بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار المجلد 68

اشارة

سرشناسه: مجلسی محمد باقربن محمدتقی 1037 - 1111ق.

عنوان و نام پدیدآور: بحارالانوار: الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار تالیف محمدباقر المجلسی.

مشخصات نشر: بیروت داراحیاء التراث العربی [ -13].

مشخصات ظاهری: ج - نمونه.

یادداشت: عربی.

یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد بیست و چهارم، 1403ق. [1360].

یادداشت: جلد108،103،94،91،92،87،67،66،65،52،24(چاپ سوم: 1403ق.=1983م.=[1361]).

یادداشت: کتابنامه.

مندرجات: ج.24.کتاب الامامة. ج.52.تاریخ الحجة. ج67،66،65.الایمان و الکفر. ج.87.کتاب الصلاة. ج.92،91.الذکر و الدعا. ج.94.کتاب السوم. ج.103.فهرست المصادر. ج.108.الفهرست.-

موضوع: احادیث شیعه — قرن 11ق

رده بندی کنگره: BP135/م3ب31300 ی ح

رده بندی دیویی: 297/212

شماره کتابشناسی ملی: 1680946

ص: 1

تتمة کتاب الإیمان و الکفر

تتمة أبواب مکارم الأخلاق

باب 60 الصدق و المواضع التی یجوز ترکه فیها و لزوم أداء الأمانة

الآیات

المائدة: قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (1)

الأنعام: قالَ هذا رَبِّی (2)

التوبة: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (3)

یوسف: ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ (4)

الأنبیاء: قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ (5)

الأحزاب: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ (6)

الزمر: الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ


1- 1. المائدة: 119.
2- 2. الأنعام: 76.
3- 3. براءة: 119.
4- 4. یوسف: 70.
5- 5. الأنبیاء: 63.
6- 6. الأحزاب: 24- 23.

جمه بحارالانوار جلد 68: ایمان و کفر - 5

مشخصات کتاب

سرشناسه : مجلسی، محمد باقربن محمدتقی، 1037 - 1111ق.

عنوان قراردادی : بحار الانوار .فارسی .برگزیده

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه بحارالانوار/ مترجم گروه مترجمان؛ [برای] نهاد کتابخانه های عمومی کشور.

مشخصات نشر : تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392 -

مشخصات ظاهری : ج.

شابک : دوره : 978-600-7150-66-5 ؛ ج.1 : 978-600-7150-67-2 ؛ ج.2 : 978-600-7150-68-9 ؛ ج.3 : 978-600-7150-69-6 ؛ ج.4 978-600-715070-2 : ؛ ج.5 978-600-7150-71-9 : ؛ ج.6 978-600-7150-72-6 : ؛ ج.7 978-600-7150-73-3 : ؛ ج.8 : 978-600-7150-74-0 ؛ ج.10 978-600-7150-76-4 : ؛ ج.11 978-600-7150-83-2 : ؛ ج.12 978-600-7150-66-5 : ؛ ج.13 978-600-7150-85-6 : ؛ ج.14 978-600-7150-86-3 : ؛ ج.15 978-600-7150-87-0 : ؛ ج.16:978-600-7150-88-7 ؛ ج.17:978-600-7150-89-4 ؛ ج.18: 978-600-7150-90-0 ؛ ج.19:978-600-7150-91-7 ؛ ج.20:978-600-7150-92-4 ؛ ج.21: 978-600-7150-93-1 ؛ ج.22:978-600-7150-94-8 ؛ ج.23:978-600-7150-95-5

مندرجات : ج.1. کتاب عقل و علم و جهل.- ج.2. کتاب توحید.- ج.3. کتاب عدل و معاد.- ج.4. کتاب احتجاج و مناظره.- ج. 5. تاریخ پیامبران.- ج.6. تاریخ حضرت محمد صلی الله علیه وآله.- ج.7. کتاب امامت.- ج.8. تاریخ امیرالمومنین.- ج.9. تاریخ حضرت زهرا و امامان والامقام حسن و حسین و سجاد و باقر علیهم السلام.- ج.10. تاریخ امامان والامقام حضرات صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی و عسکری علیهم السلام.- ج.11. تاریخ امام مهدی علیه السلام.- ج.12. کتاب آسمان و جهان - 1.- ج.13. آسمان و جهان - 2.- ج.14. کتاب ایمان و کفر.- ج.15. کتاب معاشرت، آداب و سنت ها و معاصی و کبائر.- ج.16. کتاب مواعظ و حکم.- ج.17. کتاب قرآن، ذکر، دعا و زیارت.- ج.18. کتاب ادعیه.- ج.19. کتاب طهارت و نماز و روزه.- ج.20. کتاب خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، عقود و معاملات و قضاوت

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

یادداشت : ج.2 - 8 و 10 - 16 (چاپ اول: 1392) (فیپا).

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 11ق.

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور، مجری پژوهش

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر

رده بندی کنگره : BP135/م3ب3042167 1392

رده بندی دیویی : 297/212

شماره کتابشناسی ملی : 3348985

ص: 1

ادامه کتاب الإیمان و الکفر

{ادامه باب ها از جلد قبل}

باب شصتم: صدق و راستگویی و بیان مواردی که می توان از راستگویی خودداری کرد. و همچنین درباره لزوم و وجوب ادای امانت و برگرداندنش به صاحب آن.....9

باب شصت و یکم: شکر.....32

باب شصت و دوم: صبر و آسایش پس از گرفتاری.....86

باب شصت و سوم: توکل - واگذاری کار به خدا - تسلیم در برابر اراده و تقدیرات الهی. نکوهش اعتماد به غیر حق و لزوم گفتن ان شاء الله در هر کاری (مقید ساختن هر پیش بینی به اراده و مشیت پروردگار) است.....147

باب شصت و چهارم: سعی و کوشش در عمل و ترغیب و تاکیدی که در این موضوع شده است.....237

باب شصت و پنجم: انجام واجبات و دوری از محرمات.....284 باب شصت و ششم: اقتصاد و میانه روی در عبادت و ادامه دادن حالت عبادت و درباره کار خیر و سرعت و عجله در انجام آن و ارزش اعتدال و معتدل بودن انسان در تمام امور و استواری و میانه روی در عمل.....304

باب شصت و هفتم: ترک عجب و نداشتن صفت رذیله خودپسندی و اعتراف و اقرار به تقصیر و کوتاهی در عبادت.....331

باب شصت و هشتم: خداوند متعال به جهت صلاح و شایستگی و ایمان انسان، فرزندان، اعقاب و همسایگانش را حفظ می کند و مورد عنایت قرار دهد.....342

باب شصت و نهم: خداوند هیچ کس را به گناهی که دیگری انجام داده عقاب و مواخذه نمی کند.....344

باب هفتادم: اعمال نیک و کارهای خوبی که بعد از اعمال زشت واقع می شود و تفسیر آیه «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ».....345 باب هفتاد و یکم: مضاعف شدن ثواب حسنات و تاخیر ثبت و ضبط گناهان از جهت فضل و کرم الهی و ثواب و پاداش بر نیت حسنه و تصمیم گرفتن به انجام عمل نیک، گرچه موفق به خود عمل نشود و درباره اینکه عزم و تصمیم بر گناه تا وقتی خود عمل را مرتکب نشده، عقاب و کیفری ندارد.....349

باب هفتاد و دوم: ثواب کسی که روش نیکی از خود به یادگار گذاشته و درباره آنچه که پس از مرگ انسان به او می رسد.....359

باب هفتاد و سوم: خوشحال شدن به وسیله اعمال خوب و مسرور شدن انسان به کارهای نیک.....361

باب هفتاد و چهارم: وفای به عهد و به عملی که برای خدا بر خود لازم کرده (نذر).....363

باب هفتاد و پنجم: آرزوی موفق بودن به کارهای نیک ثواب دارد و درباره اینکه انسان یک روش خیری را بر خود لازم سازد و در اینکه انسان باید راضی و خشنود باشد به آنچه که انبیاء و ائمه اطهار علیهم السّلام انجام داده اند.....364

باب هفتاد و ششم: آماده شدن برای مرگ.....366

باب هفتاد و هفتم: عفت و پاکدامنی و نگهداری شکم و دامن از حرام...373

باب هفتاد و هشتم: سکوت و سخن گفتن در جای آنها و فضیلت خاموشی و ترک سخنان بی فایده.....381

باب هفتاد و نهم: گفتار خوب و برخورد نیک با مردم و تفکر و اندیشیدن در سخنان و آنچه که انسان می گوید.....421

باب هشتادم: فکر و اندیشیدن و پند و اندرز گرفتن از عبرت ها.....427

باب هشتاد و یکم: شرم و حیا از خدا و شرم و حیا از مردم.....448

هشتاد و دوم: سکون و آرامش و وقار و متانت و صدا را بلند نکردن...459

باب هشتاد و سوم: اندیشه و تدبیر و احتیاط و تحقیق و تامل در کارها و ترک لجاجت.....460

باب هشتاد و چهارم: غیرت داشتن و شجاعت.....465 باب هشتاد و پنجم: هیئت و خوبی قیافه و داشتن چهره خوب و نمایان شدن نشانه عبادت در سیمای انسان.....466

باب هشتاد و ششم: اقتصاد و اعتدال در زندگی و نکوهش اسراف و مذمت زیاده روی و کم روی.....468

باب هشتاد و هفتم: سخاوت و جوانمردی و جود و بخشش.....475

باب هشتاد و هشتم: کسی که هنگام رغبت و علاقه و هنگام ترس و هنگام رضا و خوشنودی و هنگام غضب و شهوت بر خود مسلط باشد.....484

باب هشتاد و نهم: انسان در راه خدا و انجام وظیفه نباید از ملامت و سرزنش دیگران باکی داشته باشد و در امور دینی مداهنه و سازش نداشته باشد.....486

باب نودم: عاقبت بخیری و درباره اصلاح درون.....490

باب نود و یکم: نام نیک و آنچه که خدا در دل بندگان قرار می دهد که صالحین و خوبان را دوست داشته باشند و درباره کسی که در مقام تحصیل رضای الهی باشد، گرچه موجب خشم و نارضایتی مردم باشد.....501

باب نود و دوم: حسن خلق و تفسیر آیه شریفه «إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ».....505

باب نود و سوم: حلم و عفو و بخشش و فرو بردن خشم و غضب.....534

ادامه باب های مکارم اخلاق

باب شصتم : صدق و راستگویی و بیان مواردی که می توان از راستگویی خودداری کرد. و همچنین درباره وجوب ادای امانت و برگرداندنش به صاحب آن

آیات

- قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.(1)

{خدا فرمود: «این، روزی است که راستگویان را راستی شان سود بخشد.» برای آنان باغ هایی است که از زیر [درختان] آن نهرها روان است. همیشه در آن جاودانند. خدا از آنان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنودند. این است رستگاری بزرگ.}

- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ.(2)

{ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید و با راستان باشید.}

- ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ.(3)

{سپس [به دستور او] نداکننده ای بانگ درداد: «ای کاروانیان، قطعاً شما دزد هستید.»}

- قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ.(4)

{گفت: « [نه] بلکه آن را این بزرگ ترشان کرده است، اگر سخن می گویند از آنها بپرسید.»}

- مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا. لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ.(5)

{از میان مؤمنان مردانی اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند. برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند. تا خدا راستگویان را به [پاداش] راستی شان پاداش دهد.}

- وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ. لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ. لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ.(6)

{و آن کس که راستی آورد و آن را باور نمود آنانند که خود پرهیزگارانند. برای آنان، هر چه بخواهند پیش پروردگارشان خواهد بود. این است پاداش نیکوکاران. تا خدا، بدترین عملی را که کرده اند، از ایشان بزداید، و آنان را به بهترین کاری که می کرده اند، پاداش دهد.}

- أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ.(7)

{اینان همان مردم درست کردارند.}

روایات

روایت1.

کافی: حسین بن ابی العلاء از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود: خداوند متعال هیچ پیغمبری را مبعوث نفرمود، مگر با راستی در گفتار و برگرداندن امانت به صاحبش، چه نیک باشد یا فاجر و نابکار.(8)

توضیح

جمله «الا بصدق الحدیث...» یعنی آن پیامبر متصف بود به این دو صفت یا این دو صفت جزو برنامه و دستورات شریعت او بوده و قبلا گفته شده که لفظ امانت، عمومی است و احتمال دارد که بر جمیع حقوق الهی و حقوق خلق و مردمی شامل شود، چون دستورات و حقوق الهی هم به نوبه خود امانت است. ولی علی الظاهر در اینجا منظور ادای امانت و حق هر انسانی است به ذی حق و خیانت نکردن در امانات مردم، چه انسان نیکوکار و مؤمن و چه انسان فاجر. و نیز لفظ فاجر شامل کفار هم می شود که خلاصه معنای حدیث این است که: خیانت در امانت کافران هم جایز نیست، بلکه اگر کسی از کافری طلب داشته و بر او حقی داشته باشد، به عنوان تقاص و برداشتن حق خود نیز در امانت و سپرده آنان نمی تواند تصرف کند. البته علما در استیفای حق شخصی و تقاص حق و مال خود از سپرده و امانت در صورت تحقق بقیه شرایط اختلاف نظر دارند. مرحوم شیخ طوسی در «استبصار» و اکثر علمای متاخر جایز دانسته اند و تجویز کرده اند که از امانت و سپرده، به عنوان تقاص حق می توان برداشت کرد، البته کراهت دارد، ولی حرام نیست. و در کتاب «نهایه» مرحوم شیخ و همچنین عده ای از علما، فتوای به حرمت داده اند. اخبار و مدارک این حکم مختلف است که تحقیق آن در محل مناسب خود خواهد آمد. و همچنین اخبار لزوم و وجوب ادای امانت و سپرده به طور عموم چه به افراد نیک و چه بد و فاجر حتی دادن امانت و سپرده به قاتل علی علیه السّلام بعدا ذکر خواهد شد.

روایت2.

کافی: از حضرت صادق علیه السّلام روایت است که فرمود: گول روزه و نماز این ها را نخورید؛ چه بسا ممکن است که به این ها عادت کرده باشد به طوری که اگر ترک کند، ناراحت و وحشت زده می شود. اگر می خواهید این مردم را آزمایش کنید، آنان را در مورد راستگویی و ادای امانات امتحان کنید.(9)

توضیح

جوهری گوید: «اغترار» به چیزی یعنی گول خوردن به آن چیز، و «لهج» یعنی حرص داشتن به چیزی و لهج با کسر وسط، یعنی وادار به چیزی شدن و مواظبت نمودن بر آن. و خلاصه معنای حدیث این است که نماز و روزه زیاد، راه آزمایش و پی بردن به شایستگی انسان و ترس و خوف از

ص: 2


1- . مائده / 119
2- . توبه / 119
3- . یوسف / 70
4- . انبیاء / 63
5- . احزاب / 23 - 24
6- . زمر / 33 - 35
7- . حشر / 8
8- . کافی 2 : 388
9- . کافی 2 : 388

بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (1)

الحشر: أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (2)

الأخبار

«1»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَی الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ(3).

تبیین

إلا بصدق الحدیث أی متصفا بهما أو کان الأمر بهما فی شریعته و قد مر أنه یحتمل شمول الأمانة لجمیع حقوق الله و حقوق الخلق لکن الظاهر منه أداء کل حق ائتمنک علیه إنسان برا کان أو فاجرا و الظاهر أن الفاجر یشمل الکافر أیضا فیدل علی عدم جواز الخیانة بل التقاص أیضا فی ودائع الکفار و أماناتهم.

و اختلف الأصحاب فی التقاص مع تحقق شرائطه فی الودیعة فذهب الشیخ فی الإستبصار و أکثر المتأخرین إلی الجواز علی کراهة و ذهب الشیخ فی النهایة و جماعة إلی التحریم و الأخبار مختلفة و سیأتی تحقیقه فی محله إن شاء الله و ستأتی الأخبار فی وجوب أداء الأمانة و الودیعة إلی الکافر و إلی قاتل علی صلوات الله علیه (4).

«2»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ وَ غَیْرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِیَامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ حَتَّی لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ وَ لَکِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ(5).

بیان

قال الجوهری اغترّ بالشی ء خدع به و قال اللهج بالشی ء الولوع و قد لهج به بالکسر یلهج لهجا إذا أغری به فثابر علیه انتهی و حاصل الحدیث أن کثرة الصلاة و الصوم لیست مما یختبر به صلاح المرء و خوفه من الله

ص: 2


1- 1. الزمر: 33- 35.
2- 2. الحشر: 8.
3- 3. راجع ج 75 ص 113- 117.
4- 4. الکافی ج 2 ص 104.
5- 5. الکافی ج 2 ص 104.

خدا نیست، چون این اعمال از کارهای ظاهری و آشکار است که انسان ناچار آنها را انجام خواهد داد یا از جهت خوف و ترس، یا از جهت طمع در ثواب یا از لحاظ خودنمایی و با انگیزه ریا، مخصوصا نسبت به اشخاصی که مشهور به صلاح و پاکی هستند که این اعمال را نه از روی خلوص انجام می دهند تا اینکه به این کارها عادت می کنند و غالبا داعی و غرضی در ترک این ها ندارند و انگیزه های دنیایی هم در مورد این قبیل کارها زیاد است، بر خلاف راستگویی و ادای امانات، چون این ها از کارهای نهان است و مردم کمتر به دروغ در گفتار و خیانت در امانت پی می برند و انگیزه های دنیایی هم در ترک راستی و امانت زیاد است.

بنابراین در این گونه موارد مردم را آزمایش کنید، زیرا کسی که مقید به این دو صفت باشد، از نیکان و شایستگان و اهل ترس از خدا است. بعلاوه این که این ها از صفات نیک و برجسته ای است که راهگشای به کارهای خوب دیگر است و طریق تکامل نفسانی است، گرچه مراقبت به این دو کار به قصد قربت و انگیزه الهی نباشد (چون این عمل کاشف از شخصیت است) و نیز صدق و راستی مانع بزرگی است از اینکه انسان عملش را برای غیر خدا انجام دهد، زیرا ریا در واقع از بدترین دروغ ها است و ریاکار عملا دروغ بزرگی را مرتکب شده است. چون با بهترین عمل که عبادت خدا است، مرتکب دروغ می شود و اگر انسان جدا مراقب صدق و مقید به راستی باشد، هیچ وقت ریا نمی کند، همان طور که حدیث بعدی اشاره ای به این مطلب دارد

روایت3.

کافی: از محمد بن مسلم، از حضرت صادق علیه السّلام روایت است که فرمود: هر کس زبان راستگویی داشته باشد، دارای عمل پاک و نتیجه بخشی خواهد بود.(1)

توضیح

«زکا عمله» یعنی در اثر صدق، عملش پاک و ثمربخش و پرثواب خواهد شد. چون عمل فقط از اهل تقوا پذیرفته است و صدق و راستی از مهم ترین ارکان تقوا است. یا منظور از «زکا عمله» این است که صدق و راستی با حق و خداوند، موجب کثرت و زیادی عمل می شود و باعث می گردد که آنچه را خداوند دستور داده انجام دهد، همچنان که صدق و راستی با خلق هم موجب کثرت و زیادی عمل می شود، چون وقتی از این انسان راستگو سؤال شود که فلان عمل را انجام می دهی یا نه، اگر انجام نمی دهد، نمی تواند بگوید انجام می دهم و همین راستگویی باعث انجام آن عمل می شود و تدریجا خلوص هم می آید.

و یا این طور گفته شود که صدق و راستی با حق، چون موجب خوف و ترس از حق می شود و خوف هم باعث عمل هر چه بیشتر و عبادت زیادتری خواهد شد، بنابراین صدق و راستی با یک واسطه (خوف) موجب اعمال و عبادت بیشتر خواهد شد.

یا منظور از «زکا عمله» یعنی اعمالش از ریا پاک می شود، چون ریا خود نوعی دروغ گفتن است، همچنان که در توضیح حدیث قبلی گفته شد و در بعضی از نسخه ها «زکی» به صورت فعل مجهول از باب تفعیل آمده و به معنای قبول خداوند است، یعنی خداوند عملش را می ستاید و مدح می کند و می پذیرد که بازگشت این معنا، به معنای دوم و مؤید آن خواهد بود.

روایت4.

کافی: از عمرو بن ابی المقدام، از حضرت باقر علیه السّلام نقل می کند که حضرت در اولین باری که شرفیاب خدمتش شدم، فرمود: قبل از فراگرفتن و یاد گرفتن حدیث، صدق و راستگویی را یاد بگیرید.(2)

ص: 3


1- . کافی 2 : 388
2- . کافی 2 : 388

تعالی فإنها من الأفعال الظاهرة التی لا بد للمرء من الإتیان بها خوفا أو طمعا و ریاء لا سیما للمتسمین بالصلاة فیأتون بها من غیر إخلاص حتی یعتادونها و لا غرض لهم فی ترکها غالبا و الدواعی الدنیویة فی فعلها لهم کثیرة بخلاف الصدق و أداء الأمانة فإنهما من الأمور الخفیة و ظهور خلافهما علی الناس نادر و الدواعی الدنیویة علی ترکهما کثیرة فاختبروهم بهما لأن الآتی بهما غالبا من أهل الصلاح و الخوف من الله مع أنهما من الصفات الحسنة التی تدعو إلی کثیر من الخیرات و بهما تحصل کمال النفس و إن لم تکونا لله و أیضا الصدق یمنع کون العمل لغیر الله إن الریاء حقیقة من أقبح أنواع الکذب کما یومئ إلیه الخبر الآتی.

«3»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ سَهْلٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَکَا عَمَلُهُ (1).

بیان

زکا عمله أی یصیر عمله بسببه زاکیا أی نامیا فی الثواب لأنه إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ و هو من أعظم أرکان التقوی أو کثیرا لأن الصدق مع الله یوجب الإتیان بما أمر الله و الصدق مع الخلق أیضا یوجب ذلک لأنه إذا سئل عن عمل هل یفعله و لم یفعله لا یمکنه ادعاء فعله فیأتی بذلک و لعله بعد ذلک یصیر خالصا لله.

أو یقال لما کان الصدق لازما للخوف و الخوف ملزوما لکثرة الأعمال فالصدق ملزوم لها أو المعنی طهر عمله من الریاء فإنها نوع من الکذب کما أشرنا إلیه فی الخبر السابق و فی بعض النسخ زکی علی المجهول من بناء التفعیل بمعنی القبول أی یمدح الله عمله و یقبله فیرجع إلی المعنی الأول و یؤیده.

«4»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُوسَی بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام فِی أَوَّلِ دَخْلَةٍ دَخَلْتُ عَلَیْهِ تَعَلَّمُوا الصِّدْقَ قَبْلَ الْحَدِیثِ (2).

ص: 3


1- 1. الکافی ج 2 ص 104.
2- 2. الکافی ج 2 ص 104.

توضیح

«دخله» مصدر است، مانند «جلسه»، گرچه خود این واژه در لغت نیامده است. این جمله حضرت ممکن است به این معنا باشد که قواعد و حدود صدق در حدیث را بیاموزید، از قبیل نقل به معنا یا مثلا پس و پیش کردن الفاظ حدیث یا نسبت دادن حدیثی که از یکی از ائمه علیهم السّلام فرا گرفته، به پدران و اجداد آن حضرت یا به پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله، و یا تبعیض حدیث (قسمتی را نقل کند و قسمتی را نقل نکند) و امثال این ها که آیا این کارها با صدق منافات دارد یا نه. و ممکن است معنای ظاهری مراد باشد، یعنی پایبند بودن به راستی در گفتار یا تمرین کردن و وادار نمودن خود بر صدق و راستی با مشکلاتی که دارد، و یا منظور دانستن لزوم و وجوب شرعی راست گفتاری و حرام بودن ترک آن است. «قبل الحدیث» یعنی پیش از شنیدن و فراگرفتن حدیث از ما و پیش از نقل و ضبط و روایت حدیث، و این معنا مناسب با اول بار دخول و شرفیابی خدمت حضرت است که در این خبر ذکر شده، چون این شخص برای شنیدن حدیث رفته و هنوز حدیثی یاد نگرفته بود و این معنایی است که من از این جمله می فهمم. و وجوه دیگری در معنای این جمله گفته شده، همه بر پایه این که مقصود از حدیث تکلم و سخن گفتن باشد نه این که منظور از حدیث روایت از ائمه و نقل کلام آنان (حدیث و خبر اصطلاحی) اول منظور این باشد که انسان پیش از سخن، در آن تامل و تفکر کند تا صدق و صحت کلام را بفهمد و بعدا سخن را بر زبان آورد، نظیر آنچه علی علیه السّلام فرموده است: «زبان عاقل در پس قلب و دل او قرار گرفته، ولی دل احمق و بی خرد در پس زبانش قرار گرفته است.»

یعنی شخص عاقل و خردمند اول صحت و صدق و کذب سخن را بررسی می کند، بعد آنچه را که حق و صدق است می گوید، ولی احمق اول و بدون تامل و تفکر سخن خود را می گوید، و طبیعتا دروغ و یاوه زیاد در سخنش واقع می شود.

وجه دوم این که لفظ «قبل الحدیث» متعلق و مربوط به «تعلموا» نیست، بلکه بدل از لفظ «دخله» است («فی اول دخله»)، یعنی اولین بار و قبل از حدیث و سخن فرا گرفتن که بر حضرت وارد شدم.

سوم اینکه «قبل» متعلق به «قال» باشد، یعنی حضرت قبل از هر سخن و در ابتدای تکلم فرمود: «تعلموا الصدق.»

چهارم اینکه معنای این جمله چنین باشد: شما باید صدق و راستی را یاد بگیرید، پیش از یاد گرفتن آداب سخن و دستور زبان عربی و قواعد فصاحت و بلاغت. ولی تمامی این وجوه در توضیح معنای حدیث سست و بعید است، مخصوصا وجوه دوم و سوم و آنچه که ما گفتیم، ظاهرتر و مناسب تر است.

روایت5.

کافی: از ابی کهمش نقل است که گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرضه داشتم: عبدالله ابی یعفور خدمت شما سلام می رساند. حضرت فرمود: بر

ص: 4

بیان

الدخلة مصدر کالجلسة و إن لم یذکر بخصوصه فی اللغة تعلموا الصدق أی قواعده کجواز النقل بالمعنی و نسبة الحدیث المأخوذ عن واحد من الأئمة إلی آبائه أو إلی رسول الله صلی الله علیه و آله أو تبعیض الحدیث و أمثال ذلک أو یکون تعلمه کنایة عن العمل به و التمرن علیه علی المشاکلة أو المراد تعلم وجوبه و لزومه و حرمة ترکه.

قبل الحدیث أی قبل سماع الحدیث منا و روایته و ضبطه و نقله و هذا یناسب أول دخوله فإنه کان مریدا لسماع الحدیث منه علیه السلام و لم یسمع بعد هذا ما أفهمه و قیل فیه وجوه مبنیة علی أن المراد بالحدیث التکلم لا الحدیث بالمعنی المصطلح.

الأول أن المراد التفکر فی الکلام لیعرف الصدق فیما یتکلم به و مثله قَوْلُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ (1).

یعنی أن العاقل یعلم الصدق و الکذب أولا و یتفکر فیما یقول ثم یقول ما هو الحق و الصدق و الأحمق یتکلم و یقول من غیر تأمل و تفکر فیتکلم بالکذب و الباطل کثیرا.

الثانی أن لا یکون قبل متعلقا بتعلموا بل یکون بدلا من قوله فی أول دخلة.

الثالث أن یکون قبل متعلقا بقال أی قال علیه السلام ابتداء قبل التکلم بکلام آخر تعلموا.

الرابع أن یکون المعنی تعلموا الصدق قبل تعلم آداب التکلم من القواعد العربیة و الفصاحة و البلاغة و أمثالها و لا یخفی بعد الجمیع لا سیما الثانی و الثالث و کون ما ذکرنا أظهر و أنسب.

«5»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی کَهْمَشٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی یَعْفُورٍ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ قَالَ عَلَیْکَ

ص: 4


1- 1. نهج البلاغة ج 2 ص 153.

تو و بر او سلام باد! هنگامی که عبدالله را دیدی از طرف من به او سلام برسان و بگو که جعفر بن محمد گفت: ای عبداللَّه! بنگر به آنچه که علی علیه السّلام در نزد پیغمبر رسیده است. تو هم مراقب آن باش که علی علیه السّلام آن مقام و منزلت را به سبب راستی و ادای امانت نزد پیامبر به دست آورد. (1)

توضیح

در «ما بلغ به علیّ» ظاهرا مفعول «بلغ» حذف شده، یعنی نگاه کن به آن چیزی که به سبب آن علی علیه السّلام به آن مقام و درجه عالی نزد پیامبر صلی اللَّه علیه و آله رسید. و جمله «ما بلغ به» ظاهرا لفظ «به» از طرف نویسندگان زیاد شده و در بعضی از نسخه ها نیست و بر فرض بودن «به»، باء زائده است، چون بلوغ در استعمالات بدون باء وارد می شود، مثلا گفته می شود «بلغت المنزل او الدّار بالمنزل» و «بالدار» نمی گویند و ممکن است باء به معنای بلوغ الی باشد چون بلغت الیه میگویند و احتمال بعید می رود که «فأنّ علیّاً» تعلیل برای لزوم باشد و ضمیر «به» به موصول در فیما بلغ به در مورد اوّل برگردد و گفته امام «بصدق الحدیث» کلام مستأنف و متعلّق به فعل مقدّر باشد، یعنی «بلغ ذلک بصدق الحدیث» با راست گفتاری به این رسیده است.

روایت6.

کافی: فضیل بن یسار نقل می کند که گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای فضیل! اولین کسی که راستگو را تصدیق می کند، خداوند متعال است که می داند شخص صادق است و خود شخص هم می داند که خود راستگو است و خود تصدیق دارد. (یعنی وقتی انسان بین خود و خدایش راست و صادق باشد، همین برای فضیلت و آرامش کافی است، گرچه مردم باور نکنند.)(2)

روایت7.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اسماعیل از این جهت «صادق الوعد» شد که به کسی وعده داده بود در محلی که آن کس بیاید و آن شخص فراموش کرد و اسماعیل تا یک سال به انتظار او در آن محل توقف کرد. از این جهت خداوند در قرآن با لقب صادق الوعد از اسماعیل نام برده. سپس آن شخص آمد و اسماعیل گفت که من در این مدت به انتظار تو توقف کردم.(3)

توضیح

آیه قرآن چنین است: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ»(4) {و در این کتاب از اسماعیل یاد کن، زیرا که او درست وعده...بود} مفسران درباره این اسماعیل که در این آیه نام برده شده اختلاف دارند که آیا اسماعیل ذبیح فرزند ابراهیم است یا غیر او. مرحوم طبرسی گفته که همان اسماعیل فرزند ابراهیم است، چون هر وقت به چیزی وعده می کرد

ص: 5


1- . کافی 2 : 388
2- . کافی 2 : 388
3- . کافی 2 : 388
4- . مریم / 54

وَ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا أَتَیْتَ عَبْدَ اللَّهِ فَأَقْرِئْهُ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ إِنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ لَکَ انْظُرْ مَا بَلَغَ بِهِ عَلِیٌّ علیه السلام عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَالْزَمْهُ فَإِنَّ عَلِیّاً علیه السلام إِنَّمَا بَلَغَ مَا بَلَغَ بِهِ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ(1).

بیان

ما بلغ به علی علیه السلام کأن مفعول البلوغ محذوف أی انظر الشی ء الذی بسببه بلغ علی علیه السلام عند رسول الله صلی الله علیه و آله المبلغ الذی بلغه من القرب و المنزلة و قوله بعد ذلک ما بلغ به کأنه زیدت کلمة به من النساخ و لیست فی بعض النسخ و علی تقدیرها کان الباء زائدة فإنه یقال بلغت المنزل أو الدار و قد یقال بلغت إلیه بتضمین فیمکن أن یکون الباء بمعنی إلی و یحتمل علی بعد أن یکون قوله فإن علیا تعلیلا للزوم و ضمیر به راجعا إلی الموصول فیما بلغ به أولا و قوله بصدق الحدیث کلاما مستأنفا متعلقا بفعل مقدر أی بلغ ذلک بصدق الحدیث.

«6»

کا، [الکافی] عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ الْبَصْرِیِّ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا فُضَیْلُ إِنَّ الصَّادِقَ أَوَّلُ مَنْ یُصَدِّقُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ وَ تُصَدِّقُهُ نَفْسُهُ تَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ (2).

«7»

کا، [الکافی] بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّمَا سُمِّیَ إِسْمَاعِیلُ صَادِقَ الْوَعْدِ لِأَنَّهُ وَعَدَ رَجُلًا فِی مَکَانٍ فَانْتَظَرَهُ فِی ذَلِکَ الْمَکَانِ سَنَةً فَسَمَّاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَادِقَ الْوَعْدِ ثُمَّ إِنَّ الرَّجُلَ أَتَاهُ بَعْدَ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ إِسْمَاعِیلُ مَا زِلْتُ مُنْتَظِراً لَکَ (3).

بیان

اختلف المفسرون فی إسماعیل المذکور فی هذه الآیة قال الطبرسی رحمه الله هو إسماعیل بن إبراهیم و إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ(4) إذا وعد بشی ء

ص: 5


1- 1. الکافی ج 2 ص 104.
2- 2. الکافی ج 2 ص 104.
3- 3. الکافی ج 2 ص 105.
4- 4. مریم: 54.

حتما به وعده وفا کرده و خلف وعده نمی کرد، و البته رسول هم بود که به قبیله «جرهم» مبعوث شده بود و پیامبر بلند قدر و رفیع الشانی بود. و ابن عباس گفته که او با مردی وعده و قراردادی گذاشت و آن مرد فراموش کرد و اسماعیل تا یک سال به انتظار او بود تا آن مرد آمد. و چنین روایتی از حضرت صادق علیه السّلام رسیده و گفته شده که اسماعیل سه روز در انتظار آن شخص بود که مقاتل چنین نظری داده است. و گفته شده که اسماعیل فرزند ابراهیم، قبل از حضرت ابراهیم از دنیا رفت و این اسماعیل فرزند حزقیل است که ماموریت تبلیغ و رسالت گروهی را داشت و آن گروه اسماعیل را سخت شکنجه دادند و پوست صورت و سرش را کندند و خداوند هم انتخاب عذاب آنان را در اختیار اسماعیل نهاد، ولی اسماعیل درخواست عفو و بخشش نمود و به ثواب الهی راضی و خشنود شد و عفو و عذاب آنها را به خدا واگذار نمود. و این روایت را اصحاب ما از حضرت صادق علیه السّلام نقل نموده اند و حضرت در آخر روایت فرموده است که فرشته ای از جانب خداوند نزد اسماعیل آمد و سلام خداوند را ابلاغ نمود یا سلام کرد و گفت که من آنچه را که این قوم درباره تو انجام دادند دیدم و خداوند به من دستور داده که مطیع تو باشم، تو هم به آنچه می خواهی دستور ده .

اسماعیل گفت که من به حسین بن علی علیهما السّلام تأسی می کنم (با آن همه آزار و اذیت، درخواست عذاب فوری از خداوند نکرد).

روایت8.

کافی: از ربیع بن سعد نقل است که حضرت باقر علیه السّلام به من فرمود: ای ربیع! انسان راستگویی را روش خود قرار می دهد تا به مرحله می رسد که خداوند او را از صدیقین می شمارد.(1)

توضیح

«صدیق» مبالغه از صدق است یا مبالغه در تصدیق و ایمان به رسول خدا هم در گفتار هم در کردار و عمل. مرحوم طبرسی در ذیل آیه «إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً»(2) {حضرت ابراهیم علیه السلام صدیق بود} یعنی تصدیق و ایمانش در امور دین، در حد اعلی و اکمل بود. و گفته شده یعنی حضرت ابراهیم در خبردادن هایش از خداوند، در حد اعلایی از صدق و راستی بود. راغب در مفردات گفته: صدق و کذب درباره گفتارها به کار می رود، چه درباره قضایای گذشته یا مطالب آینده و چه در مورد وعده های انسان یا در غیر مورد وعده، و در نظر اولی و قصد ابتدایی فقط در مورد گفتارهای خبری استعمال می شود و در غیر مورد خبر دادن به کار نمی رود. البته به طور عرضی و تبعی در غیر خبر از انواع گفتار استعمال می شود و تحقق می یابد، از قبیل استفهام. امر. دعاء. مثلا گوینده ای سؤال می کند «آیا زید در خانه است؟» که این جمله گرچه استفهام است و غرض اولی سؤال از محل زید است، ولی در ضمن همین سؤال خبر می دهد که من نسبت به حال زید جاهل و بی اطلاع هستم. همچنین وقتی می گوید «با من مواسات و برابری و برادری نما» این جمله گرچه امر است و پیشنهاد است، ولی در ضمن خبر می دهد که من به مواسات و برادری نیازمندم.

ص: 6


1- . کافی 2 : 389
2- . مریم / 41

وفی به و لم یخلف و کان مع ذلک رسولا إلی جرهم نبیا رفیع الشأن عالی القدر و قال ابن عباس إنه واعد رجلا أن ینتظره فی مکان و نسی الرجل فانتظره سنة حتی أتاه الرجل و روی ذلک عن أبی عبد الله علیه السلام و قیل أقام ینتظره ثلاثة أیام عن مقاتل و قیل إن إسماعیل بن إبراهیم علیه السلام مات قبل أبیه إبراهیم و إن هذا هو إسماعیل بن حزقیل بعثه الله إلی قوم فسلخوا جلدة وجهه و فروة رأسه فخیره الله فیما شاء من عذابهم فاستعفاه و رضی بثوابه و فوض أمره إلی الله فی عفوه و عقابه و رواه أصحابنا عن أبی عبدالله علیه السلام ثم قال فی آخره أتاه ملک من ربه یقرئه السلام و یقول قد رأیت ما صنع بک و قد أمرنی بطاعتک فمرنی بما شئت فقال یکون لی بالحسین أسوة(1).

«8»

کا، [الکافی] عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ الْخَزَّازِ عَنْ جَدِّهِ الرَّبِیعِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام یَا رَبِیعُ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَصْدُقُ حَتَّی یَکْتُبَهُ اللَّهُ صِدِّیقاً(2).

بیان

الصدیق مبالغة فی الصدق أو التصدیق و الإیمان بالرسول قولا و فعلا قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً(3) أی کثیر التصدیق فی أمور الدین عن الجبائی و قیل صادقا مبالغا فی الصدق فیما یخبر عن الله (4)

و قال الراغب الصدق و الکذب أصلهما فی القول ماضیا کان أو مستقبلا وعدا کان أو غیره و لا یکونان بالقصد الأول إلا فی القول و لا یکونان من القول إلا فی الخبر دون غیره من أصناف الکلام و قد یکونان بالعرض فی غیره من أنواع الکلام الاستفهام و الأمر و الدعاء و ذلک نحو قول القائل أ زید فی الدار فإن فی ضمنه إخبارا بکونه جاهلا بحال زید و کذا إذا قال واسنی فی ضمنه أنه محتاج إلی المواساة

ص: 6


1- 1. مجمع البیان ج 6 ص 518.
2- 2. الکافی ج 2 ص 105.
3- 3. مریم: 41.
4- 4. مجمع البیان ج 6 ص 516.

یا مثلا می گوید «مرا اذیت و آزار نکن!» که در ضمن نهی و بازداشتن طرف از اذیت و آزار خبر می دهد که طرف او را اذیت می کند. و صدیق کسی است که صدق و راستگویی او زیاد است، بلکه گفته می شود صدیق کسی است که هرگز دروغ نگفته باشد و بلکه کسی که کذب و دروغ از او امکان نداشته باشد، چون اساسا به صدق و راستی عادت کرده و حالت صدق، یک طبیعت ثانویه برای او شده است. و بلکه صدیق کسی است که به گفتار و اعتقاد خود تصدیق دارد و افعال و کردار او بهترین گواه بر صدق و راستی او باشد.

بنابراین صدیقین گروهی هستند که یک درجه از انبیاء در فضائل و کمالات پایین ترند. و گاهی لفظ صدق در مورد تحقق اعتقاد و فکری که در ذهن انسان است استعمال و گفته می شود مثلا صدق ظنی و کذب فکر و تصور و عقیده من راست بود یا دروغ بود. و نیز در مورد کارهای اعضا و جوارح انسان هم به کار می رود مثلا گفته می شود صدق فی القتال، یعنی فلانی در صحنه جنگ و مبارزه راست گفت، در صورتی که حق پیکار را ادا کرده باشد و آنچه که در جنگ و پیکار واجب و لازم است، به همان ترتیب انجام دهد. و کذب فی القتال وقتی است که بر خلاف این باشد و حق جنگ و مبارزه را انجام نداده باشد. خداوند در قرآن فرمود: «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ.»(1) یعنی با افعال و کارهای خودشان عهد و پیمانی را که با خدا داشتند، محقق و عملی نمودند. و همچنین در آیه «لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ»(2) خداوند از کسانی که صدق و راستی زبانی داشتند، از صدق عملی و تحقق فعلی صدقشان سؤال می کند، که این آیه می فهماند که اعتراف و تصدیق به حق، بدون عمل و تحقق فعلی کافی نیست و عمل انسان باید بر صدقش گواه باشد. (پایان نقل قول راغب)

روایت7.

کافی: ابی بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: بنده راست می گوید و صدق و راستی را شیوه خود قرار می دهد تا خداوند او را در زمره صادقین و راستان قرار می دهد و همچنین دیگری دروغ می گوید و به دروغگویی ادامه می دهد تا اینکه نزد خدا از گروه دروغگویان محسوب می شود. هنگامی که بنده راست گویی کرد، خداوند متعال می فرماید که این بنده راست گفت و نیکویی کرد و هنگامی که دروغ گفت، می فرماید دروغ گفت و فاجر و فاسق شد.(3)

توضیح

این حدیث بر بلندی مقام و درجه صادقین و راستان در نزد خداوند دلالت می کند. راغب گوید: «بر» یعنی انواع گوناگون اعمال نیک و در مورد صدق و راستگویی هم استعمال می شود، چون صدق و راستی یک قسم از نیکی های گوناگون است. و «بر العبد ربه» (بنده نسبت به پروردگار خود نیکی کرد) منظور این است که انواع اطاعت و فرمانبری و عبادت خدای را انجام داد. و نیز راغب گوید: دروغگو را که فاجر گویند، چون دروغ نوعی از فسق و نابکاری است.

روایت8.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: شما باید مردم را به غیر زبان به طرف خیر و خوبی دعوت کنید

ص: 7


1- . احزاب / 23
2- . احزاب / 8
3- . کافی 2 : 105

و إذا قال لا تؤذنی ففی ضمنه أنه یؤذیه و الصدیق من کثر منه الصدق و قیل بل یقال ذلک لمن لم یکذب قط و قیل بل لمن لا یتأتی منه الکذب لتعوده الصدق و قیل بل لمن صدق بقوله و اعتقاده و حقق صدقه بفعله فالصدیقون هم قوم دوین الأنبیاء فی الفضیلة و قد یستعمل الصدق و الکذب فی کل ما یحق و یحصل فی الاعتقاد نحو صدق ظنی و کذب و یستعملان فی أفعال الجوارح فیقال صدق فی القتال إذا وفی حقه و فعل علی ما یجب و کما یجب و کذب فی القتال إذا کان بخلاف ذلک قال الله تعالی رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ (1) أی حققوا العهد بما أظهروه من أفعالهم و قوله لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ (2) أی یسأل من صدق بلسانه عن صدق فعله تنبیها علی أنه لا یکفی الاعتراف بالحق دون تحریه بالفعل (3).

«7»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ الْعَبْدَ لَیَصْدُقُ حَتَّی یُکْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الصَّادِقِینَ وَ یَکْذِبُ حَتَّی یُکْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْکَاذِبِینَ فَإِذَا صَدَقَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقَ وَ بَرَّ وَ إِذَا کَذَبَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ کَذَبَ وَ فَجَرَ(4).

توضیح

یدل علی رفعة درجة الصادقین عند الله و قال الراغب البر التوسع فی فعل الخیر و یستعمل فی الصدق لکونه بعض الخیرات المتوسع فیه و بر العبد ربه توسع فی طاعته (5) و قال سمی الکاذب فاجرا لکون الکذب بعض الفجور(6).

«8»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیْرِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا

ص: 7


1- 1. الأحزاب: 23.
2- 2. الأحزاب: 8.
3- 3. مفردات غریب القرآن 277.
4- 4. الکافی ج 2 ص 105.
5- 5. المفردات ص 40 و 373.
6- 6. المفردات ص 40 و 373.

و مردم باید از شما شیعیان جدیت و کوشش و صدق و پرهیزکاری ببینند.(1)

توضیح

منظور از «غیر زبان» یعنی شما شیعیان مردم را از طریق اعمال و با کردار خود به حق و خیر ترغیب و دعوت نمایید، گرچه زبان هم از لحاظ اینکه عملی دارد و راستگویی از او صادر می شود داخل در جوارح است، نه از جهت اینکه با زبان می توان مردم را دعوت کرد، البته از این جهت منظور نیست. و «اجتهاد» یعنی اطاعت و عبادت زیاد، و «ورع» یعنی دوری از منهیات و محرمات و برکناری از موارد شبهه ناک.

روایت9.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: آن کس که زبانش راست باشد عملش پاکیزه خواهد شد و آن کس که نیتش خوب باشد، رزق و روزی اش فراوان می شود و آن کس که در حق خانواده اش نیکی بیشتر و بهتر داشته باشد، عمرش طولانی می گردد.(2)

توضیح

«حسنت نیته» یعنی تصمیم بر طاعت و عبادت یا تصمیم بر خدمت و سودرسانی به بندگان خدا یا اینکه در معاملات و معاشرت با مردم خوش نیت باشد، یعنی همیشه خیر مردم را بخواهد و غش در معامله یا قصد کینه و خدعه و فریب مردم را نداشته باشد، یا در معامله با خداوند خویش نیت باشد، یعنی کارها و عباداتش با خلوص و بدون ریا باشد و تصمیم بر گناه نداشته باشد و درونش بر خلاف برونش نباشد، البته از جهت ترس و خوف از خدا. و منظور از «اهل بیت»، خانواده یا همه بستگان و خویشان است که نسبت به آنها توسعه در زندگی بدهد و معاشرتش با آنان نیکو باشد.

روایت10.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: شما گول رکوع و سجده طولانی کسی را نخورید، چون ممکن است این چیزی باشد که عادت کرده و اگر ترک نماید، ناراحت و وحشت زده می شود، بلکه ببینید در مورد صدق و راست گفتاری و ادای امانات چگونه است.(3)

توضیح

منظور از طول رکوع و سجود، همان رکوع و سجده طولانی است و یا اینکه کنایه از نماز خواندن زیاد باشد و معنای اول ظاهرتر است.

مؤلف

اخبار این باب در «باب جوامع مکارم» و در «باب صفات مؤمنین» آمده است.

روایت11.

خصال: مرحوم صدوق از محاربی، از حضرت باقر، از پدرش، از اجداد بزرگوار خود، از علی علیه السّلام، از پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله نقل می کند که فرمود: سه مورد است که دروغ گفتن جایز، بلکه خوب است: در صحنه جنگ برای پیروزی بر دشمن؛ وعده دادن به همسر؛

ص: 8


1- . کافی 2 : 389
2- . کافی 2 : 389
3- . کافی 2 : 389

مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ (1).

بیان

بغیر ألسنتکم أی بجوارحکم و أعمالکم الصادرة عنها و إن کان اللسان أیضا داخلا فیها من جهة الأعمال لا من جهة الدعوة الصریحة و الاجتهاد المبالغة فی الطاعات و الورع اجتناب المنهیات و الشبهات کما مر.

«9»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ قَالَ أَبُو الْوَلِیدِ حَسَنُ بْنُ زِیَادٍ الصَّیْقَلُ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَکَا عَمَلُهُ وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زِیدَ فِی رِزْقِهِ وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِ بَیْتِهِ مُدَّ لَهُ فِی عُمُرِهِ (2).

إیضاح

من حسنت نیته أی عزمه علی الطاعات أو علی إیصال النفع إلی العباد أو سریرته فی معاملة الخلق بأن یکون ناصحا لهم غیر مبطن لهم غشا و عداوة و خدیعة أو فی معاملة الله أیضا بأن یکون مخلصا و لا یکون مرائیا و لا یکون عازما علی المعاصی و مبطنا خلاف ما یظهر من مخافة الله عز و جل.

و المراد بأهل بیته عیاله أو الأعم منهم و من أقاربه بالتوسعة علیهم و حسن المعاشرة معهم.

«10»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَبِی طَالِبٍ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لَا تَنْظُرُوا إِلَی طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ شَیْ ءٌ قَدِ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِکَ وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَی صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ (3).

بیان

المراد بطول الرکوع و السجود حقیقته أو کنایة عن کثرة الصلاة و الأول أظهر.

أقول

قد مضی أخبار الباب فی باب جوامع المکارم (4) و باب صفات المؤمن.

«11»

ل، [الخصال] أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ أَبِی الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ الْبَجَلِیِّ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْمُحَارِبِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: ثَلَاثٌ یَحْسُنُ فِیهِنَّ الْکَذِبُ الْمَکِیدَةُ فِی الْحَرْبِ وَ عِدَتُکَ زَوْجَتَکَ

ص: 8


1- 1. الکافی ج 2 ص 105.
2- 2. الکافی ج 2 ص 105.
3- 3. الکافی ج 2 ص 105.
4- 4. راجع ج 69 ص 332.

برای اصلاح بین مردم و رفع نزاع آنها. و نیز فرمود: سه مورد است که راست گفتن قبیح و زشت است: سخن چینی؛ گزارش مطالب ناراحت کننده از خانواده کسی به شوهر و سرپرست آن خانواده؛ دروغگویی کسی را به او گفتن و اخبار او را تکذیب کردن. و نیز فرمود: سه گروهند که همنشینی با آنان دل را می میراند: همنشینی با افراد پست و رذل؛ هم صحبت شدن با زنان؛ همنشینی با ثروتمندان.(1)

روایت12.

امالی صدوق: از امیر مؤمنان علیه السّلام سؤال شد بزرگوارترین و کریم ترین مردم چه کسانی هستند؟ فرمود: کسی که در همه جا راستگو باشد.(2)

و پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله فرمود: زینت سخن راستگویی است.(3)

روایت13.

عیون اخبارالرضا و امالی صدوق: از حضرت جواد، از پدرانش علیهم السّلام، از پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله روایت است که فرمود: نمازهای زیاد و روزه و حج مکرر و احسان و نیکی و طنین و ناله شب بعضی از مردم چشم شما را خیره نکند و به این چیزها خیلی نظر نداشته باشید، بلکه به صدق گفتار و ادای امانت نظر کنید.(4)

روایت14.

امالی شیخ طوسی: از موسی بن جعفر، از پدرش حضرت صادق علیهما السّلام روایت است که فرمود: صدق و راستی البته خوب است، ولی بهتر از خود صدق، شخص راستگو است و بهتر از عمل نیک، شخص عامل و نیکوکار است.(5)

روایت15.

خصال: در اربعمائه: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: از صدق و راستی جدا نشوید که نجات گاه است.(6)

روایت16.

تفسیر علی بن ابراهیم قمی

ص: 9


1- . خصال: 87
2- . امالی صدوق: 323
3- . امالی صدوق: 395
4- . عیون اخبارالرضا 2 : 55 ، امالی صدوق: 249
5- . امالی طوسی: 223
6- . خصال: 614

وَ الْإِصْلَاحُ بَیْنَ النَّاسِ وَ قَالَ ثَلَاثٌ یَقْبُحُ فِیهِنَّ الصِّدْقُ النَّمِیمَةُ وَ إِخْبَارُکَ الرَّجُلَ عَنْ أَهْلِهِ بِمَا یَکْرَهُهُ وَ تَکْذِیبُکَ الرَّجُلَ عَنِ الْخَبَرِ وَ قَالَ ثَلَاثَةٌ مُجَالَسَتُهُمْ تُمِیتُ الْقَلْبَ مُجَالَسَةُ الْأَنْذَالِ وَ الْحَدِیثُ مَعَ النِّسَاءِ وَ مُجَالَسَةُ الْأَغْنِیَاءِ(1).

«12»

لی، [الأمالی للصدوق]: سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَیُّ النَّاسِ أَکْرَمُ قَالَ مَنْ صَدَقَ فِی الْمَوَاطِنِ (2).

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: زِینَةُ الْحَدِیثِ الصِّدْقُ (3).

«13»

ن (4)،[عیون أخبار الرضا علیه السلام] لی، [الأمالی للصدوق] أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ التَّفْلِیسِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: لَا تَنْظُرُوا إِلَی کَثْرَةِ صَلَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ کَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْرُوفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّیْلِ وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَی صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ(5).

«14»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] الْمُفِیدُ عَنِ الْجِعَابِیِّ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ زِیَادٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ إِسْحَاقَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: أَحْسَنُ مِنَ الصِّدْقِ قَائِلُهُ وَ خَیْرٌ مِنَ الْخَیْرِ فَاعِلُهُ (6).

«15»

ل، [الخصال] الْأَرْبَعُمِائَةٍ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: الْزَمُوا الصِّدْقَ فَإِنَّهُ مَنْجَاةٌ(7).

«16»

فس، [تفسیر القمی] هَارُونُ عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ عَنْ رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ عَدِیِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ

ص: 9


1- 1. الخصال ج 2 ص 43.
2- 2. أمالی الصدوق ص 238.
3- 3. أمالی الصدوق ص 292.
4- 4. عیون الأخبار ج 2 ص 51.
5- 5. أمالی الصدوق ص 182.
6- 6. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 226.
7- 7. الخصال ج 2 ص 157.

: از عدی بن حاتم که در جنگ های علی علیه السّلام همراه حضرتش بود نقل می کند که گفت: حضرت در شب صفین هنگامی که با معاویه درگیری داشت، با صدای بلند فرمود: به خدا قسم معاویه را خواهم کشت! ولی در آخر سخنش آهسته گفت: ان شاء الله اگر خدا بخواهد. من که نزدیک حضرت بودم عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! شما برای گفتار خود سوگند یاد کردی، ولی در آخر سخن «اگر» آوردی. منظور شما چه بود؟ فرمود: اساس جنگ بر خدعه و ارعاب دشمن و تقویت نیرو است و من در نظر یاران خود راستگو هستم و منظورم تقویت روحی یارانم بود تا مبادا سست شوند و فرار کنند. متوجه باش که تو خود بعدا سرّ مطلب را می فهمی و بهره مند می شوی، ان شاء الله.(1)

روایت17.

ثواب الاعمال: از عبدالله بن عجلان نقل می کند گفت: که از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: هنگامی که بنده راست گفت، اول کسی که تصدیقش می کند خدای متعال است و خود شخص که می داند راستگو است. و هنگامی که دروغ گوید، اول کسی که تکذیب او کند خدا است و خود شخص که خود می داند دروغ گفته است.(2)

روایت18.

مصباح الشریعة: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: صدق و راستی نوری است که شعاعش تا هر جا برود، آن محیط را روشن می کند، مانند خورشید که هر چه را فرا گیرد روشن می سازد و کوچک ترین نقص و کمبودی در خورشید نیست و ماهیت او روشنی است. و صادق و راستگوی حقیقی از جهت حقیقت صدق خود، هر کس را تصدیق کرده و راستگو می داند و جز راستی و حقیقت باوری ندارد. مانند حضرت آدم که دروغ ابلیس را که سوگند هم خورد راست دانست و باور کرد، چون در آدم ماهیت کذب نبود و سابقه دروغ را نداشت و دروغی ندیده بود. که در قرآن فرمود «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»، یعنی عزم و تصمیمی بر خلاف پیمان و بر ضد صدق (دروغ) نداشت. و شیطان اولین کسی بود که ابداع کذب و ابتدای به دروغ کرد و برای آدم، چه در ظاهر و چه در باطن، دروغی از کسی مشاهده نشده بود و شیطان خود زیان و خسرانش را دید و از صدق آدم برای بقای ابدی سودی نبرد، ولی آدم از جهت صفا و صدقش و از جهت نداشتن تصمیم بر ضد پیمان و از لحاظ پایبندی به عهد خویش و تصدیق و راست دانستن ابلیس نه تنها ضرری نکرد، بلکه برای دست یافتن به مقام اصطفاء و برگزیدگی بهره مند شد و نقصانی در او راه نیافت. بنابراین صدق و صفا و راستی، صفت و حالت و ماهیت راستان است و حقیقت صدق اقتضا دارد و موجب می شود که خداوند بنده صادق خود را تزکیه و پاک گرداند،

ص: 10


1- . تفسیر علی بن ابراهیم قمی 2 : 34
2- . ثواب الاعمال: 213

أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَدِیِّ بْنِ حَاتِمٍ وَ کَانَ مَعَ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ فِی حُرُوبِهِ: أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام قَالَ لَیْلَةَ الْهَرِیرِ بِصِفِّینَ حِینَ الْتَقَی مَعَ مُعَاوِیَةَ رَافِعاً صَوْتَهُ یُسْمِعُ أَصْحَابَهُ لَأَقْتُلَنَّ مُعَاوِیَةَ وَ أَصْحَابَهُ ثُمَّ قَالَ فِی آخِرِ قَوْلِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ یَخْفِضُ بِهِ صَوْتَهُ وَ کُنْتُ مِنْهُ قَرِیباً فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّکَ حَلَفْتَ عَلَی مَا قُلْتَ ثُمَّ اسْتَثْنَیْتَ فَمَا أَرَدْتَ بِذَلِکَ فَقَالَ علیه السلام إِنَّ الْحَرْبَ خُدْعَةٌ وَ أَنَا عِنْدَ أَصْحَابِی صَدُوقٌ فَأَرَدْتُ أَنْ أُطَمِّعَ أَصْحَابِی فِی قَوْلِی کَیْلَا یَفْشَلُوا وَ لَا یَفِرُّوا فَافْهَمْ فَإِنَّکَ تَنْتَفِعُ بِهَا بَعْدُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ (1).

«17»

ثو، [ثواب الأعمال] مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا صَدَقَ کَانَ أَوَّلَ مَنْ یُصَدِّقُهُ اللَّهُ وَ نَفْسُهُ تَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ وَ إِذَا کَذَبَ کَانَ أَوَّلَ مَنْ یُکَذِّبُهُ اللَّهُ وَ نَفْسُهُ تَعْلَمُ أَنَّهُ کَاذِبٌ (2).

«18»

مص، [مصباح الشریعة] قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: الصِّدْقُ نُورٌ غَیْرُ مُتَشَعْشِعٍ إِلَّا فِی عَالَمِهِ کَالشَّمْسِ یَسْتَضِی ءُ بِهَا کُلُّ شَیْ ءٍ یَغْشَاهُ مِنْ غَیْرِ نُقْصَانٍ یَقَعُ عَلَی مَعْنَاهَا وَ الصَّادِقُ حَقّاً هُوَ الَّذِی یُصَدِّقُ کُلَّ کَاذِبٍ بِحَقِیقَةِ صِدْقِ مَا لَدَیْهِ وَ هُوَ الْمَعْنَی الَّذِی لَا یَسْمَعُ مَعَهُ سِوَاهُ أَوْ ضِدُّهُ مِثْلُ آدَمَ علیه السلام صَدَّقَ إِبْلِیسَ فِی کَذِبِهِ حِینَ أَقْسَمَ لَهُ کَاذِباً لِعَدَمِ مَاهِیَّةِ الْکَذِبِ فِی آدَمَ علیه السلام قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً(3) وَ لِأَنَّ إِبْلِیسَ أَبْدَعَ شَیْئاً کَانَ أَوَّلَ مَنْ أَبْدَعَهُ وَ هُوَ غَیْرُ مَعْهُودٍ ظَاهِراً وَ بَاطِناً فَخَسِرَ هُوَ بِکَذِبِهِ عَلَی مَعْنًی لَمْ یَنْتَفِعْ بِهِ مِنْ صِدْقِ آدَمَ علیه السلام عَلَی بَقَاءِ الْأَبَدِ وَ أَفَادَ آدَمُ علیه السلام بِتَصْدِیقِهِ کَذِبَهُ بِشَهَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِنَفْیِ عَزْمِهِ عَمَّا یُضَادُّ عَهْدَهُ عَلَی الْحَقِیقَةِ عَلَی مَعْنًی لَمْ یَنْقُصْ مِنِ اصْطِفَائِهِ بِکَذِبِهِ شَیْئاً فَالصِّدْقُ صِفَةُ الصَّادِقِینَ وَ حَقِیقَةُ الصِّدْقِ مَا یَقْتَضِی تَزْکِیَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِعَبْدِهِ

ص: 10


1- 1. تفسیر القمّیّ ص 419.
2- 2. ثواب الأعمال 162.
3- 3. طه: 115.

همچنان که درباره عیسی بن مریم صحنه قیامتش را بازگو کرده و با اشاره به صدق و راستی او، آیینه پاکی ساخته و پاکی راستگویان از امت پیغمبر اکرم را گوشزد کرده و فرموده: «هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ»(1) {روز قیامت روزی است که صادقان و راستان از صدق خود بهره مند می شوند.} و امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: صدق و راستی شمشیر خدایی است در روی زمین و در آسمان که به هرجا فرود آید، می برد و قطع می کند. و اگر می خواهی بدانی که از راستان هستی یا نه، به نیت و قلب خود بنگر و به عمق ادعا و حرف های خودت دقت کن و ادعا و اظهارات خود را با همان میزانی که خداوند در قیامت بر پا می دارد، یعنی «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُ»(2) {و در آن روز، سنجش [اعمال] درست است} بسنج و میزان گیری کن.

اگر نیت و مقصود تو با ادعا و اظهاراتت تعادل و توافق دارد، معلوم می شود صادق و راست هستی و کمترین حد صدق و راستی این است که زبان با دل و دل با زبان مخالف نباشد. و مَثل صادق و راستگو البته با این حد و توصیفی که گفته شد، نظیر کسی است که در حال احتضار و نزع روان باشد که او چاره ای جز نزع روح ندارد.(3) (شاید منظور این است که چنین شخصی جز صدق و راستی نمی تواند و دروغ گفتن برای او امکان ندارد، چون راستگویی مانند طبیعت ثانوی و ماهیت مخصوصی برای او شده است که به هیچ قیمتی دروغ نمی گوید.)

روایت19.

اختصاص: شیخ صدوق از صالح بن سهل، از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: هر مسلمانی که درباره مسلمانی از او سؤالی شود و راجع به آن شخص از او توضیحی خواسته شود و این کس حرف راستی بگوید که همین حرف راست موجب ضرر و زیانی برای آن شخص شود، این چنین مسلمانی از زمره دروغگویان محسوب می شود. و کسی که در چنین موردی دروغ بگوید و این دروغ باعث نفع آن شخص شود، در نظر خدا چنین شخصی از راستگویان است.(4)

روایت20.

احتجاج: حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام فرمود: یکی از مخالفین و دشمنان در حضور امام صادق علیه السّلام از یکی از شیعیان پرسید: نظر تو درباره «عشره مبشره» (آنان عقیده دارند که ده نفر از صحابه را رسول اسلام بشارت بهشت داده و بهشتی بودن آنان قطعی است که من جمله آنها علی علیه السّلام، ابوبکر، عمر، عثمان و عبدالرحمن و... است) چیست و عقیده ات درباره آنها چگونه است؟ مرد شیعی در پاسخ گفت: من در حق آنها خیر و خوبی و عظمت قائلم که همین عقیده و گفتارم درباره آنان، موجب بخشش گناهان و ترفیع درجاتم می گردد. آن شخص گفت: حمد و سپاس برای خدا که با این گفتار مرا از بغض و کینه خود نجات دادی. گمان می کردم تو رافضی هستی و صحابه را دشمن داری. مرد شیعی گفت: بدان که هر کس یک نفر از صحابه را دشمن بدارد، بر او لعنت خداوند باد! آن شخص با تعجب و تردید گفت: شاید تاویل و توریه ای در گفتار خود داری!

ص: 11


1- . مائده / 119
2- . أعراف / 8
3- . مصباح الشریعة: 34
4- . اختصاص: 224

کَمَا ذَکَرَ عَنْ صِدْقِ عِیسَی بْنِ مَرْیَمَ فِی الْقِیَامَةِ بِسَبَبِ مَا أَشَارَ إِلَیْهِ مِنْ صِدْقِهِ مِرْآةَ الصَّادِقِینَ (1) مِنْ رِجَالِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ (2) الْآیَةَ وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الصِّدْقُ سَیْفُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ سَمَائِهِ أَیْنَمَا هَوَی بِهِ یَقُدُّ(3)

فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَ صَادِقٌ أَنْتَ أَمْ کَاذِبٌ فَانْظُرْ فِی قَصْدِ مَعْنَاکَ وَ غَوْرِ دَعْوَاکَ وَ عَیِّرْهَا بِقِسْطَاسٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْقِیَامَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُ (4) فَإِذَا اعْتَدَلَ مَعْنَاکَ بِدَعْوَاکَ ثَبَتَ لَکَ الصِّدْقُ وَ أَدْنَی حَدِّ الصِّدْقِ أَنْ لَا یُخَالِفَ اللِّسَانُ الْقَلْبَ وَ لَا الْقَلْبُ اللِّسَانَ وَ مَثَلُ الصَّادِقِ الْمَوْصُوفِ بِمَا ذَکَرْنَا کَمَثَلِ النَّازِعِ رُوحُهُ إِنْ لَمْ یَنْزِعْ فَمَا ذَا یَصْنَعُ (5).

«19»

ختص، [الإختصاص] الصَّدُوقُ عَنِ ابْنِ الْوَلِیدِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: أَیُّمَا مُسْلِمٍ سُئِلَ عَنْ مُسْلِمٍ فَصَدَقَ وَ أَدْخَلَ عَلَی ذَلِکَ الْمُسْلِمِ مَضَرَّةً کُتِبَ مِنَ الْکَاذِبِینَ وَ مَنْ سُئِلَ عَنْ مُسْلِمٍ فَکَذَبَ فَأَدْخَلَ عَلَی ذَلِکَ الْمُسْلِمِ مَنْفَعَةً کُتِبَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الصَّادِقِینَ (6).

«20»

ج، [الإحتجاج] بِالْإِسْنَادِ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: قَالَ بَعْضُ الْمُخَالِفِینَ بِحَضْرَةِ الصَّادِقِ علیه السلام لِرَجُلٍ مِنَ الشِّیعَةِ مَا تَقُولُ فِی الْعَشَرَةِ مِنَ الصَّحَابَةِ قَالَ أَقُولُ فِیهِمُ الْخَیْرَ الْجَمِیلَ الَّذِی یَحُطُّ اللَّهُ بِهِ سَیِّئَاتِی وَ یَرْفَعُ لِی دَرَجَاتِی قَالَ السَّائِلُ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی مَا أَنْقَذَنِی مِنْ بُغْضِکَ کُنْتُ أَظُنُّکَ رَافِضِیّاً تُبْغِضُ الصَّحَابَةَ فَقَالَ الرَّجُلُ أَلَا مَنْ أَبْغَضَ وَاحِداً مِنَ الصَّحَابَةِ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ قَالَ لَعَلَّکَ تَتَأَوَّلُ

ص: 11


1- 1. براءة للصادقین خ ل.
2- 2. المائدة: 119.
3- 3. أی یقطع و ینفذ.
4- 4. الأعراف: 8.
5- 5. مصباح الشریعة ص 51 و 50.
6- 6. الاختصاص: 224.

بگو ببینم نظرت درباره کسی که آن ده نفر را دشمن بدارد چیست؟ در پاسخ گفت: هر کس با این ده نفر بغض و دشمنی داشته باشد، لعنت خدا و ملائکه و لعنت همه مردم بر او باد! یک مرتبه آن مرد حرکت کرد و بر سر این مرد شیعی بوسه زد و عذرخواهی کرد و گفت: مرا حلال کن. چون من تا دیروز نسبت رافضی بودن به تو می دادم. گفت: من تو را حلال کردم و تو برادر من هستی. سپس آن مرد با خوشحالی رفت. پس از رفتن آن شخص، حضرت صادق علیه السّلام به این مرد شیعی فرمود: خیلی خوب آمدی و این عنایتی است از طرف خدا درباره تو و ملائکه آسمان تعجب کردند و خوشحال شدند از این توریه نیکوی تو و طرز سخنی که موجب نجاتت شد و ضمنا کوچک ترین صدمه ای هم به دین خود نزدی. خداوند بر غم و اندوه مخالفین ما بیفزاید و آنها را از درک مراد و مقاصد دوستان ما محروم فرماید.

بعضی از اصحاب حضرت که در آنجا حضور داشتند عرض کردند: یا ابن رسول اللَّه! ما از بیانات ایشان جز موافقت با آن مرد ناصبی متعصب و همفکری با او چیزی نفهمیدیم، حضرت فرمود: اگر شما نفهمیدید، ما فهمیدیم چه می گوید و خدا از این شخص تقدیر کرد. دوست ما خاندان که با دوستان ما دوست و با دشمنان ما دشمن است، هنگامی که مبتلا شد و در برابر سؤال های آزمایشی مخالفان گرفتار گشت، خداوند او را به پاسخی موفق می گرداند که به آن طریق، هم دینش و هم عرض و آبرویش مصون و سالم می ماند و خداوند به خاطر این تقیه و توریه، پاداش بزرگی به او عنایت می فرماید. و اما منظور این دوست شما این است. اینکه گفت هر کس یک نفر از آنها را دشمن بدارد لعنت خدا بر او باد، منظور از یک نفر علی علیه السّلام است، پس حرفش صحیح است (حال شنونده هر طور می خواهد بفهمد، بفهمد). و در نوبت دوم گفت هر کس این ده نفر را دشمن بدارد، لعنت خدا بر او باد. این هم صحیح است، چون اگر کسی تمام این ده نفر را دشمن بدارد و به همه آنها بد بگوید، لابد علی علیه السّلام را هم دشمن داشته است. ولی وقتی با آن حضرت دشمن نشد و بدگویی نکرد، پس این ده نفر را (یعنی مجموع ده نفر را با وصف ده بودن) دشمن نداشته است، البته با بعضی از این ده نفر دشمنی دارد نه با همه و حزقیل مؤمن آل فرعون هم با سخن چینان فرعونی چنین توریه و راه تخلص و نجاتی را انتخاب کرد. قضیه این بود که حزقیل مردم را به توحید خدا و نبوت موسی و تفضیل و برتری پیامبر اسلام بر تمام انبیاء و جمیع مخلوقات الهی و تفضیل و برتری علی بن ابی طالب و ائمه اطهار علیهم السّلام بر اوصیای پیامبران دعوت می کرد و نیز آنها را دعوت می کرد که از خدایی فرعون دست بردارند. سخن چینان و گزارشگران به فرعون گزارش کردند که حزقیل به مخالفت با تو برخاسته و مردم را به این مطلب دعوت می کند و دشمنان تو را در مخالفت و ضدیت با تو کمک می کند. فرعون گفت: شگفتا! پسر عموی من و جانشین و ولیعهد من چنین می کند؟ اگر این گزارش شما صحیح باشد حزقیل مستحق کیفر و شکنجه عذاب است، چون در برابر احسان و نعمت های من کفران نموده و ناسپاس شده است، ولی اگر شما بر خلاف واقع گزارش کرده باشید شدیدترین کیفر در انتظار شما است، چون موجبات گرفتاری این مرد شریف را فراهم کرده اید.

