سرشناسه: مجلسی محمد باقربن محمدتقی 1037 - 1111ق.
عنوان و نام پدیدآور: بحارالانوار: الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار تالیف محمدباقر المجلسی.
مشخصات نشر: بیروت داراحیاء التراث العربی [ -13].
مشخصات ظاهری: ج - نمونه.
یادداشت: عربی.
یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد بیست و چهارم، 1403ق. [1360].
یادداشت: جلد108،103،94،91،92،87،67،66،65،52،24(چاپ سوم: 1403ق.=1983م.=[1361]).
یادداشت: کتابنامه.
مندرجات: ج.24.کتاب الامامة. ج.52.تاریخ الحجة. ج67،66،65.الایمان و الکفر. ج.87.کتاب الصلاة. ج.92،91.الذکر و الدعا. ج.94.کتاب السوم. ج.103.فهرست المصادر. ج.108.الفهرست.-
موضوع: احادیث شیعه — قرن 11ق
رده بندی کنگره: BP135/م3ب31300 ی ح
رده بندی دیویی: 297/212
شماره کتابشناسی ملی: 1680946
ص: 1
قب، [المناقب] لابن شهرآشوب الطَّبَرِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ: أَنَّهُ قَالَ عَلِیٌّ لِأَصْحَابِ الشُّورَی (1) أُنَاشِدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَصِیّاً غَیْرِی قَالُوا اللَّهُمَّ لَا.
سُفْیَانُ الثَّوْرِیُّ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: إِنَّ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ خَیْرُ مَنْ أَتْرُکُ بَعْدِی یُنْجِزُ مَوْعِدِی وَ یَقْضِی دَیْنِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
الطَّبَرِیُّ بِإِسْنَادٍ لَهُ عَنْ سَلْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ نَبِیٌّ إِلَّا وَ لَهُ وَصِیٌّ فَمَنْ وَصِیُّکَ قَالَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ خَیْرُ مَنْ أَتْرُکُ بَعْدِی مُؤَدِّی دَیْنِی وَ مُنْجِزُ عِدَاتِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
مُطَیْرُ بْنُ خَالِدٍ عَنْ أَنَسٍ وَ قَیْسُ بْنُ ماناه وَ عُبَادَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سَلْمَانَ کِلَاهُمَا عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: یَا سَلْمَانُ سَأَلْتَنِی مَنْ وَصِیِّی مِنْ أُمَّتِی فَهَلْ تَدْرِی مَنْ کَانَ (2) أَوْصَی إِلَیْهِ مُوسَی قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ أَوْصَی إِلَی یُوشَعَ لِأَنَّهُ کَانَ أَعْلَمَ أُمَّتِهِ وَ وَصِیِّی وَ أَعْلَمُ أُمَّتِی بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
وَ رَوَی قَرِیباً مِنْهُ أَحْمَدُ فِی فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ
ترجمه بحارالانوار جلد 38: تاریخ امیرالمومنین علیه السلام - 4
مشخصات کتاب
سرشناسه : مجلسی، محمد باقربن محمدتقی، 1037 - 1111ق.
عنوان قراردادی : بحار الانوار .فارسی .برگزیده
عنوان و نام پدیدآور : ترجمه بحارالانوار/ مترجم گروه مترجمان؛ [برای] نهاد کتابخانه های عمومی کشور.
مشخصات نشر : تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392 -
مشخصات ظاهری : ج.
شابک : دوره : 978-600-7150-66-5 ؛ ج.1 : 978-600-7150-67-2 ؛ ج.2 : 978-600-7150-68-9 ؛ ج.3 : 978-600-7150-69-6 ؛ ج.4 978-600-715070-2 : ؛ ج.5 978-600-7150-71-9 : ؛ ج.6 978-600-7150-72-6 : ؛ ج.7 978-600-7150-73-3 : ؛ ج.8 : 978-600-7150-74-0 ؛ ج.10 978-600-7150-76-4 : ؛ ج.11 978-600-7150-83-2 : ؛ ج.12 978-600-7150-66-5 : ؛ ج.13 978-600-7150-85-6 : ؛ ج.14 978-600-7150-86-3 : ؛ ج.15 978-600-7150-87-0 : ؛ ج.16:978-600-7150-88-7 ؛ ج.17:978-600-7150-89-4 ؛ ج.18: 978-600-7150-90-0 ؛ ج.19:978-600-7150-91-7 ؛ ج.20:978-600-7150-92-4 ؛ ج.21: 978-600-7150-93-1 ؛ ج.22:978-600-7150-94-8 ؛ ج.23:978-600-7150-95-5
مندرجات : ج.1. کتاب عقل و علم و جهل.- ج.2. کتاب توحید.- ج.3. کتاب عدل و معاد.- ج.4. کتاب احتجاج و مناظره.- ج. 5. تاریخ پیامبران.- ج.6. تاریخ حضرت محمد صلی الله علیه وآله.- ج.7. کتاب امامت.- ج.8. تاریخ امیرالمومنین.- ج.9. تاریخ حضرت زهرا و امامان والامقام حسن و حسین و سجاد و باقر علیهم السلام.- ج.10. تاریخ امامان والامقام حضرات صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی و عسکری علیهم السلام.- ج.11. تاریخ امام مهدی علیه السلام.- ج.12. کتاب آسمان و جهان - 1.- ج.13. آسمان و جهان - 2.- ج.14. کتاب ایمان و کفر.- ج.15. کتاب معاشرت، آداب و سنت ها و معاصی و کبائر.- ج.16. کتاب مواعظ و حکم.- ج.17. کتاب قرآن، ذکر، دعا و زیارت.- ج.18. کتاب ادعیه.- ج.19. کتاب طهارت و نماز و روزه.- ج.20. کتاب خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، عقود و معاملات و قضاوت
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان
یادداشت : ج.2 - 8 و 10 - 16 (چاپ اول: 1392) (فیپا).
موضوع : احادیث شیعه -- قرن 11ق.
شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور، مجری پژوهش
شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر
رده بندی کنگره : BP135/م3ب3042167 1392
رده بندی دیویی : 297/212
شماره کتابشناسی ملی : 3348985
ادامه کتاب تاریخ أمیر المؤمنین علیه السلام
ادامه باب های نصوص دلالت کننده بر خصوص امامت أمیر المؤمنین صلوات الله و سلامه علیه از راه های خاصه و عامه
باب پنجاه و ششم : اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وصی و سیّد اوصیا و بهترینِ مردم پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بوده و هرکس آن را نپذیرد یا در آن شک کند، کافر است
روایات
روایت1.
مناقب ابن شهر آشوب: علی علیه السّلام به اصحاب شوری فرمود: من شما را به خدا سوگند میدهم که آیا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وصیّی جز من داشته است؟ گفتند: نه به خدا!
سلمان فارسی گوید: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرمود: همانا وصی من و خلیفهام و بهترین کسی که بعد از خود بر جای میگذارم؛ کسی که وعدههایم را برآورده کند و وام مرا ادا نماید، علی بن ابی طالب است.
طبری از سلمان آورده است که گفت: به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عرض کردم: یا رسول الله، هیچ پیامبری بدون وصی نبوده است، وصیّ شما کیست؟ فرمود: وصی و جانشین من در خانوادهام و بهترین کسی که پس از خودم بر جای میگذارم، کسی که وام مرا ادا میکند، به وعدههای من عمل میکند، علی بن أبی طالب.
سلمان گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود ای سلمان، از وصیّ و جانشین من از میان اُمّتم پرسیدی، آیا میدانی موسی چه کسی را وصیّ خود کرد؟ عرض کردم: خدا و رسول او آگاهترند. فرمود: یوشع را وصی خود کرد چون دانا ترین فرد اُمّتش بود؛ وصیّ من و دانا ترین فرد اُمّتم بعد از من علی بن ابی طالب است. نزدیک به این مضمون را احمد بن حنبل در کتاب «فضائل الصحابه» نقل کرده است .
أَبُو رَافِعٍ قَالَ: لَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله غُشِیَ عَلَیْهِ فَأَخَذْتُ بِقَدَمَیْهِ أُقَبِّلُهُمَا وَ أَبْکِی فَأَفَاقَ وَ أَنَا أَقُولُ مَنْ لِی وَ لِوُلْدِی بَعْدَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ إِلَیَّ رَأْسَهُ وَ قَالَ اللَّهُ بَعْدِی وَ وَصِیِّی صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ.
زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام: أَنَّ أَبَا ذَرٍّ لَقِیَهُ عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ أَشْهَدُ لَکَ بِالْوَلَاءِ وَ الْإِخَاءِ(1) وَ الْوَصِیَّةِ.
و روی أبو بکر بن مردویه مثل ذلک: سلمان و المقداد و عمار.
عِکْرِمَةُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّ جَبْرَئِیلَ نَظَرَ إِلَی عَلِیٍّ فَقَالَ هَذَا وَصِیُّکَ.
الْأَعْمَشُ عَنْ عَبَایَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ وَ عِنْدَهُ عَلِیٌّ فَقَالَ هَذَا خَیْرُ الْوَصِیِّینَ (2).
الْمَسْعُودِیُّ عَنْ عُمَرَ بْنِ زِیَادٍ الْبَاهِلِیِّ عَنْ شَرِیکِ بْنِ الْفُضَیْلِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ أُمِّ هَانِئٍ بِنْتِ أَبِی طَالِبٍ قَالَتْ: قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ ابْنَ أُمِّی یُؤْذِینِی تَعْنِی عَلِیّاً فَقَالَ النَّبِیُّ إِنَّ عَلِیّاً لَا یُؤْذِی مُؤْمِناً إِنَّ اللَّهَ طَبَعَهُ یَوْمَ طَبَعَهُ عَلَی خُلُقِی (3) یَا أُمَّ هَانِئٍ إِنَّهُ أَمِیرٌ فِی الْأَرْضِ أَمِیرٌ فِی السَّمَاءِ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیّاً فَشِیثٌ وَصِیُّ آدَمَ وَ یُوشَعُ وَصِیُّ مُوسَی وَ آصَفُ وَصِیُّ سُلَیْمَانَ وَ شَمْعُونُ وَصِیُّ عِیسَی وَ عَلِیٌّ وَصِیِّی وَ هُوَ خَیْرُ الْأَوْصِیَاءِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَنَا صَاحِبُ الشَّفَاعَةِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ أَنَا الدَّاعِی وَ هُوَ الْمُؤَدِّی.
حِلْیَةُ أَبِی نُعَیْمٍ وَ وَلَایَةُ الطَّبَرِیِّ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: یَا أَنَسُ اسْکُبْ لِی وَضُوءاً ثُمَّ قَالَ فَصَلَّی رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ قَالَ یَا أَنَسُ یَدْخُلُ عَلَیْکَ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ خَاتَمُ الْوَصِیِّینَ قَالَ أَنَسٌ قُلْتُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ وَ کَتَمْتُهُ إِذْ جَاءَ عَلِیٌّ فَقَالَ مَنْ هَذَا یَا أَنَسُ قُلْتُ عَلِیٌّ فَقَامَ مُسْتَبْشِراً وَ اعْتَنَقَهُ ثُمَّ جَعَلَ یَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ بِوَجْهِهِ فَقَالَ عَلِیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُکَ صَنَعْتَ بِی شَیْئاً مَا صَنَعْتَهُ
ص: 2
ابو رافع گوید: در همان روزی که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وفات یافت، از حال رفته و بیهوش گردید، من پاهای آن حضرت را گرفته و شروع کردم به بوسیدن آنها و گریستن، در این هنگام آن حضرت به هوش آمده در حالی که داشتم میگفتم: بعد شما من و فرزندانم چه کسی را داریم یا رسول الله؟ آن حضرت سر مبارک خویش را به طرف من کرده و فرمود: پس از من خدا را دارید و وصیّ من صالح المؤمنین را دارید.
زید بن علی از پدرش علیه السّلام آورده است که علی علیه السّلام به ابوذر برخورد، پس ابوذر عرض کرد: به ولایت، اخوّت و وصیّ پیامبر بودنت گواهی میدهم. و ابوبکر بن مردویه نظیر این روایت را از سلمان، مقداد و عمّار نقل کرده است.
عکرمه از ابن عباس آورده است که: جبرئیل نگاهی به علی علیه السّلام انداخته و به پیامبر گفت: وصیّ تو این است.
أعمش از عبایه از ابن عباس آورده است که جبرئیل در حالی نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمد که علی علیه السّلام نزد آن حضرت بود، پس گفت: این بهترینِ اوصیاست.
ام هانی دخت ابوطالب گوید: عرض کردم: یا رسول الله، پسر مادرم (علی علیه السّلام) مرا اذیت میکند. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: قطعاً علی مؤمنی را اذیت نمیکند. خداوند زمانی که سرشت او را آفرید، سرشت او را مطابق با خلق و خوی من آفرید. ای اُمّ هانی، او در زمین و در آسمان امیر است؛ خداوند برای هر پیامبری وصیّی قرار داده است، از این رو «شیث» وصیّ آدم، «یوشع» وصیّ موسی، «آصف» وصیّ سلیمان، «شمعون» وصیّ عیسی و «علی» وصیّ من است که در دنیا و آخرت بهترینِ اوصیاست، و من روز قیامت صاحب شفاعت هستم و من دعوتگرم و علی ادا کننده است.
«حلیة» ابونعیم و « الولایۀ» طبری: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای انس، آب وضویی برای من مهیّا کن. سپس وضو گرفته، دو رکعت نماز گزارد و فرمود: ای انس، از این در امیرمؤمنان، سرور مسلمانان، پیشوای دست و روی سپیدان و خاتم اوصیا بر تو وارد میشود. انس گوید: با خود گفتم: خداوندا ،او را مردی از انصار قرار ده! و آن را پوشیده داشتم که ناگاه علی علیه السّلام وارد گشت. پس پیامبر با شادمانی برخاست و وی را در آغوش گرفت آنگاه شروع کرد به مالیدن عرق صورت علی به صورت مبارک خودشان. پس علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، تاکنون چنین رفتاری را از شما مشاهده نکرده ام! فرمود: چرا چنین نکنم در حالی که تو رسالت مرا به مردم ابلاغ نموده، صدای مرا به گوش ایشان میرسانی و اختلافات آنها را برطرف میسازی!
و این خود از سخنان خدای عزّوجل است که فرمود:«وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلَّا لِتُبَینِ َّ لهَُمُ الَّذِی اخْتَلَفُواْ فِیه»(1){و
ما [این] کتاب را بر تو نازل نکردیم، مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف کرده اند، برای آنان توضیح دهی} و با این سخن علی علیه السّلام را برای بیان این امر به امامت منصوب فرمود. و حدیث وصیّت در بیعت عشیره که مورد اتفاق همه است، پیش از این مذکور افتاد.
از کلام صاحب است: همتای او کسی است که در حق وی برادری کرد، چون دعوتش فرمود اجابتش نمود، پیش از مردم او را تصدیق کرده، دعوتش را پذیرفت، به یاریش شتافته و با وی همدردی نمود، دین را برافراشته آن را بنا نمود، شرک را شکست داده و خوار ساخت، در بستر، خود را پیش مرگ آن حضرت نمود، از او دفاع نموده و حمایتش کرد، و بینی دشمنانش را به خاک مالید و آنان را به خشم آورد، و غسلش داد و به خاکش سپرد، وام او را پرداخته، تعهداتش را به جای آورد و به همه وصیتهایش عمل کرد، و آن شخص کسی جز امیرالمؤمنین علیه السّلام نیست.
و اجماع در حدیث ابن عباس در رحلت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، وجود دارد مبنی بر اینکه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای عباس، ای عموی رسول خدا، آیا وصایت مرا میپذیری و وعدههای مرا به جا میآوری و وام مرا ادا میکنی؟ عباس گفت: یا رسول الله، عمویتان مردی سالخورده و عیالوار است و شما در سخاوت و کرم از باد پیشی گرفته ای؛ و تعهداتی به عهده شماست، که عمویتان از عهده برآوردن آنها بر نمیآید، پس آن حضرت به علی علیه السّلام رو کرده و فرمود: آیا وصایت مرا میپذیری و وعدههای مرا به جا میآوری و وام مرا ادا میکنی؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله! سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: نزدیک من بیا! چون علی علیه السّلام نزدیک آمد، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله او را در آغوش گرفته، انگشتری خویش را در آورده و به وی داد و فرمود: این انگشتری را بگیر و در انگشت کن، آنگاه شمشیر و سپر خود را طلبیده- و روایت است که جبرئیل از آسمان فرود آمده آنها را با خود آورد و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن دو را به علی علیه السّلام سپرد- و به علی فرمود: در حیات خودم آنها را از من بگیر، سپس استر خود و زین و برگ آن را نیز به علی داده و فرمود: به نام خدا به خانهات برو؛ و اندکی بعد بیهوش شد و بقیه ماجرا.
ابن عبد ربّه در کتاب « العقد الفرید» بلکه همه اُمّت از ابو رافع و دیگران آوردهاند که علی علیه السّلام از عباس به خاطر تصاحب بُرد، شمشیر و اسب پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به ابوبکر شکایت نمود. ابوبکر گفت: عباس، وقتی پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرزندان عبدالمطلّب را که تو نیز یکی از ایشان بودی،گِرد آورد و به آنان فرمود: کدام یک از شما مرا پشتیبانی میکند تا وصی و جانشین من در خاندانم گردد، وعدههای مرا به جای آوَرَد و وام مرا پرداخت نماید؟! تو در آن موقع کجا بودی؟ عباس به وی گفت: در این صورت چه چیزی باعث شده است که تو بر این جایگاه بنشینی، بر او پیشی گرفته و امیر او گشته ای!؟ ابوبکر گفت: ای فرزندان عبدالمطلّب شما هم مرا فریب میدهید؟
یکی از متکلّمان به هارون الرشید گفت: میخواهم از هشام بن حکم اقرار بگیرم که علی علیه السلام ستمگر بوده است! هارون به وی گفت: اگر بتوانی از عهده این کار برآیی، چنین و چنان پاداشهایی نزد من خواهی داشت. پس امر به احضار هشام بن حکم نمود و چون آمد، آن متکلّم به وی گفت: ای ابو محمّد، اُمّت به اجماع روایت کردهاند که علی بر سر تصاحب بُرد، شمشیر و اسب پیامبر نزد ابوبکر از عباس شکایت کرد. هشام گفت: بلی، همینطور است. متکلّم گفت: به نظر تو کدام یک از آن دو در حق دیگری ستم ورزیده است؟ پس هشام از هارون الرشید ترسیده و گفت: هیچکدام ستم نکردهاند. متکلّم گفت: مگر میشود دو نفر باهم اختلاف داشته باشند و هر دو بر حق باشند؟! هشام گفت: بلی، دو فرشته نزد داود علیه السّلام شکایت کردند در حالی که هیچکدام ستمگر نبودند بلکه خواستند درست قضاوت کردن را به وی گوشزد کنند و علی و عبّاس نیز بدان سبب نزد ابوبکر شکایت کردند که ستمگریش را به رخش بکشند.(2)
روایت2.
امالی صدوق- الخصال: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خدای عزّوجل یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر آفرید و من نزد خدا از همه آنها گرامیترم و این را از باب فخرفروشی نمیگویم، و خدای عزّوجل یکصد و بیست و چهار هزار وصی آفرید که علی نزد خدا (3)
گرامی ترین و با فضیلت ترین آنهاست.
امالی صدوق- الخصال: زید بن علی از پدران بزرگوارش علیهم السّلام از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مانند آن را روایت کرده است.(4)
میگویم: بابهای این کتاب پر است از روایاتی که در این معنا نقل شدهاند.
روایت3.
امالی صدوق- عیون اخبار الرضا: امام رضا از پدرانش علیهم السّلام روایت نموده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: تو خیرالبَشَر هستی و جز کافر کسی در این مورد شک نمیکند.(5)
روایت4.
مناقب ابن شهر آشوب: ابن عباس گوید:
ص: 4
بِی قَبْلُ قَالَ وَ مَا یَمْنَعُنِی وَ أَنْتَ تُؤَدِّی عَنِّی وَ تُسْمِعُهُمْ صَوْتِی وَ تُبَیِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ هَذَا مِنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ (1) فَأَقَامَ عَلِیّاً لِبَیَانِ ذَلِکَ.
و قد تقدم حدیث الوصیة فی بیعة العشیرة بالاتفاق.
وَ مِنْ کَلَامِ الصَّاحِبِ: صِنْوُهُ (2) الَّذِی وَاخَاهُ وَ أَجَابَهُ حِینَ دَعَاهُ وَ صَدَّقَهُ قَبْلَ النَّاسِ وَ لَبَّاهُ وَ سَاعَدَهُ وَ وَاسَاهُ وَ شَیَّدَ الدِّینَ وَ بَنَاهُ وَ هَزَمَ الشِّرْکَ وَ أَخْزَاهُ وَ بِنَفْسِهِ عَلَی الْفِرَاشِ فَدَاهُ وَ مَانَعَ عَنْهُ وَ حَمَاهُ وَ أَرْغَمَ مَنْ عَانَدَهُ و قَلَاهُ (3) وَ غَسَّلَهُ وَ وَارَاهُ وَ أَدَّی دَیْنَهُ وَ قَضَاهُ وَ قَامَ بِجَمِیعِ مَا أَوْصَاهُ ذَلِکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ لَا سِوَاهُ.
وَ الْإِجْمَاعُ فِی حَدِیثِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: یَا عَبَّاسُ یَا عَمَّ رَسُولِ اللَّهِ تَقْبَلُ وَصِیَّتِی وَ تُنْجِزُ عِدَتِی وَ تَقْضِی دَیْنِی فَقَالَ الْعَبَّاسُ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَمُّکَ شَیْخٌ کَبِیرٌ ذُو عِیَالٍ کَثِیرٍ وَ أَنْتَ تُبَارِی الرِّیحَ سَخَاءً وَ کَرَماً(4) وَ عَلَیْکَ وَعْدٌ لَا یَنْهَضُ بِهِ عَمُّکَ فَأَقْبَلَ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ تَقْبَلُ وَصِیَّتِی وَ تُنْجِزُ عِدَتِی وَ تَقْضِی دَیْنِی فَقَالَ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ ادْنُ مِنِّی فَدَنَا مِنْهُ وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ نَزَعَ خَاتَمَهُ مِنْ یَدِهِ وَ قَالَ لَهُ خُذْ هَذَا فَضَعْهُ فِی یَدِکَ وَ دَعَا بِسَیْفِهِ وَ دِرْعِهِ وَ یُرْوَی أَنَّ جَبْرَئِیلَ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ(5) فَجِی ءَ بِهَا إِلَیْهِ فَدَفَعَهَا إِلَی عَلِیٍّ فَقَالَ لَهُ اقْبِضْ هَذَا فِی حَیَاتِی وَ دَفَعَ إِلَیْهِ بَغْلَتَهُ وَ سَرْجَهَا وَ قَالَ امْضِ عَلَی اسْمِ اللَّهِ إِلَی مَنْزِلِکَ ثُمَّ أُغْمِیَ عَلَیْهِ الْقِصَّةَ.
ابْنُ عَبْدِ رَبِّهِ فِی الْعِقْدِ بَلْ رَوَتْهُ الْأُمَّةُ بِأَجْمَعِهَا عَنْ أَبِی رَافِعٍ وَ غَیْرِهِ: أَنَّ عَلِیّاً نَازَعَ الْعَبَّاسَ إِلَی أَبِی بَکْرٍ فِی بُرْدِ النَّبِیِ (6) وَ سَیْفِهِ وَ فَرَسِهِ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ أَیْنَ کُنْتَ یَا عَبَّاسُ حِینَ جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَنْتَ أَحَدُهُمْ فَقَالَ أَیُّکُمْ یُوَازِرُنِی فَیَکُونَ وَصِیِّی
ص: 3
چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فاطمه علیها السّلام را به زوجیّت علی علیه السّلام در آورد، فاطمه علیها السّلام عرض کرد: مرا به زوجیّت مردی فقیر که هیچ ثروتی ندارد در آوردید! پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: فاطمه، آیا خوشنود نیستی از این که خداوند نگاهی یر زمین انداخت و دو تن از میان مردمان آن برگزید؛ یکی از آن دو پدرت بود و دیگری همسرت!(1)
روایت5.
امالی طوسی: جابر بن عبدالله گوید: در محضر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بودیم که علی بن ابی طالب علیه السّلام آمد؛ پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: برادرم نزد شما آمد، سپس رو به کعبه کرده و با دست بر دیوار آن زده و فرمود: سوگند به آنکه جانم در دست اوست که این و پیروان او در روز قیامت رستگارانند؛ سپس فرمود: او نخستین کسی است از میان شما که به من ایمان آورده و با من همراه شد؛ و وفادارترین شما به عهد و پیمان خدا و قیام کننده ترین شما به امر خدا و دادگرترین شما در کار رعیّت و به مساوی تقسیم کنندهترین و به جهت برخورداری از امتیاز، بزرگترین شما نزد خداست؛ گوید: پس آیه:«إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّة»(2){در
حقیقت کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده اند، آنانند که بهترین آفریدگانند} نازل گردید. گوید: از آن پس هرگاه علی علیه السّلام میآمد، صحابه محمّد صَلی الله علیهِ و آله میگفتند:«بهترین آفریدگان آمد».(3)
روایت6.
امالی طوسی: عطیّه عوفی گوید: از جابر بن عبدالله درباره علی بن أبی طاالب پرسیدم، گفت: او خیرُالبشر است.(4)
روایت7.
امالی صدوق: عطا گوید: از عایشه درباره علی بن ابی طالب پرسیدم، گفت: او خیرالبشر است و جز کافر در این شک نمیکند.(5)
روایت8.
امالی صدوق: ربعی میگوید: از حذیفه بن یمان
ص: 5
وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ یُنْجِزَ مَوْعِدِی وَ یَقْضِیَ دَیْنِی فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ فَمَا أَقْعَدَکَ مَجْلِسَکَ هَذَا تَقَدَّمْتَهُ وَ تَأَمَّرْتَ عَلَیْهِ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ أَ غَدْراً یَا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ.
وَ قَالَ مُتَکَلِّمٌ لِهَارُونَ الرَّشِیدِ أُرِیدُ أَنْ أُقَرِّرَ هِشَامَ بْنَ الْحَکَمِ بِأَنَّ عَلِیّاً کَانَ ظَالِماً فَقَالَ لَهُ إِنْ فَعَلْتَ فَلَکَ کَذَا وَ کَذَا فَأَمَرَ بِهِ (1) فَلَمَّا حَضَرَ فَقَالَ الْمُتَکَلِّمُ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ رَوَتِ الْأُمَّةُ بِأَجْمَعِهَا أَنَّ عَلِیّاً نَازَعَ الْعَبَّاسَ إِلَی أَبِی بَکْرٍ فِی بُرْدِ النَّبِیِّ وَ سَیْفِهِ وَ فَرَسِهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَیُّهُمَا الظَّالِمُ لِصَاحِبِهِ فَخَافَ مِنَ الرَّشِیدِ فَقَالَ لَمْ یَکُنْ فِیهِمَا ظَالِمٌ قَالَ فَیَخْتَصِمُ اثْنَانِ فِی أَمْرٍ وَ هُمَا جَمِیعاً مُحِقَّانِ قَالَ نَعَمْ اخْتَصَمَ الْمَلَکَانِ إِلَی دَاوُدَ وَ لَیْسَ فِیهِمَا ظَالِمٌ وَ إِنَّمَا أَرَادَا أَنْ یُنَبِّهَاهُ عَلَی الْحُکْمِ کَذَلِکَ هَذَانِ تَحَاکَمَا إِلَی أَبِی بَکْرٍ لِیُعَرِّفَاهُ ظُلْمَهُ (2).
لی، [الأمالی] للصدوق ل، [الخصال] بِالْإِسْنَادِ إِلَی دَارِمٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ أَلْفِ نَبِیٍّ وَ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِینَ أَلْفَ نَبِیٍّ أَنَا أَکْرَمُهُمْ عَلَی اللَّهِ وَ لَا فَخْرَ وَ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ أَلْفِ وَصِیٍّ وَ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِینَ أَلْفَ وَصِیٍّ فَعَلِیٌّ أَکْرَمُهُمْ عَلَی اللَّهِ وَ أَفْضَلُهُمْ (3).
لی، [الأمالی] للصدوق ل، [الخصال] بِالْإِسْنَادِ إِلَی دَارِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: مِثْلَهُ (4) أقول الأبواب مشحونة من أخبار هذا المطلوب.
لی، [الأمالی] للصدوق ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] بِإِسْنَادِ التَّمِیمِیِّ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ أَنْتَ خَیْرُ الْبَشَرِ وَ لَا یَشُکُّ فِیکَ إِلَّا کَافِرٌ(5).
قب، [المناقب] لابن شهرآشوب ابْنُ بَطَّةَ فِی الْإِبَانَةِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَعْمَشِ (6) عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ
ص: 4
در باره علی علیه السلام سوال شد؛ گفت: او خیرالبشر است و جز منافق در این تردید نمیکند.(1)
روایت9.
امالی صدوق: حذیفه گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی بن ابی طالب خیرالبشر است و هر که این مطلب را نپذیرد به یقین کفر ورزیده است.(2)
الطرائف: ابن مردویه با سندی از ابووائل نظیر این روایت را نقل کرده است.(3)
روایت10.
امالی صدوق: جابر بن عبدالله انصاری گوید: علی خیرالبشر است و هرکه این مطلب را نپذیرد تحقیقاً کفر ورزیده است؛ ادامه حدیث.(4)
روایت11.
مناقب ابن شهر آشوب: ابوسعید خدری گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: افضل اُمّت من علی است؛ و در روایتی دیگر: علی بن ابی طالب افضل اُمّت من است.
عبدالرزاق از معمر نقل کرده که: از سفیان ثوری درباره افضل صحابه پرسیدم، گفت: علی علیه السّلام.(5)
روایت12.
بصائر الدرجات: امام باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: نخستین وصی بر روی زمین هبۀ الله پسر آدم بود، و هیچ پیامبر از دنیا نرفته مگر اینکه وصیّی داشته است؛ و تعداد پیامبران یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر بوده است که پنج تن از ایشان اولوالعزم هستند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد صلوات الله علیهم اجمعین،
ص: 6
وَ أَبُو صَالِحٍ الْمُؤَذِّنُ فِی الْأَرْبَعِینِ وَ السَّمْعَانِیُّ فِی الْفَضَائِلِ بِإِسْنَادِهِمَا عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ أَبِی نَجِیحٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ اللَّفْظُ لَهُ قَالَ: لَمَّا زَوَّجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَتْ زَوَّجْتَنِی لِعَائِلٍ لَا مَالَ لَهُ فَقَالَ یَا فَاطِمَةُ أَ مَا تَرْضَیْنَ أَنَّ اللَّهَ اطَّلَعَ عَلَی أَهْلِ الْأَرْضِ وَ اخْتَارَ مِنْهَا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبُوکِ وَ الْآخَرُ بَعْلُکِ (1).
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْقَطَوَانِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَنَسٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی الزُّبَیْرِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَأَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَدْ أَتَاکُمْ أَخِی ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی الْکَعْبَةِ فَضَرَبَهَا بِیَدِهِ ثُمَّ قَالَ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّ هَذَا وَ شِیعَتَهُ لَهُمُ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ أَوَّلُکُمْ إِیمَاناً مَعِی وَ أَوْفَاکُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَقْوَمُکُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَعْدَلُکُمْ فِی الرَّعِیَّةِ وَ أَقْسَمُکُمْ بِالسَّوِیَّةِ وَ أَعْظَمُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَزِیَّةً قَالَ فَنَزَلَتْ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ(2) قَالَ فَکَانَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله إِذْ أَقْبَلَ عَلِیٌّ علیه السلام قَالُوا قَدْ جَاءَ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ(3).
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عُمَرَ التَّمَّارِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ هِلْقَامٍ عَنْ شُعْبَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ وَ عُبَیْدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَطِیَّةَ الْعَوْفِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ ذَاکَ خَیْرُ الْبَشَرِ(4).
لی، [الأمالی] للصدوق یَعْقُوبُ بْنُ یُوسُفَ الْفَقِیهُ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدٍ الْکِنْدِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ شَرِیکٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَطَاءٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَتْ ذَاکَ خَیْرُ الْبَشَرِ وَ لَا یَشُکُّ فِیهِ إِلَّا کَافِرٌ(5).
لی، [الأمالی] للصدوق یَعْقُوبُ بْنُ یُوسُفَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْخَیْطِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی الْأَزْدِیِ
ص: 5
و علی بن ابی طالب علیه السّلام هدیه خداوند به محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است که عِلم اوصیا و عِلم هر که پیش از او بوده به ارث برده است، همانطور که محمّد علم پیامبران و رسولان پیش از خود را به ارث برده است؛ و بر ستون عرش نوشتهاند: حمزه، شیرخدا و شیر رسول خدا و سرور شهیدان است، و در گوشههای عرش در سمت راست خدا- و هر دو دست خدا راست است- نوشته شده: علی امیرمؤمنان است. و این حجّت ما بر کسی است که حقّ ما را انکار نموده و میراث ما را نپذیرد و نیز در سخن، راه انصاف را نسبت به ما نپیموده است، پس کدام حجّت از این رساتر میتواند باشد؟(1)
روایت13.
مناقب ابن شهر آشوب: ابن مجاهد در تاریخ خود، طبری در «الولایۀ»، دیلمی در «الفردوس»، احمد بن حنبل در «الفضائل»، اعمش از ابو وائل و از عطیه از عایشه، و قیس از ابو حازم از جریر بن عبدالله گفتهاند: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی خیرالبشر است، پس هرکس نپذیرد تحقیقاً کفر ورزیده و آنکه پذیرد به یقین شُکر گزارده است.
ابو الزبیر، عطیه عوفی و جوّاب هریک گفتهاند: جابر را در حالی دیدم که بر عصایش تکیه داده و در محلههای مدینه و مجالس آنها میگشت و این حدیث را روایت نموده سپس میگفت: ای جماعت انصار، فرزندان خود را بر حُبّ علی تربیت کنید و اگر کسی از آنها نپذیرفت، باید در کار مادرش نظر کند!
الداری با اسناد خود از اصبغ بن نباته از جمیع تیمی هر دو از عایشه آوردهاند که چون وی این حدیث را روایت کرد به وی گفتند: پس چرا با وی جنگیدی؟ گفت: من از خود با او نجنگیدم بلکه طلحه و زبیر مرا وادار به این کار کردند؛ و در روایتی گفت: کاری مقدّر بود و قضایی غالب!
ابو وائل، وکیع، ابو معاویه، اعمش، شُریک و یوسف قطّان با اسانید خود آوردهاند که از جابر و حذیفه درباره علی علیه السّلام سؤال شد، گفتند: علی خیرالبشر است و جز کافر در این مطلب تردید به خود راه نمیدهد؛ عطاء شبیه این روایت را از عایشه و مسلم بن جعد با یازده طریق از جابر نقل کردهاند.
طبری در تاریخ خود آورده است که مأمون عقیده مخلوق بودن قرآن و تفضیل علی بن ابی طالب علیه السّلام
ص: 7
عَنْ حَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعُرَنِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ یُوسُفَ عَنْ شَرِیکٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ رِبْعِیٍّ عَنْ حُذَیْفَةَ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ ذَاکَ خَیْرُ الْبَشَرِ وَ لَا یَشُکُّ فِیهِ إِلَّا مُنَافِقٌ (1).
لی، [الأمالی] للصدوق مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الصَّیْرَفِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِی الْخَیْرِ قَالَ وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یُونُسَ الْبَصْرِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ وَ أَبِی الْخَیْرِ مَعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَی عَنْ أَبِی بَکْرٍ النَّخَعِیِ (2) عَنْ شَرِیکٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی وَائِلٍ عَنْ حُذَیْفَةَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ خَیْرُ الْبَشَرِ وَ مَنْ أَبَی فَقَدْ کَفَرَ(3).
یف، [الطرائف] ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ کَامِلٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الصَّیْرَفِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْیَشْکُرِیِّ عَنْ شَرِیکٍ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ أَبِی وَائِلٍ: مِثْلَهُ (4).
لی، [الأمالی] للصدوق ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی الزُّبَیْرِ الْمَکِّیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: عَلِیٌّ خَیْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَی فَقَدْ کَفَرَ الْخَبَرَ(5).
قب، [المناقب] لابن شهرآشوب الْمَسْعُودِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: أَفْضَلُ أُمَّتِی عَلِیٌّ.
وَ فِی رِوَایَةٍ: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَفْضَلُ أُمَّتِی.
عَبْدُ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ قَالَ: سَأَلْتُ سُفْیَانَ عَنْ أَفْضَلِ الصَّحَابَةِ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام(6).
یر، [بصائر الدرجات] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ الْهَجَرِیِ (7) عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ أَوَّلَ وَصِیٍّ کَانَ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ هِبَةُ اللَّهِ بْنُ آدَمَ وَ مَا مِنْ نَبِیٍّ مَضَی إِلَّا وَ لَهُ وَصِیٌّ کَانَ عَدَدُ جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ مِائَةَ أَلْفِ نَبِیٍّ وَ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِینَ أَلْفَ نَبِیٍّ خَمْسَةٌ مِنْهُمْ أُولُو الْعَزْمِ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَی وَ عِیسَی وَ مُحَمَّدٌ علیهم السلام
ص: 6
را در ربیع الأول سال دویست و دوازده آشکار نموده و گفت: او افضل مردم پس از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است. بغدادیان و اکثر معتزلیهای بصری گفتند: افضل مردم پس از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی بن ابی طالب علیه السّلام است و این، باور ابوعبدالله بصری است.
ابوبکر هذلی از شعبی آورده است که مردی نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و عرض کرد: یا رسول الله، مرا چیزی بیاموز که خداوند بابت آن مرا سودی رساند! فرمود: نیکوکار باش که در دنیا و آخرت تو را سودمند باشد، در این هنگام علی علیه السّلام آمده و عرض کرد: یا رسول الله، فاطمه سلام الله علیها شما را دعوت کرده است. فرمود: باشد؛ آن مرد عرض کرد: یا رسول الله، این مرد کیست؟ فرمود: این مرد از جمله کسانی است که خداوند درباره ایشان فرموده است:«إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّةِ»(1){در
حقیقت کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده اند، آنانند که بهترین آفریدگانند.}
ابن عباس و ابو برزه و ابن شراحیل و امام باقر علیه السّلام گویند: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بیمقدمه به علی علیه السّلام فرمود: مصداق آیه:«إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّةِ» تو و شیعیان تو هستند و وعدهگاه من و شما بر سرحوض کوثر است که چون مردم محشور گردند، تو و شیعیانت دست و رو سپید خواهید آمد.
ابونعیم اصفهانی در کتاب «فیما نزل من القرآن فی علی علیه السّلام» به اسنادش از حارث روایت کرده که علی علیه السّلام فرمود: ما اهل بیت با دیگر مردم مقایسه نمیشویم. پس مردی برخاسته نزد ابن عبّاس رفته وی را از این سخن آگاه نمود، ابن عباس گفت: علی علیه السّلام راست میگوید، مگر نه اینکه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله با مردم مقایسه نمیشود؟! درباره علی علیه السّلام نیز آیه:«إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّةِ» نازل شده است.
ابوبکر شیرازی در کتاب «نزول القرآن فی شأن امیرالمؤمنین علیه السّلام» از انس بن مالک آورده است که گفت: آیه:« إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ» در شأن علی علیه السّلام نازل گردیده زیرا وی نخستین کسی است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را تصدیق نمود و «وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» یعنی: خود را ملزم به انجام فرایض نمودند،« أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّة» بدین معناست که علی علیه السّلام افضل آفریدگان پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله است... تا آخر سوره.
اعمش از عطیّه از ابوسعید خدری و نیز خطیب از جابر روایت کردهاند که چون این آیه (بیّنۀ/7) نازل گردید،
ص: 8
وَ إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام کَانَ (1) هِبَةَ اللَّهِ لِمُحَمَّدٍ وَرِثَ عِلْمَ الْأَوْصِیَاءِ وَ عِلْمَ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ کَمَا أَنَّ مُحَمَّداً وَرِثَ عِلْمَ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عَلَی قَائِمَةِ الْعَرْشِ مَکْتُوبٌ حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِ اللَّهِ وَ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ فِی زَوَایَا الْعَرْشِ مَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ رَبِّهَا وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَهَذِهِ حُجَّتُنَا عَلَی مَنْ أَنْکَرَ حَقَّنَا وَ جَحَدَنَا مِیرَاثَنَا وَ مَا نَاصَفَنَا مِنَ الْکَلَامِ فَأَیُّ حُجَّةٍ تَکُونُ أَبْلَغَ مِنْ هَذَا(2).
قب، [المناقب] لابن شهرآشوب ابْنُ مُجَاهِدٍ فِی التَّارِیخِ وَ الطَّبَرِیُّ فِی الْوَلَایَةِ وَ الدَّیْلَمِیُّ فِی الْفِرْدَوْسِ وَ أَحْمَدُ فِی الْفَضَائِلِ وَ الْأَعْمَشُ عَنْ أَبِی وَائِلٍ وَ عَنْ عَطِیَّةَ عَنْ عَائِشَةَ وَ قَیْسٌ عَنْ أَبِی حَازِمٍ عَنْ جَرِیرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالُوا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: عَلِیٌّ خَیْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَی فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ رَضِیَ فَقَدْ شَکَرَ.
أَبُو الزُّبَیْرِ وَ عَطِیَّةُ الْعَوْفِیُّ وَ جَوَّابٌ قَالَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ: رَأَیْتُ جَابِراً یَتَوَکَّأُ عَلَی عَصَاهُ وَ هُوَ یَدُورُ فِی سِکَکِ الْمَدِینَةِ وَ مَجَالِسِهِمْ وَ هُوَ یَرْوِی هَذَا الْخَبَرَ ثُمَّ یَقُولُ مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ أَدِّبُوا أَوْلَادَکُمْ عَلَی حُبِّ عَلِیٍّ فَمَنْ أَبَی فَلْیَنْظُرْ فِی شَأْنِ أُمِّهِ.
الدَّارِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ جُمَیْعٍ التَّیْمِیِّ کِلَیْهِمَا(3) عَنْ عَائِشَةَ: أَنَّهَا لَمَّا رَوَتْ هَذَا الْخَبَرَ قِیلَ لَهَا فَلِمَ حَارَبْتَهُ (4) قَالَتْ مَا حَارَبْتُهُ مِنْ ذَاتِ نَفْسِی إِلَّا حَمَلَنِی طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ.
وَ فِی رِوَایَةٍ: أَمْرٌ قُدِّرَ وَ قَضَاءٌ غَلَبَ.
أَبُو وَائِلٍ وَ وَکِیعٌ وَ أَبُو مُعَاوِیَةَ وَ الْأَعْمَشُ وَ شَرِیکٌ وَ یُوسُفُ الْقَطَّانُ بِأَسَانِیدِهِمْ: أَنَّهُ سُئِلَ جَابِرٌ وَ حُذَیْفَةُ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالا عَلِیٌّ خَیْرُ الْبِشْرِ لَا یَشُکُّ فِیهِ إِلَّا کَافِرٌ.
وَ رَوَی عَطَاءٌ عَنْ عَائِشَةَ: مِثْلَهُ وَ رَوَاهُ مُسْلِمُ بْنُ الْجَعْدِ(5) عَنْ جَابِرٍ بِأَحَدَ عَشَرَ طَرِیقاً.
الطَّبَرِیُّ فِی تَارِیخِهِ: أَنَّ الْمَأْمُونَ أَظْهَرَ الْقَوْلَ بِخَلْقِ الْقُرْآنِ وَ تَفْضِیلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام
ص: 7
پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود:« خَیرٌ البریَّۀ» علی است. و در روایت جابر آمده است: چون علی علیه السّلام میآمد، صحابه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله میگفتند:«خَیرٌ البریَّۀ» آمد .
بلاذری در کتاب تاریخ خود آورده است که عطیّۀ گفت: به جابر بن عبدالله گفتیم: از علی برای ما بگو! گفت: او بهترینِ مردم پس از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود.
ابن عبدوس همدانی و خطیب خوارزمی در کتابهای خود به اسنادشان از سلمان فارسی آوردهاند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: برادر، وزیر و بهترین کسی که پس از خودم بر جای میگذارم، علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
تاریخ خطیب: علی علیه السّلام گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هرکس علی را خیرالبشر نداند، یقیناً کفر ورزیده است.
خطیب در کتاب تاریخ به اسنادش از علقمه از عبدالله: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بهترینِ مردان شما علی بن ابی طالب و بهترین جوانان شما حسن و حسین و بهترینِ زنان شما فاطمه بنت محمّد است.
هر دو طبری در کتابهای «الولایۀ» و «المناقب» از عایشه آوردهاند که: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرمود: آنها، یعنی مخدج و اصحابش (خوارج)، بدترین آفریدگانند که بهترینِ آفریدگان و نزدیکترین آنها به خدا به جهت وسیله به قتلشان میرساند.
سعد بن أبی وقّاص پس از صلح امام حسن علیه السلام و معاویه، بر معاویه وارد گردید. پس معاویه گفت: خوش آمد بر کسی که حقّی را نمیشناسد تا از آن پیروی کند و باطلی را نمیشناسد تا از او دوری گزیند. سعد گفت: آیا میخواستی بر علیه علی تو را یاری کنم بعد از اینکه شنیده بودم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به دخترش فاطمه فرمود: پدر و شوهر تو بهترینِ مردمانند؟!
و از سلمان نقل است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بهترینِ این اُمّت علی بن ابی طالب است.
طالقانی از ولید بن مسلم از حنظله بن أبی سفیان از شهر بن حوشب روایت کرده که: چون عمر بن خطاب دیوانها را فراهم آورد، از حسن و حسین آغاز نمود و دامن آن دو را از پول پرکرد. پس پسر عمر گفت: آیا آن دو را بر من مقدّم می داری در حالی که من از صحابه پیامبر و از مهاجرین بودهام و آنها چنین نیستند؟! عمر گفت: ساکت شو
ص: 9
وَ قَالَ هُوَ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی شَهْرِ(1) رَبِیعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ اثْنَیْ عَشَرَ وَ مِائَتَیْنِ وَ قَالَ الْبَغْدَادِیُّونَ وَ أَکْثَرُ الْبَصْرِیِّینَ مِنَ الْمُعْتَزِلَةِ أَفْضَلُ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ هُوَ اخْتِیَارُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِیِّ.
أَبُو بَکْرٍ الْهُذَلِیُّ عَنِ الشَّعْبِیِّ: أَنَّ رَجُلًا أَتَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِی شَیْئاً یَنْفَعُنِی اللَّهُ بِهِ قَالَ عَلَیْکَ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنَّهُ یَنْفَعُکَ فِی عَاجِلِ دُنْیَاکَ وَ آخِرَتِکَ إِذْ أَقْبَلَ عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَاطِمَةُ تَدْعُوکَ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ الرَّجُلُ مَنْ هَذَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هَذَا مِنَ الَّذِینَ یَقُولُ اللَّهُ فِیهِمْ (2) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ(3).
ابْنُ عَبَّاسٍ وَ أَبُو بَرْزَةَ وَ ابْنُ شَرَاجِیلَ وَ الْبَاقِرُ علیه السلام: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ مُبْتَدِئاً إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ وَ مِیعَادِی وَ مِیعَادُکُمُ الْحَوْضُ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ جِئْتَ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ غُرّاً مُحَجَّلِینَ.
أَبُو نُعَیْمٍ الْأَصْفَهَانِیُّ فِیمَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ فِی عَلِیٍّ علیه السلام بِالْإِسْنَادِ عَنْ شَرِیکِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنِ الْحَارِثِ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: نَحْنُ أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُقَاسُ بِالنَّاسِ فَقَامَ رَجُلٌ فَأَتَی ابْنَ عَبَّاسٍ فَأَخْبَرَهُ بِذَلِکَ فَقَالَ صَدَقَ عَلِیٌّ علیه السلام أَ وَ لَیْسَ النَّبِیُّ لَا یُقَاسُ بِالنَّاسِ وَ قَدْ نَزَلَ فِی عَلِیٍّ علیه السلام إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ.
أَبُو بَکْرٍ الشِّیرَازِیُّ فِی کِتَابِ نُزُولِ الْقُرْآنِ فِی شَأْنِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ حَدَّثَ مَالِکُ بْنُ أَنَسٍ عَنْ حُمَیْدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ علیه السلام صَدَّقَ أَوَّلَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ تَمَسَّکُوا بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ یَعْنِی عَلِیّاً أَفْضَلَ الْخَلِیقَةِ بَعْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِلَی آخِرِ السُّورَةِ.
الْأَعْمَشُ عَنْ عَطِیَّةَ عَنِ الْخُدْرِیِّ وَ رَوَی الْخَطِیبُ عَنْ جَابِرٍ: أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ
ص: 8
بیمادر! هم پدرشان از پدر تو بهتر است و هم مادرشان بهتر از مادر توست!(1)
روایت14.
مجالس مفید: مراغی به اسنادش از ابن عباس روایت کرده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: شک کننده در فضیلت علی بن ابی طالب روز قیامت در حالی از قبر برانگیخته میشود که طوقی از آتش با سیصد زبانه بر گردن دارد که بر هر زبانهای شیطانی گمارده شده که وی را به وحشت و هراس انداخته و آب دهان به صورتش میاندازد.(2)
روایت15.
کتاب الروضة: ابوبکر: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی بهترین کسی است که پس از خودم برجای میگذارم، هرکس اطاعتش کند، مرا اطاعت کرده و آنکه نافرمانیش کند، از فرمان من سرپیچیده است.(3)
روایت16.
کشف الغمّۀ: از مناقب خوارزمی از معاذ بن جبل آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی، جز در نبوّت که بر تو غلبه میکنم، (در دیگر فضایل با من مشارکت داری)، زیرا پیامبری پس از من نیست، لیکن در هفت خصلت دیگر مردم را مغلوب میکنی و کسی از قریش در آنها غلبه بر تو نخواهد کرد: تو نخستین آنها در ایمان آوردن به خدایی، به پیمان الهی از همه وفادارتری، از همه قائمتر به فرمان خدایی، در تقسیم مساوی اموال از همه برتری، درباره رعیّت از همه دادگرتری، در قضاوت کردن از همه با بصیرتتری و در روز قیامت نزد خدا از همه ممتازتری.
مؤلف کتاب «کفایۀ الطالب» گوید: این حدیث حَسَن و عالی است و الحافظ ابونعیم آن را در «حلیۀ الأولیاء» نقل کرده است.(4)
روایت17.
کشف الغمّۀ: از کتاب «کفایۀ الطالب» دارقطنی مرفوعاً از ابوهارون عبدی آورده است که گفت: نزد ابوسعید خدری آمده به وی گفتم: آیا در جنگ بدر شرکت داشتهای؟ گفت: آری، گفتم: آیا درباره علی علیه السلام و فضیلت او چیزی از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدهای که برای من روایت کنی؟ گفت: بلی، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به یک بیماری مبتلا گردید که بعداً از آن شفا یافت، فاطمه علیها السّلام برای عیادت بر آن حضرت وارد شد در حالی که من سمت راست پیامبر نشسته بودم؛ و چون ضعف و ناتوانی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را دید، بغض چنان گلویش را گرفت که اشک بر گونههایش جاری گشت؛ پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: فاطمه، چرا گریه میکنی؟ عرض کرد: یا رسول الله، بیم آن دارم تو را از دست بدهم.
ص: 10
قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیٌّ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ.
وَ فِی رِوَایَةِ جَابِرٍ: کَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا أَقْبَلَ عَلِیٌّ قَالُوا جَاءَ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ.
الْبَلَاذُرِیُّ فِی التَّارِیخِ قَالَ عَطِیَّةُ قُلْنَا لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ: أَخْبِرْنَا عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ کَانَ خَیْرَ النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.
ابْنُ عُبْدُوسٍ الْهَمْدَانِیُّ وَ الْخَطِیبُ الْخُوارِزْمِیُّ فِی کِتَابَیْهِمَا بِالْإِسْنَادِ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ قَالَ صلی الله علیه و آله: إِنَّ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ خَیْرَ مَنْ أُخَلِّفُهُ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
تَارِیخُ الْخَطِیبِ رَوَی الْأَعْمَشُ عَنْ عَدِیٍّ عَنْ زِرٍّ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ لَمْ یَقُلْ عَلِیٌّ خَیْرُ الْبَشَرِ فَقَدْ کَفَرَ.
وَ عَنْهُ فِی التَّارِیخِ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَلْقَمَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: خَیْرُ رِجَالِکُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ خَیْرُ شَبَابِکُمُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ خَیْرُ نِسَائِکُمْ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ.
الطَّبَرِیَّانِ فِی الْوَلَایَةِ وَ الْمَنَاقِبِ بِإِسْنَادِهِمَا إِلَی مَسْرُوقٍ عَنْ عَائِشَةَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: هُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَ الْخَلِیقَةِ یَقْتُلُهُمْ خَیْرُ الْخَلْقِ وَ الْخَلِیقَةِ وَ أَقْرَبُهُمْ إِلَی اللَّهِ وَسِیلَةً أَیِ الْمُخْدَجُ وَ أَصْحَابُهُ.
وَ دَخَلَ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ عَلَی مُعَاوِیَةَ بَعْدَ مُصَالَحَةِ الْحَسَنِ علیه السلام فَقَالَ مُعَاوِیَةُ مَرْحَباً بِمَنْ لَا یَعْرِفُ حَقّاً فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَاطِلًا فَیَجْتَنِبَهُ فَقَالَ أَرَدْتَ أَنْ أُعِینَکَ عَلَی عَلِیٍّ بَعْدَ مَا سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِابْنَتِهِ فَاطِمَةَ أَنْتِ خَیْرُ النَّاسِ أَباً وَ بَعْلًا.
وَ رُوِیَ عَنْ سَلْمَانَ أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: خَیْرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
الطَّالَقَانِیُّ عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ حَنْظَلَةَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ قَالَ: لَمَّا دَوَّنَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ الدَّوَاوِینَ (1) بَدَأَ بِالْحَسَنِ وَ بِالْحُسَیْنِ علیه السلام فَمَلَأَ حَجْرَهُمَا مِنَ الْمَالِ فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ تُقَدِّمُهُمَا عَلَیَّ وَ لِی صُحْبَةٌ وَ هِجْرَةٌ دُونَهُمَا فَقَالَ عُمَرُ اسْکُتْ
ص: 9
فرمود: ای فاطمه: مگر نمیدانی خداوند نظری بر زمین افکند و پدرت را از آن برگزید سپس بار دوم نظر انداخت و شوی تو را برگزید، آنگاه به من وحی فرمود و من او را (به شما) تزویج کرده و وصیّ خویش قرار دادم، آیا نمیدانی که خداوند تو را کرامت بخشیده که به همسری عالمترین، بردبارترین و پیشتازترین مردم در اسلام آوردن در آورده است؟! فاطمه علیها السّلام این سخنان را به فال نیک گرفته و خندید، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اراده فرمود وی را به خیر بیشتری که شامل همه خیراتی شود که خداوند قسمت محمّد و آل محمّد کرده است، بشارت دهد، از این رو به وی فرمود: ای فاطمه، علی دارای هشت دندان محکم است (منظورشان منقبت بود): ایمانش به خدا و رسول او، حکمتش، همسرش، دو سبطش حسن و حسین، امر به معروف و نهی از منکرش. ای فاطمه، به ما اهل بیت شش خصلت داده شده که جز ما به کسی از پیشینیان عطا نشده و کسی از آیندگان نیز به آنها دست نخواهد یافت؛ پیامبر ما بهترینِ پیامبران است که پدر توست، وصیّ ما بهترینِ اوصیاست که شوی توست، شهید ما بهترینِ شهداست که او حمزه عموی پدر توست، و دو سبط این اُمّت از ماست و آنها پسران تو هستند، و مهدی اُمّت که عیسی در نماز به وی اقتدا میکند، از ماست؛ سپس دست بر شانه حسین زده و فرمود: مهدی این اُمّت از نسل این است .
محمّد بن یوسف بن محمّد گنجی شافعی گوید: دار قطنی صاحب کتاب «الجرح و التعدیل» آن را به همین شکل روایت کرده است. گفتم: حافظ ابونعیم آن را در کتاب «الأربعین» ضمن اخبار مهدی علیه السّلام نقل کرده که إن شاء الله آن را که مفصل تر از این است، در همانجا خواهم آورد.
و از مناقب حافظ ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه از حذیفۀ این روایت را نقل کردهام که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی خیرُالبشر است، هرکس نپذیرد به یقین کفر ورزیده است. و از حذیفۀ نیز نظیر آن روایت شده است. و به نقل از وی گوید: از حذیفۀ درباره علی علیه السّلام سؤال شد، گفت: پس از پیامبر، او بهترینِ این اُمّت است و در این امر جز منافق تردید نمیکند. و از سلمان فارسی نقل کرده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی بن ابی طالب بهترین کسی است که پس از خودم برجای میگذارم.
و از ابوسعید خدری آورده است که سلمان فارسی گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مرا دیده و صدا زد، پس لبّیک گفتم، فرمود: امروز تو را گواه میگیرم که علی بن ابی طالب بهترین و با فضیلت ترین اصحاب است.
و از ابوسعید خدری از سلمان رضی الله عنه روایت کرده که: عرض کردم: یا رسول الله، هر پیامبری یک وصی دارد، وصیّ شما کیست؟
ص: 11
لَا أُمَّ لَکَ أَبُوهُمَا خَیْرٌ مِنْ أَبِیکَ وَ أُمُّهُمَا خَیْرٌ مِنْ أُمِّکَ (1).
جا، [المجالس] للمفید الْمَرَاغِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْأَسَدِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ عَنْ عَبْدِ الْغَفُورِ الْوَاسِطِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُرَشِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الرَّاسِبِیِّ عَنِ الضَّحَّاکِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: الشَّاکُّ فِی فَضْلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ یُحْشَرُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ قَبْرِهِ وَ فِی عُنُقِهِ طَوْقٌ مِنْ نَارٍ فِیهِ ثَلَاثُمِائَةِ شُعْبَةٍ عَلَی کُلِّ شُعْبَةٍ مِنْهَا شَیْطَانٌ یَکْلَحُ فِی وَجْهِهِ وَ یَتْفُلُ فِیهِ (2).
فض، [کتاب الروضة] عَنْ أَبِی بَکْرٍ قَالَ قَالَ صلی الله علیه و آله: عَلِیٌّ خَیْرُ مَنْ أَتْرُکُ بَعْدِی فَمَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَنِی وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِی (3).
کشف، [کشف الغمة] مِنْ مَنَاقِبِ الْخُوارِزْمِیِّ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: یَا عَلِیُّ أَخْصِمُکَ بِالنُّبُوَّةِ وَ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِی وَ تَخْصِمُ النَّاسَ بِسَبْعٍ وَ لَا یُحَاجُّکَ فِیهِنَّ أَحَدٌ مِنْ قُرَیْشٍ أَنْتَ أَوَّلُهُمْ إِیمَاناً بِاللَّهِ وَ أَوْفَاهُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِیَّةِ وَ أَعْدَلُهُمْ فِی الرَّعِیَّةِ وَ أَبْصَرُهُمْ فِی الْقَضِیَّةِ وَ أَعْظَمُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَزِیَّةً.
قال صاحب کفایة الطالب هذا حدیث حسن عال رواه الحافظ أبو نعیم فی حلیة الأولیاء(4).
کشف، [کشف الغمة] مِنْ کِتَابِ کِفَایَةِ الطَّالِبِ عَنِ الدَّارَقُطْنِیِّ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ قَالَ: أَتَیْتُ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ فَقُلْتُ لَهُ هَلْ شَهِدْتَ بَدْراً قَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ أَلَا تُحَدِّثُنِی بِشَیْ ءٍ سَمِعْتَهُ (5) مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی عَلِیٍّ وَ فَضْلِهِ فَقَالَ بَلَی أُخْبِرُکَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ مَرِضَ مَرْضَةً نَقِهَ مِنْهَا فَدَخَلَتْ عَلَیْهِ فَاطِمَةُ علیها السلام تَعُودُهُ وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ یَمِینِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِرَسُولِ اللَّهِ مِنَ الضَّعْفِ خَنَقَتْهَا الْعَبْرَةُ حَتَّی بَدَتْ دُمُوعُهَا عَلَی خَدِّهَا فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا یُبْکِیکِ یَا فَاطِمَةُ قَالَتْ أَخْشَی الضَّیْعَةَ یَا
ص: 10
آن حضرت سکوت فرمود لیکن بعداً که مرا دید، فرمود: سلمان! پس به سرعت حضورشان شرفیاب شده و عرض کردم: لبّیک! فرمود: میدانی وصیّ موسی کیست؟ عرض کردم: آری، یوشع بن نون. فرمود: چرا؟ عرض کردم: چون در آن روزگار وی اعلمتر از بقیه بود. فرمود: همانا وصیّ من، محرم رازم و بهترین کسی که پس از خودم بر جای میگذارم کسی که به وعدههای من عمل میکند، و وام مرا ادا مینماید، علی بن ابی طالب است.
و از انس بن مالک روایت کرده که: سلمان فارسی برای من روایت کرد که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده است که فرمود: همانا برادرم، وزیرم و بهترین کسی که پس از خود بر جای میگذارم علی بن ابی طالب است. دوست ما العزّ المحدّث حنبلی نیز ما را مرفوعاً از انس روایت کرده که: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی، برادر و دوست و عمو زاده من است و بهترینِ کسانی است که بعد از خودم برجای میگذارم، وام مرا ادا میکند و وعدههای مرا تحقیق میبخشد. و از انس از سلمان روایت شده که: عرض کردم: یا رسول الله، پس از شما دین خود را از چه کسی بگیریم و به چه کسی اقتدا کنیم؟ گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مرا پاسخ نداده و سکوت فرمود تا اینکه ده بار پرسش خود را تکرار کردم و آنگاه فرمود: ای سلمان، وصی و جانشین، برادر و وزیر من و بهترین کسی که پس از خود بر جای میگذارم، علی بن ابی طالب است، کار های مرا انجام میدهد و وعدههای مرا به جای میآورد.
و از سلمان رضی الله روایت کرده که: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: آیا میدانی وصیّ موسی که بود؟ عرض کردم: یوشع بن نون. فرمود: وصیّ من در میان خاندانم و بهترین کسی که پس از خود بر جای میگذارم علی بن ابی طالب است. از ابورافع از پدرش از جدّش آورده است که: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: تو بهترینِ اُمّت من در دنیا و در آخرت هستی. و از حبشی بن جناده آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بهترین کسی که پس از من بر روی زمین راه میرود علی بن ابی طالب است. از انس بن مالک آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی بهترین کسی است که پس از خود بر جای میگذارم.
نیز از انس آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: دوست، وزیر، جانشین و بهترین کسی که پس از خود بر جای میگذارم، کسی که وام مرا میپردازد و وعدههای مرا به جا میآورد، علی بن ابی طالب است.
و از عطیّۀ بن سعد آورده است که: بر جابر بن عبدالله در حالی که پیری سالخورده بود، وارد شدیم و گفتیم: از این مرد، علی بن ابی طالب
برایمان بگو. پس ابروان خود را بالا برده سپس گفت: او خیرالبشر است.
ص: 12
رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ یَا فَاطِمَةُ أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاکِ (1) ثُمَّ اطَّلَعَ ثَانِیَةً فَاخْتَارَ مِنْهُمْ بَعْلَکِ فَأَوْحَی إِلَیَّ فَأَنْکَحْتُهُ وَ اتَّخَذْتُهُ وَصِیّاً أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّکِ بِکَرَامَةِ اللَّهِ إِیَّاکِ زَوَّجَکِ أَعْلَمَهُمْ عِلْماً وَ أَکْثَرَهُمْ حِلْماً وَ أَقْدَمَهُمْ سِلْماً فَضَحِکَتْ وَ اسْتَبْشَرَتْ فَأَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یَزِیدَهَا مَزِیدَ الْخَیْرِ کُلِّهِ الَّذِی قَسَمَهُ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَقَالَ لَهَا یَا فَاطِمَةُ وَ لِعَلِیٍّ ثَمَانِیَةُ أَضْرَاسٍ یَعْنِی مَنَاقِبَ إِیمَانٌ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ حِکْمَتُهُ وَ زَوْجَتُهُ وَ سِبْطَاهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ أَمْرُهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ یَا فَاطِمَةُ إِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ أُعْطِینَا سِتَّ خِصَالٍ لَمْ یُعْطَهَا أَحَدٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ لَا یُدْرِکُهَا أَحَدٌ مِنَ الْآخِرِینَ غَیْرُنَا نَبِیُّنَا خَیْرُ
الْأَنْبِیَاءِ وَ هُوَ أَبُوکِ وَ وَصِیُّنَا خَیْرُ الْأَوْصِیَاءِ وَ هُوَ بَعْلُکِ وَ شَهِیدُنَا خَیْرُ الشُّهَدَاءِ وَ هُوَ حَمْزَةُ عَمُّ أَبِیکِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُمَا ابْنَاکِ وَ مِنَّا مَهْدِیُّ الْأُمَّةِ(2) الَّذِی یُصَلِّی عِیسَی خَلْفَهُ ثُمَّ ضَرَبَ عَلَی مَنْکِبِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ مِنْ هَذَا مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ.
قال محمد بن یوسف بن محمد الکنجی الشافعی هکذا أخرجه الدارقطنی صاحب الجرح و التعدیل قلت أورده الحافظ أبو نعیم فی کتاب الأربعین فی أخبار المهدی علیه السلام أذکره هناک إن شاء الله و هو أبسط من هذا.
وَ نَقَلْتُ مِنْ مَنَاقِبِ الْحَافِظِ أَبِی بَکْرٍ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَی بْنِ مَرْدَوَیْهِ عَنْ حُذَیْفَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: عَلِیٌّ خَیْرُ الْبَشَرِ مَنْ أَبَی فَقَدْ کَفَرَ.
وَ عَنْ حُذَیْفَةَ أَیْضاً: مِثْلَهُ.
وَ مِنْهُ قَالَ: سُئِلَ حُذَیْفَةُ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ خَیْرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ نَبِیِّهَا وَ لَا یَشُکُّ فِیهِ إِلَّا مُنَافِقٌ.
وَ مِنْهُ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (3) خَیْرُ مَنْ أُخَلِّفُهُ بَعْدِی.
وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ قَالَ سَلْمَانُ: رَآنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَنَادَانِی فَقُلْتُ لَبَّیْکَ قَالَ أُشْهِدُکَ الْیَوْمَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ خَیْرُهُمْ وَ أَفْضَلُهُمْ.
وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ عَنْ سَلْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیٌّ فَمَنْ وَصِیُّکَ
ص: 11
و از عطیّۀ مانند آن به چند روایت نقل شده است. و از او روایت شده که از جابر درباره علی علیه السّلام پرسیده شد، گفت: او خیرالبشر بود. و در روایتی دیگر، پس به وی (جابر) گفته شد: درباره مردی که علی را دشمن بدارد چه میگویی؟ گفت: جز کافر کسی با علی دشمنی نمیکند. و از سالم بن ابی الجعد روایت کرده که گفت: گروهی نزد جابر بن عبدالله درباره فضایل علی بحث و گفتگ میکردند، گفت: آیا درباره فضایل وی شک دارید؟! پس یکی از آن جمع گفت: او بدعت نهاد.! گفت: جز کافر یا منافق درباره فضیلت او شک نمیکند- و در روایتی دیگر گفت: او خیرالبشربود.- گفتم: ای جابر، درباره کسی که علی را دشمن بدارد چه میگویی؟ گفت: جز کافر کسی با او دشمنی نمیکند.
و از جابر بن عبدالله آورده است که گفت: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ولید بن عقبه را (برای جمع صدقات) نزد بنی ولیعۀ فرستاد و میان ولید و ایشان در جاهلیت دشمنی و عداوتی واقع شده بود. چون ولید به بنی ولیعۀ رسید، به استقبالش شتافتند تا از نیّت وی آگاه شوند. گوید: پس ولید از آن قوم ترسیده نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشت و عرض کرد: بنی ولیعۀ قصد جان من کردند و از دادن صدقات امتناع ورزیدند. چون بنی ولیعۀ اطلاع یافتند که ولید به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله چه گفته است، نزد آن حضرت آمده و گفتند: یا رسول الله، به خدا سوگند ولید دروغ گفته است، لیکن میان ما و او عداوتی واقع شده از این رو ترسیدیم به خاطر آن ما را مجازات کند. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای بنی ولیعۀ، از مخالفت دست برمیدارید یا مردی را که نزد من چون خودِ من است به سراغتان بفرستم که جنگجویانتان را به قتل آورد و زنان و کودکانتان را به اسارت گیرد؟ و او همین است، بهترین کسی که تاکنون دیدهاید- و با دست بر شانه علی بن ابی طالب علیه السّلام زد- و خداوند درباره ولید بن عقبه این آیه را نازل فرمود:«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن جَاءَکمُ ْ فَاسِقُ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُواْ أَن تُصِیبُواْ قَوْمَا بجَِهَالَةٍ فَتُصْبِحُواْ عَلیَ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ»(1){ای
کسانی که ایمان آورده اید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، نیک وارسی کنید، مبادا به نادانی گروهی را آسیب برسانید و [بعد،] از آنچه کرده اید پشیمان شوید.} و از عطا روایت کرده که گفت: از عایشه درباره علی علیه السّلام پرسیدم، گفت: او بهترینِ مردم بود و جز کافر درباره مقام وی شک نمیکند. و از سلیمان بن بریده از پدرش روایت کرده که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به فاطمه علیها السّلام فرمود: شوی تو بهترینِ اُمّتِ من است، پیشتازترین ایشان در اسلام آوردن و عالِمترین آنان.
و از کتاب «کفایۀ الطالب» از ابن تیمی از پدرش روایت کرده که گفت: علی بن ابی طالب بر دیگر صحابه رسول الله صَلی الله علیهِ و آله یکصد فضیلت دارد ضمن اینکه در مناقبی که صحابه از آن برخوردارند، با آنان شریک است.(2)
روایت18.
الطرائف: ابن عباس گوید: این آیه درباره علی علیه السّلام نازل شده است:« إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ هُمْ خَیرُْ الْبرَِیَّة»(3){در
حقیقت کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده اند، آنانند که بهترین آفریدگانند}. و از عطیّه روایت کرده که از جابر بن عبدالله درباره علی علیه السّلام سؤال کرده و جابر گفته است: او خیرُالبشر است و جز منافق در مقام او تردید نمیکند. و از عطا به نقل از عایشه آورده است که چون درباره علی علیه السّلام از وی سؤال شد، گفت: علی خیرُالبشر است و جز کافر در این مورد تردید نمیکند.(4)
روایت19.
امالی صدوق: ابن عمر گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هرکس یکی از صحابه مرا بر علی برتری دهد، به یقین کفر ورزیده است.(5)
امالی صدوق: جابر بن عبدالله انصاری نظیر این حدیث را نقل کرده است.(6)
روایت20.
امالی مفید: ابوذر گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: کسی را در مقابل علی قرار ندهید که کفر خواهید ورزید و کسی را بر وی برتری ندهید که مرتد میشوید.(7)
روایت21.
الروضۀ- الفضائل: عمر بن خطّاب گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را شنیدم که میفرمود: فضیلت علی بن ابی طالب بر این اُمّت به مانند فضیلت ماه رمضان بر دیگر ماههاست و فضیلت علی بر این اُمّت همانند فضیلت شب قدر بر دیگر شبهاست و فضیلت علی بر این اُمّت همانند فضیلت شب جمعه بر دیگر شبهاست، پس خوشا به حال آنکه به وی ایمان آورده و ولایتش را تصدیق کند
ص: 14
فَسَکَتَ عَنِّی فَلَمَّا کَانَ بَعْدُ رَآنِی فَقَالَ یَا سَلْمَانُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیْهِ وَ قُلْتُ لَبَّیْکَ (1) قَالَ تَعْلَمُ مَنْ وَصِیُّ مُوسَی قُلْتُ نَعَمْ یُوشَعُ بْنُ نُونٍ قَالَ لِمَ قُلْتُ لِأَنَّهُ کَانَ أَعْلَمَهُمْ یَوْمَئِذٍ قَالَ فَإِنَّ وَصِیِّی وَ مَوْضِعَ سِرِّی وَ خَیْرَ مَنْ أَتْرُکُ بَعْدِی وَ یُنْجِزُ عِدَتِی وَ یَقْضِی دَیْنِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
وَ مِنْهُ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنِی سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِنَّ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ خَیْرَ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
وَ رَوَاهُ صَدِیقُنَا الْعِزُّ الْمُحَدِّثُ الْحَنْبَلِیُّ مَرْفُوعاً إِلَی أَنَسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: عَلِیٌّ أَخِی وَ صَاحِبِی وَ ابْنُ عَمِّی وَ خَیْرُ مَنْ أَتْرُکُ بَعْدِی یَقْضِی دَیْنِی وَ یُنْجِزُ مَوْعِدِی.
