی، پس شانه راست خود را در زیر قسمت چپ تابوت قرار دهی، آن­گاه حرکت کرده و به سوی دیگر برسی و از پشت تابوت دور زده و به طرف سوّم آن نزدیک شوی، سپس به سوی طرف چهارم تابوت حرکت کنی و با شانه چپ قسمت راست تابوت را حمل نمایی.(2)

همچنین با سندی که در آن ضعف وجود دارد از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: سنّت آن است که تابوت را از هر چهار سوی آن حمل نمایی، و پس از آن به هر اندازه و از هر سویی که به حمل تابوت بپردازی مستحب و به منظور کسب خیر است.(3)

و با سندی که در آن ارسال و جود دارد از فضل بن یونس روایت کرده که گفت: از امام موسی کاظم علیه السلام درباره چگونگی تربیع جنازه (چرخیدن به چهار سوی آن) پرسیدم، امام در پاسخ فرود: هرگاه در حالت تقیّه قرار داشتی ابتدا از دست راست و سپس پای راست آغاز کن، آن­گاه به جای قبلی خود و سمت راست میّت باز گرد، البته از پشت پاهای میّت عبور نمی­کنی مگر اینکه به قسمت جلویی تابوت آمده و دست چپ و بعد از آن پای چپ میّت را می­گیری، سپس از جای کنونی خود باز گرد، و البته از پشت جنازه عبور نمی­کنی مگر اینکه مانند بار نخست به قسمت جلویی تابوت آمده و کارهای قبلی را تکرار می­نمایی، امّا اگر در حالت تقیّه قرار نداشتی، شیوه تربیع به این شیوه است که از دست راست میّت آغاز کرده و به پای راست برسی، سپس پای چپ و آن­گاه دست چپ تا اینکه به گِرد آن دور می­زنی.(4)

ص: 276


1- . فقه الرضا: 17
2- . الکافی 3: 168
3- . الکافی 3: 168
4- . الکافی 3: 168

رأی النبی صلی الله علیه و آله قام للجنازة فقال یا محمد هکذا نصنع فترک النبی صلی الله علیه و آله القیام لها.

و من طریق الخاصة رواه زرارة انتهی.

و قال فی الذکری لا یستحب القیام لمن مرت علیه الجنازة لقول علی علیه السلام: قام رسول الله صلی الله علیه و آله ثم قعد. و لخبر زرارة نعم لو کان المیت کافرا جاز القیام لخبر المثنی و قول النبی صلی الله علیه. إذا رأیتم الجنازة فقوموا. منسوخ انتهی.

أقول

لا یخفی ما فی القول بالجواز مستدلا بهذا الخبر إلا أن یکون مراده الشرعیة و الاستحباب.

ثم اعلم أنه یظهر من هذا الخبر منشأ توهم العامة فیما رووه عن النبی صلی الله علیه و آله فی ذلک و أکثر أخبارهم کذلک و لذا قالوا علیهم السلام: أهل البیت أدری بما فی البیت.

و إنما أطنبت الکلام فی ذلک لتعلم حقیقة أخبارهم و أحکامهم.

«33»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ وُهَیْبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام کَیْفَ أَصْنَعُ إِذَا خَرَجْتُ مَعَ الْجَنَازَةِ أَمْشِی أَمَامَهَا أَوْ خَلْفَهَا أَوْ عَنْ یَمِینِهَا أَوْ عَنْ شِمَالِهَا قَالَ إِنْ کَانَ مُخَالِفاً فَلَا تَمْشِ أَمَامَهُ فَإِنَّ مَلَائِکَةَ الْعَذَابِ یَسْتَقْبِلُونَهُ بِأَلْوَانِ الْعَذَابِ (1).

المحاسن، عن وهیب بن حفص: مثله (2)

تبیین

اعلم أن المعروف من مذهب الأصحاب أن مشی المشیع وراء الجنازة أو أحد جانبیها أفضل من المشی أمامها قال فی المنتهی یکره المشی أمام الجنائز للماشی و الراکب بل المستحب أن یمشی خلفها أو من أحد جانبیها و هو مذهب علمائنا أجمع و به قال الأوزاعی و أصحاب الرأی و إسحاق و قال الثوری الراکب خلفها و الماشی حیث شاء و قال أصحاب الظاهر الراکب خلفها أو بین

ص: 274


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 287.
2- 2. المحاسن ص 317.

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: در حمل تابوت از جانب راست آغاز می­کنی، سپس از پشت جنازه حرکت کرده و به سمت دیگر آن می­رسی، آن­گاه حرکت کرده و به قسمت پیشانی جنازه باز می­گردی و به شیوه چرخش آسیاب بر گِرد آن می­چرخی.(1)

امّا اقوال: آگاه باش فقها ذکر کرده­اند که حمل کردن میّت واجب کفایی است و بر این نظر اجماع دارند که تربیع (چرخیدن به چهار سوی جنازه) مستحبّ می­باشد، شهید در الذکری گوید: حالت برتر و بهتر در تربیع آن است که شخص حمل کننده از قسمت ابتدایی و گوشه راست تابوت آغاز کند، سپس حرکت کرده و به قسمت انتهایی آن نزدیک شود، آن­گاه به قسمت انتهایی و گوشه چپ برسد و مانند چرخش آسیاب چرخیده و به قسمت ابتدایی تابوت بازگردد، شیخ نیز در المبسوط و النهایة به ذکر این نظر پرداخته و در بین متأخرین نیز شهرت دارد، همچنین شیخ در الخلاف گفته است: تشییع کننده با کتف راست خویش قسمت ابتدایی و گوشه چپ تابوت را حمل می­کند، سپس به دور تابوت می­چرخد تا دوباره به قسمت ابتدایی آن بازگردد، شیخ مدّعی شده است که اجماع فقها بر این نظر متفق هستند؛ این نظر نزد من از قوّت بیشتری برخودار است، چرا که برتری دادن سمت راست و آغاز نمودن امور از سمت راست، عملی مطلوب است و توجه نمودن به سمت راست میّت برای آغاز تربیع بر توجه نمودن به سمت چپ تابوت برتری دارد، هر چند حمل نمودن سمت راست تابوت با کتف راست در بیشتر مراسم­های تشییع جنازه میّسر نمی­گردد جز با مشقّت و حرکت کردن به سمت عقب.

اکنون به سخن درباره احادیث باز می­گردیم، امّا در این باب حدیث صحیحی غیر از حدیثی که در السرائر (شماره 35) نقل شده ذکر نگردیده است، و به رأی من این حدیث صحیح است، چرا که ابن ادریس آن را از کتاب جامع بزنطیّ که کتابی مشهور، متواتر است و نویسنده آن قابل اعتماد است برگرفته است، و این کتاب نیز حدیث را از ابن أبی یعفور که از جمله راویان قابل اعتماد است نقل کرده است، و گمان می­کنم که این حدیث با نظری که ما برگزیده­ایم منافاتی ندارد، چرا که همان­گونه که احتمال دارد امام صادق علیه السلام این سخن: (ممّا یلی یسارک) را با توجه به شخص پیاده­ای که در کنار تابوت حرکت می­کند به زبان آورده باشد، به همان صورت احتمال دارد که این فرموده را با توجه به پیاده­ای که پشت سر تابوت حرکت می­کند در نظر گرفت، و اگر این فرموده بر حالتی حمل شود که شخص به استقبال تابوت می­آید، اگر چه هنگام رویارویی با جنازه سمت راست بدن او در مقابل سمت راست میّت قرار می­گیرد، امّا هنگامی ­که شخص از جنازه عبور می­کند و به سمت راست میّت متمایل می­شود تا تابوت را بردارد، سمت راست میّت در کنار سمت چپ او قرار می­گیرد.

عبارت (الشقّ الأیمن) نیز از نظر مفهوم در فقه دارای چنین حالتی است، ممکن است منظور از این عبارت، جانب راست میّت و یا جانب راست تابوت باشد، امّا اگر بر معنای سمت راست تابوت تصریح کرده باشد ممکن است که گفته شود: همان­گونه که ممکن است، تابوت به عنوان مردی پیاده در نظر گرفته شود و سمت راست و چپ آن به حسب همان پندار در نظر گرفته شود، به ­همان صورت ممکن است که سمت راست و چپ بر حسب قرار گرفتن در مجاورت دو سوی میّت بر دو سوی تابوت اطلاق شود، بلکه ممکن است تابوت به عنوان شخصی درنظر گرفته شود که مانند میّت به پشت افتاده است؛ و حدیث نخست در میان احادیث الکافی، در حکم صریح است - در تأیید- آنچه که ما برگزیده­ایم.

ص: 277


1- . الکافی 3: 169

جنبیها و الماشی أمامها و قال الشافعی و ابن أبی لیلی و مالک المشی أمامها أفضل للراکب و الراجل و به قال عمر و عثمان و أبو هریرة و القاسم بن محمد و ابن الزبیر و أبو قتادة و شریح و سالم و الزهری انتهی.

و نص فی المعتبر علی أن تقدمها لیس بمکروه بل هو مباح و حکی الشهید فی الذکری عن کثیر من الأصحاب أنه یری کراهة المشی أمامها و قال ابن أبی عقیل یجب التأخر خلف جنازة المعادی لذی القربی لما ورد من استقبال ملائکة العذاب إیاه و قال ابن الجنید یمشی صاحب الجنازة بین یدیها و الباقون وراءها لما

روی: من أن الصادق علیه السلام تقدم سریر ابنه إسماعیل بلا حذاء و لا رداء.

أقول

مقتضی الجمع بین الأخبار حمل أخبار النهی و المرجوحیة علی جنازة المخالف کما یدل علیه هذا الخبر و غیره لکن الأولی عدم المشی أمامها مطلقا لدعوی الإجماع و شهرة خلافه بین العامة حتی أنهم نسبوا القول بذلک إلی أهل البیت علیهم السلام قال بعض شراح مسلم کون المشی وراء الجنازة أفضل من أمامها قول علی بن أبی طالب علیه السلام و مذهب الأوزاعی و أبی حنیفة و قال جمهور الصحابة و التابعین و مالک و الشافعی و جماهیر العلماء المشی قدامها أفضل و قال الثوری و طائفة هما سواء.

«34»

أَرْبَعِینُ الشَّهِیدِ، بِإِسْنَادِهِ عَنِ الشَّیْخِ عَنِ ابْنِ أَبِی جِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَرَهُمْ بِسَبْعٍ بِعِیَادَةِ الْمَرْضَی وَ اتِّبَاعِ الْجَنَائِزِ وَ إِبْرَارِ الْقَسَمِ وَ تَسْمِیتِ الْعَاطِسِ وَ نُصْرَةِ الْمَظْلُومِ وَ إِفْشَاءِ السَّلَامِ وَ إِجَابَةِ الدَّاعِی الْخَبَرَ.

«35»

السَّرَائِرُ، نَقْلًا مِنْ جَامِعِ الْبَزَنْطِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: السُّنَّةُ أَنْ تَسْتَقْبِلَ الْجَنَازَةَ مِنْ جَانِبِهَا الْأَیْمَنِ وَ هُوَ مِمَّا یَلِی یَسَارَکَ ثُمَّ تَصِیرَ إِلَی مُؤَخَّرِهِ وَ تَدُورَ عَلَیْهِ حَتَّی تَرْجِعَ إِلَی مُقَدَّمِهِ (1).

ص: 275


1- 1. السرائر: 469.

امّا حدیث دوّم بر گرفتن چهار سوی تابوت به هر صورتی که امکان داشته باشد اکتفا کرده، ولی این امر با برتری داشتن و رعایت کردن آن حالت مخصوص تربیع منافاتی ندارد، این حدیث در بردارنده چند وجه است: نخست اینکه سنّت نبوی بر این است که جنازه از چهار سوی آن و به هر صورت که امکان داشته باشد حمل شود، و اضافه بر چهار جانب تابوت از هر قسمت دیگر که حمل شود مستحب و اختیاری است؛ دوّم: رعایت روش مخصوص در تربیع جنازه مستحب است؛ سوّم: گفته می­شود پس از حمل کردن جنازه از چهار جانب، به هر اندازه و از هر سویی و به هر شکلی به حمل جنازه پرداخته شود مستحب است، چهارم: مقصود از حمل کردن جنازه از چهار جانب، روش مخصوص و سنّتِ نهاده شده برای تربیع است و مقصود از (بعد ذلک) اضافه بر آن یا اعم از اضافه و نقص بر آن و مخالفت با سنّت معمول است، پنجم: سنّت براین است که یکی از گوشه­های چهارگانه تابوت به هر صورتی که امکان داشته باشد گرفته شود، و پس از آن هر زیادتی که در کمیّت یا رعایتی که در کیفیّت صورت پذیرد مستحب است، و شاید وجه نخست صحیح­تر باشد.

جمهور فقها از ابن مسعود روایت کرده­اند که گفت: هنگامی که یکی از شما به دنبال جنازه­ای راه می­افتد، شایسته است که چهار جانب تابوت را بگیرد، بعد از آن می­تواند داوطلبانه به حمل جنازه ادامه دهد یا آن را رها سازد، که این امر سنّت به شمار می­آید.

و بدان که منظور از (سنّت) اعمالی است که پیامبر صلّی الله علیه و آله آن­ها را به صورت پیوسته انجام داده است، و منظور از (تطوّع) اعمالی است که از پیامبر یا اوصیای ایشان علیهم السلام بر وجه استحباب صادر شده است، و پیامبر صلّی الله علیه و آله به خاطر روا داشتن رحم و شفقت بر امّت خویش همچنین به خاطر اینکه اعمال مؤکَّد از اعمال مستحبّ تشخیص داده شود به صورت پیوسته به انجام این اعمال نپرداخته است، تا بدین وسیله انسان مکلّف با توجه به اینکه توانایی انجام همه اعمال را ندارد، به صورت اختیاری اعمال با فضیلت­تر و مؤکَّدتر را انتخاب نماید.

سپس آگاه باش که نظر مشهور، استحباب تربیع در صورت انجام گرفتن به شیوه مخصوص آن است، بلکه برخی از فقها اجماع نظر دیگران بر این امر را نقل کرده­اند، ابن جنید گفته است: جنازه از هر سو که امکان و توانایی حمل آن فراهم باشد حمل می­شود، و برای تأیید نظر خود به این حدیث استدلال کرده است؛ و پیش­تر دریافتی که این سخن، استحباب تربیع (حمل جنازه از چهارسو) را نفی نمی­ کند و شاید توصیف کردن جوانب تابوت به چهارگانه بودن در حدیث بنا به تأویل آن به سمت و سو و شبه آن باشد.

حدیث سوّم در میان احادیثی که ما برگزیده­ایم صریح است، چرا که منظور از دست راست، دست راست میّت است که بر جانب چپ تابوت قرار گرفته است، این فرموده امام کاظم علیه السلام: (ثمّ ارجع من مکانک) یعنی: از موضع پای راست خویش بازگرد، (إلی میامن المیّت) یعنی: به سوی جانبی که از حمل آن فارغ گشته­ای، و از آن به (میامن المیّت: سمت راست میّت) یاد کرده است؛ بنابراین حدیث مذکور به صورت صریح بیان کرده است که مقصود، سمت راست میّت و نه سمت راست تابوت می­باشد، همچنین این حدیث بر این نکته دلالت می­کند که فرق میان ما و مخالفان فقط در ترتیب تربیع و نه در نقطه آغازین آن است.

ص: 278

«36»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: لَا تَتْرُکْ تَشْیِیعَ جَنَازَةِ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّ فِیهِ فَضْلًا کَثِیراً وَ رَبِّعِ الْجَنَازَةَ فَإِنَّ مَنْ رَبَّعَ جَنَازَةَ مُؤْمِنٍ حُطَّ عَنْهُ خَمْسٌ وَ عِشْرُونَ کَبِیرَةً فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تُرَبِّعَهَا فَابْدَأْ بِالشِّقِّ الْأَیْمَنِ فَخُذْهُ بِیَمِینِکَ ثُمَّ تَدُورُ إِلَی الْمُؤَخَّرِ فَتَأْخُذُهُ بِیَمِینِکَ ثُمَّ تَدُورُ إِلَی الْمُؤَخَّرِ الثَّانِی فَتَأْخُذُهُ بِیَسَارِکَ ثُمَّ تَدُورُ إِلَی الْمُقَدَّمِ الْأَیْسَرِ فَتَأْخُذُهُ بِیَسَارِکَ ثُمَّ تَدُورُ عَلَی الْجَنَازَةِ کَدَوْرِ کَفَّیِ الرَّحَی (1).

إیضاح کدور کفی الرحی أی الکفین الآخذتین بخشبة الرحی.

أقول

تحقیق هذه المسألة یتوقف علی إیراد الأخبار الواردة فی کیفیة التربیع و نقل الأقوال ثم بیان ما ترجح عندی منها.

أما الأخبار فقد رَوَی الْکُلَیْنِیُّ ره بِسَنَدٍ مُرْسَلٍ لَا یَقْصُرُ عَنِ الْحَسَنِ (2) عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: السُّنَّةُ فِی حَمْلِ الْجَنَازَةِ أَنْ تَسْتَقْبِلَ جَانِبَ السَّرِیرِ بِشِقِّکَ الْأَیْمَنِ فَتَلْزَمَ الْأَیْسَرَ بِکَتِفِکَ الْأَیْمَنِ ثُمَّ تَمُرَّ عَلَیْهِ إِلَی الْجَانِبِ الْآخَرِ وَ تَدُورَ مِنْ خَلْفِهِ إِلَی الْجَانِبِ الثَّالِثِ مِنَ السَّرِیرِ ثُمَّ تَمُرَّ عَلَیْهِ إِلَی الْجَانِبِ الرَّابِعِ مِمَّا یَلِی یَسَارَکَ.

و بسند فیه ضعف (3) علی المشهور عن أبی جعفر علیه السلام قال: السنة أن تحمل السریر من جوانبه الأربع و ما کان بعد ذلک من حمل فهو تطوع. و بسند فیه إرسال (4)

عَنِ الْفَضْلِ بْنِ یُونُسَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ علیه السلام عَنْ تَرْبِیعِ الْجَنَازَةِ قَالَ إِذَا کُنْتَ فِی مَوْضِعِ تَقِیَّةٍ فَابْدَأْ بِالْیَدِ الْیُمْنَی ثُمَّ بِالرِّجْلِ الْیُمْنَی ثُمَّ ارْجِعْ إِلَی مَکَانِکَ إِلَی مَیَامِنِ الْمَیِّتِ- لَا تَمُرَّ خَلْفَ رِجْلَیْهِ الْبَتَّةَ حَتَّی تَسْتَقْبِلَ فَتَأْخُذَ یَدَهُ الْیُسْرَی ثُمَّ رِجْلَهُ الْیُسْرَی ثُمَّ ارْجِعْ مِنْ مَکَانِکَ لَا تَمُرَّ خَلْفَ الْجَنَازَةِ الْبَتَّةَ حَتَّی تَسْتَقْبِلَهَا تَفْعَلُ کَمَا فَعَلْتَ أَوَّلًا فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَتَّقِی فِیهِ فَإِنَّ تَرْبِیعَ الْجَنَازَةِ الَّتِی جَرَتْ بِهِ السُّنَّةُ أَنْ تَبْدَأَ بِالْیَدِ الْیُمْنَی ثُمَّ بِالرِّجْلِ الْیُمْنَی ثُمَّ بِالرِّجْلِ الْیُسْرَی ثُمَّ بِالْیَدِ الْیُسْرَی حَتَّی تَدُورَ حَوْلَهَا.

ص: 276


1- 1. فقه الرضا ص 17.
2- 2. الکافی ج 3 ص 168.
3- 3. الکافی ج 3 ص 168.
4- 4. الکافی ج 3 ص 168.

در کتاب شرح السنّة که از جمله تألیفات عامّه می­باشد آمده است: حمل جنازه از چهار جانب آن صورت می­پذیرد، پس شخص حمل کننده از قسمت پیشانی جانب چپ تابوت آغاز می­کند و آن را بر روی کتف راست خویش می­گذارد و به قسمت انتهایی جانب چپ می­رسد، آن­گاه قسمت پیشانی جانب راست را بر کتف چپ خویش می­گذارد و به قسمت انتهایی جانب راست می­رسد، پایان نقل قول.

شیخ در الخلاف گفته است: اساس تربیع بر این است که شخص حمل کننده از جانب چپ جنازه آغاز کند و آن را با کتف راست خود بگیرد، سپس در حالی که جنازه را بر روی دوش خود دارد به چهار سوی آن منتقل شود و به سوی پاهای میّت حرکت کند و مانند آسیاب به دور جنازه بچرخد تا به جانب راست آن برسد و سمت راست میّت را با کتف چپ خود حمل نماید؛ سعید بن جبیر، الثوریّ و اسحاق نیز قائل به این نظر هستند، و شافعی و ابوحنیفه گفته­اند: شخص حمل کننده از جانب چپ قسمت ابتدایی تابوت آغاز می­کند و آن را بر روی کتف راست خویش می­گذارد، سپس به قسمت انتهایی جانب چپ تابوت نقل مکان می­کند و آن را با کتف راستش حمل می­کند، آن­گاه به قسمت ابتدایی تابوت باز می­گردد و جانب راست آن را با کتف چپ خود حمل می­کند و پس از آن به سوی قسمت انتهایی جانب راست نقل مکان می­کند و آن را با کتف چپ خود حمل می­کند. توجیه حدیث چهارم نیز به توضیحاتی که در مورد حدیث در فقه الرضا (شماره 36) ذکر شده نزدیک است.

با عنایت به مطالبی که ذکر کردیم آشکار گشت که نظری که شیخ برگزیده و مدّعی وجود اجماع فقها برآن شده است از احادیث نقل شده قوی­تر و صحیح­تر می­باشد، چرا که احادیث دالّ بر این نظر صریح می­باشند، و آنچه بر خلاف آن دلالت می­کند بعید نیست بر فرض این که بپذیریم در آن ظهور دارد، قابل تأویل است، پس سزاوار است بر آن حمل شود تا منافات بین روایات و آنچه شهید (ره) در الذکری استدلال کرده است رفع شود. وی به قول حضرت علیه السلام در روایت آخری یعنی دور زدن آسیاب استدلال کرده است، و این متصور نیست مگر با آغاز کردن از قسمت ابتدایی جانب راست تابوت و پایان دادن به قسمت ابتدایی چپ آن، و ایراد این قول پوشیده نیست، زیرا ظاهر است که تشبیه فقط برای دوران و عدم بازگشت است چنان که عامه می­کنند. شیخ در الخلاف به این اشاره می­کند و می­توان کلام شیخ در دو کتاب را بر آنچه که در الخلاف ذکر کرده است حمل کرد تا قول وی در آن دو کتاب، مخالف اجماعی که ادعا کرده است نباشد. اگرچه این قول وی - قدس سرّه - محکم نیست، چون در آن دو کتاب، عبارت این روایت را آورده و می­توان آن را بر آنچه که در تأویل روایت گفتیم تأویل کرد.

از سخن علامه در المنتهی ظاهر می­شود که که وی روایت و کلام شیخ را آنگونه که ما گفتیم تأویل کرده است، زیرا در آن متعرض خلافی نشده، بلکه گفته است مستحب در نزد ما آن است که حمل کننده با قسمت ابتدایی تابوت آغاز کند سپس با آن برود و از پشت آن دور بزند تا به طرف چپ، سپس پای چپ آن را بگیرد و با آن برود تا به قسمت ابتدایی بازگردد که دور زدن آسیاب چنین است.

ص: 279

وَ بِسَنَدٍ فِیهِ جَهَالَةٌ(1) عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ سَیَابَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: تَبْدَأُ فِی حَمْلِ السَّرِیرِ مِنَ الْجَانِبِ الْأَیْمَنِ ثُمَّ تَمُرُّ عَلَیْهِ مِنْ خَلْفِهِ إِلَی الْجَانِبِ الْآخَرِ ثُمَّ تَمُرُّ حَتَّی تَرْجِعَ إِلَی الْمُقَدَّمِ کَذَلِکَ دَوَرَانُ الرَّحَی عَلَیْهِ.

و أما الأقوال فاعلم أن الأصحاب ذکروا أن حمل المیت واجب علی الکفایة و أجمعوا علی استحباب التربیع قال فی الذکری و أفضله أن یبدأ بمقدم السریر الأیمن ثم یمر علیه إلی مؤخره ثم بمؤخر السریر الأیسر و یمر علیه إلی مقدمه دور الرحی و کذلک ذکر الشیخ فی المبسوط و النهایة و هو المشهور بین المتأخرین و قال فی الخلاف یحمل بمیامنه مقدم السریر الأیسر ثم یدور حوله حتی یرجع إلی المقدم و ادعی علیه الإجماع و هذا أقوی عندی إذ التیامن مطلوب فی الأمور و رعایة یمین المیت أولی من رعایة یمین السریر مع أن أخذ یمین السریر بالیمین لا یتیسر فی أکثر الجنائز إلا بمشقة و المشی بالقهقری.

و لنرجع إلی الکلام فی الأخبار أما خبر السرائر فلم یرد فی هذا الباب خبر صحیح غیره و عندی أنه صحیح لأنه أخذه ابن إدریس من الجامع و کان الکتاب مشهورا متواترا و صاحبه ثقة و روی عن ابن أبی یعفور الثقة و أظن أنه لا ینافی ما اخترناه إذ کما أنه یحتمل أن یکون مما یلی یسارک بالنظر إلی الماشی فی جانب السریر یحتمل أن یکون بالنظر إلی الماشی خلف السریر و إن حمل علی حالة استقباله السریر فحینئذ و إن کان یمین المیت یحاذی یمینه إذا قابله لکن إذا جاوزه مائلا إلی یمین المیت لیأخذ السریر فیمین المیت یلی یساره.

و کذا الشق الأیمن فی الفقه یحتمل أیمن المیت و أیمن السریر بل لو کان صریحا فی أیمن السریر یمکن أن یقال کما یمکن أن یعتبر السریر رجلا ماشیا و یعتبر یمینه و یساره بحسب ذلک التوهم کذلک یمکن أن یطلق الیمین و الیسار علی جانبیه بحسب ما جاور من جانبی المیت بل یمکن أن یعتبر شخصا مستلقی علی قفاه کالمیت و الخبر الأول من أخبار الکافی کالصریح فیما اخترناه.

ص: 277


1- 1. المصدر ج 3 ص 169.

حاصل آنچه ذکر کردیم این است که از آن پایه تابوت که زیر دست راست میت است آغاز می­کند و آن را بر روی کتف چپ خویش می­گذارد و سپس منتقل می­شود و پایه­ای که زیر پای چپ میت است را روی کتف چپ خود می­گذارد و سپس منتقل می­شود و پایه­ای که زیر پای چپ میت است را روی کتف راست خود می­گذارد و سپس منتقل می­شود و پایه­ای که زیر دست چپ اوست را روی کتف راست خود می­گذارد و به همین ترتیب. پایان نقل قول.

تعبیر وی خوب است، اما بهتر آن بود که به جای کتف چپ می­گفت کتف راست و برعکس، چنان که دانستی؛ و نیز آنچه شهید از راوندی نقل کرده است بر آنچه ما ذکر کردیم دلالت دارد که وی کلام النهایه و الخلاف را نقل کرده و گفته است معنای آن دو تغییر نمی­کند هرچند آن را مؤید قول مختار خود قرا داده است. با همه اینها، قول به تخییر بین این دو وجه، بعید نیست چون برخی از اخبار فی­الجمله در آنچه متأخرین برگزیده­اند ظهور دارد. و فقط خداوند و حجت­های گرامی او علیهم السلام از حقایق احکام آگاه هستند.

روایت37.

دعوات الراوندیّ: پیامبر صلّی الله علیه و آله به صورت پیاده در مراسم تشییع جنازه­ای شرکت فرمود، از ایشان سؤال شد: ای رسول خدا، آیا بر مرکب سوار نمی­شوی؟ پیامبر فرمود: من ناپسند می­شمارم که بر مرکب سوار شوم درحالی که ملائکه پیاده حرکت می­کنند؛ پس از سوار شدن امتناع ورزید.

توضیح

شیخ نظیر این حدیث را در حدیثی ظاهراً صحیح از امام صادق علیه السلام روایت کرده است(1)

و حکم مذکور در این حدیث، به پیامبر صلّی الله علیه و آله و یا جنازه مشخصی اختصاص ندارد، بلکه دلیل عمومی است و این سخن را حدیثی که عامّه از ثوبان روایت کرده­اند تأیید می­کند، از ثوبان روایت شده که گفت: همراه پیامبر صلّی الله علیه و آله در مراسم تشییع جنازه­ای شرکت کردیم، پیامبر مردمانی را مشاهده کرد که سواره بودند پس به آنان فرمود: آیا شرم نمی­کنید که فرشتگان خداوند بر روی پاهای­شان راه می­روند و شما بر پشت چهارپایان سوار شده­اید؟(2)

و در المنتهی گفته شده است: پیاده راه رفتن در مراسم تشییع جنازه مستحبّ و سوار شدن بر مرکب مکروه است؛ این نظر متعلّق به جمهور علما است.

روایت38.

دعوات الراوندیّ: از زرارة روایت شده که امام باقر علیه السلام در مراسم تشییع جنازه مردی قریشی شرکت فرمود و من نیز همراه ایشان بودم، عطاء نیز در آن مراسم حضور داشت، پس زنی فریاد برآورد، عطاء گفت: ساکت می­شوی یا ما باز می­گردیم، آن زن ساکت نشد و عطاء بازگشت، (زرارة گوید:) به امام باقر علیه السلام گفتم:

ص: 280


1- . التهذیب 1: 89، الکافی 3: 170
2- . این حدیث در مشکاة المصابیح: 146 روایت شده است.

و الخبر الثانی یدل علی الاکتفاء بالأخذ بالجوانب الأربعة کیفما اتفق و لا ینافی کون الهیئة المخصوصة أفضل و الخبر یحتمل وجوها الأول أن السنة النبویة جرت بحمل الجنازة من أربعة جوانبها کیف اتفق و الزائد علی الأربعة تطوع الثانی أن رعایة الهیئات المخصوصة فی حملها تطوع الثالث أن یقال المعنی أن ما بعد ذلک کما و کیفا فهو تطوع الرابع أن یکون المراد بالحمل من جوانبه الأربعة الهیئة المخصوصة المسنونة و بقوله ما بعد ذلک الزائد عنه أو الأعم منه و من النقص و مخالفة الکیفیة المسنونة الخامس أن یراد به أن السنة الأخذ بإحدی القوائم الأربع کیف اتفق و ما کان بعد ذلک من الزیادة فی الکمیة أو الرعایة فی الکیفیة فهو تطوع و لعل الأول أظهر.

و روی الجمهور عن ابن مسعود أنه قال إذا تبع أحدکم الجنازة فلیأخذ بجوانب السریر الأربعة ثم لیتطوع بعد أو لیذر فإنه من السنة.

و اعلم أن السنة ما واظب علیه النبی صلی الله علیه و آله و التطوع ما صدر عنه و عن أوصیائه علیه السلام علی جهة الاستحباب و لم یواظب صلی الله علیه و آله علیه رحمة للأمة و لیتمیز ما هو المؤکد من المستحبات و ما لیس کذلک منها لیختار المکلف مع عدم القدرة علی الإتیان بالجمیع ما هو أفضل و آکد.

ثم اعلم أن المشهور استحباب التربیع علی الهیئة المخصوصة کما عرفت بل ظاهر بعضهم تحقق الإجماع علی ذلک و قال ابن الجنید یرفع الجنازة من أی جوانبها قدر علیه و استدل له بهذا الخبر و قد عرفت أنه لا یدل علی نفی استحباب التربیع و وصف الجوانب بالأربع فی الحدیث لعله بتأویل الناحیة و شبهها.

و الخبر الثالث صریح فیما اخترناه إذ الید الیمنی المراد بها ید المیت الیمنی الکائنة علی أیسر السریر و قوله علیه السلام ثم ارجع من مکانک أی من موضع الرجل الیمنی إلی میامن المیت أی الجانب الذی فرغت منه و عبر عنه بمیامن المیت فهذا صریح فی أن المراد یمین المیت لا یمین السریر و هذا الخبر یدل علی أن الفرق بیننا و بین المخالفین إنما هو فی الترتیب لا فی الابتداء.

ص: 278

عطاء بازگشت، امام فرمود: چرا؟ گفتم: چنین و چنان اتفاقی روی داد، امام فرمود: همراه ما مسیر را ادامه دهید، چرا که اگر ما عمل باطلی را مشاهده نمودیم به خاطر آن حقّ مسلمانی را نقض نخواهیم کرد، (منظور شرکت کردن در مراسم تشییع جنازه است که حقّ هر مسلمانی بر برادر مسلمانش می­باشد).

هنگامی­که امام علیه السلام بر جنازه نماز گزارد، ولیّ میّت به ایشان گفت: خداوند شما را مورد رحمت خویش قرار دهد، در حالی که مأجور هستید بازگردید، چرا که شما توان راه رفتن ندارید. ولی امام از بازگشتن سرباز زد، پس گفتم: به شما اجازه داد که بازگردید و من نیز حاجتی دارم که می­خواهم آن را از شما سئوال کنم، ولی امام فرمود: به مسیر ادامه بده، ما با اجازه او نیامده­ایم و با اجازه او نیز بازنخواهیم گشت، شرکت در مراسم تشییع جنازه فضیلتی است که خود آن را طلب کرده­ایم، پس به اندازه­ای که شخص، جنازه را دنبال کند به همان اندازه مأجور خواهد بود.

توضیح

شیخ کلینی این حدیث را در الکافی با سند حسن روایت کرده است، منظور از (عطاء) ابن أبی رباح می­باشد، و بنی امیّه او را بسیار گرامی می­داشتند، تا جایی که به ندا دهنده­ای فرمان دادند ندا سر دهد: غیر از عطاء کسی برای مردم فتوا صادر نمی­کند؛ و اگر منظور از عطاء، ابن أبی رباح نباشد پس منظور، عبدالله بن أبی نجیح است، عطاء مردی تک چشم، دارای بینی پهن، لَنگ و بسیار سیاه بوده است و ابن جوزی در کتاب تاریخ خویش به ذکر او پرداخته است. در القاموس آمده است: (الصّرخة): فریاد شدید، (الصُّراخ) بر وزن (غُراب) یعنی: صدا یا صدای شدید، و (الصّارخ): کمک کننده و کمک طلبنده، این کلمه از جمله کلمات اضداد است، پایان نقل قول. و (ضَرَخَت صارخة) یعنی: زنی با نوحه و بی­تابی فریاد برکشید.

شیخ بهایی قدّس الله روحه گفته است: مسائلی از این حدیث استخراج می­شود: نخست: تأکید کردن بر کراهت فریاد زدن و آه و ناله سردادن هنگام حضور یافتن در کنار میّت، تا جایی که امام باقر علیه السلام این کار را از جمله امور باطل به شمار آورده است، شاید این حکم نسبت به زنان باشد آن­گاه که افراد نامحرم صدای آنان را بشنوند، و این در صورتی است که رسیدن صدای زنان به گوش مردان نامحرم را به صورت مطلق حرام نپنداریم، بلکه این حکم مخصوص زمانی است که بیم وقوع فتنه وجود داشته باشد نه غیر آن، چنان که ­عدّه­ای از علمای ما ذکر کرده­اند.

دوّم: مشاهده کردن و شنیدن امور باطل، باعث پذیرفته شدن عذر در عدم به جا آوردن حقوق برادران مسلمان نمی­شود.

سوّم: موافقت ایشان با پذیرفتن آنچه استدعا دارند به بسنده کردن به مقدار اندک از گرامی داشتن است و به جای آوردن حقوق، بهتر از مخالفت کردن با ایشان در این زمینه نیست، بلکه موضوع برعکس است.

چهارم: تعجیل در برآورده کردن نیازهای مؤمن از تشییع جنازه مهم­تر نیست، بلکه

ص: 281

و قال فی شرح السنة من تألیفات العامة حمل الجنازة من الجوانب الأربع فیبدأ بیاسرة السریر المتقدمة فیضعها علی عاتقه الأیمن ثم بیاسرته المؤخرة ثم بیامنته المتقدمة فیضعها علی عاتقه الأیسر ثم بیامنته المؤخرة انتهی.

و قال الشیخ فی الخلاف صفة التربیع أن یبدأ بیسرة الجنازة و یأخذها بیمینه و یترکها علی عاتقه و یربع الجنازة و یمشی إلی رجلیها و یدور دور الرحی إلی أن یرجع إلی یمنة الجنازة فیأخذ میامن المیت بمیاسره و به قال سعید بن جبیر و الثوری و إسحاق و قال الشافعی و أبو حنیفة یبدأ بمیاسر مقدم السریر فیضعها علی عاتقه الأیمن ثم یتأخر فیأخذ میاسر مؤخره فیضعها علی عاتقه الأیمن ثم یعود إلی مقدمه فیأخذ میامن مقدمه فیضعها علی عاتقه الأیسر ثم یتأخر فیأخذ میسرة مؤخره فیضعها علی عاتقه الأیسر و أما الرابع فتوجیهه قریب مما ذکرنا فی خبر الفقه.

فظهر بما قررنا أن ما اختاره الشیخ و ادعی علیه الإجماع هو أقوی و أظهر من الأخبار إذ الأخبار الدالة علیه صریحة و ما دل علی خلافه علی تقدیر تسلیم الظهور فیه قابلة لتأویل غیر بعید فینبغی حملها علیه لرفع التنافی بین الأخبار و ما استدل به الشهید ره فی الذکری بقوله علیه السلام فی الخبر الأخیر دوران الرحی و أنه لا یتصور إلا علی البدء بمقدم السریر الأیمن و الختم بمقدمه الأیسر فلا یخفی وهنه إذ ظاهر أن التشبیه لمجرد الدوران و عدم الرجوع کما تفعله العامة و قد أشار الشیخ فی الخلاف إلی ذلک و یمکن حمل کلام الشیخ فی الکتابین علی ما ذکره فی الخلاف لئلا یکون فیهما مخالفا لإجماع ادعاه و إن کان ذلک منه قدس سره غیر عزیز لأنه ذکر فی الکتابین عبارة هذا الخبر و یمکن تأویله علی نحو ما ذکرنا فی تأویل الخبر.

و یظهر من العلامة فی المنتهی أنه أول الخبر و کلام الشیخ بما ذکرنا لأنه لم یتعرض فیه لخلاف بل قال المستحب عندنا أن یبدأ الحامل بمقدم السریر ثم یمر معه و یدور من خلفه إلی الجانب الأیسر فیأخذ رجله الیسری و یمر معه إلی أن یرجع إلی المقدم کذلک دور الرحی.

ص: 279

مسأله برعکس است، شاید عدم درخواست زرارة از امام باقر علیه السلام برای برآورده کردن حاجتش در آن جمع و موکول کردن آن به زمان بازگشت، به این سبب باشد که آن درخواست مسأله­ای دینی بوده است که اظهار کردنش در آن زمان و با حضور عدّه­ای از مخالفان برای زرارة امکان پذیر نبوده است، پس خواسته که امام علیه السلام از مراسم تشییع باز گردد تا در خلوت درخواست خود را مطرح نماید، پایان کلام شیخ بهایی، خداوند مقام او را بلند گرداند.

علّامه در المنتهی گوید: اگر شخص هنگام تشییع جنازه، منکری را مشاهده کند یا بشنود و قدرت انکار و از بین بردن آن را داشته باشد باید چنین کند و آن منکر را از میان بردارد، امّا اگر قدرت از بین بردن منکر را نداشته باشد مستحبّ است که به تشییع جنازه

ادامه دهد، و نباید بازگردد برخلاف نظر احمد.

روایت39.

المسلسلات: شیخ جعفر بن احمد قمی گوید: سالم از پدرش روایت کرده که پیامبر صلّی الله علیه و آله، ابوبکر و عمر پیشاپیش تابوت حرکت می­کردند .

روایت40.

دعائم الاسلام: امام جعفر صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به صورت مخفیانه به فاطمه علیها السلام خبر داد که نخستین کسی خواهد بود که از میان اهل بیتش به او خواهد پیوست، پس آن­گاه که رسول خدا وفات یافت و آنچه را که در تاریخ ذکر شده به وسیله قوم بر فاطمه روا داشته شد، در بستر قرار گرفت و جسمش نحیف و گوشت بدنش آب شد و از فرط ضعف و لاغری به سانِ خیال گشت، فاطمه علیها السلام هفتاد روز پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله زندگی کرد، و هنگامی ­که در حال احتضار قرار گرفت به اسماء دختر عُمَیس فرمود: چگونه به صورت آشکار بر دوش مردان حمل شوم حال آنکه به سانِ شبَه گشته­ام و پوست بر استخوانم خشک شده است؟

اسماء گفت: ای دختر رسول خدا، اگر قضا و قدر الهی در مورد شما به اجرا درآمد و وفات نمودید، چیزی برای حمل جنازه شما خواهم ساخت که در سرزمین حبشه مشاهده کرده­ام، فاطمه علیها السلام فرمود: آن چیز چیست؟ اسماء گفت: تابوت، آن را بر روی تخت مخصوص حمل جنازه قرار می­دهند و میّت را می­پوشاند، فاطمه به اسماء فرمود: چنان ­کن که می­گویی؛ پس هنگامی ­که فاطمه علیها السلام وفات نمود، اسماء برای حمل جنازه او تابوت ساخت و این اولین تابوتی بود که در اسلام برای زنان ساخته شد.(1)

ص: 282


1- . دعائم الاسلام 1: 232

و حاصل ما ذکرناه أن یبدأ فیضع قائمة السریر التی تلی الید الیمنی للمیت فیضعها علی کتفه الأیسر ثم ینتقل فیضع القائمة التی تلی رجله الیمنی علی کتفه الأیسر ثم ینتقل فیضع القائمة التی تلی رجله الیسری علی کتفه الأیمن ثم ینتقل فیضع القائمة التی تلی یده الیسری علی کتفه الأیمن و هکذا انتهی.

و لقد أحسن فی التعبیر لکن کان الأحسن أن یقول کتفه الأیمن مکان کتفه الأیسر و بالعکس کما عرفت و کذا یدل علی ما ذکرنا ما نقله الشهید ره عن الراوندی أنه حکی کلام النهایة و الخلاف و قال معناهما لا یتغیر و إن جعله الشهید مؤیدا لما اختاره و مع ذلک کله لا یبعد القول بالتخییر بین الوجهین لظهور بعض الأخبار فی الجملة فیما اختاره المتأخرون و الله یعلم و حججه الکرام علیهم السلام حقائق الأحکام.

«37»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ،: خَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی جَنَازَةٍ مَاشِیاً قِیلَ أَ لَا تَرْکَبُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَرْکَبَ وَ الْمَلَائِکَةُ یَمْشُونَ فَأَبَی أَنْ یَرْکَبَ.

توضیح

رواه الشیخ فی الصحیح (1) علی الظاهر عن أبی عبد الله علیه السلام و ظاهره عدم اختصاص الحکم به صلی الله علیه و آله و لا بالجنازة المخصوصة بل یعم التعلیل و یؤیده مَا رَوَاهُ الْعَامَّةُ(2) عَنْ ثَوْبَانَ قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی جَنَازَةٍ فَرَأَی نَاساً رُکْبَاناً فَقَالَ أَ لَا تَسْتَحْیُونَ إِنَّ مَلَائِکَةَ اللَّهِ عَلَی أَقْدَامِهِمْ وَ أَنْتُمْ عَلَی ظُهُورِ الدَّوَابِّ. و قال فی المنتهی یستحب المشی مع الجنازة و یکره الرکوب و هو قول العلماء کافة.

«38»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: حَضَرَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام جَنَازَةَ رَجُلٍ مِنْ قُرَیْشٍ وَ أَنَا مَعَهُ وَ کَانَ عَطَا فِیهَا فَصَرَخَتْ صَارِخَةٌ فَقَالَ عَطَا لَتَسْکُتَنَّ أَوْ لَنَرْجِعَنَّ قَالَ فَلَمْ تَسْکُتْ فَرَجَعَ عَطَا قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ

ص: 280


1- 1. التهذیب ج 1 ص 89، الکافی ج 3 ص 170.
2- 2. رواه فی مشکاة المصابیح ص 146، و قال: رواه الترمذی و ابن ماجة و روی أبو داود نحوه و قال الترمذی؛ و قد روی عن ثوبان موقوفا.

از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله از قرار دادن هر چیز خوشبو (کافور) بر روی تابوت نهی می­فرمود.(1)

همچنین روایت شده که امام علی علیه السلام به تابوتی نگاه انداخت که دو پارچه قرمز و زرد به آن وصل و با آن­ها تزئین شده بود، پس فرمان داد که برداشته شوند و فرمود: از رسول خدا صلّی الله علیه و آله شنیدم که می­فرمود: اولین نشانه­های عدالت در آخرت، قبور هستند که غنی و فقیر در آنها از هم تشخیص داده نمی­شود.(2)

روایت شده است که امام علی علیه السلام به گروهی از مردمان که جنازه­ای از مقابل آنان عبور داده می­شد نظر انداخت، پس برخاستند و بر روی پاهای خویش ایستادند، ولی امام علیه السلام به آنان اشاره فرمود که بنشینند.(3)

روایت شده است که امام حسن بن علی علیهماالسلام در پی جنازه­ای به راه افتاد، پس عدّه­ای از مردم گذر کرد و آنان خواستند برخیزند، ولی امام از برخاستن منع­شان فرمود، امام هنگامی­ که به سر مزار رسید ایستاد و با ابوهریره و ابن زبیر مشغول صحبت کردن شد تا اینکه جنازه در قبر نهاده شد، و پس از گذاشته شدن جنازه در قبر نشست و دیگران نیز با او نشستند.(4)

از امام علی علیه السلام روایت شده که از رسول خدا صلّی الله علیه و آله شنیدم که در مراسم تشییع جنازه­ای می­فرمود: نمی­دانم کدام یک از اینان گناهکارترند: کسی که بدون به تن داشتن بالا پوش (عبا) به دنبال جنازه راه می­افتد؟ یا کسی که می­گوید: با او نرمش و مدارا به خرج دهید، خداوند با شما نرمش و مدارا به خرج دهد؟ و یا کسی که می­گوید: برای او طلب بخشش کنید، خداوند شما را ببخشاید؟(5)

از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: جنازه­ها را سریع حرکت دهید و آن­ها را به حالت خزیدن راه مبرید.(6)

از امام علی علیه السلام درباره حمل جنازه سؤال شد و اینکه آیا حمل جنازه بر هر کسی که آن را مشاهده کند واجب است ؟ امام فرمود: خیر، ولی حمل جنازه عمل نیکویی است، هرکسی بخواهد آن را انجام می­دهد و هرکسی نخواهد می­تواند آن را ترک نماید. (7)

روایت شده که امام علی علیه السلام اجازه داد­ند اگر کسی برای حمل جنازه حضور نداشته باشد و یا عذر و دلیلی وجود داشته باشد جنازه بر چهارپایان حمل می­شود، اما سنّت بر این است که مردان جنازه را حمل کنند.(8)

همچنین روایت شده است که امام علی علیه السلام فرمود: برای کسی که امکانات فراهم می­باشد مستحبّ است در حمل جنازه کمک کند، به این ترتیب که از سمت چپ تابوت آغاز کند و آن قسمت را با دست راستش از دست کسانی که قبلاً به حمل جنازه پرداخته­اند بگیرد، سپس به دور چهار سوی تابوت بچرخد.(9)

ص: 283


1- . دعائم الاسلام 1: 233
2- . دعائم الاسلام 1: 233
3- . دعائم الاسلام 1: 233
4- . دعائم الاسلام 1: 233
5- . دعائم الاسلام 1: 233
6- . دعائم الاسلام 1: 233
7- . دعائم الاسلام 1: 233
8- . دعائم الاسلام 1: 233
9- . دعائم الاسلام 1: 233

علیه السلام إِنَّ عَطَا قَدْ رَجَعَ قَالَ وَ لِمَ قُلْتُ کَانَ کَذَا وَ کَذَا قَالَ امْضِ بِنَا فَلَوْ أَنَّا إِذَا رَأَیْنَا شَیْئاً مِنَ الْبَاطِلِ تَرَکْنَا الْحَقَّ لَمْ نَقْضِ حَقَّ مُسْلِمٍ فَلَمَّا صَلَّی عَلَی الْجِنَازَةِ قَالَ وَلِیُّهَا لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام انْصَرِفْ مَأْجُوراً رَحِمَکَ اللَّهُ فَإِنَّکَ لَا تَقْدِرُ عَلَی الْمَشْیِ فَأَبَی أَنْ یَرْجِعَ قَالَ فَقُلْتُ قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی الرُّجُوعِ وَ لِی حَاجَةٌ أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهَا فَقَالَ امْضِهْ فَلَیْسَ بِإِذْنِهِ جِئْنَا وَ لَا بِإِذْنِهِ نَرْجِعُ إِنَّمَا هُوَ فَضْلٌ طَلَبْنَاهُ فَبِقَدْرِ مَا یَتْبَعُ الرَّجُلُ یُؤْجَرُ عَلَی ذَلِکَ.

إیضاح

رواه فی الکافی (1) بسند حسن و عطا هو ابن أبی رباح و کان بنو أمیة یعظمونه جدا حتی أمروا المنادی ینادی لا یفتی الناس إلا عطا و إن لم یکن فعبد الله بن أبی نجیح و کان عطا أعور أفطس أعرج شدید السواد ذکره ابن الجوزی فی تاریخه و فی القاموس الصرخة الصیحة الشدیدة و کغراب الصوت أو شدیدة و الصارخ المغیث و المستغیث ضد انتهی أی صاحت بالنوح و الجزع امرأة و قال الشیخ البهائی قدس الله روحه یستفاد من هذا الحدیث أمور الأول تأکد کراهة الصراخ علی المیت حیث جعله علیه السلام من الباطل و لعل ذلک بالنسبة إلی المرأة إذا سمع صوتها الأجانب إن لم نجعل مطلق إسماع المرأة صوتها الأجانب محرما بل مع خوف الفتنة لا بدونه کما ذکره بعض علمائنا.

الثانی أن رؤیة الأمور الباطلة و سماعها لا ینهض عذرا فی التقاعد عن قضاء حقوق الإخوان.

الثالث أن موافقتهم بامتثال ما یستدعونه من الاقتصار علی الیسیر من الإکرام و تأدیة الحقوق لیس أفضل من مخالفتهم فی ذلک بل الأمر بالعکس.

الرابع أن تعجیل قضاء حاجة المؤمن لیس أهم من تشییع الجنازة بل

ص: 281


1- 1. الکافی ج 3 ص 171 و 172.

از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: شما به دنبال جنازه حرکت کنید نه جنازه به دنبال شما، با اهل کتاب مخالفت کنید؛ مردی از پیامبر پرسید: ای رسول خدا، حال شما چگونه است؟ پیامبر فرمود: بهتر از حال مردی است که به دنبال جنازه راه نمی­رود و از بیماران عیادت نمی­کند.(1)

روایت شده است که ابو سعید خُدری از امام علی علیه السلام پرسید: حرکت کردن پیشاپیش جنازه بهتر است یا پشت سر آن؟ امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: آیا کسی چون تو چنین سؤالی می­پرسد؟ ابوسعید گفت: آری، به خدا سوگند که کسی چون من چنین سؤالی می­پرسد، امام علی علیه السلام فرمود: فضل و برتری کسی که پشت سر جنازه حرکت می­کند نسبت به کسی­ که پیشاپیش آن حرکت می­کند، مانند فضل و برتری نمازهای واجب نسبت به نمازهای نافله است، ابوسعید گفت: آیا این سخن از خود شماست یا آن را از پیامبر صلّی الله علیه وآله شنیده­اید؟ امام فرمود: بلکه آن را از پیامبر صلّی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود.(2)

روایت شده است که امام علی علیه السلام به خاطر کسب خیر و فضیلت به صورت پیاده در پشت سر جنازه حرکت می­کرد.(3)

همچنین از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مراسم تشییع جنازه­ای راه می­رفت، پس دیده­اش بر زنی افتاد که پشت سر جنازه حرکت می­کند، بنابراین توقّف نموده و فرمود: آن زن را باز گردانید، پس باز گردانده شد، پیامبر به ایستادن خویش ادامه داد تا زمانی که گفته شد: ای رسول خدا، به واسطه دیوارهای مدینه از دیده پنهان شد، آن­گاه پیامبر صلّی الله علیه و آله به مسیر خویش ادامه داد. (4)

امام جعفر صادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هنگامی ­که به شرکت در مراسم تشییع جنازه دعوت می­شوید سرعت به خرج دهید، چرا که آخرت را به شما یادآوری می­کند.(5)

از امام باقر علیه السلام درباره مردی سؤال شد که همزمان به مراسم تشییع جنازه یا عروسی دعوت می­شود، به کدام یک پاسخ گوید؟ امام فرمود: دعوت به مراسم تشییع جنازه را پاسخ گوید، چرا که حضور در مراسم تشییع جنازه مرگ و آخرت را به او یادآوری می­کند، ولی حضور در عروسی انسان را از یاد مرگ و آخرت غافل می­کند.(6)

توضیح

در القاموس آمده است: (الخیال) و (الخیالة) یعنی: صورتی که بر تو مشتبه می­شود آن ­را در حالت خواب دیده­ای یا بیداری، همچنین به معنای پارچه سیاهی است که بر چوبی نصب می­گردد تا حیوانات و پرندگان در مزرعه­ها و اماکن دیگر آن را انسان فرض کنند و بترسند (مترسک) .

ص: 284


1- . دعائم الاسلام 1: 234
2- . دعائم الاسلام 1: 234
3- . دعائم الاسلام 1: 234
4- . دعائم الاسلام 1: 220 و 221
5- . دعائم الاسلام 1: 220 و221
6- . دعائم الاسلام 1: 220 و 221

الأمر بالعکس و لعل عدم سؤال زرارة حاجته من الإمام علیه السلام فی ذلک المجمع و إرادته أن یرجع لیسأله عنها لأنها کانت مسألة دینیة لا یمکنه إظهارها فی ذلک الوقت لحضور جماعة من المخالفین فأراد أن یرجع علیه السلام لیخلو به و یسأله عنها انتهی کلامه رفع مقامه.

و قال العلامة فی المنتهی لو رأی منکرا مع الجنازة أو سمعه فإن قدر علی إنکاره و إزالته فعل و أزاله و إن لم یقدر علی إزالته استحب له التشییع و لا یرجع لذلک خلافا لأحمد.

«39»

الْمُسَلْسَلَاتُ، لِلشَّیْخِ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ الْقُمِّیِّ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَبَّادِ بْنِ الْعَبَّاسِ الْوَزِیرِ قَالَ حَدَّثَنِی سُلَیْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی یَحْیَی الْحَضْرَمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ بْنِ أَبِی نَاجِیَةَ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ قَالَ الزُّهْرِیُّ حَدَّثَنِیهِ وَ مَعْمَرٌ أَثَبَتَنِیهِ أَخَذْتُهُ مِنْ فَلْقِ فِیهِ یُعِیدُهُ وَ یُبْدِیهِ عَنْ سَالِمٍ عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وَ أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ کَانُوا یَمْشُونَ أَمَامَ السَّرِیرِ.

«40»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، رُوِّینَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَسَرَّ إِلَی فَاطِمَةَ علیها السلام أَنَّهَا أُولَی مَنْ یَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ وَ نَالَهَا مِنَ الْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ الْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ کَالْخَیَالِ وَ عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا سَبْعِینَ یَوْماً فَلَمَّا احْتُضِرَتْ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ کَیْفَ أُحْمَلُ عَلَی رِقَابِ الرِّجَالِ مَکْشُوفَةً وَ قَدْ صِرْتُ (1) کَالْخَیَالِ وَ جَفَّ جِلْدِی عَلَی عَظْمِی قَالَتْ أَسْمَاءُ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ إِنْ قَضَی اللَّهُ عَلَیْکِ بِأَمْرٍ فَسَوْفَ أَصْنَعُ لَکِ شَیْئاً رَأَیْتُهُ فِی بَلَدِ الْحَبَشَةِ قَالَتْ وَ مَا هُوَ قَالَتِ النَّعْشُ یَجْعَلُونَهُ مِنْ فَوْقِ السَّرِیرِ عَلَی الْمَیِّتِ یَسْتُرُهُ قَالَتْ لَهَا افْعَلِی فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا صَنَعَتْهُ لَهَا أَسْمَاءُ فَکَانَ أَوَّلَ نَعْشٍ عُمِلَ لِلنِّسَاءِ فِی الْإِسْلَامِ (2).

ص: 282


1- 1. فی المصدر المطبوع: و قد صرت عظما لیس علیه الا جلدة، و کیف ینظر الرجال الی جثتی علی السریر إذا حملت قالت لها أسماء إلخ.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 232.

باب هشتم : وجوب غسل میّت و علل، آداب و احکام آن

روایات

روایت1.

­ علل الشرایع: از علی بن حسین علیهما السلام روایت شده که فرمود: همانا آفریدگان نمی­میرند مگر اینکه هنگام مرگ نطفه­ای که خداوند عزّ و جلّ آنان را از آن آفریده است از دهان یا قسمت دیگر بدن­شان خارج می­شود.(1)

روایت2.

علل الشرایع: از ابو عبدالله قزوینی روایت شده که گفت: از امام باقر علیه السلام درباره غسل میّت پرسیدم و اینکه علّت آن چیست؟ و غسل دهنده به چه علّت غسل می­کند؟ امام فرمود: میّت غسل داده می­شود چرا که جُنب است و به خاطر اینکه با فرشتگان در حالت پاکی و طهارت رویاروی شود، همچنین غسل دهنده به خاطر اینکه هنگام رویارویی با مؤنان پاک و مطهّر باشد غسل می­کند.(2)

روایت3.

علل الشرایع: امام جعفر صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده که از ایشان سؤال شد: چرا میّت غسل داده می­شود؟ امام در پاسخ فرمود: هنگام مرگ نطفه­ای که از آن آفریده شده از بدن او خارج می­گردد.(3)

روایت4.

علل الشرایع: از عبدالرحمن­ بن حمّاد روایت شده که از امام موسی کاظم علیه السلام درباره میّت پرسیدم و اینکه چرا مانند غسل جنابت غسل داده می­شود؟ امام فرمود: خداوند متعال والاشأن­تر و پاک­تر از آن است

ص: 285


1- . علل الشرایع 1: 283
2- . علل الشرایع 1: 283
3- . علل الشرایع 1: 284

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَهَی أَنْ یُوضَعَ الْحَنُوطُ عَلَی النَّعْشِ (1).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّهُ نَظَرَ إِلَی نَعْشٍ رُبِطَتْ عَلَیْهِ حُلَّتَانِ حَمْرَاءُ وَ صَفْرَاءُ زُیِّنَ بِهِمَا فَأَمَرَ علیه السلام بِهِمَا فَنُزِعَتَا وَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ أَوَّلُ عَدْلِ الْآخِرَةِ الْقُبُورُ لَا یُعْرَفُ فِیهَا غَنِیٌّ مِنْ فَقِیرٍ(2).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّهُ نَظَرَ إِلَی قَوْمٍ مَرَّتْ بِهِمْ جَنَازَةٌ فَقَامُوا قِیَاماً عَلَی أَقْدَامِهِمْ فَأَشَارَ إِلَیْهِمْ أَنِ اجْلِسُوا(3).

وَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام: أَنَّهُ مَشَی مَعَ جَنَازَةٍ فَمَرَّ عَلَی قَوْمٍ فَذَهَبُوا لِیَقُومُوا فَنَهَاهُمْ فَلَمَّا انْتَهَی إِلَی الْقَبْرِ وَقَفَ یَتَحَدَّثُ مَعَ أَبِی هُرَیْرَةَ وَ ابْنِ الزُّبَیْرِ حَتَّی وُضِعَتِ الْجَنَازَةُ فَلَمَّا وُضِعَتْ جَلَسَ وَ جَلَسُوا(4).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ فِی جَنَازَةٍ مَا أَدْرِی أَیُّهُمْ أَعْظَمُ ذَنْباً الَّذِی یَمْشِی مَعَ الْجَنَازَةِ بِغَیْرِ رِدَاءٍ أَمِ الَّذِی یَقُولُ ارْفُقُوا رَفَقَ اللَّهُ بِکُمْ أَمِ الَّذِی یَقُولُ اسْتَغْفِرُوا لَهُ غَفَرَ اللَّهُ لَکُمْ (5).

وَ عَنْ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَّهُ قَالَ: أَسْرِعُوا بِالْجَنَائِزِ وَ لَا تَدِبُّوا بِهَا(6).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ حَمْلِ الْجَنَازَةِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَی مَنْ شَهِدَهَا قَالَ لَا وَ لَکِنَّهُ خَیْرٌ مَنْ شَاءَ أَخَذَ وَ مَنْ شَاءَ تَرَکَ (7).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّهُ رَخَّصَ فِی حَمْلِ الْجَنَازَةِ عَلَی الدَّابَّةِ هَذَا إِذَا لَمْ یُوجَدْ مَنْ یَحْمِلُهَا أَوْ مِنْ عُذْرٍ فَأَمَّا السُّنَّةُ أَنْ یَحْمِلَهَا الرِّجَالُ (8).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّهُ کَانَ یَسْتَحِبُّ لِمَنْ بَدَا لَهُ أَنْ یُعِینَ فِی حَمْلِ الْجَنَازَةِ أَنْ یَبْدَأَ بِیَاسِرَةِ السَّرِیرِ فَیَأْخُذَهَا مِمَّنْ هِیَ فِی یَدَیْهِ بِیَمِینِهِ ثُمَّ یَدُورُ بِالْجَوَانِبِ الْأَرْبَعَةِ(9).

ص: 283


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 233.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 233.
3- 3. المصدر نفسه و زاد بعده: هذا فی القوم تمر علیهم الجنازة و لا یریدون اتباعها فأما من أراد ذلک قام و مشی و لم یجلس حتّی یوضع السریر.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 233.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 233.
6- 6. دعائم الإسلام ج 1 ص 233.
7- 7. دعائم الإسلام ج 1 ص 233.
8- 8. دعائم الإسلام ج 1 ص 233.
9- 9. دعائم الإسلام ج 1 ص 233.

­که اشیاء و مخلوقات را با دست خویش برانگیزاند، به راستی که خداوند متعال دو فرشته خلّاق دارد، و آن­گاه که اراده فرماید موجودی را بیافریند به آن دو فرشته فرمان می­دهد و آنان نیز مقداری از خاکی که خداوند عزّ و جلّ در مورد آن فرموده است: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری»(1){از این [زمین] شما را آفریده ایم در آن شما را بازمی گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون می آوریم} را بر می­گیرند و آن­ را با نطفه­ای که در رحم جای گرفته است عجین می­سازند، هنگامی­ که نطفه با خاک عجین گشت آن دو فرشته می­گویند: پروردگارا، چه می­آفرینی؟ پس خداوند متعال آنچه اراده کرده از مذکر یا مؤنث، کافر یا مؤمن، سیاه یا سفید، بدبخت باشد یا خوشبخت را الهام می­فرماید؛ و آن­گاه که انسان می­میرد، عین آن نطفه و نه غیرآن از بدنش جاری و خارج می­گردد، به­ همین سبب است که میّت غسل جنابت داده می­شود.(2)

توضیح

مرحوم والد، که خداوند روح او را مقدّس گرداند، گوید: بعید نیست که نطفه یا قسمتی از آن در بدن انسان محفوظ نگاه داشته شود، یا اینکه مراد از نطفه، روح حیوانی باشد، پس هنگامی ­که از بدن خارج می­شود انسان نجس می­گردد و واجب می­شود که با غسل دادن پاک و مطهّر گردانده شود، یا اینکه معنا چنین باشد: بدن انسان قبل از مرگ جایگاه روحِ نفیس و لطیف است، بنابراین هنگامی ­که روح بدن را ترک می­کند واجب است با غسل جبران گردد تا قابلیّت نماز گزاردن بر آن و نزدیکی به رحمت خداوند را کسب نماید.

می­گویم

صحیح­تر این است که مقصود چنین باشد: آب غلیظی که هنگام مرگ از چشم انسان خارج می­شود شبیه نطفه است، پس میّت مانند غسل جنابت غسل داده می­شود؛ و برخی از احادیثی که در این زمینه روایت شده در باب (علل الأغسال) ذکر گردید.

ص: 286


1- . طه / 55
2- . علل الشرایع 1: 284

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: اتْبَعُوا الْجَنَازَةَ وَ لَا تَتْبَعْکُمْ خَالِفُوا أَهْلَ الْکِتَابِ.

وَ إِنَّ رَجُلًا قَالَ لَهُ کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ خَیْرٌ مِنْ رَجُلٍ لَمْ یَمْشِ وَرَاءَ جَنَازَةٍ وَ لَمْ یَعُدْ مَرِیضاً(1).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ سَأَلَهُ عَنِ الْمَشْیِ مَعَ الْجَنَازَةِ أَیُّ ذَلِکَ أَفْضَلُ أَمَامَهَا أَمْ خَلْفَهَا فَقَالَ علیه السلام لَهُ مِثْلُکَ یَسْأَلُ عَنْ هَذَا قَالَ إِی وَ اللَّهِ لَمِثْلِی یَسْأَلُ عَنْهُ قَالَ عَلِیٌّ إِنَّ فَضْلَ الْمَاشِی خَلْفَهَا عَلَی الْمَاشِی أَمَامَهَا کَفَضْلِ صَلَاةٍ الْمَکْتُوبَةِ عَلَی التَّطَوُّعِ فَقَالَ أَبُو سَعِیدٍ أَ عَنْ نَفْسِکَ تَقُولُ هَذَا أَمْ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ بَلْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُهُ (2).

وَ عَنْهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ: أَنَّهُ کَانَ یَمْشِی خَلْفَ الْجَنَازَةِ حَافِیاً یَبْتَغِی بِذَلِکَ الْفَضْلَ (3).

وَ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَشَی مَعَ جَنَازَةٍ فَنَظَرَ إِلَی امْرَأَةٍ تَتْبَعُهَا فَوَقَفَ وَ قَالَ رُدُّوا الْمَرْأَةَ فَرُدَّتْ وَ وَقَفَ حَتَّی قِیلَ قَدْ تَوَارَتْ بِجُدُرِ الْمَدِینَةِ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَضَی صلی الله علیه و آله (4).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِذَا دُعِیتُمْ إِلَی الْجَنَائِزِ فَأَسْرِعُوا فَإِنَّهَا تُذَکِّرُکُمُ الْآخِرَةَ(5).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ یُدْعَی إِلَی جِنَازَةٍ وَ وَلِیمَةٍ أَیُّهُمَا یُجِیبُ قَالَ یُجِیبُ الْجِنَازَةَ فَإِنَّ حُضُورَ الْجِنَازَةِ یُذَکِّرُ الْمَوْتَ وَ الْآخِرَةَ وَ حُضُورَ الْوَلَائِمِ یُلْهِی عَنْ ذَلِکَ (6).

بیان

قال فی القاموس الخیال و الخیالة ما تشبه لک فی الیقظة و الحلم من صورة و کساء أسود ینصب علی عود یخیل به للبهائم و الطیر فیظنه إنسانا.

ص: 284


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 234.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 234.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 234.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 220 و 221.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 220 و 221.
6- 6. دعائم الإسلام ج 1 ص 220 و 221.

روایت5.

ثواب الأعمال و مجالس الصدوق: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: هر مؤمنی که جسد مؤمن دیگری را غسل دهد و هنگامی ­که بدن او را زیر و رو می­کند بگوید: «اللَّهُمَّ هَذَا بَدَنُ عَبْدِکَ الْمُؤْمِنِ وَ قَدْ أَخْرَجْتَ رُوحَهُ مِنْهُ وَ فَرَّقْتَ بَیْنَهُمَا فَعَفْوَکَ عَفْوَکَ» {خداوندا، این جسم بنده مؤمن توست که روحش را از آن خارج ساخته­ای و میان روح و جسم جدایی افکنده­ای، پس او را ببخش، او را ببخش}، خداوند گناهان یک سال او غیراز گناهان کبیره را می­بخشاید.(1)

توضیح

مرجع ضمیر (هاء) در (له){گناهان او}، غسل دهنده می­باشد، ارجاع آن به میّت بعید به نظر می­رسد، و (سَنَة) با فتح سین و بدون تشدید قرائت می­شود و چه بسا با کسر سین و تشدید و به صورت (سِنّه: عمر او) نیز قرائت شود که با ظاهر کلمه و آنچه در نسخه­های دیگر ثبت شده است مخالفت دارد.

روایت6.

مجالس الصدوق: امام صادق علیه السلام فرموده است: هر کسی جسد مؤمنی را غسل داده و امانت را

ص: 287


1- . ثواب الأعمال: 177، أمالی الصدوق: 322

باب 8 وجوب غسل المیت و علله و آدابه و أحکامه

روایات

«1»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی الْأَشْعَرِیِّ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ وَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْمَخْلُوقَ لَا یَمُوتُ حَتَّی تَخْرُجَ مِنْهُ النُّطْفَةُ الَّتِی خَلَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهَا مِنْ فِیهِ أَوْ مِنْ غَیْرِهِ (1).

«2»

وَ مِنْهُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَخْلَدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْقَزْوِینِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ علیهما السلام عَنْ غُسْلِ الْمَیِّتِ لِأَیِّ عِلَّةٍ یُغَسَّلُ وَ لِأَیِّ عِلَّةٍ یَغْتَسِلُ الْغَاسِلُ قَالَ یُغَسَّلُ الْمَیِّتُ لِأَنَّهُ جُنُبٌ وَ لِتَلَاقِیهِ الْمَلَائِکَةَ وَ هُوَ طَاهِرٌ وَ کَذَلِکَ الْغَاسِلُ لِتَلَاقِیهِ الْمُؤْمِنِینَ (2).

«3»

وَ مِنْهُ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَیْبٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام: أَنَّهُ سُئِلَ مَا بَالُ الْمَیِّتِ یُغَسَّلُ قَالَ النُّطْفَةُ الَّتِی خُلِقَ مِنْهَا یَرْمِی بِهَا(3).

«4»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ علیه السلام عَنِ الْمَیِّتِ لِمَ یُغَسَّلُ غُسْلَ الْجَنَابَةِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَعْلَی وَ أَخْلَصُ

ص: 285


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 283.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 283.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 284.

در مورد آن رعایت کند، گناهانش بخشیده می­شود، گفته شد: چگونه امانت را در مورد آن رعایت کند؟ امام فرمود: آنچه را که می­بیند بازگو نکند.(1)

ثواب الأعمال: نظیر این حدیث روایت شده است.(2)

المقنع و الهدایة: نظیر این حدیث به صورت مرسل روایت شده است.(3)

توضیح

حدیث مذکور در الکافی و التهذیب(4) نیز به همین صورت روایت شده است، امّا در الفقیه(5)به

پایان آن افزوده شده است: (و حَدّه إلی أن یُدفَن المیّت)، گویا روایت ذکر شده در الفقیه از صدوق یا حدیث دیگر گرفته شده است، امّا بر اساس روایت الفقیه می­توان (حَدّه) را با تشدید دال در نظر گرفت: یعنی: غسل دهنده اسرار میّت را تا زمان دفن پنهان نگاه دارد، یا چشم نگاه دارد، به این معنا که لازم است غسل دهنده تا زمان دفن عیب­های میّت و اموری که باعث عیب­جویی از او می­شود را برای کسی بازگو نکند، همچنین ممکن است بدون تشدید و به صورت (وَحدَه) نیز قرائت شود، یعنی: غسل دهنده عیب­های پنهان میّت که خود به تنهایی آن­ها را مشاهده کرده است و هیچ کسی از وجود آن­ها باخبر نیست را بازگو نکند، و فرقی نمی­کند که آگاهی از عیوب در حال غسل دادن حاصل شود یا قبل از آن، امّا اگر عیوب میّت چنین ویژگیهایی نداشته باشد ذکر آن­ها توسط غسل دهنده منافی رعایت امانت نیست.

روایت7.

قرب الأسناد: روایت شده است که علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم علیه السلام پرسید: آیا میّت در فضای باز غسل داده می­شود؟ امام فرمود: اشکالی ندارد، هرچند اگر میّت را بپوشانی و در فضای سر بسته او را غسل دهی نزد من پسندیده­تر است.(6)

توضیح

(و إن سترَتَه) یعنی: اگر او را از آسمان و ساکنان آن بپوشانی، به این ترتیب که غسل دادن در زیر سقف یا چادر انجام پذیرد چنان­ که فقها برداشت کرده­اند، یا یعنی: اگر عورت و جسم او را با لباس بپوشانی، ولی معنای نخست صحیح­تر به نظر می­رسد، شهید در الذکری گفته است: جمهور علمای ما بر این نظر اتفّاق دارند که غسل دادن میّت در زیر سقف مستحبّ است، و محقّق در المعتبر گفته است: شاید حکمت این امر، کراهت قرار گرفتن در مقابل آسمان با عورت باز باشد.

روایت8.

فقه الرضا: امام رضا علیه السلام فرموده است: غسل میّت مانند غسلی است که زندگان برای پاک شدن از جنابت انجام می­دهند، جز

ص: 288


1- . أمالی الصدوق: 323
2- . ثواب الأعمال: 177 و 178
3- . المقنع: 19، الهدایة 24
4- . الکافی 3: 164، التهذیب 1: 127
5- . الفقیه 1: 85
6- ، 111 از چاپ نجف . قرب الأسناد: 85 از چاپ سنگی

مِنْ أَنْ یَبْعَثَ الْأَشْیَاءَ بِیَدِهِ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَلَکَیْنِ (1)

خَلَّاقَیْنِ فَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقاً أَمَرَ أُولَئِکَ الْخَلَّاقِینَ فَأَخَذُوا مِنَ التُّرْبَةِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ- مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری (2) فَعَجَنُوهَا بِالنُّطْفَةِ الْمُسَکَّنَةِ فِی الرَّحِمِ فَإِذَا عُجِنَتِ النُّطْفَةُ بِالتُّرْبَةِ قَالا یَا رَبِّ مَا تَخْلُقُ قَالَ فَیُوحِی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَا یُرِیدُ مِنْ ذَلِکَ ذَکَراً أَوْ أُنْثَی مُؤْمِناً أَوْ کَافِراً أَسْوَدَ أَوْ أَبْیَضَ شَقِیّاً أَوْ سَعِیداً فَإِنْ مَاتَ سَالَتْ مِنْهُ تِلْکَ النُّطْفَةُ بِعَیْنِهَا لَا غَیْرُهَا فَمِنْ ثَمَّ صَارَ الْمَیِّتُ یُغَسَّلُ غُسْلَ الْجَنَابَةِ(3).

بیان

قال الوالد قدس الله روحه لا یستبعد أن یکون النطفة أو بعضها محفوظة أو المراد بالنطفة الروح الحیوانی و المراد أنه لما خرج منه صار نجسا فیجب تطهیره بالغسل أو أنه لما کان إنسانا بالروح النفیسة اللطیفة فلما فارقت البدن وجب تدارکه بالغسل حتی یصیر قابلا للصلاة علیه و قربه من رحمة الله.

أقول

الأظهر أن المراد أن الماء الغلیظ الذی یخرج من عینه لما کان شبیها بالنطفة فلذا یغسل غسل الجنابة(4)

و قد مضی بعض الأخبار فی باب علل

ص: 286


1- 1. الملائکة خ ل.
2- 2. طه: 55.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 284.
4- 4. أما فی یومنا هذا فقد ظهر بالابحاث العلمیة بل و رئی بالمکبرات أن المنی الذی یدفقه الرجل فی کل مرة من جنابته مرکب من ملایین نطفة ذات حیاة تسمی کل واحدة منها عند الاصطلاح الجدید اسپرماتوزئید و أمّا المرأة فلیس فی منیها شی ء من هذه النطف و لا من غیر جنسها، و الذی تدفقه المرأة حین وصالها انما هو مائع غلیظ کالمنی الذی یدفقه الرجل العقیم من دون أن یکون فیها نطفة ذات حیاة، و لکن المرأة تجود بیضتاها فی کل شهر متناوبا بنطفة واحدة تسمی فی اصطلاحهم اول لیس فی داخل غشائها الا ماء الحیاة التی سموها پروتوپلاسم و هی التی تلاقیها نطفة واحدة من ملایین نطف الموجودة فی منی الرجل فیخلق من لقاحهما و اجتماعهما علقة صغیرة تکون أصل الجنین. فشخصیة الجنین و حقیقة نفسیته من النطفة التی یدفقها الرجل و ادامة حیاته ممّا فی نطفة المرأة من ماء الحیاة، و الی ذلک تشیر قوله تعالی« أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی * ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی * فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی» القیامة: 37- 39. و هی التی تسمی فی الآیات و الروایات بالنفس، فإذا نام الإنسان قبضها اللّه و توفاها عاریة ناقصة، ثمّ إذا مات قبضها و توفاها کاملة بتة. و إلیه یشیر قوله تعالی« اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْری إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»، الزمر: 32. فکما أن الجنابة تحصل بخروج واحدة من تلک الانفس الکثیرة عند الجماع و الاحتلام مثلا، کذلک تحصل بخروج نفسه عند الموت الا أن الحی یغتسل من جنابته بنفسه، و المیت یغسله ولیه المسلم.

اینکه غسل جنابت یک­ بار و غسل میّت سه ­بار انجام می­پذیرد و هر یک دارای ویژگیهای خاصّ خود هستند، غسل میّت به این ترتیب است که در ابتدا دست­ها را سه ­بار تا نصف دو آرنج (ساعد) می­شویی، سپس فرج (شرمگاه)، سر، طرف راست و طرف چپ را سه ­بار با آب و سدر می­شویی، آن­گاه یک بار دیگر جسد میّت را به همین ترتیب با آب و کافور می­شویی، و بار سوّم نیز جسد را به شیوه دو بار قبل و با آب خالص می­شویی و به این ترتیب غسل سه بار تکرار می­شود، و هر بار پانزده پیمانه آب بر میّت ریخته می­شود، و اگر غسل را از دو سمت راست و چپ بدن میّت و از سر به سوی پاها آغاز نمودی، آب را یک باره و بدون بریدگی بر آن­ها جاری می­سازی.

پس اگر ظرف آب بزرگ ولی آب اندک بود، در مرحله نخست آب را یک بار بر دستها، یک بار بر فرج، یک بار بر سر، یک بار بر طرف راست و یک بار طرف چپ جاری می­سازی به این ترتیب که آب بدون بریدگی و یکباره از ابتدای یک طرف بدن تا پاها جاری شود، سپس این اعمال را در سایر مراحل غسل انجام می­دهی، بنابراین غسل هر عضو یک بار و به شیوه­ای که شرح دادیم انجام می­پذیرد، و غسل دهنده باید پوششی (پارچه­ای) به دست داشته باشد و میّت را از پَسِ یک لباس غسل دهد و یا عورت او را با یک تکّه پارچه بپوشاند.(1)

روایت9.

امام رضا علیه السلام در مکانی دیگر فرموده است: قبل از اینکه لباس میّت را درآوری او را بر جایگاه شستشو قرار داده، یا در صورت درآوردن لباس، عورت او را با تکّه پارچه­ای بپوشان، سپس مفاصل او را مالش ده، و آن­گاه او را به حالت نشسته قرار داده و شکمش را به آرامی فشار ده و در حالی که شکمش را می­شویی بگو: «اللَّهُمَّ إِنِّی سَلَکْتُ حُبَّ مُحَمَّدٍ ص فِی بَطْنِهِ فَاسْلُکْ بِهِ سَبِیلَ رَحْمَتِکَ» {خداوندا، من حُبّ محمّد صلّی الله علیه و آله را به درون او وارد ساختم، پس او را در طریق رحمت خویش وارد ساز}، و میّت رو به قبله قرار داده می­شود و نزدیک­ترین شخص به او یا کسی ­که ولیّ میّت مأمورش ساخته باشد میّت را غسل می­دهد، هنگام غسل دادن کف پاهای میّت را در حالی که بر جایگاه شستشو خوابانده شده است به سوی قبله قرار می­دهی و لباس را از تنش در می­آوری و یا درآوردن لباس را تا زمانی که غسل به پایان می­رسد به تأخیر می­اندازی تا عورتش پوشیده بماند.

و اگر میّت لباسی به تن نداشته باشد، تکّه پارچه­ای را برای پوشیده ماندن عورتش بر آن قرار می­دهی و تا جایی که می­توانی انگشتان و مفاصل میّت را به آرامی مالش می­دهی، و اگر انجام این کار برای تو مشکل است آن را رها ساز، و غسل را از دو کف دست میّت آغاز می­کنی، سپس او را از آنچه از شکمش خارج شده است پاک می­گردانی؛ غسل دهنده پوششی (پارچه­ای) را به دست خود می­پیچد و شخصی دیگر آب را از بالای ناف بر میّت جاری می­سازد، آن­گاه او را به پهلو می­خوابانی.

اگر توانایی داشته باشی (بهتر است) میّت را از پَسِ لباسش غسل دهی، به این ترتیب که دست را به زیر لباس وارد می­کنی

ص: 289


1- . فقه الرضا: 17

الأغسال.

«5»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ (1)، وَ مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ أَبِی مَسْرُوقٍ النَّهْدِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْکَافِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: أَیُّمَا مُؤْمِنٍ غَسَّلَ مُؤْمِناً فَقَالَ إِذَا قَلَّبَهُ اللَّهُمَّ هَذَا بَدَنُ عَبْدِکَ الْمُؤْمِنِ وَ قَدْ أَخْرَجْتَ رُوحَهُ مِنْهُ وَ فَرَّقْتَ بَیْنَهُمَا فَعَفْوَکَ عَفْوَکَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَ سَنَةٍ إِلَّا الْکَبَائِرَ(2).

بیان

الضمیر فی له راجع إلی الغاسل و إرجاعه إلی المیت بعید و سنة بالفتح و التخفیف و ربما یقرأ بالکسر و التشدید أی عمره و هو مخالف للظاهر و المضبوط فی النسخ.

«6»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: مَنْ غَسَّلَ مَیِّتاً مُؤْمِناً فَأَدَّی

ص: 287


1- 1. ثواب الأعمال ص 177.
2- 2. أمالی الصدوق ص 322.

و شرمگاه او را از پیش و پس با سه پیمانه آب می­شویی، و در حالی که آب را پیوسته بر میّت جاری می­سازی سر و ریش او را با کف سدر می­شویی و سه پیمانه آب را بر آن جاری می­سازی، و اگر برای تو دشوار است او را به حالت نشسته قرار نده، سپس میّت را به روی سمت چپش برگردان تا سمت راست برای تو آشکار شود و دست راستش را تا جایی که می­رسد بر روی پهلوی راستش دراز کن و سه پیمانه آب را از سر تا پاهایش بر او جاری ساز، و هنگامی که به کفل میّت رسیدی آب بیشتری بر او جاری ساز و برحذر باش از اینکه شستن آن را ترک نمایی، سپس میّت را به روی سمت راستش برگردان تا سمت چپ برای تو آشکار شود، آن­گاه دست چپش را روی پهلوی چپ قرار ده و سه پیمانه آب را از سر تا پاهایش بر او جاری ساز، و آب را پیوسته و بدون بریدگی بر او جاری ساز، سپس میّت را به پشت برگردان و شکمش را به آرامی مسح کن و یک بار دیگر آن را با آب و مقداری کافور بشوی، و مانند مرحله نخست مقداری ماده خوشبو کننده را در آب و کافور قرار ده، آن­گاه ظرفهایی که در آن­ها آب قرار دارد را تکان ده و بار سوّم میّت را با آب خالص بشوی، امّا بار سوّم شکمش را مسح نکن و هنگام غسل دادن بگو: «عَفْوَکَ عَفْوَکَ»"خداوندا، او را ببخش، او را ببخش"، به راستی که اگر غسل دهنده چنین بگوید خداوند از گناهانش در می­گذرد.

و بر توست که هنگام غسل دادن امانت را رعایت نمایی، چرا ­که از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کسی میّت را غسل دهد و امانت را رعایت کند، گناهانش بخشیده می­شود، پرسیده شد: چگونه امانت را رعایت ­کند؟ امام فرمود: آنچه را مشاهده کرده است بازگو نکند.

هنگامی­که از غسل سوّم فارغ گشتی، دستهایت را از دو آرنج (ساعد) تا کناره­های انگشانت بشوی و لباسی را بر روی میّت قرار ده تا به وسیله آن آب روی بدنش خشک شود، و جایز نیست آبی که پس از غسل دادن میّت بر بدن او جاری می­شود وارد مستراح شود، ولی جایز است وارد کانال­هایی شود که در آن­ها بول نمی­کنند، همچنین جایز است این آب وارد چاله یا گودال شود .

هنگام غسل ناخن­های میّت را نچین و موی سبیل و سر او را کوتاه نکن، و اگر قسمتی از پوست او هنگام غسل کنده شد آن را همراه او در کفنش قرار ده، و برای غسل دادن میّت آب را گرم نکن مگر اینکه آب خیلی سرد باشد، پس میّت را بازدار از آنچه خود را از آن باز می­داری، و مواظب باش که آب خیلی داغ نباشد بلکه باید ولرم باشد.

امام علیه السلام در ادامه فرموده است: اشکالی ندارد که میّت را در فضای آزاد غسل دهی، هر چند اگر او را با چیزی بپوشانی نزد من پسندیده­تر است، و اگر

ص: 290

فِیهِ الْأَمَانَةَ غُفِرَ لَهُ قِیلَ وَ کَیْفَ یُؤَدِّی فِیهِ الْأَمَانَةَ قَالَ لَا یُخْبِرُ بِمَا یَرَی (1).

ثواب الأعمال، عن محمد بن علی ماجیلویه عن علی بن إبراهیم: مثله (2) المقنع و الهدایة، مرسلا: مثله (3)

بیان

الروایة هکذا فی الکافی و التهذیب (4) أیضا و زاد فی الفقیه (5)

و حده إلی أن یدفن المیت و کأنها من الصدوق أو أخذها من خبر آخر و علی تقدیره یحتمل التشدید أی حد الإخفاء إلی الدفن أو حد الرؤیة أی ینبغی أن لا یخبر بکل ما رآه منه إلی الدفن من العیوب و الأمور التی توجب شینه و یحتمل التخفیف أیضا أی کلما کان من عیوبه مستورا و رآه وحده و لم یره معه غیره سواء کان حال الغسل أو قبله بأن کان مشهورا به فأما ما کان کذلک فإن ذکره لا ینافی الأمانة.

«7»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَیِّتِ یُغْسَّلُ فِی الْفَضَاءِ قَالَ لَا بَأْسَ وَ إِنْ سَتَرْتَهُ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَیَ (6).

بیان

و إن سترته أی من السماء بأن یکون تحت سقف أو خیمة کما فهمه الأصحاب أو سترت عورته أو جسده بثوب و الأول أظهر قال فی الذکری استحباب غسله تحت سقف اتفاق علمائنا و قال المحقق فی المعتبر و لعل الحکمة کراهة أن یقابل السماء بعورته.

«8»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: وَ غُسْلُ الْمَیِّتِ مِثْلُ غُسْلِ الْحَیِّ مِنَ الْجَنَابَةِ إِلَّا

ص: 288


1- 1. أمالی الصدوق ص 323.
2- 2. ثواب الأعمال: 177 و 178.
3- 3. المقنع 19، الهدایة: 24 ط الإسلامیة.
4- 4. الکافی ج 3 ص 164، التهذیب ج 1 ص 127.
5- 5. الفقیه ج 1 ص 85 ط نجف.
6- 6. قرب الإسناد ص 85 ط حجر ص 111 ط نجف.

گروهی از مخالفان هنگام غسل حضور داشتند، سعی کن میّت را مانند غسل دادن یک مؤمن غسل دهی و جریده را از ایشان مخفی کن، اگر بعد از اتمام غسل چیزی از بدن میّت خارج شد لازم نیست غسل را دوباره تکرار کنی، ولی تا زمانی که میّت را در قبر قرار می­دهی، هر چیزی که از بدن او خارج شده و به کفن اصابت می­کند را بشوی، و اگر در قبر چیزی از بدن میّت خارج شود و به کفن اصابت کند، ضرورتی ندارد که کفن شسته شود، ولی قسمتی از کفن که به مایع خارج شده از بدن میّت آلوده شده است را بریده و جدا می­سازی و قسمت دیگری از کفن را به جای قسمت بریده شده قرار می­دهی. اگر در حالی که جُنب هستی قصد غسل دادن میّت نمودی، برای نماز گزاردن وضو بگیر و سپس او را غسل ده، و اگر خواستی بعد از غسل دادن میّت و قبل از اینکه خود غسل کنی با همسرت همبستر شوی، ابتدا وضو بگیر و بعداً همبستر شو.

اگر میّتی در میان مردان مسیحی و زنان مسلمان وفات نمود، مردان مسیحی بعد از آنکه خود غسل نمودند آن میّت را غسل می­دهند؛ و اگر میّت متعلق به زنی مسلمان باشد که در میان مردان مسلمان و زنان مسیحی وفات نموده است، زنان مسیحی بعد از آنکه خود غسل نمودند او را غسل می­دهند.

امّا اگر میّت متعلّق به شخصی باشد که مبتلا به آبله بوده و یا بر اثر سوختگی وفات نموده باشد و بیم آن داشته باشی که اگر آن را مسح کنی قسمتی از پوستش کنده می­شود، او را لمس نکن ولی بر او آب بریز، و اگر قسمتی از پوستش کنده شد آن را همراه او در کفن هایش قرار ده، همچنین اگر میّت متعلّق به شخصی باشد که در حال احرام قرار دارد او را غسل داده و صورتش را می­پوشانی، و اعمالی که در مورد شخص غیر مُحرِم انجام می­دهی را در مورد او نیز انجام می­دهی، جز اینکه کافور به او نزدیک گردانده نمی­شود.(1)

توضیح

جعفیّ در الدروس گفته است: مستحبّ است که دست های میّت سه بار تا نصف آرنج (ساعد) شسته شود، و محققّ در المعتبر گفته است: غسل میّت با شستن دستها قبل از سرش آغاز می­گردد و سپس سرش شسته می­شود، و قسمت راست قبل از قسمت چپ شسته می­شود، و هر عضو در هر مرحله از غسل سه بار شسته می­شود، این نظر جمهور فقهای ماست، امّا در احادیث روایت شده است که فَرج سه مرتبه شسته می­شود، و در برخی از احادیث چنین روایت شده که فرج با آب سدر و چوبک (اشنان) شسته می­شود، و بیشتر افراد آن را در مستحبّات ذکر کردند، امّا نظر اجماع فقها را در این باره نقل کرده­اند که پاک کردن نجاست عارض شده بر بدن میّت قبل از غسل واجب است. سپس نظر مشهور در بین فقها این است که غسل دادن سه باره میّت با سدر، کافور و آب خالص واجب است، و از سلّار حکایت شده است که غسل یک بار و به وسیله آب خالص واجب می­باشد، ولی رأی نخست صحیح­تر به نظر می­رسد، همچنین نظر مشهورتر وجوب داشتن نیّت برای غسل دادن میّت است، ولی از مرتضی عدم وجوب نیّت حکایت شده است، و اینکه این غسل به منظور از بین بردن

ص: 291


1- . فقه الرضا: 21

أَنَّ غُسْلَ الْحَیِّ مَرَّةٌ وَاحِدَةٌ بِتِلْکَ الصِّفَاتِ وَ غُسْلَ الْمَیِّتِ ثَلَاثُ مَرَّاتٍ عَلَی تِلْکَ الصِّفَاتِ تَبْتَدِئُ بِغَسْلِ الْیَدَیْنِ إِلَی نِصْفِ الْمِرْفَقَیْنِ ثَلَاثاً ثَلَاثاً ثُمَّ الْفَرْجِ ثَلَاثاً ثُمَّ الرَّأْسِ ثَلَاثاً ثُمَّ الْجَانِبِ الْأَیْمَنِ ثَلَاثاً ثُمَّ الْجَانِبِ الْأَیْسَرِ ثَلَاثاً بِالْمَاءِ وَ السِّدْرِ ثُمَّ تُغَسِّلُهُ مَرَّةً أُخْرَی بِالْمَاءِ وَ الْکَافُورِ عَلَی هَذِهِ الصِّفَةِ ثُمَّ بِالْمَاءِ الْقَرَاحِ مَرَّةً ثَالِثَةً فَیَکُونُ الْغُسْلُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ کُلُّ مَرَّةٍ خَمْسَ عَشْرَةَ صَبَّةً وَ لَا تَقْطَعِ الْمَاءَ إِذَا ابْتَدَأْتَ بِالْجَانِبَیْنِ مِنَ الرَّأْسِ إِلَی الْقَدَمَیْنِ فَإِنْ کَانَ الْإِنَاءُ یَکْبُرُ عَنْ ذَلِکَ وَ کَانَ الْمَاءُ قَلِیلًا صَبَبْتَ فِی الْأَوَّلِ مَرَّةً وَاحِدَةً عَلَی الْیَدَیْنِ وَ مَرَّةً عَلَی الْفَرْجِ وَ مَرَّةً عَلَی الرَّأْسِ وَ مَرَّةً عَلَی الْجَنْبِ الْأَیْمَنِ وَ مَرَّةً عَلَی الْجَنْبِ الْأَیْسَرِ بِإِفَاضَةٍ لَا یُقْطَعُ الْمَاءُ مِنْ أَوَّلِ الْجَانِبَیْنِ إِلَی الْقَدَمَیْنِ ثُمَّ عَمِلْتَ ذَلِکَ فِی سَائِرِ الْغُسْلِ فَیَکُونُ غَسْلُ کُلِّ عُضْوٍ مَرَّةً وَاحِدَةً عَلَی مَا وَصَفْنَاهُ وَ یَکُونُ الْغَاسِلُ عَلَی یَدَیْهِ خِرْقَةً وَ یُغَسَّلُ الْمَیِّتُ مِنْ وَرَاءِ ثَوْبٍ أَوْ یَسْتُرُ عَوْرَتَهُ بِخِرْقَةٍ(1).

«9»

وَ قَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ: ثُمَّ ضَعْهُ عَلَی مُغْتَسَلِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَنْزِعَ قَمِیصَهُ أَوْ تَضَعَ عَلَی فَرْجِهِ خِرْقَةً وَ لَیِّنْ مَفَاصِلَهُ ثُمَّ تُقْعِدُهُ فَتَغْمِزُ بَطْنَهُ غَمْزاً رَفِیقاً وَ تَقُولُ وَ أَنْتَ تَمْسَحُهُ اللَّهُمَّ إِنِّی سَلَکْتُ حُبَّ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فِی بَطْنِهِ فَاسْلُکْ بِهِ سَبِیلَ رَحْمَتِکَ وَ یَکُونُ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ یُغَسِّلُهُ أَوْلَی النَّاسِ بِهِ أَوْ مَنْ یَأْمُرُهُ الْوَلِیُّ بِذَلِکَ وَ تَجْعَلُ بَاطِنَ رِجْلَیْهِ إِلَی الْقِبْلَةِ وَ هُوَ عَلَی الْمُغْتَسَلِ وَ تَنْزِعُ قَمِیصَهُ مِنْ تَحْتِهِ أَوْ تَتْرُکُهُ عَلَیْهِ إِلَی أَنْ تَفْرُغَ مِنْ غُسْلِهِ لِتَسْتُرَ بِهِ عَوْرَتَهُ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِ الْقَمِیصُ أَلْقَیْتَ عَلَی عَوْرَتِهِ شَیْئاً مِمَّا تَسْتُرُ بِهِ عَوْرَتَهُ وَ تُلَیِّنُ أَصَابِعَهُ وَ مَفَاصِلَهُ مَا قَدَرْتَ بِالرِّفْقِ وَ إِنْ کَانَ یَصْعُبُ عَلَیْکَ فَدَعْهَا وَ تَبْدَأُ بِغَسْلِ کَفَّیْهِ ثُمَّ تُطَهِّرُ مَا خَرَجَ مِنْ بَطْنِهِ وَ یَلُفُّ غَاسِلُهُ عَلَی یَدَیْهِ خِرْقَةً وَ یَصُبُّ غَیْرُهُ الْمَاءَ مِنْ فَوْقِ سُرَّتِهِ ثُمَّ تُضْجِعُهُ.

وَ یَکُونُ غُسْلُهُ مِنْ وَرَاءِ ثَوْبِهِ إِنِ اسْتَطَعْتَ ذَلِکَ وَ تُدْخِلُ یَدَکَ تَحْتَ الثَّوْبِ وَ تَغْسِلُ

ص: 289


1- 1. فقه الرضا ص 17.

پلیدی و ناپاکی است، و در المعتبر در مورد اینکه آیا قبل از انجام هر مرحله از مراحل سه­گانه غسل یک نیّت جداگانه لازم است و یا یک نیّت واحد برای هر سه مرحله کفایت می­کند دو نظر مطرح شده است که نظر احوط تقدیم نیّت مجموع غسل­های سه­گانه همراه با تخصیص نیّت برای انجام غسل با سدر است، سپس به منظور انجام غسل با کافور و آب خالص نیّت تجدید می­شود.

در مورد این مسأله که آیا غسل دهنده حقیقی کسی است که آب را بر بدن میّت جاری می­سازد یا کسی که او را زیر و رو می­کند نیز اختلاف نظر وجود دارد، ولی نظر مشهورتر این است که غسل دهنده حقیقی کسی است که آب را بر بدن میّت جاری می­سازد، و فائده در نیّت و امور دیگر آشکار می­گردد، و احوط آن است که جاری سازنده آب و زیر رو کنده جسد هر دو نیّتِ انجام غسل کنند.