پس فورا حزقیل و آنان را احضار کرده و مشغول محاکمه شد. سخن چینان به حزقیل گفتند: تو خدایی فرعون را انکار کرده ای و احسان و

او را نادیده گرفته ای. حزقیل گفت: ای سلطان بزرگ! از تو سؤال می کنم؛ آیا تاکنون سابقه دروغی از من داری؟ فرعون گفت: هرگز!

ص: 12

مَا تَقُولُ فِیمَنْ أَبْغَضَ الْعَشَرَةَ فَقَالَ مَنْ أَبْغَضَ الْعَشَرَةَ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ فَوَثَبَ فَقَبَّلَ رَأْسَهُ وَ قَالَ اجْعَلْنِی فِی حِلٍّ مِمَّا قَذَفْتُکَ بِهِ مِنَ الرَّفْضِ قَبْلَ الْیَوْمِ- قَالَ أَنْتَ فِی حِلٍّ وَ أَنْتَ أَخِی ثُمَّ انْصَرَفَ السَّائِلُ.

فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ علیه السلام جَوَّدْتَ لِلَّهِ دَرُّکَ لَقَدْ أَعْجَبَتِ الْمَلَائِکَةُ مِنْ حُسْنِ تَوْرِیَتِکَ وَ تَلَفُّظِکَ بِمَا خَلَّصَکَ وَ لَمْ تَثْلَمْ دِینَکَ زَادَ اللَّهُ فِی مُخَالِفِینَا غَمّاً إِلَی غَمٍّ وَ حَجَبَ عَنْهُمْ مُرَادَ مُنْتَحِلِی مَوَدَّتِنَا فِی بَقِیَّتِهِمْ.

فَقَالَ بَعْضُ أَصْحَابِ الصَّادِقِ علیه السلام یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا عَقَلْنَا مِنْ کَلَامِ هَذَا إِلَّا مُوَافَقَتَهُ لِهَذَا الْمُتَعَنِّتِ النَّاصِبِ فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام لَئِنْ کُنْتُمْ لَمْ تَفْهَمُوا مَا عَنَی فَقَدْ فَهِمْنَاهُ نَحْنُ وَ قَدْ شَکَرَهُ اللَّهُ لَهُ إِنَّ وَلِیَّنَا الْمُوَالِیَ لِأَوْلِیَائِنَا الْمُعَادِیَ لِأَعْدَائِنَا إِذَا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِمَنْ یَمْتَحِنُهُ مِنْ مُخَالِفِیهِ وَفَّقَهُ لِجَوَابٍ یَسْلَمُ مَعَهُ دِینُهُ وَ عِرْضُهُ وَ یُعْظِمُ اللَّهُ بِالتَّقِیَّةِ ثَوَابَهُ إِنَّ صَاحِبَکُمْ هَذَا قَالَ مَنْ عَابَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ أَیْ مَنْ عَابَ وَاحِداً مِنْهُمْ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ قَالَ فِی الثَّانِیَةِ مَنْ عَابَهُمْ وَ شَتَمَهُمْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ قَدْ صَدَقَ لِأَنَّ مَنْ عَابَهُمْ فَقَدْ عَابَ عَلِیّاً علیه السلام لِأَنَّهُ أَحَدُهُمْ فَإِذَا لَمْ یَعِبْ عَلِیّاً وَ لَمْ یَذُمَّهُ فَلَمْ یَعِبْهُمْ وَ إِنَّمَا عَابَ بَعْضَهُمْ وَ لَقَدْ کَانَ لِحِزْقِیلَ الْمُؤْمِنِ مَعَ قَوْمِ فِرْعَوْنَ الَّذِینَ وَشَوْا بِهِ إِلَی فِرْعَوْنَ مِثْلُ هَذِهِ التَّوْرِیَةِ کَانَ حِزْقِیلُ یَدْعُوهُمْ إِلَی تَوْحِیدِ اللَّهِ وَ نُبُوَّةِ مُوسَی وَ تَفْضِیلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله عَلَی جَمِیعِ رُسُلِ اللَّهِ وَ خَلْقِهِ وَ تَفْضِیلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ الْخِیَارِ مِنَ الْأَئِمَّةِ عَلَی سَائِرِ أَوْصِیَاءِ النَّبِیِّینَ وَ إِلَی الْبَرَاءَةِ مِنْ رُبُوبِیَّةِ فِرْعَوْنَ فَوَشَی بِهِ وَاشُونَ إِلَی فِرْعَوْنَ وَ قَالُوا إِنَّ حِزْقِیلَ یَدْعُو إِلَی مُخَالَفَتِکَ وَ یُعِینُ أَعْدَاءَکَ عَلَی مُضَادَّتِکَ فَقَالَ لَهُمْ فِرْعَوْنُ ابْنُ عَمِّی وَ خَلِیفَتِی عَلَی مُلْکِی وَ وَلِیُّ عَهْدِی إِنْ فَعَلَ مَا قُلْتُمْ فَقَدِ اسْتَحَقَّ الْعَذَابَ عَلَی کُفْرِهِ نِعْمَتِی

فَإِنْ کُنْتُمْ عَلَیْهِ کَاذِبِینَ فَقَدِ اسْتَحْقَقْتُمْ أَشَدَّ الْعِقَابِ لِإِیثَارِکُمُ الدُّخُولَ فِی مَسَاءَتِهِ فَجَاءَ بِحِزْقِیلَ وَ جَاءَ بِهِمْ فَکَاشَفُوهُ وَ قَالُوا أَنْتَ تَجْحَدُ رُبُوبِیَّةَ فِرْعَوْنَ عَنِ الْمُلْکِ وَ تَکْفُرُ نَعْمَاءَهُ فَقَالَ حِزْقِیلُ أَیُّهَا الْمَلِکُ هَلْ جَرَّبْتَ عَلَیَّ کَذِباً قَطُّ قَالَ لَا:

ص: 12

حزقیل گفت: از این ها سؤال کن که خدای آنان کیست؟ فرعون از آنان پرسید: بگویید ببینم خدا و خالق شما کیست؟ گفتند: فرعون. گفت: رازق و تأمین کننده زندگی شما و برطرف کننده ناراحتی های شما کیست؟ گفتند: فرعون. حزقیل گفت: ای پادشاه و ای سلطان! من تو را و تمام این افرادی که در حضور تو هستند گواه می گیرم که خدای آنان خدای من، خالق آنان خالق من، رازق آنان رازق من، ضامن و مصلح زندگی و معیشت آنان ضامن زندگی و معیشت من است و جز خدای آنان و خالق و رازق آنان، خدا و خالق و رازق دیگری ندارم. و من تو و تمام این ها را شاهد و گواه می گیرم که از هر خدا و خالق و رازق دیگری غیر از خدا و خالق و رازق این ها بیزار و بری بوده و به خداوندی او کافر هستم. و حزقیل این طور می گفت و منظورش این بود که خدای آنها که اللَّه است، خدای من است و البته این طور نگفت که همان چیزی که این ها گفتند، من هم او را می گویم. و آنها یعنی فرعون و حاضرین مراد و منظور او را نفهمیدند و خیال کردند که او می گوید خدای من خالق من رازق من فرعون است. ناگهان فرعون با کمال خشم و غضب به سخن چینان گفت: ای مردم بدکار و زشت و ای فسادگران توطئه گر و فتنه جو که می خواهید بین من و عموزاده من را بهم بزنید، با اینکه او بازوی توانای من است! شما به جرم فساد و تفرقه افکنی که در صدد نابودی عموزاده من هستید و قصد شکستن بازوی مرا دارید، مستحق عذاب و کیفر دردناکید!

سپس دستور آماده کردن میخ ها را صادر و سینه و پاهای آنان را میخکوب کرد و فرمان داد تا با شانه های آهنین، تمام گوشت بدن آنان را ریش ریش کردند. و این است معنای آیه شریفه که فرموده: «فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا» خداوند مؤمن آل فرعون را از نقشه شوم سخن چینان محفوظ داشت. و «حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ»(1) و عذاب جانگاه که همان میخ ها و شانه کردن گوشت بدن است، سخن چینان را فرا گرفت.(2)

روایت21.

احتجاج: معاویة بن وهب از سعید سمان نقل می کند که گفت: خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم که دو نفر از فرقه زیدیه وارد شدند و معترضانه سؤال کردند: آیا در میان شما امام واجب الاطاعه هست؟ حضرت فرمود: نه. آنان گفتند: گروهی از نیکان و موثقین که البته افراد پرهیزکار و پاکدامنند (عده ای را نام بردند) به ما خبر داده اند که تو این چنین گفته ای، و آنها دروغ نمی گویند. حضرت خشمناک شد و فرمود: من چنین دستوری به آنان نداده ام! (منظور حضرت این نبود که بفرماید من واجب الاطاعه نیستم، بلکه مقصود حضرت شاید این بود که من نگفته ام که آنها این حقیقت را به دیگران بگویند، بلکه گاهی هم حضرت نهی از افشای سر می فرمود.) آن دو نفر که حالت خشم و ناراحتی در چهره حضرت دیدند، برخاستند و رفتند.(3)

ص: 13


1- . غافر / 45
2- . احتجاج: 370
3- . احتجاج: 371

قَالَ فَسَلْهُمْ مَنْ رَبُّهُمْ فَقَالُوا فِرْعَوْنُ قَالَ وَ مَنْ خَالِقُکُمْ قَالُوا فِرْعَوْنُ هَذَا قَالَ وَ مَنْ رَازِقُکُمُ الْکَافِلُ لِمَعَایِشِکُمْ وَ الدَّافِعُ عَنْکُمْ مَکَارِهَکُمْ قَالُوا فِرْعَوْنُ هَذَا قَالَ حِزْقِیلُ أَیُّهَا الْمَلِکُ فَأُشْهِدُکَ وَ کُلَّ مَنْ حَضَرَکَ أَنَّ رَبَّهُمْ هُوَ رَبِّی وَ خَالِقَهُمْ هُوَ خَالِقِی وَ رَازِقَهُمْ هُوَ رَازِقِی وَ مُصْلِحَ مَعَایِشِهِمْ هُوَ مُصْلِحُ مَعَایِشِی لَا رَبَّ لِی وَ لَا خَالِقَ وَ لَا رَازِقَ غَیْرُ رَبِّهِمْ وَ خَالِقِهِمْ وَ رَازِقِهِمْ وَ أُشْهِدُکَ وَ مَنْ حَضَرَکَ أَنَّ کُلَّ رَبٍّ وَ خَالِقٍ وَ رَازِقٍ سِوَی رَبِّهِمْ وَ خَالِقِهِمْ وَ رَازِقِهِمْ فَأَنَا بَرِی ءٌ مِنْهُ وَ مِنْ رُبُوبِیَّتِهِ وَ کَافِرٌ بِإِلَهِیَّتِهِ یَقُولُ حِزْقِیلُ هَذَا وَ هُوَ یَعْنِی أَنَّ رَبَّهُمْ هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَ لَمْ یَقُلْ إِنَّ الَّذِی قَالُوا إِنَّ رَبَّهُمْ هُوَ رَبِّی وَ خَفِیَ هَذَا الْمَعْنَی عَلَی فِرْعَوْنَ وَ مَنْ حَضَرَهُ وَ تَوَهَّمُوا أَنَّهُ یَقُولُ فِرْعَوْنُ رَبِّی وَ خَالِقِی وَ رَازِقِی فَقَالَ لَهُمْ فِرْعَوْنُ یَا رِجَالَ الشَّرِّ وَ یَا طُلَّابَ الْفَسَادِ فِی مُلْکِی وَ مُرِیدِی الْفِتْنَةِ بَیْنِی وَ بَیْنَ ابْنِ عَمِّی وَ هُوَ عَضُدِی أَنْتُمُ الْمُسْتَحِقُّونَ لِعَذَابِی لِإِرَادَتِکُمْ فَسَادَ أَمْرِی وَ هَلَاکَ ابْنِ عَمِّی وَ الْفَتَّ فِی عَضُدِی ثُمَّ أَمَرَ بِالْأَوْتَادِ فَجُعِلَ فِی سَاقِ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ وَتِدٌ وَ فِی صَدْرِهِ وَتِدٌ وَ أَمَرَ أَصْحَابَ أَمْشَاطِ الْحَدِیدِ فَشَقُّوا بِهَا لُحُومَهُمْ مِنْ أَبْدَانِهِمْ فَذَلِکَ مَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا(1) لَمَّا وَشَوْا بِهِ إِلَی فِرْعَوْنَ لِیُهْلِکُوهُ وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمُ الَّذِینَ وَشَوْا بِحِزْقِیلَ إِلَیْهِ لَمَّا أَوْتَدَ فِیهِمُ الْأَوْتَادَ وَ مَشَّطَ عَنْ أَبْدَانِهِمْ لُحُومَهَا بِالْأَمْشَاطِ(2).

«21»

ج، [الإحتجاج] مُعَاوِیَةُ بْنُ وَهْبٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ السَّمَّانِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلَانِ مِنَ الزَّیْدِیَّةِ فَقَالا لَهُ أَ فِیکُمْ إِمَامٌ مُفْتَرَضٌ طَاعَتُهُ قَالَ فَقَالَ لَا فَقَالا لَهُ قَدْ أَخْبَرَنَا عَنْکَ الثِّقَاتُ أَنَّکَ تَقُولُ بِهِ وَ سَمَّوْا قَوْماً وَ قَالُوا هُمْ أَصْحَابُ وَرَعٍ وَ تَشْمِیرٍ وَ هُمْ مِمَّنْ لَا یَکْذِبُ فَغَضِبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ قَالَ مَا أَمَرْتُهُمْ بِهَذَا فَلَمَّا رَأَیَا الْغَضَبَ بِوَجْهِهِ خَرَجَا الْخَبَرَ(3).

ص: 13


1- 1. المؤمن: 45.
2- 2. الاحتجاج ص 200، و تراه فی تفسیر الإمام ص 162.
3- 3. الاحتجاج ص ...

روایت22.

علل الشرائع: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: خیری نیست در کسی که تقیه را (در موردش) رعایت نمی کند. یوسف درباره برادرانش گفت: {ای کاروانیان، شما دزدید!} با اینکه دزدی نکرده بودند.(1)

روایت23.

علل الشرائع: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: تقیه از دین است. عرض کردم: از دین خدا است؟ فرمود: به خدا سوگند از دین خدایی است. یوسف گفت: {ای کاروانیان، مسلم شما دزدید!} با اینکه قسم به خدا که چیزی ندزدیده بودند.(2)

روایت24.

علل الشرائع: از هشام بن حکم، از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که درباره این گفتار یوسف: «أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ» فرمود: آنان دزدی نکرده بودند و یوسف هم راست می گفت و دروغ نگفت.(3)

روایت25.

علل الشرائع: از مردی نقل می کند که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام درباره گفتار خداوند راجع به یوسف (ایتها العیر) سؤال کردم. فرمود: منظور از سرقت آنان، سرقت یوسف در کودکی از پدرش یعقوب است (برادران یوسف را از پدرش دزدیدند و به صحرا بردند...) آیا دقت نمی کنی در تعبیر یوسف هنگامی که سؤال کردند چه چیز گم کرده اید گفتند که ظرف سلطان را گم کرده ایم و البته نگفتند که شما کاروانیان ظرف را دزدیده اید. پس منظور از سرقت، همان سرقت یوسف در کودکی است.(4)

روایت26.

احتجاج: حضرت عسکری علیه السّلام فرمود: مردی از اصحاب و از خواص شیعه بر موسی بن جعفر علیهما السّلام وارد شد و در حالی که پس از خلوت شدن مجلس از شدت ناراحتی می لرزید، عرض کرد: یا ابن رسول اللَّه!

ص: 14


1- . علل الشرایع 1 : 57
2- . علل الشرایع 1 : 57
3- . علل الشرایع 1 : 57
4- . علل الشرایع 1 : 57
«22»

ع، [علل الشرائع] الْمُظَفَّرُ الْعَلَوِیُّ عَنِ ابْنِ الْعَیَّاشِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ یُونُسَ عَنِ الْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: لَا خَیْرَ فِیمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ وَ لَقَدْ قَالَ یُوسُفُ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ (1) وَ مَا سَرَقُوا(2).

«23»

ع، [علل الشرائع] بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْعَیَّاشِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: التَّقِیَّةُ مِنْ دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْتُ مِنْ دِینِ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ إِی وَ اللَّهِ مِنْ دِینِ اللَّهِ لَقَدْ قَالَ یُوسُفُ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ وَ اللَّهِ مَا کَانُوا سَرَقُوا شَیْئاً(3).

«24»

ع، [علل الشرائع] أَبِی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فِی قَوْلِ یُوسُفَ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ قَالَ مَا سَرَقُوا وَ مَا کَذَبَ (4).

«25»

ع، [علل الشرائع] الْمُظَفَّرُ الْعَلَوِیُّ عَنِ ابْنِ الْعَیَّاشِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِیِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی یُوسُفَ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ قَالَ إِنَّهُمْ سَرَقُوا یُوسُفَ عَنْ أَبِیهِ أَ لَا تَرَی أَنَّهُ قَالَ لَهُمْ حِینَ قَالُوا ما ذا تَفْقِدُونَ قَالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ وَ لَمْ یَقُولُوا سَرَقْتُمْ صُوَاعَ الْمَلِکِ إِنَّمَا عَنَی أَنَّکُمْ سَرَقْتُمْ یُوسُفَ عَنْ أَبِیهِ (5).

«26»

ج، [الإحتجاج] بِالْإِسْنَادِ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَجُلٌ مِنْ خَوَاصِّ الشِّیعَةِ لِمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام وَ هُوَ یَرْتَعِدُ بَعْدَ مَا خَلَا بِهِ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله

ص: 14


1- 1. یوسف: 70.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 48.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 49.
4- 4. علل الشرائع ج 1 ص 49.
5- 5. علل الشرائع ج 1 ص 49.

من راجع به فلانی که اظهار ارادت می کند و به حسب ظاهر معتقد به وصایت و امامت شما است. خیلی خائفم و می ترسم برخوردش با شما نفاق آمیز باشد. حضرت فرمود: چطور؟ عرض کرد: چون من همین امروز در مجلس فلانی که از بزرگان بغداد است با او شرکت داشتم و صاحب خانه به او گفت: تو خیال می کنی و اعتقاد داری که موسی بن جعفر امام است، نه این خلیفه که بر مسند خلافت نشسته است؟

این دوست شما گفت: نه، من چنین نمی گویم، بلکه معتقدم که موسی بن جعفر غیر امام است و اگر معتقد نباشم که موسی بن جعفر غیر امام است، لعنت خدا و ملائکه و جمیع مردم بر من و بر کسی که معتقد به این عقیده نباشد! آن شخص بزرگ گفت: خدا به تو پاداش نیک دهد و خدا لعنت کند آن کسی را که در حق تو سخن چینی و سعایت کرده است. حضرت فرمود: مطلب از آن قرار نیست که تو خیال کرده ای، بلکه رفیقت از تو داناتر است. منظور او که گفته موسی غیر امام است، این است که موسی بن جعفر (که امام به حق است) غیر آن کسی است که تو خیال می کنی امام است (خلیفه) و او با این تعبیرش، اثبات امامت من و نفی امامت غیر مرا کرده است.

ای بنده خدا! این خیال باطل و توهم نفاق درباره آن شخص را از ذهن خود بیرون کن و به سوی خدا توبه نما. پس از توضیح حضرت، آن مرد مطلب را فهمید و البته اندوهناک شد و عرض کرد: یا بن رسول الله! من که مالی ندارم تا به وسیله آن، طرف را خشنود و راضی سازم، ولی نصف تمام اعمال خود را از عباداتم و درود بر شما خاندان و لعن بر دشمنان شما را به او می بخشم. حضرت فرمود: اکنون از آتش دوزخ نجات یافتی.(1)

روایت27.

احتجاج: مردی از شیعیان بر حضرت رضا علیه السّلام وارد شد و عرض کرد: یا بن رسول الله! من امروز داستان عجیبی دیدم. حضرت فرمود: چه بود؟ عرضه داشت: مردی از شیعیان را که همیشه اظهار دوستی با این خاندان و بیزاری از دشمنان می کرد، دیدم که جامه ای را که به عنوان خلعت به او اهدا شده بر تن داشت و او را در کوچه و بازار بغداد گردش می دادند و یک نفر هم پیشاپیش وی با صدای بلند اعلام می کرد که: ای مردم! بشنوید توبه و برگشت این رافضی را! و مرتب به او می گفتند که بگو! او هم می گفت: «خیر الناس بعد رسول اللَّه صلی علیه و آله ابا بکر.» وقتی او این جمله را می گفت، مردم فریاد می کردند و می گفتند: این رافضی توبه کرده و به فضیلت و برتری ابوبکر بر علی بن ابی طالب علیه السّلام اعتقاد آورده!

حضرت رضا فرمود: وقتی خلوت شد، به دیدن من بیا و این داستان را بازگو کن.

ص: 15


1- . احتجاج: 394

مَا أَخْوَفَنِی أَنْ یَکُونَ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ یُنَافِقُکَ فِی إِظْهَارِهِ وَ اعْتِقَادِ وَصِیَّتِکَ وَ إِمَامَتِکَ فَقَالَ مُوسَی علیه السلام وَ کَیْفَ ذَاکَ قَالَ لِأَنِّی حَضَرْتُ مَعَهُ الْیَوْمَ فِی مَجْلِسِ فُلَانٍ رَجُلٍ مِنْ کِبَارِ أَهْلِ بَغْدَادَ فَقَالَ لَهُ صَاحِبُ الْمَجْلِسِ أَنْتَ تَزْعُمُ أَنَّ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ إِمَامٌ دُونَ هَذَا الْخَلِیفَةِ الْقَاعِدِ عَلَی سَرِیرِهِ قَالَ لَهُ صَاحِبُکَ هَذَا مَا أَقُولُ هَذَا بَلْ أَزْعُمُ أَنَّ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ غَیْرُ إِمَامٍ وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ أَعْتَقِدُ أَنَّهُ غَیْرُ إِمَامٍ فَعَلَیَّ وَ عَلَی مَنْ لَمْ یَعْتَقِدْ ذَلِکَ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ قَالَ لَهُ صَاحِبُ الْمَجْلِسِ جَزَاکَ اللَّهُ خَیْراً وَ لَعَنَ مَنْ وَشَی بِکَ فَقَالَ لَهُ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ لَیْسَ کَمَا ظَنَنْتَ وَ لَکِنَّ صَاحِبَکَ أَفْقَهُ مِنْکَ إِنَّمَا قَالَ مُوسَی غَیْرُ إِمَامٍ أَیْ إِنَّ الَّذِی هُوَ غَیْرُ إِمَامٍ فَمُوسَی غَیْرُهُ (1)

فَهُوَ إِذاً إِمَامٌ فَإِنَّمَا أَثْبَتَ بِقَوْلِهِ هَذَا إِمَامَتِی وَ نَفَی إِمَامَةَ غَیْرِی یَا عَبْدَ اللَّهِ مَتَی یَزُولُ عَنْکَ هَذَا الَّذِی ظَنَنْتَهُ بِأَخِیکَ هَذَا مِنَ النِّفَاقِ تُبْ إِلَی اللَّهِ فَفَهِمَ الرَّجُلُ مَا قَالَهُ وَ اغْتَمَّ وَ قَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا لِی مَالٌ فَأُرْضِیَهُ بِهِ وَ لَکِنْ قَدْ وَهَبْتُ لَهُ شَطْرَ عَمَلِی کُلِّهِ مِنْ تَعَبُّدِی وَ صَلَاتِی عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ مِنْ لَعْنَتِی لِأَعْدَائِکُمْ قَالَ مُوسَی علیه السلام الْآنَ خَرَجْتَ مِنَ النَّارِ(2).

«27»

ج، [الإحتجاج] بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ: دَخَلَ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ الْیَوْمَ شَیْئاً عَجِبْتُ مِنْهُ قَالَ وَ مَا هُوَ قَالَ رَجُلٌ کَانَ مَعَنَا یُظْهِرُ لَنَا أَنَّهُ مِنَ الْمُوَالِینَ لِآلِ مُحَمَّدٍ الْمُتَبَرِّینَ مِنْ أَعْدَائِهِمْ فَرَأَیْتُهُ الْیَوْمَ وَ عَلَیْهِ ثِیَابٌ قَدْ خُلِعَتْ عَلَیْهِ وَ هُوَ ذَا یُطَافُ بِهِ بِبَغْدَادَ وَ یُنَادِی الْمُنَادِی بَیْنَ یَدَیْهِ مَعَاشِرَ النَّاسِ اسْمَعُوا تَوْبَةَ هَذَا الرَّافِضِیِّ ثُمَّ یَقُولُونَ لَهُ قُلْ فَیَقُولُ خَیْرُ النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَبَا بَکْرٍ فَإِذَا قَالَ ذَلِکَ ضَجُّوا وَ قَالُوا قَدْ تَابَ وَ فَضَّلَ أَبَا بَکْرٍ عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام إِذَا خَلَوْتُ فَأَعِدْ عَلَیَّ هَذَا الْحَدِیثَ.

ص: 15


1- 1. فی تفسیر الإمام: أی الذی هو عندک امام فموسی غیره فهو إذا امام إلخ.
2- 2. الاحتجاج ص 214.

هنگامی که مردم متفرق شدند و مجلس خلوت شد، قضیه را تذکر دادم. حضرت فرمود: نخواستم در حضور این مردم پست و نفهم مقصود آن مرد شیعی را توضیح دهم، مبادا که این مطالب نقل شود و به گوش آنها برسد و او را مورد اذیت و آزار قرار دهند. آن مرد نگفت «خیر الناس بعد رسول اللَّه ابوبکر»، یعنی بهترین مردم بعد از پیامبر ابوبکر است (لفظ ابوبکر را با واو (ابو) تلفظ نکرد که لفظ «خیر» مبتداء باشد و ابوبکر خبر آن باشد) تا در نتیجه ابوبکر را بر علی علیه السّلام برتری داده باشد، بلکه چنین گفت: «خیر الناس بعد رسول اللَّه ابا بکر» که لفظ «ابا بکر» را منادی قرار داد (و خبر مبتداء محذوف است که شاید این طور باشد: «من خیر الناس بعد رسول اللَّه یا ابا بکر.» یعنی ای ابوبکر! چه کسی بهترین مردم است بعد از رسول اکرم) تا با این نحو تلفظ و تعبیر، این مردم جاهل و نادان را که اطرافش را گرفته اند راضی و ساکت کند تا از شرور و آزار آنان نجات یابد. خداوند متعال این گونه توریه را از موجبات رحمت و از طرق عنایت خود بر دوستان و شیعیان ما قرار داده است.(1)

روایت28.

احتجاج: دو نفر راوی (یوسف بن محمد و علی بن محمد بن سیار) گویند: ما در حضور حضرت عسکری علیه السّلام بودیم که یکی از اصحاب حضرت گفت: مردی از برادران شیعه به آزمایش ها و سؤال هایی از طرف جهال در موضوع امامت مبتلا شده و او را در پاسخگویی های خود سوگند می دهند و این مسأله را با من در میان گذاشت و از من راه چاره ای خواست. من پرسیدم مثلا چه می گویند؟ گفت: مثلا به من می گویند آیا عقیده داری که فلانی پس از پیامبر امام و خلیفه است؟ من ناچار باید بگویم «نعم» (بلی) و اگر چنین نگویم، مرا می زنند و مجروحم می کنند. تازه وقتی گفتم بلی، می گویند: قسم بخور و بگو واللَّه!

من به آن برادرمان گفتم تو وقتی می گویی «نعم»، مقصودت یکی از چهارپایان باشد، یعنی «نعم من الانعام»، (چهارپایی از چهارپایان و حیوانات از قبیل شتر. گاو. گوسفند) که البته از نظر ظاهر نعم گفته ای و تصدیق کرده ای که فلانی امام و خلیفه است، ولی در واقع معنای دیگر نعم را قصد کرده ای (حیوانی از حیوانات را). و نیز گفتم وقتی به تو می گویند قسم بخور و بگو واللَّه، البته واللَّه را بگو، ولی قصدت قسم نباشد و منظورت این باشد که «واللَّه ولیی»، (خدا ولی و سرپرست من است) چون آنها تشخیص نمی دهند و قصد تو را نمی فهمند و در نتیجه هم راست گفته ای و هم سالم مانده ای. آن برادر ما به من گفت: اگر این جهال و نادانان تحقیق و دقت کردند و گفتند خوب بگو و آشکار بگو و «هاء» و اللَّه را واضح بگو، در اینجا چه کنم؟

گفتم اشکالی ندارد، هاء را واضح بگو، ولی هاء را مضموم بخوان (و اللَّه) که در صورتی که هاء را مرفوع خواندی، سوگند حساب نمی شود، چون هنگامی که به عنوان قسم و سوگند این کلمه گفته شود، هاء «اللَّه» باید مجرور خوانده شود (و اللَّه). این صحبت ها را کردیم و این آقا رفت. پس از مدتی برگشت و گفت که بله، حضرات آمدند و سؤال هایی در همان موضوعات از من کردند و مرا سوگند دادند. من هم همان طوری که شما یاد دادید پاسخگویی کردم و خلاص شدم.

پس از این گفتگوها، حضرت عسکری علیه السّلام فرمود: تو آنچنانی که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرموده که: «کسی که به کار خوبی راهنمایی و دلالت کند، در پاداش مانند کسی است که آن عمل خیر را انجام داده است.» حضرت فرمود: خداوند برای این رفیق شما که تقیه و توریه کرد، ثواب زیادی مقرر ساخت و به تعداد تمام شیعیان و دوستانی که تقیه کرده و به تعداد آنهایی که تقیه نکرده اند،

ص: 16


1- . احتجاج: 440

فَلَمَّا خَلَا أَعَادَ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّمَا لَمْ أُفَسِّرْ لَکَ مَعْنَی کَلَامِ الرَّجُلِ بِحَضْرَةِ هَذَا الْخَلْقِ الْمَنْکُوسِ کَرَاهَةَ أَنْ یَنْقُلَ إِلَیْهِمْ فَیَعْرِفُوهُ وَ یُؤْذُوهُ لَمْ یَقُلِ الرَّجُلُ خَیْرُ النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (1) أَبُو بَکْرٍ فَیَکُونَ قَدْ فَضَّلَ أَبَا بَکْرٍ عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ لَکِنْ قَالَ خَیْرُ النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ أَبَا بَکْرٍ فَجَعَلَهُ نِدَاءً لِأَبِی بَکْرٍ لِیَرْضَی مَنْ یَمْشِی بَیْنَ یَدَیْهِ مِنْ بَعْضِ هَؤُلَاءِ الْجَهَلَةِ لِیَتَوَارَی مِنْ شُرُورِهِمْ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی جَعَلَ هَذِهِ التَّوْرِیَةَ مِمَّا رَحِمَ بِهَا شِیعَتَنَا وَ مُحِبِّینَا(2).

«28»

ج، [الإحتجاج] بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ الرَّاوِیَانِ (3): حَضَرْنَا عِنْدَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ أَبِی الْقَائِمِ علیه السلام فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ جَاءَنِی رَجُلٌ مِنْ إِخْوَانِنَا الشِّیعَةِ قَدِ امْتُحِنَ بِجُهَّالِ الْعَامَّةِ یَمْتَحِنُونَهُ فِی الْإِمَامَةِ وَ یُحَلِّفُونَهُ فَکَیْفَ یُصْنَعُ حَتَّی یَتَخَلَّصَ مِنْهُمْ فَقُلْتُ کَیْفَ یَقُولُونَ قَالَ یَقُولُونَ لِی أَ تَقُولُ إِنَّ فُلَاناً هُوَ الْإِمَامُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ فَلَا بُدَّ لِی أَنْ أَقُولَ نَعَمْ وَ إِلَّا أَثْخَنُونِی ضَرْباً فَإِذَا قُلْتُ نَعَمْ قَالُوا لِی قُلْ وَ اللَّهِ قُلْتُ فَإِذَا قُلْتَ لَهُمْ نَعَمْ تُرِیدُ بِهِ نَعَماً مِنَ الْأَنْعَامِ الْإِبِلِ وَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ وَ قُلْتُ فَإِذَا قَالُوا قُلْ وَ اللَّهِ فَقُلْ وَ اللَّهِ أَیْ وَلِیِّی تُرِیدُ فِی أَمْرٍ کَذَا فَإِنَّهُمْ لَا یُمَیِّزُونَ وَ قَدْ سَلِمْتَ فَقَالَ لِی فَإِنْ حَقَّقُوا عَلَیَّ وَ قَالُوا قُلْ وَ اللَّهْ وَ بَیِّنِ الْهَاءَ فَقُلْتَ قُلْ وَ اللَّهُ بِرَفْعِ الْهَاءِ فَإِنَّهُ لَا یَکُونُ یَمِیناً إِذَا لَمْ تَخْفِضْ فَذَهَبَ ثُمَّ رَجَعَ إِلَیَّ فَقَالَ عَرَضُوا عَلَیَّ وَ حَلَّفُونِی فَقُلْتُ کَمَا لَقَّنْتَنِی فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ علیه السلام أَنْتَ کَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ الدَّالُّ عَلَی الْخَیْرِ کَفَاعِلِهِ لَقَدْ کَتَبَ اللَّهُ لِصَاحِبِکَ بِتَقِیَّتِهِ بِعَدَدِ کُلِّ مَنِ اسْتَعْمَلَ التَّقِیَّةَ مِنْ شِیعَتِنَا وَ مَوَالِینَا وَ مُحِبِّینَا حَسَنَةً وَ بِعَدَدِ کُلِّ مَنْ تَرَکَ التَّقِیَّةَ مِنْهُمْ

ص: 16


1- 1. ما بین العلامتین أضفناه من المصدر و تراه فی تفسیر الإمام ص 164.
2- 2. الاحتجاج ص 243.
3- 3. هما أبو یعقوب یوسف بن محمّد بن زیاد، و أبو الحسن علیّ بن محمّد بن سیار، اللذان یروی عنهما محمّد بن القاسم المفسر تفسیر الإمام العسکریّ علیه السلام.

برای این دوست شما حسنات نوشت که کمترین آن حسنات اگر در برابر گناه صد سال قرار گیرد، آن گناهان بخشوده می شود. و برای تو هم به پاداش ارشاد و راهنمایی نظیر همین پاداش و اجر هست.(1)

روایت29.

سرائر: عبداللَّه بن بکیر نقل می کند که از حضرت صادق علیه السّلام درباره کسی پرسیدم که در خانه او می آید و اجازه ورود و ملاقات می خواهد. این شخص به کنیزش می گوید که بگو اینجا نیست! این عمل آیا اشکال دارد؟ فرمود: نه، این کار دروغ نیست. (چون منظورش مثلا پشت در خانه است.) (2)

روایت30.

مناقب ابن شهر آشوب: کهمش گوید: جابر جعفی به من گفت که در مدینه خدمت حضرت باقر علیه السّلام داخل شدم. حضرت فرمود: از کجا هستی؟ عرض کردم: از اهل کوفه. فرمود: از کدام قبیله؟ عرض کردم: از طائفه جعفی. فرمود: به چه منظور اینجا آمده ای؟ عرض کردم: برای تحصیل علم. فرمود: از چه کسی؟ عرض کردم: از شما. فرمود: پس از این اگر کسی از تو سؤال کرد که اهل کجا هستی، در پاسخ بگو از اهل مدینه. عرض کردم: آیا حلال و مجاز است که من دروغ بگویم؟ فرمود: این دروغ نیست؛ کسی که در شهری باشد، تا وقتی از آن شهر خارج نشده اهل آنجا است.(3)

روایت31.

رجال کشی: از جابر مانند همین را روایت کرده است.(4)

روایت32.

امامت و تبصره:

حضرت باقر، از پدرانش، از رسول خدا علیهم السّلام نقل می کند که فرمود: زینت گفتار، صدق و راستی است.(5)

ص: 17


1- . احتجاج: 460
2- . سرائر 3 : 594
3- . مناقب ابن شهر آشوب 4 : 200
4- . رجال کشی: 192
5- . امامت و تبصره: 84

حَسَنَةً أَدْنَاهَا حَسَنَةً لَوْ قُوبِلَ بِهَا ذُنُوبُ مِائَةِ سَنَةٍ لَغُفِرَتْ وَ لَکَ بِإِرْشَادِکَ إِیَّاهُ مِثْلُ مَا لَهُ (1).

«29»

سر، [السرائر] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فِی الرَّجُلِ یُسْتَأْذَنُ عَلَیْهِ فَیَقُولُ لِجَارِیَتِهِ قُولِی لَیْسَ هُوَ هَاهُنَا قَالَ لَا بَأْسَ لَیْسَ بِکَذِبٍ.

«30»

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب قَالَ کَهْمَشٌ قَالَ لِی جَابِرٌ الْجُعْفِیُّ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فَقَالَ لِی مِنْ أَیْنَ أَنْتَ فَقُلْتُ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ قَالَ مِمَّنْ قُلْتُ مِنْ جُعْفِیٍّ قَالَ مَا أَقْدَمَکَ إِلَی هَاهُنَا قُلْتُ طَلَبُ الْعِلْمِ قَالَ مِمَّنْ قُلْتُ مِنْکَ قَالَ فَإِذَا سَأَلَکَ أَحَدٌ مِنْ أَیْنَ أَنْتَ فَقُلْ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ قُلْتُ أَ یَحِلُّ لِی أَنْ أَکْذِبَ قَالَ لَیْسَ هَذَا کَذِباً مَنْ کَانَ فِی مَدِینَةٍ فَهُوَ مِنْ أَهْلِهَا حَتَّی یَخْرُجَ (2).

«31»

کش، [رجال الکشی] جَبْرَئِیلُ بْنُ أَحْمَدَ عَنِ الشُّجَاعِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ: مِثْلَهُ (3).

«32»

کِتَابُ الْإِمَامَةِ وَ التَّبْصِرَةِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الرَّزَّازِ عَنْ خَالِهِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ الْخَزَّازِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: زِینَةُ الْحَدِیثِ الصِّدْقُ.

ص: 17


1- 1. الاحتجاج ص 256.
2- 2. مناقب آل أبی طالب ج 4 ص 200.
3- 3. رجال الکشّیّ ص 170.

باب شصت و یکم : شکر

آیات

- یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ.(1)

{ای فرزندان اسرائیل، نعمت هایم را که بر شما ارزانی داشتم به یاد آرید.}

- لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.(2)

{باشد که شکرگزار شوید.}

- وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ.(3)

{سپاسگزار باشید و نسبت به من ناسپاس نباشید.}

- وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ... وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ.(4)

{و باشد که شما سپاسگزاری کنید ....ولی بیشتر مردم ناسپاس هستند.}

- وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ. وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ.(5)

{و به زودی خداوند سپاسگزاران را پاداش می دهد. و به زودی سپاسگزاران را پاداش خواهیم داد.}

- ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَلِیماً.(6)

{اگر سپاس بدارید و ایمان آورید، خدا می خواهد با عذاب شما چه کند؟ و خدا همواره سپاس پذیر [حق شناسِ] داناست.} - وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ... وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ...یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ. (7)

{و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس [او] بدارید... و نعمتی را که خدا بر شما ارزانی داشته به یاد آورید... ای کسانی که ایمان آورده اید، نعمت خدا را بر خود، یاد کنید.}

- وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ.(8)

{و [یاد کن] زمانی را که موسی به قوم خود گفت: «ای قوم من، نعمت خدا را بر خود یاد کنی.}

- إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلی والِدَتِکَ.(9)

{[یاد کن] هنگامی را که خدا فرمود: «ای عیسی پسر مریم، نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور.}

- أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ.(10)

{آیا خدا به [حالِ] سپاسگزاران داناتر نیست؟}

- قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ.(11)

{بگو: «چه کسی شما را از تاریکی های خشکی و دریا می رهاند؟ در حالی که او را به زاری و در نهان می خوانید: که اگر ما را از این [مهلکه] برهاند، البته از سپاسگزاران خواهیم بود.»}

ص: 18


1- . بقره / 40
2- . بقره / 52
3- . بقره / 152
4- . بقره / 185 و 243
5- . آل عمران / 144- 145
6- . نساء / 147
7- . مائده / 6 و7 و 11
8- . مائده / 20
9- . مائده / 110
10- . انعام / 53
11- . انعام / 63

باب 61 الشکر

الآیات

البقرة: یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ فی مواضع (1)

و قال تعالی: لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و قال تعالی وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ و قال وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و قال تعالی وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (2)

آل عمران: وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ و قال وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ (3)

النساء: ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَلِیماً(4)

المائدة: وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و قال وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ (5)

و قال تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ (6)

و قال سبحانه: وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ و قال تعالی إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلی والِدَتِکَ (7)

الأنعام: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ (8)

و قال تعالی: قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ

ص: 18


1- 1. البقرة: 40- 47- 122.
2- 2. البقرة: 52- 158- 185- 243.
3- 3. آل عمران: 144 و 145.
4- 4. النساء: 147.
5- 5. المائدة: 6، 7، 11.
6- 6. المائدة: 20.
7- 7. المائدة: 110.
8- 8. الأنعام: 53.

- قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ.(1)

{بگو: «خداست که شما را از آن [تاریکی ها] و از هر اندوهی می رهاند، باز شما شرک می ورزید.»} - وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ.(2)

{و قطعاً شما را در زمین قدرت عمل دادیم، و برای شما در آن، وسایل معیشت نهادیم، [اما] چه کم سپاسگزاری می کنید.}

- کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ.(3)

{این گونه، آیات [خود] را برای گروهی که شکر می گزارند، گونه گون بیان می کنیم.}

- فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ.(4)

{پس نعمت های خدا را به یاد آورید، باشد که رستگار شوید.}

- فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ.(5)

{پس نعمت های خدا را به یاد آورید و در زمین سر به فساد برمدارید.}

- وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ ... لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.(6)

{و به یاد آورید هنگامی را که شما در زمین، گروهی اندک و مستضعف بودید. می ترسیدید مردم شما را بربایند، پس [خدا] به شما پناه داد و شما را به یاری خود نیرومند گردانید و از چیزهای پاک به شما روزی داد، باشد که سپاسگزاری کنید.}

- إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ.(7)

{در حقیقت، خدا بر مردم، دارای بخشش است ولی بیشترشان سپاسگزاری نمی کنند.}

- إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ. وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ ... وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ.(8)

{و در حقیقت، موسی را با آیات خود فرستادیم [و به او فرمودیم] که قوم خود را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون آور، و روزهای خدا را به آنان یادآوری کن، که قطعاً در این [یادآوری]، برای هر شکیبایِ سپاسگزاری عبرت هاست. و [به خاطر بیاور] هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: «نعمت خدا را بر خود به یاد آورید، آن گاه که شما را از فرعونیان رهانید، [همانان] که بر شما عذاب سخت روا می داشتند، و پسرانتان را سر می بریدند و زنانتان را زنده می گذاشتند، و در این [امر] برای شما از جانب پروردگارتان آزمایشی بزرگ بود. و آن گاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعاً سپاسگزاری کنید، [نعمت] شما را افزون خواهم کرد، و اگر ناسپاسی نمایید، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.»}

- وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها.(9)

{و اگر نعمت خدا را شماره کنید، نمی توانید آن را به شمار درآورید.}

- وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ.(10)

{و آنان را از محصولات [مورد نیازشان] روزی ده، باشد که سپاسگزاری کنند.}

- وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.(11)

{و برای شما گوش و چشم ها و دل ها قرار داد، باشد که سپاسگزاری کنید.}

- کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ.(12)

{این گونه وی نعمتش را بر شما تمام می گرداند، امید که شما [به فرمانش] گردن نهید.}

ص: 19


1- . انعام / 64
2- . اعراف / 10
3- . اعراف / 58
4- . اعراف / 69
5- . اعراف / 144
6- . انفال / 26
7- . یونس / 60
8- . ابراهیم / 5 و 7
9- . ابراهیم / 34
10- . ابراهیم / 37
11- . نحل / 78
12- . نحل / 81

قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ (1)

الأعراف: وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ (2)

و قال: کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ و قال فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ و قال فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ و قال فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ (3)

الأنفال: وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ إلی قوله تعالی لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (4)

یونس: إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (5)

إبراهیم: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إلی قوله تعالی وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ(6)

و قال تعالی: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها و قال وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (7)

النحل: وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (8)

و قال تعالی: کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ (9)

ص: 19


1- 1. الأنعام: 63 و 64.
2- 2. الأعراف: 10.
3- 3. الأعراف: 58، 69، 74، 144.
4- 4. الأنفال: 26.
5- 5. یونس: 60.
6- 6. إبراهیم: 5- 7.
7- 7. إبراهیم: 34، 37.
8- 8. النحل: 78.
9- 9. النحل: 81.

- وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ.(1)

{و نعمت خدا را. اگر تنها او را می پرستید. شکر گزارید.} - شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.(2)

{[و] نعمت های او را شکرگزار بود. [خدا] او را برگزید و به راهی راست هدایتش کرد.}

- إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً.(3)

{[ای] فرزندانِ کسانی که [آنان را در کشتی] با نوح برداشتیم. راستی که او بنده ای سپاسگزار بود.}

- فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ.(4)

{پس آیا شما سپاس گزارید؟}

- کَذلِکَ سَخَّرْناها لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.(5)

{این گونه آنها را برای شما رام کردیم، امید که شکرگزار باشید.}

- وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ.(6)

{و اوست آن کس که برای شما گوش و چشم و دل پدید آورد. چه اندک سپاس گزارید.}

- فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ.(7)

{پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر دید، گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی می کنم. و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس می گزارد، و هر کس ناسپاسی کند، بی گمان پروردگارم بی نیاز و کریم است.»}

- وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ.(8)

{ولی بیشترشان سپاس نمی دارند.}

وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.(9)

{باشد که سپاس بدارید.}

- وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ الی قوله تعالی أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ.(10)

{و به راستی، لقمان را حکمت دادیم که: خدا را سپاس بگزار و هر که سپاس بگزارد، تنها برای خود سپاس می گزارد و هر کس کفران کند، در حقیقت، خدا بی نیاز ستوده است. و [یاد کن] هنگامی را که لقمان به پسر خویش. در حالی که وی او را اندرز می داد. گفت: «ای پسرک من، به خدا شرک میاور که به راستی شرک ستمی بزرگ است.» و انسان را درباره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد، سستی بر روی سستی. و از شیر بازگرفتنش در دو سال است. [آری، به او سفارش کردیم] که شکرگزارِ من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوی من است.}

ص: 20


1- . نحل / 114
2- . نحل / 121
3- . اسراء / 3
4- . انبیاء / 80
5- . حج / 36
6- . مؤمنون / 78
7- . نمل / 40
8- . نمل / 73
9- . قصص / 73 و روم / 46
10- . لقمان / 12 - 14

و قال: وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (1)

و قال تعالی فی إبراهیم علیه السلام: شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (2)

الإسراء: إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً(3)

الأنبیاء: فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ (4)

الحج: کَذلِکَ سَخَّرْناها لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (5)

المؤمنون: وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ (6)

النمل: فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ و قال تعالی وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (7)

القصص: وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (8)

الروم: وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (9)

لقمان: وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ إلی قوله تعالی أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ(10)

ص: 20


1- 1. النحل: 114.
2- 2. النحل: 121.
3- 3. أسری: 3.
4- 4. الأنبیاء: 80.
5- 5. الحجّ: 36.
6- 6. المؤمنون: 78.
7- 7. النمل: 40، 73.
8- 8. القصص: 73.
9- 9. الروم: 46.
10- 10. لقمان: 12، 14.

- أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً.(1)

{آیا ندانسته اید که خدا آنچه را که در آسمان ها و آنچه را که در زمین است، مسخّر شما ساخته و نعمت های ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است؟}

- إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ.(2)

{قطعاً در این [قدرت نمایی،] برای هر شکیبای سپاسگزاری، نشانه هاست.}

- قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ.(3)

{چه اندک سپاس می گزارید.} - اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ.(4)

{ای خاندان داوود، شکرگزار باشید. و از بندگان من اندکی سپاسگزارند.}

- کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ ... إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ.(5)

{از روزیِ پروردگارتان بخورید و او را شکر کنید. شهری است خوش و خدایی آمرزنده. پس روی گردانیدند، و بر آن سیل [سدّ] عَرِم را روانه کردیم، و دو باغستان آنها را به دو باغ که میوه های تلخ و شوره گز و نوعی از کُنارِ تُنُک داشت تبدیل کردیم. این [عقوبت] را به [سزای] آنکه کفران کردند به آنان جزا دادیم و آیا جز ناسپاس را به مجازات می رسانیم؟ و میان آنان و میان آبادانی هایی که در آنها برکت نهاده بودیم شهرهای متّصل به هم قرار داده بودیم، و در میان آنها مسافت را، به اندازه، مقرر داشته بودیم. در این [راه] ها، شبان و روزان آسوده خاطر بگردید. تا گفتند: «پروردگارا، میان [منزل های] سفرهایمان فاصله انداز.» و بر خویشتن ستم کردند. پس آنها را [برای آیندگان، موضوعِ] حکایت ها گردانیدیم، و سخت تار و مارشان کردیم قطعاً در این [ماجرا] برای هر شکیبای سپاسگزاری عبرت هاست.}

- یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ؟(6)

{ای مردم، نعمتِ خدا را بر خود یاد کنید.}

- وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ.(7)

{و اگر سپاس دارید آن را برای شما می پسند.}

- بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ (8)

{بلکه خدا را بپرست و از سپاسگزاران باش.}

- إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ.(9)

{آری، خدا بر مردم بسیار صاحب تفضّل است، ولی بیشتر مردم سپاس نمی دارند.}

- إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ.(10)

{قطعاً در این [امر] برای هر شکیبای شکرگزاری نشانه هاست.}

- وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.(11)

{و باشد که سپاس دارید.}

- کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ.(12)

{بدین سان [او را] پاداش می دهیم.}

ص: 21


1- . لقمان / 20
2- . لقمان / 31
3- . تنزیل / 9
4- . سباء / 13
5- . سباء / 15 - 19
6- . فاطر / 3 و 12
7- . زمر / 7
8- . زمر / 66
9- . مؤمن / 61
10- . شوری / 33
11- . جاثیه / 12
12- . قمر / 35

و قال تعالی: أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً(1)

و قال تعالی: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ(2)

التنزیل: قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ (3)

سبأ: اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ(4)

و قال تعالی: کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ إلی قوله تعالی إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ(5)

فاطر: یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ و قال تعالی وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (6)

یس: أَ فَلا یَشْکُرُونَ (7)

الزمر: وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ و قال تعالی بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ (8)

المؤمن: إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (9)

حمعسق: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ(10)

الجاثیة: وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (11)

القمر: کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ(12).

ص: 21


1- 1. لقمان: 20.
2- 2. لقمان: 31.
3- 3. التنزیل: 9.
4- 4. سبأ: 13.
5- 5. سبأ: 15- 19.
6- 6. فاطر: 3- 12.
7- 7. یس: 35.
8- 8. الزمر: 7- 66.
9- 9. المؤمن: 61.
10- 10. الشوری: 33.
11- 11. الجاثیة: 12.
12- 12. القمر: 35.

روایات

روایت1.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: کسی که با حالت سپاسگزاری غذا می خورد، همانند پاداش روزه دار بااخلاص پاداش دارد. و شخص سالم سپاسگزار، مانند مریض شکیبا اجر دارد. و ثروتمند شاکر، مانند تهیدست قناعت گر پاداش دارد.(1)

توضیح

راغب می گوید: مفهوم شکر عبارت است از تصور نعمت و آشکار ساختن آن و لفظ شکر، قلب و تغییر لفظ «کشر» است که به معنای کشف و باز کردن و نقطه مقابل کفر که به معنای پوشیدن و پنهان کردن است، یعنی نعمت را فراموش کردن و پنهان ساختن آن. و «دابه شکور» یعنی حیوانی که در مقابل پرورش و خوراک دادن صاحبش فربهی او آشکار می شود. و گفته شده اصلش از این است که مثلا گفته می شود «عین شکری». «چشمه شکری» یعنی چشمه پر و مملو. بنابراین شکر یعنی پر بودن انسان از ذکر و یاد نعمت دهنده و همیشه در یاد او بودن و شکر سه قسم است: 1) شکر قلبی یعنی در یاد نعمت بودن و فراموش نکردن آن؛ 2) شکر زبانی یعنی ستایش و حمد و سپاس نعمت دهنده؛ 3) شکر جوارحی و عملی، یعنی جبران احسان و نعمت به مقدار استحقاق.(2)

و محقق طوسی (ره) فرموده: شکر و سپاس شریف ترین و برترین اعمال است. و شکر نعمت سه گونه است: زبانی، عملی و قلبی. و دارای سه رکن و سه پایه است: اول شناخت نعمت دهنده و صفات پسندیده او که شایسته ذات پاک او باشد و شناختن نعمت از لحاظ اینکه نعمت و احسان او است و این چنین شناختی پیدا نمی شود، مگر اینکه انسان بداند و متوجه باشد که تمام نعمت های آشکار و پنهانش همه و همه از او است و منعم حقیقی او است و این وسائط، مسخر فرمان او و تحت امر او هستند.

رکن و پایه دوم حالتی است که در نتیجه معرفت و شناخت در انسان پدید می آید. یعنی حالت خضوع و فروتنی و احساس سرور و خوشحالی که این نعمت هدیه و تحفه ای از جانب او است. و علامت و نشانه این حالت این است که هیچ گونه سرور و خوشحالی نسبت به اقبال دنیا پیدا نشود، مگر در صورتی که این نعمت ها موجب قرب انسان به خدا گردد، چون در غیر این صورت این ها نه تنها نعمت نبوده، بلکه نقمت و موجب وبال و خسران است.

پایه سوم عمل و کرداری است که نتیجه آن حالت است، چون هنگامی که آن حالت به دست آمد، قهرا در قلب انسان حالت نشاط و شادمانی مخصوصی حاصل می شود که انسان را به اعمالی که موجب قرب به حق می گردد سوق می دهد و در نتیجه هم قلب هم زبان و هم اعضا و جوارح، سپاسگزار نعمت او خواهند بود.

اما سپاس و شکر قلبی یعنی دل انسان متوجه عظمت و مجد و بزرگواری او شده و در مصنوعات

ص: 22


1- . کافی 2 : 382
2- . مفردات راغب: 272

الأخبار

«1»

کا، [الکافی] عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: الطَّاعِمُ الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الصَّائِمِ الْمُحْتَسِبِ وَ الْمُعَافَی الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الْمُبْتَلَی الصَّابِرِ وَ الْمُعْطَی الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الْمَحْرُومِ الْقَانِعِ (1).

تبیین

قال الراغب الشکر تصور النعمة و إظهارها قیل و هو مقلوب عن الکشر أی الکشف و یضاده الکفر و هو نسیان النعمة و سترها و دابة شکور مظهر بسمنه إسداء صاحبه إلیه و قیل أصله من عین شکری أی ممتلئة فالشکر علی هذا هو الامتلاء من ذکر المنعم علیه و الشکر ثلاثة أضرب شکر بالقلب و هو تصور النعمة و شکر باللسان و هو الثناء علی المنعم و شکر بسائر الجوارح و هو مکافاة النعمة بقدر استحقاقها انتهی (2).

و قال المحقق الطوسی قدس سره الشکر أشرف الأعمال و أفضلها و اعلم أن الشکر مقابلة النعمة بالقول و الفعل و النیة و له أرکان ثلاثة.

الأول معرفة المنعم و صفاته اللائقة به و معرفة النعمة من حیث إنها نعمة و لا تتم تلک المعرفة إلا بأن یعرف أن النعم کلها جلیها و خفیها من الله سبحانه و أنه المنعم الحقیقی و أن الأوساط کلها منقادون لحکمه مسخرون لأمره. الثانی الحال التی هی ثمرة تلک المعرفة و هی الخضوع و التواضع و السرور بالنعم من حیث إنها هدیة دالة علی عنایة المنعم بک و علامة ذلک أن لا تفرح من الدنیا إلا بما یوجب القرب منه.

الثالث العمل الذی هو ثمرة تلک الحال فإن تلک الحال إذا حصلت فی القلب حصل فیه نشاط للعمل الموجب للقرب منه و هذا العمل یتعلق بالقلب و اللسان و الجوارح.

أما عمل القلب فالقصد إلی تعظیمه و تحمیده و تمجیده و التفکر فی صنائعه

ص: 22


1- 1. الکافی ج 2 ص 94.
2- 2. المفردات للراغب ص 265.

و افعال و آثار لطف او به تفکر و تامل بپردازد و تصمیم می گیرد که نسبت به همه مخلوقات خیر و احسان نماید (چون همه مخلوق او و مربوط به او هستند). و اما شکر زبانی یعنی آنچه را که در دل است، بر زبان آورد، تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس حق کرده و مردم را به نیکی و خیر وادار و از بدی و زشتی نهی کند و امثال و نظایر این کارها.

و اما شکر عملی و عضوی، یعنی تمام نعمت های ظاهری و پنهانی را در طریق اطاعت و بندگی و عبادت به کار برده و از اینکه این نعمت ها و این اعضا و جوارح را در انجام گناه و معصیت به کار گیرد، خودداری کند مثلا چشم را در مطالعه مصنوعات و خواندن علوم و قرآن و اخباری که از انبیاء و اوصیاء علیهم السّلام رسیده به کار برد و همین طور بقیه اعضا و جوارح. بنابراین روشن شد که شکر و سپاسگزاری، ریشه و پایه صفات کمال و زیربنای تکامل و حرکت معنوی انسانی است. البته شکر و سپاسگزاری کامل و در حد اعلا برای افراد کم و نادری محقق می شود که فرمود: «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»(1) {و از بندگان من، اندکی سپاسگزارند.} و چون شکر با اعضا و جوارح خودش نعمتی است از طرف حق و او است که به انسان این توفیق را می دهد، لذا همین موفقیت که خود نعمت و عنایتی است، شکر دیگری لازم دارد و آن شکر هم به نوبه خود نعمتی است که شکری لازم دارد و همین طور که بالاخره منتهی می شود به اینکه اعتراف به عجز از شکر نماید. بنابراین آخرین مراحل و مراتب شکر، اعتراف به عجز و قصور از شکر است. همچنان که آخرین مراحل معرفت و ثنا و ستایش، اعتراف به عجز از معرفت و ثناست و همچنین درباره عبادت و پرستش، کما اینکه سرور عبادت کنندگان و سید عارفان و سرآمد سپاسگزاران، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در مناجاتش چنین می گوید: «من از حق ثنا و ستایش تو عاجزم. خدایا! تو آن طور هستی که خود ستوده ای.» و نیز فرمود: ما عبدناک حق عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک. «آن گونه که شایسته عبادت هستی تو را عبادت نکردیم و آن گونه که شایسته شناخت هستی تو را نشناختیم.»

الطاعم الشاکر: «طاعم» بر خورنده و نوشنده اطلاق می شود، آن گونه که خداوند فرمود: «و من لم یطعمه»، کسی که از آن نخورد (و منظور از نهر آب است) و گفته می شود: «فلان احتسب عمله و بعمله»، زمانی که نیّت وی در آن کار خدا باشد. و «معطی» اسم مفعول است و «محروم» کسی است که از عطای الهی یا از خلق محروم شده است و «قانع» کسی است که به آنچه خدا به او داده راضی است.

روایت2.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله روایت می کند که فرمود: خداوند چنین نیست که در شکر و سپاس را به بنده ای باز کند و توفیق شکر به او بدهد، ولی در زیاد شدن نعمت را بر او ببندد.(2)

ص: 23


1- . سباء / 13
2- . کافی 2 : 382

و أفعاله و آثار لطفه و العزم علی إیصال الخیر و الإحسان إلی کافة خلقه و أما عمل اللسان فإظهار ذلک المقصود بالتحمید و التمجید و التسبیح و التهلیل و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر إلی غیر ذلک و أما عمل الجوارح فاستعمال نعمه الظاهرة و الباطنة فی طاعته و عبادته و التوقی من الاستعانة بها فی معصیته و مخالفته کاستعمال العین فی مطالعة مصنوعاته و تلاوة کتابه و تذکر العلوم المأثورة من الأنبیاء و الأوصیاء علیهم السلام و کذا سائر الجوارح.

فظهر أن الشکر من أمهات صفات الکمال و تحقق الکامل منه نادر کما قال سبحانه وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ(1) و لما کان الشکر بالجوارح التی هی من نعمه تعالی و لا یتأتی إلا بتوفیقه سبحانه فالشکر أیضا نعمة من نعمه و یوجب شکرا آخر فینتهی

إلی الاعتراف بالعجز عن الشکر فآخر مراتب الشکر الاعتراف بالعجز عنه کما أن آخر مراتب المعرفة و الثناء الاعتراف بالعجز عنهما

وَ کَذَا الْعِبَادَةُ کَمَا قَالَ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ وَ الْعَارِفِینَ وَ الشَّاکِرِینَ صلوات الله علیه: لَا أُحْصِی ثَنَاءً عَلَیْکَ أَنْتَ کَمَا أَثْنَیْتَ عَلَی نَفْسِکَ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ.

قوله علیه السلام الطاعم الشاکر الطاعم یطلق علی الآکل و الشارب کما قال تعالی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ (2) و یقال فلان احتسب عمله و بعمله إذا نوی به وجه الله و المعطی اسم مفعول و المحروم من حرم العطاء من الله أو من الخلق و القانع الراضی بما أعطاه الله.

«2»

کا، [الکافی] بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنْهُ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَی عَبْدٍ بَابَ شُکْرٍ فَخَزَنَ عَنْهُ بَابَ الزِّیَادَةِ(3).

ص: 23


1- 1. سبأ: 13.
2- 2. البقرة: 249.
3- 3. الکافی ج 2 ص 94.

توضیح

«فخزن ای احرز و منع» یعنی ببندد و باز دارد و نظیر این مطلب در نهج البلاغه است که فرمود: ما کان اللَّه لیفتح علی عبد باب الشکر و یغلق علیه باب الزیادة که به همان معنا است و این هر دو اشاره است به آیه شریفه «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ.»

روایت3.

کافی: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در شبی که نوبت عایشه بود، در حجره او بود. عایشه گفت: یا رسول اللَّه! چرا این قدر خود را به رنج و تعب می افکنی، با اینکه ما «تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّر» {خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بخشیده است}؟ حضرت فرمود: آیا من بنده شاکر و سپاسگزار نباشم؟

و نیز رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بر انگشتان پاهای خود برای عبادت می ایستاد و خداوند این آیه را نازل فرمود: «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی.»(1) {ما قرآن را نازل نکرده ایم که تو خود را به مشقت بیفکنی.} (2)

توضیح

اینکه عایشه به حضرت گفت که خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بخشیده است، اشاره به آیه شریفه «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لیغفر لک اللَّه ما تقدم من ذنبک و ما تأخر»(3) دارد که شیعه اثنا عشریه در تفسیر و تاویل این آیه چند نظر دارد:

1.

منظور از گناه، گناه امّت است که از جهت شدت اتصال و وحدت بین پیغمبر و امت، عمل امت عمل پیغمبر محسوب شده است که معنای آیه چنین می شود: ما این فتح بزرگ مکه را به تو عنایت کردیم که در نتیجه خداوند گناهان امت تو را ببخشد. که مؤید این تفسیر، روایتی است که مفضل بن عمر از حضرت صادق علیه السّلام نقل نمود که شخصی از حضرتش تفسیر این آیه را سؤال کرد. فرمود: «به خدا قسم پیغمبر کوچک ترین گناهی نداشت، ولی خداوند ضامن شده که گناهان گذشته و آینده شیعه علی را ببخشد.» و نیز عمر بن یزید از آن حضرت روایت کرده که فرمود: «پیامبر نه گناهی داشت و نه هرگز تصمیم به گناهی گرفت، ولی خداوند گناهان شیعه را به حضرت تحمیل کرد و بعدا همه را به احترام حضرتش بخشید.

2.

آنچه که مرحوم سید مرتضی گفته است که لفظ «ذنب» چون مصدر است، هم به فاعل اضافه می شود و هم به مفعول (گناهی که تو انجام داده ای که اضافه به فاعل است؛ گناهی که دیگران نسبت به تو انجام داده اند که اضافه به مفعول می شود.) و اینجا از قبیل اضافه به مفعول است و منظور یعنی آن گناهانی که مردم مکه در حق تو مرتکب شده اند که تو را از دخول به مکه و ورود به مسجدالحرام ممانعت می کردند، چون تو را مقصر و مجرم می دانستند.

ص: 24


1- . طه / 1 - 2
2- . کافی 2 : 382
3- . فتح / 2
بیان

فخزن أی أحرز و منع و مثله فی النهج عن أمیر المؤمنین علیه السلام ما کان الله لیفتح علی عبد باب الشکر و یغلق علیه باب الزیادة(1) و هما إشارتان إلی قوله تعالی لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ (2).

«3»

کا، [الکافی] عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عِنْدَ عَائِشَةَ لَیْلَتَهَا فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَکَ وَ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ فَقَالَ یَا عَائِشَةُ أَ لَا أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً قَالَ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُومُ عَلَی أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی (3).

إیضاح

قد غفر الله لک إشارة إلی قوله تعالی إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ و للشیعة فی تأویله أقوال.

أحدها أن المراد لیغفر لک الله ما تقدم من ذنب أمتک و ما تأخر بشفاعتک و إضافة ذنوب أمته إلیه للاتصال و السبب بینه و بین أمته

وَ یُؤَیِّدُهُ مَا رَوَاهُ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا کَانَ لَهُ ذَنْبٌ وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ ضَمِنَ لَهُ أَنْ یَغْفِرَ ذُنُوبَ شِیعَةِ عَلِیٍّ علیه السلام مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِمْ وَ مَا تَأَخَّرَ.

وَ رَوَی عُمَرُ بْنُ یَزِیدَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: مَا کَانَ لَهُ ذَنْبٌ وَ لَا هَمٌّ بِذَنْبٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ حَمَّلَهُ ذُنُوبَ شِیعَتِهِ ثُمَّ غَفَرَهَا لَهُ.

و الثانی ما ذکره السید المرتضی رضی الله عنه أن الذنب مصدر و المصدر یجوز إضافته إلی الفاعل و المفعول معا فیکون هنا مضافا إلی المفعول و المراد ما تقدم من ذنبهم إلیک فی منعهم إیاک عن مکة و صدهم لک عن المسجد الحرام و

ص: 24


1- 1. نهج البلاغة ج 2 ص 247.
2- 2. إبراهیم: 7.
3- 3. الکافی ج 2 ص 95.

و بنابراین منظور از مغفرت و بخشش، درهم شکستن تصمیمات مشرکین درباره تو است که خداوند توانا در اثر این فتح بزرگ و قدرتی که به تو عنایت فرموده است، مشرکین را از آن تصمیمات منصرف کرده و تو به زودی داخل مکه خواهی شد و آنان همه تسلیم تو می شوند و هیچ گونه جرم و جنایتی نسبت به تو انجام نمی دهند و از این جهت است که مغفرت غایت و نتیجه، فتح مکه شده است. و اگر منظور و مقصود از گناه، گناه خود پیغمبر باشد، جمله «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً» معنای معقول و مناسبی ندارد، چون بخشش گناه با فتح مکه ارتباطی ندارد. بخشش گناه با نماز، با عبادت، با توبه و استغفار تناسب دارد، ولی با داشتن قدرت نظامی و پیروزی چه تناسبی دارد؟

و اما جمله ما تقدم و ما تأخر مانعی ندارد که منظور آن جنایات قدیمی و تصمیمات تازه و اخیری که نسبت به حضرت و امتش داشتند باشد .

3.

معنای آیه فرضی است، یعنی اگر فرضا گناه قدیم یا گناه جدیدی داشته باشی، ای پیامبر! خداوند تو را می بخشد.

4.

منظور از ذنب و گناه، ترک مستحبات است و این تعبیر در چنین موردی خوب است، چون مسلم و قطعی است که حضرت دستورات واجب را مخالفت نمی کند و واجبات را ترک نمی نماید و از لحاظ شخصیت عظیم معنوی که حضرت دارد، مانعی ندارد عملی را که اگر دیگران انجام دهند گناهی محسوب نمی شود، ولی همان عمل و همان ترک مستحب را اگر حضرت مرتکب شود گناه گفته شود. پس مقصود از گناه، همان ترک اولی و انجام ندادن امور مستحبی است.

5.

