بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار المجلد 37

اشارة

سرشناسه: مجلسی محمد باقربن محمدتقی 1037 - 1111ق.

عنوان و نام پدیدآور: بحارالانوار: الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار تالیف محمدباقر المجلسی.

مشخصات نشر: بیروت داراحیاء التراث العربی [ -13].

مشخصات ظاهری: ج - نمونه.

یادداشت: عربی.

یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد بیست و چهارم، 1403ق. [1360].

یادداشت: جلد108،103،94،91،92،87،67،66،65،52،24(چاپ سوم: 1403ق.=1983م.=[1361]).

یادداشت: کتابنامه.

مندرجات: ج.24.کتاب الامامة. ج.52.تاریخ الحجة. ج67،66،65.الایمان و الکفر. ج.87.کتاب الصلاة. ج.92،91.الذکر و الدعا. ج.94.کتاب السوم. ج.103.فهرست المصادر. ج.108.الفهرست.-

موضوع: احادیث شیعه — قرن 11ق

رده بندی کنگره: BP135/م3ب31300 ی ح

رده بندی دیویی: 297/212

شماره کتابشناسی ملی: 1680946

ص: 1

تتمة کتاب تاریخ أمیر المؤمنین علیه السلام

تتمة أبواب النصوص علی أمیر المؤمنین و النصوص علی الأئمة الاثنی عشر علیهم السلام

باب 49 نادر فی ذکر مذاهب الذین خالفوا الفرقة المحقة فی القول بالأئمة الاثنی عشر صلوات الله علیهم

اشاره

قال الشیخ المفید قدس الله روحه فی کتاب الفصول فیما نقل عنه السید المرتضی الإمامیة هم القائلون بوجوب الإمامة و العصمة و وجوب النص و إنما حصل لها هذا الاسم فی الأصل لجمعها فی المقالة هذه الأصول فکل من جمعها إمامی و إن ضم إلیها حقا فی المذهب کان أم باطلا ثم إن من شمله هذا الاسم و استحقه لمعناه قد افترقت کلمتهم فی أعیان الأئمة و فی فروع ترجع إلی هذه الأصول و غیر ذلک فأول من شذ(1) عن الحق من فرق الإمامیة الکیسانیة و هم أصحاب المختار و إنما سمیت بهذا الاسم لأن المختار کان اسمه أولا الکیسان و قیل إنه سمی (2) بهذا الاسم لأن أباه حمله و هو صغیر فوضعه بین یدی أمیر المؤمنین علیه السلام قالوا فمسح یده علی رأسه و قال کیس کیس فلزمه هذا الاسم و زعمت فرقة منهم أن محمد بن علی استعمل المختار علی العراقین بعد قتل الحسین علیه السلام و أمره بالطلب بثاراته و سماه کیسان لما عرف من قیامه و مذهبه و هذه الحکایات فی معنی اسمه فی الکیسانیة خاصة و أما نحن فلا نعرف لم سمی بهذا(3) و لا نتحقق معناه.


1- 1. أی خالف.
2- 2. فی المصدر: انما سمی.
3- 3. فی المصدر: و هذه الحکایات فی اسمه عن الکیسانیة خاصّة، فأما نحن فلا نعرف له الا أنّه سمی بهذا.

ترجمه بحارالانوار جلد 37: تاریخ امیرالمومنین علیه السلام - 3

مشخصات کتاب

سرشناسه : مجلسی، محمد باقربن محمدتقی، 1037 - 1111ق.

عنوان قراردادی : بحار الانوار .فارسی .برگزیده

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه بحارالانوار/ مترجم گروه مترجمان؛ [برای] نهاد کتابخانه های عمومی کشور.

مشخصات نشر : تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392 -

مشخصات ظاهری : ج.

شابک : دوره : 978-600-7150-66-5 ؛ ج.1 : 978-600-7150-67-2 ؛ ج.2 : 978-600-7150-68-9 ؛ ج.3 : 978-600-7150-69-6 ؛ ج.4 978-600-715070-2 : ؛ ج.5 978-600-7150-71-9 : ؛ ج.6 978-600-7150-72-6 : ؛ ج.7 978-600-7150-73-3 : ؛ ج.8 : 978-600-7150-74-0 ؛ ج.10 978-600-7150-76-4 : ؛ ج.11 978-600-7150-83-2 : ؛ ج.12 978-600-7150-66-5 : ؛ ج.13 978-600-7150-85-6 : ؛ ج.14 978-600-7150-86-3 : ؛ ج.15 978-600-7150-87-0 : ؛ ج.16:978-600-7150-88-7 ؛ ج.17:978-600-7150-89-4 ؛ ج.18: 978-600-7150-90-0 ؛ ج.19:978-600-7150-91-7 ؛ ج.20:978-600-7150-92-4 ؛ ج.21: 978-600-7150-93-1 ؛ ج.22:978-600-7150-94-8 ؛ ج.23:978-600-7150-95-5

مندرجات : ج.1. کتاب عقل و علم و جهل.- ج.2. کتاب توحید.- ج.3. کتاب عدل و معاد.- ج.4. کتاب احتجاج و مناظره.- ج. 5. تاریخ پیامبران.- ج.6. تاریخ حضرت محمد صلی الله علیه وآله.- ج.7. کتاب امامت.- ج.8. تاریخ امیرالمومنین.- ج.9. تاریخ حضرت زهرا و امامان والامقام حسن و حسین و سجاد و باقر علیهم السلام.- ج.10. تاریخ امامان والامقام حضرات صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی و عسکری علیهم السلام.- ج.11. تاریخ امام مهدی علیه السلام.- ج.12. کتاب آسمان و جهان - 1.- ج.13. آسمان و جهان - 2.- ج.14. کتاب ایمان و کفر.- ج.15. کتاب معاشرت، آداب و سنت ها و معاصی و کبائر.- ج.16. کتاب مواعظ و حکم.- ج.17. کتاب قرآن، ذکر، دعا و زیارت.- ج.18. کتاب ادعیه.- ج.19. کتاب طهارت و نماز و روزه.- ج.20. کتاب خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، عقود و معاملات و قضاوت

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

یادداشت : ج.2 - 8 و 10 - 16 (چاپ اول: 1392) (فیپا).

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 11ق.

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور، مجری پژوهش

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر

رده بندی کنگره : BP135/م3ب3042167 1392

رده بندی دیویی : 297/212

شماره کتابشناسی ملی : 3348985

ادامه کتاب تاریخ أمیر المؤمنین علیه السلام

ادامه باب های نصوص بر أمیر المؤمنین و النصوص علی الأئمة الاثنی عشر علیهم السلام

باب چهل و نهم : مبحثی در ذکر مذاهب کسانی که با فرقه بر حق به خاطر قائل بودن به امامت دوازده امام صلوات الله علیهم اجمعین به مخالفت برخاستند.

اشاره

شیخ مفید - قدّس الله روحه - به حسب آنچه سیّد مرتضی از وی نقل کرده، در کتاب الفصول خود گوید: امامیه کسانی هستند که قائل به وجوب امامت، عصمت و وجوب نصّ هستند، و این نام در اصل بدان جهت برای ایشان حاصل گردیده که این اصول در این کلمه جمع شده است، بنابراین هرکس اعتقاد به این اصول در وی جمع باشد، امامی است، هرچند حق یا باطلی را به آن الحاق کند. از طرفی، کسانی که مشمول نام امامی گشته و از جهت معنا مستحق آن شدند، در تعیین مصادیق ائمه و فروعی که به این اصول بر می­گردند و اموری از این قبیل، دچار اختلاف شدند؛ کسانی از فرق امامیه که به مخالفت با حق برخاست، فرقه «کیسانیه» بودند که یاران مختار به شمار می­رفتند. علت اینکه پیروان این فرقه را «کیسانیه» می­نامند، آن است که نام مختار در ابتدا «کیسان» بود و برخی بر این باورند، هنگامی که مختار کودکی خردسال بود، پدرش او را برداشته و به حضور امیرالمؤمنین علیه السّلام آورد. گویند: امیرالمؤمنین علیه السّلام دستی بر سر وی کشید و فرمود: کیِّس، کیِّس (باهوش است، باهوش) از آن پس این نام بر وی ماند و مردم مختار را «کیسان» می­نامیدند. فرقه­ای از آن­ها گمان برده­اند که محمّد بن علی (محمد حنفیّه) پس از شهادت امام حسین علیه السّلام، مختار را بر عراقین (عراق عرب و عراق عجم) گمارده، به وی فرمان تا داد انتقام خون امام حسین علیه السّلام را بگیرد، و به سبب شناختی که از مذهب و استواری عقیده و پایمردی وی داشت، او را «کیسان» نامید .

این بود ماجرای نامگذاری وی به «کیسان» و اختصاصاً معروف شدن پیروانش به «کیسانیۀ»، لیکن ما نمی­دانیم چرا او را به این نام نامیده­اند و معنای این نام نیز نزد ما محقَّق نیست.

و قالت هذه الطائفة بإمامة أبی القاسم محمد بن أمیر المؤمنین علیه السلام ابن خولة الحنفیة و زعموا أنه هو المهدی الذی یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا و أنه حی لم یمت و لا یموت حتی یظهر بالحق (1) و تعلقت فی إمامته بقول أمیر المؤمنین علیه السلام له یوم البصرة أنت ابنی حقا و أنه کان صاحب رایته کما کان أمیر المؤمنین علیه السلام صاحب رایة رسول الله و کان ذلک عندهم دلیلا(2) علی أنه أولی الناس بمقامه

وَ اعْتَلُّوا فِی أَنَّهُ الْمَهْدِیُّ بِقَوْلِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله :لَنْ تَنْقَضِیَ الْأَیَّامُ وَ اللَّیَالِی حَتَّی یَبْعَثَ اللَّهُ تَعَالَی رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَیْتِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی وَ اسْمُ أَبِیهِ اسْمُ أَبِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.

قالوا و کان من أسماء أمیر المؤمنین علیه السلام عبد الله

بِقَوْلِهِ: أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله (3) وَ أَنَا الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ لَا یَقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا کَذَّابٌ مُفْتَرٍ.

و تعلقوا فی حیاته أنه إذا ثبت إمامته بأنه القائم فقد بطل أن یکون الإمام غیره و لیس یجوز أن یموت قبل ظهوره فتخلو الأرض من حجة(4) و لا بد علی صحة هذه الأصول من حیاته.

و هذه الفرقة بأجمعها تذهب إلی أن محمدا کان الإمام بعد الحسن و الحسین علیهما السلام و قد حکی عن بعض الکیسانیة أنه کان یقول إن محمدا کان الإمام بعد أمیر المؤمنین علیه السلام و یبطل إمامة الحسن و الحسین و یقول إن الحسن إنما دعا فی باطن الدعوة إلی محمد بأمره و إن الحسین ظهر بالسیف بإذنه و إنهما کانا داعیین إلیه و أمیرین من قبله و حکی عن بعضهم أن محمدا رحمة الله علیه مات و حصلت الإمامة من بعده فی ولده و أنها انتقلت من ولده إلی ولد العباس بن عبد المطلب و قد حکی أیضا أن منهم من یقول إن عبد الله بن محمد حی لم یمت (5) و أنه القائم و هذه حکایة شاذة و قیل إن منهم من یقول إن محمدا قد مات و إنه یقوم بعد الموت و هو المهدیّ

ص: 2


1- 1. فی المصدر: حتی یظهر الحق.
2- 2. فی المصدر: و کان ذلک عندهم الدلیل اه.
3- 3. فی المصدر: و أخو رسول اللّه.
4- 4. فی المصدر: فلا بد.
5- 5. فی المصدر: لا یموت.

این طایفه قائل به امامت ابوالقاسم محمّد بن امیرالمؤمنین علیه السّلام، پسر خوله حنفیّه بوده و بر این باورند که او همان مهدی است که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، هم چنان که از پیش پر از ظلم و ستم شده باشد، و اعتقاد دارند که وی زنده است و نخواهد مُرد تا اینکه حق را آشکار سازد؛ و برای اثبات امامت وی، به قول امیرالمؤمنین علیه السّلام در جنگ بصره استدلال کرده­اند که به وی فرمود:«به راستی که تو فرزند من هستی!» او در این جنگ علمدار امیرالمؤمنین علیه السّلام بود، همان­طور که امیرالمؤمنین علیه السّلام علمدار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود؛ و از نظر آن­ها، این بهترین دلیل بر این است که او شایسته­ترین مردم به مقام امامت است. و برای اثبات مهدی بودنش، به فرموده رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله استدلال کرده­اند که :«عمر شب و روز به پایان نخواهد رسید مگر اینکه حق تعالی مردی از اهل بیت مرا که نام او نام من و کُنیه او کُنیه من و نام پدرش نام پدر من باشد، برانگیزد تا جهان را از عدل و داد پر کند، هم چنان که پیش از آن، از ظلم و ستم پر شده باشد».

پیروان این فرقه گویند: یکی از نام­های امیرالمؤمنین علیه السّلام «عبدالله» است و خود در این مورد فرموده است: «من عبدالله و برادر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله هستم، من آن صدّیق اکبرم و کسی پس از من چنین ادّعایی نکند مگر اینکه دروغگوی بهتان زن باشد». آن­ها برای اثبات امامت وی، به زنده بودنش استناد کرده و ادّعا کرده­اند که چون او زنده و قائم آل محمّد صَلی الله علیهِ و آله است، بطلان امامی غیر از وی ثابت می­شود؛ و جایز نیست پیش از آنکه ظهور کند، از دنیا برود، زیرا در این صورت جهان از حجّت خالی خواهد ماند و با توجه به این سخنان، به ناچار باید تا آخرالزمان زنده باشد.

پیروان این فرقه کُلاً بر این باورند که پس از حسن و حسین علیهما السّلام، امام، محمّد بن حنفیّه است. از یکی از کیسانیه نقل کرده­اند که پیوسته می­گفت: محمّد بن حنفیّه پس از امیرالمؤمنین علیه السّلام به امامت رسید و با این سخن امامت حسن و حسین علیهما السّلام را باطل دانسته و می­گفت: امام حسن علیه السّلام در باطن برای امامت محمّد بن حنفیه دعوت می­کرد و امام حسین علیه السّلام به اذن محمّد حنفیّه قیام به شمشیر کرد و آن دو به امامت محمّد دعوت می­کردند و دو امیر از امرای وی به شمار می­رفتند!

از برخی دیگر نیز نقل است که: محمّد بن حنفیّه - رحمۀ الله علیه - وفات یافت و امامت بعد از وی به فرزندانش منتقل شد و سپس از فرزندان او به فرزندان عباس بن عبدالمطلّب انتقال یافت؛ و نیز نقل است که برخی از آنان می­گویند: عبدالله بن محمّد زنده است و نمرده و قائم، اوست، و این روایت شاذّ است، و نیز برخی دیگر گویند: محمّد حنفیّه مرده است و پس از مرگ زنده خواهد شد و مهدی اوست

ص: 2

و ینکر حیاته و هذا أیضا قول شاذ و جمیع ما حکینا بعد الأول من الأقوال هو حادث ألجأ القوم إلیه الاضطرار عند الحیرة و فراقهم الحق و الأصل المشهور ما حکیناه من قول الجماعة المعروفة بإمامة أبی القاسم بعد أخویه علیهما السلام و القطع علی حیاته و أنه القائم مع أنه لا بقیة للکیسانیة جملة و قد انقرضوا حتی لا یعرف منهم فی هذا الزمان أحد إلا ما یحکی و لا یعرف صحته.

و کان من الکیسانیة أبو هاشم إسماعیل بن محمد الحمیری رحمه الله (1) و له فی مذهبهم أشعار کثیرة ثم رجع عن القول بالکیسانیة و بری ء منه (2) و دان بالحق لأن أبا عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام دعاه إلی إمامته و أبان له عن فرض طاعته فاستجاب له و قال بنظام الإمامة و فارق ما کان علیه من الضلالة و له فی ذلک أیضا شعر معروف فمن بعض قوله فی إمامة محمد و مذهب الکیسانیة قوله.

ألا حی المقیم بشعب رضوی***و أهد له بمنزلة السلاما(3).

أضر بمعشر والوک منا***و سموک الخلیفة و الإماما

و عادوا فیک أهل الأرض طرا***مقامک عندهم سبعین عاما

لقد أضحی بمورق شعب رضوی***تراجعه الملائکة الکلاما

و ما ذاق ابن خولة طعم موت***و لا وارت له أرض عظاما

و إن له بها لمقیل صدق***و أندیة یحدثه الکراما

و له أیضا-وَ قَدْ رَوَی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَطَاءٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: أَنَا دَفَنْتُ عَمِّی مُحَمَّدَ بْنَ الْحَنَفِیَّةِ وَ نَفَضْتُ یَدِی مِنْ تُرَابِ قَبْرِهِ.

فقال- :

نبئت أن ابن عطاء روی***و ربما صرح بالمنکر

لما روی أن أبا جعفر***قال و لم یصدق و لم یبرر

ص: 3


1- 1. فی المصدر: الحمیری الشاعر رحمه اللّه.
2- 2. فی المصدر: و تبرأ منه.
3- 3. رضوی- بفتح اوله و سکون ثانیه- جبل بین مکّة و المدینة قرب ینبع علی مسیرة یوم منها یزعم الکیسانیة أن محمّد بن الحنفیة مقیم به حی یرزق- هدل الشی ء: ارسله إلی اسفل و أرخاه. و فی المصدر: و أهله. و فیه بعد هذا البیت: و قل یا ابن الوصی فدتک نفسی*** أطلت بذلک الجبل المقاما .

و زنده بودنش را انکار می­کنند که این قول هم نادر و شاذّ است. و هرآنچه بعد از فرقه اوّل از اقوال کیسانی­ها مذکور افتاد، سخنان جدیدی هستند که آن جماعت به هنگام مواجه شدن با اضطرار و به هنگام سر درگمی و دور بودنشان از حق، بر زبان آورده­اند. و اصل مشهور در مورد این مذهب همان است که از زبان جماعتی نقل کردیم که قائل به امامت ابوالقاسم محمّد حنفیّه بعد از برادرش حسن و حسین علیهما السّلام هستند و قاطعانه باور دارند که وی زنده است و قائم اوست، هرچند که دیگر از کیسانیه کسی باقی نمانده و این مذهب منقرض شده است، به طوری که امروزه کسی نیست که مدعی پیروی از این مذهب باشد. هرچه در مورد این مذهب گفته شده، روایاتی است که درستی آن­ها معلوم نیست.

از جمله کیسانی­ها، یکی ابوهاشم اسماعیل بن محمّد حمیری شاعر - رحمۀ الله علیه - است که اشعار بسیاری در مذهب کیسانیه سروده است ولی بعداً از این مذهب دست کشیده، از آن بیزاری جست و دین حق را پذیرفت، زیرا ابوعبدالله جعفر بن محمّد علیهما السّلام وی را به قبول امامت خویش دعوت نمود و برای وی روشن ساخت که باید از آن حضرت اطاعت و پیروی نماید و او نیز این دعوت را اجابت کرده و قائل به نظام امامت گردید و بدین ترتیب از گمراهی جدا گشت که در این خصوص شعر مشهوری دارد. در یکی از اشعارش درباره امامت محمّد حنفیّه و مذهب کیسانی چنین سروده است:

- هان ای قاصد، سلام مرا به آنکه در غار کوه رضوی اقامت دارد، برسان و از جانب من سلام مرا در خانه­اش به وی برسان!

- به جمعی از ما که ولایت تو را پذیرفته­اند و تو را خلیفه و امام نامیده­اند، زیان رسانده است.

- و به خاطر تو به تنهایی با تمام اهل زمین به دشمنی برخاستند، به خاطر اینکه آن­ها منکر اقامت هفتاد ساله تو در آنجا (غار کوه رضوی) هستند.

- او (محمّد حنفیّه) در باغ غار رضوی مستقر گردیده و در آنجا فرشتگان با وی سخن می­گویند.

- پسر خوله (محمّد حنفیّه) طعم مرگ را نچشیده است و زمین استخوان­های او را در خود نهان نساخته است.

- و به درستی او را در آن غار محل آسایش از روی راستی هست و مجالسی که بزرگواران در آن با وی هم­سخن­اند.

عبدالله بن عطاء از ابوجعفر باقر علیه السّلام آورده است که آن حضرت فرمود: من خود عمویم محمّد بن حنفیّه را به خاک سپردم و در پایان خاک قبر او را از دستانم افشاندم.

و نیز این شعر از اوست:

- باخبر گشتم که پسر عطا روایت کرده و چه بسا سخن ناشایستی را بر زبان رانده باشد.

- آن­گاه که از قول ابوجعفر روایت کرد ودر این روایت راستگو نبود که گفت:

ص: 3

دفنت عمی ثم غادرته(1)***صفیح لبن و تراب ثری

ما قاله قط و لو قاله*** قلت اتقاء من أبی جعفر

و له عند رجوعه إلی الحق (2).

تجعفرت باسم الله و الله أکبر***و أیقنت أن الله یعفو و یغفر

و دنت بدین غیر ما کنت دانیا***به و نهانی سید الناس جعفر

فقلت له هبنی تهودت برهة***و إلا فدینی دین من یتنصر

فلست بغال ما حییت و راجعا(3)***إلی ما علیه کنت أخفی و أضمر

و لا قائلا قولا لکیسان بعدها***و إن عاب جهال مقالی و أکبروا

و لکنه عنی مضی لسبیله***علی أحسن الحالات یقفی و یؤثر(4).

و کان کثیر عزة(5) کیسانیا و مات علی ذلک و له فی مذهب الکیسانیة قوله:

ألا إن الأئمة من قریش***ولاة الحق أربعة سواء

علی و الثلاثة من بنیه***هم الأسباط لیس بهم خفاء

فسبط سبط إیمان و بر***و سبط غیبته کربلاء

و سبط لا یذوق الموت حتی***یقود الخیل یقدمها اللواء

یغیب فلا یری فیهم زمانا***برضوی عنده غیل و ماء(6).

قال الشیخ أدام الله عزه و أنا أعترض علی أهل هذه الطائفة مع اختلافها فی مذاهبها بما أدل به علی فساد أقوالها بمختصر من القول و إشارة إلی معانی الحجاج دون استیعاب ذلک و بلوغ الغایة فیه إذ لیس غرضی القصد لنقض المذاهب الشاذة

ص: 4


1- 1. غادره: ترکه و أخفاه.
2- 2. فی المصدر بعد ذلک: و فراقه الکیسانیة.
3- 3. فی المصدر: و راجع.
4- 4. فی المصدر: و لکنه من قد مضی لسبیله.
5- 5. هو کثیر بن عبد الرحمن بن الأسود بن عامر الخزاعیّ، اخباره مع عزة بنت جمیل الضمریة کثیرة حتّی انه انتسب إلیها و اشتهر بهذا الاسم( الأغانی 258).
6- 6. الغیل: الماء الجاری علی وجه الأرض و سیأتی له معنی آخر فی البیان. و فی المصدر: عسل و ماء.

- «عمویم را به خاک سپردم و قبر او را با خشت و خاک نمناک پوشاندم.

- او (امام باقر علیه السّلام) هرگز چنین سخنی بر زبان نرانده و اگر هم گفته، می­گوییم آن را از روی تقیّه گفته است.»

و هنگامی که به دین حق بازگشت چنین سرود: -«به نام خدا و خدا از همه بزرگتر است، به مذهب جعفری درآمدم، و یقین دارم که خداوند می­بخشد و می­آمرزد،

- و به دینی غیر از آن دینی که داشتم، گرویدم، و سرور مردم جعفر مرا از اعتقاد به آن دین نهی فرمود.

- پس به آن حضرت عرض کردم: فرض کن که من مدتی بر کیش یهود بوده­ام، و اگر یهودی نبوده­ام، دین من دین نصرانیان بوده است.

- پس تا زنده­ام به غلوّ نخواهم گرایید و به سوی آنچه بودم و بر آنکه پنهان می­کردم و در درون خود نهان می­داشتم، بازگشت نخواهم کرد.

- و از این پس قائل به قول کیسان نخواهم بود، هرچند نابخردان بر گفته من خرده گرفته و بسیار بدگویی کنند.

- لیکن هرکس از دنیا برود، در بهترین حالت، دیگران راه او را می­روند (یعنی همه می­میرند).»

کثّیِرعزّۀ کیسانی بود و بر همین کیش از دنیا رفت، وی را در مذهب کیسانی این شعر است:

- آگاه باشید که امامان از قریش­اند، چهار حاکم برحق که با هم برابرند:

- علی و سه تن از فرزندان او، که آشکارا هر سه اسباطند.

- یکی از ایشان سبط ایمان و نکو کرداری است و سبط دیگر را کربلا در خود جای داده است.

- و سبط دیگر مرگ را نمی­چشد تا آنکه لشکر سواران را که بیرق پیشاپیش آن است، به پیش براند.

- پس مدتی از میان مردم غایب گشته و دیده نمی­شود، در رضوی از عسل و آب بهره­مند است.

شیخ - عزتش پایدار باد- گفته است: من با استفاده از اختلافات موجود میان مذاهب کیسانیه، به ایشان اعتراض کرده و آنان را به طور خلاصه و اشاره به استدلال­هایشان، بی­آنکه بخواهم به تفصیل متعرض ابطال مذهب ایشان گردم، به بطلان اقوالشان راهنمایی می­کنم و کلام را در این باب به پایان می­برم، زیرا هدف من در این باب، ابطال مذاهب نادرست از طایفه امامیه نیست،

ص: 4

النظام عن الإمامة(1) فی هذا الکتاب و إنما غرضی حکایتها فأحببت أن لا أخلیها من رسم لمع من الحجج (2) علی ما ذکرت و بالله التوفیق.

مما یدل علی بطلان قول الکیسانیة فی إمامة محمد رحمة الله علیه أنه لو کان علی ما زعموا إماما معصوما یجب علی الأمة طاعته لوجب النص علیه أو ظهور العلم الدال علی صدقه إذ العصمة لا تعلم بالحس و لا تدرک من ظاهر الخلقة و إنما تعلم

بخبر علام الغیوب المطلع علی الضمائر(3) أو بدلیله سبحانه علی ذلک و فی عدم النص علی محمد من الرسول صلی الله علیه و آله أو من أبیه علیه السلام أو من أخویه علیه السلام أیضا(4) دلیل علی بطلان مقال من ذهب إلی إمامته و کذلک عدم الخبر المتواتر بمعجز ظهر علیه عند دعوته إلی إمامته أن لو کان ادعاها(5) برهان علی ما ذکرناه مع أن محمدا لم یدع قط الإمامة لنفسه و لا دعا أحدا إلی اعتقاد ذلک فیه و قد کان سئل عن ظهور المختار و ادعائه علیه أنه أمره بالخروج و الطلب بثأر الحسین علیه السلام و أنه أمره أن یدعو الناس إلی إمامته عن ذلک و صحته فأنکره و قال لهم و الله ما أمرته بذلک لکنی لا أبالی أن یأخذ بثأرنا کل أحد و ما یسوؤنی أن یکون المختار هو الذی یطلب بدمائنا فاعتمد السائلون له علی ذلک و کانوا کثیرة قد رحلوا إلیه لهذا المعنی بعینه علی ما ذکره أهل السیر و رجعوا فنصر أکثرهم المختار علی الطلب بدم أبی عبد الله الحسین علیه السلام و لم ینصروه علی القول بإمامة أبی القاسم و من قرأ الکتب و عرف الآثار و تصفح الأخبار و ما جری علیه أمر المختار لم یخف علیه هذا الفصل الذی ذکرناه فکیف یصح القول بإمامة محمد مع ما وصفناه.

فأما ما تعلقوا به فیما ادعوه من إمامته من قول أمیر المؤمنین علیه السلام له یوم البصرة و قد أقدم بالرایة أنت ابنی حقا فإنه جهل منهم بمعانی الکلام و عجرفة فی النظر

ص: 5


1- 1. فی المصدر: الشاذة عن النظام عن الإمامة.
2- 2. فی المصدر: یبلغ من الحجج.
3- 3.«: المطلع علی السرائر.
4- 4. لیست کلمة« ایضا» فی المصدر.
5- 5. کذا فی النسخ، و فی المصدر: اذ لو کان لکان ادعاؤها برهانا اه.

بلکه هدف من شناساندن این مذاهب است، لیکن نخواستم کتابم از حجّت­های دالّ بر ابطال این مذاهب خالی باشد و توفیق از خداوند است.

از جمله دلایل بطلان سخن کیسانیه درباره امامت محمّد حنفیّه - رحمۀ الله علیه - آن است که اگر وی امام معصوم واجب الاطاعه بود، لازم می­آمد که نصّ صریحی دال بر امامت وی یا دلیلی که عصمت او را اثبات کند، وجود داشته باشد؛ زیرا عصمت نه درک شدنی است و نه از ظاهر خلقت مشخص می­شود، بلکه با خبری که از سوی خدای علّام الغیوب که بر همه ضمایر آگاه است، می­رسد، ثابت می­گردد، یا با تعیین نشانه و دلیلی از جانب خدای سبحان بر وجود آن (عصمت). و از آنجا که نه از جانب رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و نه از جانب پدرش علیه السّلام یا از جانب دو برادرش علیهما السّلام نصّی بر عصمت او وارد نگشته، بطلان ادّعای کسانی که قایل به امامت وی هستند، ثابت می­گردد؛ کما اینکه عدم وجود خبری متواتر که ثابت کند از او معجزه­ای به هنگام دعوت مردم به سوی امامت خویش صادر شده باشد، دلیل دیگری بر درستی گفته ماست که او امام نیست؛ گرچه محمّد حنفیّه هرگز مدّعی امامت برای خود نبوده و از کسی نیز نخواسته که چنین باوری درباره او داشته باشد. بلکه درباره ظهور مختار و اینکه ادعا کرده بود از جانب وی دستور یافته که قیام کند و انتقام خون حسین علیه السّلام را بگیرد، و اینکه ادّعا کرده و از جانب او فرمان یافته که مردم را به امامتش دعوت کند و میزان صحّت این سخن سؤال شد و وی آن را انکار نموده و به ایشان گفت: به خدا سوگند چنین فرمانی به وی نداده­ام، امّا با هرکس که بخواهد انتقام ما را بگیرد مخالفتی ندارم و بدم نمی­آید که منتقم خون ما مختار باشد. پس سؤال کنندگان - که جمع کثیری نیز بودند و برای دریافت پاسخ همین یک سؤال، به حسب آنچه سیره نویسان آورده­اند، نزد وی رفته بودند - سخن محمّد حنفیّه را حمل بر تأیید مختار از جانب محمّد حنفیّه نموده و پس از بازگشت، اکثراً به یاری مختار شتافتند تا انتقام خون ابا عبدالله­ الحسین علیه السّلام را بگیرد، اما کمک آنها بدان جهت نبود که ابوالقاسم (محمّد حنفیّه) را به امامت پذیرفته باشند؛ و هرکس کتاب­های تاریخ را خوانده و اخبار را تتبّع کرده باشد و رفتار مختار را به دقّت پی­گیری کرده باشد، بر وی پوشیده نخواهد ماند که آنچه در این فصل بیان کردیم درست است، پس چگونه می­توان با آنچه به توصیف در آوردیم، امامت محمّد حنفیّه درست بوده باشد؟

امّا آنچه کیسانیه به عنوان دلیل بر امامت محمّد حنفیّه آورده­اند مبنی بر اینکه امیرالمؤمنین علیه السّلام در جنگ بصره به وی فرمود: «به راستی که تو فرزند منی»، ناشی از جهل در فهم معانی کلام است و بی­پروایی در حجّت آوردن و استدلال کردن.

ص: 5

و الحجاج و ذلک أن النص لا یعقل من ظاهر هذا الکلام و لا من فحواه علی معقول أهل اللسان و لا من تأویله علی شی ء من اللغات و لا فصل بین من ادعی أن الإمامة تعقل من هذا اللفظ و أن النص بها یستفاد منه و بین من زعم أن النبوة تعقل منه و تستفاد من معناه إذ تعریه من الأمرین جمیعا علی حد واحد.

فإن قال منهم قائل إن أمیر المؤمنین علیه السلام لما کان إماما و قال لابنه محمد أنت ابنی حقا دل بذلک (1) علی أنه إنما شبهه به فی الإمامة لا غیر و کان (2) هذا القول منه تنبیها علی استخلافه له علی حسب ما رتبناه قیل له لم زعمت (3) أنه لما أضافه إلی نفسه و شبهه بها دل علی أنه أراد التشبیه له بنفسه فی الإمامة دون غیر هذه الصفة من صفاته علیه السلام و ما أنکرت (4) أنه أراد تشبیهه به فی الصورة دون ما ذکرت فإن قال إنه لم یجر فی تلک الحال (5) ذکر الصورة و لا ما یقتضی (6) أن یکون أراد تشبیهه به فیها

بالإضافة التی ذکرها فکیف یجوز حمل کلامه علی ذلک قیل له و کذلک لم یجر فی تلک الحال للإمامة ذکر فیکون إضافته له إلی نفسه (7) بالذکر دلیلا علی أنه أراد تشبیهه به فیها(8).

علی أن لکلامه علیه السلام معنی معقولا لا یذهب عنه (9) منصف و ذلک أن محمدا لما حمل الرایة ثم صبر حتی کشف أهل البصرة فأبان من شجاعته و بأسه و نجدته ما کان مستورا سر بذلک أمیر المؤمنین علیه السلام فأحب أن یعظمه (10) و یمدحه علی فعله فقال له أنت ابنی حقا یرید علیه السلام به أنک أشبهتنی فی الشجاعة و البأس و النجدة(11) و قیل

ص: 6


1- 1. فی المصدر: دل ذلک.
2- 2. فی المصدر: فکان.
3- 3. فی المصدر: علی حسب ما بیناه، قیل لهم: لم زعمتم اه.
4- 4. أی: لم أنکرت، و کذا فیما سیأتی( ب).
5- 5. فی المصدر: فی تلک الحالة.
6- 6. أی و لم یجر فی المقام ما یقتضی. و فی المصدر: و لا یقتضی.
7- 7. فی المصدر: فتکون اضافته إلی نفسه.
8- 8. أی فی الإمامة.
9- 9. أی لا یعرض عنه.
10- 10. فی المصدر: ان یعظمه بذلک.
11- 11. النجدة: الشجاعة. الشدة و البأس.

زیرا نصّ بر امامت محمّد حنفیّه از ظاهر این کلام، معقول به نظر نمی­آید و از نظر فحوا و مفهوم و تأویل نیز با هیچ زبانی نمی­توان چنین معنایی را از آن استنباط نمود. و به راستی میان کسی که ادّعا کند از این عبارت معنای امامت فهمیده می­شود و کسی که بگوید از این کلام معنای نبوّت معلوم می­گردد، تفاوتی وجود ندارد، زیرا خالی بودن این جمله از این دو مفهوم و معنا، یکسان است.

پس اگر کسی از ایشان بگوید که: چون امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان امام به فرزندش محمّد گفت: «تو به راستی فرزند من هستی!» دلیل بر آن است که آن حضرت به یقین محمّد را در امامت به خود تشبیه کرده و با این سخن، آن­گونه که کیسانیه می­گویند، خواسته است وی را به جانشینی خود منصوب کند، در جواب به وی می­گوییم: از کجا فهمیدی که منظور از امام در تشبیه محمّد به خود، منحصراً شبیه بودن در صفت امامت بوده است و نه در صفات دیگر آن حضرت علیه السّلام؟! و از کجا تشخیص دادی که آن حضرت با این جمله، برخلاف ادّعای تو، او را شبیه خود به جهت چهره و رخسار ندانسته است؟ پس اگر بگوید این معنا متناسب با مقتضای حال نبوده و ذکری از چهره به میان نیامده تا آن حضرت بخواهد او را به جهت صورت به خود تشبیه نماید، پس چگونه می­توان کلام آن حضرت علیه السّلام را حمل بر تشبیه به جهت صورت نمود؟ خواهیم گفت: مگر در آن حال بحث امامت مطرح بوده تا امیرالمؤمنین علیه السّلام محمّد را در امامت به خود تشبیه کرده باشد؟ و این در حالی است که کلام امیرالمؤمنین علیه السّلام را معنای معقولی هست که بر هیچ منصفی پوشیده نیست و آن اینکه چون محمّد پرچم سپاه را حمل کرد و آن­قدر پایداری نمود تا اینکه سپاه بصره شکست خورد و با این کار شجاعت و صلابت و دلیری خود را که بر مردم پوشیده مانده بود، آشکار نمود و با این کار خود امیرالمؤمنین علیه السّلام را خوشحال نمود، آن حضرت خواست او را به خاطر کارش تعظیم و تکریم نموده و بستاید، لذا به وی فرمود: «به راستی که تو فرزند من هستی!» و منظور آن حضرت از این جمله آن بود که تو در شجاعت و صلابت و دلیری به خودم می­مانی! و

ص: 6

من أشبه أباه (1) فما ظلم و قیل إن من نعمة الله (2) علی العبد أن یشبه أباه لیصح نسبه فکان الغرض المفهوم من قول أمیر المؤمنین علیه السلام التشبیه لمحمد به فی الشجاعة و الشهادة له بطیب المولد و القطع علی طهارته و المدحة له بما تضمنه الذکر من إضافته و لم یجر للإمامة ذکر و لا کان هناک سبب یقتضی حمل الکلام علی معناها و لا تأویله علی فائدة یقتضیها و إذا کان الأمر علی ما وصفناه سقطت شبهتهم فی هذا الباب ثم یقال لهم فإن أمیر المؤمنین علیه السلام قال فی ذلک الیوم بعینه فی ذلک الموطن نفسه بعد أن قال لمحمد المقال الذی رویتموه (3) للحسن و الحسین علیهما السلام و قد رأی فیهما انکسارا عند مدحه لمحمد و أنتما ابنا رسول الله صلی الله علیه و آله فإن کان إضافة محمد رحمه الله إلیه بقوله أنت ابنی حقا یدل علی نصه علیه فإضافة الحسن و الحسین إلی رسول الله صلی الله علیه و آله یدل علی أنه قد نص علی نبوتهما إذ کان الذی أضافهما إلیه نبیا و رسولا و إماما فإن لم یجب ذلک بهذه الإضافة لم یجب بتلک ما ادعوه و هذا بین لمن تأمله.

و أما اعتمادهم علی إعطائه الرایة یوم البصرة و قیاسهم إیاه بأمیر المؤمنین علیه السلام عند ما أعطاه رسول الله صلی الله علیه و آله رایته فإن فعل النبی صلی الله علیه و آله ذلک و إعطاءه أمیر المؤمنین علیه السلام الرایة لا یدل علی أنه الخلیفة من بعده و لو دل علی ذلک لزم (4) أن یکون کل من حمل الرایة فی عصر رسول الله صلی الله علیه و آله منصوصا علیه بالإمامة و کل صاحب رایة کان لأمیر المؤمنین علیه السلام مشارا إلیه بالخلافة و هذا جهل لا یرتکبه عاقل مع أنه یلزم هذه الفرقة أن یکون محمد إماما للحسن و الحسین علیهما السلام و أن لا تکون لهما إمامة البتة لأنهما لم یحملا الرایة و کانت الرایة له دونهما و هذا قول لا یذهب إلیه إلا من شذ من الکیسانیة علی ما حکیناه و قول أولئک ینتقض (5) بالاتفاق

عَلَی قَوْلِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ: ابْنَایَ هَذَانِ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا. و بالاتفاق علی وصیة أمیر المؤمنین

ص: 7


1- 1. فی المصدر: و قد قیل: إن من أشبه أباه اه.
2- 2.«: إن من نعم اللّه.
3- 3. فی المصدر: رسموه.
4- 4. فی المصدر: لوجب.
5- 5. فی( م) و( د) منتقض. و فی المصدر: منقوض.

در ضرب المثل آمده است: «هرکس به پدر خود شباهت داشته باشد، ستمی بر او نرفته» و نیز گفته­اند: «از جمله نعمت­های خدای متعال بر بنده­اش، یکی آن است که پسر شبیه پدر خود باشد تا با این شباهت، صحت نسب او ثابت شود.» بنابراین مقصود و منظور امیرالمؤمنین علیه السّلام از کلام خود آن بوده که محمّد را در شجاعت به خود تشبیه نموده و بر صحّت درستی و پاکیزگی نسب وی گواهی داده و بدین ترتیب وی را ستوده باشد، بنابراین از امامت سخنی به میان نیامده تا بتوان کلام آن حضرت را حمل بر معنای امامت کرد، یا به سبب فایده­ای که مقتضی امامت باشد، آن را تأویل به امامت نمود. و اگر حال به همین منوالی باشد که بیان کردیم، شبهه کیسانیه در این باب باطل می­گردد.

سپس به ایشان گفته می­شود: امیرالمؤمنین علیه السّلام در همین روز و بعد از اینکه سخنی را که شما نقل کردید، بیان فرمود، متوجه گردید که مدحی که از محمّد کرده، موجب دل شکستگی حسن و حسین علیهما السّلام گردیده، لذا در تعقیب کلام خود فرمود: «و شما دو تا، فرزندان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله هستید»، حال، اگر نسبت دادن محمّد به خود با گفتن جمله «به راستی که تو فرزند من هستی!» مفهوم امامت را می­رساند، نسبت دادن حسن و حسین علیهما السّلام به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، دلیل بر آن است که ایشان بر نبوّت آن دو تصریح فرموده است!! زیرا مضاف الیه اگر در حالت اول امام باشد، در حالت دوم پیامبر صَلی الله علیهِ و آله خواهد بود. و اگر نسبت دادن دوم بر نبوّت آن دو دلالت نکند، نسبت دادن اول نیز بر امامت دلالت نخواهد کرد؛ و این معنا برای کسی که در آن تأمل کند، روشن و آشکار است.

اما استناد آنان به اینکه در جنگ بصره امیرالمؤمنین علیه السّلام پرچم را به دست وی سپرد، همان طورکه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در جنگ خیبر پرچم را به امیرالمؤمنین علیه السّلام سپرد، باطل است، زیرا این کار پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به معنای آن نیست که پس از وی جانشین اوست، زیرا اگر چنین بود، لازم می­آمد هرکس در زمان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله حامل پرچم شد، به امامت نصب شده باشد و هر که در زمان امیرالمؤمنین علیه السّلام پرچم­دار بوده، این کار اشاره به خلافت وی داشته و این جهلی است که انسان عاقل مرتکب آن نمی­شود، ضمن اینکه این باور کیسانیه لازم می­نماید که محمّد حنفیّه، امام حسن و حسین علیهما السّلام شده باشد و طبیعتاً آن­ها از امامت برخوردار نباشند، چون آن دو علمدار نبوده­اند و محمّد بوده، و همان­طور که گفتیم، این ادّعایی است که عده قلیلی از کیسانیه قایل به آنند و اغلب پیروان این فرقه آن را باطل می­دانند، و این ادّعا با قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله که فرمود: «این دو فرزند من امامند، چه صلح کنند و چه جنگ» تعارض دارد و نیز مخالف اتفاقی است که بر وصیت امیرالمؤمنین علیه السّلام بر

ص: 7

إلی الحسن و وصیة الحسن إلی الحسین علیه السلام و بقیام الحسن علیه السلام بالإمامة بعد أبیه و دعائه الناس إلی بیعته علی ذلک و بقیام الحسین علیه السلام من بعده و بیعة الناس له علی الأمر(1) دون محمد حتی قتل من غیر رجوع من هذا القول مع قول رسول الله صلی الله علیه و آله فیهما الدال علی عصمتهما و أنهما لا یدعیان باطلا حَیْثُ یَقُولُ: ابْنَایَ هَذَانِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ.

و أما تعلقهم بِقَوْلِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لَنْ تَنْقَضِیَ الْأَیَّامُ وَ اللَّیَالِی حَتَّی یَبْعَثَ اللَّهُ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَیْتِی إلی آخر الکلام فإن بإزائهم الزیدیة یدعون ذلک فی محمد بن عبد الله بن الحسن بن الحسن و هم أولی به منهم لأن أبا محمد کان اسمه المعروف به عبد الله و کان أمیر المؤمنین اسمه علیا و إنما انضاف إلی الله بالعبودیة(2) و إن کان لإضافته فی هذا الموضع معنی یزید علی ما ذکرناه لیست بنا حاجة إلی الکشف عنه فی حجاج هؤلاء القوم مع أن الإمامیة الاثنی عشریة أولی به فی الحقیقة من الجمیع لأن صاحبهم اسمه اسم رسول الله صلی الله علیه و آله و کنیته کنیته و أبوه عبد من عبید الله و هم یقولون بالعصمة و جمیع أصول الإمامة و یضمون مع الأخبار الواردة بالنصوص علی الأئمة و ینقلون فضائل من تقدم القائم من آبائه علیهم السلام و معجزاتهم و علومهم التی بانوا بها من الرعیة و لا یدفعون ضرورة من موت حی و لا یقدمون علی تضلیل معصوم و تکذیب إمام عدل و الکیسانیة بالضد(3) مما حکیناه فلا معتبر بتعلقهم بظاهر لفظ قد تحدثته الفرق إذا المعتمد هو الحجة و البرهان و لم یأت القوم بشی ء منه فیکون عذرا لهم فیما صاروا إلیه.

و أما تعلقهم فی حیاته بما أعدوه من إمامته و بناؤهم علی ذلک أنه القائم من آل محمد فإنا قد أبطلنا ذلک بما تقدم من مختصر القول فیه فسقط بسقوطه و بطلانه و مما یدل أیضا علی فساده تواتر الخبر بنص أبی جعفر الباقر علی ابنه الصادق علیه السلام بالأمة

ص: 8


1- 1. فی المصدر: بالامر.
2- 2. فی المصدر بعد ذلک: کما انضاف جمیع العباد إلی اللّه بالعبودیة.
3- 3. فی المصدر: علی الضد.

امامت حسن علیه السّلام پس از خود و نیز وصیت حسن علیه السّلام به امام حسین پس از خود و قیام حسن علیه السّلام پس از پدرش به امور امامت و دعوت ایشان از مردم برای بیعت کردن مردم با وی بر امر امامت و نیز قیام حسین علیه السّلام پس از وی به وظایف امامت و بیعت مردم با وی بر این امر - نه با محمّد - تا اینکه به شهادت رسید، بی­آنکه از این قول رجوع کرده باشد. و با وجود حدیث رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مبنی بر اینکه: «این دو فرزند من، دو سرور جوانان اهل بهشت­اند» درباره ایشان که دالّ بر عصمت آن دو بوده و ثابت می­کند که آن دو ادّعای باطل نمی­کنند.

اما در برابر استدلال کیسانیه به قول پیامبر صَلی الله علیهِ و آله که فرمود: روز و شب به پایان نمی­رسد تا اینکه خداوند متعال مردی از اهل بیت مرا برانگیزد... تا آخر حدیث برای اثبات مهدویت محمّد حنفیّه، زیدیه نیز برای اثبات اینکه قائم آل محمّد صَلی الله علیهِ و آله، محمّد بن عبدالله بن حسن بن حسن علیه السّلام است، به همین حدیث استناد می­کنند و ادّعای آن­ها ارجح­تر است از ادّعای کیسانیه، زیرا پدر محمّد بن عبدالله به «عبدالله» شهرت دارد و امیرالمؤمنین علیه السّلام «علی» نام دارد. و دلیل فرقه کیسانیه مبنی بر اینکه امیرالمؤمنین علیه السّلام گفته باشد «من عبدالله هستم» از درجه اعتبار ساقط است، زیرا آن حضرت با گفتن این عبارت، تنها خواسته­اند خود را به قصد عبودیت به «الله» اضافه کرده باشند، همان­طور که همه بندگان مضاف به عبودیت به سوی «الله» تعالی هستند؛ هرچند که سخن امیرالمؤمنین علیه السّلام معنای بیشتری را نسبت به آنچه ذکر کردیم، در بردارد و نیازی نمی­بینیم آن را به عنوان حجّت بر این فرقه مطرح نموده و مکشوف نماییم، گرچه امامیه اثنا عشریه به استدلال کردن به این حدیث از همه فرقه­ها سزاوارترند، زیرا صاحب­الأمر ایشان علیه السّلام، همنام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و کنیه وی کنیه آن حضرت است و پدرش بنده­ای است از بندگان خدا و این در حالی است که امامیه اثنا عشریه قائل به عصمت همه امامان و همه اصول آن هستند و اخبار خود را درباره امامت امامان مستند به نصوصی می­کنند که تصریح به امامت ایشان دارند. و فضایل پدران صاحب الأمر علیه السّلام و معجزات آنان و علومی را که به آن ممتاز بوده­اند، نقل می­کنند و در اثبات مذهب خود هیچ امر ضروری و بدیهی را نظیر مُردن کسی که بالضروره معلوم باشد، دفع نمی­کنند و نسبت ضلالت را به معصومی نداده و امام عدلی را تکذیب نمی­کنند؛ اما کیسانیه به خلاف آنچه مذکور افتاد گرویده­اند، از این رو تمسک آن­ها به ظاهر یک لفظ که فرقه­های دیگر نیز می­توانند به آن تمسّک جویند، از چندان اعتباری برخوردار نیست، زیرا آنچه مورد اعتماد قرار می­گیرد، حجّت و برهان است که این فرقه چیزی از این قبیل را نیاورده­اند تا توجیهی برای گرویدنشان به مذهب خود باشد.

اما اعتقاد ایشان در حیات محمّد حنفیّه به امامت وی و اینکه او قائم آل محمّد است را به طور اختصار رد کرده و بطلان آن را ثابت نمودیم. و چون بطلان امامت وی ثابت شد، قائم آل محمّد بودنش نیز باطل خواهد بود. و آنچه مزید دلیل بر این بطلان می­تواند باشد، تواتر روایات بر تصریح ابوجعفر باقر علیه السّلام بر امامت فرزندش حضرت صادق علیه السّلام و

ص: 8

و نص الصادق علی ابنه موسی (1) و نص موسی علی علی و بظاهر الخبر عمن ذکرناه بالعلوم الدالة علی إمامتهم و المعجزات المنبئة عن حقهم (2) و صدقهم مع الخبر عن النبی صلی الله علیه و آله بالنص علیهم من حدیث اللوح و ما رواه عبد الله بن مسعود و وصفه سلمان من ذکر أعیانهم و أعدادهم و قد أجمع من ذکرناه بأسرهم و الأئمة من ذریتهم و جمیع أهل بیتهم علی موت أبی القاسم و لیس یصح أن یکون إجماع هؤلاء باطلا و یؤید ذلک أن الکیسانیة فی وقتنا هذا لا بقیة لهم و لا یوجد عدد منهم یقطع العذر بنقله بل یوجد أحد منهم یدخل فی جملة أهل العلم بل لا نجد أحدا منهم جملة و إنما مع الناس (3) الحکایة عنهم خاصة و من کان بهذه المنزلة لم یجز أن یکون ما اعتمده من طریق الروایة حقا لأنه لو کان کذلک لما بطلت الحجة علیه بانقراض أهله و عدم تواترهم فبان بما وصفناه أن مذهب القوم باطل لم یحتج الله به علی أحد و لا ألزمه اعتقاده علی ما حکیناه.

قال الشیخ أدام الله عزه ثم لم تزل الإمامیة علی القول بنظام الإمامة حتی افترقت کلمتها بعد وفاة أبی عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام فقال فرقة منها إن أبا عبد الله حی لم یمت و لا یموت حتی یظهر فیملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا لأنه القائم المهدی

وَ تَعَلَّقُوا بِحَدِیثٍ رَوَاهُ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ عَنْبَسَةُ بْنُ مُصْعَبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنْ جَاءَکُمْ مَنْ یُخْبِرُکُمْ عَنِّی بِأَنَّهُ غَسَّلَنِی وَ کَفَّنَنِی وَ دَفَنَنِی فَلَا تُصَدِّقُوهُ.

و هذه الفرقة تسمی الناووسیة و إنما سمیت بذلک لأن رئیسهم فی هذه المقالة رجل من أهل البصرة یقال له عبد الله بن ناووس.

و قالت فرقة أخری إن أبا عبد الله علیه السلام توفی و نص علی ابنه إسماعیل بن جعفر و إنه الإمام بعده و هو القائم المنتظر و إنما لبس علی الناس فی أمره لأمر رآه أبوه.

ص: 9


1- 1. فی المصدر: علی ابنه الکاظم.
2- 2. فی المصدر: عن حقوقهم.
3- 3. فی المصدر: و انما یقع من الناس.

نیز تصریح آن حضرت بر امامت فرزندش موسی و تصریح موسی بر علی علیهم السّلام است و نیز آشکار شدن این خبر از ایشان علیهم السّلام به بهره­مند بودنشان از علومی که دلیل بر امامت آنان است و معجزاتی که خبر از حقانیت و صدق ایشان می­دهند و با در نظر داشتن تصریح پیامبرصَلی الله علیهِ و آله بر امامت آن­ها از طریق «حدیث لوح» و آنچه عبدالله بن مسعود روایت نموده و سلمان در وصف امامان علیهم السّلام و تعداد ایشان آورده است. و تمام کسانی که نام بردیم و امامانی که از ذرّیه ایشانند و همه اهل بیت ایشان، بر مرگ ابوالقاسم محمّد حنفیّه اجماع دارند و درست نیست که اجماع ایشان را باطل بدانیم و آنچه این نظر را تأیید می­کند آن است که در حال حاضر اثری از کیسانیه نیست و کسی از پیروان این فرقه در قید حیات نمی­باشد تا با بودنشان عذر ما مقطوع گردد؛ کما اینکه در میان اهل علم نیز کسی از آنان یافت نمی­شود، بلکه حتی یک نفر از ایشان را نیز نمی­یابیم و تنها چیزی که از آنان مانده، داستان­هایی در میان مردم است و چنین مذهبی جایز نیست که بر حق بوده باشد، زیرا اگر حق بود، با منقرض شدن پیروان آن و عدم تواتر روایات بر درستی مذهبشان، حجّت خدای متعال بر ایشان باطل نمی­شد. بدین ترتیب، با آنچه در توصیف این قوم گفتیم و اینکه خدای متعال با این مذهب بر کسی احتجاج نکرده و آن­گونه که بیان کردیم، احدی را ملزم به اعتقاد به آن نفرموده، بطلان آن آشکار می­شود.

شیخ مفید - عزتش پایدار باد - گوید: فرقه امامیه همچنان قائل به نظام امامت بود تا اینکه ابوعبدالله جعفر بن محمّد صادق علیهما السّلام وفات یافت، پس فرقه­ای از ایشان گفت: ابا عبدالله زنده است، نه مرده است و نه می­میرد تا اینکه دوباره ظهور نموده، زمین را از عدل و داد پر کند، همان­طور که از پیش از ظلم و ستم پر شده باشد، چون تحقیقاً مهدی قائم اوست. و برای این اعتقاد خود به حدیثی تمسک جستند که مردی به نام «عنبسۀ بن مصعب» آن را از قول ابوعبدالله علیه السّلام روایت نمود که گفت: «اگر کسی نزد شما آمد و درباره من خبر آورد که وی مرا غسل داده، کفن کرده و به خاک سپرده است، سخن او را باور مکنید» و این فرقه «ناووسیّۀ» نامیده می­شود و علت این نامگذاری آن است که رئیس ایشان در این ادّعا، مردی از اهل بصره بود که وی را «عبدالله بن ناووس» می­نامیدند.

فرقه دیگری گفتند: ابو عبدالله علیه السّلام از دنیا رفت و بر امامت فرزندش اسماعیل بن جعفر تصریح نمود و اسماعیل پس از ایشان امام است و قائم منتظر اوست و امام صادق علیه السّلام بنا بر مصلحتی که خود از آن آگاه بود، امر او را بر مردم ملتبس نمود.

ص: 9

و قال فریق منهم إن إسماعیل قد کان توفی علی الحقیقة فی زمن أبیه غیر أنه قبل وفاته نص علی ابنه محمد و کان (1) الإمام بعده و هؤلاء هم القرامطة و هم المبارکیة فنسبهم إلی القرامطة برجل من أهل السواد یقال له قرمطویه و نسبهم إلی المبارکیة برجل یسمی المبارک مولی إسماعیل بن جعفر و القرامطة أخلاف المبارکیة و المبارکیة سلفهم.

و قال فریق من هؤلاء إن الذی نص علی محمد بن إسماعیل هو الصادق علیه السلام دون إسماعیل و کان ذلک الواجب علیه لأنه أحق بالأمر بعد أبیه من غیره و لأن الإمامة لا یکون فی أخوین بعد الحسن و الحسین و هؤلاء الفرق الثلاث هم الإسماعیلیة و إنما سموا بذلک لادعائهم إمامة إسماعیل فأما علتهم فی النص علی إسماعیل فهی أن قالوا کان إسماعیل أکبر ولد جعفر و لیس یجوز أن ینص علی غیر الأکبر قالوا و قد أجمع من خالفنا علی أن أبا عبد الله نص علی إسماعیل غیر أنهم ادعوا أنه بدا لله فیه و هذا قول لا نقبله منهم.

و قالت فرقة أخری إن أبا عبد الله توفی و کان الإمام بعده محمد بن جعفر وَ اعْتَلُّوا فِی ذَلِکَ بِحَدِیثٍ تَعَلَّقُوا بِهِ وَ هُوَ: أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَی مَا زَعَمُوا کَانَ فِی دَارِهِ جَالِساً فَدَخَلَ عَلَیْهِ مُحَمَّدٌ وَ هُوَ صَبِیٌّ صَغِیرٌ فَعَدَا إِلَیْهِ فَکَبَا(2) فِی قَمِیصِهِ وَ وَقَعَ لِوَجْهِهِ (3) فَقَامَ إِلَیْهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ فَقَبَّلَهُ وَ مَسَحَ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ وَ ضَمَّهُ إِلَی صَدْرِهِ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ إِذَا وُلِدَ لَکَ وَلَدٌ یُشْبِهُنِی فَسَمِّهِ بِاسْمِی وَ هَذَا الْوَلَدُ شَبِیهِی وَ شَبِیهُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلَی سُنَّتِهِ (4).

و هذه الفرقة تسمی السبطیة(5) لنسبتها إلی رئیس لها کان یقال له یحیی بن أبی السبط(6).

ص: 10


1- 1. فی المصدر: فکان.
2- 2. أی انکب.
3- 3. فی المصدر: و وقع لحر وجهه.
4- 4. فی المصدر بعد ذلک: و شبیه علی.
5- 5. فی المصدر: الشمطیة( السمطیة خ ل).
6- 6. فی المصدر: لنسبتها إلی رجل یقال له یحیی بن أبی السمط و هو رئیسهم.

و فرقه­ای از ایشان گویند: اسماعیل به راستی در زمان پدرش وفات یافت لیکن قبل از وفات خود بر امامت فرزندش محمّد تصریح نمود، بنابراین پس از وی امام اوست؛ و اینان را «قرامطه» و «مبارکیّه» نامند. علّت نام­گذاری ایشان به قرامطۀ، آن است که آنان را به مردی از اهل سواد که او را «قرمطویه» می­نامیدند، نسبت می­دهند و علّت نامیدنشان به مبارکیه آن است که آنان را به مردی به نام «مبارک» که غلام آزاد شده اسماعیل بن جعفر علیه السّلام بود، نسبت می­دهند و قرامطه اخلاف مبارکیه هستند و مبارکیه اسلاف آنانند.

فرقه­ای دیگر از ایشان گوید: آنکه بر امامت محمّد بن اسماعیل تصریح نمود، نه بر اسماعیل، خودِ امام صادق علیه السّلام است و آن حضرت مکلّف به این امر بود، زیرا محمّد پس از وفات پدرش به امامت محق­تر از دیگری بود و اینکه پس از حسن و حسین علیهما السّلام امامت میان دو برادر نخواهند بود؛ و این سه فرقه را «اسماعیلیه» می­نامند. و سبب نام­گذاری ایشان بدین نام آن است که ایشان مدّعی امامت اسماعیل هستند و دلیلشان برای اثبات تصریح به امامت اسماعیل آن است که گویند: اسماعیل فرزند بزرگ­تر جعفر بود و جایز نیست که بر امامت غیر پسر ارشد تصریح گردد؛ و گفتند: مخالفان ما اتّفاق نظر دارند که ابو عبدالله صادق علیه السّلام بر امامت اسماعیل تصریح فرموده است، اما ادّعا نمودند که خدای تعالی را در امامت اسماعیل «بدا» واقع شده و ما این سخن را از ایشان نمی­پذیریم.

فرقه­ای دیگر گویند: امام صادق علیه السّلام درگذشت و پس از وی امام، محمّد بن جعفر بود و برای ادّعای خود به داستانی که خودشان آن را نقل می­کنند، استدلال می­نمایند مبنی بر اینکه امام صادق علیه السّلام در خانه­اش نشسته بود که محمّد در حالی که یک کودک خردسال بود، دوان دوان بر وی وارد گشت، اما پای او به پیراهنش گیر کرد و با صورت بر زمین افتاد، پس ابا عبدالله علیه السّلام وی را برداشته و بوسید، خاک را از چهره­اش پاک نمود و صورت وی را به سینه خود چسبانده و فرمود: از پدرم شنیدم که فرمود: اگر فرزندی شبیه به من برایت به دنیا آمد، نام مرا بر او بگذار که این پسر شبیه من و شبیه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و بر سنّت اوست. این فرقه را به واسطه نام بنیان گذارش که یحیی بن ابی السبط نامیده می­شد، «سِبطیّۀ» نامیده­اند.

ص: 10

و قالت فرقة أخری إن الإمام بعد أبی عبد الله ابنه عبد الله بن جعفر و اعتلوا فی ذلک بأنه کان أکبر ولد أبی عبد الله

وَ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْإِمَامَةُ لَا تَکُونُ إِلَّا فِی الْأَکْبَرِ مِنْ وُلْدِ الْإِمَامِ.

و هذه الفرقة تسمی الفطحیة و إنما سمیت بذلک لأن رئیسا لها یقال له عبد الله بن أفطح و یقال إنه کان أفطح الرجلین (1) و یقال بل کان أفطح الرأس و یقال إن عبد الله کان هو الأفطح.

قال الشیخ أدام الله عزه فأما الناووسیة فقد ارتکب فی إنکارها وفاة أبی عبد الله علیه السلام ضربا من دفع الضرورة و إنکار المشاهدة لأن العلم بوفاته کالعلم بوفاة أبیه من قبله و لا فرق بین هذه الفرقة و بین الغلاة الدافعین لوفاة أمیر المؤمنین علیه السلام و بین من أنکر مقتل الحسین علیه السلام و دفع ذلک و ادعی أنه کان مشبها للقوم فکل شی ء جعلوه فصلا بینهم و بین من ذکرناه فهو دلیل علی بطلان ما ذهبوا إلیه فی حیاة أبی عبد الله علیه السلام و أما الخبر الذی تعلقوا به فهو خبر واحد لا یوجب علما و لا عملا و لو رواه ألف إنسان و ألف ألف لما جاز أن یجعل ظاهره حجة فی دفع الضرورات و ارتکاب الجهالات بدفع المشاهدات علی أنه یقال لهم ما أنکرتم أن یکون هذا القول إنما صدر من أبی عبد الله عند توجهه إلی العراق لیؤمنهم من موته فی تلک الأحوال و یعرفهم رجوعه إلیهم من العراق و یحذرهم من قبول أقوال المرجفین به (2) المؤدیة إلی الفساد و لا یجب أن یکون ذلک مستغرقا لجمیع الأزمان و أن یکون علی العموم فی کل حال و یحتمل أن یکون أشار إلی جماعة علم أنهم لا یبقون بعده و أنه یتأخر عنهم فقال من جاءکم من هؤلاء فقد جاء فی بعض الأسانید من جاءکم منکم و فی بعضها من جاءکم من أصحابی و هذا یقتضی الخصوص.

و له وجه آخر و هو أنه عنی بذلک کل الخلق ما سوی الإمام القائم من بعده لأنه لیس یجوز أن یتولی غسل الإمام و تکفینه و دفنه إلا الإمام القائم مقامه علیه السلام إلا أن تدعو ضرورة إلی غیر ذلک فکأنه أنبأهم بأنه لا ضرورة تمنع القائم من بعده عن

ص: 11


1- 1. الأفطح: العریض.
2- 2. أرجف: خاض فی الاخبار السیئة و الفتن قصد أن یهیج الناس.

فرقه دیگری گوید: پس از امام صادق علیه السّلام، پسرش عبدالله بن جعفر امام است و استدلال کرده­اند که وی فرزند ارشد امام صادق علیه السّلام بوده و امام صادق علیه السّلام فرموده است: امامت جز برای فرزند ارشد امام نخواهد بود! این فرقه «فطحیّۀ» نامیده می­شود زیرا پایه­گذار آن شخصی به نام عبدالله بن أفطح بوده و گفته می­شود که بدان سبب وی را «أفطح» گفته­اند که پاهایش پهن بوده­ است و گفته می­شود، سرش پهن بوده و گفته شده که عبدالله أفطح بوده است.

شیخ مفید - عزتش پایدار باد - گوید: اما فرقه «ناووسیّۀ»، با انکار وفات امام صادق علیه السّلام، یک امر بدیهی ضروری و مشهود و معلوم را انکار کرده­اند، زیرا علم ما به وفات آن حضرت، همانند آگاهی ما از وفات پدر ایشان علیه السّلام است و میان این فرقه و فرقه «غلاۀ» که منکر وفات امیرالمؤمنین علیه السّلام شدند، تفاوتی وجود ندارد، و همچنین شبیه کسانی هستند که قتل امام حسین علیه السّلام را انکار کرده و مدّعی شدند که در این مورد امر بر مردم مشتبه شده است، بنابراین هرچیزی را که این جماعت میان خود و میان آن که ما ذکر نمودیم قرار دهند، دلیل بر بطلان سخنان ایشان درباره زنده بودن امام صادق علیه السّلام است. اما روایتی که بدان استدلال کرده­اند، خبر واحد است که نه علمی از آن حاصل می­شود و نه عملی واجب می­گردد و اگر هزار نفر یا هزار هزار نفر هم آن را نقل کنند، این مجوّز را به ما نمی­دهد که با توجه به آن، یک امر ضروری و بدیهی (وفات امام صادق علیه السّلام) را که برای همه معلوم گشته و دیده شده است، دفع کنیم، هرچند که می­توانیم به ایشان (فرقه ناووسیّۀ) بگوییم: از کجا معلوم، این سخنی که امام صادق علیه السّلام هنگام رفتن به عراق بیان فرموده، بدان جهت نبوده که یاران خود را از بابت مرگ خود در آن، بر همه آسوده خاطر نگرداند و به ایشان اطمینان خاطر ندهد که به زودی از عراق باز خواهد گشت و ایشان را از پذیرش سخن یاوه­گویان که منجر به فساد خواهد شد برحذر نداشته باشد و اینکه این خبر، کاربرد مقطعی داشته و مقصود آن نبوده که به ایشان بگوید، من هرگز نخواهم مُرد و همیشه و در هر زمانی زنده خواهم بود؟ همچنین محتمل است مخاطب این سخن، جمع خاصی باشد که آن حضرت می­دانسته همگی پیش از وی از دنیا خواهند رفت و غرض وی آن بوده که بگوید: هرکس از این جماعت خاص اگر نزد شما آمد و چنین خبری را داد، شما او را باور نکنید، و این در حالی است که در بعضی سندهای این حدیث آمده است: «هرکه از شما بیاید و چنین خبری بدهد» و در برخی دیگر: «هرکه از یاران من به سوی شما بیاید و چنین خبری بدهد» و چنین حالتی اقتضا می­کند که این حدیث را از جمعی خاص نپذیریم.

وجه دیگری هم می­تواند داشته باشد و آن اینکه منظور آن حضرت، همه مردم بوده باشد به جز امامِ پس از خود، زیرا جایز نیست کسی جز امامی که جانشین وی است، عهده­دار غسل و کفن و دفن امام باشد، مگر اینکه ضرورت چیز دیگری را اقتضا کند؛ بنابراین، گویی امام صادق علیه السّلام به یاران خود اطلاع داده که پس از وفاتم منعی ندارد، امام جانشین من شخصاً عهده دار غسل و کفن و دفن من شود.

ص: 11

تولی أمره بنفسه و إذا کان الخصوص قد یکون فی کتاب الله عز و جل مع ظاهر القول للعموم و جاز أن یخص القرآن و یصرف عن ظواهره علی مذهب أصحاب العموم بالدلائل فلم لا جاز الانصراف عن ظاهر قول أبی عبد الله علیه السلام إلی معنی یلائم الصحیح و لا یحمل علی وجه یفسد المشاهدات و یسد علی العقلاء باب الضرورات و هذا کاف فی هذا الموضع إن شاء الله مع أنه لا بقیة للناووسیة و لم یکن فی الأصل أیضا کثرة و لا عرف منهم رجل مشهور بالعلم و لا قرئ لهم کتاب و إنما هی حکایة إن صحت فعن عدد یسیر لم یبرز قولهم حتی اضمحل و انتقض و فی هذا کفایة عن الإطالة فی نقضه.

و أما ما اعتلت به الإسماعیلیة من أن إسماعیل رحمه الله کان الأکبر و أن النص یجب أن یکون علی الأکبر فلعمری إن ذلک یجب إذا کان الأکبر باقیا بعد الوالد فأما إذا کان المعلوم من حاله أنه یموت فی حیاته و لا یبقی بعده فلیس یجب ما ادعوه بل لا معنی للنص علیه و لو وقع لکان کذبا لأن معنی النص أن المنصوص علیه خلیفة الماضی فیما کان یقوم به و إذا لم یبق بعده لم یکن خلیفة و یکون (1) النص حینئذ علیه کذبا لا محالة و إذا علم الله سبحانه أنه یموت قبل الأول و أمره باستخلافه کان الأمر بذلک عبثا مع کون النص کذبا لأنه لا فائدة فیه و لا غرض صحیح فبطل ما اعتمدوه فی هذا الباب.

و أما ما ادعوه من تسلیم الجماعة لهم حصول النص علیه فإنهم ادعوا فی ذلک باطلا و توهموا فاسدا من قبل أنه لیس أحد من أصحابنا یعترف بأن أبا عبد الله علیه السلام نص علی ابنه إسماعیل و لا روی راو ذلک فی شاذ من الأخبار و لا فی معروف منها و إنما کان الناس فی حیاة إسماعیل یظنون أن أبا عبد الله ینص علیه لأنه أکبر أولاده و بما کانوا یرونه من تعظیمه فلما مات إسماعیل

زالت ظنونهم و علموا أن الإمامة فی غیره فتعلق هؤلاء المبطلون بذلک الظن و جعلوه أصلا و ادعوا أنه قد وقع النص و لیس معهم فی ذلک خبر و لا أثر(2) یعرفه أحد من نقلة الشیعة و إذا کان

ص: 12


1- 1. فی المصدر: فیکون.
2- 2. فی المصدر: أثر و لا خبر.

و چنانچه در قرآن بتوان لفظی را که به حسب ظاهر عام باشد حمل بر تخصیص کنیم و آن را به قرینه­ای که بر خصوص دلالت کند، از ظاهر عام بودنش خارج کنیم، چرا جایز نباشد که مدّعی شویم امام صادق علیه السّلام در این روایت که ظاهر عام دارد، قصد خصوص کرده است و هدف ایشان آن بوده که «هرکس غیر از امام جانشین من چنین خبری را به شما بدهد» و حال آنکه قرینه­ای نظیر مشاهده وفات ایشان در میان است. برای ابطال دلیل ایشان و بیان اینکه این حدیث بر عدم وفات آن حضرت تا آخرالزمان دلالت نمی­کند، به همین مقدار بسنده می­کنیم، هرچند می­توانیم بگوییم: همین دلیل بر بطلان مذهب ناووسیّۀ بس که در حال حاضر احدی نیست که پیرو این مذهب باشد تا آن را ترویج کند و در اصل هم جمع زیادی نبوده­اند و از میان ایشان نیز کسی را نمی­شناسم که مشهور به علم باشد و کسی کتابی هم از ایشان نخوانده است، بلکه حکایتی است که اگر صحیح هم باشد از جمع قلیلی صادر شده که کلام ایشان پیش از آنکه منتشر شود، مضمحل گردیده و همین مقدار برای ابطال این مذهب کافی است و نیازی به اطاله کلام نمی­باشد .

اما اینکه اسماعیلیه استدلال کرده­اند که اسماعیل - رحمه الله - فرزند ارشد بود و تصریح امامت باید شامل فرزند ارشد باشد، سخن درستی است، لیکن به شرط آنکه فرزند ارشد پس از وفات پدر در قید حیات باشد، و اما اینکه فرزند ارشد در حیات پدر از دنیا برود و پس از وی زنده نباشد، ادّعای آن­ها مبنی بر تصریح بر امامت وی تحقیقاً واجب نیست و اگر فرضاً هم واقع شود، دروغ خواهد بود، زیرا معنای «نص» آن است که «منصوص علیه»، جانشین امام در گذشته باشد و فعالیت­های وی را ادامه دهد، و اگر پس از رحلت امام در قید حیات نباشد، امام نیست و در این صورت، نص و تصریح بر امامت ایشان بدون شک دروغ خواهد بود، و اگر خداوند سبحان می­دانسته که وی پیش از پدرش از دنیا خواهد رفت، اما با این وجود به او دستور داده که وی را جانشین خود کند، کار عبث و بیهوده­ای صورت گرفته و چنین نصّی قطعاً دروغ خواهد بود؛ زیرا هیچ سودی بر آن مترتب نیست و نه هدف درستی با آن محقّق می­شود، بنابراین، استدلال اسماعیلیه برای اثبات امامت اسماعیل، باطل است.

اما اینکه ادّعا کرده­اند که شیعه به اجماع، وجود نص بر امامت اسماعیل را قبول دارند، قطعاً ادعای باطلی کرده­اند و سودایی فاسد در سر پرورانده­اند، زیرا هیچ یک از اصحاب ما قائل به این نیستند که امام صادق علیه السّلام بر امامت فرزندش اسماعیل تصریح کرده باشد و هیچ محدّثی حتی به عنوان حدیث شاذ آن را روایت نکرده، کما اینکه در روایات شناخته شده و مشهور نیز چنین روایتی نیامده و سبب این توّهم آن­ها این بوده که مردم در زمان حیات اسماعیل گمان می­کردند که به دلیل فرزند ارشد بودن اسماعیل، امام صادق علیه السّلام قطعاً بر امامت وی تصریح خواهند فرمود و چون اسماعیل درگذشت، این تصور و توّهم آن­ها نیز از بین رفت و دانستند که امامت به غیر اسماعیل تعلّق دارد، لیکن باطل ­گرایان، تصور اولیّه مردم را رها نکرده و آن را اصل قرار دادند و ادّعا کردند که نصّ بر امامت اسماعیل واقع شده است و این در حالی است که برای این ادّعای خود، روایت یا سندی ندارند که یکی از راویان شیعه از آن باخبر باشد

ص: 12

معتمدهم علی الدعوی المجردة عن البرهان فقد سقط بما ذکرناه فأما الروایة عن أبی عبد الله علیه السلام من قوله ما بدا لله فی شی ء کما بدا له فی إسماعیل فإنها علی غیر ما توهموه أیضا من البداء فی الإمامة و إنما معناها

مَا رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ کَتَبَ الْقَتْلَ عَلَی ابْنِی إِسْمَاعِیلَ مَرَّتَیْنِ فَسَأَلْتُهُ فِیهِ فَرَقاً(1) فَمَا بَدَا لَهُ فِی شَیْ ءٍ کَمَا بَدَا لَهُ فِی إِسْمَاعِیلَ.

یعنی به ما ذکره من القتل الذی کان مکتوبا فصرفه عنه بمسألة أبی عبد الله علیه السلام فأما الإمامة فإنه لا یوصف الله عز و جل بالبداء فیها(2) و علی ذلک إجماع فقهاء الإمامیة و معهم فیه أثر عنهم علیهم السلام أنهم قالوا مهما بدا لله فی شی ء فلا یبدو له فی نقل نبی عن نبوته و لا إمام عن إمامته و لا مؤمن قد أخذ عهده بالإیمان عن إیمانه و إذا کان الأمر علی ما ذکرناه فقد بطل أیضا هذا الفصل الذی اعتمدوه و جعلوه دلالة علی نص أبی عبد الله علیه السلام علی إسماعیل.

فأما من ذهب إلی إمامة محمد بن إسماعیل بنص أبیه علیه فإنه منتقض القول فاسد الرأی من قبل أنه إذا لم یثبت لإسماعیل إمامة فی حیاة أبی عبد الله علیه السلام لاستحالة وجود إمامین بعد النبی صلی الله علیه و آله فی زمان واحد لم یجز أن یثبت إمامة محمد لأنها تکون حینئذ ثابتة بنص غیر إمام و ذلک فاسد فی النظر الصحیح.

و أما من زعم بأن أبا عبد الله علیه السلام نص علی محمد بن إسماعیل بعد وفاة أبیه فإنهم لم یتعلقوا فی ذلک بأثر و إنما قالوه قیاسا علی أصل فاسد و هو ما ذهبوا إلیه من حصول النص علی أبیه إسماعیل (3) فزعموا أن العدل یوجب بعد موت إسماعیل النص علی ابنه لأنه أحق الناس به و إذا کنا قد بینا عن بطلان قولهم فیما ادعوا من النص علی إسماعیل فقد فسد أصلهم الذی بنوا علیه الکلام علی أنه لو ثبت ما ادعوه من نص أبی عبد الله علی ابنه إسماعیل لما صح قولهم فی وجوب النص علی محمد ابنه من بعده لأن الإمامة و النصوص لیستا موروثتین علی حد میراث الأموال و لو کانت کذلک

ص: 13


1- 1. فی المصدر: فعفا عن ذلک.
2- 2. فی المصدر: و أمّا الإمامة فانه لا یوصف اللّه عزّ و جلّ فیه بالبداء.
3- 3. فی المصدر: علی ابنه إسماعیل. فیکون مرجع الضمیر أبا عبد اللّه علیه السلام.

و چنانچه استناد آن­ها تنها متکی بر دعوی مجرّد از برهان باشد، ادعایشان باطل است .

اما روایتی که از امام صادق علیه السّلام نقل شد که فرمود: «ظاهر نشد از برای خدا امری، چنان که در باب فرزندم اسماعیل برای وی ظاهر شد» نیز نه بدان معنایی است که «بداء در امامت» دارد، و آن­ها در فهم این مورد هم به اشتباه افتاده­اند و این «بداء» را در امامت اسماعیل قرار داده­اند، زیرا معنای این حدیث همان است که از امام صادق علیه السّلام روایت گشته که فرمود: «به درستی که خدای عزّوجل، کشته شدن را بر فرزندم اسماعیل دو بار مقدّر فرمود و از خداوند درباره وی حاجت خواستم، پس برای خدا بدائی نشد، چنانکه در مورد اسماعیل برایش بداء شد» و مقصود حضرت سخنی است که درباره کشته شدن بیان فرموده بود که این کشته شدن مقدّر شده بود، امّا خداوند آن را از اسماعیل با دعای ابوعبدالله صادق علیه السّلام رفع فرمود؛ اما خداوند عزّوجل درباره امامت، موصوف به بداء نمی­شود و فقهای امامیه بر این قول اجماع دارند و در این مورد روایتی نیز از ائمّه علیهم السّلام دارند که در آن فرموده­اند: هرچه «بداء» برای خدا در چیزی واقع شود، اما نه برای نقل پیامبری از نبوّتش و نه امامی از امامتش و نه مؤمنی که خداوند از او عهد گرفته باشد که مؤمن باشد، بداء واقع نمی­شود». و اگر مسأله به گونه­ای باشد که آن را ذکر کردیم، بطلان این استدلال اسماعیلیه که آن را دلیلی بر تصریح امام صادق علیه السّلام بر امامت اسماعیل قرار داده بودند، ثابت می­شود.

اما آنکه قائل به تصریح امامت محمّد بن اسماعیل از طرف پدرش می­باشد، گرفتار تناقض­گویی و فساد رأی گردیده است، زیرا وقتی امامت اسماعیل در حیات ابوعبدالله صادق علیه السّلام به دلیل محال بودن وجود دو امام پس از پیامبر به صورت هم­زمان ثابت نگردیده باشد، ممکن نیست که امامت محمّد به اثبات برسد، زیرا در آن صورت امامت وی با تصریح کسی غیر امام خواهد بود و چنین امری از دیدگاه صحیح، فاسد است.

امّا کسی که گمان کرده امام صادق علیه السّلام بر امامت محمّد بن اسماعیل پس از وفات پدرش تصریح نموده، برای اثبات نظر خود روایتی نقل نکرده­ و هرچه گفته، از روی قیاس بر اصلی بوده که فاسد است، و آن اصل فاسد آن است که آنان معتقدند که امام صادق علیه السّلام بر امامت پسرش اسماعیل تصریح فرموده است، و بر این اساس گمان کرده­اند که عدالت حکم می­کند، چون بر امامت اسماعیل تصریح شده و وی وفات یافته، پسرش مشمول آن تصریح گردد، چون محق­ترین مردم به آن است. و از آنجا که ما بطلان قول آن­ها در مورد ادّعایشان که بر امامت اسماعیل تصریح شده را ثابت کردیم، اصلی را که کلامشان را مستند به آن کرده­اند، مبنی بر اینکه اگر ادّعای آن­ها بر وجود تصریح امام صادق علیه السّلام درباره امامت فرزندش اسماعیل ثابت شود، سخن آن­ها درباره وجوب نص بر امامت پسرش پس از وی، صحیح نمی­باشد، زیرا امامت و نصوص دو امری نیستند که همانند اموال به ارث برده شوند و اگر چنین بود،

ص: 13

لاشترک فیها ولد الإمام و إذا لم تکن موروثة و کانت إنما تجب لمن له صفات مخصوصة و من أوجبت المصلحة إمامته فقد بطل أیضا هذا المذهب.

و أما من ادعی إمامة محمد بن جعفر علیهما السلام بعد أبیه فإنهم شذاذ جدا قالوا بذلک زمانا مع قلة عددهم و إنکار الجماعة علیهم ثم انقرضوا حتی لم یبق منهم أحد یذهب إلی هذا المذاهب و فی ذلک بطلان مقالتهم (1) لأنها لو کانت حقا لما جاز أن یعدم الله تعالی أهلها(2) کافة حتی لم یبق (3) منهم من یحتج بنقله مع أن الحدیث الذی رووه لا یدل علی ما ذهبوا إلیه لو صح و ثبت فکیف و لیس هو حدیثا معروفا و لا رواه محدث مذکور و أکثر ما فیه عند ثبوت الروایة أنه خبر واحد و أخبار الآحاد لا یقطع علی الله عز و جل بصحتها و لو کان صحیحا أیضا لما کان من متضمنة(4) دلیل الإمامة لأن مسح أبی عبد الله التراب عن وجه ابنه لیس بنص علیه فی عقل و لا سمع و لا عرف و لا عادة و کذلک ضمه إلی صدره و کذلک قوله إن أبی أخبرنی أن سیولد لی ولد یشبهه و إنه أمره بتسمیته باسمه و إنه أخبره أنه یکون علی سنة رسول الله صلی الله علیه و آله (5) و لا فی مجموع هذا کله دلالة علی الإمامة فی ظاهر قول و فعل و لا فی تأویله و إذا لم یکن فی ذلک دلالة علی ما ذهبوا إلیه بأن بطلانه مع أن محمد بن جعفر خرج بالسیف بعد أبیه و دعا إلی إمامته و تسمی بإمرة المؤمنین و لم یتسم بذلک أحد ممن خرج من آل أبی طالب و لا خلاف بین أهل الإمامة أن من تسمی بهذا الاسم بعد أمیر المؤمنین علیه السلام فقد أتی منکرا فکیف یکون هذا علی سنة رسول الله صلی الله علیه و آله (6) لو لا أن الراوی لهذا الحدیث قد وهم فیه أو تعمد الکذب.

و أما الفطحیة فإن أمرها أیضا واضح و فساد قولها غیر خاف و لا مستور عمن تأمله و ذلک أنهم لم یدعوا نصا من أبی عبد الله علیه السلام علی عبد الله و إنما عملوا علی ما رووه من أن

ص: 14


1- 1. فی المصدر: ابطال مقالتهم.
2- 2. فی المصدر: لما جاز للّه أن یعدم أهلها.
3- 3. فی المصدر: لا یبقی.
4- 4. فی المصدر: فی متضمنه.
5- 5. فی المصدر: علی شبه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.
6- 6. فی المصدر: شبه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.

تمام فرزندان امام در آن سهیم می­شدند، اما چنانچه موروثی نباشد و مختص به کسی باشد که از صفات خاصی برخوردار باشد یا کسی که مصلحت ایجاب کرده که وی امام باشد، باز هم بطلان این مذهب اثبات می­شود.

اما کسانی که مدّعی امامت محمّد بن جعفر علیه السّلام پس از پدرش شده­اند، بسیار اندک و نادر هستند. آنها زمانی، علی­رغم تعداد کم و انکارشان از طرف جماعت شیعه چنین ادّعایی را مطرح نمودند، لیکن منقرض شدند و کسی از ایشان باقی نماند که پیرو این مذهب باشد و همین مسأله خود دلیل بر بطلان سخنان ایشان است، زیرا اگر ادّعای به حقی بود، جایز نبود که خداوند پیروان آن را به کلی نابود گرداند تا آنجا که حتی یکی باقی نمانده که ادعای پیروی از این مذهب را داشته باشد، هرچند حدیثی را که آن را روایت کردند، به فرض صحّت، دلیلی بر اثبات ادّعایی که می­کردند نداشت و حال آنکه این حدیث، حدیث شناخته شده­ای نیست و محدّثی هم که نامش در کتب حدیث ذکر شده باشد، آن را روایت نکرده است و به فرض ثبوت روایت، باز هم خبر، واحد باقی خواهد ماند و اخبار آحاد موجب آن نمی­شوند که ما بر خدای عزّوجل قولی را نسبت دهیم، و اگر صحیح نیز بود، محتوای آن دلیلی بر امامت نبود، زیرا پاک کردن امام صادق علیه السّلام خاک را از صورت فرزندش، دلیل بر تصریح آن حضرت بر امامت او نیست، نه عقلاً و نه عرفاٌ و عادۀً. و همچنین است چسباندن وی به سینه­اش و نیز گفتن اینکه: «پدرم مرا خبر کرد که فرزندی برایم متولّد خواهد شد که به وی شباهت دارد»، و اینکه به وی امر نموده نام خود را برایش برگزیند، و اینکه به وی اطلاع داده که آن کودک بر سنّت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خواهد بود و مجموع این­ها باهم نیز دلیلی بر امامت نمی­تواند باشد، نه به حسب ظاهر و نه به حسب قول و فعل و نه در تأویل آن، و اگر در این روایت دلیلی بر ادّعای آنان وجود نداشته باشد، بطلان آن آشکار می­گردد، ضمن اینکه محمّد بن جعفر، پس از پدرش شمشیر برگرفته و خروج کرد و مردم را به سوی امامت خویش دعوت نموده، خود را امیرالمؤمنین نامید! و این در حالی است که هرکس از آل ابوطالب خروج نمود، این نام را بر خود نگذاشته بود و در میان پیروان امامت اختلافی نیست که هرکس پس از امیرالمؤمنین علیه السّلام خود را به این نام بنامد، فعل منکری انجام داده است و چنین شخصی چگونه می­تواند بر سنّت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله باشد، مگر اینکه راوی این حدیث درباره وی دچار توّهم شده، یا از روی عمد دروغ گفته باشد.

به درستی که امر فرقه «فطحیّۀ» نیز روشن و فساد قول آنان، از کسی که در آن تأمّل کند، نه پنهان است و نه پوشیده؛ زیرا این جماعت ادّعا نکرده­اند که از امام صادق علیه السّلام نصّی برخلافت عبدالله در اختیار دارند، بلکه اینان این مذهب را از آن رو اختیار کرده­اند که روایت کرده­اند که آن حضرت فرموده:

ص: 14

الإمامة تکون فی الأکبر و هذا حدیث لم یرو قط إلا مشروطا و هو أنه قد ورد أن الإمامة تکون فی الأکبر ما لم تکن به عاهة و أهل الإمامة القائلون بإمامة موسی علیه السلام متواترون بأن عبد الله کانت به عاهة فی الدین لأنه کان یذهب إلی مذهب المرجئة الذین یقفون فی علی علیه السلام و عثمان و أن أبا عبد الله علیه السلام قال و قد خرج من عنده عبد الله هذا مرجئ کبیر و أنه دخل علیه یوما(1) و هو یحدث أصحابه فلما رآه سکت حتی خرج فسئل عن ذلک فقال أ و ما علمتم أنه من المرجئة هذا مع أنه لم یکن له من العلم ما یتخصص به من العامة و لا روی عنه شی ء من الحلال و الحرام و لا کان بمنزلة من یستفتی فی الأحکام و قد ادعی الإمامة بعد أبیه فامتحن بمسائل صغار فلم یجب عنها و لا تأتی للجواب فأی علة أکثر مما ذکرناه تمنع من إمامة هذا الرجل مع أنه لو لم یکن علة تمنع من إمامته لما جاز من أبیه صرف النص عنه و لو لم یکن قد صرفه عنه لأظهره فیه و لو أظهره لنقل و کان معروفا فی أصحابه و فی عجز القوم عن التعلق بالنص علیه دلیل علی بطلان ما ذهبوا إلیه.

قال الشیخ أدام الله عزه ثم لم تزل الإمامیة بعد من ذکرناه علی نظام الإمامة حتی قبض موسی بن جعفر علیهما السلام فافترقت بعد وفاته فرقا قال جمهورهم بإمامة أبی الحسن الرضا علیه السلام و دانوا بالنص علیه و سلکوا الطریقة المثلی (2) فی ذلک و قال جماعة منهم بالوقف علی أبی الحسن موسی علیه السلام و ادعوا حیاته و زعموا أنه هو المهدی المنتظر و قال فریق منهم إنه قد مات و سیبعث و هو القائم بعده و اختلفت الواقفة فی الرضا علیه السلام و من قام من آل محمد بعد أبی الحسن موسی علیه السلام (3) فقال بعضهم هؤلاء خلفاء أبی الحسن و أمراؤه و قضاته إلی أوان خروجه و أنهم لیسوا بأئمة و ما ادعوا الإمامة قط و قال الباقون إنهم ضالون مخطئون ظالمون و قالوا فی الرضا علیه السلام خاصة قولا عظیما و أطلقوا تکفیره و تکفیر من قام بعده من ولده و شذت فرقة ممن کان علی الحق إلی

ص: 15


1- 1. فی المصدر: و انه دخل علیه عبد اللّه یوما.
2- 2. مؤنث الامثل: الافضل.
3- 3. فی المصدر: و اختلفت الواقفة فی الرضا علیه السلام بعد أبیه أبی الحسن موسی علیه السلام.

امامت در فرزند ارشد امام می­باشد. و این حدیث جز با قید یک شرط روایت نشده و آن شرط این است که اولاد ارشد زمانی می­تواند امام شود که عیب و نقصی در او نباشد و طایفه امامیه بدان جهت بر امامت موسی کاظم علیه السّلام اتفاق کرده­اند، چون متّفق­القول هستند که عبدالله نقص در دین داشته و قائل به مذهب «مرجئه» بوده که منحصراً قائل به امامت علی بن ابی طالب علیه السّلام و عثمان بوده­اند و یک بار که عبدالله از حضور امام صادق علیه السّلام بیرون رفته بود، امام فرموده بود:«این یک مُرجیء بزرگ است». و نیز روایت کرده­اند که روزی عبدالله به حضور امام صادق علیه السّلام رسید، در حالی که آن حضرت به نقل حدیث برای یاران خود مشغول بود، و چون عبدالله را دید، سکوت فرمود تا زمانی که عبدالله از مجلس خارج گردید. پس از وی در این مورد سؤال شد، فرمود: مگر نمی­دانید که او از مرجئه است؟ و علاوه بر این، وی را علم و دانشی نبود که از عامه مردم متمایزش کند و چیزی در رابطه با حلال و حرام هم از او روایت نگردیده و در مقامی هم نبوده که فتوی صادر کند. وی پس از پدرش ادّعای امامت کرد و با چند سؤال ساده از طرف شیعیان امتحان شد، لیکن از جواب عاجز ماند و چیزی نگفت. لذا برای نشان دادن بطلان امامت وی، چه دلایلی بیشتر از آنچه ذکر کردیم لازم است تا ثابت گردد این دلایل مانع امامت چنین مردی می­شود؟ ضمن اینکه اگر دلیلی بر منع امامت وی نبود، جایز نبود که پدرش از تصریح امامت وی خودداری کند. و اگر تصریح می­فرمود، آشکار می­شد و راویان آن را نقل می­کردند. و اینکه این جماعت از اثبات وجود نصّ از طرف امام صادق علیه السّلام عاجزند، خود دلیل روشنی بر بطلان مذهب ایشان است.

شیخ مفید - عزتش پایدار باد - گوید: طایفه امامیه پس از این ماجرا همچنان بر نظام امامت باقی بودند تا اینکه موسی بن جعفر علیهما السّلام چشم از جهان پوشید و پس از وی شیعیان چندین فرقه شدند که یکی از این فرقه­ها که اکثریت را شامل می­شد، به دلیل وجود نصّ بر ایشان، قائل به امامت ابوالحسن رضا علیه السّلام گشتند و با این کار خود، بهترین راه را برگزیدند. فرقه­ای نیز قائل به ختم امامت به موسی بن جعفر علیه السّلام شدند و مدّعی گشتند که وی زنده است و او مهدی منتظر است. و فرقه دیگری مرگ آن حضرت را پذیرفتند لیکن مدّعی شدند که ایشان به زودی مبعوث خواهد شد و امام قائم منتظر اوست. فرقه «واقفه» درباره امام رضا علیه السّلام دچار اختلاف شدند؛ بعضی از آنها گفتند: کسانی که پس از امام موسی علیه السّلام جانشین وی شده­اند، خلفا و وکلا و قاضیان آن حضرت هستند و تا زمان خروج ایشان کارها را از طرف وی تمشیت می­کنند و اینان امام نیستند و هرگز هم ادّعای امامت نکرده­اند؛ و بقیه پیروان این فرقه گفتند: اینان گمراهانِ به اشتباه رفته و ظالم­اند و درباره شخص امام رضا علیه السّلام سخنی بزرگ و به گزاف رانده، وی و امامان پس از وی را که از فرزندان آن حضرت بودند، تکفیر نمودند. و فرقه دیگری که امامت حضرت رضا علیه السّلام را پذیرفته بودند، از قول حق خارج گشته و با تمسّک به سخنی

ص: 15

قول سخیف جدا فأنکروا موت أبی الحسن و حبسه و زعموا أن ذلک کان تخییلا للناس و ادعوا أنه حی غائب و أنه هو المهدی و زعموا أنه استخلف علی الأمر محمد بن بشیر(1) مولی بنی أسد و ذهبوا إلی الغلو و القول بالاتحاد(2) و دانوا بالتناسخ.

و اعتلت الواقفة فیما ذهبت إلیه بأحادیث رووها

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِنْهَا أَنَّهُمْ حَکَوْا عَنْهُ: أَنَّهُ لَمَّا وُلِدَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیهما السلام دَخَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَلَی حَمِیدَةَ الْبَرْبَرِیَّةَ أُمِّ مُوسَی علیها السلام فَقَالَ لَهَا یَا حَمِیدَةُ بَخْ بَخْ حَلَّ الْمُلْکُ فِی بَیْتِکِ.

قالوا و سئل عن اسم القائم فقال اسمه اسم حدیدة الحلاق فیقال لهذه الفرقة ما الفرق بینکم (3) و بین الناووسیة الواقفة علی أبی عبد الله علیه السلام و الکیسانیة الواقفة علی أبی القاسم بن الحنفیة و المفوّضة المنکرة لوفاة أبی عبد الله الحسین الدافعة لقتله و السبائیّة المنکرة لوفاة أمیر المؤمنین علیه السلام المدّعیة حیاته و المحمدیة النافیة لموت رسول الله صلی الله علیه و آله المتدیّنة بحیاته و کل شی ء راموا به کسر مذاهب من عددناه (4) فهو کسر لمذاهبهم و دلیل علی إبطال مقالتهم.

ثم یقال لهم فیما تعلقوا به من الحدیث الأول ما أنکرتم أن یکون الصادق علیه السلام أراد بالملک الإمامة علی الخلق و فرض الطاعة علی البشر و ملک الأمر و النهی و أی دلیل فی قوله لحمیدة حل الملک فی بیتک علی أنه نص علی أنه القائم بالسیف أ ما

سمعتم الله تعالی یقول فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً(5) و إنما أراد ملک الدین و الرئاسة علی العالمین (6) و أما قوله و قد سئل عن القائم (7) فقال اسمه اسم حدیدة الحلاق فإنه إن صح ذلک (8) علی أنه غیر معروف

ص: 16


1- 1. فی المصدر: محمّد بن بشر و سیأتی ترجمته فی البیان.
2- 2. کذا فی( ک) و( ت) و فی غیره من النسخ و کذا المصدر: و القول بالاباحة.
3- 3. فی المصدر: ما الفصل بینکم.
4- 4. فی المصدر: من عددناهم.
5- 5. سورة النساء: 54.
6- 6. فی المصدر: و الرئاسة فیه علی العالمین.
7- 7. فی المصدر: عن اسم القائم.
8- 8. فی المصدر: ان صح و ثبت ذلک.

بسیار سخیف، منکر وفات امام موسی علیه السلام و زندانی شدن وی گشته و تصور کردند که مردم در مشاهده این امور دچار اشتباه و توّهم شده­اند و مدّعی شدند که آن حضرت زنده است و از دیده­ها پنهان گشته و مهدی اوست و پنداشتند که آن حضرت، محمّد بن بشیر، غلام بنی­اسد را جانشین خود قرار داده و با این سخن، قدم در راه غلوّ نهاده و قائل به «اتّحاد» شده و به تناسخ گراییدند.

فرقه «واقفیّه» برای اثبات درستی مذهب خود به سخنی از امام صادق علیه السّلام استناد می­کنند که هنگام متولد شدن موسی بن جعفر علیهما السّلام به زبان آورده­اند. آن حضرت بعد از تولّد موسی، بر حمیده بریریه - مادر موسی کاظم علیه السّلام - وارد گشته و فرمود: «مبارک باد تو را، مبارک باد تو را که ملک به خانه تو درآمد»! و نیز نقل است که از حضرت صادق علیه السّلام از نام قائم پرسیدند، فرمود: نامش «حدیدۀ الحلّاق» (تیغ سرتراش) است.

به این فرقه (واقفیّۀ) گفته می­شود: فرق میان شما و ناووسیّۀ که قائل به توقف بر امام صادق علیه السّلام شدند و کیسانیه که قائل به توقف بر ابوالقاسم محمّد حنفیّه شدند و مفوّظه که منکر وفات ابی عبدالله الحسین علیه السّلام و شهادت وی گشتند و سبأیّه که وفات امیرالمؤمنین علیه السّلام را انکار نموده و مدعی زنده بودن وی شدند و محمّدیه که وفات رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را نفی می­کنند و قائل به زنده بودنش هستند، چیست؟ و هر دلیلی که ایشان برای اثبات بطلان این مذاهب ارائه کنند، ما به همان دلایل، مذهب آن­ها (فرقه واقفیه) را باطل می­دانیم.

سپس به ایشان گفته می­شود: در آن حدیثی که به آن تمسّک جسته­اید، از کجا دریافتید که منظور امام صادق علیه السّلام از «ملک» در این حدیث، امامت بر همه خلایق، و حاکم کردن امر و نهی نباشد؟ و به چه دلیل فکر ­می­کنید، منظور حدیث حضرت صادق علیه السّلام از جمله­ای که به حمیده بریریه فرمود (مبارک باد تو را که ملک به خانه تو درآمد) آن است که امام موسی کاظم علیه السّلام خروج به شمشیر خواهد کرد و کارش عالم گیر خواهد شد؟ مگر نشنیده­اید کلام خدا را که می­فرماید: «فَقَدْ ءَاتَیْنَا ءَالَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الحِْکْمَةَ وَ ءَاتَیْنَاهُم مُّلْکا عَظِیمًا»،(1){در

حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم، و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم.} و منظور حق تعالی از «ملک عظیم» چیزی جز مُلک دین و فرمانروایی بر جهان نیست؟! و امّا قول این فرقه: از وی درباره قائم سؤال شد، پس فرمود: نامش حدیدۀ الحلّاق است. به فرض صحیح بودن - هرچند که معروف و مشهور نیست -

ص: 16


1- . نساء / 54

فإنما أشار به إلی القائم بالإمامة بعده و لم یشر إلی القائم بالسیف و قد علمنا أن کل إمام فهو قائم بالأمر بعد أبیه فأی حجة فیما تعلقوا به لو لا عمی القلوب علی أنه یقال لهم (1) ما الدلیل علی إمامة أبی الحسن موسی علیه السلام و ما البرهان علی أن أباه نص علیه فبأی شی ء تعلقوا فی ذلک و اعتمدوا علیه أریناهم بمثله إمامة الرضا علیه السلام (2) و ثبوت النص من أبیه علیه السلام و هذا ما لا یجدون منه مخلصا.

و أما من زعم أن الرضا علیه السلام و من بعده کانوا خلفاء أبی الحسن موسی علیه السلام و لم یدعوا الأمر لأنفسهم فإنه قول مباهت لا یفکر فی دفعه بالضرورة(3) لأن جمیع شیعة هؤلاء القوم و غیر شیعتهم من الزیدیة الخلص و من تحقق بالنظر یعلم یقینا أنهم کانوا ینتحلون الإمامة و أن الدعاة إلی ذلک خاصتهم من الناس و لا فصل بین هذه (4) فی بهتها و بین الفرقة الشاذة من الکیسانیة فیما ادعوه من أن الحسن و الحسین علیهما السلام کانا خلفاء محمد و أن الناس لم یبایعوهما علی الإمامة لأنفسهم و هذا قول وضوح فساده یغنی عن الإطناب فیه.

و أما البشیریة(5) فإن دلیل وفاة أبی الحسن و إمامة الرضا علیه السلام و بطلان الحلول و الاتحاد و لزوم الشرائع و فساد الغلو و التناسخ یدل بمجموع ذلک و بآحاده علی فساد ما ذهبوا إلیه.

قال الشیخ أدام الله عزه ثم إن الإمامیة استمرت علی القول بأصول الإمامة طول أیام أبی الحسن الرضا علیه السلام فلما توفی و خلف ابنه أبا جعفر علیه السلام و له عند وفاة أبیه سبع سنین اختلفوا و تفرقوا ثلاث فرق فرقة مضت علی سنن القول فی الإمامة و دانت

ص: 17


1- 1. فی المصدر: مع أنّه یقال لهم.
2- 2. فی المصدر: صحة امامة الرضا علیه السلام.
3- 3. کذا فی( ک)؛ و فی( م) و( د): لا ینکر فی دفع الضرورة. و فی المصدر: لا یذکر فی دفع الضرورة.
4- 4. فی المصدر: و لا فصل بین هذه الفرق.
5- 5. فی المصدر: و أمّا البشریة.

می­گوییم: از کجا معلوم که آن حضرت نام قائم به امر امامت را نبرده باشند و اشاره­ای به قائم به شمشیر نکرده­اند؟ حال آنکه می­دانیم هر امامی پس از پدرش قائم به امر است. به راستی چه دلیلی برای گرویدنشان به این مذهب وجود دارد جز کوردلی؟ و اگر به ایشان گفته شود: چه دلیلی بر امامت ابوالحسن موسی کاظم علیه السّلام دارید؟ و دلیل شما بر تصریح پدرشان بر امامت وی چیست؟ هر جوابی که برای اثبات باورشان ارائه کنند، ما نیز همان استدلال­ها را برای اثبات امامت امام رضا علیه السّلام و ثبوت نص بر امامت ایشان از جانب پدرش، ارائه می­کنیم. و در این صورت هیچ گریزگاهی برای دفاع از باور خود نخواهد داشت.

امّا کسانی که پنداشته­اند امام رضا و امامان پس از وی علیهم السلام خلفای ابوالحسن موسی کاظم علیه السّلام هستند و خود دعوی امامت نداشته­اند، این پندار آن­ها آنقدر سست و بی­پایه است که ضرورتی برای دفع آن وجود ندارد؛ زیرا همه پیروان و غیرطرفداران این جماعت و هر که در این امر نظر کند، می­داند که ایشان ادعایی کرده و مردم را به پذیرفتن امام مورد نظر خود دعوت نموده­اند و به راستی که هیچ فرقی میان این جماعت و فرقه شاذ و نادر «کیسانیه» که ادّعا کرده­اند حسن و حسین علیهما السّلام دو خلیفه محمّد حنفیّه بوده­اند و مردم را دعوت به امامت محمّد حنفیه می­کرده­اند، نیست؛ و وضوح بطلان این سخن به حدّی است که انسان را از اطاله کلام درباره آن بی­نیاز می­کند.

امّا «بشیریّه»، به دلیل وفات ابوالحسن موسی کاظم و امامت رضا علیهما السّلام و بطلان حلول و اتّحاد و ضرورت وجود شریعت­ها و فساد غلوّ و تناسخ در مجموع و تک­تک، دلیل بر فساد مذهب ایشان است.

شیخ مفید - خداوند عزتش را پایدار کند - گوید: فرقه امامیه در مدّت حیات امام رضا علیه السّلام بر اعتقاد به اصول امامت باقی ماندند و چون آن حضرت وفات یافت و فرزند خود ابوجعفر محمّد تقی علیه السّلام را که به هنگام وفات پدرش هفت ساله بود، جانشین خود فرمود، میان ایشان اختلاف افتاد و به سه فرقه تقسیم شدند: یک فرقه همچنان بر سنت قول به امامت باقی مانده

ص: 17

بإمامة أبی جعفر علیه السلام و نقلت النص علیه و هم أکثر الفرق (1) عددا و فرقة ارتدت إلی قول الواقفة و رجعوا عما کانوا علیه من إمامة الرضا علیه السلام و فرقة قالت بإمامة أحمد بن موسی و زعموا أن الرضا علیه السلام کان وصی إلیه و نص بالإمامة علیه و اعتل الفریقان الشاذان عن أصل الإمامة بصغر سن أبی جعفر علیه السلام و قالوا لیس یجوز أن یکون الإمام (2) صبیا لم یبلغ الحلم فیقال لهم ما سوی الراجعة إلی مذاهب الوقف (3) کما قیل للواقفة دلوا بأی دلیل شئتم إلی إمامة الرضا علیه السلام حتی نریکم بمثله إمامة أبی جعفر علیه السلام و بأی شی ء طعنتم علی نقل النص علی أبی جعفر علیه السلام فإن الواقفة تطعن بمثله فی نقل النص علی أبی الحسن الرضا علیه السلام و لا فصل فی ذلک.

علی أن ما اشتبه علیهم من جهة سن أبی جعفر فإنه بین الفساد و ذلک أن کمال العقل لا یستنکر لحجج الله مع صغر السن قال الله عز و جل قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا(4) فخبر عن المسیح بالکلام فی المهد و قال فی قصة یحیی وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا(5) و قد أجمع جمهور الشیعة مع سائر من خالفهم علی أن رسول الله صلی الله علیه و آله دعا علیا صغیر السن (6) و لم یدع من الصبیان غیره و باهل بالحسن و الحسین علیهما السلام و هما طفلان و لم یر مباهل قبله و لا بعده باهل بالأطفال و إذا کان الأمر علی ما ذکرناه من تخصیص الله تعالی حججه علی ما شرحناه بطل ما تعلق به هؤلاء القوم علی أنهم إن أقروا بظهور المعجزات عن الأئمة علیهم السلام و خرق العادات لهم و فیهم بطل أصلهم الذی اعتمدوه (7) فی إنکار إمامة أبی جعفر علیه السلام و إن أبوا ذلک لحقوا بالمعتزلة فی إنکار المعجزات (8) إلا علی الأنبیاء علیهم السلام

ص: 18


1- 1. فی المصدر: و هی أکثر الفرق.
2- 2. فی المصدر: أن یکون إمام الزمان اه.
3- 3. فی المصدر: إلی التوقیف.
4- 4. سورة مریم: 29 و 30.
5- 5. سورة مریم: 12.
6- 6. فی المصدر: و هو صغیر السن.
7- 7. فی المصدر: اعتمدوا علیه.
8- 8. فی المصدر: فی انکار المعجز.

و امامت ابوجعفر محمّد تقی علیه السّلام را پذیرفتند و نصّ را بر امامت او نقل کردند، و این پرطرفدارترین سه فرقه بود؛ و فرقه دیگر که قائل به امامت امام رضا علیه السّلام بودند، از این باور برگشته و عقیده واقفیّه را پذیرفتند و فرقه دیگر قائل به امامت احمد بن موسی شده و گمان بردند که امام رضا علیه السّلام وصیّت به امامت وی کرده و بدان تصریح نموده است و این دو فرقه مخالف، دلیل خود را برای عدول از اصل امامت، صغر سن ابو جعفر محمّد تقی علیه السّلام عنوان کرده و گفتند: جایز نیست که امام کودک نابالغ باشد؛ که در پاسخ آن­ها که بعد از اعتقاد به امامت رضا علیه السّلام از این باور رجوع کرده و به مذهب واقفیه در آمدند، همان پاسخی که به واقفیه داده شد، داده می­شود: به چه دلیل امامت امام رضا علیه السّلام را ثابت می­کنید تا ما هم با دلیلی مشابه آن، امامت ابو جعفر محمّد تقی علیه السّلام را برایتان ثابت کنیم و به هر دستاویزی برای طعن در نقل نصّ بر امامت محمّد تقی علیه السّلام متوسل شوند، فرقه واقفیه نیز به همان شیوه در نصّ بر امامت ابوالحسن رضا علیه السّلام طعن می­زنند و نباید این دو را از هم جدا کرد.

با آن که به اشتباه افتادن ایشان در مورد سن ابو جعفر محمّد تقی علیه السّلام فسادش آشکار است، زیرا کمال عقل برای حجّت­های خدا، با صغر سن آنان انکار نمی­شود، خدای عزّوجل گوید: «قَالُواْ کَیْفَ نُکلَِّمُ مَن کاَنَ فیِ الْمَهْدِ صَبِیًّاقَالَ إِنیّ ِ عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَئنیِ َ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنیِ نَبِیًّا»،(1){گفتند:

«چگونه با کسی که در گهواره و کودک است سخن بگوییم؟» کودک گفت: «منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.} و با این آیه از سخن گفتن عیسی علیه السّلام در گهواره خبر داده است و در داستان یحیی علیه السّلام می­فرماید: «وَ ءَاتَیْنَهُ الحُْکْمَ صَبِیًّا»،(2){

و از کودکی به او نبوّت دادیم.} و جمهور شیعه و مخالفان آن­ها اجماع دارند بر اینکه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، علی علیه السّلام را در سن کودکی دعوت به اسلام فرمود و کودکی جز وی را دعوت نفرموده است و با حسن و حسین علیهما السّلام در حالی که دو کودک بودند، به مباهله رفت و قبل و بعد از وی هرگز کسی مباهله با کودکان را ندیده است؛ و اگر وضع بدان گونه است که بیان کردیم، از مخصوص گردانیدن خداوند متعال حجّت­های خود را به شرحی که گفته آمد، پس آنچه این فرقه در مورد صغر سن امام محمّد تقی علیه السّلام بدان چنگ زده­اند، باطل می­شود؛ هرچند این فرقه اقرار به ظهور معجزات بر ائمّۀ علیهم السّلام و خرق عادت در ایشان کرده­اند، اصلی را که با آن امامت محمّد تقی علیه السّلام را انکار می­کنند، باطل می­شود. و اگر ظهور معجزه از امامان علیهم السّلام را نپذیرند، به معتزله که صدور معجزه در غیر انبیا را انکار می­کنند، پیوسته­اند

ص: 18


1- . مریم/ 40-39
2- . مریم / 12

و کلموا بما یکلم به إخوانهم من أهل النصب (1) و هذا المقدار یکفی بمشیئة الله فی نقض ما اعتمدوه بما حکیناه قال الشیخ أدام الله عزه ثم ثبتت الإمامیة القائلون بإمامة أبی جعفر علیه السلام بأسرها علی القول بإمامة أبی الحسن علی بن محمد علیهما السلام من بعد أبیه و نقل النص علیه إلا فرقة قلیلة العدد شذوا عن جماعتهم فقالوا بإمامة موسی بن محمد أخی أبی الحسن علی بن محمد علیهما السلام ثم إنهم لم یثبتوا علی هذا القول إلا قلیلا حتی رجعوا إلی الحق و دانوا بإمامة علی بن محمد و رفضوا القول بإمامة موسی بن محمد و أقاموا جمیعا علی إمامة أبی الحسن علیه السلام فلما توفی تفرقوا بعد ذلک فقال الجمهور منهم بإمامة أبی محمد الحسن بن علی علیهما السلام و نقلوا النص (2) و أثبتوه و قال فریق منهم الإمام (3) بعد أبی الحسن محمد بن علی أخو أبی محمد و زعموا أن أباه علیا نص علیه فی حیاته و هذا محمد کان قد توفی فی حیاة أبیه فدفعت هذه الفرقة وفاته و زعموا أنه لم یمت و أنه حی و هو الإمام المنتظر و قال نفر من الجماعة شذوا أیضا عن الأصل أن الإمام بعد محمد بن علی بن محمد بن علی بن موسی أخوه جعفر بن علی و زعموا أن أباه نص علیه بعد محمد(4) و أنه قائم بعد أبیه فیقال لهذه الفرقة الأولی (5) لم زعمتم أن الإمام بعد أبی الحسن ابنه محمد و ما الدلیل علی ذلک فإن ادعوا النص طولبوا بلفظه و الحجة علیه و لن یجدوا لفظا یتعلق به (6) فی ذلک و لا تواترا یعتمدون علیه لأنهم أنفسهم من الشذوذ و القلة علی حد ینفی عنهم التواتر القاطع للعذر فی العدد مع أنهم قد انقرضوا فلا بقیة لهم و ذلک مبطل أیضا ما ادعوه و یقال لهم فی ادعاء حیاته ما قیل للکیسانیة و الناووسیة و الواقفة و یعارضون بمن ذکرناه (7) فلا یجدون فصلا

ص: 19


1- 1. فی المصدر: من أهل النصب و الضلال.
2- 2. فی المصدر: و نقلوا النصّ علیه.
3- 3. فی المصدر: ان الامام.
4- 4. فی المصدر: بعد مضی محمد.
5- 5. فی المصدر: للفرقة الأولی.
6- 6. فی المصدر: یتعلقون به.
7- 7. فی المصدر: بما ذکرناه.

و کلام برادران ناصبی خود را تکرار کرده­اند و به خواست خدا همین مقدار برای رد مذهب ایشان، آن­گونه که حکایت کردیم، کافی است.

شیخ مفید - خداوند عزتش را پایدار کند - گوید: فرقه امامیه­ای که بر عقیده خود بر امامت ابوجعفر محمّد هادی علیه السّلام ثابت قدم ماندند، امامت فرزندش علی بن محمّد علیهما السّلام را نیز پس از پدرش پذیرفتند و از امام محمّد تقی علیه السّلام نصّ بر آن حضرت را نقل نمودند، مگر جمع قلیلی که از ایشان جدا گشته و قائل به امامت موسی فرزند محمّد تقی و برادر ابوالحسن علی بن محمّد علیهما السّلام شدند. امّا آن­ها زیاد بر این عقیده باقی نماندند و خیلی زود به مذهب حق بازگشت نموده و امامت علی بن محمّد علیه السّلام را پذیرفتند و امامت موسی بن محمّد را رد نموده، جملگی بر امامت ابوالحسن علی بن محمّد علیه السّلام استوار ماندند و چون علی بن محمّد علیه السّلام وفات یافت، دچار تفرقه شدند و از آن پس، جمهور شیعه قائل به امامت ابو محمّد حسن بن علی علیه السّلام گشته و نصّ امامت وی را نقل کردند و آن را ثابت کردند، و فرقه­ای دیگر از آنان (امامیه) گفتند: پس از ابوالحسن، محمّد بن علی برادر ابو محمّد امام است و گمان بردند که امام علی نقی علیه السّلام در حیات خود بر امامتش تصریح کرده است، اما این محمّد در زمان حیات پدرش وفات یافته بود، لیکن پیروان این فرقه وفات وی را نپذیرفته و گمان بردند که وی نمرده و زنده است و امام منتظر اوست! و فرقه دیگری نیز که از جمع اکثریت جدا شده بودند و عده قلیلی بودند، گفتند: پس از محمّد بن علی بن محمّد بن علی بن موسی، برادرش جعفر بن علی امام است و پنداشتند که پدرش پس از محمّد، نصّ بر امامت وی کرده است و او پس از پدرش، امام قائم است.

پس در پاسخ فرقه اول گفته می­شود: چرا گمان کردید که بعد از ابوالحسن، پسرش محمّد امام است؟ و دلیل شما بر این امر کدام است؟ پس اگر مدّعی وجود نص شدند، از آنان لفظ نص و حجّت بر صحّت آن خواسته می­شود و هرگز لفظی که به امامت وی مربوط باشد، نخواهند یافت و نیز هیچ روایت متواتری هم در اختیار ندارند که به آن استناد کنند، زیرا تعدادشان آن­قدر اندک است که به حد تواتر نمی­رسد، ضمن اینکه پیروان این فرقه به کلّی منقرض شده­اند و کسی از آنان باقی نمانده است و خودِ این، آن­گونه که مذکور افتاد، دلیل بطلان مذهب ایشان است. و در رد ادّعای آن­ها درباره زنده بودن وی، همان پاسخی به آنان داده خواهد شد که به کیسانیه و ناووسیّه و واقفیه داده شد. پس با هر چه ایشان این مذهب را باطل کنند، ما نیز به همان حجّت، این قول ایشان را باطل می­کنیم که به راستی راه نجاتی از آن ندارند.

ص: 19

فأما أصحاب جعفر فأمرهم (1) مبنی علی إمامة محمد و إذا سقط قول هذا الفریق لعدم الدلالة علی صحته و قیامها علی إمامة أبی محمد علیه السلام فقد بان فساد ما ذهبوا إلیه.

قال الشیخ أدام الله عزه و لما توفی أبو محمد الحسن بن علی علیهما السلام افترق أصحابه بعده علی ما حکاه أبو محمد الحسن بن موسی رحمه الله (2) أربع عشرة فرقة فقال الجمهور منهم بإمامة القائم المنتظر(3) و أثبتوا ولادته و صححوا النص علیه و قالوا هو سمی رسول الله صلی الله علیه و آله و مهدی الأنام و اعتقدوا أن له غیبتین إحداهما أطول من الأخری فالأولی منهما هی القصری و له فیها الأبواب (4) و السفراء و رووا عن جماعة من شیوخهم و ثقاتهم أن أباه الحسن علیه السلام أظهره لهم و أراهم شخصه و اختلفوا فی سنه عند وفاة أبیه فقال کثیر منهم کان سنه إذ ذاک خمس سنین لأن أباه توفی سنة ستین و مائتین و کان مولد القائم سنة خمس و خمسین و مائتین و قال بعضهم بل کان مولده سنة اثنتین و خمسین و مائتین و کان سنه عند وفاة أبیه ثمان سنین و قالوا إن أباه لم یمت حتی أکمل الله عقله و علمه الحکمة و فصل الخطاب و أبانه من سائر الخلق بهذه الصفة إذ کان خاتم الحجج و وصی الأوصیاء و قائم الزمان و احتجوا فی جواز ذلک بدلیل العقل من حیث ارتفعت إحالته و دخل تحت القدرة لقوله تعالی (5) فی قصة عیسی

وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلًا(6) و فی قصة یحیی وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا(7) و قالوا إن صاحب الأمر حی لم یمت و لا یموت و لو بقی ألف عام حتی یملأ الأرض عدلا و قسطا(8) کما ملئت ظلما

ص: 20


1- 1. فی المصدر: فان أمرهم.
2- 2. سیأتی ترجمته فی البیان.
3- 3. فی المصدر: ابنه القائم المنتظر.
4- 4. فی المصدر: النواب خ ل.
5- 5. فی المصدر: و بقوله تعالی.
6- 6. سورة آل عمران: 46.
7- 7. سورة مریم: 12.
8- 8. فی المصدر: قسطا و عدلا.

امّا بنای مذهب اصحاب جعفر بر امامت محمّد استوار است و چنانچه قول به امامت محمّد به خاطر نبودن دلیل بر امامت حسن عسکری علیه السّلام رد گردد، بطلان اصحاب جعفر که قائل به امامت او شده­اند، آشکار می­گردد.

شیخ مفید - خداوند عزتش را پایدار بدارد - گوید: چون ابو محمّد حسن بن علی علیهما السّلام وفات یافت - به حسب روایت ابو محمّد حسن بن موسی رحمه الله - یاران وی به چهارده فرقه تقسیم شدند و اکثریت آن­ها قائل به امامت قائم منتظر شدند و ولادت ایشان را ثابت کردند و نصّ بر امامت وی را تصحیح کرده و گفتند: وی همنام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و هدایت­گر مردم است و معتقد شدند که آن حضرت دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانی­تر از دیگری است و غیبت اول از این دو غیبت کوتاه­تر است. و در این غیبت نوّاب و سفیرانی خواهد داشت و از جمعی از مشایخ افراد مورد اعتمادشان روایت کرده­اند که پدر آن حضرت یعنی امام حسن عسکری علیه السّلام وی را برای ایشان آشکار فرموده و شخص ایشان را به آنان نشان داده است. آنها به هنگام وفات پدرش، در مورد سن آن حضرت دچار اختلاف شدند، پس بسیاری از ایشان گفته­اند که سن ایشان در آن هنگام پنج سال بوده است، زیرا پدرش به سال دویست و شصت وفات یافته و تولّد حضرت قائم به سال دویست و پنجاه و پنج بوده است. و برخی از ایشان گفته اند: تولد آن حضرت به سال دویست و پنجاه و دو بوده و سن وی به هنگام وفات پدرش هشت سال بوده است؛ و گفته­اند: پدرش تا زمانی که خداوند عقل وی (حضرت قائم علیه السّلام) را به کمال نرسانیده و حکمت و فصل الخطاب را به وی نیاموخته بود و وی را به داشتن این صفات از سایر مردم متمایز نگردانیده بود، از دنیا نرفت؛ زیرا وی خاتم حجّت­ها و وصیّ اوصیا، قائم زمان و صاحب امر آن بود؛ و این فرقه در جواز این معنا، استدلال به عقل کرده­اند، زیرا محال بودن آن از بین رفته و در حیطه امکان قرار گرفته است، زیرا خداوند متعال در داستان عیسی می­فرماید: «وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فیِ الْمَهْدِ وَ کَهْلا»،(1)

در گهواره به اعجاز و در میانسالی به وحی با مردم سخن می گوید.} و در داستان یحیی می­فرماید: «وَ ءَاتَیْنَهُ الحُْکْمَ صَبِیًّا»،(2){و از کودکی به او نبوّت دادیم.} و گفته­اند: صاحب امر زنده است و نمرده و نمی­میرد، هرچند هزار سال زنده بماند تا اینکه زمین را از عدل و داد پر کند، همان­طور که از پیش از ظلم

ص: 20


1- . آل عمران/ 46
2- . مریم / 12

و جورا إنه یکون عند ظهوره شابا قویا فی صورة أبناء(1) نیف و ثلاثین سنة و أثبتوا ذلک فی معجزاته و جعلوه فی جملة دلائله (2) و آیاته.

و قالت فرقة ممن دانت بإمامة الحسن إنه حی لم یمت و إنما غاب و هو القائم المنتظر.

و قالت فرقة أخری إن أبا محمد مات و عاش بعد موته و هو القائم المهدی

وَ اعْتَلُّوا فِی ذَلِکَ بِخَبَرٍ رَوَوْهُ: أَنَّ الْقَائِمَ إِنَّمَا سُمِّیَ بِذَلِکَ لِأَنَّهُ یَقُومُ بَعْدَ الْمَوْتِ.

و قالت فرقة أخری إن أبا محمد توفی (3) لا محالة و إن الإمام من بعده أخوه جعفر بن علی

وَ اعْتَلُّوا فِی ذَلِکَ بِالرِّوَایَةِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: أَنَّ الْإِمَامَ هُوَ الَّذِی لَا یُوجَدُ مِنْهُ مَلْجَأٌ إِلَّا إِلَیْهِ قَالُوا فَلَمَّا لَمْ نَرَ لِلْحَسَنِ وَلَداً ظَاهِراً الْتَجَأْنَا إِلَی الْقَوْلِ بِإِمَامَةِ جَعْفَرٍ أَخِیهِ.

و رجعت فرقة ممن کانت تقول بإمامة الحسن عن إمامته عند وفاته و قالوا لم یکن إماما و کان مدعیا مبطلا و أنکروا إمامة أخیه محمد و قالوا الإمام جعفر بن علی بنص أبیه علیه قالوا و إنما قلنا بذلک لأن محمدا مات فی حیاة أبیه و الإمام لا یموت فی حیاة أبیه و أما الحسن فلم یکن له عقب و الإمام لا یخرج من الدنیا حتی یکون له عقب.

و قالت فرقة أخری إن الإمام محمد بن علی أخو الحسن بن علی و رجعوا عن إمامة الحسن و ادعوا حیاة محمد بعد أن کانوا ینکرون ذلک.

و قالت فرقة أخری إن الإمام بعد الحسن ابنه المنتظر و أنه علی بن الحسن و لیس کما یقول القطعیة إنه محمد بن الحسن و قالوا بعد ذلک بمقال القطعیة(4) فی الغیبة و الانتظار حرفا بحرف (5).

ص: 21


1- 1. فی المصدر: فی صورة ابن اه.
2- 2. فی المصدر: من جملة دلائله.
3- 3. فی المصدر: قد توفی.
4- 4. فی المصدر: بمقالة القطعیة.
5- 5. فی المصدر: حرفا فحرفا.

و ستم پرشده باشد. و آن حضرت به هنگام ظهور جوانی قوی به مانند جوانان سی­ و چند ساله باشد و این را از جمله معجزات وی به شمار آورده­اند و این را از جمله دلایل و نشانه­های امامت وی دانسته­اند.

و یکی از فرقه­هایی که به امامت حسن عسکری علیه السّلام گرویده بود گوید: او زنده است و نمی­میرد، بلکه غایب گشته و قائم منتظَر اوست.

و فرقه­ای دیگر گوید: ابو محمّد وفات یافته و پس از مرگش زنده خواهد شد و مهدی قائم اوست و در این مورد به روایتی استناد کرده­اند که می­گوید: قائم را بدان جهت قائم نامیده­اند که پس از مرگ قیام می­کند .

فرقه­ای دیگر گوید: ابو محمّد قطعاً وفات یافته و امام پس از وی برادرش جعفر بن علی است و برای گفته خود به روایتی از امام صادق علیه السّلام استناد می­کنند که: «امام کسی است که جز به او نتوان مراجعه نمود». و گفتند: چون فرزندی از حسن که آشکار باشد را ندیدیم، ناچار شدیم قائل به امامت برادرش جعفر شویم!

فرقه­ای دیگر از معتقدان به امامت حسن عسکری علیه السّلام از پذیرش امامت وی بازگشته و گفتند: او امام نبود بلکه یک مدّعی بر باطل بود و امامت برادرش محمّد را انکار نموده، گفتند: امام، جعفر بن علی است، با نصّ پدرش بر وی، و گفتند: ما از این جهت قائل به این قول شدیم که محمّد در زمان پدرش علی نقی علیه السّلام وفات یافت و امام در زمان حیات پدرش نمی­میرد، امام حسن عسکری هم فرزندی نداشت و امام از دنیا نمی­رود مگر اینکه فرزند داشته باشد.

فرقه­ای دیگر گفتند: محمّد بن علی برادر حسن بن علی امام است و از قائل بودن به امامت حسن رجوع کردند و مدّعی شدند که محمّد زنده است و حال آنکه پیش از آن منکر چنین چیزی بودند.

فرقه دیگری گفتند: پس از حسن، امام پسر اوست که او منتَظَر است و او علی بن حسن است نه آن­گونه که قطعیّه ادّعا می­کنند که محمّد بن حسن است، لیکن بعداً اعتقاد قطعیّه را در غیبت و انتظار، حرف به حرف پذیرفتند.

ص: 21

و قالت فرقة أخری إن القائم بن الحسن ولد بعد أبیه (1) بثمانیة أشهر و هو المنتظر و أکذبوا من زعم أنه ولد فی حیاة أبیه.

و قالت فرقة أخری إن أبا محمد مات عن غیر ولد ظاهر و لکن عن حبل من بعض جواریه و القائم من بعد الحسن محمول به و ما ولدته أمه بعد و أنه یجوز أنها تبقی مائة سنة حاملا فإذا ولدته ظهرت ولادته.

و قالت فرقة أخری إن الإمامة قد بطلت بعد الحسن و ارتفعت الأئمة و لیس فی أرض (2) حجة من آل محمد صلی الله علیه و آله و إنما الحجة الأخبار الواردة عن الأئمة المتقدمین علیهم السلام و زعموا أن ذلک سائغ (3) إذا غضب الله علی العباد فجعله عقوبة لهم.

و قالت فرقة أخری إن محمد بن علی أخا الحسن بن علی کان الإمام فی الحقیقة مع أبیه علی و أنه لما حضرته الوفاة وصی إلی غلام له یقال له نفیس و کان ثقة أمینا و دفع إلیه الکتب و السلاح و وصاه أن یسلمه إلی أخیه جعفر فسلمه إلیه و کانت الإمامة فی جعفر بعد محمد علی هذا الترتیب.

و قالت فرقة أخری قد علمنا أن الحسن کان إماما فلما قبض التبس الأمر علینا فلا ندری أ جعفر کان الإمام من بعده أم غیره و الذی یجب علینا أن نقطع أنه (4) لا بد من إمام و لا نقدم علی القول بإمامة أحد بعینه حتی تبین لنا ذلک.

و قالت فرقة أخری إن الإمام (5) بعد الحسن ابنه محمد و هو المنتظر غیر أنه قد مات و سیحیا یقوم بالسیف فیملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا.

و قالت الفرقة الرابعة عشر منهم إن أبا محمد کان الإمام بعد أبیه و إنه لما حضرته الوفاة نص علی أخیه جعفر بن علی بن محمد بن علی و کان الإمام من بعده بالنص علیه و الوارثة له و زعموا أن الذی دعاهم إلی ذلک ما یجب فی العقول من

ص: 22


1- 1. فی المصدر: ان القائم محمّد بن الحسن ولد بعد موت أبیه اه.
2- 2. کذا فی النسخ؛ و فی المصدر: و لیس فی الأرض.
3- 3. أی جائز. و فی المصدر: شائع.
4- 4. فی المصدر: أن نقطع علی أنه.
5- 5. فی المصدر: بل الامام.

فرقه­ای دیگر گوید: امام قائم که فرزند حسن است، هشت ماه پس از پدرش به دنیا آمد و امام منتظر اوست، و باور کسانی که را که می­گفتند آن حضرت در زمان پدرش به دنیا آمده، تکذیب نمودند.

فرقه­ای دیگر گوید: ابو محمّد بی­آنکه ظاهراً فرزندی داشته باشد وفات یافت بلکه یکی از کنیزکان وی باردار بود و امام قائم بعد از حسن، فرزندی است که در شکم مادر است و مادرش هنوز وی را به دنیا نیاورده است و این امکان هست که وی تا صدسال دیگر حامله بماند و چون زایمان کرد، ولادت وی آشکار می­گردد.

فرقه­ای دیگر گوید: بعد از وفات امام حسن علیه السّلام امامت باطل شد و برچیده شد و حجّتی از آل محمّد صَلی الله علیهِ و آله بر روی زمین باقی نماند، بلکه حجّت اخبار و روایاتی است که از امامان پیشین برجای مانده. این فرقه گمان کرده­اند که خالی بودن زمین از حجّت اگر به سبب خشم گرفتن خدا بر بندگان باشد و آن را مجازاتی برای ایشان قرار دهد، جایز است.

فرقه­ای دیگر گوید: در حقیقت محمّد بن علی برادر حسن بن علی، پس از پدرش علی امام بود و چون وی را وفات در رسید، به یکی از غلامانش که «نفیس» نام داشت و محل اعتماد و ثقه بود، وصیّت نموده و کتاب­ها و سلاح­ها را به وی داد تا آن­ها را به برادرش جعفر بدهد و آن غلام آن امانت­ها را به جعفر تسلیم نمود و بدین ترتیب که مذکور افتاد، امامت به جعفر رسید.

فرقه ای دیگر گوید: دانستیم که حسن عسکری علیه السّلام امام بود، اما چون وفات یافت امر بر ما ملتبس شد و به راستی نمی­دانیم که بعد از وی آیا جعفر امام است یا دیگری، و آنچه بر ما واجب است آن است که یقین داشته باشیم حتماً امامی وجود دارد، لیکن تا زمانی که بر ما معلوم نشود آن امام کیست، امامت کسی را نمی­پذیریم.

فرقه دیگری گوید: پس از حسن عسکری علیه السّلام فرزندش محمّد امام است و امام منتظر اوست، اما وی وفات نمود، لیکن زنده خواهد شد و قیام به شمشیر خواهد نمود و زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد، همان­طور که از پیش از ظلم و ستم پرشده باشد.

فرقه چهاردهم آن­ها گوید: بی­شک محمّد پس از پدرش امام بود و چون وفاتش فرا رسید، برادرش جعفر بن علی بن محمّد بن علی را به امامت منصوب نمود، از این رو هم با نصّ و هم با وراثت، پس از وی، امامت از آنِ اوست، و دلیل این قول خود را وجوب عقلی

ص: 22

وجوب الإمام (1) مع فقدهم لولد الحسن و بطلان دعوی من ادعی وجوده فیما زعموا من الإمامیة.

قال الشیخ أدام الله عزه و لیس من هؤلاء الفرق التی ذکرناها فرقة موجودة فی زماننا هذا و هو من سنة(2) ثلاث و سبعین و ثلاثمائة إلا الإمامیة الاثنا عشریة القائلة بإمامة ابن الحسن المسمی باسم رسول الله صلی الله علیه و آله القاطعة علی حیاته و بقائه إلی وقت قیامه بالسیف حسب ما شرحناه فیما تقدم عنهم و هم أکثر فرق الشیعة عددا و علما و متکلمون نظار و صالحون عباد متفقهة(3) و أصحاب حدیث و أدباء و شعراء و هم وجه الإمامیة و رؤساء جماعتهم و المعتمد علیهم فی الدیانة و من سواهم منقرضون لا یعلم أحد من الأربع عشرة(4) فرقة التی قدمنا ذکرها ظاهرا بمقالة و لا موجودا علی هذا الوصف من دیانته و إنما الحاصل منهم خبر عمن سلف (5) و أراجیف بوجود قوم منهم لا یثبت (6).

و أما الفرقة القائلة بحیاة أبی محمد علیه السلام فإنه یقال لها ما الفصل بینک و بین الواقفة و الناووسیة فلا یجدون فصلا.

و أما الفرقة التی زعمت (7) أن أبا محمد عاش من بعد موته و هو المنتظر فإنه یقال لها إذا جاز أن تخلو الدنیا من إمام حی یوما فلم لا جاز أن یخلو منه سنة و ما الفرق بین ذلک و بین أن تخلو أبدا من إمام و هذا خروج عن مذهب الإمامیة و قول بمذهب الخوارج و المعتزلة و من صار إلیه من الشیعة کلم کلام الناصبة و دل علی وجوب الإمامة(8) ثم یقال لهم ما أنکرتم أن یکون الحسن علیه السلام میتا لا محالة و لم یعش بعد و سیعیش و هذا نقض مذاهبهم فأما ما اعتلوا به من أن القائم إنما سمی بذلک

ص: 23


1- 1. فی المصدر: ما یجب فی العقل من وجوب الإمامة.
2- 2. فی المصدر: و هو سنة اه.
3- 3. فی المصدر: و متکلمون و نظار و صالحون و عباد و متفقهة اه.
4- 4. فی المصدر: من جملة الاربع عشر اه.
5- 5. فی المصدر: حکایة عمن سلف.
6- 6. فی المصدر: لا تثبت. و الاراجیف: الاخبار المختلفة الکاذبة السیئة.
7- 7. فی المصدر: و اما الفرقة الأخری التی زعمت.
8- 8. فی( ت) کلم کلام الناصبة و دل علی عدم وجوب الإمامة.

وجود امام دانسته­اند و با نبودن فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام، گمان برده­اند که ادّعای فرقه امامیه اثناعشریه مبنی بر اینکه امام حسن عسکری علیه السّلام دارای فرزندی بوده است، امری باطل است.

شیخ مفید - خداوند عزتش را پایدار کند - گوید: اکنون که سال سیصد و هفتاد و سه هجری است، اثری از این فرقه­هایی که نام بردیم، نیست مگر فرقه امامیه اثناعشریه که قائل به امامت فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام که همنام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بوده، و یقین دارند که آن حضرت زنده است تا اینکه چنان ­که شرح دادیم، قیام به شمشیر کند. و این فرقه بزرگ­ترین فرقه­های شیعه به حسب عدد و کثرت دانشمندان، متکلّمان تیزبین، مردان صالح، عابدان فقیه، اصحاب حدیث، ادبا و شعرا می­باشند و اینان بزرگان امامیه و مورد اعتماد در دیانت­اند، لیکن دیگر فرقه­ها چنان منقرض شده­اند که هیچ­کس نمی­داند از این چهارده فرقه­ای که مذکور افتادند، احدی بر جای مانده باشد که اظهار وجود کند که پیرو یکی از این مذاهبی است که وصفشان رفت، مگر فرقه امامیه اثناعشریه؛ اما بقیه به تاریخ پیوسته­اند و چیزی از آن­ها نمانده، جز مشتی اراجیف مبنی بر وجود قومی از ایشان که صحت آن قابل اثبات نیست.

اما به فرقه­ای که قائل به زنده بودن ابو محمّد (حسن عسکری علیه السّلام) بوده­اند، گفته می­شود: چه تفاوتی میان شما و فرقه­های واقفیه و ناووسیّه وجود دارد؟ که در این صورت خواهند دید هیچ تفاوتی ندارند.

اما به فرقه­ای که گمان دارد ابو محمّد پس از وفات زنده شده و امام منتظر اوست، گفته می­شود: اگر آن­طور که باور دارید، جایز است دنیا یک روز از وجود امام خالی باشد، چرا جایز نباشد که دنیا یک­سال از وجود امام خالی باشد؟! و چه تفاوتی با این دارد که دنیا تا ابد از امام خالی باشد؟ این باور به معنای خروج از مذهب امامیه است و قائل شدن به مذهب خوارج و معتزله؛ و هرکس از شیعه قائل به این قول شود، ما نیز با همان دلایلی که برای ناصبیان آوردیم و دلیل بر اثبات وجود امامت است، پاسخ آن­ها را می­دهیم. سپس به ایشان گفته می­شود: از کجا دانستید که امام حسن عسکری علیه السّلام تاکنون زنده نشده و از این پس زنده خواهد شد؟ و بدین ترتیب با این سخن، بطلان مذهب ایشان ثابت می­شود. و اما آنچه استدلال کرده­اند به آن از اینکه از این جهت قائم را قائم نامند

ص: 23

لأنه یقوم بعد الموت فإنه یحتمل أن یکون أرید به (1) بعد موت ذکره دون أن یکون المراد به موته فی الحقیقة بعدم الحیاة منه علی أنهم لا یجدون بهذا الاعتلال بینهم و بین الکیسانیة فرقا مع أن الروایة قد جاءت بأن القائم إنما سمی بذلک لأنه یقوم بدین قد اندرس و یظهر بحق کان مخفیا و یقوم بالحق من غیر تقیه تعتریه فی شی ء منه و هذا یسقط ما ادعوه.

و أما الفرقة التی زعمت أن جعفر بن علی هو الإمام بعد أخیه الحسن علیه السلام فإنهم صاروا إلی ذلک من طریق الظن و التوهم و لم یوردوا خبرا و لا أثرا یجب النظر فیه و لا فصل بین هؤلاء القوم و بین من ادعی الإمامة بعد الحسن علیه السلام لبعض الطالبیین و اعتمد علی الدعوی و التعریة من البرهان (2)

فَأَمَّا مَا اعْتَلُّوا بِهِ مِنَ الْحَدِیثِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: أَنَّ الْإِمَامَ هُوَ الَّذِی لَا یُوجَدُ مِنْهُ مَلْجَأٌ إِلَّا إِلَیْهِ.

فإنه یقال لهم فیه و لم زعمتم أنه لا ملجأ إلا إلی جعفر و لم أنکرتم (3) أن یکون الملجأ هو ابن الحسن الذی نقل جمهور الإمامیة النص علیه فإن قالوا لا یجب ذلک إلا إذا قامت الدلالة علی وجوده مع أنه لا یجب أن نثبت وجود من لم نشاهده قلنا لهم و لم لا یجب ذلک إذا قامت الدلالة علی وجوده مع أنه لا یجب أن یثبت الإمامة(4) لمن لا نص علیه و لا دلیل علی إمامته علی أن هذه العلة یمکن أن یعتل بها کل من یدعی الإمامة لرجل من آل أبی طالب بعد الحسن علیه السلام و یقول إنما قلت ذلک لأننی لم أجد ملجأ إلا إلیه.

و أما الفرقة الراجعة عن إمامة الحسن و المنکرة لإمامة أخیه محمد فإنها تحج (5) بدلیل إمامة الحسن من النص و التواتر عن أبیه و یطالب بالدلالة علی إمامة علی بن محمد علیهما السلام فکل شی ء اعتمدوه فی ذلک فهو العمدة علیهم فیما أبوه من إمامة الحسن علیه السلام

ص: 24


1- 1. فی المصدر: أن یکون المراد به.
2- 2. فی المصدر: و اعتمد علی الدعوی المتعریة عن برهان.
3- 3. فی المصدر: و ما انکرتم.
4- 4. فی المصدر: لا یجب علینا أن نثبت الإمامة اه.
5- 5. فی المصدر: فانها تحتج علیها اه.

که پس از وفات دوباره زنده می­گردد و قیام به امر امامت می­کند، ممکن است مراد از این جمله آن باشد که قائم را از این جهت قائم می­نامند که پس از مرگ یادش و غفلت امت از او، قیام به امر امامت کند، نه آنکه حقیقتاً مرده باشد و در این معنا این فرقه هیچ تفاوتی با کیسانیّه نخواهد داشت، با اینکه در روایت آمده است که قائم را از آن جهت قائم نامیده­اند که قیام به دینی می­کند که مندرس و کهنه شده باشد و حقّی را آشکار می­سازد که پنهان شده باشد، آن هم بدون هیچ تقیّه و پروایی در چیزی از امور دین. و این خود ادّعای آنان را باطل می­سازد.

اما فرقه­ای که گمان کرده­اند، جعفر بن علی پس از برادرش حسن عسکری علیه السّلام امام است، از راه حدس و گمان به این باور رسیده­اند، بی­آنکه حدیث و روایتی در این مورد به آنان رسیده باشد که بتوان در آن نگریست، و میان این قوم و کسانی که بدون هیچ دلیل و برهانی مدعی امامت برخی از آل ابوطالب پس از حسن عسکری علیه السّلام شده­اند، تفاوتی وجود ندارد. اما استدلال آن­ها به روایتی از امام صادق علیه السّلام که فرموده است: «امام کسی است که جز به او نتوان به دیگری رجوع کرد»، به ایشان گفته می­شود: از کجا پی برده­اید که به کسی جز جعفر نمی­توان رجوع کرد و ملجأ و پناه، فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام نیست؟! آن هم با توجه به اینکه اکثر امامیّه تصریح به امامت وی کرده­اند؟ پس اگر بگویند: بر ما واجب نیست که وجود کسی را اثبات کنیم که او را ندیده­ایم، خواهیم گفت: اگر دلیلی در دست باشد که وجود وی را اثبات کند، چرا بر شما واجب نیست که وجود وی را اثبات کنید؟ با آنکه سزاوار نیست که بخواهیم امامت کسی را اثبات کنیم که نصیّ و دلیلی بر امامت وی وجود ندارد! با آنکه دیگران هم می­توانند به همین استدلال برای اثبات امامت مردی از آل ابوطالب تمسّک جسته و بگویند: چون من ملجأی جز او نیافتم که به وی رجوع کنم، قائل به امامت وی شدم.

اما برای فرقه­ای که از اعتقاد به امامت حسن عسکری علیه السّلام رجوع نموده و منکر امامت برادرش محمّد شدند، به وجود نص و تواتر بر امامت وی از جانب پدرش استدلال می­کنیم و از ایشان می­خواهیم، دلیل بر امامت علی نقی علیه السّلام را ارائه کنند و ایشان به هرچه استدلال کردند، ما هم از همان­ها برای اثبات امامت حسن عسکری علیه السّلام استفاده خواهیم کرد.

ص: 24

فأما إنکارهم لإمامة محمد بن علی أخی الحسن فقد أصابوا فی ذلک و نحن موافقوهم فی صحته و أما اعتلالهم بصوابهم فی الرجوع عن إمامة الحسن علیه السلام و أنه ممن مضی و لا عقب له فهو اعتماد علی التوهم لأن الحسن قد أعقب المنتظر و الأدلة علی إمامته أکثر من أن تحصی و لیس إذا لم نشاهد الإمام بطلت إمامته و لا إذا لم یدرک وجوده حصا و اضطرارا و لم یظهر للخاصة و العامة کان ذلک دلیلا علی عدمه.

و أما الفرقة الأخری الراجعة عن إمامة الحسن علیه السلام إلی إمامة أخیه محمد فهی کالتی قبلها و الکلام علیها نحو ما سلف مع أنهم أشد بهتا(1) و مکابرة لأنهم أنکروا إمامة من کان حیا بعد أبیه و ظهرت عنه من العلوم ما یدل علی فضله علی الکل و ادعوا إمامة رجل مات فی حیاة أبیه و لم یظهر منه علم و لا من أبیه نص علیه بعد أن کانوا یعترفون بموته و هؤلاء سقاط جدا.

و أما الفرقة التی اعترفت بولد الحسن علیه السلام و أقرت بأنه المنتظر إلا أنها زعمت أنه علی و لیس بمحمد فالخلاف بیننا و بین هؤلاء فی الاسم دون المعنی و الکلام لهم خاصة فیجب أن یطالبوا بالأثر فی الاسم فإنهم لا یجدونه و الأخبار منتشرة فی أهل الإمامة و غیرهم أن اسم القائم علیه السلام اسم رسول الله صلی الله علیه و آله و لم یکن فی أسماء رسول الله علی و لو ادعوا(2) أنه أحمد لکان أقرب إلی الحق و هذا القدر کاف فیما یحتج به علی هؤلاء.

و أما الفرقة التی زعمت أن القائم ابن الحسن علیه السلام و أنه ولد بعد أبیه بثمانیة أشهر و أنکروا أن یکون ولد فی حیاة أبیه فإنه یحتج علیهم بوجوب الإمامة من جهة العقول و کل شی ء یلزم المعتزلة و أصناف الناصبة یلزم هذه الفرقة مما ذهبوا إلیه (3) من جواز

خلو العالم من وجود إمام حی کامل ثمانیة أشهر لأنه لا فرق بین الثمانیة و الثمانین (4) علی أنه یقال لهم لم زعمتم ذلک أ بالعقل قلتموه أم بالسمع فإن

ص: 25


1- 1. فی المصدر: اشد بهتانا.
2- 2. فی المصدر: و لو ادعی.
3- 3. فی المصدر: فیما ذهبوا إلیه.
4- 4. فی المصدر: بین ثمانیة أشهر و ثمانین.

اما در مورد انکار امامت محمّد بن علی برادر حسن عسکری علیه السّلام از طرف آنان، باید گفت که در این مورد درست گفته­اند و ما هم در صحّت این ادّعا با آن­ها همفکر هستیم. اما استدلال آن­ها را برای رجوع از امامت حسن عسکری علیه السّلام با این تصوّر که ایشان بی­ آنکه فرزندی از خود برجای بگذارد از دنیا رفته است، بی­شک استدلالی متّکی بر توهم است، زیرا قطعاً امام حسن عسکری علیه السّلام فرزندی از خود برجای گذاشته که قائم منتظر اوست و دلایل ما بر امامت آن حضرت، از شمار بیرون است و این معنا درست نیست که اگر امامی را ندیدیم، امامتش باطل شده باشد و همچنین، اگر نشود او را به طور ملموس حس کرد و در معرض دید خواص یا عامه مردم قرار نگیرد، دلیل بر عدم وجود وی باشد.

اما فرقه دیگری که از امامت حسن عسکری علیه السّلام به امامت برادرش محمّد رجوع نموده­اند، دقیقاً وضعی مشابه فرقه قبلی را دارند و سخن در بطلان آن همانی است که در مورد فرقه قبلی بیان گردید، با این تفاوت که این فرقه مبهوت­تر از فرقه پیش است و بیشتر از آن­ها مکابره می­کنند، زیرا منکر امامت کسی شدند که پس از پدرش در قید حیات بوده و آن­قدر دانش از وی ظاهر گشته که ثابت شود که از این جهت بر همه برتری دارد، و مدّعی امامت مردی شدند که در حیات پدرش از دنیا رفته، بی­آنکه علمی از وی آشکار گردد و نه تصریحی از جانب پدر بر امامت وی وجود داشته باشد، آن هم پس از اعترافشان به مرگ وی، و به راستی که اینان بر باطلند و از درجه اعتبار ساقط!

اما فرقه­ای که با امامت فرزند حسن عسکری علیه السّلام اعتراف نموده و اقرار کرده است که امام منتظر اوست لیکن گمان کرده که او علی است و نه محمّد، اختلاف ما با ایشان در اسم است و نه در معنا، و روی سخن ما تنها با آنهاست. و شایسته آن است که از ایشان روایتی درخواست کنیم که دلیل ایشان را در گزیدن این نام توجیه کند و این در حالی است که روایات مشهور میان فرقه امامیه و دیگران، همگی دال بر آنند که حضرت قائم علیه السّلام همنام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و در نام­هایی که برای پیامبرصَلی الله علیهِ و آله ذکر کرده­اند، «علی» وجود ندارد و اگر به جای علی ادّعا می­کردند که نامش «احمد» است، به حقیقت نزدیک­تر بود. و همین مقدار سخن در خصوص احتجاج بر ایشان کافی است .

اما بر فرقه­ای که گمان برده است حضرت قائم فرزند حسن عسکری علیه السّلام است و هشت ماه پس از وفات پدرش به دنیا آمده و منکر تولّد وی در حیات پدرش گردیده­اند، احتجاج می­شود که وجوب امامت به جهت خردها ثابت می­شود و هر انتقادی که به معتزله و ناصبیان وارد باشد، بر این فرقه نیز وارد است، چون جایز نیست جهان هشت ماه کامل از امام خالی باشد، زیرا در تفاوتی میان هشت ماه با هشتاد ماه وجود ندارد و در ضمن به ایشان گفته می­شود: چرا چنین تصوّری کرده­اید؟ آیا از روی عقل به این گمان افتاده­اید یا به وسیله نقل؟

ص: 25

ادعوا العقل أحالوا فی القول (1) لأن العقل لا مدخل له فی ذلک و إن ادعوا السمع طولبوا بالأثر فیه و لن یجدوه و إنما صاروا إلی هذا القول من جهة الظن و الترجم بالغیب (2) و الظن لا یعتمد علیه فی الدین و أما الفرقة الأخری التی زعمت أن الحسن علیه السلام توفی عن حمل بالقائم و أنه لم یولد بعد فهی مشارکة للفرقة المتقدمة لها فی إنکار الولادة و ما دخل علی تلک داخل علی هذه و یلزمها من التجاهل ما یلزم تلک لقولها إن حملا یکون مائة سنة إذ کان هذا مما لم تجر به عادة و لا جاء به أثر من أحد(3) من سائر الأمم و لم یکن له نظیر و هو و إن کان مقدورا لله عز و جل فلیس یجوز(4) أن یثبت إلا بعد الدلیل الموجب لثبوته و من اعترف به من حیث الجواز فأوجبه یلزمه إیجاب وجود کل مقدور حتی لا یأمن لعل المیاه قد استحالت ذهبا و فضة و کذلک الأشجار و لعل کل کافر من العالم (5) إذا نام مسخه الله عز و جل قردا و کلبا و خنزیرا(6) من حیث لا یشعر به ثم یعیده (7) إلی الإنسانیة و لعل بالبلاد القصوی فیما لا نعرف (8) خبره نساء یحبلن یوما و یضعن من غده (9) و هذا کله جهل و ضلال فتحه علی نفسه من اعترف بخرق العادة من غیر حجة و اعتمد علی جواز ذلک فی المقدور(10).

و أما الفرقة التی زعمت أن الإمامة قد بطلت بعد الحسن علیه السلام فإن وجوب الإمامة بالعقل یفسد قولها و قول الله عز و جل یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (11)

ص: 26


1- 1. فی المصدر: أحالوا فی العقول.
2- 2. فی المصدر: و الرجم بالغیب.
3- 3. فی المصدر: فی أحد.
4- 4. فی المصدر: فلیس یجب.
5- 5. فی المصدر: فی العالم.
6- 6. فی المصدر: أو کلبا أو خنزیرا.
7- 7. فی المصدر: من حیث لم یشعر به، ثمّ یعود اه.
8- 8. فی المصدر: مما لا نعرف.
9- 9. فی المصدر: فی غده.
10- 10. فی المصدر: فی القدرة.
11- 11. سورة بنی إسرائیل: 71.

و چنانچه بگویند از روی عقل، بی­شک سخن محالی بر زبان رانده­اند، چون امکان ندارد کسی در این معنا حکم به عقل کند؛ و اگر مدعی وجود روایت و نقل کنند، آن روایت را از ایشان درخواست می­کنیم و قطعاً هرگز روایتی در این خصوص نخواهند یافت و ایشان این سخن را جز از روی حدس و گمان نگفته­اند و این در حالی است که در کار دین، ظنّ و گمان قابل استناد نیست.

اما فرقه دیگری که تصوّر نموده امام حسن عسکری علیه السّلام در حالی وفات یافته که قائم در رحم مادر بوده و هنوز به دنیا نیامده بوده است، در این قول با فرقه پیشین در انکار تولّد حضرت قائم علیه السّلام شریک می­باشد و هر مفسده­ای که بر فرقه پیشین وارد است، بر این فرقه نیز وارد است؛ زیرا یک دوره بارداری که صدسال به درازا بکشد، پدیده­ای است که از پیش تجربه نشده و از دیگر فرقه­ها نیز روایتی در این معنا نقل نشده و اتفاق بی­نظیری است؛ و هرچند چنین کاری از جانب خدای عزّوجل مقدور است، لیکن کسی حق ندارد چنین ادّعایی را بکند مگر دلیلی بر اثبات آن بیاورد و هرکس چنین باوری را از جهت جایز الوقوع بودن بپذیرد، بی­تردید ملزم خواهد شد که وقوع هر پدیده جایز الوقوعی را قطعی الوقوع پندارد و در این صورت ممکن است احتمال دهد که آب­های روی زمین تبدیل به طلا و نقره شده­اند و همچنین درختان؛ و شاید هر کافری که در عالم است، چون به خواب رود، خدای عزّوجل او را مسخ نموده و بوزینه و سگ و خوک شوند، بی­آنکه اطلاعی از این معنا داشته باشد، و سپس وی را به حالت نخستِ انسانیت برگرداند، و شاید احتمال دهد در سرزمین­های دوردست که اطلاعی از آن­ها نداریم، زنانی وجود داشته باشند که روزی باردار می­شوند و فردای آن روز وضع حمل می­کنند! و این پندارها جملگی جز نادانی و گمراهی برای کسانی که بدون وجود دلیل و حجّت قائل به خرق عادت می­شوند، و به جایز الوقوع بودن آن­ها با قدرت خدای متعال استناد می­نمایند، نیست.

اما فرقه­ای که گمان کرده امامت پس از وفات امام حسن عسکری علیه السّلام باطل گردیده است، به دلیل اینکه عقلاً وجود امام واجب است، باورشان باطل است و نیز به دلیل قول خدای عزّوجل که می­فرماید: «یَوْمَ نَدْعُواْ کُلَّ أُنَاسِ بِإِمَامِهِمْ»،(1){یاد

کن روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می خوانیم.}

ص: 26


1- . بنی­اسرائیل/ 71

وَ قَوْلُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مَنْ مَاتَ وَ هُوَ لَا یَعْرِفُ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.

وَ قَوْلُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: اللَّهُمَّ إِنَّکَ لَا تُخْلِی الْأَرْضَ مِنْ حُجَّةٍ لَکَ عَلَی خَلْقِکَ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً أَوْ خَائِفاً مَغْمُوراً کَیْلَا تَبْطُلَ حُجَجُکَ وَ بَیِّنَاتُکَ (1).

وَ قَوْلُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَیْضاً: فِی کُلِّ خَلَفٍ مِنْ أُمَّتِی عَدْلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَنْفِی عَنْ هَذَا الدِّینِ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ.

وَ أَمَّا تَعَلُّقُهُمْ بِقَوْلِ الصَّادِقِ علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِی الْأَرْضَ مِنْ حُجَّةٍ إِلَّا أَنْ یَغْضَبَ عَلَی أَهْلِ الدُّنْیَا.

فالمعنی فی ذلک أنه لا یخلیها من حجة ظاهرة بدلالة ما قدمناه.

و أما الفرقة التی زعمت أن محمد بن علی (2) کان إماما مع أبیه و أنه وصی إلی غلام له یقال له نفیس و أعطاه السلاح و الکتب و أمره أن یدفعه (3) إلی جعفر فإن الذی قدمناه علی الإسماعیلیة من الدلیل علی بطلان إمامة إسماعیل بوفاته فی حیاة أبیه یکسر قول هذه الفرقة و یزیده بیانا(4) أن وصی الإمام لا یکون إلا إماما و نفیس غلام محمد لم یکن إماما و یبطل إمامة جعفر عدم الدلالة علی إمامة محمد و دلیل بطلان إمامته أیضا ما ذکرناه من وفاته فی حیاة أبیه.

و أما الفرقة التی أقرت بإمامة الحسن و وقفت بعده و اعتقدت أنه لا بد من إمام و لم یعنوا(5) علی أحد فالحجة علیهم النقل الصادق بإمامة المنتظر و النص من أبیه علیه و لیس هذا موضعه فنذکره علی النظام (6).

و أما الفرقة التی أقرت بالمنتظر و أنه ابن الحسن و زعمت أنه قد مات و سیحیا و یقوم بالسیف فإن الحجة علیها ما یجب من وجود الإمام و حیاته و کماله و کونه

ص: 27


1- 1. یوجد ما یضاهیه فیما قاله أمیر المؤمنین علیه السلام لکمیل بن زیاد فی کلام له أوله« یا کمیل ان هذه القلوب أوعیة» راجع نهج البلاغة( عبده 2: 180 ط مصر). و المغمور: المجهول الخامل الذکر.
2- 2. یعنی محمّد بن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی.
3- 3. فی المصدر: أن یدفعها.
4- 4. فی المصدر: و نزیده بیانا.
5- 5. کذا فی( ک)؛ و فی غیره من النسخ و کذا المصدر: و لم یعینوا.
6- 6. و فی( ک) علی الظالم.

و همچنین قول پپامبر صَلی الله علیهِ و آله که می­فرماید: «هرکس بمیرد در حالی که امام زمانش را نشناخته باشد، بر مرگ جاهلیّت مرده است.» و نیز فرمایش امیرالمؤمنین علیه السّلام: «خداوندا، به یقین که تو زمین را از حجّتی بر خلق خود، خالی نمی­گذاری، چه به صورت ظاهر و مشهور و یا ترسان و پنهان تا آنکه حجّت­ها و گواهان تو باطل نشوند.» و نیز قول پیامبر صَلی الله علیهِ و آله: «در هر نسلی از امّت من، عادلی از اهل بیت من خواهد بود که تحریف اهل غلّو و تهمت اهل باطل را از این دین برطرف می­کند.» اما استناد این فرقه به قول امام صادق علیه السّلام: «یقیناً خداوند زمین را از حجّتی خالی نمی­گذارد مگر اینکه بر اهل دنیا خشم گیرد.» و مفهوم این حدیث به دلیل قول امیرالمؤمنین علیه السّلام که پیش از این گذشت، آن است که دنیا را از حجّتی ظاهر خالی نمی­گذارد.

اما در جواب فرقه­ای که بر این باور بود که محمّد بن علی نقی علیه السّلام به همراه پدرش امام بوده­ است و وی به غلام خود «نفیس» وصیت کرده که سلاح­ها و کتاب­ها را به جعفر بدهد، گفته می­شود که آنچه درباره اسماعیلیه بیان کردیم و دلیل بر بطلان امامت اسماعیل به سبب درگذشت وی در حیات پدرش دانستیم، درباره این فرقه نیز مصداق دارد، و افزودن بر آن می­گوییم: جز امام نمی­تواند وصیّ امام شود و «نفیس» غلام محمّد امام نبود و امامت جعفر به دلیل بطلان امامت محمد نیز باطل است، زیرا همان­طور که بیان کردیم، محمّد در زمان حیات پدرش وفات نمود .

اما فرقه­ای که به امامت حسن عسکری علیه السّلام اقرار نمود و پس از وی توقف نموده و گفته­اند که باید امامی وجود داشته باشد ولی کسی را به امام عنوان معرّفی نکردند، روایات صادقه­ای که بر امامت قائم منتظر دلالت دارند، حجّت بر آنهاست و نیز وجود نصّ بر امامت ایشان از جانب پدرش می­باشد و این کتاب جای ذکر آن روایات نیست که آن­ها را به ترتیب ذکر کنیم.

اما فرقه­ای که به امامت قائم منتظر اقرار دارد و اینکه وی فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام است و گمان کرده­اند که وی وفات یافته ولی در آینده زنده خواهد شد و قیام به شمشیر می­کند، بی­شک حجّت بر ایشان، وجوب وجود امام و زنده بودن و کمال ایشان است و اینکه بدعت­های

ص: 27

حیث (1) یسمع الاختلاق و یحفظ الشرع و بدلالة أنه لا فرق بین موته و عدمه.

و أما الفرقة التی اعترفت بأن أبا محمد الحسن بن علی علیهما السلام کان الإمام بعد أبیه و ادعت أنه لما حضرته الوفاة نص علی أخیه جعفر بن علی و اعتلوا فی ذلک بأن زعموا أن دعوی من ادعی النص علی ابن الحسن علیهما السلام باطلة و العقل یوجب الإمامة فلذلک

اضطروا إلی القول بإمامة جعفر فإنه یقال لم زعمتم أن نقل الإمامیة النص من الحسن علی ابنه باطل و ما أنکرتم أن یکون حقا لقیام الدلالة علی وجوب الإمامة و ثقة الناقلین و علامة صدقهم بصفات الغیبة و الخبر فیها عما یکون قبل کونه و یکون النقلة لذلک خاصة أصحاب الحسن و السفراء بینه و بین شیعته و لفساد إمامة جعفر لما کان علیه من الظاهر(2) مما یضار صفات الإمامة من نقصان العلم و قلة المعرفة و ارتکاب القبائح و الاستخفاف بحقوق الله عز و جل فی مخلفات أخیه (3) مع عدم النص علیه لفقد أحد من الخلق روی ذلک أو یأثره عن أحد من آبائه أو من أخیه خاصة فإذا کان الأمر علی ما ذکرناه فقد سقط ما تعلق به هذا الفریق أیضا علی أنه لا فصل بین هؤلاء القوم و بین من ادعی إمامة بعض الطالبیین و اعتل بعلتهم فی وجوب الإمامة و فساد قول الإمامیة و زعمهم فیما یدعونه من النص علی ابن الحسن علیهما السلام و إذا کان لا فصل بین القولین و أحدهما باطل بلا خلاف فالآخر فی البطلان و الفساد مثله.

فهذه وفقکم الله جملة کافیة فیما قصدناه و نحن نشرح هذه الأبواب و القول فیها علی الاستقصاء و البیان فی کتاب نفرده بعد و الله ولی التوفیق و إیاه نستهدی إلی سبیل الرشاد(4).

بیان

الغیل بالکسر و یفتح الشجر الکثیر الملتف و العجرفة جفوة فی الکلام و قال الجوهری فطحه فطحا جعله عریضا و یقال رأس مفطح أی عریض و رجل أفطح بین الفطح أی عریض الرأس (5).

ص: 28


1- 1. فی المصدر: بحیث.
2- 2. فی المصدر: فی الظاهر.
3- 3. کذا فی( ک) و( ت)؛ و فی غیره من النسخ و کذا المصدر: فی مخلفی أخیه.
4- 4. الفصول المختارة 2: 81- 104.
5- 5. صحاح اللغة ج: 1 ص: 392.

امت را بشنود و شرع را حفظ نماید و دلیل این امر آن است که فرقی میان فوت امام و نبودن او نیست.

اما فرقه­ای که اعتراف کردند ابو محمّد حسن بن علی عسکری علیه السّلام پس از پدرش امام بوده و ادّعا کرده­اند که چون وی را وفات در رسید، بر امامت برادرش جعفر بن علی تصریح نموده و استدلال آن­ها در این مورد آن بود که گمان کردند، ادّعای کسانی که مدّعی وجود نص بر امامت بر فرزند حسن عسکری علیه السّلام هستند، باطل است و این در حالی است که عقل وجود امامت را واجب می­نماید، از این رو ناچار شدند قائل به امامت جعفر شوند، لذا به ایشان گفته می­شود: چرا گمان کردید که روایت امامیه بر وجود نصّ از جانب حسن عسکری علیه السّلام بر امامت فرزندش باطل است؟ و آنچه را که انکار کردید، ممکن است حق باشد؟ آن هم به سبب قائم بودن دلالت بر وجوب امامت و مورد اعتماد بودن ناقلان روایت نصّ و وجود نشانه­ها بر صدق گفتار آن­ها و خبر دادن در زمان غیبت از اموری چند که پیش از وقوع، از آن خبر دادند و این همه نشان می­دهد که یقیناً این ناقلان روایت، از اصحاب خاصّ امام حسن عسکری علیه السّلام و سفیران و رسولان آن حضرت در میان شیعیان وی بوده­اند؛ و نیز بطلان این مذهب را بطلان امامت جعفر ثابت می­کند، به خاطر صفاتی که از آن­ها برخوردار بود و این صفات، نقیض صفاتی بودند که باید در امام باشد، نظیر: نقصان علم، کاستی معرفت، ارتکاب قبایح و سبک شمردن حقوق خدای عزّوجل در بازماندگان برادرش علیه السّلام و نیز عدم وجود نصّ بر امامت وی، به سبب آنکه هیچ ­کس نیست که وجود نصّ بر او را از جانب یکی از پدران یا بالأخص برادرش حسن عسکری علیه السّلام روایت کرده باشد. و اگر مسأله چنان است که ذکر کردیم، به یقین باورهای این فرقه نیز از درجه اعتبار ساقط خواهد بود و این در حالی است که تفاوتی میان این قوم و میان کسانی که مدّعی امامت آل ابی طالب هستند و متوّسل به استدلال­های ایشان در وجوب امامت و فساد قول امامیه شده­اند، و ادّعایشان مبنی بر وجود نصّ بر امامت فرزند حسن عسکری علیه السّلام، نیست. و حال که فرقی میان این قول نیست و بی­تردید یکی از این دو قول باطل است و به تبع آن، قول دیگر نیز در بطلان و فساد همانند قول اول است.

شیخ مفید گوید: ای یاران - که خدایتان توفیق دهد - این بود مختصری که قصد کرده بودیم آن را توضیح دهیم و ما قصد داریم این ابواب و اقوالی که درباره آن­ها مختصری گفته شد، به تفصیل و شمارش در کتابی که از این پس در این موضوع خواهیم نگاشت بیاوریم و خداوند ولیّ توفیق است و از وی طلب هدایت به سوی سبیل رشد را داریم.(1)

توضیح

«الغیل» با کسر و فتح غین: درختان بسیار و درهم پیچیده. «العجرفۀ»: بیهوده­گویی و جوهری گوید: «فطحه فطحاً»: آن را پهن کرد، و گفته می­شود: «رأس مفطّح» یعنی پَهن و عریض، و «رِجل افطح» یعنی پهن بودن آن (پا) یعنی اینکه سر آن پهن است.(2)

ص: 28


1- . الفصول المختاره2: 104-81
2- . صحاح اللغۀ 1: 392

و محمد بن بشیر کان من أصحاب الکاظم علیه السلام ثم غلا و ادعی الألوهیة له علیه السلام و النبوة لنفسه من قبله و لما توفی موسی علیه السلام قال بالوقف علیه و قال إنه قائم بینهم موجود کما کان غیر أنهم محجوبون عنه و عن إدراکه و إنه هو القائم المهدی و إنه فی وقت غیبته استخلف علی الأمة محمد بن بشیر و جعله وصیه و أعطاه خاتمه و أعلمه جمیع ما تحتاج إلیه رعیته من أمر دینهم و دنیاهم و کان صاحب شعبدة و مخاریق و کانت عنده صورة قد عملها و أقامها شخصا کأنه صورة أبی الحسن علیه السلام من ثیاب الحریر قد طلاها بالأدویة(1) و عالجها بحیل عملها فیها حتی صارت شبیهة بصورة إنسان فیریها الناس و یریهم من طریق الشعبدة أنه یکلمه و یناجیه و کانت عنده أشیاء عجیبة من صنوف الشعبدة فهلک بها جماعة حتی رفع خبره إلی بعض الخلفاء و تقرب إلیه بمثل ذلک ثم قتل و تبرأ الله موسی علیه السلام و لعنه و دعا علیه و قال أذاقه الله حر الحدید و قتله أخبث ما یکون من قتله فاستجیب دعاؤه علیه السلام و سیأتی أحواله فی المجلد الحادی عشر.

و الحسن بن موسی هو الخشاب النوبختی من أعاظم متکلمی الإمامیة و عد النجاشی (2) و غیره من کتبه کتاب فرق الشیعة و کتاب الرد علی فرق الشیعة ما خلا الإمامیة و کتاب الرد علی المنجمین و حجج طبیعیة مستخرجة من کتب أرسطاطالیس فی الرد علی من زعم أن الفلک حی ناطق.

أقول: إنما أوردنا هذه الجملة من کلام الشیخ لیطلع الناظر فی کتابنا علی المذاهب النادرة فی الإمامة و أما الزیدیة فمذاهبهم مشهورة و الدلائل علی إبطالها فی الکتب مسطورة و ما أوردنا من الأخبار فی النصوص کاف فی إبطالها و جملة القول فی مذاهبهم أنهم ثلاث فرق.

1.

الجارودیة و هم أصحاب أبی الجارود زیاد بن المنذر قالوا بالنص من النبی صلی الله علیه و آله فی الإمامة علی أمیر المؤمنین علیه السلام وصفا لا تسمیة و الصحابة کفروا بمخالفته و ترکهم

ص: 29


1- 1. أی لطخه بها.
2- 2. راجع رجاله ص.

و محمّد بن بشیر از یاران امام موسی کاظم علیه السّلام بود اما بعداً به غلوّ گرایید و ادّعای خدایی برای امام موسی کاظم علیه السّلام و نبوّت برای خود از جانب آن حضرت نمود! و چون امام موسی علیه السّلام وفات یافت، قائل به توّقف بر ایشان گردیده و گفت: او هم­چنان در میان آنان قائم و کماکان موجود است، با این تفاوت که مردم از دیدن و نیز از درک او محجوب­اند و قائم مهدی اوست و آن حضرت در زمان غیبت، محمّد بن بشیر را جانشین خود در میان اُمّت قرار داده و وی را وصیّ خویش گردانیده و خاتم (مُهر) خود را به وی داده است و او را از آنچه رعیّت وی از کار دین و دنیایشان بدان نیازمند باشند، آگاه گردانیده است؛ وی اهل شعبده کاری و انجام کارهای تردستی ماهرانه بود. او یک نقاشی شبیه موسی کاظم علیه السّلام کشیده بود. این نقاشی را بر روی پارچه­ای ابریشمی کشیده بود و روی آن را چنان با دواهایی پوشانده و با ترفندهایی ساخته بود که شبیه قیافه یک انسان به نظر می­آمد، پس آن را به مردم نشان داده و از طریق شعبده چنان وانمود می­کرد که امام موسی علیه السّلام سخن می­گوید و با وی نجوا می­کند. او انواع عجیبی از اقسام شعبده بازی را می­دانست، پس به وسیله این کارها عده­ای را به هلاکت افکند تا اینکه خبر وی به یکی از خلفا رسید و با شعبده بازی به وی نزدیک شد، سپس به قتل رسید. امام موسی کاظم علیه السّلام نزد خدا از وی تبرّی جسته، او را نفرین کرده و فرمود: خداوند داغی آهن را به وی بچشاند و به بدترین شکل او را بکشد، پس خداوند دعای وی را مستجاب نمود و خبر وی در جلد یازدهم خواهد آمد.

و حسن بن موسی، همان خشّاب نوبختی است که از بزرگان متکلّمین امامیه است، و نجاشی و دیگران کتاب­های «فرق الشیعۀ»، «الرّد علی فرق الشیعۀ ما خلا الإمامیّه»، «الرّد علی المنجمین» و «حجج طبیعیۀ» که استخراج شده از کتاب­های ارسطاطالیس در رد کسانی است که پنداشته­اند فلک زنده و ناطق است را از جمله تألیفات وی برشمرده است.

مؤلف: اینکه این مجموعه از کلام شیخ مفید را در اینجا آورده­ایم برای آن است که خواننده کتاب ما با مذاهب نادر در میان امامیه آشنا گردد. اما فرقه زیدیه، مذهبشان شناخته شده و معروف بوده و دلایل بر ابطال آن در کتاب­ها مذکور است و آن مقداری از اخبار که نقل کردیم، برای اثبات باطل بودن آن کفایت می­کند و مخلص کلام در مذهب ایشان آن است که ایشان سه فرقه هستند:

1.

جارودیه: که پیروان ابوجارود زیاد بن منذر هستند. این فرقه معتقدند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وصفاً بر امامت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام تصریح فرموده نه اسماً، و صحابه با مخالفت با وی و ترک اقتدا به وی پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله کافر شده­اند و

ص: 29

الاقتداء به بعد النبی صلی الله علیه و آله و الإمامة بعد الحسن و الحسین علیهما السلام سوی فی أولادهما فمن خرج منهم بالسیف و هو عالم شجاع فهو إمام و اختلفوا فی الإمام المنتظر أ هو محمد بن عبد الله بن الحسن الذی قتل فی المدینة أیام المنصور فذهب طائفة منهم إلی ذلک و زعموا أنه لم یقتل أو هو محمد بن القاسم بن علی بن الحسین علیهما السلام صاحب طالقان الذی حبسه المعتصم حتی مات فذهب طائفة أخری إلیه و أنکروا موته أو هو یحیی بن عمر صاحب الکوفة من أحفاد زید بن علی دعا الناس إلی نفسه و اجتمع علیه خلق کثیر و قتل فی أیام المستعین بالله فذهب إلیه طائفة ثالثة و أنکروا قتله.

2.

و الفرقة الثانیة السلیمانیة من أتباع سلیمان بن حریز قالوا الإمامة شوری فیما بین الخلق و إنما ینعقد برجلین من خیار المسلمین و تصح إمامة المفضول مع وجود الأفضل و أبو بکر و عمر إمامان و إن أخطأت الأمة فی البیعة لهما مع وجود علی علیه السلام لکنه خطأ لم ینته إلی درجة الفسق و کفروا عثمان و طلحة و عائشة.

3.

و الفرقة الثالثة البتریة و هم وافقوا السلیمانیة إلا أنهم توقفوا فی عثمان هذا ما ذکره شارح المواقف فی تحریر مذاهبهم و رأیت فی شرح الأصول للناصر للحق الحسن بن علی بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین علیه السلام.

اعلم أن أول الأئمة بعد النبی صلی الله علیه و آله عندنا علی بن أبی طالب علیه السلام ثم ابنه الحسن علیه السلام ثم أخوه الحسین علیه السلام ثم علی بن الحسین علیهما السلام ثم ابنه زید بن علی ثم محمد بن عبد الله بن الحسن ثم أخوه إبراهیم ثم الحسین بن علی صاحب الفخ ثم یحیی بن عبد الله بن الحسن ثم محمد بن إسماعیل بن إبراهیم بن الحسن ثم القاسم بن إبراهیم بن إسماعیل بن إبراهیم بن الحسن ثم الحسن بن علی بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین ثم یحیی بن الحسین بن القاسم بن إبراهیم بن إسماعیل بن الحسن ثم محمد بن یحیی بن الحسین ثم أحمد بن یحیی بن الحسین ثم محمد بن الحسن بن القاسم بن الحسن بن علی بن عبد الرحمن بن القاسم بن الحسن بن زید بن الحسن ثم ابنه الحسن ثم أخوه علی بن محمد ثم أحمد بن الحسین بن هارون من أولاد زید بن الحسن ثم أخوه یحیی ثم سائر أهل البیت الذین دعوا إلی الحق.

ص: 30

امامت بعد از حسن و حسین علیهما السّلام در میان فرزندان ایشان علی­السویّه است. پس هرکدام از ایشان که عالمانه و شجاعانه قیام به شمشیر کند، امام اوست. و در مورد امام منتظر دچار اختلاف شدند که آیا وی محمّد بن عبدالله بن حسن است که در خلافت منصور عباسی در مدینه کشته شده است، و گروهی بر همین باور شدند، و طایفه­ای از ایشان پنداشته­اند که وی کشته نشده است یا اینکه او محمّد بن قاسم بن علی بن حسین علیه السّلام صاحب طالقان است که معتصم عباسی وی را زندانی نمود تا اینکه در زندان درگذشت، و گروهی وی را امام منتظر دانسته و منکر مرگش شدند؛ یا اینکه وی یحیی بن عمر کوفی از نوادگان زید بن علی است که مردم را به امامت خود دعوت کرد و جمع کثیری گرد او فراهم آمدند و در خلافت المستعین بالله عباسی کشته شد، و گروه سومی قائل شدند به اینکه وی امام منتظر است و منکر کشته شدنش گشتند.

2.

فرقه سلیمانیه: از پیروان سلیمان بن حریز بوده و گویند: امامت منصبی است که از طریق شورا و منحصراً با گزینش دو تن از بهترین مسلمانان از میان مردم برگزیده می­شود؛ و امامت مفضول با وجود افضل را صحیح می­دانند و ابوبکر و عمر را دو امام می­دانند، هرچند که امّت با وجود علی علیه السّلام در بیعت کردن با آن دو دچار اشتباه شدند، اما این اشتباه آن­قدر بزرگ نیست که به درجه فسق برسد و عثمان و طلحه و عایشه را تکفیر نمودند.

3.

بتریّه: اینان موافق سلیمانیه بودند لیکن در مورد عثمان با آنان اختلاف داشتند و این مطلب را شارح «المواقف» در شرح دیدگاه­های ایشان ذکر نموده است. و در «شرح الأصول» ناصر للحق حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر بن علی بن حسین علیه السّلام چنین خواندم:

بدان که نخستین امام پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نزد ما علی بن ابی طالب علیه السّلام است، سپس فرزندش حسن علیه السّلام، سپس برادرش حسین علیه السّلام، سپس علی بن حسین علیه السّلام، سپس فرزندش زید بن علی، سپس محمّد بن عبدالله بن حسن، سپس برادرش ابراهیم، سپس حسین بن علی صاحب الفخّ، سپس یحیی بن عبدالله بن حسن، سپس محمّد بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن، سپس قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن، سپس حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر بن علی بن حسین، سپس یحیی بن حسین بن قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل بن حسن، سپس محمّد بن یحیی بن حسین، سپس احمد بن یحیی بن حسین، سپس محمّد بن حسن بن قاسم بن حسن بن علی بن عبدالرحمان بن قاسم بن حسن بن زید بن حسن، سپس فرزندش حسن، سپس برادرش علی بن محمّد، سپس احمد بن حسین بن هارون از فرزندان زید بن حسن، سپس برادرش یحیی، سپس سایر اهل بیت که دعوت به حق نمودند.

ص: 30

و هذا الکتاب من تصانیف الجارودیة و البتریة یسمون بالصالحیة أیضا لأن من رؤسائهم الحسن بن صالح قَالَ الْکَشِّیُّ فِی کِتَابِ الرِّجَالِ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ الصَّبَّاحِ الْکَشِّیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ سَعْدٍ الْجَلَّابِ (1) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَوْ أَنَّ الْبُتْرِیَّةَ صَفٌّ وَاحِدٌ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ إِلَی الْمَغْرِبِ مَا أَعَزَّ اللَّهُ بِهِمْ دِیناً.

ثم قال الکشی و البتریة هم أصحاب کثیر النواء و الحسن بن صالح بن حی (2) و سالم بن أبی حفصة و الحکم بن عتیبة و سلمة بن کهیل و أبی المقدام ثابت الحداد و هم الذین دعوا إلی ولایة علی علیه السلام ثم خلطوها بولایة أبی بکر و عمر و یثبتون لهما إمامتهما و یبغضون عثمان و طلحة و الزبیر و عائشة و یرون الخروج مع بطون ولد علی بن أبی طالب علیه السلام و یذهبون فی ذلک إلی الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و یثبتون لکل من خرج من ولد علی علیه السلام عند خروجه الإمامة(3).

ثُمَّ رُوِیَ عَنْ سَعِیدِ(4) بْنِ جَنَاحٍ الْکَشِّیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ الْعَمِّیِ (5) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ الرَّوَّاسِیِ (6) عَنْ سَدِیرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام وَ مَعِی سَلَمَةُ بْنُ کُهَیْلٍ وَ أَبُو الْمِقْدَامِ ثَابِتٌ الْحَدَّادُ وَ سَالِمُ بْنُ أَبِی حَفْصَةَ وَ کَثِیرٌ النَّوَّاءُ وَ جَمَاعَةٌ مَعَهُمْ وَ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ أَخُوهُ زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ فَقَالُوا لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام نَتَوَلَّی عَلِیّاً وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً وَ نَتَبَرَّأُ مِنْ أَعْدَائِهِمْ قَالَ نَعَمْ قَالُوا نَتَوَلَّی أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ نَتَبَرَّأُ مِنْ أَعْدَائِهِمْ قَالَ فَالْتَفَتَ إِلَیْهِمْ زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ وَ قَالَ لَهُمْ أَ تَتَبَرَّءُونَ مِنْ فَاطِمَةَ بَتَرْتُمْ أَمْرَنَا بَتَرَکُمُ اللَّهُ فَیَوْمَئِذٍ سُمُّوا الْبُتْرِیَّةَ(7).

ص: 31


1- 1. فی المصدر: عن ابی عمر سعد الجلاب.
2- 2. فی المصدر: یحیی.
3- 3. رجال الکشّیّ: 152.
4- 4. فی المصدر: عن سعد بن جناح الکشّیّ.
5- 5. فی المصدر: القمّیّ.
6- 6. فی المصدر: عن الحسن بن عثمان الرواسی.
7- 7. رجال الکشّیّ: 154.

و این کتاب از تصانیف جارودیه است، و بتریه، «صالحی» نیز نامیده می­شوند چون حسن بن صالح یکی از بزرگان ایشان است. کشّی در رجال خود با سندی از امام صادق علیه السّلام آورده است: اگر بتریّه از مشرق تا مغرب صف واحدی را تشکیل دهند، خداوند دینی را به وسیله آنان عزّت نخواهد داد. سپس کشّی گوید: بتریّه یاران کثیر النوا، حسن بن صالح بن حی، سالم بن ابی حفصه، حکم بن عتیبه، سلمۀ بن کهیل و ابو مقدام ثابت الحّداد بوده­اند و اینان کسانی هستند که دعوت به ولایت علی علیه السّلام نمودند سپس آن را با ولایت ابوبکر و عمر در آمیختند و قائل به امامت آن دو نیز هستند و با عثمان، طلحه، زبیر و عایشه دشمنی می­ورزند و قائل به خروج به همراه فرزندان علی بن ابی طالب علیه السّلام هستند و این کار را مصداق امر به معروف و نهی از منکر می­دانند و امامت هریک از فرزندان علی علیه السّلام را که قیام به شمشیر کنند، ثابت شده می­دانند.(1)

سپس از سدیر روایت کرده که گفت: به همراه سلمۀ بن کهیل ابوالمقدام ثابت حدّاد، سالم بن ابی حفصه، کثیرالنوا و جمعی از همراهان ایشان در حالی بر امام باقر علیه السّلام وارد گشتیم که برادرش زید بن علی نزد وی بود، پس به امام باقر علیه السّلام عرض کردند: ما ولایت علی، حسن و حسین را می­پذیریم و از دشمنان آنان بیزاری می­جوییم. فرمود: آری (صحیح)! عرض کردند: ولایت ابوبکر و عمر را می­پذیریم و از دشمنان آنان بیزاری می­جوییم. راوی گوید: پس زید بن علی رو به ایشان کرد. و گفت: آیا از فاطمه بیزاری می­جویید؟! امر ما را مقطوع ساختید، خدا نسل­تان را قطع کند. و از آن روز ایشان را «بتریّۀ» نامیدند.(2)

ص: 31


1- . رجال کشّی : 152
2- . رجال کشّی: 154

و قال عند ذکر أبی الجارود زیاد بن المنذر الأعمی السرحوب حکی أن أبا الجارود سمی سرحوبا و تنسب إلیه السرحوبیة من الزیدیة و سماه بذلک أبو جعفر علیه السلام و ذکر أن سرحوبا اسم شیطان أعمی یسکن البحر و کان أبو الجارود مکفوفا أعمی أعمی القلب

رَوَی إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ مُوسَی بْنِ بَشَّارٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ(1) قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَمَرَّتْ بِنَا جَارِیَةٌ مَعَهَا قُمْقُمٌ (2) فَقَلَبَتْهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ کَانَ قَلَبَ (3) قَلْبَ أَبِی الْجَارُودِ کَمَا قَلَبَتْ هَذِهِ الْجَارِیَةُ هَذَا الْقُمْقُمَ فَمَا ذَنْبِی.

وَ رَوَی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِی أُسَامَةَ قَالَ قَالَ (4) أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: مَا فَعَلَ أَبُو الْجَارُودِ أَمَا إِنَّهُ لَا یَمُوتُ إِلَّا تَائِهاً.

وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ الْکُوفِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: ذَکَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام کَثِیرَ النَّوَّاءِ وَ سَالِمَ بْنَ أَبِی حَفْصَةَ وَ أَبَا الْجَارُودِ فَقَالَ کَذَّابُونَ مُکَذِّبُونَ کُفَّارٌ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَذَّابُونَ قَدْ عَرَفْتُهُمْ فَمَا مُکَذِّبُونَ (5) فَقَالَ کَذَّابُونَ یَأْتُونَنَا فَیُخْبِرُونَنَا أَنَّهُمْ یُصَدِّقُونَّا(6) لَیْسَ کَذَلِکَ فَیَسْمَعُونَ (7) حَدِیثَنَا فَیُکَذِّبُونَ بِهِ.

وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْبَرَاثِیُّ وَ عُثْمَانُ بْنُ حَامِدٍ الْکَشْیَانُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُزَخْرَفِ عَنْ أَبِی سُلَیْمَانَ الْحَمَّادِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام

ص: 32


1- 1. فی المصدر: عن ابی نصر.
2- 2. القمقم: وعاء من نحاس یسخن فیه الماء.
3- 3. فی المصدر: قد قلب.
4- 4. فی المصدر: قال: قال لی.
5- 5. فی المصدر: فما معنی مکذبون.
6- 6. فی المصدر: فیخبرون انهم یصدقوننا.
7- 7. فی المصدر: و یسمعون.

و گوید: به هنگام نام بردن از ابوالحارود زیاد بن منذر نابینای سرحوب گوید: نقل است که ابوالجارود را «سرحوب» نامیده­اند و «سرحوبیّۀ» که فرقه­ای از زیدیه هستند به او منسوب می­شوند و امام باقر علیه السّلام این نام را بر وی گذاشت و گفته است که سرحوب نام شیطان کوری است که در دریا سکونت دارد، و ابوالجارود نیز کورچشم و کوردل بود.

اسحاق بن محمّد بصری از محمّد بن جمهور از موسی بن بشّار از ابوبصیر روایت کرده که گفت: در محضر امام صادق علیه السّلام بودیم که کنیزکی در حالی بر ما گذشت که دیگی مسی به همراه داشت و آن دیگ را برگرداند و وارونه کرد. پس امام صادق علیه السّلام فرمود: اگر خدای عزّوجل قلب ابوجارود را وارونه ساخته، همان­طور که این کنیزک دیگ را وارونه ساخت، گناه من چیست؟!

علی بن محمّد با سندی از ابواسامه روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمود: ابوجارود به خاطر کاری که کرده، جز با سرگردانی و گمراهی نمی­میرد.

ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السّلام از کثیرالنوا، سالم بن ابی حفصه و ابوالجارود یاد کرده و فرمود: آن­ها دروغگویان تکذیب کننده و کافرند که لعنت خدا بر آنان باد! عرض کردم: قربانت گردم، دروغگو بودنشان را دانستم، «تکذیب­کنندگان» برای چیست؟ فرمود: دروغگویند چون نزد ما می­آیند و به ما می­گویند که تصدیقمان می­کنند در حالی که چنین نیست، سپس حدیث ما را می­شنوند و آن را تکذیب می­کنند.

ابوسلیمان حمّاد گوید: شنیدم امام صادق علیه السّلام

ص: 32

یَقُولُ لِأَبِی الْجَارُودِ بِمِنًی فِی فُسْطَاطِهِ (1) یَا أَبَا الْجَارُودِ کَانَ وَ اللَّهِ أَبِی إِمَامَ أَهْلِ الْأَرْضِ حَیْثُ مَاتَ لَا یَجْهَلُهُ إِلَّا ضَالٌّ ثُمَّ رَأَیْتُهُ فِی الْعَامِ الْمُقْبِلِ قَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِکَ قَالَ فَلَقِیتُ أَبَا الْجَارُودِ بَعْدَ ذَلِکَ بِالْکُوفَةِ فَقُلْتُ لَهُ أَ لَیْسَ قَدْ سَمِعْتَ مَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مَرَّتَیْنِ قَالَ إِنَّمَا یَعْنِی أَبَاهُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام (2).

و قال فی عمر بن ریاح قیل إنه کان أولا یقول بإمامة أبی جعفر علیه السلام ثم إنه فارق هذا القول و خالف أصحابه مع عدة یسیرة تابعوه علی ضلالته فإنه زعم أنه سأل أبا جعفر علیه السلام عن مسألة فأجابه فیها بجواب (3) ثم عاد إلیه فی عام آخر و زعم أنه سأله

عن تلک المسألة بعینها فأجابه فیها بخلاف الجواب الأول فقال لأبی جعفر علیه السلام هذا بخلاف ما أجبتنی فی هذه المسألة عامک الماضی فذکر له (4) أن جوابنا خرج علی وجه التقیة فشک فی أمره و إمامته فلقی رجلا من أصحاب أبی جعفر علیه السلام یقال له محمد بن قیس فقال إنی سألت أبا جعفر علیه السلام عن مسألة فأجابنی فیها بجواب ثم سألته (5) عنها فی عام آخر فأجابنی فیها بخلاف الجواب الأول فقلت له لم فعلت ذلک قال فعلته للتقیة و قد علم الله أننی ما سألته إلا و إننی (6) صحیح العزم علی التدین بما یفتینی به (7) و قبوله و العمل به و لا وجه لاتقائه إیای و هذا حاله فقال له محمد بن قیس فلعله حضرک من اتقاه فقال ما حضر مجلسه فی واحد من المجالس غیری و لکن کان جواباه جمیعا علی وجه التجنب (8) و لم یحفظ ما أجاب فیه فی العام الماضی فیجیب بمثله فرجع عن إمامته و قال لا یکون إمام یفتی بالباطل علی شی ء من الوجوه و لا فی حال من الأحوال و لا یکون إمام یفتی بالتقیة من غیر ما یجب عند الله و لا هو

ص: 33


1- 1. فی المصدر بعد ذلک: رافعا صوته.
2- 2. رجال الکشّیّ: 150.
3- 3. فی( ک): الجواب.
4- 4. فی المصدر: فذکر أنّه قال له.
5- 5. فی المصدر: ثم سألت.
6- 6. فی المصدر: إلّا و أنی.
7- 7. فی المصدر: بما یفتینی فیه.
8- 8. فی المصدر: علی وجه التخیب.

در خیمه خود در منی به ابوجارود می­فرمود: ای ابوجارود، به خدا سوگند، پدرم امام مردمان روی زمین بود تا اینکه از دنیا رفت و جز کسی که گمراه شده باشد امامت وی را نادیده نمی­گیرد. و دیدم که در سال بعد نیز همین سخن را به وی فرمود. - گوید: - بعد از این ماجرا ابوالجارود را در کوفه ملاقات کرده و به وی گفتم:آیا سخنی را که امام صادق علیه السّلام دو بار برایتان گفت نشنیدی؟ گفت: منظور وی کسی جز پدرش علی بن ابی طالب علیه السّلام نبود. (1)

و درباره عمر بن ریاح گوید: گفته­اند که وی ابتدا قائل به امامت محمّد باقر علیه السّلام بود، سپس از عقیده خود برگشت و به همراه تعدادی اندک که در گمراهی از وی پیروی کرده بودند، به مخالفت با یاران آن حضرت برخاست. وی می­پنداشت که از امام باقر علیه السّلام سؤالی را پرسیده و پاسخی دریافت نموده و چون بار دیگر همان سؤال را از وی نموده، پاسخی مخالف پاسخ اول دریافت کرده است. از این رو به امام باقر علیه السّلام گفت: این پاسخ خلاف پاسخی است که سال گذشته به من دادی! امام به وی فرمود که آن پاسخ از باب تقیّه بوده است؛ از این رو عمر بن ریاح درباره کار آن حضرت و امامتش دچار تردید گشت. سپس با مردی از یاران امام باقر علیه السّلام به نام محمّد بن قیس ملاقات نموده و به وی گفت: من از ابو جعفر علیه السّلام مسأله­ای پرسیدم و او پاسخی به من داد و همان سؤال را در سال بعد از وی پرسیدم که پاسخ او در تعارض با پاسخ اول بود، لذا از وی پرسیدم: چرا چنین کردی؟ فرمود: از روی تقیّه چنین پاسخ دادم، و این در حالی بود که خدا می­داند جز با اراده­ای درست بر اینکه فتوای ایشان را به کار ببندم، از وی سؤال نکرده بودم، و دلیلی نداشت که از من تقیّه کند، و حال وی چنین است. پس محمّد بن قیس به وی گفت: شاید کسی در آن مجلس بوده که امام از وی تقیّه کرده باشد؟ گفت: جز من کسی دیگر در آن مجلس حضور نداشت، اما هر دو پاسخ او از باب تجنّب [احتیاط و تقیه] بود، و پاسخ سال گذشته را به خاطر نداشت تا به همان صورت پاسخم گوید! از این رو از پذیرش امامت وی برگشته و گفت: امام هیچ­ وقت و در هیچ حالب حال بر چیزی فتوای به باطل نمی­دهد و کسی که در غیر مواردی که خداوند واجب کرده با تقیّه فتوا دهد، امام نیست و امام میان خود و پیروان پرده نمی­کشد

ص: 33


1- . رجال کشّی: 150

یرخی ستره (1) و لا یغلق بابه و لا یسع الإمام إلا الخروج و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر فمال إلی سنته بقول البتریة و مال معه نفر یسیر(2).

أقول: لا اعتماد علی نقل هذا الضال المبتدع فی دینه و علی تقدیر صحته لعله اتقی ممن علم أنه بعد خروجه سیذکره عنده و أما الدلائل علی وجوب التقیة فسنذکرها فی محلها ثم روی الکشی أیضا عن حمدویه عن ابن یزید عن محمد بن عمر عن ابن عذافر عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الصَّدَقَةِ عَلَی النَّاصِبِ وَ عَلَی الزَّیْدِیَّةِ فَقَالَ لَا تَصَدَّقْ عَلَیْهِمْ بِشَیْ ءٍ وَ لَا تُسْقِهِمْ مِنَ الْمَاءِ إِنِ اسْتَطَعْتَ وَ قَالَ لِی الزَّیْدِیَّةُ هُمُ النُّصَّابُ.

و روی عن محمد بن الحسن عن أبی علی الفارسی قال حکی منصور عن الصادق علی بن محمد بن الرضا علیه السلام أن الزیدیة و الواقفة و النصاب بمنزلة عنده سواء

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الرِّضَا علیه السلام عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ(3) قَالَ نَزَلَتْ فِی النُّصَّابِ وَ الزَّیْدِیَّةُ وَ الْوَاقِفَةُ مِنَ النُّصَّابِ (4).

أقول: کتب أخبارنا مشحونة بالأخبار الدالة علی کفر الزیدیة و أمثالهم من الفطحیة و الواقفة و غیرهم من الفرق المضلة المبتدعة و سیأتی الرد علیهم فی أبواب أحوال الأئمة علیهم السلام و ما ذکرناه فی تضاعیف کتابنا من الأخبار و البراهین الدالة علی عدد الأئمة و عصمتهم و سائر صفاتهم کافیة فی الرد علیهم و إبطال مذاهبهم السخیفة الضعیفة وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.

ص: 34


1- 1. ارخی ستره: أسد له و أرسله.
2- 2. رجال الکشّیّ: 154 و 155.
3- 3. سورة الغاشیة: 2 و 3.
4- 4. رجال الکشّیّ: 149.

و در خانه­اش را به روی آنان نمی­بندد و امام را کاری جز خروج و امر به معروف و نهی از منکر نیست. لذا به قول «بتریّۀ» به سنّت خود برگشت و عده اندکی نیز با وی همراه شدند.(1)

مؤلف: اعتمادی بر گفته­های این شخص گمراه بدعت­گذار در دین خود نیست؛ و اگر فرض را هم بر صحّت سخن وی بگذاریم، شاید سبب تقیّه آن حضرت، کسی باشد که می­دانسته عمر بن ریاح پس از بیرون رفتن از آن مجلس، نزد وی خواهد رفت و ماجرا را برایش نقل خواهد نمود. اما دلایل وجوب تقیّه را در جای خود بیان خواهیم نمود.

سپس کشّی با سندی از عمر بن یزید آورده است که گفت: از امام صادق علیه السّلام درباره صدقه دادن به ناصبی و زیدی پرسیدم، فرمود: نه چیزی به ایشان صدقه بده و نه حتی الامکان به آنان آب بده! و به من فرمود: زیدیه خود ناصبی هستند. و محمّد بن حسن از ابوعلی فارسی روایت کرده که گفت: منصور از امام راستگو علی بن محمّد بن رضا علیهم السّلام روایت کرد که زیدیه، واقفیّۀ و ناصبی­ها نزد وی از مرتبه­ای یکسان

برخوردارند. و از محمّد بن حسن از ابوعلی، از یعقوب بن یزید از ابن ابی عمیر از کسی که حدیث را برای وی نقل کرده گوید: از محمّد بن علی الرضا علیهما السّلام درباره آیه: «وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ خَشِعَةٌ عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ»،(2){در آن روز، چهره هایی زبونند که تلاش کرده، رنج بیهوده برده اند.} پرسیدم، فرمود: درباره ناصبی­ها و زیدیه و واقفیه­هایی که ناصبی هستند نازل شده است.(3)

مؤلف: کتاب­های روایی ما مملو از روایات دالّ بر کفر زیدیه و امثال ایشان از قبیل فطحیّۀ، واقفیّۀ و دیگر فرقه­های گمراه بدعت­گذار است و پاسخ آن­ها در باب­های ذکر احوال ائمّه علیهم السّلام داده خواهد شد و آنچه از برهان­هایی که دال بر تعداد امامان و عصمت آنان و دیگر صفات ایشان در لابه­لای صفحات کتابمان آورده­ایم، برای پاسخ­گویی به آن­ها و ابطال مذاهب سخیف و ضعیف ایشان کافی است و خداوند هر که را خواهد به راه راست هدایت فرماید!

ص: 34


1- . رجال کشّی: 155- 154
2- . غاشیّه / 3-2
3- . رجال کشّی : 149

باب 50 مناقب أصحاب الکساء و فضلهم صلوات الله علیهم

الأخبار

«1»

لی، [الأمالی]: للصدوق الْهَمَدَانِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ وَ مُحْرِزِ بْنِ هِشَامٍ قَالا حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ لَیْثِ بْنِ أَبِی سُلَیْمٍ قَالَ: أَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ عَلَیْهِمُ التَّحِیَّةُ وَ الْإِکْرَامُ کُلُّهُمْ یَقُولُ أَنَا أَحَبُّ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَخَذَ صلی الله علیه و آله فَاطِمَةَ مِمَّا یَلِی بَطْنَهُ وَ عَلِیّاً مِمَّا یَلِی ظَهْرَهُ وَ الْحَسَنَ علیه السلام عَنْ یَمِینِهِ وَ الْحُسَیْنَ علیه السلام عَنْ یَسَارِهِ ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله أَنْتُمْ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکُمْ (1).

«2»

لی، [الأمالی] للصدوق أَبِی وَ ابْنُ مَسْرُورٍ(2) عَنِ ابْنِ عَامِرٍ عَنِ الْمُعَلَّی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّ عَلِیّاً وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ زَوْجَتَهُ فَاطِمَةَ(3) سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ابْنَتِی وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَلَدَایَ مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ وَالانِی وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانِی وَ مَنْ نَاوَاهُمْ فَقَدْ نَاوَانِی وَ مَنْ جَفَاهُمْ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ بَرَّهُمْ فَقَدْ بَرَّنِی وَصَلَ اللَّهُ مَنْ وَصَلَهُمْ وَ قَطَعَ مَنْ قَطَعَهُمْ وَ نَصَرَ مَنْ أَعَانَهُمْ (4) وَ خَذَلَ مَنْ خَذَلَهُمْ اللَّهُمَّ مَنْ کَانَ لَهُ مِنْ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ ثِقْلٌ وَ أَهْلُ بَیْتٍ فَعَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ أَهْلُ بَیْتِی وَ ثِقْلِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً(5).

ص: 35


1- 1. أمالی الصدوق: 9.
2- 2. لم یذکر« ابن مسرور» فی المصدر.
3- 3. فی المصدر: و زوج فاطمة.
4- 4. فی المصدر: و نصر من نصرهم، و أعان من أعانهم.
5- 5. أمالی الصدوق: 283.

باب پنجاهم: مناقب اصحاب کساء و فضیلت ایشان صلوات الله علیهم

روایات

روایت1.

امالی شیخ صدوق: لیث بن ابی سلیم گوید: علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم التحیۀ و الإکرام جملگی نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمدند، در حالی که هرکدام از ایشان می­گفت: من نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله محبوب­ترم، پس آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فاطمه را روبرو و علی را پشت سر و حسن را در سمت راست و حسین را در سمت چپ نشانده، سپس فرمود: شما از من هستید و من از شما.

روایت2.

امالی شیخ صدوق: ابن عباس گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: همانا علی وصیّ و خلیفه من است و همسرش فاطمه سرور زنان جهانیان دخت من است و حسن و حسین سروران جوانان اهل بهشت فرزندان منند، هرکس ایشان را دوست بدارد تحقیقاً مرا دوست داشته است و هرکس با ایشان دشمنی کند، در واقع با من دشمنی کرده است و هر که به آنان ستم روا دارد، بر من ستم روا داشته است و هر که به آنان جفا کند، برمن جفا کرده و آنکه در حقشان نیکی ورزد، در حق من نیکویی کرده. خداوند با آنکه با ایشان پیوند برقرار ­سازد، پیوند برقرار کند و از کسانی که از ایشان می­برند، ببرد؛ و هرکه ایشان را یاری رساند، یاری کند و آنکه خوارشان می­دارد را خوار سازد. خداوندا هرکدام از انبیا و رسل تو ثقل و اهل بیتی داشته­اند. اینک علی، فاطمه، حسن و حسین، اهل بیت و ثقل من هستند، پس پلیدی را از ایشان بزدای و پاک و پاکیزه­شان گردان.(1)

ص: 35


1- . امالی صدوق: 283
«3»

لی، [الأمالی] للصدوق عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَقِفُ عِنْدَ طُلُوعِ کُلِّ فَجْرٍ عَلَی بَابِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ علیهما السلام فَیَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُحْسِنِ الْمُجْمِلِ الْمُنْعِمِ الْمُفْضِلِ الَّذِی بِنِعْمَتِهِ

تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ سَمِعَ سَامِعٌ (1) بِحَمْدِ اللَّهِ وَ نِعْمَتِهِ وَ حُسْنِ بَلَائِهِ عِنْدَنَا نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ صَبَاحِ النَّارِ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ مَسَاءِ النَّارِ الصَّلَاةَ یَا أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً(2).

بیان

قال فی النهایة فی الحدیث سمع سامع بحمد الله و حسن بلائه علینا أی لیسمع السامع و لیشهد الشاهد حمدنا لله تعالی علی ما أحسن إلینا و أولانا من نعمه و حسن البلاء النعمة و الاختبار بالخیر لیتبین الشکر و بالشر لیظهر الصبر انتهی (3) و قال بعض شراح صحیح مسلم هذا یعنی سمع بکسر المیم و روی بفتحها مشددة یعنی بلغ سامع قولی هذا لغیره و قال مثله تنبیها علی الذکر و الدعاء فی السحر و قال بعضهم الذهاب إلی الخبر أولی أی من کان له سمع فقد سمع بحمدنا لله و إفضاله علینا فإن کلیهما قد اشتهر و استفاض حتی لا یکاد یخفی علی ذی سمع.

«4»

لی، [الأمالی] للصدوق مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام قَالَ: جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْیَهُودِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ فَسَأَلُوهُ عَنْ مَسَائِلَ فَکَانَ فِیمَا سَأَلُوهُ أَخْبِرْنِی عَنْ خَمْسَةِ أَشْیَاءَ مَکْتُوبَاتٍ فِی التَّوْرَاةِ أَمَرَ اللَّهُ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنْ یَقْتَدُوا بِمُوسَی فِیهَا مِنْ بَعْدِهِ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَأَنْشَدْتُکَ بِاللَّهِ إِنْ أَنَا أَخْبَرْتُکَ تُقِرُّ لِی قَالَ الْیَهُودِیُّ نَعَمْ یَا مُحَمَّدُ قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَوَّلُ مَا فِی التَّوْرَاةِ مَکْتُوبٌ (4) مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ هِیَ بِالْعِبْرَانِیَّةِ طاب ثُمَّ تَلَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَذِهِ الْآیَةَ یَجِدُونَهُ

ص: 36


1- 1. فی المصدر: سمیع سامع.
2- 2. أمالی الصدوق: 88.
3- 3. النهایة 2: 181 و 182.
4- 4. فی المصدر: اما فی التوراة مکتوب.

روایت3.

امالی شیخ صدوق: امام باقرعلیه السّلام از پدرانش علیهم السّلام: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هر سپیده دم بر در خانه علی و فاطمه علیهما السّلام ایستاده و می­فرمود: سپاس خدای را که احسان کننده است و زیبایی آفرین و نعمت ده و فضیلت بخش، که با نعمت او کارهای نیکو به سرانجام می­رسند، سمیع است و سامع. به حمد خدا و نعمت او و حسن آزمایش او بر ما، پناه می­بریم از دوزخ، پناه می­بریم به خدا از بامداد دوزخ، پناه می­بریم به خدا از شامگاه دوزخ، وقت نماز است ای اهل بیت، «خدا فقط می­خواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند».(1)

توضیح

در کتاب «النهایۀ» گوید: عبارت «سمع سامع بحمدالله و حسن بلائه علینا» یعنی: تا اینکه شنونده بشنود و شاهد گواهی دهد، حمد گفتن ما خدای متعال را، به سبب آنکه در حق ما نیکی فرموده و از نعمت­هایش به ما ارزانی داشته و حُسن آزمایش نعمت و آزمودن به خیر است تا شکرگزاری را آشکار سازد و آزمودن به شرّ است تا صبر را آشکار کند. تمام.(2)

برخی شارحان صحیح مسلم گفته­اند: این - یعنی - «سمع» با کسر میم و فتح مشدّد آن به معنای «بلِّغ سامِعَ قولی هذا لِغَیرِه» می­باشد؛ و گوید: آن را به جهت بیدارباش بر ذکر و دعا در سپیده دم مثال زد؛ برخی نیز گفته­اند: آن را به عنوان خبر گرفتن اولی­تر است یعنی اینکه جمله: «مَن کانَ لهُ سَمعٌ فَقَد سَمِعَ بِحَمدِنا لله وَ إفضالِه علینا» باشد، و هر دو برداشت آن­قدر مشهور است که بر هیچ شنونده­ای پوشیده نیست.

روایت4.

امالی شیخ صدوق: حسن بن علی علیهما السّلام فرمود: تعدادی از یهودیان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و چند سؤال از ایشان کردند و از جمله سؤ­ال­هایی که از وی پرسیدند این بود: ما را از پنج چیز آگاه کنید که در تورات نوشته شده و خداوند به بنی­اسرائیل امر فرموده که پس از موسی در آن­ها به وی اقتدا کنند. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: تو را به خدا سوگند می­دهم، اگر تو را از آن­ها آگاه ساختم، به نبوّت من اقرار می­کنی؟ آن یهودی گفت: آری ای محمّد! راوی گوید: پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: در آغاز تورات نوشته شده است: «محمّدٌ رسولُ الله» که به زبان عبری «طاب» نوشته شده، سپس پیامبر این دو آیه را تلاوت فرمود: «یجَِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فیِ التَّوْرَئةِ وَ الْانجِیل»،(3){که

نام او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته می یابند.}،

ص: 36


1- . احزاب/ 33
2- . النهایۀ2 : 182-181
3- . اعراف/ 157

مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ(1) وَ فِی السَّطْرِ الثَّانِی اسْمُ وَصِیِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ الثَّالِثِ وَ الرَّابِعِ سِبْطَیَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ فِی السَّطْرِ الْخَامِسِ (2) أُمُّهُمَا فَاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ فِی التَّوْرَاةِ اسْمُ وَصِیِّی إِلْیَا وَ اسْمُ السِّبْطَیْنِ شَبَّرَ وَ شَبِیرٍ وَ هُمَا نُورَا فَاطِمَةَ علیها السلام قَالَ الْیَهُودِیُّ: صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ فَأَخْبِرْنِی عَنْ فَضْلِکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِی فَضْلٌ عَلَی النَّبِیِّینَ فَمَا مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا دَعَا عَلَی قَوْمِهِ بِدَعْوَةٍ وَ أَنَا أَخَّرْتُ دَعْوَتِی لِأُمَّتِی لِأَشْفَعَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ أَمَّا فَضْلُ أَهْلِ بَیْتِی وَ ذُرِّیَّتِی عَلَی غَیْرِهِمْ کَفَضْلِ الْمَاءِ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ وَ بِهِ حَیَاةُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ حُبُّ أَهْلِ بَیْتِی وَ ذُرِّیَّتِی

اسْتِکْمَالُ الدِّینِ وَ تَلَا رَسُولُ اللَّهِ هَذِهِ الْآیَةَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً(3) إِلَی آخِرِ الْآیَةِ قَالَ الْیَهُودِیُّ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ(4).

بیان

قال الفیروزآبادی شبر کبقم و شبیر کقمیر و مشبر کمحدث أبناء هارون علیه السلام قیل و بأسمائهم سمی النبی صلی الله علیه و آله الحسن و الحسین و المحسن (5).

«5»

لی، [الأمالی] للصدوق الْعَسْکَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ وَ أَبِی یَزِیدَ الْقُرَشِیِّ مَعاً عَنْ نَضْرِ بْنِ عَلِیٍّ الْجَهْضَمِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام فَقَالَ مَنْ أَحَبَّ هَذَیْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا کَانَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ(6).

«6»

ب، [قرب الإسناد] ابْنُ طَرِیفٍ عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ وَ انْتَهَیْتُ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی قَالَ إِنَّ الْوَرَقَةَ مِنْهَا تُظِلُّ الدُّنْیَا وَ عَلَی کُلِّ وَرَقَةٍ(7) مَلَکٌ یُسَبِّحُ اللَّهَ یَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمُ الدُّرُّ وَ الْیَاقُوتُ

ص: 37


1- 1. ملفق من آیتین إحداهما فی سورة الأعراف: 157. و الأخری فی سورة الصف: 6.
2- 2. فی المصدر: و فی الخامس.
3- 3. سورة المائدة: 3.
4- 4. أمالی الصدوق: 113.
5- 5. القاموس المحیط 2: 55.
6- 6. أمالی الصدوق: 138.
7- 7. فی المصدر: و علی کل ورق.

«وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ یَأْتیِ مِن بَعْدِی اسمُْهُ أحمد»،(1)

بشارت­گرم به فرستاده ای که پس از من می آید و نام او «احمد» است.} و در سطر دوم نام وصیّ من علی بن ابی طالب و در سطرهای سوم و چهارم، نام دو سبط من حسن و حسین و در سطر پنجم نام مادرشان فاطمه سرور زنان جهان - صلوات الله علیهم - نوشته شده است. و در تورات نام وصیّ من «إلیا» و نام من دو سبط من «شبّر و شبّیر» که آن دو، دو نور فاطمه علیهما السّلام هستند، نوشته شده است.

یهودی عرض کرد: راست گفتی ای محمّد، اکنون مرا از فضیلت شما اهل بیت آگاه کنید! پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: فضیلتی که من بر پیامبران دارم این است که هر پیامبری در حق قوم خود دعایی کرده است، اما من دعای خود را درباره اُمّتم به تأخیر انداخته­ام تا اینکه در روز قیامت شفاعت ایشان را بکنم؛ و اما فضیلت اهل بیت و ذرّیۀ من بر دیگران، به فضیلت آب بر هر چیز دیگری می­ماند و حیات هر چیزی به آب است، و دوست داشتن اهل بیت و ذرّیۀ من کمال دین است و آن­گاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این آیه را تلاوت فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا»،(2){ امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما به عنوان آیینی برگزیدم.} تا آخر آیه. آن مرد یهودی عرض کرد: راست گفتی ای محمّد!(3)

توضیح

فیروز آبادی گوید: «شبّر» بر وزن «بقّم» و «شبّیر» بر وزن «قمّیر» و مشبّر بر وزن «محدّث» فرزندان هارون علیه السّلام هستند. گویند: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نام­های حسن، حسین و محسن را از ایشان گرفته است.(4)

روایت5.

امالی شیخ صدوق: علی علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست حسن و حسین علیهما السّلام را گرفته، سپس فرمود: هرکس این دو و پدرشان و مادرشان را دوست بدارد، در روز قیامت با من و در درجه من خواهد بود. (5)

روایت6.

قرب الاسناد: امام صادق علیه السّلام از پدرش از جدّش علیهم السّلام آورده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چون مرا به معراج بردند و به سدرۀ المنتهی رسیدم - گفت: یک برگ آن سایه بر تمام دنیا می­اندازد و بر روی هر برگ آن فرشته­ای خدا را تسبیح می­گوید و از دهانشان دُرّ و یاقوت بیرون می­آید،

ص: 37


1- . صف/ 6
2- . مائده/ 3
3- . امالی صدوق: 113
4- . القاموس المحیط2 : 55
5- . امالی صدوق: 138

تُبْصَرُ اللُّؤْلُؤُ مِقْدَارَ خَمْسِ مِائَةِ عَامٍ (1) وَ مَا یَسْقُطُ مِنْ ذَلِکَ الدُّرِّ وَ الْیَاقُوتِ یُخْرِجُونَهُ (2) مَلَائِکَةٌ مُوَکَّلِینَ بِهِ یُلْقُونَهُ فِی بَحْرٍ مِنْ نُورٍ یَخْرُجُونَ کُلَّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ إِلَی السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَی فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَیَّ رَحَّبُوا بِی وَ قَالُوا یَا مُحَمَّدُ مَرْحَباً بِکَ فَسَمِعْتُ اضْطِرَابَ رِیحِ السِّدْرَةِ وَ خَفْقَةَ أَبْوَابِ الْجِنَانِ قَدِ اهْتَزَّتْ فَرَحاً لِمُحِبِّیکَ (3) فَسَمِعْتُ الْجِنَانَ تُنَادِی وَا شَوْقَاهْ إِلَی عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام (4).

«7»

ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ خُلِقَ النَّاسُ مِنْ شَجَرٍ شَتَّی وَ خُلِقْتُ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ أَنَا أَصْلُهَا وَ أَنْتَ فَرْعُهَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ أَغْصَانُهَا وَ شِیعَتُنَا أَوْرَاقُهَا(5) فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ(6).

«8»

ع، [علل الشرائع] الْعَطَّارُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ الدِّینَوَرِیِّ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَ الْحَدِیثَ إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِمَ صَارَتِ الْمَغْرِبُ ثَلَاثَ رَکَعَاتٍ وَ أَرْبَعاً بَعْدَهَا لَیْسَ فِیهَا تَقْصِیرٌ فِی حَضَرٍ وَ لَا سَفَرٍ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَی نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله لِکُلِّ صَلَاةٍ رَکْعَتَیْنِ فِی الْحَضَرِ فَأَضَافَ إِلَیْهَا رَسُولُ اللَّهِ لِکُلِّ صَلَاةٍ رَکْعَتَیْنِ فِی الْحَضَرِ وَ قَصَّرَ فِیهَا فِی السَّفَرِ إِلَّا الْمَغْرِبَ فَلَمَّا صَلَّی الْمَغْرِبَ بَلَغَهُ مَوْلِدُ فَاطِمَةَ علیها السلام فَأَضَافَ إِلَیْهَا رَکْعَةً شُکْراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا أَنْ وُلِدَ الْحَسَنُ علیه السلام أَضَافَ إِلَیْهَا رَکْعَتَیْنِ شُکْراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا أَنْ وُلِدَ الْحُسَیْنُ أَضَافَ إِلَیْهَا رَکْعَتَیْنِ شُکْراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَتَرَکَهَا عَلَی حَالِهَا فِی الْحَضَرِ وَ السَّفَرِ(7).

«9»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَبْهَرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الصَّبَّاحِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ابْنِ أَخِی عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ أَبِیهِ هَمَّامِ بْنِ نَافِعٍ عَنْ مِینَا

ص: 38


1- 1. فی( ک): خمسین مائة عام.
2- 2. فی المصدر: و ما سقط من ذلک الدر و الیاقوت یخزنونه اه.
3- 3. فی المصدر: قد اهتزت فرحا لمجیئک.
4- 4. قرب الإسناد: 48 و 49.
5- 5. فی( د): و شیعتنا ورقها.
6- 6. لم نجد الروایة فی المصدر المطبوع، نعم یوجد مثلها فی صلی الله علیه و آله 221 منه بأدنی اختلاف.
7- 7. علل الشرائع: 116.

هر مرواریدی راه پانصد سال را روشن می­کند، و هرچه از آن درّ و یاقوت بر زمین ریزد، فرشتگانی موکَّل برآنند، آن­ها را بیرون برده و در دریایی از نور می­افکنند، این فرشتگان هر شب جمعه به سدرۀ المنتهی می­روند - و چون مرا دیدند، به من خوش آمد گفته و گفتند: ای محمّد، خوش آمدی، پس صدای وزش باد سدرۀ و به هم خوردن درهای باغ­های بهشتی به خاطر شادمانی از دوستداران تو به لرزه در آمده­اند. پس شنیدم که باغ­های بهشتی ندا در داده می­گویند: چه قدر مشتاق علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام هستیم.(1)

روایت7.

عیون اخبار الرضا: علی علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: ای علی، مردم از درختان مختلف ساخته شده­اند و من و تو از یک درخت آفریده شدیم، من ریشه آن درختم و تو فرع آن و حسن و حسین شاخه­های آن و شیعیان ما برگ­های آنند. پس هرکس به شاخه­ای از آن بیاویزد، خداوند او را به بهشت وارد می­کند.(2)

روایت8.

علل الشرائع: ابو محمّد دینوری با اسنادش حدیثی را مرفوعاً از امام صادق علیه السّلام نقل کرده، راوی می­گوید: به وی عرض کردم: چرا نماز مغرب سه رکعتی و نمازهای نافله­ای که پس از آن می­خوانند چهار رکعت قرار داده شده؟ و نمی­توان آن را در حضر و سفر شکسته خواند! فرمود: خداوند عزّوجل حکم نماز در حَضَر را بر پیامبرصَلی الله علیهِ و آله چنین نازل فرمود که هر نمازی را دو رکعت بخواند، پس آن حضرت به هر نمازی در حضر دو رکعت افزوده و آن­ها را در سفر قصر نمود مگر نماز مغرب و صبح، و زمانی که نماز مغرب را خواند، خبر میلاد حضرت فاطمه علیها السّلام به وی رسید، به نشانه سپاسگزاری به درگاه خداوند یک رکعت به آن افزودند؛ و زمانی که حسن علیه السّلام به دنیا آمد، به نشانه شکرگزاری به درگاه خدای عزّوجل دو رکعت بدان افزودند؛ و چون حسین علیه السّلام به دنیا آمد، به نشانه سپاس از خدای عزّوجل دو رکعت به آن افزودند؛ سپس فرمود:« لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَیَین»،(3){سهم

پسر، چون سهم دو دختر است.} و از آن پس نماز مغرب و این چهار نافله بعدش را به حال خود گذاشتند.(4)

روایت9.

امالی شیخ طوسی: مینا، مولای عبدالرحمان بن عوف گوید: عبدالرحمان به من گفت:

ص: 38


1- . قرب الإسناد: 49- 48
2- . در نسخه چاپی آن را نیافتیم. لیکن در ص221 شبیه آن با اندک اختلافی ثبت شده است.
3- . نساء/ 11
4- . علل الشرائع: 116

مَوْلَی عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ: قَالَ لِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ یَا مِینَا أَ لَا أُحَدِّثُکَ بِحَدِیثٍ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (1) قُلْتُ بَلَی قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ أَنَا شَجَرَةٌ وَ فَاطِمَةُ فَرْعُهَا وَ عَلِیٌّ لِقَاحُهَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثَمَرُهَا وَ مُحِبُّوهُمْ مِنْ أُمَّتِی وَرَقُهَا(2).

بیان

أبهر کأصغر اسم بلد قال فی القاموس أبهر بلا لام معرب آب هر أی ماء الرحی بلد عظیم بین قزوین و زنجان و بلیدة بنواحی أصفهان (3) و قال اللقاح کسحاب ما تلقح به النخلة و طلع الفحال أی ذکر النخل (4).

«10»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ الْجِعَابِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعِیدٍ السِّجِسْتَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ إِسْرَائِیلَ عَنْ مَیْسَرَةَ بْنِ حَبِیبٍ عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ زِرِّ بْنِ حَبِیبٍ (5) عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ قَالَ سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: أَتَانِی مَلَکٌ لَمْ

یَهْبِطْ إِلَی الْأَرْضِ قَبْلَ وَقْتِهِ فَعَرَّفَنِی أَنَّهُ اسْتَأْذَنَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی السَّلَامِ عَلَیَّ فَأَذِنَ لَهُ فَسَلَّمَ عَلَیَّ وَ بَشَّرَنِی أَنَّ ابْنَتِی فَاطِمَةَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ(6).

«11»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الْمَرْزُبَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْمَکِّیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَوَاذَةَ بْنِ خَلِیفَةَ(7) عَنْ عَوْفِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی بَیْتِی إِذْ قَالَتِ الْخَادِمُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ علیهما السلام بِالسُّدَّةِ(8) فَقَالَ قُومِی فَتَنَحَّیْ لِی عَنْ أَهْلِ

ص: 39


1- 1. فی المصدر: سمعته عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.
2- 2. أمالی الشیخ: 9.
3- 3. القاموس 1: 378.
4- 4. القاموس 1: 247 و 4: 29.
5- 5. کذا فی( ک)؛ و فی( م) و( د): زر بن جیش. و فی المصدر: زرّ بن خنیس. و الکل مصحف، و الصحیح: زر بن حبیش کما فی( ت).
6- 6. أمالی الشیخ: 52.
7- 7. کذا فی( ک)؛ و فی غیره من النسخ و کذا المصدر: هوذة بن خلیفة.
8- 8. فی المصدر: فی السدة. قال فی النهایة( 2: 153): فیه« انه قیل له: هذا علی و فاطمة قائمین بالسدة فأذن لهما» السدة کالظلمة علی الباب لتقی الباب من المطر، و قیل: هی الباب نفسه، و قیل: هی الساحة بین یدیه.

ای مینا، آیا حدیثی را که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده­ام را برایت روایت کنم؟ گفتم: آری؛ گفت: شنیدم که آن حضرت فرمود: من درختی هستم و فاطمه فرع آن درخت است و علی لقاح آن و حسن و حسین میوه­های آنند و دوستداران ایشان از میان اُمّت من، برگ­های آن هستند.(1)

توضیح

«أبهر» بر وزن «أصغَر» نام شهری است. در قاموس گوید: «أبهر» بدون الف و لام معرّب «آب هر» به معنای «آب آسیاب» است و نام شهری بزرگ میان قزوین و زنجان می­باشد، و نیز نام شهرکی در نواحی اصفهان است.(2) و گوید: «اللّقاح» بر وزن «سحاب» گرده­ای است که نخل را با آن بارور می­سازند و «طلح الفحّال» به معنای نخل نر است .(3)

روایت10.

امالی شیخ طوسی: حذیفۀ بن یمان گوید: شنیدم که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله می­فرماید: فرشته­ای نزد من آمد که تاکنون به زمین فرود نیامده بود و مرا آگاه نمود که از خدای عزّوجل اجازه خواسته به من سلام کند و خداوند این اجازه را به وی داده است. پس به من سلام کرد و مرا مژده داد که دخترم فاطمه سرور زنان اهل بهشت است و حسن و حسین دو سروَر جوانان اهل بهشت هستند.(4)

روایت11.

امالی شیخ طوسی: اُم سلمه گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در خانه من بود که خدمتکار عرض کرد: یا رسول الله ، علی و فاطمه بر در هستند. فرمود: کنار برو و مرا با اهل بیتم تنها بگذار!

ص: 39


1- . امالی شیخ طوسی: 9
2- . القاموس 1: 378
3- . القاموس 1: 247 و 4: 29
4- . امالی شیخ طوسی: 52

بَیْتِی (1) قَالَتْ فَقُمْتُ فَتَنَحَّیْتُ فِی الْبَیْتِ قَرِیباً فَدَخَلَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ هُمَا صَبِیَّانِ صَغِیرَانِ فَوَضَعَهُمَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی حَجْرِهِ وَ قَبَّلَهُمَا وَ اعْتَنَقَ عَلِیّاً بِإِحْدَی یَدَیْهِ وَ فَاطِمَةَ بِالْیَدِ الْأُخْرَی وَ قَبَّلَ فَاطِمَةَ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَنَا وَ أَهْلُ بَیْتِی لَا إِلَی النَّارِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مَعَکُمْ فَقَالَ وَ أَنْتِ (2).

«12»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْقَطَوَانِیِّ عَنْ عَبَّادِ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ الشَّیْبَانِیِّ قَالَ وَ حَدَّثَنِی یَحْیَی بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ وَ عَبَّادُ بْنُ الرَّبِیعِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی عُتْبَةَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ الشَّیْبَانِیِّ عَنْ جُمَیْعِ بْنِ عُمَیْرٍ قَالَ: دَخَلْتُ مَعَ أُمِّی عَلَی عَائِشَةَ فَذَکَرْتُ لَهَا عَلِیّاً فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ رَجُلًا کَانَ أَحَبَّ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ مِنْهُ وَ مَا رَأَیْتُ امْرَأَةً کَانَتْ أَحَبَّ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ مِنِ امْرَأَتِهِ (3).

«13»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَبِی الْفَضْلِ بْنِ یُوسُفَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُکَّاشَةَ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ الْمُثَنَّی عَنْ یَحْیَی بْنِ طَلْحَةَ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْحَارِثِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: إِنَّ فَاطِمَةَ شَکَتْ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ

ص: 45155155

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ: مِثْلَهُ (4).

بیان

الاستثناء فی قوله صلی الله علیه و آله إلا ما جعل الله لمریم موافق لروایات العامة و سیأتی أخبار متواترة أنها سیدة نساء العالمین من الأولین و الآخرین و یمکن أن

ص: 40


1- 1. فی المصدر: فتنحی عن أهل بیتی.
2- 2. أمالی الشیخ: 85. و لا یخفی انه لا تنافی بین هذه الروایة و الروایات الواردة فی باب آیة التطهیر، فان الکون مع أهل بیت الرسول کما هو المذکور هناک غیر الکون من أهل بیته صلوات اللّه علیه و علیهم.
3- 3. أمالی الشیخ، 156.
4- 6. أمالی ابن الشیخ: 46.

ام سلمه گوید: پس من در خانه به جایی در همان نزدیکی رفتم؛ سپس علی و فاطمه و حسن و حسین که دو کودک خردسال بودند، وارد شدند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن دو را در آغوش گرفته و بوسید و یک دست را به گردن علی علیه السّلام انداخت و دست دیگر را به گردن فاطمه علیها السّلام و او را بوسیده و فرمود: خداوندا، من و اهل بیتم به سوی تو روی می­آوریم نه به سوی آتش! پس عرض کردم: یا رسول الله، و من هم با شما هستم؟ فرمود: تو نیز با مایی.(1)

روایت12.

امالی شیخ طوسی: جمیع بن عمیر گوید: به همراه مادرم نزد عایشه رفتیم و از علی برایش گفتم، پس گفت: مردی را نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله محبوب­تر از علی ندیدم و زنی را نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله محبوب­تر از همسر او ندیدم.(2)

روایت13.

امالی شیخ طوسی: علی علیه السّلام فرمود: فاطمه علیها السّلام از سختی معیشت نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شکایت نمود، پس آن حضرت فرمود: آیا خشنود نیستی از اینکه تو را به همسری مردی در آوردم که از همه اُمّتم پیش­تر اسلام آورده و بردباری او از دیگران فزون­تر و علم و دانش او از همگان بیشتر است؟ آیا خشنود نیستی که سرور زنان اهل بهشت باشی - جز آنچه برای مریم دختر عمران قرار داده - و اینکه دو پسرت دو سرور جوانان اهل بهشت باشند؟!(3)

امالی شیخ طوسی : ابن عقده نظیر این روایت را نقل کرده است.(4)

توضیح

استثنایی که در قول آن حضرت آمده: «جز آنچه خداوند برای مریم دخت عمران قرار داده» موافق با روایات عامه است و به زودی اخبار متواتری نقل خواهیم کرد که ثابت کند وی سرور زنان جهانیان است، از اولین تا آخرین!

ص: 40


1- . امالی شیخ طوسی: 85
2- . امالی شیخ طوسی: 156
3- . امالی شیخ طوسی: 156-155
4- . امالی شیخ طوسی: 46

یکون المعنی أن سیادة النساء(1) منحصرة فیها إلا مریم فإنها سیدة نساء عالمها.

«14»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَفَّانَ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ نَاصِحٍ عَنْ زَکَرِیَّا عَنْ أَنَسٍ قَالَ: اتَّکَأَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ یَا عَلِیُّ أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ أَخِی وَ أَکُونَ أَخَاکَ وَ تَکُونَ وَلِیِّی وَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی تَدْخُلُ رَابِعَ أَرْبَعَةٍ الْجَنَّةَ أَنَا وَ أَنْتَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ ذُرِّیَّتُنَا خَلَفُ ظُهُورِنَا وَ مَنْ تَبِعَنَا مِنْ أُمَّتِنَا عَلَی أَیْمَانِهِمْ وَ شَمَائِلِهِمْ قَالَ بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ (2).

«15»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بِشْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله جَالِساً فِی مَسْجِدِهِ فَجَاءَ عَلِیٌّ علیه السلام فَسَلَّمَ وَ جَلَسَ ثُمَّ جَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام فَأَخَذَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ أَجْلَسَهُ فِی حَجْرِهِ وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ (3) ثُمَّ قَالَ لَهُ اذْهَبْ فَاجْلِسْ مَعَ أَبِیکَ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَفَعَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مِثْلَ ذَلِکَ وَ قَالَ لَهُ اجْلِسْ مَعَ أَبِیکَ إِذْ دَخَلَ رَجُلٌ الْمَسْجِدَ فَسَلَّمَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله خَاصَّةً وَ أَعْرَضَ عَنْ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا مَنَعَکَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَی عَلِیٍّ وَ وُلْدِهِ (4) فَوَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لَقَدْ رَأَیْتُ الرَّحْمَةَ تَنْزِلُ عَلَیْهِ وَ عَلَی وَلَدَیْهِ (5).

«16»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ یَحْیَی الْعَبْسِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَرِیرٍ الطَّبَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ الْهَرَوِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ الْأَشْقَرِ عَنْ قَیْسِ بْنِ الرَّبِیعِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ:

مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَرْضَةً فَأَتَتْهُ فَاطِمَةُ علیها السلام تَعُودُهُ فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِرَسُولِ اللَّهِ مِنَ الْمَرَضِ وَ الْجَهْدِ اسْتَعْبَرَتْ وَ بَکَتْ حَتَّی سَالَتْ دُمُوعُهَا عَلَی خَدَّیْهَا فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا فَاطِمَةُ إِنِّی لِکَرَامَةِ اللَّهِ إِیَّاکِ زَوَّجْتُکِ أَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ أَکْثَرَهُمْ عِلْماً وَ أَعْظَمَهُمْ حِلْماً إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی اطَّلَعَ

ص: 41


1- 1. فی( د): أن سیدة النساء.
2- 2. أمالی الشیخ: 211 و 212.
3- 3. فی المصدر: و ضمه إلیه و قبله.
4- 4. فی المصدر: و ولدیه.
5- 5. أمالی الشیخ: 140.

و ممکن است که معنا چنین باشد که سیادت بر زنان، منحصر در حضرت زهراست مگر مریم که سرور زنان عالَم خود است.

روایت14.