سپس نظر مشهور بر این است که رعایت ترتیب در اجرای غسل­های سه­گانه واجب می­باشد، شهید در الذکری اجماع نظر فقها بر این نکته را حکایت کرده است، همچنین به نظر مشهور رعایت ترتیب در بین این سه غسل­ نیز واجب می­باشد، ولی از ابن حمزه نقل شده که رعایت ترتیب مستحبّ است، گروهی از فقها نیز در مورد غسل میّت بر این باورند که جاری ساختن یک­ باره آب بر میّت و اجرای غسل ارتماسی کفایت می­کند، ولی در این نظر اشکال وجود دارد، و نظر مشهور بر این است که در مورد سدر و کافور محقق شدن مسمّی کفایت می­کند، ولی از شیخ مفید نقل شده که اندازه کافور باید یک رطل (تقریباً دو و نیم کیلو گرم) باشد، از ابن بّراج نیز نقل شده که اندازه سدر باید یک ونیم رطل باشد، از برخی دیگر از فقها نیز در نظر گرفتن هفت ورقه سدر نقل شده است، ولی نظر صحیح آن است که به حصول مسمّای سدر و کافور کفایت شود به این ترتیب که کافی است اسم آب سدر یا آب کافور بر آن­ها اطلاق شود، در پاسخ به این سؤال که آیا سدر باید آسیاب شده باشد یا در آب حل شود دو نظر وجود دارد، ولی پاسخ صحیح آن است که سدر باید در آب حل شود، و اگر مخلوط اندک باشد و اسم آب سدر بر آن صدق نکند جایز نیست که میّت با

آن غسل داده شود.

همچنین در مورد جواز غسل دادن میّت با آبی که با محلول سدر از مطلق بودن خارج می شود دو نظر وجود دارد، ولی از ظاهر اغلب احادیث چنین برمی­آید که این امر جایز است. شهید در الذکری اتفاق نظر فقها بر جایز بودن مالیدن کف سدر بر میّت را نقل کرده است و این امر تأیید کننده جواز است. و در مورد اینکه آیا فقط مطلق بودن آب خالصی که در غسل دادن میّت از آن استفاده می­شود کافی است اگر چه مقداری سدر و کافور نیز در آن وجو داشته باشد، یا اینکه آب خالص حتما ًباید از این دو خالی باشد و یا اینکه آب خالص باید از هر چیزی حتی خاک نیز خالی باشد، اقوالی وجود دارد، و شاید نظر وسط (خالی بودن آب از سدر و کافور) قوی­تر باشد، و در صورت نبودن سدر و کافور، یکبار شستن محتمل است و سه بار و دو بار احوط است.

در رجحان داشتن این امر که غسل دهنده هنگام شستن فَرج میّت تکّه پارچه­ای را به دست خود ببندد، هیچ اختلاف نظری در بین فقها وجود ندارد، شهید در الذکری در پاسخ این سؤال که آیا پیچیدن پارچه به دست هنگام غسل فرج واجب می­باشد گفته است: امکان وجوب آن وجود دارد، چرا که لمس نمودن مانند نگاه انداختن است بلکه (حرمت آن) قوی­تر است، و از این جاست که حرمت مصاهره(محرمیت به واسطه ازدواج)، بدون نگاه کردن نشر می­شود، امّا استفاده از پارچه هنگام شستن سایر قسمت­های بدن میّت واجب نیست، ولی آیا مستحبّ است؟ از کلام امام صادق علیه السلام این نکته برداشت می­شود؛ همچنین این سؤال مطرح است که آیا در آوردن

ص: 292

قُبُلَهُ وَ دُبُرَهُ بِثَلَاثِ حُمَیْدِیَّاتٍ (1) وَ لَا تَقْطَعِ الْمَاءَ عَنْهُ ثُمَّ تَغْسِلُ رَأْسَهُ وَ لِحْیَتَهُ بِرَغْوَةِ السِّدْرِ وَ تُتْبِعُهُ بِثَلَاثِ حُمَیْدِیَّاتٍ وَ لَا تُقْعِدُهُ إِنْ صَعُبَ عَلَیْکَ ثُمَّ اقْلِبْهُ عَلَی جَنْبِهِ الْأَیْسَرِ لِیَبْدُوَ لَکَ الْأَیْمَنُ وَ مُدَّ یَدَهُ الْیُمْنَی عَلَی جَنْبِهِ الْأَیْمَنِ إِلَی حَیْثُ یَبْلُغُ ثُمَّ اغْسِلْهُ بِثَلَاثِ حُمَیْدِیَّاتٍ مِنْ قَرْنِهِ إِلَی قَدَمِهِ فَإِذَا بَلَغْتَ وَرِکَهُ فَأَکْثِرْ مِنْ صَبِّ الْمَاءِ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَتْرُکَهُ ثُمَّ اقْلِبْهُ إِلَی جَنْبِهِ الْأَیْمَنِ لِیَبْدُوَ لَکَ الْأَیْسَرُ وَ ضَعْ بِیَدِکَ الْیُسْرَی (2) عَلَی جَنْبِهِ الْأَیْسَرِ وَ اغْسِلْهُ بِثَلَاثِ حُمَیْدِیَّاتٍ مِنْ قَرْنِهِ إِلَی قَدَمِهِ وَ لَا تَقْطَعِ الْمَاءَ عَنْهُ ثُمَّ اقْلِبْهُ إِلَی ظَهْرِهِ وَ امْسَحْ بَطْنَهُ مَسْحاً رَفِیقاً وَ اغْسِلْهُ مَرَّةً أُخْرَی بِمَاءٍ وَ شَیْ ءٍ مِنَ الْکَافُورِ وَ اطْرَحْ فِیهِ شَیْئاً مِنَ الْحَنُوطِ مِثْلَ غُسْلِهِ الْأَوَّلِ ثُمَّ خَضْخِضِ الْأَوَانِیَ الَّتِی فِیهَا الْمَاءُ وَ اغْسِلْهُ الثَّالِثَةَ بِمَاءٍ قَرَاحٍ وَ لَا تَمْسَحْ بَطْنَهُ فِی ثَالِثَةٍ وَ قُلْ وَ أَنْتَ تُغَسِّلُهُ عَفْوَکَ عَفْوَکَ فَإِنَّهُ مَنْ قَالَهَا عَفَا اللَّهُ عَنْهُ.

وَ عَلَیْکَ بِأَدَاءِ الْأَمَانَةِ فَإِنَّهُ رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ مَنْ غَسَّلَ مَیِّتاً مُؤْمِناً فَأَدَّی إِلَیْهِ الْأَمَانَةَ غُفِرَ لَهُ قِیلَ وَ کَیْفَ یُؤَدِّی الْأَمَانَةَ قَالَ لَا یُخْبِرُ بِمَا یَرَی فَإِذَا فَرَغْتَ مِنَ الْغَسْلَةِ الثَّالِثَةِ فَاغْسِلْ یَدَیْکَ مِنَ الْمِرْفَقَیْنِ إِلَی أَطْرَافِ أَصَابِعِکَ وَ أَلْقِ عَلَیْهِ ثَوْباً یُنْشَفُ بِهِ الْمَاءُ عَنْهُ وَ لَا یَجُوزُ أَنْ یَدْخُلَ الْمَاءُ مَا یَنْصَبُّ عَنِ الْمَیِّتِ مِنْ غُسْلِهِ فِی کَنِیفٍ وَ لَکِنْ یَجُوزُ أَنْ یَدْخُلَ فِی بَلَالِیعَ لَا یُبَالُ فِیهَا أَوْ فِی حَفِیرَةٍ وَ لَا تُقَلِّمَنَّ أَظَافِیرَهُ وَ لَا تَقُصَّ شَارِبَهُ وَ لَا شَیْئاً مِنْ شَعْرِهِ فَإِنْ سَقَطَ مِنْهُ شَیْ ءٌ مِنْ جِلْدِهِ فَاجْعَلْهُ مَعَهُ فِی أَکْفَانِهِ وَ لَا تُسْخِنْ لَهُ مَاءً إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَاءً بَارِداً جِدّاً فَتُوَقِّی الْمَیِّتَ مِمَّا تُوَقِّی مِنْهُ نَفْسَکَ وَ لَا یَکُونُ الْمَاءُ حَارّاً شَدِیداً وَ لْیَکُنْ فَاتِراً قَالَ وَ لَا بَأْسَ أَنْ تُغَسِّلَهُ فِی فَضَاءٍ وَ إِنْ سَتَرْتَ بِشَیْ ءٍ أَحَبُّ إِلَیَّ وَ إِنْ

ص: 290


1- 1. کان اناء کبیرا ینسب الی حمید، و لعله کان رجلا فخارا یصنع الاناء الکبیر، أو صانعا من الصناع.
2- 2. و مد یده الیسری خ ل.

لباس میّت و غسل دادن او به صورت عریان درحالی که عورتش پوشیده شده بهتر است یا غسل دادن او در حالی که لباس به تن دارد؟ از احادیث چنین برمی­آید که غسل دادن از پَسِ لباس بهتر است، و لباس نیز باید پاک و مطهّر باشد، هر چند آن­گونه که گروهی از فقها به آن تصریح کرده­اند لباس فشرده نشده و آب آن گرفته نمی­شود؛ محقق در المعتبر اجماع نظر فقها بر استحباب مالیدن و نرم کردن انگشتان میّت را نقل کره است، ولی از ابن ابی عقیل نقل کرده که این کار را ممنوع دانسته است، چر اکه در حدیث طلحة بن زید از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: مفصل­های میّت را فشار ندهید(1)؛ شیخ این توصیه امام را مربوط به زمان پس از غسل دانسته است.

محقق در المعتبر گفته است: قبل از دو غسلِ نخست شکم میّت مالش داده می­شود، مگر اینکه میّت زنی باردار باشد، و مقصود از مالش دادن، خارج ساختن چیزی است که امکان دارد در شکم او باقی مانده باشد، و هدف این کار این است که بعد از غسل چیزی از شکم میّت خارج نشود که باعث اذیت و آزار شود، ولی بنا به نظر اجماع فقها شکم میّت قبل از غسل سوّم مالش داده نمی­شود، همچنین نظر مشهور در میان فقها بر این است که میّت در هنگام غسل رو به­ قبله خوابانده شود، بلکه محقق در المعتبر گفته است: همه علما بر این نکته اتفاق نظر دارند. از ظاهر کلام شیخ در المبسوط نیز چنین برمی­آید که معتقد به وجوب خواباندن میت رو به قبله در هنگام غسل است، علّامه نیز در المنتهی این نظر را برگزیده است، و محقّق شیخ علی نیز آن را ترجیح داده است و این نظر احوط است.

امّا در مورد اینکه نزیک­ترین شخص به میّت او را غسل می­دهد، شیخ از امام صادق از پدرش از امام علی علیهم السلام حدیثی را به این مضمون روایت کره است(2)، بیشتر فقها (أَولی الناس: نزیک­ترین شخص) را به نزدیک­ترین شخص نسبت به ارث میّت تفسیر کرده­اند، یعنی: وارث میّت نسبت به غیر وارث از اولویّت بیشتری برای غسل دادن او برخوردار است، و برخی از فقهای معاصر گفته­اند: بعید نیست منظور از (أَولی الناس) کسی باشد که در میان مردم بیشترین علاقه و محبّت را نسبت به میّت داشته است.

می­گویم: همچنین ممکن است منظور از (أولی الناس) اولوّیت داشتن از جهت مذهب باشد.

اکثر فقها ذکر کرده­اند که مردان در هر مرتبه از مراتب ارث از اولویّت بیشتری نسبت به زنان در همان مرتبه برخوردار هستند و فرقی نمی­کند که میّت مرد باشد یا زن؛ همچنین ذکر کرده­اند که اگر میّت زن باشد، اولیای مذکر او نمی­توانند به صورت مستقیم نسبت به غسلش اقدام نمایند باید به همجنسش اذن دهد و غسل بدون آن صحیح نمی­باشد، و گفته شده که این حکم اختصاص به مردان دارد، امّا زنان نسبت به غسلِ زنان سزاوارتر هستند و فقها ذکر کرده­اند که شوهر نسبت به همسرش در تمامی احکام مربوط به میّت، از جمیع بستگان زن سزاوارتر است، و این نظر با استناد به روایت اسحاق است.(3)

آنچه امام علی علیه السلام در مورد کیفیّت غسل­های سه­گانه ذکر فرموده مطابق با مطالبی است که صدوق در

ص: 293


1- . الکافی 3: 156، التهذیب 1: 92
2- . التهذیب 1: 122، الفقیه 1: 86
3- . التهذیب 1: 93

حَضَرَکَ قَوْمٌ مُخَالِفُونَ فَاجْهَدْ أَنْ تُغَسِّلَهُ غُسْلَ الْمُؤْمِنِ وَ أَخْفِ عَنْهُمُ الْجَرِیدَةَ فَإِنْ خَرَجَ مِنْهُ شَیْ ءٌ بَعْدَ الْغُسْلِ فَلَا تُعِدْ غُسْلَهُ وَ لَکِنِ اغْسِلْ مَا أَصَابَ مِنَ الْکَفَنِ إِلَی أَنْ تَضَعَهُ فِی لَحْدِهِ فَإِنْ خَرَجَ مِنْهُ شَیْ ءٌ فِی لَحْدِهِ لَمْ تَغْسِلْ کَفَنَهُ وَ لَکِنْ قَرَضْتَ مِنْ کَفَنِهِ مَا أَصَابَ مِنَ الَّذِی خَرَجَ مِنْهُ وَ مَدَدْتَ أَحَدَ الثَّوْبَیْنِ عَلَی الْآخَرِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تُغَسِّلَ مَیِّتاً وَ أَنْتَ جُنُبٌ فَتَوَضَّأْ لِلصَّلَاةِ ثُمَّ اغْسِلْهُ فَإِذَا أَرَدْتَ الْجِمَاعَ بَعْدَ غَسْلِکَ الْمَیِّتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَغْتَسِلَ مِنْ غُسْلِهِ فَتَوَضَّأْ ثُمَّ جَامِعْ وَ إِنْ مَاتَ مَیِّتٌ بَیْنَ رِجَالٍ نَصَارَی وَ نِسْوَةٍ مُسْلِمَاتٍ غَسَّلَهُ الرِّجَالُ النَّصَارَی بَعْدَ مَا یَغْتَسِلُونَ وَ إِنْ کَانَ الْمَیِّتُ امْرَأَةً مُسْلِمَةً بَیْنَ رِجَالٍ مُسْلِمِینَ وَ نِسْوَةٍ نَصْرَانِیَّةٍ اغْتَسَلَتِ النَّصْرَانِیَّةُ وَ غَسَّلَتْهَا وَ إِنْ کَانَ الْمَیِّتُ مَجْدُوراً أَوْ مُحْتَرِقاً فَخَشِیتَ إِنْ مَسِسْتَهُ سَقَطَ مِنْ جُلُودِهِ شَیْ ءٌ فَلَا تَمَسَّهُ وَ لَکِنْ صُبَّ عَلَیْهِ الْمَاءَ صَبّاً فَإِنْ سَقَطَ مِنْهُ شَیْ ءٌ فَاجْمَعْهُ فِی أَکْفَانِهِ وَ إِذَا کَانَ الْمَیِّتُ مُحْرِماً غَسَّلْتَهُ وَ غَطَّیْتَ وَجْهَهُ وَ عَمِلْتَ بِهِ مَا عُمِلَ بِالْحَلَالِ إِلَّا أَنَّهُ لَا یُقَرَّبُ إِلَیْهِ کَافُورٌ(1).

تبیین

قال فی الدروس یستحب غسل یدی المیت إلی نصف الذراع ثلاثا و قال فی المعتبر یبدأ بغسل یدیه قبل رأسه ثم یغسل رأسه یبدأ بشقه الأیمن ثم الأیسر و یغسل کل عضو ثلاثا فی کل غسلة و هو مذهب فقهائنا أجمع و أما غسل الفرج ثلاثا فقد روی الأمر به فی الأخبار و فی بعضها بماء السدر و الحرض (2)

و ذکره الأکثر فی المستحبات لکن نقلوا الإجماع علی وجوب إزالة النجاسة العرضیة عن بدنه قبل الغسل.

ثم المشهور بین الأصحاب أنه یجب تغسیل المیت ثلاثا بالسدر و الکافور و القراح و حکی عن سلار أنه یجب مرة واحدة بالقراح و الأول أظهر و الأشهر وجوب النیة فیه و حکی عن المرتضی عدم الوجوب و أنه غسل لإزالة

ص: 291


1- 1. فقه الرضا: 21.
2- 2. الحرص بالضم: الأشنان.

الفقیه(1) ذکر کرده است، و شهید در الذکری گفته است: چنان که در حدیث و فتوای فقها ذکر شده مستحبّ است که در هر مرحله از مراحل غسل، غسل دستها و فَرج میّت از پیش و پَس، قبل از سایر اعضاء انجام پذیرد و بنا به نظر اجماع فقها در هر غسل، دست­ها، فَرج از پیش و پس، سر و دو طرف راست و چپ میّت سه بار غسل داده می­شود، جعفیّ بر این باور است که در هر مرحله از مراحل غسل، پانزده پیمانه آب بر روی پنج عضو مذکور به صورت پیوسته و بدون فاصله جاری می­شود، ابن جنید و شیخ نیز قائل به عدم قطع شدن جریان آب و جاری شدن آن تا شسته شدن کامل هر عضو هستند، و صدوق جاری ساختن سه ظرف بزرگ آب به اسم (حمیدیّة) بر بدن میّت در طول غسل را ذکر کرده است، و به همین سبب ابن بّراج برای مفهوم ظرف بزرگ از لفظ آفتابه حمیدیّ استفاده کرده است، پایان نقل قول.

سپس آگاه باش که نظر مشهور در میان فقها این است که شستن سر با کف سدر قبل از آغاز غسل با سدر مستحبّ می­باشد، این در حالی است که شستن سر با کف سدر جزئی از غسل با سدر محسوب نمی­شود، ولی از ظاهر بیشتر احادیث چنین برمی­آید که این شستن، جزئی از غسل واجب با سدر محسوب می­شود، (رغوة اللبن): کف روی شیر.

این فرموده اما علی علیه السلام: (من قرنه إلی قدمه) با عبارتی که در الفقیه ذکر شده موافق است و مانند برخی احادیث بر اعاده غسل دو طرف سر همراه با دو طرف بدن دلالت می­کند، مگر آن که تأویل شود به این که مراد از منتهای قرن(پیشانی) او یا قسمتی از پیشانی او، از باب مقدمه باشد یا از ابتدای قرن(پیشانی) او از روی استحباب باشد برای تمیزی بیشتر.

همچنین نظر مشهور در میان فقها کراهت نِشاندن میّت است، و شیخ در الخلاف اجماع گروه بر این نظر را نقل کرده است، هرچند تعدادی از احادیث امر به نشاندن میّت هنگام غسل را روایت کرده­اند، شیخ این مسأله را بر تقیّه حمل کرده است، و محقّق به سوی عمل به مضمون این احادیث متمایل شده است، (الخضخضة): حرکت دادن آب و امثال آن .

امّا شستن دست­های غسل دهنده پس از غسل، خشک کردن بدن میّت و سایر اعمالی که پس از آن ذکر شده است از جمله اموری هستند که صدوق رحمه الله نیز در الفقیه به آن­ها اشاره کرده است، و در المعتبر گفته است: مستحبّ است که غسل دهنده قبل از کفن کردن میّت غسل نماید یا وضو بگیرد آن­گونه که برای نماز وضو می­گیرد، شیخ این­گونه ذکر کرده است، هرچند غسل دهنده جایز است به شستن دست­ها تا دو ساعد خویش کفایت کند، همچنین مستحبّ است هنگامی ­که غسل دهنده از غسل دادن فارغ گشت، بدن میّت را با لباسی خشک نماید تا کفنش را خیس نکند، و کراهت دارد که آب استعمال شده پس از غسل وارد مستراح شود، ولی ریخته شدن آن به داخل (بالوعه)چاه یا کانال اشکالی ندارد، و از ظاهر الفقه آن­گونه در الفقیه نیز ذکر شده است چنین بر می­آید که وارد شدن آب استعمال شده پس از غسل به داخل چاه یا کانال حرام است و این امر حمل بر کراهت شده است.

نهی از چیدن ناخن­ها و کوتاه کردن موهای میّت نزد بیشتر فقها حمل بر کراهت می­شود، پس گفته­اند: تراشیدن موی سر و شرمگاه، شانه­زدن و آرایش موی سر و چیدن ناخن­های میّت مکروه است،

ص: 294


1- . الفقیه 1: 90 و 91

الخبث و تردد فی المعتبر و هل یعتبر فی کل منها نیة أم تکفی واحدة للجمیع قولان و الأحوط تقدیم نیة الجمیع مع تخصیص غسل السدر ثم تجدید النیة لخصوص غسل الکافور و القراح.

و اختلف أیضا فی أن الغاسل حقیقة هو الصاب أو المقلب و الأشهر الأول و تظهر الفائدة فی النیة و غیرها و الأحوط فی النیة إتیانهما جمیعا بها.

ثم المشهور وجوب الترتیب بین الغسلات و حکی فی الذکری علیه الإجماع و کذا الترتیب بین الأغسال المشهور وجوبه و حکی عن ابن حمزة الاستحباب و ذکر جماعة الاکتفاء بالارتماس هنا و فیه إشکال و المشهور أنه یکفی فی السدر و الکافور مسماه و یحکی عن المفید تقدیر السدر برطل و عن ابن البراج رطل و نصف و عن بعضهم اعتبار سبع ورقات و الظاهر الاکتفاء بالمسمی بحیث یطلق علیه أنه ماء سدر أو ماء کافور و هل یعتبر کون السدر مطحونا أو ممروسا فیه قولان أقربهما نعم و لو کان الخلیط قلیلا لا یصدق معه الاسم لم یجز.

و لو خرج بالخلیط عن الإطلاق ففی جواز التغسیل به قولان و ظاهر أکثر الأخبار الجواز و نقل فی الذکری اتفاق الأصحاب علی جواز ترغیة السدر و هو مؤید للجواز و هل المعتبر فی القراح مجرد کونه مطلقا و إن کان فیه شی ء من الخلیطین أو یشترط فیه الخلو عنهما أم یعتبر فیه الخلو عن کل شی ء حتی التراب فیه أقوال و لعل الأوسط أقوی و مع تعذر الخلیطین یحتمل الواحدة و الثلاث و الثانی أحوط.

و لا خلاف فی رجحان لف الغاسل خرقة علی یده عند غسل فرج المیت و قال فی الذکری و هل یجب یحتمل ذلک لأن المس کالنظر بل أقوی و من ثم ینشر حرمة المصاهرة دون النظر أما باقی بدنه فلا یجب فیها الخرقة قطعا و هل یستحب کلام الصادق علیه السلام یشعر به و هل الأفضل تجریده من

ص: 292

و ابن حمزه حکم به حرمت این امور داده است، و این مقتضای ظاهرِ نهی کردن است، شیخ نیز اجماع نظر فقها را بر این نکته ذکر کرده است که چیدن ناخن­ها و پاک کردن آن­ها از آلودگی با خلال، شانه کردن و آرایش موی محاسن میّت جایز نیست، و چه بسا که این کلام شیخ بر مؤکّد بودن کراهت حمل شود، امّا قرار دادن پوست یا سایر اعضای کنده شده از بدن میّت در داخل کفن از جمله اموری است که فقها بر آن اجماع نظر دارند، چنان­که در التذکرة به ذکر آن پرداخته است.

در المنتهی نقل شده است که جمهور فقها بر کراهت گرم کردن آب برای غسل دادن میّت اتفاق نظر دارند، و شیخ گفته است: اگر غسل دهنده از سرد بودن بیم داشته باشد، کراهت گرم کردن آن منتفی می­شود، و شیخ مفید گرم کردن آب را با استعمال لفظِ (اندکی) مقید گردانده و گفته است: آب اندکی گرم می­شود، و گروهی از فقها در قائل شدن به این استثناء از شیخ صدوق و شیخ مفید پیروی کرده­اند، همچنین شیخ صدوق و مفید حالت سرمای شدید را نیز به عنوان استثناء قرار داده­ اند، امّا از ظاهر کلام آن­ها چنین برمی­آید که این استثناء قائل شدن به خاطر رعایت حال میّت است نه غسل دهنده.

شیخ صدوق در الفقیه(1)

گوید: امام باقر علیه السلام فرموده است: برای غسل دادن میّت آب گرم نمی­شود، و در حدیث دیگری روایت شده است: مگر اینکه زمستانی سرد باشد، در آن صورت میّت را محافظت کن از آنچه خود را از آن محافظت می­کنی. پایان نقل قول؛ این روایت را جز در الفقه مشاهده نکرده­ام، و ممکن است روایت بر این نکته حمل شود که مقصود چنین باشد: از خویش و به تبع آن از میّت نیز محافظت کن، و معنا چنین نیست که در صورت استفاده از آب سرد در غسل دادن، میّت دچار آسیب می­شود و تو او را از این آسیب محافظت می­کنی.

اگر بعداز اتمام غسل نجاستی از بدن میّت خارج شود و به قسمتی از بدن اصابت کند، نظر مشهور این است که آن قسمت شسته می­شود و اعاده غسل واجب نیست، ولی ابن أبی عقیل قائل به وجوب اعاده غسل است.

و اگر نجاست خارج شده از بدن میّت به کفن اصابت کند، بیشتر فقها بر این باورند که در صورت گذاشته نشدن میّت در قبر، قسمت نجس کفن باید شسته و در صورت گذاشته شدن در قبر بریده شود، و از شیخ نقل شده است که وی قائل به وجوب بریدن قسمت نجس کفن به صورت مطلق می­باشد، برخی از احادیث نیز بر شستن مطلق و برخی دیگر بر بریدن مطلق قسمت نجس کفن دلالت می­کنند، و هیچ روایتی بر تفصیل دلالت نمی­کند مگر عبارتی که در الفقه ذکر شده است، و صدوق در الفقیه(2)

آن را نقل کرده و فقها از او پیروی کرده­اند و اشکالی در این موضوع وجود ندارد، چرا که در مسائل این چنینی قول به ترجیح داشتن کفایت می کند به دلیل جمع کردن میان احادیث. و چه بسا که حاصل این جمع، قول به مخیّر گرداندن باشد مطلقاً (چه قبل و چه بعد از قرار گرفتن در قبر).

این فرموده امام علیه السلام: (مددتَ أحد الثوبین) یعنی: بعد از بریدن قسمت نجس کفن تکّه دیگری از کفن را کشیده و بر روی قسمت بریده شده قرار می­دهی تا قسمتی از

ص: 295


1- . الفقیه 1: 86
2- . الفقیه 1: 92

القمیص و تغسیله عاریا مستور العورة أو تغسیله فی قمیصه الأظهر من الأخبار الثانی و ظاهرها طهارة القمیص و إن لم یعصر کما صرح به جماعة و نقل فی المعتبر الإجماع علی استحباب تلیین الأصابع و حکی عن ابن أبی عقیل القول بالمنع لقوله علیه السلام فی خبر(1)

طلحة بن زید و لا تغمز له مفصلا و نزله الشیخ علی ما بعد الغسل.

و قال فی المعتبر و یمسح بطنه أمام الغسلتین الأولیین إلا الحامل و المقصود بالمسح خروج ما لعله بقی مع المیت و إنما قصد ذلک لئلا یخرج بعد الغسل ما یؤذی و لا یمسح أمام الثالثة و هو إجماع فقهائنا و المشهور استحباب الاستقبال بالمیت حالة الغسل بل قال فی المعتبر إنه اتفاق أهل العلم و نقل عن ظاهر الشیخ فی المبسوط القول بالوجوب و اختاره فی المنتهی و رجحه المحقق الشیخ علی و هو أحوط.

و أما أنه یغسله أولی الناس به فقد رواه الشیخ عن الصادق عن أبیه عن علی علیهم السلام (2) و فسره الأکثر بالأولی بالمیراث أی الوارث أولی من غیر الوارث و قال بعض المتأخرین و لا یبعد أن یراد أشد الناس به علاقة.

أقول:

و یحتمل أن یکون المراد الأولویة من جهة المذهب.

و ذکر الأکثر أن الرجال فی کل مرتبة من مراتب الإرث أولی من النساء فی تلک المرتبة من غیر فرق بین أن یکون المیت رجلا أو امرأة و ذکروا أن المیت لو کان امرأة لا یمکن للولی الذکر مباشرة تغسیلها أذن للمماثل فلا یصح بدون ذلک و قیل باختصاص الحکم بالرجال و أما النساء فالنساء أولی بغسلهن و ذکروا أن الزوج أولی بزوجته من جمیع أقاربها فی کل أحکام المیت لروایة إسحاق (3).

و ما ذکره من کیفیة الأغسال الثلاثة مطابق لما ذکره الصدوق فی

ص: 293


1- 1. راجع الکافی ج 3 ص 156، التهذیب ج 1 ص 92.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 122، و رواه فی الفقیه ج 1 ص 86.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 93.

بدن که به سبب آن عریان شده را بپوشاند. شیخ صدوق در الفقیه(1)

دو حکم مطرح شده در این فرموده امام رضا علیه السلام: (و إذا أردتَ) تا (ثمّ جامع) را نقل کرده است، همچنین حدیثی که شهاب ابن عبد ربّه از امام صادق علیه السلام روایت کرده و در الکافی و التهذیب(2)

ذکر شده است بر این دو حکم دلالت می­کند، شهاب ابن عبد ربّه گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا کسی که جُنب است می­تواند میّتی را غسل دهد؟ و آیا کسی که میّتی را غسل داده می­تواند با همسرش همبستر شود سپس غسل نماید؟ امام فرمود: انجام هر دو مورد اشکالی ندارد، هنگامی ­که شخص جُنب است دستش را می­شوید و وضو می­گیرد و میّت را غسل می­دهد، و اگر میّتی را غسل داده است وضو می­گیرد و با همسرش همبستر می­گردد و سپس یک غسل او را برای پاک شدن از هر دو مورد کفایت می­کند.

آشکار است که ظاهر حدیث بر استحباب وضو گرفتن برای غسل دهنده میّت که جُنب است و همچنین برای غسل دهنده میّت که قبل از غسل مس میت کردن قصد همبستر شدن دارد، دلالت می­کند؛ عبارت نقل شده در الفقیه و الفقه نیز بر این نکته دلالت می­کند.

سیّد در المدارک در سیاق ذکر وضوهای مستحبّ گفته است: وضوی غسل دهنده میّت که قبل از به جا آوردن غسل مسّ قصد همبستر شدن دارد، وضوی غسل دهنده میّت که جُنب است و کسانی که بعد از او هستند از این حکم پیروی کرده اند؛ و میزان غفلتی که در این نظر وجود دارد پنهان نیست، همچنین بر جواز غسل داده شدن میّت به وسیله شخص جُنب دلالت می­کند، ولی جعفیّ آن­گونه که در الدّروس هم ذکر کرده است غسل داده شدن میّت به وسیله جُنب و حائض را ممنوع دانسته و گفته است: این عمل به ندرت صورت می­پذیرد.

امّا غسل داده شدن میّت مرد و زن مسلمان به وسیله مرد و زن مسیحی در صورت عدم حضورِ هم­ جنس مسلمان، موضوعی است که شیخ در الموثق از عمار روایت کرده است(3)

و شیخ صدوق و شیخ مفید و پیروان آن­ها از این حکم پیروی کرده­اند، شهید در الذکری گفته است: فقیهی را سراغ ندارم که مخالف این نظر باشد مگر محققّ در المعتبر که نتوانستن نیّت کردن برای کافر را به عنوان دلیل مطرح نموده است، هرچند در سند او ضعف وجود دارد. در پاسخ به این دلیل محقق گفته می­شود: نیّت در این حالت منع می­شود و به نیت کافر اکتفا می­شود مانند عتق، و ضعف سند با عمل - علما و فقها و پیروانشان - به روایت جبران می­شود و توقف در این حکم، دارای وجه است، زیرا بنابر قول مشهور، کافر نجس است، پس چگونه می­تواند به غیر خودش طهارت را برساند؟!پایان نقل قول. و آشکار است که این حکم (جواز غسل داده شدن میّت مسلمان توسط مسیحیان در صورت عدم وجود غسل دهنده مسلمان) طهارت اهل کتاب را تأیید می­کند.

این فرموده امام علی علیه السلام: (فلا تمسَّه) گمان وجوب مالش دادن بدن میّت را در حالت اختیار قوّت می­بخشد، آن­گونه که این حکم به ابن جنید نسب داده شده است، محقق در المعتبر گفته است: اگر بیم آن برود که پوست میّت بر اثر غسل دادن از هم پاشیده می­شود تیمّم داده می­شود، همچنین دست کشیدن

ص: 296


1- . الفقیه 1: 98
2- . الکافی 3: 250، التهذیب 1: 127
3- . التهذیب 1: 97

الفقیه (1)

و قال فی الذکری یستحب تقدیم غسل یدیه و فرجیه مع کل غسلة کما فی الخبر و فتوی الأصحاب و تثلیث غسل أعضائه کلها من الیدین و الفرجین و الرأس و الجنبین بالإجماع و حصرها الجعفی فی کل غسلة خمس عشرة صبة لا تنقطع و ابن الجنید و الشیخ قالا بعدم الانقطاع أیضا حتی یستوفی العضو و الصدوق ذکر ثلاث حمیدیات و کأنه إناء کبیر و لهذا مثل ابن البراج الإناء الکبیر بالإبریق الحمیدی انتهی.

ثم اعلم أن المشهور بین الأصحاب أن غسل رأسه أولا برغوة السدر مستحب قبل الشروع فی غسل السدر و لیس داخلا فیه و الظاهر من أکثر الأخبار أنه محسوب من غسل السدر الواجب و رغوة اللبن مثلثة زبده.

و قوله من قرنه إلی قدمه موافق لعبارة الفقیه و یدل کبعض الأخبار علی إعادة غسل شقی الرأس مع شقی البدن إلا أن یأول بأن المراد من منتهی قرنه أو بعض قرنه من باب المقدمة أو من أول قرنه استحبابا لزیادة التنظیف.

و المشهور بین الأصحاب کراهة إقعاد المیت و نقل الشیخ فی الخلاف إجماع الفرقة علیه و قد ورد الأمر بالإقعاد فی عدة روایات و حملها الشیخ علی التقیة و المحقق مال إلی العمل بمضمونها و الخضخضة تحریک الماء و نحوه.

و أما غسل الغاسل یدیه و تنشیف بدن المیت و سائر ما یأتی بعد ذلک ذکره الصدوق رحمه الله فی الفقیه و قال فی المعتبر یستحب أن یغتسل الغاسل أمام التکفین أو یتوضأ وضوء الصلاة ذکره الشیخ و إن اقتصر علی غسل یدیه إلی ذراعیه جاز و یستحب إذا فرغ الغاسل أن ینشف المیت بثوب لئلا یبل أکفانه و یکره إرسال ماء الغسل فی الکنیف و لا بأس بالبالوعة انتهی و ظاهر الفقه کالفقیه حرمة الأخیر و حمل علی الکراهة و أما النهی عن تقلیم الأظافیر و جز الشعر فهو محمول عند الأکثر علی الکراهیة فقالوا یکره حلق رأسه و عانته و تسریح لحیته و قلم أظفاره و حکم

ص: 294


1- 1. الفقیه ج 1 ص 90 و 91.

غسل دهنده بر بدن میّت مستحبّ است، ولی اگر به سبب ابتلای میّت به آبله و یا سوختگی بیم (کنده شدن پوست)بر بدن او وجود داشته باشد، غسل دهنده به ریختن آب بدون دست کشیدن اکتفا می­کند، و اگر در ریختن آب نیز بیم زیان رسیدن به پیکر میّت وجود داشته باشد، غسل داده نمی­شود و به تیمم اکتفا می­شود، این حُکم را شیخ صدوق، شیخ مفید و ابن جنید ذکر کرده­اند، و شهید در الذکری گفته است: از حکم بسنده کردن به ریختن آب چنین برمی­آید که به غسل دادن با آب خالص اکتفا شود، چرا که فایده غسل دادن با سدر و کافور معمولاً بدون مالش بدن کامل نمی­شود، پس در این وضعیت به یک بار غسل دادن اکتفا می­شود، چرا که امر بر تکرار غسل دلالت نمی­کند.

این فرموده امام رضا علیه السلام: (إلّا أنّه لا یقرّب إلیه کافور) یعنی: آن­گونه که فقها ذکر کرده­اند در هیچ یک از مراحل غسل هیچ نوع کافور و مادّه خوشبویی به میّت در حال احرام نزدیک گردانده نمی­شود، پس با سدر و یک مرتبه آب خالص غسل داده می­شود و دو مرتبه غسل دادن با آب خالص نیز نقل شده است، و نظر مشهور بر این است که سر و صورت میّت در حال احرام پوشانده نمی­شود، و هیچ فرقی میان دو احرام در عدم نزدیک کردن بوی مطبوع به میّت در حال حرام وجود ندارد، همچنین هیچ فرقی بین اینکه شخص در حال احرام قبل از تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر و یا بعد از آن و قبل از طواف زیارت وفات نماید وجود ندارد، ولی احتمال اختصاص حکم به حالت نخست (وفات قبل از تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر) وجود دارد، چرا که در حالت دوّم (وفات بعد از تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر و قبل از طواف زیارت) شخص با پوشیدن لباسها و خوردن غذاهایی که افراد در حال احرام آن­ها را نمی­پوشند و نمی­خورند، از زمره افراد در حال احرام خارج شده است؛ امّا اگر شخص بعداز طواف وفات نماید، در مورد تحریم استعمال مواد خوشبو اختلاف نظر وجود دارد.

روایت10.

العیون و علل الشرایع: از امام رضا علیه السلام درباره علت غسل میت روایت شده است: میّت غسل داده می­شود تا از آلودگیِ بیماری­ها و آنچه به سبب امراض به آن گرفتار شده مطهّر و پاکیزه گردد، چرا که با ملائکه ملاقات می­کند و به دیدار اهل بهشت می­رود، پس مستحبّ است هنگامی ­که به محضر خداوند عزّ و جلّ وارد می­شود و به ملاقات اهل طهارت و پاکی نائل می­آید و آنان را لمس می­کند و آنان نیز او را لمس می­کنند، طاهر و پاکیزه باشد، و در حالی که به سوی خداوند عزّ و جلّ برده می­شود از درگاهش برای او طلب رحمت و شفاعت شود، علّت دیگر غسل میّت این است که هنگام مرگ منی­ای

که از آن آفریده شده است از بدن او خارج می­گردد، پس جُنب می­گردد و غسل نیز به همین سبب است.(1)

روایت11.

المختلف: از ابن أبی عقیل روایت شده که گفت: ضمن احادیث متواتر از امامان معصوم علیهم السلام روایت شده است که امام علی علیه السلام، رسول خدا صلّی الله علیه و آله را سه بار و در حالی که لباس به تن داشت غسل داد.(2)

روایت12.

ثواب الأعمال:

ص: 297


1- . عیون الأخبار 2: 89، علل الشرایع 1: 283
2- . المختلف: 44

ابن حمزة بالتحریم و هو مقتضی ظاهر النهی و نقل الشیخ الإجماع علی أنه لا یجوز قص أظفاره و لا تنظیفها من الوسخ بالخلال و لا تسریح لحیته و ربما حمل کلامه علی تأکد الکراهة و أما جعل ما یسقط فی کفنه فإجماعی کما نقله فی التذکرة.

و أما تسخین الماء للمیت فقد حکی فی المنتهی الإجماع علی کراهته و قال الشیخ و لو خشی الغاسل من البرد انتفت الکراهة و قیده المفید بالقلة فقال یسخن قلیلا و تبعهما فی الاستثناء جمع من الأصحاب و الصدوقان أیضا استثنیا حالة شدة البرد لکن الظاهر من کلامهما أن ذلک لرعایة حال المیت لا الغاسل.

قال فِی الْفَقِیهِ (1)

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: لَا یُسَخَّنُ الْمَاءُ لِلْمَیِّتِ. و روی فی حدیث آخر إلا أن یکون شتاء باردا فتوقی المیت مما توقی منه نفسک انتهی و لم أر هذه الروایة إلا فی الفقه و یمکن حمل الروایة علی أن المراد به توقی نفسک و توقی المیت بتبعیة توقی نفسک لا أن المیت یتضرر بذلک و توقیه منه.

و لو خرج منه نجاسة بعد الغسل فلاقت بدنه فالمشهور أنه یغسل و لا یجب إعادة الغسل و قال ابن أبی عقیل بوجوب إعادة الغسل.

و إن خرج منه شی ء و أصاب الکفن فذهب الأکثر إلی أنه یجب غسله ما لم یطرح فی القبر و قرضه بعده و نقل عن الشیخ أنه أطلق وجوب قرض المحل و الأخبار بعضها یدل علی الغسل مطلقا و بعضها علی القرض مطلقا و لا یدل علی التفصیل روایة إلا عبارة الفقه و نقلها الصدوق فی الفقیه (2)

و تبعه الأصحاب و لا بأس به إذ مثل هذا یکفی مرجحا للجمع بین الأخبار و ربما یجمع بینها بالقول بالتخییر مطلقا.

قوله و مددت أحد الثوبین أی بعد قرض الکفن لستر ما انکشف بسببه من

ص: 295


1- 1. الفقیه ج 1 ص 86.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 92.

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: موسی علیه السلام در میان سخنانی که با خداوند متعال نجوا کرد پرسید: پروردگارا، پاداش کسی که مردگان را غسل می­دهد چیست؟ خداوند فرمود: او را مانند زمانی که از مادرش زاده شد از گناهانی که مرتکب شده پاک خواهم کرد.(1)

روایت13.

ثواب الأعمال: ابوهریرة از ابن عباس روایت کرده که پیامبر صلّی الله علیه و آله ضمن خطبه­ای طولانی فرمود: هر کسی میّتی را غسل دهد و امانت را در مورد او رعایت کند، به ازای هر تار مویی که غسل داده است پاداش آزاد کردن برده­ای در کارنامه اعمال او ثبت می­گردد و جایگاهش صد مرتبه اوج می­گیرد، پرسیده شد: ای رسول خدا، چگونه امانت را رعایت می­کند؟ پیامبر فرمود: عورت میّت و عیب­های او را می­پوشاند، و اگر عورت میّت و عیب­های میّت را نپوشاند، اجر و پاداشش از بین خواهد رفت و عورتش در دنیا و آخرت آشکار خواهد شد.(2)

روایت14.

المعتبر: از کتاب شرح الرسالة سید مرتضی نقل شده است: امام صادق علیه السلام انسان مسلمان را از غسل دادن و کفن کردن نزدیکان ذمّی و مشرک خود و همچنین نماز گزاردن بر جنازه آن­ها و پناه دادن­شان به خداوند، نهی فرمود.(3)

توضیح

در المعتبر گوید: کافر غسل داده نمی­شود، کفن کرده نمی­شود و در قبرستان مسلمانان و در میان آن­ها دفن نمی­گردد؛ ابوحنیفه، مالک و احمد بن حنبل قائل به این نظر هستند، این حکم در صورتی است که شخص کافر بیگانه باشد، و شافعی این امور را جایز شمرده است، امّا به رأی ما اگر کافر از جمله بستگان هم باشد برای نزدیکان او جایز نیست که غسلش دهند و او را کفن کنند و به خاکش بسپارند، علم الهدی (سید مرتضی) در شرح الرسالة گفته است: اگر کسی یافت نشود که جسد کافر را در خاک پنهان کند، برای مسلمانان جایز است که او را در خاک پنهان کنند تا از بین نرود، این نظر متعّلق به مالک است، و ابو حنیفه و شافعی بر این باورند که بستگان شخص کافر می­توانند او را غسل دهند، جنازه او را تشییع کنند و به خاکش بسپارند، و بین میّت کافر و غیر کافر فرقی قائل نیستند؛ سپس این روایت را در میان روایاتی که به آن­ها استناد کرده ذکر نموده است.

روایت15.

الاحتجاج: از صالح بن کَیسان روایت شده که معاویه به امام حسین علیه السلام گفت: آیا به تو خبر رسیده است که ما با حجر بن عدی و یاران او که از جمله پیروان پدرت بودند چه کردیم؟ گفت: آنان را به قتل رساندیم، کفن­شان کردیم و بر آنان نماز گزاردیم. امام حسین لبخندی زد و فرمود: ای معاویه، آیا قوم با تو خصومت ورزیده­اند، ولی اگر ما پیروان تو را به قتل برسانیم آنان را کفن نمی­کنیم و غسل نمی­دهیم، بر آنان نماز نمی­گزاریم

ص: 298


1- . ثواب الأعمال: 176
2- . ثواب الأعمال: 260
3- . المعتبر: 89

البدن قوله علیه السلام و إذا أردت أورد هذا الحکم و الذی بعده إلی قوله ثم جامع الصدوق فی الفقیه (1) و یدل علی الحکمین حسنة شهاب بن عبد ربه المذکورة فِی الْکَافِی وَ التَّهْذِیبِ (2)

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْجُنُبِ یُغَسِّلُ الْمَیِّتَ أَوْ مَنْ غَسَّلَ مَیِّتاً لَهُ أَنْ یَأْتِیَ أَهْلَهُ ثُمَّ یَغْتَسِلُ فَقَالَ سَوَاءٌ لَا بَأْسَ بِذَلِکَ إِذَا کَانَ جُنُباً غَسَلَ یَدَهُ وَ تَوَضَّأَ وَ غَسَّلَ الْمَیِّتَ وَ إِنْ غَسَّلَ مَیِّتاً تَوَضَّأَ ثُمَّ أَتَی أَهْلَهُ وَ یُجْزِیهِ غُسْلٌ وَاحِدٌ لَهُمَا.

و لا یخفی أن ظاهر الخبر استحباب الوضوء لمرید غسل المیت إذا کان جنبا و لمن علیه غسل المس إذا أراد الجماع قبله و إن لم یکن جنبا کما یدل علیه عبارة الفقیه و الفقه.

و قال السید فی المدارک فی سیاق ما یستحب من الوضوء و جماع غاسل المیت و لما یغتسل إذا کان الغاسل جنبا و تبعه بعض من تأخر عنه و لا یخفی ما فیه من الغفلة و یدل علی جواز مباشرة الجنب غسل المیت و منع الجعفی من مباشرة الجنب و الحائض للغسل کما ذکره فی الدروس و قال و هو نادر.

و أما تغسیل النصرانی و النصرانیة المسلم و المسلمة مع فقد المماثل المسلم فرواه الشیخ فی الموثق عن عمار(3)

و عمل بها الشیخان و أتباعهما و قال فی الذکری لا أعلم لذلک مخالفا من الأصحاب إلا المحقق فی المعتبر محتجا بتعذر النیة من الکافر مع ضعف السند و جوابه منع النیة هنا و الاکتفاء بنیة الکافر کالعتق و الضعف منجبر بالعمل و للتوقف فیه مجال لنجاسة الکافر فی المشهور فکیف یفید غیره الطهارة انتهی و لا یخفی أن هذا مما یؤید طهارة أهل الکتاب.

قوله فلا تمسه یوهم وجوب الدلک حال الاختیار کما نسب إلی ابن الجنید و قال فی المعتبر و لو خیف من تغسیله تناثر جلده یمم و یستحب إمرار ید

ص: 296


1- 1. الفقیه ج 1 ص 98.
2- 2. الکافی ج 3 ص 250، التهذیب ج 1 ص 127.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 97.

و به خاک­شان نمی­سپاریم.(1)

توضیح

این حدیث بر عدم وجوب غسل دادن مخالفان و عدم رجحان داشتن این غسل دلالت می­کند، و نظر مشهور بر این است که غسل دادن تمامی مسلمانان واجب است غیر از فرقه­هایی مانند خوارج، غلوّکنندگان، نواصب (کسانی که با پیامبر و اهل بیت به دشمنی برمی­خیزند) و کسانی که قائل به مجسّم بودن ذات خداوند هستند. شیخ مفید گفته است: جایز نیست که هیچ یک از مؤمنان کسی که در زمینه ولایت با حقّ به مخالفت می­پردازد را غسل دهند و بر او نماز بگزارند، مگر اینکه به انجام این کار دعوت شود و در حالت تقیّه قرار گیرد؛ این نظر از ابن براج و ظاهر کلام ابن ادریس نقل شده است، و ممکن است گفته شود که یاران معاویه از جمله نواصب بلکه خوارج هستند، بنابراین از جایگاه نزاع بر سر اینکه غسل دادن آن­ها جایز است یا خیر، خارج هستند.

روایت16.

علل الشرایع: از مفضل بن عمر روایت شده که از امام صادق علیه السلام پرسیدم: چه کسی فاطمه علیها السلام را غسل داد؟ امام فرمود: امیرالمؤنین علیه السلام؛ گویا این سخن امام بر من گران آمد و آن را ناپسند شمردم، پس امام به من فرمود: گویا از امری که تو را از آن آگاه کردم به تنگ آمدی؟ گفتم: فدایت شوم، آری چنین است، فرمود: این پاسخ بر تو گران نیاید، چرا که فاطمه علیها السلام صدیقه ایست که جز شخصی صدّیق او را غسل نداده است، آیا ندانسته­ای که مریم را کسی جز عیسی علیه السلام غسل نداده است ...تا آخر حدیث.(2)

المناقب ابن شهر آشوب: نظیر این حدیث از امام صادق علیه السلام روایت شده است.(3)

توضیح

(استفظعتُ الشیءَ) یعنی: آن چیز را ناپسند و زشت شمردم، که در بعضی از نسخه­ها به صورت (استعظمتُ) ذکر شده است.

روایت17.

قرب الأسناد: امام جعفرصادق از پدرش روایت کرده که امام علی علیه السلام، همسرش فاطمه دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله را غسل داد.(4)

روایت18.

کشف الغمّة: به نقل از کتاب اخبار فاطمه که متعلّق به ابن بابویه است از حسن

ص: 299


1- . الاحتجاج: 161
2- . علل الشرایع 1: 176
3- . مناقب آل أبی طالب 3: 364
4- . قرب الأسناد: 43 چاپ سنگی، 59 از چاپ نجف

الغاسل علی جسد المیت فإن خیف من ذلک لکونه مجدورا أو محترقا اقتصر الغاسل علی صب الماء من غیر إمرار و لو خیف من الصب لم یغسل و یمم ذکر ذلک الشیخان و ابن الجنید و قال فی الذکری یلوح من الاکتفاء بالصب الاجتزاء بالقراح لأن الآخرین لا تتم فائدتهما بدون الدلک غالبا و حینئذ الظاهر الاجتزاء بالمرة لأن الأمر لا یدل علی التکرار.

قوله علیه السلام إلا أنه لا یقرب إلیه کافور أی لا فی غسل و لا حنوط کما ذکره الأصحاب فیغسل بالسدر و بقراح واحد و قیل بقراحین و المشهور أنه یغطی رأسه و وجهه و قال ابن أبی عقیل لا یغطی رأسه و وجهه و لا فرق فی عدم تقریب الطیب بین الإحرامین و لا بین موته قبل الحلق أو التقصیر أو بعده قبل طواف الزیارة و یحتمل اختصاص الحکم بالأول لخروج الثانی عن صورة المحرمین بلبسه و أکله ما لا یلبسه و یأکله المحرم و لو مات بعد الطواف ففی تحریم الطیب نظر.

«10»

الْعُیُونُ (1)، وَ الْعِلَلُ، فِی عِلَلِ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الرِّضَا علیه السلام: عِلَّةُ غُسْلِ الْمَیِّتِ أَنَّهُ یُغَسَّلُ لِیُطَهَّرَ وَ یُنَظَّفَ مِنْ أَدْنَاسِ أَمْرَاضِهِ وَ لَمَّا أَصَابَهُ مِنْ صُنُوفِ عِلَلِهِ لِأَنَّهُ یَلْقَی الْمَلَائِکَةَ وَ یُبَاشِرُ أَهْلَ الْآخِرَةِ فَیُسْتَحَبُّ إِذَا وَرَدَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقِیَ أَهْلَ الطَّهَارَةِ وَ یُمَاسُّونَهُ وَ یُمَاسُّهُمْ أَنْ یَکُونَ طَاهِراً نَظِیفاً مُوَجَّهاً بِهِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِیُطْلَبَ وَجْهُهُ وَ لِیُشْفَعَ لَهُ وَ عِلَّةٌ أُخْرَی أَنَّهُ یَخْرُجُ مِنْهُ الْمَنِیُّ الَّذِی مِنْهُ خُلِقَ فَیُجْنِبُ فَیَکُونُ غُسْلُهُ لَهُ (2).

«11»

الْمُخْتَلَفُ، نَقْلًا عَنِ ابْنِ أَبِی عَقِیلٍ أَنَّهُ قَالَ تَوَاتَرَتِ الْأَخْبَارُ عَنْهُمْ علیهم السلام: أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام غَسَّلَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی قَمِیصِهِ ثَلَاثَ غَسَلَاتٍ (3).

«12»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ

ص: 297


1- 1. عیون الأخبار ج 2 ص 89.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 283.
3- 3. المختلف ص 44.

بن علی علیهما السلام روایت شده که علی علیه السلام فاطمه علیها السلام را غسل داد.(1)

از اسماء دختر عمیس روایت شده که گفت: فاطمه علیها السلام به من سفارش کرد که کسی جز من و علی علیه السلام او را غسل ندهد، پس من و علی علیه السلام او را غسل دادیم.(2)

و در حدیثی از اسماء روایت شده که علی علیه السلام به او امر فرمود که فاطمه علیها السلام را غسل دهد، و به حسن و حسین علیهما السلام نیز امر فرمود که آب بیاورند، خود نیز شبانه فاطمه را به خاک سپرد و قبرش را (با خاک اطراف) آن یکسان کرد.(3)

همچنین روایت شده است که فاطمه علیها السلام به علی علیه السلام و اسماء دختر عمیس سفارش کرد که او را غسل دهند.(4)

روایت19.

فلاح السائل: به نقل از کتاب مدینة العلمِ ابوجعفر محمد بن بابویه از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر مؤمنی که میّت مؤمنی را غسل دهد و در حال غسل دادن بگوید: «رَبِّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ»" پروردگارا، عفو تو را طلب می­کنم"، خداوند ُاو را خواهد بخشید.(5)

روایت20.

از شهید قدّس الله روحه نقل شده که گفت: هنگامی ­که علی علیه السلام فاطمه علیها السلام را غسل داد، ابن عباس به او گفت: آیا فاطمه را غسل دادی؟ امام فرمود: آیا این سخن پیامبر صلّی الله علیه و آله را نشنیده­ای که به من فرمود: فاطمه در دنیا و آخرت همسر تو است.

شهید رحمةالله گوید: این تعلیل تو را به این نکته رهنمون می­سازد که عصمت با مرگ پایان می­پذیرد و پس از آن غسل دادن زن برای شوهرش جایز نیست.

توضیح

آگاه باش که فقها در مورد اینکه آیا زوجین اجازه غسل میّت یکدیگر را دارند یا خیر، اختلاف نظر دارند: بیشتر فقها این امر را حتی در حال اختیار و عدم اضطرار جایز شمرده­اند، پس در میان آنان فقیهانی هستند که پوشیده بودن میّت و غسل دادن او از پسِ لباس را به عنوان شرط مطرح نکرده­اند، مانند: سیّد مرتضی در کتاب شرح الرسالة، ابن جنید، جعفیّ و شیخ در دو کتاب الخلاف و المبسوط، و فقیهانی نیز هستند که این شرط را مطرح کرده­اند، مانند:

ص: 300


1- . کشف الغمّة 2: 66
2- . کشف الغمّة 2: 61
3- . کشف الغمّة 2: 62
4- . کشف الغمّة 2: 67
5- . فلاح السائل: 78

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ فِیمَا نَاجَی بِهِ مُوسَی رَبَّهُ قَالَ یَا رَبِّ مَا لِمَنْ غَسَّلَ الْمَوْتَی فَقَالَ أَغْسِلُهُ مِنْ ذُنُوبِهِ کَمَا وَلَدَتْهُ أُمُّهُ (1).

«13»

وَ مِنْهُ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی خُطْبَةٍ طَوِیلَةٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَنْ غَسَّلَ مَیِّتاً فَأَدَّی فِیهِ الْأَمَانَةَ کَانَ لَهُ بِکُلِّ شَعْرَةٍ مِنْهُ عِتْقُ رَقَبَةٍ وَ رُفِعَ لَهُ مِائَةُ دَرَجَةٍ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ کَیْفَ یُؤَدِّی فِیهِ الْأَمَانَةَ قَالَ یَسْتُرُ عَوْرَتَهُ وَ یَسْتُرُ شَیْنَهُ وَ إِنْ لَمْ یَسْتُرْ عَوْرَتَهُ وَ یَسْتُرْ شَیْنَهُ حَبِطَ أَجْرُهُ وَ کُشِفَتْ عَوْرَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ(2).

«14»

الْمُعْتَبَرُ، نَقْلًا مِنْ شَرْحِ الرِّسَالَةِ لِلسَّیِّدِ الْمُرْتَضَی أَنَّهُ رَوَی فِیهِ عَنْ یَحْیَی بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام النَّهْیَ عَنْ تَغْسِیلِ الْمُسْلِمِ قَرَابَتَهُ الذِّمِّیَّ وَ الْمُشْرِکَ وَ أَنْ یُکَفِّنَهُ وَ یُصَلِّیَ عَلَیْهِ (3) وَ یَلُوذَ بِهِ.

إیضاح

قال فی المعتبر لا یغسل الکافر و لا یکفن و لا یدفن بین المسلمین و به قال الثلاثة هذا إذا کان أجنبیا و أجازه الشافعی و لو کان ذا قرابة فعندنا لا یجوز لذی قرابته تغسیله و لا تکفینه و لا دفنه و قال علم الهدی فی شرح الرسالة فإن لم یکن من یواریه جاز مواراته لئلا یضیع و به قال مالک و قال أبو حنیفة و الشافعی یغسله و یتبعه و یدفنه و لم یفصلا ثم ذکر هذه الروایة فی جملة ما احتج به.

«15»

الْإِحْتِجَاجُ، عَنْ صَالِحِ بْنِ کَیْسَانَ: أَنَّ مُعَاوِیَةَ قَالَ لِلْحُسَیْنِ هَلْ بَلَغَکَ مَا صَنَعْنَا بِحُجْرِ بْنِ عَدِیٍّ وَ أَصْحَابِهِ شِیعَةِ أَبِیکَ فَقَالَ علیه السلام وَ مَا صَنَعْتَ بِهِمْ قَالَ قَتَلْنَاهُمْ وَ کَفَّنَّاهُمْ وَ صَلَّیْنَا عَلَیْهِمْ فَضَحِکَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَقَالَ خَصَمَکَ الْقَوْمُ یَا مُعَاوِیَةُ لَکِنَّا لَوْ قَتَلْنَا شِیعَتَکَ لَمَا کَفَّنَّاهُمْ وَ لَا غَسَّلْنَاهُمْ وَ لَا صَلَّیْنَا عَلَیْهِمْ وَ لَا

ص: 298


1- 1. ثواب الأعمال ص 176.
2- 2. ثواب الأعمال ص 260.
3- 3. المعتبر ص 89.

شیخ در کتاب النهایة و ابن زهرة، گروهی از متأخرین نیز نظر مشروط بودن غسل متقابل زوجین را برگزیده­اند، و شیخ در دو کتاب حدیث مشروط بودن غسل را مخصوص حالت اضطرار دانسته­ است، امّا نظر دوم یعنی مشروط بون غسل احوط است، هرچند نظر نخست یعنی عدم مشروط بودن قوی­تر است.

احادیثی وجود دارد که بر غسل دادن از پسِ پوشش و لباس دلالت می­کند، امّا اغلب این احادیث چنین شرطی را فقط مخصوص زمانی دانسته که زوج، جسد زوجه خود را غسل می­دهد نه بر عکس، ولی فقها بین این دو حالت فرقی قائل نشده­اند، هر چند بیشتر احادیث مشتمل بر وجود فرق بین این دو حالت هستند، همچنین احادیثی نیز روایت شده­ که غسل دادن زوجه برای زوج را در صورتی جایز شمرده که زوج به تنهایی اقدام به غسل دادن نماید، و بعید نیست که احادیث نخست یعنی احادیثی که جواز غسل متقابل زوجین را مشروط به داشتن پوشش دانسته­اند، بر مکروه بودن غسل بدون وجود پوشش حمل شود، و مشکل است به منظور جائز شمردن مطلق غسل زوجه توسط زوج به غسل فاطمه علیها السلام توسط امیر المؤمنین علیه السلام استناد کرد، چرا که بیشتر احادیث روایت شده در این زمینه مشتمل بر تعلیلی هستند که خبر از اختصاصی بودن آن می­دهند.

و آگاه باش که مطلق بودن نصوص روایت شده و فتاوی صادر شده در این زمینه چنین اقتضا می­کند که فرقی بین همسر دائم و موقّت و زن آزاد و کنیز وجود نداشته باشد، و گفته اند: مطلقه­ای که طلاق رجعی داده شده باشد همسر است بر خلاف طلاق بائن.

روایت21.

­ فقه الرضا: امام رضا علیه السلام فرموده است: هنگامی که زنی وفات نماید و هیچ یک از محارم و یا هیچ زن دیگری حضور نداشته باشد، به همان صورت و با لباس­هایش دفن می­گردد، همچنین اگر مردی وفات نماید و هیچ یک از محارم و یا

ص: 301

دَفَنَّاهُمْ (1).

بیان

یدل علی عدم وجوب تغسیل المخالف و عدم رجحانه و المشهور وجوب غسل من عدا الخوارج و الغلاة و النواصب و المجسمة من فرق المسلمین و قال المفید لا یجوز لأحد من أهل الإیمان أن یغسل مخالفا للحق فی الولایة و لا یصلی علیه إلا أن یدعوه ضرورة إلی ذلک من جهة التقیة و هو المنقول عن ابن البراج و ظاهر ابن إدریس و یمکن أن یقال أصحاب معاویة کانوا من النواصب بل من الخوارج فهم خارجون عن محل النزاع.

«16»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَنْ غَسَّلَ فَاطِمَةَ علیها السلام قَالَ ذَاکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَکَأَنَّمَا اسْتَفْظَعْتُ ذَلِکَ مِنْ قَوْلِهِ

فَقَالَ لِی کَأَنَّکَ ضِقْتَ بِمَا أَخْبَرْتُکَ فَقُلْتُ قَدْ کَانَ ذَلِکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَالَ لَا تَضِیقَنَّ فَإِنَّهَا صِدِّیقَةٌ لَمْ یَکُنْ یُغَسِّلُهَا إِلَّا صِدِّیقٌ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مَرْیَمَ لَمْ یُغَسِّلْهَا إِلَّا عِیسَی علیه السلام الْحَدِیثَ (2).

المناقب، لابن شهرآشوب عن أبی الحسن الخزاز القمی بإسناده إلیه علیه السلام: مثله (3)

بیان

استفظعت الشی ء أی وجدته فظیعا شنیعا و فی بعض النسخ استعظمت.

«17»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ظَرِیفٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام غَسَّلَ امْرَأَتَهُ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (4).

«18»

کَشْفُ الْغُمَّةِ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ أَخْبَارِ فَاطِمَةَ لِابْنِ بَابَوَیْهِ عَنِ الْحَسَنِ

ص: 299


1- 1. الاحتجاج: 161.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 176.
3- 3. مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 364.
4- 4. قرب الإسناد ص 43 ط حجر، 59 ط نجف.

هیچ مرد دیگری حضور نداشته باشد، به همان صورت و با لباس هایش دفن می­گردد.

روایت می­کنیم هنگامی که امام علی بن حسین علیهما السلام وفات نمود، امام باقر علیه السلام فرمود: زمانی که در قید حیات بودی ناپسند می­شمردم که به عورتت نگاه کنم، پس بعد از وفات و هنگام غسل دادن نیز به آن نگاه نمی­کنم، آن­گاه امام باقر دستش را از زیر لباس پدر وارد نمود و جسد او را غسل داد، سپس یکی از کنیزانِ ام ولدش(صاحب فرزند) را فرا خواند، پس او نیز دستش را از زیر لباس وارد نمود و عورت امام را غسل داد، (امام صادق می­فرماید:) و من هم هنگام وفات پدرم و غسل دادن او چنین کردم.(1)

امام رضا علیه السلام فرموده است: رسول خدا صلّی الله علیه و آله نزد امام علی علیه السلام وصیّت فرمود: ای علی، کسی غیر از تو مرا غسل ندهد، علی علیه السلام فرمود: ای رسول خدا، چه کسی به روی دست من آب بریزد، چرا که شما جسم سنگینی دارید و من نمی­توانم آن را زیر و رو کنم؟ پیامبر فرمود: جبرئیل همراه تو است و یاری­ات می­دهد و فضل نیز به روی دستت آب می­ریزد، ولی به فضل بگو چشمانش را فرو هشته نگاه دارد، چرا که هر کسی غیر از تو عورت مرا ببیند، چشمانش از کاسه بیرون خواهد زد.

بنابراین فضل به روی دستان امام علی علیه السلام آب می­ریخت و جبرئیل نیز وی را همیاری می­کرد، خود ِامام نیز جسم مبارک پیامبر را غسل می­داد، و هنگامی که از غسل دادن و کفن کردن پیامبر فارغ گشت، ابن عباس آمد و گفت: ای علی، مردم بر این نظر اجماع دارند که پیامبر صلّی الله علیه و آله را در بقیع مصلّی به خاک بسپارند و یکی از ایشان نماز را بر ا­یشان امامت کند.

پس علی علیه السلام به سوی مردم خارج شد و فرمود: ای مردم، آیا نمی­دانستید که رسول خدا صلّی الله علیه و آله چه در حال حیات و چه در حال وفات امام ما است؟ و آیا نمی­دانید پیامبر هر کسی که قبور را مکان نماز گزاردن قرار دهد و خدایی را با الله شریک گرداند و دندان پیشین او را شکست و لثه او را شکافت لعن و نفرین فرموده است؟ مردم گفتند: امور در اختیار تو باشد، هر کاری که صحیح می­پنداری را انجام ده، امام علی فرمود: من رسول خدا صلّی الله علیه و آله را در بقعه­ای که در آن وفات نموده است به خاک می­سپارم، سپس بر چهارچوبِ در قرار گرفت و بر پیامبر نماز گزارد، آن­گاه به مردم امر فرمود که ده نفر ده نفر بر پیامبر نماز بگزارند و خارج شوند.(2)

توضیح

اگر غسل دهنده هم­جنس یا هیچ یک از بستگان میّت حضور نداشته باشند، نظر مشهور در میان فقها بر این است که میّت غسل داده نمی­شود، شیخ در المعتبر اجماع جمهور فقها بر این نظر را نقل کرده و در چندین کتاب خود تیمّم بدل از غسل میّت را نیز ضروری ندانسته است، همچنین محقّق این نظر را به صورت قاطع و حتمی بیان کرده است، چنان که حدیث مذکور نیز بر آن دلالت می­کند، امّا نظر دیگری که در این زمینه وجود دارد وجوب غسل دادن از پَسِ پوشش و لباسهای میّت است، این نظر را از شیخ مفید نقل شده است، همچنین از ابن زهره نقل شده که

ص: 302


1- . فقه الرضا: 21
2- . فقه الرضا: 21

بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام: أَنَّ عَلِیّاً غَسَّلَ فَاطِمَةَ علیهما السلام (1).

وَ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ قَالَتْ: أَوْصَتْنِی فَاطِمَةُ أَنْ لَا یُغَسِّلَهَا إِلَّا أَنَا وَ عَلِیٌّ علیه السلام فَغَسَّلْتُهَا أَنَا وَ عَلِیٌ (2).

وَ عَنْ أَسْمَاءَ فِی حَدِیثٍ: أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام أَمَرَهَا فَغَسَّلَتْ فَاطِمَةَ علیها السلام وَ أَمَرَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ یُدْخِلَانِ الْمَاءَ وَ دَفَنَهَا لَیْلًا وَ سَوَّی قَبْرَهَا(3). قَالَ وَ رُوِیَ: أَنَّهَا أَوْصَتْ عَلِیّاً وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ أَنْ یُغَسِّلَاهَا(4).

«19»

فَلَاحُ السَّائِلِ، وَ قَدْ رَوَیْنَا بِإِسْنَادِنَا إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ بَابَوَیْهِ فِیمَا ذَکَرَهُ فِی کِتَابِ مَدِینَةِ الْعِلْمِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُغَسِّلُ مَیِّتاً مُؤْمِناً فَیَقُولُ وَ هُوَ یُغَسِّلُهُ رَبِّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ إِلَّا عَفَا اللَّهُ عَنْهُ (5).

«20»

وَجَدْتُ بِخَطِّ الشَّیْخِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْجُعْفِیِّ نَقْلًا مِنْ خَطِّ الشَّهِیدِ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُمَا قَالَ: لَمَّا غَسَّلَ عَلِیٌّ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ أَ غَسَّلْتَ فَاطِمَةَ قَالَ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله هِیَ زَوْجَتُکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.

قال الشهید ره فذا التعلیل یدلک علی انقطاع العصمة بالموت فلا یجوز للزوج التغسیل.

بیان

اعلم أن الأصحاب اختلفوا فی تغسیل کل من الزوجین الآخر فذهب الأکثر إلی جواز ذلک اختیارا فمنهم من لم یشترط کون التغسیل من وراء الثیاب و هو المنقول عن السید المرتضی فی شرح الرسالة و ابن الجنید و الجعفی و ظاهر الشیخ فی الخلاف و المبسوط و منهم من اشترط ذلک و هو المنقول عن

ص: 300


1- 1. کشف الغمّة ج 2 ص 66.
2- 2. کشف الغمّة ج 2 ص 61.
3- 3. کشف الغمّة ج 2 ص 62.
4- 4. کشف الغمّة ج 2 ص 67.
5- 5. فلاح السائل: 78.

بستن چشمها هنگام غسل دادن میّت در این موقعیّت را به عنوان شرط مطرح کرده است، و در روایت مفضّل آمده است که اعضایی از بدن میّت که خداوند تیمّم را در مورد آن­ها واجب گردانده است، یعنی دو کف دست، صورت و پشت دو کف دست غسل داده می­شود، ولی نظر مشهور یعنی عدم غسل قوی­تر است. همچنین از این روایت جواز غسل دادن متقابل زن و مرد در صورتی که محرم هم باشند برداشت می­شود، و نظر مشهور نیز همین است، امّا آیا عدم وجود غسل دهنده هم­جنس به عنوان شرط این جواز مطرح است؟ بیشتر فقها قائل به حصول این شرط هستند، ولی ابن ادریس و علّامه در المنتهی به جواز غسل دادن در حالت غیر اضطراری از روی پوشش و لباسها حکم داده­اند و این نظر قوی­تر است، امّا وجوب انجام گرفتن این غسل (غسل میّت در صورت عدم حضور هم­جنس و نزدیکان) از پَسِ پوشش و لباس امری است که بیشتر فقها قائل به آن هستند، و ظاهر احادیث بر عدم غسل دادن در چنین شرایطی دلالت می­کند، و نظر مشهور احوط است.

شیخ در النهایه گفته است: در حدیث غسل آمده است که غسل دهنده با دست راست غسل دادن میّت را آغاز می­کند، سپس عورت او را با دست چپ غسل می­دهد، و منظور از (مراقّ) محدوده زیر شکم و نقاطی است که دارای پوست نازک و لطیف می­باشد، هرویّ گفته است: مفرد آن (مرقّ) است، ولی جوهری گفته است: از لفظ خود مفرد ندارد؛ در این حدیث نیز از لفظ (مراقّ) استفاده شده است: (أنّه أطلی حتّی إذا بلغ المراقّ ولی هو ذلک بنفسه: او به نظافت و ازاله موهای زائد بدنش پرداخت تا به محدوده زیر نافش رسید که خود نظافت آن را به عهده گرفت) پایان نقل قول. نظر مشهور در بین فقها بر این است که مولا و سرور اجازه دارد جسد کنیز خود که به ازدواج او در نیامده است همچنین کنیز«مُعتدة، مُدبرة و امّ­ولد» خود را غسل دهد، چرا که زنان مذکور در حُکم همسران او هستند، البته کنیز «مکاتبة» چنین نیست. ولی در مورد غسل مولا توسطّ کنیز او، نظرات مختلفی وجود دارد: نخست: این غسل جایز است چرا که حکم ملکیت، استصحاب می­شود. دوّم: این غسل جایز نیست، چرا که جنازه کنیز به ورثه­اش تحویل داده می­شود، سوّم: این غسل فقط در مورد کنیز دارای فرزند جایز است و حدیث مذکور نیز بر این نظر دلالت می­کند، همچنین حدیثی که اسحاق بن عمّار روایت کرده است نیز نظر سوّم را تأیید می­کند، اسحاق از امام جعفر صادق علیه السلام و ایشان از امام باقر علیه السلام روایت کرده که امام سجاد علیه السلام وصیّت فرمود که یکی از کنیزانِ ام ولدش او را هنگام وفات غسل دهد، پس آن زن امام را غسل داد. ولی چنین پیداست که این وصیّت به خاطر تقیّه بوده است، چرا که شخص معصوم فقط توسط معصوم غسل داده می­شود، ولی بر اساس این روایت مقصود باطنی از فرموده امام باقر علیه السلام، همکاری آن زن در غسل دادن امام بوده است، و مقصود ظاهری دفع ضرر از امام باقر و عدم شریک شدن دیگران با امام صادق در غسل وی بوده است، و الله یعلم.

و گفته می­شود: (انفقأت عینُه) یعنی: چشم او از کاسه درآمد. حدیثی که از امام رضا علیه السلام در مورد وفات و غسل داده شدن پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده است بر رجحان نداشتن به جا آوردن نماز میّت در مقبره­ها دلالت می­کند، و آشکار است که مقصود از نمازِ گزارده شده بر جسد مبارک پیامبر صلّی الله علیه و آله همان است که علی علیه السلام همراه اهل بیت و یاران نزدیک خویش به صورت پنهانی به جا آوردند تا ابوبکر و عمر بر پیامبر نماز نگزارند و در به جا آوردن آن نماز از علی علیه السلام پیش نیافتند، بلکه امام و یارانش وارد بقعه پیامبر می­شدند و به صورت گفتاری بر ایشان نماز می­گزاردند و خارج می­شدند، چنان که در باب وفات پیامبر صلّی الله علیه و آله ذکر شد.

ص: 303

الشیخ فی النهایة و ابن زهرة و اختاره غیر واحد من المتأخرین و ذهب الشیخ فی کتابی الأخبار إلی اختصاص ذلک بحال الاضطرار و هو أحوط و إن کان الأول أقوی.

و أما کون التغسیل من وراء الثیاب فقد دلت علیه أخبار لکن أکثر الأخبار دلت علی کون تغسیل الزوج للزوجة من وراء الثیاب لا بالعکس و لم یفرق الأصحاب بینهما مع اشتمال أکثرها علی الفرق و قد وردت أخبار بجواز تغسیلها مجردة و لا یبعد حمل الأخبار الأولة علی الکراهة و أخبار تغسیل أمیر المؤمنین فاطمة علیهما السلام یشکل الاستدلال بها علی الجواز مطلقا لاشتمال أکثرها علی التعلیل المشعر بالاختصاص.

و اعلم أن إطلاق النصوص و الفتاوی یقتضی عدم الفرق فی الزوجة بین الدائمة و المنقطعة(1) و الحرة و الأمة قالوا و المطلقة رجعیة زوجة بخلاف البائنة.

«21»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: إِذَا مَاتَ الْمَیِّتُ وَ لَیْسَ مَعَهَا ذُو مَحْرَمٍ وَ لَا نِسَاءٌ تُدْفَنُ کَمَا هِیَ فِی ثِیَابِهَا وَ إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ وَ لَیْسَ مَعَهُ ذَاتُ مَحْرَمٍ وَ لَا

ص: 301


1- 1. بل الظاهر من الاخبار و هکذا الآیات الکریمة أن الزوجیة باقیة بعد وفاة أحد الزوجین فی الدائمة، و لذلک یحکم علی الزوجة بالحداد و العدة و یثبت بینهما التوارث علی الزوجیة، و قد سماها اللّه عزّ و جلّ فی کتابه زوجة فی موارد منها قوله تعالی« وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِیَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ» البقرة:240،« وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ» الآیة البقرة: 234. و هکذا فی آیات الارث. و أمّا المنقطعة، فلما کانت النکاح بینهما ینفسخ بموت أحدهما کالاجارة، تنقطع العصمة و الزوجیة بینهما، فلا توارث بینهما و لا أولویة، فترجع الولایة من الزوج الی الأقرب فالاقرب من موالیها و أمّا الإماء، فالولایة بین الأمة و مالکها باقیة حیا و میتا حتی فی الاعقاب، و هو واضح بحمد اللّه.

روایت22.

­ الطرف: سیّد بن طاووس به إسناد عیسی بن مُستَفاد از امام موسی کاظم علیه السلام روایت کرده که امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: ای علی، آیا دَین و عهدی که بر گردن من است را ضمانت و آن را به جای من پرداخت می­کنی؟ علی علیه السلام فرمود: آری، پیامبر فرمود: خدایا شاهد و گواه باش، سپس فرمود: ای علی، بعد از وفات مرا غسل ده و هیچ کسی غیر از تو مرا غسل ندهد که هر کسی چنین کند نابینا می­گردد، علی فرمود: ای رسول خدا، دلیل این امر چیست؟ پیامبر فرمود: جبرئیل از سوی پروردگارم خبر آورده است که غیر از تو هر کسی عورت مرا ببیند چشمانش نابینا می­گردد، علی فرمود: چگونه به تنهایی می­توانم شما را غسل دهم؟ پیامبر فرمود: جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، فرشته مرگ و اسماعیل که مالک آسمان دنیاست تو را یاری خواهند داد، علی فرمود: چه کسی بر روی دست من آب می­ریزد؟ پیامبر فرمود: فضل بن عباس، البته بدون اینکه به جایی از بدن من نگاه کند، چرا که نه برای او و نه برای هیچ یک از مردان و زنان دیگر جایز نیست که به عورت من بنگرند و این امر بر آنان حرام است، پس هر گاه از غسل دادن من فارغ گشتی مرا بر روی لوحی قرار ده و از چاه من، چاه غَرس، چهل سطل سر گشاده آب بر جسدم جاری ساز. عیسی گفت: در این امر شکّ دارم که پیامبر فرمود: چهل سطل یا چهل مَشک.(1)

روایت23.

مصباح الأنوار: نظیر این حدیث از عیسی بن مستفاد روایت شده است.

همچنین در صحیفه مختومه که از آسمان نازل شده آمده است که پیامبر فرمود: ای علی، مرا غسل ده و کسی غیر از تو مرا غسل ندهد، (امام علی می­فرماید:) گفتم: ای رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت، آیا من به تنهایی قادر به غسل شما هستم؟ پیامبر فرمود: خداوند عزّ و جلّ جبرئیل را و جبرئیل نیز مرا به این کار امر فرموده است، گفتم: اگر به تنهایی قادر به غسل دادن شما نباشم می­توانم از شخص دیگری طلب کمک کنم که همراهم باشد؟ پس جبرئیل فرمود: ای محمّد، به علی بگو: پروردگارت به تو امر فرموده که پسر عمویت را غسل دهی، چرا که سنّت بر این است که انبیاء فقط توسط اوصیای آنان غسل داده شوند، و هر پیامبری فقط توسط وصیّ بعد از او غسل داده می­شود، و این سنّت از جمله حجّت­هایی است که خداوند عزّ و جلّ برای محمّد صلّی الله علیه و آله بر امّت او پس از او قرار داده است و به واسطه آن می­توانند از تفرّق و اختلاف در امان باشند و حول آن گِرد آیند.

ص: 304


1- . الطرف: 44

رِجَالٌ یُدْفَنُ کَمَا هُوَ فِی ثِیَابِهِ.

وَ نَرْوِی أَنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام لَمَّا أَنْ مَاتَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام لَقَدْ کُنْتُ أَکْرَهُ أَنْ أَنْظُرَ إِلَی عَوْرَتِکَ فِی حَیَاتِکَ فَمَا أَنَا بِالَّذِی أَنْظُرُ إِلَیْهَا بَعْدَ مَوْتِکَ فَأَدْخَلَ یَدَهُ وَ غَسَّلَ جَسَدَهُ ثُمَّ دَعَا أُمَّ وَلَدٍ لَهُ فَأَدْخَلَتْ یَدَهَا فَغَسَّلَتْ مَرَاقَّهُ وَ کَذَلِکَ فَعَلْتُ أَنَا بِأَبِی (1)

وَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَوْصَی إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام لَا یُغَسِّلُنِی غَیْرُکَ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ یُنَاوِلُنِی الْمَاءَ وَ إِنَّکَ رَجُلٌ ثَقِیلٌ لَا أَسْتَطِیعُ أَنْ أُقَلِّبَکَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ مَعَکَ یُعَاوِنُکَ وَ یُنَاوِلُکَ الْفَضْلُ الْمَاءَ وَ قُلْ لَهُ فَلْیُغَطِّ عَیْنَیْهِ فَإِنَّهُ لَا یَرَی أَحَدٌ عَوْرَتِی غَیْرُکَ إِلَّا انْفَقَأَتْ عَیْنَاهُ.

قَالَ کَانَ الْفَضْلُ یُنَاوِلُهُ الْمَاءَ وَ جَبْرَئِیلُ یُعَاوِنُهُ وَ عَلِیٌّ یُغَسِّلُهُ فَلَمَّا أَنْ فَرَغَ مِنْ غُسْلِهِ وَ کَفْنِهِ أَتَاهُ الْعَبَّاسُ فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَی أَنْ یَدْفِنُوا النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فِی بَقِیعِ الْمُصَلَّی وَ أَنْ یَؤُمَّهُمْ رَجُلٌ مِنْهُمْ فَخَرَجَ عَلِیٌّ إِلَی النَّاسِ فَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَ مَا تَعْلَمُونَ أَنْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِمَامُنَا حَیّاً وَ مَیِّتاً وَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّهُ صلی الله علیه و آله لَعَنَ مَنْ جَعَلَ الْقُبُورَ مُصَلًّی وَ لَعَنَ مَنْ یَجْعَلُ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً وَ لَعَنَ مَنْ کَسَرَ رَبَاعِیَتَهُ وَ شَقَّ لِثَتَهُ قَالَ فَقَالُوا الْأَمْرُ إِلَیْکَ فَاصْنَعْ مَا رَأَیْتَ قَالَ وَ إِنِّی أَدْفِنُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْبُقْعَةِ الَّتِی قُبِضَ فِیهَا ثُمَّ قَامَ عَلَی الْبَابِ فَصَلَّی عَلَیْهِ ثُمَّ أَمَرَ النَّاسَ عَشَرَةً عَشَرَةً یُصَلُّونَ عَلَیْهِ ثُمَّ یَخْرُجُونَ (2).

توضیح

لو لم یوجد المماثل أصلا و لا ذو الرحم فالمشهور بین الأصحاب أنه لا یغسل و نقل فی المعتبر الإجماع علیه و صرح الشیخ فی عدة من کتبه بسقوط التیمم أیضا و به قطع المحقق کما یدل علیه هذا الخبر و فیه قول بوجوب التغسیل من وراء الثیاب و هو المحکی عن المفید و عن ابن زهرة أنه

ص: 302


1- 1. فقه الرضا ص 21.
2- 2. فقه الرضا ص 21.

سپس پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: ای علی، آگاه باش که به منظور توانا گشتن بر غسل من یاورانی خواهی داشت که بهترینِ یاوران و برادران هستند، علی فرمود: به رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفتم: پدر و مادرم به فدایت، آنان چه کسانی هستند؟ پیامبر فرمود: جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، فرشته مرگ و اسماعیل که مالک آسمان دنیاست یاری گران تو خواهند بود، علی فرمود: پس به سجده در افتادم و گفتم: سپاس مخصوص خداوندی است که برای من یاوران و برادرانی قرار داده است که معتمدان و امینان درگاه خداوند متعال هستند.

توضیح

در القاموس آمده است: (بئر غرس): اسم چاهی است در مدینه، منظور از چاه ذکر شده در حدیث نیز همین است، و (غرس) اسم یکی از نهرهای موجود در بهشت است که پیامبر صلّی الله علیه و آله با آب آن غسل کرد.

روایت24.

مصباح الأنوار: از مروان الأصفر روایت شده است: هنگامی که بیماری فاطمه دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله شدّت گرفت، نزد علی علیه السلام وصیّت نموده و فرمود: من به تو سفارش می­کنم که غسل دادن و کفن کردن مرا کسی جز خودت به عهده نگیرد، علی فرمود: چشم، فاطمه فرمود: همچنین سفارش می­کنم که مرا به خاک بسپاری و کسی را از وفاتم آگاه نگردانی.

روایت25.

الطرف و مصباح الأنوار: عیسی بن مستفاد از امام کاظم علیه السلام روایت کرده که امام علی علیه السلام فرمود: من به تنهایی رسول خدا صلّی الله علیه و آله را غسل دادم در حالی که ایشان لباس به تن داشت، پس قصد کردم که لباس را در آوردم ولی جبرئیل گفت: ای علی، لباس را از تن برادرت در نیاور که خداوند لباس را از تن او در نیاورده است، در غسل دادن قوی و نیرومند باش، چرا که من به امر خداوند در غسل دادن پسر عمویت تو را همراهی خواهم کرد. پس پیامبر را با بوی خوش و ریحان غسل دادم در حالی که فرشتگان بزرگوار، درستکار و برگزیده مرا بشارت می­دادند و به جسم مبارک پیامبر مُشک می­مالیدند و لحظه به لحظه با من سخن گفته می­شد، و هیچ عضوی از اعضای مبارک پیامبر- پدر و مادرم به فدای او- را زیر و رو نمی­کردم مگر اینکه خود زیر و رو می­گشت، تا اینکه سرانجام از غسل دادن فارغ گشتم و ایشان را کفن کرده و بر تخت قرار دادم، و جسد پیامبر را آن­گونه که مأمور گشته بودم از خانه خارج ساختم، پس ملائکه به اندازه­ای بر جنازه گرد آمدند که مشرق و مغرب را پُر نمودند، آن­گاه پروردگارش، فرشتگان مقرّب، فرشتگان با عظمت حمل کننده عرش و هر آنچه که خداوندِ پروردگار جهانیان را تسبیح می­گوید بر ایشان صلوات فرستادند، و تمام اموری که پیامبر در مورد مراسم غسل و تجهیز خود به من امر فرموده بود را به انجام رساندم، سپس ایشان را در مزار مبارکش به خاک سپردم، درود خدا بر پیامبر و خاندان او.(1)

روایت26.

الذکری: در جامع محمّد بن حسن آمده است: اگر میّت دختری باشد که بیشتر از پنج یا شش سال سنّ دارد و هیچ یک از نزدیکان یا غسل دهنده­ای هم جنس حضور نداشته باشند، بدون غسل دفن می­شود، و اگر کمتر از پنج سال سنّ داشته باشد غسل داده می­شود؛ گوید: صدوق در

ص: 305


1- . الطرف: 45

شرط تغمیض العینین و فی روایة المفضل أنه یغسل منها ما أوجب الله علیها التیمم یغسل کفیها ثم وجهها ثم ظهر کفیها و المشهور أقوی ثم الظاهر من الروایة جواز تغسیل کل من الرجل و المرأة الآخر إذا کان محرما کما هو المشهور و هل یشترط فی ذلک تعذر المماثل ذهب الأکثر إلی الاشتراط و ذهب ابن إدریس و العلامة فی المنتهی إلی جوازه اختیارا من فوق الثیاب و هو الأقوی لکن وجوب کونه من وراء الثیاب مما ذهب إلیه الأکثر و ظاهر الأخبار العدم و الأشهر أحوط.

و قال فی النهایة فی حدیث الغسل إنه بدأ بیمینه فغسلها ثم غسل مراقه بشماله المراق ما سفل من البطن فما تحته من المواضع التی ترق جلودها واحدها مرق قاله الهروی و قال الجوهری لا واحد لها و منه الحدیث أنه أطلی حتی إذا بلغ المراق ولی هو ذلک بنفسه انتهی و المشهور بین الأصحاب أنه یجوز للسید تغسیل أمته غیر المزوجة و المعتدة و مدبرته و أم ولده لأنهن فی حکم الزوجة دون المکاتبة و فی تغسیل الأمة للسید أقول أحدها الجواز لاستصحاب حکم الملک و ثانیها المنع لانتقالها إلی الورثة و ثالثها تخصیص الجواز بأم الولد کما تدل علیه هذه الروایة و لما رواه إسحاق بن عمار عن جعفر عن أبیه علیهما السلام أن علی بن الحسین علیه السلام أوصی أن تغسله أم ولد له إذا مات فغسلته و الظاهر أن الوصیة للتقیة لأن المعصوم لا یغسله إلا معصوم و کان المقصود باطنا المعاونة کما دلت علیه هذه الروایة و ظاهرا دفع الضرر عن الباقر علیه السلام و عدم اشتراک الغیر معه فی الغسل و الله یعلم.

و یقال انفقأت عینه أی انشقت و یدل علی مرجوحیة إیقاع صلاة الجنازة فی المقابر و الظاهر أن الصلاة الواقعة هی التی کان علیه السلام أتی بها مع أهل بیته و خواص أصحابه خفیة لئلا یصلی علیه صلی الله علیه و آله الملعونان و لئلا یتقدما علیه فی تلک الصلاة بل کانوا یدخلون و یصلون علیه بالقول و یخرجون کما مر فی باب وفاته صلی الله علیه و آله.

ص: 303

کتاب المدینه آنچه را که در الجامع ذکر شده به نقل از الحلبیّ از امام صادق علیه السلام روایت کرده است.(1)

توضیح

صدوق آنچه را در الجامع ذکر شده است به نقل از او در الفقیه ذکر کرده و گفته است: و حدیثی را به این مضمون و به نقل از حلبیّ از امام صادق علیه السلام روایت کرده است.(2)

آگاه باش که فقیهان پسر بچه و دختر بچه کمتر از سه سال را از قاعده عدم جواز غسل داده شدن توسط غسل دهنده هم­جنس مستثنی کرده­اند، پس گروهی از فقها غسل دادن پسر بچه­ها و دختر بچه­های کمتر از سه سال را بدون پوشش و درحالت عدم اضطرار جایز دانسته­اند، ولی شیخ در النهایه جواز این عمل را مشروط به عدم وجود غسل دهنده هم­جنس دانسته است، و در المبسوط شرط عدم غسل دهنده هم­جنس برای دختر بچه و نه پسر بچه را مطرح کرده است، شیخ مفید نیز در المقنعه غسل دادن پسر پنج سال را بدون پوشش و به صورت عریان جایز دانسته است و اگر بیشتر از پنج سال سن داشته باشد از پَسِ پوشش غسل داده می­شود، همچنین وی در مورد دختر بچه، داشتن سه سال را معتبر دانسته و سلّار نیز از او پیروی کرده است، امّا شیخ صدوق غسل دادن دختر کمتر از پنج سال را بدون پوشش و به صورت عریان جایز دانسته است، و محقّق در المعتبر غسل داده شدن دختر بچّه­ها توسط مردان را مطلقاً ممنوع دانسته است، ولی غسل داده شدن پسر بچه­های کمتر از سه سال توسط زنان را به صورت اختیاری و اضطراری جایز شمرده است، علّامه نیز در النهایه و المنتهی اجماع نظر فقهای ما را بر جواز غسل داده شدن دختر بچه­ها توسط مردان نقل کرده است.

اگر امور مذکور را پذیرفته­ای پس آگاه باش که هیچ شک و تردیدی در جواز غسل داده شدن پسر بچه­های کمتر از سه سال توسط زنان وجود ندارد، و در غیر آن اشکال وجود دارد، امّا تعیین سنّ پنج سال نیز خالی از قوّت و صحّت نیست.

روایت27.

دعائم الاسلام: امام جعفر صادق از پدرانش علیهم السلام و ایشان نیز از امام علی علیه السلام روایت کرده اند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به او وصیّت فرمود که غسل دادنش را به عهده بگیرد، پس امام علی علیه السلام غسل دادن پیامبر را به عهده گرفت، امام می­فرماید: هنگامی که شروع به غسل دادن نمودم، شنیدم که گوینده­ای از کنار خانه می­گوید: لباس او را در نیاور، پس پیامبر را در حالی که لباس به تن داشت غسل دادم، و در حین غسل دادن احساس می­کردم که دستی همراه دست من در حال تردّد بر جسد پیامبر است، و هنگامی که جسم ایشان را زیر و رو می­کردم یاری داده می­شدم، من خواستم که پیامبر را به رو افکنده و پشت مبارکش را غسل دهم، ولی ندایی سر داده شد که او را به رو نیفکن، پس پیامبر را به پهلو قرار داده و پشت مبارکش را غسل دادم.(3)

همچنین از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: هنگامی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله نزد من وصیّت فرمود که من ایشان را غسل دهم و کسی همراهم نباشد گفتم: ای رسول خدا، شما مردی سنگین وزن هستید، نمی­توانم به تنهایی

ص: 306


1- . الذکری: 39
2- . الفقیه 1: 94
3- . دعائم الاسلام 1: 277
«22»

الطُّرَفُ، لِلسَّیِّدِ بْنِ طَاوُسٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عِیسَی بْنِ الْمُسْتَفَادِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: یَا عَلِیُّ أَ ضَمِنْتَ دَیْنِی تَقْضِیهِ عَنِّی قَالَ نَعَمْ قَالَ اللَّهُمَّ فَاشْهَدْ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ غَسِّلْنِی وَ لَا یُغَسِّلْنِی غَیْرُکَ فَیَعْمَی بَصَرُهُ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ لِمَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ کَذَلِکَ قَالَ جَبْرَئِیلُ عَنْ رَبِّی إِنَّهُ لَا یَرَی عَوْرَتِی غَیْرُکَ إِلَّا عَمِیَ بَصَرُهُ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام فَکَیْفَ أَقْوَی عَلَیْکَ وَحْدِی قَالَ یُعِینُکَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ وَ مَلَکُ الْمَوْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ صَاحِبُ سَمَاءِ الدُّنْیَا قُلْتُ فَمَنْ یُنَاوِلُنِی الْمَاءَ قَالَ الْفَضْلُ بْنُ الْعَبَّاسِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی شَیْ ءٍ مِنِّی فَإِنَّهُ لَا یَحِلُّ لَهُ وَ لَا لِغَیْرِهِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ النَّظَرُ إِلَی عَوْرَتِی وَ هِیَ حَرَامٌ عَلَیْهِمْ فَإِذَا فَرَغْتَ مِنْ غُسْلِی فَضَعْنِی عَلَی لَوْحٍ وَ أَفْرِغْ عَلَیَّ مِنْ بِئْرِی بِئْرِ غَرْسٍ أَرْبَعِینَ دَلْواً مُفَتَّحَةَ الْأَفْوَاهِ قَالَ عِیسَی أَوْ قَالَ أَرْبَعِینَ قِرْبَةً شَکَکْتُ أَنَا فِی ذَلِکَ (1).

«23»

مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَیَّاشٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْفُضَیْلِ الطَّائِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ أَبِی یُوسُفَ عَنِ الْأَزْهَرِ بْنِ نَظَّامٍ عَنِ أَبِی الْحَسَنِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ عِیسَی بْنِ الْمُسْتَفَادِ: مِثْلَهُ وَ قَالَ کَانَ فِی الصَّحِیفَةِ الْمَخْتُومَةِ الَّتِی نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ یَا عَلِیُّ غَسِّلْنِی وَ لَا یُغَسِّلْنِی غَیْرُکَ قَالَ فَقُلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنَا أَقْوَی عَلَی غُسْلِکَ وَحْدِی قَالَ بِذَا أَمَرَنِی جَبْرَئِیلُ وَ بِذَلِکَ أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَقْوَ عَلَیْکَ فَأَسْتَعِینُ بِغَیْرِی یَکُونُ مَعِی فَقَالَ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ قُلْ لِعَلِیٍّ إِنَّ رَبَّکَ یَأْمُرُکَ أَنْ تُغَسِّلَ ابْنَ عَمِّکَ فَإِنَّمَا السُّنَّةُ أَنْ لَا یُغَسِّلَ الْأَنْبِیَاءَ إِلَّا أَوْصِیَاؤُهُمْ وَ إِنَّمَا یُغَسِّلُ کُلَّ نَبِیٍّ وَصِیُّهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هِیَ مِنْ حُجَجِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله عَلَی أُمَّتِهِ مِنْ بَعْدِهِ فِیمَا قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَیْهِ مِنْ قَطِیعَةِ مَا أَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالَی بِهِ.

ص: 304


1- 1. الطرف: 44.