وَ عَنْ أَنَسٍ عَنْ سَلْمَانَ قَالَ: قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَمَّنْ نَأْخُذُ بَعْدَکَ وَ بِمَنْ نَثِقُ قَالَ فَسَکَتَ عَنِّی حَتَّی سَأَلْتُ عَشْراً ثُمَّ قَالَ یَا سَلْمَانُ إِنَّ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ خَیْرَ مَنْ أُخَلِّفُهُ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ یُؤَدِّی عَنِّی وَ یُنْجِزُ مَوْعِدِی.
وَ مِنْهُ عَنْ سَلْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَلْ تَدْرِی مَنْ کَانَ وَصِیُّ مُوسَی قُلْتُ یُوشَعُ بْنُ نُونٍ قَالَ فَإِنَّ وَصِیِّی فِی أَهْلِی وَ خَیْرَ مَنْ أُخَلِّفُهُ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی رَافِعٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ خَیْرُ أُمَّتِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.
وَ مِنْهُ عَنْ حُبْشِیِّ بْنِ جُنَادَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: خَیْرُ مَنْ یَمْشِی عَلَی الْأَرْضِ (2) بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
وَ مِنْهُ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: عَلِیٌّ خَیْرُ مَنْ تَرَکْتُ بَعْدِی.
وَ مِنْهُ عَنْ أَنَسٍ أَیْضاً عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ خَلِیلِی وَ وَزِیرِی وَ خَلِیفَتِی وَ خَیْرُ مَنْ أَتْرُکُ بَعْدِی یَقْضِی دَیْنِی وَ یُنْجِزُ مَوْعِدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
وَ مِنْهُ عَنْ عَطِیَّةَ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: دَخَلْنَا عَلَی جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ هُوَ شَیْخٌ کَبِیرٌ فَقُلْنَا أَخْبِرْنَا عَنْ هَذَا الرَّجُلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَرَفَعَ حَاجِبَیْهِ ثُمَّ قَالَ ذَاکَ مِنْ خَیْرِ الْبَشَرِ.
ص: 12
و ای وای بر آنکس که منکر او و منکر حقّش شود، که در این صورت بر خدا حقّ است که روز قیامت وی را از شفاعت محمّد صَلی الله علیهِ و آله محروم سازد.(1)
روایت22.
کشف الغمّۀ: حسن بن علی علیه السّلام گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: سیّد عرب -منظورش علی بود- را برای من فرا بخوان! پس عایشه گفت: مگر سیّد عرب شما نیستید؟ فرمود: من سیّد فرزندان آدم هستم و سیّد عرب علی است. و چون علی آمد، در پی انصار فرستاد که آمدند، پس به ایشان فرمود: ای جماعت انصار، آیا شما را به کسی رهنمون گردم که تا زمانی که به وی تمسّک جویید از آن پس هرگز گمراه نشوید؟ عرض کردند: آری، یا رسول الله. فرمود: او علی است، پس به واسطه محبت من او را دوست بدارید و به واسطه کرامت من او را گرامی بدارید؛ زیرا جبرئیل علیه السّلام از جانب خدای عزیز و بلندمرتبه به من امر فرمود که این را به شما بگویم.(2)
روایت23.
الروضۀ- الفضائل: امام باقر علیه السّلام فرمود: از جابر بن عبدالله انصاری درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام سؤال شد، گفت: به خدا سوگند که او امیرمؤمنان هلاک کافران و قاتل قاسطین، ناکثین و مارقین (از دین برگشتگان، پیمانشکنان (وخوارج) است؛ و من خود از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدم که فرمود: پس از من علی خیرُالبشر است و هرکس در مقام او شک کند، کفر ورزیده است.(3)
روایت24.
میگویم: عبدالحمید بن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گوید: در کتاب صفیّن، مدائنی از مسروق از عایشه نقل کرده که چون دانست حضرت علی علیه السّلام ذوالثدیۀ (سردسته خوارج) را به قتل رسانده، گفت: خدا عمروعاص را لعنت کند که برایم نوشته بود او خود ذوالثدیۀ را در اسکندریه به قتل رسانده است. اما آنچه از علی در دل دارم باعث نمیشود که سخنی را که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدهام، بیان نکنم، من شنیدم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: او را بهترینِ اُمّتِ من بعد از من خواهد کشت.
و در مسند احمد بن حنبل از مسروق نقل است که: عایشه به من گفت: تو از فرزندان من و از محبوبترین آنها نزد منی؛ اکنون بگو که آیا از آن مخدج (شل- سردسته خوارج-) خبر داری؟ گفتم: آری، علی بن ابی طالب او را در کنار نهری
ص: 15
وَ مِنْهُ عَنْ عَطِیَّةَ: مِثْلَهُ.
بِعِدَّةِ رِوَایَاتٍ وَ مِنْهُ: سُئِلَ جَابِرٌ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ کَانَ خَیْرَ الْبَشَرِ(1).
وَ فِی رِوَایَةٍ: فَقِیلَ لَهُ وَ مَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ یُبْغِضُ عَلِیّاً قَالَ مَا یُبْغِضُ عَلِیّاً إِلَّا کَافِرٌ.
وَ مِنْهُ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی الْجَعْدِ قَالَ: تَذَاکَرُوا فَضْلَ عَلِیٍّ عِنْدَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ وَ تَشُکُّونَ فِیهِ فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ إِنَّهُ قَدْ أَحْدَثَ قَالَ وَ مَا یَشُکُ (2) فِیهِ إِلَّا کَافِرٌ أَوْ مُنَافِقٌ.
وَ فِی رِوَایَةٍ قَالَ: کَانَ خَیْرَ الْبَشَرِ قُلْتُ یَا جَابِرُ کَیْفَ تَقُولُ فِیمَنْ یُبْغِضُ عَلِیّاً قَالَ مَا یُبْغِضُهُ إِلَّا کَافِرٌ.
وَ مِنْهُ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: بَعَثَ النَّبِیُّ الْوَلِیدَ بْنَ عُقْبَةَ إِلَی بَنِی وَلِیعَةَ وَ کَانَ بَیْنَهُمْ شَحْنَاءُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَلَمَّا بَلَغَ بَنِی وَلِیعَةَ اسْتَقْبَلُوهُ لِیَنْظُرُوا مَا فِی نَفْسِهِ قَالَ فَخَشِیَ الْقَوْمَ فَرَجَعَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِنَّ بَنِی وَلِیعَةَ أَرَادُوا قَتْلِی وَ مَنَعُوا الصَّدَقَةَ فَلَمَّا بَلَغَ بَنِی وَلِیعَةَ الَّذِی قَالَ عَنْهُمُ الْوَلِیدُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَقَدْ کَذَبَ الْوَلِیدُ وَ لَکِنَّهُ قَدْ کَانَتْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ شَحْنَاءُ فَخَشِینَا أَنْ یُعَاقِبَنَا بِالَّذِی کَانَ بَیْنَنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَتَنْتَهُنَّ یَا بَنِی وَلِیعَةَ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَیْکُمْ رَجُلًا عِنْدِی کَنَفْسِی یَقْتُلُ مُقَاتِلَکُمْ (3) وَ یَسْبِی ذَرَارِیَّکُمْ وَ هُوَ هَذَا خَیْرُ مَنْ تَرَوْنَ وَ ضَرَبَ عَلَی کَتِفِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ أَنْزَلَ اللَّهُ فِی الْوَلِیدِ بْنِ عُقْبَةَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ(4) إِلَی آخِرِهَا.
وَ مِنْهُ عَنْ عَطَاءٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَتْ ذَاکَ مِنْ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ وَ لَا یَشُکُّ فِیهِ إِلَّا کَافِرٌ.
وَ مِنْهُ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ بُرَیْدَةَ عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ لِفَاطِمَةَ علیها السلام إِنَّ زَوْجَکِ خَیْرُ أُمَّتِی أَقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ أَکْثَرُهُمْ عِلْماً.
وَ مِنْ کِفَایَةِ الطَّالِبِ عَنِ ابْنِ التَّیْمِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: فَضْلُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَی سَائِرِ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِمِائَةِ مَنْقَبَةٍ وَ شَارَکَهُمْ فِی مَنَاقِبِهِمْ (5).
ص: 13
که بالای آن را «تامَرّا» و پایین آن را «نهروان» و میان خافیق و طرفاء واقع است، به قتل رساند. گفت: برای اثبات گفتهات شاهد بیاور، و من نیز چند مرد را نزد ایشان آوردم و گواهی به صحّت گفته من دادند. گوید: پس به وی گفتم: تو را به صاحب این قبر سوگند میدهم به من بگو از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در مورد آنها چه شنیدهای؟ گفت: بلی، از آن حضرت شنیدم که فرمود: آنها بدترین آفریدگانند و بهترینِ آفریدگان و نزدیکترین آنها نزد خدا به جهت وسیله، آنها را به قتل خواهد رساند.(1)
روایت25.
امالی صدوق: انس بن مالک گوید: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: اکنون از این در بهترینِ اوصیا، سرور شهیدان و نزدیکترین مردم از جهت منزلت به پیامبران بر شما وارد میشود. پس علی بن ابی طالب علیه السّلام وارد شد؛ سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: و چرا چنین نگویم یا أبا الحسن در حالی که تو صاحب حوض من، به جا آورنده تعهدات و پرداخت کننده وام منی؟!(2)
روایت26.
امالی صدوق: سلمان رحمۀ الله علیه گوید: به هنگام احتضار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نزد وی رفتم، فرمود: علی بن ابی طالب بهترین کسی است که پس از خود برجای میگذارم.(3)
روایت27.
امالی صدوق: علی علیه السّلام گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: محبوبترین اهل بیتم و بهترین کسی که پس از خود برجای میگذارم علی بن ابی طالب است.(4)
روایت28.
کشف الیقین: امام باقر علیه السّلام میفرماید:
ص: 16
یف، [الطرائف] ابْنُ مَرْدَوَیْهِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی عَلِیٍّ علیه السلام إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ(1).
وَ رُوِیَ عَنْ عَطِیَّةَ قَالَ: سُئِلَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیٍّ قَالَ ذَاکَ خَیْرُ الْبَشَرِ وَ لَا یَشُکُّ فِیهِ إِلَّا مُنَافِقٌ.
وَ عَنْ عَطَاءٍ عَنْ عَائِشَةَ: حَیْثُ سُئِلَتْ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَتْ عَلِیٌّ خَیْرُ الْبَشَرِ لَا یَشُکُّ فِیهِ إِلَّا کَافِرٌ(2).
لی، [الأمالی] للصدوق أَبِی عَنِ الْمُؤَدِّبِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الثَّقَفِیِّ عَنْ قُتَیْبَةَ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ السَّرَّاجِ (3) عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ فَضَّلَ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِی عَلَی عَلِیٍّ فَقَدْ کَفَرَ(4).
لی، [الأمالی] للصدوق أَبِی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ رَجَاءٍ عَنْ وَکِیعٍ عَنْ شَرِیکِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَقِیلٍ عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنْهُ صلی الله علیه و آله: مِثْلَهُ (5).
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ حَمْزَةَ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ دَاهِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ الزُّبَیْرِ عَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَا تُضَادُّوا بِعَلِیٍّ أَحَداً فَتَکْفُرُوا وَ لَا تُفَضِّلُوا عَلَیْهِ أَحَداً فَتَرْتَدُّوا(6).
فض، [کتاب الروضة] یل، [الفضائل] لابن شاذان بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ عَنْ جَابِرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ فَضْلُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَی هَذِهِ الْأُمَّةِ کَفَضْلِ شَهْرِ رَمَضَانَ عَلَی سَائِرِ الشُّهُورِ وَ فَضْلُ عَلِیٍّ عَلَی هَذِهِ الْأُمَّةِ کَفَضْلِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ عَلَی سَائِرِ اللَّیَالِی وَ فَضْلُ عَلِیٍّ عَلَی هَذِهِ الْأُمَّةِ کَفَضْلِ لَیْلَةِ الْجُمُعَةِ عَلَی سَائِرِ اللَّیَالِی (7) فَطُوبَی لِمَنْ آمَنَ بِهِ وَ صَدَّقَ
ص: 14
رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در جمع صحابه نشسته بود که علی علیه السّلام را دید، پس فرمود: این بهترینِ اوصیا و امیر دست و رو سپیدان است.(1)
روایت29.
کشف الیقین: انس بن مالک گوید: به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله خدمت میکردم که به من فرمود: ای انس بن مالک، اکنون مردی بر من وارد میشود که امام مؤمنان، سرور مسلمانان و بهترینِ اوصیاست. در این هنگام در زده شد و علی بن ابی طالب علیه السّلام عرق ریزان وارد گردید. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شروع کرد به خشک کردن عرق صورتش و میفرمود: این تویی که رسالت مرا ادا یا ابلاغ میکنی؛ علی علیه السّلام عرض کرد: مگر رسالت پروردگارتان را ابلاغ نکردهاید؟ فرمود: بلی، لیکن تو مردم را تعلیم میدهی.(2)
روایت30.
مناقب ابن شهر آشوب: الحلیۀ، شعبی از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: مرحبا به سرور مسلمانان و امام پارسایان... تا آخر حدیث. و در حدیث مسند آمده است: من سید انبیا و علی سیّد اوصیاست. و در حدیثی از حسین علیه السّلام: تو سیّد پسر سیّد و برادر سیّد هستی.(3)
روایت31.
امالی طوسی: انس بن مالک گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: سیّد عرب کیست؟ عرض کردند: شما هستید یا رسول الله، فرمود: من سرور و سیّد فرزندان آدم هستم و سیّد عرب علی است.(4)
روایت32.
امالی طوسی: انس گوید: در حالی که آب روی دست رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میریختم تا وضو بگیرند، علی علیه السّلام وارد شد و شروع کرد به گرفتن آب وضوی پیامبر
ص: 17
بِوَلَایَتِهِ وَ الْوَیْلُ کُلُّ الْوَیْلِ لِمَنْ جَحَدَهُ وَ جَحَدَ حَقَّهُ حَقّاً عَلَی اللَّهِ أَنْ یُحَرِّمَهُ (1) یَوْمَ الْقِیَامَةِ شَفَاعَةَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله (2).
کشف، [کشف الغمة] رَوَی الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ یَرْفَعُهُ بِسَنَدِهِ فِی حِلْیَتِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ادْعُ لِی سَیِّدَ الْعَرَبِ یَعْنِی عَلِیّاً فَقَالَتْ عَائِشَةُ أَ لَسْتَ سَیِّدَ الْعَرَبِ قَالَ أَنَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْعَرَبِ فَلَمَّا جَاءَهُ أَرْسَلَ إِلَی الْأَنْصَارِ فَأَتَوْهُ فَقَالَ لَهُمْ یَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ أَ لَا أَدُلُّکُمْ عَلَی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ هَذَا عَلِیٌّ فَأَحِبُّوهُ بِحُبِّی وَ أَکْرِمُوهُ بِکَرَامَتِی فَإِنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام أَمَرَنِی بِالَّذِی قُلْتُ لَکُمْ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ عَلَا(3).
فض، [کتاب الروضة] یل، [الفضائل] لابن شاذان بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ علیه السلام: أَنَّهُ سُئِلَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ- عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ ذَاکَ وَ اللَّهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ بَوَارُ الْکَافِرِینَ وَ قَاتِلُ الْقَاسِطِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْمَارِقِینَ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ عَلِیٌّ بَعْدِی خَیْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ شَکَّ فِیهِ فَقَدْ کَفَرَ(4).
أَقُولُ قَالَ عَبْدُ الْحَمِیدِ بْنُ أَبِی الْحَدِیدِ فِی شَرْحِ نَهْجِ الْبَلَاغَةِ فِی کِتَابِ صِفِّینَ لِلْمَدَائِنِیِّ عَنْ مَسْرُوقٍ: أَنَّ عَائِشَةَ قَالَتْ لَهُ لَمَّا عَرَفَتْ أَنَّ عَلِیّاً قَتَلَ ذَا الثُّدَیَّةِ لَعَنَ اللَّهُ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ فَإِنَّهُ کَتَبَ إِلَیَّ یُخْبِرُنِی أَنَّهُ قَتَلَهُ بِالْإِسْکَنْدَرِیَّةِ أَلَا إِنَّهُ لَیْسَ یَمْنَعُنِی مَا فِی نَفْسِی أَنْ أَقُولَ مَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ سَمِعْتُهُ یَقُولُ یَقْتُلُهُ خَیْرُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی.
وَ فِی مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: قَالَتْ لِی عَائِشَةُ إِنَّکَ مِنْ وُلْدِی وَ مِنْ أَحَبِّهِمْ إِلَیَّ فَهَلْ عِنْدَکَ عِلْمٌ مِنَ الْمُخْدَجِ فَقُلْتُ نَعَمْ قَتَلَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَی نَهَرٍ
ص: 15
و صورت خود را با آن شستن، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: تو سیّد عرب هستی! عرض کرد: یا رسول الله، شما رسول خدا و سیّد عرب هستید: فرمود: یا علی، من فرستاده خدا و سیّد فرزندان آدم هستم و تو امیرمؤمنان سیّد عرب هستی.(1)
توضیح
شاید علت اینکه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وی را اختصاصا «سیّد عرب» نامیده بدان جهت باشد که این توهم پیش نیاید که علی علیه السلام افضل از اوست یا اینکه از بیم انکار مردم، سیادت وی را منحصر به عرب فرموده است.
روایت33.
الطرائف: اُمّ سلمه همسر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله (به مربی ای که او را حضانت و سرپرستی کرده بود و علی علیه السلام را در نمازها دشنام می داد) گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند، از هر اُمّتی پیامبری برگزید و برای هر پیامبری یک وصی برگزید لذا من پیامبر این اُمّتم و علی بعد از من وصیّ من بر خاندان، خانواده و اُمّت من است. اکنون پدر جان تو خود دانی، خواهی وی را ناسزا بگو و دشنام ده یا به حال خودش واگذار. از آن پس بود که دیدم پدر اُمّسلمه شب و روز مناجات میکرد و از خدا طلب آمرزش مینموده میگفت: خدایا، مرا بیامرز که نسبت به مقام و منزلت علی ناآگاه بودم، از این پس، من دوستِ دوست علی و دشمنِ دشمن علی هستم؛ و بدین ترتیب سرپرست ام سلمه توبه نصوحی کرد و در بقیه عمر پیوسته از خداوند میخواست وی را بیامرزد.(2)
میگویم: کُلّ این روایت در باب اینکه آن حضرت نزدیکترین مردم به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود، خواهد آمد.
روایت34.
امالی صدوق: سلمان فارسی گوید: از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پرسیدم: از میان اُمّت شما چه کسی وصیّ شماست؟ زیرا هیچ پیامبری فرستاده نشده مگر اینکه وصیّی از اُمّت خود داشته باشد؟ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هنوز وصیّ من معلوم نشده است. بعد از مدتها چون وارد مسجد شدم، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مرا صدا زده و فرمود: ای سلمان، درباره وصیّ من از میان اُمتّم پرسیدی؛ آیا میدانی وصیّ موسی از میان اُمّتش که بود؟ عرض کردم: وصیّ او یوشع بن نون بود، همان جوانمرد - همراه - او؛ فرمود: آیا میدانی چرا به او وصیّت کرد؟ عرض کردم: خدا و رسولش داناترند. فرمود: او را وصیّ خود کرد چون اعلم اُمّتش بعد از وی بود، و وصیّ و اعلم اُمّتم بعد از من علی بن ابی طالب است.(3)
ص: 18
یُقَالُ لِأَعْلَاهُ تَامَرَّا(1) وَ لِأَسْفَلِهِ النَّهْرَوَانُ بَیْنَ الخافیق [لَخَاقِیقَ] وَ طَرْفَاءَ(2) قَالَتِ ابْغِنِی (3) عَلَی ذَلِکَ بَیِّنَةً فَأَقَمْتُ رِجَالًا شَهِدُوا عِنْدَهَا بِذَلِکَ قَالَ فَقُلْتُ لَهَا سَأَلْتُکَ بِصَاحِبِ الْقَبْرِ مَا الَّذِی سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ فِیهِمْ قَالَتْ نَعَمْ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّهُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَ الْخَلِیقَةِ یَقْتُلُهُمْ خَیْرُ الْخَلْقِ وَ الْخَلِیقَةِ وَ أَقْرَبُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَسِیلَةً(4).
لی، [الأمالی] للصدوق أَبِی عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِسْحَاقَ التَّاجِرِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ زِیَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ بَدْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ یَدْخُلُ عَلَیْکُمْ مِنْ هَذَا الْبَابِ خَیْرُ الْأَوْصِیَاءِ وَ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ أَدْنَی النَّاسِ مَنْزِلَةً مِنَ الْأَنْبِیَاءِ فَدَخَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مَا لِی لَا أَقُولُ هَذَا یَا أَبَا الْحَسَنِ وَ أَنْتَ صَاحِبُ حَوْضِی وَ الْمُوفِی بِذِمَّتِی وَ الْمُؤَدِّی عَنِّی دَیْنِی (5).
لی، [الأمالی] للصدوق الْهَمَذَانِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَلَمَةَ عَنِ الثَّقَفِیِّ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ عَنْ بَرْدَعَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی الْخَلِیلِ عَنْ سَلْمَانَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عِنْدَ الْمَوْتِ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَفْضَلُ مَنْ تَرَکْتُ بَعْدِی (6).
لی، [الأمالی] للصدوق بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنِ الثَّقَفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْأَسْوَدِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: أَحَبُّ أَهْلِ بَیْتِی إِلَیَّ وَ أَفْضَلُ مَنْ أَتْرُکُ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (7).
شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ الْفَضَائِلِ لِعُثْمَانَ بْنِ أَحْمَدَ السَّمَّاکِ عَنِ الْحُسَیْنِ عَنِ
ص: 16
روایت35.
العمدۀ: انس – ابن مالک- گوید: به سلمان گفتیم: از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بپرس وصیّ وی کیست؟ پس سلمان به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: وصیّ شما کیست؟ فرمود: سلمان، وصیّ موسی که بود؟ عرض کرد: یوشع بن نون. گوید: فرمود: وصیّ و وارث من کسی است که وام مرا بپردازد، وعده مرا به جای آورد، علی بن أبی طالب.(1)
الطرائف: مسند ابن حنبل مرفوعاً از سلمان فارسی مانند آن را روایت کرده است.(2)
روایت36.
کشف الغمّۀ: از مناقب خوارزمی از بریده روایت کرده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بریده برخیز به دیدار فاطمه برویم؛ چون بر ایشان وارد گشتیم و چشمشان بر پدرشان افتاد، چشمهای ایشان پر از اشک شد. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: دخترم چرا گریه میکنی؟ عرض کرد: به خاطر اندکی خوراک، کثرت غم و سختی بیماری! پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: به خدا سوگند آنچه نزد خدا داری بهتر از آنی است که بدان راغبی؛ ای فاطمه، آیا خوشنود نیستی که تو را به زوجیّت بهترینِ اُمّتم در آوردم که پیشتازترین آنان در پذیرش اسلام، عالمترین آنها و بردبارترینِ ایشان است؟ به خدا سوگند دو پسر تو دو سرور جوانان اهل بهشتند. و از کتاب «الذرّیۀ الطاهرۀ» دوالبی به خط شیخ بن وضّاح نزدیک به این مضمون را نقل کرده گوید: چون فاطمه علیها السّلام آگاه شد که به زوجیّت علی علیه السّلام در آمده است، گریست، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر وی وارد گشته و فرمود: فاطمه، چرا گریه میکنی؟! به خدا سوگند تو را به همسری مردی درآوردم که از همه عالمتر، بردبارتر و در اسلام آوردن پیشتازتر است.
و از مسند احمد بن حنبل از معقل بن یسار آورده است که: روزی مشغول ریختن آب وضو برای پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بودم که فرمود: مایل هستی به دیدار فاطمه برویم؟ عرض کردم: آری! پس آن حضرت به من تکیه داده و برخاست سپس فرمود: بار سنگین مرا دیگری حمل میکند ولی ثواب آن برای تو خواهد بود. گوید: در طول راه گویی هیچ باری بر من نبود تا اینکه بر فاطمه علیها السّلام وارد شدیم. سپس آن حضرت فرمود: خود را چگونه میبینی؟ عرض کرد: به خدا سوگند که اندوهم سخت، نداریم افزون و بیماریم به درازا کشیده است.
ص: 19
الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ یَحْیَی بْنِ هِلَالٍ عَنْ حَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ قَاعِداً مَعَ أَصْحَابِهِ فَرَأَی عَلِیّاً فَقَالَ هَذَا خَیْرُ الْوَصِیِّینَ وَ أَمِیرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ (1).
شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُثْمَانَ الصَّیْرَفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الزُّجَاجِیِّ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ یَعْفُورٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: کُنْتُ أَخْدُمُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لِی یَا أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ یَدْخُلُ عَلَیَّ رَجُلٌ إِمَامُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ خَیْرُ الْوَصِیِّینَ فَضُرِبَ الْبَابُ فَإِذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَدَخَلَ یَعْرَقُ فَجَعَلَ النَّبِیُّ یَمْسَحُ الْعَرَقَ عَنْ وَجْهِهِ وَ یَقُولُ أَنْتَ تُؤَدِّی عَنِّی أَوْ تُبَلِّغُ عَنِّی فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ وَ لَمْ تُبَلِّغْ رِسَالاتِ رَبِّکَ قَالَ بَلَی وَ لَکِنْ أَنْتَ تُعَلِّمُ النَّاسَ (2).
قب، [المناقب] لابن شهرآشوب الْحِلْیَةُ قَالَ الشَّعْبِیُّ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَرْحَباً بِسَیِّدِ الْمُسْلِمِینَ وَ إِمَامِ الْمُتَّقِینَ الْخَبَرَ.
وَ فِی الْخَبَرِ الْمُسْنَدِ: أَنَا سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ.
وَ فِی الْخَبَرِ لِلْحُسَیْنِ علیه السلام: أَنْتَ السَّیِّدُ وَ ابْنُ السَّیِّدِ وَ أَخُو السَّیِّدِ(3).
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَلَّسِ (4) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُوسُفَ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ خَاقَانَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ حُمَیْدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ سَیِّدُ الْعَرَبِ قَالُوا أَنْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَنَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْعَرَبِ (5).
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی الصُّوفِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مَیْسَرَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْیَشْکُرِیِّ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: بَیْنَا(6) أَنَا أُوَضِّئُ رَسُولَ اللَّهِ إِذْ دَخَلَ عَلِیٌّ علیه السلام فَجَعَلَ یَأْخُذُ مِنْ وَضُوئِهِ
ص: 17
عبدالله ما را روایت کرده گفت: در کتاب پدرم با دستخط خودش این حدیث را یافتم: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آیا خرسند نیستی که تو را به زوجیّت پیشتازترین اُمّتم در اسلام آوردن و عالمترین و بردبارترین آنها در آوردم؟!(1)
توضیح
از روایات این باب آشکار گردید که آن حضرت علیه السّلام وصیّ پیامبر و سیّد اوصیاست و اکثر آنها بیانگر این هستند که مراد از وصایت، خلافت عظمی است و بقیه روایات ( که تصریح به وصایت ایشان ندارند) مزیت هایی را برای ایشان ثابت میکنند که مقدّم شدن او بردیگران را واجب میگرداند، و روشن میکنند که او خیرالبشر و به اجماع، نزدیکترین فرد به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و دیگران به عنوان بشر در مرتبهای فروتر از ایشان قرار میگیرند و بدین ترتیب فضل علی علیه السّلام بر آنان آشکار میگردد و این خود منزلتی رفیعتر از خلافت و امامت است و هیچ عاقلی تردید ندارد که این فضایل ملازم آن دو است، و شخصی که عاقل باشد چگونه جایز میداند کسی نبی و امام نیست، افضل از انبیا باشد؟ و از سایر روایات مشخص گردید که وی افضل همه صحابه و جمله اُمّت است و عقل سلیم اجازه نمیدهد کسی که افضل نیست، بر افضل پیشی گیرد، و اکثر روایات وارد شده در این باب بر امامت ایشان دلالت دارند، برخی به تصریح و برخی تلویحا و خوض در آنها موجب اطاله کلام میگردد، و اکثر مخالفان به وصی بودن آن حضرت علیه السّلام اعتراف کردهاند. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گوید:
از جمله اشعاری که از صدر اسلام برای ما روایت شده است و در بر گیرنده مفهوم وصیّ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودن علی علیه السّلام است، قول عبدالله بن أبی سفیان بئدن حارث بن عبدالمطلّب است:
-« و علی، آنکه فاتح خیبر است، از ماست، همان که گروهای رزمی او در جنگ بدر رفعت یافتند؛
- وصیّ پیامبر برگزیده و عموزاده او، پس کیست که در برخوردار بودن از این مقام و منزلت به وی نزدیک باشد؟»
و عبدالرحمان بن جعیل گوید:
-« به جان خودم سوگند تحقیقاً با مردی بیعت کردهاید که پاسدار دین مشهور به پاکدامنی و عفت و موفّق است؛
- علی، وصیّ پیامبر برگزیده و عموزاده او است، و نخستین کسی است که با وی نماز خواند، و کسی که قرین دیانت و تقوا است.»
و ابوالهیثم بن التیهان که بدری نیز بود، گوید:
-« به زیبر و به طلحه بگویید: ما همانهایی هستیم که شعارمان انصار پیامبر بودن است؛ - ما کسانی هستیم که آن کافران قریشی در روز بدر ضرب شست ما را دیدهاند؛
- در آن روز ما پشت و پناه او بوده، جان و دیدگان خود را فدای او میکردیم؛
ص: 20
فَیَغْسِلُ بِهِ وَجْهَهُ ثُمَّ قَالَ أَنْتَ سَیِّدُ الْعَرَبِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ وَ سَیِّدُ الْعَرَبِ قَالَ یَا عَلِیُّ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ وَ سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ أَنْتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْعَرَبِ (1).
لعله صلی الله علیه و آله إنما خص سیادته بالعرب لئلا یتوهم کونه أفضل منه أو حذرا من إنکار القوم.
یف، [الطرائف] أَبُو بَکْرِ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِیمِیِّ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ أَبِی الْجَهْمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْکَدِرِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَتْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ اللَّهَ اخْتَارَ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ نَبِیّاً وَ اخْتَارَ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیّاً فَأَنَا نَبِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ عَلِیٌّ وَصِیِّی فِی عِتْرَتِی وَ أَهْلِ بَیْتِی وَ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی فَهَذَا مَا شَهِدْتُ مِنْ عَلِیٍّ الْآنَ یَا أَبَتِ فَسُبَّهُ أَوْ دَعْهُ فَأَقْبَلَ أَبُوهَا یُنَاجِی اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا جَهِلْتُ مِنْ أَمْرِ عَلِیٍّ فَأَنَا وَلِیُّ وَلِیِّ عَلِیٍّ وَ عَدُوُّ عَدُوِّ عَلِیٍّ وَ تَابَ الْمَوْلَی تَوْبَةً نَصُوحاً وَ أَقْبَلَ فِیمَا بَقِیَ مِنْ دَهْرِهِ یَدْعُو اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لَهُ (2).
أقول: سیأتی تمامه فی باب أنه صلی الله علیه و آله أخص الناس بالرسول صلی الله علیه و آله.
لی، [الأمالی] للصدوق أَبِی عَنِ الْمُؤَدِّبِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الثَّقَفِیِّ عَنْ مُخَوَّلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْأَسْوَدِ الْیَشْکُرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (3) عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ مَنْ وَصِیُّکَ مِنْ أُمَّتِکَ فَإِنَّهُ لَمْ یُبْعَثْ نَبِیٌّ إِلَّا کَانَ لَهُ وَصِیٌّ مِنْ أُمَّتِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمْ یُبَیَّنْ لِی بَعْدُ فَمَکَثْتُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ أَمْکُثَ ثُمَّ دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ فَنَادَانِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا سَلْمَانُ سَأَلْتَنِی عَنْ وَصِیِّی مِنْ أُمَّتِی فَهَلْ تَدْرِی مَنْ کَانَ وَصِیُّ مُوسَی مِنْ أُمَّتِهِ فَقُلْتُ کَانَ وَصِیُّهُ یُوشَعَ بْنَ نُونٍ فَتَاهُ فَقَالَ هَلْ تَدْرِی لِمَ کَانَ أَوْصَی إِلَیْهِ فَقُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ أَوْصَی إِلَیْهِ لِأَنَّهُ کَانَ أَعْلَمَ أُمَّتِهِ بَعْدَهُ وَ وَصِیِّی وَ أَعْلَمُ أُمَّتِی بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (4).
ص: 18
- یقیناً آن وصی، امام و ولیّ ماست، و این راز نهان بر ملا شده و آشکار گشت»
و عمر بن حارثه انصاری که روز جمل به همراه محمّد حنفیه بود و پدر بزرگوارش او را ملامت کرده بود هنگامی که به وی فرمان حمله داده ولی او درنگ کرد، گوید:
-« ای ابوالحسن، تو خود کارها را فیصله میدهی و حلال و حرام به واسطه تو آشکار میشود؛
- مردم را زیر پرچم فرزندت در روز جنگ جمل گرد آوردی که دشمن را درهم شکند،
- لیکن او از ترس سستی نورزید بلکه باران پیاپی تیر مانع حمله وی گشت،
- از این رو گفت: درنگ کنید و شتاب به خرج ندهید، که من، اگر تیرهایشان را تا به آخر انداختند، حمله خواهم برد،
- لیکن مهلتش ندادی در حالی که آن جوان تصمیم به حمله داشت، سخنانی نثارش کردی که شخص ترسویی که از جنگ فرار می کند هم از شنیدن آنها کراهت دارد.
- آن همنام پیامبر و شبیه وصی را که بیرقش به رنگ سرخ بود.»
و مردی أزدی در روز جمل گفت:
-« این علی است و وصی اوست، که پیامبر در روز مؤاخات با وی عقد اخوّت بست؛
- فرمود: پس از من ولیّ این است، و آنکه دارای ظرفیت و حفظ کننده بود آن را دریافت و آنکه شقی بود، آن را به فراموشی سپرد» و در روز جمل جوانی فریب خورده از قبیله بنی ضبّه از سپاه عایشه بیرون آمده میگفت:
-«ما بنیضبّه دشمنان علی هستیم، آنکه در گذشته به وصی شناخته میشد؛
- و آن سوار دلاور دوران پیامبر، و من در دیدن فضیلت علی کور نیستم،
- لیکن برای پسر عفان پارسا به خشم آمدهام، همانا ولیّ، خونخواه ولیّ است»
ص: 21
مد، [العمدة] بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ فِی مُسْنَدِهِ عَنْ هَیْثَمِ بْنِ خَلَفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الدُّورِیِّ عَنْ شَاذَانَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ زَیْدٍ(1) عَنْ مَطَرٍ عَنْ أَنَسٍ یَعْنِی ابْنَ مَالِکٍ قَالَ: قُلْنَا لِسَلْمَانَ سَلِ النَّبِیَ (2) مَنْ وَصِیُّهُ فَقَالَ لَهُ سَلْمَانُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ وَصِیُّکَ فَقَالَ یَا سَلْمَانُ مَنْ کَانَ وَصِیُّ مُوسَی فَقَالَ یُوشَعُ بْنُ نُونٍ قَالَ قَالَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی مَنْ یَقْضِی دَیْنِی وَ یُنْجِزُ مَوْعِدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (3).
یف، [الطرائف] مُسْنَدُ أَحْمَدَ یَرْفَعُهُ إِلَی سَلْمَانَ: مِثْلَهُ (4).
کشف، [کشف الغمة] مِنْ مَنَاقِبِ الْخُوارِزْمِیِّ عَنْ بُرَیْدَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: قُمْ یَا بُرَیْدَةُ(5) نعود [نَعُدْ] فَاطِمَةَ فَلَمَّا أَنْ دَخَلْنَا عَلَیْهَا وَ أَبْصَرَتْ أَبَاهَا دَمَعَتْ عَیْنَاهَا قَالَ مَا یُبْکِیکِ یَا بِنْتِی قَالَتْ قِلَّةُ الطُّعْمِ وَ کَثْرَةُ الْهَمِّ وَ شِدَّةُ السُّقْمِ قَالَ لَهَا أَمَا وَ اللَّهِ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لَکِ مَا تَرْغَبِینَ إِلَیْهِ یَا فَاطِمَةُ أَ مَا تَرْضَیْنَ أَنْ زَوَّجْتُکِ (6) خَیْرَ أُمَّتِی أَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ أَکْثَرَهُمْ عِلْماً وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً وَ اللَّهِ إِنَّ ابْنَیْکِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ.
وَ قَرِیبٌ مِنْهُ مَا نَقَلَهُ مِنْ کِتَابِ الذُّرِّیَّةِ الطَّاهِرَةِ لِلدُّولَابِیِّ بِخَطِّ الشَّیْخِ ابْنِ وَضَّاحٍ قَالَ: لَمَّا بَلَغَ فَاطِمَةَ تَزْوِیجُهَا بِعَلِیٍّ بَکَتْ فَدَخَلَ عَلَیْهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ مَا لَکِ یَا فَاطِمَةُ تَبْکِینَ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ أَنْکَحْتُکِ أَکْثَرَهُمْ عِلْماً وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً وَ أَوَّلَهُمْ سِلْماً.
وَ مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ مَعْقِلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: وَضَّأْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ فَقَالَ هَلْ لَکَ فِی فَاطِمَةَ نعودها [نَعُدْهَا] فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَامَ مُتَوَکِّئاً عَلَیَّ فَقَالَ أَمَا إِنَّهُ سَیَحْمِلُ ثِقْلَهَا غَیْرُکَ وَ یَکُونُ أَجْرُهَا لَکَ قَالَ فَکَأَنَّهُ لَمْ یَکُنْ عَلَیَّ شَیْ ءٌ حَتَّی دَخَلْنَا عَلَی فَاطِمَةَ علیها السلام فَقَالَ کَیْفَ تَجِدِینَکِ قَالَتْ وَ اللَّهِ قَدِ اشْتَدَّ حُزْنِی وَ اشْتَدَّتْ فَاقَتِی وَ طَالَ سُقْمِی.
ص: 19
و سعید بن قیس همدانی- که در روز جمل در سپاه علی علیه السّلام بود- گوید:
-« شعله آتش چه جنگی افروخته شده، و در روز نبرد نیزهها درهم شکسته است؟
- به وصی بگو که قحطانیان به یاریت شتافتهاند، آنها را فرا بخوان که برای شکست دادن دشمن، همدانیان تو را کفایت میکنند؛
- همدانیان فرزندان جنگ و برادران آن هستند.
و زیاد بن لبید انصاری که از یاران علی علیه السّلام بود در روز جمل چنین سرود:
-«انصار را در روز تنگ شدن عرصه جنگ چگونه میبینی؟ ما مردمانی هستیم که از مرگ بیمی به خود راه نمیدهیم؛
- و در دفاع از وصیّ پیامبر از هیچ خشمی نمیهراسیم، زیرا به راستی انصار اهل جدّند، نه بازی؛
- این علی است و پسر عبدالمطلّب، امروز او را بر علیه آنکه دروغگوست، یاری میکنیم،
- هر که گناه کسب کند، چه بد دستاوردی داشته است»
و حجر بن عدیّ کندی در آن روز گفت:
-« پروردگارا، علی را برای ما به سلامت بدار، آن فرخنده نورانی را برای ما به سلامت بدار؛ - آن مؤمن، آن موحِّد و آن پارسا را، کسی که نه سست اندیشه است و نه گمراه؛
- بلکه هدایتگری است موفَّق و هدایت یافته؛ و او را نگاهدار ای پروردگار من و به وسیله حفاظت از او حرمت پیامبر را حفظ فرما!
- به درستیکه برای وی ولیّ بود، سپس او را بعد از خود وصیّ خویش نمود»
و خزیمۀ بن ثابت انصاری ذوالشهادتین- که از جنگجویان بدر بود- در جنگ جمل نیز گفت:
-« در کشاکش جنگ میان انصار و سرکشان چیزی جز ضربت نیزه نیست؛
- و ضربتها دلاوران با سلاح هایی که دسته هایی سفید دارند، تا جایی که شمشیرهای تیز شکسته شوند.
- پس ایشان را فرا بخوان تا اجابت کنند ای علی که در میان خزرجیان و اوسیان ترسویی نیست؛
- ای وصیّ پیامبر، جنگ دشمنان را پراکنده ساخته و مجبور به کوچ شده اند.
- و کارها به نفع شما قوام یافته مگر شام، و در شام کینهها آشکار میگردد؛
ص: 22
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ وَجَدْتُ فِی کِتَابِ أَبِی بِخَطِّ یَدِهِ فِی هَذَا الْحَدِیثِ قَالَ صلی الله علیه و آله: أَ وَ مَا تَرْضَیْنَ أَنِّی زَوَّجْتُکِ أَقْدَمَ أُمَّتِی سِلْماً وَ أَکْثَرَهُمْ عِلْماً وَ أَعْظَمَهُمْ حِلْماً(1).
قد ظهر من أخبار هذا الباب أنه علیه السلام وصی النبی و سید الأوصیاء و أکثرها مصرحة بأن المراد بالوصایة الخلافة العظمی و سائرها تورث مزیة توجب تقدیمه علی غیره و تبین أنه خیر البشر و هو مخصص بالرسول صلی الله علیه و آله بالإجماع فبقی غیره من سائر الخلق داخلا تحت البشر فیثبت فضله علیهم و هذه درجة أرفع من الخلافة و الإمامة و لا یشک عاقل فی استلزامها لهما و کیف یجوِّز عاقل أن یکون من لیس بنبی و لا إمام أفضل من الأنبیاء و تبین من سائر الأخبار أنه أفضل من جمیع الصحابة و جمیع الأمة و العقل الصحیح یمنع تقدیم غیر الأفضل علی الأفضل و أکثر الأخبار الموردة فی الباب مشتملة علی ما یدل علی
الإمامة بعضها تصریحا و بعضها تلویحا و الخوض فیها یوجب طول الکلام و قد اعترف بوصایته علیه السلام أکثر المخالفین. قَالَ ابْنُ أَبِی الْحَدِیدِ فِی شَرْحِ نَهْجِ الْبَلَاغَةِ:
وَ مِمَّا رُوِّینَاهُ مِنَ الشِّعْرِ الْمَقُولِ فِی صَدْرِ الْإِسْلَامِ الْمُتَضَمِّنِ کَوْنَهُ علیه السلام وَصِیَّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَوْلُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ بْنِ حَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ:
وَ مِنَّا عَلِیٌّ ذَاکَ صَاحِبُ خَیْبَرَ***وَ صَاحِبُ بَدْرٍ یَوْمَ شَالَتْ کَتَائِبُهُ (2)
وَصِیُّ النَّبِیِّ الْمُصْطَفَی وَ ابْنُ عَمِّهِ***فَمَنْ ذَا یُدَانِیهِ وَ مَنْ ذَا یُقَارِبُهُ.
وَ قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ جُعَیْلٍ:
لَعَمْرِی لَقَدْ بَایَعْتُمْ ذَا حَفِیظَةٍ***عَلَی الدِّینِ مَعْرُوفَ الْعَفَافِ مُوَفَّقاً
عَلِیّاً وَصِیَّ الْمُصْطَفَی وَ ابْنَ عَمِّهِ***وَ أَوَّلَ مَنْ صَلَّی أَخَا الدِّینِ وَ التُّقَی.
قَالَ أَبُو الْهَیْثَمِ بْنُ التَّیِّهَانِ وَ کَانَ بَدْرِیّاً:
قُلْ لِلزُّبَیْرِ وَ قُلْ لِطَلْحَةَ إِنَّنَا***نَحْنُ الَّذِینَ شِعَارُنَا الْأَنْصَارُ
نَحْنُ الَّذِینَ رَأَتْ قُرَیْشٌ فِعْلَنَا***یَوْمَ الْقَلِیبِ أُولَئِکَ الْکُفَّارُ
ص: 20
- آنچه آنان از ضرب شست ما دیدند ایشان را کفایت میکند و آنچه شما (از فداکاری و وفاداری) ما دیدی شما را کفایت میکند، و وضع ما با ایشان هر کجا یکدیگر را دیدار کنیم، چنین خواهد بود»
و نیز خزیمه در روز جمل گفت:
-« ای عایشه، علی و نکوهش او را رها کن، به عیبهایی که در او نیست، تو مادر اویی!
- از میان خاندانش فقط او وصیّ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است، و تو خود بر آنچه بوده گواه بر اویی»
و ابن بدیل بن ورقاء خزاعی نیز در روز جمل گفت: -« ای قوم! به درستی که این نقشه بزرگ که روی داده است، جنگیدن با وصی پیامبر است و این جنگ باعث تاسف نیست
- جداکننده حق و باطل و داورِ به تقوی وجود دارد در آن هنگام که قبایل در حق وی نیرنگ و فریب به کار بردند»
و عمر بن اُحیحه در روز جمل پس از خطبه امام حسن علیه السّلام که بعد از خطبه عبدالله بن زبیر ایراد فرمود، گوید:
-« ای حسن نیکو سرشت ای شبیه پدر خویش، در میان ما به عنوان بهترین خطیب ایستادی،
- خطبهای را که خداوند بدان عیبجویان از پدرت را از هم گسیخت؛
- و نقابها را برافکندی و موضوع روشن گشت و دلهای فاسد را به صلاح درآوردی؛
- تو، به مانند پسر زبیر نیستی که در سخن گفتن متردد است و دهنه هر شکاکی را به زیر آورده است - همواره تردید دارد -؛
- و خداوند ابا دارد از اینکه فرزندان وصی و فرزند آن نجیب
نیز همان کاری را انجام دهد که پسر زبیر انجام داد؛
- شخصیت تو- که خیر از آنِ تو باد!- شخصیتی میان پیامبر و وصی است و خللی بدان راه ندارد»
و زحر بن قیس جعفی نیز در روز جَمَل گفت:
-« شما را میزنم تا اینکه به ولایت علی اقرار کنید، آنکه پس از پیامبر بهترین همه مردان قریش است؛
- کسی که خداوند وی را آراسته و او را «وصی» نامیده است، به راستی که دوستدار، پشتیبان دوستدار است؛
- همانطور که گمراه دنبالهرو فرمان گمراه است»
ص: 23
کُنَّا شِعَارَ نَبِیِّنَا وَ دِثَارَهُ***نَفْدِیهِ مِنَّا الرُّوحُ وَ الْأَبْصَارُ(1)
إِنَّ الْوَصِیَّ إِمَامُنَا وَ وَلِیُّنَا***بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ بَاحَتِ الْأَسْرَارُ(2).
وَ قَالَ عُمَرُ بْنُ حَارِثَةَ الْأَنْصَارِیُّ وَ کَانَ مَعَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ یَوْمَ الْجَمَلِ وَ قَدْ لَامَهُ أَبُوهُ علیه السلام لَمَّا أَمَرَهُ بِالْحَمْلَةِ فَتَقَاعَسَ:(3)
أَبَا حَسَنٍ أَنْتَ فَصْلُ الْأُمُورِ***یَبِینُ بِکَ الْحِلُّ وَ الْمُحْرِمُ
جَمَعْتَ الرِّجَالَ عَلَی رَایَةٍ***بِهَا ابْنُکَ یَوْمَ الْوَغَی مُقْحَمٌ (4)
وَ لَمْ یَنْکُصِ الْمَرْءُ مِنْ خِیفَةٍ***وَ لَکِنْ تَوَالَتْ بِهِ أَسْهُمٌ (5)
فَقَالَ رُوَیْداً وَ لَا تَعْجَلُوا***فَإِنِّی إِذَا رَشَقُوا مُقْدِمٌ (6)
فَأَعْجَلْتَهُ وَ الْفَتَی مُجْمِعٌ***بِمَا یَکْرَهُ الْوَجِلُ الْمُحْجِمُ
سَمِیُّ النَّبِیِّ وَ شِبْهُ الْوَصِیِ***وَ رَایَتُهُ لَوْنُهَا الْعَنْدَمُ (7).
وَ قَالَ رَجُلٌ مِنَ الْأَزْدِ یَوْمَ الْجَمَلِ:
هَذَا عَلِیٌّ وَ هُوَ الْوَصِیُ***آخَاهُ یَوْمَ النَّجْوَةِ النَّبِیُ
وَ قَالَ هَذَا بَعْدِیَ الْوَلِیُ***وَعَاهُ وَاعٍ وَ نَسِیَ الشَّقِیُّ.
وَ خَرَجَ یَوْمَ الْجَمَلِ غُلَامٌ مِنْ بَنِی ضَبَّةَ شَابٌّ مُعْلِمٌ مِنْ عَسْکَرِ عَائِشَةَ وَ هُوَ یَقُولُ:
نَحْنُ بَنُو ضَبَّةَ أَعْدَاءُ عَلِیٍ***ذَاکَ الَّذِی یُعْرَفُ قِدْماً بِالْوَصِیِ
وَ فَارِسِ الْخَیْلِ عَلَی عَهْدِ النَّبِیِ***مَا أَنَا عَنْ فَضْلِ عَلِیٍّ بِالْعَمِیِ
لکنت أفعی [لَکِنَّنِی أَنعَی] ابْنَ عَفَّانَ التَّقِیَ (8)***إِنَّ الْوَلِیَّ طَالِبٌ ثَارَ الْوَلِیِّ.
ص: 21
جملگی این اشعار و ارجوزهها را ابو مخنف لوط بن یحیی در کتاب «وقعه الجمل» ثبت کرده است، و ابو مخنف از جمله محدثین است و از جمله کسانی است که عقیده دارند انتخواب امام از طرف مردم امری صحیح است و وی از شیعیان نیست و کسی او را از رجال شیعه به شمار نیاورده است .
از جمله اشعاری که در مورد صفین روایت کردهایم و متضمن نامگذاری علی علیه السّلام به «وصی» است، اشعاری است که نصربن مزاحم بن یسار منقری در کتاب «صفّین» آورده که او نیز از رجال حدیث است؛ نصر بن مزاحم گوید: زحر بن قیس جعفی چنین گفت:
-«درود خدا بر احمد، فرستاده خدایی که مالک تمام نعمتهاست؛
- فرستاده خداوند ملیک و بعد از او درود خدا بر خلیفه ما قائم، پشتیبانی شده است؛
- منظورم علی وصیّ پیامبر، همان که از جانب او با گمراهان امت میجنگم»
نصر گوید: از جمله اشعار منسوب به اشعث بن قیس یکی این است:
-«آن فرستاده نزد ما آمد، فرستاده به سوی مردم، پس مسلمانان از قدومش شادمان گشتند؛
- فرستاده آن وصی، وصیّ پیامبر، آن که در میان مؤمنان از فضیلت و پیشتازی در اسلام آوردن برخوردار است.»
و نیز از جمله شعرهای منسوب به اشعث یکی این است:
-« آن فرستاده، فرستاده وصی نزد ما آمد، علی تهذیب یافته که از بنیهاشم است؛
- و زیر پیامبر و دارنده نسبت دامادی او، و آن بهترینِ مردم و جهانیان»
و نصر بن مزاحم گوید: و از شعر امیرالمؤمنین علیه السّلام در صفین یکی این است:
-«شگفتا که سخنی بس زشت و ناپسند شنیدهام، دروغی به خداوند نسبت داده شده که موی سر را سپید میکند،
- سخنی که اگر پیامبر را از آن خبر میدادند، بدان راضی نمیشد؛
- که وصیّ او را با آن أبتر قرین و همسنگ بدانند؛
- آن دشمن رسول خدا و ملعون تنگ چشم، که من چون مرگ نزدیک و حاضر گردد؛ - پیراهن خویش را بالازده ( کاری شبیه آستین بالا زدن برای انجام کاری مهم) و قنبر را فرا خوانده میگویم: بیرق مرا بیدرنگ آماده کن و از روی احتیاط و دوراندیشی کار را به تأخیر نینداز؛
ص: 24
وَ قَالَ سَعِیدُ بْنُ قَیْسٍ الْهَمْدَانِیُّ یَوْمَ الْجَمَلِ وَ کَانَ فِی عَسْکَرِ عَلِیٍّ علیه السلام:
أَیَّةُ حَرْبٍ أُضْرِمَتْ نِیرَانُهَا***وَ کُسِرَتْ یَوْمَ الْوَغَی مُرَّانُهَا(1)
قُلْ لِلْوَصِیِّ أَقْبَلَتْ قَحْطَانُهَا***فَادْعُ بِهَا تَکْفِیکَهَا هَمْدَانُهَا
هُمُ بَنُوهَا وَ هُمُ إِخْوَانُهَا.
وَ قَالَ زِیَادُ بْنُ لَبِیدٍ الْأَنْصَارِیُّ یَوْمَ الْجَمَلِ وَ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ عَلِیٍّ علیه السلام:
کَیْفَ تَرَی الْأَنْصَارَ فِی یَوْمِ الْکَلَبِ***إِنَّا أُنَاسٌ لَا نُبَالِی مِنْ عَطَبٍ
وَ لَا نُبَالِی فِی الْوَصِیِّ مِنْ غَضَبٍ***وَ إِنَّمَا الْأَنْصَارُ جِدٌّ لَا لَعِبٌ
هَذَا عَلِیٌّ وَ ابْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ***نَنْصُرُهُ الْیَوْمَ عَلَی مَنْ قَدْ کَذَبَ
مَنْ یَکْسِبُ الْبَغْیَ فَبِئْسَ مَا اکْتَسَبَ.
وَ قَالَ حُجْرُ بْنُ عَدِیٍّ الْکِنْدِیُّ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ أَیْضاً:
یَا رَبَّنَا سَلِّمْ لَنَا عَلِیّاً***سَلِّمْ لَنَا الْمُبَارَکَ الْمُضِیَّا
الْمُؤْمِنَ الْمُوَحِّدَ التَّقِیَّا***لَا خَطِلَ الرَّأْیِ وَ لَا غَوِیّاً
بَلْ هَادِیاً مُوَفَّقاً مَهْدِیّاً***وَ احْفَظْهُ رَبِّی وَ احْفَظِ النَّبِیَّا
فِیهِ فَقَدْ کَانَ لَهُ وَلِیّاً***ثُمَّ ارْتَضَاهُ بَعْدَهُ وَصِیّاً
وَ قَالَ خُزَیْمَةُ بْنُ ثَابِتٍ الْأَنْصَارِیُّ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ کَانَ بَدْرِیّاً فِی یَوْمِ الْجَمَلِ أَیْضاً:
لَیْسَ بَیْنَ الْأَنْصَارِ فِی حَجْمَةِ الْحَرْبِ (2)***وَ بَیْنَ الْعُدَاةِ إِلَّا الطِّعَانُ
وَ قِرَاعُ الْکُمَاةِ بِالْقُضُبِ الْبَیْضِ***إِذَا مَا تَحَطَّمَ الْمُرَّانُ (3)
فَادْعُهَا تُسْتَجَبْ فَلَیْسَ مِنَ الْخَزْرَجِ***وَ الْأَوْسِ یَا عَلِیُّ جَبَانٌ
یَا وَصِیَّ النَّبِیِّ قَدْ أَجَلَّتِ الْحَرْبُ***الْأَعَادِی وَ سَارَتِ الْأَظْعَانُ
وَ اسْتَقَامَتْ لَکَ الْأُمُورُ سِوَی الشَّامِ*** وَ فِی الشَّامِ تَظْهَرُ الْأَضْغَانُ
ص: 22
- زیرا احتیاط و دوراندیشی تقدیر را دفع نمیکند، ای پسر حرب اگر (برادرم) جعفر (زنده و) در کنار من بود؛
- یا حمزه، آن بزرگ مرد دلاور درخشان، آنگاه قریش میدید که ستاره شب آشکار گردیده است»
و جریر بن عبدالله بجلی گوید: این شعر را نوشته و برای شرجیل بن السمط کندی رئیس آن هشت تن از یاران معاویه فرستادم:
-« ای پسر سمط، تو را اندرز دادم که در پی هوای نفس مرو، که در دنیا جایگزینی برای دین نمییابی؛
- تو به مانند آن کسی مباش که به سوی بدترین سرانجام میشتابد، زیرا که شلوار پاره گشته (همه چیز بر ملا گشته) و شتر نر خود را به شکل شتر ماده در آورده است؛
- سخن پسر هند درباره علی بهتان و دروغی بیش نیست، و خداوند در سینه پسر ابوطالب مقامی ارجمندتر دارد؛
- او تا زمانی که مرگ عثمان فرا رسید، در گوشه خانه خود، خانهنشین بود.
- او وصی رسول خدا در خاندانش است و دلاوری است که از او حمایت می کرد و در شجاعت به او مثل زنند.»
و نعمان بن عجلان انصاری گوید:
- چگونه پراکنده شویم در حالی که وصیّ رسول خدا پیشوای ماست؟
- نه، مگر این کار جز سرگشتگی و تن به خواری و ذلت دادن است؟
- خود را به سفاهت و بیخردی نزنید که هرکس در فتنهها خردمند نباشد، هیچ خیری در او نیست؛
- و معاویه گمراه را رها کنید و پیروی کنید از دین آن وصیّ پیامبر تا در آینده ستایشگر او باشید»
و عبدالله بن ذویب أسلمی گوید: -« هان، به معاویه پسر حرب برسانید که چرا خود به کار زار روی نمیآوَرَد؟
- زیرا اگر همه عمر جان به دربُرده و زنده بمانی، روزی روزگار تو را با سپاهی بیشمار تنها خواهد گذاشت؛
- که وصیّ پیامبر آن را به سوی تو فرماندهی میکند، تا تو را از گمراهی و شک و تردید باز دارد»
و مغیرۀ بن حارث بن عبدالمطلّب گوید:
-« ای گروه مرگ آفرین، شکیبا باشید و به هراستان نیفکند، سپاه پسر حرب که اینک حق آشکار شده است؛
ص: 25
حَسْبُهُمْ مَا رَأَوْا وَ حَسْبُکَ مِنَّا***هَکَذَا نَحْنُ حَیْثُ کُنَّا وَ کَانُوا.
وَ قَالَ خُزَیْمَةُ أَیْضاً فِی یَوْمِ الْجَمَلِ:
أَ عَائِشَ خَلِّی عَنْ عَلِیٍّ وَ عَیْبِهِ***بِمَا لَیْسَ فِیهِ إِنَّمَا أَنْتِ وَالِدَةٌ
وَصِیُّ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ دُونِ أَهْلِهِ***
وَ أَنْتِ عَلَی مَا کَانَ مِنْ ذَاکِ شَاهِدَةٌ(1).
وَ قَالَ ابْنُ بَدِیلِ بْنِ وَرْقَاءَ الْخُزَاعِیِّ یَوْمَ الْجَمَلِ أَیْضاً:
یَا قَوْمِ لَلْخُطَّةُ الْعُظْمَی الَّتِی حَدَثَتْ***حَرْبُ الْوَصِیِّ وَ مَا لِلْحَرْبِ مِنْ آسِی
الْفَاصِلُ الْحُکْمِ بِالتَّقْوَی إِذَا ضُرِبَتْ***تِلْکَ الْقَبَائِلُ أَخْمَاساً لِأَسْدَاسٍ.
وَ قَالَ عَمْرُو بْنُ أُحَیْحَةَ یَوْمَ الْجَمَلِ فِی خُطْبَةِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام بَعْدَ خُطْبَةِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ:
حَسَنُ الْخَیْرِ یَا شَبِیهَ أَبِیهِ***قُمْتَ فِینَا مَقَامَ خَیْرِ خَطِیبٍ
قُمْتَ بِالْخُطْبَةِ الَّتِی صَدَعَ اللَّهُ***بِهَا عَنْ أَبِیکَ أَهْلَ الْعُیُوبِ
وَ کَشَفْتَ الْقِنَاعَ فَاتَّضَحَ الْأَمْرُ***وَ أَصْلَحْتَ فَاسِدَاتِ الْقُلُوبِ
لَسْتَ کَابْنِ الزُّبَیْرِ لَجْلَجَ فِی الْقَوْ***لِ وَ طَأْطَأَ عِنَانَ قِیلٍ مُرِیبٍ (2)
وَ أَبَی اللَّهُ أَنْ یَقُومَ بِمَا قَامَ***بِهِ ابْنُ الْوَصِیِّ وَ ابْنُ النَّجِیبِ
إِنَّ شَخْصاً بَیْنَ النَّبِیِّ لَکَ الْخَیْ-***رُ وَ بَیْنَ الْوَصِیِّ غَیْرُ مَشُوبٍ.
وَ قَالَ زَحْرُ بْنُ قَیْسٍ الْجُعْفِیُّ یَوْمَ الْجَمَلِ أَیْضاً:
أَضْرِبُکُمْ حَتَّی تُقِرُّوا لِعَلِیٍ***خَیْرِ قُرَیْشٍ کُلِّهَا بَعْدَ النَّبِیِ
مَنْ زَانَهُ اللَّهُ وَ سَمَّاهُ الْوَصِیَ***إِنَّ الْوَلِیَّ حَافِظٌ ظَهْرَ الْوَلِیِ
کَمَا الْغَوِیُّ تَابِعٌ أَمْرَ الْغَوِیِّ.
ص: 23
- و یقین بدانید که هرکس با شما مخالفت ورزد، بدبخت گشته و خود زیان دیده شده است؛
- وصیّ رسول خدا در میان شما رهبر شماست، آنکه داماد پیامبر است و کتاب خدا باز شده است»
و عبدالله بن عباس بن عبدالمطلّب گوید:
-« فقط او وصیّ رسول خداست از میان خاندانش، و سوار دلاور او آنگاه که گفته شود: آیا هماوردی هست؟
- پس تنها با او باش اگر جویای مهاجری بلند نظر همچون تیغه شمشیر و سیّد و دلاوری در میان قوم خود باشد، هستی»
و اشعاری که بیانگر این مفهوم باشند، بسیار زیادند، لیکن ما در اینجا تنها بخشی از آنها را که مربوط به این دو جنگ (جمل- صفین) هستند نقل کردیم، اما ناگفتهها از عدّ و حصر بیرون است و به شمار نمیآید و اگر بیم ملالت و زیادهگویی نبود، بخشی از آنها را ذکر میکردیم، آنقدر که دفترهای زیادی را پر کند. سخن ابن ابی الحدید تمام شد.(1)
باب پنجاه و هفتم : در اینکه امیرالمؤمنین علیه السّلام با حق است و حق با اوست و اینکه اطاعت وی بر خلق واجب است و ولایتش ولایت خدای عزّوجلّ است
روایات
روایت1.
مناقب ابن شهر آشوب: امامین باقرین علیهما السّلام در مفهوم آیه:« وَ الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مِنَ الْأَحْزَابِ مَن یُنکِرُ بَعْضَهُ»(2){و
کسانی که به آنان کتاب [آسمانی] داده ایم، از آنچه به سوی تو نازل شده شاد می شوند. و برخی از دسته ها کسانی هستند که بخشی از آن را انکار می کنند.} میفرمایند: منظور علی بن ابی طالب علیه السّلام است که شاد میشود. و در قرائت ابن مسعود از این آیه آمده است: کسی که قرآن را بر تو نازل فرموده، حق تعالی است، و منظور «مَن یؤمن به» علی بن ابی طالب است و منظور از:« وَ مِنَ الْأَحْزَابِ مَن یُنکِرُ بَعْضَهُ» آن است که تأویل آنچه درباره علی و آل محمّد نازل شده را انکار کرده و فقط بخشی از این آیه را پذیرفتند اما مشرکان همه آن را انکار کردند.
ابن عباس در
ص: 26
ذَکَرَ هَذِهِ الْأَشْعَارَ وَ الْأَرَاجِیزَ بِأَجْمَعِهَا أَبُو مِخْنَفٍ لُوطُ بْنُ یَحْیَی فِی کِتَابِ وَقْعَةِ الْجَمَلِ وَ أَبُو مِخْنَفٍ مِنَ الْمُحَدِّثِینَ وَ مِمَّنْ یَرَی صِحَّةَ الْإِمَامَةِ بِالاخْتِیَارِ(1) وَ لَیْسَ مِنَ الشِّیعَةِ وَ لَا مَعْدُوداً مِنْ رِجَالِهَا.
وَ مِمَّا رُوِّینَاهُ مِنْ أَشْعَارِ صِفِّینَ الَّتِی تَتَضَمَّنُ تَسْمِیَتَهُ علیه السلام بِالْوَصِیِّ مَا ذَکَرَهُ نَصْرُ بْنُ مُزَاحِمِ بْنِ یَسَارٍ الْمِنْقَرِیُّ فِی کِتَابِ صِفِّینَ وَ هُوَ مِنْ رِجَالِ الْحَدِیثِ أَیْضاً قَالَ نَصْرُ بْنُ مُزَاحِمٍ قَالَ زَحْرُ بْنُ قَیْسٍ الْجُعْفِیُ:
فَصَلَّی الْإِلَهُ عَلَی أَحْمَدَ***رَسُولِ الْمَلِیکِ تَمَامِ النِّعَمِ
رَسُولِ الْمَلِیکِ وَ مِنْ بَعْدِهِ***خَلِیفَتُنَا الْقَائِمُ الْمُدَعَّمُ
عَلِیّاً عَنَیْتُ وَصِیَّ النَّبِیِ***تُجَالَدُ عَنْهُ غُوَاةُ الْأُمَمِ.
قَالَ نَصْرٌ وَ مِنَ الشِّعْرِ الْمَنْسُوبِ إِلَی الْأَشْعَثِ بْنِ الْقَیْسِ:
أَتَانَا الرَّسُولُ رَسُولُ الْأَنَامِ***فَسُرَّ بِمَقْدَمِهِ الْمُسْلِمُونَا
رَسُولُ الْوَصِیِّ وَصِیُّ النَّبِیِ***لَهُ السَّبْقُ وَ الْفَضْلُ فِی الْمُؤْمِنِینَا.
وَ مِنَ الشِّعْرِ الْمَنْسُوبِ إِلَی الْأَشْعَثِ أَیْضاً:
أَتَانَا الرَّسُولُ رَسُولُ الْوَصِیِ***عَلِیُّ الْمُهَذَّبُ مِنْ هَاشِمٍ
وَزِیرُ النَّبِیِّ وَ ذِی صِهْرِهِ***وَ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ وَ الْعَالَمِ.
وَ قَالَ نَصْرُ بْنُ مُزَاحِمٍ وَ مِنْ شِعْرِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی صِفِّینَ:
یَا عَجَباً لَقَدْ سَمِعْتُ مُنْکَراً***کِذْباً عَلَی اللَّهِ یُشِیبُ الشَّعَرَا
مَا کَانَ یَرْضَی أَحْمَدُ لَوْ أُخْبِرَا***أَنْ یَقْرِنُوا وَصِیَّهُ وَ الْأَبْتَرَا
شَانِیَ الرَّسُولِ وَ اللَّعِینَ الْأَخْزَرَا***إِنِّی إِذَا الْمَوْتُ دَنَا وَ حَضَرَا(2)
شَمَّرْتُ ثَوْبِی وَ دَعَوْتُ قَنْبَراً***قَدِّمْ لِوَائِی لَا تُؤَخِّرْ حَذَراً
ص: 24
قول خدای متعال:«أَفَمَن یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ الحَْقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَی إِنمََّا یَتَذَکَّرُأُوْلُواْ الْأَلْبَاب»(1){پس،
آیا کسی که می داند آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده، حقیقت دارد، مانند کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندانند که عبرت می گیرند.} گوید: منظور علی علیه السّلام است و مقصود از « کَمَنْ هو أَعْمَی» گوید: اولی است .
ابوالورد از امام باقر علیه السّلام در مصداق آیه:« أَفَمَن یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ الحَْقُّ» آورده است که مقصود علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
جابر از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: منظور از «حقّ» آورده در آیه:« یَأَیهَُّا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقّ ِ مِن رَّبِّکُمْ فََامِنُواْ خَیرًْا لَّکُمْ»(2){ای
مردم، آن پیامبر [موعود]، حقیقت را از سوی پروردگارتان برای شما آورده است. پس ایمان بیاورید که برای شما بهتر است.} و اگر کافر شوید [بدانید که] آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ خداست، و خدا دانای حکیم است» ولایت علی علیه السّلام است و «اگر کافر شوید» به ولایتش، «هرچه در آسمانها و زمین است، از آنِ خداست»
امام باقر علیه السّلام: منظور از «حق» در آیه:«وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکمُ ْ
فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَ مَن شَاءَ فَلْیَکْفُرْ»(3){و بگو: «حق از پروردگارتان [رسیده] است. پس هر که بخواهد بگرود} ایمان آوردن به ولایت علی بن ابی طالب است و :« مَن شَاءَ فَلْیَکْفُرْ»{ و هرکه بخواهد، انکار کند}.
آن حضرت در قول خدا:« وَ یَسْتَنبُِونَکَ أَحَقٌّ هُوَ»(4){و از تو خبر می گیرند: «آیا آن راست است؟»} یعنی: ای محمّد، از تو میپرسند: آیا وصیّ تو علی است؟«قُلْ إِی وَ رَبی»(5){
بگو: «آری! سوگند به پروردگارم!} قطعاً او وصیّ من است. و نیز آن حضرت علیه السّلام مصداق قول خدای متعال:«یَأَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ»(6){ای
اهل کتاب، چرا حق را به باطل درمی آمیزید} کسانی است که با امیرالمؤمنین دشمنی میکنند«وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ»(7){و
حقیقت را کتمان می کنید} یعنی حقی را که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درباره علی علیه السّلام به ایشان گفت .
زید بن علی در قول خدای تعالی:« أَفَمَن یهَْدِی إِلیَ الْحَقّ ِ أَحَقُّ أَن یُتَّبَع»(8){
پس، آیا کسی که به سوی حقّ رهبری می کند سزاوارتر است مورد پیروی قرار گیرد؟}گوید: پیوسته از حضرت علی علیه السّلام سؤال میشد و او چیزی از کسی نمیپرسید. و در قول خدای تعالی:«و لواتّبع الحق»(9){و
اگر حق از هوسهای آنها پیروی میکرد} مقصود از «حق» علی است اگر معصوم نبود.
ضحّاک از ابن عباس در مصداق قول خدای تعالی:«وَ الْعَصْرِإِنَّ الْانسَانَ لَفِی خُسْرٍ»(10){سوگند
به عصرِ [غلبه حقّ بر باطل]، که واقعاً انسان دستخوشِ زیان است }
ص: 27
لَا یَدْفَعُ الْحِذَارُ مَا قَدْ قُدِّرَا***لَوْ أَنَّ عِنْدِی یَا ابْنَ حَرْبٍ جَعْفَراً
أَوْ حَمْزَةَ الْقَرْمَ الْهُمَامَ الْأَزْهَرَا***رَأَتْ قُرَیْشٌ نَجْمَ لَیْلٍ ظَهَرَا(1).
وَ قَالَ جَرِیرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبَجَلِیُّ کَتَبْتُ بِهَذَا الشِّعْرِ إِلَی شَرْجِیلِ (2) بْنِ السِّمْطِ الْکِنْدِیِّ رَئِیسِ الثَّمَانِیَةِ مِنْ أَصْحَابِ مُعَاوِیَةَ:
نَصَحْتُکَ یَا ابْنَ السِّمْطِ لَا تَتْبَعِ الْهَوَی***فَمَا لَکَ فِی الدُّنْیَا مِنَ الدِّینِ مِنْ بَدَلٍ
وَ لَا تَکُ کَالْمُجْرِی إِلَی شَرِّ غَایَةٍ***فَقَدْ خُرِقَ السِّرْبَالُ وَ اسْتَنْوَقَ الْجَمَلُ
مَقَالُ ابْنِ هِنْدٍ فِی عَلِیٍّ عَضِیهَةٌ***وَ لِلَّهِ فِی صَدْرِ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ أَجَلٌ (3)
وَ مَا کَانَ إِلَّا لَازِماً قَعْرَ بَیْتِهِ***إِلَی أَنْ أَتَی عُثْمَانَ فِی بَیْتِهِ الْأَجَلُ
وَصِیُّ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ دُونِ أَهْلِهِ***وَ فَارِسُهُ الْحَامِی بِهِ یُضْرَبُ الْمَثَلُ.
وَ قَالَ النُّعْمَانُ بْنُ عَجْلَانَ الْأَنْصَارِیُ:
کَیْفَ التَّفَرُّقُ وَ الْوَصِیُّ إِمَامُنَا***لَا کَیْفَ إِلَّا حَیْرَةً وَ تَخَاذُلًا
لَا تَسْفَهَنَّ عُقُولُکُمْ لَا خَیْرَ فِیمَ-***نْ لَمْ یَکُنْ عِنْدَ الْبَلَابِلِ عَاقِلًا
وَ ذَرُوا مُعَاوِیَةَ الْغَوِیَّ وَ تَابِعُوا***دِینَ الْوَصِیِّ لِتَحْمَدُوهُ آجِلًا.
وَ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ ذُوَیْبٍ الْأَسْلَمِیُ:(4)
أَ لَا أَبْلِغْ مُعَاوِیَةَ بْنَ حَرْبٍ***فَمَا لَکَ لَا تَهَشُّ إِلَی الضِّرَابِ
فَإِنْ تَسْلَمْ وَ تبقی [تَبْقَ] الدَّهْرَ یَوْماً***یَذَرْکَ بِجَحْفَلٍ عَدَدَ التُّرَابِ (6)
یَقُودُهُمُ الْوَصِیُّ إِلَیْکَ حَتَّی***یَرُدَّکَ عَنْ ضَلَالٍ وَ ارْتِیَابٍ.