امالی شیخ طوسی: انس بن مالک گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام تکیه داده، سپس فرمود: یا علی، آیا خشنود نمی­شوی که تو برادر من باشی و من برادر تو باشم و تو ولی، وصیّ و وارث من باشی و یکی از چهار نفری باشی که زودتر از همه وارد بهشت می­شوند، من و تو و حسن و حسین و ذرّیۀ ما پشتِ سرِ ما و هر که از اُمّت ما که پیرو ما باشد در سمت راست و چپ آن­ها باشد؟ علی علیه السّلام گفت: بلی یا رسول الله.(1)

روایت15.

امالی شیخ طوسی: امام باقر علیه السّلام فرمود: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در مسجد خود نشسته بود که علی علیه السّلام آمد، سلام کرد و نشست، سپس حسن بن علی علیه السّلام آمد، پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وی را گرفته و به سینه خود چسبانده، سپس به او فرمود: برو با پدرت بنشین؛ سپس حسین علیه السّلام آمد، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به همان شکل با وی رفتار نموده و به وی فرمود: با پدرت بنشین، در این هنگام مردی وارد مسجد شد و به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله سلام داد و از سلام دادن به علی و حسن و حسین اعراض نمود؛ پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: چه چیزی تو را از آن بازداشت که بر علی و پسرانش سلام کنی؟ سوگند به آن که مرا با هدایت و دین حق فرستاد، تحقیقاً دیدم که رحمت بر او و بر دو فرزندش نازل می­شود.(2)

روایت16.

امالی شیخ طوسی: ابو ایوب انصاری گوید: یک بار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بیمار شد. پس فاطمه علیها السّلام به عیادت وی آمد و چون ضعف آن حضرت را مشاهده فرمود، بغض گلویش را گرفت و اشک بر گونه­هایش جاری گشت. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: ای فاطمه، به سبب کرامتی که نزد خدا داری، تو را به همسری پیشتازترین مرد در اسلام و عالم­ترین آن­ها و بردبارترین­شان در آوردم. همانا خداوند متعال نظری

ص: 41


1- . امالی شیخ طوسی: 212-211
2- . امالی شیخ طوسی: 140

إِلَی أَهْلِ الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَنِی مِنْهَا فَبَعَثَنِی نَبِیّاً وَ اطَّلَعَ إِلَیْهَا ثَانِیَةً فَاخْتَارَ بَعْلَکِ فَجَعَلَهُ وَصِیّاً فَسُرَّتْ فَاطِمَةُ علیها السلام وَ اسْتَبْشَرَتْ فَأَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یَزِیدَهَا مَزِیدَ الْخَیْرِ فَقَالَ یَا فَاطِمَةُ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ أُعْطِینَا سَبْعاً لَمْ یُعْطَهَا أَحَدٌ قَبْلَنَا وَ لَا یُعْطَاهَا أَحَدٌ بَعْدَنَا نَبِیُّنَا أَفْضَلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ هُوَ أَبُوکِ وَ وَصِیُّنَا أَفْضَلُ الْأَوْصِیَاءِ وَ هُوَ بَعْلُکِ وَ شَهِیدُنَا أَفْضَلُ الشُّهَدَاءِ وَ هُوَ عَمُّکِ وَ مِنَّا مَنْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ وَ هُوَ ابْنُ عَمِّکِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُمَا ابْنَاکِ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَا بُدَّ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ مِنْ مَهْدِیٍّ وَ هُوَ وَ اللَّهِ مِنْ وُلْدِکِ (1).

«17»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْخَشَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ بَشِیرٍ الدَّهَّانِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ أَیَّ الْفُصُوصِ أُرْکِبُهُ عَلَی خَاتَمِی فَقَالَ علیه السلام یَا بَشِیرُ أَیْنَ أَنْتَ عَنِ الْعَقِیقِ الْأَحْمَرِ وَ الْعَقِیقِ الْأَصْفَرِ وَ الْعَقِیقِ الْأَبْیَضِ فَإِنَّهَا ثَلَاثَةُ جِبَالٍ فِی الْجَنَّةِ فَأَمَّا الْأَحْمَرُ فَمُطِلٌ (2) عَلَی دَارِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَمَّا الْأَصْفَرُ فَمُطِلٌّ عَلَی دَارِ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ أَمَّا الْأَبْیَضُ فَمُطِلٌّ عَلَی دَارِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ الدُّورُ کُلُّهَا وَاحِدَةٌ یَخْرُجُ مِنْهَا ثَلَاثَةُ أَنْهَارٍ مِنْ تَحْتِ کُلِّ جَبَلٍ نَهَرٌ أَشَدُّ بَرْداً مِنَ الثَّلْجِ وَ أَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ وَ أَشَدُّ بَیَاضاً مِنَ اللَّبَنِ لَا یَشْرَبُ مِنْهَا إِلَّا مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ شِیعَتُهُمْ وَ مَصَبُّهَا کُلِّهَا وَاحِدٌ وَ مَجْرَاهَا مِنَ الْکَوْثَرِ(3) وَ إِنَّ هَذِهِ الثَّلَاثَةَ جِبَالٌ تُسَبِّحُ اللَّهَ وَ تُقَدِّسُهُ وَ تُمَجِّدُهُ وَ تَسْتَغْفِرُ لِمُحِبِّی آلِ مُحَمَّدٍ صلوات الله علیهم فَمَنْ تَخَتَّمَ بِشَیْ ءٍ مِنْهَا مِنْ شِیعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ صلوات الله علیهم لَمْ یَرَ إِلَّا الْخَیْرَ وَ الْحُسْنَی وَ السَّعَةَ فِی رِزْقِهِ وَ السَّلَامَةَ مِنْ جَمِیعِ أَنْوَاعِ الْبَلَاءِ وَ هُوَ فِی أَمَانٍ (4) مِنَ السُّلْطَانِ الْجَائِرِ وَ مِنْ کُلِّ مَا یَخَافُهُ الْإِنْسَانُ وَ یَحْذَرُهُ (5).

«18»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مُحَمَّدِ

ص: 42


1- 1. أمالی الشیخ: 95 و 96.
2- 2. أی مشرف. و فی( ک)« فمظل» فی المواضع.
3- 3. فی المصدر: و مخرجها من الکوثر.
4- 4. فی المصدر: و هو أمان.
5- 5. أمالی الشیخ: 24.

بر ساکنان زمین افکند و مرا از میان آن­ها برگزید و به نبوّت مبعوث نمود، و بار دوم در آن نظر افکند و شوی تو را برگزید و او را وصیّ من گردانید. پس فاطمه علیها السّلام شادمان شده، این سخن را به فال نیک گرفت. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اراده فرمود که خیر بیشتری را بر آن بیفزاید، لذا فرمود: ای فاطمه، ما خاندانی هستیم که هفت چیز به ما داده شده­ است که خداوند نه آن را به کسی پیش از ما عطا فرموده و نه به کسی بعد از ما خواهد داد: پیامبر ما افضل پیامبران است و او پدر توست، وصیّ ما افضل اوصیاست و او شوی توست، و شهید ما افضل شهداست و او عموی توست، و از ماست آنکه خداوند دو بال برای وی قرار داده که با آن­ها به همراه فرشتگان پرواز می­کند و او پسر عموی توست، و دو سبط این اُمّت از ماست و آن دو پسر تو هستند؛ قسم به آن­کس که جانم در دست اوست که این اُمّت را یک مهدی هست و به خدا سوگند که او از فرزندان توست.(1)

روایت17.

امالی شیخ طوسی: بشیر دهّان گوید: خدمت امام باقر علیه السّلام عرض کردم: قربانت گردم! چه نگینی را بر انگشتری خود بنشانم؟ فرمود: ای بشیر، چرا به سراغ عقیق سرخ و عقیق زرد و عقیق سفید نمی روی که این­ها سه کوه در بهشت هستند، اما عقیق سرخ مشرف بر خانه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است، اما عقیق زرد مشرف بر خانه فاطمه صلوات الله علیهاست، و اما عقیق سفید مشرف بر خانه امیرالمؤمنین علیه السّلام است و این خانه­ها جملگی یکی هستند که سه جویبار از آن خارج می­شود، از زیر هر کوهی یک جوی که آب آن­ها از یخ سردتر و از عسل شیرین­تر و از شیر سپیدتر است و کسی از آن نمی­نوشد جز محمّد و خاندان او و شیعیان ایشان؛ و مصب و ریزشگاه هر سه یکی است و محل جریان آن کوثر است و این سه کوه خداوند را تسبیح و تقدیس و تمجید نموده و برای محبّان آل محمّد صَلی الله علیهِ و آله طلب آمرزش می­کنند، پس هرکس از شیعیان آل محمّد که به چیزی از آن برای خود انگشتری بسازد، جز خیر و نیکی و فراخی در روزی و سلامت از همه انواع بلا چیزی نمی­بیند و او از سلطان ظالم و از هر چیزی که انسان از آن بترسد و از آن حذر کند در امان است.(2)

روایت18.

امالی شیخ طوسی: زید بن ارقم گوید:

ص: 42


1- . امالی شیخ طوسی: 96-95
2- . امالی شیخ طوسی : 24

بْنِ إِسْحَاقَ (1) عَنْ صَبَّاحٍ عَنِ السُّدِّیِّ عَنْ صَبِیحٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ إِذَا عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام فَقَالَ أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ (2).

بشا، [بشارة المصطفی] یَحْیَی بْنُ مُحَمَّدٍ الْجَوَّانِیُّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الدَّاعِی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحُسَیْنِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُحَمَّدٍ الدُّورِیِّ عَنْ مَالِکِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ نَصْرٍ عَنِ السُّدِّیِّ: مِثْلَهُ (3).

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ قَرْمٍ عَنِ ابْنِ الْحَجَّافِ عَنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ صَبِیحٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ: مِثْلَهُ (4).

«19»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْحَفَّارُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَاذَانَ عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ یَحْیَی بْنِ یَسَارٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ ضَمْرَةَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام وَ عَنِ الْحَارِثِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام (5) عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَثَلِی مَثَلُ شَجَرَةٍ أَنَا أَصْلُهَا وَ عَلِیٌّ فَرْعُهَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثَمَرَتُهَا(6) وَ الشِّیعَةُ وَرَقُهَا فَأَبَی أَنْ یَخْرُجَ مِنَ الطَّیِّبِ إِلَّا الطَّیِّبُ (7).

«20»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی عَلِیُّ بْنُ شِبْلٍ عَنْ ظَفَرِ بْنِ حُمْدُونٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِیِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: سَمِعْتُ الْأَشْعَثَ بْنَ قَیْسٍ الْکِنْدِیَّ وَ جُوَیْبِرَ الْخُتَّلِیِّ قَالا لِعَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (8) حَدِّثْنَا

ص: 43


1- 1. فی المصدر: عن إبراهیم بن محمّد بن إسحاق، عن إسحاق بن یزید.
2- 2. أمالی الشیخ: 214.
3- 3. تفحصنا المصدر« بشارة المصطفی» و لم نجد فیه مثل الحدیث المنقول عن الأمالی بالسندین المذکورین فی المتن، نعم یوجد فیه مثل الحدیث عن یحیی بن محمّد الجوانی بإسناده عن زید بن أرقم لکن بین السندین اختلاف، راجع ص 143.
4- 4. تفحصنا المصدر« بشارة المصطفی» و لم نجد فیه مثل الحدیث المنقول عن الأمالی بالسندین المذکورین فی المتن، نعم یوجد فیه مثل الحدیث عن یحیی بن محمّد الجوانی بإسناده عن زید بن أرقم لکن بین السندین اختلاف، راجع ص 143.
5- 5. لیس فی المصدر« و عن الحارث عن علی ع».
6- 6. فی المصدر: ثمرها.
7- 7. أمالی الشیخ: 225.
8- 8. فی المصدر: قالا لعلی علیه السلام: یا أمیر المؤمنین اه.

رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بیرون رفت و ناگاه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام را دید، پس فرمود: من با آن­کس که با شما بجنگد، در جنگم و با آنکه با شما در صلح باشد، در صلحم.(1)

بشارۀ المصطفی: شبیه این روایت را از سدّی آورده است.(2)

و با همین اسناد از زید بن ارقم نظیر آن را نقل کرده است.(3)

روایت19.

امالی شیخ طوسی: علی علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: مَثَل من به درختی می­ماند که من ریشه، علی تنه و حسن و حسین میوه و شیعه برگ­های آن باشد. و اراده خدا بر این تعلّق گرفته که از پاکیزه جز پاکیزه خارج نشود .

روایت20.

امالی شیخ طوسی: اصبغ بن نباته گوید: شنیدم که اشعث بن قیس کندی و جویبر ختلی به علی امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردند، با ما درباره خلوت­هایی

ص: 43


1- . امالی شیخ طوسی: 214
2- . این حدیث در کتاب بشاره المصطفی یافت نشد.
3- . این حدیث در کتاب بشاره المصطفی یافت نشد.

فِی خَلَوَاتِکَ أَنْتَ وَ فَاطِمَةُ قَالَ نَعَمْ بَیْنَا أَنَا وَ فَاطِمَةُ فِی کِسَاءٍ إِذْ أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهُ نِصْفَ اللَّیْلِ وَ کَانَ یَأْتِیهَا بِالتَّمْرِ وَ اللَّبَنِ لِیُعِینَهَا عَلَی الْغُلَامَیْنِ فَدَخَلَ فَوَضَعَ رِجْلًا بحبالی [بِحِیَالِی] وَ رِجْلًا بحبالها [بِحِیَالِهَا] ثُمَّ إِنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام بَکَتْ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا

یُبْکِیکِ یَا بُنَیَّةَ مُحَمَّدٍ فَقَالَتْ حَالُنَا کَمَا تَرَی فِی کِسَاءٍ نِصْفُهُ تَحْتَنَا وَ نِصْفُهُ فَوْقَنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَهَا(1) یَا فَاطِمَةُ أَ مَا تَعْلَمِینَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی اطَّلَعَ اطِّلَاعَةً مِنْ سَمَائِهِ إِلَی أَرْضِهِ فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاکِ فَاتَّخَذَهُ صَفِیّاً وَ ابْتَعَثَهُ بِرِسَالَتِهِ وَ ائْتَمَنَهُ عَلَی وَحْیِهِ یَا فَاطِمَةُ أَ مَا تَعْلَمِینَ أَنَّ اللَّهَ اطَّلَعَ اطِّلَاعَةً مِنْ سَمَائِهِ إِلَی أَرْضِهِ فَاخْتَارَ مِنْهَا بَعْلَکِ وَ أَمَرَنِی أَنْ أُزَوِّجَکِیهِ وَ أَنْ أَتَّخِذَهُ وَصِیّاً یَا فَاطِمَةُ أَ مَا تَعْلَمِینَ أَنَّ الْعَرْشَ سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ یُزَیِّنَهُ بِزِینَةٍ لَمْ یُزَیِّنْ بِهَا بَشَراً مِنْ خَلْقِهِ فَزَیَّنَهُ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ رُکْنَیْنِ مِنْ أَرْکَانِ الْجَنَّةِ وَ رُوِیَ رُکْنَیْنِ مِنْ أَرْکَانِ الْعَرْشِ (2).

«21»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ حُسَیْنِ بْنِ نَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْوَاسِطِیِّ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: أَتَی رَجُلٌ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله (3) فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَیُّ الْخَلْقِ أَحَبُّ إِلَیْکَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَنَا إِلَی جَنْبِهِ (4) هَذَا وَ ابْنَاهُ وَ أُمُّهُمَا هُمْ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُمْ وَ هُمْ مَعِی فِی الْجَنَّةِ هَکَذَا وَ جَمَعَ بَیْنَ إِصْبَعَیْهِ (5).

«22»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ حَمْزَةَ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام عَنْ سِنِّ جَدِّنَا عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ (6) أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ کُنْتُ أَمْشِی خَلْفَ عَمِّی وَ أَبِیَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (7)

ص: 44


1- 1. فی المصدر: فقال لها رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.
2- 2. أمالی الشیخ: 259.
3- 3. فی المصدر: إلی النبیّ صلّی اللّه علیه و آله.
4- 4. فی المصدر: قال: و أنا إلی جنبه فقال اه.
5- 5. أمالی الشیخ: 288.
6- 6. فی المصدر: فقال.
7- 7. فی المصدر: خلف عمی الحسن و ابی الحسین.

که با فاطمه علیها السلام داشتید سخن بگویید. فرمود: بلی، در حالی که من و فاطمه در ملافه­ای بودیم، ناگهان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیمه شب آمدند - و آن حضرت پیوسته با مقداری شیر و خرما می­آمد تا وی را در تغذیه دو پسر بچه­اش یاری نماید - پس وارد خانه شد و یک پای خود را به طرف من و پای دیگر را به طرف فاطمه دراز فرمود: سپس فاطمه علیها السّلام به گریه افتاد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: ای دخت محمّد، چه چیزی تو را به گریه وا داشته است؟ گفت: این حالتی که داریم و آن را می­بینی! یک کساء داریم که نیمی از آن زیر ما و نیمی دیگر روی ماست! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: ای فاطمه، آیا نمی­دانی که خدای متعال از آسمان خود نظری بر زمین خویش افکند و پدرت را از آن برگزید، پس وی را صفیّ خود گرفته و به رسالتش مبعوث فرمود و وی را امین بر وحی خویش نمود؟ ای فاطمه، آیا نمی­دانی که خدای متعال از آسمان خویش نظری بر زمین خود انداخت و از آن شوی تو را برگزید و به من امر فرمود که تو را به همسری وی در آورم و او را وصیّ خویش سازم؟ ای فاطمه، آیا نمی­دانی که عرش از پروردگار خود درخواست نمود که آن را با زیوری بیاراید که پیش از آن هیچ بشری از مخلوقاتش را چنان نیاراسته باشد، پس خداوند آن را به حسن و حسین به عنوان دو رکن از ارکان بهشت بیاراست؟ - و روایت شده: دو رکن از ارکان عرش -.(1)

روایت21.

امالی شیخ طوسی: علی علیه االسّلام فرمود: مردی نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و عرض کرد: یا رسول الله، کدام یک از مخلوقات نزد شما محبوب­تر است؟ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله - در حالی که من در کنارش بودم - فرمود: این مرد و دو پسرش و مادرشان؛ آن­ها از من هستند و من از آن­هایم و آن­ها در بهشت با من چنین هستند - و انگشتان خود را جمع کرد - .(2)

روایت22.

امالی شیخ طوسی: حسین بن زید بن علی گوید: از ابوعبدالله جعفر بن محمّد علیهما السّلام درباره سنّ جدّمان علی بن حسین علیه السّلام پرسیدم، فرمود: پدرم مرا از پدرش علی بن حسین خبر داد که گفت: پشت سر عمویم و پدرم حسین(3)

ص: 44


1- . امالی شیخ طوسی: 259
2- . امالی شیخ طوسی: 259
3- . در منبع: پشت سر عمویم حسن و پدرم حسین

فِی بَعْضِ طُرُقَاتِ الْمَدِینَةِ فِی الْعَامِ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ عَمِّیَ الْحَسَنُ وَ أَنَا یَوْمَئِذٍ غُلَامٌ قَدْ نَاهَزْتُ الْحُلُمَ أَوْ کِدْتُ (1) فَلَقِیَهُمَا جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ الْأَنْصَارِیَّانِ فِی جَمَاعَةٍ مِنْ قُرَیْشٍ وَ الْأَنْصَارِ فَمَا تَمَالَکَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حَتَّی أَکَبَّ عَلَی أَیْدِیهِمَا وَ أَرْجُلِهِمَا یُقَبِّلُهُمَا فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ قُرَیْشٍ کَانَ نَسِیباً لِمَرْوَانَ (2) أَ تَصْنَعُ هَذَا یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فِی سِنِّکَ (3) وَ مَوْضِعِکَ مِنْ صُحْبَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ کَانَ جَابِرٌ قَدْ شَهِدَ بَدْراً فَقَالَ لَهُ إِلَیْکَ عَنِّی فَلَوْ عَلِمْتَ یَا أَخَا قُرَیْشٍ مِنْ فَضْلِهِمَا وَ مَکَانِهِمَا مَا أَعْلَمُ لَقَبَّلْتَ مَا تَحْتَ أَقْدَامِهِمَا مِنَ التُّرَابِ ثُمَّ أَقْبَلَ جَابِرٌ عَلَی أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ فَقَالَ یَا أَبَا حَمْزَةَ أَخْبَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِیهِمَا بِأَمْرٍ مَا ظَنَنْتُهُ أَنْ

یَکُونَ فِی بَشَرٍ(4) قَالَ لَهُ أَنَسٌ وَ مَا الَّذِی أَخْبَرَکَ (5) یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ فَانْطَلَقَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ وَقَفْتُ أَنَا أَسْمَعُ مُحَاوَرَةَ الْقَوْمِ فَأَنْشَأَ جَابِرٌ یُحَدِّثُ قَالَ بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ فِی الْمَسْجِدِ وَ قَدْ خَفَّ مَنْ حَوْلَهُ (6) إِذْ قَالَ لِی یَا جَابِرُ ادْعُ لِی حَسَناً وَ حُسَیْناً وَ کَانَ صلی الله علیه و آله شَدِیدَ الْکَلَفِ بِهِمَا(7) فَانْطَلَقْتُ فَدَعَوْتُهُمَا وَ أَقْبَلْتُ أَحْمِلُ هَذَا مَرَّةً وَ هَذَا مَرَّةً(8) حَتَّی جِئْتُهُ بِهِمَا فَقَالَ لِی وَ أَنَا أَعْرِفُ السُّرُورَ فِی وَجْهِهِ لِمَا رَأَی مِنْ حُنُوِّی عَلَیْهِمَا(9) وَ تَکْرِیمِی إِیَّاهُمَا أَ تُحِبُّهُمَا یَا جَابِرُ قُلْتُ وَ مَا یَمْنَعُنِی مِنْ ذَلِکَ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی وَ مَکَانُهُمَا مِنْکَ (10) مَکَانُهُمَا قَالَ أَ فَلَا أُخْبِرُکَ عَنْ

ص: 45


1- 1. فی المصدر: و أنا یومئذ غلام لم اراهق أو کدت.
2- 2. النسیب: القریب.
3- 3. فی المصدر: و انت فی سنک هذا.
4- 4. فی المصدر: انه یکون فی بشر.
5- 5. فی المصدر: و بما ذا أخبرک.
6- 6. خف القوم: ارتحلوا مسرعین و قلوا. و فی المصدر« و قد حف من حوله» أی أحدقوا و استداروا به.
7- 7. کلفه: أحبه حبا شدیدا و أولع به. و الکلف- بکسر اوله و سکون ثانیه-: الرجل العاشق.
8- 8. فی المصدر: و هذا اخری.
9- 9. الحنو: العطوفة. و فی المصدر: لما رأی من محبّتی لهما.
10- 10. فی المصدر: و أنا اعرف مکانهما منک.

- در سالی که عمویم حسن از دنیا رفت - در یکی از را­ه­های مدینه می­رفتم، در حالی که آن روز من نوجوانی تقریباً به سن بلوغ بودم. پس جابر بن عبدالله و انس بن مالک انصاری به همراه جمعی از قریش و انصار به ایشان برخوردند؛ پس جابر بن عبدالله اختیار از کف بداد و بر دست و پای ایشان افتاده و شروع به بوسیدن آن­ها کرد؛ پس مردی از قریش که از نزدیکان مروان بود به وی گفت: ای ابا عبدالله، با این سن و سال و جایگاهی که در مصاحبت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله داری، چنین کاری می­کنی؟! - جابر از شرکت کنندگان در جنگ بدر بود - پس به وی گفت: از من دور شو! ای برادر قریشی! اگر تو هم از فضیلت و جایگاه آن­ها به اندازه من آگاهی داشتی، قطعاً خاک زیر پای ایشان را می­بوسیدی. سپس جابر رو به انس ین مالک کرده و گفت: ای ابو حمزه، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چیزهایی درباره آن دو به من فرموده که گمان نمی­کردم در هیچ بشری باشد. انس به وی گفت: ای ابا عبدالله، تو را از چه باخبر فرمود؟ - علی بن حسین فرمود: - حسن و حسین به راه خود ادامه دادند و من ماندم تا گفتگوی آنان را بشنوم. پس جابر آغاز سخن کرده و گفت: روزی در حالی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در مسجد بود و جمعیت پیرامون وی کم شده بودند، به من فرمود: ای جابر، حسن و حسین را نزد من بیاور و آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله بسیار آن دو را دوست می­داشت، پس رفتم و آن دو را نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دعوت نموده و به نوبت آن­ها را در آغوش می­گرفتم تا اینکه آن دو را نزد وی آوردم، پس - در حالی که از دیدن محبتی که به آن­ها داشتم و احترامی که به آن­ها می­گذاشتم، شادی را در چهره­اش می­دیدم - به من فرمود: ای جابر، آن دو را دوست می­داری؟ عرض کردم: با جایگاهی که نزد شما از آن برخوردارند، چه چیزی مرا از دوست داشتن آن­ها باز می­دارد؟ فرمود: می­خواهی تو را از فضیلت آن دو آگاه سازم؟

ص: 45

فَضْلِهِمَا قُلْتُ بَلَی بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی قَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَمَّا أَرَادَ(1) أَنْ یَخْلُقَنِی خَلَقَنِی نُطْفَةً بَیْضَاءَ طَیِّبَةً فَأَوْدَعَهَا صُلْبَ أَبِی آدَمَ فَلَمْ یَزَلْ یَنْقُلُهَا مِنْ صُلْبٍ طَاهِرٍ إِلَی رَحِمٍ طَاهِرٍ إِلَی نُوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ علیهما السلام ثُمَّ کَذَلِکَ إِلَی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمْ یُصِبْنِی مِنْ دَنَسِ الْجَاهِلِیَّةِ شَیْ ءٌ ثُمَّ افْتَرَقَتْ تِلْکَ النُّطْفَةُ شَطْرَیْنِ إِلَی عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبِی طَالِبٍ فَوَلَدَنِی أَبِی فَخَتَمَ اللَّهُ بِیَ النُّبُوَّةَ وَ وُلِدَ عَلِیٌّ فَخُتِمَتْ بِهِ الْوَصِیَّةُ ثُمَّ اجْتَمَعَتِ النُّطْفَتَانِ مِنِّی وَ مِنْ عَلِیٍّ فَوَلَّدَتَا(2) الْجُهْرَ وَ الْجَهِیرَ الْحَسَنَانِ فَخَتَمَ اللَّهُ بِهِمَا(3) أَسْبَاطَ النُّبُوَّةِ وَ جَعَلَ ذُرِّیَّتِی مِنْهُمَا وَ الَّذِی یَفْتَحُ مَدِینَةَ أَوْ قَالَ مَدَائِنَ الْکُفْرِ مِنْ ذُرِّیَّةِ هَذَا وَ أَشَارَ إِلَی الْحُسَیْنِ رَجُلٌ یَخْرُجُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ یَمْلَأُ أَرْضَ اللَّهِ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ جَوْراً فَهُمَا طُهْرَانِ مُطَهَّرَانِ (4) وَ هُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ طُوبَی لِمَنْ أَحَبَّهُمَا وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا وَ وَیْلٌ لِمَنْ حَادَّهُمْ وَ أَبْغَضَهُمْ (5).

بیان

ناهزت الحلم أو کدت أی قربت من البلوغ أو کدت أن أکون بالغا و تردیده علیه السلام إما للمصلحة أو المعنی أنی کنت فی سن لو کان غیری فی مثله لکان الأمران فیه محتملین فإن بلوغهم و حلمهم لیس کسائر الناس و علی المشهور من تاریخهم علیهم السلام کان

للسجاد علیه السلام فی تلک السنة إحدی عشرة سنة و قیل ثلاث عشرة سنة و یمکن أن یکون وجه المصلحة فی التبهیم الاختلاف فی سن البلوغ.

و قال الجزری فیه أکلفوا من العمل ما تطیقون یقال کلفت بهذا الأمر أکلف به إذا ولعت به و أحببته (6) و قال الفیروزآبادی حنت علی ولدها حنوا کعلو عطفت (7) و قال جهر و جهیر بین الجهورة و الجهارة ذو منظر و الجهر

ص: 46


1- 1. فی المصدر: لما أحبّ.
2- 2. فی المصدر: فولدنا.
3- 3. فی المصدر: فختم بهما.
4- 4. فی المصدر: و امرنی بفتح مدینة- أو قال مدائن- الکفر و من ذرّیة هذا- و أشار إلی الحسین علیه السلام- رجل یخرج فی آخر الزمان یملا الأرض عدلا کما ملئت ظلما و جورا، فهما طاهران مطهران.
5- 5. أمالی الشیخ: 318 و 319. و فیه: و ویل لمن حاربهم و أبغضهم.
6- 6. النهایة: 4 31.
7- 7. القاموس 4: 320. و فیه: حنت علی أولادها.

عرض کردم: آری، پدر و مادرم قربانت گردند، آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چون خدای متعال اراده فرمود مرا خلق کند، مرا به صورت نطفه­ای سفید و پاکیزه آفرید و در صلب پدرم آدم قرار داد. از آن پس این نطفه را از صلبی طاهر به رحمی پاکیزه منتقل می­فرمود تا اینکه به صلب نوح و ابراهیم علیهما السّلام و سپس به همین شکل به صلب عبدالمطلّب منتقل شدم و از پلیدی جاهلیت چیزی به من نرسید، سپس این نطفه به دو نیم شد و در صلب عبدالله و ابوطالب جای گرفتند. پس پدرم مرا به دنیا آورد و خداوند نبوّت را به من ختم فرمود و علی متولّد شد و وصیّت بدو ختم گردید، سپس این دو نطفه از من و علی باهم جمع شدند و جهر و جهیر (حسنین) را به دنیا آوردند، پس خداوند اسباط نبوّت را به ایشان ختم نمود و ذرّیه مرا در آن دو قرار داد و نیز آنکه مدینه - یا فرمود: مدائن - کفر را فتح می­نماید و جهان را پر از عدل و داد می­کند، از آن پس که از ظلم و ستم پرشده باشد، پس آن دو پاک­اند و پاکیزه و آن دو سرور جوانان اهل بهشت­اند، خوشا به حال کسی که آن دو و پدرشان و مادرشان را دوست بدارد و وای بر کسی که با ایشان درافتد و به دشمنی برخیزد.(1)

توضیح

«ناهزت الحُلم او کدت»: نزدیک به سن بلوغ بودم و یا بالغ شده بودم. و تردید آن حضرت علیه السّلام یا به خاطر مصلحتی بوده یا اینکه معنای جمله چنین است: من در سنّی بودم که اگر دیگری در آن سن بود، هر دو حالت در وی محتمل بود، زیرا بلوغ ایشان و محتلم شدن ایشان چون دیگر مردم نیست و به حسب آنچه از زندگی نامه ایشان علیهم السّلام مشهور است آن است که امام سجاد علیه السّلام در آن سال یازده سال داشته و گفته شده، سیزده سال، و شاید وجه مصلحت، در مبهم بودن و وجود اختلاف در سن بلوغ باشد.

و جزری گوید: در این معناست «أکلفوا من العمل ما تطیقون» گفته می­شود: «کلفتُ بهذا الأمر أکلف به» اگر شیفته آن باشم و دوستش بدارم.(2)

و فیروز آبادی گوید: «حنت علی ولدها حنّواً» ً(بر وزن علوّ): عطوفت ورزید، مهربانی کرد. و گوید: «جهر و جهیر»: جهر آن واضح و آشکار است. «الجهارۀ»: دارای منظر و «جُهر»

ص: 46


1- . امالی شیخ طوسی: 319-318
2- . النهایۀ 4: 31

بالضم هیئة الرجل و حسن منظره و الجهیر الجمیل و الخلیق للمعروف و الأجهر الحسن المنظر و الجسم التامة(1) و فی النهایة فی صفته صلی الله علیه و آله من رآه جهره أی عظم فی عینه یقال جهرت الرجل و اجتهرته إذا رأیته عظیم المنظر و رجل جهیر أی ذو منظر(2).

«23»

مع، [معانی الأخبار] الْعِجْلِیُّ عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا عَنِ ابْنِ حَبِیبٍ عَنِ ابْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ جَالِساً وَ عِنْدَهُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام فَقَالَ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً مَا عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ خَلْقٌ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا أَکْرَمَ عَلَیْهِ مِنَّا إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی شَقَّ لِی اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ مَحْمُودٌ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ وَ شَقَّ لَکَ یَا عَلِیُّ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی وَ أَنْتَ عَلِیٌّ وَ شَقَّ لَکَ یَا حَسَنُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ الْمُحْسِنُ وَ أَنْتَ حَسَنٌ وَ شَقَّ لَکَ یَا حُسَیْنُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ ذُو الْإِحْسَانِ وَ أَنْتَ حُسَیْنٌ وَ شَقَّ لَکِ یَا فَاطِمَةُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ الْفَاطِرُ وَ أَنْتِ فَاطِمَةُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاهُمْ لِأَنَّهُمْ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُمْ (3).

«24»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمَ وَ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ مَعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْبَاقِی عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عِیسَی الْعَسْکَرِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی اللُّؤْلُؤِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الْأَزْهَرِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَأَیْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ دِیکاً بَدَنُهُ دُرَّةٌ بَیْضَاءُ(4) وَ عَیْنَاهُ یَاقُوتَتَانِ حَمْرَاوَانِ وَ رِجْلَاهُ مِنَ الزَّبَرْجَدِ الْأَخْضَرِ وَ هُوَ یُنَادِی لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ

ص: 47


1- 1. القاموس 1: 395.
2- 2. النهایة 1: 191.
3- 3. معانی الأخبار: 55 و 56.
4- 4. فی المصدر: دیکا من زبرجدة بیضاء.

با ضمّ جیم، هیأت مرد و نیکو منظری او، «الجهیر»: الجمیل، زیبا و نیکوکار. «الأجهَر»: کسی که خوش منظر و خوش هیکل باشد، تمام و کمال.(1)

و در کتاب النهایۀ در صفت آن حضرت علیه السّلام آمده است: «مَن رآه جهره» یعنی هرکس او را ببیند، در چشم وی بزرگ می­نماید. گفته می­شود: «جهرت الرجل واجتهرته» اگر او را «عظیم المنظر» ببینی؛ و «رجل جهیر»: مرد خوش قیافه.(2)

روایت23.

معانی الاخبار: جعفر بن محمّد از پدرش از جدّش علیهم السّلام: روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته بود و علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام در محضر وی بودند، پس فرمود: سوگند به کسی که مرا به حق بشارت دهنده فرستاد، بر روی زمین آفریده­ای محبوب­تر و گرامی­تر از ما نزد خدای عزّوجل نیست. همانا خدای متعال برای من نامی از نام­های خود مشتق نمود، زیرا او «محمود» است و من «محمّد»، و برای تو ای علی، نامی از نام­های خود مشتق نمود، زیرا او «علیّ اعلی» می­باشد و تو «علی»؛ و ای حسن، برای تو نامی از اسم­های خود مشتق فرمود که او «محسن» است و تو «حسن»؛ و ای حسین، نامی از اسمای خود برای تو مشتق نمود که او «ذو الإحسان» است و تو «حسین»؛ و برای تو ای فاطمه نامی از اسمای خود مشتق نمود که او «فاطر» است و تو «فاطمه»؛ سپس فرمود: خداوندا، تو را گواه می­گیرم که من با کسانی که با ایشان در صلح باشند، در صلحم و با کسانی که با ایشان می­جنگند، در جنگم و دوستدار کسانی هستم که ایشان را دوست بدارد و متنفرم از کسانی که از ایشان نفرت داشته باشد و دشمن دشمنانشان هستم و طرفدار کسانی هستم که طرفدار ایشان باشند، چون ایشان از من هستند و من هم از ایشانم.(3)

روایت24.

کشف الیقین: ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: در شبی که مرا به معراج بردند، در آسمان چهارم خروسی را دیدم که بدنش یک گوهر سفید و چشمانش دو یاقوت سرخ بودند و دو پایش از زبرجد سبز بودند و پیوسته می­گفت: «لا إله ألّا الله، محمّد رسول الله،

ص: 47


1- . القاموس 1 : 395
2- . النهایۀ 1: 191
3- . معانی الاخبار : 56- 55

عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیُّ اللَّهِ فَاطِمَةُ وَ وَلَدُهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ صَفْوَةُ اللَّهِ یَا غَافِلِینَ اذْکُرُوا اللَّهَ عَلَی مُبْغِضِهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ (1).

«25»

شا، [الإرشاد] مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ الرَّازِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ عَدِیِّ بْنِ حَکِیمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: قَالَ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ سَبْعُ خِصَالٍ مَا مِنْهُنَّ خَصْلَةٌ فِی النَّاسِ مِنَّا النَّبِیُّ وَ مِنَّا الْوَصِیُّ خَیْرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ مِنَّا حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ مِنَّا جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الْمُزَیَّنُ بِالْجَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا فِی الْجَنَّةِ حَیْثُ یَشَاءُ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ مِنَّا قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ الَّذِی أَکْرَمَ اللَّهُ بِهِ نَبِیَّهُ وَ مِنَّا الْمَنْصُورُ(2).

بیان

لعل المراد بالمنصور أیضا القائم علیه السلام بقرینة أن بالقائم یتم السبع و یحتمل أن یکون المراد به الحسین علیه السلام فإنه منصور فی الرجعة و سیأتی ما یؤیده.

«26»

جا، [المجالس] للمفید عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّیْرَفِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ إِسْرَائِیلَ بْنِ مَیْسَرَةَ عَنِ الْمِنْهَالِ عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَیْشٍ عَنْ حُذَیْفَةَ قَالَ: قَالَ لِیَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَ مَا رَأَیْتَ الشَّخْصَ الَّذِی اعْتَرَضَ لِی (3) قُلْتُ بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ ذَاکَ مَلَکٌ لَمْ یَهْبِطْ قَطُّ إِلَی الْأَرْضِ قَبْلَ السَّاعَةِ اسْتَأْذَنَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی السَّلَامِ عَلَی عَلِیٍّ فَأَذِنَ لَهُ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ وَ بَشَّرَنِی أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَنَّ فَاطِمَةَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ(4).

«27»

م، [تفسیر الإمام علیه السلام] قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا سَوَّی اللَّهُ قَطُّ امْرَأَةً بِرَجُلٍ إِلَّا مَا کَانَ مِنْ

ص: 48


1- 1. الیقین: 141. و أنت خبیر بأن المصنّف قدّس سرّه قد عین رمز« شف» عند تعیین الرموز فی أول المجلد الأول لکشف الیقین، و هو من تألیفات العلامة رحمه اللّه، لکن الروایات التی یوردها مرمزا ب« سف» توجد فی کتاب« الیقین فی إمرة أمیر المؤمنین» تألیف السیّد ابن طاوس، فالظاهر وقوع سهو منه قدّس سرّه او من الناسخین.
2- 2. بشارة المصطفی: 16 و 17.
3- 3. أی لقینی.
4- 4. أمالی الشیخ المفید: 13.

علیّ بن ابی طالب امیرالمؤمنین ولیّ الله و دو فرزندش حسن و حسین صفوۀ الله، ای غافلان، خدا را یاد کنید، لعنت خدا بر دشمنان ایشان باد!»(1)

روایت25.

الإرشاد: عبدالله بن عباس گوید: حضرتش فرمود: ما اهل بیت از هفت خصلت برخورداریم که حتّی یکی از آن­ها در دیگر مردم نیست: پیامبر از ماست؛ بهترین این اُمّت پس از پیامبر، وصیّ او علی بن ابی طالب علیه السّلام از ماست؛ حمزه، آن شیر خدا و شیر رسول خدا و سرور شهیدان از ماست؛ و جعفر بن ابی طالب، آن آراسته به دو بال که با آن­ها در بهشت به هر جا که خواهد، پرواز کند، از ماست؛ و دو سبط این اُمّت، دو سرور جوانان اهل بهشت، حسن و حسین از ماست؛ و قائم آل محمّد که خداوند پیامبرش را بدو گرامی داشته از ماست و آن منصور از ماست.(2)

توضیح

شاید مراد از «منصور» به قرینه حدیث «اِنّ القائم یُتِمُّ السَّبع» نیز حضرت قائم علیه السّلام باشد و احتمال دارد مراد حسین علیه السّلام باشد که در رجعت، منصور (یاری شده) خواهد بود و آنچه این معنا را تأیید کند، به زودی خواهد آمد.

روایت26.

مجالس شیخ مفید: حذیفه گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: آن شخصی را که با من ملاقات کرد، ندیدی؟! عرض کردم: آری یا رسول الله. فرمود: او فرشته­ای بود که هرگز تاکنون به زمین نیامده بود، او از خدای عزّوجل اجازه خواست بیاید و مرا سلام دهد و خداوند نیز این اجازه را به وی داد. پس به او سلام کرد و مرا بشارت داد که حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت هستند و فاطمه سرور زنان اهل بهشت است.(3)

توضیح

«سیف مُرهَف» (اسم مفعول از باب افعال)، یعنی شمشیر نازک (تیز) گشته تا در کشتن سریع باشد.

روایت28.

مناقب ابن شهر آشوب: در کتاب المحاضرات آمده است: ابو­هریره روایت کرده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پنج سجده بدون رکوع به جا آورد؛

ص: 59


1- . کشف الیقین : 141
2- . بشارۀ المصطفی: 17-16
3- . امالی شیخ مفید: 13

تَسْوِیَةِ اللَّهِ فَاطِمَةَ بِعَلِیٍّ علیه السلام وَ إِلْحَاقِهَا وَ هِیَ امْرَأَةٌ بِأَفْضَلِ رِجَالِ الْعَالَمِینَ (1) وَ کَذَلِکَ مَا کَانَ مِنَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ إِلْحَاقِ اللَّهِ إِیَّاهُمَا بِالْأَفْضَلَیْنِ الْأَکْرَمَیْنِ لَمَّا أَدْخَلَهُمْ فِی الْمُبَاهَلَةِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَلْحَقَ اللَّهُ فَاطِمَةَ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ فِی الشَّهَادَةِ وَ أَلْحَقَ

الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ بِهِمْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ (2) فَکَانَ الْأَبْنَاءُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ جَاءَ بِهِمَا رَسُولُ اللَّهِ فَأَقْعَدَهُمَا بَیْنَ یَدَیْهِ کَجَرْوَیِ الْأَسَدِ(3) وَ أَمَّا النِّسَاءُ فَکَانَتْ فَاطِمَةَ جَاءَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَقْعَدَهَا خَلْفَهُ کَلَبْوَةِ الْأَسَدِ(4) وَ أَمَّا الْأَنْفُسُ (5) فَکَانَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام جَاءَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ فَأَقْعَدَهُ عَلَی یَمِینِهِ (6) کَالْأَسَدِ وَ رَبَضَ (7) هُوَ کَالْأَسَدِ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله لِأَهْلِ نَجْرَانَ هَلُمُّوا الْآنَ نَتَبَاهَلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اللَّهُمَّ هَذَا نَفْسِی وَ هُوَ عِنْدِی عِدْلُ نَفْسِی اللَّهُمَّ هَذِهِ نِسَائِی أَفْضَلُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ قَالَ اللَّهُمَّ هَذَانِ وَلَدَایَ وَ سِبْطَایَ فَأَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبُوا وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمُوا مَیَّزَ اللَّهُ تَعَالَی (8) عِنْدَ ذَلِکَ الصَّادِقِینَ مِنَ الْکَاذِبِینَ فَجَعَلَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهم السلام أَصْدَقَ الصَّادِقِینَ وَ أَفْضَلَ الْمُؤْمِنِینَ فَأَمَّا مُحَمَّدٌ فَهُوَ أَفْضَلُ رِجَالِ الْعَالَمِینَ (9) وَ أَمَّا عَلِیٌّ فَهُوَ نَفْسُ مُحَمَّدٍ أَفْضَلُ رِجَالِ الْعَالَمِینَ بَعْدَهُ وَ أَمَّا فَاطِمَةُ فَأَفْضَلُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ أَمَّا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَسَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِلَّا مَا کَانَ مِنِ ابْنَیِ الْخَالَةِ عِیسَی وَ یَحْیَی (10)

ص: 49


1- 1. فی المصدر: و إلحاقها به و هی امرأة و أفضل نساء العالمین.
2- 2. سورة آل عمران: 61.
3- 3. الجرو- بتثلیث الجیم-: صغیر کل شی ء حتّی الرمان و البطیخ، و غلب علی ولد الکلب و الأسد.
4- 4. لبوة الأسد: انثاه.
5- 5. فی المصدر: فکانت.
6- 6. فی المصدر: فأقعده عن یمینه.
7- 7. ربض الأسد علی فریسته: برک.
8- 8. فی المصدر: یمیز اللّه تعالی.
9- 9. فی المصدر: و أمّا محمّد فأفضل رجال العالمین.
10- 10. فی المصدر: و یحیی بن زکریا.

پس در این مورد از وی پرسیدیم، فرمود: جبرئیل نزد من آمده و گفت: خداوند علی را دوست می­دارد، پس سجده کردم. چون سرم را برداشتم، گفت: خداوند حسن را دوست می­دارد، پس سجده کردم. چون سربرداشتم، گفت: خداوند حسین را دوست می­دارد، پس سجده کردم. چون سر برداشتم، گفت: خداوند فاطمه را دوست می­دارد، پس سجده کردم. سپس گفت: خداوند کسانی را که آن­ها را دوست داشته باشد، دوست می­دارد، پس سجده کردم.(1)

روایت27.

تفسیر امام عسکری علیه السّلام: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هرگز خداوند مردی را با زنی برابر نکرد مگر برابر دانستن

ص: 48


1- . مناقب آل ابی طالب 2: 90

فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی مَا أَلْحَقَ صِبْیَاناً بِرِجَالٍ کَامِلِی الْعُقُولِ (1) إِلَّا هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ وَ یَحْیَی بْنَ زَکَرِیَّا وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهم السلام أَمَّا عِیسَی فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی حَکَی قِصَّتَهُ فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا(2) قَالَ اللَّهُ تَعَالَی حَاکِیاً عَنْ عِیسَی علیه السلام قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا(3) الْآیَةَ وَ قَالَ فِی قِصَّةِ یَحْیَی یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیی لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا(4) قَالَ لَمْ یَخْلُقْ أَحَداً قَبْلَهُ اسْمُهُ یَحْیَی فَحَکَی اللَّهُ قِصَّتَهُ إِلَی قَوْلِهِ یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا(5) قَالَ وَ مِنْ ذَلِکَ الْحُکْمِ أَنَّهُ کَانَ صَبِیّاً فَقَالَ لَهُ الصِّبْیَانُ هَلُمَّ نَلْعَبْ (6) فَقَالَ أَوْهِ وَ اللَّهِ مَا لِلَّعِبِ خُلِقْنَا وَ إِنَّمَا خُلِقْنَا

لِلْجِدِّ لِأَمْرٍ عَظِیمٍ ثُمَّ قَالَ وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا یَعْنِی تَحَنُّناً وَ رَحْمَةً عَلَی وَالِدَیْهِ وَ سَائِرِ عِبَادِنَا وَ زَکاةً یَعْنِی طَهَارَةً لِمَنْ آمَنَ بِهِ وَ صَدَّقَهُ وَ کانَ تَقِیًّا یَتَّقِی الشُّرُورَ وَ الْمَعَاصِیَ وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ مُحْسِناً إِلَیْهِمَا مُطِیعاً لَهُمَا وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا یَقْتُلُ (7) عَلَی الْغَضَبِ وَ یَضْرِبُ عَلَی الْغَضَبِ لَکِنَّهُ مَا مِنْ عَبْدٍ عَبَدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ (8) إِلَّا وَ قَدْ أَخْطَأَ أَوْ هَمَّ بِخَطِیئَةٍ مَا خَلَا یَحْیَی بْنَ زَکَرِیَّا فَإِنَّهُ لَمْ یُذْنِبْ وَ لَمْ یَهُمَّ بِذَنْبٍ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا(9) وَ قَالَ أَیْضاً فِی قِصَّةِ یَحْیَی هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ(10) یَعْنِی لَمَّا رَأَی زَکَرِیَّا عِنْدَ مَرْیَمَ فَاکِهَةَ الشِّتَاءِ فِی

ص: 50


1- 1. فی المصدر: کاملی العقل.
2- 2. سورة مریم: 29.
3- 3. سورة مریم: 30.
4- 4. سورة مریم: 7.
5- 5. سورة مریم: 12.
6- 6. فی المصدر: هلم تلعب.
7- 7. فی المصدر: فیقتل.
8- 8. فی المصدر و فی( د): عبد للّه عزّ و جلّ.
9- 9. سورة مریم: 13- 15.
10- 10. سورة آل عمران: 38.

فاطمه با علی علیهما السّلام و الحاق وی به آن حضرت، و او زنی است که افضل از مردان جهان است، همچنین حسن و حسین علیهما السّلام را به جهت مباهله به آن دو افضل و اکرم (علی و فاطمه علیهما السلام) ملحق فرمود؛ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند فاطمه را در شهادت دادن به محمّد و علی ملحق گردانید و حسن و حسین را به ایشان ملحق گردانید، خدای متعال می­فرماید: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمُ ْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتهَِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلیَ الْکَذِبِینَ»،(1){پس

هر که در این باره پس از دانشی که تو را حاصل آمده، با تو محاجه کند، بگو: «بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک خود و شما خویشان نزدیک خویش را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»} و منظور از «ابناء» حسن و حسین هستند که رسول خدا آنان را با خود آورد و مانند دو شیر بچه روبروی خود نشاند، اما منظور از «نساء» فاطمه است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را با خود آورده و همانند یک ماده شیر او را پشت سر خود نشاند؛ و اما منظور از «انفس» علی بن ابی طالب علیه السّلام است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله او را با خود آورده و به سان یک شیر در سمت راست خود نشاند و خود آن حضرت همانند شیری که بر سر شکار خود بنشیند، نشست و سپس به نجرانی­ها فرمود: بشتابید و بیایید تا مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. سپس فرمود: خداوندا، این (علی علیه السّلام) نفس من است و همتای من است، خداوندا، این «نساء» من افضل زنان جهان است و فرمود: خداوندا، این دو، فرزندان و دو سبط منند که با هرکه بجنگند می­جنگم و با هر که صلح کنند در صلحم؛ و آن­ گاه خدای متعال، راستگویان را از دروغگویان متمایز فرموده، محمّد علی، فاطمه، حسن و حسین را راستگوترین راستگویان و افضل مؤمنان قرار داد؛ اما محمّد، پس او افضل مردان عالم است، و اما علی، پس او نفس محمّد و افضل مردان عالم پس از آن حضرت است، و اما فاطمه، پس او افضل زنان جهان است، و اما حسن و حسین، پس آن دو، دو سرور جوانان اهل بهشت هستند - جز دو پسرخاله یعنی عیسی و یحیی -

ص: 49


1- . آل عمران / 61

الصَّیْفِ وَ فَاکِهَةَ الصَّیْفِ فِی الشِّتَاءِ وَ قَالَ لَهَا یا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ وَ أَیْقَنَ زَکَرِیَّا أَنَّهُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِذْ کَانَ (1) لَا یَدْخُلُ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرُهُ قَالَ عِنْدَ ذَلِکَ فِی نَفْسِهِ (2) إِنَّ الَّذِی یَقْدِرُ أَنْ یَأْتِیَ لِمَرْیَمَ بِفَاکِهَةِ الشِّتَاءِ فِی الصَّیْفِ وَ فَاکِهَةِ الصَّیْفِ فِی الشِّتَاءِ لَقَادِرٌ أَنْ یَهَبَ لِی وَلَداً وَ إِنْ کُنْتُ شَیْخاً وَ کَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَ هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ فَ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ یَعْنِی نَادَتْ زَکَرِیَّا وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ قَالَ مُصَدِّقاً بِعِیسَی یُصَدِّقُ یَحْیَی بِعِیسَی (3) وَ سَیِّداً بِمَعْنَی رَئِیساً فِی طَاعَةِ اللَّهِ عَلَی أَهْلِ طَاعَتِهِ وَ حَصُوراً وَ هُوَ الَّذِی لَا یَأْتِی النِّسَاءَ وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ (4) قَالَ وَ کَانَ أَوَّلُ تَصْدِیقِ یَحْیَی بِعِیسَی علیه السلام أَنَّ زَکَرِیَّا کَانَ لَا یَصْعَدُ إِلَی مَرْیَمَ فِی تِلْکَ الصَّوْمَعَةِ غَیْرُهُ یَصْعَدُ إِلَیْهَا بِسُلَّمٍ فَإِذَا نَزَلَ أَقْفَلَ عَلَیْهَا ثُمَّ فَتَحَ لَهَا مِنْ فَوْقِ الْبَابِ کُوَّةً(5) صَغِیرَةً یَدْخُلُ عَلَیْهَا مِنْهَا الرِّیحُ فَلَمَّا وَجَدَ مَرْیَمَ وَ قَدْ حَبِلَتْ (6) سَاءَهُ ذَلِکَ وَ قَالَ فِی نَفْسِهِ مَا کَانَ یَصْعَدُ إِلَی هَذِهِ أَحَدٌ غَیْرِی وَ قَدْ حَبِلَتْ وَ الْآنَ أَفْتَضِحُ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا یَشُکُّونَ أَنِّی أَحْبَلْتُهَا فَجَاءَ إِلَی امْرَأَتِهِ فَقَالَ لَهَا ذَلِکَ فَقَالَتْ یَا زَکَرِیَّا لَا تَخَفْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَصْنَعُ بِکَ إِلَّا خَیْراً وَ ائْتِنِی بِمَرْیَمَ أَنْظُرْ إِلَیْهَا وَ أَسْأَلْهَا عَنْ حَالِهَا فَجَاءَ بِهَا زَکَرِیَّا إِلَی امْرَأَتِهِ فَکَفَی اللَّهُ مَرْیَمَ مَئُونَةَ الْجَوَابِ عَنِ السُّؤَالِ وَ لَمَّا دَخَلَتْ إِلَی أُخْتِهَا وَ هِیَ الْکُبْرَی وَ مَرْیَمُ الصُّغْرَی لَمْ تَقُمْ إِلَیْهَا امْرَأَةُ زَکَرِیَّا فَأَذِنَ اللَّهُ لِیَحْیَی وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَنَخَسَ (7) فِی بَطْنِهَا وَ أَزْعَجَهَا وَ نَادَی أُمَّهُ (8) تَدْخُلُ إِلَیْکِ سَیِّدَةُ نِسَاءِ

ص: 51


1- 1. لیست کلمة« کان» فی المصدر.
2- 2. فی المصدر: قال فی نفسه عند ذلک. و الجملة جواب لما.
3- 3. لیست هذه الجملة فی المصدر.
4- 4. سورة آل عمران: 39.
5- 5. الکوة- بفتح الکاف و ضمها- الخرق فی الحائط.
6- 6. فی المصدر: فلما وجد مریم قد حبلت.
7- 7. نخسه: ازعجه و هیجه.
8- 8. فی المصدر: و ناداها یا أمه.

زیرا خداوند متعال کودکان را به مردان کامل العقولی ملحق نفرموده مگر این چهار کودک را یعنی: عیسی بن مریم، یحیی بن زکریّا و حسن و حسین علیهم السّلام.

اما عیسی، پس خدای متعال داستان وی را چنین آورده است: «فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُواْ کَیْفَ نُکلَِّمُ مَن کاَنَ فیِ الْمَهْدِ صَبِیًّا»،(1){مریم

به سوی عیسی اشاره کرد. گفتند: «چگونه با کسی که در گهواره و کودک است سخن بگوییم؟»} خداوند از قول عیسی علیه السّلام پاسخ می­دهد: «قَالَ إِنیّ ِ عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَئنیِ َ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنیِ نَبِیًّا»،(2){

کودک گفت: «منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است».} ودر داستان یحیی فرمود: «یَازَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یحَْییَ لَمْ نجَْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا»،(3){ای زکریا، ما تو را به پسری - که نامش یحیی است - مژده می دهیم، که قبلًا همنامی برای او قرار نداده ایم.} گوید: پیش از وی کسی به نام یحیی خلق نشده بود، پس خداوند داستان وی را نقل نمود تا آنجا که گوید: «یَایَحْییَ خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ ءَاتَیْنَهُ الحُْکْمَ صَبِیًّا»،(4){ای

یحیی، کتاب خدا را به جد و جهد بگیر، و از کودکی به او نبوّت دادیم.} گوید: و از جمله این (حُکم= نبوت) آن است که وی کودک بود پس کودکان به وی گفتند: بیا بازی کنیم، فرمود: اُوّه! به خدا سوگند که برای بازی کردن آفریده نشده­ایم بلکه برای تلاش و کاری بزرگ آفریده شده­ایم، سپس گفت:«وَ حَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَ زَکَوةً وَ کاَنَ تَقِیًّا وَ بَرَّا بِوَالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُن جَبَّارًا عَصِیًّا وَ سَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»،(5){ و نیز از جانب خود، مهربانی و پاکی به او دادیم و تقواپیشه بود. و با پدر و مادر خود نیک رفتار بود و زورگویی نافرمان نبود. و درود بر او، روزی که زاده شد و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود.} «وَ حَنَانًا مِّن لَّدُنَّا» یعنی مهربانی و رحمت در حق پدر و مادرش و سایر بندگان ما. «وَ زَکَوةً» یعنی طهارت و پاکی برای کسی که به وی ایمان آورده و تصدیقش کند. «وَ کاَنَ تَقِیًّا» یعنی از شرور و معاصی دوری می­نمود. «وَ بَرَّا بِوَالِدَیْهِ» یعنی نسبت به آن­ها نیک کردار و مطیع آن­ها بود. «وَ لَمْ یَکُن جَبَّارًا عَصِیًّا» یعنی کسی نبود که از روی خشم بُکشد و از روی خشم بزند. بلکه عبدی نیست که خدای عزّوجل را بندگی کرده باشد مگر اینکه اشتباهی مرتکب شده یا قصد مرتکب شدن اشتباهی را داشته، مگر یحیی بن زکریّا، زیرا او نه گناهی مرتکب شد و نه قصد ارتکاب گناهی کرد؛ سپس خدای عزّوجل فرمود: «وَ سَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»،{و درود بر او، روزی که زاده شد و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود.}

و نیز در داستان یحیی می­فرماید:« هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبّ ِ هَبْ لیِ مِن لَّدُنکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سمَِیعُ الدُّعَاء»،(6){آنجا

بود که زکریا پروردگارش را خواند و گفت: «پروردگارا، از جانب خود، فرزندی پاک و پسندیده به من عطا کن، که تو شنونده دعایی.»} یعنی اینکه چون زکریّا در تابستان نزد مریم میوه زمستانی

ص: 50


1- . مریم/ 29
2- . مریم/ 30
3- . مریم/ 7
4- . مریم 12
5- . مریم/ 15-13
6- . آل عمران/ 38

الْعَالَمِینَ مُشْتَمِلَةً عَلَی سَیِّدِ رِجَالِ الْعَالَمِینَ وَ لَا تَقُومِینَ إِلَیْهَا(1) فَانْزَعَجَتْ وَ قَامَتْ إِلَیْهَا وَ سَجَدَ یَحْیَی وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ لِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ فَذَلِکَ أَوَّلُ تَصْدِیقِهِ لَهُ فَذَلِکَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام إِنَّهُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِلَّا مَا کَانَ مِنِ ابْنَیِ الْخَالَةِ یَحْیَی وَ عِیسَی (2) ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ عِیسَی وَ یَحْیَی وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَهَبَ اللَّهُ لَهُمُ الْحِکْمَةَ(3) وَ أَبَانَهُمْ بِالصِّدْقِ مِنَ الْکَاذِبِینَ فَجَعَلَهُمْ مِنْ أَفْضَلِ الصَّادِقِینَ فِی زَمَانِهِمْ وَ أَلْحَقَهُمْ بِالرِّجَالِ الْفَاضِلِینَ الْبَالِغِینَ وَ فَاطِمَةُ جَعَلَهَا مِنْ أَفْضَلِ الصَّادِقِینَ لَمَّا مَیَّزَ الصَّادِقِینَ مِنَ الْکَاذِبِینَ وَ عَلِیٌّ علیه السلام جَعَلَهُ نَفْسَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ جَعَلَهُ أَفْضَلَ خَلْقِ اللَّهِ (4) عَزَّ وَ جَلَّ: ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خِیَاراً مِنْ کُلِّ مَا خَلَقَهُ فَلَهُ مِنَ الْبِقَاعِ خِیَارٌ وَ لَهُ مِنَ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ خِیَارٌ وَ لَهُ مِنَ الشُّهُورِ خِیَارٌ وَ لَهُ مِنْ عِبَادِهِ خِیَارٌ وَ لَهُ مِنْ خِیَارِهِمْ خِیَارٌ فَأَمَّا خِیَارُهُ مِنَ الْبِقَاعِ فَمَکَّةُ وَ الْمَدِینَةُ وَ بَیْتُ الْمَقْدِسِ فَإِنَّ صَلَاتِی (5) فِی مَسْجِدِی هَذَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ صَلَاةٍ فِیمَا سِوَاهُ إِلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ وَ الْمَسْجِدَ الْأَقْصَی یَعْنِی مَکَّةَ وَ بَیْتَ الْمَقْدِسِ وَ أَمَّا خِیَارُهُ مِنَ اللَّیَالِی فَلَیَالِی الْجُمَعِ (6) وَ لَیْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ لَیْلَةُ الْقَدْرِ وَ لَیْلَتَا الْعِیدَیْنِ وَ أَمَّا خِیَارُهُ مِنَ الْأَیَّامِ فَأَیَّامُ الْجُمَعِ (7) وَ الْأَعْیَادِ وَ أَمَّا خِیَارُهُ مِنَ الشُّهُورِ فَرَجَبٌ وَ شَعْبَانُ وَ شَهْرُ رَمَضَانَ وَ أَمَّا خِیَارُهُ مِنْ عِبَادِهِ فَوُلْدُ آدَمَ وَ خِیَارُهُ مِنْ وُلْدِ آدَمَ مَنِ اخْتَارَهُمْ (8) عَلَی عِلْمٍ مِنْهُ بِهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا اخْتَارَ خَلْقَهُ اخْتَارَ وُلْدَ آدَمَ ثُمَّ اخْتَارَ مِنْ وُلْدِ آدَمَ الْعَرَبَ ثُمَّ اخْتَارَ مِنَ الْعَرَبِ مُضَرَ ثُمَّ اخْتَارَ مِنْ

ص: 52


1- 1. فی المصدر: فلا تقومن إلیها.
2- 2. فی المصدر: عیسی و یحیی.
3- 3. فی المصدر: الحکم.
4- 4. فی( ک): اول خلق اللّه.
5- 5. الصحیح کما فی المصدر: و ان صلاة.
6- 6. فی المصدر: فلیالی الجمعة.
7- 7. فی المصدر: فأیام الجمعة.
8- 8. فی المصدر: من اختاره.

و در تابستان میوه زمستانی را یافت و به وی گفت: «یَامَرْیَمُ أَنیَ لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیرِْ حِسَابٍ»،(1){«ای

مریم، این از کجا برای تو آمده است؟ او در پاسخ گفت: «این از جانب خداست، که خدا به هر کس بخواهد، بی شمار روزی می دهد.»} و زکریّا یقین کرد که آن میوه­ها از جانب خداست؛ زیرا کسی جز وی بر او وارد نمی­شد و آن­گاه با خود گفت: آن کسی که قادر است در تابستان میوه زمستانی و در زمستان میوه تابستانی به مریم عطا کند، حتماً می­تواند به من فرزندی عنایت فرماید، هرچند پیر باشم و زنم نازا باشد. در اینجا بود که زکریّا دست دعا به سوی پروردگارش برداشته و عرض کرد: «رَبّ ِ هَبْ لیِ مِن لَّدُنکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سمَِیعُ الدُّعَاء» {پروردگارا، از جانب خود، فرزندی پاک و پسندیده به من عطا کن، که تو شنونده دعایی.} و خدای عزّوجل فرمود: «فَنَادَتْهُ الْمَلَائکَةُ وَ هُوَ قَائمٌ یُصَلیّ ِ فیِ الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْییَ مُصَدِّقَا بِکلَِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ سَیِّدًا وَ حَصُورًا وَ نَبِیًّا مِّنَ الصَّلِحِینَ»،(2){پس

در حالی که وی ایستاده و در محراب خود دعا می کرد، فرشتگان، او را ندا دردادند که: خداوند تو را به ولادت یحیی- که تصدیق کننده حقانیت کلمة اللَّه عیسی است، و بزرگوار و خویشتندار پرهیزنده از زنان و پیامبری از شایستگان است - مژده می دهد.} «فَنَادَتْهُ الْمَلَئکَةُ» یعنی زکریا را ندا در دادند.«وَ هُوَ قَائمٌ یُصَلیّ ِ فیِ الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْییَ مُصَدِّقَا بِکلَِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ» گوید: «مصدّقاً بعیسی»: یحیی، حقانیت عیسی را تصدیق می­کند. « وَ سَیِّدًا » به معنای بزرگوار است در طاعت خدا و رئیس است در طاعت خدا بر کسانی که خدا را طاعت می­کنند. «وَ حَصُورًا» یعنی او کسی است که از زنان پرهیز می­کند «و پیامبری از شایستگان است».

گوید: اولین تصدیق حقانیت عیسی علیه السّلام توسط یحیی بدین گونه بود که جز زکریا هیچ­کس نزد مریم نمی­رفت. او با استفاده از یک نردبان نزد وی می­رفت و چون پایین می­آمد، در را بر او قفل می­کرد. سپس دریچه­ای کوچک برای اتاق وی باز کرد تا از آنجا هوا به اتاق راه یابد؛ و چون مریم را باردار یافت، از این بابت ناراحت گشته و با خود گفت: کسی جز من نزد وی نمی­رفت اما اکنون باردار شده است، و اکنون نزد بنی­اسرائیل رسوا می­شوم، آن­ها شک نمی­کنند که من او را باردار کرده­ام. پس نزد همسر خود آمد و ماجرا را به وی گفت. زنش گفت: ای زکریّا، مترس که خدا جز خوبی در حق تو روا ندارد و مریم را نزد من بیاور تا وی را ببینم و جویای حالش شوم. پس زکریّا وی را نزد همسرش برد و خداوند متعال تکلیف جواب دادن را از دوش مریم برداشت. زیرا چون مریم نزد خواهر بزرگ­تر خود همسر زکریا رفت. همسر زکریّا برنخاست تا از او استقبال کند، در این هنگام خداوند یحیی را که در شکم مادر خود بود واداشت تا با حرکات خود مادرش را ناراحت کند، سپس ندا در داد: مادر، سروز زنان جهان

ص: 51


1- . آل عمران/ 37
2- . آل عمران/ 39

مُضَرَ قُرَیْشاً ثُمَّ اخْتَارَ مِنْ قُرَیْشٍ هَاشِماً ثُمَّ اخْتَارَ مِنْ هَاشِمٍ أَنَا(1) وَ أَهْلُ بَیْتِی کَذَلِکَ فَمَنْ أَحَبَّ الْعَرَبَ فَبِحُبِّی أَحَبَّهُمْ وَ مَنْ أَبْغَضَ الْعَرَبَ فَبِبُغْضِی أَبْغَضَهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اخْتَارَ مِنَ الشُّهُورِ شَهْرَ رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ شَهْرَ رَمَضَانَ (2) ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ یَا عِبَادَ اللَّهِ فَکَمْ مِنْ سَعِیدٍ فِی شَهْرِ شَعْبَانَ فِی ذَلِکَ فَکَمْ مِنْ شَقِیٍّ بِهِ هُنَاکَ أَ لَا أُنَبِّئُکُمْ بِمَثَلِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مُحَمَّدٌ فِی عِبَادِ اللَّهِ کَشَهْرِ رَمَضَانَ فِی الشُّهُورِ وَ آلُ مُحَمَّدٍ فِی عِبَادِ اللَّهِ کَشَهْرِ شَعْبَانَ فِی الشُّهُورِ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فِی آلِ مُحَمَّدٍ کَأَفْضَلِ أَیَّامِ شَعْبَانَ وَ لَیَالِیهِ وَ هُوَ لَیْلَةُ نِصْفِهِ وَ یَوْمُهُ وَ سَائِرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی آلِ مُحَمَّدٍ کَشَهْرِ رَجَبٍ فِی شَهْرِ شَعْبَانَ هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ طَبَقَاتٌ فَأَجَدُّهُمْ فِی طَاعَةِ اللَّهِ أَقْرَبُهُمْ شَبَهاً بِآلِ مُحَمَّدٍ أَ لَا أُنَبِّئُکُمْ بِرَجُلٍ قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ کَأَوَائِلِ أَیَّامِ رَجَبٍ مِنْ أَوَائِلِ أَیَّامِ شَعْبَانَ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مِنْهُمُ الَّذِی یَهْتَزُّ عَرْشُ الرَّحْمَنِ لِمَوْتِهِ (3) وَ یَسْتَبْشِرُ الْمَلَائِکَةُ فِی السَّمَاوَاتِ بِقُدُومِهِ وَ یَخْدُمُهُ فِی عَرَصَاتِ الْقِیَامَةِ وَ فِی الْجِنَانِ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَلْفُ ضِعْفِ عَدَدِ أَهْلِ الدُّنْیَا مِنْ أَوَّلِ الدَّهْرِ إِلَی آخِرِهِ وَ لَا یُمِیتُهُ اللَّهُ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَتَّی یَشْفِیَهُ مِنْ أَعْدَائِهِ وَ یَشْفِیَ صَاحِباً لَهُ وَ أَخاً فِی اللَّهِ مُسَاعِداً لَهُ عَلَی تَعْظِیمِ آلِ مُحَمَّدٍ صلوات الله علیهم قَالُوا وَ مَنْ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هَا هُوَ مُقْبِلٌ عَلَیْکُمْ غَضْبَانُ فَاسْأَلُوهُ عَنْ غَضَبِهِ فَإِنَّ غَضَبَهُ لِآلِ مُحَمَّدٍ صلوات الله علیهم خُصُوصاً لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَطَمَحَ الْقَوْمُ بِأَعْنَاقِهِمْ وَ شَخَصُوا بِأَبْصَارِهِمْ (4) وَ نَظَرُوا فَإِذَا أَوَّلُ طَالِعٍ عَلَیْهِمْ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ وَ هُوَ غَضْبَانُ فَأَقْبَلَ فَلَمَّا رَأَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (5) قَالَ لَهُ یَا سَعْدُ أَمَا إِنَّ غَضَبَ اللَّهِ لِمَا غَضِبْتَ لَهُ أَشَدُّ فَمَا الَّذِی أَغْضَبَکَ حَدِّثْنَا(6) بِمَا قُلْتَهُ فِی غَضَبِکَ حَتَّی أُحَدِّثَکَ بِمَا قَالَتْهُ الْمَلَائِکَةُ لِمَنْ قُلْتَ لَهُ وَ قَالَتْهُ الْمَلَائِکَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَجَابَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ

ص: 53


1- 1. فی المصدر: ثم اختارنی من هاشم اه.
2- 2. قد أسقط المصنّف من هنا ما لا یناسب المقام.
3- 3. فی المصدر: فهو الذی یهتز عرش الرحمن بموته.
4- 4. طمح بصره إلیه: ارتفع و نظره شدیدا. شخص بصره: فتح عینیه فلم یطرف.
5- 5. فی المصدر: فلما رآه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.
6- 6. فی المصدر: حدّثنی خ ل.

که از سرور مردان جهان باردار است نزد تو می­آید و به احترامش برنمی­خیزی؟! پس ناراحت شده و برخاست به استقبالش رفت، و یحیی در حالی که در شکم مادر بود به عیسی بن مریم سجده نمود و این تصدیق او بر حقّانیت عیسی بود، و از این روست که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در مورد حسن و حسین علیهما السّلام فرمود: این دو، دو سرور جوانان اهل بهشت هستند جز پسر خاله­هایشان یحیی و عیسی.

سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند حکمت را به این چهارتن: عیسی، یحیی، حسن و حسین عنایت فرموده و آنان را در زمان خودشان در برابر دروغگویان به راستگویی آشکار ساخت و آنان را به مردان فاضل بالغ ملحق گردانید و فاطمه را به جهت اینکه راستگویان را از دروغگویان متمایز نمود، از افضل راستگویان قرار داد، و علی علیه السّلام را نفس رسول خدا قرار داد، و محمّد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را افضل مخلوقات خدای عزّوجل قرار داد.

سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند عزّوجل را از تمام مخلوقات برگزیده­هایی است، برای مثال از بقعه­های زمین برگزیده­هایی دارد، و از شب­ها و روزها برگزیده­هایی دارد، و از ماه­ها برگزیده­هایی دارد. و از بندگانش برگزیده­هایی دارد، و از برگزیده آن­ها نیز برگزیدگانی دارد. اما از بقعه­های زمین، مکه و مدینه و بیت المقدس برگزیده او هستند، و نماز در مسجد من بهتر از هزار نماز در دیگر مساجد است به جز مسجدالحرام و مسجد الأقصی - منظور وی مکه و بیت المقدس است - . اما شب­های برگزیده­اش، شب­های جمعه و شب نیمه شعبان و شب قدر و دو شب عید فطر و عید قریان است. اما روزهای برگزیده­اش، روزهای جمعه و اعیاد است. و اما برگزیده­اش از ماه­ها، رجب است و شعبان و ماه رمضان. و اما گزیده­اش از بندگانش، فرزندان آدم هستند و برگزیده­اش از فرزندان آدم کسانی هستند که با شناختی که از آن­ها دارد آنان را برگزیده است، زیرا خدای عزّوجل چون خلق خویش را آفرید، فرزندان آدم را برگزید، سپس از میان فرزندان آدم، عرب را برگزید و از میان عرب «مُضَر» را برگزید و از میان

ص: 52

فَقَالَ سَعْدٌ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ بَیْنَا أَنَا جَالِسٌ عَلَی بَابِی وَ بِحَضْرَتِی (1) نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ الْأَنْصَارِ(2) إِذْ تَمَادَی رَجُلَانِ مِنَ الْأَنْصَارِ قَدْ دَبَّ فِی أَحَدِهِمَا النِّفَاقُ (3) فَکَرِهْتُ أَنْ أَدْخُلَ بَیْنَهُمَا مَخَافَةَ أَنْ یَزْدَادَ شَرُّهُمَا وَ أَرَدْتُ أَنْ یَتَکَافَّا فَلَمْ یَتَکَافَّا(4) وَ تَمَادَیَا فِی شَرِّهِمَا حَتَّی انْتَهَیَا(5) إِلَی أَنْ جَرَّدَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السَّیْفَ عَلَی صَاحِبِهِ فَأَخَذَ هَذَا سَیْفَهُ وَ تُرْسَهُ وَ هَذَا سَیْفَهُ وَ تُرْسَهُ (6) وَ تَجَادَلَا وَ تَضَارَبَا فَجَعَلَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا(7) یَتَّقِی سَیْفَ صَاحِبِهِ بِدَرَقَتِهِ (8) وَ کَرِهْتُ أَنْ أَدْخُلَ بَیْنَهُمَا مَخَافَةَ أَنْ تَمْتَدَّ إِلَیَّ یَدٌ خَاطِئَةٌ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی اللَّهُمَّ انْصُرْ أَحَبَّهُمَا لِنَبِیِّکَ وَ آلِهِ فَمَا زَالا یَتَجَاوَلَانِ لَا یَتَمَکَّنُ (9) وَاحِدٌ مِنْهُمَا مِنَ الْآخَرِ إِلَی أَنْ طَلَعَ عَلَیْنَا أَخُوکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَصِحْتُ بِهِمَا هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ لَمْ تُوَقِّرَاهُ فَوَقِّرَاهُ وَ تَکَافَّا وَ هَذَا أَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ أَفْضَلُ آلِ مُحَمَّدٍ فَأَمَّا أَحَدُهُمَا فَإِنَّهُ لَمَّا سَمِعَ مَقَالَتِی رَمَی بِسَیْفِهِ وَ دَرَقَتِهِ مِنْ یَدِهِ وَ أَمَّا الْآخَرُ فَلَمْ یَحْفِلْ بِذَلِکَ (10) فَتَمَکَّنَ لِاسْتِسْلَامِ صَاحِبِهِ مِنْهُ فَقَطَعَهُ بِسَیْفِهِ قِطَعاً أَصَابَهُ بِنَیِّفٍ وَ عِشْرِینَ ضَرْبَةً فَغَضِبْتُ عَلَیْهِ وَ وَجَدْتُ مِنْ ذَلِکَ وَجْداً(11) شَدِیداً وَ قُلْتُ لَهُ یَا عَبْدَ اللَّهِ بِئْسَ الْعَبْدُ أَنْتَ لَمْ تُوَقِّرْ أَخَا رَسُولِ اللَّهِ وَ أَثْخَنْتَ بِالْجِرَاحِ (12) مَنْ وَقَّرَهُ وَ قَدْ کَانَ لَکَ قَرْناً کَفِیّاً بِدِفَاعِکَ عَنْ نَفْسِهِ وَ مَا تَمَکَّنْتَ مِنْهُ إِلَّا بِتَوْقِیرِهِ أَخَا رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله

ص: 54


1- 1. فی المصدر: و یحضرنی.
2- 2. فی المصدر و فی( د) من أصحابی الأنصار. و فی المصدر: من الاصحاب خ ل.
3- 3. تمادی فی غیه: دام علی فعله ولج. دب: سری و جری. و فی المصدر: فرأیت فی أحد هما النفاق.
4- 4. أی أردت ان یکف کل منهما عن الآخر فلم یکف.
5- 5. فی المصدر: حتی تواثبا.
6- 6. الترس- بضم التاء-: صفحة من الفولاد تحمل للوقایة من السیف و نحوه.
7- 7. فی المصدر: فیجعل کل منهما.
8- 8. الدرقة- بالفتحات-: الترس.
9- 9. فی المصدر: فما زالا یتجاولان و لا یتمکن اه.
10- 10. أی ما بالی به و لا اهتم له.
11- 11. الوجد: الغضب.
12- 12. أثخنته الجراح: أوهنته و أضعفته.

مضر، قریش را برگزید و از قریش هاشم را برگزید و از هاشم مرا برگزید و نیز اهل بیتم را، پس هرکه عرب را دوست بدارد، با محبتم آن­ها را دوست می­دارم و هر که با عرب دشمنی کند، با ستیز خودم با آنان دشمنی می­کنم؛ و خداوند متعال از میان ماه­ها، رجب و شعبان را برگزید.

سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای بندگان خدا، چه بسیارند کسانی که به سبب ماه شعبان خوشبختند و چه بسیارند کسانی که به آن در آخرت بدبختند. آیا شما را به مَثَل محمّد و آل محمّد خبر کنم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله، فرمود: محمّد در میان بندگان خدا مانند ماه رمضان در میان ماه­هاست، و آل محمّد در میان بندگان خدا به ماه شعبان در میان ماه­ها می­مانند. و علی بن ابی طالب در آل محمّد به مانند بهترین روزها و شب­های ماه شعبان است و آن شب نیمه شعبان و روز آن است، و دیگر مؤمنان در آل محمّد، به ماه رجب در ماه شعبان می­مانند. آنان نزد خدا درجه درجه و طبقه طبقه­اند، پس کوشاترین آن­ها در طاعت خدا، شبیه­ترین آن­ها به آل محمّد هستند.

آیا شما را از مردی که خداوند او را از آل محمّد همچون روزهای اوایل رجب از اوایل شعبان قرار داده است، خبر دهم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله؛ فرمود: از میان آن­ها کسانی هستند که عرش خدای رحمان به سبب مرگش به لرزه می­افتد و فرشتگان آسمان از آمدنش خوشحال می­شوند و در عرصات قیامت و در باغ­های بهشتی، هزار برابر مردم دنیا از بدو پیدایش تا انتهای آن، فرشته ها به او خدمت می­کنند و خداوند او را از این دنیا نخواهد برد مگر اینکه او را بر دشمنانش غالب کند و یکی از یاران او را که برادر ایمانی و یاورش در بزرگداشت آل محمّد صَلی الله علیهِ و آله است نیز غالب گرداند. عرض کردند: او چه کسی است یا رسول الله؟ فرمود: او همانی است که اکنون خشمگین به سوی شما می­آید، از وی بپرسید چرا خشمگین است؟ زیرا خشم او برای آل محمّد صَلی الله علیهِ و آله و خصوصاً برای علی بن ابی طالب علیه السّلام است. پس آن جماعت گردن­های خود را بالا کشیده و چشم­ها را باز کرده و نگاه کردند و ناگاه دیدند، اولین کسی که به سمت آن­ها می­آید سعد بن معاذ است و بسیار خشمگین، پس جلو آمد و چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله او را دید، به وی فرمود: ای سعد، خشم خدا بر آنچه تو را به خشم آورده، شدیدتر است. چه چیز تو را به خشم آورده است؟ درباره آنچه تو را به خشم آورده با ما سخن بگو تا با تو از سخن فرشتگان درباره کسی که تو با وی سخن گفتی و گزارش آن به خدای عزّوجل و پاسخ خدای عزّوجل آگاه سازم.

ص: 53

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَمَا الَّذِی صَنَعَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ لَمَّا کَفَّ صَاحِبُکَ وَ تَعَدَّی عَلَیْهِ الْآخَرُ قَالَ جَعَلَ یَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ هُوَ یَضْرِبُ (1) بِسَیْفِهِ لَا یَقُولُ شَیْئاً وَ لَا یَفْعَلُهُ (2) ثُمَّ جَازَ وَ تَرَکَهُمَا وَ إِنَّ ذَلِکَ الْمَضْرُوبَ لَعَلَّهُ بِآخِرِ رَمَقٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا سَعْدُ لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ (3) أَنَّ ذَلِکَ الْبَاغِیَ الْمُتَعَدِّیَ ظَافِرٌ إِنَّهُ مَا ظَفِرَ یَغْنَمُ مَنْ ظَفِرَ بِظُلْمٍ (4) إِنَّ الْمَظْلُومَ یَأْخُذُ مِنْ دِینِ الظَّالِمِ أَکْثَرَ مِمَّا یَأْخُذُ الظَّالِمُ مِنْ دُنْیَاهُ إِنَّهُ لَا یُحْصَدُ مِنَ الْمُرِّ حُلْوٌ وَ لَا مِنَ الْحُلْوِ مُرٌّ وَ أَمَّا غَضَبُکَ لِذَلِکَ الْمَظْلُومِ عَلَی ذَلِکَ الظَّالِمِ فَغَضَبُ اللَّهِ عَلَیْهِ (5) أَشَدُّ مِنْ ذَلِکَ وَ غَضِبَ الْمَلَائِکَةُ عَلَی ذَلِکَ الظَّالِمِ لِذَلِکَ الْمَظْلُومِ وَ أَمَّا کَفُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ نُصْرَةِ ذَلِکَ الْمَظْلُومِ فَإِنَّ ذَلِکَ لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ مِنْ إِظْهَارِ آیَاتِ مُحَمَّدٍ فِی ذَلِکَ لَا أُحَدِّثُکَ یَا سَعْدُ بِمَا قَالَ اللَّهُ وَ قَالَتْهُ الْمَلَائِکَةُ لِذَلِکَ الظَّالِمِ وَ لِذَلِکَ الْمَظْلُومِ وَ لَکَ حَتَّی تَأْتِیَنِی بِالرَّجُلِ الْمُثْخَنِ فَتَرَی فِیهِ آیَاتِ اللَّهِ الْمُصَدِّقَةَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَقَالَ سَعْدٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ کَیْفَ آتِی بِهِ وَ عُنُقُهُ مُتَعَلِّقَةٌ(6) بِجِلْدَةٍ رَقِیقَةٍ وَ یَدُهُ وَ رِجْلُهُ کَذَلِکَ وَ إِنْ حَرَّکْتُهُ تَمَیَّزَتْ أَعْضَاؤُهُ وَ تَفَاصَلَتْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا سَعْدُ إِنَّ الَّذِی یُنْشِئُ السَّحَابَ وَ لَا شَیْ ءَ مِنْهُ حَتَّی یَتَکَاثَفَ وَ یُطْبِقُ أَکْنَافَ السَّمَاءِ وَ آفَاقَهَا ثُمَّ یُلَاشِیهِ مِنْ بَعْدُ حَتَّی یَضْمَحِلَّ فَلَا تَرَی مِنْهُ شَیْئاً لَقَادِرٌ وَ إِنْ تَمَیَّزَتْ تِلْکَ الْأَعْضَاءُ أَنْ یُؤَلِّفَهَا مِنْ بَعْدُ کَمَا أَلَّفَهَا إِذَا لَمْ تَکُنْ شَیْئاً قَالَ سَعْدٌ صَدَقْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَهَبَ فَجَاءَ بِالرَّجُلِ وَ وَضَعَهُ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ بِآخِرِ رَمَقٍ فَلَمَّا وَضَعَهُ انْفَصَلَ رَأْسُهُ عَنْ کَتِفِهِ وَ یَدُهُ عَنْ زَنْدِهِ وَ فَخِذُهُ عَنْ أَصْلِهِ فَوَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الرَّأْسَ فِی مَوْضِعِهِ وَ الْیَدَ وَ الرِّجْلَ فِی مَوْضِعِهِمَا ثُمَّ تَفَلَ عَلَی

ص: 55


1- 1. فی المصدر: و هو یضربه.
2- 2. کذا فی النسخ، و فی المصدر: و لا یمنعه خ ل.
3- 3. فی المصدر: لعلک تقدر.
4- 4. کذا فی النسخ و المصدر، و لا بدّ لتصحیح المعنی أن یقرأ« ظفر» علی المجهول، و لعله کان فی الأصل« ما یغنم من ظفر بظلم» کما هو مقتضی سیاق العبارة فتأمل.
5- 5. فی المصدر: فغضب اللّه له علیه.
6- 6. فی المصدر: معلقة.

پس سعد گفت: پدر و مادرم فدای تو باد

یا رسول الله، در حالی که بر در خانه خویش نشسته بودم و جمعی از انصار حضور داشتند، دو نفر از انصار با هم به لجبازی و کشمکش پرداخته، در حالی که در یکی از آنها نفاق راه یافته بود. از بیم آنکه شرّشان بیشتر شود، خوش نداشتم در کارشان دخالت کنم و از آن­ها خواستم بس کنند، لیکن بسنده نکردند و به لجاجت خود ادامه دادند تا اینکه کارشان به جایی رسید که هرکدام به روی دیگری شمشیر کشید، پس یکی شمشیر و سپر خود را برداشت و آن یکی هم شمشیر و سپر خود را برداشت و به زد و خورد پرداختند و هریک از آن­ها ضربه شمشیر دیگری را با سپر خود دفع می­کرد و از بیم آنکه به اشتباه ضربتی بر من وارد شود، خوش نداشتم در کارشان دخالت کنم و با خود گفتم: خداوندا، هر کدامشان را که پیامبرت و خاندان او را بیشتر دوست می­دارد، نصرت عطا فرما!

آن دو همچنان مشغول زد و خورد بودند، بی­آنکه یکی توان غلبه بر دیگری پیدا کند تا اینکه برادرت علی بن ابی طالب علیه السّلام پیدا شد، لذا بر سر آن دو فریاد زدم: این علی بن ابی طالب است، آیا حرمت او را نگاه نمی­دارید؟ به احترام او بس کنید، این برادر رسول خدا و افضل آل محمّد است! با شنیدن سخنان من، یکی از آن­ها شمشیر و سپر خود را انداخت، اما آن یکی اهمیّتی نداده و به دلیل تسلیم شدن آن یکی، توانست بیش از بیست ضربت شمشیر بر وی وارد نموده و قطعه قطعه­اش کند. پس بر وی خشم گرفته و از این کار او به شدّت ناراحت شده و به وی گفتم: ای بنده خدا، چه بد بنده­ای هستی تو، حرمت برادر رسول خدا را پاس نداشتی و کسی را که حرمت او را پاس داشته بود، به سختی زخمی کردی، در حالی که وی با دفاعی که از خود کرد، حریف توانمندی برای تو بود و تو نتوانستی بر او فائق آیی، جز به سبب اینکه وی حرمت برادر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نگاه داشته و سلاح بر زمین افکنده بود.

ص: 54

الرَّجُلِ-(1) وَ مَسَحَ یَدَهُ عَلَی مَوَاضِعِ جِرَاحَاتِهِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْمُحْیِی لِلْأَمْوَاتِ وَ الْمُمِیتُ لِلْأَحْیَاءِ وَ الْقَادِرُ عَلَی مَا یَشَاءُ(2) وَ عَبْدُکَ هَذَا مُثْخَنٌ بِهَذِهِ الْجِرَاحَاتِ بِتَوْقِیرِهِ (3) لِأَخِی رَسُولِ اللَّهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ اللَّهُمَّ فَأَنْزِلْ عَلَیْهِ شِفَاءً مِنْ شِفَائِکَ وَ دَوَاءً مِنْ دَوَائِکَ وَ عَافِیَةً مِنْ عَافِیَتِکَ قَالَ فَوَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّهُ لَمَّا قَالَ ذَلِکَ الْتَأَمَتِ الْأَعْضَاءُ وَ الْتَصَقَتْ وَ تَرَاجَعَتِ الدِّمَاءُ إِلَی عُرُوقِهَا وَ قَامَ قَائِماً سَوِیّاً سَالِماً صَحِیحاً لَا بَلِیَّةَ بِهِ وَ لَا یَظْهَرُ عَلَی بَدَنِهِ أَثَرُ جِرَاحَةٍ(4) کَأَنَّهُ مَا أُصِیبَ بِشَیْ ءٍ الْبَتَّةَ ثُمَّ أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی سَعْدٍ وَ أَصْحَابِهِ فَقَالَ الْآنَ بَعْدَ ظُهُورِ آیَاتِ اللَّهِ لِتَصْدِیقِ مُحَمَّدٍ أُحَدِّثُکُمْ بِمَا قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ لَکَ وَ لِصَاحِبِکَ هَذَا وَ لِذَلِکَ الظَّالِمِ (5) إِنَّکَ لَمَّا قُلْتَ لِهَذَا الْعَبْدِ أَحْسَنْتَ فِی کَفِّکَ عَنِ الْقِتَالِ تَوْقِیراً لِأَخِی مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَمَا قُلْتَ لِصَاحِبِهِ أَسَأْتَ فِی تَعَدِّیکَ عَلَی مَنْ کَفَّ عَنْکَ تَوْقِیراً لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ کَانَ ذَلِکَ قَرْناً وَفِیّاً وَ کُفْواً(6) قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهَا لَهُ بِئْسَ مَا صَنَعْتَ وَ بِئْسَ الْعَبْدُ(7) أَنْتَ فِی تَعَدِّیکَ عَلَی مَنْ کَفَّ عَنْ دَفْعِکَ عَنْ نَفْسِهِ تَوْقِیراً لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَخِی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله (8) ثُمَّ لَعَنَهُ اللَّهُ مِنْ فَوْقِ الْعَرْشِ وَ صَلَّی عَلَیْکَ یَا سَعْدُ فِی حَثِّکَ عَلَی تَوْقِیرِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ عَلَی صَاحِبِکَ فِی قَبُولِهِ مِنْکَ ثُمَّ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَا رَبَّنَا لَوْ أَذِنْتَ (9) لَانْتَقَمْنَا مِنْ هَذَا الْمُتَعَدِّی فَقَالَ

ص: 56


1- 1. أی طرح بصاقه علیه.
2- 2. فی المصدر: علی ما تشاء.
3- 3.«: لتوقیره.
4- 4. فی المصدر: أحد جراحاته( أثر خ ل).
5- 5. من هنا إلی آخر الروایة یوجد فی( ک) فقط. و فی غیره من النسخ بعد ذلک:« اقول: إلی هنا انتهی ما وصل إلینا من تفسیر الإمام علیه السلام، و لم یکن فیه تمام الخبر، فالظاهر أن المصنّف قدّس سرّه ظفر بنسخة من التفسیر بعدا قد کان فیها تمامه و ألحقه بما نقله قبلا، أو أن المصحح لطبعة« ک» ألحقه و أتمه، و فی المطبوع من التفسیر قد ذکر الخبر بتمامه.
6- 6. فی المصدر: قرنا کفیا کفوا.
7- 7. فی المصدر: بئس ما صنعت یا عدو اللّه اه.
8- 8. فی المصدر: اخی محمّد رسول اللّه، و قال اللّه عزّ و جلّ: بئس العبد انت یا عبدی فی تعدیک علی من کف عنک توقیرا لاخی محمّد صلّی اللّه علیه و آله.
9- 9. فی المصدر: لو أذنت لنا.

پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: وقتی این یکی از جنگ دست کشیده و آن یکی به وی دست درازی کرد، علی بن ابی طالب چه کرد؟ گفت: آن حضرت به نظاره ضارب ایستاد، در حالی که مشغول زدن آن یکی بود، بی­آنکه چیزی بگوید یا کاری بکند؛ سپس رفت و آن دو را به حال خود گذاشت، و شاید آن زخمی هم­ا­کنون آخرین نفس­های خود را بکشد.

پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای سعد، شاید گمان برده­ای که آن سرکش متجاوز پیروز شده است، «کسی که با ستم غالب آید، پیروز نشده است» زیرا آن چیزی که مظلوم از دین ظالم می­گیرد، خیلی بیشتر از آنی است که ظالم از دنیای مظلوم می­گیرد. به راستی که از تلخ شیرین به دست نمی­آید و از شیرین تلخ؛ اما خشم گرفتن تو به خاطر آن مظلوم برآن ظالم؛ بدان که خشم خدا بر او بیشتر است و خشم فرشتگان بر آن ظالم به خاطر آن مظلوم نیز بیشتر است. اما یاری نکردن علی آن مظلوم را بدان سبب است که خداوند اراده فرموده نشانه­های نبوت محمّد را در اینجا آشکار کند. ای سعد، از آنچه خداوند و فرشتگان درباره آن ظالم و درباره تو به من گفته­اند، سخنی با تو نمی­گویم تا اینکه آن مرد زخمی را نزد من بیاوری تا آیات تصدیق کننده دین محمّد صَلی الله علیهِ و آله را در وی ببینی. پس سعد عرض کرد: یا رسول الله، چگونه او را بیاورم در حالی که گردنش به پوستی نازک آویخته و دست و پایش نیز، و اگر او را تکان بدهم تمام اندام­های بدنش از هم جدا می­شوند؟

رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای سعد، بی­شک آنکه ابرها را در آسمان صاف به وجود می­آورد تا اینکه آرام آرام به هم پیوسته و متراکم شوند و کرانه­ها و آفاق آسمان را فرا می­گیرند و سپس آن را چنان از هم می­پاشد که چیزی از آن دیده نمی­شود، حتماً می­تواند آن اندام­ها را همان­طور که قبلاً وجود نداشته و به وجود آورده، کاملاً به هم پیوند زند، هرچند این اندام­ها از هم گسسته شده باشند. سعد عرض کرد: راست گفتی یا رسول الله، سپس رفت و آن مرد را که آخرین لحظات عمر خود را می­گذراند، آورد و وی را در مقابل رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله قرار داد. و چون وی را بر زمین گذاشت، سرش از شانه­اش جدا گشت و دستش از بازو قطع گردید و پایش از ران جدا افتاد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سر را در جای خود قرار داد و دست و پا را نیز بر سرجای خود گذاشته، سپس آب دهان خود را

ص: 55

تَعَالَی (1) یَا عِبَادِی سَوْفَ أُمَکِّنُ سَعْدَ بْنَ مُعَاذٍ مِنَ الِانْتِقَامِ مِنْهُمْ وَ أَشْفِی غَیْظَهُ حَتَّی یَنَالَ فِیهِمْ بُغْیَتَهُ وَ أُمَکِّنُ هَذَا الْمَظْلُومَ مِنْ ذَلِکَ الظَّالِمِ (2) بِمَا هُوَ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ إِهْلَاکِکُمْ لِهَذَا الْمُتَعَدِّی إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ أَ فَتَأْذَنُ (3) أَنْ نُنَزِّلَ إِلَی هَذَا الْمُثْخَنِ بِالْجِرَاحَاتِ مِنْ شَرَابِ الْجَنَّةِ وَ رَیْحَانِهَا لِیَنْزِلَ بِهِ الشِّفَاءُ(4) فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی سَوْفَ أَجْعَلُ لَهُ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِکَ رِیقَ مُحَمَّدٍ یَنْفُثُ مِنْهُ عَلَیْهِ (5) وَ مَسَحَ یَدَهُ عَلَیْهِ فَیَأْتِیهِ الشِّفَاءُ وَ الْعَافِیَةُ یَا عِبَادِی إِنِّی أَنَا مَالِکُ الشِّفَاءِ(6) وَ الْإِحْیَاءِ وَ الْإِمَاتَةِ وَ الْغِنَاءِ(7) وَ الْإِفْقَارِ وَ الْإِسْقَامِ وَ الصِّحَّةِ وَ الرَّفْعِ وَ الْخَفْضِ وَ الْإِهَانَةِ وَ الْإِعْزَازِ دُونَکُمْ وَ دُونَ سَائِرِ الْخَلْقِ (8) قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ کَذَلِکَ أَنْتَ یَا رَبَّنَا فَقَالَ سَعْدٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَدْ أُصِیبَ أَکْحَلِی (9) هَذَا وَ رُبَّمَا یَنْفَجِرُ مِنْهُ الدَّمُ وَ أَخَافُ الْمَوْتَ وَ الضَّعْفَ قَبْلَ أَنْ أَشْفِیَ مِنْ بَنِی قُرَیْظَةَ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ لَهُ فَبَقِیَ حَتَّی حُکِّمَ فِی بَنِی قُرَیْظَةَ(10) فَقُتِلُوا عَنْ آخِرِهِمْ وَ غُنِمَتْ أَمْوَالُهُمْ وَ سُبِیَتْ ذَرَارِیُّهُمْ ثُمَّ انْفَجَرَ دَمُهُ (11) وَ مَاتَ وَ صَارَ إِلَی رِضْوَانِ اللَّهِ فَلَمَّا وُقِیَ دَمُهُ مِنْ جِرَاحَاتِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا سَعْدُ سَوْفَ یَشْفِی اللَّهُ (12) غَیْظَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَزْدَادُ لَکَ (13) غَیْظُ الْمُنَافِقِینَ فَلَمْ یَلْبَثْ

ص: 57


1- 1. فی المصدر: فقال اللّه عزّ و جلّ.
2- 2. فی المصدر: من ذلک الظالم و ذویه.
3- 3. فی المصدر: فقالت الملائکة: یا ربّنا أ فتأذن لنا اه.
4- 4. فی المصدر: لتنزل به علیه الشفاء.
5- 5. نفت البصاق من فیه: رمی به.
6- 6. فی المصدر: أنا المالک للشفاء.
7- 7. فی المصدر: و الاغناء.
8- 8. فی المصدر: و دون سائر خلقی.
9- 9. فی النهایة( 4: 10) و فیه« ان سعدا رمی فی أکحله» الاکحل عرق فی وسط الذراع یکثر فصده. و فی القاموس( 4: 44) الاکحل عرق فی الید أو هو عرق الحیاة.
10- 10. حکمه: ولاه و أقامه حاکما و فوض إلیه الحکم. و فی المصدر: فمسح علیه رسول اللّه یده فبرأ إلی أن شفاه اللّه من بنی قریظة.
11- 11. فی المصدر: ثم انفجر کلمه.
12- 12. فی المصدر: سوف یشفی اللّه بک.
13- 13. فی المصدر: و یزداد بک.

بر محل زخم­های وی انداخته و با دست خود بر آن زخم­ها کشیده و فرمود: خداوندا، زنده کننده مردگان و میراننده زنده­ها تویی و تو بر همه کارها توانایی، و این بنده تو به سبب پاسداشت حرمت برادر رسول خدا علی بن ابی طالب چنین زخمی و خونین گشته است. خداوندا، شفایی از شفای خودت و درمانی از درمان خودت و عافیتی از عافیت خودت بر وی نازل فرما! - گوید: - به خداوندی که او را به حق به نبوّت فرستاده، همین که آن حضرت آن دعا را فرمود، اندام­­های آن مرد به هم پیوسته و جوش خوردند و جریان خون به رگها بازگشت و آن مرد صحیح و سالم ازجا برخاست، بی­آنکه هیچ اثری از بیماری یا زخم در بدنش باقی مانده باشد و گویی هرگز ضربتی نخورده است.

سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رو به سعد و یاران وی کرده و فرمود: اکنون و پس از آشکار شدن آیات خداوند در تصدیق محمّد، درباره سخن فرشتگان در مورد تو و این دوست تو و آن ستمگر می­گویم: وقتی تو به این بنده خدا گفتی: کار خوبی کردی که به احترام برادر محمّد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست از جنگ کشیدی؛ کما اینکه به خصم او گفتی: کار بدی در مورد کسی که به احترام علی بن ابی طالب از جنگیدن با تو دست کشید و تو به وی تعدّی نمودی در حالی که او حریفی کفو تو بود، همه فرشتگان به وی گفتند: چه بدکاری کردی و چه بد بنده­ای هستی تو، با ستم کردن به کسی که به احترام علی بن ابی طالب برادر محمّد صَلی الله علیهِ و آله، دست از جنگیدن با تو و دفاع از خود کشید، سپس خداوند از بالای عرش او را لعنت نمود و بر تو ای سعد، به خاطر اینکه ترغیب به حفظ حرمت و بزرگداشت علی علیه السّلام کردی، درود فرستاد و نیز درود فرستاد به آن دوست تو که آن سخن را از تو پذیرفت، سپس فرشتگان عرض کردند: ای پروردگار ما، اگر اجازه فرمایی، از این متجاوز انتقام خواهیم گرفت؛

ص: 56

یَسِیراً(1) حَتَّی کَانَ حُکِّمَ سَعْدٌ فِی بَنِی قُرَیْظَةَ لَمَّا نَزَلُوا(2) وَ هُمْ تِسْعُ مِائَةٍ(3) وَ خَمْسُونَ رَجُلًا جَلْداً(4) شَبَاباً ضَرَّابِینَ بِالسَّیْفِ فَقَالَ أَ رَضِیتُمْ بِحُکْمِی قَالُوا بَلَی وَ هُمْ یَتَوَهَّمُونَ أَنَّهُ یَسْتَبْقِیهِمْ لِمَا کَانَ بَیْنَهُ مِنَ الرَّضَاعِ وَ الرَّحِمِ (5) وَ الصِّهْرِ قَالَ فَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ فَوَضَعُوهَا قَالَ اعْتَزِلُوا فَاعْتَزَلُوا قَالَ سَلِّمُوا حِصْنَکُمْ فَسَلَّمُوهُ قَالَ (6) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله احْکُمْ فِیهِمْ یَا سَعْدُ قَالَ (7) قَدْ حَکَمْتُ فِیهِمْ بِأَنْ یُقْتَلَ رِجَالُهُمْ وَ تُسْبَی نِسَاؤُهُمْ وَ ذَرَارِیُّهُمْ وَ تُغْنَمَ أَمْوَالُهُمْ فَلَمَّا سَلَّ الْمُسْلِمُونَ سُیُوفَهُمْ لِیَضَعُوا عَلَیْهِمْ (8) قَالَ سَعْدٌ لَا أُرِیدُ هَکَذَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ کَیْفَ تُرِیدُ اقْتَرِحْ وَ لَا تَقْتَرِحِ الْعَذَابَ فَإِنَّ اللَّهَ کَتَبَ الْإِحْسَانَ فِی کُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّی فِی الْقَتْلِ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَا أَقْتَرِحُ الْعَذَابَ إِلَّا عَلَی وَاحِدٍ وَ هُوَ الَّذِی تَعَدَّی عَلَی صَاحِبِنَا هَذَا لَمَّا کَفَّ عَنْهُ تَوْقِیراً لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام رَدَّهُ (9) إِلَی إِخْوَانِهِ مِنَ الْیَهُودِ فَهُوَ مِنْهُمْ (10) یُؤْتَی وَاحِدٌ وَاحِدٌ مِنْهُمْ نَضْرِبُهُ بِسَیْفٍ مُرْهِفٍ إِلَّا ذَلِکَ فَإِنَّهُ یُعَذَّبُ بِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا سَعْدُ أَلَا مَنِ اقْتَرَحَ عَلَی عَدُوِّهِ عَذَاباً بَاطِلًا فَقَدْ اقْتَرَحْتَ أَنْتَ عَذَاباً حَقّاً فَقَالَ سَعْدٌ لِلْفَتَی قُمْ بِسَیْفِکَ هَذَا إِلَی صَاحِبِکَ الْمُتَعَدِّی عَلَیْکَ فَاقْتَصَّ مِنْهُ قَالَ فَتَقَدَّمَ إِلَیْهِ فَمَا زَالَ یَضْرِبُهُ بِسَیْفِهِ حَتَّی ضَرَبَهُ بِنَیِّفٍ وَ عِشْرِینَ ضَرْبَةً کَمَا کَانَ ضَرَبَهُ هُوَ فَقَالَ هَذَا عَدَدُ مَا ضَرَبَنِی بِهِ فَقَدْ کَفَانِی ثُمَّ ضَرَبَ عُنُقَهُ ثُمَّ جَعَلَ الْفَتَی یَضْرِبُ أَعْنَاقَ قَوْمٍ یَبْعُدُونَ عَنْهُ وَ یَتْرُکُ قَوْماً یَقْرَبُونَ فِی الْمَسَافَةِ مِنْهُ ثُمَّ کَفَّ وَ قَالَ دُونَکُمْ فَقَالَ سَعْدٌ فَأَعْطِنِی السَّیْفَ فَأَعْطَاهُ فَلَمْ یُمَیِّزْ أَحَداً وَ قَتَلَ کُلَّ مَنْ کَانَ أَقْرَبَ إِلَیْهِ حَتَّی

ص: 58


1- 1. فی المصدر: فلم یلبث الا یسیرا.
2- 2. فی المصدر: لما نزلوا بحکمه.
3- 3. فی المصدر: و هم سبع مائة( تسع مائة خ ل).
4- 4. الجلد: الشدید القوی.
5- 5. فی المصدر: لما کان بینه و بینهم من الرحم و الرضا ع.
6- 6. فی المصدر: فقال.
7- 7. فی المصدر: فقال.
8- 8. وضع السلاح علی العدو: قاتلهم.
9- 9. فی المصدر: ورده نفاقه اه.
10- 10. فی المصدر: فهو فیهم.

پس خدای متعال فرمود: ای بندگان من، به زودی سعد بن معاذ را قادر خواهم ساخت تا از ایشان انتقام گرفته و خشم وی را فرو خواهم نشاند تا اینکه در آن­ها به هدف خود برسد، و این مظلوم را قادر خواهم ساخت تا به گونه­ای بیش از اینکه شما بخواهید، این متجاوز را به هلاکت رسانیده، مغلوب کند؛ من چیزهایی می­دانم که شما نمی­دانید. پس فرشتگان عرض کردند: آیا اجازه داریم با شراب بهشتی و گُل­های آن به زمین فرود آییم و این زخمی غرقه در خون را شفا دهیم؟ خدای متعال فرمود: شفای او را به وجهی بهتر از این قرار خواهم داد: آب دهان محمّد؛ از آن بر وی می­مالد و دست بر آن می­کشد پس شفا و عافیت به او باز می­گردد. ای بندگان من، این منم، مالک شفا، زنده کردن، ­میراندن، بی­نیاز ساختن، بینوا کردن، بیمار نمودن و عافیت دادن، بالا بردن­ و پایین آوردن و حقیر کردن و عزّت بخشیدن، نه شما و نه دیگر مخلوقات. فرشتگان گفتند: پروردگارا، تو چنین هستی که می­گویی.

پس سعد عرض کرد: یا رسول الله، این شاهرگم ضربت خورده و بیم آن دارم خون از آن فوران کند و از آن می­ترسم که پیش از آنکه از بنی­قریظه انتقام بگیرم، دچار ضعف گشته و بمیرم. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حق وی دعا فرمود و وی زنده ماند تا اینکه به حکمیت بنی­قریظه برگزیده شد و با قضاوت او، تا آخرین نفر کشته شدند و اموالشان به غنیمت برده شد و زنان و کودکانشان به اسارت در آمدند؛ آن­گاه زخم وی دهان باز کرده و خون از آن جهید و بر اثر آن درگذشت و به رضوان خدا رفت.

و چون زخم وی دچار خونریزی شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای سعد، خداوند به زودی انتقام مؤمنان را خواهد گرفت و کینه دشمنان از تو فزونی خواهد یافت، پس از مدت کوتاهی،

ص: 57

قَتَلَ عَدَداً مِنْهُمْ ثُمَّ سَلَّ وَ رَمَی بِالسَّیْفِ وَ قَالَ دُونَکُمْ فَمَا زَالَ الْقَوْمُ یَقْتُلُونَهُمْ حَتَّی قُتِلُوا عَنْ آخِرِهِمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِلْفَتَی مَا لَکَ (1) قَتَلْتَ مَنْ بَعُدَ فِی الْمَسَافَةِ(2) وَ تَرَکْتَ مَنْ قَرُبَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ کُنْتُ أَتَنَکَّبُ (3) عَنِ الْقَرَابَاتِ وَ آخُذُ فِی الْأَجْنَبِیِ (4)

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ کَانَ فِیهِمْ مَنْ کَانَ لَیْسَ بِقَرَابَةٍ وَ تَرَکْتَ (5) قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَانَ لَهُمْ عَلَیَّ أَیَادٍ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَکَرِهْتُ أَنْ أَتَوَلَّی قَتْلَهُمْ وَ لَهُمْ عَلَیَّ تِلْکَ الْأَیَادِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَا إِنَّکَ لَوْ شَفَعْتَ إِلَیْنَا فِیهِمْ لَشَفَّعْنَاکَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا کُنْتُ لِأَدْرَأَ عَذَابَ اللَّهِ مِنْ أَعْدَائِهِ وَ إِنْ کُنْتُ أَکْرَهُ أَنْ أُوَلِّیَهُ (6) بِنَفْسِی ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِسَعْدٍ وَ أَنْتَ فَمَا بَالُکَ لَمْ تُمَیِّزْ أَحَداً فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَادَیْتُهُمْ فِی اللَّهِ وَ أُبْغِضُهُمْ (7) فِی اللَّهِ فَلَا أُرِیدُ مُرَاقَبَةَ(8) غَیْرِکَ وَ غَیْرِ مُحِبِّیکَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْتَ (9) مِنَ الَّذِینَ لَا تَأْخُذُهُمْ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ آخِرِهِمْ انْفَجَرَ کَلْمُهُ وَ مَاتَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَذَا وَلِیٌّ مِنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ حَقّاً اهْتَزَّ عَرْشُ الرَّحْمَنِ لِمَوْتِهِ وَ لَمِنْدِیلُهُ (10) فِی الْجَنَّةِ أَفْضَلُ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا إِلَی سَائِرِ مَا یُکْرَمُ بِهِ فِیهَا حَیَّاهُ اللَّهُ مَا حَیَّاهُ (11).

بیان

سیف مرهف علی بناء المفعول من الإفعال أی مرقق لیکون أسرع فی القتل.

«28»

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب فِی الْمُحَاضَرَاتِ رَوَی أَبُو هُرَیْرَةَ: أَنَّهُ سَجَدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَمْسَ

ص: 59


1- 1. فی المصدر: ما بالک.
2- 2. فی المصدر: من بعد فی المسافة عنک.
3- 3. تنکب عنه. عدل عنه.
4- 4. فی المصدر: فی الاجنبیین.
5- 5. فی المصدر: و قد کان فیهم من لیس بقرابة و ترکته.
6- 6. فی المصدر: أن أتولاه.
7- 7. فی المصدر: و أبغضتهم.
8- 8. فی المصدر: فلا أرید مراقبة أحد اه.
9- 9. فی المصدر: یا سعد أنت.
10- 10. فی المصدر: و لمنادیله.
11- 11. تفسیر الإمام 276- 283. و فیه: حیاء اللّه بتوقیره أخا رسول اللّه.

سعد به عنوان کسی که باید علیه بنی­قریظه داوری کند برگزیده شد و این زمانی بود که آنان که نهصد و پنجاه نفر مرد چابک جوان شمشیرزن بودند، از دژ بیرون آمدند. پس سعد به آنان گفت: آیا به داوری من رضایت می­دهید؟ گفتند: آری، و گمان می­کردند که او آن­ها را به سبب رضاعت و صله­رحم و دامادی که میان ایشان بود، زنده خواهد گذاشت. سعد گفت: سلاح­هایتان را بر زمین بگذارید. پس سلاح­های خود را بر زمین گذاشتند. گفت: کناری بایستید .

پس به کناری ایستادند. گفت: قلعه­تان را تحویل دهید. قلعه را تحویل دادند. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای سعد، درباره ایشان داوری کن. عرض کرد: حکم من درباره ایشان آن است که مردانشان کشته شوند، زنان و کودکانشان به اسارت برده شوند و اموالشان به غنیمت گرفته شود. پس چون مسلمانان شمشیر برکشیدند تا آنان را به قتل رسانند، سعد گفت: این گونه نمی­خواهم یا رسول الله. فرمود: چگونه می­خواهی؟ پیشنهاد بده، لیکن پیشنهاد عذاب مده، زیرا خداوند احسان را در هر چیزی نوشته حتی در قتل . عرض کرد: یا رسول الله، پیشنهاد شکنجه کردن نمی­دهم مگر بر یکی از آنها و او همانی است که به این دوست ما که به احترام علی بن ابی طالب علیه السّلام دست از جنگیدن با وی دست کشیده بود، ستم کرد. او را نزد برادران یهودی­اش بازگردانید که از جمله ایشان است. آنها یکی یکی می­آیند و آنان را با شمشیر برّان به قتل می­رسانیم مگر آن یکی که به وسیله دشمنش عذاب داده می­شود. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای سعد، چه بسیارند کسانی که در حق دشمن خود پیشنهاد شکنجه ظالمانه می­کنند، اما تو عذاب حقّی را پیشنهاد دادی.

پس سعد به آن جوان گفت: این شمشیرت را بردار و به سراغ دشمنی که ظالمانه به تو تعدّی کرد برو و او را قصاص کن. گوید: پس آن جوان به طرف آنکه در حقش ستم کرده بود رفت و بیست و چند ضربه شمشیر بر وی زده و گفت: این به تعداد ضربه­هایی بود که مرا زد، سپس گردنش را زد. آن­گاه آن جوان شروع به زدن گردن کسانی کرد که از وی فاصله می­گرفتند، و کسانی را که در نزدیک وی بودند، رها می­کرد. سپس دست کشیده و گفت: اکنون نوبت شماست. پس سعد گفت: شمشیر را به من بده، پس شمشیر را به وی داد و سعد بی­آنکه تفاوتی میان آنان قائل شود، همه کسانی را که در نزدیک وی بودند، به قتل رساند

ص: 58

سَجَدَاتٍ بِلَا رُکُوعٍ فَقُلْنَا لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ عَلِیّاً فَسَجَدْتُ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْحَسَنَ فَسَجَدْتُ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْحُسَیْنَ فَسَجَدْتُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ فَاطِمَةَ فَسَجَدْتُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ مَنْ أَحَبَّهُمْ فَسَجَدْتُ (1).

«29»

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب أَبُو هُرَیْرَةَ وَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ الصَّادِقُ علیه السلام: أَنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام عَادَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عِنْدَ مَرَضِهِ الَّذِی عُوفِیَ مِنْهُ وَ مَعَهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَأَقْبَلَا یَغْمِزَانِ (2) مِمَّا یَلِیهِمَا مِنْ یَدِ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی اضْطَجَعَا عَلَی عَضُدَیْهِ وَ نَامَا فَلَمَّا انْتَبَهَا خَرَجَا فِی لَیْلَةٍ ظَلْمَاءَ مُدْلَهِمَّةٍ ذَاتِ رَعْدٍ وَ بَرْقٍ وَ قَدْ أَرْخَتِ السَّمَاءُ عَزَالِیَهَا(3) فَسَطَعَ لَهُمَا نُورٌ فَلَمْ یَزَالا یَمْشِیَانِ فِی ذَلِکَ النُّورِ وَ یَتَحَدَّثَانِ حَتَّی أَتَیَا حَدِیقَةَ بَنِی النَّجَّارِ فَاضْطَجَعَا وَ نَامَا فَانْتَبَهَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مِنْ نَوْمِهِ وَ طَلَبَهُمَا فِی مَنْزِلِ فَاطِمَةَ فَلَمْ یَکُونَا فِیهِ فَقَامَ عَلَی رِجْلَیْهِ وَ هُوَ یَقُولُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ هَذَانِ شِبْلَایَ خَرَجَا مِنَ الْمَخْمَصَةِ وَ الْمَجَاعَةِ اللَّهُمَّ أَنْتَ وَکِیلِی عَلَیْهِمَا اللَّهُمَّ إِنْ کَانَا أَخَذَا بَرّاً أَوْ بَحْراً فَاحْفَظْهُمَا وَ سَلِّمْهُمَا فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ لَا تَحْزَنْ وَ لَا تَغْتَمَّ لَهُمَا فَإِنَّهُمَا فَاضِلَانِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَبُوهُمَا أَفْضَلُ مِنْهُمَا هُمَا نَائِمَانِ فِی حَدِیقَةِ بَنِی النَّجَّارِ وَ قَدْ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِمَا مَلَکاً فَسَطَعَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله نُورٌ فَلَمْ یَزَلْ یَمْضِی فِی ذَلِکَ النُّورِ حَتَّی أَتَی حَدِیقَةَ بَنِی النَّجَّارِ فَإِذَا هُمَا نَائِمَانِ وَ الْحَسَنُ مُعَانِقُ الْحُسَیْنِ وَ قَدْ تَقَشَّعَتِ السَّمَاءُ(4) فَوْقَهُمَا کَطَبَقٍ وَ هِیَ تُمْطِرُ کَأَشَدِّ مَطَرٍ وَ قَدْ مَنَعَ اللَّهُ الْمَطَرَ مِنْهُمَا وَ قَدِ أکنفتهما(5) [اکْتَنَفَتْهُمَا] حَیَّةٌ لَهَا شَعَرَاتٌ کَآجَامِ الْقَصَبِ (6) وَ جَنَاحَانِ جَنَاحٌ قَدْ غَطَّتْ بِهِ الْحَسَنَ وَ جَنَاحٌ قَدْ غَطَّتْ بِهِ

ص: 60


1- 1. مناقب آل أبی طالب 2: 90.
2- 2. غمزه: کبسه و مسه.
3- 3. إشارة إلی شدة وقع المطر.
4- 4. تقشع السحاب: زال و انکشف.
5- 5. فی المصدر و( د) و( ت): و قد اکتنفتهما.
6- 6. الاجمة: الشجر الکثیر الملتف.

و با این کار خود تعدادی از ایشان را کُشت، سپس خسته شد و شمشیر را بر زمین انداخته و گفت: بقیه مال شما، پس همچنان آن­ها را می­کشتند تا اینکه همگی را تا آخرین نفر از دم تیغ گذراندند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به آن جوان فرمود: چرا کسانی را می­کشتی که دورتر از تو بودند و کاری به کسانی که نزدیکت بودند نداشتی؟ عرض کرد: از خویشاوندان پرهیز می­کردم و به بیگانه­ها می­پرداختم. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آیا در میان آنان کسی بود که خویشاوند تو نباشد و از کشتن وی درگذشته باشی؟ عرض کرد: یا رسول الله، آنان در دوره جاهلیّت در حق من نیکی کرده بودند، از این رو اکراه داشتم با احسانی که در حق من کرده بودند، آن­ها را بکشم. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: اما اگر شفاعت آن­ها را می­کردی، شفاعت تو را درباره ایشان می­پذیرفتیم. عرض کرد: یا رسول الله، نخواستم عذاب خدا را از دشمنانش دفع کنم، هرچند اکراه داشتم این کار به دست من صورت پذیرد. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به سعد فرمود: اما تو! چرا هیچ کس را مستثنی نکردی؟ عرض کرد: یا رسول الله، برای رضای خدا با آنان دشمنی کردم و برای رضای خدا با آنان می­ستیزم و نیازی به مراقبت احدی غیر از شما و دوستداران شما ندارم؛ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: تو از جمله کسانی هستی که در راه خدا از ملامت هیچ ملامت­گری باک ندارند. و چون آخرین نفر آنان به قتل رسید، زخم وی (سعد) خونریزی کرد و وفات یافت. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این، به راستی یکی از اولیای خداست، عرش خدای رحمان از مرگش به لرزه افتاد و­ بی­تردید دستمال او در بهشت، بهتر از دنیا و هر چه در آن است می­باشد، البته در کنار سایر آنچه بدان در آن گرامی داشته می­شود، درود فراوان خدا بر او باد!(1)

روایت29.

مناقب ابن شهر آشوب: ابوهریره و ابن عباس و امام صادق علیه السّلام: فاطمه علیها السّلام به عیادت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله - هنگامی که بیمار شده بود و بعداً از آن بیماری بهبودی یافت - رفت، در حالی که حسن و حسین را به همراه داشت. پس آن دو شروع به مالیدن دست پیامبر صَلی الله علیهِ و آله کردند تا اینکه روی بازوان آن حضرت دراز کشیده و به خواب رفتند. چون از خواب بیدار شدند، در شبی بسیار تاریک و با رعد و برق و رگبار باران، از خانه بیرون رفتند. پس نوری برای ایشان درخشید و آن­ها در روشنایی آن نور راه می­رفتند و باهم گفتگو می­کردند تا اینکه به نخلستان بنی­نجّار رسیدند و در آنجا دراز کشیده و به خواب رفتند. چون پیامبرصَلی الله علیهِ و آله از خواب بیدار شد، به جستجوی آن­ها در خانه فاطمه علیها السلام رفت و آن­ها را نیافت. ایشان بر روی پاهای خود ایستاد، در حالی که می­فرمود: خداوندا، ای سرور و مولای من، این دو نوه من با (این شرایط) سخت و گرسنه از خانه بیرون رفته­اند، خداوندا، تو خود وکیل من بر آن دو هستی. خداوندا، چه راه بیابان را در پیش گرفته باشند و چه دریا، تو خود آن دو را حفظ کن و به سلامت بدار! پس جبرئیل نازل گشته و گفت: خداوند تو را سلام می­رساند و به تو می­گوید: اندوهگین مباش و برای آن دو غم مخور که آن دو در دنیا و آخرت با فضیلت­اند و پدرشان افضل از ایشان است، آن دو در نخلستان بنی­نجّار خوابیده­اند، و خداوند فرشته­ای را بر آنان گمارده است.

سپس نوری برای پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هویدا گشت و آن حضرت در روشنایی آن نور حرکت می­کرد تا به نخلستان بنی­نجّار رسید و آن دو را خفته یافت، در حالی که حسن برادرش حسین را در آغوش گرفته بود، و آسمان فقط در همان جایی که آن­ها خفته بودند، همچون طبقی خالی از ابر بود و در نقاط دیگر باران بسیار تندی می­بارید و بدین ترتیب خداوند آن دو را از باران حفظ فرموده بود و ماری که از موهایی همچون نی­های بیشه­زار برخوردار بود و دو بال داشت، با یک بال حسن و با بال دیگر حسین را پوشانده بود،

ص: 60


1- . تفسیر امام حسن عسکری : 283- 276

الْحُسَیْنَ فَانْسَابَتِ الْحَیَّةُ(1) وَ هِیَ تَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ وَ أُشْهِدُ مَلَائِکَتَکَ أَنَّ هَذَانِ شِبْلَا نَبِیِّکَ قَدْ حَفِظْتُهُمَا عَلَیْهِ وَ دَفَعْتُهُمَا إِلَیْهِ سَالِمَیْنِ صَحِیحَیْنِ فَمَکَثَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یُقَبِّلُهُمَا حَتَّی انْتَبَهَا فَلَمَّا اسْتَیْقَظَا حَمَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْحَسَنَ وَ حَمَلَ جَبْرَئِیلُ الْحُسَیْنَ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ ادْفَعْهُمَا إِلَیْنَا فَقَدْ أَثْقَلَاکَ فَقَالَ أَمَا إِنَّ أَحَدَهُمَا عَلَی جَنَاحِ جَبْرَئِیلَ وَ الْآخَرَ عَلَی جَنَاحِ مِیکَائِیلَ فَقَالَ عُمَرُ ادْفَعْ إِلَیَّ أَحَدَهُمَا أُخَفِّفْ عَنْکَ فَقَالَ امْضِ فَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ کَلَامَکَ وَ عَرَفَ مَقَامَکَ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ادْفَعْ إِلَیَّ أَحَدَ شِبْلَیَّ وَ شِبْلَیْکَ فَالْتَفَتَ إِلَی الْحَسَنِ فَقَالَ یَا حَسَنُ هَلْ تَمْضِی إِلَی کَتِفِ أَبِیکَ فَقَالَ وَ اللَّهِ یَا جَدَّاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ کَتِفَکَ لَأَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ کَتِفِ أَبِی ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ یَا حُسَیْنُ تَمْضِی إِلَی کَتِفِ أَبِیکَ فَقَالَ أَنَا أَقُولُ کَمَا قَالَ أَخِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نِعْمَ الْمَطِیَّةُ مَطِیَّتُکُمَا(2) وَ نِعْمَ الرَّاکِبَانِ أَنْتُمَا فَلَمَّا أَتَی الْمَسْجِدَ قَالَ وَ اللَّهِ یَا حَبِیبَیَّ لَأُشَرِّفَنَّکُمَا بِمَا شَرَّفَکُمَا اللَّهُ ثُمَّ أَمَرَ مُنَادِیاً یُنَادِی فِی الْمَدِینَةِ فَاجْتَمَعَ النَّاسُ فِی الْمَسْجِدِ فَقَامَ وَ قَالَ یَا مَعْشَرَ النَّاسِ أَ لَا أَدُلُّکُمْ عَلَی خَیْرِ النَّاسِ جَدّاً وَ جَدَّةً قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَإِنَّ جَدَّهُمَا مُحَمَّدٌ وَ جَدَّتَهُمَا خَدِیجَةُ ثُمَّ قَالَ یَا مَعْشَرَ النَّاسِ أَ لَا أَدُلُّکُمْ عَلَی خَیْرِ النَّاسِ أَباً وَ أُمّاً وَ هَکَذَا عَمّاً وَ عَمّةً وَ خَالًا وَ خَالَةً وَ قَدْ رَوَی الْخَرْکُوشِیُّ فِی شَرَفِ النَّبِیِّ عَنْ هَارُونَ الرَّشِیدِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ هَذَا الْمَعْنَی (3).

بیان

فی القاموس العزلاء مصب الماء من الراویة و نحوها و الجمع عزالی (4) و فی النهایة فأرسلت السماء عزالیها العزالی جمع العزلاء و هم فم المزادة الأسفل فشبه اتساع المطر و اندفاقه بالذی یخرج من فم المزادة(5) و قال فتقشع السحاب أی تصدع و أقلع (6).

ص: 61


1- 1. انسابت الحیة: جرت و تدافعت فی مشیها.
2- 2. المطیة: المرکب.
3- 3. مناقب آل أبی طالب 2: 162.
4- 4. القاموس 4: 15.
5- 5. النهایة 3: 93.
6- 6. النهایة 3: 255.

با آمدن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، آن مار خود را کنار کشید، در حالی که می­گفت: پروردگارا، تو و فرشتگانت را گواه می­گیرم که من دو نوه پیامبرت را برایش حفظ کردم و آن دو را صحیح و سالم به ایشان تحویل دادم. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن­قدر آن دو را بوسید که از خواب بیدار شدند، سپس پیامبر حسن را و جبرئیل حسین را بغل کرده و به راه افتادند. پس ابوبکر گفت: آن دو را به ما بسپارید که شما را خسته کرده­اند. فرمود: چنین نیست، یکی از آن دو بر بال جبرئیل قرار دارد و دیگر بر بال میکائیل. پس عمر گفت: یکی از ایشان را به من بدهید تا بارت را سبک کنم. فرمود: برو که خداوند گفتارت را شنید و جایگاهت را دانست. پس امیرالمؤمنین علیه السّلام عرض کرد: یکی از شیر بچه­های من و شیر بچه­های خودتان را به من بسپارید. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله رو به حسن کرد و فرمود: حسن، آیا بر شانه پدرت سوار می­شوی؟ پس حسن گفت: پدربزرگ، به خدا سوگند شانه شما را بیشتر از شانه پدرم دوست می­دارم. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله رو به حسین علیه السّلام کرده و فرمود: حسین، آیا بر شانه پدرت سوار می­شوی؟ گفت: هرچه برادرم گفت، من هم همان را می­گویم! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چه نیکو مرکبی است مرکب شما و چه نیکو سوارانید شما دوتا .

پس چون به مسجد آمد، فرمود: ای دو محبوب من، به خدا سوگند، بی­گمان امروز شرافت شما را هویدا خواهم کرد، آن­گونه که خداوند شرافت شما را هویدا کرده است. سپس امر فرمود یک منادی در مدینه ندا در دهد. پس مردم در مسجد گرد آمدند. آن­گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاسته و فرمود: ای مردم، آیا بهترین مردم به جهت پدربزرگ و مادربزرگ را به شما معرفی کنم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله. فرمود: حسن و حسین هستند که جدّشان محمّد و مادربزرگشان خدیجه است. سپس فرمود: ای مردم، آیا بهترین مردم را به جهت پدر و مادر به شما معرفی کنم؟ و به همین شکل عمو، عمّه و دایی؛... و خرکوشی در کتاب «شرف النبی» از هارون الرشید از پدرانش از ابن عباس همین معنا را روایت کرده است.(1)

توضیح

در قاموس: «العزلاء»: دهانه مشک آب و نظایر آن و جمع آن «عزالی»(2) و در کتاب النهایۀ «فأرسلت السماء عزالیها»: «العزالی» جمع «عزلاء» ، دهانه پایین ظرف توشه و غذا، گستردگی باران و ریزش انبوه آن را به آنچه از دهانه ظرف توشه و غذا بیرون می­آید، تشبیه کرده است.(3)

و گوید: «فتقشّع السحاب» از هم پاشید و برکنده شد. (4)

ص: 61


1- . مناقب آل ابی طالب 2: 162
2- . القاموس 4: 15
3- . النهایۀ : 3: 93
4- . النهایۀ: 3: 255
«30»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُنَیْدٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ یَعْلَی عَنْ إِسْرَائِیلَ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ قَالَ لِیَ الْعَزِیزُ آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ قُلْتُ وَ الْمُؤْمِنُونَ قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ عَلَیْکَ السَّلَامُ مَنْ خَلَّفْتَ لِأُمَّتِکَ مِنْ بَعْدِکَ قُلْتُ خَیْرَهَا لِأَهْلِهَا قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قُلْتُ نَعَمْ یَا رَبِّ قَالَ عَزَّ شَأْنُهُ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی اطَّلَعْتُ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُکَ مِنْهَا وَ اشْتَقَقْتُ لَکَ اسْماً مِنْ أَسْمَائِی لَا أُذْکَرُ فِی مَکَانٍ إِلَّا ذُکِرْتَ مَعِی فَأَنَا مَحْمُودٌ(1) وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِیَةَ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِیّاً وَ اشْتَقَقْتُ لَهُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِی فَأَنَا الْأَعْلَی وَ هُوَ عَلِیٌّ یَا مُحَمَّدُ خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ أَشْبَاحَ نُورٍ مِنْ نُورِی وَ عَرَضْتُ وَلَایَتَکُمْ عَلَی السَّمَاوَاتِ (2) وَ أَهْلِهَا وَ عَلَی الْأَرَضِینَ وَ مَنْ فِیهِنَّ فَمَنْ قَبِلَ وَلَایَتَکُمْ کَانَ عِنْدِی مِنَ الْأَظْفَرِینَ (3) وَ مَنْ جَحَدَهَا کَانَ عِنْدِی مِنَ الْکُفَّارِ(4) یَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَنِی حَتَّی یَنْقَطِعَ کَالشَّنِّ الْبَالِی (5) ثُمَّ أَتَانِی جَاحِداً لِوَلَایَتِکُمْ مَا غَفَرْتُ لَهُ حَتَّی یُقِرَّ بِوَلَایَتِکُمْ (6).

وَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ یَحْیَی بْنِ یَعْلَی: مِثْلَهُ (7).

«31»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] أَحْمَدُ بْنُ صَالِحٍ الْهَمْدَانِیُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَی التُّسْتَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ قُتَیْبَةَ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَانَ وَ لَا شَیْ ءَ فَخَلَقَ خَمْسَةً مِنْ نُورِ جَلَالِهِ وَ اشْتَقَّ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمُ اسْماً(8) مِنْ أَسْمَائِهِ الْمُنْزَلَةِ فَهُوَ الْحَمِیدُ وَ سَمَّانِی مُحَمَّداً وَ هُوَ الْأَعْلَی

ص: 62


1- 1. فی المصدر: فأنا المحمود.
2- 2. فی المصدر: علی السماء.
3- 3. فی هامش( ک): من الاطهرین ظ.
4- 4. فی المصدر: من الکافرین.
5- 5. فی المصدر: و یصیر کالشن البالی.
6- 6. تفسیر فرات: 5.
7- 7. تفسیر فرات: 7 و 8.
8- 8. فی المصدر: و لکل واحد منهم اسم اه.

روایت30.

تفسیر فرات بن ابراهیم: امام باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چون مرا به معراج بردند، خداوند عزیز به من فرمود: «ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ»،(1){پیامبر

خدا بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است.} عرض کردم: و «مؤمنان»؟ فرمود: راست گفتی ای محمّد! سلام بر تو، چه کسی را پس از خودت در اُمّتت بر جای گذاشتی؟ عرض کردم: بهترین ایشان برای مردمش، فرمود: علی بن ابی طالب؟ عرض کردم: آری، پروردگارا! خدای عزّوجل فرمود: ای محمّد، من نظری بر روی زمین افکندم و تو را از میان آن برگزیدم و نامی از نام­های خودم را برایت مشتق گردانیدم، به گونه­ای که نام من در جایی برده نمی­شود مگر اینکه نام تو هم با من برده شود، من «محمود» هستم و تو «محمّد»؛ سپس دوباره نظری افکندم و علی را از میان آن برگزیدم و نامی از نام­های خودم را برایش مشتق کردم، من «أعلی» هستم و او «علی»؛ ای محمّد، تو و علی و فاطمه و حسن و حسین را به صورت اشباحی از نور خودم آفریدم و ولایت شما را بر آسمان­ها و اهل آن و بر زمین­ها و هرکس که در آن است عرضه کردم، پس هرکس ولایت شما را پذیرفت، نزد من از ظفر یافتگان گردید و آنکه انکارش نمود، نزد من از کافران شد؛ ای محمّد، اگر بنده­ای چنان مرا پرسش کند که مانند مشک پوسیده از هم بگسلد، سپس در حالی نزد من آید که منکر ولایت شما باشد، او را نخواهم آمرزید تا اینکه به ولایت شما اقرار کند.(2)

و جعفر بن محمّد بن سعید از حسن بن حسین از یحیی بن یعلی حدیثی شبیه آن را برای ما روایت کرده است .(3)

روایت31.

تفسیر فرات بن ابراهیم: امام صادق علیه السّلام فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی بود و دیگر هیچ نبود. سپس از نور جلال خود پنج تن را آفرید و برای هریک از آن­ها نامی از نام­های نازل شده خود مشتق نمود؛ او حمید است و مرا محمّد نامید، او اعلی است و

ص: 62


1- . بقره/ 285
2- . تفسیر فرات : 5
3- . تفسیر فرات: 8-7

وَ سَمَّی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّاً وَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَاشْتَقَّ مِنْهَا حَسَناً وَ حُسَیْناً وَ هُوَ فَاطِرٌ فَاشْتَقَّ لِفَاطِمَةَ مِنْ أَسْمَائِهِ اسْماً(1) فَلَمَّا خَلَقَهُمْ جَعَلَهُمْ فِی الْمِیثَاقِ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ وَ خَلَقَ الْمَلَائِکَةَ مِنْ نُورٍ فَلَمَّا أَنْ نَظَرُوا إِلَیْهِمْ عَظَّمُوا أَمْرَهُمْ وَ شَأْنَهُمْ وَ لُقِّنُوا التَّسْبِیحَ

فَذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (2) فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی آدَمَ علیه السلام نَظَرَ إِلَیْهِمْ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ فَقَالَ یَا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ یَا آدَمُ هَؤُلَاءِ صَفْوَتِی وَ خَاصَّتِی خَلَقْتُهُمْ مِنْ نُورِ جَلَالِی وَ شَقَقْتُ لَهُمْ اسْماً مِنْ أَسْمَائِی قَالَ یَا رَبِّ فَبِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ عَلِّمْنِی أَسْمَاءَهُمْ قَالَ یَا آدَمُ فَهُمْ عِنْدَکَ أَمَانَةٌ سِرٌّ مِنْ سِرِّی لَا یَطَّلِعُ عَلَیْهِ غَیْرُکَ إِلَّا بِإِذْنِی قَالَ نَعَمْ یَا رَبِّ قَالَ یَا آدَمُ أَعْطِنِی عَلَی ذَلِکَ الْعَهْدَ(3) فَأَخَذَ عَلَیْهِ الْعَهْدَ ثُمَّ عَلَّمَهُ أَسْمَاءَهُمْ ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ وَ لَمْ یَکُنْ عَلَّمَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ (4) قالَ وَ أَوْفُوا بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام فَرْضاً مِنَ اللَّهِ أُوفِ لَکُمْ بِالْجَنَّةِ(5).

«32»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْفَزَارِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی مُسْلِمٍ الْخَوْلَانِیِّ قَالَ: دَخَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ علیها السلام وَ عَائِشَةَ وَ هُمَا تَفْتَخِرَانِ وَ قَدِ احْمَرَّتْ وُجُوهُهُمَا فَسَأَلَهُمَا عَنْ خَبَرِهِمَا فَأَخْبَرَتَاهُ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا عَائِشَةُ أَ وَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ وَ عَلِیّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ حَمْزَةَ وَ جَعْفَراً وَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَةَ عَلَی الْعالَمِینَ (6).

«33»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] الْحُسَیْنُ مُعَنْعَناً عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی الْبَیْتِ

ص: 63


1- 1. فی المصدر: اسما من أسمائه.
2- 2. سورة الصافّات: 165 و 166.
3- 3. فی المصدر: أعطنی علی ذلک عهدا.
4- 4. کذا فی النسخ، و قد سقط ذیل الروایة عنها، و ما نقل بعد ذلک من روایة اخری منقولة فی المصدر تلو هذه الروایة فی تفسیر قوله تعالی: « أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» .
5- 5. تفسیر فرات: 11.
6- 6. تفسیر فرات: 23.

امیرالمؤمنین را علی نامید، و اسماء حسنی از آنِ اوست و حسن و حسین را از آن مشتق نمود و او فاطر است و برای فاطمه نامی از نام­های خود مشتق نمود؛ پس چون ایشان را آفرید، در میثاق در سمت راست عرش قرارشان داد، و فرشتگان را از نور آفرید، پس به آنان نگریستند، کار و شأن ایشان را بزرگ داشتند و تسبیح گفتن به ایشان تلقین گشت و از این روست که خدای متعال می­فرماید: «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ المُْسَبِّحُون»،(1)

در حقیقت، ماییم که برای انجام فرمان خدا صف بسته ایم. و ماییم که خود تسبیح گویانیم.}

پس هنگامی که خداوند آدم علیه السّلام را آفرید، از سمت راست عرش به ایشان نظری افکنده، سپس عرض کرد: پروردگارا، اینان چه کسانی هستند؟ فرمود: ای آدم، اینان برگزیدگان و خاصان منند، آنان را از نور جلال خود آفریدم و از نام­های خود برای آنان نامی برگزیدم. عرض کرد: پروردگارا، پس به حقّی که بر ایشان داری سوگندت می­دهم که نام­های ایشان را به من بیاموزی. فرمود: ای آدم، این نزد تو امانت و سرّی از اسرار من خواهد بود که جز خودت کسی بر آن­ها آگاهی نیابد مگر با اذن من. عرض کرد: آری پروردگارا. فرمود: ای آدم، بر این رازداری مرا پیمانی ده. سپس از وی پیمان گرفت و پس از آن اسماء ایشان را به وی آموخت و آن­گاه این نام­ها را بر فرشتگان عرضه داشت، و پیش از این، نام­ها را به ایشان نیاموخته بود، سپس فرمود: مرا از اسماء ایشان آگاه کنید اگر راست می­گویید. عرض کردند: تو پاک و منزّهی، ما را جز آنچه به ما آموخته­ای دانشی نیست، همانا علیم و حکیم تویی. فرمود: ای آدم، اینان را از نام­هایشان آگاه کن. پس چون آنان را از نام­هایشان آگاه نمود، فرمود: شما به ولایت علی علیه السّلام به عنوان یک فریضه الهی وفا کنید، من هم به عهد خود وفا می­کنم که بهشت را به شما بدهم.(2)

روایت32.

تفسیر فرات بن ابراهیم: ابو مسلم خولانی گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر فاطمه زهرا علیها السّلام و عایشه وارد شد، در حالی که آن دو با یکدیگر مفاخره می­کردند و رخسارشان سرخ شده بود. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ماجرا را از ایشان پرسید، و آن دو ایشان را آگاه نمودند، سپس پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای عایشه، آیا ندانستی که خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران و علی و حسن و حسین و حمزه و جعفر و فاطمه و خدیجه را بر عالمیان برگزید؟!(3)

روایت33.

تفسیر فرات بن ابراهیم: اُمّ سلمه گوید: با پیامبرصَلی الله علیهِ و آله در خانه بودم ک

ص: 63


1- . صافات / 166-165
2- . تفسیر فرات: 11
3- . تفسیر فرات: 23

فَقَالَتِ الْخَادِمُ هَذَا عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ قَائِمِینَ بِالسُّدَّةِ فَقَالَ قُومِی تَنَحَّیْ لِی عَنْ أَهْلِ بَیْتِی فَقُمْتُ فَجَلَسْتُ فِی نَاحِیَةٍ فَأَذِنَ لَهُمْ فَدَخَلُوا فَقَبَّلَ فَاطِمَةَ وَ اعْتَنَقَهَا وَ قَبَّلَ عَلِیّاً وَ اعْتَنَقَهُ وَ ضَمَّ إِلَیْهِ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ صَبِیَّیْنِ صَغِیرَیْنِ ثُمَّ أَغْدَفَ عَلَیْهِمْ خَمِیصَةً سَوْدَاءَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِلَیْکَ لَا إِلَی النَّارِ فَقُلْتُ أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَ أَنْتِ عَلَی خَیْرٍ(1).

بیان

قال الجوهری أغدفت المرأة قناعها أرسلته علی وجهها(2).

«34»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ (3) قَالَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ (4) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (5) قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع.

وَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَتَّابٍ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ مُعَنْعَناً عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام یَقُولُ: هَکَذَا مَعْنَی الْآیَةِ.

وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا علیه السلام: هَکَذَا(6).

«35»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ فَاطِمَةُ علیهما السلام یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام فَمَنْ رَأَی مِثْلَ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ لَا یُحِبُّهُمْ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُهُمُ إِلَّا کَافِرٌ فَکُونُوا مُؤْمِنِینَ بِحُبِّ أَهْلِ الْبَیْتِ وَ لَا تَکُونُوا کُفَّاراً بِبُغْضِ أَهْلِ الْبَیْتِ فَتُلْقَوْا فِی النَّارِ(7).

«36»

یف، [الطرائف] مِنْ طَرَائِفِ مَا وَجَدْتُهُ فِی حَدِیثِ سُفْیَانَ الثَّوْرِیِّ تَأْلِیفِ سُلَیْمَانَ بْنِ أَحْمَدَ الطَّبَرَانِیِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: کُنْتُ أَرَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَفْعَلُ بِفَاطِمَةَ علیها السلام شَیْئاً مِنَ التَّقْبِیلِ وَ الْإِلْطَافِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ تَفْعَلُ بِفَاطِمَةَ شَیْئاً لَمْ أَرَکَ تَفْعَلُهُ قَبْلُ فَقَالَ یَا حُمَیْرَاءُ إِنَّهُ لَمَّا کَانَتْ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَوَقَفْتُ عَلَی شَجَرَةٍ

ص: 64


1- 1. تفسیر فرات: 121.
2- 2. الصحاح ج: 4 ص: 1409.
3- 3. سورة الرحمن: 19 و 20.
4- 4. سورة الرحمن: 19 و 20.
5- 5. سورة الرحمن: 22.
6- 6. تفسیر فرات: 177.
7- 7. تفسیر فرات: 177.

ه خدمتکار عرض کرد: علی، فاطمه، حسن و حسین در آستانه در قرار دارند. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: برخیز و مرا با اهل بیتم تنها بگذار؛ پس برخاستم و در گوشه­ای نشستم. آن­­گاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اجازه فرمود و وارد خانه شدند. سپس فاطمه را بوسیده و در آغوش گرفت و علی را بوسیده و در آغوش گرفت و حسن و حسین را که دو کودک خردسال بودند، به سینه چسبانده، آنگاه جامه­ای سیاه و چهار گوش بر روی آنان انداخته و فرمود: خداوندا، به سوی تو نه به سوی آتش! عرض کردم: پس من چه یا رسول الله؟ فرمود: و تو بر خیر و نیکی هستی.(1)

توضیح

جوهری گوید: «أغدَفت (المرأۀ) قناعها»: رو بنده را بر روی صورت انداخت.(2)

روایت34.

تفسیر فرات بن ابراهیم: ابن عباس درباره قول خدای متعال: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَان»،(3){دو

دریا را به گونه ای روان کرد که با هم برخورد کنند.} گوید: منظور علی و فاطمه هستند، و «بَیْنهَُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَان»،(4){میان آن دو، حدّ فاصلی است که به هم تجاوز نمی کنند.} رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «یخَْرُجُ مِنهُْمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَان»،(5){از

هر دو دریا، مروارید و مرجان برآید.} حسن و حسین علیهما السّلام هستند. امام صادق علیه السّلام می­فرماید: معنای آیه همین است. و علی بن موسی الرضا علیه السّلام نیز همین را فرموده است.(6)

روایت35.

تفسیر فرات بن ابراهیم: ابوذر غفاری در مفهوم آیه: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَان» گوید: آن­ها امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و فاطمه علیهما السّلام هستند. که «یخَْرُجُ مِنهُْمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَان» یعنی حسن و حسین علیهما السلام. پس چه کسی شبیه این چهار تن را دیده است؟ جز مؤمن آن­ها را دوست نمی­دارد و جز کافر با آن­ها دشمنی نمی­ورزد؛ پس با دوست داشتن اهل بیت مؤمن باشید و با دشمنی با اهل بیت کافر نگردید که در آتش افکنده می­شوید.(7)

روایت36.

طرائف: از جمله طرایفی که در حدیث سفیان ثوری تألیف سلیمان بن احمد طبرانی از هشام بن عروه از عایشه خواندم آن است که گفت: می­دیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فاطمه علیها السلام را می­بوسید و به وی ابراز محبت و لطف می­فرمود، پس عرض کردم: یا رسول الله، رفتاری را که اکنون با فاطمه­ داری از پیش ندیده بودم. فرمود: ای حمیرا، چون مرا به معراج بردند، وارد بهشت گشتم و بر درختی

ص: 64


1- . تفسیر فرات: 121
2- . الصحاح 4: 1409
3- . الرحمن/ 19
4- . الرحمن/ 20
5- . الرحمن / 22
6- . تفسیر فرات : 177
7- . تفسیر فرات :177

مِنْ شَجَرِ الْجَنَّةِ لَمْ أَرَ شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ أَحْسَنَ مِنْهَا حُسْناً وَ لَا أَنْضَرَ(1) مِنْهَا وَرَقاً وَ لَا أَطْیَبَ مِنْهَا ثَمَراً فَتَنَاوَلْتُ ثَمَرَةً مِنْ ثَمَرِهَا فَأَکَلْتُهَا فَصَارَتْ نُطْفَةً فِی ظَهْرِی فَلَمَّا هَبَطْتُ إِلَی الْأَرْضِ وَاقَعْتُ خَدِیجَةَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ فَأَنَا إِذَا اشْتَقْتُ إِلَی الْجَنَّةِ سمعت [شَمِمْتُ] رِیحَهَا مِنْ فَاطِمَةَ یَا حُمَیْرَاءُ إِنَّ فَاطِمَةَ لَیْسَتْ کَنِسَاءِ الْآدَمِیِّینَ وَ لَا تَعْتَلُّ کَمَا یَعْتَلِلْنَ یَعْنِی بِهِ الْحَیْضَ.

وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ بِإِسْنَادِهِ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله أَخَذَ بِیَدِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ قَالَ مَنْ أَحَبَّنِی وَ أَحَبَّ هَذَیْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ کَانَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ الْفَقِیهُ الشَّافِعِیُّ ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ فِی کِتَابِهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ بِعَرَفَاتٍ وَ عَلِیٌّ علیه السلام تُجَاهَهُ ادْنُ مِنِّی یَا عَلِیُّ خُلِقْتُ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ فَأَنَا أَصْلُهَا وَ أَنْتَ فَرْعُهَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ أَغْصَانُهَا فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْهَا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ.

وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ الشَّافِعِیُّ ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ فِی کِتَابِ الْمَنَاقِبِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سُئِلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَنِ الْکَلِمَاتِ الَّتِی تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَیْهِ قَالَ سَأَلَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَیَّ فَتَابَ عَلَیْهِ.

وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَ قَوْلُهُ تَعَالَی قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی (2) قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ قَرَابَتُکَ الَّذِینَ وَجَبَتْ مَوَدَّتُهُمْ قَالَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ ابْنَاهُمَا رَوَاهُ الثَّعْلَبِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ فِی تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَةِ بِهَذِهِ الْأَلْفَاظِ وَ الْمَعَانِی وَ رُوِیَ أَیْضاً فِی تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَةِ قَالَ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام وَ قَالَ أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ (3).

«37»

یف، [الطرائف] رَوَی ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ بِإِسْنَادِهِ فِی کِتَابِ الْمَنَاقِبِ یَرْفَعُهُ إِلَی أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَرِضَ مَرْضَةً فَدَخَلَتْ عَلَیْهِ فَاطِمَةُ تَعُودُهُ وَ هُوَ نَاقِهٌ مِنْ

ص: 65


1- 1. نضر اللون او الوجه او الشجر: نعم و حسن و کان جمیلا.
2- 2. سورة الشوری: 23.
3- 3. الطرائف: 27.

از درختان بهشت به نظاره ایستادم که نه درختی به زیبایی آن دیده بودم و نه برگ­هایی به زیبایی و طراوت برگ­های آن و نه خوش میوه­تر از آن، پس میوه­ای از آن چیده و تناول کردم که تبدیل به نطفه­ای در کمرم شد و چون به زمین فرود آمدم، با خدیجه همبستر شدم و وی به فاطمه باردار شد، از این رو هرگاه مشتاق بهشت شوم، بوی آن را از فاطمه استشمام می­کنم. ای حمیرا، فاطمه از جنس زنان بشر نیست و همانند آن­ها بیمار - دچار حیض - نمی­شود.

در همین راستا، احمد بن حنبل در مسند خود با سندی آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست حسن و حسین علیهما السلام را گرفته و فرمود: هرکس مرا و این دو و پدر و مادرشان - صلوات الله علیهم - را دوست بدارد، در روز قیامت با من و در درجه من خواهد بود.

و در همین معنا، فقیه شافعی، ابن مغازلی در کتاب خود با اسنادش به جابر بن عبدالله آورده است که گفت: روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در عرفات، در حالی که علی علیه السّلام روبروی وی بود، فرمود: ای علی، نزدیک من بیا که من و تو از یک درخت آفریده شده­ایم، من اصل آن هستم و تو فرع آنی و حسن و حسین شاخه­های آنند، پس هرکس به شاخه­ای از آن چنگ زند، خداوند او را به بهشت وارد می­کند.

و در همین معنا، شافعی ابن مغازلی در کتاب مناقب با اسناد آن به عبدالله بن عباس آورده است که گفت: از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درباره کلماتی که آدم از پروردگارش دریافت نمود، سپس خدا بر او ببخشود، سؤال شد، فرمود: از وی خواست که به حق محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین -- علیهم السلام - بر وی ببخشاید، پس خداوند بر او ببخشود.

و در همین معنا، احمد بن حنبل در مسند خود، با اسناد آن به سعید بن جبیر از ابن عباس آورده است که گفت: چون قول خدای متعال: «قُل لَّا أَسَْئلُکمُ ْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فیِ الْقُرْبیَ وَ مَن یَقْترَِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ»،(1){بگو: «به ازای آن رسالت پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان.» و هر کس نیکی به جای آورد و طاعتی اندوزد، برای او در ثواب آن خواهیم افزود. قطعاً خدا آمرزنده و قدرشناس است.}نازل گشت، عرض کردند: یا رسول الله، خویشاوندان شما که دوست داشتن آن­ها واجب گشته چه کسانی هستند؟ فرمود: علی، فاطمه و دو پسرشان.

ثعلبی در تفسیر خود و ضمن تفسیر این آیه، آن را با همین الفاظ و معانی روایت کرده است. و نیز در تفسیر این آیه روایت کرده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام نظر انداخت و فرمود: من با هرکس که جنگ کنید، در جنگم و با هرکس که صلح کنید، در صلحم.(2)

روایت37.

ابو ایوب انصاری گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله یک­بار بیمار شدند و فاطمه در حالی به عیادت وی آمد که آن حضرت دوران نقاهت را می­گذراند.

ص: 65


1- . شوری / 23
2- . الطرائف: 27

مَرَضِهِ فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِرَسُولِ اللَّهِ مِنَ الْجَهْدِ وَ الضَّعْفِ خَنَقَتْهَا الْعَبْرَةُ حَتَّی جَرَتْ دَمْعُهَا فَقَالَ لَهَا یَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاکِ فَبَعَثَهُ نَبِیّاً(1) ثُمَّ اطَّلَعَ إِلَیْهَا الثَّانِیَةَ فَاخْتَارَ مِنْهَا بَعْلَکِ فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیَّ فَأَنْکَحْتُهُ وَ اتَّخَذْتُهُ وَصِیّاً أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ لِکَرَامَةِ اللَّهِ إِیَّاکِ زَوَّجَکِ أَعْظَمَهُمْ حِلْماً وَ أَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ أَعْلَمَهُمْ عِلْماً فَسُرَّتْ بِذَلِکَ فَاطِمَةُ علیها السلام فَاسْتَبْشَرَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا فَاطِمَةُ لَهُ ثَمَانِیَةُ أَضْرَاسٍ ثَوَاقِبَ (2) إِیمَانُهُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَزْوِیجُهُ فَاطِمَةَ وَ سِبْطَاهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ أَمْرُهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهْیُهُ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ قَضَاؤُهُ بِکِتَابِ اللَّهِ یَا فَاطِمَةُ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ أُوتِینَا سَبْعَ خِصَالٍ لَمْ یُعْطَهَا أَحَدٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ قَبْلَنَا أَوْ قَالَ الْأَنْبِیَاءِ وَ لَا یُدْرِکُهَا أَحَدٌ مِنَ الْآخِرِینَ غَیْرُنَا نَبِیُّنَا أَفْضَلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ هُوَ أَبُوکِ وَ وَصِیُّنَا أَفْضَلُ الْأَوْصِیَاءِ وَ هُوَ بَعْلُکِ وَ شَهِیدُنَا خَیْرُ الشُّهَدَاءِ وَ هُوَ حَمْزَةُ عَمُّکِ وَ مِنَّا مَنْ لَهُ جَنَاحَانِ یَطِیرُ بِهِمَا فِی الْجَنَّةِ حَیْثُ یَشَاءُ وَ هُوَ جَعْفَرٌ ابْنُ عَمِّکِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُمَا ابْنَاکِ وَ مِنَّا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ(3).

«38»

مد، [العمدة] مِنْ صَحِیحِ الْبُخَارِیِّ: فَاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ.

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْبُخَارِیِّ عَنْ أَبِی الْوَلِیدِ عَنِ ابْنِ عُیَیْنَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ دِینَارٍ عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ عَنْ مِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ(4) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِی.

وَ بِإِسْنَادِهِ إِلَی صَحِیحِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی مَعْمَرٍ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْهُذَلِیِّ عَنْ شَقِیقِ بْنِ عَمْرٍو عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ: مِثْلَهُ.

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ مُسْلِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ عَنْ لَیْثٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: إِنَّمَا ابْنَتِی بَضْعَةٌ مِنِّی یُرِیبُنِی مَا أَرَابَهَا وَ یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا.

وَ بِالْإِسْنَادِ إِلَی مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی مَعْمَرٍ عَنْ شَقِیقٍ عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ عَنِ الْمِسْوَرِ

ص: 66


1- 1. فی المصدر: فبعثه فی الرسالة.
2- 2. فی هامش( د) و( ت): ثوابت ظ.
3- 3. الطرائف: 32.
4- 4. أورد ابن الأثیر ترجمته فی أسد الغابة 4: 365 و 366 و روی أیضا عنه هذه الروایة.

چون آن حالت ضعف و ناتوانی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را دید، بغض گلویش را گرفته و اشک وی جاری گشت. پس آن حضرت به وی فرمود: ای فاطمه، همانا خداوند متعال نظری بر زمین انداخت و شوهر تو را برگزید، سپس خدای متعال به من وحی فرمود، پس دخترم را به وی دادم و او را به عنوان وصیّ برگزیدم. آیا نمی­دانی به سبب کرامتی که خدا برایت قایل است، تو را به ازدواج مردی در آورده که از نظر حلم و بردباری، عظیم­ترین و از نظر اسلام آوردن، نخستین و از جهت علم، عالم­ترین مردان است؟ پس فاطمه علیها السّلام از این سخنان شادمان گشته و آن­ها را به فال نیک گرفت. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: ای فاطمه، علی هشت خصلت پایدار و استوار دارد: ایمانش به خدا، همسری چون تو، دو فرزند چون حسن و حسین، اهل امر به معروف است، نهی از منکر می­کند، طبق کتاب خدا قضاوت می­کند. ای فاطمه، ما خاندانی هستیم که هفت خصلت داده شده­ایم که خداوند پیش از ما آن­ها را به کسی نداده است - یا اینکه فرمود: آن­ها را به هیچ پیامبری نداده است - و هیچ­کس پس از ما نیز بدان­ها دست نخواهد یافت: پیامبر ما افضل پیامبران است که او پدر توست، وصیّ ما افضل اوصیاست و او شوی توست، شهید ما بهترین شهداست و او حمزه عموی توست، و از ماست آنکه دو بال دارد که در بهشت به هر جا که خواهد، با آن­ها پرواز می­کند و او جعفر پس عموی توست، و دو سبط این اُمّت از ماست که پسران تو هستند و - سوگند به کسی که جانم در دست اوست - مهدی این اُمّت از ماست.(1)

روایت38.

العمدۀ: صحیح بخاری: فاطمه علیها السلام سرور زنان اهل بهشت است. و با اسناد خود از بخاری از ابوالولید از ابن عیینه از عمر بن دینار، از ابن ابی ملیکه از مسوّر بن مخرمۀ آورده است

که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: فاطمه پاره تن من است، هرکس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است. و با اسنادش به صحیح مسلم از ابومعمر اسماعیل بن ابراهیم هذلیّ از شقیق بن عمر از ابن ابی ملیکه، نظیر آن را روایت کرده است.

و با اسناد از مسلم از احمد بن عبدالله بن یونس از لیث از عبدالله بن عبید الله بن ملیکه از مسوّر بن مخرمه از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده که فرمود: پاره تن من فاطمه است، مرا ناپسند آید هرچه او را ناپسند افتد و مرا می­آزارد آنچه او را بیازارد. و با اسناد به مسلم از ابو معمر از شقیق از ابن ابی ملیکه از مسوّر آورده است

ص: 66


1- . الطرائف: 32

قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا(1).

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی کَامِلٍ فُضَیْلِ بْنِ حُسَیْنٍ عَنْ أَبِی عَوَانَةَ عَنْ فِرَاسٍ عَنْ عَامِرٍ عَنْ مَسْرُوقٍ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: کُنَّ أَزْوَاجُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عِنْدَهُ لَمْ یُغَادِرْ مِنْهُنَّ وَاحِدَةٌ(2) فَأَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام تَمْشِی مَا تُخْطِئُ مِشْیَتُهَا عَنْ مِشْیَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله شَیْئاً فَلَمَّا رَآهَا رَحَّبَ بِهَا فَقَالَ مَرْحَباً بِابْنَتِی فَأَجْلَسَهَا(3) عَنْ یَمِینِهِ أَوْ عَنْ شِمَالِهِ ثُمَّ سَارَّهَا فَبَکَتْ بُکَاءً شَدِیداً فَلَمَّا رَأَی حُزْنَهَا سَارَّهَا ثَانِیَةً(4) فَضَحِکَتْ فَقُلْتُ لَهَا خَصَّکِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ بَیْنِ نِسَائِهِ بِالسِّرَارِ ثُمَّ أَنْتِ تَبْکِینَ فَلَمَّا قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَأَلْتُهَا مَا قَالَ لَکِ رَسُولُ اللَّهِ قَالَتْ مَا کُنْتُ لِأُفْشِیَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سِرَّهُ قَالَتْ فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ قُلْتُ عَزَمْتُ عَلَیْکِ بِمَا لِی عَلَیْکِ مِنَ الْحَقِّ لَمَّا حَدَّثْتِنِی مَا قَالَ لَکِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ أَمَّا الْآنَ فَنَعَمْ أَمَّا حِینَ سَارَّنِی فِی الْمَرَّةِ الْأُولَی فَأَخْبَرَنِی أَنَّ جَبْرَئِیلَ کَانَ یُعَارِضُهُ الْقُرْآنَ فِی کُلِّ سَنَةٍ مَرَّةً وَ إِنَّهُ عَارَضَهُ الْآنَ مَرَّتَیْنِ وَ إِنِّی لَأَرَی الْأَجَلَ قَدِ اقْتَرَبَ (5) فَاتَّقِی اللَّهَ وَ اصْبِرِی فَإِنَّهُ نِعْمَ السَّلَفُ أَنَا لَکِ قَالَتْ فَبَکَیْتُ الْبُکَاءَ الَّذِی رَأَیْتِ (6) فَلَمَّا رَأَی حُزْنِی سَارَّنِی الثَّانِیَةَ فَقَالَ یَا فَاطِمَةُ أَ مَا تَرْضَیْنَ أَنْ تَکُونِی سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ أَوْ سَیِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَضَحِکْتُ (7) ضِحْکِیَ الَّذِی رَأَیْتِ (8).

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَی عَنْ زَکَرِیَّا وَ حَدَّثَنَا ابْنُ نُمَیْرٍ عَنْ زَکَرِیَّا عَنْ فِرَاسٍ عَنْ عَامِرٍ عَنْ مَسْرُوقٍ عَنْ

ص: 67


1- 1. توجد الروایات مفصلة فی صحیح مسلم 7: 140- 142.
2- 2. غادره: ترکه و أبقاه.
3- 3. فی المصدر و فی صحیح مسلم: ثم أجلسها.
4- 4. لیست کلمة« ثانیة» فی المصدر.
5- 5. فی المصدر و فی صحیح مسلم: و انی لا أری الأجل إلّا قد اقترب.
6- 6. فی المصدر و فی صحیح مسلم: فبکیت بکائی الذی رأیت.
7- 7. فی المصدر و فی صحیح مسلم: قالت فضحکت.
8- 8. توجد الروایة فی صحیح مسلم 7: 142 و 143.

که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پاره تن من فاطمه است، مرا آزار می­دهد آنچه او را بیازارد.(1)

و با اسناد از مسلم از ابو کامل فضیل بن حسین از ابو عوانه از فراس از عامر از مسروق از عایشه روایت کرده که گفت: همه همسران پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بدون استثنا نزد وی بودند که فاطمه قدم زنان آمد و راه رفتنش کاملاً به راه رفتن رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شباهت داشت. پس چون پیامبر او را دید، به وی خوش­آمد گفته، فرمود: خوش آمدی دخترکم، سپس وی را سمت راست - یا سمت چپ - خود نشاند، سپس در گوش وی سخنانی فرمود که بر اثر آن فاطمه به سختی گریست؛ چون اندوه وی را دید، بار دیگر سخنانی در گوش وی گفت که فاطمه بخندید. پس به فاطمه گفتم: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از میان زنان راز­ها را تنها با تو در میان می­گذارد و آن­وقت گریه می­کنی؟ چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برخاست، به فاطمه گفتم: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به شما چه فرمود؟ فاطمه علیها السّلام پاسخ داد: من هرگز راز رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را فاش نمی­کنم. عایشه گوید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رحلت فرمود، به فاطمه علیها السّلام گفتم: به خاطر حقی که به گردنت دارم، آمده­ام بپرسم، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن روز به تو چه می­گفت؟ فاطمه علیها السّلام فرمود: اما اکنون پاسخ تو را می­دهم. وقتی بار اول با من محرمانه سخن گفت، فرمود که جبرئیل سالی یک بار قرآن را بر من عرضه می­کرد، ولی امسال دو بار این کار را کرد و به گمانم مرگم فرا رسیده است؛ پس از خدا بترس و شکیبا باش که من برای تو چه نیکو سلفی هستم. فاطمه علیها السّلام افزود: پس من چنان گریستم که دیدی؛ و چون اندوه مرا دید، بار دیگر محرمانه به من فرمود: ای فاطمه، آیا خرسند نمی­شوی که سرور زنان مؤمن - یا سرور زنان این اُمّت - باشی؟ پس آن­گونه که دیدی، خندیدم.(2)

و با اسناد از مسلم، از ابوبکر بن ابی شیبۀ از عبدالله بن یحیی از زکریا و ابن نمیر ما را روایت کرد، و از زکریا از فراس از عامر از مسروق از عایشه نظیر این را روایت کرده است.(3)

ص: 67


1- . صحیح مسلم 7: 142- 140
2- . صحیح مسلم 7: 143-142
3- . صحیح مسلم 7: 144-143

عَائِشَةَ: مِثْلَهُ (1).

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ أَبِی مُزَاحِمٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عُرْوَةَ عَنْ عَائِشَةَ وَ عَنْ زُهَیْرِ بْنِ حَرْبٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عُرْوَةَ عَنْ عَائِشَةَ: مِثْلَهُ مَعَ اخْتِصَارٍ إِلَّا أَنَّهَا قَالَتْ قَالَتْ فَاطِمَةُ أَخْبَرَنِی بِمَوْتِهِ فَبَکَیْتُ ثُمَّ سَارَّنِی فَأَخْبَرَنِی أَنِّی أَوَّلُ مَنْ یَتْبَعُهُ مِنْ أَهْلِهِ فَضَحِکْتُ (2).

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الثَّعْلَبِیِّ فِی تَفْسِیرِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الدِّینَوَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ مَحْمُودٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَی عَنْ دَاوُدَ بْنِ الزُّبَیْرِ(3) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَجَّافٍ عَنْ أَبِی ذَرٍّ(4) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: حَسْبُکَ مِنْ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ أَرْبَعٌ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِیَةُ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ وَ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ.

وَ مِنَ الْجَمْعِ بَیْنَ الصِّحَاحِ السِّتَّةِ مِنْ سُنَنِ أَبِی دَاوُدَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله سَارَّ فَاطِمَةَ وَ قَالَ لَهَا أَ لَا تَرْضَیْنَ أَنْ تَکُونِی سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ أَوْ سَیِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَقَالَتْ فَأَیْنَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِیَةُ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ فَقَالَ مَرْیَمُ سَیِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ آسِیَةُ سَیِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا.

وَ بِالْإِسْنَادِ أَیْضاً قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ أَغْضَبَهَا فَقَدْ أَغْضَبَنِی.

وَ بِالْإِسْنَادِ مِنْ سُنَنِ أَبِی دَاوُدَ وَ صَحِیحِ التِّرْمِذِیِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ: مِثْلَ حَدِیثِ أَبِی هُرَیْرَةَ(5).

أَقُولُ: وَ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ رَحِمَهُ اللَّهُ أَیْضاً فِی کِتَابِ الْمُسْتَدْرَکِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی کِتَابِ حِلْیَةِ الْأَوْلِیَاءِ عَنِ الْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ: أَ لَا تَنْطَلِقُ بِنَا نَعُودُ فَاطِمَةَ فَإِنَّهَا تَشْتَکِی قُلْتُ بَلَی قَالَ فَانْطَلَقْنَا إِلَی أَنِ انْتَهَیْنَا

ص: 68


1- 1. و توجد فی صحیح مسلم 7: 143 و 144.
2- 2. و توجد فی صحیح مسلم 7: 142.
3- 3. فی المصدر: عن داود بن الزبرقان.
4- 4. کذا فی النسخ، و الصحیح کما فی المصدر: عن أبی زرعة.
5- 5. العمدة: 200- 202.

و با اسناد از منصور بن ابی مزاحم از ابراهیم بن سعد از پدرش از عروه از عایشه؛ و از زهیر بن حرب از یعقوب بن ابراهیم از پدرش از جدش از عروه از عایشه با اندکی اختصار، شبیه آن روایت شده است با این تفاوت که عایشه گفته است: فاطمه علیها السّلام گفت: خبر مرگ خود را به من داد و من گریستم، سپس محرمانه به من گفت که من اولین کسی از اهل بیتش هستم که به وی ملحق می­شوم، از این رو خندیدم.(1)

و با اسناد خود از ثعلبی در تفسیرش از حسین بن محمّد دینوری از احمد بن محمّد بن اسحاق از عبدالملک بن محمود از محمّد بن یعقوب از زکریا بن یحیی از داوود بن زبیر از محمّد بن حجّاف از ابوذر از ابو هریره نقل است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: از زنان جهان چهار نفر تو را بس: مریم دختر عمران، آسیه زن فرعون، خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد.

و از کتاب الجمع بین الصحاح الستّه از سنن ابو داوود با اسنادش از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آورده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله محرمانه به فاطمه علیها السلام فرمود: آیا خرسند نمی­شوی که سرور زنان جهان - یا سرور زنان این اُمّت - گردی؟ عرض کرد: پس مریم بنت عمران و آسیه زن فرعون چه جایگاهی ­دارند؟ فرمود: مریم سرور زنان عالَم خود است و آسیه سرور زنان عالم خود است.

و نیز با اسناد گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: فاطمه پاره تن من است، پس هرکس او را به خشم آورد، در حقیقت مرا به خشم آورده است. و با اسناد از سنن ابو داوود و صحیح ترمذی از انس بن مالک شبیه روایت ابوهریره نقل شده است.(2)

مؤلف: و ابن بطریق - رحمه الله - نیز در کتاب المستدرک با اسناد به کتاب حلیة الأولیاء از حافظ ابو نعیم با اسناد خود از عمران بن حصین روایت کرده که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آیا نمی­آیی تا فاطمه را دیدار کنم، زیرا وی گله­ می­کند! عرض کردم: بلی، گوید: پس روانه شدیم تا این که به در خانه ایشان رسیدیم.

ص: 68


1- . صحیح مسلم 7: 142
2- . العمدة: 202-200

إِلَی بَابِهَا فَسَلَّمَ وَ اسْتَأْذَنَ (1) فَقَالَ أَدْخُلُ أَنَا وَ مَنْ مَعِی قَالَتْ نَعَمْ وَ مَنْ مَعَکَ یَا أَبَتَاهْ فَوَ اللَّهِ مَا عَلَیَّ إِلَّا عَبَاءَةٌ فَقَالَ لَهَا اصْنَعِی بِهَا کَذَا وَ اصْنَعِی بِهَا کَذَا فَعَلَّمَهَا کَیْفَ تَسْتَتِرُ فَقَالَتْ وَ اللَّهِ مَا عَلَی رَأْسِی مِنْ خِمَارٍ قَالَ فَأَخَذَ خَلَقَ مُلَاءَةٍ(2) کَانَتْ عَلَیْهِ فَقَالَ اخْتَمِرِی بِهَا ثُمَّ أَذِنَتْ لَهُمَا فَدَخَلَا فَقَالَ کَیْفَ تَجِدِینَکِ یَا بُنَیَّةِ قَالَتْ إِنِّی لَوَجِعَةٌ وَ إِنَّهُ لَیَزِیدُنِی أَنْ مَا لِی طَعَامٌ آکُلُهُ قَالَ یَا بُنَیَّةِ أَ مَا تَرْضَیْنَ أَنْ تَکُونِی سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ قَالَتْ یَا أَبَتِ فَأَیْنَ مَرْیَمُ ابْنَةُ عِمْرَانَ قَالَ تِلْکَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ أَنْتِ سَیِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِکِ أَمَ وَ اللَّهِ لَقَدْ زَوَّجْتُکِ سَیِّداً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.

وَ مِنَ الْکِتَابِ الْمَذْکُورِ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ: مِثْلَهُ وَ قَالَ فِی آخِرِهِ إِنَّهَا سَیِّدَةُ النِّسَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی نُعَیْمٍ عَنْ مَسْرُوقٍ عَنْ عَائِشَةَ: مِثْلَ مَا مَرَّ فِی رِوَایَةِ مُسْلِمٍ.

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنِ الشَّعْبِیِّ وَ رَوَتْهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ الْحُسَیْنِ وَ عَائِشَةُ بِنْتُ طَلْحَةَ عَنْ عَائِشَةَ: نَحْوَهُ.

وَ عَنْهُ أَیْضاً: مِثْلَ حَدِیثِ الْمِسْوَرِ بِثَلَاثَةِ أَسَانِیدَ.

وَ عَنْهُ أَیْضاً عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ: أَنَّهُ قَالَ لِفَاطِمَةَ مَا خَیْرُ النِّسَاءِ قَالَتْ (لَا یَرَیْنَ النِّسَاءَ) وَ أَنْ لَا یَرَیْنَ الرِّجَالَ وَ لَا یَرَوْنَهُنَّ فَذَکَرَ ذَلِکَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی.

وَ عَنْهُ أَیْضاً بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَلْقَمَةَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: أَصَابَتْ فَاطِمَةَ صَبِیحَةَ یَوْمِ الْعُرْسِ رِعْدَةٌ فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا فَاطِمَةُ زَوَّجْتُکِ سَیِّداً فِی الدُّنْیَا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ یَا فَاطِمَةُ لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَی إِمْلَاکَکِ بِعَلِیٍّ أَمَرَ جَبْرَئِیلَ علیه السلام فَقَامَ فِی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ فَصَفَّ الْمَلَائِکَةَ صُفُوفاً ثُمَّ خَطَبَ عَلَیْهِمْ فَزَوَّجَکِ مِنْ عَلِیٍّ ثُمَّ أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَی شَجَرَ الْجِنَانِ فَحَمَلَتِ الْحُلِیَّ وَ الْحُلَلَ ثُمَّ أَمَرَهَا فَنَثَرَتْهُ عَلَی الْمَلَائِکَةِ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَیْئاً أَکْثَرَ مِمَّا أَخَذَهُ غَیْرُهُ افْتَخَرَ بِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا لَقَدْ کَانَتْ فَاطِمَةُ تَفْتَخِرُ عَلَی النِّسَاءِ لِأَنَّ أَوَّلَ مَنْ خَطَبَ عَلَیْهَا جَبْرَئِیلُ.

ص: 69


1- 1. فی المصدر و( د) و استأذن لی.
2- 2. الخلق: البالی. و الملاءة- بضم المیم- ثوب یلبس علی الفخذین.

پس آن حضرت سلام داد و اجازه ورود خواست. سپس فرمود: آیا من و همراهم وارد شویم؟ فاطمه علیها السّلام گفت: آری، با همراهت پدرجان، به خدا سوگند جز یک عبا بر تن ندارم. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: آن را چنین و چنان کن - به وی آموخت چگونه خود را بپوشاند - . فاطمه گفت: به خدا سوگند روسری ندارم. گوید: پس آن حضرت جامه­ای کهنه که آن را دور ران­ها پیچند و با خود داشت، برداشت و به وی فرمود: سر خود را با این بپوشان. سپس فاطمه علیها السّلام اجازه داد و هر دو وارد شدند. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چطوری دخترکم؟ گفت: هم بیمارم و هم چیزی را برای خوردن ندارم و این خود بر دردم می­افزاید. فرمود: دخترکم، آیا خرسند نمی­شوی که سرور زنان جهان باشی؟! گفت: پدرجان، پس حضرت مریم دخت عمران چه می­شود؟ فرمود: او سرور زنان عالم خود بود و تو سرور زنان عالم خود هستی، و به خدا سوگند که تو را به زوجیّت سروری در دنیا و آخرت در آورده­ام.

و از کتاب مذکور از جابر بن سمرۀ این روایت نقل شده و در پایان آن آورده است: او (فاطمه) سرور زنان جهان در روز قیامت است. و با اسناد از ابونعیم از مسروق از عایشه، نظیر آنچه در روایت مسلم گذشت، نقل شده است. و با اسناد از جابر جعفی از شعبی - و فاطمه بنت حسین و عایشه بنت طلحه نیز آن را روایت کرده­اند - از عایشه نظیر آن را نقل کرده است. و نیز از او مانند حدیث مسوّر به سه اسناد نقل شده است.

و همچنین او از سعید بن مسیّب از علی علیه السلام آورده است که به فاطمه علیها السلام فرمود: بهترین زنان چه کسانی هستند؟ گفت: (زنان را نبینند) مردان را نبینند و مردان نیز آنان را نبینند. پس این سخن برای پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نقل شد، فرمود: فاطمه پاره تن من است.

و نیز از اوست، با اسنادش از أعمش از علقمه از ابن مسعود گوید: صبح روز عروسی، فاطمه علیها السّلام دچار ترس و لرز شد، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: ای فاطمه، تو را به همسریِ سروری در دنیا و آخرت در آورده­ام و او در آخرت به یقین از شایستگان خواهد بود، ای فاطمه: چون خداوند اراده فرمود تو را به همسری علی در آورد، به جبرئیل علیه السّلام امر فرمود و در آسمان چهارم ایستاد و فرشتگان را به صف کرد. سپس برای آنان خطبه خواند و آن­گاه تو را به همسری علی در آورد، آن­گاه خداوند به درختان بهشتی امر فرمود: بارشان زیور آلات گردد و چنین شد و درختان زیورآلات را بر فرشتگان نثار کردند؛ پس هر فرشته­ای از زیورآلات بیشتری برخوردار گشت، تا روز قیامت به آن­ها افتخار می­کنند. اَمّ سلمۀ - رضی الله عنها گوید -: فاطمه به زنان جهان فخر می­فروخت، زیرا اولین کسی است که جبرئیل خطبه عقد وی را خوانده است .

ص: 69

وَ مِنْ کِتَابِ الْفِرْدَوْسِ لِابْنِ شِیرَوَیْهِ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَوَّلُ شَخْصٍ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَاطِمَةُ مَثَلُهَا فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ.

وَ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ فَاطِمَةَ علیها السلام قَالَتْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کُلُّ بَنِی أَبٍ یَنْتَمُونَ إِلَی عَصَبَةِ أَبِیهِمْ (1) إِلَّا وُلْدَ فَاطِمَةَ فَإِنِّی أَنَا أَبُوهُمْ وَ أَنَا عَصَبَتُهُمْ.

وَ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ زَوَّجَکَ فَاطِمَةَ وَ جَعَلَ صَدَاقَهَا الْأَرْضَ فَمَنْ مَشَی عَلَیْهَا مُبْغِضاً لَکَ مَشَی حَرَاماً.

وَ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تُحْشَرُ ابْنَتِی فَاطِمَةُ وَ مَعَهَا ثِیَابٌ مَصْبُوغَةٌ بِدَمٍ فَتَتَعَلَّقُ بِقَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ فَتَقُولُ یَا عَدْلُ احْکُمْ بَیْنِی وَ بَیْنَ قَاتِلِ وَلَدِی فَیَحْکُمُ لِابْنَتِی وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ.

وَ مِنْ أَحَادِیثِ ابْنِ عَمَّارٍ الْمَوْصِلِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ لِفَاطِمَةَ علیها السلام إِنَّ اللَّهَ یَغْضَبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضَی لِرِضَاکِ.

وَ مِنْ کِتَابِ مَنَاقِبِ الصَّحَابَةِ لِأَبِی الْمُظَفَّرِ السَّمْعَانِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الشَّعْبِیِّ عَنْ أَبِی جُحَیْفَةَ(2) عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَی مُنَادٍ مِنْ تَحْتِ الْحُجُبِ یَا أَهْلَ الْجَمْعِ نَکِّسُوا رُءُوسَکُمْ وَ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ حَتَّی تَجُوزَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ عَلَی الصِّرَاطِ.

وَ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ إِذَا قَدِمَ مِنْ مَغَازِیهِ قَبَّلَ فَاطِمَةَ علیها السلام (3).

ص: 70


1- 1. انتمی فلان إلی أبیه: انتسب و اعتزی. و العصبة- بالفتحات- قوم الرجل الذین یتعصبون له.
2- 2. بتقدیم المعجمة کان من صغار الصحابة. ذکروا أن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله توفی و أبو جحیفة لم یبلغ الحلم و لکنه سمع من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و روی عنه، و جعله أمیر المؤمنین علیه السلام علی بیت المال بالکوفة، و شهد معه مشاهده کلها، و کان یحبه و یثق إلیه.( أسد الغابة: 5: 157).
3- 3. مستدرک ابن بطریق مخطوط و لم نظفر بنسخته.

و از کتاب «الفردوس» ابن شیرویه دیلمی از ابوهریره آورده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: اولین کسی که وارد بهشت می­شود، فاطمه است، مَثَل وی در این اَمّت، مَثَل مریم دختر عمران در بنی­اسرائیل است.

و از اوست با اسنادش از سرور زنان فاطمه علیها السّلام که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر فرزندی به خاندان پدرش منسوب می­شود مگر فرزندان فاطمه که به من منتسب می­شوند و من پدرشان هستم.

و از اوست با اسنادش از عمار بن یاسر - رضی الله عنه - که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، همانا خدای عزّوجل فاطمه را به همسری تو در آورد و صداق وی را زمین قرار داد، پس هرکس بر روی زمین قدم بردارد اما با تو دشمن باشد، قدمی حرام برداشته است.

و از اوست با اسنادش از امیرالمؤمنین علیه السّلام که فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: دخترم فاطمه در حالی محشور می­شود که جامه­های به خون رنگین شده دارد، و به ستونی از ستون­های عرش آویخته و می­گوید: ای دادگر، میان من و قاتل فرزندم داوری کن! به خدای کعبه، به نفع دخترم داوری خواهد کرد.

و از جمله احادیث ابن عمار موصلّی با اسنادش از جعفر بن محمّد از پدرانش از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آورده است که آن حضرت به فاطمه علیها السلام فرمود: یقیناً خداوند از خشم تو به خشم می­آید و از خشنودی تو خرسند می­شود.

و از کتاب «مناقب­الصحابه» ابوالمظفّر سمعانی، با اسنادش از شعبی، از ابوجحیفه از علی علیه السّلام آورده که فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چون روز قیامت شود، منادی از زیر حجاب ندا در دهد که ای جمع حاضر، سرهایتان را به زیر اندازید و چشم­هایتان را فرو بندید تا فاطمه بنت محمّد از صراط بگذرد .

و از اوست با اسنادش از عکرمه از ابن عباس گفت: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از جنگهایش باز می­گشت، فاطمه را می­بوسید.(1)

ص: 70


1- . مستدرک ابن بطریق، نسخه خطی
توضیح

و تأیید قال فی النهایة فی حدیث فاطمة یریبنی ما یریبها أی یسوؤنی ما یسوؤها و یزعجنی ما یزعجها یقال رابنی هذا الأمر و أرابنی إذا رأیت منه ما تکره (1).

و أقول: قد أخرجت أکثر أخبار فضائل فاطمة و الحسنین علیهم السلام من جامع الأصول لا سیما أخبار سیادة النساء و قد روی ما مر من روایة عائشة من صحاح البخاری و مسلم و أبی داود و الترمذی إلی قوله یا فاطمة أ ما ترضین أن تکونی سیدة نساء المؤمنین أو سیدة نساء هذه الأمة و فی روایة مسلم و الترمذی فقال أ ما ترضین أن تکونی سیدة نساء أهل الجنة و أنک أول أهلی لحوقا بی ثم قال و فی روایة الترمذی قالت ما رأیت أحدا أشبه سمتا و دلا و هدیا برسول الله فی قیامه و قعوده من فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله قالت و کانت إذا دخلت علی النبی قام إلیها فقبلها و أجلسها فی مجلسه و کان النبی صلی الله علیه و آله إذا دخل علیها قامت

من مجلسها فقبلته و أجلسته فی مجلسها فلما مرض النبی صلی الله علیه و آله دخلت فاطمة فأکبت علیه و قبلته ثم رفعت رأسها فبکت ثم أکبت علیه ثم رفعت رأسها فضحکت فقلت إنی کنت أظن أن هذه من أعقل نسائها فإذا هی من النساء فلما توفی رسول الله صلی الله علیه و آله قلت لها أ رأیت حین أکببت علی النبی فرفعت رأسک فبکیت ثم أکببت علیه فرفعت رأسک فضحکت ما حملک علی ذلک قالت إنی إذا لبذرة أخبرنی أنه میت من وجعه هذا فبکیت ثم أخبرنی أنی أسرع أهله لحوقا به فذاک حین ضحکت.

و قال فی النهایة الدل و الهدی و السمت عبارة عن الحالة التی یکون علیها الإنسان من السکینة و الوقار و حسن السیرة و الطریقة و استقامة المنظر و الهیئة و منه أعجبنی دلها أی حسن هیئتها و قیل حسن حدیثها(2) و قال فی حدیث فاطمة عند وفاة النبی صلی الله علیه و آله قالت لعائشة إذا البذرة البذر الذی یفشی السر و یظهر ما یسمعه (3).

ص: 71


1- 1. النهایة 2: 117.
2- 2. النهایة 2: 30.
3- 3. النهایة 1: 69.

توضیح

در «النهایۀ» گوید: در حدیث فاطمه علیها السّلام جمله: «یریبنی ما یریبها...» به معنای «مرا ناپسند آید هرچه او را ناپسند افتد و مرا می­آزارد آنچه او را می­آزارد» است؛ گفته می­شود: «رابنی هذا الأمر» اگر از او چیزی ببینی که تو را ناخوشایند باشد.(1)

مؤلف: اکثر فضایل فاطمه و حسنین علیهم السّلام را از کتاب جامع الاصول و بالأخص روایات سیادت زنان را استخراج کرده­ام. و آنچه از روایت عایشه گذشت، از صحاح بخاری، مسلم، ابو داوود و ترمذی بود، تا آنجا که گفت: ای فاطمه، آیا خشنود نمی­شوی که سرور زنان با ایمان، یا سرور زنان این اُمّت شوی؟ و در روایت مسلم و ترمذی: پس فرمود: آیا خرسند نمی­شوی که سرور زنان اهل بهشت باشی؟ و تو نخستین کسی از خاندان من هستی که به من ملحق می­شوی. سپس گوید: و در روایت ترمذی آمده است: عایشه گفت: هیچ زنی را از نشانه و دلالت و هدایت و نشست و برخاست ندیده­ام که مانند فاطمه علیها السّلام دخت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله شباهت داشته باشد. گوید: هرگاه فاطمه بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وارد می­گشت، آن حضرت از جا برخاسته و رخسارش را می­بوسید و وی را در جای خود می­نشاند. و اگر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر فاطمه وارد می­گشت، فاطمه از جای خود برمی­خاست و آن حضرت را می­بوسید و وی را در جای خود می­نشاند. و چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بیمار گشت، فاطمه علیها السّلام بر وی وارد گشته، خود را بر روی آن حضرت انداخته و بوسید، آن­گاه سر برداشت و گریست. سپس دوباره خود را روی آن حضرت انداخت، سپس سر برداشت و خندید؛ پس گفتم: من گمان می­کردم که این (فاطمه علیها السّلام) از عاقل­ترین زنان روی زمین است، ولی ناگاه دریافتم که او زنی است چون دیگر زنان! و چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وفات یافت، به فاطمه گفتم: آن روز را به خاطر داری که خودت را بر روی پیامبرصَلی الله علیهِ و آله انداختی و برخاستی و گریستی و بار دیگر خود را بر روی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله انداختی و خندیدی؟ چرا چنین کردی؟ گفت: انتظار داری که من افشا کننده راز پیامبر باشم! آن حضرت به من فرمود که از همین بیماری خواهد مُرد و من گریستم، سپس مرا آگاه فرمود که من زودتر از دیگر بستگانش به وی خواهم پیوست، از این رو خندیدم.

و در «النهایۀ» گوید: «الدّل»، «السمت» و «الهدی»، عبارات از حالاتی هستند که نشان دهنده برخوردار بودن انسان از آرامش، متانت، درستکاری و نیک­روشی و راست قامتی باشند و در همین معنا می­گویند: «أعجبنی دلّها» یعنی از قیافه او خوشم آمد؛ و گفته شده: خوش­گفتار است.(2)

گوید: در روایت فاطمه علیها السّلام به هنگام وفات پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، جمله «قالت لعائشه إذاً لبذورۀ» ، «بذر» به کسی گفته می­شود که راز نگهدار نیست و هرچه بشنود بازگو می­کند.(3)

ص: 71


1- . النهایۀ 2 : 117
2- . النهایۀ 2 : 30
3- . النهایۀ 2: 69

و قد أورد أخبارا أخر(1) ترکناها مخافة الإطناب و قد أوردت الأخبار المتعلقة بمناقبها و أحوالها فی باب أحوالها علیها السلام و باب فدک و إنما أوردت قلیلا منها هاهنا استطرادا.

«39»

مد، [العمدة] بِإِسْنَادِهِ إِلَی مُسْنَدِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ نَصْرِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَخَذَ بِیَدِ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ (2) وَ قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ أَحَبَّنِی وَ أَحَبَّ هَذَیْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا کَانَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَفَّانَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ مُعَاذٍ عَنْ قَیْسِ بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَزْرَقِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: دَخَلَ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَنَا نَائِمٌ عَلَی الْمَنَامَةِ فَاسْتَسْقَی الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام قَالَ فَقَامَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِلَی شَاةٍ لَنَا بَکِی ءٍ(3) فَدَرَّتْ فَجَاءَ الْحَسَنُ فَسَقَاهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ فَاطِمَةُ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَأَنَّهُ أَحَبُّهُمَا إِلَیْکَ قَالَ لَا وَ لَکِنَّهُ اسْتَسْقَی قَبْلَهُ ثُمَّ قَالَ إِنِّی وَ إِیَّاکِ وَ ابْنَیْکِ وَ هَذَا الرَّاقِدُ فِی مَکَانٍ وَاحِدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ(4).

بیان

قال فی النهایة بکأت الناقة و الشاة إذا قل لبنها فهی بکی ء و بکیئة و منه حدیث علی علیه السلام دَخَلَ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَنَا عَلَی الْمَنَامَةِ فَقَامَ إِلَی شَاةٍ بَکِی ءٍ فَحَلَبَهَا(5) و قال المنامة هاهنا الدکّان التی ینام علیها و فی غیر هذا هی القطیفة و المیم الأولی زائدة(6) قوله علیه السلام فدرّت أی جری لبنها.

ص: 72


1- 1. من قوله:« توضیح و تأیید» إلی قوله:« و یظهر ما یسمعه» یوجد فی( ک) فقط؛ و الموجود فی غیره من النسخ بعد تمام ما أورده عن مستدرک ابن بطریق هکذا: و قد أورد ابن بطریق رحمه اللّه فی کتابیه اخبارا أخر اه. و الظاهر ان الزیادة من المصحح، و علی أی فتکون کالمعترضة فی البین، لظهور اتصال قوله:« و قد أورد أخبارا أخر» بما أورده عن العمدة و المستدرک لابن بطریق.
2- 2. فی المصدر: أخذ بید الحسن و الحسین.
3- 3. فی المصدر: إلی شاة بکی ء لنا.
4- 4. العمدة: 206.
5- 5. النهایة 1: 90.
6- 6. النهایة 4: 183.

و اخبار دیگری را نیز وارد کرده است که از بیم اطاله کلام، آن­ها را رها ساختیم، و اخبار مربوط به مناقب فاطمه علیها السّلام و احوال وی را در باب احوال آن حضرت و باب فدک آورده­ام و در اینجا بخشی از آن­ها را به صورت پراکنده آوردم.

روایت39.

العمدة: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست حسین و حسن علیهما السلام را گرفته و فرمود: هر که مرا دوست بدارد و این دو و پدر و مادرشان را دوست بدارد، در روز قیامت در بهشت با من در یک درجه خواهد بود.

علی علیه السّلام می­فرماید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی بر من وارد شد که من در بستر خوابیده بودم، پس حسن و حسین علیهما السّلام آب خواستند. - گوید: - پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برخاسته و به طرف گوسفندی رفت که کم شیر بود. اما همین که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به پستان آن حیوان دست زد، شیر فوران نمود. پس حسن علیه السّلام آمد و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله او را از آن شیر نوشاند. پس فاطمه علیها السّلام گفت: یا رسول الله، گویا حسن را بیشتر دوست می­دارید؟ فرمود: خیر، حسن زودتر آب خواست. سپس فرمود: من و تو و دو پسرت و این که خفته، روز قیامت در یک جا هستیم.(1)

توضیح

در کتاب «النهایۀ» گوید: «بکأت الناقۀ و الشاۀ»: شیر شتر و میش کم شد، و در این صورت آن را «بکیء» و «بکیئۀ» گویند و حدیث علی علیه السّلام در همین معناست که فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی بر من وارد شد که من در بستر خوابیده بودم، پس به سوی گوسفندی کم شیر رفت و آن را دوشید.(2) گوید: «المنامه» در اینجا سکّویی است که روی آن می­خوابند و در موارد دیگر به معنی روپوش است و میم اول آن زائد می­باشد.(3)

قول آن حضرت«فَدَرَّت» یعنی شیر آن جاری شد.

ص: 72


1- . العمدۀ: 206
2- . النهایۀ 1: 90
3- . النهایۀ 4: 183
«40»

مد، [العمدة] مِنْ صَحِیحِ الْبُخَارِیِّ عَنْ صَدَقَةَ عَنِ ابْنِ عُیَیْنَةَ عَنْ أَبِی مُوسَی عَنِ الْحَسَنِ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا بَکْرَةَ(1) قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله عَلَی الْمِنْبَرِ وَ الْحَسَنُ إِلَی جَنْبِهِ یَنْظُرُ إِلَی النَّاسِ مَرَّةً وَ إِلَی الْحَسَنِ مَرَّةً وَ یَقُولُ ابْنِی هَذَا سَیِّدٌ.

وَ عَنْهُ عَنْ مُسَدَّدٍ عَنْ مُعَمَّرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عُثْمَانَ عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله :أَنَّهُ کَانَ یَأْخُذُهُ وَ الْحُسَیْنَ (2) وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُمَا فَأَحِبَّهُمَا أَوْ کَمَا قَالَ.

وَ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَی ابْنِ عُمَرَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: هُمَا رَیْحَانَتَایَ مِنَ الدُّنْیَا.

وَ مِنْ صَحِیحِ مُسْلِمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله :قَالَ لِلْحَسَنِ إِنِّی أُحِبُّهُ اللَّهُمَّ فَأَحِبَّهُ وَ أَحِبَّ مَنْ یُحِبُّهُ (3).

وَ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالَ: رَأَیْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وَ الْحَسَنُ عَلَی عَاتِقِهِ (4) وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ.

وَ عَنِ الثَّعْلَبِیِّ فِی تَفْسِیرِهِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سُفْیَانَ الثَّوْرِیِّ: فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ (5) قَالَ فَاطِمَةُ وَ عَلِیٌ یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ.

قَالَ الثَّعْلَبِیُّ وَ رُوِیَ هَذَا الْقَوْلُ أَیْضاً عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ وَ قَالَ: بَیْنَهُما بَرْزَخٌ مُحَمَّدٌ.

وَ مِنَ الْجَمْعِ بَیْنَ الصِّحَاحِ السِّتَّةِ لِرَزِینٍ الْعَبْدَرِیِّ مِنْ صَحِیحِ أَبِی دَاوُدَ وَ صَحِیحِ التِّرْمِذِیِّ بِإِسْنَادِهِمَا عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ.

وَ عَنْهُ مِنْ سُنَنِ أَبِی دَاوُدَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: کُنْتُ إِذَا سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَعْطَانِی وَ إِذَا سَکَتُّ ابْتَدَأَنِی قَالَ وَ أَخَذَ بِیَدِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ قَالَ مَنْ

ص: 73


1- 1. کان من فضلاء أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، أورد ترجمته فی أسد الغابة 5: 151.
2- 2. فی المصدر: انه کان یأخذ الحسن و الحسین.
3- 3. فی المصدر و صحیح مسلم: اللّهمّ إنّی احبه فأحبه.
4- 4. فی المصدر و صحیح مسلم، و الحسن بن علیّ علی عاتقه.
5- 5. سورة الرحمن: 19 و 20.

روایت40.

العمدة: ابو بکره (1)

گوید: شنیدم پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر بالای منبر، در حالی که حسن در کنار وی بود، نگاهی به وی انداخته و نگاهی به مردم و می­فرمود: این پسرم سیّد و سرور است.

اسامة بن زید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله حسن و حسین را می­گرفت و می­فرمود: خداوندا، من این دو را دوست می­دارم، پس تو نیز دوستشان بدار؛ یا اینکه عبارت قبلی را می­فرمود.

ابن عمر: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آن دو، دو ریحانه من از دنیا هستند.

و از صحیح مسلم با اسنادش از ابوهریره از پیامبرصَلی الله علیهِ و آله آورده است که آن حضرت در مورد حسن فرمود: خداوندا، من او را دوست می­دارم، پس تو نیز وی را دوست بدار و دوستدار او را نیز دوست بدار .

و از تفسیر ثعلبی در تفسیرش با اسنادش از سفیان ثوری درباره مصداق قول خدای عزّوجل: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ بَیْنهَُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ»،(2){دو

دریا را به گونه ای روان کرد که با هم برخورد کنند. میان آن دو، حدّ فاصلی است که به هم تجاوز نمی کنند.} گوید: علی و فاطمه علیهما السلام هستند؛ و مصداق «یخَْرُجُ مِنهُْمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَان»،(3){از

هر دو دریا مروارید و مرجان برآید.} حسن و حسین علیهما السلام هستند. ثعلبی گوید: این روایت را از سعید بن جبیر نیز نقل شده است و گوید: مصداق «بَیْنهَُمَا بَرْزَخٌ» محمّد صَلی الله علیهِ و آله است.

و از کتاب «الجمع بین الصحاح الستّۀ» رزین عبدری، از صحیح ابو داوود و صحیح ترمذی با اسنادهایشان از ابوسعید خدری روایت کرده­اند که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت هستند.

و از سنن ابو داوود با اسنادش از علی علیه السّلام روایت کرده که فرمود: با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چنان بودم که اگر پرسش می­کردم، پاسخ مرا می­دادند و اگر سکوت می­کردم. خود سخن آغاز می­فرمودند. گوید: و دست حسن و حسین را گرفته و فرمود:

ص: 73


1- . از فضلای صحابه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است. ترجمه وی را در کتاب «اسد الغابۀ 5: 151 » آورده­ام.
2- . رحمن/ 20-19
3- . رحمن / 22

أَحَبَّنِی وَ أَحَبَّ هَذَیْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا وَ کَانَ مُتَّبِعاً لِسُنَّتِی (1) کَانَ مَعِی فِی الْجَنَّةِ.

وَ مِنْ کِتَابِ الْمَصَابِیحِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ یَعْلَی بْنِ مُرَّةَ(2) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ (3) أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ.

وَ عَنْهُ عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ قَالَ: طَرَقْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ذَاتَ لَیْلَةٍ فِی بَعْضِ الْحَاجَاتِ فَخَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَی شَیْ ءٍ لَا أَدْرِی (4) مَا هُوَ فَلَمَّا فَرَغْتُ مِنْ حَاجَتِی قُلْتُ مَا الَّذِی أَنْتَ مُشْتَمِلٌ عَلَیْهِ فَکَشَفَهُ فَإِذاً الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام عَلَی وَرِکَیْهِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله هَذَانِ ابْنَایَ وَ ابْنَا ابْنَتِی اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُمَا فَأَحِبَّهُمَا وَ أَحِبَّ مَنْ یُحِبُّهُمَا(5).

أَقُولُ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی کِتَابِ الْمُسْتَدْرَکِ الْأَخْبَارَ الْمُتَقَدِّمَةَ بِأَسَانِیدَ کَثِیرَةٍ مِنْ کِتَابِ الْمَغَازِی لِمُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ وَ کِتَابِ الْحِلْیَةِ لِلْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ وَ مِنْ کِتَابِ الْفِرْدَوْسِ لِابْنِ شِیرَوَیْهِ وَ رَوَی مِنْ کِتَابِ الْفِرْدَوْسِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی زِیَارَةِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَزَارَهُ فِی سَبْعِینَ أَلْفاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ.

وَ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَنْ جَنْبَیْ عَرْشِ الرَّحْمَنِ بِمَنْزِلَةِ الشَّنْفَیْنِ مِنَ الْوَجْهِ (6).

بیان

فی القاموس الشنفة بالضم لحن (7) القرط الأعلی أو معلاق فی فوق الأذن (8) أو ما علق فی أعلاها و أما ما علق فی أسفلها فقرط و الجمع شنوف (9).

ص: 74


1- 1. فی المصدر: و مات متبعا لسننی.
2- 2. فی المصدر: عن معلی بن مرة.
3- 3. فی المصدر: و أنا من حسین.
4- 4. فی المصدر: ما أدری.
5- 5. العمدة: 207- 211.
6- 6. مخطوط.
7- 7. أی ضبطه بالفتح، و الضم لحن غیر صواب. و القرط: ما یعلق فی شحمة الاذن من درة و نحوها.
8- 8. فی المصدر:« فی قوف الاذن» أی أعلاها.
9- 9. القاموس المحیط 3: 160.

هرکس من را و این دو را و پدر و مادرشان را دوست بدارد و پیرو سنّت من باشد، در بهشت با من خواهد بود.

و از کتاب «المصابیح» با اسنادش از یعلی بن مرّۀ روایت کرده که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: حسین از من است و من از او؛ خداوند دوست خواهد داشت آنکه حسین را دوست بدارد، حسین یکی از اسباط است.

و از اسامة بن زید: شبی در پی حاجتی خدمت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفته و در خانه را زدم. آن حضرت در حالی که چیزی در زیر عبای خود داشت که نمی­دانستم چیست، بیرون آمدند؛ چون از کارم فارغ گشتم عرض کردم: این که در زیر عبای خود دارید چیست؟ پس آن حضرت عبا را کنار زده و حسن و حسین را دیدم که به پاهای آن حضرت چسبیده بودند؛ سپس آن حضرت فرمود: این دو فرزندان من و فرزندان دخترم هستند؛ خداوندا، من این دو را دوست می­دارم، پس تو نیز آنان را دوست بدار و هر کس آنان را دوست می­دارد نیز دوست بدار.(1)

مؤلف: ابن بطریق در کتاب «المستدرک»، روایات یاد شده را با اسنادهای بسیار از کتاب « مغازی» محمّد بن اسحاق و کتاب «حلیۀ الأولیاء» حافظ ابونعیم و از کتاب «الفردوس» ابن شیرویه، نقل نموده است، و از کتاب الفردوس با اسنادش از پیامبرصَلی الله علیهِ و آله روایت کرده که فرمود: موسی بن عمران از پروردگارش عزّوجل درخواست زیارت حسین علیه السّلام را نمود و به همراه هفتاد هزار فرشته وی را زیارت نمود.

و از اوست با اسنادش از امیرالمؤمنین علیه السلام: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: حسن و حسین در روز قیامت در دو طرف عرش خدای رحمان به منزله دو گوشواره یک صورت خواهند بود.(2)

توضیح

در قاموس: «الشَنَفۀ»: گوشواره، یا آویزه­ای در بالای گوش، یا هرچه در قسمت بالای گوش آویزان شود؛ اما آنچه پایین گوش آویخته شود، گوشواره است، و جمع آن «شنوف» است.(3)

ص: 74


1- . العممدۀ: 211-207
2- . نسخه خطی
3- . القاموس المحیط 3: 160

المستدرک قال:

وَ مِنْ أَحَادِیثِ ابْنِ عَمَّارٍ الْمَوْصِلِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ یَا عَلِیُّ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أَقُومُ أَنَا مِنْ قَبْرِی وَ أَنْتَ کَهَاتَیْنِ وَ أَشَارَ بِإِصْبَعَیْهِ السَّبَّابَةِ وَ الْوُسْطَی وَ حَرَّکَهُمَا وَ صَفَّهُمَا أَنْتَ عَنْ یَمِینِی وَ فَاطِمَةُ مِنْ وَرَائِی وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ قُدَّامِی حَتَّی نَأْتِیَ الْمَوْقِفَ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَی أَلَا إِنَّ عَلِیّاً وَ شِیعَتَهُ الْآمِنُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

وَ مِنْ کِتَابِ فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ لِلسَّمْعَانِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَابِطٍ قَالَ: طَلَعَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام مِنْ بَابِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی سَیِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی هَذَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.

وَ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ یَعْلَی قَالَ: جَاءَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ یَسْعَیَانِ (1) إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَخَذَ أَحَدَهُمَا فَضَمَّهُ إِلَی إِبْطِهِ وَ أَخَذَ الْآخَرَ فَضَمَّهُ إِلَی إِبْطِهِ الْآخَرِ ثُمَّ قَالَ هَذَانِ رَیْحَانَتَایَ مِنَ الدُّنْیَا مَنْ أَحَبَّنِی فَلْیُحِبَّهُمَا.

وَ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام: أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ کَانَا یَصْطَرِعَانِ فَاطَّلَعَ عَلَیْهِمَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یَقُولُ إِیْهاً الْحَسَنَ (2) فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلَی الْحُسَیْنِ فَقَالَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ یَقُولُ إِیْهاً الْحُسَیْنَ.

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: کَانَ الْحَسَنُ عِنْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ کَانَ یُحِبُّهُ حُبّاً شَدِیداً فَقَالَ صلی الله علیه و آله اذْهَبْ إِلَی أُمِّکَ فَقُلْتُ أَذْهَبُ مَعَهُ (3) قَالَ لَا فَجَاءَتْ بَرْقَةٌ مِنَ السَّمَاءِ فَمَشَی فِی ضَوْئِهَا حَتَّی وَصَلَ إِلَی أُمِّهِ.

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ یَزِیدَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :ابْنَایَ هَذَانِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَبُوهُمَا خَیْرٌ مِنْهُمَا(4).

أقول: قد أورد أخبارا کثیرة فی مناقبهما و سنوردها من غیره من الکتب فی أبواب فضائلهما علیهما السلام.

ص: 75


1- 1. سعی: مشی و عدا.
2- 2. الصحیح« إیه» مبنیا علی الکسر، و هو اسم فعل للاستزادة من حدیث أو فعل.
3- 3. الظاهر وقوع هذه القضیة فی لیلة ظلماء، و لاجل ذلک استجاز أبو هریرة عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله مصاحبة الحسن علیه السلام.
4- 4. مخطوط.

در المستدرک آمده است: و از احادیث ابن عمّار موصلی با اسنادش از انس روایت کرده که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: ای علی، چون روز قیامت فرا رسد، من و تو چون این دو انگشت از قبر خود بر می­خیزیم - و با انگشت خود به دو انگشت سبابه و میانی اشاره فرموده و آن دو را حرکت داده سپس جفت فرمود - در حالی که تو در سمت راست و فاطمه در پشت سر و حسن و حسین در پیشاپیش من خواهید بود تا اینکه به جایگاه برسیم، سپس یک منادی از جانب خدای متعال ندا در می­دهد: هان که علی و شیعه او روز قیامت در امانند! و از کتاب «فضائل الصحابۀ» سمعانی با اسنادش از عبدالرحمان بن سابط آورده است: حسین بن علی علیه السّلام از درمسجد وارد گردید، پس جابر بن عبدالله گفت: هر کس دوست دارد به سرور جوانان اهل بهشت بنگرد، به این نظر کند، این سخن را از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده­ام.

و از او، با اسنادش از سعید بن راشد از یعلی: حسن و حسین علیهما السلام شتابان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمدند، پس آن حضرت هر یک از آن­ها را زیر بغل گرفت، سپس فرمود: این دو، دو ریحانه من از دنیا هستند، هر که مرا دوست می­دارد، آن­ها را نیز دوست بدارد.

و از اوست، با اسنادش از جعفر بن محمّد از پدرش علیه السّلام: حسن و حسین علیهما السلام با هم کُشتی می­گرفتند که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر ایشان وارد گردید، در حالی که حسن را تشویق می­نمود. پس علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، حسین را تشویق کنید، فرمود: جبرئیل دارد حسین را تشویق می­کند.

و با اسنادش از اعمش از ابوصالح از ابوهریره: حسن علیه السلام نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود و آن حضرت ایشان را بسیار دوست می­داشت، پس فرمود: نزد مادرت برو؛ عرض کردم: همراهش بروم؟ فرمود: خیر. پس برقی در آسمان جهید و حسن در نور آن رفت تا به نزد مادرش رسید.

و با اسنادش از یزید بن جابر از عمر: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این دو فرزند من، دو سرور جوانان اهل بهشت هستند و پدرشان از آن دو بهتر است.(1)

مؤلف: وی روایات بسیاری در مناقب ایشان نقل کرده است که ما آن­ها را از دیگران و در باب ذکر فضایل ایشان علیهم السّلام، خواهم آورد.

روایت41.

الفضائل: ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چون مرا به معراج بردند، دیدم که بر دروازه بهشت نوشته شده است: لا إله إلّا الله، محمّد رسول الله، علیّ ولیّ الله، حسن و حسین دو سبط رسول خدایند و فاطمه برگزیده خداست، لعنت خدا بر منکر و دشمن آنان باد!(2)

روایت42.

الفضائل - الروضۀ: عمّار بن یاسر گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چون مرا به معراج بردند، خداوند به من وحی فرمود: ای محمّد، چه کسی را جانشین خود در میان اُمّتت قرار می­دهی؟ عرض کردم: خدایا امر توست. فرمود: راست گفتی، من تو را جانشین خود بر همه مردم کردم؛ ای محمّد، عرض کردم: لبیّک و سَعدَیکَ! فرمود: ای محمّد، من تو را به رسالات خویش برگزیدم و تو امین من بر وحی من هستی، سپس از طینت تو صِدِّیق اکبر، سیّد اوصیا را آفریدم و حسن و حسین را به او دادم؛ ای محمّد، درخت تویی و علی شاخه آن و فاطمه برگ آن و حسن و حسین میوه آنند؛ و شیعیان شما را از بقیه طینت شما آفریدم، بدین جهت است که دل­ها و اجسام متمایل به شماست.(3)

مؤلف: ابن اثیر از ترمذی از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست حسن و حسین - علیهما السلام - را گرفته و فرمود: هر که مرا و این دو را و پدر و مادرشان را دوست بدارد، در روز قیامت، با من و در درجه من خواهد بود. و رزین پس از لفظ «و اُمّهما» افزوده است: و هنگام مرگ پیرو سنت من بوده باشد، بی­آنکه بدعت گذاری کرده باشد، در بهشت با من خواهد بود. و از ترمذی نیز از زید بن ارقم آورده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی، فاطمه، حسن و حسین فرمود: من با هر که جنگ کنید، در جنگم و با هر که صلح کنید در صلحم.

روایت43.

کتاب الأختصاص: امام باقر علیه السّلام : جابر بن عبدالله انصاری گوید:

ص: 76


1- . نسخه خطی
2- . آن را در نسخه چاپی نیافتیم.
3- . الروضۀ: 17 در نسخه چاپی الفضائل آن را نیافتیم.
«41»

یل، [الفضائل] لابن شاذان سُلَیْمَانُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی السَّمَاءِ رَأَیْتُ عَلَی بَابِ الْجَنَّةِ مَکْتُوباً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سِبْطَا رَسُولِ اللَّهِ وَ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ صَفْوَةُ اللَّهِ عَلَی نَاکِرِهِمْ وَ بَاغِضِهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ (1).

«42»

یل، [الفضائل] لابن شاذان فض، [کتاب الروضة] بِالْأَسَانِیدِ یَرْفَعُهُ إِلَی عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :لَمَّا أُسْرِیَ (2) بِی إِلَی السَّمَاءِ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیَّ یَا مُحَمَّدُ عَلَی مَنْ تُخَلِّفُ أُمَّتَکَ (3) قُلْتُ اللَّهُمَّ عَلَیْکَ قَالَ صَدَقْتَ أَنَا خَلِیفَتُکَ عَلَی النَّاسِ أَجْمَعِینَ (4) یَا مُحَمَّدُ قُلْتُ لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ بِرِسَالاتِی وَ أَنْتَ أَمِینِی عَلَی وَحْیِی ثُمَّ خَلَقْتُ مِنْ طِینَتِکَ الصِّدِّیقَ الْأَکْبَرَ سَیِّدَ الْأَوْصِیَاءِ وَ جَعَلْتُ لَهُ (5) الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ أَنْتَ یَا مُحَمَّدُ الشَّجَرَةُ وَ عَلِیٌّ غُصْنُهَا وَ فَاطِمَةُ وَرَقُهَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثَمَرُهَا وَ جَعَلْتُ شِیعَتَکُمْ مِنْ بَقِیَّةِ طِینَتِکُمْ فَلِذَلِکَ قُلُوبُهُمْ وَ أَجْسَادُهُمْ تَهْوِی إِلَیْکُمْ (6).

أَقُولُ: وَ رَوَی ابْنُ الْأَثِیرِ عَنِ التِّرْمِذِیِّ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَخَذَ بِیَدِ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ وَ قَالَ مَنْ أَحَبَّنِی وَ أَحَبَّ هَذَیْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا کَانَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ ذَکَرَ رَزِینٌ بَعْدَ قَوْلِهِ وَ أُمَّهُمَا وَ مَاتَ مُتَّبِعاً لِسُنَّتِی غَیْرَ مُبْتَدِعٍ کَانَ مَعِی فِی الْجَنَّةِ.

وَ مِنَ التِّرْمِذِیِّ أَیْضاً عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ (7).

«43»

ختص، [منتخب البصائر] الصَّدُوقُ عَنْ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ:

ص: 76


1- 1. لم نجده فی المصدر المطبوع.
2- 2. فی الروضة: لیلة اسری.
3- 3. فی الروضة: علی من تخلی امتک.
4- 4. خلفه ربّه فی قومه: جعله خلیفة علیهم. و فی الروضة: أنا خلقتک و فضلتک اه.
5- 5. فی الروضة: و جعلت منه.
6- 6. الروضة: 17. و لم نجده فی الفضائل المطبوع.
7- 7. الظاهر ان ابن الأثیر رواها فی جامع الأصول، و هو مخطوط، و لم تذکر الروایات فی تیسیر الوصول.

به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عرض کردم: نظر شما درباره علی بن ابی طالب چیست؟ فرمود: او خودِ من است؛ عرض کردم: درباره حسن و حسین چه می­فرمایید؟ فرمود: این دو جان منند و فاطمه مادرشان دخت من است، هر چه او را خوش نیاید، مرا نیز خوش نمی­آید و آنچه شادمانش کند، مرا نیز شادمان می­سازد .

خدا را گواه می­گیرم که من با هر که آنان بجنگند، در جنگم و با هر که با ایشان در صلح باشد، در صلحم؛ ای جابر، اگر خواستی به درگاه خدا دعا کنی و دعایت را اجابت کند، او را به نام­های ایشان بخوان که محبوب­ترین نام­ها نزد خدای عزّوجل نام­های آنان است.

مؤلف: تمام آن در باب فضایل سلمان آمده است.

روایت44.

امالی شیخ طوسی: از ام بجید، زن عمران بن حصین: میمونه و اُمّ سلمه همسران رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گفته­اند: حسن آب خواست، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله کاسه­ای را از آب و آرد به هم زده، برای او پر کرده و نزد وی آورد. پس حسین گفت: این آب را به من بده پدر! پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آب را به حسن داد و کاسه­ای دیگر برای حسین آورد. فاطمه علیها السّلام گفت: گویا حسن را بیشتر دوست دارید؟ فرمود: او اول آب خواست، و من و تو و این دو و این که خوابیده (علی علیه السّلام) در یک جا در بهشت هستیم.(1)

توضیح

ابن حجر در کتاب «التقریب» گوید: اُم بُجَید را «حرّا» می­نامیدند، او زنی صحابی بود و حدیث روایت می­کرد.(2)

و جزری گوید: «الجدح»: آن است که آرد با آب آمیخته به هم زده می­شود تا قوام یابد، همانند دوغ و مشابه آن.(3)

و گوید: «الغُمَر» با ضم غین و فتح میم: کاسه کوچک. تمام.(4) و منظور از «الرقد» امیرالمؤمنین علیه السّلام است که در آن هنگام خفته بود.

روایت45.

الفضائل - الروضۀ: با اسناد به ابو اُمامه باهلی روایت کرده که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود:

ص: 77


1- . الاختصاص : 223
2- . تقریب التهذیب: 665
3- . النهایۀ 1: 146
4- . النهایۀ 3: 170

قُلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا تَقُولُ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ ذَاکَ نَفْسِی قُلْتُ فَمَا تَقُولُ فِی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ قَالَ هُمَا رُوحَایَ (1) وَ فَاطِمَةُ أُمُّهُمَا ابْنَتِی یَسُوؤُنِی مَا سَاءَهَا وَ یَسُرُّنِی مَا سَرَّهَا أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّی حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ یَا جَابِرُ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَدْعُوَ اللَّهَ فَیَسْتَجِیبَ لَکَ فَادْعُهُ بِأَسْمَائِهِمْ فَإِنَّهَا أَحَبُّ الْأَسْمَاءِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ (2).

أقول: تمامه فی باب فضائل سلمان.

«44»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ سَلَّامٍ الْأَسَدِیِّ عَنِ السَّرِیِّ بْنِ خُزَیْمَةَ عَنْ یَزِیدَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ خَالِدِ بْنِ طَلِیقٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدَّتِهِ أُمِّ بُجَیْدٍ امْرَأَةِ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ عَنْ مَیْمُونَةَ وَ أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجَیِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَتَا: اسْتَسْقَی الْحَسَنُ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَجَدَحَ لَهُ فِی غُمَرٍ کَانَ لَهُمْ یَعْنِی قَدَحاً یُشْرَبُ فِیهِ ثُمَّ أَتَاهُ بِهِ

فَقَامَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَقَالَ اسْقِنِیهِ یَا أَبَهْ فَأَعْطَاهُ الْحَسَنَ ثُمَّ جَدَحَ لِلْحُسَیْنِ علیه السلام فَسَقَاهُ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام کَأَنَّ الْحَسَنَ أَحَبُّهُمَا إِلَیْکَ قَالَ إِنَّهُ اسْتَسْقَی قَبْلَهُ وَ إِنِّی وَ إِیَّاکِ وَ هُمَا وَ هَذَا الرَّاقِدُ فِی مَکَانٍ وَاحِدٍ فِی الْجَنَّةِ(3).

بیان

قال ابن حجر فی التقریب أم بجید بالتصغیر بجیم یقال لها حرا صحابیة لها حدیث (4) و قال الجزری الجدح أن یخلط السویق بالماء و یخوض حتی یستوی و کذلک اللبن و نحوه (5) و قال الغمر بضم الغین و فتح المیم القدح الصغیر انتهی (6) و المراد بالراقد أمیر المؤمنین علیه السلام کان نائما.

«45»

یل، [الفضائل] لابن شاذان فض، [کتاب الروضة] بِالْإِسْنَادِ إِلَی أَبِی أُمَامَةَ الْبَاهِلِیِ (7) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:

ص: 77


1- 1. فی المصدر: هما روحی.
2- 2. الاختصاص: 223.
3- 3. أمالی ابن الشیخ: 26.
4- 4. تقریب التهذیب: 665. و فیه: ام بجیدة. و فیه ایضا: حواء.
5- 5. النهایة 1: 146. و فیه: أن یحرک السویق.
6- 6. النهایة 3: 170.
7- 7. قال فی جامع الرواة( 2: 367): له صحبة، و کان معاویة وضع علیه الحراس لئلا یهرب إلی علیّ علیه السلام. و قال فی أسد الغابة( 5: 138): اسمه صدی بن عجلان کان من المکثرین فی الروایة.

خداوند من و علی را از یک درخت آفرید، من اصل آن درخت هستم و علی فرع آن و حسن و حسین میوه آن و شیعیان ما برگ­های آن، پس هر کس به آن تمسّک جوید، نجات یابد و آنکه از آن بازماند، سقوط می­کند.(1)

و با اسنادی آن را به قتاده رسانده که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده که فرمود: آتش بر بهشت فخرفروشی کرده و گفت: شاهان و جبّاران در من سکونت می­کنند. و در تو فقرا و بیچارگان ساکن می­شوند! پس بهشت به پروردگارش شکایت برد، پس خداوند به آن وحی فرمود: ساکت شو، که من در روز قیامت تو را با چهار رکن می­آرایم، به محمّد سرور پیامبران، و علی سید اوصیا، و حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت، و شیعیان آنان در قصرهای تو با حوریان بهشتی.(2)

روایت46.

کشف الغمّۀ: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست حسن و حسین را گرفته و فرمود: هرکس من را و این دو، و پدر و مادرشان را دوست بدارد، در روز قیامت در بهشت با من و در درجه من خواهند بود.(3)

و از کتاب «الحافظ» ابوبکر بن محمّد بن ابی نصر از زید بن ارقم روایت شده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام فرمود: من با هر کس که در صلح باشید، در صلحم و با هر که در جنگ باشید، در جنگم.

و از زید بن ارقم در آن کتاب آمده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر خانه­ای که علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام ساکن بودند گذر کرده و فرمود: من با هر که شما با او در جنگ باشید، در جنگم و با هر که با وی در صلح باشید، در صلحم.(4)

روایت47.

الروضۀ - الفضائل: عایشه گوید: نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودم و علی را یاد کردم، فرمود: ای عایشه، هرگز کسی محبوب­تر از او و همسرش فاطمه دخترم و دو پسرش حسن و حسین نزد خدا در دنیا نبوده است. ای عایشه، آیا می­دانی برای دخترم فاطمه و شوی او چه دیده­ام؟ عرض کردم: مرا از آن آگاه کنید یا رسول الله. آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای عایشه، به یقین دخترم سرور

ص: 78


1- . الفضائل : 141-140، الروضه : 21-20
2- . الروضۀ: 21-20
3- . کشف الغمّۀ: 27 و 135
4- . کشف الغمّۀ: 28

إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنِی وَ عَلِیّاً(1) مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ فَأَنَا أَصْلُهَا وَ عَلِیٌّ فَرْعُهَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثَمَرُهَا وَ شِیعَتُنَا وَرَقُهَا(2) فَمَنْ تَمَسَّکَ بِهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَوَی (3).

وَ بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَی قَتَادَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :أَنَّ النَّارَ افْتَخَرَتْ عَلَی الْجَنَّةِ فَقَالَتِ النَّارُ تَسْکُنُنِی الْمُلُوکُ وَ الْجَبَابِرَةُ(4) وَ أَنْتِ تَسْکُنُکِ الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاکِینُ فَشَکَتِ الْجَنَّةُ إِلَی رَبِّهَا فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهَا اسْکُنِی (5) فَإِنِّی أُزَیِّنُکِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِأَرْبَعَةِ أَرْکَانٍ بِمُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ عَلِیٍّ سَیِّدِ الْأَوْصِیَاءِ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ شِیعَتِهِمْ فِی قُصُورِکَ مَعَ الْحُورِ الْعِینِ (6).

«46»

کشف، [کشف الغمة] مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَخَذَ بِیَدِ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ وَ قَالَ مَنْ أَحَبَّنِی وَ أَحَبَّ هَذَیْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا کَانَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ(7).

وَ مِنْ کِتَابِ الْحَافِظِ أَبِی بَکْرٍ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ.

وَ مِنْهُ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: مَرَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَی بَیْتٍ فِیهِ فَاطِمَةُ وَ عَلِیٌّ وَ حَسَنٌ وَ حُسَیْنٌ علیهم السلام فَقَالَ أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ (8).

«47»

فض، [کتاب الروضة] یل، [الفضائل] لابن شاذان بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَی عَائِشَةَ قَالَتْ: کُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَذَکَرْتُ عَلِیّاً فَقَالَ یَا عَائِشَةُ لَمْ یَکُنْ قَطُّ فِی الدُّنْیَا أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنْهُ وَ مِنْ زَوْجَتِهِ فَاطِمَةَ ابْنَتِی وَ مِنْ وَلَدَیْهِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ تَعْلَمِینَ یَا عَائِشَةُ أَیَّ شَیْ ءٍ رَأَیْتُ لِابْنَتِی فَاطِمَةَ وَ لِبَعْلِهَا قُلْتُ أَخْبِرْنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صلی الله علیه و آله یَا عَائِشَةُ إِنَّ ابْنَتِی سَیِّدَةُ نِسَاءِ

ص: 78


1- 1. فی الروضة: و خلق علیا.
2- 2. فی الفضائل: و شیعتنا أوراقها.
3- 3. الفضائل: 140 و 141. الروضة: 20 و 21.
4- 4. فی الروضة: تسکنی الجبابرة و الملوک.
5- 5. فی الروضة: فاسکتی.
6- 6. الروضة: 20 و 21. و لم نجده فی الفضائل المطبوع.
7- 7. کشف الغمّة: 27 و 135.
8- 8. کشف الغمّة: 28.

زنان اهل بهشت است و هیچ یک از مردم با شوی او قابل قیاس نیست، و دو پسرش حسن و حسین دو ریحانه من در دنیا و آخرت هستند؛ ای عایشه، من و فاطمه و حسن و حسین و پسرعمویم علی در اتاقی سفید قرار داریم که پی آن رحمت خدا و دیوارهای آن رضوان خداست و این اتاق در زیر عرش خدا قرار دارد و میان علی و نور خدا دری است که از آن می­نگرد و خدا نیز او را نگاه می­کند و آن هنگامی است که خداوند مردم را با عرق سرشان افسار می­زند! و علی تاجی بر سر دارد که میان مشرق و مغرب را روشن می­کند در حالی که با دو جامه سرخ، خرامان راه می­رود. و خدای متعال گوید: تو و علی را از طینت عرش آفریدم ، سپس ذریّه و دوستداران او را از طینت زیر عرش خلق کردم و دشمنان او را از گِل عصاره اهل جهنم آفریدم که گِلی از جهنم است.(1)

توضیح

در النهایۀ، در حدیثی آمده است: «عرق آنان چنان زیاد می­شود که آنان را لگام می­زند» یعنی اینکه عرق صورت بر دهانشان می­رود و برای آن­ها به مثابه لگام خواهد بود که آنان را از سخن گفتن باز می­دارد، منظور وی در محشر است.(2) و در النهایۀ آمده است: «رفل رفلاً»: یعنی دامنش را بالا کشیده و با نخوّت و تکبّر راه رفت.(3)

و در النهایۀ: در حدیث آمده است: «خبال عصاره اهل آتش است» و «خبال» در اصل به معنی فساد است و این فساد ممکن است در افعال، اجسام، یا عقول باشد (4)

روایت48.

کشف الغمّۀ: از مناقب خوارزمی از زید بن ارقم از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله روایت شده که به علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام فرمود: با هر کس بجنگید در جنگم و با هر که صلح کنید، در صلحم.(5)

احمد بن حنبل نیز این روایت را در مسند خود از ابوهریره چنین نقل کرده است: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به علی، حسن، حسین و فاطمه صلوات الله علیهم نگاه کرده، سپس فرمود: هرکس با شما بجنگد، من با او در جنگم و هر که با شما در صلح باشد، با او در صلحم.(6)

و از مسند از حذیفۀ بن یمان نقل است که گفت: مادرم از من پرسید: از کی با پیامبر آشنا هستی؟ گوید: به وی گفتم، از فلان وقت و فلان زمان، پس مرا تحقیر کرده و دشنام داد. - گوید: - به وی گفتم: رهایم کن،

ص: 79


1- . الروضۀ : 39 . الفضائل : 179-178
2- . النهایه 4: 50
3- . النهایۀ 2: 93
4- . النهایۀ 1: 28
5- . کشف الغمّۀ: 158
6- . کشف الغمّۀ : 136

أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ إِنَّ بَعْلَهَا لَا یُقَاسُ بِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَ إِنَّ وَلَدَیْهِ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ هُمَا رَیْحَانَتَایَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا عَائِشَةُ أَنَا وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ ابْنُ عَمِّی عَلِیٌّ فِی غُرْفَةٍ بَیْضَاءَ(1) أَسَاسُهَا رَحْمَةُ اللَّهِ وَ أَطْرَافُهَا رِضْوَانُ اللَّهِ وَ هِیَ تَحْتَ عَرْشِ اللَّهِ وَ بَیْنَ عَلِیٍّ وَ بَیْنَ نُورِ اللَّهِ بَابٌ یَنْظُرُ إِلَی اللَّهِ وَ یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ ذَلِکَ وَقْتٌ یُلْجِمُ اللَّهُ النَّاسَ بِالْعَرَقِ عَلَی رَأْسِهِ تَاجٌ قَدْ أَضَاءَ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ یَرْفُلُ فِی حُلَّتَیْنِ حَمْرَاوَیْنِ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی خَلَقْتُکَ وَ عَلِیّاً مِنْ طِینَةِ الْعَرْشِ ثُمَّ خَلَقْتُ ذُرِّیَّتَهُ وَ مُحِبِّیهِ مِنْ طِینَةِ تَحْتِ الْعَرْشِ وَ خَلَقْتُ مُبْغِضِیهِ مِنْ طِینَةِ الْخَبَالِ وَ هِیَ طِینَةٌ مِنْ جَهَنَّمَ (2).

بیان

فی النهایة فی الحدیث یبلغ العرق منهم ما یلجمهم أی یصل إلی أفواههم و یصیر لهم بمنزلة اللجام و یمنعهم عن الکلام یعنی فی المحشر(3) و فی النهایة رفل رفلا أی جر ذیله و تبختر فی مشیته (4) و فی النهایة فی الحدیث الخبال عصارة أهل النار الخبال فی الأصل الفساد و یکون فی الأفعال و الأبدان و العقول (5).

«48»

کشف، [کشف الغمة] مِنْ مَنَاقِبِ الْخُوَارِزْمِیِّ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله :أَنَّهُ قَالَ لِعَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ (6) أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ (7) وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ (8).

وَ رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: نَظَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِلَی عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ فَقَالَ أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ (9).

وَ مِنَ الْمُسْنَدِ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ قَالَ: سَأَلَتْنِی أُمِّی مَتَی عَهْدُکَ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ فَقُلْتُ لَهَا مُنْذُ کَذَا وَ کَذَا قَالَ فَنَالَتْ مِنِّی وَ سَبَّتْنِی قَالَ فَقُلْتُ لَهَا دَعِینِی

ص: 79


1- 1. فی الفضائل: فی غرفة من درة بیضاء.
2- 2. الروضة: 39، الفضائل: 178 و 179.
3- 3. النهایة 4: 50. و فیه: فی المحشر یوم القیامة.
4- 4. النهایة 2: 93.
5- 5. النهایة 1: 280.
6- 6. فی المصدر: و الحسن و الحسین.
7- 7. فی المصدر: تقدیم و تأخیر بین الجملتین.
8- 8. کشف الغمّة: 158.
9- 9. کشف الغمّة: 136.

من نزد پیامبر می­روم و نماز مغرب را با وی به جا می­آورم و دست از او بر نمی­دارم تا اینکه برای من و تو طلب آمرزش کند. گوید: سپس نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آمده و نماز مغرب را با وی به جا آوردم، سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نماز عشاء را نیز اقامه فرمود و از مسجد خارج شد. پس وی را دنبال کردم، در بین راه به شخصی برخورد که آهسته چیزهایی به وی گفت و سپس رفت. پس آن حضرت را دنبال کردم، اما ایشان صدای مرا شنیده و فرمود؟ کیستی؟ عرض کردم: حذیفه هستم. فرمود: چه کاری داری؟ پس ماجرا را برای وی نقل کردم. فرمود: خداوند تو و مادرت را بیامرزد؛ سپس فرمود: آن رهگذری را که اندکی پیش راه را بر من گرفت دیدی؟ گوید: عرض کردم: بلی. فرمود: او فرشته­ای بود که هرگز پیش از این به زمین نیامده بود، از پروردگار عزّوجل اجازه گرفته بود که بیاید و به من سلام کند و مرا بشارت دهد که حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت هستند و فاطمه سرور زنان جهان است.(1)

مؤلف: شبیه این حدیث را ابن بطریق از کتاب حلیة الأولیاء با اسناد آن به حذیفه در کتاب المستدرک خود روایت کرده و در پایان آن آورده است: و فاطمه سرور زنان بهشت است .

روایت49.