جسم­تان را زیر و رو کنم، پیامبر به من فرمود: جبرئیل همراه توست و با هم وظیفه غسل دادن مرا به عهده می­گیرید، گفتم: پس چه کسی به روی دست من آب می­ریزد؟ فرمود: فضل به روی دستت آب می­ریزد، ولی به او بگو که چشمانش را فرو هشته نگاه دارد، چرا که هر کسی غیر از تو به عورت من نگاه کند نابینا می­گردد، امام باقر علیه السلام فرموده است: بنابراین فضل در حالی که چشمانش را بسته بود بر روی دست علی علیه السلام آب می­ریخت و علی و جبرئیل نیز پیامبر را غسل می­دادند، درود خداوند بر همه آنان باد.(1)

همچنین امام باقر علیه السلام فرموده است: امام علی علیه السلام پیامبر صلّی الله علیه و آله را در سه مرحله غسل داد: یک بار با آب، چوبک (اشنان) و سدر، بار دوّم با آبی که در آن ذریره (نوعی عطر) و کافور حلّ شده بود، و بار سوّم با آب خالص، که مرحله پایانی بوده است.(2)

از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هر بنده مسلمانی که جسد برادر مسلمان خویش را غسل دهد و او را آلوده و کریه نشمارد و به عورتش نگاه نیاندازد و هیچ عیب و نقصش را بازگو نکند آن­گاه جنازه او را تشییع کند، بر او نماز بگزارد و درنگ کند تا در قبر پنهان می­گردد، حتماً از گناهانش زدوده خواهد شد.(3)

امام صادق علیه السلام فرموده است: جُنب و حائض، میّت را غسل نمی­دهند.(4)

امام باقر علیه السلام فرموده است: علی، فاطمه علیهما السلام را غسل داد و فاطمه خود این گونه وصیّت فرموده بود.(5)

امام علی علیه السلام فرموده است: فاطمه نزد من وصیّت نمود که کسی غیر از من او را غسل ندهد، و اسماء دختر عمیس هنگام غسل بر روی دست من آب ریخت.(6)

از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا جایز است که مرد همسرش را غسل دهد؟ امام فرمود: این کار اشکالی ندارد، ولی باید او را از روی پوشش و لباس غسل دهد.(7)

همچنین فرموده است: زن نیز اجازه دارد هنگام وفات شوهرش او را غسل دهد، ولی نباید عمداً به فَرج او نگاه بیاندازد.(8)

امام صادق علیه السلام فرموده است: هنگامی که امام سجاد علیه السلام وفات نمود امام باقر علیه السلام فرمود: من ناپسند می­شمردم زمانی که در قید حیات بودی به عورتت نگاه کنم، پس بعد از وفاتت نیز به آن نگاه نخواهم انداخت، آن­گاه دست خود را از زیر لباس پدر وارد نمود و جسد او را غسل داد، و یکی از کنیزان ام ولد او را فرا خواند، او نیز دستش را از زیر لباس وارد نمود و عورت امام را غسل داد، امام صادق علیه السلام می­فرماید: من نیز هنگام غسل پدرم، درود خدا بر او، چنین کردم.(9)

از امام صادق علیه السلام درباره غسل دادن مردی سؤال شد که در میان زنانی وفات می­کند که هیچ یک محرم او نیستند، همچنین زنی

ص: 307


1- . دعائم الاسلام 1: 278
2- . دعائم الاسلام 1: 228
3- . دعائم الاسلام 1: 228
4- . دعائم الاسلام 1: 228
5- . دعائم الاسلام 1: 228
6- . دعائم الاسلام 1: 228
7- 6 . دعائم الاسلام 1: 229
8- . دعائم الاسلام 1: 229
9- . دعائم الاسلام 1: 229

ثُمَّ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ اعْلَمْ یَا عَلِیُّ أَنَّ لَکَ عَلَی غُسْلِی أَعْوَاناً هُمْ نِعْمَ الْأَعْوَانُ وَ الْإِخْوَانُ قَالَ عَلِیٌّ فَقُلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی قَالَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ وَ مَلَکُ الْمَوْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ صَاحِبُ سَمَاءِ الدُّنْیَا أَعْوَاناً لَکَ قَالَ عَلِیٌّ فَخَرَرْتُ لِلَّهِ سَاجِداً وَ قُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ لِی أَعْوَاناً وَ إِخْوَاناً هُمْ أُمَنَاءُ اللَّهِ تَعَالَی.

بیان

فی القاموس بئر غرس بالمدینة و منه الحدیث غرس من عیون الجنة و غسل صلی الله علیه و آله منها.

«24»

مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، عَنْ مَرْوَانَ الْأَصْفَرِ: أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حِینَ ثَقُلَتْ فِی مَرَضِهَا أَوْصَتْ عَلِیّاً علیه السلام فَقَالَتْ إِنِّی أُوصِیکَ أَنْ لَا یَلِیَ غُسْلِی وَ کَفْنِی سِوَاکَ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَتْ وَ أُوصِیکَ أَنْ تَدْفِنَنِی وَ لَا تُؤْذِنَ بِی أَحَداً.

«25»

الطُّرَفُ، وَ مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، بِإِسْنَادِهِمَا عَنْ عِیسَی بْنِ الْمُسْتَفَادِ عَنِ الْکَاظِمِ علیه السلام قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: غَسَّلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَا وَحْدِی وَ هُوَ فِی قَمِیصِهِ فَذَهَبْتُ أَنْزِعُ عَنْهُ الْقَمِیصَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ یَا عَلِیُّ لَا تُجَرِّدْ أَخَاکَ مِنْ قَمِیصِهِ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یُجَرِّدْهُ وَ تَأَیَّدْ فِی الْغُسْلِ فَأَنَا أَشْرَکُکَ فِی ابْنِ عَمِّکَ بِأَمْرِ اللَّهِ فَغَسَّلْتُهُ بِالرَّوْحِ وَ الرَّیْحَانِ وَ الْمَلَائِکَةُ الْکِرَامُ الْأَبْرَارُ الْأَخْیَارُ تُبَشِّرُنِی وَ تُمْسِکُ وَ أُکَلَّمُ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ لَا أَقْلِبُ مِنْهُ عُضْواً بِأَبِی هُوَ وَ أُمِّی إِلَّا انْقَلَبَ لِی قَلْباً إِلَی أَنْ فَرَغْتُ مِنْ غُسْلِهِ وَ کَفَّنْتُهُ وَ وَضَعْتُهُ عَلَی سَرِیرِهِ وَ أَخْرَجْتُهُ کَمَا أُمِرْتُ فَاجْتَمَعَتْ لَهُ الْمَلَائِکَةُ مَا سَدَّ الْخَافِقَیْنِ فَصَلَّی عَلَیْهِ رَبُّهُ وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ حَمَلَةُ الْعَرْشِ الْکَرُوبِیُّونَ وَ مَا سَبَّحَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ أَنْفَذْتُ جَمِیعَ مَا أَمَرَنِی بِهِ ثُمَّ وَارَیْتُهُ فِی قَبْرِهِ صلی الله علیه و آله (1).

«26»

الذِّکْرَی، فِی جَامِعِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ: إِذَا کَانَتْ بِنْتٌ أَکْثَرَ مِنْ خَمْسٍ أَوْ سِتٍّ دُفِنَتْ وَ لَمْ تُغَسَّلْ وَ إِنْ کَانَتْ بِنْتٌ أَقَلَّ مِنْ خَمْسٍ غُسِّلَتْ قَالَ وَ أَسْنَدَ الصَّدُوقُ فِی

ص: 305


1- 1. الطرف ص 45.

که در میان مردانی وفات می­کند و هیچ کسی یافت نمی­شود که آنان را غسل دهد؟ امام فرمود: بدون غسل دفن می­شوند.(1)

امام باقر علیه السلام فرموده است: کسی که در آب غرق شده است غسل داده می­شود.(2)

امام صادق علیه السلام فرموده است: هر کسی در حال جنابت وفات نماید یک غسل او را کفایت می­کند، حائض نیز چنین است.(3)

همچنین فرموده است: میّت سه مرتبه غسل داده می­شود: یک بار با آب و سدر، بار دوّم با آب و کافور، و بار سوّم با آب خالص، شیوه غسل در هر مرحله مانند غسل جنابت است یعنی غسل دهنده در آغاز مانند وضوی نماز وضو داده می شود، سپس آب را بر تمام اعضای میّت جاری می­سازد، و او را در حالت نشسته قرار نمی­دهد بلکه به پهلو قرارش می­دهد، چرا که اگر نشانده شود کمرش می­شکند، بنابراین میّت را بر دو پهلو زیر و رو می­کند و پشتش را غسل می­دهد، و دست خود را بر روی سایر اعضای میّت می­کشد آن ­گونه که جنب هنگام غسل چنین می­کند.(4)

امام صادق علیه السلام فرموده است: هنگامی که میّت غسل داده می­شود پارچه­ای بر روی ناف تا زانویش انداخته می­شود، غسل دهنده نیز پارچه­ای را به دست خود می­پیچد و آن را از زیر پارچه وارد می­کند و عورت و سایر اعضایی که در زیر پارچه قرار گرفته است را غسل می­دهد.(5)

توضیح

شیخ در النهایه گوید: گفته می­شود: (قذرتُ الشیءَ أقذره) یعنی: آن چیز را ناپسند شمردم و از آن دوری جستم، این فرموده امام: (عُطلاً من ذنوبه) یعنی: در حالی که از گناهان زدوده شده و فارغ گشته است، در القاموس آمده است: (عطل من المال و الأدب) یعنی: از مال و ادب خالی و فارغ گشت (بی مال و بی ادب گشت)، پس(هو عُطُل) یعنی: او بیکار و بی ادب است، و (قَوس عُطِل) یعنی: کمان بدون چلّه، پایان نقل قول.

روایت28.

الهدایة: نزدیک­ترین شخص به میّت یا کسی که ولی میّت مأمورش کرده باشد او را غسل می­دهد، تا آنجا که می­گوید: هنگامی­ که غسل دهنده از امورات مربوط به کفن فارغ گشت، میّت را بر روی مکان غسل قرار می­دهد و کف پاهای او را به سوی قبله می­چرخاند، آن­گاه لباس میّت را از بالا تا ناف او در می­آورد و به خاطر اینکه عورت میّت پوشیده بماند، از درآوردن بیقّه لباس خودداری می­کند، و اگر بر روی میّت هیچ پوششی قرار نداشته باشد پوششی را بر روی او قرار می­دهد تا عورتش پوشیده بماند، و انگشتان میّت را به آرامی مالش می­دهد و اگر انجام این کار برای غسل دهنده سخت باشد می­تواند آن را رها کند، همچنین دستش را به آرامی بر روی شکم میّت می­کشد.(6)

ص: 308


1- . دعائم الاسلام 1: 229
2- . دعائم الاسلام 1: 229
3- . دعائم الاسلام 1: 230
4- . دعائم الاسلام 1: 230
5- . دعائم الاسلام 1: 230
6- . الهدایة: 24

کِتَابِ الْمَدِینَةِ مَا فِی الْجَامِعِ إِلَی الْحَلَبِیِّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام(1).

توضیح

ذکر الصدوق فی الفقیه (2)

ما فی الجامع نقلا منه ثم قال و ذکر عن الحلبی حدیثا فی معناه عن الصادق علیه السلام.

و اعلم أن الأصحاب استثنوا من عدم جواز تغسیل غیر المماثل الصبی و الصبیة دون ثلاث سنین فجوز تغسیلهما مجردا اختیارا جماعة من الأصحاب و شرط الشیخ فی النهایة عدم المماثل و شرط فی المبسوط عدم المماثل فی الصبیة دون الصبی و جوز المفید فی المقنعة تغسیل ابن خمس سنین مجردا و إن کان ابن أکثر من خمس سنین غسلته من وراء الثیاب و اعتبر فی البنت ثلاث سنین و تبعه سلار و جوز الصدوق تغسیل بنت أقل من خمس سنین مجردة و منع المحقق فی المعتبر من تغسیل الرجل الصبیة مطلقا و جوز للمرأة تغسیل ابن الثلاث اختیارا و اضطرارا و نقل العلامة فی النهایة و المنتهی إجماعنا علی جواز تغسیل الرجل الصبیة.

إذا تمهد هذا فاعلم أنه لا ریب فی جواز تغسیل المرأة الصبی لثلاث سنین و فی غیر ذلک إشکال و لکن التحدید بالخمس لا یخلو من قوة.

«27»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَوْصَاهُ بِأَنْ یَتَوَلَّی غُسْلَهُ فَکَانَ هُوَ الَّذِی وَلِیَهُ علیه السلام قَالَ فَلَمَّا أَخَذْتُ فِی غُسْلِهِ سَمِعْتُ قَائِلًا مِنْ جَانِبِ الْبَیْتِ یَقُولُ لَا تَنْزِعِ الْقَمِیصَ عَنْهُ فَغَسَّلْتُهُ علیه السلام فِی قَمِیصِهِ وَ إِنِّی لَأُغَسِّلُهُ وَ أَحُسُّ یَداً مَعَ یَدِی یَتَرَدَّدُ عَلَیْهِ وَ إِذَا قَلَبْتُهُ أُعِنْتُ عَلَی تَقْلِیبِهِ وَ لَقَدْ أَرَدْتُ أَنْ أُکِبَّهُ لِوَجْهِهِ فَأَغْسِلَ ظَهْرَهُ فَنُودِیتُ لَا تَکُبَّهُ فَقَلَّبْتُهُ لِجَنْبِهِ وَ غَسَلْتُ ظَهْرَهُ (3).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا أَوْصَی إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ أُغَسِّلَهُ وَ لَا یُغَسِّلَهُ مَعِی أَحَدٌ غَیْرِی قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّکَ رَجُلٌ ثَقِیلُ الْبَدَنِ- لَا أَسْتَطِیعُ أَنْ

ص: 306


1- 1. الذکری ص 39.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 94.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 277.

پدرم رحمةالله در نامه­ای که به من نگاشت گفت: برای غسل دادن میّت از دستانش آغاز کن، پس آن­ها را با سه پیمانه حمیدیّه آب سدر بشوی، سپس به دست چپ خود پارچه­ای می­پیچی و مقداری چوبک (اشنان) را بر روی آن قرار می­دهی و دستت را به زیر لباس و پوششی که بر میّت قرار داده شده وارد می­کنی، شخص دیگری آب را از بالا تا ناف میّت بر روی دست تو می­ریزد و تو نیز فرج او را از پیش و پس غسل می­دهی، این در حالی است که آب را بی­وقفه و بدون بریدگی بر میّت جاری می­سازی، سپس سر و محاسن او را با کف سدر و بعد از آن با سه پیمانه حمیدیّه آب می­شویی و میّت را به حالت نشسته قرار نمی­دهی، آن­گاه او را به پهلوی چپ برمی­گردانی تا پهلوی راستش برای تو آشکار شود، و دست راستش را تا جایی که امکان دارد به صورتِ کشیده بر روی پهلوی راستش قرار می­دهی، سپس از سر تا پای میّت را به سه پیمانه حمیدیّه و بدون قطع کردن جریان آب غسل می­دهی، آن­گاه میّت را به پهلوی راست برمی­گردانی تا پهلوی چپ او برای تو آشکار گردد، و دست چپش را تا جایی که امکان دارد به صورتِ کشیده بر روی پهلوی چپش قرار می­دهی و از سر تا پایش را با سه پیمانه حمیدیّه و بدون قطع کردن جریان آب غسل می­دهی، بعداً میّت را به پشت برگردان و شکم او را به آرامی مالش ده، سپس مانند غسل اوّل یک بار دیگر میّت را با آب و مقداری کافور غسل ده؛ و ظرف­هایی که در آن­ها آب قرار داشته را تکان ده تا پاک شوند، آن­گاه بار سوّم میّت را با آب خالص غسل ده ولی این بار بر شکم او دست نکش.(1)

و در حین غسل دادن میّت بگو: «اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ»"خداوندا، عفو تو را درخواست می­کنم، عفو تو را درخواست می­کنم"، پس هر که این جمله را به زبان آورد خداوند او را مورد عفو خویش قرار می­دهد.(2)

اگر غسل دادن شخص مبتلا به آبله یا سوختگی امکان پذیر نباشد فقط آب را بر آنان جاری ساز، و قسمت­هایی که از بدن آن­ها جدا می­شود را در کفن­شان بگذار.(3)

روایت29.

مصباح الأنوار: از امام حسین علیه السلام روایت شده که امیرالمؤمنین علیه السلام فاطمه علیها السلام را سه و پنج بار غسل داد، و در غسل پنجم از مقداری کافور استفاده کرد، همچنین در زیر کفن پوشش گشادی را بر تن فاطمه علیهاالسلام پوشانید، حال آنکه امیر المؤمنین می­فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّهَا أَمَتُکَ وَ بِنْتُ رَسُولِکَ وَ صَفِیِّکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ اللَّهُمَّ لَقِّنْهَا حُجَّتَهَا وَ أَعْظِمْ بُرْهَانَهَا وَ أَعْلِ دَرَجَتَهَا وَ اجْمَعْ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله» {خداوند، فاطمه کنیز تو، دختر رسول تو و برگزیده و بهترین مخلوقات توست؛ خداوندا، حجتش را به او تلقین بنما، دلیلش را با عظمت، درجاتش را عالی و او را با پدرش محمّد صلّی الله علیه وآله جمع گردان}.

از زید بن علی روایت شده که امیرالمؤنین علیه السلام پیامبر صلّی الله علیه وآله را غسل داد، و امام حسن علیه السلام نیز امیرالمؤمنین را غسل داد، سپس زید گفت: پدر و مادرم فدای کسی که ملائکه غسل او را به عهده می­گیرند یعنی امام حسین علیه السلام.

ص: 309


1- . الهدایة: 24
2- . الهدایة: 24
3- . الهدایة: 25

أَقْلِبَکَ وَحْدِی فَقَالَ لِی إِنَّ جَبْرَئِیلَ مَعَکَ یَتَوَلَّانِی قُلْتُ فَمَنْ یُنَاوِلُنِی الْمَاءَ قَالَ یُنَاوِلُکَ الْفَضْلُ وَ قُلْ فَلْیُغَطِّ عَیْنَیْهِ فَإِنَّهُ لَا یَنْظُرُ إِلَی عَوْرَتِی أَحَدٌ غَیْرُکَ إِلَّا ذَهَبَ بَصَرُهُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام فَکَانَ الْفَضْلُ یُنَاوِلُهُ الْمَاءَ وَ قَدْ عَصَّبَ عَیْنَیْهِ وَ عَلِیٌّ وَ جَبْرَئِیلُ یُغَسِّلَانِهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ (1)

قَالَ وَ غَسَّلَهُ ثَلَاثَ غَسَلَاتٍ غَسْلَةً بِالْمَاءِ وَ الْحُرُضِ وَ السِّدْرِ وَ غَسْلَةً بِمَاءٍ فِیهِ ذَرِیرَةٌ وَ کَافُورٌ وَ غَسْلَةً بِالْمَاءِ مَحْضاً وَ هِیَ آخِرُهُنَ (2).

وَ عَنْ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ مُسْلِمٍ غَسَّلَ أَخاً لَهُ مُسْلِماً فَلَمْ یُقَذِّرْهُ وَ لَمْ یَنْظُرْ إِلَی عَوْرَتِهِ وَ لَمْ یَذْکُرْ مِنْهُ سُوءاً ثُمَّ شَیَّعَهُ وَ صَلَّی عَلَیْهِ ثُمَّ جَلَسَ حَتَّی یُوَارِیَ فِی قَبْرِهِ إِلَّا خَرَجَ عُطُلًا مِنْ ذُنُوبِهِ (3).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ: الْجُنُبُ وَ الْحَائِضُ لَا یُغَسِّلَانِ مَیِّتاً(4).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: غَسَّلَ عَلِیٌّ فَاطِمَةَ علیها السلام وَ کَانَتْ أَوْصَتْ بِذَلِکَ إِلَیْهِ (5).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: أَوْصَتْ إِلَیَّ فَاطِمَةُ أَنْ لَا یُغَسِّلَهَا غَیْرِی وَ سَکَبَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ (6).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْمَرْأَةِ هَلْ یُغَسِّلُهَا زَوْجُهَا قَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِکَ وَ لْیُغَسِّلْهَا مِنْ فَوْقِ ثَوْبٍ (7).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: وَ الْمَرْأَةُ تُغَسِّلُ زَوْجَهَا إِذَا مَاتَ وَ لَا تَتَعَمَّدُ النَّظَرَ إِلَی الْفَرْجِ (8).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا مَاتَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام لَقَدْ کُنْتُ أَکْرَهُ أَنْ أَنْظُرَ إِلَی عَوْرَتِکَ فِی حَیَاتِکَ فَمَا أَنَا بِالَّذِی أَنْظُرُ إِلَیْهَا بَعْدَ مَوْتِکَ فَأَدْخَلَ یَدَهُ مِنْ تَحْتِ الثَّوْبِ فَغَسَّلَهُ وَ دَعَا أُمَّ وَلَدِهِ فَأَدْخَلَتْ یَدَهَا مَعَهُ فَغَسَّلَتْهُ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ کَذَلِکَ فَعَلْتُ أَنَا بِأَبِی علیه السلام (9).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: فِی الرَّجُلِ یَمُوتُ بَیْنَ النِّسَاءِ لَا مَحْرَمَ لَهُ مِنْهُنَّ وَ الْمَرْأَةُ

ص: 307


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 228.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 228.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 228.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 228.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 228.
6- 6. دعائم الإسلام ج 1 ص 228.
7- 7. دعائم الإسلام ج 1 ص 229.
8- 8. دعائم الإسلام ج 1 ص 229.
9- 9. دعائم الإسلام ج 1 ص 229.

همچنین زید گفت: ما (اهل بیت) کسانی هستیم که حقّ­مان پایمال شده و مورد ستم قرار گرفته­ایم، پس وای بر آنکه در مورد امر ما طریق جهالت در پیش گیرد و خوشا به سعادت آنکه حقّ ما را بشناسد.

روایت30.

کتاب دلائل الإمامة: امام صادق علیه السلام فرموده است: هنگامی­ که رسول خدا صلّی الله علیه و آله وفات نمود، فاطمه علیها السلام رؤیایی طولانی دید که در آن پیامبر او را به پیوستن به خود بشارت داد و جایگاهش را در بهشت به او نمایاند، هنگامی ­که از خواب بیدار شد به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آن­گاه که از دنیا کوچ کردم، در میان زنان کسی غیر از امّ سلمة، امّ أیمن و فضّة و در میان مردان کسی غیر از دو پسرم، عباس، سلمان، عمّار، مقداد، ابوذر، و حذیفه را از وفاتم باخبر مساز، سپس فرمود: من به تو اجازه می­دهم که پس از وفاتم مرا مشاهده کنی، پس در میان زنانی باش که غسلم می­دهند، و مرا جز در شب به خاک مسپار و کسی را از مکان قبرم آگاه مگردان... تا آخر حدیث.(1)

روایت31.

دلائل الإمامة: از محمد بن همام روایت شده که گفت: هنگامی که فاطمه علیها السلام وفات نمود، امیر المؤمنین او را غسل داد کسی غیر از امیر المؤمنین، حسن و حسین علیهم السلام، زینب، ام کلثوم، کنیزش فضّه و اسماء دختر عمیس بر بالین او حاضر نبود تا آخر روایت.(2)

روایت32.

دلائل الإمامة: از هیثم بن واقد روایت شده که گفت: در خراسان نزد امام رضا علیه السلام بودم و عباس حاجب او بود، پس امام مرا به داخل فراخواند و از قضا پیرمرد تک چشمی نزد او حضور داشت، پیرمرد خارج شد و امام به من فرمود: پیرمرد را نزد من بازگردان، من نیز سراغ حاجب رفتم، ولی گفت: هیچ کسی از مقابل من خارج نشده است، امام فرمود: آیا آن پیرمرد را می­شناسی؟ گفتم: خیر، امام فرمود: او مردی از جنیّان بود که درباره چند موضوع از من سؤال پرسید، یکی از سؤالاتش درباره دو کودک دوقلو بود که از یک شکم به دنیا می­آیند ولی یکی از آن­ها می­میرد، پس چگونه با او معامله می­شود؟ گفتم: کودک مرده از کودک زنده جدا می­گردد.(3)

ص: 310


1- . دلائل الإمة: 44
2- . دالائل الإمامة: 46
3- . دلائل الإمامة: 194

کَذَلِکَ تَمُوتُ بَیْنَ الرِّجَالِ فَلَا یُوجَدُ مَنْ یُغَسِّلُهُمَا قَالَ یُدْفَنَانِ بِغَیْرِ غُسْلٍ (1).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الْغَرِیقُ یُغَسَّلُ (2).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ هُوَ جُنُبٌ أَجْزَأَ عَنْهُ غُسْلٌ وَاحِدٌ وَ کَذَلِکَ الْحَائِضُ (3).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: غُسْلُ الْمَیِّتِ ثَلَاثُ غَسَلَاتٍ غَسْلَةٌ بِالْمَاءِ وَ السِّدْرِ وَ غَسْلَةٌ بِالْمَاءِ وَ الْکَافُورِ وَ الثَّالِثَةُ بِالْمَاءِ مَحْضاً وَ کُلُّ غَسْلَةٍ مِنْهَا کَغُسْلِ الْجَنَابَةِ یَبْدَأُ فَیُوَضِّئُ کَوُضُوءِ الصَّلَاةِ ثُمَّ یُمِرُّ الْمَاءَ عَلَی جَسَدِهِ کُلِّهِ وَ یُقَلِّبُهُ لِجَنْبِهِ وَ لَا یُجْلِسُهُ فَإِنَّهُ إِذَا أَجْلَسَهُ انْدَقَّ ظَهْرُهُ وَ لَکِنْ یُقَلِّبُهُ لِجَنْبَیْهِ وَ یَغْسِلُ ظَهْرَهُ وَ هُوَ کَذَلِکَ وَ یُمِرُّ یَدَیْهِ عَلَی سَائِرِ جَسَدِهِ کَمَا یَفْعَلُ الْجُنُبُ إِذَا اغْتَسَلَ (4).

وَ قَالَ علیه السلام: یُجْعَلُ عَلَی الْمَیِّتِ حِینَ یُغَسَّلُ إِزَارٌ مِنْ سُرَّتِهِ إِلَی رُکْبَتِهِ وَ یُمَرُّ الْمَاءُ مِنْ تَحْتِهِ وَ یَلُفُّ الْغَاسِلُ عَلَی یَدِهِ خِرْقَةً وَ یُدْخِلُهَا مِنْ تَحْتِ الْإِزَارِ فَیَغْسِلُ فَرْجَهُ وَ سَائِرَ عَوْرَتِهِ الَّتِی تَحْتَ الْإِزَارِ(5).

بیان

قال فی النهایة یقال قذرت الشی ء أقذره إذا کرهته و اجتنبته قوله علیه السلام عطلا من ذنوبه أی خالیا قال فی القاموس عطل من المال و الأدب خلا فهو عطل بضمة و بضمتین و قوس عطل بلا وتر انتهی.

«28»

الْهِدَایَةُ،: یُغَسِّلُ الْمَیِّتَ أَوْلَی النَّاسِ بِهِ أَوْ مَنْ یَأْمُرُهُ الْوَلِیُّ بِذَلِکَ إِلَی قَوْلِهِ فَإِذَا فَرَغَ مِنْ أَمْرِ الْکَفَنِ وَضَعَ الْمَیِّتَ عَلَی الْمُغْتَسَلِ وَ جَعَلَ بَاطِنَ رِجْلَیْهِ إِلَی الْقِبْلَةِ وَ یَنْزِعُ الْقَمِیصَ مِنْ فَوْقُ إِلَی سُرَّتِهِ وَ یَتْرُکُهُ إِلَی أَنْ یَفْرُغَ مِنْ غُسْلِهِ لِیَسْتُرَ بِهِ عَوْرَتَهُ فَإِذَا لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِ قَمِیصٌ أَلْقَی عَلَی عَوْرَتِهِ مَا یَسْتُرُهَا بِهِ وَ یُلَیِّنُ أَصَابِعَهُ بِرِفْقٍ فَإِنْ تَصَعَّبَتْ عَلَیْهِ فَلْیَدَعْهَا وَ یَمْسَحُ یَدَهُ عَلَی بَطْنِهِ مَسْحاً رَفِیقاً(6)

ص: 308


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 229.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 229.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 230.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 230.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 230.
6- 6. الهدایة ص 24.

باب نهم: کفن کردن و آداب و احکام مربوط به آن

روایات

روایت1.

­ قرب الأسناد: از ابراهیم بن محمّد بن عبدالله جعفری روایت شده است: امام صادق علیه السلام را مشاهده نمودم که با آستین لباسش مُشک را از کفن پاک کرده و می­فرمود: مُشک از جمله مواد خوشبویی نیست که به جسد زده می­شود.(1)

توضیح

این حدیث بر رجحان نداشتن خوشبو کردن جسد با مُشک دلالت می­کند، امّا آنچه در روایات مبنی بر خوشبو شدن جسد مبارک پیامبر صلّی الله علیه و آله با مُشک ذکر شده است یا بر تقیّه حمل می­شود و یا اینکه این امر به پیامبر اختصاص داشته است، ولی بیشتر فقها به کراهت استفاده از تمام مواد خوشبو غیر از کافور و ذریرة (نوعی عطر) اعتقاد دارند، شهید در الذکری گفته است: استفاده از مُشک برای خوشبو کردن جسد در دو حدیث که صدوق آن­ها را روایت کرده ذکر شده است:(2) یکی اینکه جسد مبارک پیامبر صلّی الله علیه و آله به جز کافور با یک مِثقال مُشک خوشبو گردید، و دیگری حدیثی است منقول از امام هادی علیه السلام که نزدیک گرداندن مشک و بخور به میّت را جائز دانسته است، امّا حدیثی که از محمد بن مسلم روایت شده و در ادامه ذکر خواهد شد با دو حدیث مذکور تعارض دارد(3). همچنین حدیثی که غیاث بن ابراهیم از امام صادق علیه السلام روایت کرده است مبنی بر اینکه پدرش (امام باقر علیه السلام) میّت را با عود معطّر می­کرد، از نظر سند ضعیف است.(4)

روایت2.

قرب الأسناد: امام صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده که امام علی علیه السلام جز لباس سفید لباس دیگری نمی­پوشید و می­فرمود: مردگان با آن کفن می­شوند.(5)

روایت3.

قرب الأسناد: امام صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده که در عهد پیامبر صلّی الله علیه و آله بر قبور آب پاشیده می­شد و بر آن­ها شاخه مرطوب نخل قرار داده می­شد، این اعمال

ص: 311


1- . قرب الأسناد: 75 از چاپ سنگی، 99 از چاپ نجف
2- . الفقیه 1: 93
3- . این حدیث در کتاب العلل و کتاب الخصال تحت شماره 9 ذکر شده است.
4- . این حدیث در التهذیب 1: 84 روایت شده است.
5- . قرب الأسناد: 93 از چاپ نجف، 71 از چاپ سنگی.

وَ قَالَ أَبِی ره فِی رِسَالَتِهِ إِلَیَّ ابْدَأْ بِیَدَیْهِ فَاغْسِلْهُمَا بِثَلَاثِ حُمَیْدِیَّاتٍ بِمَاءِ السِّدْرِ ثُمَّ تَلُفُّ عَلَی یَدِکَ الْیُسْرَی خِرْقَةً تَجْعَلُ عَلَیْهَا شَیْئاً مِنَ الْحُرُضِ وَ هُوَ الْأُشْنَانُ وَ تُدْخِلُ یَدَکَ تَحْتَ الثَّوْبِ وَ یَصُبُّ عَلَیْکَ غَیْرُکَ الْمَاءَ مِنْ فَوْقُ إِلَی سُرَّتِهِ وَ تَغْسِلُ قُبُلَهُ وَ دُبُرَهُ وَ لَا تَقْطَعِ الْمَاءَ عَنْهُ ثُمَّ تَغْسِلُ رَأْسَهُ وَ لِحْیَتَهُ بِرَغْوَةِ السِّدْرِ وَ بَعْدَهُ بِثَلَاثِ حُمَیْدِیَّاتٍ وَ لَا تُقْعِدْهُ ثُمَّ تُقَلِّبُهُ إِلَی الْجَانِبِ الْأَیْسَرِ لِیَبْدُوَ لَکَ الْأَیْمَنُ وَ تَمُدُّ یَدَهُ الْیُمْنَی عَلَی جَنْبِهِ الْأَیْمَنِ إِلَی حَیْثُ بَلَغَتْ ثُمَّ تُغَسِّلُهُ بِثَلَاثِ حُمَیْدِیَّاتٍ مِنْ قَرْنِهِ إِلَی قَدَمِهِ وَ لَا تَقْطَعِ الْمَاءَ عَنْهُ ثُمَّ تُقَلِّبُهُ إِلَی جَانِبِهِ الْأَیْمَنِ لِیَبْدُوَ لَکَ الْأَیْسَرُ وَ تَمُدُّ یَدَهُ الْیُسْرَی عَلَی جَنْبِهِ الْأَیْسَرِ إِلَی حَیْثُ بَلَغَتْ ثُمَّ تُغَسِّلُهُ بِثَلَاثِ حُمَیْدِیَّاتٍ مِنْ قَرْنِهِ إِلَی قَدَمِهِ وَ لَا تَقْطَعِ الْمَاءَ عَنْهُ ثُمَّ اقْلِبْهُ إِلَی ظَهْرِهِ وَ امْسَحْ بَطْنَهُ مَسْحاً رَفِیقاً وَ اغْسِلْهُ مَرَّةً أُخْرَی بِمَاءٍ وَ شَیْ ءٍ مِنْ جُلَالِ الْکَافُورِ مِثْلِ الْغَسْلَةِ الْأُولَی وَ خَضْخِضِ الْأَوَانِیَ الَّتِی فِیهَا الْمَاءُ وَ اغْسِلْهُ الثَّالِثَةَ بِمَاءٍ قَرَاحٍ وَ لَا تَمْسَحْ بَطْنَهُ ثَالِثَةً(1)

وَ قُلْ وَ أَنْتَ تُغَسِّلُهُ اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ فَإِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ عَفَا اللَّهُ عَنْهُ (2) وَ الْمَجْدُورُ وَ الْمُحْتَرِقُ إِنْ لَمْ یُمْکِنْ غُسْلُهُمَا صُبَّ عَلَیْهِمَا الْمَاءُ صَبّاً یُجْمَعُ مَا سَقَطَ مِنْهُمَا فِی أَکْفَانِهِمَا(3).

«29»

مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ علیه السلام: أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام غَسَّلَ فَاطِمَةَ ثَلَاثاً وَ خَمْساً وَ جَعَلَ فِی الْغَسْلَةِ الْخَامِسَةِ الْآخِرَةِ شَیْئاً مِنَ الْکَافُورِ وَ أَشْعَرَهَا مِئْزَراً سَابِغاً دُونَ الْکَفَنِ وَ کَانَ هُوَ الَّذِی یَلِی ذَلِکَ مِنْهَا وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنَّهَا أَمَتُکَ وَ بِنْتُ رَسُولِکَ وَ صَفِیِّکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ اللَّهُمَّ لَقِّنْهَا حُجَّتَهَا وَ أَعْظِمْ بُرْهَانَهَا وَ أَعْلِ دَرَجَتَهَا وَ اجْمَعْ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله.

وَ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ: غَسَّلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ غَسَّلَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ الْحَسَنُ وَلَدُهُ علیهما السلام ثُمَّ قَالَ زَیْدٌ بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ تَوَلَّتِ الْمَلَائِکَةُ غُسْلَهُ قَالَ یَعْنِی أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنَ علیه السلام.

ص: 309


1- 1. الهدایة ص 24.
2- 2. الهدایة ص 24.
3- 3. الهدایة ص 25.

در اوّلین فرصت پس از دفن میّت انجام داده می­شود و برای او مستحبّ است.(1)

توضیح

بر سر این موضوع که کفن سفید رنگ باشد هیچ اختلاف نظری وجود ندارد، مگر اینکه از جنس حبرة (نوعی بُرد یمانی) باشد.

روایت4.

علل الشرایع: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: کفن مردگان خویش را نیکو گردانید، چرا که زینت آنان به حساب می­آید.(2)

ثواب الأعمال: نظیر این حدیث روایت شده است.(3)

فلاح السائل: از کتاب مدینة العلم حدیث مرسلی نظیر آن روایت کرده است.(4)

روایت5.

علل الشرایع: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: پدرم در مورد کفن خویش نزد من وصیّت نموده و فرمود: ای جعفر، برای کفن من پارچه بُرد (نوعی پارچه گرانبها) خریده و آن را نیکو گردان، چرا که مردگان به کفن­های خویش فخر می­فروشند.(5)

روایت6.

علل الشرایع: از ابن سنان روایت شده که گفت: سنّت معمول در مورد مقدار استفاده شده از حنوط (هر نوع ماده خوشبو) برای معطر کردن میّت، سیزده و یک سوّم درهم است؛ محمد بن احمد گفته است: روایت شده که جبرئیل علیه السلام حنوطی بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله نازل کرد که وزن آن چهل درهم بود، پس پیامبر آن را به سه قسمت تقسیم کرد، یک قسمت برای خود، قسمتی برای علی و قسمتی دیگر برای فاطمه، درود خدا برآنان قرار داد.(6)

توضیح

نظر مشهور در بین فقها بر این است که محقّق شدن مسمّای حنوط کفایت می­کند، ولی شیخین و صدوق بر این باورند که کمترین مقدار حنوط یک مثقال، میانگین آن چهار درهم و کامل­ترین وزن آن سیزده و یک سوّم درهم است، و جعفیّ گوید: کمترین مقدار حنوط استفاده شده برای معطّر کردن میّت یک مثقال و یک سوّم مثقال است که به تربت مزار امام حسین علیه السلام آمیخته می­گردد.

ابن جنید نیز گفته است: کمترین مقدار یک مثقال و میانیگن آن چهار مثقال است، ولی ابن برّاج بیشترین مقدارِ آن

ص: 312


1- . قرب الأسناد: 68 از چاپ سنگی، 90 از چاپ نجف.
2- . علل الشرایع 1: 285
3- . ثواب الأعمال: 178
4- . فلاح السائل: 96
5- . علل الشرایع 1: 285
6- . علل الشرایع 1: 285

وَ قَالَ زَیْدٌ نَحْنُ الْمَوْتُورُونَ وَ نَحْنُ الْمَظْلُومُونَ فَوَیْلٌ لِمَنْ جَهِلَ أَمْرَنَا وَ طُوبَی لِمَنْ عَرَفَ حَقَّنَا.

«30»

کِتَابُ دَلَائِلِ الْإِمَامَةِ لِلطَّبَرِیِّ الْإِمَامِیِّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخَشَّابِ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَی عَنِ ابْنِ أَبِی زَائِدَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَأَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام رُؤْیَا طَوِیلَةً بَشَّرَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِاللُّحُوقِ بِهِ وَ أَرَاهَا مَنْزِلَهَا فَلَمَّا انْتَبَهَتْ قَالَتْ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِذَا تُوُفِّیتُ لَا تُعْلِمْ أَحَداً إِلَّا أُمَّ سَلَمَةَ وَ أُمَّ أَیْمَنَ وَ فِضَّةَ وَ مِنَ الرِّجَالِ ابْنَیَّ وَ الْعَبَّاسَ وَ سَلْمَانَ وَ عَمَّاراً وَ الْمِقْدَادَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ حُذَیْفَةَ وَ قَالَتْ إِنِّی أَحْلَلْتُکَ أَنْ تَرَانِی بَعْدَ مَوْتِی فَکُنْ مِنَ النِّسْوَةِ فِیمَنْ یُغَسِّلُنِی وَ لَا تَدْفِنِّی إِلَّا لَیْلًا وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً قَبْرِی تَمَامَ الْحَدِیثِ (1).

«31»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ مُوسَی التَّلَّعُکْبَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ رَفَعَهُ قَالَ: لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام غَسَّلَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ لَمْ یَحْضُرْهَا غَیْرُهُ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام وَ زَیْنَبَ وَ أُمِّ کُلْثُومٍ وَ فِضَّةَ جَارِیَتِهَا وَ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ الْخَبَرَ(2).

«32»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ الرِّضَا علیه السلام بِخُرَاسَانَ وَ کَانَ الْعَبَّاسُ یَحْجُبُهُ فَدَعَانِی وَ إِذَا عِنْدَهُ شَیْخٌ أَعْوَرُ یَسْأَلُهُ فَخَرَجَ الشَّیْخُ فَقَالَ لِی رُدَّ عَلَیَّ الشَّیْخَ فَخَرَجْتُ إِلَی الْحَاجِبِ فَقَالَ لَمْ یَخْرُجْ عَلَیَّ أَحَدٌ فَقَالَ الرِّضَا أَ تَعْرِفُ الشَّیْخَ فَقُلْتُ لَا فَقَالَ هَذَا رَجُلٌ مِنَ الْجِنِّ سَأَلَنِی عَنْ مَسَائِلَ وَ کَانَ فِیمَا سَأَلَنِی عَنْهُ مَوْلُودَانِ وُلِدَا فِی بَطْنٍ مُلْتَزِمَیْنِ مَاتَ أَحَدُهُمَا کَیْفَ یُصْنَعُ بِهِ قُلْتُ یُنْشَرُ الْمَیِّتُ عَنِ الْحَیِ (3).

ص: 310


1- 1. دلائل الإمامة ص 44.
2- 2. دلائل الإمامة ص 46.
3- 3. دلائل الإمامة ص 194.

را سیزده و نیم درهم معرفی کرده است، احادیثی نیز روایت شده­اند که بر یک یا یک و نیم مثقال، چهار مثقال و سیزده و یک سوم مثقال به عنوان کمترین، میانگین و بیشترین مقدار حنوط استفاده شده برای معطّر کردن میّت دلالت می­کنند، و همه از احادیث حسن هستند، و اگر از مقدار بیشتری نیز استفاده شود نیکوتر است؛ آنچه آشکار است اینکه هنگام غسل از حنوط در این مقادیر استفاده نمی­شود، و گفته شده که استفاده می­شود.

روایت7.

مجالس ابن الشیخ: ابوهریرة از رسول خدا صلّی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: بهترین لباسی که بر تن می­کنید لباسهای سفید رنگ هستند، پس شایسته است که زندگان شما لباس سفید بپوشند و مردگان خویش را نیز با آن کفن کنید.(1)

روایت8.

الاحتجاج و غیبة الشیخ: در میان نوشته­های محمّد بن عبدالله بن جعفر حمیریّ به امام زمان علیه السلام از گِل قبر که همراه میّت در قبرش گذارده می­شود سؤال شد و اینکه آیا این کار جایز است یا خیر؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود: گِل قبر همراه میّت در قبرش گذارده می­شود و با حنوطی که برای معطر شدن او از آن استفاده شده آمیخته می­گردد، إن شاءالله تعالی.(2)

همچنین محمّد پرسید: برای ما روایت شده که امام صادق علیه السلام بر پایین کفن پسرش اسماعیل نوشت: (إسماعیل یشهد أن لا إلا إلّا الله)، آیا برای ما جایز است که با گِل قبر یا چیزهای دیگر چنین عبارتی بنویسیم؟ امام زمان علیه السلام فرمود: چنین کاری جایز است.(3)

روایت9.

علل الشرایع و الخصال: امام صادق علیه السلام از پدرانش روایت کرده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: کفن­ها را با اشیاء معطّر بخور ندهید، و مردگان خویش را جز با کافور مسح نکنید، چرا که میّت به منزله شخص در حال احرام است.(4)

توضیح

در المعتبر نقل شده که جمهور علمای ما بر کراهت بخور دادن کفن با اشیاء معطّر اتفاق نظر دارند [و صدوق گفته است: مکروه است که میّت با اشیاء معطّر بخور داده شود یا با بخوردادن همراهی گردد، ولی کفن بخور داده می­شود]، و بعید نیست که احادیث دلالت کننده بر جواز این امر بر تقیّه حمل شود.

روایت10.

الخصال:

ص: 313


1- . أمالی الطوسی 1: 398
2- . الاحتجاج: 274، غیبة الشیخ الطوسی
3- . الاحتجاج: 274، غیبة الشیخ الطوسی
4- . علل الشرایع 1: 290، الخصال 1: 159

باب 9 التکفین و آدابه و أحکامه

روایات

«1»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ خَلَفٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: رَأَیْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَنْفُضُ بِکُمِّهِ الْمِسْکَ عَنِ الْکَفَنِ فَیَقُولُ لَیْسَ هَذَا مِنَ الْحَنُوطِ فِی شَیْ ءٍ(1).

بیان

یدل علی مرجوحیة التحنط بالمسک و ما روی من تحنط النبی صلی الله علیه و آله به إما محمول علی التقیة أو مخصوص به صلی الله علیه و آله و ظاهر الأکثر کراهة غیر الکافور و الذریرة من الطیب مطلقا قال فی الذکری و أما المسک ففی خبرین أرسلهما الصدوق (2)

أحدهما أن النبی صلی الله علیه و آله حنط بمثقال من مسک سوی الکافور و الآخر عن الهادی علیه السلام أنه سوغ تقریب المسک و البخور إلی المیت و یعارضهما مسند محمد بن مسلم (3) و نقل ما سیأتی و قال خبر غیاث بن إبراهیم (4) عن الصادق علیه السلام: أن أباه کان یجمر المیت بالعود. ضعیف السند.

«2»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام کَانَ لَا یَلْبَسُ إِلَّا الْبَیَاضَ أَکْثَرَ مَا یَلْبَسُ وَ یَقُولُ فِیهِ تَکْفِینُ الْمَوْتَی (5).

«3»

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام: أَنَّ الرَّشَّ عَلَی الْقُبُورِ کَانَ عَلَی عَهْدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ کَانَ یُجْعَلُ الْجَرِیدُ الرَّطْبُ عَلَی الْقَبْرِ حِینَ یُدْفَنُ الْإِنْسَانُ

ص: 311


1- 1. قرب الإسناد ص 75 ط حجر ص 99 ط نجف.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 93.
3- 3. تراه فی العلل و الخصال تحت الرقم 9.
4- 4. أورده فی التهذیب ج 1 ص 84.
5- 5. قرب الإسناد ص 93 ط نجف، ص 71 ط حجر.

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: مناقشه بر سر بهای چهار چیز جایز نیست: قربانی، کفن، بهای آزاد کردن بردگان، کرایه رسیدن به مکه.(1)

در میان وصیّت­های پیامبر صلّی الله علیه و آله به علی علیه السلام نظیر این حدیث روایت شده است.(2)

روایت11.

مجالس الصدوق: امام صادق از پدرش از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امام علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: انسانی که کفن خود را آماده می­کند، هرگاه به آن نظر اندازد مأجور خواهد بود.(3)

روایت12.

معانی الأخبار: از یحیی بن عبادة روایت شده که از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: مردی از انصار وفات نمود، پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مراسم غسل و کفن او حضور یافت و فرمود: (خضّروه، فما أقلّ المتخضّرین یوم القیامة)، یحیی گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: منظور از (تخضیر) چیست؟ امام فرمود: یک ذراع از شاخه تر و تازه درخت خرما بریده شده و اینجا گذاشته می­شود – امام به ترقوه خود اشاره کرد – و به لباس­هایش پیچیده می­شود.

صدوق رحمه الله گوید: این حدیث این­گونه روایت شده است، و آنچه انجام دادنش واجب می­باشد این است که دو شاخه تر و تازه و سبز درخت خرما که هر یک به اندازه استخوان ساعد باشند برای قرارداده شدن میّت آماده گردد، و در حالی که پیراهن به تن دارد یکی از شاخه­ها در کنار ترقوه او قرار داده شده و به پوست بدنش چسبانده شود، و شاخه دیگر کنار کفل او و بین پیراهن و شلوار قرار داده شود، همچنین اگر امکان آماده کردن شاخه درخت خرما فراهم نباشد اشکالی ندارد که از شاخه درختان دیگر استفاده شود به شرط آنکه تر و تازه باشد.(4)

ص: 314


1- . الخصال 1: 117
2- . الخصال 1: 117، البحار 77: 58
3- . أمالی الصدوق: 197
4- . معانی الأخبار: 348

فِی أَوَّلِ الزَّمَانِ وَ یُسْتَحَبُّ ذَلِکَ لِلْمَیِّتِ (1).

بیان

لا خلاف ظاهرا فی استحباب کون الکفن أبیض إلا الحبرة.

«4»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا یَرْفَعُهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَجِیدُوا أَکْفَانَ مَوْتَاکُمْ فَإِنَّهَا زِینَتُهُمْ (2).

ثواب الأعمال، عن أبیه عن محمد بن یحیی عن محمد بن أحمد: مثله (3) فلاح السائل، من کتاب مدینة العلم مرسلا: مثله (4).

«5»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَوْصَانِی أَبِی بِکَفَنِهِ قَالَ لِی یَا جَعْفَرُ اشْتَرِ لِی بُرْداً وَ جَوِّدْهُ فَإِنَّ الْمَوْتَی یَتَبَاهَوْنَ بِأَکْفَانِهِمْ (5).

«6»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ رَفَعَهُ قَالَ: السُّنَّةُ فِی الْحَنُوطِ ثَلَاثَةَ عَشَرَ دِرْهَماً وَ ثُلُثٌ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ وَ رَوَوْا أَنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام نَزَلَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِحَنُوطٍ وَ کَانَ وَزْنُهُ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً فَقَسَمَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثَلَاثَةَ أَجْزَاءٍ جُزْءٌ لَهُ وَ جُزْءٌ لِعَلِیٍّ وَ جُزْءٌ لِفَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ (6).

بیان

المشهور بین الأصحاب تحقق الحنوط بمسماه و قال الشیخان و الصدوق أقله مثقال و أوسطه أربعة دراهم و أکمل منه وزن ثلاثة عشر درهما و ثلث و قال الجعفی أقله مثقال و ثلث قال و یخلط بتربة مولانا الحسین علیه السلام و قال ابن الجنید أقله مثقال و أوسطه أربعة مثاقیل و قدر ابن البراج أکثره بثلاثة

ص: 312


1- 1. قرب الإسناد ص 68، ط حجر ص 90 ط نجف.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 285.
3- 3. ثواب الأعمال ص 178.
4- 4. فلاح السائل ص 96.
5- 5. علل الشرائع ج 1 ص 285.
6- 6. علل الشرائع ج 1 ص 285.

توضیح

آگاه باش که هیچ اختلافی در میان فقها بر سر استحباب قرار دادن دو شاخه نخل در کنار میّت وجود ندارد، شهید ثانی رحمه الله گوید: منظور از (جریدة) چوبی است که برگ­های آن جدا شده باشد، و اگر برگ­ها برآن قرار داشته باشند نه (جریدة) بلکه (سَعَف) نامیده می­شود. شیخ مفید، سلّار و گروه دیگری از فقها گفته­اند: مستحبّ است که از شاخه درخت خرما استفاده شود، اگر خرما یافت نشد از درخت بید و اگر بید نیز یافت نشد از درخت سدر استفاده شود، و اگر هیچ یک از درختان مذکور یافت نشدند می­توان از شاخه هر درخت تر و تازه استفاده کرد؛ گروهی از فقها مانند شیخ در النهایه و المبسوط و محقّق در الشرایع به تقدیم درخت سدر بر بید اعتقاد دارند، ولی صدوق، شیخ در الخلاف و جعفیّ بر این باورند که در صورت فراهم نبودن شاخه نخل می­توان از شاخه هر درخت تر و تازه استفاده کرد، این نظر را ابن برّاج و ابن ادریس نیز برگزیده­اند، امّا شهید در الدّروس و البیان بعد از درخت بید و قبل از هر درخت تر و تازه درخت انار را ذکر کرده است، همچنین بعید نیست که بعد از درخت خرما یکی از دو درخت سدر و بید و در صورت عدم وجود آن­ها درخت انار اختیار شود .

سپس فقها در مورد اندازه دو شاخه نخل دچار اختلاف نظر شدند، اغلب علمای ما از جمله شیخین(طوسی و مفید) بر این باورند که طول آن­ها باید به اندازه استخوان ساعد باشد، صدوق گوید: طول هر یک از آن­ها باید به اندازه استخوان ساعد باشد، اگر به اندازه یک ذراع و حتی یک وجب نیز باشد اشکالی ندارد. ابن أبی عقیل گوید: اندازه هر یک از آن دو شاخه باید چهار انگشت و بیشتر از آن باشد؛ شهید در الذکری گفته است: هر اندازه­ای جایز است، چرا که شرعیّت این کار بدون تعیین اندازه­ای مشخص و قطعی به اثبات رسیده است، ولی آشکار است که یکی از سه اندازه یک ذراع، وجب دست و استخوان ساعد انتخاب می­شود، چرا که احادیث بر این سه مورد دلالت می­کنند.

همچنین فقها در مورد محلّ قرار دادن دو شاخه نخل اختلاف نظر دارند، ولی نظر مشهور در بین آنان این است که یکی از آن­ها در سمت راست و در کناره ترقوه میّت به پوستش چسپانده می­شود، و دیگری در سمت چپ و ما بین پیراهن و شلوار قرار داده می­شود، صدوق در المقنع، شیخین و جمهور فقهای معاصر قائل به این نظر هستند و علی بن بابویه و صدوق در الفقیه نیز چنان که در اینجا ذکر شد چنین گفته­اند، ولی ابن أبی عقیل گفته است: یکی از شاخه­های درخت خرما زیر بغل راست میّت قرار داده می­شود، الجعفیّ نیز گوید: یکی از شاخه­های درخت خرما زیر بغل راست و شاخه دیگر نصف آن زیر ساق و نصف دیگرش زیر ران میّت قرار می­گیرد، و شاید نظر مشهور قوی­تر است؛ و در صورت وجود عذر به خاطر رعایت تقیّه شاخه­های نخل در هر جایی حتّی اگر در قبر باشد قرار داده می­شوند؛ ولی بر استحباب شق(نیمه یا شکافته شده از هر چیز) ثابت نیست آنگونه که بعضی از اصحاب ذکر کرده اند و همچنین بر

ص: 315

عشر درهما و نصف و قد وردت الروایات بالمثقال و بالمثقال و النصف و بأربعة مثاقیل و بثلاثة عشر درهما و ثلث و الکل حسن و ما زاد منها أحسن و الظاهر عدم مشارکة الغسل للحنوط فی تلک المقادیر و قیل بالمشارکة.

«7»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَحْمَدَ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ السَّمَّاکِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْخَزَّازِ عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ أَرْقَمَ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: قَالَ خَیْرُ ثِیَابِکُمُ الْبَیَاضُ فَلْیَلْبَسْهُ أَحْیَاؤُکُمْ وَ کَفِّنُوا فِیهِ مَوْتَاکُمْ (1).

«8»

الْإِحْتِجَاجُ، وَ غَیْبَةُ الشَّیْخِ،: فِیمَا کَتَبَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ إِلَی الْقَائِمِ علیه السلام سُئِلَ عَنْ طِینِ الْقَبْرِ یُوضَعُ مَعَ الْمَیِّتِ فِی قَبْرِهِ هَلْ یَجُوزُ ذَلِکَ أَمْ لَا فَأَجَابَ علیه السلام یُوضَعُ مَعَ الْمَیِّتِ فِی قَبْرِهِ وَ یُخْلَطُ بِحَنُوطِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی (2)

وَ سَأَلَ وَ رُوِیَ لَنَا عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ کَتَبَ عَلَی إِزَارِ إِسْمَاعِیلَ ابْنِهِ- إِسْمَاعِیلُ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ هَلْ یَجُوزُ لَنَا نَکْتُبُ مِثْلَ ذَلِکَ بِطِینِ الْقَبْرِ أَوْ غَیْرِهِ فَأَجَابَ علیه السلام یَجُوزُ ذَلِکَ (3).

«9»

الْعِلَلُ، وَ الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْیَقْطِینِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: لَا تُجَمِّرُوا الْأَکْفَانَ وَ لَا تَمْسَحُوا مَوْتَاکُمْ بِالطِّیبِ إِلَّا الْکَافُورَ فَإِنَّ الْمَیِّتَ بِمَنْزِلَةِ الْمُحْرِمِ (4).

بیان

نقل فی المعتبر إجماع علمائنا علی کراهة تجمیر الکفن و قال الصدوق یکره أن یجمر أو یتبع بمجمرة و لکن یجمر الکفن و لا یبعد حمل الأخبار الواردة بالجواز علی التقیة.

«10»

الْخِصَالُ (5)، عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ مَعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی وَ أَحْمَدَ

ص: 313


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 398.
2- 2. الاحتجاج ص 274، غیبة الشیخ الطوسیّ.
3- 3. الاحتجاج ص 274، غیبة الشیخ الطوسیّ.
4- 4. علل الشرائع ج 1 ص 290، الخصال ج 1 ص 159.
5- 5. قد کان فی الأصل و هکذا الکمبانیّ العلل، لکنه من سهو القلم.

استحباب قرار دادن پنبه بر دو شاخه نخل هیچ نصّی مشاهده نکرده­ام، درحالی که عدّه­ای از فقها این نظر را ذکر کرده­اند.

سپس آگاه باش که صدوق در الفقیه(1) این حدیث را از یحیی بن عبادة المکّی روایت کرده که گفت: از سفیان ثوریّ شنیدم که از امام باقر علیه السلام درباره (تخضیر) پرسید، امام در پاسخ فرمود: مردی از انصار وفات نمود و سخن را مانند حدیث مذکور پی گرفت.

علّامه در المنتهی گوید: جمهور فقها روایت کرده­اند که سفیان ثوریّ از عبدالله بن یحیی بن عبادة مکّی درباره (تخضیر) پرسید و عبدالله پاسخی مانند حدیث مذکور داد.(2)

روایت13.

علل الشرایع: از زرارة روایت شده که از امام باقر علیه السلام پرسیدم: آیا میّت را هنگام مرگ مشاهده کرده­اید، چرا شاخه مرطوب درخت همراه او قرار داده می­شود؟ امام فرمود: تا زمانی که شاخه مرطوب است، عذاب و حسابرسی اعمال از میّت بازداشته می­شود، به راستی که حسابرسی اعمال و عذاب همگی در یک روز و یک ساعت و به اندازه ای که وارد قبر شده و مردم از نزد او به خانه­های­شان باز می­گردند اتفاق می­افتد، پس دو شاخه درخت مرطوب به همین سبب همراه او قرار داده می­شود، و پس از خشک شدن آن دو شاخه عذاب و حسابی وجود نخواهد داشت، إن شاء الله تعالی.(3)

توضیح

ظاهر این فرموده امام باقر علیه السلام: (إنّما الحساب و العذاب . . .) با مضمون احادیثی که بر پیوسته بودن نعمت و عذاب قبر تا روز قیامت دلالت می­کند منافات دارد، مگر اینکه متّصل بودن عذاب قبر فقط مخصوص کفار پنداشته شود یا اینکه استفاده از ادات حصر (إنّما) به اعتبار شدیدتر بودن عذاب و حسابرسی باشد، و یا معنای این فرموده چنین باشد که آغاز حسابرسی اعمال و عذاب فقط در ساعت و روز اول می­باشد و آن­گاه که ساعت و روز اول بگذرد دیگر حسابرسی اعمال و عذاب از سر گرفته نمی­شود.

روایت14.

فقه الرضا: امام رضا علیه السلام فروده است: سپس میّت را در کفنش گذاشته و دو شاخه درخت خرما را همراه او قرار می­دهی، یکی کنار ترقوّه­اش و چسپیده به پوست او، آن­گاه پیراهن را بر روی میّت می­کشی و شاخه دیگر را کنار کفل او می­گذاری.(4)

ص: 316


1- . الفقیه 1: 88
2- . منتهی المطلب 1: 461
3- . علل الشرایع 1: 285
4- . فقه الرضا: 17

بْنِ إِدْرِیسَ مَعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی رَفَعَهُ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَا یُمَاکَسُ فِی أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ فِی الْأُضْحِیَّةِ وَ الْکَفَنِ وَ ثَمَنِ النَّسَمَةِ وَ الْکِرَی إِلَی مَکَّةَ(1).

و روی فی وصایا النبی صلی الله علیه و آله لعلی علیه السلام: مثله کما مر بإسناده (2).

«11»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ جَدِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِذَا أَعَدَّ الرَّجُلُ کَفَنَهُ کَانَ مَأْجُوراً کُلَّمَا نَظَرَ إِلَیْهِ (3).

«12»

مَعَانِی الْأَخْبَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ یَحْیَی بْنِ عُبَادَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ سَمِعَهُ أَنَّ رَجُلًا مَاتَ مِنَ الْأَنْصَارِ فَشَهِدَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ خَضِّرُوهُ فَمَا أَقَلَّ الْمُتَخَضِّرِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ أَیُّ شَیْ ءٍ التَّخْضِیرُ قَالَ تُؤْخَذُ جَرِیدَةٌ رَطْبَةٌ قَدْرَ ذِرَاعٍ وَ تُوضَعُ هُنَا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی تَرْقُوَتِهِ تُلَفُّ مَعَ ثِیَابِهِ.

و قال الصدوق رحمه الله جاء هذا الخبر هکذا و الذی یجب استعماله أن یجعل للمیت جریدتان من النخل خضراوین رطبتین طول کل واحدة قدر عظم الذراع تجعل إحداهما من عند الترقوة تلصق بجلده و علیه القمیص و الأخری عند ورکه ما بین القمیص و الإزار فإن لم یقدر علی جریدة من نخل فلا بأس أن تکون من غیره من بعد أن تکون رطبا(4).

ص: 314


1- 1. الخصال ج 1 ص 117.
2- 2. رواه فی الخصال ج 1 ص 117، و تراه فی ج 77 من البحار ص 58 المکرر نقلا عن مکارم الأخلاق.
3- 3. أمالی الصدوق ص 197.
4- 4. معانی الأخبار ص 348.

و روایت شده که هریک از این دو شاخه نخل باید به اندازه استخوان ساعد باشد، یکی از آن­ها را کنار دو زانوی میّت و چسپیده به ساق و دو ران و دیگری را در زیر بغل راست و بین پیراهن و شلوار قرار می­دهی، و اگر امکان استفاده از شاخه نخل فراهم نشود اشکالی ندارد که دو شاخه از سایر درخت­ها انتخاب شود، فقط باید شاخه­ها تر و تازه باشد، آن­گاه میّت را در کفن و بُرد او می­پیچی و از سمت چپ کفن آغاز نموده و آن را بر سمت راست میّت می­کشی و سپس سمت راست کفن را بر سمت چپ میّت می­کشی، و اگر بخواهی بُرد را همراه میّت قرار نمی­دهی تا زمانی که در قبر گذاشته شود، سپس بُرد را بر روی او می­اندازی.(1)

سپس کفن را به حالت عمّامه به دور سر میّت پیچیده و تحت الحنک می بندی و به دور سرش دایره وار، خم می کنی، و قسمت اضافیِ سمت راست کفن را بر سمت چپ میّت و قسمت اضافی سمت چپ کفن را بر سمت راست می­اندازی، آن­گاه کفن را به روی سینه­اش کشیده و باند پارچه­ای را به دور تمام میّت می­پیچی، و برحذر باش از اینکه کفن را به حالت عمّامه اعراب بادیه نشین به دور سر میّت بپیچی، یعنی دو طرف عمّامه را بر روی سینه او قرار دهی.

و قبل از آنکه پیراهن را بر تن میّت بپوشانی، تکّه پنبه­ای برداشته و آن را به مقداری حنوط آغشته کرده و در معقد او قرار می­دهی و اندکی پنبه را نیز بر آلت تناسلی­اش گذاشته و مقداری حنوط بر آن قرار می­دهی، سپس پاهایش را به هم چسپانده و دو زانوی او را به وسیله پارچه­ای به کفلش محکم می­بندی تا چیزی از بدن او خارج نشود.(2)

آن­گاه که از کفن کردن میّت فارغ گشتی، او را به وسیله کافور به وزن سیزده و یک سوّم درهم معطّر گردان، و از پیشانی­اش آغاز کرده و تمام مفصل­هایش را با کافور مالش می­دهی و کافور باقی مانده را بر روی سینه و وسط شکمش می­ریزی، ولی نه در دهان، بینی، چشم­ها، گوش­ها و بر روی صورت نه پنبه قرار می­دهی نه کافور، همچنین اگر امکان فراهم کردن این مقدار کافور برای تو وجود نداشت، کافوری به وزن چهار درهم و اگر باز هم وجود نداشت یک مثقال کفایت می­کند و کمتر از آن برای کسی که کافور بیابد پذیرفته نیست.(3)

امام رضا علیه السلام در جایی دیگر فرموده است: آن­گاه که از غسل دادن میّت فارغ گشتی، او را با کافوری به وزن سیزده و یک سوّم درهم معطّر گردان، به این ترتیب که کافور را بر مفاصل قرار داده و آن را به گوش و چشم نزدیک نمی­گردانی، همچنین کافور را در مکان سجده قرار می­دهی، و کمترین مقدار کافوری که کفایت می­کند یک مثقال و نصف است، سپس میّت با سه، پنج و هفت تکّه پارچه کفن می­شود: سه تکّه­ مربوط به ازار، عمّامه و لفافه است و پنج تکّه مربوط به ازار، پیراهن و عمّامه

ص: 317


1- . فقه الرضا: 17
2- . فقه الرضا: 17
3- . فقه الرضا: 17
توضیح

اعلم أنه لا خلاف بین أصحابنا فی استحباب الجریدتین للمیت و قال الشهید الثانی رحمه الله الجریدة العود الذی یجرد عنه الخوص و لا یسمی جریدا ما دام علیه الخوص و إنما یسمی سعفا و قال المفید و سلار و جماعة یستحب أن یکون من النخل فإن لم یوجد فمن الخلاف و إلا فمن السدر و إلا فمن شجر رطب و ذهب جماعة منهم الشیخ فی النهایة و المبسوط و المحقق فی الشرائع إلی تقدیم السدر علی الخلاف و ذهب الصدوق و الشیخ فی الخلاف و الجعفی إلی أنه مع تعذر النخل تؤخذ من شجر رطب و هو اختیار ابن البراج و ابن إدریس و الشهید فی الدروس و البیان ذکر بعد الخلاف قبل الشجر الرطب شجر الرمان و لا یبعد التخییر بعد النخل بین السدر و الخلاف ثم الرمان.

ثم اختلفوا فی مقدارها فقال أکثر علمائنا منهم الشیخان یکون طولهما قدر عظم الذراع و قال الصدوق طول کل واحدة قدر عظم الذراع قال و إن کانت قدر الذراع فلا بأس و إن کانت قدر شبر فلا بأس و قال ابن أبی عقیل مقدار کل واحدة أربع أصابع إلی ما فوقها قال فی الذکری و الکل جائز لثبوت الشرعیة مع عدم القاطع علی قدر معین و الأظهر التخییر بین الذراع و الشبر و عظم الذراع لورود الروایة بکل منها.

و اختلفوا أیضا فی محلها فالمشهور بینهم أنه یجعل إحداهما من جانبه الأیمن من ترقوته یلصقها بجلده و الأخری من الأیسر بین القمیص و الإزار ذهب إلیه الصدوق فی المقنع و الشیخان و جمهور المتأخرین و قال علی بن بابویه و الصدوق فی الفقیه کما ذکر هنا و قال ابن أبی عقیل واحدة تحت إبطه الأیمن و قال الجعفی إحداهما تحت إبطه الأیمن و الأخری نصف مما یلی الساق و نصف مما یلی الفخذ و لعل المشهور أقوی و مع التعذر للتقیة توضع حیث یمکن و لو فی القبر و استحباب الشق کما ذکره بعض الأصحاب غیر ثابت و کذا

ص: 315

و دو لفافه می­باشد.

روایت شده است که هیچ از مواد خوشبو کننده و بخور غیر از کافور به میّت نزدیک گردانده نمی­شود، چرا که میّت نیز مانند شخص در حال احرام است.(1)

در برخی از روایات به ریختن مُشک بر روی کفن و جنازه اشاره شده است، چرا که با این کار مقام ملائکه بزرگ داشته می­شود، به راستی که روح هیچ مؤمنی ستانده نمی­شود مگر اینکه ملائکه­ای نزد او حاضر می­شود.(2)

همچنین روایت شده است که کافور و مُشک در دهان، گوش­ها، چشم­ها، سر و محاسن و بر روی سینه و شرمگاه (از پیش و پس) قرار داده می­شود، و امام رضا علیه السلام فرموده است: در این مورد مرد و زن یکسان هستند، جز از اینکه ناپسند می­شمارم که میّت بخور داده شده و یا با بخور دان همراهی گردد، ولی کفن بخور داده می­شود.(3)

امام علیه السلام فرموده است: غسل دهنده تکّه پارچه­ای را برداشته و محکم بر روی مقعد و دو پای میّت می­بندد؟ گفتم: منظور از آن پارچه، ازار است؟ فرمود: آن پارچه جزء کفن به شمار نمی­آید، بلکه به استفاده از آن امر شده است تا چیزی از بدن میّت خارج نشود، و ذکر فرموده که اگر به جای پارچه از مقداری پنبه استفاده شود بهتر است.(4)

همچنین فرموده است: میّت با سه تکّه لباس (پارچه) کفن می­شود: لفافه، پیراهن و ازار (شلوار)، و ذکر فرموده که علی علیه السلام پیامبرصلّی الله علیه و آله را در حالی که یک پیراهن به تن داشت غسل داد و در سه تکّه پارچه ایشان را کفن کرد: دو پارچه صُحرایی و یک پارچه از بُرد یمانی؛ و ابو طلحه قبر پیامبر را آماده کرد سپس از آن خارج شده و بر روی لبّه قبر ایستاد، آن­گاه دستش را گشود و پیامبر صلّی الله علیه و آله را بر روی دستش قرار داده و در قبر نهاد.(5)

امام رضا علیه السلام فرموده است: هنگامی­ که علی علیه السلام از غسل دادن پیامبر صلّی الله علیه و آله فارغ گشت، به چشمان ایشان نگاه کرد و چیزی(تکه آشغالی) را در آن مشاهده کرد، پس در مقابل جسد مبارک پیامبر خم شد و زبان خویش را در چشمان ایشان به چرخش درآورده و آنچه را در آن بود پاک کرد و فرمود: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله پدر و مادرم به فدایت، پاک و نیکو زیستی و پاک و نیکو وفات نمودی.(6)

امام عالم (رضا) علیه السلام فرموده است: پدرم در وصیّت خویش نوشته که وی را در سه پوشش (لباس) کفن کنم: یکی عبایی از جنس بُرد یمانی که روز جمعه را با آن نماز می­گزارد، لباسی دیگر و یک پیراهن؛ پس به پدرم گفتم: چرا چنین می­نویسی؟ فرمود: بیم آن دارم که مردم بر تو غلبه کرده و بگویند: او را با چهار یا پنج تکّه لباس کفن کن، پس سخن آنان را نپذیر. سپس سر پدرم را با عمّامه­ای پیچیدم، امّا عمّامه جزء کفن به شمار نمی­آید بلکه جزء پارچه­ای به حساب می­آید که در پایان جسد با آن پیچیده می­شود، و مجبور شدیم قبر را بیشتر بشکافیم چرا که پدرم مردی تنومند بود، همچنین خود

ص: 318


1- . فقه الرضا: 20
2- . فقه الرضا: 20
3- . فقه الرضا: 20
4- . فقه الرضا: 20
5- . فقه الرضا: 20
6- . فقه الرضا: 20

استحباب وضع القطن علیهما لم أر به نصا و قد ذکره بعض الأصحاب.

ثم اعلم أن هذا الخبر رواه فی الفقیه (1) عن یحیی بن عبادة المکی أنه قال: سمعت سفیان الثوری یسأل أبا جعفر عن التخضیر فقال إن رجلا من الأنصار هلک و ذکر نحوه.

و قال فی المنتهی (2) روی الجمهور أن سفیان الثوری سأل عبد الله بن یحیی بن عبادة المکی عن التخضیر و ذکر نحوه.

«13»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ رَأَیْتَ الْمَیِّتَ إِذَا مَاتَ لِمَ تُجْعَلُ مَعَهُ الْجَرِیدَةُ قَالَ تَجَافَی عَنْهُ الْعَذَابُ وَ الْحِسَابُ مَا دَامَ الْعُودُ رَطْباً إِنَّمَا الْحِسَابُ وَ الْعَذَابُ کُلُّهُ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ فِی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ قَدْرَ مَا یُدْخَلُ الْقَبْرَ وَ یَرْجِعُ النَّاسُ عَنْهُ فَإِنَّمَا جُعِلَ السَّعَفَتَانِ لِذَلِکَ وَ لَا عَذَابَ وَ لَا حِسَابَ بَعْدَ جُفُوفِهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ (3).

بیان

قوله علیه السلام إنما الحساب و العذاب إلی آخره ینافی بظاهره ما تضمنه کثیر من الأخبار من اتصال نعیم القبر و عذابه إلی یوم القیامة إلا أن یجعل اتصال العذاب مختصا بالکفار أو یکون الحصر باعتبار الأشدیة أو المعنی أن ابتداء الحساب و العذاب إنما یکون فی الساعة الأولی و الیوم الأول فإذا مضیا فلا یبتدأ بعده فیهما.

«14»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: ثُمَّ تَضَعُهُ فِی أَکْفَانِهِ وَ اجْعَلْ مَعَهُ جَرِیدَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا عِنْدَ تَرْقُوَتِهِ تُلْصِقُهَا بِجِلْدِهِ ثُمَّ تَمُدُّ عَلَیْهِ قَمِیصَهُ وَ الْأُخْرَی عِنْدَ وَرِکِهِ (4).

ص: 316


1- 1. الفقیه ج 1 ص 88.
2- 2. منتهی المطلب ج 1 ص 461.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 285.
4- 4. فقه الرضا ص 17.

ایشان به من امر فرمود که ارتفاع قبرش چهار وجب با انگشتان باز باشد.(1)

از امام کاظم علیه السلام روایت شده که فرمود: آن­گاه که شخص در حال احرام وفات می­نماید باید مانند شخصی که در حال احرام نیست غسل داده شده و کفن شود؛ جز اینکه حنوط و مواد خوشبو کننده به او نزدیک گردانده نمی­شود و صورتش پوشانده می­شود.

و زن به وسیله سه تکّه لباس کفن می­شود: روپوش، روبند و لفافه که در آن پیچیده می­شود، و حنوط مرد و زن یکسان است.(2)

توضیح و تنقیح

در رابطه با این فرموده امام رضا علیه السلام: (و تبدء بالشقّ الأیسر) باید گفت که نظر مشهور در میان فقها استحباب کفن کردن به شیوه­ای است که در این فرموده ذکر شده است، در عین حال بیشتر فقها به عدم وجود نصّی معین در تأیید این شیوه کفن کردن اعتراف کرده­اند، گفته شده: شاید وجه ذکر این شیوه مبارک پنداشتن آغاز کارها از سمت راست باشد.

می­گویم

ظاهراً شیخ صدوق این نظر را از این کتاب گرفته و آن را در الفقیه(3) ذگر کرده است، و دیگر فقها به خاطر اعتماد به او از نظرش پیروی کرده­اند، و احوط عمل به این نظر است، چرا که هیچ سخنی در مخالفت با آن نقل نشده است.

سپس آگاه باش که نظر مشهور در بین فقهای ما وجوب سه تکّه بودن کفن است، بلکه محقق در المعتبر بر این باور است که این نظر متعلق به جمهور فقهای ما به جز سلّار است که معتقد به یک تکّه بودن کفن است؛ و شاید نظرِ مشهورتر، قوی­تر و صحیح­تر باشد.

سپس نظر مشهورتر در بین فقها تعیین فقط پیراهن به عنوان کفن است، ولی ابن جنید، محقّق در المعتبر و عده­ای از متأخرّین به اختیار یکی از دو گزینه لباس­ های سه­گانه یا پیراهن و دو لباس حُکم داده­اند، و شاید نظر اخیر ارجح باشد؛ شیخین و پیروان آن­ها در میان لباس­های سه­گانه واجب، ازار را نیز مطرح کرده­اند، ولی در میان روایت­های معتبر چیزی نیافتم که بر این نکته دلالت کند، بلکه از ظاهر روایات چنین بر می­آید که این لباس­های سه­گانه واجب، یا پیراهن و دو لباس سر تا پا پوشاننده بدن هستند یا سه لباس کامل و پوشاننده تمام بدن. آری، وجود ازار در میان لباس­های سه­گانه

ص: 319


1- . فقه الرضا: 20
2- . فقه الرضا: 20
3- . مَن لا یحضره الفقیه 1: 92

وَ رُوِیَ: أَنَّ الْجَرِیدَتَیْنِ کُلُّ وَاحِدَةٍ بِقَدْرِ عَظْمِ ذِرَاعٍ تَضَعُ وَاحِدَةً عِنْدَ رُکْبَتَیْهِ تُلْصِقُ إِلَی السَّاقِ وَ إِلَی الْفَخِذَیْنِ وَ الْأُخْرَی تَحْتَ إِبْطِهِ الْأَیْمَنِ مَا بَیْنَ الْقَمِیصِ وَ الْإِزَارِ وَ إِنْ لَمْ تَقْدِرْ عَلَی جَرِیدَةٍ مِنْ نَخْلٍ فَلَا بَأْسَ أَنْ تَکُونَ مِنْ غَیْرِهِ بَعْدَ أَنْ تَکُونَ رَطْباً وَ تَلُفُّهُ فِی إِزَارِهِ وَ حِبَرَتِهِ وَ تَبْدَأُ بِالشِّقِّ الْأَیْسَرِ وَ تَمُدُّ عَلَی الْأَیْمَنِ ثُمَّ تَمُدُّ الْأَیْمَنَ عَلَی الْأَیْسَرِ وَ إِنْ شِئْتَ لَمْ تَجْعَلِ الْحِبَرَةَ مَعَهُ حَتَّی تُدْخِلَهُ الْقَبْرَ فَتُلْقِیهِ عَلَیْهِ (1)

ثُمَّ تُعَمِّمُهُ وَ تُحَنِّکُهُ فَتَثْنِی عَلَی رَأْسِهِ بِالتَّدْوِیرِ وَ تُلْقِی فَضْلَ الشِّقِّ الْأَیْمَنِ عَلَی الْأَیْسَرِ وَ الْأَیْسَرِ عَلَی الْأَیْمَنِ ثُمَّ تَمُدُّ عَلَی صَدْرِهِ ثُمَّ تُلَفِّفُ اللِّفَافَةَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تُعَمِّمَهُ عِمَّةَ الْأَعْرَابِیِّ وَ تُلْقِی طَرَفَیِ الْعِمَامَةِ عَلَی صَدْرِهِ وَ قَبْلَ أَنْ تُلْبِسَهُ قَمِیصَهُ تَأْخُذُ شَیْئاً مِنَ الْقُطْنِ وَ تَجْعَلُ عَلَیْهِ حَنُوطَهُ وَ تَحْشُو بِهِ دُبُرَهُ وَ تَضَعُ شَیْئاً مِنَ الْقُطْنِ عَلَی قُبُلِهِ وَ تَجْعَلُ عَلَیْهِ شَیْئاً مِنَ الْحَنُوطِ وَ تَضُمُّ رِجْلَیْهِ جَمِیعاً وَ تَشُدُّ فَخِذَیْهِ إِلَی وَرِکِهِ بِالْمِئْزَرِ شَدّاً جَیِّداً لِأَنْ لَا یَخْرُجَ مِنْهُ شَیْ ءٌ(2)

فَإِذَا فَرَغْتَ مِنْ کَفْنِهِ حَنَّطْتَهُ بِوَزْنِ ثَلَاثَةَ عَشَرَ دِرْهَماً وَ ثُلُثٍ مِنَ الْکَافُورِ وَ تَبْدَأُ بِجَبْهَتِهِ وَ تَمْسَحُ مَفَاصِلَهُ کُلَّهَا بِهِ وَ تُلْقِی مَا بَقِیَ مِنْهُ عَلَی صَدْرِهِ وَ فِی وَسَطِ رَاحَتِهِ وَ لَا یُجْعَلُ فِی فَمِهِ وَ لَا مَنْخِرِهِ وَ لَا فِی عَیْنَیْهِ وَ لَا فِی مَسَامِعِهِ وَ لَا عَلَی وَجْهِهِ قُطْنٌ وَ لَا کَافُورٌ فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ عَلَی هَذَا الْمِقْدَارِ کَافُوراً فَأَرْبَعَةُ دَرَاهِمَ فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ فَمِثْقَالٌ لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِکَ لِمَنْ وَجَدَهُ (3).

وَ قَالَ علیه السلام فِی مَوْضِعٍ آخَرَ: إِذَا فَرَغْتَ مِنْ غُسْلِهِ حَنَّطْتَ بِثَلَاثَةَ عَشَرَ دِرْهَماً وَ ثُلُثٍ کَافُوراً تَجْعَلُ فِی الْمَفَاصِلِ وَ لَا تُقَرِّبُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ تَجْعَلُ فِی مَوْضِعِ سُجُودِهِ وَ أَدْنَی مَا یُجْزِیهِ مِنَ الْکَافُورِ مِثْقَالٌ وَ نِصْفٌ ثُمَّ یُکَفَّنُ بِثَلَاثِ قِطَعٍ وَ خَمْسٍ وَ سَبْعٍ فَأَمَّا الثَّلَاثَةُ فَمِئْزَرٌ وَ عِمَامَةٌ وَ لِفَافَةٌ وَ الْخَمْسُ مِئْزَرٌ وَ قَمِیصٌ وَ عِمَامَةٌ

ص: 317


1- 1. فقه الرضا: 17.
2- 2. فقه الرضا: 17.
3- 3. فقه الرضا: 17.

در حدیث اخیر و کتاب موثّقه عمّار الساباطی(1) آشکار می­گردد، ولی احوط استفاده از پیراهن، ازار و دو لفافه است تا به جمیع اقوال و احادیث روایت شده در این زمینه عمل شده باشد، همچنین از یکی از سخنان صدوق در الفقیه چنین استنباط می­شود که وی ازار را حمل بر پوششی کرده که به دور ران پیچیده می­شود، چنان که حدیث مذکور نیز چنین معنایی را در بر می­گیرد.

آگاه باش که نظر مشهور در بین فقها افزودن روانداز (حبره) بر لباس­های سه­گانه واجب است، ولی از نظرات اغلب فقها چنین بر می­آید که مستحبّ است روانداز یکی از لباس­های سه گانه­ای باشد که به عنوان کفن بر میّت پوشانده می­شود، آن­گونه که ابن أبی عقیل و ابو الصّلاح نیز چنین پنداشته­اند، و نظر قوی­تر همین است.

سپس نظر مشهور این است که میّت در روانداز پیچیده می­شود، ولی چنان­که از این حدیث بر می­آید می­توان یکی از دو گزینه پیچیدن میّت در روانداز یا انداختن روانداز بر روی میّت در داخل قبر، که صدوق نیز در الفقیه معتقد به آن است، را انتخاب نمود، شیخ در خبر صحیح از عبداللّه بن سنّان روایت کرده که امام صادق علیه السلام فرمود: روانداز به دور میّت پیچیده نمی­شود بلکه بر روی او انداخته می­شود، و هنگامی که میّت در داخل قبر قرار گرفت روانداز در زیر صورت و پهلوی او قرار داده می­شود.(2) شهید در الذکری گفته است: برخی از فقها بر این باورند که روانداز پیچیده نمی شود ولیکن بر روی او انداخته می شود و هنگامی که داخل قبر شد در زیر صورت و پهلوی او قرار داده می­شود، و این روایت ابن سنان است. پایان نقل قول .

نظری که قائل به اختیار یکی از این دو گزینه است بعید به نظر نمی­رسد، و هیچ اختلاف نظری بر سر استحباب پیچیدن عمّامه به دور سر میّت مرد و تحت الحنک بستن (قسمتی از عمامه را از زیر چانه رد کردن) او وجود ندارد، و شیخ در المبسوط گفته است: عمّامه به شیوه اعراب بادیه نشین به دور سر میّت پیچیده می­شود و بدون تحت الحنک، و از ظاهر احادیث چنین برمی­آید که منظور از بستن عمّامه به شیوه اعراب بادیه نشین همان است که دو طرف آن آویزان نمی­گردد، همچنین منظور از (تحنیک) پیچیدن دو طرف عمّامه به دور سر میّت و خارج ساختن آن­ها از زیر چانه و انداختن­شان بر روی سینه میّت است نه اینکه زیر محاسن بسته شوند، و شاهد این سخن انجام مستمرّ چنین عملی در میان اشراف مدینه از زمان ائمه علیهم السلام تاکنون می­باشد، امّا انداختن دو طرف عمامه به شیوه مذکور در میان فقها شیوه

ص: 320


1- . التهذیب1: 87
2- . التهذیب1: 123 و129

وَ لِفَافَتَانِ (1).

وَ رُوِیَ: أَنَّهُ لَا یُقَرَّبُ الْمَیِّتُ مِنَ الطِّیبِ شَیْئاً وَ لَا الْبَخُورِ إِلَّا الْکَافُورَ فَإِنَّ سَبِیلَهُ سَبِیلُ الْمُحْرِمِ (2).

وَ رُوِیَ: إِطْلَاقُ الْمِسْکِ فَوْقَ الْکَفَنِ وَ عَلَی الْجِنَازَةِ لِأَنَّ فِی ذَلِکَ تَکْرِمَةَ الْمَلَائِکَةِ فَمَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُقْبَضُ رُوحُهُ إِلَّا تَحْضُرُ عِنْدَهُ الْمَلَائِکَةُ(3).

وَ رُوِیَ: أَنَّ الْکَافُورَ یُجْعَلُ فِی فِیهِ وَ فِی مَسَامِعِهِ وَ بَصَرِهِ وَ رَأْسِهِ وَ لِحْیَتِهِ وَ کَذَلِکَ الْمِسْکُ وَ عَلَی صَدْرِهِ وَ فَرْجِهِ وَ قَالَ الرَّجُلُ وَ المَرْأَةُ سَوَاءٌ قَالَ غَیْرَ أَنِّی أَکْرَهُ أَنْ یُتَجَمَّرَ وَ یُتْبَعَ بِالْمِجْمَرَةِ وَ لَکِنْ یُجَمَّرُ الْکَفَنُ (4)

وَ قَالَ تُؤْخَذُ خِرْقَةٌ فَیَشُدُّهَا عَلَی مَقْعَدَتِهِ وَ رِجْلَیْهِ قُلْتُ الْإِزَارُ قَالَ إِنَّهَا لَا تُعَدُّ شَیْئاً وَ إِنَّمَا أُمِرَ بِهَا لِکَیْلَا یَظْهَرَ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ ذَکَرَ أَنَّ مَا جُعِلَ مِنَ الْقُطْنِ أَفْضَلُ مِنْهُ (5).

وَ قَالَ: یُکَفَّنُ بِثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ لِفَافَةٍ وَ قَمِیصٍ وَ إِزَارٍ وَ ذَکَرَ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام غَسَّلَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فِی قَمِیصٍ وَ کَفَّنَهُ فِی ثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ ثَوْبَیْنِ صُحَارِیَّیْنِ وَ ثَوْبٍ حِبَرَةٍ یَمَنِیَّةٍ وَ لَحَدَ لَهُ أَبُو طَلْحَةَ ثُمَّ خَرَجَ أَبُو طَلْحَةَ وَ دَخَلَ عَلَی الْقَبْرِ فَبَسَطَ یَدَهُ فَوَضَعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَیْهَا فَأَدْخَلَهُ اللَّحْدَ(6)

وَ قَالَ إِنَّ عَلِیّاً علیه السلام لَمَّا أَنْ غَسَّلَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ فَرَغَ مِنْ غُسْلِهِ نَظَرَ فِی عَیْنَیْهِ فَرَأَی فِیهَا شَیْئاً فَانْکَبَّ عَلَیْهِ فَأَدْخَلَ لِسَانَهُ فَمَسَحَ مَا کَانَ فِیهَا فَقَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ طِبْتَ حَیّاً وَ طِبْتَ مَیِّتاً(7).

وَ قَالَ الْعَالِمُ علیه السلام: وَ کَتَبَ أَبِی فِی وَصِیَّتِهِ أَنْ أُکَفِّنَهُ فِی ثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ أَحَدُهَا رِدَاءٌ لَهُ حِبَرَةٌ وَ کَانَ یُصَلِّی فِیهِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ ثَوْبٌ آخَرُ وَ قَمِیصٌ فَقُلْتُ لِأَبِی لِمَ تَکْتُبُ هَذَا فَقَالَ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَغْلِبَکَ النَّاسُ یَقُولُونَ کَفِّنْهُ بِأَرْبَعَةِ أَثْوَابٍ أَوْ خَمْسَةٍ فَلَا تَقْبَلْ قَوْلَهُمْ وَ عَصَبْتُهُ بَعْدُ بِعِمَامَةٍ وَ لَیْسَ تُعَدُّ الْعِمَامَةُ مِنَ الْکَفَنِ إِنَّمَا یُعَدُّ مِمَّا یُلَفُّ بِهِ الْجَسَدُ وَ شَقَقْنَا لَهُ الْقَبْرَ شَقّاً مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ کَانَ رَجُلًا بَدِیناً

ص: 318


1- 1. فقه الرضا ص 20.
2- 2. فقه الرضا ص 20.
3- 3. فقه الرضا ص 20.
4- 4. فقه الرضا ص 20.
5- 5. فقه الرضا ص 20.
6- 6. فقه الرضا ص 20.
7- 7. فقه الرضا ص 20.

مشهوری است و روایت یونس(1) بر آن دلالت می­کند و روایت شده است: قسمت اضافه عمامه بر روی صورت میّت انداخته می­شود(2) و در برخی از روایت­ها آمده است: دو طرف عمّامه را بر روی پشت میّت بیانداز، و در برخی دیگر چنین نقل شده است که قسمت اضافه عمامه بر روی دو پای میت باز گردانده می­شود، شاید عمل به روایت نخست عمل به نظر مشهور باشد، همچنین استفاده از پنبه آغشته به حنوط از جمله مواردی است که فقها به ذکر آن پرداخته­اند و در روایات نیز ذکر شده است، بر سر استحباب محکم گرداندن پارچه به منظور جلوگیری از خروج چیزی از بدن میّت هم اختلاف نظر وجود ندارد.

همچنین بر سر وجوب خوشبو کردن میّت با حنوط هیچ اختلاف نظری وجود ندارد و نظر مشهور، وجوب مالیدن حنوط بر هفت عضوی است که هنگام سجده با زمین در تماس هستند، و شیخ در الخلاف اجماع گروه بر این نظر را نقل کرده است، و شیخ مفید کناره بینی را به این هفت عضو افزوده است، شیخ صدوق نیز گوش، چشم، دهان، زیر بغل­ها و بیخ ران­ها را به این هفت عضو مذکور افزوده است؛ روایت­ها در این زمینه مختلف است، نظری که قائل به استحباب حنوط مالیدن به مفاصل است بعید نیست، و احادیث روایت شده در مورد مالیدن حنوط به گوش­ها متفاوت است، ولی شیخ این گونه میان آن­ها اتفاق حاصل کرده است: احادیثی که قائل به جواز این کار هستند بر گونه ای حمل می­شوند که حنوط بر روی گوش قرار داده شود، و احادیثی که این کار را منع می­کنند بر گونه ای حمل می­شوند که حنوط در داخل گوش قرار داده شود، و شاید ترک این کار از اولویت برخوردار باشد چرا که استحباب آن در بین عامّه شهرت دارد، همچنین چنان که می­دانی روایت استفاده از مُشک نیز بر تقیّه حمل می­شود.

در المختلف گفته شده است: نظر مشهور این است که قرار دادن مشک همراه کافور کراهت دارد، ولی ابن بابویه قائل به استحباب این امر است. پایان نقل قول؛ بخور دادن کفن نیز به همین ترتیب، و اگر چه صدوق مطابق آنچه در کتاب آمده به ذکر این مطلب پرداخته است حمل بر تقیّه می­شود چنان که ­دانستی.

امّا نظر فقها در مورد لباس­هایی که علاوه بر لباس­های واجبی که به عنوان کفن بر میّت پوشانده می­شوند نیز متفاوت است، شهید در الذکری گوید: اغلب فقها بر این باورند که زنان علاوه بر کفن با (نمط) نیز پوشانده می­شوند که مقصود از (نمط) نوعی فرش به معنای نمد است و شاید منظور همین باشد، و یا لباسی که در آن خطوطی برگرفته از نمد وجود دارد،

ابن ادریس نیز (نمط) را به معنای روانداز دانسته است، چرا که (نمط) در هر دو معنا بر زینت دلالت می­کند. شیخ مفید گوید دو لباس که یا دو لفافه یا یک لفافه و یک زیرانداز است بر تعداد لباس­هایی که به عنوان کفن بر زن پوشانده می­شود افزون می­گردد؛ در النهایه آمده: نهایت لباس­هایی که به عنوان کفن بر میّت پوشانده می­شوند پنج نوعند: دو لفافه که یکی از آن­ها روانداز است، پیراهن، ازار و روپوش، و برای زن یک لفافه و یک زیر انداز اضافه می­شود. در المبسوط نیز مطالبی مانند مطالب مذکور در النهایه ذکر شده است، سپس شیخ گفته است: و اگر میّت، زن باشد دو لفافه افزون می­گردد پس تعداد لباس­ها به هفت عدد می­رسد؛ از مطالب ذکر شده در المبسوط چنین پیداست که زن در پنج لباس نخست با مرد شریک است

ص: 321


1- . التهذیب1: 88
2- . الفقیه1: 93

وَ أَمَرَنِی أَنْ أَجْعَلَ ارْتِفَاعَ قَبْرِهِ أَرْبَعَةَ أَصَابِعَ مُفَرَّجَاتٍ (1).

وَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: إِذَا مَاتَ الْمُحْرِمُ فَلْیُغَسَّلْ وَ لْیُکَفَّنْ کَمَا یُغَسَّلُ الْحَلَالُ غَیْرَ أَنَّهُ لَا یُقَرَّبُ طِیباً وَ لَا یُحَنَّطُ وَ یُغَطَّی وَجْهُهُ وَ الْمَرْأَةُ تُکَفَّنُ بِثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ دِرْعٍ وَ خِمَارٍ وَ لِفَافَةٍ وَ تُدْرَجُ فِیهَا وَ حَنُوطُ الرَّجُلِ وَ المَرْأَةِ سَوَاءٌ(2).

توضیح

و تنقیح قوله علیه السلام و تبدأ بالشق الأیسر المشهور بین الأصحاب استحباب تلک الهیئة و اعترف الأکثر بعدم النص فیه قیل و لعل وجهه التیمن بالیمین.

أقول

الظاهر أن الصدوق أخذه من هذا الکتاب و أورده فی الفقیه (3) و تبعه الأصحاب لاعتمادهم علیه و الأحوط العمل به إذ لا قول بتعین خلافه.

ثم اعلم أن المشهور بین أصحابنا أن الواجب فی الکفن ثلاثة أثواب بل قال فی المعتبر إنه مذهب فقهائنا أجمع عدا سلار فإنه اقتصر علی ثوب واحد(4) و لعل الأشهر أقوی و أظهر ثم الأشهر بینهم تعین القمیص و ذهب ابن الجنید و المحقق فی المعتبر و بعض المتأخرین إلی التخییر بین الأثواب الثلاثة و بین القمیص و الثوبین و لعل الأخیر أرجح و ذکر الشیخان و أتباعهما فی الثیاب الواجبة الثلاثة المئزر و لم أجد فی الروایات المعتبرة ما یدل علیه بل الظاهر منها إما القمیص و الثوبان الشاملان للبدن أو ثلاثة أثواب شاملة(5) نعم یظهر المئزر

ص: 319


1- 1. فقه الرضا ص 20.
2- 2. فقه الرضا ص 20.
3- 3. فقیه من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 92.
4- 4. و قد ورد به حدیث زرارة قال: قلت لابی جعفر علیه السلام: العمامة للمیت من الکفن هی؟ قال: لا، انما الکفن المفروض ثلاثة أثواب، أو ثوب تام لا أقل منه یواری فیه جسده کله، فما زاد فهو سنة الی أن یبلغ خمسة، فما زاد فمبتدع، و العمامة سنة، الحدیث: راجع ج 1 ص 83 من التهذیب.
5- 5. بل الظاهر ممّا ورد فی تکفین النبیّ صلّی اللّه علیه و آله أنّه کفن فی ثوبی احرامه ثمّ لف. علیه صلی الله علیه و آله ببرد حبرة، و لا معنی لذلک الا أنّه البس الثوبان بهیئة الازار و الرداء کما کان دأبه صلی الله علیه و آله فی ملبسه فی حیاته، و الازار هو المئزر نفسه کالملحف و اللحاف. و هذا هو السنة.

و دو لفافه بر تعداد لباس­های او افزون می­گردد، ولی در الخلاف ذکر شده که دو ازار بر تعداد لباس­های زن اضافه می­شود.

جعفّی گوید: پنج لباس عبارتند از: دو لفافه، پیراهن، عمّامه و ازار، همچنین روایت شده که تعداد لباس­ها هفت است: ازار، عمّامه، دو پیراهن، دو لفافه و یک بُرد (روانداز) یمانی، و پوششی که بر روی فَرج میّت قرار می­گیرد جزء کفن به حساب نمی­آید، و روایت شده است که عمّامه جزء کفن واجب نمی­باشد، ابو الصّلاح نیز گفته است: میّت در روپوش، ازار، لفافه و زیرانداز کفن شده و عمّامه بر سر او پیچیده می­شود، همچنین گفته است: بهتر آن است که تعداد رواندازها سه عدد و یکی از آن­ها بُرد یمانی باشد و یک عدد نیز کفایت می­کند، و این عبارت بر اشتراک مرد و زن در رواندازها و زیرانداز دلالت می­کند، و البصرویّ زیرانداز را ذکر نکرده و ازار واجب را همان روانداز (حبره) دانسته است.