وَ قَالَ الْمُغِیرَةُ بْنُ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ:
یَا عُصْبَةَ الْمَوْتِ صَبْراً لَا یَهُولُکُمْ***جَیْشُ ابْنِ حَرْبٍ فَإِنَّ الْحَقَّ قَدْ ظَهَرَا
ص: 25
گوید: منظور ابوجهل است. «إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَات»(1){مگر
کسانی که گرویده و کارهای شایسته کردند} منظور علی علیه السّلام و سلمان هستند، و نقل است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله «والعصر» تا به آخر سوره را درباره علی خوانده است.
اُبیّ بن کعب گوید: سوره «عصر» درباره امیرالمؤمنین و دشمنان وی نازل شده است و توضیح آن چنین است که « الذین امنوا» در سوره مائده تفسیر« إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ » در سوره عصر است.« إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ...»(2)
و نیز آیه:«عملوا الصالحات» توسط آیه:«وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ »(3)
تفسیر شده است کما اینکه:«وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقّ ِ» را قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله که میفرماید: الحقّ مع علی و علی مع الحقّ، تفسیر میکند و تفسیر آیه« وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبر» آیه:« وَ الصَّابرِِینَ فیِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ»(4){و
در سختی و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند} است .
ابن عباس گوید: منظور از «وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبر» علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
در تفسیر ثمالی در قول خدای متعال:«طسم تِلْکَ ءَایَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِین»(5)
{طا، سین، میم. این است آیه های کتاب روشنگر} آمده است که از جمله آیات آن است که در آخر الزمان یک منادی ندا در میدهد که:« هان که حق با علی و شیعه اوست».
در مسند أبی یعلی عبدالرحمن بن أبی سعید خدری از پدرش آورده است که گفت: علی بن ابی طالب میگذشت که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: حق با اوست، حق با اوست. و از ابوذر درباره اختلاف مردم درباره وی (علی علیه السّلام) سؤال شد، گفت: به کتاب خدا و این شیخ، علی بن ابی طالب رجوع کنید که من خود از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدهام: علی با حق است و حق با علی و با زبان او؛ و هر کجا علی برود، حق نیز همانجاست.
در واقعه جمل روزی محمّد بن أبی بکر به عایشه سلام کرد، اما عایشه با وی سخن نگفت: پس محمّد گفت: تو را به خداوندی که جز او خدایی نیست سوگند میدهم آیا از خودت نشنیدهام که میگفتی: پیوسته با علی باش زیرا من شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: حق با علی و علی با حقّ است، از هم جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند؟ عایشه گفت: بلی،
ص: 28
وَ أَیْقِنُوا أَنَّ مَنْ أَضْحَی یُخَالِفُکُمْ***أَضْحَی شَقِیّاً وَ أَمْسَی نَفْسَهُ خَسِرَا
فِیکُمْ وَصِیُّ رَسُولِ اللَّهِ قَائِدُکُمْ***وَ صِهْرُهُ وَ کِتَابُ اللَّهِ قَدْ نَشَرَا.
وَ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ:
وَصِیُّ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ دُونِ أَهْلِهِ***وَ فَارِسُهُ إِنْ قِیلَ هَلْ مِنْ مُنَازِلٍ
فَدُونَکَهُ إِنْ کُنْتَ تَبْغِی مُهَاجِراً***أَشَمُّ کَنَصْلِ السَّیْفِ غیر [عَیْرَ] حَلَاحِلَ (1).
وَ الْأَشْعَارُ الَّتِی تَتَضَمَّنُ هَذِهِ اللَّفْظَةَ کَثِیرَةٌ جِدّاً وَ لَکِنَّا ذَکَرْنَا مِنْهَا هَاهُنَا بَعْضَ مَا قِیلَ فِی هَاتَیْنِ الْحَرْبَیْنِ فَأَمَّا مَا عَدَاهُمَا فَإِنَّهُ یَجِلُّ عَنِ الْحَصْرِ وَ یَعْظُمُ عَنِ الْإِحْصَاءِ وَ الْعَدِّ وَ لَوْ لَا خَوْفُ الْمَلَالَةِ وَ الْإِضْجَارِ لَذَکَرْنَا مِنْ ذَلِکَ مَا یَمْلَأُ أَوْرَاقاً کَثِیرَةً انْتَهَی کَلَامُ ابْنِ أَبِی الْحَدِیدِ(2).
قب، [المناقب] لابن شهرآشوب عَنِ الْبَاقِرَیْنِ علیهما السلام: فِی قَوْلِهِ وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ (3) عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
وَ فِی قِرَاءَةِ ابْنِ مَسْعُودٍ: وَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ هُوَ الْحَقُّ وَ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ أَنْکَرُوا مِنْ تَأْوِیلِهِ مَا أُنْزِلَ فِی عَلِیٍّ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آمَنُوا بِبَعْضِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِکُونَ فَأَنْکَرُوا کُلَّهُ.
مُحَمَّدُ بْنُ مَرْوَانَ عَنِ السُّدِّیِّ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: فِی
ص: 26
من این سخن را از وی شنیدهام. و عبدالله و محمّد پسران بدیل نزد عایشه آمده و همین سؤال را از وی کردند و او اعتراف کرد. و سمعانی در کتاب «فضائل الصحابۀ» آورده است که: اِِلّا اینکه وی فرمود: علی با حق است و حق با علی... تا آخر حدیث.
در اعتقاد اهل السنّۀ آمده است که سعد بن أبی وقّاص از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده که فرمود: علی با حقّ است و حق با علی، هرکجا علی رفت، با وی میگردد. و عبیدالله بن عبدالله هم پیمان بنیاُمیّۀ روایت کرده که معاویه به سعد گفت: تو کسی هستی که حق ما را از باطل دیگران باز نمیشناسی تا طرف ما یا دیگران باشی، در این مورد به جرّ و بحث پرداختند که سعد این روایت را نقل کرد. پس معاویه گفت: یا باید یکی را بیاوری که این حدیث را با تو شنیده یا اینکه هر کاری لازم بدانم با تو میکنم. سعد گفت: اُمّ سلمۀ؛ چون بر اُمّ سلمۀ وارد شده و از وی جویا شدند، گفت: سعد راست گفته است، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این سخن را در خانه من بیان فرموده است. و مالک بن جعونه عرنی شبیه این حدیث را نقل کرده است.
خطیب در تاریخ خود از ثابت غلام ابوذر آورده است که: بر اُمّ سلمۀ وارد گشتم و او را دیدم که گریه میکرد و گفت: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی با حقّ است و حق با علی و این دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند.
اصبغ گوید: شنیدم امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: وای بر آنکه آنگونه که باید، مرا نشاخت و حقّ مرا نشناسد؛ بدانید که حقّ من همان حقّ خداست، بدانید که حقّ خدا همان حقّ من است.
و معتزله این حدیث را به عنوان دلیل بر افضلیت علی علیه السّلام مطرح کردهاند و امامیه گفتهاند که ظاهر حدیث بر عصمت آن حضرت و وجوب اقتدا به وی دلالت دارد، زیرا اگر جایز بود فعل قبیح از وی سرزند، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مجاز نبود مطلقا حق را قرین وی بداند، چون در این صورت حدیث دروغ از آب در میآمد و نسبت دادن دروغ به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله جایز نیست.(1)
روایت2.
مناقب ابن شهر آشوب: مجاهد از ابوذر از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آورده است که فرمود: ای علی، هرکس تو را فرمان بَرَد مرا فرمان برده است و آن که مرا فرمان بَرَد، خدا را فرمان برده است؛ و هر کس تو را نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است و آنکه مرا نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده است .
سمعانی در کتاب «فضائل الصحابۀ» آورده است: ابوذر از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده که فرمود: با علی ستیز مکنید که گمراه میشوید و کسی را بر او برتری ندهید که مرتد خواهید گشت.
ص: 29
قَوْلِهِ تَعَالَی أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُ (1) قَالَ عَلِیٌ کَمَنْ هُوَ أَعْمی قَالَ الْأَوَّلُ.
أَبُو الْوَرْدِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
جَابِرٌ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ (2) یَعْنِی بِوَلَایَةِ عَلِیٍ وَ إِنْ تَکْفُرُوا بِوَلَایَتِهِ فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.
الْبَاقِرُ علیه السلام: وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ (3) یَعْنِی بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ.
وَ عَنْهُ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ(4) یَسْأَلُونَکَ یَا مُحَمَّدُ عَلِیٌّ وَصِیُّکَ قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَوَصِیِّی.
وَ عَنْهُ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ (5) مَنْ عَادَی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَ الَّذِی أَمَرَهُمْ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی عَلِیٍّ علیه السلام.
زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ (6) کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یُسْأَلُ وَ لَا یَسْأَلُ وَ قَوْلِهِ تَعَالَی وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُ (7) یَعْنِی عَلِیّاً إِنْ لَمْ یَکُنْ مَعْصُوماً.
الضَّحَّاکُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ(8)
ص: 27
ابوذر و ابن عمر از پیامبر نقل کردهاند که فرمود: هرکس از علی جدا شود، از من جدا شده است و آنکه از من جدا گردد، از خدا جدا گشته است؛ و در روایت ابن عمر آمده است: یا علی، هر کس با تو مخالفت کند، با من مخالفت کرده و آنکه با من مخالفت ورزد، با خدا مخالفت کرده است.(1)
روایت3.
فضائل، کتاب الروضۀ: مرفوعاً از سلمان، ابوذر و مقداد آورده است که در زمان خلافت عمر بن خطاب مردی در طلب هدایت نزد ایشان آمد که از اهل کوفه بود. وی نزد ایشان نشسته و خواستار آن گردید وی را به راه درست رهنمون شوند. آنها به وی گفتند: پیوسته ملازم کتاب خدا باشد و از رهنمونهای علی بن ابی طالب علیه السّلام بهرهمند شو. که او پیوسته با کتاب خداست و از آن جدا نمیشود، زیرا ما گواهی میدهیم که شنیدیم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی با حق است و حق با علی، حق هر کجا که باشد، علی علیه السّلام نیز با آن است، او اوّلین کسی است که به خدا ایمان آورده و نخستین کسی است که در روز قیامت با من مصافحه میکند، او صدَّیق اکبر است و جدا کننده میان حق و باطل؛ او وصی و خلیفه من در اُمّت من بعد از من است و بر سنّت من میجنگد. پس آن مرد به ایشان گفت: پس مردم را چه میشود که ابوبکر را «صدَّیق» و عمر را «فاروق» خطاب میکنند؟! به وی گفتند: مردم حق علی را نشناختند و آن دو نفر همانطور که خلافت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را نادیده گرفتند حق علی علیه السلام را نیز نادیده گرفتند و این دو نام متعلق به ایشان نیست زیرا از آنِ دیگری هستند؛ به خدا سوگند که صدَّیق اکبر و فاروق درخشان، خودِ علی است، و به یقین او جانشین رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و اوست امیرمؤمنان؛ پیامبر ما و ایشان را فرمان داد که به او به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنیم و ما و آن دو نفر جملگی به عنوان امیرالمؤمنین به آن حضرت سلام کردیم .(2)
روایت4.
امالی طوسی: انس بن مالک گوید: خدمتکار پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بودم، هرگاه نزد آن حضرت از علی علیه السّلام یاد میشد، شادمانی بر رخسار مبارک ایشان آشکار میگردید. یک بار مردی از فرزندان عبدالمطلّب وارد شد و نشست و پشت سر علی علیه السّلام شروع به بدگویی نمود که رنگ چهره پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هر لحظه متغیّرتر میشد، اما طولی نکشید که علی علیه السّلام وارد شده و سلام نمود؛ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله سلام وی را پاسخ داده سپس فرمود: علی و حق باهم هستند، این چنین- و با دو انگشت خویش اشاره فرمود- هستند، آن دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد گردند، ای علی، حسود تو حسود من است و حسود من حسود خداست و حسود خدا در دوزخ است.(3)
ص: 30
یَعْنِی أَبَا جَهْلٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ذُکِرَ عَلِیٌّ وَ سَلْمَانُ.
وَ یُرْوَی: أَنَّهُ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی عَلِیٍ الْعَصْرِ إِلَی آخِرِهَا.
أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ: نَزَلَتْ وَ الْعَصْرِ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ أَعْدَائِهِ بَیَانُهُ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا لِقَوْلِهِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا(1) الْآیَةَ وَ قَوْلُهُ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لِقَوْلِهِ تَعَالَی یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ(2) وَ قَوْلُهُ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِ لِقَوْلِهِ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ لِقَوْلِهِ وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ (3).
وَ أَخْبَرَنَا الْحَدَّادُ عَنْ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
تَفْسِیرُ الثُّمَالِیِّ: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی طسم تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ (4) إِنَّ مِنَ الْآیَاتِ مُنَادِیاً یُنَادِی مِنَ السَّمَاءِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَلَا إِنَّ الْحَقَّ مَعَ عَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ.
مُسْنَدُ أَبِی یَعْلَی عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: مَرَّ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْحَقُّ مَعَ ذَا الْحَقُّ مَعَ ذَا وَ سُئِلَ أَبُو ذَرٍّ عَنِ اخْتِلَافِ النَّاسِ عَنْهُ فَقَالَ عَلَیْکَ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ الشَّیْخِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ عَلَی لِسَانِهِ وَ الْحَقُّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ عَلِیٌّ وَ سَلَّمَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ یَوْمَ الْجَمَلِ عَلَی عَائِشَةَ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَقَالَ أَسْأَلُکِ بِاللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَ لَا سَمِعْتُکِ تَقُولِینَ الْزَمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ لَا یَفْتَرِقَانِ حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ قَالَتْ بَلَی قَدْ
ص: 28
روایت5.
امالی طوسی: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس از من جدا گردد به یقین از خدا جدا گشته و آنکه از علی جدا شود، از من جدا شده است.(1)
کشف الغمّۀ: از کتاب مناقب خوارزمی از ابوذر نظیر آن را نقل کرده است.(2)
روایت6.
امالی طوسی: علی علیه السّلام میفرماید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس ولایت علی را بپذیرد، به یقین ولایت مرا پذیرفته و آنکه ولایت مرا قبول کند، ولایت خدای عزّوجل را پذیرفته است.(3)
روایت7.
امالی طوسی: رسول خداصَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام آنگاه که وی بر جای خود بر مدینه گمارد، فرمود: آیا دوست نداری دشمن تو دشمن من باشد با اینکه دشمن من دشمن خداست، و دوستدار تو دوستدار من باشد با اینکه دوستدار من دوستدار خداست؟(4)
روایت8.
بشارۀ المصطفی: مرفوعاً از عمار آورده است که گفت: رسول خداصَلی الله علیهِ و آله فرمود: وصیت میکنم به هر کس که به من ایمان آورده و تصدیقم نموده است که ولایت علی بن ابی طالب را بپذیرد، زیرا هر کس ولایت وی را پذیرفت، به راستی که ولایت مرا پذیرفته است و آنکه ولایت مرا بپذیرد، ولایت خدا را پذیرفته است، و هر کس او را دوست بدارد، یقیناً مرا دوست داشته و آن که مرا دوست بدارد، بیشک خدا را دوست داشته، و هر کس با وی دشمنی کند با من دشمنی کرده و آن که با من دشمنی کند با خدای عزّوجل دشمنی کرده است.(5)
روایت9.
بشارۀ المصطفی: ابن عباس گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ولایت علی بن ابی طالب ولایت خدای عزّوجل و محبّت او عبادت خداست و پیروی از او فریضه است.(6)
ص: 31
سَمِعْتُ ذَلِکَ مِنْهُ صلی الله علیه و آله وَ أَتَی عَبْدُ اللَّهِ وَ مُحَمَّدٌ ابْنَا بُدَیْلٍ إِلَی عَائِشَةَ وَ نَاشَدَاهَا بِذَلِکَ فَاعْتَرَفَتْ.
وَ قَدْ ذَکَرَ السَّمْعَانِیُّ فِی فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ: عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ الْخَبَرَ.
اعْتِقَادُ أَهْلِ السُّنَّةِ رَوَی سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ الْحَقُّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ عَلِیٌّ.
وَ رَوَی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حَلِیفُ بَنِی أُمَیَّةَ: أَنَّ مُعَاوِیَةَ قَالَ لِسَعْدٍ أَنْتَ الَّذِی لَا تَعْرِفُ حَقَّنَا مِنْ بَاطِلِ غَیْرِنَا فَتَکُونَ مَعَنَا أَوْ عَلَیْنَا فَجَرَی بَیْنَهُمَا کَلَامٌ فَرَوَی سَعْدٌ هَذَا الْخَبَرَ فَقَالَ مُعَاوِیَةُ لَتَجِیئُنِی بِمَنْ سَمِعَهُ مَعَکَ أَوْ لَأَفْعَلَنَّ قَالَ أُمُّ سَلَمَةَ فَدَخَلُوا عَلَیْهَا قَالَتْ صَدَقَ فِی بَیْتِی قَالَهُ.
وَ رَوَی مَالِکُ بْنُ جَعْوَنَةَ الْعُرَنِیُّ: نَحْوَ هَذَا.
الْخَطِیبُ فِی تَارِیخِهِ عَنْ ثَابِتٍ مَوْلَی أَبِی ذَرٍّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أُمِّ سَلَمَةَ فَرَأَیْتُهَا تَبْکِی وَ قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.
الْأَصْبَغُ: سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ وَیْلٌ لِمَنْ جَهِلَ مَعْرِفَتِی وَ لَمْ یَعْرِفْ حَقِّی أَلَا إِنَّ حَقِّی هُوَ حَقُّ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حَقَّ اللَّهِ هُوَ حَقِّی.
و استدلت المعتزلة بهذا الخبر فی تفضیل علی علیه السلام و قالت الإمامیة ظاهر الخبر یقتضی عصمته و وجوب الاقتداء به لأنه صلی الله علیه و آله لا یجوز أن یخبر علی الإطلاق بأن الحق معه و القبیح (1) جائز وقوعه منه لأنه إذا وقع کان الخبر کذبا و ذلک لا یجوز علیه (2).
قب، [المناقب] لابن شهرآشوب مُجَاهِدٌ قَالَ أَبُو ذَرٍّ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: یَا عَلِیُّ مَنْ أَطَاعَکَ فَقَدْ أَطَاعَنِی وَ مَنْ أَطَاعَنِی فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاکَ فَقَدْ عَصَانِی وَ مَنْ عَصَانِی فَقَدْ عَصَی اللَّهَ.
السَّمْعَانِیُّ فِی فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ قَالَ أَبُو ذَرٍّ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: لَا تُضَادُّوا عَلِیّاً فَتَکْفُرُوا وَ لَا تُفَضِّلُوا عَلَیْهِ فَتَرْتَدُّوا.
ص: 29
روایت10.
کشف الغمّۀ: از کتاب مناقب خوارزمی از ابولیلی نقل کردهام که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پس از من فتنهای خواهد بود؛ اگر چنین شد، در کنار علی بن ابی طالب باشید که او جدا کننده میان حق و باطل است.
ابن عمر گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس از علی جدا شود از من جدا گشته و آنکه از من جدا گردد، از خدای عزّوجل جدا شده است.
ابوایوب انصاری گوید: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به عمّار بن یاسر میفرمود: گروه باطل تو را در حالی خواهد کشت که تو با حق هستی و حق با تو، ای عمّار، اگر دیدی علی به راهی رفت و مردم به راهی دیگر، تو با علی همراه شو و کاری به مردم نداشته باش، زیرا او تو را به هلاکت نزدیک نمیگرداند و از هدایت خارج نمیکند؛ ای عمّار، هرکس شمشیری حمایل کند و با آن علی را بر دشمنش یاری دهد، خداوند در روز قیامت رشتهای از مروارید را حمایل وی گرداند و آنکه برای یاری رساندن به دشمنان علی شمشیر حمایل کند، خداوند در روز قیامت گردنبندی از آتش بر گردنش آویزد.
از کتاب مناقب ابن مردویه از عبدالرحمان بن أبی سعید آورده است که گفت: به همراه جمعی از مهاجرین در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته بودیم که علیّ بن ابی طالب علیه السّلام بر ما گذشت. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: حق با این مرد است!
از عایشه نقل کرده که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: حق با این (علی علیه السّلام) است و چون او نباشد، حق هم زایل خواهد شد.
از ابوذر به نقل از اُمّ سلمۀ آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را شنیدم که فرمود: یقیناً علی با حق است و حق با اوست این دو پیوسته با هم هستند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
از اُمّ سلمۀ آورده است که: علی با حق است و هرکس از او پیروی کند از حق پیروی کرده و هر که او را ترک گوید، حق را واگذاشته و این عهدی است پیش از این بسته شده است.
ص: 32
أَبُو ذَرٍّ وَ ابْنُ عُمَرَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَنْ فَارَقَ عَلِیّاً فَقَدْ فَارَقَنِی وَ مَنْ فَارَقَنِی فَقَدْ فَارَقَ اللَّهَ.
وَ فِی رِوَایَةِ ابْنِ عُمَرَ: یَا عَلِیُّ مَنْ خَالَفَکَ فَقَدْ خَالَفَنِی وَ مَنْ خَالَفَنِی فَقَدْ خَالَفَ اللَّهَ (1).
فض، [کتاب الروضة] بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَی سَلْمَانَ وَ أَبِی ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ: أَنَّهُمْ أَتَاهُمْ رَجُلٌ مُسْتَرْشِدٌ فِی زَمَانِ خِلَافَةِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَ هُوَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ فَجَلَسَ لَدَیْهِمْ مُسْتَرْشِداً فَقَالُوا عَلَیْکَ بِکِتَابِ اللَّهِ فَالْزَمْهُ وَ عَلَیْکَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ مَعَ الْکِتَابِ لَا یُفَارِقُهُ فَإِنَّا نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِنَّ عَلِیّاً مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ یَدُورُ کَیْفَمَا دَارَ بِهِ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ وَ الْفَارُوقُ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ هُوَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی وَ یُقَاتِلُ عَلَی سُنَّتِی فَقَالَ لَهُمُ الرَّجُلُ مَا بَالُ النَّاسِ یُسَمُّونَ أَبَا بَکْرٍ الصِّدِّیقَ وَ عُمَرَ الْفَارُوقَ فَقَالُوا لَهُ النَّاسُ تَجْهَلُ حَقَّ عَلِیٍّ کَمَا جهلا [جَهِلُوا] خِلَافَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جهلا [جَهِلُوا] حَقَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ مَا هُمَا لَهُمَا بِاسْمٍ لِأَنَّهُمَا اسْمُ غَیْرِهِمَا وَ اللَّهِ إِنَّ عَلِیّاً هُوَ الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ وَ الْفَارُوقُ الْأَزْهَرُ وَ إِنَّهُ خَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ إِنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَمَرَنَا وَ أَمَرَهُمْ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ فَسَلَّمْنَا إِلَیْهِ جَمِیعاً وَ هُمَا مَعاً بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ (2).
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رَجَاءِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ حَسَنِ بْنِ حُسَیْنٍ الْعُرَنِیِّ عَنْ خَالِدِ بْنِ مُخْتَارٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ جُنْدَبٍ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: کُنْتُ خَادِماً لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَکَانَ إِذَا ذَکَرَ عَلِیّاً رَأَیْتُ السُّرُورَ فِی وَجْهِهِ إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَجَلَسَ فَذَکَرَ عَلِیّاً علیه السلام فَجَعَلَ یَنَالُ مِنْهُ وَ جَعَلَ وَجْهُ النَّبِیِّ یَتَغَیَّرُ فَمَا لَبِثَ أَنْ دَخَلَ عَلِیٌّ علیه السلام فَسَلَّمَ فَرَدَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ عَلِیٌّ وَ الْحَقُّ مَعاً هَکَذَا وَ أَشَارَ بِإِصْبَعَیْهِ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ یَا عَلِیُّ حَاسِدُکَ حَاسِدِی وَ حَاسِدِی حَاسِدُ اللَّهِ وَ حَاسِدُ اللَّهِ فِی النَّارِ(3).
ص: 30
و از عبید بن عبدالله کندیّ آورده است: معاویه حج گزارد سپس به مدینه آمد در حالی که صحابه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در آنجا بسیار بودند. در مجلسی میان عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر نشسته و با دست بر ران ابن عباس زده سپس گفت: مگر نه اینکه به امر خلافت از پسر عموی تو سزاوارتر بودم؟! ابن عباس گفت: به چه دلیل؟ گفت: چون من عموزاده آن خلیفهای هستم که مظلوم کشته شد.ابن عباس گفت: در این صورت این- با اشاره به ابن عمر- از تو به خلافت سزاوارتر است، زیرا پدر او پیش از پسرعموی تو کشته شده است. گوید: پس معاویه از ابن عباس روی برتافته و متوجه سعد کرده و گفت: و تو ای سعد بن أبی وقاص، کسی هستی که حق ما را از باطل دیگران باز نشناختی، تا اینکه یا طرفدار ما باشی یا بر علیه ما باشی! سعد گفت: چون دیدم همه جا را تاریکی فرا گرفته، به شترم گفتم: «هیخ» و آن را خواباندم تا چون هوا روشن گردد، بروم. معاویه گفت: به خدا سوگند که روزی من تمام قرآن را خواندهام اما «هیخ» را در آن ندیدهام! سعد گفت: حال که سخن مرا نمیپذیری، بدان که من خود از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدم که به علی علیه السّلام میفرمود: تو با حقّی و حق با تو! معاویه گفت: باید یک نفر دیگر را برای من بیاوری که این سخن را به همراه تو شنیده باشد وگرنه هرچه خواهم با تو کنم!! سعد گفت: اَمّ سلمۀ این حدیث را با من شنیده است. گوید: پس معاویه برخاست و حاضران نیز با وی برخاسته و نزد اُمّ سلمۀ رفتند. راوی گوید: پس معاویه سخن آغاز کرده و گفت: یا اُمّ المؤمنین، دروغگویانی که پس از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی دروغ نسبت دهند، بسیار شدهاند. پیوسته هستند کسانی که میگویند:«قال رسول الله» و سپس چیزهای میگویند که آن حضرت نگفته است؛ سعد بن أبی وقاص حدیثی را نقل کرده و میپندارد تو نیز این حدیث را با او شنیدهای. اُم سلمۀ گفت: آن حدیث کدام است؟ گفت: گمان میکند رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی فرموده است:«تو با حقّی و حق با تو!» اُم سلمۀ گفت: سعد راست میگوید، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله این سخن را در خانه من به علی فرمود. پس معاویه رو به سعد کرده و گفت: اکنون خود را ملامت میکنم که چرا تو نزد من نبودی، زیرا اگر من این حدیث را از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده بودم، تا دم مرگ خدمتکاری برای علی میبودم.
از عایشه نقل کرده است که: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: حقّ با علی و علی با حقّ است، از هم جدا نگردند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
از اُمّ سلمۀ آورده است: علی با حقّ است، هر کس از وی پیروی کند از حق پیروی کرده است و آنکه او را واگذارد، حق را رها کرده است و این عهدی است که رسول خدا قبل از مرگش بسته بود.
باز از اُمّ سلمۀ نقل کرده است که شبیه آن را قبلا آوردیم که: به خدا سوگند که علی بن ابی طالب بر حق است. و این خود عهدی است معهود و حُکمی است که از خداوند قبل از این روز صادر شده است.
از ابو البشیر از پدرش نقل کرده است که گفت: نزد عایشه بودیم که گفت: چه کسی خوارج را کُشت؟ گفتم: علی بن أبی طالب. عایشه گفت: دروغ گفتی! گفتم: ای مادر مؤمنان، از من چه دیدهای تکذیبم میکنی؟ گوید: در این حال مسروق وارد شد، پس عایشه از وی پرسید:چه کسی خوارج را کُشت؟ گفت: علی بن ابی طالب ایشان را کشت و فرجام «ذوالثدیّۀ» را بازگو کرد. پس عایشه گفت: چه چیزی مرا از آن باز میدارد که آنچه را از رسول خدا شنیدهام، بیان کنم؟ شنیدم که آن حضرت فرمود: علی با حقّ است و حق با علی است.
از علی علیه السّلام آورده است که: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، بیشک حق با توست و حق بر زبان و در قلب و میان چشمان توست.
از ابو رافع نقل کرده که مردی بر اُمّ سلمۀ همسر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وارد گشته و وی را از واقعه جمل آگاه نمود، پس اُمّ سلمۀ گفت: وقتی دلها به پرواز در آمده بودند، پرنده دل تو به کدام سمت به پرواز در آمد؟ گفت: ای مادر مؤمنان، من در سپاه علی بن ابی طالب علیه السّلام بودم. ام سلمۀ گفت: کار خوبی کرده و تصمیم درستی گرفتهای، زیرا من از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدم که فرمود: علی و شیعیان او در حالی در کنار حوض کوثر بر من وارد میشوند که حق با آنهاست و از آن جدا نمیشوند.
از ابورافع نقل کرده که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای ابورافع، چگونهای تو با قومی که با علی میجنگند در حالی که بر حقّ است و آنها بر باطل؟ جنگ با آنها به راستی که جهاد در راه خداست، پس هر کس نتواند با دستان خود با آنها جهاد کند با زبان خود با آنها جهاد کند و هر کس نتواند با زبان خود جهاد کند با قلب خود با آنها جهاد کند و کمتر از این مقدار دیگر جهادی نیست. عرض کردم: برای من دعا بفرمایید که اگر تا آن موقع زنده بودم، خداوند مرا برای جنگ با آنهایاری فرموده و قوی گرداند؛ پس چون مردم با علی بیعت کردند و معاویه با وی به مخالفت برخاست و طلحه و زبیر روانه بصره شدند، با خود گفتم: این قوم همانهایی هستند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن سخنان را درباره ایشان فرمود. سپس زمین خود را در خیبر و خانهاش را در مدینه فروخته و با پول آن خود و فرزندانش را مسلح نمود آنگاه با تمام خانواده و فرزندانش در کنار علی علیه السّلام بودند تا اینکه علی علیه السّلام به شهادت رسید، پس از آن با حسن علیه السّلام به مدینه بازگشت در حالی که در آنجا نه زمینی داشت و نه خانهای، لذا حسن علیه السّلام در آمد زمینی از صدقات علی علیه السّلام را در «ینبع» به وی اختصاص داد و خانهای به وی بخشید.
از ابو موسی اشعری آورده است که گفت: گواهی میدهم که حق با علی است لیکن زخارف دنیا مردم را به سوی خود متمایل کرد، و به راستی که من از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدهام که به وی فرمود: ای علی، تو با. حق هستی و پس از من حق با توست.
از ابو حیّان تیمی از پدرش از علی علیه السّلام آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خدا علی را رحمت کند، خداوندا، حق را با علی به هر سمت که بگردد، بگردان!
و از اوست که چون شتر عایشه پی شد و وارد خانهای در بصره گردید، برادرش محمّد به وی گفت: تو را به خدا سوگند میدهم آیا به خاطر داری آن روزی را که از پیامبر حدیثی برای من نقل کردی که آن حضرت فرمود: حق پیوسته با علی است و علی با حق است، نه خلافی میان آنها حاصل خواهد شد و نه از هم جدا خواهند گشت؟ عایشه گفت: آری، به خاطر دارم.
از مسروق آورده است که: عایشه در مورد خوارج نهروان و سردسته آنها «ابوالثُدیّۀ» پرسید و من هم وی را از خاتمه کار آنها باخبر کردم. پس گفت: ای مسروق، آیا میتوانی کسانی را نزد من بیاوری که خود شاهد این جنگ بودهاند؟ پس هفت مرد از هر هفت محله شهر را نزد وی آوردم و همگی شهادت دادند که فرجام کار خوارج را با چشم خود دیدهاند. پس عایشه گفت: خدا علی را رحمت کند، او بر حق بود، اما من زنی از احماء - خویشاوند سببی - بودم.
در آن آمده است، چون زید بن صوحان در جنگ جمل زخمی شد، در حالی که هنوز نیمه جانی داشت، علی علیه السّلام بر بالین وی آمده و در آن حالت به وی فرمود: ای زید، خداوند تو را رحمت کند، به خدا سوگند بارت بر ما سبک و یاریت بسیار بود. گوید: پس زید سر خود را به سمت آن حضرت بلند کرده و عرض کرد: شما نیز این چنین بودید؛ خداوند شما را نیز رحمت کند که به خدا سوگند تو را خداشناس و به آیات او آگاه یافتم. به خدا سوگند که من از روی نادانی در رکاب شما نجنگیدم بلکه شنیدم حذیفۀ بن یمان میگفت: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی امیر ابرار و قاتل فاجران است، منصور کسی است که او را یاری کند و خوار و ذلیل کسی است که وی را فرو گذارد، بدانید که حق با او و در پی اوست، پس به هر سمت که رفت شما نیز به همان سمت روید.
از اُم سلمۀ رضی الله عنها آورده است که: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرمود: علی با قرآن است و قرآن با او، از هم جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض بر من وارد گردند.
و با همین اسناد: آن دو از هم جدا نگردند تا اینکه در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
از شهر بن حوشب آورده است که: نزد اُمّ سلمۀ بودم که مردی سلام کرد. گفته شد، کیستی؟ گفت: من ابو ثابت مولای ابوذر هستم. اُم سلمۀ گفت: خوش آمدی ابو ثابت، وارد شو. پس وارد گشت و اُمّ سلمۀ به وی خوش آمد گفته و پرسید: وقتی دلها به پرواز در آمده بودند، پرنده دل تو به کدام سمت به پرواز در آمد؟ گفت: به سمت علی بن ابی طالب علیه السّلام. اُمّ سلمۀ گفت: توفیق یافتی! سوگند به کسی که جان اُم سلمۀ در دست اوست، من خود از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدم که فرمود: علی با قرآن است و قرآن با علی، این دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و من خود نیز پسرم عمر و برادر زادهام عبدالله بن أبی اُمیّۀ را روانه کرده و به آنان دستور دادم که در رکاب علی با دشمنان وی بجنگند، و اگر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نفرموده بود که باید خانهنشین باشیم و از خانههای خود بیرون نیاییم، حتماً بیرون آمده و در صف علی علیه السّلام میایستادم.(1)
و از صحیح ترمذی با اسناد به حسین بن سعید ساعدی ترمذی آورده است که: خداوند علی را رحمت کند، خداوندا، علی هر کجا باشد حق را با او بگردان!(2)
روایت11.
الروضۀ- الفضائل: با اسناد به حسین بن سعید ساعدی آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند از میان بندگانش از کسانی که از حق رویگردان باشند نفرت دارد و حق با علی و علی با حق است، پس هرکس دیگری را جایگزین علی علیه السّلام کند هلاک گردد و دنیا و آخرت را از دست میدهد.(3)
روایت12.
کشف الغمّۀ: از کتاب کفایۀ الطالب از ابن أبی لیلی غفاری آورده است که: شنیدم
ص: 36
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَبِیبِ بْنِ أَبِی الْعَالِیَةِ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنْ نَبِیِّ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ فَارَقَنِی فَقَدْ فَارَقَ اللَّهَ وَ مَنْ فَارَقَ عَلِیّاً فَقَدْ فَارَقَنِی (1).
کشف، [کشف الغمة] مِنْ مَنَاقِبِ الْخُوارِزْمِیِّ عَنْ أَبِی ذَرٍّ: مِثْلَهُ (2).
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یُوسُفَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَمْدَانَ عَنْ مُخْتَارٍ التَّمَّارِ عَنْ أَبِی حَیَّانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ تَوَلَّی عَلِیّاً فَقَدْ تَوَلَّانِی وَ مَنْ تَوَلَّانِی فَقَدْ تَوَلَّی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ (3).
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَارِثٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الطَّائِفِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَیْسَرَةَ عَنْ عَطَاءِ بْنِ أَبِی رِیَاحٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام حِینَ خَلَّفَهُ أَ مَا تَرْضَی أَنْ یَکُونَ عَدُوُّکَ عَدُوِّی وَ أَنَّ عَدُوِّی عَدُوُّ اللَّهِ وَ وَلِیَّکَ وَلِیِّی وَ وَلِیِّی وَلِیُّ اللَّهِ (4).
بشا، [بشارة المصطفی] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ الْوَاعِظِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْهَاشِمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یُونُسَ الْکَرِیمِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ رَافِعٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أُوصِی مَنْ آمَنَ بِی وَ صَدَّقَنِی بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ مَنْ تَوَلَّاهُ فَقَدْ تَوَلَّانِی وَ مَنْ تَوَلَّانِی فَقَدْ تَوَلَّی اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِی وَ مَنْ أَبْغَضَنِی فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ (5).
وَ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ الصَّدُوقِ عَنِ ابْنِ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنِ ابْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَلَایَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُبُّهُ عِبَادَةُ اللَّهِ وَ اتِّبَاعُهُ فَرِیضَةُ
ص: 31
رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پس از من فتنهای خواهد بود، اگر چنین شد، در کنار علی بن ابی طالب باشید که او نخستین کسی است که در روز قیامت مرا میبیند و با من مصافحه میکند، و او در عالیترین درجات آسمان با من خواهد بود و جدا کننده میان حق و باطل است؛ گوید: این حدیث حسن و عالی است که حافظ آن را در امالی خود نقل کرده است.(1)
روایت13.
بشائر االمصطفی: ابراهیم بن علقمه و الأسود گویند: نزد ابو ایوب انصاری رفته و گفتیم: ای ابو ایوب، خدای عزّوجل با میزبان پیامبر صَلی الله علیهِ و آله قرار دادنت تو را گرامی داشته و این خود فضیلتی از جانب خداست که تو را با آن کرامت بخشیده است، به ما بگو اکنون چه شده که در کنار علی بن ابی طالب با اهل«لا إله إلّا الله» میجنگی؟ پس ابو ایوب گفت: من برای شما به خدای عزّوجل سوگند یاد میکنم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در همین خانهای که اکنون شما با من هستید، با من بود و علی علیه السّلام در سمت راست وی نشسته بود و من در سمت چپ آن حضرت نشسته بودم و انس بن مالک روبروی ایشان ایستاده بود و دیگر کسی با ما نبود، در این هنگام در زدند. پیامبر فرمود: ای انس، ببین پشت در کیست؟ پس انس رفت و متوجه شد که عمّار بن یاسر پشت در است. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: در را به روی عمّار پاک نهاد باز کن! سپس عمّار وارد گشته به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سلام نمود. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی خوش آمد گفته سپس فرمود: ای عمّار، بعد از من فتنهای مصیبت بار در اُمّتم پدیدار خواهد آمد به طوری به روی هم شمشیر خواهند کشید و یکدیگر را به قتل خواهند رساند و از هم بیزاری خواهند جست؛ اگر آن فتنه را دریافتی، در کنار این أصلع که سمت راست من است- منظور آن حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام بود- باش؛ و اگر دیدی که همه مردم به یک راه رفتند و علی به راهی دیگر رفت، قدم در راه علی بگذار و کاری به مردم نداشته باش؛ ای عمّار، تحقیقاً علی تو را از راه هدایت باز نخواهد گرداند و به هلاکت رهنمون نخواهد شد؛ ای عمّار، اطاعت از علی اطاعت از من و اطاعت از من، اطاعت از خدای عزّوجل است.(2)
ص: 37
الله، و اولیاؤه اولیاء الله و اعداؤه اعداء الله و حربه حرب الله و سلمه سلم الله عز و جل (1).
کشف، [کشف الغمة] نَقَلْتُ مِنَ الْمَنَاقِبِ لِلْخُوارِزْمِیِّ عَنْ أَبِی لَیْلَی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: سَیَکُونُ مِنْ بَعْدِی فِتْنَةٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَالْزَمُوا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ الْفَارُوقُ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ.
وَ مِنْهُ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ فَارَقَ عَلِیّاً فَارَقَنِی وَ مَنْ فَارَقَنِی فَارَقَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.
وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله(2) یَقُولُ لِعَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ وَ أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَکَ یَا عَمَّارُ إِذَا رَأَیْتَ عَلِیّاً سَلَکَ وَادِیاً وَ سَلَکَ النَّاسُ وَادِیاً غَیْرَهُ فَاسْلُکْ مَعَ عَلِیٍّ وَ دَعِ النَّاسَ إِنَّهُ لَنْ یُدْلِیَکَ فِی رَدًی وَ لَنْ یُخْرِجَکَ مِنَ الْهُدَی یَا عَمَّارُ إِنَّهُ مَنْ تَقَلَّدَ سَیْفاً أَعَانَ بِهِ عَلِیّاً عَلَی عَدُوِّهِ قَلَّدَهُ اللَّهُ تَعَالَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وِشَاحاً مِنْ دُرٍّ وَ مَنْ تَقَلَّدَ سَیْفاً أَعَانَ بِهِ عَدُوَّ عَلِیٍّ قَلَّدَهُ اللَّهُ تَعَالَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وِشَاحاً مِنْ نَارٍ(3).
وَ مِنْ مَنَاقِبِ ابْنِ مَرْدَوَیْهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ: کُنَّا جُلُوساً عِنْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی نَفَرٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ مَرَّ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ الْحَقُّ مَعَ ذَا.
وَ مِنْهُ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ: الْحَقُّ مَعَ ذَا(4) یَزُولُ مَعَهُ حَیْثُمَا زَالَ.
وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی ذَرٍّ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: إِنَّ عَلِیّاً مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ لَنْ یَزَولَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.
وَ مِنْهُ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: کَانَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِ (5) مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الْحَقَّ وَ مَنْ تَرَکَهُ تَرَکَ الْحَقَّ عَهْداً مَعْهُوداً قَبْلَ یَوْمِهِ هَذَا.
ص: 32
توضیح
اِنصاع: به سرعت بازگشت. و فیروزآبادی گوید:«هیخ» با کسر: صوتی است که به هنگام خواباندن شتر گفته میشود.(1)
و قول او:«ما وجدت فیه هیخ» یعنی: در قرآن چیزی آشکاری مبنی بر ترک جنگ وجود ندارد، و احتمال دارد که این سخن را از باب تمسخر گفته باشد. الأحماء: جمع «حمو» خویشاوند شوهر یا زن، جمع آن «حمیم» نیز آمده است و «أحماء» مناسب مقام نیست مگر با مجازگویی.
میگویم: سیّد، حدیث زید بن صوحان را از مناقب ابن مردویه با اسناد خود از اصبغ بن نباته نقل کرده است.(2)
روایت14.
الطرائف: ابوبکر محمّد بن حسن آجری شاگرد ابوبکر بن أبی داود سیستانی در جزء دوم از کتاب «الشریعۀ» با اسناد آن به علقمه بن زید و اسود بن یزید نظیر آن را روایت نموده سپس گوید: عبدری در کتاب «الجمع بین الصحاح الستّۀ» در جزء سوم در باب مناقب علی علیه السّلام از صحیح بخاری از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آورده است که فرمود: خداوند علی را رحمت کند، خدایا، هر کجا باشد حق را با او بگردان!
احمد بن موسی بن مردویه در کتاب المناقب از چند طریق از جمله با سند خود از محمّد بن أبی بکر روایت کرده که گفت: عایشه برای من روایت کرد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: حق پیوسته با علی است و علی هم با حق است و این دو از هم جدا نگردند تا اینکه در کنار حوض بر من وارد شوند.
نیز در کتاب المناقب ابن مردویه با اسناد خود به ابو ثابت مولای ابوذر از اُمّ سلمۀ روایت کرده که: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرماید: علی علیه السلام با قرآن است و قرآن با او ، از هم جدا نگردند تا اینکه در کنار حوض بر من وارد شوند.
خطیب در تاریخ خود مطالبی را آورده است که دالّ بر آن است که علقمه و أسود بارها ابو ایوب را به سبب اینکه علی علیه السّلام را نصرت داده، مورد ملامت قرار دادهاند و او نیز دلیل خود را برای اقدام به این امر به سبب حدیثی که از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله شنیده بود، بیان کرده است. خطیب گوید: علقمه و الأسود هنگام بازگشت از صفین نزد ابو ایوب انصاری آمده و به وی گفتند: خداوند از میان همه مردم تو را با میزبانی محمّد صَلی الله علیهِ و آله در خانهات و خوابیدن شتر او بر در خانهات، تو را کرامت بخشیده است و این خود فضلی است از جانب خدای تعالی، اما تو شمشیرخودت را روی شانهات انداخته و آمدی تا کسانی را بزنی که گوینده لا إله إلّا الله هستند؟ ابو ایوب گفت: ای فلانی! راهنما با قوم خود دروغ نمیگوید، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به ما امر فرموده با سه گروه در رکاب علی علیه السّلام بجنگیم: ناکثین، قاسطین و مارقین؛ اما ناکثین کسانی هستند که با آنان جنگیدیم و آنان اصحاب جمل و طلحه و زبیرند، اما قاسطین کسانی هستند که هم اکنون از جنگ با ایشان برمیگردیم – منظور وی معاویه و عمرو بن عاص بود- ، اما مارقین، آنها اهل طرفاوات و اهل سقیفهها و اهل نُخیلات و اهل نهروانات هستند، به خدا سوگند نمیدانم آنها کجایند لیکن میدانم ان شاء الله حتماً با ایشان خواهیم جنگید. سپس گفت: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به عمّار فرمود: گروه ستمکار سرکش در حالی تو را خواهند کشت که تو در آن روز به همراه حقی و حق با توست؛
ص: 38
وَ مِنْهُ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْکِنْدِیِّ قَالَ: حَجَّ مُعَاوِیَةُ فَأَتَی الْمَدِینَةَ وَ أَصْحَابُ النَّبِیِّ مُتَوَافِرُونَ فَجَلَسَ فِی حَلْقَةٍ بَیْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَی فَخِذِ ابْنِ عَبَّاسٍ ثُمَّ قَالَ أَ مَا کُنْتُ أَحَقَّ وَ أَوْلَی بِالْأَمْرِ مِنِ ابْنِ عَمِّکَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ بِمَ قَالَ لِأَنِّی ابْنُ عَمِّ الْخَلِیفَةِ الْمَقْتُولِ ظُلْماً قَالَ هَذَا إِذاً یَعْنِی ابْنَ عُمَرَ أَوْلَی بِالْأَمْرِ مِنْکَ لِأَنَّ أَبَا هَذَا قُتِلَ قَبْلَ ابْنِ عَمِّکَ قَالَ فَانْصَاعَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ أَقْبَلَ عَلَی سَعْدٍ وَ قَالَ وَ أَنْتَ یَا سَعْدُ الَّذِی لَمْ یَعْرِفْ حَقَّنَا مِنْ بَاطِلِ غَیْرِنَا فَتَکُونَ مَعَنَا أَوْ عَلَیْنَا قَالَ سَعْدٌ إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُ الظُّلْمَةَ قَدْ غَشِیَتِ الْأَرْضَ قُلْتُ لِبَعِیرِی هِیخْ فَأَنَخْتُهُ حَتَّی إِذَا أَسْفَرَتْ مَضَیْتُ قَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ قَرَأْتُ الْمُصْحَفَ یَوْماً بَیْنَ الدَّفَّتَیْنِ مَا وَجَدْتُ فِیهِ هِیخْ فَقَالَ أَمَّا إِذَا أَبَیْتَ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَلِیٍّ أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَکَ قَالَ لَتَجِیئُنِی بِمَنْ سَمِعَهُ مَعَکَ أَوْ لَأَفْعَلَنَّ قَالَ أُمُّ سَلَمَةَ قَالَ فَقَامَ وَ قَامُوا مَعَهُ حَتَّی دَخَلُوا عَلَی أُمِّ سَلَمَةَ قَالَ فَبَدَأَ مُعَاوِیَةُ فَتَکَلَّمَ فَقَالَ یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ الْکَذَّابَةَ قَدْ کَثُرَتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَعْدَهُ فَلَا یَزَالُ قَائِلٌ یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا لَمْ یَقُلْ وَ إِنَّ سَعْداً رَوَی
حَدِیثاً زَعَمَ أَنَّکَ سَمِعْتِهِ مَعَهُ قَالَتْ فَمَا هُوَ قَالَ زَعَمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَلِیٍّ أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَکَ قَالَتْ صَدَقَ فِی بَیْتِی قَالَهُ فَأَقْبَلَ عَلَی سَعْدٍ فَقَالَ الْآنَ أَلْوَمُ مَا کُنْتَ عِنْدِی وَ اللَّهِ لَوْ سَمِعْتُ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ مَا زِلْتُ خَادِماً لِعَلِیٍّ حَتَّی أَمُوتَ.
وَ مِنْهُ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.
وَ مِنْهُ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الْحَقَّ وَ مَنْ تَرَکَهُ تَرَکَ الْحَقَّ عَهْدٌ مَعْهُودٌ قَبْلَ مَوْتِهِ.
وَ مِنْهُ عَنْهَا وَ قَدْ تَقَدَّمَ: مِثْلُهُ قَالَتْ وَ اللَّهِ إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ لَعَلَی الْحَقِّ قَبْلَ الْیَوْمِ عَهْداً مَعْهُوداً وَ قَضَاءً مَقْضِیّاً.
وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی الْبَشِیرِ(1) عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ عَائِشَةَ فَقَالَتْ مَنْ قَتَلَ الْخَوَارِجَ
ص: 33
ای عمّار، اگر دیدی علی علیه السّلام به راهی میرود و تمامی مردم به راهی دیگر، تو راه علی علیه السّلام را در پیش گیر که او تو را به سوی هلاکت راهنمایی نمیکند و از هدایت خارج نمیسازد؛ ای عمّار، کسی که شمشیری حمایل کند تا علی علیه السّلام را بر دشمنش یاری دهد، خداوند در روز قیامت دو حمایل از مروارید بر گردنش خواهد افکند و کسی که شمشیری را به قصد یاری دشمن او حمایل کند، خداوند در قیامت دو حمایل از آتش بر گردنش خواهد انداخت؛ گفتیم: ای مرد، بس کن خدایت رحمت کند، بس کن خدایت رحمت کند!(1)
میگویم: ابن بطریق در المستدرک از کتاب «الفردوس» با اسناد به امیرالمؤمنین علیه السّلام آورده است: رسول خداصَلی الله علیهِ و آله فرمود: خدا علی را رحمت کند، خدایا، حق را با او بگردان هر کجا که او بگردد!(2)
از کتاب فضائل الصحابه با اسناد به اصبغ بن نباته از محمّد بن أبی بکر از عایشه آورده است که: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرماید: علی با حق است و حق با علی، از هم جدا نمیشوند تا اینکه در کنار حوض بر من وارد شوند.(3)
علّامه در « کشف الحق»(4)
از کتاب الجمع بین الصحاح الستّۀ و مناقب ابن مردویه و دیگر کتب مخالفان نظیر حدیث یاد شده را نقل کرده است.
روایت15.
امالی طوسی: امام رضا علیه السّلام از پدران بزرگوار خود علیهم صلوات الله اجمعین آورده است: علی بن ابی طالب آزمونی برای جهانیان است، خداوند با او منافقان را از مؤمنان باز میشناسد.(5)
روایت16.
امالی طوسی: علی علیه السّلام از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده که آن حضرت فرمود: هان که تو آزموده می شوی و (آنان) به تو آزموده میشوند، هان که تو هدایتگر کسانی هستی که از تو پیروی کنند و هرکس با راه تو مخالفت ورزد، تا روز قیامت گمراه گردد.(6)
روایت17.
امالی صدوق: علی علیه السّلام گوید:
ص: 39
فَقُلْتُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (1) فَقَالَتْ کَذَبْتَ فَقُلْتُ مَا کَانَ أَغْنَانِی یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ أَنْ تُکَذِّبِینِی قَالَ فَدَخَلَ مَسْرُوقٌ فَقَالَتْ مَنْ قَتَلَ الْخَوَارِجَ فَقَالَ قَتَلَهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ ذَکَرُوا ذَا الثُّدَیَّةِ فَقَالَتْ مَا یَمْنَعُنِی أَنْ أَقُولَ الَّذِی سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ سَمِعْتُهُ یَقُولُ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ.
وَ مِنْهُ عَنْ عَلِیٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: یَا عَلِیُّ إِنَّ الْحَقَّ مَعَکَ وَ الْحَقُّ عَلَی لِسَانِکَ وَ فِی قَلْبِکَ وَ بَیْنَ عَیْنَیْکَ.
وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی رَافِعٍ: أَنَّهُ دَخَلَ رَجُلٌ عَلَی أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَأَخْبَرَهَا بِیَوْمِ الْجَمَلِ فَقَالَتْ إِلَی أَیْنَ طَارَ قَلْبُکَ إِذْ طَارَتِ الْقُلُوبُ مَطَائِرَهَا قَالَ کُنْتُ یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَتْ أَحْسَنْتَ وَ أَصَبْتَ أَمَا إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ وَ أَشْیَاعُهُ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ لَا یُفَارِقُونَهُ.
وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی رَافِعٍ أَنَّهُ صلی الله علیه و آله قَالَ: یَا أَبَا رَافِعٍ کَیْفَ أَنْتَ وَ قَوْمٌ یُقَاتِلُونَ عَلِیّاً وَ هُوَ عَلَی الْحَقِّ وَ هُمْ عَلَی الْبَاطِلِ یَکُونُ حَقّاً فِی اللَّهِ جِهَادُهُمْ فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ جِهَادَهُمْ بِیَدِهِ فَیُجَاهِدُهُمْ بِلِسَانِهِ فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ بِلِسَانِهِ فَیُجَاهِدُهُمْ بِقَلْبِهِ لَیْسَ وَرَاءَ ذَلِکَ شَیْ ءٌ قُلْتُ ادْعُ لِی (2) إِنْ أَدْرَکْتُهُمْ أَنْ یُعِینَنِی وَ یُقَوِّیَنِی عَلَی قِتَالِهِمْ فَلَمَّا بَایَعَ النَّاسُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ خَالَفَهُ مُعَاوِیَةُ وَ سَارَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ إِلَی الْبَصْرَةِ قُلْتُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ الَّذِینَ قَالَ فِیهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا قَالَ فَبَاعَ أَرْضَهُ بِخَیْبَرَ وَ دَارَهُ بِالْمَدِینَةِ وَ تَقَوَّی بِهَا هُوَ وَ وُلْدُهُ ثُمَّ خَرَجَ
مَعَ عَلِیٍّ بِجَمِیعِ أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ کَانَ مَعَهُ حَتَّی اسْتُشْهِدَ عَلِیٌّ علیه السلام فَرَجَعَ إِلَی الْمَدِینَةِ مَعَ الْحَسَنِ وَ لَا أَرْضَ لَهُ بِالْمَدِینَةِ وَ لَا دَارَ فَأَقْطَعَهُ الْحَسَنُ علیه السلام أَرْضاً بِیَنْبُعَ (3) مِنْ صَدَقَةِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ أَعْطَاهُ دَاراً.
وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی مُوسَی الْأَشْعَرِیِّ قَالَ: أَشْهَدُ أَنَّ الْحَقَّ مَعَ عَلِیٍّ علیه السلام وَ لَکِنْ مَالَتِ الدُّنْیَا بِأَهْلِهَا وَ لَقَدْ سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لَهُ یَا عَلِیُّ أَنْتَ مَعَ
ص: 34
رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: یا علی، هرکس از تو جدا شود، بیشک از من جدا شده و آنکه از من جدا گردد تحقیقاً از خدای عزّوجل جدا گشته است.(1)
روایت18.
امالی طوسی: اُمّ سلمه رضی الله عنها گوید: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی که دست علی علیه السّلام را در دست گرفته بود میفرمود: حق با علی است، به هرکجا که رود، با وی میگردد.(2)
توضیح
اینکه آن حضرت (علی صلوات الله علیه) با حق است و فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله به اینکه مردم بایستی طرفدار علی علیه السلام باشند؛ همانطور که گذشت، دلیلی است بر عصمت آن حضرت و اخبار متواتر از طرق خاصّه و عامّه بیانگر آنند که امیرالمؤمنین علیه السّلام از کسانی که بر وی پیشی گرفته بودند، شکایت داشت و از کارشان راضی نبود، و ما این امر را در کتاب «الفِتَن» به اثبات رساندیم و بر حق نبودنشان ثابت گردید؛ اما در مورد متواتر بودن حدیث و درستی آن، باید گفت: که اکثر مخالفان نیز به این امر اعتراف کردهاند. عبدالحمید بن ابی الحدید در مورد قول امیرالمؤمنین علیه السّلام که فرمود:«همانا ائمّه همه از قریش بوده که درخت آن را در خاندان هاشم کاشتهاند و مقام ولایت و امامت در خور دیگران نیست و دیگر مدّعیان پیشوایی، شایستگی آن را ندارند» گوید: اگر گفته شود که تو این کتاب (نهج البلاغه) را به حسب باورهای معتزله شرح کردهای، حال در مورد این سخن که تصریحی است مبنی براینکه امامت از میان قریش جز در بنیهاشم خاصّۀً راست نیاید و مذهب معتزله قائل به این امر نیست، چه میگویی؟ خواهم گفت: این خود وضعیتی است دشوار و قابل تأمل، و چنانچه علی علیه السّلام این سخن را فرموده باشد، من نیز قائل به این سخن خواهم بود زیرا نزد من ثابت شده است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: او با حق است، وی به هر سو که میل کند، حق هم به دنبال او میرود.(3)
ص: 40
الْحَقِّ وَ الْحَقُّ بَعْدِی مَعَکَ.
وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی حَیَّانَ التَّیْمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ: رَحِمَ اللَّهُ عَلِیّاً اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ.
وَ مِنْهُ: أَنَّ عَائِشَةَ لَمَّا عُقِرَ جَمَلُهَا وَ دَخَلَتْ دَاراً بِالْبَصْرَةِ فَقَالَ لَهَا أَخُوهَا 14 مُحَمَّدٌ أَنْشُدُکِ بِاللَّهِ أَ تَذْکُرِینَ یَوْمَ حَدَّثْتِینِی عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ الْحَقُّ لَنْ یَزَالَ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ لَنْ یَخْتَلِفَا وَ لَنْ یَفْتَرِقَا فَقَالَتْ نَعَمْ.
وَ مِنْهُ عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: سَأَلَتْنِی عَائِشَةُ عَنْ أَصْحَابِ النَّهْرِ عَنْ ذِی الثُّدَیَّةِ فَأَخْبَرْتُهَا فَقَالَتْ یَا مَسْرُوقُ أَ تَسْتَطِیعُ أَنْ تَأْتِیَنِی بِأُنَاسٍ مِمَّنْ شَهِدُوا فَأَتَیْتُهَا مِنْ کُلِّ سَبْعٍ بِرَجُلٍ (1) فَشَهِدُوا أَنَّهُمْ رَأَوْهُ وَ شَهِدُوهُ فَقَالَتْ رَحِمَ اللَّهُ عَلِیّاً إِنَّهُ کَانَ عَلَی الْحَقِّ وَ لَکِنِّی کُنْتُ امْرَأَةً مِنَ الْأَحْمَاءِ.
وَ مِنْهُ: لَمَّا أُصِیبَ زَیْدُ بْنُ صُوحَانَ یَوْمَ الْجَمَلِ أَتَاهُ عَلِیٌّ علیه السلام وَ بِهِ رَمَقٌ فَوَقَفَ عَلَیْهِ وَ هُوَ لِمَا بِهِ فَقَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ یَا زَیْدُ فَوَ اللَّهِ مَا عَرَفْتُکَ إِلَّا خَفِیفَ الْمَئُونَةِ کَثِیرَ الْمَعُونَةِ قَالَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیْهِ فَقَالَ وَ أَنْتَ فَرَحِمَکَ اللَّهُ فَوَ اللَّهِ مَا عَرَفْتُکَ إِلَّا بِاللَّهِ عَالِماً وَ بِآیَاتِهِ عَارِفاً وَ اللَّهِ مَا قَاتَلْتُ مَعَکَ مِنْ جَهْلٍ وَ لَکِنِّی سَمِعْتُ حُذَیْفَةَ بْنَ الْیَمَانِ یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْبَرَرَةِ وَ قَاتِلُ الْفَجَرَةِ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ أَلَا وَ إِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ یَتْبَعُهُ أَلَا فَمِیلُوا مَعَهُ.
وَ مِنْهُ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُ لَا یَفْتَرِقَانِ حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.
وَ مِنْهُ عَنْهَا قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.
وَ بِالْإِسْنَادِ: لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.
وَ مِنْهُ قَالَ شَهْرُ بْنُ حَوْشَبٍ: کُنْتُ عِنْدَ أُمِّ سَلَمَةَ فَسَلَّمَ رَجُلٌ فَقِیلَ مَنْ أَنْتَ قَالَ
ص: 35
باب پنجاه و هشتم : ذکر امیرالمؤمنین در کتابهای آسمانی و آنچه پیشینیان به او و فرزندان معصومش علیهم السّلام بشارت دادهاند
روایات
روایت1.
کمال الدین: ابوطالب گوید: چون بحیرا از وی (پیامبر صَلی الله علیهِ و آله) جدا گشت، به سختی گریست و چنین گفت: ای پسر آمنه، گویی میبینم که اعراب تو را آماج تیرهای خود ساخته و خویشاوندان پیوند خویشی را با تو گسستهاند و اگر (مقام و منزلت تو را) میدانستند، قطعاً برای آنان همچون فرزندشان میبودی؛ سپس رو به من کرده و گفت: ولی ای عمو تو حرمت خویشاوندی وی را پاسدار و وصیّت پدرت را دربارهاش نگهدار، زیرا قریش به خاطر او تو را ترک خواهد کرد لیکن تو اهمیّتی به کارشان مده، و من میدانم که تو به وی ایمان نخواهی آورد، لیکن فرزندی که از تو زاده میشود، به او ایمان خواهد آورد و وی را به عزّت یاری خواهد داد، نامش در آسمانها «شیر ژیان» و «مرد شجاع کم مو» است و دو فرزند شهید به او تعلّق دارد، او سیّد عرب، رئیس و ذوالقرنین آنهاست، و در کتابها از یاران عیسی علیه السّلام شناخته شدهتر است. پس ابوطالب گفت: به خدا سوگند هرچه بحیرا گفته بود و حتی بیشتر از آن را به چشم خود دیدم.(1)
ص: 41
أَنَا أَبُو ثَابِتٍ مَوْلَی أَبِی ذَرٍّ قَالَتْ مَرْحَباً بِأَبِی ثَابِتٍ ادْخُلْ فَدَخَلَ فَرَحَّبَتْ بِهِ وَ قَالَتْ أَیْنَ طَارَ قَلْبُکَ حِینَ طَارَتِ الْقُلُوبُ مَطَائِرَهَا قَالَ مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَتْ وُفِّقْتَ وَ الَّذِی نَفْسُ أُمِّ سَلَمَةَ بِیَدِهِ إِنِّی لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ وَ لَقَدْ بَعَثْتُ ابْنِی عُمَرَ وَ ابْنَ أَخِی عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی أُمَیَّةَ وَ أَمَرْتُهُمَا أَنْ یُقَاتِلَا مَعَ عَلِیٍّ مَنْ قَاتَلَهُ وَ لَوْ لَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَرَنَا أَنْ نَقِرَّ فِی حِجَالِنَا وَ فِی بُیُوتِنَا لَخَرَجْتُ حَتَّی أَقِفَ فِی صَفِّ عَلِیٍ (1).
وَ مِنْ صَحِیحِ التِّرْمِذِیِّ بِالْإِسْنَادِ إِلَی حُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ السَّاعِدِیِّ التِّرْمِذِیِّ: رَحِمَ اللَّهُ عَلِیّاً اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ(2).
انصاع انفتل راجعا مسرعا و قال الفیروزآبادی هیخ بالکسر یقال عند إناخة البعیر(3) و قوله ما وجدت فیه هیخ أی لا یظهر فی القرآن التوقف و ترک القتال و یحتمل أن یکون قال ذلک علی سبیل الاستهزاء و الأحماء جمع الحمو و هو قریب الزوج أو الزوجة و الجمع الحمیم أیضا و الأول لا یناسب المقام إلا بتجوز.
أقول: روی السید حدیث زید بن صوحان من مناقب ابن مردویه بإسناده عن الأصبغ بن نباتة(4).
فض، [کتاب الروضة] یل،(5) [الفضائل] لابن شاذان بِالْإِسْنَادِ إِلَی حُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ السَّاعِدِیِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ مِنْ عِبَادِهِ الْمَائِلِینَ عَنِ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ فَمَنِ اسْتَبْدَلَ بِعَلِیٍّ غَیْرَهُ هَلَکَ وَ فَاتَتْهُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ.
کشف، [کشف الغمة] مِنْ کِتَابِ کِفَایَةِ الطَّالِبِ عَنِ ابْنِ أَبِی لَیْلَی الْغِفَارِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ
ص: 36
روایت2.
کمال الدین: قطّان، ابن موسی و سنانی جملگی مرفوعاً از بکر بن عبدالله اشجعی از پدرانش نقل کردهاند که گفتهاند: در سالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به شام سفر کردند؛ عبد مناۀ بن کنانه و نوفل بن معاویۀ بن عروۀ بن صخر بن نعمان بن عدی هم برای تجارت از مکه خارج شدند. در بین راه ابو المویهب راهب به ایشان برخورد و گفت: شما دو نفر هستید؟ گفتند: بازرگانانی از اهل حرم از طایفه قریش هستیم. پس به آن دو گفت: از کدام تیره قریش؟ آن دو او را آگاه کردند. پس به ایشان گفت: آیا جز شما شخص دیگری از قریش به همراهتان آمده است؟ گفتند: آری، جوانی از بنیهاشم که نامش محمّد است. ابوالمویهب راهب گفت: به خدا سوگند او را میجویم. آن دو گفتند: به خدا سوگند در قریش گمنامتر از او کسی نیست؛ مردم او را به نام «یتیم قریش» میشناسند! او کارگزار زنی از ماست که خدیجه نام دارد. با او چه کاری داری؟ ابوالمویهب سری جنبانده و گفت: او همانی است که میجویم. سپس به آن دو گفت: او را به من نشان میدهید؟ گفتند: او را در بازار بُصری بر جای میگذاشتیم.(1)
آنها مشغول گفتگو بودند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سر رسید. راهب گفت: این همان است، سپس ساعتی با وی تنها به گفتگو پرداخته سپس پیشانی آن حضرت را بوسیده و چیزی که ندانستیم چیست از آستین خود به در آورده و به وی داد لیکن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از پذیرفتن آن خود داری میفرمود. و چون از وی جدا گشت، به ما گفت: میشنوید چه میگویم؟ به خدا سوگند او پیامبر آخرالزمان است، به خدا سوگند به زودی مبعوث شده و مردم را به شهادت «لا إله إلّا الله» دعوت خواهد کرد. اگر چنین دیدید، از وی پیروی کنید، سپس گفت: آیا عمویش ابوطالب پسری به نام علی دارد؟ گفتیم: نه! گفت: یا به دنیا آمده است یا اینکه امسال به دنیا خواهد آمد. او نخستین کسی خواهد بود که به وی ایمان خواهد آورد، او را میشناسیم او را میشناسیم و اوصاف او نزد ما به عنوان وصی موجود است کمااینکه صفت محمّد به عنوان پیامبر نزد ماست. او سیّد عرب، پرورش دهنده و ذوالقرنین ایشان است، حق شمشیر را نیک ادا میکند، نامش در میان خلق «علی» است و او در روز قیامت بعد از پیامبران، نام آورترین و پرآوازهترین شخص است
ص: 42
رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله(1) سَتَکُونُ بَعْدِی فِتْنَةٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَالْزَمُوا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ یَرَانِی (2) وَ أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ مَعِی فِی السَّمَاءِ الْعَلْیَاءِ وَ هُوَ الْفَارُوقُ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ.
قال هذا حدیث حسن عال رواه الحافظ فی أمالیه (3).
بشا، [بشارة المصطفی] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْفَارِسِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَعْقُوبَ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یُوسُفَ بْنِ عَاصِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَلْقَمَةَ وَ الْأَسْوَدِ قَالا: أَتَیْنَا أَبَا أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیَّ فَقُلْنَا یَا أَبَا أَیُّوبَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَکْرَمَکَ بِنَبِیِّکَ حَیْثُ کَانَ ضَیْفاً لَکَ صلی الله علیه و آله فَضِیلَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَضَّلَکَ بِهَا فَأَخْبِرْنَا عَنْ مَخْرَجِکَ مَعَ عَلِیٍّ تُقَاتِلُ أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَالَ أَبُو أَیُّوبَ فَإِنِّی أُقْسِمُ لَکُمْ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَعِی فِی هَذَا الْبَیْتِ الَّذِی أَنْتُمْ مَعِی فِیهِ وَ مَا فِی الْبَیْتِ غَیْرُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَعِی وَ عَلِیٌّ جَالِسٌ عَنْ یَمِینِهِ وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ یَسَارِهِ وَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْهِ إِذْ حُرِّکَ الْبَابُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَنَسُ انْظُرْ مَنْ بِالْبَابِ فَخَرَجَ أَنَسٌ فَنَظَرَ فَإِذَا هُوَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله افْتَحْ لِعَمَّارٍ الطَّیِّبِ فَدَخَلَ عَمَّارٌ فَسَلَّمَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَرَحَّبَ بِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ یَا عَمَّارُ إِنَّهُ سَیَکُونُ بَعْدِی فِی أُمَّتِی هَنَاةٌ(4) حَتَّی یَخْتَلِفَ السَّیْفُ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ حَتَّی یَقْتُلَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ حَتَّی یَتَبَرَّأَ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ فَإِذَا رَأَیْتَ ذَلِکَ فَعَلَیْکَ بِهَذَا الْأَصْلَعِ عَنْ یَمِینِی یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَإِنْ سَلَکَ النَّاسُ کُلُّهُمْ وَادِیاً وَ سَلَکَ عَلِیٌّ وَادِیاً فَاسْلُکْ وَادِیَ عَلِیٍّ وَ خَلِّ عَنِ النَّاسِ یَا عَمَّارُ إِنَّ عَلِیّاً لَا یَرُدُّکَ عَنْ هُدًی وَ لَا یَدُلُّکَ عَلَی رَدًی یَا عَمَّارُ طَاعَةُ عَلِیٍّ طَاعَتِی وَ طَاعَتِی طَاعَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ (5).
ص: 37
و فرشتگان او را «پهلوان درخشان کامیاب» مینامند، با هر که رویاروی شود، پیروزی و ظفر یابد، به خدا سوگند او در میان اقرانش در آسمانها از آفتابِ برآمده شناخته شدهتر است.(1)
روایت3.
مناقب ابن شهر آشوب: جارود بن منذر عبدی که نصرانی بود و در سال صلح حدیبیّه اسلام آورد، شعری سروده که ضمن آن گوید:
-« ای پیامبر هدایت، مردانی به سوی تو آمدهاند که کوهها و دشتها را بریدهاند؛ و بر آنان سختیهای بسیار گذشته است؛
- صحراها و بیابان دوردست را در نوردیدهاند، و شب روی، آنها را با مخاطر بسیار و گرسنگی مواجه ساخته است؛
- پیشینیان ما را از نام شما آگاه کردند، و با نامهای کسانی که از آن پس پشت سر هم آمدند»
پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آیا در میان شما کسی هست که قسّ بن ساعده أیادی را بشناسد؟ جارود عرض کرد: همه ما او را میشناسیم لیکن از میان ایشان من اطلاع بیشتری از او دارم و میدانم کجاست. فرمود: ما را خبر کن! عرض کرد: یا رسول الله، قس را در حالی دیدم که از انجمنی از انجمنهای قبیله ایاد به سوی آبگیری که دارای درختان خاردار و درختان سمر و علفزار بود رفته در حالیکه شمیشیری حمایل کرده بود. پس ایستاد در حالیکه شبی بود مانند روز روشن و صورت و انگشت به سوی آسمان برداشت؛ پس به وی نزدیک شدم و شنیدم که چنین میگفت:«خداوندا، ای پروردگار آسمانهای برافراشته و زمینهای سرسبز، تو را به محمّد و سه محمّد دیگر با او و چهار علی و فاطمه و حسنین بلند منزلت و جعفر و موسی آن همنام کلیم مقرّب درگاه، آن سرورانی که شفیع و صراط مستقیماند که انجیلهای تحریف شده را محو و منسوخه میکنند آنان که گمراهیها را محو و اباطیل را نابود میسازند، آن راستگویان که به تعداد نقبای بنیاسرائیلاند و آنان اولین آفریدگان هستند و قیامت بر آنان برپا شود و شفاعت آنان به مردمان رسد و اطاعتشان از جانب خدا فرض گشته، سوگند میدهم که بارانی نجات بخش بر ما بباری!» سپس گفت: ای کاش ایشان را درک میکردم هرچند پس از سختی در عمرم و در زندگیم؛ سپس این ابیات را خواند:
-« قس چنان سوگندی یاد کرده که آن را پوشیده نمیدارد، و حتی اگر دو هزار سال زنده بماند ملول و دلتنگ نمیشود؛
ص: 43
یف، [الطرائف] رَوَی أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْآجُرِّیُّ تِلْمِیذُ أَبِی بَکْرٍ وَلَدُ أَبِی دَاوُدَ السِّجِسْتَانِیِّ فِی الْجُزْءِ الثَّانِی مِنْ کِتَابِ الشَّرِیعَةِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَلْقَمَةَ بْنِ زَیْدٍ(1) وَ الْأَسْوَدِ بْنِ یَزِیدَ: مِثْلَهُ.