اساسا بحث گناه در میان نیست و این تعبیر به عنوان تعظیم و تمجید است و فقط از جنبه خطاب و گفتار محبت آمیز گفته شده، کما اینکه در آیه شریفه «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ»(1) {عفو و عنایت خداوند شامل حال تو است} چنین گفته شده است.(2)

مؤلف

مرحوم صدوق در کتاب عیون اخبارالرضا(3) از علی بن محمد بن جهم نقل کرده که گفته من در مجلس مامون بودم و علی بن موسی الرضا علیه السّلام هم تشریف داشتند. مامون به حضرت عرض کرد: آیا شما نظرتان این نیست که انبیاء و پیامبران معصوم از گناه هستند؟ حضرت فرمود: چرا، همین طور است. مامون گفت: پس آیه شریفه «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما. تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» چه معنایی دارد؟ حضرت فرمود: از نظر مشرکین احدی گناهکارتر و مجرم تر از رسول خدا نبود، چون آنان سیصد و شصت بت و معبود داشتند که آنها را پرستش می کردند و چون حضرت مبعوث به رسالت شد و آنان را به توحید دعوت کرد، این عمل شگفت انگیز در نظر آنان بس بزرگ و غیر قابل تحمل بود و آنان با تعجب می گفتند: «اجعل الآلهة الها واحدا ان هذا لشی ء عجاب...ان هذا الا اختلاق»(4) {آیا این شخص آمده و می خواهد به جای این همه خدایان یک خدا را به ما بقبولاند؟ راستی عجیب است...این عمل جز جعل و افترا چیزی بیش نیست.} و هنگامی که حضرت با یاری و نصرت خداوند مکه را فتح کرد، خداوند به حضرت خطاب کرد: یا محمد! «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ.» ای پیامبر عزیز! تو که به جرم دعوت به توحید در نظر

ص: 25


1- . توبه / 43
2- . تنزیة الأنبیاء: 117
3- . عیون اخبار الرضا 1 : 179
4- . ص / 7

یکون معنی المغفرة علی هذا التأویل الإزالة و النسخ لأحکام أعدائه من المشرکین علیه أی یزیل الله ذلک عنده و یستر علیک تلک الوصمة بما یفتح الله لک من مکة فستدخلها فیما بعد و لذلک جعله جزاء علی جهاده و غرضا فی الفتح و وجها له قال و لو أنه أراد مغفرة ذنوبه لم یکن لقوله إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ معنی معقول لأن المغفرة للذنوب لا تعلق لها بالفتح فلا یکون غرضا فیه و أما قوله ما تقدم و ما تأخر فلا یمتنع أن یرید به ما تقدم زمانه من فعلهم القبیح بک و بقومک.

الثالث أن معناه لو کان لک ذنب قدیم أو حدیث لغفرناه لک.

الرابع أن المراد بالذنب هناک ترک المندوب و حسن ذلک لأن من المعلوم أنه صلی الله علیه و آله ممن لا یخالف الأوامر الواجبة فجاز أن یسمی ذنبا منه ما لو وقع من غیره لم یسم ذنبا لعلو قدره و رفعة شأنه.

الخامس أن القول خرج مخرج التعظیم و حسن الخطاب کما قیل فی قوله عَفَا اللَّهُ عَنْکَ (1)

أقول

وَ قَدْ رَوَی الصَّدُوقُ فِی الْعُیُونِ (2)

بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: حَضَرْتُ مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ وَ عِنْدَهُ الرِّضَا علیه السلام فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ لَیْسَ مِنْ قَوْلِکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ مَعْصُومُونَ قَالَ بَلَی قَالَ فَمَا مَعْنَی قَوْلِ اللَّهِ لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ قَالَ الرِّضَا علیه السلام لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ عِنْدَ مُشْرِکِی مَکَّةَ أَعْظَمَ ذَنْباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّینَ صَنَماً فَلَمَّا جَاءَهُمْ صلی الله علیه و آله بِالدَّعْوَةِ إِلَی کَلِمَةِ الْإِخْلَاصِ کَبُرَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ عَظُمَ قَالُوا أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عُجابٌ إِلَی قَوْلِهِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ (3) فَلَمَّا فَتَحَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی نَبِیِّهِ مَکَّةَ قَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ عِنْدَ

ص: 25


1- 1. براءة: 43.
2- 2. عیون الأخبار ج 1 ص 202.
3- 3. ص: 5.

مشرکان مکه مقصر و در تحت تعقیب بودی، اکنون که مکه فتح شده آنان دیگر تو را مجرم نمی دانند، چون گروهی مسلمان شده و گروهی فراری و اگر معدودی هم باقی مانده اند، قدرت انکار توحید و دعوت تو را ندارند. پس به دلیل این پیروزی، گناهان حضرت و مجرم بودنش منتفی شده است. مامون گفت: یا ابا حسن! این بیانات شما از الطاف الهی است و شاید این روایت برای توجیه وجه چهارم مناسب تر است، گرچه با وجوه دیگری هم تطبیق دارد. (فقط با توجیه دومی و کلام سید منطبق است.)

به هر روی هر توجیه و تفسیری که برای این آیه شریفه هست، ولی حاصل معنای حدیث عایشه این است که عایشه خیال می کرد که این تحمل مشقت و رنج عبادت که پیامبر داشت، برای محو سیئات و بخشش گناهان و نجات از عذاب است و حضرت پاسخ داد که تحمل رنج عبادت، منحصر به محو سیئات و نجات از عذاب نیست، بلکه به انگیزه شکر و سپاسگزاری از نعمت های غیر متناهیه و رفع درجات ظاهری و صوری (ازدیاد نعمت) و ارتقای مراتب معنوی است، بلکه بالاتر از این که خود عبادت و گفتگو با محبوب، در نظر دوستان و محبان خدا از بزرگ ترین لذت ها است. گفته شده که معنای «طه» یعنی ای مرد! که ابن عباس و گروهی گفته اند. و اخبار و روایات زیادی گویا است که این لفظ از اسمای پیامبر است و علی بن ابراهیم قمی(1) در تفسیر خود با سندش از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام، نقل کرده که فرموده اند: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله هنگامی که به نماز مشغول می شد، به قدری بر انگشتان پاهای مقدس می ایستاد که پای مبارکش ورم و آماس می کرد و خداوند نازل فرمود «طه»، به زبان طی یا محمّد ما انزلنا.. .

و مرحوم صدوق در معانی الاخبار(2) به سندش تا سفیان ثوری در حدیثی طولانی از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده که فرمود: اما طه یکی از نام های پیامبر است و معنای آن به رمز و اشاره این است که: ای طالب و جویای حق و ای هادی و راهنمای به حق! «ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی» {ما برای مشقت این قرآن را نفرستاده ایم}، بلکه به منظور کسب سعادت و خوشبختی فرستاده ایم.

و طبرسی در احتجاج(3) خود از موسی بن جعفر، از پدرانش، از امیرالمؤمنین علیهم السّلام چنین نقل کرده است که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله به مدت بیست سال بر انگشتان پاهای خود برای عبادت می ایستاد، تا اینکه پاهای شریفش ورم کرد و چهره اش زرد شد. حضرت تمام شب را به عبادت به سر می برد، تا اینکه برای تحمل این رنج ها مورد عتاب قرار گرفت و خداوند این آیه را نازل نمود: «طه ما أَنْزَلْنا...» تا آخر حدیث.

ص: 26


1- . تفسیر علی بن ابراهیم قمی 2 : 32
2- . معانی الأخبار: 22
3- . احتجاج: 392

مُشْرِکِی أَهْلِ مَکَّةَ بِدُعَائِکَ إِلَی تَوْحِیدِ اللَّهِ فِیمَا تَقَدَّمَ وَ مَا تَأَخَّرَ لِأَنَّ مُشْرِکِی مَکَّةَ أَسْلَمَ بَعْضُهُمْ وَ خَرَجَ بَعْضُهُمْ عَنْ مَکَّةَ وَ مَنْ بَقِیَ مِنْهُمْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی إِنْکَارِ التَّوْحِیدِ عَلَیْهِ إِذَا دَعَا النَّاسَ إِلَیْهِ فَصَارَ ذَنْبُهُ عِنْدَهُمْ فِی ذَلِکَ مَغْفُوراً بِظُهُورِهِ عَلَیْهِمْ فَقَالَ الْمَأْمُونُ لِلَّهِ دَرُّکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ.

و کان هذا الحدیث بالوجه الرابع أنسب لتقریره صلی الله علیه و آله کلام عائشة و إن أمکن توجیهه علی بعض الوجوه الأخر.

و الحاصل أن عائشة توهمت أن ارتکاب المشقة فی الطاعات إنما یکون لمحو السیئات فأجاب صلی الله علیه و آله بأنه لیس منحصرا فی ذلک بل یکون لشکر النعم الغیر المتناهیة و رفع الدرجات الصوریة و المعنویة بل الطاعات عند المحبین من أعظم اللذات کما عرفت. طه قیل معنی طه یا رجل عن ابن عباس و جماعة و قد دلت الأخبار الکثیرة علی أنه من أسماء النبی صلی الله علیه و آله.

وَ رَوَی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی تَفْسِیرِهِ (1) بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالا: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا صَلَّی قَامَ عَلَی أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ حَتَّی تَوَرَّمَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی طه بِلُغَةِ طَیِّئٍ یَا مُحَمَّدُ ما أَنْزَلْنا الْآیَةَ.

وَ رَوَی الصَّدُوقُ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی مَعَانِی الْأَخْبَارِ(2) بِإِسْنَادِهِ عَنْ سُفْیَانَ الثَّوْرِیِّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ قَالَ فِیهِ: فَأَمَّا طه فَاسِمٌ مِنْ أَسْمَاءِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ مَعْنَاهُ یَا طَالِبَ الْحَقِّ الْهَادِیَ إِلَیْهِ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی بَلْ لِتَسْعَدَ.

وَ رَوَی الطَّبْرِسِیُّ فِی الِاحْتِجَاجِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: وَ لَقَدْ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَشْرَ سِنِینَ عَلَی أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ حَتَّی تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهُ وَ اصْفَرَّ وَجْهُهُ یَقُومُ اللَّیْلَ أَجْمَعَ حَتَّی عُوتِبَ فِی ذَلِکَ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی بَلْ لِتَسْعَدَ بِهِ الْخَبَرَ.

ص: 26


1- 1. تفسیر القمّیّ ص 417.
2- 2. معانی الأخبار ص 22.

و نسفی که از اهل سنت و جماعت است، از قشیری نقل کرده که «طه» اشاره به طهارت و پاکی دل حضرت است از غیر خدا و «هاء» اشاره به راه داشتن و ارتباط قلب آن حضرت است با خدا. و گفته شده که «طا» اشاره به طرب و وجد بهشتیان و «هاء» اشاره به خواری و ذلت و نکبت دوزخیان است.

مرحوم طبرسی(1) گوید: از حسن (بصری) روایت شد که این لفظ را طه با فتح طاء و سکون ها، می خوانده است و اگر این نقل صحیح باشد، باید بگوییم که اصلش طاء به فتح ط و همزه ساکن است که همزه مبدل به هاء شده است. یا معنایش چنین است که «طاء الارض بقدمیک جمیعا» (تمام پاهایت را بر زمین بگذار)، چون در روایتی هست که حضرت در نماز یکی از پاها را بلند می کرد و فقط یک پا را بر زمین می گذاشت تا بیشتر احساس رنج و تعب بکند و خداوند این آیه را نازل کرد: «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی.» پس از آن حضرت آن پای دیگر را هم بر زمین گذاشت و چنین حدیثی از حضرت صادق علیه السّلام نیز روایت شده است. و حسن گفته که این آیه، جواب و پاسخ مشرکان است که می گفتند محمد شقی و بدبخت است، ولی خداوند فرمود: ای مرد! (پیغمبر) ما قرآن را موجب شقاوت و بدبختی تو قرار نداده ایم، بلکه برای این قرار دادیم که به سعادت و خوشبختی برسی و به عظمت دنیوی و اخروی نائل گردی.

قتاده گوید: پیامبر تمام شب را نماز می خواند و ریسمانی به گردن خود می بست که مانع از خواب رفتنش بشود، ولی خداوند دستور داد که بر خود تخفیف دهد و تذکر داد که مبادا وحی موجب تعب و ناراحتی او بشود و بیضاوی(2) گوید: معنای آیه این است که ما قرآن را نازل نکردیم که تو خود را از جهت کفر و شرک قریش به ناراحتی بیفکنی، نه چنین نیست؛ هر کس می خواهد قبول کند و هر که نمی خواهد، نکند و ایمان نیاورد، تو فقط مامور به ابلاغ هستی. یا منظور ناراحتی و مشقت از لحاظ ریاضت و شب زنده داری و ایستادن بر روی پا است. و استعمال لفظ «شقاء» (ریشه لتشقی) به معنای رنج و تعب استعمال شایع و رایجی است و اینکه از تعبیر «لتتعب» عدول به لفظ «لتشقی» کرده، شاید به منظور اثبات سعادت و خوشبختی پیغمبر در مقابل شقاء و بدبختی است. و گفته شده که این آیه رد بر کفار و تکذیب آنان است، چون آنان هنگامی که کثرت عبادت و ریاضت پیامبر را مشاهده کردند گفتند: ای محمد! تو با این اعمال رنج آور و عبادت های بی شمار و ترک دنیا خود را بدبخت کرده ای و قرآن عامل این شقاوت تو شده است.

مؤلف

ایستادن پیامبر در حال نماز بر روی یک پای خود یا بر سر انگشتان و بستن ریسمان و امثال این ها، ممکن است در اول بعثت و قبل از بعثت جزو شریعت و در دستورات دین بوده، ولی بعدا نسخ شده باشد. البته بنا بر آنچه بگوییم که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله قبل از بعثت هم مطابق شریعت خودش عمل می کرد یا اگر بگوییم که حضرت قبل از بعثت، مطابق شریعت و دین قبل از خودش عمل می کرد، می توان گفت که این گونه ریاضت ها و عبادت ها در آن شریعت قبلی بوده و حضرت این کارها را بر طبق آن شریعت انجام می داده است و بعدا آن شریعت نسخ شده است (ولی با همه این احتمال ها، احتمال قوی هم دارد که این گونه احادیث صحت سند و حقیقت نداشته باشد. مترجم)

روایت4.

کافی:

ص: 27


1- . مجمع البیان 7 : 5
2- . تفسیر بیضاوی 3 : 68

و قال النسفی من العامة قال القشیری الطاء إشارة إلی طهارة قلبه عن غیر الله و الهاء اهتداء قلبه إلی الله و قیل الطاء طرب أهل الجنة و الهاء هوان أهل النار.

و قال الطبرسی رحمه الله روی عن الحسن أنه قرأ طه بفتح الطاء و سکون الهاء فإن صح ذلک عنه فأصله طأ فأبدل من الهمزة هاء أو معناه طأ الأرض بقدمیک جمیعا فقد روی أن النبی صلی الله علیه و آله کان یرفع إحدی رجلیه فی الصلاة لیزید تعبه فأنزل الله طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی فوضعها و روی ذلک عن أبی عبد الله علیه السلام و قال الحسن هو جواب للمشرکین حین قالوا إنه شقی فقال سبحانه یا رجل ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی لکن لتسعد به تنال الکرامة به فی الدنیا و الآخرة قال قتادة و کان یصلی اللیل کله

و یعلق صدره بحبل حتی لا یغلبه النوم فأمره الله سبحانه أن یخفف عن نفسه و ذکر أنه ما أنزل علیه الوحی لیتعب کل هذا التعب (1).

و قال البیضاوی المعنی ما أنزلنا علیک القرآن لتتعب بفرط تأسفک علی کفر قریش إذ ما علیک إلا أن تبلغ أو بکثرة الریاضة و کثرة التهجد و القیام علی ساق و الشقاء شائع بمعنی التعب و لعله عدل إلیه للإشعار بأنه أنزل علیه لیسعد و قیل رد و تکذیب للکفرة فإنهم لما رأوا کثرة عبادته قالوا إنک لتشقی بترک الدنیا و إن القرآن أنزل إلیک لتشقی به انتهی (2).

و أقول

القیام علی رجل واحد علی أطراف الأصابع و أمثالهما لعلها کانت ابتداء فی شریعته صلی الله علیه و آله ثم نسخت بناء علی ما هو الأظهر من أنه صلی الله علیه و آله کان عاملا بشریعة نفسه أو فی شریعة من کان یعمل بشریعته علی الأقوال الأخر.

«4»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ

ص: 27


1- 1. مجمع البیان ج 7 ص 2.
2- 2. أنوار التنزیل ص 261.

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: در تورات نوشته شده است: «سپاس و تشکر کن از کسی که نعمت به تو داده و انعام و احسان نما بر آن کس که از تو تشکر و سپاس می نماید. چون هنگامی که در برابر نعمت سپاسگزاری شد، آن نعمت زوال و فنا ندارد و اگر کفران و ناسپاسی شد، بقا ندارد. و شکر موجب ازدیاد نعمت و ایمنی از تغیر و تبدل او است.(1)

توضیح

«من انعم علیک» اعم از منعم حقیقی (خداوند) و غیر حقیقی است. «زیاده فی النعم» یعنی سبب زیادی نعمت است و «امان من الغیر» به کسر غین و فتح یاء، اسم مصدر تغیر است، یعنی نعمت به نقمت تبدیل شود و از قاموس اللغه استفاده می شود که این لفظ به فتح غین و سکون یاء است. در نهایت گوید: در حدیث استسقاء (طلب و دعای باران) آمده است: «من یکفر بالله یلق الغیر»، کسی که به خداوند کفر ورزد، با غیر مواجه خواهد شد، یعنی با تغیر و دگرگونی حالت از صلاح و شایستگی به فساد و تباهی. و «غیر» اسم است از «غیرت الشی ء فتغیر»، فلان چیز را تغییر دادم، آن هم دگرگون شد. بنابراین غیر یعنی دگرگونی. و در بعضی نسخه ها با غین و باء یک نقطه است و این لفظ به معنای داهیه و حادثه ناگوار است که انسان حیران گردد و راه نجات نیابد، ولی ظاهرا این نسخه صحیح نباشد.

روایت5.

کافی: حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السّلام فرمود: شخصی که صحیح و سالم باشد و شکرگزار، مانند شخص مریض شکیبا اجر و پاداش دارد و ثروتمند سپاسگزار، همانند مستمند قانع است در اجر و پاداش.(2)

روایت6.

کافی: از فضل بقباق نقل می کند که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام تفسیر آیه «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»(3) {و از نعمت پروردگار خویش [بامردم] سخن بگو.} را سؤال کردم. فرمود: آن خدایی که بر تو (پیغمبر) نعمت داد که تو را تفضیل و برتری داد و عطا کرد و احسان نمود. سپس حضرت صادق فرمود: پیامبر صلی اللَّه علیه و آله هم بر طبق این دستور، تمام مقررات و حقایق دینی را از اعتقادات ایمانی و عبادات قلبی و بدنی بازگو نمود و آنچه را که خداوند به او عطا نموده و نعمت داده، بازگو کرد. (4)

توضیح

در مجمع(5) درباره «و اما بنعمت ربک فحدث» گوید: معنای آیه این است که نعمت های خداوند را به یاد آور و آنها را آشکار کن و به مردم بازگو کن. و در حدیث است که بازگو کردن نعمت خدا، خود سپاسگزاری است و نگفتن نعمت، کفران نعمت است. کلبی گوید: منظور از نعمت در این آیه، قرآن است که بزرگ ترین نعمتی است که خداوند به پیامبرش عنایت فرموده، پس دستور داده است که قرآن را بخواند. مجاهد و زجاج گفته اند که منظور از نعمت، نبوت و رسالتی است که پروردگارت به تو عنایت فرموده است. بنابراین «فحدث» یعنی این رسالت را تبلیغ کن

ص: 28


1- . کافی 2 : 382
2- . کافی 2 : 382
3- . ضحی / 11
4- . کافی 2 : 382
5- . مجمع البیان 10 : 386

الْبَغْدَادِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْحَاقَ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ اشْکُرْ مَنْ أَنْعَمَ عَلَیْکَ وَ أَنْعِمْ عَلَی مَنْ شَکَرَکَ فَإِنَّهُ لَا زَوَالَ لِلنَّعْمَاءِ إِذَا شُکِرَتْ وَ لَا بَقَاءَ لَهَا إِذَا کُفِرَتْ وَ الشُّکْرُ زِیَادَةٌ فِی النِّعَمِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْغِیَرِ(1).

بیان

من أنعم علیک یشمل المنعم الحقیقی و غیره زیادة فی النعم أی سبب لزیادتها و أمان من الغیر أی من تغیر النعمة بالنقمة و الغیر بکسر الغین و فتح الیاء اسم للتغیر و یظهر من القاموس أنه بفتح الغین و سکون الیاء قال فی النهایة فی حدیث الاستسقاء من یکفر بالله یلق الغیر أی تغیر الحال و انتقالها من الصلاح إلی الفساد و الغیر الاسم من قولک غیرت الشی ء فتغیر و فی بعض النسخ بالباء الموحدة و هو محرکة داهیة لا یهتدی لمثلها و الظاهر أنه تصحیف.

«5»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَوْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْمُعَافَی الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مَا لِلْمُبْتَلَی الصَّابِرِ وَ الْمُعْطَی الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَالْمَحْرُومِ الْقَانِعِ (2).

«6»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنِ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَیْنِ عَنْ فَضْلٍ الْبَقْبَاقِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ (3) قَالَ الَّذِی أَنْعَمَ عَلَیْکَ بِمَا فَضَّلَکَ وَ أَعْطَاکَ وَ أَحْسَنَ إِلَیْکَ ثُمَّ قَالَ فَحَدِّثْ بِدِینِهِ وَ مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ وَ مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَیْهِ (4).

بیان

وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ قال فی مجمع البیان معناه اذکر نعم الله تعالی و أظهرها و حدث بها و فی الحدیث التحدث بنعمة الله شکر و ترکه کفر و قال الکلبی یرید بالنعمة القرآن و کان أعظم ما أنعم الله به فأمره أن یقرأه و قال مجاهد و الزجاج یرید بالنبوة التی أعطاک ربک أی بلغ ما أرسلت

ص: 28


1- 1. الکافی ج 2 ص 94.
2- 2. الکافی ج 2 ص 94.
3- 3. الضحی: 11.
4- 4. الکافی ج 2 ص 94.

و نبوتی را که به تو عطا نموده که بزرگ ترین نعمت ها است ابلاغ بنما. و گفته شده که معنای آیه این است که از همین نعمت هایی که در این سوره بیان شده سپاسگزار باش. حضرت صادق علیه السّلام فرموده است: یعنی آنچه را که خدا به تو عطا نموده و تو را بر همه برتری داده و احسان کرده و تو را به صراط مستقیم هدایت و راهنمایی فرموده، بازگو کن.

جمله «بما فضلک» بیان نعمت است، یعنی آن نعمتی که خداوند به تو داده که تو را بر همه موجودات برتری داده است، یا اینکه نبوت خاصه ای که برترین چیزها است. و «اعطاک» یعنی آن علم و معرفت و محبت و کمالات نفسانیه دیگر و مقام شفاعت و پرچم حمد و حوض کوثر و نعمت های اخروی دیگر، و «احسن الیک» و آن احسان ها و نعمت های دنیوی، تمامی این نعمت ها و عطاها و احسان ها را بازگو کن.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله هم به منظور اجرای این دستور، تمام مقررات دینی را اعم از اعتقادات ایمانی و عبادات بدنی و قلبی به مردم ابلاغ فرمود و آنچه را که خداوند به او عطا کرده، از فضل و امتیازات و کرامت دنیوی و اخروی و نعمت های جسمانی و روحانی، همه را بازگو و بیان کرد.

روایت7.

کافی: از ابی بصیر نقل می کند که گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا شکر حد و میزانی دارد که وقتی انسان چنان کند، بنده شاکری می شود؟ فرمود آری. عرضه داشتم: آن میزان کدام است؟ فرمود: در برابر هر نعمتی که خداوند به او عنایت فرموده، مثلا مالی به او داده یا همسر و فرزند خوبی داده، حمد و سپاس الهی را بجا آورد و اگر حقی به مالش تعلق گرفت، بپردازد. نظیر این آیه «سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ.»(1) {«پاک است کسی که این را برای ما رام کرد و[گرنه] ما را یارای [رام ساختن] آنها نبود.»} یا آیه «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ.»(2) {«پروردگارا، من به هر خیری که سویم بفرستی سخت نیازمندم.»} یا این آیه «رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ.»(3) {«پروردگارا، مرا در جایی پربرکت فرود آور [که] تو نیکترین مهمان نوازانی.»} یا آیه «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً.»(4) {«پروردگارا، مرا [در هر کاری] به طرز درست داخل کن و به طرز درست خارج ساز، و از جانب خود برای من تسلطی یاری بخش قرار ده.»}(5)

توضیح

اینکه فرمود «اگر حقی در مالش باشد»، منظور حق واجب یا اعم از واجب و مستحب است. و اینکه فرمود «نظیر این آیات»، یعنی این ها نمونه شکر است یا نمونه حقی

ص: 29


1- . زخرف / 13
2- . قصص / 24
3- . مؤمنون / 29
4- . اسری / 80
5- . کافی 2 : 383

به و حدث بالنبوة التی آتاکها الله و هی أجل النعم و قیل معناه اشکر لما ذکر من النعمة علیک فی هذه السورة وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: مَعْنَاهُ فَحَدِّثْ بِمَا أَعْطَاکَ اللَّهُ وَ فَضَّلَکَ وَ رَزَقَکَ وَ أَحْسَنَ إِلَیْکَ وَ هَدَاکَ.

انتهی (1).

قوله بما فضلک بیان للنعمة أی بتفضیلک علی سائر الخلق أو بما فضلک به من النبوة الخاصة و أعطاک من العلم و المعرفة و المحبة و سائر الکمالات النفسانیة و الشفاعة و اللواء و الحوض و سائر النعم الأخرویة و أحسن إلیک من النعم الدنیویة أو الأعم ثم قال أی الإمام علیه السلام فحدث بصیغة الماضی أی النبی صلی الله علیه و آله عملا بما أمر به بدینه أی العقائد الإیمانیة و العبادات القلبیة و البدنیة و ما أعطاه من النبوة و الفضل و الکرامة فی الدنیا و الآخرة و ما أنعم به علیه من النعم الدنیویة و الأخرویة و الجسمانیة و الروحانیة.

«7»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَلْ لِلشُّکْرِ حَدٌّ إِذَا فَعَلَهُ الْعَبْدُ کَانَ شَاکِراً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ مَا هُوَ قَالَ یَحْمَدُ اللَّهَ عَلَی کُلِّ نِعْمَةٍ عَلَیْهِ فِی أَهْلٍ وَ مَالٍ وَ إِنْ کَانَ فِیمَا أَنْعَمَ عَلَیْهِ فِی مَالِهِ حَقٌّ أَدَّاهُ وَ مِنْهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (2) وَ مِنْهُ قَوْلُهُ تَعَالَی رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ(3) وَ مِنْهُ قَوْلُهُ تَعَالَی رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ (4) وَ قَوْلُهُ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً(5).

إیضاح

قوله حق أی واجب أو الأعم و منه أی من الشکر أو من الحق

ص: 29


1- 1. مجمع البیان ج 10 ص 507.
2- 2. الزخرف: 13.
3- 3. القصص: 24.
4- 4. المؤمنون: 29.
5- 5. الکافی ج 2 ص 95 و 96 و الآیة فی أسری: 80.

که ادای آن در برابر نعمت های الهی واجب است. این است که هنگام سوار شدن کشتی یا مرکب سواری که از نعمت های خداوند است، آن جملاتی را که خداوند به منظور ارشاد و تعلیم بندگان خود فرموده، آنها را بر زبان آورد که فرمود: «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ. لِتَسْتَوُوا عَلی ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ.»(1) {پروردگاری که کشتی و چهارپایان را مرکب سواری شما نمود تا بر پشت آنها مستقر شده و هنگام استقرار و سوار بودن بیاد نعمت های خدا باشید و بگویید منزه و پاک است خدایی که این ها را مسخر ما نمود و ما خود طاقت این را نداشتیم.}

و مرحوم طبرسی در تفسیر آیه گوید: یعنی تا در نتیجه نعمت او را به یاد آورده و بر این نعمت شکر آن را بنمایید که تسخیر این مرکب است. و با اعتراف به نعمت و تقدیس و تنزیه او، از مشابهت داشتن به مخلوقات چنین بگویید: «سبحان الذی سخر...» یعنی این مرکب را برای ما رام و تحت تسخیر ما قرار داد. قتاده گفته: خدا شما را تعلیم داده که هنگام سواری چگونه گفتاری بگویید. عیاشی با سند خود از حضرت صادق علیه السّلام نقل نموده که فرمود: متذکر شدن نعمت این است که بگویی «حمد و سپاس خدایی را که ما را باسلام هدایت نمود و قرآن را به ما آموخت و با بعثت پیامبرش بر ما منت نهاد.» پس از این ها آیه «سُبْحانَ الَّذِی» را تا آخر «وَ إِنَّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ» بخواند.(2)

و اما آیه «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ.» این آیه در بعضی از نسخه ها ذکر نشده و بر فرض بودن این آیه در آیات بیان شکر، منظور این است که موسی بن عمران علیه السّلام خداوند را به نعمت فقر سپاسگزاری کرده است: پروردگارا! من نیازمندم به آنچه به من عنایت فرموده ای. چون این آیه مشتمل بر اقرار و اعتراف به منعم حقیقی و متوجه شدن به او در تمام کارها است. و از امیر مؤمنان علیه السّلام نقل شده که فرمود: به خدا قسم موسی علیه السّلام از خداوند جز نانی که بخورد چیزی نخواست، چون او گیاه زمین می خورد و تا مدتی خوراکش گیاه بود، به طوری که به دلیل لاغری زیاد و آب شدن گوشت بدنش، رنگ سبز گیاه از زیر پوست بدنش دیده می شد .

و همچنین پروردگار سبحان به نوح پیغمبر علیه السّلام راه و روش سپاسگزاری را تعلیم داد که هنگام ورود به کشتی و یا هنگام خروج از کشتی، این طور بگوید: «رب انزلنی...» که اول آیه چنین است: «فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً.»(3) {هنگامی که تو و همراهانت بر کشتی مستقر شدید، بگو حمد و سپاس خدا را که ما را از این گروه ستمکار نجات داد و بگو خداوندا مرا به منزل و جایگاه مبارک و نیکویی فرود آر.} «منزلا» را ابوبکر با فتح میم و کسر زاء قرائت کرده که به معنای محل فرود می شود. و گفته شده که منظور

ص: 30


1- . زخرف / 12 - 13
2- . مجمع البیان 9 : 70
3- . مومنون / 28 - 29

الذی یجب أداؤه فیما أنعم الله علیه أن یقول عند رکوب الفلک أو الدابة اللتین أنعم الله بهما علیه ما قاله سبحانه تعلیما لعباده و إرشادا لهم حیث قال عز و جل وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ لِتَسْتَوُوا عَلی ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی إلی قوله وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ أی مطیقین من أقرنت الشی ء إقرانا أطقته و قویت علیه قال الطبرسی فی تفسیر هذه الآیة ثم تذکروا نعمة ربکم فتشکروه علی تلک النعمة التی هی تسخر ذلک المرکب و تقولوا معترفین بنعمه منزهین له عن شبه المخلوقین سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا أی ذلله لنا حتی رکبناه قال قتادة قد علمکم کیف تقولون إذا رکبتم وَ رَوَی الْعَیَّاشِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: ذِکْرُ النِّعْمَةِ أَنْ تَقُولَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِلْإِسْلَامِ وَ عَلَّمَنَا الْقُرْآنَ وَ مَنَّ عَلَیْنَا بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ تَقُولُ بَعْدَهُ سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا إِلَی قَوْلِهِ وَ إِنَّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (1).

و منه قوله تعالی رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ لیس هذا فی بعض النسخ (2)

و علی تقدیره المعنی أنه من موسی علیه السلام کان متضمنا للشکر علی نعمة الفقر و غیره لاشتماله علی الاعتراف بالمنعم الحقیقی و التوسل إلیه فی جمیع الأمور

وَ رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: وَ اللَّهِ مَا سَأَلَهُ إِلَّا خُبْزاً یَأْکُلُهُ لِأَنَّهُ کَانَ یَأْکُلُ بَقْلَةَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ کَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَی مِنْ شَفِیفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ (3).

و کذا علم سبحانه نوحا علیه السلام الشکر حیث أمره أن یقول عند دخول السفینة أو عند الخروج منها رَبِّ أَنْزِلْنِی و صدر الآیة هکذا فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا قرأ أبو بکر مَنْزِلًا بفتح المیم و کسر الزای أی موضع النزول و قیل:

ص: 30


1- 1. مجمع البیان ج 9 ص 41.
2- 2. کما لا یوجد فی الکافی المطبوع.
3- 3. نهج البلاغة ج 1 ص 309.

همان خود کشتی است پس از سوار شدن، چون نوح و همراهان به داخل کشتی نازل و وارد شدند. و گفته شده که منظور سرزمین فرود آمدن کشتی است. ولی دیگران و قراء دیگر «منزلا» با ضم میم و فتح زاء قرائت کرده اند که به این ترتیب مصدر میمی و به معنای انزال و فرود آمدن با برکت است. بنابراین برکت در کشتی یعنی نجات یافتن و در خروج و پس از خروج، برکت یعنی نسل و اولاد فراوان. و گفته شده که یعنی محل پرآب و درخت. و «انت خیر المنزلین» (و خدایا تو بهترین فرود آورندگان هستی)، چون احدی نمی تواند دیگری را از آفات و بلیات مصون داشته و از هر جهت نیازهای او را تامین کند، جز ذات مقدس خداوندی. پس معلوم شد که این آیه بیان شکر نعمت است که خداوند امر به آن فرموده و نیز توجه و توسلی است به درگاه او. و هر کس که به هنگام نزول در منزل و خانه این آیه را بخواند، شکر الهی را بجای آورده است.

همچنین تعلیمی که خداوند به پیامبر اسلام فرمود که هنگام دخول به مکه و در تمام کارها بگوید: «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ.» خداوندا در جمیع موارد ماموریت و رسالت مرا به بهترین وجه وارد کن و به بهترین وجه و سالم بیرون بیاور و بهنگام وحی و گرفتن دستور و بهنگام رسالت و انجام وحی و ابلاغ دستور مرا یاری فرموده و کمک کن. و گفته شده معنای آیه این است که: خداوندا! تو مرا به مدینه وارد کن و از آنجا به سوی مکه خارج بنما. و گفته شده که منظور دخول در قبر و خروج از آن برای بعث و حشر و نشر است که این دخول و خروج، با صدق و سلم باشد. و دخول توام با صدق آن چیزی است که پایان دنیوی و اخروی آن نیکو و پسندیده باشد.

«وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً" نَصِیراً.» خداوند از جانب خود برای من نیرویی عنایت فرما که بتوانم در مقابل کسانی که می خواهند مرا از انجام فرایض و دستورات ممانعت کنند، ایستادگی و مقاومت نمایم و قدرتی بده که بر دشمنانم پیروز شوم. و گفته شده: یعنی خدایا! به من سلطه و حکومتی عنایت نما که بر تبهکاران قاهر و غالب شوم. و حضرت هم به رعب و وحشت نصرت یافت که خداوند رعب و وحشتی در دل دشمنان قرار داد. و در روایات وارد شده که خواندن این آیه هنگام دخول بر پادشاه و حاکم موثر است. و بیان شکر بودن این آیه به همان بیانی است که گذشت.

روایت8.

کافی: مقمر بن خلاد نقل می کند که گفت: از موسی بن جعفر علیهما السّلام شنیدم که فرمود: آن کس که در برابر نعمت حمد و سپاس الهی را بنماید، قطعا شکر خدا را انجام داده و همین حمد و سپاس، از آن نعمت باارزش تر است.(1)

توضیح

«و کان الحمد» یعنی توفیق یافتن انسان برای حمد و سپاس، خود نعمتی است برتر و با ارزش تر از آن نعمت اولیه و این نعمت موفقیت، شکری لازم دارد. بنابراین محال است انسان از عهده شکر خدا برآید. پس انتها و آخرین مرحله شکر، اعتراف به عجز و ناتوانی از ادای حق شکر است. و یا معنا این است که این عمل حمد بهتر از آن نعمت است، چون ثمرات و نتایج دنیوی و اخروی که نصیب چنین شخص شاکری می شود، به مراتب عظیم تر و با ارزش تر است.

ص: 31


1- . اصول کافی 2 : 383

هو السفینة بعد الرکوب و قیل هو الأرض بعد النزول و قرأ الباقون مُنْزَلًا بضم المیم و فتح الزای أی إنزالا مبارکا فالبرکة فی السفینة النجاة و فی النزول بعد الخروج کثرة النسل من أولاده و قیل مُبارَکاً بالماء و الشجر وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ لأنه لا یقدر أحد علی أن یصون غیره من الآفات إذا أنزل منزلا و یکفیه جمیع ما یحتاج إلیه إلا أنت فظهر أن هذا شکر أمر الله به و توسل إلی جنابه سبحانه و کذا کل من قرأ هذه الآیة عند نزول منزل أو دار فقد شکر الله.

و کذا ما علمه الله الرسول صلی الله علیه و آله أن یقول عند دخول مکة أو فی جمیع الأمور رَبِّ أَدْخِلْنِی فی جمیع ما أرسلتنی به إدخال صدق و أخرجنی منه سالما إخراج صدق أی أعنی علی الوحی و الرسالة و قیل معناه أدخلنی المدینة و أخرجنی منها إلی مکة للفتح و قیل إنه أمر بهذا الدعاء إذا دخل فی أمر أو خرج من أمر و قیل أی أَدْخِلْنِی القبر عند الموت مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی منه عند البعث مُخْرَجَ صِدْقٍ و مدخل الصدق ما تحمد عاقبته فی الدنیا و الدین.

وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً أی عزا أمتنع به ممن یحاول صدی عن إقامة فرائضک و قوة تنصرنی بها علی من عادانی و قیل اجعل لی ملکا عزیزا أقهر به العصاة فنصر بالرعب و قد ورد قراءتها عند الدخول علی سلطان و التقریب فی کونه شکرا ما مر.

«8»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَقُولُ: مَنْ حَمِدَ اللَّهَ عَلَی النِّعْمَةِ فَقَدْ شَکَرَهُ وَ کَانَ الْحَمْدُ أَفْضَلَ مِنْ تِلْکَ النِّعْمَةِ(1).

بیان

و کان الحمد أی توفیق الحمد نعمة أخری أفضل من النعمة الأولی و یستحق بذلک شکرا آخر فلا یمکن الخروج عن عهدة الشکر فمنتهی الشکر الاعتراف بالعجز أو المعنی أن أصل الحمد أفضل من تلک النعمة لأن ثمراته الدنیویة و الأخرویة له أعظم.

ص: 31


1- 1. الکافی ج 2 ص 96.

روایت9.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر کس در برابر نعمت بزرگ یا کوچکی بگوید «الحمد للَّه»، حق شکرش را ادا کرده است.(1)

روایت10.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر کس که خداوند نعمتی به او عنایت فرماید و بفهمد که این نعمت از طرف خدا است و منعم و نعمت دهنده حقیقی او است، قطعا شکر نعمت را ادا کرده است.(2)

بیان

فعرفها بقلبه أی عرف قدر تلک النعمة و أن الله هو المنعم بها.

روایت11.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: گاهی ممکن است انسان مثلا با نوشیدن آبی، بهشتی شود. فرمود: به این ترتیب که ظرف آب را به دست گرفته و نزدیک دهان می آورد و نام خدا را می برد. بعدا یک جرعه می نوشد، ظرف را کنار می برد و حمد خدا را می نماید. مجددا جرعه دوم را می نوشد و باز حمد خدا را بجا می آورد. بار سوم می نوشد و پس از آن حمد و سپاس می نماید و با این عمل، خداوند پاداش او را بهشت قرار می دهد.(3)

توضیح

از این حدیث به دست می آید که آشامیدن آب با سه نفس و سه بار مستحب است و نیز مستحب است هنگام شروع، «بسم اللَّه» بگوید و سه بار حمد که در هر نفس یک بار «الحمد للَّه» بگوید. ولی بعدا در باب های مربوط به آشامیدنی ها در صحیحه ابن سنان خواهد آمد که فقط حمد بدون «بسم اللَّه» مستحب است. و در روایت دیگری از عمر بن یزید وارد شده که شروع و ختم هر دو با «بسم اللَّه و الحمد للَّه» باشد و البته این عمل افضل و بهتر است، چون جمع مابین همه اخبار است.

روایت12.

کافی: عمر بن یزید نقل می کند که گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: من از خداوند مال و ثروت خواسته ام، خدا به من داده است؛ نیز فرزند خواسته ام، آن را هم داده است؛ خانه و منزل خواسته ام، منزل هم عنایت فرموده. و اینکه من هر چه خواسته ام به من داده است. می ترسم این اجابت ها خود استدراج باشد. حضرت فرمود: به خدا سوگند اگر در برابر این نعمت ها حمد و سپاس باشد، البته استدراج نیست.(4)

توضیح

در قاموس گوید: استدراج یعنی گول زدن و «استدرجه» یعنی او را به خود نزدیک کرده و فریب داد، مثل درجه. و استدراج از طرف

ص: 32


1- . اصول کافی 2 : 383
2- . اصول کافی 2 : 383
3- . اصول کافی 2 : 383
4- . اصول کافی 2 : 383
«9»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِی مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَی عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ صَغُرَتْ أَوْ کَبُرَتْ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِلَّا أَدَّی شُکْرَهَا(1).

«10»

کا، [الکافی] عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ عِیسَی بْنِ أَیُّوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی الْحَسَنِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِنِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ فَقَدْ أَدَّی شُکْرَهَا(2).

بیان

فعرفها بقلبه أی عرف قدر تلک النعمة و أن الله هو المنعم بها.

«11»

کا، [الکافی] عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ لَیَشْرَبُ الشَّرْبَةَ مِنَ الْمَاءِ فَیُوجِبُ اللَّهُ لَهُ بِهَا الْجَنَّةَ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ لَیَأْخُذُ الْإِنَاءَ فَیَضَعُهُ عَلَی فِیهِ فَیُسَمِّی ثُمَّ یَشْرَبُ فَیُنَحِّیهِ وَ هُوَ یَشْتَهِیهِ فَیَحْمَدُ ثُمَّ یَعُودُ فَیَشْرَبُ ثُمَّ یُنَحِّیهِ فَیَحْمَدُ اللَّهَ ثُمَّ یَعُودُ فَیَشْرَبُ ثُمَّ یُنَحِّیهِ فَیَحْمَدُ اللَّهَ فَیُوجِبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِهَا الْجَنَّةَ(3).

بیان

یدل علی استحباب تثلیث الشرب و استحباب الافتتاح بالتسمیة مرة و الاختتام بالتحمید ثلاثا و سیأتی فی أبواب الشرب فی صحیحة ابن سنان (4) تثلیث التحمید من غیر تسمیة و فی روایة أخری عن عمر بن یزید(5) الافتتاح و الاختتام بالتسمیة و التحمید فی کل مرة و هو أفضل قوله علیه السلام فیضعه أی یرید وضعه أو یقرب وضعه علی مجاز المشارفة إذ لا تسمیة بعد الوضع.

«12»

کا، [الکافی] بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرْزُقَنِی مَالًا فَرَزَقَنِی وَ إِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَرْزُقَنِی وَلَداً فَرَزَقَنِی وَ سَأَلْتُهُ أَنْ یَرْزُقَنِی دَاراً فَرَزَقَنِی وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ اسْتِدْرَاجاً فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَعَ الْحَمْدِ فَلَا(6).

بیان

قال فی القاموس استدرجه خدعه و أدناه کدرجه و استدراجه تعالی

ص: 32


1- 1. الکافی ج 2 ص 96.
2- 2. الکافی ج 2 ص 96.
3- 3. الکافی ج 2 ص 96.
4- 4. الکافی ج 6 ص 384.
5- 5. الکافی ج 6 ص 384.
6- 6. الکافی ج 2 ص 97.

خدا این است که بنده هر چه گناه کند، نعمت و وسایل زندگی بیشتر برایش فراهم شود و خداوند توبه و استغفار را از یاد او ببرد یا اینکه مواخذه و کیفر گناه او را خیلی اندک و کم کند.

روایت13.

کافی: حماد بن عثمان نقل می کند که حضرت صادق علیه السّلام از مسجد بیرون شد، در حالی که مرکبش گم شده بود. حضرت گفت: اگر خداوند مرکب سواری مرا به من برگرداند و مرکبم پیدا شود، حق شکر الهی را بجا می آورم. طولی نکشید که مرکب پیدا شد و حضرت گفت: «الحمد للَّه.» شخصی به حضرت عرض کرد: فدایت شوم! شما گفتید شکری که حق شکر و کمال سپاس باشد بجا می آورم. حضرت فرمود: مگر نشنیدی که گفتم «الحمد للَّه»؟(1)

توضیح

از این حدیث استفاده می شود که جمله «الحمد للَّه» بهترین و بالاترین حمد زبانی است. و اینکه خداوند متعال قرآن را با این جمله شروع و افتتاح نموده، برای فضیلت و عظمت این جمله بس است. بعلاوه آن اخلاص و معرفتی که امام صادق علیه السّلام هنگام حمد و سپاس داشته، مهم ترین پایه حمد است که موجب ادای حق شکر او می شود.

روایت14.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله چنین بود که هر وقت چیزی که موجب سرور و خوشحالی حضرت می شد رخ می داد، حضرت می فرمود: «الحمد للَّه علی هذه النعمة.» و هنگامی که موجبات غم و اندوه پیش می آمد، حضرت می فرمود: «الحمد للَّه علی کل حال.» (حمد و سپاس برای خدا در هر حال.)(2)

توضیح

«الحمد للَّه علی کل حال» یعنی در حال نعمت و بلا خداوند مستحق حمد و سپاس است، زیرا هر چه که او درباره بنده اش انجام دهد، قطعا صلاح و مصلحت بنده در آن است؛ نعمت و خوشی باشد یا بلا و گرفتاری. پس در همه حال باید سپاسگزار شد. گفته شده است که در هر بلیه و گرفتاری پنج نوع شکر هست: اول اینکه ممکن است این گرفتاری موجب دفع گرفتاری بزرگ تر شود، مثلا مردن مرکب سواری انسان باعث برطرف شدن مرگ خود انسان بشود. پس لازم است در برابر برطرف شدن آن بلیه بزرگ تر، شکر و سپاس الهی را بجا آورد. دوم بلا و گرفتاری بالاخره یا موجب بخشش گناهان است یا سبب رفع درجه و مقام معنوی و بدیهی است هر یک که باشد، شکر و سپاس لازم دارد. سوم بلا و گرفتاری مصیبت و ناراحتی دنیوی است، پس باید شکر خدا را کرد که با مصیبت دینی و آفت ایمانی مواجه نشده است. نقل شده که عیسی بن مریم به کسی که نابینا و جذامی و فلج و دارای مرض برص بود عبور کرد. حضرت متوجه شد که این شخص دارد شکر خدا را می کند و می گوید: «حمد و سپاس خداوند را که مرا از بلیه و امراضی که بیشتر مردم به آن مبتلا هستند عافیت داده.»

ص: 33


1- . اصول کافی 2 : 384
2- . اصول کافی 2 : 384

العبد أنه کلما جدد خطیئة جدد له نعمة و أنساه الاستغفار أو أن یأخذه قلیلا قلیلا و لا یباغته.

«13»

کا، [الکافی] عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمُعَلَّی عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: خَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِنَ الْمَسْجِدِ وَ قَدْ ضَاعَتْ دَابَّتُهُ فَقَالَ لَئِنْ رَدَّهَا اللَّهُ عَلَیَّ لَأَشْکُرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُکْرِهِ قَالَ فَمَا لَبِثَ أَنْ أُتِیَ بِهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ قَائِلٌ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قُلْتَ لَأَشْکُرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُکْرِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَ لَمْ تَسْمَعْنِی قُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ (1).

بیان

یدل علی أن قول الحمد لله أفضل أفراد الحمد اللسانی و کفی به فضلا افتتاحه سبحانه به مع أنه علی الوجه الذی قاله علیه السلام مقرونا بغایة الإخلاص و المعرفة کان حق الشکر له تعالی.

«14»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ عَنِ الْمُثَنَّی الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا وَرَدَ عَلَیْهِ أَمْرٌ یَسُرُّهُ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی هَذِهِ النِّعْمَةِ وَ إِذَا وَرَدَ عَلَیْهِ أَمْرٌ یَغْتَمُّ بِهِ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی کُلِّ حَالٍ (2).

توضیح

یغتم به علی بناء المعلوم و قد یقرأ علی المجهول الحمد لله علی کل حال أی هو المستحق للحمد علی النعمة و البلاء لأن کل ما یفعله الله بعبده ففیه لا محالة صلاحه.

قیل فی کل بلاء خمسة أنواع من الشکر الأول یمکن أن یکون دافعا أشد منه کما أن موت دابته دافع لموت نفسه فینبغی الشکر علی عدم ابتلائه بالأشد.

الثانی أن البلاء إما کفارة للذنوب أو سبب لرفع الدرجة فینبغی الشکر علی کل منهما.

الثالث أن البلاء مصیبة دنیویة فینبغی الشکر علی أنه لیس مصیبته دینیة و

قَدْ نُقِلَ: أَنَّ عِیسَی علیه السلام مَرَّ عَلَی رَجُلٍ أَعْمَی مَجْذُومٍ مَبْرُوصٍ مَفْلُوجٍ فَسَمِعَ مِنْهُ یَشْکُرُ و یَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی عَافَانِی مِنْ بَلَاءٍ ابْتُلِیَ بِهِ أَکْثَرُ الْخَلْقِ

ص: 33


1- 1. الکافی ج 2 ص 97.
2- 2. الکافی ج 2 ص 97.

عیسی بن مریم علیهما السّلام فرمود: چه بلیه ای مانده که تو به آن مبتلا نشده ای؟ عرض کرد: خداوند مرا از بزرگ ترین بلاها نجات داده و آن کفر و انکار خدا است. حضرت دستی به بدن او کشید و در نتیجه خداوند او را از این امراض گوناگون شفا داده و خوش صورت شد و او از یاران عیسی شده و مشغول عبادت شد. چهارم بلاها همه در لوح محفوظ ثبت شده و بالاخره انسان در مسیر گرفتاری هست، پس باید شکر کرد که آن گرفتاری ها گذشته و بلیات را پشت سر گذاشته است. پنجم بلا و گرفتاری های دنیوی موجب ثواب و پاداش اخروی است و باعث بیرون شدن محبت دنیا از دل انسان می شود، پس این عنایتی است که شکر و سپاس لازم دارد.

روایت15.

کافی: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: هنگامی که شخص گرفتاری را دیدی، بدون آنکه او بشنود سه بار بگو «حمد و سپاس خدا را که مرا از آنچه که تو را به آن مبتلا کرده است عافیت داده و البته اگر می خواست، مرا هم مبتلا می کرد.» حضرت فرمود: هر کس این چنین کند و این طور شکر نماید، آن بلا و گرفتاری هرگز به او نمی رسد.(1)

توضیح

منظور از بلا و گرفتاری، اعم از مصیبت دنیوی یا بلیه گناه و معصیت است، ولی جمله «بدون اینکه بشنود» با مرض گناه و معصیت تناسب ندارد و جمله «بدون اینکه به او بشنواند» برای این جهت است که ممکن است در اثر شنیدن این حمد و سپاس، آن بیچاره دلشکسته شود و این جمله یک نحو توهین و شماتت برای او بشود.

روایت16.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر بنده ای که مبتلا و گرفتاری را ببیند، آنگاه بگوید: «حمد و سپاس برای خدا که مرا از این گرفتاری که تو به آن مبتلا هستی نجات داده و مرا با داشتن عافیت و صحت، بر تو فضیلت داده است. خدایا! مرا از این بلایی که این شخص را به آن گرفتار کرده ای عافیت بده.» در این صورت هرگز به این بلا مبتلا نخواهد شد.(2)

روایت17.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هنگامی که شخص گرفتاری را دیدی و در مقابل آن، نعمت خدا را در خود مشاهده کردی، پس بگو: «خدایا! من مسخره و استهزاء نمی کنم و فخر و غروری ندارم، ولی حمد و سپاس می کنم تو را بر نعمت های بزرگی که به من عنایت فرموده ای.»(3)

بیان

لا أسخر أی لا أستهزئ یقال سخر منه و به کفرح هزأ و المعنی لا أسخر من هذا المبتلی بابتلائه بذلک و لا أفخر علیه ببراءتی منه

روایت18.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله فرمود: هنگامی که مبتلایان و گرفتاران را دیدید،

ص: 34


1- . اصول کافی 2 : 384
2- . اصول کافی 2 : 384
3- . اصول کافی 2 : 384

فَقَالَ علیه السلام مَا بَقِیَ مِنْ بَلَاءٍ لَمْ یُصِبْکَ قَالَ عَافَانِی مِنْ بَلَاءٍ هُوَ أَعْظَمُ الْبَلَایَا وَ هُوَ الْکُفْرُ فَمَسَّهُ علیه السلام فَشَفَاهُ اللَّهُ مِنْ تِلْکَ الْأَمْرَاضِ وَ حَسُنَ وَجْهُهُ فَصَاحَبَهُ وَ هُوَ یَعْبُدُ مَعَهُ.

الرابع أن البلاء کان مکتوبا فی اللوح المحفوظ و کان فی طریقه لا محالة فینبغی الشکر علی أنه مضی و وقع خلف ظهره الخامس أن بلاء الدنیا سبب لثواب الآخرة و زوال حب الدنیا من القلب فینبغی الشکر علیها.

«15»

کا، [الکافی] عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: تَقُولُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِذَا نَظَرْتَ إِلَی الْمُبْتَلَی مِنْ غَیْرِ أَنْ تُسْمِعَهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی عَافَانِی مِمَّا ابْتَلَاکَ بِهِ وَ لَوْ شَاءَ فَعَلَ قَالَ مَنْ قَالَ ذَلِکَ لَمْ یُصِبْهُ ذَلِکَ الْبَلَاءُ أَبَداً(1).

بیان

إلی المبتلی قد یقال یعم المبتلی بالمعصیة أیضا إلا أن عدم الإسماع لا یناسبه من غیر أن تسمعه لئلا ینکسر قلبه و یکون موهنا للشماتة.

«16»

کا، [الکافی] عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَفْصٍ الْکُنَاسِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ رَأَی مُبْتَلًی فَیَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی عَدَلَ عَنِّی مَا ابْتَلَاکَ بِهِ وَ فَضَّلَنِی عَلَیْکَ بِالْعَافِیَةِ اللَّهُمَّ عَافِنِی مِمَّا ابْتَلَیْتَهُ بِهِ إِلَّا لَمْ یُبْتَلَ بِذَلِکَ الْبَلَاءِ أَبَداً(2).

«17»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِیحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا رَأَیْتَ الرَّجُلَ قَدِ ابْتُلِیَ وَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْکَ فَقُلِ اللَّهُمَّ إِنِّی لَا أَسْخَرُ وَ لَا أَفْخَرُ وَ لَکِنْ أَحْمَدُکَ عَلَی عَظِیمِ نَعْمَائِکَ عَلَیَ (3).

بیان

لا أسخر أی لا أستهزئ یقال سخر منه و به کفرح هزأ و المعنی لا أسخر من هذا المبتلی بابتلائه بذلک و لا أفخر علیه ببراءتی منه

«18»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ حَفْصِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الْبَلَاءِ

ص: 34


1- 1. الکافی ج 2 ص 97.
2- 2. الکافی ج 2 ص 97.
3- 3. الکافی ج 2 ص 98.

حمد و سپاس خدا را بجای آورید، ولی کاری کنید که آنها نشنوند که اگر بشنوند، اندوهناک و غمزده می شوند.(1)

روایت19.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در سفر خود بر شترش سوار بود و راه را می پیمود که ناگهان پیاده شد و پنج بار سجده کرد. چون سوار بر مرکب شد، اصحاب گفتند: یا رسول اللَّه! ما از تو عملی را مشاهده کردیم که تاکنون ندیده بودیم! حضرت فرمود: آری، جبرئیل مقابل من آمد و بشارات و مژده هایی از جانب خدا به من بشارت داد. من هم برای هر بشارت و مژده ای سجده شکری بجا آوردم.(2)

توضیح

از این حدیث استفاده می شود که سجده شکر هنگام نعمتی تازه و مژده به نعمت مستحب است. و در میان علمای شیعه در این استحباب اختلافی نیست، گرچه اهل سنت با شیعه در این حکم مخالفند، ولی روایات زیادی از طریق خودشان وارد است که در کتاب نماز می آید.

روایت20.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر وقت که به یاد نعمت خداوند متعال افتادید، به عنوان شکر و سپاس صورت بر خاک گذارید و اگر سواره باشید، پیاده شده و صورت بر خاک نهید و اگر از جهت شخصیت و غیره نمی تواند پیاده شود، بر همان حال صورت بر قربوس زین بگذارد و اگر این را هم نمی تواند، سر به کف دست گذاشته و سپاس و حمد نعمت خدا را بنماید.(3)

توضیح

این حدیث دلالت دارد بر اینکه مستحب است در سجده شکر صورت و چهره به زمین آید و نیز خود سجده به هنگام یاد نعمت مستحب است، گرچه نعمت در زمان حال پیدا نشده و قبلا بوده است، و نیز مستحب است در سجده شکر حمد خدا بشود.

روایت21.

کافی: هشام بن احمر نقل می کند که من در خدمت موسی بن جعفر علیه السّلام در اطراف مدینه گردش می کردم. یک مرتبه دیدم حضرت از مرکبش پیاده شد و به سجده افتاد و سجده را طول داد. سپس سر برداشت و سوار بر مرکب شد. عرض کردم: فدایت گردم! سجده را طولانی کردید؟ فرمود: متذکر نعمتی شدم که خدا به من عنایت فرموده است و دوست داشتم که شکر خدا را بجا آورم، لذا سجده کردم.(4)

توضیح

این حدیث دلالت بر این دارد که سجده شکر فوری است و هر وقت که انسان به یاد نعمتی افتاد، بلافاصله و بدون درنگ سجده کند. و نیز دلالت دارد بر اینکه ائمه اطهار علیهم السّلام گاهی پاره ای از چیزها را (مثلا نعمتی که قبلا خدا به آنان داده) فراموش می کنند، چون حضرت فرمود من به یاد نعمتی افتادم و البته این فراموشی از نوع رقم سهو و فراموشی نیست که مورد نزاع است. (در بحث سهو و پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله.)

ص: 35


1- . اصول کافی 2 : 384
2- . اصول کافی 2 : 384
3- . اصول کافی 2 : 384
4- . اصول کافی 2 : 384

فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ لَا تُسْمِعُوهُمْ فَإِنَّ ذَلِکَ یَحْزُنُهُمْ (1).

«19»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ فِی سَفَرٍ یَسِیرُ عَلَی نَاقَةٍ لَهُ إِذْ نَزَلَ فَسَجَدَ خَمْسَ سَجَدَاتٍ فَلَمَّا رَکِبَ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا رَأَیْنَاکَ صَنَعْتَ شَیْئاً لَمْ تَصْنَعْهُ فَقَالَ نَعَمْ اسْتَقْبَلَنِی جَبْرَئِیلُ فَبَشَّرَنِی بِبِشَارَاتٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَسَجَدْتُ لِلَّهِ شُکْراً لِکُلِّ بُشْرَی سَجْدَةً(2).

بیان

یدل علی استحباب سجدة الشکر عند تجدد کل نعمة و البشارة بها و لا خلاف فیه بین أصحابنا و إن أنکره المخالفون خلافا للشیعة مع ورودها فی روایاتهم کثیرا و سیأتی فی کتاب الصلاة إن شاء الله.

«20»

کا، [الکافی] بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا ذَکَرَ أَحَدُکُمْ نِعْمَةَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَی التُّرَابِ شُکْراً لِلَّهِ فَإِنْ کَانَ رَاکِباً فَلْیَنْزِلْ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَی التُّرَابِ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ یَقْدِرُ عَلَی النُّزُولِ لِلشُّهْرَةِ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَی قَرَبُوسِهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ یَقْدِرُ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَی کَفِّهِ ثُمَّ لْیَحْمَدِ اللَّهَ عَلَی مَا أَنْعَمَ عَلَیْهِ (3).

بیان

یدل علی استحباب وضع الخد فی سجدة الشکر و علی استحبابها عند تذکر النعم أیضا و لو کان بعد حدوثها بمدة و علی استحباب حمد الله فیها.

«21»

کا، [الکافی] عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ هِشَامِ بْنِ أَحْمَرَ قَالَ: کُنْتُ أَسِیرُ مَعَ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام فِی بَعْضِ أَطْرَافِ الْمَدِینَةِ إِذْ ثَنَی رِجْلَهُ عَنْ دَابَّتِهِ فَخَرَّ سَاجِداً فَأَطَالَ وَ أَطَالَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ رَکِبَ دَابَّتَهُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ أَطَلْتَ السُّجُودَ فَقَالَ إِنَّنِی ذَکَرْتُ نِعْمَةً أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَیَّ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْکُرَ رَبِّی (4).

بیان

یدل علی فوریة سجدة الشکر و علی أنهم علیهم السلام یذهلون عن بعض الأمور فی بعض الأحیان و کان هذا لیس من السهو المتنازع فیه.

ص: 35


1- 1. الکافی ج 2 ص 98.
2- 2. الکافی ج 2 ص 98.
3- 3. الکافی ج 2 ص 98.
4- 4. الکافی ج 2 ص 98.

روایت22.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که خداوند متعال به موسی بن عمران فرمود: ای موسی! حق شکر و سپاس مرا آنچنان که باید و شاید انجام ده. موسی علیه السّلام عرضه داشت: پروردگارا! من چگونه می توانم حق شکر تو را ادا کنم، با اینکه هر شکر و سپاسی خود نعمتی است که تو توفیقش را عنایت فرموده ای؟ خداوند متعال فرمود: اکنون که اعتراف داری که توفیق شکر و سپاسگزاری از طرف من و نعمتی است از ناحیه من، شکر و سپاس مرا به جای آورده ای.(1)

توضیح

اینکه مثلا گفته می شود که من حق فلانی را ادا کردم، یعنی احسانش را جبران کرده و من هم احسانی نظیر احسان او به او کردم. و البته منظور در این حدیث، شکر تفصیلی نعمت های خدا است که هر نعمتی را جدا جدا و تفصیلا به نظر آورده و شکر آن را بجا آورده که این از جهاتی امکان ندارد:

1.

نعمت های الهی غیر متناهی است و چون احصا و شمارش آنها امکان ندارد، پس شکر تفصیلی آنها را نمی توان انجام داد.

2.

هر عملی که انجام دهیم، بالاخره با اعضا و جوارح و با نیرو و قدرتی که در اختیار داریم انجام می دهیم و تمام این ها نعمت و موهبتی است که او عنایت فرموده. و همچنین است اطاعات و عبادات و بالنتیجه نعمت در برابر نعمت قرار می گیرد، نه شکر در برابر نعمت.

3.

توفیق شکرگزاری خود نعمتی است که با لطف او به دست آمده و اگر بنا شود در مقابل هر نعمتی شکری شود، موجب تسلسل است و بالاخره انسان از شکر نعمت عاجز و ناتوان خواهد شد. و گفتار موسی علیه السّلام در این حدیث قابل انطباق با وجه دوم و سوم است.

و نظیر این مقاوله و گفتار موسی علیه السّلام از حضرت داود هم رسیده است که داود عرضه داشت: پروردگارا! چگونه می توانم سپاسگزاری تو را بنمایم، با اینکه قدرت و توانایی من بر سپاسگزاری ممکن نیست مگر به وسیله نعمت دیگری که به من عنایت فرمایی؟ خداوند متعال وحی فرمود: اکنون که چنین معرفتی یافتی و اعتراف داری که موفقیت به شکر و سپاس به وسیله نعمت تازه دیگری باید باشد، شکر و سپاس مرا ادا کردی.

روایت23.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: صبحگاهان و شامگاهان ده مرتبه چنین بگو: «اللهم ما اصبحت بی من نعمة او عافیة فی دین او دنیا فمنک وحدک لا شریک لک. لک الحمد و لک الشکر بها علی یا ربّ حتی ترضی و بعد الرضا» یعنی « خدایا! من وارد روز نمی شوم در حالی که از نعمت و یا عافیتی دینی یا دنیوی برخوردارم، این از جانب توست که یکتایی و شریکی برایت نیست. پروردگارم! بر گردن من است که سپاس و شکر تو را بابت این نعمت و عافیت به جا آورم تا آن که خشنود شوی و بلکه بعد از خشنودی نیز سزاوار حمد و شکری» پس هر گاه این ذکر را بگویی شکر نعمت خداوند را در آن شبانه روز به جای آورده ای.(2)

ص: 36


1- . اصول کافی 2 : 385
2- . اصول کافی 2 : 385
«22»

کا، [الکافی] عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ صَاحِبِ السَّابِرِیِّ فِیمَا أَعْلَمُ أَوْ غَیْرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مُوسَی علیه السلام یَا مُوسَی اشْکُرْنِی حَقَّ شُکْرِی فَقَالَ یَا رَبِّ فَکَیْفَ أَشْکُرُکَ حَقَّ شُکْرِکَ وَ لَیْسَ مِنْ شُکْرٍ أَشْکُرُکَ بِهِ إِلَّا وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ قَالَ یَا مُوسَی الْآنَ شَکَرْتَنِی حِینَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِکَ مِنِّی (1).

بیان

تقول أدیت حق فلان إذا قابلت إحسانه بإحسان مثله و المراد منا طلب أداء شکر نعمته علی وجه التفصیل و هو لا یمکن من وجوه.

الأول أن نعمه غیر متناهیة لا یمکن إحصاؤها تفصیلا فلا یمکن مقابلتها بالشکر.

الثانی أن کل ما نتعاطاه مستند إلی جوارحنا و قدرتنا من الأفعال فهی فی الحقیقة نعمة و موهبة من الله تعالی و کذلک الطاعات و غیرها نعمة منه فتقابل نعمته بنعمته.

الثالث أن الشکر أیضا نعمة منه حصل بتوفیقه فمقابلة کل نعمة بالشکر یوجب التسلسل و العجز و قول موسی علیه السلام یحتمل کلا من الوجهین الأخیرین.

وَ قَدْ رُوِیَ هَذَا عَنْ دَاوُدَ علیه السلام أَیْضاً حَیْثُ قَالَ: یَا رَبِّ کَیْفَ أَشْکُرُکَ وَ أَنَا لَا أَسْتَطِیعُ أَنْ أَشْکُرَکَ إِلَّا بِنِعْمَةٍ ثَانِیَةٍ مِنْ نِعَمِکَ فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیْهِ إِذَا عَرَفْتَ هَذَا فَقَدْ شَکَرْتَنِی.

«23»

کا، [الکافی] بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِذَا أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ فَقُلْ عَشْرَ مَرَّاتٍ اللَّهُمَّ مَا أَصْبَحَتْ بِی مِنْ نِعْمَةٍ أَوْ عَافِیَةٍ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا فَمِنْکَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ لَکَ الْحَمْدُ وَ لَکَ الشُّکْرُ بِهَا عَلَیَّ یَا رَبِّ حَتَّی تَرْضَی وَ بَعْدَ الرِّضَا فَإِنَّکَ إِذَا قُلْتَ ذَلِکَ کُنْتَ قَدْ أَدَّیْتَ شُکْرَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْکَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ(2).

ص: 36


1- 1. الکافی ج 2 ص 98.
2- 2. المصدر ج 2 ص 99.

توضیح

«ما اصبحت بی اصباح» یعنی وارد شدن در صبحگاه. گاهی هم این جمله به معنای «هر وقت» به کار می رود و بنا بر معنای اول، ذکر صبحگاه به عنوان مثال است، یعنی به هنگام عصر هم می گوید «ما امسیت.» البته لفظ «ما» موصوله است و به لحاظ ترکیب مبتدا است و لفظ «بی» از نظر متعلقش حال برای موصول است و لفظ «من نعمه» بیان موصول است و چون منظور از موصول «ما» نعمت است که مؤنث است، لذا ضمیر در «اصبحت» که به لفظ «ما» راجع است، مؤنث آمده است. و در بعضی روایات و نسخه ها «اصبح» با ضمیر مذکر آمده است و لفظ «فمنک» خبر مبتدای «ما» است و آمدن «فاء» بر لفظ خبر، از نظر این است که مبتداء یعنی لفظ «ما»، معنای شرط را متضمن است و بعضا این لفظ را «فمنک» که جار و مجرور است، «منک» به فتح میم و تشدید نون خوانده اند، ولی غلط و ناصحیح است و صحیح همان «منک» به صورت جار و مجرور است. و جمله «حتی ترضی» (حمد و سپاس برای تو خداوندا تا حدی که راضی و خشنود شوی) منظور اولین مراتب رضا و خشنودی حق است و «بعد الرضا» یعنی مراتب دیگر و بالاتر رضایت است. و اگر منظور از جمله «لک الحمد و لک الشکر» اخبار از حقیقت و واقعیت باشد، به این معنا که پروردگارا تو مستحق حمد و سپاس هستی و باید حمد و سپاس تو انجام شود تا راضی شوی، در این صورت مقصود اولین درجه رضایت حق است، چون ذات مقدسش به کمترین چیزی که استحقاق دارد از حمد و سپاس و اطاعت راضی می شود. و اگر منظور از این جمله انشای حمد و سپاس باشد، به این معنا که پروردگارا من تو را حمد و سپاس می نمایم تا اینکه راضی شوی، در این صورت نیازی به درجه بندی مراتب و درجات رضا نیست و جمله «کنت قد ادیت» یعنی وقتی چنین گفتی خداوند از تو راضی می شود، نه اینکه معنا این باشد که تو ادا کرده ای آنچه را که او مستحق است، چون بدیهی است که هیچ کس نمی تواند به مقدار استحقاق خداوند حمد و سپاس او را بجای آورد.

روایت24.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: حضرت نوح علیه السّلام این دعا را در صبحگاهان می خواند، پس از این جهت «عبد شکور» (بنده سپاسگزار) نامیده شد.