کشف الغمّۀ: جابر بن عبدالله انصاری گوید: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می­فرماید: همانا خدای عزّوجل من و علی و فاطمه و حسن و حسین را از نور آفرید، و آن نور را فشرد و از آن شیعیان ما به وجود آمدند. پس ما خدا را تسبیح گفتیم و آنان نیز تسبیح گفتند. ما خدا را تقدیس کردیم، آنان نیز تقدیس کردند. ما «لا إله إلّا الله» گفتیم، آنان نیز گفتند. ما خدا را تمجید و ستایش کردیم، آنان نیز خدا را تمجید کردند. ما خدا را به یگانگی یاد کردیم، آنان نیز خدا را به یگانگی یاد کردند. سپس آسمان­ها و زمین­ها را آفرید و فرشتگان را خلق فرمود، پس فرشتگان تا یکصد سال نمی­دانستند تسبیح و تقدیس چیست، پس ما خدا را تسبیح گفتیم و شیعیان ما نیز خدا را تسبیح گفتند، سپس فرشتگان (و بقیه اذکار)، لذا زمانی ما موحِّد بوده­ایم که کسی جز ما موحِّد نبوده است، و بر خدای عزّوجل حق است که همان­طور که ما را بدین کار مختص گردانید، ما و شیعیان ما را در اعلی علییِّن جای دهد؛ خداوند ما و شیعیان ما را پیش از آنکه اجسام ما وجود داشته باشد، برگزیده، سپس ما را به سوی خود فرا خوانده و اجابت کردیم، پس خدای متعال ما و شیعیان ما را پیش از آنکه از وی طلب آمرزش کنیم، آمرزیده است.

گوید: الفاظ این حدیث را با گفتن: (و بقیه اذکار) مختصر کردم زیرا دنباله­اش چنین بود: و خدا را تقدیس کردیم و شیعیان ما تقدیس کردند، سپس فرشتگان تقدیس کردند تا آخر... این نکته را گفتم تا بدانی.

ص: 80


1- . کشف الغمّۀ: 136- 135

فَإِنِّی آتِی النَّبِیَّ فَأُصَلِّی مَعَهُ الْمَغْرِبَ ثُمَّ لَا أَدَعُهُ حَتَّی یَسْتَغْفِرَ لِی وَ لَکِ قَالَ فَأَتَیْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَصَلَّیْتُ مَعَهُ الْمَغْرِبَ فَصَلَّی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْعِشَاءَ ثُمَّ انْفَتَلَ (1) فَتَبِعْتُهُ فَعَرَضَ لَهُ عَارِضٌ فَنَاجَاهُ ثُمَّ ذَهَبَ فَاتَّبَعَتْهُ فَسَمِعَ صَوْتِی فَقَالَ مَنْ هَذَا فَقُلْتُ حُذَیْفَةُ قَالَ مَا لَکَ فَحَدَّثْتُهُ بِالْأَمْرِ قَالَ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ وَ لِأُمِّکَ ثُمَّ قَالَ أَ مَا رَأَیْتَ الْعَارِضَ الَّذِی عَرَضَ لِی قُبَیْلُ قَالَ قُلْتُ بَلَی قَالَ هُوَ مَلَکٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ لَمْ یَهْبِطْ إِلَی الْأَرْضِ قَطُّ قَبْلَ هَذِهِ اللَّیْلَةِ اسْتَأْذَنَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَیَّ وَ یُبَشِّرَنِی أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَنَّ فَاطِمَةَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ (2).

أَقُولُ: رَوَاهُ ابْنُ بِطْرِیقٍ فِی الْمُسْتَدْرَکِ مِنْ کِتَابِ الْحِلْیَةِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حُذَیْفَةَ: مِثْلَهُ وَ فِی آخِرِهِ وَ أَنَّ فَاطِمَةَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ(3).

«49»

کشف، [کشف الغمة] مِنْ کِتَابِ مَوْلِدِ فَاطِمَةَ لِأَبِی جَعْفَرِ بْنِ بَابَوَیْهِ رَوَی حَدِیثاً مَرْفُوعاً إِلَی جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنِی وَ عَلِیّاً(4) وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ مِنْ نُورٍ فَعَصَرَ ذَلِکَ النُّورَ عَصْرَةً فَخَرَجَ مِنْهَا شِیعَتُنَا فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحُوا وَ قَدَّسْنَا فَقَدَّسُوا وَ هَلَّلْنَا فَهَلَّلُوا وَ مَجَّدْنَا فَمَجَّدُوا وَ وَحَّدْنَا فَوَحَّدُوا ثُمَّ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ وَ خَلَقَ الْمَلَائِکَةَ فَمَکَثَتِ الْمَلَائِکَةُ مِائَةَ عَامٍ لَا تَعْرِفُ تَسْبِیحاً وَ لَا تَقْدِیساً فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتْ شِیعَتُنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِکَةُ وَ کَذَلِکَ فِی الْبَوَاقِی فَنَحْنُ الْمُوَحِّدُونَ حَیْثُ لَا مُوَحِّدَ غَیْرُنَا وَ حَقِیقٌ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَمَا اخْتَصَّنَا وَ اخْتَصَّ شِیعَتَنَا أَنْ یُنْزِلَنَا وَ شِیعَتَنَا فِی أَعْلَی عِلِّیِّینَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَانَا وَ اصْطَفَی شِیعَتَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَکُونَ أَجْسَاماً فَدَعَانَا فَأَجَبْنَا فَغَفَرَ لَنَا وَ لِشِیعَتِنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ نَسْتَغْفِرَ اللَّهَ تَعَالَی.

قال قد اختصرت بعض ألفاظ هذا الحدیث بقولی و کذا فی البواقی لأن فیه و قدسنا فقدست شیعتنا فقدست الملائکة إلی آخرها و نبهت علی ذلک لتعلمه.

ص: 80


1- 1. أی انصرف.
2- 2. کشف الغمّة: 135 و 136.
3- 3. مخطوط.
4- 4. فی المصدر: و خلق علیا.

و از علی علیه السّلام روایت شده که فرمود: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می­فرماید: خداوند تبارک و تعالی من، علی، فاطمه، حسن و حسین را از یک نور آفرید.

و از حذیفۀ بن یمان روایت کرده که گفت: عایشه بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وارد شد در حالی که آن حضرت فاطمه صلوات الله علیها را می­بوسید، پس عرض کرد: یا رسول الله، او را می­بوسی در حالی که شوهر دارد؟ پس آن حضرت به وی فرمود: به خدا سوگند اگر از میزان علاقه من به وی آگاه بودی، قطعاً او را بیشتر دوست می­داشتی؛ زیرا آن­گاه که مرا به معراج بردند و به آسمان چهارم رسیدم، جبرئیل در آنجا اذان، و میکائیل اقامه گفتند، سپس جبرئیل گفت: نزدیک شو! گفتم: چگونه در حضور تو نزدیک شوم؟ پس به من گفت: بلی، خداوند پیامبران مرسل را بر فرشتگان مَقرّب برتری داده است و علی الخصوص شما را برتری داده است. پس نزدیک گشته و با اهل آسمان چهارم نماز گزاردم و چون از نماز فارغ گشتم و به آسمان ششم رفتم، ناگاه فرشته­ای از نور دیدم که بر تختی از نور نشسته، در سمت راست وی ردیفی از فرشتگان و در سمت چپ وی صفی از فرشتگان ایستاده­اند، پس سلام کردم و او در حالی که تکیه داده بود، سلام مرا پاسخ گفت: پس خدای عزّوجل به وی وحی فرمود: ای فرشته، محبوب و برگزیده من از خلقم به تو سلام داد و تو در حالی که تکیه داده بودی، سلامش را پاسخ گفتی؟! به عزّت و جلالم سوگند، حتماً بر می­خیزی و وی را سلام می­دهی بی­آنکه تا روز قیامت بنشینی، پس از آن فرشته از جای جست و مرا در آغوش گرفته، می­گفت: ای محمّد، چه کرامتی نزد پروردگارت داری؟! و چون به حجابها برده شدم، به من ندا داده شد: «ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ»،(1){پیامبر

خدا بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است.} پس به من الهام گردیده و گفتم: «وَ الْمُؤْمِنُونَ کلُ ٌّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَئکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ»،(2){

و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده اند.} سپس جبرئیل علیه السّلام دست مرا گرفته و وارد بهشت نمود، در حالی که من مسرور بودم. ناگاه درختی از نور دیدم که تاجی از نور بر سر داشت و در پای آن دو فرشته بودند که تا روز قیامت زیورآلات را جمع می­کردند. سپس پیش رفتم ناگاه قصری از مروارید سفید یکپارچه دیدم که هیچ درز و شکافی در آن نبود که به هم پیوسته شده باشد، پس گفتم: ای حبیبم، این قصر متعلّق به چه کسی است؟ گفت: قصر پسرت حسن است. سپس جلو رفتم و ناگاه سیب­هایی دیدم که پیش از آن سیب­هایی به آن بزرگی ندیده بودم. پس سیبی از آن برداشته و آن را به دو نیم کردم و ناگاه دیدم یک حوری از آن بیرون آمد که مژه­هایش به مقدمه­ بال­های کرکسان شباهت داشت. پس به وی گفتم: تو از آنِ کیستی؟ پس گریه سرداد و گفت: من به فرزندت حسین بن علی تعلّق دارم که مظلومانه کشته می­شود. سپس به سمت جلو حرکت کردم که ناگاه رطبی دیدم نرم­تر از کره و زلال­تر از روغن و شیرین­تر از عسل، پس دانه­ای از آن را که میل خوردنش را کرده بودم، تناول کردم و این دانه رطب تبدیل به نطفه­ای در صلب من شد. چون به زمین فرود آمدم، با خدیجه همبستر شدم و او به فاطمه باردار شد، لذا فاطمه یک حوری است در هیأت انسان، از این روست که هرگاه مشتاق بوی بهشت گردم، دخترم فاطمه را می­بویم - صلوات الله علیها و علی ابیها و بعلها -. و از او از ابن عباس مانند آن روایت شده است با این تفاوت که مطالبی در فضیلت امیرالمؤمنین علیه السّلام بر آن افزوده شده است از جمله: پس گفتم این درخت متعلّق به کیست؟ گفت: متعلّق به برادرت علی بن ابی طالب است و این دو فرشته تا روز قیامت مشغول جمع­آوری زیورآلات هستند؛ و در روایت او ذکری از حسن و حسین علیهما السّلام نیست؛ و در آن آمده: پس دانه­ای رطب برداشته و تناول کردم که تبدیل به نطفه شد. و پیش از این مطلب در آن چنین آمده است: پس با ساکنان آسمان چهارم نماز گزاردم، سپس به سمت راست نگاه کردم و ناگاه ابراهیم را در باغی از باغ­های بهشت دیدم، در حالی که گروهی فرشته او را احاطه کرده بودند. و نیز در آن آمده است: پس در آسمان ششم ندا داده شدم: ای محمّد، چه نیکو پدری است پدرت ابراهیم و چه نیکو برادری است برادرت علی .(3)

تفسیر فرات بن ابراهیم: محمّد بن زید ثقفی با سندی از حذیفه نظیر این روایت را نقل کرده است.(4)

روایت50.

بشارۀ المصطفی: زید بن ارقم گوید: به همراه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام بودم که آن حضرت فرمود: من با هرکه با آنان بجنگد در جنگم و با هرکس که با ایشان صلح کند در صلحم.(5)

روایت51.

کنز جوامع الفوائد: از کتاب مصباح الأنوار شیخ الطائفه با اسنادش از انس بن مالک روایت کرده که گفت:

ص: 82


1- . بقره/ 285
2- بقره/ 285
3- . کشف الغمّۀ : 138-137
4- . تفسیر فرات : 10
5- . بشارۀ المصطفی : 143

وَ رُوِیَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَنِی وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ.

وَ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ قَالَ: دَخَلَتْ عَائِشَةُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یُقَبِّلُ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَقَالَتْ (1) یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُقَبِّلُهَا وَ هِیَ ذَاتُ بَعْلٍ فَقَالَ لَهَا أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتِ وُدِّی لَهَا إِذاً لَازْدَدْتِ لَهَا وُدّاً(2) إِنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی السَّمَاءِ فَصِرْتُ إِلَی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ أَذَّنَ جَبْرَئِیلُ وَ أَقَامَ مِیکَائِیلُ ثُمَّ قَالَ لِی ادْنُ فَقُلْتُ أَدْنُو وَ أَنْتَ بِحَضْرَتِی فَقَالَ لِی نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ فَضَّلَ أَنْبِیَاءَهُ الْمُرْسَلِینَ عَلَی مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ فَضَّلَکَ أَنْتَ خَاصَّةً فَدَنَوْتُ فَصَلَّیْتُ بِأَهْلِ السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ فَلَمَّا صَلَّیْتُ وَ صِرْتُ إِلَی السَّمَاءِ السَّادِسَةِ إِذَا أَنَا بِمَلَکٍ مِنْ نُورٍ عَلَی سَرِیرٍ مِنْ نُورٍ عَنْ یَمِینِهِ صَفٌّ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ عَنْ یَسَارِهِ صَفٌّ مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَسَلَّمْتُ فَرَدَّ عَلَیَّ السَّلَامَ وَ هُوَ مُتَّکِئٌ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ أَیُّهَا الْمَلَکُ سَلَّمَ عَلَیْکَ حَبِیبِی وَ خِیَرَتِی مِنْ خَلْقِی فَرَدَدْتَ السَّلَامَ عَلَیْهِ وَ أَنْتَ مُتَّکِئٌ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَتَقُومَنَّ وَ لَتُسَلِّمَنَّ عَلَیْهِ وَ لَا تَقْعُدُ(3) إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَوَثَبَ الْمَلَکُ (4) وَ هُوَ یُعَانِقُنی وَ یَقُولُ مَا أَکْرَمَکَ عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ یَا مُحَمَّدُ فَلَمَّا صِرْتُ إِلَی الْحُجُبِ نُودِیتُ آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ فَأُلْهِمْتُ فَقُلْتُ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ ... کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ ثُمَّ أَخَذَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام بِیَدِی وَ أَدْخَلَنِی الْجَنَّةَ(5) وَ أَنَا مَسْرُورٌ فَإِذَا أَنَا بِشَجَرَةٍ مِنْ نُورٍ مُکَلَّلَةٍ بِالنُّورِ وَ فِی أَصْلِهَا مَلَکَانِ یَطْوِیَانِ الْحُلِیَّ وَ الْحُلَلَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ تَقَدَّمْتُ أَمَامِی فَإِذَا أَنَا بِقَصْرٍ مِنْ لُؤْلُؤَةٍ بَیْضَاءَ لَا صَدْعَ فِیهَا وَ لَا وُصْلَ (6) فَقُلْتُ حَبِیبِی (7) لِمَنْ هَذَا الْقَصْرُ قَالَ لِابْنِکَ الْحَسَنِ ثُمَّ تَقَدَّمْتُ أَمَامِی فَإِذَا أَنَا بِتُفَّاحٍ لَمْ أَرَ تُفَّاحاً أَعْظَمَ مِنْهُ فَأَخَذْتُ تُفَّاحَةً فَفَلَقْتُهَا فَإِذَا أَنَا بِحَوْرَاءَ کَانَ أَجْفَانُهَا مَقَادِیمَ أَجْنِحَةِ

ص: 81


1- 1. فی المصدر: فقالت له.
2- 2. فی المصدر: لازددت لها حبا.
3- 3. فی المصدر: و لا تقعدن.
4- 4. وثب: نهض و قام.
5- 5. فی المصدر: فأدخلنی الجنة.
6- 6. الصدع: الشق. و الوصل بضم الواو و کسرها: کل عضو علی حدة.
7- 7. فی المصدر: حبیبی جبرئیل.

روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز صبح را با ما اقامه فرمود، سپس رخسار بزرگوارش را به سوی ما کرده و من خدمت وی عرض کردم: یا رسول الله، اگر صلاح می­بینید قول خدای عزّوجل«فَأُوْلَئکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِْم مِّنَ النَّبِیّیِنَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشهَُّدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُوْلَئکَ رَفِیقًا»،(1){آنان در زمره کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته، یعنی با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدمانند.} را برای ما تفسیر بفرمایید! پس آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: منظور از «النَّبِیِّنَ» من هستم، اما منظور از«الصِّدِّیقِینَ» برادرم علی است، و اما منظور از «الشهَُّدَاءِ» عمویم حمزه است، اما منظور از«الصَّالِحِینَ» دخترم فاطمه و فرزندانش حسن و حسین هستند. - گوید: - عباس نیز در جمع حاضر بود که با شنیدن این تفسیر به وسط مجلس روبروی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پریده و عرض کرد: مگر من و شما و علی و فاطمه و حسن و حسین از یک ریشه و اصل نیستیم؟! فرمود: منظورتان چیست عموجان؟ عرض کرد: زیرا شما پیوسته درباره علی و فاطمه و حسن و حسین سخن می­گویید و از ما نامی نمی­برید. گوید: پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله تبسّمی نموده و فرمود: عموجان، اینکه که گفتی از یک ریشه و اصل هستیم، راست گفتی. لیکن عموجان، خداوند من و علی و فاطمه و حسن و حسین را پیش از آنکه آدم علیه السّلام را بیافریند خلق فرمود؛ آن­گاه که نه آسمانی برافراشته و نه زمینی گسترده و نه ظلمتی بود و نه نوری و نه خورشید و ماهی و نه بهشت و دوزخی.

پس عباس عرض کرد: یا رسول الله، آغاز آفرینش شما چگونه بوده است؟ فرمود: عموجان: چون خداوند اراده فرمود ما را خلق کند، کلمه­ای فرمود و از آن نوری آفریده شد. سپس کلمه دیگری فرمود و از آن روحی آفرید. سپس آن نور را با آن روح در آمیخت و از آن، من و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام را آفرید. آن­گاه پیش از آنکه تسبیح و تقدیسی باشد، ما خدا را تسبیح گفته و تقدیس می­نمودیم و چون اراده فرمود آفرینش را آغاز کند، نور مرا شکافت و از آن عرش را آفرید، از این رو نور عرش از نور من است و نور من از نور خداست و نور من افضل از نور عرش است؛ سپس نور برادرم علی را شکافت و از آن فرشتگان را آفرید، بنابراین، فرشتگان از نور برادرم علی هستند و نور علی از نور خداست و علی افضل از ملائکه است؛ سپس نور دخترم فاطمه را شکافت و از نور او آسمان­ها و زمین را آفرید، بنابراین آسمان­ها و زمین از نور دخترم فاطمه آفریده شده­اند و نور دخترم فاطمه از نور خدای متعال است و دخترم فاطمه افضل از آسمان­ها و زمین است؛ سپس نور فرزندم حسن را شکافت و خورشید و ماه را از آن آفرید، و خورشید و ماه از نور فرزندم حسن هستند و نور فرزندم حسن از نور خداست و حسن افضل از خورشید و ماه است؛ سپس نور فرزندم حسین را شکافت و از آن بهشت و حورالعین را آفرید، بنابراین بهشت و حورالعین از نور فرزندم حسین هستند و نور فرزندم حسین از نور خداست، پس فرزندم حسین افضل از بهشت و حورالعین است.

سپس خداوند به قدرت خویش ظلمت را آفریده، آن را بر پرده چشم­ها افشاند، لذا آسمان­ها بر فرشتگان تاریک گشته، به تقدیس و تسبیح خدا روی آورده و گفتند: خداوندا و ای مولای ما، از زمانی که ما را آفریده­ای و این اشباح را به ما شناسانده­ای، چیز بدی ندیده­ایم، پس تو را به مقام و منزلت این اشباح سوگند می­دهیم، این ظلمت را از ما برطرف سازی. پس خداوند از نور دخترم فاطمه قندیل­ها آفریده، آن­ها را بر سرادق عرش آویخت، پس آسمان­ها و زمین روشن شدند؛ سپس به نور وی از تاریکی در آمدند از این رو وی را «زهراء» نامیده­اند. پس فرشتگان عرض کردند: خداوندا، ای مولای ما، این نور درخشان از کیست که آسمان­ها و زمین بدان روشن گشته­اند؟ پس به ایشان الهام گشت: این نوری است که از نور جلال خود برای کنیزم فاطمه دخت حبیبم و زوجه ولیّ­ام و برادر پیامبرم و پدر حجّت­های من بر بندگانم در سرزمینم، اختراع کرده­ام. ای فرشتگان من، شما را گواه می­گیرم که ثواب تسبیح و تقدیس شما را برای این زن و شیعیان و دوستدارانش تا به روز قیامت، قرار داده­ام. - گوید: - چون عباس از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این سخنان را شنید، از جا برجست و چشمان علی را بوسیده و گفت: ای علی، به خدا سوگند که تو حجّت بالغه خدا برای کسانی هستی که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند.(2)

روایت52.

بشارۀ المصطفی: ابن عباس گوید: روزی رسول خدا نشسته بودند و علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام در محضر وی حضور داشتند، پس آن حضرت فرمود: خداوندا، تو می­دانی که اینان اهل بیت من و عزیزترین مردم برای من هستند، پس دوست بدار هر کس ایشان را دوست می­دارد و دشمن بدار آنکه با ایشان دشمنی کند. دوستدار دوستدارشان باش و دشمن دشمنشان، یاری کن کسانی را که ایشان را یاری کنند و ایشان را پاک و مطهّر از هر پلیدی و معصوم از گناه قرار بده و از جانب خودت آنان را مؤید به روح القدس گردان.

سپس فرمود: ای علی، تو امام اُمّت من و پس از من جانشینم بر ایشان هستی، و تو راهبر مؤمنان به سوی بهشتی، و گویی می­بینم که روز قیامت فرا رسیده و فاطمه دخترم سوار بر مرکبی از نور،

ص: 84


1- . نساء/ 69
2- . نسخه خطی. و آن را در تفسیر برهان1: 393- 392 آورده است.

النُّسُورِ(1) فَقُلْتُ لَهَا لِمَنْ أَنْتِ فَبَکَتْ ثُمَّ قَالَتْ أَنَا لِابْنِکَ الْمَقْتُولِ ظُلْماً الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ثُمَّ تَقَدَّمْتُ أَمَامِی فَإِذَا أَنَا بِرُطَبٍ أَلْیَنَ مِنَ الزُّبْدِ الزُّلَالِ وَ أَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ فَأَکَلْتُ رُطَبَةً مِنْهَا وَ أَنَا أَشْتَهِیهَا فَتَحَوَّلَتِ الرُّطَبَةُ نُطْفَةً فِی صُلْبِی فَلَمَّا هَبَطْتُ إِلَی الْأَرْضِ وَاقَعْتُ خَدِیجَةَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ فَفَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّةٌ فَإِذَا اشْتَقْتُ إِلَی رَائِحَةِ الْجَنَّةِ شَمِمْتُ رَائِحَةَ ابْنَتِی فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَی أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا.

وَ مِنْهُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: مِثْلَهُ وَ فِیهِ زِیَادَةٌ یَتَعَلَّقُ بِفَضْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ فِیهِ فَقُلْتُ لِمَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةُ فَقَالَ لِأَخِیکَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ هَذَانِ الْمَلَکَانِ یَطْوِیَانِ الْحُلِیَّ وَ الْحُلَلَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ لَیْسَ فِیهِ ذِکْرُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام وَ فِیهِ فَأَخَذْتُ رُطَبَةً فَأَکَلْتُهَا فَتَحَوَّلَتْ وَ فِیهِ قَبْلَ هَذَا فَصَلَّیْتُ بِأَهْلِ السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ ثُمَّ الْتَفَتُّ عَنْ یَمِینِی فَإِذَا أَنَا بِإِبْرَاهِیمَ فِی رَوْضَةٍ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ قَدِ اکْتَنَفَهُ جَمَاعَةٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ فِیهِ فَنُودِیتُ فِی السَّادِسَةِ یَا مُحَمَّدُ نِعْمَ الْأَبُ أَبُوکَ إِبْرَاهِیمُ وَ نِعْمَ الْأَخُ أَخُوکَ عَلِیٌ (2).

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] مُحَمَّدُ بْنُ زَیْدٍ الثَّقَفِیُّ عَنْ أَبِی نَصْرِ بْنِ أَبِی مَسْعُودٍ(3) الْأَصْفَهَانِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ مُوسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمَوْصِلِیِّ عَنْ أَبِی فَزَارَةَ عَنْ حُذَیْفَةَ: مِثْلَهُ (4).

«50»

بشا، [بشارة المصطفی] یَحْیَی بْنُ مُحَمَّدٍ الْجَوَّانِیُّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الدَّاعِی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحُسَیْنِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِیمِیِّ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اللَّخْمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: إِنِّی لَعِنْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَا وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ (5).

«51»

کنز، [کنز جامع الفوائد] و تأویل الآیات الظاهرة مِنْ کِتَابِ مِصْبَاحِ الْأَنْوَارِ لِشَیْخِ الطَّائِفَةِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ

ص: 82


1- 1. جمع النسر بتثلیث النون و الفتح أشهر و أفصح طائر من أشدّ الطیور و ارفعها طیرانا و أقواها جناحا.
2- 2. کشف الغمّة: 137 و 138.
3- 3. محمود خ ل.
4- 4. تفسیر فرات: 10.
5- 5. بشارة المصطفی: 143.

[در حالی که] در سمت راست وی هفتاد هزار فرشته و از سمت چپ وی هفتاد هزار فرشته و در مقابلش هفتاد هزار فرشته و پشت سرش هفتاد هزار فرشته، زنان مؤمن اُمّت مرا به سوی بهشت می­برند. پس هر زنی که در یک شبانه روز پنج بار نماز بخواند و ماه رمضان را روزه بگیرد و خانه خدا را زیارت کند و مال خود را پاکیزه گرداند و از همسرش اطاعت نماید و پس از من ولایت علی را بپذیرد، با شفاعت دخترم فاطمه وارد بهشت می­شود؛ و او سرور زنان جهان است. عرض شد: یا رسول الله، آیا او سرور زنان زمان خویش است؟ فرمود: مریم دخت عمران چنین بود، اما دختر من سرور زنان عالم از اولین و آخرین است و اوست که در عبادتگاه خود می­ایستد و هفتاد هزار فرشته مقرّب بر وی سلام کنند و او را با کلماتی که فرشتگان مریم را ندا می­کردند، ندا می­کنند و می­گویند: ای فاطمه، همانا خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و بر زنان جهان برتری داد .

سپس رو به علی علیه السّلام نموده و فرمود: ای علی، فاطمه پاره تن من و نور چشم من و میوه قلب من است، هر چه او را ناخوشایند آید، مرا نیز ناراحت می­کند، و هرچه شادمانش گرداند، مرا نیز شادمان می­کند. او نخستین کسی از اهل بیت من است که پس از مرگم به من ملحق می­شود، پس بعد از من در حق وی نیکویی کن؛ اما حسن و حسین، این دو، فرزندان و دو ریحانه من و سرور جوانان اهل بهشت هستند، پس بگذار برای تو همچون گوش و چشمت باشند؛ سپس دستها را به سوی آسمان بلند کرده و فرمود: خداوندا، من تو را گواه می­گیرم که دوستدار کسانی هستم که آن­ها را دوست بدارد و دشمن کسانی هستم که دشمن آنان باشد، با کسی که با آنان در صلح باشد، درصلحم، و با آنکه با ایشان بجنگند، در جنگم. دشمن دشمنان ایشانم و دوستدار دوستداران آن­ها.(1)

روایت53.

کنز جامع الفوائد: الحافظ ابو نعیم از رجال خود از ابو هریرۀ روایت کرده که گفت: علی بن ابی طالب علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، مرا بیشتر دوست داری یا فاطمه را؟ آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: فاطمه از تو برای من محبوب­تر است و تو برای من از وی عزیزتر هستی. گویی دارم تو را می­بینم که در کنار حوض منی و مردم را از آن دور می­سازی. و بر روی آن به تعداد ستارگان آسمان آب­ریز هست و تو و حسن و حسین و حمزه و جعفر در بهشت

ص: 85


1- . بشارۀ المصطفی : 219- 218

قَالَ: صَلَّی بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی بَعْضِ الْأَیَّامِ صَلَاةَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ الْکَرِیمِ فَقُلْتُ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ رَأَیْتَ أَنْ تُفَسِّرَ لَنَا قَوْلَهُ تَعَالَی فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً(1) فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَمَّا النَّبِیُّونَ فَأَنَا وَ أَمَّا الصِّدِّیقُونَ فَأَخِی عَلِیٌّ وَ أَمَّا الشُّهَدَاءُ فَعَمِّی حَمْزَةُ وَ أَمَّا الصَّالِحُونَ فَابْنَتِی فَاطِمَةُ وَ أَوْلَادُهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ قَالَ وَ کَانَ الْعَبَّاسُ حَاضِراً فَوَثَبَ وَ جَلَسَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ أَ لَسْنَا أَنَا وَ أَنْتَ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ

الْحُسَیْنُ مِنْ نَبْعَةٍ(2) وَاحِدَةٍ قَالَ وَ مَا ذَاکَ یَا عَمِّ قَالَ لِأَنَّکَ تُعَرِّفُ بِعَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ دُونَنَا قَالَ فَتَبَسَّمَ النَّبِیُّ وَ قَالَ أَمَّا قَوْلُکَ یَا عَمِّ أَ لَسْنَا مِنْ نَبْعَةٍ وَاحِدَةٍ فَصَدَقْتَ وَ لَکِنْ یَا عَمِّ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنِی وَ خَلَقَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ علیه السلام حِینَ لَا سَمَاءَ مَبْنِیَّةً وَ لَا أَرْضَ مَدْحِیَّةً وَ لَا ظُلْمَةَ وَ لَا نُورَ وَ لَا شَمْسَ وَ لَا قَمَرَ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ فَقَالَ الْعَبَّاسُ وَ کَیْفَ کَانَ بَدْءُ خَلْقِکُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ یَا عَمِّ لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَنَا تَکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ خَلَقَ مِنْهَا نُوراً ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ أُخْرَی فَخَلَقَ مِنْهَا رُوحاً ثُمَّ مَزَجَ النُّورَ بِالرُّوحِ فَخَلَقَنِی وَ خَلَقَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهم السلام فَکُنَّا نُسَبِّحُهُ حِینَ لَا تَسْبِیحَ وَ نُقَدِّسُهُ حِینَ لَا تَقْدِیسَ فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَی أَنْ یُنْشِئَ الصَّنْعَةَ فَتَقَ نُورِی فَخَلَقَ مِنْهُ الْعَرْشَ فَالْعَرْشُ مِنْ نُورِی وَ نُورِی مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ نُورِی أَفْضَلُ مِنَ الْعَرْشِ ثُمَّ فَتَقَ نُورَ أَخِی عَلِیٍّ فَخَلَقَ مِنْهُ الْمَلَائِکَةَ فَالْمَلَائِکَةُ مِنْ نُورِ أَخِی عَلِیٍّ وَ نُورُ عَلِیٍّ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ أَفْضَلُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ ثُمَّ فَتَقَ نُورَ ابْنَتِی فَاطِمَةَ فَخَلَقَ مِنْهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فَالسَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ مِنْ نُورِ ابْنَتِی فَاطِمَةَ وَ نُورُ ابْنَتِی فَاطِمَةَ مِنْ نُورِ اللَّهِ تَعَالَی وَ ابْنَتِی فَاطِمَةُ أَفْضَلُ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ فَتَقَ نُورَ وَلَدِیَ الْحَسَنِ وَ خَلَقَ مِنْهُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ فَالشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ مِنْ نُورِ وَلَدِیَ الْحَسَنِ وَ نُورُ وَلَدِیَ الْحَسَنِ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ الْحَسَنُ أَفْضَلُ مِنَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ ثُمَّ فَتَقَ نُورَ وَلَدِیَ الْحُسَیْنِ فَخَلَقَ مِنْهُ الْجَنَّةَ وَ الْحُورَ الْعِینَ فَالْجَنَّةُ وَ الْحُورُ الْعِینُ مِنْ نُورِ وَلَدِیَ الْحُسَیْنِ وَ نُورُ وَلَدِیَ الْحُسَیْنِ مِنْ نُورِ اللَّهِ فَوَلَدِیَ الْحُسَیْنُ أَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ الْحُورِ الْعِینِ

ص: 83


1- 1. سورة النساء: 69.
2- 2. النبعة: الأصل.

برادروار بر تخت­هایی روبروی هم نشسته­اید، و تو به همراه شیعه­ات با من هستی؛ سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این آیه را تلاوت فرمود: «وَ نَزَعْنَا مَا فیِ صُدُورِهِم مِّنْ غِلّ ٍ إِخْوَانًا عَلیَ سُرُرٍ مُّتَقَبِلِین»،(1)

آنچه کینه و شایبه های نفسانی در سینه های آنان است برکَنیم، برادرانه بر تختهایی روبروی یکدیگر نشسته اند.}

روایت54.

مؤلف: در کتاب سلیم بن قیس هلالی چنین یافتم: از ابان بن ابی عیّاش از او گفت: علی بن ابی طالب علیه السّلام و سلمان و ابوذر و مقداد مرا روایت کردند؛ و ابوالجحّاف داوود بن ابی عوف عوفی به نقل از ابو سعید خدری مرا روایت کرد که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر دخترش فاطمه علیها السّلام وارد گشت در حالی که مشغول افروختن آتش زیر دیگی بود که برای خانواده­اش در آن غذا می­پخت و علی علیه السّلام در گوشه­ای از خانه خوابیده و حسن و حسین علیهما السّلام در کنار وی خوابیده بودند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با دختر خود نشسته و مشغول گفتگو گردید - و در روایتی دیگر: با فاطمه نشست و با وی مشغول گفتگو شد، آمده است - در حالی که فاطمه مشغول بر افروختن آتش زیر دیگش بود و خدمتکاری نداشت. ناگاه حسن علیه السّلام بیدار گشته، نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و گفت: آب بده پدرجان! - و در روایتی دیگر: پدربزرگ، آب بده! - پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله او را گرفته و به سوی گوسفندی رفت که متعلق به حسن بود، پس با دست خود آن را دوشید و شیر را که روی آن را کف گرفته بود آورد تا به حسن دهد، در این هنگام حسین علیه السّلام از خواب بیدار گشته و گفت: پدر جان، آب بده! پیامبر فرمود: فرزندم، برادرت از تو بزرگ­تر است و او از من آب خواسته است. حسین گفت: اول مرا سیراب کن، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سعی کرد به نرمی وی را راضی کند که اول حسن سیراب شود، اما حسین نمی­پذیرفت. پس فاطمه علیها السّلام فرمود: پدر جان، گویی حسن را بیشتر دوست می­داری؟! آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چنین نیست که او نزد من محبوب­تر باشد و هر دو نزد من یکسانند، اما این حسن بود که ابتدا از من آب خواست و من و تو و این دو و اینکه خوابیده در بهشت در یک خانه و در یک درجه هستیم. گوید: و علی علیه السّلام خوابیده بود و از این ماجرا چیزی نمی­دانست.

گوید: روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر آن دو گذر کرد در حالی که مشغول بازی بودند. پس آن حضرت هر دو را برداشته و هر کدام را بر روی یک شانه خود نشاند. پس مردی از روبرو آمده و گفت: - و در روایتی دیگر آمده است: -

ص: 86


1- . نسخه خطی کنز جامع الفوائد. تفسیر برهان 2: 348 . حجر/ 47

ثُمَّ أَمَرَ اللَّهُ الظُّلُمَاتِ أَنْ تَمُرَّ عَلَی سَحَائِبِ النَّظَرِ(1) فَأَظْلَمَتِ السَّمَاوَاتِ عَلَی الْمَلَائِکَةِ فَضَجَّتِ الْمَلَائِکَةُ بِالتَّقْدِیسِ وَ التَّسْبِیحِ وَ قَالَتْ إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنَا وَ عَرَّفْتَنَا هَذِهِ الْأَشْبَاحَ لَمْ نَرَ بَأْساً فَبِحَقِّ هَذِهِ الْأَشْبَاحِ إِلَّا مَا کَشَفْتَ عَنَّا هَذِهِ الظُّلْمَةَ فَأَخْرَجَ اللَّهُ مِنْ نُورِ ابْنَتِی فَاطِمَةَ قَنَادِیلَ فَعَلَّقَهَا فِی بُطْنَانِ الْعَرْشِ فَأَزْهَرَتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ ثُمَّ أَشْرَقَتْ بِنُورِهَا فَلِأَجْلِ ذَلِکَ سُمِّیَتِ الزَّهْرَاءَ فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا لِمَنْ هَذَا النُّورُ الزَّاهِرُ الَّذِی قَدْ أَشْرَقْتَ بِهِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهَا هَذَا نُورٌ اخْتَرَعْتُهُ مِنْ نُورِ جَلَالِی لِأَمَتِی فَاطِمَةَ ابْنَةِ حَبِیبِی وَ زَوْجَةِ وَلِیِّی وَ أَخِی نَبِیِّی وَ أبو [أَبِی] حُجَجِی عَلَی عِبَادِی فِی بِلَادِی أُشْهِدُکُمْ مَلَائِکَتِی أَنِّی قَدْ جَعَلْتُ ثَوَابَ تَسْبِیحِکُمْ وَ تَقْدِیسِکُمْ لِهَذِهِ الْمَرْأَةِ وَ شِیعَتِهَا وَ مُحِبِّیهَا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ قَالَ فَلَمَّا سَمِعَ الْعَبَّاسُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَلِکَ وَثَبَ وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْ عَلِیٍّ وَ قَالَ وَ اللَّهِ یَا عَلِیُّ أَنْتَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ لِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ(2).

«52»

بشا، [بشارة المصطفی] بِالْإِسْنَادِ إِلَی الصَّدُوقِ عَنِ الْهَمَدَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُوسَی ابْنِ أُخْتِ الْوَاقِدِیِّ عَنْ أَبِی قَتَادَةَ الْحَرَّانِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ العَلَاءِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ جَالِساً یَوْماً(3) وَ عِنْدَهُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّکَ

تَعْلَمُ أَنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ أَکْرَمُ النَّاسِ عَلَیَّ فَأَحِبَ (4) مَنْ یُحِبُّهُمْ وَ أَبْغِضْ مَنْ یُبْغِضُهُمُ وَ وَالِ مَنْ وَالاهُمْ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُمْ وَ أَعِنْ مَنْ أَعَانَهُمْ وَ اجْعَلْهُمْ مُطَهَّرِینَ مِنْ کُلِّ رِجْسٍ مَعْصُومِینَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ أَیِّدْهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْکَ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ أَنْتَ إِمَامُ أُمَّتِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْهَا بَعْدِی وَ أَنْتَ قَائِدُ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی الْجَنَّةِ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی ابْنَتِی فَاطِمَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی نَجِیبٍ مِنْ نُورٍ عَنْ

ص: 84


1- 1. کذا فی النسخ، و فی البرهان: أن تمر بسحائب الظلم.
2- 2. مخطوط، و أورده فی البرهان 1: 392 و 393.
3- 3. فی المصدر: ذات یوم.
4- 4. فی المصدر: فأحبب.

پس یکی از آن دو را بر روی شانه راست و دیگری را بر روی شانه چپ قرار داده و به راه افتاد، پس ابوبکر از روبروی وی آمده و گفت: چه نیکو مرکبی هستید شما؛ و در روایتی دیگر: بر چه نیکو مرکبی سوار شده­اید ای دو پسر؟! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این دو چه خوب سوارانی هستند. این دو پسر، دو ریحانه من از این دنیا هستند. و چون آن­ها را به خانه فاطمه آورد، شروع به کشتی گرفتن کردند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شروع به تشویق حسن نمود. فاطمه علیها السّلام فرمود: حسن را تشویق می­کنید که بزرگ­تر است؟ فرمود: جبرئیل هم مشغول تشویق حسین است. سپس حسین، حسن را مغلوب ساخت.

گوید: روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی که حسن و حسین علیهما السّلام به سوی وی می­آمدند، فرمود: به خدا سوگند این دو سروران جوانان اهل بهشتند و پدرشان افضل از آنان است. به راستی که بهترین مردم نزد من و دوست داشتنی­ترین آن­ها و بزرگوارترین ایشان بر من، پدر آن­ها و سپس مادرشان است، و نزد خدا افضل از من و برادر و وزیر و جانشینم پس از من در اُمّتم و ولیّ هر مؤمنی بعد از من یعنی علی بن ابی طالب، کسی نیست. آگاه باشید که او دوست، وزیر، جانشینم پس از من، و ولی هر مرد و زن مؤمنی بعد از من است. و چون وی درگذرد، فرزندش حسن جانشینش خواهد بود. اگر درگذشت، فرزندم حسین جانشین اوست، سپس نُه تن از فرزندان - و در روایتی دیگر: سپس نه امام از نسل حسین - هدایت­گران هدایت یافته خواهند بود. آن­ها با حق و حق با ایشان است، نه آن­ها از حق جدا می­شوند و نه حق از ایشان جدا می­گردد، تا روز قیامت. آن­ها استوانه­هایی هستند که زمین بر ایشان تکیه و آرام و قرار دارد، و ایشان حبل­الله المتین و عروۀ الوثقی هستند که گسستی به آن راه ندارد، و آن­ها حجّت­های خدا بر روی زمینند و گواهان او بر خلقش و معادن حکمت اویند. آن­ها به منزله کشتی نوح هستند که هر کس سوار آن شد نجات می­یابد و هر کس از آن خارج شد، غرق گردد و آن­ها به مانند «باب حطّۀ» در بنی­اسرائیل­اند که هرکس وارد آن می­شد، مؤمن بود و هرکس از آن خارج می­گشت کافر بود. خداوند در قرآن اطاعت از ایشان را واجب فرموده و امر به ولایت ایشان کرده است. هر کس ایشان را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است و آنکه از فرمانشان سرپیچی کند خدا را نافرمانی کرده است.

گوید: حسین علیه السّلام چون رسول خدا به سجده می­رفت، صف­های نماز گزاران را در می­نوردید و سوار بر پشت آن حضرت می­شد، و چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله سر از سجده بر می­داشت، با یک دست پشت حسین را می­گرفت و با دست دیگر زانویش را تا از نماز فارغ می­گشت. گاه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در حال خطبه خواندن بر بالای منبر بود که حسن می­آمد و از منبر بالا می­رفت و سوار بر دوش پیامبر صَلی الله علیهِ و آله می­شد و پاهای خود را بر سینه آن حضرت می­آویخت تا برق خلخالهای پایش را به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشان دهد و آن حضرت او را به همین شکل نگاه می­داشت تا از خطبه­اش فارغ شود.(1)

توضیح

در النهایۀ گوید: «إیه» کلمه­ای است که برای افزون طلب به کار می­رود و مبنی بر کسر است، و اگر به حرف دیگری وصل شود، تنوین می­گیرد؛ پس می­گویی: «إیه حدِّثنا». و اگر بگویی: «إیهاً» - با نصب - مخاطب خود را به امر به سکوت می­کنی، و منصوب آن ممکن است به معنی تصدیق و تأیید و راضی شدن به چیزی آورده شود.(2)

روایت55.

امالی شیخ صدوق: اعمش گوید:

ص: 88


1- . کتاب سلیم بن قیس کوفی: 100-97
2- . النهایۀ: 55-54

یَمِینِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ عَنْ شِمَالِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ خَلْفَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ تَقُودُ مُؤْمِنَاتِ أُمَّتِی إِلَی الْجَنَّةِ فَأَیُّمَا امْرَأَةٍ صَلَّتْ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ حَجَّتْ بَیْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ وَ زَکَّتْ مَالَهَا وَ أَطَاعَتْ زَوْجَهَا وَ وَالَتْ عَلِیّاً بَعْدِی دَخَلَتِ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ ابْنَتِی فَاطِمَةَ وَ إِنَّهَا سَیِّدَةُ(1) نِسَاءِ الْعَالَمِینَ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هِیَ (2) سَیِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا فَقَالَ ذَاکَ لِمَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ فَأَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَهِیَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ فِی مِحْرَابِهَا فَیُسَلِّمُ عَلَیْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ یُنَادُونَهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ الْمَلَائِکَةُ(3) مَرْیَمَ فَیَقُولُونَ یَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ نُورُ عَیْنَیَ (4) وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی یَسُوؤُنِی مَا سَاءَهَا وَ یَسُرُّنِی مَا سَرَّهَا إِنَّهَا أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقُنِی (5) مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَأَحْسِنْ إِلَیْهَا بَعْدِی وَ أَمَّا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَهُمَا ابْنَایَ وَ رَیْحَانَتَایَ وَ هُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیَکُونَا عَلَیْکَ کَسَمْعِکَ وَ بَصَرِکَ ثُمَّ رَفَعَ یَدَیْهِ إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی مُحِبٌّ لِمَنْ أَحَبَّهُمْ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُمْ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاهُمْ (6).

«53»

کنز، [کنز جامع الفوائد] و تأویل الآیات الظاهرة رَوَی الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَیُّمَا أَحَبُّ إِلَیْکَ أَنَا أَمْ فَاطِمَةُ قَالَ صلی الله علیه و آله فَاطِمَةُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَعَزُّ عَلَیَّ مِنْهَا فَکَأَنِّی بِکَ وَ أَنْتَ عَلَی حَوْضِی تَذُودُ(7) عَنْهُ النَّاسَ وَ إِنَّ عَلَیْهِ أَبَارِیقَ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ وَ أَنْتَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ فِی الْجَنَّةِ

ص: 85


1- 1. فی المصدر: لسیّدة.
2- 2. فی المصدر: أ هی.
3- 3. فی المصدر: الملائکة المقربون.
4- 4. فی المصدر: و هی نور عینی.
5- 5. فی المصدر: و إنها اول لحوق یلحقنی اه.
6- 6. بشارة المصطفی: 218 و 219.
7- 7. ذاده: دفعه و طرده.

ابوجعفر دوانیقی نیمه شب مرا احضار نمود. پس در حالی که با خود فکر می­کردم، برخاستم و با خود گفتم: خلیفه در این وقت شب به دنبال من نفرستاده است مگر اینکه بخواهد از من درباره فضایل علی علیه السّلام سؤال کند و ممکن است اگر حقیقت را به او بگویم، مرا بکشد. وی گوید: پس وصیت­نامه خود را نوشته و کفنم را پوشیده و بر وی وارد گشتم. خلیفه گفت: نزدیک شو! پس نزدیک­تر شدم و عمرو بن عبید نزد وی بود. چون او را دیدم کمی خیالم آسوده شد؛ سپس گفت: نزدیک شو! پس آن­قدر جلو رفتم تا اینکه نزدیک­ بود زانوهایم به زانوهای وی برسد. و چون بوی کافور را از بدنم استشمام کرد، گفت: یا حقیقت را به من می­گویی یا اینکه به دارت می­کشم. گفتم: خواسته شما چیست یا امیرالمؤمنین؟ گفت: چرا حنوط کرده­ای؟ گفتم: پیک شما در دل شب به سراغم آمده که خلیفه احضارت کرده است، پس با خود فکر کردم، شاید خلیفه این وقت شب به دنبالم فرستاده است تا از فضایل علی علیه السّلام بپرسد و ممکن است اگر او را از این امر آگاه کنم، مرا به قتل رساند، لذا وصیت نامه­ای را نوشته و کفنم را پوشیدم. پس در حالی که تکیه داده بود، راست شد و درست نشست و گفت: «لا حول و لا قوۀ إلّا بالله»! ای سلیمان، تو را به خدا سوگند می­دهم، چند حدیث را در فضایل علی علیه السّلام روایت می­کنی؟ - گوید: - گفتم: خیلی کم یا امیرالمؤمنین. گفت: چند روایت؟ گفتم: بیشتر از ده­ هزار حدیث. پس گفت: ای سلیمان، به خدا سوگند حدیثی در فضایل علی علیه السّلام را برایت نقل می­کنم که تمام احادیثی را که شنیده­ای فراموش کنی. - گوید: - گفتم: مرا روایت کن یا امیرالمؤمنین. گفت: آری، از دست بنی­اُمیّه فراری بودم و شهر به شهر گشته و با حدیث گفتن درباره فضایل علی علیه السّلام به مردم نزدیک می­شدم و آن­ها مرا اطعام کرده و توشه در اختیارم قرار می­دادند تا اینکه با لباسی کهنه که جز آن لباسی نداشتم، وارد سرزمین شام شدم. پس در حالی که گرسنه بودم، صدای اقامه شنیدم، لذا وارد مسجد شدم تا نماز بگزارم و در نظر داشتم از مردم بخواهم غذایی به من دهند. چون امام جماعت سلام داد، دو کودک وارد مسجد شدند، امام جماعت رو به ایشان کرده و گفت: مرحبا به شما و مرحبا و مرحبا به کسی که نام آن­ها را برای شما برگزیده است. پس به جوانی که در کنارم بود گفتم: جوان، این کودکان کیستند و این پیرمرد کیست؟ گفت: پدربزرگ آن­هاست و در این شهر کسی جز این پیرمرد علی را دوست نمی­دارد، از این رو نام یکی از آن­ها را حسن و نام دیگری را حسین گذاشته است. پس از شدّت شادی برخاسته و به آن پیرمرد گفتم: آیا حدیثی را برای شما نقل کنم که موجب روشنی چشمانتان گردد؟ گفت: اگر چشمان ما را روشن کنی، چشمانت را روشن می­کنیم.

- گوید: - پس گفتم: پدرم از پدرش از جدّش مرا روایت کرده و گفت: در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته بودیم که فاطمه علیها السّلام گریان آمد. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به ایشان فرمود: فاطمه، چرا گریه می­کنی؟ گفت:

ص: 89

إِخْوَاناً عَلَی سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ وَ أَنْتَ مَعِی وَ شِیعَتُکَ ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَذِهِ الْآیَةَ وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ (1).

«54»

أَقُولُ وَجَدْتُ فِی کِتَابِ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ حَدَّثَنِی أَبُو الْجَحَّافِ (2) دَاوُدُ بْنُ أَبِی عَوْفٍ الْعَوْفِیُّ یَرْوِی عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی ابْنَتِهِ فَاطِمَةَ علیها السلام وَ هِیَ تُوقِدُ تَحْتَ قِدْرٍ لَهَا تَطْبَخُ طَعَاماً لِأَهْلِهَا وَ عَلِیٌّ علیه السلام فِی نَاحِیَةِ الْبَیْتِ نَائِمٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام نَائِمَانِ إِلَی جَنْبِهِ فَقَعَدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَعَ ابْنَتِهِ یُحَدِّثُهَا وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی مَعَ فَاطِمَةَ یُحَدِّثُهَا وَ هِیَ تُوقِدُ تَحْتَ قِدْرِهَا لَیْسَ لَهَا خَادِمٌ فَإِذاً اسْتَیْقَظَ الْحَسَنُ علیه السلام فَأَقْبَلَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا أَبَتِ اسْقِنِی وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی یَا جَدَّاهْ اسْقِنِی فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَامَ إِلَی نَعْجَةٍ(3) کَانَتْ لَهُ فَاحْتَلَبَهَا بِیَدِهِ ثُمَّ جَاءَ بِهِ (4) وَ عَلَی اللَّبَنِ رَغْوَةٌ(5) لِیُنَاوِلَهُ الْحَسَنَ فَاسْتَیْقَظَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَقَالَ یَا أَبَتِ اسْقِنِی فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا بُنَیَّ أَخُوکَ وَ هُوَ أَکْبَرُ مِنْکَ قَدِ اسْتَسْقَانِی (6) فَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام اسْقِنِی قَبْلَهُ فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ یُلَیِّنُ لَهُ وَ یَطْلُبُ إِلَیْهِ (7) أَنْ یَدَعَ أَخَاهُ یَشْرَبُ وَ الْحُسَیْنُ یَأْبَی فَقَالَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام یَا أَبَتِ کَأَنَّ الْحَسَنَ أَحَبُّهُمَا إِلَیْکَ قَالَ صلی الله علیه و آله مَا هُوَ بِأَحَبِّهِمَا إِلَیَّ وَ إِنَّهُمَا عِنْدِی لَسَوَاءٌ غَیْرَ أَنَّ الْحَسَنَ اسْتَسْقَانِی أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِنِّی وَ إِیَّاکِ وَ إِیَّاهُمَا وَ هَذَا الرَّاقِدُ فِی الْجَنَّةِ لَفِی مَنْزِلٍ وَاحِدٍ وَ دَرَجَةٍ وَاحِدَةٍ قَالَ وَ عَلِیٌّ علیه السلام نَائِمٌ لَا یَدْرِی بِشَیْ ءٍ مِنْ ذَلِکَ قَالَ وَ مَرَّ بِهِمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ وَ هُمَا یَلْعَبَانِ فَأَخَذَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَاحْتَمَلَهُمَا وَ وَضَعَ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَلَی عَاتِقِهِ فَاسْتَقْبَلَهُ رَجُلٌ قَالَ وَ فِی رِوَایَةٍ

ص: 86


1- 1. الکنز مخطوط، و أورده فی البرهان 2: 348. و الآیة فی سورة الحجر: 47.
2- 2. بتقدیم المعجمة علی المهملة.
3- 3. فی المصدر: إلی لقحة. و هی بکسر اللام و فتحها الناقة الحلوب الغزیرة اللبن.
4- 4. فی المصدر: ثم جاء بالعلبة. و هی بضم العین إناء ضخم من جلد أو خشب.
5- 5. الرغوة من اللبن: ما علیه من الزبد.
6- 6. فی المصدر: و قد استسقانی.
7- 7. فی المصدر: فجعل رسول اللّه یرغبه( یقبله خ ل) و یلین له و یطلب.

پدر جان، حسن و حسین از خانه خارج شده­اند و نمی­دانم کجایند. فرمود: ای فاطمه، گریه مکن، زیرا خدایی که آن­ها را آفریده، نسبت به ایشان مهربان­تر از توست، و پیامبر دست خود را به آسمان برداشته و گفت: خداوندا، اگر به سمت بیابان رفته­اند یا دریا، تو خود حافظ آن­ها باش و سلامتشان بدار! پس جبرئیل از آسمان فرود آمده و گفت: ای محمّد، خداوند تو را سلام می­رساند و می­گوید: برای آن­ها اندوهگین مباش و غم مخور که این دو در دنیا و آخرت فاضلانند و پدرشان از آن­ها بهتر است. آن دو در نخلستان بنی­ نجّار به خواب رفته­اند و خداوند فرشته­ای را به پاسداری ایشان گمارده است. گوید: پس پیامبرصَلی الله علیهِ و آله به همراه صحابه شادمان برخاست تا اینکه به نخلستان بنی­نجار رسیدند و ناگاه آن­ها را در حالی دیدند که حسن دست در گردن حسین انداخته بود و فرشته­ای یک بال خود را زیر آن­ها قرار داده و با بال دیگر آن دو را پوشانده بود.

- گوید: - پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر بالین آن دو نشسته، آن­قدر ایشان را بوسید تا اینکه به خود آمدند و چون بیدار شدند، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله حسن و جبرئیل حسین را در آغوش گرفته و از نخلستان خارج گردید، در حالی که می­فرمود: به خدا سوگند من شرافت ایشان را بیان خواهم کرد همان­گونه که خداوند عزّوجل شرافتشان را بیان فرمود.

پس ابوبکر به وی گفت: یکی از دو کودک را به من بده تا بارت را سبک کنم. فرمود: ای ابوبکر، چه خوب باربرانی هستیم و چه خواب سوارانی­اند این دو و پدرشان بهتر از ایشان است. سپس آمدند تا اینکه به در مسجد رسیدند، پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای بلال، مردم را برایم در مسجد فراهم آر. پس منادی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در میان مردم ندا در داد و آن­ها در مسجد نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله گرد آمدند. سپس آن حضرت به پاخاسته و فرمود: ای مردم، آیا شما را به آنکه به جهت پدربزرگ از همه برتر است، راهنمایی کنم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله. فرمود: حسن و حسین، زیرا جدّ آن دو محمّد و مادربزرگشان خدیجه دخت خویلد است. ای مردم، آیا شما را به آنکه به جهت پدر و مادر از همه برتر است، راهنمایی کنم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله، فرمود: حسن و حسین، زیرا پدرشان خدا و رسول او را دوست می­دارد و خدا و رسول نیز وی را دوست می­دارند، و مادرشان فاطمه دخت رسول خداست؛ ای مردم، آیا شما را به آنکه به جهت عمو و عمّه از همه برتر است، راهنمایی کنم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله، فرمود: حسن و حسین، زیرا عمویشان جعفر بن ابی طالب است که در بهشت به همراه فرشتگان پرواز می­کند و عمه ایشان اُم هانی دخت ابوطالب است؛ ای مردم، آیا

ص: 90

أُخْرَی فَوَضَعَ أَحَدَهُمَا عَلَی مَنْکِبِهِ الْأَیْمَنِ وَ الْآخَرَ عَلَی مَنْکِبِهِ الْأَیْسَرِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِهِمَا فَاسْتَقْبَلَهُ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ لَنِعْمَ الرَّاحِلَةُ أَنْتَ وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی نِعْمَ الْمَرْکَبُ رَکِبْتُمَا یَا غُلَامَیْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ نِعْمَ الرَّاکِبَانِ هُمَا إِنَّ هَذَیْنِ الْغُلَامَیْنِ رَیْحَانَتَایَ مِنَ الدُّنْیَا قَالَ فَلَمَّا أَتَی بِهِمَا مَنْزِلَ فَاطِمَةَ أَقْبَلَا یَصْطَرِعَانِ فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِیهِ یَا حَسَنُ (1) فَقَالَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تَقُولُ إِیهِ یَا حَسَنُ وَ هُوَ أَکْبَرُ مِنْهُ فَقَالَ هَذَا جَبْرَئِیلُ علیه السلام یَقُولُ إِیهِ یَا حُسَیْنُ (2) فَصَرَعَ الْحُسَیْنَ الْحَسَنُ قَالَ وَ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَیْهِمَا یَوْماً

وَ قَدْ أَقْبَلَا فَقَالَ هَذَانِ وَ اللَّهِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَبُوهُمَا خَیْرٌ مِنْهُمَا إِنَّ أَخْیَرَ النَّاسِ عِنْدِی وَ أَحَبَّهُمْ إِلَیَّ وَ أَکْرَمَهُمْ عَلَیَّ أَبُوکُمَا ثُمَّ أُمُّکُمَا وَ لَیْسَ عِنْدَ اللَّهِ أَحَدٌ أَفْضَلَ مِنِّی وَ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی وَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَلَا إِنَّهُ خَلِیلِی وَ وَزِیرِی وَ صَفِیِّی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی وَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِی فَإِذَا هَلَکَ فَابْنِیَ الْحَسَنُ مِنْ بَعْدِهِ فَإِذَا هَلَکَ فَابْنِیَ الْحُسَیْنُ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ الْأَئِمَّةُ مِنْ عَقِبِ الْحُسَیْنِ وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی ثُمَّ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ عَقِبِ الْحُسَیْنِ الْهُدَاةُ الْمُهْتَدُونَ هُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ لَا یُفَارِقُونَهُ وَ لَا یُفَارِقُهُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ زِرُّ الْأَرْضِ (3) الَّذِینَ تَسْکُنُ إِلَیْهِمُ الْأَرْضُ وَ هُمْ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ هُمْ عُرْوَةُ اللَّهِ الْوُثْقَی الَّتِی لَا انْفِصامَ لَها وَ هُمْ حُجَجُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَی خَلْقِهِ (4) وَ مَعَادِنُ حِکْمَتِهِ وَ هُمْ بِمَنْزِلَةِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَرَکَهَا غَرِقَ وَ هُمْ بِمَنْزِلَةِ بَابِ حِطَّةٍ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ مَنْ دَخَلَهُ کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ کَانَ کَافِراً فَرَضَ اللَّهُ فِی الْکِتَابِ طَاعَتَهُمْ وَ أَمَرَ فِیهِ بِوَلَایَتِهِمْ مَنْ أَطَاعَهُمْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاهُمْ عَصَی اللَّهَ قَالَ وَ کَانَ الْحُسَیْنُ علیه السلام یَجِی ءُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ سَاجِدٌ فَیَتَخَطَّی

ص: 87


1- 1. فی المصدر: هی یا حسن. و کذا فیما یأتی.
2- 2. فی المصدر: هی یا حسین.
3- 3. فی النهایة( 2: 124): فی حدیث أبی ذرّ یصف علیا« و انه لعالم الأرض وزرها الذی نسکن إلیه» أی قوامها، و أصله من زر القلب و هو عظیم صغیر یکون قوام القلب به.
4- 4. فی المصدر بعد ذلک: و خزنة علمه.

شما را به آنکه به جهت دایی و خاله از همه برتر است، راهنمایی کنم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله، فرمود: حسن و حسین، زیرا دایی آن­ها قاسم فرزند رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و خاله ایشان زینب دخت رسول خداست، سپس با دست اشاره کرده و فرمود: خداوند ما را چنین محشور می­کند.(1)

سپس فرمود: خداوندا، تو خود می­دانی که حسن در بهشت است و حسین در بهشت است، و جدّ آن دو در بهشت است و جدّه آن دو در بهشت است، و پدرشان در بهشت است و مادرشان در بهشت است، و عموی ایشان در بهشت است و عمه آن­ها در بهشت است، و دایی آن­ها در بهشت است و خاله آن­ها در بهشت است، خداوندا، تو خود می­دانی که هر کس آن­ها را دوست بدارد در بهشت است و هرکس با آنان دشمنی ­ورزد در آتش است.

ابو جعفر دوانیقی گوید: چون آن حدیث را برای پیرمرد نقل کردم، گفت: جوان! تو کیستی؟ گفتم: از مردم کوفه هستم. گفت: عرب هستی یا از موالی؟ گفتم: عرب هستم. گفت: تو چنین حدیثی را روایت می­کنی و آن­وقت چنین لباسی بر تن داری؟! پس خلعت و استر خود را به من بخشید و من آن­ها را به صد دینار فروختم. سپس گفت: ای جوان، چشم مرا روشن کردی، به خدا سوگند چشمت را روشن خواهم ساخت و تو را به جوانی معرفی می­کنم که همین امروز چشمت را روشن خواهد کرد. گوید: پس گفتم: مرا راهنمایی کن. گفت: برادرانی دارم که یکی از ایشان امام جماعت است و دیگری مؤذّن. اما آنکه امام جماعت است، از بدو تولّد علی را دوست می­دارد، و اما آنکه مؤذن است. از بدو تولّد دشمن علی بوده است. - گوید: - گفتم: مرا به سوی ایشان راهنمایی کن. پس دستم را گرفت تا اینکه در خانه برادری که امام جماعت بود رسیدیم. ناگاه با مردی روبرو شدم که گفت: جامه و استر را می­شناسم. به خدا سوگند که فلانی این استر و جامه را به تو نمی­داد اگر از محبّان خدای عزّوجل و رسولش نبودی. اکنون درباره فضایل علی بن ابی طالب علیه السّلام با من سخن بگو.

- گوید: - پس گفتم: مرا پدرم از پدرش از جدّش روایت کرد که گفت: در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته بودیم که فاطمه علیها السلام در حالی که به شدّت می­گریست آمد. پس رسول خدا به وی فرمود: چرا گریه می­کنی فاطمه؟ گفت: پدر جان، زنان قریش مرا طعنه زده و گفتند: پدرت تو را به نداری بی­مال و ثروت شوهر داد! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به ایشان فرمود: گریه مکن، به خدا سوگند که تو را شوهر ندادم مگر زمانی که خداوند از بالای عرش خود تو را شوهر داد و جیرئیل و میکائیل را بر این امر گواه گرفت، و اینکه خدای عزّوجل نظری بر اهل دنیا انداخت و از میان خلایق

ص: 91


1- . ظاهراً رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله حسن و حسین علیهما السلام را به سینه چسبانده و به مردم اشاره فرمود که خداوند ما را چنین محشور می­کند.

الصُّفُوفَ (1) حَتَّی یَأْتِیَ النَّبِیَّ فَیَرْکَبَ ظَهْرَهُ فَیَقُومُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی ظَهْرِ الْحُسَیْنِ وَ یَدَهُ الْأُخْرَی عَلَی رُکْبَتِهِ حَتَّی یَفْرُغَ مِنْ صَلَاتِهِ وَ کَانَ الْحَسَنُ یَأْتِیهِ وَ هُوَ عَلَی الْمِنْبَرِ یَخْطُبُ فَیَصْعَدُ إِلَیْهِ فَیَرْکَبُ عَلَی عَاتِقِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ یُدْلِی رِجْلَیْهِ عَلَی صَدْرِهِ حَتَّی یُرَی بَرِیقُ خَلْخَالِهِ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَخْطُبُ فَیُمْسِکُهُ کَذَلِکَ حَتَّی یَفْرُغَ مِنْ خُطْبَتِهِ (2).

بیان

قال فی النهایة إیه کلمة یراد بها الاستزادة و هی مبنیة علی الکسر فإذا وصلت نونت فقلت إیه حدثنا و إذا قلت إیها بالنصب فإنما تأمره بالسکوت و قد ترد المنصوبة بمعنی التصدیق و الرضی بالشی ء(3).

«55»

لی، [الأمالی للصدوق] حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَی الدَّقَّاقُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ عَبَّاسٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْقُدُّوسِ الْوَرَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ کَثِیرٍ عَنِ الْأَعْمَشِ وَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ الْمُکَتِّبُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ «یَحْیَی» مُحَمَّدِ بْنِ بَاطَوَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ کَثِیرٍ عَنِ الْأَعْمَشِ وَ أَخْبَرَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَیُّوبَ اللَّخْمِیُّ فِیمَا کَتَبَ إِلَیْنَا مِنْ أَصْبَهَانَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ مُسَاوِرٍ الْجَوْهَرِیُّ سَنَةَ سِتٍّ وَ ثَمَانِینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا الْوَلِیدُ بْنُ الْفَضْلِ الْعَنْزِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مَنْدَلُ بْنُ عَلِیٍّ الْعَنْزِیُّ عَنِ الْأَعْمَشِ وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو سَعِیدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْعَدَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عِیسَی الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَرِیرُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنِ الْأَعْمَشِ وَ زَادَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ فِی اللَّفْظِ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ مَا لَمْ یَقُلْ بَعْضٌ وَ سِیَاقُ الْحَدِیثِ لِمَنْدَلِ بْنِ عَلِیٍ

ص: 88


1- 1. تخطاه: تجاوزه و سبقه.
2- 2. کتاب سلیم بن قیس الکوفیّ: 97- 100.
3- 3. النهایة: 54 و 55.

پدرت را برگزید و به نبوّت مبعوث فرمود. سپس دوباره نظری انداخت و از میان خلایق علی را برگزید، پس تو را به همسری وی در آورد و او را وصی قرار داد. علی از همه مردم شجاع­تر، بردبارتر، دست و دل بازتر، در اسلام آوردن پیشتازتر و عالم­تر است و دو فرزندش حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند و نامشان در تورات به خاطر کرامتشان بر خدای عزّوجل «شبّر» و«شبّیر» است؛ ای فاطمه، گریه مکن، به خدا سوگند چون روز قیامت شود، به پدرت دو جامه پوشانده می­شود و به علی دو جامه پوشانده می­شود در حالی که بیرق «الحمد» در دست من است، پس آن را به علی می­سپارم، به خاطر کرامتی که نزد خدای عزّوجل دارد؛ ای فاطمه، گریه مکن که هرگاه من برای دیدار با پروردگارم دعوت شوم، علی با من خواهد آمد و اگر خداوند عزّوجل مرا شفیع قرار دهد، علی را نیز با من شفیع قرار می­دهد. ای فاطمه گریه مکن، زیرا چون روز قیامت شود، یک منادی در آن روز هولناک ندا در می­دهد: یا محمّد، نیکوترین نیا، جدّ تو ابراهیم خلیل الرحمان است و بهترین برادر، برادرت علی بن ابی طالب است؛ ای فاطمه، علی یاور من در حمل کلیدهای بهشت است و شیعیان او خود رستگاران فردای قیامت­اند و در بهشت هستند.

پس چون چنین گفتم، گفت: فرزندم، تو از کجایی؟ گفتم: از مردم کوفه. گفت: عرب هستی یا از موالی؟ گفتم: عرب هستم. گوید: پس سی جامه و ده­هزار درهم به من داد و سپس گفت: ای جوان، چشمم را روشن کردی و حاجتی از تو دارم. گفتم: اِنشاءالله برآورده است! گفت: چون فردا شود به مسجد آل فلان بیا تا آن برادرم را که دشمن علی علیه السّلام است، ببینی. - گوید: - آن شب به درازا کشید و چون شب را به صبح رساندم، به آن مسجدی که گفته بود رفتم و در صف نماز گزاران ایستادم، ناگاه در کنار خود جوانی عمامه بر سر دیدم که چون به رکوع رفت، عمامه از سرش افتاد و چون در وی نگریستم، سر و رویش را سر و روی یک خوک دیدم، و به خدا سوگند ندانستم در نمازم چه بر زبان آوردم تا اینکه امام جماعت سلام داد. پس گفتم: وای بر تو، این چه حالتی است که در تو می­بینم؟ پس گریست و گفت: به این خانه نگاه کن. پس نگاه کردم، آن­گاه به من گفت: من مؤذن آل فلان بودم و هر صبح در میان اذان و اقامه هزار بار علی را لعن می­کردم و چون روز جمعه می­آمد، چهار هزار بار او را لعن می­کردم. سپس از منزلم بیرون آمده و به خانه­ام می­رفتم و بر این دکّه­ای که می­بینی تکیه می­دادم. پس در خواب چنان دیدم که گویی در بهشت هستم و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و علی شادمانه در آنجا هستند و چنان دیدم که حسن در سمت راست پیامبر و حسین در سمت چپ او قرار دارند و در دست آن حضرت جامی بود. پس فرمود: ای حسن،

ص: 92

الْعَنْزِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ قَالَ: بَعَثَ إِلَیَّ أَبُو جَعْفَرٍ الدَّوَانِیقِیُّ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ أَنْ أَجِبْ قَالَ فَقُمْتُ مُتَفَکِّراً فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَ نَفْسِی وَ قُلْتُ مَا بَعَثَ إِلَیَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ إِلَّا لِیَسْأَلَنِی عَنْ فَضَائِلِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ لَعَلِّی إِنْ أَخْبَرْتُهُ قَتَلَنِی قَالَ فَکَتَبْتُ وَصِیَّتِی وَ لَبِسْتُ کَفَنِی وَ دَخَلْتُ فِیهِ عَلَیْهِ (1) فَقَالَ ادْنُ فَدَنَوْتُ وَ عِنْدَهُ عَمْرُو بْنُ عُبَیْدٍ فَلَمَّا رَأَیْتُهُ طَابَتْ نَفْسِی شَیْئاً ثُمَّ قَالَ ادْنُ فَدَنَوْتُ حَتَّی کَادَتْ تَمَسُّ رُکْبَتِی رُکْبَتَهُ قَالَ فَوَجَدَ مِنِّی رَائِحَةَ الْحَنُوطِ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَتَصْدُقُنِّی أَوْ لَأُصَلِّبَنَّکَ قُلْتُ مَا حَاجَتُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ مَا شَأْنُکَ مُتَحَنِّطاً قُلْتُ أَتَانِی رَسُولُکَ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ أَنْ أَجِبْ فَقُلْتُ عَسَی أَنْ یَکُونَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ بَعَثَ إِلَیَّ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ لِیَسْأَلَنِی عَنْ فَضَائِلِ عَلِیٍّ علیه السلام فَلَعَلِّی إِنْ أَخْبَرْتُهُ قَتَلَنِی فَکَتَبْتُ وَصِیَّتِی وَ لَبِسْتُ کَفَنِی قَالَ وَ کَانَ مُتَّکِئاً فَاسْتَوَی قَاعِداً فَقَالَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ سَأَلْتُکَ بِاللَّهِ یَا سُلَیْمَانُ کَمْ حَدِیثاً تَرْوِیهِ فِی فَضَائِلِ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ فَقُلْتُ یَسِیراً یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ کَمْ قُلْتُ عَشَرَةَ آلَافِ حَدِیثٍ وَ مَا زَادَ فَقَالَ یَا سُلَیْمَانُ وَ اللَّهِ لَأُحَدِّثَنَّکَ بِحَدِیثٍ فِی فَضَائِلِ عَلِیٍّ علیه السلام تَنْسَی کُلَّ حَدِیثٍ سَمِعْتَهُ قَالَ قُلْتُ حَدِّثْنِی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ نَعَمْ کُنْتُ هَارِباً مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ وَ کُنْتُ أَتَرَدَّدُ فِی الْبُلْدَانِ فَأَتَقَرَّبُ إِلَی النَّاسِ بِفَضَائِلِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ کَانُوا یُطْعِمُونِّی وَ یُزَوِّدُونِّی حَتَّی وَرَدْتُ بِلَادَ الشَّامِ وَ إِنِّی لَفِی کِسَاءٍ خَلَقٍ مَا عَلَیَّ غَیْرُهُ فَسَمِعْتُ الْإِقَامَةَ وَ أَنَا جَائِعٌ فَدَخَلْتُ الْمَسْجِدَ لِأُصَلِّیَ وَ فِی نَفْسِی أَنْ أُکَلِّمَ النَّاسَ فِی عَشَاءٍ یُعَشُّونِّی فَلَمَّا سَلَّمَ الْإِمَامُ دَخَلَ الْمَسْجِدَ صَبِیَّانِ فَالْتَفَتَ الْإِمَامُ إِلَیْهِمَا وَ قَالَ مَرْحَباً بِکُمَا وَ مَرْحَباً بِمَنِ اسْمُکُمَا عَلَی اسْمِهِمَا فَکَانَ إِلَی جَنْبِی شَابٌّ فَقُلْتُ یَا شَابُّ مَا الصَّبِیَّانِ مِنَ الشَّیْخِ قَالَ هُوَ جَدُّهُمَا وَ لَیْسَ بِالْمَدِینَةِ أَحَدٌ یُحِبُّ عَلِیّاً غَیْرُ هَذَا الشَّیْخِ فَلِذَلِکَ سَمَّی أَحَدَهُمَا الْحَسَنَ وَ الْآخَرَ الْحُسَیْنَ فَقُمْتُ فَرِحاً فَقُلْتُ لِلشَّیْخِ هَلْ لَکَ فِی حَدِیثٍ أُقِرُّ بِهِ عَیْنَکَ فَقَالَ إِنْ أَقْرَرْتَ عَیْنَیَّ أَقْرَرْتُ عَیْنَکَ قَالَ فَقُلْتُ حَدَّثَنِی وَالِدِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ کُنَّا قُعُوداً عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذْ جَاءَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام تَبْکِی فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا یُبْکِیکِ یَا فَاطِمَةُ قَالَتْ

ص: 89


1- 1. فی المصدر: و دخلت علیه.

مرا بنوشان، پس وی را نوشاند. سپس فرمود: این جماعت را بنوشان، پس آن­ها نیز نوشیدند، پس او را دیدم که گویی فرمود: این که به دکه تکیه داده را بنوشان؛ پس حسن به آن حضرت عرض کرد: پدربزرگ، آیا مرا امر می­کنید این شخص را بنوشانم در حالی که او هر روز هزار بار پدرم را بین اذان و اقامه لعن می­کند و امروز چهار هزار بار وی را لعن کرده است؟ پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نزد من آمده و به من فرمود: خدا تو را لعنت کند، تو را چه می­شود که علی را لعن می­کنی؟ علی از من است و آن­گاه تو دشنامش می­دهی در حالی که علی از من است؟! و گمان می­کنم آب دهان به صورتم انداخت و با پا مرا زده و فرمود: برخیز که خداوند نعمتی را که به تو داده دگرگون کناد! سپس از خواب بیدار شدم و ناگاه متوجّه شدم سر و صورتم به شکل خوک در آمده است .

سپس ابو جعفر امیرالمؤمنین به من گفت: آیا این دو حدیث را در اختیار داری؟ گفتم: خیر، پس گفت: ای سلیمان، حُبّ علی ایمان است و دشمنی با وی نفاق. به خدا سوگند جز مؤمن دوستش نمی­دارد و جز منافق با وی دشمنی نمی­کند. گوید: گفتم: امان می­خواهم یا امیرالمؤمنین. گفت: در امانی گفتم در مورد قاتل حسین علیه السّلام چه نظر داری؟ گفت: به جهنم می­رود و در جهنم است. گفتم: و چنین است هرکس فرزندان رسول خدا را بکُشد به جهنم می­رود و در جهنم است. گفت: ای سلیمان، حکومت سترون است! بیرون شو و آنچه را شنیدی بگو! (1)

بشارۀ المصطفی: با خط پدرم ابوالقاسم چنین یافتم: ما را حدیث کرد عبدالله بن عدّی در جرجان از ابو یعقوب صوفی از عبدالرحمان انصاری از اعمش؛ و نظیر این روایت را با اندک تغییر و تبدیل در الفاظ آورده است.(2)

توضیح

در القاموس: «عشاء» بر وزن سماء، غذای شامگاه. «تعشّی»: آن را خورد. «عشاهُ عشواً و عشیّاً»: آن را به وی خورانید. «عشّاه و أعشاه» نیز به همین معنا هستند.(3)

مؤلف: این حدیث را خوارزمی در مناقب خود طولانی­تر و مفصّل­تر آورده است. (4)صاحب

کتاب «المناقب الفاخرۀ فی العترۀ الطاهرۀ» که او نیز از مخالفان است، آن را روایت نموده و سخن را به آنچه بیان گردید رانده تا آنجا که گوید: تا اینکه امام جماعت سلام داد، پس رو به او کرده به وی گفتم: این چه حالی است که تو را در آن می­بینم؟ پس به من گفت: گمان کنم تو همان دوست دیروز باشی؟ گفتم: آری، پس دست مرا گرفته و در حالی که می­گریست مرا با خود برد تا به خانه­اش رسیدیم؛ پس به من گفت: داخل شو! داخل شدم، گفت: به این دکّه بنگر، پس به دکّه نگاه کردم،

ص: 93


1- . اماالی صدوق : 264- 260
2- . بشارۀ المصطفی : 142- 138
3- . القاموس المحیط 4: 362
4- . رجوع شود به صفحه 203- 191

یَا أَبَتِ خَرَجَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَمَا أَدْرِی أَیْنَ بَاتَا فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا فَاطِمَةُ لَا تَبْکِیِنَّ فَاللَّهُ الَّذِی خَلَقَهُمَا هُوَ أَلْطَفُ بِهِمَا مِنْکِ وَ رَفَعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَدَهُ إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَا أَخَذَا بَرّاً أَوْ بَحْراً فَاحْفَظْهُمَا وَ سَلِّمْهُمَا فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ مِنَ السَّمَاءِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ هُوَ یَقُولُ لَا تَحْزَنْ وَ لَا تَغْتَمَّ لَهُمَا فَإِنَّهُمَا فَاضِلَانِ فِی الدُّنْیَا فَاضِلَانِ فِی الْآخِرَةِ وَ أَبُوهُمَا خَیْرٌ مِنْهُمَا(1)

هُمَا نَائِمَانِ فِی حَظِیرَةِ بَنِی النَّجَّارِ وَ قَدْ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِمَا مَلَکاً قَالَ فَقَامَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَرِحاً وَ مَعَهُ أَصْحَابُهُ حَتَّی أَتَوْا حَظِیرَةَ بَنِی النَّجَّارِ فَإِذَا هُمْ بِالْحَسَنِ مُعَانِقٌ لِلْحُسَیْنِ (2) وَ إِذَا الْمَلَکُ الْمُوَکَّلُ بِهِمَا قَدِ افْتَرَشَ أَحَدَ جَنَاحَیْهِ تَحْتَهُمَا وَ غَطَّاهُمَا بِالْآخَرِ قَالَ فَمَکَثَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یُقَبِّلُهُمَا حَتَّی انْتَبَهَا فَلَمَّا اسْتَیْقَظَا حَمَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْحَسَنَ وَ حَمَلَ جَبْرَئِیلُ الْحُسَیْنَ فَخَرَجَ مِنَ الْحَظِیرَةِ وَ هُوَ یَقُولُ وَ اللَّهِ لَأُشَرِّفَنَّکُمَا کَمَا شَرَّفَکُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ نَاوِلْنِی أَحَدَ الصَّبِیَّیْنِ أُخَفِّفْ عَنْکَ فَقَالَ یَا أَبَا بَکْرٍ نِعْمَ الْحَامِلَانِ وَ نِعْمَ الرَّاکِبَانِ (3) وَ أَبُوهُمَا أَفْضَلُ مِنْهُمَا فَخَرَجَ (4) حَتَّی أَتَی بَابَ الْمَسْجِدِ فَقَالَ یَا بِلَالُ هَلُمَّ عَلَیَّ بِالنَّاسِ فَنَادَی مُنَادِی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْمَدِینَةِ فَاجْتَمَعَ النَّاسُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ فِی الْمَسْجِدِ فَقَامَ عَلَی قَدَمَیْهِ فَقَالَ یَا مَعْشَرَ النَّاسِ أَ لَا أَدُلُّکُمْ عَلَی خَیْرِ النَّاسِ جَدّاً وَ جَدَّةً قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَإِنَّ جَدَّهُمَا مُحَمَّدٌ وَ جَدَّتَهُمَا خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ یَا مَعْشَرَ النَّاسِ أَ لَا أَدُلُّکُمْ عَلَی خَیْرِ النَّاسِ أَباً وَ أُمّاً قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَإِنَّ أَبَاهُمَا(5) یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ أُمَّهُمَا فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ یَا مَعْشَرَ النَّاسِ أَ لَا أَدُلُّکُمْ عَلَی خَیْرِ النَّاسِ عَمّاً وَ عَمَّةً قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَإِنَّ عَمَّهُمَا جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الطَّیَّارُ فِی الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلَائِکَةِ وَ عَمَّتَهُمَا أُمُّ هَانِئٍ بِنْتُ أَبِی طَالِبٍ یَا مَعْشَرَ النَّاسِ أَ لَا

ص: 90


1- 1. فی المصدر و( م): و أبوهما أفضل منهما.
2- 2. فی المصدر و( م): معانقا للحسین.
3- 3. المحمولان خ ل.
4- 4. فی المصدر: فخرج منها.
5- 5. فی المصدر: فان أباهما علی اه.

گفت: من آموزگار بودم و کودکان را بر روی این دکّه آموزش می­دادم، میان هر اذان و اقامه­ای هزار بار علی را لعن می­کردم، و در روز جمعه بین اذان و اقامه چهار هزار بار او را لعن کردم و از مسجد در آمده به خانه آمدم و روی این دکّه دراز کشیده و خوابیدم پس خواب دیدم... تا آخر روایت .

روایت56.

الطرائف: حاکم نیشابوری که از جمله معتمدان مذاهب چهارگانه است، در کتاب «تاریخ النیشابوری» در شرح حال هارون و با ذکر هارون الرشید آغاز کرده و از قول میمون الهاشمی نقل کرده که گفت: نزد هارون الرشید سخن از آل ابی طالب به میان آمد، پس گفت: عوام تصور می­کنند که من علی و فرزندان او را دشمن می­دارم، به خدا سوگند چنان نیست که گمان می­برند، و خداوند از شدت محبّت من نسبت به علی و حسن و حسین علیهم السّلام آگاه است و اینکه تا چه حد به فضل ایشان واقفم؛ لیکن ما به خونخواهی ایشان برخاستیم تا اینکه خداوند خلافت را به ما واگذار نمود و ما آنان را به خود نزدیک کرده و با ایشان اختلاط نمودیم، لیکن آنها به ما حسادت ورزیده و آنچه را که در دست ما بود(خلافت) طلب کردند و اقدام به فساد بر روی زمین کردند! و پدرم از پدرش از جدّش عبدالله بن عباس مرا روایت کرده، گفت: روزی به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودیم که فاطمه علیها السّلام گریان آمد... و سخن را تا آنجا پیش برد که: سپس آن حضرت فرمود: خداوندا، تو خود می­دانی که حسن و حسین در بهشت هستند و پدرشان در بهشت است و مادرشان در بهشت است و عموی آن­ها در بهشت است و عمّه آن­­ها در بهشت است و دایی­ آن­ها در بهشت است و خاله آن­ها در بهشت است، و هر کس آن­ها را دوست بدارد در بهشت است و هر کس با آنان دشمنی ورزد در دوزخ است؛... و سلیمان گوید: هارون در حالی با ما سخن می­گفت که چشمانش پر از اشک گشته و بغض گلویش را می­فشرد!(1)

روایت57.

الطرائف: ابن مغازلی با اسناد خود گوید: اعمش بر منصور وارد شد، در حالی که مشغول رسیدگی به شکایت مردم بود. چشم خلیفه بر وی افتاد، گفت: ای سلیمان، بیا بالای مجلس بنشین. گفت: خیر، هر کجا من بنشینم صدر مجلس است. سپس گفت: امام صادق علیه السّلام مرا روایت کرده، و گفت: امام باقر علیه السّلام مرا روایت کرده، گفت: امام سجّاد علیه السّلام مرا روایت کرده، گفت: ابا عبدالله شهید علیه السّلام مرا روایت کرده، گفت: پدرم علی بن ابی طالب علیه السّلام که وصی اوست مرا روایت کرده، گفت: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: جبرئیل ساعتی پیش نزد من آمده و گفت: انگشتری عقیق به انگشت خود کنید زیرا عقیق نخستین سنگی است که به وحدانیت خدا و به نبوّت و به وصایت علی

ص: 94


1- . در نسخه چاپی الطرائف آن را نیافتیم و احتمالاً هنگام چاپ از قلم افتاده است.

أَدُلُّکُمْ عَلَی خَیْرِ النَّاسِ خَالًا وَ خَالَةً قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَإِنَّ خَالَهُمَا الْقَاسِمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ خَالَتَهُمَا زَیْنَبُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ بِیَدِهِ هَکَذَا یَحْشُرُنَا اللَّهُ (1) ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّ الْحَسَنَ فِی الْجَنَّةِ وَ الْحُسَیْنَ فِی الْجَنَّةِ وَ جَدَّهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ جَدَّتَهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ أَبَاهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ أُمَّهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ عَمَّهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ عَمَّتَهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ خَالَهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ خَالَتَهُمَا فِی الْجَنَّةِ اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّ مَنْ یُحِبُّهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ یُبْغِضُهُمَا فِی النَّارِ قَالَ فَلَمَّا قُلْتُ ذَلِکَ لِلشَّیْخِ قَالَ مَنْ أَنْتَ یَا فَتَی قُلْتُ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ قَالَ أَ عَرَبِیٌّ أَنْتَ أَمْ مَوْلًی قَالَ قُلْتُ بَلْ عَرَبِیٌّ قَالَ فَأَنْتَ تُحَدِّثُ بِهَذَا الْحَدِیثِ وَ أَنْتَ فِی هَذَا الْکِسَاءِ فَکَسَانِی خِلْعَتَهُ (2) وَ حَمَلَنِی عَلَی بَغْلَتِهِ فَبِعْتُهُمَا(3) بِمِائَةِ دِینَارٍ فَقَالَ یَا شَابُّ أَقْرَرْتَ عَیْنِی فَوَ اللَّهِ لَأُقِرَّنَّ عَیْنَکَ وَ لَأُرْشِدَنَّکَ إِلَی شَابٍّ یُقِرُّ عَیْنَکَ الْیَوْمَ قَالَ فَقُلْتُ أَرْشِدْنِی قَالَ لِی أَخَوَانِ أَحَدُهُمَا إِمَامٌ وَ الْآخَرُ مُؤَذِّنٌ أَمَّا الْإِمَامُ فَإِنَّهُ یُحِبُّ عَلِیّاً مُنْذُ خَرَجَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ وَ أَمَّا الْمُؤَذِّنُ فَإِنَّهُ یُبْغِضُ عَلِیّاً مُنْذُ خَرَجَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ قَالَ قُلْتُ أَرْشِدْنِی فَأَخَذَ بِیَدِی حَتَّی أَتَی بَابَ الْإِمَامِ فَإِذَا أَنَا بِرَجُلٍ قَدْ خَرَجَ إِلَیَّ فَقَالَ أَمَّا الْبَغْلَةُ وَ الْکِسْوَةُ فَأَعْرِفُهُمَا وَ اللَّهِ مَا کَانَ فُلَانٌ یَحْمِلُکَ وَ یَکْسُوکَ إِلَّا أَنَّکَ تُحِبُّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولَهُ فَحَدِّثْنِی بِحَدِیثٍ فِی فَضَائِلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ فَقُلْتُ أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ کُنَّا قُعُوداً عِنْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِذْ جَاءَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام تَبْکِی بُکَاءً شَدِیداً فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا یُبْکِیکِ یَا فَاطِمَةُ قَالَتْ یَا أَبَتِ عَیَّرَتْنِی نِسَاءُ قُرَیْشٍ وَ قُلْنَ أَنَّ أَبَاکِ زَوَّجَکِ مِنْ مُعْدِمٍ (4) لَا مَالَ لَهُ فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَا تَبْکِیِنَّ فَوَ اللَّهِ مَا زَوَّجْتُکِ حَتَّی زَوَّجَکِ اللَّهُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ وَ أَشْهَدَ بِذَلِکَ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اطَّلَعَ عَلَی أَهْلِ الدُّنْیَا فَاخْتَارَ

ص: 91


1- 1. قال بیده أو برأسه: أشار. و الظاهران معنی الجملة أن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله ضمهما إلی صدره و أشار إلی الناس: هکذا یحشرنا اللّه.
2- 2. الخلعة بکسر الخاء الثوب الذی یعطی منحة. کل ثوب تخلعه عنک. خیار المال.
3- 3. فی المصدر و( م) فبعتها.
4- 4. المعدم: الفقیر.

و به امامت فرزندان او و به بهشت برای شیعیان او گواهی داده است. - گوید: - مردم چهره­های خود را به سوی او برگرداندند. پس به وی گفته شد: قومی را یاد کردی، پس آن­ها را به کسانی که ایشان را نمی­شناسند، معرفی کن! گفت: امام صادق، جعفر بن محمّد بن علیّ بن حسین بن علی بن ابی طالب است؛ و امام باقر، محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب است؛ و امام سجاد، علی بن حسین است؛ و شهید، حسین بن علی است؛ و وصیّ، همان امام پرهیزکار، علی بن ابی طالب است، علیهم صلوات الله اجمعین.(1)

روایت58.

مؤلف: ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گوید: ابراهیم بن دیزیل همدانی در کتاب «صفّین» از یحیی بن سلیمان از یعلی بن عبید حنفی از اسماعیل سدّی از زید بن ارقم روایت کرده که گفت: همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودیم در حالی که آن حضرت در حجره­ای بود که در آنجا به وی وحی می­شد و انتظار آن حضرت را می­کشیدیم تا اینکه هوا بسیار گرم شد، پس علی بن ابی طالب علیه السّلام به همراه فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام آمدند و در سایه دیواری به انتظار آن حضرت نشستند. چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بیرون آمد، آنان را بدید، پس نزد ایشان آمد و ما در جای خودمان ایستادیم. سپس در حالی که خود یک طرف پیراهن و علی طرف دیگر پیراهن را گرفته و آنان را زیر سایه گرفته بودند، نزد ما آمد، در حالی که می­فرمود: خداوندا، من دوستشان دارم پس تو نیز دوستشان بدار! خداوندا، من با کسی که با ایشان در صلح باشد، در صلحم و با کسی که با آنان بجنگد، در جنگم؛ - گوید: - آن حضرت سه بار این عبارت را تکرار فرمود، تمام!(2)

روایت59.

ابن شیرویه در کتاب «الفردوس» از علی از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده که فرمود: چون مرا به معراج بردند، بر دروازه بهشت نوشته­ای به این مضمون با طلا و نه با آب طلا دیدم: لا إله إلّا الله، محمّد رسول الله، علیّ ولیّ الله، فاطمه کنیز خداست، حسن و حسین برگزیده خدایند، لعنت خدا بر دشمنان ایشان باد!

روایت60.

ابوهریره گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: فردای قیامت پیامبران برای اینکه پیروان خود را راهنمایی کنند، برانگیخته می­شوند، و صالح سوار بر ناقه­اش برانگیخته می­شود و دو فرزندم حسن و حسین سوار بر ناقه­ام «العضباء» برانگیخته می­شوند و من سوار بر «بُراق» برانگیخته می­شوم در حالی که در آن روز براق گام­های بلند بر می­دارد.

و از علی علیه السّلام از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله: وقتی دخترم فاطمه برانگیخته می­شود، جامه­های رنگین شده از خون با خود خواهد داشت، سپس به ستونی از ستون­های عرش آویخته و گوید: ای خدای دادگر، میان من و قاتل فرزندم قضاوت کن! پس به پروردگار کعبه سوگند که به نفع دخترم قضاوت می­فرماید.(3)

روایت61.

تفسیر علی بن ابراهیم: یحیی بن سعید عطّار گوید:

ص: 95


1- . الطرائف: 33-32
2- . در منبع مذکور آن را نیافتیم.
3- . نسخه خطی

مِنَ الْخَلَائِقِ أَبَاکِ فَبَعَثَهُ نَبِیّاً ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّانِیَةَ فَاخْتَارَ مِنَ الْخَلَائِقِ عَلِیّاً فَزَوَّجَکِ إِیَّاهُ وَ اتَّخَذَهُ وَصِیّاً فَعَلِیٌّ أَشْجَعُ النَّاسِ قَلْباً وَ أَحْلَمُ النَّاسِ حِلْماً وَ أَسْمَحُ النَّاسِ کَفّاً وَ أَقْدَمُ النَّاسِ سِلْماً وَ أَعْلَمُ النَّاسِ عِلْماً وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ابْنَاهُ وَ هُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ اسْمُهُمَا فِی التَّوْرَاةِ شَبَّرُ وَ شَبِیرٌ لِکَرَامَتِهِمَا(1) عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَا فَاطِمَةُ لَا تَبْکِیِنَّ فَوَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُکْسَی أَبُوکِ حُلَّتَیْنِ وَ عَلِیٌّ حُلَّتَیْنِ وَ لِوَاءُ الْحَمْدِ بِیَدِی فَأُنَاوِلُهُ عَلِیّاً لِکَرَامَتِهِ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَا فَاطِمَةُ لَا تَبْکِیِنَّ فَإِنِّی إِذَا دُعِیتُ إِلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ یَجِی ءُ عَلِیٌّ مَعِی وَ إِذَا شَفَّعَنِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَفَّعَ عَلِیّاً مَعِی یَا فَاطِمَةُ لَا تَبْکِیِنَّ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُنَادِی مُنَادٍ فِی أَهْوَالِ ذَلِکَ الْیَوْمِ یَا مُحَمَّدُ نِعْمَ الْجَدُّ جَدُّکَ إِبْرَاهِیمُ خَلِیلُ الرَّحْمَنِ وَ نِعْمَ الْأَخُ أَخُوکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ یَا فَاطِمَةُ عَلِیٌّ یُعِینُنِی عَلَی مَفَاتِیحِ الْجَنَّةِ وَ شِیعَتُهُ هُمُ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ غَداً فِی الْجَنَّةِ فَلَمَّا قُلْتُ ذَلِکَ قَالَ یَا بُنَیَّ مِمَّنْ أَنْتَ قُلْتُ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ قَالَ أَ عَرَبِیٌّ أَمْ مَوْلًی قُلْتُ بَلْ عَرَبِیٌّ قَالَ فَکَسَانِی ثَلَاثِینَ ثَوْباً وَ أَعْطَانِی عَشَرَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ ثُمَّ قَالَ یَا شَابُّ قَدْ أَقْرَرْتَ عَیْنَیَّ وَ لِی إِلَیْکَ حَاجَةٌ قُلْتُ قُضِیَتْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ فَإِذَا کَانَ غَداً فَأْتِ مَسْجِدَ آلِ فُلَانٍ کَیْمَا تَرَی أَخِیَ الْمُبْغِضَ لِعَلِیٍّ علیه السلام قَالَ فَطَالَتْ عَلَیَّ تِلْکَ اللَّیْلَةُ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ أَتَیْتُ الْمَسْجِدَ الَّذِی وَصَفَ لِی فَقُمْتُ فِی الصَّفِّ فَإِذَا إِلَی جَانِبِی شَابٌّ مُتَعَمِّمٌ فَذَهَبَ لِیَرْکَعَ فَسَقَطَتْ عِمَامَتُهُ فَنَظَرْتُ فِی وَجْهِهِ فَإِذَا رَأْسُهُ رَأْسُ خِنْزِیرٍ وَ وَجْهُهُ وَجْهُ خِنْزِیرٍ فَوَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُ مَا تَکَلَّمْتُ بِهِ فِی صَلَاتِی (2) حَتَّی سَلَّمَ الْإِمَامُ فَقُلْتُ یَا وَیْحَکَ مَا الَّذِی أَرَی بِکَ فَبَکَی وَ قَالَ لِی انْظُرْ إِلَی هَذِهِ الدَّارِ فَنَظَرْتُ فَقَالَ لِی کُنْتُ مُؤَذِّناً لِآلِ فُلَانٍ کُلَّمَا أَصْبَحْتُ لَعَنْتُ عَلِیّاً أَلْفَ مَرَّةٍ بَیْنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ کُلَّمَا کَانَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ لَعَنْتُهُ أَرْبَعَةَ آلَافِ مَرَّةٍ فَخَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی فَأَتَیْتُ دَارِی فَاتَّکَأْتُ عَلَی هَذَا الدُّکَّانِ الَّذِی تَرَی فَرَأَیْتُ فِی مَنَامِی کَأَنِّی بِالْجَنَّةِ وَ فِیهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیٌّ فَرِحَیْنِ وَ رَأَیْتُ کَأَنَّ النَّبِیَّ عَنْ یَمِینِهِ الْحَسَنُ وَ عَنْ یَسَارِهِ الْحُسَیْنُ وَ مَعَهُ کَأْسٌ فَقَالَ یَا حَسَنُ

ص: 92


1- 1. فی المصدر: و کرامتهما.
2- 2. فی المصدر: فی صلاته.

شنیدم که امام صادق علیه السّلام می­فرماید: در قول خدای تبارک و تعالی: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ* بَیْنهَُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ»،(1){دو

دریا را [به گونه ای] روان کرد [که] با هم برخورد کنند. میان آن دو، حدّ فاصلی است که به هم تجاوز نمی کنند.} علی و فاطمه علیهما االسّلام دو دریای عمیق هستند که هیچ یک از آن­ها به دیگری ستم نمی­کند و «یخَْرُجُ مِنهُْمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَان»،(2){از

هر دو [دریا] مروارید و مرجان برآید.} مروارید و مرجان حسن و حسین صلوات الله علیهما هستند.(3)

روایت 62.

[کشف الغمة] الْحَافِظُ أَبُو بَکْرِ بْنُ مَرْدَوَیْهِ: قَوْلُهُ تَعَالَی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ از أَنس گفت : عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ «یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» گفت امام حسن و امام حسین و از ابن عباس : علی و فاطمه عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ «بَیْنَهُما بَرْزَخٌ» نبی صلی الله علیه و آله است که خارج می شود از آن دو حسن و حسین صلوات الله علیهما

روایت63.

کنز جامع الفوائد: امام باقر علیه السّلام در قول خدای متعال: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ» فرمود: منظور این است که میان علی و فاطمه حد فاصلی است که نه علی در حق فاطمه ستم روا می­دارد و نه فاطمه در حق علی ستم روا می­دارد. در مورد آیه: «یخَْرُجُ مِنهُْمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَان» گوید: لؤلؤ و مرجان، حسن و حسین علیهما السّلام هستند که جز مؤمن ایشان را دوست نمی­دارد و جز کافر با آنان دشمنی نمی­ورزد، پس با دوست داشتن اهل بیت مؤمن شوید و با دشمنی کردن با اهل بیت کافر نگردید که در آتش افکنده خواهید شد.(4)

تفسیر فرات بن ابراهیم: علی بن محمّد بن مخلّد جعفی با سندی از ابوذر غفاری نظیر آن را روایت کرده است.(5)

تفسیر فرات: ابوالقاسم علوی با سندی از ابن عباس در قول خدای متعال: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ»، گفت: میان علی و فاطمه برزخی است که به یکدیگر ستم نمی­کنند، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آیه «یخَْرُجُ مِنهُْمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَان» حسن و حسین علیهما السّلام هستند.(6)

تفسیر فرات بن ابراهیم: علی بن عتّاب و حسین بن سعید و جعفر بن محمّد فزاری با اسناد خود از امام صادق علیه السّلام نظیر این روایت را نقل کرده­اند. و نیز از امام رضا علیه السّلام مانند آن را روایت کرده­اند.(7)

ص: 96


1- . رحمن/ 20-19
2- . رحمن/ 22
3- . تفسیر قمی/ 659
4- . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی. البرهان 4: 265
5- . تفسیر فرات: 177
6- . تفسیر فرات: 177
7- . تفسر فرات: 177

اسْقِنِی فَسَقَاهُ ثُمَّ قَالَ اسْقِ الْجَمَاعَةَ فَشَرِبُوا ثُمَّ رَأَیْتُهُ کَأَنَّهُ قَالَ اسْقِ الْمُتَّکِئَ عَلَی هَذَا الدُّکَّانِ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ یَا جَدُّ أَ تَأْمُرُنِی أَنْ أَسْقِیَ هَذَا وَ هُوَ یَلْعَنُ وَالِدِی فِی کُلِّ یَوْمٍ أَلْفَ مَرَّةٍ بَیْنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ قَدْ لَعَنَهُ فِی هَذَا الْیَوْمِ أَرْبَعَةَ آلَافِ مَرَّةٍ فَأَتَانِی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لِی مَا لَکَ عَلَیْکَ لَعْنَةُ اللَّهِ تَلْعَنُ عَلِیّاً وَ عَلِیٌّ مِنِّی وَ تَشْتِمُ عَلِیّاً وَ عَلِیٌّ مِنِّی فَرَأَیْتُهُ کَأَنَّهُ تَفَلَ فِی وَجْهِی وَ ضَرَبَنِی بِرِجْلِهِ وَقَالَ قُمْ غَیَّرَ اللَّهُ مَا بِکَ مِنْ نِعْمَةٍ فَانْتَبَهْتُ مِنْ نَوْمِی فَإِذَا رَأْسِی رَأْسُ خِنْزِیرٍ وَ وَجْهِی وَجْهُ خِنْزِیرٍ ثُمَّ قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَ هَذَانِ الْحَدِیثَانِ فِی یَدِکَ فَقُلْتُ لَا فَقَالَ یَا سُلَیْمَانُ حُبُّ عَلِیٍّ إِیمَانٌ وَ بُغْضُهُ نِفَاقٌ وَ اللَّهِ لَا یُحِبُّهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُهُ إِلَّا مُنَافِقٌ قَالَ قُلْتُ الْأَمَانَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ لَکَ الْأَمَانُ قُلْتُ فَمَا تَقُولُ فِی قَاتِلِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ إِلَی النَّارِ وَ فِی النَّارِ قُلْتُ وَ کَذَلِکَ مَنْ قَتَلَ وَلَدَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَی النَّارِ وَ فِی النَّارِ قَالَ الْمُلْکُ عَقِیمٌ یَا سُلَیْمَانُ اخْرُجْ فَحَدِّثْ بِمَا سَمِعْتَ (1).

بشا، [بشارة المصطفی] وَجَدْتُ بِخَطِّ وَالِدِی أَبِی الْقَاسِمِ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَدِیٍّ بِجُرْجَانَ عَنْ أَبِی یَعْقُوبَ الصُّوفِیِّ عَنِ ابْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَنْصَارِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ: وَ ذَکَرَ مِثْلَهُ بِأَدْنَی تَغْیِیرٍ وَ تَبْدِیلٍ فِی الْأَلْفَاظِ(2).

بیان

فی القاموس العشاء کسماء طعام العشی و تعشی أکله و عشاه عشوا و عشیا أطعمه إیاه کعشاه و أعشاه (3).

و أقول:و روی هذا الحدیث الخوارزمی فی مناقبه أطول و أبسط من ذلک (4) و رواه صاحب المناقب الفاخرة فی العترة الطاهرة و هو أیضا من المخالفین و ساق الحدیث نحو ما مر إلی قوله حتی سلم الإمامة فالتفت إلیه و قلت له ما هذا الذی أری بک فقال لی لعلک صاحب أخی بالأمس قلت نعم فأخذ بیدی و أقامنی و هو یبکی حتی أتینا إلی منزله فقال لی ادخل فدخلت فقال انظر إلی هذا الدکان فنظرت إلی دکة

ص: 93


1- 1. أمالی الصدوق: 260- 264.
2- 2. بشارة المصطفی: 138- 142.
3- 3. القاموس المحیط 4: 362.
4- 4. راجع ص 191- 203.

توضیح

مؤلف: علامه - قدّس الله روحه - آن را از طبری روایت نموده(1)

و طبری - خداوند قبرش را منوّر گرداند - آن را از سلمان فارسی و سعید بن جبیر و سفیان ثوری آورده، سپس گوید: جای تعجب ندارد اگر آن دو علیهما السّلام به سبب گستردگی فضیلت و کثرت خیرشان، دو دریا باشند، زیرا دریا به سبب وسعتش دریا نامیده شده و گوید: «مَرَج» به معنای «أَََرَسَل» می­باشد.(2) و جوهری گوید: «الغرو»: شگفتی، گفته می­شود: «لاغرو»، یعنی شگفت نیست.(3)

مؤلف: در این باب بسیاری از روایات مربوط به اخبار احوال انبیا را ثبت کردیم، بالأخص احوال آدم علیه السّلام را و همچنین در باب­های احوال فاطمه علیها السّلام و در باب فضایل حمزه و جعفر و باب احوال عباس و عقیل، و در بسیاری از باب­های کتاب «الإمامۀ».

و در برخی مؤلفات دوستان ما دیده­ام که اُمّ أیمن گفته است: روزی به خانه سرورم فاطمه زهرا علیها السّلام رفتم تا در خانه­اش وی را زیارت کنم و آن روز، یک روز تابستانی بسیار گرم بود، پس به در خانه ایشان آمدم و با در بسته مواجه شدم. پس از درزهای در، درون را نگاه کردم و دیدم که فاطمه علیها السّلام در کنار آسیاب دستی به خواب رفته است و دیدم که دستاس بی­آنکه دستی آن را بچرخاند، می­گردد و گندم را آرد می­کند و همچنین گهواره را که حسین علیه السّلام در آن خوابیده بود، در کنار وی دیدم که تکان می­خورد، بی­آنکه دستی آن را تکان دهد. و دستی را در کنار دست فاطمه زهرا علیها السّلام دیدم که خدای متعال را تسبیح می­گفت؛ اُمّ ایمن گوید: من از این کارها تعجّب کرده و آنجا را ترک کرده، نزد سرورم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفتم و به وی عرض کردم: یا رسول الله، امر شگفت انگیزی دیده­ام که تاکنون هرگز نظیر آن را ندیده­ام. پس آن حضرت به من فرمود: چه دیده­ای اُمّ ایمن؟ عرض کردم: به در خانه سرورم فاطمه زهرا علیها السّلام رفته و آن را بسته یافتم، و دیدم که آسیاب دستی گندم را آرد می­کند و بی­آنکه دستی آن را بچرخاند، می­چرخد؛ و گهواره حسین را دیدم که تکان می­خورد بی­آنکه دستی آن را تکان دهد؛ و دستی دیدم که در نزدیکی دست فاطمه خدا را تسبیح می­گفت اما صاحب دست را ندیدم، از این رو سرورم، از آن بسیار شگفت­زده شده­ام؛ فرمود: ای اُمّ ایمن، بدان که فاطمه زهرا روزه است و او خسته و گرسنه است و روزها بسیار گرم است.

ص: 97


1- . کشف الحق 1: 128 . کشف الیقین : 93
2- . مجمع البیان 9 : 201
3- . صحاح جوهری

فقال کنت مؤدبا أؤدب الصبیان علی هذه الدکة و کنت ألعن علیا بین کل أذان و إقامة ألف مرة و إنه کان قد لعنته فی یوم الجمعة بین الأذان و الإقامة أربعة آلاف مرة فخرجت من المسجد و أتیت الدار فانطرحت علی هذه الدکة نائما فرأیت فی منامی إلی آخر الخبر.

«56»

یف، [الطرائف] ذَکَرَ الْحَاکِمُ النَّیْسَابُورِیُّ وَ هُوَ مِنْ ثِقَاتِ الْأَرْبَعَةِ الْمَذَاهِبِ فِی تَارِیخِ النَّیْسَابُورِیِّ فِی تَرْجَمَةِ هَارُونَ وَ بَدَأَ بِذِکْرِ هَارُونَ الرَّشِیدِ رَفَعَهُ إِلَی مَیْمُونٍ الْهَاشِمِیِّ إِلَی الرَّشِیدِ قَالَ: جَرَی ذِکْرُ آلِ أَبِی طَالِبٍ عِنْدَ الرَّشِیدِ فَقَالَ یُتَوَهَّمُ عَلَی الْعَوَامِّ أَنِّی أُبْغِضُ عَلِیّاً وَ وُلْدَهُ وَ اللَّهِ مَا ذَلِکَ کَمَا یَظُنُّونَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ شِدَّةَ حُبِّی لِعَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام وَ مَعْرِفَتِی بِفَضْلِهِمْ وَ لَکِنَّا طَلَبْنَا بِثَأْرِهِمْ حَتَّی أَقْضَی أَفْضَی اللَّهُ هَذَا الْأَمْرَ إِلَیْنَا فَقَرَّبْنَاهُمْ وَ خَلَطْنَاهُمْ فَحَسَدُونَا وَ طَلَبُوا مَا فِی أَیْدِینَا وَ سَعَوْا فِی الْأَرْضِ فَسَاداً.

وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کُنَّا ذَاتَ یَوْمٍ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذْ أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام وَ هِیَ تَبْکِی وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی قَوْلِهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فِی الْجَنَّةِ وَ أَبَاهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ أُمَّهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ عَمَّهُمَا فِی

الْجَنَّةِ وَ عَمَّتَهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ خَالَهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ خَالَتَهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَحَبَّهُمَا فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَبْغَضَهُما فِی النَّارِ وَ قَالَ سُلَیْمَانُ وَ کَانَ هَارُونُ یُحَدِّثُنَا وَ عَیْنَاهُ تَدْمَعَانِ وَ تَخْنُقُهُ الْعَبْرَةُ(1).

«57»

یف، [الطرائف] ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ بِإِسْنَادِهِ قَالَ: دَخَلَ الْأَعْمَشُ عَلَی الْمَنْصُورِ وَ هُوَ جَالِسٌ لِلْمَظَالِمِ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ (2) قَالَ لَهُ یَا سُلَیْمَانُ تَصَدَّرْ قَالَ لَا-، أَتَصَدَّرُ حَیْثُ جَلَسْتُ (3) ثُمَّ قَالَ حَدَّثَنِی الصَّادِقُ علیه السلام قَالَ حَدَّثَنِی الْبَاقِرُ علیه السلام قَالَ حَدَّثَنِی السَّجَّادُ علیه السلام قَالَ حَدَّثَنِی الشَّهِیدُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی وَ هُوَ الْوَصِیُّ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ حَدَّثَنِی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَالَ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ آنِفاً فَقَالَ تَخَتَّمُوا بِالْعَقِیقِ فَإِنَّهُ أَوَّلُ حَجَرٍ شَهِدَ لِلَّهِ تَعَالَی بِالْوَحْدَانِیَّةِ وَ لِی بِالنُّبُوَّةِ(4) وَ لِعَلِیٍّ بِالْوَصِیَّةِ وَ لِوُلْدِهِ

ص: 94


1- 1. لم نجده فی الطرائف المطبوع، و الظاهر أنّه سقط عند الطبع.
2- 2. فی المصدر: فلما نظر به.
3- 3. فی المصدر و( م) قال: أنا صدر حیث جلست.
4- 4. فی المصدر: و لمحمّد بالنبوة.

به همین خاطر خدای متعال خواب آلودگی را بر وی مستولی کرد، پس به خواب رفت، پس پاک و منزه است آنکه نمی­خوابد. آن­گاه خداوند فرشته­ای موکّل را فرمود تا قوت خانواده­اش را برای وی آرد کند. و خداوند فرشته دیگری را فرستاد تا گهواره فرزندش حسین علیه السّلام را بجنباند تا خواب او را بر هم نزند. خدای عزّوجل فرشته دیگری را موکّل نمود که در نزدیکی دست فاطمه، خدای عزّوجل را تسبیح گوید و ثواب آن فرشته برای فاطمه باشد. زیرا فاطمه پیوسته در حال ذکر خداست، پس اگر به خواب رفت، خداوند ثواب تسبیح آن فرشته را برای فاطمه منظور می­کند. عرض کردم: یا رسول الله، آنکه گندم را آرد می­کرد که بود؟ و چه کسی گهواره حسین علیه السّلام را می­جنباند و برایش لالایی می­خواند؟ و آن تسبیح­گو که بود؟ پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله لبخندی زده و خنده­کنان فرمود: آسیابان جبرئیل بود، و امّا کسی که گهواره را می­جنباند، میکائیل بود، و امّا آن فرشته تسبیح­گوی، اسرافیل بود.

روایت64.

کنز الکراجکی: موسی بن جعفر از پدرش علیهم السّلام روایت کرده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: وارد بهشت شدم و دیدم بر دروازه آن نوشته شده بود: لا إله ألّا الله، محمّد حبیب الله، علی بن ابی طالب ولی الله، فاطمه کنیز خداست، حسن و حسین برگزیده خدایند. لعنت خدا بر دشمنان ایشان باد!

روایت65.

ابوهریره گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بهترین این اُمّت پس از من، علی بن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسین هستند، پس هر کس جز این بگوید، لعنت خدا بر او باد!(1)

ص: 98


1- . کنز الکراجکی: 63

بِالْإِمَامَةِ وَ لِشِیعَتِهِ بِالْجَنَّةِ قَالَ فَاسْتَدَارَ النَّاسُ بِوُجُوهِهِمْ نَحْوَهُ فَقِیلَ لَهُ تَذْکُرُ قَوْماً فَعَلِّمْ مَنْ لَا یَعْلَمُ فَقَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْبَاقِرُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ السَّجَّادُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ الشَّهِیدُ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ الْوَصِیُّ هُوَ التَّقِیُّ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (1).

«58»

أَقُولُ قَالَ ابْنُ أَبِی الْحَدِیدِ فِی شَرْحِ نَهْجِ الْبَلَاغَةِ رَوَی إِبْرَاهِیمُ بْنُ دَیْزِیلَ الْهَمَدَانِیُّ فِی کِتَابِ صِفِّینَ عَنْ یَحْیَی بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ یَعْلَی بْنِ عُبَیْدٍ الْحَنَفِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ السُّدِّیِّ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ فِی الْحُجْرَةِ یُوحَی إِلَیْهِ وَ نَحْنُ نَنْتَظِرُهُ حَتَّی اشْتَدَّ الْحَرُّ فَجَاءَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ مَعَهُ فَاطِمَةُ وَ حَسَنٌ وَ حُسَیْنٌ علیهم السلام فَقَعَدُوا فِی ظِلِّ حَائِطٍ یَنْتَظِرُونَهُ فَلَمَّا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَآهُمْ فَأَتَاهُمْ وَ وَقَفْنَا نَحْنُ مَکَانَنَا ثُمَّ جَاءَ إِلَیْنَا وَ هُوَ یُظَلِّلُهُمْ بِثَوْبِهِ مُمْسِکاً بِطَرَفِ الثَّوْبِ وَ عَلِیٌّ مُمْسِکٌ بِطَرَفِهِ الْآخَرِ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُمْ فَأَحِبَّهُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ قَالَ فَقَالَ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ انْتَهَی (2).

«59»

وَ رَوَی ابْنُ شِیرَوَیْهِ فِی الْفِرْدَوْسِ عَنْ عَلِیٍّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: لَمَّا أُسْرِیَ بِی رَأَیْتُ عَلَی بَابِ الْجَنَّةِ مَکْتُوباً بِالذَّهَبِ لَا بِمَاءِ الذَّهَبِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ حَبِیبُ اللَّهِ (3) عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ فَاطِمَةُ أَمَةُ اللَّهِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ صَفْوَةُ اللَّهِ عَلَی بَاغِضِیهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ.

«60»

وَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ: یُحْشَرُ الْأَنْبِیَاءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لِیُوَافُوا یَوْمَهُمُ الْمَحْشَرَ وَ یُبْعَثُ صَالِحٌ عَلَی نَاقَتِهِ وَ یُبْعَثُ ابْنَایَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ عَلَی نَاقَتِیَ الْعَضْبَاءِ وَ أُبْعَثُ عَلَی الْبُرَاقِ خَطْوُهَا عِنْدَ أَقْصَی طَرَفِهَا.

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام عَنْهُ صلی الله علیه و آله قَالَ: تُحْشَرُ ابْنَتِی فَاطِمَةُ وَ مَعَهَا ثِیَابٌ مَصْبُوغَةٌ بِدَمٍ فَتَتَعَلَّقُ بِقَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ فَتَقُولُ یَا عَدْلُ احْکُمْ بَیْنِی وَ بَیْنَ قَاتِلِ وُلْدِی فَیَحْکُمُ لِابْنَتِی وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ(4).

«61»

فس، [تفسیر القمی] مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْأَصْفَهَانِیِّ عَنِ

ص: 95


1- 1. الطرائف: 32 و 33. و فیه: و التقی و هو الوصی اه.
2- 2. لم نظفر بموضعه فی المصدر.
3- 3. رسول اللّه خ ل.
4- 4. مخطوط.

باب پنجاه ویکم : آنچه از آسمان در باره اصحاب کساء علیهم السّلام نازل شده است

روایات

روایت1.

امالی صدوق: ابن عباس گوید: روزی در حضور رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودم و علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام نیز در محضر ایشان بودند که جبرئیل در حالی که سیبی در دست داشت، نازل گردید، سپس آن را به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله تعارف نمود، و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن را به علی علیه السّلام تعارف نموده، علی علیه السّلام آن را گرفته و دوباره به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پس داد، پس پیامبر آن را گرفت و به عنوان هدیه پذیرفت. سپس به حسن علیه السّلام تعارف کرد، حسن علیه السّلام آن را بوسید و به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله باز گرداند، پس پیامبرآن را به عنوان هدیه پذیرفت، سپس به حسین علیه السّلام تعارف نمود، پس حسین علیه السّلام آن را بوسید و به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله باز گرداند و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن را به عنوان هدیه پذیرفت و سپس به فاطمه علیه السّلام تعارف فرمود، فاطمه علیها السّلام آن را بوسید و به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله باز گرداند. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن را به عنوان هدیه پذیرفت و به علی علیه السّلام تعارف نمود و چون علی خواست آن را به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله باز گرداند، سیب از سرِ انگشتان وی بر زمین افتاده و به دو نیم شکافته شد، سپس نوری از آن ساطع شد و درخشش آن به اوج آسمان دنیا رسید و ناگاه دو سطر نوشته در آن پیدا شد: «بسم الله الرحمن الرحیم، این تحفه­ای از طرف خدای عزّوجل به محمّد مصطفی و علیّ مرتضی و فاطمه زهرا و حسن و حسین دو سبط رسول خدا و امانی است برای دوستداران آن­ها از دوزخ در روز قیامت».(1)

توضیح

در القاموس: «التحیّۀ»: سلام. و «حیّاۀ تحیّۀً»: او را به گرمی سلام داد. و نیز به معنای البقاء و الملک. «حیّاک الله»: خداوند عمر طولانی به تو بدهد یا تو را مُلک ارزانی دارد. تمام.(2)

و گویا مراد از«تحیّۀ» در این روایت، تحفه و هدیه دادن و مراد از «التحیِّی»، پذیرفتن آن باشد.

ص: 99


1- . امالی صدوق: 355
2- . القاموس المحیط 4: 322

الْمِنْقَرِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ سَعِیدٍ الْعَطَّارِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ (1) قَالَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ علیهما السلام بَحْرَانِ عَمِیقَانِ لَا یَبْغِی أَحَدُهُمَا عَلَی صَاحِبِهِ یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (2) قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام (3).

«62»

کشف، [کشف الغمة] الْحَافِظُ أَبُو بَکْرِ بْنُ مَرْدَوَیْهِ: قَوْلُهُ تَعَالَی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ عَنْ أَنَسٍ قَالَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ النَّبِیُّ ص یَخْرُجُ مِنْهُمَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا(4).

«63»

کنز، [کنز جامع الفوائد] و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مَحْفُوظِ بْنِ بِشْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ قَالَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ قَالَ لَا یَبْغِی عَلِیٌّ عَلَی فَاطِمَةَ وَ لَا تَبْغِی فَاطِمَةُ عَلَی عَلِیٍ یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام مَنْ رَأَی مِثْلَ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ لَا یُحِبُّهُمْ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُهُمْ إِلَّا کَافِرٌ فَکُونُوا مُؤْمِنِینَ بِحُبِّ أَهْلِ الْبَیْتِ وَ لَا تَکُونُوا کُفَّاراً بِبُغْضِ أَهْلِ الْبَیْتِ فَتُلْقَوْا فِی النَّارِ(5).

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ الْجُعْفِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ: مِثْلَهُ سَوَاءً(6).

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام (7).

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] عَلِیُّ بْنُ عَتَّابٍ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ بِأَسَانِیدِهِمْ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: مِثْلَهُ.

وَ رُوِیَ: مِثْلُهُ: عَنِ الرِّضَا علیه السلام (8).

ص: 96


1- 1. سورة الرحمن: 19 و 20.
2- 2. سورة الرحمن: 22.
3- 3. تفسیر القمّیّ: 659.
4- 4. کشف الغمّة: 95.
5- 5. الکنز مخطوط. و أوردها فی البرهان: 4: 265.
6- 6. تفسیر فرات: 177.
7- 7. تفسیر فرات: 177.
8- 8. تفسیر فرات: 177.

روایت2.

امالی طوسی: ابن عباس گوید: در محضر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نشسته بودیم که جبرئیل امین در حالی که جامی از بلور سرخ پر از مُشک و عنبر در دست داشت، بر ایشان نازل گردید. در کنار پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، علی بن ابی طالب و دو فرزندش حسن و حسین علیهم السلام نشسته بودند؛ پس جبرئیل گفت: السلام علیک، خداوند تو را سلام فرستاده و این هدیه و تحیّت را برای تو عطا کرده و فرموده که این تحیّت و درود را به علی و دو فرزندش هدیه دهی؛ ابن عباس گوید: چون جام در کف رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله قرار گرفت، (جام) سه بار تهلیل (لا إله إلّا الله) و سه بار تکبیر گفت: سپس با زبانی فصیح و رسا گفت:« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* طه* مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَی»،(1){به

نام خداوند رحمتگر مهربان، طه، قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتی.} پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن را بویید و به علی تعارف نمود. چون در دست علی قرار گرفت، گفت:« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ*إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون»،(2){به

نام خداوند رحمتگر مهربان ، ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند: همان کسانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.} پس علی علیه السّلام آن را بوسید و به حسن تعارف نمود. چون در دست حسن قرار گرفت، گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ، الَّذِی هُمْ فِیهِ مخُْتَلِفُونَ»،(3){به

نام خداوند رحمتگر مهربان، درباره چه چیز از یکدیگر می پرسند؟ از آن خبر بزرگ، که درباره آن با هم اختلاف دارند.} پس حسن آن را بویید و به حسین تعارف نمود، چون در دست حسین علیه السّلام قرار گرفت، گفت: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، قُل لَّا أَسَْلُکمُ ْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فیِ الْقُرْبیَ وَ مَن یَقْترَِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ»،(4){به

نام خداوند رحمتگر مهربان. بگو: «به ازای آن [رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان.» و هر کس نیکی به جای آورد [و طاعتی اندوزد]، برای او در ثواب آن خواهیم افزود. قطعاً خدا آمرزنده و قدرشناس است.} سپس به پیامبرصَلی الله علیهِ و آله باز گردانده شد، پس گفت: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض»،(5){به نام خداوند رحمتگر مهربان،خدا نور آسمانها و زمین است.} ابن عباس گوید: نمی­دانم این جام از آن پس به قدرت خدای عزّوجل به آسمان بالا رفت یا به زمین فرو رفت.(6)

روایت3.

الخرائج: از اّمّ سلمه روایت شده است که فاطمه علیها السّلام در حالی که حسن و حسین علیهما السلام را با خود داشت، به همراه مقداری حریرۀ در ظرفی سفالی در دست، به حضور پیامبر صَلی الله علیهِ و آله رسید. پس پیامبر فرمود: پسر عمویت را صدا کن، سپس یکی از آن دو را بر روی ران راست و دیگری را بر روی ران چپ نشاند و علی و فاطمه را یکی در مقابل خود و دیگری

ص: 100


1- . طه/ 2-1
2- . مائده/ 55
3- . نبأ/ 3-1
4- .. شوری/ 23
5- . نور / 1
6- . امالی شیخ طوسی: 228-227
بیان

أقول رواه العلامة قدس الله روحه عن ابن عباس (1) و الطبرسی نور الله ضریحه عن سلمان الفارسی و سعید بن جبیر و سفیان الثوری ثم قال و لا غرو أن یکونا علیهما السلام بحرین لسعة فضلهما و کثرة خیرهما فإن البحر إنما یسمی بحرا لسعته و قال معنی مرج أرسل (2) و قال الجوهری الغرو العجب یقال لا غرو أی لیس بعجب (3).

أقول: قد أثبتنا کثیرا من أخبار هذا الباب فی أبواب أحوال الأنبیاء علیهم السلام لا سیما أحوال آدم علیه السلام و فی أبواب أحوال فاطمة علیها السلام و فی باب فضائل حمزة و جعفر و باب أحوال عباس و عقیل و فی کثیر من أبواب کتاب الإمامة.

وَ رَأَیْتُ فِی بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا أَنَّ أُمَّ أَیْمَنَ قَالَتْ: مَضَیْتُ ذَاتَ یَوْمٍ إِلَی مَنْزِلِ مَوْلَاتِی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ علیها السلام لِأَزُورَهَا فِی مَنْزِلِهَا وَ کَانَ یَوْماً حَارّاً مِنْ أَیَّامِ الصَّیْفِ فَأَتَیْتُ إِلَی بَابِ دَارِهَا وَ إِذَا بِالْبَابِ مُغْلَقٌ فَنَظَرْتُ مِنْ شُقُوقِ الْبَابِ فَإِذَا بِفَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ نَائِمَةٌ عِنْدَ الرَّحَی وَ رَأَیْتُ الرَّحَی تَطْحَنُ الْبُرَّ وَ هِیَ تَدُورُ مِنْ غَیْرِ یَدٍ تُدِیرُهَا وَ الْمَهْدُ أَیْضاً إِلَی جَانِبِهَا وَ الْحُسَیْنُ علیه السلام نَائِمٌ فِیهِ وَ الْمَهْدُ یَهْتَزُّ وَ لَمْ أَرَ مَنْ یَهُزُّهُ (4) وَ رَأَیْتُ کَفّاً یُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَی قَرِیباً مِنْ کَفِّ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ قَالَتْ أُمُّ أَیْمَنَ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ ذَلِکَ فَتَرَکْتُهَا وَ مَضَیْتُ إِلَی سَیِّدِی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ وَ قُلْتُ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی رَأَیْتُ عَجَباً مَا رَأَیْتُ مِثْلَهُ أَبَداً فَقَالَ لِی مَا رَأَیْتِ یَا أُمَّ أَیْمَنَ فَقُلْتُ إِنِّی قَصَدْتُ مَنْزِلَ سَیِّدَتِی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ فَلَقِیتُ الْبَابَ مُغْلَقاً وَ إِذَا أَنَا بِالرَّحَی تَطْحَنُ الْبُرَّ وَ هِیَ تَدُورُ مِنْ غَیْرِ یَدٍ تُدِیرُهَا وَ رَأَیْتُ مَهْدَ الْحُسَیْنِ یَهْتَزُّ مِنْ غَیْرِ یَدٍ تَهُزُّهُ وَ رَأَیْتُ کَفّاً یُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَی قَرِیباً مِنْ کَفِّ فَاطِمَةَ علیها السلام وَ لَمْ أَرَ شَخْصَهُ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ ذَلِکَ یَا سَیِّدِی فَقَالَ یَا أُمَّ أَیْمَنَ اعْلَمِی أَنَّ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءَ صَائِمَةٌ وَ هِیَ مُتْعَبَةٌ جَائِعَةٌ وَ الزَّمَانُ قَیْظٌ(5)

ص: 97


1- 1. راجع کشف الحق 1: 128. و کشف الیقین: 93.
2- 2. مجمع البیان 9: 201.
3- 3. الصحاح ج: ص:
4- 4. هز الشی ء و بالشی ء: حرکه.
5- 5. القائظ و القیظ: الشدید الحر.

پشت خود نشانده، سپس فرمود: خداوندا، اینان اهل بیت منند، پس پلیدی را از ایشان بزدای و پاک و پاکیز­ه­شان گردان - سه بار - و این در حالی بود که من بر آستانه در بودم، پس عرض کردم: آیا من هم از ایشانم؟ فرمود: تو نیک فرجامی! و در خانه جز ایشان و جبرئیل کسی دیگری نبود. سپس پیامبر عبایی خیبری را بر آنان پوشاند و خود نیز با ایشان بود، آن­گاه جبرئیل یک طبق انار و انگور برای ایشان آورد، پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از آن خورد و تسبیح گفت، سپس حسن و حسین علیهما السّلام از آن خورده و تسبیح گفتند، سپس انگور و انار نیز در دست آن­ها تسبیح گفتند؛ پس علی علیه السّلام به جمع آن­ها پیوست و از آن تناول نموده و تسبیح گفت؛ سپس مردی از صحابه وی به جمع آن­ها پیوست و خواست از آن تناول کند و تسبیح نگفت، پس جبرئیل گفت: فقط کسی که نبیّ، وصیّ یا فرزند نبی باشد از این تناول می­کند.

روایت4.

الخرائج: از عایشه روایت شده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روزی علی علیه السّلام را در پی کاری فرستاد، سپس به نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله که در حجره من بود آمد و چون علی علیه السّلام از در اتاق وارد گشت، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از وی استقبال نموده و وی را به فضایی باز برد و در آغوش گرفت، در این هنگام ابری بر آنان سایه افکند و آنان را از دید من پنهان ساخت و چون ابر کنار رفت، خوشه انگور سفیدی در دست پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دیدم که هم خود از آن تناول می­فرمود و هم به علی می­داد، پس گفتم: یا رسول الله، خودتان تناول می­کنید و به علی نیز می­دهید ولی مرا اطعام نمی­کنید؟! فرمود: این انگور از میوه­های بهشت است که در دنیا جز نبی یا وصیّ نبی از آن نمی­خورد.

روایت5.

الخرائج: نقل است که فاطمه علیها السّلام فرمود: یا رسول الله، حسن و حسین گرسنه هستند. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به حسن و حسین فرمود: شما را چه می­شود عزیزان من؟! گفتند: میل به غذا خوردن داریم.

پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پروردگارا، ایشان را اطعام بفرما. سلمان گوید: چون نگاه کردم، دانه­ای به شبیه به یک کوزه بزرگ و سفیدتر از شیر دیدم. سپس با سر انگشتان خود پوست آن را کنده و به دو نیم کرد، پس نیمی از آن را به حسن داد و نیم دیگر را به حسین. سپس به آن­ها خیره شده و اشتهایم باز شد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این یک خوراک بهشتی است و جز ما مردی از آن نمی­خورد مگر اینکه از حساب روز قیامت نجات یابد. و تو نیکو فرجامی.(1)

مؤلف: برخی اخبار را در باب سخاوت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آورده­ایم.

روایت6.

مناقب ابن شهر آشوب: علّانی با اسناد خود به ابن عباس ضمن روایتی طولانی آورده است: که پیامبر

ص: 101


1- . هر سه روایت را در نسخه چاپی نیافتیم.

فَأَلْقَی اللَّهُ تَعَالَی عَلَیْهَا النُّعَاسَ فَنَامَتْ فَسُبْحَانَ مَنْ لَا یَنَامُ فَوَکَّلَ اللَّهُ مَلَکاً یَطْحَنُ عَنْهَا قُوتَ عِیَالِهَا وَ أَرْسَلَ اللَّهُ مَلَکاً آخَرَ یَهُزُّ مَهْدَ وَلَدِهَا الْحُسَیْنِ علیه السلام لِئَلَّا یُزْعِجَهَا مِنْ نَوْمِهَا وَ وَکَّلَ اللَّهُ مَلَکاً آخَرَ یُسَبِّحُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَرِیباً(1) مِنْ کَفِّ فَاطِمَةَ یَکُونُ ثَوَابُ تَسْبِیحِهِ لَهَا لِأَنَّ فَاطِمَةَ لَمْ تَفْتُرْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ فَإِذَا نَامَتْ جَعَلَ اللَّهُ ثَوَابَ تَسْبِیحِ ذَلِکَ الْمَلَکِ لِفَاطِمَةَ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَخْبِرْنِی مَنْ یَکُونُ الطَّحَّانَ وَ مَنِ الَّذِی یَهُزُّ مَهْدَ الْحُسَیْنِ وَ یُنَاغِیهِ (2) وَ مَنِ الْمُسَبِّحُ فَتَبَسَّمَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ضَاحِکاً وَ قَالَ أَمَّا الطَّحَّانُ فَجَبْرَئِیلُ وَ أَمَّا الَّذِی یَهُزُّ مَهْدَ الْحُسَیْنِ فَهُوَ مِیکَائِیلُ وَ أَمَّا الْمَلَکُ الْمُسَبِّحُ فَهُوَ إِسْرَافِیلُ.

«64»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَاذَانَ عَنْ سَهْلِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الدِّیبَاجِیِ (3) عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَیْتُ عَلَی بَابِهَا مَکْتُوباً(4) لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ حَبِیبُ اللَّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَلِیُّ اللَّهِ فَاطِمَةُ أَمَةُ اللَّهِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ صَفْوَةُ اللَّهِ عَلَی مُبْغِضِیهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ.

«65»

وَ عَنِ ابْنِ شَاذَانَ عَنْ عُمَرَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْمُقْرِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَغَوِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ(5) عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عُمَیْرٍ عَنْ سَالِمٍ الْبَزَّازِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :خَیْرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنْ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَمَنْ قَالَ غَیْرَ هَذَا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ (6).

ص: 98


1- 1. أی شبیها.
2- 2. ناغی الصبی: کلمه بما یعجبه و یسره.
3- 3. فی المصدر بعد ذلک: قال حدّثنا محمّد بن محمّد بن محمّد بن الاشعث بمصر، قال: حدّثنا موسی ابن إسماعیل، عن أبیه اه.
4- 4. فی المصدر: مکتوبا بالذهب.
5- 5. فی المصدر: عن عبید اللّه بن عمر.
6- 6. کنز الکراجکیّ: 63.

صَلی الله علیهِ و آله و علی علیه السلام و جعفر نزد فاطمه علیها السلام که مشغول نماز بود، حضور داشتند و چون سلام داد و نماز را به پایان برد، متوجه گردید که در سمت راست او طبقی رطب و در سمت چپ او هفت قرص نان، هفت پرنده بریان شده، ظرفی شیر، کاسه­ای عسل، جامی از شراب بهشتی و کوزه­ای از آب زلال قرار دارد، لذا سجده نمود و خدا را سپاس گفته و بر پدرش صلوات فرستاد و رطب را پیش ایشان گذاشت. چون از خوردن رطب فارغ گشتند، سفره غذا را پیش کشید، ناگاه صدای سائلی از پشت در به گوش رسید که ای خاندان سخاوت و کرم، آیا اطعام مساکین می­کنید؟ پس فاطمه علیها السلام دست برد و قرص نانی برداشته و پرنده­ای روی آن قرار داد و ظرف شیر را برداشت تا آن را به سائل دهد، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله لبخندی به روی وی زده و فرمود: این غذا بر این سائل حرام است! سپس به وی خبر داد که آن سائل ابلیس - لعنۀ الله علیه - است و اینکه اگر با او همدردی کنیم، حتماً از اهل بهشت خواهد شد. پس چون از غذا فارغ گشتند، علی علیه السلام از خانه بیرون رفته، با ابلیس مواجه شد و او را زد و توبیخ نموده، به وی گفت: میان من و تو شمشیر داوری می­کند، ای ملعون، مگر نمی­دانی به خانه چه کسی آمده­ای؟! - در کلامی از او آمده است - ضیافت نور خدا بر زمینش را مشوّش کردی! پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: کار او را به خدای صاحب قیامت واگذار. پس ابلیس گفت: یا رسول الله، مشتاق دیدار علی شدم، لذا آمدم که بالاترین بهره را از وی بگیرم و به خدا سوگند من از دوستداران اویم و به راستی دوستش دارم .

ابوصالح مؤذّن در کتاب «الأربعین» با اسناد خود از زینب بنت جحش، حدیث ورود پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر فاطمه و گفتن: «آن ظرف غذا را بیاور» که از مائده­های بهشتی بود و اینکه ناگاه سائلی گفت: سلام بر شما ای اهل بیت، ما را از آنچه خداوند شما را روزی داده، اطعام کنید، پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در پاسخ وی فرمود: ای بنده خدا، خدا اطعامت کند. پس بار دیگر آمد و پیامبر دست رد به سینه­اش زد ... تا آخر خبر را روایت کرده است.

کتاب ابواسحاق عدل طبری از عمر بن علی از پدرش امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، من (علی)، فاطمه، حسن و حسین را دعوت فرمود، سپس دستور داد ظرف غذا را بیاورند که غذایی شبیه به سکنجبین و مویز درشت طائف در آن بود. پس مشغول خوردن شدیم که سائلی

ص: 102

باب 51 ما نزل لهم علیهم السلام من السماء

الأخبار

«1»

لی، [الأمالی للصدوق] الْقَطَّانُ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحُسَیْنِیِّ عَنْ فُرَاتِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ جَبْرَئِیلَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ جَبْرَئِیلَ عَنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْجُرْجَانِیِّ عَنْ نُعَیْمٍ النَّخَعِیِّ عَنِ الضَّحَّاکِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام إِذْ هَبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ (1) وَ بِیَدِهِ تُفَّاحَةٌ فَحَیَّا بِهَا النَّبِیَّ وَ حَیَّا بِهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً فَتَحَیَّا بِهَا عَلِیٌّ علیه السلام وَ رَدَّهَا إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَتَحَیَّا بِهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ حَیَّا بِهَا الْحَسَنَ علیه السلام فَقَبَّلَهَا وَ رَدَّهَا إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَتَحَیَّا بِهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ حَیَّا بِهَا الْحُسَیْنَ فَتَحَیَّا بِهَا الْحُسَیْنُ وَ قَبَّلَهَا وَ رَدَّهَا إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَتَحَیَّا بِهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ حَیَّا بِهَا فَاطِمَةَ فَقَبَّلَتْهَا وَ رَدَّتْهَا إِلَی النَّبِیِّ وَ تَحَیَّا بِهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ثَانِیَةً وَ حَیَّا بِهَا عَلِیّاً علیه السلام فَتَحَیَّا بِهَا عَلِیٌّ علیه السلام ثَانِیَةً فَلَمَّا هَمَّ أَنْ یَرُدَّهَا إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله سَقَطَتِ التُّفَّاحَةُ مِنْ أَطْرَافِ أَنَامِلِهِ فَانْفَلَقَتْ بِنِصْفَیْنِ فَسَطَعَ مِنْهَا نُورٌ حَتَّی بَلَغَ السَّمَاءَ الدُّنْیَا وَ إِذَا عَلَیْهِ سَطْرَانِ مَکْتُوبَانِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ هَذِهِ تَحِیَّةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سِبْطَیْ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَمَانٌ لِمُحِبِّیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنَ النَّارِ(2).

بیان

فی القاموس التحیّة السلام و حیّاه تحیّة و البقاء و الملک و حیّاک الله أبقاک أو ملّکک انتهی (3) و کأن المراد بالتحیّة هنا الإتحاف و الإهداء و بالتحیّی قبولها.

ص: 99


1- 1. فی المصدر: إذ هبط جبرئیل.
2- 2. أمالی الصدوق: 355.
3- 3. القاموس المحیط 4: 322.

بر در ایستاد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: گم شو! سپس فرمود: غذای مانده را بر می­دارم، سپس آن را برداشت. پس فاطمه علیها السّلام عرض کرد: یا رسول الله، امروز دیدم کاری کردید که تاکنون نکرده بودید؟! سائلی سؤال کرد، به وی فرمودی: گم شو، و مانده غذا را جمع کردید و هرگز ندیده بودم سفره طعامی را جمع کنید. پس آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این غذا طعامی بهشتی بود و آن سائل یک شیطان بود.(1)

توضیح

جزری گوید: و در آن آمده:(2)«أکَلَ القدید علی الطریان»، ابن سکیّت گوید: «طریان» چیزی است که روی آن غذا خورند.

روایت7.

کشف الغمّۀ: ابوسعید خدری گوید: یک روز صبح علی علیه السّلام به فاطمه علیها السّلام فرمود: چیزی برای صبحانه داری؟ فاطمه گفت: سوگند به آنکه پدرم را به نبوّت مکرّم داشت و تو را به وصایت گرامی داشت، امروز صبح چیزی ندارم که به عنوان صبحانه برایت بیاورم، و از دو روز پیش نیز چیزی نداشته­ام مگر اندک غذایی که آن را در حق تو و این دو فرزندم حسن و حسین ایثار می­کردم. پس علی علیه السّلام فرمود: فاطمه جان، آیا نباید به من می­گفتی تا چیزی برایتان طلب کنم؟ گفت: یا ابا الحسن، من از خدای خودم شرم دارم که چیزی را از تو بخواهم که توان تهیه آن را نداری.

پس علی علیه السّلام از نزد فاطمه علیها السّلام در حالی خارج گردید که به خداوند عزّوجلّ حسن ظن و اعتماد داشت. پس دیناری قرض گرفت تا با آن چیزهایی برای خانواده­اش تهیه کند که وضعشان بهبود یابد. پس در آن روز که بسیار گرم هم بود، مقداد بن اسود را در بین راه دید که گرمای خورشید از بالای سر و پایین؛ او را آزرده و کلافه کرده بود. چون علی علیه السّلام وی را بدید، از این وضعیت او آزرده خاطر شد و فرمود: ای مقداد، چه چیزی باعث گردیده در چنین ساعتی از خانه­ات دور گردی؟ عرض کرد: یا ابا الحسن، مرا به حال خودم واگذار و از حال و روزم چیزی مپرس. فرمود: ای برادر، من تا ندانم تو را چه می­شود، نمی­توانم به حال خود رهایت کنم. عرض کرد: یا ابا الحسن، از خدای عزّوجل و از شما می­خواهم که کاری به من نداشته باشید و در مورد حال و روزم کنجکاوی نکنید. فرمود: ای برادر، نمی­توانی حالت را از من کتمان کنی. پس عرض کرد: یا ابا الحسن، حال که دست بر دار نیستی، سوگند به کسی که محمّد را به نبوّت و تو را به وصایت مکرّم داشته، چیزی جز گرسنگی مرا از خانه­ام دور نساخته است.

ص: 103


1- . مناقب آل ابی طالب1: 413-412
2- . النهایۀ 3: 37. القدید: گوشت قطعه قطعه شده
«2»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْحَفَّارُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الْحُلْوَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْمُقْرِی عَنِ الْفَضْلِ بْنِ حُبَابٍ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ أَبِی الْعَالِیَةِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کُنَّا جُلُوساً مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِذْ هَبَطَ عَلَیْهِ الْأَمِینُ جَبْرَئِیلُ وَ مَعَهُ جَامٌ مِنَ الْبِلَّوْرِ الْأَحْمَرِ مَمْلُوءاً مِسْکاً وَ عَنْبَراً وَ کَانَ إِلَی جَنْبِ رَسُولِ اللَّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ وَلَدَاهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ عَلَیْهِمُ التَّحِیَّةُ وَ الْإِکْرَامُ فَقَالَ لَهُ السَّلَامُ عَلَیْکَ اللَّهُ یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ یُحَیِّیکَ بِهَذِهِ التَّحِیَّةِ وَ یَأْمُرُکَ أَنْ تُحَیِّیَ (1) عَلِیّاً وَ وَلَدَیْهِ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَلَمَّا صَارَتْ فِی کَفِّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَلَّلَتْ ثَلَاثاً وَ کَبَّرَتْ ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَتْ بِلِسَانٍ ذَرِبٍ (2) طَلِقٍ یَعْنِی الْجَامَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی فَاشْتَمَّهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ حَیَّا(3) بِهَا عَلِیّاً فَلَمَّا صَارَتْ فِی کَفِّ عَلِیٍّ قَالَتْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ فَاشْتَمَّهَا عَلِیٌّ علیه السلام وَ حَیَّا بِهَا الْحَسَنَ فَلَمَّا صَارَتْ فِی کَفِّ الْحَسَنِ قَالَتْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ فَاشْتَمَّهَا الْحَسَنُ وَ حَیَّا بِهَا الْحُسَیْنَ فَلَمَّا صَارَتْ فِی کَفِّ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَتْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ ثُمَّ رُدَّتْ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَلَا أَدْرِی أَ سَمَاءً صَعِدَتْ (4) أَمْ فِی الْأَرْضِ تَوَارَتْ بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَی عَزَّ وَ جَلَ (5).

«3»

یج، [الخرائج و الجرائح] رُوِیَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ: أَنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام جَاءَتْ إِلَی النَّبِیِّ حَامِلَةً حَسَناً وَ حُسَیْناً وَ قَدْ حَمَلَتْ فَخَّاراً فِیهِ حَرِیرَةٌ فَقَالَ ادْعِی ابْنَ عَمِّکِ فَأَجْلَسَ أَحَدَهُمَا عَلَی فَخِذِهِ الْیُمْنَی وَ الْآخَرَ عَلَی فَخِذِهِ الْیُسْرَی وَ جَعَلَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ أَحَدَهُمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ الْآخَرَ

ص: 100


1- 1. فی المصدر: أن تحیی بها اه.
2- 2. ذرب اللسان: حدیده.
3- 3. فی المصدر:« و حبا» و کذا فیما یأتی. أی أعطاه إیاه بلا جزاء.
4- 4. فی المصدر: أ فی السماء صعدت.
5- 5. أمالی الشیخ: 227 و 228.

وقتی صدای گریه آنان را شنیدم، آرام و قرار از من گرفته شد، از این رو آن­ها را ترک کردم، در حالی که غمگین و درمانده شده­ام. حال و روز و داستان من این است. پس اشک در چشمان علی علیه السّلام چنان از شدت گریه سرازیر گشت که محاسن وی را خیس نمود. سپس فرمود: سوگند به همان سوگندی که یاد کردی، علّت ناراحتی من همانی است که تو را ناراحت کرده است، من یک دینار وام گرفته­ام، پس آن را از من بگیر که من تو را بر خود مقدّم می­دارم.

سپس آن یک دینار را به وی پرداخت و بازگشت تا اینکه وارد مسجد شد. پس نماز ظهر، عصر و مغرب را در مسجد به جای آورد. پس از نماز مغرب، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، با نوک پایی که به علی علیه السلام که در صف اول بود، زد، متوجه ساخت تا به دنبال وی برود. پس علی علیه السّلام تا در مسجد به دنبال وی رفته و سلام کرد. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سلام او را پاسخ داده و فرمود: یا ابالحسن، شامی داری که به ما بدهی تا با تو بیایم؟ علی علیه السّلام سر به زیر انداخته و از شدت حیا قادر نبود پاسخی به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بدهد و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از طریق وحی دریافته بود که کار دنیا چگونه است و چه بر سر علی گذشته است! لذا به آن حضرت امر فرموده بود که در آن شب شام را در خانه علی علیه السّلام صرف کند. چون سکوت علی علیه السّلام را دید، فرمود: یا اباالحسن، چرا نمی­گویی نه، تا بروم؛ یا آری، تا با شما بیایم؟ علی علیه السلام از روی شرم و احترامی که برای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله قائل بود، فرمود: برویم. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست علی علیه السّلام را گرفته و به راه افتادند تا اینکه بر فاطمه علیها السّلام وارد شدند، در حالی که که در محراب خود مشغول عبادت بود و پشت سرش کاسه­ای پر از غذای داغ قرار داشت که می­جوشید و بخار از آن برمی­خاست. پس چون کلام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را شنید، از مصلّای خود بیرون آمده و وی را سلام داد - و این در حالی بود که فاطمه عزیزترین شخص نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بود - پس سلام وی را پاسخ گفته و دست بر سرش کشید و به وی فرمود: دخترم، خدایت رحمت کند، روز را چگونه به شب رساندی؟ عرض کرد: به خیر و خوبی. فرمود: خدا تو را رحمت کند، شامی برای ما بیاور. پس فاطمه آن ظرف غذا را برداشته، در مقابل رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و علی علیه السّلام قرار داد. چون علی غذا را دید و بوی آن را احساس کرد، نگاهی تند به فاطمه علیها السلام انداخت، پس فاطمه گفت: سبحان الله، چه نگاه تندی به من می­اندازی، آیا گناهی کرده­ام که مستوجب خشم تو شده باشم؟ علی علیه السلام فرمود: مگر امروز به من نگفتی که دو روز است غذا نخورده­ای؟ فاطمه نگاهی به آسمان کرده و گفت: خدای من که ازآسمان

ص: 104

خَلْفَهُ فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ أَنَا عِنْدَ عَتَبَةِ الْبَابِ فَقُلْتُ وَ أَنَا مِنْهُمْ قَالَ أَنْتِ إِلَی خَیْرٍ وَ مَا فِی الْبَیْتِ أَحَدٌ غَیْرُ هَؤُلَاءِ وَ جَبْرَئِیلُ ثُمَّ أَغْدَفَ خَمِیصَةَ کِسَاءٍ خَیْبَرِیٍّ فَجَلَّلَهُمْ بِهِ (1) وَ هُوَ مَعَهُمْ ثُمَّ أَتَاهُمْ جَبْرَئِیلُ بِطَبَقٍ فِیهِ رُمَّانٌ وَ عِنَبٌ فَأَکَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَسَبَّحَ ثُمَّ أَکَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام فَتَنَاوَلَا مِنْهُ فَسَبَّحَ الْعِنَبُ وَ الرُّمَّانُ فِی أَیْدِیهِمَا فَدَخَلَ عَلِیٌّ علیه السلام فَتَنَاوَلَ مِنْهُ فَسَبَّحَ أَیْضاً ثُمَّ دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ أَرَادَ أَنْ یَتَنَاوَلَ فَلَمْ یُسَبِّحْ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ إِنَّمَا یَأْکُلُ مِنْ هَذَا نَبِیٌّ وَ وَصِیٌّ وَ وَلَدُ نَبِیٍّ.

«4»

یج، [الخرائج و الجرائح] رُوِیَ عَنْ عَائِشَةَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ عَلِیّاً یَوْماً فِی حَاجَةٍ فَانْصَرَفَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ فِی حُجْرَتِی فَلَمَّا دَخَلَ عَلِیٌّ مِنْ بَابِ الْحُجْرَةِ اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی وَسَطٍ وَاسِعٍ مِنَ الْحُجْرَةِ فَعَانَقَهُ وَ أَظَلَّتْهُمَا غَمَامَةٌ سَتَرَتْهُمَا عَنِّی ثُمَّ زَالَتْ عَنْهُمَا فَرَأَیْتُ فِی یَدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عُنْقُودَ عِنَبٍ أَبْیَضَ وَ هُوَ یَأْکُلُ وَ یُطْعِمُ عَلِیّاً فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ تَأْکُلُ وَ تُطْعِمُ عَلِیّاً وَ لَا تُطْعِمُنِی قَالَ إِنَّ هَذَا مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ لَا یَأْکُلُهُ إِلَّا نَبِیٌّ أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ فِی الدُّنْیَا.

«5»

یج، [الخرائج و الجرائح] رُوِیَ أَنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام قَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ جَائِعَانِ قَالَ مَا لَکُمَا یَا حَبِیبَیَّ قَالا نَشْتَهِی طَعَاماً فَقَالَ اللَّهُمَّ أَطْعِمْهُمَا طَعَاماً قَالَ سَلْمَانُ فَنَظَرْتُ فَإِذَا بِیَدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله سَفَرْجَلَةٌ مُشَبَّهَةٌ بِالْجِرَّةِ الْکَبِیرَةِ(2) أَشَدُّ بَیَاضاً مِنَ اللَّبَنِ فَفَرَکَهَا(3) بِإِبْهَامِهِ فَصَیَّرَهَا نِصْفَیْنِ فَدَفَعَ نِصْفَهَا لِلْحَسَنِ وَ نِصْفَهَا لِلْحُسَیْنِ فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهَا وَ أَنَا أَشْتَهِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَذَا طَعَامٌ مِنَ الْجَنَّةِ لَا یَأْکُلُهُ رَجُلٌ حَتَّی یَنْجُوَ مِنَ الْحِسَابِ غَیْرُنَا وَ إِنَّکَ عَلَی خَیْرٍ(4).

أقول: أوردنا بعض الأخبار فی باب سخاء أمیر المؤمنین صلوات الله علیه.

«6»

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب الْعَلَّانِیُّ بِإِسْنَادِهِ إِلَی ابْنِ عَبَّاسٍ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ: أَنَّهُ اجْتَمَعَ النَّبِیُ

ص: 101


1- 1. أغدف: أرسل. الخمیصة: ثوب اسود مربع. جلل الشی ء: غطاه.
2- 2. الجرة- بفتح الجیم- إناء من خزف له بطن کبیر و عروتان و فم واسع.
3- 3. فرک الجوز و نحوه: دلکه و حکه حتّی ینقلع قشره. و المراد هنا الشق.
4- 4. لم نجد الروایات الثلاث فی المصدر المطبوع.

و زمینش آگاه است، می­داند که من جز سخن راست نگفته­ام. پس علی علیه السلام به وی گفت: فاطمه، این غذا را از کجا آورده­ای که نه رنگی به زیبایی آن دیده­ام و نه هرگز بویی خوشتر از آن استشمام کرده­ام و نه خوشمزه­تر از آن خورده­ام؟ - گوید: - پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست مبارک و پاکیزه خود را بین دو کتف علی علیه السّلام قرار داد و کمی آن را فشرد، سپس فرمود: ای علی، این به جای دینار توست. این پاداش دینار تو از جانب خداست که خداوند هر که را خواهد بی­حساب روزی دهد. سپس اشک در چشمان پیامبر جمع گشته و گریست، سپس فرمود: حمد و سپاس خداوندی را که شما را از دنیا نبرد و در همین دنیا پاداش نیکوکاری را به شما عطا فرمود. ای علی، خداوند تو را همچون زکریا و فاطمه را همچون مریم بنت عمران قرار داده است.

مؤلف: حدیث طعام را زمخشری در کشّاف(1)

خود و به هنگام تفسیر آیه: «کلَُّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ یَامَرْیَمُ أَنیَ لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ

إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیرِْ حِسَابٍ»،{ زکریا هر بار که در محراب بر او وارد می شد، نزد او [نوعی] خوراکی می یافت. [می] گفت: «ای مریم، این از کجا برای تو [آمده است؟ او در پاسخ می] گفت: «این از جانب خداست، که خدا به هر کس بخواهد، بی شمار روزی می دهد.} تا آخر آیه.(2)

توضیح

جوهری گوید: «بَغَیتُکَ الشیءَ»: آن شیء را برای تو طلب کردم.(3) و گوید: «لَوَّحتهُ الشَّمسُ»: تابش سوزان خورشید و بادهای سوزان رنگ رخسارش را تغییر داده.(4)

و در المصباح: «رکب الشخص رأسه»: به کسی گفته می­شود که بی­هدف حرکت کند.(5)

روایت8.

امالی طوسی: حذیفة بن یمان گوید: چون جعفر بن ابی طالب از سرزمین حبشه به سمت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله خارج شد، در خیبر به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیوست و با خود کالاهای ارزشمندی از قبیل غالیه و پارچه زربفت آورده بود. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این قطیفه (پارچه زربفت) را به مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست می­دارد و خدا و رسول نیز او را دوست می­دارند. پس صحابه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله گردن­های خود را به سوی آن دراز کردند. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی کجاست؟ پس عمّار از جا جست و علی را فرا خواند. چون علی آمد، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: ای علی، این قطیفه را برای خود بردار. پس علی آن را گرفت و نگاه داشت تا به مدینه آمد. پس از آنجا به بقیع

ص: 105


1- . کشف الغمّۀ: 142-141. آل عمران / 37
2- . ج.1 : 302
3- . الصحاح 6 : 2282
4- . الصحاح 1 : 402
5- . مصباح المنیر1: 127

ص: 0

فِی إِطْعَامِ الْمَسَاکِینِ (1) فَمَدَّتْ فَاطِمَةُ یَدَهَا إِلَی رَغِیفٍ وَ وَضَعَتْ عَلَیْهِ طَیْراً وَ حَمَلَتْ بِالْجَامِ وَ أَرَادَتْ أَنْ تَدْفَعَ إِلَی السَّائِلِ فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ (2) فِی وَجْهِهَا وَ قَالَ إِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَی هَذَا السَّائِلِ ثُمَّ نَبَّأَهَا بِأَنَّهُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَنَّهُ لَوْ وَاسَیْنَاهُ لَصَارَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلَمَّا فَرَغُوا مِنَ الطَّعَامِ خَرَجَ عَلِیٌّ مِنَ الدَّارِ وَ وَاجَهَ إِبْلِیسَ وَ بَکَّتَهُ (3) وَ وَبَّخَهُ وَ قَالَ لَهُ الْحَکَمُ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ السَّیْفُ أَ لَا تَعْلَمُ بِفِنَاءِ مَنْ نَزَلْتَ یَا لَعِینُ شَوَّشْتَ ضِیَافَةَ نُورِ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ فِی کَلَامٍ لَهُ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله کِلْ أَمْرَهُ إِلَی دَیَّانِ یَوْمِ الدِّینِ فَقَالَ إِبْلِیسُ یَا رَسُولَ اللَّهِ اشْتَقْتُ إِلَی رُؤْیَةِ عَلِیٍّ فَجِئْتُ آخُذُ مِنْهُ الْحَظَّ الْأَوْفَرَ وَ ایْمُ اللَّهِ إِنِّی مِنْ أَوِدَّائِهِ وَ إِنِّی لَأُوَالِیهِ.

أَبُو صَالِحٍ الْمُؤَذِّنُ فِی الْأَرْبَعِینَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ: فِی حَدِیثِ دُخُولِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله عَلَی فَاطِمَةَ وَ قَوْلِهِ لَهَا هَاتِی ذَلِکَ الطِّرْیَانَ (4) وَ کَانَ مِنْ مَوَائِدِ الْجَنَّةِ فَإِذَا سَائِلٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ الْبَیْتِ أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ فَرَدَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یُطْعِمُکَ اللَّهُ یَا عَبْدَ اللَّهِ فَجَاءَ مَرَّةً أُخْرَی فَرَدَّهُ إِلَی آخِرِ الْخَبَرِ.

کِتَابُ أَبِی إِسْحَاقَ الْعَدْلِ الطَّبَرِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: دَعَانَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَا وَ عَلِیٌ (5) وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثُمَّ نَادَی بِالصَّحْفَةِ(6) فِیهَا طَعَامٌ کَهَیْئَةِ السِّکَنْجَبِینَ وَ کَهَیْئَةِ الزَّبِیبِ الطَّائِفِیِّ الْکِبَارِ فَأَکَلْنَا مِنْهُ فَوَقَفَ سَائِلٌ

ص: 102


1- 2. فی المصدر: المسکین.
2- 3. فی المصدر و( م) نبی اللّه.
3- 4. بکته: ضربه بسیف أو عصا. غلبه بالحجة.
4- 5. فی المصدر: هاتی ذاک الطیرتان.
5- 6. کذا فی النسخ لکنه زائد( ب).
6- 7. الصحفة: قصعة کبیرة منبسطة تشبع الخمسة.

- بازاری در مدینه - رفت به زرگری امر فرمود قطیفه را سیم به سیم باز کند. سپس طلای به دست آمده را که هزار مثقال بود، فروخت و بهای آن را میان فقرای مهاجر و انصار تقسیم کرد، آن­گاه به خانه­اش بازگشت در حالی که از آن طلا هیچ با خود نداشت، نه کم و نه زیاد. فردای آن روز پیامبر صَلی الله علیهِ و آله که به همراه عده­ای از صحابه­اش از جمله حذیفه و عمّار، علی علیه السّلام را دیده و فرمود: یا علی، دیروز هزار مثقال طلا گرفتی، پس امروز من و این جمع از یارانی که به همراه دارم، ناهار نزد شما خواهیم بود. در حالی که علی علیه السّلام چیزی از آن کالا - چه طلا و چه نقره - با خود نیاورده بود، لذا از روی شرم و حیا و در مقام پاسداشت حرمت و بزرگواری پیامبر صَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: بلی یا رسول الله خیلی خوش آمدید. یا رسول الله، خود و هر که را که به همراه دارید، بفرمایید وارد منزل شوید. - گوید: - پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد خانه شده و به ما فرمود: وارد شوید! حذیفه گوید: ما پنج نفر بودیم: من، عمّار، سلمان، ابوذر و مقداد - خداوند از ایشان راضی و خشنود باد! - پس وارد شدیم و علی نزد فاطمه رفت تا غذایی از وی طلب کند که در وسط خانه با ظرف غذایی پر از آبگوشت مواجه گردید که در حال غلیان بود و بخار بسیاری از آن برمی­خاست و بوی آن بوی مُشک بود، پس آن را برداشت و در مقابل رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و کسانی که با وی بودند قرار داد. سپس مشغول خوردن آن طعام شدیم تا اینکه همگی سیر شدیم بی­آنکه از مقدار غذا کاسته شود. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برخاست و نزد فاطمه علیها السّلام رفته و فرمود: این طعام را از کجا آوردی؟ پس فاطمه به گونه­ای که ما هم سخن او را می­شنیدیم به وی پاسخ داد:« هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیرِْ حِسَابٍ»(1)

توضیح

«بالفرع من الغالیۀ و القطیفۀ» یعنی: با نفیس و گرانبهای آن . و در برخی نسخه­ها «والغالیۀ» (گران قیمت) ضبط شده است. مراد از «الفرع» کمان است. فیروز آبادی گوید: فرع هر چیز بالای آن است. و نیز به معنای مال آماده و فراهم شده. و نیز به معنای کمانی است که از شاخه نازک درست شده باشد، و نیز کمان بی­شکاف،­ یا فرع از بهترین کمان.(2)

ص: 106


1- . آل عمران/ 37
2- . القاموس المحیط 3: 62-61

عَلَی الْبَابِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اخْسَأْ ثُمَّ قَالَ ارْفَعْ مَا فَضَلَ فَرَفَعَهُ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُکَ صَنَعْتَ الْیَوْمَ شَیْئاً(1) مَا کُنْتَ تَفْعَلُهُ سَأَلَ سَائِلٌ فَقُلْتَ اخْسَأْ وَ رَفَعْتَ فَضْلَ الطَّعَامِ وَ لَمْ أَرَکَ رَفَعْتَ طَعَاماً قَطُّ فَقَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّ الطَّعَامَ کَانَ مِنْ طَعَامِ الْجَنَّةِ وَ إِنَّ السَّائِلَ کَانَ شَیْطَاناً(2).

بیان

قال الجزری فیه أنه أکل قدیدا علی طریان قال ابن السکیت هو الذی یؤکل علیه (3).

«7»

کشف، [کشف الغمة] عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: أَصْبَحَ عَلِیٌّ ذَاتَ یَوْمٍ فَقَالَ یَا فَاطِمَةُ عِنْدَکِ شَیْ ءٌ تُغَدِّینِیهِ قَالَتْ لَا وَ الَّذِی أَکْرَمَ أَبِی بِالنُّبُوَّةِ وَ أَکْرَمَکَ بِالْوَصِیَّةِ مَا أَصْبَحَ الْغَدَاةَ(4) عِنْدِی شَیْ ءٌ أُغَدِّیکَهُ وَ مَا کَانَ عِنْدِی شَیْ ءٌ مُنْذُ یَوْمَیْنِ إِلَّا شَیْ ءٌ کُنْتُ

أُوثِرُکَ بِهِ عَلَی نَفْسِی وَ عَلَی ابْنَیَّ هَذَیْنِ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا فَاطِمَةُ أَ لَا کُنْتِ أَعْلَمْتِینِی فَأَبْغِیَکُمْ شَیْئاً فَقَالَتْ یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی مِنْ إِلَهِی أَنْ تُکَلِّفَ نَفْسَکَ مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام مِنْ عِنْدِ فَاطِمَةَ علیها السلام وَاثِقاً بِاللَّهِ حَسَنَ الظَّنِّ بِهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاسْتَقْرَضَ دِینَاراً فَأَخَذَهُ لِیَشْتَرِیَ لِعِیَالِهِ مَا یُصْلِحُهُمْ فَعَرَضَ لَهُ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فِی یَوْمٍ شَدِیدِ الْحَرِّ قَدْ لَوَّحَتْهُ الشَّمْسُ مِنْ فَوْقِهِ وَ آذَتْهُ مِنْ تَحْتِهِ فَلَمَّا رَآهُ عَلِیٌّ علیه السلام أَنْکَرَ شَأْنَهُ فَقَالَ یَا مِقْدَادُ مَا أَزْعَجَکَ (5) هَذِهِ السَّاعَةَ عَنْ رَحْلِکَ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ خَلِّ سَبِیلِی وَ لَا تَسْأَلْنِی عَمَّا وَرَائِی قَالَ یَا أَخِی لَا یَسَعُنِی أَنْ تُجَاوِزَنِی حَتَّی أَعْلَمَ عِلْمَکَ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ رَغِبْتُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَیْکَ أَنْ تُخَلِّیَ سَبِیلِی وَ لَا تَکْشِفَنِی عَنْ حَالِی فَقَالَ یَا أَخِی لَا یَسَعُکَ (6) أَنْ تَکْتُمَنِی حَالَکَ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَمَّا إِذَا أَبَیْتَ فَوَ الَّذِی أَکْرَمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ وَ أَکْرَمَکَ بِالْوَصِیَّةِ مَا أَزْعَجَنِی مِنْ رَحْلِی إِلَّا الْجُهْدُ

ص: 103


1- 1. فی المصدر: لقد رأیتک الیوم صنعت شیئا.
2- 2. مناقب آل أبی طالب 1: 412 و 413.
3- 3. النهایة 3: 37. و القدید: اللحم المقدد. و قدد اللحم: جعله قطعا و جففه.
4- 4. فی المصدر: الیوم خ ل.
5- 5. زعجه و ازعجه: اقلقه و قلعه من مکانه.
6- 6. فی المصدر: إنّه لا یسعک.

و در کتاب «الدّر النظیم» آن را از حذیفه روایت کرده، که گفت: چون جعفر بن ابی طالب به قصد پیامبر از سرزمین حبشه خارج شد، نجاشی ظرفی از غالیه و قطیفه­ای زربفت به عنوان هدیه برای پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرستاد، سپس جعفر در سرزمین خیبر بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وارد گشت؛ پس آن ظرف غالیه و آن قطیفه را به پیامبر تحویل داد... تا آخر خبر .

ص: 107

وَ قَدْ تَرَکْتُ عِیَالِی جِیَاعاً فَلَمَّا سَمِعْتُ بُکَاءَهُمْ لَمْ تَحْمِلْنِی الْأَرْضُ فَخَرَجْتُ مَهْمُوماً رَاکِباً رَأْسِی هَذِهِ حَالَتِی (1) وَ قِصَّتِی فَانْهَمَلَتْ عَیْنَا عَلِیٍّ علیه السلام بِالْبُکَاءِ(2) حَتَّی بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ فَقَالَ أَحْلِفُ بِالَّذِی حَلَفْتَ بِهِ مَا أَزْعَجَنِی إِلَّا الَّذِی أَزْعَجَکَ وَ قَدِ اقْتَرَضْتُ دِینَاراً فَهَاکَهُ فَقَدْ آثَرْتُکَ عَلَی نَفْسِی فَدَفَعَ الدِّینَارَ إِلَیْهِ وَ رَجَعَ حَتَّی دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَصَلَّی الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ الْمَغْرِبَ فَلَمَّا قَضَی رَسُولُ اللَّهِ الْمَغْرِبَ مَرَّ بِعَلِیٍّ علیه السلام وَ هُوَ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ فَغَمَزَهُ بِرِجْلِهِ فَقَامَ عَلِیٌّ علیه السلام فَلَحِقَهُ فِی بَابِ الْمَسْجِدِ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَرَدَّ رَسُولُ اللَّهِ وَ قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ هَلْ عِنْدَکَ عَشَاءٌ تُعَشِّینَاهُ فَنَمِیلَ مَعَکَ فَمَکَثَ مُطْرِقاً لَا یُحِیرُ جَوَاباً حَیَاءً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَرَفَ مَا کَانَ مِنْ أَمْرِ الدنیا [الدِّینَارِ] وَ مِنْ أَیْنَ أخذ [أَخَذَهُ] وَ أَیْنَ وَجَّهَهُ بِوَحْیٍ مِنَ اللَّهِ إِلَی نَبِیِّهِ وَ أَمْرِهِ أَنْ یَتَعَشَّی عِنْدَ عَلِیٍّ علیه السلام تِلْکَ اللَّیْلَةَ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَی سُکُوتِهِ قَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا لَکَ لَا تَقُولُ لَا فَأَنْصَرِفَ أَوْ نَعَمْ فَأَمْضِیَ مَعَکَ فَقَالَ حَیَاءً وَ تَکَرُّماً فَاذْهَبْ بِنَا فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام فَانْطَلَقَا حَتَّی دَخَلَا عَلَی فَاطِمَةَ وَ هِیَ فِی مُصَلَّاهَا قَدْ قَضَتْ صَلَاتَهَا وَ خَلْفَهَا جَفْنَةٌ(3) تَفُورُ دُخَاناً فَلَمَّا سَمِعَتْ کَلَامَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَرَجَتْ مِنْ مُصَلَّاهَا فَسَلَّمَتْ عَلَیْهِ وَ کَانَتْ أَعَزَّ النَّاسِ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ مَسَحَ بِیَدَیْهِ عَلَی رَأْسِهَا وَ قَالَ لَهَا یَا بِنْتَاهْ کَیْفَ أَمْسَیْتِ رَحِمَکِ اللَّهُ قَالَتْ بِخَیْرٍ قَالَ عَشِّینَا رَحِمَکِ اللَّهُ وَ قَدْ فَعَلَ فَأَخَذَتِ الْجَفْنَةَ فَوَضَعَتْهَا بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیٍّ فَلَمَّا نَظَرَ عَلِیٌّ إِلَی الطَّعَامِ وَ شَمَّ رِیحَهُ رَمَی فَاطِمَةَ بِبَصَرِهِ رَمْیاً شَحِیحاً قَالَتْ لَهُ فَاطِمَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَشَحَّ نَظَرَکَ وَ أَشَدَّهُ هَلْ أَذْنَبْتُ فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَکَ ذَنْباً اسْتَوْجَبْتُ مِنْکَ السُّخْطَ(4) فَقَالَ وَ أَیُّ ذَنْبٍ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبٍ أَصَبْتِهِ (5) أَ لَیْسَ عَهْدِی بِکِ الْیَوْمَ الْمَاضِیَ وَ أَنْتِ تَحْلِفِینَ بِاللَّهِ مُجْتَهِدَةً مَا طَعِمْتِ طَعَاماً مُنْذُ یَوْمَیْنِ قَالَ فَنَظَرَتْ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَتْ إِلَهِی یَعْلَمُ فِی سَمَائِهِ

ص: 104


1- 1. فی المصدر: هذه حالی.
2- 2. انهملت عینه: فاضت و سالت.
3- 3. الجفنة- بفتح الجیم- القصعة الکبیرة.
4- 4. فی المصدر: استوجبت به منک السخط.
5- 5. فی المصدر: اصبتیه.

متونی از طرق خاصه و عامه که به طور اختصاصی دال بر امامت امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه است و برخی دلایل که بر آن­ اقامه شده است.

باب پنجاه و دوم : اخبار حدیث غدیر و نصوص واضحی که در آن روز بر امامت امیرالمؤمنین علیه السّلام وارد گردید و تفسیر برخی آیات نازل شده به مناسبت این واقعه

اشاره

مؤلف: شیخ احمد بن فهد در کتاب «المهذب» و دیگر کتب با اسنادهایشان از معلّی بن خنیس از امام صادق علیه السّلام روایت کرده اند که آن حضرت فرمود: روز نوروز همان روزی است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در غدیر خم برای امیرالمؤمنین علیه السّلام پیمان گرفت و حاضران اقرار به ولایت وی کردند. پس خوشا به حال آنکه بر آن پیمان باقی ماند و وای بر کسی که آن را شکست.

روایات

روایت1.

امالی صدوق: ابوهریره گوید: پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرمود: هرکس روز هجدهم ذی حجّه را روزه بگیرد، خداوند ثواب روزه شصت ماه را برای وی خواهد نوشت و آن روز، روز غدیرخم است، روزی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را گرفته و فرمود: آیا من اولی­تر از مؤمنان به خودشان نیستم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله! فرمود: هرکس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. پس عمر به وی گفت: به به ای علی، آفرین بر تو که مولای من و مولای هر مسلمانی گشتی، پس خداوند آیه: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُم»،(1){امروز دین شما را برایتان کامل کردم.} را نازل فرمود.(2)

ص: 108


1- . مائده/ 3
2- . امالی صدوق: 3-2

وَ أَرْضِهِ أَنِّی لَمْ أَقُلْ إِلَّا حَقّاً فَقَالَ لَهَا یَا فَاطِمَةُ أَنَّی لَکِ هَذَا الطَّعَامُ الَّذِی لَمْ أَنْظُرْ إِلَی مِثْلِ لَوْنِهِ وَ لَمْ أَشَمَّ مِثْلَ رَائِحَتِهِ قَطُّ وَ لَمْ آکُلْ أَطْیَبَ مِنْهُ قَالَ فَوَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَفَّهُ الطَّیِّبَةَ الْمُبَارَکَةَ بَیْنَ کَتِفَیْ عَلِیٍّ فَغَمَزَهَا ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ هَذَا بَدَلٌ عَنْ دِینَارِکَ هَذَا جَزَاءُ دِینَارِکَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ ثُمَّ اسْتَعْبَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَاکِیاً ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَبَی لَکُمَا أَنْ تَخْرُجَا مِنَ الدُّنْیَا حَتَّی یُجْرِیَکَ یَا عَلِیُّ مَجْرَی زَکَرِیَّا علیه السلام وَ یُجْرِیَ فَاطِمَةَ مَجْرَی مَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ علیها السلام.

قلت: حدیث الطعام قد أورده الزمخشری فی کشافه (1) عند تفسیر قوله تعالی کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً الآیة(2).

بیان

قال الجوهری بغیتک الشی ء طلبته لک (3) و قال لوحته الشمس غیرته و سفعت وجهه (4) و فی المصباح رکب الشخص رأسه إذا مضی علی وجهه بغیر قصد(5).

«8»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْأَزْدِیِّ عَنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ هَمَّامٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ رَبِیعَةَ السَّعْدِیِّ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنْ أَرْضِ الْحَبَشَةِ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَدِمَ جَعْفَرٌ وَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِأَرْضِ خَیْبَرَ فَأَتَاهُ بِالْفَرْعِ مِنَ الْغَالِیَةِ(6) وَ الْقَطِیفَةِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَأَدْفَعَنَّ هَذِهِ الْقَطِیفَةَ إِلَی رَجُلٍ یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فَمَدَّ أَصْحَابُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَعْنَاقَهُمْ إِلَیْهَا فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَیْنَ عَلِیٌّ فَوَثَبَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ فَدَعَا عَلِیّاً علیه السلام فَلَمَّا جَاءَ قَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ خُذْ هَذِهِ الْقَطِیفَةَ إِلَیْکَ فَأَخَذَهَا عَلِیٌّ وَ أَمْهَلَ (7) حَتَّی قَدِمَ الْمَدِینَةَ فَانْطَلَقَ إِلَی الْبَقِیعِ

ص: 105


1- 1. ج 1: 303.
2- 2. کشف الغمّة: 141 و 142. و الآیة فی سورة آل عمران: 37.
3- 3. الصحاح ج: 6 ص: 2282.
4- 4.» ج: 1 ص: 402.
5- 5. المصباح المنیر 1: 127.
6- 6. فی المصدر: من العالیة.
7- 7. أی صبر.

الطرائف: ابن المغازلی با اسنادش به ابوهریره نظیر این روایت را نقل کرده است(1)

و خطیب بغدادی در «تاریخ بغداد» نیز مانند آن را روایت کرده است.

روایت2.

امالی صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: روز غدیر خم افضل اعیاد اُمّت من است و روزی است که خدا - که یادش متعالی باد - به من امر فرمود: برادرم علی را به پیشوایی اُمّت منصوب کنم تا پس از من به وی هدایت شوند، و آن روزی است که خداوند دین را در آن کامل گردانید و نعمت را در آن بر اُمّتم تمام کرد و اسلام را به عنوان دین برای ایشان پسندید.

سپس فرمود: ای مردم، علی از من است و من از علی؛ از گِل و طینت من آفریده شده است و امام مردم پس از من اوست که اختلافشان را در مورد سنّتم تبیین می­کند و او امیر مؤمنان، پیشوای دست و روسفیدان، یعسوب ایمان آورندگان، بهترین اوصیا، شوی سرور زنان جهان و پدر امامان هدایت یافته است. ای مردم، هر که علی را دوست بدارد، دوستش خواهم داشت و آنکه علی را دشمن دارد دشمنش خواهم بود، و هرکس به علی پیوندد، به او می­پیوندم و آنکه از علی ببرّد، از او ببرّم، و هرکس بر علی جفا کند، با وی جفا کنم، و هر که دوستدار علی باشد، دوستدارش خواهم بود و آنکه به عداوتش برخیزد، به عداوتش برخیزم؛ ای مردم، من شهر حکمت و دانش هستم و علی بن ابی طالب دروازه آن است و جز از راه دروازه به شهر در نیایند و آنکه پندارد مرا دوست می­دارد و با علی دشمنی می­کند، دروغ می­گوید؛ ای مردم، سوگند به آنکه مرا به نبوّت برانگیخت و بر همه خلق برگزید، من علی را به امامت اُمّتم برنگزیدم مگر آنکه خداوند در آسمان­ها نامش را پرآوازه کرد و ولایتش را بر فرشتگان واجب نمود.(2)

توضیح

جزری گوید: در این حدیث «اُمّتی الغرّ المحجّلون» به معنای کسانی است که مواضع وضو از قبیل دست­ها و پاها در آن سفید است. و اثر وضو در صورت و دو دست و دو پا را در انسان، از سفیدی پیشانی و دو دست و دو پای اسب، برای القای مفهوم سفیدی استعاره کرده است.(3) و گوید: «یعسوب» به معنای سیّد، رئیس، پیشتاز و در اصل به زنبور عسل نر اطلاق می­شود.(4)

و گوید: «نَوَّهَ بِهِ» او را شهره کرد و شناساند.(5)

روایت3.

امالی صدوق: ابن عباس گوید:

ص: 109


1- . الطرائف: 35
2- . امالی صدوق: 77-776
3- . النهایۀ 1: 204
4- . النهایۀ 3: 94
5- . النهایۀ 5: 184

وَ هُوَ سُوقُ الْمَدِینَةِ فَأَمَرَ صَائِغاً(1) فَفَصَّلَ الْقَطِیفَةَ سِلْکاً سِلْکاً فَبَاعَ الذَّهَبَ وَ کَانَ أَلْفَ مِثْقَالٍ فَفَرَّقَهُ عَلِیٌّ علیه السلام فِی فُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ ثُمَّ رَجَعَ إِلَی مَنْزِلِهِ وَ لَمْ یَتْرُکْ (2) مِنَ الذَّهَبِ قَلِیلًا وَ لَا کَثِیراً فَلَقِیَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مِنْ غَدٍ فِی نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فِیهِمْ حُذَیْفَةُ وَ عَمَّارٌ فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّکَ أَخَذْتَ بِالْأَمْسِ أَلْفَ مِثْقَالٍ فَاجْعَلْ غَدَائِیَ الْیَوْمَ وَ أَصْحَابِی هَؤُلَاءِ عِنْدَکَ وَ لَمْ یَکُنْ عَلِیٌّ علیه السلام یَرْجِعُ یَوْمَئِذٍ إِلَی شَیْ ءٍ مِنَ الْعُرُوضِ (3) ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ فَقَالَ حَیَاءً مِنْهُ وَ تَکَرُّماً نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ فِی الرَّحْبِ وَ السَّعَةِ ادْخُلْ یَا نَبِیَّ اللَّهِ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ قَالَ فَدَخَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ لَنَا ادْخُلُوا قَالَ حُذَیْفَةُ وَ کُنَّا خَمْسَةَ نَفَرٍ أَنَا وَ عَمَّارٌ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ فَدَخَلْنَا وَ دَخَلَ عَلِیٌّ عَلَی فَاطِمَةَ یَبْتَغِی عِنْدَهَا شَیْئاً مِنْ زَادٍ فَوَجَدَ فِی وَسَطِ الْبَیْتِ جَفْنَةً مِنْ ثَرِیدٍ تَفُورُ وَ عَلَیْهَا عُرَاقٌ کَثِیرٌ وَ کَانَ رَائِحَتُهَا الْمِسْکَ فَحَمَلَهَا عَلِیٌّ علیه السلام حَتَّی وَضَعَهَا بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (4) وَ مَنْ حَضَرَ مَعَهُ فَأَکَلْنَا مِنْهَا حَتَّی تَمَلَّأْنَا وَ لَا یَنْقُصُ مِنْهَا قَلِیلٌ وَ لَا کَثِیرٌ قَامَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتَّی دَخَلَ عَلَی فَاطِمَةَ وَ قَالَ أَنَّی لَکِ هَذَا الطَّعَامُ یَا فَاطِمَةُ فَرَدَّتْ عَلَیْهِ وَ نَحْنُ نَسْمَعُ قَوْلَهُمَا فَقَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ فَخَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِلَیْنَا مُسْتَعْبِراً وَ هُوَ یَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یُمِتْنِی حَتَّی رَأَیْتُ لِابْنَتِی مَا رَأَی زَکَرِیَّا لِمَرْیَمَ علیها السلام کَانَ إِذَا دَخَلَ عَلَیْهَا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً فَیَقُولُ لَهَا یا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذا فَتَقُولُ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (5).

بیان

بالفرع من الغالیة و القطیفة أی بالنفیس العالی منهما و فی بعض النسخ و الغالیة فالمراد بالفرع القوس قال الفیروزآبادی فرع کل شی ء أعلاه و المال الطائل المعد و القوس عملت من طرف القضیب و القوس الغیر المشقوقة أو الفرع من

ص: 106


1- 1. الصائغ: من حرفته معالجة الفضة و الذهب و نحوهما بأن یعمل منهما حلی و أوانی. و فی المصدر: فأمر صابغا.
2- 2. فی المصدر: و لم یترک له.
3- 3. العرض: المتاع. حطام الدنیا. الغنیمة.
4- 4. فی المصدر: بین یدی النبیّ صلّی اللّه علیه و آله.
5- 5. أمالی ابن الشیخ: 36.

چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را به معراج بردند، جبرئیل وی را به نهری برد که آن را «نور» می­نامند. و مصداق قول خدای عزّوجل است که می­فرماید: «خلق الظلمات و النور»،(1) {تاریکی­ها و نور را آفرید} و چون بدان نهر رسیدند، جبرئیل به وی گفت: ای محمّد، به برکت خدا از این نهر عبور کن که خداوند بینایی تو را برایت روشن گردانیده و پیش رویت را هموار ساخته است. این نهری است که تاکنون کسی از آن عبور نکرده، نه فرشته­ای مقرّب و نه پیامبری مرسل؛ لیکن روزی یک بار من در آن غوطه­ای می­خورم و سپس از آن بیرون آمده و بال­هایم را تکان می­دهم و قطره آبی از بال­هایم نمی­چکد مگر اینکه خداوند تبارک و تعالی از آن فرشته­ای مقرّب خلق نماید که بیست ­هزار چهره دارد و هر چهره هزار زبان و هر زبان به گویشی سخن می­گوید که زبان دیگر آن را نمی­فهمد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از نهر عبور نمود تا به حجاب­ها رسید و این حجاب­ها پانصد حجاب بودند که فاصله هر حجاب تا حجاب دیگر پانصد سال راه بود. سپس گفت: پیش برو یا محمّد، پس به وی فرمود: ای جبرئیل، چرا با من نمی­آیی؟ گفت: مجاز نیستم که از این مکان عبور کنم. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله تا آنجا که خداوند اراده فرمود، جلو رفت تا اینکه صدای پروردگار تبارک و تعالی را شنید که فرمود: محمود من هستم و محمّد تو، نام تو را از نام خود مشتق کردم، پس هر کس با تو پیوند برقرار کند، با وی پیوند برقرار می­کنم و هرکه از تو ببرّد، از وی می­گسلم. به سوی بندگانم فرود آی و آنان را خبر ده از کرامتی که برای تو قائل هستم و اینکه من پیامبری را بر نیانگیختم مگر اینکه برایش وزیری قرار دادم و تو فرستاده من هستی و وزیر تو علی است. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به زمین فرود آمد و کراهت داشت در این مورد با مردم سخن بگوید، مبادا که وی را متّهم کنند؛ زیرا آن­ها فاصله زیادی از دوره جاهلیت نداشتند، تا اینکه شش روز از این ماجرا گذشت که خداوند تبارک و تعالی این آیه را نازل فرمود: «فَلَعَلَّکَ تَارِکُ بَعْضَ مَا یُوحَی إِلَیْکَ وَ ضَائقُ بِهِ صَدْرُک»،(2){و مبادا تو برخی از آنچه را که به سویت وحی می شود ترک گویی و سینه ات بدان تنگ گردد.} پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله تا روز هشتم تحمّل کرد، که خداوند تبارک و تعالی آیه: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس»،(3){ای

پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی، پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می دارد.} پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این آیه تهدید پس از وعید بود. قطعاً فرمان خدای عزّوجل را ابلاغ خواهم نمود، زیرا چنانچه مرا متّهم

ص: 110


1- . این تفسیر آیه است و اصل آن «جعل الظلمات و النور» است. ( انعام/ 1)
2- . هود/ 12
3- . مائده/ 67

خیر القسی (1).

و فی الدر النظیم رواه عن حذیفة أیضا قال لما خرج جعفر بن أبی طالب من أرض الحبشة إلی النبی صلی الله علیه و آله أرسل النجاشی من غالیة و قطیفة منسوجة بالذهب هدیة إلی النبی صلی الله علیه و آله فقدم جعفر و النبی صلی الله علیه و آله بأرض خیبر فأتاه بالقدح من الغالیة و القطیفة إلی آخر الخبر.

ص: 107


1- 1. القاموس المحیط 3: 61 و 62. و القسی جمع القوس.

یا تکذیب کنند، برای من قابل تحمل­تر از آن خواهد بود که خداوند در دنیا و آخرت مرا پیگردی دردناک نماید.

گوید: و جبرئیل به عنوان امیرالمؤمنین به علی علیه السّلام سلام داد، پس علی علیه السّلام فرمود: یا رسول الله، کلام جبرئیل را می­شنوم لیکن او را نمی­بینم! فرمود: یا علی، این جبرئیل است که از جانب پروردگارم آمده تا آنچه را که خدا به من وعده فرموده، تصدیق کند. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به تک تک صحابه دستور داد به عنوان امیرالمؤمنین به علی سلام دهند. سپس فرمود: ای بلال، به مردم ابلاغ کن که همگی جز کسانی که علیل و ناتوان هستند، در غدیر خُم حاضر شوند، و چون فردا رسید، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به همراه جمعی از صحابه به آنجا رفته و حمد و ثنای خدا را به جای آورده، سپس فرمود:

ای مردم، همانا خدای تبارک و تعالی مرا با رسالتی نزد شما فرستاد که قادر به انجام آن نبودم، مبادا که مرا تهمت زنید یا تکذیب نمایید، تا اینکه آیه­های وعید را یکی پس از دیگری نازل فرمود؛ از این رو تکذیب من از جانب شما را آسان­تر از پیگرد و مجازات از جانب خدای متعال یافتم. همانا خدای تبارک و تعالی مرا به معراج برد و آن­گونه که بشنوم فرمود: ای محمّد، محمود من هستم و محمّد تو، نام تو را از نام خودم مشتق گردانیدم، پس هر کس با تو پیوند برقرار کند، با وی پیوند برقرار می­کنم و هر که از تو ببرد، از وی می­گسلم؛ به سوی بندگانم فرود آی و آنان را خبر ده از کرامتی که برای تو قایل هستم و اینکه من پیامبری بر نیانگیختم مگر اینکه برایش وزیری قرار دادم و تو فرستاده من هستی و وزیر تو علی است؛ سپس آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را گرفته و آن را چنان بالا برد که مردم به وضوح سپیدی زیر بغل آن دو را که پیش از آن ندیده بودند، دیدند؛ سپس آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای مردم، همانا خداوند تبارک و تعالی مولای من است و من مولای مؤمنان، پس هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خداوندا دوستدارش را دوست بدار و با دشمن وی دشمن باش، و یاری کن آنکه او را یاری کند و خوار و ذلیل بدار آنکه خوارش کند.

پس شکّاکان و منافقان که دل­هایشان بیمار و منحرف بود، گفتند: پناه می­بریم به خداوند از سخنی که مشکوک به نظر می­رسد و ما خرسند نیستیم که وزیر او علی باشد، این کار او (پیامبر) نشانه عصبیت است! پس سلمان، مقداد، ابوذر و عمّار بن یاسر که خداوند از آنان خشنود باد، گفتند: به خدا سوگند هنوز آنجا را ترک نکرده بودیم که آیه: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا»،(1){امروز

دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم.} نازل گردید و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن را سه بار تکرار نموده، سپس فرمود: بی­شک کمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا، در فرستادن من به سوی شما، با ولایت علی بن ابی طالب صلوات الله و سلامه علیه پس از من بر شماست.(2)

ص: 111


1- . مائده/ 3
2- . امالی صدوق: 214- 213

أبواب النصوص الدالة علی الخصوص علی إمامة أمیر المؤمنین صلوات الله و سلامه علیه من طرق الخاصة و العامة و بعض الدلائل التی أقیمت علیها

باب 52 أخبار الغدیر و ما صدر فی ذلک الیوم من النص الجلی علی إمامته علیه السلام و تفسیر بعض الآیات النازلة فی تلک الواقعة

اشارة

أَقُولُ: رَوَی الشَّیْخُ أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِی الْمُهَذَّبِ وَ غَیْرُهُ بِأَسَانِیدِهِمْ عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یَوْمُ النَّیْرُوزِ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَخَذَ فِیهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْعَهْدَ بِغَدِیرِ خُمٍّ فَأَقَرُّوا لَهُ بِالْوَلَایَةِ فَطُوبَی لِمَنْ ثَبَتَ عَلَیْهَا وَ الْوَیْلُ لِمَنْ نَکَثَهَا.

الأخبار

«1»

لی، [الأمالی] للصدوق الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ السَّکُونِیُّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَبِی جَعْفَرِ بْنِ السَّرِیِّ وَ أَبِی نَصْرِ بْنِ مُوسَی الْخَلَّالِ مَعاً عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ ضَمْرَةَ بْنِ شَوْذَبٍ عَنْ مَطَرٍ عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: مَنْ صَامَ یَوْمَ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ صِیَامَ سِتِّینَ شَهْراً وَ هُوَ یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ لَمَّا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ قَالَ أَ لَسْتُ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ قَالُوا نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ بَخْ بَخْ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُسْلِمٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ (1).

ص: 108


1- 1. أمالی الصدوق: 2 و 3.

توضیح

قول آن حضرت علیه السّلام: «ثمّ قال: تقدّم» شاید منظور آن باشد که بعد از عبور از نهر، جبرئیل به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله گفته باشد: پیش برو، برو جلو. «البتک»: بریدن.

روایت4.

امالی صدوق: ابوسعید خدری گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در روز غدیر خم امر فرمود که منادی ندای «الصلاۀ جامعه» سر دهد. سپس دست علی علیه السّلام را گرفته و فرمود: خداوندا، هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خدایا با دوستدارانش دوست باش و با دشمنش دشمن. پس حسّان بن ثابت عرض کرد: یا رسول الله، شعری درباره علی بگویم؟ فرمود: چنین کن. پس گفت:

- در روز غدیر پیامبرشان ایشان را ندا در می­دهد، در خمّ، و چه نیکو منادی­ای است پیامبر؛

- فرمود: پس چه کسی مولا و ولیّ شماست؟ پس در حالی که به نظر نمی­رسید اختلافی وجود داشته باشد، گفتند:

- مولای ما خدای تو، و تو ولیّ مایی، و امروز هیچ کس را از میان ما نمی­یابی که از فرمانت سرپیچی کند،

- پس آن حضرت به وی فرمود: برخیز علی که من، به امامت و هدایت­گری تو بعد از خودم خشنودم،

- و علی از بیماری رمد (تراخم) شکوه می­کرد و در طلب درمانی برای چشمان خود بود.

- پس بهترین مردم او را با آب دهان خویش درمان نمود ، پس آفرین بر این بیمار و آفرین بر آن طبیب باد!(1)

روایت5.

تفسیرعلی بن ابراهیم: امام باقر علیه السّلام فرمود: آخرین فریضه­ای که خدای متعال نازل فرمود، فریضه «ولایت» بود و پس از آن هیچ فریضه­ای نازل نشد، و بعد از آن آیه: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُم»(2)

در «کراع الغمیم»(3)

نازل گردید .

پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن را در جحفه به جای آورد و پس از آن دیگر فریضه­ای نازل نگشت.(4)

ص: 112


1- . امالی صدوق: 343-342
2- . مائده/ 3
3- . کراع الغمیم نام موضعی است در حجاز میان مکه و مدینه (مراصد الاطلاع 3: 1153)
4- . تفسیر قمی : 150

یف، [الطرائف] ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی هُرَیْرَةَ: مِثْلَهُ (1).

وَ رَوَاهُ الْخَطِیبُ فِی تَارِیخِ بَغْدَادَ: مِثْلَهُ.

«2»

لی، [الأمالی] للصدوق ابْنُ السَّعِیدِ الْهَاشِمِیِّ عَنْ فُرَاتٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ ظَهِیرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ أَفْضَلُ أَعْیَادِ أُمَّتِی وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَمَرَنِیَ اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ فِیهِ بِنَصْبِ أَخِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَماً لِأُمَّتِی یَهْتَدُونَ بِهِ مِنْ بَعْدِی وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَکْمَلَ اللَّهُ فِیهِ الدِّینَ وَ أَتَمَّ عَلَی أُمَّتِی فِیهِ النِّعْمَةَ وَ رَضِیَ لَهُمُ الْإِسْلَامَ دِیناً ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ خُلِقَ مِنْ طِینَتِی وَ هُوَ إِمَامُ الْخَلْقِ بَعْدِی یُبَیِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنْ سُنَّتِی وَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ خَیْرُ الْوَصِیِّینَ وَ زَوْجُ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ أَبُو الْأَئِمَّةِ الْمَهْدِیِّینَ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً أَحْبَبْتُهُ وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِیّاً أَبْغَضْتُهُ وَ مَنْ وَصَلَ عَلِیّاً وَصَلْتُهُ وَ مَنْ قَطَعَ عَلِیّاً قَطَعْتُهُ وَ مَنْ جَفَا عَلِیّاً جَفَوْتُهُ وَ مَنْ وَالَی عَلِیّاً وَالَیْتُهُ وَ مَنْ عَادَی عَلِیّاً عَادَیْتُهُ مَعَاشِرَ النَّاسِ أَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ بَابُهَا وَ لَنْ تُؤْتَی الْمَدِینَةُ إِلَّا مِنْ قِبَلِ الْبَابِ وَ کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی وَ یُبْغِضُ عَلِیّاً مَعَاشِرَ النَّاسِ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّةِ وَ اصْطَفَانِی عَلَی جَمِیعِ الْبَرِیَّةِ مَا نَصَبْتُ عَلِیّاً عَلَماً لِأُمَّتِی فِی الْأَرْضِ حَتَّی نَوَّهَ اللَّهُ بِاسْمِهِ فِی سَمَاوَاتِهِ وَ أَوْجَبَ وَلَایَتَهُ عَلَی مَلَائِکَتِهِ (2).

إیضاح

قال الجزری فیه أمتی الغر المحجلون أی بیض مواضع الوضوء من الأیدی و الأقدام استعار أثر الوضوء فی الوجه و الیدین و الرجلین للإنسان من البیاض الذی یکون فی وجه الفرس و یدیه و رجلیه (3) و قال الیعسوب السید و الرئیس و المقدم و أصلحه فحل النحل (4) و قال نوه به أی شهره و عرفه (5).

«3»

لی، [الأمالی] للصدوق أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ

ص: 109


1- 1. الطرائف: 35.
2- 2. أمالی الصدوق: 76 و 77.
3- 3. النهایة 1: 204.
4- 4.« 3: 94.
5- 5.« 5: 184.

روایت6.

تفسیرعلی بن ابراهیم: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک»،{ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن.} گوید: این آیه درباره علی علیه السلام نازل شده است، «وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یهَْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»،{و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می دارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.} گوید: این آیه پس از بازگشت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از حجۀ الوداع نازل گردید و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در سال دهم هجری حجّۀ الوداع را به جای آوردند. و از جمله سخنرانی آن حضرت در منی پس از حمد و ثنای خدا این بود: ای مردم! سخن مرا بشنوید و در آن بیندیشید، چه بسا در چنین مراسمی یکدیگر را دیدار نکنیم، سپس فرمود: آیا نمی­دانید چه روزی نزد خدا به جهت حرمت بزرگ­تر است؟ مردم گفتند: امروز! فرمود: کدام ماه؟ مردم گفتند: این ماه (ذی حجّه). فرمود: و کدام شهر به جهت محترم بودن عظیم­تر است؟ مردم گفتند: همین شهر(مکه)؛ فرمود: پس بدانید، همان­طور که این شهر، این ماه و این روز از احترام خاصی برخوردارند، خون­های شما، اموالتان و نوامیس شما نیز تا روز قیامت که در محکمه عدل الهی حاضر می­شوید، از احترام ویژه­ای برخوردارند و در آن روز است که از شما درباره اعمالتان پرسش خواهد کرد. ای مردم، آیا ابلاغ کردم؟ گفتند: آری. فرمود: خدایا تو خود شاهد باش!

سپس فرمود: آگاه باشید که عموم امتیازات یا بدعت­هایی که در جاهلیت بوده چه خونی و چه مالی بوده باشد، زیر این دو پای من است، هیچ کس بر دیگری امتیاز ندارد مگر در پرهیزکاری؛ آیا ابلاغ کردم؟ گفتند: آری. فرمود: خداوندا، تو گواه باش! سپس فرمود: آگاه باشید که هر داد و ستد ربوی که در جاهلیت بوده، باطل است و هر بدهی بابت ربا باطل است و اوّل همه، طلب­های ناشی از ربای عمویم عباس بن عبدالمطلّب. و نیز آگاه باشید، هر خونی که در جاهلیت ریخته شده هدر است و در مقدمه آن خون ربیعه (حارث بن ربیعه پسر عموی پیامبر بود)؛ آیا ابلاغ کردم؟

گفتند: آری؛ فرمود: خداوندا، تو خود گواه باش! سپس فرمود: آگاه باشید که شیطان از اینکه در سرزمین شما پرستیده شود، نومید گشته، لیکن از اعمالی که آنها را کوچک می­شمارید، خشنود است؛ به هوش باشید که اطاعت از شیطان به معنای عبادت اوست، هان ای مردم، به راستی که مسلمان برادر مسلمان است، و خون و مال هیچ مسلمانی بر مسلمان دیگر حلال نیست مگر آن مقداری که با طیب خاطر به وی بدهد، و من دستور یافتم که با مردم بجنگم تا اینکه «لا إله إلّا الله» را بر زبان جاری سازند و چون آن را بر زبان آوردند، خون و مال خود را از من مصون داشته­اند مگر آنکه حق و حساب آن­ها با خداست، ای مردم آیا ابلاغ کردم؟ گفتند: آری؛ فرمود: خداوندا، تو خود گواه باش!

ص: 113

الْعَبْدِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا أُسْرِیَ بِهِ إِلَی السَّمَاءِ انْتَهَی بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَی نَهَرٍ یُقَالُ لَهُ النُّورُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ(1) فَلَمَّا انْتَهَی بِهِ إِلَی ذَلِکَ النَّهَرِ فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ اعْبُرْ عَلَی بَرَکَةِ اللَّهِ فَقَدْ نَوَّرَ اللَّهُ لَکَ بَصَرَکَ وَ مَدَّ لَکَ أَمَامَکَ فَإِنَّ هَذَا نَهَرٌ لَمْ یَعْبُرْهُ أَحَدٌ لَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ غَیْرَ أَنَّ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ اغْتِمَاسَةً فِیهِ ثُمَّ أَخْرُجُ مِنْهُ فَأَنْفُضُ أَجْنِحَتِی فَلَیْسَ مِنْ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ أَجْنِحَتِی إِلَّا خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مِنْهَا مَلَکاً مُقَرَّباً لَهُ عِشْرُونَ أَلْفَ وَجْهٍ وَ أَرْبَعُونَ أَلْفَ لِسَانٍ کُلُّ لِسَانٍ یَلْفِظُ بِلُغَةٍ لَا یَفْقَهُهَا اللِّسَانُ الْآخَرُ فَعَبَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی انْتَهَی إِلَی الْحُجُبِ وَ الْحُجُبُ خَمْسُ مِائَةِ حِجَابٍ مِنَ الْحِجَابِ إِلَی الْحِجَابِ مَسِیرَةُ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ ثُمَّ قَالَ تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ فَقَالَ لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ لِمَ لَا تَکُونُ مَعِی قَالَ لَیْسَ لِی أَنْ أَجُوزَ هَذَا الْمَکَانَ فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَتَقَدَّمَ حَتَّی سَمِعَ مَا قَالَ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ شَقَقْتُ اسْمَکَ مِنِ اسْمِی فَمَنْ وَصَلَکَ وَصَلْتُهُ وَ مَنْ قَطَعَکَ بَتَکْتُهُ انْزِلْ إِلَی عِبَادِی فَأَخْبِرْهُمْ بِکَرَامَتِی إِیَّاکَ وَ أَنِّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَزِیراً وَ أَنَّکَ رَسُولِی وَ أَنَّ عَلِیّاً وَزِیرُکَ فَهَبَطَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَکَرِهَ أَنْ یُحَدِّثَ النَّاسَ بِشَیْ ءٍ کَرَاهِیَةَ أَنْ یَتَّهِمُوهُ لِأَنَّهُمْ کَانُوا حَدِیثِی الْعَهْدِ(2) بِالْجَاهِلِیَّةِ حَتَّی مَضَی لِذَلِکَ سِتَّةُ أَیَّامٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ (3) فَاحْتَمَلَ رَسُولُ اللَّهِ ذَلِکَ حَتَّی کَانَ یَوْمُ الثَّامِنِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی (4) یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ (5) وَ قَالَ (6) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَهْدِیدٌ بَعْدَ وَعِیدٍ لَأُمِضیَنَّ أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ یَتَّهِمُونِی

ص: 110


1- 1. هذا تفسیر الآیة، و أصلها « وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» الانعام: 1.
2- 2. فی المصدر: حدیثی عهد.
3- 3. سورة هود: 12.
4- 4. فی المصدر: فأنزل اللّه تبارک و تعالی علیه.
5- 5. سورة المائدة: 67.
6- 6. فی المصدر: فقال.

سپس فرمود: هان که من دو چیز را در میان شما بر جای می­گذارم که اگر به آن­ها چنگ زنید هرگز گمراه نمی­شوید: کتاب خدا و عترت من اهل بیتم، که خداوند مهربان خبیر مرا آگاه فرموده که این دو از یکدیگر جدا نمی­شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، آگاه باشید که هر کس به آن دو چنگ زند، نجات یاید و آنکه از در مخالفت با آن دو در آمد، هلاک گردد. آیا ابلاغ کردم؟ گفتند: آری؛ فرمود: خداوندا، تو خود گواه باش! سپس فرمود: بدانید که از میان شما مردانی در کنار حوض بر من وارد خواهند شد، لیکن از نزدیک شدن به من بازداشته می­شوند، پس خواهم گفت: پروردگارا، اینان صحابه من هستند!؟ پس گفته خواهد شد: یا محمّد، اینان پس از تو بدعت­گذاری کردند و سنّت تو را تغییر دادند. پس می­گویم: از رحمت خدا به دور باشند! از رحمت خدا به دور باشند!

چون آخرین روز از ایّام تشریق فرا رسید، خداوند متعال سوره: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح» را نازل فرمود [پیامبر فرمود:] خبر مرگم را دادند. سپس ندا در داد: «الصلاۀ جامعۀ» در مسجد «خیف». پس مردم اجتماع کردند و آن حضرت حمد و ثنای خدا را به جا آورده، سپس فرمود: خداوند دل آن­کس را که سخن مرا بشنود و آن را در­یابد و آن را به کسانی برساند که از آن آگاهی ندارند، روشن گرداند! ای مردم، حاضران به غایبان برسانند که چه بسا فقه­ دانی که فقیه نباشد و چه بسا فقیهی مطلبی را فهمیده ولی از مطالب دیگر غافل مانده باشد. سه چیز است که در قلب مرد مسلمان غل و غش بردار نیست: عمل خالصانه برای رضای خدا، دریغ نکردن نصیحت از پیشوایان مسلمانان، و همراه بودن با جمع ایشان، زیرا فرمان رهبر، تمام جامعه اسلامی را در بر می­گیرد، مؤمنان با هم برادرند و خونشان باهم برابر. و کلّ مسلمانان در گرو عهدی هستند که ضعیف­ترین آن­ها با دیگران ببندد، امت اسلام در برابر دیگران به مثابه ید واحده هستند. ای مردم، من آن دو شیء گران­سنگ را در میان شما بر جای می­گذارم. گفتند: یا رسول الله، آن دو شیء گران­سنگ چه هستند؟ فرمود: کتاب خدا و عترت من اهل بیتم، زیرا خداوند لطیف خبیر مرا خبر داده که آن دو هرگز از یکدیگر جدا نمی­شوند تا اینکه همانند این دو انگشت من - و دو انگشت سبابه­اش را به هم چسباند - در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و نمی­گویم مانند این دو انگشتم - و انگشت سبابه و میانه­اش را باهم جفت نمود - که این (انگشت میانه) بر آن (انگشت سبابه) برتری داشته باشد.

پس جمعی از اصحاب وی گرد آمده و گفتند: محمّد می­خواهد امامت را در اهل بیت خود قرار دهد. سپس چهار تن از ایشان به مکه رفته و وارد کعبه شدند و عهد و پیمانی میان خود نوشتند مبنی بر اینکه اگر محمّد صَلی الله علیهِ و آله از دنیا رفت یا کشته شد، هرگز رهبری به خاندان وی باز نگردد،

ص: 114

وَ یُکَذِّبُونِی فَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ أَنْ یُعَاقِبَنِی الْعُقُوبَةَ الْمُوجِعَةَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ قَالَ وَ سَلَّمَ جَبْرَئِیلُ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ أَسْمَعُ الْکَلَامَ وَ لَا أَحُسُّ الرُّؤْیَةَ فَقَالَ یَا عَلِیُّ هَذَا جَبْرَئِیلُ أَتَانِی مِنْ قِبَلِ رَبِّی بِتَصْدِیقِ مَا وَعَدَنِی ثُمَّ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَجُلًا فَرَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ حَتَّی سَلَّمُوا عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ قَالَ یَا بِلَالُ نَادِ فِی النَّاسِ أَنْ لَا یَبْقَی غَداً أَحَدٌ إِلَّا عَلِیلٌ إِلَّا خَرَجَ إِلَی غَدِیرِ خُمٍّ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِجَمَاعَةِ أَصْحَابِهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَرْسَلَنِی إِلَیْکُمْ بِرِسَالَةٍ وَ إِنِّی ضِقْتُ بِهَا ذَرْعاً(1) مَخَافَةَ أَنْ تَتَّهِمُونِی وَ تُکَذِّبُونِی حَتَّی أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیَّ وَعِیداً بَعْدَ وَعِیدٍ فَکَانَ تَکْذِیبُکُمْ إِیَّایَ أَیْسَرَ عَلَیَّ مِنْ عُقُوبَةِ اللَّهِ إِیَّایَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَسْرَی بِی وَ أَسْمَعَنِی وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ أَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ شَقَقْتُ اسْمَکَ مِنِ اسْمِی فَمَنْ وَصَلَکَ وَصَلْتُهُ وَ مَنْ قَطَعَکَ بَتَکْتُهُ انْزِلْ إِلَی عِبَادِی (2) فَأَخْبِرْهُمْ بِکَرَامَتِی إِیَّاکَ وَ أَنِّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَزِیراً وَ إِنَّکَ رَسُولِی وَ أَنَّ عَلِیّاً وَزِیرُکَ ثُمَّ أَخَذَ صلی الله علیه و آله بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَرَفَعَهَا حَتَّی نَظَرَ النَّاسُ إِلَی بَیَاضِ إِبْطَیْهِمَا وَ لَمْ یُرَ قَبْلَ ذَلِکَ ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَوْلَایَ وَ أَنَا مَوْلَی الْمُؤْمِنِینَ فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَقَالَ الشُّکَّاکُ وَ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ زَیْغٌ (3) نَبْرَأُ إِلَی اللَّهِ مِنْ مَقَالَةٍ لَیْسَ بِحَتْمٍ وَ لَا نَرْضَی أَنْ یَکُونَ عَلِیّاً وَزِیرُهُ هَذِهِ مِنْهُ عَصَبِیَّةٌ فَقَالَ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ اللَّهِ مَا بَرِحْنَا الْعَرْصَةَ حَتَّی نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً(4) فَکَرَّرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَلِکَ ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ إِنَّ کَمَالَ الدِّینِ وَ تَمَامَ النِّعْمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِإِرْسَالِی إِلَیْکُمْ بِالْوَلَایَةِ بَعْدِی لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ

ص: 111


1- 1. ضقت بالامر ذرعا أی لم أقدر علیه.
2- 2. فی المصدر و( م): انزل علی عبادی.
3- 3. الزیغ: المیل عن الحق. الشک.
4- 4. سورة المائدة: 3.

پس خداوند متعال آیه: «أَمْ أَبْرَمُواْ أَمْرًا فَإِنَّا مُبرِْمُونَ * أَمْ یحَْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نجَْوَئهُم بَلیَ وَ رُسُلُنَا لَدَیهِْمْ یَکْتُبُونَ»،(1){یا

در کاری ابرام ورزیده اند؟ ما [نیز] ابرام می ورزیم. آیا می پندارند که ما راز آنها و نجوایشان را نمی شنویم؟ چرا، و فرشتگان ما پیش آنان [حاضرند و] ثبت می کنند.} را در این خصوص نازل فرمود. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به قصد رفتن به مدینه، مکه را ترک نمود تا اینکه در منزلی که آن را «غدیرخُم» می­نامیدند، اطراق کردند و این در حالی بود که مردم آموخته بودند چگونه مناسک حجّ خود به جای آورند. آن حضرت اشاره­ای به وصیّت خود به آن­ها نمود که آیه: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس»،(2){ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی، پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می دارد.} بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل گردید. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برخاسته و فرمود: این یک تهدید و وعید است! پس حمد و ثنای خدا را به جای آورده و سپس فرمود: ای مردم، آیا می­دانید ولیّ شما کیست؟ گفتند: آری، خدا و رسول او؛ فرمود: مگر نه این است که من از شما به خودتان سزاوارترم؟ گفتند: آری. فرمود: خداوندا، تو خود شاهد باش! و آن را سه بار برایشان تکرار نمود و در هر سه بار، جمله اول را تکرار می­فرمود و مردم پاسخ مثبت می­دادند و آن حضرت می­فرمود: «خداوندا، تو خود شاهد باش!» سپس دست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را گرفته و آن را چنان بالا برد که سفیدی زیر بغل هر دو برای مردم عیان گردید، سپس فرمود: آگاه باشید که هرکه من مولای او بوده­ام، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدارش را دوست بدار و با دشمنانش دشمنی کن، یاورش را یاری ده و خوار کننده­اش را خوار و ذلیل بدار، و دوست بدار هر کس او را دوست می­دارد؛ سپس فرمود: خداوندا، تو خود بر ایشان گواه باش و من نیز از شاهدانم.

پس عمر از میان صحابه از وی توضیح خواسته و گفت: یا رسول الله، آیا مطالبی که فرمودی از جانب خداست یا از جانب رسول اوست؟ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آری، از جانب خدا و از جانب رسول اوست، او امیر مؤمنان است و امام پارسایان و پیشوای مؤمنان دست و روی سفید، خداوند او را در روز قیامت بر سر پل صراط می­نشاند و او اولیای خدا را وارد بهشت نموده و دشمنانش را به دوزخ می­فرستد؛ پس آن دسته از صحابه وی - که بعد از او مرتد شدند - گفتند: محمّد هرچه خواست در مسجد خیف گفت و در اینجا نیز هرچه خواست گفت، و اگر به مدینه باز گردیم، ما را وادار خواهد کرد که با علی بیعت کنیم. پس آن چهارده نفر گرد آمده و برای قتل رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله توطئه چیدند و در عقبه - که «عقبه ارشی» نام دارد و میان جحفه و ابواء قرار دارد - به کمین نشستند.

ص: 115


1- . زخرف / 80-79
2- . مائده/ 67

وَ سَلَامُهُ عَلَیْهِ (1).

بیان

قوله علیه السلام ثم قال تقدم لعل هذا القول کان من وراء النهر کما دل علیه قوله فیما تقدم و البتک القطع.

«4»

لی، [الأمالی] للصدوق مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ (2) عَنْ حَفْصٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنْ قَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ یَحْیَی بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ قَیْسِ بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ أَبِی هَارُونَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ: لَمَّا کَانَ یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ

صلی الله علیه و آله مُنَادِیاً فَنَادَی الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ قَالَ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ فَقَالَ حَسَّانُ بْنُ ثَابِتٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَقُولُ فِی عَلِیٍّ علیه السلام شِعْراً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله افْعَلْ فَقَالَ

یُنَادِیهِمْ یَوْمَ الْغَدِیرِ نَبِیُّهُمْ***بِخُمٍّ وَ أَکْرِمْ بِالنَّبِیِّ مُنَادِیاً

یَقُولُ فَمَنْ مَوْلَاکُمُ وَ وَلِیُّکُمْ***فَقَالُوا وَ لَمْ یُبْدُوا هُنَاکَ التَّعَادِیَا

إِلَهُکَ مَوْلَانَا وَ أَنْتَ وَلِیُّنَا***وَ لَنْ تَجِدَنْ مِنَّا لَکَ الْیَوْمَ عَاصِیاً

فَقَالَ لَهُ قُمْ یَا عَلِیُّ فَإِنَّنِی***رَضِیتُکَ مِنْ بَعْدِی إِمَاماً وَ هَادِیاً(3)

وَ کَانَ عَلِیٌّ أَرْمَدَ الْعَیْنِ یَبْتَغِی***لِعَیْنَیْهِ مِمَّا یَشْتَکِیهِ مُدَاوِیاً(4)

فَدَاوَاهُ خَیْرُ النَّاسِ مِنْهُ بِرِیقِهِ***فَبُورِکَ مَرْقِیّاً وَ بُورِکَ رَاقِیاً(5)

«5»

فس، [تفسیر القمی] أَبِی عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: آخِرُ فَرِیضَةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ تَعَالَی الْوَلَایَةُ ثُمَّ لَمْ یُنْزِلْ بَعْدَهَا فَرِیضَةً ثُمَّ نَزَّلَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ بِکُرَاعِ الْغَمِیمِ (6) فَأَقَامَهَا رَسُولُ اللَّهِ بِالْجُحْفَةِ فَلَمْ یُنْزِلْ بَعْدَهَا فَرِیضَةً(7).

ص: 112


1- 1. أمالی الصدوق: 213 و 214.
2- 2. فی المصدر: عن محمّد بن الحسین بن حفص.
3- 3. فی المصدر: اوصیک من بعدی إماما و هادیا.
4- 4. رمدت العین: هاجت.
5- 5. أمالی الصدوق: 342 و 343.
6- 6. کراع الغمیم: موضع بحجاز بین مکّة و المدینة أمام عسفان بثمانیة أمیال( مراصد الاطلاع 3: 1153).
7- 7. تفسیر القمّیّ: 150.

پس هفت نفر از ایشان در سمت راست گردنه و هفت نفر دیگر در سمت چپ گردنه کمین کردند تا شتر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را رم دهند. چون شب فرا رسید، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، آن شب در پیشاپیش سپاه، سوار بر شترش حرکت می­کرد و دچار خواب آلودگی شده بود، پس چون به گردنه نزدیک شد، جبرئیل به وی گفت: یا محمّد، فلانی و فلانی و فلانی در کمین تو نشسته­اند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این که پشت سر من است، کیست؟ حذیفة بن یمان عرض کرد: من هستم، حذیفة بن یمان یا رسول الله! فرمود: آیا آنچه را که من شنیدم تو هم شنیدی؟ عرض کرد: بلی! فرمود: آن را پوشیده دار. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به ایشان نزدیک گشته و آنان را به نام صدا زد، پس چون صدای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را شنیدند، گریخته و به میان جمع مردم رفتند، در حالی که زانوان شترهای خود را بسته و آن­ها را رها ساخته بودند. مردم به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رسیده، به جستجوی آن­ها پرداختند تا اینکه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به شترهای آنان رسید و آن­ها را شناخت، پس چون پیاده گشت، فرمود: جماعتی در چه فکری هستند که در کعبه پیمان بسته­اند اگر خداوند محمّد را بمیراند یا بکشد، اجازه ندهند هرگز امامت و خلافت در خاندان او باقی بماند؟! پس آن جماعت نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و سوگند یاد کردند که نه چنین چیزی گفته­اند و نه خواستار چنین امری هستند و تصمیم به انجام هیچ کاری علیه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نداشته­اند، پس خداوند چنین نازل فرمود: «یحَْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ کلَِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ وَ مَا نَقَمُواْ إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن یَتُوبُواْ یَکُ خَیرًْا لهَُّمْ وَ إِن یَتَوَلَّوْاْ یُعَذِّبهُْمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِیمًا فیِ الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ وَ مَا لهَُمْ فیِ الْأَرْضِ مِن وَلیِ ٍّ وَ لَا نَصِیرٍ»،(1){به

خدا سوگند می خورند که [سخن ناروا] نگفته اند، در حالی که قطعاً سخن کفر گفته و پس از اسلام آوردنشان کفر ورزیده اند، و بر آنچه موفّق به انجام آن نشدند همّت گماشتند} از قتل رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله {و به عیبجویی برنخاستند مگر [بعد از] آنکه خدا و پیامبرش از فضل خود آنان را بی نیاز گردانیدند. پس اگر توبه کنند برای آنان بهتر است، و اگر روی برتابند، خدا آنان را در دنیا و آخرت عذابی دردناک می کند، و در روی زمین یار و یاوری نخواهند داشت.} پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به مدینه بازگشت و محرم تا نیمی از ماه صفر را در آن ماند، بی­آنکه از چیزی شکوه کند. سپس دچار دردی گردید که بر اثر آن وفات یافت، صلوات خدا بر او باد.(2)

توضیح

جزری گوید: در حدیث آمده بود: «ألا إن کُلَّ دَمٍ و مأثرۀ کانت فی الجاهلیّۀ فإنها تحت قدمّی هاتینِ». «مآثر العرب»: مکرمت­ها و افتخاراتی هستند که از آن­ها یاد شده و نقل می­کنند.(3)

و هدف پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پنهان کردن این قبیل امور و از بین بردن آن­ها و تحقیر سنن جاهلیت و نقض آن­ها بوده است. و گوید: «فلا انتعش» یعنی به پا برنخاست.(4)

ص: 116


1- . توبه/ 74
2- . تفسیر قمی: 162- 159
3- . النهایۀ1: 16
4- . النهایۀ 4:157
«6»

فس، [تفسیر القمی]: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی عَلِیٍ (1) وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی مُنْصَرَفِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَجَّةَ الْوَدَاعِ لِتَمَامِ عَشْرِ حِجَجٍ مِنْ مَقْدَمِهِ الْمَدِینَةَ وَ کَانَ مِنْ قَوْلِهِ بِمِنًی (2) أَنْ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِی وَ اعْقِلُوهُ عَنِّی فَإِنِّی لَا أَدْرِی لَعَلِّی لَا أَلْقَاکُمْ بَعْدَ عَامِی هَذَا ثُمَّ قَالَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَیُّ یَوْمٍ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالَ النَّاسُ هَذَا الْیَوْمُ قَالَ فَأَیُّ شَهْرٍ قَالَ النَّاسُ هَذَا قَالَ صلی الله علیه و آله وَ أَیُّ بَلَدٍ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالَ النَّاسُ بَلَدُنَا هَذَا(3) قَالَ صلی الله علیه و آله فَإِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُمْ وَ أَعْرَاضَکُمْ عَلَیْکُمْ حَرَامٌ کَحُرْمَةِ یَوْمِکُمْ هَذَا فِی شَهْرِکُمْ هَذَا فِی بَلَدِکُمْ هَذَا إِلَی یَوْمِ تَلْقَوْنَ رَبَّکُمُ فَیَسْأَلُکُمْ عَنْ أَعْمَالِکُمْ أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ أَیُّهَا النَّاسُ قَالُوا نَعَمْ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ. ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله أَلَا وَ کُلُّ مَأْثُرَةٍ أَوْ بِدَعٍ کَانَتْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ أَوْ دَمٍ أَوْ مَالٍ فَإِنَّهَا(4) تَحْتَ قَدَمَیَّ هَاتَیْنِ لَیْسَ أَحَدٌ أَکْرَمَ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِالتَّقْوَی أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَمْ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ کُلُّ رِبًا کَانَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ وَ أَوَّلُ مَوْضُوعٍ مِنْهُ رِبَا الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَلَا وَ کُلُّ دَمٍ کَانَتْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ وَ أَوَّلُ مَوْضُوعٍ مِنْهُ دَمُ رَبِیعَةَ أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَمْ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ یَئِسَ أَنْ یُعْبَدَ بِأَرْضِکُمْ هَذِهِ وَ لَکِنَّهُ رَاضٍ بِمَا تَحْتَقِرُونَ مِنْ أَعْمَالِکُمْ أَلَا وَ إِنَّهُ إِذَا أُطِیعَ فَقَدْ عُبِدَ أَلَا یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الْمُسْلِمَ أَخُو الْمُسْلِمِ حَقّاً وَ لَا یَحِلُّ لِامْرِئٍ مُسْلِمٍ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ وَ مَالُهُ إِلَّا مَا أَعْطَاهُ بِطِیبَةِ نَفْسٍ مِنْهُ وَ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِذَا قَالُوهَا فَقَدْ عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا وَ حِسَابُهُمْ عَلَی اللَّهِ أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ أَیُّهَا النَّاسُ قَالُوا نَعَمْ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ

ص: 113


1- 1. فی المصدر: قال نزلت فی علی.
2- 2. فی المصدر: من قوله بمنی فی خطبة اه.
3- 3. فی المصدر: قالوا: بلدنا هذا.
4- 4. فی المصدر: فهو.

رفعت نیافت، و «انتعش العاثر»: آنکه لغزیده بود برخاست. و گوید: «الکتیبۀ»: بخش بزرگی از سپاه.(1)

قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله :«أو علی بن ابی طالب» معطوف بر ضمیر یاء در «لتجدونی» می­باشد و سکوت آن حضرت و تمرکز حواس ایشان به خاطر استماع وحی بود که به وی وحی گردید که آن کار را علی علیه السّلام انجام خواهد داد. و جزری گوید: در حدیث حوض «فأقول: سُحقاً سُحقاً» یعنی: از رحمت خدا به دور باشند، (2)از

رحمت خدا به دور باشند. قول آن حضرت: «نُعیتُ إلی نفسی»، طبرسی گوید: در اینکه از چه روی از این عبارت، مفهوم خبر مرگ را استنباط کرده­اند، در حالی که ظاهراً در بردارنده مفهوم خبر مرگ نیست؟ نظرها متفاوت است. گفته­اند: زیرا جمله این مفهوم را در تقدیر دارد: «فسبِّح بحمد ربّکَ فإنکَ حینئذٍ لاحقٌ بالله و ذائقُ الموت کما ذاق من قبلک الرسل»، (پس به حمد پروردگارت تسبیح گوی که به یقین آن­گاه به خداوند می­پیوندی و مرگ را می­چشی همان­طور که پیامبران پیش از تو چشیدند)، و به هنگام کمال، انتظار زوال می­رود، کما اینکه گویند: (شعر)

- اگر کاری به کمال خود رسید، کاستی­اش نزدیک می­شود، اگر گفته شد کاری به کمال رسیده، منظر زوال آن باش!

و گفته شده: زیرا خداوند سبحان وی را امر به تجدید توحید و جبران گذشته با توسل به استغفار نمود. و این کار به هنگام انتقال از این دار فانی به دار نیکوکاران، امری لازم و ضروری است.(3)

و جزری گوید: در آن آمده است: «نضر الله امرء سمع مقالتی فوعاها»: «نضره و نضَّره و أنضره»: او را برخوردار کرد؛ و با تخفیف و تشدید از «نضاره»، روایت می­شود که در اصل به معنای نیکو صورتی و درخشندگی رخسار است، و مقصود وی: اخلاق نیکو و ارجمندی اوست.(4)

و در مورد لفظ «یغل» در قول وی گوید: برگرفته از «اغلال» به معنای «خیانت در هر چیزی» است. و «یَغلّ» با فتح یاء نیز روایت می­شود که از «غلّ» مشتق گشته و به معنی کینه و دشمنی است، یعنی اینکه کینه­ای که وی را از حق باز دارد، در او راه نمی­یابد، و «یغل» بدون تشدید لام نیز روایت شده که به معنای فرو رفتن در شرّ است و معنای عبارت این است که با این سه خصلت، دل­ها اصلاح می­پذیرند، پس هر که به آن­ها تمسّک جوید، قلبش از خیانت و نیرنگ و شرّ پاک می­شود. شبه جمله «علیهنَّ» در موضع حال است و تقدیر آن: «لا یغلّ کائناً علیهنَّ قلب مؤمن» می­باشد.(5)

ص: 117


1- . النهایۀ 4: 7
2- . النهایۀ2: 150
3- . مجمع البیان 10: 554
4- . النهایۀ 3: 152
5- . النهایۀ 3: 168

ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ احْفَظُوا قَوْلِی تَنْتَفِعُوا بِهِ بَعْدِی وَ افْقَهُوهُ تَنْتَعِشُوا بِهِ بَعْدِی (1) أَلَا لَا تَرْجِعُوا بَعْدِی کُفَّاراً یَضْرِبُ بَعْضُکُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّیْفِ عَلَی الدُّنْیَا فَإِنْ أَنْتُمْ فَعَلْتُمْ ذَلِکَ وَ لَتَفْعَلُنَّ لَتَجِدُونَنِی (2) فِی کَتِیبَةٍ بَیْنَ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ أَضْرِبُ وُجُوهَکُمْ بِالسَّیْفِ ثُمَّ الْتَفَتَ عَنْ یَمِینِهِ وَ سَکَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ أَوْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِیَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ أَلَا فَمَنْ اعْتَصَمَ بِهِمَا فَقَدْ نَجَا وَ مَنْ خَالَفَهُمَا فَقَدْ هَلَکَ أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَمْ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ إِنَّهُ سَیَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ مِنْکُمْ رِجَالٌ فَیُدْفَعُونَ عَنِّی فَأَقُولُ رَبِّ أَصْحَابِی فَیُقَالُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّهُمْ أَحْدَثُوا بَعْدَکَ وَ غَیَّرُوا سُنَّتَکَ فَأَقُولُ سُحْقاً سُحْقاً فَلَمَّا کَانَ آخِرُ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ التَّشْرِیقِ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی ثُمَّ نَادَی الصَّلَاةَ جَامِعَةً فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ فَاجْتَمَعَ النَّاسُ وَ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ نَضَّرَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا لِمَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَی مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ وَ لُزُومُ جَمَاعَتِهِمْ فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ (3) مُحِیطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ تَتَکَافَأُ دِمَاؤُهُمْ یَسْعَی بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ وَ هُمْ یَدٌ عَلَی مَنْ سِوَاهُمْ أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الثَّقَلَانِ فَقَالَ کِتَابُ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِیَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ کَإِصْبَعَیَّ هَاتَیْنِ وَ جَمَعَ بَیْنَ سَبَّابَتَیْهِ وَ لَا أَقُولُ کَهَاتَیْنِ وَ جَمَعَ بَیْنَ سَبَّابَتِهِ وَ الْوُسْطَی فَتَفْضُلَ هَذِهِ عَلَی هَذِهِ فَاجْتَمَعَ قَوْمٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ قَالُوا یُرِیدُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله أَنْ یَجْعَلَ الْإِمَامَةَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ فَخَرَجَ مِنْهُمْ أَرْبَعَةُ نَفَرٍ إِلَی مَکَّةَ وَ دَخَلُوا الْکَعْبَةَ وَ تَعَاهَدُوا وَ تَعَاقَدُوا وَ کَتَبُوا فِیمَا بَیْنَهُمْ کِتَاباً إِنْ أَمَاتَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَوْ قَتَلَهُ (4) أَنْ لَا یَرُدُّوا هَذَا الْأَمْرَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ أَبَداً فَأَنْزَلَ اللَّهُ

ص: 114


1- 1. فی المصدر: و افهموه تنعشوا.
2- 2. فی المصدر: لتجدونی.
3- 3. فی المصدر: فان دعوته.
4- 4.«: إن مات محمّد او قتل.

و گوید: در آن است: «فإن دعوتهم تحیط من وراءهم» یعنی بر ایشان احاطه داشته باشی و از آن­ها دفاع کنی و محافظتشان کنی .

مؤلف: «من» هم ممکن است اسم موصول باشد و هم حرف جر و در هر دوحالت ممکن است مراد از «دعوتهم»، دعوت آنها توسط پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به اسلام باشد؛ یا مقصود از آن، دعا کردن برای آن­ها و شفاعتشان برای نجات ایشان و سعادتشان باشد؛ یا اعمّ از این، یعنی دعای مؤمنان در حق یکدیگر از طریق اضافه کردن «دعوۀ» به فاعل باشد؛ در این صورت بنابر نظر اول، محتمل است که معنا این باشد که دعوت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله اختصاص به افراد نداشته باشد بلکه ابلاغ آن از طرف آن حضرت شامل غایبان و کسانی که بعد از از آن­ها می­آیند، باشد. قول آن حضرت «تتکافأ دماءهم» یعنی اینکه خونشان در قصاص و دیات برابر باشد. و جزری گوید: «الذمّۀ»: عهد و امان است و بنابراین، حدیث «یسعی بذمَّتهم أدناهم» بدان معناست که اگر یکی از مسلمانان به سپاه دشمن امان داد، قول او قول همه مسلمانان است و مسلمانان حق ندارند که از وی مالی گرفته و پناهشان دهند یا اینکه عهد او را بشکنند.(1)

مؤلف: شاید معنا این باشد که ضعیف­ترین مسلمانان قادر بر آن باشد که از طرف همه مسلمانان به کافری امان دهد. و این کنایه­ای است از پذیرش امان او، زیرا اگر امانش را قبول نکرده بود، در زمینه آن تلاش نمی­کرد. و ممکن است فعل «یسعی» را به صیغه مجهول خواند که در این صورت «أدناهم» بدل از ضمیر«هم» در «بذمّتهم» خواهد بود و معنی اول ارجح است. و جزری گوید: در حدیث آمده: «هُم یدٌ علی من سواهم» یعنی اینکه آن­ها بر علیه دشمنانشان چنان اجتماع و اتحاد دارند که مجالی برای کوتاه آمدن در آن راه ندارد، بلکه یکدیگر را بر علیه جمیع ادیان و ملل یاری می­دهند، چنانکه گویی دست­هایشان را ید واحده و کارهایشان را عمل واحد قرار داده است.(2) و جوهری گوید: «أو عزتُ الیه فی کذا او کذا»: یعنی پیش­تر بیان کردم.(3)

روایت7.

قرب الاسناد: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون این آیه در باب ولایت نازل گشت، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله امر فرمود: مکانی را در غدیر خم که پر از درختان بزرگ و پر شاخ و برگ بود، جارو کنند و چنین شد.