ثُمَّ قَالَ وَ رَوَی الْعَبْدَرِیُّ فِی الْجَمْعِ بَیْنَ الصِّحَاحِ السِّتَّةِ فِی الْجُزْءِ الثَّالِثِ فِی بَابِ مَنَاقِبِ عَلِیٍّ علیه السلام مِنْ صَحِیحِ الْبُخَارِیِّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: رَحِمَ اللَّهُ عَلِیّاً اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ.
وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ أَبُو بَکْرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُوسَی بْنِ مَرْدَوَیْهِ فِی کِتَابِ الْمَنَاقِبِ مِنْ عِدَّةِ طُرُقٍ فَمِنْهَا بِإِسْنَادِهِ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ قَالَ حَدَّثَتْنِی عَائِشَةُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.
وَ مِنْهَا فِی کِتَابِ الْمَنَاقِبِ أَیْضاً لِابْنِ مَرْدَوَیْهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی ثَابِتٍ مَوْلَی أَبِی ذَرٍّ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُ لَا یَفْتَرِقَانِ حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.
وَ ذَکَرَ الْخَطِیبُ فِی تَارِیخِهِ مَا یَدُلُّ عَلَی أَنَّ عَلْقَمَةَ وَ الْأَسْوَدَ کَرَّرَا مُعَاتَبَةَ أَبِی أَیُّوبَ عَلَی نُصْرَتِهِ لِعَلِیٍّ علیه السلام فَزَادَهُمَا أَیْضاً حَالَ عُذْرِهِ بِمَا کَانَ سَمِعَهُ مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ الْخَطِیبُ: إِنَّ الْعَلْقَمَةَ وَ الْأَسْوَدَ أَتَیَا أَبَا أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیَّ عِنْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنْ صِفِّینَ فَقَالا لَهُ یَا أَبَا أَیُّوبَ إِنَّ اللَّهَ أَکْرَمَکَ بِنُزُولِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فِی بَیْتِکَ وَ بِمَجِی ءِ نَاقَتِهِ تَفَضُّلًا مِنَ اللَّهِ تَعَالَی وَ إِکْرَاماً لَکَ حَتَّی أَنَاخَتْ بِبَابِکَ دُونَ النَّاسِ جَمِیعاً ثُمَّ جِئْتَ بِسَیْفِکَ عَلَی عَاتِقِکَ تَضْرِبُ أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَالَ یَا هَذَا إِنَّ الرَّائِدَ(2) لَا یَکْذِبُ أَهْلَهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَمَرَنَا بِقِتَالِ ثَلَاثَةٍ مَعَ عَلِیٍّ بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ فَأَمَّا النَّاکِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْنَاهُمْ وَ هُمْ أَهْلُ الْجَمَلِ وَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَهَذَا مُنْصَرَفُنَا عَنْهُمْ یَعْنِی مُعَاوِیَةَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ أَمَّا الْمَارِقُونَ فَهُمْ أَهْلُ الطَّرْفَاوَاتِ وَ أَهْلُ السَّقِیفَاتِ وَ أَهْلُ النُّخَیْلَاتِ وَ أَهْلُ النَّهْرَوَانَاتِ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِی أَیْنَ هُمْ وَ لَکِنْ لَا بُدَّ مِنْ قِتَالِهِمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَمَّارٍ تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ وَ أَنْتَ إِذْ ذَاکَ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَکَ
ص: 38
- تا اینکه به دیدار احمد صَلی الله علیهِ و آله و آن بزرگواران دانا (ائمه علیهم السّلام) نایل آید، آنها اوصیای احمدند که افضل تمام مخلوقاتی که در زیر آسمانند؛
- مردم نسبت به درک مقام و منزلت ایشان کورند و آنان خود درمان کوریاند و روشنی بخش چشمان کور، من یاد آنها را فراموش نمیکنم تا اینکه در گور جا داده شوم»
جارود گوید: سپس عرض کردم: یا رسول الله، خداوند شما را خیر دهد، از قول خدا مرا از نامهایی که آنان را نمیبینم اما قسّ آنها را به ما گفت، آگاه فرمایید. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای جارود، در آن شب معراجی که مرا به آسمان بردند، خدای عزّوجل به من وحی فرمود: از پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم بپرس که ایشان را بر چه فرستادیم؟ عرض کردم: بر چه مبعوث شدند؟ فرمود: آنان را بر عقیده به نبوت تو و ولایت علی بن ابی طالب و امامانی که از شما هستند، فرستادم. سپس خداوند مرا با ایشان و نام آنها آشنا فرمود. آنگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نام امامان را یک به یک تا مهدی عجل الله تعالی فرجه را برای جارود ذکر نموده سپس فرمود: خدای متعال به من فرمود: اینان اولیای منند و این همان کسی است که از دشمنان من انتقام میگیرد- منظورش مهدی بود- . پس جارود عرض کرد:
-« ای پسر آمنه و ای رسول خدا، نزد تو آمدم تا به برکت وجود تو به راه راست هدایت یابم؛
- تو گفتی و گفتارت سخن حق بود، و راست است آنچه میخواهی بگویی؛
- تو کوران تبار عبد شمس را بینا کردی حال آنکه جملگی در تیرگی و گمراهی بودند؛
- و ما تو را از احوال قسّ أیادی خبر دادیم، و سخنان او را دربارهات که سزاوار آیند، برایتان بیان کردیم؛
- و نامهایی را شناختیم که برای ما نامفهوم بودند و من آنها را نمیدانستم» مؤلف کتاب «الروضة» آورده است که این «استقسا» مربوط به ده سال پیش از نبوّت است و گواهی سلمان فارسی درباره آن معروف است؛ و شعبی گوید: عبدالملک بن مروان به من گفت: نماینده من در شهر «صفر» که سلیمان بن داود علیه السّلام آن را ساخته، ابیاتی را بر دیوار آن یافته است که این ابیات از جمله آنهاست:
-«اختیاردار تمام اهل زمین اوصیا هستند و آنها سزاوار پیشواییاند؛
- آنها خلفایند، دوازده حجت و بعد از او اوصیا و سروران بلندمرتبه هستند؛
- تا زمانی که قائم آنها به فرمان خدا قیام کند آنگاه که از آسمان او را به نام صدا زنند»
پس عبدالملک به زهری گفت: درباره اینکه از آسمان او را به نام صدا میزنند چیزی میدانی؟ زهری گفت: علی بن الحسین علیه السّلام مرا روایت فرمود که این مهدی از فرزندان فاطمه علیها السّلام است. عبدالملک گفت: هر دو دروغ میگویید،
ص: 44
یَا عَمَّارُ إِنْ رَأَیْتَ عَلِیّاً قَدْ سَلَکَ وَادِیاً وَ سَلَکَ النَّاسُ کُلُّهُمْ وَادِیاً فَاسْلُکْ مَعَ عَلِیٍّ فَإِنَّهُ لَنْ یُدْلِیَکَ فِی رَدًی وَ لَنْ یُخْرِجَکَ مِنْ هُدًی یَا عَمَّارُ مَنْ تَقَلَّدَ سَیْفاً وَ أَعَانَ بِهِ عَلِیّاً عَلَی عَدُوِّهِ قَلَّدَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وِشَاحَیْنِ مِنْ دُرٍّ وَ مَنْ تَقَلَّدَ سَیْفاً أَعَانَ بِهِ عَدُوَّ عَلِیٍّ قَلَّدَهُ اللَّهُ تَعَالَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وِشَاحَیْنِ مِنْ نَارٍ قُلْنَا یَا هَذَا حَسْبُکَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ حَسْبُکَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ (1).
أَقُولُ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ مِنْ کِتَابِ الْفِرْدَوْسِ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: رَحِمَ اللَّهُ عَلِیّاً اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ(2).
وَ مِنْ کِتَابِ فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَصْبَغَ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ (3).
وَ رَوَی الْعَلَّامَةُ فِی کَشْفِ الْحَقِ (4) عَنِ الْجَمْعِ بَیْنَ الصِّحَاحِ السِّتَّةِ وَ مَنَاقِبِ ابْنِ مَرْدَوَیْهِ وَ غَیْرِهِمَا مِنْ کُتُبِ الْمُخَالِفِینَ: مِثْلَ مَا مَرَّ.
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی بِإِسْنَادِ أَخِی دِعْبِلٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِحْنَةٌ لِلْعَالِمِ بِهِ یُمَیِّزُ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (5).
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنْ حَسَنِ بْنِ حُسَیْنٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ یَعْلَی عَنْ عُمَرَ بْنِ مُوسَی عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ آبَائِهِ صلی الله علیه و آله عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: أَمَا إِنَّکَ (6) الْمُبْتَلَی وَ الْمُبْتَلَی بِکَ أَمَا إِنَّکَ الْهَادِی لِمَنِ اتَّبَعَکَ وَ مَنْ خَالَفَ طَرِیقَکَ ضَلَّ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ(7).
لی، [الأمالی] للصدوق الْقَطَّانُ عَنْ عَبَّاسِ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنْ عَزْرَةَ الْقَطَّانِ عَنْ مَسْعُودٍ الْخَلَّادِیِّ عَنْ تَلِیدٍ عَنْ أَبِی الْحَجَّافِ عَنْ أَبِی إِدْرِیسَ عَنْ
ص: 39
او مردی از ماست، ای زهری، کسی این سخن را از زبان تو نشنود!(1)
منصور بن حازم به امام صادق علیه السّلام عرض کرد: آیا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله امامان را میشناخت؟ فرمود: بلی، و نوح نیز میدانست، سپس آیه:« شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصیَ بِهِ نُوحًا»{از [احکامِ] دین، آنچه را که به نوح در باره آن سفارش کرد، برای شما تشریع کرد} را تلاوت فرمود.(2)
توضیح
الفدفد: زمین هموار، الآل: جمع «آله» و آن حالتی است که حالات مختلف در پی آن آیند. «الآل» به چوبهایی گفته میشود که خیمه با تکیه بر آنها برپا میشود.« الآل» آنگونه که درر النهایۀ آورده، بر سراب نیز اطلاق میشود(3).
الجوب: پیمودن، طی کردن.«البید» با کسر باء: جمع «بیداء»، بیابان. المهامۀ: جمع «مهمّۀ»: بیابان و صحرای بسیار بزرگ. غاله الشیء: او را غافلگیر کرد، و گفته میشود:«غالته غولٌ» اگر در مهلکهای گرفتار آید. الطوی: گرسنگی. السُری: سفر شبانه .
الضحضح: آب اندک، آبگیر کوچک. «القتاد» بر وزن «سحاب»، نام درختی است که خارهایی سوزن مانند دارد. «السمر» با ضم میم: نام درختی معروف است. فیروزآبادی گوید: الأغید من النبات: گیاه نرم و دارای خمیدگی (چمان)، مکان پر گیاه (علفزار)(4). «النجاد» بر وزن کتاب: حمایل شمشیر، و جمع «نجد» و عبارت از وسایلی است که خانه را با آن فرش میکنند از قبیل قالیها، گلیمها و بالشها. لیلۀ إضحیانۀ(با کسر همزه): شب روشن و مهتاب.
قول او:«الحسنان الأبرعۀ» در نسخهها به همین صورت ضبط شده و درست آن «الحسنین» به صورت مجرور است تا امام حسن عسکری علیه السّلام را نیز شامل شود، آنچه «أبرعۀ» را به صورت مؤنث تأیید میکند، دلالت آن بر جماعت است، یعنی اینکه هریک از آنها أبرع است در خلق و أعلی در کمال است، و با توجه به نسخهها، شاید تثنیه به اعتبار لفظ و توصیف به جهت رعایت معنا باشد.(5)
التبعۀ: شاید صیغه مبالغه برای «تابع» باشد و «الضرعۀ» نیز همین حالت را دارد. طریق مهیج (بر وزن «مقعد»):
ص: 45
مُجَاهِدٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِی یَا عَلِیُّ مَنْ فَارَقَکَ فَقَدْ فَارَقَنِی وَ مَنْ فَارَقَنِی فَقَدْ فَارَقَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ (1).
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مِیثَمٍ عَنْ جَدِّهِ الْفَضْلِ بْنِ دُکَیْنٍ عَنْ مُوسَی بْنِ قَیْسٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عِیَاضٍ (2) وَ کَانَ مِنْ خِیَارِ أَهْلِ الْقِبْلَةِ عَنْ مَالِکِ بْنِ جَعْوَنَةَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ وَ هُوَ آخِذٌ بِکَفِّ عَلِیٍّ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ(3).
کونه صلی الله علیه و آله مع الحق و أمر النبی صلی الله علیه و آله بالکون معه یدل علی عصمته کما مر و قد تواترت الأخبار من طرق الخاصة و العامة بأن أمیر المؤمنین علیه السلام کان شاکیا عمن تقدمه و لم یکن راضیا بفعالهم و قد أثبتنا ذلک فی کتاب الفتن فثبت عدم کونهم علی الحق و أما تواتر الخبر و صحته فقد اعترف به أکثر المخالفین أیضا
قَالَ عَبْدُ الْحَمِیدِ بْنُ أَبِی الْحَدِیدِ فِی قَوْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَیْشٍ غُرِسُوا فِی هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَی مَنْ سِوَاهُمْ (4) وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَیْرِهِمْ.
قَالَ فَإِنْ قُلْتَ إِنَّکَ شَرَحْتَ هَذَا الْکِتَابَ عَلَی مَذَاهِبِ الْمُعْتَزِلَةِ(5) فَمَا قَوْلُکَ فِی هَذَا الْکَلَامِ وَ هُوَ تَصْرِیحٌ بِأَنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَصْلُحُ مِنْ قُرَیْشٍ إِلَّا فِی بَنِی هَاشِمٍ خَاصَّةً وَ لَیْسَ ذَلِکَ بِمَذْهَبِ الْمُعْتَزِلَةِ(6) قُلْتُ هَذَا الْمَوْضِعُ مُشْکِلٌ وَ فِیهِ نَظَرٌ(7) وَ إِنْ صَحَّ أَنَّ عَلِیَّاً قَالَهُ قُلْتُ کَمَا قَالَ لِأَنَّهُ ثَبَتَ عِنْدِی أَنَ
النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْحَقَّ یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُمَا دَارَ(8).
ص: 40
راه روشن. قول او: «داسۀ الأناجیل» یعنی اینکه انجیلها را زیرپا مینهند، و این کنایهای است از محو و نسخ آنها.«الّلأی»- بر وزن«سعی»- : درنگ کردن، باز ماندن و سختی. الرجم (با تحریک راء و جیم): قبر. قول او«جدیلاً» یعنی خصومت کننده و جدل کننده، و جوهری گوید: الصَیَد (با تحریک): مصدر «الأصید» است و او کسی است که سرش را بالا نگاه میدارد از این رو پادشاه را «أصید» نامیدهاند.(1)
روایت4.
مناقب آل أبی طالب: داود رقّی گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: ای سماعۀ بن مهران، آن صحیفه را برای من بیاور. پس صحیفهای سفید برای آن حضرت آورد. امام آن صحیفه را به دست من داده فرمود: این را بخوان. گوید: من شروع به خواندن آن کردم که دیدم فقط دو سطر است: در سطر اول نوشته شده «لاإله إلّا الله محمّد رسول الله» و در سطر دوم نوشته شده« در حقیقت، شماره ماهها نزد خدا، از روزی که آسمانها و زمین را آفریده، در کتاب [علمِ] خدا، دوازده ماه است از این [دوازده ماه]، چهار ماه [ماهِ] حرام است. این است آیین استوار»(2) علی بن أبی طالب، حسن بن علی، حسین بن علی تا خلف صالح ایشان حجّت خدا.
سپس به من فرمود: ای داود، آیا میدانی این صحیفه کجا بوده و از کی نوشته شده است؟ عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، خدا و رسول او و شما آگاهترید. فرمود: دو هزار سال پیش از آنکه خداوند آدم را بیافریند.(3)
ابوالقاسم کوفی در کتاب «الرد علی اهل التبدیل» گوید: حسودان امیرالمؤمنین علیه السّلام در مورد قول پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در فضایل علی علیه السّلام تردید کردند، از این رو خداوند آیه:«فَإِن کُنتَ فیِ شَکٍ ّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ فَسَْلِ الَّذِینَ یَقْرَءُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکَ لَقَدْ جَاءَکَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْترَِینَ*وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَاتِ اللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِینَ»(4){و اگر از آنچه به سوی تو نازل کرده ایم} منظور ، درباره علی علیه السّلام است{در تردیدی، از کسانی که پیش از تو کتاب [آسمانی] می خواندند بپرس.} یعنی از اهل کتاب در مورد آنچه در کتابهایشان در خصوص ذکر وصیّ محمّد آمده، زیرا شما آن را در کتابهایشان نوشته شده خواهید یافت، سپس در ادامه میفرماید:{قطعاً حقّ از جانب پروردگارت به سوی تو آمده است. پس زنهار از تردیدکنندگان مباش. و از کسانی که آیات ما را دروغ پنداشتند مباش، که از زیانکاران خواهی بود.}و منظور از «الآیات» در اینجا، اوصیای پیشین و اوصیایی که بعداً خواهند آمد، میباشند.
کافی، محمّد بن فضل از موسی بن جعفر علیه السّلام آورده است که آن حضرت فرمود: ولایت علی علیه السّلام در کُتب تمام پیامبران نوشته شده و خداوند هرگز پیامبری را نفرستاده مگر اینکه وی را از نبوّت محمّد صَلی الله علیهِ و آله و وصایت علی علیه السّلام آگاه کرده باشد.
صاحب کتاب «شرح الأخبار» گوید: امام باقر علیه السّلام در قول خدای متعال:«وَ وَصیَ بهَِا إِبْرَاهِمُ
ص: 46
ک، [إکمال الدین] الْقَطَّانُ وَ ابْنُ مُوسَی وَ الشَّیْبَانِیُّ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی بَکْرِ بْنِ عَمْرِو بْنِ هَرْثَمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ قَالَ: لَمَّا فَارَقَهُ بَحِیرَاءُ بَکَی بُکَاءً شَدِیداً وَ أَخَذَ یَقُولُ یَا ابْنَ آمِنَةَ کَأَنِّی بِکَ وَ قَدْ رَمَتْکَ الْعَرَبُ بِوَتَرِهَا وَ قَدْ قَطَعَکَ الْأَقَارِبُ وَ لَوْ عَلِمُوا لَکُنْتَ لَهُمْ (1) بِمَنْزِلَةِ الْأَوْلَادِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ وَ قَالَ أَمَّا أَنْتَ یَا عَمِّ فَارْعَ فِیهِ قَرَابَتَکَ الْمَوْصُولَةَ وَ احْفَظْ فِیهِ وَصِیَّةَ أَبِیکَ فَإِنَّ قُرَیْشاً سَتَهْجُرُکَ فِیهِ فَلَا تُبَالِ فَإِنِّی أَعْلَمُ أَنَّکَ لَا تُؤْمِنُ بِهِ وَ لَکِنْ سَیُؤْمِنُ (2) بِهِ وَلَدٌ تَلِدُهُ وَ سَیَنْصُرُهُ نَصْراً عَزِیزاً اسْمُهُ فِی السَّمَاوَاتِ الْبَطَلُ الْهَاصِرُ(3) وَ الشُّجَاعُ الْأَقْرَعُ (4) مِنْهُ الْفَرْخَانِ الْمُسْتَشْهَدَانِ وَ هُوَ سَیِّدُ الْعَرَبِ وَ رَئِیسُهَا وَ ذُو قَرْنَیْهَا(5) وَ هُوَ فِی الْکُتُبِ أَعْرَفُ مِنْ أَصْحَابِ عِیسَی علیه السلام فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ قَدْ رَأَیْتُ وَ اللَّهِ کُلَّ الَّذِی وَصَفَ بَحِیرَاءُ وَ أَکْثَرَ(6).
ص: 41
بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یَابَنیِ َّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ»(1){و ابراهیم و یعقوب، پسران خود را به همان [آیین] سفارش کردند[و هر دو در وصیتشان چنین گفتند:] «ای پسران من، خداوند برای شما این دین را برگزید پس، البته نباید جز مسلمان بمیرید.» } فرمود: منظور ولایت علی علیه السّلام است.
و در برخی اصول آمده: سلمان گوید: سوگند به آن که جان من در دست اوست اگر شما را از فضل علی علیه السّلام در تورات آگاه میکردم، گروهی از شما میگفتید: او دیوانه است، و گروهی دیگر میگفتند: خدایا، قاتل سلمان را بیامرز!
روضۀ الواعظین از نیشابوری نقل کرده که فاطمه بنت اسد به هنگام تولّد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله حاضر بوده و چون نزدیک صبح شده به ابوطالب گفته است: امشب امر عجیبی دیدم- منظور حضور فرشتگان و...
- ابوطالب به وی گفت: یک سبت(30سال) منتظر باش، مانند او را به دنیا خواهی آورد. و بعد از سی سال امیرالمؤمنین علیه السّلام را به دنیا آورد.
کتاب «مولد امیرالمؤمنین علیه السّلام» از ابن بابویه آورده است که ابوطالب در حجر اسماعیل خوابیده بود که در خواب دید دری از آسمان به روی او گشوده شده سپس نوری از آن نازل شده و وی را در برگرفت، اما ناگاه از خواب بیدار شده نزد راهب جحفه رفت و ماجرا را برای وی تعریف کرد. راهب در پاسخ او این ابیات را سرود:
-«ای ابوطالب، مژده باد تو را که به زودی صاحب پسری دلیر و بزرگوار و نجیب خواهی شد؛ - خوشا به حال قریش، اکنون تأویل مرا بشنوید: اینان دو نور در یک مسیرند؛
- مانند موسی و برادری که او را از خدا خواست»
سپس ابوطالب به کعبه بازگشت و پیرامون آن را طواف کرد و چنین سرود:
-«برای خدا طواف خانه میکنم، ای زنده کننده مردگان، تو را از روی اشتیاق میخوانم؛
- که سبط مرا پیش از مرگم نشانم دهی، او که نورانیترین و درخشانترین است، ای بلند آوازه؛
- از نیام برآمدهای که بتپرستان را میکشد و هرکه را که دین اهل سبت(یهود) را پذیرفته باشد»
سپس به حجر اسماعیل آمده و در آن خوابید که در خواب چنان دید که گویی تاجی از یاقوت بر سرش نهاده و شلواری از دیبای سبز بر تنش کردند و گویندهای میگفت: ای ابوطالب، چشمانت روشن باد دستانت کامیاب و رؤیایت نیکو باد! علیرغم چشم حسودان، برای تو پسری آورده شده که مالک بلاد است و جایگاهی عظیم دارد! پس از خوشحالی از خواب بیدار شد و پیرامون کعبه طواف نموده و
ص: 47
ک، [إکمال الدین] الْقَطَّانُ وَ ابْنُ مُوسَی وَ السِّنَانِیُّ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ وَ قَیْسِ بْنِ سَعْدٍ الدُّؤَلِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَحِیرٍ الْفَقْعَسِیِّ عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْجَعِیِّ عَنْ آبَائِهِ قَالُوا: خَرَجَ سَنَةَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الشَّامِ عَبْدُ مَنَاةِ بْنِ کِنَانَةَ وَ نَوْفَلُ بْنُ مُعَاوِیَةَ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ صَخْرِ بْنِ نُعْمَانَ بْنِ عَدِیٍّ تُجَّاراً إِلَی الشَّامِ فَلَقِیَهُمَا أَبُو الْمُوَیْهِبِ الرَّاهِبُ فَقَالَ لَهُمَا مَنْ أَنْتُمَا قَالا نَحْنُ تُجَّارٌ مِنْ أَهْلِ الْحَرَمِ مِنْ قُرَیْشٍ فَقَالَ لَهُمَا مِنْ أَیِّ قُرَیْشٍ فَأَخْبَرَاهُ فَقَالَ
لَهُمَا هَلْ قَدِمَ مَعَکُمَا مِنْ قُرَیْشٍ غَیْرُکُمَا قَالا نَعَمْ شَابٌّ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ اسْمُهُ مُحَمَّدٌ فَقَالَ أَبُو الْمُوَیْهِبِ الرَّاهِبُ إِیَّاهُ وَ اللَّهِ أَرَدْتُ فَقَالا وَ اللَّهِ مَا فِی قُرَیْشٍ أَخْمَلُ مِنْهُ ذِکْراً(1) إِنَّمَا یُسَمُّونَهُ بِیَتِیمِ قُرَیْشٍ وَ هُوَ أَجِیرٌ لِامْرَأَةٍ مِنَّا یُقَالُ لَهَا خَدِیجَةُ فَمَا حَاجَتُکَ إِلَیْهِ فَأَخَذَ یُحَرِّکُ رَأْسَهُ وَ یَقُولُ هُوَ هُوَ فَقَالَ لَهُمَا تَدُلَّانِّی عَلَیْهِ فَقَالا تَرَکْنَاهُ فِی سُوقِ بُصْرَی (2) فَبَیْنَا فِی الْکَلَامِ إِذْ طَلَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله(3) فَقَالَ هُوَ هَذَا فَخَلَا بِهِ سَاعَةً یُنَاجِیهِ وَ یُکَلِّمُهُ ثُمَّ أَخَذَ یُقَبِّلُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ أَخْرَجَ شَیْئاً مِنْ کُمِّهِ لَا نَدْرِی مَا هُوَ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَأْبَی أَنْ یَقْبَلَهُ فَلَمَّا فَارَقَهُ قَالَ لَنَا تَسْمَعَانِ مِنِّی هَذَا وَ اللَّهِ نَبِیُّ آخِرِ الزَّمَانِ وَ اللَّهِ سَیَخْرُجُ إِلَی قَرِیبٍ یَدْعُو النَّاسَ إِلَی شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِذَا رَأَیْتُمْ ذَلِکَ فَاتَّبِعُوهُ ثُمَّ قَالَ هَلْ وُلِدَ لِعَمِّهِ أَبِی طَالِبٍ وَلَدٌ یُقَالُ لَهُ عَلِیٌّ فَقُلْنَا لَا فَقَالَ إِمَّا أَنْ یَکُونَ قَدْ وُلِدَ أَوْ یُولَدُ فِی سَنَتِهِ هُوَ أَوَّلُ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ نَعْرِفُهُ (4) وَ إِنَّا لَنَجِدُ صِفَتَهُ عِنْدَنَا بِالْوَصِیَّةِ کَمَا نَجِدُ صِفَةَ مُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّةِ وَ إِنَّهُ سَیِّدُ الْعَرَبِ وَ رَبَّانِیُّهَا وَ ذُو قَرْنَیْهَا یُعْطِی السَّیْفَ حَقَّهُ اسْمُهُ فِی الْمَلَإِ عَلِیٌ (5) وَ هُوَ أَعْلَی الْخَلْقِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بَعْدَ الْأَنْبِیَاءِ ذِکْراً
ص: 42
چنین میگفت:
-«ای پروردگار کعبه و طواف، و پروردگار پسری که آراسته با پاکدامنی است؛
- مرا با منّت و لطف خود یاری فرما، این دعا، دعای بندهای غرق گناه است؛
- ای سیّد سادات و اشراف»
سپس به حجر اسماعیل برگشت و به خواب رفت و در خواب عبدمناف را دید که میگفت: چه چیزی تو را از ازدواج با دختر اسد باز میدارد؟- در کلامی از او- پس چون به خود آمد با وی ازدواج کرد و کعبه را طواف نموده در حالی که میگفت:
-« با تعبیری که شد، خواب تو تصدیق گردید، و تو در کارها اهل تردید کردن نیستی؛ - ای پروردگار کعبه و نذورات، همانند بندهای مخلص و بینوا از تو میخواهم؛
- پس ای آفریننده شادی، با آن فرزند سیّد و دلاور مذکور حاجت مرا برآورده ساز؛
- که برای آن به نبوّت برانگیخته شده چون یک وزیر باشد، آن دو چه شگفت نورهایی هستند؛
- از خاندان هاشم سر بر آوردهاند که همگی ماههای شب چهاردهاند در فلکی رفیع بر بالای دریاها؛
- پس زمین را بر سر رزمآوران خُرد خواهد کرد، چنانکه آسیاب با گردش، دانه را آرد میکند؛
- اکنون قریش سخت متکبّر و مغرور گشته و غرق گناه و بدبختی است؛
- و کسی را ندارد که به وی پناه برد، از شمشیر انتقام جوی نابودکننده او؛
- و برگزیده پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در مأموریتها، شمشیر اوست که کافران را به هلاکت میرساند»
ابراهیم نخعی از علقمۀ از بن عباس در حدیثی آورده است که راهب قَرقیسیا را نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام آوردند، و چون وی را بدید، فرمود: مرحبا به بُحیرای اصغر، کتاب شمعون الصفا کجاست؟ عرض کرد: شما این را از کجا میدانید یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: علم همه چیز نزد ماست و نیز علم تفسیر معانی. پس آن مرد در حالی که امیرالمؤمنین ایستاده بود، کتاب را بیرون آورد. پس آن حضرت علیه السّلام فرمود: کتاب را نگاه دار، سپس چنین خواند:
«بسم الله الرحمن الرحیم، از جمله اموری که مقدر کرده است و از جمله آنچه در لوح محفوظ نگاشت این است که او در میان مردم اُمّی پیامبری از خودشان مبعوث خواهد فرمود تا کتاب و حکمت را به ایشان بیاموزد و آنان را به راه خدا رهنمون گردد، نه سختگیر است و نه سنگدل» سپس از صفات او و اختلاف اُمّتش پس از وی یاده کرده تا اینکه فرمود:«سپس مردی از اُمّت او در کرانه فرات ظهور مینماید
ص: 48
وَ تُسَمِّیهِ الْمَلَائِکَةُ الْبَطَلَ الْأَزْهَرَ الْمُفْلِحَ لَا یَتَوَجَّهُ إِلَی وَجْهٍ إِلَّا أَفْلَحَ وَ ظَفِرَ وَ اللَّهِ هُوَ أَعْرَفُ بَیْنَ أَصْحَابِهِ (1) فِی السَّمَاءِ مِنَ الشَّمْسِ الطَّالِعَةِ(2).
قب، [المناقب] لابن شهرآشوب رَوَی الْکَلْبِیُّ عَنِ الشَّرْقِیِّ بْنِ الْقُطَامِیِّ عَنْ تَمِیمِ بْنِ وَعْلَةَ الْمُرِّیِّ عَنِ الْجَارُودِ بْنِ الْمُنْذِرِ الْعَبْدِیِّ وَ کَانَ نَصْرَانِیّاً فَأَسْلَمَ عَامَ الْحُدَیْبِیَةِ وَ أَنْشَدَ شِعْراً یَقُولُ:
یَا نَبِیَّ الْهُدَی أَتَتْکَ رجالا [رِجَالٌ]***قَطَعَتْ فَدْفَداً وَ آلًا فَآلًا(3)
جَابَتِ الْبِیدَ وَ الْمَهَامِهَ حَتَّی***غَالَهَا مِنْ طَوَی السُّرَی مَا غَالا
أَنْبَأَ الْأَوَّلُونَ بِاسْمِکَ فِینَا***وَ بِأَسْمَاءٍ بَعْدَهُ تَتَتَالَی (4)
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ فِیکُمْ مَنْ یَعْرِفُ قُسَّ بْنَ سَاعِدَةَ الْإِیَادِیَّ فَقَالَ الْجَارُودُ کُلُّنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ نَعْرِفُهُ غَیْرَ أَنِّی مِنْ بَیْنِهِمْ عَارِفٌ بِخَبَرِهِ وَاقِفٌ عَلَی أَثَرِهِ فَقَالَ أَخْبِرْنَا فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ شَهِدْتُ قُسّاً وَ قَدْ خَرَجَ مِنْ نَادٍ مِنْ أَنْدِیَةِ إِیَادٍ إِلَی ضَحْضَحِ ذِی قَتَادٍ وَ سَمُرٍ وَ غِیَادٍ وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ بِنِجَادٍ فَوَقَفَ فِی إِضْحِیَانِ لَیْلٍ کَالشَّمْسِ رَافِعاً إِلَی السَّمَاءِ وَجْهَهُ وَ إِصْبَعَهُ فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ الْأَرْفِعَةِ وَ الْأَرَضِینَ الْمُمْرِعَةِ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الثَّلَاثَةِ الْمَحَامِیدِ مَعَهُ وَ الْعَلِیِّینَ الْأَرْبَعَةِ وَ فَاطِمَ وَ الحسنان [الْحَسَنَیْنِ] الْأَبْرِعَةِ(5) وَ جَعْفَرٍ وَ مُوسَی التَّبِعَةِ سَمِیِّ الْکَلِیمِ الضَّرَعَةِ(6) أُولَئِکَ النُّقَبَاءُ الشَّفَعَةُ وَ الطَّرِیقُ الْمَهْیَعَةُ دَاسَةُ الْأَنَاجِیلِ وَ مُحَاةُ الْأَضَالِیلِ وَ نُفَاةُ الْأَبَاطِیلِ الصَّادِقُو الْقِیلِ عَدَدُ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَهُمْ أَوَّلُ الْبِدَایَةِ وَ عَلَیْهِمْ تَقُومُ السَّاعَةُ وَ بِهِمْ تُنَالُ الشَّفَاعَةُ وَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَرْضُ الطَّاعَةِ اسْقِنَا غَیْثاً مُغِیثاً ثُمَّ قَالَ لَیْتَنِی مُدْرِکُهُمْ وَ لَوْ بَعْدَ لَأْیٍ مِنْ عُمُرِی وَ مَحْیَایَ ثُمَّ أَنْشَأَ یَقُولُ
أَقْسَمَ قُسٌّ قَسَماً لَیْسَ بِهِ مُکْتَتِماً***لَوْ عَاشَ أَلْفَیْ سَنَةٍ لَمْ یَلْقَ مِنْهَا سَأَماً
ص: 43
که امر به معروف و نهی از منکر نموده و به حق قضاوت میکند» و مقداری از سیره او را یاد نموده سپس فرمود:«هرکس آن عبد صالح را درک کند، حتماً به یاری وی بشتابد که نصرت او عبادت است و کشته شدن با وی شهادت» پس امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: حمد و سپاس خداوندی را سزد که مرا نزد خود فراموش گشته قرار نداد، حمد و سپاس از آنِ خداوندی است که بنده را در کتاب نیکوکاران یاد فرمود؛ سپس آن مرد در صفیّن کشته شد.(1)
توضیح
الحُلاحل (با ضم حاء): مرد دلیر پرتوان؛ السؤل- با همزه و بدون همزه- آنچه انسان طلب میکند، و شاید اشارهای باشد به قول خدای متعال پس از آن که موسی وزیری از خاندان خود از وی طلب کرده باشد:« قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَامُوسی»(2){فرمود:«ای
موسی، خواسته ات به تو داده شد.»} و السبط: نوه؛ و بدان جهت از وی به عنوان سبط یاد کرده که آن حضرت سبط ابراهیم یا سبط عبدالمطلّب است و احتمال دارد «سبط» با فتح سین باشد، گفته میشود: سَبَط الجسم: خوش قدّ و قامت. و گفته میشود:« رجل منصلت» اگر پیگیر کارها باشد. العبقری: از هر چیزی کامل آن و نوعی فرش هم هست. التلد- با فتح و ضم و تحریک- : آنچه از مال و منال تو که فزونی باید و زاد و ولد کند. خلق متلد: کهن، «التلد» با تحریک: کسی که در دیار عجم زاده شده و در کودکی کوچانده شده باشد و در سرزمین اسلام بزرگ شده باشد؟ و «تلد» بر وزن نصر و فرح: اقامت گزید و تطبیق آن بر یکی از این معانی خالی از تکلّف نیست هم به جهت لفظ یا معنا. نهکه- بر وزن منعه-: او را مغلوب کرد.
روایت5.
مناقب ابن شهر آشوب: امالی ابوالفضل شیبانی و اعلام النبوّۀ از مارودی و الفتوح از اعصم در روایتی طولانی آوردهاند که امیرالمؤمنین علیه السّلام چون در «لیخ» در کنار فرات فرود آمد، شمعون بن یوحنّا نزد وی آمده و نوشتهای را که مسیح علیه السّلام آن را املا فرموده بود، برای آن حضرت خواند که مشتمل بر ذکر بعثت پیامبر و صفت او بود سپس گفت: پس هنگامی که خداوند او را نزد خود بَرَد، اُمّت او دچار اختلاف گردد و سپس تا مدتها که خداوند اراده فرموده باشد، اجتماع مینمایند و آنگاه در دوره سوّمین آنها که کشته میشود، دچار اختلاف شوند، سپس زعامت ایشان به وصیّ پیامبرشان موکول میشود اما آنها به وی ستم روا میدارند و شمشیرها از نیامها برکشیده میشود؛ و از سیره و زهد وی یاد کرده سپس گفت: بیتردید اطاعت از او اطاعت از خداست؛ سپس گفت: من تو را شناختم و بر تو فرود آمدم که امیرالمؤمنین علیه السّلام سجده نمود و از وی شنیده شد که میگفت: سپاس صاحب نعمت را، سپاس- ده بار- آنگاه گفت: حمد و سپاس خداوند را که یاد مرا نهان نداشته و مرا نزد خود فراموش نفرموده است؛ سپس آن راهب در «لیلۀ الهَریر» کشته شد.
ص: 49
حَتَّی یُلَاقِیَ أَحْمَداً وَ النُّجَبَاءَ الْحُکَمَا***هُمْ أَوْصِیَاءُ أَحْمَدَ أَفْضَلُ مَنْ تَحْتَ السَّمَا
یَعْمَی الْأَنَامُ عَنْهُمْ وَ هُمْ ضِیَاءٌ لِلْعَمَی***لَسْتُ بِنَاسٍ ذِکْرَهُمْ حَتَّی أَحَلَّ الرَّجَمَا
قَالَ الْجَارُودُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْبِئْنِی أَنْبَأَکَ اللَّهُ بِخَبَرِ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ الَّتِی لَمْ نَشْهَدْهَا وَ أَشْهَدَنَا قُسٌّ ذِکْرَهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ یَا جَارُودُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیَّ أَنْ سَلْ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا عَلَی مَا بُعِثُوا قُلْتُ عَلَی مَا بُعِثُوا قَالَ بَعَثْتُهُمْ عَلَی نُبُوَّتِکَ وَ وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْکُمَا ثُمَّ عَرَّفَنِی اللَّهُ تَعَالَی بِهِمْ وَ بِأَسْمَائِهِمْ ثُمَّ ذَکَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِلْجَارُودِ أَسْمَاءَهُمْ وَاحِداً وَاحِداً إِلَی الْمَهْدِیِّ علیه السلام ثُمَّ قَالَ قَالَ لِیَ الرَّبُّ تَعَالَی هَؤُلَاءِ أَوْلِیَائِی وَ هَذَا الْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِی یَعْنِی الْمَهْدِیَّ فَقَالَ الْجَارُودُ:
أَتَیْتُکَ یَا ابْنَ آمِنَةَ الرَّسُولَا***لِکَیْ بِکَ أَهْتَدِیَ النَّهْجَ السَّبِیلَا
فَقُلْتَ وَ کَانَ قَوْلُکَ قَوْلَ حَقٍّ***وَ صِدْقٍ مَا بَدَا لَکَ أَنْ تَقُولَا
وَ بَصَّرْتَ الْعَمَی مِنْ عَبْدِ شَمْسٍ***وَ کَلًّا کَانَ مِنْ عَمَهٍ ظَلِیلًا(1)
وَ أَنْبَأْنَاکَ عَنْ قُسِّ الْإِیَادِیِّ***مَقَالًا أَنْتَ ظِلْتَ بِهِ جَدِیلًا
وَ أَسْمَاءً عَمَتْ عَنَّا فَآلَتْ***إِلَی عِلْمٍ وَ کُنْتُ بِهَا جَهُولًا
و قد ذکر صاحب الروضة أن هذا الاستسقاء کان قبل النبوة بعشر سنین و شهادة سلمان الفارسی بمثل ذلک مشهور.
و قال الشعبی قال لی عبد الملک بن مروان وجد وکیلی فی مدینة الصفر التی بناها سلیمان بن داود علی سورها أبیاتا منها:
إن مقالید أهل الأرض قاطبة***و الأوصیاء له أهل المقالید
هم الخلائف اثنتا عشرة حججا***من بعده الأوصیاء السادة الصید
حتی یقوم بأمر الله قائمهم***من السماء إذا ما باسمه نودی
فَقَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ لِلزُّهْرِیِّ هَلْ عَلِمْتَ مِنْ أَمْرِ الْمُنَادَی بِاسْمِهِ مِنَ السَّمَاءِ شَیْئاً قَالَ الزُّهْرِیُّ أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ أَنَّ هَذَا الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ فَقَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ کَذَبْتُمَا ذَاکَ
ص: 44
ذکر بشارت دهندگان به آن حضرت موجب اطاله کلام میشود از قبیل: سلمی، قسّ بن ساعده، تبّع پادشاه، عبدالمطلّب، ابوطالب و ابوالحارث بن سعد حمیری که هفتصد سال پیش از بعثت چنین سروده است:
-«شهادت میدهم که احمد به یقین فرستادهای از جانب خدای آفریننده مخلوقات است؛
- اگر عمر من آنقدر طولانی شود که او را درک کنم، قطعاً وزیر یا پسرعموی او میشدم؛
- و عذابی بر مشرکان میبودم که جام مرگ و غم به آنان میچشاندم»
و از اوست:
-«حال او به حال هارون از موسی میماند، این را بفهمید، یاد و ذکر او در کتابهای [خدا] هر که باید بفهمد، فهمید؛
- دو اُمّت موسی و عیسی آن را خواندهاند، پس از ایشان بپرسید»
و ذکر این روایت در کتب گذشتگان جز در مورد اولیا و مخلصان اتفاق نمیافتد و توجهی به امور دنیوی ندارد، بنابراین اگر برخورداری علی علیه السّلام از تمام امور دینی که جز برای پیامبر و امام راست نیاید، درست باشد، از این رو اگر آن حضرت پیامبر نباشد، قطعاً امام خواهد بودد.(1)
روایت6.
مناقب ابن شهر آشوب: حارث اعور و عمرو بن حریث و ابو ایّوب از امیرالمؤمنین نقل کردهاند که چون آن حضرت از جنگ با خوارج بازگشت، در قسمت راست «السواد» فرود آمد، پس راهبی به وی عرض کرد: در اینجا جز وصیّ پیامبر که در راه خدا میجنگد، پیاده نمیشود. پس علی علیه السّلام فرمود:من سیّد اوصیا و وصیّ سیّد انبیا هستم. راهب گفت: بنابراین باید اصلع (طاس) قریش و وصیّ محمّد باشی، مطابق شریعت اسلام بر ما نازل شو که من نعت تو را در انجیل یافتهام و تو در مسجد براثا، خانه مریم و سرزمین عیسی علیه السّلام پیاده میشوی. امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: بنشین ای حباب. عرض کرد: این هم یک نشانه دیگر! سپس فرمود: ای حباب، از این صومعه بیرون شو و بر جای این دیر مسجدی بنا کن. پس حباب دیر را تبدیل به مسجد کرد و به امیرالمؤمنین علیه السّلام در کوفه پیوست و همچنان در این شهر اقامت داشت تا اینکه امیرالمؤمنین علیه السّلام به شهادت رسید و آنگاه حباب به مسجد براثا بازگشت.
و در روایتی آمده است که راهب گفت: چنین خواندهام که در این موضع «ایلیا» وصیّ «بارقلیطا» محمّد، پیامبر مردمان اُمّی، آن خاتم پیامبران و فرستادگان پیش از خود، در اینجا نماز میخواند- و پس از سخنی بسیار- پس هر که او را درک نمود، از نوری که با خود آورده، پیروی کند، بدانید که این روزها در این بقعه درختی کاشته میشود که میوهاش فاسد نگردد. و در روایت زاذان آمده است: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: از کجا آب میخوری؟ عرض کرد: از دجله. فرمود: چرا
ص: 50
رَجُلٌ مِنَّا یَا زُهْرِیُّ هَذَا الْقَوْلُ لَا یَسْمَعُهُ أَحَدٌ مِنْکَ (1).
مَنْصُورُ بْنُ حَازِمٍ: قَالَ لِلصَّادِقِ علیه السلام أَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یَعْرِفُ الْأَئِمَّةَ فَقَالَ نَعَمْ وَ نُوحٌ ثُمَّ تَلَا شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً الْآیَةَ(2).
الفدفد الأرض المستویة و الآل جمع الآلة و هی الحالة أی توالت علیها أحوال مختلفة و الآل أیضا خشبات تبنی علیها الخیمة و الآل أیضا السراب کما ذکره فی النهایة(3) و الجوب القطع و البید بالکسر جمع البیداء و هی المفازة و المهامه جمع المهمه و هو المفازة البعیدة و غاله الشی ء أخذه من حیث لم یدر و یقال غالته غول إذا وقع فی مهلکة و الطوی الجوع و السری بالضم السیر باللیل و الضحضح الماء الیسیر و القتاد کسحاب شجر صلب له شوک کالإبر و السمر بضم المیم شجر معروف و قال الفیروزآبادی الأغید(4) من النبات الناعم المتثنی و المکان الکثیر النبات (5) و النجاد ککتاب حمائل السیف و جمع النجد و هو ما ینجد به البیت من بسط و فرش و وسائد و لیلة إضحیانة بالکسر مضیئة.
قوله و الحسنان الأبرعة کذا فی النسخ و الأظهر الحسنین علی المجرور(6) لیشمل العسکری و یؤیده تأنیث الأبرعة باعتبار الجماعة أی کل منهم أبرع الخلق و أعلاهم فی الکمال و علی ما فی النسخ لعل التثنیة باعتبار اللفظ و التوصیف لرعایة المعنی (7) و التبعة لعله مبالغة فی التابع و کذلک الضرعة و طریق مهیع کمقعد
ص: 45
چشمهای حفر نمیکنی تا از آن بنوشی؟ عرض کرد: حفر کردم، آب آن شور بود. فرمود: هم اکنون چاه دیگر حفر کن، چون چاه حفر کرد، آب آن شیرین بود، سپس فرمود: ای حباب، بگذار آب شرب تو از همینجا باشد ، و این مسجد همچنان آباد و پابرجا خواهد بود و اگر آن را ویران سازند و نخل آن را قطع کنند، برایشان- یا اینکه فرمود: بر مردم- هلاکت و بلا نازل خواهد شد.(1)
روایت7.
مجالس مفید: عبدالله بن سلام قبل از مسلمان شدنش نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و گفت: یا رسول الله، «علی» در میان شما به چه معناست پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: نزد ما به معنای «صدِّیق اکبر» است. پس عبدالله گفت: اشهد أن لا إله إلّا الله و أنَّ محمداً رسول الله! ما در تورات میبینیم که نوشته شده: «محمّد» پیامبر رحمت است و علی اقامه کننده حجّت.(2)
روایت8.
الروضة- الفضائل: سلیم بن قیس گوید: به همراه علی علیه السّلام از صفین بر میگشتیم که سپاه در نزدیکی دیر یک نصرانی پیاده شد و از درون دیر مردی سالخورده اما نیکو منظر و خوش سیما بیرون آمد در حالی که کتابی در دست داشت. گوید: وی به چهره سپاهیان مینگریست تا اینکه به علی علیه السّلام رسید و به عنوان خلیفه به وی سلام داده و سپس گفت: من از نسل مردی از حواریون عیسی بن مریم هستم که افضل حواریون دوازده گانه و محبوبترین آنها درستکارترین آنها نزد عیسی بود و عیسی وی را وصیّ خویش کرد و کتابها و علم و حکمت خود را به وی داد؛ خاندان وی همچنان متمسک به کیش او بودند بیآنکه در آن چیزی بیفرایند یا چیزی از آن بکاهند، این کتابها نزد من هستند که شامل املای عیسی علیه السّلام و دستخط پیامبران است و در آن هرکاری که مردم انجام دهند، ثبت شده، سرگذشت پادشاهانی که به قدرت رسیدند و آنان که به پادشاهی نرسیدند و اینکه هر پادشاه چند سال سلطنت میکند و در زمان هر پادشاه چه اتفاقاتی میافتد. سپس، خداوند متعال
ص: 51
بین. قوله داسة الأناجیل أی یدوسونها کنایة عن محوها و نسخها و اللأی کالسعی الإبطاء و الاحتباس و الشدة و الرجم بالتحریک القبر قوله جدیلا أی مخاصما مجادلا و قال الجوهری الصید بالتحریک مصدر الأصید و هو الذی یرفع رأسه و منه قیل للملک أصید(1).
قب، [المناقب] لابن شهرآشوب دَاوُدُ الرَّقِّیُّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا سَمَاعَةَ بْنَ مِهْرَانَ ائْتِنِی تِلْکَ الصَّحِیفَةَ فَأَتَاهُ بِصَحِیفَةٍ بَیْضَاءَ فَدَفَعَهَا إِلَیَّ وَ قَالَ اقْرَأْ هَذِهِ قَالَ فَقَرَأْتُهَا فَإِذَا فِیهَا سَطْرَانِ السَّطْرُ الْأَوَّلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ السَّطْرُ الثَّانِی إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَی قَوْلِهِ وَ الْخَلَفُ الصَّالِحُ مِنْهُمُ الْحُجَّةُ لِلَّهِ ثُمَّ قَالَ لِی یَا دَاوُدُ أَ تَدْرِی أَیْنَ کَانَ وَ مَتَی کَانَ مَکْتُوباً قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنْتُمْ قَالَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ (2).
أَبُو الْقَاسِمِ الْکُوفِیُّ فِی الرَّدِّ عَلَی أَهْلِ التَّبْدِیلِ: أَنَّ حُسَّادَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (3) شَکَوْا فِی مَقَالَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی فَضَائِلِ عَلِیٍّ علیه السلام فَنَزَلَ فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ (4) یَعْنِی فِی عَلِیٍ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ یَعْنِی أَهْلَ الْکِتَابِ عَمَّا فِی کُتُبِهِمْ مِنْ ذِکْرِ وَصِیِّ مُحَمَّدٍ فَإِنَّکُمْ تَجِدُونَ ذَلِکَ فِی کُتُبِهِمْ مَذْکُوراً ثُمَّ قَالَ لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخاسِرِینَ یَعْنِی بِالْآیَاتِ هَاهُنَا الْأَوْصِیَاءَ الْمُتَقَدِّمِینَ وَ الْمُتَأَخِّرِینَ.
الْکَافِی مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ: وَلَایَةُ عَلِیٍّ مَکْتُوبَةٌ فِی صُحُفِ جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ رَسُولًا إِلَّا بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ وَصِیَّةِ عَلِیٍّ.
صَاحِبُ شَرْحِ الْأَخْبَارِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ
ص: 46
از میان عرب مردی از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم خلیل را از سرزمین تهامه از شهری که آن را «مکه» مینامند به نبوّت مبعوث فرموده که «احمد» نامیده میشود و دوازده وصی دارد و از مولد، مبعث، هجرت، کسانی که با او میجنگند، چه کسانی که او را یاری میدهند، چه کسانی با ووی دشمنی میکنند، چند سال عمر و اینکه پس از وی اُمّتش دچار چه اختلافاتی خواهد شد، سخن گفته است؛ و در آن نام امامان هدایت و سردمداران گمراهی و ضلالت تا زمان آمدن مسیح از آسمان به زمین ذکر شده است. و در آن کتاب نام چهارده نفر از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم خلیل الله علیه السّلام که محبوبترین آنها نزد ویاند، وجود دارد، کسانی که خداوند دوستدار دوستداران و دشمن دشمنان ایشان است، هرکس ایشان را اطاعت کند، به یقین خدا را اطاعت کرده و آنکه خدا را فرمان بَرَد هدایت گشته و عصمت مییابد، اطاعت از ایشان سب خوشنودی خدا و سرپیچی از فرمانشان نافرمانی خداست، نام و نسب و صفاتشان و اینکه هریک از آنان پس از دیگری چند سال در قید حیات خواهد ماند و اینکه چند تن از آنها دین خود را پنهان میدارند و چند تن از آنها آن را آشکارا بیان میکنند و اینکه کدامشان به قدرت میرسند و مردم مطیع فرمانش میگردند همه به صورت مکتوب آمده است؛ تا آن زمان که عیسی بر آخرین ایشان از آسمان به زمین آمده و پشت سر وی نماز میخواند، نخستینِ آنها افضل ایشان است و آخرینِ آنها از پاداشی همانند پاداش آنان و پاداش کسانی که از ایشان اطاعت کرده و رهرو راه هدایت آنان باشد، برخوردار خواهد بود.
نخستینِ این نامها احمد رسول الله است که محمّد بن عبدالله، یاسین، طه، نون، الفاتح، الخاتم، الحاشر، العاقب، السابح و العابد نام دارد، و او پپامبر خدا، خلیل خدا، حبیب خدا، صفوت و برگزیده خداست و خداوند او را با چشم خود میبیند و با زبان خود با وی سخن میگوید و هر آینه که نام خدا برده شود، نام او نیز برده میشود، و او عزیزترین آفریده خدا نزد خدا و دوست داشتنیترین ایشان نزد وی است، خداوند از زمان آدم فرشتهای مقرّب و پیامبری مرسل محبوبتر از او نزد خود نیافریده است، او را در روز قیامت در مقابل عرش خود مینشاند و شفاعت وی را درباره هرکس میپذیرد، قلم با نام و یاد او در لوح محفوظ در اُمّالکتاب نوشتن آغاز کرد. محمّد در روز قیامت، روز حشر اکبر پرچمدار است و پس از آن حضرت، برادر، وصیّ، جانشین وی در اُمّتش و محبوبترین آفریده خدا پس از او علی بن أبی طالب، پسر عموی پدر و مادری رسول خدا و ولیّ هر مرد و زن مؤمنی بعد از اوست، سپس یازده مرد از فرزندان محمّد صَلی الله علیهِ و آله از دخترش فاطمه علیها السّلام که دو نفر اول آنها همنام دو پسر موسی و هارون شبّر و شبّیر هستند و نه نفر از فرزندان ایشان که یکی پس از دیگری آنها را وصف خواهم کرد، آخرینِ آنها همان کسی است که عیسی بن مریم در نماز به وی اقتدا میکند مذکور است و در آن نام یاران آنان و کسانی که از ایشان به قدرت میرسند، ثبت شده، سپس زمین پر از عدل و داد خواهد شد و از شرق تا غرب را به تصرّف در میآورند تا جایی که خداوند ایشان را بر تمام ادیان پیروز میگرداند.
ص: 52
بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (1) بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ.
وَ فِی بَعْضِ الْأُصُولِ قَالَ سَلْمَانُ: وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ أَخْبَرْتُکُمْ بِفَضْلِ عَلِیٍّ علیه السلام فِی التَّوْرَاةِ لَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْکُمْ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ لَقَالَتْ طَائِفَةٌ أُخْرَی اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَاتِلِ سَلْمَانَ.
رَوْضَةُ الْوَاعِظِینَ عَنِ النَّیْسَابُورِیِّ: أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ حَضَرَتْ وِلَادَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا کَانَ وَقْتُ الصُّبْحِ قَالَتْ لِأَبِی طَالِبٍ رَأَیْتُ اللَّیْلَةَ عَجَباً یَعْنِی حُضُورَ الْمَلَائِکَةِ وَ غَیْرَهَا فَقَالَ انْتَظِرِی سَبْتاً تَأْتِینَ بِمِثْلِهِ فَوَلَدَتْ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بَعْدَ ثَلَاثِینَ سَنَةً.
کِتَابُ مَوْلِدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَنِ ابْنِ بَابَوَیْهِ: أَنَّهُ رَقَدَ أَبُو طَالِبٍ فِی الْحِجْرِ فَرَأَی فِی مَنَامِهِ کَأَنَّ بَاباً انْفَتَحَ عَلَیْهِ مِنَ السَّمَاءِ فَنَزَلَ مِنْهُ نُورٌ فَشَمِلَهُ فَانْتَبَهَ لِذَلِکَ وَ أَتَی رَاهِبَ الْجُحْفَةِ فَقَصَّ عَلَیْهِ فَأَنْشَأَ الرَّاهِبُ یَقُولُ:
أَبْشِرْ أَبَا طَالِبٍ عَنْ قَلِیلٍ***بِالْوَلَدِ الْحُلَاحِلِ النَّبِیلِ
یَا لَقُرَیْشٍ فَاسْمَعُوا تَأْوِیلِی***هَذَانِ نُورَانِ عَلَی سَبِیلٍ
کَمِثْلِ مُوسَی وَ أَخِیهِ السُّؤْلِ
فَرَجَعَ أَبُو طَالِبٍ إِلَی الْکَعْبَةِ وَ طَافَ حَوْلَهَا وَ أَنْشَدَ:
أَطُوفُ لِلْإِلَهِ حَوْلَ الْبَیْتِ***أَدْعُوکَ بِالرَّغْبَةِ مُحْیِی الْمَیْتِ
بِأَنْ تُرِیَنِی السِّبْطَ قَبْلَ الْمَوْتِ***أَغَرَّ نُوراً یَا عَظِیمَ الصَّوْتِ
مُنْصَلِتاً یَقْتُلُ أَهْلَ الْجِبْتِ***وَ کُلَّ مَنْ دَانَ بِیَوْمِ السَّبْتِ
ثُمَّ عَادَ إِلَی الْحِجْرِ فَرَقَدَ فِیهِ فَرَأَی فِی مَنَامِهِ کَأَنَّهُ أُلْبِسَ إِکْلِیلًا مِنْ یَاقُوتٍ وَ سِرْبَالًا مِنْ عَبْقَرِیٍّ وَ کَأَنَّ قَائِلًا یَقُولُ أَبَا طَالِبٍ (2) قَرَّتْ عَیْنَاکَ وَ ظَفِرَتْ یَدَاکَ وَ حَسُنَتْ رُؤْیَاکَ فَأُتِیَ لَکَ بِالْوَلَدِ وَ مَالِکِ الْبَلَدِ وَ عَظِیمِ التَّلْدِ عَلَی رَغْمِ الْحُسَّدِ فَانْتَبَهَ فَرَحاً فَطَافَ حَوْلَ الْکَعْبَةِ قَائِلًا
ص: 47
پس چون خداوند این پیامبر را مبعوث فرمود، پدرم که بزرگ مردی سالخورده بود نزد وی آمده و بر او ایمان آورده تصدیقش نمود، و چون مرگش فرا رسید، به من گفت: تحقیقاً جانشین محمّد که اوصاف وی در این کتاب مذکور است پس از مردن سه تن از پیشوایان ضلالت و گمراهی و دعوت کنندگان به آتش، بر تو خواهد گذشت. نام و نشان این سه تن و قبایلی که به آن منتسب هستند، نزد من است که عبارتند از فلانی و فلانی و فلانی، و اینکه هرکدام از آنها چند سال حکومت خواهد کرد؛ پس چون آن کسی که برگردن ایشان حق دارد آمد، نزد وی رفته و با او بیعت نموده در رکاب او به جنگ که جهاد در رکاب او همانند جهاد در رکاب رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است، دوستدار وی به دوستدار خدا میماند و دشمن او همچون کسی است که با خدا دشمنی کند؛ ای امیرمؤمنان، اکنون دستتان را به من بدهید که من گواهی میدهم خدایی جز «الله» نیست و هیچ شریک و انبازی ندارد و اینکه محمّد صَلی الله علیهِ و آله بنده و فرستاده اوست و اینکه تو جانشین او در اُمّتش هستی و شاهد وی بر خلقش و حجّت او بر بندگانش بر روی زمینش بوده و اینکه اسلام دین خداست و من از هرکسی که با دین اسلام مخالفت ورزد بیزاری میجویم و این دین، دین خداست که آن را خالص گردانیده و برای اولیای خود پسندید، و اینکه اسلام دین عیسی بن مریم و پیامبران پیش از او و رسولانی که پدران گذشته او به دین ایشان گرویدهاند، میباشد؛ و من دوست تو را به دوستی میگیرم و از دشمن تو بیزاری میجویم و ولایت یازده امام از فرزندانت پذیرفته، از دشمنان ایشان و هرکس که با ایشان مخالفت کند و به آنان ستم ورزد و حق آنان را انکار کند، از اولیّن تا آخرین، بیزاری میجویم.
آنگاه دست خود را به سوی وی دراز فرمود و او با آن حضرت بیعت نمود. پس امام فرمود: کتابت را به من بده. پس کتابش را به وی داد، امیرالمؤمنین علیه السّلام به مردی از یاران خود فرمود: با این مرد برو و مترجمی پیدا کن که سخن او را بفهمد و نسخهای تفسیر شده به زبان عربی از روی آن بنویس و برای من بیاور. و چون آن را برای آن حضرت علیه السّلام آوردند، به فرزندش حسین علیه السّلام فرمود: آن کتابی را که به تو دادهام برایم بیاور، پس کتاب را برای وی آورد، فرمود: بخوان! و تو ای فلان در این کتاب که با خطّ من است و به دست خود نوشتهام نظر کن، این کتاب را رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر من املا فرموده است. پس چون آن را خواند، هیچ اختلافی با آن کتاب نداشت و تقدیم و تأخیری در آن به چشم نمیخورد گویی که هر دو را مردی به مردی دیگر املا کرده باشد؛ آنگاه علی علیه السّلام حمد و سپاس و ستایش خدا را به جای آورده و فرمود: حمد و سپاس از آن خداوندی است که ذکر مرا نزد او و دیگر اولیایش و نزد رسول خود قرار داده و مرا از اولیای شیطان و حزب او قرار نداده است. گوید: پس، از میان حاضران شیعیان مؤمن به آن حضرت شادمان گشته و منافقان ناراحت شدند به گونهای که ناراحتی آنها از تغییر رنگ رخسارشان هویدا بود.(1)
ص: 53
أَدْعُوکَ رَبَّ الْبَیْتِ وَ الطَّوَافِ***وَ الْوَلَدِ الْمَحْبُوِّ بِالْعَفَافِ
تُعِینُنِی بِالْمِنَنِ اللِّطَافِ***دُعَاءَ عَبْدٍ بِالذُّنُوبِ وَافِی
یَا سَیِّدَ السَّادَاتِ وَ الْأَشْرَافِ
ثُمَّ عَادَ إِلَی الْحِجْرِ فَرَقَدَ فَرَأَی فِی مَنَامِهِ عَبْدَ مَنَافٍ یَقُولُ مَا یُثْبِتُکَ عَنِ ابْنَةِ أَسَدٍ فِی کَلَامٍ لَهُ فَلَمَّا انْتَبَهَ تَزَوَّجَ بِهَا وَ طَافَ بِالْکَعْبَةِ قَائِلًا:
قَدْ صُدِّقَتْ رُؤْیَاکَ بِالتَّعْبِیرِ***وَ لَسْتَ بِالْمُرْتَابِ فِی الْأُمُورِ
أَدْعُوکَ رَبَّ الْبَیْتِ وَ النُّذُورِ***دُعَاءَ عَبْدٍ مُخْلِصٍ فَقِیرٍ
فَأَعْطِنِی یَا خَالِقَ السُّرُورِ***بِالْوَلَدِ الْحُلَاحِلِ الْمَذْکُورِ
یَکُونُ لِلْمَبْعُوثِ کَالْوَزِیرِ***یَا لَهُمَا یَا لَهُمَا مِنْ نُورٍ
قَدْ طَلَعَا مِنْ هَاشِمِ الْبُدُورِ***فِی فَلَکٍ عَالٍ عَلَی الْبُحُورِ
فَیَطْحَنُ الْأَرْضَ عَلَی الْکُرُورِ***طَحْنَ الرَّحَی لِلْحَبِّ بِالتَّدْوِیرِ
إِنَّ قُرَیْشاً بَاتَ بِالتَّکْبِیرِ***مَنْهُوکَةً بِالْغَیِّ وَ الثُّبُورِ
وَ مَا لَهَا مِنْ مَوْئِلٍ مُجِیرٍ***مِنْ سَیْفِهِ الْمُنْتَقِمِ الْمُبِیرِ
وَ صَفْوَةُ النَّامُوسِ فِی السَّفِیرِ***حُسَامُهُ الْخَاطِفُ لِلْکَفُورِ
إِبْرَاهِیمُ النَّخَعِیُّ عَنْ عَلْقَمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی خَبَرٍ: أَنَّهُ أُتِیَ بِرَاهِبِ قِرقِیسِیَاءَ(1) إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَلَمَّا رَآهُ قَالَ مَرْحَباً بِبَحِیرَاءَ الْأَصْغَرِ أَیْنَ کِتَابُ شَمْعُونَ الصَّفَا قَالَ وَ مَا یُدْرِیکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ إِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ وَ عِلْمَ جَمِیعِ تَفْسِیرِ الْمَعَانِی فَأَخْرَجَ الْکِتَابَ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَاقِفٌ فَقَالَ علیه السلام أَمْسِکِ الْکِتَابَ مَعَکَ ثُمَّ قَرَأَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قَضَی فِیمَا قَضَی وَ
سَطَرَ فِیمَا کَتَبَ (2) أَنَّهُ بَاعِثٌ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یَدُلُّهُمْ عَلَی سَبِیلِ اللَّهِ لَا فَظٌّ وَ لَا غَلِیظٌ وَ ذَکَرَ مِنْ صِفَاتِهِ وَ اخْتِلَافِ أُمَّتِهِ بَعْدَهُ إِلَی أَنْ قَالَ ثُمَّ یَظْهَرُ رَجُلٌ مِنْ أُمَّتِهِ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ
ص: 48
میگویم: این مطلب را با مطالبی اضافی در نسخه اصلی کتاب سلیم بن قیس هلالی(1) یافته و آن را در کتاب «احوال النبی صَلی الله علیهِ و آله» آوردهام.
روایت9.
الروضة- الفضائل: با اسناد مرفوعاً از حسن، از پدرش علیهما السّلام از جدّش رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده که: روزی نشسته بودم که مردی دراز قامت که به نخل شباهت داشت، بر ما وارد شد و چون قدم از قدم برداشت، صدای بندهای مفاصل او برخاست، در این هنگام پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: اما این، از فرزندان آدم نیست. عرض کردند: آیا ممکن است کسی وجود داشته باشد که از فرزندان آدم نباشد؟! پیامبر فرمود: آری، این یکی از آنهاست. سپس آن مرد نزدیک گشته و به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله سلام کرد. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: کیستی؟ عرض کرد: من هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس هستم. آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: میان تو و ابلیس فقط دو پدر است؟ عرض کرد: آری یا رسول الله. فرمود: چند سال عمرداری؟ عرض کرد: وقتی قابیل هابیل را کشت، من نوجوانی بودم میان نوجوانان، سخن را میفهمیدم و در جنگلها میگشتم و امر به قطع صله رحم مینمودم. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چه بد رفتاری است که یاد کردی، اگر بر آن مانده باشی. عرض کرد: خیر یا رسول الله، من مؤمن هستم و توبه کردهام. فرمود: بر دست چه کسی توبه کردی و ایمانت بر قرار گشت؟ عرض کرد: بر دست نوح و به خاطر نفرینی که در حق قومش کرد از وی گله کردم که فرمود: من در مورد آن از جمله پشیمانانم و از اینکه از جاهلان باشم، به خدا پناه میبرم.
پس از وی همراه هود علیه السّلام بودم و همانند او نماز میگزاردم و صحفی را که بر جدش ادریس علیه السّلام نازل شده بودند و آنها را به من آموخته بود میخواندم، من پیوسته با وی بودم تا اینکه خداوند آن باد عقیم کننده و بنیان برافکن را بر قوم وی فرستاد و او را نجات داد و مرا نیز با وی نجات داد؛ و پس از وی صالح علیه السّلام را همراهی کرده تا اینکه خداوند زلزله را بر قومش فرستاده، اما او را نجات داد و مرا نیز با وی نجات داد؛ و پس از او با پدرتان ابراهیم علیه السّلام دیدار کرده و مصاحب وی گشته از او خواستم از صحفی که بر وی نازل گشته به من بیاموزد و او نیز مرا آموخت. من نماز را آن گونه که وی می گزارد، میگزاردم، و چون قومش در حق وی نیرنگ به کار برده و آن حضرت را در آتش افکندند، خداوند آن آتش را بر وی سرد و سلامت قرار داد، و من مونس وی بودم تا اینکه درگذشت؛ بعد از او مصاحب فرزندانش اسماعیل و اسحاق گشتم و نیز یعقوب، و مونس و همنشین برادرت یوسف در چاه بودم تا اینکه خداوند وی را از آن بیرون آورده و بر مصر حاکم گردانیده، پدر و مادرش را به وی بازگرداند؛و با برادرت موسی دیدار نموده از وی خواستم که آنچه را که از تورات بر وی نازل گشته به من بیاموزد
ص: 54
یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَ ذَکَرَ مِنْ سِیرَتِهِ ثُمَّ قَالَ وَ مَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ الْعَبْدَ الصَّالِحَ فَلْیَنْصُرْهُ فَإِنَّ نُصْرَتَهُ عِبَادَةٌ وَ الْقَتْلَ مَعَهُ شَهَادَةٌ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَجْعَلْنِی عِنْدَهُ مَنْسِیّاً الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی ذَکَرَ عَبْدَهُ فِی کُتُبِ الْأَبْرَارِ فَقُتِلَ الرَّجُلُ فِی صِفِّینَ (1).
الحلاحل بالضم السید الرکین و السؤل بالهمز و بغیر الهمز ما یسأله الإنسان و لعله إشارة إلی قوله تعالی بعد أن طلب موسی وزیرا من أهله قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی (2) و السبط ولد الولد و إنما عبر عنه بالسبط لأنه سبط إبراهیم أو عبد المطلب و یحتمل أن یکون السبط بالفتح یقال رجل سبط الجسم أی حسن القد و الاستواء و یقال رجل منصلت إذا کان ماضیا فی الأمور و العبقری الکامل من کل شی ء و ضرب من البسط و التلد بالفتح و الضم و التحریک ما ولد عندک من مالک أو نتج و خلق متلد کمعظم قدیم و التلد محرکة من ولد بالعجم فحمل صغیرا فنبت بدار الإسلام و تلد کنصر و فرح أقام و تطبیقه علی أحد المعانی یحتاج إلی تکلف إما لفظا أو معنی و نهکه کمنعه غلبه.
قب، [المناقب] لابن شهرآشوب أَمَالِی أَبِی الْفَضْلِ الشَّیْبَانِیِّ وَ أَعْلَامُ النُّبُوَّةِ عَنِ الْمَاوَرْدِیِّ وَ الْفُتُوحُ عَنِ الْأَعْصَمِ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ: أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَمَّا نَزَلَ بَلِیخَ مِنْ جَانِبِ الْفُرَاتِ نَزَلَ إِلَیْهِ شَمْعُونُ بْنُ یُوحَنَّا وَ قَرَأَ عَلَیْهِ کِتَاباً مِنْ إِمْلَاءِ الْمَسِیحِ علیه السلام وَ ذَکَرَ بِعْثَةَ النَّبِیِّ وَ صِفَتَهُ ثُمَّ قَالَ فَإِذَا تَوَفَّاهُ اللَّهُ اخْتَلَفَتْ أُمَّتُهُ ثُمَّ اجْتَمَعَتْ لِذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ اخْتَلَفَتْ عَلَی عَهْدِ ثَالِثِهِمْ فَقُتِلَ قَتْلًا ثُمَّ یَصِیرُ أَمْرُهُمْ إِلَی وَصِیِّ نَبِیِّهِمْ فَیَبْغُونَ عَلَیْهِ وَ تُسَلُّ السُّیُوفُ مِنْ أَغْمَادِهَا وَ ذَکَرَ مِنْ سِیرَتِهِ وَ زُهْدِهِ ثُمَّ قَالَ فَإِنَّ طَاعَتَهُ لِلَّهِ طَاعَةٌ ثُمَّ قَالَ وَ لَقَدْ عَرَفْتُکَ وَ نَزَلْتُ إِلَیْکَ فَسَجَدَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ سُمِعَ مِنْهُ یَقُولُ شُکْراً لِلْمُنْعِمِ شُکْراً عَشْراً ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یُخْمِلْنِی ذِکْراً وَ لَمْ یَجْعَلْنِی عِنْدَهُ مَنْسِیّاً فَأُصِیبَ الرَّاهِبُ لَیْلَةَ الْهَرِیرِ.
ص: 49
و او نیز چنین کرد، و چون درگذشت، ملازم وصیّ او یوشع گشتم و همچنان با او بودم تا اینکه وفات یافت و همچنان به مصاحبت انبیا یکی پس از دیگری ادامه میدادم تا اینکه مصاحبت برادرت داود گشته او را در قتل جالوت ستمگر یاری نمودم و از وی خواستم از زبوری که خداوند بر وی نازل فرموده مرا بیاموزد و آن را از او آموختم. پس از وی همراه سلیمان بودم و سپس همراه وصیّ او آصف بن برخیا بن سمعیا شدم. سپس پیامبران را یکی پس از دیگر مصاحبت میکردم و همه آنها بعثت تو را به من بشارت داده و از من میخواستند سلامشان را به شما برسانم تا اینکه مصاحب عیسی علیه السّلام شدم، و من، از جانب هریک از پیامبران علیهم السّلام که مصاحبت کردهام و بالأخص عیسی علیه السّلام بهترین و کاملترین سلام خدا را ابلاغ میکنم.
رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: سلام و رحمت و برکات خدا تا زمانی که آسمانها و زمین برپاست بر همه پیامبران الهی باد، و بر تو نیز ای هام سلام، به راستی که وصیّت را نگاه داشتی و امانت را ادا نمودی، اینک حاجتت را بخواه. عرض کرد: یا رسول الله، حاجت من آن است که به اُمّت خود امر فرمایید با اوامر وصیّتان مخالفت نکنند، زیرا من دیدهام که اُمّتهای پیشین به سبب ترک فرمان وصیّ هلاک شدند. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای هام، آیا وصیّ مرا میشناسی؟ عرض کرد: اگر وی را ببینم از اوصاف و نامش که در کتابها خواندهام، میشناسم. فرمود: آیا او را در میان حاضران میبینی؟ سپس هام سمت راست و چپ خود را از نظر گذرانده و عرض کرد: او در میان جمع حاضر نیست یا رسول الله. فرمود: ای هام، وصیّ آدم که بود؟ عرض کرد: شیث. فرمود: وصیّ شیث که بود؟ عرض کرد: أنوش . فرمود: وصیّ أنوش که بود؟ عرض کرد: قینان. فرمود: وصیّ قینان که بود؟ عرض کرد: مهلائیل، فرمود: وصیّ مهلائیل که بود: عرض کرد: برد. فرمود: وصیّ برد که بود؟ عرض کرد: پیامبر مرسل، ادریس. فرمود: وصیّ ادریس که بود؟ عرض کرد: متوشلخ. فرمود: وصی متوشلخ که بود؟ عرض کرد: لمک. فرمود: وصیّ لمک که بود؟ عرض کرد: آن که از میان پیامبران عمرش از همه درازتر، نسبت به پروردگارش شکرگزارتر و از جهت پاداش عظیمتر یعنی پدرتان نوح بود. فرمود: وصیّ نوح که بود؟ عرض کرد: سام. فرمود: وصیّ سام که بود؟ عرض کرد: ارفخشذ. فرمود: وصیّ ارفخشذ که بود؟ عرض کرد: عابر. فرمود:وصی عابر که بود؟ عرض کرد: شالخ. فرمود: وصیّ شالخ که بود؟ عرض کرد: قالع. فرمود: وصیّ قالع که بود؟ عرض کرد: اشروغ. فرمود: وصی اشروغ که بود؟ عرض کرد: روغا. فرمود: وصی روغا که بود؟ عرض کرد: ناخور. فرمود: وصیّ ناخور که بود؟ عرض کرد: تارخ . فرمود: وصیّ تارخ که بود؟ عرض کرد: وصیّ نداشت بلکه خداوند متعال از صلب او ابراهیم خلیل الله را بیرون آورد. فرمود: راست گفتی ای هام، وصیّ ابراهیم که بود؟
ص: 55
و المبشرون به باب یطول ذکره نحو سلمی و قس بن ساعدة و تبع الملک و عبد المطلب و أبو طالب و أبو الحارث بن أسعد الحمیری و هو القائل قبل البعثة بسبعمائة سنة:
شهدت علی أحمد أنه***رسول من الله باری النسم
فلو مد عمری إلی عمره***لکنت وزیرا له و ابن عم
و کنت عذابا علی المشرکین***أسقیهم کأس حتف و غم.
و له:
حاله حالة هارون لموسی فافهماها***ذکره فی کتب الله دراها من دراها
أمتا موسی و عیسی قد تلتها فاسألاها.
و ذکر الخبر فی الکتب السالفة لا یکون إلا للأولیاء الأصفیاء و لا یعنی به الأمور الدنیاویة فإذا قد صح لعلی الأمور الدینیة کلها و ذلک لا تصح إلا لنبی أو إمام و إذا لم یکن نبیا لا بد أن یکون إماما(1).
قب، [المناقب] لابن شهرآشوب الْحَارِثُ الْأَعْوَرُ وَ عَمْرُو بْنُ حُرَیْثٍ وَ أَبُو أَیُّوبَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَنَّهُ لَمَّا رَجَعَ مِنْ وَقْعَةِ الْخَوَارِجِ نَزَلَ یُمْنَی السَّوَادِ فَقَالَ لَهُ رَاهِبٌ لَا یَنْزِلُ هَاهُنَا إِلَّا وَصِیُّ نَبِیٍّ یُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام فَأَنَا سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ وَصِیُّ سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ فَإِذَا أَنْتَ أَصْلَعُ قُرَیْشٍ وَصِیُّ مُحَمَّدٍ خُذْ عَلَی الْإِسْلَامِ إِنِّی وَجَدْتُ فِی الْإِنْجِیلِ نَعْتَکَ وَ أَنْتَ تَنْزِلُ مَسْجِدَ بَرَاثَا بَیْتَ مَرْیَمَ وَ أَرْضَ عِیسَی علیه السلام قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَاجْلِسْ یَا حُبَابُ قَالَ وَ هَذِهِ دَلَالَةٌ أُخْرَی ثُمَّ قَالَ فَانْزِلْ یَا حُبَابُ مِنْ هَذِهِ الصَّوْمَعَةِ وَ ابْنِ هَذَا الدَّیْرَ مَسْجِداً فَبَنَی حُبَابٌ الدَّیْرَ مَسْجِداً وَ لَحِقَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی الْکُوفَةِ فَلَمْ یَزَلْ بِهَا مُقِیماً حَتَّی قُتِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَعَادَ حُبَابٌ إِلَی مَسْجِدِهِ بِبَرَاثَا.
وَ فِی رِوَایَةٍ أَنَّ الرَّاهِبَ قَالَ: قَرَأْتُ أَنَّهُ یُصَلِّی فِی هَذَا الْمَوْضِعِ إِیلِیَا وَصِیُّ الْبَارِقْلِیطَا مُحَمَّدٍ نَبِیِّ الْأُمِّیِّینَ الْخَاتَمِ لِمَنْ سَبَقَهُ مِنْ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ فِی کَلَامٍ کَثِیرٍ فَمَنْ أَدْرَکَهُ فَلْیَتَّبِعِ النُّورَ الَّذِی جَاءَ بِهِ أَلَا وَ إِنَّهُ یُغْرَسُ فِی هَذِهِ الْأَیَّامِ بِهَذِهِ الْبُقْعَةِ شَجَرَةٌ لَا تَفْسُدُ ثَمَرَتُهَا.
وَ فِی رِوَایَةِ زَاذَانَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: وَ مِنْ أَیْنَ شُرْبُکَ قَالَ مِنْ دِجْلَةَ قَالَ وَ لِمَ
ص: 50
عرض کرد: اسماعیل. فرمود: وصیّ او که بود؟ فرمود: نبت. فرمود: وصیّ نبت که بود؟ عرض کرد: حمل. فرمود: وصیّ حمل که بود؟ عرض کرد: قیدار. فرمود: وصیّ قیدار که بود؟ عرض کرد: وصی نداشت تا اینکه یعقوب از اسحاق زاده شد. فرمود: راست گفتی ای هام، تو انبیا و اوصیا را تصدیق نمودی، اینک بگو وصیّ یعقوب که بود، عرض کرد: یوسف. فرمود: وصیّ یوسف که بود؟ عرض کرد: موسی . فرمود: وصیّ موسی که بود؟ عرض کرد: یوشع بن نون. فرمود: وصی یوشع که بود؟ عرض کرد: داود. فرمود: وصیّ داود که بود؟ عرض کرد: سلیمان. فرمود: وصیّ سلیمان که بود؟ عرض کرد: آصف بن برخیا. گفت: و وصیّ عیسی شمعون بن الصفا بود.
فرمود: آیا صفت وصیّ من و نام او را در کتابها دیدهای؟ عرض کرد: آری سوگند به آنکه به آن که تو را به حق به نبوّت مبعوث فرمود که نامتان در تورات «مید مید» و نام وصیّتان « إلیا» است و نامتان در انجیل « حمیاطا» و نام وصیّتان در آن «هیدار» است و نامتان در زبور «ماح ماح» است چون با نبوّت شما هر کفر و شرّی محو گردید و نام وصیّتان «قاروطیا» میباشد. فرمود: معنای نام وصیّ من در تورات (إلیا) چیست؟ عرض کرد: یعنی اینکه پس از شما «ولیّ» اوست. فرمود: نامش در انجیل (هیدار) به چه معنی است؟ عرض کرد: به معنای صدِّیق أکبر و فاروق اعظم است. فرمود: معنای نامش در زبور (قاروطیا) چیست؟ عرض کرد: محبوب پروردگارش. فرمود: ای هام، اگر او را ببینی میشناسی؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله، او مدّور سر( گِرد سر)، میان بالا، به دور از زشتی، شجاع پهن سینه، درشت چشم، با رانهای نزدیک به هم، دارای ساقهای باریک، با شکم برآمده و چهار شانه است.
فرمود: سلمان، علی را برای ما فرا بخوان! پس آن حضرت وارد مسجد شد و چون چشم هام بر وی افتاد گفت: پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله، این وصیّ شماست، پس به اُمّت خویش امر بفرمایید با وی مخالفت نکنند که اُمّتها با مخالفت با اوصیا به هلاکت افتادند. فرمود: این کار را کردهایم ای هام، من دوست دارم حاجت تو را برآورده سازم، آیا حاجتی داری؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله، دوست دارم از این قرآنی که بر شما نازل شده مرا بیاموزی و سنّت و احکام شریعت خودتان را برای من توضیح فرمایید تا همانند شما نماز بخوانم. فرمود: یا أبا الحسن، او را نزد خود ببر و تعلیمش ده. علی علیه السّلام فرمود: من نیز فاتحه الکتاب، معوذتین، سوره اخلاص، آیه الکرسی و آیاتی از سورههای آل عمران، انعام، اعراف، انفال و سی سوره کوتاه را به وی آموختم؛ از آن پس از نظر پنهان گشت
ص: 56
لَمْ تَحْفِرْ عَیْناً تَشْرَبُ مِنْهَا قَالَ قَدْ حَفَرْتُهَا فَخَرَجَتْ مَالِحَةً قَالَ فَاحْتَفِرِ الْآنَ بِئْراً أُخْرَی فَاحْتَفَرَ فَخَرَجَ مَاؤُهَا عَذْباً فَقَالَ یَا حُبَابُ لِیَکُنْ شُرْبُکَ مِنْ هَاهُنَا وَ لَا یَزَالُ هَذَا الْمَسْجِدُ مَعْمُوراً فَإِذَا خَرَّبُوهُ وَ قَطَعُوا نَخْلَهُ حَلَّتْ بِهِمْ أَوْ قَالَ بِالنَّاسِ دَاهِیَةٌ(1).
جا، [المجالس] للمفید عَلِیُّ بْنُ بِلَالٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَعِیدٍ الرَّازِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ تَمَّامِ بْنِ سَابِقٍ عَنْ عَامِرِ بْنِ سار [یَسَارٍ] عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ عَنْ أَبِی هَمَّامٍ عَنْ کَعْبِ الْخَیْرِ قَالَ: جَاءَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَبْلَ أَنْ یُسْلِمَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا اسْمُ عَلِیٍّ فِیکُمْ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عِنْدَنَا الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ إِنَّا لَنَجِدُ فِی التَّوْرَاةِ مُحَمَّدٌ نَبِیُّ الرَّحْمَةِ وَ عَلِیٌّ مُقِیمُ الْحُجَّةِ(2).
فض، [کتاب الروضة] یل، [الفضائل] لابن شاذان عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ: أَقْبَلْنَا مِنْ صِفِّینَ مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَنَزَلَ الْعَسْکَرُ قَرِیباً مِنْ دَیْرِ نَصْرَانِیٍّ فَخَرَجَ عَلَیْنَا مِنَ الدَّیْرِ شَیْخٌ کَبِیرٌ جَمِیلُ الْوَجْهِ حَسَنُ الْهَیْئَةِ وَ السَّمْتِ (3) وَ مَعَهُ کِتَابٌ فِی یَدِهِ قَالَ فَجَعَلَ یَتَصَفَّحُ النَّاسَ حَتَّی أَتَی عَلِیّاً علیه السلام فَسَلَّمَ عَلَیْهِ بِالْخِلَافَةِ ثُمَّ قَالَ إِنِّی رَجُلٌ مِنْ نَسْلِ رَجُلٍ مِنْ حَوَارِیِّ عِیسَی بْنِ مَرْیَمَ وَ کَانَ مِنْ أَفْضَلِ حَوَارِیِّهِ الِاثْنَیْ عَشَرَ وَ أَحَبِّهِمْ إِلَیْهِ وَ أَبَرِّهِمْ عِنْدَهُ وَ إِلَیْهِ أَوْصَی عِیسَی بْنُ مَرْیَمَ وَ أَعْطَاهُ کُتُبَهُ وَ عِلْمَهُ وَ حِکْمَتَهُ فَلَمْ تَزَلْ أَهْلُ بَیْتِهِ مُتَمَسِّکِینَ بِمِلَّتِهِ وَ لَمْ تُبَدَّلْ وَ لَمْ تُزَدْ وَ لَمْ تُنْقَصْ (4) وَ تِلْکَ الْکُتُبُ عِنْدِی إِمْلَاءُ عِیسَی وَ خَطُّ الْأَنْبِیَاءِ(5) فِیهِ کُلُّ شَیْ ءٍ تَفْعَلُهُ النَّاسُ مَلِکٌ مَلِکٌ وَ کَمْ یَمْلِکُ (6) وَ کَمْ یَکُونُ فِی زَمَانِ کُلِّ مَلِکٍ مِنْهُمْ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ
ص: 51
و کسی او را ندید تا جنگ صفین که چون «لیله الهریر» فرا رسید، ندا کرد: یا امیرالمؤمنین، سرت را آشکار فرما که من در کتاب او را اصلع (طاس) یافتهام. امام علیه السّلام فرمود: من همانم، سپس سر مبارک خود را مکشوف نموده و فرمود: ای هاتف، خدایت رحمت کند خود را به من بنمایان. و چون آشکار شد، امام علیه السّلام دریافت که وی هام بن هیم است، امام به وی گفت: کیستی؟ عرض کرد: من همانی هستم که خداوند به واسطه شما بر من منّت نهاد و کتاب خدا را به من آموختی و به تو و محمّد صَلی الله علیهِ و آله ایمان آوردم. آنگاه بر وی سلام کرده و مشغول گفتگو و پرسش با او شد، آنگاه تا صبح جنگید و بعد از آن غایب شد. اصبغ بن نباته گوید: بعد از این ماجرا از امیرالمؤمنین علیه السّلام از وی پرسیدم، فرمود: هام بن هیم کشته شد، خدایش رحمت کند.(1)
توضیح
الدمامۀ: زشت رو و حقیر، الآنف: نزدیک
روایت10.
تفسیر فرات بن ابراهیم: ابن عباس در مورد آیه: « وَ مَا کُنتَ بجَِانِبِ الْغَرْبیِ ِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلیَ مُوسیَ الْأَمْرَ وَ مَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِین»(2){و
چون امرِ [پیامبری] را به موسی واگذاشتیم، تو در جانب غربیِ [طور] نبودی و از گواهان [نیز] نبودی.} گوید: مربوط است به خلافت یوشع بن نون پس از موسی؛ پس خداوند به وی فرمود: من پیامبری بدون وصیّ نگذارده ام و من پیامبری عربی را خواهم فرستاد و وصیّ او را علی قرار میدهم؛ این است معنای آیه:« وَ مَا کُنتَ بجَِانِبِ الْغَرْبیِ ِّ ...»(3)
تفسیر فرات بن ابراهیم: از ابن عباس نظیر این حدیث را نقل کرده و در مورد وصایت چنین بدان افزوده است: و درباره آنچه اتفاق افتاده و اتفاق خواهد افتد، با وی سخن گفت. پس ابن عباس گفت: و خداوند با پیامبر خود درباره آنچه اتفاق خواهد افتاد سخن گفته بود و او را از اختلاف این اُمّت پس از وی آگاه کرد بود؛ پس هرکس گمان بَرَد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بیآنکه وصیّ خود را مشخص کند از دنیا رفته باشد، بر خدا دروغ بسته و پیامبر خود را نشناخته است. (4)
روایت11.
الطرائف: محمّد بن حمّاد طهرانی گوید: هشام بن عبدالملک مرا مخیّر کرد که از سرزمین حجاز تا سرزمین شام شهری را انتخاب کنم و
ص: 57
تَعَالَی یَبْعَثُ مِنَ الْعَرَبِ رَجُلًا مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ مِنْ أَرْضِ تِهَامَةَ مِنْ قَرْیَةٍ یُقَالُ لَهَا مَکَّةُ نَبِیٌّ یُقَالُ لَهُ أَحْمَدُ لَهُ اثْنَا عَشَرَ وَصِیّاً وَ ذَکَرَ مَوْلِدَهُ وَ مَبْعَثَهُ وَ مُهَاجَرَتَهُ وَ مَنْ یُقَاتِلُهُ وَ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ مَنْ یُعَاوِنُهُ وَ مَنْ یُعَادِیهِ وَ کَمْ یَعِیشُ وَ مَا تَلْقَی أُمَّتُهُ مِنْ بَعْدِهِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ الِاخْتِلَافِ وَ فِیهِ تَسْمِیَةُ کُلِّ إِمَامِ هُدًی وَ کُلِّ إِمَامِ ضَلَالٍ إِلَی أَنْ یَنْزِلَ الْمَسِیحُ مِنَ السَّمَاءِ وَ فِی ذَلِکَ الْکِتَابِ أَرْبَعَةَ عَشَرَ اسْماً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ علیه السلام وَ أَحَبِّهِمْ إِلَیْهِ اللَّهُ وَلِیُّ مَنْ وَالاهُمْ وَ عَدُوُّ مَنْ عَادَاهُمْ فَمَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ فَقَدِ اهْتَدَی وَ اعْتَصَمَ طَاعَتُهُمْ لِلَّهِ رِضًی وَ مَعْصِیَتُهُمْ لِلَّهِ مَعْصِیَةٌ مَکْتُوبِینَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ نَسَبِهِمْ وَ نُعُوتِهِمْ وَ کَمْ یَعِیشُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بَعْدَ وَاحِدٍ وَ کَمْ رَجُلٍ یَسْتَسِرُّ بِدِینِهِ وَ یَکْتُمُهُ مِنْ قَوْمِهِ وَ مَنْ یُظْهِرُهُ مِنْهُمْ وَ مَنْ یَمْلِکُ وَ یَنْقَادُ لَهُ النَّاسُ حَتَّی یَنْزِلَ عِیسَی عَلَی آخِرِهِمْ فَیُصَلِّیَ عِیسَی خَلْفَهُ فِی الصَّفِّ أَوَّلُهُمْ أَفْضَلُهُمْ وَ آخِرُهُمْ لَهُ مِثْلُ أُجُورِهِمْ وَ أُجُورِ مَنْ أَطَاعَهُمْ وَ اهْتَدَی بِهُدَاهُمْ أَوَّلُهُمْ أَحْمَدُ رَسُولُ اللَّهِ وَ اسْمُهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ یس وَ طه وَ نُونٌ وَ الْفَاتِحُ وَ الْخَاتَمُ وَ الْحَاشِرُ وَ الْعَاقِبُ وَ السَّابِحُ وَ الْعَابِدُ وَ هُوَ نَبِیُّ اللَّهِ وَ خَلِیلُ اللَّهِ وَ حَبِیبُ اللَّهِ وَ صَفْوَتُهُ وَ خِیَرَتُهُ وَ یَرَاهُ اللَّهُ بِعَیْنِهِ وَ یُکَلِّمُهُ بِلِسَانِهِ فَیُتْلَی بِذِکْرِهِ إِذَا ذُکِرَ وَ هُوَ أَکْرَمُ خَلْقِ اللَّهِ عَلَی اللَّهِ وَ أَحَبُّهُمْ إِلَی اللَّهِ لَمْ یَخْلُقِ اللَّهُ مَلَکاً مُقَرَّباً وَ لَا نَبِیّاً مُرْسَلًا مِنْ عَصْرِ آدَمَ إِلَیْهِ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ مِنْهُ یُقْعِدُهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بَیْنَ یَدَیْ عَرْشِهِ وَ لَیُشَفِّعُهُ (1) فِی کُلِّ مَنْ یَشْفَعُ فِیهِ بِاسْمِهِ جَرَی الْقَلَمُ فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ فِی
أُمِّ الْکِتَابِ وَ بِذِکْرِهِ مُحَمَّدٌ صَاحِبُ اللِّوَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَوْمَ الْحَشْرِ الْأَکْبَرِ وَ أَخُوهُ وَ وَصِیُّهُ وَ خَلِیفَتُهُ فِی أُمَّتِهِ وَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیْهِ بَعْدَهُ عَلِیُّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ابْنُ عَمِّهِ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ وَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدَهُ ثُمَّ أَحَدَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ بَعْدِهِ مِنْ وُلْدِ مُحَمَّدٍ مِنِ ابْنَتِهِ فَاطِمَةَ علیها السلام أَوَّلُ وَلَدِهِمْ مِثْلُ ابْنَیْ مُوسَی وَ هَارُونَ (2) شَبَّرَ وَ شَبِیرٍ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِهِمْ أَصِفُهُمْ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ آخِرُهُمْ الَّذِی یَؤُمُّ بِعِیسَی بْنِ مَرْیَمَ وَ فِیهِ تَسْمِیَةُ أَنْصَارِهِمْ وَ مَنْ یُظْهِرُ مِنْهُمْ ثُمَّ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا وَ یَمْلِکُونَ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ إِلَی الْمَغْرِبِ حَتَّی یُظْهِرَهُمُ اللَّهُ عَلَی الْأَدْیَانِ کُلِّهَا
ص: 52
من«البَلقاء»(1) را برگزیدم و در آن کوه سیاهی یافتم که بر خرمنگاه آن نوشته شده بود «ما هو من سلب آل عمران».(2)
پس خواستم کسی را بیاورند که بتواند آن را بخواند. پیری سالخورده را آوردند. گفت: چه شگفتانگیز است آنچه را به زبان عبری در آن نوشتهاند! نوشته شده: پروردگارا به نام تو، حق از جانب پروردگارت به زبان عربی آمد که «لا إله اِلّا الله محمّد رسول الله علیّ ولیّ الله و موسی بن عمران با دست خود نوشت».(3)
میگویم: ابن ابی الحدید گو ید: نصر بن مزاحم گفت: حبّۀ روایت کرد که چون علی علیه السّلام در «رقّۀ»(4) در جایی که آن را البلیخ گویند در کنار فرات پیاده شد، راهبی از صومعه خود پایین آمده و به علی علیه السّلام عرض کرد: نامهای در اختیار داریم که آن را از پدرانمان به ارث بردهایم و یاران عیسی بن مریم آن را نوشتهاند آیا آن را به شما نشان دهم؟ فرمود: بلی؛ پس آن راهب نامه را چنین خواند: به نام خداوند بخشنده مهربانی که در هرچه حکم کرده حکمش نافذ است و از جمله اموری که مکتوب فرموده آن است که وی از میان مردمان اُمّی پیامبری از ایشان مبعوث خواهد فرمود که کتاب و حکمت را به ایشان بیاموزد و آنان را به سوی راه خدا رهنمون گردد، نه خشن باشد و نه درشت خو و در بازار صدایش را بلند نمیکند و بدی را با بدی پاسخ نمیدهد بلکه میبخشد و در میگذرد، اُمّت او از ثناگویانی هستند که خداوند را در هر بلندا و فراز و فرودی حمد و سپاس میگویند، زبانهایشان رام تکبیر و تهلیل و تسبیح گفتن میشود، و خداوند او را بر هرکس که با وی مخالفت کند، یاری مینماید، و چون خداوند او را نزد خود بَرَد، پس از وی اُمّتش دچار اختلاف شده و از آن پس دوباره اجتماع نموده و تا زمانی که خدا اراده فرماید بر این وضع خواهند بود، سپس دچار اختلاف میشوند سپس مردی از اُمّت او بر کرانه همین رود فرات می گذرد در حالی که امر به معروف و نهی از منکر کرده و قضاوت به حق مینماید و واژگونه قضاوت نمینماید، دنیا نزد او از خاکستری که در روز تند باد به هوا برخیزد، بیارزشتر است و مرگ نزد او از آب خوردن تشنه آسانتر است،
ص: 58
فَلَمَّا بُعِثَ هَذَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَتَاهُ أَبِی وَ آمَنَ بِهِ وَ صَدَّقَهُ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً فَلَمَّا أَدْرَکَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ لِی إِنَّ خَلِیفَةَ مُحَمَّدٍ فِی هَذَا الْکِتَابِ بِعَیْنِهِ (1) سَیَمُرُّ بِکَ إِذَا مَضَی ثَلَاثَةُ أَئِمَّةٍ مِنْ أَئِمَّةِ الضَّلَالِ وَ الدُّعَاةِ إِلَی النَّارِ وَ هُمْ عِنْدِی مُسَمَّوْنَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ وَ هُمْ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ کَمْ یَمْلِکُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ فَإِذَا جَاءَ بَعْدَهُمُ الَّذِی لَهُ الْحَقُّ عَلَیْهِمْ فَاخْرُجْ إِلَیْهِ وَ بَایِعْهُ وَ قَاتِلْ مَعَهُ فَإِنَّ الْجِهَادَ مَعَهُ مِثْلُ الْجِهَادِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمُوَالِی لَهُ کَالْمُوَالِی لِلَّهِ وَ الْمُعَادِی لَهُ کَالْمُعَادِی لِلَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مُدَّ یَدَکَ فَأَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّکَ خَلِیفَتُهُ فِی أُمَّتِهِ وَ شَاهِدُهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی الْأَرْضِ وَ أَنَّ الْإِسْلَامَ دِینُ اللَّهِ وَ أَنِّی أَبْرَأُ إِلَی اللَّهِ مِنْ کُلِّ مَنْ خَالَفَ دِینَ الْإِسْلَامِ وَ أَنَّهُ دِیْنُ اللَّهِ الَّذِی اصْطَفَاهُ وَ ارْتَضَاهُ لِأَوْلِیَائِهِ وَ أَنَّ دِیْنَ الْإِسْلَامِ دِیْنُ عِیسَی بْنِ مَرْیَمَ وَ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الرُّسُلِ الَّذِینَ دَانَ لَهُمْ مَنْ مَضَی مِنْ آبَائِهِ وَ أَنِّی أَتَوَالَی وَلِیَّکَ وَ أَبْرَأُ مِنْ عَدُوِّکَ وَ أَتَوَالَی الْأَئِمَّةَ الْأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِکَ وَ أَبْرَأُ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ مِمَّنْ خَالَفَهُمْ وَ مِمَّنْ ظَلَمَهُمْ وَ جَحَدَ حَقَّهُمْ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ عِنْدَ ذَلِکَ (2) نَاوَلَهُ یَدَهُ وَ بَایَعَهُ فَقَالَ نَاوِلْنِی کِتَابَکَ فَنَاوَلَهُ إِیَّاهُ فَقَالَ لِرَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ قُمْ مَعَ هَذَا الرَّجُلِ (3) فَانْظُرْ لَهُ تَرْجُمَاناً یَفْهَمُ کَلَامَهُ فَیَنْسَخُهُ بِالْعَرَبِیَّةِ مُفَسَّراً فَائْتِنِی بِهِ مَکْتُوباً بِالْعَرَبِیَّةِ فَلَمَّا أَنْ أَتَوْا بِهِ قَالَ علیه السلام لِوَلَدِهِ الْحُسَیْنِ ایتِنِی بِذَلِکَ الْکِتَابِ الَّذِی دَفَعْتُهُ إِلَیْکَ فَأَتَی بِهِ قَالَ اقْرَأْهُ وَ انْظُرْ أَنْتَ یَا فُلَانُ فِی هَذَا الْکِتَابِ فَإِنَّهُ خَطِّی بِیَدِی أَمْلَاهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَیَّ فَقَرَأَهُ فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً مَا فِیهِ تَأْخِیرٌ وَ لَا تَقْدِیمٌ کَأَنَّهُ أَمْلَاهُ رَجُلٌ وَاحِدٌ عَلَی رَجُلٍ وَاحِدٍ فَعِنْدَ ذَلِکَ حَمِدَ اللَّهَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ ذِکْرِی عِنْدَهُ وَ عِنْدَ أَوْلِیَائِهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ وَ لَمْ یَجْعَلْنِی مِنْ أَوْلِیَاءِ الشَّیْطَانِ وَ حِزْبِهِ قَالَ فَفَرِحَ عِنْدَ ذَلِکَ مَنْ حَضَرَ مِنْ شِیعَتِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَاءَ مَنْ کَانَ مِنَ الْمُنَافِقِینَ حَتَّی ظَهَرَ فِی وُجُوهِهِمْ وَ أَلْوَانِهِمْ (4).
ص: 53
در نهان از خدا میترسد و در عَلَن برای رضای او نصیحت میکند، در دفاع از خدا از ملامت هیچ ملامتگری نمیترسد؛ پس هرکس از این سرزمین، این پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را درک نموده و به او ایمان بیاورد، پاداش او خوشنودی من و بهشت خواهد بود و هرکس آن عبد صالح را درک نمود، باید به یاریش بشتابد که کشته شدن در رکاب او شهادت است.
سپس گفت: من همراه تو خواهم بود تا هرچه به تو رسید به من نیز برسد. پس علی علیه السّلام بگریست و آنگاه فرمود: سپاس خداوندی را که نزد وی فراموش شده نبودهام، سپاس خداوندی را که مرا نزد خود در کتابهای ابرار یاد فرمود.
پس آن راهب همراه وی گشت و آنگونه که یاد کردهاند، با آن حضرت ناهار و شام میخورد تا اینکه در جنگ صفین کشته شد. و چون مردم برای دفن مردگان خود بیرون شدند، علی علیه السّلام، فرمود: او را بیابید، و چون وی را یافتند، آن حضرت بر وی نماز خواند و به خاک سپرده و فرمود: این مرد از ما اهل بیت است و بارها برایش طلب مغفرت نمود. این روایت را نصر بن مزاحم در کتاب «صفّین» از عمر بن سعد از مسلم اعور از حبّه عرنی نقل نموده و نیز آن را از ابراهیم بن دیزیل همدانی با این اسناد از حبّه نیز در کتاب صفین نقل کرده است.(1)
روایت12.
کنز الکراجکی: مرفوعاً از معمر روایت کرد که گفت: هشام بن عبدالملک مرا از سرزمین حجاز به شام احضار نمود تا به دیدارش بروم و چون به سرزمین بلقاء رسیدم، کوه سیاهی دیدم که بر آن چیزهایی نوشته شده بود که ندانستم به چه معنی است لذا از این امر تعجّب کردم سپس وارد عمّان قصبه بلقاء شدم، درخواست کردم مردی را نزد من بیاورند که بتواند سنگ نوشته قبرها و کوهها را بخواند که در پی آن پیرمردی سالخورده را نزد من آوردند و من برای او توضیح دادم که چه دیدهام، گفت: مرکبی بخواه تا سوار بر آن با تو به آنجا برویم. پس او را بر ترک خود سوار شتر خویش نموده و در حالی که کاغذ و دواتی با خود آورده بودم، به آن کوه رفتیم، و چون آن سنگ نوشته را خواند به من گفت: چه نوشته شگفتانگیزی به زبان عبری بر آن نوشته شده است! پس آن را به عربی برگرداندم که چنین بود: خداوندا به نام تو حق از جانب
ص: 59
أقول: وجدته فی أصل کتاب سلیم (1) مع زیادات أوردتها فی کتاب أحوال النبی صلی الله علیه و آله.
فض، [کتاب الروضة] یل، [الفضائل] لابن شاذان بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَی الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: بَیْنَا أَنَا ذَاتَ یَوْمٍ جَالِسٌ إِذْ دَخَلَ عَلَیْنَا رَجُلٌ طَوِیلٌ کَأَنَّهُ النَّخْلَةُ فَلَمَّا قَلَعَ رِجْلَهُ عَنِ الْأُخْرَی تَفَرْقَعَا(2) فَعِنْدَ ذَلِکَ قَالَ علیه السلام أَمَّا هَذَا فَلَیْسَ مِنْ وُلْدِ آدَمَ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ هَلْ یَکُونُ أَحَدٌ مِنْ غَیْرِ وُلْدِ آدَمَ قَالَ نَعَمْ هَذَا أَحَدُهُمْ فَدَنَا الرَّجُلُ فَسَلَّمَ عَلَی النَّبِیِّ فَقَالَ مَنْ تَکُونُ قَالَ أَنَا الْهَامُ بْنُ الْهِیمِ بْنِ لَاقِیسَ بْنِ إِبْلِیسَ قَالَ صلی الله علیه و آله بَیْنَکَ وَ بَیْنَ إِبْلِیسَ أَبَوَانِ قَالَ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَ کَمْ تَعُدُّ مِنَ السِّنِینَ قَالَ لَمَّا قَتَلَ قَابِیلُ هَابِیلَ کُنْتُ غُلَاماً بَیْنَ الْغِلْمَانِ أَفْهَمُ الْکَلَامَ وَ أَدُورُ الْآجَامَ (3) وَ آمُرُ بِقَطِیعَةِ الْأَرْحَامِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله بِئْسَ السِّیرَةُ الَّتِی تَذْکُرُ إِنْ بَقِیتَ عَلَیْهَا فَقَالَ کَلَّا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی لَمُؤْمِنٌ تَائِبٌ قَالَ وَ عَلَی یَدِ مَنْ تُبْتَ وَ جَرَی إِیمَانُکَ قَالَ عَلَی یَدِ نُوحٍ وَ عَاتَبْتُهُ (4) عَلَی مَا کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَی قَوْمِهِ قَالَ إِنِّی عَلَی ذَلِکَ مِنَ النَّادِمِینَ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ وَ صَاحَبْتُ بَعْدَهُ هُوداً علیه السلام فَکُنْتُ أُصَلِّی بِصَلَاتِهِ وَ أَقْرَأُ الصُّحُفَ الَّتِی عَلَّمَنِیهَا مِمَّا أُنْزِلَ عَلَی جَدِّهِ إِدْرِیسَ فَکُنْتُ مَعَهُ إِلَی أَنْ بَعَثَ اللَّهُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ عَلَی قَوْمِهِ فَنَجَّاهُ وَ نَجَّانِی مَعَهُ وَ صَحِبْتُ صَالِحاً مِنْ بَعْدِهِ فَلَمْ أَزَلْ مَعَهُ إِلَی أَنْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَی قَوْمِهِ الرَّاجِفَةَ فَنَجَّاهُ وَ نَجَّانِی مَعَهُ وَ لَقِیتُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَاکَ إِبْرَاهِیمَ فَصَحِبْتُهُ وَ سَأَلْتُهُ أَنْ یُعَلِّمَنِی مِنَ الصُّحُفِ الَّتِی أُنْزِلَتْ عَلَیْهِ فَعَلَّمَنِی وَ کُنْتُ أُصَلِّی بِصَلَاتِهِ فَلَمَّا کَادَهُ قَوْمُهُ وَ أَلْقَوْهُ فِی النَّارِ جَعَلَهَا اللَّهُ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً فَکُنْتُ لَهُ مُونِساً حَتَّی تُوُفِّیَ فَصَحِبْتُ بَعْدَهُ وَلَدَیْهِ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ مِنْ بَعْدِهِ وَ یَعْقُوبَ وَ لَقَدْ کُنْتُ مَعَ أَخِیکَ یُوسُفَ فِی الْجُبِّ مُونِساً وَ جَلِیساً حَتَّی أَخْرَجَهُ اللَّهُ وَ وَلَّاهُ مِصْرَ وَ رَدَّ عَلَیْهِ أَبَوَاهُ وَ لَقِیتُ أَخَاکَ مُوسَی وَ سَأَلْتُهُ أَنْ یُعَلِّمَنِی مِنَ التَّوْرَاةِ الَّتِی
ص: 54
پروردگارت به زبان عربی آشکار آمد که، لا إلا إلّا الله محمّد رسول الله علیّ ولیّ الله، و موسی بن عمران آن را به دست خط خود نوشت.(1)
روایت13.
کافی: امام صادق علیه السّلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السّلام در مسجد کوفه بود که جماعتی را به حضور وی آوردند که در ماه رمضان روزهخواری کرده بودند، پس آن حضرت به ایشان فرمود: آیا روزه نبودهاید و غذا خوردهاید؟ عرض کردند: آری. فرمود: آیا یهودی هستید؟ عرض کردند: خیر. فرمود: نصرانی هستید؟ عرض کردند: خیر. فرمود: آیا دینی شبیه همین ادیان مخالف اسلام دارید؟ عرض کردند: ما مسلمانیم. فرمود: مسافرید؟ عرض کردند: خیر. فرمود: آیا به بیماریی دچار هستید که ما آن را احساس نمیکنیم، زیرا شما از ما به حال خودتان آگاه ترید؟ زیرا خدای عزّوجل میفرماید:« بَلِ الْانسَانُ عَلیَ نَفْسِهِ بَصِیرَة»(2){بلکه
انسان خود بر نفس خویشتن بیناست} عرض کردند، بیمار نیستیم. گوید: پس امیرالمؤمنین علیه السّلام بخندید سپس فرمود: شهادت میدهید که خدایی جز الله نیست و محمّد فرستاده خداست؟ عرض کردند: او را به عنوان پیامبر نمیشناسیم، او یک عرب بود که مردم را به خود دعوت کرد. فرمود: یا اقرار کنید یا شما را میکشم. گفتند: هر آنچه خواهی بکن. پس آن حضرت ایشان را به دست شرطهها - شرطة الخمیس - سپرد و آنها را به بیرون کوفه برد و دستور فرمود دو حفره در کنار هم کندند و سپس روزنهای بزرگ شبیه دری میان دو حفره قرار داده و به آنان فرمود: من شما را در یکی از این دو چاه قرار خواهم داد و در دیگری آتش روشن خواهم کرد و با دود شما را خواهم کشت. گفتند: اگر چنین کنی، تنها زندگی این دنیا را از ما میگیری. پس آنان را به آرامی درون چاه قرار داد آنگاه دستور برافروختن آتش را داد
ص: 60
أُنْزِلَتْ عَلَیْهِ فَعَلَّمَنِی فَلَمَّا تُوُفِّیَ صَحِبْتُ وَصِیَّهُ یُوشَعَ فَلَمْ أَزَلْ مَعَهُ حَتَّی تُوُفِّیَ وَ لَمْ أَزَلْ مِنْ نَبِیٍّ إِلَی نَبِیٍّ إِلَی أَخِیکَ دَاوُدَ وَ أَعَنْتُهُ عَلَی قَتْلِ الطَّاغِیَةِ جَالُوتَ وَ سَأَلْتُهُ أَنْ یُعَلِّمَنِی مِنَ الزَّبُورِ الَّذِی أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْهِ فَعُلِّمْتُ مِنْهُ وَ صَحِبْتُ بَعْدَهُ سُلَیْمَانَ وَ صَحِبْتُ بَعْدَهُ وَصِیَّهُ آصَفَ بْنَ بَرْخِیَا بْنِ سمعیا وَ لَقَدْ لَقِیتُ نَبِیّاً بَعْدَ نَبِیٍّ فَکُلٌّ یُبَشِّرُنِی وَ یَسْأَلُنِی أَنْ أَقْرَأَ عَلَیْکَ السَّلَامَ حَتَّی صَحِبْتُ عِیسَی وَ أَنَا أُقْرِئُکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَمَّنْ لَقِیتُ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ السَّلَامَ وَ مِنْ عِیسَی خَاصَّةً أَکْثَرَ سَلَامِ اللَّهِ وَ أَتَمَّهُ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ عَلَی أَخِی عِیسَی مِنِّی السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ عَلَیْکَ یَا هَامُ السَّلَامُ وَ لَقَدْ حَفِظْتَ الْوَصِیَّةَ وَ أَدَّیْتَ الْأَمَانَةَ فَاسْأَلْ حَاجَتَکَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ حَاجَتِی أَنْ تَأْمُرَ أُمَّتَکَ أَنْ لَا یُخَالِفُوا أَمْرَ الْوَصِیِّ فَإِنِّی رَأَیْتُ الْأُمَمَ الْمَاضِیَةَ إِنَّمَا هَلَکَتْ بِتَرْکِهَا أَمْرَ الْوَصِیِّ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ هَلْ تَعْرِفُ وَصِیِّی یَا هَامُ قَالَ إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ عَرَفْتُهُ بِصِفَتِهِ وَ اسْمِهِ الَّتِی قَرَأْتُهُ فِی الْکُتُبِ قَالَ انْظُرْ هَلْ تَرَاهُ مِمَّنْ حَضَرَ فَالْتَفَتَ یَمِیناً وَ شِمَالًا فَقَالَ لَیْسَ هُوَ فِیهِمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ یَا هَامُ مَنْ کَانَ وَصِیُّ آدَمَ قَالَ شِیثٌ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ شِیثٍ قَالَ أَنُوشُ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ أَنُوشَ قَالَ قینان قَالَ فَوَصِیُّ قینان قَالَ
مَهْلَائِیلُ قَالَ فَوَصِیُّ مَهْلَائِیلَ قَالَ برد قَالَ فَوَصِیُّ برد قَالَ النَّبِیُّ الْمُرْسَلُ إِدْرِیسُ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ إِدْرِیسَ قَالَ مَتُوشَلَخُ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ مَتُوشَلَخَ قَالَ لَمَکُ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ لَمَکَ قَالَ أَطْوَلُ الْأَنْبِیَاءِ عُمُراً وَ أَکْثَرُهُمْ لِرَبِّهِ شُکْراً وَ أَعْظَمُهُمْ أَجْراً ذَاکَ أَبُوکَ نُوحٌ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ نُوحٍ قَالَ سَامٌ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ سَامٍ قَالَ أَرْفَحْشَذُ(1) قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ أَرْفَحْشَذَ(2) قَالَ عَابَرُ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ عَابَرَ قَالَ شَالَخُ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ شَالَخَ قَالَ قالع قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ قالع قَالَ أشروغ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ أشروغ قَالَ روغا قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ روغا قَالَ نَاخُورُ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ نَاخُورَ قَالَ تَارُخُ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ تَارُخَ قَالَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَصِیٌّ بَلْ أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلَ اللَّهِ قَالَ صَدَقْتَ یَا هَامُ فَمَنْ وَصِیُّ إِبْرَاهِیمَ
ص: 55
که آتش در چاه دیگر برافروخته شد. سپس پیاپی آنان را صدا زده میفرمود: چه میگویید؟ و آنها پاسخ میدادند: هرچه میخواهی بکن، تا اینکه مُردند.
گوید: پس آن حضرت به کوفه بازگشت و خبر این کار وی توسط مسافران به همه جا رسید و نقل مجالس مردم شد. روزی آن حضرت در مسجد بود که مردی یهودی از اهل یثرب که یهودیان یثرب اقرار داشتند به اینکه او اعلم آنان است و پدرانش نیز چنین بودهاند. به همراه عدهای از خاندانش نزد وی آمد و چون به مسجد اعظم کوفه رسیدند، شترهای خود را خوابانده و آنگاه بر در مسجد ایستاده و به امیرالمؤمنین علیه السّلام پیام فرستادند که ما جمعی از قوم یهود هستیم که از حجاز آمدهایم و از شما حاجتی داریم، آیا شما نزد ما میآیید یا اینکه ما به حضورتان برسیم؟ گوید: پس امیرالمؤمنین علیه السّلام در حالی که میفرمود: اکنون وارد میشوند و، با من بیعت می کنند، نزد ایشان بیرون آمده و پرسید: حاجت شما چیست؟ بزرگ آنها گفت: ای پسر ابوطالب، این چه بدعتی است که در دین محمّد گذاشتهای؟ فرمود: کدام بدعت؟ آن یهودی گفت: جمعی از مردم حجاز میپندارند شما جمعی را که «لا إله إلّا الله» را بر زبان رانده ولی به نبوّت محمّد اقرار نکردهاند، با دود به قتل رساندهاید؟ امیرالمؤمنین علیه السّلام به وی فرمود: تو را به آن نه آیت که در طور سینا بر موسی نازل گردیدند و به حق کنیسههای مقدّس پنجگانه و به حق سمت - بینیاز - دیّان سوگند میدهم آیا پس از وفات موسی قومی را نزد یوشع بن نون نیاوردند که به وحدانیت خدا اقرار کرده بودند ولی نبوّت موسی را قبول نداشتند و او آنها را به همین شکل به قتل رساند؟! پس آن یهودی به وی عرض کرد: آری، گواهی میدهم که تو صاحب سرّ موسی هستی؛ گوید: سپس نامهای را از قبای خود در آورده و به امیرالمؤمنین علیه السّلام داد و آن حضرت آن را گشود و از نظر گذرانیده و گریست، پس آن یهودی به وی عرض کرد: ای پسر ابوطالب، چه چیزی شما را به گریه واداشته است؟ شما فقط نگاهی به این نامه انداختی که به زبان سریانی نوشته شده و شما مردی عرب زبان هستید، آیا میدانی در آن چه نوشته شده است؟ امیرالمؤمنین علیه السّلام به وی فرمود: آری، این نام من است که در آن نوشته شده است. آن یهودی به وی عرض کرد:
ص: 61
قَالَ إِسْمَاعِیلُ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّهُ قَالَ نبت قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ نبت قَالَ حمل قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ حمل قَالَ قَیْدَارُ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ قَیْدَارَ قَالَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَصِیٌّ حَتَّی خَرَجَ مِنْ إِسْحَاقَ یَعْقُوبُ قَالَ صَدَقْتَ یَا هَامُ لَقَدْ صَدَّقْتَ الْأَنْبِیَاءَ(1) وَ الْأَوْصِیَاءَ فَمَنْ وَصِیُّ یَعْقُوبَ قَالَ یُوسُفُ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ یُوسُفَ قَالَ مُوسَی قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ مُوسَی قَالَ یُوشَعُ بْنُ نُونٍ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ یُوشَعَ قَالَ دَاوُدُ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ دَاوُدَ قَالَ سُلَیْمَانُ قَالَ فَمَنْ وَصِیُّ سُلَیْمَانَ قَالَ آصَفُ بْنُ بَرْخِیَا قَالَ وَ وَصِیُّ عِیسَی شَمْعُونُ بْنُ الصَّفَا قَالَ هَلْ وَجَدْتَ صِفَةَ وَصِیِّی وَ ذِکْرَهُ فِی الْکُتُبِ قَالَ نَعَمْ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ اسْمَکَ فِی التَّوْرَاةِ میدمید وَ اسْمُ وَصِیِّکَ إِلْیَا وَ اسْمُکَ فِی الْإِنْجِیلِ حِمْیَاطَا وَ اسْمُ وَصِیِّکَ فِیهَا هیدار وَ اسْمُکَ فِی الزَّبُورِ ماح ماح مُحِیَ بِکَ کُلُّ کُفْرٍ وَ شِرْکٍ وَ اسْمُ وَصِیِّکَ قاروطیا قَالَ فَمَا مَعْنَی اسْمِ وَصِیِّی فِی التَّوْرَاةِ إِلْیَا قَالَ إِنَّهُ الْوَلِیُّ مِنْ بَعْدِکَ قَالَ فَمَا مَعْنَی اسْمِهِ فِی الْإِنْجِیلِ هیدار قَالَ الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ وَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ قَالَ فَمَا مَعْنَی اسْمِهِ فِی الزَّبُورِ قاروطیا قَالَ حَبِیبُ رَبِّهِ قَالَ یَا هَامُ إِذَا رَأَیْتَهُ تَعْرِفُهُ قَالَ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَهُوَ مُدَوَّرُ الْهَامَةِ مُعْتَدِلُ الْقَامَةِ بَعِیدٌ مِنَ الدَّمَامَةِ عَرِیضُ الصَّدْرِ ضِرْغَامَةٌ(2) کَبِیرُ الْعَیْنَیْنِ آنِفُ الْفَخِذَیْنِ أَخْمَصُ السَّاقَیْنِ عَظِیمُ الْبَطْنِ سَوِیُّ الْمَنْکِبَیْنِ قَالَ یَا سَلْمَانُ ادْعُ لَنَا عَلِیّاً فَجَاءَ حَتَّی دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ الْهَامُ وَ قَالَ هَا هُوَ یَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی هَذَا وَ اللَّهِ وَصِیُّکَ فَأَوْصِ أُمَّتَکَ أَنْ لَا یُخَالِفُوهُ فَإِنَّهُ هَلَکَ الْأُمَمُ بِمُخَالَفَةِ الْأَوْصِیَاءِ قَالَ قَدْ فَعَلْنَا ذَلِکَ یَا هَامُ فَهَلْ مِنْ حَاجَةٍ فَإِنِّی أُحِبُّ قَضَاءَهَا لَکَ قَالَ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ أُحِبُّ أَنْ تُعَلِّمَنِی مِنْ هَذَا الْقُرْآنِ الَّذِی أُنْزِلَ عَلَیْکَ تَشْرَحُ لِی سُنَّتَکَ وَ شَرَائِعَکَ لِأُصَلِّیَ بِصَلَاتِکَ قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ ضُمَّهُ إِلَیْکَ وَ عَلِّمْهُ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام فَعَلَّمْتُهُ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ وَ الْمُعَوِّذَتَیْنِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَ آیَاتٍ مِنْ آلِ عِمْرَانَ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْأَعْرَافِ وَ الْأَنْفَالِ وَ ثَلَاثِینَ سُورَةً مِنَ الْمُفَصَّلِ ثُمَّ إِنَّهُ غَابَ فَلَمْ
ص: 56
اگر چنین است، نام خودتان را در این نامه به من نشان دهید و به من بگویید که نام شما در زبان سریانی چیست؟ گوید: پس امیرالمؤمنین علیه السّلام نام خود را در آن صحیفه به وی نشان داده و فرمود: نام من «إلیا» است. پس آن یهودی گفت: أشهد أن لا إله إلّا الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله و گواهی میدهم که شما وصیّ محمّد هستید و گواهی میدهم که شما پس از محمّد صَلی الله علیهِ و آله اولیترین مردم به ولایت بر آنها هستی، و آنگاه با امیرالمؤمنین علیه السّلام بیعت کردند و آن حضرت وارد مسجد شده و فرمود: حمد و سپاس خداوندی راست که نزد وی از فراموش شدگان نبودهام، حمد و سپاس خداوند را که نام مرا نزد خود در صحیفه ابرار ثبت فرموده است.(1)
باب پنجاه و نهم : طهارت و عصمت امیر المؤمنین علیه السلام
روایات
روایت1.
مناقب ابن شهر آشوب: به اجماع مسلمانان آیه:« إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ ْ تَطْهِیرًا»(2){ خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.} در شأن وی علیه السّلام نازل شده است.
از کتاب الفردوس، علی علیه السّلام فرمود: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ما نخستین خاندانی هستیم که خداوند زشتیها و پلیدیها را چه آشکار و چه نهان، از ما زدوده است.
و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در قول خدای تعالی: «وَ اجْنُبْنیِ وَ بَنیِ َّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَام»(3){و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور دار} فرمود: پس دعای حضرت ابراهیم علیه السّلام به من و علی ختم شد.
و در روایت دیگر آمده که فرمود: «دعای ابراهیم من هستم» و منظور آن حضرت «طاهرین» بوده است به دلیل قول آن حضرت که فرمود: من از صلبهای طاهر به رحمهای پاکیزه منتقل شدم و از زنای جاهلیت دور ماندهام؛ ومردمان دوران جاهلیت زنا میکردهاند و نسبهایشان درست نیست و وضعیت آنان نزد اهل معرفت مشهور است.
عوف بن مالک گوید: مردی نزد
ص: 62
یُرَ إِلَّا یَوْمَ صِفِّینَ فَلَمَّا کَانَ لَیْلَةُ الْهَرِیرِ نَادَی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اکْشِفْ عَنْ رَأْسِکَ فَإِنِّی أَجِدُهُ فِی الْکِتَابِ أَصْلَعاً قَالَ أَنَا ذَلِکَ ثُمَّ کَشَفَ عَنْ رَأْسِهِ وَ قَالَ أَیُّهَا الْهَاتِفُ أَظْهِرْ لِی رَحِمَکَ اللَّهُ قَالَ فَظَهَرَ لَهُ فَإِذَا هُوَ الْهَامُ بْنُ الْهِیمِ قَالَ مَنْ تَکُونُ قَالَ أَنَا الَّذِی مَنَّ عَلَیَّ بِکَ رَبِّی وَ عَلَّمْتَنِی کِتَابَ اللَّهِ وَ آمَنْتُ بِکَ وَ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَعِنْدَ ذَلِکَ سَلَّمَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ یُحَادِثُهُ وَ یَسْأَلُهُ ثُمَّ قَاتَلَ إِلَی الصُّبْحِ ثُمَّ غَابَ قَالَ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ فَسَأَلْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بَعْدَ ذَلِکَ عَنْهُ قَالَ قُتِلَ الْهَامُ بْنُ الْهِیمِ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ (1).
الدمامة قبح الخلقة و حقارتها و الآنف القریب.
فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] سَعِیدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ مَالِکٍ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلی مُوسَی الْأَمْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ (2) قَالَ قَضَی بِخِلَافَةِ یُوشَعَ بْنِ نُونٍ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ لَمْ أَدَعْ (3) نَبِیّاً مِنْ غَیْرِ وَصِیٍّ وَ إِنِّی بَاعِثٌ نَبِیّاً عَرَبِیّاً وَ جَاعِلٌ وَصِیَّهُ عَلِیّاً فَذَلِکَ قَوْلُهُ وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِ (4).
فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: مِثْلَهُ وَ زَادَ فِیهِ فِی الْوِصَایَةِ وَ حَدَّثَهُ بِمَا کَانَ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ قَدْ حَدَّثَ نَبِیَّهُ بِمَا هُوَ کَائِنٌ وَ حَدَّثَهُ بِاخْتِلَافِ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَاتَ بِغَیْرِ وَصِیَّةٍ فَقَدْ کَذَّبَ اللَّهَ وَ جَهَّلَ نَبِیَّهُ (5).
یف، [الطرائف] ذَکَرَ شَیْخُ الْمُحَدِّثِینَ بِبَغْدَادَ فِی تَقْدِیمِهِ عَلَی تَارِیخِ الْخَطِیبِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ الطِّهْرَانِیِّ قَالَ: خَیَّرَنِی هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ مِنْ أَرْضِ الْحِجَازِ إِلَی أَرْضِ الشَّامِ فَاخْتَرْتُ
ص: 57
عمر بن خطّاب آمده به وی گفت: نذری دارم که بندهای از فرزندان اسماعیل را آزاد کنم، گفت: به خدا سوگند نمیتوانم یقین داشته باشم که کسی جز حسن و حسین و فرزندان عبدالمطلب کسی از نسب درست برخوردار باشد، زیرا آنها از شجره رسول خدایند صَلی الله علیهِ و آله و خود شنیدم که فرمود: آنها پسران پدرم هستند .
و اهل بیت با ادّله قاطع و برهانهای درخشان یقین کردهاند که آن حضرت معصوم است و عامه مردم اجماع کردهاند بر اینکه وی هرگز شرک نورزیده و در کودکی با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بیعت نموده و از پدر و مادر خویش جدا گشت.
در تاریخ خطیب آمده است که جابر گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: سه شخص طرف العینی به وحی کفر نورزیدند: مؤمن آل یاسین، علی بن ابی طالب و آسیه زن فرعون.
تفسیر وکیع: سفیان بن مرّه همدانی از عبد خیر آورده است که گفت: از علی بن ابی طالب علیه السّلام درباره قول خدای تعالی:«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ»(1){ای
کسانی که ایمان آورده اید، از خدا آن گونه که حقّ پروا کردن از اوست، پروا کنید و زینهار، جز مسلمان نمیرید}پرسیدم، فرمود: به خدا سوگند کسی جز اهل بیت رسول خدا به این آیه عمل نکرد، ما خدا را یاد کردیم و هرگز او را فراموش نمیکنیم و ما شکر او را به جای آورده و بدو کفر نمیورزیم، و ما از او اطاعت نموده و نافرمانیش نمیکنیم ؛ و چون این آیه نازل گشت، صحابه گفتند: ما را تاب تحمّل این نیست! سپس خداوند آیه: «فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ ...»(2){پس تا می توانید از خدا پروا بدارید..} را نازل فرمود. وکیع گوید: یعنی به اندازهای که آن را تاب میآورید، سپس فرمود: « واسمعوا»: و بشنوید آنچه را که فرمان مییابند« وأطیعوا»: از خدا و رسولش و اهل بیت او در آنچه به شما فرمان میدهند، اطاعت کنید.
و در یافتیم که عامّه هرگاه از علی علیه السّلام در کتابهایشان نام میبرند یا اینکه نام وی را بر زبان میآورند، میگویند:« کرّم الله وجهه» و منظورشان آن است که آن حضرت هرگز بتپرست نبوده است.
و نقل است که مردی متأهِّل نزد آن حضرت اعتراف نمود که بارها مرتکب زنا شده است و آن حضرت علیه السّلام خود را به نشنیدن میزد تا اینکه برای چهارمین بار اقرار نمود، سپس دستور فرمود وی را زندانی کنند، سپس در میان مردم ندا در داد که اجتماع کننند. سپس در سحر گاه او را از زندان بیرون آورده دستور داد حفره ای کندند و او را در آن قرار داد. سپس فرمود: ای مردم، این کار از حقوق خداست و کسی که خود مرتکب شبیه آن شده باشد، نمیتواند آن را طلب کند، مردم با شنیدن این سخن آنجا را ترک گفتند و فقط علی علیه السّلام و دو پسرش ماندند! سپس آن حضرت وی را سنگسار نموده و بر او نماز خواند. و در التهذیب آمده است که:
ص: 63
الْبَلْقَاءَ(1) فَوَجَدْتُ فِیهَا جَبَلًا أَسْوَدَ مَکْتُوباً عَلَیْهِ بِالْأَنْدَرِ مَا هُوَ مِنْ سلب آلِ عِمْرَانَ (2) فَسَأَلْتُ عَمَّنْ یَقْرَؤُهُ فَجَاءُوا بِشَیْخٍ قَدْ کَبِرَتْ سِنُّهُ قَالَ مَا أَعْجَبَ مَا عَلَیْهِ بِالْعِبْرَانِیِّ مَکْتُوبٌ بِاسْمِکَ اللَّهُمَّ جَاءَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ وَ کَتَبَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ بِیَدِهِ (3).
أَقُولُ قَالَ ابْنُ أَبِی الْحَدِیدِ قَالَ نَصْرُ بْنُ مُزَاحِمٍ رَوَی حَبَّةُ: أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام لَمَّا نَزَلَ إِلَی الرَّقَّةِ(4) نَزَلَ بِمَوْضِعٍ یُقَالُ لَهُ الْبَلِیخُ عَلَی جَانِبِ الْفُرَاتِ فَنَزَلَ رَاهِبٌ هُنَاکَ مِنْ صَوْمَعَتِهِ فَقَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام إِنَّ عِنْدَنَا کِتَاباً تَوَارَثْنَاهُ عَنْ آبَائِنَا کَتَبَهُ أَصْحَابُ عِیسَی بْنِ مَرْیَمَ أَعْرِضُهُ عَلَیْکَ قَالَ نَعَمْ فَقَرَأَ الرَّاهِبُ الْکِتَابَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الَّذِی قَضَی فِیمَا قَضَی وَ سَطَرَ فِیمَا کَتَبَ أَنَّهُ بَاعِثٌ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یَدُلُّهُمْ عَلَی سَبِیلِ اللَّهِ لَا فَظٌّ وَ لَا غَلِیظٌ وَ لَا صَخَّابٌ فِی الْأَسْوَاقِ (5) وَ لَا یَجْزِی بِالسَّیِّئَةِ السَّیِّئَةَ بَلْ یَعْفُو وَ یَصْفَحُ أُمَّتُهُ الْحَمَّادُونَ الَّذِینَ یَحْمَدُونَ اللَّهَ عَلَی کُلِّ نَشْرٍ وَ فِی کُلِّ صُعُودٍ وَ هُبُوطٍ تَذِلُّ أَلْسِنَتُهُمْ بِالتَّکْبِیرِ وَ التَّهْلِیلِ وَ التَّسْبِیحِ وَ یَنْصُرُهُ اللَّهُ عَلَی مَنْ نَاوَاهُ فَإِذَا تَوَفَّاهُ اللَّهُ ثُمَّ اخْتَلَفَ (6) أُمَّتُهُ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ اجْتَمَعَتْ فَلَبِثَتْ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ اخْتَلَفَتْ فَیَمُرُّ رَجُلٌ مِنْ أُمَّتِهِ بِشَاطِئِ هَذَا الْفُرَاتِ یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَ لَا یَرْکُسُ الْحُکْمَ (7) الدُّنْیَا أَهْوَنُ عَلَیْهِ مِنَ الرَّمَادِ فِی یَوْمٍ عَاصِفَةٍ بِهِ الرِّیحُ (8) وَ الْمَوْتُ أَهْوَنُ عِنْدَهُ (9) مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ عَلَی الظَّمَإِ
ص: 58
محمّد بن حنفیه از جمله کسانی بود که آنجا را ترک گفت.(1)
و علی بن ابی طالب علیه السّلام از جمله کسانی بود که خداوند آنان را در کتاب خود چنین وصف فرموده است:« وَ اجْنُبْنیِ وَ بَنیِ َّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَام»(2){
و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور دار.} سپس فرمود:«وَ مِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّک»(3){
و از نسل ما، امتی فرمانبردار خود [پدید آر]} سپس در کار آن ستمگر نظر کردیم ناگاه دیدیم اُمّت گفته است که وی بت میپرستیده است و هرکس بت پرستیده باشد، ذلّت ملازم اوست و خداوند نفی فرموده که ظالم خلیفه باشد و فرموده است:«لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین»(4){
«پیمان من به بیدادگران نمی رسد.»} و از طرفی آن حضرت هرگز خمر ننوشیده و گوشت قربانیهای بتها را نخورده و همچنین مرتکب دیگر فسوق نشده است، و این در حالی است که قریش جملگی آلوده به آنند و داستان سرا به هنگام نقل روایت چنین میگوید: ابو فلان فلان!، و آن طاهر و پاکیزه، علی.
تفسیر قطّان از عمرو بن حمران مرفوعاً از حسن بصری آورده است که: عثمان بن مظعون، ابو طلحه، ابو عبیده، معاذ بن جبل، سهیل بن بیضا و ابو دجّانه در خانه سعد بن أبی وقّاص گرد آمده و غذایی خوردند، سپس مقداری شراب برای ایشان آورده شد، آنگاه علی برخاسته و از میان ایشان رفت. پس عثمان چیزی در این مورد گفت، پس علی علیه السّلام فرمود: خدا لعنت کند خمر را، به خدا سوگند چیزی را نمینوشم که عقل مرا زایل کند و هر که مرا بیند به من بخندد و باعث شود دخترم را زوجیّت کسی در آورم که نمیخواهم! و از جمع ایشان بیرون آمده و به مسجد رفت و جبرئیل با ین آیه فرود آمد:«یا أیها الذین امنوا» منظور کسانی است که در خانه سعد گرد آمده،«ْ إِنَّمَا الخَْمْرُ وَ الْمَیْسرُِ وَ الْأَنصَابُ وَ الْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون»(5){ای
کسانی که ایمان آورده اید، شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه پلیدند [و] از عمل شیطانند. پس، از آنها دوری گزینید، باشد که رستگار شوید} سپس علی علیه السّلام فرمود: نابود باد، به خدا سوگند یا رسول الله از کودکی دیدگاهم درباره آن صائب بود؛ حسن گوید: به خداوندی که خدایی جز او نیست، آن حضرت حتّی برای یک بار قبل از تحریم خمر، از آن ننوشیده است.
از طرفی آن حضرت علیه السّلام هرگز مرتکب هیچ عمل زشتی نگردید و آیه:« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون...»(6){به
راستی که مؤمنان رستگار شدند...} درباره وی نازل گردید.
در تاریخ از سه طریق از عمّار بن یاسر آن را نقل کرده و جماعتی آن را از طرق زیادی از بُریده
ص: 64
یَخَافُ اللَّهَ فِی السِّرِّ وَ یَنْصَحُ لَهُ فِی الْعَلَانِیَةِ لَا یَخَافُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْبِلَادِ فَآمَنَ بِهِ کَانَ ثَوَابُهُ رِضْوَانِی وَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ الْعَبْدَ الصَّالِحَ فَلْیَنْصُرْهُ فَإِنَّ الْقَتْلَ مَعَهُ شَهَادَةٌ ثُمَّ قَالَ أَنَا مُصَاحِبُکَ فَلَا أُفَارِقُکَ حَتَّی یُصِیبَنِی مَا أَصَابَکَ فَبَکَی علیه السلام ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ أَکُنْ عِنْدَهُ مَنْسِیّاً الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی ذَکَرَنِی عِنْدَهُ فِی کُتُبِ الْأَبْرَارِ فَمَضَی الرَّاهِبُ مَعَهُ فَکَانَ فِیمَا ذَکَرُوا یَتَغَدَّی مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَتَعَشَّی حَتَّی أُصِیبَ یَوْمَ صِفِّینَ فَلَمَّا خَرَجَ النَّاسُ یَدْفِنُونَ قَتْلَاهُمْ قَالَ علیه السلام اطْلُبُوهُ فَلَمَّا وَجَدُوهُ صَلَّی عَلَیْهِ وَ دَفَنَهُ وَ قَالَ هَذَا مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُ مِرَاراً.
روی هذا الخبر نصر بن مزاحم فی کتاب صفین عن عمر بن سعد عن مسلم الأعور عن حبة العرنی و رواه أیضا عن إبراهیم بن دیزیل الهمدانی بهذا الإسناد عن حبة أیضا فی کتاب صفین (1).
کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، عَنِ الشَّرِیفِ طَاهِرِ بْنِ مُوسَی الْحُسَیْنِیِّ عَنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الطِّهْرَانِیِّ أَبِی الْحَسَنِ قَالَ وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ عَنْ أَبِی الْفَضْلِ عَنْ أَبِی عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّمَّارِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عَنِ الطِّهْرَانِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ(2) قَالَ: أَشْخَصَنِی (3) هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ أَرْضِ الْحِجَازِ إِلَی الشَّامِ زَائِراً
لَهُ فَسِرْتُ فَلَمَّا أَتَیْتُ أَرْضَ الْبَلْقَاءِ رَأَیْتُ جَبَلًا أَسْوَدَ وَ عَلَیْهِ مَکْتُوبٌ أَحْرُفاً لَمْ أَعْلَمْ مَا هِیَ فَعَجِبْتُ مِنْ ذَلِکَ ثُمَّ دَخَلْتُ عُمَانَ قَصَبَةَ الْبَلْقَاءِ فَسَأَلْتُ عَنْ رَجُلٍ یَقْرَأُ مَا عَلَی الْقُبُورِ وَ الْجِبَالِ فَأُرْشِدَ إِلَیَّ شَیْخٌ کَبِیرٌ(4) فَعَرَّفْتُهُ مَا رَأَیْتُ فَقَالَ اطْلُبْ شَیْئاً أَرْکَبْهُ لِأَخْرُجَ مَعَکَ فَحَمَلْتُهُ مَعِی عَلَی رَاحِلَتِی وَ خَرَجْنَا إِلَی الْجَبَلِ وَ مَعِی مِحْبَرَةٌ(5) وَ بَیَاضٌ فَلَمَّا قَرَأَ قَالَ لِی مَا أَعْجَبَ مَا عَلَیْهِ بِالْعِبْرَانِیَّةِ فَنَقَلْتُهُ بِالْعَرَبِیَّةِ فَإِذَا هُوَ بِاسْمِکَ اللَّهُمَّ جَاءَ الْحَقُّ مِنْ
ص: 59
اسلمی در حدیث خود روایت کرده که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: جبرئیل به من گفت: ای محمّد، فرشتگان موکّل بر علی بن ابی طالب بر ملائکه فخر میفروشند که از زمانی که ملازم وی شدهاند، گناهی بر او ننوشتهاند.(1)
روایت2.
تفسیر علی بن ابراهیم: امام صادق علیه السّلام گوید: روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی آمد که دست خود را روی شانه عباس گذاشته بود؛ پس امیرالمؤمنین علیه السّلام به استقبال وی رفت و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پیشانی وی را بوسید. سپس عباس به علی علیه السّلام سلام کرد و علی علیه السّلام به سردی پاسخ سلامش را داد، عباس از این رفتار علی علیه السّلام به خشم آمده و گفت: یا رسول الله، علی دست از خودخواهی خود نمیدارد! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: عباس، در مورد علی چنین مگو که من پیش از این جبرئیل را ملاقات کردم و به من گفت: دو فرشته موکَّل بر علی ساعتی پیش با من دیدار نموده و گفتند: از روزی که علی به دنیا آمده تا امروز گناهی برای وی ننوشتهایم.(2)
روایت3.
علل الشرائع: محمّد بن عمّار بن یاسر از پدرش آورده است که: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرماید: دو فرشته موکَّل بر علی بن ابی طالب به همه فرشتگان موکَّل مباهات میکنند که همراه علی علیه السّلام هستند و این بدان سبب است که این دو خطایی از علی را به بالا گزارش ندادهاند که موجب خشم خدای عزّوجل گردد.(3)
الطرائف: ابن مغازلی از چند طریق مرفوعاً از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مانند این حدیث را آورده است.(4)
روایت4.
کنز الکراجکی: فاطمه علیها السّلام از پدرش صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده که آن حضرت فرمود: جبرئیل مرا از دو کاتب موکَّل بر علی علیه السّلام خبر داد که از آن زمانی که همراه علی علیه السّلام شدهاند، گناهی برای وی ننوشتهاند.(5)
ص: 65
رَبِّکَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ وَ کَتَبَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ بِیَدِهِ (1).
کا، [الکافی] عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أُتِیَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ هُوَ جَالِسٌ فِی الْمَسْجِدِ بِالْکُوفَةِ بِقَوْمٍ وَجَدُوهُمْ یَأْکُلُونَ بِالنَّهَارِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَکَلْتُمْ وَ أَنْتُمْ مُفْطِرُونَ قَالُوا نَعَمْ قَالَ أَ یَهُودُ أَنْتُمْ قَالُوا لَا قَالَ فَنَصَارَی قَالُوا لَا قَالَ فَعَلَی شَیْ ءٍ(2) مِنْ هَذِهِ الْأَدْیَانِ الْمُخَالِفِینَ لِلْإِسْلَامِ قَالُوا بَلْ مُسْلِمُونَ قَالَ فَسَفْرٌ أَنْتُمْ قَالُوا لَا قَالَ فِیکُمْ عِلَّةٌ اسْتَوْجَبْتُمُ الْإِفْطَارَ وَ لَا نَشْعُرُ بِهَا(3) فَإِنَّکُمْ أَبْصَرُ بِأَنْفُسِکُمْ مِنَّا لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بَلِ الْإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ(4) قَالُوا بَلْ أَصْبَحْنَا مَا بِنَا مِنْ عِلَّةٍ قَالَ فَضَحِکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثُمَّ قَالَ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ قَالُوا لَا نَعْرِفُهُ بِذَلِکَ (5) إِنَّمَا هُوَ أَعْرَابِیٌّ دَعَا إِلَی نَفْسِهِ فَقَالَ إِنْ أَقْرَرْتُمْ وَ إِلَّا قَتَلْتُکُمْ (6) قَالُوا وَ إِنْ فَعَلْتَ فَوَکَّلَ بِهِمْ شُرْطَةَ الْخَمِیسِ وَ خَرَجَ بِهِمْ إِلَی الظَّهْرِ ظَهْرِ الْکُوفَةِ وَ أَمَرَ أَنْ یَحْفِرَ حُفْرَتَیْنِ وَ حُفِرَ إِحْدَاهُمَا إِلَی جَنْبِ الْأُخْرَی ثُمَّ خُرِقَ فِیمَا بَیْنَهُمَا کُوَّةٌ ضَخْمَةٌ شِبْهُ الْخَوْخَةِ(7) فَقَالَ لَهُمْ إِنِّی وَاضِعُکُمْ فِی أَحَدِ(8) هَذَیْنِ الْقَلِیبَیْنِ وَ أُوقِدُ فِی الْآخَرِ(9) النَّارَ فَأَقْتُلُکُمْ بِالدُّخَانِ قَالُوا وَ إِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّمَا تَقْضِی هَذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا فَوَضَعَهُمْ فِی أَحَدِ الْجُبَّیْنِ (10) وَضْعاً رَفِیقاً ثُمَّ أَمَرَ بِالنَّارِ فَأُوقِدَتْ فِی
ص: 60
روایت5.
الخصال: جابر بن عبدالله گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: سه تن طرفۀالعینی به وحی کفر نورزیدند : مؤمن آل یاسین، علی بن ابی طالب و آسیه زن فرعون.(1)
روایت6.