و فرمود: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرموده است: هر کس که صدق و راستی با خدا داشته باشد، نجات می یابد.(1)

توضیح

منظور از دعا که حضرت نوح می خواند، همین دعایی است که در حدیث قبلی نقل شد. و در روایت دیگری هست که نوح علیه السّلام این دعا را هم صبح و هم عصر می خواند. و اخبار هم با مختصر اختلافی در این موضوع بسیار است. و گفتار پیغمبر که فرموده است: «من صدق اللَّه نجا»، یعنی وقتی انسان حالتی را (مثلا ایمان داشتن یا غیره) اظهار داشت و واقعا صدق و راستی داشت، به طوری که نه در مرحله اعتقاد و درون خود و نه در مرحله عمل و کردار چیزی که مخالف با این باشد نداشته باشد، این صدق و راستی موجب نجات او از خطرات دنیوی و اخروی خواهد بود. و شاید نقل این جمله از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله در ذیل حدیث، به منظور این است که نوح علیه السّلام در این دعا که می خوانده است، صادق بود و به جمیع این مطالب یقین داشت

ص: 37


1- . اصول کافی 2 : 385
إیضاح

ما أصبحت بی الإصباح الدخول فی الصباح و قد یراد به الدخول فی الأوقات مطلقا و علی الأول ذکره علی المثال فیقول فی المساء ما أمسیت و ما موصولة مبتدأ و الظرف مستقر و الباء للملابسة أی متلبسا بی فهو حال عن الموصول و من نعمة بیان له و لذا أنث الضمیر العائد إلی الموصول فی أصبحت رعایة للمعنی و فی بعض الروایات أصبح رعایة للفظ و قوله فمنک خبر الموصول و الفاء لتضمن المبتدإ معنی الشرط و ربما یقرأ منک بفتح المیم و تشدید النون و هو تصحیف.

حتی ترضی المراد به أول مراتب الرضا و بعد الرضا أی سائر مراتبه فإن کان المراد بقوله لک الحمد و لک الشکر أنک تستحقهما یکون أول مراتب الرضا دون الاستحقاق فإن الله سبحانه یرضی بقلیل مما یستحقه من الحمد و الشکر و الطاعة و إن کان المراد لک منی الحمد و الشکر أی أحمدک و أشکرک فلا یحتاج إلی ذلک کنت قد أدیت أی یرضی الله منک بذلک لا أنک أدیت ما یستحقه.

«24»

کا، [الکافی] بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ نُوحٌ علیه السلام یَقُولُ ذَلِکَ إِذَا أَصْبَحَ فَسُمِّیَ بِذَلِکَ عَبْداً شَکُوراً.

قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ صَدَقَ اللَّهَ نَجَا(1).

بیان

یقول ذلک أی الدعاء المذکور فی الحدیث السابق و فی روایة أخری أن نوحا علیه السلام کان یقول ذلک عند الصباح و عند المساء(2)

و الأخبار فی ذلک کثیرة بأدنی اختلاف (3) و قوله صلی الله علیه و آله من صدق الله نجا معناه أنه إذا أظهر العبد حالة عند الله و کان صادقا فی ذلک بحیث لا یعتقد و لا یعمل ما یخالفه یصیر سبب نجاته من مهالک الدنیا و الآخرة و لعل ذکره فی هذا المقام لبیان أن نوحا علیه السلام کان صادقا فیما ادعی فی هذا الدعاء من أن جمیع النعم الواصلة إلی العبد من الله تعالی و أنه متوحد بالإنعام و الربوبیة و استحقاق الحمد

ص: 37


1- 1. الکافی ج 2 ص 99.
2- 2. الکافی ج 2 ص 522- 535.
3- 3. الکافی ج 2 ص 522- 535.

و چیزی که منافات با این داشته باشد، نظیر توجه و توسل به دیگران و جلب رضایت مخلوق بدون نظر داشت رضای حق یا به ضمیمه رضای حق، چنین چیزهایی را انجام نداد و همین صدق و راستی، سبب نجات نوح علیه السّلام شد و خداوند او را شکور و سپاسگزار نام نهاد. و بعضی از افاضل و دانشمندان گفته اند که این جمله «صدق اللَّه» با تشدید از باب تفعیل خوانده شده و با این گفتار رسول خدا که در آخر روایت است، حضرت صادق به نام دیگر نوح علیه السّلام اشاره فرموده و آن «نجی اللَّه» است و گفته است که از این ذیل استفاده می شود که این جملات و این دعا، تصدیق و اعتراف به توصیفی است که خداوند از خود کرده و گواهی به وحدانیت خویش فرموده است. و دیگری گفته است که تصدیق پروردگار در مورد تکالیف حق، یعنی قبول داشتن آنها و انجام دادن آن تکالیف. و تصدیق در مورد نعمت ها، یعنی شناختن و توجه داشتن قلبی به نعمت ها و شکر و سپاس آن را بجا آوردن. (پایان نقل قول ها) ولی پوشیده نیست که معنایی که ما ارائه دادیم، بهتر است.

روایت25.

کافی: حضرت سجاد علیه السّلام فرمود: خداوند دل اندوهناک و بنده شکرگزار را دوست دارد. (و در مورد تشکر از افرادی که به انسان احسان می نمایند فرموده است:) روز قیامت خداوند متعال از بنده اش سؤال می کند که آیا شکر فلانی را بجا آوردی و از او تشکر کردی؟ عرض می کند: نه، بلکه من شکر تو را نمودم .

خداوند می فرماید: تو که شکر فلانی را ننمودی، شکر مرا هم نکردی. سپس حضرت فرمود: سپاسگزارترین شما آن کس است که از مردم بیشتر تشکر کند.(1)

توضیح

«کل قلب حزین» یعنی دلی که اندوهناک است برای امور اخروی و در اندیشه آن است و در آنچه موجب نجات از کیفرهای اخروی است و از چیزهایی که از او خواسته شده غفلت نکند. و مقصود از حزن و اندوه، اندوه برای امور دنیوی نیست، گرچه ممکن است منظور این باشد که وقتی خداوند بنده اش را دوست داشته باشد، او را به انواع بلایا و مصائب مبتلا می کند و در نتیجه او محزون و اندوهناک می گردد. بنابراین حزن و اندوه دنیوی می شود، ولی این معنا بعید به نظر می رسد. «کل عبد شکور» یعنی شکر و سپاسگزاری اش فراوان و زیاد باشد، به طوری که هم شکر خدا را بجا آورد و هم شکر و سپاس وسائط نعمت را، از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السّلام و پدر و مادر و افرادی که در حق او احسان کرده و با دست آنها نعمت های الهی به انسان رسیده است.

و در اخبار و روایات بر حسب ظاهر، تنافی و تناقض دیده می شود، چون این خبر و امثال و نظایر آن، دستور تشکر و سپاسگزاری از مخلوق و وسائط نعمت یعنی تشکر از افرادی که به انسان احسان می کنند داده است. از طرف دیگر نیز اخبار و احادیثی هست که انسان فقط از خدا باید تشکر نموده و شکر او را بجا آورد که از امیر مؤمنان علیه السّلام است که: «هیچ سپاسگزاری از غیر خدا سپاسگزاری نکند.» ولی از چند وجه می توان جمع مابین اخبار نموده و تنافی و تناقض ظاهری را رفع کرد:

1.

تشکر و سپاس از مخلوق و وسائط نعمت از جهت اینکه خداوند متعال چنین دستوری داده، در واقع تشکر و سپاس حق است. پس در حقیقت چون امتثال امر خداوند است، شکر الهی را بجا آورده است و جمله ای که در این حدیث بود «لم تشکرنی اذ لم تشکره»، (چون از فلانی تشکر نکردی، شکر مرا هم بجا نیاوردی) ممکن است همین معنا منظور باشد، یعنی امتثال امر مرا نکردی .

2.

اخبار تشکر از مخلوق به لحاظ اینکه آنان واسطه وصول

ص: 38


1- . اصول کافی 2 : 385

و الشکر و الطاعة فکان موقنا بجمیع ذلک و لم یأت بما ینافیه من التوسل إلی المخلوقین و رعایة رضاهم دون رضا رب العالمین أو معه فلذلک صار سببا لنجاته و تسمیة الله له شکورا.

و ربما یقرأ صدق علی بناء التفعیل کما قال بعض الأفاضل لعله علیه السلام أشار بآخر الحدیث إلی تسمیة نوح بنجی الله و یستفاد منه أن هذه الکلمات تصدیق لله سبحانه فیما وصف الله به نفسه و شهد به من التوحید و قال آخر تصدیقه فی تکالیفه عبارة عن الإقرار بها و الإتیان بمقتضاها و فی نعمائه عبارة عن معرفتها بالقلب و مقابلتها بالشکر و الثناء انتهی و لا یخفی أن ما ذکرنا أظهر.

«25»

کا، [الکافی] عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنْ عَمَّارٍ الدُّهْنِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام یَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزِینٍ وَ یُحِبُّ کُلَّ عَبْدٍ شَکُورٍ یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِعَبْدٍ مِنْ عَبِیدِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَ شَکَرْتَ فُلَاناً فَیَقُولُ بَلْ شَکَرْتُکَ یَا رَبِّ فَیَقُولُ لَمْ تَشْکُرْنِی إِذْ لَمْ تَشْکُرْهُ ثُمَّ قَالَ أَشْکَرُکُمْ لِلَّهِ أَشْکَرُکُمْ لِلنَّاسِ (1).

بیان

کل قلب حزین أی لأمور الآخرة متفکر فیها و فیما ینجی من عقوباتها غیر غافل عما یراد بالمرء و منه لا محزون بأمور الدنیا و إن احتمل أن یکون المعنی إذا أحب الله عبدا ابتلاه بالبلایا فیصیر محزونا لکنه بعید کل عبد شکور أی کثیر الشکر بحیث یشکر الله و یشکر وسائط نعم الله کالنبی صلی الله علیه و آله و الأئمة علیهم السلام و الوالدین و أرباب الإحسان من المخلوقین.

و فی الأخبار ظاهرا تناف فی هذا المطلب لورود هذا الخبر و أمثاله. وَ قَدْ رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ: وَ لَا یَحْمَدْ حَامِدٌ إِلَّا رَبَّهُ (2).

و مثله کثیر و یمکن الجمع بینها بأنه إذا حمد المخلوق و شکره لأن مولی النعم أمر بشکره فقد شکر ربه و یحتمل أن یکون هذا هو المراد بقوله لم تشکرنی إذ لم تشکره أو تکون أخبار الشکر محمولة علی أن یشکرهم باعتقاد أنهم وسائط

ص: 38


1- 1. الکافی ج 2 ص 99.
2- 2. نهج البلاغة ج 1 ص 52.

نعمت هستند و به همین مقدار دخالت در رسیدن نعمت دارند و نباید به طور کلی علیت و فاعلیت ولو به طور واسطه از آنان سلب شود، وگرنه به مسأله جبر منتهی می شود که تمام کارها راسا و بدون دخالت و عمل مخلوق به خدا منسوب است و بندگان کوچک ترین فاعلیتی ندارند و این چنین اعتقادی جبر محض و باطل است. و اخباری که می گوید هیچ نظری به مخلوق نباید باشد، به این معنا است که انسان برای مخلوق فاعلیت و تاثیر استقلالی قائل باشد و آنان را مستقل در انعام و احسان بداند و روی این اعتقاد تشکر و سپاسگزاری مخلوق را انجام دهد که این هم شرک است و باطل. و قبلا گفتیم که ریشه و اصل نعمت ها و وجود نعمت دهنده و ابزار آن و اعضا و جوارحی که نعمت دهنده دارد و موفقیت بعطا و بخشش همه و همه از طرف خدا است.

و جمله معروف «امر بین الامرین» یکی از معانی اش همین است، یعنی نه جبر محض و نه تفویض صرف است، بلکه هم خدا و هم مخلوق در افعال دخالت دارد ولی در طول هم. خدا به طور استقلال و اصالت و مخلوق به طور واسطه و اسباب و آنچه که گفته شد. غیر خدا زحمت حمل رزق خدایی را تحمل نموده و او را به تو می رساند، منظور همین مطلب است که دیگران واسطه نعمتند. بنابراین نهی از تشکر از مخلوق یعنی سپاس در برابر اصل رزق، چون رازق فقط خدا است و دیگران رازق نیستند، پس حمد و سپاس برای رزق و اصل نعمت فقط از آن خدا است. و منظور از اخباری که به تشکر از مخلوق ترغیب کرده اند، تشکر از تحمل زحمت و مشقت رساندن رزق است به اذن الهی که در نتیجه خداوند متعال پاداش این زحمت را به او عنایت فرماید.

خلاصه مطلب اینکه دو رقم شکر هست: یک شکر در برابر اصل رزق که این شکر فقط برای خدا باید باشد و شکر و سپاس در برابر زحمت حمل رزق که این برای غیر خدا است.

و این وجه دوم با آن روایتی که هست و می گوید «هیچ کس را برای رزق الهی و روزی خدادادی حمد و سپاس مکن» مورد تایید واقع می شود .

3.

وجه سوم اینکه گفته شد نهی از تشکر مربوط به خواص از اهل یقین است و آن افراد معدودی که به درجه اعلا از یقین رسیده اند که در تمام حالات فقط خدای رازق را می بینند و از دیدن وسایل و وسائط گذشته و اصلا توجهی به آنان ندارند که خداوند آنان را از مختصر توجهی به این وسائط نعمت نهی فرموده و خداوند متعال خودش پاداش آن واسطه ها را عنایت خواهد فرمود. و اما امر به تشکر و سپاسگزاری از وسائط نعمت، برای آن کسانی است که به این مرتبه از یقین و شهود نرسیده و اسباب و وسائط را هم در نظر دارند، مانند اکثر مردم عادی و این تشکر موجب ادای حق وسائط هم می گردد و لذا چنین افرادی، وظیفه تشکر از واسطه هم دارند. و از میان این سه توجیه که گذشت، ظاهرا وجه دوم بهترین وجوه است، چون می بینیم خداوندی که خود حقیقتا ولی نعمت ها است و هر چه نعمت هست از ناحیه او است و تمام اطاعت ها مربوط به او است و نفع و سود عبادت و طاعت برای خود بندگان است و ذات او غنی مطلق و از هر جهت بی نیاز است، در عین حال از کارهای بندگان خود تشکر قولی و عملی هم در دنیا و هم در آخرت می نماید. حال که می بینیم خداوند از بندگانش تشکر می کند، چرا خود بندگان از یکدیگر تشکر نکنند که وساطت و دخالت در وصول و رسیدن نعمت دارند؟ و آن جمله ای که در حدیث هست «لم تشکرنی اذ لم تشکره»، (اکنون که شکر واسطه را بجا نیاوردی، شکر مرا هم بجا نیاورده ای) ممکن است با همین وجه تطبیق کند. به این معنا که تو خیال می کنی این واسطه هیچ دخالتی در رسیدن نعمت به تو ندارد و لذا احساس وظیفه تشکر از او را نمی کنی. پس به چه مناسبت خود را سپاسگزار من می دانی و شکر را عمل خودت می دانی و می گویی خدایا! من شکر تو را انجام دادم با اینکه این دو عمل (شکر تو و احسان آن واسطه) نسبتش به فاعل یکسان و مساوی است؟ اگر شکر و سپاس عمل و کار تو است، احسان او عمل و کار او است و اگر احسان و نعمت رساندن کار او نیست، شکر هم کار تو نیست و از تو صادر نشده. بنابراین چرا شکر و سپاس را به خودت نسبت می دهی و عمل او و احسان و انعام او را از او نفی می کنی؟ و این معنای لطیف و دقیقی است که ندیده ام کسی به این معنا پی برده باشد و البته وجه اول هم وجه خوبی است و شاید قسمت آخر حدیث مؤید این وجه باشد. گرچه وجوه دیگری هم محتمل است.

روایت26.

کافی:

ص: 39

نعم الله و لهم مدخلیة قلیلة فی ذلک و لا یسلب علیتهم رأسا فینتهی إلی الجبر و أخبار الترک محمولة علی أنه لا یجوز شکرهم بقصد أنهم مستقلون فی إیصال النعمة فإن هذا فی معنی الشرک کما عرفت أن النعم کلها أصولها و وجود المنعم المجازی و آلات العطاء و توفیق الإعطاء کلها من الله تعالی.

و هذا أحد معانی الأمر بین الأمرین کما عرفت و إلیه یرجع ما قیل إن الغیر یتحمل المشقة بحمل رزق الله إلیک فالنهی عن الحمد لغیر الله علی أصل الرزق لأن الرازق هو الله و الترغیب فی الحمد له علی تکلف من حمل الرزق و کلفه إیصاله بإذن الله لیعطیه أجر مشقة الحمل و الإیصال و بالجملة هناک شکران شکر للرزق و هو لله و شکر للحمل و هو للغیر و أید بما روی لا تحمدن أحدا علی رزق الله و قیل النهی مختص بالخواص من أهل الیقین الذین شاهدوه رازقا و شغلوا عن رؤیة الوسائط فنهاهم عن الإقبال علیها لأنه تعالی یتولی جزاء الوسائط عنهم بنفسه و الأمر بالشکر مختص بغیرهم ممن لاحظ الأسباب و الوسائط کأکثر الناس لأن فیه قضاء حق السبب أیضا.

و الوجه الثانی الذی ذکرنا کأنه أظهر لوجوه لأن الله تعالی مع أنه مولی النعم علی الحقیقة و إلیه یرجع کل الطاعات و نفعها یصل إلی العباد یشکرهم علی أعمالهم قولا و فعلا فی الدنیا و الآخرة فکیف لا یحسن شکر العباد بعضهم بعضا لمدخلیتهم فی ذلک.

و یمکن أن یکون قوله تعالی لم تشکرنی إذ لم تشکره إشارة إلی ذلک أی إذا لم تشکر المنعم الظاهری بتوهم أنه لم یکن له مدخل فی النعمة فکیف تنسب شکری إلی نفسک لأن نسبة الفعلین إلی الفاعلین واحدة فأنت أیضا لم تشکرنی فلم نسبت الشکر إلی نفسک و نفیت الفعل عن غیرک و هذا معنی لطیف لم أر من تفطن به و إن کان بعیدا فی الجملة و الوجه الأول أیضا وجه ظاهر و کان آخر الخبر یؤیده و إن احتمل وجوها کما لا یخفی.

«26»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَسَنِ بْنِ جَهْمٍ

ص: 39

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: سه چیز است که اگر انسان مراقب آنها باشد، چیزی نمی تواند زیان بزند: دعا و نیایش هنگام گرفتاری؛ استغفار و توبه هنگام گناه؛ شکر و سپاس هنگام نعمت.(1)

توضیح

چون دعا و تضرع برطرف کننده مشکلات است، استغفار هم موجب محو و بخشش گناه است و شکر و سپاس هم عامل بقا و دوام نعمت شده و باعث ایمنی از این است که نعمت وسیله گناه و موجب وزر و وبال اخروی گردد.

روایت27.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: کسی که توفیق شکر و سپاس به او داده شود، از دنیا نعمت نصیبش خواهد شد که خداوند متعال می فرماید: «لئن شکرتم لازیدنکم»، {اگر شاکر و سپاسگزار باشید، قطعا نعمت را بر شما می افزایم.}(2)

روایت28.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: نعمتی که خداوند به بنده ای عنایت فرموده، اگر معرفت قلبی و توجه به ارزش آن نعمت داشته باشد و با زبان شکر آن را بجا آورد، همین که شکرش و سخنش تمام شد، دستور افزایش نعمت از طرف خداوند صادر خواهد شد.(3)

توضیح

معرفت قلبی یعنی شناختن ارزش و عظمت نعمت و اینکه اصل نعمت از ناحیه خدا است، چون او است وسیله ساز و مسبب الاسباب. و ضمنا این حدیث شریف می رساند که شکری موجب افزایش نعمت است، باید شکر قلبی همراه با سپاسگزاری زبانی باشد .

روایت29.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: شکر و سپاس نعمت به این است که از گناهان دوری شود و جمله کامل شکر این جمله است: «الحمد للَّه رب العالمین.»(4) {ستایش خدا را که پروردگار جهانیان است.}(5)

توضیح

از این حدیث به دست می آید که دوری و اجتناب از گناهان و محرمات، از بزرگ ترین پایه های شکر عملی است و نیز جمله «الحمد للَّه رب العالمین» مصداق کامل شکر است، چون معنای این جمله این است که تمام حمدها و کلیه سپاس ها مختص ذات منزه حق است و دلالت می کند که خداوند ولی جمیع نعمت های ظاهری و باطنی است و اوست پروردگار همه موجودات و خالق پرورش دهنده همه مخلوقات و در خالقیت و معبودیت و رازقیت شریک و انبازی ندارد. و اینکه در این حدیث فرموده «و تمام الشکر»، یعنی شکر تام و کامل که متمم و مکمل شکر عملی و اجتناب از محارم، گفتن جمله «الحمد للَّه رب العالمین» است.

روایت30.

کافی:

ص: 40


1- . اصول کافی 2 : 382
2- . اصول کافی 2 : 382
3- . اصول کافی 2 : 382
4- . فاتحه / 2
5- . اصول کافی 2 : 383

عَنْ أَبِی الْیَقْظَانِ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: ثَلَاثٌ لَا یَضُرُّ مَعَهُنَّ شَیْ ءٌ الدُّعَاءُ عِنْدَ الْکَرْبِ وَ الِاسْتِغْفَارُ عَنِ الذَّنْبِ وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعْمَةِ(1).

بیان

لا یضر معهن لأن الدعاء یدفع الکرب و الاستغفار یمحو الذنوب و الشکر یوجب عدم زوال النعمة و یؤمن من کونها استدراجا و وبالا فی الآخرة.

«27»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ سَهْلٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ عَنِ ابْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ أُعْطِیَ الشُّکْرَ أُعْطِیَ الزِّیَادَةَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ (2).

«28»

کا، [الکافی] عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا سَمِعَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَی عَبْدٍ مِنْ نِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَ اللَّهَ ظَاهِراً بِلِسَانِهِ فَتَمَّ کَلَامُهُ حَتَّی یُؤْمَرَ لَهُ بِالْمَزِیدِ(3).

بیان

فعرفها بقلبه أی عرف قدر النعمة و عظمتها و أنها من الله تعالی لأنه مسبب الأسباب و فیه إشعار بأن الشکر الموجب للمزید هو القلبی مع اللسانی.

«29»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ مُیَسِّرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: شُکْرُ النِّعْمَةِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ تَمَامُ الشُّکْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (4).

بیان

یدل علی أن اجتناب المحارم من أعظم الشکر الأرکانی و أن الحمد لله رب العالمین فرد کامل من الشکر لأنه یستفاد منه اختصاص جمیع المحامد بالله سبحانه فیدل علی أنه المولی بجمیع النعم الظاهرة و الباطنة و أنه رب لجمیع ما سواه و خالق و مرب لها و أنه لا شریک له فی الخالقیة و المعبودیة و الرازقیة و قوله تمام الشکر المراد به الشکر التام الکامل و هو متمم لاجتناب المحارم و مکمل له.

«30»

کا، [الکافی] عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ

ص: 40


1- 1. الکافی ج 2 ص 95.
2- 2. الکافی ج 2 ص 95.
3- 3. الکافی ج 2 ص 95.
4- 4. الکافی ج 2 ص 95.

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: شکر هر نعمتی هر چقدر هم بزرگ باشد، این است که در مقابل آن نعمت حمد و سپاس خداوند متعال را بجای آوری.(1)

توضیح

این حدیث دلالت بر این دارد که شکر نعمت با همان حمد و سپاس زبانی به عمل می آید، گرچه شکر کامل و تام در صورتی است که شکر قلبی و شکر عملی به این شکر زبانی ضمیمه شود.

روایت31.

امالی صدوق: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خداوند متعال با مواهب و عطایای خود قومی را مشمول نعمت خود قرار داد، ولی آنان شکر آن نعمت ها را ننمودند در نتیجه همان نعمت ها موجب وزر و وبال آنان شد. و گروه دیگر را به مصائب و گرفتاری ها دچار کرد، ولی چون آن گروه در برابر مشکلات صبر و تحمل کردند، همان مشکلات برای آنان نعمتی شد.(2)

روایت32.

امالی صدوق: پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: کسی که شکر و سپاس الهی را بجا آورد، خداوند نعمتش را بر آن می افزاید.(3)

روایت33.

امالی صدوق: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: روزی رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله همراه اصحابش در یکی از راه های مدینه در حرکت بود. ناگهان از مرکب پیاده شد و به سجده افتاد و سجده را طولانی کرد. سپس سر از سجده برداشت و مجددا سر به سجده نهاد. پس از آن سر برداشت و سوار بر مرکبش شد.

اصحاب عرضه داشتند: یا رسول اللَّه! علت این پیاده شدن و سجده طولانی بجای آوردن چه بود؟ حضرت فرمود: جبرئیل نزد من آمد و سلام و عنایت پروردگار را به من ابلاغ کرد و بشارت داد که خداوند هیچ وقت مرا در بین امتم خوار و سبک نخواهد کرد، و من خواستم در برابر این نعمت و بشارت شکر الهی را بجا آورم و چون مالی را برای صدقه نداشتم یا برده ای که آزادش نمایم، لذا دوست داشتم که لااقل با این سجده طولانی شکر خدا را بجا آورم.(4)

روایت34.

قرب الاسناد: حضرت صادق، از پدران بزرگوارش علیهم السّلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شخصی که با شکر و سپاس غذا بخورد، مانند روزه دار بااخلاص پاداش دارد و شخص سالم سپاسگزار، اجر و پاداش مصیبت زده مبتلای شکیبا را دارد و ثروتمند سپاسگزار، اجر و پاداش مستمند قانع را دارد.(5)

ص: 41


1- . اصول کافی 2 : 383
2- . امالی صدوق: 249
3- . امالی صدوق: 395
4- . امالی صدوق: 411
5- . قرب الاسناد: 74

عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: شُکْرُ کُلِّ نِعْمَةٍ وَ إِنْ عَظُمَتْ أَنْ تَحْمَدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهَا(1).

بیان

یدل علی أن الشکر یتحقق بالحمد اللسانی و لا ینافی کون کماله بانضمام شکر الجنان و الأرکان.

«31»

لی، [الأمالی للصدوق] مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْعَمَ عَلَی قَوْمٍ بِالْمَوَاهِبِ فَلَمْ یَشْکُرُوا فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ وَبَالًا وَ ابْتَلَی قَوْماً بِالْمَصَائِبِ فَصَبَرُوا فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ نِعْمَةً(2).

«32»

لی، [الأمالی للصدوق] قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَنْ یَشْکُرِ اللَّهَ یَزِدْهُ اللَّهُ (3).

«33»

لی، [الأمالی للصدوق] ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَسِیرُ مَعَ بَعْضِ أَصْحَابِهِ فِی بَعْضِ طُرُقِ الْمَدِینَةِ إِذْ ثَنَی رِجْلَهُ عَنْ دَابَّتِهِ ثُمَّ خَرَّ سَاجِداً فَأَطَالَ فِی سُجُودِهِ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَعَادَ ثُمَّ رَکِبَ فَقَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ رَأَیْنَاکَ ثَنَیْتَ رِجْلَکَ عَنْ دَابَّتِکَ ثُمَّ سَجَدْتَ فَأَطَلْتَ السُّجُودَ فَقَالَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام أَتَانِی فَأَقْرَأَنِی السَّلَامَ مِنْ رَبِّی وَ بَشَّرَنِی أَنَّهُ لَنْ یُخْزِیَنِی فِی أُمَّتِی فَلَمْ یَکُنْ لِی مَالٌ فَأَتَصَدَّقَ بِهِ وَ لَا مَمْلُوکٌ فَأُعْتِقَهُ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْکُرَ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَ (4).

«34»

ب، [قرب الإسناد] هَارُونُ عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: الطَّاعِمُ الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ الصَّائِمِ الْمُحْتَسِبِ وَ الْمُعَافَی الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الْمُبْتَلَی الصَّابِرِ وَ الْغَنِیُّ الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الْمَحْرُومِ الْقَانِعِ (5).

ص: 41


1- 1. الکافی ج 2 ص 95.
2- 2. أمالی الصدوق ص 182.
3- 3. أمالی الصدوق ص 293.
4- 4. أمالی الصدوق ص 304.
5- 5. قرب الإسناد ص 50.

مشکاة الانوار: از محاسن نیز چنین نقل کرده است.(1)

امامت و تبصره: از سکونی، از حضرت صادق، از پدرش و از پدرانش علیهم السّلام، از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله چنین نقل کرده، فقط با این تفاوت که به جای لفظ «غنی»، لفظ «معطی» (نعمت داده شده) آمده است.(2)

روایت35.

قرب الاسناد: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: کسی که بدخویی را زشت نداند، از نعمت سپاسگزاری نخواهد کرد.(3)

روایت36.

تفسیر علی بن ابراهیم قمی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر بنده ای که خداوند نعمتی به او داده و آن بنده معرفت قلبی به آن داشته و با زبان هم حمد و سپاس الهی را بجا آورد، هنوز حمد و سپاسش تمام نشده، خداوند دستور افزایش نعمت را صادر می فرماید. و همین است معنای آیه «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ.»(4) {اگر واقعا سپاسگزاری کنید [نعمت] شما را افزون خواهم کرد.}(5)

مشکاة الانوار هم از محاسن چنین نقل نموده است.(6)

روایت37.

خصال: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: کسی که خونسرد و بی تفاوت باشد، شکر نعمت را نمی کند.(7)

روایت38.

خصال: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: کسی که از برخوردهای خشن ناراحت نشود، سپاسگزار نمی شود.(8)

روایت39.

خصال: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: شکر و سپاس هر نعمتی این است که انسان از آنچه که خداوند حرام نموده، دوری کند.(9)

روایت40.

خصال: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: شکر و سپاس هر نعمتی هر چه

ص: 42


1- . مشکاة الانوار: 27
2- . امامت و تبصره: 97
3- . قرب الاسناد: 160
4- . ابراهیم / 7
5- . تفسیر علی بن ابراهیم قمی 1 : 369
6- . مشکاة الانوار: 29
7- . خصال: 11
8- . خصال: 14
9- . خصال: 14

مشکاة الأنوار، من المحاسن مرسلا: مثله (1)

کِتَابُ الْإِمَامَةِ وَ التَّبْصِرَةِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّ فِیهِ مَکَانَ الْغَنِیِّ الْمُعْطِی.

«35»

ب، [قرب الإسناد] ابْنُ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: مَنْ لَمْ یُنْکِرِ الْجَفْوَةَ لَمْ یَشْکُرِ النِّعْمَةَ.

«36»

فس، [تفسیر القمی] قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: أَیُّمَا عَبْدٍ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِنِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَ اللَّهَ عَلَیْهَا بِلِسَانِهِ لَمْ تَنْفَدْ حَتَّی یَأْمُرَ اللَّهُ لَهُ بِالزِّیَادَةِ وَ هُوَ قَوْلُهُ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ (2).

مشکاة الأنوار، من المحاسن مرسلا: مثله (3).

«37»

ل، [الخصال] مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنِ احْتَمَلَ الْجَفَاءَ لَمْ یَشْکُرِ النِّعْمَةَ(4).

«38»

ل، [الخصال] الْعَطَّارُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ السَّیَّارِیِّ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ لَمْ تُغْضِبْهُ الْجَفْوَةُ لَمْ یَشْکُرِ النِّعْمَةَ(5).

«39»

ل، [الخصال] عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: شُکْرُ کُلِّ نِعْمَةٍ الْوَرَعُ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ (6).

«40»

ل، [الخصال] أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَطِیَّةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: شُکْرُ کُلِّ نِعْمَةٍ وَ إِنْ

ص: 42


1- 1. مشکاة الأنوار ص 27.
2- 2. تفسیر القمّیّ ص 344، و الآیة فی سورة إبراهیم: 7.
3- 3. مشکاة الأنوار ص 29.
4- 4. الخصال ج 1 ص 9.
5- 5. الخصال ج 1 ص 9.
6- 6. الخصال ج 1 ص 11.

هم بزرگ باشد، این است حمد و ثنای خداوند متعال را بجای آوری.(1)

روایت41.

خصال: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: بنده همیشه دارای یکی از سه حالت است: بلا و گرفتاری، قضا و تقدیرات، نعمت و آسایش. هنگام بلا و مصیبت صبر و بردباری فریضه و واجب است. در موارد قضا و قدر الهی، تسلیم در برابر قضا فریضه و واجب است. هنگام نعمت الهی، شکر و سپاس فریضه و واجب است.(2)

در محاسن هم روایتی به همین مضمون نقل شده است.(3)

روایت42.

توحید و خصال: حضرت صادق علیه السّلام فرمود مردی به امیر مؤمنان علیه السّلام عرضه داشت: به چه طریق شکر نعمت های پروردگارت را انجام می دهی؟ فرمود: وقتی گرفتاری و مصیبتی را می بینم که خداوند آن را از من برطرف کرده و دیگری را به آن مبتلا ساخته است، متوجه می شوم که خداوند مرا مورد نعمت و عنایت قرار داده است، پس شکر او را بجای می آورم.(4)

روایت43.

خصال: از معاویه بن عمار، از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود: ای معاویه! هر کس توفیق دستیابی به سه چیز را یافته باشد، از سه چیز بی نصیب نخواهد شد: کسی که موفق به سپاس و شکر شود، افزایش نعمت را خواهد دید؛ کسی که دارای صفت توکل به خدا باشد، خداوند امور او را کفایت می کند؛ کسی که حالت دعا و تضرع داشته باشد، دعایش مستجاب می شود. و در این سه مورد خداوند در قرآن می فرماید: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.»(5) {و هر کس به خدا توکل کند، او برای وی کافی است.} و نیز «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ.» و نیز «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ.»(6) {بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.}(7)

ص: 43


1- . خصال: 21
2- . خصال: 86
3- . محاسن: 6
4- . توحید: 288 ، خصال: 33
5- . طلاق / 3
6- . غافر / 60
7- . خصال: 101

عَظُمَتْ أَنْ تَحْمَدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ (1).

«41»

ل، [الخصال] أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ مُصْعَبٍ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الْعَبْدُ بَیْنَ ثَلَاثَةٍ بَلَاءٍ وَ قَضَاءٍ وَ نِعْمَةٍ فَعَلَیْهِ فِی الْبَلَاءِ مِنَ اللَّهِ الصَّبْرُ فَرِیضَةً وَ عَلَیْهِ فِی الْقَضَاءِ مِنَ اللَّهِ التَّسْلِیمُ فَرِیضَةً وَ عَلَیْهِ فِی النِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الشُّکْرُ فَرِیضَةً(2).

سن، [المحاسن] عبد الرحمن بن حماد: مثله (3).

«42»

ید، [التوحید] ل، [الخصال] الْفَامِیُّ وَ ابْنُ مَسْرُورٍ عَنِ ابْنِ بُطَّةَ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِمَا ذَا شَکَرْتَ نَعْمَاءَ رَبِّکَ قَالَ نَظَرْتُ إِلَی بَلَاءٍ قَدْ صَرَفَهُ عَنِّی وَ أَبْلَی بِهِ غَیْرِی فَعَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَنْعَمَ عَلَیَّ فَشَکَرْتُهُ الْخَبَرَ(4).

«43»

ل، [الخصال] أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: یَا مُعَاوِیَةُ مَنْ أُعْطِیَ ثَلَاثَةً لَمْ یُحْرَمْ ثَلَاثَةً مَنْ أُعْطِیَ الدُّعَاءَ أُعْطِیَ الْإِجَابَةَ وَ مَنْ أُعْطِیَ الشُّکْرَ أُعْطِیَ الزِّیَادَةَ وَ مَنْ أُعْطِیَ التَّوَکُّلَ أُعْطِیَ الْکِفَایَةَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (5) وَ یَقُولُ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ (6) وَ یَقُولُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ (7).

ص: 43


1- 1. الخصال ج 1 ص 13.
2- 2. الخصال ج 1 ص 43.
3- 3. المحاسن ص 6.
4- 4. الخصال ج 1 ص 18.
5- 5. الطلاق: 3.
6- 6. إبراهیم: 7.
7- 7. الخصال ج 1 ص 5، و الآیة الأخیرة فی المؤمن 60.

محاسن: معاویة بن وهب نیز از حضرت صادق علیه السّلام چنین نقل کرده است.(1)

روایت44.

معانی الاخبار و خصال: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: کسی که چهار چیز را دارا باشد، به چهار چیز دست می یابد: هر کس با دعا و نیایش ارتباط داشته، از اجابت دعا محروم نمی شود؛ کسی که استغفار و درخواست بخشش گناه نماید، توفیق به توبه را خواهد یافت؛ کسی که شاکر و سپاسگزار باشد، از افزایش نعمت بی نصیب نخواهد شد؛ کسی که دارای صفت صبر و تحمل باشد، اجر و پاداش خواهد داشت. (2)

مؤلف

در «باب جوامع مکارم» و در «باب بیان اوصاف بندگان خوب» مطالبی بیان شد.

روایت45.

خصال: حضرت سجاد علیه السّلام فرمود: کسی که بگوید «الحمد للَّه»، شکر هر نعمتی را که خداوند متعال به او عنایت فرموده انجام داده است.(3)

روایت46.

خصال: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: شکر و سپاس از نعمت دهنده، رزق و روزی را افزایش می دهد.(4)

روایت47.

عیون اخبار الرضا: حضرت رضا علیه السّلام فرمود: کسی که از احسان مردم تشکر نکند، شکر خدا را بجا نیاورده است.(5)

روایت48.

عیون اخبار الرضا: حضرت رضا، از پدران بزرگوار خود، از حضرت سجاد علیهم السّلام نقل می کند که فرمود: مردم سه چیز را از سه نفر گرفته اند: صبر را از حضرت ایوب؛ شکر و سپاس را از حضرت نوح؛ و حسد را از فرزندان یعقوب.(6)

ص: 44


1- . محاسن: 3
2- . معانی الاخبار: 323 ، خصال: 202
3- . خصال: 299
4- . خصال: 505
5- . عیون اخبار الرضا 2 : 27
6- . عیون اخبار الرضا 2 : 49

سن، [المحاسن] معاویة بن وهب عنه علیه السلام: مثله (1).

«44»

مع (2)، [معانی الأخبار] ل، [الخصال] الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْعَسْکَرِیُّ عَنْ بَدْرِ بْنِ الْهَیْثَمِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُنْذِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ قَالَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام: مَنْ أُعْطِیَ أَرْبَعاً لَمْ یُحْرَمْ أَرْبَعاً مَنْ أُعْطِیَ الدُّعَاءَ لَمْ یُحْرَمِ الْإِجَابَةَ وَ مَنْ أُعْطِیَ الِاسْتِغْفَارَ لَمْ یُحْرَمِ التَّوْبَةَ وَ مَنْ أُعْطِیَ الشُّکْرَ لَمْ یُحْرَمِ الزِّیَادَةَ وَ مَنْ أُعْطِیَ الصَّبْرَ لَمْ یُحْرَمِ الْأَجْرَ(3).

أقول

قد مضی فی باب جوامع المکارم و فی باب صفات خیار العباد.

«45»

ل، [الخصال] مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ السَّیَّارِیِّ رَفَعَهُ إِلَی الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ: مَنْ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَدْ أَدَّی شُکْرَ کُلِّ نِعْمَةٍ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ الْخَبَرَ(4).

«46»

ل، [الخصال] عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: شُکْرُ الْمُنْعِمِ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ (5).

«47»

ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] الدَّقَّاقُ وَ السِّنَانِیُّ وَ الْمُکَتِّبُ جَمِیعاً عَنِ الْأَسَدِیِّ عَنْ سَهْلٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ عَنْ مَحْمُودِ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ (6).

«48»

ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ: أَخَذَ النَّاسُ ثَلَاثَةً مِنْ ثَلَاثَةٍ أَخَذُوا الصَّبْرَ عَنْ أَیُّوبَ وَ الشُّکْرَ عَنْ نُوحٍ وَ الْحَسَدَ عَنْ بَنِی یَعْقُوبَ (7).

ص: 44


1- 1. المحاسن ص 3.
2- 2. معانی الأخبار ص 323.
3- 3. الخصال ج 1 ص 94.
4- 4. الخصال ج 1 ص 144.
5- 5. الخصال ج 2 ص 94.
6- 6. عیون أخبار الرضا« ع» ج 2 ص 24.
7- 7. عیون أخبار الرضا« ع» ج 2 ص 45.

روایت49.

عیون اخبار الرضا: حضرت رضا علیه السّلام فرمود که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرموده است: کسی که خداوند متعال نعمتی به او داده است، باید شکر خدا را بجا آورد و کسی که رسیدن رزق او به تاخیر افتاده باید استغفار نماید. کسی که حادثه اندوهباری دیده است این جمله را بگوید: «لا حول و لا قوة الا باللَّه.»(1)

روایت50.

عیون اخبارالرضا: حضرت رضا، از رسول خدا صلی اللَّه علیه و علیهم نقل می کند که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: ای فرزند آدم! گناهان مردم تو را از گناهان خودت غافل ننماید و نعمت و آسایش مردم تو را از توجه به نعمت هایی که خداوند به تو عنایت فرموده باز ندارد. و تو خود که به رحمت پروردگار امیدوار هستی، مردم را از رحمت الهی ناامید نکن.(2)

روایت51.

عیون اخبارالرضا: از حضرت عبدالعظیم، از حضرت جواد، از پدران بزرگوار خود علیهم السّلام نقل می کند که سلمان فارسی، ابوذر غفاری رحمة اللَّه علیهما را به مهمانی دعوت نمود. پس از ورود ابوذر به منزل، سلمان دو قرص نان بر سر سفره نهاد. ابوذر آن دو قرص نان را به دست گرفت و به این طرف و آن طرف نان نگاهی کرد. سلمان گفت: ای ابوذر! برای چه این نان ها را مورد دقت قرار می دهی؟ ابوذر گفت: چون احتمال دادم خوب پخته شده نباشند. ناگهان سلمان خشمگین و به شدت ناراحت گردید و گفت: ای ابوذر! خیلی جرات داری که این نان ها را به این طرف و آن طرف می گردانی و دقت می کنی! به خدا سوگند در راه تهیه این نان، آب زیر عرش فعالیت کرده و ملائکه ماموریت یافته اند که آب را در اختیار باد قرار دهد و باد هم به نوبه خود او را به ابر تحویل دهد و ابر هم او را به صورت باران به زمین برساند و رعد و برق و ملائکه در این راه انجام وظیفه کرده اند تا مراحل طی شود و در راه تهیه این نان نیز زمین و چوب و آهن و حیوان و آتش و هیزم و نمک و چیزهای دیگری که نمی شود احصا کرد به کار گمارده شده است. ای ابوذر! چگونه می توانی شکر و سپاس این همه را بجا آوری؟ ابوذر متنبه شده و گفت: توبه می نمایم و به سوی خدا بازگشت می کنم و از این غفلتی که از من واقع شده، استغفار می نمایم. از تو هم معذرت می خواهم، چون عملی که تو را ناراحت کرده انجام دادم.

و نیز سلمان روزی ابوذر را دعوت کرده و از انبان خود پاره نان خشکی بیرون آورد و با ظرف آبی که داشت آن قطعه نان را مرطوب نمود و پیش ابوذر نهاد .

ابوذر گفت: این نان چقدر خوب و پاکیزه است! اگر

ص: 45


1- . عیون اخبار الرضا 2 : 50
2- . عیون اخبار الرضا 2 : 32
«49»

ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ نِعْمَةً فَلْیَحْمَدِ اللَّهَ وَ مَنِ اسْتَبْطَأَ الرِّزْقَ فَلْیَسْتَغْفِرِ اللَّهَ وَ مَنْ حَزَبَهُ (1)

أَمْرٌ فَلْیَقُلْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ (2).

«50»

ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَا ابْنَ آدَمَ لَا یَغُرَّنَّکَ ذَنْبُ النَّاسِ عَنْ نَفْسِکَ وَ لَا نِعْمَةُ النَّاسِ عَنْ نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ لَا تُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ أَنْتَ تَرْجُوهَا لِنَفْسِکَ (3).

«51»

ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] الدَّقَّاقُ عَنِ الصُّوفِیِّ عَنِ الرُّویَانِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: دَعَا سَلْمَانُ أَبَا ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا إِلَی مَنْزِلِهِ فَقَدَّمَ إِلَیْهِ رَغِیفَیْنِ فَأَخَذَ أَبُو ذَرٍّ الرَّغِیفَیْنِ فَقَلَبَهُمَا فَقَالَ سَلْمَانُ یَا أَبَا ذَرٍّ لِأَیِّ شَیْ ءٍ تَقْلِبُ هَذَیْنِ الرَّغِیفَیْنِ قَالَ خِفْتُ أَلَّا یَکُونَا نَضِیجَیْنِ فَغَضِبَ سَلْمَانُ مِنْ ذَلِکَ غَضَباً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ مَا أَجْرَأَکَ حَیْثُ تَقْلِبُ الرَّغِیفَیْنِ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ عَمِلَ فِی هَذَا الْخُبْزِ الْمَاءُ الَّذِی تَحْتَ الْعَرْشِ وَ عَمِلَتْ فِیهِ الْمَلَائِکَةُ حَتَّی أَلْقَوْهُ إِلَی الرِّیحِ وَ عَمِلَتْ فِیهِ الرِّیحُ حَتَّی أَلْقَاهُ إِلَی السَّحَابِ وَ عَمِلَ فِیهِ السَّحَابُ حَتَّی أَمْطَرَهُ إِلَی الْأَرْضِ وَ عَمِلَ فِیهِ الرَّعْدُ وَ الْمَلَائِکَةُ حَتَّی وَضَعُوهُ مَوَاضِعَهُ وَ عَمِلَتْ فِیهِ الْأَرْضُ وَ الْخَشَبُ وَ الْحَدِیدُ وَ الْبَهَائِمُ وَ النَّارُ وَ الْحَطَبُ وَ الْمِلْحُ وَ مَا لَا أُحْصِیهِ أَکْثَرُ فَکَیْفَ لَکَ أَنْ تَقُومَ بِهَذَا الشُّکْرِ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ إِلَی اللَّهِ أَتُوبُ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِمَّا أَحْدَثْتُ وَ إِلَیْکَ أَعْتَذِرُ مِمَّا کَرِهْتَ.

قَالَ وَ دَعَا سَلْمَانُ أَبَا ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا ذَاتَ یَوْمٍ إِلَی ضِیَافَةٍ فَقَدَّمَ إِلَیْهِ مِنْ جِرَابِهِ کِسَراً یَابِسَةً وَ بَلَّهَا مِنْ رَکْوَتِهِ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ مَا أَطْیَبَ هَذَا الْخُبْزَ لَوْ

ص: 45


1- 1. یقال: حزبه الامر حزبا: أصابه و اشتد علیه أو ضغطه فجاءة و فی الحدیث: کان إذا حزبه أمر صلی أی إذا نزل به مهم و أصابه غم، و منه فی حدیث الدعاء اللّهمّ أنت عدتی ان حزبت، و کثیرا تصحف الکلمة کما فی المصدر بلفظ حزنه، فلا تغفل.
2- 2. عیون أخبار الرضا ج 2 ص 46.
3- 3. عیون أخبار الرضا ج 2 ص 29.

نمکی هم بود که با آن می خوردیم. سلمان نمک نداشت. پس بیرون رفت، ظرف آب را گرو گذاشت و مقداری نمک تهیه کرد و آورد. ابوذر مشغول خوردن نان شد و از آن نمک روی نان می پاشید و می گفت: حمد و سپاس خدا را که به ما صفت قناعت را عنایت فرموده است. سلمان گفت: اگر قناعت در میان بود، ظرف آب من به گرو نمی رفت.(1)

روایت52.

عیون اخبارالرضا: حضرت رضا علیه السّلام بیشتر اوقات این شعر را می خواند: «هنگامی که در خیر و خوبی و نعمت قرار گرفتی، مبادا غرور و غفلت تو را فرا گیرد. بلکه به عنوان شکر و سپاس بگو: پروردگارا! این نعمت را تام و کامل بفرما و ما را بسلامت بدار.»(2)

روایت53.

امالی طوسی: از عبیداللَّه بن ولید رصافی نقل می کند که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: سه چیز است هر که دارای آنها باشد زیان نخواهد دید: هنگام گرفتاری دعا و تضرع؛ هنگام لغزش و گناه استغفار؛ هنگام نعمت شکر و سپاس.(3)

روایت54.

امالی طوسی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خوشا به حال کسی که نعمت الهی را تبدیل به کفر و ناسپاسی نکند. خوشا به حال کسانی که در راه خدا و برای خدا با یکدیگر محبت و دوستی کنند.(4)

روایت55.

امالی طوسی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هیچ بنده ای نیست مگر اینکه خداوند بر او حجتی دارد و این حجت و سند محکومیت یا مربوط به گناهی است که مرتکب شده و یا مربوط به نعمتی است که از شکر آن کوتاهی کرده است.(5)

روایت56.

امالی طوسی: حضرت رضا از پدرانش، از امیر مؤمنان صلوات اللَّه علیهم نقل می کند که فرمود:

ص: 46


1- . عیون اخبار الرضا 2 : 57
2- . عیون اخبار الرضا 2 : 191
3- . امالی طوسی: 204
4- . امالی طوسی: 20
5- . امالی طوسی: 211

کَانَ مَعَهُ مِلْحٌ فَقَامَ سَلْمَانُ وَ خَرَجَ فَرَهَنَ رَکْوَتَهُ بِمِلْحٍ وَ حَمَلَهُ إِلَیْهِ فَجَعَلَ أَبُو ذَرٍّ یَأْکُلُ ذَلِکَ الْخُبْزَ وَ یَذُرُّ عَلَیْهِ ذَلِکَ الْمِلْحَ وَ یَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی رَزَقَنَا هَذِهِ الْقَنَاعَةَ فَقَالَ سَلْمَانُ لَوْ کَانَتْ قَنَاعَةٌ لَمْ تَکُنْ رَکْوَتِی مَرْهُونَةً(1).

«52»

ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] الْبَیْهَقِیُّ عَنِ الصَّوْلِیِّ عَنْ أَبِی ذَکْوَانَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: کَانَ الرِّضَا علیه السلام یُنْشِدُ کَثِیراً:

إِذَا کُنْتَ فِی خَیْرٍ فَلَا تَغْتَرِرْ بِهِ*** وَ لَکِنْ قُلِ اللَّهُمَّ سَلِّمْ وَ تَمِّمْ (2).

«53»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] الْمُفِیدُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ حَمْزَةَ الْعَلَوِیِّ عَنِ ابْنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ أَبِی الْیَقْظَانِ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ الرَّصَّافِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام یَقُولُ: ثَلَاثٌ لَا یَضُرُّ مَعَهُنَّ شَیْ ءٌ الدُّعَاءُ عِنْدَ الْکُرُبَاتِ وَ الِاسْتِغْفَارُ عِنْدَ الذَّنْبِ وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعْمَةِ(3).

«54»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] الْمُفِیدُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: طُوبَی لِمَنْ لَمْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْراً طُوبَی لِلْمُتَحَابِّینَ فِی اللَّهِ (4).

«55»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْقَاشَانِیِّ عَنِ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنِ ابْنِ عُیَیْنَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ لِلَّهِ عَلَیْهِ حُجَّةٌ إِمَّا فِی ذَنْبٍ اقْتَرَفَهُ وَ إِمَّا فِی نِعْمَةٍ قَصَّرَ عَنْ شُکْرِهَا(5).

«56»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّیْرَفِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْرَوَیْهِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ قَالَ:

ص: 46


1- 1. عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 52.
2- 2. عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 178.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 207.
4- 4. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 21.
5- 5. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 215.

رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله هنگامی که موضوع خوشایند و فرحناکی برایش پیش می آمد، می گفت: «حمد و سپاس خدایی را که با نعمت و لطف او کارهای شایسته انجام می یابد.» و هنگامی که مطلب ناخوشایندی پیش می آمد، می گفت: «در هر حال حمد و سپاس برای خدا.»(1)

روایت57.

امالی طوسی: حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: کسی که از آبرو و حیثیت برادر اسلامی خود دفاع نماید، بهشت برای او مقرر خواهد شد. و هر کس نیکی و احسانی در حقش شد، باید جبران کند و اگر از جبرانش ناتوان گشت، ثنا و تشکری بنماید و اگر این را انجام ندهد، کفران نعمت نموده است.(2)

روایت58.

امالی طوسی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مجاورت و همراه بودن نعمت را نیکو بدانید (شکر نعمت را انجام دهید) و بترسید از اینکه نعمت به دست غیر شما انتقال یابد که اگر نعمت را از دست بدهید، به این زودی باز نمی گردد.

امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: چیزی که از دست رفت، به ندرت به انسان برمی گردد.(3)

روایت59.

امالی طوسی: حضرت هادی علیه السّلام، از پدران خود، از امیر مؤمنان علیهم السّلام نقل می کند که فرمود: پنج چیز است که ضایع و بیهوده است: چراغی که در برابر آفتاب روشن نمایند که روغن مصرف می شود و از نورش استفاده نمی شود؛ باران فراوانی که بر زمین شوره زار ببارد، باران آمده ولی زمین بازدهی ندارد؛ غذای خوبی که در برابر شخص سیر بنهند که از آن بهره برده نمی شود؛ زن زیبایی که برای عنین (کسی که قدرت آمیزش ندارد) آماده شود که مورد استفاده واقع نمی شود؛ احسان و خدمتی که برای شخص ناسپاس انجام شود.(4)

روایت60.

امالی طوسی: با همان اسناد تا ابی قتاده نقل می کند که داود بن سرحان گفت: خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودیم که سدیر صیرفی وارد شد، سلام کرد و نشست. حضرت فرمود: ای سدیر! هر کس ثروت بیشتری داشته باشد، حجت خدا هم بر او زیاد است (مسئولیت بیشتری دارد) و اگر شما می توانید ثروت خود را به خودتان بدهید.

ص: 47


1- . امالی طوسی: 50
2- . امالی طوسی: 233
3- . امالی طوسی: 246
4- . امالی طوسی: 291

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا أَتَاهُ أَمْرٌ یَسُرُّهُ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ وَ إِذَا أَتَاهُ أَمْرٌ یَکْرَهُهُ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی کُلِّ حَالٍ (1).

«57»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] الْمُفِیدُ عَنِ ابْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ کُتِبَ لَهُ الْجَنَّةُ الْبَتَّةَ وَ مَنْ أُتِیَ إِلَیْهِ مَعْرُوفٌ فَلْیُکَافِئْ فَإِنْ عَجَزَ فَلْیُثْنِ بِهِ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَقَدْ کَفَرَ النِّعْمَةَ(2).

«58»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] الْمُفِیدُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَحْسِنُوا جِوَارَ النِّعَمِ وَ احْذَرُوا أَنْ یَنْتَقِلَ عَنْکُمْ إِلَی غَیْرِکُمْ أَمَا إِنَّهَا لَمْ یَنْتَقِلْ عَنْ أَحَدٍ قَطُّ فَکَادَتْ أَنْ تَرْجِعَ إِلَیْهِ قَالَ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ قَلَّ مَا أَدْبَرَ شَیْ ءٌ فَأَقْبَلَ (3).

«59»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] الْفَحَّامُ عَنِ الْمَنْصُورِیِّ عَنْ عَمِّ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ قَالَ: خَمْسٌ تَذْهَبُ ضَیَاعاً سِرَاجٌ تُعِدُّهُ فِی شَمْسٍ الدُّهْنُ یَذْهَبُ وَ الضَّوْءُ لَا یُنْتَفَعُ بِهِ وَ مَطَرٌ جَوْدٌ عَلَی أَرْضٍ سَبِخَةٍ الْمَطَرُ یَضِیعُ وَ الْأَرْضُ لَا یُنْتَفَعُ بِهَا وَ طَعَامٌ یُحْکِمُهُ طَابِخُهُ یُقَدَّمُ إِلَی شَبْعَانَ فَلَا یَنْتَفِعُ بِهِ وَ امْرَأَةٌ حَسْنَاءُ تُزَفُّ إِلَی عِنِّینٍ فَلَا یَنْتَفِعُ بِهَا وَ مَعْرُوفٌ تَصْطَنِعُهُ إِلَی مَنْ لَا یَشْکُرُهُ (4).

«60»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] بِالْإِسْنَادِ إِلَی أَبِی قَتَادَةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ سَدِیرٌ الصَّیْرَفِیُّ فَسَلَّمَ وَ جَلَسَ فَقَالَ لَهُ یَا سَدِیرُ مَا کَثُرَ مَالُ رَجُلٍ قَطُّ إِلَّا عَظُمَتِ الْحُجَّةُ لِلَّهِ عَلَیْهِ فَإِنْ قَدَرْتُمْ تَدْفَعُونَهَا عَلَی أَنْفُسِکُمْ فَافْعَلُوا

ص: 47


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 49.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 238.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 251.
4- 4. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 291.

سدیر عرض کرد: یعنی چه و چگونه انسان مال خودش را به خودش می پردازد؟ فرمود: به این ترتیب که نیازهای برادران دینی را از همین اموال تامین نمایید و با بذل اموال، احتیاج آنان را برطرف سازید. سپس فرمود: ای سدیر! نعمت های الهی را با حسن مجاورت و سپاسگزاری برخورد کرده و فراگیرید و از کسی که درباره شما احسان نموده، تشکر کنید و به کسی که از احسان شما تشکر می کند، انعام و بخشش کنید که اگر شیوه شما چنین باشد، مستوجب افزایش نعمت از خدا خواهید شد و از برادران خود محبت و خیرخواهی می بینید. سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ.»(1)

روایت61.

امالی طوسی: معلی بن خنیس برای تودیع و خداحافظی خدمت حضرت صادق علیه السّلام آمد و قصد مسافرت داشت. حضرت فرمود: ای معلی! از خداوند عزت و کرامت بطلب که خداوند عزیزت می کند. عرض کرد: چگونه؟ فرمود: از خدا بترس که در این صورت همه چیز و همه کس از تو می ترسد و تو را محترم و عزیز می داند. ای معلی! با صله و بخشش به برادران دینی خود محبت کن که خداوند عطا و بخشش را عامل محبت و گرمی و امساک و منع را عامل بغض و خشم قرار داده است. به خدا سوگند اگر شما از من چیزی بخواهید به شما عطا می کنم و این عمل محبوب تر است نزد من از اینکه شما چیزی درخواست نکنید و من ندهم و نبخشم که در نتیجه به من بغض و بی مهری بورزید. و هر وقت که خداوند متعال با دست من چیزی را به شما برساند، محمود و پسندیده و مورد ثنا و ستایش خدا است و شما هیچ وقت از شکر نعمتی که خداوند به دست من جاری ساخته، دور نخواهید بود.(2)

روایت62.

امالی طوسی: از بکر بن عبداللَّه نقل می کند که گفت: خلیفه دوم عمر بن خطاب بر پیغمبر وارد شد، در حالی که حضرت ناراحت و تب دار بود. عمر گفت: یا رسول اللَّه! خیلی ناراحت هستید! حضرت فرمود: با این ناراحتی و درد شدید، امشب سی سوره از قرآن را که بعضی از آنها از سوره های طولانی است قرائت نمودم و این تب و رنج مانع من نشد. عمر گفت: یا رسول اللَّه! خداوند گذشته و آینده ات را مورد مغفرت و بخشش فرموده و تو این چنین زحمت می کشی؟ حضرت فرمود: ای عمر! آیا نباید من بنده سپاسگزار و شکور باشم؟(3)

روایت63.

امالی طوسی: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: کسی که توفیق دعا و تضرع داشته باشد، از اجابت دعا محروم نخواهد شد و کسی که سپاسگزار باشد، از افزایش نعمت ممنوع نمی شود. و حضرت این را تلاوت فرمود: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ.»(4) {و اعلام فرموده پروردگار شما که اگر سپاسگزاری کنید نعمت را بر شما می افزایم.}(5)

ص: 48


1- . امالی طوسی: 302
2- . امالی طوسی: 304
3- . امالی طوسی: 404
4- . ابراهیم / 7
5- . امالی طوسی 2 : 67

فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِمَا ذَا قَالَ بِقَضَاءِ حَوَائِجِ إِخْوَانِکُمْ مِنْ أَمْوَالِکُمْ ثُمَّ قَالَ تَلَقَّوُا النِّعَمَ یَا سَدِیرُ بِحُسْنِ مُجَاوَرَتِهَا وَ اشْکُرُوا مَنْ أَنْعَمَ عَلَیْکُمْ وَ أَنْعِمُوا عَلَی مَنْ شَکَرَکُمْ فَإِنَّکُمْ إِذَا کُنْتُمْ کَذَلِکَ اسْتَوْجَبْتُمْ مِنَ اللَّهِ الزِّیَادَةَ وَ مِنْ إِخْوَانِکُمُ الْمُنَاصَحَةَ ثُمَّ تَلَا لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ (1).

«61»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] بِالْإِسْنَادِ إِلَی أَبِی قَتَادَةَ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: دَخَلَ مُعَلَّی بْنُ خُنَیْسٍ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لِیُوَدِّعَهُ وَ قَدْ أَرَادَ سَفَراً فَلَمَّا وَدَّعَهُ قَالَ یَا مُعَلَّی اعْتَزِزْ بِاللَّهِ یُعْزِزْکَ قَالَ بِمَا ذَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ یَا مُعَلَّی خَفِ اللَّهَ یَخَفْ مِنْکَ کُلُّ شَیْ ءٍ یَا مُعَلَّی تَحَبَّبْ إِلَی إِخْوَانِکَ بِصِلَتِهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْعَطَاءَ مَحَبَّةً وَ الْمَنْعَ مَبْغَضَةً فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ إِنْ تَسْأَلُونِی أُعْطِکُمْ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ لَا تَسْأَلُونِی فَلَا أُعْطِیَکُمْ فَتُبْغِضُونِی وَ مَهْمَا أَجْرَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَکُمْ مِنْ شَیْ ءٍ عَلَی یَدِی فَالْمَحْمُودُ اللَّهُ تَعَالَی وَ لَا تَبْعُدُونَ مِنْ شُکْرِ مَا أَجْرَی اللَّهُ لَکُمْ عَلَی یَدِی (2).

«62»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] ابْنُ حَمَّوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَکْرٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ حُبَابٍ عَنْ سَلَّامٍ عَنْ أَبِی هِلَالٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: إِنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ دَخَلَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ مَوْقُودٌ أَوْ قَالَ مَحْمُومٌ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَشَدَّ وَعَکَکَ أَوْ حُمَّاکَ فَقَالَ مَا مَنَعَنِی ذَلِکَ أَنْ قَرَأْتُ اللَّیْلَةَ ثَلَاثِینَ سُورَةً فِیهِنَّ السَّبْعُ الطُّوَلُ فَقَالَ عُمَرُ یَا رَسُولَ اللَّهِ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ أَنْتَ تَجْتَهِدُ هَذَا الِاجْتِهَادَ فَقَالَ یَا عُمَرُ أَ فَلَا أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً(3).

«63»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عُلَیَّةَ عَنْ وَهْبِ بْنِ حَرِیزٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام قَالَ: مَنْ أُعْطِیَ الدُّعَاءَ لَمْ یُحْرَمِ الْإِجَابَةَ وَ مَنْ أُعْطِیَ الشُّکْرَ لَمْ یُمْنَعِ الزِّیَادَةَ وَ تَلَا أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ

ص: 48


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 309.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 310.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 18.

روایت64.

امالی طوسی: عایشه نقل می کند که رسول خدا فرمود: کسی که ارزش نعمت های خدا را فقط در خوردنی و آشامیدنی منحصر بداند، بسیار کوتاه بین و رنج و عذابش نزدیک است.(1)

روایت65.

امالی طوسی: حضرت باقر، از پدرانش، از امیر مؤمنان علیهم السّلام نقل می کند که فرمود: چهار چیز است که به سود انسان است: 1) ایمان؛ 2) شکر و سپاس که خداوند متعال می فرماید: «ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ.»(2) {خداوند شما را معذب نمی کند اگر سپاسگزاری کرده و ایمان بیاورید.} 3) استغفار که خداوند متعال فرموده است: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ.»(3) {خداوند هرگز این مردم را مشمول عذابش نمی کند تا مادامی که تو در میان آنان هستی و نیز عذاب نخواهد کرد در حالی که آنان استغفار می نمایند.} 4) دعا و تضرع که فرموده است: «قل ما یعبؤا بکم ربی لو لا دعائکم.»(4) {بگو که خداوند به شما اعتنایی ندارد اگر دعا نداشته باشید.}(5)

روایت66.

امالی طوسی: حضرت سجاد علیه السّلام به یکی از فرزندانش توصیه فرمود و گفت: ای فرزند! نسبت به کسی که در حق تو احسان نموده شکر خداوند را بجای آور و نسبت به کسی که از تو تشکر می کند، احسان کن که اگر سپاس نعمت انجام شود، ادامه یافته و از دست نمی رود و اگر کفران نعمت شد، بقا و دوام نخواهد یافت. و شخص سپاسگزار سعادت و خوشبختی که به وسیله شکر به دست می آورد، با ارزش تر است از خود آن نعمتی که شکرش واجب شده است. و حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» تا آخر آیه.(6)

ص: 49


1- . امالی طوسی2 : 105
2- . نساء / 147
3- . انفال / 33
4- . فرقان / 77
5- . امالی طوسی 2 : 108
6- . امالی طوسی 2 : 115

لَأَزِیدَنَّکُمْ (1).

«64»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ یُونُسَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْکَرْخِیِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ هَمَّامِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ لَمْ یَعْلَمْ فَضْلَ نِعَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ إِلَّا فِی مَطْعَمِهِ وَ مَشْرَبِهِ فَقَدْ قَصُرَ عِلْمُهُ وَ دَنَا عَذَابُهُ (2).

«65»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی دَاوُدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ ابْنِ زَادَانَ عَنْ عُمَرَ بْنِ صَبِیحٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیهم السلام قَالَ: أَرْبَعٌ لِلْمَرْءِ لَا عَلَیْهِ الْإِیمَانُ وَ الشُّکْرُ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ (3) وَ الِاسْتِغْفَارُ فَإِنَّهُ قَالَ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (4) وَ الدُّعَاءُ فَإِنَّهُ قَالَ تَعَالَی (5) قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ (6).

«66»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِی بِشْرٍ حَنَانِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ خَالِ أَبِیهِ عِکْرِمَةَ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِیهِ الْمُفَضَّلِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ أَعْیَنَ الْجُهَنِیِّ قَالَ: أَوْصَی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام بَعْضَ وُلْدِهِ فَقَالَ یَا بُنَیَّ اشْکُرِ اللَّهَ لِمَنْ أَنْعَمَ عَلَیْکَ وَ أَنْعِمْ عَلَی مَنْ شَکَرَکَ فَإِنَّهُ لَا زَوَالَ لِلنِّعْمَةِ إِذَا شَکَرْتَ وَ لَا بَقَاءَ لَهَا إِذَا کَفَرْتَ وَ الشَّاکِرُ بِشُکْرِهِ أَسْعَدُ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتِی وَجَبَ عَلَیْهِ الشُّکْرُ بِهَا وَ تَلَا یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَی وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ

ص: 49


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 67.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 105.
3- 3. النساء: 147.
4- 4. الأنفال: 33.
5- 5. الفرقان: 77.
6- 6. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 108.

روایت67.

امالی طوسی: حضرت باقر، از پدرش، از جدش، از امیر مؤمنان علیهم السّلام نقل می کند که فرمود: حقی که نعمت دهنده انسان بر شخص دارد، این است که به نیکویی جبرانش نماید و اگر قدرت بر جبران نداشت، ستایش خوبی از او بکند و اگر زبانش یارای این کار را نداشت، بر او است که معرفت و شناخت نعمت را داشته و نسبت به احسان کننده محبت داشته باشد و اگر از این هم کوتاهی کند، چنین شخصی لیاقت نعمت و احسان را ندارد.(1)

روایت68.

علل الشرائع: حضرت صادق، از اجدادش علیهم السّلام روایت می کند که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: اگر مؤمنی حق نعمت و شکر و سپاس آن را بجا نیاورد، برای کفاره و جبران این تقصیر فشار قبر خواهد دید.(2)

روایت69.

معانی الاخبار: زراره گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: کسی که مانند احسانی که به او شده او هم احسانی نظیر آن انجام بدهد، چنین عملی مکافات و جبران نعمت است، ولی اگر دو برابر یا بیشتر انجام دهد، این می شود شکر و سپاس از آن احسان. و کسی که عمل شکر را انجام دهد، کریم و بزرگوار است و البته کسی که این معنا را بداند و متوجه باشد که هر احسانی که نسبت به دیگران انجام می دهد در حقیقت به خود احسان کرده و ثواب و کمال معنوی را برای خود کسب کرده، در این صورت توقع تشکر و سپاس از مردم را نباید داشته باشد و در انتظار محبت و دوستی آنها نیست. و بدان کسی که احتیاج و نیازش را نزد تو آورده است، آبروی خودش را بیشتر از آبروی تو ندیده (تو را آبرومند و بزرگوار دانسته)، بنابراین تو هم عظمت و آبروی خود را حفظ کن و با محروم نمودن او به آبروی خود لطمه نزن.(3)

روایت70.

معانی الاخبار: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اگر کسی بگوید فلان چیز را خوردم ناراحت شدم، چنین شخصی کفران نعمت کرده ( مقصود این است که اگر کسی نعمت خداوند را زیان آور ببیند و ناراحتی خود را از جهت فلان غذا بداند، کفران نعمت کرده است.)(4)

ص: 50


1- . امالی طوسی 2 : 115
2- . علل الشرایع 1 : 299
3- . معانی الأخبار: 141
4- . معانی الأخبار: 385

لَأَزِیدَنَّکُمْ (1) إِلَی آخِرِ الْآیَةِ(2).

«67»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِی شَیْبَةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی حَفْصٍ الْأَعْشَی عَنْ زِیَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام. حَقٌّ عَلَی مَنْ أُنْعِمَ عَلَیْهِ أَنْ یُحْسِنَ مُکَافَاةَ الْمُنْعِمِ فَإِنْ قَصُرَ عَنْ ذَلِکَ وُسْعُهُ فَعَلَیْهِ أَنْ یُحْسِنَ الثَّنَاءَ فَإِنْ کَلَّ عَنْ ذَلِکَ لِسَانُهُ فَعَلَیْهِ مَعْرِفَةُ النِّعْمَةِ وَ مَحَبَّةُ الْمُنْعِمِ بِهَا فَإِنْ قَصُرَ عَنْ ذَلِکَ فَلَیْسَ لِلنِّعْمَةِ بِأَهْلٍ (3).

«68»

ع، [علل الشرائع] أَبِی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: ضَغْطَةُ الْقَبْرِ لِلْمُؤْمِنِ کَفَّارَةٌ لِمَا کَانَ مِنْهُ مِنْ تَضْیِیعِ النِّعَمِ (4).