ص: 118


1- . النهایۀ2: 50
2- . النهایۀ 4:
3- . الصحاح 2: 898

تَعَالَی عَلَی نَبِیِّهِ فِی ذَلِکَ أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (1) فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ مَکَّةَ یُرِیدُ الْمَدِینَةَ حَتَّی نَزَلَ مَنْزِلًا یُقَالُ لَهُ غَدِیرُ خُمٍّ وَ قَدْ عَلَّمَ النَّاسَ مَنَاسِکَهُمْ وَ أَوْعَزَ إِلَیْهِمْ وَصِیَّتَهُ إِذاً نَزَلَ عَلَیْهِ هَذِهِ الْآیَةُ(2) یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ تَهْدِیدٌ وَ وَعِیدٌ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ هَلْ تَعْلَمُونَ مَنْ وَلِیُّکُمْ قَالُوا نَعَمْ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ قَالَ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلَی بِکُمْ مِنْکُمْ بِأَنْفُسِکُمْ (3) قَالُوا بَلَی قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَأَعَادَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ ثَلَاثاً فِی کُلِّ ذَلِکَ یَقُولُ مِثْلَ قَوْلِهِ الْأَوَّلِ وَ یَقُولُ النَّاسُ کَذَلِکَ وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَرَفَعَهَا(4) حَتَّی بَدَا لِلنَّاسِ بِیَاضُ إِبْطَیْهِمَا ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله أَلَا مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا مِنَ الشَّاهِدِینِ فَاسْتَفْهَمَهُ عُمَرُ مِنْ بَیْنِ أَصْحَابِهِ (5) فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَعَمْ (6) مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ إِنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ یُقْعِدُهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی الصِّرَاطِ فَیُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ فَقَالَ أَصْحَابُهُ الَّذِینَ ارْتَدُّوا بَعْدَهُ قَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ مَا قَالَ وَ قَالَ هَاهُنَا مَا قَالَ وَ إِنْ رَجَعَ إِلَی الْمَدِینَةِ یَأْخُذُنَا بِالْبَیْعَةِ لَهُ فَاجْتَمَعُوا أَرْبَعَةَ عَشَرَ نَفَراً وَ تَآمَرُوا عَلَی قَتْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَعَدُوا لَهُ فِی الْعَقَبَةِ وَ هِیَ عَقَبَةُ أَرْشَی بَیْنَ الْجُحْفَةِ وَ الْأَبْوَاءِ(7)

ص: 115


1- 1. سورة الزخرف. 79 و 80.
2- 2. فی المصدر: اذ نزّل جبرئیل هذه الآیة.
3- 3. فی المصدر: انی أولی بکم من أنفسکم.
4- 4. فی المصدر: فرفعه.
5- 5. فی المصدر: فقام من بین أصحابه.
6- 6. فی المصدر: هذا من اللّه و من رسوله؟ فقال: نعم اه.
7- 7. فی المصدر: و بین الابواء. و هی قریة من اعمال الفرع من المدینة، بینها و بین الجحفة مما یلی المدینة ثلاثة و عشرون میلا. و بها قبر آمنة أم النبیّ صلّی اللّه علیه و آله( مراصد الاطلاع 1: 19).

سپس ندای «الصلاۀ جامعه» سر داده شد، آن­گاه فرمود: ای مردم، هر کس من ولیّ اویم، پس علی ولیّ اوست. آیا من از خودتان به شما سزاوار­تر نیستم؟ عرض کردند: آری، فرمود: هر کس من ولیّ اویم، پس علی ولیّ اوست؛ پروردگارا هر کس او را دوست دارد، دوست بدار، و هر کس او را دشمن دارد، دشمن بدار. سپس امر فرمود مردم با علی علیه السّلام بیعت کنند، آن­گاه مردم با وی بیعت کردند، چنان که مردم می­آمدند و با وی بیعت می­نمودند بی­آنکه کسی سخن بگوید. سپس زفر و حَبترَ (کنایه از ابوبکر و عمر) آمدند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای زفر، با علی بر ولایت بیعت کن. عرض کرد: این فرمان از جانب خدا و رسول خداست؟ فرمود: از جانب خدا و رسول اوست. سپس حَبترَ آمد، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: با علی بر ولایت بیعت کن! گفت: این دستور خدا و رسول اوست؟ سپس [حبتر] به سمت زفر رو بر گردانده و گفت: پیوسته پسر عمویش را بالا می­برد.(1)

توضیح

جزری گوید:« الضبع» - با سکون باء -: وسط بازو، و گفته شده: به معنای زیر بغل است.(2)

روایت8.

تفسیر علی بن ابراهیم: امام باقر علیه السّلام فرمود: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در روز غدیرخَُم امیرالمؤمنین را به ولایت منصوب فرمود، در کنار او هفت تن از منافقان نشسته بودند که ابوبکر، عمر، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابی وقّاص، ابوعبیده و سالم غلام آزاد شده ابو حذیفه و مغیرۀ بن شعبه از جمله ایشان بودند. عمر گفت: مگر چشمان او را نمی­بینید که به چشمان دیوانگان می­مانند؟! - منظورش پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بود - هم اکنون بر می­خیزد و می­گوید: پروردگارم چنین و چنان گفت! پس چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برخاست، فرمود: ای مردم، چه کسی از خودتان به شما سزاوارتر است؟ عرض کردند: خدا و رسول او. فرمود: خداوندا، تو خود گواه باش. سپس فرمود: آگاه باشید که هر کس من مولای او بوده­ام، علی مولای اوست، و به عنوان امیر المؤمنین به وی سلام دهید. پس جیرئیل علیه السّلام نازل گردیده و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را از سخنان آن چند نفر آگاه فرمود، پس رسول خدا ایشان را در این خصوص بازخواست نمود، لیکن آنان سوگند یاد کردند، پس خداوند آیه «یحَْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُواْ»(3)را نازل فرمود.

روایت9.

تفسیر علی بن ابراهیم: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون خداوند در آیه: «یَاأَیُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا

ص: 119


1- . قرب الاسناد : 27
2- . النهایۀ 3: 11
3- . تفسیر قمی: 277 . توبه/ 74

فَقَعَدُوا سَبْعَةٌ عَنْ یَمِینِ الْعَقَبَةِ وَ سَبْعَةٌ عَنْ یَسَارِهَا لِیُنَفِّرُوا نَاقَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا جَنَّ اللَّیْلُ تَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ الْعَسْکَرَ فَأَقْبَلَ یَنْعُسُ (1) عَلَی نَاقَتِهِ فَلَمَّا دَنَا مِنَ الْعُقْبَةِ نَادَاهُ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ فُلَاناً وَ فُلَاناً وَ فُلَاناً قَدْ قَعَدُوا لَکَ فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ مَنْ هَذَا خَلْفِی فَقَالَ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ أَنَا حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ سَمِعْتَ مَا سَمِعْتُ قَالَ بَلَی قَالَ فَاکْتُمْ

ثُمَّ دَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْهُمْ فَنَادَاهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا سَمِعُوا نِدَاءَ رَسُولِ اللَّهُ فَرُّوا(2) وَ دَخَلُوا فِی غُمَارِ النَّاسِ (3) وَ قَدْ کَانُوا عَقَلُوا رَوَاحِلَهُمْ فَتَرَکُوهَا وَ لَحِقَ النَّاسُ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ طَلَبُوهُمْ وَ انْتَهَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی رَوَاحِلِهِمْ فَعَرَفَهَا فَلَمَّا نَزَلَ قَالَ مَا بَالُ أَقْوَامٍ تَحَالَفُوا فِی الْکَعْبَةِ إِنْ أَمَاتَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَوْ قَتَلَهُ (4) أَنْ لَا یَرُدُّوا هَذَا الْأَمْرَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ أَبَداً فَجَاءُوا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ فَحَلَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ یَقُولُوا مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً وَ لَمْ یُرِیدُوهُ وَ لَمْ یَهُمُّوا بِشَیْ ءٍ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَنْزَلَ اللَّهُ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا(5) مِنْ قَتْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ(6) فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْمَدِینَةِ وَ بَقِیَ بِهَا الْمُحَرَّمَ وَ النِّصْفَ مِنْ صَفَرٍ لَا یَشْتَکِی شَیْئاً ثُمَّ ابْتَدَأَ بِهِ الْوَجَعُ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ صلی الله علیه و آله (7).

توضیح

قال الجزری فی الحدیث ألا إن کل دم و مأثرة کانت فی الجاهلیة فإنها تحت قدمی هاتین مآثر العرب مکارمها و مفاخرها التی تؤثر عنها أی تروی و تذکر(8) أراد إخفاءها و إعدامها و إذلال أمر الجاهلیة و نقض سنتها و قال فلا أنتعش

ص: 116


1- 1. نعس الرجل: اخذته فترة فی حواسه فقارب النوم.
2- 2. فی المصدر: مروا.
3- 3. الغمار- بضم الغین و فتحها- جماعة الناس و لفیفهم.
4- 4. فی المصدر: ان مات محمّد او قتل.
5- 5. سورة التوبة: 74.
6- 6. سورة التوبة: 74.
7- 7. تفسیر القمّیّ: 159- 162.
8- 8. النهایة 1: 16.

أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک»(1) در غدیرخم به پیامبر خود صَلی الله علیهِ و آله امر فرمود که علی علیه السّلام را به عنوان امیرمؤمنان منصوب نماید، آن حضرت فرمود: هر که من مولای اویم، علی مولای اوست. پس ابلیس­ها نزد ابلیس بزرگ آمده و خاک بر سر کردند، پس ابلیس به ایشان گفت: شما را چه می­شود؟ گفتند: این مرد امروز چنان گرهی بست که تا روز قیامت چیزی قادر به گشودن آن نیست. پس ابلیس به ایشان گفت: هرگز چنین نیست! زیرا کسانی که پیرامون او هستند، چند قول به من داده­اند و آن­ها خلاف وعده­های خود عمل نمی­کنند. پس خداوند آیه: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیهِْمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِین»،(2)

قطعاً شیطان گمان خود را در مورد آنها راست یافت. و جز گروهی از مؤمنان، [بقیه] از او پیروی کردند.} را بر رسول خود نازل فرمود.(3)

روایت10.

تفسیر علی بن ابراهیم: از امام صادق علیه السّلام نقل است که آن حضرت فرمود: آیات: «وَ إِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبّ ِ الْعَالَمِینَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ* عَلیَ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِین»،(4){و راستی که این [قرآن] وحی پروردگار جهانیان است. «روح الامین» آن را بر دلت نازل کرد، تا از [جمله] هشداردهندگان باشی.} درباره ولایت است و در حق امیرالمؤمنین علیه السّلام بوده و در روز غدیر نازل شده­اند.(5)

روایت11.

تفسیر علی بن ابراهیم: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون آیه ولایت نازل شد و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در غدیرخم فرمود: به علی علیه السّلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام دهید، آن دو نفر گفتند: این دستور خدا و رسول اوست؟ پس به آن دو فرمود: آری، به راستی که از جانب خدا و رسول اوست؛ او امیرمؤمنان است و امام پارسایان و پیشوای دست و روی سفیدان که خداوندش در روز قیامت بر پل صراط می­نشاند، پس دوستداران خود را به بهشت وارد می­کند و دشمنانش را به دوزخ روانه می­سازد. پس خدای عزّوجل آیه: «وَ لَا تَنقُضُواْ الْأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُون»،{و سوگندهای [خود را] پس از استوار کردن آنها مشکنید، با اینکه خدا را بر خود ضامن [و گواه] قرار داده اید، زیرا خدا آنچه را انجام می دهید می داند.} را نازل فرمود که منظور از آن، قول رسول خداست که فرمود: «ازجانب خدا و رسول اوست»؛ سپس برای ایشان مَثَلی زده و فرمود: «وَ لَا تَکُونُواْ کاَلَّتیِ نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنکَثًا تَتَّخِذُونَ أَیْمَانَکمُ ْ دَخَلَا بَیْنَکُم»،(6)

مانند آن [زنی] که رشته خود را پس از محکم بافتن، [یکی یکی] از هم می گسست مباشید که سوگندهای خود را میان خویش وسیله [فریب و] تقلب سازید [به خیال این] که گروهی از گروه دیگر [در داشتن امکانات] افزونترند.}

روایت12.

قرب الاسناد: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون آیه ولایت برای علی علیه السّلام نازل شد، مردی از گوشه­ای از جمعیت مردم برخاست و گفت: این پیامبر پیمانی را برای این مرد بست که پس از او کسی جز کافر آن را نخواهد گسست. پس دومی نزد وی آمده و گفت: ای بنده خدا،

ص: 120


1- . مائده/ 67
2- . سبا/ 20
3- . تفسیر قمی: 538
4- . شعراء/ 194-192
5- . تفسیر قمی: 474
6- . تفسیر قمی: 364 . نحل/ 92-91

أی فلا أرتفع و انتعش العاثر إذا نهض من عثرته (1) و قال الکتیبة القطعة العظیمة من الجیش (2).

قوله صلی الله علیه و آله: أو علی بن أبی طالب عطف علی الیاء فی قوله لتجدونی و سکونه و التفاته کان لاستماع الوحی حیث أوحی إلیه أنه یفعل ذلک علی علیه السلام و قال الجزری فی حدیث الحوض فأقول سحقا سحقا أی بعدا بعدا(3) قوله نعیت إلی نفسی قال الطبرسی اختلف فی أنهم من أی وجه علموا ذلک و لیس فی ظاهره نعی (4) فقیل لأن التقدیر فسبح بحمد ربک فإنک حینئذ لاحق بالله و ذائق الموت کما ذاق من قبلک من الرسل و عند الکمال یرقب الزوال کما قیل.

إذا تم أمر دنا نقصه(5)***توقع زوالا إذا قیل تم.

و قیل :لأنه سبحانه أمره بتجدید التوحید و استدراک الفائت بالاستغفار و ذلک مما یلزم عند الانتقال من هذه الدار إلی دار الأبرار(6).

و قال الجزری فیه نضر الله امرأ سمع مقالتی فوعاها نضره و نضره و أنضره أی نعمه و یروی بالتخفیف و التشدید من النضارة و هی فی الأصل حسن الوجه و البریق و إنما أراد حسن خلقه و قدره (7) و قال فی قوله یغل هو من الإغلال الخیانة فی کل شی ء و یروی یغل بفتح الیاء من الغل و هو الحقد و الشحناء أی لا یدخله حقد یزیله عن الحق و روی یغل بالتخفیف من الوغول فی الشر(8) و المعنی أن هذه الخلال الثلاث تستصلح بها القلوب فمن تمسک بها طهر قلبه من الخیانة و الدغل و الشر و علیهن فی موضع الحال تقدیره لا یغل کائنا علیهن قلب مؤمن (9).

ص: 117


1- 1. النهایة 4: 157.
2- 2. النهایة 4: 7.
3- 3. النهایة 2: 150.
4- 4. نعی لنا فلانا: اخبرنا بوفاته.
5- 5. فی المصدر: بدا نقصه.
6- 6. مجمع البیان 10: 554.
7- 7. النهایة 3: 152.
8- 8. فی المصدر: من الوغول: الدخول فی الشر.
9- 9. النهایة 3: 168.

کیستی؟ اما پاسخی نشنید، لذا دومی نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشته و گفت: یا رسول الله، من مردی را در گوشه­ای از جمعیت مردم دیدم که می­گفت: این پیامبر پیمانی را برای این مرد بست که پس از او کسی جز کافر آن را نخواهد گسست. پیامبر فرمود: ای فلانی، او جبرئیل بود، پس برحذر باش از اینکه این پیمان را بگسلی و از آن روی­گردان شوی.(1)

روایت13.

قرب الاسناد: امام باقر علیه السّلام فرمود: ابلیس چهار بار جیغ کشید: روزی که لعن شد، روزی که به زمین هبوط کرد، روز بعثت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و روز غدیر.(2)

روایت14.

عیون اخبار الرضا: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست، خداوندا، دوستدار دوستدارش باش و با دشمنش دشمنی کن و یاری کن آنکه او را یاری کند و خوار بدار آنکه خوارش بدارد.(3)

روایت15.

الخصال: ابوالطفیل عامر بن واثلۀ از حذیفۀ بن اُسید غفاری روایت کرده که گفت: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله - در حالی که ما نیز همراه وی بودیم - از حجۀ الوداع بازگشت، به راه خود ادامه داد تا اینکه به جحفه رسید و به یاران خود امر فرمود آنجا اطراق کنند. پس از پیاده شدن و مستقر گشتن، ندای نماز داده شد و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دو رکعت نماز با صحابه خود اقامه نموده، سپس رو به ایشان کرده و فرمود: خداوند لطیف خبیر مرا خبر داده است که من از دنیا خواهم رفت و من نیز اجابت نموده­ام، و من در برابر آنچه به خاطر آن به سویتان فرستاده شده­ام، مسؤولم و شما نیز مسؤول هستید، پس به پروردگارتان بابت این مسؤولیت چه خواهید گفت؟ گفتند: خواهیم گفت: شما رسالت خود را ابلاغ فرمودی و نصیحت نمودی و جهاد کردی، پس خداوند بهترین پاداش را از جانب ما به شما مرحمت کند؛ سپس آن حضرت فرمود: مگر شهادت نمی­دهید که خدایی جز الله نیست

ص: 121


1- . قرب الاسناد : 30-29
2- . قرب الاسناد: 7
3- . عیون اخبار الرضا: 211

و قال فیه فإن دعوتهم تحیط من ورائهم أی تحوطهم و تکفیهم و تحفظهم (1).

أقول: و یمکن أن یکون من علی صیغة الموصول أو بالکسر حرف جر علی التقدیرین یحتمل أن یکون المراد بالدعوة دعاء النبی إلی الإسلام أو دعاؤه و شفاعته لنجاتهم و سعاداتهم أو الأعم منه و من دعاء المؤمنین بعضهم لبعض بأن یکون إضافة الدعوة إلی الفاعل و علی التقدیر الأول یحتمل أن یکون المعنی أن دعوة النبی صلی الله علیه و آله لیست مختصة بالحاضرین بل تبلیغه صلی الله علیه و آله یشمل الغائبین و من یأتی بعدهم من المعدومین قوله تتکافأ دماؤهم أی تتساوی فی القصاص و الدیات و قال الجزری الذمة العهد و الأمان و منه الحدیث یسعی بذمتهم أدناهم أی إذا أعطی أحد لجیش العدو أمانا جاز ذلک علی جمیع المسلمین و لیس لهم أن یخفروه و لا أن ینقضوا علیه عهده (2).

أقول: لعل المعنی أن أدنی المسلمین یسعی فی تحصیل الذمة لکافر علی جمیع المسلمین و هو کنایة عن قبول أمانه فإنه لو لم یقبل أمانه لم یسع فی ذلک و یمکن أن یقرأ یسعی علی البناء للمجهول و یکون أدناهم بدلا عن الضمیر فی قوله بذمتهم و الأول أظهر و قال الجزری فیه هم ید علی من سواهم أی هم مجتمعون علی أعدائهم لا یسع التخاذل (3) بل یعاون بعضهم بعضا

علی جمیع الأدیان و الملل کأنه جعل أیدیهم یدا واحدة و فعلهم فعلا واحدا(4) و قال الجوهری أوعزت إلیه فی کذا و کذا أی تقدمت (5).

«7»

ب، [قرب الإسناد] السِّنْدِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی الْوَلَایَةِ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالدَّوْحَاتِ فِی غَدِیرِ خُمٍّ فَقُمِّمْنَ (6)

ص: 118


1- 1. لم نجده فی النهایة، نعم ذکر فی( حوط) ما لفظه: و منه الحدیث« و تحیط دعوته من ورائهم» أی تحدق بهم من جمیع جوانبهم.( 1: 271).
2- 2. النهایة 2: 50. و خفره: اخذ منه مالا لیجیره و یؤمنه.
3- 3. فی المصدر: لا یسعهم التخاذل.
4- 4. النهایة 4: 263.
5- 5. الصحاح ج: 2 ص: 898.
6- 6. الدوحة: الشجرة العظیمة المتصلة. قمّ البیت: کنسه.

و من فرستاده خدا به سوی شما هستم و اینکه بهشت حق است و دوزخ حق و برانگیخته شدن پس از مرگ حق است؟! گفتند: به آنچه فرمودید اقرار داریم. پس آن حضرت عرض کرد: خداوندا، تو خود بر آنچه می­گویند گواه باش! آگاه باشید که من شما را گواه می­گیرم بر اینکه الله مولای من است و من مولای هر مسلمانی، و من از هر مسلمان به خودش اولی­ترم و من از مؤمنان به خودشان اولی­ترم، آیا به آنچه گفتم اقرار دارید و شهادت می­دهید که نزد شما چنین هستم؟ گفتند: آری، ما اقرار داریم که نزد ما از چنین منزلتی برخوردارید. پس فرمود: اینک بدانید، هر که من مولای اویم، علی نیز مولای اوست و او همین است، سپس دست علی علیه السّلام را گرفته و با دست خود آن­قدر بالا برد که زیر بغل هر دو آشکار گردید، سپس فرمود: خداوندا، دوست بدار آنکه دوستش می­دارد و دشمن بدار آنکه با وی دشمنی می­ورزد، بدانید که من پیش قراول شما هستم و شما فردا بر من در کنار حوض کوثر وارد خواهید شد و آن حوضی است که عرض آن به فاصله بُصری تا صنعاء است و به عدد ستارگان آسمان، جام نقره در آن است. بدانید که فردا، آن­گاه که در کنار حوض من بر من وارد شوید، من از اموری که در چنین روزی خدا را بر شما گواه گرفتم، خواهم پرسید که با آن­ها چه کردید؟ و پس از من با دو ثقل چه کردید؟ پس نیک نظر کنید که وقتی به دیدارم می­آیید، چگونه با آن دو پس از من رفتار کرده­اید؟ عرض کردند: این دو ثقل کدامند یا رسول الله؟ فرمود: اما ثقل بزرگ­تر، کتاب خدای عزّوجل است که وسیله­ای است فرو فرستاده شده از جانب خدا و من در دستان شما، که یک طرف آن در دست خداست و طرف دیگر در دستان شماست که علم گذشته و آینده تا روز قیامت در آن گرد آمده است؛ اما ثقل اصغر، همان ملازم قرآن یعنی علی بن ابی طالب و خاندان او - علیهم السّلام - هستند و این دو ثقل هرگز از هم جدا نمی­شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

معروف بن خرّبوذ گفت: من این سخن را بر امام باقر علیه السّلام عرضه کردم، فرمود: ابوالطفیل راست گفته است، این کلامی است که آن را در کتاب علی بن ابی طالب علیه السّلام یافته و شناخته­ایم.(1)

توضیح

«بُصری» با ضمّ باء، موضعی در شام و «صنعاء» با الف ممدوده، نام قصبه­ای است در یمن.

روایت16.

عیون اخبار الرضا: مردی خدمت امام رضا علیه السّلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، از عروۀ بن زبیر روایت کرده­اند

ص: 122


1- . الخصال1: 35-34

ثُمَّ نُودِیَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ قَالُوا بَلَی قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ رَبِّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثُمَّ أَمَرَ النَّاسَ یُبَایِعُونَ عَلِیّاً فَبَایَعَهُ النَّاسُ لَا یَجِی ءُ أَحَدٌ إِلَّا بَایَعَهُ وَ لَا یَتَکَلَّمُ مِنْهُمْ أَحَدٌ ثُمَّ جَاءَ زُفَرُ وَ حَبْتَرٌ فَقَالَ صلی الله علیه و آله لَهُ یَا زُفَرُ بَایِعْ عَلِیّاً بِالْوَلَایَةِ فَقَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ (1) قَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ثُمَّ جَاءَ حَبْتَرٌ فَقَالَ صلی الله علیه و آله بَایِعْ عَلِیّاً بِالْوَلَایَةِ فَقَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ (2) ثُمَّ ثَنَی عِطْفَهُ مُلْتَفِتاً فَقَالَ لِزُفَرَ لَشَدَّ مَا یَرْفَعُ بِضَبْعِ ابْنِ عَمِّهِ (3).

بیان

قال الجزری الضَّبْعُ بسکون الباء وسط العضد و قیل هو ما تحت الإبط(4).

«8»

فس، [تفسیر القمی] أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ التَّاجِرُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الصُّوفِیِّ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: لَمَّا أَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّاً یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ کَانَ بِحِذَائِهِ سَبْعَةُ نَفَرٍ مِنَ الْمُنَافِقِینَ مِنْهُمْ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ وَ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ وَ أَبُو عُبَیْدَةَ وَ سَالِمٌ مَوْلَی أَبِی حُذَیْفَةَ وَ الْمُغِیرَةُ بْنُ شُعْبَةَ قَالَ عُمَرُ أَ مَا تَرَوْنَ عَیْنَیْهِ کَأَنَّهُمَا عَیْنَا مَجْنُونٍ یَعْنِی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله السَّاعَةَ یَقُومُ وَ یَقُولُ قَالَ لِی رَبِّی فَلَمَّا قَامَ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ قَالَ اللَّهُمَّ فَاشْهَدْ ثُمَّ قَالَ أَلَا مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ سَلَّمُوا عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَأُنْزِلَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام وَ أَعْلَمَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِمَقَالَةِ الْقَوْمِ فَدَعَاهُمْ فَسَأَلَهُمْ فَأَنْکَرُوا وَ حَلَفُوا فَأَنْزَلَ اللَّهُ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا(5).

«9»

فس، [تفسیر القمی] أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عَمِیرٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ نَبِیَّهُ أَنْ یَنْصِبَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِلنَّاسِ فِی قَوْلِهِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما

ص: 119


1- 1. فی المصدر: من اللّه او من رسوله. و کذا فیما بعده.
2- 2. کذا فی النسخ، و فی المصدر بعد ذلک: فقال من اللّه و من رسوله.
3- 3. قرب الإسناد: 27.
4- 4. النهایة 3: 11.
5- 5. تفسیر القمّیّ: 277. و الآیة فی سورة التوبة: 74.

که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حال تقیّه رحلت کردند! فرمود: پس از نزول آیه: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس»،(1){ای

پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می دارد.} پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هرگونه تقیّه را با ضمانتی که خداوند عزّوجل از وی به عمل آورده بود، کنار گذاشت و فرمان خدای متعال را روشن ساخت، لیکن پس از وی، قریش هرچه خواست کرد، اما پیش از نزول این آیه، شاید آن حضرت تقیّه کرده باشد.(2)

روایت17.

معانی الاخبار: انس بن مالک گوید: شنیدم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی که دست علی علیه السّلام را در غدیرخُم بالا برده بود، می­فرمود: آیا من سزاوارتر از مؤمنان به خودشان نیستم؟ عرض کردند: بلی! فرمود: پس هر که من مولای اویم اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوست بدار دوستدارش را و دشمنی کن با دشمنش و یاری فرما آنکه یاری­اش کند و خوار و ذلیل فرما آنکه او را فرو گذارد.(3)

روایت18.

امالی طوسی: زید بن ارقم گوید: شنیدم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در غدیرخُم فرمود: صدقه بر من و اهل بیت من حلال نیست؛ خدا لعنت کند کسی را که خود را به غیر پدر خویش منسوب کند. خدا لعنت کند کسی را که خود را به غیر از آزاد کننده خود وابندد. فرزند از آنِ صاحب بستر است و سهم زناکار سنگسار است و وصیّتی برای وارث نیست. هان که شما از من سخن شنیده و مرا دیده­اید؛ بدانید که هرکس از روی عمد به من نسبت دروغ دهد، بداند جایگاه او در آتش خواهد بود؛ بدانید که من پیشرو شما بر حوض کوثر هستم و به جمعیت شما بر دیگر اُمّت­ها در روز قیامت مباهات می­کنم، پس مرا شرمنده نکنید؛ بدانید و آگاه باشید که حتماً مردانی را از آتش نجات خواهم داد و اقوامی به دست من نجات خواهند یافت، به یقین خدا مولای من است و من مولای هر مرد و زن مؤمنی هستم، آگاه باشید که هرکس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست.(4)

روایت19.

امالی طوسی: سهم بن حصین اسدی گوید: من و عبدالله بن علقمه به کوفه آمدیم و عبدالله بن علقمه از کسانی بود که علی علیه السلام را مدت­ها دشنام داده بود. - گوید: - به وی گفتم:

ص: 123


1- . مائده/ 67
2- . عیون اخبار الرضا: 272- 271
3- . معانی الاخبار: 67
4- . امالی شیخ طوسی: 142

أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فِی عَلِیٍّ بِغَدِیرِ خُمٍّ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَجَاءَتِ الْأَبَالِسَةُ إِلَی إِبْلِیسَ الْأَکْبَرِ وَ حَثَوُا التُّرَابَ (1) عَلَی رُءُوسِهِمْ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ مَا لَکُمْ فَقَالُوا إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ عَقَدَ الْیَوْمَ عُقْدَةً لَا یَحُلُّهَا شَیْ ءٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ کَلَّا إِنَّ الَّذِینَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُونِی فِیهِ عِدَةً لَنْ یُخْلِفُونِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ الْآیَةَ(2).

«10»

فس، [تفسیر القمی] أَبِی عَنْ حَسَّانَ (3) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ قَالَ الْوَلَایَةُ نَزَلَتْ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَوْمَ الْغَدِیرِ(4).

«11»

فس، [تفسیر القمی] أَبِی رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: لَمَّا نَزَلَتِ الْوَلَایَةُ وَ کَانَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ بِغَدِیرِ خُمٍّ سَلَّمُوا عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالا مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ لَهُمَا نَعَمْ حَقّاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ (5) إِنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ یُقْعِدُهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی الصِّرَاطِ فَیُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ یُدْخِلُ أَعْدَاءَهُ النَّارَ(6) فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ یَعْنِی قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ثُمَّ ضَرَبَ لَهُمْ مَثَلًا فَقَالَ وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ (7).

«12»

ب، [قرب الإسناد] السِّنْدِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: لَمَّا نَزَلَتِ الْوَلَایَةُ لِعَلِیٍّ علیه السلام قَامَ رَجُلٌ مِنْ جَانِبِ النَّاسِ فَقَالَ لَقَدْ عَقَدَ هَذَا الرَّسُولُ لِهَذَا الرَّجُلِ عُقْدَةً لَا یَحُلُّهَا بَعْدَهُ إِلَّا کَافِرٌ فَجَاءَهُ الثَّانِی فَقَالَ لَهُ یَا عَبْدَ اللَّهِ

ص: 120


1- 1. حثا التراب: صبه.
2- 2. تفسیر القمّیّ: 538. و الآیة فی سورة سبأ: 20.
3- 3. فی المصدر: عن حنان.
4- 4. تفسیر القمّیّ: 474. و الآیات فی سورة الشعراء: 192 و 194.
5- 5. فی المصدر: فقالوا أ من اللّه و من رسوله؟ فقال لهم اه.
6- 6. فی المصدر: و أعداءه النار.
7- 7. تفسیر القمّیّ: 364. و الآیتان فی سورة النحل: 91 و 92.

برویم نزد این مرد - ابوسعید خدری- و کمی با او سخن بگوییم؟ گفت: برویم. سپس نزد وی آمدیم، پس عبدالله گفت: آیا منقبتی درباره علی شنیده­ای؟ گفت: آری، اگر آن را برای تو گفتم، از مهاجرین و انصار قریش درباره آن سؤال کن. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در روز غدیر خم خطبه خوانده، سپس فرمود: ای مردم، آیا من از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیستم؟ عرض کردند: بلی، - و آن را سه بار تکرار نمود - سپس فرمود: ای علی، نزدیک شو! آن­گاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دو دست وی را چنان بلند کرد که سفیدی زیر بغل­های ایشان را دیدم. سپس فرمود: هر کس من مولای او هستم، اینک علی مولای اوست - سه بار - سپس گوید: پس عبدالله بن علقمه گفت: آیا تو خود این سخن را از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدی؟ ابوسعید گفت: آری - و به گوش­ها و سینه خود اشاره نموده - و گفت: گوش­هایم آن را شنیده و قلب من آن را در خود جای داده و در یافته است؛ عبدالله بن شریک گوید: سپس عبدالله بن علقمه و سهم بن حصین نزد ما آمدند و چون نماز ظهرگزاردیم، عبدالله بن علقمه برخاسته و گفت: من از دشنام دادن به علی علیه السّلام به درگاه خدا توبه و استغفار می­کنم. سه بار.(1)

توضیح

جزری گوید: در این روایت آمده: «إنّه کان یصلّی الهجیر حسین تدحض الشمس» و منظور وی از صلاۀ الهجیر، «نماز ظهر» است و مضاف را حذف کرده است، و «هجیر» و «هاجره»: شدّت یافتن گرما در وسط روز است.(2)

روایت20.

امالی طوسی: زید بن ارقم گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در روز غدیرخم برای ما خطبه خوانده، سپس فرمود: هرکه من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خدایا دوست بدار دوستدارش را و دشمن بدار دشمنش را!(3)

روایت21.

امالی طوسی: از عمرو بن ذی مرّ، سعید بن وهب و زید بن نقیع

ص: 124


1- . امالی شیخ طوسی: 155
2- . النهایۀ 4: 240
3- . امالی شیخ طوسی: 159

مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ فَسَکَتَ فَرَجَعَ الثَّانِی إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی رَأَیْتُ رَجُلًا فِی جَانِبِ النَّاسِ وَ هُوَ یَقُولُ عَقَدَ هَذَا الرَّسُولُ لِهَذَا الرَّجُلِ عُقْدَةً لَا یَحُلُّهَا إِلَّا کَافِرٌ فَقَالَ یَا فُلَانُ ذَلِکَ جَبْرَئِیلُ فَإِیَّاکَ أَنْ تَکُونَ مِمَّنْ یَحُلُّ الْعُقْدَةَ فَیَنْکُصُ (1).

«13»

ب، [قرب الإسناد] هَارُونُ عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ إِبْلِیسَ (2) رَنَّ أَرْبَعَ رَنَّاتٍ یَوْمَ لُعِنَ وَ یَوْمَ أُهْبِطَ إِلَی الْأَرْضِ وَ یَوْمَ بُعِثَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ یَوْمَ الْغَدِیرِ(3).

«14»

ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ (4).

«15»

ل، [الخصال] ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ وَ ابْنِ یَزِیدَ مَعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ حَدَّثَنَا ابْنُ مَسْرُورٍ عَنِ ابْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ حَدَّثَنَا ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ أَسِیدٍ الْغِفَارِیِّ قَالَ: لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ نَحْنُ مَعَهُ أَقْبَلَ حَتَّی انْتَهَی إِلَی الْجُحْفَةِ أَمَرَ أَصْحَابَهُ بِالنُّزُولِ فَنَزَلَ الْقَوْمُ مَنَازِلَهُمْ ثُمَّ نُودِیَ بِالصَّلَاةِ فَصَلَّی بِأَصْحَابِهِ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیْهِمْ فَقَالَ لَهُمْ إِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِیَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنِّی مَیِّتٌ وَ أَنَّکُمْ مَیِّتُونَ وَ کَأَنِّی قَدْ دُعِیتُ فَأَجَبْتُ وَ إِنِّی مَسْئُولٌ عَمَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَ عَمَّا خَلَّفْتُ فِیکُمْ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَ حُجَّتِهِ وَ إِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ لِرَبِّکُمْ قَالُوا نَقُولُ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ جَاهَدْتَ فَجَزَاکَ اللَّهُ عَنَّا أَفْضَلَ الْجَزَاءِ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ

ص: 121


1- 1. قرب الإسناد: 29 و 30. نکص عن الامر: احجم عنه. نکص علی عقبیه: رجع عما کان علیه. و فی المصدر: فنکص.
2- 2. فی المصدر: إن إبلیس عدو اللّه اه.
3- 3. قرب الإسناد: 7.
4- 4. عیون الأخبار: 211.

نقل شده که گویند: شنیدیم که علی علیه السّلام در فضای مسجد فرمود: شما را به خدا سوگند می­دهم، هرکس در روز غدیر از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده که آن حضرت چه فرموده است، برخیزد. پس سیزده نفر برخاسته و شهادت دادند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آیا من سزاوارتر از مؤمنان به خودشان نیستم؟ گفتند: بلی یا رسول الله، سپس آن حضرت دست علی را بلند کرده و فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوستدار هر کس باش که دوستدار اوست و دشمن هرکس باش که با وی دشمنی کند. و دوست بدار هرکس که دوستش دارد و دشمنی کن با آنکه با وی دشمنی کند و یاری کن آن را که یاریش کند و خوار و ذلیل کن هر کس که او را فرو گذارد؛ ابواسحاق پس از فراغت یافتن از نقل حدیث، گفت: ای ابابکر، هرکس امر به ترک کند، عقب افتد.(1)

روایت22.

امالی طوسی: عمیرۀ بن سعد گوید که وی شنیده است علی علیه السّلام در فضای مسجد از مردم پرسیده است که چه کسی از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده است که بگوید: هر که من مولای اویم اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوست بدار آنکه دوستدار اوست و دشمن بدار هرکس دشمن اوست؟ پس ده نفر و اندی برخاسته و شهادت دادند.(2)

امالی شیخ طوسی: ابن الصلت از ابن عقده از حسن نظیر آن را نقل کرده است.(3)

بشارۀ المصطفی: با سندی از ابن عقده مانند آن را روایت کرده است.(4)

روایت23.

امالی طوسی: انس بن مالک گوید: از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده است که در روز غدیرخم فرمود: من اولی­تر از مؤمنان به خودشان هستم، و دست علی علیه السّلام را در دست گرفته و فرمود:

ص: 125


1- . امالی شیخ طوسی: 160
2- . امالی شیخ طوسی: 171-170
3- . امالی شیخ طوسی: 213
4- . بشارۀ المصطفی: 156

وَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ حَقٌّ فَقَالُوا نَشْهَدُ بِذَلِکَ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَی مَا یَقُولُونَ أَلَا وَ إِنِّی أُشْهِدُکُمْ أَنِّی أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مَوْلَایَ وَ أَنَا مَوْلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ أَنَا أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فَهَلْ تُقِرُّونَ بِذَلِکَ (1) وَ تَشْهَدُونَ لِی بِهِ فَقَالُوا نَعَمْ نَشْهَدُ لَکَ بِذَلِکَ فَقَالَ أَلَا مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ عَلِیّاً مَوْلَاهُ وَ هُوَ هَذَا ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام فَرَفَعَهَا مَعَ یَدِهِ حَتَّی بَدَتْ آبَاطُهُمَا(2) ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ (3) أَلَا وَ إِنِّی فَرَطُکُمْ وَ أَنْتُمْ وَارِدُونَ عَلَیَّ الْحَوْضَ غَداً(4) وَ هُوَ حَوْضٌ عَرْضُهُ مَا بَیْنَ بُصْرَی وَ صَنْعَاءَ فِیهِ أَقْدَاحٌ مِنْ فِضَّةٍ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ أَلَا وَ إِنِّی سَائِلُکُمْ غَداً مَا ذَا صَنَعْتُمْ فِیمَا أَشْهَدْتُ اللَّهَ بِهِ عَلَیْکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا إِذْ وَرَدْتُمْ عَلَیَّ حَوْضِی وَ مَا ذَا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَیْنِ مِنْ بَعْدِی فَانْظُرُوا کَیْفَ خَلَفْتُمُونِی (5) فِیهِمَا حِینَ تَلْقَوْنِی قَالُوا وَ مَا هَذَانِ الثِّقْلَانِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَمَّا الثِّقْلُ الْأَکْبَرُ فَکِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَبَبٌ مَمْدُودٌ مِنَ اللَّهِ وَ مِنِّی فِی أَیْدِیکُمْ طَرَفُهُ بِیَدِ اللَّهِ وَ الطَّرَفُ الْآخَرُ بِأَیْدِیکُمْ فِیهِ عِلْمُ مَا مَضَی وَ مَا بَقِیَ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ وَ أَمَّا الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ فَهُوَ حَلِیفُ الْقُرْآنِ (6) وَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ عِتْرَتُهُ علیه السلام وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ قَالَ مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ فَعَرَضْتُ هَذَا الْکَلَامَ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فَقَالَ صَدَقَ أَبُو الطُّفَیْلِ هَذَا کَلَامٌ وَجَدْنَاهُ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ عَرَفْنَاهُ (7).

إیضاح

بصری بالضم موضع بالشام و صنعاء بالمد قصبة بالیمن.

«16»

ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَیْهَقِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الصَّوْلِیِّ عَنْ سَهْلِ بْنِ قَاسِمٍ النُّوشَجَانِیِّ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِلرِّضَا علیه السلام یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّهُ یُرْوَی عَنْ عُرْوَةَ بْنِ

ص: 122


1- 1. فی المصدر: فهل تقرون لی بذلک.
2- 2. جمع الابط: باطن الکتف.
3- 3. فی المصدر بعد ذلک: و انصر من نصره و اخذل من خذله.
4- 4. فی المصدر و( م): علی الحوض حوضی غدا.
5- 5. فی المصدر: کیف تکونوا خلفتمونی.
6- 6. الحلیف: کل شی ء لزم شیئا فلم یفارقه.
7- 7. الخصال 1: 34 و 35. و فیه: هذا الکلام وجدناه.

هر کس من مولای وی بوده­ام، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوست بدار هر کس او را دوست بدارد و دشمن باش با هر کس با وی دشمنی کند.(1)

روایت24.

امالی طوسی: ابن الصلت از ابن عقده از علی بن محمّد از داوود بن سلیمان از امام رضا علیه السّلام از پدرانش علیهم السّلام روایت کرد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوست بدار دوستدار او را و دشمن بدار هر که با وی دشمنی ورزد و خوار و ذلیل کن آنکه او را واگذارد و یاری ده آنکه یاری­اش کند.(2)

مؤلف: در اینجا آنچه را که سید جمال الدین بن طاووس در کتاب «الاقبال» خود در ذکر اعمال روز غدیر ضمن اخبار خود آورده، نقل می­کنیم. وی گوید: بدان که تصریح پیامبر بر امامت مولای ما علی بن ابی طالب علیه السّلام در روز غدیر، برای اهل علم و امانت و درایت نیازی به کشف و بیان ندارد، بلکه ما به خاطر یادآوری کسانی که آن را روایت کرده­اند، به نقل آن می­پردازیم تا هر که خواهد آن را گرفته و بر معنای آن واقف گردد، و از جمله این­ها کتابی است که ابوسعد مسعود بن ناصر سیستانی که عقیده­ای مخالف اهل بیت دارد و اهل معرفت بر صحّت و درستی آنچه وی از اهل بیت روایت می­کند و امانت­داری او اتفاق نظر دارند، نگاشته و آن را «کتاب الدرایۀ فی حدیث الولایۀ» نامیده است و دارای هفده جزء است و در آن، روایات تصریح پیامبرصَلی الله علیهِ و آله مبنی بر برخوردار بودن مولایمان علی بن ابی طالب علیه السّلام از آن مناقب و مراتب را از یکصد و ­بیست صحابی نقل کرده است؛ و نیز از جمله آن­ها روایاتی است که محمّد بن جریر طبری صاحب «التاریخ الکبیر» در کتابی گرد آورده و آن را فصل بندی کرده و نامش را «الرّد علی الحرقوصیّۀ» نامیده است و در آن، روایت روز غدیر و آنچه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در تصریح به ولایت علی علیه السّلام و مقام ارجمندی که از آن برخوردار است، فرموده، از هفتاد و پنج طریق آورده است؛ و از جمله آن­ها روایاتی است که ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله حسکانی در کتابی که آن را «کتاب دعاء الهداۀ إلی أداء حقّ الموالاۀ» نامیده، نقل کرده است؛ و از جمله آن­ها کسی است که نظیری در زمان خود نداشت و او ابوالعباس احمد بن سعید بن عقدۀ حافظ، کسی که خطیب بغدادی مؤلف کتاب تاریخ بغداد او را تأیید نموده و بر علمش گواهی داده، کتابی نوشته و آن را «حدیث الولایۀ» نامیده است که من نسخه­ای از این کتاب را یافتم که در زمان مصنّف آن، ابوالعباس ابن عقدۀ نگاشته شده و تاریخ نگارش آن سیصد و سی است و کتابی است صحیح النقل که شیخ طوسی و جمعی دیگر از مشایخ اسلام مطالبی در آن نوشته­اند که خود دلیل به آشکار بودن

ص: 126


1- . امالی شیخ طوسی: 211
2- . امالی شیخ طوسی: 218

الزُّبَیْرِ أَنَّهُ قَالَ تُوُفِّیَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله (1) وَ هُوَ فِی تَقِیَّةٍ فَقَالَ أَمَّا بَعْدَ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَإِنَّهُ أَزَالَ کُلَّ تَقِیَّةٍ بِضَمَانِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ بَیَّنَ أَمْرَ اللَّهِ تَعَالَی وَ لَکِنَّ قُرَیْشاً فَعَلَتْ مَا اشْتَهَتْ بَعْدَهُ وَ أَمَّا قَبْلَ نُزُولِ هَذِهِ الْآیَةِ فَلَعَلَّهُ (2).

«17»

مع، [معانی الأخبار] بِالْأَسَانِیدِ إِلَی دَارِمٍ عَنْ نُعَیْمِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ وَ هُوَ آخِذٌ بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام أَ لَسْتُ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَی قَالَ فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ (3).

«18»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الْقَلَانِسِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِغَدِیرِ خُمٍّ یَقُولُ إِنَّ الصَّدَقَةَ لَا تَحِلُّ لِی وَ لَا لِأَهْلِ بَیْتِی لَعَنَ اللَّهُ مَنِ ادَّعَی إِلَی غَیْرِ أَبِیهِ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَوَلَّی إِلَی غَیْرِ مَوَالِیهِ الْوَلَدُ لِصَاحِبِ الْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ(4) الْحَجَرُ وَ لَیْسَ لِوَارِثٍ وَصِیَّةٌ أَلَا وَ قَدْ سَمِعْتُمْ مِنِّی وَ رَأَیْتُمُونِی أَلَا مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ أَلَا وَ إِنِّی فَرَطٌ لَکُمْ عَلَی

الْحَوْضِ وَ مُکَاثِرٌ بِکُمُ الْأُمَمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَلَا تُسَوِّدُوا وَجْهِی أَلَا لَأَسْتَنْقِذَنَّ رِجَالًا مِنَ النَّارِ وَ لَیَسْتَنْقِذُنَّ مِنْ یَدِی أَقْوَامٌ إِنَّ اللَّهَ مَوْلَایَ وَ أَنَا مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ أَلَا مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ (5).

«19»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ عَلِیِّ بْنِ قَادِمٍ عَنْ إِسْرَائِیلَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ عَنْ سَهْمِ بْنِ حُصَیْنٍ الْأَسَدِیِّ قَالَ: قَدِمْتُ إِلَی مَکَّةَ أَنَا وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ وَ کَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ سَبَّابَةً لِعَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ دَهْراً قَالَ

ص: 123


1- 1. فی المصدر: توفی رسول اللّه.
2- 2. عیون الأخبار: 271 و 272. و المعنی أن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله قبل نزول هذه الآیة لعله کان فی تقیة.
3- 3. معانی الأخبار: 67.
4- 4. عهر إلیها: أتاها للفجور و عمل المنکر فهو عاهر.
5- 5. أمالی الشیخ: 142.

صحت مضمون آن بر خردمندان است. مؤلف در این کتاب، نصّ روایت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر ولایت مولایمان علی علیه السّلام را از یکصد و پنج طریق نقل نموده است و اگر بخواهیم اسامی مصنّفان مسلمان را که این روایت را نقل کرده­اند در این باب بر شمریم، برای کسانی که این کتاب را مطالعه می­کنند، طولانی خواهد شد و تمام این کتاب­ها به جز کتاب طبری را ما در اختیار داریم.

فصل: در باب بیان تفصیلی بزرگداشت و ستایشی که در روز غدیر از حضرت علی علیه السّلام به عمل آمد.

و بدان که آنچه در این فصل بیان می­کنیم، توسط آن دسته از مخالفان شیعه که نقل روایت مورد اعتماد هستند نیز بیان شده است که از جمله ایشان، یکی مؤلف کتاب «النشر و الطّی» است که روایت غدیر را از ایشان آورده و نسخه­ای از آن را به شاه مازندران، رستم بن علی به هنگام حضورش در ری، به وی تقدیم نمود و از جمله روایاتی که از رجال عامه نقل کرده، یکی این است:

فصل

عطیّه سعدی گوید: از حذیفۀ بن یمان درباره چگونگی منصوب کردن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، علی را به ولایت در روز غدیرخم پرسیدم که چگونه بوده است؟ گفت: خداوند متعال این آیه را بر پیامبرش - من می­گویم: شاید منظورش نزول آیه در مدینه باشد - نازل فرمود: «النَّبیِ ُّ أَوْلیَ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتهُُمْ وَ أُوْلُواْ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیَ بِبَعْضٍ فیِ کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِین»،(1){پیامبر

به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیکتر] است و همسرانش مادران ایشانند، و خویشاوندان [طبقِ] کتاب خدا، بعضی [نسبت] به بعضی اولویّت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّمند].} پس گفتند: یا رسول الله، این ولایتی که شما به سبب برخورداری از آن از خودِ ما به آن سزاوارترید، چیست؟ آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: شنیدن و اطاعت محض کردن است، چه دوست داشته باشید و چه ناپسند بدارید. عرض کردیم: شنیدیم و اطاعت کردیم. سپس خداوند متعال آیه: «وَ اذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَ اطعْنَا»،(2){ نعمتی را که خدا بر شما ارزانی داشته و [نیز] پیمانی را که شما را به [انجام] آن متعهد گردانیده، به یاد آورید، آن گاه که گفتید: «شنیدیم و اطاعت کردیم».} را نازل فرمود. سپس به همراه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برای ادای مناسک حجۀ الوداع عازم مکه شدیم که جبرئیل نازل گردیده و گفت: ای محمّد، پروردگارت تو را سلام می­رساند و می­گوید: علی را به عنوان امیر بر مردم منصوب کن! پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله چنان بگریست که محاسن مبارکش تر گشته و فرمود: ای جبرئیل، قوم من فاصله زیادی با دوره جاهلیت ندارند و من برای پذیرفتن دین اسلام بر فرق آنان کوفته­ام تا رام من گشته­اند، پس اگر دیگری را بر ایشان مسلط گردانم، چه وضعی پیش خواهد آمد؟

ص: 127


1- . احزاب/ 6
2- . مائده/ 7

قُلْتُ لَهُ هَلْ لَکَ فِی هَذَا یَعْنِی أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ تُحْدِثُ بِهِ عَهْداً(1) قَالَ نَعَمْ فَأَتَیْنَاهُ فَقَالَ هَلْ سَمِعْتَ لِعَلِیٍّ مَنْقَبَةً قَالَ نَعَمْ إِذاً حَدَّثْتُکَ تَسْأَلُ (2) عَنْهَا الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارَ وَ قُرَیْشاً إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَأَبْلَغَ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَی قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ ادْنُ یَا عَلِیُّ فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَدَیْهِ حَتَّی نَظَرْتُ إِلَی بَیَاضِ آبَاطِهِمَا قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ أَنْتَ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ أَبُو سَعِیدٍ نَعَمْ وَ أَشَارَ إِلَی أُذُنَیْهِ وَ صَدْرِهِ قَالَ سَمِعَتْهُ أُذُنَایَ وَ وَعَاهُ قَلْبِی قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شَرِیکٍ فَقَدِمَ عَلَیْنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ وَ سَهْمُ بْنُ حُصَیْنٍ فَلَمَّا صَلَّیْنَا الْهَجِیرَ قَامَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ فَقَالَ إِنِّی أَتُوبُ إِلَی اللَّهِ وَ أَسْتَغْفِرُهُ مِنْ سَبِّ عَلِیٍّ علیه السلام ثَلَاثَ مَرَّاتٍ (3).

توضیح

قال الجزری فیه أنه کان یصلی الهجیر حین تدحض الشمس أراد صلاة الهجیر یعنی الظهر فحذف المضاف و الهجیر و الهاجرة اشتداد الحر نصف النهار(4).

«20»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مِدْرَارٍ عَنْ عَمِّهِ طَاهِرٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ مَیْسَرَةَ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ عُتَیْبَةَ وَ سَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ عَنْ حَبِیبٍ الْإِسْکَافِ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَقَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ (5) اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ (6).

«21»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَفَّانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِیفَةَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ عَمْرِو بْنِ ذِی مِرٍّ وَ سَعِیدِ بْنِ وَهْبٍ وَ عَنْ زَیْدِ بْنِ

ص: 124


1- 1. فی المصدر: نحدث به عهدا.
2- 2. فی المصدر: فاسأل.
3- 3. أمالی الشیخ: 155.
4- 4. النهایة 4: 240.
5- 5. فی المصدر: فهذا علی مولاه.
6- 6. أمالی الشیخ: 159.

آن­گاه جبرئیل به آسمان رفت..

سپس مؤلف کتاب « النشر والطّی» گوید: از حذیفه نقل است که گفت: در آن هنگام پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را به یمن فرستاده بود و چون به مکه رسید، ما به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودیم. سپس روزی علی علیه السّلام برای نماز به سمت کعبه روانه شد و چون به رکوع رفت، سائلی نزد وی آمد و علی علیه السّلام انگشتری خود را به آن سائل صدقه داد که در پی آن خداوند متعال آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون»،(1){ولیّ

شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند: همان کسانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.}را نازل فرمود. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله تکبیر گفته و آیه را بر ما تلاوت کرده، سپس فرمود: برخیزید ببینیم چه کسی از این صفتی که خداوند آن را برای ما توصیف فرموده، برخوردار است؟ و چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد مسجد گردید، سائلی روبروی آن حضرت آمده و پیامبر از وی پرسید: از کجا می­آیی؟ عرض کرد: از نزد آن مرد نمازگزار که در حال رکوع این انگشتری را به من صدقه داد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله تکبیر گفته و به سمت علی علیه السلام رفته و فرمود: ای علی، امروز چه کار خیری انجام داده­ای؟ سپس ایشان برای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، ماجرای صدقه دادن انگشتری خود را در حال رکوع به آن سائل، بیان نمود، سپس رسول خدا برای بار سوم تکبیر گفت. آن­گاه منافقان نگاهی به یکدیگر انداخته و گفتند: دل­های ما هیچ­ وقت تحمل اطاعت از علی را ندارد، باید از رسول خدا بخواهیم به خاطر ما، او را با شخص دیگری عوض کند. سپس نزد رسول خدا آمده و وی را از موضوع آگاه ساختند. در این هنگام خداوند آیه­ای نازل فرمود و آن این است: «قُلْ مَا یَکُونُ لیِ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَای نَفْسیِ

إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلیَ َّ إِنیّ ِ أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبیّ ِ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیم»،(2){بگو:

«مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم. جز آنچه را که به من وحی می شود پیروی نمی کنم. اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از عذاب روزی بزرگ می ترسم.»} پس جبرئیل گفت: یا رسول الله، فرمان را اجرا کن! پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: محبوب­ترینِ من جبرئیل، تو خود شنیدی چه توطئه­ای چیدند! پس جبرئیل امین از نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفت .

سپس صاحب کتاب «النشر والطیّ» از شخص دیگری غیر از حذیفه روایت کرده که گفت: از جمله فرمایشان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حجۀ الوداع در «منی» این بود: ای مردم، من دو امر در میان شما از خود بر جای می­گذارم که اگر به آن دو تمسک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترت من اهل بیتم! و خدای خبیر لطیف مرا خبر داده است که این دو هرگز از هم جدا نگردند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، درست مانند این دو انگشت من - و دو انگشت سبابه­اش را در کنار هم قرار داد - . آگاه باشید که هر کس به آن دو چنگ زد، رستگار می­گردد و هر کس با آن دو مخالفت ورزد، هلاک خواهد گشت. هان ای مردم، آیا ابلاغ کردم؟ گفتند: آری، فرمود: خداوندا، تو خود شاهد باش!

سپس مؤلف کتاب «النشر والطیّ» گوید: چون آخرین روز تشریق فرا رسید، خداوند سوره فتح را از اول تا آخر نازل فرمود و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خبر مرگم را به خودم دادند،

ص: 128


1- . مائده/ 55
2- . یونس / 15

نُقَیْعٍ قَالُوا: سَمِعْنَا عَلِیّاً علیه السلام یَقُولُ فِی الرَّحْبَةِ أَنْشُدُ اللَّهَ مَنْ سَمِعَ النَّبِیَّ یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ مَا قَالَ إِلَّا قَامَ فَقَامَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ فَشَهِدُوا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ أَ لَسْتُ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ حِینَ فَرَغَ مِنَ الْحَدِیثِ یَا بَا بَکْرٍ مَنْ أَنْسَأَ أُخِّرَ(1).

«22»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی بِالْأَسَانِیدِ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَی (2) عَنْ هَانِئِ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ مُصَرِّفٍ عَنْ عَمِیرَةَ بْنِ سَعْدٍ: أَنَّهُ سَمِعَ عَلِیّاً علیه السلام فِی الرَّحْبَةِ یَنْشُدُ النَّاسَ مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ فَقَامَ بِضْعَةَ عَشَرَ فَشَهِدُوا(3).

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنِ الْحَسَنِ: مِثْلَهُ (4).

بشا، [بشارة المصطفی] أَبُو عَلِیِّ بْنُ شَیْخِ الطَّائِفَةِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شَهْرَیَارَ عَنِ الشَّیْخِ أَبِی جَعْفَرٍ الطُّوسِیِّ عَنْ أَبِی عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ: مِثْلَهُ (5).

«23»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْأَسْوَدِ(6) عَنْ مُسْلِمٍ الْمُلَائِیِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ أَنَا أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ قَالَ مَنْ

ص: 125


1- 1. أمالی الشیخ: 160. و روی فی بشارة المصطفی( ص 235) عن عبد الملک بن أبی سلیمان العرزمی، عن عبد الرحیم، عن زاذان مثله. و أبو بکر کنیة فطر بن خلیفة راویة أبی إسحاق. و قوله: « من أنسا أخر» کذا فی النسخ و لعلّ المراد أن من أمر بترک ما أمره الرسول صلّی اللّه علیه و آله فی علیّ علیه السلام أخر من شأنه التقدّم. و فی المصدر« یا با بکر فی أشیا أخر» فیکون المراد أنهم صدقوا بهذا الامر و اعترفوا به فی ضمن أشیاء أخر.
2- 2. فی المصدر: عن عبد اللّه بن موسی.
3- 3. أمالی الشیخ: 170 و 171.
4- 4. أمالی الشیخ: 213.
5- 5. بشارة المصطفی: 156.
6- 6. فی المصدر: عن منصور بن أبی الأسود.

پس به مسجد خیف آمده، وارد آن گشت و ندا در داد: الصلاۀ جامعۀ! پس مردم جمع گشتند. آن­گاه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله حمد و ثنای خداوند را به جا آورده، خطبه خود را ایراد فرمود. وی در بخشی از این خطبه فرمود: ای مردم، من دو ثقل را در میان شما بر جای می­نهم: ثقل بزرگتر کتاب خدای عزّوجل است که یک گوشه آن به دست خدای متعال است و گوشه دیگر آن در دست شماست، پس به آن چنگ زنید؛ و ثقل کوچک­تر عترت من اهل بیتم می­باشد، زیرا خداوند لطیف خبیر مرا آگاه فرموده که این دو از هم جدا نمی­شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر، همانند این دو انگشت بر من وارد گردند - و دو انگشت سبابه­اش را کنار هم گذاشت - و نمی­گویم این چنین - و انگشت سبابه و میانه را به هم چسباند - تا یکی بر دیگری برتری یابد.

مؤلف کتاب «النشر والطیّ» گوید: پس قومی گرد آمده و گفتند: محمّد صَلی الله علیهِ و آله قصد دارد امامت را در خاندان خود قرار دهد، لذا چهارتن از ایشان به مکه رفته و وارد کعبه شدند و میان خود عهد نامه­ای نوشتند که اگر محمّد از دنیا رفت یا کشته شد، اجازه ندهند امر امامت و رهبری در خاندان او باقی بماند، از این رو خداوند متعال آیه: «أَمْ أَبْرَمُواْ أَمْرًا فَإِنَّا مُبرِْمُونَ*أَمْ یحَْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نجَْوَئهُم بَلیَ وَ رُسُلُنَا لَدَیهِْمْ یَکْتُبُون»،(1){ایا در کاری ابرام ورزیده اند؟ ما [نیز] ابرام می ورزیم. آیا می پندارند که ما راز آنها و نجوایشان را نمی شنویم؟ چرا، و فرشتگان ما پیش آنان [حاضرند و] ثبت می کنند.} را نازل فرمود.

مؤلف: پس به این تدریج - مرحله­ به مرحله - از جانب پیامبرصَلی الله علیهِ و آله و اظهار لطف از جانب خدای متعال در تصریح بر امامت مولایمان علی علیه السّلام صلوات الله علیه بنگر. خداوند ابتدا در مدینه فرمود: «وَ أُوْلُواْ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیَ بِبَعْضٍ فیِ کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِین»،(2)

خویشاوندان [طبقِ] کتاب خدا، بعضی [نسبت] به بعضی اولویّت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّمند].}و با این آیه تصریح نمود که خویشاوند نزدیک­تر به پیامبرصَلی الله علیهِ و آله، برای تصدّی امر خلافت و امامت، مقدّم بر مؤمنان و مهاجران است و بدین ترتیب خداوند جلّ جلاله مؤمنان و مهاجران را از تصدّی امر ولایت کنار گذاشت و آن را در خویشاوندان سید مرسلین قرار داد. سپس دقت کنید که چگونه پس از خروج آن حضرت از مکه، جبرئیل بر وی نازل گشته، مسأله تعیین ولایت علی علیه السّلام را به وی ابلاغ نمود و چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از حسادت قومش بر علی علیه السّلام آگاه بود و ترس خود را در این مورد اظهار نمود، چگونه خداوند جلّ جلال بار دیگر آیه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» را نازل فرمود و با آن توصیف، ولایت علی علیه السّلام را مکشوف ساخت و دقت کنید که چگونه رسول خدا در منی به موضوع توطئه چینی بر علیه اهل بیت خود اشاره فرموده و سپس همان را در مسجد خیف تکرار فرمود!

سپس صاحب کتاب «النشر والطیّ» به ذکر رفتن آن­ها به مدینه و چندین بار روی آوردن رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به خدای جلّ جلاله و تکرارهایی که از جانب خداوند متعال مبنی بر ولایت علی علیه السّلام صورت می­گرفت، پرداخته است. حذیفه گوید: و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله اجازه فرمود به سمت مدینه حرکت کنیم و ما نیز حرکت کردیم.

ص: 129


1- . زخرف/ 80-79
2- . احزاب / 6

کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ (1).

«24»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ (2).

أقول: نورد هاهنا ما ذکره السید جمال الدین بن طاوس فی کتاب الإقبال فی ذکر عمل یوم الغدیر من أخباره قال اعلم أن نص النبی علی مولانا علی بن أبی طالب علیه السلام یوم الغدیر بالإمامة لا یحتاج (3) إلی کشف و بیان لأهل العلم و الأمانة و الدرایة و إنما نذکر تنبیها علی بعض من رواه لیقصد من شاء و یقف علی معناه فمن ذلک ما صنفه أبو سعد مسعود بن ناصر السجستانی المخالف لأهل البیت فی عقیدته المتفق عند أهل المعرفة به علی صحة ما یرویه لأهل البیت و أمانته صنف کتابا سماه کتاب الدرایة فی حدیث الولایة و هو سبعة عشر جزءا روی فیه حدیث نص النبی صلی الله علیه و آله بتلک المناقب و المراتب علی مولانا علی بن أبی طالب علیه السلام عن مائة و عشرین نفسا من الصحابة و من ذلک ما رواه محمد بن جریر الطبری صاحب التاریخ الکبیر فی کتاب صنفه و سماه کتاب الرد علی الحرقوصیة(4) روی فیه حدیث یوم الغدیر و ما نص النبی صلی الله علیه و آله علی علی علیه السلام بالولایة و المقام الکبیر و روی ذلک من خمس و سبعین طریقا و من ذلک ما رواه أبو القاسم عبید الله بن عبد الله الحسکانی فی کتاب سماه کتاب دعاء الهداة إلی أداء حق الموالاة و من ذلک الذی لم یکن مثله فی زمانه أبو العباس أحمد بن سعید بن عقدة الحافظ الذی زکاه و شهد بعلمه الخطیب مصنف تاریخ بغداد فإنه صنف کتابا سماه حدیث الولایة وجدت هذا الکتاب بنسخة قد کتبت فی زمن أبو العباس بن عقدة مصنفه تاریخها سنة ثلاثین و ثلاثمائة صحیح النقل علیه خط الطوسی و جماعة من شیوخ الإسلام لا یخفی

ص: 126


1- 1. أمالی الشیخ: 211.
2- 2. أمالی الشیخ: 218. و أورد الحدیث بعینه فی بشارة المصطفی( ص 125) بسند آخر عن الرضا عن آبائه علیهم السلام.
3- 3. فی المصدر: ما یحتاج خ ل.
4- 4. هم أتباع حرقوص بن زهیر المعروف بذی الثدیة.

سپس مؤلف کتاب النشر والطّی می­گوید: پس جبرئیل در حجۀ الوداع (ضجنان)، بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل گردید و ولایت علی علیه السلام را به وی ابلاغ نمود. صاحب کتاب در ادامه گوید: پس رسول خدا از مکه بیرون رفته تا به «جحفه» رسید، و چون همراهان از مرکب­­های خود پیاده گشته و هر یک منزلگاهی برای خود ترتیب دادند، جبرئیل بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرود آمده و به آن حضرت امر فرمود که علی علیه السّلام را به ولایت منصوب نماید، پس آن حضرت فرمود: پروردگارا، قوم من با دوران جاهلیت فاصله چندانی ندارند، لذا هر زمان که من چنین کاری کنم، خواهند گفت، پسر عموی خود را به جانشینی خود منصوب نمود!

مؤلف: ابوسعید مسعود بن ناصر سیستانی در کتاب «الدرایۀ» با اسناد خود از چند طریق از عبدالله بن عباس در مورد جحفه افزوده و آورده است که وی گفت: چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برای حجة الوداع از مدینه خارج گشت و در جحفه فرود آمد، جبرئیل نزد وی آمده و به وی امر نمود که ولایت علی علیه السّلام را اعلام کند. پیامبر به همراهان فرمود: مگر یقین ندارید که من از مؤمنان به خودشان اولی­ترم؟ گفتند: بلی یا رسول الله. فرمود: پس، هر کس من مولای او بوده­ام، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوستدار هر کس باش که دوستدار اوست و دشمن هرکس باش که با وی دشمنی کند. هر که او را دوست دارد، دوست بدار و با هر که با وی دشمنی کند، دشمن باش. و یاری کن هر که یاری­اش نماید و مدد رسان هر کس وی را مدد کند! با شنیدن این سخن، ابن عباس گفت: به خدا سوگند واجب شد که مردم به ولایت علی گردن نهند.

مؤلف:

پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از جحفه حرکت نمود، مسعود سیستانی گوید: در کتاب «الدرایۀ» نیز با اسناد آن به عبدالله بن عباس آورده است که گفت: به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله امر شد که ولایت علی علیه السّلام را ابلاغ کند، از این رو آیه: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس»،{ی پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می دارد.} نازل گردید .

رضی الدین رکن الاسلام ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن محمّد طاووس - که خداوند به عنایات خود او را مدد رسانده و به کراماتش مؤید فرماید - گوید: بدان که موسی نبی­الله درباره ابلاغ رسالت خدا، به خداوند رجوع نموده و به هنگام بازگشتش به مصر عرض کرد: «ِّإِنیّ ِ قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُون»،{من کسی از ایشان را کشته ام، می ترسم مرا بکشند.} و این در حالی بود که موسی فقط یک نفر را کشته بود، اما علی بن ابی طالب علیه السّلام از قریش و دیگر قبایل، افراد زیادی به قتل رسانده بود که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را ناچار می­نمود که برای به تأخیر انداختن اعلام ولایت وی، به خداوند جلّ جلاله رجوع کند و از اظهار فضل عظیم و شرف منزلتش خودداری کند، و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله،

ص: 130

صحة ما تضمنه علی أهل الأفهام و قد روی فیه نص النبی علی مولانا علی علیه السلام بالولایة من مائة و خمس طرق و إن عددت أسماء المصنفین من المسلمین فی هذا الباب طال ذلک علی من یقف علی هذا الکتاب و جمیع هذه التصانیف عندنا الآن إلا کتاب الطبری.

فصل فی بعض تفصیل ما جرت علیه حال یوم الغدیر من التعظیم و التبجیل

اعلم أن ما نذکر فی هذا الفصل ما رواه أیضا مخالفو الشیعة المعتمد علیهم فی النقل فمن ذلک ما رواه عنهم مصنف کتاب النشر و الطی (1) و جعله حجة ظاهرة باتفاق العدو و الولی و حمل به نسخة إلی الملک شاه مازندران رستم بن علی لما حضره بالری فقال فیما رواه عن رجالهم.

فَصْل

وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْمُهَلَّبِ أَخْبَرَنَا الشَّرِیفُ أَبُو الْقَاسِمِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْقَاسِمِ الشَّعْرَانِیُّ عَنْ أَبِیهِ حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ الْفَضْلِ الْأَنْصَارِیُّ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ قَیْسِ بْنِ حَیَّانَ (2) عَنْ عَطِیَّةَ السَّعْدِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ حُذَیْفَةَ بْنَ الْیَمَانِ عَنْ إِقَامَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً یَوْمَ الْغَدِیرِ غَدِیرِ خُمٍّ کَیْفَ کَانَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَنْزَلَ عَلَی نَبِیِّهِ أَقُولُ أَنَا لَعَلَّهُ یَعْنِی بِالْمَدِینَةِ- النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ (3) فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الْوَلَایَةُ الَّتِی أَنْتُمْ بِهَا أَحَقُّ مِنَّا بِأَنْفُسِنَا فَقَالَ صلی الله علیه و آله السَّمْعَ وَ الطَّاعَةَ فِیمَا أَحْبَبْتُمْ وَ کَرِهْتُمْ فَقُلْنَا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا(4) فَخَرَجْنَا إِلَی مَکَّةَ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ انْصِبْ عَلِیّاً عَلَماً لِلنَّاسِ فَبَکَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتَّی اخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ (5) وَ قَالَ یَا جَبْرَئِیلُ إِنَّ قَوْمِی حَدِیثُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِیَّةِ ضَرَبْتُهُمْ عَلَی الدِّینِ طَوْعاً وَ کَرْهاً حَتَّی انْقَادُوا لِی فَکَیْفَ

ص: 127


1- 1. فی المصدر: مصنف کتاب الخالص المسمی بالنشر و الطی.
2- 2. فی المصدر: عن قیس بن حنان.
3- 3. سورة الأحزاب: 6.
4- 4. سورة المائدة: 7.
5- 5. خضل و اخضل: ابتل.

آن­گونه که خداوند جلّ جلاله توصیفش فرموده، بر اُمّت خود بسیار مشفق بود و بیم آن داشت، با اظهار زود هنگام ولایت علی علیه السّلام، آن­ها از این امتحان سربلند بیرون نیایند. و احتمال دارد که خداوند عزّوجل هنگام مراجعه پیامبرصَلی الله علیهِ و آله به وی، به آن حضرت اجازه داده باشد که به اُمّتش خاطر نشان کند که آنچه درباره مولایمان علی علیه السّلام می­گوید، گفته خداوند متعال است، همان­طور که خود ذات اقدس باری­تعالی فرموده: «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَی* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی»،(1)

از سر هوس سخن نمی گوید.این سخن به جز وحی­ای که وحی می شود، نیست.}

مؤلف کتاب «النشر والطیّ» در پایان حدیث خود چنین گوید: پس جبرئیل علیه السّلام نازل گشته، سپس گفت: بخوان: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ...» تا آخر آیه، و زمانی به غدیرخُم رسیدیم که اگر گوشت بر زمین انداخته می­شد، قطعاً می­پخت، و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نزد ما که رسید، ندا در داد: الصلاۀ جامعۀ! و تحقیقاً کار علی علیه السّلام نزد خداوند بسیار بزرگتر از هر تقدیر و تصوّری بود. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، مقداد، سلمان، ابوذر و عمّار را فراخوانده و به ایشان امر فرمود، به پای دو درخت رفته و زیر آن­ها را تمیز کنند و آن­ها نیز آنجا را جارو کردند. سپس به ایشان امر فرمود که سنگ­هایی را روی هم قرار دهند تا ارتفاع آن به اندازه قامت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برسد. سپس دستور فرمود، جامه­ای بر روی آن انداخته شود. آن­گاه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در حالی که به سمت راست و چپ نگاه می­کرد، از آن منبر بالا رفت و منتظر اجتماع مردم در آن­جا ماند، و چون مردم اجتماع کردند، فرمود:

حمد و سپاس خداوندی را سزد که در عین یکتایی، بلند مرتبه است و در منتهای فردانیت خود، به موجودات نزدیک­تر است - تا آنجا که فرمود: - به بندگی­اش اقرار و به خداوندی­اش گواهی می­دهم و آنچه را که به من وحی فرموده به انجام می­رسانم، مبادا که اگر چنین نکنم به هلاکت افتم، به من وحی گشته که«یَأاَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس»،(2){ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می دارد.} ای مردم، در ابلاغ آنچه خدای تبارک و تعالی بر من نازل فرموده کوتاهی نکرده­ام و من برای شما علت نزول این آیه را روشن خواهم ساخت: جبرئیل بارها بر من فرود آمده و از جانب خداوند به من امر فرمود که در حضور جمع بگویم و سفید پوست و سیاه پوست را آگاه سازم که علیّ بن ابی طالب برادر و جانشین و امام پس از من است. ای مردم، - علم من به منافقینی که خلاف آنچه در دل دارند بر زبان می­آورند و این کار را سبک می­شمارند، در حالی که نزد خدا بس بزرگ است، و کثرت آزارشان نسبت به من تا جایی که به سبب کثرت ملازمت علی به من و اقبال من به او، مرا «سراپا گوش» نامیدند، تا جایی که خداوند در حق ایشان فرمود: «وَ مِنهُْمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبیِ َّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُن»،(3){و از ایشان کسانی هستند که پیامبر را آزار می دهند و می گویند: «او زودباور است.»} - به کسانی که چنین گفته­اند، احاطه دارد و اگر می­خواستم نام آن­ها را ببرم،

ص: 131


1- . نجم/ 4-3
2- . مائده/ 67
3- . توبه/ 61

إِذَا حَمَلْتُ عَلَی رِقَابِهِمْ غَیْرِی فَصَعِدَ جَبْرَئِیلُ (1).

ثُمَّ قَالَ صَاحِبُ کِتَابِ النَّشْرِ وَ الطَّیِّ عَنْ حُذَیْفَةَ: وَ قَدْ کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَعَثَ عَلِیّاً إِلَی الْیَمَنِ فَوَافَی مَکَّةَ وَ نَحْنُ مَعَ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ تَوَجَّهَ عَلِیٌّ علیه السلام یَوْماً نَحْوَ الْکَعْبَةِ یُصَلِّی فَلَمَّا رَکَعَ أَتَاهُ سَائِلٌ فَتَصَدَّقَ عَلَیْهِ بِحَلْقَةِ خَاتَمِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (2) فَکَبَّرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَرَأَهُ عَلَیْنَا ثُمَّ قَالَ قُومُوا نَطْلُبْ هَذِهِ الصِّفَةَ الَّتِی وَصَفَ اللَّهُ بِهَا فَلَمَّا دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ الْمَسْجِدَ اسْتَقْبَلَهُ سَائِلٌ فَقَالَ مِنْ أَیْنَ جِئْتَ فَقَالَ مِنْ عِنْدِ هَذَا الْمُصَلِّی تَصَدَّقَ عَلَیَّ بِهَذِهِ الْحَلْقَةِ وَ هُوَ رَاکِعٌ فَکَبَّرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مَضَی نَحْوَ عَلِیٍّ فَقَالَ یَا عَلِیُّ مَا أَحْدَثْتَ الْیَوْمَ مِنْ خَیْرٍ فَأَخْبَرَهُ بِمَا کَانَ مِنْهُ إِلَی السَّائِلِ فَکَبَّرَ ثَالِثَةً فَنَظَرَ الْمُنَافِقُونَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ وَ قَالُوا إِنَّ أَفْئِدَتَنَا لَا تَقْوَی عَلَی ذَلِکَ أَبَداً مَعَ الطَّاعَةِ لَهُ فَنَسْأَلُ رَسُولَ اللَّهِ أَنْ یُبَدِّلَهُ لَنَا فَأَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَخْبَرُوهُ بِذَلِکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی قُرْآناً وَ هُوَ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی (3) الْآیَةَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَتِمَّهُ فَقَالَ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ قَدْ سَمِعْتَ مَا تَآمَرُوا بِهِ فَانْصَرَفَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْأَمِینُ جَبْرَئِیلُ.

ثُمَّ قَالَ صَاحِبُ کِتَابِ النَّشْرِ وَ الطَّیِّ مِنْ غَیْرِ حَدِیثِ حُذَیْفَةَ: فَکَانَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ بِمِنًی یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِیَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا

حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ کَإِصْبَعَیَّ هَاتَیْنِ وَ جَمَعَ بَیْنَ سَبَّابَتَیْهِ أَلَا فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِمَا فَقَدْ نَجَا وَ مَنْ خَالَفَهُمَا فَقَدْ هَلَکَ أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ أَیُّهَا النَّاسُ قَالُوا نَعَمْ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ.

ثم قال صاحب کتاب النشر و الطی فلما کان فی آخر یوم من أیام التشریق أنزل الله علیه إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ إلی آخرها فقال صلی الله علیه و آله نعیت إلی نفسی فجاء

ص: 128


1- 1. فی المصدر و( م): قال فصعد جبرئیل.
2- 2. سورة المائدة: 55.
3- 3. سورة یونس: 15.

چنین می­کردم، و بدانید که خداوند او را به عنوان ولیّ و امامی برای شما منصوب فرموده که طاعتش بر مهاجرین و انصار فرض است و نیز بر تابعین، همچنین بر شهری و بادیه­نشین، و بر عجم و عرب و بر آزاده و مملوک و بر بزرگ و کوچک، و بر سفید پوست و سیاه پوست، و بر هر موّحدی، حکمش ثابت و کلامش حاکم و فرمانش نافذ است؛ هرکس با او از در مخالفت در آید ملعون است و هرکس وی را تصدیق نماید، مشمول رحمت خداوند خواهد بود. ای مردم، در قرآن تدّبر کنید و آیات و محکمات آن را بفهمید و از متشابهات آن پیروی نکنید، زیرا به خدا سوگند که تفسیر آن را جز کسی که من هم­اکنون دستش را گرفته و بلند کرده­ام نمی­داند، و شما را آگاه می­کنم که هر کس من مولای اویم، اینک وی مولای اوست و او کسی جز علی علیه السّلام نیست. ای مردم، همانا علی و پاکان از میان فرزندانم از صلب او هستند و ثقل اصغر آنانند و ثقل اکبر قرآن است، هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و امارت بر مؤمنین پس از من، بر کسی جز او روا نیست.

سپس با دست مبارک خود بر بازوی علی علیه السّلام زده، او را بالا کشید تا اینکه کمی پایین­تر از وی قرار گرفت و در سمت راست صورت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ایستاد، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله او را با دست خود بلند کرده و فرمود: ای مردم، چه کسی از خودتان به خودتان اولی­تر است؟ عرض کردند: خدا و رسول او، پس فرمود: بدانید! هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوست بدار دوستدار او را و دشمن بدار دشمن او را و یاری رسان یاری دهنده او را و به خواری افکن کسانی که او را تنها گذارند. خداوند دیننتان را با ولایت و امامت او برای شما کامل گردانید و هیچ آیه­ای در قرآن نیامده که خداوند مؤمنان را مورد خطاب قرار داده باشد، مگر اینکه با وی شروع کرده باشد. و خدا را گواه می­گیرم که در آیه «هل أتی»، جز بر بهشت برای او گواهی نداده است و این آیه را جز درباره وی نازل نکرده است؛ ذریّه هر پیامبری از صلب اوست لیکن ذرّیه من از صُلب علی است، جز شقی با علی دشمنی نمی­ورزد و جز پارسا دوستدار علی نمی­تواند باشد و سوره «وَ الْعَصْرِ » درباره علی نازل شده است و تفسیر آن:«سوگند به پروردگار عصر» قیامت است. مقصود از «إِنَّ الْانسَانَ لَفِی خُسْرٍ» دشمنان آل محمّدند، «إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ» یعنی به ولایت ایشان ایمان آوردند، «وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» یعنی با همدردی و با مواسات برادرانشان، «وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبر» یعنی در دوره غیبت امام غایبشان، یکدیگر را به صبر سفارش کردند.

ای مردم، {به خدا و رسول او و آن نوری که خداوند نازل فرموده ایمان بیاورید}، نوری که خداوند فرو فرستاده، در وجود من است و پس از من در درون علی است و پس از علی در ذریّه وی خواهد درخشید تا آنکه به مهدی قائم برسد. همان کسی که حق خدا را می­ستاند؛ ای مردم، من فرستاده خدایم که پیش از من نیز پیامبرانی بوده­اند و از این جهان رخت بر بسته­اند؛ آگاه باشید که علی موصوف به صبر و شکرگزاری است و پس از وی پسرانش که از صلب او هستند از این ویژگی برخوردارند، چون امامانی هستند که به سوی حق هدایت می­کنند.

ص: 132

إلی مسجد الخیف فدخله و نادی الصلاة جامعة فاجتمع الناس فحمد الله و أثنی علیه و ذکر خطبته ثم قال فیها أیها الناس إنی تارک فیکم الثقلین الثقل الأکبر کتاب الله عز و جل طرف بید الله تعالی و طرف بأیدیکم فتمسکوا به و الثقل الأصغر عترتی أهل بیتی فإنه قد نبأنی اللطیف الخبیر أنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض کإصبعی هاتین و جمع بین سبابتیه و لا أقول کهاتین و جمع بین سبابته و الوسطی فتفضل هذه علی هذه.

قال مصنف کتاب النشر و الطی فاجتمع قوم و قالوا یرید محمد صلی الله علیه و آله أن یجعل الإمامة فی أهل بیته فخرج منهم أربعة و دخلوا إلی مکة و دخلوا الکعبة و کتبوا فیما بینهم إن أمات الله محمدا أو قتل لا یرد هذا الأمر فی أهل بیته فأنزل الله تعالی أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (1): أقول فانظر هذا التدریج من النبی صلی الله علیه و آله و التلطف من الله تعالی فی نصه علی مولانا علی صلوات الله علیه فأول أمره بالمدینة قال سبحانه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فنص علی أن الأقرب إلی النبی صلی الله علیه و آله أولی به من المؤمنین و المهاجرین فعزل جل جلاله عن هذه الولایة المؤمنین و المهاجرین و خص بها أولی الأرحام من سید المرسلین ثم انظر کیف نزل جبرئیل بعد خروجه إلی مکة بالتعیین علی علی علیه السلام (2) فلما راجع النبی صلی الله علیه و آله و أشفق علی قومه من حسدهم لعلی علیه السلام کیف عاد الله جل جلاله أنزل إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ و کشف عن علی علیه السلام بذلک الوصف ثم انظر کیف مال النبی إلی التوطئة بذکر أهل بیته بمنی ثم عاد ذکرهم فی مسجد الخیف.

ثم ذکر صاحب کتاب النشر و الطی توجههم إلی المدینة و مراجعة رسول الله صلی الله علیه و آله مرة بعد مرة لله جل جلاله و ما تکرر من الله تعالی إلی رسول الله صلی الله علیه و آله فی ولایة علی علیه السلام قال حذیفة و أذن النبی صلی الله علیه و آله بالرحیل نحو المدینة فارتحلنا ثم قال

ص: 129


1- 1. سورة الزخرف: 79- 80.
2- 2. فی المصدر: فی علی خ ل.

تاکنون من دینتان را برایتان تبیین و آن را به شما فهمانده­ام، اما اینک علی است که پس از من آن را به شما می­فهماند. هان که از شما دعوت می­کنم که با پایان خطبه­ام به من دست بیعت با علی بدهید و به ولایتش اقرار کنید، آگاه باشید که من برای خدا بیعت کردم و علی برای من بیعت کرد و من از جانب خدا از شما برای علی بیعت می­گیرم. {پس هر که پیمان­شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان می­شکند و هر که بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودی خدا پاداشی بزرگ به او می­بخشد.}(1)

ای مردم، شما بیشتر از آنید که با دست از تک­تک شما بیعت بگیرم و خداوند به من فرمان داده که از بابت عهدی که در پذیرش ولایت علی بن ابی طالب و امامان پس از او که از نسل من و نسل وی هستند و پیش از این شما را در این مورد آگاه کرده­ام، اقرار به زبان بگیرم، پس حاضران غایبان را خبر کنند، پس باهم بگویید: شنیدیم، اطاعت می­کنیم، خشنودیم که از جانب پروردگارت ابلاغ فرمودی. ما با دل­ها، زبان­ها و دست­هایمان در این مورد با شما بیعت می­کنیم، بر این عهد زنده خواهیم ماند و خواهیم مُرد و برانگیخته خواهیم شد، نه آن را تغییر می­دهیم و نه با چیزی دگر جایگزین می­کنیم و نه در آن شک و تردید خواهیم کرد. ما از عهدی که با خدا و تو و علی و حسن و حسین و دیگر امامانی که یاد کردید، بستیم و با دل­ها و زبان­ها­یمان به آن اقرار کردیم، رجوع نمی­کنیم و چیز دیگری را به جای آن نخواهیم خواست و ما این موضوع را به هرکس که ببینیم ابلاغ خواهیم نمود. سپس مردم شروع کردند به گفتن بلی، بلی، شنیدیم و فرمان خدا و رسولش را اطاعت کردیم و با دل­هایمان به آن ایمان آوردیم، و سپس با دستان دراز کرده به سوی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و علی علیه السّلام هجوم آورده و ازدحام نمودند تا اینکه نماز ظهر و عصر با هم گزارده شد و سپس هر فوجی که پیش می­آمد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می­فرمود: «سپاس خداوندی را که ما را بر جهانیان برتری داد».

فصل

اما آنچه را که مسعود بن ناصر سیستانی در وصف تصریح پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر ولایت و امامت مولایمان علی علیه السّلام آورده، مجلّدی است مشتمل بر بیش از بیست جزوه. اما آنچه را که محمّد بن جریر صاحب تاریخ طبری در این مورد ذکر نموده نیز بالغ بر یک مجلّد می­شود، و نیز آنچه را که ابوالعباس بن عقده و دیگر علما و اهل روایت ذکر کرده­اند، بالغ بر چند مجلّد می­شود.

فصل

اما آنچه از اظهار ناخرسندی ­هایی که از سوی برخی حاضران غدیر در مورد خطبه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و تصریح ایشان بر ولایت مولایمان علی علیه السّلام رخ داده، ثعلبی در تفسیر خود آورده است که مردم از پیرامون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پراکنده شدند و آن حضرت علی علیه السّلام را فرمان داد تا ایشان را گرد آورد. و چون گرد آمدند، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در حالی که بر دست علی بن ابی طالب علیه السّلام تکیه داده بود، برخاسته،

ص: 133


1- . فتح/ 10

ص: 12864

أَقُولُ: وَ زَادَ فِی الْجُحْفَةِ أَبُو سَعِیدٍ مَسْعُودُ بْنُ نَاصِرٍ السِّجِسْتَانِیُّ فِی کِتَابِ الدِّرَایَةِ فَقَالَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عِدَّةِ طُرُقٍ إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَنَزَلَ جُحْفَةَ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ فَأَمَرَهُ أَنْ یَقُومَ بِعَلِیٍّ علیه السلام قَالَ أَ لَسْتُمْ تَزْعُمُونَ أَنِّی أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صلی الله علیه و آله فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ أَعِنْ مَنْ أَعَانَهُ.

قال ابن عباس وجبت و الله (1) فی أعناق الناس.

أقول: و سار النبی صلی الله علیه و آله من الجحفة قال مسعود السجستانی فی کتاب الدرایة بإسناده إلی عبد الله بن عباس أیضا قال أمر رسول الله صلی الله علیه و آله أن یبلغ ولایة علی علیه السلام فأنزل الله تعالی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ (2) یقول رضی الدین رکن الإسلام أبو القاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن محمد الطاوس أمده الله بعنایاته و أیده بکراماته اعلم أن موسی نبی الله راجع الله تعالی فی إبلاغ رسالته و قال فی مراجعته إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (3) و إنما کان قتل نفسا واحدة و أما علی بن أبی طالب علیه السلام فإنه کان قد قتل من قریش و غیرهم من القبائل قتلی کل واحد منهم یحتمل مراجعة النبی صلی الله علیه و آله لله جل جلاله فی تأخیر ولایة مولانا علی علیه السلام و ترک إظهار عظیم فضله و شرف محله و کان النبی صلی الله علیه و آله

ص: 130


1- 2. فی المصدر: وجبت کذا و اللّه.
2- 3. سورة المائدة: 67.
3- 4. سورة القصص: 33.

سپس حمد و ثنای خدا را به جا آورده، ­آن­گاه فرمود: ای مردم، چنان جدا گشتن شما را از خودم ناخوش و ناپسند می­دارم که تصوّر می­کنم هیچ خاندانی نزد شما منفورتر از خاندانی نباشد که جانشین من می­شود، سپس فرمود: لیکن علی بن ابی طالب را خداوند نسبت به من منزلتی چون هارون از موسی داده است و خدا از او راضی و خشنود است، همان­طور که من نیز از او راضی و خشنودم؛ زیرا او چیزی را بر نزدیک­ بودن به من و محبّت به من بر نمی­گزیند. سپس دستان علی را بلند کرده و فرمود: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوست بدار هر که او را دوست می­دارد و دشمن بدار هر که با وی دشمنی کند! راوی گوید: پس مردم با چشمانی گریان و زاری کنان، در حالی که می­گفتند: یا رسول الله، ما از تو کناره نگرفته­ام مگر به سبب اینکه بار گرانی بر شما باشیم، ما از خشم رسول، به خدا پناه می­بریم؛ سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از ایشان راضی گشت.

مؤلف: سید در «الطرائف»(1)

و ابن بطریق در «العمدۀ»(2)

از ابن مغازلی با اسناد خود به جابر بن عبداالله روایت کرده­اند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در غدیرخم اطراق نمود، لیکن مردم از وی کناره گرفتند، پس به علی علیه السّلام امر فرمود تا ایشان را گرد آورد،... تا آخر روایت.

سپس سید در «الاقبال» گوید:

فصل

و مؤلف کتاب «النشر و الطیّ» گوید: ابوسعید خدری گفت: از آنجا نرفتیم تا اینکه این آیه نازل شد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا»،(3){امروز

دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم.} پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: حمد و سپاس خدا را بر کمال دینش و تمام کردن نعمتش و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب، و آن­گاه آیه: «الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلَا تخَْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ»،(4){امروز

کسانی که کافر شده اند، از [کارشکنی در] دین شما نومید گردیده اند. پس، از ایشان مترسید و از من بترسید.} مؤلّف کتاب گوید: پس امام صادق علیه السّلام فرمود: کفار نومید و ستمکاران طمع کردند.

مؤلف: و مسلم در صحیح خود با اسناد آن به طارق بن شهاب روایت کرده که گفت: یهودیان به عمر گفتند: اگر آیه: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا» بر ما نازل می­شد و می­دانستیم در چه روزی نازل گشته، آن روز را عید قرار می­دادیم؛ و نزول این آیه در روز غدیر را جمعی از مخالفان روایت کرده­اند که آن­ها را در کتاب «الطرائف» آورده­ایم؛ و مؤلف کتاب النشر و الطیّ چنین گوید:

ص: 134


1- . ص 34
2- . ص 53
3- . مائده/ 3
4- . مائده/ 4

شفیقا علی أمته کما وصفه الله جل جلاله فأشفق علیهم من الامتحان بإظهار ولایة علی علیه السلام فی أوان و یحتمل أن یکون الله عز و جل أذن للنبی صلی الله علیه و آله فی مراجعته لیظهر لأمته أنه ما آثره لمولانا علی علیه السلام و إنما الله جل جلاله آثره کما قال ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی (1) قال صاحب کتاب النشر و الطی فی تمام حدیثه ما هذا لفظه فهبط جبرئیل علیه السلام فقال اقرأ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الآیة و قد بلغنا غدیر خم فی وقت لو طرح اللحم فیه علی الأرض لانشوی و انتهی إلینا رسول الله صلی الله علیه و آله فنادی الصلاة جامعة و لقد کان أمر علی علیه السلام أعظم عند الله مما یقدر فدعا المقداد و سلمان و أبا ذر و عمارا فأمرهم أن

یعمدوا إلی أصل شجرتین فیقموا ما تحتهما فکسحوه (2) و أمرهم أن یضعوا الحجارة بعضها علی بعض کقامة رسول الله صلی الله علیه و آله و أمر بثوب فطرح علیه ثم صعد النبی صلی الله علیه و آله المنبر ینظر یمنة و یسرة و ینتظر اجتماع الناس إلیه فلما اجتمعوا فقال.

الحمد لله الذی علا فی توحده و دنا فی تفرده إلی أن قال أقر له علی نفسی بالعبودیة و أشهد له بالربوبیة و أؤدی ما أوحی إلی حذار إن لم أفعل أن تحل بی قارعة(3) أوحی إلی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الآیة معاشر الناس ما قصرت فی تبلیغ ما أنزله الله تبارک و تعالی و أنا أبین لکم سبب هذه الآیة أن جبرئیل هبط إلی مرارا أمرنی عن السلام أن أقول فی المشهد و أعلم الأبیض و الأسود أن علی بن أبی طالب أخی و خلیفتی و الإمام بعدی أیها الناس علمی بالمنافقین الذین یقولون بألسنتهم ما لیس فی قلوبهم و یحسبونه هینا وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ و کثرة أذاهم لی مرة سمونی أذنا لکثرة ملازمته إیای و إقبالی علیه حتی أنزل الله وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ محیط(4) و لو شئت أن أسمی القائلین

ص: 131


1- 1. سورة النجم: 3 و 4.
2- 2. کسح البیت: کنسه.
3- 3. القارعة: الداهیة. النکبة المهلکة.
4- 4. خبر لقوله« علمی» و الآیة فی سورة التوبة: 61.

فصل

و نقل است که خدای متعال در روز مباهله، علی را بر دشمنان عرضه فرمود و آنان از دشمنی با وی دست کشیدند، و در روز غدیر وی را بر اولیا عرضه فرمود، امّا آن­ها دشمن وی گشتند و فرق میان این دو گروه تا چه حد است؟ و ابوسعید سمّان با اسناد خود روایت کرده که ابلیس در هیأت پیرمردی نیکو منظر نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و گفت: یا محمّد، چه اندک­اند کسانی که به خاطر سخنانی که درباره پسر عمویت علی می­گویی، از تو پیروی می­کنند؟! پس خداوند این آیه را نازل فرمود: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیهِْمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِین»،(1)

قطعاً شیطان گمان خود را در مورد آنها راست یافت. و جز گروهی از مؤمنان، [بقیه] از او پیروی کردند.} پس جمعی از منافقان که پیمان او را شکسته بودند گرد آمده و گفتند: محمّد دیروز در مسجد خیف سخنانی گفت: و امروز اینجا سخنانی بر زبان راند، اگر وی به مدینه باز گردد، بیعت را برای علی خواهد گرفت و صلاح در آن است که محمّد را قبل از اینکه به مدینه برسد، به قتل برسانیم. و چون شب فرا رسید، چهارده مرد بر سر گردنه به کمین نشستند تا وی را به قتل رسانند - و آن گردنه­ای ­است میان جحفه و ابواء - پس هفت تن ایشان در سمت راست گردنه و هفت تن دیگر در سمت چپ مستقر شدند تا شتر آن حضرت را رم دهند. چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روز را به شب رساند و سوار بر شتر خود که «ناجیه» نام داشت، پیشاپیش صحابه­اش حرکت فرموده و به گردنه رسید، جبرئیل وی را ندا در داد که ای محمّد، فلانی و فلانی و... همه آن­ها را نام برد - و مؤلف کتاب نام ایشان را ذکر کرده سپس گوید: - جبرئیل گفت: ای محمّد، اینان در گردنه در کمین تو نشسته­اند تا تو را غفلتاً به قتل رسانند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به نفر پشت سر خود نگاه کرده و پرسید: پشت سر من کیست؟ حذیفۀ بن یمان عرض کرد: من هستم حذیفه، یا رسول الله. فرمود: آیا آنچه را که ما شنیدیم تو هم شنیدی؟ عرض کرد: آری، فرمود: پوشیده­ دار. سپس به آن چهارده نفر نزدیک گشته و تک­تک آنان را به نام و نام پدر صدا زد. و چون آن­ها صدای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را شنیدند، پراکنده شده و به جمع مردم پیوستند، در حالیکه شتران خود را زانو بسته در گردنه رها ساخته بودند. چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به مرکب­های ایشان رسید، آن­ها را شناخت و چون از مرکب پیاده شد، فرمود: آن مردان را چه می­شود که در کعبه پیمان بستند که اگر خداوند محمّد را بکشد یا کشته شود، امر جانشینی وی به خاندانش واگذار نشود، سپس چه توطئه­ها که نچیدند؟! پس آن­ها نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و سوگند یاد کردند که قصد هیچ توطئه­ای را نداشته­اند! پس خداوند تبارک و تعالی فرمود: «یحَْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ کلَِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ

وَ مَا نَقَمُواْ إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن یَتُوبُواْ یَکُ خَیرًْا لهَُّمْ وَ إِن یَتَوَلَّوْاْ یُعَذِّبهُْمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِیمًا فیِ الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ وَ مَا لهَُمْ فیِ الْأَرْضِ مِن وَلیِ ٍّ وَ لَا نَصِیرٍ»،(2){به

خدا سوگند می خورند که [سخن ناروا] نگفته اند، در حالی که قطعاً سخن کفر گفته و پس از اسلام آوردنشان کفر ورزیده اند، و بر آنچه موفّق به انجام آن نشدند همّت گماشتند، و به عیب­جویی برنخاستند مگر [بعد از] آنکه خدا و پیامبرش از فضل خود آنان را بی نیاز گردانیدند. پس اگر توبه کنند برای آنان بهتر است، و اگر روی برتابند، خدا آنان را در دنیا و آخرت عذابی دردناک می کند، و در روی زمین یار و یاوری نخواهند داشت.}

ص: 135


1- . سبأ/ 20
2- . توبه/ 74

بأسمائهم لسمیت و اعلموا أن الله قد نصبه لکم ولیا و إماما مفترضا طاعته (1) علی المهاجرین و الأنصار و علی التابعین و علی البادی و الحاضر و علی العجمی و العربی و علی الحر و المملوک و علی الکبیر و الصغیر و إلی الأبیض و الأسود و علی کل موحد فهو ماض حکمه جائز قوله نافذ أمره ملعون من خالفه مرحوم من صدقه معاشر الناس تدبروا القرآن و افهموا آیاته و محکماته و لا تتبعوا متشابهه فو الله لا یوضح تفسیره إلا الذی أنا آخذ بیده و رافعها بیدی و معلمکم أن من کنت مولاه فهو مولاه و هو علی معاشر الناس إن علیا و الطیبین من ولدی من صلبه هم الثقل الأصغر و القرآن الثقل الأکبر لن یفترقا حتی یردا علی الحوض و لا تحل إمرة المؤمنین لأحد بعدی غیره.

ثم ضرب بیده إلی عضده (2) فرفعه علی درجة دون مقامه متیامنا عن وجه رسول الله صلی الله علیه و آله فرفعه بیده و قال أیها الناس من أولی بکم من أنفسکم قالوا الله و رسوله فقال صلی الله علیه و آله ألا من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله إنما أکمل الله لکم دینکم بولایته و إمامته و ما نزلت آیة خاطب الله بها المؤمنین إلا بدأ به و لا شهد الله بالجنة فی هل أتی إلا له و لا أنزلها فی غیره ذریة کل نبی من صلبه و ذریتی من صلب علی لا یبغض علیا إلا شقی و لا یوالی علیا إلا تقی و فی علی نزلت وَ الْعَصْرِ و تفسیرها و رب عصر القیامة إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ أعداء آل محمد إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا بولایتهم وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بمواساة إخوانهم وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ فی غیبة غائبهم.

معاشر الناس آمنوا بالله و رسوله و النور الذی أنزل أنزل الله النور فی ثم فی علی ثم النسل منه إلی المهدی الذی یأخذ بحق الله معاشر الناس إنی رسول الله قد خلت من قبلی الرسل إلا أن علیا الموصوف بالصبر و الشکر ثم من بعده من ولده من صلبه

معاشر الناس قد ضل من قبلکم أکثر الأولین أنا صراط الله المستقیم الذی أمرکم أن تسلکوا الهدی إلیه ثم علی من بعدی ثم ولدی من صلبه أئمة یهدون

ص: 132


1- 1. فی المصدر: مفترض الطاعة خ ل.
2- 2. فی المصدر: علی عضده خ ل.

فصل

و شدت حسد کردن بر مولایمان علی علیه السّلام به سبب مقام و منزلت انعامی که بدان دست یافته بود، بدان درجه رسیده بود که کارشان به هلاک و ریشه­کن شدن کشید. به همین مناسبت حاکم عبیدالله بن عبدالله حسکانی که از رجال مشهور جمهور است، در کتاب «دعاء الهداۀ إلی أداء حقّ الموالاۀ» می­گوید: این روایت را بر ابوبکر محمّد بن محمّد صیدلانی خواندم و او به صحّت آن اقرار نمود که حذیفۀ بن یمان گفت: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: هر کس من مولای اویم اینک علی مولای اوست، نعمان بن منذر فهری از جا برخاسته و گفت: این سخن از جانب خودتان است یا چیزی است که پروردگارت تو را به آن امر کرده است؟ فرمود: خیر، بلکه پروردگارم مرا بدان فرمان داده است. پس منذر گفت: خداوندا، سنگی از آسمان بر ما فرود آر! و هنوز به شترش نرسیده بود که سنگی از آسمان فرود آمده، وی را خونین ساخت و در جا کشت، پس خدای متعال آیه: «سَأَلَ سَائلُ

بِعَذَابٍ وَاقِع»،(1){پرسنده ای

از عذاب واقع شونده ای پرسید.}را نازل فرمود.

مؤلف: این حدیث را ثعلبی در تفسیر قرآن خود به شکلی بهتر و کامل­تر از این روایت آورده است. و نیز صاحب کتاب «النشر والطیّ» آن را نقل کرده، گوید: هنگامی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در غدیرخُم بود، مردم را فراخواند و آن­ها گرد آمدند، سپس دست علی علیه السّلام را گرفته و فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. این سخن در همه جا پیچید تا اینکه به گوش حارث بن نعمان فهری رسید. وی با شنیدن این سخن سوار بر شتر خود نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمد تا اینکه به ابطح رسید، پس ناقه­اش را خوابانید و از آن پیاده گشته و زانوی آن را بست، سپس نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آمد، در حالی که آن حضرت در میان جمعی از یاران خود بودند؛ پس گفت: ای محمّد، به ما فرمان دادی که شهادت دهیم معبودی جز الله نیست و تو فرستاده او هستی و ما آن را پذیرفتیم، و به ما امر نمودی که پنج بار نماز بخوانیم که آن را پذیرفتیم، و امر کردی که حج بگزاریم که آن را پذیرفتیم، اما این همه تو را راضی نکرد تا اینکه بازوی پس عمویت را گرفته و بالا برده، او را بر ما برتری داده و گفتی: هر که من مولای او بودم، علی مولای اوست! آیا این سخن را از خودت گفتی یا از خدای عزّوجل؟ پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست، این سخن از جانب خداست! پس حارث برگشت تا به سمت شترش برود، در حالی که می­گفت: خداوندا، اگر آنچه محمّد می­گوید حق است، پس بر ما از آسمان سنگ ببار یا عذابی دردناک بر ما بفرست! و هنوز به شترش نرسیده بود که خداوند سنگی بر سرش فرو بارید که از

ص: 136


1- . المعارج/ 1

بالحق إنی قد بینت لکم و فهمتکم هذا علی یفهمکم بعدی ألا و إنی عند انقطاع خطبتی أدعوکم إلی مصافحتی علی بیعته و الإقرار له بولایته ألا إنی بایعت لله و علی بایع لی و أنا آخذکم بالبیعة له عن الله فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً معاشر الناس أنتم أکثر من أن تصافحونی بکف واحدة قد أمرنی الله أن آخذ من ألسنتکم الإقرار بما عقدتم الإمرة لعلی بن أبی طالب و من جاء من بعده من الأئمة منی و منه علی ما أعلمتکم أن ذریتی من صلبه فلیبلغ الحاضر الغائب فقولوا سامعین مطیعین راضین لما بلغت عن ربک نبایعک علی ذلک بقلوبنا و ألسنتنا و أیدینا علی ذلک نحیا و نموت و نبعث لا نغیر و لا نبدل و لا نشک و لا نرتاب أعطینا بذلک الله و إیاک و علیا و الحسن و الحسین و الأئمة الذین ذکرت کل عهد و میثاق من قلوبنا و ألسنتنا لا نبتغی (1) بذلک بدلا و نحن نؤدی ذلک إلی کل من رأینا فبادر الناس بنعم نعم سمعنا و أطعنا أمر الله و أمر رسوله آمنا به بقلوبنا و تداکوا(2) علی رسول الله و علی بأیدیهم إلی أن صلیت الظهر و العصر فی وقت واحد و باقی ذلک الیوم إلی أن صلیت العشاءان فی وقت واحد و رسول الله صلی الله علیه و آله یقول کلما أتی فوج الحمد لله الذی فضلنا علی العالمین.

فصل

و أما ما رواه مسعود بن ناصر السجستانی فی صفة نص النبی صلی الله علیه و آله علی مولانا علی علیه السلام بالولایة فإنه مجلد أکثر من عشرین کراسا و أما الذی ذکره محمد بن جریر صاحب التاریخ فی ذلک فإنه مجلد و کذلک ما ذکره أبو العباس بن عقدة و غیره من العلماء و أهل الروایات فإنها عدة مجلدات.

فصل و أما ما جری من إظهار بعض من حضر فی یوم الغدیر لکراهة نص النبی صلی الله علیه و آله علی مولانا علی علیه السلام

فقد ذکر الثعلبی فی تفسیره أن الناس تنحوا عن النبی صلی الله علیه و آله و أمر علیا فجمعهم فلما اجتمعوا قام و هو متوسد علی ید علی بن أبی طالب

ص: 133


1- 1. فی المصدر: و نحن لا نبتغی.
2- 2. تداک علیه القوم: ازدحموا.

نشیمنگاهش بیرون زده، وی را در دم کُشت.(1)

توضیح

«ناقه ناجیۀ و نجیّۀ»: شتر تندرو

روایت25.

کمال الدین: زید بن ارقم گوید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از حجّۀ­الوداع بازگشت، در غدیرخم منزل کرد، سپس دستور داد زیر چند درخت پر شاخ و برگ را جارو کنند. سپس فرمود: گویا به عالم دیگر فراخوانده شده و اجابت نموده­ام. من دو شیء گران­سنگ را در میان شما بر جای می­نهم که یکی از دیگری بزرگ­تر است و آن کتاب خداست و دیگری عترت من است، پس بنگرید که پس از من چگونه با این دو رفتار خواهید کرد؟ که این دو هرگز از هم جدا نخواهند گشت تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود: یقیناً خداوند مولای من است و من مولای هر مؤمنی هستم. آن­گاه دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را گرفته و فرمود: هر کس من ولیّ او بوده­ام، اینک این ولیّ اوست، خداوندا دوست بدار هر که او را دوست می­دارد و دشمن بدار هر کس با وی دشمنی کند! راوی گوید: به زید بن ارقم گفتم: آیا تو خود این سخن را از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدی؟ گفت: هر کس در آن درخت­زار بود، هم پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را با چشم خود دید و هم سخن او را با گوش خود شنید.(2)

کمال الدین محمّد بن حافظ از عبدالله بن سلیمان از احمد بن معلّی از یحیی بن حمّاد از ابوعوانه شبیه این روایت را نقل کرده است.

روایت26.

کشف الیقین: از کتاب محمّد بن ابی الثلج با اسناد خود گوید: ابو عبدالله جعفر صادق علیه السّلام فرمود: خدای عزّوجل در «کراع الغمیم» آیه: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ» را درباره علی علیه السلام نازل فرمود، سپس فرمود:«وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس». سپس ماجرای منصوب کردن علی علیه السّلام را به ولایت در غدیرخُم نقل نموده و گوید: و جبرئیل با قول خدای عزّوجل نازل گردید که «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا» به علی امیرالمؤمنین.

ص: 137


1- . اقبال الأعمال : 459-453
2- . کمال الدین : 136

علیه السلام فحمد الله و أثنی علیه ثم قال أیها الناس إنه قد کرهت تخلفکم عنی حتی خیل إلی أنه لیس شجرة أبغض إلیکم من شجرة تلینی ثم قال لکن علی بن أبی طالب أنزله الله منی بمنزلتی منه فرضی الله عنه کما أنا راض عنه فإنه لا یختار علی قربی و محبتی شیئا ثم رفع یدیه فقال من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه قال فابتدر الناس إلی رسول الله صلی الله علیه و آله یبکون و یتضرعون و یقولون یا رسول الله ما تنحینا عنک إلا کراهیة أن نثقل علیک فنعوذ بالله من سخط رسوله فرضی رسول الله عنهم عند ذلک.

أقول: روی السید فی الطرائف (1) و ابن بطریق فی العمدة(2) عن ابن المغازلی بإسناده إلی جابر بن عبد الله أن رسول الله صلی الله علیه و آله نزل بخم فتنحی الناس عنه فأمر علیا فجمعهم إلی آخر الخبر.

ثم قال فی الإقبال:

فصل

و قال مصنف کتاب النشر و الطی قال أبو سعید الخدری فلم ننصرف حتی نزلت هذه الآیة الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً(3) فقال رسول الله صلی الله علیه و آله الحمد لله علی کمال الدین و تمام النعمة و رضی الرب برسالتی و ولایة علی بن أبی طالب و نزلت الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ (4) الآیة قال صاحب الکتاب فقال الصادق علیه السلام یئس الکفرة و طمع الظلمة.

قلت أنا و قال مسلم فی صحیحه بإسناده إلی طارق بن شهاب قال قالت الیهود لعمر لو علینا معشر الیهود نزلت هذه الآیة الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً نعلم الیوم الذی أنزلت فیه لاتخذنا ذلک الیوم عیدا و روی نزول هذه یوم الغدیر جماعة من المخالفین ذکرناهم فی الطرائف (5) و قال مصنف کتاب النشر و الطی ما هذا لفظه

ص: 134


1- 1. ص 34.
2- 2. ص 53.
3- 3. المائدة: 3.
4- 4. المائدة: 3.
5- 5. راجع ص 33- 36.

یعنی ای جماعت مهاجرین و انصار، در این روز خداوند دین شما را برایتان (با ولایت علی علیه السّلام) کامل فرمود و نعمتش را بر شما تمام کرد و راضی گشت که اسلام دین شما باشد، پس به سخنش گوش فرا دهید و از وی اطاعت کنید تا ظفر یابید و غنیمت به دست آورید.(1)

روایت27.

تفسیر عیاشی: امام باقر علیه السّلام فرمود: آخرین فریضه­ای که خداوند آن را نازل فرمود، فریضه ولایت است که می­فرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا» و پس از این فریضه، فریضه دیگری نازل نشد تا اینکه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رحلت فرمود.(2)

روایت28.

تفسیر عیاشی: از جعفر بن محمّد خزاعی از پدرش روایت کرده که گفت: شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در عرفات منزل کرد، جبرئیل نزد وی آمده و گفت: یا محمّد، خداوند تو را سلام می­رساند و به تو می­گوید: به اُمّت خود بگو: {امروز دین شما را برایتان کامل کردم} به ولایت علی بن ابی طالب {و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما[ به عنوان] آیینی برگزیدم} و بعد از این آیه­ای بر شما نازل نخواهم کرد، زیرا تاکنون فریضه­های نماز، زکات، روزه و حج را نازل کرده بودم و فریضه ولایت پنجمین فریضه است که آن چهار فریضه را جز به همراه این فریضه نمی­پذیرم.(3)

روایت29.

تفسیر عیاشی: ابو جعفر باقر علیه السّلام فرمود: فرایض یکی پس از دیگری نازل می­شدند و «ولایت» آخرین فریضه­ای بود که نازل گردید، پس خدای متعال چنین نازل فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا». سپس امام ابوجعفر باقر علیه السّلام فرمود: خداوند فرمود: پس از این فریضه، فریضه دیگری بر شما نازل نخواهم کرد.(4)

تفسیر عیاشی: امام صادق علیه السّلام فرمود: تمام نعمت، وارد شدن به بهشت است.(5)

روایت30.

تفسیر عیاشی: صفوان جمّال گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون این آیه درباره ولایت نازل گردید، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دستور فرمود، درختزار غدیرخُم جارو شد، سپس ندای «الصلاۀ جامعه» در داده شد، سپس فرمود: ای مردم، آیا من اولی­تر از مؤمنان به خودشان نیستم؟ عرض کردند: آری، فرمود: پس، هر کس من مولای او بوده­ام اینک علی مولای اوست. پروردگارا، دوست بدار دوستدار او را و دشمن بدار دشمنش را، سپس به مردم امر فرمود که با وی بیعت کنند. آن­گاه مردم با وی بیعت کردند و چنان بود که مردم می­آمد و با وی بیعت می­کردند، اما آن حضرت سخن نمی­گفت؛ و چون ابوبکر آمد، فرمود: ای ابوبکر، با علی بر ولایت بیعت کن! عرض کرد: از جانب خداست یا از جانب رسول اوست؟ فرمود: از جانب خدا و رسول اوست. سپس عمر آمد، آن حضرت فرمود: با علی بر ولایت بیعت کن! گفت: از جانب خداست یا از جانب رسول او؟ فرمود: از جانب خدا و رسول اوست. سپس عمر شانه­های خود را تکان داد و روبرگردانده

ص: 138


1- . کشف الیقین: 46
2- . نسخه خطی . تفسیر برهان 1: 444
3- . نسخه خطی، تفسیر برهان 1: 444
4- . تفسیر عیاشی، نسخه خطی. تفسیر برهان 1: 444
5- . تفسیر عیاشی، نسخه خطی. تفسیر برهان 1: 444
فصل

و روی أن الله تعالی عرض علیا علی الأعداء یوم الابتهال فرجعوا عن العداوة و عرضه علی الأولیاء یوم الغدیر فصاروا أعداء فشتان ما بینهما

وَ رَوَی أَبُو سَعِیدٍ السَّمَّانُ بِإِسْنَادِهِ: أَنَّ إِبْلِیسَ أَتَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی صُورَةِ شَیْخٍ حَسَنِ السَّمْتِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَا أَقَلَّ مَنْ یُبَایِعُکَ عَلَی مَا تَقُولُ فِی ابْنِ عَمِّکَ عَلِیٍّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (1) فَاجْتَمَعَ جَمَاعَةٌ مِنَ الْمُنَافِقِینَ الَّذِینَ نَکَثُوا عَهْدَهُ فَقَالُوا قَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ بِالْأَمْسِ فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ مَا قَالَ وَ قَالَ هَاهُنَا مَا قَالَ فَإِنْ رَجَعَ إِلَی الْمَدِینَةِ یَأْخُذُ الْبَیْعَةَ لَهُ وَ الرَّأْیُ أَنْ نَقْتُلَ مُحَمَّداً قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ الْمَدِینَةَ فَلَمَّا کَانَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ قَعَدَ لَهُ صلی الله علیه و آله أَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلًا فِی الْعَقَبَةِ لِیَقْتُلُوهُ وَ هِیَ عَقَبَةٌ بَیْنَ الْجُحْفَةِ وَ الْأَبْوَاءِ فَقَعَدَ سَبْعَةٌ عَنْ یَمِینِ الْعَقَبَةِ وَ سَبْعَةٌ عَنْ یَسَارِهَا لِیُنَفِّرُوا نَاقَتَهُ فَلَمَّا أَمْسَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَّی وَ ارْتَحَلَ وَ تَقَدَّمَ أَصْحَابَهُ وَ کَانَ عَلَی نَاقَةٍ نَاجِیَةٍ فَلَمَّا صَعِدَ الْعَقَبَةَ نَادَاهُ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ فُلَاناً وَ فُلَاناً وَ سَمَّاهُمْ کُلَّهُمْ وَ ذَکَرَ صَاحِبُ الْکِتَابِ أَسْمَاءَ الْقَوْمِ الْمُشَارِ إِلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ قَالَ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ هَؤُلَاءِ قَدْ قَعَدُوا لَکَ فِی الْعَقَبَةِ لِیَغْتَالُوکَ (2) فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی مَنْ خَلْفَهُ فَقَالَ مَنْ هَذَا خَلْفِی فَقَالَ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ أَنَا حُذَیْفَةُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صلی الله علیه و آله سَمِعْتَ مَا سَمِعْنَاهُ قَالَ

نَعَمْ قَالَ اکْتُمْ ثُمَّ دَنَا مِنْهُمْ فَنَادَاهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ فَلَمَّا سَمِعُوا نِدَاءَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَرُّوا وَ دَخَلُوا فِی غُمَارِ النَّاسِ وَ تَرَکُوا رَوَاحِلَهُمْ وَ قَدْ کَانُوا عَقَلُوهَا دَاخِلَ الْعَقَبَةِ وَ لَحِقَ النَّاسُ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ انْتَهَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی رَوَاحِلِهِمْ فَعَرَفَهَا فَلَمَّا نَزَلَ قَالَ مَا بَالُ أَقْوَامٍ تَحَالَفُوا فِی الْکَعْبَةِ إِنْ أَمَاتَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَوْ قُتِلَ لَا یُرَدُّ(3) هَذَا الْأَمْرُ إِلَی أَهْلِ بَیْتِهِ ثُمَّ هَمُّوا بِمَا هَمُّوا بِهِ فَجَاءُوا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَحْلِفُونَ أَنَّهُمْ لَمْ یَهُمُّوا بِشَیْ ءٍ مِنْ ذَلِکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا(4) الْآیَةَ.

ص: 135


1- 1. سورة سبأ: 20.
2- 2. لیقتلوک خ ل.
3- 3. فی المصدر: لا نرد.
4- 4. سورة التوبة: 74.

و به ابوبکر گفت: چه­قدر زیر بازوی پس عمویش را می­گیرد؟! عمر به سرعت از آن جمع بیرون رفت. مدتی نگذشت تا اینکه نزد پیامبر آمده و عرض کرد: یا رسول الله، من بنا به ضرورتی از جمع خارج شدم و مردی را دیدم که چنان جامه نیکویی برتن داشت که بهتر از آن را هرگز ندیده­ام و او نیکو رخسارترین مردم و خوشبو­ترین آن­ها بود. آن مرد گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیمانی را برای علی بست که جز کافر آن را نمی­گشاید. پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای عمر، می­دانی آن مرد کیست؟ عرض کرد: خیر، فرمود: جبرئیل بوده است، پس برحذر باش از اینکه تو اولین کسی باشی که گره این پیمان را بگشایی و کافر گردی. سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: دوازده هزار تن شاهد برگزاری مراسم ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام در غدیر بودند اما وی نتوانست حق خود را بگیرد، اما هریک از شما صاحب مال بوده و شاهد داشته باشد، می­تواند حقّ خود را بگیرد و آیه: «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَا،لِبُون»(1){حزب

خدا همان پیروزمندانند.} درباره علی علیه السّلام نازل شده است.(2)

روایت31.

تفسیر عیاشی: ابن عباس و جابر بن عبدالله گفته­اند: خداوند به محمّد امر فرمود علی را به عنوان ولیّ امر مردم معرفی نماید، لیکن آن حضرت بیم داشت که مردم بگویند به نفع پسر عمویش کار کرده و بدین سبب بر وی بشورند، پس خداوند به وی وحی فرمود که: «یَأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا ... مِنَ النَّاس» از این رو رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در روز غدیرخُم، وی را به ولایت بر مردم منصوب نمود.(3)

روایت32.

تفسیر عیاشی: امام باقر علیه السّلام فرمود: هنگامی که جبرئیل در حجّۀ الوداع با اعلان امر علی بن ابی طالب علیه السّلام بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل گردید. و آیه: «یَأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یهَْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»(4)

را ابلاغ نمود، رسول خدا سه روز درنگ فرمود تا اینکه به جحفه رسید و دست علی علیه السّلام را از بیم واکنش مردم بالا نبرد، و چون در روز غدیر در جحفه و در مکانی به نام «مَهیَعۀ» فرود آمد، ندای الصلاۀ جامعه سرداد، پس مردم گرد آمدند. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چه کسی اولی­تر از خودتان به شماست؟ - گوید: - سپس مردم با صدای بلند گفتند: خدا و رسول او. سپس برای بار دوم سؤال خود را تکرار فرمود که باز هم گفتند: خدا و رسول او، بار سوم نیز همین سؤال را پرسید و آنها گفتند: خدا و رسول او، سپس دست علی علیه السّلام را بلند کرده و فرمود: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوست بدار دوستدارش را و دشمن باش با آنکه با وی دشمنی کند. و یاری کن هر کس را که یاری­اش کند و خوار و ذلیل کن آنکه او را واگذارد،

ص: 139


1- . مائده/ 56
2- . تفسیر عیاشی . نسخه خطی
3- . تفسیر عیلشی . نسخه خطی
4- . مائده/ 67
فصل

و بلغ أمر الحسد لمولانا علی علیه السلام علی ذلک المقام و الإنعام إلی بعضهم الهلاک و الاصطلام (1)

فَرَوَی الْحَاکِمُ عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسْکَانِیُّ فِی کِتَابِ دُعَاءِ الْهُدَاةِ إِلَی أَدَاءِ حَقِّ الْمُوَالاةِ وَ هُوَ مِنْ أَعْیَانِ رِجَالِ الْجُمْهُورِ فَقَالَ قَرَأْتُ عَلَی أَبِی بَکْرٍ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّیْدَلَانِیِّ فَأَقَرَّ بِهِ حَدَّثَکُمْ أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرٍ الشَّیْبَانِیُّ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحُسَیْنِ الْأَسَدِیُّ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْکِسَائِیُّ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ دُکَیْنٍ حَدَّثَنَا سُفْیَانُ بْنُ سَعِیدٍ حَدَّثَنَا مَنْصُورُ بْنُ رِبْعِیٍّ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ قَامَ النُّعْمَانُ بْنُ الْمُنْذِرِ الْفِهْرِیُّ فَقَالَ هَذَا شَیْ ءٌ قُلْتَهُ مِنْ عِنْدِکَ أَوْ شَیْ ءٌ أَمَرَکَ بِهِ رَبُّکَ قَالَ لَا بَلْ أَمَرَنِی بِهِ رَبِّی فَقَالَ اللَّهُمَّ أَنْزِلْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ فَمَا بَلَغَ رَحْلَهُ حَتَّی جَاءَهُ حَجَرٌ فَأَدْمَاهُ (2) فَخَرَّ مَیِّتاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (3).

أَقُولُ: وَ رَوَی هَذَا الْحَدِیثَ الثَّعْلَبِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ لِلْقُرْآنِ بِأَفْضَلَ وَ أَکْمَلَ مِنْ هَذِهِ الرِّوَایَةِ وَ کَذَلِکَ رَوَاهُ صَاحِبُ کِتَابِ النَّشْرِ وَ الطَّیِّ قَالَ: لَمَّا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِغَدِیرِ خُمٍّ نَادَی النَّاسَ فَاجْتَمَعُوا فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَشَاعَ ذَلِکَ فِی کُلِّ بَلَدٍ فَبَلَغَ ذَلِکَ الْحَارِثَ بْنَ النُّعْمَانِ الْفِهْرِیَّ فَأَتَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی نَاقَةٍ لَهُ حَتَّی أَتَی الْأَبْطَحَ فَنَزَلَ عَنْ نَاقَتِهِ وَ أَنَاخَهَا وَ عَقَلَهَا ثُمَّ أَتَی النَّبِیَّ وَ هُوَ فِی مَلَإٍ مِنْ أَصْحَابِهِ قَالَ یَا مُحَمَّدُ أَمَرْتَنَا عَنِ اللَّهِ أَنْ نَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَقَبِلْنَاهُ وَ أَمَرْتَنَا أَنْ نُصَلِّیَ خَمْساً فَقَبِلْنَاه وَ أَمَرْتَنَا بِالْحَجِّ فَقَبِلْنَاهُ ثُمَّ لَمْ تَرْضَ بِذَلِکَ حَتَّی رَفَعْتَ بِضَبْعِ (4) ابْنِ عَمِّکَ فَفَضَّلْتَهُ عَلَیْنَا وَ قُلْتَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ أَ هَذَا شَیْ ءٌ مِنْ عِنْدِکَ أَمْ مِنَ اللَّهِ فَقَالَ وَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنَّ هَذَا مِنَ اللَّهِ فَوَلَّی الْحَارِثُ یُرِیدُ رَاحِلَتَهُ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا یَقُولُهُ مُحَمَّدٌ حَقّاً فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ فَمَا وَصَلَ إِلَیْهَا حَتَّی رَمَاهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ فَسَقَطَ عَلَی هَامَتِهِ وَ خَرَجَ

ص: 136


1- 1. اصطلمه: استأصله.
2- 2. ادمی الرجل: أسال دمه.
3- 3. سورة المعارج: 1.
4- 4. فی المصدر: بضبعی ابن عمک.

زیرا او از من است و من از او و او برای من منزلت هارون از موسی را دارد، با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد بود.(1)

روایت33.

تفسیر عیاشی: عمر بن یزید گوید: امام صادق علیه السّلام بی­مقدمه فرمود: ای ابوحفص، علی بن ابی طالب چه شگفتی­ها دید!! او ده هزار شاهد داشت اما نتوانست حقّش را بگیرد و هرکس می­تواند با ارائه دو نفر شاهد به حقّش برسد. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به قصد حجّ از مدینه خارج شد و پنج هزار نفر همراه وی شدند و چون از مکه بازگشت، پنج هزار نفر دیگر از مردم مکه به عنوان مشایعت وی را همراهی نمودند و چون به جحفه رسید، جبرئیل با آیه ولایت علی علیه السّلام نازل شد و این در حالی بود که آیه ولایت وی قبلاً در منی نازل گشته بود، لیکن رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از ابلاغ آن به خاطر مکانی که مردم در آن حضور داشتند خودداری نموده بود، پس جبرئیل گفت: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا ... مِنَ النَّاس» اکنون آنچه را که کراهت داشتی در منی انجام دهی، به انجام برسان. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله امر فرمود زیر درختان را جارو کردند، پس یکی از مردم گفت: به خدا سوگند حتماً مصیبتی برایتان خواهد آورد؛ پس به عمر(2)

گفتم: این مرد کیست؟ گفت: آن حبشی است.(3)

توضیح

منظور از حبشی، عمر بن خطاب است که منتسب به صهّاک حبشه است.

روایت34.

زیاد بن منذر گوید: در محضر ابو جعفر محمّد بن علی علیهما السّلام بودم و مشغول سخن گفتن با مردم بود، پس مردی از اهل بصره به نام عثمان أعشی که از حسن بصری نقل حدیث می­کرد برخاسته و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، فدایت گردم، حسن بصری حدیثی را برای ما نقل می­کند و بر این باور است که این آیه درباره مردی نازل گشته، ولی نام آن مرد را به ما نمی­گوید، آیه این است: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ ... رِسَالَتَهُ» و تفسیر آن این است: آیا از مردم بیم داری؟ پس خداوند تو را از گزند مردم نگاه می­دارد. پس امام باقر علیه السّلام فرمود: خدا دینش - منظور نماز وی است - را قضا نکند! او را چه می­شود؟ او اگر می­توانست نامش را ببرد، حتماً چنین می­کرد، جبرئیل بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل گشته و به وی گفت: پروردگارت تبارک و تعالی تو را فرمان می­دهد که مردم را به سوی نمازشان رهنمون گردی و حجت را بر آن حضرت تمام کرد، پس به آن رهنمون شد تا حجّت بر آنان تمام شود، سپس بار دیگر نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و گفت: خدای تبارک و تعالی تو را فرمان می­دهد که اُمّت خود را با زکات آشنا کنی، همان­طور که ایشان را به سوی نماز رهنمون گشتی، سپس وی را به زکات رهنمون شد و حجّت را بر او تمام کرد و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز زکات را به آنان آموخت و حجّت را بر ایشان تمام کرد. سپس جبرئیل به سوی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آمده و گفت:

ص: 140


1- . نسخه خطی
2- . منظور عمربن یزید راوی حدیث است
3- . نسخه خطی

مِنْ دُبُرِهِ فَقَتَلَهُ (1).

بیان

ناقة ناجیة و نجیة سریعة.

«25»

ک، [إکمال الدین] مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ أَبِی ذُرْعَةَ(2) عَنْ کَثِیرِ بْنِ یَحْیَی أَبِی مَالِکٍ عَنْ أَبِی عَوَانَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ حَبِیبٍ عَنْ أَبِی ثَابِتٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ نَزَلَ بِغَدِیرِ خُمٍّ ثُمَّ أَمَرَ بِدَوْحَاتٍ فَقُمَّ مَا تَحْتَهُنَ (3) ثُمَّ قَالَ کَأَنِّی قَدْ دُعِیتُ فَأَجَبْتُ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الْآخَرِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی (4) فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مَوْلَایَ وَ أَنَا مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ (5) ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ مَنْ کُنْتُ وَلِیَّهُ فَهَذَا وَلِیُّهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ قَالَ قُلْتُ لِزَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ أَنْتَ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ مَا کَانَ فِی الدَّوْحَاتِ أَحَدٌ إِلَّا وَ رَآهُ بِعَیْنِهِ وَ سَمِعَهُ بِأُذُنِهِ (6).

ک، [إکمال الدین] مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُعَلًّی عَنْ یَحْیَی بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی عَوَانَةَ: مِثْلَهُ (7).

«26»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الثَّلْجِ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ علیه السلام: أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله بِکُرَاعِ الْغَمِیمِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فِی عَلِیٍ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَذَکَرَ قِیَامَ رَسُولِ اللَّهِ بِالْوَلَایَةِ بِغَدِیرِ خُمٍّ قَالَ وَ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً بِعَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ

ص: 137


1- 1. اقبال الاعمال: 453 و 459.
2- 2. فی المصدر: عن أبی نهرعة.
3- 3. فی المصدر: فقممن ما تحتهن.
4- 4. فی المصدر: و عترتی أهل بیتی.
5- 5. فی المصدر: کل مؤمن و مؤمنة.
6- 6. کمال الدین: 136. و فیه: إلا رآه بعینیه و سمعه بأذنیه.
7- 7. کمال الدین: 138.

خدای متعال تو را فرمان می­دهد که مردم را در ماه­ رمضان که میان شعبان و شوّال قرار دارد، وادار به روزه کنی و این که در آن چه باید بکنند و چه نباید انجام دهند، همان­طور که آنان را به سوی نماز و زکات رهنمون گشتی، سپس وی را با روزه آشنا کرد و حجّت را بر وی تمام نمود و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز اُمّت خود را به سوی روزه رهنمون گشت و حجّت را بر ایشان تمام کرد؛ سپس جبرئیل نزد پیامبرصَلی الله علیهِ و آله آمده و گفت: خدای تبارک و تعالی به تو فرمان می­دهد که اُمتت را با حج آشناسازی، همان­طور که آنان را با نماز، زکات و روزه­شان آشنا کردی و حجّت را بر وی تمام کرد، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز اُمّت خود را با حجّ آشنا نمود و حجت را بر ایشان تمام کرد؛ سپس جبرئیل نزد وی آمده و گفت: خدای تبارک و تعالی به تو امر می­کند که اُمّت خود را به ولیّ­شان رهنمون گردی، همان­گونه که ایشان را به نماز، زکات، روزه و حجّ­شان رهنمون گشتی و حجّت را بر وی تمام کرد. - گوید: - پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: اُمّت من چندان از دوران جاهلیت دور نشده­اند! پس خداوند آیه :«یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ ... رِسَالَتَهُ» را نازل فرمود که تفسیر آن چنین است: آیا از مردم می­ترسی؟ خدا تو را از گزند مردم حفظ می­کند! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برخاسته، دست علی بن ابی طالب را بالا برده و فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوست بدار دوستدارش را و دشمنی کن با دشمنش و یاری رسان هر که یاری­اش کند و خوار و ذلیل کن آنکه او را فرو گذارد و دوست بدار هر کس که او را دوست دارد و دشمن هر کسی باش که با وی دشمنی کند.(1)

روایت35.

تفسیر عیاشی: ابوالجارود گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: وقتی خداوند بر پیامبرش آیه: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ ... الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» نازل فرمود، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست علی علیه السّلام را بالا برده و فرمود: ای مردم، همه پیامبران پیشین پس از سپری شدن دوره حیات دنیوی، دعوت خدا را اجابت نموده­اند و من نیز نزدیک است فراخوانده شوم و اجابت کنم و هم من مسؤول هستم و هم شما مسؤولید. شما در این مورد چه می­گویید؟ گفتند: ما شهادت می­دهیم که شما رسالت خدا را ابلاغ فرمودی، نصیحت کردی و آنچه بر عهده داشتی ادا کردی، پس خداوند بهترین پاداش را در میان پیامبران به شما عطا فرماید! فرمود: خدایا تو گواه باش! سپس فرمود: ای مسلمانان، باید حاضران به غایبان برسانند! من به هرکس که به من ایمان آورده و مرا تصدیق نموده، ولایت علی را سفارش می­کنم، آگاه باشید که ولایت علی ولایت من است و ولایت من ولایت پروردگار من است، این عهدی است که پروردگارم بر دوش من گذاشته و به من فرمان داده که آن را به شما ابلاغ کنم؛ سپس فرمود: آیا شنیدید؟ - و سه بار آن را تکرار کرد - پس یکی از میان جمع گفت: شنیدیم یا رسول الله.(2)

روایت36.

تفسیر امام عسکری: امام موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در روز غدیر در همان محل معروف و مشهور، علی بن ابی طالبِ

ص: 141


1- . نسخه خطی
2- . نسخه خطی

فِی هَذَا الْیَوْمِ أَکْمَلَ لَکُمْ مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ دِینَکُمْ وَ أَتَمَّ عَلَیْکُمْ نِعْمَتَهُ وَ رَضِیَ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِیناً فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا تَفُوزُوا وَ تَغْنَمُوا(1).

«27»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: آخِرُ فَرِیضَةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ الْوَلَایَةُ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَلَمْ یُنْزِلْ مِنَ الْفَرَائِضِ شَیْئاً بَعْدَهَا حَتَّی قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ (2).

«28»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُزَاعِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: لَمَّا نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ عَرَفَاتٍ یَوْمَ الْجُمُعَةِ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ قُلْ لِأُمَّتِکَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً وَ لَسْتُ أُنْزِلُ عَلَیْکُمْ بَعْدَ هَذَا قَدْ أَنْزَلْتُ عَلَیْکُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ وَ هِیَ الْخَامِسَةُ وَ لَسْتُ أَقْبَلُ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ إِلَّا بِهَا(3).

«29»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: أَنَّ الْفَرِیضَةَ کَانَتْ تُنْزَلُ ثُمَّ تُنْزَلُ الْفَرِیضَةُ الْأُخْرَی فَکَانَتِ الْوَلَایَةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ اللَّهُ لَا أُنْزِلُ عَلَیْکُمْ بَعْدَ هَذِهِ الْفَرِیضَةِ فَرِیضَةً(4).

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: تَمَامُ النِّعْمَةِ دُخُولُ الْجَنَّةِ(5).

«30»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ بِالْوَلَایَةِ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالدَّوْحَاتِ دَوْحَاتِ غَدِیرِ خُمٍّ فَقُمِّمْنَ ثُمَّ نُودِیَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَی قَالَ فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ رَبِّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثُمَّ أَمَرَ النَّاسَ بِبَیْعَتِهِ وَ بَایَعَهُ النَّاسُ لَا یَجِی ءُ أَحَدٌ إِلَّا بَایَعَهُ لَا یَتَکَلَّمُ حَتَّی جَاءَ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ یَا أَبَا بَکْرٍ بَایِعْ عَلِیّاً بِالْوَلَایَةِ فَقَالَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَقَالَ بَایِعْ عَلِیّاً بِالْوَلَایَةِ فَقَالَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ثُمَّ ثَنَی عِطْفَیْهِ فَالْتَفَتَ

ص: 138


1- 1. الیقین: 46.
2- 2. مخطوط، و أوردهما فی البرهان 1: 444.
3- 3. مخطوط، و أوردهما فی البرهان 1: 444.
4- 4. مخطوط، و أوردهما فی البرهان 1: 444.
5- 5. مخطوط، و أوردهما فی البرهان 1: 444.

عالِم را ایستاند، فرمود: ای بندگان خدا، نسب مرا بیان کنید! پس گفتند: تو محمّد بن عبدالله بن عبدالمطلّب بن هاشم بن عبد مناف هستی. سپس فرمود: ای مردم، آیا من اولی­تر از شما به خودتان نیستم؟ آیا من مولای شما هستم و اولی­تر از شما به خودتان؟ گفتند: آری یا رسول الله! پس نگاهی به آسمان افکنده و فرمود: خداوندا، تو خود گواه باش. و هم او و هم مردم، سه بار سخن خود را تکرار کردند، سپس فرمود: بدانید که هر کس من مولای او بودم و اولی­تر به او، اینک علی مولای او و اولی­تر به اوست، خداوندا، دوست بدار هر کس که دوستش بدارد و دشمن بدار هر کس که با وی دشمنی کند و یاری کن هر که یاری­اش رساند و خوار و ذلیل کن آنکه او را واگذارد! سپس فرمود: برخیز ای ابابکر و با علی بر امیری مؤمنان بیعت کن! پس ابوبکر برخاست و بیعت نمود. سپس فرمود: برخیز عمر و با وی به عنوان امیرمؤمنان بیعت کن! پس وی برخاست و بیعت کرد. سپس به همه آن نه نفر و بعد از آن­ها، بزرگان مهاجرین و انصار را فراخواند و همگی بیعت کردند، سپس عمر بن خطاب از میان جماعت برخاسته و گفت: مبارک باد، مبارک باد بر تو ای پسر ابوطالب، تو مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی! سپس پراکنده شدند، در حالی که عهد و میثاق­های محکم بر این امر از ایشان گرفته شده بود. آن­گاه جمعی از سرکشان و جبّاران ایشان میان خود دسیسه چیدند که اگر اتفاقی برای محمّد - صَلی الله علیهِ و آله - بیفتد، این امر را از علی دور می­سازیم و نمی­گذاریم به آن برسد، و خداوند از این توطئه ایشان آگاه بود. آنان نزد پیامبرصَلی الله علیهِ و آله آمده و می­گفتند: علی را به زعامت ما گماردی که محبوب­ترین آفریده برای خدا و برای شما و برای ماست. ما را به وسیله او از سخت­گیری ستمگران و بد رفتاری حاکمان جائر بی­نیاز کردی!! و خداوند می­دانست که باور قلبی ایشان خلاف گفته­هایشان است و آن­ها دست به یکی کرده­اند و بر دشمنی با علی علیه السلام استوارند و عزم آن دارند که خلافت را از کسی که استحقاق آن را دارد گرفته و به دیگری واگذارند، پس خداوند عزّوجل محمّد را از ماجرای ایشان آگاه نموده و فرمود یا محمّد، «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِینَ* یخَُادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ مَا یخَْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرُونَ* فیِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمُ بِمَا کاَنُواْ یَکْذِبُون»،(1)

برخی از مردم می گویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولی گروندگان [راستین] نیستند. با خدا و مؤمنان نیرنگ می بازند ولی جز بر خویشتن نیرنگ نمی زنند، و نمی فهمند. در دلهایشان مرضی است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزای] آنچه به دروغ می گفتند، عذابی دردناک [در پیش] خواهند داشت.} قول خدای عزّوجل: «وَ مِنَ

ص: 142


1- . بقره/ 10-8

فَقَالَ لِأَبِی بَکْرٍ لَشَدَّ مَا یَرْفَعُ بِضَبْعَیْ ابْنِ عَمِّهِ ثُمَّ خَرَجَ هَارِباً مِنَ الْعَسْکَرِ فَمَا لَبِثَ أَنْ أَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی خَرَجْتُ مِنَ الْعَسْکَرِ لِحَاجَةٍ فَرَأَیْتُ رَجُلًا عَلَیْهِ ثِیَابٌ لَمْ أَرَ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ الرَّجُلُ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَطْیَبِهِمْ رِیحاً فَقَالَ لَقَدْ عَقَدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ عَقْداً لَا یَحُلُّهُ إِلَّا کَافِرٌ فَقَالَ یَا عُمَرُ أَ تَدْرِی مَنْ ذَاکَ قَالَ لَا قَالَ ذَاکَ جَبْرَئِیلُ فَاحْذَرْ أَنْ تَکُونَ أَوَّلَ مَنْ

تَحُلُّهُ فَتَکْفُرَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَقَدْ حَضَرَ الْغَدِیرَ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ رَجُلٍ یَشْهَدُونَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَمَا قَدَرَ عَلَی أَخْذِ حَقِّهِ وَ إِنَّ أَحَدَکُمْ یَکُونُ لَهُ الْمَالُ وَ لَهُ شَاهِدَانِ فَیَأْخُذُ حَقَّهُ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ فِی عَلِیٍّ علیه السلام (1).

«31»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالا: أَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَنْ یَنْصِبَ عَلِیّاً لِلنَّاسِ لِیُخْبِرَهُمْ بِوَلَایَتِهِ فَتَخَوَّفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یَقُولُوا جَاءَ بِابْنِ عَمِّهِ وَ أَنْ یَطْغَوْا فِی ذَلِکَ عَلَیْهِ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِوَلَایَتِهِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍ (2).

«32»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ بِإِعْلَانِ أَمْرِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ قَالَ فَمَکَثَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ثَلَاثاً حَتَّی أَتَی الْجُحْفَةَ فَلَمْ یَأْخُذْ بِیَدِهِ فَرَقاً مِنَ النَّاسِ (3) فَلَمَّا نَزَلَ الْجُحْفَةَ یَوْمَ الْغَدِیرِ فِی مَکَانٍ یُقَالُ لَهُ مَهْیَعَةُ(4) فَنَادَی الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَاجْتَمَعَ النَّاسُ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَنْ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ قَالَ فَجَهَرُوا فَقَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ الثَّانِیَةَ فَقَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ الثَّالِثَةَ فَقَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ

ص: 139


1- 1. مخطوط.
2- 2. مخطوط.
3- 3. الفرق- بفتح الفاء و الراء-: الفزع.
4- 4. قال فی المراصد( 3: 1340): مهیعة بالفتح ثمّ السکون و یاء مفتوحة و عین مهملة، و هی الجحفة. و قیل: قریب منها.

النَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ»، یعنی خدایی که تو را فرمان داد علی را به امامت و اکم بر امّتت و مدبّر امور آن­ها منصوب کنی « وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِینَ» یعنی: در حالی که به این گفته خود ایمان ندارند بلکه بر هلاک تو و او دسیسه چیده­اند و نیت کرده­اند که اگر اتفاقی برای تو افتاد، تمرّد و سرپیچی کنند.

قول خدای عزّوجل: «یخَُادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ مَا یخَْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرُونَ»: امام موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود: این [آیه] هم پیوسته به توطئه چینی و گفتارشان درباره علی علیه السّلام و متّهم کردن رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به سوء تدبیر به خاطر نصب علی علیه السّلام به ولایت ناشی می­شود که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ایشان را فراخوانده، مورد عتاب و بازخواست قرار داد، لیکن آنان سوگندهای بسیار یاد کردند که دسیسه­ای نچیده­اند و اولین آن­ها گفت: یا رسول الله، آن­قدر که برای این بیعت آمادگی داشتم، برای هیچ کاری آمادگی نداشته­ام و امید آن دارم که خداوند به سبب آن درهای بهشت را به روی من بگشاید و مرا از بهترین ساکنان آن قرار دهد. و دومی گفت: پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله! به هیچ چیزی به اندازه این بیعت اطمینان ورود به بهشت و نجات از دوزخ را نیافته­ام، به خدا سوگند پس از آن همه اطمینانی که به خود داده­ام، از نقض این بیعت خرسند نخواهم شد و این پیمان را نخواهم شکست، هرچند به فاصله آسمان تا عرش، مرواریدهای غلتان و جواهرات فاخر داده شوم. و سومی گفت: به خدا سوگند یا رسول الله، با این بیعت چنان خوشحال گشتم و به رضوان خدا امیدها بسته­ام که یقین دارم اگر تمام گناهان مردم روی زمین بر دوش من بود، با این بیعت جملگی از روی دوشم برداشته می­شد و سوگند یاد کرد که آنچه می­گوید راست است و لعنت فرستاد بر کسی که برخلاف آنچه وی بر آن سوگند یاد کرده، به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گزارش داده باشد، سپس بقیه جباران و سرکشان نیز به همین شکل آمدند و معذرت خواهی کردند، سپس خدای عزّوجل به محمّد صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «وَ مَا یخَْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ » یعنی: با این نیرنگ­ها کسی جز خود را زیان نمی­رسانند و خداوند از آن­ها و یاری آن­ها بی­نیاز است و اگر نبود مهلتی که خداوند به ایشان داده، قادر نبودند به هیچ یک از فجور و طغیانشان دست یازند«وَ مَا یَشْعُرُونَ» یعنی اینکه خودشان نیز نمی­فهمند که وضع به همین شکل است و خداوند پیامبرش را از نفاق آن­ها و دروغشان و کفرشان آگاه می­سازد و به آن حضرت امر می­فرماید، ایشان را به عنوان ستمگران پیمان شکن لعن کند و این لعن هرگز از آن­ها جدا نمی­شود،

ص: 143

فَإِنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ مِنْ بَعْدِی (1).

«33»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ابْتِدَاءً مِنْهُ الْعَجَبُ یَا أَبَا حَفْصٍ لِمَا لَقِیَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ إِنَّهُ کَانَ لَهُ عَشَرَةُ آلَافِ شَاهِدٍ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی أَخْذِ حَقِّهِ وَ الرَّجُلُ یَأْخُذُ حَقَّهُ بِشَاهِدَیْنِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَرَجَ مِنَ الْمَدِینَةِ حَاجّاً وَ تَبِعَهُ خَمْسَةُ آلَافٍ وَ رَجَعَ مِنْ مَکَّةَ وَ قَدْ شَیَّعَهُ خَمْسَةُ آلَافٍ مِنْ أَهْلِ مَکَّةَ فَلَمَّا انْتَهَی إِلَی الْجُحْفَةِ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ قَدْ کَانَتْ نَزَلَتْ وَلَایَتُهُ بِمِنًی وَ امْتَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ مِنَ الْقِیَامِ بِهَا لِمَکَانِ النَّاسِ فَقَالَ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ مِمَّا کَرِهْتَ بِمِنًی فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقُمَّتِ السَّمُرَاتُ (2) فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ النَّاسِ أَمَا وَ اللَّهِ لَیَأْتِیَنَّکُمْ بِدَاهِیَةٍ فَقُلْتُ لِعُمَرَ(3) مَنِ الرَّجُلُ فَقَالَ الْحَبَشِیُ (4).

بیان

الحبشی هو عمر لانتسابه إلی الصهاکة الحبشیة.

«34»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ زِیَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ هُوَ یُحَدِّثُ النَّاسَ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ یُقَالُ لَهُ عُثْمَانُ الْأَعْشَی کَانَ یَرْوِی عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ فَقَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِیَّ یُحَدِّثُنَا حَدِیثاً یَزْعُمُ أَنَّ هَذِهِ الْآیَةَ نَزَلَتْ فِی رَجُلٍ وَ لَا یُخْبِرُنَا مَنِ الرَّجُلُ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ تَفْسِیرُهَا أَ تَخْشَی النَّاسَ فَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام مَا لَهُ لَا قَضَی اللَّهُ دِینَهُ یَعْنِی صَلَاتَهُ أَمَا أَنْ لَوْ شَاءَ أَنْ یُخْبِرَ بِهِ خَبَّرَ بِهِ إِنَّ جَبْرَئِیلَ هَبَطَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ إِنَّ رَبَّکَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَأْمُرُکَ أَنْ تَدُلَّ أُمَّتَکَ عَلَی صَلَاتِهِمْ فَدَلَّهُ عَلَی الصَّلَاةِ وَ احْتَجَّ بِهَا عَلَیْهِ فَدَلَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أُمَّتَهُ عَلَیْهَا وَ احْتَجَّ بِهَا عَلَیْهِمْ ثُمَّ أَتَاهُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَأْمُرُکَ أَنْ تَدُلَّ أُمَّتَکَ مِنْ زَکَاتِهِمْ عَلَی مِثْلِ مَا دَلَلْتَهُمْ عَلَیْهِ مِنْ صَلَاتِهِمْ فَدَلَّهُ عَلَی الزَّکَاةِ وَ احْتَجَّ بِهَا عَلَیْهِ فَدَلَّ رَسُولُ اللَّهِ أُمَّتَهُ عَلَی الزَّکَاةِ وَ احْتَجَّ بِهَا عَلَیْهِمْ ثُمَّ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ

ص: 140


1- 1. مخطوط.
2- 2. السمر- بفتح السین و ضم المیم- اسم شجر.
3- 3. أی عمر بن یزید راوی الحدیث.
4- 4. مخطوط.

زیرا در دنیا بندگان برگزیده خدا آنان را لعن می­کنند و در آخرت گرفتار شدیدترین عذاب الهی می­شوند.

درباره قول خدای عزّوجل: «فیِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمُ بِمَا کاَنُواْ یَکْذِبُون»، موسی بن جعفر علیه السّلام می­فرماید: چون آن جماعت نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله معذرت خواهی کردند، آن حضرت لطف فرموده و آنچه را که در ظاهر بیان کردند، پذیرفت و باطنشان را به پروردگارشان واگذار نمود، لیکن جبرئیل نزد وی آمده و گفت: ای محمّد، خداوند علیّ اعلی تو را سلام فرستاده و می­فرماید: این سرکشانی را که از دست آن­ها به خاطر علی علیه السلام آزارها به تو رسید و پیمان خود را در بیعت کردن با علی شکستند و تصمیم گرفتند که با علی از در مخالفت درآیند، از نزد خود طرد کن تا شگفتی­هایی را که خداوند آفریده، به سبب اینکه جایگاهی نظیر جایگاه تو به وی عنایت فرموده و وی را جانشین تو گردانیده، مطیع و رام وی ساخته، آشکار سازد تا بدانند که ولیّ خدا علی علیه السّلام از ایشان بی­نیاز است و آنچه باعث گردیده از ایشان انتقام نگیرد، فرمان خداست که لزوماً تدبیر و حکمت بالغه­ای در آن نهفته است، هم برای علی علیه السلام و هم برای آن­ها، حکمتی که علی به آن عمل کرده، در پی تحقق آن است.

پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، به آن جماعتی که آن کارها در مسأله ولایت علی علیه السّلام از ایشان سرزد و برای مخالفت با وی توطئه چیدند، امر فرمود از اردوی وی خارج شوند. سپس هنگامی که خواستند شتر آن حضرت را در گردنه یکی از کوه­های مدینه رم دهند، به علی علیه السّلام فرمود: ای علی، خداوند جلّ­ و علا به اینان فرمان داده تو را نصرت داده و یاری کنند و پیوسته در خدمت تو و در اطاعت از تو تلاش کنند، پس اگر از تو اطاعت کردند، به نفع خودشان است که بابت آن در بهشت پادشاهانی جاودانه و برخوردار از نعمت خواهند بود و چنانچه با تو مخالفت کردند، شرّ آن دامنگیر خودشان خواهد شد و جاودانه در دوزخ شکنجه خواهند شد؛ سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به آن جماعت فرمود: بدانید که اگر مطیع علی باشید، به سعادت می­رسید و اگر با وی مخالفت کنید، بدبخت خواهید شد و خداوند او را با کسانی که آنان را به شما نشان خواهد داد و به آنچه به شما نشان خواهد داد، از شما بی­نیاز خواهد کرد.

سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، خدا را به جایگاه و منزلت محمّد و خاندان پاکش که تو خود پس از محمّد سرور ایشانی، سوگند داده، از وی بخواه که این کوه­ها را به هر چه دوست داری بدل کند. پس از پروردگار متعالش چنین خواست، آن­گاه کوه­ها تبدیل به نقره شدند

ص: 144

إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَأْمُرُکَ أَنْ تَدُلَّ أُمَّتَکَ مِنْ صِیَامِهِمْ عَلَی مِثْلِ مَا دَلَلْتَهُمْ عَلَیْهِ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَکَاتِهِمْ شَهْرَ رَمَضَانَ بَیْنَ شَعْبَانَ وَ شَوَّالٍ یُؤْتَی فِیهِ کَذَا وَ یُجْتَنَبُ فِیهِ کَذَا فَدَلَّهُ عَلَی الصِّیَامِ وَ احْتَجَّ بِهِ عَلَیْهِ فَدَلَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أُمَّتَهُ عَلَی الصِّیَامِ وَ احْتَجَّ بِهِ عَلَیْهِمْ ثُمَّ أَتَاهُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَأْمُرُکَ أَنْ تَدُلَّ أُمَّتَکَ فِی حَجِّهِمْ مِثْلَ مَا دَلَلْتَهُمْ عَلَیْهِ فِی صَلَاتِهِمْ وَ زَکَاتِهِمْ وَ صِیَامِهِمْ فَدَلَّهُ عَلَی الْحَجِّ وَ احْتَجَّ عَلَیْهِ فَدَلَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أُمَّتَهُ عَلَی الْحَجِّ وَ احْتَجَّ بِهِ عَلَیْهِمْ ثُمَّ أَتَاهُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَأْمُرُکَ أَنْ تَدُلَّ أُمَّتَکَ فِی حَجِّهِمْ مِثْلَ مَا دَلَلْتَهُمْ عَلَیْهِ فِی صَلَاتِهِمْ وَ زَکَاتِهِمْ وَ صِیَامِهِمْ فَدَلَّهُ عَلَی الْحَجِّ وَ احْتَجَّ عَلَیْهِ فَدَلَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أُمَّتَهُ عَلَی الْحَجِّ وَ احْتَجَّ بِهِ عَلَیْهِمْ ثُمَّ أَتَاهُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَأْمُرُکَ أَنْ تَدُلَّ أُمَّتَکَ مِنْ وَلِیِّهِمْ عَلَی مِثْلِ مَا دَلَلْتَهُمْ عَلَیْهِ فِی صَلَاتِهِمْ وَ زَکَاتِهِمْ وَ صِیَامِهِمْ وَ حَجِّهِمْ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَبِّ أُمَّتِی حَدِیثُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ تَفْسِیرُهَا أَ تَخْشَی النَّاسَ فَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَرَفَعَهَا فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ (1).

«35»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ قَالَ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ نَبِیٌّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ مِمَّنْ کَانَ قَبْلُ إِلَّا وَ قَدْ عُمِّرَ ثُمَّ دَعَاهُ اللَّهُ فَأَجَابَهُ وَ أَوْشَکَ أَنْ أُدْعَی فَأُجِیبَ وَ أَنَا مَسْئُولٌ وَ أَنْتُمْ مَسْئُولُونَ فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ قَالُوا نَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ أَدَّیْتَ مَا عَلَیْکَ فَجَزَاکَ اللَّهُ أَفْضَلَ مَا جَزَی الْمُرْسَلِینَ فَقَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثُمَّ قَالَ یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ لِیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ أُوصِی مَنْ آمَنَ بِی وَ صَدَّقَنِی بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ إِلَّا

أَنَّ وَلَایَةَ عَلِیٍّ وَلَایَتِی وَ وَلَایَتِی وَلَایَةُ رَبِّی عَهْداً عَهِدَهُ إِلَیَّ رَبِّی وَ أَمَرَنِی أَنْ أُبَلِّغَکُمُوهُ ثُمَّ قَالَ هَلْ سَمِعْتُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ یَقُولُهَا فَقَالَ قَائِلٌ قَدْ سَمِعْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ (2).

«36»

م، [تفسیر الإمام علیه السلام] قَالَ الْإِمَامُ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام (3): إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا أَوْقَفَ

ص: 141


1- 1. مخطوط.
2- 2. مخطوط.
3- 3. فی المصدر: قال الإمام: قال موسی بن جعفر علیه السلام.

و آن کوه­ها وی را ندا داده گفتند: علی، ای وصیّ رسول پروردگار عالم، همانا خداوند ما را برای تو مهیّا کرده، اگر خواستی، ما را برای پیشبرد کارت هزینه کن؛ پس هر وقت ما را بخوانی، اجابت می­کنیم تا فرمانت را بر ما برانی و خواسته­ات را به وسیله ما بر آورده­سازی و آن­گاه تمام آن کوه­ها قلب به طلا شدند و همان سخنان کوه­های نقره را تکرار کردند، سپس تبدیل به مُشک و عنبر و عبیر و جواهر و یاقوت گشته و جملگی وی را مخاطب قرار داده و گفتند: ای ابوالحسن، ای برادر رسول خدا، ما رام و گوش به فرمان تو هستیم، هر وقت قصد کردی ما را صدا بزنی تا در راهی مصرف کنی، تو را اجابت می­کنیم و برای تو به هر چیزی که اراده کنی برمی­گردیم؛ سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، خدا را به محمّد و خاندان پاکش که پس از محمّد تو خود سرور آنانی سوگند بده که این درخت­ها را تبدیل به مردانی مسلّح با هیبت و صخره­های آن را به شیر و پلنگ و اژدها تبدیل کند، پس علی علیه السّلام از خداوند همان را خواستار شد و ناگاه آن کوه­ها و تپّه­ها و دشت­ها پر از مردان جنگی غرقه در سلاح که هریک از آن­ها برای مقابله با ده­هزار مرد کافی بود، و نیز پر از شیر و پلنگ و اژدها گردید، به گونه­ای که تا چشم کار می­کرد دیده می­شدند و همه یک­صدا می­گفتند: ای علی، ای وصیّ رسول خدا، ما را خداوند رام تو کرده و ما را فرمان داده است که هرگاه ما را بخوانی، تو را اجابت کنیم و هر که را تو امر فرمایی، ریشه­کن کنیم؛ پس هروقت اراده کردی، ما را بخوان، تو را اجابت خواهیم کرد، و هر فرمانی که به ما بدهی، اطاعت خواهیم نمود.

ای علی، ای وصیّ رسول خدا، تو را نزد خدا چنان شأن عظیمی است که اگر از خدا بخواهی اطراف و اکناف زمین را یک­جا گرد آورده و به شکل یک چنته چرمی در آورد، قطعاً چنین خواهد کرد؛ یا اینکه [اگر بخواهی] آسمان را بر زمین فرود آورد، قطعاً آن را انجام خواهد داد؛ یا اینکه زمین را برایت به آسمان ببرد، قطعاً چنین می­کند؛ یا اینکه تمام آ­ب­های شور دریاها را تبدیل به آب شیرین و گوارا یا جیوه یا درختِ «بان» کند، یا به هر نوع نوشیدنی یا روغن­های معطّر تبدیل نماید، قطعاً چنین می­کند؛ و اگر اراده کنی که دریاها را

ص: 145

الْعَالِمَ (1) أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فِی یَوْمِ الْغَدِیرِ مَوْقِفَهُ الْمَشْهُورَ الْمَعْرُوفَ ثُمَّ قَالَ یَا عِبَادَ اللَّهِ انْسُبُونِی فَقَالُوا أَنْتَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُمْ مِنْکُمْ بِأَنْفُسِکُمْ (2) فَأَنَا مَوْلَاکُمْ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَنَظَرَ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ یَقُولُ هُوَ ذَلِکَ وَ هُمْ یَقُولُونَ (3) ذَلِکَ ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ أَلَا مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ وَ أَوْلَی بِهِ فَهَذَا مَوْلَاهُ (4) وَ أَوْلَی بِهِ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا أَبَا بَکْرٍ فَبَایِعْ لَهُ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَامَ فَفَعَلَ ذَلِکَ وَ بَایَعَ لَهُ (5) ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا عُمَرُ فَبَایِعْ لَهُ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَامَ فَبَایَعَ (6) ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِکَ لِتَمَامِ التِّسْعَةِ ثُمَّ لِرُؤَسَاءِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَبَایَعُوا کُلُّهُمْ فَقَامَ مِنْ بَیْنِ جَمَاعَتِهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ وَ قَالَ بَخْ بَخْ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ثُمَّ تَفَرَّقُوا عَنْ ذَلِکَ وَ قَدْ وُکِّدَتْ عَلَیْهِمُ الْعُهُودُ وَ الْمَوَاثِیقُ ثُمَّ إِنَّ قَوْماً مِنْ مُتَمَرِّدِیهِمْ وَ جَبَابِرَتِهِمْ تَوَاطَئُوا بَیْنَهُمْ إِنْ کَانَتْ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله کَائِنَةٌ لَنَدْفَعَنَّ عَنْ عَلِیٍّ هَذَا الْأَمْرَ وَ لَا نَتْرُکَنَّهُ لَهُ فَعَرَفَ اللَّهُ ذَلِکَ مِنْ قِبَلِهِمْ وَ کَانُوا یَأْتُونَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ یَقُولُونَ لَقَدْ أَقَمْتَ عَلِیّاً(7) أَحَبَّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَی اللَّهِ وَ إِلَیْکَ وَ إِلَیْنَا کَفَیْتَنَا بِهِ مَئُونَةَ الظَّلَمَةِ لَنَا وَ الْجَائِرِینَ فِی سِیَاسَتِنَا(8) وَ عَلِمَ اللَّهُ تَعَالَی فِی قُلُوبِهِمْ خِلَافَ ذَلِکَ مِنْ مُوَالاةِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ (9) وَ أَنَّهُمْ عَلَی الْعَدَاوَةِ مُقِیمُونَ وَ لِدَفْعِ الْأَمْرِ عَنْ مُحِقِّهِ (10) مُؤْثِرُونَ فَأَخْبَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحَمَّداً عَنْهُمْ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ وَ مِنَ

ص: 142


1- 1. لیست کلمة« العالم» فی المصدر.
2- 2. فی المصدر و( م): اولی بکم من أنفسکم.
3- 3. فی المصدر: اللّهمّ اشهد بقول هؤلاء ذلک، و هو یقول و یقولون اه.
4- 4. فی المصدر: فهذا علی مولاه.
5- 5. فی المصدر: فقام و بایع له.
6- 6. فی المصدر: فبایع له.
7- 7. فی المصدر: لقد أقمت علینا.
8- 8. فی المصدر: و المجابرین فی سیاستنا.
9- 9. فی المصدر: من مواطاة بعضهم لبعض.
10- 10. فی المصدر: عن مستحقه.

منجمد سازد یا اینکه دیگر سرزمین­ها دریا شوند، حتماً چنین خواهد کرد، بنابراین سرکشی این سرکشان و مخالفت این مخالفان تو را اندوهگین نسازد، وضع آنان در دنیا به گونه­ای است که گویی دنیا از ایشان چنان بریده که هرگز در این دنیا نبوده­اند و وضعیت آنان در آخرت چنان است که اگر بر آنان وارد گردی، گویی همواره در آن­جا بوده­اند؛ ای علی، آن کسی که با وجود کفر و فسق ایشان، آنان را علی­رغم نافرمانی تو مهلت داده، همان کسی است که فرعون صاحب عمارت و خرگاه و نمرود بن کنعان و هر کس از سرکشان که طغیان نموده و ادّعای خدایی نموده­اند - که سردسته این طاغیان ابلیس، سرآمد همه اهل ضلالت­هاست - را مهلت داده است، نه تو و نه آن­ها را برای دار فنا نیافریده است، بلکه برای دار بقا خلق شده­اید، لیکن از خانه­ای به خانه دیگر منتقل می­شوید و پروردگار تو به کسی نیاز ندارد که بر آن­ها ریاست کند و مراقبت نماید، بلکه اراده فرمود که تو را بر ایشان شرافت بخشد و نشان دهد که افضل از آن­هایی و اگر اراده می­فرمود، قطعاً هدایتشان می­کرد.

گوید: آن قوم با دیدن این صحنه­ها که برای پیامبر و علی بن ابی طالب علیه السّلام پیش آمد، علاوه بر بیماری جسم که بدان مبتلا بودند، به بیماری دل­ها نیز مبتلا شدند و آن­گاه بود که خداوند فرمود: «فیِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» یعنی در دل­های این سرکشان شکّاک پیمان شکن، به سبب بیعتی که بر ولایت علی علیه السّلام گرفته شده بود «فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا» به گونه­ای که به سبب آن بیماری، دل­هایشان درباره وی به گمراهی افتاد، به کیفر آیات و معجزاتی که ایشان نمایاندی «وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمُ بِمَا کاَنُواْ یَکْذِبُون» یعنی به محمّد دروغ می­گویند، وقتی مدعی می­شوند که بر عهد و پیمان و بیعت، ثابت قدم هستیم.

امام عسکری علیه السّلام درباره قول خدای عزّوجل: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فیِ الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نحَْنُ مُصْلِحُونَ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَکِن لَّا یَشْعُرُونَ» می­فرماید: آن عالم - موسی بن جعفر علیه السّلام - فرمود: مفهوم آیه این است که چون به این بیعت­شکنان روز غدیر گفته شود: با اظهار شکستن بیعت برای بندگان مستضعف خدا در زمین فساد نکنید و دین مردم را برایشان مشوّش نسازید و آنان را در رفتارشان دچار سر در گمی و حیرت نکنید، «قَالُواْ إِنَّمَا نحَْنُ مُصْلِحُونَ» چون ما نه به دین محمّد و نه به دینی غیر از دین محمّد اعتقادی نداریم و ما خود در امر دین در حیرت و سرگردانی به سر می­بریم و به حسب ظاهر به نبوت محمّد رضایت می­دهیم و اظهار می­کنیم که دین و شریعت او را قبول داریم، اما در باطن به حسب میل خودمان تصمیم می­گیریم و از زندگی لذت می­بریم و او را رها می­سازیم و در رفاه زندگی می­کنیم و خود را از بندگی محمّد آزاد می­سازیم و از اطاعت پسر عمّش علی باز می­داریم تا اگر کارش در دنیا پا گرفت و مستقر شد، به وی روی بیاوریم و اگر کارش به فرجام نرسید، به دشمنانش می­پیوندیم.

ص: 146

النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ الَّذِی أَمَرَکَ بِنَصْبِ عَلِیٍّ إِمَاماً وَ سَائِساً لِأُمَّتِکَ وَ مُدَبِّراً وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ بِذَلِکَ وَ لَکِنَّهُمْ مُوَاطِئُونَ عَلَی هَلَاکِکَ وَ هَلَاکِهِ یُوَطِّنُونَ أَنْفُسَهُمْ عَلَی التَّمَرُّدِ عَلَی عَلِیٍّ إِنْ کَانَتْ بِکَ کَائِنَةٌ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ قَالَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام فَاتَّصَلَ (1) ذَلِکَ مِنْ مُوَاطَاتِهِمْ وَ قِیلِهِمْ فِی عَلِیٍّ علیه السلام وَ سُوءِ تَدْبِیرِهِمْ عَلَیْهِ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَدَعَاهُمْ وَ عَاتَبَهُمْ فَاجْتَهَدُوا فِی الْأَیْمَانِ وَ قَالَ أَوَّلُهُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا اعْتَدَدْتُ (2) بِشَیْ ءٍ کَاعْتِدَادِی بِهَذِهِ الْبَیْعَةِ وَ لَقَدْ رَجَوْتُ أَنْ یَفْسَحَ اللَّهُ بِهَا لِی فِی الْجِنَانِ (3) وَ یَجْعَلَنِی فِیهَا مِنْ أَفْضَلِ النُّزَّالِ وَ السُّکَّانِ وَ قَالَ ثَانِیهِمْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا وَثِقْتُ بِدُخُولِ الْجَنَّةِ وَ النَّجَاةِ مِنَ النَّارِ إِلَّا بِهَذِهِ الْبَیْعَةِ وَ اللَّهِ مَا یَسُرُّنِی إِنْ نَقَضْتُهَا أَوْ نَکَثْتُ بَعْدَ مَا أَعْطَیْتُ مِنْ نَفْسِی مَا أَعْطَیْتُ وَ إِنْ کَانَ لِی طِلَاعَ مَا بَیْنَ الثَّرَی إِلَی الْعَرْشِ لَئَالِی رَطْبَةٌ وَ جَوَاهِرُ فَاخِرَةٌ وَ قَالَ ثَالِثُهُمْ وَ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ صِرْتُ مِنَ الْفَرَحِ بِهَذِهِ الْبَیْعَةِ مِنَ السُّرُورِ وَ الْفَتْحِ مِنَ الْآمَالِ فِی رِضْوَانِ اللَّهِ مَا أَیْقَنْتُ أَنَّهُ لَوْ کَانَتْ عَلَیَّ ذُنُوبُ أَهْلِ الْأَرْضِ (4) کُلِّهَا لَمُحِّصَتْ عَنِّی بِهَذِهِ الْبَیْعَةِ وَ حَلَفَ عَلَی مَا قَالَ مِنْ ذَلِکَ وَ لَعَنَ مَنْ بَلَّغَ عَنْهُ رَسُولَ اللَّهِ خِلَافَ مَا حَلَفَ عَلَیْهِ ثُمَّ تَتَابَعَ بِهَذَا الِاعْتِذَارِ(5) مَنْ بَعْدَهُمْ مِنَ الْجَبَابِرَةِ وَ الْمُتَمَرِّدِینَ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُحَمَّدٍ یُخادِعُونَ اللَّهَ یَعْنِی یُخَادِعُونَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِإِبْدَائِهِمْ خِلَافَ مَا فِی جَوَانِحِهِمْ وَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ أَیْضاً الَّذِینَ سَیِّدُهُمْ وَ فَاضِلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام ثُمَّ قَالَ وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا یَضُرُّونَ بِتِلْکَ الْخَدِیعَةِ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ فَاللَّهُ غَنِیٌّ عَنْهُمْ وَ عَنْ نُصْرَتِهِمْ وَ لَوْ لَا إِمْهَالُهُ لَمَا قَدَرُوا عَلَی شَیْ ءٍ مِنْ فُجُورِهِمْ وَ طُغْیَانِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ أَنَّ الْأَمْرَ کَذَلِکَ وَ أَنَّ اللَّهَ یُطْلِعُ نَبِیَّهُ عَلَی نِفَاقِهِمْ وَ کَذِبِهِمْ وَ کُفْرِهِمْ وَ یَأْمُرُهُ بِلَعْنِهِمْ فِی لَعْنَةِ الظَّالِمِینَ النَّاکِثِینَ وَ ذَلِکَ اللَّعْنُ لَا یُفَارِقُهُمْ

ص: 143


1- 1. فی المصدر: قال الإمام: قال موسی بن جعفر علیه السلام: لما اتصل اه.
2- 2. فی المصدر: و اللّه ما اعتددت.
3- 3. فی المصدر: فی قصور الجنان.
4- 4. فی المصدر: لقد صرت من الفرح و السرور بهذه البیعة و الفتح من الآمال فی رضوان اللّه و أیقنت انه لو کانت ذنوب أهل الأرض علی اه.
5- 5. فی المصدر: بمثل هذا الاعتذار.

خدای عزّوجل می­فرماید: «أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ» یعنی به خاطر کارهایی که از آن­ها سر می­زند؛ زیرا خداوند متعال نفاق آنها را بر پیامبرش روشن می­سازد و او ایشان را لعن کرده و دستور می­دهد مسلمانان نیز آنان را لعن کنند؛ و دشمنان مؤمنان نیز به آن­ها اعتماد ندارند، چون گمان می­برند همانند رفتارشان با اصحاب محمّد صَلی الله علیهِ و آله، با ایشان نیز منافقانه رفتار می­کنند، از این رو نزد ایشان نیز منزلتی نخواهند یافت و همانند افراد مورد اعتماد با آنان رفتار نخواهند کرد.

امام عسکری علیه السّلام درباره قول خدای عزّوجل: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ کَمَا ءَامَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا ءَامَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَ لَکِن لَّا یَعْلَمُون»،(1)

چون به آنان گفته شود: «همان گونه که مردم ایمان آوردند، شما هم ایمان بیاورید»، می گویند: «آیا همان گونه که کم خردان ایمان آورده اند، ایمان بیاوریم؟» هشدار که آنان همان کم خردانند ولی نمی دانند.} می­فرماید: امام موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود: یعنی: اگر به این بیعت­شکنان گفته شود - برگزیده مسلمانان امثال سلمان، مقداد، عمّار و ابوذر به آن­ها گفته بودند - : به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و به علی که پیامبر او را هم­شأن خود قرار داده و جانشین خود نموده و مصالح دین و دنیا را جملگی مشروط به پذیرش ولایت وی نمود، ایمان بیاورید و به این پیامبر ایمان بیاورید و تسلیم ولایت این امام شوید و در ظاهر و باطن مطیع وی شوید، همان­طور که مردمان مؤمنی چون سلمان، مقداد، ابوذر و عمّار ایمان آوردند، اما آن­ها در پاسخ به این خواسته، به کسانی که محرم اسرار آنهایند و نه به این مؤمنان، - زیرا جرأت نداشتند پاسخ قلبی خود را با ایشان در میان گذارند بلکه ما فی­الضمیر خود را برای کسانی از خویشاوندان خود که یقین داشتند از منافقان هستند و نیز از افراد سست عقیده و یا از مؤمنانی که یقین داشتند راز آن­ها را برملا نخواهند کرد - می­گفتند: «آیا همان­گونه که کم­خردان ایمان آورده­اند، ایمان بیاوریم؟!» و منظورشان سلمان و یاران وی بود که خالصانه به علی علیه السلام عشق می­ورزیدند و از وی اطاعت می­کردند و با دوستی با دوستان علی علیه السّلام و دشمنی با دشمنان وی خود را انگشت­نما کردند. به­گونه­ای که چنانچه کار محمّد صَلی الله علیهِ و آله به افول می­گرایید، دشمنان وی اینان را پراکنده می­ساختند و دیگر پادشاهان و مخالفان محمّد صَلی الله علیهِ و آله، آنان را به هلاکت می­رساندند، یعنی اینکه ایشان به سبب رویارویی با دشمنان محمّد صَلی الله علیهِ و آله، نادان کم­خردند!!

خدای عزّوجل می­فرماید:«ألا إنّهم هم السفهاء» یعنی سبک مغزان سست عقیده، خود ایشان هستند، کسانی که به درستی در کار محمّد صَلی الله علیهِ و آله دقّت نظر به خرج ندادند تا نسبت به نبوّت وی شناخت درستی پیدا کنند و نسبت به درستی معنای منوط کردن دین و دنیا به ولایت علی علیه السّلام معرفت پیدا کنند تا اینکه به سبب ترک تأمّل در حجّت­های خدا، بر جهل خود باقی ماندند و بدین ترتیب از محمّد و

ص: 147


1- . بقره/ 13

فِی الدُّنْیَا یَلْعَنُهُمْ خِیَارُ عِبَادِ اللَّهِ وَ فِی الْآخِرَةِ یُبْتَلَوْنَ بِشَدَائِدِ عَذَابِ اللَّهِ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ قَالَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیهما السلام (1) إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا اعْتَذَرَ إِلَیْهِ هَؤُلَاءِ بِمَا اعْتَذَرُوا تَکَرَّمَ عَلَیْهِمْ بِأَنْ قَبِلَ ظَوَاهِرَهُمْ وَ وَکَلَ بَوَاطِنَهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ لَکِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَاهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ الْعَلِیَّ الْأَعْلَی یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ أَخْرِجْ هَؤُلَاءِ الْمَرَدَةَ الَّذِینَ اتَّصَلَ بِکَ عَنْهُمْ (2) فِی عَلِیٍّ وَ نَکْثِهِمْ لِبَیْعَتِهِ وَ تَوْطِینِهِمْ نُفُوسَهُمْ عَلَی مُخَالَفَتِهِمْ عَلِیّاً لِیَظْهَرَ مِنَ الْعَجَائِبِ مَا أَکْرَمَهُ اللَّهُ بِهِ مِنْ

طَوَاعِیَةِ(3) الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ وَ السَّمَاءِ لَهُ وَ سَائِرِ مَا خَلَقَ اللَّهُ لَمَّا أَوْقَفَهُ مَوْقِفَکَ وَ أَقَامَهُ مُقَامَکَ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَلِیَّ اللَّهِ عَلِیّاً غَنِیٌّ عَنْهُمْ وَ أَنَّهُ لَا یَکُفُّ عَنْهُمْ انْتِقَامَهُ إِلَّا بِأَمْرِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ فِیهِ وَ فِیهِمُ التَّدْبِیرُ الَّذِی بَالِغَةٌ بِالْحِکْمَةِ الَّتِی (4) هُوَ عَامِلٌ بِهَا وَ مُمْضٍ لِمَا یُوجِبُهَا(5) فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْجَمَاعَةَ الَّذِینَ اتَّصَلَ بِهِ عَنْهُمْ مَا اتَّصَلَ فِی أَمْرِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ الْمُوَاطَاةِ عَلَی مُخَالَفَتِهِ بِالْخُرُوجِ فَقَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام لَمَّا اسْتَنْفَرَ(6) عِنْدَ صَفْحِ بَعْضِ جِبَالِ الْمَدِینَةِ یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَلَا أَمَرَ هَؤُلَاءِ بِنُصْرَتِکَ وَ مُسَاعَدَتِکَ وَ الْمُوَاظَبَةِ عَلَی خِدْمَتِکَ وَ الْجِدِّ فِی طَاعَتِکَ فَإِنْ أَطَاعُوکَ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُمْ یَصِیرُونَ فِی جِنَانِ اللَّهِ مُلُوکاً خَالِدِینَ نَاعِمِینَ وَ إِنْ خَالَفُوکَ فَهُوَ شَرٌّ لَهُمْ یَصِیرُونَ فِی جَهَنَّمَ خَالِدِینَ مُعَذَّبِینَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِتِلْکَ الْجَمَاعَةِ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِنْ أَطَعْتُمْ عَلِیّاً سَعِدْتُمْ وَ إِنْ خَالَفْتُمْ (7) شَقِیتُمْ وَ أَغْنَاهُ اللَّهُ عَنْکُمْ بِمَنْ سَیُرِیکُمُوهُ وَ بِمَا سَیُرِیکُمُوهُ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ سَلْ رَبَّکَ بِجَاهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الَّذِینَ أَنْتَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ سَیِّدُهُمْ أَنْ یُقَلِّبَ لَکَ هَذِهِ الْجِبَالَ مَا شِئْتَ فَسَأَلَ رَبَّهُ تَعَالَی ذَلِکَ فَانْقَلَبَتْ فِضَّةً

ص: 144


1- 1. فی المصدر: قال الإمام: قال موسی بن جعفر علیه السلام.
2- 2. الفاعل غیر مذکور فی الجملة، ای اتصل بک عنهم ما اتصل. بقرینة ما سیأتی.
3- 3. الطواعیة: الطاعة.
4- 4. فی المصدر: الذی هو بالغه، و الحکمة التی اه.
5- 5. فی المصدر: یوجهها.
6- 6. کذا فی( ک) و معناه: لما استنفر ناقة رسول اللّه کما مضی. و فی المصدر و( م): لما استقر.
7- 7. فی المصدر: و ان خالفتموه.

خویشاوندان او و نیز مخالفان آن­ها می­ترسیدند و نمی­دانستند کدام دسته سرنگون خواهد شد و ممکن است ایشان نیز با آنان به هلاکت برسند، بنابراین، کم­خردان و سفیهان، خودِ اینان هستند که به خاطر نفاقشان، نه از محبّت محمّد صلی الله علیه و آله و مؤمنان بهره­مند بودند و نه از دوستی و مودّت یهود و دیگر کفّار، زیرا اینان رفتاری منافقانه داشتند، به گونه­ای که از یک طرف نسبت به محمّد صلی الله علیه و آله و برادرش علی علیه السلام، تظاهر به دوستی و موالات نموده و چنان وانمود می­کردند که با یهود و نصاری و نواصب دشمن­اند، اما از طرف دیگر، همین رفتار را با دشمنان پیامبر صَلی الله علیهِ و آله داشتند؛ و تصوّر می­کردند رفتار منافقانه با پیامبر، شبیه رفتار منافقانه با دشمنان اوست، در حالی که نمی­دانستند وضع به این شکل نیست بلکه خداوند پیامبرش را از اسرار آن­ها آگاه می­سازد و آن حضرت ایشان را از پیرامون خود طرد کرده و لعن می­فرماید و ساقطشان می­کند.(1)

توضیح

«طلاع الشیء» - با کسر طاء - پُرِ آن، و مراد از «بان» روغن درخت آن است که معروف است.

مؤلف: ابن جوزی در کتاب «مناقب» گوید: حدیث رسول اکرم صَلی الله علیهِ و آله: «مَن کُنت مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ» را احمد بن حنبل در مسند خود و «الفضائل» خود و ترمذی نیز در مسند خود آن را ثبت کرده­اند. اما به طریق احمد، از زاذان روایت شده که گفت: شنیدم که علی علیه السّلام در حیاط مسجد از مردم می­پرسید: مردانی را به خدا سوگند می­دهم که در روز غدیرخمّ شنیده­اند رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «مَن کُنت مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ»؟ پس سیزده نفر از صحابه برخاسته و شهادت دادند که شنیده­اند رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چنین فرموده است. طریق ترمذی نیز به همین شکل است، لیکن بر آن افزوده است: «اللّهُمَّ والِ مَن ولاه و عادِ مَن عاداه و أدِر الحقَّ مَعَه کیفما دار»، (خداوندا، دوست بدار هر که دوستش می­دارد و دشمن بدار هر که با وی دشمنی کند و حق را با وی بگردان هرگونه که گردید و هر جا که گردید.) ترمذی گوید: این حدیث «حسن» است.

و اما طریق «الفضائل»: احمد از بُریده از پدرش روایت کرده که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر که من مولای اویم، علی نیز مولای اوست. و در همین روایت آمده است: پس در حیاط مسجد، سی مرد یا جمع کثیری برخاستند و شهادت دادند که آن حدیث را از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده­اند. و احمد در الفضائل از رباح بن حارث روایت کرده که گفت: جمعی نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام آمده و گفتند: سلام بر تو ای مولای ما! - و ایشان که در حیاط مسجد بود - فرمود: چگونه من مولای شما باشم در حالی که شما مردمی عرب هستید؟! عرض کردند: از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدیم که در روز غدیرخم فرمود: «مَن کُنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه». رباح گوید: پرسیدم: اینان که هستند؟ به من گفته شد: جمعی از انصار هستند که ابو ایّوب

ص: 148


1- . تفسیر امام عسکری : 45-41

ثُمَّ نَادَتْهُ الْجِبَالُ یَا عَلِیُّ وَ یَا وَصِیَّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعَدَّنَا لَکَ إِنْ أَرَدْتَ إِنْفَاقَنَا فِی أَمْرِکَ فَمَتَی دَعَوْتَنَا أَجَبْنَاکَ لِتُمْضِیَ فِینَا حُکْمَکَ وَ تُنْفِذَ فِینَا قَضَاءَکَ ثُمَّ انْقَلَبَتْ ذَهَباً کُلُّهَا(1) وَ قَالَتْ مَقَالَةَ الْفِضَّةِ ثُمَّ انْقَلَبَتْ مِسْکاً وَ عَنْبَراً وَ عَبِیراً وَ جَوَاهِرَ وَ یَوَاقِیتَ وَ کُلُّ شَیْ ءٍ مِنْهَا یَنْقَلِبُ إِلَیْهِ فَنَادَتْهُ (2) یَا أَبَا الْحَسَنِ یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ نَحْنُ الْمُسَخَّرَاتُ لَکَ ادْعُنَا مَتَی شِئْتَ لِتُنْفِقَنَا فِیمَا شِئْتَ نُجِبْکَ وَ نَتَحَوَّلْ لَکَ إِلَی مَا شِئْتَ (3) ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ سَلِ اللَّهَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ الَّذِینَ أَنْتَ سَیِّدُهُمْ بَعْدَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ أَنْ یُقَلِّبَ أَشْجَارَهَا لَکَ رِجَالًا شَاکِینَ الْأَسْلِحَةَ(4) وَ صُخُورَهَا أُسُوداً وَ نُمُوراً وَ أَفَاعِیَ فَدَعَا اللَّهَ عَلِیٌّ بِذَلِکَ فَامْتَلَأَتْ تِلْکَ الْجِبَالُ وَ الْهَضَبَاتُ (5) وَ قَرَارُ الْأَرْضِ مِنَ الرِّجَالِ الشَّاکِینَ السِّلَاحَ الَّذِینَ لَا یَفِی (6) بِالْوَاحِدِ مِنْهُمْ عَشَرَةُ آلَافٍ مِنَ النَّاسِ الْمَعْهُودِینَ وَ مِنَ الْأُسُودِ وَ النُّمُورِ وَ الْأَفَاعِی حَتَّی طُبِّقَتْ تِلْکَ الْجِبَالُ وَ الْأَرَضُونَ وَ الْهَضَبَاتُ کُلٌّ یُنَادِی یَا عَلِیُّ یَا وَصِیَّ رَسُولِ اللَّهِ نَحْنُ قَدْ سَخَّرَنَا اللَّهُ لَکَ وَ أَمَرَنَا بِإِجَابَتِکَ کُلَّمَا دَعَوْتَنَا إِلَی اصْطِلَامِ کُلِّ مَنْ سَلَّطْتَنَا عَلَیْهِ (7) فَمَتَی شِئْتَ فَادْعُنَا نُجِبْکَ

وَ مَا شِئْتَ فَأْمُرْنَا بِهِ نُطِعْکَ یَا عَلِیُّ یَا وَصِیَّ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الشَّأْنِ الْعَظِیمِ مَا لَوْ سَأَلْتَ اللَّهَ أَنْ یُصَیِّرَ لَکَ أَطْرَافَ الْأَرْضِ وَ جَوَانِبَهَا هَیْئَةً وَاحِدَةً کَصُرَّةِ کِیسٍ لَفَعَلَ أَوْ یَحُطَّ لَکَ السَّمَاءَ إِلَی الْأَرْضِ لَفَعَلَ أَوْ یَرْفَعَ لَکَ الْأَرْضَ إِلَی السَّمَاءِ لَفَعَلَ أَوْ یُقَلِّبَ لَکَ مَا فِی بِحَارِهَا الْأُجَاجِ مَاءً عَذْباً أَوْ زِئْبَقاً أَوْ بَاناً(8) أَوْ مَا شِئْتَ مِنْ أَنْوَاعِ الْأَشْرِبَةِ وَ الْأَدْهَانِ لَفَعَلَ وَ لَوْ شِئْتَ أَنْ

ص: 145


1- 1. فی المصدر: ذهبا احمر کلها.
2- 2. کذا فی النسخ و المصدر: و الظاهر: ینادیه.
3- 3. فی المصدر بعد ذلک: ثم قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: أ رأیتم قد أغنی اللّه عزّ و جلّ علیا بما ترون عن اموالکم؟ اه.
4- 4. فی المصدر: شاکی السلاح. و شاک السلاح- بالتخفیف و التشدید- و شاکیه: ذو شوکة وحدة فی سلاحه.
5- 5. جمع الهضبة: الجبل المنبسط علی وجه الأرض.
6- 6. فی المصدر: من الرجال الشاکی الاسلحة التی لا یقی اه.
7- 7. فی المصدر: کل من سلطانه علیه.
8- 8. الزئبق: سیال معدنی لا یجمد إلّا فی درجة 40 من الصفر، و العامّة تقول له الزیبق و البان: شجر معتدل القوام لین ورقه کورق الصفصاف، یؤخذ من حبّه دهن طیب.

انصاری صحابه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در میان ایشان است.(1)

مؤلف: ابن بطریق آن را از عبدالله بن احمد از پدرش از یحیی بن آدم از جیش بن حارث بن لقیط از رباح بن حارث روایت کرده است.(2)

سپس ابن جوزی گوید: احمد گفت: ابن نمیر ما را حدیث کرد، عبدالملک ما را از عطیّه عوفی حدیث کرد که گفت: نزد زید بن ارقم آمده و به وی گفتم: پدرزنی دارم که در مورد علی بن ابی طالب علیه السّلام در روز غدیرخُم از قول تو با من سخن گفته و من دوست دارم آن را از خود شما بشنوم. پس به من گفت: شما مردم عراق قابل اعتماد نیستید. گفتم: از جانب من خیالت آسوده باشد. پس گفت: آری، در جحفه بودیم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، ظهر هنگام در حالی که دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را در دست داشت به سوی ما آمده و فرمود: ای مردم، آیا نمی­دانید که من اولی­تر از مردم به خودشان هستم؟ گفتند: بلی، پس فرمود: هر که من مولای او بوده­ام، اینک علی مولای اوست - چهار بار آن را تکرار فرمود .(3)

العمدة: عبدالله بن احمد از پدرش مانند آن را نقل کرده است.(4)

مؤلف: ابن جوزی گوید: و احمد نیز گفت: عفّان ما را روایت کرد، حمّاد بن سلمه ما را روایت کرد، عدیّ بن زید از عدّی بن ثابت از براء بن عازب برای ما روایت کرد که گفت: در سفری در خدمت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودیم که در غدیرخُم اطراق کردیم. پس ما را ندا در دادند: الصلاۀ جامعه! و مکانی میان دو درخت برای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله جارو شد. سپس آن حضرت نماز ظهر را با ما گزارد و دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را بالا برده و فرمود: خداوندا، هر که من مولای او بودم، اینک علی مولای اوست، خداوندا، یاری رسان به آنکه یاری­اش کند و خوار و ذلیل کن آنکه او را واگذارد! پس عمر بن خطاب گفت: گوارا باد بر تو ای فرزند ابوطالب که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی شدی.(5)

مؤلف: سیّد آن را در «الطرائف» و ابن بطریق در «العمدة» از احمد بن حنبل و ثعلبی با اسنادشان از براء روایت کرده­اند.(6)

ص: 149


1- . نسخه خطی
2- . العمدۀ: 46
3- . نسخه خطی
4- . العمدۀ : 47
5- . نسخه خطی
6- . الطرائف: 36 . العمدۀ : 45

یُجَمِّدَ الْبِحَارَ أَوْ یَجْعَلَ سَائِرَ الْأَرْضِ هِیَ الْبِحَارَ لَفَعَلَ لَا یَحْزُنُکَ (1) تَمَرُّدُ هَؤُلَاءِ الْمُتَمَرِّدِینَ وَ خِلَافُ هَؤُلَاءِ الْمُخَالِفِینَ فَکَأَنَّهُمْ بِالدُّنْیَا قَدِ انْقَضَتْ عَنْهُمْ کَأَنْ لَمْ یَکُونُوا فِیهَا وَ کَأَنَّهُمْ بِالْآخِرَةِ إِذَا وَرَدَتْ عَلَیْهِمْ کَأَنْ لَمْ یَزَالُوا فِیهَا یَا عَلِیُّ إِنَّ الَّذِی أَمْهَلَهُمْ مَعَ کُفْرِهِمْ وَ فِسْقِهِمْ فِی تَمَرُّدِهِمْ عَنْ طَاعَتِکَ هُوَ الَّذِی أَمْهَلَ فِرْعَوْنَ ذَا الْأَوْتَادِ وَ نُمْرُودَ بْنَ کَنْعَانَ وَ مَنِ ادَّعَی الْإِلَهِیَّةَ مِنْ ذَوِی الطُّغْیَانِ وَ أَطْغَی الطُّغَاةِ إِبْلِیسَ رَأْسَ أَهْلِ الضَّلَالاتِ مَا خُلِقْتَ أَنْتَ وَ لَا هُمْ لِدَارِ الْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِدَارِ الْبَقَاءِ وَ لَکِنَّکُمْ تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَارٍ وَ لَا حَاجَةَ بِرَبِّکَ إِلَی مَنْ یَسُوسُهُمْ وَ یَرْعَاهُمْ وَ لَکِنَّهُ أَرَادَ تَشْرِیفَکَ عَلَیْهِمْ وَ إِبَانَتَکَ بِالْفَضْلِ فِیهِمْ وَ لَوْ شَاءَ لَهَدَاهُمْ: قَالَ فَمَرِضَتْ قُلُوبُ الْقَوْمِ لَمَّا شَاهَدُوا ذَلِکَ مُضَافاً إِلَی مَا کَانَ مِنْ مَرَضِ أَجْسَامِهِمْ لَهُ وَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ اللَّهُ عِنْدَ ذَلِکَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَیْ فِی قُلُوبِ هَؤُلَاءِ الْمُتَمَرِّدِینَ الشَّاکِّینَ النَّاکِثِینَ لِمَا أَخَذْتَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْعَةِ عَلِیٍّ علیهما السلام فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً بِحَیْثُ تَاهَتْ لَهُ قُلُوبُهُمْ جَزَاءً بِمَا أَرَیْتَهُمْ مِنْ هَذِهِ الْآیَاتِ وَ الْمُعْجِزَاتِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ مُحَمَّداً وَ یَکْذِبُونَ فِی قَوْلِهِمْ إِنَّا عَلَی الْعَهْدِ وَ الْبَیْعَةِ مُقِیمُونَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ قَالَ الْإِمَامُ علیه السلام قَالَ الْعَالِمُ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام إِذَا قِیلَ لِهَؤُلَاءِ النَّاکِثِینَ لِلْبَیْعَةِ فِی یَوْمِ الْغَدِیرِ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بِإِظْهَارِ نَکْثِ الْبَیْعَةِ لِعِبَادِ اللَّهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فَتُشَوِّشُونَ عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ وَ تُحَیِّرُونَهُمْ فِی مَذَاهِبِهِمْ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ لِأَنَّنَا لَا نَعْتَقِدُ دِینَ مُحَمَّدٍ وَ لَا غَیْرَ دِینِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ نَحْنُ فِی الدِّینِ مُتَحَیِّرُونَ فَنَحْنُ نَرْضَی فِی الظَّاهِرِ بِمُحَمَّدٍ بِإِظْهَارِ قَبُولِ دِینِهِ وَ شَرِیعَتِهِ وَ نَقْضِی فِی الْبَاطِنِ عَلَی شَهَوَاتِنَا فَنَتَمَتَّعُ وَ نَتْرُکُهُ وَ نُعْتِقُ أَنْفُسَنَا مِنْ رِقِّ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ نَکُفُّهَا مِنْ طَاعَةِ ابْنِ عَمِّهِ عَلِیٍّ لِکَیْ إِنْ أَبَّدَ أَمْرَهُ فِی الدُّنْیَا(2) کُنَّا قَدْ تَوَجَّهْنَا عِنْدَهُ وَ إِنِ اضْمَحَلَّ أَمْرُهُ کُنَّا قَدْ سَلَّمْنَا عَلَی أَعْدَائِهِ

ص: 146


1- 1. فی المصدر: فلا یحزنک.
2- 2. فی المصدر: لکی إن ادیل فی الدنیا. أی صار متداولا.

سپس ابن جوزی گفت: علمای سیره­ نویس اتفاق نظر دارند که داستان غدیر پس از بازگشت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از حجّه الوداع در هجدهم ماه ذی حجّۀ رخ داده و در آن هنگام از میان صحابه و از اعراب و از ساکنان حومه مکه و مدینه، یکصد و ­بیست هزار نفر با وی بوده­اند. این­ها کسانی بودند که حجّۀ الوداع را با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برگزار کرده و این حدیث را از وی شنیدند، و شعرای بسیاری درباره واقعه غدیر شعر سروده­اند، از جمله حسّان بن ثابت گوید:

- روز غدیر پیامبرشان ایشان را ندا در می­دهد، در خُم، و پیامبر در حالی که ندا کننده باشد، چه شنواننده است! تا آنجا که می­گوید:

- من بدان راضی و خشنودم که تو پس از من، امام و هادی مردم باشی،

- پس هر که من مولای وی بوده­ام، اینک علی ولیّ اوست، پس یارانی راستین و دوستدار او باشید.

- آنجا بود که پیامبر دعا فرمود که خداوندا، دوستدار هر کس باش که او را دوست بدارد و دشمن آن­کس باش که دشمن علی باشد.

پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: ای حسّان، تا زمانی که با زبانت از ما دفاع می­کنی پیوسته مؤیَّد به روح القدس باشی. و قیس بن سعد بن عباده انصاری این ابیات را - که در جنگ صفین نیز آن را در حضور امیرالمؤمنین علیه السّلام قرائت نمود - سرود:

- چون دشمن بر ما ستم آغاز کرد، گفتم: ما را پروردگارمان بسنده است، و چه نیکو وکیلی است؛

- و علی امام ماست و امام دیگر مردمان، و این را قرآن آورده است؛

- روزی که پیامبر فرمود: هر که من مولای او بودم، اینک علی مولای اوست و این خود امری بس بزرگ و ارجمند است؛

- و رسول خدا آن را چنان با صراحت به اُمّت گفت، که هیچ خدشه­ای بر آن وارد نباشد.

و کُمیت گوید:

- بی­خوابی خواب را از چشم تو ربود، و اشک­هایی که از آن فرو می­ریخت نیز؛

- نزد خدای رحمان قرآن را شفیع قرار می­دهند، لیکن شفیع ما در روز قیامت ابوالحسن است؛

- در روز دوح که روز غدیرخم است، پیامبر ولایت او را آشکار نمود، البته اگر اطاعت شود! - لیکن آن مردم، آن را به یکدیگر حواله کردند و من ندیدم امری به این خطیری که چنین تباه گردد.

ص: 150

قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ بِمَا یَفْعَلُونَ أُمُورَ أَنْفُسِهِمْ (1) لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُعَرِّفُ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله نِفَاقَهُمْ فَهُوَ یَلْعَنُهُمْ وَ یَأْمُرُ الْمُسْلِمِینَ بِلَعْنِهِمْ وَ لَا یَثِقُ بِهِمْ أَیْضاً أَعْدَاءُ الْمُؤْمِنِینَ لِأَنَّهُمْ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ یُنَافِقُونَهُمْ أَیْضاً کَمَا یُنَافِقُونَ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَلَا یَرْتَفِعُ لَهُمْ عِنْدَهُمْ مَنْزِلَةٌ وَ لَا یَحُلُّونَ عِنْدَهُمْ مَحَلَّ أَهْلِ الثِّقَةِ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ قَالَ الْإِمَامُ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیهما السلام (2) وَ إِذَا قِیلَ لِهَؤُلَاءِ النَّاکِثِینَ الْبَیْعَةَ قَالَ لَهُمْ خِیَارُ الْمُؤْمِنِینَ کَسَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِی ذَرٍّ آمِنُوا بِرَسُولِ اللَّهِ وَ بِعَلِیٍّ الَّذِی وَقَفَهُ مَوْقِفَهُ وَ أَقَامَهُ مُقَامَهُ وَ أَنَاطَ مَصَالِحَ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا کُلَّهَا بِهِ فَآمِنُوا بِهَذَا النَّبِیِّ وَ سَلِّمُوا لِهَذَا الْإِمَامِ وَ سَلِّمُوا لَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً(3) کَمَا آمَنَ النَّاسُ الْمُؤْمِنُونَ کَسَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِی ذَرٍّ وَ عَمَّارٍ قَالُوا فِی الْجَوَابِ لِمَنْ یُفْضُونَ إِلَیْهِ (4) لَا لِهَؤُلَاءِ الْمُؤْمِنِینَ لِأَنَّهُمْ لَا یَجْسُرُونَ عَلَی مُکَاشَفَتِهِمْ بِهَذَا الْجَوَابِ وَ لَکِنَّهُمْ یَذْکُرُونَ لِمَنْ یُفْضُونَ إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِیهِمْ الَّذِینَ یَثِقُونَ بِهِمْ مِنَ الْمُنَافِقِینَ وَ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِینَ أَوْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ هُمْ بِالسَّتْرِ عَلَیْهِمْ وَاثِقُونَ بِهِمْ یَقُولُونَ لَهُمْ أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ یَعْنُونَ سَلْمَانَ وَ أَصْحَابَهُ لِمَا أَعْطَوْا عَلِیّاً خَالِصَ وُدِّهِمْ وَ مَحْضَ طَاعَتِهِمْ وَ کَشَفُوا رُءُوسَهُمْ بِمُوَالاةِ أَوْلِیَائِهِ وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِهِ حَتَّی إِنِ اضْمَحَلَّ أَمْرُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله طَحْطَحَهُمْ (5) أَعْدَاؤُهُ وَ أَهْلَکَهُمْ سَائِرُ الْمُلُوکِ وَ الْمُخَالِفِینَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله أَیْ فَهُمْ بِهَذَا التَّعَرُّضِ لِأَعْدَاءِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله جَاهِلُونَ سُفَهَاءُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْأَخِفَّاءُ الْعُقُولِ وَ الْآرَاءِ الَّذِینَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی أَمْرِ مُحَمَّدٍ حَقَّ النَّظَرِ فَیَعْرِفُوا نُبُوَّتَهُ وَ یَعْرِفُوا بِهِ صِحَّةَ مَا نَاطَهُ بِعَلِیٍّ علیه السلام مِنْ أَمْرِ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا حَتَّی بَقُوا لِتَرْکِهِمْ تَأَمُّلَ حُجَجِ اللَّهِ جَاهِلِینَ وَ صَارُوا خَائِفِینَ (6) مِنْ مُحَمَّدٍ

ص: 147


1- 1. فی المصدر: من أمور انفسهم.
2- 2. فی المصدر: قال الإمام: قال موسی بن جعفر علیه السلام.
3- 3. فی المصدر: فی ظاهر الامر و باطنه.
4- 4. أفضی إلیه بسره: أعلمه به. و فی المصدر: یقصون إلیه. و کذا فیما یأتی.
5- 5. طحطحه: بدده و أهلکه.
6- 6. فی المصدر: و صاروا خائفین وجلین.

و این داستانی عجیب دارد که یکی از برادران آن را برای من نقل کرده و گفت: شبی که این ابیات را سرودم، با فکر آن به خواب رفتم و در عالم رؤیا امیرالمؤمنین علیه السّلام را دیدم که به من فرمود: ابیات کُمیت را برای من بخوان، پس آن ابیات را بر ایشان خواندم، و چون آن را به پایان بردم فرمود:

- هیچ­گاه روزی مانند آن روز ندیده­ام، و ندیده­ام که حقی چون حق او چنین تباه گردد.

- گوید: - پس وحشت زده از خواب بیدار شدم.

و سیّد حمیری گوید:

- ای کسی که آخرتش را به دنیا فروخته، خداوند چنین فرمانی داده است،

- به چه سبب با علیّ مرتضی به دشمنی برخاستی، در حالی که احمد از او راضی و خشنود بود؟

- آن کیست که در روز غدیرخم، احمد از میان مردم بدو افتخار نمود؟

- از میان یارانش، در حالی که در پیرامون وی بودند، او را به پاداشت و از وی چنین نام برد:

- این علی بن ابی طالب است، مولای هرکس که من مولایش بوده­ام؛

- پس ای خدای متعال، دوست بدار آنکه دوستش می­دارد، و دشمنی کن با آنکه با وی دشمنی کرده است.

روایت37.

تفسیر عیاشی: جابر بن ارقم گوید: در حالی که در مجلسی بودیم و برادرم زید بن ارقم با ما سخن می­گفت، ناگاه مردی که سوار بر اسبش بود و جامه سفر به تن داشت بر ما وارد گردید و سلام کرده، سپس ایستاد و گفت: آیا زید بن ارقم در میان شماست؟ پس زید گفت: زید بن ارقم من هستم؟ کارت چیست؟ آیا می­دانی از کجا آمده­ام؟ پاسخ داد: خیر، گفت: از فسطاط مصر و برای اینکه حدیثی را از تو بشنوم که آن را از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نقل می­کنی. پس زید به وی گفت: چه حدیثی؟ گفت: حدیث غدیرخُم در ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام. پس زید گفت: ای برادر زاده! اینکه با تو می­گویم، مربوط به قبل از غدیرخُم است: جبرئیل روح الأمین علیه السّلام با ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل گردید. پس آن حضرت جمعی را فراخواند که من هم یکی از آن­ها بودم، و با آن­ها مشورت کرد تا در موسم حج آن را ابلاغ کند، اما ما نمی­دانستیم باید به وی چه بگوییم؟ پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بگریست، پس جبرئیل به وی گفت: ای محمّد، تو را چه می­شود؟ آیا از فرمان خدا بی­تابی می­کنی؟ پس فرمود: هرگز چنین نیست ای جبرئیل، لیکن خداوند می­داند که من از قریش چه کشیده­ام، آن­گاه که رسالت مرا نمی­پذیرفتند تا اینکه مرا امر به جهاد با ایشان فرمود و سربازانی از آسمان بر من نازل فرمود

ص: 151

وَ ذَوِیهِ وَ مِنْ مُخَالِفِیهِمْ وَ لَا یُؤْمِنُونَ أَنْ یَنْقَلِبَ فَیَهْلِکُونَ مَعَهُ (1) فَهُمُ السُّفَهَاءُ حَیْثُ لَا یَسْلَمُ لَهُمْ بِنِفَاقِهِمْ هَذَا لَا مَحَبَّةُ مُحَمَّدٍ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا مَحَبَّةُ الْیَهُودِ وَ سَائِرِ الْکَافِرِینَ لِأَنَّهُمْ بِهِ وَ بِهِمْ (2) یُظْهِرُونَ لِمُحَمَّدٍ مِنْ مُوَالاتِهِ وَ مُوَالاةِ أَخِیهِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِهِمُ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَی وَ النَّوَاصِبِ کَمَا یُظْهِرُونَ لَهُمْ مِنْ مُعَادَاةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ علیه السلام وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِهِمْ (3) وَ بِهَذَا یُقَدِّرُونَ أَنَّ نِفَاقَهُمْ مَعَهُمْ کَنِفَاقِهِمْ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ لَکِنْ لَا یَعْلَمُونَ أَنَّ الْأَمْرَ لَیْسَ کَذَلِکَ فَإِنَّ اللَّهَ یُطْلِعُ نَبِیَّهُ عَلَی أَسْرَارِهِمْ فَیَخْسَأُهُمْ وَ یَلْعَنُهُمْ وَ یُسْقِطُهُمْ (4).

تبیین

طلاع الشی ء بالکسر ملؤه و المراد بالبان دهنه و هو معروف.

أقول: قال ابن الجوزی فی کتاب المناقب حدیث فی قوله صلی الله علیه و آله من کنت مولاه فعلی مولاه أخرجه أحمد بن حنبل فی المسند و الفضائل و أخرجه الترمذی أیضا فأما طریق أحمد فروی عن زاذان قال سمعت علیا ینشد الناس فی الرحبة و یقول أنشد الله رجلا سمع رسول الله صلی الله علیه و آله یقول یوم غدیر خم من کنت مولاه فعلی مولاه فقام ثلاثة عشر رجلا من الصحابة فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله صلی الله علیه و آله یقول ذلک و أما طریق الترمذی فکذلک و زاد فیه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أدر الحق معه کیفما دار و حیث دار قال الترمذی هذا حدیث حسن.

و أما طریق الفضائل فقال أحمد عن بریدة عن أبیه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله من کنت مولاه فعلی ولیه و فی هذه الروایة فقام بالرحبة ثلاثون رجلا أو خلق کثیر فشهدوا له بذلک و قال أحمد فی الفضائل عن رباح بن الحارث قال جاء رهط إلی أمیر المؤمنین علیه السلام فقالوا السلام علیک یا مولانا و کان بالرحبة فقال علیه السلام کیف أکون مولاکم و أنتم قوم عرب فقالوا سمعنا رسول الله صلی الله علیه و آله یقول یوم غدیر خم من کنت مولاه فعلی مولاه قال رباح فقلت من هؤلاء فقیل لی نفر من الأنصار فیهم أبو أیوب

ص: 148


1- 1. فی المصدر: لا یؤمنون ایهم یقلب فیهلکون معه.
2- 2. کذا فی النسخ و المصدر.
3- 3. أی أعداء الیهود و النصاری. و فی المصدر:« و موالاة أعدائهم» فیکون مرجع الضمیر رسول اللّه و أصحابه.
4- 4. تفسیر الإمام: 41: 45.

که مرا یاری کردند، اینک چگونه می­پذیرند که علی پس از من جانشین من ­شود؟ پس جبرئیل رفت و سپس دوباره نزد وی آمد و آیه: «فَلَعَلَّکَ تَارِکُ بَعْضَ مَا یُوحَی إِلَیْک»،(1)

مبادا تو برخی از آنچه را که به سویت وحی می شود} را بر وی نازل کرد.

پس چون به هنگام بازگشت در جحفه منزل کردیم و خیمه­هایمان را بر افراشتیم، جبرئیل نازل گشت و این آیه را با خود آورد: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»،(2){ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی، پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می دارد.} و ما در حالی که مشغول کار بودیم، صدای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را شنیدیم که ندا در داده بود: ای مردم، داعی خدا را اجابت کنید، من رسول خدا هستم. پس در اوج شدّت گرما با شتاب نزد آن حضرت رفتیم و دیدیم که ایشان از شدّت گرما، یکی از جامه­های خود را روی سر و یکی دیگر را روی پای خویش انداخته است و دستور داد زیر درختان جارو شود، پس آنجا از هر چه خار و خاشاک و سنگ بود، پاک گردید؛ پس یکی گفت: چه چیزی وی را وادار به تمیز کردن این مکان کرده است در حالی که خیلی زود باید این­جا را ترک کند، جز اینکه قرار است مصیبتی بر شما نازل کند؟! و چون از کار نظافت زیر درختان فارغ شدند، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله امر فرمود که زین اسبان و پالان چهار پایان و جهاز شتران و خورجین­هایمان را یک­جا گرد آوریم. سپس آن­ها را روی هم قرار داده و پارچه­ای بر رویشان انداختیم، سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از آن بالا رفته و پس از حمد و ثنای خدا فرمود:

ای مردم، در شب عرفه آیه­ای بر من نازل گردید که من از بیم آنکه بهتان زنان مرا متّهم به دروغگویی کنند، در ابلاغ آن درنگ کردم تا اینکه در این مکان، تهدید و وعیدی از جانب پروردگارم نازل گردید که اگر بدان عمل نکنم مؤاخذه می­شوم. بدانید و آگاه باشید که من نه از قومی واهمه دارم و نه خویشاوندی را به صرف خویشاوند بودن دوست می­دارم. ای مردم، چه کسی اولی­تر از شما به خودتان است؟ عرض کردند: خدا و رسول او، فرمود: خداوندا، تو خود شاهد باش و تو ای جبرئیل، شاهد باش، و این سخن را سه بار تکرار فرمود، آن­گاه دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را گرفته و بالا برده، سپس فرمود: خداوندا، هر که من مولای او هستم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن باش و به آنکه یاری­اش کند یاری رسان و خوار و ذلیل کن آنکه وی را فرو گذارد - سه بار آن را تکرار نمود - سپس فرمود: آیا شنیدید؟ عرض کردند: آری به خدا، فرمود: پس اقرار هم کردید؟ عرض کردند: بلی، آن­گاه آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوندا، تو شاهد باش، و تو ای جبرئیل، شاهد باش. سپس پایین آمد و ما به سمت بار و بنه خود رفتیم و در کنار خیمه من، خیمه­ای متعلق به سه تن از قریش بود و حذیفۀ بن یمان همراه من بود، پس شنیدیم که یکی از آن سه نفر می­گوید: به خدا سوگند اگر محمّد گمان کند که پس از وی کار جانشینی علی به سامان خواهد رسید، نابخرد است! و

ص: 152


1- . هود/ 12
2- . مائده/ 67

الأنصاری صاحب رسول الله صلی الله علیه و آله (1).

أقول: و رواه ابن بطریق عن عبد الله بن أحمد عن أبیه عن یحیی بن آدم عن جیش بن الحارث بن لقیط عن رباح بن الحارث (2).

ثم قال ابن الجوزی: و قال أحمد حدثنا ابن نمیر حدثنا عبد الملک عن عطیة العوفی قال: أتیت زید بن أرقم فقلت له إن ختنا لی حدثنی عنک فی شأن علی بن أبی طالب علیه السلام یوم الغدیر و أنا أحب أن أسمعه منک فقال لی إنکم معشر أهل العراق فیکم ما فیکم فقلت لیس علیک منی بأس فقال نعم کنا بالجحفة فخرج رسول الله علینا ظهرا و هو آخذ بعضد علی بن أبی طالب علیه السلام فقال أیها الناس أ لستم تعلمون أنی أولی بالناس من أنفسهم قالوا بلی فقال من کنت مولاه فعلی مولاه قالها أربع مرات (3).

مد، [العمدة] عبد الله بن أحمد عن أبیه مثله (4).

أقول: قال ابن الجوزی و قال أحمد أیضا حدثنا عفان حدثنا حماد بن سلمة حدثنا عدی بن زید عن عدی بن ثابت عن براء بن عازب قال: کنا مع رسول الله صلی الله علیه و آله فی سفر فنزلنا بغدیر خم فنودی فینا الصلاة جامعة و کسح (5) لرسول الله صلی الله علیه و آله بین شجرتین

فصلی بنا الظهر و أخذ بید علی بن أبی طالب علیه السلام و قال اللهم من کنت مولاه فهذا مولاه اللهم انصر من نصره و اخذل من خذله فقال عمر بن الخطاب هنیئا لک یا ابن أبی طالب أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة(6).

أقول: رواه السید فی الطرائف و ابن بطریق فی العمدة عن أحمد بن حنبل و الثعلبی بإسنادهما عن البراء(7).

ص: 149


1- 1. مخطوط:
2- 2. العمدة: 46.
3- 3. مخطوط:
4- 4. العمدة: 47.
5- 5. أی کنس.
6- 6. مخطوط.
7- 7. راجع الطرائف: 36. و العمدة: 45.

دیگری گفت: می­گویی نابخرد؟ مگر نمی­دانی او دیوانه­ای است که نزدیک بود نزد زن ابن ابی کبشه از پای درآید؟ و سومی گفت: کاری به او نداشته باشید، چه بی­خرد باشد و چه دیوانه! اما به خدا سوگند، آنچه می­گوید: هرگز اتفاق نخواهد افتاد! پس حذیفه از سخنان ایشان به خشم آمده و گوشه خیمه را بالا زده و سر خود را به درون خیمه برده و به ایشان گفت: رسول خدا زنده است و در بین شما و از جانب خدا بر او وحی نازل می­شود، آن وقت شما چنین می­کنید؟! به خدا سوگند خیلی زود او را از گفته­هایتان آگاه خواهم کرد. گفتند: ای عبدالله، تو اینجا بودی و سخنان ما را شنیدی؟! راز ما را بپوشان که هر همسایگی امانتی دارد. پس به آنان گفت: این یکی شامل امانت همسایگی نمی­شود و این نشست­ها مشمول امانت­داری نمی­شود؛ اگر این سخنان را از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نهان دارم، نسبت به خدا و رسولش خیرخواه نبوده­ام. پس به وی گفتند: ای ابا عبدالله، هر چه می­خواهی بکن که به خدا سوگند ما قَسَم یاد خواهیم کرد که چنین نگفته­ایم و تو بر ما دروغ می­بندی، در این صورت، آیا گمان تو را تصدیق و ما را تکذیب می­کند، در حالی که ما سه نفر هستیم؟ پس به آنان گفت: من اگر به تکلیف خود در مقابل خدا و رسولش عمل کنم، دیگر اهمیتی نمی­دهم چه اتفاقی خواهد افتاد، شما هرچه می­خواهید بگویید.

سپس رفت تا اینکه نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمد، در حالی که علی علیه السّلام در آن طرف­تر ایستاده و دست در حمایل شمشیر خود کرده بود. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را از گفته­های آن جماعت آگاه نمود. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در پی ایشان فرستاد و چون آمدند، به آن­ها فرمود: چه گفتید؟! گفتند: به خدا سوگند چیزی نگفته­ایم، اگر کسی چیزی از زبان ما به شما گفته، به ما دروغ بسته است! در همین حال جبرئیل با این آیه نازل شد: «یحَْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ کلَِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلَامِهِم»،(1){به

خدا سوگند می خورند که [سخن ناروا] نگفته اند، در حالی که قطعاً سخن کفر گفته و پس از اسلام آوردنشان کفر ورزیده اند.} علی علیه السّلام با شنیدن این سخنان فرمود: هرچه می­خواهند بگویند، به خدا سوگند هنوز هم قلبم در قفسه سینه­ام می­تپد و هیچ بیمی از وی ندارم؛ حمایل و شمشیرم را به گردن آویخته­ام و اگر قصد دست درازی داشته باشند، دست روی دست نخواهم گذاشت. سپس جبرئیل به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله گفت: بر کاری که اتفاق خواهد افتاد، شکیبا باش؛ پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را از آنچه جبرئیل به وی گفته بود، آگاه نمود، پس علی علیه السّلام فرمود: بنابراین، در برابر مقدّرات شکیبا خواهم بود.

امام صادق علیه السّلام فرمود: و پیرمردی از میان مردم گفت: اگر ما در میان اقوام آن­چنانیم که این می­گوید، در آن صورت از الاغ هم بدتریم. - گوید: - و یکی دیگر که جوانی در کنار وی بود گفت: اگر راست گفته باشی، ما از الاغ هم بدتریم.(2)

ص: 153


1- . توبه/ 74
2- . تفسیر عیاشی، نسخه خطی، تفسیر برهان 2: 146-145

ثم قال: ابن الجوزی اتفق علماء السیر علی أن قصة الغدیر کانت بعد رجوع رسول الله من حجة الوداع فی الثامن عشر من ذی الحجة و کان معه من الصحابة و من الأعراب و ممن یسکن حول مکة و المدینة مائة و عشرون ألفا و هم الذین شهدوا معه حجة الوداع و سمعوا منه هذه المقالة و قد أکثر الشعراء فی یوم الغدیر فقال حسان بن ثابت:

ینادیهم یوم الغدیر نبیهم***بخم فأسمع بالرسول منادیا.

إلی آخر ما مر من قوله:

رضیتک من بعدی إماما و هادیا

فمن کنت مولاه فهذا ولیه***و کن للذی عادی علیا معادیا

فقال له النبی صلی الله علیه و آله یا حسان لا تزال مؤیدا بروح القدس ما نافحت عنا بلسانک (1) و قال قیس بن سعد بن عبادة الأنصاری و أنشدها بین یدی أمیر المؤمنین علیه السلام یوم صفین.

قلت لما بغی الغدو علینا***حسبنا ربنا و نعم الوکیل

و علی إمامنا و إمام***لسوانا أتی به التنزیل

یوم قال النبی من کنت مولاه***فهذا مولاه خطب جلیل (2).

إنما قاله الرسول علی الأمة*** ما فیه قول و قال و قیل

و قال الکمیت:

نفی عن عینک الأرق الهجوعا***و مما تمتری عنها الدموعا(3).

لدی الرحمن یشفع بالمثانی***و کان لنا أبو حسن شفیعا

و یوم الدوح دوح غدیر خم***أبان له الولایة لو أطیعا

و لکن الرجال تدافعوها***فلم أر مثلها خطرا منیعا

ص: 150


1- 1. نافح عنه: دافع عنه.
2- 2. الخطب: الشأن و الامر العظیم.
3- 3. ارق ارقا: ذهب عنه النوم فی اللیل. هجع هجوعا: نام لیلا. و امتری اللبن و نحوه: استخرجه و استدره.

روایت38.

جعفر بن محمّد خزاعی از پدرش روایت کرده که گفت: شنیدم ابا عبدالله صادق علیه السّلام فرمود: چون پیامبرصَلی الله علیهِ و آله آن سخنان را در غدیرخم بیان فرمود و مردم به خیمه­های خود رفتند، مقداد بر جمعی از ایشان گذر کرد، در حالی که می­گفتند: به خدا سوگند اگر از یاران خسرو شاه ایران و قیصر پادشاه روم بودیم، در جامه­های خز و پر نقش و نگار و دیبا و دیگر بافته­ها بودیم، لیکن با او (پیغمبر صَلی الله علیهِ و آله) همه چیزمان زبر است و خشن، خوراکمان خشن است و جامه­های زبر می­پوشیم و حالا که مرگش سررسیده و اجلش نزدیک گشته و روزگارش به سر آمده، می­خواهد علی را به جانشینی خود منصوب کند، لیکن به خدا سوگند به او خواهیم فهماند که اجازه نمی­دهیم چنین شود. - گوید:- پس مقداد نزد پیامبرصَلی الله علیهِ و آله رفته و او را از ماجرا آگاه نمود. پس پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرمود: الصلاۀ جامعۀ. پس آن­ها گفتند: مقداد کار خود را کرد، برخیزیم و علیه او همدست شویم. سپس راه افتادند تا اینکه به مقابل پیامبرصَلی الله علیهِ و آله رسیده و گفتند: یا رسول الله، پدر و مادرانمان فدای تو باد یا رسول الله! قَسَم به آنکه شما را به حق فرستاد و به نبوّت گرامی داشت، سخنی را که از ما به شما رسانده­اند، ما نگفته­ایم! نه، سوگند به آنکه تو را بر بشریت برگزید، ما چنین نگفته­ایم! - گوید: - پس پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم، یحَْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ کلَِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ وَ مَا نَقَمُواْ إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ»،(1){به نام خداوند رحمتگر مهربان، به خدا سوگند می خورند که [سخن ناروا] نگفته اند، در حالی که قطعاً سخن کفر گفته و پس از اسلام آوردنشان کفر ورزیده اند، و بر آنچه همّت گماشتند.} ای محمّد، که در شب گردنه عقبه تو را به قتل رسانند{موفق به انجام آن نشدند و به عیبجویی برنخاستند مگر [بعد از] آنکه خدا و پیامبرش از فضل خود آنان را بی نیاز گردانیدند.} یکی از این افراد کلّه فروش و دیگری پارچه فروش بود و کلاف­های نخ جابه­جا می­کرد که خداوند آنان را به واسطه رسولش بی­نیاز گردانید، ولی حالا تیزی خشم و تیزی شمشیر خود را متوجه او کرده­اند!

ابّان بن تغلب به نقل از آن حضرت علیه السّلام گوید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در روز غدیر علی علیه السّلام را به ولایت منصوب نموده و فرمود: «هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست». دو مرد از قریش سرهای خود را به هم نزدیک کرده و گفتند: به خدا سوگند، هرگز تسلیم گفته وی نخواهیم شد؛ سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از گفته­های ایشان باخبر شد و آن­ها را بازخواست فرمود، لیکن آن­ها به خدا سوگند یاد کردند که چیزی نگفته­اند، آن­گاه جبرئیل بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل گردید و این آیه را بر وی خواند: «یحَْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ کلَِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ وَ مَا نَقَمُواْ إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن یَتُوبُواْ یَکُ خَیرًْا لهَُّمْ وَ إِن یَتَوَلَّوْاْ یُعَذِّبهُْمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِیمًا فیِ الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ وَ مَا لهَُمْ فیِ الْأَرْضِ مِن وَلیِّ ٍّ وَ لَا نَصِیرٍ»،(2){به

خدا سوگند می خورند که [سخن ناروا] نگفته اند، در حالی که قطعاً سخن کفر گفته و پس از اسلام آوردنشان کفر ورزیده اند، و بر آنچه موفّق به انجام آن نشدند همّت گماشتند، و به عیبجویی برنخاستند مگر [بعد از] آنکه خدا و پیامبرش از فضل خود آنان را بی نیاز گردانیدند. پس اگر توبه کنند برای آنان بهتر است، و اگر روی برتابند، خدا آنان را در دنیا و آخرت عذابی دردناک می کند، و در روی زمین یار و یاوری نخواهند داشت.} امام صادق علیه السّلام فرمود: اما آن­ها توبه نکردند و به خلافت هم رسیدند.(3)

توضیح

فیروز آبادی گوید: مشرکان به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله می­گفتند: «ابن ابی کبشه»، به مردی تشبیه کردند که مردی از خزاعه با قریش در پرستش بت­ها مخالفت ورزید؛ یا اینکه این نام، کُنیه وهب بن عبدمناف جدّ پیامبرصَلی الله علیهِ و آله از جانب مادر است، زیرا گویا پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی شباهت ظاهری داشته است،

ص: 154


1- . توبه / 74
2- . توبه/ 74
3- . تفسیر عیاشی، نسخه خطی . تفسیر برهان 2: 147-146

و لهذه الأبیات قصة عجیبة حکاها لی بعض إخواننا قال أنشدت لیلة هذه الأبیات و بت متفکرا فیها فنمت فرأیت أمیر المؤمنین علیه السلام فی منامی فقال لی أنشدنی أبیات الکمیت فأنشدته إیاها فلما أنهیتها قال علیه السلام.

فلم أر مثل ذاک الیوم یوما***و لم أر مثله حقا أضیعا

قال فانتبهت مذعورا(1).

و قال السید الحمیری:

یا بائع الأخری بدنیاه***لیس بهذا أمر الله

من أین أبغضت علی الرضی***و أحمد قد کان رضاه

من الذی أحمد من بینهم***یوم غدیر الخم ناواه

أقامه من بین أصحابه***و هم حوالیه فسماه

هذا علی بن أبی طالب***مولی لمن قد کنت مولاه

فوال من والاه یا ذا العلی***و عاد من قد کان عاداه

«37»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ جَابِرِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: بَیْنَا نَحْنُ فِی مَجْلِسٍ لَنَا وَ أَخِی زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ یُحَدِّثُنَا إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ عَلَی فَرَسِهِ عَلَیْهِ زِیُّ السَّفَرِ(2) فَسَلَّمَ عَلَیْنَا ثُمَّ وَقَفَ فَقَالَ أَ فِیکُمْ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ فَقَالَ زَیْدٌ أَنَا زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ فَمَا تُرِیدُ فَقَالَ الرَّجُلُ أَ تَدْرِی مِنْ أَیْنَ جِئْتُ قَالَ لَا قَالَ مِنْ فُسْطَاطِ مِصْرَ(3) لِأَسْأَلَکَ عَنْ حَدِیثٍ بَلَغَنِی عَنْکَ تَذْکُرُهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ زَیْدٌ وَ مَا هُوَ قَالَ حَدِیثُ غَدِیرِ خُمٍّ فِی وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی إِنَّ قَبْلَ غَدِیرِ خُمٍّ مَا أُحَدِّثُکَ بِهِ إِنَّ جَبْرَئِیلَ الرُّوحَ الْأَمِینَ علیه السلام نَزَلَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَدَعَا قَوْماً أَنَا فِیهِمْ فَاسْتَشَارَهُمْ فِی ذَلِکَ لِیَقُومَ بِهِ فِی الْمَوْسِمِ فَلَمْ نَدْرِ مَا نَقُولُ لَهُ وَ بَکَی صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ علیه السلام مَا لَکَ یَا مُحَمَّدُ أَ جَزِعْتَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ فَقَالَ کَلَّا یَا جَبْرَئِیلُ وَ لَکِنْ قَدْ عَلِمَ رَبِّی مَا لَقِیتُ مِنْ قُرَیْشٍ إِذْ لَمْ یُقِرُّوا لِی بِالرِّسَالَةِ حَتَّی أَمَرَنِی بِجِهَادِی وَ أَهْبَطَ إِلَیَّ جُنُوداً مِنَ السَّمَاءِ

ص: 151


1- 1. أی خائفا دهشا.
2- 2. الزی، الهیئة. هیئة الملابس.
3- 3. اسم موضع بمصر بناه عمرو بن عاص حین ولاها، اورد قصته مفصلة فی المراصد 3: 1036.

یا ممکن است کنیه شوهر حلیمه سعدیه باشد.(1)

و گوید: «القرمل» بر و زن جعفر نام درختی ضعیف و بی­خار است و اگر بر وزن « زبرج» باشد، مو یا پشمی است که زن به موی خود می­بندد.(2)

روایت39.

مناقب ابن شهر آشوب: واحدی در «اسباب نزول القرآن» با اسناد خود از اعمش و ابوجحّاف از عطیّه از ابوسعید خدری؛ و ابوبکر شیرازی در «فیما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین علیه السّلام» با اسناد از ابن عباس؛ و مرزبانی در کتاب خود از ابن عباس روایت کرده­اند که گفت: آیه: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک» در روز غدیرخم درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است.

تفسیر ابن جریح و عطاء ثوری و ثعلبی گفته­اند که این آیه در فضیلت علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است.

ابراهیم ثقفی با اسناد خود از خدری، بریده اسلمی و محمّد بن علی گوید: این آیه در روز غدیر در شأن علی علیه السّلام نازل شده است.

تفسیر ثعالبی: جعفر بن محمّد صادق علیه السّلام فرمود: معنای آیه چنین است: آنچه از جانب پروردگار در فضیلت علی بن ابی طالب علیه السّلام بر تو نازل گردیده، ابلاغ کن. و چون این آیه نازل شد، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دست علی علیه السّلام را بلند کرده و فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست.

و از او با اسنادش از کلبی: این آیه نازل شد که به موجب آن پیغمبر صَلی الله علیهِ و آله ولایت علی علیه السّلام را ابلاغ کند، از این رو رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست علی علیه السّلام را بالا برده و فرمود: هر کس من مولای اویم اینک علی مولای اوست، خدایا دوست بدار دوستدارش را و دشمنی کن با دشمنش؛ پس قول خدای عزّوجل:«یَأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک» دارای پنج نکته است: یک کرامت، یک فرمان، یک داستان، عزل و عصمت. خداوند به پیامبرش فرمان داد علی را به عنوان امام منصوب کند، لیکن آن حضرت از کراهت تکذیب قومش، در ابلاغ آن درنگ کرد، سپس آیه:« فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلیَ ءَاثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُواْ بِهَاذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا»(3){شاید،

اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیریِ [کار] شان تباه کنی.} نازل شد، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آنان را امر فرمود که به علی علیه السّلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام دهند. چند روز پس از آن این آیه نازل شد:« یَأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک» که تفسیر قول خدای متعال:« فَأَوْحَی إِلیَ عَبْدِهِ مَا أَوْحَی»(4){آن گاه به بنده اش آنچه را باید وحی کند، وحی فرمود.} در شب معراج در شأن علی علیه السّلام است و چون وقت آن فرا رسید،

ص: 155


1- . القاموس المحیط 2: 285
2- . القاموس المحیط 4: 37
3- . کهف / 6
4- . نجم/ 10

فَنَصَرُونِی فَکَیْفَ یقروا [یُقِرُّونَ] لِعَلِیٍّ مِنْ بَعْدِی فَانْصَرَفَ عَنْهُ جَبْرَئِیلُ ثُمَّ نَزَلَ عَلَیْهِ فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ (1) فَلَمَّا نَزَلْنَا الْجُحْفَةَ رَاجِعِینَ وَ ضَرَبْنَا أَخْبِیَتَنَا(2) نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَبَیْنَا نَحْنُ کَذَلِکَ إِذْ سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یُنَادِی أَیُّهَا النَّاسُ أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ فَأَتَیْنَاهُ مُسْرِعِینَ فِی شِدَّةِ الْحَرِّ فَإِذَا هُوَ وَاضِعٌ بَعْضَ ثَوْبِهِ عَلَی رَأْسِهِ وَ بَعْضَهُ عَلَی قَدَمِهِ مِنَ الْحَرِّ وَ أَمَرَ بِقَمِّ مَا تَحْتَ الدَّوْحِ فَقُمَّ مَا کَانَ ثَمَّةَ مِنَ الشَّوْکِ وَ الْحِجَارَةِ فَقَالَ رَجُلٌ مَا دَعَاهُ إِلَی قَمِّ هَذَا الْمَکَانِ وَ هُوَ یُرِیدُ أَنْ یَرْحَلَ مِنْ سَاعَتِهِ إِلَّا لِیَأْتِیَنَّکُمُ الْیَوْمَ بِدَاهِیَةٍ فَلَمَّا فَرَغُوا مِنَ الْقَمِّ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُؤْتَی بِأَحْلَاسِ دَوَابِّنَا وَ أَقْتَابِ إِبِلِنَا وَ حَقَائِبِنَا(3) فَوَضَعْنَا بَعْضَهَا عَلَی بَعْضٍ ثُمَّ أَلْقَیْنَا عَلَیْهَا ثَوْباً ثُمَّ صَعِدَ عَلَیْهَا رَسُولُ اللَّهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ نَزَلَ عَلَیَّ عَشِیَّةَ عَرَفَةَ أَمْرٌ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً مَخَافَةَ تَکْذِیبِ أَهْلِ الْإِفْکِ (4) حَتَّی جَاءَنِی فِی هَذَا الْمَوْضِعِ وَعِیدٌ مِنْ رَبِّی إِنْ لَمْ أَفْعَلْ أَلَا وَ إِنِّی غَیْرُ هَائِبٍ لِقَوْمٍ وَ لَا مُحَابٍ لِقَرَابَتِی أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَ أَنْتَ یَا جَبْرَئِیلُ فَاشْهَدْ حَتَّی قَالَهَا ثَلَاثاً ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَرَفَعَهُ إِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ قَالَهَا ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ هَلْ سَمِعْتُمْ فَقَالُوا اللَّهُمَّ بَلَی قَالَ فَأَقْرَرْتُمْ قَالُوا بَلَی ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَ أَنْتَ یَا جَبْرَئِیلُ فَاشْهَدْ ثُمَّ نَزَلَ فَانْصَرَفْنَا إِلَی رِحَالِنَا وَ کَانَ إِلَی جَانِبِ خِبَائِی خِبَاءٌ لِنَفَرٍ مِنْ قُرَیْشٍ وَ هُمْ ثَلَاثَةٌ وَ مَعِی حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ فَسَمِعْنَا أَحَدَ الثَّلَاثَةِ وَ هُوَ یَقُولُ وَ اللَّهِ إِنَّ مُحَمَّداً لَأَحْمَقُ إِنْ کَانَ یَرَی أَنَّ الْأَمْرَ

ص: 152


1- 1. سورة هود: 12.
2- 2. جمع الخباء: ما یعمل من صوف او وبر او شعر للسکن.
3- 3. الحلس: کل ما یوضع علی ظهر الدابّة تحت السرج او الرحل. القتب: الرحل. الحقیبة: الخریطة التی یضع المسافر فیها الزاد و نحوه.
4- 4. الافک: الکذب.