تفسیر امام حسن عسکری علیه السّلام: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: نطفه تا چهل روز همچنان در رحم «نطفه» باقی میماند و آنگاه تبدیل به علقه میشود و تا چهل روز به صورت «علقۀ» است و آنگاه تبدیل به «مُضغۀ» میشود و تا چهل روز مضغۀ میماند سپس «استخوان» میگردد، آنگاه «گوشت» استخوان را میپوشاند و سپس خداوند روی آن پوست میکشد، سپس بر آن «موی» میرویاند، آنگاه خداوند فرشته ارحام را به سوی وی فرستاده و به او گفته میشود: زمان مرگ، عمل و مقدار روزی او را بنویس و بنویس خوشبخت خواهد شد یا بدبخت! پس آن فرشته گوید: پروردگارا، علم به این امور را از کجا دارم؟ پس به وی گفته میشود: از قاریان لوح محفوظ بخواه که اینها را بر تو املا کنند و او آنها را از گفتههای ایشان مینویسد. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: و از جمله کسانی که اجل، عمل، روزی و پایان سعادتمندانه زندگیش نوشته میشود، علی بن ابی طالب علیه السّلام است که نوشته میشود: از کارهای او این است که هرگز مرتکب گناه نمیشود تا اینکه بمیرد. امام حسن عسکری علیه السّلام میفرماید: و این خود سخن رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است در آن روز که بُریده از علی علیه السّلام به آن حضرت شکایت کرد، و ماجرا چنین بود که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سپاهی را برای جنگ گسیل داشت و علی صلوات الله علیه را امیر آن سپاه کرد، و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هرگز سپاهی را به جایی نفرستاده که علی علیه السّلام در میان ایشان باشد مگر اینکه وی را امیر آن سپاه قرار داده باش
ص: 66
الْجُبِّ الْآخَرِ ثُمَّ جَعَلَ یُنَادِیهِمْ مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ مَا تَقُولُونَ فَیُجِیبُونَ فَاقْضِ (1) مَا أَنْتَ قَاضٍ حَتَّی مَاتُوا قَالَ ثُمَّ انْصَرَفَ فَسَارَ بِفِعْلِهِ الرُّکْبَانُ (2) وَ تَحَدَّثَ بِهِ النَّاسُ فَبَیْنَمَا هُوَ ذَاتَ یَوْمٍ فِی الْمَسْجِدِ إِذْ قَدِمَ عَلَیْهِ یَهُودِیٌّ مِنْ أَهْلِ یَثْرِبَ قَدْ أَقَرَّ لَهُ مَنْ فِی یَثْرِبَ مِنَ الْیَهُودِ أَنَّهُ أَعْلَمُهُمْ وَ کَذَلِکَ کَانَتْ آبَاؤُهُ مِنْ قَبْلُ قَالَ وَ قَدِمَ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی عِدَّةٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَعْظَمِ بِالْکُوفَةِ أَنَاخُوا رَوَاحِلَهُمْ ثُمَّ وَقَفُوا عَلَی بَابِ الْمَسْجِدِ وَ أَرْسَلُوا إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِنَّا قَوْمٌ مِنَ الْیَهُودِ قَدِمْنَا مِنَ الْحِجَازِ وَ لَنَا إِلَیْکَ حَاجَةٌ فَهَلْ تَخْرُجُ إِلَیْنَا أَمْ نَدْخُلُ إِلَیْکَ قَالَ فَخَرَجَ إِلَیْهِمْ وَ هُوَ یَقُولُ سَیَدْخُلُونَ وَ یَسْتَأْنِفُونَ (3) بِالْیَمِینِ فَمَا حَاجَتُکُمْ (4) فَقَالَ لَهُ عَظِیمُهُمْ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ مَا هَذِهِ الْبِدْعَةُ الَّتِی أَحْدَثْتَ فِی دِینِ مُحَمَّدٍ فَقَالَ لَهُ وَ أَیَّةُ بِدْعَةٍ فَقَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ زَعَمَ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْحِجَازِ أَنَّکَ عَمَدْتَ إِلَی قَوْمٍ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یُقِرُّوا أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُهُ فَقَتَلْتَهُمْ بِالدُّخَانِ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَنَشَدْتُکَ بِالتِّسْعِ الْآیَاتِ الَّتِی أُنْزِلَتْ عَلَی مُوسَی علیه السلام بِطُورِ سَیْنَاءَ وَ بِحَقِّ الْکَنَائِسِ الْخَمْسِ الْقُدْسِ وَ بِحَقِّ السَّمْتِ (5) الدَّیَّانِ هَلْ تَعْلَمُ أَنَّ یُوشَعَ بْنَ نُونٍ أُتِیَ بِقَوْمٍ بَعْدَ وَفَاةِ مُوسَی شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یُقِرُّوا أَنَّ مُوسَی رَسُولُ اللَّهِ فَقَتَلَهُمْ بِمِثْلِ هَذِهِ الْقِتْلَةِ فَقَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ نَعَمْ أَشْهَدُ أَنَّکَ نَامُوسُ مُوسَی (6) قَالَ ثُمَّ أَخْرَجَ مِنْ قَبَائِهِ کِتَاباً فَدَفَعَهُ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَفَضَّهُ وَ نَظَرَ فِیهِ وَ بَکَی فَقَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ مَا یُبْکِیکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ إِنَّمَا نَظَرْتَ فِی هَذَا الْکِتَابِ وَ هُوَ کِتَابٌ سُرْیَانِیٌّ وَ أَنْتَ رَجُلٌ عَرَبِیٌّ فَهَلْ تَدْرِی مَا هُوَ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام نَعَمْ هَذَا اسْمِی مُثْبَتٌ فَقَالَ لَهُ الْیَهُودِیُ
ص: 61
د؛ و چون در آن جنگ پیروز گشته و غنیمت یافتند، علی علیه السّلام تمایل پیدا کرد از میان غنایم، کنیزی را خریداری نماید و بهای او را به حساب غنیمتها قرار دهد. پس حاطب بن أبی بلعته و بریده اسلمی با آن حضرت به رقابت پرداخته و قیمت بیشتری برای آن کنیز پیشنهاد دادند و کار را به مزایده کشاندند. و چون علی علیه السّلام چنین دید، نظری به آن کنیز انداخت و قیمتی برابر با قیمت متوسط آن کنیز در آن دوران بر او قرار داد. پس آن حضرت کنیز را به آن قیمت خرید و چون نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشتند، آن دو دست به یکی کردند که بُریده موضوع را به پیامبر گزارش کند. پس بریده در مقابل رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ایستاده و گفت: یا رسول الله، آیا نمیبینید که از میان مسلمانان فقط پسر ابوطالب کنیزی از میان غنایم را برای خود برده است؟ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از وی روی برگرداند. پس بُریده به سمت راست پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آمده سخنان خود را تکرار نمود و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از وی روی برگرداند، آنگاه به سمت چپ پیامبر رفته و بار دیگر سخنان خود را تکرار نمود ولی رسول خدا از وی روی برتافت، سپس به پشت سر پیامبر رفته و همان سخنان را تکرار نمود و آن حضرت از وی روی برتافت تا اینکه مجدداً رویروی آن حضرت قرار گرفت و سخن خود را تکرار نمود، پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله چنان به خشم آمد که پیش و بعد از آن هرگز دیده نشد که چنین خشمگین شده باشد که بر اثر آن رنگ رخسار آن حضرت دگرگون و رگهای گردنش برجسته و تمام مفاصلش به لرزه افتاد و فرمود: ای بُریده، تو را چه میشود که رسول خدا را می آزاری بعد از روزی که به من وحی شده که:« إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهَُمُ اللَّهُ فیِ الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَابًا مُّهِینًا* وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَتِ بِغَیرِْ مَا اکْتَسَبُواْ فَقَدِ احْتَمَلُواْ بُهْتَنًا وَ إِثْمًا مُّبِینًا»(1){بی گمان،
کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفّت آور آماده ساخته است. و کسانی که مردان و زنان مؤمن را بی آنکه مرتکب [عمل زشتی] شده باشند آزار می رسانند، قطعاً تهمت و گناهی آشکار به گردن گرفته اند.} بریده عرض کرد: یا رسول الله، نمیدانستم که دارم شما را آزرده خاطر میکنم. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بریده، آیا گمان میکنی فقط کسی که شخص مرا مورد هدف قرار دهد مرا میآزارد؟ آیا ندانستی که علی از من است و من از او، و هر که علی را بیازارد مرا آزرده و آنکه مرا بیازارد خدا را آزرده و هر که خدا را بیازارد بر خدا حق خواهد بود که او را با دردناکترین عذاب در آتش جهنم بیازارد؟!
ای بُریده، تو داناتری یا خدا؟ تو داناتری یا قاریان لوح محفوظ؟ تو داناتری یا فرشته موکّل بر ارحام؟ بریده عرض کرد: بلکه خدا داناتر است و قاریان لوح محفوظ داناترند و فرشته موکّل بر ارحام داناتر است! رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود:
ص: 67
فَأَرِنِی اسْمَکَ فِی هَذَا الْکِتَابِ وَ أَخْبِرْنِی مَا اسْمُکَ بِالسُّرْیَانِیَّةِ قَالَ فَأَرَاهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ اسْمَهُ فِی الصَّحِیفَةِ وَ قَالَ اسْمِی إِلْیَا فَقَالَ الْیَهُودِیُّ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَصِیُّ مُحَمَّدٍ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَوْلَی النَّاسِ بِالنَّاسِ بَعْدَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله(1) وَ بَایَعُوا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ أَکُنْ عِنْدَهُ مَنْسِیّاً الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَثْبَتَنِی عِنْدَهُ فِی صَحِیفَةِ الْأَبْرَارِ(2).
قب، [المناقب] لابن شهرآشوب: نَزَلَتْ فِیهِ بِالْإِجْمَاعِ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً(3).
الْفِرْدَوْسُ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: إِنَّا أَوَّلُ أَهْلِ بَیْتٍ قَدْ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنَّا الْفَوَاحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ.
وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (4) فَانْتَهَتِ الدَّعْوَةُ إِلَیَّ وَ إِلَی عَلِیٍّ.
وَ فِی خَبَرٍ: أَنَا دَعْوَةُ إِبْرَاهِیمَ وَ إِنَّمَا عَنَی بِذَلِکَ الطَّاهِرِینَ لِقَوْلِهِ نُقِلْتُ مِنْ أَصْلَابِ الطَّاهِرِینَ إِلَی أَرْحَامِ الطَّاهِرَاتِ لَمْ یَمْسَسْنِی سِفَاحُ الْجَاهِلِیَّةِ(5) وَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّةِ کَانُوا یُسَافِحُونَ وَ أَنْسَابُهُمْ غَیْرُ صَحِیحَةٍ وَ أُمُورُهُمْ مَشْهُورَةٌ عِنْدَ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ.
یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ عَنْ جَرِیرِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَوْفِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی
ص: 62
تو داناتری ای بریده یا فرشتگان موکّل بر علی بن أبی طالب؟ عرض کرد: البته که فرشتگان موکَّل بر علی بن ابی طالب داناترند. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پس چگونه به او نسبت خطا کردن میدهی و ملامت و تو بیخش میکنی و کار وی را زشت و ناپسند میپنداری در حالی که این جبرئیل است که مرا از قول فرشتگان موکّل بر علی خبر میدهد که آنها از روزی که علی زاده شده هرگز گناهی از وی ثبت نکردهاند؟ و این فرشته موکّل بر ارحام است که به من گفت: آنها پیش از تولّد وی، آنگاه که در رحم مادرش شکل گرفت و استحکام یافت نوشتهاند که هرگز از او گناهی سر نخواهد زد! و اینها قاریان لوح محفوظاند که به من خبر میدهند در شبی که مرا به معراج بردند؛ دیدهاند که که در لوح محفوظ نوشته شده:« علی معصوم از هر گناه و لغزشی است» اینک تو ای بریده، چگونه او را گناهکار میدانی در حالی که پروردگار عالم و فرشتگان مقرّب او را درستکار میدانند؟! ای بُریده، برخلاف خوبی و نیکی متعرّض علی مشو که او امیرمؤمنان، سید اوصیا، سرور صالحان، دلاور مسلمانان و پیشوای مؤمنان دست وروی سپید است و قسمت کننده بهشت و دوزخ، به گونهای که گوید: این برای من است و این برای تو!
سپس فرمود: ای بُریده، آیا گمان نمیکنی که علی آنقدر بر گردن شما گروه مسلمانان حق دارد که با وی از در فریب در نیایید و با او لجاجت نکنید و افزون بر آنچه میگوید، چیزی نیفزایید؟ هیهات که قدر علی نزد خدا بزرگتر
از قدر وی نزد شماست! آیا میخواهید شما را خبری دهم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله؛ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند در روز قیامت اقوامی را برمیانگیزد که پیمانه گناه آنها پرمیگردد، پس به ایشان گفته میشود: این گناهان شما، پس خوبیهای شما کجاست؟ وگرنه نافرمانی کردهاید؟! پس خواهند گفت: پروردگارا، به یاد نداریم خوبی کرده باشیم، ناگاه ندایی از جانب خدای عزّوجل میرسد که:«ای بندگان من، اگر شما از خوبیهای خود خبر ندارید، من آنها را به شما میشناسانم و برایتان میاندوزم» سپس کاغذ کوچکی میآورد و آن را در کفّه خوبیهای آنها قرار میدهد که نسبت به بدیهای آنان بیشتر از فاصله آسمان تا زمین برتری مییابد، سپس به هرکدام از آنها گفته میشود: دست پدر، مادر ، برادران، خواهران، خواصّ خود، خویشاوندان، خدمتکاران و آشنایان خود را بگیر و آنها را وارد بهشت کن، پس اهل محشر خواهند گفت: پروردگارا، ما گناهان را شناختیم، حسنات و خوبیهای آنها چه بود؟ پس خدای عزّوجل به ایشان میگوید: ای بندگان من، هریک از اینها باقیمانده بدهی برادر (دینی) خود را برداشته
ص: 68
عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَقَالَ لَهُ إِنَّ عَلَیَّ نَذْراً أَنْ أُعْتِقَ نَسَمَةً(1) مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا أَصْبَحْتُ أَثِقُ إِلَّا مَا کَانَ مِنْ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ وَ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ (2) فَإِنَّهُمْ مِنْ شَجَرَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ هُمْ بَنُو أَبِی وَ اجْتَمَعَ أَهْلُ الْبَیْتِ بِأَدِلَّةٍ قَاطِعَةٍ وَ بَرَاهِینَ سَاطِعَةٍ بِأَنَّهُ مَعْصُومٌ وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ أَنَّهُ لَمْ یَشْرَکْ قَطُّ وَ أَنَّهُ بَایَعَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فِی صِغَرِهِ وَ تَرَکَ أَبَوَیْهِ.
تَارِیخُ الْخَطِیبِ أَنَّهُ قَالَ جَابِرٌ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: ثَلَاثَةٌ لَمْ یَکْفُرُوا بِالْوَحْیِ طَرْفَةَ عَیْنٍ مُؤْمِنُ آلِ یس وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آسِیَةُ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ.
تَفْسِیرُ وَکِیعٍ حَدَّثَنَا سُفْیَانُ بْنُ مُرَّةَ الْهَمْدَانِیُّ عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ (3) قَالَ وَ اللَّهِ مَا عَمِلَ بِهَذَا غَیْرُ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ نَحْنُ ذَکَرْنَا اللَّهَ فَلَا نَنْسَاهُ وَ نَحْنُ شَکَرْنَاهُ فَلَا نَکْفُرُهُ وَ
نَحْنُ أَطَعْنَاهُ فَلَا نَعْصِیهِ فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ قَالَتِ الصَّحَابَةُ لَا نُطِیقُ ذَلِکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ (4) قَالَ وَکِیعٌ یَعْنِی مَا أَطَقْتُمْ ثُمَّ قَالَ وَ اسْمَعُوا مَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ أَطِیعُوا یَعْنِی أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَیْتِهِ فِیمَا یَأْمُرُونَکُمْ بِهِ.
وَ وَجَدْنَا الْعَامَّةَ إِذَا ذَکَرُوا عَلِیّاً فِی کُتُبِهِمْ أَوْ أَجْرَوْا ذِکْرَهُ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ قَالُوا کَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ یَعْنُونَ بِذَلِکَ عَنْ عِبَادَةِ الْأَصْنَامِ.
وَ رُوِیَ: أَنَّهُ اعْتَرَفَ عِنْدَهُ رَجُلٌ مُحْصَنٌ أَنَّهُ قَدْ زَنَی مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ وَ هُوَ یَتَجَاهَلُ حَتَّی اعْتَرَفَ الرَّابِعَةَ فَأَمَرَ بِحَبْسِهِ ثُمَّ نَادَی فِی النَّاسِ ثُمَّ أَخْرَجَهُ بِالْغَلَسِ (5) ثُمَّ حَفَرَ لَهُ حَفِیرَةً وَ وَضَعَهُ فِیهَا نَادَی أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذِهِ حُقُوقُ اللَّهِ لَا یَطْلُبُهَا مَنْ کَانَ عَلَیْهِ مِثْلُهُ فَانْصَرَفُوا مَا خَلَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ ابْنَیْهِ فَرَجَمَهُ ثُمَّ صَلَّی عَلَیْهِ.
وَ فِی التَّهْذِیبِ:
ص: 63
و نزد برادر(دینی) خود رفته و گوید: این را بگیر که من به سبب محبّتی که نسبت به علی بن ابی طالب علیه السّلام داری، تو را دوست میدارم، پس آن یکی به وی میگوید: آن بدهی را به سبب محبّتی که به علی داری، به تو بخشیدم و هر چه خواهی از ثروتم به تو میدهم. پس خداوند از این کار آنها تشکر نموده و به سبب این کارشان گناهان آنان را کاسته، این عمل آنها را در صحیفه اعمالشان گنجانده و در ترازوی اعمالشان قرار داده و بهشت را بر آنها و پدران و مادرانشان واجب گردانید.
سپس فرمود: ای بُریده، کسانی که به سبب دشمنی با علی وارد جهنم میشوند، بیشتر از سنگریزههای است که در رمی جمرات انداخته میشوند، پس برحذر باش از اینکه تو از جمله آنان باشی، و این قول خدای تبارک و تعالی است که میفرماید:« ُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم»(1){پروردگارتان
را که شما، و کسانی را که پیش از شما بوده اند آفریده است، پرستش کنید} یعنی: او را با بزرگداشت محمّد و علی بن ابی طالب. خدایی که که شما را به صورت آدمی آفرید و بعد از آن شما را راست قامت نمود و مصوَّر گردانیده صورت نیکو بخشیده آنگاه خدای عزّوجل فرمود: «الّذین مِن قبلکم» گوید: یعنی: و پشتیبان شما را از سایر طبقات مردم آفرید« باشد که به تقوا گرایید»(2)
روایت7.
التهذیب: ابراهیم بن عبدالحمید گوید: شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود: اگر امیرالمؤمنین علیه السّلام قصد قضای حاجت داشت بر در باب الخلاء ایستاده و به دو طرف راست و چپ به دو فرشته موکَّل بر خود توجه نموده و میفرمود: از من کناره گیرید که خدایتان بر من گواه است که تا بیرون نیامدهام، خطایی نکنم.(3)
میگویم: عبدالحمید بن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گوید: ابو محمّد بن متویه در کتاب « الکفایۀ» تصریح نموده است که علی علیه السّلام معصوم است هرچند عصمتش واجب نبوده و عصمت جزء شروط امامت نیست، لیکن ادلّه وارده در روایات دالّ بر عصمت اویند و سبب یقین به باطن و نهان آن حضرت هستند، و در میان صحابه این ویژگی تنها به آن حضرت اختصاص دارد، و تفاوت دو عبارت ما آشکار است آنگاه که میگوییم:
ص: 69
أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ الْحَنَفِیَّةِ کَانَ مِمَّنْ رَجَعَ (1)
وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام کَانَ مِمَّنْ وَصَفَهُ اللَّهُ تَعَالَی فِی قَوْلِهِ وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (2) ثُمَّ قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ (3) فَنَظَرْنَا فِی أَمْرِ الظَّالِمِ فَإِذَا الْأُمَّةُ قَدْ فَسَّرُوهُ أَنَّهُ عَابِدُ الْأَصْنَامِ وَ أَنَّ مَنْ عَبَدَهَا فَقَدْ لَزِمَهُ الذُّلُّ وَ قَدْ نَفَی اللَّهُ أَنْ یَکُونَ الظَّالِمُ خَلِیفَةً بِقَوْلِهِ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (4) ثُمَّ إِنَّهُ لَمْ یَشْرَبِ الْخَمْرَ قَطُّ وَ لَمْ یَأْکُلْ مَا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ غَیْرُ ذَلِکَ مِنَ الْفُسُوقِ وَ قُرَیْشٌ مُلَوَّثُونَ بِهَا وَ کَذَلِکَ یَقُولُ الْقُصَّاصُ أَبُو فُلَانٍ فُلَانٌ وَ الطَّاهِرُ عَلِیٌّ.
تَفْسِیرُ الْقَطَّانِ عَنْ عَمْرِو بْنِ حُمْرَانَ عَنْ سَعِیدٍ عَنْ قَتَادَةَ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ قَالَ: اجْتَمَعَ عُثْمَانُ بْنُ مَظْعُونٍ وَ أَبُو طَلْحَةَ وَ أَبُو عُبَیْدَةَ وَ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ وَ سُهَیْلُ بْنُ بیضا [بَیْضَاءَ] وَ أَبُو دُجَانَةَ فِی مَنْزِلِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ فَأَکَلُوا شَیْئاً ثُمَّ قَدَّمَ إِلَیْهِمْ شَیْئاً مِنَ الْفَضِیخِ (5) فَقَامَ عَلِیٌّ وَ خَرَجَ مِنْ بَیْنِهِمْ فَقَالَ عُثْمَانُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ عَلِیٌّ لَعَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ اللَّهِ لَا أَشْرَبُ شَیْئاً یَذْهَبُ بِعَقْلِی وَ یَضْحَکُ بِی مَنْ رَآنِی وَ أُزَوِّجُ کَرِیمَتِی مَنْ لَا أُرِیدُ وَ خَرَجَ مِنْ بَیْنِهِمْ فَأَتَی الْمَسْجِدَ وَ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
یَعْنِی هَؤُلَاءِ الَّذِینَ اجْتَمَعُوا فِی مَنْزِلِ سَعْدٍ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ(6) الْآیَةَ فَقَالَ عَلِیٌّ تَبّاً لَهَا وَ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَ بَصَرِی فِیهَا نَافِذاً مُنْذُ کُنْتُ صَغِیراً.
قال الحسن و الله الذی لا إله إلا هو ما شربها قبل تحریمها و لا ساعة قط.
ثم إنه علیه السلام لم یأت بفاحشة قط و نزلت فیه قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (7) الآیات.
فِی التَّارِیخِ مِنْ ثَلَاثَةِ طُرُقٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ وَ ذَکَرَهُ جَمَاعَةٌ بِطُرُقٍ کَثِیرَةٍ عَنْ بُرَیْدَةَ
ص: 64
«زید معصوم است» و «زید وجوباً معصوم است چون امام میباشد و از شروط درستی امامت آن است که معصوم باشد» زیرا مفهوم اول مذهب ما (معتزله) و مفهوم دوم مذهب امامیه است.(1)
میگویم: اکثر روایات این باب و دیگر اقوال در این مورد آنگونه که مناسب این کتاب باشد، در باب «وجوب عصمت امام» آمده که پیش از این معروض افتاد و روایات دیگری که دالّ بر این امر باشند بسیار زیادند و خواهند آمد و نمیتوان جملگی آنها در یک باب گرد آورد، و هرکس خواهان دلالتهای عقلی بر این امر است، لازم است به کتابهای کلامی و بالأخص «الشافی» رجوع کنید .
باب شصتم : استدلال به ولایت امیرالمؤمنین
اشاره
استدلال به ولایت امیرالمؤمنین و استدلال به نایب قرار دادن پیامبر ایشان را در کارها بر امامت و خلافت ایشان و در آن روایات بسیاری است از بابهای گذشته و بابهای بعدی و مشتمل بر ذکر بالا رفتن ایشان از پشت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برای انداختن بتها و واگذاری مسئولیت همسرانش در زمان حیات و بعد از وفاتش به امیرالمؤمنین علیه السّلام
روایات
روایت1.
مناقب ابن شهر آشوب: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مأموریت قرائت سوره برائت را پس از عزل ابوبکر به اجماع مفسران و روایان حدیث به آن حضرت علیه السّلام واگذار نمود.(2)
میگویم: شرح این ماجرا مفصلاً بیان گردیده است؛ سپس ابن شهر آشوب گوید:
ص: 70
الْأَسْلَمِیِّ فِی حَدِیثِهِ أَنَّهُ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: قَالَ لِی جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ حَفَظَةَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ تَفْتَخِرُ عَلَی الْمَلَائِکَةِ أَنَّهَا لَمْ تَکْتُبْ عَلَی عَلِیٍّ خَطِیئَةً مُنْذُ صَحِبْتُهُ (1).
فس، [تفسیر القمی] أَبِی عَنِ النَّضْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی سَیَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْماً وَاضِعاً یَدَهُ عَلَی کَتِفِ الْعَبَّاسِ فَاسْتَقْبَلَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَعَانَقَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ سَلَّمَ الْعَبَّاسُ عَلَی عَلِیٍّ فَرَدَّ عَلَیْهِ رَدّاً خَفِیفاً فَغَضِبَ الْعَبَّاسُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَا یَدَعُ عَلِیٌّ زَهْوَهُ (2) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَبَّاسُ لَا تَقُلْ ذَلِکَ فِی عَلِیٍّ فَإِنِّی لَقِیتُ جَبْرَئِیلَ آنِفاً فَقَالَ لِی لَقِیَنِی الْمَلَکَانِ الْمُوَکَّلَانِ بِعَلِیٍّ السَّاعَةَ فَقَالا مَا کَتَبْنَا عَلَیْهِ ذَنْباً مُنْذُ یَوْمَ وُلِدَ إِلَی هَذَا الْیَوْمِ (3).
ع، [علل الشرائع] عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْعَوْفِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَکَمِ الْبَرَاجِمِیِّ عَنْ شَرِیکِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی وَقَّاصٍ الْعَامِرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِنَّ حَافِظَیْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لَیَفْتَخِرَانِ عَلَی جَمِیعِ الْحَفَظَةِ لِکَیْنُونَتِهِمَا مَعَ عَلِیٍّ وَ ذَلِکَ أَنَّهُمَا لَمْ یَصْعَدَا إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَیْ ءٍ مِنْهُ یُسْخِطُ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی (4).
یف، [الطرائف] ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ عَنْ عِدَّةِ طُرُقٍ بِأَسَانِیدِهَا عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: مِثْلَهُ (5).
کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، عَنْ أُسَیْدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ السُّلَمِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیٍّ الْعَتَکِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ عَنْ أَبِیهَا صلی الله علیه و آله قَالَ: أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ عَنْ کَاتِبَیْ عَلِیٍّ أَنَّهُمَا لَمْ یَکْتُبَا عَلَی عَلِیٍّ ذَنْباً مُذْ صَحِبَاهُ (6).
ص: 65
سیره نویسان بر این امر اجماع دارند و تاریخی آن را ذکر کرده گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله خالد بن ولید را به همراه جمعی از جمله براء بن عازب به یمن فرستاد تا مردم آن را به اسلام دعوت کند. وی شش ماه در آنجا اقامت کرد لیکن کسی دعوتش را اجابت نکرد، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را این حالت خوش نیامد از این رو به امیرالمؤمنین علیه السّلام امر فرمود که برود و خالد را عزل نماید. چون امیرالمؤمنین به آنجا رسید، نماز صبح را با ایشان اقامه فرمود و سپس فرمان پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را بر ایشان خواند و در پی آن همدانیها همگی در یک روز اسلام آوردند و مردم یمن به عنوان مسلمان با وی بیعت کردند. چون این خبر به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رسید، سجده شکر به جا آورده و فرمود: سلام بر همدان، سلام بر همدان! امیرالمؤمنین علیه السّلام در جنگ صفین ضمن ابیاتی فرموده است:
-« اگر روزی دربان بهشت شده باشم، بیتردید به همدانیها میگفتم: ایمن وارد آن گردید!»
پیامبر صَلی الله علیهِ و آله چون علی علیه السّلام را به یمن فرستاد او را نماینده خود در آنجا و قاضی قرار داد تا بر طبق اتفاق نظری که دوست و دشمن بر سخنان آن حضرت دارند در میان آنان قضاوت کند، دست بر سینهاش زده و فرمود: «خداوندا، او را استوار بدار و به وی فصل الخطاب تلقین فرما!» امیرالمؤمنین علیه السّلام گوید: از آن پس هرگز در قضاوت میان دو نفر دچار تردید نشدم. این حدیث را احمد بن حنبل و ابویعلی در مسندهای خود و ابن بطه در کتاب « الإبانه» از چهار طریق نقل کردهاند.
وقتی آن حضرت را به انجام یک مأموریت شرعی به مدینه فرستاد، وی را به نمایندگی از خود گسیل داشت. احمد بن حنبل در مسند و کتاب الفضائل، ابویعلی در مسند، ابن بطّه در الإبانه و زمخشری در الفائق آن را چنین بیان کردهاند- لفظ از احمد بن حنبل است- : علی السلام علیه فرمود: به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در تشییع جنازهای بودیم که فرمود: چه کسی به مدینه میرود و قبری را فرو نمیگذارد مگر اینکه آن را با خاک یکسان کند و هر تصویری را محو سازد و هر مجسمهای را که دید، درهم شکند؟ پس مردی برخاست و عرض کرد: من، اما از هیبت مردم مدینه ترسید و نشست. پس من به سرعت به آنجا رفته و برگشته و به آن حضرت عرض کردم: یا رسول الله، همه قبور مدینه را با خاک یکسان کرده، تصویرها را محو نموده و بتها را شکستم. گوید: پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هرکس بار دیگر چنین کند، یقیناً به آنچه خداوند بر محمّد نازل فرموده، کفر ورزیده است، تا پایان حدیث.
و علی علیه السّلام را نیابت داد تا بغیر از شصت و سه شتر همه شتران او را ذبح نماید. اسماعیل بخاری، ابو داود سیستانی، بلاذری، ابویعلی موصلی، احمد بن حنبل و ابوالقاسم اصفهانی
ص: 71
ل، [الخصال] عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُغِیرَةِ الشَّهْرَزُورِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ الْحُسَیْنِ الْمَدَائِنِیِّ عَنِ ابْنِ لَهِیعَةَ عَنْ أَبِی الزُّبَیْرِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: ثَلَاثَةٌ لَمْ یَکْفُرُوا بِالْوَحْیِ طَرْفَةَ عَیْنٍ مُؤْمِنُ آلِ یَاسِینَ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آسِیَةُ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ (1).
م، [تفسیر الإمام علیه السلام] قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ النُّطْفَةَ تَثْبُتُ فِی الرَّحِمِ (2) أَرْبَعِینَ یَوْماً نُطْفَةً ثُمَّ تَصِیرُ عَلَقَةً أَرْبَعِینَ یَوْماً ثُمَّ مُضْغَةً أَرْبَعِینَ یَوْماً ثُمَّ بَعْدَهُ عَظْماً(3) ثُمَّ یُکْسَی لَحْماً ثُمَّ یُلْبِسُ اللَّهُ فَوْقَهُ جِلْداً ثُمَّ یُنْبِتُ عَلَیْهِ شَعْراً ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ مَلَکَ الْأَرْحَامِ وَ یُقَالُ لَهُ اکْتُبْ أَجَلَهُ وَ عَمَلَهُ وَ رِزْقَهُ وَ شَقِیّاً یَکُونُ أَوْ سَعِیداً فَیَقُولُ الْمَلَکُ یَا رَبِّ أَنَّی لِی بِعِلْمِ ذَلِکَ فَقَالَ (4) اسْتَمْلِ ذَلِکَ مِنْ قُرَّاءِ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ فَیَسْتَمْلِیهِ مِنْهُمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ إِنَّ مَنْ کُتِبَ أَجَلُهُ وَ عَمَلُهُ وَ رِزْقُهُ وَ سَعَادَةُ خَاتِمَتِهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (5) کَتَبُوا [کُتِبَ] مِنْ عَمَلِهِ أَنَّهُ لَا یَعْمَلُ ذَنْباً أَبَداً إِلَی أَنْ یَمُوتَ قَالَ وَ ذَلِکَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ شَکَاهُ بُرَیْدَةُ(6) وَ ذَاکَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ جَیْشاً ذَاتَ یَوْمٍ لِغَزَاةٍ أَمَّرَ عَلَیْهِمْ عَلِیّاً صلی الله علیه و آله وَ مَا بَعَثَ جَیْشاً قَطُّ فِیهِمْ عَلِیٌّ إِلَّا جَعَلَهُ أَمِیرَهُمْ فَلَمَّا
ص: 66
در «الترغیب» از جابر و ابن عباس آوردهاند- و لفظ از اصفهانی است- که : رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله یکصد شتر پروار قربانی نمود، پس علی علیه السّلام از مدینه آمد و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وی را شریک ثلث شتران خود گردانید از این رو آن حضرت شصت و شش شتر را نحر فرمود و به علی علیه السّلام امر نمود سی و چهار شتر را نحر کند و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی دستور داد از هر قربانی مقداری گوشت بردارد، سپس آن گوشت پخته شد و آن دو هم از گوشت خوردند و هم از آبگوشت؛ و در روایت مجاهد از عبدالرحمان بن أبی لیلی از علی علیه السّلام آمده است که آن حضرت فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من امر فرمود که مسؤولیت شترها را بپذیرم و فرمود: چون آنها را نحر کردی، پوستها، جُلها و پیهای(چربی) آنها را صدقه بده؛ و در روایتی دیگر: به من فرمود: چیزی به قصاب نده که ما خود اجرت او را میپردازیم.
کافی کلینی: امام صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با دست خود 63 شتر را نحر فرمود و علی علیه السّلام بقیه شتران را نحر نمود.
در تهذیب الأحکام آمده است که چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از سعی میان صفا و مروه فارغ گشت فرمود: این جبرئیل است که مرا فرمان میدهد که دستور دهم هرکس قربانی نیاورده، احرام عمره بندد. سپس فرمود: اگر آنچه را که اکنون بر من روشن گشته در آغاز کار میدانستم، همانند شما قربانی با خود نمیآوردم و عمره به جای میآوردم لیکن اکنون قربانیها را با خود آوردهام. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله 66 یا 64 قربانی با خود آورده بود و علی علیه السّلام نیز از یمن با 34 یا 36 قربانی آمد، و به علی علیه السّلام فرمود: بر چه نیتی احرام بستهای؟ عرض کرد: احرام من به نیّت احرام پیامبر است. فرمود: پس همانند من محرِم باش و تو در قربانی من شریک هستی. و چون رمی جمرات به جای آورد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله 66 و علی علیه السّلام 34 شتر نحر کردند و از علی علیه السّلام خواست به نیابت از او شترها را قربانی کند.
الحاکم بن البیّع در «معرفۀ علوم الحدیث» مرفوعاً از زرّ بن جیش آورده است که: علی علیه السّلام دو قوچ قربانی میکرد، یکی به نیابت از پیامبر و دیگری از جانب خودش،
ص: 72
غَنِمُوا رَغِبَ عَلِیٌّ فِی أَنْ یَشْتَرِیَ مِنْ جُمْلَةِ الْغَنَائِمِ جَارِیَةً فَجَعَلَ (1) ثَمَنَهَا فِی جُمْلَةِ الْغَنَائِمِ فَکَایَدَهُ فِیهَا حَاطِبُ بْنُ أَبِی بَلْتَعَةَ وَ بُرَیْدَةُ الْأَسْلَمِیُّ وَ زَایَدَاهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِمَا یُکَایِدَانِهِ نَظَرَ إِلَیْهَا(2) إِلَی أَنْ بَلَغَتْ قِیمَتُهَا قِیمَةَ عَدْلٍ فِی یَوْمِهَا فَأَخَذَهَا بِذَلِکَ فَلَمَّا رَجَعَا(3) إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَوَاطَئَا عَلَی أَنْ یَقُولَ ذَلِکَ بُرَیْدَةُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَوَقَفَ بُرَیْدَةُ قُدَّامَ رَسُولِ اللَّهِ (4) فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَمْ تَرَ إِلَی ابْنِ أَبِی طَالِبٍ (5) أَخَذَ جَارِیَةً مِنَ الْمَغْنَمِ دُونَ الْمُسْلِمِینَ فَأَعْرَضَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ جَاءَ عَنْ یَمِینِهِ فَقَالَهَا فَأَعْرَضَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ فَجَاءَ عَنْ یَسَارِهِ فَقَالَهَا فَأَعْرَضَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ وَ جَاءَ مِنْ خَلْفِهِ فَقَالَهَا فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ عَادَ إِلَی بَیْنِ یَدَیْهِ فَقَالَهَا فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ غَضَباً لَمْ یُرَ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ غَضَبٌ مِثْلُهُ وَ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ انْتَفَخَتْ أَوْدَاجُهُ وَ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ قَالَ یَا بُرَیْدَةُ مَا لَکَ آذَیْتَ رَسُولَ اللَّهِ مُنْذُ الْیَوْمِ إِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ (6) عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً(7) قَالَ بُرَیْدَةُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُنِی (8) قَصَدْتُکَ بِأَذًی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ وَ تَظُنُّ یَا بُرَیْدَةُ أَنَّهُ لَا یُؤْذِینِی إِلَّا مَنْ قَصَدَ ذَاتَ نَفْسِی أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ أَنَّ مَنْ آذَی عَلِیّاً فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ وَ مَنْ آذَی اللَّهَ فَحَقٌّ عَلَی اللَّهِ أَنْ یُؤْذِیَهُ بِأَلِیمِ عَذَابِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ یَا بُرَیْدَةُ أَنْتَ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ أَنْتَ أَعْلَمُ أَمْ قُرَّاءُ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَنْتَ أَعْلَمُ أَمْ مَلَکُ الْأَرْحَامِ قَالَ بُرَیْدَةُ بَلِ اللَّهُ أَعْلَمُ وَ قُرَّاءُ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَعْلَمُ وَ مَلَکُ الْأَرْحَامِ أَعْلَمُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله
ص: 67
و فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من امر فرموده که به نیابت از وی قربانی کنم و من همیشه چنین خواهم کرد. و احمد بن حنبل در «الفضائل» آن را روایت کرده است.
و او را به نیابت از خود برای اصلاح آنچه خالد تباه کرده بود، فرستاد. بخاری روایت کرده است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله خالد به سریّهای فرستاد و او به قبیله ابو زاهر اسدی شبیخون زد؛ و در روایت طبری آمده است که خالد دستور داد دست مردان آنها را از پشت بسته و شمشیر در میان ایشان نهاده جمعی را به قتل رساند تا اینکه امان نامهای را که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی و قبیلهاش داده بود را آوردند. همه ناقلین می گویند که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوندا من در حضور تو از کار خالد بیزاری میجویم. و در روایت ابوسعید خدری آمده است که آن حضرت فرمود: خدایا، من از خالد بیزارم!- سه بار- سپس فرمود: اما دارایی شما را مسلمانان برده و تقسیم کردهاند و بدین ترتیب از دست رفته است، لیکن من مانند آنها را به شما باز میگردانم. از طرفی سه بسته از اموال یمن را نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آوردند، پس آن حضرت فرمود: یا علی، ذمّه خدا و رسولش را آزاد کن و سپس آن سه بسته را تحویل وی داد. پس علی علیه السّلام دستور داد اموال از دست رفته آنان را مکتوب کنند و آنها چنین کردند، آنگاه
یکی از بستهها را گشوده و به آنان فرمود: این بسته را بردارید و با آنچه از دست دادهاید ارزیابی کنید. عرض کردند: سبحان الله، این بیشتر از آنی است که از دست دادهایم. فرمود: بسته دوم را نیز بردارید و آنها را بر تن خانوادههایتان و خدمتکارانتان کنید تا به همان مقدار که غمگین گشتهاند، خوشحال شوند، و سومین بسته را نیز بابت خسارتهایی که متحمل شدهاید و از آنها خبر دارید یا ندارید بردارید تا از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله راضی و خوشنود گردید. و چون علی علیه السّلام نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشت، آن حضرت را از کاری که کرده بود آگاه نمود، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چنان خندید که دندانهای آسیای آن حضرت آشکار شدند و فرمود: خداوند ذمّه تو را پاک کند همانطور که ذمّه مرا پاک کردی؛ و نظیر این ماجرا در مورد بنی جذیمه نیز روایت شده است.(1)
حمیری:
-« آن کیست که محمّد به وی وصیت کرد که وعدهها را به جا آورد پس وامها را ادا کرد.»
و به هنگام هجرت علی علیه السّلام را در خانواده و اموال خویش جانشین خود فرمود تا تمام بدهیهای او را پرداخته و امانات مردم را به ایشان مسترد دارد و به وی وصیت نمود دیونش را ادا کند.
طبری با اسناد خود از عبّاد از علی علیه السّلام آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چه کسی وام مرا پرداخت نموده و به وعدههای من عمل مینماید تا در بهشت با من باشد؟ عرض کردم: من یا رسول الله!
ص: 73
فَأَنْتَ أَعْلَمُ یَا بُرَیْدَةُ أَمْ حَفَظَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ بَلْ حَفَظَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَکَیْفَ تُخَطِّئُهُ وَ تَلُومُهُ وَ تُوَبِّخُهُ وَ تُشَنِّعُ عَلَیْهِ فِی فِعْلِهِ وَ هَذَا جَبْرَئِیلُ أَخْبَرَنِی عَنْ حَفَظَةِ عَلِیٍّ أَنَّهُمْ مَا کَتَبُوا عَلَیْهِ قَطُّ خَطِیئَةً مُنْذُ وُلِدَ وَ هَذَا مَلَکُ الْأَرْحَامِ حَدَّثَنِی أَنَّهُمْ کَتَبُوا قَبْلَ أَنْ یُولَدَ حِینَ اسْتَحْکَمَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ لَا یَکُونُ مِنْهُ خَطِیئَةٌ أَبَداً وَ هَؤُلَاءِ قُرَّاءُ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَخْبَرُونِی لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی أَنَّهُمْ وَجَدُوا فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ عَلِیٌّ الْمَعْصُومُ مِنْ کُلِّ خَطَإٍ وَ زَلَّةٍ فَکَیْفَ تُخَطِّئُهُ أَنْتَ یَا بُرَیْدَةُ وَ قَدْ صَوَّبَهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ یَا بُرَیْدَةُ لَا تَعَرَّضْ لِعَلِیٍّ بِخِلَافِ الْحَسَنِ الْجَمِیلِ فَإِنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ سَیِّدُ الصَّالِحِینَ وَ فَارِسُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ یَقُولُ (1) هَذَا لِی وَ هَذَا لَکِ ثُمَّ قَالَ یَا بُرَیْدَةُ أَ تَرَی لِعَلِیٍ (2) مِنَ
الْحَقِّ عَلَیْکُمْ مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ أَلَّا تُکَایِدُوهُ وَ لَا تُعَانِدُوهُ وَ لَا تُزَایِدُوهُ هَیْهَاتَ إِنَّ قَدْرَ عَلِیٍّ عِنْدَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ قَدْرِهِ عِنْدَکُمْ أَ وَ لَا أُخْبِرُکُمْ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَإِنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَقْوَاماً یَمْتَلِئُ مِنْ جِهَةِ السَّیِّئَاتِ مَوَازِینُهُمْ فَیُقَالُ لَهُمْ هَذِهِ السَّیِّئَاتُ فَأَیْنَ الْحَسَنَاتُ وَ إِلَّا فَقَدْ عَصَیْتُمْ فَیَقُولُونَ یَا رَبَّنَا مَا نَعْرِفُ لَنَا حَسَنَاتٍ فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَئِنْ لَمْ تَعْرِفُوا لِأَنْفُسِکُمْ عِبَادِی حَسَنَاتٍ فَإِنِّی أَعْرِفُهَا لَکُمْ وَ أُوَفِّرُهَا عَلَیْکُمْ ثُمَّ یَأْتِی بِرُقْعَةٍ صَغِیرَةٍ یَطْرَحُهَا(3) فِی کِفَّةِ حَسَنَاتِهِمْ فَتَرْجَحُ بِسَیِّئَاتِهِمْ بِأَکْثَرَ مِمَّا بَیْنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ (4) فَیُقَالُ لِأَحَدِهِمْ خُذْ بِیَدِ أَبِیکَ وَ أُمِّکَ وَ إِخْوَانِکَ وَ أَخَوَاتِکَ وَ خَاصَّتِکَ وَ قَرَابَاتِکَ وَ أَخْدَامِکَ وَ مَعَارِفِیکَ (5) فَأَدْخِلْهُمُ الْجَنَّةَ فَیَقُولُ أَهْلُ الْمَحْشَرِ یَا رَبِ (6) أَمَّا الذُّنُوبُ فَقَدْ عَرَفْنَاهَا فَمَا ذَا کَانَتْ حَسَنَاتُهُمْ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا عِبَادِی مَشَی أَحَدُهُمْ بِبَقِیَّةِ دَیْنٍ لِأَخِیهِ إِلَی
ص: 68
فردوس دیلمی: سلمان گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی بن ابی طالب وعدههای مرا به جای میآورد و وام مرا ادا مینماید.
احمد بن حنبل در «الفضائل» از ابن آدم سلولی و حبشی بن جناده سلولی آورده است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی از من است و من از اویم و وام مرا جز خودم یا علی ادا نمیکند. و نیز آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «وام مرا پرداخت میکند و وعدههای مرا به جای میآورد» و در روایات بسیاری آمده است که به وی فرمود:« تو ادا کننده وام منی.»
قتاده: اطلاع یافتم که علی علیه السّلام سه سال در موسم حج ندا در داد: هرکس طلبی از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دارد، بیاید تا وام او را پرداخت کنیم. محدّثان عامه نیز از حبشی بن جناده نقل کردهاند که مردی نزد ابوبکر آمده و گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وعده کرد سه مشت خرما به من بدهد. ابوبکر گفت: یا علی، سه مشت خرما به وی بده! سپس ابوبکر خرماها را شمرد و آن را هر مشت شصت دانه یافت، پس گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله راست فرمود، شنیدم فرمود: ای ابوبکر مشت من و علی در شمارش یکسان هستند.
بدهی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله که وعدههای آن حضرت بود بالغ بر هشتاد هزار درهم بود که علی علیه السّلام آن را ادا فرمود.
و از جمله دَینهایی که به جای وی ادا نمود دَین به خدا بود که بزرگتر است و شامل اموری میشد که خداوند انجام آنها را بر وی فرض کرده بود و آن حضرت پیش از ادای آنها رحلت فرمودند و به علی علیه السّلام وصیت نمود آنها را از جانب او به جای آورد و این خود قول خدای متعال است که فرمود:« یَأَیهَُّا النَّبیِ ُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِین»{ای پیامبر، با کافران و منافقان جهاد کن} پس آن حضرت در حیات خود با کفار جهاد فرمود و به علی امر کرد پس از وفاتش با منافقان جهاد کند، پس علی علیه السّلام با ناکثین، قاسطین و مارقین جهاد نمود و بدین ترتیب دَین رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را به خدا ادا نمود.
آن حضرت طلاق همسرانش را به علی علیه السّلام واگذار فرمود.
ابو الدرعل مرادی و صالح مولای التومه از عایشه روایت کردهاند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اختیار طلاق همسرانش را به علی علیه السّلام واگذار فرمود.
اصبغ بن نباتۀ گوید: در روز جمل علی علیه السّلام به عایشه پیغام داد که برگرد وگرنه سخنی خواهم گفت که از خدا و رسولش دور شوی. و امیرالمؤمنین علیه السّلام به حسن علیه السّلام فرمود: نزد فلان زن برو و به وی بگو: امیرلمؤمنین به تو میگوید: سوگند به آنکه دانه و خلایق را آفرید، اگر هماکنون باز نگردی چیزی را که میدانی برایت خواهم فرستاد.
ص: 74
أَخِیهِ (1) فَقَالَ خُذْهَا فَإِنِّی أُحِبُّکَ بِحُبِّکَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ لَهُ الْآخَرُ قَدْ تَرَکْتُهَا لَکَ بِحُبِّکَ لِعَلِیٍّ وَ لَکَ مِنْ مَالِی مَا شِئْتَ فَشَکَرَ اللَّهُ تَعَالَی ذَلِکَ لَهُمَا فَحَطَّ بِهِ خَطَایَاهُمَا وَ جَعَلَ ذَلِکَ فِی حَشْوِ صَحِیفَتِهِمَا وَ مَوَازِینِهِمَا وَ أَوْجَبَ لَهُمَا وَ لِوَالِدَیْهِمَا الْجَنَّةَ(2) ثُمَّ قَالَ یَا بُرَیْدَةُ إِنَّ مَنْ یَدْخُلُ النَّارَ بِبُغْضِ عَلِیٍّ أَکْثَرُ مِنْ حَصَی الْخَذْفِ (3) الَّذِی یُرْمَی عِنْدَ الْجَمَرَاتِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَکُونَ مِنْهُمْ فَذَلِکَ قَوْلُهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ (4) اعْبُدُوهُ بِتَعْظِیمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ الَّذِی خَلَقَکُمْ نَسَماً وَ سَوَّاکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ قَالَ وَ خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنْ سَائِرِ أَصْنَافِ النَّاسِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (5).
یب، [تهذیب الأحکام] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَ إِذَا أَرَادَ قَضَاءَ الْحَاجَةِ وَقَفَ عَلَی بَابِ الْمَذْهَبِ ثُمَّ الْتَفَتَ یَمِیناً وَ شِمَالًا إِلَی مَلَکَیْهِ فَیَقُولُ أَمِیطَا عَنِّی (6) فَلَکُمَا اللَّهُ عَلَی أَنْ لَا أُحْدِثَ حَدَثاً حَتَّی أَخْرُجَ إِلَیْکُمَا(7).
أَقُولُ قَالَ عَبْدُ الْحَمِیدِ بْنُ أَبِی الْحَدِیدِ فِی شَرْحِ نَهْجِ الْبَلَاغَةِ: نَصَّ أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ مَتَّوَیْهِ فِی کِتَابِ الْکِفَایَةِ عَلَی أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام مَعْصُومٌ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ وَاجِبَ الْعِصْمَةِ وَ لَا الْعِصْمَةُ شَرْطٌ فِی الْإِمَامَةِ لَکِنَّ أَدِلَّةَ النُّصُوصِ قَدْ دَلَّتْ عَلَی عِصْمَتِهِ وَ الْقَطْعِ عَلَی بَاطِنِهِ وَ مَغِیبِهِ وَ أَنَّ ذَلِکَ أَمْرٌ اخْتَصَّ هُوَ بِهِ دُونَ غَیْرِهِ مِنَ الصَّحَابَةِ وَ الْفَرْقُ ظَاهِرٌ بَیْنَ قَوْلِنَا
ص: 69
و چون حسن علیه السّلام پیغام امیرالمؤمنین را به وی رساند، برخاسته و گفت: دست از سر من بردارید (مرا باز گردانید) پس زنی از مهالبه به وی گفت: ابن عباس که بزرگ بنیهاشم است نزد تو آمد و تو با وی جروبحث کردی و او از نزد تو خشمگین بیرون رفت و هماکنون جوانی نزد تو آمده و چنین از زمین کَنده شدی؟! عایشه گفت: این جوان پسر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است، هرکس میخواهد چشمان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را ببیند، به این جوان نگاه کند. و علی پیغامی را برای من فرستاده که میدانم چیست. آن زن گفت: تو را به حقّی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر تو دارد سوگند میدهم که مرا از پیغامی که برایت فرستاده باخبر کن! عایشه گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اجازه طلاق همسرانش را به علی واگذار کرده است، پس هر زنی را که علی در این دنیا طلاق دهد، در آخرت از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دور خواهد بود.
و در روایتی آمده است: پیامبرصَلی الله علیهِ و آله مشغول تقسیم غنایمی میان یاران خود بود که از وی خواستیم از آن غنایم چیزی به ما بدهد و بر این خواسته اصرار کردیم؛ پس علی ما را ملامت کرد و گفت: بس کنید، پیش از این رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را آزار ندهید! ما نیز به وی حملهور شدیم که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از برخورد ما با علی به خشم آمده و فرمود: ای علی، من طلاق آنها را به تو واگذار میکنم، پس هرکدام را که طلاق دهی، طلاقش بائن خواهد بود؛ و آن حضرت هیچ زمانی را برای این اختیار معیّن نفرمود، نه در حیات و نه پس از مرگ. پیغام علی اشاره به این اختیار بود، لذا من بیم آن دارم که برای همیشه از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دور گردم.
خطیب خوارزم:
-«علی، وصیّ او بر زنان بود، او امین بود و حجابی مانع از تردد او نزد پیامبر نمیشد»
و در شب هجرت وی را در بستر خود خوابانید و انتقال زنان اهل بیت را بعد از سه روز از هجرت به مدینه، به وی سپرد و در امور خصوصی و حفظ اسرار نظیر ماجرای ماریه زمانی که به وی تهمت زدند او را امین می شمرد. و چون به جنگ تبوک رفت وی را جانشین خود در مدینه قرار داد و قتل دلاوران قریش را به وی واگذار نموده، پس از هزیمتشان او را بر ایشان گمارد و هنگامی که وی را به فدک فرستاد به نیابت از خود فرستاد و رفتن به سوی بنی زهره را به او واگذار نمود و در جنگ اُحد او را پرچمدار سپاه خود نمود و تنها پرچمدار سپاه بود و به هنگام وفات او را بر خود گمارده، غسل و کفن و نماز و دفن خود را به وی سپرد؛ و از آن حضرت نقل شده است که: ما اهل نبوت و رسالت و امامت هستیم و جایز نیست هنگام ولادتمان قابلهها ما را بگیرند. و سرپرستی امام به هنگام ولادت امام و به هنگام مرگ او کار بستن چشم(پس از وفات)، غسل و دفنش
ص: 75
زَیْدٌ مَعْصُومٌ وَ قَوْلِنَا(1) زَیْدٌ وَاجِبُ الْعِصْمَةِ لِأَنَّهُ إِمَامٌ وَ مِنْ شَرْطِ الْإِمَامِ أَنْ یَکُونَ مَعْصُوماً فَالاعْتِبَارُ الْأَوَّلُ مَذْهَبُنَا وَ الِاعْتِبَارُ الثَّانِی مَذْهَبُ الْإِمَامِیَّةِ(2).
أقول: قد مر أکثر أخبار الباب مع سائر القول فی ذلک مما یناسب الکتاب فی باب وجوب عصمة الإمام و قد مضی و سیأتی ما یدل علی ذلک فی أخبار کثیرة لا یمکن جمعها فی باب واحد و من أراد الدلائل العقلیة علی ذلک فلیرجع إلی الکتب الکلامیة لا سیما الشافی.
و استنابته فی الأمور علی إمامته و خلافته و فیه أخبار کثیرة من الأبواب السابقة و اللاحقة و فیه ذکر صعوده علی ظهر الرسول لحط الأصنام و... جعل أمر نسائه إلیه فی حیاته و بعد وفاته صلی الله علیه و آله
جز توسط امامی چون خودِ او جایز نمیباشد. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله هنگام ولادت علی علیه السّلام سرپرستی وی را بر عهده گرفت و علی علیه السّلام نیز مسؤولیت امور مربوط به وفات آن حضرت را عهدهدار گردید، و امیرالمؤمنین علیه السّلام سرپرستی حسن و حسین علیهما السّلام را به هنگام ولادت برعهده گرفت و آن دو نیز عهدهدار کارهای مربوط به وفات آن حضرت را شدند. و آنگونه که إن شاء الله گفته خواهد شد، امر امامت نیز به وی سپرده شد.
و در روز فتح مکه کار عظیمی را به وی واگذار نمود، و آن اینکه آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله ایستاد تا علی از شانههای وی بالا رفته و از سقف خانه کعبه آویزان شود. پس علی علیه السلام بالا رفت در حالیکه چنان بتها را از جا میکند و بر زمین میافکند تا بشکنند که دیوارهای کعبه به لرزه میافتادند؛ احمد بن حنبل و ابویعلی موصلّی در مسندهای خود، ابوبکر خطیب در تاریخ خود، محمّد بن صباح زعفرانی در «الفضائل»، خطیب خوارزمی در الأربعین خود، ابوعبدالله نطنزی در الخصائص و ابوالمضا صبیح غلام امام رضا علیه السّلام روایت کرده که: شنیدم که امام رضا از پدرش از جدّش درباره آیه:« وَ رَفَعْنَاهُ مَکاَنًا عَلِیًّا»(1){و [ما] او را به مقامی بلند ارتقا دادیم.} روایت کرده فرمود: درباره بالا رفتن علی علیه السّلام از کتف پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برای درهم شکستن بتها نازل شده است.
ابوبکر شیرازی در کتاب «نزول القرآن فی شأن امیرالمؤمنین علیه السّلام» قتاده از ابن مسیّب از ابوهریره روایت کرده که جابر بن عبدالله به من گفت: به همراه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وارد مکّه شدیم در حالی که درون کعبه و اطراف آن 360 بت وجود داشت، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله امر فرمود همه آن بتها را بر زمین بکوبند، پس همه با سر بر زمین افتادند. درون کعبه بتی بلند به نام «هُبَل» وجود داشت، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نگاهی به علی علیه السّلام افکنده و به وی فرمود: علی، سوار پشت من میشوی یا سوار پشت تو بشوم تا هبل را از پشت کعبه بر زمین افکنم؟ عرض کردم: یا رسول الله، شما بر پشت من سوار شوید. و چون بر پشت من سوار شد، به دلیل سنگینی بار رسالت نتوانستم وی را حمل کنم. لذا عرض کردم: یا رسول الله، من سوار پشت شما میشوم! پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله خندهای فرمود و پایین آمده و کمر مبارک خود را خم نمود و من بر پشت آن حضرت نشستم، و قسم به کسی که دانه را شکافت و آدمیان را آفرید، اگر میخواستم آسمان را با دست خود بگیرم، این کار را میکردم، سپس هبل را از پشت کعبه بر زمین افکندم، آنگاه خدای متعال آیه: «وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِل»(2){و بگو: «حق آمد و باطل نابود شد} نازل گردید.
و احمد بن حنبل و ابوبکر خطیب در کتاب ایشان مرفوعاً از نعیم بن حکیم مدائنی روایت کردهاند که گفت: ابومریم مرا از علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت نموده که فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مرا با خود
ص: 76
وَ أَجْمَعَ أَهْلُ السِّیَرِ وَ قَدْ ذَکَرَهُ التَّارِیخِیُّ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بَعَثَ خَالِداً إِلَی الْیَمَنِ یَدْعُوهُمْ إِلَی الْإِسْلَامِ فِیهِمُ الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ فَأَقَامَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ فَسَاءَ ذَلِکَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ أَمَرَهُ (1) أَنْ یَعْزِلَ خَالِداً فَلَمَّا بَلَغَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْقَوْمَ صَلَّی بِهِمُ الْفَجْرَ ثُمَّ قَرَأَ عَلَی الْقَوْمِ کِتَابَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَسْلَمَ هَمْدَانُ کُلُّهَا فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ تَبَایَعَ أَهْلُ الْیَمَنِ عَلَی الْإِسْلَامِ فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِکَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَرَّ لِلَّهِ سَاجِداً وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَی هَمْدَانَ السَّلَامُ عَلَی هَمْدَانَ.
وَ مِنْ أَبْیَاتٍ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی یَوْمِ صِفِّینَ:
وَ لَوْ أَنَّ یَوْماً کُنْتُ بَوَّابَ جَنَّةٍ***لَقُلْتُ لِهَمْدَانَ ادْخُلُوا بِسَلَامٍ
وَ اسْتَنَابَهُ لَمَّا أَنْفَذَهُ إِلَی الْیَمَنِ قَاضِیاً عَلَی مَا أَطْبَقَ عَلَیْهِ الْوَلِیُّ وَ الْعَدُوُّ عَلَی قَوْلِهِ صلی الله علیه و آله: وَ ضَرَبَ عَلَی صَدْرِهِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ سَدِّدْهُ وَ لَقِّنْهُ فَصْلَ الْخِطَابِ قَالَ فَلَمَا شَکَکْتُ (2) فِی قَضَاءٍ بَیْنَ اثْنَیْنِ بَعْدَ ذَلِکَ الْیَوْمِ.
رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ وَ أَبُو یَعْلَی فِی مُسْنَدَیْهِمَا وَ ابْنُ بَطَّةَ فِی الْإِبَانَةِ مِنْ أَرْبَعَةِ طُرُقٍ.
وَ اسْتَنَابَهُ حِینَ أَنْفَذَهُ إِلَی الْمَدِینَةِ لِمُهِمٍّ شَرْعِیٍّ ذَکَرَهُ- أَحْمَدُ فِی الْمُسْنَدِ وَ الْفَضَائِلِ وَ أَبُو یَعْلَی فِی الْمُسْنَدِ وَ ابْنُ بَطَّةَ فِی الْإِبَانَةِ وَ الزَّمَخْشَرِیُّ فِی الْفَائِقِ وَ اللَّفْظُ لِأَحْمَدَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ فِی جَنَازَةٍ فَقَالَ مَنْ یَأْتِی الْمَدِینَةَ فَلَا یَدَعُ قَبْراً إِلَّا سَوَّاهُ وَ لَا صُورَةً إِلَّا لَطَخَهَا(3) وَ لَا وَثَناً إِلَّا کَسَرَهُ فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ أَنَا ثُمَّ هَابَ أَهْلَ الْمَدِینَةِ فَجَلَسَ فَانْطَلَقْتُ ثُمَّ جِئْتُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَمْ أَدَعْ بِالْمَدِینَةِ قَبْراً إِلَّا سَوَّیْتَهُ وَ لَا صُورَةً إِلَّا لَطَخْتُهَا وَ لَا وَثَناً إِلَّا کَسَرْتُهُ قَالَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ عَادَ فَصَنَعَ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ فَقَدْ کَفَرَ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ الْخَبَرَ:.
وَ اسْتَنَابَهُ فِی ذَبْحِ بَاقِی إِبِلِهِ فِیمَا زَادَ عَلَی ثَلَاثَةٍ وَ سِتِّینَ- رَوَی إِسْمَاعِیلُ الْبُخَارِیُّ وَ أَبُو دَاوُدَ السِّجِسْتَانِیُّ وَ الْبَلاذُرِیُّ وَ أَبُو یَعْلَی الْمَوْصِلِیُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ وَ أَبُو الْقَاسِمِ الْأَصْفَهَانِیُ
ص: 71
به سوی بتها برده و فرمود: بنشین، پس در کنار کعبه نشستم. آنگاه رسول خدا بر شانههای من سوار شده و به من فرمود: برخیز و مرا نزد آن بت ببر، من نیز آن حضرت بلند کرده و برخاستم لیکن چون دریافت که در حمل وی ناتوانم، فرمود: بنشین! پس نشستم و آن حضرت را پیاده کردم، و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برای من نشسته و به من فرمود: سوار شو علی! پس بر شانه آن حضرت سوار شدم، سپس رسول خدا مرا بلند فرموده، و چون برخاست چنان تصوّر کردم که اگر میخواستم میتوانستم آسمان را با دست خود بگیرم و به پشت بام کعبه بالا میرفتم. سپس رسول خدا به کناری ایستاد و من بت بزرگ آنها، بت قریش را که از مس میخکوب شده با میخهای آهنی ساخته شده بود، بر زمین انداختم... تا آخر حدیث. و در روایت خطیب آمده است: تصوّر کردم که اگر میخواستم، اُفق آسمان را به چنگ میآوردم .
و ابوالحسن علی بن احمد عاصمی مرفوعاً مرا از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت کرد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: مرا حمل کن تا بتهای کعبه را بیندازیم، اما من توان حمل آن حضرت را نداشتم لذا او مرا حمل فرمود و در آن حال اگر میخواستم آسمان را به چنگ آورم، میآوردم. و در خبر دیگری آمده است علی علیه السلام فرمودند: به خدا سوگند اگر میخواستم دستم را به آسمان برسانم این کار را می کردم.
و قاضی ابو عمرو عثمان بن احمد مرفوعاً از ابن عباس روایت کرده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی صلوات الله علیهما فرمود: برخیز به سراغ بتها در بالای کعبه برویم و آنها را بشکنیم. پس همگی برخاستند و چون به آنجا رسیدند، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: برخیز و از دوشم بالا برو تا تو را برای افکندن بتها بالا ببرم. پس علی علیه السّلام پیراهن خود را به آن حضرت داد و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن را روی شانه خود انداخت و علی علیه السّلام را بلند کرد تا به بالای کعبه رسید. پس علی علیه السّلام بت را که از مس بود از بالای کعبه بر زمین انداخت، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله صدا زد: بیا پایین! پس علی علیه السّلام چنان از بالای کعبه به پایین پرید که گویی دو بال داشت. و گفته میشود که عمر آرزوی انجام این کار را داشت که علی علیه السّلام به وی فرمود: کسی که آن را میپرستیده، قادر به افکندن آن نیست.
و چون ابوبکر خلیفه شد و از منبر بالا رفت یک پله پایینتراز پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نشست، و چون عمر خلیفه شد و از منبر بالا رفت یک پله پایینتر نشست و چون عثمان خلیفه شد یک پله پایین تر نشست ولی چون علی صلوات الله علیه به خلافت رسید و از منبر بالا رفت، در جای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشست. در این هنگام صدای همهمه مردم به گوش آن حضرت رسید، لذا فرمود: این سرو صدایی که میشنوم چیست؟ گفتند: به خاطر بالا رفتن شما از منبر و نشستن در جایی است
ص: 77
فِی التَّرْغِیبِ وَ اللَّفْظُ لَهُ عَنْ جَابِرٍ وَ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أَهْدَی رَسُولُ اللَّهِ مِائَةَ بَدَنَةٍ(1) فَقَدِمَ عَلِیٌّ علیه السلام مِنَ الْمَدِینَةِ فَأَشْرَکَهُ فِی بُدْنِهِ بِالثُّلُثِ فَنَحَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سِتّاً وَ سِتِّینَ بَدَنَةً وَ أَمَرَ عَلِیّاً فَنَحَرَ أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِینَ وَ أَمَرَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مِنْ کُلِّ جَزُورٍ(2) بِبَضْعَةٍ فَطُبِخَتْ فَأَکَلَا مِنَ اللَّحْمِ وَ حَسَیَا مِنَ الْمَرَقِ (3).
وَ فِی رِوَایَةِ مُجَاهِدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَی عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: أَمَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ أَقُومَ عَلَی الْبُدْنِ قَالَ فَإِذَا نَحَرْتَهَا فَتَصَدَّقْ بِجُلُودِهَا وَ بِجِلَالِهَا(4) وَ بِشُحُومِهَا وَ فِی رِوَایَةٍ أَنْ لَا أُعْطِیَ الْجَازِرَ مِنْهَا قَالَ نَحْنُ نُعْطِیهِ مِنْ عِنْدِنَا(5).
کَافِی الْکُلَیْنِیِّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: نَحَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِهِ ثَلَاثاً وَ سِتِّینَ وَ نَحَرَ عَلِیٌّ مَا غَبَرَ(6).
تَهْذِیبُ الْأَحْکَامِ: إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمَّا فَرَغَ مِنَ السَّعْیِ قَالَ هَذَا جَبْرَئِیلُ یَأْمُرُنِی بِأَنْ آمُرَ مَنْ لَمْ یَسُقْ هَدْیاً أَنْ یُحِلَّ وَ لَوِ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِی مَا اسْتَدْبَرْتُ لَصَنَعْتُ مِثْلَ مَا أَمَرْتُکُمْ وَ لَکِنِّی سُقْتُ الْهَدْیَ وَ کَانَ صلی الله علیه و آله سَاقَ الْهَدْیَ سِتّاً وَ سِتِّینَ أَوْ أَرْبَعاً وَ سِتِّینَ.
وَ جَاءَ عَلِیٌّ مِنَ الْیَمَنِ بِأَرْبَعٍ وَ ثَلَاثِینَ أَوْ سِتٍّ وَ ثَلَاثِینَ وَ قَالَ لِعَلِیٍّ بِمَا أَهْلَلْتَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِهْلَالًا کَإِهْلَالِ النَّبِیِّ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله کُنْ عَلَی إِحْرَامِکَ مِثْلِی وَ أَنْتَ شَرِیکِی فِی هَدْیِی فَلَمَّا رَمَی الْجَمْرَةَ نَحَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْهَا سِتّاً وَ سِتِّینَ وَ نَحَرَ عَلِیٌّ أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِینَ وَ اسْتَنَابَهُ فِی التَّضَحِّی.
الْحَاکِمُ بْنُ الْبَیِّعِ فِی مَعْرِفَةِ عُلُومِ الْحَدِیثِ حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ سَهْلٌ الْفَقِیهُ عَنْ صَالِحِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَبِیبِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَکِیمٍ عَنْ شَرِیکٍ عَنْ أَبِی الْحَسْنَاءِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ عُتَیْبَةَ عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَیْشٍ قَالَ: کَانَ عَلِیٌّ یُضَحِّی بِکَبْشَیْنِ بِکَبْشٍ عَنِ النَّبِیِّ وَ بِکَبْشٍ عَنْ نَفْسِهِ
ص: 72
که خلیفه پیش از شما در آنجا ننشست! فرمود: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرمود: «هرکس در جای من بنشیند و همانند من رفتار نکند، خداوند او را با صورت در آتش افکند» و به خدا سوگند من همان کسی هستم که چون وی رفتار میکنم، قول ایشان را به کار میگیرم و به حکم او فرمان میرانم از این رو بر جای وی نشستهام، سپس در خطبه خود چنین فرمود: ای مردم، از آن جهت در جای
برادر و عموزادهام نشستهام که آن حضرت مرا از آینده خود و کارهایی که از من سر میزند آگاه فرموده است؛ و گویا فرموده: من همان کسی هستم که پا بر دوش خاتم پیامبران نهاده و از آن بالا رفتهام، این چوبها چه میتوانند باشند؟ من از محمّدم و محمّد از من است.
و در خطبه افتخار فرمود: «بتها را من بشکستم، پرچمها را من برافراشتم، اسلام را من بنا کردم». و ابن نباته گوید:«تا جایی که به وسیله وی ریسمانهای اسلام را محکم ساخت و احزاب بتها را بدو درهم شکست» و ایمان به اقبال او آشکار گشت و بهتان به صولت او از هم گسست و بیشک مقام ابراهیم بر هر سنگی شرافت دارد بدان جهت که قدمگاه ابراهیم بوده است، از این رو لازم است که قدمگاه علی گرامیتر از سرهای دشمنان وی باشد، زیرا این قدم بر کتف نبوت قرار گرفته است.
مسند ابویعلی: ابومریم گوید: علی علیه السّلام فرمود: شب هنگام به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله راه افتاده و به کعبه آمدیم، سپس آن حضرت به من فرمود: بنشین! چون نشستم رسول خدا بر شانهام سوار گشت و من وی را بلند کردم. و چون ضعف مرا در حمل خود دید، فرمود: بنشین! من نشستم و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پایین آمده و خود نشسته سپس به من فرمود: بر دوش من سوار شو. من نیز سوار گشته و آن حضرت چنان مرا بلند کرد که تصوّر کردم اگر بخواهم افق آسمان را به چنگ آورم، حتماً بدان دست خواهم یافت؛ و از بام کعبه بالا رفته نزد بت قریش آمدم که بتی به شکل یک مرد و از جنس مس یا سرب بود... تا پایان حدیث.
و اسماعیل بن محمّد کوفی در حدیثی طولانی از ابن عباس روایت کرده که بنی خزاعه صاحب بتی در بالای کعبه بودند پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: ای ابوالحسن، برویم این بت را از کعبه بیرون بیندازیم. پس شبانه راه افتادند و چون به کعبه رسیدند فرمود: ابوالحسن، از روی پشتم بالا برو، و کعبه چهل ذرع طول داشت، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را بر پشت خود حمل نمود. سپس فرمود: علی، رسیدی؟ عرض کرد: سوگند به آن کسی که تو را به حق فرستاد اگر اراده کنم آسمان را با دست خود لمس کنم، آن را لمس خواهم کرد، و آنگاه بت را بر زمین افکند که درهم شکست، سپس به ناودان آویخت و خود پایین آمد و چون بر زمین افتاد خندید، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پرسید: به چه
ص: 78
وَ قَالَ کَانَ أَمَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ أُضَحِّیَ عَنْهُ فَأَنَا أُضَحِّی عَنْهُ أَبَداً. وَ رَوَاهُ أَحْمَدُ فِی الْفَضَائِلِ.