«69»

مع، [معانی الأخبار] أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: مَنْ صَنَعَ مِثْلَ مَا صُنِعَ إِلَیْهِ فَإِنَّمَا کَافَی وَ مَنْ أَضْعَفَ کَانَ شَاکِراً وَ مَنْ شَکَرَ کَانَ کَرِیماً وَ مَنْ عَلِمَ أَنَّ مَا صَنَعَ إِلَیْهِ إِنَّمَا یَصْنَعُ إِلَی نَفْسِهِ لَمْ یَسْتَبْطِئِ النَّاسَ فِی شُکْرِهِمْ وَ لَمْ یَسْتَزِدْهُمْ فِی مَوَدَّتِهِمْ وَ اعْلَمْ أَنَّ الطَّالِبَ إِلَیْکَ الْحَاجَةَ لَمْ یُکْرِمْ وَجْهَهُ عَنْ وَجْهِکَ فَأَکْرِمْ وَجْهَکَ عَنْ رَدِّهِ (5).

«70»

مع، [معانی الأخبار] أَبِی عَنِ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ السَّیَّارِیِّ عَنِ ابْنِ بَقَّاحٍ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کُفْرٌ بِالنِّعَمِ أَنْ یَقُولَ الرَّجُلُ أَکَلْتُ کَذَا وَ کَذَا فَضَرَّنِی (6).

ص: 50


1- 1. إبراهیم: 7.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 115.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 115.
4- 4. علل الشرائع ج 1 ص 292.
5- 5. معانی الأخبار ص 141.
6- 6. معانی الأخبار ص 385.

روایت71.

علل الشرائع: حضرت صادق علیه السّلام، از پدران بزرگوارش، از امیر مؤمنان علیهم السّلام نقل می کند که فرمود: مصاحبت و همراه داشتن نعمت ها را نیکو بدارید،، پیش از اینکه از شما سلب شود که نعمت ها از دست می رود و به عملکرد انسان در برابر نعمت گواهی می دهد.(1)

روایت72.

ثواب الاعمال: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: نعمتی که خدا به انسان داده، هر چه بزرگ و با ارزش باشد، اگر انسان موفق به حمد و سپاس پروردگار بشود، این توفیق به شکر، از آن نعمت بزرگ تر و با ارزش تر است.(2)

روایت73.

ثواب الاعمال: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: کسی که با شکر و سپاس غذا بخورد، مانند روزه دار بااخلاص پاداش دارد و شخص سالم که شاکر و سپاسگزار باشد، مانند بیمار شکیبا اجر خواهد داشت.(3)

روایت74.

ثواب الاعمال: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای اسحاق! خداوند متعال به بنده خود نعمتی که داده؛ اگر معرفت قلبی و شناخت واقعی نسبت به آن نعمت داشته باشد و با زبان حق شکر آن نعمت را انجام دهد، شکرش که تمام شد دستور افزایش نعمت صادر می شود.(4)

روایت75.

قصص الأنبیاء: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خداوند به موسی بن عمران وحی نمود: ای موسی! حق شکر مرا ادا نما! موسی علیه السّلام عرض کرد: خداوندا! من چگونه می توانم حق شکر تو را ادا نمایم، با اینکه هر شکری که بجا آورم، خود نعمتی است که به من عنایت فرموده ای؟ خطاب رسید: ای موسی! اکنون حق شکر مرا ادا نمودی که دانستی این توفیق هم از من است.(5)

روایت76.

تحف العقول: نقل شده که ساربانی حضرت جواد علیه السّلام را از مدینه به کوفه برد و با اینکه حضرت چهار صد دینار به آن شتردار داده بود، باز او درباره جایزه و احسان صحبت می کرد. حضرت فرمود: سبحان اللَّه!

ص: 51


1- . علل الشرایع 2 : 442
2- . ثواب الاعمال: 216
3- . ثواب الاعمال: 216
4- . ثواب الاعمال: 223
5- . قصص الأنبیاء: 161
«71»

ع، [علل الشرائع] أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَحْسِنُوا صُحْبَةَ النِّعَمِ قَبْلَ فِرَاقِهَا فَإِنَّهَا تَزُولُ وَ تَشْهَدُ عَلَی صَاحِبِهَا بِمَا عَمِلَ فِیهَا(1).

«72»

ثو، [ثواب الأعمال] أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَی عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ بَالِغَةً مَا بَلَغَتْ فَحَمِدَ اللَّهَ عَلَیْهَا إِلَّا کَانَ حَمْدُ اللَّهِ أَفْضَلَ مِنْ تِلْکَ النِّعْمَةِ وَ أَعْظَمَ وَ أَوْزَنَ (2).

«73»

ثو، [ثواب الأعمال] ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الطَّاعِمُ الشَّاکِرُ لَهُ أَجْرُ الصَّائِمِ الْمُحْتَسِبِ وَ الْمُعَافَی الشَّاکِرُ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الْمُبْتَلَی الصَّابِرِ(3).

«74»

ثو، [ثواب الأعمال] ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا إِسْحَاقُ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَی عَبْدٍ نِعْمَةً فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ جَهَرَ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَیْهَا فَفَرَغَ مِنْهَا حَتَّی یُؤْمَرَ لَهُ بِالْمَزِیدِ(4).

«75»

ص، [قصص الأنبیاء علیهم السلام] بِالْإِسْنَادِ إِلَی الصَّدُوقِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ صَاحِبِ السَّابِرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی مُوسَی یَا مُوسَی اشْکُرْنِی حَقَّ شُکْرِی فَقَالَ یَا رَبِّ کَیْفَ أَشْکُرُکَ حَقَّ شُکْرِکَ لَیْسَ مِنْ شُکْرٍ أَشْکُرُکَ بِهِ إِلَّا وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ فَقَالَ یَا مُوسَی شَکَرْتَنِی حَقَّ شُکْرِی حِینَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِکَ مِنِّی.

«76»

ف، [تحف العقول]: رُوِیَ أَنَّ جَمَّالًا حَمَلَ أَبَا جَعْفَرٍ الثَّانِیَ علیه السلام مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی الْکُوفَةِ فَکَلَّمَهُ فِی صِلَتِهِ وَ قَدْ کَانَ علیه السلام وَصَلَهُ بِأَرْبَعِمِائَةِ دِینَارٍ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ سُبْحَانَ

ص: 51


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 149.
2- 2. ثواب الأعمال ص 165.
3- 3. ثواب الأعمال ص 165.
4- 4. ثواب الأعمال ص 171.

آیا نمی دانی که افزایش نعمت از طرف خدا قطع نمی شود تا وقتی که بندگان شکر و سپاس خود را قطع کرده و ادامه ندهند؟(1)

روایت77.

مصباح الشریعة: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: برای هر نفسی شکری، بلکه هزار شکر یا بیشتر لازم است. و کمترین درجه شکر این است که نعمت را فقط از خدا بدانی و اسباب و علت دیگری جز خدا در دل تو جا نداشته باشد و اینکه به عطای او راضی و خشنود باشی و اینکه نعمت او را در راه گناه و معصیت او به کار نبری و هیچ گونه مخالفتی با اوامر و نواهی او نداشته باشی و در هر حال بنده شاکر و سپاسگزاری باشی که خداوند را پروردگار کریم و بزرگواری خواهی دید در جمیع احوال. و اگر از نظر خدا عبادتی که بندگان با اخلاص انجام می دهند بهتر و برتر از شکر بود آن عبادت را نام می برد، ولی چون افضل و پرارزش تر از صفت شکر عبادتی نیست، از میان عبادات مخصوصا شکر را تذکر داده و عبادت کنندگان را به این صفت توجه داده و فرمود «و قلیل من عبادی الشکور» و شکر تام و کامل این است که با زبان دل خاضعانه اعتراف به عجز از انجام کوچک ترین شکر بنماید، چون موفقیت به شکر و سپاس خود نعمت تازه ای است که شکری دیگر لازم دارد و این موفقیت با ارزش تر و پرقیمت تر از آن نعمتی است که موفق به شکر آن شده بود. بنابراین چون هر شکری خود نعمتی است بزرگ تر، پس شکر بیشتر و برتر از شکر سابق لازم است و همین طور تا بینهایت که انسان شکرگزار غرق در نعمت حق است و از رسیدن به غایت و نهایت شکر قاصر و عاجز است و چگونه می تواند شکر بنده با نعمت خدا و احسان و عمل او با احسان خدا برابری کند با اینکه بنده ضعیف و ناتوان است و نیرویی جز به وسیله خدا ندارد و خداست که از اطاعت و عبادت بنده اش بی نیاز و قدرت بر افزایش نعمت الی الابد دارد؟ پس باید بنده سپاسگزار باشی و بنابراین اصل و پایه حقیقت شگفت انگیزی را خواهی دید.(2)

روایت78.

تفسیر عیاشی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: در قرآن پنج نوع کفر آمده است یکی از آنها کفر به نعمت است، در آن آیه ای که خداوند گفتار حضرت سلیمان را نقل می فرماید: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ.»(3) {این نعمت از فضل و کرم پروردگار من است تا مرا آزمایش کند که شاکر و سپاسگزارم و یا کفران به نعمت او دارم.} و نیز فرموده است: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ.» و نیز فرموده: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ.»(4) {در یاد من باشید تا من هم به یاد شما باشم و مرا سپاسگزاری کنید و به من کفر نورزید.}(5)

ص: 52


1- . تحف العقول: 336
2- . مصباح الشریعة: 24
3- . نمل / 40
4- . بقره / 152
5- . تفسیر عیاشی 1 : 86

اللَّهِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ لَا یَنْقَطِعُ الْمَزِیدُ مِنَ اللَّهِ حَتَّی یَنْقَطِعَ الشُّکْرُ مِنَ الْعِبَادِ(1).

«77»

مص، [مصباح الشریعة] قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: فِی کُلِّ نَفَسٍ مِنْ أَنْفَاسِکَ شُکْرٌ لَازِمٌ لَکَ بَلْ أَلْفٌ وَ أَکْثَرُ وَ أَدْنَی الشُّکْرِ رُؤْیَةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ یَتَعَلَّقُ الْقَلْبُ بِهَا دُونَ اللَّهِ وَ الرِّضَا بِمَا أَعْطَاهُ وَ أَنْ لَا تَعْصِیَهُ بِنِعْمَتِهِ وَ تُخَالِفَهُ بِشَیْ ءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ بِسَبَبِ نِعْمَتِهِ وَ کُنْ لِلَّهِ عَبْداً شَاکِراً عَلَی کُلِّ حَالٍ تَجِدِ اللَّهَ رَبّاً کَرِیماً عَلَی کُلِّ حَالٍ وَ لَوْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عِبَادَةٌ تَعَبَّدَ بِهَا عِبَادَهُ الْمُخْلَصِینَ أَفْضَلَ مِنَ الشُّکْرِ عَلَی کُلِّ حَالٍ لَأَطْلَقَ لَفْظَهُ فِیهِمْ مِنْ جَمِیعِ الْخَلْقِ بِهَا فَلَمَّا لَمْ یَکُنْ أَفْضَلَ مِنْهَا خَصَّهَا مِنْ بَیْنِ الْعِبَادَاتِ وَ خَصَّ أَرْبَابَهَا فَقَالَ وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ(2) وَ تَمَامُ الشُّکْرِ اعْتِرَافُ لِسَانِ السِّرِّ خَاضِعاً لِلَّهِ تَعَالَی بِالْعَجْزِ عَنْ بُلُوغِ أَدْنَی شُکْرِهِ لِأَنَّ التَّوْفِیقَ لِلشُّکْرِ نِعْمَةٌ حَادِثَةٌ یَجِبُ الشُّکْرُ عَلَیْهَا وَ هِیَ أَعْظَمُ قَدْراً وَ أَعَزُّ وُجُوداً مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِی مِنْ أَجْلِهَا وُفِّقْتَ لَهُ فَیَلْزَمُکَ عَلَی کُلِّ شُکْرٍ شُکْرٌ أَعْظَمُ مِنْهُ إِلَی مَا لَا نِهَایَةَ لَهُ مُسْتَغْرِقاً فِی نِعْمَتِهِ قَاصِراً عَاجِزاً عَنْ دَرْکِ غَایَةِ شُکْرِهِ وَ أَنَّی یَلْحَقُ الْعَبْدُ شُکْرَ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ مَتَی یَلْحَقُ صَنِیعُهُ بِصَنِیعِهِ وَ الْعَبْدُ ضَعِیفٌ لَا قُوَّةَ لَهُ أَبَداً إِلَّا بِاللَّهِ وَ اللَّهُ غَنِیٌّ عَنْ طَاعَةِ الْعَبْدِ قَوِیٌّ عَلَی مَزِیدِ النِّعَمِ عَلَی الْأَبَدِ فَکُنْ لِلَّهِ عَبْداً شَاکِراً عَلَی هَذَا الْأَصْلِ تُرَی الْعَجَبَ (3).

«78»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ أَبِی عَمْرٍو الزُّبَیْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْکُفْرُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَلَی خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا کُفْرُ النِّعَمِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ یَحْکِی قَوْلَ سُلَیْمَانَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ(4) الْآیَةَ وَ قَالَ اللَّهُ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ (5) وَ قَالَ فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ (6).

ص: 52


1- 1. تحف العقول 457 فی ط.
2- 2. سبأ: 13.
3- 3. مصباح الشریعة ص 6.
4- 4. النمل: 40.
5- 5. إبراهیم: 7.
6- 6. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 67، و الآیة الأخیرة فی البقرة 152.

روایت79.

تفسیر عیاشی: حضرت صادق علیه السّلام در تفسیر آیه «و ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ.»(1) {روزهای خدا را به یاد این ها بیاور} فرموده است: منظور از «ایام اللَّه»، «آلاء اللَّه» است، یعنی نعمت های خدا.(2)

روایت80.

تفسیر عیاشی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر بنده ای که خداوند متعال به او نعمتی داده باشد و آن بنده معرفت قلبی نسبت به آن نعمت داشته باشد (در روایت دیگری هست آن بنده اعتراف و اقرار قلبی به آن نعمت داشته باشد) و با زبان نیز حمد و سپاس خداوند را بجا آورد، هنوز حمدش و کلامش تمام نشده که خداوند دستور افزایش نعمت را برای او صادر می فرماید. و در روایت ابی اسحاق مدائنی به این تعبیر آمده که خداوند اجازه و اعلام ازدیاد نعمت را می فرماید که این آیه است: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ.» {اگر واقعا سپاسگزاری کنید، [نعمت] شما را افزون خواهم کرد.} (3)

روایت81.

تفسیر عیاشی: از ابی ولاد نقل می کند که گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرضه داشتم: این نعمت ظاهری را که خدا عنایت فرموده ملاحظه می فرمایی؟ آیا چنین نیست که اگر ما شکر خدا را در برابر این نعمت بنماییم و حمد و سپاس او را بجا آوریم، خداوند نعمت را بر ما می افزاید همچنان که خود فرموده است «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»؟ حضرت فرمود: چرا، مطلب همین طور است. هر کس خداوند را در برابر نعمتش حمد و سپاس نماید و بداند که این نعمت و یا این توفیق فقط از او است نه غیر او، خداوند نعمت را زیاد می کند.(4)

روایت82.

تمحیص: به حضرت صادق علیه السّلام عرض شد: عزیزترین مردم در نظر خدا کیست؟ فرمود: کسی که به هنگام عطا سپاسگزار باشد و به هنگام بلا و گرفتاری، صبر و تحمل کند.(5)

روایت83.

امالی طوسی: حضرت هادی علیه السّلام، از پدران بزرگوارش روایت می کند که امیر مؤمنان علیهم السّلام فرمود: خداوند متعال نعمتی به بنده اش نداده که قلبا از آن سپاسگزار آن بشود، مگر اینکه پیش از تمام شدن شکر زبانی، مستحق ازدیاد نعمت خواهد شد.(6)

روایت84.

الدرة الباهرة: حضرت جواد علیه السّلام فرمود: نعمتی که شکر و سپاس آن نعمت نشود، مانند گناهی است که بخشوده نشود.(7)

روایت85.

نهج البلاغه: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: هنگامی که اطراف و جوانب نعمت به شما رسید، شما با کم شکری دنباله آن نعمت را فراری ندهید.

و نیز فرمود: خداوند متعال در هر نعمتی حقی دارد؛ هر کس آن حق را ادا کرد، نعمت بر او زیاد می شود و هر کس کوتاهی کرد، خود را در خطر زوال نعمت قرار داده است.

ص: 53


1- . ابراهیم / 5
2- . تفسیر عیاشی 2 : 239
3- . تفسیر عیاشی 2 : 239
4- . تفسیر عیاشی 2 : 239
5- . تحف العقول: 437
6- . امالی طوسی: 579
7- . الدرة الباهرة: 56
«79»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فِی قَوْلِ اللَّهِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ (1) قَالَ بِآلَاءِ اللَّهِ یَعْنِی نِعَمَهُ (2).

«80»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ أَبِی عُمَرَ الْمَدِینِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: أَیُّمَا عَبْدٍ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی فَأَقَرَّ بِهَا بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَ اللَّهَ عَلَیْهَا بِلِسَانِهِ لَمْ یَنْفَدْ کَلَامُهُ حَتَّی یَأْمُرَ اللَّهُ لَهُ بِالزِّیَادَةِ وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی إِسْحَاقَ الْمَدَائِنِیِّ حَتَّی یَأْذَنَ اللَّهُ لَهُ بِالزِّیَادَةِ وَ هُوَ قَوْلُهُ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ (3).

«81»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ أَبِی وَلَّادٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَ رَأَیْتَ هَذِهِ النِّعْمَةَ الظَّاهِرَةَ عَلَیْنَا مِنَ اللَّهِ أَ لَیْسَ إِنْ شَکَرْنَاهُ عَلَیْهَا وَ حَمِدْنَاهُ زَادَنَا کَمَا قَالَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ فَقَالَ نَعَمْ مَنْ حَمِدَ اللَّهَ عَلَی نِعَمِهِ وَ شَکَرَهُ وَ عَلِمَ أَنَّ ذَلِکَ مِنْهُ لَا مِنْ غَیْرِهِ (4).

«82»

محص، [التمحیص] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: قِیلَ لَهُ مَنْ أَکْرَمُ الْخَلْقِ عَلَی اللَّهِ قَالَ مَنْ إِذَا أُعْطِیَ شَکَرَ وَ إِذَا ابْتُلِیَ صَبَرَ.

«83»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ بْنِ یَاسِینَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَی عَبْدٍ نِعْمَةً فَشَکَرَهَا بِقَلْبِهِ إِلَّا اسْتَوْجَبَ الْمَزِیدَ فِیهَا قَبْلَ أَنْ یُظْهِرَ شُکْرَهَا عَلَی لِسَانِهِ (5).

«84»

الدُّرَّةُ الْبَاهِرَةُ، قَالَ الْجَوَادُ علیه السلام: نِعْمَةٌ لَا تُشْکَرُ کَسَیِّئَةٍ لَا تُغْفَرُ.

«85»

نهج، [نهج البلاغة] قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّکْرِ.

وَ قَالَ علیه السلام: إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِی کُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنْهَا وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْهُ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِهِ (6).

ص: 53


1- 1. إبراهیم: 5.
2- 2. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 222.
3- 3. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 222.
4- 4. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 222.
5- 5. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 192.
6- 6. نهج البلاغة ج 2 ص 145.

و فرموده است: بترسید از کوچ کردن و از دست رفتن نعمت که هر چه فرار کرد، این طور نیست که برگردد.

و نیز فرموده است: خداوند این روش را ندارد که در شکر را به روی بنده ای باز کند و توفیق سپاس به او بدهد، ولی در افزایش نعمت را به او ببندد، و در دعا را باز کند، ولی در اجابت را مسدود نماید، و در توبه را باز کند، ولی در مغفرت و بخشش را ببندد.(1)

روایت86.

مشکاة الانوار: از علاء بن کامل نقل می کند که گفت: به حضرت موسی بن جعفر علیها السّلام عرضه داشتم: خداوند چیزهایی به من عنایت فرموده که تصور نمی کردم به آنها برسم و نمی دانم این ها از کجا آمده و به چه طریق فراهم شده است. حضرت فرمود: آیا نمی دانی که این حالت و این اعتراف به نعمت خودش یک نحوه سپاس و شکر است؟(2)

و در روایتی است که فرمود: حمد و سپاس را کوچک مدان. (شاید مقصود این است که حمد و سپاس بزرگ ترین عامل جلب نعمت است.)

و از سعدان بن یزید نقل می کند که گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: من می بینم کسانی را در ناراحتی و ضیق معیشت و تهیدستی زندگی می کنند، ولی من در توسعه و آسایش زندگی هستم و دستم را به هر کاری که می برم، می بینم که به سود و خیر من تمام می شود. از طرفی می بینم کسانی را که از من بهتر و برترند چنین نیستند و با این وضع من می ترسم که این فراوانی نعمت و سود زیاد، استدراج و کیفری باشد از خدا برای گناهان من؛ حضرت فرمود: در صورتی که حمد و سپاس و شکر نعمت را بجا آوری نه مترس. به خدا سوگند استدراج و عقوبت نیست.

و حضرت باقر علیه السّلام فرمود: خداوند زیاد کردن نعمت را قطع نمی کند تا وقتی که بندگان از شکر نعمت خودداری نمایند.

و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مجاوره و همراه با نعمت بودن را نیکو بدارید. عرض شد: مجاوره نعمت چیست؟ فرمود: شکر و سپاس برای نعمت دهنده و پرداختن حقوقی که به آن نعمت تعلق می گیرد. و نیز از حضرت است که فرمود: مجاوره نعمت را نیکو بدارید و بترسید از اینکه نعمت از دست شما رفته و به دیگران منتقل شود که اگر رفت، به این زودی ها برنمی گردد. و علی علیه السّلام می فرمود: هر چه که پشت کرد و رفت، به ندرت بازمی گردد.

و معمر بن خلاد از حضرت رضا علیه السّلام نقل کرده که فرمود: تقوا و پرهیز از حق داشته باشید و بر شما باد که متواضع بوده و حمد و سپاس خدا را بجا آورید.

ص: 54


1- . نهج البلاغة: 4 قصار الحکم
2- . مشکاة الانوار: 27 و 35

وَ قَالَ علیه السلام: احْذَرُوا نِفَارَ النِّعَمِ فَمَا کُلُّ شَارِدٍ بِمَرْدُودٍ(1).

وَ قَالَ علیه السلام: مَا کَانَ اللَّهُ لِیَفْتَحَ عَلَی عَبْدٍ بَابَ الشُّکْرِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّیَادَةِ وَ لَا لِیَفْتَحَ عَلَی عَبْدٍ بَابَ الدُّعَاءِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْإِجَابَةِ وَ لَا لِیَفْتَحَ عَلَی عَبْدٍ بَابَ التَّوْبَةِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْمَغْفِرَةِ(2).

«86»

مِشْکَاةُ الْأَنْوَارِ، عَنْ عَلَاءِ بْنِ الْکَامِلِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ علیه السلام أَتَانِیَ اللَّهُ بِأُمُورٍ لَا أَحْتَسِبُهَا لَا أَدْرِی کَیْفَ وُجُوهُهَا قَالَ أَ وَ لَا تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا مِنَ الشُّکْرِ.

وَ فِی رِوَایَةٍ قَالَ لِی: لَا تَسْتَصْغِرِ الْحَمْدَ(3).

وَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنِّی أَرَی مَنْ هُوَ شَدِیدُ الْحَالِ مُضَیَّقاً عَلَیْهِ الْعَیْشُ وَ أَرَی نَفْسِی فِی سَعَةٍ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیَا لَا أَمُدُّ یَدِی إِلَی شَیْ ءٍ إِلَّا رَأَیْتُ فِیهِ مَا أُحِبُّ وَ قَدْ أَرَی مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنِّی قَدْ صُرِفَ ذَلِکَ عَنْهُ فَقَدْ خَشِیتُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ اسْتِدْرَاجاً مِنَ اللَّهِ لِی بِخَطِیئَتِی فَقَالَ أَمَّا مَعَ الْحَمْدِ فَلَا وَ اللَّهِ (4).

وَ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: لَا یَنْقَطِعُ الْمَزِیدُ مِنَ اللَّهِ حَتَّی یَنْقَطِعَ الشُّکْرُ مِنَ الْعِبَادِ.

وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَحْسِنُوا جِوَارَ النِّعَمِ قِیلَ وَ مَا جِوَارُ النِّعَمِ قَالَ الشُّکْرُ لِمَنْ أَنْعَمَ بِهَا وَ أَدَاءُ حُقُوقِهَا.

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: أَحْسِنُوا جِوَارَ نِعَمِ اللَّهِ وَ احْذَرُوا أَنْ تَنْتَقِلَ عَنْکُمْ إِلَی غَیْرِکُمْ أَمَا إِنَّهَا لَمْ تَنْتَقِلْ عَنْ أَحَدٍ قَطُّ وَ کَادَتْ أَنْ تَرْجِعَ إِلَیْهِ وَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام قَالَ قَلَّ مَا أَدْبَرَ شَیْ ءٌ فَأَقْبَلَ.

وَ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ الرِّضَا علیه السلام: اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَیْکُمْ بِالتَّوَاضُعِ وَ الشُّکْرِ

ص: 54


1- 1. نهج البلاغة ج 2 ص 198.
2- 2. نهج البلاغة ج 2 ص 247.
3- 3. مشکاة الأنوار ص 27.
4- 4. مشکاة الأنوار ص 28.

مردی از بنی اسرائیل در عالم خواب به او الهام شد که مقدر شده که نصف عمر تو در توسعه و گشایش باشد. اکنون خودت انتخاب کن؛ نصف اول را و یا نصف آخر عمر را. در پاسخ گفت: چون من شریکی در زندگی دارم، باید با او مشورت کنم. از خواب که بیدار شد و قضیه را به همسرش گفت. همسرش گفت: نصف اول را انتخاب کن! پس از این پیشنهاد و دنیا و ثروت به او رو کرد و مرتب بر ثروتش افزوده می شد و هر وقت نعمت و ثروت تازه ای به دست می آمد، همسرش می گفت: فلانی همسایه ما است و نیازمند است. لازم و واجب است که به او رسیدگی کنی و فلانی از بستگان و خویشان است و باید به او هم رسیدگی نمایی. و برنامه و روش این خانواده چنین بود که هر وقت نعمت و ثروت به دستشان می آمد، صدقه و بخشش می نمودند و عملا شکر نعمت را بجا می آوردند. تا اینکه شبی همان شخص اول را که در خواب دیده بود، در عالم رویا دید و به این مرد گفت: فلانی! آن نصف اول پایان یافته است نظرت چیست و حالا چه باید کرد؟ مرد گفت: با شریکم باید مذاکره کنم. پس از خواب که بیدار شد و مطلب را به همسرش گفت که آن شخص آمده و اعلام می دارد که آن نصف عمر به پایان رسیده است. همسرش گفت: خداوند متعال به ما نعمت داد، ما هم شکر و سپاس او را بجا آوردیم و خداوند سزاوارتر است که پاداش شکر ما را عنایت فرماید و به وعده خود که به سپاسگزاران داده وفا کند. مرد همین سخن را به آن شخص گفت. آن شخص هم گفت: به پاداش شکر و سپاسگزاری شما، تمام عمر را در رفاه و نعمت باش!

و نیز معمر بن خلاد از حضرت صادق علیه السّلام نقل نموده که فرمود سه چیز است که با آنها هیچ چیز زیان نمی زند: دعا هنگام گرفتاری؛ استغفار هنگام ارتکاب گناه؛ شکر و سپاس هنگام نعمت.

و از حضرت صادق علیه السّلام است که فرمود: در تورات نوشته شده که شکر و سپاس نعمت دهنده را بجای آور و به کسی که از تو سپاسگزاری می کند احسان کن که نعمت هنگامی که شکرش بجا آورده شود، زوال ندارد و اگر کفران و ناسپاسی شود، بقا و دوام ندارد. و شکر و سپاس موجب ازدیاد نعمت و مانع تغییر و دگرگونی است.

و نیز فرمود: کسی که در برابر فایده ای که به دستش آمده شکر خدا را بجای آورد، از طرف خدا مستوجب افزایش نعمت می شود و کسی که حق نعمت و شکرگزاری را ضایع نماید، نعمت را در خطر نابودی قرار داده و از تغیر و دگرگونی و از نعمت و بلا در امان نخواهد بود.

شخصی به آن حضرت عرض کرد: من از خدا درخواست ثروت کرده ام، خداوند متعال هم به من ثروت عنایت فرموده، ولی من می ترسم که این ثروت زیاد از قبیل استدراج باشد، یعنی ثروت و وسایل گناه بیشتر و بهتر فراهم شود تا در نتیجه من از یاد حق غفلت کرده و به گناه بیشتر آلوده شوم که خود یک نحو کیفر است. فرمود: اما اگر حمد و سپاس باشد به خدا سوگند چنین نیست.

و از حضرت باقر علیه السّلام است که خداوند متعال به موسی بن عمران علیه السّلام فرمود: ای موسی! حق شکر و سپاس مرا بجای آور. موسی عرضه داشت: خداوندا! من چگونه می توانم حق شکر تو را بجا آورم، با اینکه نعمت از تو است و توفیق بر شکر

ص: 55

وَ الْحَمْدِ إِنَّهُ کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ رَجُلٌ فَأَتَاهُ فِی مَنَامِهِ مَنْ قَالَ لَهُ إِنَّ لَکَ نِصْفَ عُمُرِکَ سَعَةً فَاخْتَرْ أَیَّ النِّصْفَیْنِ شِئْتَ فَقَالَ إِنَّ لِی شَرِیکاً فَلَمَّا أَصْبَحَ الرَّجُلُ قَالَ لِزَوْجَتِهِ قَدْ أَتَانِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ رَجُلٌ فَأَخْبَرَنِی أَنَّ نِصْفَ عُمُرِی لِی سَعَةً فَاخْتَرْ أَیَّ النِّصْفَیْنِ شِئْتَ فَقَالَتْ لَهُ زَوْجَتُهُ اخْتَرِ النِّصْفَ الْأَوَّلَ فَقَالَ لَکَ ذَاکَ. فَأَقْبَلَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیَا فَکَانَ کُلَّمَا کَانَتْ نِعْمَةٌ قَالَتْ زَوْجَتُهُ جَارُکَ فُلَانٌ مُحْتَاجٌ فَصِلْهُ وَ تَقُولُ قَرَابَتُکَ فُلَانٌ فَتُعْطِیهِ وَ کَانُوا کَذَلِکَ کُلَّمَا جَاءَتْهُمْ نِعْمَةٌ أَعْطَوْا وَ تَصَدَّقُوا وَ شَکَرُوا فَلَمَّا کَانَ لَیْلَةٌ مِنَ اللَّیَالِی أَتَاهُ الرَّجُلُ

فَقَالَ یَا هَذَا إِنَّ النِّصْفَ قَدِ انْقَضَی فَمَا رَأْیُکَ قَالَ لِی شَرِیکٌ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لِزَوْجَتِهِ أَتَانِی الرَّجُلُ فَأَعْلَمَنِی أَنَّ النِّصْفَ قَدِ انْقَضَی فَقَالَتْ لَهُ زَوْجَتُهُ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْنَا فَشَکَرْنَا وَ اللَّهُ أَوْلَی بِالْوَفَاءِ قَالَ فَإِنَّ لَکَ تَمَامَ عُمُرِکَ (1).

عَنْهُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: ثَلَاثَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهُنَّ شَیْ ءٌ الدُّعَاءُ عِنْدَ الْکَرْبِ وَ الِاسْتِغْفَارُ عِنْدَ الذَّنْبِ وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعْمَةِ.

وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ اشْکُرْ مَنْ أَنْعَمَ عَلَیْکَ وَ أَنْعِمْ عَلَی مَنْ شَکَرَکَ فَإِنَّهُ لَا زَوَالَ لِلنَّعْمَاءِ إِذَا شَکَرْتَ وَ لَا بَقَاءَ لَهَا إِذَا کَفَرْتَ وَ الشُّکْرُ زِیَادَةٌ فِی النِّعَمِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْغِیَرِ.

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: مَنْ شَکَرَ اللَّهَ عَلَی مَا أُفِیدَ فَقَدِ اسْتَوْجَبَ عَلَی اللَّهِ الْمَزِیدَ وَ مَنْ أَضَاعَ الشُّکْرَ فَقَدْ خَاطَرَ بِالنِّعَمِ وَ لَمْ یَأْمَنِ التَّغَیُّرَ وَ النِّقَمَ.

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: إِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرْزُقَنِی مَالًا فَرَزَقَنِی وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ مِنِ اسْتِدْرَاجٍ فَقَالَ أَمَا بِاللَّهِ مَعَ الْحَمْدِ فَلَا(2).

وَ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُوسَی بْنِ عِمْرَانَ یَا مُوسَی اشْکُرْنِی حَقَّ شُکْرِی قَالَ یَا رَبِّ کَیْفَ أَشْکُرُکَ حَقَّ شُکْرِکَ وَ النِّعْمَةُ مِنْکَ وَ الشُّکْرُ

ص: 55


1- 1. مشکاة الأنوار ص 30.
2- 2. مشکاة الأنوار ص 31.

نعمت هم نعمتی است از طرف تو؟ خداوند متعال فرمود: اکنون که این مطلب را شناختی و اعتراف داری که موفقیت به شکر هم به عنایت من است، حق شکر مرا ادا کرده ای.

و نیز از حضرت باقر علیه السّلام است که فرمود: خدا افزایش نعمت را قطع نمی کند، مگر اینکه بندگان وظیفه شکرگزاری انجام ندهند و از شکر دست بردارند.

و از امیر مؤمنان علیه السّلام است که فرمود: شکر هر نعمتی پرهیز از محرمات الهی است.

روایت87.

امامت و تبصره: ابن فضال، از حضرت صادق، از پدر بزرگوارش، از اجداد طاهرینش، از رسول خدا صلی اللَّه علیه و علیهم روایت کرده که فرموده است: شخص سپاسگزار مانند گرفتار شکیبا پاداش دارد و ثروتمند شاکر، مانند شخص تهیدست قناعت گر اجر و پاداش خواهد داشت.(1)

باب شصت و دوم : صبر و آسایش پس از گرفتاری

آیات

- وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ.(2)

{از شکیبایی و نماز یاری جویید.}

- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ.(3)

{ای کسانی که ایمان آورده اید، از شکیبایی و نماز یاری جویید زیرا خدا با شکیبایان است.}

- وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ. الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.(4)

{و قطعاً شما را به چیزی از [قبیلِ] ترس و گرسنگی، و کاهشی در اموال و جانها و محصولات می آزماییم و مژده ده شکیبایان را: [همان] کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد، می گویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز می گردیم.» بر ایشان درودها و رحمتی از پروردگارشان [باد] و راه یافتگان [هم] خود ایشانند.}

ص: 56


1- . امامت و تبصره: 88
2- . بقره / 45
3- . بقره / 153
4- . بقره / 155 - 157

عَلَیْهَا نِعْمَةٌ مِنْکَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذَا عَرَفْتَ أَنَّ ذَلِکَ مِنِّی فَقَدْ شَکَرْتَنِی حَقَّ شُکْرِی.

وَ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: لَا یَنْقَطِعُ الْمَزِیدُ مِنَ اللَّهِ حَتَّی یَنْقَطِعَ الشُّکْرُ مِنَ الْعِبَادِ.

وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: شُکْرُ کُلِّ نِعْمَةٍ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ (1).

«87»

کِتَابُ الْإِمَامَةِ وَ التَّبْصِرَةِ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الْمُبْتَلَی الصَّابِرِ وَ الْمُعْطَی الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الْمُحْتَرِفِ الْقَانِعِ.

باب 62 الصبر و الیسر بعد العسر

الآیات

البقرة: وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ(2)

و قال تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (3)

و قال تعالی: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (4)

ص: 56


1- 1. مشکاة الأنوار: 32.
2- 2. البقرة: 45.
3- 3. البقرة: 153.
4- 4. البقرة: 155- 157.

- وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ.(1)

{و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانی که راست گفته اند.}

- وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ.(2)

{و خداوند، شکیبایان را دوست دارد.}

- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا.(3)

{ای کسانی که ایمان آورده اید، صبر کنید و ایستادگی ورزید و مرزها را نگهبانی کنید.}

- وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا.(4)

{و به پاس آنکه صبر کردند، وعده نیکوی پروردگارت به فرزندان اسرائیل تحقق یافت.}

- وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ.(5)

{و صبر کنید که خدا با شکیبایان است.}

- وَ اصْبِرْ حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ.(6)

{و شکیبا باش تا خدا [میان تو و آنان] داوری کند، و او بهترین داوران است.}

- فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ.(7)

{پس شکیبا باش که فرجام [نیک] از آنِ تقواپیشگان است.}

- وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ.(8)

{و شکیبا باش که خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمی گرداند.}

- فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ.(9)

{اینک صبری نیکو [برای من بهتر است]. و بر آنچه توصیف می کنید، خدا یاری ده است.}

- فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً.(10)

{پس [صبر من] صبری نیکوست. امید که خدا همه آنان را به سوی من [باز] آورَد، که او دانای حکیم است.}

- إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ.(11)

{بی گمان، هر که تقوا و صبر پیشه کند، خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.}

- وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ ... سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ.(12)

{و کسانی که برای طلب خشنودی پروردگارشان شکیبایی کردند و نماز برپا داشتند و از آنچه روزیشان دادیم، نهان و آشکارا انفاق کردند، و بدی را با نیکی می زدایند، ایشان راست فرجام خوش سرای باقی. [همان] بهشت های عدن که آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان که درستکارند در آن داخل می شوند، و فرشتگان از هر دری بر آنان درمی آیند. [و به آنان می گویند:] «درود بر شما به [پاداش] آنچه صبر کردید. راستی چه نیکوست فرجام آن سرای!»}

- إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ.(13)

{که قطعاً در این [یادآوری]، برای هر شکیبایِ سپاسگزاری عبرت هاست.}

- وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا.(14)

{و البته ما بر آزاری که به ما رساندید شکیبایی خواهیم کرد.}

ص: 57


1- . بقره / 177
2- . آل عمران / 146
3- . آل عمران / 200
4- . اعراف / 137
5- . انفال / 46
6- . یونس / 109
7- . هود / 49
8- . هود / 115
9- . یوسف / 18
10- . یوسف / 83
11- . یوسف / 90
12- . رعد / 22
13- . ابراهیم / 5
14- . ابراهیم / 12

و قال تعالی: وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ (1)

آل عمران: وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (2)

و قال: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا(3)

الأعراف: وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا(4)

الأنفال: وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (5)

یونس: وَ اصْبِرْ حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ (6)

هود: فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ (7)

و قال تعالی: وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (8)

یوسف: فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ (9)

و قال: فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً(10)

و قال: إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (11)

الرعد: وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ إلی قوله تعالی سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ(12)

إبراهیم: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ(13)

و قال: وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا(14)

ص: 57


1- 1. البقرة: 177.
2- 2. آل عمران: 146.
3- 3. آل عمران: 200.
4- 4. الأعراف: 137.
5- 5. الأنفال: 46.
6- 6. یونس: 109.
7- 7. هود: 49.
8- 8. هود: 115.
9- 9. یوسف: 18.
10- 10. یوسف: 83.
11- 11. یوسف: 90.
12- 12. الرعد: 22.
13- 13. إبراهیم: 5.
14- 14. إبراهیم: 12.

- الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ.(1)

{همانان که صبر نمودند و بر پروردگارشان توکّل می کنند.}

- وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ.(2)

{و قطعاً کسانی را که شکیبایی کردند به بهتر از آنچه عمل می کردند، پاداش خواهیم داد.}

- وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ. وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ.(3)

{و اگر عقوبت کردید، همان گونه که مورد عقوبت قرار گرفته اید [متجاوز را] به عقوبت رسانید، و اگر صبر کنید البته آن برای شکیبایان بهتر است. و صبر کن و صبر تو جز به [توفیق] خدا نیست و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نیرنگ می کنند دل تنگ مدار.}

- سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً.(4)

{ان شاء اللَّه مرا شکیبا خواهی یافت.}

- فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ.(5)

{پس بر آنچه می گویند شکیبا باش.}

- وَ إِسْماعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ.(6)

{و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را [یاد کن] که همه از شکیبایان بودند.}

- وَ الصَّابِرِینَ عَلی ما أَصابَهُمْ.(7)

{[آنان که] بر هر چه بر سرشان آید صبر پیشگانند.}

- أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً.(8)

{آیا شکیبایی می کنید؟ و پروردگار تو همواره بیناست.}

- أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً.(9)

{اینانند که به [پاس] آنکه صبر کردند، غرفه [های بهشت را] پاداش خواهند یافت و در آنجا با سلام و درود مواجه خواهند شد.}

- أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا.(10)

{آنانند که به [پاس] آنکه صبر کردند... دو بار پاداش خواهند یافت.}

- وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ.(11)

{و جز شکیبایان آن را نیابند.}

- نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ. الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (12)

{چه نیکوست پاداش عمل کنندگان! همان کسانی که شکیبایی ورزیده و بر پروردگارشان توکّل نموده اند.}

ص: 58


1- . نحل / 42
2- . نحل / 96
3- . نحل / 126 - 127
4- . کهف / 69
5- . طه / 130
6- . انبیاء / 85
7- . حج / 35
8- . فرقان / 20
9- . فرقان / 75
10- . قصص / 54
11- . قصص / 80
12- . عنکبوت / 58 - 59

النحل: الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (1)

و قال تعالی: وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (2)

و قال تعالی: وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (3)

الکهف: سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً(4)

طه: فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ (5)

الأنبیاء: وَ إِسْماعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ (6)

الحج: وَ الصَّابِرِینَ عَلی ما أَصابَهُمْ (7)

المؤمنون: إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ (8)

الفرقان: أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً(9)

و قال تعالی: أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً(10)

القصص: أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا(11)

و قال تعالی: وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ (12)

العنکبوت: نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (13)

ص: 58


1- 1. النحل: 42.
2- 2. النحل: 96.
3- 3. النحل: 126 و 127.
4- 4. الکهف: 69.
5- 5. طه: 130.
6- 6. الأنبیاء: 85.
7- 7. الحجّ: 35.
8- 8. المؤمنون: 111.
9- 9. الفرقان: 20.
10- 10. الفرقان: 75.
11- 11. القصص: 54.
12- 12. القصص: 80.
13- 13. العنکبوت: 58 و 59.

- فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ (1)

{پس صبر کن که وعده خدا حقّ است، و زنهار تا کسانی که یقین ندارند، تو را به سبکسری واندارند.}

- وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ.(2)

{و بر آسیبی که بر تو وارد آمده است شکیبا باش.}

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ.(3)

{قطعاً در این [قدرت نمایی،] برای هر شکیبای سپاسگزاری، نشانه هاست.}

- وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ.(4)

{و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند.}

- إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ.(5)

{قطعاً در این [ماجرا] برای هر شکیبای سپاسگزاری عبرت هاست.}

- فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ.(6)

{پس، گفتار آنان تو را غمگین نگرداند که ما آنچه را پنهان و آنچه را آشکار می کنند، می دانیم.}

- سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ.(7)

{ان شاء اللَّه مرا از شکیبایان خواهی یافت.}

- اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ.(8)

{بر آنچه می گویند صبر کن.}

- إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ.(9)

{ما او را شکیبا یافتیم. چه نیکوبنده ای! به راستی او توبه کار بود.}

- إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ.(10)

{بی تردید، شکیبایان پاداش خود را بی حساب [و] به تمام خواهند یافت.}

- فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ.(11)

{پس صبر کن که وعده خدا راست است.}

- سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً.(12)

{خدا به زودی پس از دشواری آسانی فراهم می کند.}

- فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا ... إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً.(13)

{پس صبر کن، صبری نیکو. به راستی که انسان سخت آزمند [و بی تاب] خلق شده است. چون صدمه ای به او رسد عجز و لابه کند. و چون خیری به او رسد بخل ورزد.}

ص: 59


1- . روم / 60
2- . لقمان / 17
3- . لقمان / 31
4- . تنزیل / 24
5- . سباء / 19
6- . یس / 76
7- . صافات / 102
8- . ص / 17
9- . ص / 44
10- . زمر / 10
11- . مؤمن / 77
12- . طلاق / 7
13- . معارج / 5، 19، 21

الروم: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ (1)

لقمان: وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(2)

و قال تعالی: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ(3)

التنزیل: وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (4)

سبأ: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ(5)

یس: فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ (6)

الصافات: سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ (7)

ص: اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ (8)

و قال تعالی: إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (9)

الزمر: إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ (10)

المؤمن: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ (11)

الطلاق: سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً(12)

المعارج: فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا(13)

و قال تعالی: إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً(14)

ص: 59


1- 1. الروم: 60.
2- 2. لقمان: 17.
3- 3. لقمان: 31.
4- 4. التنزیل: 24.
5- 5. سبأ: 19.
6- 6. یس: 56.
7- 7. الصافّات: 102.
8- 8. ص: 17.
9- 9. ص: 44.
10- 10. الزمر: 10.
11- 11. المؤمن: 77.
12- 12. الطلاق: 7.
13- 13. المعارج: 5.
14- 14. المعارج: 19- 21.

- وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ.(1)

{و برای پروردگارت شکیبایی کن.}

- وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً.(2)

{و به [پاس] آنکه صبر کردند، بهشت و پرنیان پاداششان داد.}

- فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ.(3)

{پس در برابر فرمان پروردگارت شکیبایی کن.}

- وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ.(4)

{و یکدیگر را به شکیبایی و مهربانی سفارش کرده اند.}

- فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً. إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً.(5)

{پس [بدان که] با دشواری، آسانی است. آری، با دشواری، آسانی است.}

- وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ.(6)

{و به شکیبایی توصیه کرده اند.}

روایات

روایت1.

کافی: از حفص بن غیاث، از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود: ای حفص! هر کس صبر کند، قطعا مدت کوتاهی صبر خواهد کرد و هر کس بی تابی کند، او نیز مدت کوتاهی بی تابی خواهد کرد. (بالاخره این عمر و این مدت کوتاه سپری می شود) .

سپس حضرت فرمود: بر تو باد که در تمام کارهایت صبر و بردباری داشته باشی که خداوند محمد صلی اللَّه علیه و آله را مبعوث نمود و به او دستور به صبر و ملایمت داد. و فرمود: «وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا. وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعْمَةِ.»(7) {بر آنچه که می گویند صبر کن و با رفق و خوبی از آنان جدا شو. و تکذیب کنندگان ثروتمند را به من واگذار کن (به حساب آنها می رسم).} و نیز فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (السیئه) فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ. وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ.»(8) {بدی را با یک روش و اخلاق نیک دفع کن که در این صورت همان شخصی که با تو دشمنی دارد مانند دوست مهربان و گرم خواهد شد و به این خصلت و حالت نمی رسد، مگر آنان که صبر می نمایند و نمی رسد به این حالت، مگر افرادی که بهره بزرگی از اخلاق داشته باشند.}

حضرت هم صبر نمود، به طوری که مصائب بزرگی به حضرتش وارد ساختند که رسول خدا سینه اش به تنگ آمد و خداوند متعال این آیه را نازل نمود: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ.»(9) {ما می دانیم که از اثر گفتارهای یاوه و افتراهای کفار ناراحت و سینه ات به تنگ آمده تسبیح خداوند را بجای آور و از سجده کنندگان باش.} کفار باز هم به تکذیب ها و نسبت های ناروای به حضرت ادامه دادند. پیغمبر خدا محزون و اندوهناک شد و خداوند متعال این آیه را نازل فرمود:

ص: 60


1- . مدثر / 7
2- . دهر / 12
3- . دهر / 24
4- . بلد / 17
5- . انشراح / 5 - 6
6- . عصر / 3
7- . مزمل / 10 - 11
8- . فصلت / 34 - 35
9- . حجر / 97 - 98

المدثر: وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ(1)

الدهر: وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً(2)

و قال: فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ (3)

البلد: وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ(4)

أ لم نشرح: فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً(5)

العصر: وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ(6).

الأخبار

«1»

کا، [الکافی] عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ جَمِیعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا حَفْصُ إِنَّ مَنْ صَبَرَ صَبَرَ قَلِیلًا وَ إِنَّ مَنْ جَزِعَ جَزِعَ قَلِیلًا ثُمَّ قَالَ عَلَیْکَ بِالصَّبْرِ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله فَأَمَرَهُ بِالصَّبْرِ وَ الرِّفْقِ فَقَالَ وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعْمَةِ(7) وَ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ [السَّیِّئَةَ] فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (8) فَصَبَرَ صلی الله علیه و آله حَتَّی نَالُوهُ بِالْعَظَائِمِ وَ رَمَوْهُ بِهَا فَضَاقَ صَدْرُهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ (9) ثُمَّ کَذَّبُوهُ وَ رَمَوْهُ فَحَزِنَ لِذَلِکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ قَدْ

ص: 60


1- 1. المدّثّر: 7.
2- 2. الدهر: 12.
3- 3. الدهر: 24.
4- 4. البلد: 17.
5- 5. الانشراح: 5- 6.
6- 6. العصر: 3.
7- 7. المزّمّل: 10.
8- 8. فصّلت: 35 و 36.
9- 9. الحجر: 97- 98.

«قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ. وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا.»(1) {ما می دانیم که یاوه سرایی آنان تو را اندوهناک نموده و آنان با شخص تو عناد نداشته و تو را تکذیب نمی کنند، ولی ستمگران و جباران با آیات خدا عناد و کینه توزی دارند. پیش از تو پیامبران را نیز تکذیب می نمودند و آنان در برابر تکذیب و آزار و اذیت کفار صبر و استقامت کردند تا اینکه با نصرت و یاری ما بر دشمنان حق پیروز گشتند.} پس از این، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله خود را ملزم به صبر و تحمل نمود و آنان از حد، تجاوز کردند و وقاحت را آشکار ساختند، به طوری که خدا را نام برده و مورد نکوهش و تکذیب قرار دادند. حضرت فرمود: من درباره جان خودم و خاندان و حیثیت و شخصیت خود صبر کرده و تحمل می کنم، اما درباره خدا نمی توانم تحمل کنم که این کفار حتی خداوند متعال را مورد تکذیب و حمله قرار دهند. خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ، أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ. فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ.»(2) {ما این آسمان ها و زمین را و آنچه که مابین آنها است در شش روز آفریدیم و کوچک ترین ناراحتی و رنج در ما راه نیافت (بنابراین چند نفر معدود سرکش متجاوز مهم نیست) پس تو صبر کن بر آنچه می گویند.} پس حضرت در تمام حالات صبر و استقامت فرمود. سپس خداوند متعال درباره عترت و اهل بیتش حضرت را بشارت داد که آنها هم چون دارای حالت و صفت صبر هستند، ائمه و پیشوایان مردمند. و فرمود: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ.»(3) {و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند.} پس از این بشارت بود که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: صبر و استقامت برای ایمان مانند سر است برای بدن (اگر صبر نباشد ایمان هم نخواهد بود). خداوند هم از زحمات و صبر و تحمل پیغمبر قدردانی کرد و این آیه را فرستاد: «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ.»(4) {و تحقق یافت اراده نیکو و مشیت پروردگار درباره بنی اسرائیل از اثر صبر و استقامت آنان و ویران ساختیم کاخ ستم فرعون و فرعونیان را و تمام آنچه را که رواج داده و برافراشته بودند.} پس از نزول این آیه حضرت فرمود: این گفتار خداوند بشارت و مژده و اجازه انتقام از کفار است. پس از این، خداوند متعال جنگ با مشرکین و سرکوبی آنان را مباح و مجاز نمود و آیات قتال نازل شد: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ.»(5) {بکشید مشرکان را هر جا که یافتید و بگیرید آنان را و محاصره کنید و در هر سنگری و کمینگاهی بنشینید.} «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ.»(6) {بکشید آنان را هر کجا که به دست آوردید.} و خداوند به دست پیامبر و یارانش کفار و مشرکان را کشت و سرکوب فرمود. و خداوند علاوه بر پاداش اخروی، در همین جهان هم پاداش صبر پیغمبر را عنایت فرمود.

بنابراین نتیجه چنین می شود که هر کس برای خدا و در راه خدا صبر و تحمل و استقامت نماید، چشم از این جهان نخواهد بست تا اینکه خداوند چشم او را با ذلت و سرکوب شدن دشمنانش روشن نماید، بعلاوه آن پاداش هایی که در آخرت برای او هست.(7)

ص: 61


1- . انعام / 33 - 34
2- . ق / 38
3- . تنزیل / 24
4- . اعراف / 137
5- . برائت / 5
6- . بقره / 191
7- . کافی 2 : 378

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا(1)

فَأَلْزَمَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله نَفْسَهُ الصَّبْرَ فَتَعَدَّوْا فَذَکَرُوا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ کَذَّبُوهُ فَقَالَ قَدْ صَبَرْتُ فِی نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ عِرْضِی وَ لَا صَبْرَ لِی عَلَی ذِکْرِ إِلَهِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ (2) فَصَبَرَ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ ثُمَّ بُشِّرَ فِی عِتْرَتِهِ بِالْأَئِمَّةِ وَ وُصِفُوا بِالصَّبْرِ فَقَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (3)

فَعِنْدَ ذَلِکَ قَالَ صلی الله علیه و آله الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَشَکَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ لَهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ (4) فَقَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّهُ بُشْرَی وَ انْتِقَامٌ فَأَبَاحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ قِتَالَ الْمُشْرِکِینَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ(5) وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ (6) فَقَتَلَهُمُ اللَّهُ عَلَی أَیْدِی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَحِبَّائِهِ وَ جَعَلَ لَهُ (7) ثَوَابَ صَبْرِهِ مَعَ مَا ادَّخَرَ لَهُ فِی الْآخِرَةِ فَمَنْ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ لَمْ یَخْرُجْ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّی یُقِرَّ اللَّهُ عَیْنَهُ فِی أَعْدَائِهِ مَعَ مَا یَدَّخِرُ لَهُ فِی

ص: 61


1- 1. الأنعام: 33 و 34.
2- 2. ق: 38.
3- 3. التنزیل: 24.
4- 4. الأعراف: 137.
5- 5. براءة: 5.
6- 6. البقرة: 191.
7- 7. و عجل له خ ل.

توضیح

«صبر قلیلا»: لفظ «قلیلا» که منصوب است، یا به عنوان مصدریه است که صفت مصدر محذوف است یا به عنوان ظرفیت که صفت ظرف محذوف است، یعنی «صبرا قلیلا»، یا «زمانا قلیلا» که مقصود از زمان، همان مدت عمر کوتاه انسان است. و یا منظور مدت گرفتاری و مصیبت است که خیلی کوتاه است.

و علیک بالصبر فی جمیع امورک: چون هر چه که انسان انجام می دهد و هر چه که به انسان می رسد از مصائب و مشکلات، چه از ناحیه خدا برسد مانند سیل و زلزله و مرض و غیره و چه از ناحیه غیر خدا برسد، همه و همه نیازمند به صبر و استقامت است، چون تمام این کارها بدون مبارزه با نفس و مبارزه با شیطان و خودداری و کنترل امکان ندارد. بنابراین در تمام کارها باید صبر و استقامت داشت. «و اصبر علی ما یقولون»، در برابر خرافات و شتم و آزار آنان صبر کن. و «اهجرهم هجرا جمیلا» از آنان کناره گیری کرده و مدارا کن و آنان را به خدا واگذار نما که فرمود: «وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ»، امر تکذیب کنندگان را به من واگذار که من آنان را در دنیا و آخرت کیفر خواهم داد. «أُولِی النَّعْمَةِ» به فتح نون یعنی نعمت داران ثروتمند که سران قریش و دیگران است.

«ادفع»، آیه چنین است: «وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ»، یعنی در پاداش و کیفر و پایان نیک خوبی و بدی یکسان نیستند. البته لاء دومی زائد است و به منظور تاکید مطلب آمده است. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ»، با روش خوب و نیکویی جلو بدی را بگیر. در اکثر نسخه های کافی و نیز تفسیر علی بن ابراهیم چنین است، ولی لفظ «سیئه» در قرآن نیست و آیه بدون این لفظ است. و شاید حضرت به عنوان تفسیر و توضیح آیه لفظ «سیئه» را افزوده و البته در بعضی از نسخه ها لفظ سیئه نیست و این بهتر است. و گفته شده معنای آیه این است که اگر دچار لغزش و عمل بدی شدی، با عمل دیگری که بهتر از آنست آن را جبران کن یا با عملی که بهترین راه امکان و بهترین حسناتی که امکان دارد جبران کن و اینکه به عنوان یک جمله مستانف و ابتدایی آمده است، برای این جهت است که پاسخی باشد برای کسی که بخواهد به صورت مبالغه صحبت کند و لذا «احسن» و اسم تفضیل، جای «حسنه» آمده که خود یک نوع مبالغه است. بیضاوی چنین گفته است.

و گفته شده که اسم تفضیل «هی احسن» از معنای تفضیلی خالی و مجرد است (چون سیئه و کار زشت خوب نیست تا مثلا کار خوب و عمل نیک بهتر از آن باشد، بلکه کار زشت بد است و عمل نیک خوب است، نه اینکه اولی خوب و دومی خوب تر است.) و نیز گفته شد اصل و ریشه فعل («حسن» که ریشه «احسن» است) به عنوان فرض در نظر گرفته شده (به این معنا که اگر فرضا در عمل بد و سیئه حسن و خوبی باشد، عمل صالح و نیک خوب تر و بهتر است. بنابراین تفضیل فرضی می شود نه واقعی و حقیقی.) و ممکن است معنا چنین باشد که اگر کسی در حق تو بدی کرد، تو با احسان و عمل نیک، یعنی خدمت به او، جلوی بدی او را بگیر، زیرا در چنین موردی انسان به چند گونه می تواند عمل کند: 1) عفو و گذشت از بدی آن شخص 2) کیفر دادن و مکافات او که البته هر دو خوب و بجا است 3) در مقابل بدی او احسان نمودن به آن شخص که این سومی از اولی و دومی بهتر و زیبنده تر است. و این معنا نظیر

ص: 62

الْآخِرَةِ(1).

بیان

صبر قلیلا نصب قلیلا إما علی المصدریة أو الظرفیة أی صبر صبرا قلیلا أو زمانا قلیلا و هو زمان العمر أو زمان البلیة فی جمیع أمورک فإن کل ما یصدر عنه من الفعل و الترک و العقد و کل ما یرد علیه من المصائب و النوائب من قبله تعالی أو من قبل غیره یحتاج إلی الصبر إذ لا یمکنه تحمل ذلک بدون جهاده مع النفس و الشیطان و حبس النفس علیه وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ أی من الخرافات و الشتم و الإیذاء وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا بأن تجانبهم و تداریهم و لا تکافیهم و تکل أمرهم إلی الله کما قال وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ أی دعنی و إیاهم و کل إلی أمرهم فإنی أجازیهم فی الدنیا و الآخرة أُولِی النَّعْمَةِ النعمة بالفتح لین

الملمس أی المتنعمین ذوی الثروة فی الدنیا و هم صنادید قریش و غیرهم ادْفَعْ أول الآیة هکذا وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ أی فی الجزاء و حسن العاقبة و لا الثانیة مزیدة لتأکید النفی ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ کذا فی أکثر نسخ الکتاب و تفسیر علی بن إبراهیم (2) و السیئة غیر مذکورة فی المصاحف و کأنه علیه السلام زادها تفسیرا و لیست فی بعض النسخ و هو أظهر و قیل المعنی ادفع السیئة حیث اعترضتک بالتی هی أحسن منها و هی الحسنة علی أن المراد بالأحسن الزائد مطلقا أو بأحسن ما یمکن دفعها به من الحسنات و إنما أخرج مخرج الاستئناف علی أنه جواب من قال کیف أصنع للمبالغة و لذلک وضع أحسن موضع الحسنة کذا ذکره البیضاوی.

و قیل اسم التفضیل مجرد عن معناه أو أصل الفعل معتبر فی المفضل علیه علی سبیل الفرض أو المعنی ادفع السیئة بالحسنة التی هی أحسن من العفو أو المکافاة و تلک الحسنة هی الإحسان فی مقابل الإساءة و معنی التفضیل حینئذ بحاله لأن کلا من العفو و المکافاة أیضا حسنة إلا أن الإحسان أحسن منهما و هذا قریب

ص: 62


1- 1. الکافی ج 2 ص 88.
2- 2. تفسیر القمّیّ ص 184.

تفسیری است که زمخشری در این آیه دارد که گفته «لا» زائده نیست و معنا چنین است که سیئه و حسنه البته با هم متفاوت هستند، ولی لازم است تو آن حسنه ای را که بهتر است انجام دهی و آن این است که در مقابل بدی او احسان به او نمایید.

«ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ. فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»، یعنی اگر چنین کردی، آن دشمنی که در مقابل تو و با تو طرف است، دوست مهربانی خواهد شد. «و ما یلقیها»، این خصلت و این صفت را که احسان در مقابل بدی باشد به دست نمی آورد. «إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا»، مگر افراد صابر و شکیبا که خود را از انتقام و کیفر باز می دارند. «وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ»، و نمی رسد به این صفت مگر کسی که بهره بزرگی از خیر و کمالات نفسانی داشته باشد. و گفته شده که «حظ عظیم» یعنی بهشت. «لقاه الشی ء» یعنی او را به آن شخص داد. «حتی نالوه بالعظائم» یعنی نسبت دروغ و جنون و سحر و غیره به حضرت پیغمبر داده و افترا و تهمت به او بستند. «انک یضیق صدرک» کنایه از غم و اندوه حضرت است. «بِما یَقُولُونَ»، گفتارهای شرک آمیز آنان و یا طعن و استهزاء به حضرت و به قرآن. «فسبح بحمد ربک»، با حمد و سپاس خدا را از این گونه نسبت های شرک آلود منزه و پاک بدان و یا اینکه: ای رسول گرامی! برای رفع غم و اندوهی که به تو می رسد، به خدا متوجه باش و تسبیح و حمد او را بجای آور که حمد و تسبیح غم و اندوه را برطرف می سازد. «وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ» سجده شکر برای چنین توفیقی و برای رفع غم و اندوه بجای آور و یا کنایه از نماز است، یعنی از نمازگزاران باش که در نماز تمام علقه ها و ارتباطات از غیر خدا قطع می شود. «إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ»، ضمیر «انه» ضمیر «شان» است، یعنی قضیه این است که تو از اثر گفتارهای آنان که می گویند شاعری، مجنونی، ساحری و امثال این ها اندوهناک می شوی.«فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ.»

مرحوم طبرسی گفته: در معنای این آیه به چند وجه اختلاف شده است و چند نظر داده شده است: 1) این کفار حقانیت و صدق تو را می دانند و به حسب باطن و عقیده درونی تو را تکذیب نمی کنند، گرچه از نظر عناد و لجاجتی که دارند با زبان اظهار تکذیب می نمایند. و این وجه نظریه اکثر مفسران است و مؤید این وجه روایتی است که نقل شده که روزی رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله با ابوجهل برخورد کرد و ابوجهل با حضرت مصافحه کرد و اظهار محبت و ارادت نمود. مشرکان از این عمل تعجب کردند و توضیح خواستند. ابوجهل گفت: به خدا سوگند من می دانم و یقین دارم که او بر حق است و راست می گوید، ولی آنچه که مانع تسلیم و اظهار ایمان من است، این است که فکر می کنم ما تا چه وقت باید تابع فرزندان عبد مناف باشیم؟ پس از این قضیه بود که این آیه نازل شد.

2.

اینکه کفار و مشرکان دلیل و منطقی برای تکذیب تو ندارند و نمی توانند با حجت و برهان قرآن را باطل نمایند. و دلیل و مؤید این وجه روایتی از علی علیه السّلام است که آن حضرت، این جمله را که قرائت می فرمود: «لا یکذبونک» بدون تشدید می خواند و به عنوان تفسیر می فرمود: مراد و منظور این است که آنان نمی توانند مطلب حقی را که احق از حقیقت قرآن و درست تر و استوارتر باشد بیاورند.

ص: 63

مما ذکره الزمخشری من أن لا غیر مزیدة و المعنی أن الحسنة و السیئة متفاوتتان فی أنفسهما فخذ بالحسنة التی هی أحسن أن تحسن إلیه مکان إساءته فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ أی إذا فعلت ذلک صار عدوک المشاق مثل الولی الشفیق وَ ما یُلَقَّاها أی ما یلقی هذه السجیة و هی مقابلة الإساءة بالإحسان إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا فإنها تحبس النفس عن الانتقام وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ من الخیر و کمال النفس و قیل الحظ العظیم الجنة یقال لقاه الشی ء أی ألقاه إلیه. حتی نالوه بالعظائم یعنی نسبوه إلی الکذب و الجنون و السحر و غیر ذلک و افتروا علیه أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ کنایة عن الغم بِما یَقُولُونَ من الشرک أو الطعن فیک و فی القرآن و الاستهزاء بک و به فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ أی فنزه ربک عما یقولون مما لا یلیق به متلبسا بحمده فی توفیقک له أو فافزع إلی الله فیما نالک من الغم بالتسبیح و التحمید فإنهما یکشفان الغم عنک وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ للشکر فی توفیقک أو رفع غمک أو کن من المصلین فإن فی الصلاة قطع العلائق عن الغیر.

إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ الضمیر للشأن أی ما یقولون إنک شاعر أو مجنون أو أشباه ذلک فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ قال الطبرسی رحمه الله اختلف فی معناه علی وجوه.

أحدها أن معناه لا یکذبونک بقلوبهم اعتقادا و إن کانوا یظهرون بأفواههم التکذیب عنادا و هو قول أکثر المفسرین.

وَ یُؤَیِّدُهُ مَا رُوِیَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَقِیَ أَبَا جَهْلٍ فَصَافَحَهُ أَبُو جَهْلٍ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ وَ لَکِنَّا مَتَی کُنَّا تَبَعاً لِعَبْدِ مَنَافٍ.

فأنزل الله هذه الآیة.

و ثانیها أن المعنی لا یکذبونک بحجة و لا یتمکنون من إبطال ما جئت به ببرهان وَ یَدُلُّ عَلَیْهِ مَا رُوِیَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّهُ کَانَ یَقْرَأُ لَا یُکْذِبُونَکَ وَ یَقُولُ إِنَّ الْمُرَادَ بِهَا أَنَّهُمْ لَا یَأْتُونَ بِحَقٍّ هُوَ أَحَقُّ مِنْ حَقِّکَ.

ص: 63

3.

اینکه منظور و معنای «لا یکذبونک» این است که این ها تو را دروغگو نمی یابند. و عرب می گوید مثلا «قاتلناکم فما اجبناکم»، ما با شما جنگیدیم و شما را جبون و ترسو نیافتیم. اینجا هم چنین است، یعنی این کفار پس از ملاقات و مذاکره با تو، تو را دروغگو ندیدند و نیافتند. و این معنا هم با تخفیف و هم با تشدید قابل تطبیق است، چون هم باب افعال و هم باب تفعیل هر دو به این معنا می آید، ولی تخفیف و از باب افعال گرفتن بهتر است.

4.

یعنی این کفار نسبت دروغ و کذب درباره این قرآن به تو نمی دهند، چون سابقه صدق و راستی تو را دارند و تو از نظر آنان امین و صادق بوده ای، ولی آنچه را که تو آورده ای قبول ندارند و آیات الهی را تکذیب نموده و بی اساس می دانند. (شاید منظور این باشد که مثلا تو را به اشتباه و سهو نسبت می دهند) و مؤید این وجه، ذیل آیه است که می فرماید: «وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ.» و همچنین آیه دیگر که می فرماید: «وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُ»، و قوم تو به این قرآن که حق است تکذیب می کنند که نمی فرماید «و کذبک قومک»، قوم تو تو را دروغگو می دانند و گفته است قرآن را دروغ می دانند نه تو را. و نیز مؤید این وجه، روایتی است که ابوجهل به پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله گفت: ما تو را متهم نمی دانیم و تو را دروغگو نمی گوییم، ولی این چیزی را که آورده ای قبول نداریم و مورد اتهام و تکذیب است.

5.

منظور این است که ای رسول گرامی! این ها تو را تکذیب نمی کنند، بلکه مرا تکذیب می نمایند. چون تکذیب تو، تکذیب من است و این تکذیب اختصاص به تو ندارد، زیرا تو رسول و پیام رسان من هستی. هر کس تو را رد کرد و نپذیرفت، مرا رد کرده که البته این خود یک نوع تسلیت و دلجویی از پیامبر است.

«وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ»، آنان که درباره آیات خداوند ستم نموده (یعنی قرآن و معجزات) «یجحدون»، بدون دلیل و برهان، بلکه از جهت سفاهت و جهالت و عناد و دشمنی این آیات را انکار می نمایند و لفظ باء که به آیات داخل شده، از این جهت است که اینجا ظلم معنای تکذیب را در بر گرفته. و ابو علی گفته باء (حرف جر) متعلق به «ظالمین» است.

سپس باز خداوند متعال بیش از این از پیامبرش تسلیت و دلجویی نموده و فرمود: «وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا»، پیامبران پیش از تو در راه تبلیغ رسالت خود بر اذیت و آزار آنان صبر کردند. «حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا»، تا اینکه با نصرت و یاری ما بر مکذبین و کفار پیروز شدند، که این آیه دستوری است به پیامبر که در برابر اذیت و آزار قوم خود صبر کند تا یاری و نصرت خدا فرارسد، همچنان که انبیاء صبر کردند. «وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ»، یعنی احدی قدرت ندارد که واقعا خبر الهی را تکذیب نموده و وعده الهی را دگرگون سازد. «وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ»، اخبار و سرگذشت پیامبران به وسیله قرآن به تو ابلاغ شد که ما چگونه آنها را نجات داده و بر دشمنانشان پیروز نمودیم.(1)

این گفتار حضرت در حدیث گذشته که فرمود: «فذکروا اللَّه»، یعنی نسبت های ناروا و نابجا را که با مقام الوهیت شایستگی و تناسب ندارد به خداوند دادند.

ص: 64


1- . مجمع البیان 4 : 43

و ثالثها أن المراد لا یصادفونک کاذبا تقول العرب قاتلناکم فما أجبناکم أی ما أصبناکم جبناء و لا یختص هذا الوجه بالقراءة بالتخفیف لأن أفعلت و فعلت یجوزان فی هذا الموضع إلا أن التخفیف أشبه بهذا الوجه.