فرمود: آنچه از پروردگارت بر تو نازل گشته ابلاغ کن و آنچه بر تو وحی گردیده، یعنی آنچه در شب معراج درباره علی علیه السّلام بر تو نازل گردیده، ابلاغ کن.

ابوسعید خدری و جابر انصاری گویند: وقتی آیه:«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» نازل گردید، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: الله اکبر بر کامل شدن دین و تمام شدن نعمت و خشنودی پروردگار به رسالت من و ولایت علیّ بن ابی طالب علیه السّلام بعد از من. نطنزی در «الخصائص» آن را روایت کرده است.

عیّاشی از امام صادق علیه السّلام: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» با منصوب کردن پاسدار دین و «وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ » با ولایت ما، « رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا» یعنی خود را تسلیم ولایت ما کردن است.

امام باقر و امام صادق علیهما السّلام: این آیه در روز غدیر نازل شده است. و یک یهودی به عمر گفت: اگر این روز (غدیر) متعلّق به ما بود، آن را عید قرار می­دادیم، پس ابن عباس گفت: و چه روزی کامل­تر از این عید است؟! ابن عباس: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هشتاد و یک روز پس از نزول این آیه وفات یافت.(1)

توضیح

مؤلف: این گفته بر اساس روایت عامه است که وفات رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را در دوازدهم ماه ریبع الاول می­دانند و بیانگر آن است که این آیه اندکی پس واقعه غدیر نازل شده است.

روایت40.

مناقب ابن شهر آشوب: سدّی گوید: پس از نزول این آیه، خداوند هیچ آیه­ای درباره حلال یا حرام نازل نفرمود؛ و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در ماه ذی حجّۀ و محرم حج گزارد، سپس رحلت فرمود. و نقل است که چون آیه: «إنّما ولیّکم الله و رسوله» نازل شد، خداوند متعال به وی امر نمود که ولایت علی علیه السّلام را آشکار سازد، اما پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به دلیل شناختی که از فساد دل­های آنان داشت، در ابلاغ آن درنگ نمود، سپس آیه: «یَأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ» و پس از آن آیه: «وَ اذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» و سپس: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» نازل گردید و در این­ها، پنج بشارت وجود دارد: اکمال دین، اتمام نعمت، خشنودی خدای رحمان، تحقیر شیطان و نومیدی منکران به استناد آیه: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم» و روایت است که غدیر عید اکبر است.

ابن عباس: در این روز (غدیر) پنج عید باهم یکجا جمع شدند: جمعه، غدیر، عید یهود، نصاری و مجوسیان و پیش از آن شنیده نشده که در یک روز پنج عید با هم جمع شوند؛ و در روایت ابوسعید خدری، غدیر در روز پنج­شنبه بود.

ص: 156


1- . مناقب آل ابی طالب 1: 527-526

یَسْتَقِیمُ لِعَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَ قَالَ آخَرُ أَ تَجْعَلُهُ أَحْمَقَ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّهُ مَجْنُونٌ قَدْ کَادَ أَنْ یُصْرَعَ عِنْدَ امْرَأَةِ ابْنِ أَبِی کَبْشَةَ وَ قَالَ الثَّالِثُ دَعُوهُ إِنْ شَاءَ أَنْ یَکُونَ أَحْمَقَ وَ إِنْ شَاءَ أَنْ یَکُونَ مَجْنُوناً وَ اللَّهِ مَا یَکُونُ مَا یَقُولُ أَبَداً فَغَضِبَ حُذَیْفَةُ مِنْ مَقَالَتِهِمْ فَرَفَعَ جَانِبَ الْخِبَاءِ فَأَدْخَلَ رَأْسَهُ إِلَیْهِمْ وَ قَالَ فَعَلْتُمُوهَا وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ وَ وَحْیُ اللَّهِ یُنْزَلُ عَلَیْکُمْ وَ اللَّهِ لَأُخْبِرَنَّهُ بُکْرَةً بِمَقَالَتِکُمْ فَقَالُوا لَهُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ إِنَّکَ لَهَاهُنَا وَ قَدْ سَمِعْتَ مَا قُلْنَا اکْتُمْ عَلَیْنَا فَإِنَّ لِکُلِّ جِوَارٍ أَمَانَةً فَقَالَ لَهُمْ مَا هَذَا مِنْ جِوَارِ الْأَمَانَةِ وَ لَا مِنْ مَجَالِسِهَا مَا نَصَحْتُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ أَنَا طَوَیْتُ عَنْهُ (1) هَذَا الْحَدِیثَ فَقَالُوا لَهُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ فَوَ اللَّهِ لَنَحْلِفَنَّ أَنَّا لَمْ نَقُلْ وَ أَنَّکَ قَدْ کَذَبْتَ عَلَیْنَا أَ فَتَرَاهُ یُصَدِّقُکَ وَ یُکَذِّبُنَا وَ نَحْنُ ثَلَاثَةٌ فَقَالَ لَهُمْ أَمَّا أَنَا فَلَا أُبَالِی إِذَا أَدَّیْتُ النَّصِیحَةَ إِلَی اللَّهِ وَ إِلَی رَسُولِهِ فَقُولُوا مَا شِئْتُمْ أَنْ تَقُولُوا ثُمَّ مَضَی حَتَّی أَتَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیٌّ إِلَی جَانِبٍ مُحْتَبٍ بِحَمَائِلِ سَیْفِهِ (2) فَأَخْبَرَهُ بِمَقَالَةِ الْقَوْمِ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَتَوْهُ فَقَالَ لَهُمْ مَا ذَا قُلْتُمْ فَقَالُوا وَ اللَّهِ مَا قُلْنَا شَیْئاً فَإِنْ کُنْتَ بُلِّغْتَ عَنَّا شَیْئاً فَمَکْذُوبٌ عَلَیْنَا فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ (3) وَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام عِنْدَ ذَلِکَ لِیَقُولُوا مَا شَاءُوا وَ اللَّهِ إِنَّ قَلْبِی بَیْنَ أَضْلَاعِی (4) وَ إِنَّ سَیْفِی لَفِی عُنُقِی وَ لَئِنْ هَمُّوا لَأَهُمَّنَّ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله اصْبِرْ لِلْأَمْرِ الَّذِی هُوَ کَائِنٌ فَأَخْبَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً بِمَا أَخْبَرَهُ بِهِ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ إِذاً أَصْبِرُ لِلْمَقَادِیرِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ قَالَ رَجُلٌ مِنَ الْمَلَإِ شَیْخٌ لَئِنْ کُنَّا بَیْنَ أَقْوَامِنَا کَمَا یَقُولُ هَذَا لَنَحْنُ أَشَرُّ مِنَ الْحَمِیرِ قَالَ وَ قَالَ آخَرُ شَابٌّ إِلَی جَنْبِهِ لَئِنْ کُنْتَ صَادِقاً لَنَحْنُ أَشَرُّ مِنَ الْحَمِیرِ(5).

ص: 153


1- 1. طوی الحدیث: کتمه.
2- 2. احتبی بالثوب: اشتمل.
3- 3. سورة التوبة: 74.
4- 4. کنایة عن عدم خوفه علیه السلام عنهم.
5- 5. تفسیر العیّاشیّ مخطوط، و أورده فی البرهان 2: 145 و 146.

و علما بر پذیرش این روایت اتفاق دارند، لیکن اختلاف بر سر تأویل آن حاصل گردید. این روایت را محمّد بن اسحاق، احمد بلاذری، مسلم بن حجّاج، ابونعیم اصفهانی، ابوالحسن دارقطنی، ابوبکر بن مردویه، ابن شاهین، ابوبکر باقلانی، ابوالمعالی جوینی، ابو اسحاق ثعلبی، ابوسعید خرگوشی، ابوالمظفّر سمعانی، ابوبکر بن شیبه، علی بن جعد، شعبه، اعمش، ابن عباس، ابن ثلّاج، شعبی، زهری، اقلیشی، ابن البیِّع، ابن ماجه، ابن عبدربّه، الکانی، و ابویعلی موصلّی از چندین طریق، و احمد بن حنبل از چهل طریق، ابن بطّه از بیست و سه طریق، ابن جریر طبری از هفتاد و چند طریق در کتاب «الولایۀ»، ابو العباس بن عقده از یکصد و پنج طریق و ابوبکر جعابی از یکصد و بیست و پنج طریق آن را روایت کرده­اند؛ و علی بن هلال مهلّبی کتاب «الغدیر» را نوشت و احمد بن محمّد بن سعید کتاب « مَن روی غدیرخم» را نگاشت و مسعود شجری کتابی مشتمل بر نام راویان این حدیث و طرق آن را تألیف کرده است و منصور لاتی رازی در کتاب خود، نام راویان خبر را بر اساس حروف الفبا استخراج کرده است.

از مؤلف کتاب کافی نقل است که گفت: داستان غدیرخم را قاضی ابوبکر جعابی از ابوبکر، عمر، عثمان، علی علیه السّلام، طلحه، زبیر، حسن، حسین علیهما السّلام، عبدالله بن جعفر، عباس بن عبدالمطلب، عبدالله بن عباس، ابوذر، سلمان، عبدالله بن عباس، عبدالرحمان، ابوقتاده، زید بن ارقم، جریر بن حمید، عدیّ بن حاتم، عبدالله بن انیس، براء بن عازب، ابو ایوب، ابو برده سلمیّ، سهل بن حنیف، سمرۀ بن جندب، ابوالهیثم، عبدالله بن ثابت انصاری، سلمۀ بن الأکوع، خدری، عقبۀ بن عامر، ابورافع، کعب بن عجره، حذیفۀ بن یمان، ابوسعید بردیّ، حذیفۀ بن اُسید، زید بن ثابت،

ص: 157

«38»

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُزَاعِیِّ عَنْ أَبِیهِ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: لَمَّا قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا قَالَ فِی غَدِیرِ خُمٍّ وَ صَارُوا بِالْأَخْبِیَةِ مَرَّ الْمِقْدَادُ بِجَمَاعَةٍ مِنْهُمْ وَ هُمْ یَقُولُونَ وَ اللَّهِ إِنْ کُنَّا أَصْحَابَ کِسْرَی وَ قَیْصَرَ لَکُنَّا فِی الْخَزِّ وَ الْوَشْیِ (1) وَ الدِّیبَاجِ وَ النِّسَاجَاتِ وَ إِنَّا مَعَهُ فِی الْأَخْشَنَیْنِ نَأْکُلُ الْخَشِنَ وَ نَلْبَسُ الْخَشِنَ حَتَّی إِذَا دَنَا مَوْتُهُ وَ فَنِیَتْ أَیَّامُهُ وَ حَضَرَ أَجَلُهُ أَرَادَ أَنْ یُوَلِّیَهَا عَلِیّاً مِنْ بَعْدِهِ أَمَا وَ اللَّهِ لَیَعْلَمَنَّ قَالَ فَمَضَی الْمِقْدَادُ وَ أَخْبَرَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بِهِ فَقَالَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً قَالَ فَقَالُوا قَدْ رَمَانَا الْمِقْدَادُ فَنَقُومُ نَحْلِفُ عَلَیْهِ قَالَ فَجَاءُوا حَتَّی جَثَوْا بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالُوا بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ لَا وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ وَ الَّذِی أَکْرَمَکَ بِالنُّبُوَّةِ مَا قُلْنَا مَا بَلَّغَکَ لَا وَ الَّذِی اصْطَفَاکَ عَلَی الْبَشَرِ قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ ص بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِکَ یَا مُحَمَّدُ لَیْلَةَ الْعَقَبَةِ وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ (2) کَانَ أَحَدُهُمْ

یَبِیعُ الرُّءُوسَ وَ آخَرُ یَبِیعُ الْکُرَاعَ (3) وَ یَنْقُلُ الْقَرَامِلَ فَأَغْنَاهُمُ اللَّهُ بِرَسُولِهِ ثُمَّ جَعَلُوا حَدَّهُمْ وَ حَدِیدَهُمْ عَلَیْهِ قَالَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَنْهُ علیه السلام لَمَّا نَصَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً علیه السلام یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ ضَمَّ رَجُلَانِ مِنْ قُرَیْشٍ رُءُوسَهَا وَ قَالا وَ اللَّهِ لَا نُسَلِّمُ لَهُ مَا قَالَ أَبَداً فَأُخْبِرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَسَأَلَهُمْ عَمَّا قَالا فَکَذَّبَا وَ حَلَفَا بِاللَّهِ مَا قَالا شَیْئاً فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا الْآیَةَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَقَدْ تَوَلَّیَا وَ مَا تَابَا(4).

بیان

قال الفیروزآبادی کان المشرکون یقولون للنبی صلی الله علیه و آله ابن أبی کبشة شبهوه بابن أبی کبشة رجل من خزاعة خالف قریشا فی عبادة الأوثان أو هی کنیة وهب بن عبد مناف جده صلی الله علیه و آله من قبل أمه لأنه کان نزع إلیه فی الشبه

ص: 154


1- 1. وشی الثوب: حسنه بالالوان.
2- 2. سورة التوبة: 47.
3- 3. الکراع- بضم الکاف-: مستدق الساق من البقر و الغنم. و قیل: الکراع من الدوابّ: ما دون الکعب.
4- 4. تفسیر العیّاشیّ مخطوط، و أورده فی البرهان 2: 146 و 147.

سعد بن عباده، خزیمۀ بن ثابت، حباب بن عتبه، جند بن سفیان، عمر بن ابی سلمه، قیس بن سعد، عبادۀ بن الصامت، ابو زینب، ابولیلی، عبدالله بن ربیعه، اُسامۀ بن زید، سعد بن جناده، حباب بن سمره، یعلی بن مرّۀ، ابن قدامه انصاری، ناجیۀ بن عمیرۀ، ابوکاهل، خالد بن ولید، حسّان بن ثابت، نعمان بن عجلان، ابو رفاعه، عمرو بن حمق، عبدالله بن یعمر، مالک بن حوریث، ابوالحمراء، ضمرۀ بن الحدید، وحشی بن حرب، عروۀ بن ابی جعد، عامر بن نمیریّ، بشیر بن عبد المنذر، رفاعۀ بن عبدالمنذر، ثابت بن ودیعه، عمرو بن حریث، قیس بن عاصم، عبدالأعلی بن عدیّ، عثمان بن حنیف، ابی بن کعب؛ و از میان زنان: فاطمه زهرا علیها السلام، عایشه، اُمّ سلَمۀ، اُم هانی و فاطمه بنت حمزه آن را روایت کرده­اند.

صاحب کتاب «جمهرۀ» در ماده خاء و میم آورده است: «خُمّ» نام مکانی است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در آنجا بر ولایت و امامت علی علیه السّلام تصریح فرمود. و عمرو بن ابی ربیعه در مفاخره خود آن را آورده، همانطور که حسّان بن ثابت آن را در شعر خود آورده است، و در روایتی از امام باقر علیه السّلام آمده است که فرمود: هنگامی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در روز غدیرخمّ در حضور یک ­هزار و سیصد مرد فرمود: «من کُنتُ مولاهُ فعلیٌّ مولاه» ... الخ.

امام صادق علیه السّلام: حقوق مردم با شهادت دو شاهد استیفا می­شود ولی حق امیرالمؤمنین با شهادت دادن ده ­هزار نفر داده نشد! و منظور وی ماجرای غدیر است. و غدیر در « وادی الأراک» در ده فرسخی مدینه و چهار مایلی جحفه در کنار پنج درخت تنومند و بزرگ واقع است.

کمُیت در حضور امام باقر علیه السّلام این ابیات را قرائت کرد:

- روز اجتماع در غدیرخم چه روز ارجمندی بود، که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مقام ولایت و امامت را برای ما آشکار فرمود، اگر اطاعت شود!

- لیکن این مردم آن را به داد و ستد گذاشتند، و امر خطیری را چون آن ندیده­ام که از عمل به آن منع گردد؛

- روزی نظیر آن روز را دیگر ندیده­ام، و حقّی چون آن حق ندیده­ام که چنین تباه گردد؛

- من قصد ندارم آنان را لعن کنم، لیکن، نخستین آن­ها با این کار مرتکب کار ناپسندی شد؛

- با این کار، نزدیک­ترین آن­ها به عدالت، به ستمگری گرایید و عدالت­ پرورترین آن­ها، تباه کننده­ترین حق گردید؛

- فرمان رهبرشان را تباه ساختند پس خود نیز گمراه شدند، و نزدیک­ترین آن­ها به پیامبر به هنگام پیشامد­های روزگار، در پی سودجویی رفتند؛

ص: 158

أو کنیة زوج حلیمة السعدیة(1) و قال القرمل کجعفر شجر ضعیف بلا شوک و کزبرج ما تشده المرأة فی شعرها(2).

«39»

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب الْوَاحِدِیُّ فِی أَسْبَابِ نُزُولِ الْقُرْآنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَعْمَشِ وَ أَبِی الْجَحَّافِ عَنْ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ وَ أَبُو بَکْرٍ الشِّیرَازِیُّ فِیمَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ الْمَرْزُبَانِیُّ فِی کِتَابِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.

تَفْسِیرُ ابْنِ جَرِیحٍ وَ عَطَاءٍ وَ الثَّوْرِیِّ وَ الثَّعْلَبِیِّ: أَنَّهَا نَزَلَتْ فِی فَضْلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.

إِبْرَاهِیمُ الثَّقَفِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْخُدْرِیِّ وَ بُرَیْدَةَ الْأَسْلَمِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ: أَنَّهَا نَزَلَتْ یَوْمَ الْغَدِیرِ فِی عَلِیٍّ علیه السلام.

تَفْسِیرُ الثَّعَالِبِیِّ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام: مَعْنَاهُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فِی فَضْلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ أَخَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِیَدِ عَلِیٍّ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ.

وَ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْکَلْبِیِّ: نَزَلَ أَنْ یُبَلِّغَ فِیهِ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ فَقَوْلُهُ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فِیهِ خَمْسَةُ أَشْیَاءَ کَرَامَةٌ وَ أَمْرٌ وَ حِکَایَةٌ وَ عَزْلٌ وَ عِصْمَةٌ أَمَرَ اللَّهُ نَبِیَّهُ أَنْ یَنْصِبَ عَلِیّاً إِمَاماً فَتَوَقَّفَ فِیهِ لِکَرَاهَتِهِ تَکْذِیبَ الْقَوْمِ فَنَزَلَتْ فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ الْآیَةَ فَأَمَرَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ أَنْ یُسَلِّمُوا

عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام بِالْإِمْرَةِ ثُمَّ نَزَلَ بَعْدَ أَیَّامٍ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ جَاءَ فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی (3) لَیْلَةَ الْمِعْرَاجِ فِی عَلِیٍّ علیه السلام فَلَمَّا دَخَلَ

ص: 155


1- 1. القاموس المحیط 2: 285.
2- 2.« 4: 37.
3- 3. سورة النجم: 10.

- حق او را به فراموشی سپردند و با این کار به وی ستم ورزیدند، بی­آنکه در او نقصی باشد، و او همانی است که به ضرب شمشیر آنان را درهم می­کوفت.

و آنچه مورد اجماع است آن است که روز غدیرخُم مصادف با هجدهم ماه ذی حجّۀ بوده است و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمان داد منادی ندا در دهد: الصلاۀ جامعۀ، و خطاب به مردم فرمود: چه کسی اولی­تر از شما به خودتان است؟ عرض کردند: خدا و رسول او؛ پس فرمود: خداوندا، تو خود گواه باش! سپس دست علی علیه السّلام را بالا برده و فرمود: هرکه من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوست بدار دوستدارش را و دشمن بدار دشمنش را و یاری رسان هر که یاری­اش کند و خوار و ذلیل کن آنکه او را واگذارد. و آنچه صحت این مطلب را مورد تأکید قرار می­دهد، استشهاد کردن امیرالمؤمنین علیه السّلام به آن در «یوم الدار» است که در آن علی علیه السّلام فضایل خویش را بر شمرده و فرمود: آیا در میان شما کسی هست که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی گفته باشد: «مَن کُنتُ مولاهُ فعلیٌّ مولاه»؟ گفتند: خیر، و بدین ترتیب به درستی حدیث غدیر اعتراف کردند، در حالی که خود از جمهور صحابه بودند.

« فضائل» احمد، «احادیث» ابوبکر بن مالک، «ابانه» ابن بطّۀ و «کشف» ثعلبی از براء روایت کرده­اند که گفت: چون به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از حجّۀ­الوداع بازگشتیم، در غدیرخُم بودیم که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ندا در داد: «إنَّ الصلاۀ جامعۀ». و زیر دو درخت برای پیامبرصَلی الله علیهِ و آله جارو زده شد، پس آن حضرت دست علی علیه السّلام را بالا برده و فرمود: آیا من اولی­تر از مؤمنان به خودشان نیستم؟ گفتند: بلی یا رسول الله. پس فرمود: آیا من اولی­تر از هر مؤمنی به خودش نیستم؟ عرض کردند: بلی؛ فرمود: این مولای هر کسی است که من مولای اویم؛ خداوندا، دوست بدار دوستدارش را و دشمن بدار دشمنش را! پس گوید: سپس عمر به وی برخورده و به او گفت: گوارا باد بر تو ای پسر ابوطالب، اکنون مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.

ابوسعید خدری در روایتی گوید: سپس پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای مردم، به من تهنیت بگویید، زیرا خداوند متعال مرا به نبوّت و اهل بیت مرا به امامت مختص گردانید، سپس عمر با امیرالمؤمنین علیه السّلام ملاقات نموده و گفت: خوشا به حالت ای ابوالحسن، اکنون مولای هر مرد و زن مؤمنی شدی، خرگوشی در «شرف المصطفی» در روایتی از براء بن عازب آورده است: سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوندا، دوست بدار دوستدارش را و دشمن بدار دشمنش را! بعد ازآن عمر وی را بدید و گفت: گوارا باد بر تو ای پسر ابوطالب، اکنون مولای هر مرد و زن مؤمن شدی .

ابوبکر باقلانی در «التمهید» آن را آورده و تأویل نموده است.

سمعانی در «فضائل الصحابۀ» با اسناد خود از سالم بن ابی الجعد روایت کرده که گفت: به عمر بن خطّاب گفته شد:

ص: 159

وَقْتُهُ قَالَ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ مَا أَوْحَی أَیْ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ فِی عَلِیٍّ علیه السلام لَیْلَةَ الْمِعْرَاجِ.

أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ وَ جَابِرٌ الْأَنْصَارِیُّ قَالا: لَمَّا نَزَلَتْ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَی إِکْمَالِ الدِّینِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَ وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بَعْدِی.

رواه النطنزی بإقامة حافظه فی الخصائص.

الْعَیَّاشِیُّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی بِوَلَایَتِنَا وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً أَیْ تَسْلِیمَ النَّفْسِ لِأَمْرِنَا.

الْبَاقِرُ وَ الصَّادِقُ علیهما السلام: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ یَوْمَ الْغَدِیرِ.

وَ قَالَ یَهُودِیٌّ لِعُمَرَ: لَوْ کَانَ هَذَا الْیَوْمُ فِینَا لَاتَّخَذْنَاهُ عِیداً فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ أَیُّ یَوْمٍ أَکْمَلُ مِنْ هَذَا الْعِیدِ.

ابْنُ عَبَّاسٍ: إِنِّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله تُوُفِّیَ بَعْدَ هَذِهِ الْآیَةِ بِأَحَدٍ وَ ثَمَانِینَ یَوْماً(1).

بیان

أقول هذا علی ما رواه العامة من کون وفاة الرسول صلی الله علیه و آله فی ثانی عشر شهر ربیع الأول یکون نزول الآیة بعد یوم الغدیر بقلیل (2).

«40»

قب، المناقب لابن شهرآشوب السدی لم ینزل الله بعد هذه الآیة حلالا و لا حراما و حج رسول الله فی ذی الحجة و المحرم و قبض و روی أنه لما نزل إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أمره الله تعالی أن ینادی بولایة علی علیه السلام فضاق النبی بذلک ذرعا لمعرفته بفساد قلوبهم فأنزل یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ ثم أنزل اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ ثم أنزل الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و فی هذه الآیة خمس بشارات إکمال الدین و إتمام النعمة و رضی الرحمن و إهانة الشیطان و یأس الجاحدین قوله تعالی الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ و فی الخبر الغدیر عید الله الأکبر.

ابن عباس اجتمعت فی ذلک الیوم خمسة أعیاد الجمعة و الغدیر و عید الیهود و النصاری و المجوس و لم یجتمع هذا فیما سمع قبله و فی روایة الخدری أنه کان یوم الخمیس.

ص: 156


1- 1. مناقب آل أبی طالب 1: 526 و 527.
2- 2. و یمکن أن یکون نزلت فی یوم الغدیر لنقص کل من ذی الحجة و المحرم و صفر، لکنه بعید.

تو با علی رفتاری متفاوت از رفتارت با دیگر صحابه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله داری! گفت: چون او مولای من است.

معاویۀ بن عمّار از امام صادق علیه السّلام در روایتی چنین آورده است: چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «مَن کُنتُ مولاهُ فعلیٌّ مولاه» عَدوی گفت: نه به خدا، خداوند او را چنین فرمانی نداده و او این سخن را از خود به خدا نسبت می­دهد! پس خدای متعال چنین نازل فرمود: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ*لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ*ثمُ َّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ*فَمَا مِنکمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ*وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ*وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنکمُ مُّکَذِّبِینَ*وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلیَ الْکَافِرِینَ»،(1)

اگر [او] پاره ای گفته ها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت می گرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره می کردیم، و هیچ یک از شما مانع از [عذاب] او نمی شد. و در حقیقت، [قرآن] تذکاری برای پرهیزگاران است. و ما به راستی می دانیم که از [میان] شما تکذیب کنندگانی هستند. و آن واقعاً بر کافران حسرتی است.} و منظور از آیات، محمّد صَلی الله علیهِ و آله است، «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ»،(2){و این [قرآن]، بی شبهه، حقیقتی یقینی است.} منظور، علی علیه السلام است.

حسّان جمّال در روایتی از امام صادق آورده است: چون دیدند دست وی را بالا برده - یعنی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله - یکی از آنان گفت: به چشمانش بنگرید که چون دو چشم یک دیوانه می­چرخند! پس جبرئیل نازل گشته و این آیه را قرائت کرد: «وَ إِن یَکاَدُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَیزُْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سمَِعُواْ الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لمََجْنُونٌ*وَ مَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ»،(3){و آنان که کافر شدند، چون قرآن را شنیدند، چیزی نمانده بود که تو را چشم بزنند، و می گفتند: «او واقعاً دیوانه ای است.» و حال آنکه [قرآن] جز تذکاری برای جهانیان نیست.} عمربن یزید از امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای متعال: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ»،(4){بگو: «من فقط به شما یک اندرز می دهم.} پرسید، فرمود: اندرز به ولایت. عرض کردم: چگونه؟ فرمود: چون وی را برای مردم منصوب نمود، فرمود: «مَن کُنتُ مولاه فعلیّ مولاه» مردم به تردید دچار گشته و گفتند: همانا محمّد هر از گاهی ما را به پذیرش امر جدیدی دعوت می­کند، و این کار را با اهل بیت خود شروع کرده و آن­ها را بر گُرده­های ما مسلّط می­گرداند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ» سپس فرمود: آنچه را که پروردگارتان بر شما فرض کرده، ادا کردم «که دو دو و به تنهایی برای خدا به پا خیزید».

مرتضی در «التنزیه» گوید: وقتی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله امیرالمؤمنین علیه السّلام را به امامت منصوب فرمود، در همان آغاز جمعی از قریش نزد وی آمده و گفتند: یا رسول الله، مردم هنوز نو مسلمانند و رضایت نمی­دهند که نبوّت از آن تو و امامت از آن پسر عمویت باشد، اگر دیگری را به جای وی می­گماردی، بهتر بود. پس آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله به ایشان فرمود: من این کار را با نظر خود انجام نداده­ام که بخواهم در آن صاحب اختیار باشم، بلکه خداوند مرا بدان فرمان داده و بر من فرض نموده است. پس به وی عرض کردند: اگر این کار را به خاطر نافرمانی پروردگارت انجام نمی­دهی، مردی از قریش را در خلافت با وی شریک گردان که مردم بدو آرام گیرند تا کارت سرانجام پذیرد، بی­آنکه مردم را مخالف خود کنی، سپس آیه «لَئنِ ْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الخَْاسِرِین»، (5)

قطعاً به تو و به کسانی که پیش از تو بودند وحی شده است: «اگر شرک ورزی، حتماً کردارت تباه و مسلّماً از زیانکاران خواهی شد.»}

ص: 160


1- . الحاقّۀ/ 50-44
2- . الحاقّۀ/ 51
3- . قلم/ 52-51
4- . سبأ/ 46
5- . زمر/ 65

و العلماء یطبقون (1) علی قبول هذا الخبر و إنما وقع الخلاف فی تأویله ذکره محمد بن إسحاق و أحمد البلاذری و مسلم بن الحجاج و أبو نعیم الأصفهانی و أبو الحسن الدارقطنی و أبو بکر بن مردویه و ابن شاهین و أبو بکر الباقلانی و أبو المعانی الجوینی و أبو إسحاق الثعلبی و أبو سعید الخرکوشی و أبو المظفر السمعانی و أبو بکر بن شیبة و علی بن الجعد و شعبة و الأعمش و ابن عباس و ابن الثلاج و الشعبی و الزهری و الأقلیشی (2) و ابن البیع و ابن ماجة و ابن عبد ربه و الألکانی و أبو یعلی الموصلی من عدة طرق و أحمد بن حنبل من أربعین طریقا و ابن بطة من ثلاث و عشرین طریقا و ابن جریر الطبری من نیف و سبعین طریقا فی کتاب الولایة و أبو العباس بن عقدة من مائة و خمس طرق و أبو بکر الجعابی من مائة و خمس و عشرین طریقا و قد صنف علی بن هلال المهلبی کتاب الغدیر و أحمد بن محمد بن سعید(3) کتاب من روی غدیر خم و مسعود الشجری کتابا فیه رواه هذا الخبر و طرقها و استخرج منصور اللاتی الرازی فی کتابه أسماء رواتها علی حروف المعجم.

و ذکر عن صاحب الکافی أنه قال روی لنا قصة غدیر خم القاضی أبو بکر الجعابی عن أبی بکر و عمر و عثمان و علی علیه السلام و طلحة و الزبیر و الحسن و الحسین علیهما السلام و عبد الله بن جعفر و عباس بن عبد المطلب و عبد الله بن عباس و أبو ذر(4) و سلمان و عبد الله بن عباس و عبد الرحمن و أبو قتادة و زید بن أرقم و جریر بن حمید و عدی بن حاتم و عبد الله بن أنیس و البراء بن عازب و أبو أیوب و أبو برذة السلمی و سهل بن حنیف و سمرة بن جندب و أبو الهیثم و عبد الله بن ثابت الأنصاری و سلمة بن الأکوع و الخدری و عقبة بن عامر و أبو رافع و کعب بن عجرة و حذیفة بن الیمان و أبو سعید البردی (5) و حذیفة بن أسید و زید بن ثابت

ص: 157


1- 1. فی المصدر: العلماء مطبقون.
2- 2. قال فی القاموس( 2: 285): اقلیش- بالضم- بلد بالاندلس، منه أحمد بن معد بن عیسی.
3- 3. فی المصدر: سعد.
4- 4. کذا فی النسخ و المصدر فی جمیع المواضع بالرفع، لکن القاعدة تقتضی الخفض.
5- 5. و ابن مسعود خ ل. و فی المصدر: و أبو مسعود البدری. و فی هامشه: اسمه عقبة بن عمرو بن ثعلبة، قال ابن حجر فی التقریب: صحابی جلیل مات قبل الأربعین.

عبدالعظیم حسنی از امام صادق علیه السّلام در روایتی آورده که مردی از بنی­عدی گفت: قریش نزد من گرد آمده و به حضور پیامبرصَلی الله علیهِ و آله رسیدیم، پس گفتند: یا رسول الله، ما بت­پرستی را رها ساختیم و از شما پیروی کردیم، پس ما را در ولایت علی علیه السّلام شریک کن تا با هم شریک شویم، که جبرئیل بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل گشته و گفت: یا محمّد: {اگر شرک ورزی، حتماً کردارت تباه و مسلّماً از زیانکاران خواهی شد.} آن مرد گفت: با شنیدن این سخنان دلتنگ شدم و از آنجا خارج گشته و از شدت دلتنگی پا به فرار گذاشتم که ناگاه سواری را دیدم که سوار بر اسبی کهر بود و عمامه­ای زرد بر سر داشت که بوی مُشک از آن به مشام می­رسید. پس به من گفت: ای مرد، محمّد عهد و پیمانی گرفته است که جز کافر یا منافق آن را نمی­شکند. - گوید: - پس نزد پیامبرصَلی الله علیهِ و آله آمده، وی را از این ماجرا آگاه ساختم، فرمود: آیا آن سوار را شناختی؟ او جبرئیل بود که عهد و پیمان «ولایت» را بر شما عرضه کرده که اگر آن را بشکنید یا در آن شک کنید، در روز قیامت خصم شما خواهم بود.

امام باقر علیه السّلام فرمود: پس هند برخاست، تکبّر ورزیده و خشمگین از مجلس بیرون رفت، در حالی که دست راست خود را در دست قیس اشعری و دست چپ خود را در دست مغیرة بن شعبه گذاشته بود و در همان حال می­گفت: به خدا سوگند، محمّد را بر سخنی که گفت تصدیق نمی­کنیم و به ولایت علی اعتراف نمی­نماییم، که آیات: «فَلَا صَدَّقَ وَ لَاصَلیَ*وَ لَکِن کَذَّبَ وَ تَوَلیَ*ثمُ َّ ذَهَبَ إِلیَ أَهْلِهِ یَتَمَطَّی*أَوْلیَ لَکَ فَأَوْلیَ*ثمُ َّ أَوْلیَ لَکَ فَأَوْلیَ»،(1){پس

[گویند] تصدیق نکرد و نماز برپا نداشت، بلکه تکذیب کرد و روی گردانید، سپس خرامان به سوی اهل خویش رفت! وای بر تو! پس وای [بر تو!] باز هم وای بر تو! وای بر تو!} نازل گردید؛ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله قصد کرد وی را بازگردانده و به قتل برساند که جبرئیل به وی گفت: «لَا تحَُرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ»،(2){زبانت

را [در هنگام وحی] زود به حرکت درنیاور تا در خواندن [قرآن] شتابزدگی به خرج دهی.}پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سکوت اختیار فرمود.

و درباره قول خدای متعال: «قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْءَانٍ غَیرِْ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ»،(3){ آنان که به دیدار ما امید ندارند می گویند: «قرآن دیگری جز این بیاور، یا آن را عوض کن.»} و این سخن دشمنان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در پشت سر وی بود، وقتی می­دیدند که آن حضرت به سخنان ایشان [که می­گفتند]: چه می­شد اگر ما کسانی غیر از علی را امام قرار دهیم یا آیه­ها را باهم جابه­جا کنیم، گوش نمی­کند. پس خداوند در پاسخ آن­ها فرمود: «قُلْ مَا یَکُونُ لیِ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَای نَفْسیِ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلیَ َّ

إِنیّ ِ أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبیّ ِ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»؛(4){بگو: «مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم. جز آنچه را که به من وحی می شود پیروی نمی کنم. اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از عذاب روزی بزرگ می ترسم.»}

امام هادی علیه السّلام می­فرماید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله جز این کاری نکرد که مردم را به پذیرش ولایت علی علیه السّلام دعوت نمود،

ص: 161


1- . قیامت/35-31
2- . قیامت/ 16
3- . یونس / 15
4- . یونس / 15

و سعد بن عبادة و خزیمة بن ثابت و حباب بن عتبة و جند بن سفیان (1) و عمر بن أبی سلمة و قیس بن سعد و عبادة بن الصامت و أبو زینب و أبو لیلی و عبد الله بن ربیعة و أسامة بن زید و سعد بن جنادة و حباب بن سمرة(2) و یعلی بن مرة و ابن

قدامة الأنصاری و ناجیة بن عمیرة و أبو کاهل و خالد بن الولید و حسان بن ثابت و النعمان بن عجلان و أبو رفاعة و عمرو بن الحمق و عبد الله بن یعمر و مالک بن حوریث و أبو الحمراء و ضمرة بن الحدید و وحشی بن حرب و عروة بن أبی الجعد و عامر بن النمیری و بشیر بن عبد المنذر و رفاعة بن عبد المنذر و ثابت بن ودیعة و عمرو بن حریث و قیس بن عاصم و عبد الأعلی بن عدی و عثمان بن حنیف و أبی بن کعب و من النساء فاطمة الزهراء و عائشة و أم سلمة و أم هانئ و فاطمة بنت حمزة.

و قال صاحب الجمهرة فی الخاء و المیم خم موضع نص النبی صلی الله علیه و آله فیه علی علی علیه السلام و ذکره عمرو بن أبی ربیعة فی مفاخرته و ذکره حسان فی شعره و فی روایة عن الباقر علیه السلام قال لما قال النبی صلی الله علیه و آله یوم غدیر خم بین ألف و ثلاث مائة رجل من کنت مولاه فعلی مولاه الخبر الصادق علیه السلام تعطی (3) حقوق الناس بشهادة شاهدین و ما أعطی أمیر المؤمنین حقه بشهادة عشرة آلاف نفس یعنی الغدیر و الغدیر فی وادی الأراک علی عشرة فراسخ من المدینة و علی أربعة أمیال من الجحفة عند شجرات خمس دوحات عظام أنشد الکمیت عند الباقر علیه السلام:

و یوم الدوح دوح غدیر خم***أبان له الولایة لو أطیعا

و لکن الرجال تبایعوها***فلم أر مثلها خطرا منیعا

و لم أر مثل هذا الیوم یوما***و لم أر مثله حقا أضیعا

فلم أقصد بهم لعنا و لکن***أساء بذاک أولهم صنیعا

فصار لذاک أقربهم لعدل***إلی جور و احفظهم مضیعا

أضاعوا أمر قائدهم فضلوا***و أقربهم لدی الحدثان ریعا

ص: 158


1- 1. فی المصدر: و خباب بن عتبة و جندب بن سفیان.
2- 2. فی المصدر: و خباب بن سمرة.
3- 3. فی المصدر: نعطی.

اما آن­ها به وی تهمت زده و از نزد او بیرون رفتند، سپس خداوند آیه: «قُلْ إِنیّ ِ لَا أَمْلِکُ لَکمُ ْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا*قُلْ إِنیّ ِ لَن یجُِیرَنیِ مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا*إِلَّا بَلَاغًا مِّنَ اللَّهِ وَ رِسَالَاتِهِ وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا»،(1){بگو:

«من برای شما اختیار زیان و هدایتی را ندارم.» بگو: «هرگز کسی مرا در برابر خدا پناه نمی دهد و هرگز پناهگاهی غیر از او نمی یابم. [وظیفه من] تنها ابلاغی از خدا و [رساندن] پیامهای اوست.»} درباره علی،{و هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند} در ولایت علی،{قطعاً آتش دوزخ برای اوست و جاودانه در آن خواهند ماند.}

و از آن حضرت علیه السّلام در قول خدای تعالی: «وَ اصْبرِْ عَلیَ مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا * وَ ذَرْنیِ وَ المُْکَذِّبِینَ أُوْلیِ النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلاً»،(2) فرمود: {و بر آنچه می گویند شکیبا باش} یعنی آنچه درباره تو می­گویند،{و از آنان با دوری گزیدنی خوش فاصله بگیر. و مرا با تکذیب کنندگانِ} به وصیّ تو،{ توانگر واگذار و اندکی مهلتشان ده!} یکی از ائمّه علیهم السّلام در قول خدای متعال: «وَیْلٌ یَوْمَئذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ*أَ لَمْ نُهلِکِ الْأَوَّلِینَ *ثمُ َّ نُتْبِعُهُمُ الاَْخِرِینَ*کَذَالِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ»،(3){آن روز وای بر تکذیب کنندگان!} ای محمّد، به خاطر آنچه درباره ولایت علی بر تو وحی شد،{مگر پیشینیان را هلاک نکردیم؟} همان­هایی که پیامبر را در طاعت اوصیا تکذیب کردند{ سپس از پیِ آنان پسینیان را می بریم. با مجرمان چنین می کنیم.} کسانی که در حق آل محمّد صَلی الله علیهِ و آله مرتکب جرم گشته و در حق وصی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله جنایت­ها مرتکب شدند.

امام صادق علیه السّلام در مفهوم آیه: «وَ یَسْتَنبُِونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَ رَبیّ ِ إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِین»(4)

می­فرماید: ­{و از تو خبر می گیرند: «آیا آن راست است؟»} آنچه درباره علی می­گویی.{ بگو: «آری! سوگند به پروردگارم که آن قطعاً راست است، و شما نمی توانید [خدا را] درمانده کنید.»}

ابوعبید، ثعلبی، نقاش، سفیان بن عیینه، رازی، قزوینی، نیشابوری، طبرسی و طوسی در تفاسیر خود(5)

آورده­اند که چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ولایت علی علیه السّلام را در غدیرخمّ ابلاغ فرمود و این خبر در همه جا پخش شد، حارث بن نعمان فهری - و در روایتی ابوعبید جابر بن­ نضر بن حارث بن کلده عبدری - آمده و گفت: یا محمّد، به ما امر کردی که شهادتین را بر زبان جاری کنیم و نماز و روزه و حج به جا بیاوریم و زکات بپردازیم و ما آن­ها را از شما پذیرفتیم، اما همه این­ها تو را بس نبود تا اینکه دست پسرعمویت را بالا برده و او را بر ما برتری داده و گفتی: «مَن کُنتُ مولاهُ فعلیٌّ مولاه»، این سخن از جانب خودتان است یا از جانب خدا؟ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: قَسَم به آنکه خدایی جز او نیست، این سخن از جانب خداست؛ پس حارث در حالی که به سمت شتر خود می­رفت، با خود می­گفت: خداوندا، اگر آنچه محمّد می­گوید حقّ است، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذابی دردناک به سوی ما بفرست! و هنوز به شترش نرسیده بود که خداوند سنگی به سوی وی فرستاد و آن سنگ بر سرش فرود

ص: 162


1- . جن/ 23-21
2- . مزّمل/ 11-10
3- . مرسلات/ 18-15
4- . یونس/ 53
5- . در تفسیر سوره معارج

تناسوا حقه فبغوا علیه***بلا ترة و کان لهم قریعا(1)

و المجمع علیه أن الثامن عشر من ذی الحجة کان یوم غدیر خم فأمر النبی صلوات الله علیه منادیا فنادی الصلاة جامعة و قال من أولی بکم من أنفسکم قالوا الله و رسوله فقال اللهم اشهد ثم أخذ بید علی علیه السلام فقال من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و یؤکد ذلک أنه استشهد به أمیر المؤمنین علیه السلام یوم الدار حیث عدد فضائله فقال أ فیکم من قال له رسول الله من کنت مولاه فعلی مولاه فقالوا لا فاعترفوا بذلک و هم جمهور الصحابة.

فضائل أحمد و أحادیث أبی بکر بن مالک و إبانة ابن بطة و کشف الثعلبی عن البراء قال لما أقبلنا مع رسول الله صلی الله علیه و آله فی حجة الوداع کنا بغدیر خم فنادی إن الصلاة جامعة و کسح للنبی (2) تحت شجرتین فأخذ بید علی علیه السلام فقال أ لست أولی بالمؤمنین من أنفسهم قالوا بلی یا رسول الله فقال أ و لست أولی من کل مؤمن بنفسه قالوا بلی قال هذا مولی من أنا مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه فقال فلقیه عمر بن الخطاب فقال له هنیئا لک یا ابن أبی طالب أصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنة.

أبو سعید الخدری فی خبر ثم قال النبی صلی الله علیه و آله یا قوم هنئونی هنئونی إن الله تعالی خصنی بالنبوة و خص أهل بیتی بالإمامة فلقی عمر بن الخطاب أمیر المؤمنین علیه السلام فقال طوبی لک یا أبا الحسن أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة الخرکوشی فی شرف المصطفی عن البراء بن عازب فی خبر فقال النبی صلی الله علیه و آله اللهم وال من والاه و عاد من عاداه فلقیه عمر بعد ذلک فقال هنیئا لک یا ابن أبی طالب أصبحت و أمسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة ذکر أبو بکر الباقلانی فی التمهید متأولا له.

السمعانی فی فضائل الصحابة بإسناده عن سالم بن أبی الجعد قال قیل لعمر بن الخطاب

ص: 159


1- 1. الترة مصدر قولک: وتر حقه یتره: نقصه ایاه. و القریع هنا: الغالب فی المقارعة.
2- 2. فی المصدر: و کسح النبیّ.

آمده از نشیمنگاهش بیرون شده و او را به قتل رساند. و سپس خدای متعال این آیه را نازل فرمود: «سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ»،(1){پرسنده ای

از عذاب واقع شونده ای پرسید.} و در «شرح الاخبار» آمده است که این آیه نازل شد: «أَ فَبِعَذَابِنَا یَسْتَعْجِلُونَ»،(2){آیا

عذاب ما را شتابزده خواستارند؟}

و در خبر است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، مدتی از وفات خود خبر داده و می­فرمود: نزدیک است از میان شما بروم! و منافقان می­گفتند: اگر محمّد بمیرد، حتماً دین او را ویران خواهیم ساخت. و چون ماجرای غدیر پیش آمد، گفتند: نیرنگ ما باطل شد؛ سپس آیه: «الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ ...»(3){

امروز کسانی که کافر شده اند، از [کارشکنی در] دین شما نومید گردیده اند...} نازل شد. و نقل است که چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از ابلاغ فرمان ولایت فارغ گشت و مردم پراکنده شدند، چند نفر از قریش گرد هم آمده و بابت آنچه پیش آمده بود، افسوس می­خوردند که سوسماری از کنار آن­ها گذشت. پس یکی از آنان گفت: کاش محمّد این سوسمار را به جای علی به امیری ما بر می­گزید! ابوذر این سخن را شنید و به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله منتقل کرد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آنان را احضار کرده، بابت آن سخن بازخواست نمود؛ اما آن­ها انکار کرده و سوگند خوردند، پس خدای متعال آیه: «یحَْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا...»،(4){به خدا سوگند می خورند که [سخن ناروا] نگفته اند...} آن­گاه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «هنوز آسمان نیلگون بر کسی سایه نیفکنده است و بر زمین غبارآلود کسی گام ننهاده که راستگو­تر از ابوذر باشد!»

و در روایت ابوبصیر از امام صادق علیه السّلام در خبری آمده است که پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرمود: اما جبرئیل، بر من نازل شد و مرا خبر داد که در روز قیامت قومی خواهند آمد که پیشوای ایشان یک سوسمار است، پس نیک بنگرید که شما آن قوم نباشید که خدای متعال می­فرماید: «یَوْمَ نَدْعُواْ کُلَّ أُنَاسِ بِإِمَامِهِمْ»،(5){ [یاد کن] روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می خوانیم.}

امالی ابوعبدالله نیشابوری و امالی ابوجعفر طوسی در روایتی از احمد بن محمّد بن ابی نصر از امام رضا علیه السّلام آورده­اند که آن حضرت فرمود: مرا پدرم از پدرش روایت کرد که شهرت روز غدیر در آسمان بیشتر از شهرت آن بر روی زمین است و خداوند متعال را در فردوس قصری است که خشت­های آن یکی از نقره و یکی از طلا است و یکصد هزار گنبد سرخ و یکصد هزار خیمه از یاقوت سبز دارد، خاکش از مشک و عنبر است و چهار جویبار دارد:

ص: 163


1- . معارج/ 1
2- . شعراء/ 204. صافات/ 176
3- . مائده / 3
4- . توبه / 74
5- . اسراء/ 71

إنک تصنع بعلی شیئا لا تصنعه بأحد من أصحاب النبی صلی الله علیه و آله قال إنه مولای.

معاویة بن عمار عن الصادق علیه السلام فی خبر لما قال النبی صلی الله علیه و آله من کنت مولاه فعلی مولاه قال العدوی لا و الله ما أمره بهذا و ما هو إلا شی ء یتقوله فأنزل الله تعالی وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ إلی قوله عَلَی الْکافِرِینَ یعنی محمدا وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ یعنی به علیا.

حسان الجمال عن أبی عبد الله علیه السلام فی خبر فلما رأوه رافعا یده یعنی رسول الله صلی الله علیه و آله قال بعضهم انظروا إلی عینیه تدوران کأنهما عینا مجنون فنزل جبرئیل بهذه الآیة وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ (1) إلی آخر السورة.

عمر بن یزید سأل أبا عبد الله علیه السلام عن قوله تعالی قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ(2) قال بالولایة قلت (3) و کیف ذلک قال إنه لما نصبه للناس قال من کنت مولاه فعلی مولاه ارتاب الناس فقالوا إن محمدا لیدعونا فی کل وقت إلی أمر جدید و قد بدأ بأهل بیته یملکهم رقابنا ثم قرأ قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ فقال أدیت إلیکم ما افترض علیکم ربکم أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی المرتضی قال فی التنزیه إن النبی صلی الله علیه و آله لما نص علی أمیر المؤمنین بالإمامة فی ابتداء الأمر جاءه قوم من قریش و قالوا له یا رسول الله إن الناس قریبو عهد بالإسلام و لا یرضون أن تکون النبوة فیک و الإمامة فی ابن عمک فلو عدلت بها إلی غیره (4) لکان أولی فقال لهم النبی صلی الله علیه و آله ما فعلت ذلک لرأیی فأتخیر فیه و لکن الله أمرنی به و فرضه علی فقالوا له فإذا لم تفعل ذلک مخافة الخلاف

علی ربک فأشرک معه فی الخلافة رجلا من قریش یسکن إلیه الناس لیتم لک الأمر و لا تخالف الناس علیک فنزل لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (5)

ص: 160


1- 1. سورة القلم: 51.
2- 2. سورة سبأ: 46.
3- 3. فی المصدر: قال: قلت:
4- 4. فی المصدر: فلو عدلت بها إلی حین.
5- 5. سورة الزمر: 65.

یکی از شراب، یکی آب، یکی از شیر و یکی از عسل که پیرامون آن را درختانی از همه میوه­ها احاطه کرده­اند و پرندگانی بر روی آن­هاست که بدن­هایشان از مروارید و بال­هایشان از یاقوت است که انواع نغمه­ها را سر می­دهند، و چون روز غدیر فرا رسد، ساکنان آسمان­ها و زمین وارد آن قصر می­شوند در حالی که تسبیح­گوی خدایند و وی را تقدیس و تهلیل می­کنند؛ آن­گاه آن پرندگان به پرواز درآمده، خود را در آن آب انداخته و سپس در آن مُشک و عنبر غلت می­خورند، و چون فرشتگان جمع شوند، این پرندگان به پرواز درآمده و بال­های مشک و عنبر اندود خود را بر آنان می­افشانند، و آن­ها را در آن روز نثار فاطمه علیها السّلام کرده و به رسم هدیه به یکدیگر می­دهند، و چون روز به پایان رسد، در میان آنان ندا در می­دهند که به جایگاه­های خویش باز گردید که از خطر و لغزش ایمن گشته­اید تا سال دیگر در این روز، به حرمت محمّد و علی؛ ...تا آخر حدیث.

صاحب «مصباح المتهجد» در خطبه غدیر آورده است: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: این روز یک روز بزرگ منزلت است که در آن فرج حاصل گشت، رفعت منزلت در این روز معلوم شد و حجّت­ها استوار گردید، امروز روز روشنگری و آشکار شدن حق و روز پرده برداری از مقام بلند است، و روز کمال یافتن دین و روز عهد و پیمان گرفتن و عهد نمودن است، و روز شاهد و مشهود است، و روز بیان عقد بیعت است برعدم نفاق و انکار حق، و روز بازگفتِ حقیقت ایمان است و روز راندن شیطان و روز اقامه برهان است، این روز همان روز فصلی است که بدان وعده داده می­شدید؛ امروز روز ملأ اعلی است که شما از آن روگردانیدید! این روز، روز ارشاد کردن و محنت بندگان است و روز راهنمایی شدن به سوی امامت کسی است که از حریم دین دفاع می­کرد. این روز، روز آشکار شدن کینه­های نهفته در سینه­ها و امور پنهانی است. امروز روز تصریح بر امامت خاصان است. امروز روز شیث است. امروز روز ادریس است. امروز روز یوشع است و امروز روز شمعون است.

روایت41.

تفسیر عیاشی: جعفر بن محمّد خزاعی از پدرش، گوید: شنیدم ابا عبدالله صادق علیه السّلام در ذکر حدیث خم فرمود: چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن سخنان را درباره علی علیه السّلام فرمود و وی را به امامت مردم منصوب نمود، ابلیس نعره­ای زد که همه دیوها پیرامون او جمع شده و گفتند: ای سرور ما، این چه نعره­ای بود؟ گفت: وای بر شما، امروزتان

ص: 164

عَبْدُ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیُّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام فِی خَبَرٍ: قَالَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی عَدِیٍّ اجْتَمَعَتْ إِلَیَّ قُرَیْشٌ فَأَتَیْنَا النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا تَرَکْنَا عِبَادَةَ الْأَوْثَانِ وَ اتَّبَعْنَاکَ فَأَشْرِکْنَا فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام فَنَکُونَ شُرَکَاءَ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ الْآیَةَ قَالَ الرَّجُلُ فَضَاقَ صَدْرِی فَخَرَجْتُ هَارِباً لِمَا أَصَابَنِی مِنَ الْجَهْدِ فَإِذَا أَنَا بِفَارِسٍ قَدْ تَلْقَانِی عَلَی فَرَسٍ أَشْقَرَ(1) عَلَیْهِ عِمَامَةٌ صَفْرَاءُ یَفُوحُ مِنْهُ رَائِحَةُ الْمِسْکِ فَقَالَ یَا رَجُلُ لَقَدْ عَقَدَ مُحَمَّدٌ عُقْدَةً لَا یَحُلُّهَا إِلَّا کَافِرٌ أَوْ مُنَافِقٌ قَالَ فَأَتَیْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ هَلْ عَرَفْتَ الْفَارِسَ ذَلِکَ جَبْرَئِیلُ عَرَضَ عَلَیْکُمْ وَلَایَةً(2) إِنْ حَلَلْتُمُ الْعَقْدَ أَوْ شَکَکْتُمْ کُنْتُ خَصْمَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

الباقر علیه السلام قال قام ابن هند و تمطی (3) و خرج مغضبا واضعا یمینه علی عبد الله بن قیس الأشعری و یساره علی المغیرة بن شعبة و هو یقول و الله لا نصدق محمدا علی مقالته و نقر علیا بولایته فنزل فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی (4) الآیات فهم به رسول الله صلی الله علیه و آله أن یرده فیقتله فقال له جبرئیل علیه السلام لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ (5) فسکت عنه رسول الله صلی الله علیه و آله.

و قال علیه السلام فی قوله تعالی قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ (6) ذلک قول أعداء الله لرسول الله صلی الله علیه و آله (7) من خلفه و هم یرون أنه لا یسمع قولهم لو أنه جعلنا أئمة دون علی أو بدلنا آیة مکان آیة قال الله عز و جل ردا علیهم قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ (8) الآیة.

و قال أبو الحسن الماضی علیه السلام إن رسول الله صلی الله علیه و آله دعا الناس إلی ولایة علی علیه السلام

ص: 161


1- 1. الشقرة لون یأخذ من الأحمر و الأصفر.
2- 2. فی المصدر: ذاک جبرئیل عرض علیکم عقد ولایة اه.
3- 3. أی تبختر و تکبر.
4- 4. سورة القیامة: 31.
5- 5. سورة القیامة: 16.
6- 6. سورة یونس: 15.
7- 7. فی المصدر: لرسوله.
8- 8. سورة یونس: 15.

چون روز عیسی است؛ به خدا سوگند حتماً مردم را درباره وی گمراه خواهم کرد! گوید: پس آیه: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیهِْمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِین»،(1)

قطعاً شیطان گمان خود را در مورد آنها راست یافت. و جز گروهی از مؤمنان، [بقیه] از او پیروی کردند.} پس گفت: با نزول این آیه ابلیس نعره دیگری کشید که دیوها دوباره نزد وی بازگشته و گفتند: ای سرور ما،این نعره دوم دیگر چه بود؟ گفت: وای بر شما، خداوند سخن مرا در قالب آیه­ای از قرآن نقل فرموده و آن را چنین بر وی نازل کرده است: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیهِْمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِین» آن­گاه سر خود را به سوی آسمان بلند کرده، سپس گفت: به عزّت و جلالت سوگند، این گروه مؤمن را نیز به دیگران ملحق سازم. - گوید: - پس پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم، إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ»،(2){به نام خداوند رحمتگر مهربان، در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلطی نیست.} پس ابلیس نعره­ای کشید و دیوها باردگر بازگشته و گفتند: ای سرور ما، این نعره سوم چه بود؟ گفت: به خدا از دست یاران علی بود؛ پروردگارا، به عزّت و جلالت سوگند آنقدر گناهان را برایشان تزیین و آراسته می­کنم تا آنان را دشمن تو سازم. - گوید: - پس امام صادق علیه السّلام فرمود: سوگند به آنکه محمّد را به حق فرستاد، تعداد ابلیس­ها و دیوها بر مؤمنان، بیش از زنبوران بر گوشتند، و مؤمن استوارتر از کوه است. کوه را با تیشه می­توان کَند و تراشیده می­شود، اما مؤمن از کیش خود باز نگردد.(3)

روایت42.

جامع الاخبار: زراره گوید: شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حجۀالوداع عزم مکه کرد و پس از انجام مناسک از آن خارج گشت - و در روایتی دیگر: و دوازده هزار نفر یمنی و پنج هزار مرد از مدینه وی را مشایعت کردند - جبرئیل در میان راه نزد وی آمده، پس به وی فرمود: یا رسول الله، خداوند متعال سلامت می­رساند و سپس این آیه را خواند: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک» پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: یا جبرئیل، مردم نو مسلمانند، بیم آن دارم که پریشان فکر شوند و سرپیچی کنند. پس جبرئیل علیه السّلام به جایگاه خود بازگشت و روز بعد که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در غدیر خمّ بود، بر وی نازل گردید، سپس به وی فرمود: یا محمّد، «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ

ص: 165


1- . سبأ/ 20
2- . اسراء/ 65
3- . تفسیر عیاشی نسخه خطی . تفسیر برهان 2: 428- 427

لیس إلا فاتهموه و خرجوا من عنده فأنزل الله قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً إِلَّا بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ فِی عَلِیٍ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فِی وَلَایَةِ عَلِیٍ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً(1) و عنه علیه السلام فی قوله تعالی وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ فِیکَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ بِوَصِیِّکَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا(2) و عن بعضهم علیهم السلام فی قوله تعالی وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ یا محمد بما أوحی إلیک من وَلَایةِ عَلِیٍ أَ لَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ الذین کذبوا الرسل فی طاعة الأوصیاء کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ (3) من أجرم إلی آل محمدصلوات الله علیهم و رکب من وصیه ما رکب.

أبو عبد الله علیه السلام وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ مَا تَقُولُ فِی عَلِیٍ قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (4): أبو عبید و الثعلبی و النقاش و سفیان بن عیینة و الرازی و القزوینی و النیسابوری و الطبرسی و الطوسی فی تفاسیرهم (5) أنه لما بلغ رسول الله صلی الله علیه و آله بغدیر خم ما بلغ و شاع ذلک فی البلاد أتی الحارث بن النعمان الفهری و فی رِوَایَةِ أَبِی عُبَیْدٍ: جَابِرُ بْنُ النَّضْرِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ کَلَدَةَ الْعَبْدَریُّ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ أَمَرْتَنَا عَنِ اللَّهِ بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الزَّکَاةِ فَقَبِلْنَا مِنْکَ ثُمَّ لَمْ تَرْضَ بِذَلِکَ حَتَّی رَفَعْتَ بِضَبْعِ ابْنِ عَمِّکَ فَفَضَّلْتَهُ عَلَیْنَا وَ قُلْتَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَهَذَا شَیْ ءٌ مِنْکَ أَمْ مِنَ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنَّ هَذَا مِنَ اللَّهِ فَوَلَّی الْحَارِثُ یُرِیدُ رَاحِلَتَهُ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا یَقُولُ مُحَمَّدٌ حَقّاً فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ فَمَا وَصَل إِلَیْهَا حَتَّی رَمَاهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ فَسَقَطَ

ص: 162


1- 1. سورة الجن: 21- 23.
2- 2. سورة المزّمّل: 10 و 11.
3- 3. سورة المرسلات: 15- 18.
4- 4. سورة یونس: 53.
5- 5. فی تفسیر سورة المعارج.

إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» پس به وی فرمود: ای جبرئیل؛ بیم آن دارم که صحابه­ام با من مخالفت کنند. پس جبرئیل به آسمان رفت و روز سوم نزد آن حضرت بازگشت که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در مکانی بود که آن را به نام غدیرخِمّ می­گفتند، پس به آن حضرت گفت: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس». چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این آیه را شنید، به مردم فرمود: شتر مرا بخوابانید که به خدا سوگند تا پیام و رسالت پروردگارم را ابلاغ نکنم، این مکان را ترک نخواهم کرد. آن­گاه امر فرمود منبری از جهاز شتران برای وی درست کنند. سپس از آن بالا رفته و علی علیه السّلام را نیز با خود بالا برد و برپای ایستاده و خطبه­ای بلیغ ایراد فرمود و در آن هم موعظه فرمود و هم از بدی منع نمود و سپس در پایان سخنش فرمود:

ای مردم، آیا من سزاوارتر از شما به خودتان نیستم؟ گفتند: بلی یا رسول الله! سپس فرمود: برخیز یا علی، پس علی علیه السّلام برخاست، آن­گاه پیامبرصَلی الله علیهِ و آله دست وی را گرفته و بالا برد تا جایی که سفیدی زیربغل هر دو نمایان شد، سپس فرمود: بدانید و آگاه باشید که هر کس من مولای او بوده­ام، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوست بدار دوستدارش را و دشمن بدار هر که با وی دشمنی کند و یاری رسان آنکه یاری­اش نماید و خوار و ذلیل کن آنکه او را واگذارد! سپس از منبر پایین آمده و صحابه وی نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام آمده و ولایت را به وی تبریک گفتند. و اولین شخصی که به وی تبریک گفت، عمر بن خطاب بود، که گفت: ای علی، اینک مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی. سپس جبرئیل این آیه را نازل فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا». از امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای عزّوجل سؤال شد: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنکِرُونهََا»،(1){نعمت

خدا را می شناسند، اما باز هم منکر آن می شوند.} فرمود: روز غدیر را می­شناسند ولی در روز سقیفه آن را فراموش می­کنند! سپس حسّان بن ثابت اجازه خواست که ابیاتی را به مناسبت آن روز بسراید، که این اجازه به وی داده شد، پس چنین سرود:

- « ندا کرد ایشان را روز غدیرخم پیامبرشان.......: به درستی که من تو را به امامت پس از خود پسندیدم؛

- در آنجا دعا کرد: خدایا دوست بدار دوستدار علی را و دشمن بدار دشمن علی را؛

- او از میان همه مردم، علی را مخصوص گردانید و عزیز برادرش نامید.

پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: ای حسّان، پیوسته مؤیَّد به روح القدس باشی تا زمانی که با زبانت ما را یاری می­کنی! چون سه روز گذشت و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برای پاسخگویی به پرسش مردم نشست، مردی از بنی مخزوم که

ص: 166


1- . نحل / 83

عَلَی هَامَتِهِ وَ خَرَجَ مِنْ دُبُرِهِ فَقَتَلَهُ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (1) الْآیَةَ.

و فی شرح الأخبار أنه نزل أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (2) و رواه أبو نعیم الفضل بن دکین.

و فی الخبر أن النبی صلی الله علیه و آله کان یخبر عن وفاته بمدة و یقول قد حان منی خفوق (3) من بین أظهرکم و کانت المنافقون یقولون لئن مات محمد صلی الله علیه و آله لنخرب دینه (4) فلما کان موقف الغدیر قالوا بطل کیدنا فنزلت الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا(5) الآیة و روی أن النبی

ص: 673

و فی روایة أبی بصیر عن الصادق علیه السلام فی خبر أن النبی صلی الله علیه و آله قال أما جبرئیل نزل علی و أخبرنی أنه یؤتی یوم القیامة بقوم إمامهم ضب فانظروا أن لا تکونوا أولئک فإن الله تعالی یقول یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (6)

أَمَالِی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ النَّیْسَابُورِیِّ وَ أَمَالِی أَبِی جَعْفَرٍ الطُّوسِیِّ فِی خَبَرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا علیه السلام أَنَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ أَنَّ یَوْمَ الْغَدِیرِ فِی السَّمَاءِ أَشْهَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَی فِی الْفِرْدَوْسِ قَصْراً لَبِنَةٌ مِنْ فِضَّةٍ وَ لَبِنَةٌ مِنْ ذَهَبٍ فِیهِ مِائَةُ أَلْفِ قُبَّةٍ حَمْرَاءَ وَ مِائَةُ أَلْفِ خَیْمَةٍ مِنْ یَاقُوتَةٍ خَضْرَاءَ تُرَابُهُ الْمِسْکُ وَ الْعَنْبَرُ فِیهِ أَرْبَعَةُ أَنْهَارٍ

ص: 163


1- 1. سورة المعارج: 1.
2- 2. سورة الشعراء: 204. سورة الصافّات: 176.
3- 3. خفق النجم: غاب.
4- 4. فی المصدر: لیحزب دینه.
5- 5. سورة المائدة: 3.
6- 7. سورة بنی إسرائیل: 71.

عمر بن عتبته نامیده می­شد - و در روایتی دیگر، حارث بن نعمان فهری - نزد وی آمده و گفت: یا محمّد، سه مسأله از شما می­پرسم! فرمود: هرچه می­خواهی بپرس. پس گفت: به من بگو، عبارت شهادت به «لا إله إلّا الله» و شهادت به «محمداً رسول الله» از خودتان است یا از پروردگارت؟ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: از جانب پروردگارم به من وحی شده است و سفیر، جبرئیل بوده است و رساننده من هستم و جز به فرمان پروردگارم اذان نگفته­ام. گفت: مرا از نماز، و زکات و حج و جهاد خبرکن که از خودتان هستند یا از جانب پروردگارتان؟ پیامبر همان پاسخ را دادند. گفت: پس مرا خبر کن از این مرد - منظورش علی بن ابی طالب علیه السّلام بود - و اینکه درباره وی گفته­ای: «مَن کُنتُ مُولاهُ فهذا علیٌّ مولاه...» آیا از خودتان است یا از جانب پروردگارتان؟ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: وحی به سوی من از جانب خداست و آورنده آن جبرئیل است و رساننده من هستم و هرگز بی­اجازه پروردگارم چیزی نگفته­ام. پس آن مرد مخزومی سرش را به آسمان بلند کرده و گفت: خدایا، اگر محمّد در آنچه می­گوید: صادق است، شعله­ای از آتش سوزان به سوی من فرست - و در خبر دیگر در التفسیر: پس گفت: خداوندا، اگر این حق از جانب تو باشد، از آسمان سنگ بر ما ببار! - و رفت. به خدا سوگند هنوز مسافت زیادی دور نشده بود که ابری سیاه بر وی سایه افکند و رعد و برق و صاعقه­ای به راه انداخته و آن صاعقه به وی اصابت نموده، آتش او را بسوخت. سپس جبرئیل نازل گشته در حالی که می­گفت: بخوان ای محمّد، «سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ»،(1){پرسنده ای

از عذاب واقع شونده ای پرسید.} سائل عمر است و سوخته عمر. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به صحابه خود فرمود: دیدید؟ گفتند: آری! فرمود: و شنیدید؟ گفتند: آری! فرمود: خوشا به حال آنکه او را دوست بدارد و وای بر آنکه با او دشمنی کند! گویی علی و شیعیان او را در روز قیامت می­نگرم و می­بینم که جوان شده و سوار بر شتران در باغ­های بهشتی هستند، تاج­ها بر سر و سرمه بر چشم کشیده­اند و هیچ بیم و ترسی برایشان نیست و اندوه نمی­خورند، در حالی که مؤیَّد به رضوان بزرگ الهی گشته­اند و این خود رستگاری عظیم است تا اینکه در حظیرۀ القدس در جوار پروردگار عالم ساکن شوند که هرچه دل­هایشان بخواهد، و چشمانشان را لذت بخشد، در آن هست و خود در آن جاودانند، و فرشتگان به ایشان می­گویند: «سَلَامٌ عَلَیْکمُ بِمَا صَبرَْتمُ ْ فَنِعْمَ عُقْبیَ الدَّار»،(2){[و

به آنان می گویند:] «درود بر شما به [پاداش] آنچه صبر کردید. راستی چه نیکوست فرجام آن سرای!»}

روایت43.

بشارۀ المصطفی: براء بن عازب و زید بن ارقم گویند.

ص: 167


1- . معارج/ 1
2- . جامع الاخبار: 13- 10 . رعد/ 24

نَهَرٌ مِنْ خَمْرٍ وَ نَهَرٌ مِنْ مَاءٍ وَ نَهَرٌ مِنْ لَبَنٍ وَ نَهَرٌ مِنْ عَسَلٍ حَوَالَیْهِ أَشْجَارُ جَمِیعِ الْفَوَاکِهِ عَلَیْهِ الطُّیُورُ أَبْدَانُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ وَ أَجْنِحَتُهَا مِنْ یَاقُوتٍ تَصُوتُ بِأَلْوَانِ الْأَصْوَاتِ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْغَدِیرِ وَرَدَ إِلَی ذَلِکَ الْقَصْرِ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ یُسَبِّحُونَ اللَّهَ وَ یُقَدِّسُونَهُ وَ یُهَلِّلُونَهُ فَتَطَایَرُ تِلْکَ الطُّیُورُ فَتَقَعُ فِی ذَلِکَ الْمَاءِ وَ تَتَمَرَّغُ (1) فِی ذَلِکَ الْمِسْکِ وَ الْعَنْبَرِ فَإِذَا اجْتَمَعَ الْمَلَائِکَةُ طَارَتْ فَتَنْفُضُ (2) ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ إِنَّهُمْ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ لَیَتَهَادَوْنَ نُثَارَ فَاطِمَةَ(3) فَإِذَا کَانَ آخِرُ الْیَوْمِ نُودُوا انْصَرِفُوا إِلَی مَرَاتِبِکُمْ فَقَدْ أَمِنْتُمْ مِنَ الْخَطَرِ وَ الزَّلَلِ إِلَی قَابِلٍ فِی هَذَا الْیَوْمِ تَکْرِمَةً لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ.

الخبر.

مصباح المتهجد فی خطبة الغدیر إن أمیر المؤمنین علیه السلام قال إن هذا یوم عظیم الشأن فیه وقع الفرج و رفع الدرج و صحت الحجج و هو یوم الإیضاح و الإفصاح عن المقام الصراح (4) و یوم کمال الدین و یوم العهد المعهود و یوم الشاهد و المشهود و یوم تبیان

العقود عن النفاق و الجحود و یوم البیان عن حقائق الإیمان و یوم دحر الشیطان (5) و یوم البرهان هذا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ هذا یوم الملإ الأعلی الذی أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ هذا یوم الإرشاد و یوم محنة العباد(6) و یوم الدلیل علی الذواد هذا یوم إبداء أحقاد الصدور(7) و مضمرات الأمور هذا یوم النصوص علی أهل الخصوص هذا یوم شیث هذا یوم إدریس هذا یوم یوشع هذا یوم شمعون (8).

«41»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُزَاعِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَذْکُرُ فِی حَدِیثِ غَدِیرِ خُمٍّ أَنَّهُ لَمَّا قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام مَا قَالَ وَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ صَرَخَ إِبْلِیسُ صَرْخَةً فَاجْتَمَعَتْ لَهُ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَةُ فَقَالَ وَیْلَکُمْ یَوْمُکُمْ

ص: 164


1- 1. أی تنقلب.
2- 2. فی المصدر: فیفیض.
3- 3. النثار: ما ینثر فی العرس علی الحاضرین.
4- 4. الصراح: الخالص من کل شی ء.
5- 5. الدحر: الطرد.
6- 6. فی المصدر: و یوم المحنة للعباد.
7- 7. فی المصدر: اخفاء الصدور.
8- 8. مناقب آل أبی طالب 1: 527- 540.

در روز غدیرخم به همراه رسول خدا بودیم و شاخه­­های درختان را از روی سر ایشان بالا می­گرفتیم، پس فرمود: خدا لعنت کند کسی را که مدعی پدری غیر از پدر خود شود، و خدا لعنت کند کسی را که غیر از مولای خود دیگری را به مولایی برگزیند، و فرزند از آنِ بستر و وارث را وصیّتی نیست؛ هان که بسیار از من شنیده­اید و دیده­اید. آگاه باشید که هرکس از روی عمد به من دروغ بندد، جای او در آتش است. هان که خون­ها و اموالتان به سان حرمت امروزتان در این شهرتان و در این ماهتان بر شما حرام است، من پیش قراول شما بر حوض کوثرم و به کثرت جمعیت شما بر دیگر امت­ها در روز قیامت فخرفروشی می­کنم، پس مرا روسیاه نکنید! آگاه باشید که من حتماً مردانی را از آتش نجات خواهم داد و عدّه­ای نیز از دست من در می­روند. و آن­گاه خواهم گفت: پروردگارا، یارانم! پس گفته خواهد شد، تو نمی­دانی اینان پس از شما چه کردند! هان که خدا ولیّ من است و من ولیّ هر مؤمنم، پس هر که من مولای او بوده­ام، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوست بدار دوستدارش را و دشمنی کن با دشمنش، سپس فرمود: من دو ثقل در میان شما بر جای می­گذارم: کتاب خدا و عترت من که یک طرف آن در دست من و طرف دیگر آن در دست شماست؛ پس، از ایشان بپرسید و از غیر ایشان مپرسید که گمراه می­شوید .

روایت44.

بشارۀ المصطفی: علی علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در روز غدیر دست مرا گرفته و فرمود: خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست می­دارد و دشمن کسی باش که او را دشمن می­دارد، دوست بدار هر که او را دوست داشت و دشمن باش با هر کس که با وی دشمنی کند و یاری کن هر کس او را یاری کند و خوار و ذلیل کن هر کس او را واگذارد.(1)

روایت45.

کنز جامع الفوائد: امام باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وقتی دست علی علیه السّلام را در غدیرخمّ بالا برد، فرمود: هر که من مولای او بودم، اینک علی مولای اوست و ابلیس لعنه الله به همراه شیطان­هایش حاضر بودند، پس چون رسول خدا جمله «مُن کُنتُ مولاهُ فعلیٌّ مولاه» را بر زبان جاری فرمود، شیاطین به ابلیس گفتند: به خدا سوگند که چنین به ما نگفتی! تو به ما خبردادی که اگر پیغمبر بمیرد، صحابه­اش پراکنده می­شوند و اگر قرار باشد

ص: 168


1- . بشارۀ المصطفی: 204

کَیَوْمِ عِیسَی وَ اللَّهِ لَأُضِلَّنَّ فِیهِ الْخَلْقَ قَالَ فَنَزَلَ الْقُرْآنُ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (1) فَقَالَ صَرَخَ إِبْلِیسُ صَرْخَةً فَرَجَعَتْ إِلَیْهِ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَةُ الْأُخْرَی فَقَالَ وَیْحَکُمْ حَکَی اللَّهُ وَ اللَّهِ کَلَامِی قُرْآناً وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ لَأُلْحِقَنَّ الْفَرِیقَ بِالْجَمِیعِ قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ ص بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ قَالَ صَرَخَ إِبْلِیسُ صَرْخَةً فَرَجَعَتْ إِلَیْهِ الْعَفَارِیتُ فَقَالُوا یَا سَیِّدَنَا مَا هَذِهِ الصَّرْخَةُ الثَّالِثَةُ قَالَ وَ اللَّهِ مِنْ أَصْحَابِ عَلِیٍّ وَ لَکِنَّ بِعِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ یَا رَبِّ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمُ الْمَعَاصِیَ حَتَّی أُبَغِّضَهُمْ إِلَیْکَ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ الَّذِی بَعَثَ بِالْحَقِّ مُحَمَّداً لَلْعَفَارِیتُ وَ الْأَبَالِسَةُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَکْثَرُ مِنَ الزَّنَابِیرِ عَلَی اللَّحْمِ وَ الْمُؤْمِنُ أَشَدُّ مِنَ الْجَبَلِ وَ الْجَبَلُ یُسْتَقَلُّ مِنْهُ بِالْفَأْسِ فَیُنْحَتُ (2) مِنْهُ وَ الْمُؤْمِنُ لَا یُسْتَقَلُّ عَلَی دِینِهِ (3).

«42»

جع، [جامع الأخبار] أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الزِّیَادِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الدُّورْیَسْتِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّدُوقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ(4) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ علیه السلام (5) قَالَ: لَمَّا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی مَکَّةَ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْهَا وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ وَ قَدْ شَیَّعَهُ مِنْ مَکَّةَ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ رَجُلٍ مِنَ الْیَمَنِ وَ

خَمْسَةُ أَلْفِ رَجُلٍ مِنَ الْمَدِینَةِ جَاءَهُ جَبْرَئِیلُ فِی الطَّرِیقِ فَقَالَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا جَبْرَئِیلُ إِنَّ النَّاسَ حَدِیثُو عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ فَأَخْشَی أَنْ یَضْطَرِبُوا وَ لَا یُطِیعُوا فَعَرَجَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام إِلَی مَکَانِهِ وَ نَزَلَ عَلَیْهِ فِی یَوْمِ الثَّانِی وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَازِلًا بِغَدِیرٍ فَقَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ(6) یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ

ص: 165


1- 1. سورة سبا: 20.
2- 2. أی ینجر.
3- 3. تفسیر العیّاشیّ مخطوط، و أورده فی البرهان 2: 427 و 428.
4- 4. فی المصدر: عن سعید.
5- 5. فی المصدر: سمعت الصادق جعفر بن محمّد علیه السلام.
6- 6. فی المصدر: فقال له یا محمد: قال اللّه تعالی اه.

یکی برود و دیگری فوراً جای او را بگیرد، این دین استوار و پا برجا خواهد ماند. پس ابلیس گفت: متفرّق شوید که صحابه وی مرا وعده کرده­اند که به آنچه پیامبر گفته اقرار نخواهند کرد! قول خدای عزّوجل: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیهِْمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِین»،{و قطعاً شیطان گمان خود را در مورد آنها راست یافت. و جز گروهی از مؤمنان، [بقیه] از او پیروی کردند.}

و این روایت را روایت علی بن ابراهیم با اسناد از زید شحّام نقل کرده، تأیید می­کند که گفت: قتادة بن دعامه بر امام باقر علیه السّلام وارد گشت و از قول خدای عزّوجل: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیهِْمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِین» پرسید، فرمود: چون خداوند به پیامبر امر فرمود علی علیه السلام را به امامت مردم منصوب کند تا به آیه «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک» در حقّ علی علیه السّلام «وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَه» عمل کرده باشد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست علی علیه السّلام را در غدیرخم بالا برده و فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. ابلیس­ها خاک بر سر کردند، پس ابلیس اکبر لعنه­الله به آنان گفت: شما را چه می­شود؟ گفتند: این مرد پیمانی بست که تا روز قیامت دیگر کسی قادر نیست آن را باز کند. پس ابلیس به آن­ها گفت: هرگز! کسانی که پیرامون او هستند، چند وعده به من داده­اند و در عمل به آن با من خلف وعده نمی­کنند. پس این آیه نازل شد: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیهِْمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ» یعنی به جز کسانی که پیرو «امیرالمؤمنین» و ذریّه پاک آن حضرت علیهم السّلام هستند.

روایت46.

تفسیر فرات بن ابراهیم: فرات بن احنف گوید: به امام صادق عرض کردم: قربانت گردم، آیا مسلمانان عیدی بر­تر از فطر، قربان و روز عرفه دارند؟ گوید: پس به من فرمود: آری، افضل و اعظم و اشرف اعیاد به جهت منزلت نزد خدا، روزی است که خداوند در آن دین را کامل کرد و بر پیامبرش محمّد، آیه: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا» را نازل فرمود. گوید: عرض کردم: این روز چه روزی است؟ گوید: سپس به من فرمود: دأب انبیای بنی اسرائیل این بود که چون یکی از آن­ها می­خواست وصیّت و امامت را برای بعد از خود منعقد کند، این کار را انجام می­داد

ص: 169

إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ فَقَالَ لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ أَخْشَی مِنْ أَصْحَابِی أَنْ یُخَالِفُونِی فَعَرَجَ جَبْرَئِیلُ وَ نَزَلَ عَلَیْهِ فِی الْیَوْمِ الثَّالِثِ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِمَوْضِعٍ یُقَالُ لَهُ غَدِیرُ خُمٍّ وَ قَالَ لَهُ (1) یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَلَمَّا سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ هَذِهِ الْمَقَالَةَ قَالَ لِلنَّاسِ أَنِیخُوا نَاقَتِی فَوَ اللَّهِ مَا أَبْرَحُ مِنْ هَذَا الْمَکَانِ حَتَّی أُبَلِّغَ رِسَالَةَ رَبِّی وَ أَمَرَ أَنْ یُنْصَبَ لَهُ مِنْبَرٌ مِنْ أَقْتَابِ الْإِبِلِ وَ صَعِدَهَا وَ أَخْرَجَ مَعَهُ عَلِیّاً علیه السلام وَ قَامَ قَائِماً وَ خَطَبَ خُطْبَةً بَلِیغَةً وَعَظَ فِیهَا وَ زَجَرَ ثُمَّ قَالَ فِی آخِرِ کَلَامِهِ یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُمْ مِنْکُمْ فَقَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا عَلِیُّ فَقَامَ عَلِیٌّ علیه السلام فَأَخَذَهُ بِیَدِهِ فَرَفَعَهَا حَتَّی رُئِیَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِمَا(2) ثُمَّ قَالَ أَلَا مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ ثُمَّ نَزَلَ مِنَ الْمِنْبَرِ وَ جَاءَ أَصْحَابُهُ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ هَنَّئُوهُ بِالْوَلَایَةِ وَ أَوَّلُ مَنْ قَالَ لَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ لَهُ یَا عَلِیُّ أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ وَ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام بِهَذِهِ الْآیَةِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً سُئِلَ الصَّادِقُ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها(3) قَالَ یَعْرِفُونَ یَوْمَ الْغَدِیرِ وَ یُنْکِرُونَهَا یَوْمَ السَّقِیفَةِ فَاسْتَأْذَنَ حَسَّانُ بْنُ ثَابِتٍ أَنْ یَقُولَ أَبْیَاتاً فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ فَأَذِنَ لَهُ فَأَنْشَأَ یَقُولُ:

یُنَادِیهِمْ یَوْمَ الْغَدِیرِ نَبِیُّهُمْ

إِلَی قَوْلِهِ:

رَضِیتُکَ مِنْ بَعْدِی إِمَاماً وَ هَادِیاً

هُنَاکَ دَعَا اللَّهُمَّ وَالِ وَلِیَّهُ***وَ کُنْ لِلَّذِی عَادَی عَلِیّاً مُعَادِیاً

فَخَصَّ بِهَا دُونَ الْبَرِیَّةِ کُلِّهَا***عَلِیّاً وَ سَمَّاهُ الْعَزِیزُ الْمُوَاخِیَا

فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا تَزَالُ یَا حَسَّانُ مُؤَیَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِکَ فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ ثَلَاثَةٍ وَ جَلَسَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَجْلِسَهُ أَتَاهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِی مَخْزُومٍ یُسَمَّی

ص: 166


1- 1. فی المصدر: و قال له: یا رسول اللّه قال اللّه تعالی اه.
2- 2. فی المصدر: ابطیه.
3- 3. سورة النحل: 83.

و آن روز را روز عید قرار می­دادند. و این روز روزی است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السلام را به امامت مردم منصوب نمود و آیات قرآنی درباره آن نازل گشت و کار دین به کمال، و نعمت بر مؤمنان به تمام رسید. گوید: عرض کردم: این روز چه روزی از سال است؟ به من فرمود: روزها پس و پیش می­شوند، شاید شنبه، یکشنبه، دوشنبه تا آخر ایام هفته بوده است. گوید: عرض کردم: مردم در آن روز باید چه کنند؟ فرمود: این روز روز عبادت است و نماز شکر به درگاه خدا و حمد و سپاس او، و شادمانی برای کسانی که خداوند بر ایشان منّت نهاده، ولایت ما را پذیرفته­اند، و من دوست دارم شما این روز را روزه بگیرید.(1)

روایت47.

تفسیر فرات بن ابراهیم: امام صادق علیه السّلام در مفهوم آیه:« الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ» فرمود: در شأن علی علیه السّلام نازل شده است.(2)

روایت48.

تفسیر فرات بن ابراهیم: زید بن ارقم گوید: وقتی این آیه در ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شد: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک»، گوید: پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را گرفته، سپس بلند کرده و فرمود: خداوندا، هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوستدارش را دوست بدار و دشمن وی را دشمن بدار و یاری دهنده­اش را یاری کن و فرو گذارنده­اش را خوار و ذلیل فرما.(3)

روایت49.

تفسیر فرات بن ابراهیم: عبدالله بن عطا گوید: در حضور ابو جعفر باقر علیه السّلام نشسته بودم که فرمود: به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وحی شد: به مردم بگو: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. اما وی از بیم واکنش مردم آن را ابلاغ نکرد. سپس آیه: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» نازل گردید، آن­گاه دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را در روز غدیر بالا برده و فرمود: «منَ کُنتُ مولاهُ فعلیٌّ مُولاه».

ص: 170


1- . تفسیر فرات: 12
2- . در نسخه چاپی آن را نیافتیم.
3- . تفسیر فرات : 36

عُمَرَ بْنَ عُتْبَةَ وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ حَارِثَ بْنَ النُّعْمَانِ الْفِهْرِیَّ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ أَسْأَلُکَ عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ فَقَالَ سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ أَ مِنْکَ أَمْ مِنْ رَبِّکَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أُوحِیَ إِلَیَّ مِنَ اللَّهِ (1) وَ السَّفِیرُ جَبْرَئِیلُ وَ الْمُؤَذِّنُ أَنَا وَ مَا أَذَّنْتُ إِلَّا مِنْ أَمْرِ رَبِّی قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنِ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ أَ مِنْکَ أَمْ مِنْ رَبِّکَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مِثْلَ ذَلِکَ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ هَذَا الرَّجُلِ یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ قَوْلِکَ فِیهِ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ إِلَی آخِرِهِ أَ مِنْکَ أَمْ مِنْ رَبِّکَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْوَحْیُ إِلَیَّ مِنَ اللَّهِ وَ السَّفِیرُ جَبْرَئِیلُ وَ الْمُؤَذِّنُ أَنَا وَ مَا أَذَّنْتُ إِلَّا مَا أَمَرَنِی (2) فَرَفَعَ الْمَخْزُومِیُّ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحَمَّدٌ صَادِقاً فِیمَا یَقُولُ فَأَرْسِلْ عَلَیَّ شُوَاظاً(3) مِنْ نَارٍ وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ فِی التَّفْسِیرِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ وَ وَلَّی فَوَ اللَّهِ مَا سَارَ غَیْرَ بَعِیدٍ حَتَّی أَظَلَّتْهُ سَحَابَةٌ سَوْدَاءُ فَأَرْعَدَتْ وَ أَبْرَقَتْ فَأَصْعَقَتْ فَأَصَابَتْهُ الصَّاعِقَةُ(4) فَأَحْرَقَتْهُ النَّارُ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ وَ هُوَ یَقُولُ اقْرَأْ یَا مُحَمَّدُ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ السَّائِلُ عُمَرُ وَ الْمُحْتَرِقُ عُمَرُ(5) فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِأَصْحَابِهِ رَأَیْتُمْ قَالُوا نَعَمْ وَ سَمِعْتُمْ قَالُوا نَعَمْ قَالَ طُوبَی لِمَنْ وَالاهُ وَ الْوَیْلُ لِمَنْ عَادَاهُ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی عَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُزَفُّونَ عَلَی نُوقٍ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ شَبَابٌ مُتَوَّجُونَ مُکَحَّلُونَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ قَدْ أُیِّدُوا(6) بِرِضْوَانٍ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ حَتَّی سَکَنُوا حَظِیرَةَ الْقُدُسِ مِنْ جِوَارِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لَهُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ وَ یَقُولُ لَهُمُ الْمَلَائِکَةُ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ(7).

«43»

بشا، [بشارة المصطفی] الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ

ص: 167


1- 1. فی المصدر: الوحی إلی من اللّه.
2- 2. فی المصدر: الا ما أمرنی ربی.
3- 3. الشواظ: لهب الدخان فیه.
4- 4. فی المصدر و( م): فأصابته صاعقة.
5- 5. فی المصدر و( م): و المتحرق عمر.
6- 6. فی المصدر و( م): قد ابدوا.
7- 7. جامع الأخبار: 10- 13.

روایت50.

تفسیر فرات بن ابراهیم: عبدالله بن عطا گوید: در محضر امام باقر علیه السلام در مسجد النبی صَلی الله علیهِ و آله نشسته بودم، در حالی که عبدالله بن سلام در صحن مسجد نشسته بود. گوید: عرض کردم: قربانت گردم، آنکه علم کتاب نزد اوست، همین مرد است؟ فرمود: خیر، او دوست شما علی بن ابی طالب است که آیه:« إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون»،(1){ولیّ

شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند: همان کسانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.} در شأن وی نازل شده است و نیز آیه: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس»،(2){ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می دارد.} درباره وی نازل شد و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست علی بن ابی طالب علیه السلام را در روز غدیرخم بالا برده و فرمود: «هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست».(3)

روایت51.

تفسیر فرات بن ابراهیم: امام باقر علیه السّلام فرمود: آیه: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است.(4)

روایت52.

تفسیر فرات بن ابراهیم: امام باقر علیه السّلام در قول خدای متعال: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ...» گوید: چون این آیه نازل شد و تصمیم خداوند در روزی بسیار گرم به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ابلاغ گشت، آن حضرت بیرون آمده و ندا در داده شد، سپس مردم اجتماع کردند و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دستور فرمود زیر چند درخت را جارو کردند و خار و خاشاک آن را کنار زدند، سپس فرمود: ای مردم، چه کسی ولیّ شما و از شما به خودتان سزاوارتر است؟ عرض کردند: خدا و رسول او. پس فرمود: هر که من مولای او بودم، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوستدار وی را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار و یاری دهنده­اش را نصرت فرما و خوار کننده­اش را خوار و ذلیل گردان! و سه بار آن را تکرار فرمود.(5)

روایت54.

کافی: عبدالرحمان بن سالم از پدرش نقل کرد: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم: آیا مسلمانان عیدی غیر از روز جمعه، عید قربان و عید فطر دارند؟ فرمود: آری، عیدی به مراتب باحرمت­تر! عرض کردم: این عید کدام عید است قربانت گردم؟ فرمود: روزی است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، امیرالمؤمنین علیه السّلام را به ولایت و امامت منصوب نموده و فرمود: «هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست». عرض کردم: این روز کدام روز است؟ فرمود: به دلیل اینکه گردش ایام در سال متغیّر است، روز ثابتی نیست، لیکن روز هجدهم ذی حجه است. پس عرض کردم: در این روز ما باید چه کنیم؟ فرمود: خدای عزّ ذکره را با روزه گرفتن و عبادت و ذکر محمّد و آل محمّد یاد ­کنید، زیرا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به امیرالمؤمنین علیه السّلام وصیّت فرمود که این روز عید گرفته شود و پیامبران نیز چنین می­کردند، آن­ها آن روزی را که اوصیای خود را در آن تعیین می­کردند، عید قرار می­دادند.(6)

روایت55.

حسّان جمّال گوید: امام صادق علیه السّلام را از مدینه به مکه سوار بر شتر بردم و چون به مسجد غدیر رسیدیم، به سمت چپ مسجد نظر کرده، فرمود: آنجا قدمگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است که در آن فرمود: «هرکه من مولای اویم، اینک علی مولای اوست». سپس به سمت دیگر نظر کرده و فرمود: و آنجا جای خیمه ابوفلان و فلان، سالم غلام ابوحذیفه و ابو عبیده جرّاح است که چون دیدند پیامبرصَلی الله علیهِ و آله دست علی علیه السّلام را بالا برد، یکی از ایشان گفت: به چشمان وی نگاه کنید! مانند چشمان یک دیوانه می­چرخند! پس جیرئیل این آیه را نازل فرمود: «وَ إِن یَکاَدُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَیزُْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سمَِعُواْ الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لمََجْنُونٌ*وَ مَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ»،(7){و آنان که کافر شدند، چون قرآن را شنیدند، چیزی نمانده بود که تو را چشم بزنند، و می گفتند: «او واقعاً دیوانه ای است.» و حال آنکه [قرآن] جز تذکاری برای جهانیان نیست.}

روایت56.

کافی: امام صادق علیه السّلام فرمود:

ص: 172


1- . مائده/ 55
2- . مائده/ 67
3- . تفسیر فرات: 37-36
4- . تفسیر فرات: 37
5- . تفسیر فرات: 40
6- . فروع کافی 4: 148
7- . فروع کافی 4: 67-66 . قلم/ 52-51

أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ زَیْدِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ السَّبِیعِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ مُوسَی بْنِ عُثْمَانَ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ قَالَ سَمِعْتُ الْبَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ وَ زَیْدَ بْنَ أَرْقَمَ قَالا: کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ وَ نَحْنُ نَرْفَعُ أَغْصَانَ الشَّجَرِ عَنْ رَأْسِهِ فَقَالَ لَعَنَ اللَّهُ مَنِ ادَّعَی إِلَی غَیْرِ أَبِیهِ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَوَالَی إِلَی غَیْرِ مَوَالِیهِ وَ الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لَیْسَ لِلْوَارِثِ وَصِیَّةٌ أَلَا وَ قَدْ سَمِعْتُمْ مِنِّی وَ رَأَیْتُمُونِی أَلَا مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ أَلَا إِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُمْ عَلَیْکُمْ حَرَامٌ کَحُرْمَةِ یَوْمِکُمْ هَذَا فِی بَلَدِکُمْ هَذَا فِی شَهْرِکُمْ هَذَا أَنَا فَرَطُکُمْ عَلَی الْحَوْضِ فَمُکَاثِرٌ بِکُمُ الْأُمَمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَلَا تُسَوِّدُوا وَجْهِی أَلَا لَأَسْتَنْقِذَنَّ رِجَالًا مِنَ النَّارِ وَ لَیَسْتَنْقِذَنَّ مِنْ یَدِی آخَرُونَ وَ لَأَقُولَنَّ یَا رَبِّ أَصْحَابِی فَیُقَالُ إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ وَلِیِّی وَ أَنَا وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثُمَّ قَالَ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی طَرَفُهُ بِیَدِی وَ طَرَفُهُ بِأَیْدِیکُمْ فَاسْأَلُوهُمْ وَ لَا تَسْأَلُوا غَیْرَهُمْ فَتَضِلُّوا(1).

«44»

بشا، [بشارة المصطفی] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی بُرْدَةَ الْبَجَلِیِّ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْحَارِثِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ الْغَدِیرِ بِیَدِی فَقَالَ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ (2).

«45»

کنز، [کنز جامع الفوائد] و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ عَطِیَّةَ الْعَوْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام بِغَدِیرِ خُمٍّ فَقَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ کَانَ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ حَاضِراً بِعَفَارِیتِهِ فَقَالَتْ لَهُ حَیْثُ قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ اللَّهِ مَا هَکَذَا قُلْتَ لَنَا لَقَدْ أَخْبَرْتَنَا أَنَّ هَذَا إِذَا مَضَی افْتَرَقَ أَصْحَابُهُ وَ هَذَا أَمْرٌ مُسْتَقَرٌّ کُلَّمَا

ص: 168


1- 1. بشارة المصطفی: 166 و 167.
2- 2. بشارة المصطفی: 204.

خواندن نماز در مسجد غدیر مستحب است، زیرا پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، امیرالمؤمنین علیه السّلام را در آن به ولایت منصوب فرمود و مکانی است که خداوند حق را در آن آشکار فرمود.(1)

روایت53.

حسن بن راشد گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: قربانت گردم، آیا مسلمانان غیر از عیدین (عید فطر و قربان)، عید دیگری دارند؟ فرمود: بلی حسن، بزرگ­تر و شریف­تر از عیدین هم داریم. عرض کردم: این عید چه روزی است؟ فرمود: روز نصب امیرالمؤمنین علیه السّلام به امامت. گفتم: ما در این روز چه باید بکنیم؟ فرمود: آن را روزه بگیری ای حسن! و در آن روز بسیار بر محمّد و آل محمّد درود بفرستی و از کسانی که به آن­ها ستم ورزیده­اند، در محضر خدا بیزاری جویی؛ زیرا پیامبران صلوات الله علیهم

ص: 171


1- . فروع کافی 4: 567

أَرَادَ أَنْ یَذْهَبَ وَاحِدٌ بَدَرَ آخَرُ(1) فَقَالَ افْتَرِقُوا فَإِنَّ أَصْحَابَهُ قَدْ وَعَدُونِی أَنْ لَا یُقِرُّوا لَهُ بِشَیْ ءٍ مِمَّا قَالَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ.

وَ یُؤَیِّدُهُ مَا رَوَاهُ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام وَ سَأَلَهُ عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ نَبِیَّهُ أَنْ یَنْصِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِلنَّاسِ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فِی عَلِیٍ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام

بِغَدِیرِ خُمٍّ وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ حَثَتِ (2) الْأَبَالِسَةُ التُّرَابَ عَلَی رُءُوسِهَا فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ الْأَکْبَرُ لَعَنَهُ اللَّهُ مَا لَکُمْ قَالُوا قَدْ عَقَدَ هَذَا الرَّجُلُ عُقْدَةً لَا یَحُلُّهَا إِنْسِیٌّ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِیسُ کَلَّا الَّذِینَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُونِی فِیهِ عِدَةً وَ لَنْ یُخْلِفُونِی فِیهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ هَذِهِ الْآیَةَ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ یَعْنِی بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ عَلَی ذُرِّیَّتِهِ الطَّیِّبِینَ (3).

«46»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الصَّائِغِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الصَّیْرَفِیِّ عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَزَّازِ عَنْ فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ (4) جُعِلْتُ فِدَاکَ لِلْمُسْلِمِینَ عِیدٌ أَفْضَلُ مِنَ الْفِطْرِ وَ الْأَضْحَی وَ یَوْمِ الْجُمُعَةِ وَ یَوْمِ عَرَفَةَ قَالَ فَقَالَ لِی نَعَمْ (5) أَفْضَلُهَا وَ أَعْظَمُهَا وَ أَشْرَفُهَا عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَکْمَلَ اللَّهُ فِیهِ الدِّینَ وَ أَنْزَلَ عَلَی نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً قَالَ قُلْتُ وَ أَیُّ یَوْمٍ هُوَ قَالَ فَقَالَ لِی إِنَّ أَنْبِیَاءَ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَانُوا إِذَا أَرَادَ أَحَدُهُمْ أَنْ یَعْقِدَ الْوَصِیَّةَ وَ الْإِمَامَةَ مِنْ بَعْدِهِ (6) فَفَعَلَ ذَلِکَ

ص: 169


1- 1. أی أسرع.
2- 2. حثا التراب: صبه. و الجملة جواب لما.
3- 3. الکنز مخطوط. و أورده فی البرهان 3: 350.
4- 4. فی المصدر: قلت له.
5- 5. فی المصدر: قال: نعم.
6- 6. فی المصدر: أن یعقد الوصیة و الإمامة للوصی من بعده.

اوصیای خود را فرمان می­دادند که روز تعیین وصی را عید قرار دهند. گوید: عرض کردم: ثواب روزه روز غدیر چیست؟ فرمود: معادل شصت ماه است.

روایت57.

تفسیر فرات بن ابراهیم: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون آیه ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب نازل شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را به این مقام منصوب نموده و فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. پس مردی گفت: او شیفته این جوان شده است! پس خداوند آیه: «فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ*بِأَییِّکُمُ الْمَفْتُونُ»،(1){به زودی خواهی دید و خواهند دید، [که] کدام یک از شما دستخوش جنونید.}

روایت58.

تفسیر فرات بن ابراهیم: ابوایّوب انصاری گوید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست امیرالمؤمنین را گرفته و بالا برد، عده­ای گفتند: شیفته پسر عموی خود شده است! سپس آیه: «فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ *بِأَییِّکُمُ الْمَفْتُونُ» نازل گردید.

روایت59.

تفسیر فرات بن ابراهیم: طاووس از پدرش روایت کرده که گفت: شنیدم محمّد بن علی علیه السّلام می­فرمود: جبرئیل روز جمعه از عرفات بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل گردید و گفت: یا محمّد، خداوند سلامت می­کند و می­گوید: به اُمّت خودت بگو: {امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم} به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام. پس پیامبر خطبه­ ای طولانی ایراد فرمود، پس عده­ای از منافقین به یکدیگر گفتند: نمی­بینید چشمانش چون یک دیوانه می­چرخند؟! - منظورشان پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بود - او شیفته عموزاده خود شده است و پیوسته او را بالا می­برد، و اگر می­توانست او را مقامی چون خسرو و قیصر دهد، این کار را می­کرد! پس پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرمود: «وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیرَْ مَمْنُونٍ*وَ إِنَّکَ لَعَلیَ خُلُقٍ عَظِیمٍ* فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ*بِأَییِّکُمُ الْمَفْتُونُ»(2)

بی گمان، تو را پاداشی بی منّت خواهد بود.} به سبب آنچه را که درباره علی ابلاغ کردی {و راستی که تو را خویی والاست! به زودی خواهی دید و خواهند دید، [که] کدام یک از شما دستخوش جنونید.}(3)

روایت60.

تفسیر فرات بن ابراهیم: جهاز شتران در روز غدیرخم برای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روی هم گذاشته شدند، پس آن حضرت از آن­ها بالا رفته و حمد و ثنای خدا را به جا آورده، سپس بازوی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام

ص: 173


1- . تفسیر فرات : 187 . قلم/ 6-5
2- . قلم/ 6-3
3- . تفسیر فرات: 189-188

جَعَلُوا ذَلِکَ الْیَوْمَ عِیداً وَ إِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی نَصَبَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً لِلنَّاسِ عَلَماً وَ أُنْزِلَ فِیهِ مَا أُنْزِلَ وَ کَمَلَ فِیهِ الدِّینُ وَ تَمَّتْ فِیهِ النِّعْمَةُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ قَالَ قُلْتُ وَ أَیُّ یَوْمٍ هُوَ فِی السَّنَةِ قَالَ فَقَالَ لِی إِنَّ الْأَیَّامَ تَتَقَدَّمُ وَ تَتَأَخَّرُ وَ رُبَّمَا کَانَ یَوْمَ السَّبْتِ وَ الْأَحَدِ وَ الإثْنَیْنِ (1) إِلَی آخِرِ أَیَّامِ السَّبْعَةِ قَالَ قُلْتُ فَمَا یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَعْمَلَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ قَالَ هُوَ یَوْمُ عِبَادَةٍ وَ صَلَاةٍ وَ شُکْرٍ لِلَّهِ وَ حَمْدٍ لَهُ وَ سُرُورٍ لِمَا مَنَّ اللَّهُ بِهِ عَلَیْکُمْ مِنْ وَلَایَتِنَا وَ إِنِّی أُحِبُّ لَکُمْ أَنْ تَصُومُوهُ (2).

«47»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] الْحَسَنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ وَ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی قَالَ فِی عَلِیٍّ علیه السلام (3).

«48»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ قَالَ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَدَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام ثُمَّ رَفَعَهَا وَ قَالَ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ (4).

«49»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَکَمِ مُعَنْعَناً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام (5) قَالَ أُوحِیَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قُلْ لِلنَّاسِ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَلَمْ یُبَلِّغْ ذَلِکَ وَ خَافَ النَّاسَ فَأَوْحَی إِلَیْهِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام یَوْمَ غَدِیرٍ(6) وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ (7).

ص: 170


1- 1. فی المصدر: و ربما کان السبت او الاحد او الاثنین.
2- 2. تفسیر فرات: 12. و فیه: و انی أحبّ ان تصوموا فیه.
3- 3. لم نجده فی المصدر المطبوع.
4- 4. تفسیر فرات: 36.
5- 5. فی المصدر: مع ابی جعفر علیه السلام.
6- 6. فی المصدر: یوم غدیر خم.
7- 7. تفسیر فرات: 36.

را بالا برده، سپس فرمود: خداوندا، هر که من مولای اویم اینک این علی است که مولای اوست. خداوندا، دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار و یاری دهنده­اش را نصرت رسان و فرو گذارنده­اش را خوار و ذلیل فرما! پس یک عرب از میان مردم برخاسته و گفت: یا رسول الله، ما را دعوت کردی که شهادت دهیم که خدایی جز الله نیست و تو فرستاده خدایی، ما هم تصدیقتان کردیم؛ و به ما فرمان دادی نماز بخوانیم و خواندیم، و روزه بگیریم و گرفتیم، و جهاد کنیم و کردیم، و زکات بپردازیم و پرداختیم، سپس ادامه داد: این­ها همه تو را قانع و راضی نکرد، اکنون دست این جوان را در حضور مردم بالا گرفته و می­گویی: خداوندا، هر که من مولای اویم اینک علی مولای اوست! این سخن از جانب خداست یا از جانب خودتان؟ فرمود: این سخن از جانب خداست نه از جانب من! گفت: تو را به خداوندی سوگند می­دهم که خدایی جز او نیست، آیا این سخن از جانب خداست و از جانب تو نیست؟ فرمود: سوگند به خدایی که جز او نیست، این کلام از جانب خداست نه از جانب من، و سه بار این جمله را تکرار فرمود. سپس آن اعرابی شتابان به سوی شترش رفت، در حالی که می­گفت: خداوندا، اگر حقیقتاً این سخن از جانب توست، از آسمان سنگی بر ما ببار یا عذابی دردناک با ما فرود آر! - -گوید: هنوز آن مرد اعرابی سخنش به پایان نرسیده بود که آتشی از آسمان بروی نازل گشته و او را سوزاند، و در پی این حادثه آیه: «سَأَلَ سَائلُ

بِعَذَابٍ وَاقِعٍ* لِّلْکَافِرِینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِّنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ»،(1){پرسنده ای

از عذاب واقع شونده ای پرسید که اختصاص به کافران دارد [و] آن را بازدارنده ای نیست. [و] از جانب خداوندِ صاحب درجات [و مراتب] است.} نازل شد.

روایت61.

تفسیر فرات بن ابراهیم: ابن عباس گوید: در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودیم که عمرو بن حارث فهری بر ما وارد گشته و گفت: ای احمد، ما را به نماز و زکات فرمان دادی، آیا این کار از طرف خودتان بود یا از جانب پروردگارتان؟ فرمود: فریضه از جانب خدا صادر می­شود و ادای رسالت از طرف من صورت می­پذیرد، تا اینکه چیزی جز آنچه خدا به من فرمان داده، به شما ابلاغ نکرده باشم. گفت: سپس ما را امر کردی علی بن ابی طالب را دوست بداریم و گفتی که منزلت وی نسبت به تو، همانند منزلت هارون نسبت به موسی است و شیعیان او در عرصات قیامت سوار بر شتران پیشانی و دست و پا سفید خواهند بود و خرامان راه می­روند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر شما وارد خواهند شد و از آب آن می­نوشند و همه این اُمّت در عرصه قیامت یک گروه خواهند شد؛ ای محمّد، آیا این سخن از آسمان است یا از خودتان؟ فرمود: بلی، ابتدا از آسمان نازل گشته و سپس من آن را گفته­ام. خداوند ما را به صورت نوری در زیر عرش آفرید. پس عمرو بن حارث گفت: اکنون دریافتیم که یک جادوگر دروغگویی، ای محمّد،

ص: 174


1- . معارج/ 3 -1
«50»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ مُعَنْعَناً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی مَسْجِدِ الرَّسُولِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ جَالِسٌ فِی صَحْنِ الْمَسْجِدِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ قَالَ لَا وَ لَکِنَّهُ صَاحِبُکُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام نَزَلَ فِیهِ (1) إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی آخِرِ الْآیَةِ وَ نَزَلَ فِیهِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ (2).

«51»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی قَالَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام (3).

«52»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یُوسُفَ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حِینَ أَتَتْهُ عَزْمَةٌ مِنَ اللَّهِ فِی یَوْمٍ شَدِیدِ الْحَرِّ فَنُودِیَ فِی النَّاسِ فَاجْتَمَعُوا وَ أَمَرَ بِشَجَرَاتٍ فَقُمَّ مَا تَحْتَهُنَّ مِنَ الشَّوْکِ ثُمَّ قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ وَلِیُّکُمْ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ (4) قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فَقَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ (5).

«53»

کا، [الکافی] عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لِلْمُسْلِمِینَ عِیدٌ غَیْرُ الْعِیدَیْنِ قَالَ نَعَمْ یَا حَسَنُ أَعْظَمُهُمَا وَ أَشْرَفُهُمَا قُلْتُ وَ أَیُّ یَوْمٍ هُوَ قَالَ یَوْمَ نُصِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَلَماً

لِلنَّاسِ (6) قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِیهِ قَالَ تَصُومُهُ یَا حَسَنُ وَ تُکْثِرُ الصَّلَاةَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَبْرَأُ إِلَی اللَّهِ مِمَّنْ ظَلَمَهُمْ فَإِنَّ الْأَنْبِیَاءَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ

ص: 171


1- 1. فی المصدر: انزل فیه.
2- 2. تفسیر فرات: 36 و 37.
3- 3. تفسیر فرات: 37.
4- 4. فی المصدر: من ولیکم و أولی بکم من أنفسکم.
5- 5. تفسیر فرات: 40.
6- 6. فی المصدر: هو یوم نصب أمیر المؤمنین فیه علما للناس.

مگر شما دو نفر از فرزندان آدم نیستید؟ فرمود: آری، لیکن خداوند مرا به صورت یک نور در زیر عرش آفرید، پیش از آنکه آدم را بیافریند. سپس آن نور را در صلب آدم قرار داد و از آن پس این نور از صلبی به صلب دیگر منتقل می­شد تا اینکه از هم جدا گشته، در صلب عبدالله بن عبدالمطلّب و ابوطالب قرار گرفتیم، سپس خداوند مرا از آن نور خلق فرمود، لیکن پس از من پیامبری نخواهد بود. آن­گاه عمرو بن حارث فهری به همراه دوازده نفر از کفّار از جا برخاسته و جامه­های خود را تکانده و می­گفتند: خدایا، اگر محمّد در آنچه می­گوید صادق است، جرقه­هایی از آتش به سوی عمرو و دوستانش پرتاب فرما! گوید: پس عمرو و دوستانش گرفتار یک صاعقه آسمانی شدند؛ آن­گاه خداوند این آیه را نازل فرمود: «سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ* لِّلْکَافِرِینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ*مِّنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ» و سائل در این آیه، عمرو و دوستان وی هستند.(1)

توضیح

«محجَّلَۀ»: کجاوه بر روی آن سوار شده است، و آن با فتح حروف است و به معنای اتاقکی است گنبد گونه که با پارچه پوشانده شود. و فیروزآبادی گوید: «رَفَل رفلاً و رَفلاناً و أرفَل»: با غرور و تکبر و خرامان راه رفت.

روایت62.

تفسیر فرات بن ابراهیم: حسین بن محمّد خارقی گفت: از سفیان بن عیینه پرسیدم که آیه «سَأَلَ سَائلُ» درباره چه کسی نازل شده است، گفت: برادرزاده، درباره چیزی از من پرسیدی که کسی پیش از تو درباره من از آن سؤال نکرده است. من همین سؤال را که تو کردی، از جعفر بن محمّد علیه السّلام پرسیدم، فرمود: مرا پدرم از جدش از پدرش از ابن عباس خبر داد که چون روز غدیرخّم فرا رسید، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خطبه­ای مختصر خواند، سپس امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام را فراخوانده، او را بالا برد، سپس دست وی را آن­قدر بالا گرفت که سفیدی زیر بغل آن دو نمایان گشت، سپس فرمود: آیا رسالت را به شما ابلاغ نکردم؟ آیا خیرخواه شما نبودم؟ عرض کردند: آری به خدا، پس فرمود: هرکه من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدارش را دوست بدار و با دشمنش دشمن باش و یاری رسان کسی را که وی را نصرت دهد و خوار و ذلیل کن هر کس که او را واگذارد. پس این ماجرا به گوش مردم رسید و چون حارث بن نعمان فهری آن را شنید، شتر خود را آماده کرده سپس سوار شد - و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در آن هنگام در مکه بود - و حرکت کرد تا اینکه به ابطح رسید و شتر خود را خواباند و زانوی آن را بست، سپس نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آمده، سلام کرد. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پاسخ سلام وی را داد.

ص: 175


1- . تفسیر فرات : 190

کَانَتْ تَأْمُرُ الْأَوْصِیَاءَ الْیَوْمَ الَّذِی (1) کَانَ یُقَامُ فِیهِ الْوَصِیُّ أَنْ یُتَّخَذَ عِیداً قَالَ قُلْتُ فَمَا لِمَنْ صَامَهُ قَالَ صِیَامُ سِتِّینَ شَهْراً(2).

«54»

کا، [الکافی] الْعِدَّةُ عَنْ سَهْلٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَلْ لِلْمُسْلِمِینَ عِیدٌ غَیْرُ یَوْمِ الْجُمُعَةِ وَ الْأَضْحَی وَ الْفِطْرِ قَالَ نَعَمْ أَعْظَمُهَا حُرْمَةً قُلْتُ وَ أَیُّ عِیدٍ هُوَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ الْیَوْمُ الَّذِی نَصَبَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ قُلْتُ وَ أَیُّ یَوْمٍ هُوَ قَالَ وَ مَا تَصْنَعُ بِالْیَوْمِ إِنَّ السَّنَةَ تَدُورُ وَ لَکِنَّهُ یَوْمُ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ فَقُلْتُ وَ مَا یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَفْعَلَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ قَالَ تَذْکُرُونَ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ فِیهِ بِالصِّیَامِ وَ الْعِبَادَةِ وَ الذِّکْرِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَوْصَی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنْ یَتَّخِذَ ذَلِکَ الْیَوْمَ عِیداً وَ کَذَلِکَ کَانَتِ الْأَنْبِیَاءُ تَفْعَلُ کَانُوا یُوصُونَ أَوْصِیَاءَهُمْ بِذَلِکَ فَیَتَّخِذُونَهُ عِیداً(3).

«55»

کا، [الکافی] مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ (4) عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ حَسَّانَ الْجَمَّالِ قَالَ: حَمَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی مَکَّةَ فَلَمَّا انْتَهَیْنَا إِلَی مَسْجِدِ الْغَدِیرِ نَظَرَ إِلَی مَیْسَرَةِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ ذَلِکَ مَوْضِعُ قَدَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَیْثُ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ ثُمَّ نَظَرَ إِلَی الْجَانِبِ الْآخَرِ فَقَالَ ذَلِکَ مَوْضِعُ فُسْطَاطِ أَبِی فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ سَالِمٍ مَوْلَی أَبِی حُذَیْفَةَ وَ أَبِی عُبَیْدَةَ بْنِ الْجَرَّاحِ فَلَمَّا أَنْ رَأَوْهُ رَافِعاً یَدَهُ (5) قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ انْظُرُوا إِلَی عَیْنَیْهِ تَدُورَانِ کَأَنَّهُمَا عَیْنَا مَجْنُونٍ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام بِهَذِهِ الْآیَةِ وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (6).

«56»

کا، [الکافی] الْعِدَّةُ عَنْ سَهْلٍ عَنِ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:

ص: 172


1- 1. فی المصدر: بالیوم الذی.
2- 2. الفروع من الکافی( 4): 148.
3- 3. الفروع من الکافی( 4): 148.
4- 4. فی المصدر: عن محمّد بن الحسین.
5- 5. فی المصدر: رافعا یدیه.
6- 6. الفروع من الکافی( 4): 566 و 567. و الآیة فی سورة القلم: 51 و 52.

سپس گفت: محمد، از ما خواستی بگوییم «لا إله إلّا الله» و گفتیم؛ سپس از ما خواستی بگوییم شما فرستاده خدا هستی، که علی­رغم میلمان گفتیم؛ سپس گفتی، حج بگزارید، گزاردیم، سپس گفتی، هر کس دویست درهم روزی داده شود، سالیانه یک پنجم آن را صدقه دهد، چنین کردیم. سپس عموزاده­ات را به پیشوایی گمارده و گفتی: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدارش را دوست بدار و دشمن دشمنش باش و یاری رسان وی را نصرت ده و فرو گذارنده او را خوار و ذلیل کن! آیا این سخن از خودتان است یا از خدا؟ فرمود: از جانب خداست! - سه بار آن را تکرار فرمود - گوید: پس حارث با خشم برخاست و از آنجا خارج شد در حالی که می­گفت: خدایا، اگر گفته محمّد صَلی الله علیهِ و آله راست است، از آسمان سنگی بر ما ببار تا بلایی برای اولین و نشان و عبرتی برای آخرین ما باشد. و اگر سخنان محمّد دروغ بوده باشد، بلای خود را بر وی نازل کن! سپس شتر خویش را هی کرده، زانویش را باز کرد و بر آن سوار گشت و چون از ابطح خارج شد، خداوند سنگی از آسمان به سوی وی پرتاب نمود که به سرش اصابت نموده و از نشیمنگاهش خارج گشت، بر زمین افتاد و مُرد. سپس خداوند درباره وی آیه: «سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْکَافِرِینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ* مِّنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ»(1)را نازل فرمود.

الطرائف: ثعلبی با اسناد خود از سفیان بن عیینه مانند آن را روایت کرده است.(2)

روایت63.

کنز جامع الفوائد: ابوبصیر گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود: آیه «سأل سائل» در مصحف فاطمه علیها السّلام به این شکل ضبط شده است: «سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِّلْکَافِرِینَ» بولایۀ علیّ«لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ». برقی نیز از محمّد بن سلیمان از پدرش از ابوبصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: به خدا سوگند که جبرئیل آن را به همین صورت بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل فرمود و به همین صورت هم در مصحف فاطمه علیها السّلام ضبط شده است.(3)

ص: 176


1- . تفسیر فرات: 191-190
2- . الطرائف: 37
3- . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی . تفسیر برهان 4: 382-381

یُسْتَحَبُّ الصَّلَاةُ فِی مَسْجِدِ الْغَدِیرِ لِأَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله أَقَامَ فِیهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ هُوَ مَوْضِعٌ أَظْهَرَ اللَّهُ تَعَالَی فِیهِ الْحَقَ (1).

«57»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسَنِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ وَلَایَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَقَامَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَقَالَ رَجُلٌ لَقَدْ فُتِنَ بِهَذَا الْغُلَامِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ (2).

«58»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی حُبَابٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: لَمَّا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ علیه السلام فَرَفَعَهَا قَالَ نَاسٌ فُتِنَ بِابْنِ عَمِّهِ فَنَزَلَتِ الْآیَةُ فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ (3).

«59»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ الْجُعْفِیُّ عَنْ طَاوُسٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام یَقُولُ: نَزَلَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بِعَرَفَاتٍ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ قُلْ لِأُمَّتِکَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی بِوَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَذَکَرَ کَلَاماً فِیهِ طُولٌ فَقَالَ بَعْضُ الْمُنَافِقِینَ لِبَعْضٍ مَا تَرَوْنَ عَیْنَاهُ تَدُورَانِ یَعْنُونَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کَأَنَّهُ مَجْنُونٌ وَ قَدِ افْتُتِنَ بِابْنِ عَمِّهِ مَا یَأْلُو(4) رَفَعَ بِضَبْعِهِ لَوْ قَدَرَ أَنْ یَجْعَلَهُ مِثْلَ کِسْرَی وَ قَیْصَرَ لَفَعَلَ فَقَالَ النَّبِیُّ ص بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ فَعَلِمَ النَّاسُ أَنَّ الْقُرْآنَ قَدْ نَزَلَ عَلَیْهِ فَأَنْصَتُوا فَقَرَأَ ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ یَعْنِی قَوْلَ مَنْ قَالَ مِنَ الْمُنَافِقِینَ وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ بِتَبْلِیغِکَ مَا بَلَّغْتَ فِی عَلِیٍ وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ قَالَ وَ هَکَذَا نَزَلَتْ (5).

«60»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: طُرِحَتِ الْأَقْتَابُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ قَالَ فَعَلَا عَلَیْهَا فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَی وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ أَخَذَ بِعَضُدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِ

ص: 173


1- 1. الفروع من الکافی( 4): 567.
2- 2. تفسیر فرات: 187. و الآیة فی سورة القلم: 5 و 6.
3- 3. تفسیر فرات: 187. و الآیة فی سورة القلم: 5 و 6.
4- 4. فی المصدر: ما باله.
5- 5. تفسیر فرات: 188 و 189.

روایت64.

کشف الغمّۀ: ابوبکر بن مردویه گوید: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک» در خصوص ولایت نازل شده است.

زید بن علی گوید: چون جبرئیل فرمان ولایت را نازل کرد، عرصه بر پیامبر تنگ گشته و فرمود: قوم من فاصله زیادی با دوران جاهلیت ندارند. سپس این آیه نازل شد.

ریاح بن حارث گوید: در حیاط مسجد النبی در محضر امیرالمؤمنین علیه السّلام بودم که گروهی شتر سوار آمده و در آنجا شتران خود را خوابانده و پیاده به حضور علی علیه السّلام رسیده و گفتند: السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمۀ الله و برکاته! فرمود: شما که هستید؟ عرض کردند: موالی شما یا امیرالمؤمنین. ریاح گوید: پس به آن حضرت نگاهی انداخته و دیدم با خنده می­فرماید: چگونه موالی من هستید، در حالی که شما مردمانی عرب هستید؟! عرض کردند: از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدیم که در روز غدیرخم در حالی که دست شما را بلند کرده بود، فرمود: ای مردم، آیا من از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیستم؟ عرض کردیم: بلی یا رسول الله؛ سپس فرمود: همانا خداوند مولای من است و من مولای مؤمنان و علی مولای هر کسی است که من مولای اویم؛ خداوندا، دوستدارش را دوست بدار و با دشمنش دشمن باش! امام علی علیه السّلام فرمود: شما قائل به این معنا هستید؟ گفتند: بلی! فرمود: و بر صحت آن گواهی می­دهید؟ عرض کردند: بلی! فرمود: راست گفتید. سپس آن جمع روانه شدند و من ایشان را دنبال کرده و به یکی از آنان گفتم: ای بنده خدا، شما که هستید؟ گفتند: ما جمعی از انصار هستیم و این مرد ابو ایّوب صحابی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است. پس دست وی را گرفته، سلامش کرده و با او مصافحه نمودم.(1)

مؤلف: این روایت را عبدالحمید بن ابی الحدید در شرح نهج­البلاغه از ابراهیم بن دیزیل در کتاب «صفّین» از یحیی بن سلیمان از ابوفضیل از حسن بن حَکم نخعی از ریاح بن حارث نقل کرده است.

سپس علی بن عیسی به نقل از ابن مردویه و از حبیب بن یسار از ابو رمیله آورده است: چهار سوار نزد علی علیه السّلام آمدند و مرکب­های خود را در حیاط مسجد خوابانده، سپس به حضور وی رسیده و گفتند: السّلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمۀ الله و برکاته. فرمود: و علیکم السّلام، سواران از کجایند؟ عرض کردند: موالی شما از فلان و فلان سرزمین به حضورتان رسیده­اند. فرمود: از کجا موالی من شده­اید؟ عرض کردند: روز عید غدیرخم شنیدیم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدارش را دوست بدار و با دشمنش دشمنی کن!

ابن عباس گوید: چون خداوند به پیامبر خود فرمان داد که علی علیه السلام را به ولایت منصوب نموده و آن سخنان را بر زبان جاری سازد، عرض کرد: پروردگارا، قوم من هنوز خوی جاهلیت دارند. سپس عازم مناسک حج شد. و چون از حج بازگشت، در غدیرخم، خداوند آیه: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس» را نازل فرمود، آن­گاه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بازوی علی علیه السّلام را گرفته، به سوی مردم رفته و فرمود: ای مردم، آیا من سزاوارتر از شما به خودتان نیستم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله. فرمود: خداوندا، هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست؛ خداوندا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن باش و یاور یاری کننده­اش باش و خوار و ذلیل فرما هر که او را واگذارد و یاری رسان هر که را که وی را نصرت دهد و دوست بدار هر که دوستش دارد و دشمن باش با آنکه دشمن اوست. ابن عباس گوید: به خدا سوگند با این سخنان، گردن نهادن مردم به ولایت علی علیه السّلام واجب گردید. و حسان بن ثابت شعری با مطلع: «ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم» قرائت کرد .

هارون عبدی گوید: من همانند خوارج فکر می­کردم و نظر دیگری را قبول نداشتم تا اینکه در مجلس ابوسعید خدری حضور یافته و شنیدم که گفت: مردم به انجام پنج کار فرمان داده شدند و به چهار مورد آن عمل کردند ولی یکی از آن­ها را رها کردند. مردی از وی پرسید: ای ابوسعید، چهار موردی که به آن عمل کردند کدامند؟ گفت: نماز، زکات، حج و روزه ماه رمضان. پرسید: آن یکی را که ترک کردند چیست؟ گفت: ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام. پرسید: آیا این ولایت همانند آن چهار مورد فریضه است؟ گفت: آری؛ پرسید: یعنی مردم با نپذیرفتن آن کافر شدند؟ گفت: گناه من چیست؟!

و عبدالله گوید: در زمان حیات رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، آیه 67 سوره مائده را چنین می­خواندیم: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ» فی علیٍّ «وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس». ابوسعید خدری گوید: قول خدای متعال: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا» مربوط به ماجرای غدیرخم و بلند کردن دست علی علیه السّلام توسط پیامبر صَلی الله علیهِ و آله است و پس از آن این آیه نازل شده و پس از نزول آن، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: الله اکبر، بر کامل شدن دین و تمام شدن نعمت و خشنودی پروردگار و تثبیت ولایت برای علی بن ابی طالب علیه السّلام.(2)

روایت65.

مؤلف: شیخ یحیی بن بطریق در کتاب المستدرک گوید: حافظ ابونعیم در کتاب«ما نزل من القرآن فی علی علیه السّلام» با اسناد خود که آن را به حجّاف می­رساند، از اعمش از عطیّه نقل کرده که گفت: این آیه در حق علی بن ابی طالب علیه السّلام بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل گردید: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ» و با اسناد خود که آن را به قیس بن ربیع می­رساند، از ابوهارون عبدی از ابوسعید خدری روایت کرده که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مردم را در غدیرخم به پذیرش ولایت علی علیه السّلام دعوت نمود

ص: 178


1- . کشف الغمّۀ : 94-93
2- . کشف الغمّۀ: 94

بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَشَالَهَا وَ رَفَعَهَا ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَقَامَ إِلَیْهِ أَعْرَابِیٌّ مِنْ أَوْسَطِ النَّاسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ دَعَوْتَنَا أَنْ نَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ نَشْهَدَ أَنَّکَ

رَسُولُ اللَّهِ فَصَدَّقْنَا(1) وَ أَمَرْتَنَا بِالصَّلَاةِ فَصَلَّیْنَا وَ بِالصِّیَامِ فَصُمْنَا وَ بِالْجِهَادِ فَجَاهَدْنَا وَ بِالزَّکَاةِ فَأَدَّیْنَا قَالَ (2) وَ لَمْ یُقْنِعْکَ إِلَّا أَنْ أَخَذْتَ بِیَدِ هَذَا الْغُلَامِ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ فَقُلْتَ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَنِ اللَّهِ أَمْ عَنْکَ قَالَ صلی الله علیه و آله هَذَا عَنِ اللَّهِ لَا عَنِّی قَالَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهَذَا عَنِ اللَّهِ لَا عَنْکَ قَالَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهَذَا عَنِ اللَّهِ لَا عَنِّی وَ أَعَادَ ثَالِثاً فَقَامَ الْأَعْرَابِیُّ مُسْرِعاً إِلَی بَعِیرِهِ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ وَاقِعٍ قَالَ فَمَا اسْتَتَمَّ الْأَعْرَابِیُّ الْکَلِمَاتِ حَتَّی نَزَلَتْ عَلَیْهِ نَارٌ مِنَ السَّمَاءِ فَأَحْرَقَتْهُ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ فِی عَقِبِ ذَلِکَ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ (3).

«61»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بِشْرَوَیْهِ الْقَطَّانُ مُعَنْعَناً عَنِ الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ صَعْصَعَةَ بْنِ صُوحَانَ وَ الْأَحْنَفِ بْنِ قَیْسٍ قَالا جَمِیعاً سَمِعْنَا عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ یَقُولُ: کُنْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذْ دَخَلَ عَلَیْنَا عَمْرُو بْنُ الْحَارِثِ الْفِهْرِیُّ قَالَ یَا أَحْمَدُ أَمَرْتَنَا بِالصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ أَ فَمِنْکَ کَانَ هَذَا أَمْ مِنْ رَبِّکَ یَا مُحَمَّدُ قَالَ الْفَرِیضَةُ مِنْ رَبِّی وَ أَدَاءُ الرِّسَالَةِ مِنِّی حَتَّی أَقُولَ مَا أَدَّیْتُ إِلَیْکُمْ إِلَّا مَا أَمَرَنِی رَبِّی قَالَ فَأَمَرْتَنَا بِحُبِّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام زَعَمْتَ أَنَّهُ مِنْکَ کَهَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ شِیعَتُهُ عَلَی نُوقٍ غُرٍّ مُحَجَّلَةٍ یَرْفُلُونَ فِی عَرْصَةِ الْقِیَامَةِ حَتَّی یَأْتُوا الْکَوْثَرَ فَیَشْرَبُوا وَ جَمِیعُ هَذِهِ الْأُمَّةِ یَکُونُونَ زُمْرَةً فِی عَرْصَةِ الْقِیَامَةِ أَ هَذَا سَبَقَ مِنَ السَّمَاءِ(4) أَمْ کَانَ مِنْکَ یَا مُحَمَّدُ قَالَ بَلَی سَبَقَ مِنَ السَّمَاءِ ثُمَّ کَانَ مِنِّی لَقَدْ خَلَقَنَا اللَّهُ نُوراً تَحْتَ الْعَرْشِ فَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْحَارِثِ الْآنَ عَلِمْتُ أَنَّکَ سَاحِرٌ کَذَّابٌ یَا مُحَمَّدُ

ص: 174


1- 1. فی المصدر: دعوتنا أن نشهد ان لا إله إلّا اللّه فشهدنا، و أنک رسول اللّه فصدقنا.
2- 2. لیست کلمة« قال» فی المصدر.
3- 3. تفسیر فرات: 189 و 190.
4- 4. فی المصدر: حتی یأتی الکوثر فیشرب و یسقی هذه الأمة، و یکون زمرة فی عرصة القیامة أ بهذا الحب سبق من السماء اه.

و امر فرمود زیر درخت­ها را از خار و خاشاک تمیز کنند، و این حادثه در روز پنجشنبه بود. سپس علی علیه السّلام را نزد خود خوانده، دستان وی را گرفته و بالا برد، آن­قدر که سفیدی زیربغل­های رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را مردم دیدند؛ و هنوز مردم متفرّق نشده بودند که این آیه نازل گردید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا» سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: الله اکبر بر کمال یافتن دین و تمام شدن نعمت و خشنودی پروردگار به رسالت من و مستقر شدن ولایت بعد از من برای علی بن ابی طالب علیه السّلام. سپس فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار و یاری دهنده­اش را یاری کن و خوار و ذلیل فرما آنکه او را واگذارد! حسان بن ثابت عرض کرد: یا رسول الله، به من اجازه بدهید ابیاتی را درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام بگویم و شما آن­ها را بشنوید! فرمود: همراه با برکت خدا، بگو! پس حسّان گفت: ای بزرگان قریش، گواهی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را درباره آیه­ای که گذشت شنیدید، پس ابیاتی را که در تعقیب آن می­خوانم، بشنوید! سپس گفت:

- در روز غدیرخم پیامبرشان آنان را ندا در می­دهد... (تا اینکه به ابیات زیر می­رسد)

- پس هر که من مولای وی بودم، اینک علی مولای اوست، پس برای وی یارانی راستین و دوستدار او باشید؛

- آن­جا بود که دعا فرمود: خدایا دوستدار دوستدارش باش، و با آن­ کس که با وی دشمنی کند، دشمن باش!

الطرائف: ابن مردویه با اسناد خود از ابوسعید خدری نظیر این حدیث را روایت کرده و بر آن چنین افزوده است: پس گفت: سپس عمر بن خطاب بعد از این ماجرا وی را بدید و گفت: ای فرزند ابوطالب، گوارا باد بر تو، اینک مولای من و مولای هر مردو زن مؤمن شدی! سپس گوید: محمّد بن عمران مرزبانی در کتاب «سرقات الشعر» تا آخر ابیات آن را آورده است.(1)

روایت66.

العمدة: از کتاب « الجمع بین الصحیحین» حمیدی، حدیث پنجم از افراد مسلم از مسند ابن ابی اوفی با اسناد گوید: من و حصین بن سیره و عمر بن مسلم نزد زید بن ارقم رفتیم، و چون در مجلس وی نشستیم، حصین گفت: ای زید، تو خیر بسیار دیده­ای! ای زید، از آنچه از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده­ای با ما سخن بگو! زید گفت: برادر زاده، به خدا سوگند سنّم زیاد و سالخورده شده­ام و بعضی روایات را که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به خاطر داشتم از یاد برده­ام، از این رو هر حدیثی را که برایتان نقل می­کنم بپذیرید و فراتر از آن چیزی تکلیف نکنید. سپس گفت: روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در جایی که آن را غدیرخم می­نامند و میان مکه و مدینه واقع است، خطبه­ای خواند

ص: 179


1- . الطرائف : 35

أَ لَسْتُمَا مِنْ وُلْدِ آدَمَ قَالَ بَلَی وَ لَکِنْ خَلَقَنِی اللَّهُ نُوراً تَحْتَ الْعَرْشِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللَّهُ آدَمَ فَجَعَلَ ذَلِکَ النُّورَ فِی صُلْبِ آدَمَ فَأَقْبَلَ یَنْتَقِلُ ذَلِکَ النُّورُ مِنْ صُلْبٍ إِلَی صُلْبٍ (1) حَتَّی تَفَرَّقْنَا فِی صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَبِی طَالِبٍ فَخَلَقَنِی رَبِّی مِنْ ذَلِکَ النُّورِ لَکِنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی قَالَ فَوَثَبَ عَمْرُو بْنُ الْحَارِثِ الْفِهْرِیُّ مَعَ اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا مِنَ الْکُفَّارِ وَ هُمْ یَنْفُضُونَ أَرْدِیَتَهُمْ فَیَقُولُونَ (2) اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحَمَّدٌ صَادِقاً فِی مَقَالَتِهِ فَارْمِ عَمْراً وَ أَصْحَابَهُ بِشُوَاظٍ مِنْ نَارٍ قَالَ فَرُمِیَ عَمْرٌو وَ أَصْحَابُهُ بِصَاعِقَةٍ مِنَ السَّمَاءِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ هَذِهِ الْآیَةَ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ فَالسَّائِلُ عَمْرٌو وَ أَصْحَابُهُ (3).

بیان

محجلة أی شدت علیها الحجلة و هی بالتحریک بیت کالقبة یستر بالثیاب و قال الفیروزآبادی رفل رفلا و رفلانا و أرفل جر ذیله و تبختر و خطر بیده (4).

«62»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ ظَبْیَانَ مُعَنْعَناً عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخَارِقِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ سُفْیَانَ بْنَ عُیَیْنَةَ عَنْ سَأَلَ سائِلٌ فِیمَنْ نَزَلَتْ فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی (5) سَأَلْتَنِی عَنْ شَیْ ءٍ مَا سَأَلَنِی عَنْهُ خَلْقٌ قَبْلَکَ لَقَدْ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عَنْ مِثْلِ الَّذِی سَأَلْتَنِی عَنْهُ فَقَالَ أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا کَانَ یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَطِیباً فَأَوْجَزَ فِی خُطْبَتِهِ ثُمَّ دَعَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَأَخَذَ بِضَبْعِهِ ثُمَّ رَفَعَ بِیَدِهِ حَتَّی رُئِیَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِمَا فَقَالَ أَ لَمْ أُبَلِّغْکُمُ الرِّسَالَةَ أَ لَمْ أَنْصَحْ لَکُمْ قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَفَشَتْ هَذِهِ فِی النَّاسِ فَبَلَغَ الْحَارِثَ بْنَ النُّعْمَانِ الْفِهْرِیَّ فَرَحَلَ رَاحِلَتَهُ (6) ثُمَّ اسْتَوَی عَلَیْهَا وَ رَسُولُ اللَّهِ إِذْ ذَاکَ بِمَکَّةَ حَتَّی انْتَهَی إِلَی الْأَبْطَحِ فَأَنَاخَ نَاقَتَهُ ثُمَّ عَقَلَهَا ثُمَّ جَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَسَلَّمَ فَرَدَّ عَلَیْهِ النَّبِیُّ ص

ص: 175


1- 1. فی المصدر: قبل أن یخلق اللّه آدم باثنی عشر ألف سنة، فلما أن خلق اللّه آدم ألقی النور فی صلب آدم فأقبل ینتقل ذلک النور من صلب إلی صلب اه.
2- 2. فی المصدر: و یقولون.
3- 3. تفسیر فرات: 190.
4- 4. القاموس المحیط 3: 386. و فیه: أو خطر بیده.
5- 5. فی المصدر: یا ابن اختی.
6- 6. رحل البعیر: شد علی ظهره الرحل.

و در آن حمد و ثنای خدا را به جا آورده، موعظه فرمود و یادآوری کرده و سپس فرمود: اما بعد، ای مردم، من هم یک بشر هستم و نزدیک است فرستاده پروردگارم نزد من آید و من اجابت کنم، در حالی که دو ثقل در میان شما به جا گذاشته­ام: تقل اول کتاب خداست که هدایت و نور در آن است، پس به کتاب خدا عمل کنید و به آن چنگ زنید؛ سپس مردم را تشویق فرمود که به کتاب خدا روی آورند، آن­گاه فرمود: و ثقل دوم اهل بیت است، در مورد رفتار با اهل بیت من، خدا را به یاد شما می­آورم.(1)

و از کتاب «الجمع بین الصحاح الستّۀ» رزین بن معاویه عبدری از جزء سوم با اسناد از صحیح ابن داوود سیستانی و از صحیح ترمذی از حصین بن سبره شبیه آن روایت شده و در پایان آن آمده: سپس فرمود: و ثقل دوم اهل بیت من است که خدا و کتاب خدا را در مورد رفتار با اهل بیت من به خاطرتان می­آورم، و این دو از هم جدا نمی­شوند تا اینکه بر سر حوض کوثر مرا ملاقات کنید.(2)

العمدۀ : از صحیح مسلم از زهیر بن حرب و شجاع بن مخلّد از ابن علیّه از زهیر از اسماعیل بن ابراهیم از ابوحیّان از زید بن حیّان گفت: من و حصین بن سبره نزد ... و نظیر این روایت را نقل کرده است.(3)

روایت67.

الطرائف: ابن عباس و عایشه گفته­اند: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عازم حجّة الوداع گردید، در جحفه فرود آمد. در آنجا جبرئیل بر وی نازل گشته و وی را فرمان داد که علی علیه السّلام را به امامت منصوب کند. پس آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای مردم، مگر بر این باور نیستید که من از مؤمنان به خودشان سزاوارترم؟ گفتند: بلی یا رسول الله، فرمود: پس هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوست بدار هر که دوستش می­دارد و دشمن بدار هر که با وی دشمنی ورزد و دوستدار او را نیز دوست بدار و دشمن او را نیز دشمن بدار و یاری فرما هر که یاری­اش کند و گرامی بدار آنکه وی را گرامی می­دارد. ابن عباس گوید: به خدا سوگند، پذیرش ولایت علی علیه السّلام با این سخنان بر گردن این قوم واجب گردید. و مسعود سیستانی با اسناد خود به عبدالله بن عباس آورده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خواست ولایت علی علیه السّلام را ابلاغ کند، پس خداوند متعال آیه: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس» را نازل فرمود.

ص: 180


1- . این جمله در مآخذ دو بار و در صحیح مسلم سه بار تکرار شده است.
2- . العمدۀ، 51-50 . صحیح مسلم 7: 123- 122
3- . العمدۀ: 48

فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ دَعَوْتَنَا أَنْ نَقُولَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقُلْنَا ثُمَّ دَعَوْتَنَا أَنْ نَقُولَ إِنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَقُلْنَا وَ فِی الْقَلْبِ مَا فِیهِ ثُمَّ قُلْتَ فَصَلُّوا فَصَلَّیْنَا ثُمَّ قُلْتَ فَصُومُوا فَصُمْنَا ثُمَّ قُلْتَ فَحُجُّوا فَحَجَجْنَا(1) ثُمَّ قُلْتَ إِذَا رُزِقَ أَحَدُکُمْ مِائَتَیْ دِرْهَمٍ فَلْیَتَصَدَّقْ بِخُمُسِهِ کُلَّ سَنَةٍ فَفَعَلْنَا ثُمَّ إِنَّکَ أَقَمْتَ ابْنَ عَمِّکَ فَجَعَلْتَهُ عَلَماً وَ قُلْتَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ أَ فَعَنْکَ أَمْ عَنِ اللَّهِ قَالَ بَلْ عَنِ اللَّهِ قَالَ فَقَالَهَا ثَلَاثاً قَالَ فَنَهَضَ وَ إِنَّهُ لَمُغْضَبُ وَ إِنَّهُ لَیَقُولُ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا قَالَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله حَقّاً فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ نَقِمَةً فِی أَوَّلِنَا وَ آیَةً فِی آخِرِنَا وَ إِنْ کَانَ مَا قَالَ مُحَمَّدٌ کَذِباً فَأَنْزِلْ بِهِ نَقِمَتَکَ ثُمَّ أَثَارَ نَاقَتَهُ فَحَلَّ عِقَالَهَا ثُمَّ اسْتَوَی عَلَیْهَا فَلَمَّا خَرَجَ مِنَ الْأَبْطَحِ رَمَاهُ اللَّهُ تَعَالَی بِحَجَرٍ مِنَ السَّمَاءِ فَسَقَطَ عَنْ رَأْسِهِ (2) وَ خَرَجَ مِنْ دُبُرِهِ وَ سَقَطَ مَیِّتاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ (3).

یف، [الطرائف] رَوَی الثَّعْلَبِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ: مِثْلَهُ (4).

«63»

کنز، [کنز جامع الفوائد] و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ آدَمَ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُفْیَانَ: مِثْلَهُ.

وَ قَالَ أَیْضاً حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّیَّارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: أَنَّهُ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا هِیَ فِی مُصْحَفِ فَاطِمَةَ علیها السلام (5).

وَ رَوَی الْبَرْقِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: هَکَذَا وَ اللَّهِ أَنْزَلَهَا جَبْرَئِیلُ عَلَی النَّبِیِّ وَ هَکَذَا هُوَ مُثْبَتٌ فِی مُصْحَفِ فَاطِمَةَ علیها السلام.

ص: 176


1- 1. فی المصدر: ثم قلت: صلوا فصلینا، ثمّ قلت: صوموا فصمنا فأظمأنا نهارنا و أتعبنا أبداننا، ثمّ قلت: حجوا فحججنا اه.
2- 2. فی المصدر: علی رأسه.
3- 3. تفسیر فرات: 190 و 191.
4- 4. الطرائف: 37.
5- 5. الکنز مخطوط، و أورده فی البرهان 4: 381 و 382.

و چون روز غدیرخم فرا رسید، برخاست و حمد و ثنای خدا را به جا آورده و فرمود: آیا من اولی­تر از شما به خودتان نیستم؟! عرض کردند: بلی یا رسول الله. فرمود: هرکس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست؛ خداوندا دوست بدار هر که دوستش می­دارد و دشمن بدار هر که با وی دشمنی کند... تا پایان حدیث.(1)

روایت68.

الطرائف: عالمانِ به اخبار کتاب­های بسیاری درباره روز غدیر و وقایع آن در جنگ­ها تألیف نموده­اند و فضیلت­هایی را بیان کرده­اند که منحصراً به وی اختصاص دارند و آنچه را ما گفته­ایم، تأیید می­کنند. و از جمله کسانی که درباره آنچه ما ثابت کرده­ایم کتاب نوشته، ابوالعباس احمد بن محمّد بن سعید همدانی حافظِ معروف به ابن عقده است که نزد ارباب مذاهب مردی ثقه است؛ وی این حادثه را موضوع کتابی که تألیف نموده و آن را «حدیث الولایۀ» نامیده، قرار داد و اخبار و روایات منقول از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را ذکر نمود و این کتاب در دست من است و دست­خط عالم ربّانی شیخ ابو جعفر موسی و جمعی از مشایخ بر روی آن است و از این رو صحت مطالب آن بر اهل خرد پوشیده نیست. از جمله کسانی که ابن عقده را مورد ستایش قرار داده، خطیب بغدادی است که در کتاب «تاریخ بغداد» به ستایش از ابن عقده برآمده است. و اینک اسامی کسانی که حدیث واقعه غدیر و تصریح پیامبرصَلی الله علیهِ و آله برخلافت علی بن ابی طالب علیه السّلام و اظهار این مطلب در حضور جمع به طوری که برخی این انتصاب را به علی علیه السّلام تبریک گفتند را آورده­اند:

ابوبکر عبدالله بن عثمان، عمر بن خطاب، عثمان بن عفّان، علی بن ابی طالب علیه السّلام، طلحۀ بن عبیدالله، زبیر بن عوّام، عبدالرحمان بن عوف، سعید بن مالک، عباس بن عبدالمطلّب، حسن بن علی بن ابی طالب علیه السّلام، حسین بن علی بن ابی طالب علیه السّلام، عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، حسین بن عبدالله بن مسعود، عمّار بن یاسر، ابوذر جندب بن جناده غفاری، سلمان فارسی، أسعد بن زراره انصاری، خزیمۀ بن ثابت انصاری، ابو ایّوب خالد بن زید انصاری، سهل بن حنیف انصاری، حذیفۀ بن یمان، عبدالله بن عمر بن خطّاب، براء بن عازب انصاری، رفاعۀ بن رافع، سمرۀ بن جندب، سلمۀ بن الأکوع اسلَمیّ، زید بن ثابت انصاری، ابولیلی انصاری، ابو قدّامه انصاری، سهل بن سعد انصاری، عدیّ بن حاتم طائی، ثابت بن زید بن ودیعه، کعب بن عجره انصاری، ابوالهیثم بن تیهان انصاری، هاشم بن عتبۀ بن ابی وقّاص زهریّ، مقداد بن عمرو کندیّ، عمر بن ابی سلمه، عبدالله بن ابی

ص: 181


1- . آن را در نسخه چاپی نیافتیم.
«64»

کشف، [کشف الغمة] أبو بکر بن مردویه: قوله تعالی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إنها نزلت فی بیان الولایة(1).

عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ: لَمَّا جَاءَ جَبْرَئِیلُ بِأَمْرِ الْوَلَایَةِ ضَاقَ النَّبِیُّ بِذَلِکَ ذَرْعاً وَ قَالَ قَوْمِی حَدِیثُو عَهْدٍ بِجَاهِلِیَّةٍ فَنَزَلَتْ.

قَالَ رِیَاحُ بْنُ الْحَارِثِ: کُنْتُ فِی الرَّحْبَةِ مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِذْ أَقْبَلَ رَکْبٌ یَسِیرُونَ حَتَّی أَنَاخُوا بِالرَّحْبَةِ ثُمَّ أَقْبَلُوا یَمْشُونَ حَتَّی أَتَوْا عَلِیّاً علیه السلام فَقَالُوا السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ قَالَ مَنِ الْقَوْمُ قَالُوا مَوَالِیکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ فَنَظَرْتُ إِلَیْهِ وَ هُوَ یَضْحَکُ وَ یَقُولُ مِنْ أَیْنَ وَ أَنْتُمْ قَوْمٌ عَرَبٌ قَالُوا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ (2) یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ وَ هُوَ آخِذٌ بِیَدِکَ یَقُولُ أَیُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قُلْنَا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ مَوْلَایَ وَ أَنَا مَوْلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ عَلِیٌّ مَوْلَی مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ فَقَالَ أَنْتُمْ تَقُولُونَ ذَلِکَ قَالُوا نَعَمْ قَالَ وَ تَشْهَدُونَ عَلَیْهِ قَالُوا نَعَمْ قَالَ صَدَقْتُمْ فَانْطَلَقَ الْقَوْمُ وَ تَبِعْتُهُمْ فَقُلْتُ لِرَجُلٍ مِنْهُمْ مَنْ أَنْتُمْ یَا عَبْدَ اللَّهِ قَالُوا نَحْنُ رَهْطٌ مِنَ الْأَنْصَارِ وَ هَذَا أَبُو أَیُّوبَ صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَخَذْتُ بِیَدِهِ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ وَ صَافَحْتُهُ (3).

أقول:- روی هذا الحدیث عبد الحمید بن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة عن إبراهیم بن دیزیل فی کتاب صفین عن یحیی بن سلیمان عن أبی فضیل عن الحسن بن الحکم النخعی عن ریاح بن الحارث.

ثم قال علی بن عیسی ناقلا عن ابن مردویه و عن حبیب بن یسار عن أبی رمیلة أن رکبا أربعة أتوا علیا حتی أناخوا بالرحبة ثم أقبلوا إلیه فقالوا السلام علیک یا أمیر المؤمنین و رحمة الله و برکاته قال و علیکم السلام إنی أقبل الرکب قالوا أقبل موالیک من أرض کذا و کذا قال أنی أنتم موالی قالوا سمعنا رسول الله یوم غدیر خم یقول من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.

و عن ابن عباس قال لما أمر الله رسوله أن یقوم بعلی فیقول له ما قال فقال صلی الله علیه و آله

ص: 177


1- 1. فی المصدر: فی شأن الولایة، خ ل.
2- 2. لیست کلمة« یقول» فی المصدر.
3- 3. کشف الغمّة: 93 و 94.

عبدالأسد مخزومی، عمران بن حصین خزاعیّ، یزید بن خصیب اسلمیّ، جبلۀ بن عمرو

انصاری، ابو هریره دوسیّ، ابوبرزه نضلۀ بن عتبه اسلمیّ، ابوسعید خدری، جابر بن عبدالله انصاری، حریز بن عبدالله، زید بن عبدالله، زید بن ارقم انصاری، ابورافع برده آزاد شده رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، ابو عمرۀ بن محصن انصاری، انس بن مالک انصاری، ناجیۀ بن عمرو خزاعی، ابو زینب بن عوف انصاری، یعلی بن مرّه ثقفی، سعید بن سعد بن عباده انصاری، حذیفۀ بن اُسید، ابو شریحه غفاری، عمرو بن حمق خزاعی، زید بن حارثه انصاری، ثابت بن ودیعه انصاری، مالک بن حویرث، ابو سلیمان جابر بن سمره سوّانی، عبدالله بن ثابت انصاری، جیش بن جناده سلّولی، ضمیره اسدی، عبدالله بن عازب انصاری، عبدالله بن ابی اوفی اسلَمی، یزید بن شراحیل انصاری، عبدالله بن بشیر مازنی، نعمان بن عجلان انصاری، عبدالرحمان بن یعمر دیلمی، ابوحمزه خادم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، ابوفضاله انصاری، عطیّۀ بن بشیرمازنی، عامر بن لیلی غفاری، ابوالطفیل عامر بن واثله کنانی، عبدالرحمان بن عبد ربّه انصاری، حسّان بن ثابت انصاری، سعد بن جناده عوفی، عامر بن عمیر نمیری، عبدالله بن یامیل، حنّۀ بن حرمه

عرنی، عقبۀ بن عامر جهنی، ابوذُؤیب شاعر، ابو شریح خزاعی، ابو جحیفه وهب بن عبدالله نسوی، ابو امامه صدِّیّ بن عجلان باهلی، عامر بن لیلی بن جندب بن سفیان غفلیّ بجلی، اُسامۀ بن زید بن حارث کلبی، وحشی بن حرب، قیس بن ثابت بن شمّاس انصاری، عبد الرحمان مدلج، حبیب بن بدیل بن ورقاء خزاعی، فاطمه دخت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، عائشه دخت ابوبکر،

ص: 182

یا رب إن قومی حدیثو عهد بجاهلیة ثم مضی بحجه فلما أقبل راجعا و نزل بغدیر خم أنزل الله علیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الآیة فأخذ بعضد علی علیه السلام ثم خرج إلی الناس فقال أیها الناس أ لست أولی بکم من أنفسکم قالوا بلی یا رسول الله قال اللهم من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أعن من أعانه و اخذل من خذله و انصر من نصره و أحب من أحبه و أبغض من أبغضه قال ابن عباس فوجبت و الله فی رقاب القوم و قال حسان بن ثابت

ینادیهم یوم الغدیر نبیهم

إلی آخر الأبیات.

و عن ابن هارون العبدی قال کنت أری رأی الخوارج لا رأی لی غیره حتی جلست إلی أبی سعید الخدری فسمعته یقول أمر الناس بخمس فعملوا بأربع و ترکوا واحدة فقال له رجل یا أبا سعید ما هذه الأربع التی عملوا بها قال الصلاة و الزکاة و الحج و الصوم صوم شهر رمضان قال فما الواحدة التی ترکوها قال ولایة علی بن أبی طالب علیه السلام قال و إنها مفترضة معهن قال نعم قال فقد کفر الناس قال فما ذنبی.

و عن عبد الله (1) قال کنا نقرأ علی عهد رسول الله ص یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی علی وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ قوله تعالی الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی الآیة عن أبی سعید حدیث غدیر خم و رفعه بید علی علیه السلام فنزلت و

قَالَ النَّبِیُ صلی الله علیه و آله :اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَی إِکْمَالِ الدِّینِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ وَ الوَلَایَةِ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام (2).

«65»

أَقُولُ قَالَ الشَّیْخُ یَحْیَی بْنُ بِطْرِیقٍ فِی کِتَابِ الْمُسْتَدْرَکِ رَوَی الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ فِی کِتَابِ مَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ فِی عَلِیٍّ علیه السلام بِإِسْنَادِهِ یَرْفَعُهُ إِلَی الْحَجَّافِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَطِیَّةَ قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ.

وَ بِإِسْنَادِهِ یَرْفَعُهُ إِلَی قَیْسِ بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله دَعَا النَّاسَ إِلَی عَلِیٍّ فِی

ص: 178


1- 1. فی المصدر: و عن زرعن عبد اللّه.
2- 2. کشف الغمّة: 94. و فیه. و رضی الرب برسالتی اه.

اُمّ سَلَمه اَمّ المؤمنین، اُمّ هانی دخت ابوطالب، فاطمه بنت حمزه بن عبدالمطلّب، اسماء بنت عمیس خثعمیّه.

سپس ابن عقده از بیست و هشت تن دیگر از صحابه سخن گفته ولی آن­ها را به نام یاد نکرده است. محمّد بن جریر طبری حدیث غدیر را از هفتاد و پنج طریق نقل کرده و کتابی را به این موضوع اختصاص داده و آن را «کتاب الولایۀ» نامیده است، کما اینکه ابوالعبّاس معروف به «ابن عقده» این حدیث را از یکصد و ­پنج طریق نقل نموده و کتابی به نام «حدیث الولایۀ» را به آن اختصاص داده است و پیش از این، کسانی که این حدیث از ایشان روایت شده، نام برده شدند. و محمّد بن حسن طوسی در کتاب« الاقتصاد» و در جاهای دیگر گفته است که حدیث غدیر را از یکصد و پنج طریق روایت کرده­اند. و احمد بن حنبل نیز آن را در مسند خود از بیش از پانزده طریق آورده است. ابن مغازلی فقیه شافعی حدیث غدیر را در کتاب خود از بیش از دوازده طریق آورده است. ابن مغازلی پس از نقل حدیث غدیر گوید: این حدیث صحیح از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و آن را نزدیک به صد نفر روایت کرده­اند که عشرۀ مبشَّره از جمله ایشانند و عیب و نقصی در آن نمی­بینم. «علی علیه السلام تمام این فضیلت را به خود اختصاص داده و در آن کسی با وی شریک نیست.» این لفظ ابن مغازلی است! و از جمله روایاتی که فقیه شافعی ابن مغازلی در کتاب «المناقب» با اسنادش به جابر بن عبدالله انصاری آورده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله - در حالی که نزدیک­ترین فرد به آن حضرت بودم - در حجۀالوداع در منی فرمود: نبینم که پس از من کافر شوید و گردن یکدیگر را بزنید، و به خدا سوگند اگر چنین کنید، مرا در سپاهی خواهید یافت که با آن می­جنگید. سپس به پشت سر خود نگاه کرده، آن­گاه فرمود: یا علی، یا علی - سه بار - پس جبرئیل علیه السّلام را دیدیم که به وی اشاره نمود و خداوند پس از آن، آیه: «فَإِمَّا نَذْهَبنَ َّ بِکَ فَإِنَّا مِنهُْم مُّنتَقِمُونَ*أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَیهِْم مُّقْتَدِرُون»،(1){پس

اگر ما تو را [از دنیا] ببریم، قطعاً از آنان انتقام می کشیم، یا [اگر] آنچه را به آنان وعده داده ایم به تو نشان دهیم حتماً ما بر آنان قدرت داریم.}را نازل فرمود و پس از آن آیه: «قُل رَّبّ ِ إِمَّا تُرِیَنیّ ِ مَا یُوعَدُونَ*رَبّ ِ فَلَا تجَْعَلْنیِ فیِ الْقَوْمِ الظَّالِمِین»،(2){بگو:

«پروردگارا، اگر آنچه را که [از عذاب] به آنان وعده داده شده است به من نشان دهی، پروردگارا، پس مرا در میان قوم ستمکار قرار مده.»} نازل شد.

سپس آیه: «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلیَ صِرَاط مُّسْتَقِیمٍ*وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَ لِقَوْمِکَ

وَ سَوْفَ تُسَْئلُونَ»،(3){پس

به آنچه به سوی تو وحی شده است} درباره علی {چنگ دَرْزَنْ، که تو بر راهی راست قرار داری. و به راستی که [قرآن] برای تو و برای قوم تو [مایه] تذکّری است، و به زودی [در مورد آن] پرسیده خواهید شد.} درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام .(4)

ص: 183


1- . زخرف/ 42-41
2- . مؤمنون/ 94-93
3- . زخرف/ 44-43
4- . الطرائف: 33

غَدِیرِ خُمٍّ وَ أَمَرَ بِمَا تَحْتَ الشَّجَرِ مِنْ شَوْکٍ فَقُمَّ وَ ذَلِکَ فِی یَوْمِ الْخَمِیسِ فَدَعَا عَلِیّاً فَأَخَذَ بِضَبْعَیْهِ فَرَفَعَهُمَا حَتَّی نَظَرَ النَّاسُ إِلَی بَیَاضِ إِبْطَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ لَمْ یَتَفَرَّقُوا حَتَّی نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَی کَمَالِ الدِّینِ وَ تَمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَ الْوَلَایَةِ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بَعْدِی ثُمَّ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ قَالَ حَسَّانُ بْنُ ثَابِتٍ ائْذَنْ لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَقُولَ فِی عَلِیٍّ أَبْیَاتاً تَسْمَعُهُنَّ فَقَالَ قُلْ عَلَی بَرَکَةِ اللَّهِ فَقَامَ حَسَّانُ فَقَالَ یَا مَعْشَرَ مَشِیخَةِ قُرَیْشٍ أُتْبِعُهَا قَوْلِی (1) بِشَهَادَةٍ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْآیَةِ مَاضِیَةٍ فَقَالَ

یُنَادِیهِمْ یَوْمَ الْغَدِیرِ نَبِیُّهُمْ

إِلَی قَوْلِهِ:

فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِیُّهُ***فَکُونُوا لَهُ أَنْصَارَ صِدْقٍ مُوَالِیاً

هُنَاکَ دَعَا اللَّهُمَّ وَالِ وَلِیَّهُ***وَ کُنْ لِلَّذِی عَادَی عَلِیّاً مُعَادِیاً(2):

یف، [الطرائف] ابْنُ مَرْدَوَیْهِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْخُدْرِیِّ: مِثْلَهُ وَ زَادَ فِیهِ فَقَالَ فَلَقِیَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ بَعْدَ ذَلِکَ فَقَالَ هَنِیئاً لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ثُمَّ قَالَ وَ رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ الْمَرْزُبَانِیُّ فِی کِتَابِ سَرِقَاتِ الشِّعْرِ إِلَی آخِرِ الْأَبْیَاتِ (3).

«66»

مد، [العمدة] مِنَ الْجَمْعِ بَیْنَ الصَّحِیحَیْنِ لِلْحُمَیْدِیِّ الْحَدِیثُ الْخَامِسُ مِنْ إِفْرَادِ مُسْلِمٍ مِنْ مُسْنَدِ ابْنِ أَبِی أَوْفَی بِالْإِسْنَادِ قَالَ: انْطَلَقْنَا أَنَا وَ حُصَیْنُ بْنُ سَبْرَةَ وَ عُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ إِلَی زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ فَلَمَّا جَلَسْنَا إِلَیْهِ قَالَ حُصَیْنٌ لَقَدْ لَقِیتَ یَا زَیْدُ خَیْراً کَثِیراً حَدِّثْنَا یَا زَیْدُ مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ یَا ابْنَ أَخِی وَ اللَّهِ لَقَدْ کَبُرَ سِنِّی وَ قَدِمَ عَهْدِی وَ نَسِیتُ بَعْضَ الَّذِی کُنْتُ أَعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَمَا حَدَّثْتُکُمْ فَاقْبَلُوهُ وَ مَا لَا فَلَا تُکَلِّفُونِیهِ ثُمَّ قَالَ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْماً فِینَا خَطِیباً بِمَاءٍ یُدْعَی خُمّاً بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ

ص: 179


1- 1. کذا فی النسخ، و فی الطرائف: فقال حسان: یا معشر قریش اسمعوا شهادة رسول اللّه. ثمّ ذکر الأبیات.
2- 2. مخطوط.
3- 3. الطرائف: 35.

روایت69.

العمدۀ: پسرِ زنِ زید بن ارقم گوید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حجّۀ الوداع از مکه خارج شد و در غدیر(آبگیر) جحفه میان مکه و مدینه فرود آمد، دستور داد تا خار و خاشاک زیر درختان را پیراستند، سپس ندای «الصلاۀ جامعه» در داد. پس، در روزی بسیار گرم که برخی از شدت گرما قسمتی از ردای خود را بالا سر گرفته و قسمت دیگر را زیر پا قرار می­دادند، به سوی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفتیم. سپس نماز ظهر را به آن حضرت اقتدا نمودیم، آن­گاه رخسار خود را به سوی ما کرده و فرمود: سپاس خداوندی را سزاست که او را می­ستاییم و از او استعانت می­جوییم و به وی ایمان داشته و بر او توکل می­­کنیم؛ و از بدی­های درونمان و اعمال ناپسندمان به خدا پناه می­بریم؛ خدایی که هر که را گمراه کند، هیچ هدایتگر دیگری نخواهد یافت و هر که را هدایت فرماید، هیچ کس نتواند گمراهش کند؛ و گواهی می­دهم که محمّد بنده و فرستاده اوست. اما بعد، ای مردم، هیچ پیامبری بیش از نیمی از عمر پیامبر پیش از خود عمر نکرده است و عیسی بن مریم چهل سال در میان قوم خود بود و من در بیست سال شتافته­ام، اکنون بدانید که من نزدیک است از شما جدا گردم. آگاه باشید که هم من مسؤول هستم و هم شما مسؤولید. آیا من رسالت خدا را به شما ابلاغ کردم؟ درباره مسؤولیت من چه می­گویید؟ پس مردم از هر طرف پاسخ داده و گفتند: ما گواهی می­دهیم که تو بنده و فرستاده خدایی، رسالت وی را ابلاغ کردی و در راه او جهاد نمودی و در این راه کوشش بسیار نمودی و مطیع فرمان خدا بودی و خدا را پرستش کردی تا اینکه به پایان عمر رسیدی، خداوند تو را از جانب ما پاداش خیر عنایت فرماید، پاداشی فزون­تر از پاداش دیگر پیامبران از جانب امتشان.

سپس فرمود: مگر گواهی نمی­دهید که خدایی جز الله نیست و هیچ شریک و انبازی ندارد و محمّد بنده و فرستاده اوست و اینکه بهشت حقّ است و دوزخ حقّ و به تمام کتاب ایمان دارید؟ عرض کردند: آری، فرمود: گواهی بدهید که من با شما راستگو بودم و شما مرا تصدیق کردید؛ بدانید که من برای ورود بر حوض کوثر، پیش قراول شما هستم و شما پیرو من هستید. به زودی در کنار حوض بر من وارد خواهید شد و چون مرا ملاقات کنید، من درباره دو ثقل از شما سؤال خواهم کرد که پس از من چگونه با آن­ها رفتار کردید؟ - گوید: - ما در فهم معنای «دو ثقل» درمانده شدیم

ص: 184

فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی وَ وَعَظَ وَ ذَکَرَ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ أَیُّهَا النَّاسُ (1) فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ یُوشِکُ أَنْ یَأْتِیَنِی رَسُولُ رَبِّی فَأُجِیبَ وَ أَنَا تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَوَّلُهُمَا کِتَابُ اللَّهِ فِیهِ الْهُدَی وَ النُّورُ فَخُذُوا بِکِتَابِ اللَّهِ وَ اسْتَمْسِکُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ وَ رَغَّبَ فِیهِ ثُمَّ قَالَ وَ أَهْلُ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی (2).

وَ مِنَ الْجَمْعِ بَیْنَ الصِّحَاحِ السِّتَّةِ لِرَزِینِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الْعَبْدَرِیِّ مِنَ الْجُزْءِ الثَّالِثِ بِالْإِسْنَادِ مِنْ صَحِیحِ أَبِی دَاوُدَ السِّجِسْتَانِیِّ وَ مِنْ صَحِیحِ التِّرْمِذِیِّ عَنْ حُصَیْنِ بْنِ سَبْرَةَ: مِثْلَهُ وَ فِی آخِرِهِ ثُمَّ قَالَ وَ أَهْلُ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی وَ کِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی تَلْقَوْنِی عَلَی الْحَوْضِ (3).

مد، [العمدة] مِنْ صَحِیحِ مُسْلِمٍ عَنْ زُهَیْرِ بْنِ الْحَرْبِ وَ شُجَاعِ بْنِ مَخْلَدٍ عَنِ ابْنِ عُلَیَّةَ عَنْ زُهَیْرٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی حَیَّانَ عَنِ زَیْدِ بْنِ حَیَّانَ قَالَ: انْطَلَقْتُ أَنَا وَ حُصَیْنُ بْنُ سَبْرَةَ وَ ذَکَرَ نَحْوَهُ (4).

«67»

یف، [الطرائف] رَوَی أَبُو سَعِیدٍ مَسْعُودٌ السِّجِسْتَانِیُّ وَ اتَّفَقَ عَلَیْهِ مُسْلِمٌ فِی صَحِیحِهِ وَ الْبُخَارِیُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ مِنْ عِدَّةِ طُرُقٍ بِأَسَانِیدَ مُتَّصِلَةٍ إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ وَ إِلَی عَائِشَةَ قَالا: لَمَّا خَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِلَی حَجَّةِ الْوَدَاعِ نَزَلَ بِالْجُحْفَةِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ فَأَمَرَهُ أَنْ یَقُومَ بِعَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَیُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُمْ تَزْعُمُونَ أَنِّی أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ أَعِزَّ مَنْ أَعَزَّهُ وَ أَعِنْ مَنْ أَعَانَهُ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَجَبَتْ وَ اللَّهِ فِی أَعْنَاقِ الْقَوْمِ.

وَ رَوَی مَسْعُودٌ السِّجِسْتَانِیُّ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُبَلِّغَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْآیَةَ فَلَمَّا

ص: 180


1- 1. فی المصدر و صحیح مسلم: أما بعد ألا ایها الناس.
2- 2. قد ذکرت هذه الجملة فی المصدر مرّتان و فی صحیح مسلم ثلاث مرّات.
3- 3. العمدة: 50 و 51. صحیح مسلم 7: 122 و 123.
4- 4. العمدة: 48.

تا اینکه مردی از مهاجران برخاسته و عرض کرد: پدر و مادرم فدای تو باد ای پیامبر خدا، این دو ثقل چه هستند؟ فرمود: ثقل اکبر کتاب خدای عزّوجل است که یک سر آن در دست پروردگار و سر دیگر آن در دست شماست، پس به آن چنگ زنید و نلغزید؛ و ثقل اصغر عترت من است، پس هر کس رو به قبله من نماز کند و دعوت مرا اجابت کرده باشد، پس آن­ها را به قتل نرساند و مقهور ننماید و در حق آن­ها کوتاهی نشود، زیرا من از خدای لطیف خبیر خواسته­ام که یاری دهنده به آن دو ثقل را چون یاری دهنده به من به شمار آرد، و فرو گذارنده ایشان را چون فرو گذارنده من قرار دهد، و دوستدار آن دو را دوستدار من بداند و دشمن آنان را دشمن من به شمار آرد؛ بدانید که پیش از شما هیچ اَُمّتی هلاک نگردید مگر اینکه به دنبال هواهای نفسانی خود رفتند و بر علیه پیامبرشان پشتیبان هم شدند و هر کس را که از میان ایشان قیام به قسط کردند، به قتل رساندند؛ سپس دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را گرفته و بلند نمود، سپس فرمود: هر که من مولای اویم،، اینک علی مولای اوست، و هر کس من ولی امر او هستم، علی ولی امر اوست؛ خداوندا، دوستدار دوستان او و دشمنِ دشمن وی باش - سه بار آن را تکرار فرمود - ... تا پایان خطبه.(1)

الطرائف: ابن مغازلی با اسنادش به ولید بن صالح، مانند آن را روایت کرده است.

توضیح

جوهری گوید: گفته می­شود: «عِلتُ الضّالّۀ أعیل عیلاً و عیلاناً فأنا عائل»: اگر ندانی گمشده را در کدام جهت طلب کنی.(2)

روایت70.

الطرائف: ابن مغازلی در کتاب خود با اسنادش به عطیّه عوفی آورده است که گفت: ابن ابی اوفی را پس از نابینا شدنش در اتاقش دیده و از وی خواستم حدیثی را برایم نقل کند، پس گفت: شما مردم کوفه شگفت مردمانی هستید! گفتم: خداوند کار تو را به صلاح آورد! از جانب من خطری متوجه تو نیست. گفت: کدام حدیث؟ گوید: گفتم: حدیث علی در روز غدیرخُم. گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حجّۀ­الوداع در غدیرخُم در حالی که دست علی علیه السّلام را در دست گرفته بود بر ما وارد گشته و سپس فرمود: ای مردم، آیا نمی­دانید

ص: 185


1- . العمدۀ: 52-51
2- . صحاح جوهری 5: 1781

کَانَ یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ قَامَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ قَالَ أَ لَسْتُ أَنِّی أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ تَمَامَ الْحَدِیثِ (1).

«68»

یف، الطرائف قد صنف العلماء بالأخبار کتبا کثیرة فی حدیث یوم الغدیر و وقائعه فی الحروب و ذکر فضائل اختص بها من دون غیره و تصدیق ما قلناه و ممن صنف تفصیل ما حققناه أبو العباس أحمد بن محمد بن سعید الهمدانی الحافظ المعروف

بابن عقدة و هو ثقة عند أرباب المذاهب و جعل ذلک کتابا محررا سماه حدیث الولایة و ذکر الأخبار عن النبی صلی الله علیه و آله بذلک و أسماء الرواة من الصحابة و الکتاب عندی و علیه خط الشیخ العالم الربانی أبی جعفر الطوسی و جماعة من شیوخ الإسلام لا یخفی صحة ما تضمنه علی أهل الأفهام و قد أثنی علی ابن عقدة الخطیب صاحب تاریخ بغداد و زکاه و هذه أسماء من روی عنهم حدیث یوم الغدیر و نص النبی علی علی علیهما الصلاة و السلام و التحیة و الإکرام بالخلافة و إظهار ذلک عند الکافة و منهم من هنأ بذلک.

أبو بکر عبد الله بن عثمان عمر بن الخطاب عثمان بن عفان علی بن أبی طالب علیه السلام طلحة بن عبید الله الزبیر بن العوام عبد الرحمن بن عوف سعید بن مالک العباس بن عبد المطلب الحسن بن علی بن أبی طالب علیه السلام الحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام عبد الله بن عباس عبد الله بن جعفر بن أبی طالب الحسین بن عبد الله بن مسعود عمار بن یاسر أبو ذر جندب بن جنادة الغفاری سلمان الفارسی أسعد بن زرارة الأنصاری خزیمة بن ثابت الأنصاری أبو أیوب خالد بن زید الأنصاری سهل بن حنیف الأنصاری حذیفة بن الیمان عبد الله بن عمر الخطاب البراء بن عازب الأنصاری رفاعة بن رافع سمرة بن جندب سلمة بن الأکوع الأسلمی زید بن ثابت الأنصاری أبو لیلی الأنصاری أبو قدامة الأنصاری سهل بن سعد الأنصاری عدی بن حاتم الطائی ثابت بن زید بن ودیعة کعب بن عجرة الأنصاری أبو الهیثم بن التیهان الأنصاری هاشم بن عتبة بن أبی وقاص الزهری المقداد بن عمرو الکندی عمر بن أبی سلمة عبد الله بن أبی

ص: 181


1- 1. لم نجده فی المصدر المطبوع.

که من اولی­تر از مؤمنان به خودشان هستم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله، فرمود: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست.

و از جمله این روایات، روایتی است که ابن مغازلی در کتاب خود با اسناد آن به عمر بن سعد آورده که گفت: علی را بر بالای منبر دیدم که از صحابه رسول خدا می­خواست که هر کس سخنان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را در غدیر خم شنیده است، بر آن گواهی ­دهد. پس دوازده نفر از جای برخاستند که ابوسعید خدری، ابوهریره و انس بن مالک از جمله ایشان بودند و شهادت دادند که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده­اند که فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار و یاری فرما هر که یاری­اش کند و خوار و ذلیل گردان هر کس او را واگذارد.

سیّد گوید: از بیم اطاله کلام، بقیه روایات فقیه ابن مغازلی را درباره روز غدیر رها کردم، و روایاتی را نقل کرده­اند که نشان می­دهد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله حتی قبل از ماجرای روز غدیر، این معنا را با الفاظی دیگر اما در همین راستا برای صحابه خود بیان فرموده­اند. از جمله روایات فقیه شافعی ابن مغازلی در این مورد، روایتی است که در کتاب «المناقب» با اسناد آن به انس آورده که گفت: چون روز مباهله فرا رسید و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میان مهاجرین و انصار عقد اخوّت بسته بود و علی ایستاده بود و پیامبر می­دانست کجاست، اما عقد برادری او را با هیچ کس نبست و همین موجب گردید که علی علیه السّلام با چشمانی گریان از آنجا برود. سپس پیامبرصَلی الله علیهِ و آله جویای وی شده و فرمود: ابوالحسن چه کرد؟ عرض کردند: با چشمانی گریان رفت یا رسول الله! فرمود: بلال، برو و او را نزد من بیاور. پس بلال نزد علی علیه السّلام رفت، در حالی که آن حضرت با چشم گریان وارد خانه­اش شده بود. پس فاطمه علیها السلام پرسید: باعث گریه­ات چیست، خدا چشمانت را گریان نکند؟! فرمود: پیامبرمیان مهاجرین و انصار عقد برادری بست در حالی که من ایستاده بودم و مرا می­دید که کجا ایستاده­ام، اما میان من با هیچ کس عقد اخوّت نبست. فاطمه علیها السّلام گفت: غم مخور، شاید تو را برای خود نگاه داشته باشد! بلال عرض کرد: یا علی، پیامبر احضارتان فرموده است. پس علی علیه السلام نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آمد. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: یا اباالحسن، سبب گریه­ات چیست؟ گفت: یا رسول الله، میان مهاجرین و انصار میثاق برادری بستی، در حالی که من ایستاده بودم و من را دیدی کجا هستم، اما میان من و هیچ­ کس پیمان برادری نبستی. فرمود: چون تو را برای خودم نگاه داشته بودم، آیا شادمان نمی­شوی

ص: 186

عبد الأسد المخزومی عمران بن حصین الخزاعی یزید بن الخصیب الأسلمی جبلة بن عمرو الأنصاری أبو هریرة الدوسی أبو برزة نضلة بن عتبة الأسلمی أبو سعید الخدری جابر بن عبد الله الأنصاری حریز بن عبد الله زید بن عبد الله زید بن أرقم الأنصاری أبو رافع مولی رسول الله صلی الله علیه و آله أبو عمرة بن عمرو بن محصن الأنصاری أنس بن مالک الأنصاری ناجیة بن عمرو الخزاعی أبو زینب بن عوف الأنصاری یعلی بن مرة الثقفی سعید بن سعد بن عبادة الأنصاری حذیفة بن أسید أبو شریحة الغفاری عمرو بن الحمق الخزاعی زید بن حارثة الأنصاری ثابت بن ودیعة الأنصاری مالک بن حویرث أبو سلیمان جابر بن سمرة السوانی عبد الله بن ثابت الأنصاری جیش بن جنادة السلولی ضمیرة الأسدی عبد الله بن عازب الأنصاری عبد الله بن أبی أوفی الأسلمی یزید بن شراحیل الأنصاری عبد الله بن بشیر المازنی النعمان بن العجلان الأنصاری عبد الرحمن بن یعمر الدیلمی أبو حمزة خادم رسول الله صلی الله علیه و آله أبو الفضالة الأنصاری عطیة بن بشیر المازنی عامر بن لیلی الغفاری أبو الطفیل عامر بن واثلة الکنانی عبد الرحمن بن عبد رب الأنصاری حسان بن ثابت الأنصاری سعد بن جنادة العوفی عامر بن عمیر النمیری عبد الله بن یامیل حنة بن حرمة العرنی (1) عقبة بن عامر الجهنی أبو ذؤیب الشاعر أبو شریح الخزاعی أبو جحیفة وهب بن عبد الله

النسوی أبو أمامة الصدی (2) بن عجلان الباهلی عامر بن لیلی بن جندب بن سفیان الغفلی البجلی أسامة بن زید بن حارثة الکلبی وحشی بن حرب قیس بن ثابت بن شماس الأنصاری عبد الرحمن مدلج حبیب بن بدیل بن ورقاء الخزاعی فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله عائشة بنت أبی بکر

ص: 182


1- 1. کذا فی النسخ، و الصحیح کما فی أسد الغابة( 1: 367) حبة بن جوین العرنیّ. و قال فیه: انه کان من أصحاب علیّ علیه السلام، ذکره أبو العباس بن عقدة فی الصحابة، و روی عن یعقوب بن یوسف بن زیاد و أحمد بن الحسین بن عبد الملک، قالا: أخبرنا نصر بن مزاحم أخبرنا عبد الملک ابن مسلم الملائی، عن أبیه، عن حبة بن جوین العرنیّ البجلیّ قال: لما کان یوم غدیر خم دعا النبیّ صلّی اللّه علیه و آله الصلاة جامعة نصف النهار، قال: فحمد اللّه و أثنی علیه ثمّ قال: أ تعلمون أنی أولی بکم من أنفسکم؟ قالوا: نعم، قال: فمن کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، و أخذ بید علی حتّی رفعها حتّی نظرت إلی آباطهما اه.
2- 2. راجع ترجمته فی أسد الغابة 3: 16 و 5: 138.

که برادر پیامبرت باشی؟ گفت: بلی یا رسول الله، کی بدان دست می­یابم؟ پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دست وی را گرفته و از منبر بالا برده و فرمود: خداوندا، این از من است و من از او، هان که او نسبت به من جایگاه هارون به موسی را دارد؛ بدانید که هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست.

و دلیل بر صحت این روایت آن است که هم احمد بن حنبل آن را در مسند خود نقل کرده و هم ابن مغازلی فقیه در کتاب خود با اسنادشان به عبدالله بن عباس از بُریده که گفت: در غزوه یمن در رکاب علی علیه السّلام بودم، سپس جفایی از او دیدم و چون نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشتم، از منزلت علی علیه السّلام نزد آن حضرت کاستم. ناگاه دیدم رنگ رخسار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دگرگون گشته، سپس فرمود: ای بُریده، آیا من اولی­تر از مؤمنان به خودشان نیستم؟ عرض کردم: بلی یا رسول الله. فرمود: هرکس من مولای اویم، علی مولای اوست.

و از جمله روایات احمد بن حنبل در مسند خود با اسنادش به زید بن ارقم آن است که گوید: میمون بن عبدالله گفت: در حالی که من می­شنیدم، زید بن ارقم گفت: به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در درّه­ای که آن را درّه خُم نامند، فرود آمدیم، پس امر به نماز فرمود و نماز گزارد. - گوید: - آن حضرت برای ما خطبه خواند و با انداختن جامه­ای روی شاخ و برگ درختی، سایبانی برای آن حضرت درست شد تا از تابش سوزان خورشید در امان ماند. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: مگر نمی­دانید - یا مگر گواهی نمی­دهید - که من اولی­تر از هر مؤمنی به او هستم؟ عرض کردند: بلی، فرمود: پس، هرکس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خداوندا دوستدارش را دوست بدار و با دشمنش دشمن باش!(1)

العمدة: با اسنادش از عبدالله بن احمد، از پدرش از عفّان از ابوعوانه از مغیره از ابوعبیده از میمون مانند آن را روایت کرده است.(2)

روایت71.

الطرائف: و از جمله روایات ابولیلی کندی از مسند احمد بن حنبل است که او از زید بن ارقم درباره قول پیامبرصَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام «مَن کُنتُ مولاه فَهذا علیٌّ مولاه اللهمّ والِ مَن والاه» پرسید. زید در جواب وی گفت: آری، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن را چهار بار تکرار فرمود.

و از روایات احمد بن حنبل در مسندش با اسناد آن به شعبه از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است: من شنیدم عمر... و افزود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خدایا، هرکسی او را دوست دارد، دوست بدار و آنکه با وی دشمنی کند، دشمن بدار و یاری گردان هر که او را نصرت دهد و دوست بدار دوستدارش را و خوار و ذلیل فرما هر که وی را فرو گذارد!

ص: 187


1- . الطرائف: 36-35
2- . العمدۀ: 46-45

أم سلمة أم المؤمنین أم هانئ بنت أبی طالب فاطمة بنت حمزة بن عبد المطلب أسماء بنت عمیس الخثعمیة.

ثم ذکر ابن عقدة ثمانیة و عشرین رجلا من الصحابة لم یذکرهم و لم یذکر أسماءهم أیضا و قد روی الحدیث فی ذلک محمد بن جریر الطبری صاحب التاریخ من خمس و سبعین طریقا و أفرد له کتابا سماه کتاب الولایة و رواه أیضا أبو العباس المعروف بابن عقدة من مائة و خمس طرق و أفرد له کتابا سماه حدیث الولایة و قد تقدم تسمیة من روی عنهم و ذکر محمد بن الحسن الطوسی فی کتاب الاقتصاد و غیره أن قد رواه غیر المذکورین من مائة و خمس و عشرین طریقا و رواه أیضا أحمد بن حنبل فی مسنده أکثر من خمسة عشر طریقا و رواه الفقیه ابن المغازلی الشافعی فی کتابه أکثر من اثنی عشر طریقا قال ابن المغازلی الشافعی بعد روایاته الخبر یوم الغدیر هذا حدیث صحیح عن رسول الله صلی الله علیه و آله و قد روی حدیث غدیر خم نحو مائة نفس منهم العشرة(1) و هو حدیث ثابت لا أعرف له علة تفرد علی علیه السلام بهذه الفضیلة لم یشرکه فیها أحد هذا لفظ ابن المغازلی.

وَ مِنْ رِوَایَاتِ الْفَقِیهِ الشَّافِعِیِّ ابْنِ الْمَغَازِلِیِّ فِی کِتَابِ الْمَنَاقِبِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِمِنًی وَ إِنِّی لَأَدْنَاهُمْ إِلَیْهِ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ حِینَ قَالَ لَا أُلْفِیَنَّکُمْ تَرْجِعُونَ بَعْدِی کُفَّاراً یَضْرِبُ بَعْضُکُمْ رِقَابَ بَعْضٍ وَ ایْمُ اللَّهِ لَئِنْ فَعَلْتُمُوهَا لَتَعْرِفُنِّی فِی الْکَتِیبَةِ الَّتِی تُضَارِبُکُمْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی خَلْفِهِ فَقَالَ أَوْ عَلِیٌّ أَوْ عَلِیٌّ ثَلَاثاً فَرَأَیْنَا أَنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام غَمَزَهُ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی أَثَرِ ذَلِکَ فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ (2) بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ (3) ثُمَّ نَزَلَتْ قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (4) ثُمَّ نَزَلَتْ فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ فِی أَمْرِ عَلِیٍ إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (5) وَ إِنَّ عَلِیّاً لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (6) عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (7).

ص: 183


1- 1. أی العشرة المبشرة.
2- 2. سورة الزخرف: 41 و 42.
3- 3. سورة الزخرف: 41 و 42.
4- 4. سورة المؤمنین: 93 و 94.
5- 5. سورة الزخرف: 43 و 44.
6- 6. سورة الزخرف: 43 و 44.
7- 7. الطرائف: 33.

و از روایات احمد در مسندش از سفیان از ابو نجیع از پدرش و ربیعه حرشی روایت کرده که مردی در حضور سعد بن ابی وقّاص از علی علیه السلام یاد کرد، پس سعد گفت: آیا از علی یاد می­کنی؟ او از چهار منقبت برخوردار است که هریک از آن­ها دوست داشتنی­تر از چنین و چنان است - و از شتران سرخ موی نام برد - : وقتی در جنگ خیبر، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم سپرد.... دیگری قول پیامبر صَلی الله علیهِ و آله که تو منزلت هارون از موسی را نزد من داری. سومی «مَن کُنتُ مولاه... و سفیان یکی دیگر را از خاطر برد که نام ببرد!

و از روایات احمد بن حنبل در مسندش با اسناد آن به زاذان نقل کرده که گفت: شنیدم علی در حیاط مسجد از حاضران پرسش نمود که چه کسی سخن از پیامبر شنیده که فرمود: «مَن کنتُ مولاه...»؟ سپس سیزده نفر برخاسته و گواهی دادند که خود شنیده­اند رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «مَن کُنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه اللّهمّ وال مَن والاه و عادِ مَن عاداه».(1)

العمدة: با اسنادش به عبدالله بن احمد از پدرش از عبدالملک از ابو عبدالرحمان از زاذان ابوعمر نظیر آن را روایت کرده است.(2)

روایت72.

الطرائف – العمدة: و از روایات احمد بن حنبل در مسند خود با اسناد آن به ابوالطفیل گوید: علی علیه السّلام در حیاط مسجد برای مردم خطبه خوانده، سپس فرمود: هر مسلمانی را که شنیده است رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیرخم هنگام خطبه گفتن چه فرمود، به خدا سوگند می­دهم که گواهی دهد. پس سی نفر از مردم برخاستند - ابونعیم گوید: پس مردمان بسیار برخاستند - و گواهی دادند که چون پیامبرصَلی الله علیهِ و آله دست علی علیه السّلام را گرفت، به مردم فرمود: آیا می­دانید که من اولی­تر از مؤمنان به خودشان هستم؟ گفتند: بلی یا رسول الله. فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار و یاری دهنده­اش را یاری فرما!(3)

سیّد گوید: از بیان بقیه روایات احمد بن حنبل در مسندش در مورد روز غدیر خودداری می­کنم؛ زیرا آنچه بیان شد، اندکی از بسیار بود.

روایت73.

و از روایات ثعلبی در تفسیر خود از حدیث روز غدیر، به جز آنچه وی در تأویل آیه: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک...»(4)

بیان داشته بود و پیش از این بیان گردید. گوید:

ص: 188


1- .الطرائف: 37-36
2- . العمدۀ: 47-46
3- . الطرائف: 37 . العمدۀ: 46
4- . مائده/ 67
«69»

مد، [العمدة] مِنْ مَنَاقِبِ الْفَقِیهِ أَبِی الْحَسَنِ بْنِ الْمَغَازِلِیِّ عَنْ أَبِی عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَّافِ (1) عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مُغِیرَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُهَلَّبِیِّ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ نُوحِ بْنِ قَیْسٍ عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ ابْنِ امْرَأَةِ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: أَقْبَلَ نَبِیُّ اللَّهِ مِنْ مَکَّةَ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ حَتَّی نَزَلَ بِغَدِیرِ الْجُحْفَةِ بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ فَأَمَرَ بِالدَّوْحَاتِ فَقُمَّ مَا تَحْتَهُنَّ مِنْ شَوْکٍ ثُمَّ نَادَی الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَخَرَجْنَا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی یَوْمٍ شَدِیدِ الْحَرِّ وَ إِنَّ مِنَّا لَمَنْ یَضَعُ رِدَاءَهُ عَلَی رَأْسِهِ وَ بَعْضَهُ تَحْتَ قَدَمَیْهِ مِنْ شِدَّةِ الْحَرِّ حَتَّی انْتَهَیْنَا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَصَلَّی بِنَا الظُّهْرَ ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَیْنَا بِوَجْهِهِ الْکَرِیمِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَحْمَدُهُ وَ نَسْتَعِینُهُ (2) وَ نُؤْمِنُ بِهِ وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیْهِ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ سَیِّئَاتِ أَعْمَالِنَا الَّذِی لَا هَادِیَ لِمَنْ أَضَلَّ وَ لَا مُضِلَّ لِمَنْ هَدَی وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ (3) أَمَّا بَعْدُ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ لِنَبِیٍّ مِنَ الْعُمُرِ إِلَّا نِصْفُ مَا عُمِّرَ مَنْ قَبْلَهُ وَ إِنَّ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ لَبِثَ فِی قَوْمِهِ أَرْبَعِینَ سَنَةً وَ إِنِّی قَدْ أَسْرَعْتُ فِی الْعِشْرِینَ أَلَا وَ إِنِّی یُوشِکُ أَنْ أُفَارِقَکُمْ أَلَا وَ إِنِّی مَسْئُولٌ وَ أَنْتُمْ مَسْئُولُونَ فَهَلْ بَلَّغْتُکُمْ فَمَا ذَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ فَقَامَ مِنْ کُلِّ نَاحِیَةٍ مِنَ الْقَوْمِ مُجِیبٌ یَقُولُ (4) نَشْهَدُ أَنَّکَ عَبْدُ اللَّهِ وَ رَسُولُهُ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِهِ وَ صَدَعْتَ بِأَمْرِهِ وَ عَبَدْتَهُ حَتَّی أَتَاکَ الْیَقِینُ جَزَاکَ اللَّهُ عَنَّا خَیْرَ مَا جَزَی (5) نَبِیّاً عَنْ أُمَّتِهِ فَقَالَ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتَابِ کُلِّهِ قَالُوا بَلَی قَالَ اشْهَدُوا أَنْ قَدْ صَدَّقْتُکُمْ وَ صَدَّقْتُمُونِی أَلَا وَ إِنِّی فَرَطُکُمْ وَ أَنْتُمْ تَبَعِی (6) تُوشِکُونَ أَنْ تَرِدُوا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأَسْأَلَکُمْ حِینَ تَلْقَوْنِی عَنْ ثَقَلَیَّ کَیْفَ خَلَفْتُمُونِی فِیهِمَا قَالَ فَأُعِیلَ عَلَیْنَا مَا نَدْرِی مَا الثَّقَلَانِ

ص: 184


1- 1. فی المصدر: عن ابی یعلی علیّ بن عبد اللّه العلّاف.
2- 2. فی المصدر و( م): الحمد للّه نحمده و نستعینه.
3- 3. فی المصدر: و أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أن محمّدا عبده و رسوله.
4- 4. فی المصدر: یقولون.
5- 5. فی المصدر: فجزاک اللّه عنا خیر ما جازی اه.
6- 6. فی المصدر: و أنکم تبعی.

ابوجعفر محمّد بن علی علیه السّلام فرمود: معنای آیه این است: آنچه را که از فضایل علی بن ابی طالب علیه السّلام بر تو نازل گردیده، ابلاغ کن!

و از جمله آن با اسنادش، ثعلبی از ابو صالح از ابن عباس - رضی الله عنه - در قول خدای متعال: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک...» نقل کرده که گفت: درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده است. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دستور یافت که ولایت وی را ابلاغ کند، سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست علی بن ابی طالب علیه السّلام را بالا برده و فرمود: هر که من مولای اویم اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوست بدار دوستدارش را و دشمن بدار دشمنش را.

و از جمله روایات، روایتی است در صحیح ابو داوود سیستانی که کتابی درباره سنن است و نیز صحیح ترمذی که جزء سوم از کتاب «الجمع بین الصحاح الستّۀ» در باب مناقب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام است و یک سوم کتاب را به خود اختصاص داده است. گوید: از ابو سرحه و زید بن ارقم روایت است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. و در کتاب مذکور به نقل از صحاح ستّۀ از جزء سوم کتاب مذکور، حدیث زید بن ارقم که بیان شد، ضمن احادیث پیامبر صَلی الله علیهِ و آله درباره ثقلین در روز غدیرخم آورده شده است. و در آنجا آنچه را که مسلم در صحیح خود و حمیدی در «الجمع بین الصحیحین» نیز در باب ذکر حدیث روز غدیر آورده­اند، بیان گردیده که نیازی به تکرار آن­ها نیست.(1)

مؤلف: سیوطی در کتاب «الدّر المنثور» از ابن مردویه و ابن عساکر با اسناد آن دو از ابوسعید خدری روایت کرده­اند که گفت: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را در روز غدیرخم به ولایت منصوب فرمود، جبرئیل با این آیه بر وی نازل گشت: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» و نیز از ابن مردویه و خطیب بغدادی و ابن عساکر با اسنادشان از ابوهریره نقل کرده­اند که گفت: چون روز غدیر خم - که با مصادف با هجدهم ماه ذی حجّه است - فرا رسید، پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. سپس خداوند آیه: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» را نازل فرمود. و از ابن جریر با اسنادش روایت نموده که ابن عباس گفت: مفهوم آیه «وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» یعنی اینکه، اگر آیه«یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک» را ابلاغ نکنی، رسالت خدا را ابلاغ نکرده­ای. و از ابن مردویه با اسنادش از ابن مسعود روایت کرده که گفت: در زمان حیات رسول خدا چنین می­خواندیم: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ

ص: 189


1- . الطرائف: 37

حَتَّی قَامَ رَجُلٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ فَقَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا نَبِیَّ اللَّهِ مَا الثَّقَلَانِ قَالَ الْأَکْبَرُ مِنْهُمَا کِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِیَدِ اللَّهِ وَ طَرَفُهُ بِأَیْدِیکُمْ فَتَمَسَّکُوا بِهِ وَ لَا تَزِلُّوا(1) وَ الْأَصْغَرُ مِنْهُمَا عِتْرَتِی مَنِ اسْتَقْبَلَ قِبْلَتِی وَ أَجَابَ دَعْوَتِی فَلَا یَقْتُلُوهُمْ وَ لَا یَقْهَرُوهُمْ وَ لَا یُقَصِّرُوا عَنْهُمْ (2) فَإِنِّی قَدْ سَأَلْتُ لَهُمَا(3) اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ فَأَعْطَانِی نَاصِرُهُمَا لِی نَاصِرٌ وَ خَاذِلُهُمَا لِی خَاذِلٌ وَ وَلِیُّهُمَا لِی وَلِیٌّ وَ عَدُوُّهُمَا لِی عَدُوٌّ أَلَا وَ إِنَّهَا لَنْ تَهْلِکَ أُمَّةٌ قَبْلَکُمْ حَتَّی تَدِینَ بِأَهْوَائِهَا وَ تَظَاهَرَ عَلَی نَبِیِّهَا وَ تَقْتُلَ مَنْ قَامَ بِالْقِسْطِ مِنْهَا ثُمَّ

أَخَذَ بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَرَفَعَهَا فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ (4) وَ مَنْ کُنْتُ وَلِیَّهُ فَهَذَا وَلِیُّهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ قَالَهَا ثَلَاثاً آخِرَ الْخُطْبَةِ(5).

یف (6)، [الطرائف] ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ بِإِسْنَادِهِ إِلَی الْوَلِیدِ بْنِ صَالِحٍ: مِثْلَهُ.

توضیح

قال الجوهری علت الضالة أعیل عیلا و عیلانا فأنا عائل إذا لم ندر أی وجهة تبغیها(7).

«70»

یف، [الطرائف] رَوَی ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ فِی کِتَابِهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَطِیَّةَ الْعَوْفِیِّ قَالَ: رَأَیْتُ ابْنَ أَبِی أَوْفَی فِی دِهْلِیزٍ لَهُ بَعْدَ مَا ذَهَبَ بَصَرُهُ فَسَأَلْتُهُ عَنْ حَدِیثٍ فَقَالَ إِنَّکُمْ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ(8) فِیکُمْ مَا فِیکُمْ قَالَ قُلْتُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنِّی لَسْتُ مِنْهُمْ لَیْسَ عَلَیْکَ عَارٌ قَالَ أَیَّ حَدِیثٍ قَالَ قُلْتُ حَدِیثَ عَلِیٍّ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ قَالَ خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ وَ قَدْ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام (9) فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُمْ

ص: 185


1- 1. فی المصدر: فتمسکوا و لا تولوا و لا تضلوا.
2- 2. فی المصدر: فلا تقتلوهم و لا تعمدوهم و لا تقصروا عنهم.
3- 3. فی المصدر: لهم.
4- 4. لیست هذه الجملة فی المصدر.
5- 5. العمدة: 51 و 52.
6- 6. الطرائف: 34.
7- 7. الصحاح: ج 5 ص 1781.
8- 8. فی المصدر: یا أهل العراق.
9- 9. فی المصدر و( م): بعضد علیّ علیه السلام.

بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک» أنَّ علیاً مولی المؤمنین «وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس»،(1){

ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن} که علی مولای مؤمنان است{و اگر نکنی، پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می دارد.}

روایت74.

العمدة: با اسنادش از عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش از حجّاج بن شاعر از سبابه از نعیم بن حکیم از ابن مریم و مردی از همنشینان علی علیه السّلام روایت شده است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در روز غدیرخُم فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست.

و با اسناد از عبدالله از پدرش از محمّد بن جعفر از شعبه از سلمۀ بن کهیل روایت کرده که گفت: شنیدم ابوالطفیل از ابو سرحه یا زید بن ارقم - تردید از شعبه است - از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده که فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. سعید بن جبیر گفت: و من نیز مانند این حدیث را از ابن عبّاس شنیدم. - گوید: - به گمانم گفت: و آن را پوشیده داشتم.

و با اسناد از عبدالله از پدرش از محمّد بن جعفر از شعبه از ابواسحاق نقل کرده که گفت: شنیدم سعید بن وهب گفت: علی علیه السّلام از مردم درخواست نمود و پنج یا شش نفر از صحابه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برخاسته و گواهی دادند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست.

و با اسناد از او از پدرش از وکیع از اعمش از سعد بن عبیده از ابن بریده از پدرش نقل کرده که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست .

و با اسناد به او از پدرش از عبدالرزاق از معمراز طاووس از پدرش روایت کرده که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را به یمن فرستاد و بریده اسلمی نیز به سوی یمن بیرون رفت و علی علیه السلام او را همراه با عده­ای اسیر بازگرداند، از این رو بریده نزد رسول خدا از علی علیه السّلام شکایت نمود، پس رسول خدا فرمود: هر که من مولای اویم، علی مولای اوست.(2)

مؤلف: حافظ ابونعیم در کتاب «مانزل من القرآن فی علی» با اسنادش از اعمش از عطیّه روایت کرده که گفت: این آیه درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل شد:

ص: 190


1- . الدر المنثور 2: 259 . مائده/ 67
2- . العمدۀ: 48-46

تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ.

وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ فِی کِتَابِهِ وَ رَوَاهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: شَهِدْتُ عَلِیّاً عَلَی الْمِنْبَرِ نَاشَدَ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (1) یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ یَقُولُ مَا قَالَ فَلْیَشْهَدْ فَقَامَ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا مِنْهُمْ أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ وَ أَبُو هُرَیْرَةَ وَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ فَشَهِدُوا أَنَّهُمْ سَمِعُوا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.

قَالَ السَّیِّدُ وَ قَدْ تَرَکْتُ بَاقِیَ رِوَایَاتِ الْفَقِیهِ ابْنِ الْمَغَازِلِیِّ فِی یَوْمِ الْغَدِیرِ خَوْفَ الْإِطَالَةِ وَ قَدْ رَوَوْا رِوَایَاتٍ (2) تَدُلُّ عَلَی أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَدْ کَانَ یُقَرِّرُ هَذَا الْمَعْنَی عِنْدَ أَصْحَابِهِ قَبْلَ یَوْمِ الْغَدِیرِ بِمَا یُنَاسِبُ هَذِهِ الْأَلْفَاظَ فَمِنْ رِوَایَاتِ الْفَقِیهِ الشَّافِعِیِّ ابْنِ الْمَغَازِلِیِّ فِی

ذَلِکَ فِی کِتَابِ الْمَنَاقِبِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَنَسٍ قَالَ: لَمَّا کَانَ یَوْمُ الْمُبَاهَلَةِ وَ آخَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَیْنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ(3) وَ عَلِیٌّ وَاقِفٌ یَرَاهُ وَ یَعْرِفُ مَکَانَهُ لَمْ یُوَاخِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَحَدٍ فَانْصَرَفَ عَلِیٌّ علیه السلام بَاکِیَ الْعَیْنِ فَافْتَقَدَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ مَا فَعَلَ أَبُو الْحَسَنِ قَالُوا انْصَرَفَ بَاکِیَ الْعَیْنِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ یَا بِلَالُ اذْهَبْ فَأْتِنِی بِهِ فَمَضَی بِلَالٌ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام وَ قَدْ دَخَلَ إِلَی مَنْزِلِهِ بَاکِیَ الْعَیْنِ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ مَا یُبْکِیکَ لَا أَبْکَی اللَّهُ عَیْنَیْکَ قَالَ یَا فَاطِمَةُ آخَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَیْنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ أَنَا وَاقِفٌ یَرَانِی وَ یَعْرِفُ مَکَانِی وَ لَمْ یُوَاخِ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحَدٍ قَالَتْ لَا یَحْزُنْکَ إِنَّهُ لَعَلَّهُ إِنَّمَا ادَّخَرَکَ لِنَفْسِهِ قَالَ بِلَالٌ یَا عَلِیُّ أَجِبِ النَّبِیَّ فَأَتَی عَلِیٌّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله (4) فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ قَالَ آخَیْتَ بَیْنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا وَاقِفٌ تَرَانِی وَ تَعْرِفُ مَکَانِی وَ لَمْ تُوَاخِ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحَدٍ قَالَ إِنَّمَا ادَّخَرْتُکَ لِنَفْسِی أَ لَا یَسُرُّکَ أَنْ تَکُونَ

ص: 186


1- 1. فی المصدر: یقول: من سمع رسول اللّه؟.
2- 2. فی المصدر: و قد روی روایات.
3- 3. فی المصدر: بین أصحابه المهاجرین و الأنصار.
4- 4. فی المصدر: فأتی علی إلی النبیّ صلّی اللّه علیه و آله.

«یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّک» و در کتاب «منقبۀ المطهّرین» از جابر جعفی از ابوالطفیل از زید بن ارقم روایت کرده که گفت: به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پس از مناسک حج بیرون شدیم تا اینکه به غدیرخُم در جحفه رسیدیم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز ظهر را اقامه فرموده، سپس به پا خاسته و در میان ما خطبه خوانده و فرمود: ای مردم: آیا می­شنوید؟ من فرستاده خدا به سوی شما هستم، من نزدیک است از میان شما بروم، من مسؤول هستم و شما مسؤولید. من مسؤول هستم که آیا رسالت خدا را به شما ابلاغ کرده­ام؟ و شما مسؤول هستید گواهی دهید که آیا رسالت خدا به شما ابلاغ شده است؟ در این مورد چه می­گویید؟ - گوید: - گفتیم: یا رسول الله، ابلاغ فرمودی و در این راه سعی بسیار نمودی. فرمود: خداوندا، تو خود گواه باش و من نیز از گواهانم. هان، آیا می­شنوید؟ من فرستاده خدا به سوی شما هستم و من دو ثقل را در میان شما بر جای می­گذارم، پس نیک بنگرید که پس از من، با آن دو چگونه رفتار خواهید کرد. عرض کردیم: یا رسول الله، این دو ثقل چه هستند؟ فرمود: ثقل اکبر کتاب خداست که یک سر آن در دست من و سر دیگر آن در دست شماست. پس بدان چنگ زنید که هرگز هلاک یا گمراه نخواهید شد، و ثقل دیگر عترت من است و خدای لطیف خبیر مرا آگاه ساخته است که این دو ثقل از هم جدا نمی­شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. ابونعیم گوید: از میان تابعین، حبیب بن ابی ثابت و سلمۀ بن کهیل آن را روایت کرده­اند و از میان بزرگان، حکیم بن جبیر و وهب هنانی آن را نقل کرده­اند و یزید بن حیّان، علیّ بن ربیعه، یحیی بن جعده، ابوالضّحی پسر زن زید بن ارقم، آن را از زید بن ارقم روایت کرده­اند. و از میان دیگر صحابه به غیر از زید، علی بن ابی طالب علیه السّلام، عبدالله بن عمر، براء بن عازب، جابر بن عبدالله انصاری، حذیفۀ بن اُسید و ابوسعید خدری این حدیث را روایت کرده­اند.(1)

روایت75.

الطرائف: خوارزمی در مناقب خود از پدر ابو لیلی روایت کرده که گفت: در جنگ خیبر، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پرچم را به علی بن ابی طالب علیه السّلام داد و خداوند آن قلعه را به دست وی گشود. و او را در روز غدیر بر پای داشته، به مردم اعلام نمود، وی مولای هر مرد و زن مؤمنی است؛ و به وی فرمود: تو از منی و من از تو؛ و به وی فرمود: همان­طور که من بر سر نزول قرآن جنگیدم، تو نیز بر سر تأویل آن خواهی جنگید؛ و به وی فرمود: منزلت تو نزد من

ص: 191


1- . نسخه خطی

أَخَا نَبِیِّکَ قَالَ بَلَی (1) یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَّی لِی بِذَلِکَ فَأَخَذَهُ بِیَدِهِ وَ أَرْقَاهُ الْمِنْبَرَ وَ قَالَ اللَّهُمَّ هَذَا مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ أَلَا إِنَّهُ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی أَلَا مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ.

وَ مِمَّا یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ مَا اتَّفَقَ عَلَی نَقْلِهِ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ وَ الْفَقِیهُ ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ فِی کِتَابِهِ بِإِسْنَادِهِمَا إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ بُرَیْدَةَ قَالَ: غَزَوْتُ مَعَ عَلِیٍّ الْیَمَنَ فَرَأَیْتُ مِنْهُ جَفْوَةً فَلَمَّا قَدِمْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَنَقَّصْتُهُ فَرَأَیْتُ وَجْهَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَتَغَیَّرُ فَقَالَ یَا بُرَیْدَةُ أَ لَسْتُ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قُلْتُ بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صلی الله علیه و آله فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ.

وَ مِنْ رِوَایَاتِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ قَالَ مَیْمُونُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ وَ أَنَا أَسْمَعُ نَزَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ بِوَادٍ یُقَالُ لَهُ وَادِی خُمٍّ فَأَمَرَ بِالصَّلَاةِ فَصَلَّاهَا قَالَ فَخَطَبَنَا وَ ظُلِّلَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِثَوْبٍ عَلَی شَجَرَةٍ مِنَ الشَّمْسِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَ وَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنِّی أَوْلَی بِکُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ قَالُوا بَلَی قَالَ فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ (2).

مد، [العمدة] بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَفَّانَ عَنْ أَبِی عَوَانَةَ عَنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ عَنْ مَیْمُونٍ: مِثْلَهُ (3).

«71»

یف، [الطرائف] وَ مِنْ رِوَایَاتِ أَبِی لَیْلَی الْکِنْدِیِّ مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ: أَنَّهُ سأله [سُئِلَ] زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ عَنْ قَوْلِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ فَقَالَ زَیْدٌ نَعَمْ قَالَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَرْبَعَ مَرَّاتٍ.

وَ مِنْ رِوَایَاتِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی شُعْبَةَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ قَالَ: إِنِّی سَمِعْتُ عُمَرَ وَ زَادَ فِیهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ.

ص: 187


1- 1. لیست کلمة« بلی» فی المصدر.
2- 2. الطرائف: 35 و 36.
3- 3. العمدة: 45 و 46.

همانند منزلت هارون از موسی است، من با هر که تو با او در صلح باشی در صلحم و با کسی که تو با وی در جنگ باشی، در جنگم؛ و به وی فرمود: تو پس از من آنچه بر ایشان مشتبه گردد را روشن خواهی کرد؛ و فرمود: عروۀ الوثقی(ریسمان استوار) تویی؛ و به وی فرمود: تو امام هر مرد و زن مؤمن و ولیّ هر مرد و زن مؤمن پس از من هستی؛ و فرمود: تو همانی که خداوند آیه:«وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلیَ النَّاسِ یَوْمَ الحَْجّ ِ الْأَکْبر»،(1)

[این آیات] اعلامی است از جانب خدا و پیامبرش به مردم در روز حجّ اکبر.} را در شأن او نازل فرمود؛ و به وی فرمود: این تو هستی که پس از من به سنّت من عمل خواهی کرد و از دین من دفاع خواهی نمود؛ و به وی فرمود: من نخستین کسی هستم که زمین از فراز او شکافته می­شود و تو با من خواهی بود؛ و به وی فرمود: من در کنار حوض کوثرم و تو با منی؛... و این حدیث طولانی است تا اینکه به وی فرمود: من اوّلین کسی هستم که وارد بهشت می­شوم و تو با منی و پس از من حسن، حسین و فاطمه - علیهم صلوات الله اجمعین - ؛ و به وی فرمود: خداوند به من وحی فرموده که فضیلت تو را بیان کنم و من آن را برای مردم بیان نمودم و آنچه را که خداوند مرا فرمان داده بود ابلاغ کنم، ابلاغ کردم؛ و به وی فرمود: از کینه­هایی که در سینه­های کسانی نهفته و آن را تا پس از مرگ من آشکار نخواهند کرد، بپرهیز، اینان را خداوند و فرشتگان پیوسته لعنت می­کنند.

سپس آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله گریست. عرض شد: سبب گریه شما چیست یا رسول الله؟ فرمود: جبرئیل به من خبر داده که آن­ها به وی ستم نموده و حقّش را از وی دریغ می­دارند. او را و پسران او را به قتل می­رسانند و پس از او در حق آن­ها ستم روا می­دارند، و جبرئیل مرا خبر کرد که همه این­ها چون قائم ایشان ظهور کند، زایل گردد، آن­گاه است که نامشان پرآوازه گردد و اُمّت بر محبت ایشان اجماع خواهند کرد، و دشمنان ایشان کم شوند و بدخواهانشان به ذلّت خواهند افتاد، و ستایندگانشان بسیار گردد؛ و این اتفاقات زمانی خواهد افتاد که بلاد دستخوش تغییر گشته و بندگان دچار ضعف و نومیدی از حصول فرج شوند. در آن هنگام قائم ایشان ظهور خواهد نمود. پیامبرصَلی الله علیهِ و آله فرمود: نامش همنام من و از فرزندان فاطمه دخت من است، خداوند به دست ایشان حق را آشکار خواهد فرمود و باطل را با شمشیر­های آنان فرو خواهد نشاند و مردم از ایشان پیروی خواهند نمود، چه از روی میل و رغبت و چه از ترس و بیم. - گوید: - سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از گریستن باز ایستاده و فرمود: ای مؤمنان، شما را به حصول فرج بشارت می­دهم زیرا وعده خدا تحقّق خواهد یافت و قضای وی برگشت ناپذیر است و حکیم خبیر اوست، و فتح الهی نزدیک است.

ص: 192


1- . توبه/ 3

وَ مِنْ رِوَایَاتِ أَحْمَدَ فِی مُسْنَدِهِ إِلَی سُفْیَانَ (1) عَنْ أَبِی نَجِیحٍ عَنْ أَبِیهِ وَ رَبِیعَةَ الْحَرَشِیِّ: أَنَّهُ ذُکِرَ عَلِیٌّ عِنْدَ رَجُلٍ وَ عِنْدَهُ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ فَقَالَ سَعْدٌ أَ تَذْکُرُ عَلِیّاً إِنَّ لَهُ مَنَاقِبَ أَرْبَعاً لَأَنْ یَکُونَ لِی وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ کَذَا وَ کَذَا وَ ذَکَرَ حُمْرَ النَّعَمِ قَوْلُهُ لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَداً وَ قَوْلُهُ أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ قَوْلُهُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ نَسِیَ سُفْیَانُ وَاحِدَةً.

وَ مِنْ رِوَایَاتِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی زَاذَانَ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیّاً فِی الرَّحْبَةِ وَ هُوَ یَنْشُدُ النَّاسَ مَنْ سَمِعَ النَّبِیَّ وَ هُوَ یَقُولُ مَا قَالَ فَقَامَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا فَشَهِدُوا أَنَّهُمْ سَمِعُوا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ (2).

مد، [العمدة] بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ زَاذَانَ أَبِی عُمَرَ: مِثْلَهُ (3).

«72»

یف، [الطرائف] مد، [العمدة] وَ مِنْ رِوَایَاتِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی الطُّفَیْلِ قَالَ: خَطَبَ عَلِیٌّ النَّاسَ فِی الرَّحْبَةِ ثُمَّ قَالَ أَنْشُدُ اللَّهَ کُلَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ مَا سَمِعَ لَمَّا قَامَ فَقَامَ ثَلَاثُونَ مِنَ النَّاسِ قَالَ أَبُو نُعَیْمٍ فَقَامَ أُنَاسٌ کَثِیرٌ فَشَهِدُوا حِینَ أَخَذَ بِیَدِهِ فَقَالَ لِلنَّاسِ أَ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ (4).

قال السید قد ترکت باقی روایات أحمد بن حنبل فی مسنده بخبر یوم الغدیر ففی الیسیر دلالة علی الکثیر.

«73»

وَ مِنْ رِوَایَاتِ الثَّعْلَبِیِّ: فِی تَفْسِیرِهِ لِخَبَرِ یَوْمِ الْغَدِیرِ غَیْرِ مَا تَقَدَّمَتِ الْإِشَارَةُ إِلَیْهِ مِنْ تَأْوِیلِ قَوْلِهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْآیَةَ قَالَ

ص: 188


1- 1. کذا فی النسخ، و فی المصدر: و من روایات أحمد بن حنبل فی مسنده بإسناده إلی سفیان.
2- 2. الطرائف: 36 و 37.
3- 3. العمدة: 46 و 47.
4- 4. الطرائف: 37. العمدة: 46.

خداوندا، آنان خویشاوندان منند، پس پلیدی را از ایشان ببر و پاک و پاکیزه­شان گردان! و ایشان را در کنف حمایت و رعایت خودت نگاه ­دار و از آنِ ایشان باش و یاریشان فرما و آنان را عزّت عنایت فرما و خوار مگردان و تو خود خلیفه و جانشین من در میان ایشان باش که تو بر آنچه خواهی، توانایی!

روایت76.

تفسیر فرات بن ابراهیم: عمّار بن یاسر گوید: من و ابوذر غفاری در زیر خیمه­ای که ابن عباس - رضی الله عنه - با مردم سخن می­گفت، نشسته بودیم که ابوذر برخاست و با دست خود عمود خیمه را زده، سپس گفت: ای مردم، هر کس مرا می­شناسد، می­شناسد و آنکه مرا نمی­شناسد، من وی را از نام خود باخبر می­کنم. من جندب بن جناده ابوذر غفاری هستم، شما را به حق خدا و به حق رسول او، آیا شنیده­اید که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بگوید: «زمین کسی را بر روی خود حمل نکرده و آسمان سایه بر کسی نیفکنده که راستگوتر از ابوذر باشد»؟ گفتند: آری به خدا! گفت: آیا می­دانید ای مردم! که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ما را که یک ­هزار و سیصد نفر بودیم در غدیرخم جمع کرد و بار دیگر که پانصد نفر بودیم در زیر درختانی گرد آورد و در هر دو بار فرمود: خداوندا، هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. و فرمود: خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار و هر کس او را یاری کند، یاری فرما و هر کس او را واگذارد، خوار و ذلیل گردان؟ و مردی برخاسته به وی گفت: مبارک است، مبارک است ای پسر ابوطالب، اکنون مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی شدی؟ و چون معاویة بن ابی سفیان این سخن را شنید، به مغیرة بن شعبه تکیه داده و در حالی که به پا می­خاست گفت: به هیچ ولایتی برای علی اقرار نمی­کنیم و سخنان محمّد را در این باره تصدیق نمی­کنیم، پس خداوند این آیات را بر محمّد صَلی الله علیهِ و آله نازل فرمود: «فَلَا صَدَّقَ وَ لَا صَلیَ*وَ لَکِن کَذَّبَ وَ تَوَلیَ*ثمُ َّ ذَهَبَ إِلیَ أَهْلِهِ یَتَمَطَّی*أَوْلیَ لَکَ فَأَوْلیَ»،(1){پس

[گویند] تصدیق نکرد و نماز برپا نداشت، بلکه تکذیب کرد و روی گردانید، سپس خرامان به سوی اهل خویش رفت! وای بر تو! پس وای [بر تو!]}؟ گفتند: آری به خدا سوگند!

روایت77.

تفسیر فرات بن ابراهیم: حذیفۀ بن یمان گوید: به خدا سوگند در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودم، آن­گاه که ما را در غدیرخم فرود آورد و مجلس آکنده از مهاجرین و انصار بود. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به پا خاسته و فرمود: ای مردم، خداوند مرا فرمانی داده و فرموده: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ

ص: 193


1- . تفسیر فرات : 195، قیامت/ 34-31

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام مَعْنَاهُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فِی فَضْلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.

وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی: مَعْنَاهُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ فِی عَلِیٍّ علیه السلام.

وَ مِنْ ذَلِکَ بِإِسْنَادِ الثَّعْلَبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْآیَةَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أُمِرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَنْ یُبَلِّغَ فِیهِ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ.

وَ مِنَ الرِّوَایَاتِ فِی صَحِیحِ أَبِی دَاوُدَ السِّجِسْتَانِیِّ وَ هُوَ کِتَابُ السُّنَنِ وَ صَحِیحِ التِّرْمِذِیِّ وَ هُوَ فِی الْجُزْءِ الثَّالِثِ مِنَ الْجَمْعِ بَیْنَ الصِّحَاحِ السِّتَّةِ فِی بَابِ مَنَاقِبِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام عَلَی حَدِّ ثُلُثِ الْکِتَابِ قَالَ عَنِ ابْنِ سَرْحَةَ وَ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ.

و رووا فی الکتاب المذکور من الصحاح الستة من الجزء الثالث المشار إلیه حدیث زید بن أرقم المقدم ذکره فی أحادیث وصیة النبی صلی الله علیه و آله بالثقلین یوم غدیر خم و قد تقدم هناک أیضا بعض ما رواه مسلم فی صحیحه و الحمیدی فی الجمع بین الصحیحین فی ذکر حدیث یوم الغدیر أیضا فلا حاجة إلی إعادته (1).

أَقُولُ: رَوَی السَّیُوطِیُّ فِی الدُّرِّ الْمَنْثُورِ عَنِ ابْنِ مَرْدَوَیْهِ وَ ابْنِ عَسَاکِرَ بِإِسْنَادِهِمَا عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: لَمَّا نَصَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً علیه السلام یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَنَادَی لَهُ بِالْوَلَایَةِ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام عَلَیْهِ بِهَذِهِ الْآیَةِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ.

وَ رَوَی أَیْضاً عَنِ ابْنِ مَرْدَوَیْهِ وَ الْخَطِیبِ وَ ابْنِ عَسَاکِرَ بِأَسَانِیدِهِمْ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: لَمَّا کَانَ یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ وَ هُوَ الثَّامِنَ عَشَرَ(2) مِنْ ذِی الْحِجَّةِ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ.

وَ رَوَی عَنِ ابْنِ جَرِیرٍ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ یَعْنِی إِنْ کَتَمْتَ هَذِهِ الْآیَةَ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ مَا نَزَلَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.

وَ رَوَی عَنِ ابْنِ مَرْدَوَیْهِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: کُنَّا نَقْرَأُ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ

ص: 189


1- 1. الطرائف: 37.
2- 2. فی المصدر: و هو یوم ثمانی عشر.

وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»؛ سپس به دوستم جبرئیل گفتم: دوست عزیز من، قریش به من چنین و چنان گفته­اند، پس خبر از جانب پروردگار من است. گفت: «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس»؛ سپس آن حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام را فراخواند و در سمت راست خود به پا داشته، سپس فرمود: ای مردم، آیا نمی­دانید که من از شما به خودتان سزاوارترم؟ گفتند: آری، فرمود: ای مردم، هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. پس مردی از عرض مجلس برخاسته و گفت: یا رسول الله، تأویل این سخن چیست؟ فرمود: پیامبر هر کس که بوده­ام، اینک علی امیر اوست. سپس فرمود: خداوندا، دوستدار او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار و یاری رسان به وی را یاری فرما و هر کس وی را واگذارد، خوار و ذلیل گردان! حذیفه گوید: به خدا سوگند معاویه را دیدم که خشمگین دست راست خود را بر عبدالله بن قیس اشعری و دست چپ خود را بر مغیرۀ بن شعبه تکیه داده، از زمین برخاست و متکبرانه راه می­رفت و می­گفت: ما سخن محمّد را تصدیق نمی­کنیم و به ولایت علی اقرار نمی­کنیم! سپس خداوند به همین مناسبت آیات «فَلَا صَدَّقَ وَ لَا صَلیَ*وَ لَکِن کَذَّبَ وَ تَوَلیَ*ثمُ َّ ذَهَبَ إِلیَ أَهْلِهِ یَتَمَطَّی*أَوْلیَ لَکَ فَأَوْلیَ» را نازل فرمود. پس پیامبرصَلی الله علیهِ و آله خواست وی را برگردانده و به قتل رساند، لیکن جبرئیل به وی گفت: «لَا تحَُرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ»،{زبانت را [در هنگام وحی] زود به حرکت در نیاور تا در خواندن [قرآن] شتابزدگی بخرج دهی.}پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله سکوت فرمود.

توضیح

بیضاوی گوید: «یتمطَّی»: با تکبر راه می­رود و بدان مباهات می­کند، از «مطّ» گرفته شده، زیرا متکبّر خرامان راه می­رود و قدم­های کوتاه بر می­دارد، که در این صورت اصل آن «یتمطّط» خواهد بود. یا از «مطا» به معنای کمر و پشت است، زیرا آن را می­پیچاند. «أَوْلیَ لَکَ فَأَوْلیَ» از «ولی» گرفته شده، و اصل جمله چنین است:« أولاک الله ما تکرهه» و حرف لام زائده است و مانند «لکم» در آیه «رَدِفَ لَکم»(1)

یا به معنای« اولی لک الهلاک»، (مرگ برای تو بهتر است)؛ و گفته­اند: افعل تفضیل از «ویل» بعد از قلب حرف عله است، مانند«أدنی من دون» که «أدوَن» بوده است؛ یا بر وزن فُعلی از «آلَ یؤول» به معنای «کیفر تو آتش است» می­باشد؛ «ثمّ أَوْلیَ لَکَ فَأَوْلیَ» یعنی این مجازات هر بار پس از دیگری برای وی تکرار می­شود.(2)

ص: 194


1- . نمل/ 72
2- . تفسیر بیضاوی2: 246

بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ أَنَّ عَلِیّاً مَوْلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ (1).

«74»

مد، [العمدة] بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَجَّاجِ بْنِ شَاعِرٍ عَنْ سَبابةً [شَبَابَةَ] عَنْ نُعَیْمِ بْنِ حَکِیمٍ عَنِ ابْنِ مَرْیَمَ وَ رَجُلٍ مِنْ جُلَسَاءِ عَلِیٍّ علیه السلام (2): أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ.

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ شُعْبَةَ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الطُّفَیْلِ یُحَدِّثُ عَنْ أَبِی سُرَیْحَةَ(3) أَوْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ الشَّاکُّ شُعْبَةُ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ.

قَالَ سَعِیدُ بْنُ جُبَیْرٍ: وَ أَنَا قَدْ سَمِعْتُ مِثْلَ هَذَا عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ أَظُنُّهُ قَالَ وَ کَتَمْتُهُ.

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ شُعْبَةَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ قَالَ سَمِعْتُ سَعِیدَ بْنَ وَهْبٍ قَالَ: نَشَدَ عَلِیٌّ النَّاسَ فَقَامَ خَمْسَةٌ أَوْ سِتَّةٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَشَهِدُوا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ.

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ وَکِیعٍ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عُبَیْدَةَ عَنِ ابْنِ بُرَیْدَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ.

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مُعَمَّرٍ عَنْ طَاوُسٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیّاً إِلَی الْیَمَنِ (4) وَ خَرَجَ بُرَیْدَةُ الْأَسْلَمِیُّ فَبَعَثَهُ عَلِیٌّ علیه السلام فِی بَعْضِ السَّبْیِ فَشَکَاهُ بُرَیْدَةُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ (5).

أَقُولُ: رَوَی الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ فِی کِتَابِ مَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ فِی عَلِیٍّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَطِیَّةَ قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ

ص: 190


1- 1. الدّر المنثور 2: 259.
2- 2. کذا فی( ک) و فی غیره من النسخ و کذا المصدر: و رجل من جلساء علی عن علیّ علیه السلام اه.
3- 3. اسمه حذیفة بن أسید، أورد ترجمته فی أسد الغابة( 5: 208) و روی أیضا هذه الروایة عنه.
4- 4. فی المصدر: إلی الیمن علینا.
5- 5. العمدة: 46- 48.

روایت78.

مؤلف: در کتاب سلیم بن قیس هلالی آمده است که ابان بن ابی عیّاش از سلیم روایت کرده که گفت: شنیدم که ابو سعید خدری گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مردم را در غدیر خم فرا خواند و امر فرمود خار و خاشاک زیر درختان را بروبند و این مصادف بود با روز پنجشنبه. سپس مردم را به سمت خود فرا خواند و دست علی بن ابی طالب را گرفته و بلند کرد، چنان­که سفیدی زیر بغل رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را دیدم، سپس فرمود: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خدایا دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار و یاری دهنده­اش را یاری فرما و واگذارنده­­اش را خوار و ذلیل گردان! ابو سعید گفت: هنوز پیامبر صَلی الله علیهِ و آله پایین نیامده بود که این آیه نازل گشت: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا». پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: الله اکبر بر کمال یافتن دین و اتمام نعمت و خشنودی پروردگار از رسالت من به ولایت علی علیه السّلام پس از من. پس حسّان بن ثابت عرض کرد: یا رسول الله: آیا به من اجازه می­فرمایی که ابیاتی را درباره علی علیه السّلام بگویم؟ فرمود: بگو، همراه با برکت خدا! پس حسّان گفت: ای بزرگان قریش، با گواهی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سخنان مرا بشنوید:

- آیا نمی­دانید که محمّدِ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، نزد درختان منطقه خُم به پا خاست، آن­گاه که ندا سر داد؛

- در حالی که جبرئیل از جانب پروردگارش آمده بود تا بگوید: که تو در امانی، از این رو سستی به خود راه مده؛

- و آنچه را که پروردگارشان نازل فرموده به آنان ابلاغ کن که اگر چنین نکنی، از سرکشی دشمنان حذر کرده­ای، - بر خود و از جانب خدایشان رسالت را به ایشان ابلاغ نکرده­ای، اگر از دشمنان بترسی؛

- آن­گاه به امر خدا قیام فرمود که کف دست راست او را با دست راست خود بلند کرد. و با صدای بلند اعلان نمودند؛

- و به آنان فرمود: مولای هرکدام از شما که بوده­ام، و قول مرا به خاطر سپرده و فراموش نمی­کند؛

- پس از من علی مولای اوست و من به ولایت او بر شما از میان دیگران راضی هستم؛

- پروردگارا، هر کس علی را دوست بدارد، دوست بدار و با هر کس که با علی دشمنی کند، دشمن باش؛

- پروردگارا، یاری فرما هر که علی را یاری نماید، به خاطر اینکه امام هدایت­گری را که همچون ماه شب بدر تاریکی­ها را روشن می­کند، یاری کرده است؛

ص: 195

علیه السلام یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ.

وَ رُوِیَ فِی کِتَابِ مَنْقَبَةِ الْمُطَهَّرِینَ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حُجَّاجاً حَتَّی إِذَا کُنَّا بِالْجُحْفَةِ بِغَدِیرِ خُمٍّ صَلَّی الظُّهْرَ ثُمَّ قَامَ خَطِیباً فِینَا فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ هَلْ تَسْمَعُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ إِنِّی أَوْشَکَ أَنْ أُدْعَی وَ إِنِّی مَسْئُولٌ وَ إِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ إِنِّی مَسْئُولٌ هَلْ بَلَّغْتُکُمْ وَ أَنْتُمْ مَسْئُولُونَ هَلْ بُلِّغْتُمْ فَمَا ذَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ قَالَ قُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ بَلَّغْتَ وَ جَهَدْتَ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَ أَنَا مِنَ الشَّاهِدِینَ أَلَا هَلْ تَسْمَعُونَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ وَ إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ فَانْظُرُوا

کَیْفَ تَخْلُفُونَ فِیهِمَا قَالَ قُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الثَّقَلَانِ قَالَ الثِّقْلُ الْأَکْبَرُ کِتَابُ اللَّهِ سَبَبٌ بِیَدَیِ اللَّهِ وَ سَبَبٌ بِأَیْدِیکُمْ فَتَمَسَّکُوا بِهِ لَنْ تَهْلِکُوا أَوْ تَضِلُّوا وَ الْآخَرُ عِتْرَتِی وَ إِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِیَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.

قال أبو نعیم رواه عن أبی الطفیل من التابعین حبیب بن أبی ثابت و سلمة بن کهیل و من الأعلام حکیم بن جبیر و وهب الهنانی و رواه عن زید بن أرقم یزید بن حیان و علی بن ربیعة و یحیی بن جعدة و أبو الضحی بن امرأة زید بن أرقم و رواه غیر زید من الصحابة علی بن أبی طالب و عبد الله بن عمر و البراء بن عازب و جابر بن عبد الله و حذیفة بن أسید و أبو سعید الخدری:(1).

«75»

یف، [الطرائف] وَ رَوَی الْخُوارِزْمِیُّ فِی مَنَاقِبِهِ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عَلِیٍّ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْبَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ(2) عَنْ هِلَالِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْحَافِظِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الْخَزَّازِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْهَاشِمِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ ثُوَیْرِ بْنِ أَبِی فَاخِتَةَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَی قَالَ قَالَ أَبِی: دَفَعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الرَّایَةَ یَوْمَ خَیْبَرَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَفَتَحَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَیْهِ وَ وَقَفَهُ یَوْمَ غَدِیرٍ(3) فَأَعْلَمَ النَّاسَ أَنَّهُ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ وَ قَالَ لَهُ تُقَاتِلُ عَلَی التَّأْوِیلِ کَمَا قَاتَلْتُ عَلَی التَّنْزِیلِ وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ مِنِّی

ص: 191


1- 1. مخطوط.
2- 2. فی مناقب الخوارزمی: عن محمّد بن عبد العزیز، عن هلال بن محمّد بن جعفر.
3- 3. فی مناقب الخوارزمی: ففتح اللّه تعالی علی یده، و أوقفه یوم غدیر خم.

- پروردگارا، فرو گذارندگان او را خوار و ذلیل گردان، آن­گاه که در روز قیامت برای حساب می­ایستند.

روایت79.

العمدة: حبّۀ العرنیّ و عبد خیر و عمرو ذی مرّ گویند: شنیدیم که علی بن ابی طالب علیه السّلام در حیاط مسجد النبی، مردمانی را که روز غدیر را دیده­ بودند به گواهی طلبید که دوازده مرد بدری از جمله زید بن أرقم از جای برخاسته و گفتند: ما گواهی می­دهیم که در روز غدیرخم شنیدیم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هرکس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست می­دارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی می­کند.

امام باقر علیه السّلام از پدرش از جدش علی علیه السّلام: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست می­دارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی می­کند.

عمر بن خطّاب گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست .

ابن مسعود نظیر این روایت را از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نقل کرده است. زید بن ارقم گفت: علی علیه السّلام در مسجد، خطاب به مردم فرمود: «خدا را، هر مردی را به گواهی می­طلبم که شنیده باشد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس من مولای اویم اینک علی مولای اوست؛ خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست می­دارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی می­کند.» و من از جمله کسانی بودم که این شهادت را کتمان کردم! پس کور گشتم.

ابن بُریده از پدرش روایت کرده که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس من ولیّ اویم، اینک علی ولیّ اوست.(1)

ص: 196


1- . العمدۀ: 54-53

بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتَ (1) وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتَ وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ تُبَیِّنُ لَهُمْ مَا اشْتَبَهَ عَلَیْهِمْ (2) بَعْدِی وَ قَالَ أَنْتَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی (3) وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ إِمَامُ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ وَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِی وَ قَالَ أَنْتَ الَّذِی أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ (4) وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ(5) وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ الْآخِذُ بِسُنَّتِی وَ الذَّابُّ عَنْ مِلَّتِی وَ قَالَ لَهُ أَنَا أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ وَ أَنْتَ مَعِی وَ قَالَ لَهُ أَنَا عِنْدَ الْحَوْضِ وَ أَنْتَ مَعِی وَ الْحَدِیثُ طَوِیلٌ إِلَی أَنْ قَالَ لَهُ أَنَا أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَ أَنْتَ مَعِی وَ بَعْدِی الْحَسَنُ (6) وَ الْحُسَیْنُ وَ فَاطِمَةُ علیها السلام وَ قَالَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْحَی إِلَیَّ بِأَنْ أَقُومَ بِفَضْلِکَ فَقُمْتُ بِهِ فِی النَّاسِ وَ بَلَّغْتُهُمْ مَا أَمَرَنِیَ اللَّهُ بِتَبْلِیغِهِ وَ قَالَ لَهُ اتَّقِ الضَّغَائِنَ الَّتِی لَکَ فِی صُدُورِ مَنْ لَا یُظْهِرُهَا إِلَّا بَعْدَ مَوْتِی أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ثُمَّ بَکَی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَقِیلَ مِمَّ بُکَاؤُکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ أَنَّهُمْ یَظْلِمُونَهُ وَ یَمْنَعُونَهُ حَقَّهُ وَ یُقَاتِلُونَهُ وَ

یَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَ یَظْلِمُونَهُمْ بَعْدَهُ وَ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ أَنَّ ذَلِکَ یَزُولُ (7) إِذَا قَامَ قَائِمُهُمْ وَ عَلَتْ کَلِمَتُهُمْ وَ اجْتَمَعَتِ الْأُمَّةُ عَلَی مَحَبَّتِهِمْ وَ کَانَ الشَّانِئُ (8) لَهُمْ قَلِیلًا وَ الْکَارِهُ لَهُمْ ذَلِیلًا وَ کَثُرَ الْمَادِحُ لَهُمْ وَ ذَلِکَ حِینَ تَغَیُّرِ الْبِلَادِ وَ ضَعْفِ الْعِبَادِ وَ الْیَأْسِ مِنَ الْفَرَجِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَظْهَرُ الْقَائِمُ فِیهِمْ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله اسْمُهُ کَاسْمِی وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ ابْنَتِی فَاطِمَةَ یُظْهِرُ اللَّهُ الْحَقَّ بِهِمْ وَ یُخْمِدُ الْبَاطِلَ بِأَسْیَافِهِمْ وَ یَتَّبِعُهُمُ النَّاسُ رَاغِبٌ إِلَیْهِمْ وَ خَائِفٌ لَهُمْ (9) قَالَ وَ سَکَنَ الْبُکَاءُ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ مَعَاشِرَ الْمُؤْمِنِینَ أَبْشِرُوا بِالْفَرَجِ فَإِنَّ وَعْدَ اللَّهِ لَا یُخْلَفُ وَ قَضَاءَهُ لَا یُرَدُّ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ وَ إِنَّ فَتْحَ اللَّهِ

ص: 192


1- 1. فی مناقب الخوارزمی: و قال له أنا سلم لمن سالمت.
2- 2. فی مناقب الخوارزمی: ما یشتبه علیهم. و فیه تقدیم و تأخیر بین هذه الجملة و تالیها.
3- 3. فی مناقب الخوارزمی: انت العروة الوثقی التی لا انفصام لها.
4- 4. فی مناقب الخوارزمی: و قال له انت الذی أنزل اللّه فیک اه.
5- 5. سورة التوبة: 3.
6- 6. فی المناقب: و انت معی تدخلها و الحسن اه.
7- 7. فی المناقب: و أخبرنی جبرئیل عن اللّه عزّ و جلّ أن ذلک الظلم یزول اه.
8- 8. شنأ الرجل: أبغضه مع عداوة و سوء خلق.
9- 9. کذا فی النسخ و الظاهر: راغبا إلیهم و خائفا لهم.

مؤلف: از طریق ابن مغازلی از زید بن ارقم و ابو سعید خدری و بُریده اسلمی و ابن ابی أوفی و ابن عباس، شبیه حدیثی که بیان شد، روایت شده است. و سیّد بن طاووس و دیگران نیز آن را روایت کرده­اند، و نیز آنچه را سیّد بن طاووس و دیگران از مسند ابن حنبل و ثعلبی و دیگران به عنوان حدیث مرسل با اسانید آن آورده­اند، از بیم افتادن در تکرار، ذکر نکردیم.

روایت80.

مؤلف: نیز در المستدرک از کتاب «حلیة الأولیاء» ابو نعیم با اسناد آن به عمیرۀ بن سعد روایت کرده که گفت: علی علیه السّلام را بالای منبر دیدم که اصحاب رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را به گواهی دادن طلبید که ابوسعید خدری، ابوهریره و انس بن مالک در میان ایشان بودند و در کنار منبر نشسته بودند و علی بالای منبر بود و با احتساب خود حضرت علی علیه السّلام، دوازده صحابی در کنار منبر حضور داشتند. پس علی علیه السّلام فرمود: شما را به خدا سوگند می­دهم، آیا شنیدید که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بگوید: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست؟ گفتند: آری به خدا! و یکی از آن­ها که انس بن مالک بود، گواهی نداد و سرجای خود نشست. پس امام از وی پرسید: چه چیزی تو را از برخاستن بازداشت؟ عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، پیر شده­ام و فراموش کرده­ام! پس امام علیه السّلام فرمود: خداوندا، اگر دروغ می­گوید، او را به بلایی گرفتار فرما! راوی گوید: او نمرد تا اینکه دیدم مبتلا به پیسی شد و لکّه سفیدی میان دو چشمش پیدا شد که عمامه آن را نمی­پوشانید. ابو نعیم گوید: ابن عائشه نیز آن را از اسماعیل به همین شکل روایت کرده است. - گوید: - الأجلح و هانی بن ایّوب نیز آن را از طلحۀ بن مصرف روایت کرده­اند.

روایت81.

و از کتاب «الأنساب» احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، در جزء اول کتاب «فی فضائل امیرالمؤمنین علیه السّلام» گوید: علی علیه السّلام بر بالای منبر فرمود: مردی را به خدا سوگند می­دهم که شنیده باشد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در روز غدیرخم فرمود: خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست می­دارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند؛ و هم­ اکنون برخیزد و گواهی دهد! و این در حالی بود که انس بن مالک، براء بن عازب، جریر بن عبدالله بجلیّ در کنار منبر نشسته بودند. پس علی علیه السّلام دعوت خود را تکرار نمود، اما کسی پاسخ نداد؛ سپس فرمود: خدایا، هر کس این شهادت را در عین عِلم به آن کتمان کند، از این دنیا مبر مگر اینکه او را به بلایی گرفتار کنی که بدان شناخته شود! راوی گوید: پس انس به بیماری برص (پیسی) مبتلا گردید و براء کور شد و جریر پس از هجرتش به صحرا برگشت و به کوه «شُراۀ» رفت و در خانه مادرش مرد.(1)

روایت82.

سمعانی در کتاب «فضائل الصحابۀ» با اسناد خود از زید بن ارقم آورده است که مردی نزد

ص: 197


1- . نسخه خطی

قَرِیبٌ اللَّهُمَّ إِنَّهُمْ أَهْلِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً اللَّهُمَّ اکْلَأْهُمْ (1) وَ ارْعَهُمْ وَ کُنْ لَهُمْ وَ انْصُرْهُمْ وَ أَعِزَّهُمْ وَ لَا تُذِلَّهُمْ وَ اخْلُفْنِی فِیهِمْ إِنَّکَ عَلَی مَا تَشَاءُ قَدِیرٌ(2).

«76»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ فِی مَجْلِسِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَلَیْهِ فُسْطَاطٌ وَ هُوَ یُحَدِّثُ النَّاسَ إِذْ قَامَ أَبُو ذَرٍّ حَتَّی ضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَی عَمُودِ الْفُسْطَاطِ(3) ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی فَقَدْ أَنْبَأْتُهُ بِاسْمِی أَنَا جُنْدَبُ بْنُ جُنَادَةَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ سَأَلْتُکُمْ بِحَقِّ اللَّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ أَ سَمِعْتُمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یَقُولُ مَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ وَ لَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ(4) أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ أَ فَتَعْلَمُونَ أَیُّهَا النَّاسُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَمَعَنَا یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ أَلْفٌ وَ ثَلَاثُمِائَةِ رَجُلٍ وَ جَمَعَنَا یَوْمَ سَمُرَاتٍ (5) خَمْسُ مِائَةِ رَجُلٍ کُلَّ ذَلِکَ یَقُولُ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ قَالَ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَقَامَ رَجُلٌ وَ قَالَ بَخْ بَخْ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ اتَّکَأَ عَلَی مُغِیرَةَ بْنِ شُعْبَةَ وَ قَامَ وَ هُوَ یَقُولُ لَا نُقِرُّ لِعَلِیٍّ بِوَلَایَةٍ وَ لَا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً فِی مَقَالِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ ص فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی ثُمَّ ذَهَبَ إِلی أَهْلِهِ یَتَمَطَّی أَوْلی لَکَ فَأَوْلی تَهَدُّداً مِنَ اللَّهِ تَعَالَی وَ انْتِهَاراً فَقَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ (6).

«77»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ صَالِحِ بْنِ خَالِدٍ الْهَاشِمِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ قَالَ: کُنْتُ وَ اللَّهِ جَالِساً بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ نَزَلَ بِنَا غَدِیرَ خُمٍّ وَ قَدْ غَصَّ الْمَجْلِسُ (7) بِالْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی قَدَمَیْهِ وَ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی بِأَمْرٍ فَقَالَ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ

ص: 193


1- 1. کلا اللّه فلانا: حرسه و حفظه.
2- 2. لم نجده فی الطرائف المطبوع، لکنه موجود فی مناقب الخوارزمی: 35 و 36.
3- 3. فی المصدر: علی عمود الفسطاط.
4- 4. فی المصدر: علی ذی لهجة.
5- 5. جمع السمرة: شجر. و المراد منه بیعة الشجرة.
6- 6. تفسیر فرات: 195. و الآیات فی سورة القیامة: 31- 34.
7- 7. غص المکان بهم: امتلأ و ضاق علیهم.

وی آمده و از او درباره عثمان و علی علیه السّلام پرسید، زید گفت: اما عثمان، کارش به خدا واگذار می­شود و اما علی علیه السّلام، ما به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از جنگ حنین بازمی­گشتیم که در غدیرخم فرود آمدیم. سپس رسول خدا خطبه­ای خوانده، حمد و ثنای خدا را به جا آورده، سپس فرمود: ای مردم، آیا من اولی­تر از مردم به خودشان نیستم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله! آن­گاه دست علی علیه السّلام را آن­قدر بالا برد تا همه ببینند، سپس فرمود: هرکس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست .

روایت83.

و با اسناد خود از براء بن عازب روایت کرده که گفت: به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از حجّۀالوداع باز می­گشتیم تا اینکه به غدیرخم رسیدیم. در آنجا ندا داده شد: الصلاۀ جامعۀ. و زیر دو درخت برای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از خار و خاشاک تمیز گشت، آن­گاه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دست علی علیه السّلام را بالا برده و فرمود: آیا من اولی­تر از مؤمنان به خودشان نیستم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله! سپس آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این مرد مولای هر کسی است که من مولای اویم، خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند! راوی گوید: چون عمر بن خطاب بعد از آن علی علیه السّلام را دید، گفت: گوارایت باد ای پسر ابوطالب، اینک مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی!

روایت84.

و با اسنادش از ابوهریره از عمر بن خطّاب آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست.

روایت85.

و با اسنادش از سالم بن ابی جعد آورده است که: به عمر گفته شد: رفتار تو با علی با رفتارت با دیگر صحابه رسول خدا فرق می­کند! گفت: چون علی مولای من است؛ تمام.(1)

مؤلف: ابن اثیر در کتاب «جامع الاصول» از صحیح ترمذی از زید بن ارقم یا ابو سریحه - تردید از شعبه است - روایت کرده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. بغویّ در «المصابیح» و بیضاوی از احمد و ترمذی با اسنادشان از زید بن ارقم، مانند این حدیث را روایت کرده­اند. و آن دو از احمد بن حنبل با اسنادش از براء بن عازب و زید بن ارقم روایت کرده­اند که چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در غدیرخم پیاده شد، دست علی علیه السّلام را بالا برده و فرمود: آیا نمی­دانید که من اولی­تر از مؤمنان به خودشان هستم؟ عرض کردند: بلی! فرمود: آیا نمی­دانید که من اولی­تر از هر مؤمنی به خودش هستم؟ عرض کردند: بلی، سپس فرمود: خداوندا، مولای هر کس بوده­ام؛ اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند! بعد از این، چون عمر وی را بدید، گفت:

ص: 198


1- . نسخه خطی

وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ فَقُلْتُ لِصَاحِبِی جَبْرَئِیلَ یَا خَلِیلِی إِنَّ قُرَیْشاً قَالُوا لِی کَذَا وَ کَذَا فَإِنَّ الْخَبَرَ مِنْ رَبِّی (1) فَقَالَ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ثُمَّ نَادَی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ أَقَامَهُ عَنْ یَمِینِهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلَی بِکُمْ مِنْکُمْ بِأَنْفُسِکُمْ قَالُوا اللَّهُمَّ بَلَی قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ عَرْضِ الْمَسْجِدِ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَأْوِیلُ هَذَا فَقَالَ مَنْ کُنْتُ نَبِیَّهُ فَهَذَا عَلِیٌّ أَمِیرُهُ وَ قَالَ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَقَالَ حُذَیْفَةُ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ مُعَاوِیَةَ حَتَّی قَامَ فَتَمَطَّی (2) وَ خَرَجَ مُغْضَباً وَاضِعاً یَمِینَهُ عَلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ الْأَشْعَرِیِّ وَ یَسَارَهُ عَلَی مُغِیرَةَ بْنِ شُعْبَةَ ثُمَّ قَامَ یَمْشِی مُتَمَطِّیاً وَ هُوَ یَقُولُ لَا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلَی مَقَالَتِهِ وَ لَا نُقِرُّ لِعَلِیٍّ بِوَلَایَتِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی أَثَرِ کَلَامِهِ فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی ثُمَّ ذَهَبَ إِلی أَهْلِهِ یَتَمَطَّی أَوْلی لَکَ فَأَوْلی ثُمَّ أَوْلی لَکَ فَأَوْلی فَهَمَّ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یَرُدَّهُ وَ یَقْتُلَهُ ثُمَّ قَالَ جَبْرَئِیلُ (3) لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ فَسَکَتَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله (4).

بیان

قال البیضاوی یتمطی أی یتبختر افتخارا بذلک من المط لأن المتبختر یمد خطاه (5) فیکون أصله یتمطط أو من المطا و هو الظهر فإنه یلویه أَوْلی لَکَ فَأَوْلی من الولی (6) و أصله أولاک الله ما تکرهه و اللام مزیدة کما فی رَدِفَ لَکُمْ (7) أو أولی لک الهلاک و قیل أفعل من الویل بعد القلب کأدنی من دون (8) أو فعلی من آل یئول بمعنی عقباک النار(9) ثُمَّ أَوْلی لَکَ فَأَوْلی أی یتکرر ذلک علیه مرة بعد

ص: 194


1- 1. فی المصدر: فأتی الخبر من ربی.
2- 2. فی المصدر: حتی قام یتمطی.
3- 3. فی المصدر: ان یرده فیقتله فقال جبرئیل.
4- 4. تفسیر فرات: 195 و 196.
5- 5. جمع الخطوة: ما بین القدمین عند المشی.
6- 6. فی المصدر: « أَوْلی لَکَ فَأَوْلی» ویل لک، من الولی اه.
7- 7. سورة النمل: 72.
8- 8. فی المصدر: من أدون.
9- 9. فی المصدر: عقابک النار.

گوارا باد بر تو ای پسر ابوطالب، اینک مولای هر مرد و زن مؤمنی هستی.

مؤلف: ابن حجر عسقلانی در مجلّد ششم از کتاب«فتح الباری» در شرح باب فضایل امیرالمؤمنین از صحیح بخاری آورده است: اما حدیث «مَن کُنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه» را ترمذی و نسائی استخراج نموده­اند و راه­های روایت آن بسیار زیاد است و ابن عقده راه­های روایت آن را در کتابی جداگانه گرد آورده و بسیاری از اسنادهای آن صحیح و حَسَن هستند. تمام!(1)

عبدالحمید بن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه» گوید: عثمان بن سعید از شریک بن عبدالله روایت کرده که چون به علی علیه السّلام خبر رسید که مردم درباره گفته او که پیامبر او را بر دیگران مقدّم نموده و برتری داده، متهّم می­کنند، فرمود: کسانی که هنوز در قید حیات هستند و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را دیدار کرده و سخن آن حضرت را در غدیرخم شنیده­اند، به خدا سوگند می­دهم که برخاسته و شهادت دهند که چه شنیده­اند! پس شش تن از صحابه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله که در سمت راست او نشسته بودند، برخاسته و گفتند: در آن روز از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی که دست علی علیه السلام را بلند کرده بود شنیدیم که فرمود: هر که من مولای اویم اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند و یاری دهنده­اش را یاری فرما و هر کس او را فرو گذارد، خوار و ذلیل گردان و دوست بدار هر کس که دوستش می­دارد و مبغوض دار هر کس که کینه او را به دل دارد.(2)

و در جای دیگر گوید: سفیان ثوری از عبدالرحمان بن قاسم از عمر بن عبدالغفار روایت کرده که چون ابوهریره به همراه معاویه به کوفه آمد، شب­ها در دروازه کِنده مجلس داشت و مردم در مجلس او حضور می­یافتند. پس جوانی از کوفه نزد وی آمده و پرسید: ای ابوهریره، تو را به خدا سوگند می­دهم، آیا از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده­ای که درباره علی علیه السّلام بگوید: «خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند»؟ ابوهریره گفت: آری به خدا! پس آن جوان گفت: اینک من خدا را گواه می­گیرم که تو دوستدار دشمنش شدی و دشمن دوستدار وی گشتی! سپس مجلس او را ترک گفت.(3)

و در جایی دیگر گوید: جمعی از مشایخ بغدادی ما گفته­اند که گروهی از صحابه،

ص: 199


1- . فتح الباری 7: 61
2- . شرح النهج ، ابن ابی الحدید 1: 254
3- . شرح النهج، ابن ابی الحدید 1: 469

أخری (1).

«78»

أَقُولُ فِی کِتَابِ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ أَنَّ أَبَانَ بْنَ أَبِی عَیَّاشٍ رَوَی عَنْ سُلَیْمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ یَقُولُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله دَعَا النَّاسَ بِغَدِیرِ خُمٍّ فَأَمَرَ بِمَا کَانَ تَحْتَ الشَّجَرِ مِنَ الشَّوْکِ فَقُمَّ وَ کَانَ ذَلِکَ یَوْمَ الْخَمِیسِ ثُمَّ دَعَا النَّاسَ إِلَیْهِ وَ أَخَذَ بِضَبْعِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَرَفَعَهَا حَتَّی نَظَرْتُ إِلَی بَیَاضِ إِبْطِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ قَالَ أَبُو سَعِیدٍ فَلَمْ یَنْزِلْ حَتَّی نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَی إِکْمَالِ الدِّینِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام مِنْ بَعْدِی فَقَالَ حَسَّانُ بْنُ ثَابِتٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِی (2) لِأَقُولَ فِی عَلِیٍّ علیه السلام أَبْیَاتاً فَقَالَ صلی الله علیه و آله قُلْ عَلَی بَرَکَةِ اللَّهِ فَقَالَ حَسَّانُ یَا مَشِیخَةَ قُرَیْشٍ اسْمَعُوا قَوْلِی بِشَهَادَةٍ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:

أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِیَّ مُحَمَّداً***لَدَی دَوْحِ خُمٍّ حِینَ قَامَ مُنَادِیاً

وَ قَدْ جَاءَهُ جِبْرِیلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ***بِأَنَّکَ مَعْصُومٌ فَلَا تَکُ وَانِیاً(3)

وَ بَلِّغْهُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ***وَ إِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حَاذَرْتَ بَاغِیاً

عَلَیْکَ فَمَا بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلَهِهِمْ***رِسَالَتَهُ إِنْ کُنْتَ تَخْشَی الْأَعَادِیَا

فَقَامَ بِهِ إِذْ ذَاکَ رَافِعُ کَفِّهِ***بِیُمْنَی یَدَیْهِ مُعْلِنَ الصَّوْتِ عَالِیاً

فَقَالَ لَهُمْ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ مِنْکُمْ***وَ کَانَ لِقَوْلِی حَافِظاً لَیْسَ نَاسِیاً

فَمَوْلَاهُ مِنْ بَعْدِی عَلِیٌّ وَ إِنَّنِی***بِهِ لَکُمْ دُونَ الْبَرِیَّةِ رَاضِیاً

فَیَا رَبِّ مَنْ وَالَی عَلِیّاً فَوَالِهِ***وَ کُنْ لِلَّذِی عَادَی عَلِیّاً مُعَادِیاً

وَ یَا رَبِّ فَانْصُرْ نَاصِرِیهِ لِنَصْرِهِمْ***إِمَامَ الْهُدَی کَالْبَدْرِ یَجْلُو الدَّیَاجِیَا(4)

ص: 195


1- 1. تفسیر البیضاوی 2: 246.
2- 2. فی المصدر و( م) ائذن لی.
3- 3. و فی الرجل: فتر و ضعف.
4- 4. الدیاجی: الظلمات.

تابعین و راویان حدیث، راه خود را از راه علی علیه السّلام جدا نموده و منحرف شدند، اینان از علی بد می­گفتند و برخی از ایشان به خاطر تمایلات دنیوی و دین را به دنیا فروختن، مناقب آن حضرت را کتمان نموده و به یاری دشمنان آن حضرت شتافتند که انس بن مالک یکی از آنان بود. زیرا وقتی علی در حیاط قصر - یا اینکه گفت: حیاط مسجد - در کوفه از مردم سؤال کرد: کدامتان از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده است که بگوید: «مَن کُنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه»؟ پس دوازده مرد برخاسته و گواهی دادند که آن را از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله شنیده­اند، اما انس بن مالک برنخاست! پس علی علیه السّلام به وی فرمود: ای انس، چه چیزی مانع از آن شده که برخیزی و شهادت دهی؟ تو که آن­جا حاضر بودی؟ گفت: یا امیرالمؤمنین، پیر شده­ام و فراموش کرده­ام. پس آن حضرت فرمود: خداوندا، اگر به دروغ ادّعای فراموشی می­کند، او را چنان به بیماری برص (پیسی) مبتلا فرما که عمامه آن را نپوشاند! طلحۀ بن عمیر گوید: به خدا سوگند که من لکه سفید پیسی را میان دو چشم او دیدم.

عثمان بن مطرف روایت کرده که مردی از انس بن مالک در اواخر عمرش درباره علی علیه السّلام پرسید، گفت: پس از ماجرای رحبه با خود عهد بستم که هیچ حدیثی را که درباره علی می­دانم و از من پرسیده شود، کتمان نکنم. او سر آمد پارسایان در روز قیامت است، به خدا سوگند، این کلام را از پیامبرتان شنیده­ام .

ابواسرائیل از حکم از ابوسلیمان مؤذن روایت کرده که علی علیه السّلام از مردم پرسید: چه کسی شنیده است رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بگوید: «مَن کُنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه»؟ پس جمعی گواهی دادند لیکن زید بن ارقم سکوت نموده شهادت نداد، در حالی که آن را شنیده بود و می­دانست. پس علی علیه السلام در حق وی نفرین نمود و خداوند چشمانش را کور کرد. از آن پس پیوسته این حدیث را برای مردم نقل می­کرد!(1)

و در جای دیگر گوید: علی علیه السّلام در روز شورا فرمود: آیا در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرموده باشد.«مَن کُنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه»؟ گفتند: خیر!(2)

و در جای دیگر گوید: مشهور آن است که علی علیه السّلام در رحبۀ (حیاط مسجد یا قصر) کوفه مردم را مورد خطاب قرار داده و فرمود: هر مردی را که شنیده باشد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله هنگام بازگشت از حجۀ­الوداع فرمود: «هرکس من مولای اویم اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند» به خدا سوگند می­دهم که برخیزد و شهادت دهد. پس عده­ای برخاسته و شهادت دادند که این سخن را از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده­اند.

ص: 200


1- . شرح النهج، ابن ابی الحدید 1: 472
2- . شرح النهج، ابن ابی الحدید 2: 96

وَ یَا رَبِّ فَاخْذُلْ خَاذِلِیهِ وَ کُنْ لَهُمْ***إِذَا وُقِفُوا یَوْمَ الْحِسَابِ مُکَافِیَا

(1).

«79»

مد، [العمدة] ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُثْمَانَ یَرْفَعُهُ إِلَی حَبَّةَ الْعُرَنِیِّ وَ عَبْدِ خَیْرٍ وَ عَمْرٍو ذِی مِرٍّ قَالُوا: سَمِعْنَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام یَنْشُدُ النَّاسَ فِی الرَّحْبَةِ بِذِکْرِ یَوْمِ الْغَدِیرِ(2) فَقَامَ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ مِنْهُمْ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ.

وَ رُوِیَ أَیْضاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصْفَهَانِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ.

وَ رُوِیَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَدْلِ عَنِ الْحَارِثِیِ (3) عَنِ الصُّوفِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی الْحَکَمِ الثَّقَفِیِّ عَنْ شَاذَانَ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ سُوَیْدِ بْنِ أَبِی صَالِحٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ.

وَ رُوِیَ أَیْضاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُثْمَانَ یَرْفَعُهُ إِلَی الْأَعْمَشِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَلْقَمَةَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ عَنْهُ صلی الله علیه و آله :مِثْلَهُ.

وَ رُوِیَ أَیْضاً عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَمْرِو بْنِ شَوْذَبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الزَّعْفَرَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ إِسْرَائِیلَ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ أَبِی سُلَیْمَانَ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: نَشَدَ عَلِیٌّ النَّاسَ فِی الْمَسْجِدِ فَقَالَ أَنْشُدُ اللَّهَ رَجُلًا سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ کُنْتُ أَنَا(4) فِیمَنْ کَتَمَ فَذَهَبَ بَصَرِی.

وَ رُوِیَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ طَاوَانَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ عُبَیْدَةَ عَنِ ابْنِ بُرَیْدَةَ(5) عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :مَنْ کُنْتُ

ص: 196


1- 1. کتاب سلیم بن قیس: 152.
2- 2. فی المصدر: یذکر یوم الغدیر.
3- 3. فی المصدر: عن الحواری.
4- 4. فی المصدر: فکنت أنا.
5- 5. فی المصدر: عن سعد بن عبیدة، عن ابی بریدة.

پس آن حضرت به انس بن مالک فرمود: تو که آن­جا حاضر بودی، چرا شهادت نمی­دهی؟ گفت: یا امیرالمؤمنین، پیر شده­ام و آنچه را که فراموش کرده­ام، بیشتر از آن چیزی است که به خاطر دارم. پس آن حضرت فرمود: اگر دروغ گفته باشی، خداوند تو را به پیسی مبتلا کند، به گونه­ای که عمامه­ات آن را نتواند پوشاند! و انس قبل از مرگ به بیماری برص مبتلا گردید. ابن قتیبه دینوری حدیث برص و نفرین امیرالمؤمنین علیه السّلام را در حق انس بن مالک در کتاب «المعارف» نقل کرده است و ابن قتیبه به خاطر شهرتی که در انحراف وی از راه علی علیه السّلام از آن برخوردار است، متهّم به طرفداری از علی علیه السّلام نیست. تمام.(1)

ابن شیرویه در کتاب «الفردوس» از سمره روایت کرده که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هرکس من نبیّ اویم، علی ولیّ اوست. و از حبشی بن جناده نقل است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس من مولای اویم اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند و یاری دهنده­اش را یاری فرما و هر کس وی را کمک کند، کمک کن! بریده گوید: آن حضرت فرمود: ای بُریده، بعد از من، علی ولیّ شماست پس علی را دوست بدار که او فقط کارهایی را انجام می­دهد که فرمان یافته باشد.

روایت86.

الاحتجاج : مرا سیّد عالم عابد ابوجعفر مهدی بن ابی حرب حسینی با سندی روایت کرد که امام باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از مدینه به حج رفت، زیرا همه احکام - غیر از حج و ولایت - را به قوم خود تعلیم داده بود، از این رو جبرئیل علیه السّلام نزد وی آمده و گفت: یا محمّد، خداوند که نامش شکوهمند باد سلامتان می­کند و می­گوید: من هیچ نبی یا رسولی از انبیا و رسل خود قبض را روح ننموده­ام مگر اینکه دین خود را کامل و حجّت خویش را تأکید کرده باشم، و بر تو انجام دو فریضه باقی مانده است که قوم تو نیازمند ابلاغ آنند: فریضه حج و فریضه ولایت و خلافت پس از خودت، زیرا من هرگز زمین را از حجّت خالی نمی­گذارم ؛ بنابراین خداوند جلّ ثنائه تو را فرمان می­دهد که احکام حج را به قومت ابلاغ کنی

ص: 201


1- . شرح النهج، ابن ابی الحدید 4: 522

وَلِیَّهُ فَعَلِیٌّ وَلِیُّهُ (1).

أقول: روی من طریق ابن المغازلی عن زید بن أرقم و أبی سعید الخدری و بریدة الأسلمی و ابن أبی أوفی و ابن عباس مثل ما مر فی روایة السید بن طاوس و غیره و روی أیضا ما رواه السید و غیره من مسند أحمد بن حنبل و الثعلبی و غیرهما مرسلا بأسانیدها ترکناها حذرا من التکرار.

«80»

أَقُولُ وَ رُوِیَ أَیْضاً فِی الْمُسْتَدْرَکِ مِنْ کِتَابِ حِلْیَةِ الْأَوْلِیَاءِ لِأَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَمِیرَةَ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: شَهِدْتُ عَلِیّاً علیه السلام عَلَی الْمِنْبَرِ نَاشَدَ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ وَ فِیهِمْ أَبُو سَعِیدٍ وَ أَبُو هُرَیْرَةَ وَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ وَ هُمْ حَوْلَ الْمِنْبَرِ وَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی الْمِنْبَرِ وَ حَوْلَ الْمِنْبَرِ اثْنَا عَشَرَ هُوَ مِنْهُمْ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام أَنْشُدُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ سَمِعْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ وَ قَعَدَ رَجُلٌ هُوَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ فَقَالَ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَقُومَ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کَبِرْتُ وَ نَسِیتُ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ کَاذِباً فَاضْرِبْهُ بِبَلَاءٍ قَالَ فَمَا مَاتَ حَتَّی رَأَیْتُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ نُکْتَةً بَیْضَاءَ لَا تُوَارِیهَا الْعِمَامَةُ.

قَالَ أَبُو نُعَیْمٍ وَ رَوَاهُ أَیْضاً ابْنُ عَائِشَةَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ: مِثْلَهُ.

قال و رواه أیضا الأجلح و هانئ بن أیوب عن طلحة بن مصرف (2).

«81»

وَ مِنْ کِتَابِ الْأَنْسَابِ لِأَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ جَابِرٍ الْبَلاذُرِیِّ فِی الْجُزْءِ الْأَوَّلِ فِی فَضَائِلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی الْمِنْبَرِ أنشدت [نَشَدْتُ] اللَّهَ رَجُلًا سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ إِلَّا قَامَ فَشَهِدَ وَ تَحْتَ الْمِنْبَرِ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ وَ الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ وَ جَرِیرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبَجَلِیِّ فَأَعَادَهَا فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ فَقَالَ اللَّهُمَّ مَنْ کَتَمَ هَذِهِ الشَّهَادَةَ وَ هُوَ یَعْرِفُهَا فَلَا تخرجها [تُخْرِجْهُ] مِنَ الدُّنْیَا حَتَّی تَجْعَلَ بِهِ آیَةً یُعْرَفُ بِهَا قَالَ فَبَرِصَ أَنَسٌ وَ عَمِیَ الْبَرَاءُ وَ رَجَعَ جَرِیرٌ أَعْرَابِیّاً بَعْدَ هِجْرَتِهِ فَأَتَی الشُّرَاةَ فَمَاتَ فِی بَیْتِ أُمِّهِ (3).

«82»

وَ ذَکَرَ السَّمْعَانِیُّ فِی کِتَابِ فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ: أَنَّ رَجُلًا

ص: 197


1- 1. العمدة: 53 و 54.
2- 2. مخطوط.
3- 3. مخطوط. و الشراة جبل شامخ مرتفع من دون عسفان، تأویه القرود لبنی لیث، عن یسار عسفان، و به عقبة تذهب إلی ناحیة الحجاز لمن سلک عسفان( مراصد الاطلاع 2: 788).

و حج بگزاری و هر که از شهرها و اطراف و اعراب که استطاعت آن را دارد، با تو حج بگزارد، حجّ گزاردن را به ایشان بیاموزی، همان­طور که نماز و زکات و روزه­شان را به آنان تعلیم دادی و ایشان را بر این احکام واقف و آگاه گردانی، همان­طور که آنان را بر احکام فرایض پیشین که به ایشان ابلاغ کرده­ای، واقف گردانیدی .

پس منادی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در میان مردم ندا در داد: هان که رسول صَلی الله علیهِ و آله قصد حج دارد تا اعمال و مراسم آن را به شما بیاموزد، همان­طور که دیگر احکام دینتان را به شما آموخت، و شما را بر این احکام واقف و آگاه گرداند، همان­طور که از پیش بر دیگر احکام آگاه گردانیده است. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بیرون شده و مردم نیز با وی بیرون آمده و به وی گوش سپردند تا ببینند چه می­کند و آن­ها نیز همان کنند که او انجام می­دهد؛ پس آن حضرت با ایشان حج گزارد و تعداد کسانی که با پیامبر از مدینه و اطراف آن و اعراب حج گزاردند، نزدیک به هفتاد هزار انسان یا بیشتر بودند، به شمار همراهان موسی علیه السّلام که از ایشان برای هارون بیعت گرفت لیکن آن­ها پیمان شکنی کرده و پپرو سامری و گوساله­پرست شدند؛ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به همان شکل از هفتاد هزار نفر برای خلافت علی علیه السّلام بیعت گرفت، اما آنان نیز به پیروی از قوم موسی و سنّتی که وضع کردند اقتدا نموده، بیعت شکنی کردند. و تلبیه گفتن و احرام بستن، از مدینه تا مکه پیوسته بود.

و چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در عرفات وقوف نمود، جبرئیل از جانب خدای متعال نزد وی آمده و گفت: یا محمّد، خدای عزّوجل تو را سلام می­رساند و به تو می­گوید که مرگت نزدیک گشته و عمرت در حال به سر آمدن است و من تو را به سوی چیزی که گریزی از آن نیست می­برم، اکنون پیمان خویش را بیند و وصیت خود را فراهم کن و آنچه از علوم و میراث علوم انبیای پیشین نزد توست، از سلاح و تابوت و هرچه نزد تو از آیات انبیا هست، به وصی و خلیفه بعد از خودت بسپار که او حجّت بالغه من بر مردم، علی بن ابی طالب است؛ پس او را به این سمت بر مردم منصوب کن و عهد و پیمان و میثاق و بیعتش را تجدید کن و به آنان یادآوری کن که چه عهد و پیمانی از ایشان گرفته­ام که باید ولایت ولیّ مرا پذیرفته، دوستش بدارند و بدانند که مولای ایشان و مولای هر مرد و زن مؤمنی، علی بن ابی طالب است؛ زیرا من هیچ یک از پیامبران را قبض روح نکرده­ام مگر اینکه دین خود را کامل کرده باشم

ص: 202

أَتَاهُ یَسْأَلُهُ عَنْ عُثْمَانَ وَ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ أَمَّا عُثْمَانُ فَیُرْجِئُ أَمْرَهُ إِلَی اللَّهِ وَ أَمَّا عَلِیٌّ علیه السلام فَإِنَّا قَدْ أَقْبَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی غَزَاةِ حُنَیْنٍ فَنَزَلْنَا الْغَدِیرَ غَدِیرَ خُمٍّ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ حَتَّی أَشْخَصَهَا ثُمَّ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ.

«83»

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالَ: أَقْبَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ حَتَّی إِذَا کُنَّا بِغَدِیرِ خُمٍّ نُودِیَ فِینَا أَنِ الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ کُسِحَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَحْتَ شَجَرَتَیْنِ فَأَخَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ أَ لَسْتُ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَإِنَّ هَذَا مَوْلَی مَنْ أَنَا مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ قَالَ فَلَقِیَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ بَعْدَ ذَلِکَ فَقَالَ هَنِیئاً لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ.

«84»

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ.

«85»

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی الْجَعْدِ قَالَ: قِیلَ لِعُمَرَ إِنَّکَ تَصْنَعُ بِعَلِیٍّ شَیْئاً لَا تَصْنَعُهُ بِأَحَدٍ مِنْ صَحَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لِأَنَّهُ مَوْلَایَ انْتَهَی (1).

أَقُولُ وَ رَوَی ابْنُ الْأَثِیرِ فِی جَامِعِ الْأُصُولِ مِنْ صَحِیحِ التِّرْمِذِیِّ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ أَوْ أَبِی سُرَیْحَةَ(2) الشَّکُّ مِنْ شُعْبَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ (3).

وَ رَوَی الْبَغَوِیُّ فِی الْمَصَابِیحِ وَ الْبَیْضَاوِیُّ عَنْ أَحْمَدَ وَ التِّرْمِذِیِّ بِإِسْنَادِهِمَا عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ: مِثْلَهُ.

وَ رَوَیَا عَنْ أَحْمَدَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ وَ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمَّا نَزَلَ بِغَدِیرِ خُمٍّ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَی قَالَ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلَی بِکُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ قَالُوا بَلَی فَقَالَ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ فَلَقِیَهُ عُمَرُ بَعْدَ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ

ص: 198


1- 1. مخطوط.
2- 2. تقدم ترجمته قبیل هذا.
3- 3. أورده فی التیسیر عن زید بن أرقم 3: 237.

و نعمت خود را با ولایت اولیای خویش و دشمنی با دشمنانم تمام کرده باشم، و این موضوع بستگی به کمال توحید و دین و اتمام نعمت من بر خلق دارد و باید از ولیّ من پیروی نموده و اطاعتش نمایند، زیرا من نمی­گذارم زمینم بدون قیّم بماند تا حجّت من بر خلق من باشد. از این رو امروز دینتان را برایتان کامل کرده و نعمتم را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما برگزیدم، البته با ولایت ولیّ من و مولای هر مرد و زن مؤمنی، علی، بنده و وصیّ نبیّ من و خلیفه من پس از او و حجّت بالغه من بر خلقم. اطاعت از او اطاعت از محمّد نبیّ من است و اطاعت از او و محمّد، همانند اطاعت از من است؛ پس هر کس از او اطاعت کند، از من اطاعت کرده است و هرکه از فرمان وی سر بپیچد، مرا نافرمانی کرده است. من او را نشانه­ای میان خود و خلق خویش قرار داده­ام. هرکس او را بشناسد مؤمن و آن­که انکارش کند، کافر است. هر کس به بیعت او شرک ورزد، مشرک است و هرکه با ولایت علی به دیدار من آید، به بهشت وارد می­شود و آنکه با دشمنی با علی به دیدار من آید، وارد دوزخ گردد. پس ای محمّد، علی را به ولایت منصوب کن و از مردم برای وی بیعت بگیر و عهد و میثاق مرا که از ایشان گرفته­ام، به خاطرشان بیاور که من تو را به سوی خویش خواهم آورد.

اما رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از قوم خود و اهل نفاق و تفرقه­افکنی ترسید که پراکنده گشته و به دوره جاهلیت برگردند، زیرا آن حضرت می­دانست که این جماعت تا چه حد با علی علیه السّلام دشمنی دارند و کینه وی را به دل گرفته­اند. از این رو از جبرئیل علیه السّلام خواست از پروردگارش برای وی در قبال مردم امان درخواست نماید و منتظر ماند تا جبرئیل اجابت این خواسته را از جانب پروردگار به وی ابلاغ نماید، لذا ابلاغ ولایت علی علیه السّلام به مردم را به تأخیر انداخت تا اینکه به مسجد خیف رسیدند و در آنجا جبرئیل علیه السّلام بر وی نازل گشت و از آن حضرت خواست به عهد خود عمل کرده و علی را منصوب نماید، اما در امان بودن از مردم را از جانب خدای عزّوجل ابلاغ ننمود تا اینکه به «کراع الغمیم» میان مکه و مدینه رسیدند. در اینجا جبرئیل نزد آن حضرت آمده و از وی خواست فرمان خدا را ابلاغ نماید، ولی فرمان امان از مردم را از جانب خدا با خود نیاورده بود، لذا آن حضرت به جبرئیل فرمود: بیم آن دارم که قومم مرا تکذیب کنند و سخن مرا درباره علی نپذیرند. سپس به راه خود ادامه داد تا این که به غدیرخم که در سه مایلی قبل از جحفه قرار دارد، رسید و در حالی که پنج ساعت از روز گذشته بود، جبرئیل با تهدید و نهیب و تضمین امان از مردم، از جانب خدا باز آمده و گفت: ای محمّد، خدای عزّوجل تو را سلام می­رساند و به تو می­گوید:

ص: 203

هَنِیئاً لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ.

أقول: و قال ابن حجر العسقلانی فی المجلد السادس من کتاب فتح الباری فی شرح باب فضائل أمیر المؤمنین من صحیح البخاری و أما حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه فقد أخرجه الترمذی و النسائی و هو کثیر الطرق جدا و قد استوعبها ابن عقدة فی کتاب مفرد و کثیر من أسانیدها صحاح و حسان انتهی (1).

وَ قَالَ عَبْدُ الْحَمِیدِ بْنُ أَبِی الْحَدِیدِ فِی شَرْحِ نَهْجِ الْبَلَاغَةِ رَوَی عُثْمَانُ بْنُ سَعِیدٍ عَنْ شَرِیکِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَمَّا بَلَغَ عَلِیّاً علیه السلام أَنَّ النَّاسَ یَتَّهِمُونَهُ فِیمَا یَذْکُرُهُ مِنْ تَقْدِیمِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ تَفْضِیلِهِ عَلَی النَّاسِ قَالَ أَنْشُدُ اللَّهَ مَنْ بَقِیَ مِمَّنْ لَقِیَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ سَمِعَ

مَقَالَتَهُ (2) فِی یَوْمِ غَدِیرِ خُمٍّ إِلَّا قَامَ فَشَهِدَ بِمَا سَمِعَ فَقَامَ سِتَّةٌ مِمَّنْ عَنْ یَمِینِهِ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا سَمِعْنَاهُ (3) یَقُولُ ذَلِکَ الْیَوْمَ وَ هُوَ رَافِعٌ بِیَدَیْ عَلِیٍّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ (4) اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ (5).

وَ قَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ رَوَی سُفْیَانُ الثَّوْرِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْغَفَّارِ: أَنَّ أَبَا هُرَیْرَةَ لَمَّا قَدِمَ الْکُوفَةَ مَعَ مُعَاوِیَةَ کَانَ یَجْلِسُ بِالْعَشِیَّاتِ بِبَابِ کِنْدَةَ وَ یَجْلِسُ إِلَیْهِ (6) فَجَاءَ شَابٌّ مِنَ الْکُوفَةِ فَجَلَسَ إِلَیْهِ فَقَالَ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ أَنْشُدُکَ اللَّهَ أَ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ قَالَ اللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنْ قَدْ وَالَیْتُ عَدُوَّهُ وَ عَادَیْتُ وَلِیَّهُ ثُمَّ قَامَ عَنْهُ (7).

وَ قَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ: ذَکَرَ جَمَاعَةٌ مِنْ شُیُوخِنَا الْبَغْدَادِیِّینَ أَنَّ عِدَّةً مِنَ الصَّحَابَةِ

ص: 199


1- 1. فتح الباری 7: 61.
2- 2. فی المصدر: و سمع مقاله.
3- 3. فی المصدر: و ستة ممن علی شماله من الصحابة أیضا فشهدوا أنهم سمعوا رسول اللّه یقول اه.
4- 4. فی المصدر: فهذا علی مولاه.
5- 5. شرح النهج لابن أبی الحدید 1: 254.
6- 6. فی المصدر: و یجلس الناس إلیه.
7- 7. شرح النهج لابن أبی الحدید 1: 469.

«یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ

وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس» و این در حالی بود که پیش قراولان کاروان به نزدیکی جحفه رسیده بودند. پس، از وی خواست آنان را بازگرداند و صبر کند تا بقیه از پشت سر برسند، سپس علی علیه السلام را به ولایت بر مردم منصوب کند و آنچه را که خداوند درباره علی علیه السّلام نازل فرموده به آنان ابلاغ نماید، و به وی خبر داد که خداوند او را از گزند مردم در امان داشته است؛ سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با آمدن امان نامه، دستور فرمود منادی در میان مردم ندای «الصلاۀ جامعة» سر دهد و پیش قراولان را باز گرداند و منتظر باشند تا پشت­­سری­ها هم برسند. سپس به سمت راست راه پیچید تا به کنار مسجد غدیر رسید، جایی که جبرئیل از جانب خدای عزّ اسمه بدان فرمان داده بود. در آن­جا چند درخت بود که پیامبر دستور داد زیر آن­ها را تمیز کنند و سنگ­هایی را به شکل منبر روی هم قرار دهند تا بر مردم مشرف شود. سپس پیش قراولان بازگشته و آنانی که پشت سر بودند رسیدند و در همان­جا ماندند. آن­گاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از آن سنگ­ها بالا رفته و حمد ثنای خدا را به جای آورده و سپس فرمود:

حمد و سپاس خداوندی را سزاست که در یکتایی خود بلند مرتبه و در عین تفرّد، به موجودات نزدیک است، در سلطنتش شکوهمند و در ارکان حکومتش با عظمت است و دانش او به همه چیز احاطه دارد، بی­آنکه جابه جا شود، و همه خلق را با قدرت و برهان خود مقهور نموده است. بزرگواریش ثابت و پیوسته ستوده است. خدایی که بلندی­ها را برافراشته و پستی­ها را هموار نموده و بر آسمان­ها مسلّط است. منزّه است و از هر عیب و نقصی پاک می­باشد، پروردگار فرشتگان و روح القدس است. بر همه مخلوقات خود لطف و کرم نموده و به هر کس که به وی نزدیکی جسته، بخشش فرموده است. هر دیده­ای با قدرت او بیناست و چشم­ها از دیدن وی عاجزند. پروردگاری است کریم و بردبار که به مخلوقاتش مهلت می­دهد، رحمت او همه چیز را در برگرفته و با فرو فرستادن نعمت بر همه مخلوقاتش منّت نهاده است. در انتقام گرفتن شتاب نمی­ورزد و در فرستادن عذابی که گناه­کاران سزاوار آنند، پیشی نمی­گیرد. بر همه اسرار واقف است و آنچه را که در ضمیر دارند می­داند و مکنونات درونی بر او پوشیده نیستند و هیچ پوشیده­ای بر او مشتبه نمی­شود. بر همه چیز احاطه دارد و بر همه چیز غالب است. در همه کار توانا و بر هر کاری نیرومند است. هیچ مانندی ندارد

ص: 204

وَ التَّابِعِینَ وَ الْمُحَدِّثِینَ کَانُوا مُنْحَرِفِینَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَائِلِینَ فِیهِ السُّوءَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَتَمَ مَنَاقِبَهُ وَ أَعَانَ أَعْدَاءَهُ مَیْلًا مَعَ الدُّنْیَا وَ إِیثَاراً لِلْعَاجِلَةِ فَمِنْهُمْ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ نَاشَدَ عَلِیٌّ النَّاسَ فِی رَحَبَةِ الْقَصْرِ أَوْ قَالَ رَحَبَةِ الْجَامِعِ (1) بِالْکُوفَةِ أَیُّکُمْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَقَامَ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا فَشَهِدُوا بِهَا وَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ لَمْ یَقُمْ (2) فَقَالَ لَهُ یَا أَنَسُ مَا یَمْنَعُکَ أَنْ تَقُومَ فَتَشْهَدَ فَلَقَدْ حَضَرْتَهَا فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کَبِرْتُ وَ نَسِیتُ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ کَاذِباً فَارْمِهِ بِهَا بَیْضَاءَ لَا تُوَارِیهَا الْعِمَامَةُ قَالَ طَلْحَةُ بْنُ عُمَیْرٍ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ الْوَضَحَ (3) بِهِ بَعْدَ ذَلِکَ أَبْیَضَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ.

وَ رَوَی عُثْمَانُ بْنُ مُطَرِّفٍ: أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ فِی آخِرِ عُمُرِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ آلَیْتُ (4) أَنْ لَا أَکْتُمَ حَدِیثاً سُئِلْتُ عَنْهُ فِی عَلِیٍّ علیه السلام بَعْدَ یَوْمِ الرَّحْبَةِ ذَاکَ رَأْسُ الْمُتَّقِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ سَمِعْتُهُ وَ اللَّهِ مِنْ نَبِیِّکُمْ.

وَ رَوَی أَبُو إِسْرَائِیلَ عَنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی سُلَیْمَانَ الْمُؤَذِّنِ: أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام نَشَدَ النَّاسَ مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَشَهِدَ لَهُ قَوْمٌ وَ أَمْسَکَ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ فَلَمْ یَشْهَدْ وَ کَانَ یَعْلَمُهَا فَدَعَا عَلَیْهِ عَلِیٌّ علیه السلام بِذَهَابِ الْبَصَرِ فَعَمِیَ فَکَانَ یُحَدِّثُ النَّاسَ بِالْحَدِیثِ بَعْدَ مَا کُفَّ بَصَرُهُ (5).

وَ قَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ: قَالَ علیه السلام یَوْمَ الشُّورَی أَ فِیکُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ غَیْرِی قَالُوا لَا(6).

وَ قَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ: الْمَشْهُورُ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام نَاشَدَ النَّاسَ فِی الرَّحْبَةِ بِالْکُوفَةِ فَقَالَ أَنْشُدُ اللَّهَ رَجُلًا سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِی وَ هُوَ مُنْصَرِفٌ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ فَقَامَ رِجَالٌ فَشَهِدُوا بِذَلِکَ

ص: 200


1- 1. الرحبة- بالفتح- هو الموضع المتسع بین افنیة البیوت.
2- 2. فی المصدر: و انس بن مالک فی القوم و لم یقم.
3- 3. الوضح: البرص.
4- 4. فی المصدر: انی آلیت.
5- 5. شرح النهج لابن أبی الحدید 1: 472.
6- 6. شرح النهج لابن أبی الحدید 2: 96.

و او به وجود آورنده همه چیز است آن­گاه که هیچ چیزی وجود نداشته؛ او همیشگی است و بر پای به دادگری، خدایی جز او نیست و عزیز و حکیم اوست. بزرگ­تر از آن است که دیده­ها او را دریابند و او دیده­ها را در می­یابد، و او خدای مهربان و آگاه است. هیچ کس از راه معاینه قادر به وصف او نیست و احدی چگونگی آشکار و نهان بودنش را در نمی­یابد مگر به آنچه خود او عزّوجل افراد را به شناسایی خویش دلالت فرموده باشد؛ گواهی می­دهم به اینکه او خدایی است که خالقی جز او نیست، قداستش سر تا سر عالم را فرا گرفته، او همان خدایی است که نورش ابدیت را در بر گرفته، کسی که فرمانش بی­مشورت با مشاوری نافذ است، در تقدیر او را شریکی نیست و در تدبیر وی نسبت به امور عالم هستی تفاوتی موجود نیست، آفریدگان خود را مبدعانه تصویر فرموده و بدون یاری جستن از کسی، مخلوقات را آفریده، بی­آنکه متحمّل زحمتی شده باشد یا اینکه به مکر و حیله­ای متوسل گردیده باشد. با به وجود آوردنش، موجودات را هستی بخشیده و با آفرینش، عالم هستی را به مرحله ظهور رسانده است، پس اوست خدایی که جز او خدایی نیست، آنکه صنعتش محکم و مصنوعش نیکوست، دادگری است که ستم نمی­کند و کریم­ترین موجودی است که تمام امور به سوی او باز می­گردد.

و گواهی می­دهم که او همان کسی است که همه چیز در برابر عظمتش سر تعظیم فرو آورده و در برابر عزّتش همه اشیاء ذلّت گزیده­اند و همه چیز تسلیم قدرتش گردیده، و همه چیز در برابر هیبتش خاشع گشته است؛ مالک املاک و گرداننده افلاک است و تسخیر کننده خورشید و ماه است که گردش هر کدام از آن­ها را زمانی معیّن است، شب را در روز و روز را در شب فرو می­غلتاند و هریک را در پی دیگری روانه می­کند. در هم شکننده هر ستمگر کینه­توز است و هر شیطان سرکشی را به هلاکت می­رساند. نه ضدّی دارد و نه همتایی، یکتایی است بی­انباز، نه می­زاید و نه زاییده شده و نه همسری دارد. خدایی است یکتا و پروردگاری است بزرگ، هرچه خواهد به وجود آورد و آنچه اراده کند، حکم به اجرایش می­دهد. می­داند و احصا می­کند، می­میراند و زنده می­گرداند، به فقر مبتلا و از ثروت بی­نیاز می­کند یا از خود دور می­سازد. عنایتش را از هر که خواهد باز می­دارد و به هر که خواهد فراوان عطا می­فرماید، مملکت و پادشاهی مختص اوست و سپاس تنها او را سزد. هر چه خیر است در دست اوست و او بر همه چیز تواناست، شب را در روز و روز را در شب وارد می­کند، هان که عزیز بسیار آمرزنده اوست. اجابت کننده دعا، بخشنده عطا، شمارنده نَفس­ها و پروردگار جن و إنس است؛ هیچ چیز بر او مشتبه نمی­شود، فریادِ فریاد زنان دلتنگش نمی­کند و عجز و لابه مصرّانه حاجتمندان ملولش نمی­سازد، نیکان را از گناه حفظ می­کند و رستگاران را توفیق می­بخشد؛

ص: 205

فَقَالَ علیه السلام لِأَنَسِ بْنِ مَالِکٍ لَقَدْ حَضَرْتَهَا فَمَا بَالُکَ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کَبِرَتْ سِنِّی وَ صَارَ مَا أَنْسَاهُ أَکْثَرَ مِمَّا أَذْکُرُهُ فَقَالَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فَضَرَبَکَ اللَّهُ بِهَا بَیْضَاءَ لَا تُوَارِیهَا الْعِمَامَةُ فَمَا مَاتَ حَتَّی أَصَابَهُ الْبَرَصُ.

و قد ذکر ابن قتیبة حدیث البرص و الدعوة التی دعا بها أمیر المؤمنین علیه السلام علی أنس بن مالک فی کتاب المعارف و ابن قتیبة غیر متهم فی حق علی للمشهور من انحرافه عنه انتهی (1).

وَ رَوَی ابْنُ شِیرَوَیْهِ فِی الْفِرْدَوْسِ عَنْ سَمُرَةَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ کُنْتُ نَبِیَّهُ فَعَلِیٌّ وَلِیُّهُ.

وَ عَنْ حُبْشِیِّ بْنِ جُنَادَةَ(2) عَنْهُ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ أَعِنْ مَنْ أَعَانَهُ.

وَ عَنْ بُرَیْدَةَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله :یَا بُرَیْدَةُ إِنَّ عَلِیّاً وَلِیُّکُمْ بَعْدِی فَأَحِبَّ عَلِیّاً فَإِنَّمَا یَفْعَلُ مَا یُؤْمَرُ.

«86»

ج، [الإحتجاج] حَدَّثَنِی السَّیِّدُ الْعَالِمُ الْعَابِدُ أَبُو جَعْفَرٍ مَهْدِیُّ بْنُ أَبِی حَرْبٍ الْحُسَیْنِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ أَبُو عَلِیٍّ الْحَسَنُ بْنُ الشَّیْخِ السَّعِیدِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِیِّ قَالَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ السَّعِیدُ الْوَالِدُ أَبُو جَعْفَرٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ قَالَ أَخْبَرَنِی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَی التَّلَّعُکْبَرِیِّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ أَخْبَرَنَا عَلِیٌّ السُّورِیُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ مِنْ وُلْدِ الْأَفْطَسِ وَ کَانَ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی الْهَمَدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَیْفُ بْنُ عَمِیرَةَ وَ صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ جَمِیعاً عَنْ قَیْسِ بْنِ سِمْعَانَ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ

مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنَ الْمَدِینَةِ وَ قَدْ بَلَّغَ جَمِیعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ غَیْرَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنِّی لَمْ أَقْبَضْ نَبِیّاً مِنْ أَنْبِیَائِی وَ لَا رَسُولًا مِنْ رُسُلِی إِلَّا بَعْدَ إِکْمَالِ دِینِی وَ تَأْکِیدِ حُجَّتِی وَ قَدْ بَقِیَ عَلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ فَرِیضَتَانِ مِمَّا یَحْتَاجُ أَنْ تُبَلِّغَهُمَا قَوْمَکَ فَرِیضَةُ الْحَجِّ وَ فَرِیضَةُ الْوَلَایَةِ وَ الْخِلَافَةِ مِنْ بَعْدِکَ فَإِنِّی لَمْ أُخْلِ أَرْضِی مِنْ حُجَّةٍ وَ لَنْ أُخْلِیَهَا أَبَداً فَإِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ یَأْمُرُکَ أَنْ تُبَلِّغَ قَوْمَکَ الْحَجَ

ص: 201


1- 1. شرح النهج لابن أبی الحدید 4: 522.
2- 2. أورد ترجمته فی اسد الغایة 1: 366 و 367.

سروَر مؤمنان و پروردگار جهانیان است. کسی که استحقاق آن را دارد که همه مخلوقات در همه اوقات، در خوشی و ناخوشی، در سختی و فراخی سپاسگزار و ستایشگر او باشند، به این خدا و فرشتگانش و کتاب­ها و فرستادگانش ایمان دارم، فرمانش را می­شنوم و اطاعت می­کنم، و هر کاری که او را خشنود سازد انجام می­دهم و به هر چه حکم فرماید تسلیم می­شوم، به خاطر میل به اطاعت از او و بیم از مجازاتش؛ زیرا او خدایی است که هیچ کس از مکر او ایمن نیست و از ستمش کسی نمی­ترسد. به بندگی خود در برابر او اقرار نموده و به پروردگاری او گواهی می­دهم. آنچه به من وحی فرموده ابلاغ می­کنم تا مبادا اگر به جای نیاورم، چنان عذاب کوبنده­ای بر من فرود آید که احدی قادر به برطرف کردن آن نباشد، هر چند چاره اندیشی وی بزرگ باشد؛ خدایی جز او نیست، زیرا مرا آگاه فرمود که اگر آنچه را که بر من نازل گشته ابلاغ نکنم، رسالت او را ابلاغ نکرده­ام، و او تبارک و تعالی تضمین فرموده که مرا از شرّ دشمنان حفظ فرماید، و او الله است، همان کفایت کننده بزرگوار. پس به من چنین وحی فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم، یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ

وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس» .

ای مردم، در ابلاغ آنچه خداوند بر من نازل فرموده کوتاهی نکرده­ام و من علّت نزول این آیه را برای شما روشن می­کنم؛ جبرئیل سه بار بر من نازل گشته و پس از ابلاغ سلام از جانب پروردگارم - و سلام اوست - به من امر نموده است که در همین مکان، به هر سفید پوست و سیاه پوستی اعلام کنم که علی بن ابی طالب برادر، وصی، جانشین و امام شما بعد از من است. او کسی است که منزلت هارون از موسی را نسبت به من دارد، با این تفاوت که پس از من هیچ پیامبری نخواهد آمد، و پس از خدا و رسول او ولیّ شماست، و خدای تبارک و تعالی در این مورد آیه­ای از کتاب خود بر من نازل فرمود که: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون»،(1){ولیّ

شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند: همان کسانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.} و علیّ بن ابی طالب نماز را به پا داشته و زکات را در حال رکوع پرداخت نموده و پیوسته خواستار خشنودی خدای عزّوجل است. از جبرئیل خواستم که مرا از اعلام این امر معاف دارد و علت آن هم آگاهی من از اندک بودن مؤمنان و کثرت منافقان است و نیز دغل­بازی گناهکاران جنایت پیشه و خدعه­گری به تمسخر گیرندگان اسلام که خداوند در کتاب خود آن­ها را توصیف فرموده

ص: 206


1- . مائده/ 55

وَ تَحُجَّ وَ یَحُجَّ مَعَکَ کُلُّ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا مِنْ أَهْلِ الْحَضَرِ وَ الْأَطْرَافِ وَ الْأَعْرَابِ وَ تُعَلِّمَهُمْ مِنْ حَجِّهِمْ (1) مِثْلَ مَا عَلَّمْتَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَکَاتِهِمْ وَ صِیَامِهِمْ وَ تُوقِفَهُمْ مِنْ ذَلِکَ عَلَی مِثَالِ الَّذِی أَوْقَفْتَهُمْ عَلَیْهِ مِنْ جَمِیعِ مَا بَلَّغْتَهُمْ مِنَ الشَّرَائِعِ فَنَادَی مُنَادِی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی النَّاسِ أَلَا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ یُرِیدُ الْحَجَّ وَ أَنْ یُعَلِّمَکُمْ مِنْ ذَلِکَ مِثْلَ الَّذِی عَلَّمَکُمْ مِنْ شَرَائِعِ دِینِکُمْ وَ یُوقِفَکُمْ مِنْ ذَلِکَ عَلَی مِثْلِ الَّذِی أَوْقَفَکُمْ (2) عَلَیْهِ مِنْ غَیْرِهِ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ خَرَجَ مَعَهُ النَّاسُ وَ أَصْغَوْا إِلَیْهِ لِیَنْظُرُوا مَا یَصْنَعُ فَیَصْنَعُوا مِثْلَهُ فَحَجَّ بِهِمْ وَ بَلَغَ مَنْ حَجَّ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ أَهْلِ الْأَطْرَافِ وَ الْأَعْرَابِ سَبْعِینَ أَلْفَ إِنْسَانٍ أَوْ یَزِیدُونَ عَلَی نَحْوِ عَدَدِ أَصْحَابِ مُوسَی علیه السلام السَّبْعِینَ أَلْفاً الَّذِینَ أَخَذَ عَلَیْهِمْ بَیْعَةَ هَارُونَ علیه السلام فَنَکَثُوا وَ اتَّخَذُوا(3) الْعِجْلَ وَ السَّامِرِیَّ وَ کَذَلِکَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْبَیْعَةَ لِعَلِیٍّ علیه السلام بِالْخِلَافَةِ عَلَی نَحْوِ عَدَدِ أَصْحَابِ مُوسَی فَنَکَثُوا الْبَیْعَةَ وَ اتَّخَذُوا(4) الْعِجْلَ وَ السَّامِرِیَّ سُنَّةً بِسُنَّةٍ وَ مِثْلًا بِمِثْلٍ وَ اتَّصَلَتِ التَّلْبِیَةُ مَا بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ فَلَمَّا وَقَفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالْمَوْقِفِ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ عَنِ اللَّهِ تَعَالَی فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنَّهُ قَدْ دَنَا أَجَلُکَ وَ مُدَّتُکَ وَ أَنَا مُسْتَقْدِمُکَ عَلَی مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا عَنْهُ مَحِیصٌ فَاعْهَدْ عَهْدَکَ وَ قَدِّمْ وَصِیَّتَکَ وَ اعْمِدْ إِلَی مَا عِنْدَکَ مِنَ الْعِلْمِ وَ مِیرَاثِ عُلُومِ الْأَنْبِیَاءِ مِنْ قَبْلِکَ وَ السِّلَاحِ وَ التَّابُوتِ وَ جَمِیعِ مَا عِنْدَکَ مِنْ آیَاتِ الْأَنْبِیَاءِ فَسَلِّمْهَا إِلَی وَصِیِّکَ وَ خَلِیفَتِکَ مِنْ بَعْدِکَ حُجَّتِی الْبَالِغَةِ عَلَی خَلْقِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَأَقِمْهُ لِلنَّاسِ عَلَماً وَ جَدِّدْ عَهْدَهُ وَ مِیثَاقَهُ وَ بَیْعَتَهُ وَ ذَکِّرْهُمْ مَا أَخَذْتَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْعَتِی وَ مِیثَاقِی الَّذِی وَاثَقْتَهُمْ بِهِ وَ عَهْدِی الَّتِی عَاهَدْتَ إِلَیْهِمْ (5) مِنْ وَلَایَةِ وَلِیِّی وَ مَوْلَاهُمْ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَإِنِّی لَمْ أَقْبَضْ نَبِیّاً مِنَ الْأَنْبِیَاءِ إِلَّا بَعْدَ إِکْمَالِ

ص: 202


1- 1. فی المصدر: و تعلمهم من معالم حجهم.
2- 2. فی المصدر: و یوفقکم من ذاک علی ما أوقفکم اه.
3- 3. فی المصدر و( م): و اتبعوا.
4- 4. فی المصدر و( م): و اتبعوا.
5- 5. فی المصدر و( م): عهدت إلیهم.

که آنچه به زبان می­آورند، سخن ِ برآمده از دل­هایشان نیست و این کار را گناهی ناچیز می­پندارند در حالی که نزد خدا بس بزرگ است؛ و نیز آزارهای مکرّر آن­ها نسبت به من تا جایی که مرا «اُذُن» (زودباور) نامیدند، آن هم به سبب ملازمت علی علیه السّلام با من و اقبال من نسبت به او، تا اینکه خدای عزّوجل در این مورد چنین نازل فرمود: «وَ مِنهُْمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبیِ َّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرٍْ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکمُ ْ وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»،(1)

از ایشان کسانی هستند که پیامبر را آزار می دهند و می گویند: «او زودباور است.» بگو: «گوش خوبی برای شماست، به خدا ایمان دارد و [سخن] مؤمنان را باور می کند، و برای کسانی از شما که ایمان آورده اند رحمتی است.» و کسانی که پیامبر خدا را آزار می رسانند، عذابی پر درد [در پیش] خواهند داشت.} و اگر بخواهم کسانی را که مرا با چنین نامی می­خوانند نام ببرم، همه را به اسم یاد می­کردم و اگر می­خواستم با دست به آن­ها اشاره کنم، این کار را می­کردم، و اگر می­خواستم فرد فرد آنان را نشان دهم، این کار را می­کردم، لیکن به خدا سوگند در حق ایشان بزرگواری می­کنم، ولی با این همه خداوند از من راضی و خشنود نخواهد شد مگر اینکه آنچه را که بر من نازل فرموده، ابلاغ کنم.

سپس آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله آیه: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس»،{ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت} درباره علی{ نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می دارد.} پس ای مردم! بدانید که خداوند او را برای شما به عنوان ولیّ و امام مفترض الطاعۀ منصوب نموده است که اطاعت از وی بر عموم مسلمانان از مهاجرین و انصار و آیندگان، چه بادیه نشین و چه شهری، عجم و عرب، آزاد و بنده، کوچک و بزرگ، سفیدپوست و سیاه پوست و هر موحّدی واجب است؛ حکمش جاری، کلامش حاکم و فرمانش نافذ است. ملعون است کسی که با وی مخالفت ورزد و آمرزیده است آنکه از وی پیروی نموده و تصدیقش نماید، زیرا خداوند او و هر کس که سخنش را بشنود و اطاعت کند، آمرزیده است.

ای مردم، این آخرین باری است که در جمع شما و در این مکان سخن می­گویم، پس خوب گوش کنید و اطاعت کنید و به فرمان پروردگارتان گردن نهید که خدای عزّوجل خود ولیّ و إله شماست و بعد از او، پیامبر شما محمّد ولیّ شماست، اینکه ایستاده و با شما سخن می­گوید، سپس بعد از من، علی ولیّ و امامِ شما به امر خدا پروردگارتان است؛ ا

ص: 207


1- . توبه / 61

دِینِی (1) وَ إِتْمَامِ نِعْمَتِی بِوَلَایَةِ أَوْلِیَائِی وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِی وَ ذَلِکَ کَمَالُ تَوْحِیدِی وَ دِینِی وَ إِتْمَامُ نِعْمَتِی عَلَی خَلْقِی بِاتِّبَاعِ وَلِیِّی وَ طَاعَتِهِ وَ ذَلِکَ أَنِّی لَا أَتْرُکُ أَرْضِی بِغَیْرِ قَیِّمٍ (2) لِیَکُونَ حُجَّةً لِی عَلَی خَلْقِی فَالْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِیناً بِوَلِیِّی (3) وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ عَلِیٍّ عَبْدِی وَ وَصِیِّ نَبِیِّی وَ الْخَلِیفَةِ مِنْ بَعْدِهِ وَ حُجَّتِیَ الْبَالِغَةِ عَلَی خَلْقِی مَقْرُونٍ طَاعَتُهُ بِطَاعَةِ مُحَمَّدٍ نَبِیِّی وَ مَقْرُونٍ طَاعَتُهُ مَعَ طَاعَةِ مُحَمَّدٍ بِطَاعَتِی مَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَنِی وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِی جَعَلْتُهُ عَلَماً بَیْنِی وَ بَیْنَ خَلْقِی مَنْ عَرَفَهُ کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکَرَهُ کَانَ کَافِراً وَ مَنْ أَشْرَکَ بَیْعَتَهُ کَانَ مُشْرِکاً وَ مَنْ لَقِیَنِی بِوَلَایَتِهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ لَقِیَنِی بِعَدَاوَتِهِ دَخَلَ النَّارَ فَأَقِمْ یَا مُحَمَّدُ عَلِیّاً عَلَماً وَ خُذْ عَلَیْهِمُ الْبَیْعَةَ وَ جَدِّدْ عَهْدِی وَ مِیثَاقِی لَهُمُ (4) الَّذِی وَاثَقْتَهُمْ عَلَیْهِ فَإِنِّی قَابِضُکَ إِلَیَّ وَ مُسْتَقْدِمُکَ عَلَیَّ فَخَشِیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَوْمَهُ (5) وَ أَهْلَ النِّفَاقِ وَ الشِّقَاقِ أَنْ یَتَفَرَّقُوا وَ یَرْجِعُوا إِلَی جَاهِلِیَّةٍ لِمَا عَرَفَ مِنْ عَدَاوَتِهِمْ وَ لِمَا تَنْطَوِی عَلَیْهِ أَنْفُسُهُمْ لِعَلِیٍّ علیه السلام مِنَ الْعَدَاوَةِ وَ الْبَغْضَاءِ وَ سَأَلَ جَبْرَئِیلَ أَنْ یَسْأَلَ رَبَّهُ الْعِصْمَةَ مِنَ النَّاسِ وَ انْتَظَرَ أَنْ یَأْتِیَهُ جَبْرَئِیلُ علیه السلام بِالْعِصْمَةِ مِنَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ فَأَخَّرَ ذَلِکَ إِلَی أَنْ بَلَغَ مَسْجِدَ الْخَیْفِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ فَأَمَرَهُ بِأَنْ یَعْهَدَ عَهْدَهُ وَ یُقِیمَ عَلِیّاً عَلَماً لِلنَّاسِ (6) وَ لَمْ یَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالَّذِی أَرَادَ حَتَّی بَلَغَ کُرَاعَ الْغَمِیمِ بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ فَأَمَرَهُ بِالَّذِی أَتَاهُ فِیهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ وَ لَمْ یَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ فَقَالَ یَا جَبْرَئِیلُ إِنِّی أَخْشَی قَوْمِی أَنْ یُکَذِّبُونِی وَ لَا یَقْبَلُوا قَوْلِی فِی عَلِیٍّ فَرَحَلَ فَلَمَّا بَلَغَ غَدِیرَ خُمٍّ قَبْلَ الْجُحْفَةِ بِثَلَاثَةِ أَمْیَالٍ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ عَلَی خَمْسِ سَاعَاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهَارِ بِالزَّجْرِ وَ الِانْتِهَارِ وَ الْعِصْمَةِ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ

ص: 203


1- 1. فی المصدر: الا من بعد اکمال دینی و حجتی اه.
2- 2. فی المصدر: بغیر ولی و لا قیم.
3- 3. فی المصدر: بولایة ولیی.
4- 4. لیست کلمة« لهم» فی المصدر.
5- 5. فی المصدر: من قومه.
6- 6. فی المصدر: علما للناس یهتدون به.

ز آن پس امامت در ذریّه او از فرزندان اوست تا روزی که به لقای خداوند که نامش ارجمند باد و رسول او، نائل آیید. هیچ حلالی جز آنچه خدا حلال کرده باشد نیست و هیچ حرامی جز آنچه خدا حرام کرده باشد نیست، خداوند حلال و حرام را به من شناسانده و من نیز آنچه را که پروردگارم از قرآن و حلال و حرام به من آموخته، به علی منتقل کردم .

ای مردم، هیچ علمی نیست مگر اینکه خداوند آن را به من داده باشد و من هم تمام این علوم را به پیشوای پارسایان علی بن ابی طالب منتقل نمودم. ای مردم، از علی غافل نشوید و از او دور نگردید و از پذیرش ولایتش سر باز نزنید، زیرا او کسی است که به حق راهنمایی کرده و خود عامل به آن است و باطل را نابود ساخته و از آن نهی می­کند و در راه خدا از ملامت هیچ ملامتگری باک ندارد. دیگر اینکه او نخستین مؤمن به خدا و رسول اوست، او همان کسی است که جان خود را فدای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نمود، او تنها کسی است از مردان که با رسول خدا به عبادت خدا می­پرداخت و همه شما بت­پرست بودید.

ای مردم، علی را بر دیگران برتری دهید که خدایش برتری داده است، و به وی روی آورید که خدا وی را به ولایت شما منصوب کرده است. خداوند هرگز توبه کسی را که منکر ولایت وی باشد نمی­پذیرد و هرگز او را نمی­آمرزد، و قطعاٌ خداوند با کسی که فرمان او را درباره علی گردن ننهد، چنین خواهد کرد و یقیناً وی را به سختی تا ابد الدهر عذاب خواهد فرمود، پس بترسید از اینکه با او از در مخالفت در آیید، وگرنه به آتشی می­روید که سوخت و هیمه آن آدمیان و سنگ­ها هستند و برای کافران مهیّا گشته است. ای مردم، به خدا سوگند، همه پیامبران و رسولان گذشته به نبوّت من بشارت داده شده­اند و من خاتم انبیا و مرسلین و حجّت خدا بر همه آفریدگان اهل آسمان و زمین هستم. پس هر کس در آن شک کند کافر است، به مانند کفر دوران جاهلیت، و هرکس در این سخن من شک کند، به همه گفتارم شک کرده است و مستوجب آتش خواهد خواهند بود.

ای مردم، خداوند بر من منّت نهاده و در حق من لطف فرموده و این فضیلت را به من ارزانی داشته است، و خدایی جز او نیست، تا ابدالدهر و در همه حال سپاسگزار و ستایشگر او هستم.

ای مردم، علی را برتری دهید که افضل مردم پس از من است، از مرد و زن! به خاطر ماست که خداوند

ص: 208

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فِی عَلِیٍ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ وَ کَانَ أَوَائِلُهُمْ قَرِیباً مِنَ الْجُحْفَةِ فَأَمَرَهُ أَنْ یَرُدَّ مَنْ تَقَدَّمَ مِنْهُمْ وَ یَحْبِسَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهُمْ فِی ذَلِکَ الْمَکَانِ لِیُقِیمَ عَلِیّاً عَلَماً لِلنَّاسِ وَ یُبَلِّغَهُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِی عَلِیٍّ علیه السلام وَ أَخْبَرَهُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ عَصَمَهُ مِنَ النَّاسِ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عِنْدَ مَا جَاءَتِ الْعِصْمَةُ(1) مُنَادِیاً یُنَادِی فِی النَّاسِ بِالصَّلَاةِ جَامِعَةً وَ یَرُدُّ مَنْ تَقَدَّمَ مِنْهُمْ وَ یَحْبِسُ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهُمْ وَ تَنَحَّی عَنْ یَمِینِ الطَّرِیقِ إِلَی جَنْبِ مَسْجِدِ الْغَدِیرِ أَمَرَهُ بِذَلِکَ جَبْرَئِیلُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ اسْمُهُ وَ فِی الْمَوْضِعِ سَلَمَاتٌ (2) فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُقَمَّ مَا تَحْتَهُنَّ وَ یُنْصَبَ لَهُ أَحْجَارٌ(3) کَهَیْئَةِ الْمِنْبَرِ لِیُشْرِفَ عَلَی النَّاسِ فَتَرَاجَعَ النَّاسُ وَ احْتُبِسَ أَوَاخِرُهُمْ فِی ذَلِکَ الْمَکَانِ لَا یَزَالُونَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَوْقَ تِلْکَ الْأَحْجَارِ

ثُمَّ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ: فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی عَلَا فِی تَوَحُّدِهِ وَ دَنَا فِی تَفَرُّدِهِ وَ جَلَّ فِی سُلْطَانِهِ وَ عَظُمَ فِی أَرْکَانِهِ وَ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً وَ هُوَ فِی مَکَانِهِ وَ قَهَرَ جَمِیعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهَانِهِ مَجِیداً لَمْ یَزَلْ مَحْمُوداً لَا یَزَالُ بَارِئُ الْمَسْمُوکَاتِ وَ دَاحِی الْمَدْحُوَّاتِ (4) وَ جَبَّارُ السَّمَاوَاتِ (5) قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ مُتَفَضِّلٌ عَلَی جَمِیعِ مَنْ بَرَأَهُ مُتَطَوِّلٌ عَلَی مَنْ أَدْنَاهُ (6) یَلْحَظُ کُلَّ عَیْنٍ وَ الْعُیُونُ لَا تَرَاهُ کَرِیمٌ حَلِیمٌ ذُو أَنَاةٍ(7) قَدْ وَسِعَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَیْهِمْ بِنِعْمَتِهِ لَا یَعْجَلُ بِانْتِقَامِهِ وَ لَا یُبَادِرُ إِلَیْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذَابِهِ قَدْ فَهِمَ السَّرَائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمَائِرَ وَ لَمْ تَخْفَ عَلَیْهِ الْمَکْنُونَاتُ وَ لَا اشْتَبَهَتْ عَلَیْهِ الْخَفِیَّاتُ لَهُ الْإِحَاطَةُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ الْغَلَبَةُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ وَ الْقُوَّةُ فِی کُلِّ شَیْ ءٍ وَ الْقُدْرَةُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ لَا مِثْلُهُ

ص: 204


1- 1. فی المصدر: عند ما جاءته العصمة. و فی( م) عند ما جاءت به العصمة.
2- 2. السلم اسم شجر. و فی المصدر: و کان فی الموضع سلمات.
3- 3. فی المصدر: حجارة.
4- 4. سمک الشی ء: رفعه، یقال: سمک اللّه السماء. دحی الشی ء: بسطه.
5- 5. فی المصدر: و جبار الأرضین و السماوات.
6- 6. فی المصدر: متطول علی جمیع من أنشأه.
7- 7. الاناة: الوقار و الحلم.

روزی را نازل می­فرماید و مخلوقات را نگاه داشته است! ملعونِ ملعون و مغضوبِ مغضوب است هر کس این سخن مرا رد نموده و با آن موافق نباشد! بدانید که جبرئیل از جانب خدای متعال مرا از این معنا آگاه نموده و می­گوید: هر کس با علی دشمنی کند و ولایت او را نپذیرد، لعنت و خشم من بر او باد! پس هر کسی باید نیک بنگرد که برای فردای قیامت چه پیش فرستاده است، و از خدا بترسید از اینکه با وی مخالفت کنید که در این صورت، گام­هایی که از پیش استوار بوده­اند، دچار لغزش خواهند شد و خداوند به آنچه می­کنید آگاه است.

ای مردم، علی بن ابی طالب جنب الله و مصداق آیه: «یَاحَسْرَتیَ عَلیَ مَا فَرَّطتُ فیِ جَنبِ الله»،(1){ دریغا بر آنچه در حضور خدا کوتاهی ورزیدم.} می­باشد.

ای مردم، در قرآن تدبّر کرده و آیات آن را بفهمید و پیوسته محکمات آن را مدنظر قرار دهید و از آیات متشابه پیروی نکنید، زیرا به خدا سوگند، کسی جز علی بن ابی طالب که برادر و وصیّ من است، نمی­تواند حقایق و دقایق قرآن را تفسیر و بیان کند، کسی که هم ­اکنون دست او را گرفته و نزد خدا بالا می­آورم و بازوی او را بلند کرده و به شما خواهم گفت که هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، او علی بن ابی طالب، برادر و وصیّ من است و موالات او از جانب خداوند عزّوجل بر من نازل گشته است.

ای مردم، علی و اولاد مطهّرش ثقل اصغرند و ثقل اکبر قرآن است که هریک از این دو مؤید و موافق دیگری است و هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. بدانید و آگاه باشید که آن­ها اُمنای خدا و حکمای او بر روی زمین­اند. بدانید و آگاه باشید که من وظیفه­ام را ادا نمودم، ابلاغ کردم، به گوش همه رساندم، مطلب را توضیح داده و روشن کردم. هر چه گفتم سخن خدای عزّوجل بود و من از جانب خدای عزّوجل بیان کردم، بدانید و آگاه باشید که جز برادرم علی، کسی سزاوار منصب امارت مؤمنان نیست و امارت بر مؤمنان پس از من، جز برای او روا نیست.

سپس با دست خود بر بازوی علی علیه السّلام زده، او را بلند کرد - و این در حالی بود که علی از ابتدای بالا رفتن از سنگ­ها، یک درجه پایین­تر از پیامبرصَلی الله علیهِ و آله ایستاده بود، سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دست خود را به سوی او دراز کرده - و علی را بالا کشید تا اینکه پای آن حضرت به محاذات زانوی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله قرار گرفته و آن­گاه فرمود: ای مردم، این علی است، برادر، وصی و حافظ علم من و جانشینم بر اُمّت من و مفسر کتاب خدای عزّوجل و دعوت کننده به آن و عامل به آنچه مورد رضای الهی است. با دشمنان خدا در جنگ است و طرفدار اطاعت از وی، نهی کننده از نافرمانی اوست، او جانشین رسول خدا، امیرمؤمنان، و امامی هدایتگر است. به فرمان خدا با پیمان شکنان، ستمکاران و خارج شدگان از حق می­جنگد.

اکنون سخنی بر زبان می­آورم که هر سخنی را به امر پروردگار

ص: 209


1- . زمر/ 56

شَیْ ءٌ(1) وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّیْ ءِ حِینَ لَا شَیْ ءَ دَائِمٌ قَائِمٌ بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِکَهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ لَا یَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعَایَنَةٍ وَ لَا یَجِدُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَ مِنْ سِرٍّ وَ عَلَانِیَةٍ إِلَّا بِمَا دَلَّ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی نَفْسِهِ وَ أَشْهَدُ بِأَنَّهُ الَّذِی (2) مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ وَ الَّذِی یَغْشَی الْأَبَدَ نُورُهُ وَ الَّذِی یُنَفِّذُ أَمْرَهُ بِلَا مُشَاوَرَةِ مُشِیرٍ وَ لَا مَعَهُ شَرِیکٌ فِی تَقْدِیرٍ وَ لَا تَفَاوُتٍ فِی تَدْبِیرٍ صَوَّرَ مَا أَبْدَعَ عَلَی غَیْرِ مِثَالٍ وَ خَلَقَ مَا خَلَقَ بِلَا مَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَ لَا تَکَلُّفٍ وَ لَا احْتِیَالٍ أَنْشَأَهَا فَکَانَتْ وَ بَرَأَهَا فَبَانَتْ فَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ(3) الْمُتْقِنُ الصَّنْعَةِ الْحَسَنُ الصَّنِیعَةِ الْعَدْلُ الَّذِی لَا یَجُورُ وَ الْأَکْرَمُ الَّذِی تَرْجِعُ إِلَیْهِ الْأُمُورُ وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ الَّذِی تَوَاضَعَ کُلُّ شَیْ ءٍ لِعَظَمَتِهِ وَ ذَلَّ کُلُّ شَیْ ءٍ لِعِزَّتِهِ وَ اسْتَسْلَمَ کُلُّ شَیْ ءٍ لِقُدْرَتِهِ وَ خَشَعَ کُلُّ شَیْ ءٍ لِهَیْبَتِهِ مَالِکُ الْأَمْلَاکِ وَ مُفَلِّکُ الْأَفْلَاکِ وَ مُسَخِّرُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهارِ(4) وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیْلِ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً(5) قَاصِمُ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ مُهْلِکُ کُلِّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ لَمْ یَکُنْ مَعَهُ ضِدٌّ وَ لَا نِدٌّ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَ رَبٌّ مَاجِدٌ یَشَاءُ فَیُمْضِی وَ یُرِیدُ فَیَقْضِی وَ یَعْلَمُ فَیُحْصِی وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی وَ یُفْقِرُ وَ یُغْنِی وَ یُضْحِکُ وَ یُبْکِی وَ یُدْنِی وَ یُقْصِی وَ یَمْنَعُ وَ یُثْرِی (6) لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ

یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ مُجِیبُ الدُّعَاءِ(7) وَ مُجْزِلُ الْعَطَاءِ مُحْصِی الْأَنْفَاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ لَا یُشْکِلُ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ لَا یُضْجِرُهُ صُرَاخُ الْمُسْتَصْرِخِینَ وَ لَا یُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ (8) الْعَاصِمُ لِلصَّالِحِینَ وَ الْمُوَفِّقُ

ص: 205


1- 1. فی المصدر: و لیس مثله شی ء.
2- 2. فی المصدر: و أشهد أنّه اللّه الذی اه.
3- 3. فی المصدر: فهو اللّه الذی لا إله إلّا هو.
4- 4. کور اللّه اللیل علی النهار: أدخل هذا فی هذا.
5- 5. الحثیث: السریع.
6- 6. ثری الرجل: کثر ماله. و فی المصدر: و یمنع و یعطی. و لیس قوله« و یدنی و یقصی» فی المصدر.
7- 7. فی المصدر: لا إله إلّا هو العزیز الغفار، مستجیب الدعاء.
8- 8. أبرمه: أمله و أضجره. و الالحاح: الاصرار فی السؤال.

تغییر می­دهد. می­گویم: خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند و لعن فرما هر که انکارش کند و پایمال کننده حقش را مورد خشم و نفرت خود قرار ده! خداوندا، تو خود بر من نازل فرمودی که امامت و پیشوایی مردم پس از من، از آنِ علی بن ابی طالب ولیّ توست، آن­گاه که این امر را برای مردم روشن کرده و علی را به این مقام منصوب نمودم تا دین بندگانت را با این کار برایشان کامل کرده باشی و نعمت شما بر ایشان تمام گردد و اسلام را به عنوان دین برای آنان بپسندی و سپس فرمودی: «وَ مَن یَبْتَغِ غَیرَْ الْاسْلَامِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فیِ الاَْخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ»(1){و هر که جز اسلام، دینی [دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود، و وی در آخرت از زیانکاران است.} خداوندا، من تو را گواه می­گیرم که آنچه را که فرموده بودی ابلاغ کردم. ای مردم، یقیناً خداوند عزّوجل دین شما را به امامت وی کامل گردانیده، پس هر کس به وی و نیز به خلفای پس از او که فرزندان من از صلب اویند، تا به روز قیامت و عرضه شدن بر خدای عزّوجل، اقتدا نکند، آنان خود کسانی هستند که کارها و اعمالشان تباه گشته و در جهنم جاودانند، بی­آنکه از عذابشان کاسته شود و یا مهلتی داده شوند.

ای مردم، این علی است که در یاری رساندن به من، شایستگی، نزدیکی و خویشاوندی و عزیز و ارجمند بودن نزد من، از همه شما برتر است و خدای عزّوجل و من از او راضی و خشنود هستیم. همه آیات مشتمل بر رضای خدا درباره وی نازل شده­اند و هرگاه از «یا ایّها الذین امنوا » در قرآن سخن رفته، علی پیشاپیش همه مخاطبان این آیه بوده است و هیچ آیه­ای که مشتمل بر مدح باشد، جز در حق او نازل نشده است و سوره «هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ » که مشتمل بر اعتراف به بهشت از جانب خداست، منحصراً در حق او نازل شده است و کسی جز او را با این سوره نستوده است.

ای مردم، او یاری رساننده به دین خدا و مدافع رسول خداست، او تقی، نقی، هادی و مهدی است؛ پیامبر شما بهترین پیامبر و وصیّ شما بهترین وصی است و فرزندان او نیز بهترین اوصیا هستند.

ای مردم، نسل هر پیامبری از صُلب اوست و نسل من از صلب علی است.

ای مردم، ابلیس با حسد آدم را از بهشت بیرون راند، پس به علی حسد نورزید که اعمالتان تباه می­شود و گام­هایتان خواهد لغزید؛ زیرا آدم با یک خطا به زمین فرو فرستاده شد و این در حالی بود که او صفوۀ الله عزّوجل است، چه رسد به شما که گروهی بندگان خدا و گروه دیگر دشمنان خدا هستید؟! جز بدبخت کینه علی را به دل نمی­گیرد و جز پارسا ولایت او را نمی­پذیرد و جز مؤمن مخلص به او ایمان نمی­آورد. به خدا سوگند، سوره «عصر» درباره علی نازل شده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، وَ الْعَصْرِ...».

ای مردم، خدا را گواه گرفته و رسالت خود را به شما ابلاغ کردم و {و بر پیامبر خدا جز ابلاغ وظیفه­ای نیست}.

ص: 210


1- . آل عمران/ 85

لِلْمُفْلِحِینَ وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ رَبُّ الْعَالَمِینَ الَّذِی اسْتَحَقَّ مِنْ کُلِّ مَنْ خَلَقَ أَنْ یَشْکُرَهُ وَ یَحْمَدَهُ عَلَی السَّرَّاءِ(1) وَ الضَّرَّاءِ وَ الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ أُومِنُ بِهِ وَ بِمَلَائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ أَسْمَعُ أَمْرَهُ وَ أُطِیعُ وَ أُبَادِرُ إِلَی کُلِّ مَا یَرْضَاهُ وَ أَسْتَسْلِمُ لِمَا قَضَاهُ (2) رَغْبَةً فِی طَاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ لِأَنَّهُ اللَّهُ الَّذِی لَا یُؤْمَنُ مَکْرُهُ وَ لَا یُخَافُ جَوْرُهُ أُقِرُّ لَهُ عَلَی نَفْسِی بِالْعُبُودِیَّةِ وَ أُشْهِدُ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ أُؤَدِّی مَا أَوْحَی إِلَیَّ حَذَراً مِنْ أَنْ لَا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بِی مِنْهُ قَارِعَةٌ(3) لَا یَدْفَعُهَا عَنِّی أَحَدٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ حِیلَتُهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لِأَنَّهُ قَدْ أَعْلَمَنِی أَنِّی إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ مَا أَنْزَلَ إِلَیَّ فَمَا بَلَّغْتُ رِسَالَتَهُ وَ قَدْ ضَمِنَ لِی تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الْعِصْمَةَ وَ هُوَ اللَّهُ الْکَافِی الْکَرِیمُ فَأَوْحَی إِلَیَّ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ (4) وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا قَصَّرْتُ فِی تَبْلِیغِ مَا أَنْزَلَهُ إِلَیَّ وَ أَنَا مُبَیِّنٌ لَکُمْ سَبَبَ هَذِهِ الْآیَةِ(5) إِنَّ جَبْرَئِیلَ هَبَطَ إِلَیَّ مِرَاراً ثَلَاثاً یَأْمُرُنِی عَنِ السَّلَامِ رَبِّی وَ هُوَ السَّلَامُ أَنْ أَقُومَ فِی هَذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ کُلَّ أَبْیَضَ وَ أَسْوَدَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِی الَّذِی مَحَلُّهُ مِنِّی مَحَلُّ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ هُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَیَّ بِذَلِکَ آیَةً مِنْ کِتَابِهِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (6) وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ آتَی الزَّکَاةَ وَ هُوَ رَاکِعٌ یُرِیدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کُلِّ حَالٍ وَ سَأَلْتُ جَبْرَئِیلَ أَنْ یَسْتَعْفِیَ لِی عَنْ تَبْلِیغِ ذَلِکَ إِلَیْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ لِعِلْمِی بِقِلَّةِ الْمُؤْمِنِینَ (7) وَ کَثْرَةِ الْمُنَافِقِینَ وَ أَدْغَالِ (8) الْآثِمِینَ وَ خَتْلِ الْمُسْتَهْزِءِینَ بِالْإِسْلَامِ الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ

ص: 206


1- 1. فی المصدر: أحمده علی السراء اه.
2- 2. فی المصدر: و استسلم لقضائه.
3- 3. القارعة: الداهیة و العذاب.
4- 4. فی المصدر بعد ذلک: فی علی یعنی فی الخلافة لعلی بن أبی طالب اه.
5- 5. فی المصدر: ما أنزل اللّه تعالی إلی، و أنا مبین لکم سبب نزول هذه الآیة.
6- 6. سورة المائدة: 55.
7- 7. فی المصدر و( م) و« شف»: لعلمی بقلة المتقین.
8- 8. الظاهر کونه علی صیغة المصدر: لکن المصنّف قدّس سرّه جعله جمعا کما یظهر من البیان الآتی.

ای مردم، {ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا آن گونه که حقّ پرواکردن از اوست، پروا کنید و زینهار، جز مسلمان نمیرید.}

ای مردم، {به خدا و پیامبر او ایمان بیاورید و به آن نوری که با وی فرستاده شده ایمان بیاورید، پیش از آنکه چهره­هایی را محو کنیم و در نتیجه آن­ها را به قهقرا باز گردانیم.}

ای مردم، آن نوری که از جانب خدای عزّوجل فرو فرستاده شده، در وجود من است و بعد از من در وجود علی و بعد از او در نسل وی خواهد بود تا اینکه قائم مهدی، حقّ خدا و هر حقّی که از آنِ ما باشد را خواهد گرفت، زیرا خدای عزّوجل ما را حجّت خود بر مقصّران، معاندان، مخالفان، خائنان، گناهکاران، ظالمان و غاصبان عالم قرار داده است.

ای مردم، به شما هشدار می­دهم که من پیامبر خدایم و پیش از من نیز پیامبرانی بوده­اند و از این جهان رخت بر بسته­اند، آیا اگر من بمیرم یا کشته شوم، شما به قهقرا باز می­گردید؟ و هر کس به کفر پیشین خود باز گردد، زیانی به خدا نرسانده است و خداوند شاکران را پاداش خواهد داد؛ بدانید و آگاه باشید که علی موصوف به شکیبایی و سپاسگزاری است و پس از او، فرزندانم که از صلب او هستند، متصف به این صفت خواهند بود.

ای مردم، به خاطر اسلام آوردنتان بر خدا منّت ننهید که بر شما خشم خواهد گرفت و به عذابی از جانب خود گرفتار خواهد ساخت که او در کمین شماست.

ای مردم، پس از من رهبرانی ظهور خواهند کرد که مردم را به سوی جهنّم فرا خواهند خواند و در روز رستاخیز هیچ یاری نخواهند شد.

ای مردم، یقیناً خدا و من از آنان بیزاریم.

ای مردم، آن­ها و انصار و اعوان و پیروانشان در پست­ترین جای دوزخ­اند و چه بد جایگاهی است جایگاه متکبّران! آگاه باشید که آن­ها اصحاب صحیفه­اند، پس هریک از شما باید در صحیفه خود بنگرد.

ای مردم، من امامت را تا روز قیامت در ذریّه خود به ارث می­گذارم، و آنچه را که فرمان یافته بودم، ابلاغ کردم تا حجّتی باشد بر حاضران و غایبان و بر هر کس که در این مجلس حضور دارد یا ندارد، در قید حیات بوده یا هنوز زاده نشده باشد؛ پس حاضران غایبان را آگاه سازند و پدر فرزندش را آگاه سازد تا روز قیامت! اما با این احوال، ظالمانه آن را غصب خواهند کرد و به صورت سلطنت درخواهند آورد.

ص: 211

بِأَنَّهُمْ یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ یَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ وَ کَثْرَةِ أَذَاهُمْ لِی غَیْرَ مَرَّةٍ(1) حَتَّی سَمَّوْنِی أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّی کَذَلِکَ لِکَثْرَةِ مُلَازَمَتِهِ إِیَّایَ وَ إِقْبَالِی عَلَیْهِ حَتَّی أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ذَلِکَ (2) وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنٌ عَلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ (3) الْآیَةَ وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُسَمِّیَ الْقَائِلِینَ بِذَلِکَ بِأَسْمَائِهِمْ (4) لَسَمَّیْتُ وَ أَنْ أُومِئَ إِلَیْهِمْ بِأَعْیَانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَ أَنْ أَدُلَّ عَلَیْهِمْ لَدَلَلْتُ وَ لَکِنِّی وَ اللَّهِ فِی أُمُورِهِمْ قَدْ تَکَرَّمْتُ وَ کُلَّ ذَلِکَ لَا یَرْضَی اللَّهُ مِنِّی إِلَّا أَنْ أُبَلِّغَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیَ (5) ثُمَّ تَلَا صلی الله علیه وآله یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فِی عَلِیٍ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَاعْلَمُوا مَعَاشِرَ النَّاسِ أَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَ إِمَاماً مُفْتَرَضَةً طَاعَتُهُ (6) عَلَی الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ عَلَی التَّابِعِینَ بِإِحْسَانٍ (7) وَ عَلَی الْبَادِی وَ الْحَاضِرِ وَ عَلَی الْأَعْجَمِیِّ وَ الْعَرَبِیِّ وَ الْحُرِّ وَ الْمَمْلُوکِ وَ الصَّغِیرِ وَ الْکَبِیرِ وَ عَلَی الْأَبْیَضِ وَ الْأَسْوَدِ وَ عَلَی کُلِّ مُوَحِّدٍ مَاضٍ حُکْمُهُ جَائِزٌ قَوْلُهُ نَافِذٌ أَمْرُهُ مَلْعُونٌ مَنْ خَالَفَهُ مَرْحُومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ مَنْ صَدَّقَهُ (8) فَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطَاعَ لَهُ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ آخِرُ مَقَامٍ أَقُومُهُ فِی هَذَا الْمَشْهَدِ فَاسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ انْقَادُوا لِأَمْرِ رَبِّکُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ وَلِیُّکُمْ (9) وَ إِلَهُکُمْ ثُمَّ مِنْ دُونِهِ رَسُولُکُمْ مُحَمَّدٌ وَلِیُّکُمْ (10) وَ الْقَائِمُ الْمُخَاطِبُ لَکُمْ ثُمَّ مِنْ بَعْدِی عَلِیٌّ وَلِیُّکُمْ وَ إِمَامُکُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ رَبِّکُمْ (11) ثُمَ

ص: 207


1- 1. فی المصدر: فی غیر مرة.
2- 2. فی المصدر و« شف»: فی ذلک قرآنا.
3- 3. سورة التوبة: 61.
4- 4. فی المصدر: أن اسمی بأسمائهم.
5- 5. فی المصدر: أن ابلغ ما انزل الی.
6- 6. فی المصدر: مفترضا طاعته. و فی« شف»: مفروضا طاعته.
7- 7. فی المصدر: و علی التابعین لهم باحسان.
8- 8. فی المصدر: مرحوم من تبعه و مؤمن من صدقه. و فی« شف» مأجور من تبعه و من صدقه.
9- 9. فی المصدر و« شف» هو مولاکم.
10- 10. فی المصدر: ثم من دونه محمّد ولیکم. و فی« شف» ثم رسوله المخاطب لکم.
11- 11. فی المصدر و« شف»: بأمر ربکم.

هان که لعنت خدا بر آن کسانی باد که آن را غصب کنند و آن­گاه است که: {ای جن و انس، زودا که به شما بپردازیم!} و: {بر سَرِ شما شراره هایی از [نوع] تفته آهن و مس فروفرستاده خواهد شد، و [از کسی] یاری نتوانید طلبید.}(1)

ای مردم، خداوند عزّوجل شما را بر این حال رها نمی­سازد: «{تا اینکه پلید را از پاک جدا کند و خدا بر آن نیست که شما را از غیب آگاه گرداند.}

ای مردم، بی­تردید خداوند هیچ شهر و روستایی را به هلاکت نرسانده، مگر اینکه پیامبران را تکذیب کرده باشند و نیز آن­گونه که خدای متعال ذکر فرموده، شهرهایی را که ظلم و ستم در آن نهادینه شده باشد، خراب و ویران می­سازد. و این (علی علیه السّلام) امام و ولیّ شماست. او از وعده­های الهی است و خداوند به وعده خود عمل می­کند.

ای مردم، بیشتر پیشینیان شما گمراه شدند و خداوند پیشینیان را هلاک فرموده و آخرین را نیز هلاک خواهد کرد. ای مردم، خداوند مرا به اموری امر و از اموری نهی فرموده و من نیز علی را امر و نهی نمودم؛ بنابراین، او امر و نهی را از پروردگارش عزّوجل دریافت کرده است، پس گوش به فرمان او باشید تا سالم بمانید و از وی اطاعت کنید تا هدایت یابید و نواهی او را به کار بندید تا به راه راست بیفتید و خواسته او را برآورید تا دچار تفرقه و پراکندگی نشوید و از حرکت در مسیر او باز نمانید.

ای مردم، من صراط مستقیم خدایم که شما را فرمان داده از آن پیروی کنید، و پس از من علی صراط مستقیم خداست و بعد از او، فرزندان من از صلب علی صراط مستقیم خدایند، آن­ها امامانی هستند که مردم را به حق هدایت نموده و خود بدان وسیله دادگری می­کنند.

سپس سوره مبارکه حمد «الحمدالله رب­العالمین» را تا آخر تلاوت نموده و آن­گاه فرمود: این سوره در حق من و درباره ایشان نازل شد، برای آن­ها عموماً و برای پدرشان اختصاصاً. آنان {اولیای خدا هستند که هیچ بیمی برایشان نیست و اندوهگین نمی­شوند.}، {اینانند حزب خدا، آری، حزب خدا رستگارند.} و پیروزمندانند. هان که دشمنان علی خود اهل شقاق و نفاق و از حد گذشتگانند و برادران شیاطین که فریبکارانه با یکدیگر سخنان فریبنده­ رد و بدل می­کنند. بدانید و آگاه باشید! دوستان ایشان

ص: 212


1- . الرحمن / 55

الْإِمَامَةُ فِی ذُرِّیَّتِی مِنْ وُلْدِهِ إِلَی یَوْمِ تَلْقَوْنَ اللَّهَ عَزَّ اسْمُهُ وَ رَسُولَهُ لَا حَلَالَ إِلَّا مَا أَحَلَّهُ اللَّهُ وَ لَا حَرَامَ إِلَّا مَا حَرَّمَهُ اللَّهُ عَرَّفَنِیَ اللَّهُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ أَنَا أَفْضَیْتُ بِمَا عَلَّمَنِی رَبِّی مِنْ کِتَابِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ إِلَیْهِ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ أَحْصَاهُ اللَّهُ فِیَّ وَ کُلَّ عِلْمٍ عَلِمْتُهُ فَقَدْ أَحْصَیْتُهُ فِی إِمَامِ الْمُتَّقِینَ وَ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً وَ هُوَ الْإِمَامُ الْمُبِینُ مَعَاشِرَ النَّاسِ لَا تَضِلُّوا عَنْهُ وَ لَا تَنْفِرُوا مِنْهُ وَ لَا تَسْتَنْکِفُوا(1) مِنْ وَلَایَتِهِ فَهُوَ الَّذِی یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَ یَعْمَلُ بِهِ وَ یُزْهِقُ الْبَاطِلَ وَ یَنْهَی عَنْهُ وَ لَا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ

لَوْمَةُ لَائِمٍ ثُمَّ إِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الَّذِی (2) فَدَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِنَفْسِهِ وَ الَّذِی (3) کَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَا أَحَدَ یَعْبُدُ اللَّهَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (4) مِنَ الرِّجَالِ غَیْرُهُ مَعَاشِرَ النَّاسِ فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ اللَّهُ وَ اقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ اللَّهُ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ إِمَامٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَنْ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی أَحَدٍ أَنْکَرَ وَلَایَتَهُ وَ لَنْ یَغْفِرَ لَهُ (5) حَتْماً عَلَی اللَّهِ أَنْ یَفْعَلَ ذَلِکَ بِمَنْ خَالَفَ أَمْرَهُ فِیهِ وَ أَنْ یُعَذِّبَهُ عَذَاباً نُکْراً أَبَدَ الْأَبَدِ(6) وَ دَهْرَ الدُّهُورِ فَاحْذَرُوا أَنْ تُخَالِفُوا فَتَصِلُوا نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ أَیُّهَا النَّاسُ بِی وَ اللَّهِ بَشَّرَ الْأَوَّلُونَ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ أَنَا خَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ الْحُجَّةُ عَلَی جَمِیعِ الْمَخْلُوقِینَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ فَمَنْ شَکَّ فِی ذَلِکَ فَهُوَ کَافِرٌ کُفْرَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَ مَنْ شَکَّ فِی شَیْ ءٍ مِنْ قَوْلِی هَذَا فَقَدْ شَکَّ فِی الْکُلِّ مِنْهُ وَ الشَّاکُّ فِی ذَلِکَ فَلَهُ النَّارُ مَعَاشِرَ النَّاسِ حَبَانِیَ اللَّهُ بِهَذِهِ الْفَضِیلَةِ مَنّاً مِنْهُ عَلَیَّ وَ إِحْسَاناً مِنْهُ إِلَیَّ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ مِنِّی أَبَدَ الْآبِدِینَ وَ دَهْرَ الدَّاهِرِینَ عَلَی کُلِّ حَالٍ مَعَاشِرَ النَّاسِ فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِی مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی بِنَا أَنْزَلَ

ص: 208


1- 1. فی المصدر: و لا تستکبروا.
2- 2. فی المصدر: و هو الذی.
3- 3. فی المصدر: و هو الذی.
4- 4. فی المصدر: مع رسوله.
5- 5. فی المصدر: و لن یغفر اللّه.
6- 6. فی المصدر: أبد الآباد.

خود مؤمنانی هستند که خداوند عزّوجل در کتاب خود از ایشان یاد کرده و فرموده است: «لَّا تجَِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُواْ ءَابَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتهَُمْ

أُوْلَئکَ کَتَبَ فیِ قُلُوبهِِمُ الْایمَانَ وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تجَْرِی مِن تحَْتهَِا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضیِ َ اللَّهُ عَنهُْمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ أُوْلَئکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ المُْفْلِحُون»(1){قومی

را نیابی که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] کسانی را که با خدا و رسولش مخالفت کرده اند - هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند - دوست بدارند. در دل اینهاست که [خدا] ایمان را نوشته و آنها را با روحی از جانب خود تأیید کرده است، و آنان را به بهشتهایی که از زیر [درختان] آن جویهایی روان است در می آورد. همیشه در آنجا ماندگارند. خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند. اینانند حزب خدا. آری، حزب خداست که رستگارانند.} بدانید و آگاه باشید که دوستان ایشان همان کسانی هستند که خدای عزّوجل ایشان را وصف نموده و فرموده است: «الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئکَ لهَُمُ الْأَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُون»،(2){کسانی

که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده اند، آنان راست ایمنی و ایشان راه یافتگانند.} آگاه باشید که دوستان ایشان کسانی هستند که در امنیت کامل وارد بهشت می­شوند و فرشتگان با سلام به استقبالشان آمده و می­گویند: خوش باشید، پس به بهشت در آیید و در آن جاودانه بمانید. هان که دوستان ایشان کسانی هستند که خداوند درباره ایشان فرموده: {به بهشت در آیند و در آن بی­حساب روزی داده شوند.} آگاه باشید! دشمنان ایشان کسانی هستند که به زودی در آتشی فروزان در آیند. هان که دشمنان ایشان به دوزخ برده می­شوند؛ بدانید، دشمنان آنان در حالی که جهنّم می­جوشد و بانگی دلخراش به سان آواز خران از آن بشنوند، وارد آن می­شوند، و هرگاه اُمتی وارد آن گردد، اُمّت همتای خود را لعن فرستد. آگاه باشید که دشمنان ایشان کسانی هستند که خدای عزّوجل درباره ایشان فرمود: «کلَُّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلهَُمْ خَزَنَتهَُا أَلَمْ یَأْتِکمُ ْ نَذِیرٌ* قَالُواْ بَلیَ قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَ قُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شیَ ْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فیِ ضَلَالٍ کَبِیرٍ*وَ قَالُواْ لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فیِ أَصحَْابِ السَّعِیرِ* فَاعْترََفُواْ بِذَنبهِِمْ فَسُحْقًا لّأَِصْحَابِ السَّعِیرِ»،(3){هر

بار که گروهی در آن افکنده شوند، نگاهبانان آن از ایشان پرسند: «مگر شما را هشداردهنده ای نیامد؟» گویند: «چرا، هشداردهنده ای به سوی ما آمد و [لی] تکذیب کردیم و گفتیم: خدا چیزی فرو نفرستاده است، شما جز در گمراهی بزرگ نیستید.» و گویند: «اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقّل کرده بودیم، در [میان] دوزخیان نبودیم.» پس به گناه خود اقرار می کنند. و مرگ باد بر اهل جهنّم!} هان که دوستان ایشان کسانی هستند که در نهان از پروزدگارشان می­ترسند، آن­ها آمرزش و پاداش بزرگی دارند.

ای مردم، چه بسیار است فاصله دوزخ و بهشت، پس دشمنان ما مشمول نکوهش و نفرین خدایند و دوستان ما مورد ستایش و مودّت پروردگار خواهند بود.

ای مردم، بدانید که من بیم دهنده­ام و علی هدایت­گر است. ای مردم، من پیامبرم و علی وصیّ، بدانید که خاتم امامان ما مهدی قائم است. بدانید که در دین مسلط و با قدرت است. بدانید که انتقام گیرنده از ستمگران، اوست. بدانید که او گشاینده دژها و ویران کننده آن­هاست. بدانید که او تمام قبایل اهل شرک را به قتل می­رساند. بدانید که او انتقام همه اولیای خدای عزّوجل را می­گیرد. بدانید که او یاری دهنده دین خداست. بدانید که او هرکس را به فراخور فضل

ص: 213


1- . مجادله/ 22
2- . انعام /82
3- . ملک/ 11-8

اللَّهُ الرِّزْقَ وَ بَقِیَ الْخَلْقُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ قَوْلِی هَذَا وَ لَمْ یُوَافِقْهُ إِلَّا أَنَّ جَبْرَئِیلَ خَبَّرَنِی عَنِ اللَّهِ تَعَالَی بِذَلِکَ وَ یَقُولُ مَنْ عَادَی عَلِیّاً وَ لَمْ یَتَوَلَّهُ فَعَلَیْهِ لَعْنَتِی وَ غَضَبِی فَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ أَنْ تُخَالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ جَنْبُ اللَّهِ الَّذِی نَزَلَ فِی کِتَابِهِ (1) یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ (2) مَعَاشِرَ النَّاسِ تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آیَاتِهِ وَ انْظُرُوا إِلَی مُحْکَمَاتِهِ وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهُ فَوَ اللَّهِ لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زَوَاجِرَهُ وَ لَا یُوَضِّحُ لَکُمْ تَفْسِیرَهُ إِلَّا الَّذِی أَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَ مُصْعِدُهُ إِلَیَّ وَ شَائِلٌ بِعَضُدِهِ وَ مُعْلِمُکُمْ أَنَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ مُوَالاتُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهَا عَلَیَّ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِیّاً وَ الطَّیِّبِینَ مِنْ وُلْدِی هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ وَ الْقُرْآنُ هُوَ الثِّقْلُ الْأَکْبَرُ وَ کُلُّ وَاحِدٍ مُنْبِئٌ عَنْ صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ لَهُ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ أَلَا إِنَّهُمْ أُمَنَاءُ اللَّهِ (3) فِی خَلْقِهِ وَ حُکَمَاؤُهُ فِی أَرْضِهِ أَلَا وَ قَدْ أَدَّیْتُ أَلَا وَ قَدْ بَلَّغْتُ أَلَا وَ قَدْ أَسْمَعْتُ أَلَا وَ قَدْ أَوْضَحْتُ أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلَا إِنَّهُ لَیْسَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرَ أَخِی هَذَا وَ لَا تَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنِینَ بَعْدِی لِأَحَدٍ غَیْرِهِ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَی عَضُدِهِ (4) فَرَفَعَهُ وَ کَانَ مُنْذُ أَوَّلِ مَا صَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله دَرَجَةً دُونَ مَقَامِهِ فَبَسَطَ یَدَهُ نَحْوَ وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ شَالَ عَلِیّاً حَتَّی صَارَتْ رِجْلُهُ مَعَ رُکْبَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ هَذَا عَلِیٌّ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَاعِی عِلْمِی وَ خَلِیفَتِی عَلَی أُمَّتِی وَ

عَلَی تَفْسِیرِ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الدَّاعِی إِلَیْهِ وَ الْعَامِلُ بِمَا یَرْضَاهُ وَ الْمُحَارِبُ لِأَعْدَائِهِ وَ الْمُوَالِی عَلَی طَاعَتِهِ وَ النَّاهِی عَنْ مَعْصِیَتِهِ خَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْإِمَامُ الْهَادِی وَ قَاتِلُ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ بِأَمْرِ اللَّهِ أَقُولُ ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَ

ص: 209


1- 1. فی المصدر بعد ذلک: فقال تعالی« أن تقول نفس اه».
2- 2. سورة الزمر: 56.
3- 3. فی المصدر: هم امناء اللّه.
4- 4. فی المصدر: إلی عضده.

یا جهلش مقام و رتبه می­دهد. بدانید که او برگزیده و منتخب خداست. بدانید که او وارث همه علوم است و محیط به آن­ها. بدانید که او مخبر پروردگارش عزّوجل است و معرّف ایمان به اوست. بدانید که او صاحب عقل سلیم و ثبات در رأی است. بدانید که امور دین به او واگذار می­شود. بدانید که پیامبران گذشته به او بشارت داده­اند. بدانید که او حجّت باقی خداست که بعد از او حجّتی نیست و هیچ حقی نیست مگر اینکه با او باشد و هیچ نوری نیست مگر اینکه نزد او باشد. بدانید که هیچ کس بر وی غلبه نمی­کند و شکست در او راهی ندارد. بدانید که او ولیّ خدا بر روی زمینِ اوست و حاکم او در میان بندگانش و امین آشکار و نهان خداست.

ای مردم، من گفتنی­ها را گفتم و آن­ها را به شما فهماندم و این علی است که پس از من به شما می­فهماند؛ بدانید که پس از پایان خطبه­ام از شما دعوت خواهم کرد به عنوان بیعت با علی و اقرار به امامت او با من دست دهید و سپس با علی دست دهید. بدانید که من با خدا بیعت کردم و علی با من بیعت نمود و من از جانب خدای عزّوجل از شما برای علی بیعت می­گیرم {پس هر که پیمان شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان می­شکند...}(1)، ای مردم، {حج و عمره گزاردن از شعائر خداست، پس هر که حج کند یا عمره گزارد، بر او گناهی نیست...}(2)

ای مردم، حج خانه خدا به جای آورید، زیرا هر خانواده­ای که حج کنند، بی­نیاز و ثروتمند می­شوند و هر خاندانی که از حج سرباز زنند، به فقر و نداری گرفتار می­شوند.

ای مردم، هیچ مؤمنی در جایگاه عرفات نمی­ایستد مگر اینکه خداوند تمام گناهان گذشته او را تا آن لحظه بیامرزد و چون حجّ او پایان پذیرد، از نو گناهان او ثبت می­شوند.

ای مردم، حجّاج از جانب پروردگار یاری داده می­شوند و به هر که، هر مقدار در راه حجّ مصرف کنند، برای ایشان جبران می­شود {خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی­کند}.

ای مردم، حج را با دین کامل و تفقُّه به جای آورید و بدون توبه کردن و دل کندن از ارتکاب معاصی مراجعت نکنید.

ای مردم، نماز را آن­گونه به جای آورید و زکات را آنگونه پرداخت کنید که خدای عزّوجل به شما امر فرموده است و چنانچه به سبب مرور زمان کوتاهی یا فراموش کردید، علی ولیّ شماست و احکام را برایتان بیان می­کند. علی همان کسی است که خداوند او را به جانشینی من منصوب فرموده، کسی که خداوند او را از نور من آفریده و من نیز از او هستم، تا پاسخگوی پرسش­های شما باشد و آنچه نمی­دانید را برایتان بنمایاند. بدانید که حلال و حرام خدا خیلی بیشتر از آن است که من آن­ها را در یک مجلس برایتان شمرده و به شما بشناسانم و به حلال آن امر نموده و از حرام آن شما را باز دارم.

ص: 214


1- . فتح /10
2- . به جای حج و عمره «صفا و مروه» درست است. بقره/158

بِأَمْرِ رَبِّی أَقُولُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ الْعَنْ مَنْ أَنْکَرَهُ وَ اغْضَبْ عَلَی مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَ عَلَیَّ أَنَّ الْإِمَامَةَ لِعَلِیٍ (1) وَلِیِّکَ عِنْدَ تِبْیَانِی ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ نَصْبِی إِیَّاهُ بِمَا أَکْمَلْتَ لِعِبَادِکَ مِنْ دِینِهِمْ وَ أَتْمَمْتَ عَلَیْهِمْ نِعْمَتَکَ وَ رَضِیتَ لَهُمُ الْإِسْلَامَ دِیناً فَقُلْتَ وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ (2) اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ (3) أَنِّی قَدْ بَلَّغْتُ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّمَا أَکْمَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دِینَکُمْ بِإِمَامَتِهِ فَمَنْ لَمْ یَأْتَمَّ بِهِ وَ بِمَنْ یَقُومُ مَقَامَهُ مِنْ وُلْدِی مِنْ صُلْبِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ الْعَرْضِ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَ أُولئِکَ (4) حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ مَعَاشِرَ النَّاسِ هَذَا عَلِیٌّ أَنْصَرُکُمْ لِی وَ أَحَقُّکُمْ بِی وَ أَقْرَبُکُمْ إِلَیَّ وَ أَعَزُّکُمْ عَلَیَّ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنَا عَنْهُ رَاضِیَانِ وَ مَا نَزَلَتْ آیَةُ رِضًی إِلَّا فِیهِ وَ مَا خَاطَبَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا بَدَأَ بِهِ وَ لَا نَزَلَتْ آیَةُ مَدْحٍ فِی الْقُرْآنِ إِلَّا فِیهِ وَ لَا شَهِدَ اللَّهُ بِالْجَنَّةِ فِی هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ إِلَّا لَهُ وَ لَا أَنْزَلَهَا فِی سِوَاهُ وَ لَا مَدَحَ بِهَا غَیْرَهُ مَعَاشِرَ النَّاسِ هُوَ نَاصِرُ دِینِ اللَّهِ وَ الْمُجَادِلُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ هُوَ التَّقِیُّ النَّقِیُّ وَ الْهَادِی الْمَهْدِیُّ نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبِیٍّ وَ وَصِیُّکُمْ خَیْرُ وَصِیٍّ وَ بَنُوهُ خَیْرُ الْأَوْصِیَاءِ مَعَاشِرَ النَّاسِ ذُرِّیَّةُ کُلِّ نَبِیٍّ مِنْ صُلْبِهِ وَ ذُرِّیَّتِی مِنْ صُلْبِ عَلِیٍّ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ إِبْلِیسَ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ فَلَا تَحْسُدُوهُ فَتَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَ تَزِلَّ أَقْدَامُکُمْ فَإِنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إِلَی الْأَرْضِ بِخَطِیئَةٍ وَاحِدَةٍ وَ هُوَ صَفْوَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَیْفَ بِکُمْ وَ أَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ مِنْکُمْ أَعْدَاءُ اللَّهِ أَلَا إِنَّهُ لَا یُبْغِضُ عَلِیّاً إِلَّا شَقِیٌّ وَ لَا یَتَوَالَی عَلِیّاً إِلَّا تَقِیٌّ وَ لَا یُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مُؤْمِنٌ مُخْلِصٌ فِی عَلِیٍّ وَ اللَّهِ نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْرِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ الْعَصْرِ إِلَی آخِرِهَا مَعَاشِرَ النَّاسِ قَدْ أَشْهَدْتُ اللَّهَ وَ بَلَّغَتْکُمْ رِسَالَتِی وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ

ص: 210


1- 1. فی المصدر: أن الإمامة بعدی لعلی.
2- 2. سورة آل عمران: 85.
3- 3. فی المصدر: اللّهمّ إنّی اشهدک و کفی بک شهیدا.
4- 4. فی المصدر: فاولئک الذین.

از این رو دستور یافته­ام، از شما برای آنچه را که از جانب خدای عزّوجل در ولایت علی امیرالمؤمنین و امامان پس از او که از نسل من و او هستند و جملگی امام­اند و قائم ایشان در میان مردم مهدی است که تا روز قیامت حکومت می­کند و به حق قضاوت می­نماید، بیعت بگیرم.

ای مردم، هر حلالی را که شما را به آن راهنمایی کرده­ام و هر حرامی که شما را از انجام آن نهی کرده­ام به قوّت خود باقی هستند و من نه نظرم درباره آن­ها عوض شده و نه حکمی را جابه­جا کرده­ام، مراقب باشید و سخنان مرا فرا گیرید و به یکدیگر سفارش کنید. دستورات مرا اجرا کنید، سخنان مرا تغییر ندهید و جابه­جا نکنید. هان که گفتارم را دوباره تکرار می­کنم: ای مردم، نماز را به پا دارید و زکات بپردازید و امر به معروف و نهی از منکر کنید. بدانید که سرآمد امر به معروف آن است که سخن مرا بپذیرید و به کسانی که در اینجا نیستند ابلاغ کنید و ایشان را به پذیرش آن امر و از مخالفت با آن نهی کنید، زیرا این کار فرمانی است از جانب خدا و من و هیچ امر به معروف و نهی از منکری پذیرفته نیست مگر با وجود امام معصوم.

ای مردم، قرآن به شما می­شناساند که امامان پس از علی، فرزندان او هستند، و من هم آنان را به شما شناساندم که از نسل من و او می­باشند و خداوند عزّوجل در این خصوص می­فرماید: {و او آن را در پی خود سخنی جاودان کرد.}(1)

و من نیز گفتم: تا زمانی که به آن دو (قرآن و عترت) چنگ زده باشید، هرگز گمراه نخواهید شد .

ای مردم، پارسایی، پارسایی! بترسید از روز رستاخیز، زیرا خدای عزّوجل می­فرماید: {یقیناً زلزله رستاخیز امری هولناک است.}(2)

از مرگ یاد کنید و از حساب و میزان و بازخواست در محضر پروردگار جهانیان، و به ثواب و عقاب و اینکه هرکس با کار نیکو آمده باشد، پاداش می­یابد و هر که با گناه آمده باشد، بهره­ای از بهشت نخواهد داشت.

ای مردم، شما بیشتر از آنید که در یک زمان به نشانه بیعت به من دست دهید و خدای عزّوجل به من فرمان داده است که در این مورد از زبانتان اقرار بگیرم، به آنچه من درباره علی و امامان پس از وی در خصوص امیرمؤمنان بودنشان قرار گذاشتم، پس جملگی یک صدا بگویید:

ص: 215


1- . زخرف / 28
2- . حج/ 1

مَعَاشِرَ النَّاسِ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ (1) وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها مَعَاشِرَ النَّاسِ النُّورُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِیَّ مَسْلُوکٌ ثُمَّ فِی عَلِیٍّ ثُمَّ فِی النَّسْلِ مِنْهُ

إِلَی الْقَائِمِ الْمَهْدِیِّ الَّذِی یَأْخُذُ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِکُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنَا لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ جَعَلَنَا حُجَّةً عَلَی الْمُقَصِّرِینَ وَ الْمُعَانِدِینَ وَ الْمُخَالِفِینَ وَ الْخَائِنِینَ وَ الْآثِمِینَ وَ الظَّالِمِینَ وَ الْغَاصِبِینَ مِنْ جَمِیعِ الْعَالَمِینَ% مَعَاشِرَ النَّاسِ أُنْذِرُکُمْ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ قَدْ خَلَتْ (2) مِنْ قَبْلِیَ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ مِتُّ أَوْ قُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ أَلَا وَ إِنَّ عَلِیّاً هُوَ الْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَ الشُّکْرِ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدِی مِنْ صُلْبِهِ مَعَاشِرَ النَّاسِ لَا تَمُنُّوا عَلَی اللَّهِ إِسْلَامَکُمْ فَیَسْخَطَ عَلَیْکُمْ فَیُصِیبَکُمْ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ إِنَّهُ لَبِالْمِرْصادِ مَعَاشِرَ النَّاسِ سَیَکُونُ مِنْ بَعْدِی أَئِمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ وَ أَنَا بَرِیئَانِ مِنْهُمْ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُمْ وَ أَنْصَارَهُمْ وَ أَشْیَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ (3) فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ أَلَا إِنَّهُمْ أَصْحَابُ الصَّحِیفَةِ فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکُمْ فِی صَحِیفَتِهِ قَالَ فَذَهَبَ (4) عَلَی النَّاسِ إِلَّا شِرْذِمَةً مِنْهُمْ أَمْرُ الصَّحِیفَةِ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّی أَدَعُهَا إِمَامَةً وَ وِرَاثَةً(5) فِی عَقِبِی إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ قَدْ بَلَّغْتُ مَا أُمِرْتُ بِتَبْلِیغِهِ حُجَّةً عَلَی کُلِّ حَاضِرٍ وَ غَائِبٍ وَ عَلَی کُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ یَشْهَدْ وُلِدَ أَوْ لَمْ یُولَدْ فَلْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ سَیَجْعَلُونَهَا مُلْکاً

ص: 211


1- 1. طمس الشی ء: محاه و أهلکه.
2- 2. فی المصدر: أنذرتکم انی رسول قد خلت اه.
3- 3. فی المصدر: و اتباعهم و أشیاعهم.
4- 4. أی خفی.
5- 5. فی المصدر: امامة وراثة.

ما شنیدیم، فرمانبرداریم، راضی و خشنودیم، در مورد آنچه از خدا به ما ابلاغ فرمودی، درباره امارت علی علیه السّلام و فرزندانش که پیشوایان آینده­اند، مطیع و منقاد هستیم و در این مورد با شما از دل و جان و زبان و با دستانمان بیعت می­کنیم؛ بر این بیعت زنده خواهیم ماند و خواهیم مرد و برانگیخته خواهیم شد. نه آن را تغییر می­دهیم و نه جا به جا می­کنیم و نه در مورد آن تردید خواهیم کرد، از پیمانی که بسته­ایم باز نخواهیم گشت و عهدشکنی نمی­کنیم و از خدا و علی امیرالمؤمنین و فرزندانش، امامانی که گفتی از ذریّه شما و صلب علی که پس از حسن و حسین علیهما السلام می­آیند، هستند، اطاعت خواهیم کرد؛ آن دو امامی که جایگاه و محلی که نزد من از آن برخوردارند و منزلتی که نزد پروردگار دارند را به شما شناساندم و گفتم که آن دو، دو سرور جوانان اهل بهشت­اند و آن دو پس از پدرشان علی امام هستند و من پیش از علی، پدر آن دو هستم. پس اکنون بگویید: در این مورد خدا و تو را اطاعت نمودیم و نیز بر شما باد به علی و حسن و حسین و امامانی را که یادآور شدی، از نظر عهد و میثاقی که برای علی علیه السلام از دل و جان و زبان و دست­های ما گرفته شده - کسی که این دو را با دست درک کرده [در واقعه حضور داشته و بیعت کرده است] و با زبان اقرار کرده است - غیر از این مطلب چیز دیگری را نخواهیم خواست و هرگز در خود نمی­بینم که بخواهیم از پیمان خود برگردیم و ما این امر را از جانب شما به فرزندان و خویشاوندان دور و نزدیک خود ابلاغ خواهیم کرد، و تو خدا را بر آنچه می­گوییم گواه بگیر و گواه بودن خدا کافی است و خودتان نیز بر آنچه می­گوییم گواه هستید و نیز هر موجودی که خدا را اطاعت می­کند، چه ظاهر باشد و چه پوشیده و نیز فرشتگان خدا و سربازان و بندگان او نیز از جمله گواهان هستند و خدا از هر گواهی بزرگ­تر است.

ای مردم، چه می­گویید؟ یقیناً خداوند از هر صدا و هر چه در درون انسان­ها بگذرد، آگاه است: «فَمَنِ اهْتَدَی فَلِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا»،(1){پس هر کس هدایت شود، به سود خود اوست، و هر کس بیراهه رود، تنها به زیان خودش گمراه می شود.} و هر که بیعت کرده، در حقیقت با خدا بیعت کرده است. «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِم»،(2){

دست خدا بالای دستهای آنان است.}

ای مردم، از خدا پروا نموده و با علی امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - بیعت کنید و با حسن و حسین و امامان پس از ایشان - علیهم السّلام - که کلمه طیبه باقیه خداوند است. خداوند هر کس را که خیانت کند به هلاکت می­رساند و آنکه به عهد و پیمان خود وفا کند را مشمول رحمت خویش سازد: « فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلیَ نَفْسِهِ ...»،(3){پس هر که پیمان شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان می شکند...}.

ص: 216


1- . زمر/ 41
2- . فتح/ 10
3- . فتح/ 10

وَ اغْتِصَاباً أَلَا لَعَنَ اللَّهُ الْغَاصِبِینَ وَ الْمُغْتَصِبِینَ وَ عِنْدَهَا سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ (1) فَ یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ (2) مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَکُنْ یَذَرُکُمْ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ مَا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَ اللَّهُ مُهْلِکُهَا بِتَکْذِیبِهَا وَ کَذَلِکَ یُهْلِکُ الْقُری وَ هِیَ ظالِمَةٌ کَمَا ذَکَرَ اللَّهُ تَعَالَی وَ هَذَا إِمَامُکُمْ (3) وَ وَلِیُّکُمْ وَ هُوَ مَوَاعِیدُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَصْدُقُ وَعْدُهُ (4) مَعَاشِرَ النَّاسِ قَدْ ضَلَّ قَبْلَکُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ وَ اللَّهُ قَدْ أَهْلَکَ الْأَوَّلِینَ وَ هُوَ مُهْلِکُ الْآخِرِینَ (5) مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَنِی وَ نَهَانِی وَ قَدْ أَمَرْتُ عَلِیّاً وَ نَهَیْتُهُ فَعَلِمَ الْأَمْرَ وَ النَّهْیَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاسْمَعُوا لِأَمْرِهِ تَسْلَمُوا وَ أَطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ انْتَهَوْا لِنَهْیِهِ تَرْشُدُوا وَ صِیرُوا إِلَی مُرَادِهِ وَ لَا تَتَفَرَّقُ بِکُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبِیلِهِ مَعَاشِرَ النَّاسِ أَنَا صِرَاطُ اللَّهِ الْمُسْتَقِیمُ الَّذِی أَمَرَکُمْ بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِیٌّ مِنْ بَعْدِی ثُمَّ وُلْدِی مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِ (6) وَ بِهِ یَعْدِلُونَ ثُمَّ قَرَأَ ص الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ إِلَی آخِرِهَا وَ قَالَ فِیَّ نَزَلَتْ وَ فِیهِمْ نَزَلَتْ وَ لَهُمْ عَمَّتْ وَ إِیَّاهُمْ خَصَّتْ أُولَئِکَ أَوْلِیَاءُ

اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ الْغَالِبُونَ (7) أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَ عَلِیٍّ هُمْ أَهْلُ الشِّقَاقِ الْعَادُونَ (8) وَ إِخْوَانُ الشَّیَاطِینِ الَّذِینَ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَهُمْ

ص: 212


1- 1. أی سنقصد لحسابکم ایها الجن و الانس.
2- 2. الشواظ: لهب لا دخان فیه. و النحاس: الصفر المذاب أو هو بمعنی الشواظ.
3- 3. فی المصدر: و هذا علی اه.
4- 4. فی المصدر: یصدق ما وعده.
5- 5. فی المصدر بعد ذلک: قال اللّه تعالی: « أَ لَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ * ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ * کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ * وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ» و الآیات فی سورة المرسلات: 16- 19.
6- 6. فی المصدر: إلی الحق.
7- 7. فی المصدر و( م): هم الغالبون.
8- 8. فی المصدر: هم أهل الشقاق و النفاق و الحادون و هم العادون.

ای مردم، آنچه را گفتم بگویید و بر علی به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام دهید و بگویید: «سَمِعْنَا وَ ازعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیر»،(1){شنیدیم

و گردن نهادیم، پروردگارا، آمرزش تو را [خواستاریم] و فرجام به سوی تو است.»} و بگویید: «الحَْمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدََانا لِهَاذَا وَ مَا کُنَّا لِنهَْتَدِیَ لَوْ لَا أَنْ هَدَئنَا الله»،(2){«ستایش

خدایی را که ما را بدین [راه] هدایت نمود، و اگر خدا ما را رهبری نمی کرد، ما خود هدایت نمی یافتیم.}

ای مردم، بی­شک فضایل علی بن ابی طالب نزد خدای عزّوجل که آن را در قرآن نازل فرموده، بیشتر از آن است که من آن را در یک خطبه به شمار آورم، پس هرکس شما را از فضایل وی آگاه نمود و آن­ها را به شما شناساند، باورش کنید!

ای مردم، هر کس از خدا و رسول او و علی و امامانی که یاد کردم اطاعت کند، تحقیقاً به کامیابی بزرگی دست یافته است.

ای مردم، کسانی که در مبایعت و اظهار دوستی و موّدت با او و سلام دادن به وی به عنوان «امیرالمؤمنین» بر دیگران پیشی گیرند، اینان خود در باغ­های بهشتی کامیابند.

ای مردم، آنچه که خدا را از شما خشنود می­کند بر زبان جاری کنید، زیرا اگر شما و هر آنکه بر روی زمین است، جملگی کفر بورزید، هیچ زیانی به خدا نمی­رسانید؛ خداوندا، مؤمنان را بیامرز و خشمت را بر کافران فرو ریز و الحمدُ الله ربّ العالمین.

سپس آن قوم یک صدا فریاد برآوردند: شنیدیم و فرمان خدا و رسول را با دل­ها، زبان­ها و دست­هایمان اطاعت می­کنیم و آنگاه جمعیت به طرف پیامبرصَلی الله علیهِ و آله و علی علیه السّلام هجوم آورده و با آنان دست داده و بیعت نمودند و اولین کسانی که به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به نشانه بیعت با علی علیه السّلام دست دادند، ابوبکر، عمر، عثمان، ابو عبیده جرّاح و سالم مولای ابو حذیفه - علیهم ما علیهم - بودند و پس از ایشان مهاجرین و انصار و بقیه مردم تا آخرین نفر به نوبت و به حسب مراتبی که داشتند، بیعت نمودند؛ به گونه­ای که نماز ظهر و عصر باهم و مغرب و عشا باهم اقامه شدند و بیعت کردن آن­ها سه روز به طول انجامید و هرگاه جمعی بیعت می­کردند، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می­فرمود: سپاس خداوندی را سزاست که ما را بر جهانیان برتری داد! و از آن پس دست دادن سنّت و مرسوم شد، به گونه­ای که وقتی افراد به ناحق از مردم بیعت می­گرفتند، مردم را وادار می­ساختند به همین کیفیت بیعت کنند.(3)

ص: 216


1- . بقره/ 285
2- . اعراف/ 43
3- . احتجاج طبرسی: 41-33

هُمُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ (1) ذَکَرَهُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ (2) إِلَی آخِرِ الْآیَةِ أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَهُمُ الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (3) أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَهُمُ الَّذِینَ (4) یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ آمِنِینَ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ بِالتَّسْلِیمِ أَنْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَهُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ ... بِغَیْرِ حِسابٍ (5) أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمُ الَّذِینَ یَصْلَوْنَ (6) سَعِیراً أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ لِجَهَنَّمَ شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ وَ لَهَا زَفِیرٌ کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمْ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ قالُوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ إِلَی قَوْلِهِ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ(7) أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَهُمُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ مَعَاشِرَ النَّاسِ شَتَّانَ مَا بَیْنَ السَّعِیرِ وَ الْجَنَّةِ فَعَدُوُّنَا(8) مَنْ ذَمَّهُ اللَّهُ وَ لَعَنَهُ وَ وَلِیُّنَا مَنْ مَدَحَهُ اللَّهُ وَ أَحَبَّهُ مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا وَ إِنِّی مُنْذِرٌ وَ عَلِیٌّ هَادٍ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّی نَبِیٌّ وَ عَلِیٌّ وَصِیِّی أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِیُّ أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی الدِّینِ أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِینَ أَلَا إِنَّهُ فَاتِحُ الْحُصُونِ وَ هَادِمُهَا أَلَا إِنَّهُ قَاتِلُ کُلِّ قَبِیلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ أَلَا إِنَّهُ الْمُدْرِکُ بِکُلِّ ثَارٍ لِأَوْلِیَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللَّهِ أَلَا إِنَّهُ الْغَرَّافُ (9) مِنْ بَحْرٍ عَمِیقٍ أَلَا إِنَّهُ قَسِیمُ (10) کُلِّ ذِی

ص: 213


1- 1. فی المصدر: ألا إن اولیاءهم الذین اه.
2- 2. سورة المجادلة: 22.
3- 3. سورة الأنعام: 82.
4- 4. فی المصدر: الذین وصفهم اللّه عزّ و جلّ فقال: الذین اه.
5- 5. اصل الآیة « فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ» سورة المؤمن: 40.
6- 6. صلی فلانا النار: أدخله إیاها و أثواه فیها.
7- 7. سورة الملک: 8- 11.
8- 8. فی المصدر: عدونا.
9- 9. غرف الماء بیده: أخذه بها.
10- 10. فی المصدر: یسم.

کشف الغمّه: احمد بن محمّد طبری از علمای اهل سنّت این حدیث را تا به آخر از محمّد بن ابی بکر بن عبدالرحمان از حسن بن علی ابومحمّد دینوری از محمّد بن موسی همدانی در کتاب خود آورده است.

توضیح

می­گویم، مؤلف کتاب «صراط المستقیم» بخش اعظم این خطبه را که مربوط بر تصریح بر امامت و ولایت و فضایل امیرالمؤمنین علیه السّلام است، از محمّد بن جریر طبری در کتاب «الولایۀ» با اسناد آن به زید بن ارقم، نقل کرده است. و همه روایت را شیخ علی بن یوسف بن المطهّر - رحمه الله - از زید بن ارقم نقل کرده است.

قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله «عظیم فی ارکانه» یعنی به سبب صفاتش که برای ذات خداوندی­اش به مثابه ارکان­اند؛ یا در عرش و کرسی و آسمان­ها و زمین­ها که خود ارکان مخلوقات اویند؛ به سبب عزّت و مناعت طبع و بی­نیازی اوست؛ یا منظور سربازان اوست که از قدرت ذاتی وی تبعیّت می­کنند. فیروز آبادی گوید: «الرُّکن» با ضم راء، به معنای قسمت قوی­تر و محکم­تر است و به معنای کار بزرگ است و هر آنچه از مُلک و سپاه و غیره و عزّت و مناعت طبع که بدان قوی گردند.(1)

قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله: «و هو فی مکانه» یعنی در منزلت و رفعت خویش، یعنی اینکه علم او به اشیاء به گونه­ای نیست که با عظمت و تقدّس وی منافات داشته باشد، به گونه­ای که به آن­ها نزدیک شده یا درهم آمیزد یا اینکه صورت آن اشیا در وی ترسیم گردد.

قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله: «و مفلّک الأفلاک» یعنی خالق افلاک، زیرا قبل از به وجود آمدنشان، نام «افلاک» بر آن­ها نهادن مصداقیت ندارد، یا به معنای به چرخش در آورنده و اداره کننده افلاک است. قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله: «و هو السّلام» یعنی مبّرا از نقایص و آفاتی است که نقایص و آفات دیگران را او برطرف می­کند نه دیگری! پس تکراری نیست و احتمال می­رود که تأکید باشد. «الأدغال» جمع «دَغَل» به معنای ورود هر چیزی که موجب فساد گردد، جایی که در آن بیم کشته شدن ناگهانی رود. «الخَثَل» یعنی نیرنگ.

قول او: «قل اُذن علی الذین یزعمون» ممکن است در مصحف ایشان علیهم السّلام به همین شکل ضبط شده باشد و ممکن است بیانی برای حاصل معنا باشد، زیرا «اُذن خیرٌ» بودن مستلزم آن است که آن حضرت به سخنان ایشان گوش داده و هرچه گویند باور کند، در حالی که آن­ها جز گمان نیک در حق ایشان نداشته­اند؛ و محتمل است تفسیر آیه: «یؤمنُ للمؤمینن» باشد، یعنی اینکه سخن مؤمنان را باور دارد که چنین است، و در روایت سیّد، این عبارت «اذنٌ علی الذین یزعمون انّه اُذنٌ» به وسط آیه افزوده شده است و این معنا بر برداشت­ها برتری دارد.(2)

طبرسی گوید: معنای«هو اُذنٌ» آن است که آن حضرت به هر چه می­گفتند، گوش داده و آن را باور می­کند.

ص: 218


1- . القاموس المحیط 4: 229
2- . در نسخه چاپی از «حق الیقین» این زیادت وجود ندارد.

فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ کُلِّ ذِی جَهْلٍ بِجَهْلِهِ أَلَا إِنَّهُ خِیَرَةُ اللَّهِ وَ اللَّهُ مُخْتَارُهُ أَلَا إِنَّهُ وَارِثُ کُلِّ عِلْمٍ وَ الْمُحِیطُ بِهِ أَلَا إِنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمُنَبِّهُ بِأَمْرِ إِیمَانِهِ أَلَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ السَّدِیدُ أَلَا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیْهِ أَلَا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ بَیْنَ یَدَیْهِ أَلَا إِنَّهُ الْبَاقِی حُجَّةً وَ لَا حُجَّةَ بَعْدَهُ وَ لَا حَقَّ إِلَّا مَعَهُ وَ لَا نُورَ إِلَّا عِنْدَهُ أَلَا إِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنْصُورَ عَلَیْهِ أَلَا وَ إِنَّهُ وَلِیُّ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ حَکَمُهُ فِی خَلْقِهِ وَ أَمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیَتِهِ مَعَاشِرَ النَّاسِ قَدْ بَیَّنْتُ لَکُمْ وَ أَفْهَمْتُکُمْ وَ هَذَا عَلِیٌّ یُفْهِمُکُمْ بَعْدِی أَلَا وَ إِنَّ عِنْدَ انْقِضَاءِ خُطْبَتِی أَدْعُوکُمْ إِلَی مُصَافَقَتِی عَلَی بَیْعَتِهِ وَ الْإِقْرَارِ بِهِ ثُمَّ مُصَافَقَتِهِ بَعْدِی أَلَا إِنِّی قَدْ بَایَعْتُ اللَّهَ وَ عَلِیٌّ قَدْ بَایَعَنِی وَ أَنَا آخِذُکُمْ بِالْبَیْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ (1) الْآیَةَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ(2) الْآیَةَ مَعَاشِرَ النَّاسِ حُجُّوا الْبَیْتَ فَمَا وَرَدَهُ أَهْلُ بَیْتٍ إِلَّا اسْتَغْنَوْا وَ لَا تَخَلَّفُوا عَنْهُ إِلَّا افْتَقَرُوا مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا وَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إِلَی وَقْتِهِ ذَلِکَ فَإِذَا انْقَضَتْ حَجُّهُ اسْتُونِفَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ مَعَاشِرَ النَّاسِ الْحُجَّاجُ مُعَانُونَ وَ نَفَقَاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ وَ اللَّهُ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ مَعَاشِرَ النَّاسِ حُجُّوا الْبَیْتَ بِکَمَالِ الدِّینِ وَ التَّفَقُّهِ وَ لَا تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشَاهِدِ إِلَّا بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلَاعٍ (3) مَعَاشِرَ النَّاسِ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ کَمَا أَمَرَکُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَئِنْ طَالَ عَلَیْکُمُ الْأَمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أَوْ نَسِیتُمْ فَعَلِیٌّ وَلِیُّکُمْ وَ یُبَیِّنُ لَکُمْ (4) الَّذِی نَصَبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدِی وَ مَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ یُخْبِرُکُمْ بِمَا تَسْأَلُونَ عَنْهُ وَ یُبَیِّنُ لَکُمْ مَا لَا تَعْلَمُونَ أَلَا إِنَّ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ أُحْصِیَهُمَا وَ أُعَرِّفَهُمَا فَآمُرَ بِالْحَلَالِ وَ أَنْهَی عَنِ الْحَرَامِ فِی مَقَامٍ

ص: 214


1- 1. سورة الفتح: 10.
2- 2. سورة البقرة: 158. و الصحیح « إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» .
3- 3. أقلع عن کذا: کف عنه و ترکه.
4- 4. فی المصدر: و مبین لکم.

«قل» ای محمّد «اُذنُ خیرٌ لکم» یعنی او برای شما نیکو گوشی است که به آنچه برای شما خیر است، یعنی وحی، گوش می­کند. و گفته شده: معنای آن چنین است: او سخن خیر را می­شنود و به آن عمل می­کند؛ معنای «یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین» این است که گوش بودن برای او زیانی در بر ندارد، زیرا گوش نیکویی است که جز خبر راستین از جانب خدا نمی­شنود و سخن مؤمنان را باور می­کند نه منافقان را. تمام!(1)

قول آن حضرت: «فی هذا المشهد»، یعنی در این مکان یا در چنین اجتماعی، زیرا پس از آن، اجتماع مردم پراکنده شدند و دیگر چنین اجتماعی برای وی پیش نیامد. و گفته می­شود «شالَهُ» یعنی او را بالا کشید. قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله: «هو مواعید الله» یعنی اینکه یکی از وعده­گاه­های خدا به هنگام رجعت و قیامت و جز این دو است. قول آن حضرت: «و لهم عمّت» یعنی شامل همه اهل بیت گردید و مخصوص به آن­هاست و کسی در آن با ایشان شریک نیست .

روایت87.

از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از این خطبه فراغت یافت، در میان مردم مردی زیبا چهره، خوش منظر و خوشبو را دید که می­گفت: به خدا سوگند هرگز چنین روزی ندیده بودم. چه پیمان محکمی را برای ولایت پسرعمش مورد تأکید قرار می­دهد، و او چنان عهد و بیعت محکمی برای وی بست که کسی جز کافر به خدای بزرگ و رسول کریم او، آن را نمی­گشاید؛ ای وای بر آنکه پیمانی را که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بسته، بشکند. گوید: چون عمر سخن وی را شنید، به طرف او برگشت و از دیدن جمال و هیأت وی خوشش آمد، سپس به سمت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برگشته و گفت: آیا نشنیدی که این، چنین و چنان گفت؟ پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای عمر، آیا می­دانی آن مرد کیست؟ عرض کرد: خیر! فرمود: او روح الأمین جبرئیل است، پس برحذر باش از اینکه پیمان شکنی کنی، که اگر چنین کنی، خدا و رسولش و فرشتگان و مؤمنان از تو بیزاری خواهند جست.(2)

روایت88.

کشف الغمّه: از مناقب خوارزمی که احمد بن حنبل نیز آن را در مسند خود از ابن عباس

ص: 219


1- . مجمع البیان 5: 45-44
2- . الاحتجاج طبرسی : 41

وَاحِدٍ فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَیْعَةَ عَلَیْکُمْ (1) وَ الصَّفْقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ مَا جِئْتُ بِهِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذِینَ هُمْ مِنِّی وَ مِنْهُ أَئِمَّةٌ قَائِمُهُمْ فِیهِمُ الْمَهْدِیُّ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ الَّذِی یَقْضِی بِالْحَقِّ مَعَاشِرَ النَّاسِ وَ کُلُّ حَلَالٍ دَلَلْتُکُمْ عَلَیْهِ وَ کُلُّ حَرَامٍ (2) نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ فَإِنِّی لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذَلِکَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ أَلَا فَاذْکُرُوا ذَلِکَ وَ احْفَظُوهُ وَ تَوَاصَوْا بِهِ وَ لَا تُبَدِّلُوهُ وَ لَا تُغَیِّرُوهُ أَلَا وَ إِنِّی أُجَدِّدُ الْقَوْلَ أَلَا فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ أَلَا وَ إِنَّ رَأْسَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ (3) أَنْ تَنْتَهُوا إِلَی قَوْلِی وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ یَحْضُرْهُ تَأْمُرُوهُ بِقَبُولِهِ وَ تَنْهَوْهُ عَنْ مُخَالَفَتِهِ فَإِنَّهُ أَمْرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنِّی وَ لَا أَمْرَ بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْیَ عَنْ مُنْکَرٍ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ مَعْصُومٍ مَعَاشِرَ النَّاسِ الْقُرْآنُ یُعَرِّفُکُمْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ وَ عَرَّفْتُکُمْ أَنَّهُمْ مِنِّی وَ مِنْهُ (4) حَیْثُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ (5) وَ قُلْتُ لَنْ تَضِلُّوا مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا مَعَاشِرَ النَّاسِ التَّقْوَی التَّقْوَی وَ احْذَرُوا السَّاعَةَ

کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ ءٌ عَظِیمٌ (6) اذْکُرُوا الْمَمَاتَ وَ الْحِسَابَ وَ الْمَوَازِینَ وَ الْمُحَاسَبَةَ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الثَّوَابَ وَ الْعِقَابَ وَ مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثِیبَ (7) وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَیْسَ لَهُ فِی الْجِنَانِ نَصِیبٌ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّکُمْ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُصَافِقُونِی بِکَفٍّ وَاحِدَةٍ فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ أَمَرَنِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِکُمُ الْإِقْرَارَ بِمَا عَقَدْتُ لِعَلِیٍّ مِنْ إِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ جَاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنِّی وَ مِنْهُ عَلَی مَا أَعْلَمْتُکُمْ أَنَّ ذُرِّیَّتِی مِنْ صُلْبِهِ فَقُولُوا بِأَجْمَعِکُمْ إِنَّا

ص: 215


1- 1. فی المصدر: منکم.
2- 2. فی المصدر: أو حرام.
3- 3. فی المصدر بعد ذلک: و النهی عن المنکر.
4- 4. فی المصدر: و عرفتکم أنّه منی و أنا منه.
5- 5. سورة الزخرف: 28.
6- 6. سورة الحجّ: 1.
7- 7. فی المصدر: اثیب علیها.

از بریده اسلمی روایت کرده که گفت: هنگام حرکت به یمن، در رکاب علی علیه السّلام بودم و جفایی از وی دیدم، لذا نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و از وی به بدی یاد کردم. ناگهان دیدم که رنگ رخسار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دگرگون گشته، سپس فرمود: ای بُریده، آیا من از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیستم؟! عرض کردم: بلی یا رسول الله! فرمود: هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست.

و از کتاب مسند احمد بن حنبل از بریده چنین نقل کردم که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ما را به سریه­ای فرستاد و چون بازگشتیم، فرمود: همراهی و مصاحبت دوستتان (علی علیه السّلام) را چگونه یافتید؟ - گوید: - نمی­دانم من از وی شکایت کردم یا دیگری. من که مردی کمرو و سر به زیر بودم، سر بلند کردم، ناگاه دیدم که رخسار پیامبر صَلی الله علیهِ و آله سرخ گشته و می­فرماید: من ولیّ هر کس بودم، اینک علی ولیّ اوست.

و با اسناد از بریده در مسند مذکور آورده است که گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دو گروه را به یمن گسیل داشت که فرماندهی یکی از آن­ها را علی بن ابی طالب علیه السّلام برعهده داشت و خالد بن ولید فرمانده گروه دیگر بود. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چون به هم رسیدید، علی فرمانده هر دو گروه باشد و اگر به هم بر نخوردید، هر کدام فرمانده سربازان خود باشد؛ - گوید: - سپس ما با قبیله بنی زبیده که از مردم یمن بودند برخوردیم و به جنگ پرداختیم. در این جنگ مسلمانان بر مشرکان غلبه یافتند، لذا جنگجویان آنان را کشته و بقیه را به اسارت گرفتیم. سپس علی علیه السّلام زنی از اسیران را برای خود برگزید. بریده گوید: پس خالد بن ولید مرا با نامه­ای در این مورد نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرستاد و چون به حضور پیامبر صَلی الله علیهِ و آله رسیدم، نامه را به وی دادم که محتوای آن را برایش خواندند. ناگاه خشم را در چهره رسول خدا دیده و عرض کردم: یا رسول الله، مرا در پناه خود بگیر! مرا با مردی فرستادی و امر فرمودی که مطیع وی باشم و من نیز به دستور شما عمل کردم. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: برحذر باش از اینکه از علی بدگویی کنی که او از من است و من از او هستم و پس از من، ولیّ شما اوست!

و از کتاب صحیح ترمذی از عمران بن حصین روایت کرده که گفت: رسول خدا سپاهی را روانه ساخت و علی بن ابی طالب علیه السّلام را بر آن گماشت. در این سریه، کنیزی مورد توجه حضرت علی علیه السّلام قرار گرفت که عده­ای این کار را از وی نپسندیدند و چهار تن از صحابه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله همدست گشته و گفتند: اگر رسول خدا را ملاقات کردیم، کردار علی را برای وی بازگو کنیم؛

ص: 220

سَامِعُونَ مُطِیعُونَ رَاضُونَ مُنْقَادُونَ لِمَا بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنَا وَ رَبِّکَ فِی أَمْرِ عَلِیٍّ وَ أَمْرِ وُلْدِهِ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ نُبَایِعُکَ عَلَی ذَلِکَ بِقُلُوبِنَا وَ أَنْفُسِنَا وَ أَلْسِنَتِنَا وَ أَیْدِینَا عَلَی ذَلِکَ نَحْیَا وَ نَمُوتُ وَ نُبْعَثُ لَا نُغَیِّرُ وَ لَا نُبَدِّلُ وَ لَا نَشُکُّ وَ لَا نَرْتَابُ وَ لَا نَرْجِعُ عَنْ عَهْدٍ وَ لَا نَنْقُضُ الْمِیثَاقَ وَ نُطِیعُ اللَّهَ (1) وَ عَلِیّاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ وُلْدَهُ الْأَئِمَّةَ الَّذِینَ ذَکَرْتَهُمْ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ مِنْ صُلْبِهِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ قَدْ عَرَّفْتُکُمْ مَکَانَهُمَا مِنِّی وَ مَحَلَّهُمَا عِنْدِی وَ مَنْزِلَتَهُمَا مِنْ رَبِّی فَقَدْ أَدَّیْتُ ذَلِکَ إِلَیْکُمْ فَإِنَّهُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ إِنَّهُمَا الْإِمَامَانِ بَعْدَ أَبِیهِمَا عَلِیٍّ وَ أَنَا أَبُوهُمَا قَبْلَهُ فَقُولُوا أَطَعْنَا اللَّهَ (2) بِذَلِکَ وَ إِیَّاکَ وَ عَلِیّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ الَّذِینَ ذَکَرْتَ عَهْداً(3) وَ مِیثَاقاً مَأْخُوذاً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ قُلُوبِنَا وَ أَنْفُسِنَا وَ أَلْسِنَتِنَا وَ مُصَافَقَةِ أَیْدِینَا مَنْ أَدْرَکَهُمَا بِیَدِهِ وَ أَقَرَّ بِهِمَا بِلِسَانِهِ (4) لَا نَبْتَغِی بِذَلِکَ بَدَلًا وَ لَا نَرَی مِنْ أَنْفُسِنَا عَنْهُ حِوَلًا أَبَداً نَحْنُ نُؤَدِّی ذَلِکَ عَنْکَ الدَّانِیَ وَ الْقَاصِیَ مِنْ أَوْلَادِنَا وَ أَهَالِینَا أَشْهَدْنَا اللَّهَ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً وَ أَنْتَ عَلَیْنَا بِهِ شَهِیدٌ وَ کُلُّ مَنْ أَطَاعَ مِمَّنْ ظَهَرَ وَ اسْتَتَرَ وَ مَلَائِکَةُ اللَّهِ وَ جُنُودُهُ وَ عَبِیدُهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ کُلِّ شَهِیدٍ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا تَقُولُونَ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ کُلَّ صَوْتٍ وَ خَافِیَةَ کُلِّ نَفْسٍ فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها(5) وَ مَنْ بَایَعَ فَإِنَّمَا یُبَایِعُ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (6) مَعَاشِرَ النَّاسِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ بَایِعُوا عَلِیّاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ علیهم السلام کَلِمَةً طَیِّبَةً بَاقِیَةً یُهْلِکُ اللَّهُ مَنْ غَدَرَ وَ یَرْحَمُ (7) مَنْ وَفَی فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ (8) الْآیَةَ

ص: 216


1- 1. فی المصدر: نطیع اللّه و نطیعک اه.
2- 2. فی المصدر: أعطانا اللّه.
3- 3. أی عهدنا عهدا.
4- 4. الظاهر أن هذه الجملة لیست من کلام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، بل هی توضیح و بیان من الراوی، أی من أدرک من الجماعة رسول اللّه و أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیهما فبایعهما و صافقهما بیده.
5- 5. سورة الزمر: 41.
6- 6. سورة الفتح: 10.
7- 7. سورة الفتح: 10.
8- 8. فی المصدر: و یرحم اللّه.

و مسلمانان چون از جنگ باز می­گشتند، ابتدا به حضور رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می­رسیدند و به وی سلام می­کردند و بعد از آن به خانه­های خود می­رفتند. چون جنگجویان برای عرض سلام به حضور رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رسیدند، یکی از آن چهار نفر برخاسته و گفت: یا رسول الله، آیا علی بن ابی طالب را نمی­بینی که در این سریه چنین و چنان کرده است؟! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روی از وی برگردانید و اعتنایی نفرمود. سپس دومی برخاست و همان سخن را تکرار کرد و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی اعتنایی نفرمود. سپس سومین نفر برخاست و گفته دو نفر قبلی را تکرار نمود، ولی پیامبر اعتنا نکرد. آن­گاه نفر چهارم برخاست و همان سخنان را تکرار نمود؛ سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی که خشم از رخسارش آشکار بود، به آنان رو کرده و فرمود: از علی چه می­خواهید؟! علی از من است و من از علی هستم، و او بعد از من ولیّ هر مرد و زن مؤمنی است! و از صحیح ترمذی نقل شده است: هر که من مولای اویم، اینک علی مولای اوست.(1)

روایت89.

کنز جامع الفوائد: حسین جمّال گوید: امام صادق علیه السّلام را از مدینه تا مکه سوار بر شتر بردم، پس چون به غدیرخُم رسید، به من نگاهی کرده و فرمود: این جای پای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است، آن­گاه که دست علی علیه السّلام را بالا برده و فرمود: «هرکس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست». و در سمت راست، خیمه چهارنفر از قریش بود - که نامشان را به من فرمود - که چون دیدند پیامبرصَلی الله علیهِ و آله دست علی علیه السّلام را آن­قدر بالا برد که سفیدی زیر بغل آن حضرت نمایان گشت، گفتند: به چشمان وی نگاه کنید که چنان برگشته­اند که گویی چشمان یک دیوانه­اند. پس جبرئیل بر آن حضرت نازل گردیده و گفت: بخوان: «وَ إِن یَکاَدُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَیزُْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سمَِعُواْ الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لمََجْنُونٌ*وَ مَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ»،(2)

آنان که کافر شدند، چون قرآن را شنیدند، چیزی نمانده بود که تو را چشم بزنند، و می گفتند: «او واقعاً دیوانه ای است.» و حال آنکه [قرآن] جز تذکاری برای جهانیان نیست.} و «ذکر» در اینجا علی بن ابی طالب علیه السّلام است. عرض کردم: حمد و سپاس خداوند را که این سخن را از زبان شما شنیدم! فرمود: اگر شتردار من نبودی، این مطلب را به تو نمی­گفتم، زیرا اگر آن را از من روایت کنی، کسی سخن تو را باور نمی­کند.(3)

روایت90.

بشارۀ المصطفی: ابراهیم بن رجاء شیبانی گوید: به جعفر بن محمّد صادق علیه السّلام عرض شد:

ص: 221


1- . کشف الغمّۀ: 85-84
2- . قلم/ 52-51
3- . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی. تفسیر برهان 4: 374

مَعَاشِرَ النَّاسِ قُولُوا الَّذِی قُلْتُ لَکُمْ وَ سَلِّمُوا عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ قُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ(1) وَ قُولُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ (2) مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ فَضَائِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ أَنْزَلَهَا فِی الْقُرْآنِ أَکْثَرَ مِنْ أَنْ أُحْصِیَهَا فِی مَقَامٍ وَاحِدٍ فَمَنْ أَنْبَأَکُمْ بِهَا وَ عَرَّفَهَا فَصَدِّقُوهُ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ عَلِیّاً وَ الْأَئِمَّةَ الَّذِینَ ذَکَرْتُهُمْ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً مَعَاشِرَ النَّاسِ السَّابِقُونَ إِلَی مُبَایَعَتِهِ وَ مُوَالاتِهِ وَ التَّسْلِیمِ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ أُولَئِکَ الْفَائِزُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ مَعَاشِرَ النَّاسِ قُولُوا مَا یَرْضَی اللَّهُ عَنْکُمْ (3) مِنَ الْقَوْلِ فَ إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَلَنْ تَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ أَعْطِبْ عَلَی الْکَافِرِینَ (4) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ فَنَادَتْهُ الْقَوْمُ نَعَمْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا أَمْرَ اللَّهِ (5) وَ أَمْرَ رَسُولِهِ بِقُلُوبِنَا وَ أَلْسِنَتِنَا وَ أَیْدِینَا وَ تَدَاکُّوا(6) عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام وَ صَافَقُوا بِأَیْدِیهِمْ فَکَانَ أَوَّلُ مَنْ صَافَقَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْأَوَّلَ وَ الثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ الرَّابِعَ وَ الْخَامِسَ عَلَیْهِمْ مَا عَلَیْهِمْ وَ بَاقِی الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ بَاقِی النَّاسِ عَنْ آخِرِهِمْ عَلَی قَدْرِ مَنَازِلِهِمْ (7) إِلَی أَنْ صُلِّیَتِ الظُّهْرُ وَ الْعَصْرُ فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ الْمَغْرِبُ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ أَوْصَلُوا الْبَیْعَةَ وَ الْمُصَافَقَةَ ثَلَاثاً وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ کُلَّمَا بَایَعَ قَوْمٌ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَی جَمِیعِ الْعَالَمِینَ وَ صَارَتِ الْمُصَافَقَةُ سُنَّةً وَ رَسْماً یَسْتَعْمِلُهَا مَنْ لَیْسَ لَهُ حَقٌّ فِیهَا(8).

ص: 217


1- 1. سورة البقرة: 285.
2- 2. سورة الأعراف: 43.
3- 3. فی المصدر: ما یرضی اللّه به عنکم.
4- 4. عطب علیه: غضب أشد الغضب. و فی المصدر: و اغضب علی الکافرین.
5- 5. فی المصدر: علی امر اللّه.
6- 6. أی ازدحموا.
7- 7. فی المصدر: علی طبقاتهم و قدر منازلهم.
8- 8. الاحتجاج للطبرسیّ: 33- 41.

منظور رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از «مَن کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه، اللهم والِ مَن والاه و عادِ مَن عاداه» در روز غدیرخُم چیست؟ راوی گوید: پس امام صادق علیه السّلام راست نشست و آن­گاه فرمود: به خدا سوگند، همین سؤال از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پرسیده شد و در پاسخ آن فرمود: خدا مولای من است و با وجود او مرا اختیاری از خود نیست؛ و من مولای مؤمنانم و از آن­ها به خودشان سزاوارترم و با بودن من، آن­ها را اختیاری از خود نیست؛ و هرکس که من مولای اویم و سزاوارتر از خودش به او هستم و با وجود من اختیاری از خود ندارد، علی بن ابی طالب نیز مولای اوست و با وجود وی، اختیاری از خود ندارد.(1)

روایت91.

بشارۀ المصطفی: امام رضا علیه السّلام از پدران بزرگوارش علیهم آلاف التحیه والسلام روایت نموده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند و هر کس او را فرو گذارد، خوار و ذلیل گردان و یاری دهنده­اش را یاری فرما.(2)

صحیفۀ الرضا: نظیر این روایت را از پدرش علیه السّلام نقل فرموده است.(3)

روایت92.

بشارۀ المصطفی: ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هرکس من ولیّ او بوده­ام، اینک علی ولیّ اوست.(4)

روایت93.

عبدالله بن بریده اسلمی از پدرش روایت کرده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس من ولیّ او بوده­ام، اینک علی ولیّ اوست.(5)

روایت94.

براء بن عازب و زید بن ارقم گویند:

ص: 222


1- . بشارۀ المصطفی : 62-61
2- . بشارۀ المصطفی: 125
3- . صحیفۀ الرضا : 18
4- . بشارۀ المصطفی. 181
5- . بشارۀ المصطفی: 201-200

شف، [کشف الیقین] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِیُّ مِنْ عُلَمَاءِ الْمُخَالِفِینَ رَوَاهُ فِی کِتَابِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ أَبِی مُحَمَّدٍ الدِّینَوَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی الْهَمَدَانِیِّ: إِلَی آخِرِ الْخَبَرِ(1).

بیان

أقول روی أکثر هذه الخطبة مما یتعلق بالنصّ و الفضائل مؤلف کتاب الصراط المستقیم عن محمد بن جریر الطبری فی کتاب الولایة بإسناده إلی زید بن أرقم و روی جمیعا الشیخ علی بن یوسف بن المطهر رحمه الله عن زید بن أرقم قوله صلی الله علیه و آله عظم فی أرکانه أی بسبب صفاته التی لجلاله بمنزلة الأرکان أو فی العرش و الکرسی و السماوات و الأرضین التی هی أرکان

مخلوقاته أو بسبب عزه و منعته أو جنوده التی تتبع قدرته الذاتیة قال الفیروزآبادی الرکن بالضم الجانب الأقوی و الأمر العظیم و ما یقوی به من ملک و جند و غیره و العز و المنعة(2).

قوله صلی الله علیه و آله و هو فی مکانه أی فی منزلته و رفعته أی لیس علمه بالأشیاء علی وجه ینافی عظمته و تقدسه بأن یدنو منها أو یتمزج بها أو ترتسم صورها فیه قوله صلی الله علیه و آله و مفلک الأفلاک أی خالقها إذ قبل وجودها لا یصدق علیها أنها فلک أو محرکها أو مدیرها قوله صلی الله علیه و آله و هو السلام أی السالم من النقائص و الآفات المسلم غیره منها لا غیره (3) فلا تکرار و یحتمل التأکید و الأدغال جمع الدغل بالتحریک و هو دخول ما یفسد و الموضع یخاف فیه الاغتیال و الختل بالتحریک الخدیعة.

قوله قل أذن علی الذین یزعمون یمکن أن یکون فی مصحفهم علیهم السلام هکذا و یحتمل أن یکون بیانا لحاصل المعنی إذ کونه أذن خیر إنما یکون بأن یستمع إلی الأخبار و هم لا یظنون به إلا خیرا و یحتمل أن یکون تفسیرا لقوله یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ أی یؤمن للمؤمنین بأنه کذلک و فی روایة السید هذه الزیادة بین الآیة(4) و هو الأظهر.

قال الطبرسی هُوَ أُذُنٌ معناه أنه یستمع إلی ما یقال له و یصغی إلیه و یقبله

ص: 218


1- 1. الیقین: 113- 125. و بینهما اختلافات کثیرة أشرنا إلی بعضها.
2- 2. القاموس المحیط 4: 229.
3- 3. أی هو المسلم غیره من النقائص و الآفات لا غیره.
4- 4. و فی المطبوع من« الیقین» لیست هذه الزیادة اصلا.

در روز غدیرخُم در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودیم و شاخ و برگ درخت را از بالای سر او کنار می­زدیم که فرمود: صدقه بر من و اهل بیتم روا نیست، بدانید و آگاه باشید که شما سخنانم را شنیده و مرا دیده­اید؛ پس هرکس از روی عمد بر من دروغ بندد، جای او در آتش دوزخ است. هان که من پیش قراول شما در ورود بر سر حوض کوثرم و در روز قیامت به کثرت عدد شما بر دیگر اُمّت­ها مباهات می­کنم، پس مرا روسیاه نکنید! بدانید که خدای عزّوجل ولیّ من است و من ولیّ هر مؤمنم، پس هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست.­(1)

روایت95.

کشف الغمّه: حسن بن طریف گوید: به ابو محمّد علیه السّلام نامه­ای نوشته و از وی پرسیدم که معنای قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درباره امیر المؤمنین علیه السّلام «مَن کنتُ مولاه فهذا مولاه» چیست؟ فرمود: مقصود وی از این جمله آن بود که علی علیه السّلام را به عنوانی پیشوایی معرفی کند که به هنگام ایجاد تفرقه، حزب خدا به وی شناخته شوند.(2)

روایت96.

امالی صدوق - معانی الاخبار: ابواسحاق گوید: به علی بن حسین علیه السّلام گفتم: معنای سخن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله که فرمود: «مَن کنتُ مولاه فهذا علیّ مولاه» چیست؟ فرمود: آن­ها را آگاه فرمود که پس از وی، امام اوست.(3)

روایت97.

معانی الاخبار: ابان بن تغلب گوید: از امام باقر علیه السّلام درباره قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله: «مَن کنتُ مولاهُ فعلیٌّ مولاه» پرسیدم، فرمود: ای ابوسعید، این چه پرسشی است که می­کنی؟! روشن است که ایشان را آگاه فرمود که پس از وی، علی علیه السلام جانشین او در میان آن­ها خواهد بود.(4)

روایت98.

امالی صدوق - معانی الاخبار: علی بن هاشم از پدرش روایت کرده که گفت: در حضور زید بن علی سخن از فرمایش پیامبر صَلی الله علیهِ و آله: «مَن کُنتُ مولاه

ص: 223


1- . بشارۀ المصطفی : 203
2- . در نسخه چاپی یافت نشد.
3- . امالی صدوق: 75، معانی الاخبار : 65
4- . معانی الاخبار : 66

قُلْ یا محمد أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ أی هو أذن خیر یستمع إلی ما هو خیر لکم و هو الوحی و قیل معناه هو یسمع الخیر و یعمل به یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ معناه أنه لا یضره کونه أذنا فإنه أذن خیر فلا یقبل إلا الخبر الصادق من الله و یصدق المؤمنین أیضا فیما یخبرونه و یقبل منهم دون المنافقین انتهی (1).

قوله صلی الله علیه و آله فی هذا المشهد أی فی هذا المکان أو فی مثل هذا المجمع إذ تفرق کثیر من الناس بعده و لم یجتمعوا له بعد ذلک و یقال شاله أی رفعه قوله صلی الله علیه و آله هو مواعید الله أی محل مواعید الله مما یکون فی الرجعة و القیامة و غیرهما قوله صلی الله علیه و آله و لهم عمت أی شملت جمیع أهل البیت و هی مخصوصة بهم (2) لا یشرکهم فیها غیرهم.

«87»

ج، [الإحتجاج] رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: أَنَّهُ (3) لَمَّا فَرَغَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ هَذِهِ الْخُطْبَةِ رُئِیَ فِی النَّاسِ رَجُلٌ جَمِیلٌ بَهِیٌّ طَیِّبُ الرِّیحِ فَقَالَ تَاللَّهِ مَا رَأَیْتُ کَالْیَوْمِ قَطُّ(4) مَا أَشَدَّ مَا یُؤَکِّدُ لِابْنِ عَمِّهِ وَ إِنَّهُ لَعَقَدَ(5) لَهُ عَقْداً لَا یَحُلُّهُ إِلَّا کَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ

بِرَسُولِهِ الْکَرِیمِ وَیْلٌ طَوِیلٌ لِمَنْ حَلَّ عَقْدَهُ قَالَ فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ عُمَرُ حِینَ سَمِعَ کَلَامَهُ فَأَعْجَبَتْهُ هَیْئَتُهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ أَ مَا سَمِعْتَ مَا قَالَ هَذَا الرَّجُلُ کَذَا وَ کَذَا(6) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عُمَرُ أَ تَدْرِی مَنْ ذَلِکَ الرَّجُلُ قَالَ لَا قَالَ ذَلِکَ الرُّوحُ الْأَمِینُ جَبْرَئِیلُ فَإِیَّاکَ أَنْ تَحُلَّهُ فَإِنَّکَ إِنْ فَعَلْتَ فَاللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَلَائِکَتُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ مِنْکَ بُرَآءُ(7).

«88»

کشف، [کشف الغمة] مِنْ مَنَاقِبِ الْخُوَارِزْمِیِّ وَ قَدْ أَوْرَدَهُ أَحْمَدُ فِی مُسْنَدِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ

ص: 219


1- 1. مجمع البیان 5: 44 و 45.
2- 2. و هذا توضیح لقوله« و ایاهم خصت».
3- 3. فی المصدر: انه قال.
4- 4. فی المصدر: ما رایت محمّدا کالیوم قط.
5- 5. فی المصدر: و انه یعقد.
6- 6. فی المصدر: اما سمعت ما قال هذا الرجل؟ قال کذا و کذا.
7- 7. الاحتجاج للطبرسیّ: 41.

فعلیٌّ مولاه» به میان آمد، گفت: او را به امامت منصوب فرمود تا حزب خدای عزّوجل به هنگام بروز تفرقه بدو شناخته شود.(1)

روایت99.

معانی الاخبار: ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: الله پروردگار من است و با وجود او مرا فرمانروایی نیست، و من رسول پروردگار خویشم و با بودن من کسی را امارت نباشد، و علی ولیّ هر کسی است که من ولیّ او بوده­ام و با وجود او، کسی را فرمانروایی نشاید. (2)

روایت100.

معانی الاخبار: ابوسعید خدری گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هرکه را من ولی بوده­ام، اینک علی ولیّ اوست؛ و هر که را من پیشوا بوده­ام، اینک علی پیشوای اوست؛ و هر که را من امیر بوده­ام، اینک علی امیر اوست؛ و هر که را من هشدار دهنده بوده­ام، اینک علی هشدار دهنده اوست؛ و هرکه را من هدایت­گر بوده­ام، اینک علی هدایت­گر اوست؛ و هرکه را من وسیله نزد خدای متعال بوده­ام، اینک وسیله او نزد خدای عزّوجل علی است؛ بنابراین خداوند سبحان میان او و دشمنش قضاوت خواهد کرد.(3)

شیخ صدوق - رحمه الله - در کتاب «معانی الاخبار» پس از نقل روایات مبیّن معانی «مَن کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه» گوید: ما با ارائه اخبار صحیح استدلال می­کنیم که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام تصریح فرموده و او را جانشین خویش قرار داده و اطاعت مردم از وی را واجب گردانیده است و این روایات بر دو قسم هستند: در یک قسم از آن با مخالفان در نقل آن اتفاق نظر داریم، لیکن در معنا و مفهوم آن­ها با هم اختلاف نظر داریم، و قسم دیگر روایاتی هستند که در مورد نقل آن­ها با ما مخالفند؛ درباره روایاتی که در نقل آن­ها با ما اتفاق نظر دارند، لازم است با گروه­بندی آن­ها و حواله مخالفان به مشهورترین معنا و رایج­ترین کاربرد نزد اهل لغت، ثابت کنیم معنای این روایات همانی است که ما استنباط کرده­ایم و برخلاف برداشت­ آن­ها، دالّ بر نصب علی علیه السّلام به ولایت و جانشینی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هستند. اما در مورد روایاتی که در نقل آن با ما مخالفند، آنچه بر ما واجب است، این که باید برای آن­ها روشن کنیم که این روایات به گونه­ای وارد شده که قطعی و انکارناپذیر است و این روایات نیز همانند روایاتی هستند که منحصراً خودشان آن­ها را نقل کرده و پذیرفته­اند و با استفاده از آن­ها با مخالفان خود احتجاج نموده­اند، اما با این وجود، آن­ها را برای مخالفان خویش، قطعی و انکار ناپذیر دانسته­اند، بنابراین با استعانت از خداوند می­گوییم:

ص: 224


1- . امالی صدوق : 75، معانی الاخبار : 66
2- . معانی الاخبار : 66
3- . معانی الاخبار : 66

عَنْ بُرَیْدَةَ الْأَسْلَمِیِّ قَالَ: قَدْ غَزَوْتُ (1) مَعَ عَلِیٍّ إِلَی الْیَمَنِ فَرَأَیْتُ مِنْهُ جَفْوَةً فَقَدِمْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَذَکَرْتُ عَلِیّاً فَتَنَقَّصْتُهُ فَرَأَیْتُ وَجْهَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَغَیَّرَ فَقَالَ یَا بُرَیْدَةُ أَ لَسْتُ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قُلْتُ بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ.

وَ نَقَلْتُ مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ بُرَیْدَةَ قَالَ: بَعَثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی سَرِیَّةٍ قَالَ فَلَمَّا قَدِمْنَا قَالَ کَیْفَ رَأَیْتُمْ صَحَابَةَ صَاحِبِکُمْ قَالَ فَإِمَّا شَکَوْتُهُ أَوْ شَکَاهُ غَیْرِی قَالَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی وَ کُنْتُ رَجُلًا مِکْبَاباً(2) قَالَ فَإِذَا النَّبِیُّ قَدِ احْمَرَّ وَجْهُهُ وَ هُوَ یَقُولُ مَنْ کُنْتُ وَلِیَّهُ فَعَلِیٌّ وَلِیُّهُ.

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ بُرَیْدَةَ مِنَ الْمُسْنَدِ الْمَذْکُورِ قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَعْثَیْنِ إِلَی الْیَمَنِ عَلَی أَحَدِهِمَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ عَلَی الْآخَرِ خَالِدُ بْنُ وَلِیدٍ فَقَالَ إِذَا الْتَقَیْتُمْ فَعَلِیٌّ عَلَی النَّاسِ وَ إِنِ افْتَرَقْتُمَا فَکُلُّ وَاحِدٍ مِنْکُمَا عَلَی جُنْدِهِ قَالَ فَلَقِینَا بَنِی زُبَیْدٍ مِنْ أَهْلِ الْیَمَنِ فَاقْتَتَلْنَا فَظَهَرَ الْمُسْلِمُونَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ فَقَتَلْنَا الْمُقَاتِلَةَ وَ سَبَیْنَا الذُّرِّیَّةَ فَاصْطَفَی عَلِیٌّ امْرَأَةً مِنَ السَّبْیِ لِنَفْسِهِ قَالَ بُرَیْدَةُ فَکَتَبَ مَعِی خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُخْبِرُهُ بِذَلِکَ فَلَمَّا أَتَیْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله دَفَعْتُ الْکِتَابَ فَقُرِئَ عَلَیْهِ فَرَأَیْتُ الْغَضَبَ فِی وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا مَکَانُ الْعَائِذِ بِکَ بَعَثْتَنِی مَعَ رَجُلٍ وَ أَمَرْتَنِی أَنْ أُطِیعَهُ (3) فَفَعَلْتُ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا تَقَعْ فِی عَلِیٍّ فَإِنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدِی.

وَ مِنْ صَحِیحِ التِّرْمِذِیِّ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ (4) قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَیْشاً وَ اسْتَعْمَلَ عَلَیْهِمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَمَشَی فِی السَّرِیَّةِ وَ أَصَابَ جَارِیَةً فَأَنْکَرُوا عَلَیْهِ وَ تَعَاقَدَ أَرْبَعَةٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالُوا إِذَا لَقِینَا رَسُولَ اللَّهِ أَخْبَرْنَاهُ بِمَا صَنَعَ عَلِیٌ

ص: 220


1- 1. فی المصدر و( م) قال: غزوت.
2- 2. المکباب: الکثیر النظر إلی الأرض.
3- 3. فی المصدر: و أمرتنی بطاعته.
4- 4. کذا فی المصدر، و فی نسخ الکتاب: محمّد بن حصین، لکنه سهو، راجع أسد الغابة 4: 137 و 138.

ما و مخالفان ما از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله روایتی را در اختیار داریم مبنی بر اینکه آن حضرت در حالی که مردم را گرد آورده بود، به پا خاسته و فرمود: ای مردم، آیا من سزاوارتر از مردم به خودشان نیستم؟! عرض کردند؛ آری به خدا هستی! آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پس هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، سپس ادامه داده و فرمود: خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند و یاری دهنده­اش را یاری فرما و هر کس او را فرو گذارد، خوار و ذلیل گردان!

سپس ما در معنای قول رسول خدا صلی الله علیه و آله: «الستُ أولی بالمؤمنین من انفسِهِم؟» و نیز در معنای قول آن حضرت: «مَن کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه» دقت کرده و دریافتیم که کلمات این جمله­ها در علم لغت معناهای محدودی دارند که جز آن­ها معنای دیگری برای آن­ها آورده نشده است و من إن ­شاء الله تعالی آن­ها را ذکر خواهم کرد؛ و نیز دقت کردیم که چرا پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مردم را جمع می­کند و در آنجا به سخنرانی می­پردازد و موضوع را مهم و بزرگ جلوه می­دهد؟ و دیدیم این مطلب، چیزی است که جایز نیست بگوییم آن را می­ دانسته­اند و او برایشان تکرار کرده است. چیزی هم نیست که معنا داشته باشد اما برای آنان مفید نباشد. در چنین حالتی کار آن حضرت کاری عبث و بیهوده شمرده می­شود و می­دانیم که ساحت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از اقدام به کار عبث و بیهوده مبرّاست! از این رو به واژه «مولی» برمی­گردیم تا ببینیم این کلمه در لغت به چه معناهایی آمده است:

احتمال دارد به معنای «آقا و مالک» باشد، آن­گونه که «مولا» مالک «بنده» خویش است، و می­تواند او را فروخته یا به دیگری ببخشد. و احتمال دارد به معنای«آقای بنده آزاد شده» از بردگی باشد، یا اینکه به معنای «بنده آزاد شده» باشد. این سه معنا و مفهوم «مولی» نزد خاص و عام مشهور و معروف است و هیچ­کدام در مورد سخن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مصداق ندارند و امکان ندارد منظور از جمله «مَن کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه» رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، یکی از این معانی باشد، زیرا آن حضرت نه می­تواند مسلمانان را بفروشد و نه از بردگی برهاند کما اینکه مردم، پیامبر را از بردگی آزاد نکرده بودند. ممکن است «مولی» به معنای عموزاده باشد، شاعر گوید:

«مَهلاً بنی عمّنا مهلاً موالینا لا تنبشوا بیننا ما کانَ مدفونا»

- عموزادگان، کمی درنگ کنید، درنگ کنید ای موالی ما، چرا کینه­های دفن شده میان ما را دوباره به خاطر می­آورید؟!

ص: 225

وَ کَانَ الْمُسْلِمُونَ إِذَا رَجَعُوا مِنْ سَفَرٍ بَدَءُوا بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ ثُمَّ انْصَرَفُوا إِلَی رِحَالِهِمْ (1) فَلَمَّا قَدِمَتِ السَّرِیَّةُ سَلَّمُوا عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَامَ أَحَدُ الْأَرْبَعَةِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَمْ تَرَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صَنَعَ کَذَا وَ کَذَا فَأَعْرَضَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَامَ الثَّانِی فَقَالَ مِثْلَ مَقَالَتِهِ فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ قَامَ الثَّالِثُ فَقَالَ مِثْلَ مَقَالَتِهِ فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ قَامَ الرَّابِعُ فَقَالَ مِثْلَ مَا قَالُوا فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ الْغَضَبُ یُعْرَفُ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ (2) مِنْ بَعْدِی وَ مِنْ صَحِیحِهِ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ (3).

«89»

کنز، [کنز جامع الفوائد] و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمَالِکِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ الْجَمَّالِ قَالَ: حَمَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی مَکَّةَ فَلَمَّا بَلَغَ غَدِیرَ خُمٍّ نَظَرَ إِلَیَّ وَ قَالَ هَذَا مَوْضِعُ قَدَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حِینَ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ کَانَ عَنْ یَمِینِ الْفُسْطَاطِ أَرْبَعَةُ نَفَرٍ مِنْ قُرَیْشٍ سَمَّاهُمْ لِی فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَیْهِ وَ قَدْ رَفَعَ یَدَهُ حَتَّی بَانَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِ قَالُوا انْظُرُوا إِلَی عَیْنَیْهِ قَدِ انْقَلَبَتَا کَأَنَّهُمَا عَیْنَا مَجْنُونٍ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ اقْرَأْ وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (4) وَ الذِّکْرُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَسْمَعَنِی هَذَا مِنْکَ فَقَالَ لَوْ لَا أَنَّکَ جَمَّالِی لَمَا حَدَّثْتُکَ بِهَذَا لِأَنَّکَ لَا تُصَدَّقُ إِذَا رَوَیْتَ عَنِّی (5).

«90»

بشا، [بشارة المصطفی] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ قِرْوَاشٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّقَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ الْحَسَنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ رَجَاءٍ الشَّیْبَانِیِّ قَالَ: قِیلَ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ

ص: 221


1- 1. الرحال جمع الرحل: المنزل و المأوی.
2- 2. فی المصدر: و هو ولی کل مؤمن و مؤمنة اه.
3- 3. کشف الغمّة: 84 و 85.
4- 4. سورة القلم: 50 و 51.
5- 5. الکنز مخطوط، و أورده فی البرهان 4: 374.

احتمال دارد «مولی» به معنای «فرجام» و «سرانجام» باشد. خداوند عزّوجل می­فرماید:« مَأْوَئکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلَاکُم»(1){جایگاهتان

آتش است، آن سزاوار شماست و چه بد سرانجامی است.»} یعنی فرجامتان و جایی که کارتان به آنجا خواهد کشید، جایگاه بدی است. و احتمال دارد «مولی» به معنای چیزی باشد که در پی چیزی دیگری قرار گرفته باشد، یعنی پشت سر یا پیشاپیش آن، شاعر گوید:

«فغدت، کلا الفرجین تحسب أنّه مولی المخافۀ خلفها و أمامها» - ناقه در حالی شب را به صبح رساند که گمان می­کرد هر دو تنگه، مناسب­ترین جای جنگ باشد: تنگه پشت سر و پیش رو.

و گمان نداریم که منظور از «مولی» در کلام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله «مَن کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه» هیچ­کدام از این معانی بوده باشد، زیرا امکان ندارد با آن همه مقدمه­چینی گفته باشد: «هر کس من پسر عموی اویم، علی پسرعموی اوست»، زیرا همه می­دانستند که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و علی علیه السّلام عموزاده­اند و تکرار این معنا برای کسانی که از آن اطلاع داشتند، کاری عبث و بیهوده بوده است؛ و به معنای «فرجام و سرانجام کارشان» نیز نمی­تواند باشد، کما اینکه مفهوم «پشت سر و پیش رو» نیز نمی­تواند باشد، زیرا نه فایده­ای دارد و نه سودی بر آن مترتّب است. اهل لغت جایز دانسته­اند که گفته شود «فلانٌ مولایَ»، به شرط اینکه صاحب اختیار امر و نهی بر آن شخص باشد، و این همان معنایی است که مورد نظر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از بیان جمله «مَن کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه» بوده است، زیرا با توضیحاتی که ارائه گردید، دیگر معناهایی که لغت برای این کلمه در نظر گرفته، نمی­توانند مورد نظر باشند و وجه دیگری جز همین وجه باقی نمی­ماند، از این رو لازم می­آید که بپذیریم، منظور پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از لفظ «مولی» در جمله «من کنت مولاه فعلیًّ مولاه» همین مفهوم آخری باشد، و آنچه این برداشت را مورد تأکید قرار می­دهد، عبارت آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله: «ألست أولی بالمؤمنین مِن أنفسهم» است که در پی آن، جمله «فمن کنت مولاه فعلیٌّ مولاه» را بیان فرموده است، و این خود دلیل بر آن است که معنای «مولی» آن است که «آن حضرت سزاوارتر از مؤمنان به خودشان» می­باشد، زیرا در لغت و عرف، مشهور آن است که اگر شخصی به دیگری بگوید: تو از خودم به من سزاوارتری، بدان معناست که آن فرد را فرمانده خود قرار داده و خود را مطیع وی ساخته است و جایز نیست که از فرمانش سرپیچی کند. اگر ما به کسی پیشنهاد دادیم که با ما بیعت کند و او نیز پذیرفت که ما سزاوارتر از خودش به او هستیم، دیگر حق ندارد از دستوری که به وی می­دهیم، سرپیچی کند و با ما مخالفت نماید، زیرا در این صورت برخلاف اقرار خود به اینکه ما از او به خودش سزاوارتریم، رفتار کرده است، و در میان مردم عرب رسم بر این است که اگر کسی به دیگری فرمان انجام کاری بدهد، به گونه­ای که وی را ملزم نماید، ولی آن شخص مخیّر باشد که از فرمان وی اطاعت نکند، از فرمانش سرپیچی نموده و در جوابش می­گوید: فلانی، من از تو به خودم سزاوارترم و هر کاری را که بخواهم انجام می­دهم و تو سزاوار آن نیستی که مرا فرمان دهی؛ بنابراین، اگر قول انسان چنین باشد که «من از تو به خودم اولی­ترم»، این حق را خواهد داشت که از فرمان آن شخص اطاعت نکند، به شرط اینکه حقیقتاً اولی­تر از دیگران به خود باشد، اما اگر اقرار و اعتراف کند که «تو اولی­تر از من به منی» ، در این صورت اگر چنین حالتی پیش آید، دیگر حقّ مخالفت با او را نخواهد داشت.

ص: 226


1- . حدید/ 15

علیهما السلام مَا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِقَوْلِهِ لِعَلِیٍّ علیه السلام یَوْمَ الْغَدِیرِ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ قَالَ فَاسْتَوَی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَاعِداً ثُمَّ قَالَ سُئِلَ وَ اللَّهِ عَنْهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ اللَّهُ مَوْلَایَ أَوْلَی بِی مِنْ نَفْسِی لَا أَمْرَ لِی مَعَهُ وَ أَنَا مَوْلَی

الْمُؤْمِنِینَ أَوْلَی بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ لَا أَمْرَ لَهُمْ مَعِی وَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ أَوْلَی بِهِ مِنْ نَفْسِهِ لَا أَمْرَ لَهُ مَعِی فَعَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مَوْلَاهُ أَوْلَی بِهِ مِنْ نَفْسِهِ لَا أَمْرَ لَهُ مَعَهُ (1).

«91»

بشا، [بشارة المصطفی] مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شَهْرَیَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ الشَّیْبَانِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ(2) عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ (3).

ص: 417

«92»

بشا، [بشارة المصطفی] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْفَارِسِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَزِیدَ بْنِ سُلَیْمٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ عَطَاءٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :مَنْ کُنْتُ وَلِیَّهُ فَعَلِیٌّ وَلِیُّهُ (4).

«93»

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ وَکِیعٍ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عُبَیْدَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَیْدَةَ الْأَسْلَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :مَنْ کُنْتُ وَلِیَّهُ فَعَلِیٌّ وَلِیُّهُ (5).

«94»

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْفَارِسِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی الطَّیِّبِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ

ص: 222


1- 1. بشارة المصطفی: 61 و 62.
2- 2. فی المصدر بعد ذلک: عن أبیه، عن الرضا اه.
3- 3. بشارة المصطفی: 125.
4- 5. بشارة المصطفی: 181.
5- 6. بشارة المصطفی: 200 و 201. و فیه: من کنت مولاه فعلیّ مولاه.

سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «آیا من از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیستم؟» و مردم اقرار کردند که «بلی، چنین است» و بلافاصله آن حضرت پس از جمله اول خود فرمود: «مَن کُنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه» و بدین ترتیب در می­یابیم که منظور آن حضرت از «مولاه» همان معنایی است که حاضران برای وی اقرار به آن کردند که آن حضرت «از آن­ها به خودشان سزاوارتر است». بنابراین، چنانچه منظور آن حضرت از «من کنت مولاه...» فقط «اولی به او» را اراده کرده باشد، همان«اولی» را با عبارت «فعلیٌّ مولاه» برای علی بن ابی طالب علیه السّلام نیز قرار داده است، زیرا صحیح نمی­باشد که آن حضرت یکی دیگر از معانی «مولی» را که به آن­ها اشاره کردیم، اراده فرموده باشد، زیرا آن اقسام معانی عبارت بودند از: مالک، برده، آزاد کننده برده، آزاد شده، پسرعمو، سرانجام، پیش رو و پشت سر. و چنانچه بیان هیچ­کدام از این معانی درباره علی علیه السّلام وارد یا لازم نباشد، فقط آخرین گزینه (مالک اطاعت، فرماندهی) می­ماند و منظور پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نیز همین بوده است؛ و اگر این معنا (مالک اطاعت و فرماندهی) برای علی علیه السّلام مسلّم شده باشد، معنایی جز امامت نخواهد داشت، زیرا لفظ امامت از لفظ «ایتمام» گرفته شده که به معنای «پیروی کردن و دنباله روی کردن» است و نیز به معنای مطابق رفتار او عمل کردن و سخن گفتن است و اصل این کلمه در لغت به معنای تیری است که به عنوان الگو تراشیده می­شود تا تیرهای دیگر را از روی آن به همان شکل و اندازه بسازند. و اگر وجوب اطاعت علی علیه السّلام بر خلق ثابت شده باشد، مستحق و سزاوار مقام امامت گردیده است.

اگر بگویند: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با این سخن تنها خواسته­اند فضیلت و شرافتی را برای علی علیه السّلام قایل شوند و منظور «امامت» نبوده است! در پاسخ آن­ها گفته می­شود، در اولین برخورد با این حدیث، چنین معنایی به ذهن متبادر می­شود. اما با دسته­بندی و طبقه­بندی کلام و تبیین معانی لفظ «مولی» و وجوه آن در لغت به این نتیجه می­رسیم که منظور رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از جمله­ای که درباره علی علیه السّلام فرموده، این نبوده است و مجوِّز چنین برداشتی را به ما نمی­دهد؛ زیرا ما دیدیم که لغت، معانی متعددی را برای لفظ «مولی» در نظر گرفته که هیچ­کدام از آن­ها را پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، نه درباره خود و نه درباره علی علیه السّلام قصد نفرموده است و تنها یک معنا باقی می­ماند که می­توان گفت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن را درباره خود و علی علیه السّلام در نظر گرفته باشد و آن، «حکومت کردن و برخورداری از حق مطاع بودن است».

اگر بگویند: شاید منظور پیامبر صَلی الله علیهِ و آله معنای دیگری بوده که ما از آن بی­ اطلاع هستیم، زیرا ما به لغت احاطه نداریم، در پاسخ گفته می­شود:

اگر طرح چنین سؤالی جایز باشد، در این صورت مجاز خواهیم بود این ایراد را نسبت به تمام سخنان پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و آیات قرآن تعمیم داده و بگوئیم: شاید منظور وی معنای دیگری بوده که در لغت به کار نرفته باشد و بدین ترتیب در آن­ها شک کنیم، و این جز بهانه­جویی برای گریز از تن دادن به فهم حقیقت نیست. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: «ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» و چون حاضران اقرار کردند که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله اولی­تر از آن­ها به خودشان است، فرمود: «مَن کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه». این سخن بدان می­ماند که مردی به جمعی بگوید: آیا می­پذیرید این کالا را که متعلق به من و شماست بفروشیم و سود و زیان آن را به دو نصف تقسیم کنیم:

ص: 227

عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُوسَی بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنِ الْبَرَاءِ وَ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالا: کُنَّا مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ وَ نَحْنُ نَرْفَعُ غُصْنَ الشَّجَرَةِ عَنْ رَأْسِهِ فَقَالَ إِنَّ الصَّدَقَةَ(1) لَا تَحِلُّ لِی وَ لَا لِأَهْلِ بَیْتِی أَلَا وَ قَدْ سَمِعْتُمُونِی

وَ رَأَیْتُمُونِی فَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ أَلَا وَ إِنِّی فَرَطُکُمْ عَلَی الْحَوْضِ وَ مُکَاثِرٌ بِکُمُ الْأُمَمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَا تُسَوِّدُوا وَجْهِی (2) أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَلِیِّی وَ أَنَا وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ (3) فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ (4).

«95»

کشف، [کشف الغمة] مِنْ دَلَائِلِ الْحِمْیَرِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ طَرِیفٍ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام أَسْأَلُهُ مَا مَعْنَی قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ قَالَ أَرَادَ بِذَلِکَ أَنْ جَعَلَهُ عَلَماً یُعْرَفُ بِهِ حِزْبُ اللَّهِ عِنْدَ الْفُرْقَةِ(5).

«96»

لی، [الأمالی للصدوق] مع، [معانی الأخبار] مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ خَلَفٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ زَافِرِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ شَرِیکٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام مَا مَعْنَی قَوْلِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ قَالَ أَخْبَرَهُمْ أَنَّهُ الْإِمَامُ بَعْدَهُ (6).

«97»

مع، [معانی الأخبار] مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ عَنْ مُوسَی بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ علیهما السلام عَنْ قَوْلِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَقَالَ یَا أَبَا سَعِیدٍ تَسْأَلُ عَنْ مِثْلِ هَذَا أَعْلَمَهُمْ أَنَّهُ یَقُومُ فِیهِمْ مَقَامَهُ (7).

«98»

لی، [الأمالی للصدوق] مع، [معانی الأخبار] مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ قَوْلُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ

ص: 223


1- 1. فی المصدر: ألا و إن الصدقة.
2- 2. فی المصدر: فلا تسودوا وجهی.
3- 3. فی المصدر: و أنا ولی المؤمنین.
4- 4. بشارة المصطفی: 203.
5- 5. لم نجده فی المصدر المطبوع.
6- 6. أمالی الصدوق: 75. معانی الأخبار: 65.
7- 7. معانی الأخبار: 66.

نیمی به من تعلّق داشته باشد و نیم دیگر آن متعلّق به همه شما باشد؟ و آن­ها سخن وی را پذیرفته و بگویند: آری، قبول داریم! سپس آن شخص بگوید: هر کس من شریک او بوده­ام، اینک زید شریک اوست. بدین ترتیب وی به آنها اعلام نموده است که منظورش از «هر کس من شریک او بوده­ام» همان معنایی است که در مورد آن قبلاً از ایشان اقرار و اعتراف گرفته است که این کالا را بفروشیم و سود و زیان آن را به دو نصف تقسیم کنیم، نیمی برای من و نیم دیگر برای شما! و سپس با گفتن:«اینک زید شریک اوست» و بدین ترتیب، آن معنا را که (شراکت باشد)، برای زید تثبیت نماید. و سخن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله که فرمود: «پس هرکس من مولای اویم اینک علی مولای اوست» جز بدان معنایی نیست که پیش از این درباره آن از ایشان اقرار گرفته است و با گفتن« اینک علی مولای اوست» آن معنا را به علی علیه السّلام نیز اختصاص داده است. درست همانند آن مرد که با گفتن جمله «اینک زید شریک اوست»، معنای شراکت را برای زید تثبیت کرد و هیچ تفاوتی میان این دو نیست. و اگر کسی ادّعا کند که در لغت معنایی جز آنچه ما برای «مولی» ذکر کردیم وجود دارد، که ندارد؛ آن را ارائه نماید.

چنانچه ایرادشان از بابت روایتی باشد مبنی بر اینکه آزاد کننده زید بن حارثه حضرت علی علیه السّلام بوده و مراد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از «مَن کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه» تفویض ولایت خود بر زید به علی علیه السّلام بوده باشد و دیگر اخباری که فقط از طریق خودشان نقل گشته و شیعه آن را نقل نکرده و بدان­ها احتجاج کرده و موضوع خلافت علی علیه السّلام را رد می­کنند، باید گفت: این نیز به اثبات ادّعایشان کمک نمی­کند، زیرا آن­ها روایتی را که ورودش مورد اتفّاق هر دوی ماست، با روایاتی تأویل معنا می­کنند که راوی آن­ها فقط خودشان هستند و شیعه آن­ها را تأیید نمی­کند و این خود یک ستم است، زیرا ما هم احادیث بسیاری داریم که بشود با استفاده از آن­ها، حدیث «مَن کنتُ مولاه فهذا فعلیٌّ مولاه» را طبق نظر خودمان تفسیر کنند. علاوه بر این، ما روایاتی از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و حضرت علی علیه السّلام در اختیار داریم که مقصود از جمله یاد شده را به صراحت بیان می­کنند و در آن­ها تصریح شده است که خلیفه و جانشین پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، امیرالمؤمنین است .

با این توصیف، روایتی که مخصوص به شیعه است، در برابر روایتی قرار می­گیرد که تنها آن­ها راوی آنند و هر دو کنار می­روند و در این صورت تنها روایت «مَن کُنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه» باقی می­ماند که مورد اتّفاق هر دو گروه است و برای فهم معنای آن باید به لغت و کاربرد عرفی آن، دسته­بندی کلام و برگرداندن آن به معنای درستش با هم گفتگو کنیم که در این صورت نتیجه موافق با نظر ما خواهد آمد، نه طرف مقابل ما که استدلالهایش به روشنی استدلال­های ما نیست!.

در مقابل روایتی که درباره زید بن حارثه نقل می­کنند، روایات دیگری هم دارند که نشان می­دهند، زید بن حارثه مدت­ها پیش از روز غدیر، در غزوه مؤته به همراه جعفر بن ابی طالب شهید شده است. زیرا روز غدیر پس از حجۀ­الوداع اتفاق افتاد و پس از آن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله کمتر از سه ماه در قید حیات بود. پس وقتی چنین حدیثی در ابطال حدیث قبلی خود دارید، دیگر قادر نخواهید بود برای

ص: 228

فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ قَالَ نَصَبَهُ عَلَماً لِیُعْرَفَ بِهِ (1) حِزْبُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ الْفُرْقَةِ(2).

«99»

مع، [معانی الأخبار] مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ عَطَاءٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :اللَّهُ رَبِّی وَ لَا إِمَارَةَ لِی مَعَهُ وَ أَنَا رَسُولُ رَبِّی وَ لَا إِمَارَةَ مَعِی (3) وَ عَلِیٌّ وَلِیُّ مَنْ کُنْتُ وَلِیَّهُ وَ لَا إِمَارَةَ مَعَهُ (4).

«100»

مع، [معانی الأخبار] الْحَافِظُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بَسَّامٍ عَنْ مُعَلِّلِ بْنِ نُفَیْلٍ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ بَسَّامٍ عَنْ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله :مَنْ کُنْتُ وَلِیَّهُ فَعَلِیٌّ وَلِیُّهُ وَ مَنْ کُنْتُ إِمَامَهُ فَعَلِیٌّ إِمَامُهُ وَ مَنْ کُنْتُ أَمِیرَهُ فَعَلِیٌّ أَمِیرُهُ وَ مَنْ کُنْتُ نَذِیرَهُ فَعَلِیٌّ نَذِیرُهُ وَ مَنْ کُنْتُ هَادِیَهُ فَعَلِیٌّ هَادِیهِ وَ مَنْ کُنْتُ وَسِیلَتَهُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی فَعَلِیٌّ وَسِیلَتُهُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاللَّهُ سُبْحَانَهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عَدُوِّهِ (5).

قال الصدوق رحمه الله فی کتاب معانی الأخبار بعد نقل الأخبار فی معنی من کنت مولاه فعلی مولاه نحن نستدل علی أن النبی صلی الله علیه و آله قد نص علی علی بن أبی طالب علیه السلام و استخلفه و أوجب فرض طاعته علی الخلق بالأخبار الصحیحة و هی قسمان قسم قد جامعنا علیه خصومنا فی نقله و خالفونا فی تأویله و قسم قد خالفونا فی نقله فالذی یجب علینا فیما وافقونا فی نقله أن نریهم بتقسیم الکلام و رده إلی مشهور اللغات و الاستعمال المعروف أن معناه هو ما ذهبنا إلیه من النص و الاستخلاف دون ما ذهبوهم إلیه من خلاف ذلک و الذی یجب علینا فیما خالفونا فی نقله أن نبین أنه ورد ورودا یقطع مثله العذر و أنه نظیر ما قد قبلوه و قطع عذرهم و احتجوا به علی مخالفیهم من الأخبار التی تفردوهم بنقلها دون مخالفیهم و جعلوها مع ذلک قاطعة للعذر و حجة علی من خالفهم فنقول و بالله نستعین.

ص: 224


1- 1. فی الأمالی: لیعلم به.
2- 2. أمالی الصدوق: 75، معانی الأخبار: 66. و السند المذکور فی الأمالی غیر هذا السند.
3- 3. أی لا إمارة لاحد معی.
4- 4. معانی الأخبار: 66. و فیه: و علی[ ولیی و] ولی من کنت ولیه اه.
5- 5. معانی الأخبار: 66.

شرح روایت مورد نظر خود، آن را حجت قرار دهید، به فرض هم که زید در روز غدیر حضور داشته باشد، باز هم حضور او دلیل بر اثبات حجت شما نیست، زیرا همه عرب می­دانستند که غلام آزاد شده پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، غلام آزاد کرده خاندان آن حضرت و نیز آزاد کرده پسرعموی او بوده است و این پدیده در لغت و عرف آن­ها شناخته شده و مشهور بوده است و دلیلی وجود نداشته که پیامبرصَلی الله علیهِ و آله، مطلبی را که مردم آن را می­دانسته­اند، در آن موقعیت برای ایشان تکرار کند و بگوید: ای مردم، بدانید، آنچه را که می­دانستید و در میان شما مشهور بوده است...، این بدان می­ماند که شخصی گفته باشد: برادر زاده پدر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، عموزاده وی نیست و آن­گاه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برخاسته و بگوید: پس هرکس برادرزاده پدر من بوده، عموزاده من است! و این کلام، کلام فاسدی است، چون عبث و بیهوده است و از کسی جز بذله­گوی سفیه صادر نمی­شود و ساحت مقدس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از این­گونه رفتارها مبرّاست.

اگر شخصی بگوید: ما نیز مثل شما (که از روایات ما استفاده می­کنید) مجاز هستیم که برای اثبات ادّعایمان از روایاتی که از طریق ما نقل شده، استفاده کنیم و ثابت کنیم، معنای «مَن کُنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه» همان است که می­گوییم؛ به وی گفته می­شود: این، نادرست و یکطرفه قضاوت کردن است، زیرا در این صورت ملزم هستید از روایات ما که دالّ بر همان معنای روایات شماست نیز استفاده کنید که در این صورت، روایت ما در نتیجه­گیری متناقض با روایت شما خواهد بود و هر دو را باید کنار گذاشت و در این صورت باز هم حدیث «مَن کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه» را خواهیم داشت که در روایت آن اتفاق نظر داریم و حجتی خواهد بود به نفع ما و بر علیه شما و معنای مورد نظر ما را که همان تصریح بر ولایت داشتن است، الزام می­کند و این سخن غیرقابل تردید و کم و زیاد کردن است.

چنانچه کسی بگوید: اگر شما راست می­گویید، چرا پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به صراحت به مردم نفرمود که بعد از من علی علیه السّلام جانشین من است؟ و چه چیزی باعث گشته جمله­ای در این مورد بگوید که نیاز به تأویل داشته و جدال برانگیز باشد؟ در جواب این شخص گفته می­شود: اگر مقصود شما این باشد که خبر باطل است، یا اینکه مراد شما آن است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر آن

ص: 229

إنا و مخالفینا قد روینا عن النبی صلی الله علیه و آله أنه قام یوم غدیر خم و قد جمع المسلمین فقال أیها الناس أ لست أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فقالوا اللهم بلی قال صلی الله علیه و آله فمن کنت مولاه فعلی مولاه فقال (1) اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله ثم نظرنا فی معنی قول النبی صلی الله علیه و آله أ لست أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثم فی معنی قوله صلی الله علیه و آله فمن کنت مولاه فعلی مولاه فوجدنا ذلک ینقسم فی اللغة علی وجوه لا یعلم فی اللغة غیرها أنا ذاکرها إن شاء الله تعالی و نظرنا فیما یجمع له النبی صلی الله علیه و آله الناس و یخطب به و یعظم الشأن فیه فإذا هو شی ء لا یجوز أن یکونوا علموه فکرره علیهم و لا شی ء لا یفیدهم بالقول فیه معنی لأن ذلک فی صفة العابث و العبث عن رسول الله صلی الله علیه و آله منفی فنرجع إلی ما یحتمله لفظة المولی فی اللغة.

یحتمل أن یکون المولی مالک الرق کما یملک المولی عبده (2) و له أن یبیعه و یهبه و یحتمل أن یکون المولی المعتق من الرق و یحتمل أن یکون المولی المعتق و هذه الثلاثة الأوجه (3) مشهورة عند الخاصة و العامة فهی ساقطة فی قول النبی صلی الله علیه و آله لأنه لا یجوز أن یکون عنی بقوله فمن کنت مولاه فعلی مولاه واحدة منها لأنه لا یملک بیع المسلمین و لا عتقهم من رق العبودیة و لا أعتقوه و یحتمل أیضا أن یکون المولی ابن العم قال الشاعر.

مهلا بنی عمنا مهلا موالینا***لا تنبشوا بیننا ما کان مدفونا(4).

ص: 225


1- 1. لیست کلمة« فقال» فی المصدر.
2- 2. فی المصدر: عبیده.
3- 3. فی المصدر: و هذه الاوجه الثلاثة.
4- 4. نبش الشی ء المستور: أبرزه. و فی المصدر:« لم تظهرون لنا اه» و فی لسان العرب« امشوا رویدا کما کنتم تکونونا» و لا یخفی ما فی هذا الاستشهاد، فان المراد فی البیت لیس بنی العم فی النسب حتّی یستشهد به، بل المراد منه قبیلة بنی العم، سموا بذلک لانهم نزلوا ببنی تمیم بالبصرة فی أیّام عمر، فاسلموا و غزوا مع المسلمین و حسن بلاؤهم، فقال الناس: أنتم و ان لم تکونوا من العرب إخواننا و بنو العم، فعرفوا بذلک و صاروا فی جملة العرب؛ راجع الأغانی 3: 73. و قال فی القاموس( 4: 154): العم لقب مالک بن حنظلة ابی قبیلة و هم العمیون. و ممّا یؤید ما ذکرنا قول جریر فی دیوانه( 1: 23): سیروا بنی العم فالاهواز منزلکم*** و نهر تیری و لا تعرفکم العرب .

نبوده که علی علیه السّلام را به جانشینی خود و لازم الاطاعه بودن منصوب نماید، چون جمله وی محتمل تأویل است، یا اینکه معنای دیگر آن نزد شما واضح­تر و رساتر است، در این صورت با شما گفته می­شود: اگر معتزلی هستی و قائل به آنی که خداوند با چشم سر دیده نمی­شود، تو را ملزم می­کند که بگویی: منظور خداوند از آیه: «لَّا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَار»(1)

آن نیست که «دیده نمی­شود» زیرا «لا یُری» قابل تأویل است و منظور خدای عزّوجل از آیه: «وَ اللَّهُ خَلَقَکمُ ْ وَ مَا تَعْمَلُونَ»،(2){با اینکه خدا شما و آنچه را که برمی سازید آفریده است.} آن نیست که هم بندگان را آفریده و هم اعمالی که از آن­ها سر می­زند را خلق کرده است، بلکه فقط بدن­هایی را خلق کرده که به واسطه آن­ها از بندگان، اعمالشان سر می­زند؛ زیرا اگر منظورش خلق انسان و افعال وی بود، باید آن را به گونه­ای بیان می­فرمود که قابل تأویل نباشد؛ و منظور خدای عزّوجل از آیه: «وَ مَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّم»،(3)

هر کس عمداً مؤمنی را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود.} آن است که قاتل هر مؤمنی در جهنّم است، چه عمل صالح داشته باشد و چه نداشته باشد، زیرا این آیه محتمل تأویل است و اگر منظور خداوند غیر از این معنا بوده باشد، آن را به گونه­ای بیان می­فرمود که قابل تأویل نباشد. اما اگراشعری باشی، هر آنچه بر معتزله لازم می­آید، به تو نیز لازم می­آید، زیرا خداوند معنایی را که از نظر شما حق است و صائب، به شکل روشنی بیان نفرموده است.

و اگر از طرفداران حدیث و اخباری باشد، به وی گفته می­شود: ملزم هستی بگویی، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نفرموده است: «شما پروردگارتان را همان­گونه که ماه شب چهارده را می­بینید، مشاهده خواهید کرد، در دیدار او ستمی بر شما روا داشته نمی­شود.» چون این کلام قابل تأویل است و آن حضرت نفرموده: «او را با چشمانتان می­بینید نه با دل­هایتان» و از آنجا که این حدیث قابل تأویل است، در می­یابیم که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله «دیدن» مورد نظر شما را که مدّعی آن هستید (دیدن با چشم سر) اراده نفرموده و این خود مغلطه­ای بسیار سخت است. زیرا بیشتر آیات و احادیث منقول از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به لغت عرب است و مخاطب پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در غدیر، قومی فصیح بوده­اند و غرض پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را دریافته­اند.

و چه بسا که معنی را به عقل­ها و خردها وا می­گذارند تا در کلام دقّت کنند (از این رو است که سخن را به گونه­ای ادا می­کنند که واضح نباشد) و من عبارتی را که وجوب فرمانبرداری را محکم­تر از عبارت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله که فرمود: «آیا من سزاوارتر از مؤمنان به خودشان نیستم؟ پس هرکس من مولای اویم اینک علی مولای اوست» باشد، سراغ ندارم. زیرا این کلام بر اساس اقرار گرفتن از مردم به فرمانبرداری برای پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ترتیب یافته و اینکه آن حضرت اولی­تر از آن­ها به خودشان است، سپس فرمود: «پس هر کس من سزاوارتر از او به خودش هستم، اینک علی نیز سزاوارتر از او به خودش است»؛ زیرا «فَمَن کنتُ مولاه» به معنای «مَن کنتُ اولی به من نفسه» است،

ص: 230


1- . انعام/ 103 {چشم­ها او را نمی­بینند.}
2- . صافات/ 96
3- . نساء/ 93

و یحتمل أن یکون المولی العاقبة قال الله عز و جل مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ (1) أی عاقبتکم و ما یئول بکم الحال إلیه و یحتمل أن یکون المولی ما یلی الشی ء مثل خلفه و قدامه قال الشاعر.

فغدت کلا الفرجین تحسب أنه***مولی المخالفة خلفها و أمامها

و لم نجد أیضا شیئا من هذه الأوجه یجوز أن یکون النبی صلی الله علیه و آله عناه بقوله فمن کنت مولاه فعلی مولاه لأنه لا یجوز أن یقول من کنت ابن عمه فعلی ابن عمه لأن ذلک معروف معلوم و تکریره علی المسلمین عبث بلا فائدة و لیس یجوز أن یعنی به عاقبة أمرهم و لا خلف و لا قدام لأنه لا معنی له و لا فائدة و وجدنا اللغة تجیز أن یقول الرجل فلان مولای إذا کان مالک طاعته فکان هذا هو المعنی الذی عناه النبی صلی الله علیه و آله بقوله من کنت مولاه فعلی مولاه لأن الأقسام التی یحتملها اللغة لم یجز أن یعنیها بما بیناه و لم یبق قسم غیر هذا فوجب أن یکون هو الذی عناه بقوله فمن کنت مولاه فعلی مولاه و مما یؤکد ذلک قوله صلی الله علیه و آله أ لست أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثم قال فمن کنت مولاه فعلی مولاه فدل ذلک علی أن معنی مولی (2) هو أنه أولی بهم من أنفسهم لأن المشهور فی اللغة و العرف أن الرجل إذا قال لرجل إنک أولی بی من نفسی فقد جعله مطاعا آمرا علیه و لا یجوز أن یعصیه و أنا لو أخذنا بیعة علی رجل و أقر بأنا أولی به من نفسه لم یکن له أن یخالفنا فی شی ء نأمره به (3) لأنه إن خالفنا بطل معنی إقراره بأنا أولی به من نفسه و لأن العرب أیضا إذا أمر منهم إنسان إنسانا بشی ء و أخذه بالعمل به و کان له أن یعصیه فعصاه قال له یا هذا أنا أولی بنفسی منک إن لی أن أفعل بها ما أرید و لیس ذلک لک منی فإذا کان قول الإنسان أنا أولی بنفسی منک یوجب له أن یفعل بنفسه ما یشاء إذا کان فی الحقیقة أولی بنفسه من غیره وجب لمن هو أولی بنفسه منه أن یفعل به ما یشاء و لا یکون له أن یخالفه و لا یعصیه إذا کان ذلک کذلک.

ص: 226


1- 1. سورة الحدید: 15.
2- 2. فی المصدر و( م) علی أن معنی مولاه اه.
3- 3. فی المصدر: فی شی ء ممّا نأمره به.

چون ­که عبارت دومی «فمن کنت مولاه» دقیقاً با عبارت «ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم» برابر است؛ زیرا به حسب قواعد لغت، برداشت دیگری از آن نمی­توان کرد (جمله دوم معطوف بر جمله اول است و همان معنا را دارد). مگر نمی­بینی اگر شخصی به عده­ای بگوید: آیا این کالایی که همه در آن شریک هستیم، بفروشیم و منفعت و ضرر آن را میان خودمان تقسیم کنیم؟ و بقیه بگویند: آری، به همین شکل عمل کنیم! سپس آن شخص بگوید: بنابراین، هرکس که من شریک او هستم، زید هم شریک اوست، سخن درست خواهد بود و سبب درستی آن، قول آن گوینده­ای است که گفت:«این کالا را که همه در آن شریک هستیم بفروشیم و منفعت و ضرر آن را میان خودمان تقسیم کنیم» و به همین دلیل درست است و می­تواند بگوید: «پس من شریک هر که باشم، زید بعد از من شریک اوست» و کلام پیامبر صَلی الله علیهِ و آله شبیه به همین مثال است که فرمود: آیا من سزاوارتر از خودتان به شما نیستم؟ پس هر که من از او به خودش سزاوارترم، اینک علی سزاوارتر از او به خودش است. زیرا مفهوم «مولاه» دقیقاً همانند قول اوست که فرمود: «آیا من از شما به خودتان سزاوارتر نیستم؟» زیرا اگر جمله دوم با وجود فاء عاطفه معطوف بر جمله اول نشود، هرگز این جمله کلامی دارای نظم و صحیح نخواهد بود؛ بلکه نوعی هذیان­گویی شمرده می­شود و هرکس چنین نسبتی به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بدهد، به خدای بزرگ کفر ورزیده است. و همان­طور که بیان شد، چنانچه جمله «فمن کنت مولاه» به معنای «مَن کنتُ اولی به من نفسه» باشد، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را سزاوارتر از مؤمنان به خودشان قرار داده است. و این خود همان­طور که در آغاز کلام مذکور افتاد، فرض اطاعت از علی علیه السّلام بر مؤمنان است.

آنچه این مفهوم را روشن­تر می­کند، قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است که فرمود: «مَن کنتُ مولاه فعلیًّ مولاه» و اگر منظور آن حضرت از این کلام آن نبوده که «علی علیه السّلام از شما سزاوارتر است»، آن وقت جایز خواهد بود که گفته شود، منظور آن حضرت از «فَمَن کنتُ مولاه»، « من کنتُ اولی به نفسه» نبوده است؛ و اگر چنین شود، سخن، سخنی درهم و برهم و بیهوده خواهد بود که فاقد معنایی درست و منسجم است و هیچ دانا و عاقلی چنین سخن نخواهد گفت .

با توجه به آنچه گذشت، کاملاً روشن و مسلّم است که مفهوم قول پیامبر صَلی الله علیهِ و آله که فرمود: «الست اولی بکم من أنفسکم» آن است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله حقّ مطاع بودن را از آن خود کرده و منظور وی از «مَن کنت مولاه»، «هر کس را که من حق اطاعتش را مالک شدم» است و با آوردن جمله «فعلیّ مولاه»، این حقّ اطاعتش را برای علی علیه السّلام نیز مقرر فرموده است، و چنین معنا و برداشتی کاملاً واضح است. و خداوند را به خاطر توفیق یاری­اش سپاسگزارم!(1)

توضیح

جوهری گوید: «المولی»: آزاد کننده بنده، بنده آزاد شده، عموزاده، یاور، همسایه، هر کس که سرپرستی دیگری را بر عهده گیرد، ولیّ اوست؛ و قول شاعر:

ص: 231


1- . معانی الاخبار : 74 - 67

ثم قال النبی صلی الله علیه و آله أ لست أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فأقروا له بذلک ثم قال متبعا لقوله الأول بلا فصل فمن کنت مولاه فعلی مولاه فقد علم أن قوله مولاه عبارة عن المعنی الذی أقروا له بأنه أولی بهم من أنفسهم فإذا کان إنما عنی صلی الله علیه و آله بقوله من کنت مولاه أنی أولی به فقد جعل ذلک لعلی بن أبی طالب علیه السلام بقوله صلی الله علیه و آله فعلی مولاه لأنه لا یصلح أن یکون عنی بقوله فعلی مولاه قسما من الأقسام التی أحلنا أن یکون النبی عناها فی نفسه لأن الأقسام هی أن یکون مالک رق أو معتقا أو معتقا أو ابن عم أو عاقبة أو خلفا أو قداما فإذا لم یکن لهذه الوجوه فیه صلی الله علیه و آله معنی لم یکن لها فی علی علیه السلام أیضا معنی و بقی ملک الطاعة فثبت أنه عناه و إذا وجب ملک طاعة المسلمین لعلی علیه السلام فهو معنی الإمامة لأن الإمامة إنما هی مشتقة من الایتمام بالإنسان و الایتمام هو الاتباع و الاقتداء و العمل بعمله و القول بقوله و أصل ذلک فی اللغة سهم یکون مثالا یعمل علیه السهام و یتبع بصنعه صنعها و بمقداره مقدارها فإذا وجبت طاعة علی علیه السلام علی الخلق استحق معنی الإمامة. فإن قالوا إن النبی صلی الله علیه و آله إنما جعل لعلی علیه السلام بهذا القول فضیلة شریفة و إنها لیست الإمامة قیل لهم هذا فی أول تأدی الخبر إلینا قد کانت النفوس تذهب إلیه فأما تقسیم الکلام و تبیین ما یحتمله وجوه لفظة المولی فی اللغة حتی یحصل المعنی الذی جعله لعلی علیه السلام بها فلا یجوز ذلک لأنا قد رأینا أن اللغة تجیز فی لفظة المولی وجوها کلها لم یعنها النبی صلی الله علیه و آله بقوله فی نفسه و لا فی علی علیه السلام و بقی معنی واحد فوجب أنه الذی عناه فی نفسه و فی علی علیه السلام و هو ملک الطاعة.

فإن قالوا فلعله قد عنی معنی لم نعرفه لأننا لا نحیط باللغة قیل لهم لو جاز ذلک لجاز لنا فی کل ما نقل عن النبی صلی الله علیه و آله و کل ما فی القرآن أن نقول لعله عنی به ما لم یستعمل فی اللغة و نشکک فیه و ذلک تعلیل و خروج من التفهم (1) و نظیر قول النبی صلی الله علیه و آله أ لست أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فلما أقروا له بذلک قال فمن کنت مولاه فعلی مولاه قول رجل لجماعة أ لیس هذا المتاع بینی و بینکم نبیعه و الربح بیننا

ص: 227


1- 1. فی المصدر: و خروج عن التفهم.

«هُم المولی وَ إن جنفوا علینا وَ إنّا مِِن لقائهم لزور»

- آنان عموزادگان ما هستند هرچند بر ما جفا کردند، و ما از رویارویی با آنان روی گردانیم.

ابوعبیده گوید: منظور وی از «المولی»، عموزادگان است و به قول خدای عزِّوجل می­ماند که فرمود: «نخُْرِجُکُمْ طِفْلا»،(1){آن

گاه شما را [به صورت] کودک برون می آوریم.} اما در قول در لبید:

« فغدت، کلاالفرجین تحسب أنّه مولی المخافۀ خلفها و أمامها»

- سخن تمام، همانند دو شکاف که یقین کنی پس و پیش آن نیکوترین مکان برای جنگیدن است.

«مولی» به معنای بهترین موضعی است که جنگ در آن واقع شود. و قول او «فغدت» یعنی سخن تمام. مثل این می­ماند که بگوید: «این گاو شد» و سخن را قطع کند، پس سخن را آغاز کرده، چنانکه گوید: گمان می­کنی که هر دو شکاف مناسب­ترین مکان برای جنگیدن هستند. «المولی»: هم­پیمان؛ و گوید:

«موالی حلف لا موالی قرابۀ ولکن قطیناً سیألون الأتاویا» - آنان هم پیمانند نه عموزادگان، بلکه خوش نشین­هایی در پی سود هستند.

شاعر می­گوید: آن­ها هم­پیمانند نه عموزادگان. تمام(2)

قول او «اگر کسی بگوید: همانا ما می­توانیم روایت کنیم» می­گویم: در اینجا نسخه نادرست بوده است. شاید مراد سائل آن باشد که: برای رد استدلال تو کافی است که حدیثی درباره معنای «مَن کنتُ مولاه» بیاورم که مخالف معنای حدیثی باشد که تو در این مورد آورده­ای، و خبر زید بن حارثه را نقل کردیم؛ و خلاصه جواب آن است: اگر تو روایتی از ما بیاوری که ناقض معنای مورد نظر ما باشد و آن را برخلاف برداشت ما تأویل کند، این کار برای اثبات استدلالت سودمند خواهد افتاد؛ امّا اگر برای ردّ حدیث ما حدیثی بیاوری که راوی آن فقط خودتان باشید، در این صورت روایت مختص به ما، در برابر روایت شما خواهد ایستاد و اگر معارض هم بودند، هر دو ساقط می­شوند و تنها خبری که مورد اتفاق ما و شماست باقی می­ماند و استدلالی که ما به حسب ظاهر آن کردیم، حجّتی برای ما بر شماست.

روایت101.

امالی طوسی: عبدالله بن یزید از پدرش روایت کرده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی بن ابی طالب مولای

ص: 232


1- . حج / 5
2- . صحاح 6 : 2529

نصفان و الوضیعة(1) کذلک فقالوا له نعم قال فمن کنت شریکه فزید شریکه فقد أعلم أن ما عناه بقوله فمن کنت شریکه إنما عنی أنه المعنی الذی قررهم به بدءا من بیع المتاع و اقتسام الربح و الوضیعة ثم جعل ذلک المعنی الذی هو الشرکة لزید بقوله فزید شریکه و کذلک قول النبی صلی الله علیه و آله أ لست أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ و إقرارهم له بذلک ثم قوله صلی الله علیه و آله فمن کنت مولاه فعلی مولاه إنما هو إعلام أنه عنی بقوله المعنی الذی أقروا به بدءا و کذلک جعله لعلی علیه السلام بقوله فعلی مولاه کما جعل ذلک الرجل الشرکة لزید بقوله فزید شریکه و لا فرق فی ذلک فإن ادعی مدع أنه یجوز فی اللغة غیر ما بیناه فلیأت به و لن یجده.

فإن اعترضوا بما یدعونه من زید بن حارثة(2) و غیره من الأخبار التی یختصون بها لم یکن ذلک لهم لأنهم راموا(3) أن یخصوا معنی خبر ورد بإجماع بخبر رووه دوننا و هذا ظلم لأن لنا أخبارا کثیرة تؤکد معنی من کنت مولاه فعلی مولاه و تدل

علی أنه إنما استخلفه بذلک و فرض طاعته هکذا یروی (4) نصا فی هذا الخبر عن النبی صلی الله علیه و آله و عن علی علیه السلام فیکون خبرنا المخصوص بإزاء خبرهم المخصوص و یبقی الخبر علی عمومه نحتج به نحن و هم بما توجبه اللغة و الاستعمال فیها و تقسیم الکلام و رده إلی الصحیح منه و لا یکون لخصومنا من الخبر المجموع علیه و لا من دلالته ما لنا.

و بإزاء ما یروونه من خبر زید بن حارثة أخبار قد جاءت علی ألسنتهم شهدت بأن زیدا أصیب فی غزوة مؤتة مع جعفر بن أبی طالب (5) و ذلک قبل یوم غدیر خم بمدة طویلة لأن یوم الغدیر کان بعد حجة الوداع و لم یبق النبی صلی الله علیه و آله بعده إلا أقل من ثلاثة أشهر فإذا کان بإزاء خبرکم فی زید ما قد رویتموه فی نقضه لم یکن ذلک لکم

ص: 228


1- 1. الوضیعة: الخسارة.
2- 2. فی المصدر: من خبر زید بن حارثة.
3- 3. رام الشی ء: اراده.
4- 4. فی المصدر: هکذا نروی.
5- 5. کما رواه الجزریّ فی أسد الغابة( 1: 288) و( 2: 226 و 227) و( 3: 158 و 159).

هر مرد و زن مؤمنی است و او پس از من ولیّ شماست.(1)

روایت102.

کشف الیقین: اسعد بن زراره از پدرش روایت کرده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، به من وحی گردیده که علی علیه السّلام امیرمؤمنان و سرور مسلمانان و پیشوای دست و رو سفیدان است.(2)

روایت103.

رجال کشّی: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون زید بن صوحان - رحمّه الله - در جنگ جمل بر زمین افتاد، امیرالمؤمنین علیه السّلام آمده و بر بالای سر وی نشسته و سپس فرمود: ای زید، خدا تو را رحمت فرماید که مردی کم­خرج و بسیار کمک کننده بودی؛ - گوید: - پس زید سر خود را به سمت آن حضرت بلند کرده و عرض نمود: ای امیرالمؤمنین، خداوند شما را نیز جزای خیر عنایت فرماید، به خدا سوگند شما را جز آگاه به خدا و مسلط و دانا به اُمّ الکتاب نیافتیم، و اینکه خداوند در سینه تو جایگاهی بس بزرگ دارد؛ به خدا سوگند از روی جهالت در رکاب شما نجنگیدم، بلکه شنیدم که ام سَلَمه همسر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله گفت: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند و یاری دهنده­اش را یاری فرما و هر کس او را فرو گذارد، خوار و ذلیل گردان! و به خدا سوگند خوش نداشتم شما را تنها گذارم تا خداوند خوار و ذلیلم کند.(3)

روایت104.

تفسیر فرات بن ابراهیم: صالح بن میثم از پدرش روایت کرد که گفت: در بازار بودم که اصبغ بن نباته نزد من آمده و گفت: وای بر تو میثم، اندکی پیش، از امیرالمؤمنین علی بن ابی طاالب علیه السّلام سخنی بس شگفت و دشوار شنیدم

ص: 233


1- . امالی شیخ طوسی: 155
2- . کشف الیقین : 35-34
3- . رجال کشی: 45

حجة علی الخبر المجمع علیه و لو أن زیدا کان حاضرا قول النبی صلی الله علیه و آله یوم الغدیر لم یکن حضوره بحجة لکم أیضا لأن جمیع العرب عالمون بأن مولی النبی مولی أهل بیته و بنی عمه مشهور ذلک فی لغتهم و تعارفهم فلم یکن لقول النبی صلی الله علیه و آله للناس اعرفوا ما قد عرفتموه و شهر بینکم (1) لأنه لو جاز ذلک لجاز أن یقول قائل ابن أخی أبی النبی لیس بابن عمه فیقوم النبی صلی الله علیه و آله فیقول فمن کان ابن أخی أبی فهو ابن عمی و ذلک فاسد لأنه عبث و ما لا یفعله إلا اللاعب السفیه (2) و ذلک منفی عن النبی صلی الله علیه و آله.

فإن قال قائل إن لنا أن نروی فی کل خبر نقلته فوقبت (3) ما یدل علی معنی من کنت مولاه فعلی مولاه قیل له هذا غلط فی النظر لأن علیک أن تروی من أخبارنا أیضا ما یدل علی معنی الخبر مثل ما جعلته لنفسک فی ذلک فیکون خبرنا الذی نخص به (4) مقاوما لخبرک الذی تختص به و یبقی من کنت مولاه فعلی مولاه من حیث أجمعنا علی نقله حجة لنا علیکم موجبا ما أوجبناه به من الولایة علی النص (5) و هذا کلام لا زیادة فیه.