وَ اسْتَنَابَهُ فِی إِصْلَاحِ مَا أَفْسَدَهُ خَالِدٌ- رَوَی الْبُخَارِیُّ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بَعَثَ خَالِداً فِی سَرِیَّةٍ فَأَغَارَ عَلَی حَیِّ أَبِی زَاهِرٍ الْأَسَدِیِّ وَ فِی رِوَایَةِ الطَّبَرِیِّ أَنَّهُ أَمَرَ بِکَتْفِهِمْ (1) ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی السَّیْفِ فَقَتَلَ مِنْهُمْ مَنْ قَتَلَ فَأَتَوْا بِالْکِتَابِ الَّذِی أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَاناً لَهُ وَ لِقَوْمِهِ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالُوا جَمِیعاً إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ وَ فِی رِوَایَةِ الْخُدْرِیِّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ مِنْ خَالِدٍ ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ أَمَّا مَتَاعُکُمْ فَقَدْ ذَهَبَ فَاقْتَسَمَهُ الْمُسْلِمُونَ وَ لَکِنِّی أَرُدُّ عَلَیْکُمْ مِثْلَ مَتَاعِکُمْ ثُمَّ إِنَّهُ قُدِّمَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثَلَاثُ رِزَمٍ (2) مِنْ مَتَاعِ الْیَمَنِ فَقَالَ یَا عَلِیُّ فَاقْضِ ذِمَّةَ اللَّهِ وَ ذِمَّةَ رَسُولِهِ وَ دَفَعَ إِلَیْهِ الرِّزَمَ الثَّلَاثَ فَأَمَرَ عَلِیٌّ بِنُسْخَةِ مَا أُصِیبَ لَهُمْ فَکَتَبُوا فَقَالَ خُذُوا هَذِهِ الرِّزْمَةَ فَقَوِّمُوهَا بِمَا أُصِیبَ لَکُمْ فَقَالُوا سُبْحَانَ اللَّهِ هَذَا أَکْبَرُ مِمَّا أُصِیبَ لَنَا فَقَالَ خُذُوا هَذِهِ الثَّانِیَةَ فَاکْسُوا عِیَالَکُمْ وَ خَدَمَکُمْ لِیَفْرَحُوا بِقَدْرِ مَا حَزِنُوا وَ خُذُوا الثَّالِثَةَ بِمَا عَلِمْتُمْ وَ مَا لَا تَعْلَمُوا لِتَرْضَوْا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا قَدِمَ عَلِیٌّ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَخْبَرَهُ بِالَّذِی مِنْهُ (3) فَضَحِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی بَدَتْ نَوَاجِذُهُ وَ قَالَ أَدَّی اللَّهُ عَنْ ذِمَّتِکَ کَمَا أَدَّیْتَ عَنْ ذِمَّتِی وَ نَحْوُ ذَلِکَ رُوِیَ أَیْضاً فِی بَنِی جَذِیمَةَ(4) الْحِمْیَرِیُّ:
مَنْ ذَا الَّذِی أَوْصَی إِلَیْهِ مُحَمَّدٌ***یَقْضِی الْعِدَاتِ فَأَنْفَذَ الْأَقْضَاءَ
وَ قَدْ وَلَّاهُ فِی رَدِّ الْوَدَائِعِ لَمَّا هَاجَرَ إِلَی الْمَدِینَةِ وَ اسْتَخْلَفَ عَلِیّاً صلی الله علیه و آله فِی آلِهِ وَ مَالِهِ فَأَمَرَهُ أَنْ یُؤَدِّیَ عَنْهُ کُلَّ دَیْنٍ وَ کُلَّ وَدِیعَةٍ وَ أَوْصَی إِلَیْهِ بِقَضَاءِ دُیُونِهِ-.
الطَّبَرِیُّ بِإِسْنَادٍ لَهُ عَنْ عَبَّادٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ یُؤَدِّی عَنِّی دَیْنِی وَ یَقْضِی عِدَاتِی وَ یَکُونُ مَعِی فِی الْجَنَّةِ قُلْتُ أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ.
ص: 73
میخندی علی که خداوند پیوسته دهانت را به خنده باز کند؟ عرض کرد: یا رسول الله، از تعجّب خندیدم، زیرا از بام کعبه خود را به زمین انداختم لیکن نه دردی احساس کردم و نه آسیبی به من رسید. فرمود: چگونه احساس درد کنی یا اینکه آسیب ببینی در حالی که محمّد تو را بالا برده و جبرئیل پایین آورده است؟ و در اربعین خوارزمی ضمن حدیثی طولانی از علی نقل میکند که : من و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله راه افتادیم و بیم آن داشتیم کسی از قریش یا دیگران ما را ببیند، پس آن بت را انداختم و درهم شکست و از بالای کعبه به پایین پریدم.
اینها دلالتهای آشکار مبنی بر این هستند که علی علیه السّلام نزدیکترین مردم و مقرّبترین آنها به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و اینکه ولیّ عهد و وصیّ وی بر اُمّتش بعد از رحتلش بوده است، و آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله هرگز یکی از مشایخ دیگر را به نیابت از خود مأموریتی نداد مگر آنچه روایت شده در مورد ابوبکر که او را به نیابت خود به حج فرستاد، و به قول عایشه، فرموده است: به ابوبکر بگویید تا با مردم نماز بخواند؛ که هر دو مورد محل اختلاف هستند، از طرفی علی علیه السّلام از امتیازاتی برخوردار است از جمله اینکه هرگز پیامبر کسی را بر وی فرمانده نساخت و به هر جا که او را فرستاده یا در جایی بر جای گذاشت، او را امیرآن جمع نمود ولی ابوبکر و عمر زیر فرمان اسامۀ بن زید، عمرو بن عاص و دیگران بودهاند.(1)
روایت2.
معانی الأخبار – علل الشرائع: محمّد بن حرب هلالی امیر مدینه گوید: از جعفر بن محمّد علیه السّلام سؤال کرده و به وی گفتم: ای فرزند رسول خدا، سؤالی ذهن مرا به خود مشغول کرده و میخواهم آن را از شما بپرسم. فرمود: اگر بخواهی، پیش از آنکه سؤالت را بپرسی، تو را از جواب آن آگاه سازم، یا اینکه اگر میخواهی بپرس. به وی عرض کردم: ای فرزند پیامبر، چگونه پیش از آنکه بپرسم از سؤال من خبر دارید؟! فرمود: با هوشیاری و فراست، آیا قول خدای عزّوجل را نشنیدهای که میفرماید:«إِنَّ فیِ ذَالِکَ لاََیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِین»(2){به
یقین، در این [کیفر] برای هوشیاران عبرتهاست.} و قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله که میفرماید:« از فراست مؤمن پروا داشته باشید که او به نور خدا میبیند» پس به وی عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، مرا از سؤالم آگاه فرما! فرمود: میخواستی از من درباره رسول خدا بپرسی که چرا علی علیه السّلام با آن همه قدرت و صلابت و آنچه از وی دیده شد نظیر
ص: 79
فِرْدَوْسُ الدَّیْلَمِیِّ قَالَ سَلْمَانُ قَالَ صلی الله علیه و آله: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ یُنْجِزُ عِدَاتِی وَ یَقْضِی دَیْنِی.
أَحْمَدُ فِی الْفَضَائِلِ عَنِ ابْنِ آدَمَ السَّلُولِیِّ وَ حُبْشِیِّ بْنِ جُنَادَةَ السَّلُولِیِّ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ لَا یَقْضِی عَنِّی دَیْنِی إِلَّا أَنَا أَوْ عَلِیٌّ.
وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله: یَقْضِی دَیْنِی وَ یُنْجِزُ وَعْدِی.
وَ قَوْلُهُ: أَنْتَ قَاضِی دَیْنِی.
فِی رِوَایَاتٍ کَثِیرَةٍ
قَتَادَةُ: بَلَغَنَا أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام نَادَی ثَلَاثَةَ أَعْوَامٍ بِالْمَوْسِمِ مَنْ کَانَ لَهُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله شَیْ ءٌ(1) فَلْیَأْتِنَا نَقْضِی عَنْهُ.
وَ رَوَتِ الْعَامَّةُ عَنْ حُبْشِیِّ بْنِ جُنَادَةَ: أَنَّهُ أَتَی رَجُلٌ أَبَا بَکْرٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَدَنِی أَنْ یَحْثُوَ لِی ثَلَاثَ حَثَیَاتٍ (2) مِنْ تَمْرٍ فَقَالَ یَا عَلِیُّ فَاحْثُهَا لَهُ فَعَدَّهَا أَبُو بَکْرٍ فَوَجَدَ فِی کُلِّ حَثْیَةٍ سِتِّینَ تَمْرَةً فَقَالَ صَدَقَ رَسُولُ اللَّهِ سَمِعْتُهُ یَقُولُ یَا أَبَا بَکْرٍ کَفِّی وَ کَفُّ عَلِیٍّ فِی الْعَدَدِ سَوَاءٌ وَ دَیْنُ النَّبِیِّ إِنَّمَا کَانَ عِدَاتُهُ وَ هِیَ ثَمَانُونَ أَلْفَ دِرْهَمٍ فَأَدَّاها.
وَ مِمَّا قَضَی عَنْهُ الدَّیْنَ دَیْنُ اللَّهِ الَّذِی هُوَ أَعْظَمُ وَ ذَلِکَ مَا کَانَ افْتَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ فَقُبِضَ صلی الله علیه و آله قَبْلَ أَنْ یَقْضِیَهُ وَ أَوْصَی عَلِیَّاً بِقَضَائِهِ عَنْهُ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ (3) فَجَاهَدَ الْکُفَّارَ فِی حَیَاتِهِ وَ أَمَرَ عَلِیّاً بِجِهَادِ الْمُنَافِقِینَ بَعْدَ وَفَاتِهِ فَجَاهَدَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ وَ قَضَی بِذَلِکَ دَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِی کَانَ لِرَبِّهِ عَلَیْهِ.
وَ إِنَّهُ صلی الله علیه و آله جَعَلَ طَلَاقَ نِسَائِهِ إِلَیْهِ
أَبُو الدرعل الْمُرَادِیُّ وَ صَالِحٌ مَوْلَی التومة عَنْ عَائِشَةَ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله جَعَلَ طَلَاقَ نِسَائِهِ إِلَی عَلِیٍّ.
الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ قَالَ: بَعَثَ عَلِیٌّ علیه السلام یَوْمَ الْجَمَلِ إِلَی عَائِشَةَ ارْجِعِی وَ إِلَّا تَکَلَّمْتُ بِکَلَامٍ تَبَرَّیْنَ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِلْحَسَنِ اذْهَبْ إِلَی فُلَانَةَ فَقُلْ لَهَا قَالَ لَکِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ(4) وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَئِنْ لَمْ تَرْحَلِی السَّاعَةَ لَأَبْعَثَنَ
ص: 74
کندن دروازه قلعه خیبر و پرتاب کردن آن به پشت سر به فاصله چهل ذرع، دری که چهل نفر توان حمل آن را نداشتند،هنگام انداختن بتها از بام کعبه نتوانست رسول خدا را بر دوش خود حمل کند در حالی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر شتر و اسب و الاغ سوار میشد، و در شب معراج بر براق سوار شد و همه اینها در قوت و قدرت به علی علیه السّلام نمیرسند؟ به آن حضرت عرض کردم: به خدا سوگند ای فرزند رسول خدا، سوال من از شما همین بود. اکنون مرا پاسخ دهید. فرمود: علی علیه السّلام به برکت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شرافت یافت و رفعت مقام و منزلت پیدا کرد و به سبب آن حضرت به این جایگاه رسید که آتش شرک را خاموش و هر معبودی جز خدای عزّوجل را باطل نماید و چنانچه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به قصد انداختن بتها بر زمین بر دوش علی علیه السّلام سوار میشد، در این صورت این پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بود که برای انداختن بتها به علی علیه السّلام رفعت ، شرف و اصالت مییافت که در این صورت علی علیه السّلام افضل از وی میبود، مگر نمیبینی که علی علیه السّلام فرموده است:« هنگامی که از دوش رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بالا رفتم شرافت و رفعت یافتم تا جایی که اگر میخواستم به آسمان برسم، قطعاً میرسیدم»؟ مگر نمیدانی که در تاریکی، به چراغ راه مییابند و فرع آن از اصلش نشأت میگیرد؟ و از این روست که علی علیه السّلام فرموده است:« من از احمد همانند نور از نور میباشم (نور من فرعی از نور اوست)؟ آیا نمیدانی که محمّد و علی- صلوات الله علیهما- دو هزار سال پیش از خلقت آدم نوری در مقابل خدای عزّوجل بودهاند؟ و اینکه چون فرشتگان وقتی آن نور را دیدند، مشاهده کردند که اصلی دارد که در آن اصل شعاعی درخشان منشعب شده است از این رو گفتند: ای خدا و سیّد سرور ما، این نور چیست؟ پس خداوند تبارک و تعالی به ایشان وحی فرمود که: این نور، نوری از نور من است که اصل آن نبوّت و فرعش امامت است، اما نبوّت، از آنِ بنده و فرستادهام محمّد است
ص: 80
إِلَیْکِ بِمَا تَعْلَمِینَ فَلَمَّا أَخْبَرَهَا الْحَسَنُ بِمَا قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَامَتْ ثُمَّ قَالَتْ خَلُّونِی (1) فَقَالَتْ لَهَا امْرَأَةٌ مِنَ الْمَهَالِبَةِ أَتَاکِ ابْنُ عَبَّاسٍ شَیْخُ بَنِی هَاشِمٍ وَ حَاوَرْتِیهِ وَ خَرَجَ مِنْ عِنْدِکِ مُغْضَباً وَ أَتَاکِ غُلَامٌ فَأَقْلَعْتِ قَالَتْ إِنَّ هَذَا الْغُلَامَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَمَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی مُقْلَتَیْ (2) رَسُولِ اللَّهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی هَذَا الْغُلَامِ وَ قَدْ بَعَثَ إِلَیَّ بِمَا عَلِمْتِ قَالَتْ فَأَسْأَلُکِ بِحَقِّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَیْکِ إِلَّا أَخْبَرْتِینَا بِالَّذِی بَعَثَ إِلَیْکِ قَالَتْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَعَلَ طَلَاقَ نِسَائِهِ بِیَدِ عَلِیٍّ فَمَنْ طَلَّقَهَا فِی الدُّنْیَا بَانَتْ مِنْهُ فِی الْآخِرَةِ.
وَ فِی رِوَایَةٍ: کَانَ النَّبِیُّ یَقْسِمُ نَفْلًا(3) فِی أَصْحَابِهِ فَسَأَلْنَاهُ أَنْ یُعْطِیَنَا مِنْهُ شَیْئاً وَ أَلْحَحْنَا عَلَیْهِ فِی ذَلِکَ فَلَامَنَا عَلِیٌّ فَقَالَ حَسْبُکُنَّ مَا أَضْجَرْتُنَّ رَسُولَ اللَّهِ فَتَهَجَّمْنَاهُ فَغَضِبَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مِمَّا اسْتَقْبَلْنَا بِهِ عَلِیّاً ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ إِنِّی قَدْ جَعَلْتُ طَلَاقَهُنَّ إِلَیْکَ فَمَنْ طَلَّقْتَهَا مِنْهُنَّ فَهِیَ بَائِنَةٌ وَ لَمْ یُوَقِّتِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی ذَلِکَ وَقْتاً فِی حَیَاةٍ وَ لَا مَوْتٍ فَهِیَ تِلْکَ الْکَلِمَةُ فَأَخَافُ أَنْ أَبِینَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ.
خطیب خوارزم:
علی فی النساء له وصی***أمین لم یمانع بالحجاب.
و استنابه فی مبیته علی فراشه لیلة الغار و استنابه فی نقل الحرم إلی المدینة بعد ثلاثة أیام و استنابه فی خاصة أمره و حفظ سره مثل حدیث ماریة لما قرفوها(4) و استنابه علی المدینة لما خرج إلی تبوک و استنابه فی قتل الصنادید من قریش و ولاه علیهم عند هزیمتهم و ولاه حین بعثه إلی فدک و ولاه الخروج إلی بنی زهرة و ولاه یوم أحد فی أخذ الرایة و کان صاحب رایته دونهم و ولاه علی نفسه عند وفاته و علی غسله و تکفینه و الصلاة علیه و دفنه و قد روی عنه: إنا أهل بیت النبوة و الرسالة و الإمامة و إنه لا یجوز أن یقبلنا عند ولادتنا القوابل.
و إن الإمام لا یتولی ولادته و تغمیضه (5) و غسله و دفنه
ص: 75
و اما امامت، به حجّت و ولیّ من علی تعلّق دارد و اگر این دو نبودند، مخلوقاتم را نمیآفریدم؛ مگر نمیدانی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در غدیرخَمّ دست علی علیه السّلام را چنان بالا برد که مردم سفیدی زیربغل آن دو را دیدند و پیامبر وی را ولی و امام مسلمانان قرار داد؟ و در روز محله ی بنی النجار حسن و حسین علیهما السّلام را در آغوش گرفته و حمل فرمود و چون یکی از صحابه به وی عرض کرد: یکی از آن دو را به من بسپارید یا رسول الله، فرمود: چه نیکو سوارانی هستند این دو و پدرشان از آنها بهتر است؟ و اینکه آن حضرت با صحابه خود نماز میخواند که یکی از سجدههای خود را طول داد و چون نماز را سلام داد، به وی عرض شد: یا رسول الله، این سجده را طول دادید! آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پسرم بر پشتم سوار شد و دوست نداشتم در پایین آمدنش شتاب کنم تا خود پایین بیاید؟ قصد آن حضرت از این کارها آن بوده که ایشان را رفعت و شرافت بخشد، زیرا پیامبر صَلی الله علیهِ و آله امام و نبی است و علی علیه السّلام امام است لیکن نبی و رسول نیست، از این رو طاقت حمل بار سنگین نبوّت را ندارد.
محمّد بن حرب هلالی گوید: پس به وی عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، بیشتر برای من بگو، فرمود: به راستی که تو سزاوار آنی که بیشتر بدانی، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی را بر دوش خود حمل فرمود تا این معنا را القا کند که وی پدر فرزندان اوست و امامت ائمه از صلب وی پدیدار خواهد شد؛ چنانچه در نماز استسقا عبایشان را وارونه نمودند تا به صحابه خود بفهماند که خشکسالی به بارندگی و وفور نعمت مبدّل میگردد.
عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، بیشتر برایم بگو! فرمود: علی علیه السّلام را از آن جهت بر دوش خود حمل فرمود تا به قومش بفهماند که علی علیه السّلام است که ذمه رسول خدا را از بدهیها و وعدههایی که داده سبک نمود. و از طرف آن حضرت بعد از مرگش تعهداتش را به جا میآورد.
عرض کردم: ای فرزند رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، بیشتر برایم بگو! فرمود: او را بر دوش خود حمل نمود تا به دیگران بفهماند که علی علیه السّلام معصوم است و زیر بار هیچ گناهی نیست
ص: 81
إلا إمام مثله فتولی ولادته رسول الله و تولی وفاة رسول الله صلی الله علیه و آله علی و تولی أمیر المؤمنین ولادة الحسن و الحسین و تولیاه وفاته و وصی إلیه أمر الأمة علی ما یأتی بیانه إن شاء الله.
و قد استنابه یوم الفتح فی أمر عظیم فإنه وقف حتی صعد علی کتفیه و تعلق بسطح البیت و صعد و کان یقلع الأصنام بحیث یهتز حیطان البیت و یرمی بها فتنکسر
وَ رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ وَ أَبُو یَعْلَی الْمَوْصِلِیُّ فِی مُسْنَدَیْهِمَا وَ أَبُو بَکْرٍ الْخَطِیبُ فِی تَارِیخِهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الصَّبَّاحِ الزَّعْفَرَانِیُّ فِی الْفَضَائِلِ وَ الْخَطِیبُ الْخُوارِزْمِیُّ فِی أَرْبَعِینِهِ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ النَّطَنْزِیُّ فِی الْخَصَائِصِ وَ أَبُو الْمَضَاءِ صَبِیحٌ مَوْلَی الرِّضَا علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یُحَدِّثُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا(1) قَالَ نَزَلَتْ فِی صُعُودِ عَلِیٍّ علیه السلام عَلَی ظَهْرِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لِقَلْعِ الصَّنَمِ.
أَبُو بَکْرٍ الشِّیرَازِیُّ فِی نُزُولِ الْقُرْآنِ فِی شَأْنِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَنْ قَتَادَةَ عَنِ ابْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ لِی جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ دَخَلْنَا مَعَ النَّبِیِّ مَکَّةَ وَ فِی الْبَیْتِ وَ حَوْلَهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ سِتُّونَ صَنَماً فَأَمَرَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأُلْقِیَتْ کُلُّهَا لِوُجُوهِهَا وَ کَانَ عَلَی الْبَیْتِ صَنَمٌ طَوِیلٌ یُقَالُ لَهُ هُبَلُ فَنَظَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِلَی عَلِیٍّ وَ قَالَ لَهُ یَا عَلِیُّ تَرْکَبُ عَلَیَّ أَوْ أَرْکَبُ عَلَیْکَ لِأُلْقِیَ هُبَلَ عَنْ ظَهْرِ الْکَعْبَةِ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ بَلْ تَرْکَبُنِی فَلَمَّا جَلَسَ عَلَی ظَهْرِی لَمْ أَسْتَطِعْ حَمْلَهُ لِثِقْلِ الرِّسَالَةِ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ بَلْ أَرْکَبُکَ فَضَحِکَ وَ نَزَلَ وَ طَأْطَأَ لِی ظَهْرَهُ (2) وَ اسْتَوَیْتُ عَلَیْهِ فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَمْسِکَ السَّمَاءَ لَمَسَکْتُهَا بِیَدِی فَأَلْقَیْتُ هُبَلَ عَنْ ظَهْرِ الْکَعْبَةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ (3).
وَ رَوَی أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ وَ أَبُو بَکْرٍ الْخَطِیبُ فِی کِتَابَیْهِمَا بِالْإِسْنَادِ عَنْ نُعَیْمِ بْنِ حُکَیْمٍ الْمَدَائِنِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مَرْیَمَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ: انْطَلَقَ بِی رَسُولُ اللَّهِ
ص: 76
تا بدین ترتیب نشان دهد کارهای او در میان مردم حکمت است و ثواب، و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرموده بود که: ای علی، خدای تبارک و تعالی بار گناه شیعیان تو را بر دوش من نهاد و سپس آنها را بر من بخشید و منظور از قول خداوند در آیه:« لِّیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ مَا تَأَخَّر»{تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد} همین است و چون خدای عزّوجل آیه:«عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ »{ به خودتان بپردازید}نازل کرد، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود:« ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خودتان بپردازید. هرگاه شما هدایت یافتید، آن کس که گمراه شده است به شما زیانی نمیرساند، و علی نفس من و برادر من است، از علی اطاعت کنید که او پاکیزه شده و معصوم است نه گمراه میشود و نه به شقاوت میگراید» سپس این آین آیه را تلاوت فرمود:«قُلْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَ إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُواْ وَ مَا عَلیَ الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَغُ الْمُبِینُ»{بگو: «خدا و پیامبر را اطاعت کنید. پس اگر پشت نمودید، [بدانید که] بر عهده اوست آنچه تکلیف شده و بر عهده شماست آنچه موظّف هستید. و اگر اطاعتش کنید راه خواهید یافت، و بر فرستاده [خدا] جز ابلاغ آشکار [مأموریتی] نیست}
محمّد بن حرب هلالی گوید: سپس جعفر بن محمّد علیه السّلام فرمود: ای امیر، اگر تو را از کنه معانی نهفته حمل کردن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را برای شکستن بتها از بام کعبه آگاه کنم، حتماً خواهی گفت که: به راستی که جعفر بن محمّد یک مجنون است! سپس به همین مقداری که شنیدی بسنده کن! پس برخاسته و سرودستان آن حضرت را بوسیده و عرض کردم: خداوند آگاهتر است به اینکه رسالت خویش را در کجا قرار دهد.(1)
توضیح
قول آن حضرت علیه السّلام:« وانبعاث فرعه» مبتدا، و ظرف خبر آن است؛ و منظور آن است که فرع مصباح، نوری است که از آن متصاعد میشود- جدای آنچه با فتیله یا چراغ دیگری که نور را از آن اقتباس میکند- و هرچند که از نور اصلی نشأت گرفته و از آن پایینتر است، ولی بالاتر از آن قرار میگیرد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز همین وضع را دارند یعنی اینکه آن حضرت آن چراغی هستند که در ظلمات گمراهی و جهالت به وی هدایت یافته میشود و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرعِ وی است از این رو بالاتر از او ایستاد و بر دوشش سوار شد. بنابراین وجه دیگری خواهد بود که وجه غالب است؛ و احتمال دارد مراد آن باشد که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرع پیامبر صَلی الله علیهِ و آله است، و اگر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به واسطه علی علیه السّلام رفعت مییافت، در آن صورت علی علیه السّلام افضل
ص: 82
صلی الله علیه و آله إِلَی الْأَصْنَامِ فَقَالَ اجْلِسْ فَجَلَسْتُ إِلَی جَنْبِ الْکَعْبَةِ ثُمَّ صَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَی مَنْکِبِی ثُمَّ قَالَ لِی انْهَضْ بِی إِلَی الصَّنَمِ فَنَهَضْتُ بِهِ فَلَمَّا رَأَی ضَعْفِی عَنْهُ قَالَ اجْلِسْ فَجَلَسْتُ وَ أَنْزَلْتُهُ عَنِّی وَ جَلَسَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ لِیَ اصْعَدْ یَا عَلِیُّ فَصَعِدْتُ عَلَی
مَنْکِبِهِ ثُمَّ نَهَضَ بِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا نَهَضَ بِی خُیِّلَ لِی أَنِّی لَوْ شِئْتُ نِلْتُ السَّمَاءَ وَ صَعِدْتُ عَلَی الْکَعْبَةِ وَ تَنَحَّی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَلْقَیْتُ صَنَمَهُمُ الْأَکْبَرَ صَنَمَ قُرَیْشٍ وَ کَانَ مِنْ نُحَاسٍ مُوَتَّداً بِأَوْتَادٍ مِنْ حَدِیدٍ إِلَی الْأَرْضِ الْخَبَرَ.
وَ فِی رِوَایَةِ الْخَطِیبِ: فَإِنَّهُ یُخَیَّلُ إِلَیَ (1) أَنِّی لَوْ شِئْتُ لَنِلْتُ إِلَی أُفُقِ السَّمَاءِ.
وَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ الْعَاصِمِیُّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَحْمَدَ الْوَاعِظِ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْبَیْهَقِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله احْمِلْنِی لِنَطْرَحَ الْأَصْنَامَ عَنِ الْکَعْبَةِ فَلَمْ أُطِقْ حَمْلَهُ فَحَمَلَنِی فَلَوْ شِئْتُ أَتَنَاوَلُ السَّمَاءَ فَعَلْتُ.
وَ فِی خَبَرٍ: وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَنَالَ السَّمَاءَ بِیَدِی لَنِلْتُهَا.
وَ رَوَی الْقَاضِی أَبُو عَمْرٍو عُثْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ شُیُوخٍ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا قُمْ بِنَا إِلَی الصَّنَمِ فِی أَعْلَی الْکَعْبَةِ لِنَکْسِرَهُ فَقَامَا جَمِیعاً فَلَمَّا أَتَیَاهُ قَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قُمْ عَلَی عَاتِقِی (2) حَتَّی أَرْفَعَکَ عَلَیْهِ فَأَعْطَاهُ عَلِیٌّ ثَوْبَهُ فَوَضَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی عَاتِقِهِ ثُمَّ رَفَعَهُ حَتَّی وَضَعَهُ عَلَی الْبَیْتِ فَأَخَذَ عَلِیٌّ علیه السلام الصَّنَمَ وَ هُوَ مِنْ نُحَاسٍ فَرَمَی بِهِ مِنْ فَوْقِ الْکَعْبَةِ فَنَادَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله انْزِلْ فَوَثَبَ مِنْ أَعْلَی الْکَعْبَةِ کَأَنَّمَا کَانَ لَهُ جَنَاحَانِ وَ یُقَالُ إِنَّ عُمَرَ کَانَ تَمَنَّی ذَلِکَ فَقَالَ علیه السلام إِنَّ الَّذِی عَبَدَهُ لَا یَقْلَعُهُ وَ لَمَّا صَعِدَ أَبُو بَکْرٍ الْمِنْبَرَ نَزَلَ مِرْقَاةً فَلَمَّا صَعِدَ عُمَرُ نَزَلَ مِرْقَاةً فَلَمَّا صَعِدَ عُثْمَانُ نَزَلَ مِرْقَاةً(3) فَلَمَّا صَعِدَ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ صَعِدَ إِلَی مَوْضِعٍ یَجْلِسُ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسُمِعَ مِنَ النَّاسِ ضَوْضَاءٌ(4) فَقَالَ مَا هَذَا الَّذِی أَسْمَعُهَا قَالُوا لِصُعُودِکَ إِلَی مَوْضِعِ
ص: 77
از وی میبود که در این صورت فرع بر اصل برتری مییافت و این خود تکمله وجه اول است. درباره قول آن حضرت علی علیه السّلام« فالنبیّ امام نبیّ» میگویم: معنای این عبارت احتمال دو وجه دارد:
وجه اول: اینکه از تکمله وجوه پیشین باشد، زیرا معنای جمله آن است که علی علیه السّلام توان حمل چیزی را که پیامبر میتوانست آن را حمل کند، نداشت و از توان منزلت عظیم نبوت برخوردار نبود، و اگر میتوانست پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را حمل کند، افضل از وی میشد. زیرا در این صورت مبیِّن فضل پیامبر صَلی الله علیهِ و آله میبود و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بدو شرافت و رفعت مییافت، اما علی علیه السّلام به منزلت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نرسیده بود پس چگونه میتوانست افضل از وی باشد؟! وجه دوم: اینکه اصل مطلوب علّت دیگری داشته باشد و آن اینکه علی علیه السّلام نمیتوانست پیامبر را حمل کند چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله حامل سنگینی بار نبوت بود و علی علیه السّلام تاب حمل این بار را نداشت. و از آنجا که پاسخ به اعتراض سائل که پرسیده بود آن حضرت بر شتر و براق سوار میشد خود به خود آشکار است از این رو از خلال عرض سخن نیز بدان اشارهای نشد، زیرا این ثقل از قبیل ثقل اجسام نیست تا بر غیر ذوی العقول آشکار شود، بلکه جز کسی که خود این درجه عظیم را به خوبی بشناسد و خود به آن درجه نزدیک باشد، قادر به درک و فهم آن نیست و در این صورت حمل جسمانی مقرون به حمل روحانی خواهد بود و به سبب تجرّد و تقدّس و روحانیّتش در برگیرنده ثقل رتبهها و معانی خواهد بود و در این صورت حمل بر آن به مثابه نقش و نگار زدن بر عقول و نفوس مجرّده است، و خلاصه اینکه این امور از جمله اسراری است هستند که کسی بر آنها آگاهی نمییابد مگر آنان که به غرایب احوال ایشان دانا باشد.
قول وی صَلی الله علیهِ و آله:« إنّه ابو ولده» آن است که از آنجا که ذریّۀ در صلب انسان قرار دارد و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله او را بر فراز صلب خود بالا برد، به مردم نشان داد که آن حضرت بر ذریهاش برتری دارد و او پدر و اِمام ایشان است.
درباره قول آن حضرت علیه السّلام: و قد قال النبی صَلی الله علیهِ و آله میگویم: آنچه پس از این جمله خواهد آمد، محتمل چند وجه است: اول اینکه حمل وی مؤید عصمت وی باشد، زیرا پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود:« گناهان شیعیانت را بر دوش من نهاد» و اگر علی علیه السّلام گناهی مرتکب شده بود، حمل گناه او اولی بر حمل گناهان شیعیان وی میبود و این خود دلیل بر آن است که علی علیه السّلام معصوم بوده است. دوم اینکه آن حضرت فقط بخشی از فضایل وی را استطراداً یا در تأیید فضایل وی بود نه اینکه بخواهد عصمت او را اثبات کرده باشد. سوم اینکه: وجه دیگری برای حمل بر دوش باشد، و آن اینکه از آنجا که حمل علی علیه السّلام مستلزم حمل گناهان شیعیان وی باشد و این در خور عصمت وی نبود، خداوند متعال این گناهان را بدو بخشید و این حمل کردن موجب آمرزش گناهان شیعیان علی علیه السّلام گردید،
ص: 83
رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الَّذِی لَمْ یَصْعَدْهُ الَّذِی تَقَدَّمَکَ فَقَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ مَنْ قَامَ مَقَامِی وَ لَمْ یَعْمَلْ بِعَمَلِی أَکَبَّهُ اللَّهُ فِی النَّارِ وَ أَنَا وَ اللَّهِ الْعَامِلُ بِعَمَلِهِ الْمُمْتَثِلُ قَوْلَهُ الْحَاکِمُ بِحُکْمِهِ فَلِذَلِکَ قُمْتُ هُنَا ثُمَّ ذَکَرَ فِی خُطْبَتِهِ مَعَاشِرَ النَّاسِ قُمْتُ مَقَامَ أَخِی وَ ابْنِ عَمِّی لِأَنَّهُ أَعْلَمَنِی بِسِرِّی وَ مَا یَکُونُ مِنِّی فَکَأَنَّهُ قَالَ أَنَا الَّذِی وَضَعْتُ قَدَمِی عَلَی خَاتَمِ النُّبُوَّةِ فَمَا هَذِهِ الْأَعْوَادُ أَنَا مِنْ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ مِنِّی وَ قَالَ علیه السلام فِی خُطْبَةِ الِافْتِخَارِ أَنَا کَسَرْتُ الْأَصْنَامَ أَنَا رَفَعْتُ الْأَعْلَامَ أَنَا بَنَیْتُ الْإِسْلَامَ وَ قَالَ ابْنُ نُبَاتَةَ حَتَّی شُدَّ بِهِ أَطْنَابُ
الْإِسْلَامِ وَ هُدَّ بِهِ أَحْزَابُ الْأَصْنَامِ فَأَصْبَحَ الْإِیمَانُ فَاشِیاً بِإِقْبَالِهِ (1) وَ الْبُهْتَانُ مُتَلَاشِیاً بِصِیَالِهِ (2) وَ لِمَقَامِ إِبْرَاهِیمَ شَرَفٌ عَلَی کُلِّ حَجَرٍ لِکَوْنِهِ مَقَاماً لِقَدَمِ إِبْرَاهِیمَ فَیَجِبُ أَنْ یَکُونَ قَدَمُ عَلِیٍّ أَکْرَمَ مِنْ رُءُوسِ أَعْدَائِهِ لِأَنَّ مَقَامَهُ کَتِفُ النُّبُوَّةِ.
مُسْنَدُ أَبِی یَعْلَی أَبُو مَرْیَمَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: انْطَلَقْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ لَیْلًا حَتَّی أَتَیْنَا الْکَعْبَةَ فَقَالَ لِیَ اجْلِسْ فَجَلَسْتُ فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی مَنْکِبِی ثُمَّ نَهَضْتُ بِهِ فَلَمَّا رَأَی ضَعْفِی عَنْهُ قَالَ اجْلِسْ فَجَلَسْتُ فَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَجَلَسَ لِی وَ قَالَ اصْعَدْ عَلَی مَنْکِبِی ثُمَّ صَعِدْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ نَهَضَ بِی حَتَّی إِنَّهُ لَیُخَیَّلُ إِلَیَّ لَوْ شِئْتُ نِلْتُ أُفُقَ السَّمَاءِ وَ صَعِدْتُ عَلَی الْبَیْتِ فَأَتَیْتُ صَنَمَ قُرَیْشٍ وَ هُوَ بِمِثَالِ رَجُلٍ مِنْ صُفْرٍ أَوْ نُحَاسٍ الْحَدِیثَ.
وَ رَوَی إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیُّ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّهُ کَانَ صَنَمٌ لِخُزَاعَةَ مِنْ فَوْقِ الْکَعْبَةِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا الْحَسَنِ انْطَلِقْ بِنَا نُلْقِی هَذَا الصَّنَمَ عَنِ الْبَیْتِ فَانْطَلَقَا لَیْلًا فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ ارْقَ عَلَی ظَهْرِی وَ کَانَ طُولُ الْکَعْبَةِ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً فَحَمَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ انْتَهَیْتَ یَا عَلِیُّ قَالَ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَوْ هَمَمْتُ أَنْ أَمَسَّ الْسَمَاءَ بِیَدِی لَمَسِسْتُهَا وَ احْتَمَلَ الصَّنَمَ وَ جَلَدَ بِهِ الْأَرْضَ (3) فَتَقَطَّعَ قِطَعاً ثُمَّ تَعَلَّقَ بِالْمِیزَابِ وَ تَخَلَّی بِنَفْسِهِ إِلَی الْأَرْضِ فَلَمَّا سَقَطَ ضَحِکَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا
ص: 78
از این روست که خداوند در آیه:« ما تقدّم من ذنبک» گناهان را به وی نسبت میدهد زیرا با حمل آن، گویی گناه، گناه اوست.
قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله:« و علیٌّ نفسی» بدان معناست که ملزم به ملازمت و محافظت و بیان فضل او هستم زیرا خدای متعال میفرماید:« علیکم انفسکم» و نیز « فانّما علیه ما حُمّل» به حسب تفسیر آن حضرت علیه السّلام داخل در گناهان شیعه میشود، پس، از این نکته غافل مباش.
روایت3.
اعلام الوری: از جمله ویژگیهای امیرالمؤمنین علیه السّلام یکی آن است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وی را بر دوش خود حمل فرمود و او بتهای کعبه را بر زمین زد. عبدالله بن داود از نعیم بن أبی هند از ابومریم از علی علیه السّلام روایت کرده که: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: مرا بر دوش خود حمل کن تا بتها را از کعبه بیندازیم، اما من تاب حمل وی را نیاوردم از این رو وی مرا بر دوش خود حمل فرمود و در آن حال اگر میخواستم به آسمان برسم، میرسیدم.
و در حدیثی دیگر که طولانی است آمده است: علی علیه السّلام فرمود: پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مرا بر دوش خود حمل فرمود و من به آن بت پرداخته بر زمینش انداخته و پایین آمدم- یا اینکه فرمود:« پریدم» - شک از راوی است.
و در بخشی دیگر از این حدیث آمده است که چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد مسجد الحرام گردید سیصدو شصت بت را درون آن یافت که به هم بسته شده بودند، پس به امیرالمؤمنین فرمود: علی، مشتی سنگ ریزه به من بده! پس امیرالمؤمنین علیه السّلام مشتی سنگ ریزه به وی داد و آن حضرت آن سنگ ریزهها را به سوی بتها پرتاب نموده و فرمود:« وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کاَنَ زَهُوقًا»(1){و
بگو: «حق آمد و باطل نابود شد. آری، باطل همواره نابودشدنی است.»} سپس تمام بتها با صورت بر زمین افتادند، آنگاه امر فرمود آنها را از مسجد بیرون آورده و همه شکسته شوند.(2)
روایت4.
الروضۀ- الفضائل: از علی علیه السّلام نقل است که فرمود: شبی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در خانه خدیجه بود که مرا نزد خود خواند، و چون به حضور وی رسیدم، فرمود: به دنبال من بیا علی! پس آن حضرت به راه افتاد و من هم پشت سر وی راه افتاده و کوچههای مکّه را طی کردیم
ص: 84
یُضْحِکُکَ یَا عَلِیُّ أَضْحَکَ اللَّهُ سِنَّکَ قَالَ ضَحِکْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ تَعَجُّباً مِنْ أَنِّی رَمَیْتُ بِنَفْسِی مِنْ فَوْقِ الْبَیْتِ إِلَی الْأَرْضِ فَمَا أَلِمْتُ وَ لَا أَصَابَنِی وَجَعٌ فَقَالَ کَیْفَ تَأْلَمُ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَوْ یُصِیبُکَ وَجَعٌ إِنَّمَا رَفَعَکَ مُحَمَّدٌ وَ أَنْزَلَکَ جَبْرَئِیلُ.
وَ فِی أَرْبَعِینِ الْخُوارِزْمِیِّ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ: فَانْطَلَقْتُ أَنَا وَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ خَشِینَا أَنْ یَرَانَا أَحَدٌ مِنْ قُرَیْشٍ أَوْ غَیْرِهِمْ فَقَذَفْتُهُ فَتَکَسَّرَ وَ نَزَوْتُ (1) مِنْ فَوْقِ الْکَعْبَةِ.
فهذه دلالات ظاهرة علی أنه أقرب الناس إلیه و أخصهم لدیه و أنه ولی عهده و وصیه علی أمته من بعده و أنه صلی الله علیه و آله لم یستنب المشایخ فی شی ء إلا ما روی فی أبی بکر أنه استنابه فی الحج و فی قول عائشة مروا أبا بکر لیصلی بالناس و کلا الموضعین فیه خلاف و لعلی بن أبی طالب مزایا فإنه لم یول علیه أحدا و ما أخرجه إلی موضع و لا ترکه فی قوم إلا ولاه علیهم و کان الشیخان تحت ولایة أسامة و عمرو بن العاص و غیرهما(2).
مع، [معانی الأخبار] ع، [علل الشرائع] أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی الْمُکَتِّبُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْوَرَّاقِ عَنْ بَشِیرِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ قِیلَوَیْهِ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ کَثِیرٍ التَّمِیمِیِّ الْیَمَانِیِّ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ حَرْبٍ الْهِلَالِیَّ أَمِیرَ الْمَدِینَةِ یَقُولُ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فِی نَفْسِی مَسْأَلَةٌ أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهَا فَقَالَ إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُکَ بِمَسْأَلَتِکَ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلَنِی وَ إِنْ شِئْتَ فَاسْأَلْ (3) قَالَ قُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ بِأَیِّ شَیْ ءٍ تَعْرِفُ مَا فِی نَفْسِی قَبْلَ سُؤَالِی فَقَالَ (4) بِالتَّوَسُّمِ وَ التَّفَرُّسِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ (5) وَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَأَخْبِرْنِی بِمَسْأَلَتِی قَالَ أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَنِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ لَمْ یُطِقْ حَمْلَهُ عَلِیٌّ علیه السلام عِنْدَ حَطِّ الْأَصْنَامِ (6) مِنْ سَطْحِ الْکَعْبَةِ مَعَ قُوَّتِهِ وَ شِدَّتِهِ وَ مَعَ مَا ظَهَرَ مِنْهُ
ص: 79
تا اینکه به کعبه رسیدیم و این در حالی بود که خداوند همه را به خواب فرو برده بود. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: یا علی! عرض کردم: گوش به فرمانم یا رسول الله. فرمود: علی، از شانهام بالا برو! گوید: سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله خم شد و من بر دوش وی سوار گشته و بتها را با سر بر زمین افکندم سپس باهم از کعبه- که خدای متعالش شرافت عنایت فرماید- بیرون آمدیم تا اینکه به خانه خدیجه رسیدیم که آن حضرت به من فرمود: نخستین کسی که بتها را شکست جدّ تو ابراهیم بود و بعد از او تو ای علی آخرین بتشکن هستی. پس چون مردم مکه صبح از خواب بیدار شدند بتها را سرنگون یافته و گفتند: کسی جز محمّد و عموزادهاش چنین نکرده است. از آن پس دیگر بتی در کعبه به پا داشته نشد.(1)
روایت5.
کشف الغمّه: از مسند ابن حنبل از ابومریم از علی علیه السّلام نقل کرده که فرمود: من و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به راه افتاده تا اینکه به کعبه رسیدیم. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: بنشین! و بر دوش من سوار شد و من وی را بلند کردم. لیکن احساس کرد از حمل وی ناتوانم، پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پایین آمده و برای من نشسته و فرمود: از دوش من بالا برو. پس از دوشهای آن حضرت بالا رفتم. گوید: پس آن حضرت مرا بلند کرد. گوید: وقتی مرا بلند فرمود، چنان تصوّر کردم که اگر اراده کنم به افق آسمان دست مییابم. تا اینکه به بام کعبه رفتم و در آنجا بتی از مس یا سرب بود، سپس از راست، چپ، روبرو و پشت سر با آن ور رفتم تا اینکه توانستم آن را از جا برکَنَم. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: آن را پرتاب کن! و چون آن را انداختم همانند ظروف شیشه ای درهم شکست. سپس پایین آمدم و به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به شتاب برگشته
ص: 85
فِی قَلْعِ بَابِ الْقَوْمِ بِخَیْبَرَ(1) وَ الرَّمْیِ بِهِ إِلَی وَرَائِهِ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً وَ کَانَ لَا یُطِیقُ حَمْلَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلًا وَ قَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَرْکَبُ النَّاقَةَ وَ الْفَرَسَ وَ الْحِمَارَ(2) وَ رَکِبَ الْبُرَاقَ لَیْلَةَ الْمِعْرَاجِ وَ کُلُّ ذَلِکَ دُونَ عَلِیٍّ فِی الْقُوَّةِ وَ الشِّدَّةِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ عَنْ هَذَا وَ اللَّهِ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَأَخْبِرْنِی فَقَالَ إِنَّ عَلِیّاً بِرَسُولِ اللَّهِ تَشَرَّفَ (3) وَ بِهِ ارْتَفَعَ وَ بِهِ وَصَلَ إِلَی أَنْ أَطْفَأَ نَارَ الشِّرْکِ وَ أَبْطَلَ کُلَّ مَعْبُودٍ(4) مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْ عَلَاهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِحَطِّ الْأَصْنَامِ لَکَانَ بِعَلِیٍّ مُرْتَفِعاً وَ شَرِیفاً وَاصِلًا إِلَی حَطِّ الْأَصْنَامِ وَ لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَکَانَ أَفْضَلَ مِنْهُ (5) أَ لَا تَرَی أَنَّ عَلِیّاً قَالَ لَمَّا عَلَوْتُ ظَهْرَ رَسُولِ اللَّهِ شُرِّفْتُ وَ ارْتَفَعْتُ حَتَّی لَوْ شِئْتُ أَنْ أَنَالَ السَّمَاءَ لَنِلْتُهَا أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْمِصْبَاحَ هُوَ الَّذِی یُهْتَدَی بِهِ فِی الظُّلْمَةِ وَ انْبِعَاثُ فَرْعِهِ مِنْ أَصْلِهِ وَ قَدْ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام أَنَا مِنْ أَحْمَدَ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا کَانَا نُوراً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَلْفَیْ عَامٍ (6) وَ أَنَّ الْمَلَائِکَةَ لَمَّا رَأَتْ ذَلِکَ النُّورَ رَأَتْ لَهُ أَصْلًا قَدْ تَشَعَّبَ مِنْهُ (7) شُعَاعٌ لَامِعٌ فَقَالَتْ إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا مَا هَذَا النُّورُ فَأَوْحَی اللَّهُ تَبَارَکَ اللَّهُ وَ تَعَالَی إِلَیْهِمْ هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی أَصْلُهُ نُبُوَّةٌ وَ فَرْعُهُ إِمَامَةٌ أَمَّا النُّبُوَّةُ فَلِمُحَمَّدٍ عَبْدِی وَ رَسُولِی
ص: 80
میان خانهها خود را پنهان کردیم تا کسی از مردم ما را نبیند.(1)
میگویم: شیخ احمد بن فهد در کتاب « المهذّب» و دیگران با اسنادهای خود از معلّی بن خنیس از امام صادق علیه السّلام روایت کردهاند که فرمود: آن روزی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله امیرالمؤمنین علیه السّلام را سوار بر دوش خود نمود تا بتهای قریش را از بالای بیت الله الحرام به پایین انداخت و آنها را درهم شکست، روز نوروز بود.(2)
روایت6.
العمدۀ: ابوهریره گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در روز فتح مکّه به علی علیه السّلام فرمود: علی، آیا این بت را بالای کعبه نمیبینی؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله! فرمود: تو را حمل میکنم تا به آن دسترسی پیدا کنی. عرض کرد: بلکه شما را حمل میکنم یا رسول الله. فرمود: اگر مردان قبایل ربیعه و مضر در حیاتم تلاش کنند جزئی از مرا حمل کنند، نخواهند توانست، اما علی بأیست. گوید: پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با دو دست خود ساقهای پای علی علیه السّلام گرفته و چنان وی را بلند کرد که سفیدی زیر بغل پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آشکار گردید و سپس فرمود: اکنون چه میبینی علی؟! عرض کرد: میبینم که خدای عزّوجل به برکت وجود شما مرا چنان مقام و منزلتی عنایت فرموده که اگر اراده کنم، میتوانم آسمان را با دست خود لمس کنم. پس به وی فرمود: علی، بت را بردار! پس علی علیه السّلام بت را برداشته و آن را پرتاب نمود و آنگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از زیر علی در آمده و پاهای وی را رها نمود که بر اثر آن علی علیه السّلام بر زمین افتاد و خندید. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: به چه میخندی علی؟ عرض کرد: از بام کعبه افتادم ولی اتفاقی برایم نیفتاد. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: چگونه آسیب میبینی در حالی که محمّد تو را حمل کرده و جبرئیل تو را پایین آورده است. (3)
الطرائف: ابن مغازلی تا « آن را پرتاب کرد» را از ابوهریره نقل کرده سپس گوید: و این حدیث را حافظ محمّد بن موسی در کتابی که آن را از تفاسیر دوازده گانه استخراج نموده، در تفسیر آیه:« جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کاَنَ زَهُوقًا»(4){«حق
آمد و باطل نابود شد. آری، باطل همواره نابودشدنی است.»} روایت کرده است با این تفاوت که روایت او بیشتر در تعظیم علی بن ابی طالب علیه السّلام است. و محمّد بن علی مازندرانی در کتاب «البرهان فی اسباب نزول القرآن» ذکر کرده است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را مختص به این کار نمود که وی را بر دوش خود حمل کند
ص: 86
وَ أَمَّا الْإِمَامَةُ فَلِعَلِیٍّ حُجَّتِی وَ وَلِیِّی وَ لَوْلَاهُمَا مَا خَلَقْتُ خَلْقِی أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَفَعَ یَدَ عَلِیٍّ علیه السلام(1) بِغَدِیرِ خُمٍّ حَتَّی نَظَرَ النَّاسُ إِلَی بَیَاضِ إِبْطَیْهِمَا فَجَعَلَهُ وَلِیَّ الْمُسْلِمِینَ (2) وَ إِمَامَهُمْ وَ قَدِ احْتَمَلَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهما السلام یَوْمَ حَظِیرَةِ بَنِی النَّجَّارِ فَلَمَّا قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ نَاوِلْنِی أَحَدَهُمَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نِعْمَ الرَّاکِبَانِ وَ أَبُوهُمَا خَیْرٌ مِنْهُمَا(3) وَ أَنَّهُ کَانَ یُصَلِّی بِأَصْحَابِهِ فَأَطَالَ سَجْدَةً مِنْ سَجَدَاتِهِ فَلَمَّا سَلَّمَ قِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ أَطَلْتَ هَذِهِ السَّجْدَةَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّ ابْنِی ارْتَحَلَنِی فَکَرِهْتُ أَنْ أُعَاجِلَهُ (4) حَتَّی یَنْزِلَ وَ إِنَّمَا أَرَادَ بِذَلِکَ رَفْعَهُمْ وَ تَشْرِیفَهُمْ فَالنَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِمَامٌ نَبِیٌ (5) وَ عَلِیٌّ إِمَامٌ لَیْسَ بِنَبِیٍّ وَ لَا رَسُولٍ فَهُوَ غَیْرُ مُطِیقٍ لِأَثْقَالِ النُّبُوَّةِ-(6) قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ حَرْبٍ الْهِلَالِیُّ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِنَّکَ لَأَهْلُ الزِّیَادَةِ(7) إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَمَلَ عَلِیّاً عَلَی ظَهْرِهِ یُرِیدُ بِذَلِکَ أَنَّهُ أَبُو وُلْدِهِ وَ إِمَامَةُ الْأَئِمَّةِ مِنْ صُلْبِهِ (8) کَمَا حَوَّلَ رِدَاءَهُ فِی صَلَاةِ الِاسْتِسْقَاءِ وَ أَرَادَ أَنْ یُعْلِمَ أَصْحَابَهُ بِذَلِکَ أَنَّهُ قَدْ تَحَوَّلَ الْجَدْبُ خِصْباً(9) قَالَ قُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ احْتَمَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً یُرِیدُ بِذَلِکَ أَنْ یُعْلِمَ قَوْمَهُ أَنَّهُ هُوَ الَّذِی یُخَفِّفُ عَنْ ظَهْرِ رَسُولِ اللَّهِ مَا عَلَیْهِ مِنَ الدَّیْنِ وَ الْعِدَاتِ وَ الْأَدَاءِ عَنْهُ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ زِدْنِی فَقَالَ احْتَمَلَهُ (10) لِیُعْلِمَ بِذَلِکَ أَنَّهُ قَدِ احْتَمَلَهُ وَ مَا حَمَلَ إِلَّا لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ لَا یَحْمِلُ
ص: 81
تا بتها را از بالای کعبه پایین افکند و با این کار پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وی را بر سایر مردم برتری داد.
ماجرای بالا رفتن علی علیه السّلام از دوش رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را بسیاری از بزرگان اهل سنت از قبیل احمد بن حنبل و ابویعلی موصلی در «مسند»های خود، ابوبکر خطیب در«تاریخ بغداد»، محمّد بن صباح زعفرانی در «الفضائل»، حافظ ابوبکر بیهقی، قاضی ابو عمر و عثمان بن احمد در کتابهای خود، ثعلبی در تفسیر خود، ابن مردویه در «المناقب» و ابن منده در «المعرفۀ»، نطنزی در الخصائص خطیب خوارزمی در «الأربعین» و ابو احمد جرجانی در «التاریخ» آن را در کتابهای خودروایت کردهاند و شعبه آن را از قتاده از حسن نقل نموده و در صحّت این روایت ابوعبدالله جعل، ابوالقاسم حسکانی و ابوالحسن شاذان تألیفاتی به رشته تحریر در آوردهاند و اهل بیت بر صحّت و درستی این روایت اجماع دارند؛ این آخرین کلام محمّد بن علی مازندرانی است در کتاب خود«البرهان فی اسباب نزول القرآن» و جمله اینها از علمای مذاهب چهارگانه اهل سنّت هستند.(1)
روایت7.
الطرائف: مسند احمد بن حنبل از زید بن منیع آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای بنیولیعه، باز میایستید یا اینکه مردی را به سوی آنها روانه کنم که فرمان مرا در میان ایشان به اجرا گذارد، جنگجویان آنان را به قتل رساند و زنان و فرزندان آنان را به اسارت گیرد! گوید: پس ابوذر گفت: ناگاه از برخورد دست سرد عمر در پهلویم از پشت سر تکان خوردم، وی گفت: گمان میکنی منظور وی کیست؟ گفتم: منظور آن حضرت تو نیستی بلکه منظورش «خاصف النعل» ( تعمیر کننده کفش) یعنی علی علیه السّلام است.(2)
روایت8.
الطرائف: شیخ طوسی مرفوعاً از ابو اسحاق سبیعی آورده است که گفت: بر مسروق اجدع وارد گشتیم و ناگاه متوجه شدیم مهمان ناشناسی دارد و هر دو مشغول خوردن غذا هستند. پس آن مهمان گفت: در جنگ حنین در رکاب رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودم؛ و چون چنین گفت، دریافتیم که از صحابه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله است. وی گفت: صفیه بنت حُیَیّ بن اخطب نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آمده و عرض کرد: یا رسول الله، من همانند دیگر همسران شما نیستم، پدر،
ص: 87
وِزْراً(1) فَتَکُونُ أَفْعَالُهُ عِنْدَ النَّاسِ حِکْمَةً وَ ثَوَاباً وَ قَدْ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی حَمَلَنِی ذُنُوبَ شِیعَتِکَ ثُمَّ غَفَرَهَا لِی وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ(2) وَ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ (3) قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَیُّهَا النَّاسُ عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ وَ عَلِیٌّ نَفْسِی وَ أَخِی أَطِیعُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ مُطَهَّرٌ مَعْصُومٌ لَا یَضِلُّ وَ لَا یَشْقَی ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (4) قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ حَرْبٍ الْهِلَالِیُّ ثُمَّ قَالَ (5) جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ أَیُّهَا الْأَمِیرُ لَوْ أَخْبَرْتُکَ بِمَا فِی حَمْلِ النَّبِیِّ عَلِیّاً عِنْدَ حَطِّ الْأَصْنَامِ مِنْ سَطْحِ الْکَعْبَةِ مِنَ الْمَعَانِی الَّتِی أَرَادَهَا بِهِ لَقُلْتَ إِنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ لَمَجْنُونٌ فَحَسْبُکَ مِنْ ذَلِکَ مَا قَدْ سَمِعْتَ (6) فَقُمْتُ إِلَیْهِ وَ قَبَّلْتُ رَأْسَهُ وَ یَدَیْهِ وَ قُلْتُ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ (7).
قوله علیه السلام و انبعاث فرعه هو مبتدأ و الظرف خبره یعنی أن فرع المصباح أی النور المتصاعد منه سوی ما یخلط بالفتیلة أو المصباح الآخر الذی یقتبس منه مع انبعاثه عن أصله و کونه أدون منه مرتفع علیه و یکون فوقه فکذلک رسول الله صلی الله علیه و آله المصباح الذی یهتدی به فی ظلمات الضلالة و الجهالة و أمیر المؤمنین صلی الله علیه و آله فرعه و لذا علاه و رکبه و علی هذا یکون وجها آخر و هو الظاهر و یحتمل أن یکون المراد أن أمیر المؤمنین علیه السلام فرع النبی صلی الله علیه و آله فلو صار النبی صلی الله علیه و آله به مرتفعا لکان علی أفضل
ص: 82
عمو و برادرم را کشتی، اگر اتفاقی برایتان افتاد به چه کسی پناه ببرم؟ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: به این مرد و به علی بن ابی طالب علیه السّلام اشاره فرمود.(1)
روایت9.
بصائر الدرجات: یزید بن شرجیل آورده است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در مورد علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: این بردبارترین، عالمترین و پیشتازترین شما در اسلام آوردن است. ابن مسعود عرض کرد: یا رسول الله، آیا در تمام امور خیر بر ما فضیلت یافته است؟ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چیزی به من آموخته نشده مگر اینکه آن را به وی آموخته باشم و چیزی به من داده نشده مگر اینکه آن را به وی داده باشم و چیزی نزد من به ودیعت نهاده نشده مگر اینکه آن را در وی قرار داده باشم. عرض کردند: آیا اجازه طلاق همسران شما در دست اوست؟ فرمود: آری! عرض کردند: در زمان حیات شما؟ فرمود: آری، هر کس او را نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است و آن که مطیع وی باشد، تحقیقاً از من اطاعت کرده است، پس هروقت شما را فراخواند، بدین امور گواهی دهید. (2)
روایت10.
کمال الدین: سعد بن عبدالله قمی گوید: از حجّت قائم سؤال کرده و گفتم: ای مولا و فرزند مولای ما، از شما برای ما روایت شده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله حق طلاق همسران خود را به دست امیرالمؤمنین علیه السّلام واگذار فرموده و آن حضرت در جنگ جَمَل به عایشه پیغام داد که:«تو با فتنهانگیزی خود بر اسلام و مسلمانان غبار ستیزه پاشیدی و فرزندان خود را به نادانی خودت به ورطه هلاک افکندی، پس اگر دست از من برداری اسلام تو عزّت مییابد وگرنه تو را طلاق میدهم!» و همسران رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را وفات آن حضرت طلاق داده بود. فرمود طلاق چیست؟ عرض کردم: راه را بازگذاشتن. فرمود: اگر طلاق آنها با وفات رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله صورت میپذیرد، پس چرا شوهر کردن برای آنها حلال نبوده است؟ عرض کردم: چون خداوند شوهر کردن را برایشان حرام کرده است. ف
ص: 88
منه فیلزم زیادة الفرع علی الأصل فیکون تتمة للوجه الأول قوله علیه السلام فالنبی إمام نبی أقول یحتمل وجهین.
الأول أن یکون من تتمة الوجوه السابقة فالمعنی أن علیا لما لم یطق ما یطیقه النبی صلی الله علیه و آله(1) و لم یکن له طاقة تلک المرتبة العظمی من النبوة فلو کان رفع النبی صلی الله علیه و آله به کان أفضل منه لأنه حینئذ کان مبینا لفضل النبی صلی الله علیه و آله و کان النبی صلی الله علیه و آله به مشرفا و مرتفعا و هو کان غیر بالغ رتبته فکیف یکون أفضل منه.
الثانی أن یکون علة أخری لأصل المطلوب و هی أنه علیه السلام لم یکن لیقدر علی حمله لکونه حاملا لما لا یطیق حمله من أعباء النبوة و لما کان جواب ما اعترض به السائل من رکوبه علی الناقة و البراق ظاهرا فی نفسه و قد تبین فی عرض الکلام أیضا لم یتعرض له إذ هذا الثقل لم یکن من قبیل ثقل الأجسام لیظهر علی غیر ذوی العقول بل لا یظهر إلا لمن کان عارفا بتلک الدرجة القصوی حق معرفتها مدانیا لها و یکون حمله الجسمانی مقرونا بالحمل الروحانی و یکون لتجرده و تقدسه و روحانیته واجدا
لثقل الرتب و المعانی فیکون الحمل علیه کالانتقاش علی العقول و النفوس المجردة و بالجملة هذا من الأسرار التی لا یطلع علیها إلا من کان عالما بغرائب أحوالهم.
قوله علیه السلام إنه أبو ولده أی لما کانت الذریة فی صلب الإنسان و رفعه النبی صلی الله علیه و آله فوق صلبه عرف الناس أنه عال علی الذریة و والدهم و إمامهم قوله و قد قال النبی صلی الله علیه و آله أقول ما سیذکر بعد ذلک یحتمل وجوها الأول أن یکون مؤیدات لما دل علیه الحمل من عصمته لأنه قال النبی صلی الله علیه و آله حملنی ذنوب شیعتک و لو کان له ذنب لکان ذنبه أولی بالحمل فیدل علی أنه علیه السلام کان معصوما الثانی أن یکون علیه السلام ذکر بعض فضائله استطرادا أو تأییدا لفضائله و لم یکن المراد إثبات العصمة الثالث أن یکون وجها آخر للحمل و هو أنه لما کان حمل علی مستلزما لحمل ذنوب شیعته و لم یکن هذا لائقا بعصمته (2) غفرها الله تعالی فصار هذا الحمل سببا لغفران ذنوب شیعة
ص: 83
رمود: چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که مرگ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله راه را برای آنها باز گذاشته است؟ عرض کردم: ای فرزند مولای من، پس مرا از مفهوم طلاقی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله حکم آن را به امیرالمؤمنین علیه السّلام واگذار نمود، چه بود؟ فرمود: خداوند تبارک و تعالی شأن همسران پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را بزرگ گردانید و آنان را مختص به شرافت مادری مؤمنان فرمود و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: ای ابوالحسن، این شرافت تا زمانی برای آنها نافذ است که مطیع خداوند باشند، پس بعد از من هر کدامشان با خروج بر تو از فرمان خدا سرپیچی نمودند، راه را برای شوهر کردن وی باز بگذار و او را از شرافت مادر مؤمنان بودن ساقط کن.(1)
الاحتجاج: شبیه این روایت را از سعد نقل کرده است.(2)
میگویم:عبدالحمید بن ابی الحدید در شرح نامههایی که امیرالمؤمنین علیه السّلام به معاویه نوشت است:« واُقسِمُ باللهِ لو لا بعضُ الاستبقاء لوصلت إلیکَ منّی قوارعَ تقرعُ العَظمَ و تنهسُ اللّحمَ» ( به خدا سوگند اگر نه این بود که ماندنت را می خواستم، بلاهایی از من به تو میرسید که استخوان را بکوبد و گوشت را آب کند.) گوید: گفته شده است که پیامبرصَلی الله علیهِ و آله اختیار طلاق همسران خود را بعد از وفات به علی علیه السّلام واگذار نموده است و این اختیار را به وی داده که پیوند هرکدام از آنها را که اراده کند، با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بگسلد، و جمعی از صحابه پیامبر بودند که میتوانستند در این مورد شهادت دهند. او میتوانست پیوند اُمّ حبیبه را قطع نموده و به عنوان مجازات برای او و برادرش معاویه، راه ازدواج او را با مردان باز بگذارد، زیرا اُمّ حبیبه با علی علیه السّلام دشمنی میورزید همانطور که برادرش معاویه با وی دشمنی مینمود و اگر چنین میکرد، گوشت بدن او را آب میکرد، و این قول امامیه است که از بزرگان خود روایت کردهاند که علی علیه السّلام عایشه را تهدید به چنین کاری نموده بود، لیکن ما این روایت را باور نمیکنیم و سخن وی را به شکل دیگری تفسیر میکنیم... تا آخر کلام وی.(3)
میگویم: از کلام ابن ابی الحدید چنین پیداست که این حدیث از احادیث مشهور میان شیعه بوده است که حتّی مخالفان آنها نیز آن را میدانستهاند و آن را به شیعیان نسبت دادند.
میگویم: روایات فراوانی مناسب این باب در باب اختصاص آن حضرت به رسول خدا و دیگر بابها خواهد آمد .
ص: 89
علی و لذا نسب الله الذنوب إلیه فی قوله تعالی ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ لأنه بالحمل صار کأنها ذنبه.
قوله صلی الله علیه و آله و علی نفسی أی یلزمنی ملازمته و محافظته و بیان فضله لقوله تعالی عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ قوله تعالی فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ یدخل فیه ذنوب الشیعة علی تفسیره علیه السلام فلا تغفل.
عم، [إعلام الوری]: مِنْ خَصَائِصِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله حَمَلَهُ فَطَرَحَ الْأَصْنَامَ (1) مِنَ الْکَعْبَةِ.
فَرَوَی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ عَنْ نُعَیْمِ بْنِ أَبِی هِنْدٍ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله احْمِلْنِی لِنَطْرَحَ الْأَصْنَامَ مِنَ الْکَعْبَةِ فَلَمْ أُطِقْ حَمْلَهُ فَحَمَلَنِی فَلَوْ شِئْتُ أَنْ أَتَنَاوَلَ السَّمَاءَ فَعَلْتُ.
وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ طَوِیلٍ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: فَحَمَلَنِی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَعَالَجْتُ ذَلِکَ حَتَّی قَذَفْتُ بِهِ وَ نَزَلْتُ (2) أَوْ قَالَ نَزَوْتُ الشَّکُّ مِنَ الرَّاوِی (3).
وَ مِنْهَا(4): أَنَّهُ لَمَّا دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ وَجَدَ فِیهِ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّینَ صَنَماً بَعْضُهَا مَشْدُودٌ بِبَعْضٍ فَقَالَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ أَعْطِنِی یَا عَلِیُّ کَفّاً مِنَ الْحَصَی فَقَبَضَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَهُ کَفّاً مِنَ الْحَصَی فَرَمَاهَا بِهِ وَ هُوَ یَقُولُ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً(5) فَمَا بَقِیَ مِنْهَا صَنَمٌ إِلَّا خَرَّ لِوَجْهِهِ ثُمَّ أَمَرَ بِهَا فَأُخْرِجَتْ مِنَ الْمَسْجِدِ فَکُسِرَتْ (6).
فض، [کتاب الروضة] یل، [الفضائل] لابن شاذان عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: دَعَانِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ بِمَنْزِلِ خَدِیجَةَ ذَاتَ لَیْلَةٍ فَلَمَّا صِرْتُ إِلَیْهِ قَالَ اتْبَعْنِی یَا عَلِیُّ فَمَا زَالَ یَمْشِی وَ أَنَا خَلْفَهُ وَ نَحْنُ نَخْرِقُ
ص: 84
باب شصت و یکم : جوامع روایات دالّ بر امامت آن حضرت که از طرق خاصّه و عامّه روایت شدهاند
روایات
روایت1.
امالی صدوق: جابر بن عبدالله انصاری گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی بن ابی طالب پیشتازترین اُمّت من در پذیرش اسلام و عالمترین آنهاست، دینش از همه درستتر، یقینش برتر، در فروتنی تواناتر، از همه سخاوتمندتر و از همه دلیرتر است و پس از من خلیفه و امام اوست.(1)
روایت2.
امالی صدوق: علی بن الحسین علیه السّلام از پدرش از جدش علیه السّلام آورده است که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدم که میفرمود: ای علی، سوگند به آنکس که دانه را شکافت و خلایق را آفرید، بیتردید پس از من بهترین جانشین تویی؛ یا علی، تو وصیّ من و امام اُمّت منی؛ هرکس از تو اطاعت کند مرا اطاعت کرده و آنکه تو را نافرمانی کند مرا نافرمانی کرده است.(2)
روایت3.
امالی صدوق: ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پس از من، مخالف علی بن ابی طالب کافر است، و آنکس که کسی را همتای او قرار دهد مشرک است، دوستدارش مؤمن و دشمنش منافق است، پیروش به حق رسد و محارب او از دین بیرون است و ردّ کننده او نابود است؛ علی نور خدا در سرزمینش و حجّت وی بر بندگانش میباشد؛ علی شمشیر خدا علیه دشمنان او و وارث علم پیامبران وی میباشد؛ علی کلمه برتر خداست و کلمه دشمنانش فروتر است؛ علی سرور اوصیا و وصیّ سرور انبیاست؛ علی امیرمؤمنان
ص: 90
دُرُوبَ (1) مَکَّةَ حَتَّی أَتَیْنَا الْکَعْبَةَ وَ قَدْ أَنَامَ اللَّهُ کُلَّ عَیْنٍ فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اصْعَدْ عَلَی کَتِفِی یَا عَلِیُّ قَالَ ثُمَّ انْحَنَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَصَعِدْتُ عَلَی کَتِفِهِ فَأَلْقَیْتُ الْأَصْنَامَ عَلَی رُءُوسِهِمْ وَ خَرَجْنَا مِنَ الْکَعْبَةِ(2) شَرَّفَهَا اللَّهُ تَعَالَی حَتَّی أَتَیْنَا مَنْزِلَ خَدِیجَةَ فَقَالَ لِی إِنَّ أَوَّلَ مَنْ کَسَرَ الْأَصْنَامَ جَدُّکَ إِبْرَاهِیمُ ثُمَّ أَنْتَ یَا عَلِیُّ آخِرُ مَنْ کَسَرَ الْأَصْنَامَ فَلَمَّا أَصْبَحُوا(3) أَهْلُ مَکَّةَ وَجَدُوا الْأَصْنَامَ مَنْکُوسَةً مَکْبُوبَةً عَلَی رُءُوسِهَا فَقَالُوا مَا فَعَلَ هَذَا إِلَّا مُحَمَّدٌ(4) وَ ابْنُ عَمِّهِ ثُمَّ لَمْ یَقُمْ بَعْدَهَا فِی الْکَعْبَةِ صَنَمٌ (5).
کشف، [کشف الغمة] مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: قَالَ انْطَلَقْتُ أَنَا وَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتَّی أَتَیْنَا الْکَعْبَةَ فَقَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ اجْلِسْ وَ صَعِدَ عَلَی مَنْکِبَیَّ فَنَهَضْتُ بِهِ فَرَأَی (6) مِنِّی ضَعْفاً فَنَزَلَ وَ جَلَسَ لِی نَبِیُّ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ اصْعَدْ عَلَی مَنْکِبَیَّ فَصَعِدْتُ عَلَی مَنْکِبَیْهِ قَالَ فَنَهَضَ لِی (7) قَالَ فَإِنَّهُ تُخُیِّلَ إِلَیَّ أَنِّی لَوْ شِئْتُ لَنِلْتُ أُفُقَ السَّمَاءِ حَتَّی صَعِدْتُ عَلَی الْبَیْتِ وَ عَلَیْهِ تِمْثَالُ صُفْرٍ أَوْ نُحَاسٍ فَجَعَلْتُ أُزَاوِلُهُ عَنْ یَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ (8) وَ مِنْ خَلْفِهِ حَتَّی إِذَا اسْتَمْکَنْتُ مِنْهُ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اقْذِفْ بِهِ فَقَذَفْتُ بِهِ فَتَکَسَّرَ کَمَا تَنْکَسِرُ الْقَوَارِیرُ(9) ثُمَّ نَزَلْتُ وَ انْطَلَقْتُ أَنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ نَسْتَبِقُ
ص: 85
و پیشوای دست و روی سپیدان و امام مسلمانان است؛ خداوند ایمان را جز به پذیرش ولایت و اطاعت از وی نمیپذیرد.(1)
توضیح
مارق: از دین خارج شده، فاسد؛ جزری در حدیث خوارج گوید:«همانند تیری که از چلّه کمان رها شود، از دین خارج میگردند» یعنی اینکه از دین عبور کرده، آن را از هم میدرند و از آن بیرون میروند همانطور که تیر هدف را پاره میکند و از آن عبور مینماید. و سخن علی علیه السّلام که فرمود:« اُمرتُ بقتال المارقین» اشاره به خوارج است، تمام.(2)
الزاهق: هلاک شده و ممکن است به معنای به هدف نخورده باشد، زیرا تیر زاهق آن است که پشت هدف بیفتد و به آن اصابت نکند، و جزری در آن گوید:« غرّ محجّلون من آثار الوضوء» الغرّ: جمع «أغرّ» است و برگرفته از «غرّّۀ» که به معنای سفیدرویی است، مقصود سپیدرویی آنان به نور وضو میباشد.(3)
و درباره اسبان دست و پا سفید گوید: اسبی که سفیدی دستها و پاهایش تا مچ بند برسد از مفصل مچ عبور کند ولی از زانو نگذرد، و جمله «اُمّت من دست و رو سپیدانند» از آن گرفته شده است، یعنی سپیدی مواضع وضو از دستها و پاها؛ اثر وضو در صورت، دستها و پاها را برای انسان از سپیدی پیشانی و دست و پای اسب استعاره کرده است.(4)
روایت4.