و رابعها أن المراد لا ینسبونک إلی الکذب فیما أتیت به لأنک کنت عندهم أمینا صادقا و إنما یدفعون ما أتیت به و یقصدون التکذیب بآیات الله و یقوی هذا الوجه قوله وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ و قوله وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُ (1) و لم یقل و کذبک قومک و ما روی أن أبا جهل قال للنبی صلی الله علیه و آله ما نتهمک و لا نکذبک و لکنا نتهم الذی جئت به و نکذبه.

و خامسها أن المراد أنهم لا یکذبونک بل یکذبوننی فإن تکذیبک راجع إلی و لست مختصا به لأنک رسولی فمن رد علیک فقد رد علی و ذلک تسلیة منه تعالی للنبی ص لی الله علیه و آله(2).

وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ أی بالقرآن و المعجزات یَجْحَدُونَ بغیر حجة سفها و جهلا و عنادا و دخلت الباء لتضمین معنی التکذیب قال أبو علی الباء تتعلق بالظالمین.

ثم زاد فی تسلیة النبی صلی الله علیه و آله بقوله وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا أی صبروا علی ما نالهم منهم من التکذیب و الأذی فی أداء الرسالة حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا إیاهم علی المکذبین و هذا أمر منه تعالی لنبیه بالصبر علی أذی کفار قومه إلی أن یأتیه النصر کما صبرت الأنبیاء و بعده وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ أی لا یقدر أحد علی تکذیب خبر الله علی الحقیقة و لا علی إخلاف وعده وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ أی خبرهم فی القرآن کیف أنجیناهم و نصرناهم علی قومهم.

قوله علیه السلام فذکروا الله أی نسبوا إلیه ما لا یلیق بجنابه وَ لَقَدْ

ص: 64


1- 1. الأنعام: 66.
2- 2. مجمع البیان ج 4 ص 294.

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ» اشاره به این است که: ما که خدا هستیم و قدرت مطلقه داریم، آسمان ها و زمین را با تأنی و تدریج آفریدیم. تو هم برای رسیدن به هدف مقدس خود، صبر و تانی داشته و عجله و شتاب مکن. و احتمال دارد این آیه از نظر دیگر و جهت دیگری مقدمه صبر باشد که با جمله «و ما مسنا من لغوب» گفته ما در خلقت آسمان ها و زمین احساس رنج و خستگی نداشته و نداریم و این بیان رد گفتار یهود است که عقیده دارند خداوند روز یک شنبه شروع به خلقت و آفرینش نمود و روز جمعه از آن فارغ شده و به پایان رسید و روز شنبه استراحت نموده و روی عرش و تخت خدایی راحت کرد و خوابید. «فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ»، همچنان که ما به این یاوه سرایی یهود صبر کردیم، تو هم در برابر مشرکان که قیامت و بعث را انکار می کنند صبر کن تا موقع انتقام فرارسد. خداوندی که قدرت بر خلقت عالم دارد، بدون رنج و تعب قدرت دارد که از یهود انتقام گرفته و همچنین از این کفار و مشرکان هم انتقام بگیرد و آنان را مبعوث و محشور ساخته و به کیفرشان برساند.

«ثم بشر» با صیغه مجهول، یعنی حضرت بشارت داده شد به امامت عترتش که آیه در سوره تنزیل چنین است: «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرائِیلَ. وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً.» ما به موسی کتاب دادیم. در لقای خداوند شک و ریبی بخود راه مده. و ما او را هادی و راهنمای بنی اسرائیل قرار دادیم. و از آنان پیشوایانی و امامانی قرار دادیم که به امر ما اجتماع را راهنمایی می کنند. البته در بیشتر نسخه های کتاب «و جعلنا هم» هست که ظاهرا اشتباه باشد و در بعضی از نسخه ها «و جعلنا منهم» هست، همان طور که در قرآن نیز این چنین است. در هر حال این آیه بشارت یا به امامت عترت است، ولی اشکالی که اینجا هست این است که ظاهر و سیاق ترکیب بندی آیه این است که ضمیر «منهم» مربوط به بنی اسرائیل است نه به عترت و اهل بیت پیغمبر. پس به چه مناسبت این آیه در این حدیث بشارت به پیغمبر و آمدن قرآن درباره عترت و امامت اهل بیت بیان شده و اهل بیت به صفت صبر و یقین توصیف شده است؟

پاسخ از این اشکال این است که داستان های قرآن به منظور هشدار و بشارت این امت اسلامی است که روش و سنت الهی چنین است، همچنان که در بنی اسرائیل امامان و پیشوایانی قرار دادیم، در این امت هم افرادی را که دارای صفت صبر و یقین هستند امام و پیشوا و رهبر معنوی قرار خواهیم داد. علاوه بر این رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است آنچه در بنی اسرائیل واقع شده و آن حوادثی که رخ داده، بدون کم و کاست در این امت هم واقع خواهد شد، من جمله از آن امور داستان موسی و آمدن کتاب برای موسی و قرار دادن امامان از نسل هارون برادر موسی است. و نظیر این است آمدن کتاب برای پیغمبر و قرار دادن امامان از نسل برادر و پسر عموی رسول خدا و اولاد طاهرین، همچنان که حضرت درباره علی علیه السّلام فرمود: «تو نسبت به من، مانند هارون هستی نسبت به موسی.» «فلا تکن فی مریه من لقائه»، گفته شده منظور این است که ای پیغمبر! تو از سقوط عملی قرآن تعجب مدار. امت تو پس از تو به این قرآن عمل نمی کنند، ولی ما پس از تو امامانی قرار می دهیم که جامعه و امت را هدایت و راهنمایی می کنند، همچنان که در بنی اسرائیل قرار دادیم. و مفسران در بیان معنای این آیه وجوهی ذکر کرده اند:

1.

چون آیه درباره موسی علیه السّلام است، خداوند به پیامبر می فرماید که تو در موضوع ملاقات موسی در شب معراج شکی نداشته باش. 2)

ص: 65

خَلَقْنَا السَّماواتِ قیل هذه إشارة إلی حسن التأنی و ترک التعجیل فی الأمور و تمهید للأمر بالصبر.

و أقول یحتمل أن یکون توطئة للصبر علی وجه آخر و هو بیان عظم قدره و أنه قادر علی الانتقام منهم وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ أی من تعب و إعیاء و هو رد لما زعمت الیهود من أنه تعالی بدأ خلق العالم یوم الأحد و فرغ منه یوم الجمعة و استراح یوم السبت

و استلقی علی العرش فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ أی ما یقول المشرکون من إنکارهم البعث فإن من قدر علی خلق العالم بلا إعیاء قدر علی بعثهم و الانتقام منهم أو ما یقول الیهود من الکفر و التشبیه.

قوله علیه السلام ثم بشر علی بناء المجهول و قبل الآیة فی سورة التنزیل هکذا وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرائِیلَ وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً و فی أکثر نسخ الکتاب و جعلناهم و کأنه تصحیف و فی بعضها وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ کما فی المصاحف.

ثم إنه یرد أن الظاهر من سیاق الآیة رجوع ضمیر منهم إلی بنی إسرائیل فکیف تکون بشارة للنبی صلی الله علیه و آله و إیتائه القرآن فی عترته و کیف وصفوا بالصبر و الجواب ما عرفت أن ذکر القصص فی القرآن لإنذار هذه الأمة و تبشیرهم مع أنه قد قال رسول الله صلی الله علیه و آله إنه یقع فی هذه الأمة ما وقع فی بنی إسرائیل حذو النعل بالنعل فذکر قصة موسی و إیتائه الکتاب و جعل الأئمة من بنی إسرائیل أی هارون و أولاده ذکر نظیر لبعثة النبی صلی الله علیه و آله و إیتائه القرآن و جعل الأئمة من أخیه و ابن عمه و أولاده کما قال صلی الله علیه و آله أنت منی بمنزلة هارون من موسی.

و قد یقال إن قوله فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ المراد به لا تکن فی تعجب من سقوط الکتاب بعدک و عدم عمل الأمة به فإنا نجعل بعدک أمة یهدون بالکتاب کما جعلنا فی بنی إسرائیل أمة یهدون بالتوراة و المفسرون ذکروا فیه وجوها الأول أن المعنی لا تکن فی شک من لقائک موسی لیلة الأسری الثانی

ص: 65

یعنی در ملاقات موسی با کتاب 3) ملاقات تو با کتاب 4) ملاقات و دیدن آزارها، همچنان که موسی اذیت و آزار دید.

(البته این وجوه قابل اعتماد نیست و با آیه تطبیق ندارد. و می توان گفت منظور لقاء اللَّه است که حتمی الوقوع است) «و جعلناه هدی» موسی را راهنما قرار دادیم و یا کتابی را که به او نازل نمودیم. «یهدون»، مردم را به احکام و حقایقی که در کتاب است هدایت می کردند. «بامرنا»، که آنان را مامور ساختیم و یا به آنان توفیق دادیم. «لما صبروا»، چون صبر بر طاعت داشتند یا بر اذیت قوم خود و کفار صبر کردند یا از لذائذ مادی دنیا صبر کرده و چشم پوشیدند. «و کانوا بآیاتنا یوقنون»، در آیات ما کمترین شک و تردیدی نداشته و کمال معرفت را در حق او داشتند. «فشکر اللَّه ذلک» خداوند هم از صبر حضرت در جمیع احوال و حوادث تقدیر نمود. و شکر خدا از بندگان، به معنای قبولی عمل و جبران آن به احسان و اکرام و پاداش دنیا و آخرت است.« وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ»، اول آیه چنین است: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ»، یعنی بنی اسرائیل را که در تحت فشار و استضعاف فرعونیان بودند، وارث سرزمین شام و فلسطین قرار دادیم. به این ترتیب که خداوند به آنان تمکن و قدرت داد و پس از نابود ساختن فرعون، تصرفات و اختیارات را به آنان داد. «مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا»، شرق و غرب شامات و مصر را و بعضی گفته اند مراد تمام سطح کره زمین است، چون حضرت داود و سلیمان که از بنی اسرائیل بودند، مالک و متصرف همه زمین شدند. «الَّتِی بارَکْنا فِیها»، آن زمینی را که با کشت و زرع و میوه ها و فرآورده های گوناگون، آن را پربرکت قرار دادیم.

«و تمت کلمه ربک الحسنی علی بنی اسرائیل.» مرحوم طبرسی گوید: معنای آیه این است که سخن و کلام پروردگار تحقق یافت که وعده او عملی شد و دشمن آنان نابود گشت و آنان جانشین او شدند و چون تمامیت و کامل شدن نعمت الهی به تحقق وعده حق بستگی دارد، از این جهت وفای به وعده تمامیت کلام حساب شده است. و گفته شده کلمه «حسنی» و سخن خوب، اشاره به آیه «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ» تا آخر آیه بعدی و «یحذرون» که عبارت از خود وعده و بشارت است. و کلمه را که به «الحسنی» توصیف کرده، اگرچه کلمات حق همه اش خوب و حسنه است، ولی از جهت اینکه این وعده وعده ای است که بنی اسرائیل خیلی دوست دارند، توصیف به «حسنی» (بهتر) شده است. و حسن گفته است مقصود وعده به بهشت است.

«بما صبروا» یعنی به پاداش صبر و شکیبایی آنان بر اذیت و آزار فرعون و فرعونیان. «و دمرنا ما کان یصنع فرعون و قومه»، یعنی بناها و کاخ ها و قصرهایی که فرعون و فرعونیان ساخته بودند ویران ساختیم. «و ما کانوا یعرشون» و آنچه از اشجار و انگور و میوه ها بود دگرگون نمودیم. و گفته شده منظور از

ص: 66

من لقاء موسی الکتاب الثالث من لقائک الکتاب الرابع من لقائک الأذی کما لقی موسی الأذی.

وَ جَعَلْناهُ أی موسی علیه السلام أو المنزل علیه یَهْدُونَ أی الناس إلی ما فیه من الحکم و الأحکام بِأَمْرِنا إیاهم أو بتوفیقنا لهم لَمَّا صَبَرُوا أی لصبرهم علی الطاعة أو علی أذی القوم أو عن الدنیا و ملاذها کما قیل وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ لا یشکون فی شی ء منها و یعرفونها حق المعرفة فشکر الله ذلک له إشارة إلی الصبر علی جمیع الأحوال أو ذلک القول الدال علی الرضا بالصبر و شکر الله تعالی لعباده عبارة عن قبول العمل و مقابلته بالإحسان و الجزاء فی الدنیا و الآخرة.

وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صدر الآیة وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ یعنی بنی إسرائیل فی ظهر الآیة فإن القبط کانوا یستضعفونهم فأورثهم الله بأن مکنهم و حکم لهم بالتصرف و أباح لهم بعد إهلاک فرعون و قومه مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا أی أرض الشام شرقها و غربها أو أرض الشام و مصر و قیل کل الأرض لأن داود و سلیمان کانا منهم و ملکا الأرض الَّتِی بارَکْنا فِیها بإخراج الزرع و الثمار و ضروب المنافع وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ قال الطبرسی رحمه الله معناه صح کلام ربک بإنجاز الوعد بإهلاک عدوهم و استخلافهم فی الأرض و إنما کان الإنجاز تماما للکلام لتمام النعمة به و قیل إن کلمة الحسنی قوله سبحانه وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ إلی قوله یَحْذَرُونَ (1) و قال الْحُسْنی و إن کانت کلمات الله کلها حسنة لأنها وعد بما یحبون و قال الحسن أراد وعد الله لهم بالجنة بِما صَبَرُوا علی أذی فرعون و قومه وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ أی أهلکنا ما کانوا یبنون من الأبنیة و القصور و الدیار وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ من الأشجار و الأعناب و الثمار و قیل

ص: 66


1- 1. القصص: 5 و 6.

«یعرشون»، قصرها و خانه های سقف دار است.

«فقال صلی اللَّه علیه و آله انه بشری»، حضرت فرمود: این بشارت و مژده ای است برای من و یارانم. و انتقام، انتقام از دشمنان و بشارت و مژده بودن این جمله به همان کیفیتی است که گفته شد که این مطالب تسلیت و دلجویی است برای پیغمبر و مسلمانان، یعنی ای رسول گرامی! من تو را بر دشمنانت پیروز نموده و آنان را نابود ساخته و امامان از اهل بیت را بر فرعون های زمان و طاغیان و ظالمان با آمدن ولی عصر و حجت دوازدهم پیروز خواهم ساخت و آنان را بر تمام سطح کره زمین مالک و مسلط می گردانم. بنابراین ظاهر آیه مربوط به داستان موسی و بنی اسرائیل است و باطن آن مربوط به محمد و آل محمد صلی اللَّه علیه و علیهم است.

«اقتلوا المشرکین»، آیه چنین است: «فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ»، {هنگامی که ماه های حرام به پایان رسید، مشرکان را هر جا که یافتید بکشید}، چه در داخل حرم شهر مکه و چه در منطقه حِلّ و خارج از حرم. «و خذوهم» یعنی آنان را گرفته اسیر کنید که «اخیذ» به معنای اسیر (گرفته شده) است. «و احصروهم» یعنی آنان را زندانی و حبس نمایید یا اینکه مانع شوید و مگذارید داخل مسجدالحرام بشوند. «وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ»، یعنی در هر گذرگاهی بنشینید که در نقاط مختلف پراکنده نشوند و دست به تبلیغات مسموم بزنند و منصوب خواندن لفظ «کل» به عنوان ظرفیت و مفعول فیه مکانی است و در سوره بقره فرموده است: «وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ. وَ اقْتُلُوهُمْ. حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ.» {در راه خدا نبرد کنید با کسانی که با شما نبرد می کنند و تعدی و تجاوز ننمایید که خدا متجاوزان را دوست نمی دارد و بکشید آنان را هر جا که مصادف شدید و بیرون کنید آنان را از همان جا که شما را بیرون کردند (از مکه).} اثقفه ای صادفه او اخذه او ظفر به او ادرکه. معنای «اثقفه» یعنی مصادف شد با او یا گرفت او را یا غالب و پیروز شد بر او یا به دست آورد او را و دستگیر کرد. «فقتلهم اللَّه»، خداوند کفار و مشرکان را کشت در جنگ بدر و غیر آن .

«و عجل له الثواب»، ثواب صبر پیغمبر را عنایت فرمود و در بعضی از نسخه ها «جعل له ثواب صبره» آمده، ولی نسخه اولی بهتر و موافق تفسیر است. حاصل مطلب اینکه این نصرت و پیروزی و نابودی دشمنان، ثواب و پاداش سریع دنیوی است برای صبر حضرت، علاوه بر آنچه در جهان دیگری برای حضرتش اندوخته و ذخیره شده، از مقامات عالیه و قرب به حق و عزت و کرامتی که هست.

«فمن صبر و احتسب»، یعنی منظور انسان از صبر و تحمل، قرب به خدا و تحصیل رضای او باشد که در نتیجه از اعمال شایسته او محسوب شود. «حتی یقر اللَّه عینه»، تا اینکه خداوند دیدگانش را روشن نماید، یعنی کارهایش را سهل و آسان و بر دشمنانش پیروز می سازد. «مع ما یدخر له فی الآخرة»، علاوه بر اجر و پاداش اخروی.

روایت2.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: صبر راس و ریشه وجود ایمان است.(1)

ص: 67


1- . کافی 2: 378

یَعْرِشُونَ یسقفون من القصور و البیوت (1).

فقال صلی الله علیه و آله إنه بشری أی لی و لأصحابی و انتقام من أعدائی و وجه البشارة ما مر أن ذکر هذه القصة تسلیة للنبی صلی الله علیه و آله بأنی أنصرک علی أعدائک و أهلکهم و أنصر الأئمة من أهل بیتک علی الفراعنة الذین غلبوا علیهم و ظلموهم فی زمن القائم علیه السلام و أملکهم جمیع الأرض فظهر الآیة لموسی و بنی إسرائیل و بطنها لمحمد و آل محمد صلی الله علیهم.

فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ الآیة هکذا فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ قیل أی من حل و حرم وَ خُذُوهُمْ أی و أسروهم و الأخیذ الأسیر وَ احْصُرُوهُمْ أی و احبسوهم أو حیلوا بینهم و بین المسجد الحرام وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ أی کل ممر لئلا ینتشروا فی البلاد و انتصابه علی الظرف و قال تعالی فی سورة البقرة وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ یقال ثقفه أی صادفه أو أخذه أو ظفر به أو أدرکه.

فقتلهم الله أی فی غزوة بدر و غیرها و عجل له الثواب ثواب صبره و فی بعض النسخ و جعل له ثواب صبره و الأول أظهر و موافق للتفسیر و الحاصل أن هذه النصرة و قتل الأعداء کان ثوابا عاجلا علی صبره منضما مع ما ادخر له فی الآخرة من مزید الزلفی و الکرامة و احتسب أی کان غرضه القربة إلی الله لیکون محسوبا من أعماله الصالحة حتی یقر الله عینه أی یسره فی أعدائه بنصره علیهم مع ما یدخر له فی الآخرة من الأجر الجمیل و الثواب الجزیل.

«2»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ سَهْلٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الصَّبْرُ رَأْسُ الْإِیمَانِ (2).

ص: 67


1- 1. مجمع البیان ج 4 ص 470.
2- 2. الکافی ج 2 ص 87.

توضیح

مرحوم محقق طوسی در توضیح معنای صبر و آثار آن چنین فرموده: صبر نگهداری نفس است از بی تابی در مواقع ناراحتی و بدآمدها و اثرش در باطن و درون انسان، آرامش و نداشتن اضطراب و تشویش است و اثرش در زبان، خودداری از شکایت و در اعضا و جوارح، بازداشتن از حرکات غیر عادی است، از قبیل لرزه و حرکت و تغیر رنگ و غیره. و قبلا گفته شده و بعدا هم خواهد آمد که صبر چند گونه است: 1) صبر در برابر بلا و مصیبت؛ 2) صبر بر انجام طاعات و وظایف؛ 3) صبر و خودداری از معصیت و گناه؛ 4) صبر در برابر اخلاق ناهنجار مردم.

راغب در مفردات چنین گفته: صبر خودداری به هنگام ضیق و فشار است. مثلا گفته می شود «صبرت الدابه»، یعنی حیوان را بدون علف نگاه داشتم. و «صبرت فلانا»، یعنی فلانی را سوگندی دادم که هیچ راه گریزی ندارد. و صبر نگهداشتن نفس بر آن مسیری است که عقل و یا شرع ترسیم کرده و مانع از انحراف از این خط شدن یا بازداشتن نفس از آنچه که عقل یا شرع دستور بازداشتن داده است. البته صبر لفظی است عمومی و چه بسا در مواردی با لفظ دیگری غیر از کلمه صبر از این صفت تعبیر می شود. اگر در مورد خویشتنداری به موقع مصیبت باشد، فقط صبر گفته می شود که نقطه مقابلش جزع و بی تابی است، و اگر خودداری و استقامت در صحنه جنگ را بخواهیم بیان کنیم، شجاعت گفته می شود که نقطه مقابلش جبن و ترس است، و اگر در مورد پیشامد و حادثه ناگواری باشد، رحب صدر و گشایش سینه گفته می شود که مقابلش ضیق و تنگی سینه است، و اگر در مورد خودداری از سخن و افشا باشد، کتمان و رازداری گویند که مقابلش اذاعه و اشاعه است. و خداوند متعال تمام این حالات را در این موارد گوناگون صبر گفته است.

«وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ»، صبرکنندگان در تنگدستی و رنجوری و در میدان نبرد. «وَ الصَّابِرِینَ عَلی ما أَصابَهُمْ»، و صبرکنندگان در برابر مصیبت ها. «وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ.» و به صوم و روزه نیز صبر گفته می شود، چون روزه خود یک نوع صبر است از خوردن و آشامیدن و غیره. و «قوله اصبروا و صابروا» یعنی خود را بر عبادت حق وقف نموده و با امیال و هواهای خویش مبارزه نمایید، و آیه شریفه «وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ» یعنی با کوشش خود، صبر و شکیبایی را تحمل کن و آیه دیگر «أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا» یعنی غرفه ها و درجات بهشتی را به پاداش صبری که در راه رسیدن به رضایت و خشنودی حق تحمل نمودند به دست می آورند. و در این روایت که فرمود «الصبر راس الایمان»، این جمله از قبیل تشبیه معقول و نادیدنی به چیزی که محسوس و دیدنی است و وجه شباهت مطلبی است که در روایت علاء بن فضیل خواهد آمد. و توجیه این حقیقت این است که انسان تا هنگامی که در این نشئه و این جهان است، مورد هجوم

ص: 68

بیان

قال المحقق الطوسی قدس سره الصبر حبس النفس عن الجزع عند المکروه و هو یمنع الباطن عن الاضطراب و اللسان عن الشکایة و الأعضاء عن الحرکات غیر المعتادة انتهی و قد مر و سیأتی أن الصبر یکون علی البلاء و علی فعل الطاعة و علی ترک المعصیة و علی سوء أخلاق الخلق قال الراغب الصبر الإمساک فی ضیق یقال صبرت الدابة حبستها بلا علف و صبرت فلانا حلفته حلفة لا خروج له منها و الصبر حبس النفس علی ما یقتضیه العقل أو الشرع أو عما یقتضیان حبسها عنه فالصبر لفظ عام و ربما خولف بین أسمائه بحسب اختلاف مواقعه فإن کان حبس النفس لمصیبة سمی صبرا لا غیر و یضاده الجزع و إن کان فی

محاربة سمی شجاعة و یضاده الجبن و إن کان فی نائبة مضجرة سمی رحب الصدر و یضاده الضجر و إن کان فی إمساک الکلام سمی کتمانا و یضاده الإذاعة(1) و قد سمی الله تعالی کل ذلک صبرا و نبه علیه بقوله وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ وَ الصَّابِرِینَ عَلی ما أَصابَهُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ (2) و سمی الصوم صبرا لکونه کالنوع له و قوله اصْبِرُوا وَ صابِرُوا(3) أی احبسوا أنفسکم علی العبادة و جاهدوا أهواءکم و قوله عز و جل وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ (4) أی تحمل الصبر بجهدک و قوله أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا(5) أی بما تحملوه من الصبر فی الوصول إلی مرضاة الله (6).

قوله رأس الإیمان هو من قبیل تشبیه المعقول بالمحسوس و وجه الشبه ما سیأتی فی روایة علاء بن الفضیل و وجهه أن الإنسان ما دام فی تلک النشأة هو مورد

ص: 68


1- 1. فی المصدر: المذل.
2- 2. البقرة: 177، الحجّ: 35، الأحزاب: 35.
3- 3. آل عمران: 200.
4- 4. مریم: 65.
5- 5. الفرقان: 75.
6- 6. المفردات ص 273 و 274.

مصائب و بلیات است و محل یورش حوادث و ناراحتی ها و بیماری ها است و مبتلای به اذیت و آزاری است که از همنوعان خود می بیند و از طرفی مکلف و مامور به انجام اطاعات و ترک منهیات و محرمات و خواسته های نفسانی است و تمام این کارها به حسب طبیعت انسان بر او ثقیل و سنگین است پس ناچار باید نیروی درونی و قدرت روحی ثابت و استواری داشته باشد که بتواند در برابر این مشکلات و امور مشقت بار بر خود مسلط شده و آن برنامه عقلی و شرع پسند را مراعات کرده و جزع و بی تابی و انتقام و کینه توزی را کنار گذارد و آداب و رسوم عقلایی و شرعی را انجام داده و از برخوردهای خلاف اخلاق خودداری بنماید. و این همان صبر و شکیبایی است که توصیه اکید به آن شده است. و بدیهی و روشن است که ایمان کامل بلکه خود تصدیق و اصل باور بستگی به این حالت دارد و تا این قدرت روحی باقی است، ایمان هم باقی است و اگر این نیرو از دست برود، ایمان هم تدریجا از دست خواهد رفت. و از این جهت است که نسبت صبر به ایمان، نسبت سر است به بدن و جسد.

روایت3.

کافی: ابی بصیر نقل می کند که از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: شخص حر و آزادمنش در تمام حالات آزاد است، اگر حادثه ناگواری برایش رخ دهد، با کمال استقامت تحمل می نماید و اگر شدائد و مصائب سنگین از هر طرف به او حمله ور شود، قدرت شکستن او را ندارد، گرچه اسیر و مقهور گردد و زندگی آسان و با رفاه او تبدیل به مشکلات و سختی ها شود. همچنان که یوسف صدیق پاکدامن بردگی و اسارت و مقهوریت به آزادمنشی و حریتش صدمه نزد و آن چاه تاریک و وحشت زا و آن مشکلات و شدائد زیانی به او نرسانید، تا اینکه پروردگار مهربان عنایتی فرمود و آن جبار ستمگر را که یوسف را به عنوان بردگی مملوک خود قرار داده بود، بنده و فرمانبر یوسف نمود و او را به مقام رسالت برگزید و به وسیله او مملکت مصر را از مشکلات رهانید. آری صبر و استقامت چنین پایان نیکی دارد. پس شما هم در برابر شدائد صبر نموده و مقاومت کنید و خویشتن را با صبر و تحمل ورزیده و آماده نمایید تا در نتیجه به پاداش ارزنده و پایان پسندیده برسید.(1)

توضیح

مفهوم «حر» (آزاد) مقابل عبد و برده است، ولی منظور از حر در این حدیث، آزادی روحی است، یعنی کسی که از اسارت و بندگی و قید هواهای نفسانی در این جهان خود را آزاد ساخته و در آن جهان نیز از زنجیرهای سنگین عذاب الهی نجات داده است که چنین شخصی، مانند انسان های آزاد در تمام حالات، بی نیاز و مستقل و توانا است. راغب در مفردات گوید: حریت و آزادی دو قسم است: 1) کسی که اسیر و برده کسی نباشد که در آیه «الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ»(2) {آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده} همین معنا منظور است که اگر آزاد و غیر برده شخص آزادی را کشت، در مقام قصاص قاتل را باید کشت و همچنین اگر برده ای برده ای را بکشد، آن برده را باید کشت.

کسی که قوای پست درونی و اخلاق ناپسند از قبیل آز و حرص بر اندوخته های دنیوی بر او مسلط نباشد و گفتار پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله که فرموده: «بنده درهم و دینار خود را به سختی و ذلت افکنده است» اشاره به اسارت و بردگی مقابل این نحو آزادی و حریت است.

و همچنین قول آن شاعر عرب که گفته: «و بردگی آزمندان بردگی همیشگی است» و همین طور است جمله ای که گفته شد. بندگی شهوت از بردگی اسارت ذلت بارتر است. (پایان گفتار راغب)

ص: 69


1- . کافی 2 : 379
2- . بقره / 178

للمصائب و الآفات و محل للحوادث و النوائب و العاهات و مبتلی بتحمل الأذی من بنی نوعه فی المعاملات و مکلف بفعل الطاعات و ترک المنهیات و المشتهیات و کل ذلک ثقیل علی النفس لا تشتهیها بطبعها فلا بد من أن تکون فیه قوة ثابتة و ملکة راسخة بها یقتدر علی حبس النفس علی هذه الأمور الشاقة و رعایة ما یوافق الشرع و العقل فیها و ترک الجزع و الانتقام و سائر ما ینافی الآداب المستحسنة المرضیة عقلا و شرعا و هی المسماة بالصبر و من البین أن الإیمان الکامل بل نفس التصدیق أیضا یبقی ببقائه و یفنی بفنائه فلذلک هو من الإیمان بمنزلة الرأس من الجسد

«3»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلَی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ إِنْ نَابَتْهُ نَائِبَةٌ صَبَرَ لَهَا وَ إِنْ تَدَاکَّتْ عَلَیْهِ الْمَصَائِبُ لَمْ تَکْسِرْهُ وَ إِنْ أُسِرَ وَ قُهِرَ وَ اسْتُبْدِلَ بِالْیُسْرِ عُسْراً کَمَا کَانَ یُوسُفُ الصِّدِّیقُ الْأَمِینُ لَمْ یَضْرُرْ حُرِّیَّتَهُ أَنِ اسْتُعْبِدَ وَ قُهِرَ وَ أُسِرَ وَ لَمْ یَضْرُرْهُ ظُلْمَةُ الْجُبِّ وَ وَحْشَتُهُ وَ مَا نَالَهُ أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِ فَجَعَلَ الْجَبَّارَ الْعَاتِیَ لَهُ عَبْداً بَعْدَ إِذْ کَانَ مَالِکاً فَأَرْسَلَهُ وَ رَحِمَ بِهِ أُمُّهُ وَ کَذَلِکَ الصَّبْرُ یُعْقِبُ خَیْراً فَاصْبِرُوا وَ وَطِّنُوا أَنْفُسَکُمْ عَلَی الصَّبْرِ تُؤْجَرُوا(1).

إیضاح

الحر ضد العبد و المراد هنا من نجا فی الدنیا من رق الشهوات النفسانیة و أعتق فی الآخرة من أغلال العقوبات الربانیة فهو کالأحرار عزیز غنی فی جمیع الأحوال قال الراغب الحر خلاف العبد و الحریة ضربان الأول من لم یجر علیه حکم السبی

نحو الْحُرُّ بِالْحُرِّ(2) و الثانی من لم یتملکه قواه الذمیمة من الحرص و الشره علی القنیات الدنیویة و إلی العبودیة التی تضاد ذلک أشار النبی صلی الله علیه و آله بقوله تعسر عبد الدرهم تعسر عبد الدینار و قول الشاعر و رق ذوی الأطماع رق مخلد و قیل عبد الشهوة أذل من عبد الرق (3)

انتهی.

ص: 69


1- 1. الکافی ج 2 ص 89.
2- 2. البقرة: 178.
3- 3. المفردات ص 111 و فیه تعس بدل تعسر.

و در قاموس است که حر با ضم، مقابل عبد و بنده است. و از هر چیز بهتر آن. و اسب خوب و خاک و گل پاک و پاکیزه. به همه این ها حر گفته می شود. «ان نابته نابته صبر لها»، یعنی اگر حادثه و یا مصیبت ناگوار به او برسد و یا مالی به او تحمیل و از او گرفته شود، با امساک و بخل خود را پست و ذلیل نمی کند. در نهایه گفته است: در داستان خیبر آمده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله غنائم جنگ خیبر را به دو قسمت تقسیم کرد؛ «نصفا لنوائبه و نصفا بین المسلمین»، نصف آن را برای حوادث و مشکلات وارده و نصف دیگر را میان مسلمین تقسیم فرمود و نیز در حدیث دیگر هست که شما مسلمین ثروتمندان را نسبت به مشکلاتشان و درباره مهمانان و واردین آنها مراعات کنید. (یعنی اجتماع توقعاتی از آنها دارد و نیز افرادی بر آنها وارد می شوند) «و ان تداکت علیه المصائب»، «تداکک» یعنی اجتماع و ازدحام. و در قضیه اجتماع مسلمانان بر علی علیه السّلام پس از قتل عثمان برای بیعت، حضرت فرمود: «ثم تداککتم علیه تداکک الابل الهیم علی حیاضها.» (همه شما اجتماع و ازدحام نموده و به من روی آوردید، مانند شتران تشنه و دیوانه به طرف آب.) یعنی اگر مصائب و مشکلات زیادی از هر طرف به او هجوم آورد، شکستی بر او وارد نمی کند، از صبر و مقاومت ناتوانش نکرده و بی تابی و نارضایتی نخواهد داشت. «و ان اسر»، گرچه به اسارت بیفتد که «ان» وصلیه است و «استبدل بالیسر عسرا» که عطف بر «اسر» است و در بعضی از نسخه ها «و استبدل بالعسر یسرا» به تقدیم «عسر» آمده است. البته بنا بر این نسخه، این جمله عطف بر «لم تکسره» می شود و نتیجه و پایان صبر خواهد شد، یعنی کسی که در برابر مشکلات و مصائب صبر و استقامت نماید شکست نمی خورد و در نهایت عسرت و شدائدش، به یسر و آسایش تبدیل خواهد شد. «ان استعبد» به صیغه مجهول که فاعل «لم»، «یضرر» است، یعنی بردگی یوسف به آزادی و حریتش زیانی نرسانید که البته مقصود از حریت و آزادی، حریت روحی و عزت و عظمت روح یوسف است و صبرش در برابر مصائب و رضا و خشنودی اش به قضای الهی و مطیع فرمان حق بودن و خواری و ذلت نپذیری او در مقابل مخلوق. «و ما ناله»، و آن ظلم و ستمی که از برادران و گرفتاری های دیگر به او رسید، مانع این نشد که خداوند در حق او عنایت فرمود. «و العاتی» از «عتو» است، به معنای احساس جبروت و شوکت و تکبر و تجاوز از حد و مرز و منظور از جبار و عاتی، فروشنده یوسف یا عزیز مصر است و مقصود از عبد شدن، یعنی آنها مطیع و تحت فرمان یوسف شدند، نه اینکه آنها برده یوسف شدند. گرچه احتمال برده شدن هم هست،

ص: 70

و فی القاموس الحر بالضم خلاف العبد و خیار کل شی ء و الفرس العتیق و من الطین و الرمل الطیب.

إن نابته نائبة صبر لها أی إن عرض له حادثة أو نازلة أو مصیبة صبر علیها أو حمل علیه مال یؤخذ منه أداه و لا یذل نفسه بالبخل فیه قال فی النهایة فی حدیث خیبر قسمها نصفین نصفا لنوائبه و نصفا بین المسلمین النوائب جمع النائبة و هی ما ینوب الإنسان أی ینزل به من المهمات و الحوادث و قد نابه ینوبه نوبا و منه

الْحَدِیثُ: احْتَاطُوا لِأَهْلِ الْأَمْوَالِ فِی النَّائِبَةِ وَ الْوَاطِئَةِ. أی الأضیاف الذین ینوبونهم.

و إن تداکت علیه المصائب أی اجتمعت و ازدحمت قال فی النهایة فی حَدِیثُ عَلِیٍّ علیه السلام: ثُمَّ تَدَاکَکْتُمْ عَلَیَّ تَدَاکُکَ الْإِبِلِ الْهِیمِ عَلَی حِیَاضِهَا.

أی ازدحمتم و أصل الدک بالکسر انتهی لم تکسره أی لم تعجزه عن الصبر و لم تحمله علی الجزع و ترک الرضا بقضاء الله تعالی و إن أسر إن وصلیة و استبدل بالیسر عسرا عطف علی أسر و فی بعض النسخ و استبدل بالعسر یسرا فهو عطف علی قوله لم تکسره فیکون غایة للصبر أن استعبد علی بناء المجهول فاعل لم یضرر و المراد بحریته عزه و رفعته و صبره علی تلک المصائب و رضاه بقضاء الله و اختیاره طاعة الله و عدم تذلله للمخلوقین و ما ناله أی من ظلم الإخوان و سائر الأحزان أن من الله أی فی أن من الله أو بدل اشتمال للضمیر فی لم یضرره أو بتقدیر إلی فالظرف متعلق بلم یضرر فی الموضعین علی سبیل التنازع.

و أقول یحتمل أن یکون ما ناله عطفا علی الضمیر فی لم یضرره و أن من الله بیانا لما بتقدیر من أو بدلا منه فیحتمل أن یکون فاعل نال یوسف و قیل اللام فیه مقدر أی لأن من الله فیکون تعلیلا لقوله لم یضرر فی الموضعین أو ما ناله مبتدأ و أن من الله خبره و الجملة معطوفة علی لم یضرره أو یکون الواو بمعنی مع أی لم یضرره ذلک مع ما ناله و أن من بیان لما و العاتی من العتو بمعنی التجبر و التکبر و التجاوز عن الحد و الجبار بائعه فی مصر أو العزیز فالمراد بصیرورته عبدا له أنه صار مطیعا له.

ص: 70

چون ثعلبی و دیگران نقل نموده اند که سلطان مصر شخصی بود به نام ریان بن ولید و عزیز مصر که یوسف را خریده بود به نام قطفیر که وزیر سلطان بود. و پس از تعبیر خواب توسط یوسف، سلطان قطفیر را عزل و یوسف را به مقام وزارت نصب نمود و به طور کلی اختیار تام کشور مصر رابه او واگذار کرده و او را بر تخت قدرت نشانید و انگشتر مخصوص را به او داد. و قطفیر (عزیز مصر) مرد و پادشاه مصر زلیخا را که نامش راعیل بود، به یوسف تزویج کرد و دو پسر هم آورد به نام افراییم و میشا و هنگامی که سال های قحط و مجاعه فرارسید، آنچه که مردم مصر در سال های گذشته ذخیره نموده بودند تمام شد و مردم شروع کردند به خریداری غله و طعام از یوسف. در سال اول هر چه وجه نقد داشتند برای خرید خوراکی دادند که دیگر هیچ وجه نقدی باقی نماند.

و در سال دوم زر و زیور و جواهرات را دادند و طعام تهیه کردند و چیزی از آن جواهرات باقی نماند. و سال سوم حیوانات و دام های خود را فروختند، به طوری که همه حیوانات در اختیار یوسف شد. سال چهارم کلیه برده ها و بنده ها را برای تهیه غذا به یوسف دادند که ابدا کنیز و غلامی باقی نماند. سال پنجم مزارع و باغات و خانه ها را دادند. سال ششم فرزندان و اولاد خود را به بردگی به یوسف دادند. سال هفتم خودشان را به عنوان برده در اختیار یوسف قرار دادند که در مصر هیچ فرد آزادی نماند، مگر اینکه همه بنده یوسف شدند. پس از این حوادث و وقایع، یوسف با مشورت از پادشاه تمام آن مردم را آزاد نموده و همه اموالشان را به آنان برگردانید. پس معلوم شد که خداوند متعال تمام مردم مصر و اموال آنها را در مقابل مملوکیت و عوض اسارتی که یوسف طی سالیان گذشته دیده بود، به یوسف تملیک نمود.(1)

آری این است میوه و ثمره صبر و نتیجه اطاعت و بندگی حق. و «ارسله» یعنی ارسال به مردم به عنوان نبوت و پیامبری و منظور از رحم نمودن خدا به مردم به وسیله یوسف، یعنی با توفیق به ایمان از عقوبات اخروی نجات یافتند یا نجات یافتن آنان از قحط و گرسنگی یا هر دو. «و کذلک الصبر یعقب خیرا»، «یعقب» از باب افعال، راغب گوید: «اعقبه کذا» یعنی فلان چیز را به ارث داد. «فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم.»(2) {نفاق را در دل آنها باقی گذاشت.} و «فلان لم یعقب»، یعنی فلانی فرزندی باقی نگذاشت. یعنی همچنان که صبر و تقوای یوسف، خیر و پاداش بزرگی را به دنبال داشت. یوسف خصوصیتی ندارد، هر کس یوسف وار صبر کند و تحمل مشکلات نماید، چنان پاداشی را به دنبال خواهد دید و از این جهت است که گفته شده: «اصبر تظفر»، یعنی صبر و تحمل کن تا پیروز شوی. و در آن شعر گفته شده: من شخصا در این دوران ها آزمودم که صبر پایان نیکی دارد

و کم است کسی که کوشش و جدیت در رسیدن به مطلوب نماید و صبر و مقاومت هم بنماید و در عین حال پیروز نشود، حتما پیروزمند است

ص: 71


1- . عرائس المجالس: 113
2- . توبه / 77

مع أنه قد روی الثعلبی و غیره أن ملک مصر کان ریان بن الولید و العزیز الذی اشتری یوسف علیه السلام کان وزیره و کان اسمه قطفیر فلما عبر یوسف رؤیا الملک عزل قطفیر عما کان علیه و فوض إلی یوسف أمر مصر و ألبسه التاج و أجلسه علی سریر الملک و أعطاه خاتمه و هلک قطفیر فی تلک اللیالی فزوج الملک یوسف زلیخا امرأة قطفیر و کان اسمها راعیل فولدت له ابنین أفرائیم و میشا فلما دخلت السنة الأولی من سنی الجدب هلک فیها کل شی ء أعدوه فی السنین المخصبة فجعل أهل مصر یبتاعون من یوسف الطعام.

فباعهم أول سنة بالنقود حتی لم یبق بمصر دینار و لا درهم إلا قبضه و باعهم السنة الثانیة بالحلی و الجواهر حتی لم یبق فی أیدی الناس منها شی ء و باعهم السنة الثالثة بالمواشی و الدواب حتی احتوی علیها أجمع و باعهم السنة الرابعة بالعبید و الإماء حتی لم یبق عبد و لا أمة فی ید أحد و باعهم السنة الخامسة بالضیاع و العقار و الدور حتی احتوی علیها و باعهم السنة السادسة بأولادهم حتی استرقهم و باعهم السنة السابعة برقابهم حتی لم یبق بمصر حر و لا حرة إلا صار عبدا له.

ثم استأذن الملک و أعتقهم کلهم و رد أموالهم إلیهم فظهر أن الله ملکه جمیع أهل مصر و أموالهم عوضا عن مملوکیته صلوات الله علیه لهم فهذه ثمرة الصبر و الطاعة.

و المراد بإرساله إرساله إلی الخلق بالنبوة و برحم الأمة به نجاتهم عن العقوبة الأبدیة بإیمانهم به أو عن القحط و الجوع أو الأعم.

و کذلک الصبر یعقب خیرا یعقب علی بناء الإفعال قال الراغب أعقبه کذا أورثه ذلک قال تعالی فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ (1) و فلان لم یعقب أی لم یترک ولدا انتهی أی کما أن صبر یوسف علیه السلام أعقب خیرا عظیما له کذلک صبر کل أحد یعقب خیرا له و من ثم قیل اصبر تظفر و قیل.

إنی رأیت للأیام تجربة(2)***للصبر عاقبة محمودة الأثر

و قل من جد فی أمر یطالبه***فاستصحب الصبر إلا فاز بالظفر

ص: 71


1- 1. براءة: 77.
2- 2. من الایام، أحسن و أوفق بالوزن.

روایت4.

کافی: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: بهشت محصور به دشواری ها و صبر است. پس کسی که شدائد و دشواری های دنیا را تحمل نماید، داخل بهشت خواهد شد، و دوزخ هم محصور و احاطه شده با لذت ها و خوشی ها. بنابراین هر کس که از لذائذ و شهوات نفسانی بهره مند گردد، داخل آتش خواهد شد.(1)

بیان

مضمون این حدیث را با تعبیرهای مختلف، عامه و خاصه متفقا نقل کرده اند.

مسلم (یکی از محدثین بزرگ عامه) از انس بن مالک نقل نموده که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: «حفت الجنة بالمکاره و حفت النار بالشهوات.» و این جمله از سخنان حکمت آمیز بسیار زیبا است. راوندی در کتاب ضوء الشهاب گوید: «حف القوم حول زید» یعنی مردم اطراف زید را گرفته و دایره وار در گرد او هستند. «حففته بشی ء» یعنی فلان چیز را به گرد او بستم و گردانیدم. «حففت الهودج بالثیاب»، یعنی هودج را با جامه و پارچه پوشانیدم. و بعضا گفته شده که این لفظ از «حفافی الشی» مشتق شده، یعنی دو طرف و دو جانب یک چیز. یعنی حضرت فرموده است: مکاره و مشکلات مانند حدقه چشم گرداگرد بهشت را گرفته و شهوات و لذائذ هم اطراف دوزخ و آتش را حدقه وار گرفته است. و منظور از مکاره و دشواری ها، اطاعت و فرمانبری و مقصود از شهوات، معاصی و گناهان است. و البته این بیان، تمثیل و تنظیر است، یعنی ورود و دخول در بهشت امکان ندارد مگر با تحمل مشقت ها و دشواری ها که همان انجام واجبات و دستورات الهی است و خودداری از افعال ناپسند. و گناهان و رهایی از دوزخ و آتش هم امکان ندارد، مگر با ترک محرمات و چشم پوشی از شهوات و تمایلات نفسانی. بنابراین مثل اینکه بهشت محصور و محفوف به سختی ها و دشواری ها است که دخول در آن نیازمند به پیمودن دشواری ها است. و آتش هم محصور و محفوف به لذائذ و شهوات است که دور شدن و مصون ماندن از آتش، نیازمند به ترک و چشم پوشی از آنها است.

و در روایتی چنین آمده است که چون خداوند متعال بهشت را آفرید، به جبرئیل گفت: نگاه کن! جبرئیل چون نعمت ها و مزایای بهشت را مشاهده نمود، عرض کرد: پروردگارا! هیچ کس بهشت این چنین را از دست نخواهد داد و قطعا همه مردم داخل آن خواهند شد، ولی هنگامی که آن را محصور و محفوف به مکاره و دشواری ها کرد، به جبرئیل فرمود: اکنون نگاه کن! جبرئیل چون این خصوصیت را دید، عرض کرد: خداوندا! من می ترسم که هیچ کس نتواند داخل بهشت شود. و هنگامی که خداوند آتش را آفرید، به جبرئیل فرمود: نگاه کن! جبرئیل چون دوزخ را با آن وضع مشاهده کرد، عرضه داشت: خداوندا! هیچ کس دوزخ را انتخاب نخواهد نمود، ولی چون گرداگرد آن را با شهوات و لذائذ محصور کرد، به جبرئیل فرمود: حالا نگاه کن! چون جبرئیل چنین دید، عرض کرد: می ترسم همه مردم داخل آن شوند.

البته فایده و نتیجه این حدیث اعلام این مطلب است که اعمال و کارهایی که انسان را به بهشت می رساند، مورد کراهت طبع او است و بر عکس کارها و اعمالی که انسان را به دوزخ می کشاند، موافق طبع و شهوت و میل نفسانی است، تا اینکه انسان با کوشش نفسانی خود مبارزه کرده و محرومیت از لذائذ را تحمل نماید و از آنها اجتناب ورزد تا در نتیجه از عذاب دوزخ مصون گردد.

روایت5.

کافی:

ص: 72


1- . کافی 2 : 379
«4»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ وَ الصَّبْرِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَی الْمَکَارِهِ فِی الدُّنْیَا دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ جَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ فَمَنْ أَعْطَی نَفْسَهُ لَذَّتَهَا وَ شَهَوَاتِهَا دَخَلَ النَّارَ(1).

بیان

مضمونه متفق علیه بین الخاصة و العامة. فَقَدْ رَوَی مُسْلِمٌ عَنْ أَنَسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَکَارِهِ وَ حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ. و هذا من بدیع الکلام و قال الراوندی فی ضوء الشهاب یقال حف القوم حول زید إذا أطافوا به و استداروا و حففته بشی ء أی أدرته علیه یقال حففت الهودج بالثیاب و یقال إنه مشتق من حفافی الشی ء أی جانبیه یقول صلی الله علیه و آله المکاره مطیفة محدقة بالجنة و هی الطاعات و الشهوات محدقة مستدیرة بالنار و هی المعاصی و هذا مثل یعنی أنک لا یمکنک نیل الجنة إلا باحتمال مشاق و مکاره و هی فعل الطاعات و الامتناع عن المقبحات و لا التفصی عن النار إلا بترک الشهوات و هی المعاصی التی تتعلق الشهوة بها فکأن الجنة محفوفة بمکاره تحتاج أن تقتطعها بتکلفها و النار محفوفة بملاذ و شهوات تحتاج أن تترکها.

وَ رُوِیَ: أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَمَّا خَلَقَ الْجَنَّةَ قَالَ لِجَبْرَئِیلَ علیه السلام انْظُرْ إِلَیْهَا فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهَا قَالَ یَا رَبِّ لَا یَتْرُکُهَا أَحَدٌ إِلَّا دَخَلَهَا فَلَمَّا حَفَّهَا بِالْمَکَارِهِ قَالَ انْظُرْ إِلَیْهَا فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهَا قَالَ یَا رَبِّ أَخْشَی أَنْ لَا یَدْخُلَهَا أَحَدٌ وَ لَمَّا خَلَقَ النَّارَ قَالَ لَهُ انْظُرْ إِلَیْهَا فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهَا قَالَ یَا رَبِّ لَا یَدْخُلُهَا أَحَدٌ فَلَمَّا حَفَّهَا بِالشَّهَوَاتِ قَالَ انْظُرْ إِلَیْهَا فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهَا قَالَ یَا رَبِّ أَخْشَی أَنْ یَدْخُلَهَا کُلُّ أَحَدٍ.

و فائدة الحدیث إعلام أن الأعمال المفضیة إلی الجنة مکروهة قرن الله بها الکراهة و بالعکس منها الأعمال الموصلة إلی النار قرن بها الشهوة لیجاهد الإنسان نفسه فیتحمل تلک و یجتنب هذه.

«5»

کا، [الکافی] عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَرْحُومٍ عَنْ

ص: 72


1- 1. الکافی ج 2 ص 89.

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: چون مؤمن داخل قبر شود، نماز در طرف راست زکات در طرف چپ و بر و احسان و نیکی بر سرش سایه افکند. صبر و مقاومت هم در گوشه ای قرار گیرد. هنگامی که آن دو فرشته برای بازجویی می رسند، صبر به نماز و زکات و احسان می گوید: مراقب و نگهدار این رفیق مؤمن خود باشید، اگر ناتوان شدید من به فریاد او خواهم رسید.(1)

توضیح

کلمه و لفظ «بر» به هر عمل خیری گفته می شود. و به مطلق احسان به دیگری و احسان و نیکی به پدر و مادر و به بستگان نیز گفته می شود، ولی در این حدیث غیر از معنای اول، یکی از معانی سه گانه مراد است. راغب در مفردات گفته است: بر (بیابان) مقابل بحر (دریا) است، چون از لفظ بر (بیابان) توسعه و فراخی و وسعت به ذهن می آید، لفظ بر (احسان و نیکی) که لازمه اش توسعه و گشایش در زندگی طرف است، از همین لفظ بر (بیابان وسیع) گرفته شده است. و لفظ «بر» هم به خدا نسبت داده می شود. «انه هو البر الرحیم و هم به بنده بر العبد ربّه»، یعنی عبادت زیاد وسیعی دارد و از طرف خدا منظور ثواب و عنایت زیاد و وسیع و از طرف بنده منظور اطاعت زیاد است. و «بر الوالدین» یعنی توسع و احسان زیاد به آنان که ضدش عقوق و نافرمانی آنان است.

در این حدیث که آمده است: «و البر مطل علیه» با طاء بی نقطه، «اطل علیه» یعنی بر او مشرف گشت. بنابراین بر و احسان در خانه قبر، مشرف و نگهبان مؤمن است. و در بعضی از نسخه ها «مظل» با ظاء نقطه دار است که این هم نزدیک به معنای اول است، یعنی بر و نیکی های او بر او سایه افکنده (خیلی نزدیک است)، ولی از نظر اینکه با «علی» متعدی شده است، معنای اول مناسب تر است.

«دونکم صاحبکم»، «دونکم» اسم فعل است، یعنی رفیق مؤمن خود را بگیرید و محافظت کنید. و ضمنا این حدیث دلالت بر تجسم اعمال دارد که نماز و زکات و احسان مجسم می شوند و در کنار انسان هستند. و کسانی که تجسم اعمال و اخلاق را قبول ندارند، این حدیث و اشباه و نظائر او را تاویل می کنند و می گویند منظور از این بیانات، این است که پروردگار متعال صور و اشکال مناسب با اعمال و اخلاق انسانی خلق می نماید و به او نشان می دهد تا در نتیجه انسان در آن جهان و عالم برزخ خوشحال یا اندوهگین شود. و یا اینکه مقصود این باشد که با بیان مثال و تشبیه مطلب را روشن کند، نه اینکه واقعا در آنجا صورت ها و شکل هایی باشد. و بودن صبر در گوشه ای و قدرت داشتن صبر بر کمک و یاری شخص، تناسب با حقیقت صبر دارد (چون در زندگی این جهان صبر است که می تواند انسان را در مشکلات پیروزمند سازد)

روایت6.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: امیر مؤمنان علی علیه السّلام وارد مسجد شد. بر در مسجد مردی را دید گرفته و اندوهگین. حضرت فرمود: چرا این چنین ناراحت هستی؟ عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! پدر و برادرم را از دست داده ام و می ترسم از شدت ناراحتی دیوانه شوم. حضرت فرمود: بر تو باد که تقوای الهی و صبر را پیشه خود سازی که فردای قیامت پاداشش را خواهی دید، و نسبت صبر به کارهای انسان، نسبت سر است به بدن. همچنان که اگر سر از بدن جدا شود بدن فاسد خواهد شد، صبر هم اگر همراه کارها نباشد،

ص: 73


1- . کافی 2 : 380

أَبِی سَیَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا دَخَلَ الْمُؤْمِنُ قَبْرَهُ کَانَتِ الصَّلَاةُ عَنْ یَمِینِهِ وَ الزَّکَاةُ عَنْ یَسَارِهِ وَ الْبِرُّ مُطِلٌّ عَلَیْهِ وَ یَتَنَحَّی الصَّبْرُ نَاحِیَةً فَإِذَا دَخَلَ عَلَیْهِ الْمَلَکَانِ اللَّذَانِ یَلِیَانِ مُسَاءَلَتَهُ قَالَ الصَّبْرُ لِلصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْبِرِّ دُونَکُمْ صَاحِبَکُمْ فَإِنْ عَجَزْتُمْ عَنْهُ فَأَنَا دُونَهُ (1).

توضیح

البر یطلق علی مطلق أعمال الخیر و علی مطلق الإحسان إلی الغیر و علی الإحسان إلی الوالدین أو إلیهما و إلی ذوی الأرحام و المراد هنا أحد المعانی سوی المعنی الأول قال الراغب البر خلاف البحر و تصور منه التوسع فاشتق منه البر أی التوسع فی فعل الخیر و ینسب ذلک إلی الله تارة نحو إنه هو البر الرحیم و إلی العبد تارة فیقال بر العبد ربه أی توسع فی طاعته فمن الله تعالی الثواب و من العبد الطاعة و بر الوالدین التوسع فی الإحسان إلیهما و ضده العقوق.

مطل بالطاء المهملة من قولهم أطل علیه أی أشرف و فی بعض النسخ بالمعجمة و هو قریب المعنی من الأول لکن التعدیة بعلی بالأول أنسب دونکم اسم فعل بمعنی خذوا و یدل ظاهرا علی تجسم الأعمال و الأخلاق فی الآخرة و من أنکره یأوله و أمثاله

بأن الله تعالی یخلق صورا مناسبة للأعمال یریه إیاها لتفریحه أو تحزینه أو الکلام مبنی علی الاستعارة التمثیلیة و تنحی الصبر و تمکثه فی إعانته یناسب ذاته فتفطن.

«6»

کا، [الکافی] عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: دَخَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْمَسْجِدَ فَإِذَا هُوَ بِرَجُلٍ عَلَی بَابِ الْمَسْجِدِ کَئِیبٍ حَزِینٍ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ مَا لَکَ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أُصِبْتُ بِأَبِی وَ أَخِی وَ أَخْشَی أَنْ أَکُونَ قَدْ وَجِلْتُ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلامَلَیْکَ بِتَقْوَی اللَّهِ وَ الصَّبْرِ تَقْدَمُ عَلَیْهِ غَداً وَ الصَّبْرُ فِی الْأُمُورِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا فَارَقَ الرَّأْسُ الْجَسَدَ فَسَدَ الْجَسَدُ وَ إِذَا فَارَقَ الصَّبْرُ الْأُمُورَ

ص: 73


1- 1. الکافی ج 2 ص 90.

تمام کارها بی نتیجه است و به تباهی خواهد کشید.(1)

توضیح

«اُصبت» به صیغه مجهول است و «بأبی و اخی» منظور این است که پدر و برادرم مردند. و «اخشی ان اکون قد وجلت»، «وجل» یعنی خوف و ترس همیشگی و شاید منظور از این جمله این باشد که می ترسم این حزن و اندوه من از نظر شرع ناپسند باشد و به آن حد مذموم رسیده باشد. یا این که می ترسم از شدت حزن و ناراحتی، جگر یا کیسه صفرایم پاره شده و از بین بروم. یا اینکه می ترسم کارم به جنون و دیوانگی بکشد. «علیک بتقوی اللَّه»، «علیک» اسم فعل است، یعنی بر تو باد تقوای الهی که در شکایت ناراحتی ها و بی تابی و ناراحتی و آنچه موجب نقص ایمان است از تقوا مدد بگیری. و شاید اشاره به این آیه باشد که می فرماید: «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ.»(2) {اگر صبر و تقوا داشته باشید، عزم و تصمیم شما در کارها استوارتر خواهد شد.} تقدم به صیغه معلوم از باب علم و به صورت مجزوم که از لحاظ ترکیب نحوی جزای امر در «علیک» است و یا مرفوع به طور استیناف و بیان نتیجه و فایده صبر است و ضمیر «علیه» راجع به «صبر» است، البته با تقدیر مضاف، یعنی به پاداش صبر می رسی. و یا ضمیر راجع به «اللَّه» است و آن هم به تقدیر مضاف، یعنی به ثواب و لطف خدا می رسی، و گفته شده که راجع به آن شخص از دست رفته است که هر یک از پدر و برادر باشد، یعنی فردای قیامت به آن شخص وارد شده و در کنار او هستی. البته این ها بعید است. و منظور از «غد» قیامت یا هنگام مرگ است یا کنایه از سرعت، یعنی به همین زودی ها.

روایت7.

کافی: سماعه بن مهران از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام نقل می کند که حضرت به من فرمود: چرا در این مدت از آمدن به حج خودداری نموده ای؟ عرض کردم: فدایت شوم! قرض زیادی دارم و اموال من همه از دستم رفته و سطح مصیبت این قرضی که از من جدا نمی شود، نسبت به از دست دادن اموال مهم تر است. اگر یکی از دوستان وسایل مسافرت مرا فراهم نمی کرد، قدرت بر سفر نداشتم. حضرت فرمود: اگر صبر و استقامت نمایی، مورد غبطه دیگران خواهی شد و اگر صبر نکنی، بالاخره تقدیرات الهی جاری می شود؛ بپسندی یا نپسندی.(3)

توضیح

«اغتباط» افتعال از «غبطه» است، یعنی طرف غبطه مانند «منعه فامتنع» او را جلوگیری کرد، او هم از امتناع و قبول جلوگیری نمود. و معنای غبطه این است که انسان آرزوی حالت کسی را که در وضع خوبی هست داشته باشد، بدون اینکه آرزوی زوال و سلب نعمت را از آن شخص داشته باشد. و فرق غبطه و حسد همین است، چون معنای حسد این است که انسان سلب نعمت و زوال آن وضع و موقعیت خوب را نسبت به طرف آرزو داشته باشد. و در قاموس است که غبطه، خوبی حال و سرور است که دیگران هم آرزوی او را داشته باشند و گفته «اغتباط» یعنی افتخار و مباهات و مسرور شدن به حالت خوش و خوب.

ص: 74


1- . کافی 2 : 380
2- . آل عمران / 186
3- . کافی 2 : 380

فَسَدَتِ الْأُمُورُ(1).

بیان

أصبت علی بناء المجهول بأبی و أخی أی ماتا و أخشی أن أکون قد وجلت الوجل استشعار الخوف و کأن المعنی أخشی أن یکون حزنی بلغ حدا مذموما شرعا فعبر عنه بالوجل أو أخشی أن تنشق مرارتی من شدة الألم أو أخشی الوجل الذی یوجب الجنون علیک اسم فعل بمعنی ألزم و الباء للتقویة بتقوی الله أی فی الشکایة و الجزع و غیرهما مما یوجب نقص الإیمان و کأنه إشارة إلی قوله تعالی وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(2) تقدم علی بناء المعلوم من باب علم بالجزم جزاء للأمر فی علیک أو بالرفع استئنافا بیانیا و ضمیر علیه راجع إلی الصبر بتقدیر مضاف أی جزائه أو إلی الله أی ثوابه و قیل إلی کل من الأب و الأخ أو إلی الأخ فإن فوته جزء أخیر للعلة أو إلی الأب لأنه الأصل و الکل بعید غدا أی فی القیامة أو عند الموت أو سریعا

«7»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِی مَا حَبَسَکَ عَنِ الْحَجِّ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَقَعَ عَلَیَّ دَیْنٌ کَثِیرٌ وَ ذَهَبَ مَالِی وَ دَیْنِیَ الَّذِی قَدْ لَزِمَنِی هُوَ أَعْظَمُ مِنْ ذَهَابِ مَالِی فَلَوْ لَا أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا أَخْرَجَنِی مَا قَدَرْتُ أَنْ أَخْرُجَ فَقَالَ لِی إِنْ تَصْبِرْ تُغْتَبَطْ وَ إِنْ لَا تَصْبِرْ یُنْفِذِ اللَّهُ مَقَادِیرَهُ رَاضِیاً کُنْتَ أَمْ کَارِهاً(3).

بیان

الاغتباط مطاوع غبطه تقول غبطته أغبطه غبطا و غبطة فاغتبط هو کمنعته فامتنع و الغبطة أن تتمنی حال المغبوط لکونها فی غایة الحسن من غیر أن ترید زوالها عنه و هذا هو الفرق بینها و بین الحسد و فی القاموس الغبطة بالکسر حسن الحال و المسرة و قد اغتبط و قال الاغتباط التبجح بالحال الحسنة انتهی.

ص: 74


1- 1. الکافی ج 2 ص 90.
2- 2. آل عمران: 186.
3- 3. الکافی ج 2 ص 90.

و اغتباط یا در مورد آخرت است از جهت اجر زیاد و پاداش نیک یا در این جهان هم به اینکه مشکلات و ناراحتی ها به آسایش و خوشی ها تبدیل شود که صبر مفتاح و راهگشای فرج است.

امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: هر چه دایره شدت و ناراحتی ها تنگ تر گردد، فرج و گشایش نزدیک تر خواهد شد. در عین حال کراهت و ناراحتی از پیشامدها موجب زیادتی مصیبت خواهد شد. چون نارضایتی باعث فوت اجر و پاداش است که خود مصیبت دیگری است. بعلاوه احساس ناراحتی که موجب حزن و اندوه قلبی است نیز مصیبت بزرگی است. و از این جهت گفته شده که مصیبت صبرکننده یکی است، ولی مصیبت کسی که بی تابی می کند دو تا است. بلکه با کمی دقت می توان گفت مصیبتش از چهار جهت است: مصیبت اصلی و اولی؛ از دست دادن اجر و پاداش؛ ناراحتی و غصه و اندوه قلبی؛ شماتت و سرزنش دشمنان. و لذا گفته شده که صبر و تحمل و مقاومت در برابر مشکلات، خود مصیبتی و غصه ای است برای دشمن شماتت گر.

روایت8.

کافی: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: صبر در دو مورد است: صبر و تحمل به هنگام مصیبت و مشکلات؛ و بهتر از آن صبر به هنگام برخورد با عمل حرام. ذکر و در یاد حق بودن هم در دو مورد است: به یاد خدا و پاداش الهی بودن هنگام مصائب؛ به یاد حق بودن در کنار عملی که خدا حرام نموده تا این یاد الهی مانع انسان شود، و این افضل و برتر است.(1)

توضیح

لفظ «صبر» خبر مبتدای محذوف است، یعنی «احدهما»، و «حسن» هم خبر مبتدای محذوف است، یعنی «هو»، و احتمال دارد که «صبر» مبتدا باشد و «حسن» خبر آن باشد که این جمله استینافی و بیانی باشد. ولی «ذکر اللَّه» فقط خبر مبتدای محذوف است، یعنی «احدهما فیکون»، یعنی ذکر و یاد الهی مانع و حاجز از فعل حرام شود و فاء هم بیانیه است.

روایت9.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: بر مردم زمانی خواهد آمد که رسیدن به ملک و سلطنت و قدرت، فقط از طریق کشتار و استبداد خواهد شد و رسیدن به ثروت و مال، از راه غصب و تجاوز و بخل و رسیدن به محبت و دوستی، از طریق کنار گذاشتن دین و متابعت و پیروی از هوای نفس میسر می شود. هر کس چنین زمانی را درک کند و در عین حال با اینکه قدرت بر تحصیل مال دارد، ولی بر فقر و تهیدستی صبر نماید و دشمنی و کینه مردم را تحمل کند، با اینکه می تواند از آن راه دوستی دیگران را جلب نماید و ذلت و گمنامی را انتخاب نماید، با اینکه می تواند کسب قدرت و عزت بکند، خداوند به چنین شخصی پاداش پنجاه صدیق که نبوت و رسالت مرا با صدق و اخلاص تصدیق نموده باشد می دهد.(2)

توضیح

اینکه فرمود رسیدن به سلطنت و قدرت از راه قتل و کشتار خواهد شد، به این جهت است که مردم آن زمان از رهبر حق و امام عادل اطاعت و فرمانبری نمی کنند، در نتیجه سلاطین و پادشاهان جور بر آنها مسلط می شوند و این ستمگران هم از قتل و کشتار ابا و امتناعی ندارند.

ص: 75


1- . کافی 2 : 380
2- . کافی 2 : 380

و الاغتباط إما فی الآخرة بجزیل الأجر و حسن الجزاء أو فی الدنیا أیضا بتبدیل الضراء بالسراء فإن الصبر مفتاح الفرج. وَ قَدْ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَضْیَقُ مَا یَکُونُ الْحَرَجُ أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْفَرَجُ مَعَ أَنَّ الْکَارِهَ تَزْدَادُ مُصِیبَتُهُ فَإِنَّ فَوَاتَ الْأَجْرِ مُصِیبَةٌ أُخْرَی وَ الْکَرَاهَةُ الْمُوجِبَةُ لِحُزْنِ الْقَلْبِ مُصِیبَةٌ عَظِیمَةٌ وَ مِنْ ثَمَّ قِیلَ الْمُصِیبَةُ لِلصَّابِرِ وَاحِدَةٌ وَ لِلْجَازِعِ اثْنَتَانِ بَلْ لَهُ أَرْبَعُ مُصِیبَاتٍ الثَّلَاثَةُ الْمَذْکُورَةُ وَ شَمَاتَةُ الْأَعْدَاءِ وَ مِنْ ثَمَّ قِیلَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ مُصِیبَةٌ عَلَی الشَّامِتِ.

«8»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ: الصَّبْرُ صَبْرَانِ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ حَسَنٌ جَمِیلٌ وَ أَحْسَنُ مِنْ ذَلِکَ الصَّبْرُ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ الذِّکْرُ ذِکْرَانِ ذِکْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ ذِکْرُ اللَّهِ عِنْدَ مَا حَرَّمَ عَلَیْکَ فَیَکُونُ حَاجِزاً(1).

توضیح

صبر خبر مبتدإ محذوف أی أحدهما صبر و حسن أیضا خبر مبتدإ محذوف أی هو حسن و یحتمل أن یکون صبر مبتدأ و حسن خبره فتکون الجملة استئنافا بیانیا و قوله ذکر الله خبر مبتدإ محذوف لیس إلا فیکون أی الذکر و الفاء بیانیة حاجزا أی مانعا عن فعل الحرام.

«9»

کا، [الکافی] عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْعَرْزَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: سَیَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ لَا یُنَالُ الْمُلْکُ فِیهِ إِلَّا بِالْقَتْلِ وَ التَّجَبُّرِ وَ لَا الْغِنَی إِلَّا بِالْغَصْبِ وَ الْبُخْلِ وَ لَا الْمَحَبَّةُ إِلَّا بِاسْتِخْرَاجِ الدِّینِ وَ اتِّبَاعِ الْهَوَی فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ الزَّمَانَ فَصَبَرَ عَلَی الْفَقْرِ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْغِنَی وَ الصَّبْرِ عَلَی الْبِغْضَةِ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْمَحَبَّةِ وَ صَبَرَ عَلَی الذُّلِّ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْعِزِّ آتَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ خَمْسِینَ صِدِّیقاً مِمَّنْ صَدَّقَ بِی.

تبیین

لا ینال الملک فیه أی السلطنة إلا بالقتل لعدم إطاعتهم إمام الحق فیتسلط علیهم الملوک الجورة فیقتلونهم و یتجبرون علیهم و ذلک من فساد الزمان و إلا لم یتسلط علیهم هؤلاء و لا الغنی إلا بالغصب و البخل و ذلک

ص: 75


1- 1. الکافی ج 2 ص 90.