فإن قال قائل فهلا أفصح النبی صلی الله علیه و آله باستخلاف علی علیه السلام إن کان کما تقولون و ما الذی دعاه إلی أن یقول فیه قولا یحتاج فیه إلی تأویل و تقع فیه المجادلة قیل له لو لزم أن یکون الخبر باطلا أو لم یرد به النبی صلی الله علیه وآله

ص: 229


1- 1. توضیح الکلام أن الخصم یدعی أن قوله« من کنت مولاه فعلیّ مولاه» صدر عنه صلّی اللّه علیه و آله لیعلم الناس أن علیا مولی زید بن حارثة کما أن رسول اللّه کان مولاه، و جوابه أن زید بن حارثة لم یشهد یوم غدیر و أصیب فی غزوة مؤتة، و علی فرض التسلیم أیضا لا یجدی شیئا فان إعلام الرسول بذلک لا حاجة إلیه، للمتعارف المشهور بینهم أن مولی النبیّ مولی أهل بیته و بنی عمه أیضا، فکانه قال« ایها الناس اعرفوا ما قد عرفتموه و شهر بینکم» و أنت خبیر بأن هذا عبث، و لا یصدر عن الأنبیاء مثله.
2- 2. فی المصدر: و ما یفعله الا اللاعب السفیه. فتکون« ما» نافیة.
3- 3. کذا فی النسخ، و فی المصدر: نقلته فرقتنا. و سیأتی فی البیان توضیحه.
4- 4. فی المصدر: نختص به.
5- 5. فی المصدر: من الدلالة علی النصّ.

که به سختی نظیر آن سخنی باشد! گفتم: آن سخن چیست؟ گفت: شنیدم که فرمود: حدیث ما اهل بیت بسیار مشکل و عمیق است، جز فرشته مقرّب یا نبیّ مرسل یا مؤمنی که خداوند قلب او را برای ایمان آزموده باشد، آن را نگاه نمی­دارد! - گوید: - پس فوراً برخاسته، نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام رفته و عرض کردم: قربانت گردم یا امیرالمؤمنین، اصبغ سخنی از شما برای من نقل نمود که طاقت از من بُرد. فرمود: کدام سخن؟ پس آن حضرت را از آنچه اصبغ گفته بود آگاه کردم، به من فرمود: بنشین میثم، آیا علم همه عالمان نگاه داشتنی است؟ خداوند به فرشتگان فرمود: ِ«إِنیّ ِ جَاعِلٌ فیِ الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَ تجَْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاء...»،(1){

«من در زمین جانشینی خواهم گماشت»، [فرشتگان] گفتند: «آیا در آن کسی را می گماری که در آن فساد انگیزد، و خونها بریزد؟} آیا به نظر شما، فرشتگان توان نگاه داشتن علم را داشتند؟ گوید: گفتم: به خدا سوگند این یکی بزرگ­تر از قبلی است. فرمود: دیگری درباره موسی است، خداوند تورات را بر وی نازل فرمود و او گمان کرد، دیگر بر روی زمین کسی داناتر از او نیست، پس خداوند وی را آگاه فرمود که در میان آفریدگان من، از تو عالم­تر هم هست! و این زمانی بود که بیم آن می­رفت موسی دچار عجب و خودپسندی شود؛ فرمود: پس موسی از پروردگار خویش درخواست نمود که او را به سوی آن عالِم راهنمایی فرماید. پس خداوند موسی و خضر را به هم رساند و خضر کشتی را سوراخ کرد و موسی نتوانست در مقابل کار خضر خویشتن­داری کند، و خضر آن کودک را کُشت. موسی تاب نیاورد و خضر آن دیوار را استوار ساخت و موسی شکیبایی از دست بداد؛ و اما مؤمن، در روز غدیر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست مرا بالا برده و فرمود: «مَن کنتُ مولاه فعلیّ مولاه»، آیا مؤمنان به جز کسانی که خداوند آنان را حفظ فرمود، توانستند آن را تحمّل کنند؟ هان مژده باد شما را و بشارت باد شما را که خداوند شما را به چیزی مختص گردانیده که فرشتگان، پیامبران و مؤمنان را بدان مختص نگردانیده است و این به سبب آن است که شما فرمان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را تحمّل نمودید.(2)

روایت105.

تفسیر فرات بن ابراهیم: بریده گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی بن ابی طالب علیه السّلام را به یمن فرستاد، در حالی که خالد امیر سواران بود و فرمود: هرگاه با هم جمع شدید، علی امیر بر همه شماست و اگر از هم جدا افتادید، هر کدام امیر لشکر خود است. گوید: چون به سوی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشتیم، خداوند پیروزی را نصیب مسلمانان نموده، غنایم بسیار به دست آورده و علی بن ابی طالب علیه السّلام کنیزی از خمس غنایم را برای خود برگزیده بود. - گوید: - پس خالد گفت: ای بریده، این حادثه را غنیمت شمرده، نزد رسول خدا رفته و آن را به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گزارش کن، زیرا با شنیدن این خبر، علی از چشم آن حضرت می­افتد. بریده گوید: پس به مدینه آمده و وارد مسجد شده،

ص: 234


1- . بقره/ 30
2- . تفسیر فرات: 7-6

المعنی الذی هو الاستخلاف و إیجاب فرض الطاعة لعلی علیه السلام لأنه یحتمل التأویل أو لأن غیره عندک أبین و أفصح عن المعنی للزمک (1) إن کنت معتزلیا أن الله عز و جل لم یرد بقوله فی کتابه لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ(2) أی لا یری لأن قولک لا یری یحتمل التأویل و أن الله عز و جل لم یرد بقوله فی کتابه وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (3) إنه خلق الأجسام التی یعمل فیها العباد دون أفعالهم فإنه لو أراد ذلک لأوضحه بأن یقول قولا لا یقع فیه التأویل و أن یکون الله عز و جل لم یرد بقوله وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ (4) أن کل قاتل المؤمن ففی جهنم کانت معه أعمال صالحة أم لا لأنه لم یبین ذلک بقول لا یحتمل التأویل و إن کنت أشعریا لزمک ما لزم المعتزلة بما ذکرناه کله لأنه لم یبین ذلک بلفظ یفصح عن معناه الذی هو عندک بالحق.

و إن کان من أصحاب الحدیث قیل له یلزمک أن لا یکون قال النبی صلی الله علیه و آله إنکم ترون ربکم کما ترون القمر فی لیلة البدر لا تضامون (5) فی رؤیته لأنه قال قولا یحتمل التأویل و لم یفصح به و هو لا یقول ترونه بعیونکم لا بقلوبکم و لما کان هذا الخبر یحتمل التأویل و لم یکن مفصحا علمنا أن النبی صلی الله علیه و آله لم یعن به الرؤیة التی ادعیتموها و هذا اختلاط شدید لأن أکثر الکلام فی القرآن و أخبار النبی صلی الله علیه و آله بلسان عربی و مخاطبة لقوم فصحاء علی أحوال تدل علی مراد النبی صلی الله علیه و آله.

و ربما وکل علم المعنی إلی العقول أن یتأمل الکلام و لا أعلم عبارة عن معنی فرض الطاعة أوکد من قول النبی صلی الله علیه و آله أ لست أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثم قوله فمن کنت مولاه فعلی مولاه لأنه کلام مرتب علی إقرار المسلمین للنبی صلی الله علیه و آله یعنی الطاعة و أنه أولی بهم من أنفسهم ثم قال فمن کنت أولی به من نفسه فعلی أولی به من نفسه لأن معنی فمن کنت مولاه هو فمن کنت أولی به من نفسه

ص: 230


1- 1. جواب« لو».
2- 2. سورة الأنعام: 103.
3- 3. سورة الصافّات: 96.
4- 4. سورة النساء: 92.
5- 5. بالبناء للمفعول أی لا تقهرون.

به خانه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفتم، در حالی که آن حضرت در منزل بودند و فرستادگان علی بن ابی طالب بر در خانه نشسته بودند .

پس به میان مردم رفتم، پرسیدند: بریده چه خبر؟ گفتم: خداوند پیروزی را نصیب مسلمانان فرموده؛ به قدری غنیمت به دست آوردند که تاکنون مانند نداشته است. گفتند: علت آمدنت چیست؟ گفتم: خالد مرا فرستاده تا پیامبرصَلی الله علیهِ و آله را آگاه سازم که علی بن ابی طالب کنیزی از خمس غنایم را برای خود برگزیده است. گفتند، پیامبر را از این ماجرا آگاه کن که با شنیدن این خبر، علی از چشم وی می­افتد. - گوید: - رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سخنان مرا شنیده و چنان خشمگین از خانه بیرون آمد که گویی دانه­های خرما از صورتش می­بارید، سپس فرمود: گروهی را چه می­شود که بر علی خرده می­گیرند و او را نکوهش می­کنند؟ هر کس علی را نکوهش کند، مرا نکوهش کرده است و هر که از علی جدا گردد، از من جدا گشته است. علی از من است و من از علی هستم، خداوند او را از طینت من آفریده و مرا از طینت ابراهیم خلق فرموده است و من افضل از ابراهیم هستم و فضل ابراهیم نزد من مصداق آیه: «ذُرِّیَّةَ بَعْضُهَا مِن بَعْض»،(1){فرزندانی که بعضی از آنان از [نسل] بعضی دیگرند} است. وای بر تو بریده! آیا ندانستی سهم علی بن ابی طالب از خمس، بیشتر از کنیزی است که برای خود برده است، و اینکه پیش از من ولی شما اوست؟ گوید: چون شدت خشم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را دیدم، عرض کردم: یا رسول الله، به حق صحبتی که با شما دارم، دست مبارک خویش را بگشایید تا از نو با شما بر اسلام بیعت کنم. - گوید: - از آن حضرت جدا نگشتم تا با وی تجدید بیعت نکردم.(2)

تکمله

بدان که استدلال به روایت غدیر به دو امر بستگی دارد: اول، اثبات خبر؛ دوم اثبات دلالت آن بر خلافت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.

اما مورد اول

گمان نکنم هیچ انسان عاقلی پس از دیدن تواتر خبر و روایات مورد اتفّاق موافق و مخالفی که نقل کردیم و اینکه آنچه مذکور افتاد اندک از بسیار است، در ثابت بودن درستی روایت شک کند و ما تعداد زیادی از باقی­مانده روایات را در کتاب «الفتن» آورده­ایم که در باب­های آینده به نقل برخی از آن­ها خواهیم پرداخت، و شاید نام کتاب­هایی که از هر دو گروه در این باب تألیف نموده­اند، به گوشتان خورده باشد.

صاحب احقاق الحق - رحمه الله - گوید: شیخ ابن کثیر شامی شافعی به هنگام ذکر احوال محمّد بن جریر طبری آورده است که من کتابی در دو مجلّد ضخیم دیدم که احادیث غدیر خُمّ در آن گردآوری شده بود

ص: 235


1- . آل عمران/ 34
2- . تفسیر فرات: 24-23

لأنها عبارة عن ذلک بعینه إذ کان لا یجوز فی اللغة غیر ذلک أ لا تری أن قائلا لو قال لجماعة أ لیس هذا المتاع بیننا نبیعه و نقتسم الربح و الوضیعة فیه فقالوا له نعم فقال فمن کنت شریکه فزید شریکه کان کلاما صحیحا و العلة فی ذلک أن الشرکة هی عبارة عن معنی قول القائل هذا المتاع بیننا نقتسم الربح و الوضیعة فلذلک صح بعد قول القائل فمن کنت شریکه فزید شریکه و کذا صح بعد قول النبی صلی الله علیه و آله أ لست أولی بکم من أنفسکم فمن کنت مولاه فعلی مولاه لأن مولاه عبارة عن قوله أ لست أولی بکم من أنفسکم و إلا فمتی لم تکن اللفظة التی جاءت مع الفاء الأولی عبارة عن المعنی الأول لم یکن الکلام منتظما أبدا و لا مفهوما و لا صوابا بل یکون داخلا فی الهذیان و من أضاف ذلک إلی رسول الله صلی الله علیه و آله کفر بالله العظیم و إذا کانت لفظة فمن کنت

مولاه تدل علی من کنت أولی به من نفسه علی ما أریناه و قد جعلها بعینها لعلی علیه السلام فقد جعل أن یکون علی علیه السلام أولی بالمؤمنین من أنفسهم و ذلک هو الطاعة لعلی علیه السلام کما بینا بدءا.

و مما یزید ذلک بیانا أن قوله علیه السلام فمن کنت مولاه فعلی مولاه لو کان لم یرد بهذا أنه أولی بکم من أنفسکم جاز أن یکون لم یرد بقوله فمن کنت مولاه أی من کنت أولی به من نفسه و إن جاز ذلک لزم الکلام الذی من قبل هذا أنه یکون کلاما مختلفا(1) فاسدا غیر منتظم و لا مفهم معنی و لا مما یلفظ به حکیم و لا عاقل.

فقد لزم بما مر من کلامنا و بینا أن معنی قول النبی صلی الله علیه و آله أ لست أولی بکم من أنفسکم أنه یملک طاعتهم و لزم أن قوله صلی الله علیه و آله فمن کنت مولاه إنما أراد به فمن کنت أملک طاعته فعلی علیه السلام یملک طاعته بقوله فعلی مولاه و هذا واضح و الحمد لله علی معونته و توفیقه (2).

بیان

قال الجوهری المولی المعتق و المعتق و ابن العم و الناصر و الجار(3) و کل من ولی أمر واحد فهو ولیه و قول الشاعر.

ص: 231


1- 1. فی المصدر: من أنّه یکون کلاما مختلطا اه.
2- 2. معانی الأخبار: 67- 74.
3- 3. فی المصدر بعد ذلک: و الولی: الصهر.

و کتابی دیدم که راه­های جمع­آوری «حدیث الطیر» (روایت پرنده کباب شده) در آن گردآوری شده بود، و از ابوالمعالی جوینی نقل کرده، وی تعجّب نموده و می­گفت: کتابی را در بغداد در دست یک صحّاف دیدم که این روایت در آن نوشته شده بود و بر روی آن آورده شده بود: «جلد بیست ­و هشتم از کتاب راه­های روایت حدیث «من کنت مولاهُ فعلیًّ مولاه» که جلد بیست­ و ­نهم در پی آن خواهد آمد» و شیخ ابن الجوزی در رساله خود که «أسنی المطالب فی مناقب علی بن ابی طالب» نام دارد، متواتر بودن این حدیث از طرق مختلف را اثبات نموده و منکر آن را منسوب به جهل تعصب نموده است. تمام.(1)

سید مرتضی در کتاب خود «الشافی» گوید: اما دلیل بر صحت خبر چنان روشن و مشهور است که جز انسان متعنّت و لجوج در تعصّب، منکر آن نمی­تواند باشد و هر کس که خبر شناس باشد، بدان یقین دارد و جوینده دلیل بر صحت وقوع آن، همانند دلیل خواستن برای صحت غزوات آشکار و مشهور پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و احوال معروف آن حضرت و خود حجۀ­الوداع است، زیرا روشن و معلوم بودن همه آن­ها یکسان است و بعد: شیعه قائل به نقل و تواتر آن است و اکثر راویان حدیث، آن را با اسناد پیوسته و همه سیره­نویسان آن را از پیشینیان خود نقل نموده و هر خلفی آن را از سلف خود بازگو کرده است و همه آنان بی­ذکر سند معینی، آن را همانند حوادث و وقایع معروف و آشکار نقل کرده­اند. و مصنّفان حدیث آن را حدیث صحیح دانسته­اند و این روایت طریق­هایی دارد که در دیگر روایات نیست، زیرا روایات دو قسم هستند: روایاتی که نیاز به ذکر اسنادهای متصل ندارند، مانند حدیث واقعه بدر، خیبر، جمل و صفیّن؛ و قسم دوم احادیث نیازمند به اتصال اسناد هستند، مانند روایات مربوط به احکام شریعت، که حدیث غدیر واجد هر دو طریق است زیرا اجماع علمای اُمّت بر پذیرش آن، دلیل بر صحت آن است و همان­طور که بیان کردیم، هیچ شک و شبهه­ای در صحت آن وجود ندارد، زیرا شیعه آن را دلیلی بر نصّ بر امامت امیرالمؤمنین علیه السّلام قرار داد. و مخالفان شیعه آن را به معانی دیگری تأویل کردند و دانسته نیست که فرقه­ای این حدیث را رد کرده یا از قبول آن امتناع ورزیده باشد.

اما درباره آنچه از ابن ابی داوود سیستانی در رد خبر وارد شده و از خوارج نیز شبیه آن نقل گشته و جاحظ در کتاب «العثمانیه» در مورد این حدیث آورده، نخست می­گوییم: ادعای این چند نفر، ضرری به اتفاق بر صحت آن وارد نمی­کند.

ص: 236


1- . احقاق الحق 2: 487-486

هم المولی و إن جنفوا علینا(1)***و إنا من لقائهم لزور

قال أبو عبید یعنی الموالی أی بنی العم و هو کقوله تعالی نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا(2) و أما قول لبید.

فغدت کلا الفرجین تحسب أنه***مولی المخافة خلفها و أمامها

فیرید أنه أولی موضع أن تکون فیه الحرب و قوله فغدت تم الکلام کأنه قال فغدت هذه البقرة و قطع الکلام ثم ابتدأ کأنه قال تحسب أن کلا الفرجین مولی المخافة و المولی الحلیف و قال.

موالی حلف لا موالی قرابة***و لکن قطینا یسألون الأتاویا

یقول: هم حلفاء لا أبناء عم انتهی (3).

قوله فإن قال قائل إن لنا أن نروی أقول کانت النسخة سقیمة هاهنا و لعل مراد السائل أنه یکفی لرد استدلالک أن نروی خبرا فی معنی من کنت مولاه معارضا لخبرک الذی أوردته فی ذلک و قد روینا خبر زید بن حارثة و حاصل الجواب أنک إن نقلت من أخبارنا ما یدفع خبرنا المختص بنا و یئول الخبر علی خلاف ما هو مقصودنا ینفعک فی رد استدلالنا و أما إذا أتیت بالخبر من طریقک الذی تختص به فیکون خبرنا الذی نخص به (4) مقاوما لخبرک و إذا تعارضا تساقطا فبقی الخبر المجمع علیه و ما استدللنا علیه من ظاهره حجة لنا علیکم.

«101»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا بْنِ شَیْبَانَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَکَمِ بْنِ ظُهَیْرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ سَلَمِ بْنِ سَابُورَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مَوْلَی کُلِ

ص: 232


1- 1. جنف علیه: ظلم و جار.
2- 2. سورة الحجّ: 5. قال الطبرسیّ فی مجمع البیان« 7: 71» أی نخرج من بطون امهاتکم و أنتم اطفال، و الطفل: الصغیر من الناس، و إنّما وحّد و المراد به الجمع لانه بمعنی المصدر کقولهم: رجل عدل و رجال عدل.
3- 3. الصحاح ج 6 ص 2529.
4- 4. فی( م): نختص به.

اگر ابن ابی داوود و جاحظ تصریح به خلاف آن می­کردند، ادّعایشان در مقابل اجماعی که بیان کردیم، باطل بود؛ و البته گفته شده که ابو داود خبر را انکار نکرده بلکه منکر وجود مسجد غدیر پیش از واقعه غدیر شده است و درباره وی نقل شده که آنچه درباره این روایت گفته و تردیدی که در مورد آن کرده، به سبب بدگویی­هایی که محمّد بن جریر طبری از وی کرده، تبرّی جسته است؛ اما جاحظ نیز جرأت نکرده که حدیث را صراحتاً انکار کند بلکه عده­­ای از روایان آن را مورد طعن قرار داده است و مدّعی وجود تفاوت در نقل الفاظ روایت شده است؛ اما خوارج، به دلیل آنکه کتاب­هایشان از این خبر تهی است، کسی نمی­تواند ادّعا کند که ایشان منکر این روایت هستند. و جمعی نیز دلیل صحّت این روایت را احتجاج امیرالمؤمنین علیه السّلام در شورا به آن ذکر کرده­اند که آن حضرت فرمود: شما را به خدا سوگند می­دهم، آیا در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست او را بالا گرفته و فرموده باشد: «هرکس من مولای اویم اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد»؟ آن جمع گفتند: نه به خدا سوگند! و حال که حاضران در شورا که از بزرگان هستند به آن اعتراف نموده­اند، و با دیگر صحابه­ای که در شورا نبوده­اند نیز تماس گرفت و هیچ­کدام گفته وی را انکار نکردند، هر چند انگیزه کافی برای انکار آن داشتند، اما مسأله آنقدر معروف و مشهور بود که نتوانستند انکارش کنند. و اگر این موضوع به روشنی خورشید نبود، امیرالمؤمنین علیه السّلام چنین ادّعایی را مطرح نمی­فرمود، بالأخص شخصیتی چون او با آن مقام و منزلت. خلاصه کلام او تمام شد، و هر کس طالب تفصیل است، به اصل کتاب رجوع کند.(1)

اما دوم

گفتیم: در استدلال به این روایت برای اثبات امامت آن حضرت صلوات الله علیه، دو برداشت وجود دارد: اول اینکه «مولی» به معنای أولی به زمامداری و متصرفی است که در هر آنچه امر می­کند، اطاعت شود؛ دوم اینکه مراد از آن در اینجا همین معناست. در مورد معنای أول، سید مرتضی در کتاب «الشافی» گفته است: هر کس اندک آشنایی با زبان عربی و عرب زبانان داشته باشد، می­داند که آن­ها این لفظ را به جای «أولی» قرار می­دهند، کما اینکه به معنی عموزاده نیز به کار می­برند و ابوعبیده معمر بن مثنّی - که از منزلت والایی در علم لغت برخوردار است - در کتاب مشهور خود «المجاز فی القرآن»، چون به آیه:« مَأْوَئکُمُ

ص: 237


1- . الشافی: 133-132

مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ وَ هُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدِی (1).

«102»

شف، [کشف الیقین] السَّیِّدُ فَخَّارُ بْنُ مَعَدٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَدْنَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ دَارِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ السَّرِیِّ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُثَنَّی بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ هِلَالِ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ أَبِی کَثِیرٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ أُوحِیَ إِلَیَّ فِی عَلِیٍّ أَنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ (2).

«103»

کش، [رجال الکشی] جَبْرَئِیلُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُوسَی بْنِ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَاسِطِیِّ عَنْ وَاصِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا صُرِعَ (3) زَیْدُ بْنُ صُوحَانَ رَحِمَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْجَمَلِ جَاءَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام حَتَّی جَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ فَقَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ یَا زَیْدُ لَقَدْ کُنْتَ خَفِیفَ الْمَئُونَةِ عَظِیمَ الْمَعُونَةِ قَالَ فَرَفَعَ زَیْدٌ رَأْسَهُ إِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ وَ أَنْتَ فَجَزَاکَ اللَّهُ خَیْراً یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (4) فَوَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُکَ إِلَّا بِاللَّهِ عَلِیماً وَ فِی أُمِّ الْکِتَابِ عَلِیّاً حَکِیماً وَ إِنَّ اللَّهَ فِی صَدْرِکَ لَعَظِیمٌ وَ اللَّهِ مَا قَاتَلْتُ مَعَکَ عَلَی جَهَالَةٍ وَ لَکِنَّنِی سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَةَ زَوْجَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله تَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ

ص: 544

«104»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] عَلِیُّ بْنُ حُمْدُونٍ عَنْ فَرَجِ بْنِ فَرْوَةَ(5) عَنْ مَسْعَدَةَ عَنْ صَالِحِ بْنِ مِیثَمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: بَیْنَا أَنَا فِی السُّوقِ إِذْ أَتَانِی الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ فَقَالَ لِی وَیْحَکَ یَا مِیثَمُ لَقَدْ سَمِعْتُ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام آنِفاً حَدِیثاً صَعْباً شَدِیداً أَنْ

ص: 233


1- 1. أمالی الشیخ: 155. و فیه: و هو ولیکم من بعدی.
2- 2. الیقین: 34 و 35.
3- 3. علی صیغة المجهول أی طرح علی الأرض.
4- 4. فی المصدر: و أنت یا أمیر المؤمنین فجزاک اللّه خیرا.
5- 6. فی المصدر: علی بن حمدون، عن عیسی بن مهران، عن فرج بن فروة.

النَّارُ هِیَ مَوْلَاکُمْ»(1){جایگاهتان آتش است، آن سزاوار شماست.} می­رسد، می­گوید: معنای «مولاکم» در این آیه « سزاوار آنید» می­باشد و بیت لبید بن ربیعه:

«فغدت، کلاالفرجین تحسب أنّه مولی المخافۀ خلفها و أمامها»

را شاهد مثال آورده است، و ابوعبیده کسی نیست که در لغت اشتباه کند و اگر دچار اشتباه یا سوء برداشت شده بود، ممکن نبود که اهل لغت در برابر او سکوت کرده و برداشت او را رد نکنند و این عادت معروف اهل لغت بود که مراقب یکدیگر بودند تا از یکدیگر خرده بگیرند. از آن پس نظر ابوعبیده که بیان گردید، بی­آنکه کسی از اهل لغت آن را رد کرده باشد، به مثابه قول تمام اهل لغت در آمد و در میان مفسّران هیچ اختلافی وجود ندارد که لفظ «موالی» در آیه:«وَ لِکُلٍ ّ جَعَلْنَا مَوَالیِ َ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ»،(2)

از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان، و کسانی که شما [با آنان] پیمان بسته اید، بر جای گذاشته اند، برای هر یک [از مردان و زنان]، وارثانی قرار داده ایم.} به معنای نسبت به دیگران حق مالکیت بیشتری دارد و از بقیه سزاوارتر و محق­تر به تصرف میراث است؛ و اخطل شاعر گوید:

«فاصبحت مولاها من الناس بعده و أحری قریش أن تُهاب و تُحمدا»

- پس از او، از میان مردم تو سزاوار آن شدی، و سزاوارترین قریش که باید از تو بترسند و تو را بستایند.

و نیز خطاب به بنی­اُمیّه گوید:

«اعطاکُم الله جداً تنصرون به لاجدَّ إلّا صغیر بعدُ محتقرُ

لم تأشروا فیه إذ کنتم موالیه

ولو یکون لقوم غیرکم أشروا»

- خداوند به شما پدر بزرگی داده است که بدو نصرت می­یابید، و هیچ جدّی نیست مگر اینکه کوچک و سپس تحقیر گردد؛

- آن­گاه که موالی - سزاوار - آن بودید، از آن رفاه­زده نشدید، و اگر از آنِ قومی جز شما بود، رفاه­زده می­شدند.

و دیگری گفته است:

«کانوا موالی حقّ یطلبون به فأدرکوها و ما ملّوا و لا تعبوا»

- صاحبان حق بودند و آن را طلب می­کردند، پس بدان دست یافتند و نه نومید شدند و نه خسته گشتند.

و حجّاج گفته است:

«الحمدالله الذی اعطی الخیر موالی الحقّ إن المولی شکر»

- سپاس خداوندی را سزاست که خیر را عطا فرمود اصحاب حق را، همانا مولی شکر است.

و در حدیث آمده است: هر زنی بی­إذن مولایش ازدواج کند، عقد او باطل است. هرگاه به این حدیث استشهاد گردد، معنای «أولی» از آن فهمیده نمی­شود و پیش از این، نظر مبّرد را آوردیم که گفت: اصل معنای «ولیّ» ، «أولَی» یعنی «سزاوارتر» است، و «مولی» نیز نظیر آن است. و در همین­جا پس از آنکه تأویل آیه:« بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلیَ الَّذِینَ ءَامَنُوا»،(3){خدا

سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند.} را تأویل نموده، گوید: ولیّ و مولی دارای یک معنا هستند و آن کسی است که حق اولویت زعامت مردم خویش را دارد و عهده­دار امور آن­هاست؛ فرّاء در کتاب

ص: 238


1- . حدید/ 15
2- . نساء/ 33
3- . محمّد / 11

یَکُونَ کَمَا ذَکَرَ قُلْتُ وَ مَا هُوَ قَالَ سَمِعْتُ یَقُولُ (1) إِنَّ حَدِیثَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ قَالَ فَقُمْتُ مِنْ فَوْرِی فَأَتَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ جُعِلْتُ فِدَاکَ حَدِیثٌ أَخْبَرَنِی بِهِ الْأَصْبَغُ عَنْکَ قَدْ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً قَالَ فَمَا هُوَ فَأَخْبَرْتُهُ بِهِ قَالَ لِی اجْلِسْ (2) یَا مِیثَمُ أَ وَ کُلُّ عِلْمِ الْعُلَمَاءِ یُحْتَمَلُ قَالَ اللَّهُ لِمَلَائِکَتِهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ(3) إِلَی آخِرِ الْآیَةِ فَهَلْ رَأَیْتَ الْمَلَائِکَةَ احْتَمَلُوا الْعِلْمَ قَالَ قُلْتُ هَذِهِ وَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ تِلْکَ قَالَ وَ الْأُخْرَی عَنْ مُوسَی أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ التَّوْرَاةَ فَظَنَّ أَنْ لَا أَحَدَ فِی الْأَرْضِ أَعْلَمُ مِنْهُ فَأَخْبَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی أَنَّ فِی خَلْقِی مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْکَ وَ ذَاکَ إِذْ خَافَ عَلَی نَبِیِّهِ الْعُجْبَ قَالَ فَدَعَا رَبَّهُ أَنْ یُرْشِدَهُ إِلَی الْعَالِمِ (4) قَالَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْخَضِرِ علیه السلام فَخَرَقَ السَّفِینَةَ فَلَمْ یَحْتَمِلْ ذَلِکَ مُوسَی وَ قَتَلَ الْغُلَامَ فَلَمْ یَحْتَمِلْهُ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ فَلَمْ یَحْتَمِلْ ذَلِکَ وَ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَنَبِیُّنَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَخَذَ بِیَدِی یَوْمَ الْغَدِیرِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَهَلْ رَأَیْتَ الْمُؤْمِنِینَ احْتَمَلَ ذَلِکَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُمُ اللَّهُ مِنْهُمْ أَلَا فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ خَصَّکُمْ بِمَا لَمْ یَخُصَّ بِهِ الْمَلَائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا احْتَمَلْتُمْ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ (5).

«105»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ بُرَیْدَةَ قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام إِلَی الْیَمَنِ وَ خَالِدٌ عَلَی الْخَیْلِ وَ قَالَ إِذَا اجْتَمَعْتُمَا فَعَلِیٌّ عَلَی النَّاسِ قَالَ فَلَمَّا قَدِمْنَا إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فُتِحَ عَلَی الْمُسْلِمِینَ (6) وَ أَصَابُوا مِنَ الْغَنَائِمِ

غَنَائِمَ کَثِیرَةً وَ أَخَذَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام جَارِیَةً مِنَ الْخُمُسِ قَالَ فَقَالَ خَالِدٌ یَا بُرَیْدَةُ اغْتَنِمْهَا إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَأَخْبِرْهُ فَإِنَّهُ یَسْقُطُ مِنْ عَیْنَیْهِ فَقَالَ بُرَیْدَةُ فَقَدِمْتُ الْمَدِینَةَ وَ دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ

ص: 234


1- 1. فی المصدر: سمعته یقول.
2- 2. فی المصدر: فتبسم ثمّ قال: اجلس اه.
3- 3. سورة البقرة: 30.
4- 4. فی المصدر: إلی ذلک العالم.
5- 5. تفسیر فرات: 6 و 7.
6- 6. فی المصدر: فلما قد منا علی النبیّ و فتح علی المسلمین اه.

«معانی القرآن» گوید: «ولی» و «مولی» در کلام عرب به یک معناست، و در قرائت عبدالله بن مسعود آمده است که «إنّما مولاکم الله و رسوله» به جای «ولیّکم الله» بوده است، ابوبکر محمّد بن قاسم انباری در کتاب معروف خود درباره قرآن که به «المشکل» مشهور است، می­گوید: «مولی» در لغت به هشت معنا آمده است:

مُنعِم (آزاد کننده بنده)، 2) بنده آزاد شده، 3) ولیّ (سرپرست)، 4) أولی( دارای حق اولویت به چیزی) و برای آن آیه­ای را که گفته شد و بیت لبید را شاهد مثال آورده است، 5) همسایه، 6) عموزاده، 7) داماد، 8) هم­پیمان؛ و برای هرکدام از این معانی، شعری به عنوان شاهد مثال آورده که از آوردن آن­ها خودداری می­کنیم، زیرا غرض ما چیز دیگری است. ابو عمر غلام تغلب در شرح بیت حارث بن حلّزه:

«زعموا أنّ کلّ مَن ضرب العیر موال لنا و أنّا اللواء»

- گمان کردند که هر کس شتر راند هم­پیمان ماست و ما پرچم داریم.

اقسام «مولی» را آورده و از جمله آن اقسام، آن را به معنای «آقا و سروَر» گرفته، هرچند مالک هم نباشد، و مولی را به معنای «ولی» نیز گرفته است. جمعی دیگر که در علم لغت همفکر وی هستند نیز مولی را به معنای«آقایی که نه مالک است و نه آزاد کننده بنده» دانسته­اند، و اگر همه مواردی را که بتوان آن­ها را به عنوان شاهد مثال برای بیان منظورمان بیاوریم، می­آوردیم، سخن بسیار می­شد و آنچه آوردیم، هم قانع کننده هم و کافی هم است. کلام وی - قدّس سرّه - تمام.(1)

جزری در «النهایۀ» گوید: لفظ «مولی» در حدیث مکرراً به کار رفته است و این اسم معانی بسیار دارد، از جمله: رب، مالک، آقا و سرور، منعِم (آزاد کننده بنده)، بنده آزاد شده، یاور، دوستدار، دنباله­رو، همسایه، عموزاده، هم­پیمان و آن که پیمان و عقد بندد، داماد، بنده، بنده آزاد شده، آن که به او انعام شده است و هر کس که کاری را بر عهده گرفت و بدان قیام کرد، او مولا و ولیّ آن کار است، و درحدیث «مَن کنت مولاه فعلیٌّ مولاه»،، لفظ «مولا» محتمل اکثر این معانی است و نیز در حدیث دیگری آمده: «هرگاه زنی بدون اذن مولایش ازدواج کند، عقد نکاح او باطل است. و به جای «مولایش» ، «ولیّ­اش» نیز آمده است که به معنای «اختیاردار» اوست.(2)

بیضاوی و زمخشری و دیگر مفسران در تفسیر آیه :«هی

ص: 239


1- . الشافی : 144-143
2- . النهایۀ 4: 232-231

فَأَتَیْتُ مَنْزِلَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ رَسُولُ اللَّهِ فِی بَیْتِهِ وَ سُفَرَاءُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام جُلُوسٌ عَلَی بَابِهِ فَأَتَیْتُ النَّاسَ فَقَالُوا یَا بُرَیْدَةُ مَا الْخَبَرُ قُلْتُ فَتَحَ اللَّهُ عَلَی الْمُسْلِمِینَ فَأَصَابُوا مِنَ الْغَنَائِمِ مَا لَمْ یُصِیبُوا مِثْلَهَا قَالُوا فَمَا أَقْدَمَکَ (1) قُلْتُ بَعَثَنِی خَالِدٌ أُخْبِرُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بِجَارِیَةٍ أَخَذَهَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام مِنَ الْخُمُسِ قَالَ فَأَخْبِرْهُ (2) فَإِنَّهُ یَسْقُطُ مِنْ عَیْنَیْهِ قَالَ وَ رَسُولُ اللَّهِ یَسْمَعُ الْکَلَامَ قَالَ فَخَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مُغْضَباً کَأَنَّمَا یُفْقَأُ(3) مِنْ وَجْهِهِ حَبُّ الرُّمَّانِ فَقَالَ مَا بَالُ أَقْوَامٍ یَنْتَقِصُونَ عَلِیّاً مَنْ تَنَقَّصَ عَلِیّاً فَقَدْ تَنَقَّصَنِی وَ مَنْ فَارَقَ عَلِیّاً فَقَدْ فَارَقَنِی إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ طِینَتِی وَ خُلِقْتُ مِنْ طِینَةِ إِبْرَاهِیمَ وَ أَنَا أَفْضَلُ مِنْ إِبْرَاهِیمَ وَ فَضْلُ إِبْرَاهِیمَ لِی فَضْلٌ ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَیْحَکَ یَا بُرَیْدَةُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فِی الْخُمُسِ أَفْضَلَ مِنَ الْجَارِیَةِ الَّتِی أَخَذَهَا وَ أَنَّهُ وَلِیُّکُمْ مِنْ بَعْدِی قَالَ فَلَمَّا رَأَیْتُ شِدَّةَ غَضَبِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ الصُّحْبَةِ إِلَّا بَسَطْتَ لِی یَدَکَ حَتَّی أُبَایِعَکَ عَلَی الْإِسْلَامِ جَدِیداً قَالَ فَمَا فَارَقْتُ (4) حَتَّی بَایَعْتُهُ عَلَی الْإِسْلَامِ جَدِیداً(5).

تذنیب

اعلم أن الاستدلال بخبر الغدیر یتوقف علی أمرین أحدهما إثبات الخبر و الثانی إثبات دلالته علی خلافته صلوات الله علیه

أما الأول

فلا أظن عاقلا یرتاب فی ثبوته و تواتره بعد أحاطته بما أسلفناه من الأخبار التی اتفقت المخالف و المؤالف علی نقلها و تصحیحها مع أن ما أوردناه قلیل من کثیر و قد أوردنا کثیرا منها فی کتاب الفتن و سیأتی فی الأبواب الآتیة بعضها و قد قرع سمعک ذکر من صنف الکتاب فی ذلک من علماء الفریقین. و قال صاحب إحقاق الحق رحمه الله ذکر الشیخ ابن کثیر الشامی الشافعی عند ذکر أحوال محمد بن جریر الطبری (6) إنی رأیت کتابا جمع فیه أحادیث غدیر خم

ص: 235


1- 1. فی المصدر: فما قدمک؟.
2- 2. فی المصدر: قالوا: فأخبره.
3- 3. أی یخرج.
4- 4. فی المصدر: فما فارقت رسول اللّه.
5- 5. تفسیر فرات: 23 و 24.
6- 6. فی المصدر: الطبریّ الشافعی.

مولاکم»(1)

گفته­اند یعنی:«هی أولی بکم»، (شما به آن سزاوار هستید) و زمخشری در معنای «مولانا» در آیه: «أنت مولانا»،(2){سرور

ما تویی}گوید: تو سرور مایی و ما بندگان تو هستیم. یا: تو یاور مایی یا صاحب امور مایی!(3)

اما دومی، دارای چند مسلک است:

مسلک اول: «مولی» به معنای «اولی» به دلیل استقلالی که از آن برخوردار است، و دیگر اقسام در اشتقاق به آن بر می­گردند، یک حقیقت است، زیرا «مالک» از آن جهت «مولی» است که محق­تر به تدبیر کار بنده­های خویش و متحمّل مسؤولیت کردار آن­هاست. و مملوک از آن جهت «مولی» نامیده می­شود که سزوارتر به اطاعت از مالک خویش است، و «معتِق» و « معتَق» نیز به همین گونه هستند؛ «ناصر» از آن جهت «مولی» نامیده می­شود که محق­تر است به یاری کسی که او را یاری کرده است، و «هم­پیمان» به سبب آنکه سزاوارتر به یاری رساندن به هم­پیمان خویش است و «همسایه» به سبب سزاوارتر بودن در کمک به همسایه در دفاع از اوست. و « داماد» به دلیل سزاوارتر بودن در کمک به پدرزن خود، و «امام» و «وراء» به سبب اینکه محق­تر است به کسی که در پی او خواهد آمد، و «عموزاده» بدان جهت که أولی به نصرت عموزاده و پرداخت بدهی اوست، و «مُحِبّ مخلص» به خاطر أولی بودن به کمک کردن به کسی است که او را دوست می­دارد؛ و اگر لفظ «مولی» در معنای «أولی» یک حقیقت باشد، لازم می­آید که آن را فقط به این معنا گرفت و یحیی بن بطریق در کتاب «العمدۀ» و ابوصلاح حلبی در کتاب« التقریب»، این وجه را ذکر کرده­اند.

مسلک دوم: آنچه سیّد در کتاب «الشافی» و دیگران در سایر کتب آورده­اند آن است که مفهوم لفظ «مولی» دارای اقسامی است که قول خدا صَلی الله علیهِ و آله محتمل آن­هاست و برخی دیگر مشخص هستند که منظور آن حضرت نبوده­اند، و برخی از معانی آن برای امیرالمؤمنین علیه السّلام بوده و به دلیل بطلان دیگر اقسام و استحاله خالی بودن کلام آن حضرت از معنی و فایده، باید آن­ها را اراده می­فرموده است.

قسم اول از این معانی «معتَق» (بنده آزاد شده) و «هم­پیمان» است؛ زیرا هم­پیمان کسی است که به قبیله یا عشیره­ای می­پیوندد و بر یاری آن و دفاع از آن، هم­پیمان می­شود، در این صورت وی منسوب به این قبیله یا عشیره گشته و در آن از عزّت و احترام برخوردار است. و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به این شکل با هیچ ­کس هم­پیمان نبوده است؛ قسم دوم خود به دو بخش تقسیم می­شود،

ص: 240


1- . حدید/ 15
2- . بقره/ 286
3- . ر ک به تفسیر بیضاوی: 2: 211 . تفسیر کشاف 1: 292

فی مجلدین ضخمین و کتابا جمع فیه طرق حدیث الطیر و نقل عن أبی المعالی الجوینی أنه کان یتعجب و یقول رأیت (1) مجلدا ببغداد فی ید صحاف فیه روایات هذا الخبر مکتوبا علیه المجلدة الثامنة و العشرون من طرق من کنت مولاه فعلی مولاه

و یتلوه المجلد التاسعة و العشرون و أثبت الشیخ ابن الجوزی الشافعی فی رسالته الموسومة بأسنی المطالب فی مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام تواتر هذا الحدیث من طرق کثیرة و نسب منکره إلی الجهل و العصبیة انتهی (2).

و قال السید المرتضی فی کتاب الشافی: أما الدلالة علی صحة الخبر فلا یطالب بها إلا متعنت (3) لظهوره و اشتهاره و حصول العلم لکل من سمع الأخبار به و ما المطالب بتصحیح خبر الغدیر و الدلالة علیه إلا کالمطالب بتصحیح غزوات النبی صلی الله علیه و آله الظاهرة المشهورة و أحواله المعروفة و حجة الوداع نفسها لأن ظهور الجمیع و عموم العلم به بمنزلة واحدة و بعد فقالت الشیعة بنقله و بتواتره و أکثر رواة أصحاب الحدیث ترویه بالأسانید المتصلة و جمیع أصحاب السیر ینقلونه عن أسلافهم خلفا عن سلف نقلا بغیر إسناد مخصوص کما نقلوا الوقائع و الحوادث الظاهرة و قد أورده مصنفو الحدیث فی جملة الصحیح و قد استبد(4) هذا الخبر بما لا یشرکه فیه سائر الأخبار لأن الأخبار علی ضربین أحدهما لا یعتبر فی نقله الأسانید المتصلة کالخبر عن وقعة بدر و خیبر و الجمل و الصفین و الضرب الآخر یعتبر فیه اتصال الأسانید کأخبار الشریعة و قد اجتمع فیه الطریقان و مما یدل علی صحته إجماع علماء الأمة علی قبوله و لا شبهة فیما ادعیناه من الإطباق لأن الشیعة جعلته الحجة فی النص علی أمیر المؤمنین علیه السلام بالإمامة و مخالفو الشیعة أولوه علی اختلاف تأویلاتهم و ما یعلم أن فرقة من فرق الأمة ردت هذا الخبر أو امتنعت من قبوله.

و أما ما حکی عن ابن أبی داود السجستانی فی دفع الخبر و حکی عن الخوارج مثله و طعن الجاحظ فی کتاب العثمانیة فیه فنقول أولا إنه لا یعتبر فی باب الإجماع

ص: 236


1- 1. فی المصدر: شاهدت.
2- 2. إحقاق الحقّ 2: 486 و 487.
3- 3. تعنت الرجل و علیه فی السؤال: سأله علی جهة التلبیس علیه.
4- 4. استبد بکذا: انفرد به.

یکی از آن­ها مشخص است که به دلیل بطلان ذاتی آن مورد نظر نبوده است، مانند «معتِق»، « مالک» ، «همسایه»، « داماد»، «پشت سر» ، «پیش­رو» (اگر از اقسام «مولی» به شمار آیند)؛ و بخش دوم معناهایی هستند که مفید فایده نیستند، به دلیل اینکه کاملاً مشخص و شایع بوده­اند، نظیر «عموزاده»، و بخش سوم معناهایی است که با ارائه دلیل می­توان ثابت کرد که مورد نظر آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله نبوده­اند مانند ولایت دین، نصرت در آن، محبّت یا ولای ناشی از آزادی از بردگی، و دلیل بر اینکه مقصود آن حضرت هیچ­کدام از این معانی نبوده است، که هرکسی می­داند دین او به وی تکلیف می­کند که مؤمنان را دوست بدارد و آن­ها را یاری کند و خداوند نیز در قرآن به آن اشاره نموده است.(1)

و پسندیده نیست که آن حضرت با آن اوضاع و شرایطی که مذکور افتاد، در جمع مردم مطالبی را بیان کنند که همگی ضرورتاً این مسائل دینی را می­دانند کما اینکه همه می­دانستند ولای ناشی از آزاد کردن بنده برای عموزادگان، موضوعی شناخته شده در قبل و بعد از اسلام بوده است و قول عمربن خطاب به امیرالمؤمنین علیه السّلام - آن­گونه که ظاهراً در روایت آمده - «أصحبت مولای و مولی کلّ مؤمن» معنای «ولای عتق» را از کلام پیامبر صَلی الله علیهِ و آله منتفی می­سازد و به همان دلایلی که ابطال «ولای عتق» و «وجوب نصرت در دین» را از روایت ثابت کردیم، بعید خواهد بود که قصد آن حضرت از لفظ «مولی»، عموزاده باشد که موجب تهی شدن کلام از مفید بودن در میان آن­ها خواهد بود، و بدین ترتیب فقط بخش چهارم باقی می­ماند که برای وی حاصل بوده و باید آن را اراده می­کرده است و آن، محق­تر بودن به تدبیر امر و امرو نهی بر مردم می­باشد. (2)تمام.

مؤلف: اکثر مخالفان در رد استدلال به ولایت و امارت امیرالمؤمنین علیه السّلام را آن دانسته­اند که می­توان ادعا کرد که مراد از «مولی» «ناصر» و

ص: 241


1- . «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْض»،{و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند} توبه/ 71
2- . الشافی: 136

عدم تقدم خلافه فإن ابن أبی داود و الجاحظ لو صرحا بالخلاف لسقط خلافهما بما ذکرناه من الإجماع علی أنه قد قیل إن ابن أبی داود لم ینکر الخبر و إنما أنکر کون المسجد الذی بغدیر خم متقدما و قد حکی عنه التنصل من القدح فی الخبر و التبری مما قذفه (1) به محمد بن جریر الطبری و أما الجاحظ فلم یتجاسر أیضا علی التصریح بدفع الخبر و إنما طعن علی بعض رواته و ادعی اختلاف ما نقل فی لفظه و أما الخوارج فما یقدر أحد علی أن یحکی عنهم دفعا لهذا الخبر و کتبهم خالیة عن ذلک و قد استدل قوم علی صحة الخبر بما تظاهرت به الروایات من احتجاج أمیر المؤمنین علیه السلام به فی الشوری حیث قال أنشدکم الله هل منکم أحد أخذ رسول الله صلی الله علیه و آله بیده فقال من کنت مولاه فهذا مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه غیری فقال القوم اللهم لا و إذا اعترف به من حضر الشوری من الوجوه (2) و اتصل أیضا بغیرهم من الصحابة ممن لم یحضر الموضع و لم یکن من أحد نکیر له مع علمنا بتوفر الدواعی إلی إظهار ذلک لو کان فقد وجب القطع علی صحته علی أن الخبر لو لم یکن فی الوضوح

کالشمس لما جاز أن یدعیه أمیر المؤمنین علیه السلام سیما مثله فی مثل هذا المقام انتهی ما خص کلامه و من أراد التفصیل فلیرجع إلی أصل الکتاب (3).

و أما الثانی

(4) قلنا فی الاستدلال به علی إمامته صلوات الله علیه مقامان الأول أن المولی جاء بمعنی الأول بالأمر و المتصرف المطاع فی کل ما یأمر و الثانی أن المراد به هنا هو هذا المعنی أما الأول فقد قال السید المرتضی فی کتاب الشافی من کان له أدنی اختلاط باللغة و أهلها یعرف أنهم یضعون هذه اللفظة مکان أولی کما أنهم یستعملونها فی ابن العم و قد ذکر أبو عبیدة معمر بن المثنی و منزلته فی اللغة منزلته فی کتابه المعروف بالمجاز فی القرآن لما انتهی إلی قوله تعالی مَأْواکُمُ

ص: 237


1- 1. تنصل إلی فلان من الجنایة: خرج و تبرأ عنده منها. قذف الرجل: رماه و اتهمه بریبة.
2- 2. وجوه القوم: سیدهم.
3- 3. الشافی: 132 و 133.
4- 4. أی اثبات دلالة الخبر علی إمامته صلوات اللّه علیه.

«محبّ» بوده است، و بر هیچ عاقلی پوشیده نیست که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مردم را در آن گرما به آن صورت جمع کند تا چنین سخنی را به آن­ها بگوید، بلکه این امری است که باید تنها به علی علیه السلام سفارش می­فرمود که یاور کسانی باشد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن­ها را یاری می­کرده و کسانی را دوست بدارد که پیامبر دوستدار آن­ها بوده است و ضرورت و فایده­ای بر جمع کردن مردم و این سخن را به آن­ها گفتن متصوَّر نبوده است، مگر اینکه هدف آن حضرت از این نوع نصرت و محبت، نصرت و محبّت امرا نسبت به رعایای آن­ها باشد، یا اینکه مقصود جلب محبت ایشان نسبت به وی و وجوب متابعت ایشان از وی به سبب اینکه در همه حال یاری

دهنده و دوستدار آن­ها بر اساس دین باشد، و با این نیز مدّعی حاصل می­شود.

و نیز می­گوییم: به فرض اینکه مراد از «مولی»، «محبت» و «ناصر» باشد، باز هم لفظ «مولی» دلیل بر امامت آن حضرت علیه السّلام در نزد خردمندان درست اندیش و برخوردار از فطرت استوار به قراین حال می­باشد؛ زیرا اگر ما فرض کنیم یکی از پادشاهان به هنگام نزدیک شدن وفاتش، تمام لشکریان خود را گرد آورده و سپس دست یکی از نزدیک­ترین خویشاوندان و مخصوص­ترین مردم به خود را بلند کرده و بگوید: هرکس من دوستدار و یاور او هستم، اینک این شخص دوستدار و یاور اوست! و سپس در حق کسانی که وی را یاری کنند و دوستش بدارند دعا کند و خواهان ذلّت و خواری برای کسانی باشد که او را فرو گذاشته و دوست نداشته­اند، باشد و آنان را بدین سبب لعن کند، و چنین سخنانی را در حق هیچ کس دیگری نگوید و برای جانشینی خود مردی جز او را نیز معین نکرده باشد، آیا کسی از رعیت او و حاضران در آن مجلس، برداشت دیگری جز اینکه آن پادشاه با آن سخنان خواسته او را جانشین خود کند، و مردم را تشویق به یاری او و دوست داشتنش و اطاعت از وی و گوش به فرمان بودنش و یاری او بر علیه دشمنانش را برساند، خواهد کرد؟! و به عبارت دیگر، می­گوییم: فرض می­کنیم ظاهر قول آن حضرت چنین بوده «هرکس من یاور او بوده­ام، اینک علی یاور اوست»؛ در این صورت همان نصرتی را که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر می­آمد، از وی خواهند خواست و این جز با برخوردار بودن از زعامت عامّه ممکن نمی­گردد؛ زیرا بر هیچ منصفی پوشیده نمی­ماند که زیبنده نیست یک امیر قدر قدرت که یاران بسیار دارد، در حق یکی از رعایای خود بگوید: «هرکس من یاور او بوده­ام، اینک این یاور اوست»؛ لیکن اگر به او را به جانشینی خود برگزیند و امارت بر مردم را به وی بسپارد، این سخن در نهایت حسن و زیبندگی است، زیرا با این جمله او را در موقعیت کسی قرار داده که ممکن است یاور کسی باشد که وی را نصرت داده است.

مسلک سوم: در کلام شیخ صدوق آمده بود که در کلام قرینه­ای وجود دارد که نشان می­دهد مراد از «مولی» ، «الأولی» و بدان اثبات می­شود که مقصود «امام» است. و این خود در این مقام یک اصل است که جز کسی که ناآگاه به روش­های مباحثات کلامی باشد، یا به سبب تعصّب خود را نسبت به فهم آنچه دیگران به سرعت آن را در می­یابند، خود را به نادانی بزند، آن را انکار نمی­کند. سید در کتاب «الشافی» گوید: دلیل بر اینکه مراد از لفظ «مولی» در حدیث غدیر «أولی» می­باشد، آن است که شیوه

ص: 242

النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ (1) أن معنی مولاکم أولی بکم و أنشد بیت لبید(2) شاهدا له فغدت البیت و لیس أبو عبیدة ممن یغلط فی اللغة و لو غلط فیها أو وهم لما جاز أن یمسک عن النکیر علیه و الرد لتأویله غیره من أهل اللغة ممن أصاب و ما غلط فیه علی عادتهم المعروفة فی تتبع بعضهم لبعض ورد بعضهم علی بعض فصار قول أبی عبیدة الذی حکیناه مع أنه لم یظهر من أحد من أهل اللغة رد له کأنه قول الجمیع و لا خلاف بین المفسرین فی أن قوله تعالی وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ (3) أن المراد بالموالی من کان أملک بالمیراث و أولی بحیازته و أحق به و قال الأخطل.

فأصبحت مولاها من الناس بعده***و أحری قریش أن تهاب و تحمد

و قال أیضا یخاطب بنی أمیة:

أعطاکم الله جدا تنصرون به***لا جد إلا صغیر بعد محتقر

لم تأشروا فیه إذ کنتم موالیه***و لو یکون لقوم غیرکم أشروا

و قال غیره:

کانوا موالی حق یطلبون به***فأدرکوه و ما ملوا و لا تعبوا

و قال العجاج:

الحمد لله الذی أعطی الخیر***موالی الحق إن المولی شکر

و روی فی الحدیث أیما امرأة تزوجت بغیر إذن مولاها فنکاحها باطل و کلما استشهد به لم یرد بلفظ مولی فیه إلا معنی أولی دون غیره و قد تقدمت حکایتنا عن المبرد قوله إن أصل تأویل الولی الذی هو أولی أی أحق و مثله المولی و قال فی هذا الموضع بعد أن ذکر تأویل قوله تعالی بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا(4) و الولی و المولی معناهما سواء و هو الحقیق بخلقه المتولی لأمورهم و قال الفراء فی کتاب

ص: 238


1- 1. سورة الحدید: 15.
2- 2. لبید بن ربیعة العامری کنیته أبو عقیل، من أجلة الشعراء المخضرمین، أدرک الإسلام و ارتضاه و ترک الشعر، و سئل عن شعره فکتب سورة البقرة و قال. ابدلنی الإسلام بهذا من الشعر.
3- 3. سورة النساء: 33.
4- 4. سورة محمد: 11.

اهل سخن در خطاب­هایشان آن است که اگر جمله­ای واضح المعنی بیاورند و سخنی را بر آن عطف کنند که هم متضمن معنای جمله قبل باشد و هم معنایی دیگر، جایز نیست آن را به معنای احتمالی بگیرند، بلکه باید آن را تنها به معنای جمله اول بگیرند. دلیل بر صحت این گفته ما آن است که شخصی نزد جمعی بیاید تا چیزی را به آن­ها بفهماند و تعدادی بنده داشته باشد و بگوید: «آیا بنده من فلانی را می­شناسید؟» سپس در مقام عطف بر این سخن خود بگوید:«پس گواه باشید که بنده من در راه خدا آزاد است» و جایز نیست جمله دوم او بر کسی غیر از بنده­ای که از او نام برده دلالت کند و اگر منظور کسی جز او باشد، سخن او لغو و خارج از روش بیان است. سپس به وی اعتراض شود که در مثالی که زده­اید، ناپسند است که نتیجه­گیری برخلاف مقدمه چینی باشد و در این صورت، آن مقدمه لغو و بی­فایده بوده است. اما در حدیث غدیر، وضع بدین صورت نیست، زیرا ممکن است معنای حدیث غدیر چنین باشد: «اگر من اولی­تر از شما به خودتان بوده­ام و اطاعت از من بر شما واجب بوده است، پس چنین و چنان کنید، که این از جمله مواردی است که به شما دستور می­دهم در آن­ها مرا اطاعت کنید». و این­گونه سخن گفتن، شیوه حکیمان است در آنچه وی را ملزم می­کنند، به اطاعت از کسی که باید از وی اطاعت کنند، و در این صورت دو مسأله متفاوت خواهند بود؛ سپس پاسخ داده است که اگر وضع به صورتی است که گفته­ای، لازم می­آید که هر آینه در مثالی که زده­ایم، فایده­ای بر مقدمه مترتب باشد، هرچند کم پیش می­آید آنچه ما به قبح آن حکم کردیم و تو در آن با ما موافقت کردی، نیکو باشد؛ و ما می­دانیم که گوینده چون به جمعی روی آورده و بگوید: «آیا دوست من زید را می­شناسید که بنده­ام فلانی را که وصف او چنین و چنان است، از وی خریده بودم و شما را گواه بر مبایعه گرفتم؟ پس گواه باشید که من بنده خود را به او بخشیدم، یا: بنده­ام را به وی پس دادم»، در این صورت جایز نیست که منظورش از بخش دوم عبارت، کسی غیر از آن بنده­ای باشد که در آغاز کلام نامش را برده

ص: 243

معانی القرآن الولی و المولی فی کلام العرب واحد و فی قراءة عبد الله بن مسعود إنما مولاکم الله و رسوله مکان ولیکم الله و قال أبو بکر محمد بن القاسم الأنباری فی کتابه فی القرآن المعروف بالمشکل و المولی فی اللغة ینقسم إلی ثمانیة أقسام أولهن المولی المنعم (1) ثم المنعم علیه المعتق و المولی الولی و المولی الأولی بشی ء(2) و ذکر شاهدا علیه الآیة التی قدمنا ذکرها و بیت لبید و المولی الجار و المولی ابن العم و المولی الصهر و المولی الحلیف و استشهد لکل واحد من أقسام المولی بشی ء من الشعر لم نذکره لأن غرضنا سواه و قال أبو عمر غلام تغلب فی تفسیر بیت الحارث بن حلزة الذی هو زعموا أن کل من شرب العیر موال لنا(3) أقسام المولی و ذکر فی جملة الأقسام أن المولی السید و إن لم یکن مالکا و المولی الولی و قد ذکر جماعة ممن یرجع إلی مثله فی اللغة أن من جملة أقسام مولی السید الذی لیس هو بمالک و لا معتق و لو ذهبنا إلی ذکر جمیع ما یمکن أن یکون شاهدا فیما قصدناه لأکثرنا و فیما أدرکناه کفایة و مقنع انتهی کلامه قدس سره (4).

و قال الجزری فی النهایة قد تکرر اسم المولی (5) فی الحدیث و هو اسم یقع علی جماعة کثیرة فهو الرب و المالک و السید و المنعم و المعتق و الناصر و المحب و التابع و الجار و ابن العم و الحلیف و العقید و الصهر و العبد و المعتق و المنعم علیه و کل

من ولی أمرا و قام به فهو مولاه و ولیه و منه الحدیث من کنت مولاه فعلی مولاه یحمل علی أکثر الأسماء المذکورة و منه الحدیث أیما امرأة نکحت بغیر إذن مولاها فنکاحها باطل و روی ولیها أی متولی أمرها(6).

و قال البیضاوی و الزمخشری (7) و غیرهما من المفسرین فی تفسیر قوله تعالی هِیَ

ص: 239


1- 1. فی المصدر: المولی المنعم المعتق.
2- 2. فی المصدر: الأولی بالشی ء.
3- 3. الشعر هکذا « زعموا أن کل من ضرب العیر موال لنا و أنا اللواء » راجع المعلقات السبعة.
4- 4. الشافی: 133 و 134.
5- 5. فی المصدر: ذکر المولی.
6- 6. النهایة 4: 231 و 232.
7- 7. راجع تفسیر البیضاوی 2: 211. و الکشّاف 3: 163.

و اوصافش را بر شمرده است، هرچند اگر چنین منظوری هم نداشته باشد، مقدمه او می­تواند مفید فایده باشد، زیرا منعی ندارد که منظورش از آوردن مقدمه و ذکر بنده، معرفی دوست باشد که در این صورت وجه تعلّق میان دو کلام چنین خواهد بود که:«حال که شما به چنین و چنان گواهی داده­اید، و آن را می­شناسید، اینک به چنین و چنان نیز گواهی دهید. و اگر در جمله­ای که مذکور افتاد، گوینده پس از ذکر مقدمه بگوید: پس گواه باشید که من بنده­ام فلان را که او را از وی خریده بودم، یا : به وی بازگردانده بودم - و نام بنده دیگری را غیر از آنکه در مقدمه از او یاد کرده بود، ببرد - کلامش نیکو خواهد بود و وجه حُسن آن است که مذکور افتاد. سخنش تمام و خداوند قبر او را نورانی ­فرماید.

مؤلف: چنانچه ثابت شود که مفهوم «مولی» در اینجا «أولی» می­باشد که ذکر آن رفت و «الأولی» در گفتار پیشین مقیّد به هیچ چیزی و هیچ حالتی نبود، پس اگر مقصود معنای عام نباشد، در این صورت مقدمه نامفهوم و معمّا گونه خواهد بود، و از جمله قواعد لازم الاتّباع ایشان آن است که حذف متعلّق بدون قرینه، دلیل بر اختصاص امری از امور بر عموم خواهد بود، بالأخص که همراه با قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله: «من انفسکم» شده است، زیرا انسان حق دارد آن­گونه که می­خواهد در خود تصرف کند و آنگونه که بخواهد آن را اداره کند، و چون پذیرفتند رسول خدا صلی الله علیه و آله اولی­تر از آن­ها به خودشان است، دلیل بر آن است که آن حضرت ایشان را به هر چه خواهد فرمان دهد و هر گونه که اراده کند، آن­ها را در امر دین و دنیایشان اداره نماید و اینکه با وجود آن حضرت، ایشان را اختیاری از خود نیست، و آیا این معنایی جز امامت و ریاست عامّه می­تواند داشته باشد؟

و نیز بر هیچ عاقلی پوشیده نیست که اقرار و اعترافی که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از ایشان گرفت، اشاره­ای است به آنچه خداوند متعال در کتاب عزیز خود برای آن حضرت مقرر نموده و فرموده است: «النَّبیِ ُّ أَوْلیَ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِم»،(1){پیامبر

به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیکتر] است.}

ص: 244


1- . احزاب / 6

مَوْلاکُمْ هی أولی بکم و قال الزمخشری فی قوله تعالی أنت مولانا سیدنا فنحن عبیدک أو ناصرنا أو متولی أمورنا(1).

و أما الثانی ففیه مسالک:

المسلک الأول أن المولی حقیقة فی الأولی لاستقلالها بنفسها و رجوع سائر الأقسام فی الاشتقاق إلیها لأن المالک إنما کان مولی لکونه أولی بتدبیر رقیقه و بحمل جریرته (2) و المملوک مولی لکونه أولی بطاعة مالکه و المعتق و المعتق کذلک و الناصر لکونه أولی بنصرة من نصره و الحلیف لکونه أولی بنصرة حلیفه و الجار لکونه أولی بنصرة جاره و الذب عنه و الصهر لکونه أولی بمصاهره و الأمام و الوراء لکونه أولی بمن یلیه و ابن العم لکونه أولی بنصرة ابن عمه و العقل عنه (3) و المحب المخلص لکونه أولی بنصرة محبه و إذا کانت لفظة مولی حقیقة فی الأولی وجب حملها علیها دون سائر معانیها و هذا الوجه ذکره یحیی بن بطریق فی العمدة(4) و أبو الصلاح الحلبی فی التقریب.

المسلک الثانی ما ذکره السید فی الشافی و غیره فی غیره و هو أن ما یحتمله لفظة مولی ینقسم إلی أقسام منها ما لم یکن صلی الله علیه و آله علیه و منها ما کان علیه و معلوم لکل أحد أنه صلی الله علیه و آله لم یرده و منها ما کان علیه و معلوم بالدلیل أنه لم یرده و منها ما کان حاصلا له و یجب أن یریده لبطلان سائر الأقسام و استحالة خلو کلامه من معنی و فائدة.

فالقسم الأول هو المعتق (5) و الحلیف لأن الحلیف هو الذی ینضم إلی قبیلة أو عشیرة فیحالفها علی نصرته و الدفاع عنه فیکون منتسبا إلیها متعززا بها و لم یکن النبی صلی الله علیه و آله حلیفا لأحد علی هذا الوجه و القسم الثانی ینقسم إلی قسمین

ص: 240


1- 1. تفسیر الکشّاف 1: 292.
2- 2. الجریرة: الذنب و الجنایة.
3- 3. عقل عن فلان: أدی عنه ما لزمه من دیة أو جنایة.
4- 4.صلی الله علیه و آله: 55.
5- 5. علی بناء المفعول فانه صلّی اللّه علیه و آله لم یکن معتقا.

و مفسران را اجماع بر همانی است که مابیان کردیم؛ زمخشری در کتاب خود «الکشاف» گوید: پیامبر در هر امری از امور دین و دنیا اولی­تر از آن­ها به خودشان است و به همین دلیل است که کلام مقیّد نیست بلکه کلی است، از این رو مؤمنان باید پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را از خودشان بیشتر دوست بدارند و حق وی را مقدم بر حقوق خویش بدانند و شفقت بر وی را مقدم بر شفقت بر خود تلقّی نمایند و اگر خطری پیش آمد، جان خود را فدای جان وی کنند و اگر جنگی درگرفت، خود را پیش مرگ او سازند و دنباله رو خواهش­ها و خواسته­های نفسانی خود نباشند. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن­ها را به هر چه دعوت کند، به آن روی آورند و از هر چه باز می­دارد، ببرّند...الخ.(1)

بیضاوی و دیگر مفسّران نیز مطالبی در همین معنا آورده­اند.(2)

سیّد گوید: دلیل بر اینکه لفظ «أولی» به معنای «امامت» می­باشد آن است که اهل لغت آن را جز برای کسی که از شرایط لازم برای توصیف وی به اینکه «اولی به» است، به کار نمی­برند، کسی که امر و نهی او نافذ و لازم الاجرا است. مگر ندیده­ای که می­گویند: سلطان أولی­تر از رعیت به اقامه حدود است، و فرزند میّت اولی­تر از بسیاری از خویشاوندان میّت به دریافت میراث اوست و مقصود آن در همه این امور، همانی است که ما بیان کردیم، و هیچ اختلافی میان مفسران در قول خدای متعال نیست که می­فرماید: «النَّبیِ ُّ أَوْلیَ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِم» و مراد از این آیه آن است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در تدبیر امور آن­ها و قیام به امرشان، اولی­تر از آنان است زیرا اطاعت از آن حضرت بر ایشان فرض است؛ و ما می­دانیم که اولی­ترین مردم به تدبیر امور خلق و امر و نهی بر آن­ها، جز امام مفترض الطاعه بر آن­ها نمی­باشد.

حال اگر گفته شود: قبول که مراد از «مولی» در روایت «أولی» است، از کجا فهمیدید که منظور، سزاوارتر از آن­ها به خودشان در تدبیر امورشان و امر و نهی بر ایشان باشد، و نه اینکه او سزاوار آن است که با وی موالاۀ نموده، دوستش بدارند، بزرگش بشمارند و بر دیگران برتری دهند؟ در پاسخ به چنین شخصی گفته می­شود: از دو وجه، سؤال تو باطل است: یکی اینکه از ظاهر سخن گوینده چنین برمی­آید که اگر گفته شود: فلان أولی بفلان، منظور آن است که او به خاطر تدبیرش، سزاوارتر و در امر و نهی خود محق­تر است؛ اما اگر عبارت «أولی به من نفسه» نیز بدان افزوده شود، شبهه برطرف می­گردد که مقصود همانی است که ما بیان کردیم. مگر آن­ها را نمی­بینی که این لفظ را به صورت مطلق در هر جایی که نهایت تدبیر و اختصاص به امر و نهی حاصل گردید، به کار می­برند، مانند کاربرد آن در میان سلطان و رعیتش، پدر و فرزندش و مالک و بنده­اش؟ هرچند که جایز است

ص: 245


1- . کشاف 2: 424
2- . به تفسیر وی رجوع شود 2: 107

أحدهما معلوم أنه لم یرده لبطلانه فی نفسه کالمعتق (1) و المالک و الجار و الصهر و الخلف و الإمام إذا عدا من أقسام المولی و الآخر أنه لم یرده من حیث لم یکن فیه فائدة و کان ظاهرا شائعا و هو ابن العم و القسم الثالث الذی یعلم بالدلیل أنه لم یرده هو ولایة الدین و النصرة فیه و المحبة أو ولاء العتق و الدلیل علی أنه صلی الله علیه و آله لم یرد ذلک أن کل أحد یعلم من دینه وجوب تولی المؤمنین و نصرتهم و قد نطق الکتاب به (2) و لیس یحسن أن یجمعهم علی الصورة التی حکیت فی تلک الحال و یعلمهم ما هم مضطرون إلیه من دینه و کذلک هم یعلمون أن ولاء العتق لبنی العم قبل الشریعة و بعدها(3) و قول ابن الخطاب فی الحال علی ما تظاهرت به الروایة لأمیر المؤمنین علیه السلام أصبحت مولای و مولی کل مؤمن یبطل أن یکون المراد ولاء العتق و بمثل ما ذکرناه فی إبطال أن یکون المراد بالخبر ولاء العتق أو إیجاب النصرة فی الدین أستبعد أن یکون أراد به (4) قسم ابن العم لاشتراک خلو الکلام عن الفائدة بینهما فلم یبق إلا القسم الرابع الذی کان حاصلا له و یجب أن یریده و هو الأولی بتدبیر الأمر و أمرهم و نهیهم انتهی (5).

أقول: أکثر المخالفین لجئوا فی دفع الاستدلال به إلی تجویز کون المراد الناصر

ص: 241


1- 1. علی صیغة الفاعل، و اما وجه البطلان فانا نعلم بالضرورة ان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله لو کان معتقا لاحد فلا یصحّ أن یکون أمیر المؤمنین علیه السلام أیضا معتقا له، و کذا سائر الموارد و إن لا یخلو بعضها عن تأمل.
2- 2. حیث قال عزّ من قائل « وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» سورة التوبة: 71.
3- 3. اعلم أن المباشر للعتق لو کان رجلا فالولاء ثابت له ما دام حیا فیرث ممن أنعم علیه، فاذا مات المنعم فولاء مولاه یجری مجری النسب و یرثه من یرث من ذوی الأنساب علی حدّ واحد إلّا الاخوة و الاخوات من الام أو من یتقرب بها من الجد و الجدة و الخال و الخالة و أولادهما و فی أصحابنا من قال: ان النساء لا یرثن من الولاء شیئا و انما یرثه الذکور من الاولاد و العصبة؛ و أمّا إذا کان المباشر للعتق امرأة فالولاء ثابت لها ما دامت حیة، و إذا ماتت ورث ولاء موالیها عصبتها من الرجال دون أولادها مطلقا. فقوله قدّس سرّه« ان ولاء العتق لبنی العم» أی ثابت لهم إذا لم یکن للمیت وارث اقرب منهم لا انه ثابت لهم دون غیرهم کما یوهمه ظاهر العبارة.
4- 4. فی المصدر: استبعد أن یرید اه، و المراد من قسم ابن العم القسم الثانی من القسم الثانی.
5- 5. الشافی: 136.

آن را به صورت مقیّد در غیر از این موارد به کار برد، نظیر آنکه گفته شود: فلانی سزاوارتر است به دوستی فلان، یا به نصرت وی، یا به چنین و چنان وی، اما اگر کاربرد آن مطلق باشد، جز معنای اول از آن برداشت نمی­شود.

آخرین بخش اینکه اگر ثابت شود مقصود پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از فرمایش خود، سزاوارتر از مردم به خودشان بوده، آن باشد که آن حضرت محق­تر از دیگران به تدبیر امور آن­ها و تمشیت کارهای ایشان به سبب وجوب طاعتشان از وی بوده و مخالفتی هم در این مورد وجود نداشته باشد، لازم می­آید که آنچه را برای امیرالمؤمنین علیه السّلام در جمله دوم فرض نموده، مشمول همان سیاق باشد و آنچه گواه بر صحت گفته ماست آن است که اگر یکی از اهل زیان بگوید: «فلانی و فلانی - و از جمعی نام ببرد - شرکای من در کالایی هستند که چنین و چنان اوصافی دارد»، سپس با قصد عطف کلام خود بگوید: «هر کس من شریک وی بوده­ام، اینک عبدالله شریک اوست»، ظاهر لفظ او اقتضای این معنا را القا می­کند که عبدالله شریک وی در کالایی است که از آن یاد کرده و خبر داد که آن جماعت در آن شریک وی هستند، و اگر قصد وی از گفته­اش آن بوده که عبدالله در چیزی غیر از کالایی که وصف آن را کرده، شریک است، انسانی سفیه ، یاوه گو و معمّاباف بوده است.

حال چنانچه گفته شود: اگر از شما بپذیریم که آن حضرت أولی به ایشان به معنای تدبیر و لزوم اطاعت از آن حضرت باشد، از کجا دریافتید که این اطاعت عام و شامل تمام اموری است که ائمه به آن قیام می­کنند؟ شاید منظور رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن باشد که در برخی امور مطیع او باشند و در برخی دیگر نباشند؟! در پاسخ به وی گفته می­شود: بخش دومی که در پاسخ به پرسش شما معروض افتاد،(1) این سؤال شما را ساقط می­کند. و نیز اگر ثابت شود که آن حضرت علیه السّلام مفترض­الطاعه بر همه مردم در برخی امور و نه در همه آن­ها باشد، امامت وی و اطاعت عام از فرمان وی و تن دادن به پذیرش تدبیرش واجب می­گردد، زیرا چنین شخصی فقط می­تواند یک امام باشد، چون اُمّت اجماع دارند که اگر شخصی از چنین صفتی برخوردار باشد، امام اوست.

و چنانچه هر که با بهره­گیری از حدیث غدیر، فرض اطاعت خلق را برای امیرالمؤمنین علیه السّلام واجب نموده، آن به طور عام و کلّی واجب نموده، در همه امور بر وجهی که شایسته ائمّه علیه السّلام باشد و این اطاعت را اختصاص به چیزهایی و مستثنی کردن چیزهای دیگر قرار نداده است و این پاسخ ما به کسانی است که می­گویند: چگونه به قول کلّی و عام برای همه مردم به اضافه وجوب اطاعت در سایر امور را از حدیث استنباط کرده­اید، در حالی که برای اثبات عام بودن خطاب، صیغه خاصی در لغت ندارید، از این رو به لفظ «مَن» و «عمومها» متوسل می­شوید؟ و به چه دلیل، اگر این حدیث طاعت علی علیه السّلام را بر یک نفر از مردم یا بر جمعی کم­ از اُمّت واجب کرده باشد، با اصول شما در تعارض خواهد بود؟ زیرا هیچ اختلافی در این نیست که منظور پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از

ص: 246


1- . و خلاصه آن چنین است که هر چه برای پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به عنوان اولی­تر از مؤمنان به خودشان است، ثابت می­کند حضرت امیر علیه السّلام نیز بدون استثنا از همان امتیازات برخوردار است.

و المحب و لا یخفی علی عاقل أنه ما کان یتوقف بیان ذلک علی اجتماع الناس لذلک فی شدة الحر بل کان هذا أمرا یجب أن یوصی به علیا علیه السلام بأن ینصر من کان الرسول صلی الله علیه و آله ینصره و یحب من کان یحبه و لا یتصور فی أخبار الناس بذلک فائدة یعتد بها إلا إذا أرید بذلک نوع من النصرة و المحبة یکون للأمراء بالنسبة إلی رعایاهم أو أرید به جلب محبتهم بالنسبة إلیه و وجوب متابعتهم له حیث ینصرهم فی جمیع المواطن و یحبهم علی الدین و بهذا أیضا یتم المدعی.

و أیضا نقول علی تقدیر أن یراد به المحب و الناصر أیضا یدل علی إمامته علیه السلام عند ذوی العقول المستقیمة و الفطرة القویمة بقرائن الحال فإنا لو فرضنا أن أحدا من الملوک جمع عند قرب وفاته جمیع عسکره و أخذ بید رجل هو أقرب أقاربه و أخص الخلق به و قال من کنت محبه و ناصره فهذا محبه و ناصره ثم دعا لمن نصره و والاه و لعن من خذله و لم یواله ثم لم یقل هذا لأحد غیره و لم یعین لخلافته رجلا سواه فهل یفهم أحد من رعیته و من حضر ذلک المجلس إلا أنه یرید بذلک استخلافه و تطمیع

الناس فی نصره و محبته و حث الناس علی إطاعته و قبول أمره و نصرته علی عدوه و بوجه آخر نقول ظاهر قوله من کنت ناصره فعلی ناصره یتمشی (1) منه النصرة لکل أحد کما کان یتأتی من النبی صلی الله علیه و آله و لا یکون ذلک إلا بالرئاسة العامة إذ لا یخفی علی منصف أنه لا یحسن من أمیر قوی الأرکان کثیر الأعوان أن یقول فی شأن بعض آحاد الرعایا من کنت ناصره فهذا ناصره فأما إذا استخلفه و أمره علی الناس فهذا فی غایة الحسن لأنه جعله بحیث یمکن أن یکون ناصر من نصره: المسلک الثالث ما سبق فی کلام الصدوق من وجود القرینة فی الکلام علی أن المراد بالمولی الأولی و به یثبت أنه الإمام و هو العمدة فی هذا المقام و لا ینکره إلا جاهل بأسالیب الکلام أو متجاهل لعصبیته عما تتسارع إلیه الأفهام قال السید فی الشافی فأما الدلالة علی أن المراد بلفظة مولی فی خبر الغدیر الأولی فهو أن من عادة

ص: 242


1- 1. فی( م): هو أنّه یتمشی اه.

ص: 1135135

«فمن کنت مولاه»، اطاعت عام است و قول آن حضرت نیز عام است، چون اگر چنین نبود، عموم وجهی نداشت. و این در حالی است که توضیح دادیم که آن کس که آن را در جمله دوم واجب گردانیده، باید از هر جهت در خصوص و عموم بودنش در کارها، آن را مطابق با اولی­ قرار دهد، کما اینکه باید به همان روش عموم آن را در مخاطبین قرار دهد، زیرا هرکس وجوب طاعت و آنچه به امامت بر می­گردد را از روایت استنباط کرده، آن را بر عموم مکلّفین واجب نموده، کما اینکه در همه افعال، متوجه عموم بوده است. (1)تمام .

اما تصور بعضی­ها مبنی بر اینکه قول آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله: «اللّهم وال من والاه» قرینه­ای است بر اینکه منظور وی از «مولی» دوستدار و یاور است، آشکارا سست و بی­پایه است، زیرا استدلال ما صرف تقدّم ذکر «أولی» نبوده تا با این استدلال با ما معارضه کنند، بلکه به سیاق کلام و مقدمه چینی و پایه­گذاری بر آن و آنچه اهل لغت در این مورد حکم می­کنند استدلال کردیم؛ اما فراخوانی به دوست داشتن دوستدار او، به مثابه آن نیست و این در حالی درست خواهد بود که کسی ادّعا کند که چون لفظ برای یک معنا به کار رفت، مناسب نخواهد بود که آن را به یکی از معانی دور یا نزدیک مشتق از آن که با آن در تعارض باشد، گرفت. و چگونه یک عاقل چنین ادّعایی می­کند در حالی که چنین کاری از محسنات بدیعی به شمار می­رود؟ بلکه در پی آن می­گوییم، این کلام گفته ما را تأیید و آنچه را که ما پایه­ریزی کرده­ایم، از چند وجه تأیید می­کند:

وجه اول : وقتی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله زعامت عامه و امامت کبری را برای وی تثبیت فرمود که نیازمند سربازان و یاران است و اثبات این زعامت برای یک نفر از میان یک گروه، از جمله اموری است که منجر به بالا گرفتن حسّ حسادت که موجب ترک نصرت و فرو گذاشتن است می­گردد؛ و بالأخص آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله از آنچه در سینه منافقان حاضر در مجلس می­گذشت آگاه بود و می­دانست آن­ها چقدر با او دشمن هستند و سعی در غصب خلافت وی را دارند، پس در حق یاران وی دعا فرمود و کسانی را که در حق او کوتاهی ورزند، لعن نمود. و اگر هدف صرفاً این بود که آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله یاور آن­هاست یا قصد داشت وجود موالاۀ و مودّت را میان خود و آنان، همانند سایر مؤمنان تثبیت فرماید، نیازی به این همه مبالغه و دعا کردن در حق وی، آن­گونه که در حق امرا و والیان دعا می­کنند، نبود.

وجه دوم: این خود دلیل بر عصمت لازم برای امامت وی علیه السّلام است، زیرا اگر از او معصیت صادر می­شد، بر کسی که از آن اطلاع داشت لازم می­آمد که وی را از گناه کردن باز دارد و از این کار نهی کند و به ترک موالاتش اقدام نماید و به این خاطر با وی اظهار دشمنی کند،

ص: 247


1- . الشافی : 136- 135

أهل اللسان فی خطابهم إذا أوردوا جملة مصرحة و عطفوا علیها بکلام محتمل لما تقدم التصریح به و لغیره لم یجز أن یریدوا بالمحتمل إلا المعنی الأول (1) یبین صحة ما ذکرناه أن أحدهم إذا قال مقبلا علی جماعة مفهما لهم و له عدة عبید أ لستم عارفین بعبدی فلان ثم قال عاطفا علی کلامه فاشهدوا أن عبدی حر لوجه الله لم یجز أن یرید بقوله عبدی بعد أن قدم ما قدمه إلا العبد الذی سماه فی أول کلامه دون غیره من سائر عبیده و متی أراد سواه کان عندهم لغوا خارجا من طریق البیان.

ثم اعترض بأن ما ذکرتم من المثال إنما یقبح أن یرید غیر ما مهده سابقا من العبید(2) لأنه حینئذ تکون المقدمة لغوا لا فائدة فیها و لیس الأمر فی خبر الغدیر کذلک لأنه یمکن أن یکون المعنی إذا کنت أولی بکم و کانت طاعتی واجبة علیکم فافعلوا کذا و کذا فإنه من جملة ما آمرکم فیه بطاعتی و هذه عادة الحکماء فیما یلزمونه من یجب علیه طاعتهم فافترق الأمران ثم أجاب بأنه لو کان الأمر علی ما ذکرت لوجب أن یکون متی حصل فی المثال الذی أوردناه فائدة لمقدمته و إن قلت أن یحسن ما حکمنا بقبحه و وافقتنا علیه و نحن نعلم أن القائل إذا أقبل علی جماعة فقال أ لستم تعرفون صدیقی زیدا الذی کنت ابتعت منه عبدی فلانا الذی صفته کذا و کذا و أشهدناکم علی أنفسنا بالمبایعة فاشهدوا أنی قد وهبت له عبدی أو قد رددت إلیه عبدی لم یجز أن یرید بالکلام الثانی إلا العبد الذی سماه و عینه فی صلب الکلام (3)

ص: 243


1- 1. المصرح به.
2- 2. متعلق بقوله« یزید» و قد ذکر فی المصدر قبل هذا الاعتراض اعتراضا آخر، و حاصله أن لفظة« أولی» لم تتکرر فی الحدیث کما تکررت لفظة« عبد» فی المثال، نعم لو قال فی الحدیث أیضا ثانیا« فمن کنت أولی به من نفسه فهذا أولی به من نفسه» لتم الاستدلال، و لکن قال فیه« فمن کنت مولاه فهذا مولاه» فیمکن أن یرید به غیر ما أراد من الجملة الأولی، بخلاف المثال فانه لا یمکن فیه ذلک لتکرر اللفظ بعینه، فافترق الامران. و اجاب عن هذا الاعتراض بما حاصله أن الفرق غیر حاصل بین الامرین، فان فی المثال أیضا قد ذکرت لفظة« عبد» أولا موصولة بقوله« فلان» و موصوفة بصفة لم تذکر هذه الصفة ثانیة، فصارت کأنها لفظة اخری یحتمل ما تقدم و یحتمل غیره، و جرت مجری لفظة« مولی» من خبر الغدیر فی احتمالها لما تقدم و لغیره، فلا فرق بین الامرین.
3- 3. فی المصدر: فی صدر الکلام.

و دعای پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در حق هر که او را دوست بدارد و نصرت دهد و نفرین وی در حق هر که با وی دشمنی نماید و فرو گذارد، مستلزم آن است که علی علیه السّلام در شرایطی بوده باشد که نتوان موالاۀ وی را ترک نمود و به یاری­اش نشتافت.

وجه سوم: اگر منظور از «مولی»، «الأولی» باشد - آن­گونه که ما ادّعا می­کنیم - ، لازم می­آید از مردم خواسته شود او را دوست بدارند و از او تبعیت نمایند و به یاری­اش بشتابند، و اگر منظور از «مولی»، «محب» و «ناصر» باشد و اینکه آن حضرت بیان فرموده باشد که وی ناصر و دوستدار آن­هاست، در این صورت، دعا کردن در حق کسانی که وی را دوست بدارند و نصرت دهند و لعن کردن کسانی که آن دو را ترک کنند، در اوّل أهَم و أنسب از دوم است، مگر اینکه دومی را به گونه­ای تأویل کنند که در نهایت، همان­طور که پیش از این (درمسلک دوم) به آن اشاره کردیم، به اول برگردد.

مسلک چهارم: اخبار روایت شده از طرق خاصه و عامّه که دال بر این هستند که قول خدای متعال: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُم» در روز غدیر نازل شده، بیانگر آنند که مراد از «مولی» اموری است که به «امامت کبری» برمی­گردند، زیرا امری که موجب کمال دین و تمام نعمت بر مسلمانان می­گردد، چیزی جز یکی از اصول دین نمی­تواند باشد، بلکه باید مربوط به یکی از بزرگ­ترین این اصول باشد و آن امامت است که نظام دنیا و دین بدان تمام می­شود و با اعتقاد به آن، اعمال مسلمانان پذیرفته می­شود؛ و شیخ جلال الدین سیوطی - که از اکابر مخالفان متأخّر است - در کتاب «الاتقان» خود گوید: ابو عبیده از محمّد بن کعب روایت کرده که گفت: سوره مائده در حجۀ­الوداع میان مکه و مدینه نازل گردید و یکی از آیات آن «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُم» است. و در «صحیح» از عمر نقل است که در شب روز عرفه که مصادف با روز جمعه حجۀالوداع بود، نازل گردید. اما ابن مردویه از ابوسعید خدری روایت کرده که این آیه در روز غدیرخم نازل شده است و از روایات ابوهریره نیز شبیه آن را استخراج نموده است.(1) تمام. و سیوطی نیز در «الدّرالمنثور» با اسنادهایی روایت کرده که یهود گفتند: اگر این آیه بر ما نازل می­می­شد، آن را عید قرار می­دادیم.(2)

شیخ طوسی در «مجمع البیان» از مهدیّ بن نزار حسینی

ص: 248


1- . الاتقان 1: 19
2- . الدّر المنثور 2: 258

و إن کان متی لم یرد ذلک یصح أن یحصل فیما قدمه فائدة لأنه لا یمتنع أن یرید بما قدمه من ذکر العبد تعریف الصدیق و یکون وجه التعلق بین الکلامین أنکم إذا کنتم قد شهدتم بکذا و عرفتموه فاشهدوا أیضا بکذا و هو لو صرح بما قدمناه حتی یقول بعد المقدمة فاشهدوا أنی قد وهبت له أو رددت إلیه عبدی فلانا الذی کنت ملکته منه و یذکر من عبیده غیر من تقدم ذکره یحسن و کان وجه حسنه ما ذکرناه (1) انتهی کلامه نور الله ضریحه.

أقول: فإذا ثبت أن المراد بالمولی هاهنا الأولی الذی تقدم ذکره و الأولی فی الکلام المتقدم غیر مقید بشی ء من الأشیاء و حال من الأحوال فلو لم یکن المراد العموم لزم الإلغاز فی الکلام المتقدم و من قواعدهم المقررة أن حذف المتعلق من غیر قرینة دالة علی خصوص أمر من الأمور یدل علی العموم لا سیما و قد انضم إلیه قوله صلی الله علیه و آله من أنفسکم فإن للمرء أن یتصرف فی نفسه ما یشاء و یتولی من أمره ما یشاء فإذا حکم بأنه أولی بهم من أنفسهم یدل علی أن له أن یأمرهم بما یشاء و یدبر فیهم ما یشاء فی أمر الدین و الدنیا و أنه لا اختیار لهم معه و هل هذا إلا معنی الإمامة و الرئاسة العامة.

و أیضا لا یخفی علی عاقل أن ما قررهم صلی الله علیه و آله (2) إنما أشار به إلی ما أثبت الله تعالی له فی کتابه العزیز حیث قال النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (3) و قد

ص: 244


1- 1. الشافی: 134 و 135. و حاصل ما ذکره اخیرا فی ردّ الاعتراض أن ملاک الحسن و القبح لیس وجود الفائدة و عدمها حتّی تدعون أن فی المثال لو لم یکن المراد من لفظة« عبدی» ثانیا ما تقدم اولا لما کانت لذکرها أولا فائدة و هذا قبیح من المتکلم العاقل، بخلاف الحدیث فانه لو کان المراد من لفظة« مولی» غیر ما ذکر أولا لا یخلو عن فائدة فلا یکون قبیحا، فان الملاک لو کان ما ذکر لجاز عند وجود فائدة و إن قلت أن یکون المراد من لفظة« عبدی» ثانیا غیر ما ذکر أولا، و الفائدة موجودة فی المقام و مع ذلک لا یجوز، فنستکشف أن الملاک غیر ما ذکر بل هو فهم العرف و عامة الناس، و هم لا یفرقون بین الامرین و یفهمون من الکلمة الثانیة عین ما فهموه من الأولی؛ فتدبر.
2- 2. قرره بالامر: جعله یعترف به. و فی( م): ان ما قررهم علیه اه.
3- 3. سورة الأحزاب: 6.

با سندی از ابوسعید خدری روایت کرده که: چون این آیه نازل شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: الله اکبر، الله اکبر بر کامل شدن دین و تمام شدن نعمت و خشنودی پروردگار به رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب بعد از من، و فرمود: هرکس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند، و یاری دهنده­اش را یاری فرما و هرکس او را فرو گذارد، خوار و ذلیل گردان! - گوید: - و ربیع بن انس گوید: در مسیر حجۀ­الوداع نازل شده است.(1)

تمام. و روایات دیگر مربوط به آن مذکور افتاد.

مسلک پنجم: روایات پیشین دالّ بر نزول قول خدای متعال: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس» بیانگر آنند که مراد از «مولی» ، أولی و خلیفه و إمام است، زیرا تهدید به اینکه اگر آن را ابلاغ نکند، چیزی از رسالت خدا را ابلاغ نکرده، و نیز تضمین حفظ جان او، بیانگر آن است که باید با ابلاغ آن، اصلاح دین و دنیا برای همه مردم را در پی داشته باشد و با ابلاغ آن، حلال و حرام تا روز قیامت برای مردم آشکار شود، و پذیرش آن برای اقوام دشوار خواهد بود، و احتمالات و حدس و گمان­هایی که درباره لفظ «مولی» ذکر کرده­اند، منظوری جز خلافت و امامت آن حضرت علیه السّلام را نداشته­اند، زیرا با وجود اوست که احکام دین که آن را ابلاغ فرموده باقی می­ماند و با وجود اوست که امور مسلمانان از نظم برخوردار می­شود، و به سبب وجود کینه­هایی در دل مردم نسبت به امیرالمؤمنین علیه السّلام، احتمال می­رفت که فتنه­ها توسط منافقان ایجاد شود، از این رو خداوند حفظ جان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را از شرّ آن­ها تضمین فرمود .

رازی در تفسیر کبیر خود ضمن بیان پیامدهای نزول این آیه گوید: دهم: این آیه در فضیلت علی علیه السّلام نازل شده است و چون این آیه نازل گشت، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دست وی را بالا برده و فرمود: «هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند.» سپس چون عمر وی را بدید، گفت: گوارا باد بر تو ای پسر ابوطالب، اکنون مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی؛ و این سخن را ابن عباس، براء بن عازب و محمد بن علی نیز نقل کرده­اند.(2)

طبرسی - رحمه الله - گوید: عیاشی در تفسیر خود با اسناد خود از ابن ابی عمیر

ص: 249


1- . مجمع البیان 3 : 159
2- . مفاتیح الغیب 3: 433

أجمع المفسرون علی أن المراد به ما ذکرناه قال الزمخشری فی کتاب الکشاف النبی أولی بالمؤمنین فی کل شی ء من أمور الدین و الدنیا من أنفسهم و لهذا أطلق و لم یقید فیجب علیهم أن یکون أحب إلیهم من أنفسهم و حکمه أنفذ علیهم من حکمها و حقه آثر لدیهم من حقوقها و شفقتهم علیه أقدم من شفقتهم علیها و أن یبذلوها دونه و یجعلوها فداءه إذا أعضل خطب (1) و وقاءه إذا لحقت حرب و أن لا یتبعوا ما تدعوهم إلیه نفوسهم و لا ما تصرفهم عنه و یتبعوا کل ما دعاهم إلیه رسول الله صلی الله علیه و آله و صرفهم عنه إلی آخر کلامه (2) و نحوه قال البیضاوی (3) و غیره من المفسرین.

و قال السید فأما الدلیل علی أن لفظة أولی یفید معنی الإمامة فهو أنا نجد أهل اللغة لا یضعون هذا اللفظ إلا فیمن کان یملک ما وصف بأنه أولی به و ینفذ فیه أمره و نهیه أ لا تراهم یقولون السلطان أولی بإقامة الحدود من الرعیة و ولد المیت أولی بمیراثه من کثیر من أقاربه و مرادهم فی جمیع ذلک ما ذکرناه و لا خلاف بین المفسرین فی أن قوله تعالی النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ المراد به أنه أولی بتدبیرهم و القیام بأمرهم حیث وجبت طاعته علیهم و نحن نعلم أنه لا یکون أولی بتدبیر الخلق و أمرهم و نهیهم من کل أحد إلا من کان إماما لهم مفترض الطاعة علیهم.

فإن قال سلمنا أن المراد بالمولی فی الخبر ما تقدم من معنی الأولی من أین لکم أنه أراد کونه أولی بهم فی تدبیرهم و أمرهم و نهیهم دون أن یکون أراد به أولی بأن یوالوه و یحبوه و یعظموه و یفضلوه قیل له سؤالک یبطل من وجهین أحدهما أن الظاهر من قول القائل فلان أولی بفلان أنه أولی بتدبیره و أحق بأمره و نهیه فإذا انضاف إلی ذلک القول أولی به من نفسه زالت الشبهة فی أن المراد ما ذکرناه أ لا تراهم یستعملون هذه اللفظة مطلقة فی کل موضع حصل فیه محض التدبیر و الاختصاص بالأمر و النهی کاستعمالهم لها فی السلطان و رعیته و الوالد ولده و السید و عبده و إن جاز أن

ص: 245


1- 1. اعضل الامر: اشتد و استغلق. و الخطب: الامر العظیم.
2- 2. الکشّاف 2: 424.
3- 3. راجع تفسیره 2: 107.

از ابن اُذینه از کلبی از ابوصالح از ابن عباس و جابر بن عبدالله روایت کرده که گفت: خدای متعال فرمان داد که علی علیه السلام به امامت مردم منصوب شود و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آنان را از ولایت وی آگاه سازد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از آن بیمناک شد که بگوید: دست عموزاده­اش را گرفت و حمایتش کرد، و این سخن را از وی نپذیرند، آن­گاه خداوند این آیه را بر وی نازل فرمود. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در غدیرخم وی را به ولایت منصوب کرد. و همین روایت عیناً سید ابواحمد از حاکم ابوالقاسم حسکانی با اسناد خود از ابن ابی عمیر در کتاب « شواهد التنزیل لقواعد التأویل» برای ما نقل کرد. و نیز با اسنادی که به حیّان بن علیّ عنزی می­رسد، از ابوصالح از ابن عباس روایت کرده که گفت: این آیه درباره علی علیه السّلام نازل گشت، سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست وی را بالا برده و فرمود: هرکس من مولای اویم اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند. و این روایت را ابواسحاق از احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی در تفسیر خود با اسنادش که به ابن عباس می­رسد نقل کرده که گفت: این آیه درباره علی علیه السّلام نازل شد. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمان یافت آن را ابلاغ نماید، سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست وی را بالا برده و فرمود: هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست. خداوندا، دوستدار کسی باش که او را دوست بدارد و دشمن کسی باش که با وی دشمنی کند. و احادیث وارد شده از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام در این مورد مشهورند که خداوند به پیامبر خود صَلی الله علیهِ و آله فرمان داد که علی علیه السّلام را به جانشینی خویش برگزیند، ولی آن حضرت بیم داشت این کار بر عده­ای از صحابه­اش گران آید، آن­گاه خداوند این آیه را نازل فرمود تا آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله را تشویق به اجرای فرمان خود نموده، علی علیه السلام را به ولایت منصوب نماید، و معنای آیه چنین است: اگر ابلاغ آنچه را بر تو فرستاده شده رها کرده و آن را کتمان کنی، گویی چیزی از رسالت پروردگار خود را ابلاغ نکرده­ای که در این صورت، مستحق مجازات خواهی بود.(1)

مسلک ششم: آن است که روایات خاصه و عامه مشتمل بر نص صریح بر ولایت آن حضرت در آن واقعه چنان زیاد است که اگر ادّعای متواتر بودن معنایی آن را نکنیم - که چنین هم هست - می­توانیم ادعّا کنیم که این روایات قرین این معنا هستند

ص: 250


1- . مجمع البیان 3: 223

یستعملوها مقیدة فی غیر هذا الموضع إذا قالوا فلان أولی بمحبة فلان أو بنصرته أو بکذا و کذا منه إلا أن مع الإطلاق لا یعقل عنهم إلا المعنی الأول.

و الوجه الآخر أنه إذا ثبت أن النبی صلی الله علیه و آله أراد بما قدمه من کونه أولی بالخلق من نفوسهم أنه أولی بتدبیرهم و تصریفهم من حیث وجبت طاعته علیهم بلا خلاف وجب أن یکون ما أوجبه لأمیر المؤمنین علیه السلام فی الکلام الثانی جاریا ذلک المجری یشهد بصحة ما قلناه أن القائل من أهل اللسان إذا قال فلان و فلان و ذکر جماعة شرکائی فی المتاع الذی من صفته کذا و کذا ثم قال عاطفا علی کلامه من کنت شریکه فعبد الله شریکه اقتضی ظاهر لفظه أن عبد الله شریکه فی المتاع الذی قدم ذکره و أخبر أن الجماعة شرکاؤه فیه و متی أراد أن عبد الله شریکه فی غیر الأمر الأول کان سفیها عابثا ملغزا.

فإن قیل إذا نسلم لکم أنه علیه السلام أولی بهم بمعنی التدبیر و وجوب الطاعة من أین لکم عموم وجوب الطاعة فی جمیع الأمور التی تقوم بها الأئمة و لعله أراد به أولی بأن یطیعوه فی بعض الأشیاء دون بعض قیل له الوجه الثانی الذی ذکرناه (1) فی جواب سؤالک المتقدم یسقط هذا السؤال و مما یبطله أیضا أنه إذا ثبت أنه علیه السلام مفترض الطاعة علی جمیع الخلق فی بعض الأمور دون بعض وجبت إمامته و عموم فرض طاعته و امتثال تدبیره فلا یکون إلا الإمام لأن الأمة مجمعة علی أن من هذه صفته هو الإمام.

و لأن کل من أوجب لأمیر المؤمنین علیه السلام من خبر الغدیر فرض الطاعة علی الخلق أوجبها عامة فی الأمور کلها علی الوجه الذی یجب للأئمة و لم یخص شیئا دون شی ء و بمثل هذا الوجه نجیب من قال کیف علمتم عموم القول لجمیع الخلق مضافا إلی عموم إیجاب الطاعة لسائر الأمور و لستم ممن یثبت للعموم صیغة فی اللغة فتتعلقون بلفظة من و عمومها و ما الذی یمنع علی أصولکم من أن یکون أوجب طاعته علی واحد من الناس أو جماعة من الأمة قلیلة العدد لأنه لا خلاف فی عموم طاعة النبی

ص: 246


1- 1. و ملخصه أن کل ما ثبت للنبی صلّی اللّه علیه و آله من کونه أولی بالمؤمنین من أنفسهم ثابت له علیه السلام من دون استثناء.

که مراد از «مولی»، مفهومی است که امامت کبری و خلافت عظمی را برساند، بالأخص که این پدیده در میان پیامبران صلوات الله علیهم اجمعین و سلاطین و فرمانروایان جاری بوده است که با نزدیک شدن زمان مرگشان، جانشینی برای خود بر می­گزیدند؛ و آیا اطراق کردن رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله - در زمان و مکانی که اطراق مسافر در آن­ها متداول نبوده - چون آن­گونه که روایت شده، هوا در اوج گرمای خود بود به گونه­ای که مردم به سایه ستوران خود پناه برده و ردای خود را از شدت داغی زمین زیرپا می­گذاشتند، آن هم در جایی پر از خار - و بالا رفتن آن حضرت از روی جهاز شتران و دعا کردن برای امیرالمؤمنین علیه السّلام آن­گونه که در شأن پادشاهان و خلفا و ولیعهدها باشد، تردیدی برای خردمندان بر جای می­گذارد که این اقدام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به سبب نزول وحی واجب فوری برای کاری سترگ و ارجمند و آن هم تعیین جانشین برای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و امر به وجوب اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السّلام بوده باشد؟

مسلک هفتم: می­گوییم: به عنوان قرینه بر اینکه «مولی» به معنای امامت تلقی گردد، توجه به فهم افرادی چون حسّان بن ثابت است که آن را در قالب شعری ریخته که به صورت متواتر نقل گردیده است و نیز شعرای دیگری از صحابه و تابعین و دیگران و همان­طور که بیان شد، امثال حارث بن نعمان فهری از ثعلبی و غیره نقل شده که برداشت از معنای حدیث پس از استماع آن همین بوده است و دیگر صحابه و تابعین نیز آن­گونه که روایات آن­ها نقل شده، همین برداشت را داشته­اند و غزالی در مقاله چهارم از کتاب «سرّ العالمین» خود که آن را به بررسی امر خلافت اختصاص داده، پس از ذکر چند بحث و بیان اختلاف، چه نیکو گفته است که: لیکن حقیقت رخ نمود و جمهور بر متن حدیث اجماع کردند که حدیث روز غدیر خم از خطبه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله که فرمود: «من کُنتُ مولاه فعلی مولاه» مورد اتفاق همه است و پس از آن عمر بن خطاب به علی علیه السّلام گفت:« به به ای ابوالحسن، به راستی که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی» این سخن تسلیم و رضایت و به حکومت گماردن است؛

ص: 251

ص: 1135135

و أما ما زعم بعضهم من أن قوله صلی الله علیه و آله اللهم وال من والاه قرینة علی أن المراد بالمولی الموالی و الناصر فلا یخفی وهنه إذ لم یکن استدلالنا بمحض تقدم ذکر الأولی حتی یعارضونا بذلک بل إنما استدللنا بسیاق الکلام و تمهید المقدمة و التفریع علیها و ما یحکم به عرف أرباب اللسان فی ذلک و أما الدعاء بموالاة من والاه فلیس بتلک المثابة و إنما یتم هذا لو ادعی أحد أن اللفظ بعد ما أطلق علی أحد معانیه لا یناسب أن یطلق ما یناسبه و یدانیه فی الاشتقاق علی معنی آخر و کیف یدعی ذلک عاقل مع أن ذلک مما یعد من المحسنات البدیعیة بل نقول تعقیبه بهذا یؤید ما ذکرناه و یقوی ما أسسناه بوجوه.

الأول أنه لما أثبت صلی الله علیه و آله له الرئاسة العامة و الإمامة الکبری و هی مما یحتاج إلی الجنود و الأعوان و إثبات مثل ذلک لواحد من بین جماعة مما یفضی إلی هیجان الجسد المورث لترک النصرة و الخذلان لا سیما أنه صلی الله علیه و آله کان عالما بما فی صدور المنافقین الحاضرین من عداوته و ما انطوی علیه جنوبهم من السعی فی غصب خلافته علیه السلام أکد(1) ذلک بالدعاء لأعوانه و اللعن علی من قصر فی شأنه و لو کان الغرض محض کونه صلی الله علیه و آله ناصرا لهم أو ثبوت الموالاة بینه و بینهم کسائر المؤمنین لم یکن یحتاج إلی مثل تلک المبالغات و الدعاء له بما یدعی للأمراء و أصحاب الولایات.

و الثانی أنه یدل علی عصمته اللازمة لإمامته علیه السلام لأنه لو کان یصدر منه المعصیة لکان یجب علی من یعلم ذلک منه منعه و زجره و ترک موالاته و إبداء معاداته

ص: 247


1- 2. جواب لما.

لیکن مدتی بعد هوای حبّ ریاست و حمل عمود خلافت و پیمان­نامه­ها و وزیدن باد هوس در بیرق­ها و تقلید صدای سلاح به هنگام درگیری و درگیرشدن سواران و ازدحام آن­ها و فتح شهرها بر ایشان غلبه نموده، جام هواهای نفسانی را سرکشیده و به سرخط اختلاف بازگشته، حق را پشت سر انداخته و آن را به ثمن بخس فروختند و چه بد معامله­ای کردند! تمام .(1)

مؤلف: بر کسی که بویی از انصاف برده باشد، پنهان نیست که وجوهی را که از مخالفین نقل کردیم و اضافاتی که بر آن­ها افزودیم و نکاتی که منحصراً از خود نقل کردیم که هر دروغ زن و معاندی را پس از آنکه در کنار یکدیگر قرار گرفته و باهم پیوستگی پیدا کردند، از مناقشه درباره آن­ها باز دارد و مجالی برای تردید درباره آن­ها به وی نمی­دهد، و در شگفتم از مخالفینی که با همه ادّعای فضل و کمالشان چگونه به خود اجازه می­دهند با وجود این همه دلایل و براهین، با احتمالاتی که هر عقلی به محال بودن آن­ها حکم می­کند، مقابله کنند. و اگر به مجرد تمسک به دُم جهالت­ها و پناه بردن به احتمالات صرف، برای رد استدلال­ها کافی باشد، دیگر هیچ دلیلی پیدا نمی­شود مگر اینکه بهتان زنی بتواند آن را به چالش بکشد و هیچ برهانی نمی­ماند مگر اینکه نادانی به خود اجازه دهد آن را رد کند، اینان چگونه می­توانند در مقابل ملحدان به اثبات وجود صانع هستی بپردازند؟ و چگونه درباره اثبات نبوّت­ها و دیگر مقاصد دین سخن خواهند گفت؟ خداوند ما و ایشان را از عصبیّت و عناد دور ساخته و همگی را به راه راست هدایت فرماید.

تکمله

ابوصلاح حلبی در کتاب «تقریب المعارف» که خلاصه­ای از کتاب «الشافی» است گوید: اگر گفته شود: راه­های شما در نقل این حدیث الزام می­کند که علی علیه السّلام در حیات پیامبر صَلی الله علیهِ و آله امام بوده باشد و نظر اجماع خلاف این است، خواهیم گفت: از چند وجه این سخن باطل است:

یکی اینکه طلب جانشینی علی علیه السّلام از سوی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به شیوه­ای معمولی و عادی صورت گرفته که فردی در حیات خود جانشین خویش را معین می­کند، اما منظورش جانشینی پس از وفات است، و به سبب بدیهی بودن مسأله و آشنا بودن شنوندگان به عرف جاری، نیازی نمی­بینند که با بیان کلماتی به مردم بفهمانند که این جانشینی مربوط به پس از مرگ گوینده است.

دوم اینکه، اگر حدیث، افاده وجوب اطاعت و امامت علی علیه السّلام از سوی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را به طور عموم کرده باشد، حال حیات پیامبر به اجماعی خارج شده که غیر از حال حیات، باقی مانده است و کسی حق ندارد بر این وجه بگوید: احوال متقدّمین بر علی علیه السّلام را به حال حیات پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ملحق کنید، زیرا ما حال حیات را با دلیل، از عموم احوال خارج کردیم و حال آنکه هیچ دلیلی بر امامت پیشینیان وجود ندارد و اینکه هر کس قائل به نصّ باشد، قائل به امامت بلافصل وی علیه السّلام پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله است، بنابراین، اگر روایت دالّ بر نصّ بر امامت علی علیه السّلام باشد، چنان که توضیح دادیم، سؤال ساقط است .

سوم اینکه ما به موجب نص بگوییم که او بر هر مکلّفی در هر امری و همه حال، مفترض الطاعه است، از زمانی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به این مقام منصوب نمود تا اینکه خدای متعال وی را قبض روح نمود و نیز تا زمان حال؛ و حضرت به این امر، شناخته شده است و هیچ اجماعی مانع از این امر نمی­گردد، چون اختصاص به منع، در صورت وجود دو امام است و در حیات پیامبر صَلی الله علیهِ و آله چنین نبوده است، زیرا تحت رعایت پیامبر و زیر دست او بوده، هر چند در آن حال نیز همانند پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مفترض الطاعه بوده است، چرا که امام تنها از نظر وجوب اطاعت، امام نیست، چون این برای حاکمان نیز ثابت است، بلکه او چنین بوده، چون دستی بالای دست او نبوده است و این امر حاصل نگردید مگر پس از وفات آن حضرت صلوات الله علیه و آله. تمام . (2)

مؤلف: هر کس خواهان آگاهی از اعتراضات وارده در این مقام و پاسخ­های مفصل به آن­ها باشد، به کتاب «الشافی» مراجعه کند، و آنچه مذکور افتاد، برای اتمام حجت و روشن شدن موضوع کافی است {و خداوند هر که را خواهد به راه راست هدایت فرماید} .

باب پنجاه و سوم : احادیث منزلت و استدلال به آن­ها بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام

روایات

روایت1.

امالی صدوق: امام صادق علیه السّلام از پدران بزرگوارش علیهم السّلام آورده­اند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: ای علی، منزلت تو نزد من منزلت هبۀ الله از آدم، منزلت سام از نوح، منزلت اسحاق از ابراهیم، منزلت هارون از موسی، منزلت شمعون از عیسی است، با این تفاوت که پس از من پیامبری نیست؛ ای علی، تو وصیّ و جانشین منی، پس هر کس وصی و خلیفه بودنت را انکار کند، از من نیست و من هم از او نیستم، و در روز قیامت، من خصم او هستم؛ ای علی، تو به جهت فضل، افضل اُمّت منی و پیشتازترین آن­ها در اسلام آوردن، عالم­ترین، بردبارترین، جسورترین و دست و دل بازترین آن­هایی؛ ای علی، امام و امیر پس از من تویی، و صاحب امر و وزیر تویی و در اُمّت من همتا نداری؛ ای علی، تو تقسیم کننده بهشت و دوزخی، با محبّت تو نیکوکاران از فاجران متمایز می­شوند و خوبان از بدان و مؤمنان از کفّار باز شناخته می­شوند.(3)

روایت2.

عیون اخبار الرضا: با اسناد تمیمی از امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوارش از علی علیهم السّلام آورده است: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به من فرمود: تو منزلت هارون از موسی را نزد من داری.(4)

روایت3.

امالی طوسی: شیخ مفید با سندی از عبدالله بن عباس بن عبدالمطلّب آورده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به اُمّ سلمه فرمود: ای اُمّ سلمه، علی از من است و من از علی، گوشت او از گوشت من است و خون او از خون من، و او منزلت

ص: 254


1- . سرالعالمین: 17-16
2- . تلخیص الشافی: 140-139
3- . امالی صدوق : 29
4- . در نسخه چاپی آن را نیافتیم.

لذلک (1) و دعاء الرسول صلی الله علیه و آله لکل من یوالیه و ینصره و لعنه علی کل من یعادیه و یخذله یستلزم عدم کونه أبدا علی حال یستحق علیها ترک الموالاة و النصرة.

و الثالث أنه إذا کان المراد بالمولی الأولی کما نقوله کان المقصود منه طلب موالاته و متابعته و نصرته من القوم و إن کان المراد الناصر و المحب کان المقصود بیان کونه صلی الله علیه و آله ناصر و محبا لهم فالدعاء لمن یوالیه و ینصره و اللعن علی من یترکهما فی الأول أهم و به أنسب من الثانی إلا أن یؤول الثانی بما یرجع إلی الأول فی المال کما أومأنا إلیه سابقا(2) المسلک الرابع: أن الأخبار المرویة من طرق الخاصة و العامة الدالة علی أن قوله تعالی الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ نزلت فی یوم الغدیر تدل علی أن المراد

بالمولی ما یرجع إلی الإمامة الکبری إذ ما یکون سببا لکمال الدین و تمام النعمة علی المسلمین لا یکون إلا ما یکون من أصول الدین بل من أعظمها و هی الإمامة التی بها یتم نظام الدنیا و الدین و بالاعتقاد بها تقبل أعمال المسلمین و قال الشیخ جلال الدین السیوطی و هو من أکابر متأخری المخالفین فی کتاب الإتقان أخرج أبو عبیدة عن محمد بن کعب قال نزلت سورة المائدة فی حجة الوداع فیما بین مکة و المدینة و منها الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و فی الصحیح عن عمر أنها نزلت عشیة عرفة یوم الجمعة عام حجة الوداع (3) لکن أخرج ابن مردویه عن أبی سعید الخدری أنها نزلت یوم غدیر خم و أخرج مثله من حدیث أبی هریرة انتهی (4) و روی السیوطی أیضا فی الدر المنثور بأسانید أن الیهود قالوا لو علینا نزلت هذه الآیة لاتخذنا یومها عیدا(5).

وَ رَوَی الشَّیْخُ الطَّبْرِسِیُّ فِی مَجْمَعِ الْبَیَانِ عَنْ مَهْدِیِّ بْنِ نِزَارٍ الْحُسَیْنِیِّ عَنْ

ص: 248


1- 1. أی لاجل صدور المعصیة.
2- 2. من أنّه علی فرض التسلیم أیضا یدلّ علی إمامته علیه السلام عند ذوی العقول المستقیمة راجع المسلک الثانی.
3- 3. فی المصدر بعد ذلک: و له طرق کثیرة.
4- 4. الاتقان 1: 19.
5- 5. الدّر المنثور 2: 258.

هارون از موسی را نزد من دارد، ای ُامّ سلمه، بشنو و شاهد باش که علی سرور مسلمانان است.(1)

روایت4.

امالی طوسی: حبشی بن جناده سلولی گوید: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: تو نزد من منزلت هارون از موسی را داری، با این تفاوت که پس از من پیامبری نیست.(2)

روایت5.

امالی طوسی: جابر بن سمره گوید: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: تو نسبت به من، منزلت هارون از موسی را داری، با این تفاوت که هیچ پیامبری پس از من نمی­آید.(3)

روایت6.

امالی طوسی: ابوسعید خدری گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در غزوه تبوک به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: در غیاب من سرپرستی خانواده­ام را بر عهده بگیر. امام علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، خوش ندارم عرب بگویند که عموزاده­اش را تنها گذاشت و با او نرفت. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آیا خشنود نمی­شوی که منزلت هارون از موسی را نزد من داشته باشی؟ عرض کرد: بلی، فرمود: پس جانشین من در مدینه باش.(4)

روایت7.

امالی طوسی: عامر بن سعد از پدرش روایت کرده که شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام در حالی که در یکی از غزوه­ها او را جانشین خود در مدینه کرد، فرمود: جانشین من بر مدینه باش. پس علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، مرا به سرپرستی زنان و کودکان می­گماری؟ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آیا خشنود نیستی که منزلت هارون از موسی را نزد من داشته باشی؟ اما پس از من پیامبری نخواهد آمد.(5)

روایت8.

امالی طوسی: جابر بن عبدالله آورده است

ص: 255


1- . امالی شیخ طوسی: 31
2- . امالی شیخ طوسی : 159
3- . امالی شیخ طوسی: 159
4- . امالی شیخ طوسی: 164
5- . امالی شیخ طوسی: 193

عَبْدِ اللَّهِ الْحَسْکَانِیِ (1) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الشِّیرَازِیِّ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْجُرْجَانِیِّ عَنْ أَبِی أَحْمَدَ الْأَنْصَارِیِّ الْبَصْرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَمَّارِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ الْحِمَّانِیِّ عَنْ قَیْسِ بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَی إِکْمَالِ الدِّینِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَ وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ مِنْ بَعْدِی وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ قَالَ وَ قَالَ الرَّبِیعُ بْنُ أَنَسٍ نَزَلَ فِی الْمَسِیرِ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ.

انتهی (2) و قد مر سائر الأخبار فی ذلک.

المسلک الخامس أن الأخبار المتقدمة الدالة علی نزول قوله تعالی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ مما یعین أن المراد بالمولی الأولی و الخلیفة و الإمام لأن التهدید بأنه إن لم یبلغه فکأنه لم یبلغ شیئا من رسالاته و ضمان العصمة له یجب أن یکون فی إبلاغ حکم یکون بإبلاغه إصلاح الدین و الدنیا لکافة الأنام و به یتبین الناس الحلال و الحرام إلی یوم القیامة و یکون قبوله صعبا علی الأقوام و لیس ما ذکروه من الاحتمالات فی لفظ المولی مما یظن فیه أمثال ذلک إلا خلافته و إمامته علیه السلام إذ بها یبقی ما بلغه صلی الله علیه و آله من أحکام الدین و بها ینتظم أمور المسلمین و لضغائن الناس لأمیر المؤمنین کان مظنة إثارة الفتن من المنافقین فلذا ضمن الله له العصمة من شرهم.

قال الرازی فی تفسیره الکبیر فی بیان محتملات نزول تلک الآیة العاشر نزلت هذه الآیة فی فضل علی علیه السلام و لما نزلت هذه الآیة أخذ بیده و قال من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه فلقیه عمر فقال هنیئا لک یا ابن أبی طالب أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة و هو قول ابن عباس و البراء بن عازب و محمد بن علی (3).

و قال الطبرسی رحمه الله روی العیاشی فی تفسیره بإسناده عن ابن أبی عمیر

ص: 249


1- 1. فی المصدر: عن عبید اللّه بن عبد اللّه الحسکانی.
2- 2. مجمع البیان 3: 159.
3- 3. مفاتیح الغیب 3: 433.

که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: آیا خشنود نمی­شوی که مانند هارون نسبت به موسی، نسبت به من باشی؟ اما پس از من پیامبری نخواهد آمد، و اگر پیامبری بود، قطعاً آن پیامبر تو بودی؛ ابوالمفضّل گوید: این حدیث را از کسی جز ابن ابی الأزهر ننوشته­ام.(1)

روایت9.

کنز الکراجکی: سعید بن مسیّب گوید: بارها شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در غزوه­هایش این عبارت را به علی علیه السّلام می­گفت.(2)

روایت10.

امالی طوسی: امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوارش علیهم السلام روایت فرموده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در غزوه تبوک علی علیه السّلام را به جانشینی خود گمارد، پس علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، برای چه مرا در مدینه می­گذاری؟ فرمود: آیا خشنود نمی­شنوی که منزلت هارون از موسی را نزد من داشته باشی، حال آنکه پیامبری پس از من نیست؟(3)

روایت11.

امالی طوسی: با اسناد مجاشعی از امام صادق علیه السّلام از پدرش از جدش علی بن حسین علیهم السّلام روایت فرموده: عمر و سلمه، فرزندان ابوسلمه و فرزند خواندگان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مرا روایت کردند که شنیده­اند رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حجۀالوداع فرمود: علی یعسوب مؤمنان است و ثروت یعسوب ستمگران؛ علی برادر من است و پس از من مولای مؤمنان، و او نزد من منزلت هارون از موسی را دارد، لیکن خداوند نبوّت را به من ختم فرموده و پس از من پیامبری نیست، و او پس از من جانشین من بر خانواده­ام و بر مؤمنان است.(4)

روایت12.

امالی طوسی: سعید بن مسیّب گوید: از سعد بن ابی وقّاص

ص: 256


1- . امالی ابن الشیخ : 28
2- . کنز الکراجکی: 283-282
3- . امالی شیخ طوسی: 218
4- . امالی شیخ طوسی: 218

عن ابن أذینة عن الکلبی عن أبی صالح عن ابن عباس و جابر بن عبد الله قال أمر الله تعالی (1) أن ینصب علیا للناس فیخبرهم بولایته فتخوف رسول الله صلی الله علیه و آله أن یقولوا حابی ابن عمه (2) و أن یطعنوا فی ذلک علیه فأوحی الله إلیه الآیة(3) فقام صلی الله علیه و آله بولایته یوم غدیر خم و هذا الخبر بعینه حدثناه (4) السید أبو الحمد عن الحاکم أبی القاسم الحسکانی بإسناده عن ابن أبی عمیر فی کتاب شواهد التنزیل لقواعد التأویل (5) و فیه أیضا بالإسناد المرفوع إلی حیان بن علی العنزی (6) عن أبی صالح عن ابن عباس قال نزلت هذه الآیة فی علی علیه السلام فأخذ رسول الله صلی الله علیه و آله بیده فقال من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و قد أورد هذا الخبر(7) أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم الثعلبی فی تفسیره بإسناده مرفوعا إلی ابن عباس قال نزلت هذه الآیة فی علی علیه السلام أمر النبی صلی الله علیه و آله أن یبلغ (8) فأخذ رسول الله صلی الله علیه و آله بید علی علیه السلام فقال من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و قد اشتهرت الروایات عن أبی جعفر و أبی عبد الله علیه السلام أن الله أوحی إلی نبیه صلی الله علیه و آله أن یستخلف علیا علیه السلام فکان یخاف أن یشق ذلک علی جماعة من أصحابه فأنزل الله سبحانه هذه الآیة تشجیعا له علی القیام بما أمره بأدائه و المعنی إن ترکت تبلیغ ما أنزل إلیک و کتمته کنت کأنک لم تبلغ شیئا من رسالات ربک فی استحقاق العقوبة(9).

المسلک السادس هو أن الأخبار الخاصیة و العامیة المشتملة علی صریح النص فی تلک الواقعة إن لم ندع تواترها معنی مع أنها کذلک فهی تصلح لکونها قرینة

ص: 250


1- 1. کذا فی النسخ، و فی المصدر و( ت): قالا أمر اللّه تعالی محمّدا اه.
2- 2. حابی الرجل: نصره. اختصه دون سواه.
3- 3. فی المصدر: هذه الآیة.
4- 4. فی المصدر: قد حدّثناه.
5- 5. فی المصدر: لقواعد التفضیل و التأویل.
6- 6. فی المصدر: حیان بن علی الغنوی.
7- 7. فی المصدر: هذا الخبر بعینه.
8- 8. فی المصدر: أن یبلغ فیه.
9- 9. مجمع البیان 3: 223.

پرسیدم: آیا از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده­ای که به علی بگوید: تو نزد من منزلت هارون از موسی را داری حال آنکه بعد از من دیگر پیامبری نخواهد بود؟ گفت: آری، گفتم: تو خود آن را شنیده­ای؟ گوید: پس دو انگشت خود را در گوش خود فرو برده و گفت: وگرنه این دو گوش کر شوند.(1)

توضیح

جزری گوید: «الاستکاک»: کری، ناشنوا شدن.(2)

روایت13.

کشف الیقین: انس بن مالک گوید: در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودم که فرمود: اکنون وارد می­شود. عرض کردم: پدر و مادرم فدایت شوند، چه کسی وارد می­شود؟! فرمود: سیّد مسلمانان و امیرمؤمنان و بهترین اوصیا، اولی­ترین مردم به پیامبران؛ - گوید: - پس علی علیه السّلام وارد شد. پس به علی علیه السّلام فرمود: آیا خشنود نمی­شوی که نزد من منزلت هارون از موسی را داشته باشی؟(3)

روایت14.

کشف الیقین: ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این علی بن ابی طالب است، گوشت او گوشت من است و خونش خون من و او نسبت به من، منزلت هارون از موسی را دارد الّا اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود؛ و فرمود: ای اُمّ­سلمه، شاهد باش و بشنو که این علی، امیرمؤمنان و سرور مسلمانان و مخزن علم من و دروازه شهر علم من است که از آن وارد گردند و وصیّ من بر اُمّتم از اهل بیت من است. او در دنیا برادر و در آخرت دوست من است و با من در بهشت برین است.(4)

توضیح

«الخدین»: دوست.

روایت15.

الخرائج: نقل است که یک یهودی به نام «سجت فارسی»

ص: 257


1- . امالی شیخ طوسی: 142
2- . النهایۀ 2: 172
3- . کشف الیقین: 14
4- . کشف الیقین: 30-29

لکون المراد بالمولی ما یفید الإمامة الکبری و الخلافة العظمی لا سیما مع انضمام ما جرت به عادة الأنبیاء علیهم السلام و السلاطین و الأمراء من استخلافهم عند قرب وفاتهم و هل یریب عاقل فی أن نزول النبی صلی الله علیه و آله فی زمان و مکان لم یکن نزول المسافر متعارفا فیهما حیث کان الهواء علی ما روی فی غایة الحرارة حتی کان الرجل یستظل بدابته و یضع الرداء تحت قدمیه من شدة الرمضاء(1) و المکان مملوءا من الأشواک ثم صعوده علی الأقتاب و الدعاء لأمیر المؤمنین علی علیه السلام علی وجه یناسب شأن الملوک و الخلفاء و ولاة العهد لم یکن (2) إلا لنزول الوحی الإیجابی الفوری فی ذلک الوقت لاستدراک أمر عظیم الشأن جلیل القدر و هو استخلافه و الأمر بوجوب طاعته.

المسلک السابع نقول یکفی فی القرینة علی إرادة الإمامة من المولی فهم من حضر ذلک المکان و سمع هذا الکلام هذا المعنی (3) کحسان حیث نظمه فی أشعاره المتواترة و غیره من شعراء الصحابة و التابعین و غیرهم (4) و کالحارث بن النعمان الفهری کما مر عن الثعلبی و غیره أنه هکذا فهم الخطاب حیث سمعه و غیرهم من الصحابة و التابعین علی ما مر بیانه فی ضمن الأخبار و لنعم ما قال الغزالی فی کتاب سر العالمین فی مقالته الرابعة التی وضعها لتحقیق أمر الخلافة بعد عدة من الأبحاث و ذکر الاختلاف لکن أسفرت الحجة وجهها(5) و أجمع الجماهیر علی متن الحدیث من خطبته صلی الله علیه و آله فی یوم غدیر خم باتفاق الجمیع و هو یقول من کنت مولاه فعلی مولاه فقال عمر بخ بخ لک یا أبا الحسن لقد أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة فهذا تسلیم و رضی و تحکیم

ص: 251


1- 1. الرمضاء: شدة الحر.
2- 2. خبر أن.
3- 3. مفعول فهم.
4- 4. و علیک بکتاب« الغدیر» فقد أتی فیه مؤلّفه المعظم بکل شعر قیل فی هذا المعنی مع ترجمة قائله، مع علمنا بأن ما قیل فیه أقل قلیل ممّا لم یقل إمّا لکتمان الاحباء خوفا و فزعا و إما لانکار الاعداء حسدا و طمعا؛ و مع علمنا أیضا بأن ما وصل بأیدینا أقل قلیل ممّا لم یصل للحوادث الواقعة کإحراق المکتبات و غیره.
5- 5. أسفر: کشف عن وجهه.

نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و عرض کرد: ای محمّد، از پروردگارت می­پرسم، اگر مرا پاسخ فرمودی، از تو پیروی خواهم کرد - و وی مردی از ملوک فارس و مردی خیرخواه بود - سپس گفت: خدا کجاست؟ فرمود: او همه جا هست، موصوف به مکان نیست و زوال نمی­پذیرد، بلکه از ازل تا به ابد بوده بی­آنکه در مکان بگنجد. پس گفت: ای محمّد، خدایی بس بزرگ را توصیف می­کنی که «کیفیّت» در او راه ندارد، پس من چگونه بدانم او شما را فرستاده است؟ علی بن ابی طالب علیه السّلام می­فرماید: آن روز هر کس و هر سنگ و کلوخی که نزد ما بود، ندای «أشهد أن لا إله إلّا الله وحده لا شریک له و أنَّ محمداً عبده و رسوله» سر داد و من نیز گفتم: «أشهد أن لا إله إلّا الله وحده لا شریک له و أنَّ محمداً رسول الله». سپس «سجت» اسلام آورد و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله او را عبدالله نامید. سپس عرض کرد: یا رسول الله، این کیست؟ فرمود: این بهترینِ خاندان من و نزدیک­ترین مردم به من است؛ او کسی است که در حیات من وزیر و بعد از وفاتم جانشین من است همان­طور که منزلت هارون از موسی را نزد من داشته گرچه پیامبری بعد از من نیست، پس گوش به فرمان و مطیع او باش که او بر حقّ است.(1)

روایت16.

کشف الیقین: از تفسیر حافظ محمّد بن مؤمن شیرازی با اسناد خود گوید: صخر بن حرب جلو آمد تا اینکه در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته، سپس گفت: یا محمّد، پس از شما این حکومت از آنِ ماست یا برای دیگری؟ فرمود: ای صخر، جانشین من کسی است که منزلتش نزد من همانند منزلت هارون از موسی باشد. سپس خداوند آیه: «عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ* عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ* الَّذِی هُمْ فِیهِ مخُْتَلِفُونَ»،{درباره چه چیز از یکدیگر می پرسند؟ از آن خبر بزرگ، که درباره آن با هم اختلاف دارند.} یعنی: مردم مکه درباره خلافت علی بن ابی طالب از تو می­پرسند، از آن خبر بزرگ، که درباره آن باهم اختلاف دارند. برخی از آن­ها ولایت و خلافت او را تصدیق می­کنند، «نه چنان است» ردع و پاسخ به آن­هاست «به زودی خواهند دانست» که خلافت او پس تو حقّ است. «باز هم نه چنان است، به زودی خواهند دانست» خلافت و ولایت او آن­گاه که در قبرها از ایشان پرسیده خواهد شد، و هیچ مرده­ای نه در شرق و نه در غرب و نه در دریا نیست مگر اینکه پس از مرگ، منکر و نکیر از ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام از وی بپرسند. آن­ها به میّت می­گویند:

ص: 258


1- . الخرائج و الجرائح: 75

ثم بعد هذا غلب الهوی بحب الرئاسة(1) و حمل عمود الخلافة و عقود البنود(2) و خفقان الهواء فی قعقعة الرایات و اشتباک ازدحام الخیول و فتح الأمصار سقاهم کأس الهوی فعادوا إلی الخلاف الأول فنبذوا الحق وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ انتهی (3).

أقول: لا یخفی علی من شم رائحة الإنصاف أن تلک الوجوه التی نقلناها عن القوم مع تتمیمات ألحقناها بها و نکات تفردنا بإیرادها لو کان کل منها مما یمکن لمباهت و معاند أن یناقش فیها فبعد اجتماعها و تعاضد بعضها ببعض لا یبقی لأحد مجال

الریب فیها و العجب من هؤلاء المخالفین مع ادعائهم غایة الفضل و الکمال کیف طاوعتهم أنفسهم أن یبدوا فی مقابلة تلک الدلائل و البراهین احتمالات یحکم کل عقل باستحالتها و لو کان مجرد التمسک بذیل الجهالات و الالتجاء بمحض الاحتمالات مما یکفی لدفع الاستدلالات لم یبق شی ء من الدلائل إلا و لمباهت فیه مجال و لا شی ء من البراهین إلا و لجاهل فیه مقال فکیف یثبتون الصانع و یقیمون البراهین فیه علی الملحدین و کیف یتکلمون فی إثبات النبوات و غیره من مقاصد الدین أعاذنا الله و إیاهم من العصبیة و العناد و وفقنا جمیعا لما یهدی إلی الرشاد.

تذییل

قال أبو الصلاح الحلبی فی کتاب تقریب المعارف و قد لخصه من الشافعی فإن قیل فطرقکم من هذا الخبر یوجب کون علی علیه السلام إماما فی الحال و الإجماع بخلاف ذلک (4) قلنا هذا یسقط من وجوه.

أحدها أنه جری فی استخلافه علیا صلوات الله علیهما علی عادة المستخلفین الذین یطلقون إیجاب الاستخلاف فی الحال و مرادهم بعد الوفاة و لا یفتقرون إلی بیان لعلم السامعین بهذا العرف المستقر.

ص: 252


1- 1. فی المصدر: لحب الرئاسة.
2- 2. جمع البند: العلم الکبیر. الحیلة.
3- 3. سر العالمین: 16 و 17.
4- 4. فان الإجماع قائم من الخاصّة و العامّة بأن أمیر المؤمنین علیه السلام لم یکن خلیفة و إماما فی حیاة النبیّ صلی اللّه علیه و آله.

پروردگارت کیست؟ دینت چیست؟ پیامبرت کیست؟ امامت کیست؟ (1)

روایت17.

مناقب ابن شهر آشوب: اما روایت «تو نزد من منزلت هارون از موسی را داری مگر اینکه هیچ پیامبری پس از من نخواهد آمد» را شیخین در صحیحین خود و نطنزی در «الخصائص» آورده است که از مردی شافعی درباره علی بن ابی طالب علیه السّلام پرسیده شد، گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: تو نزد من منزلت هارون از موسی را داری، غیر از نبوّت.

و احمد بن محمّد بن سعید، کتابی را در طرق نقل این حدیث تألیف نمود که اُمّت آن را به اجماع پذیرفت. مبنی بر اینکه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بارها این موضوع را تکرار فرمود، از جمله هنگامی که قصد رفتن به غزوه تبوک را داشت و علی علیه السّلام را به تنهایی بر حرم خود و مدینه به جانشینی خود برجای گذاشت؛ زیرا تبوک از مدینه دور است و آسوده خاطر نبود که به آن حمله نکنند و می­دانست که آنجا جنگی نخواهد بود، و با سپاهی چهل هزار نفره خارج شد و سپاه دیگری را بر مدینه گمارد که منحصر به علی علیه السّلام بود. و خداوند متعال درباره کسانی غیر از علی علیه السّلام فرموده بود: «رَضُواْ بِأَن یَکُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ ...»(2){راضی

شدند که با خانه­نشینان باشند...} چه رسد به این غزوه، که در مدینه جز زنان و مردان منافق نبودند.

ابوسعید خدری گوید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به «جُرف» رسید، علی علیه السّلام نزد وی آمده و گفت: ای پیامبر خدا، منافقان چنین می­پندارند که شما از روی سرگردانی و ملول بودن از هم صحبتی، مرا بر جای نهاده­ای. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: دروغ می­گویند، من تو را جانشین خود در میان خاندان و بستگان خویش قرار داده­ام تا از شرّ آنان در امان باشند، پس بازگرد و جانشین من در خانواده من و خودت باش، آیا خشنود نیستی ای علی، که نزد من منزلت هارون از موسی را داشته باشی؟ لیکن پس از من پیامبری نخواهد بود. پس علی علیه السّلام به مدینه بازگشت. و در روایات بسیاری آمده است: «لیکن پس از من پیامبری نخواهد بود و اگر می­بود، تو آن پیامبر می­شدی!». خطیب بغدادی در کتاب خود و عبدالملک عکبری در کتاب «الفضائل» و ابوبکر بن مالک و ابن ثلّاج و علی بن جعد آن را ضمن روایات خود آورده­اند و نیز ابن فیّاض

ص: 259


1- . کشف الیقین: 151
2- . توبه/ 93،87

و ثانیها أن الخبر إذا أفاد فرض طاعته و إمامته علیه السلام علی العموم و خرج حال الحیاة بإجماع بقی ما عداه و لیس لأحد أن یقول علی هذا الوجه فألحقوا بحال حیاة النبی صلی الله علیه و آله أحوال المتقدمین علی أمیر المؤمنین علیه السلام لأنا إنما أخرجنا حال الحیاة من عموم الأحوال للدلیل و لا دلیل علی إمامة المتقدمین و لأن کل قائل بالنص قائل بإیجاب إمامته علیه السلام بعد النبی صلی الله علیه و آله بلا فصل فإذا کان الخبر دالا علی النص بما أوضحنا سقط السؤال.

و ثالثها أنا نقول بموجبه (1) من کونه علیه السلام مفترض الطاعة علی کل مکلف و فی کل أمر و حال منذ نطق به إلی أن قبضه الله تعالی إلیه و إلی الآن و موسوما بذلک و لا یمنع منه إجماع لاختصاصه بالمنع من وجود إمامین و لیس هو فی حیاة النبی صلی الله علیه و آله کذلک لکونه علیه السلام مرعیا للنبی صلی الله علیه و آله و تحت یده و إن کان مفترض الطاعة علی أمته کالنبی صلی الله علیه و آله لأنه لم یکن الإمام إماما من حیث فرض الطاعة فقط لثبوته للأمراء و إنما کان کذلک لأنه لا ید فوق یده و هذا لم یحصل إلا بعد وفاته صلوات الله علیه و آله انتهی (2).

أقول: من أراد الإحاطة علی الاعتراضات الموردة فی هذا المقام و أجوبتها الشافیة فلیرجع إلی کتاب الشافی و فیما ذکرناه کفایة لإتمام الحجة و وضوح المحجة(3) وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.

ص: 253


1- 1. أی بموجب النصّ.
2- 2. کتاب التقریب لم یطبع إلی الآن و لم نظفر بنسخته، إلّا أنّه تلخیص الشافی کما صرّح به المصنّف و قد أورد السیّد فیه هذا البحث مفصلا راجع ص 139 و 140.
3- 3. المحجة: جادة الطریق ای وسطه.

در «شرح الاخبار» از عمّار بن مالک از سعید از پدرش آن را نقل کرده است. (1)

روایت18.

کشف الغمّۀ: از مناقب خوارزمی از جابر بن عبدالله نقل است: در حالی که ما در مسجد دراز کشیده بودیم، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی که خوشه خرمایی در دست داشت نزد ما آمده و فرمود: در مسجد می­خوابید؟ عرض کردیم: دراز کشیده­ایم و علی هم با ما دراز کشیده است. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بیا علی، هرکاری که برای من رواست که در مسجد انجام دهم، برای تو هم رواست، آیا خشنود نمی­شوی که منزلت هارون از موسی را به استثنای نبوّت نزد من داشته باشی؟ قسم به آنکه جانم در دست اوست، در روز قیامت این تو هستی که نااهلان را از حریم حوض من دور می­سازی: با عصایی که از درخت عوسج (خاربن) در دست داری، مردانی را چنان از نزدیک شدن به حوض من دور می­سازی که شتر آب گم کرده را می­رانند.(2)

روایت19.

بشائر المصطفی: ابن عباس گوید: حسّان بن ثابت را در حالی در منی ایستاده بود دیدم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و صحابه وی جمع بودند، پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای مسلمانان، این علی بن ابی طالب سیّد عرب و وصیّ اکبر است، منزلت او نسبت به من، منزلت هارون از موسی است مگر اینکه پس از من پیامبری نیست؛ جز به مهر او توبه کسی پذیرفته نمی­شود، حسّان شعری در این باره بگو! پس حسّان چنین سرود:

- توبه از توبه کننده­ای پذیرفته نمی­شود، مگر به سبب محبّت علی بن ابی طالب؛

- برادر رسول خدا، بلکه دامادش، و داماد با دوست برابر نیست؛

- و چه کسی چون علی است که خورشید به خاطر او از مغرب باز گردانده شد؟ - خورشید به همراه روشنایی آن بر وی بازگردانده شد، چنان روشن که گویی خورشید غروب نکرده باشد.

ص: 260


1- . مناقب آل ابی طالب 1: 522
2- . کشف الغمّۀ: 44

باب 53 أخبار المنزلة و الاستدلال بها علی إمامته صلوات الله و سلامه علیه

الأخبار

«1»

لی، [الأمالی للصدوق] الطَّالَقَانِیُّ عَنْ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ صَالِحٍ عَنْ حَکِیمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هِبَةِ اللَّهِ مِنْ آدَمَ وَ بِمَنْزِلَةِ سَامٍ مِنْ نُوحٍ وَ بِمَنْزِلَةِ إِسْحَاقَ مِنْ إِبْرَاهِیمَ وَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ بِمَنْزِلَةِ شَمْعُونَ مِنْ عِیسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فَمَنْ جَحَدَ وَصِیَّتَکَ وَ خِلَافَتَکَ فَلَیْسَ مِنِّی وَ لَسْتُ مِنْهُ وَ أَنَا خَصْمُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَا عَلِیُّ أَنْتَ أَفْضَلُ أُمَّتِی فَضْلًا وَ أَقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ أَکْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَوْفَرُهُمْ حِلْماً وَ أَشْجَعُهُمْ قَلْباً وَ أَسْخَاهُمْ کَفّاً یَا عَلِیُّ أَنْتَ الْإِمَامُ بَعْدِی وَ الْأَمِیرُ وَ أَنْتَ الصَّاحِبُ بَعْدِی وَ الْوَزِیرُ وَ مَا لَکَ فِی أُمَّتِی مِنْ نَظِیرٍ یَا عَلِیُّ أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ بِمَحَبَّتِکَ یُعْرَفُ الْأَبْرَارُ مِنَ الْفُجَّارِ وَ یُمَیَّزُ بَیْنَ الْأَشْرَارِ وَ الْأَخْیَارِ وَ بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْکُفَّارِ(1).

«2»

ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] بِإِسْنَادِ التَّمِیمِیِّ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِیَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی (2).

«3»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الْمَرْزُبَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْمَکِّیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ عِیسَی الرَّمْلِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ الْأَسَدِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأُمِّ سَلَمَةَ یَا أُمَّ سَلَمَةَ عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُهُ مِنْ دَمِی وَ هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ

ص: 254


1- 1. أمالی الصدوق: 29.
2- 2. لم نجده فی المصدر المطبوع.

روایت20.

العمدة: ابوسعید خدری گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: تو نزد من منزلت هارون از موسی را داری مگر اینکه پیامبری پس از من نیست.

روایت21.

با اسناد به ابن مسیّب آورده است: پسر سعد بن وقّاص مرا از پدرش روایت کرده و گوید: پس نزد سعد رفته و گفتم: از قول تو حدیثی شنیده­ام، آن را برای من روایت کن که چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السلام را به جانشینی خود بر مدینه گمارد، چه شد؟ - گوید: - پس سعد به خشم آمده و گفت: چه کسی در این مورد با تو سخن گفته است؟ من خوش نداشتم بگویم که حدیث را از پسرش شنیده­ام و همین موجب خشم گرفتن او بر پسرش گردد، سپس گفت: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به قصد تبوک از مدینه خارج شد، علی علیه السّلام را به جانشینی خود بر مدینه گمارد، پس علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، دوست ندارم جایی بروید مگر اینکه من نیز با شما باشم. آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله فرمود: مگر خشنود نمی­شوی که نزد من منزلت هارون از موسی را داشته باشی، مگر اینکه پس از من پیامبری نیست؟!

روایت22.

با سندی از سفیان بن عیینه از سعد بن ابی وقّاص گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: منزلت تو نزد من، همچون منزلت هارون از موسی است. به سفیان گفته شد: مگر اینکه پس از من پیامبری نیست؟! گفت: آری!

روایت23.

با سندی از مصعب بن سعد بن ابی وقّاص آورده است: هنگام عزیمت به غزوه تبوک، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را بر مدینه گمارد، علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، مرا بر زنان و کودکان می­گمارید؟! فرمود: مگر خشنود نمی­شوی که منزلت هارون از موسی را نزد من داشته باشی مگر اینکه بعد از من پیامبری نیست؟!

روایت24.

سعد بن ابراهیم از سعد بن ابی وقاص روایت کرده است: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه االسّلام فرمود: آیا دوست نداری منزلت تو نزد من همانند منزلت هارون از موسی باشد؟

ص: 261

هَارُونَ مِنْ مُوسَی یَا أُمَّ سَلَمَةَ اسْمَعِی وَ اشْهَدِی هَذَا 1 عَلِیٌّ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ (1).

«4»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ حُبْشِیِّ بْنِ جُنَادَةَ السَّلُولِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی (2).

«5»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْمُعَلَّی عَنْ سِمَاکٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی (3).

«6»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ شَرِیکٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ اخْلُفْنِی فِی أَهْلِی فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أَکْرَهُ أَنْ تَقُولَ الْعَرَبُ خَذَلَ ابْنَ عَمِّهِ وَ تَخَلَّفَ عَنْهُ فَقَالَ أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی قَالَ بَلَی قَالَ صلی الله علیه و آله فَاخْلُفْنِی (4).

«7»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی الْفَوَارِسِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّائِغِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ قُتَیْبَةَ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَاتِمٍ عَنْ بُکَیْرِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَلِیٍّ علیه السلام وَ خَلَّفَهُ فِی بَعْضِ مَغَازِیهِ (5) فَقَالَ علیه السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ تُخَلِّفُنِی مَعَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی (6).

«8»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَزْیَدِ بْنِ مَحْمُودِ بْنِ أَبِی الْأَزْهَرِ

ص: 255


1- 1. أمالی الشیخ: 31.
2- 2. أمالی الشیخ: 159.
3- 3. أمالی الشیخ: 159.
4- 4. أمالی الشیخ: 164.
5- 5. فی المصدر: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله یقول لعلی ثلاثا فلان تکون لی واحدة منهن أحبّ إلی من حمر النعم، سمعت رسول اللّه یقول لعلی علیه السلام و خلفه فی بعض مغازیه اه.
6- 6. أمالی الشیخ: 193. و للحدیث ذیل قد ذکر فیه قصة إعطاء اللواء یوم خیبر و المباهلة.

روایت25.

عایشه بنت سعد از پدرش سعد روایت کرده است: علی علیه السّلام به همراه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بیرون شد تا اینکه به «ثنیّۀ الوداع»(1)

رسیدند. علی علیه السّلام در طول راه می­گریست و می­گفت: مرا بر بازماندگان از جنگ می­گمارید؟ پس آن حضرت فرمود: آیا خشنود نمی­شوی که منزلت هارون از موسی غیر از نبوّت را نزد من داشته باشی؟

روایت26.

موسی جهنی گوید: به حضور فاطمه (دخت علی علیه السّلام) رسیدم، پس همراه من ابومهدی گفت: چند سال دارید؟ فرمود: هشتاد و شش سال، گفت: آیا چیزی از پدرتان نشنیده­اید؟ - گوید: - گفت: اسماء بنت عمیس مرا روایت کرد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: «منزلت تو نزد من، همانند منزلت هارون از موسی است مگر اینکه پس از من پیامبری نیست.

روایت27.

سعید بن مسیّب گوید: به سعد بن مالک گفتم: می­خواستم درباره یک حدیث از شما پرسش کنم، اما از تو می­ترسم که درباره آن سؤال کنم! - گوید: - پس گفت: برادرزاده، چنین مکن، اگر دانستی درباره مطلبی چیزی می­دانم، از من واهمه نداشته باش و درباره آن از من سؤال کن. پس گفتم: [سؤال من]درباره سخن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام بود، هنگامی که وی را به جانشینی خود بر مدینه گمارد! پس گفت: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به قصد غزوه تبوک از مدینه خارج شد، علی علیه السّلام را به جانشینی خود بر آن گمارد. پس علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، مرا بر زنان و کودکان می­گماری؟ فرمود: آیا خشنود نمی­شوی نزد من همانند هارون از موسی را داشته باشی؟ عرض کرد: بلی، سپس به شتاب بازگشت و گویی هنوز هم می­بینم گرد و خاک پاهایش چگونه در هوا پراکنده می­شد .

روایت28.

عامر بن سعد از پدرش روایت کرده که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده است که به علی علیه السّلام فرمود: آیا خشنود نیستی که نزد من منزلت هارون از موسی را داشته باشی مگر اینکه پس از من پیامبری نیست؟ سعید گوید: دوست داشتم با سعد درباره این حدیث گفتگو کنم تا اینکه با وی ملاقات نموده و وی را از آنچه عامر به من گفته بود، آگاه نمودم.

ص: 262


1- . نام تپه­ای است مشرف به مدینه در مسیر راه مکه .(مراصد الاطلاع1: 301)

النَّحْوِیِ (1) عَنْ أَبِی کُرَیْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَلِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ صَبِیحٍ الْیَشْکُرِیِّ عَنْ أَبِی أُوَیْسٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْکَدِرِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ: إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَ لَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی کَهَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ مِنْ بَعْدِی وَ لَوْ کَانَ لَکُنْتَهُ قَالَ أَبُو الْمُفَضَّلِ وَ مَا کَتَبْتُ هَذَا الْحَدِیثَ إِلَّا عَنِ ابْنِ أَبِی الْأَزْهَرِ(2).

«9»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الْمُعَافَا بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَزْیَدٍ عَنْ أَبِی کُرَیْبٍ: مِثْلَهُ.

وَ رُوِیَ بِأَسَانِیدَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَلِیٍّ علیه السلام حِینَ خَرَجَ إِلَی غَزَاةِ تَبُوکَ إِنَّ الْمَدِینَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِی أَوْ بِکَ وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی قَالَ نَعَمْ وَ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَلِیٍّ علیه السلام هَذِهِ الْمَقَالَةَ فِی غَزَاتِهِ هَذِهِ غَیْرَ مَرَّةٍ(3).

«10»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: خَلَّفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ تُخَلِّفُنِی بَعْدَکَ قَالَ أَ لَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی (4).

«11»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی بِإِسْنَادِ الْمُجَاشِعِیِّ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ: حَدَّثَنِی عُمَرُ وَ سَلَمَةُ ابْنَا أَبِی سَلَمَةَ رَبِیبَا رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُمَا سَمِعَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ فِی حَجَّتِهِ (5) عَلِیٌّ یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَالُ یَعْسُوبُ الظَّالِمِینَ عَلِیٌّ أَخِی وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنِینَ مِنْ بَعْدِی وَ هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی خَتَمَ النُّبُوَّةَ بِی فَلَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ هُوَ خَلِیفَةٌ فِی الْأَهْلِ وَ الْمُؤْمِنِینَ بَعْدِی (6).

«12»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ یَحْیَی بْنِ الْحُسَیْنِ

ص: 256


1- 1. راجع جامع الرواة 2: 192.
2- 2. أمالی ابن الشیخ: 28.
3- 3. کنز الکراجکیّ: 282 و 283. و الروایة من مختصات( ک) فقط.
4- 4. أمالی الشیخ: 218.
5- 5. فی المصدر: فی حجته حجّة الوداع.
6- 6. أمالی الشیخ: 331.

گوید: پس انگشت در گوش خود نهاده و گفت: کر شوم اگر آن را از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نشنیده باشم. مسلم نیز در آخر جزء چهارم صحیح خود در حد دو کرّاس (کتابچه)، آن را از یحیی بن یحیی تمیمی و ابوجعفر محمّد بن صباح و عبیدالله قواریری و شریح بن یونس، همگی از یوسف ماجشون - و لفظ از ابن صباح است - از محمّد بن منکدر تا آخر آنچه بیان شد را روایت کرده، با این تفاوت: پس دو انگشت خود را روی دو گوش خود قرار داده و گفت: آری، وگرنه کر شوند. و نیز آن را در همان جزء در باب مناقب آن حضرت علیه السّلام با همین اسناد آورده است، و رزین در کتاب «الجمع بین الصحاح الستّۀ» آن را از صحیح ابن داوود و صحیح ترمذی با اسنادشان از ابن المسیّب نظیر آن را روایت کرده است و نیز ابن مغازلی آن را از احمد بن مظفّر عطّار که آن را به عامر بن سعد می­رساند و شبیه آن را نقل می­کند، روایت کرده است، و نیز ابن مغازلی از عبدالرحمان بن عبدالله اسکافی که آن را به سعید بن مسیّب می­رساند، مانند آن را نقل کرده است. نیز از احمد بن محمّد بن علی بن عبدالرزّاق هاشمی که آن را به ابن المسیّب می­رساند، مانند آن را روایت کرده است.

روایت29.

اسماء بنت عمیس گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: تو نزد من منزلت هارون از موسی را داری مگر اینکه پس از من پیامبری نیست.

روایت30.

سعید بن زید گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: تو نزد من منزلت هارون از موسی را داری.

روایت31.

از صحیح بخاری، جزء پنجم از کتابچه ششم آن از مدد، از یحیی بن شعبه از حَکَم، از مصعب بن سعد، از پدرش روایت کرده که رسول خدا

ص: 263

عَنْ أَبِی مُصْعَبٍ یَحْیَی بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یُوسُفَ بْنِ الْمَاجِشُونَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْکَدِرِ قَالَ سَمِعْتُ سَعِیدَ بْنَ الْمُسَیَّبِ یَقُولُ: سَأَلْتُ سَعْدَ بْنَ أَبِی وَقَّاصٍ أَ سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَیْسَ مَعِی نَبِیٌّ قَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ أَنْتَ سَمِعْتَهُ قَالَ فَأَدْخَلَ إِصْبَعَیْهِ فِی أُذُنَیْهِ وَ قَالَ نَعَمْ وَ إِلَّا فَاسْتَکَتَّا(1).

بیان

قال الجزری الاستکاک الصمم و ذهاب السمع (2).

«13»

شف، [کشف الیقین] أَحْمَدُ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْمَعْلَکِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَی الْخَرَّازِ عَنْ بَلِیدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: بَیْنَمَا أَنَا عِنْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِذْ قَالَ یَطْلُعُ الْآنَ قُلْتُ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی مَنْ ذَا قَالَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ خَیْرُ الْوَصِیِّینَ وَ أَوْلَی النَّاسِ بِالنَّبِیِّینَ قَالَ فَطَلَعَ عَلِیٌّ علیه السلام ثُمَّ قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی (3).

«14»

شف، [کشف الیقین] الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمٍ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَصْفَهَانِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرٍ النَّسَائِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَرِیزٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دَاهِرٍ عَنْ أَبِی دَاهِرِ بْنِ یَحْیَی الْأَحْمَرِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :هَذَا عَلِیُّ بْنُ

أَبِی طَالِبٍ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُهُ مِنْ دَمِی وَ هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ قَالَ صلی الله علیه و آله یَا أُمَّ سَلَمَةَ اشْهَدِی وَ اسْمَعِی هَذَا عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ عَیْبَةُ عِلْمِی وَ بَابِیَ الَّذِی أُوتَی مِنْهُ وَ الْوَصِیُّ عَلَی أُمَّتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی أَخِی فِی الدُّنْیَا وَ خَدِینِی فِی الْآخِرَةِ وَ مَعِی فِی السَّنَامِ الْأَعْلَی (4).

بیان

الخدین الصدیق.

«15»

یج، [الخرائج و الجرائح] رُوِیَ: أَنَّ یَهُودِیّاً جَاءَ إِلَیْهِ صلی الله علیه و آله یُقَالُ لَهُ سَجْتُ الْفَارِسِیُ (5) فَقَالَ

ص: 257


1- 1. أمالی الشیخ: 142.
2- 2. النهایة 2: 172.
3- 3. الیقین: 14.
4- 4. الیقین: 29 و 30.
5- 5. فی المصدر: سحت الفارسیّ.

صَلی الله علیهِ و آله عزم تبوک نموده و علی علیه السّلام را به جانشینی خود بر مدینه گمارد، پس علی علیه السّلام عرض کرد: آیا مرا بر زنان و بازماندگان از جنگ می­گماری؟ فرمود: آیا خشنود نمی­شوی که نزد من منزلت هارون از موسی را داشته باشی مگر اینکه پس از من پیامبری نیست؟ و با اسناد ابوداوود گوید: شعبه از حَکَم روایت کرده که گفت: مانند آن را از مصعب شنیده­ام.

و مسلم در صحیح خود شبیه آن را از ابوبکر بن ابی شیبه از غندر از شعبه نقل کرده است؛ و محمّد بن مثنّی و ابن بشّار از محمّد بن جعفر بن شعبه مانند آن را روایت نموده؛ واز عبدالله بن معاذ از پدرش شعبه، شبیه آن را آورده است.

روایت32.

صحیح بخاری: ربع آخر جزء چهارم: ابراهیم بن سعد از پدرش روایت کرده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: آیا خشنود نیستی که نزد من منزلت هارون از موسی را داشته باشی؟

روایت33.

مسلم در صحیح خود گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: آیا خشنود نمی­شوی که نزد من منزلت هارون از موسی را داشته باشی؟(1)

روایت34.

و گوید: سعد بن ابی وقّاص از پدرش روایت کرده که معاویة بن ابی سفیان به سعد گفت: چه چیزی تو را از دشنام دادن به ابوتراب باز داشت؟ گفت: تا زمانی که سه کلام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را درباره وی به خاطر می­آورم، هرگز او را دشنام نخواهم داد، زیرا برخوردار بودن از یکی از آن­ها، نزد من نیکوتر از داشتن شتران سرخ موی است. شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله - در حالی که در یکی غزوه­هایش وی را بر زنان و کودکان گمارده بود و ایشان نیز عرض کرد: یا رسول الله، آیا مرا بر زنان و کودکان می­گمارد؟! - پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به او فرمود: آیا خشنود نمی­شوی که نزد من منزلت هارون از موسی را داشته باشی مگر اینکه پس از من پیامبری نیست؟ و نیز شنیدم که آن حضرت در روز خیبر فرمود: پرچم را به مردی خواهم سپرد که خدا و رسولش را دوست می­دارد. - گوید: - پس هر کدام آرزو کردیم آن مرد او باشد، لیکن آن حضرت فرمود: علی را برای من فرا بخوانید، و چون او را آوردند، از چشم درد شکوه می­کرد، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آب دهان به چشمان وی مالیده و بیرق را به دستش سپرد و خداوند خیبر را بر دست وی گشود؛ و چون این آیه نازل شد: «نَدْعُ

ص: 264


1- . صحیح مسلم 7: 120

أَسْأَلُکَ عَنْ رَبِّکَ یَا مُحَمَّدُ إِنْ أَجَبْتَنِی أَتَّبِعْکَ (1) وَ کَانَ رَجُلًا مِنْ مُلُوکِ فَارِسَ وَ کَانَ ذَرِباً(2) فَقَالَ أَیْنَ اللَّهُ قَالَ هُوَ فِی کُلِّ مَکَانٍ وَ لَا یُوصَفُ بِمَکَانٍ وَ لَا یَزُولُ بَلْ لَمْ یَزَلْ بِلَا مَکَانٍ وَ لَا یَزَالُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ لَتَصِفُ رَبّاً عَظِیماً بِلَا کَیْفٍ فَکَیْفَ لِی أَعْلَمُ (3) أَنَّهُ أَرْسَلَکَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَلَمْ یَبْقَ بِحَضْرَتِنَا ذَلِکَ الْیَوْمَ حَجَرٌ وَ لَا مَدَرٌ إِلَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَ (4) مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ قُلْتُ أَیْضاً أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَأَسْلَمَ سَجْتُ (5) وَ سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَبْدَ اللَّهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هَذَا(6) قَالَ هَذَا خَیْرُ أَهْلِی وَ أَقْرَبُ الْخَلْقِ مِنِّی وَ هُوَ الْوَزِیرُ فِی حَیَاتِی وَ الْخَلِیفَةُ بَعْدَ وَفَاتِی کَمَا کَانَ هَارُونُ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْهُ فَإِنَّهُ عَلَی الْحَقِ (7).

«16»

شف، [کشف الیقین] مِنْ تَفْسِیرِ الْحَافِظِ مُحَمَّدِ بْنِ مُؤْمِنٍ الشِّیرَازِیِّ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ قَالَ: أَقْبَلَ صَخْرُ بْنُ حَرْبٍ حَتَّی جَلَسَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (8) فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ هَذَا الْأَمْرُ لَنَا مِنْ بَعْدِکَ أَمْ لِمَنْ قَالَ یَا صَخْرُ الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِی لِمَنْ هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی عَمَّ یَتَساءَلُونَ یَعْنِی یَسْأَلُکَ أَهْلُ مَکَّةَ عَنْ خِلَافَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ مِنْهُمُ الْمُصَدِّقُ بِوَلَایَتِهِ وَ خِلَافَتِهِ کَلَّا رَدْعٌ وَ رَدٌّ عَلَیْهِمْ سَیَعْلَمُونَ سَیَعْرِفُونَ خِلَافَتَهُ بَعْدَکَ أَنَّهَا حَقٌّ یَکُونُ ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ

سَیَعْرِفُونَ خِلَافَتَهُ وَ وَلَایَتَهُ إِذْ یُسْأَلُونَ عَنْهَا فِی قُبُورِهِمْ فَلَا یَبْقَی مَیِّتٌ فِی شَرْقٍ وَ لَا فِی غَرْبٍ وَ لَا فِی بَرٍّ وَ لَا فِی بَحْرٍ إِلَّا وَ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ یَسْأَلَانِهِ عَنْ وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (9) بَعْدَ الْمَوْتِ یَقُولَانِ لِلْمَیِّتِ مَنْ رَبُّکَ

ص: 258


1- 1. فی المصدر: اتبعتک.
2- 2. أی فصیحا.
3- 3. فی المصدر: فکیف لی أن أعلم.
4- 4. فی المصدر: و أشهد أن اه.
5- 5. فی المصدر فأسلم سحت.
6- 6. فی المصدر و( م): فقال: یا محمّد من هذا؟.
7- 7. الخرائج و الجرائح: 75.
8- 8. فی المصدر: إلی جنب رسول اللّه.
9- 9. فی المصدر: عن ولایة علی أمیر المؤمنین.

أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمُ ْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُم...»،(1){

پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان...را فراخوانیم.} رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام را فراخوانده و فرمود: خداوندا، اینان اهل بیت من هستند!(2)

روایت35.

مناقب ابن مغازلی: از احمد بن محمّد بن عبدالوهّاب، آن را به عامر بن سعد رسانده و او از پدرش از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده که آن حضرت به علی علیه السّلام فرمود: تو نزد من منزلت موسی از هارون را داری مگر اینکه پس از من پیامبری نیست. و از احمد بن محمّد سمسار که آن را به انس بن مالک می­رساند، مانند این روایت را نقل می­کند. و نیز از محمّد بن احمد بن عثمان معروف به ابن الدنیا که آن را به اعمش رسانده، از عطیه از ابوسعید خدری از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مانند آن را روایت نموده است. و از عبدالوهاب بن محمّد بن موسی که آن را به ابن مسیّب رسانده، از سعد بن ابی وقّاص از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، نظیر آن را نقل کرده است. و از محمّد بن علی بن عبدالرحمان علوی که آن را به ابن مسیّب رسانده، شبیه آن را روایت نموده است. و از حسین بن حسن بن یعقوب دبّاس که آن را به عایشه بنت سعد رسانده، از سعد مانند این حدیث را روایت کرده است. و از عبدالله بن محمّد بن عبدالله رفاعی اصفهانی و آن را به عبدالله بن مسعود رسانده، نظیر این حدیث را از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نقل کرده است.

روایت36.

و از محمّد بن احمد بن عثمان بغدادی، آن را به عروۀ بن زبیر رسانده، از جابر نقل کرده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عزم غزوه­ای نموده، پس به علی علیه السّلام فرمود: جانشین من بر خانواده­ام باش. عرض کرد: یا رسول الله، مردم خواهند گفت: پیامبر عموزاده خود را کوچک و تحقیر کرد - و این را چند بار تکرار نمود - پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آیا خرسند نمی­شوی که نزد من منزلت هارون از موسی را داشته باشی، مگر اینکه پس از من پیامبری نیست؟ و از علی بن عبدالواحد واسطی که آن را به ابراهیم بن سعد بن ابی وقّاص از پدرش رسانده، از آن حضرت عین روایت را نقل کرده است.

روایت37.

ابن عباس آورده است که: مردم به قصد غزوه تبوک از مدینه بیرون برده شدند، پس علی علیه السّلام - به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله - عرض کرد: من نیز با شما می­آیم.

ص: 265


1- . آل عمران / 61
2- . صحیح مسلم 7: 121-120

وَ مَا دِینُکَ وَ مَنْ نَبِیُّکَ وَ مَنْ إِمَامُکَ (1).

«17»

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب وَ أَمَّا الْخَبَرُ: أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی فَقَدْ أَخْرَجَهُ الشَّیْخَانِ فِی صَحِیحِهِمَا(2) وَ النَّطَنْزِیُّ فِی الْخَصَائِصِ أَنَّهُ سُئِلَ رَجُلٌ شَافِعِیٌّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا النُّبُوَّةَ.

و صنف أحمد بن محمد بن سعید کتابا فی طرقه قد تلقته الأمة بالقبول إجماعا و قد قال صلی الله علیه و آله ذلک مرارا منها لما خلفه فی غزاة تبوک علی المدینة و الحرم فریدا لأن تبوک بعیدة منها(3) فلم یأمن أن یصیروا إلیها و إنه قد علم أنه لا یکون هناک قتال و خرج فی جیش أربعین ألف رجل و خلف جیشا و هو علی وحده و قد قال الله تعالی فی غیره رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ (4) الآیة فما ظنک بالمدینة لیس فیها إلا منافق أو امرأة(5) قال أبو سعید الخدری فلما وصل النبی إلی الجرف (6) أتاه علی علیه السلام فقال یا نبی الله زعم المنافقون أنک لما خلفتنی أنک استثقلتنی و تخففت منی فقال صلی الله علیه و آله کذبوا إنما خلفتک لما ورای فارجع فاخلفنی فی أهلی و أهلک أ فلا ترضی یا علی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی فرجع علی علیه السلام و فی روایات کثیرة إلا أنه لا نبی بعدی و لو کان لکنته رواه الخطیب فی التاریخ و عبد الملک العکبری فی الفضائل و أبو بکر بن مالک و ابن الثلاج و علی بن الجعد فی أحادیثهم و ابن فیاض فی

ص: 259


1- 1. الیقین: 151.
2- 2. فی المصدر: فی صحیحهما.
3- 3. تبوک قریة بین وادی القری و الشام، بها عین ماء و نخل و کان لها حصن خرب، و إلیها انتهی النبیّ صلّی اللّه علیه و آله فی غزوته المنسوبة إلیها، کان قد بلغه أنّه تجمع إلیها الروم و لخم و جذام، فوجدهم قد تفرقوا و لم یلق کیدا، و أقام بها ثلاثة أیّام( مراصد الاطلاع 1: 253).
4- 4. سورة التوبة: 87 و 93.
5- 5. أی إن تخلیف رسول اللّه علیا قد یوهم أنّه استثقله و تخفف منه، کیف لا و قد عاتب اللّه سبحانه فی غیر هذا المورد القاعدین عن الجهاد.
6- 6. الجرف- بالضم ثمّ السکون- موضع علی ثلاثة أمیال من المدینة نحو الشام، بها کانت أموال لعمر بن الخطّاب و لاهل المدینة( مراصد الاطلاع 1: 326).

فرمود: آیا خشنود نمی­شنوی که منزلت هارون از موسی را نزد من داشته باشی مگر اینکه تو پیامبر نیستی؟

روایت38.

مصعب بن سعد از پدرش نقل کرده که گفت: معاویه گفت: آیا علی را دوست داری؟ - گوید: - گفتم: چگونه وی را دوست نداشته باشم در حالی که شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: تو نزد من منزلت هارون از موسی را داری مگر اینکه پس از من پیامبری نیست؟! و دیدم که در جنگ بدر همچون اسب شیهه کشیده حریف می­طلبید و می­گفت:

- جوانی در اوج توانمندی و قدرتم، گویی جنِّی هستم که شب خواب ندارد؛

- مادرم مرا برای چنین روزی زاده است.

گوید: پس بازنگشت تا اینکه غرقه در خون گشت.

روایت39.

و از علی بن عمر بن عبدالله بن شوذب، آن را به سعید بن مسیّب رسانده، از سعد بن ابی وقّاص روایت کرده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: در مدینه بمان! گوید: علی علیه السّلام به آن حضرت عرض کرد: شما تاکنون به غزوه­ای نرفته­اید که مرا با خود نبرید؟! فرمود: کار مدینه جز با حضور من یا تو به سامان نیاید، و تو نزد من منزلت هارون از موسی را داری مگر اینکه پس از من پیامبری نیست. سعید گوید: پس به سعد گفتم: آیا خود این حدیث را از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله شنیده­ای؟ گفت: آری، نه یک بار و دو بار این را به علی علیه السّلام فرموده است.

روایت40.

قیس روایت کرد که: مردی از معاویه پرسشی کرد، معاویه گفت: آن را از علی بن ابی طالب بپرس که او أعلم است. آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین، پاسخ تو را بیشتر از پاسخ علی دوست می­دارم. معاویه گفت: چه بد سخنی درباره وی گفتی و چه پستی و دنائتی به خرج دادی، تو از مردی نفرت داری که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وی را همانند پرنده­ای که به جوجه­اش غذا بخوراند، از علم سیر می­کرد؛ و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: منزلت تو نزد من مانند منزلت هارون از موسی است مگر اینکه پس از من پیامبری نیست. و عمر بن

ص: 266

شرح الأخبار عن عمار بن مالک عن سعید عن أبیه (1).

«18»

کشف، [کشف الغمة] مِنْ مَنَاقِبِ الْخُوَارِزْمِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ: جَاءَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ نَحْنُ مُضْطَجِعُونَ فِی الْمَسْجِدِ وَ فِی یَدِهِ عَسِیبٌ رَطْبٌ فَقَالَ تَرْقُدُونَ فِی الْمَسْجِدِ قُلْنَا قَدْ أَجْفَلْنَا وَ أَجْفَلَ عَلِیٌّ مَعَنَا(2) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَعَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّهُ یَحِلُّ لَکَ فِی الْمَسْجِدِ مَا یَحِلُّ لِی أَ لَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا النُّبُوَّةَ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّکَ لَذَائِدٌ عَنْ حَوْضِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ تَذُودُ عَنْهُ رِجَالًا کَمَا یُذَادُ الْبَعِیرُ الضَّالُّ عَنِ الْمَاءِ بِعَصًا لَکَ مِنْ عَوْسَجٍ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی مُقَامِکَ مِنْ حَوْضِی (3).

«19»

بشا، [بشارة المصطفی] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْفَارِسِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ الْمُذَکِّرِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْعَدَوِیِّ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ شَبِیبٍ (4) عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: رَأَیْتُ حَسَّانَ بْنَ ثَابِتٍ وَاقِفاً بِمِنًی وَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ أَصْحَابُهُ مُجْتَمِعِینَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ سَیِّدُ الْعَرَبِ وَ الْوَصِیُّ الْأَکْبَرُ مَنْزِلَتُهُ مِنِّی مَنْزِلَةُ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی لَا تُقْبَلُ التَّوْبَةُ مِنْ تَائِبٍ إِلَّا بِحُبِّهِ یَا حَسَّانُ قُلْ فِیهِ شَیْئاً فَأَنْشَأَ حَسَّانُ بْنُ ثَابِتٍ یَقُولُ

لَا تُقْبَلُ التَّوْبَةُ مِنْ تَائِبٍ***إِلَّا بِحُبِّ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ

أَخِی رَسُولِ اللَّهِ بَلْ صِهْرِهِ***وَ الصِّهْرُ لَا یَعْدِلُ بِالصَّاحِبِ

وَ مَنْ یَکُنْ مِثْلَ عَلِیٍّ وَ قَدْ***رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ مِنَ الْمَغْرِبِ

رُدَّتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ فِی ضَوْئِهَا***بَیْضاً کَأَنَّ الشَّمْسَ لَمْ تَغْرُبِ

(5).

ص: 260


1- 1. مناقب آل أبی طالب 1: 522.
2- 2. العسیب: جریدة من النخل کشط خوصها. رقد الرجل: نام. و فی النهایة( 1: 168): فیه« فنعس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله علی راحلته حتّی کاد ینجفل عنها» هو مطاوع جفله إذا طرحه و ألقاه، أی ینقلب عنها و یسقط، یقال ضربه فجعله أی ألقاه علی الأرض.
3- 3. کشف الغمّة: 44.
4- 4. فی المصدر: عن سلمة بن شعیب.
5- 5. بشارة المصطفی: 180.

خطاب از وی پرسش می­کرد و از او دانش می­آموخت؛ من خود شاهد بودم که هرگاه از پاسخ دادن به پرسشی باز می­ماند، می­گفت: آیا علی اینجاست؟ اکنون برخیز که خدا پاهای تو را استوار ندارد! سپس نامش را از دیوان حذف کرد.

توضیح

«الحمحمة»: صدای اسب که پایین­تر از شیهه باشد. «رجل سنحنح»: مردی که شب نمی­خوابد. «غرّ الطائر فرخه»: پرنده به جوجه خود غذا خورانید.(1)

مؤلف: ابن بطریق در مستدرک کتاب المغازی ابن اسحاق، با اسناد خود گوید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عازم غزوه تبوک شد، علی بن ابی طالب علیه السّلام را به جانشینی خود بر خانواده­اش گمارد و از وی خواست در کنار خانواده آن حضرت مانده و در میان ایشان اقامت کند. آن­گاه منافقان ولوله راه انداخته و گفتند: پیامبر جز به خاطر ملالت از او و راحت شدن از گران جانی­اش او را بر جای نگذاشت. چون آن­ها چنین گفتند، علی علیه السّلام سلاح خویش را برگرفته و در پی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله رفت تا اینکه در «جرف» به وی رسید، و عرض کرد: یا رسول الله، منافقان گمان دارند که شما به خاطر اینکه از من ملول شده­ای و خواسته­ای از دست من آسوده گردی، مرا خود نبرده­ای، فرمود: دروغ می­گویند، من تو را بدان سبب برجای گذاشته­ام که خانواده­ام از شرّ آنان در امان باشند، پس برگرد و جانشین من بر خانواده­ام و خانواده­ات باش! ای علی، خرسند نمی­شوی که منزلت تو نسبت به من، منزلت هارون از موسی باشد مگر اینکه پی از من پیامبری نیست؟ پس علی علیه السّلام به مدینه بازگشت و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به سفر خود ادامه داد .

و با اسناد از زید بن رمانه آورده است: اطلاع یافتم مردی از قریش می­گفت: به خدا سوگند نمی­دانم، شاید او پس از محمّد، نبی خواهد شد! پس ابراهیم بن سعد بن ابی وقّاص را ملاقات کرده و به وی گفتم: ای ابواسحاق، شنیده­ام پدرت حدیث رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درباره علی بن ابی طالب در غزوه تبوک را نقل می­کند. او به تصور اینکه سخن من ناشی از علاقه­ای است که به علی دارم، خندید. پس گفتم: به خدا سوگند من بدان سبب از شما سؤال نکردم، بلکه اطلاع یافته­ام که مردی از قوم تو می­گوید: چه می­دانم؟ شاید پس از محمّد، پیامبر شود؟ پس گفت: بلی، گواهی می­دهم که شنیدم پدرم سعد بن ابی وقّاص گفت: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام - آن روز که وی را از غزوه تبوک بازگرداند - فرمود: یا علی، آیا خشنود نمی­شوی که نزد من منزلت هارون از موسی را داشته باشی مگر اینکه پس از من پیامبری نیست؟(2)

و از کتاب «الفردوس» باب «باء» با اسناد از عمر بن خطاب آورده است: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود:

ص: 267


1- . العمدۀ: 62-61
2- . نسخه خطی
«20»

مد، [العمدة] بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ وَکِیعٍ عَنْ فَضْلِ بْنِ مَرْزُوقٍ عَنْ عَطِیَّةَ الْعَوْفِیِّ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی.

«21»

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مُعَمَّرٍ عَنِ عُبَادَةَ وَ عَلِیِّ بْنِ زَیْدِ بْنِ جُذْعَانَ قَالا حَدَّثَنَا ابْنُ الْمُسَیَّبِ قَالَ حَدَّثَنِی ابْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ (1): فَدَخَلْتُ عَلَی سَعْدٍ فَقُلْتُ حَدِیثٌ حَدَّثْتُهُ عَنْکَ حَدِّثْنِیهِ حِینَ اسْتَخْلَفَ النَّبِیُّ

عَلِیّاً عَلَی الْمَدِینَةِ قَالَ فَغَضِبَ سَعْدٌ وَ قَالَ مَنْ حَدَّثَکَ بِهِ فَکَرِهْتُ أَنْ أُخْبِرَهُ أَنَّ ابْنَهُ حَدَّثَنِیهِ فَیَغْضَبَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حِینَ خَرَجَ فِی غَزَاةِ تَبُوکَ اسْتَخْلَفَ عَلِیّاً علیه السلام عَلَی الْمَدِینَةِ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ تَخْرُجَ فِی وَجْهٍ (2) إِلَّا وَ أَنَا مَعَکَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَ وَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی غَیْرَ أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی.

«22»

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ زَیْدٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ سَعْدٍ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی قِیلَ لِسُفْیَانَ غَیْرَ أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی قَالَ نَعَمْ (3).

«23»

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ شُعْبَةَ عَنِ الْحَکَمِ عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ قَالَ: خَلَّفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فِی غَزَاةِ تَبُوکَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ تُخَلِّفُنِی فِی النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ قَالَ أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی غَیْرَ أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی.

«24»

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ شُعْبَةَ عَنْ سَعْدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ یُحَدِّثُ عَنْ سَعْدٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله :أَنَّهُ قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی.

ص: 261


1- 1. فاعله ابن المسیب کما یظهر من قوله« فکرهت أن اخبره أن ابنه حدثنیه».
2- 2. الجهة: القصد و النیة. الجهة. ما یتوجه إلیه الإنسان من عمل و غیره.
3- 3. أی قیل لسفیان: إن رسول اللّه قال« غیر أنّه لا نبی بعدی» بعد ما قال« انت منی بمنزلة هارون من موسی»؟ قال: نعم.

یا علی، تو به جهت اسلام آوردن اوّلینِ مسلمانانی و به جهت ایمان نخستین مؤمنی و نزد من منزلتی همانند منزلت هارون از موسی را داری.(1)

مؤلف: ابن اثیر در کتاب «کامل التواریخ» چیزی شبیه به آنچه ابن بطریق از محمّد بن اسحاق آورده، روایت کرده است، و سیّد بن طاووس اکثر روایات ابن بطریق در کتاب «الطرائف» را نقل کرده، سپس گوید: قاضی ابوالقاسم علی بن محسن بن علی تنوخی که از اعیان و بزرگان رجال آن­هاست، کتابی تصنیف نموده و آن را «ذکر الروایات عن النبی صَلی الله علیهِ و آله أنّه قال لأمیرالمؤمنین علیه السّلام: أنتَ منّی بمنزلۀ هارون من موسی إلّا إنّه لا نبیّ بعدی و بیان طرقها و اختلاف وجوهها» نامید، من این کتاب را از نسخه­ای در حدود سی برگی کهنه دیدم که روی آن روایتی بود که تاریخ 445 ﻫ . ق بر آن نقش بسته بود. تنوخی حدیث پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام: «منزلت تو نزد من همانند منزلت هارون از موسی است» را از عمر بن خطّاب، از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام، سعد بن ابی وقّاص، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس، جابر بن عبدالله انصاری، ابوهریره، ابوسعید خدری، جابر بن سمره، مالک بن حویرث، براء بن عازب، زید بن ارقم، ابورافع خدمتکار رسول خدا، عبدالله بن ابی اوفی و برادرش زید، ابو سریحه، حذیفۀ بن اُسید، انس بن مالک، ابوبریده اسلمی، ابو ایّوب انصاری، عقیل بن ابی طالب، حبشی بن جناده سلّولی، معاویی بن ابی سفیان، اُمّ سلمه همسر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، اسماء بنت عمیس، سعید بن مسیّب، محمّد بن علی بن حسین علیهم السّلام، حبیب بن ابی ثابت، فاطمه بنت علی علیه السّلام و شرحبیل بن سعد. تنوخی گوید: همه این­ها از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله حدیث را روایت کرده­اند، سپس روایات را با اسانید و طرق آن­ها شرح کرده است. (2)

و حاکم ابونصر حربی در کتاب «التحقیق لما احتجَّ به امیرالمؤمنین علیه السّلام یوم الشوری»، - حاکم نامبرده، از بزرگان و سرشناسان مذاهب اربعه است و ابوالعباس ابن عقده حافظ را درک کرده بود، و وفات ابن عقده به سال 330 اتفاق افتاد - و او آورده است که قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درباره علی علیه السّلام: «انت منی بمنزلۀ هارون من موسی» را از مردمان بسیاری ذکر کرده است؛

ص: 268


1- . نسخه خطی
2- . الطرائف: 548
«25»

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ بِلَالٍ عَنْ جُعَیْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَائِشَةَ بِنْتِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهَا سَعْدٍ: أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام خَرَجَ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله حَتَّی جَاءَ ثَنِیَّةَ الْوَدَاعِ (1) وَ هُوَ یَبْکِی (2) وَ یَقُولُ تُخَلِّفُنِی مَعَ الْخَوَالِفِ فَقَالَ أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا النُّبُوَّةَ.

«26»

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ یَحْیَی بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُوسَی الْجُهَنِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَةَ(3) فَقَالَ رَفِیقِی أَبُو مَهْدِیٍّ کَمْ لَکِ فَقَالَتْ سِتٌّ وَ ثمانین [ثَمَانُونَ] سَنَةً قَالَ مَا سَمِعْتِ مِنْ أَبِیکِ شَیْئاً قَالَ قَالَتْ حَدَّثَتْنِی أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَیْسَ بَعْدِی نَبِیٌّ.

«27»

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ حَجَّاجِ بْنِ مِنْهَالٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ زَیْدٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ قَالَ: قُلْتُ لِسَعْدِ بْنِ مَالِکٍ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ حَدِیثٍ وَ أَنَا أَهَابُکَ (4) أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهُ قَالَ فَقَالَ لَا تَفْعَلْ یَا ابْنَ أَخِی إِذَا عَلِمْتَ أَنَّ عِنْدِی عِلْماً بِشَیْ ءٍ فَاسْأَلْنِی عَنْهُ وَ لَا تَهَبْنِی فَقُلْتُ قَوْلُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام حِینَ خَلَّفَهُ فِی الْمَدِینَةِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ اسْتَخْلَفَهُ

حِینَ خَرَجَ فِی غَزَاةِ تَبُوکَ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ تُخَلِّفُنِی فِی الْخَوَالِفِ فِی النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ فَقَالَ أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی قَالَ بَلَی فَرَجَعَ مُسْرِعاً کَأَنِّی (5) أَنْظُرُ إِلَی غُبَارِ قَدَمَیْهِ یَسْطَعُ.

«28»

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ الْمَاجِشُونِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْکَدِرِ عَنِ ابْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ: أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی قَالَ سَعِیدٌ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُشَافِهَ بِذَلِکَ سَعْداً فَلَقِیتُهُ فَذَکَرْتُ لَهُ مَا ذَکَرَ لِی عَامِرٌ

ص: 262


1- 1. ثنیة الوداع- بفتح الواو- اسم موضع، ثنیة مشرفة علی المدینة یطؤها من یرید مکّة( مراصد الاطلاع 1: 301).
2- 2. فی المصدر: و علی یبکی.
3- 3. هی من بنات أمیر المؤمنین کما سیجی ء ذکرها فی الحدیث 29 و فی باب أولاده علیه السلام.
4- 4. هابه: خافه و اتقاه.
5- 5. فی المصدر: حتی کأنی.

سپس ذکر کرده که آن را از ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زیبر، عبدالله بن عوف، سعد بن ابی وقّاص، حسن بن علی بن ابی طالب، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر بن خطّاب، ابن منذر، ابی بن کعب، ابی بن یقظان، عمار بن یاسر، جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، مالک بن حویرث، زید بن ارقم، براء بن عازب، انس بن مالک، جابر بن سمره، حبشی بن جناده، معاویۀ بن ابی سفیان، بریده اسلمی، فاطمه بنت رسول الله صلوات الله علیه و آله، فاطمه بنت حمزه، اسماء بنت عمیس و أروی بنت حارث بن عبدالمطلّب روایت نموده است. تمام.(1)

مؤلف: ابن اثیر در «جامع الأصول» از صحیح بخاری و صحیح مسلم و صحیح ترمذی از سعد بن ابی وقّاص با دو سند و از جابر، حدیث منزلت را آن­گونه که در روایت ابن بطریق مذکور افتاد، نقل کرده­اند. و بغوی در «المصابیح» و «شرح السنّه» و بیضاوی در «المشکاۀ» از صحیحین و مسند احمد بن حنبل، و از صحیحین و کتاب «الفردوس» که نسخه تصحیح شده­ای دارم، لیکن من از نسخه­هایی که علمای فریقین از آن­ها نقل کرده­اند، نقل می­کنم تا با منابع نقل آن­ها یکسان باشد و نیز به خاطر اینکه از شک و تردید، دورتر است.

مؤلف: ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری» شرح بخاری در مجلّد ششم آن در شرح حدیث منزلت چنین آورده است: «ای نازلاً منی منزلۀ هارون من موسی، و باء زائد است». و در روایت سعید بن مسیّب از سعد آمده است: پس علی علیه السّلام فرمود: خرسند شدم، خرسند شدم! احمد بن حنبل آن را روایت کرده است. ابن سعد در نقل حدیث از براء و زید بن ارقم، نظیر این داستان را نقل کرده است: علی علیه السّلام عرض کرد: بلی یا رسول الله. - گوید: - ماجرا به همین شکل بوده است؛ و در آغاز سخنشان آورده­اند که آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: یا باید من در مدینه بمانم یا تو! پس علی علیه السّلام را بر مدینه گمارد. علی علیه السّلام شنید گروهی می­گویند: حتماً بدان سبب که از او دلخور و ناراحت بوده، وی را به جنگ نبرده است. پس علی علیه السّلام در پی پیامبرصَلی الله علیهِ و آله افتاده و ماجرا را برای وی بازگو نمود....الخ و اسناد این حدیث قوی و محکم است. و در روایت عامر بن سعد بن

ص: 269


1- . این کتاب نسخه خطی است و نتوانستیم آن را به دست آوریم.

قَالَ فَوَضَعَ إِصْبَعَهُ فِی أُذُنِهِ وَ قَالَ اسْتَکَّتَا إِنْ لَمْ أَکُنْ سَمِعْتُهُ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله.

وَ رَوَاهُ مُسْلِمٌ فِی الْجُزْءِ الرَّابِعِ عَلَی حَدِّ کُرَّاسَیْنِ مِنْ آخِرِهِ (1) عَنْ یَحْیَی بْنِ یَحْیَی التَّمِیمِیِّ وَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّبَّاحِ وَ عُبَیْدِ اللَّهِ الْقَوَارِیرِیِّ وَ شُرَیْحِ بْنِ یُونُسَ کُلِّهِمْ عَنْ یُوسُفَ الْمَاجِشُونِ وَ اللَّفْظُ لِابْنِ الصَّبَّاحِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْکَدِرِ: إِلَی آخِرِ مَا مَرَّ إِلَّا أَنَّ فِیهِ فَوَضَعَ إِصْبَعَیْهِ فِی أُذُنَیْهِ وَ قَالَ نَعَمْ وَ إِلَّا اسْتَکَّتَا.

وَ رَوَاهُ أَیْضاً فِی الْجُزْءِ الْمَذْکُورِ فِی بَابِ مَنَاقِبِهِ علیه السلام بِهَذَا الْإِسْنَادِ(2) وَ رَوَی رَزِینٌ فِی الْجَمْعِ بَیْنَ الصِّحَاحِ السِّتَّةِ مِنْ صَحِیحِ أَبِی دَاوُدَ وَ صَحِیحِ التِّرْمِذِیِّ بِإِسْنَادِهِمَا عَنِ ابْنِ الْمُسَیَّبِ: مِثْلَهُ.

وَ رَوَاهُ أَیْضاً ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَطَّارِ یَرْفَعُهُ إِلَی عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ وَ ذَکَرَ: مِثْلَهُ.

وَ رَوَی ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ أَیْضاً عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْإِسْکَافِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ: نَحْوَهُ.

وَ رَوَی أَیْضاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الرَّزَّاقِ الْهَاشِمِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی ابْنِ الْمُسَیَّبِ: مِثْلَهُ.

«29»

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ دُکَیْنٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُوسَی الْجُهَنِیِّ عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ عَلِیٍّ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی (3).

«30»

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ وَ فِیمَا کَتَبَ إِلَیْنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ یَذْکُرُ أَنَّ یَزِیدَ بْنَ مِهْرَانَ حَدَّثَهُمْ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ عَیَّاشٍ عَنِ الْأَجْلَحِ عَنْ حَبِیبٍ عَنْ أَبِی ثَابِتٍ عَنِ ابْنِ السَّمَّانِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ زَیْدٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی.

«31»

وَ مِنْ صَحِیحِ الْبُخَارِیِ (4) مِنَ الْجُزْءِ الْخَامِسِ فِی اْلکُرَّاسِ السَّادِسِ مِنْهُ عَنْ مَدَدٍ(5) عَنْ یَحْیَی عَنْ شُعْبَةَ عَنِ الْحَکَمِ عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَرَجَ إِلَی تَبُوکَ وَ اسْتَخْلَفَ عَلِیّاً فَقَالَ أَ تُخَلِّفُنِی فِی النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ (6) فَقَالَ

ص: 263


1- 1. صحیح مسلم 7: 120.
2- 2. صحیح مسلم 7: 120.
3- 3. لم نجد هذه الروایة فی المصدر، و قد سبق تحت الرقم 26 باختلاف فی السند.
4- 4.: 54.
5- 5. کذا فی النسخ؛ و فی المصدر و صحیح البخاریّ: مسدد.
6- 6. کذا فی النسخ؛ و فی المصدر و صحیح البخاریّ: فی الصبیان و النساء.

ابی وقّاص نزد مسلم واقع شد و ترمذی گوید: معاویه به سعد گفت: چه چیزی تو را مانع می­شود که ابوتراب را دشنام دهی؟ گفت: چون به خاطرم آمد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سه چیز درباره وی فرمود، از این رو هرگز وی را دشنام نخواهم داد، سپس این حدیث و آیه را نقل کرد: تحقیقاً پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسول او وی را دوست دارند؛ و آن­گاه که آیه: «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکم»(1) نازل گشت، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام را فراخوانده و فرمود: خداوندا، اینان اهل بیت من هستند .

و نزد ابویعلی از سعد از وجه دیگری آمده که نقل آن خالی از اشکال است، گوید: اگر بر فرق سرم ارّه بگذارند تا علی را دشنام دهم، هرگز چنین نخواهم کرد و این حدیث - منظورم حدیث دشنام است - از غیر سعد، از عمر، علی، ابوهریره، ابن عباس، جابر بن عبدالله، براء، زید بن ارقم، بوسعید، انس، جابر بن سمره، حبشی بن جناده، معاویه، اسماء بنت عمیس و دیگران روایت شده است که ابن عساکر در زندگینامه علی علیه السّلام راه­های نقل آن را ذکر کرده است. سخن وی که برگرفته از کتاب خود او بود. تمام.(2)

مؤلف: آنچه این روایت را تأیید می­کند، روایت سید رضی در نهج البلاغه در باب اختصاص آن به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است که در پی خواهد آمد که گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: «تو آنچه را که من می­شنوم، می­شنوی و آنچه را که من می­بینم، می­بینی، مگر اینکه تو پیامبر نیستی بلکه وزیر هستی و بر مسیر خیر قرار داری.»(3) و ابن ابی الحدید در شرح خود بر نهج البلاغه، پس از نقل روایات مؤید این امر، نشان می­دهد که آن حضرت از نص قرآن و سنّت، وزیر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است. خدای متعال می­فرماید: «وَ اجْعَل لیّ ِ وَزِیرًا مِّنْ أَهْلیِ* هَارُونَ أَخِی*اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی* وَ أَشْرِکْهُ فیِ أَمْرِی»،(4)

برای من دستیاری از کسانم قرار ده، هارون برادرم را، پشتم را به او استوار کن، و او را شریک کارم گردان،} و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در روایتی که مورد اتفاق فرق اسلامی است، فرمود: «تو نزد من منزلت هارون از موسی را داری مگر اینکه پس از من پیامبری نیست؛» و با این روایت، تمام مراتب

ص: 270


1- . آل عمران/ 61
2- . فتح الباری 7: 90
3- . نهج البلاغه (عبده، چاپ مصر): 417
4- . طه/ 30-29

صلی الله علیه و آله أَ لَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی.

بِالْإِسْنَادِ قَالَ أَبُو دَاوُدَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنِ الْحَکَمِ سَمِعْتُ عَنْ مُصْعَبٍ: مِثْلَهُ.

وَ رَوَاهُ مُسْلِمٌ فِی صَحِیحِهِ عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ عَنْ غُنْدُرٍ عَنْ شُعْبَةَ: مِثْلَهُ (1).

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّی وَ ابْنِ بَشَّارٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ شُعْبَةَ: مِثْلَهُ (2).

وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُعَاذٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ شُعْبَةَ: مِثْلَهُ (3).

«32»

وَ مِنَ الْجُزْءِ الرَّابِعِ مِنْ صَحِیحِ الْبُخَارِیِ (4) عَلَی حُدُودِ رُبُعِهِ الْأَخِیرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَشَّارٍ عَنْ غُنْدُرٍ عَنْ شُعْبَةَ عَنْ سَعْدٍ سَمِعْتُ إِبْرَاهِیمَ بْنَ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی.

«33»

وَ قَالَ مُسْلِمٌ فِی صَحِیحِهِ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ عَنْ غُنْدُرٍ عَنْ شُعْبَةَ وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّی وَ ابْنُ بَشَّارٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ شُعْبَةَ عَنِ الْحَکَمِ عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ وَ سَمِعْتُ إِبْرَاهِیمَ بْنَ سَعْدٍ عَنْ سَعْدٍ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی (5).

«34»

وَ قَالَ حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ وَ تَقَارَبَا فِی اللَّفْظِ قَالَ حَدَّثَنَا حَاتِمُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ بُکَیْرِ بْنِ مِسْمَارٍ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: أَمَرَ مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ سَعْداً فَقَالَ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا تُرَابٍ فَقَالَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ ثَلَاثاً قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَنْ أَسُبَّهُ لَأَنْ تَکُونَ لِی وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لَهُ وَ قَدْ خَلَّفَهُ فِی بَعْضِ مَغَازِیهِ فَقَالَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ خَلَّفْتَنِی مَعَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِی وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ یَوْمَ خَیْبَرَ لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ قَالَ فَتَطَاوَلْنَا لَهَا فَقَالَ ادْعُوا لِی عَلِیّاً فَأُتِیَ بِهِ أَرْمَدَ الْعَیْنِ فَبَصَقَ فِی عَیْنِهِ وَ دَفَعَ الرَّایَةَ إِلَیْهِ فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَی یَدَیْهِ وَ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ نَدْعُ

ص: 264


1- 1.. 7. 122.
2- 2. لم نظفر به فی صحیح مسلم.
3- 3.. 7: 120.
4- 4.. 2: 186.
5- 5. صحیح مسلم 7: 120.

هارون و منزلت­های وی از موسی علیه السّلام را برای علی علیه السّلام تثبیت نمود و اعلام فرمود که او وزیر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و پشتیبان اوست، و اگر آن حضرت خاتم پیامبران نبود، حتماً علی علیه السّلام در نبوت شریک وی می­گشت، تمام.(1)

و در جای دیگر گوید: علی علیه السّلام در روز شوری فرمود: آیا در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرموده باشد: «تو نزد من منزلت هارون از موسی را داری مگر اینکه پس از من پیامبری نیست؟!» گفتند: نه!

مؤلف: به نقل همین مقدار از روایات که اندکی از بسیار بود بسنده کردیم. حمد و سپاس خداوندی را سزاست که عناد کسانی را که این روایت را از شذوذ دانسته­اند، بر ملا ساخت، آن­هم با اعتراف علمای بزرگ خودشان به صحّت آن، بلکه به تواتر این حدیث؛ و {خداوند هر که را خواهد به راه راست هدایت فرماید}.

روایت41.

کنز الکراجکی: ابورافع گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، بنی عبدالمطلّب را که آن روز چهل نفر بودند، در شعب گرد آورد. راوی گوید: علی علیه السّلام ران گوسفندی را برای پذیرایی از ایشان بار گذاشت و آبگوشتی درست کرد، سپس مقداری نان خُرد کرده و آبگوشت روی آن ریخت و «ترید»ی درست کرد و گوشت را روی آن قرار داده، آن را در میانشان گذاشت. مهمانان آن­قدر خوردند که سیر شدند، آن­گاه با یک ظرف بزرگ آب، آنان را سیراب نمود؛ سپس ابولهب گفت: به خدا سوگند بعضی از ما هستند که انسان نانشان را می­خورد اما سیر نمی­شود و آبشان را می­نوشد لیکن سیراب نمی­گردد،، ولی این مرد ما را به ران یک گوسفند و ظرفی آب دعوت نمود و همگی سیر خوردیم و سیراب شدیم، جادوی آشکار یعنی همین! سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن­ها را مورد خطاب قرار داده و فرمود: همانا خدای عزّوجل مرا امر فرموده که خویشاوندان نزدیک و مردان مخلص خاندان خود را دعوت نموده و به آنان هشدار دهم، و خدای متعال پیامبری را مبعوث نفرمود مگر اینکه از خاندان او برایش وزیر، وارث، وصیّ و خلیفه­ای قرار داد، اکنون کدام یک از شما با من بیعت می­کند بر اینکه برادر، وزیر

ص: 271


1- . شرح النهج، ابن ابی الحدید 3: 376

أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ (1) دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً علیهم السلام فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی (2).

«35»

وَ مِنْ مَنَاقِبِ الْفَقِیهِ ابْنِ الْمَغَازِلِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ یَرْفَعُهُ إِلَی عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله :أَنَّهُ قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی.

وَ رَوَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السِّمْسَارِ یَرْفَعُهُ إِلَی أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ عَنْهُ: مِثْلَهُ.

وَ رَوَی أَیْضاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُثْمَانَ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الدُّنْیَا(3) یَرْفَعُهُ إِلَی الْأَعْمَشِ عَنْ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ عَنْهُ صلی الله علیه و آله :مِثْلَهُ.

وَ رَوَی عَنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی یَرْفَعُهُ إِلَی ابْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ عَنْهُ صلی الله علیه و آله :مِثْلَهُ.

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَلَوِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی ابْنِ الْمُسَیَّبِ: مِثْلَهُ.

وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ یَعْقُوبَ الدَّبَّاسِ رَفَعَهُ إِلَی عَائِشَةَ بِنْتِ سَعْدٍ عَنْ سَعْدٍ: مِثْلَهُ.

وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الرِّفَاعِیِّ الْأَصْفَهَانِیِّ رَفَعَهُ إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْهُ صلی الله علیه و آله :مِثْلَهُ.

«36»

وَ رَوَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُثْمَانَ الْبَغْدَادِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَیْرِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: غَزَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله غَزَاةً فَقَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام اخْلُفْنِی فِی أَهْلِی فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ النَّاسُ خَذَلَ ابْنَ عَمِّهِ فَرَدَّدَهَا عَلَیْهِ (4) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی.

وَ رَوَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ الْوَاسِطِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی إِبْرَاهِیمَ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْهُ صلی الله علیه و آله :مِثْلَهُ.

«37»

وَ رَوَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ یَرْفَعُهُ إِلَی عُمَرَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أُخْرِجَ النَّاسُ فِی غَزَاةِ تَبُوکَ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَعْنِی لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله (5) أَخْرُجُ

ص: 265


1- 1. سورة آل عمران: 63.
2- 2. صحیح مسلم 7: 120 و 121.
3- 3. کذا فی النسخ؛ و فی المصدر: المعروف بابن الدنبائی.
4- 4. رد القول و ردده: کرره.
5- 5. فی المصدر: اعنی للنبی صلّی اللّه علیه و آله.

و وارث من از میان خاندانم باشد و منزلت او نزد من همانند منزلت هارون از موسی باشد مگر اینکه پس از من پیامبری نخواهد آمد؟ پس آن جماعت سکوت کردند، آن­گاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله کلام خود را سه بار برایشان تکرار فرموده و افزود: به خدا سوگند، یا یکی از شما برمی­خیزد و دعوت مرا می­پذیرد، یا اینکه این امر به غیر از شما منتقل می­شود و پشیمان خواهید گشت؟ - گوید: - پس علی علیه السّلام درحالی که همه او را نگاه می­کردند، برخاست، دعوت وی را پذیرفت و با آن حضرت بیعت نمود. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: نزدیک من بیا. چون نزدیک آمد، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: دهانت را بگشا! پس علی علیه السّلام دهان گشود و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آب دهان خود را در دهان وی انداخت، همان طور میان دو کتف و دو پای وی نیز آب دهان انداخت. سپس ابولهب گفت: با انداختن آب دهان خود به کام عموزاده­ات، آن­گاه که نزد تو آمد، چه اظهار محبت بدی به وی کردی! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: با این کار، پر از حکمت، علم و فهم شد. سپس به ابوطالب فرمود: امروزه بر تو مبارک خواهد بود که به کیش برادرزاده­ات در آیی، در حالی که پسرت در این کار بر تو سبقت گرفته است.

جابر بن عبدالله گوید: چون علی علیه السّلام به هنگام جنگ خیبر نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آمد، آن حضرت فرمود: اگر بیم آن نبود که گروهی از اُمّت من سخنی درباره تو بگویند که نصاری درباره مسیح بن مریم گفتند، امروز چیزی درباره تو می­گفتم که بر هر جمع که بگذری، خاک زیر پایت را به عنوان تبرّک ببرند و به برکت طهارت تو، بدان شفا یابند؛ لیکن همین تو را بس که تو از من باشی و من از تو، از یکدیگر ارث ببریم و تو منزلت هارون از موسی را نسبت به من داشته باشی با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد آمد، و تو ذمّه مرا آزاد می­کنی و در دفاع از سنّتم می­جنگی و فردای آخرت، نزدیک­ترین مردم به من خواهی بود؛ و تو اولین کسی هستی که در کنار حوض کوثر بر من وارد می­شوی، تو در کنار حوض جانشین منی و اولین کسی خواهی بود که با من جامه­ پوشانده خواهی شد و نخستین کسی از اُمّت من هستی که وارد بهشت می­شوی و شیعیان تو بر منبرهایی از نور قرار داشته، با چهره­های سفید پیرامون من خواهند بود تا شفاعتشان کنم و فردا در بهشت همسایه من خواهند بود؛ و همانا جنگ تو جنگ من و صلح تو صلح من است و نهان تو نهان من و آشکار تو آشکار من است، پسران تو پسران منند و تو برآورنده وعده­های منی و تو بلند مرتبه­ای و کسی از اُمّت با تو برابر نیست. حق بر زبان و در قلب و میان دو چشمان تو قرار دارد، و ایمان با گوشت و

ص: 272

مَعَکَ قَالَ لَا فَبَکَی فَقَالَ لَهُ أَ مَا تَرْضَی (1) أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ.

«38»

وَ رَوَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ الطَّحَّانِ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ طَاوَانَ رَوَیَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الْمُعَلَّی (2) یَرْفَعُهُ إِلَی مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ مُعَاوِیَةُ(3) أَ تُحِبُّ عَلِیّاً قَالَ فَقُلْتُ وَ کَیْفَ لَا أُحِبُّهُ وَ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لَهُ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ لَقَدْ رَأَیْتُهُ بَارَزَ یَوْمَ بَدْرٍ(4) وَ جَعَلَ یُحَمْحِمُ کَمَا یُحَمْحِمُ الْفَرَسُ وَ یَقُولُ

بَازِلُ عَامَیْنِ حَدِیثُ سِنِّی***سَنَحْنَحُ اللَّیْلِ کَأَنِّی جِنِّیٌّ

لِمِثْلِ هَذَا وَلَدَتْنِی أُمِّی

قَالَ: فَمَا رَجَعَ حَتَّی خُضِبَ دَماً.

«39»

وَ رَوَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَوْذَبٍ یَرْفَعُهُ إِلَی سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام أَقِمْ بِالْمَدِینَةِ قَالَ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام إِنَّکَ مَا خَرَجْتَ فِی غَزَاةٍ فَخَلَّفْتَنِی فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّ الْمَدِینَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِی أَوْ

بِکَ وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی قَالَ سَعِیدٌ فَقُلْتُ لِسَعْدٍ أَنْتَ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ لَا مَرَّةً وَ لَا مَرَّتَیْنِ یَقُولُ ذَلِکَ لِعَلِیٍّ علیه السلام.

«40»

وَ رَوَی عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ الْبَزَّازِ رَفَعَهُ إِلَی إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی خَالِدٍ عَنْ قَیْسٍ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ مُعَاوِیَةَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَقَالَ سَلْ عَنْهَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ أَعْلَمُ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَوْلُکَ فِیهَا أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ قَوْلِ عَلِیٍّ قَالَ بِئْسَ مَا قُلْتَ بِهِ وَ لَؤُمَ مَا جِئْتَ بِهِ لَقَدْ کَرِهْتَ رَجُلًا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَغُرُّهُ الْعِلْمَ غَرّاً لَقَدْ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ لَقَدْ کَانَ عُمَرُ بْنُ

ص: 266


1- 1. فی المصدر و( م): ألا ترضی.
2- 2. فی المصدر: أحمد بن علیّ بن جعفر بن المعلی.
3- 3. فی المصدر: قال: قال لی معاویة.
4- 4. فی المصدر: و لقد رأیته یوم بدر.

خون تو در آمیخته است آن­گونه که با گوشت و خون من درآمیخته است، و اینکه دشمن تو در کنار حوض بر من وارد نمی­شود، و هیچ کسی از دوستداران تو فردا نخواهد ماند مگر اینکه به همراه تو در کنار حوض بر من وارد شود، ای علی؛ پس علی علیه السّلام به سجده افتاده و فرمود: حمد و سپاس خداوندی را که اسلام را بر من منّت نهاد و قرآن را به من آموخت و مرا به فضل و لطف خویش نزد بهترین مردم، خاتم پیامبران و سرور مرسلین محبوب گردانید. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، اگر تو نبودی، پس از من، مؤمنان شناخته نمی­شدند.(1)

روایت42.

معانی الاخبار: ابو هارون عبدی گوید: از جابر بن عبدالله انصاری در باب معنای قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام «انتَ منّی بمنزلۀ هارون من موسی إلّا إنّه لا نبیّ بعدی» پرسیدم، گفت: به خدا سوگند، با این جمله او را جانشین خود بر اُمّت خود نمود، چه در حیات چه پس از وفاتش. و اطاعت از ایشان را برامت واجب فرمود، پس هر کس پس از این سخن گواهی به خلافتش ندهد، او از ستمگران خواهد بود.(2)

روایت43.

معانی الاخبار: ابوخالد کابلی گوید: به سیّد عابدان علی بن حسین علیه السّلام عرض کردیم: مردم می­گویند ابوبکر بهترینِ مردم بعد از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است و پس از او عمر و آنگاه عثمان، سپس علی است. فرمود: اینان با روایت سعید بن مسیّب از سعد بن ابی وقّاص از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله که به علی علیه السّلام فرمود:ر«منزلت تو نزد من همانند منزلت هارون از موسی است مگر اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود» چه خواهند کرد؟ در زمان موسی علیه السّلام چه کسی همتای هارون بود؟!

شیخ صدوق - قدّس الله روحه - گوید: ما و مخالفان ما اجماع داریم که پیامبرصَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرموده است: «أنتَ منیّ بمنزلۀ هارون من موسی إلّا إنّه لا نبیّ بعدی». این قول بدان معناست که منزلت علی علیه السّلام از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، در همه احوال همانند منزلت هارون از موسی علیه السّلام است،

ص: 273


1- . کنز الکراجکی : 281-280
2- . معانی الاخبار : 74

الْخَطَّابِ یَسْأَلُهُ فَیَأْخُذُ عَنْهُ وَ لَقَدْ شَهِدْتُ عُمَرَ إِذَا أَشْکَلَ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ قَالَ هَاهُنَا عَلِیٌّ قُمْ لَا أَقَامَ اللَّهُ رِجْلَیْکَ وَ مَحَا اسْمَهُ مِنَ الدِّیوَانِ (1).

بیان

الحمحمة صوت الفرس دون الصهیل و رجل سنحنح لا ینام اللیل و غر الطائر فرخه زقه (2).

أقول:

وَ رَوَی ابْنُ بِطْرِیقٍ أَیْضاً فِی الْمُسْتَدْرَکِ مِنْ کِتَابِ الْمَغَازِی لِمُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی غَزَاةِ تَبُوکَ خَلَّفَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام عَلَی أَهْلِهِ وَ أَمَرَهُ بِالْإِقَامَةِ فِیهِمْ فَأَرْجَفَ الْمُنَافِقُونَ (3) وَ قَالُوا مَا خَلَّفَهُ إِلَّا اسْتِثْقَالًا لَهُ وَ تَخْفِیفاً مِنْهُ فَلَمَّا قَالُوا ذَلِکَ أَخَذَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام سِلَاحَهُ ثُمَّ خَرَجَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ نَازِلٌ بِالْجُرْفِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ زَعَمَ الْمُنَافِقُونَ أَنَّکَ إِنَّمَا خَلَّفْتَنِی تَسْتَثْقِلُنِی وَ تُخَفِّفُ مِنِّی فَقَالَ کَذَبُوا وَ لَکِنِّی خَلَّفْتُکَ لِمَا تَرَکْتُ وَرَائِی فَارْجِعْ فَاخْلُفْنِی فِی أَهْلِی وَ أَهْلِکَ أَ لَا تَرْضَی یَا عَلِیُّ أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی فَرَجَعَ إِلَی الْمَدِینَةِ وَ مَضَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِسَفَرِهِ.

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ زَیْدِ بْنِ رُمَّانَةَ قَالَ: بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ قُرَیْشٍ کَانَ یَقُولُ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِی لَعَلَّهُ سَیَکُونُ نَبِیٌّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ فَلَقِیتُ إِبْرَاهِیمَ بْنَ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ فَقُلْتُ یَا أَبَا إِسْحَاقَ سَمِعْتُ أَبَاکَ یَذْکُرُ مَقَالَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ یَوْمَ غَزْوَةِ تَبُوکَ فَضَحِکَ فَظَنَّ أَنَّ ذَلِکَ مِنْ هَوًی مِنِّی فِی عَلِیٍّ فَقُلْتُ إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَسْأَلُکَ عَنْهُ لِذَلِکَ وَ لَکِنَّهُ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ قَوْمِکَ یَقُولُ مَا أَدْرِی

لَعَلَّهُ سَیَکُونُ نَبِیٌّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ فَقَالَ نَعَمْ أَشْهَدُ لَسَمِعْتُ أَبِی سَعْدَ بْنَ أَبِی وَقَّاصٍ یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَلِیٍّ یَوْمَ رَدِّهِ مِنْ غَزْوَةِ تَبُوکَ أَ لَا تَرْضَی یَا عَلِیُّ أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی (4).

وَ مِنْ کِتَابِ الْفِرْدَوْسِ فِی بَابِ الْبَاءِ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ

ص: 267


1- 1. العمدة: 62- 67.
2- 2. زق الطائر فرخه: أطعمه بمنقاره.
3- 3. أرجف: خاض فی الاخبار السیئة و الفتن قصد أن یهیج الناس.
4- 4. مخطوط.

جز آنچه در روایت استثنا شده است. یکی از منزلت­های هارون از موسی این بودکه برادر ولادتی وی بوده و عقل این امر را امری اختصاصی می­داند که مانع از آن می­گردد که تصور کنیم، مقصود پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن بوده باشد؛ زیرا علی علیه السّلام برادر ولادتی (پدر و مادری)آن حضرت نبود، و از جمله منزلت­های هارون از موسی آن است که وی پیامبر بود و استثنای پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مانع از آن است که علی علیه السّلام پیامبر باشد.

از جمله دیگر منزلت­های هارون از موسی، اموری ظاهر و دیگری اموری باطنی هستند. از منزلت­های ظاهری وی یکی اینکه بهترین و محبوب­ترین مردمان زمان خود به موسی و نزدیک­ترین و قابل اعتمادترین آن­ها نزد وی بود و هرگاه غیبتی پیش می­آمد، جانشین موسی بر قوم می­شد، و اینکه دروازه علم وی بود و اگر موسی وفات می­کرد و او در قید حیات بود، قطعاً جانشین وی می­گشت. حدیث منقول الزام می­کند که تمام این منزلت­ها از جانب پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام نیز اختصاص داده شده است. و منزلت­های باطنی هارون از موسی نیز برای وی واجب بوده است. و مواردی که عقل آن را نمی­پذیرد، مانند اخوّت ولادتی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و علی علیه السّلام را باید امتیازی از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله برای علی علیه السّلام شمرد، هرچند علم و فهم ما به کنه آن نرسد، زیرا حدیث پیامبر آن را الزام می­نماید، و کسی نمی­تواند بگوید: مقصود پیامبرصَلی الله علیهِ و آله از بیان این حدیث آن نبوده که علی علیه السّلام از برخی از این منزلت­ها برخوردار است و از برخی دیگر برخوردار نیست که اگر چنین گوید، به وی گفته خواهد شد، منظور پیامبر، برخوردار بودن علی علیه السّلام از منزلت­های دیگری است که تو آن­ها را ذکر نکرده­ای و در این صورت کلّ حدیث زیر سؤال می­رود و کلام بی­جایی خواهد بود و حاشا که پیامبر سخن بی­جا بر زبان آرند، زیرا آن حضرت بدان جهت سخن می­گویند تا چیزی به ما بفهمانند و تعلیم دهند، پس اگر جایز باشد بگوییم منظور آن حضرت از حدیث منزلت، برخی منزلت­های هارون از موسی بوده، در حدیث چنین اختصاصی وجود ندارد و بدین ترتیب پیامبر چیزی را به ما نفهمانده­اند، نه کم و نه زیاد! و چون چنین چیزی غیرممکن است، قطعاً مقصود آن حضرت تمام منزلت­هایی بوده است که هارون نزد موسی از آن­ها برخوردار بوده است، بی­آنکه عقل یا حتی استثنایی که در خود روایت آمده، چیزی را از آن بکاهد. و اگر حال چنین باشد، دلالت مبنی بر اینکه علی علیه السّلام افضل صحابه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و اعلم و محبوب­ترین ایشان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و قابل اعتماد­ترین آن­ها نزد وی بود،

ص: 274

ص: 0

أقول: ذکر ابن الأثیر فی کتاب کامل التواریخ نحوا مما رواه ابن بطریق عن محمد بن إسحاق و روی السید بن طاوس أکثر ما رواه ابن بطریق فی کتاب الطرائف ثم قال و قد صنف القاضی أبو القاسم علی بن المحسن بن علی التنوخی و هو من أعیان رجالهم کتابا سماه ذکر الروایات عن النبی صلی الله علیه و آله أنه قال لأمیر المؤمنین علیه السلام أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی و بیان طرقها و اختلاف وجوهها رأیت هذا الکتاب من نسخة نحو ثلاثین ورقة عتیقة علیها روایة تاریخ الروایة سنة خمس و أربعین و أربع مائة و روی التنوخی حدیث النبی صلی الله علیه و آله لعلی علیه السلام أنت منی بمنزلة هارون من موسی عن عمر بن الخطاب و عن أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام و سعد بن أبی وقاص و عبد الله بن مسعود و عبد الله بن عباس و جابر بن عبد الله الأنصاری و أبی هریرة و أبی سعید الخدری و جابر بن سمرة و مالک بن حویرث و البراء بن عازب و زید بن أرقم و أبی رافع مولی رسول الله و عبد الله بن أبی أوفی و أخیه زید و أبی سریحة و حذیفة بن أسید و أنس بن مالک و أبی بریدة الأسلمی و أبی أیوب الأنصاری و عقیل بن أبی طالب و حبشی بن جنادة السلولی و معاویة بن أبی سفیان و أم سلمة زوجة النبی صلی الله علیه و آله و أسماء بنت عمیس و سعید بن المسیب و محمد بن علی بن الحسین علیه السلام و حبیب بن أبی ثابت و فاطمة بنت علی علیها السلام و شرحبیل بن سعد قال التنوخی کلهم عن النبی صلی الله علیه و آله ثم شرح الروایات بأسانیدها و طرقها(1).

و قد ذکر الحاکم أبو نصر الحربی فی کتاب التحقیق لما احتج به أمیر المؤمنین علیه السلام یوم الشوری و هذا الحاکم المذکور من أعیان الأربعة المذاهب و قد کان أدرک حیاة أبی العباس ابن عقدة الحافظ و کان وفاة ابن عقدة سنة ثلاث و ثلاثین و ثلاث مائة فذکر أنه روی قول النبی فی علی علیه السلام أنت منی بمنزلة هارون من موسی عن خلق کثیر

ص: 268


1- 2. الطرائف: 24.

و لازم بوده که چون رسول خدا به سبب سفر از چشم مردم غایب شوند یا اینکه از دنیا بروند، ثابت می­شود، زیرا تمام این موارد، در شرط هارون و منزلت او از موسی بوده است.

لذا اگر کسی بگوید: هارون پیش از موسی علیه السّلام وفات یافته و پس از وی امام نبود، پس چگونه قول پیامبر صَلی الله علیهِ و آله «هو منّی بمنزلۀ هارون من موسی»، مسأله علی با مسأله­ هارون قیاس می­شود، در حالی که علی علیه السّلام پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله زنده بود؟ به وی گفته می­شود: ما تنها کار علی علیه السّلام را با هارون علیه السّلام با استناد به قول پیامبر صَلی الله علیهِ و آله که فرمود:«هو منیّ بمنزلۀ هارون من موسی» مقایسه کردیم، و چون علی علیه السّلام از این منزلت برخوردار شد و پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در قید حیات ماند، واجب است پس از رحلت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، جانشین وی گردد و برای توضیح مطلب إن شاء الله مثالی خواهم زد.

اگر خلیفه به وزیر خود بگوید: «هر روزی که زید به دیدار تو می­آید، دیناری به وی بده و عمرو نیز در نظر گرفته شده است. اکنون اگر زید سه روز نزد وزیر آمد و سه دینار گرفت و دیگر به کلی نیامد، اما عمرو اگر سه روز نزد وزیر آمد و سه دینار گرفت، این حق را دارد که روز چهارم و پنجم تا همیشه و تا زمانی که عمرو در قید حیات است و این وزیر در منصب خود باقی است، نزد وزیر بیاید و این وزیر حق ندارد به عمرو بگوید: چیزی فراتر از آنچه به زید داده­ام به تو نخواهم داد، زیرا در شرط زید چنین بود که هرگاه نزد تو آمد، دیناری به وی بده، و اگر زید بیشتر می­آمد، بیشتر می­گرفت و همین شرط را هم برای عمرو قرار داد و او آمد، پس باید پول خود را دریافت کند. همچنین اگر در شرط هارون وصی، آن بوده که پس از موسی علیه السّلام جانشین وی بر قومش گردد و همین شرط برای علی علیه السّلام نیز قرار داده شده و علی علیه السّلام پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در قید حیات بود، لازم می­آید که جانشین پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در قوم وی گردد، درست همانند مثالی که برای زید و عمرو زدیم و اگر حق قیاس را ادا کنیم، باید چنین باشد.

پس اگر گوینده­ای بگوید: هارون حق نداشته پس از مرگ موسی جانشین وی در قومش گردد؛ به او گفته خواهد شد: اگر کسی به تو بگوید: هارون بعد از موسی افضل زمان خود

ص: 275

ثم ذکر أنه رواه عن أبی بکر و عمر و عثمان و طلحة و الزبیر و عبد الله بن عوف و سعد بن أبی وقاص و الحسن بن علی بن أبی طالب و عبد الله بن عباس و عبد الله بن عمر بن الخطاب و ابن المنذر و أبی بن کعب و أبی الیقظان و عمار بن یاسر و

جابر بن عبد الله الأنصاری و أبی سعید الخدری و مالک بن حویرث و زید بن أرقم و البراء بن عازب و أنس بن مالک و جابر بن سمرة و حبشی بن جنادة و معاویة بن أبی سفیان و بریدة الأسلمی و فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و فاطمة بنت حمزة و أسماء بنت عمیس و أروی بنت الحارث بن عبد المطلب انتهی (1).

أقول: روی ابن الأثیر فی جامع الأصول من صحیح البخاری و صحیح مسلم و صحیح الترمذی عن سعد بن أبی وقاص بسندین و عن جابر حدیث المنزلة کما مر بروایة ابن بطریق (2) و رواه البغوی فی المصابیح و شرح السنة و البیضاوی فی المشکاة عن الصحیحین و مسند أحمد(3) و الصحیحان و کتاب الفردوس عندی منها نسخ مصححه لکنی أنقل ممن نقل منها من علماء الفریقین لما أجد من موافقتها لما نقلوه عنها و لکونه أبعد من الریب.

أقول: و روی ابن حجر العسقلانی فی فتح الباری شرح البخاری فی المجلد السادس منه فی شرح حدیث المنزلة ما هذا لفظه أی نازلا منی منزلة هارون من موسی و الباء زائدة و فی روایة سعید بن المسیب عن سعد فقال علی علیه السلام رضیت رضیت أخرجه أحمد و لابن سعد من حدیث البراء و زید بن أرقم فی نحو هذه القصة قال بلی یا رسول الله قال فإنه کذلک و فی أول حدیثهما أنه صلی الله علیه و آله قال لعلی علیه السلام لا بد أن أقیم أو تقیم فأقام علی علیه السلام فسمع ناسا یقولون إنما خلفه لشی ء کرهه منه فتبعه فذکر له ذلک فقال له الحدیث و إسناده قوی و وقع فی روایة عامر بن سعد بن

ص: 269


1- 1. هذا الکتاب مخطوط و لم نظفر بنسخته.
2- 2. راجع تیسیر الوصول إلی جامع الأصول 3: 237.
3- 3. و رواه الخطیب التبریزی أیضا فی مشکاة المصابیح عن سعد بن أبی وقاص: 555. و الظاهر أن قوله« و البیضاوی فی المشکاة» مصحف ذلک، فانه لا یعرف للبیضاوی کتاب بهذا الاسم.

و نایب او در عِلم نبوده است، چگونه هارون را از دیگران ممتاز می­گردانی؟ و او هیچ فضیلتی برای هارون نخواهد یافت، زیرا این منزلت­هایی که هارون از موسی دارد، معروف و مشهورند و اگر کسی منکر یکی از آن­ها گردد، مانند آن است که همه آن­ها را انکار کرده باشد.

اگر کسی بگوید: منزلتی که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برای علی علیه السّلام قرار داد، مربوط به دوره حیات آن حضرت رسول است؛ به وی گفته می­شود، ما با یک دلیل روشن به تو ثابت می­کنیم که پیامبر صلی الله علیه و آله با گفتن: «أنت منی بمنزلۀ هارون من موسی إلّا أنّه لا نبیّ بعدی»، خلافت را پس از وفات خود به علی علیه السّلام واگذار کرده است و نه در زمان حیات خود، و إن شاءالله آن را خواهی فهمید؛ از جمله دلایل موجود بر این امر در قول نبی صَلی الله علیهِ و آله: «أنت منیّ بمنزلۀ هارون من موسی إلّا أنّه لا نبیّ بعدی» آن است که این جمله، به دو معنا ایهام دارد: یکی ایجاب یک فضیلت و منزلت برای علی علیه السّلام از جانب پیامبر اکرم و دیگری منتفی کردن وجود پیامبری پس از وی. و دریافتیم که نفی آن حضرت از اینکه علی علیه السّلام پس از وی نبی باشد، دلیل بر آن است که اگر آن حضرت آن را نفی نمی­فرمود، می­شد تصوّر کرد که علی علیه السّلام پس از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیامبر خواهد بود، چون درباره­ وی فرموده بود: «تو نزد من منزلت هارون از موسی را داری» و هارون یک نبی بود؛ و چون نبوّت را از وی نفی فرمود، نشان آن است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ضرورتاً می­دانست خاتم پیامبران است، از این رو باید آن را از علی علیه السّلام نفی می­فرمود و همزمان فضیلت و منزلت را برای وی در آن قرار داد، زیرا به خاطر این فضیلت و منزلت لازم آمد آن حضرت صَلی الله علیهِ و آله، «نبی» بودن را از علی علیه السّلام منتفی بداند، زیرا اگر نمی­فرمود: «او از من به منزلت هارون از موسی است»، نیاز پیدا نمی­کرد که بگوید:«مگر اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود». حال که نفی کردن نبوت توسط آن حضرت، شاید به منظور نفی فضیلت و منزلتی باشد که وجود نبوت را الزام می­کند، لازم آمد که نفی نبوّت از علی علیه السّلام مصادف با زمانی باشد که فضیلتی را که برای هارون قرار داده شده بود، برای وی قرار دهد. و اگر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، تنها زمانی نبوت را پس از خود نفی فرموده بود - و زمانی که بعد از وی از نظر مخالفین ما زمانی است که آن حضرت برای علی علیه السّلام منزلتی قرار داده که مستلزم نبوت پس از خود برای وی در آن وقت نباشد-، در این صورت این­گونه سخن گفتن لغو و بیهوده شمرده می­شود، زیرا مستثنی کردن نبوت پس از وفات واقع شده است،

ص: 276

أبی وقاص عند مسلم و الترمذی قال قال معاویة لسعد قال ما منعک أن تسب أبا تراب قال أما ما ذکرت ثلاثا قالهن له رسول الله صلی الله علیه و آله فلن أسبه فذکر هذا الحدیث و قوله لأعطین الرایة رجلا یحبه الله و رسوله و قوله صلی الله علیه و آله لما نزلت فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ (1) دعا علیا و فاطمة و الحسن و الحسین علیه السلام فقال صلی الله علیه و آله اللهم هؤلاء أهل بیتی (2).

و عند أبی یعلی عن سعد من وجه آخر لا بأس به قال لو وضع المنشار علی مفرقی علی أن أسب علیا ما سببته أبدا و هذا الحدیث أعنی حدیث الباب (3) من دون الزیادة روی عن النبی صلی الله علیه و آله من غیر سعد من حدیث عمر و علی و أبی هریرة و ابن عباس و جابر بن عبد الله و البراء و زید بن أرقم و أبی سعید و أنس و جابر بن سمرة و حبشی بن جنادة و معاویة و أسماء بنت عمیس و غیرهم و قد استوعب طرقه بن عساکر فی ترجمة علی انتهی کلامه مأخوذا من عین کتابه (4).

أقول: و یؤیده ما رواه السید الرضی فی نهج البلاغة علی ما سیأتی فی باب اختصاصه علیه السلام بالرسول صلی الله علیه و آله أنه قال قال الرسول صلی الله علیه و آله إنک تسمع ما أسمع و تری ما أری إلا أنک لست بنبی و لکنک وزیر و إنک علی خیر(5) و قال ابن أبی الحدید فی شرحه بعد نقل الأخبار المؤیدة لذلک و یدل علی أنه وزیر رسول الله صلی الله علیه و آله من نص الکتاب و السنة قول الله وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی (6) و قال النبی صلی الله علیه و آله فی الخبر المجمع علی روایته بین سائر فرق الإسلام أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی فأثبت له جمیع مراتب

ص: 270


1- 1. سورة آل عمران: 63.
2- 2. فی( م) و( ت): اللّهمّ هؤلاء أهلی.
3- 3. کذا فی النسخ و الظاهر« حدیث السباب»( ب).
4- 4. فتح الباری 7: 60.
5- 5. نهج البلاغة( عبده ط مصر): 417. و فیه: و انک لعلی خیر.
6- 6. سورة طه: 29- 32.

و منزلتی که نبوت را در حیات الزام می­کند، نبوّتی است که پیامبر در آن هنوز در قید حیات است، زیرا اگر مستثنی کردن نبوت پس از وفات، همزمان با وجوب فضیلت و منزلت در حال حیات پیامبر برای وی بود، لازم می­آمد که علی علیه السّلام در حیات پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نبی باشد و این معنا باطل است، از این رو لازم می­آمد که استثنای نبوت مربوط به زمانی باشد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله منزلت را برای علی علیه السّلام در آن قرار داده باشد تا ضمن برخوردار بودن از فضیلت و منزلت، مستحقّ نبوت نباشد.

آنچه موضوع را بیشتر روشن می­کند آن است که اگر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله می­فرمود: «منزلت علی نزد من پس از وفاتم منزلت هارون از موسی است إلّا اینکه در حیات من هیچ پیامبری با من نخواهد بود» لازم می­آمد که علی علیه السّلام پس از پیامبر بتواند نبی باشد، زیرا وی با جمله مذکور او را از نبی بودن در حیات خود منع کرده و در ضمن نبی بودنش را پس از وفات خود لازم دانسته است. و اگرچنین باشد، آن­وقت پیامبر زمانی نبی بودن را از علی منع کرده که فضیلت را در آن برای وی قرار داده است، چون به سبب آن محتاج به نفی نبوت شده است، و چنانچه لازم آمده که منزلت در زمان نفی نبوت باشد، لازم می­آید که پس از وفات باشد، زیرا نفی نبوت پس از وفات است، و اگر علی علیه السّلام پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به منزلت هارون از موسی در زمان حیات موسی باشد، خلافت برای آن حضرت بر مسلمانان واجب می­گردد، کما اینکه اطاعت از وی فرض خواهد بود و او اعلم و افضل آن­ها خواهد بود، زیرا این امور، جملگی منزلت­های هارون از موسی در حیات موسی بوده­اند.

و اگر گوینده­ای بگوید: شاید لفظ «بعدی» در حدیث پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به معنای «بعد نبوّتی» (پس از نبوت من) باشد نه «بعد از وفاتم»! در این صورت به وی گفته خواهد شد: اگر چنین باشد، آن وقت هر حدیثی را که مسلمانان روایت کرده­اند که متضمن «لا نبیَّ بعد محمّد صَلی الله علیهِ و آله» باشد، بدان معنا خواهد بود که در زمانی که او پیامبر است، پیامبری نخواهد بود، ولی پس از وفاتش امکان دارد پیامبرانی باشند.

ص: 277

هارون و منازله من موسی علیه السلام فإذن هو وزیر رسول الله صلی الله علیه و آله و شاد أزره (1) و لو لا أنه خاتم النبیین لکان شریکا فی أمره انتهی (2).

و قال فی موضع آخر قال علی علیه السلام یوم الشوری أ فیکم أحد قال له رسول الله أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی غیری قالوا لا(3).

أقول: اکتفینا بما أوردنا عن کثیر مما ترکنا و الحمد لله الذی أظهر عناد من نسب هذا الخبر إلی الشذوذ مع اعتراف هؤلاء الأعاظم من علمائهم بصحته بل بتواتره وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.

«41»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، عَنِ الْقَاضِی أَسَدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ السُّلَمِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیٍّ الْعَتَکِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ السَّمَرْقَنْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حُکَیْمٍ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ بِشْرٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی رَافِعٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَبِی رَافِعٍ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله جَمَعَ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فِی الشِّعْبِ وَ هُمْ یَوْمَئِذٍ أَرْبَعُونَ رَجُلًا قَالَ فَجَعَلَ لَهُمْ عَلِیٌّ علیه السلام فَخِذاً مِنْ شَاةٍ ثُمَّ ثَرَدَ لَهُمْ ثَرِیدَةً(4) وَ صَبَّ عَلَیْهَا الْمَرَقَ وَ تَرَکَ عَلَیْهَا اللَّحْمَ وَ قَدَّمَهَا فَأَکَلُوا مِنْهَا حَتَّی شَبِعُوا ثُمَّ سَقَاهُمْ عُسّاً(5) وَاحِداً فَشَرِبُوا کُلُّهُمْ مِنْهُ حَتَّی رَوُوا فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ وَ اللَّهِ إِنَّ مِنَّا لَنَفَراً یَأْکُلُ الرَّجُلُ مِنْهُمْ الْجَفْنَةَ(6) فَمَا تَکَادُ تُشْبِعُهُ وَ یَشْرَبُ الْفَرَقَ (7) فَمَا یُرْوِیهِ وَ إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ دَعَانَا فَجَمَعَنَا عَلَی رِجْلِ شَاةٍ وَ عُسٍّ مِنْ لَبَنٍ فَشَبِعْنَا وَ رَوِینَا مِنْهُمَا إِنَّ هَذَا لَهُوَ السِّحْرُ الْمُبِینُ ثُمَّ دَعَاهُمْ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِی أَنْ أُنْذِرَ عَشِیرَتِیَ الْأَقْرَبِینَ وَ رَهْطِیَ الْمُخْلَصِینَ وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا جَعَلَ لَهُ مِنْ أَهْلِهِ أَخاً وَ وَارِثاً وَ وَزِیراً وَ وَصِیّاً وَ خَلِیفَةً فِی أَهْلِهِ فَأَیُّکُمْ یُبَایِعُنِی عَلَی أَنَّهُ أَخِی وَ وَزِیرِی

ص: 271


1- 1. الازر: الظهر.
2- 2. شرح النهج لابن أبی الحدید 3: 376.
3- 3. لم نظفر بموضعه.
4- 4. ترد الخبز: فته ثمّ بله بالمرق. و المرق: الماء الذی اغلی فیه اللحم فصار دسما.
5- 5. العس: القدح أو الاناء الکبیر.
6- 6. الجفنة: القصعة الکبیرة.
7- 7. الفرق- بضم الفاء- اناء یکتال به.

اگر بگوید: مسلمانان اتفاق نظر دارند که معنای قول آن حضرت: «لا نبیّ بعدی» آن است که پس از وفات من تا قیامت پیامبری نخواهد بود، پاسخ اشکال نیز در هر روایتی که متضمن « نبیّ بعدی» باشد، همین خواهد بود.