علی بن بابویه گوید: سپس کفن میّت را بریده و از زیرانداز آغاز کرده و آن را می­گسترانی و روانداز را بر روی آن قرار می­دهی و ازار را بر روی روانداز و پیراهن را بر روی ازار قرار می­دهی، و بر روی پیراهن، ازار و روانداز می­نویسی. و ظاهر کلام او نشان می­دهد که مرد و زن در این امر یکسان هستند، و پسر او صدوق هنگامی که به ذکر لباس­های سه­گانه واجب پرداخته و حکم داده که عمّامه و خرقه (پوشش روی شرمگاه) جزء کفن محسوب نمی­شود گفته است: هر که دوست داشته باشد که بر این سه لباس بیفزاید، می­تواند دو لفافه را اضافه کند تا تعداد لباس­ها به پنج عدد برسد، و در المقنع کلام پدرش را با حدیث بیان کرده است. و سلّار حبره (روانداز) و خرقه (پوششِ روی شرمگاه) را برای مرد ذکر کرده است، سپس گفته است مستحبّ است که دو لفافه به کفن زن اضافه گردد، و کفن را در هفت تکّه، پنج تکّه و آن­گاه سه تکّه بدوز؛ زیادت رواندازها و مساوات مرد و زن در این گفته آشکار است.

ابن أبی عقیل رحمه الله گوید: ازار، پیراهن و لفافه جزء واجب کفن و عمّامه و خرقه (پوششِ روی شرمگاه) جزء مستحبی کفن به شمار می­آیند، و ازار را روی پیراهن قرار داده وگفته است: سنّت است که لفافه بُردی یمانی باشد و اگر امکان فراهم کردن آن وجود نداشته باشد لباسی سفید کفایت می­کند، و زن در سه لباس کفن می­شود: روپوش، روسری و لفافه.

ابن برّاج در الکامل گوید: سنّت است که اضافه بر لباس­های سه گانه واجب از دو لفافه زائد که یکی از آن­ها بُرد یمانی باشد استفاده شود، پس اگر میّت زن باشد یکی از لفافه­ها باید زیرانداز شود، و این پنج لباس کفن میّت زن را تشکیل می­دهند، و افزودن چیز دیگری بر آن­ها جایز نیست، و به دنبال آن­ها از خرقه و عمّامه استفاده می­شود هر چند که جزء کفن نیز به شمار نمی­آیند، برای زن نیز از پوششی برای دو سینه او استفاده می­شود، همچنین گفته است: اگر روانداز (حبره) و زیرانداز

ص: 322

من هذا الخبر و موثقة عمار(1)

الساباطی و الأحوط الجمع بین القمیص و المئزر و اللفافتین عملا بالأقوال و الأخبار جمیعا و یظهر من بعض کلمات الصدوق فی الفقیه أنه حمل المئزر علی الخرقة التی تلف علی الفخذین کما یحتمله هذا الخبر أیضا.

ثم اعلم أن المشهور بین الأصحاب استحباب إضافة الحبرة علی الأثواب الواجبة و یظهر من أکثر الأصحاب أنه یستحب أن یکون أحد الأثواب الثلاثة المتقدمة حبرة کما ذهب إلیه ابن أبی عقیل و أبو الصلاح و هو أقوی.

ثم المشهور أنه یلف فی الحبرة و یظهر من هذا الخبر التخییر بینه و بین طرحه علیه فی القبر کما ذکر الصدوق فی الفقیه و روی الشیخ فی الصحیح عن عبد الله بن سنان (2) عن أبی عبد الله علیه السلام قال: البرد لا یلف و لکن یطرح علیه طرحا و إذا أدخل القبر وضع تحت خده و تحت جنبه.

و قال فی الذکری و ذهب بعض الأصحاب إلی أن البرد لا یلف و لکن یطرح علیه طرحا فإذا أدخل القبر وضع تحت خده و تحت جنبه و هو روایة ابن سنان انتهی.

و لا یبعد القول بالتخییر و لا خلاف فی استحباب العمامة للرجل العامة مع التحنیک و قال فی المبسوط عمة الأعرابی بغیر حنک و ظاهر الأخبار أن عمة الأعرابی هی التی لم یکن لها طرفان بل الظاهر منها أن المراد بالتحنیک إدارة طرفی العمامة من خلفه و إخراجهما من تحت حنکه و إلقاؤهما علی صدره لأشدهما تحت اللحبین و یشهد لذلک العمل المستمر بین أشراف المدینة من زمنهم علیهم السلام إلی هذا الزمان و أما إلقاء طرفی العمامة علی الوجه المذکور فهو

ص: 320


1- 1. التهذیب ج 1 ص 87.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 129 و 123.

(نمط) یافت نشود جایز است که به جای هر یک از آن­ها از ازار و مانند آن استفاده کرد.

در التهذیب به استفاده از سه ازار که یکی از آن­ها روانداز (حبره) می­باشد اشاره شده است، نظر ابن زهره نیز چنین است و ابن جنید در استفاده از سه لباس و یک پیراهن به عنوان کفن، بین مرد و زن تفاوت قائل نشده است، گفته است: ناگزیر باید از عمّامه استفاده کرد، و استفاده از پوشش و روسری برای پوشاندن موها مستحبّ است، پس آشکار است که در کلام اکثر فقها نمط (زیر انداز) چیزی غیر از حبره (روانداز) است و برخی از فقها بر این باورند که استفاده از دو لفافه بر روی ازارِ واجب مرد و زن مستحبّ می­باشد، اگر چه یکی از آن دو لفافه، (نمط: زیرانداز) نامیده می­شود، و منظور از پنج لباس در کلام بیشتر فقها چیزی غیر از پوشش روی فرج و عمّامه است، همچنین منظور از هفت لباسی که در کفن زن از آن­ها استفاده می­شود چیزی غیر از روبند است، پایان کلام او خداوند مقام او را رفیع گرداند.

شیخ در النهایه گفته است: در حدیث آمده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله با دو لباس صُحاری کفن شده است، صحار، روستایی در یمن است که لباس به آن جا نسبت داده شده است. همچنین گفته شده که (صحاری) از (صحرة) بر وزن (غبرة) گرفته شده که به معنای قرمز کم رنگ است، گفته می­شود: (ثوب أصحر و صحاری) یعنی: لباس سرخ رنگ. شهید در الذکری گوید: آن دو لباس منسوب به صُحار بوده­اند و منظور از صُحار، سرزمین عمّان از جانب کوه است .

در مورد این فرموده: (وقال العالم: امام رضا فرموده است) می­گویم: این حدیث را کلینی و شیخ با سند صحیح از امام صادق علیه السلام روایت کرده­اند،(1) و در القاموس آمده است: (البادن) و (البدین) یعنی: تنومند و دارای هیکل.

می­گویم

وجه تعلیل آن است که انسان تنومند برای آنکه در قبر جای گیرد نیاز به گشایش و توسعه آن دارد و انجام این امر در زمین­های نرم امکان پذیر نیست.

حُکمی که از این فرموده امام باقر علیه السلام: (إذا مات المُحرِم: آن­گاه که شخص در حال احرام وفات نماید) استنباط می­شود در چند حدیث روایت شده است و فقها به آن عمل کرده­اند، بنابراین معطّر کردن جنازه شخص در حال احرام با کافور و همچنین قرار دادن کافور در آب غسل او جایز نیست، و بر سر این موضوع اختلاف نظر وجود دارد که آیا میّت دو مرتبه با آب خالص غسل داده می­شود و یک مرتبه آن بدلِ استفاده از کافور است یا اینکه غسل با کافور رأساً حذف می­شود، که نظر اخیر واضح­تر است هر چند نظر نخست احوط است، سپس بنا بر نظر مشهور در سایر احکام حُکمش همانند شخص غیر محرم است، و از ابن أبی عقیل نقل شده که واجب است سر و صورت میّت در حال احرام پوشیده نباشد، این در حالی است که احادیث این نظر را رد می­کنند، امّا در حُکم مذکور هیچ فرقی بین دو احرام (عمره و تمتع)وجود ندارد، همچنین هیچ فرقی بین زمانی که میّت قبل از تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر

ص: 323


1- . التهذیب1: 83، الکافی3: 144، الفقیه1: 13

المشهور بین الأصحاب و دلت علیه روایة یونس (1) و روی یلقی فضلها علی وجهه (2)

و فی بعض الروایات و اطرح طرفیها علی ظهره و فی بعضها یرد فضلها علی رجلیه و لعل الأولی العمل بالمشهور و کذا إعمال القطن مما ذکره الأصحاب و وردت فی الروایات و شد الخرقة أیضا لا خلاف فی استحبابه و لا خلاف فی وجوب التحنیط و المشهور وجوب تحنیط المساجد السبعة و نقل الشیخ فی الخلاف إجماع الفرقة علیه و أضاف المفید طرف الأنف و الصدوق السمع و البصر و الفم و المغابن و هی الآباط و أصول الأفخاذ و اختلف الروایات فی هذا الباب و لا یبعد القول باستحباب تحنیط المفاصل و الأخبار فی المسامع مختلفة و جمع الشیخ بینها بحمل أخبار الجواز علی جعله فوقها و أخبار النهی علی إدخاله فیها و لعل الترک أولی لشهرة الاستحباب بین العامة و کذا روایة المسک الظاهر أنها محمولة علی التقیة کما عرفت.

قال فی المختلف المشهور أنه یکره أن یجعل مع الکافور مسک و روی ابن بابویه استحبابه انتهی و کذا تجمیر الکفن و إن ذکره الصدوق مطابقا لما فی الکتاب محمول علی التقیة أیضا کما عرفت.

و أما الأثواب الزائدة علی الواجب فاختلف فیها کلام القوم قال فی الذکری قال کثیر من الأصحاب تزاد المرأة نمطا و هو لغة ضرب من البسط و لعله مراد أو هو ثوب فیه خطط مأخوذ من الأنماط و هی الطرائق و ابن إدریس جعله الحبرة لدلالة الاسمین علی الزینة.

و المفید تزاد المرأة ثوبین و هما لفافتان أو لفافة و نمط و فی النهایة نهایته خمسة أثواب و هی لفافتان إحداهما حبرة و قمیص و إزار و خرقة و المرأة تزاد لفافة أخری و نمطا و فی المبسوط مثل النهایة ثم قال و إن کانت امرأة زیدت لفافتین فیکمل لها سبعة فظاهره هنا مشارکة المرأة فی الخمسة الأول.

ص: 321


1- 1. التهذیب ج 1 ص 88 و تری فیها سائر الروایات المشار إلیها فی المتن.
2- 2. راجع الفقیه ج 1 ص 93.

یا بعد از آن و قبل از طواف زیارت وفات نماید وجود ندارد، و چه بسا احتمال اختصاص حکم مذکور به حالت اوّل (وفات میّت قبل از تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر) وجود دارد که این احتمال ضعیف به نظر می­رسد، و اگر میّت بعد از طواف زیارت وفات نماید، بر سر تحریم استعمال مواد خوشبو کننده با توجه به اطلاق اسم شخص در حال احرام بر او و یا حلال بودن آن مانند زمانی که در حال حیات حلال بوده اختلاف نظر وجود دارد، در اینجا نظر نخست مورد تأیید است ولی علّامه در المنتهی نظر دوم را ترجیح داده است که درآن اشکال وجود دارد .

روایت15.

العیون و علل الشرایع: فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود: فرمان داده شده که میّت کفن شود تا در حالی که جسم او پاک و مطهر است به ملاقات پروردگار عزّ و جلّ خویش نائل آید، همچنین به خاطر اینکه عورت او برای کسانی که حمل یا دفنش می­کنند آشکار نگردد و مردم بر احوال او و قبح منظرش آگاه نگردند، و تا بر اثر کثرت نگاه به او و به خاطر رواج فسق و فساد قلب­ها دچار قساوت نشود، همچنین میّت کفن می­شود چرا که برای زندگان خوشایندتر است، و به خاطر اینکه نزدیکان میّت او را مورد بغض و کینه قرار ندهند در نتیجه یاد و مهر و محبتش از دل آنان به در رود و در مورد آنچه که بر جای گذاشته و وصیّت نموده و به انجام آن دستور داده و مورد علاقه­اش بوده است، امانت را رعایت نکنند.(1)

روایت16.

معرفة الرجال کشی: از محمد بن اسماعیل بن بزیع روایت شده که گفت: از امام باقر علیه السلام تقاضا کردم که یکی از پیراهن­هایش را برای من بفرستد تا آن را به عنوان کفن خویش آماده سازم، پس امام پیراهن را فرستاد، و من به ایشان گفتم: چگونه از این پیراهن کفن بسازم؟ امام فرمود: آستین­هایش را جدا ساز .(2)

توضیح

حدیث مذکور بر این نکته دلالت می­کند که کراهت وجود آستین فقط در مورد کفن­های آغازین است، آن گونه که فقها نیز ذکر کرده­اند، همچنین بر رجحان داشتن جدا ساختن آستین­ها دلالت می­کند، و از ظاهر کلام فقها چنین بر می­آید که جدا ساختن آستین­ها مستحبّ است، این حدیث بر استحباب طلب کردن پیراهن نه تنها از امام علیه السلام بلکه از جمیع صالحان به خاطر متبرّک بودن آن دلالت می­کند.

روایت17.

کشف الغمّه: روایت شده است که فاطمه علیها السلام فرمود: هنگامی که زمان وفات پیامبر صلّی الله علیه و آله نزدیک شد، جبرئیل مقداری کافور را از بهشت نزد ایشان آورد، پس پیامبر آن کافور را به سه قسمت تقسیم کرد یک سوّم برای خودش، یک سوّم برای علی و یک سوّم برای من، اندازه آن کافور چهل درهم بود.(3)

روایت18.

الطُرَف سید بن طاووس و مصباح الانوار:

ص: 324


1- . عیون الأخبار2: 114، علل الشرایع1: 254
2- . رجال الکشی:214،تحت شماره 122
3- . کشف الغمّه2: 62

و زیادتها لفافتین و فی الخلاف تزاد المرأة إزارین.

و قال الجعفی الخمسة لفافتین و قمیص و عمامة و مئزر و قال و قد روی سبع مئزر و عمامة و قمیصان و لفافتان و یمنیة و لیس تعد الخرقة التی علی فرجه من الکفن و قال و روی لیس العمامة من الکفن المفروض و قال أبو الصلاح یکفنه فی درع و مئزر و لفافة و نمط و یعممه قال و الأفضل أن تکون الملاف ثلاثا إحداهن حبرة یمنیة و یجزی واحدة و هذه العبارة تدل علی اشتراک الرجل و المرأة فی اللفائف و النمط و لم یذکر البصروی النمط و سمی الإزار الواجب حبرة. و قال علی بن بابویه ثم اقطع کفنه تبدأ بالنمط و تبسطه و تبسط علیه الحبرة و تبسط الإزار علی الحبرة و تبسط القمیص علی الإزار و تکتب علی قمیصه و إزاره و حبره و ظاهره مساواة الرجل و المرأة و ابنه الصدوق لما ذکر الثلاث الواجبة و حکم بأن العمامة و الخرقة لا تعدان من الکفن قال من أحب أن یزید زاد لفافتین حتی یبلغ العدد خمسة أثواب و قال فی المقنع بقول أبیه بلفظ الخبر و سلار ذکر الحبرة و الخرقة للرجل ثم قال و یستحب أن تزاد للمرأة لفافتان قال و أسبغ الکفن سبع قطع ثم خمس ثم ثلاث و یظهر منه زیادة اللفائف و مساواة الرجل للمرأة.

و قال ابن أبی عقیل ره الفرض إزار و قمیص و لفافة و السنة ثوبان عمامة و خرقة و جعل الإزار فوق القمیص و قال السنة فی اللفافة أن تکون حبرة یمانیة فإن أعوزهم فثوب بیاض و المرأة تکفن فی ثلاثة درع و خمار و لفافة.

و قال ابن البراج فی الکامل یسن لفافتان زیادة علی الثلاثة المفروضة إحداهما حبرة یمنیة فإن کان المیت امرأة کانت إحدی اللفافتین نمطا فهذه الخمس هی الکفن و لا تجوز الزیادة علیها و یتبع ذلک و إن لم یکن من الکفن خرقة و عمامة و للمرأة خرقة للثدیین قال و إن لم توجد حبرة و لا

ص: 322

امام موسی کاظم از پدرش علیهما السلام روایت کرده­اند که امام علی علیه السلام فرمود: در وصیّت ذکر شده بود که حنوط به من داده شود، پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله اندکی پیش از وفات خویش مرا خواند و فرمود: ای علی و ای فاطمه، این حنوط متعلق به من است که جبرئیل آن را از بهشت آورده است، جبرئیل به شما سلام رسانده و می­گوید: این حنوط را تقسیم کرده و از آن برای من (پیامبر) و خودتان جدا سازید، فاطمه فرمود: ای پدرم، یک سوم آن برای شماست، باشد که علی بن ابی طالب علیه السلام تقسیم باقی مانده آن را سرپرستی کند، پس پیامبر صلّی الله علیه و آله گریست و فاطمه را در آغوش گرفت و فرمود: تو توفیق یافته، هدایت شده به راه راست، راه یافته و الهام شده هستی؛ ای علی، نظرت را درباره باقیمانده حنوط بگو، امام علی علیه السلام فرمود: نصف حنوط باقیمانده از آنِ فاطمه باشد، ای رسول خدا نصف دیگر از آنِ هر که شما بخواهید باشد؟ پیامبر فرمود: ای علی از آنِ تو باشد، آن را برگیر.

همچنین فرموده است: در میان وصیّت­های پیامبر صلّی الله علیه و آله آمده بود که ایشان در خانه­ای که روح مبارکش در آن ستانده می­شود دفن شود، و با سه لباس که یکی از آن­ها برد یمانی است کفن شود، و کسی غیر از علی علیه السلام ایشان را وارد قبر نگرداند.(1)

روایت19.

المقنعه: روایت شده هنگامی که خداوند آدم را از بهشت خویش به سوی زمین فرو فرستاد، آدم احساس ترس و تنهایی کرد، پس از خداوند متعال درخواست نمود که او را با یکی از درختان بهشتی آرامش و تسلّی بخشد، خداوند نیز درخت نخل را فرو فرستاد و آدم در طول حیاتش با آن انس و الفت می­گرفت، و هنگامی که زمان وفاتش فرا رسید به فرزندانش گفت: همانا من در طول حیاتم با درخت خرما آرامش و تسلّی می­یافتم و امیدوارم که بعد از مرگم نیز با آن آرامش یابم، بنابراین هنگامی که از دنیا رفتم شاخه­ای از آن را بر گرفته و دو نصفش کنید و آن­ها را همراه من و در کفنم بگذارید، پس فرزندان او چنان کردند، و پیامبران پس از آدم نیز این سنت را پی گرفتند، این سنّت در زمان جاهلیّت به فراموشی سپرده شد تا اینکه پیامبر صلّی الله علیه و آله آن را احیا فرمود و به انجامش رساند و تبدیل به سنّتی گشت که از آن تبعیّت می­شود.(2)

روایت20.

معرفة الرجال کشی: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: حسن بن علی علیهما السلام اسامة پسر زید را در برد یمانی قرمز رنگی کفن کرد(3)

ص: 325


1- . الطرف:41
2- . المقنعه12
3- . رجال الکشی:40،شماره 9

نمط جاز أن یجعل بدل کل واحدة منهما إزار و نحوه.

قال فی التهذیب و صرح بثلاث أزر أحدها الحبرة و هو ظاهر ابن زهرة أیضا و ابن الجنید لم یفرق بین الرجل و المرأة فی ثلاثة أثواب یدرج فیها أو ثوبین و قمیص قال و لا بد من العمامة و یستحب المئزر و الخمار للإشعار فظهر أن النمط مغایر للحبرة فی

کلام الأکثر و أن بعض الأصحاب علی استحباب لفافتین فوق الإزار الواجب للرجل و المرأة و إن کانت تسمی إحداهما نمطا و أن الخمسة فی کلام الأکثر غیر الخرقة و العمامة و السبعة للمرأة غیر القناع انتهی کلامه رفع الله مقامه.

و قال فی النهایة

فی الحدیث: کفن رسول الله صلی الله علیه و آله فی ثوبین صحاریین.

صحار قریة بالیمن نسب الثوب إلیها و قیل هو من الصحرة و هی حمرة خفیة کالغبرة یقال ثوب أصحر و صحاری و قال فی الذکری هما منسوبان إلی صحار بضم الصاد و هی قصبة عمان مما یلی الجبل.

قوله و قال العالم أقول رواه الکلینی و الشیخ عن الصادق علیه السلام بسند حسن (1) و فی القاموس البادن و البدین الجسیم.

أقول

وجه التعلیل أن الجسیم یحتاج إلی توسیع اللحد لیسعه و فی الأراضی الرخوة لا یتیسر ذلک.

قوله علیه السلام إذا مات المحرم هذا الحکم مروی فی عدة أخبار و عمل بها الأصحاب فلا یجوز تحنیطه بالکافور و لا وضعه فی ماء غسله و اختلف فی أنه یغسل بقراحین أحدهما بدل الکافور أو یسقط غسل الکافور رأسا و الأخیر أظهر و إن کان الأول أحوط ثم فی سائر الأحکام بحکم الحلال علی المشهور و حکی عن ابن أبی عقیل أنه أوجب کشف رأسه و وجهه و الأخبار تدفعه و لا فرق فی الحکم المذکور بین الإحرامین و لا بین موته قبل الحلق أو التقصیر أو

ص: 323


1- 1. راجع التهذیب ج 1 ص 83 الکافی ج 3 ص 144: و رواه فی الفقیه ج 1 ص 13 مرسلا.

روایت21.

معرفة الرجال: از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که امام علی علیه السلام سهل بن حنیف را در برد یمانی قرمز رنگی کفن کرد.(1)

توضیح

دو حدیث اخیر بر استحباب استفاده از برد یمانی قرمز رنگ دلالت می­کنند، شهید در الذکری گفته است: کفن کردن میّت در پنبه سفید غیر از برد یمانی مستحبّ است.

روایت22.

مجالس الصدوق: از عبابه بن ربعیّ و عبدالله بن عباس در حدیث وفات فاطمه بنت أسد مادر امام علی علیه السلام روایت شده که پیامبر صلّی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: عمّامه و این دو لباس مرا بگیر و مادرت را در آن­ها کفن کن، و به زنان فرمان ده که او را به شیوه­ای نیکو غسل دهند، این حدیث به صورت کامل در باب نماز گزاردن بر میّت ذکر خواهد شد(2).

روایت23.

علل الشرایع: عیسی بن عبدالله از پدرش و او نیز از جدّش روایت کرده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فاطمه بنت أسد را دفن و او را در پیراهن خویش کفن نمود، سپس در قبرش فرود آمد و در خاک آن غوطه ور شد.(3)

روایت24.

علل الشرایع: عبدالله بن سنان در حدیثی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: فاطمه بنت أسد نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله وصیّت نمود، پیامبر نیز وصیّت او را پذیرفت و هنگامی که وفات نمود پیراهن خویش را در آورد و فرمود: فاطمه را در این پیراهن کفن کنید.(4)

ص: 326


1- . رجال الکشی:38، شماره 5
2- . أمالی الصدوق:189
3- . علل الشرایع2: 154
4- . علل الشرایع2: 155

بعدهما قبل طواف الزیارة و ربما احتمل اختصاص الحکم بالأول و هو ضعیف و لو مات بعد الطواف ففی تحریم الطیب نظر من إطلاق اسم المحرم علیه و حل الطیب له حیا فهنا أولی و رجح العلامة فی النهایة الثانی و فیه إشکال.

«15»

الْعُیُونُ، وَ الْعِلَلُ، عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ عُبْدُوسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: إِنَّمَا أُمِرَ أَنْ یُکَفَّنَ الْمَیِّتُ لِیَلْقَی رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَاهِرَ الْجَسَدِ وَ لِئَلَّا تَبْدُوَ عَوْرَتُهُ لِمَنْ یَحْمِلُهُ أَوْ یَدْفِنُهُ وَ لِئَلَّا یَظْهَرَ النَّاسُ عَلَی بَعْضِ حَالِهِ وَ قُبْحِ مَنْظَرِهِ وَ لِئَلَّا یَقْسُوَ الْقَلْبُ مِنْ کَثْرَةِ النَّظَرِ إِلَی مِثْلِ ذَلِکَ لِلْعَاهَةِ وَ الْفَسَادِ وَ لِیَکُونَ أَطْیَبَ لِأَنْفُسِ الْأَحْیَاءِ وَ لِئَلَّا یُبْغِضَهُ حَمِیمُهُ فَیُلْغِیَ ذِکْرَهُ وَ مَوَدَّتَهُ فَلَا یَحْفَظَهُ فِیمَا خَلَّفَ وَ أَوْصَاهُ بِهِ وَ أَمَرَهُ بِهِ وَ أَحَبَ (1).

«16»

مَعْرِفَةُ الرِّجَالِ لِلْکَشِّیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بُنَانِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام أَنْ یَبْعَثَ إِلَیَّ بِقَمِیصٍ مِنْ قُمُصِهِ أُعِدُّهُ لِکَفَنِی فَبَعَثَ إِلَیَّ بِهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ کَیْفَ أَصْنَعُ بِهِ فَقَالَ انْزِعْ أَزْرَارَهُ (2).

بیان

یدل علی أن کراهة الأکمام إنما هی فی الأکفان المبتدأة کما ذکره الأصحاب و علی رجحان نزع الأزرار و ظاهر الأصحاب الاستحباب و علی استحباب أخذ القمیص من الإمام علیه السلام للکفن تبرکا بل من مطلق الصلحاء أیضا.

«17»

کَشْفُ الْغُمَّةِ، قَالَ رُوِیَ أَنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام قَالَتْ: إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ بِکَافُورٍ مِنَ الْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلَاثاً ثُلُثاً لِنَفْسِهِ وَ ثُلُثاً لِعَلِیٍّ وَ ثُلُثاً لِی وَ کَانَ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً(3).

«18»

الطُّرَفُ، لِلسَّیِّدِ بْنِ طَاوُسٍ وَ مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، لِبَعْضِ أَصْحَابِنَا الْأَخْیَارِ

ص: 324


1- 1. عیون الأخبار ج 2 ص 114، علل الشرائع ج 1 ص 254.
2- 2. رجال الکشّیّ ص 212، تحت الرقم 122.
3- 3. کشف الغمّة ج 2 ص 62 فی حدیث.

می­گویم: در باب احتضار ذکر شد که امام صادق علیه السلام در حاشیه کفن پسرش اسماعیل نوشت: إسماعیل یشهد أن لا اله الا الله: اسماعیل شهادت می­دهد که خدایی جز الله وجود ندارد.(1)

روایت25.

اکمال الدین: از ابوکَهمَس روایت شده که گفت: هنگام وفات اسماعیل بر بالین او حاضر شدم و امام صادق علیه السلام را در حال سجده گزاردن مشاهده نمودم، پس امام سجده را طولانی گرداند، آن­گاه سرش را بلند کرده و به اسماعیل نگاهی انداخت، سپس دوباره به سجده رفت و آن را بیشتر از سجده نخست طول داد، آن­گاه سرش را بلند کرد در حالی که اسماعیل وفات نموده بود، پس امام چشمان او را بر هم نهاد و محاسنش را بست و ملحفه را بر روی او کشید، آن­گاه برخاست، و من امام را مشاهده کردم حال آن که چیزی (غمی به خاطر از دست دادن اسماعیل) بر چهره­اش عارض گشته بود که فقط خداوند از میزان آن آگاه بود، سپس امام برخاست و وارد منزل خویش شد، یک ساعت در آن جا درنگ کرد و بعد از آن که به موی سرش روغن مالیده و چشمانش را سرمه کشیده بود از منزل خارج شد و لباس­هایی غیر از آنچه قبلاً به تن داشت پوشیده بود و حالت چهره­اش غیر از حالتی بود که هنگام وارد شدن مشاهده نموده بودیم، پس امر و نهی لازم را در مورد تجهیز و غسل اسماعیل بیان فرمود، هنگامی که فارغ گشت خواست که کفن او را حاضر کنند و بر حاشیه آن نوشت: إسماعیل یشهد أن لا اله إلا الله.(2)

توضیح

فقها ذکر کرده­اند که در تأیید کتابت بر کفن، حدیثی غیر از این حدیث روایت نشده است، امّا فقها به خاطر عمومات و برخی مناسبت­ها، چیزهایی از لحاظ کمّی، کیفی و همچنین وسیله­ای که کتابت به وسیله آن یا بر آن انجام می­پذیرد را افزوده­اند. شهید در الذکری گفته است: با استناد به حدیث ابو کهمس مستحب است که بر روانداز، لفافه، پیراهن، عمامه و دو شاخه نخل که در کنار میّت قرار داده می­شود نوشته ­شود.: فلان یشهد أن لا اله الا الله: فلانی شهادت می­دهد که خدایی جز الله نیست؛ ابن جنید عبارت (و أن محمداً رسول الله) را بر آن افزوده است؛ شیخ نیز در النهایه و المبسوط و الخلاف اسم پیامبر و امامان علیهم السلام را به عبارت مذکور افزوده است، چنان که از ظاهر سخنان شیخ در الخلاف ادّعای وجود اجماع بر این عبارت آشکار می­گردد، و شیخ در المبسوط و همچنین ابن برّاج به خاطر عدم تخصیص، حدیث عمّامه را نیز ذکر کرده­اند.

شایسته است که کتابت بر کفن با تربت مزار امام حسین علیه السلام صورت پذیرد، و در صورت عدم دسترسی به آن با خاک و آب (گِل) و در صورت عدم وجود آن نیز با انگشتان صورت پذیرد، در العزیّه از شیخ مفید نقل شده است: کتابت با تربت مزار امام حسین یا خاک­های دیگر انجام می­پذیرد؛ ابن جنید نیز به خاک و آب اشاره کرده است، ولی ابن بابویه ابزار کتابت را تعیین نکرده است، و ظاهرا تأثیر در کتابت، شرط است چون آن مورد عهد قرار گرفته، و کتابت با رنگ سیاه کراهت دارد، شیخ مفید گفته است: کتابت با رنگ­هایی غیر از رنگ سیاه انجام می­پذیرد، و استحباب کتابت چیزی بر

ص: 327


1- . به صفحه 239 مراجعه کن، این حدیث را از اکمال الدین1: 161نقل کرده است.
2- . اکمال الدین1: 162

بِإِسْنَادِهِمَا عَنْ عِیسَی بْنِ الْمُسْتَفَادِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام: کَانَ فِی الْوَصِیَّةِ أَنْ یُدْفَعَ إِلَیَّ الْحَنُوطُ فَدَعَانِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَبْلَ وَفَاتِهِ بِقَلِیلٍ فَقَالَ یَا عَلِیُّ وَ یَا فَاطِمَةُ هَذَا حَنُوطِی مِنَ الْجَنَّةِ دَفَعَهُ إِلَیَّ جَبْرَئِیلُ علیه السلام وَ هُوَ یُقْرِئُکُمَا السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکُمَا اقْسِمَاهُ وَ اعْزِلَا مِنْهُ لِی وَ لَکُمَا فَقَالَتْ فَاطِمَةُ یَا أَبَتَاهْ لَکَ ثُلُثُهُ وَ لْیَکُنِ النَّاظِرُ فِی الْبَاقِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَبَکَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ ضَمَّهَا إِلَیْهِ فَقَالَ مُوَفَّقَةٌ رَشِیدَةٌ مَهْدِیَّةٌ مُلْهَمَةٌ یَا عَلِیُّ قُلْ فِی الْبَاقِی قَالَ نِصْفُ مَا بَقِیَ لَهَا وَ النِّصْفُ لِمَنْ تَرَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هُوَ لَکَ فَاقْبِضْهُ وَ قَالَ کَانَ فِیمَا أَوْصَی بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُدْفَنَ فِی بَیْتِهِ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ وَ یُکَفَّنَ بِثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ أَحَدُهَا یَمَانِیٌّ وَ لَا یَدْخُلَ قَبْرَهُ غَیْرُ عَلِیٍّ علیه السلام (1).

«19»

الْمُقْنِعَةُ، قَالَ رُوِیَ: أَنَّ آدَمَ لَمَّا أَهْبَطَهُ اللَّهُ مِنْ جَنَّتِهِ إِلَی الْأَرْضِ اسْتَوْحَشَ فَسَأَلَ اللَّهَ تَعَالَی أَنْ یُؤْنِسَهُ بِشَیْ ءٍ مِنْ أَشْجَارِ الْجَنَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ النَّخْلَةَ فَکَانَ یَأْنَسُ بِهَا فِی حَیَاتِهِ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ لِوُلْدِهِ إِنِّی کُنْتُ آنَسُ بِهَا فِی حَیَاتِی وَ إِنِّی لَأَرْجُو الْأُنْسَ بِهَا بَعْدَ وَفَاتِی فَإِذَا مِتُّ فَخُذُوا مِنْهَا جَرِیداً وَ شُقُّوهُ بِنِصْفَیْنِ وَ ضَعُوهُمَا مَعِی فِی أَکْفَانِی فَفَعَلَ وُلْدُهُ ذَلِکَ وَ فَعَلَتْهُ الْأَنْبِیَاءُ بَعْدَهُ ثُمَّ انْدَرَسَ ذَلِکَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَأَحْیَاهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ فَعَلَهُ وَ صَارَ سُنَّةً مُتَّبَعَةً(2).

«20»

مَعْرِفَةُ الرِّجَالِ لِلْکَشِّیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ سَهْلِ بْنِ زَاذَوَیْهِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ علیهما السلام کَفَّنَ أُسَامَةَ بْنَ زَیْدٍ فِی بُرْدٍ أَحْمَرَ حِبَرَةٍ(3).

ص: 325


1- 1. الطرف ص 41.
2- 2. المقنعة: 12.
3- 3. رجال الکشّیّ ص 40 الرقم 9، و قال فی التنقیح ج 1 ص 109 ما ملخصه أن الامام السبط الحسن الزکی توفّی سنة 49 و قد مات أسامة سنة 54 من الهجرة و لعل. الصحیح الحسین بدل الحسن، و قال فی قاموس الرجال: قد روی الکافی الخبر و نسخه مختلفة فی الحسن و الحسین. و لیس التحریف منحصرا به فسهل بن زاذویه فی سنده محرف سهل بن زیاد، بشهادة روایة الکافی له( أقول: راجع ج 3 ص 159 من الکافی).

روی کفن غیر از آنچه از امام صادق علیه السلام روایت شده نقل نشده است؛ پس ممکن است با استناد به اصل، حُکم به جواز آن صادر کرد و از سوی دیگر با توجه به اینکه جواز چنین عملی به صورت مشخص از سوی شریعت تعیین نشده است می­توان آن را ممنوع دانست، پایان نقل قول.

می­گویم

در باب­های پیشین سخن از استحباب کتابت با تربت مزار امام حسین علیه السلام در توقیعِ ناحیه مقدسه به میان آمد، و چه بسا حدیث جوشن و حدیث لوح محمّد بن عثمان تعمیم مکتوب را تأیید می­کنند آن­گونه که در باب دفن نیز ذکر خواهد شد.

روایت26.

العیون: حسن بن عبدالله صیرفیّ از پدرش روایت کرده که گفت: امام موسی کاظم علیه السلام به دستان سندی بن شاهک وفات نمود، پس بر تابوتی حمل شد و ندا بر او سر داده شد: این جنازه امام رافضی ها است. سلیمان بن أبی جعفر صیّاح این ندا را شنید و از قصرش پایین آمد و در مراسم تشییع جنازه شرکت کرد و امام را غسل داد و او را با حنوطی گرانبها و فاخر معطّر گرداند و در کفنش از بُردی یمانی به ارزش دو هزار و پانصد دینار استفاده کرد که تمام قرآن بر روی آن نوشته شده بود، آن­گاه سلیمان با پای پیاده و در حالی که بر سینه خود می­کوفت دنبال جنازه امام به راه افتاد تا به قبرستان قریشیان رسیدند، پس امام را در آنجا به خاک سپرد.(1)

توضیح

استدلال به حدیث مذکور در تأیید استحباب کتابت قرآن بر روی کفن بعید است، چرا که این عمل از جمله افعال و تقریر امام معصوم به شمار نمی­رود مگر اینکه گفته شود: بر طبق این حدیث امام رضا علیه السلام در مراسم تشییع جنازه پدر حضور داشته و انجام این عمل، تأیید وی را به همراه داشته است، و ایرادی که در آن است پوشیده نیست.

روایت27.

قرب الأسناد: از فضل بن یونس کاتب روایت شده که گفت: از امام موسی کاظم علیه السلام درباره مردی از یاران خویش پرسیدم که اموالی بر جای نگذاشته بود تا به وسیله آن کفن شود و اینکه آیا جایز است هزینه کفن او را از زکات تأمین کنم؟ امام فرمود به خانواده او به اندازه­ای که قادر باشند هزینه تجهیز او را تأمین کنند ببخشید، زیرا این خانواده میّت هستند که عهده­دار تجهیز او می­باشند. گفتم: پس اگر فرزند یا کسی نداشته باشد که امورات او را به انجام رساند آیا من می­توانم با استفاده از زکات تجهیز او را به عهده بگیرم؟ امام فرمود: پدرم می­فرمود: همانا حرمت عورت و بدن مؤمن در حالی که وفات نموده مانند زمانی است که در قید حیات می­باشد، پس عورت و بدن او را بپوشان و آماده­اش گردان و او را کفن کرده و با حنوط معطرش گردان و به اندازه­ای که برای انجام این امور کفایت می­کند از زکات استفاده کن.

ص: 328


1- . عیون أخبار رضا1: 99 و 100، اکمال الدین1: 118
«21»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اللَّیْثِیِّ عَنْ عَبْدِ الْغَفَّارِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام: أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام کَفَّنَ سَهْلَ بْنَ حُنَیْفٍ فِی بُرْدٍ أَحْمَرَ حِبَرَةٍ(1).

بیان

یدل الخبران علی استحباب البرد الأحمر و قال فی الذکری یستحب التکفین فی القطن الأبیض إلا الحبرة.

«22»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ: فِی حَدِیثِ وَفَاةِ فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ أُمِّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ قَالَ النَّبِیُّ لِعَلِیٍّ علیه السلام خُذْ عِمَامَتِی هَذِهِ وَ خُذْ ثَوْبَیَّ هَذَیْنِ فَکَفِّنْهَا فِیهِمَا وَ مُرِ النِّسَاءَ فَلْیُحْسِنَّ غُسْلَهَا.

وَ سَیَأْتِی تَمَامُهَا فِی بَابِ الصَّلَاةِ عَلَی الْمَیِّتِ (2).

«23»

الْعِلَلُ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ فِی حَدِیثٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله دَفَنَ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ وَ کَفَّنَهَا فِی قَمِیصِهِ وَ نَزَلَ فِی قَبْرِهَا وَ تَمَرَّغَ فِی لَحْدِهَا(3).

«24»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَدِّهِ یَعْقُوبَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی حَدِیثٍ قَالَ: إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ أَوْصَتْ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَبِلَ وَصِیَّتَهَا فَلَمَّا مَاتَتْ نَزَعَ قَمِیصَهُ وَ قَالَ کَفِّنُوهَا فِیهِ (4).

ص: 326


1- 1. رجال الکشّیّ ص 38، الرقم: 5.
2- 2. أمالی الصدوق ص 189 فی حدیث.
3- 3. علل الشرائع ج 2 ص 154.
4- 4. علل الشرائع ج 2 ص 155.

گفتم: اگر یکی از برادرانش کفن دیگری را به میّت بخشیدند و او دَینی بر گردن داشت، آیا می­توان یکی از کفن­ها را بر او پوشاند و دَین او را با هزینه کفن دیگر اداء کرد؟ امام فرمود: کفن میراثی نیست که او برجای گذاشته باشد بلکه چیزی است که بعد از وفات میّت در اختیار نزدیکانش قرار می­گیرد، پس شایسته است که او را با کفنی که برادرانش به آنان بخشیده­اند کفن کنند و با زکاتی که برای آنها تأمین شده است به اصلاح امورات زندگی خویش بپردازند.(1)

توضیح

گروهی از فقها ذکر کرده­اند که کفن کردن میّت با هزینه زکات در صورتی که محتاج آن باشد جایز است، بلکه برخی از آنان به وجوب این امر اشاره کرده­اند، ولی بعضی متأخرین به دلیل ضعف سند حدیث در این امر توقف کرده اند. جزری در تفسیر حدیث أضاحی (قربانی­ها) یعنی حدیث (کلوا و ادّخروا و اتجروا) گوید: (اتّجروا) یعنی: در حالی که خواهان اجر و پاداش هستید صدقه دهید؛ و جایز نیست که این فعل را به صورت (اتّجروا) یعنی با (تاء) مشدّد تلفظ کرد، چرا که همزه در تاء ادغام نمی­شود و ریشه آن از (أجر) است نه (تجاره)، این در حالی است که هرویّ در کتاب خویش جایز دانسته که ریشه آن از (تجارة) باشد و حدیث دیگری را به عنوان شاهد بر کلام خود ذکر کرده است به این ترتیب که مردی وارد مسجد شد حال آنکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله نمازش را به پایان رسانده بود، پس فرمود: (مَن یتّجر فیقوم فیصلّی معه: کسی که می­خواهد کسب منفعت کند پس برخیزد و با او نماز بگزارد) و در روایتی دیگر به جای (یتّجر)، (یأتجر) ذکر شده است، و اگر (یتّجر) صحیح باشد ریشه آن از (تجاره) است نه (أجر)، گویا منظور چنین است که هر کسی با آن مرد نماز بگزارد تجارت کرده و برای خود کسب منفعت نموده است، امّا لفظ (مؤتجراً) در حدیث زکات: (وَ مَن أعطاها مؤتجراً بها: هر کسی آن را ببخشد در حالی که به واسطه­اش کسب اجر و مزد نماید) از ریشه (أجر) گرفته شده است .

روایت28.

فلاح السائل: سیّد به نقل از کتاب (مدینه العلم) و با اسناد خویش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: در دوختن کفن­ها سلیقه به خرج داده و آن­ها را نیکو - نفیس - گردانید، چرا که در آن­ها مبعوث می­شوید.(2)

همچنین گفته است: در تاریخ نیشابور و در شرح حال ابراهیم بن عبدالرحمن بن سهل یافتم که با اسناد خویش از رسول خدا صلّی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: بهترین لباس­های شما لباس­های سفید رنگ هستند، باشد که زندگان شما آن را بپوشند و با آن مردگان خویش را کفن کنید، به راستی که لباس­های سفید رنگ از بهترین لباس­های شما هستند.(3)

و از کتاب (سِیرَ الائمه) و به اسناد خویش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: پدرم امام باقر علیه السلام نزد من وصیّت کرده و فرمود: ای جعفر مرا در فلان و فلان لباس کفن کن، به راستی که مردگان به کفن­های خویش مباهات می­ورزند، تا آخرحدیث.(4)

ص: 329


1- . قرب االأسناد: 175 از چاپ نجف، 130 از چاپ سنگی؛ شیخ نیز در التهذیب1: 445 از چاپ نجف و 126 از چاپ سنگی این حدیث را روایت کرده است.
2- . فلاح السائل: 69
3- . فلاح السائل: 69
4- . فلاح السائل: 69

أَقُولُ وَ قَدْ مَرَّ فِی بَابِ الِاحْتِضَارِ: أَنَّ الصَّادِقَ علیه السلام کَتَبَ فِی حَاشِیَةِ کَفَنِ إِسْمَاعِیلَ ابْنِهِ- إِسْمَاعِیلُ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ (1).

«25»

إِکْمَالُ الدِّینِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی کَهْمَسٍ قَالَ: حَضَرْتُ مَوْتَ إِسْمَاعِیلَ وَ رَأَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ قَدْ سَجَدَ سَجْدَةً فَأَطَالَ السُّجُودَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَنَظَرَ إِلَیْهِ ثُمَّ سَجَدَ سَجْدَةً أُخْرَی أَطْوَلَ مِنَ الْأُولَی ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَدْ حَضَرَهُ الْمَوْتُ فَغَمَّضَهُ وَ رَبَطَ لَحْیَیْهِ وَ غَطَّی عَلَیْهِ الْمِلْحَفَةَ ثُمَّ قَامَ وَ رَأَیْتُ وَجْهَهُ وَ قَدْ دَخَلَهُ مِنْهُ شَیْ ءٌ اللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ ثُمَّ قَامَ وَ دَخَلَ مَنْزِلَهُ فَمَکَثَ سَاعَةً ثُمَّ خَرَجَ عَلَیْنَا مُدَّهِناً مُکْتَحِلًا

عَلَیْهِ ثِیَابٌ غَیْرُ ثِیَابِهِ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِ وَ وَجْهُهُ غَیْرُ الَّذِی دَخَلَ بِهِ فَأَمَرَ وَ نَهَی فِی أَمْرِهِ حَتَّی إِذَا فَرَغَ دُعِیَ بِکَفَنِهِ فَکَتَبَ فِی حَاشِیَةِ الْکَفَنِ إِسْمَاعِیلُ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ (2).

بیان

ذکر الأصحاب أنه لم یرد فی کتابه الکفن غیر هذه الروایة لکن الأصحاب زادوا أشیاء کما و کیفا و مکتوبا به و مکتوبا علیه للعمومات و بعض المناسبات قال الشهید فی الذکری یستحب أن یکتب علی الحبرة و اللفافة و القمیص و العمامة و الجریدتین فلان یشهد أن لا إله إلا الله لخبر أبی کهمس و زاد ابن الجنید و أن محمدا رسول الله و زاد الشیخ فی النهایة و المبسوط و الخلاف أسماء النبی صلی الله علیه و آله و الأئمة و ظاهره فی الخلاف دعوی الإجماع علیه و العمامة ذکرها الشیخ فی المبسوط و ابن البراج لعدم تخصیص الخبر.

و لتکن الکتابة بتربة الحسین علیه السلام و مع عدمها بطین و ماء و مع عدمه بالإصبع و فی العزیة للمفید بالتربة أو غیرها من الطین و ابن الجنید بالطین و الماء و لم یعین ابن بابویه ما یکتب به و الظاهر اشتراط التأثیر فی الکتابة لأنه المعهود و یکره بالسواد قال المفید و بغیره من الأصباغ و لم ینقل استحباب کتابة شی ء

ص: 327


1- 1. راجع ص 239 فیما سبق و قد أخرجه عن اکمال الدین ج 1 ص 161.
2- 2. اکمال الدین ج 1 ص 162.

از کتاب مدینة العلم و با اسناد خویش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: هر کسی که کفنش در خانه­اش آماده باشد، در جمله غافلان نوشته نخواهد شد و هرگاه به آن نگاه اندازد مأجور خواهد بود.(1)

و به نقل از کتاب (المعجم الکبیر) طبرانیّ در مسند حذیفه بن الیمان گفته است: حذیفه شخصی را فرستاد تا برای او کفنی را خریداری کند، پس آن شخص کفنی به مبلغ سیصد درهم را برای او خریداری کرد، حذیفه گفت: این کفن را نمی­خواهم بلکه برای من دو تکّه پارچه سفید زِبر حاضر گردانید.(2)

در کتاب دلائل الائمه نیز احادیث بسیاری روایت شده که امامان علیهم السلام کفن­های گروهی از شیعیان خود قبل از اینکه وفات نمایند را برای آن­ها آماده ساخته و برایشان می­فرستادند.(3)

توضیح

فیروز آبادی می­گوید: (النّواق) یعنی: کسی که کارها را سر و سامان می­دهد و درست می­کند، و (تنیّق فی مطعمه و ملبسه) یعنی: در غذا خوردن یا لباس پوشیدن خود با­سلیقه و نیکو و مشکل پسند شد، که با (تنوّق) هم معنی هستند.

می­گویم

عمل حذیفه به عنوان حجّت و دلیل پذیرفته نیست، مخصوصاً با توجه به معارضه با احادیث معتبر.

روایت29.

إرشاد القلوب: سندی بن شاهک گوید: از امام موسی کاظم علیه السلام در خواست نمودم که به من اجازه دهد هنگام وفات او را کفن کنم ، پس امام امتناع ورزید و فرمود: ما خاندانی هستیم که مَهر زنان ما و حج اول ما (که حجة الاسلام است غالبا)، و کفن مردگان ما از پاکیزه ترین اموال خودمان تهیّه می­شود و کفن من نیز نزد خودم می­باشد.(4)

روایت30.

دعوات الراوندی: امام صادق علیه السلام فرموده است: کفن مردگان خویش را نیکو گردانید، چرا که زینت آنان محسوب می­شود.(5)

روایت31.

المکارم: جابر از امام باقر علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: در میان لباس­های شما لباسی بهتر از لباس­های سفید رنگ وجود ندارد، پس لباس سفید بپوشید و مردگان خویش را با آن کفن کنید.(6)

از حسین بن مختار روایت شده که گفت: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا جایز است که شخص در

ص: 330


1- . فلاح السائل: 72
2- . فلاح السائل: 72
3- . فلاح السائل: 72
4- . إرشاد المفید: 283
5- . نسخه خطی دعوات الراوندی، سیّد نیز به نقل از کتاب مدینة العلم در فلّاح السائل 69 این حدیث را روایت کرده است.
6- . مکارم الأخلاق: 119

علی الکفن سوی ذلک فیمکن أن یقال بجوازه قضیة للأصل و بالمنع لأنه تصرف لم یعلم إباحة الشرع له انتهی.

أقول

قد مر استحباب الکتابة بالتربة فی توقیع الناحیة المقدسة و ربما یؤید تعمیم المکتوب حدیث الجوشن و حدیث لوح محمد بن عثمان کما سیأتی فی باب الدفن.

«26»

الْعُیُونُ، عَنِ ابْنِ عُبْدُوسٍ عَنِ ابْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الصَّیْرَفِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: تُوُفِّیَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیهما السلام فِی یَدَیْ سِنْدِیِّ بْنِ شَاهَکَ فَحُمِلَ عَلَی نَعْشٍ وَ نُودِیَ عَلَیْهِ هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَةِ فَسَمِعَ سُلَیْمَانُ بْنُ أَبِی جَعْفَرٍ الصِّیَاحَ وَ نَزَلَ عَنْ قَصْرِهِ وَ حَضَرَ جَنَازَتَهُ وَ غَسَّلَهُ وَ حَنَّطَهُ بِحَنُوطٍ فَاخِرٍ وَ کَفَّنَهُ بِکَفَنٍ فِیهِ حِبَرَةٌ اسْتُعْمِلَتْ لَهُ بِأَلْفَیْنِ وَ خَمْسِمِائَةِ دِینَارٍ عَلَیْهَا الْقُرْآنُ کُلُّهُ وَ احْتَفَی وَ مَشَی فِی جَنَازَتِهِ مُتَسَلِّباً مَشْقُوقَ الْجَیْبِ إِلَی مَقَابِرِ قُرَیْشٍ فَدَفَنَهُ علیه السلام هُنَاکَ (1).

بیان

الاستدلال بهذا الخبر علی استحباب کتابة القرآن فی الکفن بعید إذ لیس من فعل المعصوم و لا تقریر منه فیه إلا أن یقال ورد فی الروایة حضور الرضا علیه السلام فیتضمن تقریره و لا یخفی ما فیه.

«27»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ یُونُسَ الْکَاتِبِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا یَمُوتُ وَ لَمْ یَتْرُکْ مَا یُکَفَّنُ بِهِ أَ فَأَشْتَرِی لَهُ کَفَنَهُ مِنَ الزَّکَاةِ قَالَ فَقَالَ أَعْطِ عِیَالَهُ مِنَ الزَّکَاةِ قَدْرَ مَا یُجَهِّزُونَهُ فَیَکُونُونَ هُمُ الَّذِینَ یُجَهِّزُونَهُ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ لَا أَحَدٌ یَقُومُ بِأَمْرِهِ أَ فَأُجَهِّزُهُ أَنَا مِنَ الزَّکَاةِ قَالَ فَقَالَ کَانَ أَبِی یَقُولُ إِنَّ حُرْمَةَ عَوْرَةِ الْمُؤْمِنِ وَ حُرْمَةَ بَدَنِهِ وَ هُوَ مَیِّتٌ کَحُرْمَتِهِ وَ هُوَ حَیٌّ فَوَارِ عَوْرَتَهُ وَ بَدَنَهُ وَ جَهِّزْهُ وَ کَفِّنْهُ وَ حَنِّطْهُ وَ احْتَسِبْ بِذَلِکَ مِنَ الزَّکَاةِ.

ص: 328


1- 1. عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 99 و 100، و رواه فی اکمال الدین و اتمام النعمة ج 1 ص 118، أیضا.

لباس سیاه مُحرِم شود؟ امام فرمود: مُحرِم شدن در لباس سیاه جایز نیست و میّت نیز با آن کفن نمی­شود.(1)

روایت32.

جنّة الأمان: کفعمیّ از امام سجّاد از پدرش از جدّش از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت کرده که جبرئیل در یکی از غزوه­ها بر پیامبر که زره سنگینی به تن داشت و سنگینی آن آزارش می­داد فرو آمد و گفت: ای محمّد، پروردگارت به تو سلام رسانده و می­فرماید: این زره را از تن در آور و این دعا (دعاء جوشن کبیر) را بخوان که امنیّت تو و امتت با خواندن آن فراهم می­شود. سپس حدیث را پی گرفته تا آنجا که می­فرماید: هر کس این دعا را بر کفن خویش بنویسد، خداوند از عذاب دادن او با آتش جهنم امتناع می­ورزد، همچنین در ادامه فرموده است: امام حسین علیه السلام فرمود: پدرم مرا به حفظ و بزرگداشت این دعا سفارش کرده و وصیّت فرمود که آن را بر روی کفنش نوشته و به خاندانم آموزش دهم و آنان را به حفظ کردنش ترغیب و تشویق نمایم، سپس دعای جوشن کبیر را به ترتیبی که در کتاب دعا ذکر خواهد شد، ذکر کرد.(2)

ص: 331


1- . مکارم الأخلاق: 119
2- . به جلد94: 382-384 مراجعه کن، متن دعا نیز در صفحات 397-384 ذکر شده است.

قُلْتُ فَإِنِ اتَّجَرَ عَلَیْهِ (1) بَعْضُ إِخْوَانِهِ بِکَفَنٍ آخَرَ وَ کَانَ عَلَیْهِ دَیْنٌ أَ یُکَفَّنُ بِوَاحِدٍ وَ یُقْضَی بِالْآخَرِ دَیْنُهُ قَالَ فَقَالَ هَذَا لَیْسَ مِیرَاثاً تَرَکَهُ وَ إِنَّمَا هَذَا شَیْ ءٌ صَارَ إِلَیْهِمْ بَعْدَ وَفَاتِهِ فَلْیُکَفِّنُوهُ بِالَّذِی اتَّجَرَ عَلَیْهِمْ بِهِ وَ لْیَکُنِ الَّذِی مِنَ الزَّکَاةِ لَهُمْ یُصْلِحُونَ بِهِ شَأْنَهُمْ (2).

بیان

ذکر جماعة من الأصحاب أنه یجوز تکفین المیت من الزکاة مع احتیاجه إلی ذلک بل صرح بعضهم بالوجوب و توقف فیه بعض المتأخرین لضعف السند و قال الجزری فی حدیث الأضاحی کلوا و ادخروا و اتجروا أی تصدقوا طالبین الأجر و لا یجوز فیه اتجروا بالإدغام لأن الهمزة لا تدغم فی التاء و إنما هو من الأجر لا من التجارة و قد أجازه الهروی فی کتابه و استشهد علیه بقوله فی حدیثه الآخر أن رجلا دخل المسجد و قد قضی النبی صلی الله علیه و آله صلاته فقال من یتجر فیقوم فیصلی معه و الروایة إنما هی یأتجر و إن صح فیها یتجر فیکون من التجارة لا الأجر کأنه بصلاته معه قد حصل لنفسه تجارة أی مکسبا و منه حدیث الزکاة و من أعطاها مؤتجرا بها.

«28»

فَلَاحُ السَّائِلِ، مِنْ کِتَابِ مَدِینَةِ الْعِلْمِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: تَنَوَّقُوا فِی الْأَکْفَانِ فَإِنَّکُمْ تُبْعَثُونَ بِهَا(3).

وَ قَالَ وَجَدْتُ فِی تَارِیخِ نَیْسَابُورَ فِی تَرْجَمَةِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَهْلٍ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: خَیْرُ ثِیَابِکُمُ الْبَیَاضُ فَلْیَلْبَسْهَا أَحْیَاؤُکُمْ وَ کَفِّنُوا فِیهَا مَوْتَاکُمْ فَإِنَّهَا مِنْ خَیْرِ ثِیَابِکُمْ (4).

وَ مِنْ کِتَابِ سِیَرِ الْأَئِمَّةِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَبِی علیه السلام أَوْصَانِی عِنْدَ الْمَوْتِ فَقَالَ یَا جَعْفَرُ کَفِّنِّی فِی ثَوْبِ کَذَا وَ کَذَا وَ ثَوْبِ کَذَا وَ کَذَا فَإِنَّ الْمَوْتَی یَتَبَاهَوْنَ بِأَکْفَانِهِمْ الْخَبَرَ(5).

ص: 329


1- 1. و لعله مصحف و کان« أنجز» من الانجاز و هو القضاء و الاعطاء.
2- 2. قرب الإسناد ص 175 ط نجف ص 130 ط حجر، و رواه الشیخ فی التهذیب ج 1 ص 445 ط نجف ص 126 ط حجر.
3- 3. فلاح السائل ص 69.
4- 4. فلاح السائل ص 69.
5- 5. فلاح السائل ص 69.

می­گویم

این حدیث در کتاب البلد الأمین نیز با همین سند روایت شده است(1)، و این عبارت به آخر آن افزوده شده است: هر کسی این دعا را نوشته و در جامی از کافور یا مُشک حل گرداند، سپس میّت را غسل داده و محتویات جام را بر کفن او بپاشد، خداوند هزار نور را بر قبر آن میّت نازل گردانده و از ترس منکر و نکیر در امانش می­دارد، عذاب قبر را از او برداشته و هر روز هفتاد هزار فرشته را به قبرش وارد می­گرداند تا او را به بهشت بشارت دهند، همچنین قبر او را به اندازه میدان دیدش واسع می­گرداند.

و از جمله شگفتی­ها آن است که سیّد بن طاووس، قدّس الله روحه، پس از آنکه دعای جوشن صغیر که با عبارت (إلهی کَم مَن عدّوا انتضی علیّ سیف عداوته: خداوندا، چه بسیار دشمنانی که شمشیر عداوت را به روی من برکشیده­اند) آغاز می­شود را در کتاب مهج الدّعوات(2)

ذکر کرده است، حدیث دعای جوشن و فضیلت آن و ثواب حافظ آن را با حفظ سند از امام موسی کاظم از پدرش از جدّش از امام حسین از امام علی علیهم السلام روایت کرده و مانند آنچه کفعمی در فضیلت دعای جوشن کبیر ذکر کرده را نقل کرده است، و حدیث را پی گرفته تا آنجا که گفته است:

جبرئیل علیه السلام فرموده است: ای پیامبر خدا، اگر انسان این دعا را نوشته و در جامی از کافور و مُشک حلّ نماید، سپس میّت را غسل داده و محتویات جام را بر کفن او بپاشد، خداوند صد هزار نور بر قبر آن میّت نازل می­کند، و ترس از منکر و نکیر را از او دفع می­نماید و از عذاب قبر در امان می­ماند، و خداوند هفتاد هزار فرشته را به سوی او در قبر روانه می­کند که همراه هر فرشته طبقی از نور است که بر او می پاشند، آن­گاه او را به سوی بهشت حمل کرده و می­گویند: خداوند متعال ما را به انجام این کار امر فرموده است و ما تا روز قیامت مونس و همدم تو در قبر هستیم، و خداوند قبر را برای او به اندازه میدان دیدش واسع می­گرداند و دروازه­ای رو به بهشت برای او می­گشاید و فرشتگان به خاطر احترام و عظمت این دعا او را مانند عروسی که در حجله­اش نشسته بر جایگاهش می­نشانند و در اطراف او قرار می­گیرند، آن­گاه خداوند متعال می­فرماید: من از بنده­ای که این دعا بر کفن او قرار داشته باشد شرم و حیا می­کنم، سپس حدیث را پی گرفته تا جایی که می­فرماید: حسین بن علی علیهما السلام فرموده است: پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد این دعا نزد من وصیّت بزرگی کرد و فرمود: ای پسر عزیزم، این دعا را بر روی کفن من بنویس، و امام حسین علیه السلام فرمود: چنان کردم که پدرم مرا به آن امر فرموده بود.(3)

می­گویم: با عنایت به برخی از قرائن و شواهد برای من آشکار گشته که این سخنان متعلّق به سیّد رحمه الله نیست و چیزی جز شرح دعای جوشن کبیر نمی­باشد، و شیخ ابوطالب بن رجب این شرح را به نقل از کتاب­های جدّش سعید تقی الدین حسن بن داوود و به خاطر مناسبت لفظ جوشن و اشتراک آن دو در این دو لقب در حاشیه کتاب نوشته است، ولی ناسخان آن را وارد متن اصلی کرده­اند؛ در هر صورت احوط برای کسی که می­خواهد به این حدیث عمل کند این است که جز کافور از چیز دیگری استفاده نکند، چرا که پیش­تر آگاه گشتی بهتر است غیر از کافور هیچ ماده خوشبو کننده­ای به میّت نزدیک گردانده نشود.

روایت33.

البلد الأمین: از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: هر کسی که این دعا (دعای جوشن) را در کفن خود بگذارد، نزد خداوند برای او شهادت می­دهد که به پیمان خویش وفا نموده است، نسبت به منکر و نکیر کفایت می شود و فرشتگان او را با پسرکان خردسال و حوریان احاطه می­کنند و در بالاترین جایگاه­های بهشت نشانده می­شود و خانه­ا­ی از مروارید سفید در بهشت برای او ساخته می­ شود که داخل آن از بیرون و بیرونش از داخل نمایان است و دارای صد هزار دروازه می­باشد، همچنین مالکیت صد هزار شهر به او بخشیده می­شود، تا پایان آنچه در ادامه ذکر خواهد شد، و آن دعا چنین است: (بسم الله الرحمن الرحیم.

ص: 332


1- . البلد الأمین: 402-411 که در این صفحات فقط متن دعا ذکر شده است، برای شرح آن به بحارالأنوار94: 384 مراجعه کن.
2- . مهج الدعوات:271-281
3- . مهج الدعوات 281-287، این حدیث در البحار94: 397-402 روایت شده است.

وَ مِنْ کِتَابِ مَدِینَةِ الْعِلْمِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: مَنْ کَانَ کَفَنُهُ فِی بَیْتِهِ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ وَ کَانَ مَأْجُوراً کُلَّمَا نَظَرَ إِلَیْهِ (1).

و من المعجم الکبیر للطبرانی فی مسند حذیفة بن الیمان قال بعث حذیفة من یبتاع له کفنا فابتاعوا له کفنا بثلاثمائة درهم فقال حذیفة لیس أرید هذا و لکن ابتاعوا ریطتین بیضاوین خشنتین (2).

وَ رُوِیَ فِی کِتَابِ دَلَائِلِ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام أَخْبَارٌ کَثِیرَةٌ: بِأَنَّهُمْ هَیَّئُوا أَکْفَانَ جَمَاعَةٍ مِنْ شِیعَتِهِمْ قَبْلَ وَفَاتِهِمْ وَ نَفَّذُوا الْأَکْفَانَ إِلَیْهِمْ (3).

بیان

قال الفیروزآبادی النواق رائض الأمور و مصلحها و تنیق فی مطعمه و ملبسه تجود و بالغ کتنوق.

أقول

عمل حذیفة لا حجة فیه لا سیما مع معارضة الأخبار المعتبرة.

«29»

إِرْشَادُ الْقُلُوبِ، قَالَ سِنْدِیُّ بْنُ شَاهَکَ: کُنْتُ سَأَلْتُ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ علیه السلام أَنْ یَأْذَنَ لِی فِی أَنْ أُکَفِّنَهُ فَأَبَی وَ قَالَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ مُهُورُ نِسَائِنَا وَ حَجُّ صَرُورَتِنَا وَ أَکْفَانُ مَوْتَانَا مِنْ طَاهِرِ أَمْوَالِنَا وَ عِنْدِی کَفَنِی (4).

«30»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: أَجِیدُوا أَکْفَانَ مَوْتَاکُمْ فَإِنَّهَا زِینَتُهُمْ (5).

«31»

الْمَکَارِمُ، عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَیْسَ مِنْ لِبَاسِکُمْ شَیْ ءٌ أَحْسَنُ مِنَ الْبَیَاضِ فَالْبَسُوهُ وَ کَفِّنُوا فِیهِ مَوْتَاکُمْ (6).

وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یُحْرِمُ الرَّجُلُ فِی الثَّوْبِ

ص: 330


1- 1. فلاح السائل ص 72.
2- 2. فلاح السائل ص 72.
3- 3. فلاح السائل ص 72.
4- 4. إرشاد المفید ص 283.
5- 5. دعوات الراوندیّ مخطوط، و قد أخرجه السیّد فی فلاح السائل ص 69 من کتاب مدینة العلم أیضا.
6- 6. مکارم الأخلاق ص 119.

اللهم إنّک حمید مجید، ودود شکور، کریم وفیّ، ملّی .......) تا پایان دعا که به صورت کامل در باب الدعا ذکر خواهد شد.

روایت34.

دعائم الإسلام: ازامام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: استخوان یا هر قسمت دیگری که از بدن میّت جدا می­شود باید در کفن او قرار داده شده و همراهش دفن گردد.(1)

همچنین فرموده: آن­گاه که غسل دادن میّت به پایان رسید، بدن او به وسیله لباسی خشک می­گردد و کافور و حنوط بر روی اعضایی که هنگام سجده با زمین تماس پیدا می­کند قرار داده می­شود، این اعضاء عبارتند از: پیشانی، بینی، دست­ها، زانوها و پاهای میّت، همچنین کافور و حنوط در گوش­ها، دهان و بر روی محاسن و سینه او نیز قرار داده می­شود، و حنوط مرد و زن یکسان است.(2)

امام صادق از پدارنش علیهم السلام روایت کرده که به نظر امام علی علیه السلام اشکالی دراستفاده از مُشک به عنوان حنوط وجود ندارد.(3)

امام صادق علیه السلام فرموده است: از زعفران و وَرس (اسم گیاهی است که در رنگرزی از آن استفاده می­شود) به منظور حنوط کردن میّت استفاده نمی­شود؛ ولی امام در بخور دادن میّت و کفن او و همچنین بخور دادن مکانی که در آن غسل داده و کفن کرده می­شود اشکالی نمی­بیند.(4)

از امام باقر علیه السلام درباره شیوه کفن کردن شخصی سؤالی شد که در حال احرام وفات می­کند، امام فرمود سر او پوشانده می­شود و اموری که در مورد شخص غیر مُحرِم انجام داده می­شود در مورد او نیز انجام داده می­شود، جز اینکه مواد خوشبو به او نزدیک گردانده نمی­شود(5).

روایت شده است که امام علی علیه السلام پیامبر صلّی الله علیه و آله را در سه لباس کفن کرد: دو لباس صُحاری، لباسی یمنی، إزار و عمّامه(6).

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: بهترین نوع کفن آن است که شامل سه لباس باشد: پیراهنی که بدون آستین و دوخت باشد، لفافه و إزار ؛ همچنین فرموده است: پدرم به من سفارش کرد که او را در سه لباس کفن کنم: عبایی از جنس بُرد یمانی که با آن نماز جمعه را ادا می­کرد، لباسی دیگر و یک پیراهن(7).

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: حتماً باید از إزار و عمّامه استفاده شود حال آنکه جزء قسمت­های اصلی کفن محسوب نمی­شوند(8).

روایت شده است مردی که مردگان را غسل می­داد از امام صادق علیه السلام پرسید: چگونه عمّامه به دور سر میّت پیچیده می­شود؟ امام فرمود: به شیوه اعراب بادیه نشین عمّامه را به دور سر او مپیچ، بلکه عمّامه را از وسط بگیر و بر روی سر میّت بگستران و آن را

ص: 333


1- . دعائم الإسلام1: 230
2- . دعائم الإسلام1: 230
3- . دعائم الإسلام1: 231
4- . دعائم الإسلام1: 231
5- . دعائم الإسلام1: 231
6- . دعائم الإسلام1: 231
7- . دعائم الإسلام1: 231
8- . دعائم الإسلام1: 231

الْأَسْوَدِ فَقَالَ لَا یَجُوزُ فِی الثَّوْبِ الْأَسْوَدِ وَ لَا یُکَفَّنُ بِهِ الْمَیِّتُ (1).

«32»

جُنَّةُ الْأَمَانِ، لِلْکَفْعَمِیِّ عَنِ السَّجَّادِ زَیْنِ الْعَابِدِینَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی بَعْضِ غَزَوَاتِهِ وَ عَلَیْهِ جَوْشَنٌ ثَقِیلٌ آلَمَهُ ثِقْلُهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اخْلَعْ هَذَا الْجَوْشَنَ وَ اقْرَأْ هَذَا الدُّعَاءَ فَهُوَ أَمَانٌ لَکَ وَ لِأُمَّتِکَ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ مَنْ کَتَبَهُ عَلَی کَفَنِهِ اسْتَحْیَا اللَّهُ أَنْ یُعَذِّبَهُ بِالنَّارِ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ قَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام أَوْصَانِی أَبِی علیه السلام بِحِفْظِ هَذَا الدُّعَاءِ وَ تَعْظِیمِهِ وَ أَنْ أَکْتُبَهُ عَلَی کَفَنِهِ وَ أَنْ أُعَلِّمَهُ أَهْلِی وَ أَحُثَّهُمْ عَلَیْهِ ثُمَّ ذَکَرَ الْجَوْشَنَ الْکَبِیرَ کَمَا سَیَأْتِی فِی کِتَابِ الدُّعَاءِ(2).

أَقُولُ

رَوَاهُ فِی الْبَلَدِ الْأَمِینِ (3)

أَیْضاً بِهَذَا السَّنَدِ وَ زَادَ فِیهِ: وَ مَنْ کَتَبَ فِی جَامٍ بِکَافُورٍ أَوْ مِسْکٍ ثُمَّ غَسَلَهُ وَ رَشَّهُ عَلَی کَفَنِ مَیِّتٍ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی فِی قَبْرِهِ أَلْفَ نُورٍ وَ آمَنَهُ مِنْ هَوْلِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ وَ رَفَعَ عَنْهُ عَذَابَ الْقَبْرِ وَ یَدْخُلُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ إِلَی قَبْرِهِ یُبَشِّرُونَهُ بِالْجَنَّةِ وَ یُوَسِّعُ عَلَیْهِ قَبْرَهُ مَدَّ بَصَرِهِ.

و من الغرائب أن السید بن طاوس قدس الله روحه بعد ما أورد الجوشن الصغیر المفتتح بقوله إلهی کم من عدو انتضی علی سیف عداوته

فِی کِتَابِ مُهَجِ الدَّعَوَاتِ (4)، قَالَ خَبَرُ دُعَاءِ الْجَوْشَنِ وَ فَضْلُهُ وَ مَا لِقَارِئِهِ وَ حَامِلِهِ مِنَ الثَّوَابِ بِحَذْفِ الْإِسْنَادِ عَنْ مَوْلَانَا وَ سَیِّدِنَا مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیهما السلام عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ: وَ ذَکَرَ نَحْواً مِمَّا رَوَاهُ الْکَفْعَمِیُّ فِی فَضْلِ

ص: 331


1- 1. مکارم الأخلاق ص 119، و رواه فی الکافی و لفظه« قال: لا یحرم فی الثوب الأسود» الخ.
2- 2. راجع ج 94 ص 382- 384، و متن الدعاء من ص 384- 397.
3- 3. البلد الأمین ص 402- 411، متن الدعاء فقط، راجع شرح ذلک ج 94 ذیل الصفحة 384.
4- 4. مهج الدعوات ص 271- 281.

از زیر محاسنش باز گردان و به دور سرش بپیچ و کناره­های عمّامه را بر روی سینه او آویزان کن، سپس پارچه­ای مانند ازار را بر روی لگن­های میّت به خوبی محکم گردان و تکّه پنبه­ای را زیر مقعد او پهن کن تا چیزی از آن خارج نشود، عمّامه و خرقه (پارچه استفاده شده) جزء کفن به حساب نمی­آیند بلکه کفن پارچه­ای است که بدن با آن پیچیده می­شود.(1)

از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله نهی فرمود از اینکه میّت در لباس حریر کفن شود.(2)

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: پنبه در مقعد میّت قرار داده می­شود تا چیزی از آن خارج نشود، همچنین مقداری پنبه نیز بر روی فرج او از پیش و مابین پاهایش قرار داده می­شود، و سر میّتی که زن باشد با روسری پوشیده می­شود و سر میّت مرد نیز با عمّامه پیچیده می­شود.(3)

از امام علی علیه السلام برای ما روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله حمزه را در بُردی سیاه رنگ و راه راه کفن فرمود.(4)

همچنین روایت شده که امام حسن بن علی علیه السلام اسامه بن زید را در بُردی قرمز رنگ کفن فرمود.(5)

از امام علی علیه السلام برای ما روایت شده که فرمود: نخستین چیزی که در میان ماترک میّت به آن پرداخته می­شود کفن اوست، سپس دَین و بدهی، آن­گاه وصیّت و در پایان میراث او.(6)

توضیح

این فرموده امام علی علیه السلام که پیامبر صلّی الله علیه و آله استفاده از حریر را برای کفن مردان ممنوع کرده است، چنین شائبه­ای ایجاد می­کند که کفن کردن زنان در حریر جایز است، ولی نظر مشهور در بین فقها عمومیّت تحریم استفاده از حریر است، چنان که اغلب احادیث نیز بر این نکته دلالت می­کنند، و اثبات جواز استفاده از حریر برای کفن زنان با استناد به حدیث مذکور مشکل است هر چند در دلالت کردن این حدیث بر چنین نکته­ای نیز ضعف وجود دارد، و علّامه در النهایه چنین پنداشته که استفاده از حریر برای کفن زنان مکروه است، چرا که استفاده از حریر در حال حیات برای آنان مباح است، وسستی این نظر بر کسی پوشیده نیست.

روایت35.

الهدایه: غسل دهنده میّت کفن او را می­برّد: از زیر انداز آغاز کرده و آن را می­گستراند و سپس روانداز را بر روی آن پهن می­کند و مقداری ذریره (نوعی عطر) بر آن می­پراکند، آن­گاه ازار را بر روی روانداز می­گستراند و اندکی بیشتر از بار نخست ذریره بر آن می­پاشد، و بر روی پیراهن ، ازار، روانداز و شاخه درخت خرما که در کنار او قرار داده شده می­نویسد: «فلانٌ یشهد أن لا اله الا الله»، و تمام تکه­های مذکور را می­پیچد و پوششی را آماده می­گرداند و دو شاخه سبز

ص: 334


1- . دعائم الإسلام1: 231
2- . دعائم الإسلام1: 232
3- . دعائم الإسلام1: 232
4- . دعائم الإسلام1: 232
5- . دعائم الإسلام1: 232
6- . دعائم الإسلام1: 232

الْجَوْشَنِ الْکَبِیرِ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ:

قَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام یَا نَبِیَّ اللَّهِ لَوْ کَتَبَ إِنْسَانٌ هَذَا الدُّعَاءَ فِی جَامٍ بِکَافُورٍ وَ مِسْکٍ وَ غَسَلَهُ وَ رَشَّ ذَلِکَ عَلَی کَفَنِ مَیِّتٍ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی قَبْرِهِ مِائَةَ أَلْفِ نُورٍ وَ یَدْفَعُ اللَّهُ عَنْهُ هَوْلَ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ وَ یَأْمَنُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَ یَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْهِ فِی قَبْرِهِ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ مَعَ کُلِّ مَلَکٍ طَبَقٌ مِنَ النُّورِ یَنْثُرُونَهُ عَلَیْهِ وَ یَحْمِلُونَهُ إِلَی الْجَنَّةِ وَ یَقُولُونَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَمَرَنَا بِهَذَا وَ نُؤْنِسُکَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ یُوَسِّعُ اللَّهُ عَلَیْهِ قَبْرَهُ مَدَّ بَصَرِهِ وَ یَفْتَحُ لَهُ بَاباً إِلَی الْجَنَّةِ وَ یُوَسِّدُونَهُ مِثْلَ الْعَرُوسِ فِی حَجَلَتِهَا مِنْ حُرْمَةِ هَذَا الدُّعَاءِ وَ عَظَمَتِهِ وَ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی إِنَّنِی أَسْتَحْیِی مِنْ عَبْدٍ یَکُونُ هَذَا الدُّعَاءُ عَلَی کَفَنِهِ وَ سَاقَهُ إِلَی قَوْلِهِ قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا أَوْصَانِی أَبِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَصِیَّةً عَظِیمَةً بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ قَالَ لِی یَا بُنَیَّ اکْتُبْ هَذَا الدُّعَاءَ عَلَی کَفَنِی وَ قَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَعَلْتُ کَمَا أَمَرَنِی أَبِی علیه السلام (1).

أقول

ظهر لی من بعض القرائن أن هذا لیس من السید قدس الله روحه و لیس هذا إلا شرح الجوشن الکبیر و کان کتب الشیخ أبو طالب بن رجب هذا الشرح من کتب جده السعید تقی الدین الحسن بن داود لمناسبة لفظة الجوشن و اشتراکهما فی هذا اللقب فی

حاشیة الکتاب فأدخله النساخ فی المتن و علی أی حال الأحوط لمن عمل بذلک أن لا یتعدی عن الکافور لما عرفت من أن الأفضل أن لا یقرب المیت غیر الکافور من الطیب.

«33»

الْبَلَدُ الْأَمِینُ، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ جَعَلَ هَذَا الدُّعَاءَ فِی کَفَنِهِ شَهِدَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ أَنَّهُ وَفَی بِعَهْدِهِ وَ یُکْفَی مُنْکَراً وَ نَکِیراً وَ تَحُفُّهُ الْمَلَائِکَةُ عَنْ یَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ بِالْوِلْدَانِ وَ الْحُورِ وَ یُجْعَلُ فِی أَعْلَی عِلِّیِّینَ وَ یُبْنَی لَهُ بَیْتٌ فِی الْجَنَّةِ مِنْ لُؤْلُؤَةٍ بَیْضَاءَ یُرَی بَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا وَ ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنِهَا لَهَا مِائَةُ أَلْفِ بَابٍ وَ یُعْطَی مِائَةَ أَلْفِ مَدِینَةٍ إِلَی آخِرِ مَا سَیَأْتِی وَ هُوَ هَذَا الدُّعَاءُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ

ص: 332


1- 1. مهج الدعوات ص 281- 287، و قد أخرجه فی ج 94 ص 397- 402.

و مرطوب از درخت خرما که طول هر یک به اندازه استخوان ساعد است را حاضر می­کند.(1)

امام صادق علیه السلام فرموده است: سنّت در کافور استفاده شده برای معطر گرداندن، آن است که مقدارش سیزده و یک سوّم درهم باشد، این امر بدین خاطر است که جبرئیل علیه السلام ظرف­هایی از کافور بهشتی را نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله آورد، پیامبر نیز آن کافور را به سه قسمت تقسیم کرد: یک سوّم برای خودش، یک سوّم برای علی و یک سوم برای فاطمه؛ امّا اگر کسی توانایی فراهم کردن کافوری به اندازه سیزده و یک سوّم درهم را نداشته باشد، می­تواند میّت را با کافوری به اندازه چهار درهم معطر نماید، اگر کافوری به اندازه چهار درهم نیز نیافت می­تواند از یک مثقال کافور استفاده کند، و استفاده از کافور کمتر از یک مثقال برای یابنده آن جایز نیست.(2)

روایت36.

مصباح الأنوار: امام صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده که فاطمه علیهما السلام در هفت لباس کفن شد.

ابراهیم بن محمّد از محمّد بن منکدر روایت کرده که امام علی علیه السلام فاطمه علیها السلام را در هفت لباس کفن کرد .

از عبدالله بن محمّد بن عقیل روایت شده که گفت: هنگامی که زمان وفات فاطمه علیها السلام نزدیک گردید، خواست که مقداری آب حاضر کنند پس غسل نمود، آن­گاه خواست که مقداری مواد خوشبو بیاورند و با آن خود را معطر ساخت، سپس خواست که لباس­های کفنش را حاضر کنند، پس لباس­های زبر و خشنی را برای او حاضر کردند و آن­ها را به دور خود پیچید و فرمود: هنگامی که وفات نمودم مرا آن­گونه که اکنون هستم دفن کرده و غسلم ندهید، گفتم: آیا کسی همراه تو شاهد این ماجرا بود؟ گفت: آری، کثیر بن عباس شاهد بود و در اطراف کفن فاطمه علیه السلام نوشت: «تشهد أن لا اله الا الله و أنّ محمد رسول الله صلّی الله علیه و آله».(3)

ص: 335


1- . الهدایة: 23
2- . الهدایة: 25
3- . شیخ در أمالی2: 15نظیر این حدیث را روایت کرده است.

الرَّحِیمِ اللَّهُمَّ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ وَدُودٌ شَکُورٌ کَرِیمٌ وَفِیٌّ مَلِیٌّ إِلَی آخِرِ مَا سَیَأْتِی فِی کِتَابِ الدُّعَاءِ.

«34»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَا سَقَطَ مِنَ الْمَیِّتِ مِنْ عَظْمٍ أَوْ غَیْرِ ذَلِکَ جُعِلَ فِی کَفَنِهِ وَ دُفِنَ بِهِ (1).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِذَا فُرِغَ مِنْ غُسْلِ الْمَیِّتِ نُشِّفَ فِی ثَوْبٍ وَ جُعِلَ الْکَافُورُ وَ الْحَنُوطُ فِی مَوَاضِعِ سُجُودِهِ جَبْهَتِهِ وَ أَنْفِهِ وَ یَدَیْهِ وَ رُکْبَتَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ یُجْعَلُ ذَلِکَ فِی مَسَامِعِهِ وَ فِیهِ وَ لِحْیَتِهِ وَ صَدْرِهِ وَ حَنُوطُ الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ سَوَاءٌ(2).

وَ عَنْهُ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّهُ کَانَ لَا یَرَی بِالْمِسْکِ فِی الْحَنُوطِ بَأْساً(3).

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: لَا یُحَنَّطُ الْمَیِّتُ بِزَعْفَرَانٍ وَ لَا وَرْسٍ وَ کَانَ لَا یَرَی بِتَجْمِیرِ الْمَیِّتِ بَأْساً وَ تَجْمِیرِ کَفَنِهِ وَ الْمَوْضِعِ الَّذِی یُغَسَّلُ فِیهِ وَ یُکَفَّنُ (4).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْمُحْرِمِ یَمُوتُ مُحْرِماً قَالَ یُغَطَّی رَأْسُهُ وَ یُصْنَعُ بِهِ مَا یُصْنَعُ بِالْحِلِّ خَلَا أَنَّهُ لَا یُقَرَّبُ بِطِیبٍ (5).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّهُ کَفَّنَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی ثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ ثَوْبَیْنِ صُحَارِیَّیْنِ لَهُ وَ ثَوْبٍ یَمَنِیَّةٍ وَ إِزَارٍ وَ عِمَامَةٍ(6).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ: نِعْمَ الْکَفَنُ ثَلَاثَةُ أَثْوَابٍ قَمِیصٌ غَیْرُ مَزْرُورٍ وَ لَا مَکْفُوفٍ وَ لِفَافَةٌ وَ إِزَارٌ وَ قَالَ أَوْصَی أَبِی أَنْ أُکَفِّنَهُ فِی ثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ أَحَدُهَا رِدَاءٌ حِبَرَةٌ کَانَ یُصَلِّی فِیهَا الْجُمُعَةَ وَ ثَوْبٌ آخَرُ وَ قَمِیصٌ (7).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَا بُدَّ مِنْ إِزَارٍ وَ عِمَامَةٍ وَ لَا یُعَدَّانِ فِی الْکَفَنِ (8).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام: أَنَّ رَجُلًا کَانَ یُغَسِّلُ الْمَوْتَی سَأَلَهُ کَیْفَ یُعَمِّمُ الْمَیِّتَ قَالَ لَا تُعَمِّمْهُ عِمَّةَ الْأَعْرَابِیِّ وَ لَکِنْ خُذِ الْعِمَامَةَ مِنْ وَسَطِهَا ثُمَّ انْشُرْهَا عَلَی رَأْسِهِ

ص: 333


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 230.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 230.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 231.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 231.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 231.
6- 6. دعائم الإسلام ج 1 ص 231.
7- 7. دعائم الإسلام ج 1 ص 231.
8- 8. دعائم الإسلام ج 1 ص 231.

ص: 336

وَ رُدَّهَا مِنْ تَحْتِ لِحْیَتِهِ وَ عَمِّمْهُ وَ أَرْخِ ذَیْلَیْهَا مَعَ صَدْرِهِ وَ اشْدُدْ عَلَی حَقْوَیْهِ [خِرْقَةً کَالْإِزَارِ] وَ أَنْعِمْ شَدَّهَا وَ افْرُشِ الْقُطْنَ تَحْتَ مَقْعَدَتِهِ لِئَلَّا یَخْرُجَ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ لَیْسَتِ الْعِمَامَةُ وَ لَا الْخِرْقَةُ مِنَ الْکَفَنِ وَ إِنَّمَا الْکَفَنُ مَا لُفَّ بِهِ الْبَدَنُ (1).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَهَی أَنْ یُکَفَّنَ الرِّجَالُ فِی ثِیَابِ الْحَرِیرِ(2).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ: یُجْعَلُ الْقُطْنُ فِی مَقْعَدَةِ الْمَیِّتِ لِئَلَّا یَبْدُوَ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ یُجْعَلُ مِنْهُ عَلَی فَرْجِهِ وَ بَیْنَ رِجْلَیْهِ وَ یُخَمَّرُ رَأْسُ المَرْأَةِ بِخِمَارٍ وَ تَعَمَّمَ الرَّجُلُ (3).

وَ رُوِّینَا عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَفَّنَ حَمْزَةَ فِی نَمِرَةٍ سَوْدَاءَ(4).

وَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام: أَنَّهُ کَفَّنَ أُسَامَةَ بْنَ زَیْدٍ فِی بُرْدٍ أَحْمَرَ(5).

وَ رُوِّینَا عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: أَوَّلُ مَا یُبْدَأُ بِهِ مِنْ تَرِکَةِ الْمَیِّتِ الْکَفَنُ ثُمَّ الدَّیْنُ ثُمَّ الْوَصِیَّةُ ثُمَّ الْمِیرَاثُ (6).

بیان

قوله علیه السلام أن یکفن الرجال یشعر بجواز تکفین المرأة فی الحریر و المشهور بین الأصحاب عموم التحریم کما هو مدلول أکثر الأخبار و إثبات الجواز بمثل هذا الخبر مشکل مع أن فی دلالته أیضا ضعفا و احتمل العلامة فی النهایة کراهته للمرأة لإباحته لها فی حال الحیاة و لا یخفی وهنه.

«35»

الْهِدَایَةُ،: وَ یَقْطَعُ غَاسِلُ الْمَیِّتِ کَفَنَهُ یَبْدَأُ بِالنَّمَطِ فَیَبْسُطُهُ وَ یَبْسُطُ عَلَیْهِ الْحِبَرَةَ وَ یَنْثُرُ عَلَیْهِ شَیْئاً مِنَ الذَّرِیرَةِ وَ یَبْسُطُ الْإِزَارَ عَلَی الْحِبَرَةِ وَ یَنْثُرُ عَلَیْهِ شَیْئاً مِنَ الذَّرِیرَةِ وَ یُکْثِرُ مِنْهُ وَ یَکْتُبُ عَلَی قَمِیصِهِ وَ إِزَارِهِ وَ حِبَرَتِهِ وَ الْجَرِیدَةِ فُلَانٌ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ یَلُفُّهَا جَمِیعاً وَ یُعِدُّ مِئْزَراً وَ یَأْخُذُ جَرِیدَتَیْنِ مِنَ النَّخْلِ خَضْرَاوَیْنِ

ص: 334


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 231 و ما بین العلامتین زیادة من المصدر.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 232.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 232.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 232.
5- 5. المصدر نفسه، و فیه« و عن الحسین بن علی علیهما السلام» و قد عرفت أنّه الصحیح.
6- 6. دعائم الإسلام ج 1 ص 232.

ص: 337

رَطْبَتَیْنِ طُولُ کُلِّ وَاحِدَةٍ قَدْرُ عَظْمِ الذِّرَاعِ (1).

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: السُّنَّةُ فِی الْکَافُورِ لِلْمَیِّتِ وَزْنُ ثَلَاثَةَ عَشَرَ دِرْهَماً وَ ثُلُثٍ وَ الْعِلَّةُ فِی ذَلِکَ أَنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام أَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بِأُوقِیَّةِ کَافُورٍ مِنَ الْجَنَّةِ فَجَعَلَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ثَلَاثَةَ أَثْلَاثٍ ثُلُثاً لَهُ وَ ثُلُثاً لِعَلِیٍّ وَ ثُلُثاً لِفَاطِمَةَ فَمَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی وَزْنِ ثَلَاثَةَ عَشَرَ دِرْهَماً وَ ثُلُثٍ کَافُوراً حَنَّطَ الْمَیِّتَ بِأَرْبَعَةِ دَرَاهِمَ فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ فَمِثْقَالٍ وَاحِدَةٍ لَا أَقَلَّ مِنْهُ لِمَنْ وَجَدَهُ (2).

«36»

مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام: أَنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام کُفِّنَتْ فِی سَبْعَةِ أَثْوَابٍ.

وَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْکَدِرِ: أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام کَفَّنَ فَاطِمَةَ علیها السلام فِی سَبْعَةِ أَثْوَابٍ.

وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَقِیلٍ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ الْوَفَاةُ دَعَتْ بِمَاءٍ فَاغْتَسَلَتْ ثُمَّ دَعَتْ بِطِیبٍ فَتَحَنَّطَتْ بِهِ ثُمَّ دَعَتْ بِأَثْوَابِ کَفَنِهَا فَأُتِیَتْ بِأَثْوَابٍ غِلَاظٍ خَشِنَةٍ فَتَلَفَّفَتْ بِهَا ثُمَّ قَالَتْ إِذَا أَنَا مِتُّ فَادْفِنُونِی کَمَا أَنَا وَ لَا تُغَسِّلُونِی فَقُلْتُ هَلْ شَهِدَ مَعَکِ ذَلِکِ أَحَدٌ قَالَ نَعَمْ شَهِدَ کَثِیرُ بْنُ عَبَّاسٍ وَ کَتَبَ فِی أَطْرَافِ کَفَنِهَا کَثِیرُ بْنُ عَبَّاسٍ تَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (3).

ص: 335


1- 1. الهدایة ص 23 ط الإسلامیة.
2- 2. الهدایة ص 25.
3- 3. روی مثله الشیخ فی أمالیه ج 2 ص 15 عن ابن حمویه قال: حدّثنا أبو الحسین قال: حدّثنا أبو خلیفة قال: حدّثنا العباس بن الفضل قال: حدّثنا محمّد بن أبی رجاء أبو سلیمان، عن إبراهیم بن سعد، عن أبی إسحاق، عن أبی عبد اللّه بن علیّ بن أبی رافع عن أبیه، عن سلمی امرأة أبی رافع قالت: مرضت فاطمة علیها السلام فلما کان الیوم الذی ماتت فیه قالت: هیئی لی ماء، فصببت لها فاغتسلت کأحسن ما کانت تغتسل، ثمّ قالت: ائتنی بثیاب جدد، فلبستها، ثمّ أتت البیت الذی کانت فیه فقالت: افرشی لی فی وسطه ثمّ اضطجعت و استقبلت القبلة و وضعت یدها تحت خدها و قالت: انی مقبوضة الآن،. فلا أکشفن فانی قد اغتسلت، قالت: و ماتت، فلما جاء علیّ علیه السلام أخبرته، فقال: لا تکشف، فحملها یغسلها علیها السلام، انتهی. و لعلّ الظاهر من لفظ الحدیث فی آخره أن المراد من قولها صلوات اللّه علیها« فلا أکشفن فانی قد اغتسلت» أن لا یکشف عنها ثیابها، فیبدو جثتها النحیفة الناحلة، و لذلک حملها علیّ علیه السلام و غسلها من وراء الثیاب، و قد أخرج المؤلّف العلّامة المجلسیّ هذا الحدیث فی تاریخها ج( 43 ص 172 البحار الحدیثة) و قال فی بیانه: لعلها علیها السلام انما نهت عن کشف العورة و الجسد للتنظیف، و لم تنه عن الغسل. انتهی. و روی ابن شهرآشوب فی المناقب ج 3 ص 364 عن ابن حمویه و ابن حنبل و ابن بطة بأسانیدهم قالت سلمی امرأة أبی رافع: اشتکت فاطمة شکواها التی قبضت فیها و کنت أمرضها فأصبحت یوما أسکن ما کانت فخرج علیّ علیه السلام الی بعض حوائجه، فقالت: اسکبی لی غسلا فسکبت، فقامت و اغتسلت أحسن ما یکون من الغسل ثمّ لبست أثوابها الجدد ثمّ قالت: افرشی فراشی وسط البیت ثمّ استقبلت القبلة و نامت و قالت: أنا مقبوضة، و قد اغتسلت فلا یکشفنی أحد، ثمّ وضعت خدها علی یدها و ماتت. و نقله ابن بابویه علی ما فی کشف الغمّة ج 2 ص 64 قال: روی مرفوعا الی سلمی أم بنی رافع- و ساق الحدیث الی قولها- ثم قالت علیها السلام: انی قد فرغت من نفسی فلا أکشفن انی مقبوضة الآن ثمّ توسدت یدها الیمنی و استقبلت القبلة و قضت، فجاء علی علیه السّلام و نحن نصیح، فسأل عنها فأخبرته، فقال: إذا و اللّه لا تکشف، فاحتملت فی ثیابها فغیبت. و قال الاربلی بعد نقل الحدیث: أقول: ان هذا الحدیث قد رواه ابن بابویه- ره- کما تری، و قد روی أحمد بن حنبل فی مسنده عن سلمی قالت- و ساق الحدیث الی قولها« فجاء علی فأخبرته» ثم قال: و اتفاقهما من طرق الشیعة و السنة علی نقله، مع کون الحکم علی خلافه عجیب، فان الفقهاء من الطریقین لا یجیزون الدفن الا بعد الغسل الا فی مواضع لیس هذا منه، فکیف. رویا هذا الحدیث و لم یعللاه و لا ذکرا فقهه و لا نبها علی الجواز و لا المنع، و لعلّ هذا أمر یخصها علیها السلام، و انما استدلّ الفقهاء علی أنّه یجوز للرجل أن یغسل زوجته، بأن علیا غسل فاطمة علیهما السلام و هو مشهور. أقول هذا الحدیث مع کونه مرفوعا یناقض الاخبار القطعیة من أن علیّا علیه السلام غسلها و دفنها فی البیت، و لا یجری فیه ما ذکرناه قبلا فی حدیث الأمالی کما لا یجری فی حدیث المتن المنقول من مصباح الأنوار. بل و یظهر من قولها« فاحتملت فی ثیابها فغیبت» فی حدیث ابن بابویه، أن قولها فی حدیث الأمالی« فحملها یغسلها» مصحف عن قولها« فحملها فغیبها» و المراد أنّه علیها السلام حملها الی البقیع و دفنها، و الا فلا معنی لحملها من وسط البیت الی خارج البیت لتغسل و لم یکن لهما الا بیت واحد. و ممّا یسلم هذا هو حدیث المصباح حیث قال:« فاغتسلت ثمّ دعت بطیب فتحنطت به ثمّ دعت بأثواب کفنها فتلفقت بها ثمّ قالت: إذا أنامت فادفنونی کما أنا و لا تغسلونی» الخ فلو کان المراد بالغسل النظافة لئلا یکشف قمیصها فما معنی الحنوط و أثواب الکفن و قولها« ادفنونی کما أنا و لا تغسلونی»؟. و عندی أن هذا الحدیث و سائر ما قیل فی کیفیة غسلها و دفنها من أساطیر القصاصین. حیث کان تجهیزها خفیة بحیث لم یشعر بذلک أحد الا بعد غد، و کل من سئل عن کیفیة ذلک- و لم یکن لیعترف بجهله- اختلق حدیثا و رواه للناس، فبعض ذکر أسماء بنت عمیس زوجة أبی بکر، و قد عرفت ما فیه ص 250- 252 و بعض ذکر سلمی امرأة أبی رافع و أتی بهذه العجیبة: و هی وصیتها أن لا تکشف و تواری کما هی، و حاشا فاطمة صلوات اللّه علیها أن تجهل أن الغسل انما یجب بسبب الموت و فیضان النفس، و حاشا علیا صلوات اللّه علیه أن یواریها من دون دفن، و یخالف بذلک سنة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله. و راوی المصباح زاد علی ذلک الحنوط، و أن کثیر بن عبّاس کتب فی اطراف کفنها صلوات اللّه علیها أنّها« تشهد أن لا إله إلّا اللّه و أن محمّدا رسول اللّه» و قد ذهب علیه أن کثیرا. ابن العباس ولد قبل وفاة النبیّ صلّی اللّه علیه و آله بأشهر فی سنة عشر من الهجرة، نص علی ذلک ابن عبد البر فی الاستیعاب و ابن الأثیر فی أسد الغابة، فکیف کان کاتبا و لم یکن له عند وفاتها الا سنة؟. فبعد ما صح أن علیا علیه السّلام غسلها و دفنها فی بیتها لیلا حفیة من الناس لا عبرة بهذه الأحادیث المختلفة و ما شابهها، و لا حاجة لتوجیهها و تأویلها، و لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم.