و البته فساد اخلاق و روش ناصحیح است که به ستمگران میدان می دهد، وگرنه خود آنها ابتدا یک نفر بیشتر نیستند و نمی توانند تسلط و قدرت پیدا کنند. و رسیدن به ثروت که از راه غصب و بخل است، از این جهت که چون مردم در آن زمان فاسد العقیده شده اند، تصور می کنند که ثروت و مکنت از طریق گرفتن اموال مردم و ندادن حقوق الهی و حقوق مردم میسر خواهد شد، با اینکه چنین تصوری غلط است، چون امانتداری و خیانت نکردن در جلب قلوب مردم و زیادی ثروت مؤثرتر است. و یا منظور از این جمله این است که چون مردم فاسق و فاسد می شوند، خداوند برکات خود را از آنان بازمی دارد. در نتیجه از طریق حرص و غصب اموال و تجاوز به حقوق، ازدیاد ثروت می نمایند. و رسیدن به محبت و دوستی دیگران که فرمود از طریق بی دینی است، از این جهت که مردم آن زمان چون با فساد و ظلم و ستم خو گرفته اند، قهرا با کسانی رابطه دوستی برقرار می کنند که همفکر و همرنگ آنان باشد و اگر کسی بخواهد تنها نباشد و دوستانی داشته باشد، باید برنامه های دینی کنار بگذارد، وگرنه غریب و تنها می ماند. «فمن صبر علی البغضه» یعنی آن کس که بغض و کینه توزی آن مردم را تحمل کند و از خواسته ها و تمایلات مردم متابعت نکند، «و صبر علی الذل» محرومیت از قدرت و مقام را بپذیرد. و ممکن است این دو جمله مربوط به قسمت اخیر (محبت و دوستی) باشد. چون دستیابی به قدرت و سلطنت برای هر کس میسر نیست تا محرومیت از آن را تحمل بکند یا نکند، گرچه هر قسمتی مربوط به هر یک از جملات مناسب خود باشد بهتر است .

و در جامع الاخبار(1) این روایت چنین نقل شده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرموده: زمانی خواهد آمد که تثبیت قدرت و سلطنت، فقط از طریق کشتار و ستمگری، پیدایش و بقای ثروت از راه بخل ممکن است و ادامه مصاحبت و دوستی با مردم، در صورتی امکان دارد که انسان از هواهای نفسانی پیروی و از دین و برنامه دینی کنار باشد. آن کس که چنین زمانی را دریابد و با تمکن از دستیابی به ثروت فقر و تهیدستی را تحمل نموده و با راه داشتن به عزت و قدرت، ذلت و ضعف را بپذیرد و با اینکه می تواند با همفکری و شرکت در بی بندوباری مردم محبت آنان را به خود جلب کند ولی کینه و دشمنی مردم را تحمل نماید، خداوند ثواب پنجاه صدیق و راستان را به او عنایت خواهد فرمود.

روایت10.

کافی: حضرت باقر علیه السلام فرمود: هنگامی که پدرم علی بن حسین علیه السّلام در حال احتضار بود، مرا در آغوش گرفت و فرمود: پسرک من! تو را توصیه می کنم به سفارشی که پدرم به هنگام رحلت و شهادت آن را توصیه فرمود که او هم فرمود پدرم امیر مؤمنان علیه السّلام

ص: 76


1- . جامع الاخبار : 317

من فساد الزمان و أهله لأنهم لسوء عقائدهم یظنون أن الغنی إنما یحصل بغصب أموال الناس و البخل فی حقوق الله و الخلق مع أنه لا یتوقف علی ذلک بل الأمانة و أداء الحقوق أدعی إلی الغنی لأنه بید الله أو لأنه لفسق أهل الزمان منع الله عنهم البرکات فلا یحصل الغنی إلا بهما.

و لا المحبة أی جلب محبة الناس إلا باستخراج الدین أی طلب خروج الدین من القلب أو بطلب خروجهم من الدین و اتباع الهوی أی الأهواء النفسانیة أو أهوائهم الباطلة و ذلک لأن أهل تلک الأزمنة لفسادهم لا یحبون أهل الدین و العبادة فمن طلب مودتهم لا بد من خروجه من الدین و متابعتهم فی الفسوق و صبر علی البغضة أی بغضة الناس له لعدم اتباعه أهواءهم و صبر

علی الذل کأنه ناظر إلی نیل الملک فالنشر لیس علی ترتیب اللف فالمراد بالعز هنا الملک و الاستیلاء أو المراد بالملک هناک مطلق العز و الرفعة و یحتمل أن تکون الفقرتان الأخیرتان ناظرتین إلی الفقرة الأخیرة و لم یتعرض للأولی لکون الملک عزیز المنال لا یتیسر لکل أحد و الأول أظهر.

وَ فِی جَامِعِ الْأَخْبَارِ الرِّوَایَةُ هَکَذَا وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: إِنَّهُ سَیَکُونُ زَمَانٌ لَا یَسْتَقِیمُ لَهُمُ الْمُلْکُ إِلَّا بِالْقَتْلِ وَ الْجَوْرِ وَ لَا یَسْتَقِیمُ لَهُمُ الْغِنَی إِلَّا بِالْبُخْلِ وَ لَا یَسْتَقِیمُ لَهُمُ الصُّحْبَةُ فِی النَّاسِ إِلَّا بِاتِّبَاعِ أَهْوَائِهِمْ وَ الِاسْتِخْرَاجِ مِنَ الدِّینِ فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ الزَّمَانَ فَصَبَرَ عَلَی الْفَقْرِ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْغِنَی وَ صَبَرَ عَلَی الذُّلِّ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْعِزِّ وَ صَبَرَ عَلَی بِغْضَةِ النَّاسِ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْمَحَبَّةِ أَعْطَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ خَمْسِینَ صِدِّیقاً.

«10»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ عَنْ عِیسَی بْنِ بَشِیرٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیهما السلام: لَمَّا حَضَرَتْ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیه السلام الْوَفَاةُ ضَمَّنِی إِلَی صَدْرِهِ وَ قَالَ یَا بُنَیَّ أُوصِیکَ بِمَا أَوْصَانِی بِهِ أَبِی حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ بِمَا ذَکَرَ أَنَّ أَبَاهُ

ص: 76

به من توصیه فرمود که ای پسرک من! صبر و تحمل نما حق را و به حق تسلیم شو، گرچه برای تو تلخ و ناگوار باشد.(1)

توضیح

«اصبر علی الحق» یعنی بر انجام وظایف و واجبات و ترک محرمات، و «ان کان» مرا یعنی گرچه سنگین بر طبع باشد، از جهت اینکه این اعمال نوعا مخالف با تمایلات نفسانی است. و یا مقصود این باشد که در گفتن حق صبر و مقاومت داشته باش، گرچه صبر و تحمل آزار و بغض مردم، بر مردم خیلی سنگین و دشوار باشد. و یا صبر و تسلیم در برابر حق که به انسان ابلاغ می شود، گرچه ناگوار و ناپسند است (مثلا کسی که عیوب و نواقص انسان را به خود او می گوید) و یا مثلا کسی که خطاهای انسان را در اجتهاد و استنباط متذکر می شود، گرچه تمام این ها بر انسان سنگین است، ولی باید پذیرفت و تصدیق کرد .

روایت11.

کافی: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: صبر بر دو گونه است: صبر بر بلایا و مصائب که نیکو و زیبا است؛ و صبر و پرهیز از محرمات و گناهان که بهترین این دو نوع صبر است.(2)

روایت12.

کافی: علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت می کند که رسول خدا صلی اللَّه فرمود: صبر بر سه نوع است: صبر بر مصائب؛ صبر بر اطاعت و عبادت؛ صبر و پرهیز از معصیت. پس کسی که بر مصیبتی صبر کند و با تسلط بر خویش و شکیبایی ثقل و سنگینی را برطرف و مصیبت را سبک نماید، خداوند سیصد درجه مقام و مرتبه به او عنایت فرماید که مابین هر درجه تا درجه دیگر، همانند بین آسمان و زمین است. و کسی که بر انجام وظایف و واجبات صبر کند، خداوند متعال ششصد درجه و مقام به او عنایت فرماید که مابین هر یک از درجات، نظیر مابین تخوم و اعماق زمین تا عرش است. و کسی که صبر بر معصیت نماید و موقع مواجه شدن با گناه خودداری کند، خداوند متعال نهصد درجه عنایت فرماید که فاصله هر یک از درجات، همانند فاصله از اعماق زمین تا آخر و انتهای عرش است.(3)

توضیح

منظور از درجات، مقامات و درجات بهشتی یا منظور مراتب کمال است که تشبیه معقول به محسوس است. «تخوم» در صحاح است که «تخم» بر وزن فلس، انتهای حد قریه یا زمین و جمع آن تخوم است. و از این حدیث استفاده می شود که ارتفاع و وسعت بهشت، خیلی بیشتر از فاصله اعماق تا نهایت عرش است (که به چنین شخصی این درجات را می دهند) و این مطلب با آن آیه که عرض بهشت و وسعت آن را مانند وسعت آسمان و زمین بیان کرده، منافات ندارد. البته در تفسیر این آیه وجوهی گفته شده که بعضی از آنها برای بیان عدم منافات بهتر و روشن تر است.

ص: 77


1- . کافی 2 : 380
2- . کافی 2 : 380
3- . کافی 2 : 380

أَوْصَاهُ یَا بُنَیَّ اصْبِرْ عَلَی الْحَقِّ وَ إِنْ کَانَ مُرّاً(1).

بیان

اصبر علی الحق أی علی فعل الحق من ارتکاب الطاعات و ترک المنهیات و إن کان مرا ثقیلا علی الطبع لکونه مخالفا للمشتهیات النفسانیة غالبا أو علی قول الحق و إن کان مرا علی الناس فالصبر علی ما یترتب علی هذا القول من بغض الناس و أذیتهم أو علی سماع الحق الذی ألقی إلیک و إن کان مرا علیک مکروها لک کمن واجهک بعیب من عیوبک فتصدقه و تقبله أو أطلعک علی خطاء فی الاجتهاد أو الرأی فتقبله و یمکن التعمیم لیشتمل الجمیع.

«11»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الصَّبْرُ صَبْرَانِ صَبْرٌ عَلَی الْبَلَاءِ حَسَنٌ جَمِیلٌ وَ أَفْضَلُ الصَّبْرَیْنِ الْوَرَعُ عَنِ الْمَحَارِمِ (2).

«12»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی قَالَ أَخْبَرَنِی یَحْیَی بْنُ سُلَیْمٍ الطَّائِفِیُّ قَالَ أَخْبَرَنِی عَمْرُو بْنُ شِمْرٍ الْیَمَانِیُّ یَرْفَعُ الْحَدِیثَ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عَلَی الْمُصِیبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَی الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَلَی الْمَعْصِیَةِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَی الْمُصِیبَةِ حَتَّی یَرُدَّهَا بِحُسْنِ عَزَائِهَا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَلَاثَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَیْنَ الدَّرَجَةِ إِلَی الدَّرَجَةِ کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ وَ مَنْ صَبَرَ عَلَی الطَّاعَةِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ سِتَّمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَیْنَ الدَّرَجَةِ إِلَی الدَّرَجَةِ کَمَا بَیْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَی الْعَرْشِ وَ مَنْ صَبَرَ عَلَی الْمَعْصِیَةِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ تِسْعَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَیْنَ الدَّرَجَةِ إِلَی الدَّرَجَةِ کَمَا بَیْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَی مُنْتَهَی الْعَرْشِ (3).

بیان

حتی یردها أی المصیبة و شدتها بحسن عزائها أی بحسن الصبر اللائق لتلک المصیبة ثلاثمائة درجة أی من درجات الجنة أو درجات الکمال فالتشبیه من تشبیه المعقول بالمحسوس و فی الصحاح التخم منتهی کل قریة أو أرض و الجمع تخوم کفلس و فلوس انتهی و یدل علی أن ارتفاع الجنة أکثر من تخوم الأرض إلی العرش و لا ینافی ذلک کون عرضها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ مع أنه قد قیل فی الآیة وجوه مع بعضها رفع التنافی أظهر.

ص: 77


1- 1. الکافی ج 2 ص 91.
2- 2. الکافی ج 2 ص 91.
3- 3. الکافی ج 2 ص 91.

روایت13.

کافی: از یونس بن یعقوب نقل می کند که گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من دستور داد که مفضل بن عمر را ببینم و او را درباره فوت اسماعیل فرزند حضرت صادق تسلیت بگویم. و فرمود: به مفضل سلام برسان و به او بگو که فوت اسماعیل مصیبتی بود برای ما و ما صبر کردیم، تو هم مانند ما صبر کن. ما چیزی را اراده کرده بودیم و خداوند چیز دیگری اراده کرد و ما در برابر امر خدا تسلیم هستیم.(1)

توضیح

ظاهرا منظور از مفضل، همان مفضل بن عمر است که از خواص اصحاب حضرت صادق و از دوستان آن حضرت بوده و اسماعیل هم فرزند بزرگ حضرت بود که مردم تصور می کردند پس از حضرت، مقام و منصب امامت به او خواهد رسید و چون اسماعیل در زمان حیات حضرت فوت کرد، معلوم شد که مطلب چنان نبوده است. و همین است منظور نظر حضرت که فرمود: ما چیزی را می خواستیم ولی خداوند متعال چیز دیگری را اراده کرده بود. یعنی به حسب ظاهر، ما چنین خیال می کردیم. و یا منظور حضرت تصور و نظر شیعیان و دوستان بود که حضرت خودش را هم از باب مماشات و تغلیب داخل شیعیان و دوستان نموده و فرمود ما، یعنی اکثر و بیشتر ما شیعیان چنین تصور می کردیم، گرچه خود حضرت حقیقت و واقعیت را می دانست. و این بیان می فهماند که لازم است و باید انسان تسلیم قضای الهی باشد و به آن راضی و خشنود باشد. و بعضا گفته اند که مقصود حضرت این است که ما طول عمر و بقای اسماعیل را می خواستیم، ولی خداوند مرگ او را خواست. و بعیدتر از این وجه مطلبی است که گفته شده که چون فرزند مفضل فوت کرده بود، حضرت صادق یونس را فرستاد که مفضل را از راه یادآوری فوت اسماعیل تسلیت دهد، یعنی حضرت فرموده که به مفضل بگو همان طوری که ما در مرگ اسماعیل صبر کردیم، تو هم در مرگ فرزندت صبر کن.

روایت14.

کافی: از ابی حمزه ثمالی، از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود: هر کس از مؤمنین به بلا و مصیبتی مبتلا شود و صبر کند، پاداش آن نظیر پاداش هزار شهید است.(2)

توضیح

اینکه حضرت چنین پاداش بزرگی را برای شخص صابر بیان کرده، با اینکه خود شهید از زمره صابران است چون صبر کرده تا به مرحله شهادت رسیده، ممکن است منظور شهدای سایر امت ها باشد از امم قبل از اسلام، و یا مقصود پاداش استحقاقی و اصلی شهید باشد نه پاداش تفضلی، چون پاداشی که خداوند متعال تفضیلا به شهید عنایت می فرماید، فوق العاده زیاد است. و گفته شده که منظور آن شهدایی هستند که نیت خالص صد در صد مثلا نداشته اند که خیلی مستحق پاداش زیاد نیستند، ولی احتمال وسطی بهتر است.

روایت15.

کافی: از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: خداوند متعال فرموده است که من دنیا را مابین بندگان خود بر مبنای قرض قرار داده ام؛ هر کس

ص: 78


1- . کافی 2 : 380
2- . کافی 2 : 380
«13»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: أَمَرَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنْ آتِیَ الْمُفَضَّلَ وَ أُعَزِّیَهُ بِإِسْمَاعِیلَ وَ قَالَ أَقْرِئِ الْمُفَضَّلَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ إِنَّا قَدْ أُصِبْنَا بِإِسْمَاعِیلَ فَصَبَرْنَا فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرْنَا إِنَّا أَرَدْنَا أَمْراً وَ أَرَادَ اللَّهُ أَمْراً فَسَلَّمْنَا لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ (1).

توضیح

الظاهر أنه المفضل بن عمر و یدل علی مدح عظیم له و أنه کان من خواص أصحابه و أحبائه و إسماعیل ولده الأکبر الذی کان یظن الناس أنه الإمام بعده علیه السلام فلما مات فی حیاته علم أنه لم یکن إماما و هذا هو المراد بقوله علیه السلام أردنا أمرا أی إمامته بظاهر الحال أو بشهوة الطبع أو المراد إرادة الشیعة کالمفضل و أضرابه و أدخل علیه السلام نفسه تغلیبا و مماشاة و یدل علی لزوم الرضا بقضاء الله و التسلیم له و قیل المعنی أردنا طول عمر إسماعیل و أراد الله موته و أغرب من ذلک أنه قال عزی المفضل بابن له مات فی ذلک الوقت بذکر فوت إسماعیل.

«14»

کا، [الکافی] عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: مَنِ ابْتُلِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بِبَلَاءٍ فَصَبَرَ عَلَیْهِ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ شَهِیدٍ(2).

بیان

قوله علیه السلام مثل أجر ألف شهید فإن قیل کیف یستقیم هذا مع أن الشهید أیضا من الصابرین حیث صبر حتی استشهد قلت یحتمل أن یکون المراد بهم شهداء سائر الأمم أو المعنی مثل ما یستحق ألف شهید و إن کان ثوابهم التفضلی أضعاف ذلک و قیل المراد بهم الشهداء الذین لم تکن لهم نیة خالصة فلم یستحقوا ثوابا عظیما و الأوسط کأنه أظهر.

«15»

کا، [الکافی] عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنِّی جَعَلْتُ الدُّنْیَا بَیْنَ عِبَادِی قَرْضاً فَمَنْ

ص: 78


1- 1. الکافی ج 2 ص 92.
2- 2. الکافی ج 2 ص 92.

از دنیای خود به من قرض دهد، (در راه خدمت به بندگان و دین خدا صرف کند) در مقابل هر قرضی، ده برابر تا هفتصد برابر و تا هر چه بخواهم به او خواهم داد، و آن کس که قرض ندهد و من از راه پیشامدها و حوادث از او بگیرم (مصائب و بلایایی برای او رخ دهد) سه چیز به او می دهم که اگر هر یک از این سه چیز را به ملائکه خود بدهم، از من راضی و خشنود می شوند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ.»(1) {[همان] کسانی که چون مصیبتی به آنان رسد، می گویند «ما از آن خداییم و به سوی او بازمی گردیم.» بر ایشان درود و رحمتی از جانب پروردگارشان باد.} درود و صلوات از طرف خدا برای آنان است. حضرت فرمود: این یک عنایت از آن سه چیز. و رحمت، این عنایت دوم. «و اؤلئک هم المهتدون.» و این هم سومی. پس حضرت فرمود: این سه خصلت (درود و صلوات. رحمت حق. هدایت کامل) از آن کسانی است که با ناراحتی و غیر اختیاری، اموال آنان از آنان گرفته شود.(2)

توضیح

اصل معنای قرض قطع و بریدن است و آنچه که انسان از خوبی ها و بدی ها از پیش می فرستد و آنچه که می بخشد و عطا می کند. و منظور از حدیث این است که من (خداوند) این دنیا را که بین بندگانم تقسیم کرده ام، برای این جهت است که به من قرض دهند و در راه خلق خدا و دین خدا صرف کنند تا من هم چند برابر به آنان پاداش دهم، نه اینکه امساک کنند، بخل بورزند و نگهداری کنند. و گفته شده معنا این است که من دنیا را قطعه قطعه و جزء جزء کرده و بهر یک از بندگان نصیبی داده ام هر کس به من به هر نوع قرض دهد، از قبیل صله و تقدیم به امام و هدیه به برادران دینی و امثال این کارها، من چند برابر به او خواهم داد. «و ما شئت من ذلک» یعنی آنچه بخواهم از عطا و بخشش بیشتر از هفتصد برابر، همچنان که در آیه هست «وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ.» و گفته شده اشاره به کیفیت و چگونگی ثواب است و تفاوتی که در این پاداش هست، از جهت تفاوت و اختلافی که در میان بندگان هست از نظر اخلاص در نیت و پاکیزگی مال و استحقاق و شایستگی و خویشاوند بودن طرف بخشش و نظایر این ها.

ضمنا اول که در این حدیث قسمتی از آن آمده است، چنین است: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ.»(3) حتما و قطعا ما شما را آزمایش می کنیم به این مصائب مقداری از ترس و گرسنگی و کمبود اموال و جان های شما و میوه ها و مژده بده شکیبایان را. مرحوم طبرسی در مجمع البیان در تفسیر این آیه گفته: «الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ» یعنی ناراحتی و نکبتی در نفوس و در اموال به آنها برسد و آنان به منظور نیل و رسیدن به اجر و پاداش الهی، خود را آماده استقبال از این حوادث بنمایند. و «مصیبت» یعنی زحمت و مشقتی که به انسان برسد که از لفظ «اصابه» (رسیدن) گرفته شده و از جهت این مشقت و زحمت، ضرر و زیانی به انسان برسد. «قالوا انا للَّه» که اقرار به عبودیت است، یعنی ما بندگان و مملوک او هستیم، «و انا الیه راجعون» که اقرار و اعتراف به بعث و برانگیخته شدن است، یعنی ما به حکم خدا برگشت خواهیم کرد. و لذا امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: ما که می گوییم «انا للَّه»، اعتراف به مملوکیت خویش است

ص: 79


1- . بقره / 156 - 157
2- . کافی 2 : 381
3- . بقره / 156

أَقْرَضَنِی مِنْهَا قَرْضاً أَعْطَیْتُهُ بِکُلِّ وَاحِدَةٍ عَشْراً إِلَی سَبْعِمِائَةِ ضِعْفٍ وَ مَا شِئْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ مَنْ لَمْ یُقْرِضْنِی مِنْهَا قَرْضاً فَأَخَذْتُ مِنْهُ شَیْئاً قَسْراً أَعْطَیْتُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ لَوْ أَعْطَیْتُ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ مَلَائِکَتِی لَرَضُوا بِهَا مِنِّی قَالَ ثُمَّ تَلَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ فَهَذِهِ وَاحِدَةٌ مِنْ ثَلَاثِ خِصَالٍ وَ رَحْمَةٌ اثْنَتَانِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (1) ثَلَاثٌ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَذَا لِمَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِنْهُ شَیْئاً قَسْراً(2).

بیان

بین عبادی قرضا القرض القطع و ما سلفت من إساءة أو إحسان و ما تعطیه لتقضاه و المعنی أعطیتهم مقسوما بینهم لیقرضونی فأعوضهم أضعافها لا لیمسکوا علیها و قیل أی جعلتها قطعة قطعة و أعطیت کلا منهم نصیبا فمن أقرضنی منها قرضا أی نوعا من القرض کصلة الإمام و الصدقة و الهدیة إلی الإخوان و نحوها و ما شئت من ذلک أی من عدد العطیة و الزیادة زائدا علی السبعمائة کما قال تعالی وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ(3) و قیل إشارة إلی کیفیة الثواب المذکور و التفاوت باعتبار تفاوت مراتب الإخلاص و طیب المال و استحقاق الأخذ و صلاحه و قرابته و أشباه ذلک و القسر القهر لرضوا بها منی أی رضا کاملا الَّذِینَ صدر الآیة وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قال الطبرسی قدس الله روحه أی نالتهم نکبة فی النفس و المال فوطنوا أنفسهم علی ذلک احتسابا للأجر و المصیبة المشقة الداخلة علی النفس لما یلحقها من المضرة و هو من الإصابة کأنها یصیبها بالنکبة قالُوا إِنَّا لِلَّهِ إقرارا بالعبودیة أی نحن عبید الله و ملکه وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ هذا إقرار بالبعث و النشور أی نحن إلی حکمه نصیر وَ لِهَذَا قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: إِنَّ قَوْلَنَا إِنَّا لِلَّهِ إِقْرَارٌ عَلَی أَنْفُسِنَا بِالْمُلْکِ

ص: 79


1- 1. البقرة: 156.
2- 2. الکافی ج 2 ص 92.
3- 3. البقرة: 261.

و اینکه می گوییم «و انا الیه راجعون»، اعتراف به هلاکت و مرگ خودمان است. و علت اینکه این جمله تسلیتی است در مقابل مصائب، چون این آیه دلالت دارد بر اینکه خداوند آن مصیبت را در صورتی که از روی عدل باشد و دست ستمکاری در میان نباشد، جبران خواهد کرد و اگر از راه ظلم و ستم باشد، از ظالمش انتقام خواهد گرفت.

و تقدیر این جمله چنین است «انا للَّه تسلیما لامره»، به امر و فرمان او تسلیم و به تدبیر و تقدیرش راضی هستیم، «و انا الیه راجعون» مطمئنا در پیشگاه عدل او و در برابر تنها حاکمیت حق در تمام امور حاضر خواهیم شد. «صلوات من ربهم»، در توضیح و تفسیر این جمله چند احتمال هست: 1) این جمله ثنا و ستایشی باشد از طرف خدا برای این بندگان که متضمن معنای دعا هم هست، یعنی تزکیه الهی شامل صابران باد؛ 2) یعنی برکات و عنایات خداوندی که این عباس گفته است؛ 3) مغفرت و آمرزش الهی و رحمت، یعنی نعمت دنیوی و اخروی. بنابراین رحمت یعنی نعمت و احسان به نیازمند و البته روشن است که هر کس نیازمند به نعمت و احسان خداوند است هم در دنیا و هم در آخرت. «و اؤلئک هم المهتدون» و آنان همان راه یافتگانند و به راه حق رسیده اند در این استرجاع. و گفته شده منظور از «مهتدون»، یعنی راه بهشت را یافته اند. (پایان کلام مجمع)(1)

و در آخر این حدیث که گفته شده «هذا لمن اخذ اللَّه منه شیئا قسرا»، این سه عنایت برای کسی است که مصیبت مالی به طور غیر اختیار و به طور ناراحتی به او برسد، یعنی اگر کسی با میل و رغبت اموال خود را انفاق کند، درجات او به مراتب بالاتر است.

روایت16.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ما امامان صابر و شکیبا هستیم، ولی شیعیان ما صابرتر و شکیباتر از ما هستند. سؤال کرد: فدایت شوم! چطور شیعیان شما شکیباتر از شما هستند؟ فرمود: چون ما بر چیزی که می دانیم صبر می کنیم، ولی شیعیان ما با اینکه واقعیات را مانند ما نمی دانند، صبر می کنند. (2)

تبیین

(منظور از این جمله که فرمود ما بر چیزهایی که می دانیم...) وجوهی احتمال دارد: اول: که البته معنای روشن تری است، اینکه ما مصائب را قبل از وقوع و نزول می دانیم و همین اطلاع بر آینده، موجب می شود که مصیبت تا حدودی سهل و تحملش آسان گردد، ولی شیعیان ما چون وقایع و حوادث آینده را نمی دانند و مصیبت دفعتا و ناگهانی فرا می رسد، قهرا شدیدتر و ناراحت کننده تر است و آنان صبر می کنند، پس آنان صابرتر هستند. و مؤید این وجه، مطلبی است که در جلد امامت بحار در ذیل آیه: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ»(3)

ص: 80


1- . مجمع البیان 1 : 441
2- . کافی 2 : 382
3- . حدید / 22 - 23

وَ قَوْلَنَا وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ إِقْرَارٌ عَلَی أَنْفُسِنَا بِالْهُلْکِ.

و إنما کانت هذه اللفظة تعزیة عن المصیبة لما فیها من الدلالة علی أن الله تعالی یجبرها إن کانت عدلا و ینصف من فاعلها إن کانت ظلما و تقدیره إِنَّا لِلَّهِ تسلیما لأمره و رضا بتدبیره وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ثقة بأنا نصیر إلی عدله و انفراده بالحکم فی أموره صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ ثناء جمیل من ربهم و تزکیة و هو بمعنی الدعاء لأن الثناء یستحق دائما ففیه معنی اللزوم کما أن الدعاء یدعی به مرة بعد مرة ففیه معنی اللزوم و قیل برکات من ربهم عن ابن عباس و قیل مغفرة من ربهم وَ رَحْمَةٌ أی نعمة أی عاجلا و آجلا فالرحمة النعمة علی المحتاج و کل أحد یحتاج إلی نعمة الله فی دنیاه و عقباه وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ أی المصیبون طریق الحق فی الاسترجاع و قیل إلی الجنة و الثواب (1)

انتهی قوله هذا لمن أخذ الله منه شیئا قسرا أی فکیف من أنفق بطیب نفسه

«16»

کا، [الکافی] عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّا صُبَّرٌ وَ شِیعَتُنَا أَصْبَرُ مِنَّا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَیْفَ صَارَ شِیعَتُکُمْ أَصْبَرَ مِنْکُمْ قَالَ لِأَنَّا نَصْبِرُ عَلَی مَا نَعْلَمُ وَ شِیعَتَنَا یَصْبِرُونَ عَلَی مَا لَا یَعْلَمُونَ (2).

تبیین

الصبر بضم الصاد و تشدید الباء المفتوحة جمع الصابر أصبر منا أی الصبر علیهم أشق و أشد لأنا نصبر علی ما نعلم أقول یحتمل وجوها.

الأول و هو الأظهر أن المعنی أنا نصبر علی ما نعلم نزوله قبل وقوعه و هذا مما یهین المصیبة و یسهلها و شیعتنا تنزل علیهم المصائب فجاءة مع عدم علمهم بها قبل وقوعها فهی علیهم أشد و یؤیده ما مر فی مجلد الإمامة أن قوله تعالی ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما

ص: 80


1- 1. مجمع البیان ج 1 ص 238.
2- 2. الکافی ج 2 ص 93.

آمده که این آیه درباره ائمه اطهار علیهم السّلام نازل شده یعنی آنها علم به کتاب دارند.

دوم: معنا این باشد که ما آن ثواب عظیم و پاداش بزرگ صبر را کاملا می دانیم و حکمت و علت وقوع مصائب و ترفیع درجات صابران را می دانیم، ولی شیعیان به تمام این مطالب با خصوصیات کامل علم ندارند و در عین حال صبر می کنند. و البته معلوم است علم و اطلاع به این خصوصیات پاداش، موجب سکون و آرامش نفس می شود.

سوم: اینکه چون ما وقایع پس از مصیبت و عواقب آن و گذشتن و سپری شدن مصیبت و اوضاع و احوال پس از آن و تبدل روزگار تلخ به ایام آسایش و قدرت را می دانیم، لذا مصائب برای ما خیلی دشوار نیست، نظیر علم و آگاهی یوسف علیه السّلام در قعر چاه از عواقب امر و نیاز پیدا کردن برادران یوسف، و همچنین علم و اطلاع ائمه اطهار علیهم السّلام که بالاخره حکومت جهانی به دست آنان خواهد افتاد و از دشمنان اسلام انتقام خواهند گرفت و این دشمنان به انواع بلاهای دنیوی و اخروی گرفتار خواهند شد و البته این وجه سوم تا حدودی با وجه دوم تقارب و تقارن دارد .

روایت17.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: نسبت صبر به ایمان، نسبت سر است به تن؛ همچنان که با رفتن سر تن هم از بین می رود، با رفتن صبر هم ایمان دوامی نخواهد داشت. (1)

کافی: همین روایت را با سند دیگر آورده است.(2)

کافی: و نیز حضرت سجاد فرمود: موقعیت و نسبت صبر به ایمان، موقعیت سر است نسبت به بدن و کسی که صبر و استقامت ندارد، ایمانش پایدار نخواهد بود.(3)

روایت18.

کافی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خداوند متعال گروهی را مورد نعمت و احسان خود قرار داد، ولی چون شکر و سپاسگزاری از نعمت نکردند، همان نعمت موجب بدبختی آنان گردید. و گروهی را به مصائب و بلایا مبتلا کرد و چون صبر و استقامت ورزیدند، همان مشکلات خود نعمت بزرگی شد برای آنان.(4)

ص: 81


1- . کافی 2 : 382
2- . کافی 2 : 382
3- . کافی 2 : 382
4- . کافی 2 : 382

آتاکُمْ (1) نزل فیهم علیهم السلام فتدبر.

الثانی أن المعنی أنا نصبر علی ما نعلم کنه ثوابه و الحکمة فی وقوعه و رفعة الدرجات بسببه و شیعتنا لیس علمهم بجمیع ذلک کعلمنا و هذه کلها مما یسکن النفس عند المصیبة و یعزیها.

الثالث أنا نصبر علی ما نعلم عواقبه و کیفیة زواله و تبدل الأحوال بعده کعلم یوسف علیه السلام فی الجب بعاقبة أمره و احتیاج الإخوة إلیه و کذا علم الأئمة علیهم السلام برجوع الدولة إلیهم و الانتقام من أعدائهم و ابتلاء أعدائهم بأنواع العقوبات فی الدنیا و الآخرة و هذا قریب من الوجه الثانی.

«17»

کا، [الکافی] عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ کَذَلِکَ إِذَا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الْإِیمَانُ (2).

کا، [الکافی] عن علی عن أبیه عن حماد عن ربعی عن الفضیل عنه علیه السلام: مثله (3)

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ عَبْدِ اللَّهِ السَّرَّاجِ رَفَعَهُ إِلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ: الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا صَبْرَ لَهُ (4).

«18»

کا، [الکافی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْعَمَ عَلَی قَوْمٍ فَلَمْ یَشْکُرُوا فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ وَبَالًا وَ ابْتَلَی قَوْماً بِالْمَصَائِبِ فَصَبَرُوا فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ نِعْمَةً(5).

ص: 81


1- 1. الحدید: 22- 23.
2- 2. الکافی ج 2 ص 87.
3- 3. الکافی ج 2 ص 89.
4- 4. الکافی ج 2 ص 89.
5- 5. الکافی ج 2 ص 92.

توضیح

«فصارت وبالا علیهم»، «وبال» به معنای شدت و سنگینی و رنج و عذاب است، یعنی همین نعمت خدا داده از جهت سوء استفاده و بهره گیری غلط، عامل بدبختی و رنج و عذاب دنیوی و اخروی آنان شد. و در مقابل گرفتاری ها و شدائد برای افراد صابر و شکیبا، نعمت و سعادت دنیوی و اخروی گشت.

روایت19.

کافی: از ابان بن ابی مسافر از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که در تفسیر آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا» فرمود: یعنی در برابر مصائب صبر کنید.

و در روایت ابن ابی یعفور از حضرت نقل می کند که فرمود: در شدائد و گرفتاری ها صبر پیشه گیرید.(1)

روایت20.

کافی: حضرت علیه السلام فرمود: اگر مؤمن قبل از رسیدن بلایا و مشکلات صبر و مقاومت را در اختیار نداشته باشد، قطعا متلاشی و نابود می شود. همان گونه که تخم مرغ با برخورد به سنگ سخت متلاشی و نابود می شود.(2)

توضیح

«تفطر» از «فطر» گرفته شده، یعنی منشق شدن، شکافته شدن از هم متلاشی گشتن. و «صفا» جمع «صفاة» به معنای سنگ سخت است. و در این حدیث اشاره به این است که صبر از لوازم ایمان است و هر آن کس که در برابر شدائد و بلایا صبر نداشته باشد، استحقاق و شایستگی اسم ایمان را هم ندارد، همچنان که در روایات بالا گفته شد که نسبت صبر به ایمان، نسبت سر است به بدن. و نیز این مطلب را می رساند که نزول بلایا و شدائد برای مؤمن زیاد است و مؤمن همیشه با گرفتاری ها مواجه و درگیر است، چون اگر بلایا کم و اندک باشد، متلاشی شدن مورد ندارد.

روایت21.

کافی: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: ارزش کمالی صبر هنگام فقر و نیازمندی و همچنین ارزش کمالی و معنوی درخواست نکردن از مردم و اظهار بی نیازی، از ارزش عطا و بخشش بیشتر است.(3)

توضیح

«مروت» عبارت از حالات و صفاتی است که عامل کمال انسانیت انسان باشد، و «فاقه» یعنی فقر و تهیدستی و «تعفف» یعنی درخواست نکردن از مردم که البته عطف است بر صبر. و «غناء» با غین یعنی بی نیازی از مردم و اظهار بی نیازی. و در بعضی از نسخه ها با عین بی نقطه آمده که به معنای رنج و ناراحتی است و در این صورت عطف بر حاجت شود که مناسب تر است، ولی چون کلمه «تعفف» که عطف بر صبر است فاصله می شود، تا حدودی بر خلاف قاعده است.

ص: 82


1- . کافی 2 : 382
2- . کافی 2 : 382
3- . کافی 2 : 382
بیان

الوبال الشدة و الثقل و العذاب أی صارت النعمة مع عدم الشکر نکالا و عذابا علیهم فی الدنیا و الآخرة و صار البلاء علی الصابر نعمة فی الدنیا و الآخرة.

«19»

کا، [الکافی] عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی مُسَافِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا(1) قَالَ اصْبِرُوا عَلَی الْمَصَائِبِ. وَ فِی رِوَایَةِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: صَابِرُوا عَلَی الْمَصَائِبِ (2).

«20»

کا، [الکافی] عَنِ الْعِدَّةِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ جَدِّهِ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ: لَوْ لَا أَنَّ الصَّبْرَ خُلِقَ قَبْلَ الْبَلَاءِ لَتَفَطَّرَ الْمُؤْمِنُ کَمَا تَتَفَطَّرُ الْبَیْضَةُ عَلَی الصَّفَا(3).

بیان

التفطر التشقق من الفطر و هو الشق و الصفا جمع الصفاة و هی الحجر الصلد الضخم لا تنبت و فیه إیماء إلی أن الصبر من لوازم الإیمان و من لم یصبر عند البلاء لا یستحق اسمه کما مر أنه من الإیمان بمنزلة الرأس من الجسد و یشعر بکثرة ورود البلایا علی المؤمن.

«21»

کا، [الکافی] عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ وَ الْقَاسَانِیِّ عَنِ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ یَحْیَی بْنِ آدَمَ عَنْ شَرِیکٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مُرُوَّةُ الصَّبْرِ فِی حَالِ الْحَاجَةِ وَ الْفَاقَةِ وَ التَّعَفُّفِ وَ الْغَنَاءِ أَکْثَرُ مِنْ مُرُوَّةِ الْإِعْطَاءِ(4).

بیان

المروة هی الصفات التی بها تکمل إنسانیة الإنسان و الفاقة الفقر و الحاجة و التعفف ترک السؤال عن الناس و هو عطف علی الصبر و الغنی بالغین المعجمة أیضا الاستغناء عن الناس و إظهار الغنی لهم و فی بعض النسخ بالمهملة بمعنی التعب فعطفه علی الحاجة حینئذ أنسب و تخلل العطف فی البین مما یبعده فالأظهر

ص: 82


1- 1. آل عمران: 200.
2- 2. الکافی ج 2 ص 92.
3- 3. الکافی ج 2 ص 92.
4- 4. الکافی ج 2 ص 93.

بنابراین نسخه با غین با نقطه بهتر است و در صورت عین (بی نقطه) بودن، باز هم باید عطف بر صبر بشود .

روایت22.

کافی: از جابر نقل می کند که گفت: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: صبر جمیل (که در قرآن آمده) چیست؟ فرمود: تحمل مشکلات و صبر کردن که اظهار حاجت و شکایتی به مردم نباشد.(1)

توضیح

ظاهرا منظور از مردم، همه مردم است، چه مؤمن و چه غیر مؤمن. (انسان نباید اظهار حاجت به هیچ کس نماید). و ممکن است منظور از مردم، غیر مؤمن باشد،

چون از علی علیه السّلام نقل شده که اگر کسی به مؤمن اظهار حاجت نماید، همانند این است که به خدا عرض حاجت و شکایت نموده است و کسی که به غیر مؤمن شکایت حال خود را کند، مانند این است که از خدا شکایت کرده باشد.

روایت23.

کافی: حضرت صادق یا حضرت باقر علیهما السّلام فرمود: کسی که در برابر مصائب و مشکلات روزگار صفت صبر را آماده و ذخیره نکرده باشد، ناتوان خواهد شد.(2)

توضیح

منظور این است که صبر حالتی ریشه دار و ملکه ثابت و راسخ در درون او باشد که با آن نیروی باطنی صبر، هجوم و حمله شدائد و مشکلات را بتواند دفع کند که اگر چنین نباشد، طبعا از تحمل و مقاومت گرفتاری ها ناتوان شده و شکست ظاهری خواهد خورد و به دلیل بی تابی و اظهار ناراحتی، اجر اخروی را هم از دست خواهد داد و چه بسا سر از فسق بلکه کفر درآورد.

مؤلف

روایاتی در «باب جوامع مکارم» و در «باب صفات بندگان خوب» و در «باب شکر» گفته شد و در «باب مواعظ» خواهد آمد.

روایت24.

امالی صدوق: پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله فرمود: کسی که ارزش تکمیلی بلا و گرفتاری را بفهمد، صبر و شکیبایی خواهد داشت، ولی آن کس که ارزش تکمیلی آن را نداند، بلا را زشت و ناراحت کننده می بیند.(3)

روایت25.

تفسیر علی بن ابراهیم قمی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: در برابر مصائب صابر و شکیبا باشید. و فرمود: روز قیامت منادی صدا می زند: صابران کجا هستند؟ گروهی از مردم بپا می خیزند. سپس منادی صدا می زند: متصبران کجا هستند؟ گروه دیگری بپا می خیزند. عرضه داشتم: فدایت شوم! صابران کیانند؟ و متصبران کیانند؟ فرمود: صابران کسانی هستند که مشکلات انجام واجبات را تحمل می کنند و

ص: 83


1- . کافی 2 : 384
2- . کافی 2 : 384
3- . امالی صدوق: 395

علی تقدیره عطفه علی الصبر أیضا.

«22»

کا، [الکافی] عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام یَرْحَمُکَ اللَّهُ مَا الصَّبْرُ الْجَمِیلُ قَالَ ذَلِکَ صَبْرٌ لَیْسَ فِیهِ شَکْوَی إِلَی النَّاسِ (1).

بیان

إلی الناس ظاهره عموم الناس و ربما یخص بغیر المؤمن. لِقَوْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مَنْ شَکَا الْحَاجَةَ إِلَی مُؤْمِنٍ فَکَأَنَّمَا شَکَاهَا إِلَی اللَّهِ وَ مَنْ شَکَاهَا إِلَی کَافِرٍ فَکَأَنَّمَا شَکَا اللَّهَ.

«23»

کا، [الکافی] عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَیَابَةَ عَنْ أَبِی النُّعْمَانِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَوْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَنْ لَا یُعِدُّ الصَّبْرَ لِنَوَائِبِ الدَّهْرِ یَعْجِزُ(2).

بیان

من لا یعد أی لم یجعل الصبر ملکة راسخة فی نفسه یدفع صولة نزول النوائب و المصائب به یعجز طبعه و نفسه عن مقاومتها و تحملها فیهلک بالهلاک الصوری و المعنوی أیضا بالجزع و تفویت الأجر و ربما انتهی به إلی الفسق بل الکفر.

أقول

قد مضی الأخبار فی باب جوامع المکارم و باب صفات خیار العباد و فی باب الشکر و سیأتی فی أبواب المواعظ.

«24»

لی، [الأمالی للصدوق] قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَنْ یَعْرِفِ الْبَلَاءَ یَصْبِرْ عَلَیْهِ وَ مَنْ لَا یَعْرِفْهُ یُنْکِرْهُ (3).

«25»

فس، [تفسیر القمی] أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: اصْبِرُوا عَلَی الْمَصَائِبِ وَ قَالَ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَی مُنَادٍ أَیْنَ الصَّابِرُونَ فَیَقُومُ فِئَامٌ مِنَ النَّاسِ ثُمَّ یُنَادِی أَیْنَ الْمُتَصَبِّرُونَ فَیَقُومُ فِئَامٌ مِنَ النَّاسِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا الصَّابِرُونَ وَ مَا الْمُتَصَبِّرُونَ قَالَ الصَّابِرُونَ عَلَی أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ الْمُتَصَبِّرُونَ

ص: 83


1- 1. الکافی ج 2 ص 93.
2- 2. الکافی ج 2 ص 93.
3- 3. أمالی الصدوق ص 292.

متصبران (که صبر آنان برتر و مشکل تر است) کسانی هستند که در برابر مشکلات محرمات صبر نموده و از انجام گناه خودداری می نمایند.(1)

روایت26.

تفسیر علی بن ابراهیم قمی: در تفسیر آیه «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّار.»(2) {بهشت عدن که بندگان و پدران و همسران و فرزندان صالح و شایسته آنان وارد آن می شوند و از هر دری ملائکه و فرشتگان بر آنها داخل شده و می گویند سلام بر شما که دارای صبر بودید و این خانه آخرت خانه خوبی است.} می گوید: این آیه درباره ائمه اطهار علیه السّلام و شیعیان صابر و شکیبا نازل شده است.

و از حضرت صادق نقل کرده که فرمود: ما امامان صابر و شکیبا هستیم و شیعیان ما از ما صابرترند، زیرا ما صبر کردیم بر چیزهایی که می دانیم و آنان بر چیزهایی که کاملا و دقیقا نمی دانند صبر کرده اند.(3)

روایت27.

تفسیر علی بن ابراهیم قمی: «اؤلئک یؤتون اجرهم مرتین بما صبروا.»(4) {آنان از جهت صبر و استقامتی که داشتند پاداش خود را دو برابر دریافت خواهند کرد.} گفته شده که منظور ائمه علیهم السّلام است .

و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ما (ائمه) صابران و شکیبایان هستیم و شیعیان ما صابرتر از ما هستند و این از آن جهت است که ما صبر کرده ایم بر چیزی که می دانیم و آنان بر چیزی که نمی دانند صبر کرده اند.(5)

روایت28.

قرب الاسناد: ابن سعد از ازدی، از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که می فرمود: مواهب الهی همچون قطرات باران از آسمان بر زمین می آید و به هر کس آن سهم که مقدر شده، درباره مال و همسر و جان کم یا زیاد می رسد. بنابراین هنگامی که یکی از شما مصیبت و ناراحتی را در موضع مال و یا جان و یا همسر مشاهده کرد یا دیگری را در این امور در توسعه و گشایش دید، نباید موجب فتنه او گردد و بر برادرش حسد بورزد، زیرا مسلمان تا وقتی که دست به عمل پستی نزده که از آشکار شدنش شرمنده باشد و مردم لئیم و پست آن عمل را وسیله هتک حرمت او قرار دهد، مانند مسابقه دهنده ماهری است که منتظر است در همان دور اول برنده غنیمت شده و هیچ ضرری به او نرسد. همچنین مسلمانی که از خیانت به دور باشد، انتظار دارد یکی از دو خوبی نصیبش گردد؛ یا داعی حق را اجابت گفته و عمرش پایان پذیرد که البته آنچه نزد خدا است و برای او ذخیره شده بهتر است، یا خداوند او را روزی دهد و صاحب همسر و فرزند و ثروت شده و در عین حال دین و شخصیت خود را نگاه داشته است. ولی ثروت و فرزند زراعت و کشت این جهان است و عمل صالح و شایسته کشت و حاصل آخرت است و گاهی خداوند

ص: 84


1- . تفسیر علی بن ابراهیم قمی 1 : 136
2- . رعد / 23 - 24
3- . تفسیر علی بن ابراهیم قمی 1 : 366
4- . قصص / 54
5- . تفسیر علی بن ابراهیم قمی 2 : 118

عَلَی اجْتِنَابِ الْمَحَارِمِ (1).

«26»

فس، [تفسیر القمی]: جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ(2) قَالَ نَزَلَتْ فِی الْأَئِمَّةِ علیهم السلام وَ شِیعَتِهِمُ الَّذِینَ صَبَرُوا.

وَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: نَحْنُ صُبَّرٌ وَ شِیعَتُنَا أَصْبَرُ مِنَّا لِأَنَّا صَبَرْنَا بِعِلْمٍ وَ صَبَرُوا بِمَا لَا یَعْلَمُونَ (3).

«27»

فس، [تفسیر القمی]: أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا(4) قَالَ الْأَئِمَّةُ ع.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: نَحْنُ صُبَّرٌ وَ شِیعَتُنَا أَصْبَرُ مِنَّا وَ ذَلِکَ أَنَّا صَبَرْنَا عَلَی مَا نَعْلَمُ وَ صَبَرُوا هُمْ عَلَی مَا لَا یَعْلَمُونَ (5).

«28»

ب، [قرب الإسناد] ابْنُ سَعْدٍ عَنِ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: أَلَا إِنَّ الْأَمْرَ یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ کَقَطْرِ الْمَطَرِ إِلَی کُلِّ نَفْسٍ بِمَا قَدَّرَ اللَّهُ لَهَا مِنْ زِیَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ فَإِذَا أَصَابَ أَحَدَکُمْ مُصِیبَةٌ فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ أَوْ رَأَی عِنْدَ آخَرَ غَفِیرَةً فَلَا تَکُونُ لَهُ فِتْنَةً فَإِنَّ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ مَا لَمْ یَغْشَ دَنَاءَةً تَظْهَرُ تَخَشُّعاً لَهَا إِذْ ذُکِرَتْ وَ یُغْرَی بِهَا لِئَامُ النَّاسِ کَانَ کَالْیَاسِرِ الْفَالِجِ الَّذِی یَنْتَظِرُ أَوَّلَ فَوْزَةٍ مِنْ قِدَاحِهِ تُوجِبُ لَهُ الْمَغْنَمَ وَ تَدْفَعُ عَنْهُ الْمَغْرَمَ فَذَلِکَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ الْبَرِی ءُ مِنَ الْخِیَانَةِ وَ الْکَذِبِ یَنْتَظِرُ إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ إِمَّا دَاعِیَ اللَّهِ فَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لَهُ وَ إِمَّا رِزْقَ اللَّهِ فَإِذَا هُوَ ذُو أَهْلٍ وَ مَالٍ وَ مَعَهُ دِینُهُ وَ حَسَبُهُ الْمَالُ وَ الْبَنُونَ حَرْثُ الدُّنْیَا وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ حَرْثُ الْآخِرَةِ وَ قَدْ یَجْمَعُهُمَا اللَّهُ

ص: 84


1- 1. تفسیر القمّیّ ص 118 فی آیة آل عمران 200.
2- 2. الرعد: 24.
3- 3. تفسیر القمّیّ ص 341.
4- 4. القصص: 54.
5- 5. تفسیر القمّیّ ص 489.

این هر دو را به افرادی می دهد.(1)

روایت29.

قرب الاسناد: حضرت باقر، از پدرش، از علی بن ابی طالب علیهم السّلام نقل می کند که فرمود: انسان مزه ایمان را نمی چشد، مگر وقتی که سه صفت و خصلت را دارا باشد: تفقه و بینش در امر دین؛ صبر و تحمل در برابر مصائب؛ اندازه نیکو داشتن در امر زندگی. (2)

مؤلف

این حدیث در «باب صفات مؤمن» با سند دیگری ذکر شده است .

روایت30.

خصال: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: بنده همیشه در میان این سه چیز است: بلا و مصائب، تقدیرات الهی، نعمتی که از طرف خدا است. بنابراین در برابر مصیبت، صبر لازم و واجب است و تسلیم در برابر تقدیرات فریضه و واجب است و شکر و سپاس در برابر نعمت، فریضه و واجب است.(3)

در محاسن هم نظیر این نقل شده است.(4)

روایت31.

خصال: امیر مؤمنان فرمود: سه چیز کمال مسلمان است: تفقه در دین؛ تقدیر و اندازه گیری در امر زندگی؛ صبر و استقامت در برابر مصائب.(5)

روایت32.

خصال: عبدالله ابن سنان نقل می کند که از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرموده است: خداوند متعال می فرماید که من دنیا را میان بندگان خود قرار دادم. پس هر کس به من از دنیای خود قرض دهد، من در برابر هر یک هفتصد مقابل، بلکه هر چه بخواهم به او عنایت خواهم کرد. و کسی که قرض ندهد و از طریق پیشامدها و حوادث ناگوار اموالش از دستش برود، سه چیز به او خواهم داد که اگر هر یک از این سه چیز را به فرشتگان بدهم، از من راضی و خشنود می شوند و آن سه چیز این ها هستند: درود و صلوات؛ هدایت و راه یابی؛ رحمت و مغفرت. که خداوند متعال می فرماید:

ص: 85


1- . قرب الإسناد: 38
2- . قرب الإسناد: 95
3- . خصال: 86
4- . محاسن: 6
5- . خصال : 124

عَزَّ وَ جَلَّ لِأَقْوَامٍ (1).

«29»

ب، [قرب الإسناد] ابْنُ طَرِیفٍ عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ علیهم السلام قَالَ: لَا یَذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقِیقَةِ الْإِیمَانِ حَتَّی یَکُونَ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ الْفِقْهُ فِی الدِّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الْمَصَائِبِ وَ حُسْنُ التَّقْدِیرِ فِی الْمَعَاشِ.

أقول

قد مضی بسند آخر فی باب صفات المؤمن.

«30»

ل، [الخصال] أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ مُصْعَبٍ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الْعَبْدُ بَیْنَ ثَلَاثَةِ بَلَاءٍ وَ قَضَاءٍ وَ نِعْمَةٍ فَعَلَیْهِ فِی الْبَلَاءِ مِنَ اللَّهِ الصَّبْرُ فَرِیضَةً وَ عَلَیْهِ فِی الْقَضَاءِ مِنَ اللَّهِ التَّسْلِیمُ فَرِیضَةً وَ عَلَیْهِ فِی النِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الشُّکْرُ فَرِیضَةً(2).

سن، [المحاسن] عبد الرحمن بن حماد: مثله (3).

«31»

ل، [الخصال] أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنِ الْمُعَلَّی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ أَبِی بَحْرٍ عَنْ شُرَیْحٍ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْأَعْوَرِ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: ثَلَاثٌ بِهِنَّ یَکْمُلُ الْمُسْلِمُ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَ التَّقْدِیرُ فِی الْمَعِیشَةِ وَ الصَّبْرُ عَلَی النَّوَائِبِ (4).

«32»

ل، [الخصال] أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِنِّی أَعْطَیْتُ الدُّنْیَا بَیْنَ عِبَادِی فَیْضاً فَمَنْ أَقْرَضَنِی مِنْهَا قَرْضاً أَعْطَیْتُهُ بِکُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ عَشْراً إِلَی سَبْعِمِائَةِ ضِعْفٍ وَ مَا شِئْتُ وَ مَنْ لَمْ یُقْرِضْنِی مِنْهَا قَرْضاً فَأَخَذْتُ مِنْهُ قَسْراً أَعْطَیْتُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ لَوْ أَعْطَیْتُ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ مَلَائِکَتِی لَرَضُوا مِنِّی الصَّلَاةَ وَ الْهِدَایَةَ وَ الرَّحْمَةَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ:

ص: 85


1- 1. قرب الإسناد ص 27 و صححناه علی نسخة النهج الرقم 23 من الخطب.
2- 2. الخصال ج 1 ص 43.
3- 3. المحاسن ص 6.
4- 4. الخصال ج 1 ص 61.

«الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ.» این اولی؛ رحمه، این دوم؛ و «اؤلئک هم المهتدون»، این سوم. سپس حضرت صادق فرمود: این الطاف برای کسی است که از او قهرا و بی اختیار چیزی گرفته شود.(1)

روایت33.

خصال: حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که علی علیه السّلام در توصیه اش به محمد بن حنفیه فرمود: پسرم! از سه چیز بپرهیز که اگر این سه خصلت در تو باشد، هیچ کس با تو ادامه دوستی نخواهد داد و مردم از تو کنار می گیرند: عجب و خودپسندی؛ بد اخلاق و بد روش بودن؛ کم صبری و شکیبا نبودن.(2)

روایت34.

عیون اخبارالرضا: حضرت رضا، از پدرانش علیهم السّلام روایت می کند که حضرت سجاد علیه السّلام فرمود: سه چیز از سه نفر در میان مردم مانده است: مردم صبر را از ایوب علیه السّلام، شکر و سپاس را از نوح علیه السّلام، و حسد و رشک را از فرزندان یعقوب گرفته اند.(3)

روایت35.

علل الشرائع: امیر مؤمنان علیه السّلام نقل می کند که پیامبر اکرم فرمود: نشانه صابر و شکیبا در سه چیز است: هیچ وقت کسل و بی حال و حوصله نمی شود؛ هیچ وقت خستگی نمی کند؛ هیچ گاه از خدای متعال شکوه و شکایت ندارد. زیرا اگر کسالت و تنبلی کند، حق از دست می رود و اگر احساس خستگی کند، شکر نعمت را ننموده و اگر از خداوند متعال شکوه و شکایت داشته باشد، حتما معصیت و نافرمانی او را کرده و خواهد کرد.(4)

روایت36.

امالی طوسی: حضرت باقر، از پدران بزرگوار خود، از رسول گرامی علیه و علیهم السّلام نقل می کند که فرمود: روز قیامت که خداوند متعال همه مردم را در صحرای قیامت احضار و جمع نماید، نداکننده به گونه ای که همه مردم از اول تا آخر همه می شنوند،

ص: 86


1- . خصال : 130
2- . خصال : 147
3- . عیون اخبار الرضا 2 : 49
4- . علل الشرایع 2 : 474

الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَاحِدَةً مِنَ الثَّلَاثِ وَ رَحْمَةٌ اثْنَتَیْنِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ثَلَاثَةً ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَذَا لِمَنْ أَخَذَ مِنْهُ شَیْئاً قَسْراً(1).

«33»

ل، [الخصال] أَبِی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ إِیَّاکَ وَ الْعُجْبَ وَ سُوءَ الْخُلُقِ وَ قِلَّةَ الصَّبْرِ فَإِنَّهُ لَا یَسْتَقِیمُ لَکَ عَلَی هَذِهِ الْخِصَالِ الثَّلَاثَةِ صَاحِبٌ وَ لَا یَزَالُ لَکَ عَلَیْهَا مِنَ النَّاسِ مُجَانِبٌ الْخَبَرَ(2).

«34»

ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام: أَخَذُوا النَّاسُ ثَلَاثَةً مِنْ ثَلَاثَةٍ أَخَذُوا الصَّبْرَ عَنْ أَیُّوبَ علیه السلام وَ الشُّکْرَ عَنْ نُوحٍ علیه السلام وَ الْحَسَدَ عَنْ بَنِی یَعْقُوبَ علیه السلام (3).

«35»

ع، [علل الشرائع] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْعَلَوِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عِیسَی بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ: عَلَامَةُ الصَّابِرِ فِی ثَلَاثٍ أَوَّلُهَا أَنْ لَا یَکْسَلَ وَ الثَّانِیَةُ أَنْ لَا یَضْجَرَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لَا یَشْکُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّهُ إِذَا کَسِلَ فَقَدْ ضَیَّعَ الْحَقَّ وَ إِذَا ضَجِرَ لَمْ یُؤَدِّ الشُّکْرَ وَ إِذَا شَکَا مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَصَاهُ (4).

«36»

ما، [الأمالی للشیخ الطوسی] الْمُفِیدُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ صَبَّاحٍ الْحَذَّاءِ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَلَائِقَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ وَ نَادَی مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ یَسْمَعُ آخِرُهُمْ کَمَا یَسْمَعُ أَوَّلُهُمْ

ص: 86


1- 1. الخصال ج 1 ص 64.
2- 2. الخصال ج 1 ص 72.
3- 3. عیون الأخبار ج 2 ص 45.
4- 4. علل الشرائع ج 2 ص 184.

از طرف خدا اعلام می دارد که اهل صبر و شکیبایان در دنیا کجا هستند؟ گروهی از مردم بپا می خیزند سپس فرشتگان از آنان استقبال کرده و به آنان می گویند: صبر شما چگونه و به چه نحوی بوده است؟ پاسخ می دهند: ما در مقام عبادت و انجام وظایف دینی و اجرای فرمان الهی با هر گونه زحمت و رنج که مواجه بودیم، تحمل کرده و بالاخره وظیفه اطاعتی خود را ایفا کردیم. همچنین در مقام خودداری از گناه و معصیت در مقابل خواهش های نفسانی و کشش های درونی، صبر نموده و استقامت کردیم و به هیچ قیمتی خود را به گناه آلوده نکردیم. نداکننده از طرف خدا ندا می کند: این بندگان راست می گویند! اینان را آزاد گذارید که بدون حساب و بررسی اعمال و پرونده وارد بهشت الهی گردند!(1)

روایت37.

امالی طوسی: حضرت هادی، از پدران خود، از حضرت صادق علیهم السّلام نقل می کند که در تفسیر آیه «فصبر جمیل» که گفتار حضرت یعقوب است، فرمود: صبر جمیل یعنی صبر نمودن در مصائب، بدون اینکه انسان شکوه و شکایتی داشته باشد.(2)

روایت38.

معانی الاخبار: رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله از جبرئیل سؤال کرد که تفسیر صبر چیست؟ عرضه داشت: یعنی انسان در موقع گرفتاری روحیه اش همانند زمان آسایش قوی و شاداب باشد، و در زمان فقر و تهیدستی همانند زمان غنا و بی نیازی و در موقع بلا و مصیبت، همانند زمان عافیت باشد و مصائب و ناراحتی های خود را نزد مردم بازگو ننماید و شکایت نکند.(3)

روایت39.

تفسیر علی بن ابراهیم قمی: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای حفص! آن کس که در برابر مشکلات و شدائد صبر کند، مدت کوتاهی صبر خواهد کرد و همچنین اگر بی تابی نماید، آن هم مدتش کوتاه است. فرمود: بر تو باد که در تمام کارهای خود صبر را پیشه نمایی که خداوند متعال پیامبر اکرم را به رسالت مبعوث نمود و دستور صبر و مدارا و مهر و محبت به او داد که فرمود: «و اصبر علی ما یقولون و اهجرهم هجرا جمیلا.»(4) {در مقابل حرف های ناروا و توهین های مردم صبر کن و با نیکویی و اخلاق خوب آنان را طرد کن و کناره گیری کن.} و نیز فرمود: «ادفع بالتی هی احسن (السیئة) فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم.»(5) {با برخوردهای خوب جلوی بدی را بگیر که در این صورت آن کس که با تو دشمنی دارد، تبدیل به یک دوست صمیمی خواهد شد.} رسول اکرم هم صبر کرد، به طوری که در برابرش جسارت های بزرگ کردند و تهمت ها که به حضرتش زدند، تا اینکه سینه حضرت به تنگ آمد و خداوند متعال این آیه را نازل کرد: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ.»(6) {ما می دانیم که از اثر گفتارهای ناهنجار آنان سینه ات تنگ شده.} و باز تکذیب و اهانت ها و نسبت های ناروا را به حضرتش ادامه دادند که حزن و اندوه آن حضرت از این جهت زیاد شد. پس خداوند متعال این آیات را نازل فرمود: «قَدْ

ص: 87


1- . امالی طوسی: 102
2- . امالی طوسی: 294
3- . معانی الأخبار : 261
4- . مزمل / 10
5- . فصلت / 34
6- . حجر / 97

یَقُولُ أَیْنَ أَهْلُ الصَّبْرِ قَالَ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَسْتَقْبِلُهُمْ زُمْرَةٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَیَقُولُونَ لَهُمْ مَا کَانَ صَبْرُکُمْ هَذَا الَّذِی صَبَرْتُمْ فَیَقُولُونَ صَبَّرْنَا أَنْفُسَنَا عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ وَ صَبَّرْنَاهَا عَنْ مَعْصِیَتِهِ قَالَ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ صَدَقَ عِبَادِی خَلُّوا سَبِیلَهُمْ لِیَدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ الْخَبَرَ(1).

«37»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْفَحَّامُ عَنِ الْمَنْصُورِیِّ عَنْ عَمِّ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی قَوْلِ یَعْقُوبَ فَصَبْرٌ جَمِیلٌ (2) قَالَ بِلَا شَکْوَی (3).

«38»

مع، [معانی الأخبار] أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ قَالَ: سَأَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله جَبْرَئِیلَ علیه السلام مَا تَفْسِیرُ الصَّبْرِ قَالَ تَصْبِرُ فِی الضَّرَّاءِ کَمَا تَصْبِرُ فِی السَّرَّاءِ وَ فِی الْفَاقَةِ کَمَا تَصْبِرُ فِی الْغِنَی وَ فِی الْبَلَاءِ کَمَا تَصْبِرُ فِی الْعَافِیَةِ فَلَا یَشْکُو حَالَهُ (4)

عِنْدَ الْمَخْلُوقِ بِمَا یُصِیبُهُ مِنَ الْبَلَاءِ(5).

«39»

فس، [تفسیر القمی] أَبِی عَنِ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا حَفْصُ إِنَّ مَنْ صَبَرَ صَبَرَ قَلِیلًا وَ إِنَّ مَنْ جَزِعَ جَزِعَ قَلِیلًا ثُمَّ قَالَ عَلَیْکَ بِالصَّبْرِ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ فَإِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وَ أَمَرَهُ بِالصَّبْرِ وَ الرِّفْقِ فَقَالَ وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا(6) وَ قَالَ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ (7) فَصَبَرَ رَسُولُ اللَّهِ حَتَّی قَابَلُوهُ بِالْعِظَامِ وَ رَمَوْهُ بِهَا فَضَاقَ صَدْرُهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ (8) ثُمَّ کَذَّبُوهُ وَ رَمَوْهُ فَحَزِنَ لِذَلِکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ قَدْ

ص: 87


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 100.
2- 2. یوسف: 18.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 300.
4- 4. معانی الأخبار ص 261.
5- 5. خالقه خ ل.
6- 6. المزّمّل: 10.
7- 7. فصّلت: 34.
8- 8. الحجر: 97.

نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ. وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا.»(1) {ما می دانیم که این گفتارهای ناهنجار کفار موجب حزن و اندوه تو می شود، ولی اینان تکذیب تو را نمی کنند و خود می دانند که تو راستگو هستی، بلکه این ستمکاران آیات الهی را دانسته انکار می کنند. البته پیامبران پیش از تو با همین جریان ها مواجه بودند و در مقابل تکذیب و آزار دشمنان صبر و مقاومت نمودند تا در نتیجه مشمول نصرت و عنایات ما شدند.}

پس از نزول این آیات، رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله صبر و مقاومت شدید را بر خود لازم نمود. کفار و مشرکین از اهانت به پیامبر هم پا را فراتر نهاده و خدای متعال را تکذیب و به خداوند تبارک و تعالی جسارت نمودند. ناراحتی پیامبر شدید شد و فرمود: من درباره خودم و جانم و خاندانم و حیثیت خود صبر کردم، ولی نسبت به جسارت و اهانت پروردگار خود طاقت تحمل ندارم.پس خداوند این آیات را نازل فرمود: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ. فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ.»(2) {و در حقیقت آسمان ها و زمین و آنچه را که میان آن دوست در شش روز آفریدیدم و احساس ماندگی نکردیم. و بر آنچه می گویند صبر کن.} پس پیامبر اکرم در تمام حالات صبر را پیشه خود ساخت. سپس خداوند پیامبرش را به ائمه اطهار و عثرت طاهرینش بشارت داد و آنان را به صفت صبر توصیف کرد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ.»(3) {چون دارای صفت صبر و دارای یقین بودند، ما آنان را امامان و رهبران مردم نمودیم که به امر و الهام ما مردم را هدایت می نمایند.} در این هنگام پیامبر فرمود: نسبت صبر بایمان مانند سر انسان است نسبت به بدن. خداوند متعال هم از این حالت شکیبایی پیامبر تمجید و سپاس نمود و این آیه را نازل فرمود: «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ.»(4) {اراده نیک و تصمیم پروردگار است درباره بنی اسرائیل به تمام و کمال رسید و فرعون و فرعونیان و کارهای آنان را نابود و تباه نمود و قدرت و تخت آنان را سرنگون کردیم.}

پیامبر فرمود: این آیه بشارت و مژده ای است به امامت ائمه طاهرین و اجازه انتقام از کفار و مشرکین است. از این پس خداوند کشتن مشرکین را در هر جا که بر آنها دست یابیم مجاز نموده. و لذا خداوند به دست پیامبر و دوستانش، مشرکین را نابود ساخت و پاداش صبر و شکیبایی حضرتش را سریعا عنایت فرمود، به اضافه آنچه که از ثواب های اخروی برای حضرت در آن جهان آماده ساخته است.(5)

روایت40.

ثواب الاعمال: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هنگامی که مؤمن وارد قبر می شود، اعمال نیک وی برای یاری اش اطراف او جمع می شوند؛ نماز در طرف راست، زکات از طرف چپ و احسان و نیکی هایش بر سرش سایه افکنده و صبر هم در کناری قرار گرفته است. هنگامی که آن دو ملک برای بازپرسی وارد قبر می شوند، صبر به نماز و زکات و احسان می گوید:

ص: 88


1- . انعام / 33 - 34
2- . ق / 38
3- . سجده / 24
4- . اعراف / 37
5- . تفسیر علی بن ابراهیم قمی 1 : 204

نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا(1) فَأَلْزَمَ نَفْسَهُ الصَّبْرَ صلی الله علیه و آله فَتَعَدَّوْا وَ ذَکَرُوا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ کَذَّبُوهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدْ صَبَرْتُ فِی نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ عِرْضِی وَ لَا صَبْرَ لِی عَلَی ذِکْرِهِمْ إِلَهِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ (2) فَصَبَرَ صلی الله علیه و آله فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ.

ثُمَّ بُشِّرَ فِی الْأَئِمَّةِ علیهم السلام مِنْ عِتْرَتِهِ وَ وُصِفُوا بِالصَّبْرِ فَقَالَ وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (3) فَعِنْدَ ذَلِکَ قَالَ صلی الله علیه و آله الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْبَدَنِ فَشَکَرَ اللَّهُ لَهُ ذَلِکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ (4) فَقَالَ صلی الله علیه و آله آیَةُ بُشْرَی وَ انْتِقَامٍ فَأَبَاحَ اللَّهُ قَتْلَ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وُجِدُوا فَقَتَلَهُمْ عَلَی یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَحِبَّائِهِ وَ عَجَّلَ لَهُ ثَوَابَ صَبْرِهِ مَعَ مَا ادَّخَرَ لَهُ فِی الْآخِرَةِ(5).

«40»

ثو، [ثواب الأعمال] أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَرْحُومٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا دَخَلَ الْمُؤْمِنُ قَبْرَهُ کَانَتِ الصَّلَاةُ عَنْ یَمِینِهِ وَ الزَّکَاةُ عَنْ یَسَارِهِ وَ الْبِرُّ مُطِلٌّ عَلَیْهِ وَ یَتَنَحَّی الصَّبْرُ نَاحِیَةً قَالَ فَإِذَا دَخَلَ الْمَلَکَانِ اللَّذَانِ یَلِیَانِ مُسَاءَلَتَهُ قَالَ الصَّبْرُ لِلصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْبِرِّ:

ص: 88


1- 1. الأنعام: 33- 34.
2- 2. ق: 38.
3- 3. فصّلت: 24.
4- 4. الأعراف: 137.
5- 5. تفسیر القمّیّ ص 184 و قد مر مثله ص 60 من الکافی مشروحا.