امالی شیخ طوسی: علی بن الحسین از پدرش از جدش صلوات الله علیهم اجمعین روایت کرده است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند طاعت مرا بر شما فرض کرده و شما را از نافرمانی من نهی فرموده است و پیروی از فرمان مرا بر شما واجب گردانیده و پس از من اطاعت از علی را بر شما همانند اطاعت از من فرض کرده است و شما را از نافرمانی علی نهی فرموده
ص: 91
حَتَّی تَوَارَیْنَا بِالْبُیُوتِ خَشْیَةَ أَنْ یَلْقَانَا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ (1).
أَقُولُ رَوَی الشَّیْخُ أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِی الْمُهَذَّبِ وَ غَیْرُهُ بِأَسَانِیدِهِمْ عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یَوْمُ النَّیْرُوزِ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی حَمَلَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَلَی مَنْکِبِهِ حَتَّی رَمَی أَصْنَامَ الْقُرَیْشِ مِنْ فَوْقِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَ هَشَمَهَا(2).
مد، [العمدة] ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَی الطَّحَّانِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْحَنُوطِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ هَدِیَّةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: یَوْمَ فَتْحِ مَکَّةَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَ مَا تَرَی هَذَا الصَّنَمَ یَا عَلِیُّ عَلَی الْکَعْبَةِ قَالَ بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَأَحْمِلُکَ تَتَنَاوَلُهُ قَالَ بَلْ أَنَا أَحْمِلُکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَوْ أَنَّ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ جَهَدُوا أَنْ یَحْمِلُوا مِنِّی بَضْعَةً وَ أَنَا حَیٌّ مَا قَدَرُوا وَ لَکِنْ قِفْ یَا عَلِیُّ قَالَ فَضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ یَدَیْهِ إِلَی سَاقَیْ عَلِیٍّ علیه السلام فَوْقَ الْقَرَبُوسِ ثُمَّ اقْتَلَعَهُ مِنَ الْأَرْضِ بِیَدِهِ فَرَفَعَهُ حَتَّی تَبَیَّنَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ مَا تَرَی یَا عَلِیُّ قَالَ أَرَی أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ شَرَّفَنِی بِکَ حَتَّی لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَمَسَّ السَّمَاءَ بِیَدِی لَمَسِسْتُهَا فَقَالَ لَهُ تَنَاوَلِ الصَّنَمَ یَا عَلِیُّ فَتَنَاوَلَهُ عَلِیٌّ علیه السلام فَرَمَی بِهِ ثُمَّ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ تَحْتِ عَلِیٍّ وَ تَرَکَ رِجْلَیْهِ فَسَقَطَ عَلَی الْأَرْضِ فَضَحِکَ فَقَالَ لَهُ مَا أَضْحَکَکَ یَا عَلِیُّ فَقَالَ سَقَطْتُ مِنْ أَعْلَی الْکَعْبَةِ فَمَا أَصَابَنِی شَیْ ءٌ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَیْفَ یُصِیبُکَ وَ إِنَّمَا حَمَلَکَ مُحَمَّدٌ وَ أَنْزَلَکَ جَبْرَئِیلُ (3).
یف، [الطرائف] ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ إِلَی قَوْلِهِ: فَرَمَی بِهِ.
ثم قال و روی هذا الحدیث الحافظ عندهم محمد بن موسی فی کتابه الذی استخرجه من التفاسیر الاثنی عشر فی تفسیر قوله تعالی قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً(4) بأتم من هذه الألفاظ و المعانی و أرجح فی تعظیم علی بن أبی طالب علیه السلام و ذکر محمد بن علی المازندرانی فی کتاب البرهان فی أسباب نزول القرآن تخصیص النبی صلی الله علیه و آله لعلی علیه السلام بحمله علی
ص: 86
همانطور که نافرمانی مرا نهی فرموده است و او را برادر، وزیر،وصی و وارث من قرار داد، و او از من است و من از او، دوست داشتن وی ایمان است و دشمنی با او کفر، دوستداراو دوستدار من است و دشمن وی دشمن من، و او مولای هر کسی است که من مولای اویم و من مولای هر مرد و زن مسلمان هستم، و من و او دو پدر این اُمّت هستیم.(1)
روایت5.
امالی صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هرکس دوست داشته باشد که سوار کشتی نجات شود و به عروۀ الوثقی و ریسمان محکم الهی چنگ زند، باید پس از من ولایت علی را پذیرفته، با دشمنش دشمنی کند و پیرو امامان هدایتگر از نسل او باشد، زیرا اینان جانشینان و اوصیای من و حجّتهای خدا بر مردم پس از من هستند و سادات اُمّتم و جلودار پرهیزگارانند به سوی بهشت، حزبشان حزب من و حزب من حزب خداست و حزب دشمنان آنها حزب شیطان است.(2)
روایت6.
امالی صدوق: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: همانا خدای تبارک و تعالی مرا برگزید و اختیار نموده و رسول گردانید و سیّد کتابها را بر من نازل فرمود، پس عرض کردم: ای خدا و سیّد و معبود من، تو موسی را به سوی فرعون فرستادی و او از تو درخواست نمود که برادرش هارون را با او همراه کنی تا وزیرش باشد و بازویش را بدو قوی گردانی و سخن او را به وی تصدیق کنی، من نیز ای خدا و سرورم از تو میخواهم از خاندانم وزیری برای من قرار دهی که بازوی مرا بدو قوی گردانی! پس خداوند علی علیه السّلام را وزیر و برادر من قرار داد و شجاعت را در دل وی افکند و هیبت او را در دل دشمنش افکند، و او نخستین کسی است که به من ایمان آورده تصدیقم نمود و اولین کسی است که به همراه من خدا را به یکتایی میپرستید و من او را از پروردگار عزّوجل در خواست نمودم و او وی را به من عطا فرمود، او سیّد اوصیاست و رسیدن به او و سعادت و مرگ در راه فرمانبرداریش شهادت است و در تورات نامش مقرون نام من است و همسرش صدّیقه کبری دخت من است و دو پسرش دو سرور جوانان اهل بهشت پسران منند، او و آنها و امامان بعد از ایشان حجّتهای خدا بر خلق او پس از پیامبرانند و آنها دروازههای علم در اُمّت منند، هرکس دنباله رو آنها باشد از آتش نجات مییابد و آن که به ایشان اقتدا کند به سوی صراط المستقیم رهنمون گردد، و خدای عزّوجل مهر آنها را در دل بندهای نیندازد مگر اینکه او را وارد بهشت کند.(3)
ص: 92
ظهره و رمیه الأصنام و تشریفه بذلک علی غیره من سائر الأنام رواه أحمد بن حنبل و أبو یعلی الموصلی فی مسندیهما و أبو بکر الخطیب فی تاریخ بغداد و محمد بن صباح الزعفرانی فی الفضائل و الحافظ أبو بکر البیهقی و القاضی أبو عمر و عثمان بن أحمد فی کتابیهما و الثعلبی فی تفسیره و ابن مردویه فی المناقب و ابن مندة فی المعرفة و النطنزی فی الخصائص و الخطیب الخوارزمی فی الأربعین و أبو أحمد الجرجانی فی التاریخ و رواه شعبة عن قتادة عن الحسن و قد صنف فی صحته أبو عبد الله
الجعل و أبو القاسم الحسکانی و أبو الحسن شاذان مصنفات و اجتمع أهل البیت علیهم السلام علی صحتها هذا آخر لفظ ما ذکره محمد بن علی المازندرانی فی کتابه المذکور فی هذا المعنی و جمیع هؤلاء من علماء الأربعة المذاهب (1).
یف، [الطرائف] مُسْنَدُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ مَنِیعٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَتَنْتَهِیَنَّ بَنُو وَلِیعَةَ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَیْهِمْ رَجُلًا یَمْضِی فِیهِمْ أَمْرِی یَقْتُلُ الْمُقَاتِلَةَ وَ یَسْبِی الذُّرِّیَّةَ قَالَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ فَمَا رَاعَنِی إِلَّا بَرْدُ کَفِّ عُمَرَ فِی حُجْزَتِی (2) مِنْ خَلْفِی قَالَ مَنْ تَرَاهُ یَعْنِی قُلْتُ مَا یَعْنِیکَ بِهِ وَ لَکِنْ خَاصِفَ النَّعْلِ یَعْنِی عَلِیّاً(3).
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ الْمَرَاغِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الْکُوفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ شَیْخِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی عُمَرَ الْخُرَاسَانِیِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ قَالَ: دَخَلْنَا عَلَی مَسْرُوقٍ الْأَجْدَعِ فَإِذَا عِنْدَهُ ضَیْفٌ لَهُ لَا نَعْرِفُهُ وَ هُمَا یَطْعَمَانِ مِنْ طَعَامٍ لَهُمَا فَقَالَ الضَّیْفُ کُنْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِحُنَیْنٍ فَلَمَّا قَالَ (4) عَرَفْنَا أَنَّهُ کَانَتْ لَهُ صُحْبَةٌ مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ جَاءَتْ صَفِیَّةُ بِنْتُ حُیَیِّ بْنِ أَخْطَبَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی لَسْتُ کَأَحَدِ نِسَائِکَ قَتَلْتَ الْأَبَ
ص: 87
روایت7.
امالی شیخ صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای مردم، چه کسی از خدا خوش سخن تر و راستگوتر است؟ ای مردم، همانا پروردگارتان جلّ جلاله مرا امر فرمود که علی را برایتان پیشوا، امام، جانشین و وصیّ قرار دهم و او را برادر و وزیر خویش گردانم؛ ای مردم: به یقین علی بعد از من دروازه هدایت و دعوت کننده به سوی پروردگار من است و او صالح المؤمنین است. و کیست خوش گفتارتر از آن کس که به سوی خدا دعوت نماید و کار نیک کند و گوید: من از مسلمانانم؟ ای مردم، به راستی علی از من است، فرزندانش فرزند من و او شوی دخت دلبند من است، فرمانش فرمان من و نهیاش نهی من است. ای مردم، باید از وی اطاعت کنید و از نافرمانیش پزهیز نمایید که اطاعت او اطاعت از من و نافرمانیش نافرمانی من؛ ای مردم، یقیناً علی صدِّیق این اُمّت و فاروق آن است و کسی است در این امت که ملائکه با او سخن می گویند. او هارون و یوشع و آصف و شمعون آن است، او «باب حطّه» و کشتی نجات آن است، او طالوت و ذوالقرنین آن است؛ ای مردم، او وسیله آزمایش مردم و حجّت عظمی و آیت کُبری و امام اهل دنیا و عروۀ الوثقی است؛ ای مردم، علی با حق است و حق با علی و بر زبانش؛ ای مردم، علی قسمت کننده دوزخ است، دوست او وارد آن نشود و دشمنش از آن نجات نیابد، او قسمت کننده بهشت است، دشمنش بدان راه نیابد و دوستدارش از آن کنار زده نشود؛ ای جماعت یاران من، من شما را اندرز داده رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم لیکن شما نصیحت کنندگان را دوست نمیدارید، این را بگویم و از خدا برای خود و شما آمرزش طلب کنم.(1)
روایت8.
معانی الأخبار- امالی صدوق: عایشه گوید: نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودم که علی بن ابی طالب علیه السّلام آمد، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این سیّد و سرور عرب است. عرض کردم: یا رسول الله، مگر سیّد و سرور عرب شما نیستید؟! فرمود: من سیّد و سرور فرزندان آدم هستم و علی سیّد عرب است. عرض کردم:«سیّد» چیست؟ فرمود: کسی است که اطاعتش همچون اطاعت از من، واجب است.
ص: 93
وَ الْأَخَ وَ الْعَمَّ فَإِنْ حَدَثَ بِکَ حَدَثٌ (1) فَإِلَی مَنْ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی هَذَا وَ أَشَارَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام(2).
یر، [بصائر الدرجات] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفٍ عَنْ حَسَّانَ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ یَزِیدَ بْنِ شَرْجِیلٍ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام هَذَا أَفْضَلُکُمْ حِلْماً وَ أَعْلَمُکُمْ عِلْماً وَ أَقْدَمُکُمْ سِلْماً قَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ فُضِّلْنَا بِالْخَیْرِ کُلِّهِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا عُلِّمْتُ شَیْئاً إِلَّا وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ وَ مَا أُعْطِیتُ شَیْئاً إِلَّا وَ قَدْ أَعْطَیْتُهُ وَ لَا اسْتُودِعْتُ شَیْئاً إِلَّا وَ قَدِ اسْتَوْدَعْتُهُ قَالُوا فَأَمْرُ نِسَائِکَ إِلَیْهِ قَالَ نَعَمْ قَالُوا فِی حَیَاتِکَ قَالَ نَعَمْ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِی وَ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَنِی فَإِنْ دَعَاکُمْ فَاشْهَدُوا(3).
ک، [إکمال الدین] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِیسَی الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ طَاهِرٍ الْقُمِّیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّیْبَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مَسْرُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیِّ قَالَ: سَأَلْتُ الْحُجَّةَ الْقَائِمَ فَقُلْتُ مَوْلَانَا وَ ابْنَ مَوْلَانَا إِنَّا رُوِّینَا عَنْکُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَعَلَ طَلَاقَ نِسَائِهِ بِیَدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام حَتَّی أَرْسَلَ یَوْمَ الْجَمَلِ إِلَی عَائِشَةَ(4) إِنَّکِ قَدْ أَرْهَجْتِ (5) عَلَی الْإِسْلَامِ وَ أَهْلِهِ بِفِتْنَتِکِ وَ وردت [أَوْرَدْتِ] بَنِیکِ حِیَاضَ الْهَلَکَةِ(6) بِجَهْلِکِ فَإِنْ کَفَفْتِ عَنِّی عَزَّ بِکِ (7) وَ إِلَّا طَلَّقْتُکِ وَ نِسَاءُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ کَانَ طَلَّقَهُنَّ وَفَاتُهُ (8) قَالَ مَا الطَّلَاقُ قُلْتُ تَخْلِیَةُ السَّبِیلِ قَالَ فَإِذَا کَانَ وَفَاةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ خَلَّی (9) لَهُنَّ السَّبِیلَ فَلِمَ لَا یَحِلُّ لَهُنَّ الْأَزْوَاجُ قُلْتُ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی حَرَّمَ الْأَزْوَاجَ
ص: 88
معانی الأخبار: با سند خود از ابن جبیر نظیر آن را نقل کرده است.
روایت9.
امالی طوسی: با اسناد برادر دعبل از امام رضا از پدرانش علیهم السّلام آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی سیّد عرب است . پس یکی از همسران وی عرض کرد: مگر سیّد عرب شما نیستید؟! فرمود: ساکت شو، من سیّد فرزندان آدم هستم و علی بن ابی طالب سیّد عرب است.(1)
توضیح
شاید آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله بدان جهت وی را منحصراً سیّد عرب نامیده تا فتح بابی باشد برای بیان فضل وی و برحذر بودن از تکذیب منافقان و ایجاد شکّ و تردید در میان مسلمانان ضعیف الاعتقاد.
روایت10.
امالی طوسی: ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از منبر بالا رفته و خطبه خواند و مردم پیرامون وی گرد آمدند، پس آن حضرت فرمود: ای جماعت مؤمنان، همانا خدای عزّوجل به من وحی فرموده که من از دنیا خواهم رفت و پسر عمویم علی کشته خواهد شد و من ای مردم، به شما خبری میدهم که اگر به آن عمل کنید، سالم میمانید و اگر آن را وانهید، هلاک میشوید، به راستی که عموزادهام علی خود برادر من است و وزیرم، و او جانشین من است و از طرف من تبلیغ میکند؛ او امام پارسایان و پیشوای دست و رو سپیدان است، اگر از وی راهنمایی بخواهید، شما را ارشاد میکند و اگر پیرو او گردید، شما را نجات میدهد و اگر با وی مخالفت نمایید، گمراه میشوید و اگر وی را فرمان برید، خدا را فرمان بردهاید و اگر نافرمانیش کنید، خدا را نافرمانی نمودهاید و اگر با وی بیعت کنید، با خدا بیعت کردهاید و اگر بیعت او را بشکنید، بیعت خدا را شکستهاید، به راستی خدای عزّوجل قرآن را بر من فرو فرستاد و قرآن همانی است که هرکس با آن مخالفت کند، گمراه گردد و هرکس طالب علمِ آن از غیر علی باشد، هلاک گردد؛ ای مردم، سخن مرا بشنوید و حق اندرز مرا بشناسید و پس از من با خاندانم جز با آنچه دستور یافتهاید مبنی بر اینکه ایشان را حفظ نمایید، رفتار نکنید، زیرا آنها حوزه من و خویشان و برادران و فرزندان منند و بیتردید شما باهم جمع خواهید شد و بابت ثقلین بازخواست خواهید گشت، پس بنگرید که بعد از من با آن دو چگونه رفتار میکنید. آنها اهل بیت منند، پس هرکس آزارشان دهد، مرا آزرده و آنکه به ایشان ستم کند، بر من ستم نموده، هرکس خوارشان دارد، مرا خوار داشته و آنکه ایشان را عزیز بدارد، مرا عزیز داشته و آنکه گرامیشان دارد، مرا گرامی داشته و آنکه یاریشان نماید، مرا یاری کرده و هرکس آنان را فرو گذارد مرا فرو گذاشته و هرکس هدایت را از غیر آنها طلب کند، مرا تکذیب کرده است. ای مردم، از خدا پروا کنید و بنگرید به وی چه خواهید گفت آنگاه که دیدارش کنید؟ زیرا من خصم آنانی هستم که ایشان را آزرده باشند و آنکه من خصمش باشم، او را مغلوب سازم، این گفتار خود را میگویم و از خدا برای خود و شما آمرزش میجویم.(2)
ص: 94
عَلَیْهِنَّ قَالَ وَ کَیْفَ وَ قَدْ خَلَّی الْمَوْتُ سَبِیلَهُنَّ قُلْتُ فَأَخْبِرْنِی یَا ابْنَ مَوْلَایَ عَنْ مَعْنَی الطَّلَاقِ الَّذِی فَوَّضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حُکْمَهُ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَظَّمَ شَأْنَ نِسَاءِ النَّبِیِّ فَخَصَّهُنَّ بِشَرَفِ الْأُمَّهَاتِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ هَذَا الشَّرَفَ بَاقٍ لَهُنَّ مَا دُمْنَ لِلَّهِ عَلَی الطَّاعَةِ فَأَیَّتُهُنَّ عَصَتِ اللَّهَ بَعْدِی بِالْخُرُوجِ عَلَیْکَ فَأَطْلِقْ لَهَا فِی الْأَزْوَاجِ وَ أَسْقِطْهَا مِنْ شَرَفِ أُمُومَةِ الْمُؤْمِنِینَ (1).
ج، [الإحتجاج] عَنْ سَعْدٍ: مِثْلَهُ (2) أقول قال عبد الحمید بن أبی الحدید فی شرح ما
کتب أمیر المؤمنین إلی معاویة: و أقسم بالله لو لا بعض الاستبقاء لوصلت إلیک منی قوارع تقرع العظم و تنهس اللحم (3).
قال قد قیل إن النبی صلی الله علیه و آله فوض إلیه أمر نسائه بعد موته و جعل إلیه أن یقطع عصمة أیتهن شاء إذا رأی ذلک و له من الصحابة جماعة یشهدون له بذلک فقد کان قادرا علی أن یقطع عصمة أم حبیبة و یبیح نکاحها للرجال عقوبة لها و لمعاویة أخیها فإنها
کانت تبغض علیا کما یبغضه أخوها و لو فعل ذلک لانتهس لحمه و هذا قول الإمامیة و قد رووا عن رجالهم أنه علیه السلام تهدد عائشة بضرب من ذلک و أما نحن فلا نصدق هذا الخبر و نفسر کلامه علی وجه آخر إلی آخر ما قال (4).
أقول: یظهر من کلامه أن هذا من المشهورات بین الشیعة حتی وقف علیه مخالفوهم و نسبوهم إلیه.
أقول: سیأتی الأخبار الکثیرة المناسبة لهذا الباب فی باب اختصاصه علیه السلام بالرسول صلی الله علیه و آله و غیره من الأبواب.
ص: 89
توضیح
قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله:«و هو الذی من خالفه» ضمیر «ﻪ» به «قرآن» بر میگردد. جزری گوید: در عبارت «اللّهُمَّ هولاء اهل بیتی و حامّتی أذهِب عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیراً»،«حامّه» انسان، خاصّه او و کسی است که به وی نزدیک است.(1)
و فیروز آبادی گوید: «خاصمه فخصمه»: او را مغلوب نمود.(2)
روایت11.
امالی طوسی: جابر بن عبدالله انصاری گوید: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرمود: علی علیه السّلام از خصلتهایی برخوردار است که اگر همه مردم از یکی از آنها برخوردار بودند، برای فضیلت آنان کافی بود. یکی از این فضیلتها قول آن حضرت:«هر که من مولای اویم اینک علی مولای اوست»، و دیگری قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله:«منزلت علی از من همانند منزلت هارون از موسی است» و قول آن حضرت:« علی از من است و من از اویم» و قول آن حضرت:«علی نسبت به من همچون خودِ من است، اطاعت از او اطاعت از من و نافرمانی او نافرمانی من است» و قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله:« جنگ با علی، جنگ با خداست و صلح با علی صلح با خداست» و قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله:« دوست علی، دوست خدا و دشمن علی، دشمن خداست» و قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله:«علی حجت خدا و خلیفه او بر بندگانش است» و قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله:«حُب علی ایمان و بُغض علی کفر است» و قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله:« حزب علی حزب خدا و حزب دشمنانش حزب شیطان است» و قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله:« علی با حق است و حق با اوست، از هم جدا نگردند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند» و قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله: «علی قسمت کننده بهشت و دوزخ است» و قول آن حضرت: «هرکس از علی جدا شود، یقیناً از من جدا شده است و هرکه از من جدا شود از خدای عزّوجل جدا گشته است» و قول آن حضرت: «شیعیان علی رستگاران روز قیامتاند».(3)
روایت12.
امالی صدوق: امام صادق علیه السّلام فرمود: مردم قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام در روز مشربه اُمّ ابراهیم ناشنیده گرفتند همانطور که سخن آن حضرت را درباره وی در روز غدیرخمّ به فراموشی سپردند. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در مشربه اُمّ ابراهیم بود و اصحاب وی در محضرش یودند که علی علیه السّلام آمد، اما آنها برای وی جا باز نکردند، و چون
ص: 95
لی، [الأمالی] للصدوق ابْنُ سَعِیدٍ الْهَاشِمِیُّ عَنْ فُرَاتٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الرَّمْلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَمْرِو بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبِی کَثِیرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَقْدَمُ أُمَّتِی سِلْماً وَ أَکْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَصَحُّهُمْ دِیناً وَ أَفْضَلُهُمْ یَقِیناً وَ أَحْلَمُهُمْ حِلْماً وَ أَسْمَحُهُمْ کَفّاً وَ أَشْجَعُهُمْ قَلْباً وَ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِیفَةُ بَعْدِی (1).
لی، [الأمالی] للصدوق أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ نَافِعٍ عَنْ أُمَیَّةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ زَیْدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: یَا عَلِیُّ وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّکَ لَأَفْضَلُ الْخَلِیقَةِ بَعْدِی یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ إِمَامُ أُمَّتِی مَنْ أَطَاعَکَ أَطَاعَنِی وَ مَنْ عَصَاکَ عَصَانِی (2).
لی، [الأمالی] للصدوق مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زِیَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: الْمُخَالِفُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بَعْدِی کَافِرٌ وَ الْمُشْرِکُ بِهِ مُشْرِکٌ وَ الْمُحِبُّ لَهُ مُؤْمِنٌ وَ الْمُبْغِضُ لَهُ مُنَافِقٌ وَ الْمُقْتَفِی لِأَثَرِهِ لَاحِقٌ وَ الْمُحَارِبُ لَهُ مَارِقٌ وَ الرَّادُّ عَلَیْهِ زَاهِقٌ عَلِیٌّ نُورُ اللَّهِ فِی بِلَادِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَی عِبَادِهِ عَلِیٌّ سَیْفُ اللَّهِ عَلَی أَعْدَائِهِ وَ وَارِثُ عِلْمِ أَنْبِیَائِهِ عَلِیٌّ کَلِمَةُ اللَّهِ الْعُلْیَا وَ کَلِمَةُ أَعْدَائِهِ السُّفْلَی عَلِیٌّ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ وَ وَصِیُّ سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ
ص: 90
رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آنها را مشاهده فرمود که برای علی علیه السّلام جا باز نکردند،
فرمود: ای مردم، اینها اهل بیت من هستند. من زندهام و در میان شما هستم و این چنین آنها را سبک میشمارید؟! به خدا سوگند هرچند من از دید شما پنهان گردم، اما خداوند از شما پنهان نگردد، به راستی که رحمت و آسودگی و بشارت و شادی از آنِ کسی است که علی علیه السّلام را مقتدای خویش قرار داده، ولایتش را بپذیرد تسلیم او و اوصیاء از فرزندان وی گردد، و بر من است که وی را مشمول شفاعت خود گردانم زیرا ایشان پیروان منند، پس هرکس از من پیروی کند، از من است و این سنّتی است که از ابراهیم به من سرایت کرده است، زیرا من از ابراهیم هستم و ابراهیم از من، و فضیلت من برای وی فضیلت است و فضیلت وی فضلیت من است و من افضل از اویم، به تصدیق قول پروردگارم:« ذُرِّیَّةَ بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَ اللَّهُ سمَِیعٌ عَلِیم»(1){فرزندانی
که بعضی از آنان از [نسل] بعضی دیگرند، و خداوند شنوای داناست} و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پایش در مشربه اُم ابراهیم زخمی گشته و به همین سبب مردم به عیادت وی میآمدند.(2)
توضیح
جزری گوید:« فوثئت رجلی»: پایم آسیب دید بیآنکه گوشت آن فرو ریزد یا استخوانش بشکند. گفته میشود:«وثئت رجله» اسم مفعول آن موثوءة است گفته میشود: «وثأتها أنا»: من این آسیب را به او رساندهام. و ممکن است بدون همزه آورده شود.(3)
روایت13.
امالی صدوق: «امام صادق علیه السّلام از پدرش از پدران بزرگوارش آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی که عبایی مشکی به خود پیچیده بود، بیرون آمد، عرض شد: یا رسول الله، چه کسی این عبا را بر شما پوشانده است؟ فرمود: دوستم، صفیّام، خاصّهام، زبدهام، آنکه از طرف من تعهداتم را ادا میکند وصی و وارثم، برادرم و اولین کسی که اسلام آورد و ایمانش خالصتر از همه است، آنکه از همه سخاوتمندتر است، سیّد و سرور مردم بعد از من، جلودار دست و رو سپیدان، امام اهل زمین: علی بن أبی طالب! و در اشتیاق او چنان گریست که ریگها از گریهاش تر شدند.(4)
توضیح
جزری گوید: «الخمیصه»: جامهای از خز یا پشم خطدار است. گفتهاند
ص: 96
قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ إِمَامُ الْمُسْلِمِینَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ الْإِیمَانَ إِلَّا بِوَلَایَتِهِ وَ طَاعَتِهِ (1).
مارق أی خارج عن الدین و المارق أیضا بمعنی الفاسد
قال الجزری فی حدیث الخوارج: یمرقون من الدین مروق السهم من الرمیة.
أی یجوزونه و یخرقونه و یتعدونه کما یمرق السهم (2) الشی ء المرمی به و یخرج منه و منه
حدیث علی: أمرت بقتال المارقین یعنی الخوارج.
انتهی (3) و الزاهق الهالک و یحتمل أن یکون المراد غیر المصیب فإن الزاهق السهم الذی یقع وراء الهدف و لا یصیب و قال الجزری فیه غر محجلون من آثار الوضوء الغر جمع الأغر من الغرة بیاض الوجه یرید بیاض وجوههم بنور الوضوء(4) و قال فی المحجل من الخیل هو الذی یرتفع البیاض فی قوائمه إلی موضع القید(5) و یجاوز الأرساغ (6) و لا یجاوز الرکبتین و منه أمتی الغر المحجلون أی بیض مواضع الوضوء من الأیدی و الأقدام (7) استعار أثر الوضوء فی الوجه و الیدین و الرجلین للإنسان من البیاض الذی یکون فی وجه الفرس و یدیه و رجلیه (8).
لی، [الأمالی] للصدوق مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ عَامِرِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَرَضَ عَلَیْکُمْ طَاعَتِی وَ نَهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَتِی وَ أَوْجَبَ عَلَیْکُمْ اتِّبَاعَ أَمْرِی وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ مِنْ طَاعَةِ عَلِیٍّ بَعْدِی مَا فَرَضَهُ مِنْ طَاعَتِی وَ نَهَاکُمْ مِنْ
ص: 91
تا مشکی قلمدار نباشد، آن را «خمیصه» نمینامند.(1)
روایت14.
امالی طوسی: حُذیفۀ بن اُسید غفاری گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای حذیفه، حجت خدا بر شما بعد از من علی بن ابی طالب است، کفر به او کفر به خداست و همتا قرار دادن برای او شرک به خدا و شک در او شکّ در خداست و الحاد در او الحاد در خداست و انکار او انکار خداست و ایمان به او ایمان به خداست، چون او برادر رسول خدا و وصیّ او و امام اُمّت او و مولای ایشان است، و او ریسمان محکم خدا و آن دستاویز استواری است که گسستی برای آن نیست و دو گروه درباره او هلاک میشوند بیآنکه او را گناهی باشد: دوستداری که در حق وی غلوّ کند و کسی که در حق وی قصور نماید، ای حذیفه، از علی جدا نگردی که با این کار از من جدا خواهی گشت و با علی مخالفت نکنی که با من مخالفت خواهی کرد، به راستی که علی از من است و من از او، هر که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده و آنکه او را خوشنود سازد به یقین مرا خوشنود ساخته است.(2)
روایت15.
امالی صدوق: روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به اصحاب خود فرمود: ای جماعت اصحاب من، همانا خدای جل جلاله شما را به پذیرش ولایت علی بن ابی طالب و اقتدای به او فرمان میدهد که او بعد از من ولیّ و امام شماست، و با او مخالفت نکنید که کافر میشوید و از وی جدا نگردید که گمراه میشوید. خدای جلّ جلاله علی را نشانهای میان نفاق و ایمان قرار داده است، پس هرکس دوستش بدارد، مؤمن خواهد بود و آنکه با وی دشمنی کند، منافق خواهد بود؛ همانا خداوند جلّ جلاله بعد از من علی را وصی و مناره هدایت قرار داده است، او سرّ نگهدار و گنجینه علم من و بعد از من جانشینم در خاندان من است، از ستمکنندگان به وی به خدا شکایت میکنم.(3)
روایت16.
امالی صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود:
ص: 97
مَعْصِیَتِهِ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِی وَ جَعَلَهُ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی وَ هُوَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ حُبُّهُ إِیمَانٌ وَ بُغْضُهُ کُفْرٌ وَ مُحِبُّهُ مُحِبِّی وَ مُبْغِضُهُ مُبْغِضِی وَ هُوَ مَوْلَی مَنْ أَنَا مَوْلَاهُ وَ أَنَا مَوْلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ وَ أَنَا وَ إِیَّاهُ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ(1).
لی، [الأمالی] للصدوق حَمْزَةُ الْعَلَوِیُّ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَرْکَبَ سَفِینَةَ النَّجَاةِ وَ یَسْتَمْسِکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی وَ یَعْتَصِمَ بِحَبْلِ اللَّهِ الْمَتِینِ فَلْیُوَالِ عَلِیّاً بَعْدِی وَ لْیُعَادِ عَدُوَّهُ وَ لْیَأْتَمَّ بِالْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیَائِی وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ بَعْدِی وَ سَادَةُ أُمَّتِی وَ قَادَةُ الْأَتْقِیَاءِ إِلَی الْجَنَّةِ حِزْبُهُمْ حِزْبِی وَ حِزْبِی حِزْبُ اللَّهِ وَ حِزْبُ أَعْدَائِهِمْ حِزْبُ الشَّیْطَانِ (2).
لی، [الأمالی] للصدوق مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی الزُّبَیْرِ الْمَکِّیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اصْطَفَانِی وَ اخْتَارَنِی وَ جَعَلَنِی رَسُولًا وَ أَنْزَلَ عَلَیَّ سَیِّدَ الْکُتُبِ فَقُلْتُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی إِنَّکَ أَرْسَلْتَ مُوسَی إِلَی فِرْعَوْنَ فَسَأَلَکَ أَنْ تَجْعَلَ مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیراً تَشُدُّ بِهِ عَضُدَهُ وَ تُصَدِّقُ بِهِ قَوْلَهُ وَ إِنِّی أَسْأَلُکَ یَا سَیِّدِی وَ إِلَهِی أَنْ تَجْعَلَ لِی مِنْ أَهْلِی وَزِیراً تَشُدُّ بِهِ عَضُدِی فَجَعَلَ اللَّهُ لِی عَلِیّاً وَزِیراً وَ أَخاً وَ جَعَلَ الشَّجَاعَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَلْبَسَهُ الْهَیْبَةَ عَلَی عَدُوِّهِ وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی وَ صَدَّقَنِی وَ أَوَّلُ مَنْ وَحَّدَ اللَّهَ مَعِی وَ إِنِّی سَأَلْتُ ذَلِکَ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ فَأَعْطَانِیهِ فَهُوَ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ اللُّحُوقُ بِهِ سَعَادَةٌ وَ الْمَوْتُ فِی طَاعَتِهِ شَهَادَةٌ وَ اسْمُهُ فِی التَّوْرَاةِ مَقْرُونٌ إِلَی اسْمِی وَ زَوْجَتُهُ الصِّدِّیقَةُ الْکُبْرَی ابْنَتِی وَ ابْنَاهُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ابْنَایَ وَ هُوَ وَ هُمَا وَ الْأَئِمَّةُ بَعْدَهُمْ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ بَعْدَ النَّبِیِّینَ وَ هُمْ أَبْوَابُ الْعِلْمِ فِی أُمَّتِی مَنْ تَبِعَهُمْ نَجَا مِنَ النَّارِ وَ مَنِ اقْتَدَی بِهِمْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ لَمْ یَهَبِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَحَبَّتَهُمْ لِعَبْدٍ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ(3).
ص: 92
هر کس دوست داشته باشد چون تندباد از پل صراط بگذرد و بیحساب وارد بهشت گردد،باید ولایت ولیّ، وصیّ و مصاحب من و جانشین من بر خاندانم و اُمّتم علی بن ابی طالب را بپذیرد. و آنکه دوست دارد وارد دوزخ گردد، ولایتش را رها سازد، پس به عزّت و جلال پروردگارم سوگند که او آن دروازه خداوندی است که جز از آن بر وی وارد نشوند و او صراط المستقیم است و او همان کسی است که خداوند در روز قیامت از ولایتش میپرسد.(1)
روایت17.
عیون الأخبار- امالی صدوق: خدای عزّوجل فرمود: الله منم و خدایی جز من نیست، با قدرت خویش خلق را آفریدم و هرکه را از پیامبرانم که خواستم از آنها برگزیدم و محمّد را از میان همه ایشان به عنوان محبوب، دوستی وصفی برگزیده او را به سوی خلق خود فرستادم و علی را برای او برگزیدم و برادر و وصی و وزیر و تبلیغ کننده به سوی خلقم بعد از اویش قرار دادم، و او را خلیفه خود بر بندگانم قرار دادم تا کتاب مرا برای ایشان تبیین نموده و حکم مرا در میان ایشان جاری سازد، و او را امام هادی از گمراهی و دری که از آن به سوی من آیند، قرار دادم و خانهای که هرکس وارد آن گشت، از آتش من در امان شد، و دژ من که هر کس به آن پناه برد، از بدِ دنیا و آخرت در امان دارد، و وجه من است که هرکس بدان روی آورد، روی از او بر نگردانم، و حجّت من در آسمانها و زمین بر هر که از خلقم که در آنهاست، کردار هیچ عاملی را جز با اقرار به ولایتش به همراه نبوّت احمد فرستادهام، نپذیرم، او دست گشاده من بر بندگان من است، و او همان نعمتی است که آن را به هرکس از میان بندگانم که دوست داشتم عطا نمودم، و از میان بندگانم هرکس را که دوست داشته باشم و سرپرستی او را بر عهده گیرم، ولایت و معرفت او را به وی میشناسانم و شناسای اویش میگردانم و از میان بندگانم هرکس را که دشمن بدارم بدان سبب وی را دشمن داشتهام که از شناخت و ولایت او روی برتافته است، پس به عزّت و جلالم سوگند خوردم که هیچ بندهای از بندگان من ولایت علی را نپذیرد مگر اینکه او را از دوزخ کنار زده و وارد بهشتش نمایم و بندهای از بندگان من با او دشمنی نورزد و از ولایتش عدول ننماید مگر اینکه با وی دشمن گردم و او را به دوزخ وارد گردانم و بد فرجامی است.(2)
ص: 98
لی، [الأمالی] للصدوق مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا وَ أَصْدَقُ مِنْهُ حَدِیثاً مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ رَبَّکُمْ جَلَّ جَلَالُهُ أَمَرَنِی أَنْ أُقِیمَ لَکُمْ عَلِیّاً عَلَماً وَ إِمَاماً وَ خَلِیفَةً وَ وَصِیّاً وَ أَنْ أَتَّخِذَهُ أَخاً وَ وَزِیراً مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِیّاً بَابُ الْهُدَی بَعْدِی وَ الدَّاعِی إِلَی رَبِّی وَ هُوَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی وُلْدُهُ وُلْدِی وَ هُوَ زَوْجُ حَبِیبَتِی أَمْرُهُ أَمْرِی وَ نَهْیُهُ نَهْیِی مَعَاشِرَ النَّاسِ عَلَیْکُمْ بِطَاعَتِهِ وَ اجْتِنَابِ مَعْصِیَتِهِ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِیّاً صِدِّیقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ فَارُوقُهَا وَ مُحَدَّثُهَا إِنَّهُ هَارُونُهَا وَ یُوشَعُهَا وَ آصَفُهَا وَ شَمْعُونُهَا إِنَّهُ بَابُ حِطَّتِهَا وَ سَفِینَةُ نَجَاتِهَا إِنَّهُ طَالُوتُهَا وَ ذُو قَرْنَیْهَا مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ مِحْنَةُ الْوَرَی وَ الْحُجَّةُ الْعُظْمَی وَ الْآیَةُ الْکُبْرَی وَ إِمَامُ أَهْلِ الدُّنْیَا وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِیّاً مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ عَلَی لِسَانِهِ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِیّاً قَسِیمُ النَّارِ لَا یَدْخُلُ النَّارَ وَلِیٌّ لَهُ وَ لَا یَنْجُو مِنْهَا عَدُوٌّ لَهُ وَ إِنَّهُ قَسِیمُ الْجَنَّةِ لَا یَدْخُلُهَا عَدُوٌّ لَهُ وَ لَا یُزَحْزِحُ (1) عَنْهَا وَلِیٌّ لَهُ مَعَاشِرَ أَصْحَابِی قَدْ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ بَلَّغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ أَقُولُ قَوْلِی هَذَا وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِی وَ لَکُمْ (2).
مع، [معانی الأخبار] لی، [الأمالی] للصدوق الْقَطَّانُ عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ عَنِ ابْنِ حَبِیبٍ عَنِ ابْنِ بُهْلُولٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِی عَوَانَةَ عَنْ أَبِی بَشِیرٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: کُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ هَذَا سَیِّدُ الْعَرَبِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَسْتَ سَیِّدَ الْعَرَبِ قَالَ أَنَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْعَرَبِ فَقُلْتُ وَ مَا السَّیِّدُ قَالَ مَنِ افْتُرِضَتْ طَاعَتُهُ کَمَا افْتُرِضَتْ طَاعَتِی (3).
مع، [معانی الأخبار] السِّنَانِیُّ عَنِ الْعَلَوِیِّ عَنِ الْفَزَارِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ
ص: 93
روایت18.
امالی صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: همانا خداوند جلّ جلاله به دنیا وحی فرمود: که خادم خود را به رنج افکن و به آنکه تو را ترک نموده خدمت کن، و چون بنده در نیمه شبِ تار با مولای خود خلوت کند و به راز و نیاز پردازد، خداوند نور را در قلبش استوار دارد، پس چون گوید:« یا رب، یا ربّ»، خداوند جلیل جلّ جلاله او را پاسخ دهد:« لبیّک ای بنده من، بخواه تا به تو عطا کنم و بر من توکّل کن، تو را از دیگران بینیاز میکنم» سپس خداوند جلّ جلاله به فرشتگان خود میفرماید:« ای ملائکه من، به بندهام بنگرید که چگونه در دل شب تار با من خلوت کرده در حالی که باطل گرایان مشغول لهو و سرگرمیاند و غافلان به خواب رفتهاند؟! شما شاهد باشید که من او را آمرزیدم»
سپس آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بر شما باد ورع، تلاش و عبادت، و به این دنیا که به شما رغبتی ندارد، بیرغبت باشید که این دنیا پرفریب و خانه فنا و زوال است، بسیارند کسانی که فریب آن را خوردند و دنیا آنان را به هلاکت رساند و بسیارند کسانی که به آن مطمئن بودند ولی دنیا به ایشان خیانت نمود و چه بسیارند کسانی بر آن اعتماد نمودند ولی فریبشان داد و آنها را وا نهاد، و بدانید که راهی هولناک و سفری دراز در پیش رو دارید، و گذرتان بر صراط است و مسافر را توشه باید، پس هرکس توشه بر نگرفته به سفر رفت، از پای در آید و هلاک گردد، و بهترین توشه پرهیزگاری است و از طرفی، ایستادنتان در محضر خدای جلّ جلاله را به خاطر آورید که حاکم عادل اوست و خود را برای پاسخ دادن به پرسشهای وی آماده کنید چنانچه از شما سؤال کند و او لاجرم از شما درباره اینکه بعد از من با ثقلین: کتاب خدا و عترت من چه کردهاید، پرسش خواهد فرمود؛ پس نیک بنگرید که نگویید: اما کتاب، آن را تغییر داده و تحریف نمودیم و اما عترت، از آنها جدا گشته و به قتلشان رساندیم! که در این صورت کیفر شما جز دوزخ نخواهد بود؛ پس هر که از شما بخواهد از وحشت آن روز نجات یابد، باید ولایت ولیّ مرا بپذیرد و از وصیّ و جانشین من پس از من، علی بن ابی طالب پیروی کند که او صاحب حوض من و دشمنان خود را از آن دور میسازد و اولیایش را سیراب میسازد و هرکس از آن نوشانده نشود، تشنه خواهد ماند و هرگز سیراب نخواهد شد، و هرکس از آن نوشانده شود، گرفتار شقاوت نخواهد شد و هرگز تشنه نخواهد شد؛ و اینکه علی بن ابی طالب در آخرت همانند دنیا پرچمدار من خواهد بود و نخستین کسی است که وارد بهشت میشود زیرا پیشاپیش من حرکت میکند در حالی که پرچم مرا در دست دارد و آدم و دیگر پیامبران در زیر آن پرچم هستند.(1)
ص: 99
عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنِ ابْنِ جُبَیْرٍ: مِثْلَهُ (1).
ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی بِإِسْنَادِ أَخِی دِعْبِلٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: عَلِیٌّ سَیِّدُ الْعَرَبِ فَقَالَتْ امْرَأَةٌ مِنْ نِسَائِهِ أَ لَسْتَ أَنْتَ سَیِّدَ الْعَرَبِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله اسْکُتِی أَنَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ سَیِّدُ الْعَرَبِ (2).
لعله صلی الله علیه و آله إنما اقتصر فی سیادته علی العرب تدریجا فی بیان فضله و حذرا من تکذیب المنافقین و شک الضعفاء من المسلمین.
لی، [الأمالی] للصدوق الْحَافِظُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ حَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعُرَنِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ عَطَاءٍ عَنْ أَبِی یَحْیَی عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: صَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمِنْبَرَ فَخَطَبَ وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ إِلَیْهِ فَقَالَ یَا مَعْشَرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَی إِلَیَّ أَنِّی مَقْبُوضٌ وَ أَنَّ ابْنَ عَمِّی عَلِیّاً مَقْتُولٌ وَ إِنِّی أَیُّهَا النَّاسُ أُخْبِرُکُمْ خَبَراً إِنْ عَمِلْتُمْ بِهِ سَلِمْتُمْ وَ إِنْ تَرَکْتُمُوهُ هَلَکْتُمْ إِنَّ ابْنَ عَمِّی عَلِیّاً هُوَ أَخِی وَ هُوَ وَزِیرِی وَ هُوَ خَلِیفَتِی وَ هُوَ الْمُبَلِّغُ عَنِّی وَ هُوَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ إِنِ اسْتَرْشَدْتُمُوهُ أَرْشَدَکُمْ وَ إِنْ تَبِعْتُمُوهُ نَجَوْتُمْ وَ إِنْ خَالَفْتُمُوهُ ضَلَلْتُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُ فَاللَّهَ أَطَعْتُمْ وَ إِنْ عَصَیْتُمُوهُ فَاللَّهَ عَصَیْتُمْ وَ إِنْ بَایَعْتُمُوهُ فَاللَّهَ بَایَعْتُمْ وَ إِنْ نَکَثْتُمْ بَیْعَتَهُ فَبَیْعَةَ اللَّهِ نَکَثْتُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَیَّ الْقُرْآنَ وَ هُوَ الَّذِی مَنْ خَالَفَهُ ضَلَّ وَ مَنِ ابْتَغَی عِلْمَهُ عِنْدَ غَیْرِ عَلِیٍّ هَلَکَ أَیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِی وَ اعْرِفُوا حَقَّ نَصِیحَتِی وَ لَا تَخْلُفُونِی فِی أَهْلِ بَیْتِی إِلَّا بِالَّذِی أُمِرْتُمْ بِهِ مِنْ حِفْظِهِمْ فَإِنَّهُمْ حَامَّتِی وَ قَرَابَتِی وَ إِخْوَتِی وَ أَوْلَادِی وَ إِنَّکُمْ مَجْمُوعُونَ وَ مُسَاءَلُونَ عَنِ الثَّقَلَیْنِ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا إِنَّهُمْ أَهْلُ بَیْتِی فَمَنْ آذَاهُمْ آذَانِی وَ مَنْ ظَلَمَهُمْ ظَلَمَنِی وَ مَنْ أَذَلَّهُمْ أَذَلَّنِی وَ مَنْ أَعَزَّهُمْ أَعَزَّنِی وَ مَنْ
أَکْرَمَهُمْ أَکْرَمَنِی وَ مَنْ نَصَرَهُمْ نَصَرَنِی وَ مَنْ خَذَلَهُمْ خَذَلَنِی وَ مَنْ طَلَبَ الْهُدَی فِی غَیْرِهِمْ فَقَدْ کَذَّبَنِی أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ وَ انْظُرُوا مَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ إِذَا لَقِیتُمُوهُ فَإِنِّی خَصْمٌ لِمَنْ آذَاهُمْ وَ مَنْ کُنْتُ خَصْمَهُ خَصَمْتُهُ أَقُولُ قَوْلِی هَذَا وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِی وَ لَکُمْ (3).
ص: 94
روایت19.
امالی صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: یا علی، تو پیشوای مسلمانان، امیرمؤمنان، جلودار دست و رو سپیدان و حجّت خدا بعد از من بر تمام خلقی و سیّد اوصیایی و وصیّ سیّد پیامبران؛ ای علی، چون مرا در معراج به آسمان هفتم و از آنجا به سدرۀ المنتهی و از آنجا به حجابهای نور بردند و پروردگارم جلّ جلاله با سخن گفتن با من مرا مکرّم داشت، به من فرمود: یا محمّد، عرض کردم: لبیّک ربّی و سعدیک، تبارکت و تعالیت! فرمود: همانا علی پیشوای اولیای من و نوری است برای کسانی که مرا اطاعت میکنند و او آن کلمهای است که آن را ملازم پارسایان کردهام؛ هرکس از وی اطاعت کند، از من اطاعت کرده، و آنکه نافرمانیش کند، از من نافرمانی کرده است؛ این را به وی بشارت ده! پس علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، آنقدر منزلت یافتهام که در آنجا از من یاد شود؟! فرمود: بلی یا علی، پس شکر پروردگارت را به جای آور! پس علی علیه السّلام به سجده افتاد و خداوند را بابت نعمتی که به وی ارزانی داشته شکر گزارد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: علی، سربلند باش که خداوند در مقابل فرشتگان به تو
مباهات کرد.(1)
روایت20.
امالی صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: یا علی، تو صاحب حوض و پرچمدار منی و وعدههای مرا به جای میآوری و محبوب دل و وارث علم منی، و تو خزانه میراث پیامبرانی و تو امین خدا بر روی زمین وی هستی و حجّت خدا بر خلق اویی و تو رکن ایمانی و چراغ شب دیجور، و تو مناره هدایتی و تویی آن پرچم برافراشته برای اهل دنیا؛ هر که از تو پیروی کرد نجات یافت و آن که از تو باز ماند هلاک گشت، و تو آن راه روشنی و صراط مستقیمی، و تو جلودار دست و رو سپیدان و بزرگ مؤمنانی، و تو مولای هرکسی هستی که من مولای اویم و من مولای هر مرد و زن مؤمنم، جز پاکیزه زاد تو را دوست نمیدارد و جز پلیدی زاد از تو نفرت ندارد، و هرگز پروردگارم مرا به آسمان نبُرد و با من سخن نگفت مگر اینکه به من فرمود: ای محمّد، سلام مرا به علی برسان و آگاهش کن که او پیشوای اولیای من است و نور اهل طاعت من، پس ای علی، این کرامت بر تو گوارا باد !(2)
روایت21.
امالی صدوق: ابن مسلم گوید:
ص: 100
قوله و هو الذی من خالفه الضمیر فیه راجع إلی القرآن و قال الجزری فیه اللهم هؤلاء أهل بیتی و حامتی أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا حامة الإنسان خاصته و من یقرب منه (1) و قال الفیروزآبادی خاصمه فخصمه غلبه (2).
لی، [الأمالی] للصدوق أَبِی عَنِ الْمُؤَدِّبِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنِ الثَّقَفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَی الْعَبْسِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ السُّلَمِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَقِیلٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ أَنَّهُ قَالَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: إِنَّ فِی عَلِیٍّ خِصَالًا لَوْ کَانَتْ وَاحِدَةٌ مِنْهَا فِی جَمِیعِ النَّاسِ لَاکْتَفَوْا بِهَا فَضْلًا(3) قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله عَلِیٌّ مِنِّی کَهَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله عَلِیٌّ مِنِّی کَنَفْسِی طَاعَتُهُ طَاعَتِی وَ مَعْصِیَتُهُ مَعْصِیَتِی وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله حَرْبُ عَلِیٍّ حَرْبُ اللَّهِ وَ سِلْمُ عَلِیٍّ سِلْمُ اللَّهِ وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله وَلِیُّ عَلِیٍّ وَلِیُّ اللَّهِ وَ عَدُوُّ عَلِیٍّ عَدُوُّ اللَّهِ وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله عَلِیٌّ حُجَّةُ اللَّهِ وَ خَلِیفَتُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله حُبُّ عَلِیٍّ إِیمَانٌ وَ بُغْضُهُ کُفْرٌ وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله حِزْبُ عَلِیٍّ حِزْبُ اللَّهِ وَ حِزْبُ أَعْدَائِهِ حِزْبُ الشَّیْطَانِ وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ لَا یَفْتَرِقَانِ حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله عَلِیٌّ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله مَنْ فَارَقَ عَلِیّاً فَقَدْ فَارَقَنِی وَ مَنْ فَارَقَنِی فَقَدْ فَارَقَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله شِیعَةُ عَلِیٍّ هُمُ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ(4).
لی، [الأمالی] للصدوق أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدٍ الْقِبْطِیِّ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام: أَغْفَلَ النَّاسُ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام یَوْمَ مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِیمَ کَمَا أَغْفَلُوا قَوْلَهُ فِیهِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ فِی مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِیمَ وَ عِنْدَهُ أَصْحَابُهُ إِذْ جَاءَ عَلِیٌّ علیه السلام فَلَمْ یُفْرِجُوا لَهُ فَلَمَّا
ص: 95
به همراه حسن بصری و انس بن مالک خارج شدیم تا اینکه به در خانه اُم سلمه رسیدیم. پس انس بر در نشست و من به همراه حسن بصری وارد خانه شدیم. پس شنیدم حسن را که میگفت: سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد مادر! اُم سَلَمه به وی گفت: و علیک السّلام، کیستی فرزندم؟ گفت: من حسن بصری هستم. اُمّ سلمه گفت: به چه کار آمدهای حسن؟ به وی گفت: آمدهام حدیثی را که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درباره علی بن ابی طالب شنبدهای برایم بازگو کنی. پس ام سلمه گفت: به خدا سوگند که حدیثی را برای تو نقل خواهم کرد که گوشهای من از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده باشد وگرنه کر شوند! و چشمانم وی را دیده باشد وگرنه کور شوند! و قلبم آن را در خود جا داده باشد وگرنه خداوند بر آن مهر(فراموشی) زند و زبانم لال شود اگر نشنیده باشم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی بن ابی طالب علیه السّلام بگوید:« یا علی، هیچ بندهای نیست که خدا را در روز دیدار ملاقات کند و منکر ولایت تو باشد مگر اینکه همچون بتپرست خدا را دیدار نماید» ابن مسلم گوید: پس حسن بصری را شنیدم که میگفت: الله اکبر، گواهی میدهم که علی مولای من و مولای مؤمنان است. و چون بیرون آمد، انس بن مالک به وی گفت: چرا تو را تکبیر گویان میبینم؟ حسن بصری گفت: از مادرمان اُم سلمه خواستم حدیثی را درباره علی برایم نقل کند که آن را از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده باشد، سپس وی چنین و چنان گفت: پس گفتم: الله اکبر، شهادت میدهم که علی مولای من و مولای هر مؤمنی است. گوید: پس آنگاه شنیدم که انس بن مالک گوید: گواهی میدهم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این سخن را سه یا چهار بار فرموده است.(1)
روایت22.
امالی صدوق: امام باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی را به یمن فرستاد. پس اسبی متعلّق به مردی از اهل یمن رم کرد و مردی را لگد زد و کشت. اولیای دم صاحب آن اسب را نزد علی علیه السّلام بردند. صاحب اسب نزد آن حضرت ثابت کرد که اسب او از خانهاش رم کرده و آن مرد را با لگد کشته است. پس علی علیه السّلام خون مقتول را باطل اعلام نمود. اولیای دم به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شکایت برده و گفتند: علی به ما ستم روا داشته و خون کشته ما را هدر اعلام کرده است! رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی نه ستمگر است و نه برای ستم کردن آفریده شده و پس از من ولایت به علی تعلق دارد،
ص: 101
رَآهُمْ لَا یُفْرِجُونَ لَهُ قَالَ یَا مَعْشَرَ النَّاسِ هَذَا أَهْلُ بَیْتِی تَسْتَخِفُّونَ بِهِمْ وَ أَنَا حَیٌّ بَیْنَ ظَهْرَانَیْکُمْ (1) أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ غِبْتُ عَنْکُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَغِیبُ عَنْکُمْ إِنَّ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ وَ الْبِشْرَ وَ الْبِشَارَةُ لِمَنِ ائْتَمَّ بِعَلِیٍّ وَ تَوَلَّاهُ وَ سَلَّمَ لَهُ وَ لِلْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِهِ (2) حَقّاً عَلَیَّ أَنْ
أُدْخِلَهُمْ فِی شَفَاعَتِی لِأَنَّهُمْ أَتْبَاعِی فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی سُنَّةٌ جَرَتْ فِیَّ مِنْ إِبْرَاهِیمَ لِأَنِّی مِنْ إِبْرَاهِیمَ وَ إِبْرَاهِیمُ مِنِّی وَ فَضْلِی لَهُ فَضْلٌ وَ فَضْلُهُ فَضْلِی وَ أَنَا أَفْضَلُ مِنْهُ تَصْدِیقُ قَوْلِ رَبِّی (3) ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (4) وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَثِئَتْ رِجْلُهُ فِی مَشْرَبَةِ أُمِّ إِبْرَاهِیمَ حَتَّی عَادَهُ النَّاسُ (5).
قال الجزری فیه فوثئت رجلی أی أصابها وهن دون الخلع و الکسر یقال وثئت رجله فهی موثوءة و وثأتها أنا و قد یترک الهمز(6).
لی، [الأمالی] للصدوق الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ شُعَیْبٍ عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ عَنِ ابْنِ حَبِیبٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ الصَّقْرِ عَنْ أَبِی مُعَاوِیَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلَیْهِ خَمِیصَةٌ قَدِ اشْتَمَلَ بِهَا فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ کَسَاکَ هَذِهِ الْخَمِیصَةَ فَقَالَ کَسَانِی حَبِیبِی وَ صَفِیِّی وَ خَاصَّتِی وَ خَالِصَتِی وَ الْمُؤَدِّی عَنِّی وَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی وَ أَخِی وَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ إِسْلَاماً وَ أَخْلَصُهُمْ إِیمَاناً وَ أَسْمَحُ النَّاسِ کَفّاً سَیِّدُ النَّاسِ بَعْدِی قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ إِمَامُ أَهْلِ الْأَرْضِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَلَمْ یَزَلْ یَبْکِی حَتَّی ابْتَلَّ الْحَصَی مِنْ دُمُوعِهِ شَوْقاً إِلَیْهِ (7).
قال الجزری الخمیصة ثوب خز أو صوف معلم و قیل لا تسمی
ص: 96
حُکم حُکمِ اوست و سخن، سخن او، جز مؤمن به حکم، قول و ولایت او گردن نمینهد و جز کافر رد نمیکند، و جز مؤمن به حکم ، قول و ولایت او خوشنود نمیگردد. پس چون یمنیها قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را درباره علی علیه السّلام شنیدند، گفتند: یا رسول الله، به قول و حکم علی خرسندیم، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این توبه شماست از بابت آنچه گفتید.(1)
روایت23.
امالی صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روزی در مسجد قبا در حضور انصار به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: علی، تو برادر منی و من برادر تو، ای علی، تو وصی و جانشین و امام اُمّت من بعد از منی، خدا دوست بدارد هر که تو را دوست میدارد و خدا دشمن بدارد آنکه تو را دشمن داشته و خدا نفرت داشته باشد از آنکه از تو نفرت دارد و یاری فرماید هر که تو را یاری نماید و خوار و ذلیل دارد کسی را که تو را واگذارد؛ ای علی، تو شوی دختر منی و پدر فرزندانم؛ ای علی ، چون مرا در معراج به آسمان بردند، پروردگارم درباره تو سه سفارش به من کرده و فرمود: ای محمّد، عرض کردم: لبیّک و سعدیک و تبارکت و تعالیت! پس فرمود: به راستی علی پیشوای پارسایان است و جلودار دست و رو سپیدان و یعسوب مؤمنان.(2)
روایت24.
امالی صدوق: روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در خانه اُمّ ابراهیم بود و عدهای از صحابه در محضر وی بودند که علی بن ابی طالب علیه السّلام به آنجا آمد. چون چشم پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر وی افتاد، فرمود: ای جماعت مردم، بهترینِ مردم بعد از من به سوی شما میآید و او مولای شماست؛ طاعتش همچون طاعت من فرض و نافرمانیش همچون نافرمانی من حرام است، ای مردم، من خانه حکمتم و علی کلید آن و جز با کلید به خانه دسترسی نیست، و دروغگوست آنکه گمان کند مرا دوست دارد ولی علی علیه السّلام را دشمن بدارد.(3)
روایت25.
امالی صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: یا علی، تو برادر منی و من
ص: 102
خمیصة إلا أن یکون سوداء معلمة(1).
لی، [الأمالی] للصدوق أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ عَنْ عِیسَی بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِی عَوَانَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ سَلَّامِ بْنِ أَبِی عَمْرَةَ الْخُرَاسَانِیِّ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ الْمَکِّیِّ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ أَسِیدٍ الْغِفَارِیِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: یَا حُذَیْفَةُ إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الْکُفْرُ بِهِ کُفْرٌ بِاللَّهِ وَ الشِّرْکُ بِهِ شِرْکٌ بِاللَّهِ وَ الشَّکُّ فِیهِ شَکٌّ فِی اللَّهِ وَ الْإِلْحَادُ فِیهِ إِلْحَادٌ فِی اللَّهِ وَ الْإِنْکَارُ لَهُ إِنْکَارٌ لِلَّهِ وَ الْإِیمَانُ بِهِ إِیمَانٌ بِاللَّهِ لِأَنَّهُ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِیُّهُ وَ إِمَامُ أُمَّتِهِ وَ مَوْلَاهُمْ وَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی الَّتِی لَا انْفِصامَ لَها وَ سَیَهْلِکُ فِیهِ اثْنَانِ وَ لَا
ذَنْبَ لَهُ (2) مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُقَصِّرٌ یَا حُذَیْفَةُ لَا تُفَارِقَنَّ عَلِیّاً فَتُفَارِقَنِی وَ لَا تُخَالِفَنَّ عَلِیّاً فَتُخَالِفَنِی إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ مَنْ أَسْخَطَهُ فَقَدْ أَسْخَطَنِی وَ مَنْ أَرْضَاهُ فَقَدْ أَرْضَانِی (3).
لی، [الأمالی] للصدوق أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ تَسْنِیمٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: ذَاتَ یَوْمٍ لِأَصْحَابِهِ مَعَاشِرَ أَصْحَابِی إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ یَأْمُرُکُمْ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الِاقْتِدَاءِ بِهِ فَهُوَ وَلِیُّکُمْ وَ إِمَامُکُمْ مِنْ بَعْدِی لَا تُخَالِفُوهُ فَتَکْفُرُوا وَ لَا تُفَارِقُوهُ فَتَضِلُّوا إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ جَعَلَ عَلِیّاً عَلَماً بَیْنَ الْإِیمَانِ وَ النِّفَاقِ فَمَنْ أَحَبَّهُ کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَبْغَضَهُ کَانَ مُنَافِقاً إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ جَعَلَ عَلِیّاً وَصِیِّی وَ مَنَارَ الْهُدَی بَعْدِی فَهُوَ مَوْضِعُ سِرِّی وَ عَیْبَةُ عِلْمِی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی إِلَی اللَّهِ أَشْکُو ظَالِمِیهِ مِنْ أُمَّتِی (4).
لی، [الأمالی] للصدوق أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الْیَعْقُوبِیِّ عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ
ص: 97
برادر تو، ای علی، تو از منی و من از تو، ای علی، تو وصی و جانشین من و بعد از من حجّت خدا بر اُمّت منی، تحقیقاً خوشبخت است آنکه ولایت تو را پذیرد و بدبخت است آنکه با تو دشمنی ورزد.(1)
روایت26.
امالی صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: ای علی، تو در حیاتم و پس از مرگم جانشینم در اُمّت منی و تو نزد من همانند شیث از آدمی و سام از نوح و اسماعیل از ابراهیم و یوشع از موسی و شمعون از عیسی هستی. ای علی، تو وصی، وارث و غسل دهنده بدن منی، تو هستی که مرا به خاک میسپاری و دَین مرا ادا میکنی و وعدههایم را به جا میآوری؛ ای علی، تو امیرمؤمنان، امام مسلمانان، جلودار دست و روی سپیدان و یعسوب پارسایانی؛ ای علی، تو شوی سرور زنان جهان فاطمه دخت منی و پدر دو سبطم حسن و حسین هستی، ای علی، خداوند تبارک و تعالی ذرّیه هر پیامبر را در صلب وی و ذریّه مرا از صلب تو قرار داده است؛ ای علی، هرکس تو را دوست بدارد و خواهان تو باشد، دوستش میدارم و خواهان اویم ، و هر که از تو کینه داشته باشد و با تو دشمنی کند، کینهاش را به دل خواهم گرفت و با وی دشمنی خواهم کرد، چون تو از منی و من از تو؛ ای علی، همانا خداوند ما را پاکیزه کرده و برگزیده است و هیچ پدر و مادری در نژاد ما تا زمان آدم، به زنا آلوده نشدهاند، از این رو جز حلال زاده ما را دوست ندارد، ای علی تو را به سعادت بشارت میدهم که پس از من مظلوم واقع شده و کشته خواهی شد. علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، آیا در آن موقع من بر سلامت دینی خواهم بود؟ فرمود: دین تو در سلامت باشد؛ ای علی، تو گمراه نمیشوی و هرگز نخواهی لغزید و اگر تو نبودی، پس از من حزب خدا شناخته نمیشد.(2)
روایت27.
امالی صدوق: سلمان فارسی گوید: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرمود: ای گروه مهاجرین و انصار، آیا شما را به چیزی راهنمایی کنم که تا بدان تمسک جسته باشید پس از من هرگز گمراه نشوید؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله، فرمود: این علی، وصی، وزیر، وارث و جانشین من امام شماست، پس او را به محبّت من دوست بدارید و به خاطر من گرامیش دارید که جبرئیل مرا امر فرموده این را به شما بگویم.(3)
ص: 103
عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَجُوزَ عَلَی الصِّرَاطِ کَالرِّیحِ الْعَاصِفِ وَ یَلِجَ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ فَلْیَتَوَلَّ وَلِیِّی وَ وَصِیِّی وَ صَاحِبِی وَ خَلِیفَتِی عَلَی أَهْلِی وَ أُمَّتِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَلِجَ النَّارَ فَلْیَتْرُکْ وَلَایَتَهُ فَوَ عِزَّةِ رَبِّی وَ جَلَالِهِ إِنَّهُ لَبَابُ اللَّهِ الَّذِی لَا یُؤْتَی إِلَّا مِنْهُ وَ إِنَّهُ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ وَ إِنَّهُ الَّذِی یَسْأَلُ اللَّهَ عَنْ وَلَایَتِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ(1).
ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] لی، [الأمالی] للصدوق ابْنُ سَعِیدٍ الْهَاشِمِیُّ عَنْ فُرَاتٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ ظُهَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ابْنِ أَخِی یُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ النَّهْشَلِیِّ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله عَنْ جَبْرَئِیلَ عَنْ مِیکَائِیلَ عَنْ إِسْرَافِیلَ عَنِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ أَنَّهُ قَالَ: أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِی فَاخْتَرْتُ مِنْهُمْ مَنْ شِئْتُ مِنْ أَنْبِیَائِی وَ اخْتَرْتُ مِنْ جَمِیعِهِمْ مُحَمَّداً حَبِیباً وَ خَلِیلًا وَ صَفِیّاً فَبَعَثْتُهُ رَسُولًا إِلَی خَلْقِی وَ اصْطَفَیْتُ لَهُ عَلِیّاً فَجَعَلْتُهُ لَهُ أَخاً وَ وَصِیّاً وَ وَزِیراً وَ مُؤَدِّیاً عَنْهُ بَعْدَهُ (2) إِلَی خَلْقِی وَ خَلِیفَتِی عَلَی عِبَادِی لِیُبَیِّنَ لَهُمْ کِتَابِی وَ یَسِیرَ فِیهِمْ بِحُکْمِی وَ جَعَلْتُهُ الْعَلَمَ الْهَادِیَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَابِیَ الَّذِی أُوتَی مِنْهُ وَ بَیْتِیَ الَّذِی مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِناً مِنْ نَارِی وَ حِصْنِیَ الَّذِی مَنْ لَجَأَ إِلَیْهِ حَصَّنَهُ مِنْ مَکْرُوهِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ وَجْهِیَ الَّذِی مَنْ تَوَجَّهَ إِلَیْهِ لَمْ أَصْرِفْ وَجْهِی عَنْهُ وَ حُجَّتِی فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ عَلَی جَمِیعِ مَنْ فِیهِنَّ مِنْ خَلْقِی لَا أَقْبَلُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْهُمْ إِلَّا بِالْإِقْرَارِ بِوَلَایَتِهِ مَعَ نُبُوَّةِ أَحْمَدَ رَسُولِی وَ هُوَ یَدِیَ الْمَبْسُوطَةُ عَلَی عِبَادِی وَ هُوَ النِّعْمَةُ الَّتِی أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَی مَنْ أَحْبَبْتُهُ مِنْ
عِبَادِی فَمَنْ أَحْبَبْتُهُ مِنْ عِبَادِی وَ تَوَلَّیْتُهُ عَرَّفْتُهُ وَلَایَتَهُ وَ مَعْرِفَتَهُ (3) وَ مَنْ أَبْغَضْتُهُ مِنْ عِبَادِی أَبْغَضْتُهُ لِانْصِرَافِهِ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ وَلَایَتِهِ فَبِعِزَّتِی حَلَفْتُ وَ بِجَلَالِی أَقْسَمْتُ أَنَّهُ لَا یَتَوَلَّی عَلِیّاً عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی إِلَّا زَحْزَحْتُهُ عَنِ النَّارِ وَ أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ وَ لَا یُبْغِضُهُ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی وَ یُعْدَلُ عَنْ وَلَایَتِهِ إِلَّا أَبْغَضْتُهُ وَ أَدْخَلْتُهُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ(4).
ص: 98
روایت28.
امالی صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آیا شما را به چیزی راهنمایی نکنم که تا زمانی که بدان تمسّک جویید بعد از من هلاک و گمراه نشوید؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله؛ فرمود: همانا امام و ولیّ شما علی بن ابی طالب است، پس پشتیبان و خیرخواه او بوده وی را تصدیق نمایید که جبرئیل مرا به گفتن آن امر نموده است.(1)
روایت29.
معانی الأخبار – امالی صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله: خدای عزّوجل درباره علی علیه السّلام سفارشی به من فرمود. عرض کردم: پروردگارا، آن را برای من توضیح دهید، فرمود: بشنو! عرض کردم: شنیدم. فرمود: به درستی علی پرچم هدایت و امام اولیای من و نور هر کسی است که مرا اطاعت کرده است، او آن کلمۀ اللّهی است که پارسایان را ملزم به آن کردهام، هر کس او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و آنکه از وی اطاعت کند، از من اطاعت کرده است.(2)
روایت30.
امالی صدوق: امام ابو جعفر باقر علیه السّلام ضمن حدیثی طولانی چنین آورده است. همانا خدای تبارک و تعالی چون پیامبرش صَلی الله علیهِ و آله را به معراج برد به وی فرمود: یا محمّد، اینک نبوّت تو به سرآمده و روزیت به پایان رسیده است، پس از خودت چه کسی را رهبر اُمّتت میکنی؟ عرض کردم: پروردگارا، خلق تو را آزمودم و کسی را مطیعتر از علی بن ابی طالب برای خودم نیافتم، پس خدای عزّوجل فرمود: برای من نیز چنین بوده است، اکنون چه کسی را بعد از خودت به پیشوایی اُمّتت بر میگزینی؟ عرض کردم: پروردگارا، من آفریدههای تو را آزمایش کردم و کسی را پیدا نکردم که بیشتر از علی بن ابی طالب مرا دوست داشته باشد، پس خدای عزّوجل فرمود: و برای من نیز چنین بوده یا محمّد، پس به وی ابلاغ کن که او پرچم هدایت است و امام اولیای من و نوری است برای کسانی که مرا اطاعت کنند.(3)
تفسیر علی بن ابراهیم: مرفوعاً از
ص: 104
لی، [الأمالی] للصدوق مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ أَوْحَی إِلَی الدُّنْیَا أَنْ أَتْعِبِی مَنْ خَدَمَکِ وَ اخْدُمِی مَنْ رَفَضَکِ (1) وَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا تَخَلَّی بِسَیِّدِهِ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ وَ نَاجَاهُ (2) أَثْبَتَ اللَّهُ النُّورَ فِی قَلْبِهِ فَإِذَا قَالَ یَا رَبِّ یَا رَبِّ نَادَاهُ الْجَلِیلُ جَلَّ جَلَالُهُ لَبَّیْکَ عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِکَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیَّ أَکْفِکَ ثُمَّ یَقُولُ جَلَّ جَلَالُهُ لِمَلَائِکَتِهِ مَلَائِکَتِی (3) انْظُرُوا إِلَی عَبْدِی فَقَدْ تَخَلَّی بِی فِی جَوْفِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ وَ الْبَطَّالُونَ لَاهُونَ وَ الْغَافِلُونَ نِیَامٌ اشْهَدُوا أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله عَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ الْعِبَادَةِ وَ ازْهَدُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا الزَّاهِدَةِ فِیکُمْ فَإِنَّهَا غَرَّارَةٌ دَارُ فَنَاءٍ وَ زَوَالٍ کَمْ مِنْ مُغْتَرٍّ فِیهَا قَدْ أَهْلَکَتْهُ وَ کَمْ مِنْ وَاثِقٍ بِهَا قَدْ خَانَتْهُ وَ کَمْ مِنْ مُعْتَمِدٍ عَلَیْهَا قَ