روایت37.

کتاب عاصم بن حمید: از سلّام بن سعید روایت شده که عَبّاد بصریّ از امام صادق علیه السلام پرسید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله در چه لباسی کفن شد؟ امام فرمود: در دو لباس صُحاری و یک بُرد یمانی. ادامه روایت.

روایت38.

کتاب محمد بن المثنیّ: از امام باقر علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر قبر قَیس بن فَهد انصاری که در آن عذاب داده می­شد گذر کرد، پس صدای او را شنید، و دو شاخه نخل بر روی قبرش نهاد. از پیامبر سؤال شد: چرا این دو شاخه نخل را بر روی قبر می­گذارید؟ پیامبر فرمود: تا زمانی که این دو شاخه نخل سبز هستند از عذاب او کاسته می­شود .

ص: 338

ص: 336

باب دهم : وجوب نماز گزاردن بر میّت و علل، آداب و احکام آن

روایات

روایت1.

علل الشرایع: از امّ سلمه روایت شده است که گفت: به سوی مکّه خارج شدم، پس زنی از گروه مرجئه با من همراه شد. هنگامی که به ربذه رسیدیم، مردم وارد إحرام شدند و آن زن نیز با آن مُحرِم گشت، ولی من مُحرِم شدن خود را تا رسیدن به عقیق به تأخیر انداختم. آن زن گفت: ای گروه شیعیان در هر کاری با دیگران اختلاف دارید، مردم از ربذه وارد احرام می­شوند و شما از عقیق؟ همچنین در نماز گزاردن بر میّت با مردم اختلاف دارید، مردم چهار مرتبه تکبیر می­گویند و شما پنج مرتبه؛ و خداوند را شاهد می­گرفت که تعداد تکبیرها در نماز میّت چهار است.

من نیز نزد امام صادق علیه السلام رفتم و به ایشان گفتم: خداوند حال شما را نیکو گرداند، زنی از مرجئه با من همراه گشت و چنین و چنان گفت، و امام را از آنچه آن زن گفته بود آگاه ساختم. امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله هنگامی که بر میّت نماز می­گزارد تکبیر می­گفت، سپس شهادتین را به زبان می­آورد، آن­گاه تکبیر می­گفت و بر پیامبر صلّی الله علیه وآله درود می­فرستاد و دعا می­خواند، سپس تکبیر می­گفت و برای مردان و زنان مؤمن طلب آمرزش می­کرد، بعد از آن تکبیر می­گفت و برای میّت دعا می­خواند، در نهایت نیز تکبیر می­گفت و نماز را پایان می­بخشید، و هنگامی که خداوند عزّ و جلّ پیامبر را از نماز گزاردن بر منافقان منع فرمود، پیامبر تکبیر می­گفت و شهادتین را به زبان می­آورد، سپس تکبیر می­گفت و بر پیامبر صلّی الله علیه و آله درود می­فرستاد، آن­گاه تکبیر می­گفت و برای مردان و زنان مؤمن طلب آمرزش می­کرد، در نهایت نیز برای بار چهارم تکبیر می­گفت و نماز را به پایان می­رساند و برای میّت دعا نمی­خواند.(1)

تحقیق و تفصیل

بدان که شیخ در التهذیب این حدیث را با اسنادی که در آن سند ناشناس وجود دارد از امام صادق علیه السلام و از فرموده: (رسول خدا صلّی الله علیه و آله هنگامی که بر میّت نماز می­گزارد) تا پایان حدیث روایت کرده است،

ص: 339


1- . علل الشرائع1: 286

ص: 337

و این عبارت نیز به آن افزوده شده است: (سپس تکبیر می­گفت و بر انبیاء درود می­فرستاد)، همچنین در حالت دوّم یعنی بعد از نهی نماز بر منافقان عبارت (علی النبییّن) و در حالت اول یعنی قبل از نهی نماز بر منافقان همین عبارت و دعا برای مؤمنین اضافه شده است. سپس فقها بر سر این نکته که آیا نماز گزاردن بر افراد غیر شیعه که در میان فرقه­های مسلمانان وجود دارند واجب است یا خیر اختلاف نظر دارند. شیخ در تعدادی از کتاب­های خویش، ابن جنید و محقّق به وجوب این امر اعتقاد دارند، ولی شیخ مفید در المقنعه گفته است: برای هیچ یک از اهل ایمان جایز نیست که جسد شخصی که در امور مربوط به ولایت با حقّ مخالف است را غسل دهد یا بر او نماز بگزارد، مگر اینکه دعوت شود و از سر تقیّه و بنا به ضرورت اقدام به انجام چنین عملی کند، ابوصلاح و ابن ادریس نیز قائل به این نظر هستند و این نظر خالی از صحّت و قوّت نیست.

استدلال به این حدیث در تأیید حُکم وجوب مشکل به نظر می­رسد، چرا که رفتار پیامبر صلّی الله علیه و آله اعّم از این امور است، همچنین ممکن است که نماز گزاردن پیامبر بر آنان به خاطر اظهار اسلام از سوی ایشان بوده باشد. امّا مسلمان بودن ظاهری آنان و چهار مرتبه تکبیر گفتن بر میّت­شان به امر خداوند متعال به منظور بیان نفاق­شان، لزوم نماز گزاردن ظاهری بر آنان را نفی نمی­کند، بلکه نماز خواندن این چنینی را متعین می کند چرا که خداوند متعال پیامبر را از نماز گزاردن بر کافران منع فرموده است، و هیچ واسطه­ای میان ایمان و کفر به جز نفاق و پنهان داشتن کفر وجود ندارد، و با وجود پنهان داشتن کفر،و به دلیل اظهار اسلام نماز گزاردن بر آنان مانند سایر احکام لازم می­گردد.

امّا حُکمی که حدیث مذکور برآن دلالت می­کند که نماز گزاردن بر میّت مؤمن با پنج تکبیر است فقهای ما بر وجوب آن اتفاق نظر دارند، و احادیث ما در مورد آن به صورت مستفیض بلکه به صورت متواتر است، و فقهای اربعه از میان مخالفین و گروه دیگری از آنان قائل به چهار تکبیر هستند، ولی آن­گونه که از کلام آنان برمی­آید نماز گزاردن بر میّت غیر مؤمن با چهار تکبیر نظری قطعی به شمار می­آید و با بررسی چنین احادیثی برای تو آشکار می­گردد که منشاء مشتبه شدن امور برعامّه –لعنت خدا بر آنان- در مورد نماز گزاردن بر میّت با چهار تکبیر، استناد به فعل پیامبر صلّی الله علیه و آله در برخی مواقع است، این در حالی است که آنان دلیل فعل پیامبر را درک نکرده­اند، بلکه خداوند متعال از درک کردن و فهمیدن آن عاجز­شان گردانده است تا برای شیعیان میّسر گردد که با نماز گزاردن بر آنان با چهار تکبیر به این حُکم عمل کنند، چرا که از خبیث­ترین منافقان هستند، لعنت خدا بر همه آنان.

سپس آگاه باش که فقها در مورد وجوب خواندن ادعیه در بین تکبیرها و استحباب آن اختلاف نظر دارند و نظر مشهورتر وجوب این امر است، و چه بسا تأیید چنین حکمی با استدلال بر این حدیث به منظور تأسّی و تبعیت باشد، چنان که از ظاهر این فرموده امام صادق علیه السلام: (رسول خدا صلّی الله علیه و آله هنگامی که بر میّت نماز می­گزارد تکبیر می­گفت) نیز مواظبت بر این عمل استنباط می­شود، و این از جمله دلایلی است که بر وجود

ص: 340

«37»

کِتَابُ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ، عَنْ سَلَّامِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ: سَأَلَ عَبَّادٌ الْبَصْرِیُّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِیمَا کُفِّنَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ فِی ثَوْبَیْنِ صُحَارِیَّیْنِ وَ بُرْدٍ حِبَرَةٍ الْخَبَرَ.

«38»

کِتَابُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّی، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ ذَرِیحٍ الْمُحَارِبِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَرَّ عَلَی قَبْرِ قَیْسِ بْنِ فَهْدٍ الْأَنْصَارِیِّ وَ هُوَ یُعَذَّبُ فِیهِ فَسَمِعَ صَوْتَهُ فَوَضَعَ عَلَی قَبْرِهِ جَرِیدَتَیْنِ فَقِیلَ لَهُ لِمَ وَضَعْتَهَا قَالَ یُخَفَّفُ مَا کَانَتَا خَضْرَاوَیْنِ.

ص: 338

تأسّی و تبعیّت تأکید دارد؛ و در این باره نظراتی وجود دارد که اکنون و در این جایگاه امکان بحث و بررسی در مورد آن وجود ندارد و پیش­تر به آنان اشاره کردیم.

فقها بر سر این موضوع نیز دچار اختلاف شده­اند که آیا برای ادعیه بین تکبیرها باید از الفاظ مخصوصی استفاده شود یا خیر؟ نظر مشهور این است که نیازی به استخدام الفاظ مخصوص نیست، و چه بسا با استناد به نمونه­هایی شبیه به آنچه تقریب شد، بر وجوب ذکر الفاظ مخصوص استدلال شود، و کمی پیش از این از اشکالات آن آگاه گشتی.

سپس نظر مشهور در میان فقهایی که قائل به تعیین هستند عمل کردن به مفاد این حدیث می­باشد، و فقهایی که قائل به عدم تعیین هستند به افضلیّت و برتری این حدیث اعتقاد دارند، امّا غالبا آنان با وجود دلالت حدیث روایت شده در التهذیب بر درود فرستادن بر تمام انبیاء در خلال تکبیرها به این مسأله اهتمام و توجه نشان نداده­اند، این در حالی است که مرجع آنان در ارائه نظرات غالبا کتاب التهذیب بوده است، و احوط فرستان درود و صلوات بر انبیاء علیهم السلام همراه با درود و صلوات فرستادن بر پیامبر و اهل بیت علیهم السلام می­باشد. شهید در الذکری گفته است: حدیث أم سلمه در بردارنده این نکته است که درود فرستادن بر انبیاء از جمله افعال پیامبر صلّی الله علیه و آله می­باشد، بنابراین حمل بر استحباب می­شود، سپس گفته است: آری، هنگامی که بر پیامبر درود و صلوات می­فرستی واجب است که بر اهل بیت او نیز درود و صلوات بفرستی، چنان که احادیث نیز در بردارنده این نکته هستند. پایان نقل قول.

کلام ابن أبی عقیل نیز چنین اقتضا می­کند که بعد از هر تکبیر همگی اذکار اربعه ذکر گردد، و منبع استناد او مشخص نیست.

آن­گاه بر سر این نکته هم اختلاف نظر پیش آمده است که در صورت پذیرفتن حکم وجوب نماز گزاردن بر منافق و ذکر ادعیّه، آیا واجب است پس از تکبیر چهارم بر میّت دعا خوانده شود یا خیر؟ از ظاهر حدیث مذکور چنین بر می­آید که پس از تکبیر چهارم نیازی به دعا خواندن بر میّت منافق وجود ندارد، چرا که امام فرموده است: سپس پیامبر برای بار چهارم تکبیر می­گفت و نماز را به پایان می­رساند، هر چند این احتمال نیز وجود دارد که مقصود از انصراف، منصرف شدن از ذکر تکبیر باشد؛ و این فرموده امام (لَم یدع للمیّت: پیامبر برای میّت دعا نمی­کرد) منافی دعا کردن علیه میّت نمی­باشد، ولی بسیار بعید به نظر می­رسد. شهید در الذکری گوید: آشکار است که دعا خواندن علیه این گروه واجب نیست، چرا که تعداد تکبیر­هایی که هنگام نماز گزاردن بر آنان به زبان آورده می­شود چهار است و با تکبیر چهارم نماز را به پایان می­رسانی , و در ردّ دلیل شهید گفته­اند که زمان دعا خواندن برای میّت یا علیه او پس از تکبیر چهارم تعیین نشده است، و در تأیید دعا خواندن علیه منافق احادیث متعددی روایت شده است.

می­گویم

همچنین در پاسخ به دلیل شهید می­توان گفت که خروج از نماز همزمان با ذکر تکبیر چهارم ضروری و قطعی نیست، چرا که ممکن است نماز با اتمام دعای چهارم به پایان رسانده شود.

این فرموده امام صادق علیه السلام: (فصلّی علی النبیّ صلّی الله علیه و آله و دعا) یعنی: همراه صلوات بر پیامبر برای ایشان و یا میّت دعا خواند و یا اینکه به صورت عامّ به دعا کردن پرداخت، و ترک دعا خواندن در نمازی که بر میّت منافق گزارده می­شود چه بسا معنای دوّم (دعا خواندن برای میّت) را تأیید می­کند. و منظور از (الصلاة) در این فرموده: (فلمّا نهاه الله عزّ و جلّ من الصلاة علی المنافقین) دعا خواندن برای منافقین می­باشد، زیرا

ص: 341

باب 10 وجوب الصلاة علی المیت و عللها و آدابها و أحکامها

روایات

«1»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُهَاجِرِ عَنْ أُمِّهِ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: خَرَجْتُ إِلَی مَکَّةَ فَصَحِبَتْنِی امْرَأَةٌ مِنَ الْمُرْجِئَةِ فَلَمَّا أَتَیْنَا الرَّبَذَةَ أَحْرَمَ النَّاسُ وَ أَحْرَمْتُ مَعَهُمْ فَأَخَّرْتُ إِحْرَامِی إِلَی الْعَقِیقِ فَقَالَتْ یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ تُخَالِفُونَ فِی کُلِّ شَیْ ءٍ یُحْرِمُ النَّاسُ مِنَ الرَّبَذَةِ وَ تُحْرِمُونَ مِنَ الْعَقِیقِ وَ کَذَلِکَ تُخَالِفُونَ فِی الصَّلَاةِ عَلَی الْمَیِّتِ یُکَبِّرُ النَّاسُ أَرْبَعاً وَ تُکَبِّرُونَ خَمْساً وَ هِیَ تَشْهَدُ عَلَی اللَّهِ أَنَّ التَّکْبِیرَ عَلَی الْمَیِّتِ أَرْبَعٌ قَالَتْ فَدَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقُلْتُ لَهُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ صَحِبْتَنِی امْرَأَةٌ مِنَ الْمُرْجِئَةِ فَقَالَتْ کَذَا وَ کَذَا فَأَخْبَرْتُهُ بِمَقَالَتِهَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا صَلَّی عَلَی الْمَیِّتِ کَبَّرَ فَتَشَهَّدَ ثُمَّ کَبَّرَ فَصَلَّی عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ دَعَا ثُمَّ کَبَّرَ وَ اسْتَغْفَرَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ کَبَّرَ فَدَعَا لِلْمَیِّتِ ثُمَّ یُکَبِّرُ وَ یَنْصَرِفُ فَلَمَّا نَهَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الصَّلَاةِ عَلَی الْمُنَافِقِینَ کَبَّرَ فَتَشَهَّدَ ثُمَّ کَبَّرَ فَصَلَّی عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ کَبَّرَ فَدَعَا لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ کَبَّرَ الرَّابِعَةَ وَ انْصَرَفَ وَ لَمْ یَدْعُ لِلْمَیِّتِ (1).

تحقیق و تفصیل

اعلم أن الشیخ فی التهذیب (2)

روی هذا الخبر بإسناد فیه أیضا جهالة عنه علیه السلام من قوله کان رسول الله صلی الله علیه و آله إذا صلی علی میت إلی آخر الخبر و

ص: 339


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 286.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 308.

پس از این کلام به ذکر نماز گزاردن نیز پرداخته است. و اگر چه احتمال دارد که منظور از این کلام امام: (و لَم یَدع للمیّت) نهی پیامبر از گزاردن نماز کامل و معهودی باشد که بر مؤمنان می­گزارده است، بلکه امر به ناقص گزاردن نماز بر منافقان باشد، ولی چنان که پوشیده نیست این احتمال بعید به نظر می­رسد.

و آگاه باش آنچه از ظاهر احادیث و کلام فقها برداشت می­شود این است که منظور از منافق کسی است که شیعه امامیّه نباشد، به دلیل این اطلاق که در مقابل لفظ مؤمن قرار گرفته.

روایت2.

الخصال و علل الشرایع: ابوبکر حضرمیّ از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: ای ابوبکر، آیا می­دانی که در نماز بر میّت چند تکبیر وجود دارد؟ گفتم: خیر، امام فرمود: پنج تکبیر، سپس فرمود آیا می­دانی این پنج تکبیر با عنایت به چه چیزی تعیین شده است؟ گفتم: خیر، امام فرمود: با عنایت به نماز­های پنج­گانه که از هر یک از آن­ها یک تکبیر گرفته شده است.(1)

المحاسن: از علی بن حکم نظیر این حدیث روایت شده است.(2)

روایت3.

علل الشرایع: از امام صادق علیه السلام روایت شده است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: همانا خداوند متعال در هر شبانه روز پنج نماز را واجب گردانده است و در نمازی که بر میّت گذارده می­شود از هر یک از نمازهای پنج­گانه یک تکبیر قرار داده شده است.(3)

المقنع: نظیر این حدیث به صورت مرسل روایت شده است.(4)

توضیح

بدان که از ظاهر کلام اکثر فقهای معاصر چنین بر می­آید که تکبیرها در نماز میّت جزء ارکان به شمار می­آیند و ترک عمدی یا سهوی آن­ها باعث باطل شدن نماز می­گردد، و چه بسا که در تأیید این نظر به امثال این حدیث استدلال می­شود، چرا که ظاهر احادیث بیان­گر این مطلب است که تکبیرهای نماز میّت از تکبیره الإحرام نمازهای پنج­گانه که خود از ارکان نماز است گرفته شده است.

ص: 342


1- . الخصال1: 135، علل الشرایع1: 285
2- . المحاسن: 317
3- . علل الشرایع1: 286
4- . المقنع: 6 ازچاپ سنگی، 20 از چاپ اسلامی

فیه ثم کبر و صلی علی الأنبیاء و فی الثانیة علی النبیین و فی الأولی أیضا و دعا للمؤمنین.

ثم إنه اختلف الأصحاب فی أنه هل تجب الصلاة علی غیر المؤمن من فرق المسلمین فذهب الشیخ فی جملة من کتبه و ابن الجنید و المحقق إلی الوجوب و قال المفید فی المقنعة و لا یجوز لأحد من أهل الإیمان أن یغسل مخالفا للحق فی الولایة و لا یصلی علیه إلا أن یدعوه ضرورة إلی ذلک من جهة التقیة و إلیه ذهب أبو الصلاح و ابن إدریس و لا یخلو من قوة.

و یشکل الاستدلال بهذا الخبر علی الوجوب لأن فعله صلی الله علیه و آله أعم منه و أیضا یمکن أن یکون صلاته علیهم لإظهارهم الإسلام و کونهم ظاهرا من المسلمین و التکبیر علیهم أربعا بأمر الله تعالی لتبین نفاقهم لا ینافی لزوم الصلاة علیهم ظاهرا بل یتعین أن یکون کذلک لأن الله تعالی نهاه عن الصلاة علی الکافرین و لم تکن واسطة بین الإیمان و الکفر إلا بالنفاق و إسرار الکفر و مع إسرار الکفر کان یلزمه الصلاة علیهم بظاهر الإسلام کسائر الأحکام.

و أما ما دل علیه الخبر من کون الصلاة علی المؤمن خمس تکبیرات فقد أجمع أصحابنا علی وجوبها و أخبارنا به مستفیضة بل متواترة و ذهب الفقهاء الأربعة من المخالفین و جماعة أخری منهم إلی أن التکبیر أربع و أما کون الصلاة علی غیر المؤمن أربعا فهو المقطوع به فی کلامهم و یظهر لک من أمثال هذا الخبر أن منشأ اشتباه العامة لعنهم الله فی الأربع هو فعل النبی صلی الله علیه و آله ذلک أحیانا و لم یفهموا جهة فعله بل أعماهم الله تعالی عن ذلک لیتیسر للشیعة العمل بهذا فی الصلاة علیهم لکونهم من أخبث المنافقین لعنة الله علیهم أجمعین.

ثم اعلم أن الأصحاب اختلفوا فی وجوب الأدعیة بین التکبیرات و استحبابها و الأشهر الوجوب و ربما یستدل علیه بهذا الخبر للتأسی مع أن قوله علیه السلام کان رسول الله صلی الله علیه و آله إذا صلی علی المیت کبر ظاهره المواظبة علیه و هذا مما

ص: 340

این نظر از دوجنبه قابل بررسی است: نخست عدم صراحت احادیث در گرفته شدن تکبیرهای نماز میّت از تکبیره الإحرام نمازهای پنج­گانه، چرا که ممکن است معنا چنین باشد که به ازای هر یک از نمازهای پنج­گانه یک تکبیر در نماز میّت قرار داده شده است، ولی در علل فضیلت نماز نکاتی ذکر خواهد شد که بر گرفته شدن تکبیرهای این نماز از تکبیره الإحرام نمازهای پنج­گانه دلالت می­کنند.

دوّم: با وجود پذیرفتن این نکته که تکبیرهای نماز میّت برگرفته از تکبیره الإحرام نمازهای پنج­گانه هستند، ضرورت و الزامی وجود ندارد که رکن بودن این تکبیرها در نماز های پنج­گانه به معنای رکن بودن آن­ها در نماز میّت باشد، آری ممکن است به این نکته تمسّک شود که اگر در یکی از تکبیرهای نماز میّت اخلال ایجاد شود، حقّ نماز به صورتی که در روایات نقل شده است ادا نمی­شود، بنابراین امتثال و تبعیّتی که اقتضای إجزا کند (و تکلیف از گردن ساقط شود)محققّ نمی­شود .

روایت4.

علل الشرایع: از ابو بصیر روایت شده که گفت: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: به چه علت ما شیعیان در نماز میّت پنج بار تکبیر می­گوییم در حالی که مخالفان ما چهار بار تکبیر می­گویند؟ امام فرمود: به دلیل اینکه اسلام بر پنج پایه بنیان نهاده شده است: نماز، زکات، روزه، حج، دوستی و ولایت پذیری ما اهل بیت، خداوند با عنایت به هر یک از این پایه­ها تکبیری را در نماز میّت قرار داده است، شما به هر پنج پایه اقرار کرده و به آن­ها گردن نهاده­اید در حالی که مخالفان شما چهار پایه را پذیرفته و یکی را انکار کرده­اند، از این روست که آنان بر مردگان خویش چهار بار تکبیر می­گویند و شما پنج بار.(1)

روایت5.

علل الشرایع: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله در نماز میّت بر گروهی از مردم پنج بار تکبیر می­گفت و در نماز میّت بر گروه دیگر چهار بار. پس هرگاه که پیامبر بر شخصی چهار بار تکبیر می­گفت، آن شخص در موضع اتهّام قرار می­گرفت.(2)

روایت6.

علل الشرایع: از ابراهیم بن محمّد بن حُمران روایت شده که گفت: از مکّه خارج شده و بر امام صادق علیه السلام وارد گشتم، پس به ذکر نماز میّت پرداخته و فرمود: مؤمن و منافق با تکبیر رسول خدا صلّی الله علیه و آله از هم تشخیص داده می­شوند، پیامبر

ص: 343


1- . علل الشرایع1: 286
2- . علل الشرایع1: 286

یؤکد التأسی و فیه کلام لیس المقام موضع تحقیقه و قد أومأنا إلیه سابقا.

ثم اختلفوا فی أنه هل یجب فیها لفظ مخصوص أم لا و الأشهر العدم و ربما یستدل علی الوجوب بنحو ما مر من التقریب و قد عرفت ما فیه عن قریب.

ثم المشهور بین القائلین بالتعیین العمل بهذا الخبر و بین القائلین بعدمه أفضلیته لکن الأکثر لم یتعرضوا للصلاة علی الأنبیاء مع دلالة الخبر علیه علی ما فی التهذیب و إلیه کان رجوعهم غالبا و الأحوط ضم الصلاة علیهم إلی الصلاة علیه و آله صلوات الله علیه و علیهم قال فی الذکری تضمن خبر أم سلمة الصلاة علی الأنبیاء من فعل النبی صلی الله علیه و آله فتحمل علی الاستحباب ثم قال نعم تجب الصلاة علی آل محمد إذا صلی علیه کما تضمنت الأخبار انتهی.

و مقتضی کلام ابن أبی عقیل أن الأفضل جمع الأذکار الأربعة عقیب کل تکبیرة و لا یعلم مستنده.

ثم اختلف فی أنه علی تقدیر وجوب الصلاة علی المنافق و وجوب الأدعیة هل یجب الدعاء عقیب الرابعة علی المیت أم لا فظاهر هذا الخبر سقوطه حیث قال ثم کبر الرابعة و انصرف و إن احتمل أن یکون المراد بالانصراف الانصراف عن التکبیر و قوله و لم یدع للمیت لا ینافی الدعاء علیه لکنه بعید جدا قال فی الذکری و الظاهر أن الدعاء علی هذا القسم غیر واجب لأن التکبیر علیه أربع و بها تخرج عن الصلاة و اعترض علیه بأن الدعاء للمیت أو علیه لا یتعین وقوعه بعد الرابعة و قد ورد بالأمر بالدعاء علی المنافق روایات.

أقول

و یرد علیه أیضا أن الخروج بالتکبیرة الرابعة غیر مسلم إذ یمکن أن یکون الخروج بإتمام الدعاء الرابع.

قوله علیه السلام فصلی علی النبی صلی الله علیه و آله و دعا أی للنبی صلی الله علیه و آله أو للمیت أو الأعم و ترکه فی الصلاة علی المنافق ربما یؤید الثانی قوله علیه السلام فلما نهاه الله عز و جل عن الصلاة علی المنافقین أی الدعاء لهم لأنه ذکر

ص: 341

بر مؤمن پنج بار و بر منافق چهار بار تکبیر می­گفت.(1)

روایت7.

العیون و علل الشرایع: حسن بن نضر روایت کرده که امام رضا علیه السلام پرسید: علّت پنج بار تکبیر گفتن در نماز میّت چیست؟ گفتم: روایت کرده­اند که این پنج تکبیر از نمازهای پنج­گانه گرفته شده­اند. امام فرمود: ظاهر سخن چنین است، امّا باطن امر این­گونه است که خداوند عزّ و جلّ پنج فریضه را بر بندگان واجب گردانده است: نماز، زکات، روزه، حج، و ولایت، و بنا به هر یک از این فرایض تکبیری را در نماز میّت قرار داده است، پس هر کسی که ولایت را بپذیرد پنج بار و هر که ولایت را نپذیرد چهار بار تکبیر می­گوید، به همین سبب است که شما شیعیان پنج بار تکبیر می­گویید و آنان که با شما مخالفند چهار بار تکبیر می­گویند.(2)

روایت8.

علل الشرایع: از ابو الجَوزاء روایت شده که گفت: جایز نیست که شخص ختنه نکرده قوم را امامت کند، هر چند که آگاه­ترین آن­ها به قرائت قرآن باشد، چرا که از انجام بزرگ­ترین سنّت سر باز زده است؛ همچنین شهادت و گواهی دادن چنین شخصی پذیرفته نیست و هنگامی که وفات کند بر او نماز گزارده نمی­شود، مگر این که به خاطر ترس بر جان خود از انجام این عمل امتناع ورزیده باشد.(3)

توضیح

هیچ فقیهی را نیافته­ام که قائل به عدم وجوب نماز بر میّت ختنه نکرده باشد، بلکه از ظاهر کلام فقها چنین برمی­آید که همه بر وجوب نماز گزاردن بر میّت شخصی که حتی مرتکب گناهان کبیره شده است اتفاق نظر دارند؛ پس حدیث مذکور ضعیف و موقوف است، همچنین ممکن است حدیث بر این نکته حمل شود که اهتمام داشتن به نماز گزاردن بر میّت شخص ختنه ناکرده لزومی ندارد، و اگر عده­ای از مردم بر او نماز گزاردند، نماز گزاردن دیگران مستحبّ نمی­باشد و یا استحباب آن مؤکَّد نیست.

روایت9.

علل الشرایع: یکی از یاران ما از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام روایت کرده که فرمود: در عهد رسول خدا

ص: 344


1- . علل الشرایع1: 287
2- . عیون الإخبار 2: 82 علل الشریع1: 287
3- . علل الشرایع2: 17

بعد ذلک الصلاة و قال و لم یدع للمیت و إن احتمل أن یکون المراد به النهی عن الصلاة الکاملة المعهودة التی کان یأتی بها للمؤمنین بل أمره بنقصها لکنه بعید کما لا یخفی.

و اعلم أن الظاهر من الأخبار و کلام الأصحاب أن المراد بالمنافق غیر الإمامی لإطلاقه فی مقابلة المؤمن.

«2»

الْخِصَالُ، وَ الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنِ ابْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یَا بَا بَکْرٍ تَدْرِی کَمِ الصَّلَاةُ عَلَی الْمَیِّتِ قُلْتُ لَا قَالَ خَمْسُ تَکْبِیرَاتٍ ثُمَّ قَالَ فَتَدْرِی مِنْ أَیْنَ أُخِذَتْ قُلْتُ لَا قَالَ أُخِذَتِ الْخَمْسُ مِنَ الْخَمْسِ صَلَوَاتٍ مِنْ کُلِّ صَلَاةٍ تَکْبِیرَةٌ(1).

المحاسن، عن علی بن الحکم: مثله (2).

«3»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ مِنَ الصَّلَاةِ خَمْساً وَ جَعَلَ لِلْمَیِّتِ مِنْ کُلِّ صَلَاةٍ تَکْبِیرَةً(3).

المقنع، مرسلا: مثله (4)

بیان

اعلم أن الظاهر من کلام أکثر المتأخرین أن التکبیرات فیها رکن تبطل الصلاة بترکها عمدا و سهوا و ربما یستدل علیه بأمثال هذا الخبر فإن الظاهر منها کونها مأخوذة من التکبیرات الإحرامیة و هی رکن.

ص: 342


1- 1. الخصال ج 1 ص 135، علل الشرائع ج 1 ص 285.
2- 2. المحاسن ص 317.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 286.
4- 4. المقنع: 6؛ ط حجر، ص 20 ط الإسلامیة.

صلّی الله علیه و آله مردی وفات کرد که دو دینار بدهی بر گردن داشت، هنگامی که پیامبر صلّی الله علیه و آله را از این موضوع آگاه ساختند از نماز گزاردن بر او امتناع ورزید؛ پیامبر این کار را انجام داد تا کسی نسبت به دین و بدهی جسارت و بی­ادبی به خرج ندهد، همچنین فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله در حالی که بدهی به گردن داشت وفات نمود، امام حسن علیه السلام در حالی که بدهی به گردن داشت وفات نمود، و امام حسین علیه السلام در حالی که بدهی به گردن داشت شهید شد.(1)

توضیح

از عبارت پایانی حدیث چنین برداشت می­شود که ترک نماز از سوی پیامبر صلّی الله علیه و آله به خاطر خفیف و خوار شمردن دین و بدهی از جانب آن مرد بوده و اینکه قصد پرداخت آن را به صورت مؤدبانه نداشته است، و این امر وجوب نماز گزاردن بر این شخص را نفی نمی­کند، چرا که پیامبر مردم را از نماز گزاردن بر او منع نفرموده است. و با نماز گزاردن افرادی دیگر بر او، این امرِ واجب از گردن خود پیامبر ساقط شده است، شاید انجام چنین اعمالی از خصایص پیامبر و امام علیهما السلام و یا احتمالا تمام حاکمان باشد.

روایت10.

مجالس الصدوق: امام صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده که فرمود: بر میّت هر کسی که مسلمان و اهل قبله است نماز بگزار که حساب و کتاب او با خداوند عزّ و جلّ است.(2)

روایت11.

الخصال: جابر جعفیّ از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: شایسته­ترین شخص برای نماز گزاردن بر میّتِ زن آن­گاه که وفات نمود شوهر اوست، و هنگامی که زنی وفات کند کسی که بر او نماز می­گزارد رو به روی سینه­اش می­ایستد، و اگر میّت مرد باشد نمازگزار کنار سرش می­ایستد، و آن­گاه که زن وارد قبر گرادنده می­شود شوهر او باید در مکانی قرار گیرد که بتواند کفلش را حمل نماید، و هیچ شفاعت کننده­ای مقبول­تر از رضایت شوهر برای همسرش نزد خداوند وجود ندارد.

هنگامی که فاطمه علیها السلام وفات نمود، امام علی علیه السلام برخاست و فرمود: خداوندا، به راستی که من از دختر پیامبرت راضی هستم؛ خداوندا، فاطمه در قبر تنها گشته است پس مونس و همدمش باش؛ خداوندا، او هجرت کرده است پس به وصالش برسان؛ خداوندا، او مورد ظلم واقع شده پس در مورد او به قضاوت بپرداز که تو بهترین قضاوت کنندگان هستی.(3)

ص: 345


1- . علل الشرایع 2: 215
2- . أمالی الصدوق: 131
3- . الخصال 2: 143

و فیه نظر من وجهین الأول عدم صراحة الأخبار فی کون المأخوذ منها التکبیرات الإحرامیة إذ لعل المعنی أنه جعل بإزاء کل صلاة هنا تکبیرة لکن سیأتی فی علل الفضل ما یدل علی أنها مأخوذة من التکبیرات الإحرامیة.

و الثانی أنه علی تقدیر تسلیم کونها مأخوذة من التکبیرات الإحرامیة لا یلزم من کونها فی المأخوذ منها رکنا کونها فی تلک الصلاة أیضا رکنا نعم یمکن أن یتمسک بأنه لو أخل بواحدة منها لم یأت بالهیئة المأثورة فلم یتحقق الامتثال المقتضی للأجزاء.

«4»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لِأَیِّ عِلَّةٍ نُکَبِّرُ عَلَی الْمَیِّتِ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ وَ یُکَبِّرُ مُخَالِفُونَا أَرْبَعَ تَکْبِیرَاتٍ قَالَ لِأَنَّ الدَّعَائِمَ الَّتِی بُنِیَ عَلَیْهَا الْإِسْلَامُ خَمْسٌ الصَّلَاةُ وَ الزَّکَاةُ وَ الصَّوْمُ وَ الْحَجُّ وَ الْوَلَایَةُ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَجَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ کُلِّ دِعَامَةٍ تَکْبِیرَةً وَ إِنَّکُمْ أَقْرَرْتُمْ بِالْخَمْسِ کُلِّهَا وَ أَقَرَّ مُخَالِفُوکُمْ بِأَرْبَعٍ وَ أَنْکَرُوا وَاحِدَةً فَمِنْ ذَاکَ یُکَبِّرُونَ عَلَی مَوْتَاهُمْ أَرْبَعَ تَکْبِیرَاتٍ وَ تُکَبِّرُونَ خَمْساً(1).

«5»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُکَبِّرُ عَلَی قَوْمٍ خَمْساً وَ عَلَی قَوْمٍ أَرْبَعاً فَإِذَا کَبَّرَ عَلَی رَجُلٍ أَرْبَعاً اتُّهِمَ الرَّجُلُ (2).

«6»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هَیْثَمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ خَطَّابٍ الْحَلَّالِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ: خَرَجْنَا مِنْ مَکَّةَ فَدَخَلْنَا عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَذَکَرَ الصَّلَاةَ عَلَی الْجَنَائِزِ فَقَالَ کَانَ یُعْرَفُ الْمُؤْمِنُ وَ الْمُنَافِقُ بِتَکْبِیرِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله

ص: 343


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 286.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 286.

توضیح

نظری که حدیث شامل آن است مبنی بر اینکه شوهر به نسبت سایر بستگانِ زن برای نمازگزاردن بر میّت او شایسته­تر است، نظری معروف و شناخته شده در میان فقهاست. و در برخی از احادیث روایت شده که برادر زن از شوهرش به منظور نماز گزاردن بر او شایسته­تر است، که شیخ و دیگران این احادیث را حمل بر تقیّه کرده­اند به خاطر اینکه در میان عامّه شهرت دارند، اگر چه در میان آنان نیز بر سر این نکته اختلاف وجود دارد. امّا شیخ در المبسوط، شیخ مفید و ابوصلاح در مورد جایگاهی که نماز گزار بر میّت باید در آن قرار گیرد گفته­اند: امام در نماز میّت در میانه پیکر مرد یا رو به روی سینه پیکر زن قرار می­گیرد، اغلب فقها و مخصوصاً فقهای متأخر قائل به این نظر هستند، امّا شیخ در الخلاف گفته است: امام در نماز میّت کنار سر میّت مرد و رو به روی سینه میّت زن قرار می­گیرد، چنان که حدیث نیز بر این شیوه دلالت می­کند و علی بن بابویه نیز قائل به آن است، پسرش نیز در المقنع گفته است: آن­گاه که بر میّت نماز گزاردی رو به روی سینه اش بایست و تکبیر بگوی، سپس گفت: و اگر بر میّت زن نماز گزاردی رو به روی سینه­اش بایست.

امّا شیخ در الاستبصار نظر سوّمی را مطرح کرده است به این ترتیب که امام در نماز میّت در کنار سر میّت زن و سینه میّت مرد می­ایستد، و مختار گرداندن نمازگزار در انتخاب این قول و قول نخست خالی از صحّت و قوّت نیست، چرا که احادیث معتبر در تأیید هر دو قول روایت شده­اند، و از ظاهر کلام علّامه در المنتهی نیز همین نظر برداشت می­شود، همچنین امکان حمل یکی از این دو قول بر تقّیه وجود ندارد، چرا که احادیث روایت شده و اقوال خودِ مخالفان نیز در این زمینه متفاوت است.

روایت12.

الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هنگامی که آدم علیه السلام وفات نمود فرشتگان او را غسل دادند، سپس بر زمین گذارده شد، آن­گاه هبة الله (فرزند آدم) پیش آمد و در حالی که فرشتگان پشت سر او قرار داشتند بر آدم علیه السلام نماز گزارد، و خداوند متعال به هبة الله وحی فرمود که در نماز خود بر پیکر آدم پنج بار تکبیر بگوید و او را در قبر پنهان کرده و قبرش را با زمین یکسان گرداند، سپس فرمود: این­گونه با مردگان خویش رفتار کنید.(1)

روایت13.

الخصال و العیون [وتفسیر الإمام]: امام عسکری علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده است: هنگامی که جبرئیل پیامبر صلّی الله علیه و آله را از خبر وفات نجاشی آگاه کرد، پیامبر بسیار بر او اندوهگین گشت و گریست، و فرمود: همانا برادر شما أصحمه وفات کرده است، سپس به سوی کوه جَبّانه خارج شد و از دور بر او نماز گزارد و هفت مرتبه تکبیر گفت.

ص: 346


1- . الخصال1: 135

عَلَی الْمُؤْمِنِ خَمْساً وَ عَلَی الْمُنَافِقِ أَرْبَعاً(1).

«7»

الْعُیُونُ، وَ الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ النَّضْرِ قَالَ قَالَ الرِّضَا علیه السلام: مَا الْعِلَّةُ فِی التَّکْبِیرِ عَلَی الْمَیِّتِ خَمْسُ تَکْبِیرَاتٍ قُلْتُ رَوَوْا أَنَّهَا قَدِ اشْتُقَّتْ مِنْ خَمْسِ صَلَوَاتٍ فَقَالَ هَذَا ظَاهِرُ الْحَدِیثِ فَأَمَّا بَاطِنُهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ عَلَی الْعِبَادِ خَمْسَ فَرَائِضَ الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الصِّیَامَ وَ الْحَجَّ وَ الْوَلَایَةَ فَجَعَلَ لِلْمَیِّتِ مِنْ کُلِّ فَرِیضَةٍ تَکْبِیرَةً وَاحِدَةً فَمَنْ قَبِلَ الْوَلَایَةَ کَبَّرَ خَمْساً وَ مَنْ لَمْ یَقْبَلِ الْوَلَایَةَ کَبَّرَ أَرْبَعاً فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ تُکَبِّرُونَ خَمْساً وَ مَنْ خَالَفَکُمْ یُکَبِّرُ أَرْبَعاً(2).

«8»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی الْجَوْزَاءِ قَالَ: الْأَغْلَفُ لَا یَؤُمُّ الْقَوْمَ وَ إِنْ کَانَ أَقْرَأَهُمْ لِأَنَّهُ ضَیَّعَ مِنَ السُّنَّةِ أَعْظَمَهَا وَ لَا تُقْبَلُ لَهُ شَهَادَةٌ وَ لَا تُصَلَّی عَلَیْهِ إِذَا مَاتَ إِلَّا أَنْ یَکُونَ تَرَکَ ذَلِکَ خَوْفاً عَلَی نَفْسِهِ (3).

بیان

عدم وجوب الصلاة علی الأغلف لم أر قائلا به و ظاهر الأصحاب اتفاقهم علی وجوب الصلاة علی أرباب الکبائر و الخبر ضعیف موقوف (4) و یمکن حمله علی أنه لا یلزم الاهتمام فی الصلاة علیه فإذا صلی بعضهم علیه لا یستحب للباقین الإتیان بها أو لا یتأکد استحبابه.

«9»

الْعِلَلُ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ أَحَدِهِمْ علیهم السلام قَالَ: إِنَّ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ

ص: 344


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 287.
2- 2. عیون الأخبار ج 2 ص 82، علل الشرائع ج 1 ص 287.
3- 3. علل الشرائع ج 2 ص 17.
4- 4. لا بأس به من حیث الوقوف، فان الشیخ رواه فی التهذیب ج 1 ص 254 بإسناده عن محمّد بن أحمد بن یحیی، عن أبی جعفر، عن أبی الجوزاء، عن الحسین ابن علوان، عن عمرو بن خالد؛ عن زید بن علیّ، عن آبائه عن علی علیهم السلام.

آن­گاه خداوند متعال تمام بلندی­ها را در مقابل پیامبر پست گردانید تا اینکه جنازه نجاشی را در حبشه مشاهده فرمود.(1)

توضیح

در میان فقهای ما اختلاف نظری بر سر عدم جواز نمازگزاردن بر میّت غائب وجود ندارد، و شاید حُکم مذکور در این حدیث همانند تعداد تکبیرها مخصوص آن واقعه باشد، علّامه در المنتهی گوید: از سرزمین نمازگزار بر میّت غائب نمازگزارده نمی­شود؛علمای ما به این نظر تمایل نشان دادند و ابو حنیفه و مالک نیز چنین نظری دارند، ولی شافعی گفته است: این امر جایز است، و از احمد دو روایت نقل شده است، سپس گفته است: جمهور فقها به این روایت استناد کرده­اند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله خبر وفات نجاشی صاحب حبشه را در روز وفاتش به آگاهی اصحاب خود رساند و در مصلّی نماز میّت را برای آنان امامت کرد و چهار بار تکبیر گفت.

جواب این سخن چنین است که زمین در مقابل پیامبر صلّی الله علیه و آله درهم پیچیده شده و جمع گردید و ایشان بر خلاف دیگران در کنار جنازه نجاشی حاضر گشت، و این فقط حکایت عملی است که اختصاص به پیامبر دارد، پس اقتضای عموم نمی­کند، همچنین ممکن است که پیامبر بر جنازه نجاشی نماز نگزارده باشد بلکه برای او دعا خوانده باشد، و اسم (صلاة) بر مفهوم دعا خواندن نیز اطلاق می­شود و این امر با عنایت به حقیقت اصلی معنای نماز است؛ این نظر در احادیث منقول از اهل بیت علیهم السلام نیز نمود پیدا کرده است. شیخ از محمّد بن مسلم و زراره روایت کرده که گفت: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا پیامبر صلّی الله علیه و آله از راه دور بر جنازه نجاشی نماز نگزارد؟ امام فرمود: خیر، پیامبر فقط برای او دعا خواند.(2)

روایت14.

العیون: فضل بن شاذان در میان نوشته­هایی که امام رضا علیه السلام در تشریح شرایع دین برای مأمون نگاشته بود از ایشان روایت کرده که فرمود: نماز بر میّت دارای پنج تکبیر است و هر کسی یکی از آن­ها را ناقص گرداند مخالفت ورزیده است، و میّت از سمت پاهایش در خاک پوشانده شده و با آرامش و نرمی در قبر گذاشته می­شود.(3)

روایت15.

مجالس الصدوق: از امام حسن بن علی علیهما السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هر مؤمنی که برجنازه­ها نماز بگزارد، خداوند بهشت را برای او واجب می­گرداند، مگر اینکه منافق باشد و یا والدینش او را عاقّ کرده باشند، تا پایان حدیث.(4)

ص: 347


1- . الخصال2: 11، عیون الأخبار1: 279 و تفسیر امام عسکری علیه السلام
2- . التهذیب1: 312
3- . عیون الأخبار2: 123
4- . أمالی الصدوق:117

صلی الله علیه و آله مَاتَ رَجُلٌ وَ عَلَیْهِ دِینَارَانِ فَأُخْبِرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَأَبَی أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهِ وَ إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِکَ لِکَیْلَا یَجْتَرِءُوا عَلَی الدَّیْنِ وَ قَالَ قَدْ مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ وَ مَاتَ الْحَسَنُ علیه السلام وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ وَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ (1).

بیان

یفهم من آخر الخبر أن ترک الصلاة إنما کان لأنه کان مستخفا بالدین و لا ینوی قضاءه تأدیبا و لا ینافی ذلک وجوب الصلاة علیه لأنه لم ینه الناس عن الصلاة علیه و مع فعل غیره کانت تسقط عنه و لعل مثل هذا من خصائص النبی و الإمام علیه السلام أو مطلق الولاة علی احتمال.

«10»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام قَالَ: صَلِّ عَلَی مَنْ مَاتَ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ وَ حِسَابُهُ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ (2).

«11»

الْخِصَالُ، عَنْ أَحْمَدَ الْقَطَّانِ عَنِ الْحَسَنِ السُّکَّرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: أَحَقُّ النَّاسِ بِالصَّلَاةِ عَلَی الْمَرْأَةِ إِذَا مَاتَتْ زَوْجُهَا وَ إِذَا مَاتَتِ الْمَرْأَةُ وَقَفَ الْمُصَلِّی عَلَیْهَا عِنْدَ صَدْرِهَا وَ مِنَ الرَّجُلِ إِذَا صَلَّی عَلَیْهِ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ إِذَا أُدْخِلَتِ الْمَرْأَةُ الْقَبْرَ وَقَفَ زَوْجُهَا فِی مَوْضِعٍ یَتَنَاوَلُ وَرِکَهَا وَ لَا شَفِیعَ لِلْمَرْأَةِ أَنْجَحُ عِنْدَ رَبِّهَا مِنْ رِضَا زَوْجِهَا وَ لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام قَامَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی رَاضٍ عَنِ ابْنَةِ نَبِیِّکَ اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ أُوحِشَتْ فَآنِسْهَا اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ هُجِرَتْ فَصِلْهَا اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ ظُلِمَتْ فَاحْکُمْ لَهَا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ (3).

ص: 345


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 215 و مثله فی باب النوادر آخر الکتاب تحت الرقم 37 ج 2 ص 277.
2- 2. أمالی الصدوق ص 131.
3- 3. الخصال ج 2 ص 143 فی حدیث.

روایت16.

مجالس الصدوق: در حدیث المناهی گفته است: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: هر کسی که بر میّتی نماز بگزارد، هفتاد هزار فرشته بر او نماز می­گزارند و خداوند گناهان ماقبل او را می­بخشاید، پس اگر درنگ کند تا آن میّت به خاک سپرده شده و بر او خاک ریخته می­شود، به ازای هر قدمی که برداشته است یک قیراط اجر و پاداش کسب می­کند، و هر قیراط به اندازه کوه احد است.(1)

روایت17.

الخصال: زراره از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: چهار نماز هستند که انسان در هر ساعتی می­تواند آن­ها را به جا آورد: نمازی که ادای آن را در سر وقت از دست داده­ای(قضا شده) پس هر زمان که به یادش آوردی آن را به جا آور، دو رکعت نماز طواف فریضه، نماز کسوف و نماز میّت، نمازگزار می­تواند این چهار نماز را در هر ساعتی به جا آورد.(2)

روایت18.

قرب الأسناد: امام صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر جنازه­ای نماز گزارد، هنگامی که پیامبر از ادای نماز فارغ گشت، گروهی از مردم آمدند که نماز را از دست داده بودند، پس با رسول خدا صلّی الله علیه و آله سخن گفتند که نماز را بر میّت اعاده گرداند، پیامبر به آنان فرمود: نماز بر او گزارده شده است، لکن برای او دعا کنید.(3)

روایت19.

قرب الأسناد: امام صادق از پدرش علیهما السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر جنازه­ای نماز گزارد، هنگامی که از ادای نماز فارغ گشت، عده­ای از مردم نزد ایشان آمده و گفتند: ای رسول خدا، ما نماز گزاردن بر او را از دست دادیم، پیامبر فرمود: بر هیچ جنازه­ای دوبار نماز گذاشته نمی شود بلکه برای او دعا کنید.(4)

روایت20.

نهج البلاغة و الاحتجاج: امام علی علیه السلام ضمن نامه­ای که در پاسخ فخر فروشی معاویه نگاشته بود فرمود: جمعی از مهاجرین و انصار در راه خدا به شهادت رسیدند و هر یک دارای فضلیتی بودند، امّا آن­گاه که شهید ما (حمزه) شربت شهادت نوشید او را سیّد الشهداء خواندند، و پیامبر صلّی الله علیه و آله

ص: 348


1- . أمالی الصدوق: 259
2- . الخصال1: 118
3- . قرب الاسناد: 43 از چاپ سنگی، 58 از چاپ نجف
4- . قرب الاسناد:63 از چاپ سنگی، 84 از چاپ نجف
بیان

ما اشتمل علیه الخبر من کون الزوج أولی من سائر الأقارب هو المعروف من مذهب الأصحاب و وردت بعض الروایات بأن الأخ أولی من الزوج و حملها الشیخ و غیره علی التقیة لکونه أشهر بین العامة و إن وقع الخلاف بینهم أیضا و أما الموضع الذی یقف فیه المصلی فقال الشیخ فی المبسوط و المفید و أبو الصلاح یقف الإمام فی الجنازة عند وسط الرجل و صدر المرأة و علیه معظم الأصحاب لا سیما المتأخرین منهم و قال فی الخلاف یقف عند رأس الرجل و صدر المرأة کما هو مدلول الخبر و به قال علی بن بابویه و قال ابنه فی المقنع إذا صلیت علی المیت فقف عند صدره و کبر ثم قال و إذا صلیت علی المرأة فقف عند صدرها.

و للشیخ فی الاستبصار قول ثالث أنه یقف عند رأس المرأة و صدر الرجل و القول بالتخییر بین هذا القول و القول الأول لا یخلو من قوة لورود الأخبار المعتبرة بهما کما هو ظاهر المنتهی و لا یمکن حمل إحداهما علی التقیة لاختلاف الأخبار و الأقوال بینهم أیضا.

«12»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی وَ أَحْمَدَ بْنَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ السِّمْطِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا قُبِضَ آدَمُ علیه السلام غَسَّلَتْهُ الْمَلَائِکَةُ ثُمَّ وُضِعَ فَتَقَدَّمَ هِبَةُ اللَّهِ فَصَلَّی عَلَیْهِ وَ الْمَلَائِکَةُ خَلْفَهُ وَ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ أَنْ یُکَبِّرَ عَلَیْهِ خَمْساً وَ أَنْ یَسُلَّهُ وَ أَنْ یُسَوِّیَ قَبْرَهُ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا فَاصْنَعُوا بِمَوْتَاکُمْ (1).

«13»

الْخِصَالُ، وَ الْعُیُونُ، وَ تَفْسِیرُ الْإِمَامِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِیِّ عَنْ یُوسُفَ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ بِنَعْیِ النَّجَاشِیِّ بَکَی بُکَاءَ حَزِینٍ عَلَیْهِ وَ قَالَ إِنَّ أَخَاکُمْ أَصْحَمَةَ مَاتَ ثُمَّ خَرَجَ إِلَی الْجَبَّانَةِ وَ صَلَّی عَلَیْهِ وَ کَبَّرَ سَبْعاً فَخَفَضَ

ص: 346


1- 1. الخصال ج 1 ص 135 فی حدیث.

در نماز بر پیکر او به جای پنج تکبیر هفت تکبیرگفت.(1)

روایت21.

العیون: امام رضا علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امام حسین بن علی علیهما السلام فرمود: پیامبر صلّی الله علیه و آله را مشاهده نمودم که بر پیکرحمزه هفت تکبیرگفت، و بر شهدای پس از حمزه پنج تکبیر گفت، سپس هفتاد تکبیر بر پیکر حمزه ملحق گردانید.(2)

توضیح

آگاه باش که فقها در مورد تکرار نماز میّت بر یک جنازه واحد دچار اختلاف نظر شده­اند، علّامه قدّس سرّه در المختلف گفته است: نظر مشهور، کراهت داشتن تکرار نماز میّت است، ولی ابن ادریس این کراهت را مقیّد به زمانی گردانده که نماز دوباره به صورت جماعت ادا شود، چرا که صحابه نماز بر پیکر پیامبر صلّی الله علیه و آله را به صورت فرادی تکرار کردند، شیخ نیز در الخلاف گوید: برای کسی که بر یک جنازه نماز گزارده مکروه است که دوباره بر او نماز بگزارد، این در حالی است که وی خبر از اختصاص این کراهت به زمانی می­دهد که نماز دوباره توسط یک نفر تکرار شود، و چه بسا از کلام شیخ در الاستبصار چنین برمی­آید که تکرار نماز میّت چه به امامت یک امام واحد باشد و چه به امامت افراد مختلف مستحبّ است، همچنین از ظاهر کلام فقها چنین پیداست که بر جواز تکرار نماز میّت اتفاق نظر دارند، و احادیث روایت شده در این زمینه متفاوت و مختلف هستند.

سپس بدان که برخی از احادیث در بردارنده این نکته هستند که نمازِ گزارده شده بر پیکر حمزه علیه السلام هفتاد تکبیر داشته است و این از ویژگی­های مخصوص وی بوده است، ولی از اغلب احادیث روایت شده می­توان چنین برداشت کرد که این تکبیرها در نمازهای متعدد بر پیکر حمزه سر داده شده است، چنان­که از حدیث روایت شده در العیون نیز چنین برمی­آید. مؤلف التذکره گفته است: جایز نیست که تعداد تکبیرها در نماز میّت از پنج بیشتر شود، چرا که این امر منوط به قانون شرع است، و افزون بر این تعداد تکبیر نقل نشده است، امّا در تفسیر احادیثی که مشتمل بر این نکته هستند که پیامبر صلّی الله علیه و آله در نماز بر پیکر حمزه هفتاد تکبیر سر داده است و یا علی علیه السلام در نماز بر پیکر سهل بن حنیف بیست و پنج تکبیرسر داده است، باید گفت که این تعداد تکبیر در هر دو حالت در نمازهای متعدد سر داده شده است. در المختلف گفته شده است: حدیث روایت شده در مورد سهل بن حنیف مختّص به آن شخصیّت و به منظور اظهار فضیلت وی بوده است، چنان­که پیامبر صلّی الله علیه و آله

ص: 349


1- . نهج البلاغه: تحت شماره 28 از قسمت نامه­ها، الاحتجاج: 95 و96
2- . العیون2: 45

اللَّهُ لَهُ کُلَّ مُرْتَفِعٍ حَتَّی رَأَی جِنَازَتَهُ وَ هُوَ بِالْحَبَشَةِ(1).

بیان

لا خلاف بین أصحابنا فی عدم جواز الصلاة علی الغائب و لعل هذا الحکم مخصوص بتلک الواقعة کعدد التکبیرات قال فی المنتهی و لا یصلی علی الغائب عن بلد المصلی ذهب إلیه علماؤنا و به قال أبو حنیفة و مالک و قال الشافعی یجوز و عن أحمد

روایتان ثم قال احتج الجمهور بما روی عن النبی صلی الله علیه و آله أنه نعی النجاشی صاحب الحبشة الیوم الذی مات فیه و صلی بهم فی المصلی و کبر أربعا.

و الجواب أن الأرض زویت للنبی صلی الله علیه و آله فصلی علیه و هو حاضر عنده بخلاف غیره و لأنه حکایة فعل فلا یقتضی العموم و لأنه یمکن أن یکون دعا له لا أنه صلی علیه و أطلق علی الدعاء اسم الصلاة بالنظر إلی الحقیقة الأصلیة و قد ورد هذا فی أخبار أهل البیت علیهم السلام رَوَی الشَّیْخُ (2) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ فَالنَّجَاشِیُّ لَمْ یُصَلِّ عَلَیْهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَا إِنَّمَا دَعَا لَهُ.

«14»

الْعُیُونُ، عَنِ ابْنِ عُبْدُوسٍ عَنِ ابْنِ قُتَیْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا علیه السلام: فِیمَا کَتَبَ لِلْمَأْمُونِ مِنْ شَرَائِعِ الدِّینِ الصَّلَاةُ عَلَی الْمَیِّتِ خَمْسُ تَکْبِیرَاتٍ فَمَنْ نَقَصَ فَقَدْ خَالَفَ وَ الْمَیِّتُ یُسَلُّ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ وَ یُرْفَقُ بِهِ إِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ (3).

«15»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ أَحْمَدَ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُصَلِّی عَلَی الْجَنَائِزِ إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ إِلَّا أَنْ یَکُونَ مُنَافِقاً أَوْ عَاقّاً الْخَبَرَ(4).

ص: 347


1- 1. الخصال ج 2 ص 11، عیون الأخبار ج 1 ص 279 تفسیر الإمام العسکریّ علیه السلام :
2- 2. التهذیب ج 1 ص 312.
3- 3. عیون الأخبار ج 2 ص 123.
4- 4. أمالی الصدوق ص 117.

حمزه را با ادای هفتاد تکبیر مخصوص فرمود، کلام روایت شده از امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه نیز بر این نکته دلالت می­کند، پایان نقل قول.

آن­گاه نظر مشهور پس از جمع بین احادیث چنین است که احادیث دالّ بر منع بر کراهت تکرار حمل شوند، و چه بسا ممکن است احادیث منع بر این نکته حمل شوند که تکرار نماز میّت منافی تعجیل در خاکسپاری است، همچنین این فرموده پیامبر صلّی الله علیه و آله: (لا تصلّوا علی جنازه مرّتین: بر یک جنازه دو بار نماز نگزارید)، بر این معنا حمل می­شود که دو بار نماز گزاردن بر جنازه واجب نیست؛ بعید به نظر نمی­رسد که در صورتی که با تعجیل در خاکسپاری میّت منافات نداشته باشد به رجحان تکرار نماز برای کسانی که نماز را از دست داده­اند و یا برای امام به صورت مطلق، قائل شویم. و چه بسا تکرار نماز برای امام جماعت مخصوص زمانی است که میّت دارای ویژگی و شرافتی دینی باشد.

ولی نظر صحیح­تر و مشهورتر نزد من آن است که احادیث منع تکرار نماز میّت حمل بر تقیّه شوند، چرا که این احادیث در بین عامّه دارای شهرت هستند، علّامه در المنتهی گوید: اگر بر جنازه نماز گزارده شده شیخ گفته: کراهت دارد که نماز دوباره بر او خوانده شود، این نظر علی علیه السلام و ابن عمر و عائشة و أبو موسی است و الأوزاعی و أحمد و شافعی و مالک و أبو حنیفة به آن تمایل دارند پایان نقل قول. و این سخن علّامه مؤیّد این مطلب است که مشهور بین آنها کراهت است اگرچه به علی علیه السلام نسبت داده شده است و اینکه اکثر راویان اخبار منع عامی و اهل سنت هستند آن را تأیید می کند، و خداوند از حقایق احکام آگاه است.

روایت22.

مجالس الصدوق: از ابن عباس روایت شده که گفت: روزی علی بن ابی طالب علیه السلام گریان نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمد در حالی که می­فرمود: إنا لله و إنا الیه راجعون، پیامبر صلّی الله علیه و آله به او فرمود: ای علی، چه اتفاقی افتاده است؟ علی علیه السلام فرمود: ای رسول خدا، مادرم فاطمه بنت أسد وفات نموده است، پس پیامبر صلّی الله علیه و آله گریست و فرمود: ای علی، خداوند مادرت را رحمت کند، به راستی اگر او برای تو مادر بود و برای من نیز مادر بود، این عمّامه و همچنین این دو لباس مرا بگیر و مادرت را در آن­ها کفن کن، و به زنان فرمان ده که به شیوه­ای نیکو او را غسل داده و از خانه خارجش نسازند تا بیایم، چرا که انجام امورات او بر عهده من است. پیامبر صلّی الله علیه و آله پس از یک ساعت آمدند و پیکر فاطمه مادر علی علیه السلام از خانه خارج شد، پس پیامبر بر جنازه او نمازی گزارد که پیش­­تر مانند آن را بر کسی نگزارده بود، سپس

ص: 350

«16»

وَ مِنْهُ، فِی خَبَرِ الْمَنَاهِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ صَلَّی عَلَی مَیِّتٍ صَلَّی عَلَیْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ فَإِنْ أَقَامَ حَتَّی یُدْفَنَ وَ یُحْثَی عَلَیْهِ التُّرَابُ کَانَ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ نَقَلَهَا قِیرَاطٌ مِنَ الْأَجْرِ وَ الْقِیرَاطُ مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ(1).

«17»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: أَرْبَعُ صَلَوَاتٍ یُصَلِّیهَا الرَّجُلُ فِی کُلِّ سَاعَةٍ صَلَاةٌ فَاتَتْکَ فَمَتَی ذَکَرْتَهَا أَدَّیْتَهَا وَ صَلَاةُ رَکْعَتَیْ طَوَافِ الْفَرِیضَةِ وَ صَلَاةُ الْکُسُوفِ وَ الصَّلَاةُ عَلَی الْمَیِّتِ هَؤُلَاءِ یُصَلِّیهِنَّ الرَّجُلُ فِی السَّاعَاتِ کُلِّهَا(2).

«18»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَّی عَلَی جِنَازَةٍ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهَا جَاءَ قَوْمٌ لَمْ یَکُونُوا أَدْرَکُوهَا فَکَلَّمُوا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُعِیدَ الصَّلَاةَ عَلَیْهَا فَقَالَ لَهُمْ قَدْ قَضَیْتُ الصَّلَاةَ عَلَیْهَا وَ لَکِنِ ادْعُوا لَهَا(3).

«19»

وَ مِنْهُ، عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَّی عَلَی جِنَازَةٍ فَلَمَّا فَرَغَ جَاءَهُ نَاسٌ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ لَمْ نُدْرِکِ الصَّلَاةَ عَلَیْهَا فَقَالَ لَا تُصَلُّوا عَلَی جَنَازَةٍ مَرَّتَیْنِ وَ لَکِنِ ادْعُوا لَهَا(4).

«20»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، وَ الْإِحْتِجَاجُ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: فِیمَا کَتَبَ فِی جَوَابِ مُعَاوِیَةَ مِنَ الْمُفَاخَرَةِ قَالَ علیه السلام إِنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ لِکُلٍّ فَضْلٌ حَتَّی إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِیدُنَا قِیلَ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهُ بِسَبْعِینَ

ص: 348


1- 1. أمالی الصدوق ص 259.
2- 2. الخصال ج 1 ص 118.
3- 3. قرب الإسناد ص 43 ط حجر ص 58 ط نجف.
4- 4. قرب الإسناد ص 63، ط حجر ص 84 ط نجف.

چهل مرتبه بر او تکبیر گفت و آن­گاه وارد قبر شد و در آن دراز کشید به شیوه­ای که از وی صدا و حرکتی شنیده نشد، سپس فرمود: ای علی و ای حسن وارد شوید! امام علی و امام حسن علیهما السلام وارد قبر شدند و هنگامی که از بر آورده ساختن حاجت پیامبر فارغ گشتند به آن­ها فرمود خارج شوید، و آن دو بزرگوار از قبر خارج شدند.

سپس پیامبر صلّی الله علیه وآله روی زانویش خود را آهسته جلو کشید تا اینکه در کنار سر فاطمه قرار گرفت، و فرمود: ای فاطمه، من محمّد سرور فرزندان آدم هستم و در این سخن قصد فخر فروشی نیست، اگر منکر و نکیر به سراغت آمدند و از تو پرسیدند: پروردگارت کیست؟ بگو: پروردگارم الله، پیامبرم محمّد، دینم اسلام، کتابم قرآن، و امام و ولی­ام پسرم می­باشد، آن­گاه فرمود: خداوندا، فاطمه را با قول ثابت استوار گردان، سپس از قبر او خارج شد و مقداری شن و خاک بر جنازه­اش پاشید، و بعد از آن دست راست خود را بر دست چپش زد تا گرد و خاک آن­ها تکانده شود و فرمود: سوگند به کسی که جان محمّد در دست اوست، فاطمه صدای کوبیده شدن دست راست من بر دست چپم را شنید.

در این هنگام عمّار پسر یاسر به سوی پیامبر برخاست و گفت: ای رسول خدا پدر و مادرم فدایت، نمازی بر فاطمه گزاردی که پیش­تر مانند آن را بر کسی نگزارده بودی، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: ای ابو الیقظان، و او شایسته این عمل از سوی من بود. فاطمه از ابوطالب فرزندان بسیاری داشت و در آن زمان خیر و برکت خانه آن­ها فراوان و خیر و برکت خانه ما اندک بود، پس فاطمه مرا سیر می­کرد و فرزندان خود را گرسنه نگاه می­داشت، بر من لباس می­پوشاند در حالی که فرزندانش برهنه بودند، و به من روغن می­مالید (مرا تمیز و مرتبّ نگاه می­داشت) در حالی که فرزندانش ژولیده بودند.

عمّار گفت: ای رسول خدا، چرا چهل تکبیر بر جنازه او سر دادی؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: آری ای عمّار، به جانب راست خود نگاه کردم و چهل ردیف از فرشتگان را مشاهده نمودم، پس به ازای هر ردیف یک تکبیر سر دادم. عمّار گفت: دلیل دراز کشیدن­تان در قبر به صورتی که صدا و حرکتی از شما شنیده نشد چه بود؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: به راستی که مردم در روز قیامت عریان حشر می­گردند و من پیوسته از پروردگارم عزّ و جلّ می­خواهم که فاطمه را پوشیده محشور گرداند، سوگند به کسی که جان محمّد در دست اوست، از قبرش خارج نشدم مگر اینکه دو چراغ نورانی را کنار سر و دو چراغ نورانی را کنار دست­ها و دو چراغ نورانی را کنار پاهایش مشاهده نمودم، همچنین دو فرشته را مشاهده نمودم که بر قبرش گمارده شده بودند و تا روز قیامت برای او طلب مغفرت می­کنند.(1)

توضیح

از حدیث آشکار می­گردد که این تعداد تکبیر از ویژگیهای اختصاصی فاطمه بنت أسد است و دلیلش فضلیت و برتری اوست،

ص: 351


1- . أمالی الصدوق: 189 و 190

تَکْبِیرَةً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَیْهِ (1).

«21»

الْعُیُونُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّیْسَابُورِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الطَّائِیِّ عَنْ أَبِیهِ وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْخُوزِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْهَرَوِیِّ وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأُشْنَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَهْرَوَیْهِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ جَمِیعاً عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: رَأَیْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کَبَّرَ عَلَی حَمْزَةَ سَبْعَ (2)

تَکْبِیرَاتٍ وَ کَبَّرَ عَلَی الشُّهَدَاءِ بَعْدَ حَمْزَةَ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ فَلَحِقَ حَمْزَةَ سَبْعُونَ تَکْبِیرَةً(3).

توضیح

اعلم أن الأصحاب اختلفوا فی تکرار الصلاة علی الجنازة الواحدة فقال العلامة قدس سره فی المختلف المشهور کراهة تکرار الصلاة علی المیت و قید ابن إدریس بالصلاة جماعة لتکرار الصحابة الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله فرادی و قال الشیخ فی الخلاف من صلی علی جنازة یکره له أن یصلی علیها ثانیا و هو یشعر باختصاص الکراهة بالمصلی المتحد و ربما ظهر من کلامه فی الاستبصار استحباب التکرار من المصلی الواحد و غیره و ظاهرهم الاتفاق علی الجواز و الأخبار فی ذلک مختلفة.

ثم اعلم أنه یحتمل بعض الأخبار کون الصلاة علی حمزة سبعین تکبیرة و یکون من خصائصه علیه السلام و لکن یظهر من أکثرها أنها کانت فی الصلوات المتعددة کما یظهر من خبر العیون قال فی التذکرة لا ینبغی الزیادة علی الخمس لأنها منوطة بقانون الشرع و لم تنقل الزیادة و ما روی عن النبی صلی الله علیه و آله من أنه کبر علی حمزة سبعین تکبیرة و عن علی علیه السلام أنه کبر علی سهل بن حنیف خمسا

و عشرین تکبیرة إنما کان فی صلوات متعددة و قال فی المختلف إن حدیث سهل بن حنیف مختص بذلک الشخص إظهارا لفضله کما خص النبی صلی الله علیه و آله عمه

ص: 349


1- 1. نهج البلاغة تحت الرقم 28 من قسم الکتب و الرسائل. الاحتجاج ص 95 و 96.
2- 2. خمس خ ل.
3- 3. العیون ج 2 ص 45.

پس در مورد کسی غیر از او صدق نمی­کند.

روایت23.

فقه الرضا: امام رضا علیه السلام فرموده است: آگاه باش که شایسته­ترین مردم برای نماز گزاردن بر میّت، ولیّ میّت و یا کسی است که ولیّ او را پیش فرستد، همچنین اگر در میان قوم مردی از بنی هاشم حضور داشته باشد و ولیّ میّت او را برای نماز پیش فرستد، از دیگران برای انجام این کار شایسته­تر است، ولی اگر بدون اینکه ولیّ میّت او را پیش فرستد خود پیش رود، غاصب به شمار می­آید.(1)

اگر خواستی که بر جنازه مؤمنی نماز بگزاری، رو به روی سینه یا در میانه او بایست، و همزمان با بلند کردن دست­هایت تکبیر نخست را به زبان آور و بگو: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ» {شهادت می­دهم که خدایی جز الله وجود ندارد و تنها و بی­شریک است، همچنین شهادت می­دهم که محمّد بنده و فرستاده اوست، و شهادت می­دهم که مرگ، بهشت، آتش جهنم و برانگیخته شدن حقّ هستند، و قیامت برپا خواهد شد و هیچ شکّی در آن نیست، و به راستی که خداوند آنان که در قبور آرمیده­اند را برخواهد انگیخت}، سپس تکبیر دوّم را به زبان آور و بگو: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ وَ بَارَکْتَ وَ رَحِمْتَ وَ تَرَحَّمْتَ وَ سَلَّمْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ فِی الْعَالَمِینَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ» {خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و آنان را با برکت و ارجمند گردان و مورد رحمت خویش قرارشان ده، بهتر و برتر از آنچه بر ابراهیم و آل ابراهیم درود و سلام فرستادی و آنان را با برکت و ارجمند گرداندی و به آنان رحم و شفقت روا داشتی، به راستی که ستوده شده و ارجمند جهانیان فقط تو هستی}، آن­گاه تکبیر سوّم را به زبان آورده و می­گویی: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَ لِجَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ الْأَحْیَاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ تَابِعْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ بِالْخَیْرَاتِ إِنَّکَ مُجِیبُ الدَّعَوَاتِ وَ وَلِیُّ الْحَسَنَاتِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» {خداوندا، من و جمیع مردان و زنان مؤمن و مسلمان و مردگان و زندگان آن­ها را ببخش و ما را در انجام کارهای نیک پیرو آنان قرار ده، به راستی که تو اجابت کننده دعاها و سرپرست نیکی­ها هستی، ای بخشنده­ترین بخشنده­ها}، سپس تکبیر چهارم را به زبان آورده و می­گویی: «اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ أَمَتِکَ نَزَلَ بِسَاحَتِکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ إِحْسَاناً وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَنَا وَ لَهُ اللَّهُمَّ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ کَانَ یَتَوَلَّاهُ وَ یُحِبُّهُ وَ أَبْعِدْهُ مِمَّنْ یَتَبَرَّؤُهُ وَ یُبْغِضُهُ اللَّهُمَّ أَلْحِقْهُ بِنَبِیِّکَ وَ عَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ وَ ارْحَمْنَا إِذَا تَوَفَّیْتَنَا یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ» {خداوندا، این بنده و فرزند بنده و فرزند کنیز توست، به درگاه تو آمده است و تو بهترین کسی هستی که به درگاهت رو آورده می­شود، خداوندا، ما از او چیزی جز خیر و نیکی نمی­دانیم و تو از ما به او آگاه­تری، خداوندا اگر نیکو کار است به نیکی­های او بیفزا و اگر گناهکار است از گناهان او درگذر، و ما و او را مورد مغفرت خود قرار ده؛ خداوندا او را با کسانی که ولایت و محبّت­شان را در دل دارد محشور گردان، و او را از کسانی که از آنان تبرّی جسته و بغض­شان را در دل دارد دور نگاه دار؛ خداوندا، او را به پیامبرت ملحق گردان و آنان را با هم آشنا ساز؛ ای خداوند جهانیان، هنگامی که وفات نمودیم ما را مورد مرحمت خویش قرار ده}، آن­گاه برای بار پنجم تکبیر گفته و می­گویی: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ» {پروردگارا، در دنیا و آخرت به ما نیکی عطا فرما و ما را از عذاب آتش جهنم محفوظ نگاه دار}، سپس نماز را بدون سلام به پایان می­رسانی و جای خود را تا زمانی که جنازه را بر روی دست مردم مشاهده می­کنی تغییر نمی­دهی.(2)

و هنگامی که میّت از مخالفان باشد بعد از تکبیر چهارم بگو: «اللَّهُمَّ أَخْزِ عَبْدَکَ وَ

ص: 352


1- . فقه الرضا: 19
2- . فقه الرضا: 19

حمزة بسبعین تکبیرة و فی کلام أمیر المؤمنین علیه السلام فی نهج البلاغة ما یدل علی ذلک انتهی ثم إن المشهور فی الجمع بین الأخبار حمل أخبار المنع علی الکراهة و ربما یحمل أخبار المنع علی المنافاة للتعجیل و یحمل قوله لا تصلوا علی جنازة مرتین علی أن المعنی لا تجب الصلاة علیها مرتین و لا یبعد القول برجحان تکرار الصلاة فی صورة عدم المنافاة للتعجیل ممن لم یدرک الصلاة و للإمام مطلقا و ربما یخص الأخیر بما إذا کان للمیت مزیة و شرف فی الدین.

و الأظهر عندی حمل أخبار المنع علی التقیة لاشتهاره بین العامة قال فی المنتهی و لو صلی علی جنازة قال الشیخ کره له أن یصلی علیها ثانیا و به قال علی علیه السلام و ابن عمر و عائشة و أبو موسی و ذهب إلیه الأوزاعی و أحمد و الشافعی و مالک و أبو حنیفة انتهی فظهر أن المشهور بینهم الکراهة و إن نسبوه إلی علی علیه السلام و یؤیده أن أکثر رواة أخبار المنع عامیون و الله یعلم حقائق الأحکام.

«22»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام ذَاتَ یَوْمٍ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بَاکِیاً وَ هُوَ یَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَهْ یَا عَلِیُّ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ مَاتَتْ أُمِّی فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ قَالَ فَبَکَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله رَحِمَ اللَّهُ أُمَّکَ یَا عَلِیُّ أَمَا إِنَّهَا إِنْ کَانَتْ لَکَ أُمّاً فَقَدْ کَانَتْ لِی أُمّاً خُذْ عِمَامَتِی هَذِهِ وَ خُذْ ثَوْبَیَّ هَذَیْنِ فَکَفِّنْهَا فِیهِمَا وَ مُرِ النِّسَاءَ فَلْیُحْسِنَّ غُسْلَهَا وَ لَا تُخْرِجْهَا حَتَّی أَجِی ءَ فَأَلِیَ أَمْرَهَا قَالَ وَ أَقْبَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَعْدَ سَاعَةٍ وَ أُخْرِجَتْ فَاطِمَةُ أُمُّ عَلِیٍّ علیه السلام فَصَلَّی عَلَیْهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله صَلَاةً لَمْ یُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ قَبْلَهَا مِثْلَ تِلْکَ الصَّلَاةِ ثُمَّ کَبَّرَ

ص: 350

ابْنَ عَبْدِکَ هَذَا اللَّهُمَّ أَصْلِهِ نَارَکَ اللَّهُمَّ أَذِقْهُ أَلِیمَ عَذَابِکَ وَ شَدِیدَ عُقُوبَتِکَ وَ أَوْرِدْهُ نَاراً وَ امْلَأْ جَوْفَهُ نَاراً وَ ضَیِّقْ عَلَیْهِ لَحْدَهُ فَإِنَّهُ کَانَ مُعَادِیاً لِأَوْلِیَائِکَ وَ مُتَوَالِیاً لِأَعْدَائِکَ اللَّهُمَّ لَا تُخَفِّفْ عَنْهُ الْعَذَابَ وَ أَصْبِبْ عَلَیْهِ الْعَذَابَ صَبّاً»{خداوندا، این بنده و فرزند بنده­ات را خوار و ذلیل ساخته و او را به آتش خود واصل گردان؛ خداوندا، عذاب دردناک و عقوبت شدید خود را به او بچشان و در آتش داخلش گردان و درون او را از آتش پُر ساز، و قبرش را بر او تنگ گردان، چرا که دشمن دوستان تو و دوست دشمنان تو بود؛ خداوندا، عذاب او را سبُک مگردان و پیوسته بر او عذاب نازل بفرما} ، همچنین هنگامی که جنازه او برداشته شد بگو: «اللَّهُمَّ لَا تَرْفَعْهُ وَ لَا تُزَکِّهِ» {خداوندا، مقام او را بلند مگردان و پاک و مطهرش مساز}.(1)

آگاه باش که بر جنازه طفل نماز گزارده نمی­شود مگر آنکه به سنّی رسیده که نماز را فهمیده باشد، پس اگر در میان قومی حاضر گشتی که بر طفلی نماز می­گزارند، بگو: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِأَبَوَیْهِ وَ لَنَا ذُخْراً وَ مَزِیداً وَ فَرَطاً وَ أَجْراً»{خداوندا، او را برای ما و والدینش اندوخته آخرت، باعث زیادت نعمت و اجر و پاداش از پیش فرستاده شده قرار ده}.(2)

هنگامی که بر جنازه مستضعفی نماز می­گزاری بگو: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ»{بار الها، کسانی که توبه کرده و از راه تو پیروی نموده­اند را مورد بخشش خویش قرار ده و آنان را از عذاب جهنّم محفوظ نگاه دار}.(3)

و هنگامی که بر جنازه کسی نماز گزاردی که از مذهب او بی خبر بودی بگو: «اللَّهُمَّ هَذِهِ النَّفْسُ الَّتِی أَحْیَیْتَهَا وَ أَنْتَ أَمَتَّهَا دَعَوْتَ فَأَجَابَتْکَ اللَّهُمَّ وَلِّهَا مَا تَوَلَّتْ وَ احْشُرْهَا مَعَ مَنْ أَحَبَّتْ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهَا» {خداوندا، این نفسی است که خود آن را زنده گردانده و خود نیز آن را میراندی، او را فراخواندی پس دعوت تو را اجابت گفت؛ خداوندا، ولایت و سرپرستی او را به کسی واگذار کن که در دنیا خود سرپرستی او را برگزید، و او را با کسی محشور گردان که دوستش می­داشت، تو از هرکسی به احوال این نفس آگاه­تری}.(4)

وقتی که جنازه یک مرد، یک زن، یک غلام و یک برده باهم گردآمدند، جنازه زن را پیش­تر رو به قبله قرار ده، سپس جنازه برده، غلام و مرد را به ترتیب پس از جنازه زن قرار ده به طوری که جنازه مرد در کنار امام قرار داشته باشد، آن گاه امام در پَسِ جنازه مرد و در میانه آن قرار می­گیرد و بر همه آنان یک نماز واحد می­گزارد.(5)

همچنین اگر نماز میّت را بر جنازه­ای گزاردی که واژگون شده است، آن را به حالت مستقیم و متعادلش باز گردان و در صورتی که دفن نشده بود نماز را دوباره بر او بخوان، و اگر از گفتن بعضی از تکبیرها در همراهی با امام باز ماندی و جنازه بلند گردید، پنج تکبیر را در حالی که رو به قبله قرار گرفته­ای کامل گردان.(6)

اگر در حال نماز گزاردن بر یک جنازه، جنازه دیگری در کنار آن قرار گرفت، یک نماز واحد با پنج تکبیر را بر هر دوی آن­ها به جا آور، و اگر مایل بودی نماز را برای جنازه دوّم جداگانه و از ابتدا به جا آور.(7)

اشکالی ندارد که شخص جنب، بی­وضو و همچنین حائض بر میّت نماز بگزارند، ولی حائض باید در گوشه­ای قرار گرفته و با مردان مخلوط نشود.(8)

اگر جُنب بودی و قصد نماز گزاردن بر میّت داشتی، تیمّم کرده یا وضو بگیر و بر آن نماز بگزار، و من

ص: 353


1- . فقه الرضا: 19
2- . فقه الرضا: 19
3- . فقه الرضا: 19
4- . فقه الرضا: 19
5- فقه الرضا: 19
6- . فقه الرضا: 19
7- . فقه الرضا:19
8- . فقه الرضا: 19

عَلَیْهَا أَرْبَعِینَ تَکْبِیرَةً ثُمَّ دَخَلَ إِلَی الْقَبْرِ فَتَمَدَّدَ فِیهِ فَلَمْ یُسْمَعْ لَهُ أَنِینٌ وَ لَا حَرَکَةٌ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ ادْخُلْ یَا حَسَنُ ادْخُلْ فَدَخَلَا الْقَبْرَ فَلَمَّا فَرَغَ مِمَّا احْتَاجَ إِلَیْهِ قَالَ لَهُ یَا عَلِیُّ اخْرُجْ یَا حَسَنُ اخْرُجْ فَخَرَجَا.

ثُمَّ زَحَفَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتَّی صَارَ عِنْدَ رَأْسِهَا ثُمَّ قَالَ یَا فَاطِمَةُ أَنَا مُحَمَّدٌ سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ فَإِنْ أَتَاکِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ فَسَأَلَاکِ مَنْ رَبُّکِ فَقُولِی اللَّهُ رَبِّی وَ مُحَمَّدٌ نَبِیِّی وَ الْإِسْلَامُ دِینِی وَ الْقُرْآنُ کِتَابِی وَ ابْنِی إِمَامِی وَ وَلِیِّی ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ ثَبِّتْ فَاطِمَةَ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ ثُمَّ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهَا وَ حَثَا عَلَیْهَا حَثَیَاتٍ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ الْیُمْنَی عَلَی الْیُسْرَی فَنَفَضَهُمَا ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَقَدْ سَمِعَتْ فَاطِمَةُ تَصْفِیقَ یَمِینِی عَلَی شِمَالِی فَقَامَ إِلَیْهِ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ فَقَالَ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ صَلَّیْتَ عَلَیْهَا صَلَاةً لَمْ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ قَبْلَهَا مِثْلَ تِلْکَ الصَّلَاةِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا الْیَقْظَانِ وَ أَهْلُ ذَلِکَ هِیَ مِنِّی لَقَدْ کَانَ لَهَا مِنْ أَبِی طَالِبٍ وُلْدٌ کَثِیرٌ وَ لَقَدْ کَانَ خَیْرُهُمْ کَثِیراً وَ کَانَ خَیْرُنَا قَلِیلًا فَکَانَتْ تُشْبِعُنِی وَ تُجِیعُهُمْ وَ تَکْسُونِی وَ تُعْرِیهِمْ وَ تُدَهِّنُنِی وَ تُشَعِّثُهُمْ قَالَ فَلِمَ کَبَّرْتَ عَلَیْهَا أَرْبَعِینَ تَکْبِیرَةً یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صلی الله علیه و آله نَعَمْ یَا عَمَّارُ الْتَفَتُّ عَنْ یَمِینِی فَنَظَرْتُ إِلَی أَرْبَعِینَ صَفّاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَکَبَّرْتُ لِکُلِّ صَفٍّ تَکْبِیرَةً قَالَ فَتَمَدُّدُکَ فِی الْقَبْرِ فَلَمْ یُسْمَعْ لَکَ أَنِینٌ وَ لَا حَرَکَةٌ قَالَ إِنَّ النَّاسَ یُحْشَرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عُرَاةً فَلَمْ أَزَلْ أَطْلُبُ إِلَی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَبْعَثَهَا سَتِیرَةً وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بِیَدِهِ مَا خَرَجْتُ مِنْ قَبْرِهَا حَتَّی رَأَیْتُ مِصْبَاحَیْنِ مِنْ نُورٍ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ مِصْبَاحَیْنِ مِنْ نُورٍ عِنْدَ یَدَیْهَا وَ مِصْبَاحَیْنِ مِنْ نُورٍ عِنْدَ رِجْلَیْهَا وَ مَلَکَیْهَا الْمُوَکَّلَیْنِ بِقَبْرِهَا یَسْتَغْفِرَانِ لَهَا إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ(1).

بیان

یظهر من الخبر أن هذا العدد من التکبیر کان من خصائصها لفضلها

ص: 351


1- 1. أمالی الصدوق ص 189- 190.

ناپسند می­شمارم که شخصی به صورت عمدی برای نماز میّت وضو بگیرد، چرا که نماز میّت نماز محسوب نمی­شود بلکه فقط تکبیر است، نماز آن است که دارای رکوع و سجود باشد.(1)

بهترین جایگاه در نماز میّت صف آخر است، و جایز نیست که با کفش بر میّت نماز گزارده شود، همچنین دو نماز میّت بر یک جنازه واحد گزارده نمی­شود.(2)

اگر نماز میّت تا زمان دفن شدن آن به انجام نرسید، اشکالی ندارد که پس از دفن نماز میّت را به جا آوری، و اگر دو مرد بخواهند بر یک جنازه نماز بگزارند، باید یکی از آن­ها پشت سر دیگری قرار گیرد و جایز نیست کنار او بایستد.(3)

در جایی دیگر آمده است: هر گاه قصد نماز گزاردن بر میّت نمودی بر او پنج تکبیر بگوی، این در حالی است که امام در میانه میّت مرد و روبه روی سینه میّت زن قرار می­گیرد و همزمان با تکبیر نخست دست خویش را بالا می­برد و مابین هر دو تکبیر قنوت می­خواند، منظور از قنوت ذکر خداوند، شهادتین، درود فرستادن بر محمّد و آل او و دعا خواندن برای مردان و زنان مؤمن می­باشد، این امور در بین تکبیرها و بدون بالا بردن دست ذکر می­گردد، همچنین نیازی به سلام دادن آخر نماز نیست، چرا که نماز میّت فقط دعا، تسبیح و استغفار است.(4)

امام رضا علیه السلام حدیث را پی گرفته تا جایی که می­فرماید: بعد از نخستین تکبیر در نماز میّت می­گویی: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ- الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ رَبِّ الْمَوْتِ وَ الْحَیَاةِ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ جَزَی اللَّهُ مُحَمَّداً عَنَّا خَیْرَ الْجَزَاءِ بِمَا صَنَعَ لِأُمَّتِهِ وَ مَا بَلَّغَ مِنْ رِسَالاتِ رَبِّهِ» {شهادت می­دهم که خدایی جز الله وجود ندارد و تنها و بی شریک است، همچنین شهادت می­دهم که محمد بنده و فرستاد اوست، به راستی که ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می­گردیم، سپاس و ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است، پرودگار مرگ و زندگی؛ خداوندا، بر محمّد و آل محمد درود بفرست و به خاطر کارهایی که برای امتش انجام داده و همچنین به خاطر ابلاغ پیام­های پروردگارش بهترین جزا و پاداش را نصیب او گردان}، سپس می­گویی: «اللَّهُمَّ عَبْدُکَ وَ ابْنُ أَمَتِکَ نَاصِیَتُهُ بِیَدِکَ تَخَلَّی عَنِ الدُّنْیَا وَ احْتَاجَ إِلَی مَا عِنْدَکَ نَزَلَ بِکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ وَ افْتَقَرَ إِلَی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ غَنِیٌّ مِنْ عَذَابِهِ اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ وَ تَقَبَّلْ مِنْهُ وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَاغْفِرْ لَهُ ذَنْبَهُ وَ ارْحَمْهُ وَ تَجَاوَزْ عَنْهُ بِرَحْمَتِکَ اللَّهُمَّ أَلْحِقْهُ بِنَبِیِّکَ وَ ثَبِّتْهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ اللَّهُمَّ اسْلُکْ بِنَا وَ بِهِ سَبِیلَ الْهُدَی وَ اهْدِنَا وَ إِیَّاهُ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ

ص: 354


1- فقه الرضا: 19
2- . فقه الرضا: 19
3- فقه الرضا: 20
4- . فقه الرضا: 20

فلا یتعدی إلی غیرها.

«23»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: وَ اعْلَمْ أَنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِالصَّلَاةِ عَلَی الْمَیِّتِ الْوَلِیُّ أَوْ مَنْ قَدَّمَهُ الْوَلِیُّ فَإِذَا کَانَ فِی الْقَوْمِ رَجُلٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ فَهُوَ أَحَقُّ بِالصَّلَاةِ إِذَا قَدَّمَهُ الْوَلِیُّ فَإِنْ تَقَدَّمَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُقَدِّمَهُ الْوَلِیُّ فَهُوَ غَاصِبٌ (1)

فَإِذَا صَلَّیْتَ عَلَی جِنَازَةِ مُؤْمِنٍ فَقِفْ عِنْدَ صَدْرِهِ أَوْ عِنْدَ وَسَطِهِ وَ ارْفَعْ یَدَیْکَ بِالتَّکْبِیرِ الْأَوَّلِ وَ کَبِّرْ وَ قُلْ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ ثُمَّ کَبِّرِ الثَّانِیَةَ وَ قُلِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ وَ بَارَکْتَ وَ رَحِمْتَ وَ تَرَحَّمْتَ وَ سَلَّمْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ فِی الْعَالَمِینَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ ثُمَّ تُکَبِّرُ الثَّالِثَةَ وَ تَقُولُ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَ لِجَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ الْأَحْیَاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ تَابِعْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ بِالْخَیْرَاتِ إِنَّکَ مُجِیبُ الدَّعَوَاتِ وَ وَلِیُّ الْحَسَنَاتِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ ثُمَّ تُکَبِّرُ الرَّابِعَةَ وَ تَقُولُ اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ أَمَتِکَ نَزَلَ بِسَاحَتِکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ إِحْسَاناً وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَنَا وَ لَهُ اللَّهُمَّ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ کَانَ یَتَوَلَّاهُ وَ یُحِبُّهُ وَ أَبْعِدْهُ مِمَّنْ یَتَبَرَّؤُهُ وَ یُبْغِضُهُ اللَّهُمَّ أَلْحِقْهُ بِنَبِیِّکَ وَ عَرِّفْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ وَ ارْحَمْنَا إِذَا تَوَفَّیْتَنَا یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ ثُمَّ تُکَبِّرُ الْخَامِسَةَ وَ تَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ وَ لَا تُسَلِّمْ وَ لَا تَبْرَحْ مِنْ مَکَانِکَ حَتَّی تَرَی الْجِنَازَةَ عَلَی أَیْدِی الرِّجَالِ (2) وَ إِذَا کَانَ الْمَیِّتُ مُخَالِفاً فَقُلْ فِی تَکْبِیرِکَ الرَّابِعَةِ- اللَّهُمَّ أَخْزِ عَبْدَکَ وَ

ص: 352


1- 1. فقه الرضا: 19.
2- 2. فقه الرضا: 19.

اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ» {بار الها، این بنده و فرزند کنیز توست، زمام امورش در دست توست، از دنیا فارغ و محتاج چیزی گشته که نزد تو وجود دارد، به درگاه تو آمده و تو بهترین کسی هستی که به درگاهت رو آورده می­شود، او نیازمند رحمتت می­باشد و تو از عذاب دادنش بی نیازی؛ خداوندا، ما از او چیزی جز خیر نمی­دانیم و تو از ما به احوالش آگاه­تری؛ خداوندا، اگر نیکو کار است به نیکی­های او بیفزا و آن­ها را از او بپذیر و اگر گناهکار است گناهانش را ببخش و او را مورد مرحمت خویش قرار ده و با رحمت خود از گناهان او درگذر؛ خداوندا، او را به پیامبرت ملحق گردان و او را در دنیا و آخرت با قول ثابت استوار گردان؛ خداوندا ما و او را به راه هدایت وارد گردان و صراط مستقیم خویش را به ما و او بنما؛ خداوندا، او را مورد عفو و بخشش خود قرار ده"، سپس تکبیر دوم را گفته و دعاهای مذکور پس از تکبیر نخست را تکرار می­نمایی، تا اینکه پنج تکبیر را به پایان می­رسانی، و سلام پایانی در نماز میّت وجود ندارد.}(1)

همچنین از پدرش (امام کاظم علیه السلام) روایت شده که ایشان بعد از نماز عصر و در غیر وقت نماز و تا زمانی که خورشید به زردی می­گرایید بر میّت نماز می­گزارد، و هنگامی که خورشید زرد رنگ می­گشت تا غروب بر میّت نماز نمی­گزارد، و می­فرمود: اشکالی ندارد که هنگام طلوع و غروب خورشید بر میّت نماز گزارده شود، چرا که نماز میّت فقط استغفار است.(2)

و کلام را پی گرفته تا آنجا که در بابی دیگر و در ذکر نماز میّت فرموده است: تکبیر گفته و بر پیامبر صلّی الله علیه و آله و اهل بیت او درود می­فرستی، سپس می­گویی: «اللَّهُمَّ عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ أَمَتِکَ لَا أَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ وَ تَقَبَّلْ مِنْهُ وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَاغْفِرْ لَهُ ذَنْبَهُ وَ افْسَحْ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَ اجْعَلْهُ مِنْ رُفَقَاءِ مُحَمَّدٍ» {خداوندا، این بنده و فرزند بنده و کنیز توست، من چیزی جز خیر و نیکی از او نمی­دانم و تو به احوال او آگاه­تری؛ خداوندا، اگر نیکوکار بوده است بر نیکی­های او بیفزا و نیکی­اش را بپذیر، و اگر گناهکار بوده است گناهان او را ببخش، و قبرش را برای او واسع و گشاده گردان و او را از همراهان محمّد صلّی الله علیه و آله قرار ده}، سپس بار دوّم تکبیر گفته و می­گویی: «اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ زَاکِیاً فَزَکِّهِ وَ إِنْ کَانَ خَاطِئاً فَاغْفِرْ لَهُ» {خداوندا، اگر از جمله پاکان بوده است او را پاک و مطهر گردان و اگر از جمله گناهکاران بوده است از گناه او درگذر}، آن­گاه تکبیر سوّم را به زبان آورده و می­گویی: «اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُ وَ لَا تَفْتِنَّاهُ بَعْدَهُ» {خداوندا، ما را از اجر او محروم مگردان و ما را پس از او دچار فتنه و بلا مگردان}، سپس برای بار چهارم تکبیر گفته و می­گویی: «اللَّهُمَّ اکْتُبْهُ عِنْدَکَ فِی عِلِّیِّینَ وَ اخْلُفْ عَلَی أَهْلِهِ فِی الْغَابِرِینَ وَ اجْعَلْهُ مِنْ رُفَقَاءِ مُحَمَّدٍ» {خداوندا، اسم او را در بالاترین جایگاه بهشت و نزد خودت ثبت گردان، و به بازماندگان او عوض خیر عطا فرما و او را از همراهان محمّد صلّی الله علیه و آله قرار ده}، آن­گاه تکبیر پنجم را گفته و نماز را به پایان می­رسانی.(3)

امّا اگر میّت از جمله دشمنان (پیامبر و اهل بیت) باشد بگو: «اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ إِلَّا أَنَّهُ عَدُوٌّ لَکَ وَ لِرَسُولِکَ اللَّهُمَّ فَاحْشُ جَوْفَهُ نَاراً وَ قَبْرَهُ نَاراً وَ عَجِّلْهُ إِلَی النَّارِ فَإِنَّهُ قَدْ کَانَ یَتَوَلَّی أَعْدَاءَکَ وَ یُعَادِی أَوْلِیَاءَکَ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکَ اللَّهُمَّ ضَیِّقْ عَلَیْهِ قَبْرَهُ»{خداوندا، ما از او چیزی نمی­دانیم جز اینکه دشمن تو و پیامبرت است، خداوندا، شکم و قبر او را پُر از آتش گردان، و هر چه سریع­تر او را به آتش جهنّم وارد گردان، به راستی که او دشمنان تو را دوست می­داشت و با دوستان تو به دشمنی می­پرداخت و کینه اهل بیت پیامبرت را در دل داشت؛ خداوندا، قبرش را بر او تنگ گردان} ، و هنگامی که جنازه او را برمی­دارند بگو: «اللَّهُمَّ لَا تَرْفَعْهُ وَ لَا تُزَکِّهِ»"خداوندا، جایگاه او را رفیع مگردان و پاک و مطهّرش مساز"، همچنین اگر میّت از مستضعفان بود بگو: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ» "خداوندا، کسانی را که توبه کرده و از راه تو پیروی کرده­اند را ببخش و آنان را از آتش جهنّم محفوظ نگاه دار"، و اگر از احوال و اوضاع میّت آگاه نبودی بگو: «اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ یُحِبُّ الْخَیْرَ وَ أَهْلَهُ فَاغْفِرْ لَهُ وَ ارْحَمْهُ وَ تَجَاوَزْ عَنْهُ»"خداوندا، اگر دوستدار اعمال نیک و نیکوکاران بوده است، او را ببخش و مورد رحمتش قرار ده و از گناهانش درگذر".(4)

امام رضا علیه السلام می­فرماید: امام جعفر صادق علیه السلام فرموده است: امام علی علیه السلام بر پیکر سهل بن حنیف که از

ص: 355


1- . فقه الرضا: 20 و21
2- . فقه الرضا:20 و21
3- . فقه الرضا: 21
4- . فقه الرضا: 21

ابْنَ عَبْدِکَ هَذَا اللَّهُمَّ أَصْلِهِ نَارَکَ اللَّهُمَّ أَذِقْهُ أَلِیمَ عَذَابِکَ وَ شَدِیدَ عُقُوبَتِکَ وَ أَوْرِدْهُ نَاراً وَ امْلَأْ جَوْفَهُ نَاراً وَ ضَیِّقْ عَلَیْهِ لَحْدَهُ فَإِنَّهُ کَانَ مُعَادِیاً لِأَوْلِیَائِکَ وَ مُتَوَالِیاً لِأَعْدَائِکَ اللَّهُمَّ لَا تُخَفِّفْ عَنْهُ الْعَذَابَ وَ أَصْبِبْ عَلَیْهِ الْعَذَابَ صَبّاً فَإِذَا رُفِعَ جَنَازَتُهُ فَقُلِ اللَّهُمَّ لَا تَرْفَعْهُ وَ لَا تُزَکِّهِ (1) وَ اعْلَمْ أَنَّ الطِّفْلَ لَا یُصَلَّی عَلَیْهِ حَتَّی یَعْقِلَ الصَّلَاةَ فَإِذَا حَضَرْتَ مَعَ قَوْمٍ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ فَقُلِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِأَبَوَیْهِ وَ لَنَا ذُخْراً وَ مَزِیداً وَ فَرَطاً وَ أَجْراً(2) وَ إِذَا صَلَّیْتَ عَلَی مُسْتَضْعَفٍ فَقُلِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (3) وَ إِذَا لَمْ تَعْرِفْ مَذْهَبَهُ فَقُلِ اللَّهُمَّ هَذِهِ النَّفْسُ الَّتِی أَحْیَیْتَهَا وَ أَنْتَ أَمَتَّهَا دَعَوْتَ فَأَجَابَتْکَ اللَّهُمَّ وَلِّهَا مَا تَوَلَّتْ وَ احْشُرْهَا مَعَ مَنْ أَحَبَّتْ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهَا(4)

فَإِذَا اجْتَمَعَ جِنَازَةُ رَجُلٍ وَ امْرَأَةٍ وَ غُلَامٍ وَ مَمْلُوکٍ فَقَدِّمِ الْمَرْأَةَ إِلَی الْقِبْلَةِ وَ اجْعَلِ الْمَمْلُوکَ بَعْدَهَا وَ اجْعَلِ الْغُلَامَ بَعْدَ الْمَمْلُوکِ وَ الرَّجُلَ بَعْدَ الْغُلَامِ مِمَّا یَلِی الْإِمَامَ وَ یَقِفُ الْإِمَامُ خَلْفَ الرَّجُلِ فِی وَسَطِهِ وَ یُصَلِّی عَلَیْهِمْ جَمِیعاً صَلَاةً وَاحِدَةً(5) وَ إِذَا صَلَّیْتَ عَلَی الْمَیِّتِ وَ کَانَتِ الْجِنَازَةُ مَقْلُوبَةً فَسَوِّهَا وَ أَعِدِ الصَّلَاةَ عَلَیْهَا مَا لَمْ یُدْفَنْ فَإِذَا فَاتَکَ مَعَ الْإِمَامِ بَعْضُ التَّکْبِیرِ وَ رُفِعَتِ الْجِنَازَةُ فَکَبِّرْ عَلَیْهَا تَمَامَ الْخَمْسِ وَ أَنْتَ مُسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةِ(6) وَ إِنْ کُنْتَ تُصَلِّی عَلَی الْجِنَازَةِ وَ جَاءَتِ الْأُخْرَی فَصَلِّ عَلَیْهِمَا صَلَاةً وَاحِدَةً بِخَمْسِ تَکْبِیرَاتٍ وَ إِنْ شِئْتَ اسْتَأْنِفْ عَلَی الثَّانِیَةِ(7)

وَ لَا بَأْسَ أَنْ یُصَلِّیَ الْجُنُبُ عَلَی الْجِنَازَةِ وَ الرَّجُلُ عَلَی غَیْرِ وُضُوءٍ وَ الْحَائِضُ إِلَّا أَنَّ الْحَائِضَ تَقِفُ نَاحِیَةً وَ لَا تُخْلَطُ بِالرِّجَالِ (8) وَ إِنْ کُنْتَ جُنُباً وَ تَقَدَّمْتَ لِلصَّلَاةِ عَلَیْهَا فَتَیَمَّمْ أَوْ تَوَضَّأْ وَ صَلِّ عَلَیْهَا وَ قَدْ

ص: 353


1- 1. فقه الرضا ص 19.
2- 2. فقه الرضا ص 19.
3- 3. فقه الرضا ص 19.
4- 4. فقه الرضا ص 19.
5- 5. فقه الرضا ص 19.
6- 6. فقه الرضا ص 19.
7- 7. فقه الرضا ص 19.
8- 8. فقه الرضا ص 19.

اصحاب بدر بود نماز گزارد و پنج بار تکبیر گفت، سپس مدّتی جنازه او را راه برد، آن­گاه بر زمینش گذاشت و پنج بار دیگر تکبیر گفت، و این کار را تا زمانی که تعداد تکبیرها به بیست وپنج رسید ادامه داد.(1)

توضیح

شاید مقصود از (ولیّ) در حدیث، (وارث) باشد، و ظاهراً هیچ اختلافی در میان فقها بر سر این نکته وجود ندارد که ولیّ میّت نسبت به بیگانگان از اولویّت بیشتری برخوردار است تا به عنوان امام بر او نماز بگزارد، و گفته­ اند: پدر میّت نسبت به پسر او و پسرش نسبت به جدش از اولویت بیشتری برخورداراست تا به عنوان امام بر او نماز بگزارند، نظر مشهور چنین است، امّا ابن جنید بر این باور است که جدّ نسبت به پدر و پسر اولویت بیشتری دارد، و این نظر ضعیفی است، و برادر تنی(پدر و مادری) از هر کسی که با یکی از آن دو (پدر و یا مادر میّت) نسبت داشته باشد دارای اولویت بیشتری است، و در مقدّم بودن برادر تنی بر برادر ناتنی (برادر مادری) اشکال وجود دارد، و چنان که ذکر گردید شوهر نسبت به هر کسی از اولویت بیشتری برخوردار است تا به عنوان امام بر جنازه همسرش نماز بگزارد .

این فرموده امام: (فإذا کان فی القوم رجلٌ من بنی هاشم) بر نکته­ای دلالت می­کند که فقها نیز آن را ذکر کرده­اند مبنی بر اینکه مردی که از بنی هاشم است نسبت به دیگران اولویت بیشتری دارد تا به عنوان امام بر جنازه نماز بگزارد، البته اگر ولیّ، او را پیش اندازد، و مستحبّ است که ولیّ او را به عنوان امام پیش اندازد بلکه به نظر شیخ مفید واجب است که چنین کند، و چه بسا که کلام شیخ بر امام اصل حمل شود، اگر چه بعید به نظر می­رسد، و اثبات حُکم در مورد غیر او به خاطر ضعف سند، خالی از اشکال نیست، اگر چه احوط عمل به آن است.

از ظاهر این کلام امام: (عند صدره أو وسطه) چنین پیداست که امام به صورت مطلق مخیّر است که ایستادن در کنار سینه یا میانه میّت را انتخاب کند، همچنین ممکن است این کلام حمل بر تفصیل مشهور شود و آنچه در ادامه ذکر خواهد شد صحّت این امکان را تأیید می­کند، و نکته ذکر شده در این کلام مبنی بر اینکه دست­ها فقط همزمان با گفتن تکبیر نخست بالا برده می­شود، نظری است که متعلق به شیخ مفید، مرتضی، شیخ در النهایه و المبسوط و ابن ادریس بلکه متعلّق به اغلب فقهاست، ولی شیخ در (دو کتاب حدیث) بر این باور است که بلند کردن دست همزمان با گفتن تمام تکبیرها مستحبّ است، و فاضلان(محقق حلی و علامه حلی) و گروهی از متأخرین نیز این نظر را برگزیده­اند، و این نظر قوی­تر به نظر می­رسد، ظاهراً احادیثی را که بر عدم استحباب بلند کردن دست­ها همزمان با تمام تکبیرها دلالت می­کنند بر تقیّه حمل می­شوند، چنان که حدیث یونس(2)

نیز بر این نکته دلالت می­کند، یونس گوید: از امام رضا علیه السلام پرسیدم جانم فدای شما، مردم دست­های خود را همزمان با گفتن تکبیر نخست بالا می­آورند و بعد از آن و در تکبیرهای بعدی دست­هایشان را بالا نمی­آورند، آیا من نیز مانند آنان فقط در تکبیرنخست دستانم را بالا آورم؟ امام فرمود: همزمان با هر تکبیر دست­هایت را بالا ببر.

در استحباب بالا بردن دست­ها همزمان با گفتن تکبیر نخست اختلاف نظر وجود ندارد؛ امّا در مورد درود فرستادن بر پیامبر،

ص: 356


1- . فقه الرضا: 21
2- . التهذیب1: 310

أَکْرَهُ أَنْ یَتَوَضَّأَ إِنْسَانٌ عَمْداً لِلْجِنَازَةِ لِأَنَّهُ لَیْسَ بِالصَّلَاةِ إِنَّمَا هُوَ التَّکْبِیرُ وَ الصَّلَاةُ هِیَ الَّتِی فِیهَا الرُّکُوعُ وَ السُّجُودُ(1)

وَ أَفْضَلُ الْمَوَاضِعِ فِی الصَّلَاةِ عَلَی الْمَیِّتِ الصَّفُّ الْأَخِیرُ وَ لَا یُصَلَّی عَلَی الْجِنَازَةِ بِنَعْلٍ حَذْوٍ وَ لَا تَجْعَلْ مَیِّتَیْنِ عَلَی جَنَازَةٍ وَاحِدَةٍ(2) فَإِنْ لَمْ تَلْحَقِ الصَّلَاةَ عَلَی الْجِنَازَةِ حَتَّی یُدْفَنَ الْمَیِّتُ فَلَا بَأْسَ أَنْ تُصَلِّیَ بَعْدَ مَا دُفِنَ وَ إِذَا صَلَّی الرَّجُلَانِ عَلَی الْجِنَازَةِ وَقَفَ أَحَدُهُمَا خَلْفَ الْآخَرِ وَ لَا یَقُومُ بِجَنْبِهِ (3)

وَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی الْمَیِّتِ فَکَبِّرْ عَلَیْهِ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ یَقُومُ الْإِمَامُ عِنْدَ وَسَطِ الرَّجُلِ وَ صَدْرِ الْمَرْأَةِ یَرْفَعُ الْیَدَ بِالتَّکْبِیرِ الْأَوَّلِ وَ یَقْنُتُ بَیْنَ کُلِّ تَکْبِیرَتَیْنِ وَ الْقُنُوتُ ذِکْرُ اللَّهِ وَ الشَّهَادَتَانِ وَ الصَّلَاةُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ الدُّعَاءُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ هَذَا فِی تَکْبِیرِهِ بِغَیْرِ رَفْعِ الْیَدَیْنِ وَ لَا تَسْلِیمَ لِأَنَّ الصَّلَاةَ عَلَی الْمَیِّتِ إِنَّمَا هُوَ دُعَاءٌ وَ تَسْبِیحٌ وَ اسْتِغْفَارٌ(4) وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ تَقُولُ فِی التَّکْبِیرَةِ الْأُولَی فِی الصَّلَاةِ عَلَی الْمَیِّتِ- أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ- إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ- الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ رَبِّ الْمَوْتِ وَ الْحَیَاةِ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ جَزَی اللَّهُ مُحَمَّداً عَنَّا خَیْرَ الْجَزَاءِ بِمَا صَنَعَ لِأُمَّتِهِ وَ مَا بَلَّغَ مِنْ رِسَالاتِ رَبِّهِ ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُمَّ عَبْدُکَ وَ ابْنُ أَمَتِکَ نَاصِیَتُهُ بِیَدِکَ تَخَلَّی عَنِ الدُّنْیَا وَ احْتَاجَ إِلَی مَا عِنْدَکَ نَزَلَ بِکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ وَ افْتَقَرَ إِلَی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ غَنِیٌّ مِنْ عَذَابِهِ اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ وَ تَقَبَّلْ مِنْهُ وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَاغْفِرْ لَهُ ذَنْبَهُ وَ ارْحَمْهُ وَ تَجَاوَزْ عَنْهُ بِرَحْمَتِکَ اللَّهُمَّ أَلْحِقْهُ بِنَبِیِّکَ وَ ثَبِّتْهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ اللَّهُمَّ اسْلُکْ بِنَا وَ بِهِ سَبِیلَ الْهُدَی وَ اهْدِنَا وَ إِیَّاهُ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ

ص: 354


1- 1. فقه الرضا ص 19.
2- 2. فقه الرضا ص 19.
3- 3. فقه الرضا ص 20.
4- 4. فقه الرضا ص 20.

معنا و فایده آن، همچنین وجه شبه آن با درودی که بر ابراهیم و آل او صلوات الله علیهم فرستاده می­شود، در کتاب الفوائد الطریفة به تفصیل سخن گفته­ایم که جای کلام بیشتر ندارد.

والد رحمه الله در تفسیر این فرموده امام: (لجمیع المؤمنین) گفته است: ممکن است منظور از مؤمن، شیعه امامیّه صالح و منظور از مسلم، کسانی غیر از او باشد و یا برعکس، و پیش انداختن ذکر فرد غیر صالح در این دعا به خاطر احتیاج بیشتر او به مغفرت و بخشش است؛ همچنین ممکن است منظور از مؤمن، شیعه امامیّه به صورت مطلق و منظور از مسلم، افراد مستضعف غیر از شیعیان امامیّه باشد، چنان که از احادیث نیز برمی­آید سرنوشت مستضعفان بستگی به مشیّت خداوند دارد، اگر اراده کند آنان را بنا به عدل خویش عذاب می­دهد و اگر اراده کند به فضل خویش مورد رحمت­شان قرار می­دهد.

شیخ در النهایه در تفسیر این فرموده: (تابع بیننا و بینهم) گفته است یعنی: ما را پیرو ویژگی­ها و خصوصیاتی قرار ده که آنان بدان پایبند بوده­اند؛پایان نقل قول. می­گویم ممکن است معنا چنین باشد: به سبب نیکی­ها، درود و صلوات، برکات و ثواب­ها میان ما و آنان ارتباط و وصلت ایجاد کن، یعنی: اندک اندک به سوی آنان صدقات، دعاهای خیر و نیکی­ها روانه ­داریم.

ممکن است ضمیر ظرف در این فرموده امام: (و أنت خیر منزول به) به خودِ اسم مفعول باز گردد، چنان که شیخ رضی الله عنه در مبحث صفت مشبهه و این گفته عرب زبانان: (حسن وجهه) جایز دانسته که ضمیر به صفت مشبهه باز گردد، و یا اینکه مرجع ضمیر در (به) یک موصوف مقدّر باشد یعنی: (أنت خیر شخص منزول به: تو بهترین کسی هستی که به درگاه او رو آورده می­شود)، آن­گونه که مازنی در مورد این سخن: (الممرور به زید) گفته است: ضمیر در (به) به یک موصوف مقدر باز می­گردد، اگرچه بیشتر نحویان بر این باورند که مرجع ضمیر لام موصول می­باشد، همچنین ممکن است ضمیر را به ذات مبهم مأخوذ از صفات ارجاع داد، پس این سخن ما: (منزول به) یعنی: (ذات ما نزل به) ذاتی که به سوی او فرود آمده می شود.

همچنین ممکن است ضمیر به ضمیری ارجاع داده شود که مبتدا واقع شده است، چرا که وقتی می­گویی: (زیدٌ مضروبٌ) در اسم مفعول ضمیری وجود دارد که به زید باز می­گردد، و هنگامی که می­گویی: (ممرورٌ به) ضمیر بارز (هاء) در (به) نائب این ضمیر مستتر است، بنابراین احکام تذکیر، تأنیث، تثنیه و جمع بر سر آن به اجرا در می­آید.اما در آن اشکالی است که پوشیده نیست.

امّا در مورد این فرموده امام: (اللّهم إنا لا نعلم منه إلا خیراً: خداوندا، ما چیزی جز خیر از او نمی­دانیم) ممکن است این اشکال ایجاد شود که این کلام، کیفیت نماز گزاردن بر انسان مؤمن چه نیکوکار چه فاجر و گناهکار را بیان می­کند، پس چگونه جایز است همین کلام را در مورد شخصی که از شرارت و فسق او آگاهیم به زبان آوریم؟

ص: 357

اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ ثُمَّ تُکَبِّرُ الثَّانِیَةَ وَ تَقُولُ مِثْلَ مَا قُلْتَ حَتَّی تَفْرُغَ مِنْ خَمْسِ تَکْبِیرَاتٍ وَ قَالَ لَیْسَ فِیهَا التَّسْلِیمُ (1)

وَ عَنْ أَبِیهِ أَنَّهُ کَانَ یُصَلِّی عَلَی الْجِنَازَةِ بَعْدَ الْعَصْرِ مَا کَانَ فِی وَقْتِ الصَّلَاةِ حَتَّی یَصْفَارَّ الشَّمْسُ فَإِذَا اصْفَارَّتْ لَمْ یُصَلِّ عَلَیْهَا حَتَّی تَغْرُبَ وَ قَالَ لَا بَأْسَ بِالصَّلَاةِ عَلَی الْجِنَازَةِ حِینَ تَغِیبُ الشَّمْسُ وَ حِینَ تَطْلُعُ إِنَّمَا هُوَ اسْتِغْفَارٌ(2) وَ سَاقَ الْکَلَامَ إِلَی أَنْ قَالَ (3) بَابٌ آخَرُ فِی الصَّلَاةِ عَلَی الْمَیِّتِ قَالَ تُکَبِّرُ ثُمَّ تُصَلِّی عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ أَهْلِ بَیْتِهِ ثُمَّ تَقُولُ اللَّهُمَّ عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ أَمَتِکَ- لَا أَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ وَ تَقَبَّلْ مِنْهُ وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَاغْفِرْ لَهُ ذَنْبَهُ وَ افْسَحْ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَ اجْعَلْهُ مِنْ رُفَقَاءِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ثُمَّ تُکَبِّرُ الثَّانِیَةَ فَقُلِ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ زَاکِیاً فَزَکِّهِ وَ إِنْ کَانَ خَاطِئاً فَاغْفِرْ لَهُ ثُمَّ تُکَبِّرُ الثَّالِثَةَ فَقُلِ اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُ وَ لَا تَفْتِنَّاهُ بَعْدَهُ ثُمَّ تُکَبِّرُ الرَّابِعَةَ وَ قُلِ اللَّهُمَّ اکْتُبْهُ عِنْدَکَ فِی عِلِّیِّینَ وَ اخْلُفْ عَلَی أَهْلِهِ فِی الْغَابِرِینَ وَ اجْعَلْهُ مِنْ رُفَقَاءِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ثُمَّ کَبِّرِ الْخَامِسَةَ وَ تَنْصَرِفُ (4)

وَ إِذَا کَانَ نَاصِباً فَقُلِ- اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ إِلَّا أَنَّهُ عَدُوٌّ لَکَ وَ لِرَسُولِکَ اللَّهُمَّ فَاحْشُ جَوْفَهُ نَاراً وَ قَبْرَهُ نَاراً وَ عَجِّلْهُ إِلَی النَّارِ فَإِنَّهُ قَدْ کَانَ یَتَوَلَّی أَعْدَاءَکَ وَ یُعَادِی أَوْلِیَاءَکَ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکَ اللَّهُمَّ ضَیِّقْ عَلَیْهِ قَبْرَهُ وَ إِذَا رُفِعَ فَقُلِ اللَّهُمَّ لَا تَرْفَعْهُ وَ لَا تُزَکِّهِ وَ إِذَا کَانَ مُسْتَضْعَفاً فَقُلِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ وَ إِذَا لَمْ تَدْرِ مَا حَالُهُ فَقُلِ- اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ یُحِبُّ الْخَیْرَ وَ أَهْلَهُ فَاغْفِرْ لَهُ وَ ارْحَمْهُ وَ تَجَاوَزْ عَنْهُ (5).

وَ قَالَ علیه السلام قَالَ جَعْفَرٌ علیه السلام: صَلَّی عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ وَ کَانَ

ص: 355


1- 1. فقه الرضا ص 20 و 21.
2- 2. فقه الرضا ص 20 و 21.
3- 3. فی المصدر المطبوع لم یسق بین الکلامین کلاما فلا معنی لقوله« و ساق الکلام الی أن قال».
4- 4. فقه الرضا ص 21.
5- 5. فقه الرضا ص 21.

می­توان به چند صورت به این پرسش پاسخ گفت: نخست اینکه گفته شود: جایز است این کلام از جمله سخنانی باشد که از دایره کذب مستثنی شده­اند، و جایز شدن این کلام بر زبان ما به خاطر مرحمت خداوند نسبت به مردگان است تا سببی برای آمرزش آنان گردد، آن­گونه که چنین حالتی در اصلاح بین مردم نیز جایز است بلکه می­گوییم: این نیز دروغی است به منظور اصلاح احوال مردم، و در حدیث روایت شده است که خداوند متعال دروغی که باعث اصلاح شود را دوست می­دارد و از صداقتی که باعث فساد شود متنفّر است.

دوّم: صدور حکم در مورد خیر و شرّ بودن اشخاص، مربوط به عقاید آنان است، ولی تردید مذکور بعد از این کلام با این جواب مناسبت ندارد.

سوّم: گفته شود که شرّ بودن آنان قطعی و معلوم نیست، چرا که احتمال توبه کردن آنان یا مورد عفو خداوند قرار گرفتن­شان وجود دارد، همچنین ممکن است با توجه به معلوم بودن ایمان­شان مورد شفاعت قرار گیرند.

اگر گفته شود: همان­گونه که با عنایت به چنین احتمالاتی نمی­توان حُکم به شرّ بودن چنین اشخاصی صادر کرد، به همان ترتیب خیر بودن­شان نیز معلوم نمی­باشد، پس فرق میان این دوحالت در چیست؟ جواب می دهیم: ممکن است گفته شود فرق میان این دو حالت در علم شرعی است، چرا که به ما فرمان داده شده است علی­رغم مشاهده شرارت­ها و معاصی، حکم به ایمان ظاهری اشخاص و استصحاب آن صادر کنیم، ما مأمور گشته­ایم که از عیوب مردم چشم پوشی و اعمال و اقوال آنان را بر احتمالات نیکو حمل نماییم، اگر چه این پاسخ بعید به نظر می­رسد، و ما مجوز حکم به استصحاب در این مورد نداریم و گفته شده مراد از خیر خیر ظاهری و منظور از شرّ، شرّ واقعی است، و بعید بودن این نظر بر کسی پوشیده نیست.

چهارم: این دعا را مخصوص نماز بر میّت کسانی بدانیم که اطّلاعی از گناهکار بودن آنان حاصل نشده است، امّا این نظر خیلی بعید است. علّامه رحمه الله در المنتهی گوید: اگر نمازگزار میّت را نمی­شناخت و از احوال او آگاه نبود نمی­گفت: "خداوندا، ما چیزی جز خیر از او نمی­دانیم"، چرا که در این صورت بر زبان راندن چنین سخنی دروغ پنداشته می­شود، بلکه دعایی را ذکر می­کرد که شیخ به این ترتیب از ثابت بن أبی المقدام روایت کرده است: همراه امام باقر علیه السلام بودم که بر مراسم تشییع جنازه گروهی از همسایگان امام عبور کردیم، پس امام در آن مراسم حاضر گشت و در حالی که به وی نزدیک بودم می­شنیدم که می­فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ خَلَقْتَ هَذِهِ النُّفُوسَ وَ أَنْتَ تُمِیتُهَا وَ أَنْتَ تُحْیِیهَا وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِسَرَائِرِهَا وَ عَلَانِیَتِهَا مِنَّا وَ مُسْتَقَرِّهَا وَ مُسْتَوْدَعِهَا اللَّهُمَّ وَ هَذَا بَدَنُ عَبْدِکَ وَ لَا أَعْلَمُ مِنْهُ سُوءاً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ وَ قَدْ جِئْنَاکَ شَافِعِینَ لَهُ بَعْدَ مَوْتِهِ فَإِنْ کَانَ مُسْتَوْجِباً فَشَفِّعْنَا فِیهِ وَ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ کَانَ یَتَوَلَّاهُ» {خدواندا، تو این نفوس را آفریده­ای و آن­ها را میرانده و زنده می­گردانی، تو بیشتر از ما از پیدا و پنهان آنان و جایگاه و مکان بازگشت­شان آگاه هستی؛ خداوندا، این جنازه عبد توست و من هیچ بدی­ای از او نمی­دانم و تو از احوالش آگاه­تری، ما پس از مرگ او به عنوان شفاعت کننده به درگاهت آمده­ایم، پس اگر شایسته شفاعت است شفاعت ما را در موردش بپذیر و او را با کسانی که در دنیا دوست­شان می­داشتی محشور گردان}(1)،

و اگر از شرّ بودن کسی یقین حاصل شده باشد، چنین دعایی در مورد او خوانده نمی­شود، چرا که در این صورت دروغ پنداشته می­شود،

ص: 358


1- . التهذیب1: 310، الکافی3: 188

بَدْرِیّاً فَکَبَّرَ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ ثُمَّ مَشَی سَاعَةً فَوَضَعَهُ ثُمَّ کَبَّرَ عَلَیْهِ خَمْساً أُخْرَی فَصَنَعَ ذَلِکَ حَتَّی کَبَّرَ عَلَیْهِ خَمْساً وَ عِشْرِینَ تَکْبِیرَةً(1).

إیضاح

لعل المراد بالولی الوارث و لا خلاف ظاهرا بین الأصحاب فی أنه أولی من الأجانب و قالوا إن الأب أولی من الابن و الولد أولی من الجد علی المشهور و ذهب ابن الجنید إلی أن الجد أولی من الأب و الابن و هو ضعیف و الأخ من الأبوین أولی ممن یتقرب بأحدهما و فی تقدمه علی الأخ من الأم إشکال و الزوج أولی من کل أحد کما مر.

قوله فإذا کان فی القوم رجل یدل علی ما ذکره الأصحاب من أن الهاشمی أولی من غیره فی تلک الصلاة إن قدمه الولی و یستحب له تقدیمه بل أوجبه المفید و ربما یحمل کلامه علی إمام الأصل و إن کان بعیدا و إثبات الحکم فی غیره لا یخلو من إشکال لضعف المستند و إن کان الأحوط العمل به.

و قوله عند صدره أو وسطه ظاهره التخییر مطلقا و یمکن حمله علی التفصیل المشهور و یؤیده ما سیأتی و ما اشتمل علیه من رفع الیدین فی التکبیرة الأولی فقط مذهب المفید و المرتضی و الشیخ فی النهایة و المبسوط و ابن إدریس بل نسب إلی الأکثر و ذهب الشیخ فی کتابی الأخبار إلی أنه مستحب فی الجمیع و اختاره الفاضلان و جماعة من المتأخرین و هو أقوی و الظاهر أن الأخبار الدالة علی عدم الاستحباب محمولة علی التقیة کما دل علیه

خَبَرُ یُونُسَ (2)

قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا علیه السلام قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ النَّاسَ یَرْفَعُونَ أَیْدِیَهُمْ فِی التَّکْبِیرِ عَلَی الْمَیِّتِ فِی التَّکْبِیرَةِ الْأُولَی وَ لَا یَرْفَعُونَ فِیمَا بَعْدَ ذَلِکَ فَأَقْتَصِرُ عَلَی التَّکْبِیرَةِ الْأُولَی کَمَا یَفْعَلُونَ أَوْ أَرْفَعُ یَدَیَّ فِی کُلِّ تَکْبِیرَةٍ فَقَالَ ارْفَعْ یَدَیْکَ فِی کُلِّ تَکْبِیرَةٍ.

و أما رفع الیدین فی التکبیرة الأولی فلا خلاف فی استحبابه و أما الصلاة

ص: 356


1- 1. فقه الرضا ص 21.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 310.

پایان نقل قول. شاید منظور شیخ از کلام اخیر، کسی باشد که شناختی از ایمان او در دست نیست و یا عدم ایمانش شناخته شده است .

این فرموده امام: (فی إحسانه) با احتساب اضافه شدن مصدر به مفعول یعنی: (فی إحسانک إلیه: به نیکی کردن خود نسبت به او بیفزا)، همچنین احتمال اینکه مصدر به فاعل اضافه شده باشد نیز وجود دارد یعنی: (فی حسناته: به نیکی­های او بیفزا)، (عرَِّف بینه و بینه) یعنی: خداوندا، شرایطی را فراهم نما که این میّت پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله را مشاهده کرده و حقش را بشناسد و پیامبر او را شفاعت کرده و از جمله پیروان و دوستانش قرار دهد؛ امّا دعا خواندن پس از تکبیر پنجم مخالف نظر مشهور است و ممکن است که در غیر نماز مستحبّ باشد، شهید در الذکری بعد از روایت حدیثی که مشتمل بر دعای بعد از تکبیر پنجم است گوید: ما مانع جواز دعا خواندن پس از تکبیر پنجم نمی­شویم، چرا که دعا خواندن در هر حالی نیکوست.

امّا نظر قطعی فقها عدم شرعیّت سلام دادن در پایان نماز میّت است، شهید در الذکری گوید: جمیع فقها بر حذف سلام پایانی در نماز میّت اتفاق نظر دارند. از ظاهر کلام فقهای ما عدم مشروعیت سلام دادن پایانی برداشت می­شود چه رسد به مستحبّ پنداشتن آن، شیخ در الخلاف گوید: در نماز میّت سلام پایانی وجود ندارد، و نظر اجماع فقها را به عنوان دلیل بر سخن خود ذکر کرده است؛ امّا از فقهای عامّه نقل شده که قائل به وجود سلام در نماز میّت هستند و اختلاف آن­ها بر سر واجب یا سنّت بودن آن است، و این نشان می­دهد که نزد آنان مستحب نیست. ابن جنید گوید: سلام دادن برای نماز میّت را مستحب نمی­دانم و اگر امام قصد کرد که در پایان نماز میّت سلام دهد، یک بار به سمت راست سلام دهد؛ این سخن بر شرعی بودن سلام دادن برای امام و عدم استحباب آن برای دیگران و یا جواز سلام دادن برای امام و نه دیگران و عدم استحباب آن دلالت می­کند.پایان نقل قول.

نظر مشهور در میان فقها در مورد عدم جابه جا شدن تا زمان مشاهده جنازه بر روی دستان مردم، استحباب مطلق چنین عملی است، و شهید به تبعیّت از ابن جنید استحباب این عمل را مخصوص امام دانسته است، و اگر قائل به تعمیم استحباب عدم جابه جا شدن برای جمیع نماز گزاران باشیم، تعداد افرادی که امکان حمل جنازه بوسیله آن­ها وجود دارد از این قاعده مستثنی هستند، چنان که نظر گروهی از فقها چنین است.

امّا اختلاف فقها در نماز گزاردن بر جنازه طفل بر سر حد سنّی می­باشد که نماز گزاردن بر طفل در آن واجب می­گردد، اکثر فقها بر این باورند که رسیدن به شش سال، نماز گزاردن بر میّت طفل را واجب می­سازد، مرتضی و علّامه اجماع بر این نظر را نقل کرده اند، ولی شیخ مفید در المقنعه و شیخ صدوق در المقنع گفته­اند: بر جنازه کودک نماز گزارده نمی­شود مگر زمانی که به سنّی رسیده باشد که کودک در آن نماز را تعقل کرده و می­فهمد، جعفیّ نیز چنین گفته است؛ و ابن جنید گوید: از زمانی که کودک متولّد می­شود نماز گزاردن بر جنازه او واجب می­گردد؛ ابن أبی عقیل گوید: تا زمانی که کودک بالغ نشده است نماز گزاردن بر جنازه او واجب نمی­باشد؛ نظر نخست به صحت نزدیک­تر است و نظر مشهور در بین فقها و مخصوصاً متأخرین استحباب نماز گزاردن

ص: 359

و معناها و فائدتها و وجه التشبیه بصلاة إبراهیم و آله صلوات الله علیهم فقد بسطنا القول فیها فی کتاب الفوائد الطریفة بما لا مزید علیه.

قوله علیه السلام لجمیع المؤمنین قال الوالد ره یحتمل أن یکون المراد بالمؤمن الإمامی الصالح و بالمسلم غیره أو بالعکس و یکون تقدیم غیر الصالح لکون احتیاجه إلی المغفرة أکثر و یحتمل أن یکون المراد بالمؤمن الإمامی مطلقا و بالمسلم المستضعف من غیرهم کما یظهر من الأخبار أن المستضعفین فی المشیة إن شاء عذبهم بعدله و إن شاء رحمهم بفضله.

قوله تابع بیننا و بینهم قال فی النهایة أی اجعلنا نتبعهم علی ما هم علیه انتهی أقول و یحتمل أن یکون المعنی تابع و واتر بیننا و بینهم بسبب الخیرات الصلاة و البرکات و المثوبات أی نبعث إلیهم شیئا فشیئا من الصدقات و الدعوات و الصالحات.

قوله علیه السلام و أنت خیر منزول به الضمیر فی الظرف یحتمل إرجاعه إلی اسم المفعول نفسه کما جوز الشیخ الرضی رضی الله عنه فی بحث الصفة المشبهة فی قولهم حسن وجهه إرجاع الضمیر إلی الصفة أو إلی موصوف مقدر له أی أنت خیر شخص منزول به کما قال المازنی فی قولهم الممرور به زید أن الضمیر راجع إلی الموصوف المقدر و إن ذهب الأکثر فی هذا المقام إلی أنه راجع إلی لام الموصول و یحتمل إرجاعه إلی الذات المبهمة المأخوذة فی الصفات فإن قولنا منزول به فی قوة ذات ما نزل به.

و یمکن إرجاعه إلی الضمیر الذی وقع مبتدأ لأنک إذا قلت زید مضروب ففیه ضمیر عائد إلی زید و إذا قلت ممرور به فهذا الضمیر البارز ینوب مناب هذا الضمیر المستتر و لذا یجری علیه التذکیر و التأنیث و التثنیة و الجمع و فیه ما لا یخفی.

قوله اللهم إنا لا نعلم منه إلا خیرا ربما یستشکل هاهنا بأن هذه کیفیة للصلاة علی المؤمن برا کان أو فاجرا فکیف یجوز لنا هذا القول فیمن نعلم منه الشرور و الفسوق؟

ص: 357

بر جنازه کودک قبل از رسیدن به شش سال است، ولی عدم استحباب این امر از ظاهر کلام شیخ مفید برداشت می­شود ،که همان ظاهر کلام شیخ کلینی و شیخ صدوق در الکافی(1)، الفقیه(2)

است و کلام در المبسوط(3)

به آن اشاره دارد، ولی نوعی تردید در رابطه با این موضوع در کلام منقول شیخ در (دو کتاب حدیث) پدیدار می­گردد، این در حالی است که اغلب احادیث بر این نکته دلالت می­کنند که نماز گزاردن بر جنازه کودک قبل از رسیدن به شش سال بدعت است، و روایاتی که از امامان علیهم السلام در مورد نماز گزاردن ایشان بر کودکان نقل شده است حمل بر تقیّه می­شود، برخی از این روایات در ادامه ذکر خواهد شد.

ظاهر این فرموده امام: (فإذا حضرت) بر این نکته دلالت می­کند که اگر کودک در سنیّ نبوده باشد که نماز را درک کند، بر او نماز گزارده نمی­شود ولی برای او دعا خوانده می­شود، همچنین ممکن است این کلام بر زمان بعد از شش سالگی حمل شود، پس مقصود رسیدن به سنّی است که توانایی به زبان آوردن اذکار نماز در آن برای کودک فراهم شود، چنانچه که گروهی از فقها فرموده امام را این گونه فهمیده­اند.

(الذُّخر) یعنی: آنچه برای روز مبادا اندوخته می­سازی، جوهری گوید: (الفَرَط) یعنی: کسی که در وارد شدن به آبشخور از قوم خود پیشی گرفته و طناب­ها و سطل­ها را برای آنان آماده می­سازد و حوض­ها را پر از آب کرده و به سوی آنان آب می­آورد، پایان نقل قول؛ و به کودکی که وفات نموده است (فَرَط) گفته می­شود، چرا که با رفتن و وفات خود باعث دست یابی به اجر و پاداش می­گردد، پس گویا برای والدین و نزدیکانش رحمت و مغفرت آماده می­سازد، و یا به خاطر اینکه هنگام ورود به قیامت برای آنان طلب شفاعت می­کند، شیخ در النهایه گفته است: (اللّهمّ اجعله لنا فَرَطا) یعنی: خداوندا، این کودک را اجر و پاداشی قرار ده ما پیش می فرستیم، پایان نقل قول.

ابن ادریس (المستضعف) را به معنای کسی دانسته است که از اختلاف مردم در مذاهب آگاهی ندارد و از اهل حق وحقیقت به خاطر اعتقادات آنان بیزار نیست؛ شهید نیز در الذکری گفته است: مستضعف کسی است که حقّ را نمی شناسد و به خاطر آن به معاندت و دشمنی نمی­پردازد و به کسی محبت نمی­ورزد، همچنین از شیخ مفید در کتاب (العزّیه) نقل شده است: مستضعف کسی است که به دوستی با حقّ شناخته می­شود ولی از ناحقّ تبرّی نمی­جوید؛ از پاره­ای از احادیث نیز چنین پیداست که مقصود از مستضعف، انسان­های ضعیف العقلی می­باشد که شبیه کودکان هستند که در زمینه امور دین سرگردانند و قدرت تمییز ندارند و با اهل حقّ و حقیقت نیز به جنگ و جدال نمی­پردازند.

سپس آگاه باش که این حدیث و احادیث دیگر بر قرائت آیه: «فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیم» پس از هر تکبیر دلالت می­کنند، این در حالی است که فقها قرائت این آیه را مخصوص تکبیر چهارم دانسته­اند؛ این فرموده امام: (ولّها ما تولّت) که در برخی از احادیث به صورت (مَن

ص: 360


1- . به الکافی3: 206،به باب غسل کودکان و نوزادان و نماز بر آنان مراجعه کن.
2- . الفقیه1: 104
3- . المبسوط1: 180

و یمکن أن یجاب عنه بوجوه الأول أن یقال یجوز أن یکون هذا مما استثنی من الکذب سوغ لنا رحمة منه علی الموتی لیصیر سببا لغفرانهم کما جاز فی الإصلاح بین الناس بل نقول هذا أیضا کذب فی الصلاح و قد ورد فی الخبر أن الله یحب الکذب فی الصلاح و یبغض الصدق فی الفساد.

الثانی أن یخصص الخیر و الشر بالعقائد لکن التردید المذکور بعده لا یلائمه.

الثالث أن یقال إن شرهم غیر معلوم لاحتمال توبتهم أو شمول عفو الله أو الشفاعة لهم مع معلومیة إیمانهم.

فإن قیل کما أن شرهم غیر معلوم بناء علی تلک الاحتمالات فکذا خیرهم أیضا غیر معلوم فما الفرق بینهما قلنا یمکن أن یقال بالفرق بینهما فی العلم الشرعی فإنا مأمورون بالحکم بالإیمان الظاهری و باستصحابه بخلاف الشرور و المعاصی فإنا أمرنا بالإغضاء عن عیوب الناس و حمل أعمالهم و أقوالهم علی المحامل الحسنة و إن کانت بعیدة فلیس لنا الحکم فیها بالاستصحاب و قیل المراد بالخیر الخیر الظاهری و بالشر الشر الواقعی و لا یخفی بعده.

الرابع أن یخصص هذا الدعاء بالصلاة علی المستورین الذین لا یعلم منهم ذنب و هو بعید جدا و قال العلامة رحمه الله فی المنتهی لو لم یعرف المیت لم یقل اللهم إنا لا نعلم منه إلا خیرا لأنه یکون کذبا بل یقول ما رواه الشَّیْخُ (1)

عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فَإِذَا بِجَنَازَةٍ لِقَوْمٍ مِنْ جِیرَتِهِ فَحَضَرَهَا وَ کُنْتُ قَرِیباً مِنْهُ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنَّکَ خَلَقْتَ هَذِهِ النُّفُوسَ وَ أَنْتَ تُمِیتُهَا وَ أَنْتَ تُحْیِیهَا وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِسَرَائِرِهَا وَ عَلَانِیَتِهَا مِنَّا وَ مُسْتَقَرِّهَا وَ مُسْتَوْدَعِهَا اللَّهُمَّ وَ هَذَا بَدَنُ عَبْدِکَ وَ لَا أَعْلَمُ مِنْهُ سُوءاً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ وَ قَدْ جِئْنَاکَ شَافِعِینَ لَهُ بَعْدَ مَوْتِهِ فَإِنْ کَانَ مُسْتَوْجِباً فَشَفِّعْنَا فِیهِ وَ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ کَانَ یَتَوَلَّاهُ.

و کذلک من علم منه الشر لا یقول ذلک فی حقه لأنه یکون کذبا

ص: 358


1- 1. التهذیب ج 1 ص 310، الکافی ج 3 ص 188.

تولّت) ذکر شده است یعنی: کسی را ولیّ امر این شخص قرار ده که در دنیا خود ولایت و سرپرستی او را بر عهده می­گرفت و او را به عنوان ولی و امام خود قرار داده بود؛ و یا معنا چنین است که اگر این شخص از مؤمنان است، ائمه ابرار را دوستدار او قرار ده و اگر از مخالفان است دشمنان ائمّه را دوستدار او قرار ده؛ شیخ در النهایه گوید: (لنولّینّک ما تولّیت) یعنی: (انجام) آنچه فرموده­ای را به تو می­سپارم و آنچه خود سرپرستی­اش را بر عهده گرفته و برای این شخص پسندیده­ای را به سوی خودت باز می­گردانیم. و بنا به روایتی ممکن است در فرموده: (ولّها ما تولّت)، (ما) به جای (مَن) استعمال شده باشد و این حالت بسیار اتفاق می­افتد، مانند این فرموده خداوند متعال: «والسماء و ما بناها»(1)،

و یا مقصود از (ما) در این فرموده عقاید و مذاهب باشد که در این صورت به ضمیر نخست باز می­گردد، امّا بحث اعمال با مقام دعا و شفاعت مناسبت ندارد.

(و احشرها) یعنی: این نفس را با آنان جمع گردان، آن­گونه که معنای (حشر) نیز در اصل چنین است، یا یعنی: این نفس را در قیامت همراه آنان مبعوث گردان تا سبب نجات یافتنش از سختی­های قیامت شود.

سپس آگاه باش که بر طبق آنچه از المنتهی استنباط می­شود هیچ اختلاف نظری بر سر جواز اقامه یک نماز میّت واحد بر جنازه­های متعدد وجود ندارد، همچنین جایز است برای هر جنازه، یک نماز میّت جداگانه اقامه شود، شیخ گوید: اگر جنازه مرد و زن با هم گرد آمدند، جنازه مرد را نزدیک امام و جنازه زن را نزدیک قبله قرار ده، این نظر علمای ما است، سپس گوید: رعایت شیوه و ترتیب مذکور واجبی نیست که هیچ اختلاف نظری بر سر آن وجود نداشته باشد.

شهید در الذکری گوید: اقامه نمودن نماز میّت بر هر جنازه به صورت جداگانه بهتر است، اگر چه اقامه آن بر عهده هر طایفه باشد، چرا که با این کار ذکر خداوند بیشتر است، مگر بیم آن برود که در صورت اقامه نماز به صورت جمعی حادثه­ای برای میّت رخ می­دهد، در این حالت اقامه نماز واحد بر همه جنازه ها از اولویت برخوردار است ؛هنگامی که جنازه مردو زن با هم باشد طوری قرار می گیرند که سینه زن در وسط جسد مرد قرار گیرد تا امام جماعت بتواند در موقف فضیلت بایستد و جسد مرد در کنار امام جماعت قرار می گیرد بعد از آن کودک شش ساله سپس عبد و بعد از آن خنثی و سپس زن و سپس پسر بچه کمتر از شش سال و آن گاه دختر بچه به ترتیب قرار داده می­شود.

ولی ابن جنید معتقد است که جنازه شخص اخته در بین جنازه مرد و خنثی قرار می­گیرد، و در الخلاف اجماع نظر فقها بر سر این نکته نقل شده که جنازه کودکی که نماز گزاردن بر او واجب است پیش­تر از جنازه زن در مقابل امام قرار داده می­شود، سپس شیخ گفته است: صدوقان(شیخ صدوق و پدرش) قائل به تقدیم جنازه کودک بر سایر جنازه ها نسبت به امام هستند، و شیخ در النهایه قائل به تقدیم جنازه کودک بر جنازه زن نسبت به قبله است، پایان نقل قول.

گروهی از فقها کافی دانستن یک نماز واحد بر جنازه کودکی که نماز گزاردن بر او

ص: 361


1- . شمس / 7

انتهی و لعله رحمه الله أراد من لا یعرف منه الإیمان أو یعرف منه عدمه.

قوله فی إحسانه بالإضافة إلی المفعول أی فی إحسانک إلیه و یحتمل أن یکون بالإضافة إلی الفاعل أی فی حسناته قوله و عرف بینه و بینه أی اجعله بحیث یری النبی صلی الله علیه و آله و یعرف حقه و هو یشفع له و یعده من أتباعه و أولیائه و الدعاء بعد الخامسة مخالف للمشهور و یحتمل أن یکون مستحبا خارجا عن الصلاة و قال الشهید فی الذکری بعد إیراد روایة مشتملة علی الدعاء بعد الخامسة و نحن لا نمنع جوازه فإن الدعاء حسن علی کل حال.

و أما التسلیم فالمقطوع به فی کلام الأصحاب عدم شرعیته فی تلک الصلوات قال فی الذکری أجمع الأصحاب علی سقوط التسلیم فیها و ظاهرهم عدم مشروعیته فضلا عن استحبابه قال فی الخلاف لیس فیها تسلیم و احتج علیه بإجماع الفرقة و نقل عن العامة التسلیم علی اختلافهم فی کونه فرضا أو سنة و هو یفهم کونه غیر سنة عنده و قال ابن الجنید و لا أستحب التسلیم فیها فإن سلم الإمام فواحدة عن یمینه و هذا یدل علی شرعیته للإمام و عدم استحبابه لغیره أو علی جوازه للإمام من غیر استحباب بخلاف غیره انتهی.

و أما عدم البراح من مکانه حتی یری الجنازة علی أیدی الرجال فالمشهور استحبابه مطلقا و خصه الشهید بالإمام تبعا لابن الجنید و لو قلنا بالتعمیم و اتفق صلاة جمیع الحاضرین استثنی منهم أقل ما یمکن به رفع الجنازة کما ذکره جماعة.

و أما الصلاة علی الطفل فاختلف الأصحاب فی الحد الذی تجب فیه الصلاة علیه فالأکثر علی أنه بلوغ ست سنین و نقل المرتضی و العلامة فیه الإجماع و قال المفید فی المقنعة و الصدوق فی المقنع لا یصلی علی الصبی حتی یعقل الصلاة و نحوه قال الجعفی و قال ابن الجنید یجب علی المستهل و قال ابن أبی عقیل لا یجب حتی یبلغ و الأقرب الأول و المشهور بینهم لا سیما المتأخرین استحبابها

ص: 359

واجب نیست به همراه جنازه­های دیگری که نماز گزاردن بر آن­ها واجب است را به خاطر اختلاف وجه، مشکل پنداشته­اند، در التذکره به صورت صریح حُکم به عدم جواز گرد آوردن تمام جنازه­ها و نماز گزاردن بر آن­ها با یک نیت متّحد الوجه صادر کرده است. سپس گفته است: اگر گفته می­شد یک نماز برای دو نفر (که مشتمل بر دو وجه باشد) به صورت تقسیط، مُجزی است، امکان داشت.

می­گویم

نکته­ای که شیخ در عبارت پایانی ذکر کرده در صورتی موجّه است که قائل به لزوم قصد وجه در نیّت باشیم، در حالی که این ثابت نیست.

شهید در الذکری گوید: اگر جنازه گروهی از مردان در یک مکان گرد آید، به صورت پلّه­ای به صف کشیده می­شوند، حال آنکه سر میّت نخست در کنار کفل میّت دوّم قرار داده می­شود، به همین ترتیب سایر جنازه­ها نیز قرار داده می­شوند، سپس امام در وسط قرار می­گیرد، امّا اگر همراه جنازه مردان جنازه چند زن نیز وجود داشته باشد سر میّت زن نخست در کنار کفل میّت مرد آخر قرار داده می­شود، آن­گاه سر میّت زن دوّم در کنار کفل میّت زن نخست گذارده می­شود،سایر جنازه­ها نیز به همین ترتیب مرتب می­شوند و سپس امام در وسط جنازه مردان قرار می­گیرد و یک نماز واحد را بر جمیع آنان اقامه می­کند؛ عمّار همه مطالب و احکام مذکور را از امام صادق علیه السلام روایت کرده است .

می­گویم

روایت عمار در الکافی(1)

نیز به همین صورت نقل شده است، امّا در التهذیب(2) والمنتهی چنین آمده است: سپس سر میّت زن آخر در کنار سر میّت زن نخست قرار داده می­شود؛ آنچه در الکافی ذکر شده دقیق­تر و قوی­تر است، ولی روایت عمّار به دلیل مخالفت با سایر احادیث صلاحیت ندارد. و گویا فقها میان زمانی که تعداد جنازه­های هر دو گروه، واحد یا متعدد باشد فرق قائل شده­اند، پس اگر تعداد جنازه­های هر دو گروه متعدد باشد طبق روایت عمّار عمل کرده­اند، و اگر تعداد جنازه­های هر دو گروه واحد باشد طبق روایتی عمل کرده­اند که می­گوید سینه میّت زن رو به روی میانه میّت مرد قرار می­گیرد و امام در مقابل میانه میّت مرد می­ایستد.

فقها در مورد حالت نخست- که امام در وسط صف مرتّب شده به صورت پله­ای قرار می­گیرد- زیاد شرح نداده­اند، چرا که امام نزدیک به جنازه­ای می­ایستد که در مقابلش قرار دارد، پس برخی از جنازه­هایی که در جانب راستش قرار دارند پشت سرش واقع می­شوند، و یا امام به گونه­ای می ایستد که تمام جنازه­ها در مقابل او قرار می­گیرند اگر چه فاصله­اش با جنازه­ای که رو به روی او واقع می­شود بسیار گردد، همچنین احادیث روایت شده در این زمینه مجمل است، و به فرضِ عمل به احادیث اگر قائل به مخیر گرداندن امام بین دو حالت ذکر شده باشیم، خالی از قوت و صحّت نیست.

این فرموده امام: (و کانت الجنازه مقلوبة) یعنی: سر میّت در سمت چپ نماز گزار و

ص: 362


1- . الکافی3: 174
2- . التهذیب1: 344

علیه قبل ست سنین و ظاهر المفید نفی الاستحباب و هو الظاهر من الکلینی و الصدوق فی الکافی (1)

و الفقیه (2) و کلام المبسوط(3)

مشعر به و یظهر من الشیخ فی کتابی الأخبار نوع تردد فیه و ظاهر کثیر من الأخبار أن الصلاة قبل ست سنین بدعة و ما وقع منهم علیهم السلام علیهم کان للتقیة و سیأتی بعضها.

قوله علیه السلام فإذا حضرت ظاهره أنه إذا کان لا یعقل الصلاة لا یصلی علیه لکن یدعو بهذا الدعاء و یمکن حمله علی ما بعد الست فالمراد القول فی الصلاة کما فهمه الأصحاب.

و الذخر بالضم ما ادخرته لیوم حاجتک و قال الجوهری الفرط بالتحریک الذی یتقدم الواردین فیهیئ لهم الأرسان و الدلاء و یملأ الحیاض و یستقی لهم انتهی و إنما أطلق علیه الفرط لأن بذهابه یحصل الأجر فکأنه هیأ لهم الرحمة أو لأنه یشفع لهم عند ورودهم القیامة قال فی النهایة اللهم اجعله لنا فرطا أی أجرا یتقدمنا انتهی.

و المستضعف فسره ابن إدریس بمن لا یعرف اختلاف الناس فی المذاهب و لا یبغض أهل الحق علی اعتقادهم و فی الذکری بأنه الذی لا یعرف الحق و لا یعاند فیه و لا یوالی أحدا بعینه و حکی عن المفید فی العزیة أنه عرفه بأنه الذی یعرف بالولاء و یتوقف عن البراءة و یظهر من بعض الأخبار أن المراد بهم ضعفاء العقول و أشباه الصبیان ممن لهم حیرة فی الدین و لیست لهم قوة التمیز و لا یعاندون أهل الحق.

ثم اعلم أن الظاهر من هذا الخبر و غیره قراءة الآیة فی کل تکبیرة و خصها الأصحاب بالرابعة قوله علیه السلام ولها ما تولت و فی بعض الأخبار من

ص: 360


1- 1. راجع الکافی باب غسل الاطفال و الصبیان و الصلاة علیهم ج 3 ص 206.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 104.
3- 3. المبسوط ج 1 ص 180.

پاهایش در سمت راست قرار داشته باشد، آن­گونه که شیخ کلینی در الموثّق از عمار الساباطیّ روایت کرده که از امام صادق علیه السلام در باره میّتی که بر او نماز گزارده شده سؤال پرسیدند و اینکه اگر هنگام سلام دادن امام، پاهای میّت درجایی قرار گرفته باشد که باید سرش در آنجا قرار می­گرفت چه باید کرد؟ امام فرمود: میّت به حالت متعادل باز گردانده می­شود و دوباره نماز بر او اقامه می­گردد، اگر چه که جنازه بر روی دستان مردم قرار گرفته باشد ولی هنوز دفن نشده باشد، امّا اگر میّت دفن شده باشد، زمان نماز گزاردن سپری شده است، پس در حالی که دفن شده بر او نماز گزارده نمی­شود.(1)،

این حدیث مبنای عمل فقها قرار گرفته است، در المعتبر گفته شده: فقها بر این باورند که واجب است سر جنازه در جانب راست امام قرار داشته باشد، و این سنّتِ پیروی شده­ای است، فقها گفته­اند: اگر مشخص شود که جنازه دگرگون شده است، در صورتی که دفن نشده باشد دوباره بر او نماز گزارده می­شود، و در این زمینه به روایت عمّار استناد کرده­اند، و چنان که می­دانی نکته ذکر شده در حدیث مذکور مبنی بر گفتن سلام پایانی در نماز میّت بر تقیّه حمل می­شود.

امّا این فرموده امام: (فکبّر علیها تمام الخمس)، پس فقها فتوای خود را با عنایت به آن صادر کرده­اند، اغلب فقها گفته­اند: اگر امکان دعا خواندن فراهم باشد به کم­ترین عبارات بسنده می­شود، در غیر این صورت تکبیرها پشت سرهم و بدون دعا خواندن ادا می­شوند؛و ظاهر روایات وارده در این باب به این مضمون است که بدون تفصیل پشت سر هم تکبیر گفته می شود. برخی از متأخرین نیز قائل به این نظر هستند و چنین نظری خالی از قوّت و صحّت نیست، اگر چه غالباً احادیثی که بر گفتن تکبیرها به صوت متوالی دلالت می­کنند بر زمانی حمل می­شوند که امکان دعا خواندن وجود نداشته باشد؛ روایت مذکور مُجمل است و حدیث علی بن جعفر که در ادامه ذکر خواهد شد به این نکته اشاره دارد که به هر اندازه ممکن دعا خوانده می شود.

از ظاهر این فرموده امام: (فصَلِّ علیها) چنین بر می­آید که نماز قطع و سپس از سر گرفته می­شود، چنان که شیخ نیز در الفقیه به همین مطلب اشاره دارد آن­گاه که گوید: هرگاه کسی بر جنازه­ای یک یا دو تکبیر گفت و از قضا جنازه دیگری نیز در کنار آن قرار گرفت، اگر بخواهد می­تواند به تکبیر گفتن ادامه دهد و پنج تکبیر را بر هر دو کامل گرداند، همچنین اگر بخواهد می­تواند بعد از به پایان رساندن نماز بر جنازه نخست، نماز بر جنازه دوم را آغاز کند؛ کلینی و شیخ در حدیث صحیح از علی بن جعفر روایت کرده­اند که گفت: از برادرم امام موسی کاظم علیه السلام درباره جماعتی پرسیدم که پس از گفتن یک یا دو تکبیر بر یک جنازه، جنازه دیگری در مقابل آنان گذاشته می­شود، آن جماعت باید چگونه عمل کنند؟ امام فرمود: اگر بخواهند می­توانند جنازه نخست را تا زمان پایان یافتن تکبیرهای جنازه دوّم نگاه داشته و هر دو را با هم حمل نمایند، همچنین اگر مایل باشند می­توانند جنازه نخست را حمل کنند و آن­گاه تکبیرهای باقی مانده از جنازه دوّم را کامل گردانند، انجام تمامی این امور اشکالی ندارد.(2)

شهید رحمه الله در الذکری گفته است: صدوقان و شیخ درباره زمانی که در خلال

ص: 363


1- . الکافی3: 174، التهذیب1: 344
2- . التهذیب1: 345، الکافی3: 109

تولت أی اجعل ولی أمر هذه النفس من کانت تتولاه فی الدنیا و اتخذته ولیها و إمامها أو أحبته من الأئمة الأبرار إن کان مؤمنا و أعداءهم إن کان مخالفا قال فی النهایة لنولینک ما تولیت أی نکل إلیک ما قلت و نرد إلیک ما ولیته نفسک و رضیت لها به انتهی و علی روایة ما یمکن أن یکون استعملت موضع من و کثیرا ما تقع کقوله تعالی وَ السَّماءِ وَ ما بَناها(1) أو المراد به العقائد و المذاهب فیرجع إلی الأول و أما الأعمال فلا یناسب مقام الدعاء و الشفاعة.

و احشرها أی اجمعها کما هو معنی الحشر فی الأصل أو ابعثها فی القیامة معهم لیصیروا سببا لنجاته من أهوالها.

ثم اعلم أنه علی ما یظهر من المنتهی لا خلاف فی جواز إیقاع الصلاة الواحدة علی ما زاد علی الواحدة من الجنائز و یجوز التفریق أیضا و قال لو اجتمعت جنازة الرجل و المرأة جعل الرجل مما یلی الإمام و المرأة مما یلی القبلة قاله علماؤنا ثم قال هذه الکیفیة و الترتیب لیس واجبا بلا خلاف.

قال الشهید فی الذکری و التفریق أفضل و لو کان علی کل طائفة لما فیه من تکرار ذکر الله و تخصیص الدعاء الذی هو أبلغ من التعمیم إلا أن یخاف حدوث أمر علی المیت فالصلاة الواحدة أولی فیستحب إذا اجتمع الرجل و المرأة محاذاة صدرها لوسطه لیقف الإمام موقف الفضیلة و أن یلی الرجل الإمام ثم الصبی لست ثم العبد ثم الخنثی ثم المرأة ثم الطفل لدون ست ثم الطفلة و جعل ابن الجنید الخصی بین الرجل و الخنثی و نقل فی الخلاف الإجماع علی تقدیم الصبی الذی تجب علیه الصلاة إلی الإمام ثم المرأة ثم قال و أطلق الصدوقان تقدیم الصبی إلی الإمام و فی النهایة أطلق تقدم الصبی إلی القبلة علی المرأة انتهی.

و استشکل جماعة من الأصحاب الاجتزاء بالصلاة الواحدة علی الصبی الذی

ص: 361


1- 1. الشمس: 7.

نماز بر یک جنازه، جنازه دیگری حاضر شود، صدوقان گفته­اند: نمازگزار در چنین شرایطی میان انتخاب دو حالت مخیّر می­گردد: به پایان رساندن نماز بر جنازه نخست و از سر گرفتن نمازی دیگر بر جنازه دوّم، یا باطل گرداندن نماز بر جنازه نخست و از سر گرفتن نماز بر هر دو جنازه، چرا که نماز میّت به هر شیوه تحقّق می­یابد؛ همچنین روایت علی بن جعفر هر چند قاصر از افاده مدّعاست، نیز مشتمل بر ذکر این دو حالت می­باشد، چرا که از ظاهر آن چنین برمی­آید که تعداد تکبیرهای باقی مانده از نماز بر جنازه نخست برای هر دو جنازه محسوب می­گردد، پس هنگامی که نمازگزار از تکبیرهای نماز نخست فارغ گشت، بین انتخاب دو حالت مخیّر می­گردد: باقی گذاردن جنازه نخست در مکان خویش تا زمان به پایان رساندن تکبیر بر جنازه دوّم، یا حمل کردن جنازه نخست و سپس به پایان رساندن تکبیرها بر جنازه دوّم؛ و به هیچ وجه این روایت بر ابطال نماز بر جنازه نخست دلالت نمی­کند، این امر با توجه به تحریم قطع نمودن عبادت واجب می­باشد.

آری اگر بیم به جنازه­ها وجود داشته باشد، نماز گزاردن بر آن­­ها قطع شده و سپس از سر گرفته می­شود، چرا که نماز به دلیل ضرورت قطع شده است، جز اینکه مضمون روایت بیانگر این نکته است که نیّت نماز بر جنازه نخست به منظور اقامه نماز بر جنازه دوّم کفایت نمی­کند، پس این سؤال مطرح می­شود که با عنایت به پذیرفته شدن عمل بر اساس نیّت، چگونه می­توان ادامه تکبیرهای باقیمانده از نماز بر جنازه نخست را برای نماز بر جنازه دوّم به شمار آورد؟ و پاسخ به این صورت است که از همان لحظه قرار داده شدن جنازه دوّم نیّت کرده می­شود که باقیمانده تکبیرها در میان هر دو جنازه مشترک باشد.

سپس شهید گوید: ابن جنید گفته است: برای امام جایز است تا پایان یافتن تکبیرهای پنج گانه جنازه دوم، نماز گزاردن بر هر دو جنازه را با هم جمع گرداند، و اگر خواست به اولیای جنازه نخست اشاره کند که میّت خویش را حمل کنند، آن­گاه تکبیرهای پنج گانه جنازه دوّم را به پایان برساند؛ این عمل دارای بیشترین مطابقت با روایت است و حدیثی که جابر از امام باقر علیه السلام روایت کرده است مبنی بر اینکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله ده یا هفت و شش بار تکبیر گفت تأویل می شود بر حمل جنازه نخست در حضور جنازه دوّم، پایان نقل قول.

می­گویم

آنچه شهید رحمه الله ذکر کرده برداشت ظاهری از حدیث می­باشد، و ممکن است مقصود حدیث به پایان رساندن نماز بر جنازه نخست و از سر گرفتن آن بر جنازه دیگر باشد، این در حالی است که امکان حمل کردن جنازه نخست هنگام نماز بر جنازه دیگر و یا باقی گذاردن آن و حمل کردن هر دو جنازه با هم برای نماز گزاردن وجود داشته باشد، به این ترتیب که منظور از این فرموده امام رضا علیه السلام: (و أتمّوا) اقامه نماز به صورت کامل و منظور از این فرموده: (ما بقی) نماز باقی مانده و نه تکبیرهای باقی مانده باشد، آن­گونه که برخی از متأخرین نیز چنین ذکر کرده­اند، ولی میزان دوری این نظر از صحّت بر کسی پوشیده نیست؛ امّا آنچه قوم فهمیده­اند شاید بر این اساس باشد که آنان این فرموده: (ترکوا الأولی) را بر ترک نماز بر جنازه نخست و قطع آن حمل کرده­اند، همچنین این فرموده: (حتّی یفرغوا من التکبیر علی الأخیره) را بر فارغ شدن از تکبیر گفتن بر جنازه اول و دوّم با هم حمل کرده­اند، (و إن شاؤوا رفعوا) یعنی: اگر بخواهند می­توانند بعد از به پایان رساندن نماز بر جنازه آن را بردارند، (و أتمّوا مابقی) یعنی: مقدار باقیمانده از نماز را به پایان رسانند، البته که میزان تکلّف موجود در این تأویل­ها برکسی پوشیده نیست، ولی موافق با فهم صدوق است و شاید او نیز آن را از فقه رضوی گرفته باشد .

ص: 364

لم تجب الصلاة علیه مع غیره ممن تجب علیه لاختلاف الوجه و صرح فی التذکرة بعدم جواز جمع الجمیع بنیة واحدة متحدة الوجه ثم قال و لو قیل بإجزاء الواحدة المشتملة علی الوجهین بالتقسیط أمکن.

أقول

ما ذکره أخیرا موجه علی القول بلزوم نیة الوجه و هو غیر ثابت و قال الشهید فی الذکری: لو اجتمع الرجال صفوا مدرجا یجعل رأس الثانی إلی ألیة الأول و هکذا ثم یقوم الإمام فی الوسط و لو کان معهم نساء جعل رأس المرأة الأولی إلی ألیة الرجل الأخیر ثم الثانیة إلی ألیة الأولی و هکذا ثم یقوم وسط الرجال و یصلی علیهم صلاة واحدة و روی ذلک کله عمار عن الصادق علیه السلام.

أقول

روایة عمار فی الکافی (1)

أیضا هکذا و فی التهذیب (2) و المنتهی ثم یجعل رأس المرأة الأخری إلی رأس المرأة الأولی و ما فی الکافی أضبط و أقوی لکن روایة عمار لا تصلح لمعارضة سائر الأخبار و کان الأصحاب فرقوا بین ما إذا کان المیت من کل صنف واحدا أو متعددا فعملوا فی الثانی بروایة عمار و فی الأول بالروایات المطلقة بأن یجعل صدر المرأة مثلا محاذیا لوسط الرجل و یقف الإمام محاذیا لوسط الرجل.

ثم إن الأصحاب فی الصورة الأولی التی یقف الإمام فیها فی وسط الصف المدرج لم یتعرضوا لأنه یقف قریبا من الجنازة التی أمامه فیقع بعض الجنائز الکائنة عن یمینه خلفه أو یقف بحیث تکون جمیع الجنائز أمامه و إن بعد کثیرا عن الجنازة التی تحاذیه و الخبر أیضا فی ذلک مجمل و علی تقدیر العمل بالخبر القول بالتخییر لا یخلو من قوة.

قوله و کانت الجنازة مقلوبة أی کان رأس المیت فی یسار المصلی و

ص: 362


1- 1. الکافی ج 3 ص 174.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 344.

امّا در مورد این فرموده: (ولا بأس أن یُصلّی)، جمیع علمای ما بر سر عدم لزوم شرط وضو بلکه استحباب آن در نماز میّت اتفاق نظر دارند، و اجماع نظر علما برسر هر دو موضوع در التذکرة و المنتهی نقل شده است.

اما علما بر سر این نکته اختلاف نظر دارند که آیا اطلاق لفظ نماز بر عملی که جایز است جُنب بر جنازه انجام دهد از باب حقیقت است یا مجاز؟ و آیا اجرای احکام و شرایط مطرح شده در مورد نماز به صورت مطلق، بر چنین نمازی نیز مترتّب می­شود یا خیر؟ از ظاهر حدیث، عدم حقیقی بودن اطلاق لفظ نماز بر آن برداشت می­شود، اگر چه این احتمال نیز وجود دارد که ممکن است منظور از این نماز، نماز شناخته شده مشتمل بر رکوع و سجود و مشروط به محقق شدن شرط وضو در آن نباشد، و ظاهراً هیچ اختلاف نظری در میان علما بر سر این امر نیز وجود ندارد که ایستادن رو به قبله و قیام در صورت وجود قدرت بدنی به خاطر پیروی کردن از شیوه منقول، بر نمازگزار واجب است؛ ولی در مورد وجوب قرار دادن ساتر در صورت امکان آن دو نظر وجود دارد، و علّامه به طور قطع رأی به عدم وجوب آن داده است.

علما بر سر این مسأله نیز اختلاف نظر دارند که آیا پاک شدن از نجاست­ها در نماز میّت مانند سایر نمازها مورد اعتبار و توجه قرار می­گیرد یا خیر؟ اغلب متأخرین با تمسّک به مقتضای اصل و نیز اجازه دادن به حائض (برای ادای نماز میت)، با این که غالبا از نجاست جدا نیست، نظر به عدم نیاز به پاک شدن از نجاست­ها داده­اند، و این نظر خالی از قوّت نیست، به همین ترتیب حُکم به ترک اموری داده­اند که ترک آن­ها در نماز­های یومیّه واجب است، شهید در الذکری گفته است: احوط در مورد نماز میّت ترک آن چیزی است که در نمازهای رکوع­دار ترک می­گردد، همچنین با تحقّق یافتن مُبطلات نمازهای یومیّه نماز میّت نیز باطل می­گردد، غیر از اموری که متعلّق به حدث و خبث است، پایان نقل قول.

می­گویم ممکن است در تفاوت­های موجود مابین نمازهای یومیّه و نماز میّت، بحث محقّق شدن شرط عدالت در مورد امام نماز میّت مطرح شود، و موضوعی که عدم نیاز به تحقّق یافتن شرط عدالت را تأیید می­کند این است که انجام هیچ فعلی از افعال مربوط به نماز میّت به سبب اقتدا به امام از گردن مأموم ساقط نمی­شود.

امّا در مورد ایستادن حائض در یک جانب، کلینی در الموثّق(1) از عبدالرحمن ابن أبی عبدالله روایت کرده که از امام صادق علیه السلام پرسیدم آیا جایز است که حائض بر جنازه نماز بگزارد؟ امام فرمود: آری، ولی با نماز گزاران در یک صف قرار نمی­گیرد بلکه خود تنهایی به نماز می­ایستد؛ کلینی همچنین حدیث حسن دیگری را در این زمینه روایت کرده است،(2)

ولی عبارت: (تقوم منفرده: خود تنهایی به نماز می­ایستد) در آن ذکر نشده و ممکن است مقصود از این فرموده، عقب ایستادن حائض از صف مردان باشد؛ امّا اگر چنین باشد این حُکم اختصاص به زن حائض ندارد و مربوط به تمام زنان به صورت مطلق است، و لفظ (رجال) مذکور در روایت کلینی و مذکر بودن ضمیر در (معهم) این سخن را تأیید می­کند. همچنین ممکن است چنان­که قوم نیز این گونه فهمیده­اند مقصود از این فرموده، عدم قرار گرفتن زن حائض در صف زنان غیر حائض باشد، و مذکّر بودن ضمیر در (معهم) نیز از باب تغلیب باشد، این فرموده امام علیه السلام: (تقوم منفرده) خبر از چنین تفسیری می­دهد.

ص: 365


1- . الکافی3: 179
2- . الکافی، باب نماز بر جنازه، تحت شماره 4 به روایت از محمّد بن مسلم.

رجلاه فی یمینه کما رواه

الْکُلَیْنِیُّ فِی الْمُوَثَّقِ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِیِ (1) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سُئِلَ عَنْ مَیِّتٍ صُلِّیَ عَلَیْهِ فَلَمَّا سَلَّمَ الْإِمَامُ فَإِذَا الْمَیِّتُ مَقْلُوبٌ رِجْلَاهُ إِلَی مَوْضِعِ رَأْسِهِ قَالَ یُسَوَّی وَ تُعَادُ الصَّلَاةُ عَلَیْهِ وَ إِنْ کَانَ قَدْ حُمِلَ مَا لَمْ یُدْفَنْ فَإِنْ کَانَ قَدْ دُفِنَ فَقَدْ مَضَتِ الصَّلَاةُ لَا یُصَلَّی عَلَیْهِ وَ هُوَ مَدْفُونٌ.

و علیه عمل الأصحاب قال فی المعتبر قال الأصحاب یجب أن یکون رأس الجنازة إلی یمین الإمام و هو السنة المتبعة قالوا و لو تبین أنها مقلوبة أعیدت الصلاة ما لم یدفن و احتجوا فی ذلک بروایة عمار و ما تضمنه الخبر من التسلیم محمول علی التقیة کما عرفت.

قوله فکبر علیها تمام الخمس علیه فتوی الأصحاب و قال الأکثر إن أمکن الدعاء یأتی بأقل المجزی و إلا یکبر ولاء من غیر دعاء و ظاهر الروایات الواردة فی ذلک أنه یکبر ولاء من غیر تفصیل و مال إلیه بعض المتأخرین و لا یخلو من قوة و إن أمکن حملها علی الغالب من عدم التمکن و هذه الروایة مجملة و ما سیأتی من خبر علی بن جعفر یومی إلی الإتیان بما أمکن من الدعاء.

قوله فصل علیهما ظاهره القطع و الاستئناف کما هو ظاهر الفقیه حیث قال و من کبر علی جنازة تکبیرة أو تکبیرتین فوضعت جنازة أخری معها فإن شاء کبر الآن علیهما خمس تکبیرات و إن شاء فرغ من الأولی و استأنف الصلاة علی الثانیة وَ رَوَی الْکُلَیْنِیُّ وَ الشَّیْخُ فِی الصَّحِیحِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ(2) عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْمٍ کَبَّرُوا عَلَی جِنَازَةٍ تَکْبِیرَةً أَوْ ثِنْتَیْنِ وَ وُضِعَتْ مَعَهَا أُخْرَی کَیْفَ یَصْنَعُونَ قَالَ إِنْ شَاءُوا تَرَکُوا الْأُولَی حَتَّی یَفْرُغُوا مِنَ التَّکْبِیرِ عَلَی الْأَخِیرَةِ وَ إِنْ شَاءُوا رَفَعُوا الْأُولَی وَ أَتَمُّوا مَا بَقِیَ عَلَی الْأَخِیرَةِ کُلُّ ذَلِکَ لَا بَأْسَ بِهِ.

و قال الشهید ره فی الذکری لو حضرت جنازة فی أثناء الصلاة علی

ص: 363


1- 1. الکافی ج 3 ص 174، التهذیب ج 1 ص 344.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 345، الکافی ج 3 ص 109.

در التذکره گوید: هنگامی که گروهی از مردم بر میّت نماز می­گزارند، لازم است که امام پیش افتد و نماز گزاران در قالب صف­هایی پشت سر او قرار گیرند، اگر در میان آنان زنان نیز حضور داشته باشند لازم است که در آخر صف­ها بایستند، همچنین اگر در میان نماز گزاران زن حائض حضور داشته باشد باید جدا از مردان و زنان قرار گرفته و خود به تنهایی به نماز بایستد، در المنتهی نیز چنین گفته است. شهید در الذکری گوید: با توجه به حدیث محمد بن مسلم در مورد انفراد حائض اشکال وجود دارد، چرا که ضمیر در (معهم) بر مردان دلالت می­کند و اطلاق انفراد شامل زنان می­شود، در المبسوط این نظر را به صورت قطعی بیان کرده و ابن ادریس و محقّق از او پیروی کرده­اند، پایان نقل قول .

می­گویم

استناد به احادیث مذکور در تأیید نظری که قائل به عقب ایستادن زن حائض نسبت به سایر زنان می­باشد خالی از اشکال نیست؛ امّا استحباب تیمّم برای حائض، جُنب و بی­وضو، هر چند امکان غسل و وضو نیز فراهم باشد، نظری است که قطعیّت آن در کلام فقها ثابت شده است، بلکه از ظاهر کلام علّامه چنین بر می­آید که جمیع فقها در این باره اتفاق نظر دارند، ولی شیخ در التهذیب این حُکم را مقیّد به زمانی دانسته است که بیم از دست دادن نماز وجود داشته باشد، امّا لزوم وضو گرفتن برای نمازگزاری که جنب یا حائض می­باشد موضوعی است که آن را در سایر احادیث و کلام فقها مشاهده نکرده­ام. شاید منظور از این فرموده امام: (عمداً) چنین باشد که نمازگزار به نیّت وجوب وضو بگیرد، چرا که در استحباب آن هیچ اختلاف نظری وجود ندارد.

امّا این فرموده امام: (و أفضل المواضع) تأیید کننده فهم صدوق از حدیث آتی است، همچنین ممکن است کلام مذکور بر صفوف جنازه­ها حمل شود و یا اینکه مقصود، ذکر بهترین مکان برای ایستادن زنان باشد.

در مورد این فرموده امام: (بنَعل حذو)

می­گویم

کلینی(1) به نقل از سیف بن عمیره از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: با کفش بر جنازه نماز گزارده نمی­شود، ولی استفاده از خُفّ اشکالی ندارد.

شهید در الذکری گفته است: با استناد به حدیث سیف بن عمیره، کندن کفش و نه خفّ هنگام نماز میّت مستحبّ است، صدوق نیز در المقنع گوید: روایت شده که برای مرد جایز نیست با کفش (نعل حذو) بر جنازه نماز بگزارد، و محمّد بن حسن می­گفت: چگونه جایز است نمازهای واجب (یومیّه) با کفش گزارده شوند ولی چنین اجازه­ای برای نماز میّت وجود ندارد؟ و می­گفت: نهی از نماز گزاردن بر جنازه با کفش را جز از روایت محمد بن موسی همدانی نمی­توان استنباط کرد و این در حالی است که وی شخصی دروغگو بوده است، صدوق گوید: محمد بن موسی در این مورد صادق بوده است، غیر از اینکه من اشخاص دیگری غیر از او را نمی­شناسم که رخصت به انجام چنین کاری دهند، ولی اشخاصی را می­شناسم که حُکم به نهی نمازگزارن بر جنازه با کفش داده­اند، هر چند این اشخاص از جمله کسانی باشند که مورد اعتماد نیستند، و حدیث جز به وسیله حدیث دیگری که با مضمون آن مخالفت کند قابل ردّ شدن نیست.

گفتم: کلینی حدیثی را که بر نهی از نماز گزاردن بر میّت با کفش دلالت می­کند از غیر طریق همدانی روایت کرده است، مگر اینکه میان (حذاء)

ص: 366


1- . الکافی3: 76

الأولی قال الصدوقان و الشیخ یتخیر فی الإتمام علی الأولی ثم یستأنف أخری علی الثانیة و فی إبطال الأولی و استئناف الصلاة علیهما لأن فی کل من الطریقین تحصل الصلاة و لروایة علی بن جعفر و هی قاصرة عن إفادة المدعی إذ ظاهرها أن ما بقی من

تکبیرة الأولی محسوب للجنازتین فإذا فرغ من تکبیرة الأولی تخیروا بین ترکها بحالها حتی یکملوا التکبیر علی الأخیرة و بین رفعها من مکانها و الإتمام علی الأخیرة و لیس فی هذا دلالة علی إبطال الصلاة علی الأولی بوجه هذا مع تحریم قطع العبادة الواجبة.

نعم لو خیف علی الجنائز قطعت الصلاة ثم استونف علیهما لأنه قطع لضرورة إلا أن مضمون الروایة یشکل بعدم تناول النیة أولا للثانیة فکیف یصرف باقی التکبیر إلیها مع توقف العمل علی النیة فأجاب بإمکان حمله علی إحداث نیة من الآن لتشریک باقی التکبیرات علی الجنازتین.

ثم قال قال ابن الجنید یجوز للإمام جمعهما إلی أن یتم علی الثانیة خمسا فإن شاء أومأ إلی أهل الأولی لیأخذوها و یتم علی الثانیة خمسا و هو أشد طباقا للروایة و قد تأول

روایة جابر عن الباقر علیه السلام: أن رسول الله صلی الله علیه و آله کبر عشرا أو سبعا و ستا. بالحمل علی حضور جنازة ثانیة و هکذا انتهی.

أقول

ما ذکره ره هو الظاهر من الخبر و یحتمل أن یکون المراد إتمام الصلاة علی الأولی و استئناف الصلاة علی الأخیرة مع التخییر فی رفع الجنازة الأولی حال الصلاة علی الأخیرة و وضعها بأن یکون المراد بقوله علیه السلام و أتموا إیقاع الصلاة تماما و قوله ما بقی أی الصلاة الباقیة لا التکبیرات الباقیة کما ذکره بعض المتأخرین و لا یخفی بعده و أما ما فهمه القوم فلعلهم حملوا قوله ترکوا الأولی علی ترک الصلاة الأولی و قطعها و قوله حتی یفرغوا من التکبیر علی الأخیرة أی علی الأولی و الأخیرة معا و إن شاءوا رفعوا أی بعد إتمام الصلاة علیها و أتموا ما بقی أی الصلاة الباقیة و لا یخفی ما فیه من التکلفات لکنه موافق لفهم الصدوق و لعله أخذ من الفقه الرضوی.

ص: 364

و (نعل حذو) فرق گذاشته شود.

در المعتبر مدّعی استحباب نمازگزاردن با پای برهنه شده است، با استدلال به حدیثی که ابن برّاج از یکی از صحابه روایت کرده است که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: هر کسی که قدم­هایش در راه خداوند غبارآلود گردد، خداوند آن قدم­ها را بر آتش جهنم حرام می­گرداند؛ همچنین با استدلال به این که نمازگزاردن بر میّت جایگاه پند پذیرفتن است و مناسب است که با برهنه کردن پا فروتنی و تواضع در آن رعایت شود. گفتم: از استحباب برهنه شدن پا، استحباب کندن خفّ نیز برداشت می­شود، ولی شیخ، ابن جنید و یحیی بن سعید، خفّ را از این قاعده مستثنی دانسته­اند، و حدیث قائل به آن است، و در التذکره نظر عدم در­آوردن خفّ از پا را برگزیده است و به دلیلی که در المعتبر ذکر شده استناد کرده است، و سخن المعتبر، کامل است اگر دلیل خارج کننده خفّ از مدلول حدیث ذکر شود. ظاهر است که استحباب در آوردن کفش با استناد به این حدیث ثابت می­شود، به خاطر تسامح آنان در استناد مستحبّات و استدلال کردن­شان به احادیث ضعیف بلکه احادیث عامّی،(در مورد مستحبات) و ظاهراً این حُکم به نقطه اتفاقی در میان آنان تبدیل شده است؛ همچنین ممکن است که مقصود آنان از (نعل الحذو و الحذاء) چیزی غیر از کفش­های عربی باشد، بلکه منظور کفش­های اعجمیّ (فارسی) و هندی باشد که روی پا یا اندکی بیشتر از آن را بدون پوشش دادن ساق می­پوشانند؛ و اگر آن­گونه که گروهی از فقها معتقدند نماز میّت یک نماز حقیقی به شمار آید و مشمول تمام احکامی شود که در مورد نمازهای دیگر به اجرا درمی­آید، حُکم ممنوعیّت نمازگزاردن با کفش در نمازهای دیگر در مورد نماز میّت نیز جاری است، این در صورتی است که منع کنندگان نماز گزاردن بر میّت با کفش قائل به مقدّمه مذکور باشند، ولی از ظاهر کلام اغلب فقها و برخی از زبان شناسان چنین برمی­آید که لفظ (حذاء) شامل تمام کفش­ها غیر از خفّ می­شود، شیخ در النهایه گفته است: (الحذاء) با (الف)ِ کشیده به معنای (نعل: کفش) است، و محقّق و دیگران گفته­اند: نمازگزار بر میّت کفش­هایش را در می­آورد؛ و در المنتهی گفته است: درآوردن کفش مستحبّ است، و به این حدیث استدلال کرده است؛ امّا نکته­ای که از کلام برخی از فقها مبنی بر عدم مستثنی کردن خفّ برداشت می­شود نیکو به نظر نمی­رسد، چرا که با حدیثی که در صدور این حُکم به آن استناد می­شود مخالف است.

شهید در الذکری در مورد این فرموده امام رضا علیه السلام: (و لا تجعل میّتین علی جنازة) گفته است: شیخ و گروهی از فقها گفته­اند: حمل دو جناره بر یک تخت (تابوت) مکروه است، و فرقی ندارد که آن دو جنازه دو مرد باشند یا دو زن و یا یک مرد و یک زن، حتّی شیخ در النهایه گفته است: این کار جایز نیست و بدعت به شمار می­آید؛ ابن ادریس نیز چنین نظری دارد، این حُکم مربوط به زمانی است که حمل دو جنازه بر یک تخت از سر اختیار انجام پذیرد، ابن حمزه نیز از جمله کسانی است که به کراهت این امر تصریح کرده است؛ جعفّی گوید:

ص: 367

قوله و لا بأس أن یصلی أجمع علماؤنا علی عدم اشتراط هذه الصلاة بالطهارة و أجمعوا علی استحبابها و قد نقل الإجماع علیهما فی التذکرة و المنتهی.

ثم اختلفوا فی أن إطلاق الصلاة علی هذه حقیقة أو مجاز و یتفرع علیه إجراء الأحکام و الشرائط الواردة فی الصلاة مطلقا فیها و ظاهر الخبر عدم الحقیقة و إن احتمل أن یکون المراد لیس بالصلاة المعهودة المشتملة علی الرکوع و السجود المشروطة بالطهارة و لا خلاف بینهم ظاهرا فی وجوب الاستقبال و القیام مع القدرة اتباعا للهیئة المنقولة و فی وجوب الستر مع الإمکان قولان و جزم العلامة بعدمه.

و کذا اختلفوا فی أنه هل یعتبر فیها الطهارة من الخبث فذهب أکثر المتأخرین إلی العدم تمسکا بمقتضی الأصل و إطلاق الإذن فی صلاة الحائض مع عدم انفکاکها من النجاسة غالبا و لا یخلو من قوة و کذا فی ترک ما یجب ترکه فی الیومیة قال فی الذکری و الأحوط ترک ما یترک فی ذات الرکوع و الإبطال بما یبطل خلا ما یتعلق بالحدث و الخبث انتهی.

أقول

یمکن أن یفرع علی الخلاف المذکور اشتراط العدالة فی إمام تلک الصلاة و یؤید العدم عدم فوت فعل من الأفعال عن المأموم بسبب الایتمام.

و أما وقوف الحائض ناحیة فرواه

الْکُلَیْنِیُّ فِی الْمُوَثَّقِ (1)

عَنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ تُصَلِّی الْحَائِضُ عَلَی الْجِنَازَةِ قَالَ نَعَمْ وَ لَا تَصُفُّ مَعَهُمْ تَقُومُ مُنْفَرِدَةً.

و رواه فی الحسن أیضا(2)

و لیس فیه تقوم منفردة و یحتمل أن یکون المراد تأخرها عن صف الرجال فلا اختصاص له بالحائض بل هذا حکم مطلق النساء و یؤیده لفظ الرجال هنا و تذکیر ضمیر معهم فی الخبرین و أن یکون المراد عمن لم یتصف بصفتها من النساء أیضا کما فهمه القوم و یکون التذکیر للتغلیب و یشعر به قوله علیه السلام تقوم منفردة.

ص: 365


1- 1. الکافی ج 3 ص 179.
2- 2. المصدر نفسه باب صلاة النساء علی الجنائز تحت الرقم 4، عن محمّد بن مسلم.

دو میّت بر یک تابوت حمل نمی­شوند؛ همچنین امام حسن عسکری علیه السلام در پاسخ نامه­ای که صفّار(1) به وی نگاشته و در باره جواز حمل دو میّت بر یک تخت و نماز بر آن­ها پرسیده و اینکه آیا در صورت نیاز و یا کثرت مردم جایز است که جنازه­های یک مرد و یک زن بر روی تختی واحد حمل شوند، فرموده است: جنازه مرد و زن به صورت همزمان بر یک تخت واحد حمل نمی­شود؛ آنچه در این مکاتبه ذکر شده أخصّ از مدعی می­باشد و ظاهراً بر عدم جواز حمل جنازه مرد و زن بر یک تابوت حتی در صورت نیاز دلالت می­کند، پایان نقل قول.

آنچه در الفقه ذکر شده و با شهرتش تأیید گشته است و چه بسا استمرار عمل در دوره­های گوناگون، دلیل شایسته­ای برای مکروه دانستن حمل دو جنازه بر یک تابوت می­باشد، امّا در اثبات حرمت این امر اشکال وجود دارد .

آری، از ظاهر حدیث چنین برداشت می­شود که اقامه نماز بر میّت بعد از دفن برای کسی که بر او نماز نگزارده باشد، هر چند دیگران بر او نماز گزارده باشند، جایز است؛ ولی فقها در این باره دچار اختلاف نظر شده­اند، بیشتر آنان از جمله شیخان(مفید و طوسی)، ابن برّاج، ابن ادریس، ابن حمزه، محقّق در الشرایع و علّامه در الإرشاد بر این باورند برای کسی که نماز گزاردن بر میّت را قبل از دفن از دست داده جایز است یک شبانه روز بعد از دفن بر قبر او نماز بگزارد، همچنین مطلق بودن کلام آنان اقتضا می­کند که نماز گزاردن بر قبر میّت جایز باشد هر چند قبل از دفن بر او نماز گزارده باشند؛ سلّار گفته است: جایز است تا سه روز پس از دفن بر قبر میّت نماز گزارده شود، و از کلام شیخ در الخلاف چنین فهمیده می­شود که در تأیید این نظر روایت وجود دارد.(2)

ابن جنید نیز معتقد است تا زمانی که چهره میّت تغییر نکند می­توان بر او نماز گزارد؛ حال آنکه من به مستندی که این اندازه گیری­ها را تأیید کند دست نیافتم، فاضلان (محقق حلی و علامه حلی) هم به عدم آگاهی از چنین مستنداتی اعتراف کرده­اند، صدوق نیز گفته است هر کسی که نماز گزاردن بر میّت را در نیابد، می­تواند بر قبر او نماز بگزارد؛ و نماز گزاردن بر قبر را مقیّد به زمان مشخصی نکرده است، شهید نیز در البیان به این نکته اقرار کرده است، همچنین شیخ در المختلف نماز گزاردن بر (قبر) میّتی که بدون نماز دفن شده را واجب و نماز گزاردن بر میّت­هایی غیر از این را ممنوع دانسته است، ولی در المعتبر به صورت مطلق حُکم به عدم وجوب نماز بر قبر میّت صادر کرده و گفته است: جواز جنین عملی را منع نمی­کنم، و در المنتهی نظریّه جواز را قوی گردانده است.

ص: 368


1- . التهذیب1: 128 از چاپ سنگی،1: 454 از چاپ نجف
2- . الخلاف:111 از چاپ سنگی

قال فی التذکرة و إذا صلوا جماعة ینبغی أن یتقدم الإمام و المؤتمون خلفه صفوفا و إن کان فیهم نساء وقفن آخر الصفوف و إن کان فیهم حائض انفردت بارزة عنهم و عنهن و نحوه قال فی المنتهی و قال فی الذکری و فی انفراد الحائض هنا نظر من خبر محمد بن مسلم فإن الضمیر یدل علی الرجال و إطلاق الانفراد یشمل النساء و به قطع فی المبسوط و تبعه ابن إدریس و المحقق انتهی.

أقول

الاستدلال بتلک الأخبار علی تأخرها عن النساء لا یخلو من إشکال و أما استحباب التیمم للحائض و الجنب و المحدث و إن أمکن الغسل و الوضوء فهو مقطوع به فی کلام الأصحاب بل ظاهر العلامة أنه إجماعی لکن الشیخ فی التهذیب قیده بما إذا خاف أن تفوته الصلاة و أما الوضوء للجنب و الحائض فلم أره فی سائر الأخبار و لا کلام الأصحاب و قوله عمدا لعل المراد به أن یتوضأ بقصد الوجوب إذ لا خلاف فی استحبابه.

قوله و أفضل المواضع هذا مؤید لما فهمه الصدوق من الخبر الآتی و یمکن حمله علی صفوف الجنائز أو للنساء.

قوله بنعل حذو أقول رَوَی الْکُلَیْنِیُ (1)

عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا یُصَلَّی عَلَی الْجَنَازَةِ بِحِذَاءٍ وَ لَا بَأْسَ بِالْخُفِّ.

و قال الشهید فی الذکری یستحب نزع الحذاء لا الخف لخبر سیف بن عمیرة قال فی المقنع روی: أنه لا یجوز للرجل أن یصلی علی جنازة بنعل حذو.

و کان محمد بن الحسن یقول کیف تجوز صلاة الفریضة و لا تجوز صلاة الجنازة و کان یقول لا نعرف النهی من ذلک إلا من روایة محمد بن موسی الهمدانی و کان کذابا قال الصدوق و صدق فی ذلک إلا أنی لا أعرف عن غیره رخصة و أعرف النهی و إن کان من غیر ثقة و لا یرد الخبر بغیر خبر معارض.

قلت قد روی الکلینی من غیر طریق الهمدانی إلا أن یفرق بین الحذاء

ص: 366


1- 1. الکافی ج 3 ص 176 عن سیف بن عمیرة.

امّا این مسأله به خاطر تعارض احادیث و وجود اختلاف بین خود مخالفین نیز دارای اشکال و ایراد بسیار است، هر چند نظریه جواز چه از لحاظ روایت و چه از لحاظ فتوی نزد آنان از شهرت بیشتری برخوردار است، ولی احوط در مورد میّتی که بر او نماز گزارده شده آن است که پس از دفن بر قبرش نماز گزارده نشود و فقط به دعا بسنده شود، اوضاع در مورد میّتی که مطلقاً بر او نماز گزارده نشده نیز به همین ترتیب است. ایستادن مأموم، هر چند به تنهایی، پشت سر امام موضوعی است که در احادیث به آن پرداخته شده و فقها به آن عمل کرده­اند، ولی نظر أولی عدم وجوب قرار گرفتن در پشت سر امام (بلکه در کنار او) می­باشد، این در حالی است که ظاهر کلام فقها بر استحباب و ظاهر احادیث بر وجوب قرار گرفتن مأموم پشت سر امام دلالت می­کند.

این فرموده امام: (تقول فی التکبیرة الأولی) در الکافی با همین کیفیت و با سند حسن شبیه به صحیح و اندکی تغییر از حلبی از امام صادق علیه السلام روایت شده است.

امّا این فرموده امام: (إنّا لله) عبارتی است که خداوند متعال گوینده آن را هنگام گرفتار شدن به مصایب ستوده است، چرا که نشان دهنده رضایت از قضا و قدر الهی و تسلیم امر او شدن است، پس معنای«إنا لله» اقرار به عبودیت خداوند متعال است، یعنی: ما عبد و بندگان خداوند هستیم، پس دارای حق تصرّف در زندگی، مرگ، تندرستی و بیماری ما می­باشد، و مالک مطلق از خیر و صلاح مملوک خویش آگاه­تر است، و اعتراض مملوک نسبت به مالک ناشی از جسارت و ضعف عقل اوست، و معنای «إنّا إلیه راجعون» اقرار به برانگیخته شدن و رستاخیز است، همچنین این عبارت به جان­ها آرامش می­بخشد که خداوند متعال، آن­گونه که وعده داده است ما را هنگام بازگشت به سوی خود و به خاطر سختی­ها و درد­هایی که به آن­ها گرفتارمان کرده به بهترین شیوه اجر و پاداش می­بخشد و انتقام ما را از کسانی که مورد ستم­مان قرار داده­اند خواهد گرفت.

این عبارت از سویی دیگر نیز آرام بخش جان­هاست به این ترتیب که اگر بازگشت همه ما به سوی خداوند و اجر و پاداش اوست، پس شایسته است که به جدا شدن­مان از یکدیگر به وسیله مرگ چندان اهمیتی نشان ندهیم، همچنین میّت با مرگ دچار هیچ ضرر و زیانی نمی­گردد، بلکه فقط از خانه­ای به خانه­ای بهتر و نیکوتر از پیش منتقل و به سوی پروردگاری بخشنده که پروردگار آخرت و دنیا است باز می­گردد .

بر آنچه ذکر شده روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است ، ایشان فرموده­اند: «إنا لله» اقرار به مملوک بودن و «وإنا الیه راجعون» اقرار به هلاک شدن جان­های خویش است.

فرموده: (و ثبّته بالقول الثابت فی الدنیا و الآخره) در الکافی به صورت (و ثبته بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخره) نقل شده که اشاره­ای است به این فرموده خداوند متعال: «یُثّبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیوة

ص: 369

و نعل الحذو.

و احتج فی المعتبر علی استحباب الحفاء و هو عبارة ابْنُ الْبَرَّاجِ بِمَا رُوِیَ عَنْ بَعْضِ الصَّحَابَةِ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنِ اغْبَرَّتْ قَدَمَاهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ حَرَّمَهُمَا اللَّهُ عَلَی النَّارِ.