رفیق خود (میت) را یاری دهید، اگر ناتوان شدید، من در کنار او برای یاری اش آماده هستم.(1)

روایت41.

محاسن: از نوفلی، از سکونی، از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: سه چیز است که در آنها راه وصول به نیکی است: داشتن روحیه سخاوت و بخشش؛ خوش برخوردی و سخن زیبا؛ صبر و مقاومت در برابر مشکلات.(2)

روایت42.

قصص الأنبیاء: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خداوند متعال به داود علیه السّلام وحی فرمود که اعلام کن به خلاده دختر اوس بشارت و مژده به بهشت را و اینکه او در بهشت قرین و همنشین تو است. حضرت داود به دنبال این وحی به خانه او روانه شد و در زد. آن زن به طرف در آمد و سؤال کرد: آیا چیزی درباره من نازل شده؟ داود پاسخ مثبت داد و جریان وحی را شرح داد. زن گفت: شاید درباره کسی که همنام من باشد نازل شده. داود گفت: درباره غیر تو نیست. زن گفت: البته من شما را تکذیب نمی کنم، ولی به خدا سوگند در خودم صفتی که شایسته این مقام باشد نمی بینم. داود گفت: ضمیر و حالت درونی و روحی خود را برای من توضیح بده. زن گفت: مانعی ندارد. چیزی که من دارم این است که هر رقم درد و رنجی که به من رسیده و هر گونه مشکل و ناراحتی و نیازمندی و گرسنگی که به من وارد شده، با کمال صبر استقبال نموده و حتی از خداوند درخواست برطرف شدن آن را نکرده ام، تا وقتی که خود خداوند مرا از آن حالت به حالت عافیت و سلامت و توسعه در زندگی منتقل فرمود، و فکر نکردم که این لطف و مرحمت الهی پاداش صبر من است، بلکه خداوند را در مقابل این همه نعمت شاکر و سپاسگزار بودم. داود فرمود: از همین جهت به این مقام و مرتبه نائل شده ای. سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: این همان دین الهی است که برای صالحین و بندگان شایسته خود پسندیده است.(3)

روایت43.

فقه الرضا: روایت چنین می کنم که صبر در برابر مصائب نیکو و زیبا است، ولی صبر و خودداری از حرام برتر از آن است.

ص: 89


1- . ثواب الأعمال: 204
2- . محاسن 1 : 66
3- . قصص الأنبیاء : 206

دُونَکُمْ صَاحِبَکُمْ فَإِنْ عَجَزْتُمْ عَنْهُ فَأَنَا دُونَهُ (1).

«41»

سن، [المحاسن] أَبِی عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: ثَلَاثٌ مِنْ أَبْوَابِ الْبِرِّ سَخَاءُ النَّفْسِ وَ طِیبُ الْکَلَامِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الْأَذَی (2).

«42»

ص، [قصص الأنبیاء علیهم السلام] بِالْإِسْنَادِ إِلَی الصَّدُوقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی دَاوُدَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَّ خَلَادَةَ بِنْتَ أَوْسٍ بَشِّرْهَا بِالْجَنَّةِ وَ أَعْلِمْهَا أَنَّهَا قَرِینَتُکَ فِی الْجَنَّةِ فَانْطَلَقَ إِلَیْهَا فَقَرَعَ الْبَابَ عَلَیْهَا فَخَرَجَتْ وَ قَالَتْ هَلْ نَزَلَ فِیَّ شَیْ ءٌ قَالَ نَعَمْ قَالَتْ مَا هُوَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَوْحَی إِلَیَّ وَ أَخْبَرَنِی أَنَّکِ قَرِینِی فِی الْجَنَّةِ وَ أَنْ أُبَشِّرَکِ بِالْجَنَّةِ قَالَتْ أَ وَ یَکُونُ اسْمٌ وَافَقَ اسْمِی قَالَ إِنَّکِ لَأَنْتِ هِیَ قَالَتْ یَا نَبِیَّ اللَّهِ مَا أُکَذِّبُکَ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا أَعْرِفُ مِنْ نَفْسِی مَا وَصَفْتَنِی بِهِ قَالَ دَاوُدُ علیه السلام أَخْبِرِینِی عَنْ ضَمِیرِکِ وَ سَرِیرَتِکِ مَا هُوَ قَالَتْ أَمَّا هَذَا فَسَأُخْبِرُکَ بِهِ أُخْبِرُکَ أَنَّهُ لَمْ یُصِبْنِی وَجَعٌ قَطُّ نَزَلَ بِی کَائِناً مَا کَانَ وَ لَا نَزَلَ ضُرٌّ بِی وَ حَاجَةٌ وَ جُوعٌ کَائِناً مَا کَانَ إِلَّا صَبَرْتُ عَلَیْهِ وَ لَمْ أَسْأَلِ اللَّهَ کَشْفَهُ عَنِّی حَتَّی یُحَوِّلَهُ اللَّهُ عَنِّی إِلَی الْعَافِیَةِ وَ السَّعَةِ وَ لَمْ أَطْلُبْ بِهَا بَدَلًا وَ شَکَرْتُ اللَّهَ عَلَیْهَا وَ حَمِدْتُهُ فَقَالَ دَاوُدُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَبِهَذَا بَلَغْتِ مَا بَلَغْتِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ هَذَا دِینُ اللَّهِ الَّذِی ارْتَضَاهُ لِلصَّالِحِینَ (3).

«43»

ضا، [فقه الرضا علیه السلام] أَرْوِی: أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی الْبَلَاءِ حَسَنٌ جَمِیلٌ وَ أَفْضَلُ مِنْهُ الصَّبْرُ عَنِ الْمَحَارِمِ.

ص: 89


1- 1. ثواب الأعمال ص 155.
2- 2. المحاسن: 6.
3- 3. أخرجه المؤلّف العلامة هکذا فی باب ما أوحی الی داود( ع) ج 14 ص 39( من هذه الطبعة الحدیثة) و لکن وجدناه فی مشکاة الأنوار ص 23 باختلاف فی اللفظ و فیه بدل قوله« و لا نزل ضربی و حاجة و جوع« و لا نزل بی مرض و جوع» الخ.

و نیز روایت شده که روز قیامت منادی ندا در می دهد: صابران کجا هستند؟ گروهی از مردم بپا می خیزند. پس به آنان گفته می شود: بروید به سوی بهشت، بدون حساب و رسیدگی به نامه ها. فرشتگان به آنان برخورد کرده و می پرسند که اعمال شما چگونه بوده؟ آنان در پاسخ می گویند: ما هم در برابر مشکلات اطاعت از فرمان الهی و هم در برابر لذائذ معصیت و گناه صابر و شکیبا بودیم. ملائکه می گویند: {پاداش شما عاملین به اوامر الهی چه خوب و ارزنده است.}

و نیز روایت می کنیم که در توصیه و سفارش پیامبران این جمله است که در تسلیم به حق و اجرای دستور حق صابر باشید، گرچه تلخ و ناگوار باشد.

و نیز روایت است که یقین یک درجه بالاتر از ایمان و صبر (در مراحل سه گانه) بالاتر از یقین است.

و نیز روایت به ما رسیده که هر کس در مقابل حق تسلیم و صابر باشد، خداوند بهتر از آنچه که صبر و خودداری کرده است به او پاداش می دهد.

و نیز روایت شده که خداوند تبارک و تعالی به رسول گرامی اش وحی کرد که همچنان که در برابر فرائض و واجبات مسئولیت داری و نسبت به آنها مؤاخذه می شوی، درباره مدارا کردن با مردم (و صبر در برابر مصائب هم) مؤاخذه خواهی شد.

و نیز روایت شده که مؤمن، کتمان و پنهان داشتن اسرار را از خداوند متعال گرفته و مدارا و حسن معاشرت با مردم را از پیامبر گرفته و صبر در سختی ها و مشکلات را از عالم (موسی بن جعفر علیه السّلام) فرا گرفته است.

و در تفسیر آیه شریفه «اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(1) {صبر کنید و ایستادگی ورزید و مرزها را نگهبانی کنید و از خدا پروا کنید، امید است که رستگار شوید} روایت شده که در برابر اطاعت و امتحان خداوند بر صبر و مقاومت داشته باشید و در برابر فرمان پیامبر و جانشینش، مطیع و سر به فرمان باشید، و «رابطوا»، مراقب این دو برنامه بوده و مفارقت و سرپیچی از این دو نکنید. و لفظ «لعلّ» در هر جای از قرآن، به معنای ایجاب است، یعنی اگر چنین کنید، حتما رستگار خواهید شد .

و از عالم (حضرت رضا موسی بن جعفر علیه السّلام) حدیث می نم که صبر در موقع عافیت، ارزنده تر است از صبر در برابر مصائب و موقع گرفتاری، یعنی با داشتن قدرت و پول و امکانات، در برابر محرمات صبر و خودداری کردن و به دستورات الهی درباره نعمت ها عمل نمودن، بسیار ارزنده است.

و نیز روایت است که صلاح و کمال مؤمن در سه خصلت است: فقه و فهم عمیق مسائل دین؛ اندازه گیری صحیح در روش زندگی؛ صبر و مقاومت در برابر مشکلات و حوادث ناگوار.(2)

روایت44.

مصباح الشریعة: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: صبر و شکیبایی از نور و روشنی که در باطن و درون بنده است حکایت می کند و جزع و بی تابی، از وحشت و ظلمت و تیره گی درون حکایت دارد. همه مردم داشتن صبر و مقاومت را

ص: 90


1- . آل عمران / 200
2- . فقه الرضا: 368 - 371

وَ رُوِیَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَی مُنَادٍ أَیْنَ الصَّابِرُونَ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَیُقَالُ لَهُمُ اذْهَبُوا إِلَی الْجَنَّةِ بِغَیْرِ حِسَابٍ قَالَ فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ فَیَقُولُونَ لَهُمْ أَیَّ شَیْ ءٍ کَانَتْ أَعْمَالُکُمْ فَیَقُولُونَ کُنَّا نَصْبِرُ عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ وَ نَصْبِرُ عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ فَیَقُولُونَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ.

وَ نَرْوِی أَنَّ فِی وَصَایَا الْأَنْبِیَاءِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ: اصْبِرُوا عَلَی الْحَقِّ وَ إِنْ کَانَ مُرّاً.

وَ أَرْوِی: أَنَّ الْیَقِینَ فَوْقَ الْإِیمَانِ بِدَرَجَةٍ وَاحِدَةٍ وَ الصَّبْرَ فَوْقَ الْیَقِینِ.

وَ نَرْوِی: أَنَّهُ مَنْ صَبَرَ لِلْحَقِّ عَوَّضَهُ اللَّهُ خَیْراً مِمَّا صَبَرَ عَلَیْهِ.

وَ نَرْوِی: أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَوْحَی إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنِّی آخُذُکَ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ کَمَا آخُذُکَ بِالْفَرَائِضِ.

وَ نَرْوِی: أَنَّ الْمُؤْمِنَ أَخَذَ مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ الْکِتْمَانَ وَ عَنْ نَبِیِّهِ علیه السلام مُدَارَاةَ النَّاسِ وَ عَنِ الْعَالِمِ علیه السلام الصَّبْرَ فِی الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ.

وَ رُوِیَ: فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (1) قَالَ اصْبِرُوا عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ وَ امْتِحَانِهِ وَ صابِرُوا قَالَ الْزَمُوا طَاعَةَ الرَّسُولِ وَ مَنْ یَقُومُ مَقَامَهُ وَ رابِطُوا قَالَ لَا تُفَارِقُوا ذَلِکَ یَعْنِی الْأَمْرَیْنِ وَ لَعَلَّ فِی کِتَابِ اللَّهِ مُوجِبَةٌ وَ مَعْنَاهَا أَنَّکُمْ تُفْلِحُونَ.

وَ أَرْوِی عَنِ الْعَالِمِ علیه السلام: الصَّبْرُ عَلَی الْعَافِیَةِ أَعْظَمُ مِنَ الصَّبْرِ عَلَی الْبَلَاءِ یُرِیدُ بِذَلِکَ أَنْ یَصْبِرَ عَلَی مَحَارِمِ اللَّهِ مَعَ بَسْطِ اللَّهِ عَلَیْهِ فِی الرِّزْقِ وَ تَحْوِیلِهِ النِّعَمَ وَ أَنْ یَعْمَلَ بِمَا أَمَرَهُ بِهِ فِیهَا.

وَ نَرْوِی: لَا یَصْلُحُ الْمُؤْمِنُ إِلَّا بِثَلَاثِ خِصَالٍ الْفِقْهِ فِی الدِّینِ وَ التَّقْدِیرِ فِی الْمَعِیشَةِ وَ الصَّبْرِ عَلَی النَّائِبَةِ.

«44»

مص، [مصباح الشریعة] قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: الصَّبْرُ یُظْهِرُ مَا فِی بَوَاطِنِ الْعِبَادِ مِنَ النُّورِ وَ الصَّفَاءِ وَ الْجَزَعُ یُظْهِرُ مَا فِی بَوَاطِنِهِمْ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ الْوَحْشَةِ وَ الصَّبْرُ یَدَّعِیهِ کُلُ

ص: 90


1- 1. آل عمران: 200.

ادعا می کنند، ولی جز فروتنان و متواضعان ثابت قدم نیستند، و جزع بی تابی را همه انکار دارند، ولی این تشویش و اضطراب در چهره منافقین روشن تر و هویداتر است. چون هنگام هجوم و نزول محنت و مصیبت، راستگو و دروغگو معلوم می شود. و صبر و استقامت همانند آبی است که با کمال آرامش تا آخرین جرعه نوشیده می شود.

و آنچه که با تشویش و اضطراب باشد، به او صبر گفته نمی شود. و علامت و تفسیر و نشانه جزع و بی صبری، تشویش و اضطراب خاطر و اندوهناک شدن انسان و از دست دادن آرامش و دگرگون شدن حال است و هر حادثه ناگواری که بدوا و در اوائل وقوع آن تواضع و تسلیم و توجه به خدا نباشد، چنین شخصی صابر و شکیبا نبوده و متانت و آرامش را از دست خواهد داد. و صبر مانند نوشابه و آبی است که اوایل و ابتدایش تلخ و ناگوار، ولی نتیجه و پایانی شیرین و مطلوب خواهد داشت. و کسی که عاقبت و پایانش را ببیند و خوب بیندیشد، با گامی استوار وارد می شود و لکن کسی که اول را ببیند و بدون اندیشه پایان با آن حادثه برخورد کند، مقاومت نخواهد کرد و از میدان بیرون می رود. و کسی که ارزش پایانی صبر را بفهمد، عاشق و شیفته حادثه بوده و از استقبال آن حادثه صبر و شکیبایی را از دست می دهد. خداوند متعال در قضیه موسی و خضر می فرماید: «وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً.»(1) {چون احاطه علمی به پایان و نتیجه این قضایا نداری، نمی توانی صبر و تحمل کنی.} و کسی که با ناراحتی صبر نماید و به مخلوق شکایت حال ننماید و با بی تابی رنج درونی و نهفته خود را فاش نکند، چنین کسی از طبقه عوام است که خداوند در حق آنان می فرماید: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ» {مژده و بشارت باد به صابران.} یعنی مژده بهشت و مغفرت و رحمت. و کسی که بلایا و مصائب را با روی گشاده و خوشحالی استقبال نماید و با آرامش و سکون و وقار صبر و مقاومت داشته باشد، چنین شخصی از زمره خواص و اولیاء اللَّه است و نصیب و پاداشش همان است که خداوند متعال فرموده: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ»(2) {خدا با اینان و همراه و یار و معین آنان است.}(3)

روایت45.

مجالس مفید: حضرت صادق علیه السّلام می فرمود: چه بسا یک ساعت صبر و مقاومت که سرور و خوشحالی طولانی را نتیجه خواهد داد. و بر عکس هم، چه بسا یک ساعت لذتی که دنبالش ناراحتی طولانی خواهد بود.(4)

روایت46.

جامع الاخبار: حضرت رضا علیه السّلام از حضرت سجاد علیه السّلام روایت می کند که فرمود:

ص: 91


1- . کهف / 68
2- . انفال / 46
3- . مصباح الشریعة: 185
4- . امالی مفید : 42

أَحَدٍ وَ لَا یَثْبُتُ عِنْدَهُ إِلَّا الْمُخْبِتُونَ وَ الْجَزَعُ یُنْکِرُهُ کُلُّ أَحَدٍ وَ هُوَ أَبْیَنُ عَلَی الْمُنَافِقِینَ لِأَنَّ نُزُولَ الْمِحْنَةِ وَ الْمُصِیبَةِ یُخْبِرُ عَنِ الصَّادِقِ وَ الْکَاذِبِ وَ تَفْسِیرُ الصَّبْرِ مَاءٌ یُسْتَمَرُّ مَذَاقُهُ وَ مَا کَانَ عَنِ اضْطِرَابٍ لَا یُسَمَّی صَبْراً وَ تَفْسِیرُ الْجَزَعِ اضْطِرَابُ الْقَلْبِ وَ تَحَزُّنُ الشَّخْصِ وَ تَغَیُّرُ السُّکُونِ وَ تَغَیُّرُ الْحَالِ وَ کُلُّ نَازِلَةٍ خَلَتْ أَوَائِلُهَا مِنَ الْإِخْبَاتِ وَ الْإِنَابَةِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی فَصَاحِبُهَا جَزُوعٌ غَیْرُ صَابِرٍ وَ الصَّبْرُ مَاءٌ أَوَّلُهُ مُرٌّ وَ آخِرُهُ حُلْوُ مَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَاخِرِهِ فَقَدْ دَخَلَ وَ مَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَائِلِهِ فَقَدْ خَرَجَ وَ مَنْ عَرَفَ قَدْرَ الصَّبْرِ لَا یَصْبِرُ عَمَّا مِنْهُ الصَّبْرُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی قِصَّةِ مُوسَی وَ خَضِرٍ وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً(1) فَمَنْ صَبَرَ کُرْهاً وَ لَمْ یَشْکُ

إِلَی الْخَلْقِ وَ لَمْ یَجْزَعْ بِهَتْکِ سِتْرِهِ فَهُوَ مِنَ الْعَامِّ وَ نَصِیبُهُ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ (2) أَیْ بِالْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ مَنِ اسْتَقْبَلَ الْبَلَاءَ بِالرُّحْبِ وَ صَبَرَ عَلَی سَکِینَةٍ وَ وَقَارٍ فَهُوَ مِنَ الْخَاصِّ وَ نَصِیبُهُ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (3).

«45»

جا، [المجالس للمفید] مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ طَاهِرٍ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یُوسُفَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آدَمَ بْنِ عُیَیْنَةَ بْنِ أَبِی عِمْرَانَ الْهِلَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: کَمْ مِنْ صَبْرِ سَاعَةٍ قَدْ أَوْرَثَتْ فَرَحاً طَوِیلًا وَ کَمْ مِنْ لَذَّةِ سَاعَةٍ قَدْ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِیلًا(4).

«46»

جع (5)،[جامع الأخبار] عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا علیه السلام بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ:

ص: 91


1- 1. الکهف: 68.
2- 2. البقرة: 155.
3- 3. مصباح الشریعة ص 62، و الآیة الأخیرة فی الأنفال 46.
4- 4. مجالس المفید ص 33.
5- 5. سقط رمز الحدیث هذا، عن نسخة الکمبانیّ، و فی نسخة الأصل محلها بیاض و قد أومأنا الی وجه ذلک فی مقدّمة الجزء المتمم للسبعین و هو أن الکاتب کان یخلی محل الرموز و یکتبها تذکرة فی الهامش، ثمّ کان یکتبها بعد ذلک بالحمرة، فسقط عنه کتابة هذا. الرمز فانه کان فی آخر السطر. و الآن لا یوجد فی نسخة الأصل رمز الحدیث فی الهامش أیضا فانه قد ذهب عند الصحافة.

پنج چیز است که اگر مسافت هایی را برای آنها طی کنید ارزش دارد: 1) انسان از هیچ چیز نباید خوف و هراسی داشته باشد، مگر از گناه خود؛ 2) به غیر از خدا به هیچ چیز نباید امید داشت؛ 3) اگر از انسان چیزی را که نمی داند سؤال شد، بدون احساس شرم و انفعال با کمال صراحت بگوید که نمی دانم؛ 4) صبر و شکیبایی که نسبت صبر به ایمان، همانند نسبت سر است به بدن و تحقق ایمان بدون صبر امکان ندارد. همچنان که بدن و جسد بدون سر، نه تنها فائده و سودی ندارد، بلکه موجب تعفن و ناراحتی هم می شود .

علی ابن ابی طالب از رسول گرامی اسلام صلی اللَّه علیه و آله روایت می کند که فرمود: صبر بر سه قسم است: صبر در برابر مصیبت؛ صبر در موضع اطاعت و فرمانبری؛ صبر در برابر معصیت و گناه. کسی که هنگام مصیبت و گرفتاری صبر کند، خداوند متعال سیصد درجه و رتبه به او عنایت فرماید که ارتفاع هر درجه ای از دیگری، به اندازه مابین آسمان و زمین است. و کسی که صبر بر طاعت داشته باشد، خداوند ششصد درجه به او خواهد داد که ارتفاع هر یک از دیگری، به اندازه مابین زمین تا عرش الهی است. و کسی که صبر در برابر معصیت و گناه داشته باشد، خداوند هفتصد درجه به او عطا فرماید که ارتفاع هر یک، دو برابر اندازه مابین زمین تا نهایت و آخرین نقطه عرش است.

امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: ای مردم! بر شما باد به صبر و شکیبایی که هر کس دارای صبر نباشد، دین ندارد.

و نیز فرمود: ای انسان! تقدیرات الهی بر تو جاری خواهد شد، چه صبر کنی و چه صبر نکنی، با این تفاوت که اگر صبر داشته باشی، پاداش داری و اگر بیتابی کنی، بارت سنگین خواهد شد.

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: صبر سر منشأ و راس ایمان است.

و نیز فرمود: صبر نسبت به ایمان، همانند سر است نسبت به بدن که اگر سر رفت، بدن رفته است؛ صبر هم اگر رفت، ایمان رفته است.

رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: خداوند می فرماید: هنگامی که بنده خود را به مصیبتی در بدن یا مال یا فرزندش گرفتار کردم و آن بنده این مصیبت و گرفتاری را با صبر و گشاده رویی استقبال نمود، من شرم دارم از اینکه در روز قیامت میزان عمل برای او نصب یا پرونده اعمال او را باز کنم. از حضرت باقر علیه السّلام معنای صبر جمیل سؤال شد. حضرت فرمود: آن صبری است که هیچ گونه شکایت به مخلوق و اظهار ناراحتی در او نباشد. اصولا در شکایت و بیان گرفتاری هیچ گونه فرج و نجاتی نیست و فقط باعث اندوه دوست و خوشحالی دشمن می شود .

امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: صبر و خوش خلقی و نیکی و احسان و حلم و بردباری از اخلاق انبیاء و پیامبران است.

و نیز امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: زمانی خواهد آمد که در آن زمان سلطنت و حکومت فقط از راه کشتار مردم و ستم امکان دارد و به دست آوردن ثروت، از طریق بخل و حبس حقوق و معاشرت و آمیزش با مردم، ملازم با

ص: 92

خَمْسَةٌ لَوْ رَحَلْتُمْ فِیهِنَّ لَأَصَبْتُمُوهُنَّ لَا یَخَافُ عَبْدٌ إِلَّا ذَنْبَهُ وَ لَا یَرْجُو إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا یَسْتَحِی الْجَاهِلُ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ وَ الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا صَبْرَ لَهُ.

قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عَلَی الْمُصِیبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَی الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَةِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَی الْمُصِیبَةِ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَی ثَلَاثَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَیْنَ الدَّرَجَةِ إِلَی الدَّرَجَةِ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ صَبَرَ عَلَی الطَّاعَةِ کَانَ لَهُ سِتُّمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَیْنَ الدَّرَجَةِ إِلَی الدَّرَجَةِ مَا بَیْنَ الثَّرَی إِلَی الْعَرْشِ وَ مَنْ صَبَرَ عَنِ الْمَعْصِیَةِ أَعْطَاهُ اللَّهُ سَبْعَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَیْنَ الدَّرَجَةِ إِلَی الدَّرَجَةِ مَا بَیْنَ مُنْتَهَی الْعَرْشِ إِلَی الثَّرَی مَرَّتَیْنِ.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَیُّهَا النَّاسُ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ لَا دِینَ لِمَنْ لَا صَبْرَ لَهُ.

وَ قَالَ علیه السلام: إِنَّکَ إِنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَیْکَ الْمَقَادِیرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنَّکَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَیْکَ الْمَقَادِیرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الصَّبْرُ رَأْسُ الْإِیمَانِ.

عَنْهُ قَالَ علیه السلام: الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ کَذَلِکَ إِذَا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الْإِیمَانُ.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: حَاکِیاً عَنِ اللَّهِ تَعَالَی إِذَا وَجَّهْتُ إِلَی عَبْدٍ مِنْ عَبِیدِی مُصِیبَةً فِی بَدَنِهِ أَوْ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ ذَلِکَ بِصَبْرٍ جَمِیلٍ اسْتَحْیَیْتُ مِنْهُ أَنْ أَنْصِبَ لَهُ مِیزَاناً أَوْ أَنْشُرَ لَهُ دِیوَاناً.

سُئِلَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام عَنِ الصَّبْرِ الْجَمِیلِ فَقَالَ شَیْ ءٌ لَا شَکْوَی فِیهِ ثُمَّ قَالَ وَ مَا فِی الشَّکْوَی مِنَ الْفَرَجِ فَإِنَّمَا هُوَ یَحْزُنُ صَدِیقَکَ وَ یُفَرِّحُ عَدُوَّکَ.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: إِنَّ الصَّبْرَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ الْبِرَّ وَ الْحِلْمَ مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیَاءِ.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: إِنَّهُ سَیَکُونُ زَمَانٌ لَا یَسْتَقِیمُ لَهُمُ الْمُلْکُ إِلَّا بِالْقَتْلِ وَ الْجَوْرِ وَ لَا یَسْتَقِیمُ لَهُمُ الْغِنَی إِلَّا بِالْبُخْلِ وَ لَا یَسْتَقِیمُ لَهُمُ الصُّحْبَةُ فِی النَّاسِ إِلَّا

ص: 92

هواپرستی و بی دینی خواهد بود. پس کسی که آن زمان را درک کند و چنین شخصی با اینکه می تواند کسب ثروت نماید، فقر و تهیدستی را انتخاب کند و با اینکه می تواند به عزت و قدرت برسد، ولی ذلت و گمنامی را اختیار کند و با اینکه می تواند از طریق نفاق و گناه جلب توجه و محبت مردم را بنماید، ولی در مقابل کینه و دشمنی و خشم مردم صبر کند، خداوند به او ثواب و پاداش پنجاه نفر از صدیقین را عطا فرماید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که به بلا و گرفتاری مبتلا شود و در برابر آن صبر کند، چنین شخصی مانند هزار شهید اجر و پاداش خواهد داشت.

و نیز فرمود: جزع و بی تابی در موقع گرفتاری، درد و رنج را بیشتر و کامل تر می گرداند.

و نیز فرمود: هر نعمتی را که با بهشت و نعمت های او مقایسه کنیم، حقیر و بی ارزش است و هر رنج و محنتی را که در برابر آتش دوزخ ببینیم، آسان و قابل تحمل است.(1)

روایت47.

مؤلّف: سید بن طاوس در کتاب سعد السعود(2) از تفسیر ابن عقده، از عثمان بن عیسی، از فضل، از جابر روایت کرده که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردم: صبر جمیل چیست؟ فرمود: آن صبری است که در آن هیچ گونه شکایتی به مردم نباشد. ابراهیم خلیل علیه السّلام حضرت یعقوب را برای کاری نزد یکی از راهب ها و عابدها فرستاد. هنگامی که راهب او را دید، خیال کرد که ابراهیم خلیل است. پس با سرعت به استقبال او آمد، وی را به آغوش گرفت و گفت: مرحبا، خوش آمدی ای ابراهیم! و ای خلیل خدای رحمان! یعقوب گفت: من ابراهیم نیستم. یعقوب بن اسحق بن ابراهیم هستم. راهب گفت: پس چه شده و چه عاملی باعث شده که این چنین پیرشده ای؟ گفت: گرفتاری و ناراحتی و حزن و اندوه و بیماری. یعقوب هنوز به داخل دژ نرسیده بود که خداوند وحی عتاب آمیز فرستاد که: ای یعقوب! از من به بندگان من شکایت کردی؟ پس یعقوب در همان آستانه در به سجده افتاد و عرض کرد: خداوندا! دیگر چنین کاری نخواهم کرد. پس خداوند وحی فرمود که من تو را بخشیدم، پس از این چنین نکن. دیگر یعقوب در هیچ مصیبتی از مصائب دنیا لب به شکایت نگشود و فقط گفت: «انما اشکو بثی و حزنی الی الله.»(3) {همانا گرفتاری و اندوه خود را با خدا در میان می گذارم.}

کتاب تمحیص همین روایت را از جابر آورده است.

روایت48.

اختصاص: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: صبر بر دو گونه است: صبر در برابر مصیبت که خوب و زیبا است و بهتر از این، صبر در برابر گناه است. ذکر و یاد خداوند هم در دو مورد است. در یاد خدا بودن به هنگام مصیبت و گرفتاری و مهم تر از این، در یاد خدا بودن به هنگام مواجه شدن با گناه و آنچه خدا حرام و ممنوع فرمود است که این یاد خدا، حاجز و مانع انجام گناه گردد.(4)

ص: 93


1- . جامع الأخبار : 315
2- . سعد السعود : 120
3- . یوسف / 86
4- . اختصاص : 218

بِاتِّبَاعِ أَهْوَائِهِمْ وَ الِاسْتِخْرَاجِ مِنَ الدِّینِ فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ الزَّمَانَ فَصَبَرَ عَلَی الْفَقْرِ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْغِنَی وَ صَبَرَ عَلَی الذُّلِّ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْعِزِّ وَ صَبَرَ عَلَی بِغْضَةِ النَّاسِ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْمَحَبَّةِ أَعْطَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ خَمْسِینَ صِدِّیقاً.

قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَنِ ابْتُلِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بِبَلَاءٍ فَصَبَرَ عَلَیْهِ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ شَهِیدٍ.

وَ قَالَ علیه السلام: الْجَزَعُ عِنْدَ الْبَلَاءِ تَمَامُ الْمِحْنَةِ.

وَ قَالَ علیه السلام: کُلُّ نَعِیمٍ دُونَ الْجَنَّةِ حَقِیرٌ وَ کُلُّ بَلَاءٍ دُونَ النَّارِ یَسِیرٌ(1).

«47»

أَقُولُ رَوَی السَّیِّدُ بْنُ طَاوُسٍ فِی کِتَابِ سَعْدِ السُّعُودِ مِنْ تَفْسِیرِ أَبِی الْعَبَّاسِ بْنِ عُقْدَةَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنِ الْفَضْلِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا الصَّبْرُ الْجَمِیلُ قَالَ ذَاکَ صَبْرٌ لَیْسَ فِیهِ شَکْوَی إِلَی النَّاسِ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ بَعَثَ یَعْقُوبَ إِلَی رَاهِبٍ مِنَ الرُّهْبَانِ [إِلَی عَابِدٍ مِنَ الْعُبَّادِ] فِی حَاجَةٍ فَلَمَّا رَآهُ الرَّاهِبُ حَسِبَهُ إِبْرَاهِیمَ فَوَثَبَ إِلَیْهِ فَاعْتَنَقَهُ وَ قَالَ مَرْحَباً بِکَ یَا خَلِیلَ الرَّحْمَنِ فَقَالَ یَعْقُوبُ لَسْتُ بِإِبْرَاهِیمَ وَ لَکِنِّی یَعْقُوبُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ فَقَالَ لَهُ الرَّاهِبُ فَمَا بَلَغَ بِکَ مَا أَرَی مِنَ الْکِبَرِ قَالَ الْهَمُّ وَ الْحَزَنُ وَ السُّقْمُ فَمَا جَاوَزَ صَغِیرَ الْبَابِ حَتَّی أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا یَعْقُوبُ شَکَوْتَنِی إِلَی الْعِبَادِ فَخَرَّ سَاجِداً عَلَی عَتَبَةِ الْبَابِ یَقُولُ رَبِّ لَا أَعُودُ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِّی قَدْ غَفَرْتُهَا لَکَ فَلَا تَعُودَنَّ لِمِثْلِهَا فَمَا شَکَا مِمَّا أَصَابَ مِنْ نَوَائِبِ الدُّنْیَا إِلَّا أَنَّهُ قَالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ.

محص، [التمحیص] عن جابر: مثله.

«48»

ختص، [الإختصاص] قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: الصَّبْرُ صَبْرَانِ فَالصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ حَسَنٌ جَمِیلٌ وَ أَحْسَنُ مِنْ ذَلِکَ الصَّبْرُ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ الذِّکْرُ ذِکْرَانِ ذِکْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَ أَکْبَرُ مِنْ ذَلِکَ ذِکْرُ اللَّهِ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَیَکُونُ ذَلِکَ حَاجِزاً(2).

ص: 93


1- 1. جامع الأخبار ص 135 و 136.
2- 2. الاختصاص: 218 و فیه سقط.

روایت49.

تمحیص: داود بن فرقد از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: خداوند متعال به موسی بن عمران وحی کرد که من آفریده ای محبوب تر از بنده مؤمن خود ندارم؛ من که او را به بلایی گرفتار می کنم یا چیزی را از او منع می کنم و یا چیزی به او می دهم، همه و همه به خیر و صلاح او است و من بهتر می دانم که مصلحت و خیر بنده ام در چیست. بنابراین باید به قضا و قدر من راضی و خشنود باشد، در بلا و گرفتاری ها صابر و شکیبا باشد و در برابر نعمت های من شاکر و سپاسگزار باشد تا او را در زمره صدیقین قرار دهم، اگر مطابق رضای من عمل نماید و مطیع اوامر و دستورات من باشد.(1)

روایت50.

تمحیص: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ممکن است بنده ای در نزد خدا درجه و رتبه ای داشته باشد که از طریق اعمالش به آن درجه نمی رسد. پس خداوند او را به بلا و مصیبتی در بدن یا مال یا فرزندش گرفتار نماید که صبر و تحمل نماید، خداوند او را به آن درجه می رساند.(2)

روایت51.

تمحیص: ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه به بلایی گرفتار است و بلای بزرگ تر و گرفتاری شدیدتری هم به دنبال آن در انتظار است. اگر در همان بلا صبر و شکیبایی داشته باشد، خداوند آن بلای بزرگ تر را برطرف می کند و اگر بی تابی کند، بلای بزرگ تر که در انتظار است فرا می رسد و مرتب گرفتاری ها بیشتر می گردد، تا وقتی که صبر نیکو و شکیبایی را انتخاب کند.(3)

روایت52.

تمحیص: ابو حمزه ثمالی از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرد که فرمود: هر که از شیعیان ما گرفتار مصیبتی شود و صبر کند، اجر هزار شهید را دارد.(4)

روایت53.

تمحیص: اسحاق بن عمار از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود: ای اسحق! هر مصیبتی را که توفیق صبر بر آن به تو داده شده و از این جهت مستحق پاداش الهی شده ای، آن را مصیبت ندان. همانا مصیبت هنگامی است که انسان صبر و شکیبایی بر آن را نداشته و قهرا از پاداش و اجرش محروم و بی نصیب گردد.(5)

روایت54.

تمحیص:(6) احمد بن محمد برقی در کتاب کبیر خود از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرد که فرمود: آن کس که در برابر گرفتاری حالت صبری آماده نکرده و برای هر نعمتی حالت سپاسگزاری و برای هر گونه دشواری آرامش و آسانی تهیه ننموده است، چنین کسی فردی است عاجز و ناتوان. در مقابل هر بلا و گرفتاری در مال و اولاد خود را صابر و شکیبا بساز که خداوند امانت ها و بخشش خود را بازپس می گیرد تا اینکه صبر و شکر تو را بیازماید که در این مواقع آیا شاکر و صابر هستی یا نه؟

روایت55.

تمحیص: ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: خداوند متعال قوم و ملتی را مشمول نعمت خود ساخت و یا می سازد و چون سپاسگزاری نمی کنند و قدر آن نعمت را نمی دانند، همان نعمت برای آنان وبال و بدبختی خواهد شد و بعکس، قومی را به مصائب و مشکلات گرفتار می کند و چون در برابر آن صبر و مقاومت می کنند، همان گرفتاری برای آنان نعمت ارزنده ای می شود.

و نیز از آن حضرت است که فرمود: هیچ چیزی مانند شکر موجب ازدیاد نعمت دوست داشتنی نمی شود و هیچ چیزی مانند صبر، موجب کاهش دشواری نمی شود.

ص: 94


1- . التمحیص (چاپ شده با تحف العقول)
2- . التمحیص
3- . التمحیص
4- . التمحیص
5- . التمحیص
6- . التمحیص
«49»

محص، [التمحیص] عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ إِنِّی إِنَّمَا أَبْتَلِیهِ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَزْوِی عَنْهُ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أُعْطِیهِ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا یَصْلُحُ عَلَیْهِ حَالُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ فَلْیَرْضَ بِقَضَائِی وَ لْیَشْکُرْ نَعْمَائِی وَ لْیَصْبِرْ عَلَی بَلَائِی أَکْتُبْهُ فِی الصِّدِّیقِینَ إِذَا عَمِلَ بِرِضَایَ وَ أَطَاعَ لِأَمْرِی.

«50»

محص، [التمحیص] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ لَیَکُونُ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ الدَّرَجَةُ لَا یَبْلُغُهَا بِعَمَلِهِ فَیَبْتَلِیهِ اللَّهُ فِی جَسَدِهِ أَوْ یُصَابُ بِمَالِهِ أَوْ یُصَابُ فِی وُلْدِهِ فَإِنْ هُوَ صَبَرَ بَلَّغَهُ اللَّهُ إِیَّاهَا.

«51»

محص، [التمحیص] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ هُوَ مُبْتَلًی بِبَلَاءٍ مُنْتَظِرٍ بِهِ مَا هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ فَإِنْ صَبَرَ عَلَی الْبَلِیَّةِ الَّتِی هُوَ فِیهَا عَافَاهُ اللَّهُ مِنَ الْبَلَاءِ الَّذِی یَنْتَظِرُ بِهِ وَ إِنْ لَمْ یَصْبِرْ وَ جَزِعَ نَزَلَ بِهِ مِنَ الْبَلَاءِ الْمُنْتَظَرِ أَبَداً حَتَّی یَحْسُنَ صَبْرُهُ وَ عَزَاؤُهُ.

«52»

محص، [التمحیص] عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنِ ابْتُلِیَ مِنْ شِیعَتِنَا فَصَبَرَ عَلَیْهِ کَانَ لَهُ أَجْرُ أَلْفِ شَهِیدٍ.

«53»

محص، [التمحیص] عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یَا إِسْحَاقُ لَا تَعُدَّنَّ مُصِیبَةً أُعْطِیتَ عَلَیْهَا الصَّبْرَ وَ اسْتَوْجَبْتَ عَلَیْهَا مِنَ اللَّهِ ثَوَاباً بِمُصِیبَةٍ إِنَّمَا الْمُصِیبَةُ الَّتِی یُحْرَمُ صَاحِبُهَا أَجْرَهَا وَ ثَوَابَهَا إِذَا لَمْ یَصْبِرْ عِنْدَ نُزُولِهَا.

«54»

محص، [التمحیص] رَوَی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیُّ فِی کِتَابِهِ الْکَبِیرِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَدْ عَجَزَ مَنْ لَمْ یُعِدَّ لِکُلِّ بَلَاءٍ صَبْراً وَ لِکُلِّ نِعْمَةٍ شُکْراً وَ لِکُلِّ عُسْرٍ یُسْراً أَصْبِرْ نَفْسَکَ عِنْدَ کُلِّ بَلِیَّةٍ وَ رَزِیَّةٍ فِی وَلَدٍ أَوْ فِی مَالٍ فَإِنَّ اللَّهَ إِنَّمَا یَقْبِضُ عَارِیَّتَهُ وَ هِبَتَهُ لِیَبْلُوَ شُکْرَکَ وَ صَبْرَکَ.

«55»

محص، [التمحیص] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَنْعَمَ عَلَی قَوْمٍ فَلَمْ یَشْکُرُوا فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ وَبَالًا وَ ابْتَلَی قَوْماً بِالْمَصَائِبِ فَصَبَرُوا فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ نِعْمَةً.

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَمْ یُسْتَزَدْ فِی مَحْبُوبٍ بِمِثْلِ الشُّکْرِ وَ لَمْ یُسْتَنْقَصْ

ص: 94

روایت56.

تمحیص: ربعی از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود: صبر و گرفتاری در رسیدن به مؤمن مسابقه دارند که هر یک زودتر به او برسند، ولی قبل از رسیدن بلا، صبر رسیده است و وقتی بلا و گرفتاری می رسد، مؤمن صبور و شکیبا است. جزع و بلا هم نسبت به کافر مسابقه دارند، ولی جزع و بی تابی قبل از بلا به کافر رسیده و وقتی بلا می رسد، کافر بی تاب و مضطرب است.(1)

روایت57.

تمحیص: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: نکبت ها و دشواری ها بالاخره نهایت و پایانی دارد که حتما به آن پایان خواهند رسید. هنگامی که یکی از شما با آن دشواری ها مواجه شد، سر فرود آورد و صبر کند تا آنها عبور کرده و رد شود، چون چاره اندیشی و دست و پا زدن به هنگام هجوم بلا، موجب زیادی و شدت دشواری خواهد شد.

و حضرت می فرمود: صبر نسبت به ایمان، مانند سر است نسبت به بدن. کسی که صبر ندارد، ایمان ندارد .

و می فرمود: صبر بر سه گونه است: صبر در مصیبت؛ صبر بر طاعت و بندگی؛ صبر در برابر معصیت و گناه.

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: صبر بر دو گونه است: صبر در مصیبت که خوب و زیبا است و بهتر از آن که صبر بر حرام است.(2)

روایت58.

تمحیص: ابن ابی عمیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: تقوا و پرهیزکاری داشته باشید و صابر و شکیبا باشید. کسی که صبر نکند، جزع و بی تابی او را از پای درمی آورد و هلاکت و بدبختی بی تابی در این است که وقتی چنین باشد، اجر و پاداشی هم ندارد.(3)

روایت59.

تمحیص: جابر بن عبد الله روایت می کند که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: از گنج های بهشت است احسان و نیکی، پنهان داشتن عمل، صبر بر دشواری ها و اظهار نکردن ناراحتی ها.(4)

روایت60.

دعوات راوندی: امیر مؤمنان فرمود: صبر و خودداری از حرام های الهی، آسان تر است از صبر و تحمل عذاب قبر، و کسی که در راه خدا صبر کند، به نعمت های خدا و به لقای الهی واصل خواهد شد.(5)

نهج البلاغه: امیر مؤمنان فرمود: صبر بر دو گونه است: صبر بر مشکلات و تحمل آن؛ صبر از خواهش های نفسانی و خودداری در برابر آنها.

و نیز فرمود: انسان صبور و مقاوم پیروزمند است، گرچه در دراز مدت باشد.

ص: 95


1- . التمحیص
2- . التمحیص
3- . التمحیص
4- . التمحیص
5- . الدعوات : 292

مِنْ مَکْرُوهٍ بِمِثْلِ الصَّبْرِ.

«56»

محص، [التمحیص] عَنْ رِبْعِیٍّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الصَّبْرَ وَ الْبَلَاءَ یَسْتَبِقَانِ إِلَی الْمُؤْمِنِ فَیَأْتِیهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ صَبُورٌ وَ إِنَّ الْجَزَعَ وَ الْبَلَاءَ یَسْتَبِقَانِ إِلَی الْکَافِرِ فَیَأْتِیهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ جَزُوعٌ.

«57»

محص، [التمحیص] قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: إِنَّ لِلنَّکَبَاتِ غَایَاتٍ لَا بُدَّ أَنْ یَنْتَهِیَ إِلَیْهَا فَإِذَا حُکِمَ عَلَی أَحَدِکُمْ بِهَا فَلْیَتَطَأْطَأْ لَهَا وَ یَصْبِرْ حَتَّی یَجُوزَ فَإِنَّ إِعْمَالَ الْحِیلَةِ فِیهَا عِنْدَ إِقْبَالِهَا زَائِدٌ فِی مَکْرُوهِهَا.

وَ کَانَ یَقُولُ: الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَمَنْ لَا صَبْرَ لَهُ لَا إِیمَانَ لَهُ.

وَ کَانَ یَقُولُ: الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ الصَّبْرُ عَلَی الْمُصِیبَةِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الطَّاعَةِ وَ الصَّبْرُ عَنِ الْمَعْصِیَةِ.

وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: الصَّبْرُ صَبْرَانِ الصَّبْرُ عَلَی الْبَلَاءِ حَسَنٌ جَمِیلٌ وَ أَفْضَلُ مِنْهُ الصَّبْرُ عَلَی الْمَحَارِمِ.

«58»

محص، [التمحیص] عَنِ ابْنِ عَمِیرَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: اتَّقُوا اللَّهَ وَ اصْبِرُوا فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یَصْبِرْ أَهْلَکَهُ الْجَزَعُ وَ إِنَّمَا هَلَاکُهُ فِی الْجَزَعِ أَنَّهُ إِذَا جَزِعَ لَمْ یُؤْجَرْ.

«59»

محص، [التمحیص] جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّةِ الْبِرُّ وَ إِخْفَاءُ الْعَمَلِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الرَّزَایَا وَ کِتْمَانُ الْمَصَائِبِ.

«60»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: صَبْرُکَ عَلَی مَحَارِمِ اللَّهِ أَیْسَرُ مِنْ صَبْرِکَ عَلَی عَذَابِ الْقَبْرِ مَنْ صَبَرَ عَلَی اللَّهِ وَصَلَ إِلَیْهِ.

نهج، [نهج البلاغة] قَالَ علیه السلام: الصَّبْرُ صَبْرَانِ صَبْرٌ عَلَی مَا تَکْرَهُ وَ صَبْرٌ مِمَّا تُحِبُ (1).

وَ قَالَ علیه السلام: لَا یَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ (2).

ص: 95


1- 1. نهج البلاغة ج 2 ص 156.
2- 2. نهج البلاغة ج 2 ص 183.

و فرمود: هر که خود را از طریق صبر به ساحل نجات نرساند، بی تابی و اضطراب او را از پا درآورد.

و فرمود: در آخرین دقائق شدت و دشواری ها، فرج و نجات فرا می رسد و هنگام فشار طبقه های بلا و گرفتاری، آسایش و خلاصی خواهد رسید.(1)

روایت61.

کنز کراجکی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: با صبر و شکیبایی انتظار فرج هست و کسی که مرتب دری را بکوبد، بالاخره داخل می شود.

و امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: صبر مرکبی است که نمی افتد و شمشیری است که خطا نمی کند.

و فرمود: بهترین عبادت صبر است و سکوت (پر حرف نبودن) و انتظار فرج.

و فرمود: صبر سپر و مانع بیچارگی است.

و فرمود: کسی که بر مرکب صبر سوار است، به میدان نصرت و پیروزی خواهد رسید.

روایت62.

مشکاة الانوار:(2) حضرت صادق علیه السّلام فرمود: انسان آزاده و حر، در تمام حالات حر و آزاد است. اگر حادثه ناگواری برسد، صابر و مقاوم است و مصائب و گرفتاری های پی در پی او را شکست نمی دهد، گرچه به اسارت درآمده و در چنگال دشمن بیفتد و به جای راحتی و خوشی، با دشواری مواجه شود. همچنان که یوسف صدیق و امین، بردگی و اسارت به حرمتش زیان وارد نساخت و تاریکی چاه و وحشت و تنهایی و آن مشکلاتی که در زندگی اش رخ داد، ضرری به روح آزاد او نزد، تا اینکه خداوند متعال بر او منت نهاد و آن جبار ستمگر را که مالک و آقای یوسف شده بود، بنده او کرد و او را به مقام رسالت برگزید و امت و ملتی را به وسیله یوسف نجات داد. پس صبر چنین پایان خوبی دارد. بنابراین صابر و شکیبا باشید که پیروز خواهید شد. و همیشه صبر کنید که پاداش خواهید داشت.

مؤلف

کلینی همین روایت را با اندک تفاوتی در کافی آورده است.(3)

روایت63.

مشکاة الانوار: امام باقر علیه السلام فرمود: آن کس که هنگام مصیبت و گرفتار صبر و شکیبایی نموده و استرجاع کند (بگوید «انا لله و انا الیه راجعون») و حمد و سپاس الهی را بجا آورد، چنین شخصی دارای مقام رضا به داده خدا است و پاداشش بر خدا است. و کسی که چنین نباشد، نکوهیده و بدون پاداش است و قضای الهی هم در حق وی جاری خواهد شد، بخواهد یا نخواهد .

ص: 96


1- . نهج البلاغه
2- . مشکاة الأنوار: 21
3- . کافی 2 : 89

وَ قَالَ علیه السلام: مَنْ لَمْ یُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَکَهُ الْجَزَعُ (1).

وَ قَالَ علیه السلام: عِنْدَ تَنَاهِی الشِّدَّةِ تَکُونُ الْفُرْجَةُ وَ عِنْدَ تَضَایُقِ حَلَقِ الْبَلَاءِ یَکُونُ الرَّخَاءُ(2).

«61»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: بِالصَّبْرِ یُتَوَقَّعُ الْفَرَجُ وَ مَنْ یُدْمِنْ قَرْعَ الْبَابِ یَلِجْ.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: الصَّبْرُ مَطِیَّةٌ لَا تَکْبُو وَ الْقَنَاعَةُ سَیْفٌ لَا یَنْبُو.

وَ قَالَ علیه السلام: أَفْضَلُ الْعِبَادِةِ الصَّبْرُ وَ الصَّمْتُ وَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ.

وَ قَالَ علیه السلام: الصَّبْرُ جُنَّةٌ مِنَ الْفَاقَةِ.

وَ قَالَ علیه السلام: مَنْ رَکِبَ مَرْکَبَ الصَّبْرِ اهْتَدَی إِلَی مَیْدَانِ النَّصْرِ.

«62»

مِشْکَاةُ الْأَنْوَارِ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلَی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ إِنْ نَابَتْهُ نَائِبَةٌ صَبَرَ لَهَا وَ إِنْ تَدَاکَّتْ عَلَیْهِ الْمَصَائِبُ لَمْ تَکْسِرْهُ وَ إِنْ أُسِرَ وَ قُهِرَ وَ اسْتَبْدَلَ بِالْعُسْرِ یُسْراً کَمَا کَانَ یُوسُفُ الصِّدِّیقُ الْأَمِینُ علیه السلام لَمْ یَضُرَّهُ حُزْنُهُ أَنِ اسْتُعْبِدَ وَ قُهِرَ وَ أُسِرَ وَ لَمْ تَضْرُرْهُ ظُلْمَةُ الْجُبِّ وَ وَحْشَتُهُ وَ مَا نَالَهُ أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِ فَجَعَلَ الْجَبَّارَ الْعَاتِیَ لَهُ عَبْداً بَعْدَ أَنْ کَانَ مَالِکاً لَهُ فَأَرْسَلَهُ فَرَحِمَ بِهِ أُمَّةً وَ کَذَلِکَ الصَّبْرُ یُعْقِبُ خَیْراً فَاصْبِرُوا تَظْفَرُوا وَ وَاظِبُوا عَلَی الصَّبْرِ تُؤْجَرُوا(3).

أقول

و رواه الکلینی فی الکافی أیضا بأدنی تغییر(4).

«63»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: مَنْ صَبَرَ وَ اسْتَرْجَعَ وَ حَمِدَ اللَّهَ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ فَقَدْ رَضِیَ بِمَا صَنَعَ اللَّهُ وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ جَرَی عَلَیْهِ الْقَضَاءُ وَ هُوَ ذَمِیمٌ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ أَجْرَهُ (5).

ص: 96


1- 1. نهج البلاغة ج 2 ص 187.
2- 2. نهج البلاغة ج 2 ص 227.
3- 3. مشکاة الأنوار 21 و 22.
4- 4. راجع الکافی ج 2 ص 89.
5- 5. مشکاة الأنوار ص 22 و 23.

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: صبر و مقاومت در برابر مشکلات، در طبیعت و سرشت مؤمن است و طبیعتش آمیخته با صبر است.(1)

روایت64.

مشکاة الانوار: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خداوند به حضرت داود علیه السّلام وحی نمود که خلاده فرزند اوس قرین و همنشین تو است در بهشت، برو و به او بگو و بشارت بهشت و همنشینی او را با خود ابلاغ کن. حضرت داود علیه السّلام حرکت کرد و در خانه آن زن را کوبید. زن بیرون آمد و داود گفت: تو خلاده فرزند اوس هستی؟ زن گفت: آن خلاده که چنین مقامی را دارد که همنشین بهشتی تو باشد، من نیستم. داود فرمود: آیا تو خلاده فرزند اوس از فلان طایفه نیستی؟ گفت چرا. داود گفت: تو همان هستی که خدا وحی فرموده. زن گفت: شاید شخص دیگری هم نام من است. داود گفت: خیر. نه دروغ می گویم و نه به من دروغ گفته شده. قطعا تو همان هستی. زن گفت: یا نبی الله! البته من تو را تکذیب نمی کنم، ولی در خود صفتی که شایسته این مقام باشد نمی بینم. داود گفت: روش و برنامه زندگی تو چگونه است؟ زن گفت: بلی، توضیح می دهم. حالت من چنین است که هر گونه مصیبت و رنجی که از طرف خدا به من برسد، هر چه باشد و هر گونه بیماری و گرسنگی که پیش آید، در برابر تمام این ها صبر و شکیبایی نموده و حتی از خدا درخواست رفع این مشکلات را نکرده ام تا اینکه خودش آن مشکلات را برطرف و گرسنگی را به سیری و آسایش تبدیل نموده و این تصور را هم نداشته ام که حالات بعدی پاداش من باشد، بلکه نعمتی است که شکر و سپاس الهی را بر آن نموده ام.

داود گفت: از اثر همین حالت و صفت به این مقام رسیده ای. سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: به خدا سوگند این همان دینی است که خداوند برای بندگان صالح و شایسته خود پسندیده است.(2)

روایت65.

کتاب مؤمن: حضرت باقر یا صادق علیه السّلام فرمود: آن بنده مسلمانی که خداوند او را گرفتار مشکلی کرده باشد و او صبر نماید، خداوند پاداش هزار شهید به او عطا خواهد فرمود.

و از موسی بن جعفر علیه السّلام است که فرمود: هر کس که خداوند او را به بلا و مصیبتی گرفتار نماید و او صبر کند، برای او پاداش هزار شهید خواهد بود.(3)

ص: 97


1- . مشکاة الأنوار: 22
2- . مشکاة الأنوار : 23 - 24
3- . کتاب مؤمن: 16

وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْمُؤْمِنُ یُطْبَعُ عَلَی الصَّبْرِ عَلَی النَّوَائِبِ (1).

«64»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی دَاوُدَ علیه السلام أَنَّ قَرِینَکَ فِی الْجَنَّةِ خَلَادَةُ بِنْتُ أَوْسٍ فَأْتِهَا وَ أَخْبِرْهَا وَ بَشِّرْهَا بِالْجَنَّةِ وَ أَعْلِمْهَا أَنَّهَا قَرِینُکَ فِی الْآخِرَةِ.

فَانْطَلَقَ دَاوُدُ علیه السلام إِلَیْهَا فَقَرَعَ الْبَابَ عَلَیْهَا فَخَرَجَتْ إِلَیْهِ فَقَالَ أَنْتَ خَلَادَةُ بِنْتُ أَوْسٍ قَالَتْ یَا نَبِیَّ اللَّهِ لَسْتُ بِصَاحِبَتِکَ الَّتِی تَطْلُبُ قَالَ لَهَا دَاوُدُ أَ لَسْتِ خَلَادَةَ بِنْتَ أَوْسٍ مِنْ سِبْطِ کَذَا وَ کَذَا قَالَتْ بَلَی قَالَ فَأَنْتِ هِیَ إِذاً فَقَالَتْ یَا نَبِیَّ اللَّهِ لَعَلَّ اسْماً وَافَقَ اسْماً فَقَالَ لَهَا دَاوُدُ مَا کُذِبْتُ وَ لَا کَذَبْتُ وَ إِنَّکِ لَأَنْتِ هِیَ فَقَالَتْ یَا نَبِیَّ اللَّهِ مَا أُکَذِّبُکَ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا أَعْرِفُ مِنْ نَفْسِی مَا وَصَفْتَنِی بِهِ قَالَ لَهَا دَاوُدُ خَبِّرِینِی عَنْ سَرِیرَتِکِ مَا هِیَ قَالَتْ أَمَّا هَذَا فَسَأُخْبِرُکَ بِهِ إِنَّهُ لَمْ یُصِبْنِی وَجَعٌ قَطُّ نَزَلَ بِی مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَائِناً مَا کَانَ وَ لَا نَزَلَ بِی مَرَضٌ أَوْ جُوعٌ إِلَّا صَبَرْتُ عَلَیْهِ وَ لَمْ أَسْأَلِ اللَّهَ کَشْفَهُ حَتَّی هُوَ یَکُونُ الَّذِی یُحَوِّلُهُ عَنِّی إِلَی الْعَافِیَةِ وَ السَّعَةِ لَمْ أَطْلُبْ بِهَا بَدَلًا وَ شَکَرْتُ اللَّهَ عَلَیْهَا وَ حَمِدْتُهُ قَالَ لَهَا دَاوُدُ علیه السلام فَبِهَذَا النَّعْتِ بَلَغْتِ مَا بَلَغْتِ.

ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَذَا وَ اللَّهِ دِینُ اللَّهِ الَّذِی ارْتَضَاهُ لِلصَّالِحِینَ (2).

«65»

الْمُؤْمِنُ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ مُسْلِمٍ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِمَکْرُوهٍ وَ صَبَرَ إِلَّا کُتِبَ لَهُ أَجْرُ أَلْفِ شَهِیدٍ.

وَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ: مَا مِنْ أَحَدٍ یُبْلِیهِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِبَلِیَّةٍ فَصَبَرَ عَلَیْهَا إِلَّا کَانَ لَهُ أَجْرُ أَلْفِ شَهِیدٍ.

ص: 97


1- 1. مشکاة الأنوار ص 23.
2- 2. مشکاة الأنوار 23 و 24.

باب شصت و سوم : توکل، واگذاری کار به خدا، تسلیم در برابر اراده و تقدیرات الهی، نکوهش اعتماد به غیر حق و لزوم گفتن ان شاء الله در هر کاری (مقید ساختن هر پیش بینی به اراده و مشیت پروردگار) است

آیات

- کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.(1)

{بر شما کارزار واجب شده است، در حالی که برای شما ناگوار است. و بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد است، و خدا می داند و شما نمی دانید.}

- وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.(2)

{و هر کس به خدا تمسک جوید، قطعاً به راه راست هدایت شده است.}

- وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.(3)

{و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.}

- فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.(4)

{و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد. اگر خدا شما را یاری کند، هیچ کس بر شما غالب نخواهد شد و اگر دست از یاری شما بردارد، چه کسی بعد از او شما را یاری خواهد کرد؟ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.}

- الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ. فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ.(5)

{کسانی که [در نبرد احد] پس از آنکه زخم برداشته بودند، دعوت خدا و پیامبر [او] را اجابت کردند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری کردند پاداشی بزرگ است. همان کسانی که [برخی از] مردم به ایشان گفتند: «مردمان برای [جنگ با] شما گرد آمده اند پس، از آن بترسید.» و [لی این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نیکو حمایتگری است.»}

- وَ کَفی بِاللَّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللَّهِ نَصِیراً.(6)

{و کافی است که خدا یاورِ [شما] باشد.}

- فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا.(7)

{پس، از ایشان روی برتاب و بر خدا توکّل کن، و خدا بس کارساز است.}

ص: 98


1- . بقره / 216
2- . آل عمران / 101
3- . آل عمران / 122
4- . آل عمران / 159 - 160
5- . آل عمران / 172 - 173
6- . نساء / 45
7- . نساء / 81

باب 63 التوکل و التفویض و الرضا و التسلیم و ذم الاعتماد علی غیره تعالی و لزوم الاستثناء بمشیة الله فی کل أمر

الآیات

البقرة: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (1)

آل عمران: وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (2)

و قال سبحانه: وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (3)

و قال تعالی: فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (4)

و قال: الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ (5)

النساء: وَ کَفی بِاللَّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللَّهِ نَصِیراً(6)

و قال: فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا(7)

ص: 98


1- 1. البقرة: 216.
2- 2. آل عمران: 101.
3- 3. آل عمران: 122.
4- 4. آل عمران: 159- 160.
5- 5. آل عمران: 172- 173.
6- 6. النساء: 45.
7- 7. النساء: 81.

- وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.(1)

{و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.}

- وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.(2)

{و اگر مؤمنید، به خدا توکّل کنید.}

- رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ.(3)

{خدا از آنان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنودند.}

- قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ ... وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.(4)

{بگو: «آیا غیر از خدا - پدیدآورنده آسمان ها و زمین - سرپرستی برگزینم؟ و اوست که خوراک می دهد، و خوراک داده نمی شود.» بگو: «من مأمورم که نخستین کسی باشم که اسلام آورده است، و [به من فرمان داده شده که:] هرگز از مشرکان مباش.» بگو: «اگر به پروردگارم عصیان ورزم از عذاب روزی بزرگ می ترسم.» آن روز، کسی که [عذاب] از او برگردانده شود، قطعاً [خدا] بر او رحمت آورده، و این است همان رستگاری آشکار. و اگر خدا به تو زیانی برساند، کسی جز او برطرف کننده آن نیست، و اگر خیری به تو برساند پس او بر هر چیزی تواناست.}

- وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً.(5)

{و من از آنچه شریک او می سازید بیمی ندارم، مگر آنکه پروردگارم چیزی بخواهد.}

- عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا.(6)

{بر خدا توکل کرده ایم.}

- إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ. وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ.(7)

{بی تردید، سرور من آن خدایی است که قرآن را فرو فرستاده، و همو دوستدار شایستگان است. و کسانی را که به جای او می خوانید، نمی توانند شما را یاری کنند و نه خویشتن را یاری دهند.} - وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ.(8)

{و بر پروردگار خود توکّل می کنند.}

- وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ.(9)

{و هر کس بر خدا توکّل کند [بداند که] در حقیقت خدا شکست ناپذیر حکیم است.}

- وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.(10)

{و بر خدا توکّل نما که او شنوای داناست.}

- وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ. وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ.(11)

{و اگر بخواهند تو را بفریبند، [یاری] خدا برای تو بس است. همو بود که تو را با یاری خود و مؤمنان نیرومند گردانید. و میان دل هایشان الفت انداخت، که اگر آنچه در روی زمین است همه را خرج می کردی نمی توانستی میان دل هایشان الفت برقرار کنی، ولی خدا بود که میان آنان الفت انداخت، چرا که او توانای حکیم است. ای پیامبر، خدا و کسانی از مؤمنان که پیرو تواند تو را بس است.}

ص: 99


1- . مائده / 11
2- . مائده / 23
3- . مائده / 119
4- . انعام / 17
5- . انعام / 80
6- . اعراف / 89
7- . اعراف / 196 - 197
8- . انفال / 2
9- . انفال / 49
10- . انفال / 61
11- . انفال / 62 - 64

المائدة: وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (1)

و قال: وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (2)

و قال: رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ (3)

الأنعام: قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ إلی قوله تعالی وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ(4)

و قال تعالی حاکیا عن إبراهیم علیه السلام: وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً(5)

الأعراف قال تعالی حاکیا عن شعیب علیه السلام: عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا(6)

و قال سبحانه: إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ (7)

الأنفال: وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (8)

و قال: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (9)

و قال: وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (10)

و قال: وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ

ص: 99


1- 1. المائدة: 11.
2- 2. المائدة: 23.
3- 3. المائدة: 119.
4- 4. الأنعام: 17.
5- 5. الأنعام: 80.
6- 6. الأعراف: 89.
7- 7. الأعراف: 196.
8- 8. الأنفال: 2.
9- 9. الأنفال: 49.
10- 10. الأنفال: 61.

- قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.(1)

{بگو: «جز آنچه خدا برای ما مقرر داشته هرگز به ما نمی رسد. او سرپرست ماست، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند.»} - وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ. وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللَّهِ راغِبُونَ.(2)

{و برخی از آنان در [تقسیم] صدقات بر تو خرده می گیرند، پس اگر از آن [اموال] به ایشان داده شود خشنود می گردند، و اگر از آن به ایشان داده نشود بناگاه به خشم می آیند. و اگر آنان بدانچه خدا و پیامبرش به ایشان داده اند خشنود می گشتند و می گفتند: «خدا ما را بس است به زودی خدا و پیامبرش از کَرَم خود به ما می دهند و ما به خدا مشتاقیم» [قطعاً برای آنان بهتر بود].}

- فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.(3)

{پس اگر روی برتافتند، بگو: «خدا مرا بس است. هیچ معبودی جز او نیست. بر او توکل کردم، و او پروردگار عرش بزرگ است.»}

- یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ.(4)

{«ای قوم من، اگر ماندن من [در میان شما] و اندرز دادن من به آیات خدا، بر شما گران آمده است، [بدانید که من] بر خدا توکّل کرده ام. پس [در] کارتان با شریکان خود همداستان شوید، تا کارتان بر شما ملتبس ننماید، سپس درباره من تصمیم بگیرید و مهلتم ندهید.»}

- وَ قالَ مُوسی یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ. فَقالُوا عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.(5)

{و موسی گفت: «ای قوم من، اگر به خدا ایمان آورده اید، و اگر اهل تسلیمید بر او توکّل کنید.» پس گفتند: «بر خدا توکّل کردیم. پروردگارا، ما را برای قوم ستمگر [وسیله] آزمایش قرار مده.»}

- وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ.(6)

{و به جای خدا، چیزی را که سود و زیانی به تو نمی رساند، مخوان که اگر چنین کنی، در آن صورت قطعاً از جمله ستمکارانی. و اگر خدا به تو زیانی برساند، آن را برطرف کننده ای جز او نیست، و اگر برای تو خیری بخواهد، بخشش او را ردّکننده ای نیست. آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد می رساند، و او آمرزنده مهربان است.}

- وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ وَکِیلٌ.(7)

{و خدا بر هر چیزی نگهبان است.}

- قالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّی بَرِی ءٌ مِمَّا

ص: 100


1- . توبه / 51
2- . توبه / 58 - 59
3- . توبه / 129
4- . یونس / 71
5- . یونس / 84 - 85
6- . یونس / 106 و 107
7- . هود / 12

الْمُؤْمِنِینَ (1)

التوبة: قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (2)

و قال تعالی: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللَّهِ راغِبُونَ (3)

و قال تعالی: فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (4)

یونس حاکیا عن نوح علیه السلام: یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ (5)

و قال تعالی: وَ قالَ مُوسی یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ فَقالُوا عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (6)

و قال تعالی: وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (7)

هود: وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ وَکِیلٌ (8)

و قال تعالی حاکیا عن هود علیه السلام: قالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّی بَرِی ءٌ مِمَّا

ص: 100


1- 1. الأنفال: 62- 64.
2- 2. براءة: 52.
3- 3. براءة: 58- 59.
4- 4. براءة: 129.
5- 5. یونس: 71.
6- 6. یونس: 84 و 85.
7- 7. یونس: 106- 107.
8- 8. هود: 12.

تُشْرِکُونَ مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.(1)

{گفت: «من خدا را گواه می گیرم، و شاهد باشید که من از آنچه جز او شریک وی می گیرید بیزارم. پس، همه شما در کار من نیرنگ کنید و مرا مهلت مدهید. در حقیقت، من بر خدا، پروردگار خودم و پروردگار شما توکّل کردم. هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه او مهار هستی اش را در دست دارد. به راستی پروردگار من بر راه راست است.}

- وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ.(2)

{و توفیق من جز به [یاری] خدا نیست. بر او توکّل کرده ام و به سوی او بازمی گردم.»}

- وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (3)

{و نهان آسمانها و زمین از آنِ خداست، و تمام کارها به او بازگردانده می شود پس او را پرستش کن و بر او توکّل نمای، و پروردگار تو از آنچه انجام می دهید غافل نیست.}

- وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ.(4)

{و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانی، به سوی آنان خواهم گرایید و از [جمله] نادانان خواهم شد.»}

- وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ.(5)

{و [یوسف] به آن کس از آن دو که گمان می کرد خلاص می شود، گفت: «مرا نزد آقای خود به یاد آور.» و [لی] شیطان، یادآوری به آقایش را از یاد او برد در نتیجه، چند سالی در زندان ماند.}

- فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.(6)

{پس خدا بهترین نگهبان است، و اوست مهربان ترین مهربانان.}

- وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا حاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ.(7)

{و گفت: «ای پسران من، [همه] از یک دروازه [به شهر] درنیایید، بلکه از دروازه های مختلف وارد شوید، و من [با این سفارش،] چیزی از [قضای] خدا را از شما دور نمی توانم داشت. فرمان جز برای خدا نیست. بر او توکل کردم، و توکل کنندگان باید بر او توکل کنند.» و چون همان گونه که پدرانشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند، [این کار] چیزی را در برابر خدا از آنان برطرف نمی کرد جز اینکه یعقوب نیازی را که در دلش بود، برآورد. و بی گمان، او از [برکت] آنچه بدو آموخته بودیم دارای دانشی [فراوان] بود، ولی بیشتر مردم نمی دانند.}

- عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ.(8)

{امید که خدا همه آنان را به سوی من [باز] آورَد، که او دانای حکیم است.}

- قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ.(9)

{گفت: «آیا به شما نگفتم که بی شک من از [عنایت] خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید؟»}

- لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ إِلَّا

ص: 101


1- . هود / 54 - 56
2- . هود / 88
3- . هود / 123
4- . یوسف / 33
5- . یوسف / 42
6- . یوسف / 64
7- . یوسف / 67 - 68
8- . یوسف / 83
9- . یوسف / 96

تُشْرِکُونَ مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (1)

و قال تعالی حاکیا عن شعیب علیه السلام: وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ (2)