و لأنه موضع اتعاظ یناسب التذلل بالحفاء قلت استحباب الحفاء یعطی استحباب نزع الخف و الشیخ و ابن الجنید و یحیی بن سعید استثنوه و الخبر ناطق به و فی التذکرة اختار عدم نزع الخف و احتج بحجة المعتبر و هو تمام لو ذکر الدلیل المخرج للخف عن مدلول الحدیث انتهی و الظاهر أنه یثبت استحباب ترک الحذاء بهذا الخبر لمساهلتهم فی مستند المستحبات و استدلالهم علیها بالأخبار الضعیفة بل العامیة و الظاهر أن الحکم موضع وفاق أیضا بینهم و یحتمل أن یکون مرادهم بنعل الحذو و الحذاء غیر النعال العربیة بل النعال العجمیة و الهندیة الساترة لظهر القدم أو أکثره بغیر ساق و حینئذ فإن قیل بکون هذه الصلاة صلاة حقیقة و یشملها عموم ما ورد من الأحکام فی مطلق الصلاة کما ذهب إلیه جماعة یکون القول بالمنع من الصلاة فیها جاریا هاهنا إن قال المانعون بتلک المقدمة لکن الظاهر من کلام أکثرهم و بعض اللغویین أن الحذاء شامل لجمیع النعال سوی الخف قال فی النهایة الحذاء بالمد النعل و قال المحقق و غیره و ینزع نعلیه و قال فی المنتهی و یستحب التحفی و استدل بهذا الخبر و ما یفهم من کلام بعضهم من عدم استثناء الخف غیر جید لمخالفة الخبر الذی هو مستند الحکم.

قوله علیه السلام و لا تجعل میتین علی جنازة قال فی الذکری قال الشیخ و جماعة من الأصحاب یکره حمل میتین علی سریر رجلین کانا أو امرأتین أو رجلا و امرأة حتی قال فی النهایة لا یجوز و هو بدعة و کذا ابن إدریس هذا مع الاختیار و ممن صرح بالکراهیة ابن حمزة و قال الجعفی لا یحمل

ص: 367

الدنیا و فی الآخرة»(1){خدا کسانی را که ایمان آورده اند در زندگی دنیا و در آخرت با سخن استوار ثابت می گرداند}، بیضاوی گوید: «بالقول الثابت» یعنی: سخنی که با حجّت و برهان نزد آنان ثابت و در قلب­هایشان جایگزین شده است، «فی الحیوة الدنیا» پس هنگامی که در دین شان گرفتار بلا و مصیبت شدند دچار زوال و لغزش نمی­شوند، مانند: زکریّا، یحیی، جرجیس، شمعون و کسانی که اصحاب اخدود آنان را به آتش کشیدند، «و فی الآخرة» و هنگامی که در صحرای محشر از اعتقادات­شان پرسیده شدند، در پاسخ گفتن دچار درنگ و لکنت نمی­شوند و سختی­های قیامت آنان را نمی­ترساند، پایان نقل قول.

می­گویم

اشکالی که به این دعا وارد می­شود این است که زندگی دنیایی میّت به پایان رسیده است، پس درخواست ثبات برای او در زندگی دنیایی چه معنایی می­توان داشته باشد؟ این سؤال ممکن است به دو صورت پاسخ گفته شود:

نخست ظرف (فی) متعلق به (ثابت) باشد، یعنی: سخن ثابتی که با تغییر در نشأت و آفرینش دنیوی و اخروی دچار تبدیل و تغییر نمی­شود، چرا که عقاید باطلی که تابع اغراض دنیوی و شهوات پست هستند در نشأت و آفرینش اخروی دچار تبدیل و تغییر می­شوند چون اسباب و علل آن­ها دچار زوال شده­اند، در آیه مذکور نیز چنین احتمالی وجود دارد هر چند مفسّران آن را ذکر نکرده­اند.

دوّم منظور از (الحیاة الدنیا) شرایط و اوضاع قبل از بر پایی قیامت باشد، پس با این حساب زندگی در قبر و سوال و جواب آن نیز جزء زندگی دنیوی به شمار می­آید، هر چند این احتمال نیز وجود دارد که ذکر (الحیاة الدنیا) در فرموده امام علیه السلام استطراداً و به خاطر پیروی از ذکر آن در آیه بوده باشد، و شاید پاسخ دوّم به صحت نزدیک­تر باشد.

این فرموده امام: (اللّهمّ اسلک بنا) ما را از پیمایندگان مسیری قرار ده که آن مسیر ما را به انجام اموری رهنمون می­گردد که دستیابی به مراتب و درجات بهشت را حتمی می­سازد، همچنین این میّت را در راه و مسیری قرار ده که او را در روز محشر به سوی بهشت هدایت کرده و به آن می­رساند، پس پیمودن مسیر هدایت در دنیا باعث پیمودن مسیر هدایت در آخرت می­شود، آن­گونه که عبدالله بن فضل هاشمیّ در تأویل آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ»(2)

{کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، پروردگارشان به پاس ایمانشان آنان را هدایت می کند}، چنین مفهومی را از امام صادق علیه السلام روایت کرده است، همچنین ممکن است که مقصود از (سبیل الهدی: راه هدایت)، (سبیل أهل الهدی: راه هدایت شوندگان) بوده و مضاف یعنی (أهل) در تقدیر باشد، بنابراین چنین دعایی به نسبت ما زندگان هر دو آفرینش دنیوی و اخروی را شامل می­شود، ولی به نسبت میّت فقط اختصاص به آفرینش اخروی دارد، مفهوم کلام در بند دوّم نیز به همین ترتیب است، یعنی: ما را در زمینه عقاید و اصول به پیمودن راه راست و این میّت را نیز به سوی

ص: 370


1- . ابراهیم / 27
2- . یونس / 9

میتان علی نعش واحد و الذی فِی مُکَاتَبَةِ الصَّفَّارِ(1)

إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ علیه السلام: وَ سَأَلَهُ عَنْ جَوَازِ حَمْلِ مَیِّتَیْنِ عَلَی سَرِیرٍ وَاحِدٍ وَ الصَّلَاةِ عَلَیْهِمَا وَ إِنْ کَانَ الْمَیِّتَانِ رَجُلًا وَ امْرَأَةً مَعَ الْحَاجَةِ أَوْ کَثْرَةِ النَّاسِ- لَا یُحْمَلُ الرَّجُلُ مَعَ الْمَرْأَةِ عَلَی سَرِیرٍ وَاحِدٍ. و هو أخص من الدعوی و ظاهره عدم الجواز مع الحاجة انتهی.

و ما فی الفقه مع تأیده بالشهرة و استمرار العمل فی الأعصار ربما یصلح دلیلا علی الکراهة و أما إثبات الحرمة ففیه إشکال.

نعم الظاهر من الخبر جواز الصلاة علی المیت بعد الدفن لمن لم یصل علیه و إن صلی علیه غیره و اختلف الأصحاب فیه فذهب الأکثر و منهم الشیخان و ابن البراج و ابن إدریس و ابن حمزة و المحقق فی الشرائع و العلامة فی الإرشاد إلی جواز الصلاة علی القبر یوما و لیلة لمن فاتته الصلاة علیه قبل الدفن و إطلاق کلامهم یقتضی جواز الصلاة علیه کذلک و إن کان المیت قد صلی علیه قبل الدفن و قال سلار یصلی علیه إلی ثلاثة أیام و یظهر من کلام الشیخ فی الخلاف أن به روایة(2).

و قال ابن الجنید یصلی علیه ما لم یتغیر صورته و لم أطلع علی مستند لشی ء من هذه التقدیرات و اعترف الفاضلان بعدم الاطلاع علیه و قال الصدوق من لم یدرک الصلاة علی المیت صلی علی القبر و لم یقید لها وقتا و قربه الشهید فی البیان و أوجب فی المختلف الصلاة علی من دفن بغیر صلاة و منع من الصلاة علی غیره و حکم فی المعتبر بعدم وجوب الصلاة بعد الدفن مطلقا قال و لا أمنع الجواز و قواه فی المنتهی.

ص: 368


1- 1. التهذیب ج 1 ص 128 ط حجر ص 454 ج 1 ط نجف، و لفظه قال: کتبت الی أبی محمّد الحسن العسکریّ علیه السلام: أ یجوز أن یجعل المیتین علی جنازة واحدة فی موضع الحاجة و قلة الناس؟ و ان کان المیتان رجلا و امرأة یحملان علی سریر واجد و یصلی علیهما؟ فوقع علیه السلام: لا یحمل الرجل مع المرأة علی سریر واحد.
2- 2. الخلاف ص 111 ط حجر.

مسیری که به بهشتش می­رساند هدایت فرما؛ همچنین ممکن است منظور از هر دو فقره، طلب قرار گرفتن ما و میّت با هم در راه هدایت و صراط مستقیم در آخرت باشد، چرا که طلب قرار گرفتن در مسیر هدایت و صراط مستقیم در آخرت، مستلزم طلب چیزی در دنیا است که ما و میّت را به آن مسیر و صراط می­رساند.

این فرموده امام: (عفوک عفوک) اگر منصوب خوانده شود یعنی: عفو و بخشش تو را طلب می­کنم، همچنین در برخی از مواقع بنا به مبتدا بودن و مقدّر دانستن خبر، مرفوع خوانده شده است؛

امّا شاید ترک نماز میّت از سوی امام کاظم علیه السلام هنگام به زردی گراییدن خورشید، به قرینه آنچه بعداً ذکر شده است نوعی تقیّه باشد .

امّا در شرح این فرموده امام: (و افسح له)، در القاموس آمده است: (فَسَح له) بر وزن (مَنَع) یعنی: آنجا را برای او پهناور و گشاده ساخت، و در النهایه آمده است: حدیثی از امام علی علیه السلام روایت شده که در آن از این عبارت به همین معنا استفاده شده است: (الّلهمّ افسح له مفسحاً فی عدلک) یعنی: خداوندا، در دار عدالت خویش برای او وسعت و گشایشی حاصل گردان،پایان نقل قول. و مقصود از این کلام یا این است که فشار و سختی را از او کنار بزن، و یا اینکه روح او را در عالم برزخ در گشایش، نعمت، کرامت و جنّات عالیه قرار ده. شیخ در النهایه در شرح این فرموده امام: (إن کان زاکیاً فزکّه) گفته است: اصل (زکاة) در لغت به معنای پاکی، رشد و نمو، برکت و ستایش است، و در قرآن و حدیث از لفظ (زکاة) با تمام معانی آن استفاده شده است، سپس گوید: (زکّی الرجلُ نَفسه) یعنی آن مرد خود را وصف کرد و ستود، پایان نقل قول. و در مورد (الغریبین) گفته است: «یزکّون أنفسهم» یعنی: گمان می­کنند که شایسته و پاک از گناه هستند، «نَفساً زکیّه» یعنی: نفس پاکی که مرتکب گناه و جنایتی نشده است که باعث قتل او شود، «و ما زکی» یعنی: پاک نشده است، «وَ أوصانی بالصّلاة و الزکوة» یعنی: مرا به نماز و طهارت سفارش کرده است، «وذلکم أزکی لکم» یعنی: دارای برکتی بیشتر و بزرگتر، «وأفلح مَن زکّیها» یعنی هر کسی که نفس خود را به خدا نزدیک گرداند رستگار شده است، «وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّی» یعنی بر تو اشکالی وارد نیست اگر او اسلام نیاورَد که به وسیله آن از شرک پاک شود، پایان نقل قول.

پس معنای کلام امام چنین است: اگر این میّت از شرک و گناه پاک بوده و یا در کمالات و سعادت­ها پیشرو بوده است، او را تزکیه گردان، یعنی مورد ستایش و مدحش قرار ده، که به کنایه به معنای درخواست پذیرش اعمال می­باشد، یا یعنی: او را به خود نزدیک گردان، یا اضافه بر آنچه متّصف به آن است او را پاک و مطهر گردان، یا ثواب و پاداش او را افزون و با برکت ساز و عمل او را در اجر و پاداش زیاد و مضاعف گردان.

ص: 371

و المسألة قویة الإشکال لتعارض الأخبار و وجود الاختلاف بین المخالفین أیضا و إن کان القول بالجواز أشهر عندهم روایة و فتوی و الأحوط فیمن صلی علیه ترک الصلاة و الاکتفاء بالدعاء و فیمن لم یصل علیه الصلاة مطلقا.

و أما وقوف المأموم خلف الإمام و إن کان واحدا فقد ورد فی الأخبار و عمل به الأصحاب و الأولی عدم المخالفة و إن کان ظاهر الأکثر الاستحباب إذ ظاهر الأخبار الوجوب.

قوله علیه السلام تقول فی التکبیرة الأولی هذه الکیفیة مرویة فی الکافی (1) بسند حسن کالصحیح عن الحلبی عن الصادق علیه السلام بأدنی تغییر.

قوله علیه السلام إِنَّا لِلَّهِ هذه کلمة أثنی الله سبحانه علی قائلها عند المصائب لدلالتها علی الرضا بقضائه و التسلیم لأمره فمعنی إِنَّا لِلَّهِ الإقرار له بالعبودیة أی نحن عبید الله و ممالیکه فله التصرف فینا بالحیاة و الموت و الصحة و المرض و المالک علی الإطلاق

أعلم بصلاح مملوکه و اعتراض المملوک علیه من جرأته و ضعف عقله وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ إقرار بالبعث و النشور و تسلیة للنفس بأن الله تعالی عند رجوعنا إلیه یثیبنا علی ما یصیبنا من المکاره و الآلام أجزل الثواب کما وعدنا و ینتقم لنا ممن ظلمنا.

و فیه تسلیة من جهة أخری و هی أنه إذا کان رجوعنا إلی الله جمیعا و إلی ثوابه فینبغی أن لا نبالی بافتراقنا بالموت و لا ضرر علی المیت أیضا فإنه انتقل من دار إلی دار أحسن من الأولی و رجع إلی رب کریم هو رب الآخرة و الأولی.

و یدل علی ما ذکرنا ما روی عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه قال إِنَّا لِلَّهِ إقرار علی أنفسنا بالملک وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ إقرار علی أنفسنا بالهلک.

قوله و ثبته فی الکافی (2)

بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة و هو إشارة إلی قوله تعالی یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ

ص: 369


1- 1. الکافی ج 3 ص 184.
2- 2. الکافی ج 3 ص 184.

این فرموده امام: (لا تحرمنا أجره) یعنی: ما را از اجر و پاداش ابتلا به مصیبت از دست دادن این میّت محروم مگردان، (لا تفتنّا بعده) در القاموس آمده است: (الفتنة) با کسره یعنی: آزمودن، مانند (المفتون) که آیه «بأیّکُم المفتون» نیز از همین معنا گرفته شده است، امّا (فَتَنَه، یَفتِنهُ، فَتَناً، و فُتُوناً و أفتنه) یعنی: او را شیفته و شیدای خود کرد، همچنین معانی دیگری برای (فِتنة) ذکر شده است از جمله: گمراهی، گناه، کفر، رسوایی و فضیحت، عذاب، گداختن طلا و نقره، گمراه کردن، دیوانگی و جنون، درد و محنت، مال و اولاد، و اختلاف مردم در آراء و نظرات، پایان نقل قول. پس کلام امام یعنی: خداوندا، ما را بعد از مشاهده مصیبتی که به آن گرفتار آمدیم از شیفتگان دنیا قرار مده، بلکه ما را به واسطه این مصیبت بیدار و آگاه گردان، و از جمله کسانی قرارمان ده که در دنیا زهد پیشه می­سازند و به خاطر یادآوری مرگ و سختی­های آن شهوات خویش را ترک می­گویند، خداوندا، بعد از مرگ این میّت ما را با سختی و شدت مصیبت از دست دادنش امتحان مکن که به خاطر آن دچار جزع و فزع شده و مستحقّ خشم تو ­گردیم، بلکه قدرت صبر و تحمّل بر این مصیبت را به ما عطا فرما. شاید نخستین معنا از معانی ذکر شده برای لفظ (فتنة) صحیح­تر باشد، و احتمال صحت معانی دیگر نیز وجود دارد و با توجه به معانی ذکر شده برای لفظ (فتنة) این نکته آشکار است پس سخن را در این باره به درازا نمی­کشانیم.

این فرموده امام علیه السلام: (اللّهمّ اکتبه عندک فی علّییّن) برگرفته از فرموده خداوند متعال است: «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ»(1){نه چنین است در حقیقت کتاب نیکان در علیون است} ، شیخ در النهایه گوید: به راستی که اهل بهشت، ساکنان (علّییّن) را مشاهده کرده و به آنان می­نگرند، و (علّیّون) اسمی برای آسمان هفتم است، همچنین گفته شده: (علّیّون) اسم دیوان فرشتگان محافظ انسان است و اعمال بندگان صالح به سوی آن بالا رفته و در آن ثبت می­گردد، و گفته شده منظور از (علّیّون)، بالاترین، شریف­ترین و نزدیک­ترین مرتبه از مراتب بهشت به خداوند متعال در سرای آخرت است، پایان نقل قول.

می­گویم

شاید مراد از این کلام در اینجا چنین باشد: نزد خود بنویس و مقّدر دار که این میّت از ساکنان بالاترین و شریف­ترین مرتبه از مراتب بهشت باشد، یا اسم او را در (علّیّون) ثبت فرما و منظور از (علّیّون) دیوانی باشد که اسم نیکان و مقرّبان درگاه الهی و اعمال آنان در آن ثبت می­گردد.

امّا فعل (اخلف) در این فرموده امام علیه السلام: (و اخلف علی أهله) که در بیشتر روایات عبارت (مِن الغابرین) نیز پس از آن ذکر شده است، با (لام) مضموم و مکسور قرائت شده است، چنان­که جوهری نیز به ذکر این نکته پرداخته است، و در النهایه گفته ­شده: (خلف الله لک بخیر و أخلف علیک خیراً) یعنی: خداوند به جای آنچه از دست داده­ای به تو عوض خیر دهد، و گفته شده هنگامی که انسان چیزها و افرادی مانند اموال و اولاد که برای آن­ها جایگزینی وجود دارد را از دست دهد به او گفته می­شود: (أخلف الله لک و علیک)، و هنگامی که افرادی مانند پدر و مادر که جایگزینی برای آن­ها متصّور نیست را از دست دهد به او گفته می­شود: (خلف الله علیک)، همچنین گفته شده: هنگامی که یکی از بستگان تو وفات نماید، به تو گفته می­شود: (خلف الله علیک) یعنی: خداوند جانشین او نزد تو باشد، و (أخلف الله علیک)

ص: 372


1- . مطفّفین / 18

الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ(1) قال البیضاوی بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ أی الذی ثبت بالحجة عندهم و تمکن فی قلوبهم فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فلا یزالون إذا افتتنوا فی دینهم کزکریا و یحیی و جرجیس و شمعون و الذین فتنهم أصحاب الأخدود وَ فِی الْآخِرَةِ فلا یتلعثمون إذا سئلوا من معتقدهم فی الموقف و لا یدهشهم أهوال القیامة انتهی.

أقول

یشکل ما ورد فی هذا الدعاء بأن حیاته الدنیویة قد انقضت فما معنی الثبات له فی الحیوة الدنیا و یمکن أن یوجه بوجهین.

الأول أن یکون الظرف متعلقا بالثابت أی القول الثابت الذی لا یتبدل بتبدل النشأتین فإن العقائد الباطلة التابعة للأغراض الدنیویة و الشهوات الدنیة تتبدل و تتغیر فی النشأة الآخرة لزوال دواعیها و فی الآیة أیضا یحتمل ذلک و إن لم یذکره المفسرون.

الثانی أن یکون المراد بالحیاة الدنیا ما یقع قبل القیامة فیکون حیاة القبر للسؤال داخلا فی الحیاة الدنیا علی أنه یحتمل أن یکون ذکره علی سبیل التبعیة استطرادا لذکره فی الآیة و لعل ثانی الوجهین أظهر.

قوله اللهم اسلک بنا أی اجعلنا سالکین سبیلا یهدینا إلی ما یوجب لنا درجات الجنان و اسلک به سبیلا یهدیه و یوصله إلی الجنة فی المحشر فسلوک سبیل الهدی فی الدنیا موجب لسلوک سبیل الهدی فی الآخرة کما روی فی تأویل قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ (2) الآیة رواه عبد الله بن الفضل الهاشمی عن الصادق علیه السلام و یحتمل أن یکون المراد بسبیل الهدی سبیل أهل الهدی بأن یقدر مضاف فبالنسبة إلینا یشمل النشأتین و بالنسبة إلیه یختص بالآخرة و کذا الکلام فی الفقرة الثانیة أی اهدنا إلی الصراط المستقیم فی العقائد و الأعمال و اهده إلی صراط الآخرة

ص: 370


1- 1. إبراهیم: 27.
2- 2. یونس: 9.

یعنی: به جای او برای تو جایگزینی قرار دهد، و از این جمله است حدیث ابودرداء در زمینه دعا برای میّت: (اخلف فی عقبه) یعنی: بعد از میّت جانشین او در میان فرزندانش باش؛ و در توضیح (غبر) گفته است: أزهریّ بر این باور است که (غابر) به معنای گذشته و سپری شده و همچنین باقی و برجای مانده به کار رفته و از اضداد است، ولی (غابر) بیشتر در معنای باقی و بر جای مانده استعمال شده است، هر چند نه یکی بلکه عدّه­ای از امامان لغت بر این باورند که (غابر) به معنای گذشته و سپری شده می­باشد،پایان نقل قول. و در القاموس آمده است: (العَقِب) بر وزن (کَنِف) یعنی فرزند و نوه.

می گویم: ممکن است این فرموده: (فی الغابرین) بدل از (علی أهله) یا (علی عَقِبه) باشد، یعنی: جانشین میّت در میان بازماندگانش باش، پس حافظ امورات آنان باش و زمینه دست­یابی به مصالح شان را فراهم ساز و آنان را به غیر خود واگذار مکن، همچنین ممکن است حال از (عَقِبه) باشد یعنی: در حالی که آنان از جمله مردم باقیمانده پس از او هستند تو جانشین او بر ایشان باش، و یا صفت مصدر محذوف باشد یعنی: جانشین میّت در میان فرزندانش باش به گونه­ای که قلب های مردم به سوی آنان متمایل شود و آنان را نزد مردم از افراد گرامی و بزرگوار قرار ده که مردم رعایت حالشان می­کنند و به آنان سود می­رسانند،و بر اساس احتمال دوّم ممکن است که مقصود چنین باشد، چنان که پنهان نیست.

این احتمال نیز وجود دارد که (فی الغابرین) حال از فاعل باشد یعنی: خدایا، فقط تو و نه کسانی دیگر که پس از میّت باقی مانده­اند جانشین او در میان فرزندانش باشند، امکان اینکه (فی الغابرین) حال از ضمیر مجرور و (غابر) به معنای گذشته و سپری شده باشد نیز وجود دارد، یعنی: در حالی که میّت در میان گروهی از مردگان سپری شده قرار دارد، پس مقیّد گرداندن میّت به این شیوه به خاطر کسب نوعی از عطوفت و رحم خدا نسبت به اوست. شیخ ما بهائی قدّس الله روحه گفته است: شاید (فی) برای بیان سبب باشد، و مقصود از کلام مذکور طلب این نکته باشد که خداوند بستگان باقی مانده فرزندان میّت را در عوض خود او برای آنان نگاه دارد، ولی شاید برخی از احتمالات گذشته که به ذهن خطور می­کنند واضح­تر از سخنی باشند که شیخ قدّس سرّه ذکر کرده است.

این فرموده امام علیه السلام: (اللّهمّ لا ترفعه) یعنی: خدایا، آنان را از نظر معنوی رفیع و والا مگردان، و معانی لفظ (تزکّیه) نیز پیش­تر ذکر گردید، امّا حدیث مذکور بر وجود تفاوت در دعا خواندن برای مستضعف و کسی که از احوال او اطّلاعی در دست نیست دلالت می­کند، و ظاهراً منظور از (مَن لا یُعرف حالهُ) کسی است که مذهب او شناخته شده نباشد، امّا کسی که در سرزمین شیعیان سکونت دارد و در حالی که مذهب او شناخته نمی­شود وفات می­نماید، آیا براساس دین اغلب ساکنان حُکم به ایمان او نیز صادر می­شود و یا اینکه از جمله کسانی به شمار می­آید که اطّلاعی از احوال آنان دردست نیست؟ در این مطلب اشکال وجود دارد و شاید نظر نخست صحیح­تر باشد یعنی حکم به ایمان چنین شخصی صادر می­شود.

ص: 373

الموصل إلی الجنة و یحتمل فی الفقرتین أن یکون المراد سبیل الهدی و الصراط المستقیم فی الآخرة بالنسبة إلینا و إلیه معا فإن طلب هدایتنا فی الآخرة إلی ذلک السبیل و الصراط یستلزم طلب ما یوصل إلیهما و یوجبهما فی الدنیا.

قوله عفوک عفوک بالنصب أی أطلبه و قد یرفع بتقدیر الخبر و أما ترک الکاظم علیه السلام (1) الصلاة علی المیت حین اصفرار الشمس فلعله نوع تقیة منه بقرینة ما ذکر بعده.

قوله علیه السلام و افسح له فی القاموس فسح له کمنع وسع و فی النهایة و منه حدیث علی علیه السلام: اللهم افسح له مفسحا فی عدلک.

أی أوسع له سعة فی دار عدلک انتهی و المراد به إما رفع الضغطة أو کون روحه فی عالم البرزخ فی فسحة و نعمة و کرامة و جنات عالیة.

قوله إن کان زاکیا فزکه قال فی النهایة أصل الزکاة فی اللغة الطهارة و النماء و البرکة و المدح و کل ذلک قد استعمل فی القرآن و الحدیث ثم قال زکی الرجل نفسه إذا وصفها و أثنی علیها انتهی و قال فی الغریبین یزکون أنفسهم یزعمون أنهم أزکیاء و نفسا زکیة طاهرة لم تجن ما یوجب قتلها و ما زکی ما طهر و أوصانی بالصلاة و الزکاة أی الطهارة و ذلِکُمْ أَزْکی لَکُمْ أی أنمی و أعظم برکة و أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها قربها إلی الله وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّی أن لا یسلم فیتطهر من الشرک انتهی.

فالمعنی أنه إن کان طاهرا من الشرک و الذنب أو نامیا فی الکمالات و السعادات فزکه أی أثن علیه کنایة عن قبول أعماله أو قربه إلیک أو طهره زائدا علی ما اتصف به أو زد و بارک علیه فی ثوابه و اجعل عمله نامیا مضاعفا فی الأجر و الثواب.

ص: 371


1- 1. انما نسب الامر الی الکاظم علیه السلام علی المبنی المشهور أن الکتاب من إملاء الرضا علیه السلام ، و حیث نسب الامر فی الکتاب الی أبیه کان هو الکاظم علیه السلام ، و لیس کذلک کما عرفت.

روایت24.

دعائم الإسلام: از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که به ذکر وفات رسول خدا صلّی الله علیه و آله پرداخته و فرمود: هنگامی که علی علیه السلام پیامبر را غسل داد و کفن کرد، عباس به سوی او آمد و گفت: ای علی، مردم گرد آمده­اند تا بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله نماز بگزارند و بر این باورند که ایشان در بقیع به خاک سپرده شود و یکی از خودشان در نماز آنان را امامت کند، پس علی علیه السلام خارج شده و فرمود: ای مردم، به راستی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله چه در حال حیات و چه هنگام وفات امام ما بوده است، و روح هیچ پیامبری ستانده نمی­شود مگر آنکه در بقعه­ای که در آن وفات نموده به خاک سپرده می­شود، مردم گفتند: ای علی، کاری که می­دانی درست است را انجام ده، آن­گاه علی علیه السلام بر دروازه خانه ایستاد و بر پیکر رسول خدا نماز گزارد و مردم نیز ده نفر ده نفر می­آمدند، بر پیامبر نماز می­گزاردند و می­رفتند.(1)

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: اشکالی در نماز گزاردن بر جناره هنگام طلوع و غروب خورشید وجود ندارد، در هر زمانی می­توان بر جنازه نماز گزارد چرا که نماز میّت فقط درخواست عفو و بخشش برای اوست.(2)

روایت شده که امام علی علیه السلام به نماز گزاردن بر جنازه­ای دعوت شد، پس فرمود: ما فقط انجام دهنده هستیم، به راستی نماز گزاردن واقعی اعمال او هستند.(3)

از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: آن­گاه که چهل نفر از مؤمنان بر پیکر یک مؤمن نماز بگزارند و برای او دعا بخوانند، دعای آنان مستجاب خواهد شد.(4)

امام علی علیه السلام فرموده است: هنگامی که سلطان (پادشاه) در مراسم تشییع جنازه شرکت کند، از ولیّ میت شایسته­تر است که بر او نماز بگزارد.(5)

همچنین فرموده است: از زمانی که طفل به دنیا می­آید و شروع به گریه کردن می­کند، (اگر وفات کند) ­ بر او نماز گزارده می­شود.(6)

از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر زنی که در دوران نفاس که از زنا بود وفات کرده بود و همچنین بر فرزند او نماز گزارد، و به نماز گزاردن بر میّت مسلمانان چه نیکوکار و چه فاجر امر فرمود.(7)

امام علی علیه السلام فرموده است: هنگامی که چند جنازه با هم گرد آیند، یک نماز واحد بر آن­ها گزارده می­شود، و جنازه مردان نزدیک امام و جنازه زنان نزدیک قبله قرار داده می­شود.(8)

از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله هنگام نماز گزاردن بر جنازه

ص: 374


1- . دعائم الإسلام1: 234
2- . دعائم الإسلام1: 235
3- . دعائم الإسلام1: 235
4- . دعائم الإسلام1: 235
5- . دعائم الإسلام1: 235
6- . دعائم الإسلام1: 235
7- . دعائم الإسلام1: 235
8- . دعائم الإسلام1: 235

قوله لا تحرمنا أجره أی أجر ما أصابنا من مصیبة و لا تفتنا بعده فی القاموس الفتنة بالکسر الخبرة کالمفتون و منه بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ و إعجابک بالشی ء فتنة یفتنه فتنا و فتونا و أفتنه و الضلال و الإثم و الکفر و الفضیحة و العذاب و إذابة الذهب و الفضة و الإضلال و الجنون و المحنة و المال و الأولاد و اختلاف الناس فی الآراء انتهی أی لا تجعلنا مفتونین بالدنیا بعد ما رأینا من مصیبته بل نبهنا بما أصابنا و اجعلنا زاهدین فی الدنیا تارکین لشهواتنا لتذکر الموت و أهواله و لا تمتحنا بعده بشدة مصیبته فنجزع فیها و

نستحق بذاک سخطک بل هب لنا صبرا علیها و لعل الأول أظهر و یحتمل معانی أخری تظهر مما نقلنا من معانی الفتنة لا نطیل الکلام بذکرها.

قوله علیه السلام اللهم اکتبه عندک فی علیین مأخوذ من قوله تعالی کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ (1) قال فی النهایة فیه أن أهل الجنة لیتراءون أهل علیین علیون اسم للسماء السابعة و قیل اسم لدیوان الملائکة الحفظة ترفع إلیه أعمال الصالحین من العباد و قیل أراد أعلی الأمکنة و أشرف المراتب و أقربها إلی الله تعالی فی الدار الآخرة انتهی.

أقول

لعل المراد به هنا اکتب و قدر عندک أنه من أهل علیین أو اکتب اسمه فی علیین فإنه دیوان یکتب فیه أسماء الأبرار و المقربین و أعمالهم.

قوله علیه السلام و اخلف علی أهله و فی أکثر الروایات علی عقبه من الغابرین اخلف بضم اللام و کسرها کما ذکره الجوهری و فی النهایة یقال خلف الله لک بخیر و أخلف علیک خیرا أی أبدلک بما ذهب منک و عوضک عنه و قیل إذا ذهب للرجل ما یخلفه مثل المال و الولد قیل أخلف الله لک و علیک و إذا ذهب له ما لا یخلفه غالبا کالأب و الأم قیل خلف الله علیک و قیل یقال خلف الله علیک إذا مات لک میت أی کان الله خلیفته علیک و أخلف الله علیک

ص: 372


1- 1. المطففین ص 18.

مرد رو به روی سینه او و هنگام نماز گزاردن بر جنازه زن رو به روی سرش می­ایستاد.(1)

از امام علی علیه السلام درباره مردی سوال شد که در مراسم تشییع جنازه شرکت می­کند حال آنکه بی­وضو است و به آب دسترسی ندارد، امام فرمود: اگر بیم آن داشته باشد که نماز را از دست می­دهد، تیمّم کرده و بر جنازه نماز می­گزارد.(2)

روایت شده که امام علی علیه السلام هنگام تکبیر گفتن بر جنازه­ها دستانش را بالا برده و پنج بار بر آن­ها تکبیر می­گفت.(3)

از پیامبر صلّی الله علیه و آله درباره تکبیر گفتن بر جنازه­ها سوال شد، ایشان در پاسخ فرمود: در نماز بر جنازه پنج تکبیر سر داده می­شود که از هر یک از نمازهای پنج­گانه یک تکبیر گرفته شده است.(4)

همچنین فرموده است: اگر کسی زمانی به نماز میّت برسد که پیش از او چند تکبیر گفته شده باشد باید تکبیر بگوید و با آنان وارد نماز شود و آن تکبیر را ابتدای نمازش قرار دهد، ولی هنگامی که دیگران از ادای نماز فارغ گشتند، او نماز را تا زمانی که تکبیر­های باقی مانده را بر جنازه سر ندهد به پایان نمی­رساند، پس از پایان تکبیرها می رود.(5)

از اهل بیت علیهم السلام در زمینه اقوال و دعاهای خوانده شده در نماز میّت وجوه بسیاری را روایت کردیم، این امر بر این نکته دلالت می­کند که چیز مشخصی در این زمینه وجود ندارد.(6)

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: اگر چیزی از احوال میّت نمی­دانی بگو: «اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ فَوَلِّهِ مَا تَوَلَّی وَ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ أَحَبَ»خداوندا، ما چیزی جز خیر از او نمی­دانیم و تو به احوال او آگاه­تری، پس کسی را ولیّ و سرپرست او بگردان که خود در دنیا به عنوان ولی و سرپرست برگزیده بود، و او را با کسانی که دوست­شان می­داشت محشور گردان.(7)

از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: در نماز بر جنازه مستضعف گفته می­شود: «رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»پروردگارا، همه چیز را با رحمت و علم خویش پوشش داده­ای، پس کسانی که توبه کرده و از راه تو پیروی کرده­اند را ببخش و آنان را از آتش جهنم مصون نگاه­دار؛ پروردگارا، آنان و همچنین پدران، همسران و فرزندان نیکوکارشان را وارد بهشت جاویدانی گردان که وعده­اش را به آنان داده بودی، به راستی که تو بزرگوار و حکیم هستی، و آنان را از بدی­ها مصون نگاه­دار که هر که را در این روز از بدی­ها مصون نگاه­داری، قطعاً به او رحم کرده­ای و سعادت بزرگی به شمار می­آید.(8)

همچنین از اهل بیت علیهم السلام برایمان روایت شده است که در نماز بر جنازه دشمن و عداوت کننده با اولیای خدا بر علیه او دعا می­خواندند، و وجوه متعدّدی را در زمینه دعا علیه این شخص ذکر کرده­اند که بر این نکته دلالت

ص: 375


1- . دعائم الإسلام1: 235
2- . دعائم الإسلام1: 236
3- . دعائم الإسلام1: 236
4- . دعائم الإسلام1: 236
5- . دعائم الإسلام1: 236
6- . دعائم الإسلام1: 236
7- . دعائم الإسلام1: 236
8- . دعائم الإسلام1: 236

أی أبدلک و منه حدیث أبی الدرداء فی الدعاء للمیت اخلف فی عقبه أی کن لهم بعده و قال فی غبر قال الأزهری یحتمل الغابر الماضی و الباقی فإنه من الأضداد قال و المعروف الکثیر أن الغابر الباقی و قال غیر واحد من الأئمة إنه یکون بمعنی الماضی انتهی و فی القاموس العقب الولد و ولد الولد کالعقب ککنف.

أقول

یحتمل أن یکون قوله فی الغابرین بدلا من قوله علی أهله أو علی عقبه أی کن خلیفته من الباقین من عقبه فاحفظ أمورهم و هیئ لهم مصالحهم و لا تکلهم إلی غیرک و أن یکون حالا من قوله عقبه أی کن خلیفته علیهم کائنین فی الباقین من الناس و أن یکون صفة للمصدر المحذوف أی اخلف علیهم خلافة کائنة فی أمر الباقین من الناس بأن تمیل قلوب الناس إلیهم و تجعلهم مکرمین عندهم یراعونهم و ینفعونهم و علی الاحتمال الثانی یمکن أن یکون المراد هذا کما لا یخفی.

و یحتمل أن یکون حالا عن الفاعل فی اخلف أی کن أنت الخلیفة علی عقبه بین سائر من بقی بعده و أن یکون حالا عن الضمیر المجرور و یکون الغابر بمعنی الماضی أی حال کونه فی جملة الماضین من الموتی فیکون التقیید به لنوع من الاستعطاف.

و قال شیخنا البهائی قدس الله روحه لعل فی للسببیة و المراد الدعاء بجعل الباقین من أقارب عقبه عوضا لهم عن المیت انتهی و لعل بعض ما خطر بالبال من الاحتمالات السالفة أظهر مما ذکره قدس سره.

قوله اللهم لا ترفعه أی بالرفعة المعنویة و قد مر معنی التزکیة و یدل الخبر علی الفرق بین المستضعف و بین من لا یعرف حاله فی الدعاء و الظاهر أن المراد به من لا یعرف مذهبه و من کان فی بلاد الشیعة و مات و لا یعرف مذهبه فهل یحکم بإیمانه بناء علی الغالب أو هو داخل فی هذا القسم فیه إشکال و لعل الأول أظهر.

ص: 373

دارد که چیزی در این باره مشخص و تعیین شده نیست، ولی میزان دعای خوانده شده علیه او به میزان علم و آگاهی واصل شده از دشمنی و عداوتش بستگی دارد.(1)

از امام صادق علیه السلام روایت شده که در نماز بر جنازه کودک می­فرمود: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لَنَا سَلَفاً وَ فَرَطاً وَ أَجْراً» خداوندا، این کودک را برای ما ذخیره­ای شایسته، خیری پیش فرستاده و باعث کسب اجر و پاداش قرار ده.(2)

روایت25.

کتاب محمد بن مثنی: از ذریح المُحاربِیّ روایت شده که گفت: امام صادق علیه السلام سهل بن حنیف را یاد کرد و فرمود: سهل از جمله نقیب­ها (رئیس­ها و سر پرست­ها)ی قوم بود، گفتم: از جمله نقیب­ها و سر پرست­های دوازده­گانه تعیین شده از سوی پیامبر خدا؟ امام فرمود: آری، هیچ یک از قریشیان و مردم در مناقب و مفاخر از او پیشی نگرفتند، سپس به ستایش سهل پرداخته و فرمود: امام علی علیه السلام هنگام وفات او بسیار بی­تابی کرد و پنج بار بر پیکرش نماز گزارد.

روایت26.

کتاب سلیم بن قیس: امام علی علیه السلام در ذکر عیب­های عمر فرمود: هنگامی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمد تا بر جنازه عبدالله بن أبیّ بن سلول نماز بگزارد، عمر عبای ایشان را از پشت سر گرفت و گفت: خداوند تو را از نماز گزاردن بر او منع فرموده و جایز نیست که بر او نماز بگزاری، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: من فقط به خاطر پسرش بر او نماز گزاردم و امید دارم که به وسیله پسرش هفتاد نفر از فرزندان پدرش و خاندان او مسلمان شوند، و تو نمی­دانی که بر پیکرش چه گفتم، من فقط بر او نفرین فرستادم.(3)

روایت27.

الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: آن­گاه که مؤمنی وفات می­نماید و چهل مرد مؤمن بر جنازه او حاضر شده و می­گویند: «اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا» "خداوندا، ما چیزی جز خیر از او نمی­دانیم و تو از ما به احوال او آگاه­تری"، خداوند متعال می­فرماید: همانا شهادت و گواهی شما را پذیرفتم و گناهان او که من از آن­ها باخبر و شما از آن­ها بی خبر هستید را بخشیدم.(4)

ص: 376


1- . دعائم الإسلام1: 237
2- . دعائم الإسلام1: 237
3- . کتاب سلیم: 127
4- . الخصال2: 110 و111
«24»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، رُوِّینَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام: أَنَّهُ ذَکَرَ وَفَاةَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لَمَّا غَسَّلَهُ عَلِیٌّ علیه السلام وَ کَفَّنَهُ أَتَاهُ الْعَبَّاسُ فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا لِیُصَلُّوا عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَأَوْا أَنْ یُدْفَنَ فِی الْبَقِیعِ وَ أَنْ یَؤُمَّهُمْ فِی الصَّلَاةِ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْهُمْ فَخَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ إِمَامَنَا حَیّاً وَ مَیِّتاً وَ إِنَّهُ لَمْ یُقْبَضْ نَبِیٌّ إِلَّا دُفِنَ فِی الْبُقْعَةِ الَّتِی مَاتَ فِیهَا قَالُوا اصْنَعْ مَا رَأَیْتَ فَقَامَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی بَابِ الْبَیْتِ وَ صَلَّی عَلَی رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدَّمَ النَّاسَ عَشَرَةً عَشَرَةً یُصَلُّونَ عَلَیْهِ وَ یَنْصَرِفُونَ (1).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَا بَأْسَ بِالصَّلَاةِ عَلَی الْجِنَازَةِ حِینَ تَطْلُعُ الشَّمْسُ وَ حِینَ تَغْرُبُ وَ فِی کُلِّ حِینٍ إِنَّمَا هُوَ اسْتِغْفَارٌ(2).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّهُ دُعِیَ إِلَی الصَّلَاةِ عَلَی جِنَازَةٍ فَقَالَ إِنَّا لَفَاعِلُونَ وَ إِنَّمَا یُصَلِّی عَلَیْهِ عَمَلُهُ (3).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِذَا صَلَّی عَلَی الْمُؤْمِنِ أَرْبَعُونَ رَجُلًا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ اجْتَهَدُوا فِی الدُّعَاءِ لَهُ اسْتُجِیبَ لَهُمْ (4).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِذَا حَضَرَ السُّلْطَانُ الْجِنَازَةَ فَهُوَ أَحَقُّ بِالصَّلَاةِ عَلَیْهَا مِنْ وَلِیِّهَا(5).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِذَا اسْتَهَلَّ الطِّفْلُ صُلِّیَ عَلَیْهِ (6).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَّی عَلَی امْرَأَةٍ مَاتَتْ فِی نِفَاسِهَا مِنَ الزِّنَی وَ عَلَی وَلَدِهَا وَ أَمَرَ بِالصَّلَاةِ عَلَی الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (7).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِذَا اجْتَمَعَتِ الْجَنَائِزُ صَلَّی عَلَیْهَا مَعاً صَلَاةً وَاحِدَةً وَ یُجْعَلُ الرِّجَالُ مِمَّا یَلِیهِ وَ النِّسَاءُ مِمَّا یَلِی الْقِبْلَةَ(8).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ إِذَا وَقَفَ عَلَی جِنَازَةِ

ص: 374


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 234.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 235.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 235.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 235.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 235.
6- 6. دعائم الإسلام ج 1 ص 235.
7- 7. دعائم الإسلام ج 1 ص 235.
8- 8. دعائم الإسلام ج 1 ص 235.

روایت28.

مجالس ابن الشیخ: امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: اوّلین عنوان کارنامه عمل مؤمن بعد از وفات، سخنی است که مردم در مورد او بر زبان می­آورند، اگر سخن آنان خیر باشد عنوان کارنامه­اش خیر و اگر شرّ باشد شرّ خواهد بود، و اوّلین تحفه­ای که به مؤمن بخشیده می­شود آن است که خداوند از گناهان او و کسانی که جنازه­اش را تشییع کرده­اند در می­گذرد.(1)

روایت29.

العیون و علل الشرایع: فضل بن شاذان در مورد علل شرایع از امام رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود: به راستی که مردم به نماز گزاردن بر میّت فرمان داده شده­اند تا برای او درخواست شفاعت و مغفرت کنند، چرا که میّت در هیچ زمانی تا به این اندازه نیازمند شفاعت، دعای خیر و طلب مغفرت و بخشش نبوده است، و تعداد تکبیرهای سر داده شده در نماز میّت پنج و نه چهار با شش بار است، چرا که از نماز­های پنج­گانه یومیّه اقتباس شده است، و این بدین سبب است که در نماز هیچ تکبیر واجبی غیر از تکبیرة الإحرام وجود ندارد، پس تکبیرهای واجبی که در طول شبانه روز و در نمازهای پنج­گانه سر داده می­شوند در نماز میّت جمع شده­اند.

[پس اگر پرسیده شود: چرا نماز گزاردن بر میّت بدون داشتن وضو را جایز شمردید؟ در پاسخ گفته می­شود: به خاطر اینکه در این نماز رکوع و سجود وجود ندارد، بلکه فقط دعا و درخواست عفو و بخشش است، و جایز است در هر حال و وضعی که هستی خداوند متعال را فرا بخوانی و درخواست­هایت را در درگاه او مطرح نمایی، وضو فقط برای نمازهایی واجب است که در آن­ها رکوع و سجود وجود دارد] .

همچنین اگر سؤال شود: چرا در نماز میّت رکوع و سجود وجود ندارد؟ در پاسخ گفته می­شود: به خاطر اینکه هدف نماز میّت فروتنی و خضوع نیست، بلکه فقط درخواست شفاعت برای بنده­ای است که دستش از دنیای پشت سر کوتاه و نیازمند اعمالی گشته که پیش از خود فرستاده است.(2)

و اگر سؤال شود: چرا نماز گزاردن بر میّت قبل از مغرب و بعد از طلوع فجر را جایز شمردید؟ در پاسخ گفته می­شود: نماز میّت فقط به شرط حضور در مراسم تشییع جنازه و وقوع رخداد واجب می­گردد و مانند سایر نمازها دارای وقت و زمان مشخّص نیست و نمازی است که هنگام وقوع حادثه و رخداد مرگ واجب می­گردد، و انسان اختیاری در تعیین وقت آن ندارد، بلکه

ص: 377


1- . أمالی الطوسی1: 45
2- . عیون الأخبار2: 113-115، علل الشرایع1: 254

الرَّجُلِ لِلصَّلَاةِ عَلَیْهِ قَامَ بِحِذَاءِ صَدْرِهِ فَإِذَا کَانَتِ امْرَأَةً قَامَ بِحِذَاءِ رَأْسِهَا(1).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ یَحْضُرُ الْجِنَازَةَ وَ هُوَ عَلَی غَیْرِ وُضُوءٍ وَ لَا یَجِدُ الْمَاءَ قَالَ یَتَیَمَّمُ وَ یُصَلِّی عَلَیْهَا إِذَا خَافَ أَنْ تَفُوتَهُ (2).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّهُ کَانَ یَرْفَعُ یَدَیْهِ بِالتَّکْبِیرَةِ عَلَی الْجَنَائِزِ وَ یُکَبِّرُ عَلَیْهَا خَمْساً(3).

وَ عَنْهُ صلی الله علیه و آله: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ التَّکْبِیرِ عَلَی الْجَنَائِزِ فَقَالَ خَمْسُ تَکْبِیرَاتٍ أُخِذَ ذَلِکَ مِنَ الصَّلَاةِ الْخَمْسِ مِنْ کُلِّ صَلَاةٍ تَکْبِیرَةٌ(4).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَنْ سُبِقَ بِبَعْضِ التَّکْبِیرَاتِ فِی صَلَاةِ الْجِنَازَةِ فَلْیُکَبِّرْ وَ لْیَدْخُلْ مَعَهُمْ وَ یَجْعَلُ ذَلِکَ أَوَّلَ صَلَاتِهِ فَإِذَا انْصَرَفُوا لَمْ یَنْصَرِفْ حَتَّی یُتِمَّ مَا بَقِیَ عَلَیْهِ ثُمَّ یَنْصَرِفُ (5).

وَ رُوِّینَا عَنْ أَهْلِ الْبَیْتِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ: فِی الْقَوْلِ وَ الدُّعَاءِ فِی صَلَاةِ الْجَنَائِزِ وُجُوهاً یَکْثُرُ عَدَدُهَا فَدَلَّ ذَلِکَ عَلَی أَنْ لَیْسَ فِیهِ شَیْ ءٌ مُوَقَّتٌ (6).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنْ کُنْتَ لَا تَعْلَمُ مَنِ الْمَیِّتُ فَقُلِ- اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ فَوَلِّهِ مَا تَوَلَّی وَ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ أَحَبَ (7).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ: وَ یُقَالُ فِی الصَّلَاةِ عَلَی الْمُسْتَضْعَفِ- رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ- رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ- وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (8).

وَ رُوِّینَا عَنْ أَهْلِ الْبَیْتِ علیهم السلام: أَنَّهُمْ قَالُوا فِی الصَّلَاةِ عَلَی النَّاصِبِ لِأَوْلِیَاءِ اللَّهِ الْمُعَادِی لَهُمْ یُدْعَی عَلَیْهِ وَ ذَکَرُوا فِی الدُّعَاءِ عَلَیْهِ وُجُوهاً کَثِیرَةً دَلَّتْ عَلَی أَنْ

ص: 375


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 235.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 236.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 236.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 236.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 236.
6- 6. دعائم الإسلام ج 1 ص 236.
7- 7. دعائم الإسلام ج 1 ص 236.
8- 8. دعائم الإسلام ج 1 ص 236.

نماز میّت حقّی است که ادا می­شود و جایز است که حقوق در هر زمانی ادا شوند، به شرط اینکه زمان پرداخت حقّ محدود و معیّن نباشد.(1)

روایت30.

الخصال: امام جعفر صادق علیه السلام در حدیث شرایع دین فرموده است: نماز میّت دارای پنج تکبیر است و هر کسی که آن­ها را ناقص گرداند مخالف سنّت عمل کرده است.(2)

روایت31.

کشف الغمّه: به نقل از کتاب اخبار فاطمه تألیف ابن بابویه روایت شده که امام علی علیه السلام بر پیکر فاطمه علیها السلام نماز گزارد و پنج بار تکبیر گفت و شبانه او را به خاک سپرد.(3)

نظیر این حدیث از محمد بن علی علیهما السلام روایت شده و اینکه فاطمه علیها السلام شبانه به خاک سپرده شد.(4)

روایت32.

المقنعه: از صادقین علیهم السلام روایت شده که فرمودند: رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر پیکر مؤمنان نماز می­گزارد و پنج بار بر آنان تکبیر می­گفت، همچنین بر منافقان نماز میّت می­گزارد، بر خلاف روایاتی که بر عدم نماز گزاردن بر جنازه منافقان دلالت می­کنند، پس به خاطر فرق گذاشتن بین منافقان و مؤمنان چهار بار بر جنازه منافقان تکبیر می­گفت، و صحابه هر گاه پیامبر را مشاهده می­کردند که بر میّتی نماز می­گزارد و چهار مرتبه بر او تکبیر می­گفت، به قطعیّت حُکم به نفاق او صادر می­کردند.(5)

روایت شده که امام علی بر پیکر سهل بن حنیف نماز گزارد و پنج بار تکبیر گفت، سپس به یاران خویش رو کرد و فرمود به راستی که او از اهل بدر بود.(6)

روایت33.

رجال الکشی: از حسن بن زید روایت شده که گفت: علی بن أبی طالب علیه السلام هفت مرتبه بر پیکر سهل بن حنیف که از اهل بدر بود تکبیر گفت و فرمود: اگر هفتاد مرتبه بر او تکبیر می­گفتم شایسته بود.(7)

ص: 378


1- . علل الشرایع1: 255
2- . الخصال2: 151
3- . کشف الغمه2: 66
4- . کشف الغمه2: 151
5- . المقنعه: 38
6- . المقنعه: 38
7- . رجال الکشی: 38، شماره 5

لَیْسَ شَیْ ءٌ مِنْهَا مُوَقَّتٌ وَ لَکِنْ یُجْتَهَدُ فِی الدُّعَاءِ عَلَیْهِ عَلَی مِقْدَارِ مَا یُعْلَمُ مِنْ نَصْبِهِ وَ عَدَاوَتِهِ (1).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ: أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ فِی الصَّلَاةِ عَلَی الطِّفْلِ- اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لَنَا سَلَفاً وَ فَرَطاً وَ أَجْراً(2).

«25»

کِتَابُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّی، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ ذَرِیحٍ الْمُحَارِبِیِّ قَالَ: ذَکَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام سَهْلَ بْنَ حُنَیْفٍ فَقَالَ کَانَ مِنَ النُّقَبَاءِ فَقُلْتُ لَهُ مِنْ نُقَبَاءِ نَبِیِّ اللَّهِ الِاثْنَیْ عَشَرَ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ مَا سَبَقَهُ أَحَدٌ مِنْ قُرَیْشٍ وَ لَا مِنَ النَّاسِ بِمَنْقَبَةٍ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ قَالَ لَمَّا مَاتَ جَزِعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام جَزَعاً شَدِیداً وَ صَلَّی عَلَیْهِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ.

«26»

کِتَابُ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ، قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: فِی مَثَالِبِ عُمَرَ هُوَ صَاحِبُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَیِّ بْنِ سَلُولٍ حِینَ تَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِیُصَلِّیَ عَلَیْهِ أَخَذَ بِثَوْبِهِ مِنْ وَرَائِهِ وَ قَالَ لَقَدْ نَهَاکَ اللَّهُ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَیْهِ وَ لَا یَحِلُّ لَکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّمَا صَلَّیْتُ عَلَیْهِ کَرَامَةً لِابْنِهِ وَ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یُسْلِمَ بِهِ سَبْعُونَ رَجُلًا مِنْ بَنِی أَبِیهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ مَا یُدْرِیکَ مَا قُلْتُ إِنَّمَا دَعَوْتُ اللَّهَ عَلَیْهِ (3).

«27»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ فَحَضَرَ جِنَازَتَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلًا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالُوا اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِنِّی قَدْ أَجَزْتُ شَهَادَتَکُمْ وَ غَفَرْتُ لَهُ مَا عَلِمْتُ مِمَّا لَا تَعْلَمُونَ (4).

ص: 376


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 237.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 237.
3- 3. کتاب سلیم ص 127.
4- 4. الخصال ج 2 ص 110- 111.

رجال الکشی: امام صادق علیه السلام فرموده است: امام علی علیه السلام پنج مرتبه بر پیکر سهل بن حنیف که از اهل بدر بود تکبیر گفت، سپس پیکر او را پیاده به مدّت یک ساعت حمل نمود، آن­گاه بر زمینش گذاشت و پنج مرتبه دیگر بر او تکبیر گفت و این کار را تا زمانی که تعداد تکبیرها به بیست و پنج رسید ادامه داد.(1)

روایت34.

اکمال الدین: ضمن حدیثی طولانی از امام باقر علیه السلام روایت شده است: هنگامی که آدم علیه السلام وفات نمود و زمان آن فرا رسید که بر پیکر او نماز گزارده شود، هبة الله پیش افتاد و در حالی که جبرئیل و فرشتگان پشت سر او قرار گرفته بودند بر پدرش نماز گزارد و سی مرتبه بر او تکبیر گفت، آن­گاه جبرئیل امر فرمود و بیست و پنج تکبیر آن برداشته شد و امروز سنّت بر این است که در نماز میّت پنج تکبیر سر داده شود، این در حالی است که بر پیکر اهل بدر نُه یا هفت بار تکبیر گفته می­شود.(2)

توضیح

شاید زیادت تکبیرها به خاطر شریک گرداندن جنازهای دیگر باشد، به این ترتیب که قبل از پایان یافتن پنج تکبیرِ جنازه نخست جنازه دیگری در کنار آن حاضر شود، پس بر جنازه دوّم نیز پنج تکبیر سر داده می­شود، بنابراین تعداد تکبیرهای جنازه نخست به نُه می­رسد، چرا که تا پایان نماز و سر دادن تکبیر بر جنازه دوّم حضور داشته است؛ یا به خاطر فضل و برتری یک میّت بر او تکبیرهای بیشتری سر داده می­شود، پس افزایش دادن تکبیرها مخصوص همان واقعه مشخص است، آن­گونه که از ظاهر حدیث حسن بن زید (حدیث شماره33) که درباره نماز گزاردن بر پیکر سهل بن حنیف روایت شده نیز چنین بر می­آید، هر چند این حدیث متفاوت با سایر احادیثی است که در زمینه نماز بر پیکر سهل روایت شده است.

روایت35.

کتاب الطرف: امام موسی کاظم علیه السلام از پدرش امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: در میان وصیّت­های رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمده بود که پیکر مبارکش در خانه خویش دفن شده و در سه لباس که یکی از آن­ها بُرد یمانی باشد کفن گردد، و کسی غیر از علی علیه السلام وارد قبر او نگردد، سپس پیامبر فرمود: ای علی، در نماز بر پیکرم تو، فاطمه، حسن و حسین حضور داشته باشید، با ­هم هفتاد و پنج مرتبه تکبیر بگویید، آن­گاه به تنهایی پنج مرتبه تکبیر بگوی و نماز را به پایان برسان، این در حالی است که به منظور اقامه نماز برای تو اذان سر داده می­شود، علی علیه السلام فرمود: چه کسی به من اذن داده؟ پیامبر فرمود جبرئیل، سپس مردان و آن­گاه زنان اهل بیتم

ص: 379


1- . رجال الکشی: 38 و 39
2- . اکمال الدین1: 322
«28»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْمُفِیدِ عَنِ ابْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ الْبَرْقِیِّ عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَوَّلُ عُنْوَانِ صَحِیفَةِ الْمُؤْمِنِ بَعْدَ مَوْتِهِ مَا یَقُولُ النَّاسُ فِیهِ إِنْ خَیْراً فَخَیْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً وَ أَوَّلُ تُحْفَةِ الْمُؤْمِنِ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِمَنْ تَبِعَ جَنَازَتَهُ (1).

«29»

الْعُیُونُ (2)، وَ الْعِلَلُ، عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ فِیمَا رَوَاهُ مِنَ الْعِلَلِ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: إِنَّمَا أُمِرُوا بِالصَّلَاةِ عَلَی الْمَیِّتِ لِیَشْفَعُوا لَهُ وَ یَدْعُوا لَهُ بِالْمَغْفِرَةِ لِأَنَّهُ لَمْ یَکُنْ فِی وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ أَحْوَجَ إِلَی الشَّفَاعَةِ فِیهِ وَ الطَّلِبَةِ وَ الِاسْتِغْفَارِ مِنْ تِلْکَ السَّاعَةِ وَ إِنَّمَا جُعِلَتْ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ دُونَ أَنْ تَصِیرَ أَرْبَعاً أَوْ سِتّاً لِأَنَّ الْخَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ إِنَّمَا أُخِذَتْ مِنَ الْخَمْسِ صَلَوَاتٍ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَیْسَ فِی الصَّلَاةِ تَکْبِیرَةٌ مَفْرُوضَةٌ إِلَّا تَکْبِیرَةُ الِافْتِتَاحِ فَجُمِعَتِ التَّکْبِیرَاتُ الْمَفْرُوضَاتُ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ فَجُعِلَتْ صَلَاةً عَلَی الْمَیِّتِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جَوَّزْتُمُ الصَّلَاةَ عَلَی الْمَیِّتِ بِغَیْرِ وُضُوءٍ قِیلَ لِأَنَّهُ لَیْسَ فِیهَا رُکُوعٌ وَ لَا سُجُودٌ إِنَّمَا هِیَ دُعَاءٌ وَ مَسْأَلَةٌ وَ قَدْ یَجُوزُ أَنْ تَدْعُوَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَسْأَلَهُ عَلَی أَیِّ حَالٍ کُنْتَ وَ إِنَّمَا یَجِبُ الْوُضُوءُ فِی الصَّلَاةِ الَّتِی فِیهَا رُکُوعٌ وَ سُجُودٌ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا رُکُوعٌ وَ لَا سُجُودٌ قِیلَ لِأَنَّهُ لَمْ یَکُنْ یُرِیدُ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ التَّذَلُّلَ وَ الْخُضُوعَ إِنَّمَا أُرِیدَ بِهَا الشَّفَاعَةُ لِهَذَا الْعَبْدِ الَّذِی قَدْ تَخَلَّی عَمَّا خَلَفَ وَ احْتَاجَ إِلَی مَا قَدَّمَ (3) فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جَوَّزْتُمُ الصَّلَاةَ عَلَیْهِ قَبْلَ الْمَغْرِبِ وَ بَعْدَ الْفَجْرِ قِیلَ إِنَّ هَذِهِ الصَّلَاةَ إِنَّمَا تَجِبُ فِی وَقْتِ الْحُضُورِ وَ الْعِلَّةِ وَ لَیْسَتْ هِیَ مُوَقَّتَةً کَسَائِرِ الصَّلَوَاتِ وَ إِنَّمَا هِیَ صَلَاةٌ تَجِبُ فِی وَقْتِ حُدُوثِ الْحَدَثِ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ فِیهِ اخْتِیَارٌ وَ إِنَّمَا

ص: 377


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 45.
2- 2. عیون الأخبار ج 2 ص 113- 115 متفرقا.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 254.

گروه گروه بر پیکر من نماز بگزارند، پس از آن نیز مردم به نماز بایستند، امام علی علیه السلام فرمود: من نیز چنان کردم.(1)

روایت36.

المحاسن: از حسین بن خالد روایت شده که از امام موسی کاظم علیه السلام شنیدم که می­فرمود: هنگامی که ابراهیم پسر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وفات نمود، سه سنّت در جریان وفات او تبلور یافت: نخست اینکه هنگام وفات او خورسید تاریک گشت، پس مردم گفتند: خورشید به خاطر وفات پسر رسول خدا تاریک گشته است، بنابراین رسول خدا صلّی الله علیه و آله بالای منبر رفت و پس از سپاس و ستایش خداوند فرمود: ای مردم همانا خورشید و ماه دو نشانه از نشانه­های قدرت خداوند هستند که به فرمان او به گردش در می­آیند و مطیع اوامرش می­باشند، به خاطر مرگ و حیات هیچ کس تاریک نمی­گردند، پس آن­گاه که هر دو یا یکی از آن­ها تاریک گشت نماز بگذارید؛ سپس از منبر پایین آمده و نماز خورشید گرفتگی را برای مردم امامت کرد، و هنگامی که نماز را به پایان رساند فرمود: ای علی برخیز و پسرم را آماده کفن و دفن ساز، امام علی علیه السلام برخاست و ابراهیم را غسل داد و کفن کرد و او را با حنوط معطّر گرداند و کار را به پایان رساند، پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله به راه افتاد تا جنازه ابراهیم را به قبرش رساند، مردم گفتند: رسول خدا از فرط بی­تابی فراموش کرد که بر پیکر پسرش نماز بگزارد، آن­گاه پیامبر سر پا ایستاد و فرمود: جبرئیل نزد من آمد و از آنچه گفتید آگاهم کرد، آیا گمان کردید که به خاطر بی­تابی از دست دادن پسرم فراموش کرده­ام بر او نماز بگزارم؟ به راستی آن­گونه که شما پنداشتید نیست، امّا خداوند لطیف و خبیر پنج وعده نماز را در طول شبانه روز بر شما واجب گردانده است و از هر نماز یک تکبیر را در نمازی که بر جنازه مردگان شما گزارده می­شود قرار داده است، همچنین به من امر فرمود که فقط بر کسی صلوات بفرستم که خود صلوات فرستاده باشد.

سپس فرمود: ای علی، فرود آی و پسرم را به خاک بسپار، پس علی علیه السلام فرود آمد و ابراهیم را در قبرش به خاک سپرد، مردم گفتند: از آن­جا که رسول خدا صلّی الله علیه و آله وارد قبر پسرش نشده است جایز نیست که کسی وارد قبر فرزند خود شود، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: ای مردم، بر شما حرام نیست که وارد قبر فرزندان­تان شوید، ولی بیم آن دارم هنگامی که یکی از شما کفن فرزندش را می­گشاید، شیطان بر او غلبه کند و باعث جزع و فزعی شود که اجر و پاداش او را باطل می­کند، آن­گاه رسول خدا صلّی الله علیه و آله بازگشت.(2)

توضیح

این فرموده پیامبر صلّی الله علیه و آله: (آیتان) یعنی خورشید و ماه دو نشانه از نشانه­های وجود و قدرت و علم و حکمت خداوند هستند، (لا ینکسفان لموت أحد) یعنی: خورشید و ماه به خاطر مرگ کسی تاریک نمی­گردند، امّا اگر به خاطر اعمال ناپسند مردم باشد و مستحقّ عذاب گردند و لازم شود که بیم داده شوند ممکن است تاریک گردند، چنان که هنگام

ص: 380


1- . الطرف: 45
2- . المحاسن: 313

هُوَ حَقٌّ یُؤَدَّی وَ جَائِزٌ أَنْ تُؤَدَّی الْحُقُوقُ فِی أَیِّ وَقْتٍ کَانَ إِذَا لَمْ یَکُنِ الْحَقُّ مُوَقَّتاً(1).

«30»

الْخِصَالُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ وَ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ السِّنَانِیِّ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکَتِّبِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّائِغِ وَ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقِ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ عَنْ تَمِیمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِی مُعَاوِیَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فِی حَدِیثِ شَرَائِعِ الدِّینِ قَالَ: وَ الصَّلَاةُ عَلَی الْمَیِّتِ خَمْسُ تَکْبِیرَاتٍ فَمَنْ نَقَصَ مِنْهَا فَقَدْ خَالَفَ السُّنَّةَ(2).

«31»

کَشْفُ الْغُمَّةِ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ أَخْبَارِ فَاطِمَةَ لِابْنِ بَابَوَیْهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّهُ صَلَّی عَلَی فَاطِمَةَ علیها السلام وَ کَبَّرَ خَمْساً وَ دَفَنَهَا لَیْلًا(3).

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام: مِثْلَهُ وَ أَنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام دُفِنَتْ لَیْلًا(4).

«32»

الْمُقْنِعَةُ، قَالَ رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِینَ علیهم السلام أَنَّهُمْ قَالُوا: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُصَلِّی عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ یُکَبِّرُ عَلَیْهِمْ خَمْساً وَ یُصَلِّی عَلَی أَهْلِ النِّفَاقِ سِوَی مَنْ وَرَدَ النَّهْیُ عَنِ الصَّلَاةِ عَلَیْهِمْ فَیُکَبِّرُ أَرْبَعاً فَرْقاً بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْإِیمَانِ وَ کَانَتِ الصَّحَابَةُ إِذَا رَأَتْهُ قَدْ صَلَّی عَلَی مَیِّتٍ وَ کَبَّرَ عَلَیْهِ أَرْبَعاً قَطَعُوا عَلَیْهِ بِالنِّفَاقِ (5).

وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَنَّهُ صَلَّی عَلَی سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ وَ کَبَّرَ خَمْساً ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ(6).

«33»

رِجَالُ الْکَشِّیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ الْحُسَیْنِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زَیْدٍ أَنَّهُ قَالَ: کَبَّرَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام عَلَی سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ سَبْعَ تَکْبِیرَاتٍ وَ کَانَ بَدْرِیّاً وَ قَالَ لَوْ کَبَّرْتُ عَلَیْهِ سَبْعِینَ لَکَانَ أَهْلًا(7).

ص: 378


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 255.
2- 2. الخصال ج 2 ص 151.
3- 3. کشف الغمّة ج 2 ص 66.
4- 4. کشف الغمّة ج 2 ص 66.
5- 5. المقنعة: 38.
6- 6. المقنعة: 38.
7- 7. رجال الکشّیّ ص 38، الرقم 5.

شهادت امام حسین علیه السلام خورشید تاریک گشت و این امر به خاطر اعمال مردم ملعون آن زمان به وقوع پیوست و به سبب آن مستحقّ بیم و عذاب شدند، بر خلاف وفات ابراهیم علیه السلام که به سبب اعمال مردم نبود؛ شاید پیش انداختن نماز خورشید گرفتگی در این واقعه به خاطر محدود بودن زمان ادای آن و واسع بودن زمان برای کفن و دفن کردن میّت باشد، نظر مشهور فقها نیز در مورد نمونه­های مانند آن همین است؛ در القاموس آمده است: (جِهاز المیت و العروس و المسافر) با کسره و فتحه ی جیم یعنی: ابزار و وسایلی که میّت، عروس، و یا مسافر به آن­ها نیازمندند، و (قد جهّزه تجهیزاً) یعنی: او را آماده ساخت. این فرموده (زعمتم) یعنی: گفتید، و غالباً بر سخنی که باطل و یا مورد شکّ و تردید باشد اطلاق می­شود؛ در القاموس آمده است: (الزّعم) یعنی سخن حق، سخن باطل و سخن دروغ، امّا بیشتر بر سخنی اطلاق می­شود که مورد تردید است، پایان نقل قول.

این فرموده پیامبر صلّی الله علیه و آله: (إلا علی مَن صَلّی) چنان که از برخی احادیث برمی­آید یعنی: جز بر کسی که آموختن نماز به او واجب است؛ این حدیث و روایات دیگر بر عدم مشروعیت نماز گزاردن بر جنازه کودک زیر شش سال دلالت می­کنند.

امّا این فرموده: (فالحد ابنی) با (حاء) مفتوح و مکسور، در القاموس آمده است: (لَحد القبر) بر وزن (مَنَع) و (ألحده) یعنی: قبر را حفر کرد، و (لَحد المیّت) یعنی: میّت را دفن کرد؛ این حدیث بر شرعیّت داشتن حفر قبر برای میّت و عمومیّت داشتن این حُکم حتی برای کودکان دلالت می­کند، همچنین بر عدم کراهت پایین رفتن خویشاوندان میّت به صورت مطلق از قبر او دلالت می­کند، در عین حال بر کراهت و نه حرمت پایین رفتن پدر از قبر فرزند، مطلوب نبودن گشودن گره کفن و اینکه جزع و فزع شدید اجر و پاداش ولیّ میّت را از بین می­برد دلالت می­کند .

روایت37.

کتاب التوحید: از زراره روایت شده که گفت امام باقر علیه السلام را مشاهده نمودم که بر پیکر پسر صغیر امام صادق علیه السلام نماز گزارد، بر او تکبیر سر داد و فرمود: بر جنازه این کودک و امثال آن نماز گزارده نمی­شود و اگر بیم آن نمی­رفت که مردم بگویند: بنی هاشم بر جنازه کودکان نماز نمی­گزارند، بر این کودک نماز نمی­گزاردم، تا آخر حدیث.(1)

روایت38.

کتاب المسائل: از علی بن جعفر روایت شده که از برادرش امام موسی کاظم علیه السلام پرسید: مردی که به یک یا دو تکبیر از پنج تکبیر سر داده شده بر میّت می­رسد، چگونه باید عمل کند؟ امام فرمود:

ص: 381


1- . کتاب التوحید: 393

وَ مِنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَبَّرَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ وَ کَانَ بَدْرِیّاً خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ ثُمَّ مَشَی بِهِ سَاعَةً ثُمَّ وَضَعَهُ ثُمَّ کَبَّرَ عَلَیْهِ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ أُخَرَ یُصْنَعُ بِهِ ذَلِکَ حَتَّی بَلَغَ خَمْساً وَ عِشْرِینَ تَکْبِیرَةً(1).

«34»

إِکْمَالُ الدِّینِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ: إِنَّ آدَمَ لَمَّا مَاتَ فَبَلَغَ إِلَی الصَّلَاةِ عَلَیْهِ تَقَدَّمَ هِبَةُ اللَّهِ فَصَلَّی عَلَی أَبِیهِ وَ جَبْرَئِیلُ خَلْفَهُ وَ جُنُودُ الْمَلَائِکَةِ وَ کَبَّرَ عَلَیْهِ ثَلَاثِینَ تَکْبِیرَةً فَأَمَرَ جَبْرَئِیلُ فَرَفَعَ خَمْساً وَ عِشْرِینَ تَکْبِیرَةً وَ السُّنَّةُ الْیَوْمَ فِینَا خَمْسُ تَکْبِیرَاتٍ وَ قَدْ کَانَ یُکَبِّرُ عَلَی أَهْلِ بَدْرٍ تِسْعاً وَ سَبْعاً(2).

بیان

لعل زیادة التکبیر کانت للتشریک بأن حضر جنازة قبل الخامسة علی الأولی فیکبر علی الثانیة خمسة و علی الأولی تسعة لحضورها حتی تتم الصلاة علی الثانیة أو لفضل بعضهم کان یکبر علیه أکثر فیکون من خصائص تلک الواقعة کما هو ظاهر خبر الحسن بن زید فی الصلاة علی سهل و إن کان مخالفا لسائر الأخبار الواردة فی الصلاة علیه.

«35»

کِتَابُ الطُّرَفِ، لِلسَّیِّدِ بْنِ طَاوُسٍ عَنْ عِیسَی بْنِ الْمُسْتَفَادِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام قَالَ: کَانَ فِیمَا أَوْصَی بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُدْفَنَ فِی بَیْتِهِ وَ یُکَفَّنَ بِثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ أَحَدُهَا یَمَانٍ وَ لَا یَدْخُلَ قَبْرَهُ غَیْرُ عَلِیٍّ علیه السلام ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ کُنْ أَنْتَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ کَبِّرُوا خَمْساً وَ سَبْعِینَ تَکْبِیرَةً وَ کَبِّرْ خَمْساً وَ انْصَرِفْ وَ ذَلِکَ بَعْدَ أَنْ یُؤْذَنَ لَکَ فِی الصَّلَاةِ قَالَ عَلِیٌّ وَ مَنْ یَأْذَنُ لِی بِهَا قَالَ جَبْرَئِیلُ یُؤْذِنُکَ بِهَا ثُمَّ رِجَالُ أَهْلِ بَیْتِی یُصَلُّونَ عَلَیَ

ص: 379


1- 1. رجال الکشّیّ ص 38 و 39.
2- 2. اکمال الدین ج 1 ص 322.

تکبیرهای باقیمانده را کامل می­کند، و در این کار سرعت و چابکی به خرج می­دهد و خلاصه بگوید.(1)

روایت39.

المقنع: رسول خدا صلّی الله علیه و آله نهی فرموده از اینکه بر قبر نماز گزارده شود یا کسی بر آن بنشیند و یا بنایی بر آن ساخته شود.(2)

توضیح

ظاهر حدیث بر نهی از سجده گزاردن بر قبر یا اقامه نماز واجب یا نافله بر آن دلالت می­کند نه نهی از نماز گزاردن بر میّت دفن شده، اگر چه چنین احتمالی نیز وجود دارد.

روایت40.

الخلاف شیخ: از عمّار بن یاسر روایت شده که گفت: جنازه أمّ کلثوم دختر علی علیه السلام و پسر او زید بن عمر به صورت همزمان از خانه خارج شد، حسن و حسین علیهما السلام، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس و ابوهریره در مراسم تشییع جنازه حضور داشتند، پس جنازه پسر بچه را نزدیک امام و جنازه زن را پشت او قرار دادند و گفتند: سنّت چنین است.(3)

روایت41.

الغیبة شیخ: از موسی بن یحی بن خالد روایت شده که امام موسی کاظم علیه السلام به یحیی فرمود: ای ابو علی، من از دنیا خواهم رفت و فقط یک هفته به فرا رسیدن اجلم باقی مانده است، پس وفات مرا پنهان دار و روز جمعه

هنگام غروب خورشید بر سر جنازه­ام حاضر شو، آن­گاه تو و دوستانم به صورت فرادی بر پیکر من نماز بگزارید، تا آخر حدیث.(4)

توضیح

شاید امر به نماز گزاردن به صورت فرادی به خاطر این باشد که توهّم نشود امام جماعت نماز، وصیّ امام است و پس از او امام خواهد شد، و امام رضا علیه السلام نماز را چه جمعی و چه فردی به صورت پنهانی برگزار کرد؛ احتمال دارد که در آن زمان امام رضا علیه السلام، امام­شان بوده باشد ولی آنان (او را نمی دیدند) از درک این مطلب عاجز بوده باشند.

روایت42.

تحف العقول: از امام رضا علیه السلام در نامه­اش به مأمون روایت شده که فرمود: نماز میّت شامل پنج تکبیر است و سلام پایانی در آن وجود ندارد، چرا که سلام دادن مخصوص نمازی است که در آن رکوع و سجود وجود دارد، حال آنکه نماز میّت رکوع و سجود ندارد، و قبر میّت به صورت چهار گوش ساخته شده

ص: 382


1- . مسائل چاپ شده در البحار10: 253
2- . المقنع:6 از چاپ سنگی
3- . الخلاف: 110 از چاپ سنگی
4- . تحف العقول: 440از چاپ اسلامی

فَوْجاً فَوْجاً ثُمَّ نِسَاؤُهُمْ ثُمَّ النَّاسُ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ قَالَ فَفُعِلَتْ (1).

«36»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِی سُمَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ علیهما السلام یَقُولُ: لَمَّا قُبِضَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَرَتْ فِی مَوْتِهِ ثَلَاثُ سُنَنٍ أَمَّا وَاحِدَةٌ فَإِنَّهُ لَمَّا قُبِضَ انْکَسَفَتِ الشَّمْسُ فَقَالَ النَّاسُ إِنَّمَا انْکَسَفَتِ الشَّمْسُ لِمَوْتِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ یَجْرِیَانِ بِأَمْرِهِ مُطِیعَانِ لَهُ- لَا یَنْکَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَیَاتِهِ فَإِذَا انْکَسَفَا أَوْ أَحَدُهُمَا صَلُّوا ثُمَّ نَزَلَ مِنَ الْمِنْبَرِ فَصَلَّی بِالنَّاسِ الْکُسُوفَ فَلَمَّا سَلَّمَ قَالَ یَا عَلِیُّ قُمْ فَجَهِّزِ ابْنِی قَالَ فَقَامَ عَلِیٌّ علیه السلام فَغَسَّلَ إِبْرَاهِیمَ وَ کَفَّنَهُ وَ حَنَّطَهُ وَ مَضَی فَمَضَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی انْتَهَی بِهِ إِلَی قَبْرِهِ فَقَالَ النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَسِیَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَی ابْنِهِ لِمَا دَخَلَهُ مِنَ الْجَزَعِ عَلَیْهِ فَانْتَصَبَ قَائِماً ثُمَّ قَالَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَانِی وَ أَخْبَرَنِی بِمَا قُلْتُمْ زَعَمْتُمْ أَنِّی نَسِیتُ أَنْ أُصَلِّیَ عَلَی ابْنِی لِمَا دَخَلَنِی مِنَ الْجَزَعِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَیْسَ کَمَا ظَنَنْتُمْ وَ لَکِنَّ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ جَعَلَ لِمَوْتَاکُمْ مِنْ کُلِّ صَلَاةٍ تَکْبِیرَةً وَ أَمَرَنِی أَنْ لَا أُصَلِّیَ إِلَّا عَلَی مَنْ صَلَّی ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ انْزِلْ وَ أَلْحِدِ ابْنِی فَنَزَلَ عَلِیٌّ علیه السلام فَأَلْحَدَ إِبْرَاهِیمَ فِی لَحْدِهِ فَقَالَ النَّاسُ إِنَّهُ لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ أَنْ یَنْزِلَ فِی قَبْرِ وَلَدِهِ إِذْ لَمْ یَفْعَلْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِابْنِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْکُمْ بِحَرَامٍ أَنْ تَنْزِلُوا فِی قُبُورِ أَوْلَادِکُمْ وَ لَکِنْ لَسْتُ آمَنُ إِذَا حَلَّ أَحَدُکُمُ الْکَفَنَ عَنْ وَلَدِهِ أَنْ یَلْعَبَ بِهِ الشَّیْطَانُ فَیُدْخِلَهُ عَنْ ذَلِکَ مِنَ الْجَزَعِ مَا یُحْبِطُ أَجْرَهُ ثُمَّ انْصَرَفَ صلی الله علیه و آله (2).

بیان

قوله صلی الله علیه و آله آیتان أی علامتان من علامة وجوده و قدرته و علمه و حکمته لا ینکسفان لموت أحد أی لمحض الموت بل إذا کان بسبب سوء فعال الأمة و استحقوا العذاب و التخویف أمکن أن ینکسفا لذلک کما فی

ص: 380


1- 1. الطرف: 45.
2- 2. المحاسن ص 313.

و برجسته و بلند گردانده نمی­شود.(1)

روایت43.

المحاسن: از مردی از ساکنان جزیره روایت شده که گفت: از امام رضا علیه السلام درباره قومی پرسیدم که کشتی آنان در دریا دچار حادثه و شکستگی می­شود، پس به صورت لخت و در حالی که غیر از پارچه­هایی که خود را با آن پوشانده­اند چیزی به تن ندارند از دریا خارج می­شوند، از قضا با میّت مردی عریان مواجه می­گردند و لباس اضافی نیز همراه ندارند تا او را بپوشانند، این قوم چگونه بر این میّت عریان نماز بگزارند؟ امام فرمود: اگر آنان در چنین شرایطی قرار دارند، قبر میّت را حفر کنند و او را در قبرش بگذارند و عورتش را با یک خشت یا سنگ و یا خاک بپوشانند، آن­گاه بر او نماز بگزارند و سپس در قبر پنهانش کنند، (آن مرد گوید:) گفتم: آیا هنگامی که دفن شده است اجازه نماز گزاردن بر او وجود دارد؟ امام فرمود: خیر، اگر چنین کاری جایز بود برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله جایز می­بود، بلکه بر میّت دفن شده و عریان نماز گزارده نمی­شود.(2)

توضیح

حدیثی با این مضمون در الکافی و با سند موثّق از عمار الساباطیّ(3) از امام صادق علیه السلام روایت شده است که احکامی به شرح ذیل از آن استنباط می­شود:

نخست: شرعی بودن حفرِ قبر دوّم: وجوب پوشاندن عورت میّت هنگام نماز بر او، که نظر قطعی فقهاست؛ سوّم: پیش انداختن کفن کردن میّت بر نماز گزاردن بر او، ظاهراً اختلافی در میان علما بر سر این نکته وجود ندارد، حال آنکه دلالت حدیث بر آن واضح و آشکار نیست، در المعتبر گوید: بر میّت نماز گزارده نمی­شود مگر پس از غسل دادن و کفن کردن او؛ چهارم: اگر برای میّت کفن یافت نشود، در قبر گذارده می­شود و عورتش پوشانده شده و سپس بر او نماز گزارده می­شود، این نکته نیز نظر مقطوع فقهاست، شهید در الذکری گوید: اگر امکان پوشانیدن میّت با لباس وجود داشته باشد، قبل از گذاشته شدن در قبر، نماز بر او اقامه می­شود، و امکان مناقشه و بحث بر سر وجوب این مسأله وجود دارد؛ پنجم: تقدیم اقامه نماز میّت بر دفن کردن او، در وجوب این تقدیم هیچ اختلاف نظری وجود ندارد؛ ششم عدم جواز نماز گزاردن بر میّت بعد از دفن کردن او، پیش­تر در این باره سخن گفته شد؛ هفتم: عدم تحقّق یافتن دفن میّت به مجرّد گذاشتن او در قبر، بلکه باید تمام بدن او با خشت و غیر آن پوشانده شود و یا قبر با خاک و امثال آن پُر گردد که فقها به این موضوع نپرداخته اند،و اثر این حکم آن در بعضی مواضع آشکار می گردد هشتم: عدم استحباب ایثار و بخشش چیزی که مالک آن چیز خود بدان محتاج است به منظور اجرای امری واجب، و در این باره اشکالاتی وجود دارد.

ص: 383


1- . تحف العقول: 440 از چاپ اسلامی
2- . المحاسن:303، التهذیب1: 345
3- . الکافی3: 214

شهادة الحسین علیه السلام فإنها کانت بفعل الأمة الملعونة فاستحقوا بذلک التخویف و العذاب بخلاف وفاة إبراهیم علیه السلام فإنه لم یکن بفعلهم و لعل تقدیم صلاة الکسوف هنا لتضیق وقته و توسعة وقت التجهیز علی ما هو المشهور بین الأصحاب فی مثله قال فی القاموس جهاز المیت و العروس و المسافر بالکسر و الفتح ما یحتاجون إلیه و قد جهزه تجهیزا.

قوله زعمتم أی قلتم و یطلق غالبا علی القول الباطل أو الذی یشک فیه قال فی القاموس الزعم مثلثة القول الحق و الباطل و الکذب ضد و أکثر ما یقال فیما یشک فیه انتهی.

قوله صلی الله علیه و آله إلا علی من صلی أی لزم تمرینه بالصلاة کما یظهر من بعض الأخبار و یدل علی عدم مشروعیة الصلاة علی من لم یبلغ الست بانضمام روایات أخر.

قوله علیه السلام فألحد ابنی بفتح الحاء أو کسرها فی القاموس لحد القبر کمنع و ألحده عمل له لحدا و المیت دفنه و یدل علی شرعیة اللحد و عمومه للأطفال أیضا و علی عدم کراهة نزول مطلق ذی الرحم کما ذکره الأکثر و یدل علی کراهة نزول الوالد فی قبر الولد و عدم حرمته و علی مطلوبیته حل عقد الکفن و علی أن الجزع الشدید یحبط الأجر.

«37»

کِتَابُ التَّوْحِیدِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: رَأَیْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام صَلَّی عَلَی ابْنٍ لِجَعْفَرٍ صَغِیرٍ فَکَبَّرَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ هَذَا وَ شِبْهَهُ لَا یُصَلَّی عَلَیْهِ وَ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ النَّاسُ إِنَّ بَنِی هَاشِمٍ لَا یُصَلُّونَ عَلَی الصِّغَارِ مَا صَلَّیْتُ عَلَیْهِ الْحَدِیثَ (1).

«38»

کِتَابُ الْمَسَائِلِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یُدْرِکُ تَکْبِیرَةً أَوْ ثِنْتَیْنِ عَلَی مَیِّتٍ کَیْفَ یَصْنَعُ قَالَ یُتِمُ

ص: 381


1- 1. کتاب التوحید: 393 باب الاطفال ط مکتبة الصدوق.

روایت44.

ثواب الأعمال: ابو هریره و ابن عباس از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت کرده­اند که فرمود: هر کسی جنازه­ای را تشییع کند، برای او به ازای هر قدمی که تا هنگام بازگشت بر می­دارد صد هزار حسنه ثبت می­گردد، صد هزار گناه او زدوده می­شود و صد هزار درجه بر درجات او افزوده می­شود، و اگر بر آن جنازه نماز بگزارد صد هزار ملائکه در حالی که برای او طلب مغفرت می­کنند در مراسم تشییع جنازه­اش شرکت خواهند کرد، و اگر بماند تا آن جنازه دفن می­گردد، جمیع آن صد هزار ملائکه مأمور می­شوند که تا زمان برانگیخته شدن از قبر برای او طلب مغفرت و بخشش کنند.

هر کسی بر میّتی نماز بگزارد، جبرئیل و هفتاد هزار ملائکه بر جنازه او نماز می­گزارند، و تمام گناهانی که پیش­تر مرتکب شده است بخشیده می­شوند و اگر بر بالای سرمیّت بایستد تا دفن گردد و سپس بر او خاک بریزد، از مراسم تشییع جنازه باز می­گردد در حالی که به ازای هر قدمی که از آغاز تشییع تا رسیدن به خانه برمی­دارد یک قیراط اجر و پاداش برای او ثبت می­گردد، و وزن هر قیراط به اندازه کوه احد است که در میزان سنجش اعمال او قرار می­گیرد.(1)

روایت45.

المُقنِع: روایت شده است که هرگاه دو، سه یا ده میّت به صورت همزمان در کنار هم قرار گرفتند، بر همه آنان یک نماز واحد بگزار، و شیوه قرار دادن آن­ها در کنار هم به این صورت است که یک میّت را بر زمین می­گذاری سپس میّت دیگر را در کنار کفل او قرار می­دهی، آن­گاه میّت سوّم را در کنار کفل میّت دوّم قرار می­دهی، و تمام جنازها را هر اندازه که باشند به همین ترتیب و به صورت پلکانی در کنار هم قرار می­دهی، آن­گاه در وسط آن­ها بایست و پنج مرتبه تکبیر بگوی، و دقیقاً همان کارهایی را انجام ده که هنگام نماز بر یک جنازه واحد انجام می­دهی.(2)

روایت46.

کتاب الزهد حسین بن سعید: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: در میان بنی اسرائیل عابدی می­زیست که داوود علیه السلام شیفته رفتار او بود، پس خداوند متعال به داوود وحی فرمود که هیچ عمل او تو را به شگفتی وا ندارد چرا که ریاکار است، آن عابد وفات نمود و نزد داوود علیه السلام آمدند و به او گفتند: عابد وفات نموده است، داوود فرمود: دوست و همرا خود را دفن کنید؛ بنی اسرائیل این کار داوود علیه السلام را ناپسند شمرده و گفتند: چگونه داوود در مراسم تشییع جنازه عابد شرکت نمی­کند؟ پس از غسل دادن عابد پنجاه مرد برخاستند و خدا را شاهد گرفتند که چیزی جز خیر از او نمی­دانند، هنگامی که بر جنازه نماز گزاردند دوباره پنجاه مرد بر­خاستند و خدا را شاهد گرفتند که چیزی جز خیر از او نمی­دانند، پس خداوند متعال به داوود علیه السلام وحی فرمود چه چیز تو را از حضور در مراسم تشییع جنازه آن عابد منع کرد؟ داوود فرمود: موضوعی که مرا از آن آگاه کردی، خداوند متعال فرمود: اگر چه واقعیّت چنان است که تو را از آن آگاه کردم ولی گروهی از کاهنان و راهبان شاهد مراسم تشییع جنازه آن عابد بودند و گواهی دادند که چیزی جز خیر از او نمی­دانند، پس شهادت و گواهیِ آنان بر او را پذیرفتم و آنچه در موردش می­دانستم را عفو نمودم.

ص: 384


1- . ثواب الأعمال: 260
2- . المقنع: 21 ازچاپ اسلامی،6 از چاپ حجر

مَا بَقِیَ مِنْ تَکْبِیرِهِ وَ یُبَادِرُهُ دَفْعَةً وَ یُخَفِّفُ (1).

«39»

الْمُقْنِعُ، قَالَ: نَهَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُصَلَّی عَلَی قَبْرٍ أَوْ یُقْعَدَ عَلَیْهِ أَوْ یُبْنَی عَلَیْهِ (2).

بیان

ظاهره النهی عن السجدة علی القبر أو أن یصلی الفریضة أو النافلة قائما علی القبر لا عن الصلاة علی المیت المدفون و إن احتمل ذلک.

«40»

الْخِلَافُ لِلشَّیْخِ عَنْ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ قَالَ: أُخْرِجَتْ جَنَازَةُ أُمِّ کُلْثُومٍ بِنْتِ عَلِیٍّ وَ ابْنِهَا زَیْدِ بْنِ عُمَرَ وَ فِی الْجَنَازَةِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ وَ أَبُو هُرَیْرَةَ فَوَضَعُوا جَنَازَةَ الْغُلَامِ مِمَّا یَلِی الْإِمَامَ وَ الْمَرْأَةَ وَرَاءَهُ وَ قَالُوا هَذَا هُوَ السُّنَّةُ(3).

«41»

غَیْبَةُ الشَّیْخِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ مُوسَی بْنِ یَحْیَی بْنِ خَالِدٍ: أَنَّ أَبَا إِبْرَاهِیمَ علیه السلام قَالَ لِیَحْیَی یَا أَبَا عَلِیٍّ أَنَا مَیِّتٌ وَ إِنَّمَا بَقِیَ مِنْ أَجَلِی أُسْبُوعٌ فَاکْتُمْ مَوْتِی وَ ائْتِنِی یَوْمَ الْجُمُعَةِ عِنْدَ الزَّوَالِ وَ صَلِّ عَلَیَّ أَنْتَ وَ أَوْلِیَائِی فُرَادَی الْحَدِیثَ (4).

بیان

لعل الأمر بالصلاة فرادی لئلا یتوهم أن إمامهم وصی له فیتوهم فیه الإمامة و لقد أوقع الرضا علیه السلام الصلاة خفیة جماعة أو فردا و یحتمل أن یکون فی هذا الوقت إمامهم و هم لا یرونه.

«42»

تُحَفُ الْعُقُولِ، عَنِ الرِّضَا علیه السلام: فِی کِتَابِهِ إِلَی الْمَأْمُونِ قَالَ وَ الصَّلَاةُ عَلَی الْجِنَازَةِ خَمْسُ تَکْبِیرَاتٍ وَ لَیْسَ فِی صَلَاةِ الْجَنَائِزِ تَسْلِیمٌ لِأَنَّ التَّسْلِیمَ فِی صَلَاةِ الرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ وَ لَیْسَ لِصَلَاةِ الْجِنَازَةِ رُکُوعٌ وَ لَا سُجُودٌ وَ یُرَبَّعُ قَبْرُ الْمَیِّتِ

ص: 382


1- 1. المسائل المطبوع فی البحار ج 10 ص 253.
2- 2. المقنع ص 6 ط حجر.
3- 3. الخلاف: 110 ط حجر.
4- 4. غیبة الشیخ ص 22.

روایت47.

مجالس المفید: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام از غسل دادن، کفن کردن و مالیدن حنوط بر پیکر رسول خدا صلّی الله علیه و آله فارغ گشت، به مردم اجازه داد و فرمود: باشد که ده نفر ده نفر وارد شوید و بر پیامبر نماز بگزارید، پس وارد شدند و امیرالمؤمنین بین پیکر پیامبر و مردم ایستاد و این آیه را تلاوت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» {به راستی که خداوند و فرشتگان بر پیامبر درود می­فرستند، ای کسانی که ایمان آورده­اید شما نیز بر او درود و صلوات بفرستید}، و مردم این کلام امام علی علیه السلام را تکرار می­کردند، امام باقر علیه السلام فرمود: شیوه نماز گزاردن بر پیامبر صلّی الله علیه و آله چنین بود که ذکر گردید.(1)

توضیح

از ظاهر حدیث چنین بر می­آید که امام علی علیه السلام خود پیش­تر بر پیکر پیامبر صلّی الله علیه و آله نماز گزارده بوده و در نماز سایر مردم به تکرار آیه مذکور اکتفا کرده است، و این کار به خاطر جلوگیری از پیش افتادن ابوبکر به عنوان امام در نماز و یا به دلایل دیگر بوده است.

این نظر را روایتی که سُلَیم بن قیس(2)در کتاب خویش و همچنین طبرسی در الاحتجاج(3)

نقل کرده­اند تأیید می­کند، به این ترتیب که از سلمان فارسی روایت شده که گفت: نزد علی علیه السلام رفتم در حالی که پیکر پیامبر صلّی الله علیه و آله را غسل می­داد، و پیامبر وصیّت فرموده بود که کسی جز علی او را غسل ندهد، و به ایشان خبر داده بود که قصد زیر و رو کردن هر عضوی از اعضای پیکر پیامبر را داشته باشد، آن عضو زیر و رو می­گردد، همچنین امام علی علیه السلام به رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ای رسول خدا، چه کسی مرا در غسل دادن شما یاری خواهد داد؟ پیامبر فرمود: جبرئیل علیه السلام، (سلمان گوید:) هنگامی که علی علیه السلام پیامبر صلّی الله علیه وآله را غسل داد و کفن کرد، به من و ابوذر و مقداد، فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام اجازه داد که وارد شویم، و خود به عنوان امام پیش افتاد و ما را پشت سر خود به صف کشید، آن­گاه خود بر پیکر پیامبر نماز گزارد حال آنکه عایشه در حجره خود از این امر بی اطلّاع بود و جبرئیل جلو چشم او را گرفته بود، سپس ده نفر از انصار و ده نفر از مهاجرین را وارد حجره پیامبر می­کرد، پس نماز می­گزاردند و خارج می­شدند، و این کار ادامه داشت تا جایی که همه مهاجرین و انصار بر پیکر پیامبر نماز گزاردند.

ص: 385


1- . أمالی المفید: 27
2- . کتاب سلیم بن قیس: 66 و 76
3- . الاحتجاج: 52

وَ لَا یُسَنَّمُ (1).

«43»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْجَزِیرَةِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنْ قَوْمٍ کُسِرَتْ بِهِمْ سَفِینَتُهُمْ فِی الْبَحْرِ وَ خَرَجُوا عُرَاةً لَیْسَ عَلَیْهِمْ إِلَّا مَنَادِیلُ مُتَرَدِّدِینَ بِهَا فَإِذَا هُمْ بِرَجُلٍ مَیِّتٍ عُرْیَانٍ وَ لَیْسَ عَلَی الْقَوْمِ فَضْلُ ثَوْبٍ یُوَارُونَ بِهِ الرَّجُلَ وَ کَیْفَ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ وَ هُوَ عُرْیَانٌ فَقَالَ إِذَا کَانُوا کَذَلِکَ فَلْیَحْفِرُوا قَبْرَهُ وَ لْیَضَعُوهُ فِی لَحْدِهِ وَ یُوَارُوا عَوْرَتَهُ بِلَبِنٍ أَوْ حِجَارَةٍ أَوْ تُرَابٍ وَ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ وَ یُوَارُونَهُ فِی قَبْرِهِ قُلْتُ وَ لَا یُصَلَّی عَلَیْهِ وَ هُوَ مَدْفُونٌ قَالَ لَا وَ لَوْ جَازَ ذَلِکَ لَجَازَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَلْ لَا یُصَلَّی عَلَی الْمَدْفُونِ وَ لَا الْعُرْیَانِ (2).

بیان

روی مضمونه فی الکافی بسند موثق عن عمار الساباطی (3) عن أبی عبد الله علیه السلام و یستفاد منه أحکام.

الأول شرعیة اللحد الثانی وجوب ستر عورة المیت عند الصلاة علیه و هذا مقطوع به فی کلامهم الثالث تقدیم الکفن علی الصلاة و لا خلاف ظاهرا بین العلماء فی ذلک و فی دلالة الخبر علیه خفاء قال فی المعتبر لا یصلی علیه إلا بعد تغسیله و تکفینه الرابع أنه لو لم یکن له کفن جعل فی القبر و سترت عورته و صلی علیه بعد ذلک و هذا أیضا مقطوع به فی کلامهم قال فی الذکری إن أمکن ستره بثوب صلی علیه قبل الوضع فی اللحد و یمکن المناقشة فی وجوب ذلک الخامس تقدیم الصلاة علی الدفن و لا خلاف فی وجوبه أیضا السادس عدم جواز الصلاة بعد الدفن و قد مر الکلام فیه السابع عدم تحقق الدفن بمجرد الوضع فی اللحد

بل إما بستر جمیع بدنه باللبن و غیره أو بطم القبر و لم یتعرض له الأصحاب و تظهر الفائدة فی مواضع الثامن عدم استحباب الإیثار فیما یحتاج إلیه المالک لأمر واجب و فیه کلام.

ص: 383


1- 1. تحف العقول ص 440 ط الإسلامیة.
2- 2. المحاسن ص 303، و رواه فی التهذیب ج 1 ص 345.
3- 3. الکافی ج 3 ص 214.

سایر احادیث در این زمینه در ابواب وفات پیامبر صلّی الله علیه و آله نقل گردید.(1)

روایت48.

دعوات الراوندی: امیر المؤمنین علیه السلام بر جنازه­ای نماز گزارد و سپس فرمود: اگر مورد عفو قرار گرفته­ای، خوشا به سعادت ما که بر کسی نماز می­گزاریم که مورد عفو قرار گرفته است، و اگر ما از جمله کسانی هستیم که مورد عفو قرار گرفته­ایم، خوشا به سعادت تو که کسانی بر جنازه­ات نماز می­گزارند که مورد عفو قرارگرفته­اند.

روایت49.

قرب الأسناد و کتاب المسائل: از علی بن جعفر روایت شده که از برادرش امام موسی کاظم علیه السلام پرسید: آیا جایز است هنگام سرخ شدن خورشید بر جنازه نماز گزارده شود؟ امام فرمود: نماز گزاردن بر جنازه در تمام اوقات جز در وقت نمازهای یومیّه جایز است، پس آن­گاه که خورشید غروب کرد نماز مغرب را به جا آور و سپس بر جنازه نماز بگزار.(2)

توضیح

هیچ اختلاف نظری در بین فقهای ما بر سر جواز نماز گزاردن بر جنازه در تمام اوقات وجود ندارد، البته در صورتی که در زمان یکی از نمازهای یومیّه نباشد، همچنین نمازگزاردن بر جنازه در هیچ زمانی کراهت ندارد، هر چند در اوقاتی باشد که نماز گزاردن معمولی در آن­ها مکروه است، در المعتبر گفته است: اشکالی در برگزاری نماز میّت در اوقات پنج­گانه­ای که نماز گزاردن در آن­ها مکروه است وجود ندارد، البته اگر در تنگی زمان یکی از نمازهای واجب نباشد، شافعی و احمد نیز قائل به این نظر هستند، ولی اوزاعی نماز گزاردن بر میّت را در اوقات پنج­گانه مکروه می­داند، ابو حنیفه و مالک نیز گفته­اند: نماز گزاردن بر میّت هنگام طلوع، غروب و قیام خورشید (قرار گرفتن خورشید در وسط آسمان) جایز نیست، شیخ در التذکره گوید: حتی در اوقات پنج­گانه مکروه، اجازه برگزاری نماز میّت وجود دارد. جمیع علمای ما بر این نظر اتفاق دارند، پایان نقل قول. پس با عنایت به احادیثی که پیش­تر ذکر گردید، روایت اخیر بر تقیّه حمل می­شود.

امّا حدیث مذکور در التهذیب این گونه روایت شده است: (لا صلاة فی وقت صلاة و اذا وجبت..) شاید حذف شدن استثناء از این عبارت از جانب شیخ یا نسخه نگاران بوده است، و شاید بر حسب عبارت التهذیب معنا چنین باشد: نماز گزاردن بر میّت در وقت نمازهای واجب مکروه است، و هنگام سرخ شدن خورشید هنوز زمان نماز مغرب فرا نرسیده است، پس نمازگزاردن در آن اشکالی ندارد؛ این فرموده امام: (إذا وجبت الشمس) بیان­گرحُکم دیگری است، و ممکن است مقصود از (وقت صلاة) نزدیک شدن زمان ادای آن باشد که در این صورت دوباره بر تقیه حمل می­شود.

ص: 386


1- . به جلد22: 503- 550 از همین صفحه چاپ مراجعه کن.
2- . قرب الأسناد: 99 از چاپ سنگی، 103 از چاپ نجف
«44»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ وَ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ شَیَّعَ جَنَازَةً فَلَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَتَّی یَرْجِعَ مِائَةُ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ یُمْحَی عَنْهُ مِائَةُ أَلْفِ سَیِّئَةٍ وَ یُرْفَعُ لَهُ مِائَةُ أَلْفِ دَرَجَةٍ فَإِنْ صَلَّی عَلَیْهَا شَیَّعَهُ فِی جَنَازَتِهِ مِائَةُ أَلْفِ مَلَکٍ کُلُّهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ فَإِنْ شَهِدَ دَفْنَهَا وُکِّلَ أُولَئِکَ الْمِائَةُ أَلْفِ مَلَکٍ بِهِ کُلُّهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ حَتَّی یُبْعَثَ مِنْ قَبْرِهِ وَ مَنْ صَلَّی عَلَی مَیِّتٍ صَلَّی عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ وَ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ إِنْ أَقَامَ عَلَیْهِ حَتَّی یَدْفِنَهُ وَ حَثَا عَلَیْهِ التُّرَابَ انْقَلَبَ مِنَ الْجَنَازَةِ وَ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ مِنْ حَیْثُ تَبِعَهَا حَتَّی یَرْجِعَ إِلَی مَنْزِلِهِ قِیرَاطٌ مِنَ الْأَجْرِ وَ الْقِیرَاطُ مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ یَلْقَی فِی مِیزَانِهِ مِنَ الْأَجْرِ(1).

«45»

الْمُقْنِعُ، وَ رُوِیَ: إِذَا اجْتَمَعَ مَیِّتَانِ أَوْ ثَلَاثَةُ مَوْتَی أَوْ عَشَرَةٌ فَصَلِّ عَلَیْهِمْ جَمِیعاً صَلَاةً وَاحِدَةً تَضَعُ مَیِّتاً وَاحِداً ثُمَّ تَجْعَلُ الْآخَرَ إِلَی أَلْیَةِ الرَّجُلِ الْأَوَّلِ ثُمَّ تَجْعَلُ الثَّالِثَ إِلَی أَلْیَةِ الثَّانِی شِبْهَ الْمُدَرَّجِ تَجْعَلُهُمْ عَلَی هَذَا مَا بَلَغُوا مِنَ الْمَوْتَی وَ قُمْ فِی الْوَسَطِ وَ کَبِّرْ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ تَفْعَلُ کَمَا تَفْعَلُ إِذَا صَلَّیْتَ عَلَی وَاحِدَةٍ(2).

«46»

کِتَابُ الزُّهْدِ، لِلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْکَافِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ عَابِدٌ فَأُعْجِبَ بِهِ دَاوُدُ علیه السلام فَأَوْحَی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِلَیْهِ لَا یُعْجِبْکَ شَیْ ءٌ مِنْ أَمْرِهِ فَإِنَّهُ مُرَاءٍ قَالَ فَمَاتَ الرَّجُلُ فَأَتَی دَاوُدُ فَقِیلَ لَهُ مَاتَ الرَّجُلُ قَالَ ادْفِنُوا صَاحِبَکُمْ قَالَ فَأَنْکَرَتْ ذَلِکَ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَ قَالُوا کَیْفَ لَمْ یَحْضُرْهُ قَالَ فَلَمَّا غُسِّلَ قَامَ خَمْسُونَ رَجُلًا فَشَهِدُوا بِاللَّهِ مَا یَعْلَمُونَ إِلَّا خَیْراً فَلَمَّا صَلَّوْا عَلَیْهِ قَامَ خَمْسُونَ رَجُلًا فَشَهِدُوا بِاللَّهِ مَا یَعْلَمُونَ إِلَّا خَیْراً قَالَ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی دَاوُدَ علیه السلام مَا مَنَعَکَ أَنْ تَشْهَدَ فُلَاناً قَالَ الَّذِی أَطْلَعْتَنِی عَلَیْهِ مِنْ أَمْرِهِ قَالَ إِنْ کَانَ لَکَذَلِکَ وَ لَکِنْ شَهِدَهُ قَوْمٌ مِنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ فَشَهِدُوا أَنَّهُمْ مَا یَعْلَمُونَ إِلَّا خَیْراً فَأَجَزْتُ شَهَادَتَهُمْ عَلَیْهِ وَ غَفَرْتُ لَهُ

ص: 384


1- 1. ثواب الأعمال ص 260.
2- 2. المقنع ص 21 ط الإسلامیة ص 6 ط حجر.

روایت50.

الهدایه: نمازهایی که در تمامی زمان­ها اجازه اقامه دارند عبارتند از: نماز کسوف، نماز میّت، دو رکعت نماز احرام و دو رکعت نماز طواف، اگر اقامه یک نماز را در وقت آن از دست دادی قضایش را هرگاه به یاد آوردی به جا آور.(1)

روایت51.

مجالس الصدوق: از أصبغ بن نباته روایت شده که گفت: از امیرالمؤمنین علیه السلام در باره علّت به خاک سپردن فاطمه دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله در شب سؤال شد، امام فرمود: به راستی فاطمه بر قومی خشمگین بود که حضور آنان را در مراسم تشییع جنازه­اش ناپسند می­شمرد، و بر هر کسی که محبّت این قوم را در دل داشته باشد حرام است که بر پیکر یکی از فرزندان فاطمه نماز بگزارد.(2)

روایت52.

علل الشرایع: امام جعفر صادق از پدرش و او نیز از پدرانش و آنان از علی بن ابی طالب علیهم السلام روایت کرده­اند که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: بهترین صف در میان صفوف نماز، صف پیشین است و بهترین صف در میان صفوف نماز میت، صف پَسین، گفته شد: ای رسول خدا، دلیل این امرچیست؟ پیامبر فرمود: زیرا صف پَسین پوششی است برای صف زنان.(3)

توضیح و تنقیح

می­گویم: سخنان هر یک از فقها-رضوان الله علیهم- را مشاهده نموده­ام حدیث اخیر را بر این معنا حمل کرده­اند که بهترین صف برای نمازگزاران در میان صفوف نمازهای دیگر صف نخست و بهترین صف در میان صفوف نماز میّت صف آخر است، شیخ در المنتهی گفته است: فضل صف آخر در نماز میت از صف نخست بیشتر است، و به روایت أخیر (شماره52) استناد کرده است، در التذکره نیز سخن مشابهی از او نقل شده است، شهید در الذکری گوید: با استناد به حدیث السکونی بهترین صف در میان صف نماز میّت، صف آخر است، سپس گفته است: صدوق علّت ذکر این حدیث را ترغیب زنان به قرار گرفتن در صف اخیر به منظور منع آنان از

ص: 387


1- . الهدایه: 38
2- . أمالی الصدوق: 390 و 391
3- . علل الشرایع1: 289

عِلْمِی فِیهِ.

«47»

مَجَالِسُ الْمُفِیدِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُرَشِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ نَضْرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَلَمَةَ الْبُنَانِیِّ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ علیهما السلام قَالَ: لَمَّا فَرَغَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مِنْ تَغْسِیلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ تَکْفِینِهِ وَ تَحْنِیطِهِ أَذِنَ لِلنَّاسِ وَ

قَالَ لِیَدْخُلْ مِنْکُمْ عَشَرَةٌ عَشَرَةٌ لِیُصَلُّوا عَلَیْهِ فَدَخَلُوا وَ قَامَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً وَ کَانَ النَّاسُ یَقُولُونَ کَمَا یَقُولُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَ هَکَذَا کَانَتِ الصَّلَاةُ عَلَیْهِ (1).

توضیح

الظاهر أن أمیر المؤمنین علیه السلام کان صلی علی النبی صلی الله علیه و آله قبل ذلک و اکتفی فی صلاة سائر الناس علیه بذلک إما لعدم تقدم أبی بکر للصلاة أو لغیر ذلک.

وَ یُؤَیِّدُهُ مَا رَوَاهُ سُلَیْمُ بْنُ قَیْسٍ (2) عَلَی مَا وَجَدْتُهُ فِی کِتَابِهِ وَ رَوَاهُ عَنْهُ الطَّبْرِسِیُّ فِی الْإِحْتِجَاجِ (3)

أَیْضاً عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ أَنَّهُ قَالَ: أَتَیْتُ عَلِیّاً علیه السلام وَ هُوَ یُغَسِّلُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ کَانَ أَوْصَی أَنْ لَا یُغَسِّلَهُ غَیْرُ عَلِیٍّ علیه السلام وَ أَخْبَرَ عَنْهُ أَنَّهُ لَا یُرِیدُ أَنْ یُقَلِّبَ مِنْهُ عُضْواً إِلَّا قُلِّبَ لَهُ وَ قَدْ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ یُعِینُنِی عَلَی غُسْلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَلَمَّا غَسَّلَهُ وَ کَفَّنَهُ أَدْخَلَنِی وَ أَدْخَلَ أَبَا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادَ وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً علیهم السلام فَتَقَدَّمَ وَ صَفَفْنَا خَلْفَهُ فَصَلَّی عَلَیْهِ وَ عَائِشَةُ فِی الْحُجْرَةِ لَا تَعْلَمُ قَدْ أَخَذَ جَبْرَئِیلُ بِبَصَرِهَا ثُمَّ أَدْخَلَ عَشَرَةً مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ عَشَرَةً مِنَ الْأَنْصَارِ فَیُصَلُّونَ وَ یَخْرُجُونَ حَتَّی لَمْ یَبْقَ أَحَدٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ إِلَّا صَلَّی عَلَیْهِ.

ص: 385


1- 1. أمالی المفید ص 27.
2- 2. کتاب سلیم بن قیس ص 66 و 70.
3- 3. الاحتجاج ص 52.

اختلاط با مردان در نماز دانسته است، چنان که زنان در عهد پیامبر صلّی الله علیه و آله در صف آخر نماز می­گزاردند و (گاهی نیز) پیش می­افتادند، اگر چه حُکم دادن به برتری صف آخر حُکمی عمومی برای زنان و مردان است.

صدوق رحمه الله در الفقیه گفته است: بهترین مکان در نماز میّت صف آخر است، علّت این است که زنان در نماز گزاردن بر جنازه با مردان مختلط می­شدند، پس پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: بهترین مکان در نماز میّت صف آخر است، بنابراین زنان در صف آخر قرار گرفتند؛ پس فضیلت آن بر اساس آنچه حضرت علیه السلام ذکر کرد باقی ماند. پایان نقل قول .

می­گویم

دور بودن آنچه از لفظ و معنای حدیث فهمیده­اند از چند جهت بر کسی پوشیده نیست: نخست: از جهت تعبیر نمودن از سایر نمازها به نماز به صورت مطلق و بدون قید و شرط.

دوّم: ارتکاب حذف و جاری ساختن مجاز در قسمت دوّم کلام (فی الجنائز)، به این ترتیب که از جنازه به عنوان نماز بر جنازه تعبیرشود.

سوّم: اختصاص دادن تعلیل به قسمت دوّم با وجود جاری بودن آن در قسمت نخست (فی الصلاة)، مگر اینکه گفته شود: زنان در سایر نمازها رغبتی به قرار گرفتن در صف نخست نداشتند، که این دوباره تکلّف استّ چرا که احتمال بر پایه امری بنا شده است که تحقّق آن معلوم نیست، بلکه خلاف آن آشکار است.

چهارم: عدم راست و درست بودن تعلیل در قسمت دوّم، چرا که اگر بنا بر این نکته باشد که پیامبر صلّی الله علیه و آله این موضوع را از سر توریه و به منظور ترغیب زنان به ایستادن در صف آخر فرموده باشد، سخیف بودن و بعید بودن این کار از مقام و منصب نبوت بر کسی پوشیده نیست، زیرا مشتمل بر حیله و نیرنگ در اجرای احکام دین است، و اگر گفته شود: دلیل مذکور باعث ثابت شدن و اجرای این حُکم است، این سخن نیز تکلّف است، چه که کافی است در بیان عقب ایستادن زنان این نکته شرح داده شود که چنین کاری برای آنان بهتر است، همراه با ذکر این مطلب که گزینه برتر در تمام امور متعلّق به مردان است، و اگر گفته ­شود:مراد این است که افضلیت برای زنان این است که صف آخِر بایستند پس این امر اختصاص به نماز میّت ندارد.

امّا آنچه ما از حدیث می­فهمیم و از لفظ و معنای آن بر­می­آید این است که منظور از صفوف در نماز، صفوف تمام نمازهاست که شامل نماز میّت و غیر آن می­شود، و منظور از صفوف جنازه­ها، به صف کشیدن خود جنازه­ها به منظور نماز گزاردن بر آن­هاست، و معنا چنین است که بهترین صف در میان صفوف نماز صف نخست است، یعنی آن صف که به قبله نزدیک­تر است، و بهتریت صف در میان صفوف جنازه­ها صف آخر است، یعنی آن صف که از قبله دورتر و به امام نزدیک­تر است، و از آنجا که در جمیع مواضع موضع اشرف متعلّق به مردان است، هر یک از دو حُکم مذکور سببی شده­اند برای پوشیده ماندن زنان،

ص: 388

وَ قَدْ مَرَّ سَائِرُ الْأَخْبَارِ فِی ذَلِکَ فِی أَبْوَابِ وَفَاتِهِ صلی الله علیه و آله (1).

«48»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ،: صَلَّی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَلَی جِنَازَةٍ ثُمَّ قَالَ إِنْ کُنْتَ مَغْفُوراً فَطُوبَی لَنَا نُصَلِّی عَلَی مَغْفُورٍ لَهُ وَ إِنْ کُنَّا مَغْفُورِینَ فَطُوبَی لَکَ یُصَلِّی عَلَیْکَ الْمَغْفُورُونَ.

«49»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، وَ کِتَابُ الْمَسَائِلِ، بِسَنَدَیْهِمَا عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّلَاةِ عَلَی الْجِنَازَةِ إِذَا احْمَرَّتِ الشَّمْسُ أَ تَصْلُحُ قَالَ لَا صَلَاةَ إِلَّا وَقْتَ صَلَاةٍ فَإِذَا وَجَبَتِ الشَّمْسُ فَصَلِّ الْمَغْرِبَ ثُمَّ صَلِّ عَلَی الْجِنَازَةِ(2).

بیان

لا خلاف بین أصحابنا فی جواز إیقاع صلاة الجنازة فی جمیع الأوقات ما لم تزاحم صلاة حاضرة و لا کراهة لها أیضا و إن کانت فی الأوقات المکروهة قال فی المعتبر یصلی علی الجنازة فی الأوقات الخمسة المکروهة ما لم تتضیق فریضة حاضرة و به قال الشافعی و أحمد و قال الأوزاعی یکره فی الأوقات الخمسة و قال أبو حنیفة و مالک لا یجوز عند طلوع الشمس و غروبها و قیامها و قال فی التذکرة و یصلی علی الجنازة فی الأوقات الخمسة المکروهة ذهب إلیه علماؤنا أجمع انتهی فالروایة محمولة علی التقیة لأخبار کثیرة مر بعضها.

و روی هذا الخبر فی التهذیب (3) هکذا قال لا صلاة فی وقت صلاة و قال إذا وجبت و لعله سقط الاستثناء من الشیخ أو من النساخ و علی تقدیره فلعل المعنی أن الصلاة علی الجنازة إنما تکره إذا کان وقت صلاة و عند احمرار الشمس لم یدخل وقت الصلاة بعد فلا بأس بالصلاة فیها و یکون قوله إذا وجبت الشمس بیانا لحکم آخر و یحتمل أن یکون المراد بوقت الصلاة قرب وقتها فیکون محمولا علی التقیة أیضا.

ص: 386


1- 1. راجع ج 22 ص 503- 550 من هذه الطبعة.
2- 2. قرب الإسناد ص 99 ط حجر ص 103 ط نجف.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 343.

چرا که قرار گرفتن آنان در صف آخر نماز باعث پوشیده ماندن آن­هاست؛ و به این ترتیب تعلیل در هر دو قسمت، راست و درست می­گردد و کلام از اِعمال حذف و مجاز در امان خواهد بود، و حُکم مطابق با آن چیزی خواهد شد که سایر احادیث بر آن دلالت می­کنند.

در شگفتم از فقها که چگونه از این احتمال آشکار غافل مانده و روی به نظرات و احتمالاتی آورده­اند که مستلزم آن تکلّفات بعید و بی­ارزش است، پس به دیده اعتبار بنگر آنچه به تو می­رسد و از جمله شاکران باش.

روایت53.

قرب الأسناد و کتاب المسائل: از علی بن جعفر روایت شده که از برادرش امام موسی کاظم علیه السلام پرسید: آیا جایز است کسی که به نماز میّت ایستاده است قبل از امام تکبیر گوید؟ امام موسی کاظم فرمود: جایز نیست که تکبیر گوید مگر همراه امام، پس اگر قبل از امام تکبیر گوید باید آن­ها را همراه امام تکرار کند.(1)

همچنین پرسید: آیا بر جنازه کودکی که سنّ او کم­تر از پنج سال است نماز گزارده می­شود؟ امام کاظم علیه السلام فرمود: هرگاه کودک به سنّی برسد که نماز را تعقّل کرده و بفهمد، بر جنازه او نماز گزارده می­شود.(2)

روایت54.

الهدایه: آن­گاه که بر میّتی نماز می­گزاری، کنار سرش بایست، تکبیر سر داده و بگو: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً بَیْنَ یَدَیِ السَّاعَةِ» {شهادت می­دهم که خدایی جز الله وجود ندارد، تنها و بی­شریک است، همچنین شهادت می­دهم که محمّد بنده و فرستاده خداوند است، و خداوند او را به عنوان بشارت و بیم دهنده و با براهین حق قبل از برپایی قیامت به سوی مردم فرستاده است}؛ سپس تکبیر دوّم را سر داده و بگو«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ وَ بَارَکْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ» {خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود بفرست، محمّد و آل محمّد را مورد رحمت خود قرار ده و آنان را مبارک و خجسته بگردان، آن­گونه که بهترین درودها را بر ابراهیم و آل ابراهیم فرستادی و آنان را مبارک و خجسته گرداندی، به راستی که تو ستایش شده و بزرگوار هستی}؛ آن­گاه تکبیر سوّم را بر زبان رانده و بگو: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ الْأَحْیَاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ» {خداوندا، مردان و زنان مؤمن، مردان و زنان مسلمان و مردگان و زنده­گان آنان را مورد عفو و بخشش خود قرار ده}؛ سپس تکبیر چهارم را سر داده و بگو:­ «قُلِ اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ أَمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فِی أَعْلَی عِلِّیِّینَ وَ اخْلُفْ عَلَی أَهْلِهِ فِی الْغَابِرِینَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» {خداوندا، این بنده تو و فرزند بنده و کنیز توست، ما چیزی جز خیر از او نمی­دانیم و تو از ما به احوالش آگاه­تری؛ خداوندا، اگر نیکوکار بوده است بر نیکی­هایش بیفزا، و اگر گناهکار بوده است از گناهانش درگذر و او را مورد عفو و بخشش قرار ده؛ خداوندا، او را نزد خود در بالاترین جایگاه­های بهشت جایگزین گردان و جانشین او در میان بازماندگانش باش، و با رحمت خویش او را مورد رحم و شفقت قرار ده ای مهربان­ترین مهربانان}؛ و در پایان برای بار پنجم تکبیر بگوی، و از جای خود حرکت مکن تا اینکه جنازه را بر روی دست مردم مشاهده می­کنی.(3)

ص: 389


1- . قرب الأسناد: 130 از چاپ نجف و 99 از چاپ سنگی
2- . قرب الأسناد: 130 از چاپ نجف و 99 از چاپ سنگی
3- . الهدایة: 25
«50»

الْهِدَایَةُ،: الصَّلَوَاتُ الَّتِی تُصَلَّی فِی الْأَوْقَاتِ کُلِّهَا إِنْ فَاتَتْکَ صَلَاةٌ فَصَلِّهَا إِذَا ذَکَرْتَ وَ صَلَاةُ الْکُسُوفِ وَ الصَّلَاةُ عَلَی الْجِنَازَةِ وَ رَکْعَتَیِ الْإِحْرَامِ وَ رَکْعَتَیِ الطَّوَافِ (1).

«51»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکَتِّبِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الْقَاسِمِ الْعَلَوِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ الْفَزَارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الزَّیَّاتِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ حَفْصٍ الْمَرْوَزِیِّ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَنْ عِلَّةِ دَفْنِهِ لِفَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَیْلًا فَقَالَ علیه السلام إِنَّهَا کَانَتْ سَاخِطَةً عَلَی قَوْمٍ کَرِهَتْ حُضُورَهُمْ جِنَازَتَهَا وَ حَرَامٌ عَلَی مَنْ یَتَوَلَّاهُمْ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ وُلْدِهَا(2).

«52»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ النَّوْفَلِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: خَیْرُ الصُّفُوفِ فِی الصَّلَاةِ الْمُقَدَّمُ وَ خَیْرُ الصُّفُوفِ فِی الْجَنَائِزِ الْمُؤَخَّرُ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ قَالَ صَارَ سُتْرَةً لِلنِّسَاءِ(3).

توضیح

و تنقیح

أقول من رأیت من أصحابنا رضوان الله علیهم کلامهم حملوا هذا الخبر علی أن المعنی خیر صفوف المصلین فی سائر الصلوات الصف المقدم و خیر صفوف المصلین فی الصلاة علی الجنائز الصف المؤخر قال فی المنتهی الصف الأخیر فی الصلاة علی الجنائز أفضل من الصف الأول و استدل بهذه الروایة و نحوه قال فی التذکرة و قال فی الذکری أفضل الصفوف المؤخر لخبر السکونی ثم قال و جعل الصدوق سبب الخبر ترغیب النساء فی التأخر منعا لهن عن

ص: 387


1- 1. الهدایة ص 38.
2- 2. أمالی الصدوق ص 390 و 391.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 289.

و هنگامی که قصد نمودی بر جنازه زن نماز بگزاری، رو به روی سینه­اش بایست.(1)

هنگامی که بر مستضعف نماز گزاردی بگو: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ» {خداوندا، کسانی که توبه کرده و پیرو راه تو شده­اند را مورد عفو و مغفرت قرار ده و آنان را از عذاب جهنم محفوظ نگاه دار}.(2)

اگر از مذهب میّت بی اطّلاع بودی بگو: «اللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ أَنْتَ أَحْیَیْتَهَا وَ أَنْتَ أَمَتَّهَا اللَّهُمَّ وَلِّهَا مَا تَوَلَّتْ وَ احْشُرْهَا مَعَ مَنْ أَحَبَّتْ» {خداوندا، این نفس را تو زنده گردانده و تو میراندی؛ خداوندا، کسانی را ولی و سر پرست او قرار ده که در دنیا ولی و سرپرست آنان بودی و او را با کسانی که دوست­شان می­داشت محشور گردان}.(3)

و اگر بر جنازه یکی از دشمنان پیامبر و اهل بیت نماز گزاردی، بین تکبیر چهارم و پنجم بگو: «اللَّهُمَّ أَخْزِ عَبْدَکَ فِی عِبَادِکَ وَ بِلَادِکَ اللَّهُمَّ أَصْلِهِ أَشَدَّ نَارِکَ اللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ عَذَابِکَ فَإِنَّهُ کَانَ یُوَالِی أَعْدَاءَکَ وَ یُعَادِی أَوْلِیَاءَکَ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکَ» {خداوندا، این بنده خود را در میان بندگان و سرزمین ­های خودت خوار و ذلیل گردان؛ خداوندا، او را به شدید­ترین آتش خود واصل گردان؛ خداوندا، گرما و شدّت عذاب خود را به او بچشان، چرا که او با دشمنان تو دوست و با دوستان تو دشمن بود و اهل بیت پیامبرت را مورد بغض و کینه قرار می­داد}؛ و هنگامی که جنازه او بر روی دست­ها بلند شد بگو: «اللَّهُمَّ لَا تَرْفَعْهُ وَ لَا تُزَکِّهِ» {خداوندا، مقام او را رفیع مگردان و پاک مطهّرش مساز}.(4)

بر جنازه کودک تا زمانی که به سنّی نرسد که نماز را تعقّل و فهم کند نماز گزارده نمی­شود، امّا اگر در میان قومی حضور یافتی که بر جنازه کودکی نماز می­گزارند بگو: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِأَبَوَیْهِ وَ لَنَا فَرَطاً» {خداوندا، این کودک را برای والدینش و ما اندوخته­ای قرار ده که پیش­تر از خود فرستاده­ایم}.(5)

روایت55.

مصباح الأنوار: روایت شده که از امام صادق علیه السلام سؤال شد: امیرالمؤمنین علیه ­السلام چند مرتبه بر پیکر فاطمه علیها­ السلام تکبیر گفت؟ امام فرمود: امیرالمؤمنین علیه­السلام یک بار تکبیر می­گفت و جبرئیل و فرشتگان مقرّب پس از یک بار تکبیر می­گفتند، تا اینکه امیرالمؤمنین به همین ترتیب پنج بار تکبیر گفت، سؤال شد: امیرالمؤمنین کجا بر فاطمه نماز گزارد؟ امام فرمود: در خانه خود فاطمه سپس او را از خانه خارج ساخت.

امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امام علی علیه السلام بر پیکر فاطمه علیها السلام نماز گزارد و بیست و پنج مرتبه بر او تکبیر گفت.

از امام باقر علیه السلام روایت شده که امیرالمؤمنین علیه السلام بر پیکر فاطمه علیها السلام نماز گزارد و پنج مرتبه تکبیر گفت.

توضیح

شاید تعداد تکبیرهای واجب پنج مرتبه باشد، و تکبیرهای اضافه بر آن مستحبّ بوده و از خصوصیّات ویژه فاطمه علیها السلام باشد.

روایت56.

مصباح الأنوار: از امام باقر علیه السلام علیه السلام روایت شده که فرمود: فاطمه به علی علیهما السلام فرمود: من به تو در مورد نفس خویش که بعد از رسول خدا صلّی الله علیه وآله محبوب­ترین نفس نزد من است سفارش می­کنم. آن­گاه که وفات نمودم مرا با دست خود غسل ده و با حنوط معطّرم گردان و مرا کفن کرده و شبانه به خاک بسپار و اجازه نده که فلان و فلانی در مراسم کفن و دفن حاضر شوند، و تا زمانی

ص: 390


1- . الهدایة: 26
2- . الهدایة: 26
3- . الهدایه:26
4- . الهدایه: 26
5- . الهدایه: 26

الاختلاط بالرجال فی الصلاة کما کن یصلین علی عهد النبی صلی الله علیه و آله و یتقدمن و إن کان الحکم بالأفضلیة عاما لهن و للرجال.

و قال الصدوق ره فی الفقیه و أفضل المواضع فی الصلاة علی المیت الصف الأخیر و العلة فی ذلک أن النساء کن یختلطن بالرجال فی الصلاة علی الجنائز فقال النبی صلی الله علیه و آله أفضل المواضع فی الصلاة علی المیت الصف الأخیر فتأخرن إلی الصف الأخیر فبقی فضله علی ما ذکره علیه السلام انتهی.

أقول

لا یخفی بعد ما فهموه من الخبر لفظا و معنی بوجوه.

الأول من جهة التعبیر عن سائر الصلوات بالصلاة مطلقا من غیر تقیید.

الثانی ارتکاب الحذف و التجوز ثانیا بحمل الجنائز علی صلاة الجنائز.

الثالث تخصیص التعلیل بالشق الأخیر مع جریانه فی الأول أیضا إلا أن یقال النساء کن لا یرغبن فی سائر الصلاة إلی الصف الأول و هو أیضا تکلف لابتناء الحمل علی أمر لا یعلم تحققه بل الظاهر خلافه.

الرابع عدم استقامة التعلیل فی الأخیر أیضا إذ لو بنی علی أنه صلی الله علیه و آله قال ذلک توریة لرغبة النساء إلی الأخیر فلا یخفی سخافته و بعده عن منصب النبوة لاشتماله علی الحیلة و الخدیعة فی أحکام الدین و لو قیل إن ذلک صار سببا لتقرر هذا الحکم و جریانه فهذا أیضا تکلف إذ کان یکفی لتأخر النساء بیان أن ذلک خیر لهن مع أن الأفضل متعلق بالرجال فی جمیع الأمور و لو قیل إن المراد أن الأفضل للنساء الصف المؤخر فلا اختصاص له بتلک الصلاة.

و الذی نفهم من الروایة و هو الظاهر منها لفظا و معنا أن المراد بالصفوف فی الصلاة صفوف جمیع الصلوات الشاملة لصلاة الجنازة و غیرها و المراد بصفوف الجنائز صفوف نفس الجنائز إذا وضعت للصلاة علیها و المعنی أن خیر الصفوف فی الصلاة الصف المقدم أی ما کان أقرب إلی القبلة و خیر الصفوف فی الجنائز المؤخر أی ما کان أبعد عن القبلة و أقرب (1) من الإمام و لما کان الأشرف فی جمیع المواضع متعلقا بالرجال صار کل من الحکمین سببا لسترة النساء

ص: 388


1- 1. ما بین العلامتین ساقط من طبعة الکمبانیّ.

که ملاقاتت می­کنم تو را به خدا می­سپارم، خداوند من و تو را در دار رحمت و جوار نزدیک خویش جمع گرداند.

امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده است: هنگامی که فاطمه در حال احتضار قرار گرفت گریست، پس علی علیه السلام به او فرمود: گریه نکن، به خدا سوگند که این مساله نزد من در (راه) ذات خداوند، کوچک است، سپس فاطمه علیها السلام سفارش فرمود که به شیخین(ابابکر و عمر) اجازه حضور در مراسم کفن و دفن داده نشود، و علی علیه السلام چنان کرد.

همچنین روایت شده است که فاطمه به علی علیه السلام فرمود: ای ابو الحسن، مرا نزد تو حاجتی است، علی علیه السلام فرمود: ای دختر رسول خدا، حاجتت بر آورده می شود، فاطمه علیها السلام فرمود: تو را به خدا و حقّ رسول خدا صلّی الله علیه وآله سوگند می­دهم که اجازه ندهی ابوبکر و عمر بر پیکر من نماز بگزارند .

توضیح

این احادیث دلالت می­کنند بر اینکه منع حضور کفّار و حتی فاسقین در مراسم تشییع جنازه و هنگام نماز مطلوب است.

روایت57.

الخرائج راوندیّ: عاصم بن حمید از یزید بن خلیفه روایت کرده که گفت: نزد امام صادق علیه السلام نشسته بودم که مردی از اهالی قم از ایشان پرسید: آیا جایز است که زنان بر جنازه نماز بگزارند؟ امام فرمود: همانا مغیره بن أبی العاص مدّعی شد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله را هدف قرار داده و نیزه ایشان را شکسته و لبان مبارکش را شکافته است، ولی دروغ گفت، همچنین ادّعا کرد که حمزه را به شهادت رسانده است و باز دروغ گفت. پس روز غزوه خندق خواب بر او چیره گشت و خوابید و تا صبح بیدار نشد، و ترسید که مؤاخذه شود پس لباسی بر سر خود کشید که شناخته نشود، آن­گاه به سوی منزل عثمان آمد و او را طلب می­کرد و خود را مردی از قبیله بنی سلیم معرّفی کرد که برای عثمان اسب، گوسفند و روغن می­آورد، پس عثمان آمد و مغیره را وارد منزل خویش کرد و گفت: وای بر تو چکار کرده­ای؟ ادّعا نموده­ای که رسول خدا صلّی الله علیه و آله را هدف قرار داده و لبان مبارکش را شکافته و نیزه­اش را شکسته­ای؛ سپس مدّعی شده­ای که حمزه را به شهادت رسانده­ای، آن­گاه مغیره عثمان را از آنچه بر سرش آمده و اینکه خواب بر او غلبه کرده بود آگاه کرد، هنگامی که دختر بیامبر صلّی الله علیه و آله (که همسر عثمان بود)کارهایی که مغیره در مورد پدر و عمویش انجام داده را شنید فریاد بلندی کشید، سپس عثمان او را آرام کرد.

آن­گاه عثمان از خانه به سوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله که در مسجد نشسته بود خارج شد، و رو در روی پیامبر ایستاد و گفت: ای رسول خدا، آیا عمویم مغیره که دروغ گفته است را امان می­دهی؟ رسول خدا صلّی الله علیه و آله

ص: 391

لأن تأخرهن فی الصفوف سترة لهن و تأخر جنائزهن لکونه سببا لبعدهن عن الرجال المصلین سترة لهن فاستقام التعلیل فی الجزءین و سلم الکلام عن ارتکاب الحذف و المجاز و صار الحکم مطابقا لما دلت علیه سائر الأخبار.

و العجب من الأصحاب کیف ذهلوا عن هذا الاحتمال الظاهر و ذهبوا إلی ما یحتاج إلی تلک التکلفات البعیدة الرکیکة فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ.

«53»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، وَ کِتَابُ الْمَسَائِلِ، بِسَنَدَیْهِمَا الْمُتَقَدِّمَیْنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یُصَلِّی أَ لَهُ أَنْ یُکَبِّرَ قَبْلَ الْإِمَامِ قَالَ لَا یُکَبِّرُ إِلَّا مَعَ الْإِمَامِ فَإِنْ کَبَّرَ قَبْلَهُ أَعَادَ التَّکْبِیرَ(1)

قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّبِیِّ یُصَلَّی عَلَیْهِ إِذَا مَاتَ وَ هُوَ ابْنُ خَمْسِ سِنِینَ فَقَالَ إِذَا عَقَلَ الصَّلَاةَ فَیُصَلَّی عَلَیْهِ (2).

«54»

الْهِدَایَةُ،: إِذَا صَلَّیْتَ عَلَی مَیِّتٍ فَقِفْ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ کَبِّرْ وَ قُلْ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً بَیْنَ یَدَیِ السَّاعَةِ ثُمَّ کَبِّرِ الثَّانِیَةَ وَ قُلِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ وَ بَارَکْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ ثُمَّ کَبِّرِ الثَّالِثَةَ وَ قُلِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ الْأَحْیَاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ ثُمَّ کَبِّرِ الرَّابِعَةَ وَ قُلِ اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ أَمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فِی أَعْلَی عِلِّیِّینَ وَ اخْلُفْ عَلَی أَهْلِهِ فِی الْغَابِرِینَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ ثُمَّ کَبِّرِ الْخَامِسَةَ وَ لَا تَبْرَحْ مِنْ مَکَانِکَ حَتَّی تَرَی الْجِنَازَةَ عَلَی أَیْدِی الرِّجَالِ (3)

ص: 389


1- 1. قرب الإسناد ص 130 ط نجف ص 99 ط حجر.
2- 2. قرب الإسناد ص 130 ط نجف ص 99 ط حجر.
3- 3. الهدایة ص 25.

چهره از وی بر تافت، آن­گاه عثمان از سویی دیگر نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا، آیا عمویم مغیره که دروغ گفته است را امان می­دهی؟ پیامبر دوباره چهره از او بر تافت و سپس فرمود: او را امان داده و سه روز به او مهلت می­دهیم، ولی لعنت خدا بر کسی که به او مرکب (شتر)، وسایل سفر، پالان، وسیله آبکشی، مشک یا ظرف آب، سطل چاه، خفّ، کفشّ، زاد و توشه یا آب می­دهد .

عاصم گوید: لوازمی که پیامبر بر شمرده ده عدد است که عثمان تمامی آن­ها را به مغیره داد، پس مغیره از خانه عثمان خارج شد و سوار بر شترش به راه افتاد، ولی سم­های شتر نازک گشت و از رفتن باز ماند، آن­گاه خفّ­هایش را به پا کرد ولی خف­ّهایش نیز سوارخ شدند، سوی کفش­هایش رفت و آن­ها نیز سوراخ شدند، سپس با پاهایش به راه افتاد و پاهایش از رفتن باز ماند، بر روی زانوهایش افتاد ولی زانوهایش نیز خم شدند، در نهایت به درختی رسید و در زیر سایه­اش نشست، پس فرشته­ای نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمد و ایشان را از مکان مغیره آگاه کرد، بنابراین پیامبر زید و زبیر را به سوی او فرستاد و به آن­ها فرمود: به سوی مغیره که در فلان و فلان مکان است بروید و او را به قتل برسانید.

هنگامی که زید و زبیر نزد مغیره رسیدند، زید به زبیر گفت: او مدّعی شده است که برادر مرا به شهادت رسانده است- رسول خدا صلّی الله علیه و آله میان حمزه و زید پیوند برادری بسته بود- پس بگذار من به قتلش برسانم. زبیر نیز او را رها کرد و زید او را به قتل رساند؛ پس از این ماجرا عثمان از نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله بازگشت و به همسرش که دختر پیامبر بود گفت: تو کسی را نزد پیامبر فرستاده و او را از مکان عمویم آگاه ساخته­ای، دختر پیامبر نیز سوگند یاد کرد که چنین کاری را انجام نداده است، ولی عثمان سخنش را باور نکرد و چوب قَتَب را گرفت و او را به شدت کتک زد. پس شکایت خود از این ماجرا را نزد پدر فرستاد و پیامبر را از کاری که عثمان انجام داده بود آگاه ساخت، پیامبر به سوی دخترش پاسخ فرستاد: من برای زن ناپسند می­شمارم تا زمانی که دامن بر زمین می­کشد از شوهرش شکایت کند. پس دوباره نامه باز فرستاد: او مرا تا حدّ مرگ زده است، آن­گاه پیامبر به علی علیه السلام فرمود: این شمشیر را بگیر نزد دختر عمویت برو دستش را بگیر و او را بیاور، و هر کسی که بین تو و او قرار گرفت را با شمشیر بزن، پس علی وارد خانه شد و دست دختر پیامبر صلّی­الله علیه و آله را گرفت و او را نزد پیامبر آورد، و دختر پیامبر پشتش را به پدر نمایاند، پس ایشان فرمود: خداوند لعنتش کند دخترم را کشته است؛ دختر پیامبر یک روز زنده ماند و در روز دوّم وفات نمود. مردم برای نماز گزاردن بر پیکر او گرد آمدند. آن­گاه رسول خدا صلّی الله علیه و آله از خانه خارج شد حال آنکه عثمان با آن گروه از مردم نشسته بود، پیامبر فرمود: هر کسی امشب با کنیزش نزدیکی کرده است اجازه ندارد در تشییع جنازه دخترم شرکت کند، و این سخن را دوبار تکرار فرمود و عثمان همچنان ساکت بود. پس پیامبر فرمود: آن شخص خود برمی­خیزد یا او را با اسم خود و پدرش صدا بزنیم، بنابراین عثمان با ذلّت برخاست و بر عصای خود تکیه زد. آن­گاه فاطمه سلام الله علیها از میان زنان خارج شد و بر پیکر خواهرش نماز گزارد.

توضیح

صدوق در الکافی(1)

این روایت را با سندی دیگر از یزید بن خلیفه و با اندکی اختلاف روایت کرده است.

ص: 392


1- . الکافی3: 251-253

وَ إِذَا صَلَّیْتَ عَلَی الْمَرْأَةِ فَقِفْ عِنْدَ صَدْرِهَا(1)

وَ إِذَا صَلَّیْتَ عَلَی الْمُسْتَضْعَفِ فَقُلِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (2) وَ إِذَا لَمْ تَعْرِفْ مَذْهَبَ الْمَیِّتِ فَقُلِ اللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ أَنْتَ أَحْیَیْتَهَا وَ أَنْتَ أَمَتَّهَا اللَّهُمَّ وَلِّهَا مَا تَوَلَّتْ وَ احْشُرْهَا مَعَ مَنْ أَحَبَّتْ (3) وَ إِذَا صَلَّیْتَ عَلَی نَاصِبٍ فَقُلْ بَیْنَ التَّکْبِیرَةِ الرَّابِعَةِ وَ الْخَامِسَةِ- اللَّهُمَّ أَخْزِ عَبْدَکَ فِی عِبَادِکَ وَ بِلَادِکَ اللَّهُمَّ أَصْلِهِ أَشَدَّ نَارِکَ اللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ عَذَابِکَ فَإِنَّهُ کَانَ یُوَالِی أَعْدَاءَکَ وَ یُعَادِی أَوْلِیَاءَکَ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکَ فَإِذَا رُفِعَ فَقُلِ اللَّهُمَّ لَا تَرْفَعْهُ وَ لَا تُزَکِّهِ (4)

وَ الطِّفْلُ لَا یُصَلَّی عَلَیْهِ حَتَّی یَعْقِلَ الصَّلَاةَ فَإِنْ حَضَرْتَ مَعَ قَوْمٍ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ فَقُلِ- اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِأَبَوَیْهِ وَ لَنَا فَرَطاً(5).

«55»

مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، لِبَعْضِ الْأَصْحَابِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام: أَنَّهُ سُئِلَ کَمْ کَبَّرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَلَی فَاطِمَةَ علیها السلام فَقَالَ کَانَ یُکَبِّرُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام تَکْبِیرَةً فَیُکَبِّرُ جَبْرَئِیلُ تَکْبِیرَةً وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ إِلَی أَنْ کَبَّرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام خَمْساً فَقِیلَ لَهُ وَ أَیْنَ کَانَ یُصَلِّی عَلَیْهَا قَالَ فِی دَارِهَا ثُمَّ أَخْرَجَهَا.

وَ مِنْهُ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام: أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام صَلَّی عَلَی فَاطِمَةَ فَکَبَّرَ عَلَیْهَا خَمْساً وَ عِشْرِینَ تَکْبِیرَةً.

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام صَلَّی عَلَی فَاطِمَةَ علیها السلام وَ کَبَّرَ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ.

بیان

لعل التکبیرات الواجبة کانت خمسا و الباقیة مستحبة من خصائصها صلوات الله علیها.

«56»

مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَتْ فَاطِمَةُ لِعَلِیٍّ علیه السلام إِنِّی أُوصِیکَ فِی نَفْسِی وَ هِیَ أَحَبُّ الْأَنْفُسِ إِلَیَّ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا أَنَا مِتُّ فَغَسِّلْنِی بِیَدِکَ وَ حَنِّطْنِی وَ کَفِّنِّی وَ ادْفِنِّی لَیْلًا وَ لَا یَشْهَدْنِی فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ اسْتَوْدَعْتُکَ

ص: 390


1- 1. الهدایة ص 26.
2- 2. الهدایة ص 26.
3- 3. الهدایة ص 26.
4- 4. الهدایة ص 26.
5- 5. الهدایة ص 26.

این عبارت: (ضرب علی أُذنیه) یعنی: خواب بر او چیره گشت، آن­گونه که خداوند متعال فرموده است: «فضربنا علی آذانهم»(1)

{پس خواب را بر آنان چیره ساختیم}، بیضاوی گوید: پرده­ای بر (گوش) آنان افکندیم که مانع شنیدن می­شد، به این معنا که آنان را به گونه­ای در خواب غرق ساختیم که سر و صدا آنان را بیدار نمی­کرد، بنابراین مفعول حذف شده است، آن­گونه که مفعول در این قول آنان حذف گردیده است: (بنی علی امرأته). جوهری گوید: (نَقِبَ البعیر) یعنی: سم­های شتر خفیف و نازک شد، (أنقب الرجل) یعنی: کف پای شترش نازک گشت، (نقب الخُفّ الملبوس) یعنی: خف سوراخ شد، (أَلمَّ بجاریتها) یعنی: با کنیز خود نزدیکی کرد و با او درآویخت.

در الکافی آمده است که وی، لعنت خدا بر او باد، آن شب با کنیز رقیّه دچار زنا شد، و شاید پیامبر صلّی الله علیه و آله در کلام خویش کنیز را به او (عثمان) نسبت داده تا اسمش پوشیده بماند، و یا عبارت به صورت (جاریتها) بوده و در آن تصحیف صورت گرفته است، همچنین این روایت بر استحباب نماز گزاردن زنان بر جنازه دلالت دارد، و امکان دارد که از جمع بین احادیث این حُکم استنباط شود که استحباب نمازگزاردن بر جنازه، مخصوص زنانی است که از بستگان میّت به شمار می­روند، یا اینکه احادیث دالّ بر نهی نماز گزاردن زنان بر جنازه بر زمانی حمل شود که آنان به منظور تفریح و وقت گذرانی و نه اقامه نماز و پیروی از سنّت خارج شوند.

روایت58.

قرب الأسناد: از امام صادق علیه­السلام روایت شده که فرمود: مردی از منافقین مُرد، حسین بن علی علیهما­ السلام پیاده راه می­رفت که یکی از دوستداران خود را مشاهده کرد و به او فرمود: کجا می­روی؟ گفت: از شرکت در تشییع جنازه این منافق فرار می­کنم که بر جسد او نماز نگزارم، امام حسین فرمود: در کنار من بایست و هر آنچه از من می­شنوی را تکرار کن. پس دستش را بالا برده و فرمود: «اللَّهُمَّ الْعَنْ عَبْدَکَ أَلْفَ لَعْنَةٍ مُخْتَلِفَةٍ اللَّهُمَّ أَخْزِ عَبْدَکَ فِی بِلَادِکَ وَ عِبَادِکَ اللَّهُمَّ أَصْلِهِ حَرَّ نَارِکَ اللَّهُمَّ أَذِقْهُ أَشَدَّ عَذَابِکَ فَإِنَّهُ کَانَ یُوَالِی أَعْدَاءَکَ وَ یُعَادِی أَوْلِیَاءَکَ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکَ» {خداوندا، به هزار شیوه مختلف بر این بنده خود لعنت و نفرین بفرست؛ خداوندا، این بنده­ات را در میان بندگان و سرزمین­های خویش خوار و ذلیل گردان؛ خداوندا، او را به گرمای آتش خود واصل و شدیدترین عذاب را به او بچشان، چرا که با دشمنان تو دوست و با دوستانت دشمن بود و اهل بیت پیامبرت را مورد بغض و کینه قرار می­داد}.(2)

توضیح

این فرموده امام: (مِن المنافقین) یعنی: از مخالفان و گمراهان، چرا که آنان منافق هستند و در ظاهر ادّعای اسلام می­کنند، و به خاطر ترک پذیرش باطنی ولایت امامان علیهم­ السلام از خبیث­ترین مشرکان و کفّار به شمار می­روند، همچنین ممکن است منظور از منافقین، گروهی از بنی امیّه و کسانی شبیه به آنان باشد که در اصل به خدا و رسول او ایمان نداشته­اند و به خاطر کسب منافع دنیوی تظاهر به مسلمان بودن کرده­اند.

این فرموده امام: (مولی له) یعنی آزاد شده یا شیعه و دوستدار او، (رفع یده) یعنی: دست خود را به منظور تکبیر گفتن بالا برد، و ممکن است که امام حسین صلوات الله علیه به خاطر تقیّه به بلند کردن دست­ها اکتفا کرده و تکبیر نگفته باشد،

ص: 393


1- . کهف / 11
2- . قرب الأسناد: 29 از چاپ سنگی

اللَّهَ تَعَالَی حَتَّی أَلْقَاکَ جَمَعَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ فِی دَارِهِ وَ قُرْبِ جِوَارِهِ.

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ الْوَفَاةُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکَ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لَا یُؤْذِنَ بِهَا الشَّیْخَیْنِ فَفَعَلَ.

وَ عَنْ یَحْیَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ: قَالَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام لِعَلِیٍّ علیه السلام إِنَّ لِی إِلَیْکَ حَاجَةً یَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ تُقْضَی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَتْ نَشَدْتُکَ بِاللَّهِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَبُو بَکْرٍ وَ لَا عُمَرُ.

بیان

هذه الأخبار تدل علی أن منع حضور الکفار و المنافقین بل الفساق فی الجنازة و عند الصلاة مطلوب.

«57»

الْخَرَائِجُ لِلرَّاوَنْدِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ یَزِیدَ بْنِ خَلِیفَةَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَاعِداً فَسَأَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الْقُمِّیِّینَ أَ تُصَلِّی النِّسَاءُ عَلَی الْجَنَائِزِ فَقَالَ إِنَّ الْمُغِیرَةَ بْنَ أَبِی الْعَاصِ ادَّعَی أَنَّهُ رَمَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَکُسِرَتْ رَبَاعِیَتُهُ وَ شَقَّ شَفَتَیْهِ وَ کَذَبَ وَ ادَّعَی أَنَّهُ قَتَلَ حَمْزَةَ وَ کَذَبَ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الْخَنْدَقِ ضُرِبَ عَلَی أُذُنَیْهِ فَنَامَ فَلَمْ یَسْتَیْقِظْ حَتَّی أَصْبَحَ فَخَشِیَ أَنْ یُؤْخَذَ فَتَنَکَّرَ وَ تَقَنَّعَ بِثَوْبِهِ وَ جَاءَ إِلَی مَنْزِلِ عُثْمَانَ یَطْلُبُهُ وَ تَسَمَّی بِاسْمِ رَجُلٍ مِنْ بَنِی سُلَیْمٍ کَانَ یَجْلِبُ إِلَی عُثْمَانَ الْخَیْلَ وَ الْغَنَمَ وَ السَّمْنَ فَجَاءَ عُثْمَانُ فَأَدْخَلَهُ فِی مَنْزِلِهِ وَ قَالَ وَیْحَکَ مَا صَنَعْتَ ادَّعَیْتَ أَنَّکَ رَمَیْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ ادَّعَیْتَ أَنَّکَ شَقَقْتَ شَفَتَیْهِ وَ کَسَرْتَ رَبَاعِیَتَهُ وَ ادَّعَیْتَ أَنَّکَ قَتَلْتَ حَمْزَةَ فَأَخْبَرَهُ بِمَا لَقِیَ وَ أَنَّهُ ضُرِبَ عَلَی أُذُنِهِ فَلَمَّا سَمِعَتْ ابْنَةُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بِمَا صَنَعَ بِأَبِیهَا وَ عَمِّهَا صَاحَتْ فَأَسْکَتَهَا عُثْمَانُ ثُمَّ خَرَجَ عُثْمَانُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ جَالِسٌ فِی الْمَسْجِدِ فَاسْتَقْبَلَهُ بِوَجْهِهِ وَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّکَ آمَنْتَ عَمِّیَ الْمُغِیرَةَ وَ کَذَبَ فَصَرَفَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله

ص: 391

(مختلفة) یعنی: انواع مختلفی از لعنت و نفرین که شامل انواع عذاب و ذلّت است، عبارت (ألف لعنه مختلفة) در الکافی به صورت (ألف لعنه مؤتلفة غیر مختلفة) ذکر شده است که یعنی: هزار لعنت که در شدّت و کثرت یکدست هستند و اختلافی با هم ندارند که یکی از لعن و نفرین­ها سبک­تر و خفیف­تر از دیگری باشد، یا مقصود چنین است که لعن و نفرین­ها به صورت همزمان بر او نازل شوند، یعنی: هزار لعن و نفرین به صورت جمعی و همزمان و نه پس و پیش بر او نازل شوند، شیخ در النهایه گفته است: (اللّعن) یعنی: طرد شدن و دوری از خداوند متعال، و اگر از جانب مردم باشد یعنی: دشنام دادن و نفرین کردن، جوهری گوید: (خَزِیِ یَخزَی خِزیاً) یعنی: ذلیل و خوار گشت، و ابن سکیّت گفته یعنی: در بلا و مصیبتی گرفتار آمد و خداوند او را خوار و بی­مقدار گرداند.

می­گویم

ممکن است منظور از کلام مذکور، ذلیل کردن و خوار نمودن و عذاب دادن او در میان بندگانی باشد که وفات نموده­اند، و ناگزیر عذاب دادن منافق در برزخ در سرزمینی از سرزمین­ها صورت می­پذیرد، همچنین احتمال اینکه در عبارت (بِلادک) مضاف در تقدیر باشد نیز وجود دارد، یعنی: (أهلُ بلادک: ساکنان سرزمین­های تو)؛ احتمال دیگر این است که مقصود از این کلام، خوار و ذلیل کردن منافق در همین دنیا و پس از مرگ او باشد به این ترتیب که معایبش بر خلق آشکار شود و در میان آنان به عنوان شخصی که مرتکب کفر و عصیان شده است شهرت یابد.

روایت59.

منتهی­الطلب: ابن أبی عقیل گوید: نماز گزار بر میّت تکبیر سر داده و می­گوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْلِ دَرَجَتَهُ وَ بَیِّضْ وَجْهَهُ کَمَا بَلَّغَ رِسَالَتَکَ وَ جَاهَدَ فِی سَبِیلِکَ وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ وَ لَمْ یَدَعْهُمْ سُدًی مُهْمَلِینَ بَعْدَهُ بَلْ نَصَبَ لَهُمُ الدَّاعِیَ إِلَی سَبِیلِکَ الدَّالَّ عَلَی مَا الْتَبَسَ عَلَیْهِمْ مِنْ حَلَالِکَ وَ حَرَامِکَ دَاعِیاً إِلَی مُوَالاتِهِ وَ مُعَادَاتِهِ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ عَبَدَکَ حَتَّی أَتَاهُ الْیَقِینُ فَصَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّاهِرِینَ» {شهادت می­دهم که خدایی جز الله وجود ندارد، تنها و بی شریک است، همچنین شهادت می­دهم که محمّد بنده و فرستاده خداوند است؛ خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود بفرست، درجه­اش را عالی و وجهش را سفید گردان، چنان که رسالت و پیام تو را ابلاغ نمود، در راه تو به کوشش مجاهدت پرداخت، برای امّتش ناصح و پندآموز بود، و آنان را بعد از وفاتش به حال خود و سرگردان رها نساخت، بلکه کسی را منصوب کرد تا آنان را به قرار گرفتن در مسیر تو دعوت کند و بر حلال و حرام تو که بر آنان مشتبه شده است دلالت کند، و آنان را به دوستی و دشمنی خود فراخواند تا هر که هلاک می­گردد از سر دلیل و برهان باشد و هر که زنده می­گردد باز از سر دلیل و برهان باشد، و محمّد صلّی الله علیه و آله به عبادت تو پرداخت تا به یقین رسید (تا وفات نمود)، پس خدایا بر او و اهل بیت پاک و مطهّرش درود بفرست}، آن­گاه برای مردان و زنان مؤمن و زند­گان و مردگان آنان طلب مغفرت و بخشش می­کند.

سپس می­گوید: «اللَّهُمَّ عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ تَخَلَّی مِنَ الدُّنْیَا وَ احْتَاجَ إِلَی مَا عِنْدَکَ نَزَلَ بِکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ افْتَقَرَ إِلَی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ غَنِیٌّ مِنْ عَذَابِهِ اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا فَإِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَاغْفِرْ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ ارْحَمْهُ وَ تَجَاوَزْ عَنْهُ اللَّهُمَّ أَلْحِقْهُ بِنَبِیِّهِ وَ صَالِحِ سَلَفِهِ اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ» {بار خدایا، این بنده و فرزند بنده تو دنیا را رها ساخت و نیازمند چیزی گشت که نزد تو وجود دارد، به درگاهت آمده است و تو بهترین کسی هستی که به درگاهت روی آورده می­شود، نیازمند رحمت تو گشته است و تو از عذاب دادن او بی­نیازی؛ خداوندا، ما چیزی جز خیر از او نمی­دانیم و تو از ما به احوال او آگاه­تری، پس اگر نیکوکار بوده است بر نیکی­هایش بیفزا و اگر گناهکار بوده است گناهانش را ببخش، و مورد رحمتش قرار ده و از او درگذر؛ خداوندا، او را به پیامبر و سلف صالحش ملحق گردان؛ خداوندا، عفو تو را طلب می­کنم}،

سپس تکبیر سرداده و این عبارت را پس از هر تکبیر تکرار می­کند.

می­گویم

این کلام را بدون اشاره واضح به روایت ذکر کردم، چرا که امکان

ص: 394

وَجْهَهُ ثُمَّ اسْتَقْبَلَهُ مِنَ الْجَانِبِ الْآخَرِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّکَ آمَنْتَ عَمِّیَ الْمُغِیرَةَ وَ کَذَبَ فَصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَجْهَهُ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ آمَنَّاهُ وَ أَجَّلْنَاهُ ثَلَاثاً فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ أَعْطَاهُ رَاحِلَةً أَوْ رَحْلًا أَوْ قَتَباً أَوْ سِقَاءً أَوْ قِرْبَةً أَوْ دَلْواً أَوْ خُفّاً أَوْ نَعْلًا أَوْ زَاداً أَوْ مَاءً قَالَ عَاصِمٌ

هَذِهِ عَشَرَةُ أَشْیَاءَ فَأَعْطَاهَا کُلَّهَا عُثْمَانُ فَخَرَجَ فَسَارَ عَلَی نَاقَتِهِ فَنَقِبَتْ ثُمَّ مَشَی فِی خُفَّیْهِ فَنَقِبَتَا ثُمَّ مَشَی فِی نَعْلَیْهِ فَنَقِبَتَا ثُمَّ مَشَی عَلَی رِجْلَیْهِ فَنَقِبَتَا ثُمَّ مَشَی عَلَی رُکْبَتَیْهِ فَنَقِبَتَا فَأَتَی شَجَرَةً فَجَلَسَ تَحْتَهَا فَجَاءَ الْمَلَکُ فَأَخْبَرَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِمَکَانِهِ فَبَعَثَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله زَیْداً وَ الزُّبَیْرَ فَقَالَ لَهُمَا ائْتِیَاهُ فَهُوَ فِی مَکَانِ کَذَا وَ کَذَا فَاقْتُلَاهُ فَلَمَّا أَتَیَاهُ قَالَ زَیْدٌ لِلزُّبَیْرِ إِنَّهُ ادَّعَی أَنَّهُ قَتَلَ أَخِی وَ قَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله آخَی بَیْنَ حَمْزَةَ وَ زَیْداً فَاتْرُکْنِی أَقْتُلْهُ فَتَرَکَهُ الزُّبَیْرُ فَقَتَلَهُ فَرَجَعَ عُثْمَانُ مِنْ عِنْدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لِامْرَأَتِهِ إِنَّکِ أَرْسَلْتِی إِلَی أَبِیکِ فَأَعْلَمْتِیهِ بِمَکَانِ عَمِّی فَحَلَفَتْ لَهُ بِاللَّهِ مَا فَعَلَتْ فَلَمْ یُصَدِّقْهَا فَأَخَذَ خَشَبَةَ الْقَتَبِ فَضَرَبَهَا ضَرْباً مُبَرِّحاً فَأَرْسَلَتْ إِلَی أَبِیهَا تَشْکُو ذَلِکَ وَ تُخْبِرُهُ بِمَا صَنَعَ فَأَرْسَلَ إِلَیْهَا أَنِّی لَأَسْتَحْیِی لِلْمَرْأَةِ أَنْ لَا تَزَالَ تَجُرُّ ذُیُولَهَا تَشْکُو زَوْجَهَا فَأَرْسَلَتْ إِلَیْهِ أَنَّهُ قَدْ قَتَلَنِی فَقَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام خُذِ السَّیْفَ ثُمَّ أْتِ بِنْتَ عَمِّکَ فَخُذْ بِیَدِهَا فَمَنْ حَالَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا فَاضْرِبْهُ بِالسَّیْفِ فَدَخَلَ عَلِیٌّ فَأَخَذَ بِیَدِهَا فَجَاءَ بِهَا النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَأَرَتْهُ ظَهْرَهَا فَقَالَ أَبُوهَا قَتَلَهَا قَتَلَهُ اللَّهُ فَمَکَثَتْ یَوْماً وَ مَاتَتْ فِی الثَّانِی وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ لِلصَّلَاةِ عَلَیْهَا فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ بَیْتِهِ وَ عُثْمَانُ جَالِسٌ مَعَ الْقَوْمِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ أَلَمَّ بِجَارِیَتِهِ اللَّیْلَةَ فَلَا یَشْهَدْ جَنَازَتَهَا قَالَهَا مَرَّتَیْنِ وَ هُوَ سَاکِتٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِیَقُومَنَّ أَوْ لَنُسَمِّیَنَّهُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ فَقَامَ یَتَوَکَّأُ عَلَی مَهِینٍ قَالَ فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ فِی نِسَائِهَا فَصَلَّتْ عَلَی أُخْتِهَا.

بیان

رواه فی الکافی (1)

بسند آخر عن یزید بن خلیفة مع اختلاف ما

ص: 392


1- 1. الکافی ج 3 ص 251- 253 فی حدیث طویل.

اختراع چنین کلامی، مخصوصاً از سوی قدما، بدون وجود روایت وجود ندارد.

روایت60.

الهدایة: مواضعی که دعا خواندن در آن­ها مقیّد به زمان محدودی نیست عبارتند از: نماز میّت، قنوت، دعای مستجار (موضعی در کعبه)، صفا و مروه، وقوف در عرفات و دو رکعت نماز طواف.(1)

روایت61.

علل الشرایع: از محمّد بن علی بن ابراهیم روایت شده که گفت: علّت پنج مرتبه تکبیر گفتن بر میّت آن است که خداوند متعال به ازای هر یک از فرایض نماز، زکات، حج، روزه و ولایت تکبیری را در نماز میّت قرار داده است، و دلیل اینکه عامّه یک تکبیر را ترک کرده و چهار بار تکبیر می­گویند این است که آنان ولایت را انکار کرده و تکبیرش را ترک کرده­اند.

روایت62.

الهدایة: حسین بن حمدان از عیسی بن مهدی روایت کرده که گفت: من، حسین بن غیاث، حسن بن مسعود، حسین بن ابراهیم، احمد بن حَسّان، طالب بن حاتِم، حسن بن محمد و محمد بن احمد بن خضیب در سال دویست و پنجاه و نُه و به منظور تبریک گفتن میلاد مهدی علیه­السلام به سوی سامراء خارج شدیم، و در حالی که هفتاد و چند نفر بودیم نزد امام حسن عسکری علیه­السلام رفتیم و به ایشان تبریک گفتیم و گریستیم، امام فرمود: همانا گریستن از سر شادی از نعمت­های خداوند است مانند شکرگزاری ، پس جان­های خود را پاک و مطهّر و چشم­هایتان را روشن گردانید.

و روایت را پی گرفته تا آنجا که گفته است: امام عسکری علیه­السلام فرمود: در درون شما مسأله­ای است که از علّت آن نمی­پرسید و من از پاسخش آگاهتان می­کنم، منظورم تکبیر گفتن بر میّت است، چگونه ما پنج مرتبه تکبیر می­گوییم و دیگران چهار مرتبه؟ گفتیم: ای سرورمان، این همان سؤالی است که می­خواستیم از شما بپرسیم، پس امام علیه­السلام فرمود: اوّلین کسی که در میان ما مسلمانان بر پیکرش نماز گزارده شد حمزه پسر عبدالمطّلب شیر خدا و رسولش بوده است، هنگامی که حمزه به شهادت رسید، رسول خدا صلّی الله علیه و آله نگران و اندوهگین گشت و صبرش به خاطر از دست دادن او کاهش یافت، پس در حالی که کلامش حقّ است فرمود: به خدا سوگند که در ازای هر تار موی عمویم حمزه هفتاد مرد از مشرکان قریش را خواهم کشت، آن­گاه خداوند متعال به او وحی فرمود: «وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ»(2){و اگر عقوبت کردید همان گونه که مورد عقوبت قرار گرفته اید [متجاوز را ] به عقوبت رسانید و اگر صبر کنید البته آن برای شکیبایان بهتر است} و خداوند بدین وسیله خواسته که این امر را به عنوان سنّتی در میان مسلمانان قرار دهد، چرا که اگر پیامبر در ازای هر تار موی حمزه هفتاد مرد از مشرکان را می­کشت، در قتل آنان هیچ حرجی وجود نداشت.

ص: 395


1- . الهدایة: 40
2- . نحل / 126

قوله ضرب علی أذنیه أی استولی علیه النوم کما قال تعالی فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ (1) قال البیضاوی أی ضربنا علیهم حجابا یمنع السماع بمعنی أنمناهم إنامة لا تنبههم فیها الأصوات فحذف المفعول کما حذف فی قولهم بنی علی امرأته و قال الجوهری نقب البعیر بالکسر إذا رقت أخفافه و أنقب الرجل إذا نقب بعیره و نقب الخف الملبوس تخرق و ألم بجاریته أی قاربها و واقعها.

و فی الکافی أنه لعنه الله زنی بجاریة رقیة فی تلک اللیلة و لعله علیه السلام نسبها إلیه سترا علیه أو کان جاریتها فصحف و یدل علی استحباب صلاة النساء علی الجنازة و یمکن تخصیصه بمن کانت من أقربائها جمعا بین الأخبار أو یحمل أخبار النهی علی اللاتی یخرجن للتنزه لا للصلاة و متابعة للسنة.

«58»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ سِنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَاتَ رَجُلٌ مِنَ الْمُنَافِقِینَ فَخَرَجَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام یَمْشِی فَلَقِیَ مَوْلًی لَهُ فَقَالَ أَیْنَ تَذْهَبُ فَقَالَ أَفِرُّ مِنْ جِنَازَةِ هَذَا الْمُنَافِقِ أَنْ أُصَلِّیَ عَلَیْهِ قَالَ قُمْ إِلَی جَنْبِی فَمَا سَمِعْتَنِی أَقُولُ فَقُلْ قَالَ فَرَفَعَ یَدَهُ وَ قَالَ- اللَّهُمَّ الْعَنْ عَبْدَکَ أَلْفَ لَعْنَةٍ مُخْتَلِفَةٍ اللَّهُمَّ أَخْزِ عَبْدَکَ فِی بِلَادِکَ وَ عِبَادِکَ اللَّهُمَّ أَصْلِهِ حَرَّ نَارِکَ اللَّهُمَّ أَذِقْهُ أَشَدَّ عَذَابِکَ فَإِنَّهُ کَانَ یُوَالِی أَعْدَاءَکَ وَ یُعَادِی أَوْلِیَاءَکَ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکَ (2).

بیان

قوله من المنافقین أی من أهل الخلاف و الضلال فإنهم منافقون یظهرون الإسلام و لترک ولایة الأئمة علیهم السلام باطنا من أخبث المشرکین و الکفار و یمکن أن یکون المراد بعض بنی أمیة و أشباههم من الذین کانوا لم یؤمنوا بالله و رسوله أصلا و کانوا یظهرون الإسلام للمصالح الدنیویة.

قوله علیه السلام مولی له أی معتقه أو شیعته و محبه قوله فرفع یده أی للتکبیر و یحتمل أن یکون صلوات الله علیه اکتفی بالرفع تقیة و لم یکبر قوله

ص: 393


1- 1. الکهف: 11.
2- 2. قرب الإسناد ص 29 ط حجر.

پیامبر صلّی الله علیه و آله خواست که حمزه را به همان صورت دفن کند و دوست داشت که وی خداوند را در حالی که آغشته در خون خود است ملاقات کند، این در حالی است که خداوند امر فرموده بود که مردگان مسلمانان غسل داده شوند، پس پیامبر حمزه را با لباسش دفن فرمود و این برای مسلمانان تبدیل به سنّت گشت که شهدای خود را غسل ندهند، آن­گاه خداوند امر فرمود که هفتاد مرتبه بر پیکر او تکبیر سر داده شود و در بین هر دو تکبیر برای او طلب مغفرت شود، سپس خداوند متعال به پیامبر وحی فرمود: به راستی که من عمویت حمزه را به خاطر عظمت و بزرگواری­اش نزد من، با هفتاد تکبیر فضیلت بخشیدم، ولی بر پیکر هر مرد و زن مؤمن پنج بار تکبیر بگوی، چرا که من در طول هر شبانه­روز پنج وعده نماز را بر امّت تو واجب گردانده­ام که ثواب آن پنج وعده نماز را به عنوان زاد و توشه او قرار داده و اجر آن­ها را برایش ثبت خواهم کرد.

مردی از ما برخاست و گفت: ای مولای ما، چه کسی چهار بار تکبیر گفته است؟ امام فرمود: تیمیّ، عدویّ و سوّمین نفر آن­ها از بنی امیّه و همچنین پسر هند- خداوند آنان را لعنت کند- چهار بار تکبیر نگفته­اند، نخستین کسی که چهار بار تکبیر گفت و آن را تبدیل به سنّت کرد، طرد شده رسول خدا صلّی الله علیه و آله یعنی مروان بن حکم- لعنه الله- بود، به این ترتیب که معاویه ملعون پسرش یزید- لعنه الله-را به چند مسأله سفارش نمود، از جمله اینکه گفت: ای یزید، من از وجود چهار نفر بر تو بیمناکم: ابن عمر، ابن عثمان، مروان بن حکم و عبدالله بن زبیر، و حسین بن علی، پس وای بر تو یزید از دست نفر آخر، یعنی حسین علیه­ السلام، امّا مروان پس هنگامی که وفات نمودم و مراسم کفن و دفن مرا انجام دادید و به منظور نماز روی تابوت قرارم دادید، به تو خواهند گفت: به عنوان امام پیش آی و بر پیکر پدرت نماز بگزار، پس بگو: من پدرم را در آنچه بدان سفارشم نموده نافرمانی نمی­ کنم، او به من گفته است: همانا کسی (به عنوان امام) برمن نماز نمی­گزارد مگر شیخی از بنی­امیّه، و آن شیخ عمویم مروان بن حکم است؛ پس مروان را پیش فرست و او نیز پیشاپیش دوستداران مورد اعتماد ما که سلاح­هایشان را بدون غلاف در زیر لباس­هایشان پنهان کرده­اند قرار می­گیرد، هنگامی که مروان به عنوان امام پیش افتاد و چهار مرتبه تکبیر گفت و مشغول دعای تکبیر پنجم شد، باید دوستداران ما قبل از آنکه سلام دهد او را به قتل برسانند، به این ترتیب از مروان که دشوارترین گزینه در میان افراد مذکور است رهایی خواهی یافت؛ امّا این خبر به گوش مروان-لعنه الله- رسید و آن را نزد خود پنهان نگاه داشت.

آن­گاه معاویه از دنیا رفت و تابوتش حمل گردید تا بر او نماز گزارده شود، پس به یزید گفتند: به عنوان امام پیش آی، یزید به آنان گفت: معاویه مرا جز به این سفارش نکرده که مروان بن حکم بر پیکر او نماز بگزارد، بنابراین مروان را پیش فرستادند، پس مروان چهار بار تکبیر گفت و قبل از شروع دعای پنج از نماز خارج شد، ولی مردم تا سر دادن تکبیر پنجم مشغول دعا بودند، وبه ابن ترتیب مروان- لعنه الله- از دست آنان گریخت، آن­گاه گفتند: تعداد تکبیرهای سر داده شده بر میّت چهار تکبیر است

ص: 396

علیه السلام مختلفة أی أنواعا مختلفة مشتملة علی أنواع العذاب و الخزی و فی الکافی ألف لعنة مؤتلفة غیر مختلفة فالمعنی مؤلفة فی الشدة و الکثرة غیر مختلفة بأن یکون بعضها أخف من بعض أو المراد به الایتلاف فی الورود أی یرد جمیعها علیه معا لا علی التعاقب قال فی النهایة اللعن الطرد و الإبعاد من الله تعالی و من الخلق السب و الدعاء و قال الجوهری خزی بالکسر یخزی خزیا أی ذل و هان و قال ابن السکیت وقع فی بلیة و أخزاه الله.

أقول

یمکن أن یکون المراد إذلاله و خزیه و عذابه بین من مات من العباد و لا محالة یقع عذابه فی البرزخ فی بلدة من البلاد أو یقدر مضاف أی أهل بلادک و یحتمل أن یراد به الخزی فی الدنیا بعد موته بظهور معایبه علی الخلق و اشتهاره بینهم بالکفر و العصیان.

«59»

مُنْتَهَی الْمَطْلَبِ،: قَالَ ابْنُ أَبِی عَقِیلٍ یُکَبِّرُ وَ یَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْلِ دَرَجَتَهُ وَ بَیِّضْ وَجْهَهُ کَمَا بَلَّغَ رِسَالَتَکَ وَ جَاهَدَ فِی سَبِیلِکَ وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ وَ لَمْ یَدَعْهُمْ سُدًی مُهْمَلِینَ بَعْدَهُ بَلْ نَصَبَ لَهُمُ الدَّاعِیَ إِلَی سَبِیلِکَ الدَّالَّ عَلَی مَا الْتَبَسَ عَلَیْهِمْ مِنْ حَلَالِکَ وَ حَرَامِکَ دَاعِیاً إِلَی مُوَالاتِهِ وَ مُعَادَاتِهِ- لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ عَبَدَکَ حَتَّی أَتَاهُ الْیَقِینُ فَصَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ یَسْتَغْفِرُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ الْأَحْیَاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُمَّ عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ تَخَلَّی مِنَ الدُّنْیَا وَ احْتَاجَ إِلَی مَا عِنْدَکَ نَزَلَ بِکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ افْتَقَرَ إِلَی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ غَنِیٌّ مِنْ عَذَابِهِ اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا فَإِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَاغْفِرْ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ ارْحَمْهُ وَ تَجَاوَزْ عَنْهُ اللَّهُمَّ أَلْحِقْهُ بِنَبِیِّهِ وَ صَالِحِ سَلَفِهِ اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ ثُمَّ یُکَبِّرُ وَ یَقُولُ هَذَا فِی کُلِّ تَکْبِیرَةٍ.

أقول

إنما أوردت هذا مع عدم التصریح بالروایة لبعد اختراع مثل ذلک

ص: 394

تا مروان به عنوان بدعت گزار شناخته نشود.

(عیسی بن مهدی گوید:) یکی از ما از امام عسکری علیه­السلام پرسید: آیا جایز است که از سر تقیّه چهار تکبیر بگوییم؟ امام فرمود: خیر، تعداد تکبیرهای نماز میّت پنج تکبیر است و هیچ تقیّه­ای در آن جایز نیست.

توضیح

شاید معنا چنین باشد که نیازی به رعایت تقیّه در سر دادن تکبیر پنجم نیست، چرا که می­توان تکبیر پنجم را پنهانی و بدون بلند کردن دست بر زبان آورد.

ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه

ص: 397

من غیر روایة لا سیما من القدماء.

«60»

الْهِدَایَةُ،: الْمَوَاطِنُ الَّتِی لَیْسَ فِیهَا دُعَاءٌ مُوَقَّتٌ الصَّلَاةُ عَلَی الْجِنَازَةِ وَ الْقُنُوتُ وَ الْمُسْتَجَارُ وَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةُ وَ الْوُقُوفُ بِعَرَفَاتٍ وَ رکعتی [رَکْعَتَا] الطَّوَافِ (1).

«61»

الْعِلَلُ، لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ: عِلَّةُ التَّکْبِیرِ عَلَی الْمَیِّتِ خَمْساً أَنَّهُ أَخَذَ اللَّهُ مِنْ کُلِّ فَرِیضَةٍ تَکْبِیرَةً لِلْمَیِّتِ مِنَ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَایَةِ وَ الْعِلَّةُ فِی تَرْکِ الْعَامَّةِ تَکْبِیرَةً أَنَّهُمْ أَنْکَرُوا الْوَلَایَةَ وَ تَرَکُوا تَکْبِیرَهَا.

«62»

الْهِدَایَةُ، لِلْحُسَیْنِ بْنِ حَمْدَانَ عَنْ عِیسَی بْنِ مَهْدِیٍّ قَالَ: خَرَجْتُ أَنَا وَ الْحُسَیْنُ بْنُ غِیَاثٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ مَسْعُودٍ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ وَ أَحْمَدُ بْنُ حَسَّانَ وَ طَالِبُ بْنُ حَاتِمٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْخَضِیبِ إِلَی سُرَّمَنْ رَأَی فِی سَنَةِ تِسْعٍ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ لِلتَّهْنِئَةِ بِمَوْلِدِ الْمَهْدِیِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَدَخَلْنَا عَلَی سَیِّدِنَا أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام وَ نَحْنُ نَیِّفٌ وَ سَبْعُونَ رَجُلًا فَهَنَّیْنَاهُ وَ بَکَیْنَا فَقَالَ إِنَّ الْبُکَاءَ مِنَ السُّرُورِ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ تَعَالَی مِثْلِ الشُّکْرِ لَهَا فَطِیبُوا أَنْفُساً وَ قَرُّوا أَعْیُناً وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ قَالَ علیه السلام وَ فِی أَنْفُسِکُمْ مَا لَمْ تَسْأَلُوا عَنْهُ وَ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِهِ وَ هُوَ التَّکْبِیرُ عَلَی الْمَیِّتِ کَیْفَ یَکُونُ تَکْبِیرُنَا خَمْساً وَ تَکْبِیرُ غَیْرِنَا أَرْبَعاً فَقُلْنَا یَا سَیِّدَنَا هَذَا الَّذِی أَرَدْنَا أَنْ نَسْأَلَکَ عَنْهُ فَقَالَ علیه السلام أَوَّلُ مَنْ صُلِّیَ عَلَیْهِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ مِنَّا(2)- حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ فَإِنَّهُ لَمَّا قُتِلَ قَلِقَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ حَزَنَ وَ قَلَّ صَبْرُهُ عَلَیْهِ فَقَالَ وَ کَانَ قَوْلُهُ حَقّاً لَأَقْتُلَنَّ بِکُلِّ شَعْرَةٍ مِنْ عَمِّی حَمْزَةَ سَبْعِینَ رَجُلًا مِنْ مُشْرِکِی قُرَیْشٍ فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی- وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ (3) وَ إِنَّمَا أَحَبَّ اللَّهُ تَعَالَی أَنْ یَجْعَلَ ذَلِکَ سُنَّةً فِی الْمُسْلِمِینَ لِأَنَّهُ لَوْ کَانَ قَتَلَ بِکُلِّ شَعْرَةٍ مِنْ حَمْزَةَ سَبْعِینَ رَجُلًا مِنَ الْمُشْرِکِینَ مَا کَانَ یَکُونُ فِی قَتْلِهِمْ حَرَجٌ.

ص: 395


1- 1. الهدایة: 40.
2- 2. عمنا خ ل.
3- 3. النحل: 126.

ص: 398

وَ أَرَادَ دَفْنَهُ وَ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَی اللَّهَ مُضَرَّجاً بِدِمَائِهِ وَ کَانَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُغَسِّلَ مَوْتَی الْمُسْلِمِینَ فَدَفَنَهُ بِثِیَابِهِ فَصَارَ سُنَّةً لِلْمُسْلِمِینَ أَنْ لَا یُغَسَّلَ شَهِیدُهُمْ وَ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُکَبِّرَ عَلَیْهِ سَبْعِینَ تَکْبِیرَةً وَ یَسْتَغْفِرَ لَهُ مَا بَیْنَ کُلِّ تَکْبِیرَتَیْنِ مِنْهَا فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیْهِ أَنِّی قَدْ فَضَّلْتُ عَمَّکَ حَمْزَةَ بِسَبْعِینَ تَکْبِیرَةً لِعَظَمَتِهِ عِنْدِی وَ کَرَامَتِهِ عَلَیَّ وَ کَبِّرْ خَمْساً عَلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ فَإِنِّی أَفْرِضُ عَلَی أُمَّتِکَ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ أُزَوِّدُهُ ثَوَابَهَا وَ أُثْبِتُ لَهُ أَجْرَهَا فَقَامَ رَجُلٌ مِنَّا فَقَالَ یَا سَیِّدَنَا فَمَنْ صَلَّی الْأَرْبَعَةَ فَقَالَ مَا کَبَّرَهَا تَیْمِیٌّ وَ لَا عَدَوِیٌّ وَ لَا ثَالِثُهُمَا مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ وَ لَا ابْنُ هِنْدٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ أَوَّلُ مَنْ کَبَّرَهَا وَ سَنَّهَا فِیهِمْ طَرِیدُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَکَمِ لَعَنَهُ اللَّهُ لِأَنَ اللَّعِینَ مُعَاوِیَةَ وَصَّی ابْنَهُ یَزِیدَ لَعَنَهُ اللَّهُ بِأَشْیَاءَ کَثِیرَةٍ فَکَانَ مِنْهَا أَنَّهُ قَالَ إِنِّی خَائِفٌ عَلَیْکَ یَا یَزِیدُ مِنْ أَرْبَعَةِ(1)

أَنْفُسٍ مِنِ ابْنِ عُمَرَ وَ مِنِ ابْنِ عُثْمَانَ وَ مَرْوَانَ بْنِ الْحَکَمِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ وَیْلَکَ یَا یَزِیدُ مِنْ هَذَا یَعْنِی الْحُسَیْنَ علیه السلام وَ أَمَّا مَرْوَانُ فَإِذَا مِتُّ وَ جَهَّزْتُمُونِی وَ وَضَعْتُمُونِی عَلَی نَعْشِی لِلصَّلَاةِ فَسَیَقُولُونَ لَکَ تَقَدَّمْ فَصَلِّ عَلَی أَبِیکَ فَقُلْ مَا کُنْتُ لِأَعْصِیَ أَبِی فِیمَا أَوْصَانِی بِهِ وَ قَدْ قَالَ لِی إِنَّهُ لَا یُصَلِّی عَلَیَّ إِلَّا شَیْخٌ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ وَ هُوَ عَمِّی مَرْوَانُ بْنُ الْحَکَمِ فَقَدِّمْهُ وَ تَقَدَّمْ إِلَی ثِقَاتِ مَوَالِینَا وَ هُمْ یَحْمِلُونَ سِلَاحَهُمْ مُجَرَّداً تَحْتَ أَثْوَابِهِمْ فَإِذَا تَقَدَّمَ لِلصَّلَاةِ فَکَبَّرَ أَرْبَعَ تَکْبِیرَاتٍ فَاشْتَغَلَ بِدُعَاءِ الْخَامِسَةِ فَقَبْلَ أَنْ یُسَلِّمَ فَلْیَقْتُلُوهُ فَإِنَّکَ تُرَاحُ مِنْهُ وَ هُوَ أَعْظَمُهُمْ عَلَیْکَ فَنَمَی الْخَبَرُ إِلَی مَرْوَانَ لَعَنَهُ اللَّهُ فَأَسَرَّهَا فِی نَفْسِهِ وَ تُوُفِّیَ مُعَاوِیَةُ وَ حُمِلَ سَرِیرُهُ لِلصَّلَاةِ عَلَیْهِ فَقَالُوا لِیَزِیدَ تَقَدَّمْ فَقَالَ لَهُمْ مَا أَوْصَانِی مُعَاوِیَةُ إِلَّا أَنَّ مَرْوَانَ بْنَ الْحَکَمِ یُصَلِّی عَلَیْهِ فَعِنْدَهَا قَدَّمُوا مَرْوَانَ فَکَبَّرَ أَرْبَعاً وَ خَرَجَ عَنِ الصَّلَاةِ قَبْلَ دُعَاءِ الْخَامِسَةِ وَ اشْتَغَلَ النَّاسُ إِلَی أَنْ کَبَّرُوا الْخَامِسَةَ وَ أَفْلَتَ مَرْوَانُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَقَالُوا إِنَّ التَّکْبِیرَ عَلَی الْمَیِّتِ أَرْبَعُ تَکْبِیرَاتٍ

ص: 396


1- 1. خمسة ظ.

تصویر

1- صورة فتوغرافیة من الصفحة الاُولی من نسخة الأصل ینطبق علی ص 25

ص: 399

لِئَلَّا یَکُونَ مَرْوَانُ مُبْدِعاً فَقَالَ قَائِلٌ مِنَّا یَا سَیِّدَنَا فَهَلْ یَجُوزُ أَنْ نُکَبِّرَ أَرْبَعاً تَقِیَّةً فَقَالَ علیه السلام لَا هِیَ خَمْسٌ لَا تَقِیَّةَ فِیهَا.

بیان

لعل المعنی أن لا حاجة إلی التقیة فیها إذ یمکن الإتیان بالتکبیر إخفاتا من غیر رفع الید.

ص: 397

تصویر

2- صورة فتوغرافیة اُخری من هذه النسخة ینطبق علی ص 74

ص: 400

ص: 398

تصویر

3- صورة فتوغرافیة من آخر هذه النسخة ینطبق علی ص 387

ص: 401

تصویر

1- صورة فتوغرافیة من الصفحة الاُولی من نسخة الأصل ینطبق علی ص 25

ص: 399

ص: 402

تصویر

2- صورة فتوغرافیة اُخری من هذه النسخة ینطبق علی ص 74

ص: 400

کلمة المصحّح

ص: 403

تصویر

3- صورة فتوغرافیة من آخر هذه النسخة ینطبق علی ص 387

ص: 401

ص: 404

ص: 402

ص: 405

کلمة المصحّح

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

الحمد للّه ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی رسوله محمّد و آله الطاهرین.

و بعد: فهذا هو الجزء الثانی من کتاب الطهارة: المجلد الثامن عشر حسب تجزئة المؤلف العلامة و قد انتهی رقمه حسب تجزئتنا إلی الواحد و الثمانین و قد قابلناه علی طبعة الکمبانی المشهورة بطبع أمین الضرب ثمّ علی نسختین:

أحدهما نسخة الأصل الذی هو بخطّ ید المؤلّف العلّامة المجلسیّ قدّس سرّه یبتدی ء من باب جوامع أحکام الأغسال (ص 25 فی طبعتنا هذه) و ینتهی خاتمته أواسط باب وجوب الصلاة علی المیت الرقم 51 (ص 387 من طبعتنا هذه) و لولا هذه النسخة لم یکن لنا تصحیح بیاناته و إیضاحاته المعلقة علی الأحادیث خصوصا ممّا کان فی طبعة الکمبانی سقطا أو محرّفا.

و ثانیها نسخة ثمینة کتبت فی حیاة المؤلّف رحمه اللّه و قوبلت علی نسخته یبتدء من أواسط باب وجوب الصلاة علی المیّت (ص 354 س 8 من طبعتنا هذه) و سیأتی فی مقدّمة الثانی و الثمانین تعریف بهذا النسخة أبسط و أوضح إن شاء اللّه تعالی.

و هاتان النسختان کلتاهما لخزانة کتب الفاضل البحّاث الوجیه الموفّق المرزا فخر الدین النصیریّ الأمینیّ زاده اللّه توفیقا لحفظ کتب سلفنا الصالحین أودعها سماحته عندنا للعرض و المقابلة خدمة للدین و أهله فجزاه اللّه عنّا و عن المسلمین خیر جزاء المحسنین.

و إلیکم فیما یلی أربع صور فتوغرافیّة من النسخة الأولی التی هی بخطّ العلّامة المجلسیّ قدّس سرّه.

محمد الباقر البهبودی

ص: 403

ص: 406

ص: 404

فهرس ما فی هذا الجزء من الأبواب

ص: 407

بسمه تعالی

انتهی الجزء الثانی من المجلّد الثامن عشر من کتاب بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار صلوات اللّه علیهم ما دامت اللیل و النهار، و هو الجزء الواحد و الثمانون حسب تجزئتنا فی هذه الطبعة النفیسة الرائقة.

و قد بذلنا جهدنا فی تصحیحه و مقابلته فخرج بحمد اللّه و مشیّته نقیّا من الأغلاط إلّا نزراً زهیداً زاغ عنه البصر و کلّ عنه النظر لا یکاد یخفی علی القاری ء الکریم و من اللّه نسأل العصمة و هو ولیّ التوفیق.

السیّد إبراهیم المیانجی محمّد الباقر البهبودی

ص: 405

ص: 408

ص: 406

رموز الکتاب

ص: 409

فهرس ما فی هذا الجزء من الأبواب

عناوین الأبواب/ رقم الصفحة

أبواب الأغسال و أحکامها

«38»

باب علل الأغسال و ثوابها و أقسامها و واجبها و مندوبها و جوامع أحکامها 24- 1

«39»

باب جوامع أحکام الأغسال الواجبة و المندوبة و آدابها 32- 25

«40»

باب وجوب غسل الجنابة و علله و کیفیّته و أحکام الجنب 73- 33

«41»

باب غسل الحیض و الاستحاضة و النفاس عللها و آدابها و أحکامها 121- 74

«42»

باب فضل غسل الجمعة و آدابها و أحکامها 130- 122

«43»

باب التیمم و آدابه و أحکامه 169- 131

أبواب الجنائز و مقدّماتها و لواحقها

«44»

باب فضل العافیة و المرض و ثواب المرض و علله و أنواعه 201- 170

«45»

باب آداب المریض و أحکامه و شکواه و صبره و غیرها 212- 202

ص: 407

«46»

باب نادر فی الطاعون و الفرار منه و ممّن ابتلی به و موت الفجأة 213

«47»

باب ثواب عیادة المریض و آدابها و فضل السعی فی حاجته و کیفیّة معاشرة أصحاب البلاء 229- 214

«48»

باب آداب الاحتضار و أحکامه 246- 230

«49»

باب تجهیز المیّت و ما یتعلّق به من الأحکام 256- 247

«50»

باب تشییع الجنازة و سننه و آدابه 284- 257

«51»

باب وجوب غسل المیت و علله و آدابه و أحکامه 310- 285

«52»

باب التکفین و آدابه و أحکامه 338- 311

«53»

باب وجوب الصلاة علی المیت و عللها و آدابها و أحکامها 397- 339

ص: 408

رموز الکتاب

ب: لقرب الإسناد.

بشا: لبشارة المصطفی.

تم: لفلاح السائل.

ثو: لثواب الأعمال.

ج: للإحتجاج.

جا: لمجالس المفید.

جش: لفهرست النجاشیّ.

جع: لجامع الأخبار.

جم: لجمال الأسبوع.

جُنة: للجُنة.

حة: لفرحة الغریّ.

ختص: لکتاب الإختصاص.

خص: لمنتخب البصائر.

د: للعَدَد.

سر: للسرائر.

سن: للمحاسن.

شا: للإرشاد.

شف: لکشف الیقین.

شی: لتفسیر العیاشیّ

ص: لقصص الأنبیاء.

صا: للإستبصار.

صبا: لمصباح الزائر.

صح: لصحیفة الرضا علیه السلام

ضا: لفقه الرضا علیه السلام

ضوء: لضوء الشهاب.

ضه: لروضة الواعظین.

ط: للصراط المستقیم.

طا: لأمان الأخطار.

طب: لطبّ الأئمة.

ع: لعلل الشرائع.

عا: لدعائم الإسلام.

عد: للعقائد.

عدة: للعُدة.

عم: لإعلام الوری.

عین: للعیون و المحاسن.

غر: للغرر و الدرر.

غط: لغیبة الشیخ.

غو: لغوالی اللئالی.

ف: لتحف العقول.

فتح: لفتح الأبواب.

فر: لتفسیر فرات بن إبراهیم.

فس: لتفسیر علیّ بن إبراهیم.

فض: لکتاب الروضة.

ق: للکتاب العتیق الغرویّ

قب: لمناقب ابن شهر آشوب.

قبس: لقبس المصباح.

قضا: لقضاء الحقوق.

قل: لإقبال الأعمال.

قیة: للدُروع.

ک: لإکمال الدین.

کا: للکافی.

کش: لرجال الکشیّ.

کشف: لکشف الغمّة.

کف: لمصباح الکفعمیّ.

کنز: لکنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة معا.

ل: للخصال.

لد: للبلد الأمین.

لی: لأمالی الصدوق.

م: لتفسیر الإمام العسکریّ علیه السلام

ما: لأمالی الطوسیّ.

محص: للتمحیص.

مد: للعُمدة.

مص: لمصباح الشریعة.

مصبا: للمصباحین.

مع: لمعانی الأخبار.

مکا: لمکارم الأخلاق.

مل: لکامل الزیارة.

منها: للمنهاج.

مهج: لمهج الدعوات.

ن: لعیون أخبار الرضا علیه السلام

نبه: لتنبیه الخاطر.

نجم: لکتاب النجوم.

نص: للکفایة.

نهج: لنهج البلاغة.

نی: لغیبة النعمانیّ.

هد: للهدایة.

یب: للتهذیب.

یج: للخرائج.

ید: للتوحید.

یر: لبصائر الدرجات.

یف: للطرائف.

یل: للفضائل.

ین: لکتابی الحسین بن سعید او لکتابه و النوادر.

یه: لمن لا یحضره الفقیه.

ص: 409

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109