اگر بگوید: قول پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام: «أنت منیّ بمنزلۀ هارون من موسی» مربوط به زمانی است که قصد رفتن به غزوه تبوک را داشت و علی علیه السّلام را به جانشینی خود بر مدینه گمارد و علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، آیا مرا بر زنان و کودکان می­گماری؟ و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی پاسخ گفت: آیا خرسند نمی­گردی که منزلت هارون از موسی را نزد من داشته باشی!

در پاسخ وی باید گفت: این اشتباه در دیدگاه است، زیرا تو حدیثی را نقل نمی­کنی که متضمن معنای حدیث مجمع علیه را داشته باشد مگر اینکه ما هم حدیثی را در مقابل آن بیاوریم که آن را نقض کرده و خبر مجمع علیه را به معنایی اختصاص خواهیم داد که مورد نظر ماست و با آنچه مورد نظر توست در تعارض باشد و در این صورت، حجت هر دوی ما به کنار خواهد رفت، چون هر دو روایت مخصوص هستند و می­ماند خبری که عام است و این عام بودن، تنها نظر ما را بیان خواهد کرد، زیرا ما در مقابل آنچه تو روایت کردی، نمی­گوییم که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مسلمانان را جمع کرده، به ایشان فرمود: من علی علیه السلام را پس از وفاتم بر شما می­گمارم و زمام امور شما را به دست وی دادم و این کار را به موجب وحی­ای که از جانب خدای عزّوجل درباره وی نازل شده انجام می­دهم، سپس در مقام تأکید قول خود بفرماید: «منزلت تو از من همانند منزلت هارون از موسی است مگر اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود». در این صورت، این سخن بعد از آن شرح، سخنی آشکار و مقابل حدیث اختصاصی شما خواهد بود و هر دو کنار می­روند و آن حدیثی می­ماند که بر آن و روایت آن اجماع کرده­ایم، مبنی بر اینکه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: «تو نزد من منزلت هارون از موسی را داری مگر اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود»، آن هم با حالتی که لغت، بار معنایی مشهور و مورد تفاهم خود را داشته باشد و این همان چیزی است که ما درباره آن سخن گفته و شرح کردیم

ص: 278

وَ وَارِثِی دُونَ أَهْلِی وَ یَکُونُ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی فَسَکَتَ الْقَوْمُ فَأَعَادَ الْکَلَامَ عَلَیْهِمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ قَالَ وَ اللَّهِ لَیَقُومَنَّ قَائِمُکُمْ أَوْ یَکُونُ فِی غَیْرِکُمْ ثُمَّ لَتَنْدَمُنَّ قَالَ فَقَامَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ هُمْ یَنْظُرُونَ کُلُّهُمْ إِلَیْهِ فَبَایَعَهُ وَ أَجَابَهُ إِلَی مَا دَعَاهُ فَقَالَ لَهُ ادْنُ مِنِّی فَدَنَا مِنْهُ فَقَالَ افْتَحْ فَاکَ فَفَتَحَ فَاهُ فَمَجَّ فِیهِ مِنْ رِیقِهِ (1) وَ تَفَلَ بَیْنَ کَتِفَیْهِ وَ تَفَلَ بَیْنَ قَدَمَیْهِ فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ لَبِئْسَ مَا حَبَوْتَ بِهِ ابْنَ عَمِّکَ إِذْ جَاءَکَ فَمَلَأْتَ فَاهُ بُزَاقاً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مُلِئَ حِکْمَةً وَ عِلْماً وَ فَهْماً فَقَالَ لِأَبِی طَالِبٍ لِیَهْنِئْکَ أَنْ تَدْخُلَ الْیَوْمَ فِی دِینِ ابْنِ أَخِیکَ وَ قَدْ جَعَلَ ابْنَکَ مُقَدَّماً عَلَیْکَ.

وَ عَنِ السُّلَمِیِّ عَنِ الْعَتَکِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَافِظِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْکُوفِیِّ عَنْ عُبَادَةَ الْأَزْدِیِّ عَنْ کَادِحٍ الْعَابِدِ عَنِ ابْنِ لَهِیعَةَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَمَّا قَدِمَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِفَتْحِ خَیْبَرَ قَالَ (2) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَی فِی الْمَسِیحِ ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ الْیَوْمَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ وَ مِنْ فَضْلِ طَهُورِکَ فَاسْتَشْفَوْا بِهِ وَ لَکِنْ حَسْبُکَ أَنْ تَکُونَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ تَرِثُنِی وَ أَرِثُکَ وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ إِنَّکَ تُبْرِئُ ذِمَّتِی وَ تُقَاتِلُ عَلَی سُنَّتِی وَ إِنَّکَ غَداً فِی الْآخِرَةِ أَقْرَبُ النَّاسِ مِنِّی وَ إِنَّکَ أَوَّلُ مَنْ یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ وَ إِنَّکَ عَلَی الْحَوْضِ خَلِیفَتِی وَ إِنَّکَ أَوَّلُ مَنْ یُکْسَی مَعِی وَ إِنَّکَ أَوَّلُ دَاخِلٍ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِی وَ إِنَّ شِیعَتَکَ عَلَی مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی أَشْفَعُ لَهُمْ وَ یَکُونُونَ غَداً فِی الْجَنَّةِ جِیرَانِی وَ إِنَّ حَرْبَکَ حَرْبِی وَ إِنَّ سِلْمَکَ سِلْمِی (3) وَ إِنَّ سَرِیرَتَکَ سَرِیرَتِی وَ عَلَانِیَتَکَ عَلَانِیَتِی وَ إِنَّ وُلْدَکَ وُلْدِی وَ إِنَّکَ مُنْجِزُ عِدَاتِی وَ إِنَّکَ عَلِیٌ (4) وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْأُمَّةِ یَعْدِلُکَ عِنْدِی وَ إِنَّ الْحَقَّ عَلَی لِسَانِکَ وَ فِی قَلْبِکَ وَ بَیْنَ عَیْنَیْکَ وَ إِنَّ الْإِیمَانَ خَالَطَ لَحْمَکَ

ص: 272


1- 1. مج الشراب أو الشی ء من فمه: رمی به. و تفل أیضا بمعناه.
2- 2. فی المصدر: قال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.
3- 3. فی المصدر: و سلمک سلمی.
4- 4. فی المصدر: و انک علی الحوض.

و به آن پایبند شدیم که پیامبر صلی الله علیه و آله به صراحت بر امامت علی علیه السّلام پس از خود تصریح فرمود، او را جانشین خود ساخته و اطاعت از وی را فرض نموده است. و الحمد لله رب العالمین علی نهج الحقّ المبین.(1)

مؤلف: این حدیث را در باب «غزوه تبوک» ثابت کرده­ایم و نیز در «باب الغدیر» و نیز در اکثر احتجاجات آن حضرت بر آن قوم و در باب «اعتذار آن حضرت علیه السّلام از مقابله نکردن با کسی که به جنگ وی آمده باشد» و در احتجاجات امام حسن علیه السّلام و نیز در احوال ولادت حسین علیه السّلام و در احتجاج سعد بن ابی وقّاص بر معاویه و در بسیاری از باب­هایی که از این پس خواهد آمد. اکنون به ذکر برخی موارد که سید مرتضی - رضوان الله علیه - در این مقام آورده می­پردازیم که همانند شرحی بر گفته­های شیخ صدوق - رحمه الله - است .

گوید: حدیث مورد نظر از دو وجه دالّ بر نص است: یکی اینکه قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله: «أنت منیّ بمنزلۀ هارون من موسی إلّا أنه لا نبیّ بعدی» الزام می­کند که امیرالمؤمنین علیه السّلام از تمام منزلت­های هارون نزد موسی علیه السّلام برخوردار باشد، جز موردی که استثنا شده و هر چه در این مورد در عرف جاری باشد. و دانستیم که از جمله منزلت­های هارون نزد موسی علیه السّلام، شراکت در نبوّت، برادری نسبی، فضل بر محبت و اختصاص بر همه قوم خود، و جانشینی وی بر قومش در غیاب موسی علیه السّلام و اینکه اگر هارون پس وفات موسی در قید حیات بود، جانشین وی بر آنها گردد و روا نباشد که رهبری اُمّت پس از موسی به کسی غیر از هارون واگذار شود؛ و حال که با آوردن استثنا، نبوّت علی علیه السّلام منتفی شده و برادری وی با پیامبر به جای نسبی بودن، عُرفی گشته، باید حکم به قطعیت موارد دیگر غیر از این دو مورد را برای امیرالمؤمنین علیه السّلام حکم کرد و از جمله آن منزلت­ها اینکه، اگر پس از رحلت آن حضرت وی در قید حیات بود، به تدبیر کار اُمّت وی پرداخته و جانشین او در میان ایشان گردد، و می­دانیم که پس از رحلت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله، علی علیه السّلام در قید حیات بود، از این رو امامت وی بدون هیچ شبهه­ای ثابت است.

سپس سید مرتضی - رضی الله عنه - گوید: اما دلیل بر اینکه اگر هارون پس از موسی علیه السّلام در قید حیات بود، قطعاً جانشین وی در میان اُمّتش می­شد، آن است که ایشان در حیات موسی علیه السّلام جانشین وی بود و هیچ اختلافی در این مورد نیست و نیز کلام خدای متعال: «وَ قَالَ مُوسیَ لِأَخِیهِ هَرُونَ اخْلُفْنی»،(2)

موسی [هنگام رفتن به کوه طور] به برادرش هارون گفت: «در میان قوم من جانشینم باش!} بزرگ­ترین دلیل بر این امر است، و چون خلافت هارون در زمان حیات موسی به اثبات رسید،

ص: 279


1- . معانی الاخبار : 79-74
2- . اعراف / 142

وَ دَمَکَ کَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ أَنَّهُ لَا یَرِدُ الْحَوْضَ (1) مُبْغِضٌ لَکَ وَ لَا یَغِیبُ مُحِبٌّ لَکَ غَداً عَنِّی حَتَّی یَرِدَ عَلَیَّ الْحَوْضَ مَعَکَ یَا عَلِیُّ فَخَرَّ عَلِیٌّ علیه السلام سَاجِداً ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَلَیَّ بِالْإِسْلَامِ وَ عَلَّمَنِیَ الْقُرْآنَ وَ حَبَّبَنِی إِلَی خَیْرِ الْبَرِّیَّةِ خَاتَمِ

النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ إِحْسَاناً مِنْهُ إِلَیَّ وَ فَضْلًا مِنْهُ عَلَیَّ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ مِنْ بَعْدِی (2).

«42»

مع، [معانی الأخبار] الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَاشِمِیُّ عَنْ فُرَاتِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الرَّمْلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَ الْمَرْوَزِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبِی کَثِیرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیَّ عَنْ مَعْنَی قَوْلِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی قَالَ اسْتَخْلَفَهُ بِذَلِکَ وَ اللَّهِ عَلَی أُمَّتِهِ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ فَرَضَ عَلَیْهِمْ طَاعَتَهُ فَمَنْ لَمْ یَشْهَدْ لَهُ بَعْدَ هَذَا الْقَوْلِ بِالْخِلَافَةِ فَهُوَ مِنَ الظَّالِمِینَ (3).

«43»

مع، [معانی الأخبار] الْقَطَّانُ عَنِ السُّکَّرِیِّ عَنِ الْجَوْهَرِیِّ عَنِ ابْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِسَیِّدِ الْعَابِدِینَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ إِنَّ خَیْرَ النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَبُو بَکْرٍ ثُمَّ عُمَرُ ثُمَّ عُثْمَانُ ثُمَّ عَلِیٌّ علیه السلام قَالَ فَمَا یَصْنَعُونَ بِخَبَرٍ رَوَاهُ سَعِیدُ بْنُ الْمُسَیَّبِ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی فَمَنْ کَانَ فِی زَمَنِ مُوسَی علیه السلام مِثْلَ هَارُونَ (4).

قال الصدوق قدس الله روحه أجمعنا و خصومنا علی نقل قول النبی صلی الله علیه و آله لعلی علیه السلام أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی فهذا القول یدل علی أن منزلة علی منه فی جمیع أحواله منزلة هارون من موسی فی جمیع أحواله

ص: 273


1- 1. فی المصدر: و انه لا یرد علی الحوض.
2- 2. کنز الکراجکیّ: 280 و 281.
3- 3. معانی الأخبار: 74.
4- 4. معانی الأخبار: 74.

لازم می­آید که پس از وفاتش نیز جانشین وی گردد، اگر بعد از او باقی باشد؛ زیرا در صورت در قید حیات بودن پس از وی، اگر به هر حالی از احوال از پذیرش این مسؤولیت سر باز زند، از منزلت وی کاسته می­شود و ولایتی را که به وی تفویض گشته بود، از او منع می­شود. این مسأله مستلزم رماندن و دورساختن است، آن هم بیشتر از مخالفان ما یعنی معتزله که اعتراف دارند که خداوند پیامبران را از زشتی و رفتار نابخردانه دور می­سازد و خداوند دعای آن­ها را از جایی که برایشان آشکار نباشد، در حق اُمّتشان اجابت نمی­کند.

اگر گفته شود: هرگاه ثابت گردد که این مسئله دورکننده است، لازم می­آید که هارون به اعتبار اینکه نبی است و هر کاری را که از او سر می­زند به خواست خدای عزّوجل می­باشد، باید از آن اجتناب ورزد، پس این نبوّت اوست که اقتضا می­کند جانشینی او پس از وفات موسی نیز استمرار یابد. و اگر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نبوّت را از حدیث خود مستثنی فرموده، هرچه جزء لوازم و اقتضائات نبوّت است، مانند سبب آن، نیز از حدیث خارج می­شود و اگر این منزلت با نبوت خارج شده باشد، در این روایت، دلالتی بر نصّی که شما ادعا می­کنید وجود ندارد؛ به وی پاسخ داده می­شود که اگر منظور شما آن است که خلافت از اقتضائات نبوّت است و هارون به اعتبار پیامبر بودن، از منزلت خلافت برخوردار بوده، همان­طور که از سایر شرایط نبوت برخوردار بوده، مسأله به این شکل نیست، زیرا او منکر این نیست که هارون قبل از جانشین موسی شدن، شریک در نبوّت او و تبلیغ شریعت وی بوده است، هر چند در غیر این مورد، خلیفه موسی در حیات و پس از وفاتش نبوده باشد، و اگر منظورت آن است که خلافت هارون از موسی در حیات موسی است و باید پس از وفات آن حضرت استمرار ­یابد و از این منزلت خارج نمی­گردد، زیرا خروج وی از آن اقتضای تنفیر - دورساختن - را دارد که نبوت هارون از آن منع می­گردد و در سخن خود بدان اشاره نمودی: نبوت اقتضای خلافت بعد از وفات را دارد، این برداشت صحیح است، اما در عین حال، تصور شما یعنی این که استثنای نبوّت به معنای مستثنی کردن خلافت است، لازم نمی­آید؛ زیرا بیشترین چیزی که در این تصور است این است که مانند سبب ثبوت خلافت بعد از وفات است و لازم نمی­آید آنچه را که هنگام نفی غیر مانند مسبّب از غیر است، نفی کند. مگر نمی­بینی که اگر یکی از ما به وصیّ خود گفت: از مال من فلان مقدار را به فلانی بده - و مبلغ مشخصی را معین کرد - که او این مبلغ را بابت کالایی که از وی خریده­ام، طلب دارد

ص: 280

إلا ما خصه الاستثناء الذی فی نفس الخبر فمن منازل هارون من موسی أنه کان أخاه ولادة و العقل یخص هذه و یمنع أن یکون النبی صلی الله علیه و آله عناها بقوله لأن علیا لم یکن أخاه ولادة(1) و من منازل هارون من موسی أنه کان نبیا معه و استثناء النبی یمنع من أن یکون علی علیه السلام نبیا.

و من منازل هارون من موسی بعد ذلک أشیاء ظاهرة و أشیاء باطنة فمن الظاهرة أنه کان أفضل أهل زمانه و أحبهم إلیه و أخصهم به و أوثقهم فی نفسه و أنه کان یخلفه علی قومه إذا غاب موسی عنهم و أنه کان بابه فی العلم و أنه لو مات موسی و هارون حی کان هو خلیفته بعد وفاته فالخبر(2) یوجب أن هذه الخصال کلها لعلی علیه السلام من النبی صلی الله علیه و آله و ما کان من منازل هارون من موسی باطنا وجب أن الذی لم یخصه العقل منها کما خص إخوته بالولادة(3) فهو لعلی علیه السلام من النبی صلی الله علیه و آله و إن لم نحط به علما لأن الخبر یوجب ذلک و لیس لقائل أن یقول إن النبی صلی الله علیه و آله عنی بعض هذه المنازل دون بعض فیلزمه أن یقال عنی البعض

الآخر دون ما ذکرته فیبطل حینئذ(4) أن یکون عنی معنی بتة و یکون الکلام هذرا(5) و النبی صلی الله علیه و آله لا یهذر فی قوله لأنه إنما کلمنا لیفهمنا و یعلمنا فلو جاز أن یکون عنی بعض منازل هارون من موسی دون بعض و لم یکن فی الخبر تخصیص ذلک لم یکن أفهمنا بقوله قلیلا و لا کثیرا فلما له یکن ذلک وجب أنه قد عنی کل منزلة کانت لهارون من موسی مما لم یخصه العقل و لا الاستثناء فی نفس الخبر و إذا وجب ذلک فقد تبینت الدلالة(6) علی أن علیا علیه السلام أفضل أصحاب رسول الله و أعلمهم و أحبهم إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و أوثقهم فی نفسه و أنه

ص: 274


1- 1. فی المصدر: لم یکن أخا له ولادة.
2- 2. فی المصدر: و الخبر.
3- 3. فی المصدر: اخوة الولادة.
4- 4. فی المصدر فیبطل جمیعا حینئذ.
5- 5. هذا الرجل فی کلامه: تکلم بما لا ینبغی. و الهذر: سقط الکلام الذی لا یعبأ به.
6- 6. فی المصدر: فقد ثبتت الدلالة.

.، و فلانی را نیز به منزلت فلانی که تو را درباره او وصیّت کردم بدان و او را نیز به منزله وی قرار بده. این گفته برای آن شخص ایجاد حق می­کند از ارش جنایت (تاوان) گرفته تا قیمت یک کالا یا میراث یا هر چیز دیگر. در این صورت بر وصی لازم است هر دو را به یک مقدار پول دهد، هر چند علت طلبکار بودنشان باهم متفاوت باشد، و هیچ عاقلی حکم به سلب عدم پرداخت مال به شخص دومی به خاطر تفاوت علّت طلبش نمی­کند و بنابراین، منزلت هارون از موسی، جانشینی او را نیز پس از وفات موسی ایجاب می­کند و در اینجا همین امر به اقتضای لفظ برای امیرالمؤمنین علیه السّلام نیز ثابت است؛ هرچند که برای هارون از این جهت لازم می­آمد که در نفی آن، دورکردنی - تنفیر- است که نبوتش آن را نفی می­کند، اما استحقاق خلافت برای امیرالمؤمنین علیه السّلام از راه دیگر لازم می­آید.

و آنچه سخن ما را وضوح بیشتر می­بخشد آن است که اگر پیامبری صَلی الله علیهِ و آله به خلافت وی تصریح نموده و می­فرمود: «تو نزد من منزلت هارون از موسی در خلافت آن حضرت در حیاتش و استحقاق آن برای وی اگر زنده می­ماند پس از وفات موسی را داری إلّا اینکه تو پیامبر نیستی»، کلام آن حضرت صحیح و به دور از تناقض می­باشد و خارج از حقیقت نیست و کسی برداشتی جز این نخواهد داشت که خلافت علی علیه السّلام به استثنای نبوت است و کسی قادر نیست خلافت وی را پس از وفات نفی کند. و امکان دارد ضمن ثبوت این جمله، دلیل بر اساس این مسأله تنظیم شود که اگر هارون پس از موسی زنده می­ماند، در میان اُمّت موسی مفترض الطاعۀ بود، که در این صورت این منزلت برای امیرالمؤمنین علیه السّلام نیز ثابت می­بود هرچند ارتباطی به خلافت وی در زمان حیات پیامبر و وجوب استمرار آن تا پس از وفات آن حضرت نداشته باشد، زیرا برخی از مخالفان سخت برآنند که خلافت هارون برای موسی را در زمان حیات موسی دفع کنند و این که آن منزلتی است جدای از نبوت را انکار کنند. هر چند چنین برداشتی کاملا ناشی از لجاجت است، لیکن می­گوییم: ثابت گردید که هارون بر اُمّت موسی واجب الطاعه بوده است،

ص: 281

یجب له أن یخلفه علی قومه إذا غاب عنهم غیبة سفر أو غیبة موت لأن ذلک کله کان فی شرط هارون و منزلته من موسی. فإن قال قائل إن هارون مات قبل موسی علیه السلام و لم یکن إماما بعده فکیف قیس أمر علی علی أمر هارون بقول النبی صلی الله علیه و آله هو منی بمنزلة هارون من موسی و علی علیه السلام قد بقی بعد النبی صلی الله علیه و آله قیل له نحن إنما قسنا أمر علی علیه السلام علی أمر هارون علیه السلام بقول النبی صلی الله علیه و آله هو منی بمنزلة هارون من موسی فلما کانت هذه المنزلة لعلی علیه السلام و بقی علی فوجب أن یخلف النبی صلی الله علیه و آله بعد وفاته (1) و مثال ذلک ما أنا ذاکره إن شاء الله.

لو أن الخلیفة قال لوزیره لزید علیک فی کل یوم یلقاک فیه دینار و لعمرو علیک مثل ما شرطته لزید فقد وجب لعمرو مثل ما لزید فإذا جاء زید إلی الوزیر ثلاثة أیام فأخذ ثلاثة دنانیر ثم انقطع و لم یأته و أتی عمرو الوزیر ثلاثة أیام فقبض ثلاثة دنانیر فلعمرو أن یأتی یوما رابعا و خامسا و أبدا و سرمدا ما بقی عمرو و علی هذا الوزیر ما بقی عمرو أن یعطیه فی کل یوم أتاه دینارا و إن کان زید لم یقبض إلا ثلاثة أیام و لیس للوزیر أن یقول لعمرو لا أعطیک إلا مثل ما قبض زید لأنه کان فی شرط زید أنه کلما أتاک فأعطه دینارا و لو أتی زید لقبض و فعل هذا الشرط لعمرو و قد أتی فواجب أن یقبض فکذلک إذا کان فی شرط هارون الوصی أن یخلف موسی علیه السلام علی قومه و مثل ذلک لعلی علیه السلام فبقی علی علی قومه و مثل ذلک لعلی (2) فواجب أن یخلف النبی صلی الله علیه و آله فی قومه نظیر ما مثلناه فی زید و عمرو و هذا ما لا بد منه ما أعطی القیاس حقه (3).

فإن قال قائل لم یکن لهارون لو مات موسی علیه السلام أن یخلفه علی قومه قیل له بأی شی ء ینفصل (4) من قول قائل قال لک إنه لم یکن هارون أفضل أهل زمانه

ص: 275


1- 1. فی المصدر: فی قومه بعد وفاته. و فی( م) و( ت) فی قوله.
2- 2. أی و بقی مثل ذلک لعلی علیه السلام لاجل بقائه بعد النبیّ صلّی اللّه علیه و آله.
3- 3. أی ما دام أعطی القیاس حقه.
4- 4. أی أی فصل بین قولک و قول من أنکر أفضلیة هارون علیه السلام من أهل زمانه فی جمیع الجهات؟ و فی( ک): بأی شی ء یتفضل.

چون شریک نبوّت وی بود و این چیزی نیست که کسی بتواند آن را رد کند، و نیز ثابت شد که اگر پس از وی در قید حیات بود، بازهم چون گذشته در میان اُمّت موسی علیه السّلام واجب الطاعه بود - زیرا نمی­تواند در عین زنده بودن از نبوّت خارج شود - و اگر آنچه گفتیم درست بود و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله با این حدیث همه منزلت­های هارون از موسی را برای علی علیه السّلام واجب گردانید، و نبوّت را از وی نفی نمود و از جمله منزلت­های علی علیه السّلام آن بود که اگر پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در قید حیات بود، طاعتش بر اُمّت وی فرض بود، هرچند، هارون اگر زنده بود، به دلیل جایگاه نبوّتش، باز فرمانش در میان اُمّت موسی مطاع بود؛ و این دلیل بر آن است که اطاعت از امیرالمؤمنین علیه السّلام بر بقیه اُمّت پس از وفات پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرض باشد، هرچند نبی نبوده باشد، چون نفی نبوّت به دلیل جایگاهش، آن­گونه که بیان کردیم، نفی خلافت نمی­کند، و اگر محقّق می­شد که اطاعت اُمّت منحصراً باید از پیامبر باشد، آن­وقت لازم می­آمد که اطاعت از جانشین او اگر نبی نباشد، جایز نباشد. و اگر حصول این امر برای غیر نبی نظیر امام جایز باشد، دلیل بر منفصل بودن فرض طاعت از نبوّت است و اینکه فرض طاعت از شرایط و حقایق آن نیست که با حصولش برای کسی اثبات و یا عدم حصولش نبوّت از کسی نفی گردد و مثالی که مذکور افتاد، درستی سخن ما را اثبات می­کند؛ و اگر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به آنچه گفتیم تصریح می­کرد و می­فرمود: منزلت تو از من منزلت هارون از موسی بر فرض طاعت از اُمّت من است، هر چند شریک من در نبوّت و تبلیغ رسالت نیستی» باز هم کلام وی درست و از متناقض بودن به دور می­ماند.

پس اگر بگوید: بنابراین، بر همین اساس لازم می­آید که امیرالمؤمنین علیه السّلام در حیات پیامبر صَلی الله علیهِ و آله واجب الطاعۀ بوده باشد، آن­گونه که هارون در زمان موسی چنین بود، به وی گفته می­شود: اگر ما را با ظاهر کلام وا می­گذاشتند، آنچه را که تو ذکر کردی فرض می­نمودیم، لیکن اجماع مانع از آن است، زیرا اُمّت، اختلافی میان خود ندارند که علی علیه السّلام در زمان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله همانند هارون، در همه امور واجب الطاعه نبوده است و اگر کسی ادّعا کرده که آن حضرت در حیات پیامبر صَلی الله علیهِ و آله واجب الطاعه بوده، منظور وی در مقام جانشینی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و غایب بودن آن حضرت واجب الطاعه بوده است، نه در زمانی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله حضور داشته است، و اگر واجب الطاعۀ نبودن وی در زمان حیات پیامبر صَلی الله علیهِ و آله با دلیل منتفی گردد، به مقتضای لفظ، صحت واجب الطاعه بودنش پس از وفات پیامبر صَلی الله علیهِ و آله اثبات می­گردد.

پس اگر بگوید: ظاهر قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در «أنت منّی بمنزلۀ هارون من موسی» مانع

ص: 282

بعد موسی و لا أوثقهم فی نفسه و لا نائبه فی العلم فإنه لا یجد فصلا(1) لأن هذه المنازل لهارون من موسی مشهورة فإن جحد جاحد واحدة منها لزمه جحود کلها.

فإن قال قائل إن هذه المنزلة التی جعلها النبی صلی الله علیه و آله لعلی إنما جعلها فی حیاته قیل له نحن ندلک بدلیل واضح علی أن الذی جعله النبی صلی الله علیه و آله لعلی بقوله أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی إنما جعله له بعد وفاته لا معه فی حیاته فتفهم ذلک إن شاء الله فمما یدل علی ذلک أن فی قول النبی صلی الله علیه و آله أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی معنیین أحدهما إیجاب فضیلة و منزلة لعلی علیه السلام منه و الآخرة نفی لأن یکون نبیا بعده و وجدنا نفیه أن یکون علی نبیا بعده دلیلا علی أنه لو لم ینف ذلک لجاز لمتوهم أن یتوهم أنه نبی بعده لأنه صلی الله علیه و آله قال فیه أنت منی بمنزلة هارون من موسی و قد کان هارون نبیا فلما کان نفی النبوة لا بد منه (2) وجب أن یکون نفیها عن علی علیه السلام فی الوقت الذی جعل الفضیلة و المنزلة له فیه لأنه من أجل الفضیلة و المنزلة احتاج صلی الله علیه و آله (3) أن ینفی أن یکون علی علیه السلام نبیا لأنه لو لم یقل إنه منی بمنزلة هارون من موسی لم یحتج إلی أن یقول إلا أنه لا نبی بعدی فلما کان نفیه النبوة إنما هو(4) لعلة الفضیلة و المنزلة التی توجب النبوة وجب أن یکون نفی النبوة عن علی علیه السلام فی الوقت الذی جعل الفضیلة له فیه مما جعل له من منزلة هارون و لو کان النبی صلی الله علیه و آله إنما نفی النبوة بعده (5) فی وقت و الوقت الذی بعده عند مخالفینا لم یجعل لعلی علیه السلام فیه منزلة توجب له نبوة لکان ذلک من لغو الکلام (6) لأن استثناء النبوة إنما وقع

ص: 276


1- 1. کذا فی المصدر و هو الأصحّ، و فی النسخ: فانه لا یجد فضلا.
2- 2. للعلم الضروری یکون رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله خاتم الأنبیاء.
3- 3. فی المصدر و( م): ما احتاج و هو سهو یظهر بالتأمل.
4- 4. فی المصدر و( م): انما کان هو.
5- 5. أی بعد وفاته.
6- 6. لان فائدة الاستثناء اخراج ما کان داخلا فی المستثنی منه لولاه، و لیس المورد- علی ما زعموا- کذلک، لان عدم کون أمیر المؤمنین نبیّا بعد وفاة رسول اللّه لم یکن داخلا رأسا، فیکون الاستثناء لغوا لا یتکلم النبیّ بمثله.

ادّعای شما می­شود، زیرا اقتضا می­کند علی علیه السّلام از همان منزلت­هایی برخوردار باشد که هارون از موسی داشت و از آن­ها نیز عملاً در زمان حیات موسی برخوردار بود، وگرنه منزلت­هایی که مذکور گردیده از قبیل واجب الطاعه بودن، خالی از معناست، و فرض طاعت ناشی از نبوّت به موسی تعلّق نداشته و از جانب او فرض نبوده است.(1)

در پاسخ وی گفته می­شود: ایرادی که از کلام ما گرفته­ای ساقط است، زیرا جانشین موسی بودن هارون علیهما السّلام در حیات موسی، بی­تردید برای وی یک منزلت است و قرآن نیز آن را تأیید نموده است، اما آنچه را که به عنوان خلافت برای هارون پس از موسی علیه السّلام واجب و لازم دانستیم، بدان جهت است که شخص موسی علیه السّلام هارون را در حیات خود جانشین خویش نمود و کار تدبیر امور قومش را به او سپرد و جایز نبوده که از ولایتی که برایش مقرر گشته، خارج شود، و پس از وفات موسی علیه السّلام نیز این منزلت برای او کماکان پا برجاست، و وابستگی این منزلت به موسی بسیار قوی است، بنابراین چیزی نمانده جز اینکه پاسخ باید به گونه­ای بیان شود که قبلاً بیان داشته­ایم.

و آنچه آن را تبیین می­کند، قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است که فرمود: «أنتَ منیّ بمنزلۀ هارون من موسی» و این جمله بدان معنایی که سائل نتیجه گرفته نیست که حصول این منزلت­ها به وسیله موسی و از جانب او حاصل شده باشد، درست مثل اینکه یکی از ما بگوید: تو نزد من منزلت برادرم را از من داری، یا منزلت پدرم را از من داری! این سخن از طرف گوینده بدان معنا نیست آن فرد برادر یا پدر او باشد، و کسی نیز نمی­تواند ادّعا کند که این سخن مجاز است و از حکم حقیقت خارج می­باشد، زیرا اگر کسی ادّعا کند این­گونه سخن گفتن اقتضای ادّعا وی را می­کند، نیز لازم می­آمد که نتوانیم آن را درباره جمادات و هرچه که از آن فعلی صادر نمی­شود، به کار نبریم، در حالی که می­دانیم کاربرد آن در مورد آنچه گفتیم درست است و اهل لغت منعی در کاربرد جمله­هایی نظیر: «منزلۀ دار زید من دار عمرو، بمنزلۀ دار خالد من دار بکر، و منزلۀ بعض اعضاء بدن الإنسان منه منزلۀ بعض آخر منه» که با گفتن این جمله، قصد نشان دادن تشابه و تفاوت آن­ها را دارد و در اینجا لفظ «مِن» به معنای «عند» و «مع» به کار رفته است و چنان است که گوینده خواسته باشد بگوید: «محلّک عندی و حالک معی فی الإکرام و الإعطاء کحال ابی عندی و محلّه فیهما» (جایگاه تو نزد من و حال تو با من در اکرام و بخشندگی به جایگاه پدرم نزد من می­ماند و جایگاه او از آن دو.)

آنچه صحّت گفتار ما را روشن می­سازد، حُسن مستثنی کردن نبوّت توسط رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از دیگر منزلت­هاست و ما می­دانیم که آن حضرت تنها موردی را مستثنی فرموده که دخول آن در لفظ از نظر ما جایز یا از نظر مخالفان ما واجب دانسته شده و

ص: 283


1- . بدین معنا که: لزوم اطاعت از هارون به خاطر نبوّتش متفاوت از لزوم اطاعتش به خاطر خلیفه موسی بودن اوست؛ زیرا اولی از جانب خدای سبحان ثابت شده و مقیّد به زنده بودن یا وفات یافتن موسی نیست، اما قوام دومی به موسی است و با وفات موسی منتفی می­شود و همین حالت در مورد امیرالمؤمنین علیه السّلام نیز صدق می­کند.

بعد الوفاة و المنزلة التی توجب النبوة فی حال الحیاة التی لم ینتف النبوة فیها فلو کان (1) استثناء النبوة بعد الوفاة مع وجوب الفضیلة و المنزلة فی حال حیاة لوجب أن یکون نبیا فی حیاته ففسد ذلک و وجب أن یکون استثناء النبوة إنما هو فی الوقت الذی جعل النبی صلی الله علیه و آله لعلی علیه السلام المنزلة فیه لئلا یستحق النبوة مع ما استحقه من الفضیلة و المنزلة.

و مما یزید ذلک بیانا أن النبی صلی الله علیه و آله لو قال علی منی بعد وفاتی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی معی فی حیاتی لوجب بهذا القول أن لا یمتنع علی أن یکون نبیا بعد وفاة النبی صلی الله علیه و آله لأنه إنما منعه ذلک فی حیاته و أوجب له أن یکون نبیا بعد وفاته لأن إحدی منازل هارون أن کان نبیا فلما کان ذلک کذلک وجب أن النبی إنما نفی أن یکون علی نبیا فی الوقت الذی جعل له

فیه الفضیلة لأن بسببها احتاج (2) إلی نفی النبوة و إذا وجب أن المنزلة هی فی وقت نفی النبوة وجب أنها بعد الوفاة لأن نفی النبوة بعد الوفاة و إذا وجب أن علیا علیه السلام بعد رسول الله صلی الله علیه و آله بمنزلة هارون من موسی فی حیاة موسی فقد وجبت له الخلافة علی المسلمین و فرض الطاعة و أنه أعلمهم و أفضلهم لأن هذه کانت منازل هارون من موسی فی حیاة موسی.

فإن قال قائل لعل قول النبی صلی الله علیه و آله بعدی إنما دل به علی بعد نبوتی و لم یرد بعد وفاتی قیل له لو جاز ذلک لجاز أن یکون کل خبر رواه المسلمون من أنه لا نبی بعد محمد صلی الله علیه و آله أنه إنما هو لا نبی بعد نبوته و أنه قد یجوز أن یکون بعد وفاته أنبیاء(3).

ص: 277


1- 1. هذا ردّ آخر لما ادعاه الخصم، و توضیحه أن المعنی علی ذلک یصیر کذا: أنت منی بمنزلة هارون من موسی فی حال حیاتی الا أنّه لا نبی بعد وفاتی، و هذا فاسد بالضرورة لاستلزامه کون أمیر المؤمنین نبیّا فی حیاة النبیّ، لان هارون کان نبیّا فی حیاة موسی.
2- 2. فی النسخ و المصدر« ما احتاج» و هو سهو کما أشرنا إلیه.
3- 3. فان المعنی یصیر علی هذا التقدیر کذلک« أنت منی بمنزلة هارون من موسی فی حیاتی الا انه لا نبی بعد نبوتی» و هذا لا ینافی أن یکون بعده انبیاء؛ فان قیل: إن بعد حیاة النبیّ یصدق علیه أنّه بعد نبوّته، فإذا نفی وجود نبی بعد نبوّته فیشمل بعد حیاته ایضا، یقال: هذا کر علی. ما فر منه الخصم، لانه یثبت بذلک أن ظرف اثبات المنزلة لعلی علیه السلام أیضا یشمل علی ما بعد الحیاة کما یشمل حال الحیاة للزوم تطابق المستثنی و المستثنی منه. و سیأتی التعرض إلی ما ذکرناه فی آخر ما نقله عن الشافی.

نیز ما می­دانیم که نبوّت مستثنی شده ربطی به موسی ندارد - امری الهی است -. و اگر استثنای نبوّت از همه مقتضیات لفظ ممکن باشد، هرچند ربطی به موسی نداشته باشد، لفظ نمی­تواند شامل منزلت­هایی که از جانب موسی واجب گردیده است ­بشود.

اما آنچه دلالت می­کند بر اینکه لفظ حصول همه منزلت­ها را الزام می­کند الّا آنچه اسلوب استثنا آن را خارج کرده باشد و هر آنچه جاری بر همین مجری باشد هر چند از جمله الفاظ عموم نباشد که استغراق و شمول را ایجاب می­کند، و نیز از مذهب ما نیست که در لفظ مستغرق برای جنس، بر سبیل وجوب، لفظی برای آن وضع شده باشد؛(1) پس آن این است که ورود استثنا در لفظی که از طریق اجمال و اختصار، چیزهای زیادی را اقتضا می­کند، وقتی از انسانی حکیم و به قصد بیان و فهماندن صادر می­شود، دلیل بر آن است که آنچه لفظ اقتضای آن را دارد و می­تواند حامل آن باشد، بعد از آنچه با استثنا خارج شد، مقصود خطاب و داخل در محدوده آن است و ورود استثنا در آن به مانند قرینه یا دلالتی است که استغراق و شمول را الزام می­کند. دلیل بر درست بودن آنچه گفته­اند این است که اگر حکیم و دانایی به ما گفت: هر کس وارد خانه­ام بشود او را گرامی می­دارم مگر زید؛ از سخن او در می­یابیم که با ورود استثنا به سخن، مراد گوینده، هر کسی جز زید است، زیرا اگر چنین نبود، باید با قصد افهام و توضیح، استثنا می­شد، این یک وجه است.

اما وجه دیگر آن است که ما مردم را در فهم معنای این حدیث، دو دسته می­بینیم که یکی از آن­ها بر این باورند که مراد یک منزلت است که حدیث به سبب آن بیان شده است، آن هم برای بستن یک عهد و پیمان یا به سبب عمل به یک عرف؛ و دسته دوم بر این باورند که شامل تمام منزلت­هایی می­شود که هارون نزد موسی داشته است، بعد از آنچه با دلیل خارج شده است و با وجود اختلافی که در تفصیل این منازل و تعیین آن­ها دارند، و اینان شیعیان و اکثر مخالفان آنان هستند؛ زیرا جز یکی دو نفر قائل به قول اول نیستند و مخالفان شیعه نیز در اینکه امیرالمؤمنین علیه السّلام پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله جانشین وی باشد، با آن­ها اختلاف دارند، زیرا برای آن­ها ثابت نشده که اگر هارون زنده می­ماند، جانشین موسی علیه السّلام می­شد و صحیح نمی­دانند که این مسأله را جزو منزلت­های هارون قرار دهند. از این رو هر کس چنین برداشت کرد که لفظ حدیث دالّ بر بیش از یک منزلت است، به سمت عمومیت آن رفت

ص: 284


1- . در منبع به همین صورت آمده و خالی از ایهام و اضطراب در معنا نیست.

فإن قال قد اتفق المسلمون علی أن معنی قوله لا نبی بعدی هو أنه لا نبی بعد وفاتی إلی یوم القیامة فکذلک (1) یقال له فی کل خبر و أثر روی فیه (2) أنه لا نبی بعده.

فإن قال إن قول النبی صلی الله علیه و آله لعلی علیه السلام أنت منی بمنزلة هارون من موسی إنما کان حیث خرج النبی صلی الله علیه و آله إلی غزوة تبوک فاستخلف علیا فقال یا رسول الله تخلفنی مع النساء و الصبیان فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله أ لا ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی.

قیل هذا غلط فی النظر لأنک لا تروی خبرا تخصص به معنی الخبر المجمع علیه إلا و روینا بإزائه ما ینقضه و یخصص الخبر المجمع علیه علی المعنی الذی ندعیه دون ما تذهب إلیه و لا یکون لک و لا لنا فی ذلک حجة لأن الخبرین مخصوصان و یبقی الخبر علی عمومه و یکون دلالته و ما یوجبه و وروده عموما لنا دونک لأنا نروی بإزاء ما رویته أن النبی صلی الله علیه و آله جمع المسلمین و قال لهم و قد استخلفت علیا علیکم بعد وفاتی و قلدته أمرکم و ذلک بوحی من الله عز و جل إلی فیه ثم قال له بعقب هذا القول مؤکدا له أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی فیکون هذا القول بعد ذلک الشرح بینا مقاوما لخبرکم المخصوص (3) و یبقی الخبر الذی أجمعنا علیه و علی نقله من أن النبی صلی الله علیه و آله قال لعلی علیه السلام أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی بحاله نتکلم فی معناه (4) علی ما تحمله اللغة و المشهور من التفاهم و هو ما تکلمنا فیه و شرحناه و

ص: 278


1- 1. هذا جواب الاشکال.
2- 2. فی المصدر: یؤمی فیه.
3- 3. و کذلک یستفاد من بعض روایات الباب کالروایة 39 أن النبیّ صلّی اللّه علیه و آله قال له ذلک غیر مرة.
4- 4. فی المصدر: بحالة یتکلم فی معناه.

و اگر نادرست بودن قول کسانی که قائل به اراده یک منزلت را دارند - آن­گونه که بیان خواهیم کرد - مشخص گردد، عام بودن آن اثبات می­شود؛ زیرا هیچ کس قائل به تعدّی آن از یک منزلت نشده که در عین حال به عام بودن آن تردید کند. بلکه سخن این است که بهتر آن است که از یک منزلت تجاوز کند، نه اینکه به صورت عام و خارج از اجماع در آید.

پس اگر بگوید: با چه استدلالی حدیث را از مقصود بودن بر یک منزلت باطل می­کنید؟ به وی گفته می­شود: مگر ادّعا نداری که علت بیان این حدیث، فتنه­انگیزی منافقان بود و لازم است کلام حمل بر آن شود و از آن تجاوز نکند؟ این نظر از چند وجه باطل است از جمله:

این برداشت از معنای خودِ روایت بلکه به کلی استنباط نمی­شود بلکه به صورت آحاد روایت شده و اکثر اخبار وارده خلاف آن است؛ و دیگر اینکه وقتی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هنگام رفتن به غزوه تبوک، علی علیه السّلام را جانشین خود بر مدینه نمود، علی علیه السّلام دوست نداشت در این غزوه شرکت نکند و خلاف عادتی که تاکنون داشته عمل کند و نتواند در جنگ با جان خود از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دفاع کند و دشمنان را از وی دور سازد، از این رو خود را به آن حضرت رسانده و ناراحتی خود را از دور ماندن از وی اظهار نمود و آن حضرت این عبارت را به وی فرمود و ما حق نداریم چنین روایتی را که معنای آن معلوم است، به امری نامعلوم تخصیص دهیم؛ با در نظر گرفتن این نکته که در اکثر روایات آمده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: «منزلت تو نزد من همانند منزلت هارون از موسی» است و این جمله را بارها در شرایط متفاوت و جاهای مختلف بر زبان رانده­اند و ما نیز حق نداریم آن را فقط مختص به غزوه تبوک بدانیم، بلکه واجب آن است که روایت را قطعی بدانیم و اثرات مترتب بر آن را بررسی کنیم و به علل و احوالی بپردازیم که صحت آن را ثابت نکرده­اند و در آن­ها شک کنیم.

از جمله آنچه سبب، اقتضای آن را دارد، مطابقت قول با آن است و با مطابقت با آن، لازم نمی­آید که از آن تعدی نکند. اگر شأن بیان حدیث آن­گونه که ادّعا می­کنند فتنه­انگیزی و شایعه پراکنی منافقان مبنی بر اینکه علی علیه السّلام بر دل پیامبر گران آمده، از این رو آن حضرت وی را با خود نبرده است، زیرا جانشینی در سفر و غیبت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله صورت گرفته و این سخن مطابق با برداشت و تأویل ما بوده و با آن مطابقت داشته و آن را شامل شده است و چنانچه پس از وفات و جانشینی که منافاتی با اقتضای سبب ندارد، به غیر آن نیز سرایت کند، روشن می­شود که اگر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آن­گونه که بیان کردیم تصریح می­فرمود که: «منزلت تو از من، منزلت هارون از موسی پیامبر علیه السّلام در محبّت، فضل، اختصاص و جانشینی در زمان حیات و پس از وفاتم هستی» آن وقت سببی که مدّعی آنند،

ص: 285

ألزمنا به أن النبی صلی الله علیه و آله قد نص علی إمامة علی علیه السلام بعده (1) و أنه استخلفه و فرض طاعته وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ علی نهج الحق المبین (2).

أقول: قد أثبتنا هذا الخبر فی باب غزوة تبوک و فی باب الغدیر و فی أکثر احتجاجاته علی القوم و فی باب اعتذاره علیه السلام عن القعود عن قتال من تقدم علیه و فی احتجاجات الحسن علیه السلام و فی أحوال ولادة الحسنین علیهما السلام و فی احتجاج سعد بن أبی وقاص علی معاویة و فی کثیر من الأبواب الآتیة و لنذکر بعض ما ذکره السید المرتضی رضوان الله علیه فی هذا المقام فإنه کالشرح لما ذکره الصدوق رحمه الله.

قال الخبر دال علی النص من وجهین أحدهما أن قوله صلی الله علیه و آله أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی یقتضی حصول جمیع منازل هارون من موسی لأمیر المؤمنین علیه السلام إلا خصه الاستثناء و ما جری مجراه من العرف و قد علمنا أن من منازل هارون من موسی علیه السلام الشرکة فی النبوة و أخوة النسب و الفضل فی المحبة و الاختصاص علی جمیع قومه و الخلافة فی حال غیبته علی أمته و أنه لو بقی بعده لخلفه فیهم و لم یجز أن یخرج القیام بأمورهم عنه إلی غیره و إذا خرج بالاستثناء منزلة النبوة و خص العرف منزلة الإخوة فی النسب وجب القطع علی ثبوت ما عداها(3) و من جملته أنه لو بقی خلفه دبر أمر أمته و قام فیهم مقامه و علمنا بقاء أمیر المؤمنین علیه السلام بعد وفاة الرسول صلی الله علیه و آله فوجبت له الإمامة بلا شبهه.

ثم قال رضی الله عنه و أما الدلیل علی أن هارون علیه السلام لو بقی بعد موسی علیه السلام لخلفه فی أمته فهو أنه قد ثبتت خلافته له فی حال حیاته بلا خلاف و فی قوله تعالی وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی (4) أکبر شاهد بذلک و إذا ثبتت الخلافة فی حیاته

ص: 279


1- 1. فی المصدر: بعد وفاته.
2- 2. معانی الأخبار: 74- 79.
3- 3. کذا فی النسخ، و الظاهر« ما عداهما» و فی المصدر: ما عدا هاتین المنزلتین. لکن المصنّف لخص کلام السیّد کما یصرح به فیما یأتی، و لاجل ذلک لا نشر إلی جمیع الاختلافات الموجود بین الکتاب و المصدر.
4- 4. سورة الأعراف: 142.

مانع از صحت کلام و استواری آن نمی­شد.

و از جمله اینکه اگر حدیث پیامبر صَلی الله علیهِ و آله تنها یک منزلت را شامل می­شود یا جانشینی به هنگام سفر یا برخلاف تصوّر منافقان فتنه­انگیز، محبّت پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را به علی علیه السلام اثبات می­کند، در این صورت استثنا کردن نبوّت چه معنایی پیدا می­کند؟ زیرا ظاهر کلام بیش از یک منزلت را شامل نمی­شود، مگر نمی­بینی که درست نیست یکی از ما به دیگری بگوید: «منزلت تو از من در شراکت در کالای مورد نظر، جدای از دیگر کالاها، به منزلت فلان از فلان می­ماند مگر اینکه تو همسایه من نیستی» هر چند که همسایگی­اش با کسی که از او نام برده ثابت باشد؛ زیرا قول اول او ضرورتی برای وارد کردن مسأله همسایگی ایجاب نمی­کند؛ و نیز درست نیست که بگوید: «خدمتکارم زید را زدم مگر خدمتکارم عمرو را» و درست آن است که بگوید: «خدمتکارانم را زدم مگر خدمتکارم عمرو را»؛ زیرا با این جمله، یکی را از جمع استثنا کرده است.

در این صورت قول کسی که ادّعا کند که حدیث اقتضای یک منزلت را می­کند، زیرا ظاهر لفظ به بیش از یک منزلت نپرداخته و اگر منظور وی منزلت­های زیادی بود، می­گفت: تو نزد من دارای منزلت­های هارون از موسی هستی» زیرا وجه سقوط این معنا آن است که استثنا را دال بر این بدانیم که حدیث بیش از یک منزلت را شامل می­شود و حال آنکه معمول آن است که این نوع خطاب به کار رود هر چند مراد منزلت­های فراوان باشد، زیرا عرب می­گوید: «منزلت فلانی از امیر همانند منزلت فلانی از وی است» هر چند خواسته باشند به احوال مختلف و منزلت­های فراوانی اشاره کرده باشند و به جای جمله ذکر شده، غالباً نمی­گویند: «منزلت­های فلان همانند منزلت­های فلانی است» و این کلام از آنجا نزدشان نیکو شمرده می­شود که باور دارند منزلت­ها و مراتب مختلف برای صاحبان آن­ها به مثابه یک منزلت است و گویی جمله ای است که مفهوم چند جمله را یک­جا بیان می­کند، از این رو با لفظ واحد به امور متعدد اشاره می­کنند.

و به اعتبار اینکه گفتیم استثنا قول کسی را که کلام را حمل بر منزلتی می­کند که عهد یا عرف آن را اقتضا می­کند، باطل می­سازد، و اینکه در عرب لفظ «منزلت» را جز درباره چیزی مخصوص و به تنهایی به کار نمی­برند، زیرا هیچ حالتی از نسب، مجاورت، سرپرستی

ص: 286

وجب حصولها له بعد الوفاة لو بقی إلیها لأن خروجها عنه فی حال من الأحوال مع بقائه حط له من مرتبة کان علیها و صرف عن ولایة فوضت إلیه و ذلک یقتضی من التنفیر أکثر مما یعترف خصومنا من المعتزلة بأن الله یجنب أنبیاءه علیهم السلام من القباحة فی الخلق و الدنامة المفرطة(1) و الصغائر المسخفة(2) و أن لا یجیبهم الله تعالی إلی ما یسألونه لأمتهم من حیث لا یظهر لهم: فإن قیل إذا ثبت أنه منفر وجب أن یجنبه هارون من حیث کان نبیا و مؤدیا عن الله عز و جل فکان نبوته هی المقتضیة لاستمرار خلافته إلی بعد الوفاة و إذا کان النبی صلی الله علیه و آله قد استثنی من الخبر النبوة وجب أن یخرج معها ما هی مقتضیة له و کالسبب فیه و

إذا خرجت هذه المنزلة مع النبوة لم یکن فی الخبر دلالة علی النص الذی تدعونه (3) قیل له إن أردت بقولک أن الخلافة من مقتضی النبوة أنه من حیث کان نبیا یجب له هذه المنزلة کما یجب له سائر شروط النبوة فلیس الأمر کذلک لأنه غیر منکر أن یکون هارون قبل استخلاف موسی له شریکا فی نبوته و تبلیغ شرعه (4) و إن لم یکن خلیفة له فیما سوی ذلک فی حیاته و لا بعد وفاته و إن أردت أن هارون بعد استخلاف موسی له فی حیاته یجب أن یستمر حاله و لا یخرج عن هذه المنزلة لأن خروجه عنها یقتضی التنفیر الذی یمنع نبوة هارون منه و أشرت فی قولک إن النبوة یقتضی الخلافة بعد الوفاة إلی هذا الوجه فهو صحیح غیر أنه لا یجب ما ظننته من استثناء الخلافة باستثناء النبوة لأن أکثر ما فیه أن یکون کالسبب فی ثبوت الخلافة بعد الوفاة و غیر واجب أن ینفی ما هو کالمسبب عن غیره عند نفی الغیر أ لا تری أن أحدنا لو قال لوصیه أعط فلانا من مالی کذا و کذا و ذکر مبلغا عینه فإنه یستحق هذا المبلغ علی من ثمن سلعة ابتعتها

ص: 280


1- 1. دم دمامة: کان حقیرا و قبح منظره. و فی( ک): و الدناءة المفرطة. لکنه سهو فان الدناءة منفی عنهم علیه السلام و لو لم تکن مفرطة.
2- 2. سخف: کان ضعیف العقل. و فی المصدر: و الصغائر المستخفة.
3- 3. توضیحه أن خروج هارون عن الخلافة المسببة عن النبوّة یستلزم التنفیر المنفی، لکن أمیر المؤمنین لم یکن نبیّا حتّی یدوم خلافته، فلا دلالة فی الخبر علی ما ادعیتموه.
4- 4. فی( ک) مطاع شرعه و فی( ت) متاع شرعه[ مشاع خ ل].

محبّت و اختصاص و دیگر احوال برای کسی حاصل نمی­شود مگر اینکه صحیح باشد، اگر درباره وی بگویند: این یک منزلت است، و هرکس مدّعی عرفی در برخی منزلت­ها بود، مانند کسی است که مدّعی آن در عرف دیگر است. همچنین معمول نیست که به یک منزلت از منزلت­های هارون از موسی بدون توجه به دیگر منزلت­های وی اشاره شود و هیچ منزلت خاصی وجود ندارد که دیگر منزلت­ها داخل در آن نباشند بلکه دیگر منزلت­های وی طبق معمول از جهت اینکه دلالت بر آن­ها دارند معلوم هستند، و هر آنچه را که بیان کردیم، برای کسی که منصفانه قضاوت کند، واضح و روشن است.

راه دیگر برای استدلال به اینکه حدیث دال بر نصّ بر امامت و ولایت ایشان است این است که اگر ثابت شود که هارون جانشین واجب الطاعۀ موسی بر اُمّتش در زمان حیاتش بوده است و اینکه این منزلت یکی از منزلت­های وی شمرده می­شود و دریافتیم که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله منزلتی را که مورد نظرش بوده، با گفتن «مگر اینکه پس از من پیامبری نیست» از دیگر منزلت­ها استثنا فرموده، ثابت می­کند که غیراز نبوّت، بقیه منزلت­های هارون از موسی برای امیرالمؤمنین علیه السّلام، پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله حاصل است و اگر خلافت در حیات پیامبر یکی از آن­ها بوده باشد، پس از وی نیز این منزلت­ برای علی علیه السّلام ثابت است و بدین ترتیب نصّ بر امامت ایشان خواهد بود.

پس اگر بگوید: پس چرا گفتید: استثنا در روایت دالّ بر باقی­ماندن بقیه منزلت­ها برای علی علیه السّلام است و پس از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله برای وی ثابت است؟ به وی گفته می­شود: خاصیت استثنا این است که اگر مطلق بود، هر چه غیر مطلق باشد را استثنا می­کند، کما اینکه اگر مقیّد به حالت یا زمان گردد، ایجاب می­کند آنچه در آن حالت و آن وقت مستثنی نشده، اثبات شود، زیرا تفاوتی میان اینکه چیزی در جمله در حالتی خاص که جمله متضمن آن نیست و اینکه چیزی از آن استثنا گردد که به هیچ وجهی از وجوه متضمن آن نیست، وجود ندارد. آیا نمی­بینی سخن آنکه گوید: «خدمتکارانم را زدم جز زید در خانه و جز زید را که من در خانه او را نزده­ام» دالّ بر آن است که زدن خدمتکارانش در خانه بوده است زیرا استثنا به آن تعلّق دارد و اگر زدن در خانه نمی­بود، ذکر «خانه» و عدم ذکر آن همانند ذکر آنچه جمله اول مشتمل بر آن نیست از قبیل چهارپا یا اشیای دیگر خواهد بود؛ و کسی نمی­تواند بگوید، لفظ «بعدی» در حدیث، مستثنی به مشیت خداست و نیز نمی­تواند بگوید که چگونه چیزی از منزلت­ها که وارد در استثنا نشده را ثابت می­دانید، زیرا ما در طریقه اول بدان اشاره کردیم.

ص: 287

منه و أنزل فلانا منزلة فلان الذی أوصیتک به و أجره مجراه فإن ذلک یجب له من أرش جنایة أو قیمة سلعة(1) أو میراث أو غیر ذلک لوجب علی الوصی أن یسوی بینهما فی العطیة و لا یخالف بینهما فیها من حیث اختلفت جهة استحقاقهما و لا یکون قول هذا القائل عند أحد من العقلاء یقتضی سلب المعطی الثانی العطیة من حیث سلب جهة استحقاقها فی الأول فوجب بما ذکرناه أن یکون منزلة هارون من موسی فی استحقاق خلافته له بعد وفاته ثابتة لأمیر المؤمنین علیه السلام لاقتضاء اللفظ هنا و إن کانت تجب لهارون من حیث کان فی انتفائها تنفیر تمنع نبوته و یجب لأمیر المؤمنین علیه السلام من غیر هذا الوجه.

و یزید ما ذکرناه وضوحا أن النبی صلی الله علیه و آله لو صرح به حتی یقول صلی الله علیه و آله أنت منی بمنزلة هارون من موسی فی خلافته له فی حیاته و استحقاقها له لو بقی إلی بعد وفاته إلا أنک لست بنبی کان کلامه صلی الله علیه و آله صحیحا غیر متناقض و لا خارج عن الحقیقة و لم یجب عند أحد أن یکون باستثناء النبوة نافیا لما أثبته من منزلة الخلافة بعد الوفاة و قد یمکن مع ثبوت هذه الجملة أن یرتب الدلیل فی الأصل علی وجه یجب معه کون هارون مفترض الطاعة علی أمة موسی علیه السلام لو بقی إلی بعد وفاته و ثبوت مثل هذه المنزلة لأمیر المؤمنین علیه السلام و إن لم یرجع إلی کونه خلیفة له فی حال حیاته و وجوب استمرار ذلک إلی بعد الوفاة فإن فی المخالفین من یحمل نفسه علی دفع خلافة هارون لموسی فی حیاته و إنکار کونها منزلة تفضل عن نبوته (2) و إن کان فیما حمل علیه نفسه ظاهره المکابرة(3) و نقول (4) قد ثبت أن هارون کان مفترض الطاعة علی أمة موسی لمکان

ص: 281


1- 1. السلعة- بکسر السین-: المتاع و ما یتاجر به. و فی المصدر: أو قیمة متلفه.
2- 2. فی المصدر، تنفصل عن نبوّته. و حاصله أن الخصم یدعی أن الثابت لهارون هو النبوّة فقط، و لیست الخلافة أمرا آخر، فإذا نفی النبیّ صلّی اللّه علیه و آله کون أمیر المؤمنین نبیّا فینتفی خلافته أیضا لعدم الفصل بینهما.
3- 3. وجه المکابرة أن النبوّة و الخلافة أمران مستقلان، کیف لا و قد قال موسی علیه السلام لهارون عند خروجه من المدینة علی ما حکاه اللّه تعالی فی القرآن: « اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی» مع أن نبوّته کان ثابتا قبلا.
4- 4. هذا بیان ترتیب الدلیل علی الوجه المذکور.

پس اگر گفته شود: شاید معنا «بعد از نبوّت من بوده نه بعد از وفاتم»، به وی می­گوییم: این مخلّ صحّت تأویل ما نمی­شود، زیرا ما می­دانیم آن احوالی که بدان اشاره کرده­اند، هم احوال حیات و هم احوال ممات را تا قیامت در بر می­گیرد. و باید ملتزم به معنای ظاهری کلام بود و نیز به برداشت ما مبنی بر اینکه مطابقت استثنا در حالتی که مستثنی منه در آن است، امامت را برای امیرالمؤمنین علیه السّلام در همه احوالی که نفی به آن تعلّق دارد، الزام می­نماید و اگر دلالت چیزی از این احوال را خارج کنی، ما نیز آن را برای آن خارج نموده و بقیه احوال را برای او باقی می­گذاریم، زیرا ظاهر کلام اقتضای آن را دارد، و در این صورت طعن مخالفان ما، صحت قول ما را بیشتر مورد تأکید قرار می­دهد؛ پایان کلام تلخیص شده او - قدّس الله روحه -.(1)

و از آن پس، او - رحمه الله - در پاسخ دادن راه اطناب را در ردّ شبهه و اشکالات وارده بر استدلال­هایی که در مورد خبر آمده، پیموده، به گونه­ای که دیگر نمی­توان چیزی بر آن افزود، پس هرکس خواهان وقوف بر آن باشد، به کتاب مراجعه کند .

سپس می­گویم: بر هیچ منصفی پس از آگاهی از اخباری که نقل کردیم و مشتمل بر قرائن دالّ بر اینکه مراد از آنچه از کلام بزرگان مذکور افتاد، تصریح حدیث منزلت بر امامت آن حضرت علیه السّلام است، بالأخص بعد از اینکه قرینه­های دیگری نظیر حدیث مشهوری که دالّ بر آن است که هر چه بر بنی­اسرائیل رفته، عیناً بر این اُمّت نیز خواهد رفت مگر گوساله­پرستی، که آن هم پس از وفات پیامبر صَلی الله علیهِ و آله و به صورت غصب خلافت و ترک یاری وصیّ پیامبر اتفاق خواهد افتاد، و در روایات هر دو فریق آمده است که امیرالمؤمنین علیه السّلام پس از غصب خلافتش، رو به قبر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نهاده و سخن هارون را تکرار نموده و فرمود: «یاابْنَ أُمّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونیِ وَ کاَدُواْ یَقْتُلُونَنی»،(2){فرزند

مادرم! این قوم، مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند.} و از جمله آن­ها روایتی است که مخالفان نقل کرده­اند مبنی بر اینکه وصایت و خلافت موسی علیه السّلام به فرزندان هارون رسید، از این رو یک از منزلت­های هارون نزد موسی این بوده که فرزندانش جانشین موسی شوند و منزلت علی علیه السّلام از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ایجاب می­کند که حسنین علیهما السّلام که همنام فرزندان هارون هستند، خلفای رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله باشند و همین امر خلافت پدرشان را به دلیل عدم قول به فصل اثبات می­کند. از جمله راویان قائل به این قول،

ص: 288


1- . الشافی: 153-148
2- . اعراف / 150

شرکته له فی النبوة التی لا یتمکن أحد من دفعها و ثبت أنه لو بقی بعده لکان ما یجب من طاعته علی جمیع أمة موسی علیه السلام یجب له (1) لأنه لا یجوز خروجه عن النبوة و هو حی و إذا وجب ما ذکرناه و کان النبی صلی الله علیه و آله قد أوجب بالخبر لأمیر المؤمنین جمیع منازل هارون من موسی و نفی أن یکون نبیا و کان من جملة منازله أنه لو بقی بعده لکان طاعته مفترضة علی أمته و إن کانت تجب لمکان نبوته وجب (2) أن یکون أمیر المؤمنین علیه السلام مفترض الطاعة علی سائر الأمة بعد وفاة النبی صلی الله علیه و آله و إن لم یکن نبیا لأن نفی النبوة لا یقتضی نفی ما یجب لمکانها علی ما بیناه و إنما کان یجب بنفی النبوة نفی فرض الطاعة لو لم یصح حصول فرض الطاعة إلا للنبی و إذا جاز أن یحصل لغیر النبی کالإمام دل علی انفصاله من النبوة و أنه لیس من شرائطها و حقائقها التی تثبت بثبوتها و تنتفی بانتفائها و المثال الذی تقدم یکشف عن صحة قولنا و أن النبی صلی الله علیه و آله لو صرح أیضا بما ذکرناه حتی یقول أنت منی بمنزلة هارون من موسی فی فرض الطاعة علی أمتی و إن لم تکن شریکی فی النبوة و تبلیغ الرسالة لکان کلامه مستقیما بعیدا من التنافی.

فإن قال فیجب علی هذه الطریقة أن یکون أمیر المؤمنین علیه السلام مفترض الطاعة علی الأمة فی حال حیاة النبی کما کان هارون کذلک فی حال حیاة موسی قیل لو خلینا و ظاهر الکلام لأوجبنا ما ذکرته غیر أن الإجماع مانع منه لأن الأمة لا تختلف فی أنه علیه السلام لم یکن مشارکا للرسول فی فرض الطاعة علی الأمة علی جمیع أحوال حیاته حسب ما کان علیه هارون فی حیاة موسی و من قال منهم إنه کان مفترض الطاعة فی تلک الأحوال یجعل ذلک فی أحوال غیبة الرسول صلی الله علیه و آله علی وجه الخلافة لا فی أحوال حضوره و إذا خرجت أحوال الحیاة بالدلیل ثبتت الأحوال بعد الوفاة بمقتضی اللفظ. فإن قال ظاهر قوله علیه السلام أنت منی بمنزلة هارون من موسی یمنع ما

ص: 282


1- 1. أی کما کان واجب الإطاعة فی حال حیاة موسی لاجل النبوّة فکذلک أیضا لو کان بقی بعده. و یمکن أن یکون مرجع الضمیر فی« طاعته» موسی علیه السلام و إن لا یخلو عن تکلف.
2- 2. جواب إذا.

شهرستانی است آنجا که در بیان احوال یهود می­گوید: نبوّت میان موسی علیه السّلام و برادرش هارون مشترک بوده است زیرا خودِ موسی علیه السّلام گفته است: «وَ أَشْرِکْهُ فیِ أَمْرِی»،(1)

او را شریک کارم گردان.} و هارون وصیّ وی بود، پس چون هارون در حیات موسی درگذشت، وصایت به یوشع منتقل گردید تا طبق آنچه مقرر گشته، آن را به «شبّیر» و «شبّر» دو پسر هارون برساند، زیرا وصایت و امامت برخی مستقّر است و برخی دیگر به ودیعت نهاده شده.(2)

تمام! و چنانچه به روایات وارده در باب نام بردن از آن دو به عنوان وصی و جانشین مراجعه کنی، درخواهی یافت که این روایات بر عام بودن منزلت این دو در همه احوال و اوصاف دلالت دارند که برخی از این روایات بیان گردید و روایات متواتر دیگری خواهد آمد که جملگی دالّ بر آنند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در هر موقعیتی اقدام به تعیین علی علیه السّلام به خلافت و آشکار ساختن فضل وی برمی­آمده است، و به روایات آن در باب­هایی که خواهد آمد اشاره خواهیم نمود.

نیز با این همه می­گویم: فرض کنیم ما تمام استدلال­های مخالفان خود را در مورد وی پذیرفتیم، هر چند با ارائه دلیل بطلان همه آن­ها را اثبات کرده­ایم، اما نمی­توانند انکار کنند که حدیث منزلت دالّ بر آن است که علی علیه السّلام نزد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله منزلتی ویژه­تر از بقیه داشته و از همه نزد آن حضرت محبوب­تر بوده و نمی­توانسته محبوب­تر باشد، مگر اینکه افضل آن­ها بوده باشد که در باب­های پیش بدان­ها اشاره کردیم. در اینجا کدام عقل است که اجازه می­دهد کسی که علاوه بر سایر فضایل و مناقب عظیمی که از آنها برخوردار است، منزلتی هارونی نیز دارد، رعیّت و تابع کسی باشد که دارای معایب بزرگ و صفات زشت و شنیع بوده است.

تمام سپاس از آن خدایی است که حق را بر طالبان آن آشکار ساخت و برای کسی در آن شبهه­ای باقی نگذاشت .

ص: 289


1- . طه / 32
2- . الملل و النحل 2: 11

ذکرتموه لأنه یقتضی من المنازل ما حصل لهارون من جهة موسی و استفاده به و إلا فلا معنی لنسبة المنازل إلی أنها منه و فرض الطاعة الحاصل عن النبوة غیر متعلق بموسی و لا واجب من جهته (1).

قیل له أما سؤالک فظاهر السقوط علی کلامنا لأن خلافة هارون لموسی علیهما السلام فی حیاته لا شک فی أنها منزلة منه و واجبة بقوله الذی ورد به القرآن فأما ما أوجبناه من استحقاقه للخلافة بعده فلا مانع من إضافته أیضا إلی موسی لأنه من حیث

استخلفه فی حیاته و فوض إلیه تدبیر قومه و لم یجز أن یخرج عن ولایة جعلت له وجب حصول هذه المنزلة بعد الوفاة فتعلقها بموسی علیه السلام تعلق قوی فلم یبق إلا أن یبین الجواب علی الطریقة التی استأنفناها.

و الذی یبینه أن قوله صلی الله علیه و آله أنت منی بمنزلة هارون من موسی لا یقتضی ما ظنه السائل من حصول المنازل بموسی و من جهته کما أن قول أحدنا أنت منی بمنزلة أخی منی أو بمنزلة أبی منی لا یقتضی کون الأخوة و الأبوة به و من جهته و لیس یمکن أحدا أن یقول فی هذا القول إنه مجاز أو خارج عن حکم الحقیقة و لو کانت هذه الصیغة تقتضی ما ادعی لوجب أیضا أن لا یصح استعمالها فی الجمادات و کل ما لا یصح منه فعل و قد علمنا صحة استعمالها فیما ذکرناه و أنهم لا یمنعون من القول بأن منزلة دار زید من دار عمرو بمنزلة دار خالد من دار بکر و منزلة بعض أعضاء الإنسان منه منزلة بعض آخر منه و إنما یفیدون تشابه الأحوال و تقاربها و یجری لفظة من فی هذه الوجوه مجری عند و مع و کان القائل أراد محلک عندی و حالک معی فی الإکرام و الإعطاء کحال أبی عندی و محله فیهما.

و مما یکشف عن صحة ما ذکرناه حسن استثناء الرسول النبوة من جملة المنازل و نحن نعلم أنه لم یستثن إلا ما یجوز دخوله تحت اللفظ عندنا أو یجب دخوله عند مخالفنا

ص: 283


1- 1. توضیحه أن وجوب طاعة هارون لاجل نبوّته غیر وجوب طاعته لاجل خلافته عن موسی، فان الأول کان ثابتا عن اللّه سبحانه و غیر مقید بحیاة موسی أو وفاته بخلاف الثانی فان قوامه کان بموسی فینتفی بوفاته، و کذا الحال فی أمیر المؤمنین علیه السلام.

باب پنجاه چهارم : فرمان پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به سلام دادن به وی به عنوان امیرالمؤمنین و اینکه جز او کسی دیگر بدین نام نامیده نشود، و علت این نام­گذاری برای وی، مشتمل بر مجموعه­ای از مناقب آن حضرت و برخی تصریحات بر امامت آن حضرت صلوات الله علیه است.

روایات

روایت1.

عیون اخبار الرضا: امام رضا علیه السّلام از پدران بزرگوارش از حسین بن علی علیهم السّلام روایت فرموده است: بریده به من گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به ما امر فرمود که بر پدرت به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنیم.(1)

روایت2.

امالی طوسی: امام هادی از پدران بزرگوارش از علی علیهم السلام آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چون مرا به معراج بردند، تا جایی رسیدم که با پروردگارم به اندازه دو کمان یا نزدیک­تر فاصله داشتم و پروردگارم به من آنچه باید وحی فرماید، وحی فرمود.

سپس فرمود: ای محمّد، علی بن ابی طالب را امیرالمؤمنین بخوان که پیش از او کسی را به این نام ننامیده­ام و پس از او نیز کسی را بدین نام نخواهم خواند.(2)

روایت3.

امالی طوسی: بریده گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به ما امر فرمود: بر علی علیه السّلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنیم.(3)

کشف الیقین: احمد بن مردویه با سندی از یحیی بن سالم مانند آن را نقل کرده است.(4)

ص: 290


1- . عیون الاخبار : 226
2- . امالی شیخ طوسی: 185
3- . امالی شیخ طوسی : 211
4- . کشف الیقین : 10

و نحن نعلم أیضا أن النبوة المستثناة لم تکن بموسی (1) و إذا ساغ استثناء النبوة من جملة ما اقتضی اللفظ مع أنها لم تکن بموسی بطل أن یکون اللفظ متناولا لما وجب من جهة موسی من المنازل (2).

و أما الذی یدل علی أن اللفظ یوجب حصول جمیع المنازل إلا ما أخرجه الاستثناء و ما جری مجراه (3) و إن لم یکن من ألفاظ العموم الموجبة للاشتمال و الاستغراق و لا کان أیضا من مذهبنا أن فی اللفظ المستغرق للجنس علی سبیل الوجوب لفظا موضوعا(4) له فهو أن دخول الاستثناء فی اللفظ الذی یقتضی علی سبیل الإجمال أشیاء کثیرة متی صدر من حکیم یرید البیان و الإفهام دلیل علی أن ما یقتضیه اللفظ و یحتمله بعد ما خرج بالاستثناء مراد بالخطاب و داخل ما تحته و یصیر دخول الاستثناء کالقرینة أو الدلالة التی توجب الاستغراق و الشمول یدل علی صحة ما ذکروه أن الحکیم منا إذا قال من دخل داری أکرمه إلا زیدا فهمنا من کلامه بدخول الاستثناء أن من عدا زید مراد بالقول لأنه لو لم یکن مرادا لوجب استثناؤه مع إرادة الإفهام و البیان و هذا وجه. و وجه آخر و هو أنا وجدنا الناس فی هذا الخبر علی فرقتین منهم من ذهب إلی أن المراد منزلة واحدة لأجل السبب الذی یدعون خروج الخبر علیه و لأجل عهد أو عرف و الفرقة الأخری تذهب إلی عموم القول لجمیع ما هو منزلة هارون من موسی بعد ما أخرج الدلیل علی اختلافهم فی تفصیل المنازل و تعیینها و هؤلاء هم الشیعة و أکثر مخالفیهم لأن القول الأول لم یذهب إلیه إلا الواحد و الاثنان و إنما یمتنع من خالف الشیعة من إیجاب کون أمیر المؤمنین صلوات الله

علیه خلیفة للنبی بعده حیث لم یثبت عندهم أن هارون لو بقی بعد موسی لخلفه و لا أن ذلک مما یصح أن یعد فی جملة منازله فکان کل من ذهب إلی أن اللفظ یصح تعدیه المنزلة الواحدة ذهب إلی

ص: 284


1- 1. بل هو أمر الهی یؤتیه من یشاء من عباده المخلصین.
2- 2. لانه علی هذا الفرض لم تکن النبوّة داخلة رأسا حتّی یحتاج إلی الاستثناء.
3- 3. و هو العقل و فهم العرب حیث یخرج الاخوة النسبیة کما بین سابقا.
4- 4. کذا فی النسخ و المصدر، و لا یخلو عن اغلاق و اضطراب.

روایت4.

امالی طوسی: از فحّام با سندی از عمرو بن حصیب برادر بُریدة بن حصیب آورده است: در حالی که من و برادرم بریده در محضر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بودیم، ابوبکر وارد شد و به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سلام کرد، پس آن حضرت به وی فرمود: برو و بر امیرالمؤمنین سلام کن. عرض کرد: یا رسول الله، چه کسی «امیرالمؤمنین» است؟ فرمود: علی بن ابی طالب. عرض کرد: این فرمان خدا و رسول اوست؟ فرمود: آری! سپس عمر وارد شده، سلام کرد. پس آن حضرت فرمود: برو و به امیرالمؤمنین سلام کن. عرض کرد: یا رسول الله، «امیرالمؤمنین» کیست؟ فرمود: علی بن ابی طالب! عرض کرد: این فرمان از جانب خدا و رسول اوست؟ فرمود: آری!(1)

روایت5.

امالی طوسی: ابن صلت با سندی از علی علیه السّلام آورده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چون مرا به معراج بردند و به سدرۀ المنتهی رسیدم، مرا در محضر پروردگارم عزّوجل نگاه داشتند، پس فرمود: یا محمّد، عرض کردم: لبیّک و سعدیک پروردگارا! فرمود: خلق مرا آزمودی، کدام را مطیع­تر به خود یافتی؟ گوید: عرض کردم: پروردگارا، علی را! فرمود: راست گفتی ای محمّد، آیا جانشینی برای خود گرفته­ای که از جانب تو رسالتت را ادا نماید و آنچه از کتاب مرا که نمی­دانند به بندگانم بیاموزد؟ گوید: عرض کردم: تو خود یکی را برای من برگزین که انتخاب تو برای من نیکوتراست؛ فرمود: من علی را برای تو برگزیدم، پس او را برای خود خلیفه و وصی قرار ده! و علم و حلم خود را به او دادم، و او به راستی«امیرالمؤمنین» است که قبل و بعد از او کسی این سمت را نیافته و نخواهد یافت؛ ای محمّد، علی پرچم هدایت است و امام هرکس که مرا فرمان بُرده و نور اولیای من است و او همان کلمه­ای است که پارسایان را ملزم کرده­ام آن را همراه خود داشته باشند؛ هر کس دوستش بدارد مرا دوست داشته و آنکه دشمنش بدارد مرا دشمن داشته است، پس ای محمّد، او را بدین بشارت ده. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: پروردگارا، او را بشارت داده­ام و علی علیه السلام فرمود: من عبد خدا هستم و در ید قدرت او قرار دارم، اگر مرا عذاب کند، به خاطر گناهان من است و در حق من ستمی روا نمی­دارد و اگر آنچه را که خداوند برای من مقرر فرموده تحقق یاید، شایسته چنین کاری است؛ سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: خداوندا، قلب او را جلا ده و بهار او را ایمان به خودت قرار ده! فرمود: ای محمّد، با وی چنین کردم که خواستی؛ لیک او را مختص به

ص: 291


1- . امالی شیخ طوسی: 182-182

عمومه فإذا فسد قول من قصر القول علی المنزلة الواحدة لما سنذکره و بطل وجب عمومه لأن أحدا لم یقل بصحة تعدیه مع الشک فی عمومه بل القول بأنه مما یصح أن یتعدی و لیس بعام خروج عن الإجماع.

فإن قال و بأی شی ء تفسدون أن یکون الخبر مقصورا علی منزلة واحدة قیل له أما ما تدعی من السبب الذی هو إرجاف المنافقین (1) و وجوب حمل الکلام علیه و أن لا یتعداه فیبطل من وجوه.

منها أن ذلک غیر معلوم علی حد نفس الخبر بل غیر معلوم أصلا و إنما وردت به أخبار آحاد و أکثر الأخبار واردة بخلافه و أن أمیر المؤمنین علیه السلام لما خلفه النبی صلی الله علیه و آله بالمدینة فی غزوة تبوک کره أن یتخلف عنه و أن ینقطع عن العادة التی کان یجری علیه السلام علیها فی مواساته له بنفسه و ذبه الأعداء عن وجهه فلحق به و سکن إلیه ما یجده من ألم الوحشة فقال له هذا القول و لیس لنا أن نخصص خبرا معلوما بأمر غیر معلوم علی أن کثیرا من الروایات قد أتت بأن النبی صلی الله علیه و آله قال له أنت منی بمنزلة هارون من موسی فی أماکن مختلفة و أحوال شتی (2) و لیس لنا أیضا أن نخصه بغزاة تبوک دون غیرها بل الواجب القطع علی الخبر و الرجوع إلی ما یقتضیه و الشک فیما لم تثبت صحته من الأسباب و الأحوال.

و منها أن الذی یقتضیه السبب مطابقة القول له و لیس یقتضی مع مطابقته له أن لا یتعداه و إذا کان السبب ما یدعونه من إرجاف المنافقین و استثقاله صلی الله علیه و آله إذ کان الاستخلاف فی حال الغیبة و السفر فالقول علی مذهبنا و تأویلنا یطابقه و یتناوله و إن تعداه إلی غیره من الاستخلاف بعد الوفاة الذی لا ینافی ما یقتضیه السبب یبین ذلک أن النبی صلی الله علیه و آله لو صرح بما ذهبنا إلیه حتی یقول أنت منی بمنزلة هارون من موسی فی المحبة و الفضل و الاختصاص و الخلافة فی الحیاة و بعد الوفاة لکان السبب الذی یدعی

ص: 285


1- 1. إشارة الی ما ربما قاله المنافقون حین خلف رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله علیّا علیه السلام عند خروجه الی غزوة تبوک.
2- 2. قد أشرنا إلیه فیما سبق راجعه.

گرفتاری­هایی خواهم کرد که تاکنون هیچ ­یک از اولیای خود را چنین مبتلا نکرده باشم. گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: پروردگارا، او برادر و صحابی من است! فرمود: در علم من چنین گذشته است که بدین گرفتاری­ها امتحان می­شود و دیگران بدو آزموده گردند. اگر علی نبود، نه دوستان من شناخته می­شدند و نه دوستان پیامبرانم.

محمّد بن مالک گوید: پس با نضر بن مزاحم منقری ملاقات کردم و او از غالب جهنی از امام باقر علیه السّلام نظیر این روایت را برایم نقل کرد.

محمّد بن مالک گوید: پس با علی بن موسی بن جعفر علیهم السّلام دیدار نموده و این حدیث را برای وی بازگو نمودم، فرمود: مرا پدرم از پدرانش علیهم السّلام روایت کرد،... و سپس حدیث را به طور کامل نقل فرمود.(1)

توضیح

«اجل قلبه»: با تخفیف لام از «جلاء» گرفته شده و با تشدید لام به معنای «قلب او را با آنچه از معارف الهی و اخلاق زیبا و پسندیده، جلیل و بزرگ قرار ده» می­باشد؛ و در برخی نسخه­ها با خای معجمه آمده که به معنای «قلب او را از صفات نکوهیده و شبهات ناپسند تهی گردان» می­باشد. قول آن حضرت: «وَ اجعل ربیعه الإیمان بک» یعنی اینکه صفات قلب او و رشد آن را به سبب ایمان به خودت در کمالات قرار ده. زیرا صفا و رشد گیاهان فقط در بهار اتفاق می­افتد. جزری گوید: در حدیث دعا آمده است: «اللّهم اجعل القرآن ربیع قلبی». در این دعا «قرآن» را «بهار» قرار داده، زیرا قلب انسان در بهار بیشتر از زمان­های دیگر آرامش می­یابد و بدان متمایل است.(2) تمام!

مؤلف: در هر دو حالت، ضمیر به وی (علی علیه السّلام) باز می­گردد.

روایت6.

الاحتجاج: سلیم بن قیس گوید: نزد سلمان، مقداد و ابوذر نشسته بودم که مردی از کوفیان آمده، به قصد راهنمایی جستن نزد آنان نشست. پس سلمان به وی گفت: به کتاب خدا و علی بن ابی طالب علیه السّلام تمسّک بجوی که او ملازم کتاب خداست و از آن جدا نگردد، زیرا ما گواهی می­دهیم که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدیم

ص: 292


1- . امالی شیخ طوسی : 219- 218
2- . النهایۀ 2: 91

غیر مانع من صحة الکلام و استقامته.

و منها أن القول لو اقتضی منزلة واحدة إما الخلافة فی السفر أو ما ینافی إرجاف المنافقین من المحبة فکیف یصح الاستثناء لأن ظاهره لا یقتضی تناول الکلام لأکثر من منزلة واحدة أ لا تری أنه لا یحسن (1) أن یقول أحدنا لغیره منزلتک منی فی الشرکة فی المتاع المخصوص دون غیرها منزلة فلان من فلان إلا أنک لست بجاری و إن کان الجوار ثابتا بینه و بین من ذکره

من حیث لم یصح تناول قوله الأول ما یصح دخول منزلة الجوار فیه و کذلک لا یصح أن یقول ضربت غلامی زیدا إلا غلامی عمرا و إن صح أن یقول ضربت غلمانی إلا غلامی عمرا من حیث تناول اللفظ الواحد دون الجمیع.

و بهذا الوجه یسقط قول من ادعی أن الخبر یقتضی منزلة واحدة لأن (2) ظاهر اللفظ لم یتناول أکثر من المنزلة الواحدة و أنه لو أراد منازل کثیرة لقال أنت منی بمنازل هارون من موسی و ذلک (3) أن اعتبار الاستثناء یدل علی أن الکلام یتناول أکثر من منزلة واحدة و العادة فی الاستعمال جاریة بأن یستعمل مثل هذا الخطاب و إن کان المراد المنازل الکثیرة لأنهم یقولون منزلة فلان من الأمیر کمنزلة فلان منه و إن أشاروا إلی أحوال مختلفة و منازل کثیرة و لا یکادون یقولون بدلا مما ذکرناه منازل فلان کمنازل فلان و إنما حسن منهم ذلک من حیث اعتقدوا أن ذوی المنازل الکثیرة و الرتب المختلفة قد حصل لهم بمجموعها منزلة واحدة کأنها جملة متفرعة إلی غیرها فتقع الإشارة منهم إلی الجملة بلفظ الوحدة.

و باعتبار ما اعتبرناه من الاستثناء یبطل قول من حمل الکلام علی منزلة یقتضیها العهد أو العرف و لأنه لیس فی العرف أن لا یستعمل لفظ منزلة إلا فی شی ء مخصوص دون ما عداه لأنه لا حال من الأحوال یحصل لأحد مع غیر من نسب و جوار و ولایة

ص: 286


1- 1. کذا فی المصدر و( ت)؛ و فی النسخ« بحسن» و هو سهو ظاهر.
2- 2. بیان الاقتضاء للمنزلة الواحدة.
3- 3. بیان وجه السقوط.

که فرمود: علی برگرد مدار حق می­چرخد، هر کجا حق باشد او نیز با آن است و به راستی که علی صدّیق است و علی فاروق است که حق را از باطل جدا می­کند؛ آن مرد گفت: پس مردم را چه می­شود که ابوبکر را «صدّیق» و عمر را «فاروق» می­نامند؟ سلمان گفت: مردم همان­طور که جانشینی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و امارت بر مسلمانان را به آن دو نسبت دادند، این دو نام را نیز به آن دو نسبت دادند. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به ما و آن دو با هم امر فرمود که جملگی به علی بن ابی طالب علیه السّلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنیم.(1)

روایت7.

معانی الاخبار - علل الشرائع: جابر گوید: به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: قربانت گردم، چرا امیرالمؤمنین علیه السّلام «امیرالمؤمنین» نامیده شد؟ فرمود: چون آن حضرت مردم را از علم اطعام می­کند. آیا نشنیده­ای کتاب خدای عزّوجل را که می­فرماید: «وَ نَمِیرُ أَهْلَنَا»،(2)

برای کسان خود غذا بیاوریم}؟

تفسیر عیاشی: همین روایت را از جابر نقل کرده است.(3)

توضیح

«المیرۀ» با کسر میم: آوردن طعام. گفته می­شود: «مار عیاله یمِیرُ میراً و أمارهُم و اِمتارَلهم» .

در پاسخ وی گفته می­شود که «امیر» بر وزن فعیل از «اَمَر» می­باشد، نه از فعل اجوف مارَ یمیرُ. و می­توان آن را از چند وجه تجزیه کرد: اول آن که آن را اعلال به قلب بدانیم و از چند وجه آشکار، بعید به نظر می­رسد چنین باشد. دوم اینکه «امیر» فعل مضارع به صیغه متکلم باشد و آن حضرت علی علیه السّلام خود آن را به کار برده و بدین مشهور گشته باشد، همان­طور که «تابَّطَ شَراً» بدین لقب مشهور شد.

سوم اینکه معنای آن چنین باشد که اُمرای جهان بدان سبب «امیر» نامیده می­شوند که به زعم خودشان متکفّل اطعام و تهیه مایحتاج مردم هستند. امّا امارت امیرالمؤمنین علیه السّلام برای امری بزرگ­تر از این مطلب است، زیرا او آن­ها را از اطعامی تغذیه می­کند که سبب زندگی جاوید اخروی آنان می­گردد و طعام او قوت روحانی است، هر چند در تامین معاش جسمانی مردم با دیگر امرا نیز وجه اشتراک دارد. و این آشکارترین وجه است.

ص: 293


1- . الاحتجاج : 83
2- . یوسف/ 65
3- . تفسیر عیاشی، نسخه خطی . تفسیر برهان 2: 258

و محبة و اختصاص إلی سائر الأحوال إلا و یصح أن یقال فیه أنه منزلة و من ادعی عرفا فی بعض المنازل کمن ادعاه فی غیره و کذلک لا عهد یشار إلیه فی منزلة من منازل هارون من موسی علیه السلام دون غیرها فلا اختصاص بشی ء من منازله لیس فی غیره (1) بل سائر منازله کالمعهود من جهة أنها معلومة بالأدلة علیها و کل ما ذکرناه واضح لمن أنصف من نفسه.

طریقة أخری من الاستدلال بالخبر علی النص و هی أنه إذا ثبت کون هارون خلیفة لموسی علی أمته فی حیاته و مفترض الطاعة علیهم و أن هذه المنزلة من جملة منازله و وجدنا النبی صلی الله علیه و آله استثنی ما لم یرده من المنازل بعده بقوله إلا أنه لا نبی بعدی دل هذا الاستثناء علی أن ما لم یستثنه حاصل لأمیر المؤمنین علیه السلام بعده و إذا کان من جملة المنازل الخلافة فی الحیاة فتثبت بعده فقد صح وجه النص بالإمامة.

فإن قال و لم قلتم إن الاستثناء فی الخبر یدل علی بقاء ما لم یستثن من المنازل و ثبوته بعده قیل له بأن الاستثناء کما من شأنه إذا کان مطلقا أن یوجب ما لم یستثن مطلقا کذلک من شأنه إذا قید بحال أو وقت أن یوجب ثبوت ما لم یستثن فی تلک الحال و فی ذلک الوقت لأنه لا فرق بین أن یستثنی من الجملة فی حال مخصوص ما لم تتضمنه الجملة فی تلک الحال و بین أن یستثنی منها ما لم تتضمنه علی وجه من الوجوه أ لا تری أن قول القائل ضربت غلمانی إلا زیدا فی الدار و إلا زیدا فإنی لم أضربه فی الدار یدل علی أن ضربة غلمانه کان فی الدار لموضع تعلق الاستثناء بها و أن الضرب لو لم یکن فی الدار لکان

تضمن الاستثناء لذکر الدار کتضمنه ذکر ما لا تشتمل علیه الجملة الأولی من بهیمة و غیرها و لیس لأحد أن یقول و یتعلق بأن لفظة بعدی مستثنی بمشیة الله (2) و لا له أن یقول من أین لکم ثبوت ما لم یدخل تحت الاستثناء من المنازل لأنا قد دللنا علی ذلک فی الطریقة الأولی.

ص: 287


1- 1. الصحیح کما فی المصدر: فلا اختصاص بشی ء من منازله بعهد لیس فی غیره.
2- 2. کذا فی النسخ و فیه سقط و اضطراب، و الصحیح کما فی المصدر:« و لیس لاحد أن یقول و یتعلق بأن لفظة« بعدی» فی الخبر لا یفید حال الوفاة، و أن المراد بها« بعد نبوتی» لان الجواب عن هذه الشبهة یأتی فیما بعد مستقصی بمشیة اللّه» و أمّا جوابه فمذکور فی جواب« إن. قیل» و قد سبق فی کلام الصدوق أیضا فراجعه و قد بسط الکلام فی الشافی بعد ذلک بما لم ینقله المصنّف، ثمّ تعرض للاشکال و جوابه، و لأجل هذا الفصل الطویل قال: لان الجواب عن هذه الشبهة یأتی فیما بعد.

روایت8.

علل الشرائع: ابو حمزه ثمالی گوید:: از امام ابوجعفر محمّد بن علی باقر علیه السّلام پرسیدم: ای فرزند رسول خدا، چرا علی را «امیرالمؤمنین» می­نامند و این نام نامی است که پیش از او کسی بدان نامیده نشده و بعد از او نیز کسی را نشاید؟ فرمود: زیرا او اطعام کننده علم است و این غذا تنها از او خواسته می­شود و آن را از دیگری نتوان طلب کرد. گوید: عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، چرا شمشیرش را «ذوالفقار» نامیده­اند؟ آن حضرت علیه السّلام فرمود: زیرا با آن بر کسی ضربت وارد نکرد مگر اینکه وی را در این دنیا از خانواده و فرزندان و در آن دنیا از بهشت جدا نمود. - گوید: - پس عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، مگر همه شما قائم به حق نیستید؟ فرمود: بلی! عرض کردم: پس چرا حضرت قائم را «قائم» نامیده­اید؟ فرمود: چون جدّم حسین علیه السّلام کشته شد، فرشتگان به درگاه خدای عزّوجل با ناله و زاری و شیون و گریه روی آورده و عرض کردند: ای خدا و ای سَرور ما، آیا از کسی که برگزیده و فرزند برگزیده و بهترین خلق تو را کشته غفلت می­ورزی؟ پس خدای عزّوجل به ایشان وحی فرمود: ای فرشتگان من، آرام باشید! به عزّت و جلال خودم سوگند، قطعاً از ایشان انتقام خواهم گرفت، هرچند مدتی بعد باشد. سپس امامانی که از نسل حسین علیه السّلام هستند را به ایشان نشان داد که موجب مسرّت فرشتگان گردید. در میان فرزندان ایشان، یکی قیام کرده و مشغول نماز بود، پس خدای عزّوجل فرمود: به دست آن «قائم» از ایشان انتقام می­گیرم.(1)

توضیح

جزری گوید: در این مورد آمده است «نام شمشیر آن حضرت ذوالفقار بود» زیرا حفره­های کوچک و زیبایی در آن تعبیه کرده بودند، و شمشیر مفقِّر، شمشیری است که شکاف­های مطمئنی داشته باشد.

روایت9.

امالی شیخ صدوق: ابن عباس گوید: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله - در حالی که به وی خبر داده بودند عده­ای از قریش از اینکه آن حضرت علی را امیرالمؤمنین نامیده بود، ناراحتند و آن را انکار می­کنند - بر بالای منبر فرمود: ای مردم، همانا خدای عزّوجل مرا به عنوان فرستاده خویش نزد شما فرستاد و به من فرمان داد که علی را پس از خود به امیری شما بگمارم، بدانید که هر کس من نبیّ او بوده­ام، علی امیر اوست، امارتی که خدای عزّوجل بر شما قرار داده و به من فرمان داده که شما را از آن آگاه سازم تا گوش به فرمان و مطیع او باشید و اگر شما را فرمانی داد، فرمانش را به جای آورید واگر شما را از چیزی نهی فرمود، آن را ترک کنید.

ص: 294


1- . علل الشرائع: 64

فإن قیل لعل المعنی بعد کونی نبیا لا بعد وفاتی قلنا لا یخل ذلک بصحة تأویلنا لأنا نعلم أن الذی أشاروا إلیه من الأحوال (1) تشتمل علی أحوال الحیاة و أحوال الممات إلی قیام الساعة و یجب بظاهر الکلام و بما حکمنا به من مطابقة الاستثناء فی الحال التی فیها المستثنی منه أن یجب لأمیر المؤمنین علیه السلام الإمامة فی جمیع الأحوال التی تعلق النفی بها فإن أخرجت دلالة شیئا من هذه الأحوال أخرجناه لها و أبقینا ما عداه لاقتضاء ظاهر الکلام له فکان ما طعن به مخالفونا إنما زاد قولنا صحة و تأکیدا انتهی کلامه قدس الله روحه ملخصا(2) و قد أطنب رحمه الله بعد ذلک فی رد الشبه و الإشکالات الموردة علی الاستدلالات بالخبر بما لا مزید علیه فمن أراد الاطلاع علیها فلیرجع إلی الکتاب.

ثم أقول: لا یخفی علی منصف بعد الاطلاع علی الأخبار التی أوردناها و ما اشتملت علیه من القرائن الدالة علی أن المراد بها ما ذکرناه علی ما مر فی کلام الفاضلین أن مدلول الخبر صریح فی النص علیه علیه السلام لا سیما و قد انضمت إلیها قرائن أخر منها الحدیث المشهور الدال علی أنه یقع فی هذه الأمة کل ما وقع فی بنی إسرائیل حذو النعل بالنعل و لم یقع فی هذه الأمة ما یشبه قصة هارون و عبادة العجل إلا بعد وفاة النبی صلی الله علیه و آله من غصب الخلافة و ترک نصرة الوصی و قد ورد فی روایات الفریقین أن أمیر المؤمنین استقبل قبر الرسول صلوات الله علیهما عند ذلک و قال ما قاله هارون یا ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی و منها ما ذکره جماعة من المخالفین أن وصایة موسی و خلافته انتهی إلی أولاد هارون فمن منازل هارون من موسی کون أولاده خلیفة موسی فیلزم بمقتضی المنزلة أن یکون الحسنان علیهما السلام المسمیان باسمی ابنی هارون باتفاق الخاص و العام خلیفتی الرسول فیلزم خلافة أبیهما لعدم القول بالفصل و ممن ذکر ذلک محمد

ص: 288


1- 1. لم یتعرض المصنّف الی نقله، راجع المصدر تجده هناک.
2- 2. الشافی: 148- 153.

هان! آگاه باشید که نه در حیات من و نه پس از من کسی بر علی امیر نخواهد بود، زیرا خدای تبارک و تعالی او را به امیری شما گمارده و «امیرالمؤمنین» نامیده است، و پیش از او کسی را بدین نام ننامیده است و من آنچه را که درباره علی باید به شما ابلاغ می­کردم، ابلاغ نمودم، پس هرکس درباره وی از من اطاعت نمود، از خدا اطاعت کرده و هر که در مورد او مرا نافرمانی نمود، خدای عزّوجل را نافرمانی کرده است و هیچ حجّتی نزد خدا نخواهد داشت و سرانجامش دوزخ و جایی که خدای عزّوجل در کتابش فرموده خواهد بود: «وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نَارًا خَلِدًا فِیهَا»،(1)

هر کس از خدا و پیامبر او نافرمانی کند و از حدود مقرر او تجاوز نماید، وی را در آتشی درآورد که همواره در آن خواهد بود.}

روایت10.

امالی شیخ صدوق: امام صادق علیه السّلام فرمود: ما نخستین خاندانی هستیم که خداوند نام ما را بلند فرمود، چون آسمان­ها و زمین را آفرید، منادی را فرمان داد سه بار ندا در دهد: «أشهد أن لا إله إلّا الله، أشهد أنَّ محمداً رسول الله، أشهد أنّ علیّاً امیرالمؤمنین حقاً».(2)

روایت11.

بصائر الدرجات: عبدالله مؤمن گوید: از امام باقر علیه السّلام پرسیدم: چرا امیرالمؤمنین را «امیرالمؤمنین» نامیدند؟ به من فرمود: چون خوراک مردم از اوست، او علم را به ایشان می­خوراند.(3)

روایت12.

کشف الیقین: ابن عباس گوید: هنگامی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حیاط خود سر بر دامن دحیّۀ بن خلیفه کلبی نهاده بود، علی علیه السّلام وارد شده و عرض کرد: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در چه حالند؟ فرمود: خوبم! دحیه به علی علیه السّلام عرض کرد: من تو را دوست می­دارم و ستایشی نیکو درباره تو دارم که آن را نثارتان می­کنم:

ص: 295


1- . امالی صدوق: 245-244 . نساء/ 14
2- . امالی صدوق : 360-359
3- . بصائر الدرجات : 149

الشهرستانی حیث قال فی أثناء بیان أحوال الیهود إن الأمر کان مشترکا بین موسی علیه السلام و بین أخیه هارون إذ قال وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی (1) و کان هو الوصی فلما مات هارون فی حیاته (2) انتقلت الوصایة إلی یوشع ودیعة لیوصلها إلی شبیر و شبر ابنی هارون علیه السلام قرارا و ذلک أن الوصیة و الإمامة بعضها مستقر و بعضها مستودع انتهی (3).

مع أنک إذا رجعت إلی الأخبار الواردة فی تسمیتهما وجدتها صریحة فی عموم المنزلة لجمیع الأحوال و الأوصاف و منها ما مر و سیأتی من الأخبار المتواترة الدالة بأجمعها علی أنه صلی الله علیه و آله کان بصدد تعیینه للخلافة و إظهار فضله لذلک فی کل موطن و مقام إلی غیر ذلک مما سیأتی فی الأبواب الآتیة و سنشیر إلیها.

و أقول بعد ذلک أیضا أنا لو سلمنا للخصم جمیع ما یناقشنا فیه مع أنا قد أقمنا الدلائل علی خلافها فلا یناقشنا فی أنه یدل علی أنه علیه السلام کان أخص الناس بالرسول و أحبهم إلیه و لا یکون أحبهم إلیه إلا لکونه أفضلهم کما مر بیانه فی الأبواب السابقة فتقدیم غیره علیه مما لا یقبله العقل و یعده قبیحا و أی عقل یجوز کون صاحب المنزلة الهارونیة مع ما انضم إلیها من سائر المناقب العظیمة و الفضائل الجلیلة رعیة و تابعا لمن لیس له إلا المثالب الفظیعة(4) و المقابح الشنیعة و الحمد لله الذی أوضح الحق لطالبیه و لم یدع لأحد شبهة فیه (5).

ص: 289


1- 1. سورة طه: 32.
2- 2. فی المصدر فی حال حیاته.
3- 3. الملل و النحل 2: 11.
4- 4. المثلبة: العیب. فظیع الامر: اشتدت شناعته و جاوز المقدار فی ذلک.
5- 5. أقول و الحق الصحیح الذی یظهر من تتبع الاخبار و شرح قصة موسی فی سورة طه آیة 9- 99 ان النبوّة الاصلیة المستلزمة لنزول الوحی و التکلیم و المعجزات انما کان لموسی علیه السلام حیث کلمه اللّه و قال « اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی» فاستجاب اللّه دعاءه و جعل أخاه هارون وزیرا فی تدبیر امر الرسالة و شریکا فی امر التبلیغ و الذهاب الی فرعون فقال « اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی» فهارون انما هو نبی اللّه نیابة عن موسی علیه السلام فانه کان یتعلم الوحی و حقائق التوراة من موسی ثمّ یوازره فی تدبیر الرسالة و یشارکه فی التبلیغ و هو خلفه و یمینه یشد أزره حیث یفتر. و کذلک کان منزلة علیّ علیه السلام من رسول اللّه فان النبوّة الاصلیة المساوقة لنزول القرآن و جبرئیل و التایید بالمعجزات و دعوة الناس الی ما یوحی إلیه انما کان لرسول اللّه فقط و اما علی فهو وزیره فی تدبیر امر الرسالة و شریکه فی امر التبلیغ و هو خلفه و یمینه. یشد أزره حیث یفتر و لذلک اخذ منه البیعة علی أن یکون أخاه و وارثه و وصیه و المؤدی عنه و لذلک لا ینزل آیة الا و یعلمها علیا ظهرها و بطنها و جمیع وجوهها و لذلک ارسله بسورة براءة الی المشرکین و قال لا یؤدی عنی الا علی و لذلک .... و لذلک. فلعلی من النبیّ تمام منازل هارون من موسی حتّی النیابة فی التبلیغ و الأداء عنه معه و بعده الا أن شرع موسی منسوخ و نیابة هارون و ابناؤه زائلة و شرع محمّد غیر منسوخ و نیابة علی و أولاده غیر زائلة الی یوم القیامة( ب).

تو امیر مؤمنانی و پیشوای دست و رو سپیدان، تو سرور فرزندان آدمی غیر از پیامبران و فرستادگان، در روز قیامت لوای حمد در دست تو خواهد بود، تو و شیعیانت به همراه محمّد صَلی الله علیهِ و آله و پیروانش شتابان به بهشت وارد می­شوید، آنکه ولایت تو را بپذیرد رستگار و آنکه از تو کناره گیرد و از فرمانت سر بتابد زیان کار است، دوستداران محمّد دوستدار تو هستند و دشمنان محمّد دشمنان تو، آنان هرگز مشمول شفاعت محمّد صَلی الله علیهِ و آله نخواهند شد؛ ای برگزیده خدا، به من نزدیک شو! سپس سر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را گرفته، در دامن وی نهاد. آن­گاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: این همهمه چیست ؟ علی علیه السّلام او را از ماجرا آگاه نمود، فرمود: او دحیه کلبی نبود، جبرئیل بود، تو را به نامی که خدا تو را با آن اسم یاد کرده بود، نامید؛ او همان کسی است که محبت تو را در سینه­های مؤمنان و هیبت تو را در سینه­ کافران انداخته است.(1)

کشف الیقین: ابن عباس گوید: هر روز صبح علی علیه السّلام به حضور پیامبر صَلی الله علیهِ و آله شرفیاب می­شد و دوست داشت در این کار کسی بر وی پیشی نگیرد. روزی بر آن حضرت وارد گشت و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را در حیاط خانه دید... و روایت را تا آخر آورده است.(2)

بشارۀ المصطفی: محمّد بن احمد بن شهریار مانند این حدیث را از عبدالله روایت کرده است.(3)

امالی طوسی: مانند این حدیث را از اسحاق بن ابراهیم نقل کرده است.(4)

روایت13.

کشف الیقین: انس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای انس، آبی برای وضویم فراهم کن. سپس وضو گرفته

ص: 296


1- . کشف الیقین : 10-9
2- . کشف الیقین: 18-17
3- . بشاره المطفی : 121-120
4- . امالی ابن شیخ طوسی: 31

باب 54 ما أمر به النبی صلی الله علیه و آله من التسلیم علیه بإمرة المؤمنین و أنه لا یسمی به غیره و علة التسمیة به و فیه جملة من مناقبه و بعض النصوص علی إمامته صلوات الله علیه

الأخبار

«1»

ن، [عیون أخبار الرضا علیه السلام] بِإِسْنَادِ التَّمِیمِیِّ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام قَالَ: قَالَ لِی بُرَیْدَةُ أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ نُسَلِّمَ عَلَی أَبِیکَ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ (1).

«2»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْفَحَّامُ عَنِ الْمَنْصُورِیِّ عَنْ عَمِّ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ کُنْتُ مِنْ رَبِّی کَقَابِ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی فَأَوْحَی إِلَیَّ رَبِّی مَا أَوْحَی ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ اقْرَأْ عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (2) فَمَا سَمَّیْتُ بِهِ أَحَداً قَبْلَهُ وَ لَا أُسَمِّی بِهَذَا أَحَداً بَعْدَهُ (3).

«3»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْمُسْتَوْرِدِ عَنْ یُوسُفَ بْنِ کُلَیْبٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ سَالِمٍ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِیِّ عَنْ عَلَاءِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ بُرَیْدَةَ قَالَ: أَمَرَنَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَنْ نُسَلِّمَ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ (4).

شف، [کشف الیقین] أَحْمَدُ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ مُوسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِسْحَاقَ الرَّاشِدِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ سَالِمٍ: مِثْلَهُ (5).

ص: 290


1- 1. عیون الأخبار 226.
2- 2. کذا فی النسخ و فی المصدر: اقرأ علیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنین.
3- 3. أمالی الشیخ: 185.
4- 4. أمالی الشیخ: 211.
5- 5. الیقین: 10.

و نماز خوانده، آن­گاه قصد رفتن نمود و فرمود: ای انس، اوّلین کسی که امروز بر من وارد می­شود، امیرالمؤمنین، سرور مسلمانان، خاتم اوصیا و پیشوای دست و رو سپیدان است، سپس علی علیه السّلام آمده و دق­الباب نمود، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: انس، این کیست؟ عرض کردم: علی است، فرمود: در را برایش باز کن، سپس علی علیه السّلام وارد گشت.(1)

مناقب ابن شهر آشوب: بشیر غفاری و قاسم بن جندب و ابوالطفیل نظیر این روایت را از انس نقل کرده­اند.(2)

روایت14.

کشف الیقین: ابوسعید - که در جنگ صفین شرکت کرده بود - از سالم المنتوف غلام علی علیه السّلام روایت کرده که به همراه علی علیه السّلام در زمینی متعلّق به آن حضرت بودم و ایشان مشغول شخم زدن آن بودند که ابوبکر و عمر نزد وی آمده و گفتند: به خدا سوگندت می­دهیم، سلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمۀ الله و برکاته! به ایشان گفته شد: آیا در زمان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز چنین می­گفتید؟ عمر گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، خود ما را بدان امر نمود.(3)

روایت15.

کشف الیقین: عبدالله گوید: علی علیه السّلام بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی وارد گشت که عایشه نزد آن حضرت بود. پس در میان رسول خدا و عایشه نشست، عایشه گفت: جایی برای نشستن جز کنار ران من نیافتی؟! رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر پشت او زد و فرمود: ساکت شو! مرا با آزردن برادرم آزرده خاطر مکن که او امیرمؤمنان و سرور مسلمانان و پیشوای دست و رو سپیدان است، روز قیامت بر سر پل صراط می­نشیند و دوستداران خود را به بهشت و دشمنانش را به دوزخ وارد می­کند.(4)

روایت16.

کشف الیقین: انس ب گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در خانه اُمّ حبیبه بنت ابی سفیان بود، پس به اُمّ حبیبه فرمود: ای اُمّ حبیبه، ما را تنها بگذار که حاجتی داریم. سپس آبی برای وضو طلبیده، وضویی نیکو گرفته و سپس فرمود: اولین کسی که از این در وارد شود امیرمؤمنان، سیّد عرب، بهترین اوصیا و سزاوارترین مردم به خودشان است. انس گوید: پس پیوسته می­گفتم: خداوندا، او را مردی از انصار قرار ده! سپس علی علیه السّلام وارد خانه شد و آمد و در کنار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشست، آن­گاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست مبارک خویش را به صورت خود کشیده، و پس از آن، آن را به صورت علی بن ابی طالب علیه السّلام کشید؛

ص: 297


1- . کشف الیقین: 10
2- . مناقب آل ابی طالب1: 547
3- . کشف الیقین: 11
4- . کشف الیقین: 11
«4»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی الْفَحَّامُ عَنْ عَمِّهِ عَمْرِو بْنِ یَحْیَی عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عُبْدُوسٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَهَارٍ عَنْ عِیسَی بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُخَوَّلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ الزُّبَیْرِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ السَّبِیعِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ حُصَیْبٍ أَخِی بُرَیْدَةَ بْنِ حُصَیْبٍ قَالَ: بَیْنَا أَنَا وَ أَخِی بُرَیْدَةُ عِنْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِذْ دَخَلَ أَبُو بَکْرٍ فَسَلَّمَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ انْطَلِقْ فَسَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ قَالَ نَعَمْ ثُمَّ دَخَلَ عُمَرُ فَسَلَّمَ فَقَالَ انْطَلِقْ فَسَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ صلی الله علیه و آله عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ قَالَ نَعَمْ (1).

«5»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکِ بْنِ الْأَبْرَدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلِ بْنِ غَزْوَانَ عَنْ غَالِبٍ الْجُهَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی أُوقِفْتُ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ(2) فَقُلْتُ لَبَّیْکَ رَبِّی وَ سَعْدَیْکَ قَالَ قَدْ بَلَوْتَ خَلْقِی فَأَیَّهُمْ وَجَدْتَ أَطْوَعَ لَکَ قَالَ قُلْتُ رَبِّ عَلِیّاً قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ فَهَلِ اتَّخَذْتَ لِنَفْسِکَ خَلِیفَةً

یُؤَدِّی عَنْکَ وَ یُعَلِّمُ عِبَادِی مِنْ کِتَابِی مَا لَا یَعْلَمُونَ قَالَ قُلْتُ اخْتَرْ لِی فَإِنَّ خِیَرَتَکَ خَیْرٌ لِی قَالَ قَدِ اخْتَرْتُ لَکَ عَلِیّاً فَاتَّخِذْهُ لِنَفْسِکَ خَلِیفَةً وَ وَصِیّاً وَ نَحَلْتُهُ (3) عِلْمِی وَ حِلْمِی وَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً لَمْ یَنَلْهَا أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا أَحَدٌ بَعْدَهُ یَا مُحَمَّدُ عَلِیٌّ رَایَةُ الْهُدَی وَ إِمَامُ مَنْ أَطَاعَنِی وَ نُورُ أَوْلِیَائِی وَ هُوَ الْکَلِمَةُ الَّتِی أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِینَ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِی فَبَشِّرْهُ بِذَلِکَ یَا مُحَمَّدُ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله رَبِّ فَقَدْ بَشَّرْتُهُ فَقَالَ عَلِیٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ فِی قَبْضَتِهِ إِنْ یُعَذِّبْنِی فَبِذُنُوبِی لَمْ یَظْلِمْنِی شَیْئاً وَ إنْ یُتِمَّ لِی مَا وَعَدَنِی فَاللَّهُ أَوْلَی بِی فَقَالَ اللَّهُمَّ اجْلُ قَلْبَهُ وَ اجْعَلْ رَبِیعَهُ الْإِیمَانَ بِکَ قَالَ قَدْ فَعَلْتُ ذَلِکَ بِهِ یَا مُحَمَّدُ غَیْرَ أَنِّی مُخْتَصُّهُ بِشَیْ ءٍ مِنَ

ص: 291


1- 1. أمالی الشیخ: 181 و 182.
2- 2. فی المصدر: فقال لی یا محمد.
3- 3. أی اعطیته. و فی المصدر: فانی نحلته.

علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، این کار یعنی چه؟ فرمود: پس از من، تو رسالت مرا ابلاغ خواهی کرد، دَین مرا می­پردازی، صدای مرا به گوش مردم می­رسانی و آنچه را که مردم از کتاب خدا نمی­دانند به آنان تعلیم می­دهی.(1)

کشف الیقین: منصور بن محمّد حربی از این عقده از منذر بن محمّد بن سعید از ابان بن تغلب مانند آن را روایت کرده است.(2)

روایت17.

کشف الیقین: انس می گوید: من خدمتگزار رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم. روزی آب وضو بر دست حضرت می ریختم، که حضرت فرمود: الان مردی وارد می شود که امیر مؤمنان و آقای مسلمانان و سزاوارترین انسانها نسبت به مومنین و پیشوای سفید رویان فروغ یافته است. انس می گوید: کفتم خدا کند این مرد از انصار باشد که ناگاه دیدم علی بن ابی طالب وارد شد.(3)

روایت18.

کشف الیقین: کریزه هجری روایت می کند: چون که علی ابن ابی طالب امیر شد، حذیفة بن یمان در حالی که بیمار بود برخاست و پس از سپاس و ثنای خداوند گفت: مردم! هر کس حقیقتا از این که به امیر مؤمنان ملحق شود، خوشحال می شود، باید به علی ابن ابی طالب ملحق شود. همه مردم ساکن بیابان و سواحل دریا، این را تصدیق کردند. هنوز روز جمعه نیامده بود که حذیفه درگذشت.(4)

روایت19.

کشف الیقین: ثعلبة بن لیثی روایت می کند که چون ابوذر به بیماری ای سخت و مشرف به مرگ مبتلا شد، علی بن ابی طالب علیه السلام را وصی خود قرار داد. به او گفته شد اگر به امیرالمؤمنین عمر بن خطاب وصیت می کردی بهتر بود. ابوذر گفت: سوگند به خدا به امیرالمؤمنین حقیقی و واقعی وصیت کردم. او رِبّی [عالم ربانی] زمین است که به زمین استقرار می جوید

ص: 298


1- . کشف الیقین: 12
2- . کشف الیقین: 29-28
3- . کشف الیقین : 12 و 13
4- . کشف الیقین : 15

الْبَلَاءِ لَمْ أَخْتَصَّ بِهِ أَحَداً مِنْ أَوْلِیَائِی قَالَ قُلْتُ رَبِّ أَخِی وَ صَاحِبِی قَالَ إِنَّهُ قَدْ سَبَقَ فِی عِلْمِی أَنَّهُ مُبْتَلًی وَ مُبْتَلًی بِهِ وَ لَوْ لَا عَلِیٌّ لَمْ یُعْرَفْ وَلَاءُ أَوْلِیَائِی (1) وَ لَا أَوْلِیَاءُ رُسُلِی.

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ مَالِکٍ فَلَقِیتُ نَصْرَ بْنَ مُزَاحِمٍ الْمِنْقَرِیَّ فَحَدَّثَنِی عَنْ غَالِبٍ الْجُهَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام: مِثْلَهُ.

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ مَالِکٍ: فَلَقِیتُ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ فَذَکَرْتُ لَهُ هَذَا الْحَدِیثَ فَقَالَ حَدَّثَنِی بِهِ أَبِی عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ بِطُولِهِ (2).

بیان

أجل قلبه بالتخفیف من الجلاء أو بالتشدید أی اجعل قلبه جلیلا عظیما بما تجعل فیه من المعارف الإلهیة و الأخلاق البهیة و فی بعض النسخ بالخاء المعجمة أی أخل قلبه عن الصفات الذمیمة و الشبهات الردیئة قوله صلی الله علیه و آله و اجعل ربیعة الإیمان بک أی اجعل صفاء قلبه و نموه فی الکمالات بسبب الإیمان بک فإن صفاء النباتات و نموها إنما یکون فی الربیع أو اجعل قلبه مائلا إلی الإیمان مشتاقا إلیه کما یمیل الإنسان إلی الربیع قال الجزری فی حدیث الدعاء اللهم اجعل القرآن ربیع قلبی جعله ربیعا(3) لأن الإنسان یرتاح قلبه فی الربیع من الأزمان و یمیل إلیه انتهی (4).

أقول: و علی التقدیرین یحتمل إرجاع الضمیر إلیه.

«6»

ج، [الإحتجاج] قَالَ سُلَیْمُ بْنُ قَیْسٍ: جَلَسْتُ إِلَی سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِی ذَرٍّ فَجَاءَ(5) رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ فَجَلَسَ إِلَیْهِمْ مُسْتَرْشِداً فَقَالَ لَهُ سَلْمَانُ عَلَیْکَ بِکِتَابِ اللَّهِ فَالْزَمْهُ وَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَإِنَّهُ مَعَ الْکِتَابِ (6) لَا یُفَارِقُهُ فَإِنَّا نَشْهَدُ(7) أَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله

ص: 292


1- 1. فی المصدر: لم یعرف حزبی و لا أولیائی.
2- 2. أمالی الشیخ: 218 و 219.
3- 3. فی المصدر: جعله ربیعا له.
4- 4. النهایة 2: 91.
5- 5. فی المصدر: و أبی ذر و المقداد.
6- 6. فی المصدر: فانه مع القرآن.
7- 7. فی المصدر: فأنا أشهد.

و زمین نیز از او مستقر می شود. اگر شما از او جدا شوید زمین را انکار کرده اید و زمین نیز شما را انکار می کند.(1)

توضیح

«رِبّی» منسوب به رَبّ است مانند ربانی. زمخشری گفته است ربیون و ربانیون و با فتحه و کسره و ضمه آن را قرائت کرده است. فتحه را بنا بر قیاس به اصل آن (رب) و ضمه و کسره به جهت تغییرات در نسبت.

جزری در حدیث علی علیه السلام که «الناس ثلاثة عالم ربانی و ...» گفته است: ربانی از رب به معنای تربیت است که متعلمان را با علوم کوچک و مقدماتی قبل از علوم عالی تربیت می کند. و ربانی عالم ثابت در دانش و دین است یا کسی که با علمش رضایت خداوند را می جوید و نیز گفته شده: عالم اهل عمل و معلم.(2)

روایت20.

کشف الیقین: محمّد بن حسن بن علی بن ابی طالب از پدرش از جدّش علیهم السلام از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده که آن حضرت فرمود: در لوح محفوظ، زیر عرش نوشته شده: «علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین»(3)

روایت21.

کشف الیقین: محمّد بن حسن از پدرش از جدش صلی الله علیه و آله آورده است: روزی عمر بن خطّاب به من گفت: به خدا سوگند، به راستی که تو امیرمؤمنانی. گفتم: نزد تو یا نزد خدا؟ گفت: نزد من و نزد خدای تبارک و تعالی .(4)

روایت22.

کشف الیقین: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: درباره علی به من وحی شده است که او امیرمؤمنان، سرور مسلمانان و پیشوای دست و روی سپیدان است.(5)

ص: 299


1- . کشف الیقین : 15
2- . نهایة 2 : 57
3- . کشف الیقین: 20
4- . کشف الیقین: 20
5- . کشف الیقین: 29

یَقُولُ إِنَّ عَلِیّاً یَدُورُ مَعَ الْحَقِّ حَیْثُ دَارَ وَ إِنَّ عَلِیّاً هُوَ الصِّدِّیقُ وَ الْفَارُوقُ یُفَرِّقُ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ قَالَ فَمَا بَالُ النَّاسِ (1) یُسَمُّونَ أَبَا بَکْرٍ الصِّدِّیقَ وَ عُمَرَ الْفَارُوقَ قَالَ نَحَلَهُمَا(2) النَّاسُ اسْمَ غَیْرِهِمَا کَمَا نَحَلُوهُمَا خِلَافَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ إِمْرَةَ الْمُؤْمِنِینَ لَقَدْ أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَمَرَهُمَا مَعَنَا فَسَلَّمْنَا جَمِیعاً عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ (3).

«7»

مع، [معانی الأخبار] ع، [علل الشرائع] الْمُظَفَّرُ الْعَلَوِیُّ عَنِ ابْنِ الْعَیَّاشِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَبْرَئِیلَ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ خُرَّزَادَ(4) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لِمَ سُمِّیَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ لِأَنَّهُ یَمِیرُهُمُ الْعِلْمَ أَ مَا سَمِعْتَ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ نَمِیرُ أَهْلَنا(5).

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ جَابِرٍ: مِثْلَهُ (6).

بیان

المیرة بالکسر جلب الطعام یقال مار عیاله یمیر میرا و أمارهم و امتار لهم و یرد علیه أن الأمیر فعیل من الأمر لا من الأجوف و یمکن التفصی عنه بوجوه الأول أن یکون علی القلب و فیه بعد من وجوه لا یخفی الثانی أن یکون أمیر فعلا مضارعا علی صیغة المتکلم و یکون علیه السلام قد قال ذلک ثم اشتهر به کما فی تأبط شرا.

الثالث أن یکون المعنی أن أمراء الدنیا إنما یسمون بالأمیر لکونهم متکفلین لمیرة الخلق و ما یحتاجون إلیه فی معاشهم بزعمهم و أما أمیر المؤمنین علیه السلام فإمارته لأمر أعظم من ذلک لأنه یمیرهم ما هو سبب لحیاتهم الأبدیة و قوتهم الروحانیة و إن شارک سائر الأمراء فی المیرة الجسمانیة و هذا أظهر الوجوه.

ص: 293


1- 1. فی المصدر: فما بال القوم.
2- 2. نحل القول: أضاف إلیه قولا قاله غیره: و ادعاه لنفسه.
3- 3. الاحتجاج: 83.
4- 4. بضم الخاء المعجمة و تشدید الراء المهملة. جامع الرواة 1: 196.
5- 5. معانی الأخبار: 63. علل الشرائع: 65. و الآیة فی سورة یوسف: 65.
6- 6. مخطوط؛ و أورده فی البرهان 2: 258.

روایت23.

کشف الیقین: بریده گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: میان خود به علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنیم و هر آیه­ای در قرآن که متضمن«یا أیها الذین امنوا» باشد را چنین تفسیر کردند که علی علیه السّلام امیر ایشان است.(1)

روایت24.

کشف الیقین: انس بن مالک گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: انس، آبی بیار وضو بگیرم؛ سپس برخاسته، دو رکعت نماز به جا آورده و آن­گاه فرمود: ای انس، اولین کسی که از این در بر تو وارد شود، امیرمؤمنان، سرور مسلمانان، پیشوای دست و رو سپیدان و خاتم اوصیاست. انس گوید: گفتم: خداوندا، او را مردی از انصار قرار ده! و این گفته را پوشیده داشتم که علی علیه السّلام آمد. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: انس! چه کسی آمد؟ عرض کردم: علی. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله شادمانه برخاست و او را در آغوش کشید، سپس شروع کرد به مالیدن عرق صورت خود به صورت علی و عرق صورت علی به صورت خود. پس علی علیه السّلام عرض کرد: پیش از این چنین کاری نکرده بودید؟! فرمود: چرا چنین نکنم! در حالی که تو رسالت مرا ابلاغ خواهی کرد، صدای مرا به گوش آن­ها می­رسانی و پس از من، اختلاف میان ایشان را برطرف خواهی کرد!(2)

کشف الیقین: از کتاب «حلیۀ الاولیاء» حافظ ابونعیم که آن را به انس بن مالک می­رساند، نظیر این روایت را نقل کرده است.

کشف الیقین: از حافظ ابونعیم با سندی از انس نظیر آن را و با سند دیگری از انس شبیه آن را روایت کرده است.(3)

ص: 300


1- . کشف الیقین: 31
2- . کشف الیقین: 32-31
3- . کشف الیقین: 93
«8»

ع، [علل الشرائع] الدَّقَّاقُ وَ ابْنُ عِصَامٍ مَعاً عَنِ الْکُلَیْنِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْفَزَارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنِ الثُّمَالِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَاقِرَ علیه السلام یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّیَ عَلِیٌّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ هُوَ اسْمٌ مَا سُمِّیَ بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ بَعْدَهُ قَالَ لِأَنَّهُ مِیرَةُ الْعِلْمِ یُمْتَارُ مِنْهُ وَ لَا یُمْتَارُ مِنْ أَحَدٍ غَیْرِهِ قَالَ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَلِمَ سُمِّیَ سَیْفُهُ ذَا الْفَقَارِ فَقَالَ علیه السلام لِأَنَّهُ مَا ضَرَبَ بِهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِ اللَّهِ إِلَّا أَفْقَرَهُ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیَا مِنْ أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ أَفْقَرَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْجَنَّةِ قَالَ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَلَسْتُمْ کُلُّکُمْ قَائِمِینَ بِالْحَقِّ قَالَ بَلَی قُلْتُ فَلِمَ سُمِّیَ الْقَائِمُ قَائِماً قَالَ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ الْحُسَیْنُ علیه السلام ضَجَّتِ الْمَلَائِکَةُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ (1) وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا أَ تَغْفُلُ عَمَّنْ قَتَلَ صَفْوَتَکَ وَ ابْنَ صَفْوَتِکَ وَ خِیَرَتَکَ مِنْ خَلْقِکَ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ قَرُّوا مَلَائِکَتِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَنْتَقِمَنَّ مِنْهُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ ثُمَّ کَشَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ علیه السلام لِلْمَلَائِکَةِ فَسُرَّتِ الْمَلَائِکَةُ بِذَلِکَ فَإِذَا أَحَدُهُمْ قَائِمٌ یُصَلِّی فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ الْقَائِمِ أَنْتَقِمُ مِنْهُمْ (2).

بیان

قال الجزری فیه أنه کان اسم سیفه ذا الفقار لأنه کان فیه حفر صغار حسان و المفقر من السیوف الذی فیه حزوز مطمئنة(3).

«9»

لی، [الأمالی للصدوق] ابْنُ سَعِیدٍ الْهَاشِمِیُّ عَنْ فُرَاتٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ ظُهَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَبْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ رَبِیعَةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ عَنْ طَاوُسٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ عَلَی الْمِنْبَرِ یَقُولُ وَ قَدْ بَلَغَهُ عَنْ أُنَاسٍ مِنْ قُرَیْشٍ إِنْکَارُ تَسْمِیَتِهِ لِعَلِیٍّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَنِی إِلَیْکُمْ رَسُولًا وَ أَمَرَنِی أَنْ أَسْتَخْلِفَ عَلَیْکُمْ عَلِیّاً أَمِیراً أَلَا فَمَنْ کُنْتُ نَبِیَّهُ فَإِنَّ عَلِیّاً أَمِیرُهُ تَأْمِیرٌ أَمَّرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْکُمْ وَ أَمَرَنِی أَنْ أُعْلِمَکُمْ ذَلِکَ لِتَسْمَعُوا لَهُ وَ تُطِیعُوا إِذَا أَمَرَکُمْ بِأَمْرٍ تَأْتَمِرُونَ وَ إِذَا نَهَاکُمْ عَنْ أَمْرٍ تَنْتَهُونَ أَلَا فَلَا یَأْتَمِرَنَّ أَحَدٌ

ص: 294


1- 1. النحیب: رفع الصوت بالبکاء.
2- 2. علل الشرائع: 64.
3- 3. حز العود: فرضه.

کشف الیقین: از کتاب «روح النفوس» با سندی از حارث بن حصیره مانند آن را آورده است.(1)

کشف الیقین: از کتاب «کفایۀ الطالب» با سندی از حارث نظیر آن را نقل کرده است.(2)

روایت25.

کشف الیقین: ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: در قیامت روزی بر مردم فرا خواهد رسید که همه مردم پیاده به صحرای قیامت وارد می­شوند، غیر از ما چهار نفر. سپس عموی آن حضرت عباس بن عبدالمطلّب عرض کرد: پدر و مادرم فدای تو باد، این چهار نفر چه کسانی هستند؟ فرمود: من که بر «بُراق» سوارم، برادرم صالح که بر ناقه­ای که قوم وی آن را پی کردند، عمویم حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا بر ناقه من «العضباء» و برادرم علی بن ابی طالب سوار بر شتری از شتران بهشتی که دو پهلوی آن آراسته باشد، در حالی که دو جامه از دیبای سبز بهشتی که از جامه­های خدای رحمانند بر تن دارد، با تاجی از نور بر سر که هفتاد کنگره دارد و بر هر کنگره­ای یاقوتی سرخ که این یاقوت­ها راه سه روز را برای سوار روشن می­سازند و لوای حمد در دست، ندا در می­دهد: «لا إله اِلّا الله محمّد رسول الله»؛ پس خلایق گویند: این کیست؟ آیا فرشته مقرّبی است یا نبیّ مرسل یا حامل عرش؟ پس یک منادی از درون عرش ندا در می­دهد: این نه فرشته مقرب است و نه نبیّ

ص: 301


1- . کشف الیقین: 161
2- . کشف الیقین: 164

مِنْکُمْ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام فِی حَیَاتِی وَ لَا بَعْدَ وَفَاتِی فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَمَّرَهُ عَلَیْکُمْ وَ سَمَّاهُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَمْ یُسَمِّ أَحَداً مِنْ قَبْلِهِ بِهَذَا الِاسْمِ وَ قَدْ أَبْلَغْتُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ فِی عَلِیٍّ فَمَنْ أَطَاعَنِی فِیهِ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَانِی فِیهِ فَقَدْ عَصَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا حُجَّةَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ کَانَ مَصِیرُهُ إِلَی النَّارِ وَ إِلَی مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِیها(1).

«10»

لی، [الأمالی للصدوق] مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ سِنَانِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ إِنَّا أَوَّلُ أَهْلِ بَیْتٍ نَوَّهَ اللَّهُ (2) بِأَسْمَائِنَا إِنَّهُ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَمَرَ مُنَادِیاً فَنَادَی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ثَلَاثاً أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ثَلَاثاً أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً ثَلَاثاً(3).

«11»

یر، [بصائر الدرجات] وَجَدْتُ فِی بَعْضِ رِوَایَةِ أَصْحَابِنَا فِی کِتَابٍ رَوَاهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبَّادٍ النَّضْرِیِّ عَنْ تَمِیمٍ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِمَ سُمِّیَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ لِی لِأَنَّ مِیرَةَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ هُوَ(4) کَانَ یَمِیرُهُمُ الْعِلْمَ (5).

«12»

شف، [کشف الیقین] أَحْمَدُ بْنُ مَرْدَوَیْهِ فِی کِتَابِ الْمَنَاقِبِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی یَعْلَی عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَی عَنْ مَنْدَلِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی صَحْنِ الدَّارِ فَإِذَا رَأْسُهُ فِی حَجْرِ دِحْیَةَ بْنِ خَلِیفَةَ الْکَلْبِیِ (6) فَدَخَلَ عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ کَیْفَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ بِخَیْرٍ قَالَ لَهُ دِحْیَةُ إِنِّی لَأُحِبُّکَ وَ إِنَّ لَکَ مِدْحَةً أَزُفُّهَا إِلَیْکَ (7) أَنْتَ

ص: 295


1- 1. أمالی الصدوق: 244 و 245 و الآیة فی سورة النساء: 14.
2- 2. نوهه: دعاه برفع الصوت. رفع ذکره. مدحه و عظمه.
3- 3. أمالی الصدوق: 359 و 360.
4- 4. فی المصدر: هو منه.
5- 5. بصائر الدرجات: 149.
6- 6. راجع أسد الغابة 2: 130.
7- 7. أی أهدیها إلیک.

مرسل و نه حامل عرش! این علی بن ابی طالب وصیّ رسول رب العالمین و امیرمؤمنان و پیشوای مؤمنان دست و رو سپید در بهشت پر نعمت است.(1)

روایت26.

کشف الیقین: امام صادق در قول خدای تعالی: «فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ قِیلَ هَذَا الَّذِی کُنتُم بِهِ تَدَّعُون»،(2)

آن گاه که آن [لحظه موعود] را نزدیک ببینند، چهره های کسانی که کافر شده اند در هم رود، و گفته شود: «این است همان چیزی که آن را فرا می خواندید!»} فرمود: چون فلان و فلان به جایگاه علی علیه السّلام در روز قیامت پی بردند، آن­گاه که خداوند لوای حمد را به محمّد صَلی الله علیهِ و آله خواهد سپرد و تمام فرشتگان مقرّب و پیامبران مرسل نزد وی خواهند آمد و او آن را به دست علی علیه السّلام خواهد سپرد، و چهره­های کسانی که کافر شده­اند درهم رود، به آنان گفته شود: «این است همان چیزی است که آن را فرا می­خواندید» یعنی اینکه نام او را (امیرالمؤمنین) بر خود می­نهادید.(3)

روایت27.

کشف الیقین: امام صادق علیه السّلام فرمود: پیرامون عرش کتیبه­ای آفریده شده که در آن چنین نوشته شده است: «إنّی أنا الله لا إله إلّا أنا، محمّد رسول الله، علی امیرالمؤمنین».(4)

روایت28.

کشف الیقین: علی علیه السّلام فرمود: پیش از اینکه آیه حجاب زنان نازل شود، بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد گشتیم، در حالی که جمعی از مردم پیرامون وی بودند، پس به من اشاره فرمود که میان وی و عایشه بنشینم. من نیز همان­جا نشستم.

ص: 302


1- کشف الیقین:23
2- . ملک/ 27
3- . کشف الیقین: 34
4- . کشف الیقین: 37-36

أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ أَنْتَ سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ مَا خَلَا النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ لِوَاءُ الْحَمْدِ بِیَدِکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُزَفُّ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ مَعَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ حِزْبِهِ إِلَی الْجِنَانِ زَفّاً زَفّاً قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَوَلَّاکَ وَ خَسِرَ مَنْ تَخَلَّاکَ مُحِبُّو مُحَمَّدٍ مُحِبُّوکَ وَ مُبْغِضُو مُحَمَّدٍ مُبْغِضُوکَ لَنْ تَنَالَهُمْ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ ادْنُ مِنِّی یَا صَفْوَةَ اللَّهِ فَأَخَذَ رَأْسَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَوَضَعَهُ فِی حَجْرِهِ فَقَالَ (1) مَا هَذِهِ الْهَمْهَمَةُ فَأَخْبَرَهُ الْحَدِیثَ قَالَ لَمْ یَکُنْ دِحْیَةَ الْکَلْبِیَّ کَانَ جَبْرَئِیلَ سَمَّاکَ بِاسْمٍ سَمَّاکَ اللَّهُ بِهِ وَ هُوَ الَّذِی أَلْقَی مَحَبَّتَکَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَهْبَتَکَ فِی صُدُورِ الْکَافِرِینَ (2).

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابٍ عَتِیقٍ فِی تَسْمِیَةِ جَبْرَئِیلَ مَوْلَانَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَی عَنْ مَنْدَلِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنِ ابْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَغْدُو إِلَیْهِ عَلِیٌّ علیه السلام فِی الْغَدَاةِ وَ کَانَ یُحِبُّ أَنْ لَا یَسْبِقَهُ إِلَیْهِ أَحَدٌ فَإِذَا النَّبِیُّ فِی صَحْنِ الدَّارِ وَ سَاقَ الْخَبَرَ إِلَی آخِرِهِ (3).

بشا، [بشارة المصطفی] مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شَهْرَیَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ زُرْقَوَیْهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَحْمَدَ السَّمَّاکِ عَنْ شَرِیکٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَلْقَمَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ: مِثْلَهُ (4).

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ السِّجِسْتَانِیِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ: مِثْلَهُ (5).

«13»

شف، [کشف الیقین] أَحْمَدُ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ رَحِیمٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ صَبَّاحِ بْنِ یَحْیَی الْمُزَنِیِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَنَسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :یَا أَنَسُ اسْکُبْ لِی وَضُوءاً(6) وَ مَاءً فَتَوَضَّأَ

ص: 296


1- 1. أی فقال رسول اللّه.
2- 2. الیقین: 9 و 10. و الرهبة: الخوف و الخشیة.
3- 3. الیقین: 17 و 18. و کذا أورده عن محمّد بن جریر الطبریّ بإسناده عن أمّ سلمة، راجع ص: 49.
4- 4. بشارة المصطفی: 120 و 121.
5- 5. أمالی ابن الشیخ: 31.
6- 6. سکب الماء و نحوه: صبه. و الوضوء- بفتح الواو- الماء الذی یتوضأ به. أی هیئ لی ماء توضأ به.

عایشه گفت: از من فاصله بگیر! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: از امیرمؤمنان چه می­خواهی؟!

روایت29.

کشف الیقین: عبدالله بن حارث از علی علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد گشت، در حالی که ابوبکر و عمر در محضر وی بودند، سپس میان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و عایشه نشست، پس عایشه به وی گفت: جایی پیدا نکردی که نشیمنگاه خود را بگذاری مگر کنار ران من یا کنار ران رسول خدا؟! آن­گاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: درنگ کن، مرا با آزردن برادرم آزار مده! زیرا او امیرمؤمنان، سرور مسلمانان و پیشوای دست و رو سپیدان است، خداوند در روز قیامت وی را بر پل صراط می­نشاند، سپس دوستداران او را به بهشت و دشمنان وی را به دوزخ وارد می­کند.(1)

روایت30.

کشف الیقین: جابر بن سمره گوید: علی علیه السّلام می­فرمود: آیا به نظر شما، اگر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از دنیا برود، کسی جز من امیرمؤمنان خواهد شد؟ و شاید به وی گفته شده: «یا امیرالمؤمنین»، در حالی که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله با لبخند به وی می­نگریسته است. (2)

روایت31.

کشف الیقین: ابراهیم ثقفی از اسماعیل بن صبیح از زیاد بن منذر از ابوداوود از بریده اسلمی گوید: هرگاه با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سفر می­کردیم، علی علیه السّلام مسؤول مراقبت از وسایل آن حضرت می­شد و چون در جایی فرود می­آمدیم مراقب آن­ها بود و اگر نیاز به مرتّب کردن داشتند، آن­ها را مرتّب می­نمود، و اگر کفش آن حضرت نیاز به تعمیر داشت، آن را وصله می­کرد. چون در منزلی اطراق کردیم، علی علیه السّلام مشغول وصله کردن کفش پیامبر صَلی الله علیهِ و آله شد که ابوبکر وارد گردید، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود:

ص: 303


1- . کشف الیقین: 39
2- . کشف الیقین: 42

وَ صَلَّی ثُمَّ انْصَرَفَ فَقَالَ یَا أَنَسُ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیَّ الْیَوْمَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ خَاتَمُ الْوَصِیِّینَ وَ إِمَامُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ فَجَاءَ عَلِیٌّ حَتَّی ضَرَبَ الْبَابَ فَقَالَ مَنْ هَذَا یَا أَنَسُ قُلْتُ هَذَا عَلِیٌّ قَالَ افْتَحْ لَهُ فَدَخَلَ (1).

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب بَشِیرٌ الْغِفَارِیُّ وَ الْقَاسِمُ بْنُ جُنْدَبٍ وَ أَبُو الطُّفَیْلِ عَنْ أَنَسٍ: مِثْلَهُ (2).

«14»

شف، [کشف الیقین] أَحْمَدُ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی دَارِمٍ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی غَیْلَانَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ وَ هُوَ رَجُلٌ مِمَّنْ شَهِدَ صِفِّینَ قَالَ حَدَّثَنِی سَالِمٌ الْمَنْتُوفُ مَوْلَی عَلِیٍّ قَالَ: کُنْتُ مَعَ عَلِیٍّ فِی أَرْضٍ لَهُ وَ هُوَ یَحْرِثُهَا حَتَّی جَاءَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا نَنْشُدُکَ اللَّهَ (3) سَلَامٌ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَقِیلَ کُنْتُمْ تَقُولُونَ فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ عُمَرُ هُوَ أَمَرَنَا بِذَلِکَ (4).

«15»

شف، [کشف الیقین] بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ جَابِرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: دَخَلَ عَلِیٌّ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عِنْدَهُ عَائِشَةُ فَجَلَسَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بَیْنَ عَائِشَةَ فَقَالَتْ عَائِشَةُ مَا کَانَ لَکَ مَجْلِسٌ غَیْرَ فَخِذِی فَضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی ظَهْرِهَا فَقَالَ مَهْ لَا تُؤْذِینِی فِی أَخِی فَإِنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَقْعُدُ عَلَی الصِّرَاطِ یُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ یُدْخِلُ أَعْدَاءَهُ النَّارَ(5).

«16»

شف، [کشف الیقین] بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ مَنِیعِ بْنِ حَارِثٍ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی بَیْتِ أُمِّ حَبِیبَةَ بِنْتِ أَبِی سُفْیَانَ فَقَالَ یَا أُمَّ حَبِیبَةَ اعْتَزِلِینَا فَإِنَّا عَلَی حَاجَةٍ ثُمَّ دَعَا بِوَضُوءٍ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یَدْخُلُ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْعَرَبِ وَ خَیْرُ الْوَصِیِّینَ وَ أَوْلَی النَّاسِ بِالنَّاسِ فَقَالَ أَنَسٌ فَجَعَلْتُ أَقُولُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ قَالَ فَدَخَلَ عَلِیٌّ وَ جَاءَ یَمْشِی حَتَّی جَلَسَ إِلَی جَنْبِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَمْسَحُ وَجْهَهُ بِیَدِهِ ثُمَّ مَسَحَ بِهَا وَجْهَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی

ص: 297


1- 1. الیقین: 10.
2- 2. مناقب آل أبی طالب 1: 547.
3- 3. نشده اللّه و باللّه: استحلفه أی سأله و أقسم علیه باللّه. و لیست الکلمة فی المصدر.
4- 4. الیقین: 11.
5- 5. المصدر نفسه: 11.

برو به امیرمؤمنان سلام کن! عرض کرد: یا رسول الله، با زنده بودن شما؟! فرمود: با زنده بودن من! عرض کرد: او کیست؟ فرمود: آن که دارد کفش وصله می­کند؛ سپس عمر آمد، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: بر امیرمؤمنان سلام کن! بریده گوید: من هم از جمله کسانی بودم که با آن­ها بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وارد شدم، لذا پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به من نیز امر فرمود که به علی سلام کنم؛ لذا من هم همان­طور که بقیه سلام کردند، به وی سلام کردم .

اسماعیل گوید: ابوالجارود از حبیب بن یسار و عثمان بن بسیط نظیر این حدیث را برای ما روایت کرده است.(1)

کشف الیقین: ابراهیم با سندی از عبدالله بن بُریده از پدرش از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله مانند آن را روایت کرده است.

روایت32.

کشف الیقین: بُریده گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به ما امر فرمود که به عنوان امیرالمؤمنین به علی علیه السلام سلام کنیم و ما هفت نفر بودیم و من کوچک­ترین آن­ها بودم.(2)

کشف الیقین: از کتاب «الامامه» با سه سند مانند آن را روایت کرده است.(3)

روایت33.

کشف الیقین: بُریده گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به ما دستور داد که به عنوان امیرمؤمنان به علی علیه السّلام سلام کنیم. پس عمر بن خطّاب عرض کرد: یا رسول الله، فرمان از جانب خداست یا رسول او؟ فرمود: بلکه از جانب خدا و رسول او.(4)

کشف الیقین: از کتاب «الإمامه» از محرز بن هشام و عباد بن یعقوب مانند آن را روایت کرده است.(5)

روایت34.

کشف الیقین: ابراهیم از مخول بن ابراهیم روایت کرده و گفت: از موسی بن عبدالله بن حسن

ص: 304


1- . کشف الیقین : 43
2- . کشف الیقین: 44
3- . کشف الیقین: 54
4- . کشف الیقین: 44
5- . کشف الیقین: 54

طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ مَا ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَّکَ تُبَلِّغُ رِسَالَتِی مِنْ بَعْدِی وَ تُؤَدِّی عَنِّی وَ تُسْمِعُ (1) النَّاسَ صَوْتِی وَ تُعَلِّمُ النَّاسَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ مَا لَا یَعْلَمُونَ (2).

شف، [کشف الیقین] مَنْصُورُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَرْبِیُّ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ: مِثْلَهُ (3).

«17»

شف، [کشف الیقین] أَحْمَدُ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ رُشَیْدٍ الْمِصْرِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ سُلَیْمَانَ الْجُعْفِیِّ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ الْجُعْفِیِّ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: کُنْتُ خَادِماً لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَبَیْنَا أَنَا یَوْماً أُوَضِّیهِ إِذْ قَالَ یَدْخُلُ رَجُلٌ وَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ أَوْلَی النَّاسِ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ قَالَ أَنَسٌ فَقُلْتُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ فَإِذَا هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام (4).

«18»

شف، [کشف الیقین] ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُبَیْدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مَالِکِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ جَعْفَرٍ الْأَحْمَرِ عَنِ مُهَلْهَلٍ الْعَبْدِیِّ عَنْ کُرَیْزَةَ الْهَجَرِیِّ قَالَ: لَمَّا أُمِّرَ(5) عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَامَ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ مَرِیضاً فَحَمِدَ اللَّهَ وَ

أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَلْحَقَ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً حَقّاً فَلْیَلْحَقْ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَأَخَذَ النَّاسُ بَرّاً وَ بَحْراً فَمَا جَاءَتِ الْجُمُعَةُ حَتَّی مَاتَ حُذَیْفَةُ(6).

«19»

شف، [کشف الیقین] أَحْمَدُ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ یَحْیَی بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ تَلِیدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی الْجَحَّافِ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ ثَعْلَبَةَ اللَّیْثِیِّ قَالَ: مَرِضَ أَبُو ذَرٍّ مَرَضاً شَدِیداً حَتَّی أَشْرَفَ عَلَی الْمَوْتِ فَأَوْصَی إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقِیلَ لَهُ لَوْ أَوْصَیْتَ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ کَانَ أَجْمَلَ لِوَصِیَّتِکَ مِنْ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ أَوْصَیْتُ وَ اللَّهِ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً حَقّاً وَ إِنَّهُ لَرِبِّیُّ الْأَرْضِ الَّذِی یَسْکُنُ إِلَیْهَا وَ

ص: 298


1- 1. سمعه و أسمعه: جعله یسمع.
2- 2. المصدر نفسه: 12.
3- 3. المصدر نفسه: 28 و 29.
4- 4. المصدر نفسه: 12 و 13.
5- 5. فی المصدر: لما مر.
6- 6. المصدر نفسه: 15.

درباره حدیث ابوالعلاء از ابو داوود از بُریده اسلمی پرسیدم که آیا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ایشان را امر فرمود به عنوان امیرمؤمنان به علی علیه السّلام سلام کنند؟! پس موسی گفت: این حقّ اوست، این حقّ اوست! - گوید: - گفتم چه چیزی حقّ اوست؟ گفت: «أنتَ منیّ بمنزلۀ هارون من موسی» و «مَن کُنتُ مولاهُ فعلیٌّ مولاهُ». ابراهیم گوید: مخول گفت: از جعفر بن عبدالله بن حسن بن علی در این باره پرسیدم، همان سخن موسی بن عبدالله را گفت که این حقّ اوست، این حقّ اوست!(1)

روایت35.

کشف الیقین: از کتاب محمّد بن ابی ثلج آورده است که گفت: فضل بن زبیر از برادر بُریده از پیامبر صَلی الله علیهِ و آله آورده است که آن حضرت به برخی از یاران خود فرمود: به علی به عنوان امیرمؤمنان سلام کنید. پس مردی از ایشان گفت: نه به خدا، نبوّت و خلافت هرگز در یک خاندان گِرد نیایند! پس خداوند این آیه را نازل فرمود: «أَمْ یحَْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نجَْوَئهُم»،(2){آیا

می پندارند که ما راز آنها و نجوایشان را نمی شنویم؟}

روایت36.

کشف الیقین: ابن عباس در قول خدای تبارک و تعالی: «یَوْمَ نَدْعُواْ کُلَّ أُنَاسِ بِإِمَامِهِم»،(3){ [یاد کن] روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می خوانیم.} گوید: در روز قیامت ندا در می­دهند: امیرمؤمنان کجاست؟ پس کسی پاسخ نمی­دهد و بر نمی­خیزد مگر علی بن ابی طالب علیه السّلام و پیروان او، و دیگر اُمّت­ها جملگی به سوی دوزخ فراخوانده می­شوند.

سیّد بن طاووس گوید: من این حدیث را به همین شکل یعنی «دیگر اُمّت­ها» دیده­ام و شاید «و سائر الأئمۀ» بوده، یعنی کسانی که خداوند در کتاب خود آن­ها را یاد نموده و گفته است: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّةً یَدْعُونَ إِلیَ النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیَمَةِ لَا یُنصَرُون»،(4){و آنان را پیشوایانی که به سوی آتش می خوانند گردانیدیم، و روز رستاخیز یاری نخواهند شد.} و خداوند عالم است، و شاید «سائر الفِرق» بوده باشد.(5)

ص: 305


1- . کشف الیقین: 44
2- . کشف الیقین : 47 . زخرف/ 80
3- . اسراء / 71
4- . قصص/ 41
5- . کشف الیقین: 50

تَسْکُنُ إِلَیْهِ وَ لَوْ قَدْ فَارَقْتُمُوهُ لَأَنْکَرْتُمُ الْأَرْضَ وَ أَنْکَرَتْکُمْ (1).

بیان

الرِّبِّیُّ منسوب إلی الرَّبِّ کالرَّبَّانِیِّ قال الزمخشری الربیون الربانیون و قرئ بالحرکات الثلاث فالفتح علی القیاس و الضم و الکسر من تغییرات النسب (2).

و قال الجزری فی حدیث علی الناس ثلاثة عالم ربانی قیل هو من الرب بمعنی التربیة کانوا یربون المتعلمین بصغار العلوم قبل کبارها و الربانی العالم الراسخ فی العلم و الدین أو الذی یطلب بعلمه وجه الله و قیل العالم العامل المعلم (3).

«20»

شف، [کشف الیقین] عُثْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ السَّمَّاکِ فِی کِتَابِ الْفَضَائِلِ عَنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ یَحْیَی الثَّوْرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ تَحْتَ الْعَرْشِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (4).

«21»

شف، [کشف الیقین] ابْنُ السِّمَاکِ عَنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ لِی عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ ذَاتَ یَوْمٍ أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً قُلْتُ عِنْدَکَ أَوْ عِنْدَ اللَّهِ قَالَ عِنْدِی وَ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی (5).

«22»

شف، [کشف الیقین] مَنْصُورُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُثَنَّی بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ هِلَالِ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ أَبِی کَثِیرٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :أُوحِیَ إِلَیَّ فِی عَلِیٍّ أَنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ (6).

ص: 299


1- 1. المصدر نفسه: 16.
2- 2. الکشّاف 1: 329.
3- 3. النهایة: 2: 57.
4- 4. المصدر نفسه 20.
5- 5. المصدر نفسه 20.
6- 6. المصدر نفسه: 29.

روایت37.

کشف الیقین: از کتاب عبدالله بن احمد بن یعقوب انباری با سندی از ابوبرزه آورده است: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می­فرماید: همانا خداوند عزّوجل پیمانی را درباره علی بر عهده من نهاد، عرض کردم: خداوندا، آن را برایم آشکار فرما! فرمود: بشنو! عرض کردم: سراپا گوشم! فرمود: علی را خبر کن که او امیرمؤمنان است و سرور اوصیاء و اولی­تر از مردم به خودشان است، او کلمه­ای که پارسایان پیوسته ملازم اویند.(1)

کشف الیقین: محمّد بن عباس از فضیل رسّان نیز این حدیث را روایت نموده با این تفاوت که عبارت «سیّد المسلمین» را به جای «سیّد الوصیین» آورده است.(2)

روایت38.

کشف الیقین: جابر جعفی گوید: ابو جعفر بن علی علیه السّلام فرمود: اگر مردم می­دانستند از چه زمانی علی علیه السّلام «امیرالمؤمنین» نامیده شد، ولایت وی را انکار نمی­کردند. عرض کردم: خداوند شما را رحمت کند، از چه زمانی علی علیه السّلام «امیرالمؤمنین نامیده شد؟ فرمود: از آن زمان که پروردگارت عزّوجل از پشت بنی­آدم فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه ­گرفت و پرسید: آیا پروردگارتان نیستم و محمّد فرستاده من و علی امیرالمؤمنین؟(3)

کشف الیقین: حسن بن حسین از یحیی بن ابی علاء از معروف بن خربوذ مکّی از امام ابوجعفر باقر علیه السّلام نظیر آن را نقل کرده است.(4)

کشف الیقین: محمّد بن عباس بن مروان با سندی از جابر مانند آن را روایت کرده است.(5)

کشف الیقین: سیّد فخّار بن محمّد با سندی از احمد بن زیاد مانند آن را روایت کرده است.(6)

ص: 306


1- . کشف الیقین: 50
2- . کشف الیقین: 89
3- . کشف الیقین: 50
4- . کشف الیقین: 55
5- . کشف الیقین: 81
6- . کشف الیقین: 136
«23»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْأَصْفَهَانِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ الْخَوَّاصِ عَنْ شُجَاعِ بْنِ عَلِیٍّ الْمَصْقَلِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَی الْحَافِظِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْمُظَفَّرِ(1) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِسْحَاقَ الرَّاشِدِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ سَالِمٍ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِیِّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ بُرَیْدَةَ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ نُسَلِّمَ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام بَیْنَنَا بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ کَذَا فَسَّرُوا کُلَّ مَا فِی الْقُرْآنِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ عَلِیّاً أَمِیرُهَا(2).

«24»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ الْأَصْفَهَانِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبَّاسٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :یَا أَنَسُ اسْکُبْ لِی وَضُوءاً ثُمَّ قَامَ فَصَلَّی رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَنَسُ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْکَ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ خَاتَمُ الْوَصِیِّینَ قَالَ أَنَسٌ قُلْتُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ وَ کَتَمْتُهُ إِذْ جَاءَ(3) عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ مَنْ هَذَا یَا أَنَسُ فَقُلْتُ عَلِیٌّ فَقَامَ مُسْتَبْشِراً فَاعْتَنَقَهُ ثُمَّ جَعَلَ یَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ بِوَجْهِهِ وَ یَمْسَحُ عَرَقَ عَلِیٍّ بِوَجْهِهِ (4) فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام صَنَعْتَ شَیْئاً مَا صَنَعْتَ بِی قَبْلُ قَالَ وَ مَا یَمْنَعُنِی وَ أَنْتَ تُؤَدِّی عَنِّی وَ تُسْمِعُهُمْ صَوْتِی وَ تُبَیِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنْ بَعْدِی (5).

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ حِلْیَةِ الْأَوْلِیَاءِ لِلْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَنَسٍ: مِثْلَهُ (6).

شف، [کشف الیقین] عَنِ الْحَافِظِ أَبِی نُعَیْمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ

ص: 300


1- 1. فی المصدر و( م) و( ت): عن محمّد بن المظفر.
2- 2. المصدر نفسه: 31.
3- 3. فی المصدر و( م) إذا جاء.
4- 4. فی المصدر و( م): و یمسح عرق وجه علی بیده.
5- 5. المصدر نفسه: 31 و 32.
6- 6. المصدر نفسه: 92 و 93.

مناقب ابن شهر آشوب: أمالی ابن سهل و کافی کلینی با اسنادهای خود نظیر آن را روایت کرده­اند.(1)

روایت39.

کشف الیقین: ابن عباس گوید: در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته بودیم که علی بن ابی طالب علیه السّلام وارد شد و گفت: السلام علیک یا رسول الله، پاسخ فرمود: و علیک السلام یا امیرالمؤمنین و رحمۀ الله و برکاته. پس علی علیه السّلام عرض کرد: در حیات خودتان - من امیرمؤمنانم - یا رسول الله؟! فرمود: آری، در حیات خودم ای علی. دیشب من و جبرئیل مشغول گفتگو بودیم که تو بر ما گذشتی و سلام نکردی، پس جبرئیل گفت: چرا امیرمؤمنان بر ما گذر کرد و سلام نکرد؟ به خدا سوگند اگر سلام می­کرد خوشحال می­شدیم و پاسخ سلامش را می­دادیم؛ پس علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، دیدم شما و دحیّ گرم گفتگو هستید، پس خوش نداشتم که گفتگویتان را قطع کنم. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: او دحیه نبود بلکه جبرئیل بود. پس گفتم: ای جبرئیل، چگونه او را «امیرالمؤمنین» نامیدی؟ گفت: در غزوه بدر خداوند به من وحی فرمود: بر محمّد فرود آی و وی را فرمان ده که امر کند، امیرالمؤمنین علی میان دو صف جولان دهد. پس خداوند وی را در آسمان «امیرالمؤمنین» نامیده است؛ ای علی، تو در آسمان امیرمؤمنانی و در زمین نیز ای علی،

تو امیرمؤمنانی. پس از من جز کافر بر تو پیشی نگیرد و جز کافر پس از من از تو روی برنتابد و اهل آسمان­ها تو را امیرالمؤمنین می­نامند.(2)

مناقب ابن شهر آشوب: ابن عباس مانند این حدیث را تا «و پاسخ سلامش را می­دادیم» روایت کرده است.(3)

روایت40.

کشف الیقین: علی بن حسین علیهما السّلام از پدر بزرگوار خود علیه السّلام آورده است:

ص: 307


1- . مناقب آل ابی طالب 1: 548
2- . کشف الیقین: 59-58
3- . مناقب آل ابی طالب1: 548-547

عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَابِسٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَرْبٍ عَنْ أَنَسٍ: مِثْلَهُ.

قَالَ أَبُو نُعَیْمٍ وَ رَوَاهُ جَابِرٌ الْجُعْفِیُّ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ أَنَسٍ: نَحْوَهُ (1).

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ رَوْحِ النُّفُوسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَکَمِ الْحِبَرِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الصَّبَّاحِ بْنِ یَحْیَی الْمُزَنِیِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ: مِثْلَهُ (2).

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ کِفَایَةِ الطَّالِبِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَحْمُودِ بْنِ سَالِمٍ وَ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَبِی الْبَرَکَاتِ عَنْ أَبِی طَالِبِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْجَوْهَرِیِّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ السَّمِیعِ عَنِ ابْنِ الْبَطِّیِّ عَنْ أَبِی الْفَضْلَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی شَیْبَةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَحْمُودٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَابِسٍ عَنِ الْحَارِثِ: مِثْلَهُ (3).

«25»

شف، [کشف الیقین] عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ خُزَیْمَةَ بْنِ مَاهَانَ عَنْ عِیسَی بْنِ یُونُسَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :یَأْتِی عَلَی النَّاسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَقْتٌ مَا فِیهِ رَاکِبٌ إِلَّا نَحْنُ أَرْبَعَةً فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّهُ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی وَ مَنْ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ قَالَ أَنَا عَلَی الْبُرَاقِ وَ أَخِی صَالِحٌ عَلَی نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِی عَقَرَهَا قَوْمُهُ وَ عَمِّی حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ عَلَی نَاقَتِیَ الْعَضْبَاءِ وَ أَخِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَی نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَیْنِ (4) عَلَیْهِ حُلَّتَانِ خَضْرَاوَانِ مِنْ کِسْوَةِ الرَّحْمَنِ عَلَی رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ لِذَلِکَ التَّاجِ سَبْعُونَ رُکْناً عَلَی کُلِّ رُکْنٍ یَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ تُضِی ءُ لِلرَّاکِبِ مَسِیرَ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ وَ بِیَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ یُنَادِی لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَیَقُولُ الْخَلَائِقُ مَنْ هَذَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ حَامِلُ عَرْشٍ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ لَیْسَ هَذَا مَلَکاً مُقَرَّباً وَ لَا نَبِیّاً

ص: 301


1- 1. المصدر نفسه: 93.
2- 2. المصدر نفسه: 161.
3- 3. المصدر نفسه: 164.
4- 4. دبجه و دبجه: زینه و حسنه. و الطیلسان: زینه بالدیباج.

رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پس از من فتنه­ای تاریک خواهد بود که هرکس به ریسمان خدا چنگ زند از آن نجات می­یابد. عرض شد: یا رسول الله، ریسمان محکم خدا چیست؟ فرمود: ولایت سیّد اوصیا. عرض شد: سیّد اوصیا کیست؟ فرمود: امیرالمؤمنین. عرض شد: امیرالمؤمنین کیست؟ فرمود: مولای مسلمانان و امام ایشان پس از من. عرض شد: مولای مسلمانان کیست؟ فرمود: برادرم علی بن ابی طالب علیه السّلام.(1)

روایت41.

کشف الیقین: از کتاب« الأربعین» محمّد بن ابی الفوارس از محمّد بن ابو مسلم رازی از محمّد بن علی باقر علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: از جابر بن عبدالله انصاری درباره علی علیه السّلام سؤال شد، گفت: به خدا سوگند او امیرمؤمنان است و رنج منافقان، و شمشیرش هلاک است بر سر ستمگران، پیمان شکنان و خوارج؛ این حدیث را از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیده­ام وگرنه گوشهایم کر شوند: پس از من، علی خیرالبَشَر است و آنکه نپذیرد، تحقیقاً کفر ورزیده است.(2)

روایت42.

کشف الیقین: از کتاب «المعرفۀ» تألیف عباد بن یعقوب رواجنی از سریّ بن عبدالله سلّمی از علی بن خرّور آورده است: من و علاء بن خفّاف بر ابواسحاق سبیعی - آن­گاه که از خراسان آمده بود - وارد شدم، پس گفتگو میان ما در گرفت و گفتم: ای ابواسحاق، حدیثی را برای تو از برادرت ابو داوود از عمران بن حصین خزاعی و بریدۀ بن حصیب اسلمی نقل کنم؟ گفت: آری. گفتم: ابو داوود مرا روایت کرد که بُریده - آن­گاه که مردم با ابوبکر بیعت کردند - نزد عمران بن حصین آمده و به وی گفت: ای عمران، مردم آنچه را از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در دیوار بنی فلان خاندان انصاری شنیده بودند فراموش کرده­اند که هر کس از مسلمانان بر وی وارد می­گشت و سلام می­کرد، سلامش را پاسخ داده و می­فرمود: به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب سلام کن! آن روز تنها عمر بود که در مقابل فرمان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله ایستاده و پرسید: این فرمان خداست یا رسول خدا؟

ص: 308


1- . کشف الیقین: 63-62
2- . کشف الیقین: 74

مُرْسَلًا وَ لَا حَامِلَ عَرْشٍ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَصِیُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (1).

«26»

شف، [کشف الیقین] ابْنُ عُقْدَةَ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی یَعْقُوبَ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (2) قَالَ لَمَّا رَأَی فُلَانٌ وَ فُلَانٌ مَنْزِلَةَ عَلِیٍّ علیه السلام یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِذَا دَفَعَ

اللَّهُ تَعَالَی لِوَاءَ الْحَمْدِ إِلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله یَجِیئُهُ (3) کُلُّ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ فَدَفَعَهُ إِلَی عَلِیٍ سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ أَیْ بِاسْمِهِ تُسَمُّونَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (4).

«27»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَزْوِینِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ وَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ(5) عَنِ الْحَارِثِ بْنِ مُغِیرَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: حَوْلَ الْعَرْشِ کِتَابٌ خُلِقَ مَسْطُوراً إِنِّی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (6).

«28»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الثَّقَفِیِّ قَالَ أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ أُمَیَّةَ الْمُقْرِی عَنْ عَبْدِ الْغَفَّارِ بْنِ الْقَاسِمِ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ الْعَامِرِیِّ عَنْ جُنْدَبٍ الْأَزْدِیِّ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ وَ حَدَّثَنَا سُفْیَانُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ عَنْ جُنْدَبٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عِنْدَهُ أُنَاسٌ قَبْلَ أَنْ یَحْجُبَ النِّسَاءَ فَأَشَارَ بِیَدِهِ أَنِ اجْلِسْ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَائِشَةَ فَجَلَسْتُ

ص: 302


1- 1. المصدر نفسه: 33.
2- 2. سورة الملک: 27.
3- 3. فی المصدر تحته.
4- 4. المصدر نفسه: 34.
5- 5. فی المصدر: عن عنبسة بن خالد.
6- 6. المصدر نفسه: 36 و 37.

رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بلکه فرمان خدا و رسول اوست! عمران گفت: آری، آن روز را به خاطر دارم! بریده گفت: بیایید نزد ابوبکر برویم و در این مورد از او بپرسم که اگر پس از آن روز از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عهد و پیمانی داشته باشد که خلافت را به وی منتقل کرده یا فرمانی در این مورد از او دریافت نموده است، که او به دروغ چیزی را از جانب رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برای ما نقل نمی­کند و به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دروغ نمی­بندد. سپس روانه گشته و بر ابوبکر وارد شدیم. سپس از آن روز یاد کرده و گفتیم: در آن روز هرکس بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد شد و سلام کرد، آن حضرت به وی فرمود: به امیرالمؤمنین علی سلام کن! و تو از جمله کسانی بودی که به عنوان امیرمؤمنان به وی سلام کردی. ابوبکر گفت: آن روز را به خاطر دارم. پس بریده به وی گفت: از زمانی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را امیرالمؤمنین نامیده، کسی حق ندارد بر علی امیرالمؤمنین فرمانروایی کند. پس اگر مدرکی داری که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خلافت را به تو واگذار کرده است یا در این مورد فرمانی از او داری که مربوط به بعد از آن روز باشد، از نظر ما نیز مورد تأیید هستی.

پس ابوبکر گفت: نه به خدا سوگند، نه عهد و پیمانی از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دارم و نه فرمانی از او دریافت کرده­ام، لیکن مسلمانان تصمیمی گرفتند و من نیز از ایشان تبعیت کردم! پس بریده به وی گفت: به خدا سوگند، این منصب به تو نمی­رسد و مسلمانان نیز حق ندارند برخلاف خواست رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله کار کنند. ابوبکر گفت: در پی عمر می­فرستم تا شما را پاسخ دهد. چون عمر آمد، ابوبکر به وی گفت: این دو درباره چیزی از من پرسیدند که خود شاهد آن بوده­ام، سپس کلام ایشان را برای عمر باز گفت: عمر گفت: من نیز آن را شنیده­ام لیکن برای آن پاسخ دارم. بریده پرسید: پاسخ داری؟ گفت: دارم! گفت: آن چیست؟ عمر گفت: نبوّت و امارت در یک خاندان جمع نمی­شوند! بریده این فرصت را غنیمت شمرده - و او مردی دانا و در سخن جسور بود - پس گفت: ای عمر، خدای عزّوجل این را از تو نمی­پذیرد، مگر نشنیده­ای که خداوند در کتاب خود می­فرماید: «أَمْ یحَْسُدُونَ النَّاسَ عَلیَ مَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ ءَاتَیْنَا ءَالَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الحِْکْمَةَ وَ ءَاتَیْنَاهُم مُّلْکا عَظِیمًا»،(1){بلکه

به مردم، برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک می ورزند. در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم، و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم.} با توجه به این آیه، خدوند نبوّت و امارت را برای ایشان یک­جا جمع کرده است. گوید، عمر چنان به خشم آمد که چشمانش برافروخته شد، سپس گفت: شما جز برای اختلاف افکنی میان این اُمّت

ص: 309


1- . نساء/ 54

فَقَالَتْ تَنَحَّ کَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا ذَا تُرِیدِینَ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (1).

«29»

شف، [کشف الیقین] الثَّقَفِیُّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِیِّ عَنْ جَابِرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَارِثٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّهُ دَخَلَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ وَ عِنْدَهُ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَجَلَسَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ عَائِشَةَ فَقَالَتْ مَا وَجَدْتَ لِاسْتِکَ مَجْلِساً غَیْرَ فَخِذِی أَوْ فَخِذِ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَهْلًا لَا تُؤْذِینِی فِی أَخِی فَإِنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ أَمِیرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ-(2) یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُقْعِدُهُ اللَّهُ عَلَی الصِّرَاطِ فَیُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ(3).

«30»

شف، [کشف الیقین] إِبْرَاهِیمُ الثَّقَفِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ نَاصِحٍ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (4) وَ قَدْ وَثَّقَهُ أَصْحَابُنَا عَنْ سِمَاکِ بْنِ حَرْبٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقُولُ: أَ رَأَیْتُمْ لَوْ أَنَّ نَبِیَّ اللَّهِ قُبِضَ مَنْ کَانَ یَکُونُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِلَّا أَنَا وَ رُبَّمَا قِیلَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ هُوَ یَتَبَسَّمُ (5).

«31»

شف، [کشف الیقین] إِبْرَاهِیمُ الثَّقَفِیُّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ صَبِیحٍ عَنْ زِیَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ بُرَیْدَةَ الْأَسْلَمِیِّ قَالَ: کُنَّا إِذَا سَافَرْنَا مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله کَانَ عَلِیٌّ صَاحِبَ مَتَاعِهِ یَضُمُّهُ إِلَیْهِ فَإِذَا نَزَلْنَا یَتَعَاهَدُ مَتَاعَهُ (6) فَإِنْ رَأَی شَیْئاً یَرُمُّهُ رمة [رَمَّهُ](7) وَ إِنْ کَانَتْ نَعْلٌ خَصَفَهَا(8) فَنَزَلْنَا مَنْزِلًا فَأَقْبَلَ عَلِیٌّ علیه السلام یَخْصِفُ نَعْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَدَخَلَ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله

ص: 303


1- 1. المصدر نفسه: 39.
2- 2. و قائد الغر المحجلین خ ل.
3- 3. المصدر: نفسه: 39.
4- 4. کذا فی النسخ؛ و فی المصدر: عن ناصح بن عبد اللّه.
5- 5. المصدر نفسه: 42.
6- 6. تعاهد الشی ء: تحفظ به و تفقده.
7- 7. رم البناء أو الامر: أصلحه. رم السهم بعیبه: نظر إلیه و عالجه حتّی سواه. أی إن کان رأی شیئا یحتاج إلی الرم و الإصلاح رمه و أصلحه.
8- 8. خصف النعل: أطبق علیها مثلها و خرزها بالمخصف.

و پریشان کردن کار آن­ها نیامده­اید! از آن روز به بعد، عمر از دست ما خشمگین بود تا اینکه هلاک شد.(1)

مناقب ابن شهر آشوب: ثقفی و سری با اسناد خود از عمران و ابو بُریده نظیر آن را روایت کرده­اند، سپس گوید: و بُریده اسلمی چنین سرود:

- پیامبر به گروهی که الگو بودند و نیز به گروه متوسط دستور داد که داخل شده و سلام گویند؛

- سلام کردن کسی که خود آگاه است و یقین دارد، که وصیّ پیامبر، خود امام قائم است.(2)

توضیح

در آن آمده است: «أمن هامها انت أو لهازمها» یعنی تو از اشراف و بزرگان آن جمع هستی یا از قشر میانی مردمی؟ «اللّهازم»: انتهای چانه­ها، که شاعر آن را به عنوان استعاره برای کسانی که نسب و قبیله میانه­ای دارند به کار برده است.(3)

روایت43.

کشف الیقین: از کتاب «المعرفۀ» تألیف عباد بن یعقوب رواجنی از محمّد بن یحیی تمیمی از ابو قتاده حرّانی از پدرش از حارث بن خزرج پرچمدار انصار در سپاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله روایت کرده است: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی می­فرمود: یا علی، جز کافر پس از من بر تو پیشی نمی­گیرد، و همانا ساکنان آسمان­ها تو را «امیرالمؤمنین» می­نامند.(4)

کشف الیقین: احمد بن محمّد طبری با سندی از عباد بن یعقوب مانند آن را روایت کرده است.(5)

مناقب ابن شهر آشوب: مانند این حدیث را از حارث آورده است.(6)

روایت44.

کشف الیقین: از کتاب محمّد بن عباس بن مروان با سندی از جابر جعفی روایت کرده است: وصیّ اوصیا و وارث علم انبیا، فرزند سرور پیامبران ابو جعفر محمّد بن علی باقر از پدرش از جدّش صلوات الله علیهم به من فرمود:

ص: 310


1- . کشف الیقین: 76-75
2- . مناقب آل ابی طالب 1: 547
3- . النهایۀ 4: 71
4- . کشف الیقین: 78
5- . کشف الیقین: 104
6- . مناقب آل ابی طالب 1: 548

اذْهَبْ فَسَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنْتَ حَیٌّ قَالَ وَ أَنَا حَیٌّ قَالَ وَ مَنْ ذَلِکَ قَالَ خَاصِفُ النَّعْلِ ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ اذْهَبْ فَسَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ بُرَیْدَةُ وَ کُنْتُ أَنَا فِیمَنْ دَخَلَ مَعَهُمْ فَأَمَرَنِی أَنْ أُسَلِّمَ عَلَی عَلِیٍّ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ کَمَا سَلَّمُوا.

قَالَ إِسْمَاعِیلُ وَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْجَارُودِ عَنْ حَبِیبِ بْنِ یَسَارٍ وَ عُثْمَانَ بْنِ بَسِیطٍ: بِمِثْلِهِ (1).

شف، [کشف الیقین] إِبْرَاهِیمُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ أَبِی حَفْصٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ الْحَازِمِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَیْدَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله :مِثْلَهُ.

«32»

شف، [کشف الیقین] إِبْرَاهِیمُ عَنِ الْمَسْعُودِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ سَالِمٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ بُرَیْدَةَ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ نُسَلِّمَ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ نَحْنُ سَبْعَةٌ وَ أَنَا أَصْغَرُ الْقَوْمِ (2).

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ الْإِمَامَةِ عَنْ کُلَیْبٍ الْمَسْعُودِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ سَالِمٍ: مِثْلَهُ.

قَالَ یَحْیَی وَ حَدَّثَنَا زِیَادُ بْنُ الْمُنْذِرِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ: مِثْلَهُ (3).

قَالَ وَ حَدَّثَنَا أَبُو العَلَاءِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ: مِثْلَهُ.

«33»

شف، [کشف الیقین] إِبْرَاهِیمُ الثَّقَفِیُّ عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ وَ مُحْرِزِ بْنِ هِشَامٍ عَنِ السُّدِّیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ السُّلَمِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ خرور [حَزَوَّرَ] عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ بُرَیْدَةَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَرَهُمْ (4) أَنْ یُسَلِّمُوا عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ مِنَ اللَّهِ أَمْ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَلْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ (5).

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ الْإِمَامَةِ عَنْ مُحْرِزِ بْنِ هِشَامٍ وَ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ: مِثْلَهُ (6).

«34»

شف، [کشف الیقین] إِبْرَاهِیمُ عَنْ مُخَوَّلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ: سَأَلْتُ مُوسَی بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ

ص: 304


1- 1. المصدر نفسه: 43.
2- 2. المصدر نفسه: 44.
3- 3. المصدر نفسه: 54.
4- 4. فی المصدر: کان یأمرهم.
5- 5. المصدر نفسه: 44.
6- 6. المصدر نفسه: 54.

همانا پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به علی علیه السّلام فرمود: تو همانی که خداوند در آغاز آفرینش بر مردم احتجاج فرمود، آن­گاه که ایشان را به پا داشت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ عرض کردند: بلی، فرمود: و محمد رسول خداست؟ جملگی عرض کردند: بلی، فرمود: و علی امیرمؤمنان است؟ همگی خلق جز اندکی از آنها از روی تکبّر و سرپیچی از ولایت تو گفتند: نه! اینان از اندک هم اندک­ترند و اصحاب یمین ایشانند.(1)

روایت45.

کشف الیقین: خالد بن یزید گوید: امام باقر علیه السّلام فرمود: اگر جاهلان این اُمّت می­دانستند چه زمانی علی علیه السّلام «امیرالمؤمنین» نامیده شده است، ولایت و طاعت وی را انکار نمی­کردند. عرض کردم: چه زمانی «امیرالمؤمنین» نامیده شد؟ فرمود: آن­گاه که خداوند از ذریه آدم عهد و پیمانی گرفت، جبرئیل این معنا را چنین بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نازل فرمود: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنیِ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتهَُمْ وَ أَشهَْدَهُمْ عَلیَ أَنفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُم»،{و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟} و علی امیرمؤمنان نیست؟« قَالُواْ بَلیَ»(2){گفتند:

آری!} سپس ابوجعفر باقر علیه السّلام فرمود: به خدا سوگند او را به نامی خواند که پیش از او کسی را بدین نام نخوانده است.(3)

روایت46.

کشف الیقین: زید بن جهم از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که شنیدم آن حضرت فرمود: چون به علی علیه السّلام به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کردند، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به ابوبکر فرمود: برخیز و به علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن. عرض کرد: این فرمان از جانب خدا و رسول اوست؟ فرمود: آری، از جانب خدا و رسول اوست؛ سپس به عمر فرمود: برخیز و به علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن. عرض کرد: از جانب خدا و رسول اوست؟ فرمود: آری، از خدا و رسول اوست!

سپس فرمود: ای مقداد، برخیز و به علی علیه السّلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن، پس مقداد برخاسته و سلام کرد. سپس فرمود: برخیز ای ابوذر و به علی علیه السّلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن. ابوذر چیزی نگفته، برخاست و سلام کرد. آن­گاه فرمود: ای حذیفه، برخیز. حذیفه برخاست و

ص: 311


1- . کشف الیقین: 81- 80
2- . اعراف/ 172
3- . کشف الیقین: 81

الْحَسَنِ عَنْ حَدِیثِ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ بُرَیْدَةَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله أَمَرَهُمْ أَنْ یُسَلِّمُوا عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ مُوسَی یَحِقُّ لَهُ یَحِقُّ لَهُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا یَحِقُّ لَهُ قَالَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ قَالَ مُخَوَّلٌ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍ (1) فَقَالَ لِی مِثْلَ قَوْلِ مُوسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ یَحِقُّ لَهُ یَحِقُّ لَهُ (2).

«35»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الثَّلْجِ قَالَ رَوَی الْفَضْلُ بْنُ الزُّبَیْرِ عَنْ أَخِی بُرَیْدَةَ: عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ سَلِّمُوا عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ لَا وَ اللَّهِ لَا تُجْمَعُ (3) النُّبُوَّةُ وَ الْخِلَافَةُ فِی أَهْلِ بَیْتٍ أَبَداً فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی هَذِهِ الْآیَةَ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ (4).

«36»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ جَرِیرٍ عَنْ زُرَیْقِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْیَسَعِ عَنْ أَبِی الْیَمَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (5) فَقَالَ یُنَادَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَیْنَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَلَا یُجِیبُ أَحَدٌ أَحَداً(6) وَ لَا یَقُومُ إِلَّا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ مَنْ مَعَهُ وَ سَائِرُ الْأُمَمِ کُلُّهُمْ یُدْعَوْنَ إِلَی النَّارِ.

قال السید کذا رأیت هذا الحدیث و سائر الأمم و لعله کان و سائر الأئمة یعنی الذین سماهم الله تعالی فی کتابه وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (7) و الله أعلم أو کان و سائر الفرق (8).

ص: 305


1- 1. فی المصدر: سألت جعفر بن عبد اللّه بن الحسن بن علیّ- و کان فاضلا- عن ذلک اه.
2- 2. المصدر نفسه: 44.
3- 3. فی المصدر: لا تجتمع.
4- 4. المصدر نفسه: 47. و الآیة فی سورة الزخرف: 81.
5- 5. سورة بنی إسرائیل: 71.
6- 6. فی المصدر: فلا یجیب أحد له.
7- 7. سورة القصص: 41.
8- 8. المصدر نفسه: 50.

بی­آنکه چیزی بگوید سلام کرد. سپس فرمود: ای پسر مسعود، برخیز. پس وی نیز برخاسته و سلام کرد، فرمود: ای عمّار برخیز. پس عمار برخاسته و سلام کرد، سپس فرمود: ای بریده اسلمی، برخیز. پس برخاسته و سلام کرد؛ چون آن دو (ابوبکر و عمر) از آن­جا بیرون می­رفتند، گفتند: هرگز آنچه را که پیامبر درباره وی گفت، تسلیم او نخواهیم کرد، پس خداوند عزّوجل این آیه را نازل فرمود: «وَ لَا تَنقُضُواْ الْأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُون»،(1){سوگندهای

[خود را] پس از استوار کردن آنها مشکنید، با اینکه خدا را بر خود ضامن [و گواه] قرار داده اید، زیرا خدا آنچه را انجام می دهید می داند.}

روایت47.

کشف الیقین: زید بن جهم هلالی گوید: شنیدم امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای عزّوجل: «وَ لَا تَنقُضُواْ الْأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُون» می­فرماید: این آیه اشاره به آن دارد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به ایشان فرمود: برخیزید و به علی علیه السّلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنید، و آنان گفتند: آیا این فرمان از جانب خدا و از جانب رسول اوست؟(2)

روایت48.

کشف الیقین: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون به علی علیه السّلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام داده شد، آن دو مرد در حالی که می­گفتند: «به خدا سوگند هرگز آنچه را پیامبر برای وی مقرر کرد، تحویلش نخواهیم داد» از آنجا بیرون رفتند.(3)

روایت49.

کشف الیقین: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: در حجره خوابیده بودم که جبرئیل نزد من آمده و به نرمی تکانم داده، سپس به من گفت: ای محمّد، خدا از تو درگذرد، برخیز و سوار شو و بر پروردگارت وارد شو. سپس چهارپایی برایم آورد که از استر کوچک­تر و از الاغ بزرگ­تر بود و هر گامش تا آن­جا که چشم کار می­کرد طولانی بود، دو بال از جواهر داشت و «بُراق» نامیده می­شد. آن حضرت در ادامه می­فرماید: پس سوار گشتم

ص: 312


1- . کشف الیقین: 82 . نحل/ 91
2- . کشف الیقین: 83
3- . کشف الیقین: 94
«37»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَعْقُوبَ الْأَنْبَارِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْمُنْذِرِ الطَّرِیفِیِّ عَنْ سُکَیْنٍ الرَّحَّالِ عَنْ فُضَیْلٍ الرَّسَّانِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ أَبِی بَرْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَهِدَ إِلَیَّ فِی عَلِیٍّ عَهْداً فَقُلْتُ اللَّهُمَّ بَیِّنْ لِی قَالَ اسْمَعْ قُلْتُ اللَّهُمَّ قَدْ سَمِعْتُ قَالَ أَخْبِرْ عَلِیّاً أَنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ أَوْلَی النَّاسِ بِالنَّاسِ وَ الْکَلِمَةُ الَّتِی أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِینَ (1).

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ فُضَیْلٍ الرَّسَّانِ: مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ فِیهِ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ مَکَانَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ (2).

«38»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ جَرِیرٍ الطَّبَرِیُّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَزَّازِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ لُؤْلُؤٍ الْبَزَّازِ(3) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عِیسَی بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَرَاسَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام: لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَتَی سُمِّیَ عَلِیٌّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا أَنْکَرُوا وَلَایَتَهُ قُلْتُ رَحِمَکَ اللَّهُ مَتَی سُمِّیَ عَلِیٌّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ کَانَ رَبُّکَ عَزَّ وَ جَلَّ حَیْثُ أَخَذَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِی وَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (4).

شف، [کشف الیقین] الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ الْمَکِّیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ: مِثْلَهُ (5).

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هَوْذَةَ الْبَاهِلِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ: مِثْلَهُ علیه السلام (6).

شف، [کشف الیقین] السَّیِّدُ فَخَارُ بْنُ مَعَدٍّ عَنِ الْخَلِیفَةِ النَّاصِرِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ تَیِّهَانَ

ص: 306


1- 1. المصدر نفسه: 50.
2- 2. المصدر نفسه: 89.
3- 3. فی المصدر و( ت): عن أبی الحسن علیّ بن محمّد بن أحمد بن لؤلؤ البزاز.
4- 4. المصدر نفسه: 50.
5- 5. المصدر نفسه: 55.
6- 6. المصدر نفسه: 81.

و بُراق به راه افتاد تا اینکه به مردی ایستاده برخوردم که موهای سرش تا شانه­هایش آویخته بود، چون به من نظر کرد، گفت: السّلام علیک یا اوّل ، السّلام علیک یا آخر، السّلام یا حاشِر. - فرمود: - پس جبرئیل به من گفت: محمّد، سلامش را پاسخ ده. فرمود: پس گفتم: «و علیک السّلام و رحمۀ الله و برکاته»»؛ چون از آنجا گذشتم، در میانه تپّه به راه خود ادامه دادم تا اینکه به مردی سپید روی با موهای مجعّد برخوردم، چون نظرش بر من افتاد، همانند مرد اوّلی به من سلام داد، پس جبرئیل گفت: محمّد، سلامش را پاسخ ده، پس گفتم: «و علیک السّلام و رحمۀ الله و برکاته»؛ پس آن مرد به من گفت: ای محمّد، از وصیّ، علی بن ابی طالب که مقرّب پروردگار خویش است محافظت کن - سه بار - .

فرمود: چون از آن مرد گذشتم و به بیت المقدّس رسیدم، ناگاه با مردی روبرو گشتم که نیکو صورت­ترین، خوش اندام­ترین و خوش منظرترین مردم بود. چون مرا دید، گفت: «السلام علیک یا نبی الله یا اوّل...» و به مانند مرد اوّلی به من سلام داد. پس جبرئیل به من گفت: ای محمّد، وی را پاسخ ده؛ پس گفتم: «و علیک السّلام و رحمۀ الله و برکاته». پس آن مرد به من گفت: از وصی، محافظت کن - سه بار - علی بن ابی طالب که مقرّب پروردگار خویش و امین بر حوض شماست، صاحب اختیار شفاعت بهشت.

فرمود: سپس عمداً از مرکبم پیاده شدم. پس جبرئیل دست مرا گرفته و وارد مسجد نمود، آن­گاه در حالی که مسجد پر از مردم بود، صف­ها را شکافته، به همراه من به پیش رفت. ناگاه صدایی از بالای سرم شنیدم که جلو بیا ای محمّد! فرمود: آن­گاه جبرئیل مرا به سمت جلوی جمعیت برد و نماز را با ایشان گزاردم.

فرمود: سپس از همانجا برای ما نردبانی از مروارید به سوی آسمان گذاشته شد و جبرئیل مرا از آن به سوی آسمان برد «فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَ شهُُبًا»،(1)

آن را پر از نگهبانان توانا و تیرهای شهاب یافتیم.} پس جبرئیل در را زد، به وی گفتند: کیست؟ گفت: جبرئیل هستم، گفتند: همراهت کیست؟ گفت: محمّد همراه من است. گفتند: آیا در پی او فرستاده بودند؟ گفت: آری، پس در را به روی ما گشوده، سپس گفتند: خوش آمدی ای برادر و جانشین که چه نیکو برادر و خلیفه و چه نیکو برگزیده­ای است خاتم پیامبران که هیچ پیامبری پس از او نیست.

سپس از آنجا برای ما نردبانی از یاقوت با حواشی زبرجد سبز گذاشته شد، پس به آسمان دوم بالا رفتیم.

ص: 313


1- . جن/ 8

عَنِ ابْنِ شَاذَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِیَادٍ: مِثْلَهُ (1).

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب أَمَالِی ابْنِ سَهْلٍ وَ کَافِی الْکُلَیْنِیِّ بِإِسْنَادِهِمَا إِلَی جَابِرٍ: مِثْلَهُ (2).

«39»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ سَهْلِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الدَّیْرِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ مُعَمَّرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَاوُسٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کُنَّا جُلُوساً مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِذْ دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ أَنْتَ حَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ وَ أَنَا حَیٌّ یَا عَلِیُّ مَرَرْتَ بِنَا أَمْسِ یَوْمِنَا وَ أَنَا وَ جَبْرَئِیلُ فِی حَدِیثٍ وَ لَمْ تُسَلِّمْ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام مَا بَالُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ مَرَّ بِنَا وَ لَمْ یُسَلِّمْ أَمَّا وَ اللَّهِ لَوْ سَلَّمَ لَسُرِرْنَا وَ رَدَدْنَا عَلَیْهِ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا رَسُولَ اللَّهُ رَأَیْتُکَ وَ دِحْیَةَ اسْتَخْلَیْتُمَا فِی حَدِیثٍ فَکَرِهْتُ أَنْ أَقْطَعَ عَلَیْکُمَا فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ دِحْیَةَ وَ إِنَّمَا کَانَ جَبْرَئِیلَ علیه السلام فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ کَیْفَ سَمَّیْتَهُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ کَانَ اللَّهُ أَوْحَی إِلَیَّ فِی غَزْوَةِ بَدْرٍ أَنِ اهْبِطْ عَلَی مُحَمَّدٍ فَأْمُرْهُ أَنْ یَأْمُرَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَنْ یَجُولَ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَسَمَّاهُ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فِی السَّمَاءِ فَأَنْتَ یَا عَلِیُّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی السَّمَاءِ فَأَنْتَ یَا عَلِیُّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی الْأَرْضِ (3) لَا یَتَقَدَّمُکَ بَعْدِی إِلَّا کَافِرٌ وَ لَا یَتَخَلَّفُ عَنْکَ بَعْدِی إِلَّا کَافِرٌ وَ إِنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ یُسَمُّونَکَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (4).

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب ابْنُ عَبَّاسٍ: مِثْلَهُ إِلَی قَوْلِهِ وَ رَدَدْنَا عَلَیْهِ (5).

«40»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ قَاضِی الْقُضَاةِ الْحُسَیْنِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ

ص: 307


1- 1. المصدر نفسه: 136.
2- 2. مناقب آل أبی طالب 1: 548.
3- 3. فی المصدر: و أمیر المؤمنین فی الأرض.
4- 4. المصدر نفسه: 58 و 59.
5- 5. مناقب آل أبی طالب 1: 547 و 548.

پس جبرئیل در زد، سپس سؤال و جوابی همانند آسمان اول به عمل آمد و آن­گاه در را به روی ما گشودند. سپس نردبانی از نور برای ما قرار داده شد که هاله­ای از نور آن را در بر گرفته بود. پس جبرئیل به من گفت: ای محمّد، استوار باش و دنبال من بیا تا به مقصد برسی.

سپس به اذن خدای متعال از آسمان سوم، چهارم، پنجم، ششم و هفتم بالا رفتیم که ناگاه صدا و فریاد شدیدی شنیدم، گفتم: یا جبرئیل، این صدا چیست؟ به من گفت: یا محمّد، این صدای «طوبی» است که مشتاق شماست. - گوید: - پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آن­گاه ترس شدیدی سراسر وجودم را فراگرفت.

فرمود: سپس جبرئیل به من گفت: یا محمّد، به پروردگارت نزدیک شو که امروز به سبب کرامتی که نزد خدای عزّوجل داری، قدم در جایی گذاشته­ای که تاکنون هرگز کسی قدم در آن ننهاده است و اگر به خاطر کرامت شما نبود، این نوری که در مقابل من است، مرا می­سوزاند. پس جلو رفتم تا اینکه هفتاد حجاب از پیش چشم من برداشته شد، پس پروردگارم به من فرمود: ای محمّد! پس به سجده افتاده عرض کردم: «لَبّیکَ یا ربّ العزّۀ لبّیک». پس به من گفته شد: ای محمّد، سر بردار حاجت بخواه، به تو داده می­شود؛ شفاعت بخواه، شفیع قرار داده می­شوی. ای محمّد، تو محبوب، صفیّ و پیامبر من به سوی خلق من و امین من در میان بندگانم هستی، هنگام آمدن نزد من، چه کسی را به جانشینی خود برگزیده­ای؟ فرمود: عرض کردم: کسی را جانشین خود کردم که تو از من به او آگاه­تری: او برادر، پسر عمو، یاور، وزیر، وارث علم من و برآورنده وعده­های من است.

فرمود: پس پروردگارم به من فرمود: به عزّت و جلالم و به بزرگی و قدرتم بر خلقم سوگند که ایمان به خودم و به نبوّت تو را جز با پذیرش ولایت او نمی­پذیرم. ای محمّد، آیا دوست داری او را در ملکوت آسمان ببینی؟ عرض کردم: پروردگارا، چگونه او را اینجا ببینم در حالی که او را در زمین جانشین خود کرده­ام؟ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله گوید: پس به من فرمود: ای محمّد، سرت را بلند کن! گوید: پس سرم را بلند کردم و ناگاه او را در زیر عرش اعلی با فرشتگان مقرّب دیدم، فرمود: پس چندان خندیدم که دندان­های نیش من آشکار شدند. پس عرض کردم: پروردگارا، امروز چشمم روشن گشت.

فرمود: به من گفته شد: ای محمّد! عرض کردم: لبیّک ای خدای عزّت لبیّک. فرمود: من درباره علی پیمانی از تو می­گیرم، نیک آن را بشنو. عرض کردم: پروردگارا، آن چیست؟ فرمود: علی پرچم هدایت، امام نیکوکاران، قاتل فاجران و پیشوای کسانی است که مرا اطاعت کرده­اند، او همان کلمه­ای است که پارسایان را ملزم بدان کرده­ام، علم و فهم خود را میراث او گردانیدم، پس هرکس او را دوست بدارد، مرا دوست داشته است

ص: 314

مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :سَیَکُونُ بَعْدِی فِتْنَةٌ مُظْلِمَةٌ النَّاجِی فِیهَا مَنْ تَمَسَّکَ بِعُرْوَةِ اللَّهِ الْوُثْقَی فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی قَالَ وَلَایَةُ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ قَالَ أَمِیرُ

الْمُؤْمِنِینَ قِیلَ وَ مَنْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ مَوْلَی الْمُسْلِمِینَ وَ إِمَامُهُمْ بَعْدِی قِیلَ وَ مَنَ مَوْلَی الْمُسْلِمِینَ قَالَ أَخِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام (1).

«41»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ الْأَرْبَعِینِ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْفَوَارِسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی مُسْلِمٍ الرَّازِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ أَنَّهُ قَالَ: سُئِلَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ ذَاکَ وَ اللَّهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ مِحْنَةُ الْمُنَافِقِینَ وَ بَوَارُ(2) سَیْفِهِ عَلَی الْقَاسِطِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْمَارِقِینَ سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ (3) وَ إِلَّا فَصَمَّتَا عَلِیٌّ بَعْدِی خَیْرُ الْبَشَرِ مَنْ أَبَی فَقَدْ کَفَرَ(4).

«42»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ الْمَعْرِفَةِ تَأْلِیفِ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ الرَّوَاجِنِیِّ عَنِ السَّرِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ السُّلَمِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ خرور [حَزَوَّرٍ] قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ الْعَلَاءُ بْنُ هِلَالٍ الْخَفَّافُ عَلَی أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ حِینَ قَدِمَ مِنْ خُرَاسَانَ فَجَرَی الْحَدِیثُ فَقُلْتُ أَبَا إِسْحَاقَ أُحَدِّثُکَ بِحَدِیثٍ حَدَّثَنِیهِ أَخُوکَ أَبُو دَاوُدَ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ الْخُزَاعِیِّ وَ بُرَیْدَةَ بْنِ حُصَیْبٍ الْأَسْلَمِیِّ قَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ حَدَّثَنِی أَبُو دَاوُدَ أَنَّ بُرَیْدَةَ أَتَی عِمْرَانَ بْنَ حُصَیْنٍ یَدْخُلُ عَلَیْهِ (5) فِی مَنْزِلِهِ حِینَ بَایَعَ النَّاسُ أَبَا بَکْرٍ فَقَالَ یَا عِمْرَانُ تَرَی الْقَوْمَ نَسُوا مَا سَمِعُوا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی حَائِطِ بَنِی فُلَانٍ أَهْلِ بَیْتٍ مِنَ الْأَنْصَارِ فَجَعَلَ لَا یَدْخُلُ عَلَیْهِ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَیُسَلِّمُ عَلَیْهِ إِلَّا رَدَّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ لَهُ سَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَلَمْ یَرُدَّ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا عُمَرُ فَإِنَّهُ قَالَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ أَوْ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ

ص: 308


1- 1. الیقین: 62 و 63.
2- 2. البوار: الهلاک.
3- 3. فی المصدر: سمعت من رسول اللّه باذنی هاتین یقول اه.
4- 4. المصدر نفسه: 74.
5- 5. فی المصدر: فدخل علیه.

و هر کس با وی دشمنی کند با من دشمنی کرده است. او آزموده می­شود و دیگران بدو آزموده می­شوند؛ ای محمّد، او را بدین امر بشارت ده!

فرمود: سپس جبرئیل علیه السّلام نزد من آمده و گفت: خداوند به شما می­فرماید: ای محمّد {و خداوند ایشان را به تقوی الزام کرد که آنان به تقوی سزاوارتر و شایسته بودند.}(1) و کلمه تقوی، ولایت علی بن ابی طالب است؛ ای محمّد جلوتر بیا، و چون جلوتر رفتم ، ناگاه نهری دیدم که دو طرف آن گنبدهایی از مروارید و یاقوت قرار داشت که شراب آن سفیدتر از نقره، شیرین­تر از عسل و خوشبو­تر از مُشک اذفر بود. پس دستی به آن زدم و دریافتم که گِل آن مُشک اذفر است. پس جبرئیل نزد من آمده و گفت: ای محمّد، این کدام نهر است؟ گفتم: این چه نهری است ای جبرئیل؟ گفت: این نهر، نهر شماست، همان است که خداوند عزّوجل می­فرماید: «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ» تا «الْأَبْتر» و ابتر عمرو بن عاص است.

فرمود: سپس رو برگرداندم، ناگاه مردانی را دیدم که آنان را به آتش جهنم می­اندازند. گفتم: جبرئیل، اینان چه کسانی هستند؟ به من گفت: اینان فرقه­های مرجئه، قَدَریه، حروریّۀ، بنی­امیّه و کسانی هستند که به دشمنی با ذریه شما برخاسته­اند، این پنج گروه هیچ سهمی از اسلام ندارند. سپس به من گفت: آیا به قسمت پروردگارت برایت راضی گشتی؟ گفتم: پاک و منزّه است پروردگار من که ابراهیم را به عنوان دوست برگزید، تحقیقاً با موسی سخن گفت، مُلک عظیمی به سلیمان عطا فرمود و پروردگارم با من سخن گفت و مرا به دوستی گرفت و با وجود علی علیه السّلام، لطفی عظیم بر من روا داشت. ای جبرئیل، در اولین تپّه با چه کسی ملاقات کردم؟ گفت: او برادرت موسی بن عمران بود که به شما گفت: «السّلام علیک یا اول» زیرا شما اولین کسی هستی که در رستاخیز محشور می­شوی و «السّلام علیک یا آخر» بدان سبب است که شما به عنوان آخرین پیامبر برانگیخته می­شوی و «السّلام علیک یا حاشر» از آن بابت است که شما ناظر بر محشور شدن این امت هستی. گفتم: پس آنکه را که در وسط تپّه دیدار کردم که بود؟ گفت: او برادرت عیسی بن مریم بود که شما را به برادرت علی بن ابی طالب علیه السّلام سفارش می­کرد که او پیشوای مؤمنان دست و رو سفید است و امیرمؤمنان و تو سرور آدمیانی. گفتم: آنکه را که در باب المقدس دیدار کردم که بود؟ گفت: او پدرت آدم بود که سفارش علی علیه السّلام وصیّ شما را به خیر و نیکی می­کرد و تو را آگاه می­کرد که امیرمؤمنان و سرور مسلمانان و پیشوای دست و رو سفیدان اوست.

ص: 315


1- . فتح / 26

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَلْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ قَالَ عِمْرَانُ بَلَی قَدْ أَذْکُرُ ذَا فَقَالَ بُرَیْدَةُ فَانْطَلِقْ بِنَا إِلَی أَبِی بَکْرٍ فَنَسْأَلَهُ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ فَإِنْ کَانَ عِنْدَهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَهِدَهُ إِلَیْهِ بَعْدَ هَذَا الْأَمْرِ أَوْ أَمْرٌ أَمَرَ بِهِ فَإِنَّهُ لَا یُخْبِرُنَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِکَذِبٍ وَ لَا یَکْذِبُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَانْطَلَقْنَا فَدَخَلْنَا عَلَی أَبِی بَکْرٍ فَذَکَّرْنَا ذَلِکَ الْیَوْمَ وَ قُلْنَا لَهُ فَلَمْ یَدْخُلْ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَسَلَّمَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَّا قَالَ لَهُ سَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ وَ کُنْتَ أَنْتَ مِمَّنْ سَلَّمَ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَدْ أَذْکُرُ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ بُرَیْدَةُ لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَنْ یَتَأَمَّرَ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ علیه السلام بَعْدَ أَنْ سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنْ کَانَ عِنْدَکَ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ عَهِدَهُ إِلَیْکَ أَوْ أَمْرٌ أَمَرَکَ بِهِ بَعْدَ هَذَا فَأَنْتَ عِنْدَنَا مُصَدَّقٌ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ لَا وَ اللَّهِ مَا عِنْدِی عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ لَا أَمْرٌ أَمَرَنِی بِهِ وَ لَکِنَّ الْمُسْلِمِینَ رَأَوْا رَأْیاً فَتَابَعْتُهُمْ بِهِ عَلَی رَأْیِهِمْ فَقَالَ لَهُ بُرَیْدَةُ وَ اللَّهِ (1) مَا ذَلِکَ لَکَ وَ لَا

لِلْمُسْلِمِینَ خِلَافُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ أُرْسِلُ لَکُمْ إِلَی عُمَرَ فَجَاءَهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ إِنَّ هَذَیْنِ سَأَلَانِی عَنْ أَمْرٍ قَدْ شَهِدْتُهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ کَلَامَهُمَا فَقَالَ عُمَرُ قَدْ سَمِعْتُ ذَلِکَ وَ لَکِنْ عِنْدِیَ الْمَخْرَجُ مِنْ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ بُرَیْدَةُ عِنْدَکَ قَالَ عِنْدِی قَالَ فَمَا هُوَ قَالَ لَا یَجْتَمِعُ النُّبُوَّةُ وَ الْمُلْکُ فِی أَهْلِ بَیْتٍ وَاحِدٍ قَالَ فَاغْتَنَمَهَا بُرَیْدَةُ وَ کَانَ رَجُلًا مُفَهَّماً(2) جَرِیّاً عَلَی الْکَلَامِ فَقَالَ یَا عُمَرُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَبَی ذَلِکَ عَلَیْکَ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ فِی کِتَابِهِ یَقُولُ أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً(3) فَقَدْ جَمَعَ اللَّهُ لَهُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْمُلْکَ قَالَ فَغَضِبَ عُمَرُ حَتَّی رَأَیْتُ عَیْنَیْهِ یُوقَدَانِ (4) ثُمَّ قَالَ مَا جِئْتُمَا إِلَّا لِتُفَرِّقَا جَمَاعَةَ هَذِهِ

ص: 309


1- 1. فی المصدر: فتابعتهم علی رأیهم، فقال له بریدة: لا و اللّه اه.
2- 2. الصحیح کما فی المصدر« مفوها» أی بلیغ الکلام.
3- 3. سورة النساء: 54.
4- 4. فی المصدر: تتوقدان.

ص: 1234582

گفتم: پس آنانی که با ایشان نماز گزاردم چه کسانی بودند؟ گفت: ایشان پیامبران و فرشتگان بودند و این کرامتی از جانب خدا برای شما بود ای محمّد، سپس [با من] به زمین فرود آمد.

گوید: چون صبح شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در پی انس بن مالک فرستاد و او را احضار نمود؛ چون آمد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی گفت: علی را به اینجا بیاور. چون علی علیه السّلام آمد، پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: یا علی، تو را بشارت می­دهم. عرض کرد: به چه؟ فرمود: با برادرت موسی و برادرت عیسی و پدرت آدم - صلوات الله علیهم - ملاقات کردم، همه سفارش تو را می­کردند. - گوید: - پس علی علیه السّلام گریست و آن­گاه فرمود: سپاس خداوندی را که مرا فراموش شده قرار نداده است؛ سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: یا علی، تو را بشارت دهم؟ عرض کرد: مرا بشارت ده یا رسول الله! فرمود: یا علی، به عرش پروردگارم عزّوجل نگاه کردم و شبیه تو را در آسمان اعلی دیدم، و درباره تو عهدی از من گرفته شد. عرض کرد: پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله، آیا اینان همه نزد شما از من یاد می­کردند؟

گوید: پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: یا علی، ساکنان ملأ أعلی در حق تو دعای خیر می­کنند و نیکان برگزیده از پروردگار عزّوجل درخواست دارند که راهی برای آنان قرار دهد که بتوانند تو را ببینند. و در روز قیامت تو شفیع خواهی بود در حالی که همه اُمّت­ها بر لبه جهنّم نگاه داشته خواهند شد. پس علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، چه کسانی را به آتش دوزخ می­انداختند؟ فرمود: آن­ها مرجّئه، قدریه، حروریه، بنی اُمیّه و کسانی هستند که به دشمنی با تو برخیزند. ای علی، این پنج گروه بهره­ای از اسلام نمی­برند.(1)

روایت50.

کشف الیقین: امام صادق علیه السّلام فرمود: مردی در حالی که شمشیر خود را حمایل کرده بود، نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام به مسجد کوفه آمده و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، در قرآن آیه­ای هست که دین مرا بر من تباه کرده و مرا در دین خود دچار شکّ و تردید نموده است. فرمود: کدام آیه؟ عرض کرد: قول خدای عزّوجل:

ص: 316


1- . کشف الیقین: 87-83

الْأُمَّةِ وَ تُشَتِّتَا أَمْرَهَا فَمَا زِلْنَا نَعْرِفُ مِنْهُ الْغَضَبَ حَتَّی هَلَکَ (1).

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب الثَّقَفِیُّ وَ السَّرِیُّ بِإِسْنَادِهِمَا عَنْ عِمْرَانَ وَ أَبِی بُرَیْدَةَ: مِثْلَهُ ثُمَّ قَالَ وَ أَنْشَدَ بُرَیْدَةُ الْأَسْلَمِیُ:

أَمَرَ النَّبِیُّ مَعَاشِراً هُمْ أُسْوَةٌ***وَ لَهَازِمَ أَنْ یَدْخُلُوا وَ یُسَلِّمُوا

تَسْلِیمَ مَنْ هُوَ عَالِمٌ مُسْتَیْقِنٌ***أَنَّ الْوَصِیَّ هُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ (2)

بیان

فیه أ من هامها أنت أو لهازمها أی أ من أشرافها أنت أو من أوساطها و اللهازم أصول الحنکین فاستعارها لوسط النسب و القبیلة(3).

«43»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ الْمَعْرِفَةِ تَأْلِیفِ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ الرَّوَاجِنِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی التَّمِیمِیِّ عَنْ أَبِی قَتَادَةَ الْحَرَّانِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْخَزْرَجِ صَاحِبِ رَایَةِ الْأَنْصَارِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَلِیٍّ علیه السلام یَا عَلِیُّ لَا یَتَقَدَّمُکَ بَعْدِی إِلَّا کَافِرٌ وَ إِنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ لَیُسَمُّونَکَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (4).

شف، [کشف الیقین] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَاتِمٍ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِیِّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیِّ جَمِیعاً عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ: مِثْلَهُ (5).

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب عَنِ الْحَارِثِ: مِثْلَهُ (6).

«44»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی زَکَرِیَّا الْمَوْصِلِیِّ الْمَعْرُوفِ بِکَوْکَبِ الدَّمِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی وَصِیُّ الْوَصِیِّینَ وَ وَارِثُ عِلْمِ النَّبِیِّینَ وَ ابْنُ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ بَاقِرُ عِلْمِ النَّبِیِّینَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ:

ص: 310


1- 1. المصدر نفسه: 75 و 76.
2- 2. مناقب آل أبی طالب 1: 547.
3- 3. قاله الجزریّ فی النهایة 4: 71.
4- 4. الیقین: 78.
5- 5. المصدر نفسه: 104.
6- 6. مناقب آل أبی طالب 1: 548.

«وَ اسَْألْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَانِ ءَالِهَةً یُعْبَدُون»،(1){و از رسولان ما که پیش از تو گسیل داشتیم جویا شو، آیا در برابرِ [خدای] رحمان، خدایانی که مورد پرستش قرار گیرند مقرّر داشته ایم؟} مگر در آن زمان پیامبری غیر از محمّد صَلی الله علیهِ و آله بوده است که ایشان از آن­ها در این باره سؤال کنند؟ امیرالمؤمنین علیه السّلام به وی فرمود: بنشین، ان شاء الله تو را از این مسأله آگاه خواهم کرد. خدای عزّوجل در کتاب خود می­فرماید: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلیَ الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنرُِیَهُ مِنْ ءَایَاتِنَا»،(2){منزّه

است آن [خدایی] که بنده اش را شبانگاهی از مسجد الحرام به سوی مسجد الأقصی - که پیرامون آن را برکت داده ایم - سیر داد، تا از نشانه های خود به او بنمایانیم.} از جمله آیاتی که خداوند به محمّد صَلی الله علیهِ و آله نشان داد آن است که جبرئیل وی را به بیت­المعمور که همان مسجد الأقصی می­باشد، بُرد. و چون به آن نزدیک شد، جبرئیل بر سر چشمه­ای رفته، از آب آن وضو ساخته، سپس گفت: ای محمّد، وضو بساز، سپس جبرئیل برخاسته و اذان گفت. آن­گاه به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله گفت: جلو بایست، نمار بخوان و قرائت را با صدای بلند بخوان که پشت سر تو تا چشم کار می­کند فرشتگان صف کشیده­اند و جز خدای عزّوجل کسی تعداد آن­ها را نمی­داند، و در صف اوّل آدم، نوح، ابراهیم، هود، موسی و عیسی و نیز هر پیامبری را خداوند که از بدو خلقت آسمان­ها و زمین تا بعثت محمّد صَلی الله علیهِ و آله مبعوث فرموده است،

ایستاده­اند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله جلو آمد، بی­آنکه تحت تأثیر هیبت مجلس قرار گرفته یا احساس خجالت و شرم نماید، نماز خواند، و چون از نماز فارغ گشت، خداوند بلافاصله به وی وحی فرمود که: ای محمّد، از پیامبرانی که پیش از تو فرستاده­ایم بپرس، آیا ما جز خدای رحمان خدای دیگری قرار داده­ایم که بپرستند؟ پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با تمام بدن به ایشان رو کرده و پرسید: به چه گواهی می­دهید؟ گفتند: گواهی می­دهیم که خدایی جز الله نیست، یگانه­ای است که هیچ شریکی ندارد و اینکه تو فرستاده خدایی و اینکه علی امیرالمؤمنین وصیّ توست و تو خود رسول خدا و سرور پیامبرانی و علی علیه السّلام سرور اوصیاست، از ما نسبت به گواهی راجع به شما پیمان گرفته شده است. پس آن مرد عرض کرد: دلم را زنده کردی و گره مشکل مرا باز کردی، یا امیرالمؤمنین.(3)

روایت51.

کشف الیقین: امام صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله دو بار امیرالمؤمنین را به یاران خود معرّفی فرمود.

ص: 317


1- . زخرف/ 45
2- . اسراء/ 1
3- . کشف الیقین: 88- 87

إِنَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ الَّذِی احْتَجَّ اللَّهُ بِکَ فِی ابْتِدَاءِ الْخَلْقِ حَیْثُ أَقَامَهُمْ فَقَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ فَقَالُوا بَلَی فَقَالَ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالُوا جَمِیعاً بَلَی فَقَالَ وَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ الْخَلْقُ جَمِیعاً لَا اسْتِکْبَاراً وَ عُتُوّاً عَنْ وَلَایَتِکَ إِلَّا نَفَرٌ قَلِیلٌ وَ هُمْ أَقَلُّ الْقَلِیلِ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْیَمِینِ (1).

«45»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ الْغَزَّالِ عَنْ زَیْدِ بْنِ الْمُعَدِّلِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ خَالِدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَوْ أَنَّ جُهَّالَ هَذِهِ الْأُمَّةِ یَعْلَمُونَ مَتَی سُمِّیَ عَلِیٌّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَمْ یُنْکِرُوا وَلَایَتَهُ وَ طَاعَتَهُ قُلْتُ مَتَی سُمِّیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ حَیْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ ذُرِّیَّةِ آدَمَ کَذَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ (2) وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِی وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالُوا بَلَی ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ بِاسْمٍ مَا سَمَّی بِهِ أَحَداً قَبْلَهُ (3).

«46»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ وَ ابْنِ بَزِیعٍ مَعاً عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ زَیْدِ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ وَ هُوَ یَقُولُ: لَمَّا سَلَّمُوا عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَبِی بَکْرٍ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ (4) قَالَ نَعَمْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ثُمَّ قَالَ لِعُمَرَ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ قَالَ نَعَمْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ثُمَّ قَالَ یَا مِقْدَادُ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی

عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَمْ یَقُلْ شَیْئاً ثُمَّ قَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا سَلْمَانُ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا أَبَا ذَرٍّ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَمْ یَقُلْ شَیْئاً ثُمَّ قَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا حُذَیْفَةُ فَقَامَ

ص: 311


1- 1. الیقین: 80 و 81.
2- 2. سورة الأعراف: 172.
3- 3. المصدر نفسه: 81.
4- 4. فی المصدر و( ت): من اللّه و من رسوله یا رسول اللّه.

[بار اول] وی به آن­ها فرمود: آیا می­دانید ولیّ شما بعد از من کیست؟ عرض کردند: خدا و رسول او آگاه­ترند، فرمود: همانا خدای عزّوجل فرموده است: «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ جِبرِْیلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِین»،(1){در حقیقت، خدا خود سرپرست اوست، و جبرئیل و صالح مؤمنان [نیز یاور اویند.} و منظور آن حضرت از صالح المؤمنین، امیرالمؤمنین بود؛ و بار دوم در غدیر خم.(2)

روایت52.

کشف الیقین: فضیل بن یسار از امام باقر علیه السّلام آورده است که چون آن حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیَئتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا»،(3)

آن گاه که آن [لحظه موعود] را نزدیک ببینند، چهره های کسانی که کافر شده اند در هم رود.} فرمود: می­دانید چه دیدند؟ به خدا سوگند علی را با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دیدند. «الَّذِی کُنتُم بِهِ تَدَّعُون»،{این است همان چیزی که آن را فرا می خواندید!»} او را به نام امیرالمؤمنین می­خواندید؛ ای فضیل، به خدا سوگند، پس از علی امیرالمؤمنین، کسی از مردم تا روز قیامت بدین نام نامیده نشود مگر بهتان زن دروغگو.(4)

روایت53.

کشف الیقین: ابوذر گوید: از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پرسیدم؛ سپس مطالبی را فرمود بدین معنا که پرسش­هایی از وی در مورد حوادثی که پس از ایشان اتفاق خواهد افتاد پرسیده و آن حضرت وی را از آن­ها باخبر ساخته است.

سپس آنچه را که برای عثمان اتفاق افتاد ذکر کرده، سپس عرض کرد: یا رسول الله، بعد چه خواهد شد؟ فرمود: آن­گاه مردم با امیرالمؤمنین بیعت خواهند کرد و چون بیعت او بر هر کس که رو به قبله نماز گزارد و جزیه پردازد لازم آید، فلان و فلان راه افتاده و یکی از زنان را که از مادران مسلمانان است بر شتری حمل می­کنند،... سپس ماجرای طلحه و زبیر وعایشه را نقل می­کند.(5)

ص: 318


1- . تحریم/ 4
2- . کشف الیقین: 92-91
3- . ملک/ 27
4- . کشف الیقین: 92
5- . کشف الیقین: 94

وَ لَمْ یَقُلْ شَیْئاً وَ سَلَّمَ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ فَقَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا عَمَّارُ فَقَامَ عَمَّارٌ وَ سَلَّمَ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا بُرَیْدَةُ الْأَسْلَمِیُّ فَقَامَ فَسَلَّمَ حَتَّی إِذَا خَرَجَا(1) وَ هُمَا یَقُولَانِ لَا نُسَلِّمُ لَهُ مَا قَالَ أَبَداً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (2).

«47»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ زَیْدِ بْنِ الْجَهْمِ الْهِلَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ یَعْنِی بِهِ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حِینَ قَالَ قُومُوا فَسَلِّمُوا عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالُوا مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ (3).

«48»

شف، [کشف الیقین] الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ هَارُونَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَمَّا سَلَّمَ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ خَرَجَ الرَّجُلَانِ وَ هُمَا یَقُولَانِ وَ اللَّهِ لَا نُسَلِّمُ لَهُ مَا قَالَ أَبَداً(4).

«49»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ مَرْوَانَ الثِّقَةُ فِی کِتَابِهِ الْمُعْتَمَدِ عَلَیْهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ مَاجِیلَوَیْهِ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ قَالَ وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادٍ الْکُوفِیُّ عَنْ نَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنْ أَبِی دَاوُدَ الطُّهْرِیِّ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِی صَخْرَةَ عَنِ الرِّعْلِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :کُنْتُ نَائِماً فِی الْحِجْرِ إِذْ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ فَحَرَّکَنِی تَحْرِیکاً لَطِیفاً ثُمَّ قَالَ لِی عَفَا اللَّهُ عَنْکَ یَا مُحَمَّدُ قُمْ وَ ارْکَبْ فَفِدْ(5) إِلَی رَبِّکَ فَأَتَانِی بِدَابَّةٍ دُونَ الْبَغْلِ وَ فَوْقَ الْحِمَارِ خَطْوُهَا مَدُّ الْبَصَرِ لَهُ جَنَاحَانِ مِنْ جَوْهَرٍ یُدْعَی الْبُرَاقَ قَالَ فَرَکِبْتُ حَتَّی

ص: 312


1- 1. فی المصدر: حتی إذا خرج الرجلان.
2- 2. المصدر نفسه: 82. و الآیة فی سورة النحل: 91.
3- 3. المصدر نفسه: 83.
4- 4. المصدر نفسه: 94.
5- 5. من وفد یفد: قدم و ورد.

روایت54.

کشف الیقین: حسین بن سعید حدیث را به سلیم بن قیس هلالی رسانده و به نقل جریان بیعت با ابوبکر پرداخته، گوید: و بُریده آمد تا به نزدیک ابوبکر رسیده، پس به وی گفت: ای ابوبکر، آیا تو همانی نیستی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به تو فرمود: نزد علی برو و به عنوان امیرالمؤمنین بر وی سلام کن، تو گفتی: این فرمان از جانب خدا و رسول اوست؟ و ایشان فرمود: بلی، سپس رفتی و به وی سلام دادی؟ به خدا سوگند، در شهری که تو ساکن آن باشی، سکونت نمی­کنم.(1)

روایت55.

کشف الیقین: ابوالحسن موسی بن جعفر از پدرش از جدّش صلوات الله علیهم اجمعین در قول خدای عزّوجل: «ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَی» تا «إِذْ یَغْشیَ السِّدْرَةَ مَا یَغْشی»،(2){[سروش]

نیرومندی که [مسلّط] درایستاد. در حالی که او در افق اعلی بود سپس نزدیک آمد و نزدیکتر شد، تا [فاصله اش] به قدرِ [طول] دو [انتهای] کمان یا نزدیکتر شد، آنگاه به بنده اش آنچه را باید وحی کند، وحی فرمود. آنچه را دل دید انکار [ش] نکرد. آیا در آنچه دیده است با او جدال می کنید؟ و قطعاً بار دیگری هم او را دیده است، نزدیک سدرة المنتهی در همان جا که جنّةالمأوی است. آن گاه که درخت سدر را آنچه پوشیده بود، پوشیده بود.} می­فرماید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به سوی پروردگار عزّوجل به معراج برده شد، فرمود: جبرئیل در کنار درختی بس بزرگ ایستاد که مانند آن را ندیده بودم، بر هر شاخه از آن یک فرشته و بر هر برگی از آن فرشته­ای و بر هر میوه­ای از آن فرشته­ای بود و تاجی از نور خدای عزّوجل بر سر آن بود.

پس جبرئیل گفت: این «سدرۀ المنتهی» است که پیامبران پیش از شما تا اینجا می­آمدند، لیکن اجازه نداشتند فراتر از آن بروند، ولی شما - ان شاءالله - فراتر از آن خواهی رفت تا خداوند از آیات بزرگ خود به تو بنمایاند، پس خداوند تو را مؤید بدارد. مطمئن به ثبات قدم باش تا کرامات خدا را کامل نموده و به جوار وی برسی؛ سپس مرا بالا برد تا اینکه به زیر عرش رسیدم، درآنجا پارچه سبزی به سوی من آویخته شد که قادر به وصف آن نیستم، پس آن پارچه سبز به اذن خدا بالا برده شد تا به نزد پروردگارم رسیدم و در آنجا صدای فرشتگان و پژواک آن­ها قطع شد و ترس­ها و دلهره­ها همگی از من زایل گشته و آرامش به من دست داد و این را به فال نیک گرفتم، و چنین پنداشتم که تمام خلایق مرده­اند

ص: 319


1- .کشف الیقین: 95-94
2- . نجم/ 16-6

طَعَنْتُ فِی الثَّنِیَّةِ(1) إِذَا أَنَا بِرَجُلٍ قَائِمٍ مُتَّصِلٍ شَعْرُهُ إِلَی کَتِفَیْهِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَوَّلُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا آخِرُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حَاشِرُ قَالَ فَقَالَ لِی جَبْرَئِیلُ رُدَّ عَلَیْهِ یَا مُحَمَّدُ قَالَ فَقُلْتُ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ قَالَ فَلَمَّا أَنْ جُزْتُ الرَّجُلَ فَطَعَنْتُ (2) فِی وَسَطِ الثَّنِیَّةِ إِذَا أَنَا بِرَجُلٍ أَبْیَضِ الْوَجْهِ جَعْدِ الشَّعْرِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیَّ قَالَ السَّلَامُ مِثْلَ تَسْلِیمِ الْأَوَّلِ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ رُدَّ عَلَیْهِ یَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ قَالَ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ احْتَفِظْ بِالْوَصِیِّ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ الْمُقَرَّبِ مِنْ رَبِّهِ قَالَ فَلَمَّا جُزْتُ الرَّجُلَ وَ انْتَهَیْتُ إِلَی بَیْتِ الْمَقْدِسِ إِذَا أَنَا بِرَجُلٍ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَتَمِّ النَّاسِ جِسْماً وَ أَحْسَنِ النَّاسِ بَشَرَةً قَالَ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نَبِیُّ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَوَّلُ مِثْلَ تَسْلِیمِ الْأَوَّلِ قَالَ فَقَالَ لِی جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ رُدَّ عَلَیْهِ فَقُلْتُ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ قَالَ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ احْتَفِظْ بِالْوَصِیِّ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ الْمُقَرَّبِ مِنْ رَبِّهِ الْأَمِینِ عَلَی حَوْضِکَ صَاحِبِ شَفَاعَةِ الْجَنَّةِ قَالَ فَنَزَلْتُ عَنْ دَابَّتِی عَمْداً قَالَ فَأَخَذَ جَبْرَئِیلُ بِیَدِی فَأَدْخَلَنِی الْمَسْجِدَ فَخَرَقَ بِیَ الصُّفُوفَ وَ الْمَسْجِدُ غَاصٌّ بِأَهْلِهِ قَالَ فَإِذَا بِنِدَاءٍ مِنْ فَوْقِی تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ قَالَ فَقَدَّمَنِی جَبْرَئِیلُ فَصَلَّیْتُ بِهِمْ قَالَ ثُمَّ وُضِعَ لَنَا مِنْهُ سُلَّمٌ إِلَی السَّمَاءِ الدُّنْیَا مِنْ لُؤْلُؤٍ فَأَخَذَ بِیَدِی جَبْرَئِیلُ فَخَرَقَ بِی إِلَی السَّمَاءِ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً قَالَ فَقَرَعَ جَبْرَئِیلُ الْبَابَ فَقَالُوا لَهُ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا جَبْرَئِیلُ قَالُوا مَنْ مَعَکَ قَالَ مَعِی مُحَمَّدٌ(3) قَالُوا وَ قَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَفَتَحُوا لَنَا ثُمَّ قَالُوا مَرْحَباً بِکَ مِنْ أَخٍ وَ مِنْ خَلِیفَةٍ فَنِعْمَ الْأَخُ وَ نِعْمَ الْخَلِیفَةُ وَ نِعْمَ الْمُخْتَارُ خَاتَمُ النَّبِیِّینَ لَا نَبِیَّ بَعْدَهُ ثُمَّ وُضِعَ لَنَا مِنْهَا سُلَّمٌ مِنْ یَاقُوتٍ مُوَشَّحٍ بِالزَّبَرْجَدِ الْأَخْضَرِ قَالَ فَصَعِدْنَا إِلَی السَّمَاءِ

ص: 313


1- 1. طعن فی المفازة: ذهب.
2- 2. فی المصدر: فطفت.
3- 3. فی المصدر: معی أخی محمد.

و هیچ کس از مخلوقات خدا را آنجا نمی­دیدم. پس مدتی مرا به حال خود گذاشت، آن­گاه جانم را به من باز گرداند و به خود آمدم و توفیق خداوند نصیبم گشته، چشمانم به کلی بسته شده و از دیدن باز ماندند، اما چشم دلم بینا شد و با چشم دل همانند چشم سر می­دیدم بلکه بهتر و تیزتر از چشم سر، و این مصداق قول خدای عزّوجل است که می­فرماید: «َا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَی*لَقَدْ رَأَی مِنْ ءَایَاتِ رَبِّهِ الْکُبرَْی»،{دیده [اش] منحرف نگشت و [از حدّ] درنگذشت. به راستی که [برخی] از آیات بزرگِ پروردگار خود را بدید.} و فقط از روزنی به اندازه سوراخ سوزن، نوری را در برابر پروردگارم می­دیدم که دیده­ها تاب تحمّل آن را ندارند .

پس پروردگارم جلّ و عزّ و تبارک و تعالی فرمود: یا محمّد، عرض کردم: «لبّیک ربّی و سیّدی و الهی لبّیک»، فرمود: آیا قدر و منزلت و جایگاه خودت را نزد من می­دانی؟ عرض کردم: آری سرورم، فرمود: یا محمّد، آیا از منزلت خود و ذرِیّه­ات نزد خدا باخبری؟ عرض کردم: بلی سرورم، فرمود: محمّد، آیا می­دانی ساکنان ملأ أعلی بر سر چه با هم خصومت می­ورزند؟ عرض کردم: پروردگارا، تو خود أعلم و داناتری و تو خود علّام الغیوب هستی، فرمود: درباره درجات و حسنات با هم خصومت ورزیدند، آیا می­دانی درجات و حسنات چیست؟ عرض کردم: مولای من، تو خود آگاه­تر و داناتری، فرمود: کامل ساختن وضو در شرایط سخت، پیاده رفتن برای نمازهای جمعه به همراه تو و به همراه امامانی که از فرزندان تواند و پس از نماز، منتظر نماز بعدی بودن، ترویج سلام، غذا دادن و تهجّد شبانه، آن­گاه که مردم در خواب باشند.

فرمود: «ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ»،{پیامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است.} عرض کردم: آری پروردگارا «وَ الْمُؤْمِنُونَ کلُ ٌّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَئکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَینْ َ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ»،{و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده اند [و گفتند:] «میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمی گذاریم» و گفتند: «شنیدیم و گردن نهادیم، پروردگارا، آمرزش تو را [خواستاریم] و فرجام به سوی تو است.»}

فرمود: راست گفتی محمّد «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَ لَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلیَ الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَ لَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلَئنَا فَانصُرْنَا عَلیَ الْقَوْمِ الْکَفِرِینَ»،{ پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانی بر [دوش] ما مگذار، هم چنان که بر [دوشِ] کسانی که پیش از ما بودند نهادی. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن و از ما درگذر و ما را ببخشای و بر ما رحمت آور. سرور ما تویی، پس ما را بر گروه کافران پیروز کن.} فرمود: یا محمّد، خواسته­ات برآورده شد و برای ذریّه­ات نیز برآورده است. عرض کرد: پروردگارا، مولا و خدای من؛ فرمود: چیزی را از تو می­پرسم

ص: 320

الثَّانِیَةِ فَقَرَعَ جَبْرَئِیلُ الْبَابَ فَقَالُوا مِثْلَ الْقَوْلِ الْأَوَّلِ وَ قَالَ جَبْرَئِیلُ مِثْلَ الْقَوْلِ الْأَوَّلِ فَفُتِحَ لَنَا ثُمَّ وُضِعَ لَنَا سُلَّمٌ مِنْ نُورٍ مَحْفُوفٍ حَوْلُهُ بِالنُّورِ قَالَ فَقَالَ لِی جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ تَثَبَّتْ وَ اهْتَدِ هُدِیتَ ثُمَّ ارْتَفَعْنَا إِلَی الثَّالِثَةِ وَ الرَّابِعَةِ وَ الْخَامِسَةِ وَ السَّادِسَةِ وَ السَّابِعَةِ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی فَإِذَنْ (1) بِصَوْتٍ وَ صَیْحَةٍ شَدِیدَةٍ قَالَ قُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ مَا هَذَا الصَّوْتُ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ هَذَا صَوْتُ طُوبَی قَدِ اشْتَاقَتْ إِلَیْکَ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَغَشِیَنِی عِنْدَ ذَلِکَ مَخَافَةٌ شَدِیدَةٌ قَالَ ثُمَّ قَالَ لِی جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ تَقَرَّبْ إِلَی رَبِّکَ فَقَدْ وَطِئْتُ الْیَوْمَ مَکَاناً بِکَرَامَتِکَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا وَطِئْتُهُ قَطُّ وَ لَوْ لَا کَرَامَتُکَ لَأَحْرَقَنِی هَذَا النُّورُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیَّ قَالَ فَتَقَدَّمْتُ فَکُشِفَ لِی عَنْ سَبْعِینَ حِجَاباً قَالَ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ فَخَرَرْتُ سَاجِداً وَ قُلْتُ لَبَّیْکَ رَبَّ الْعِزَّةِ لَبَّیْکَ قَالَ فَقِیلَ لِی یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ وَ سَلْ تُعْطَ وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ یَا مُحَمَّدُ أَنْتَ حَبِیبِی وَ صَفِیِّی وَ رَسُولِی إِلَی خَلْقِی وَ أَمِینِی فِی عِبَادِی مَنْ خَلَّفْتَ فِی قَوْمِکَ حِینَ وَفَدْتَ إِلَیَّ قَالَ فَقُلْتُ مَنْ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ نَاصِرِی وَ وَزِیرِی وَ عَیْبَةَ عِلْمِی وَ مُنْجِزَ عِدَاتِی (2) قَالَ فَقَالَ لِی رَبِّی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ جُودِی وَ مَجْدِی وَ قُدْرَتِی عَلَی خَلْقِی لَا أَقْبَلُ الْإِیمَانَ بِی وَ لَا بِأَنَّکَ نَبِیٌّ إِلَّا بِالْوَلَایَةِ لَهُ یَا مُحَمَّدُ أَ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاءِ قَالَ فَقُلْتُ رَبِّی وَ کَیْفَ لِی بِهِ وَ قَدْ خَلَّفْتُهُ فِی الْأَرْضِ قَالَ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ

رَأْسَکَ قَالَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا أَنَا بِهِ مَعَ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ مِمَّا یَلِی السَّمَاءَ الْأَعْلَی قَالَ فَضَحِکْتُ حَتَّی بَدَتْ نَوَاجِذِی قَالَ فَقُلْتُ یَا رَبِّ الْیَوْمَ قَرَّتْ عَیْنِی قَالَ ثُمَّ قِیلَ لِی یَا مُحَمَّدُ قُلْتُ لَبَّیْکَ ذَا الْعِزَّةِ لَبَّیْکَ قَالَ إِنِّی أَعْهَدُ إِلَیْکَ فِی عَلِیٍّ عَهْداً فَاسْمَعْهُ قَالَ قُلْتُ مَا هُوَ یَا رَبِّ قَالَ عَلِیٌّ رَایَةُ الْهُدَی وَ إِمَامُ الْأَبْرَارِ وَ قَاتِلُ الْفُجَّارِ وَ إِمَامُ مَنْ أَطَاعَنِی وَ هُوَ الْکَلِمَةُ الَّتِی أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِینَ أَوْرَثْتُهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی فَمَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِی

ص: 314


1- 1. فی المصدر: فاذا.
2- 2. فی المصدر: و منجز و عدی.

که من خود بدان از تو آگاه­ترم، پس از خودت چه کسی را بر روی زمین به جانشینی برگزیدی؟ عرض کردم: بهترین مردم برای آن، برادر و عموزاده­ام و یاور دینت ای پروردگار، آنکه اگر حرام تو حلال گردد، در دفاع از پیامبرت چون پلنگ در حال جنگ به خشم آید، علی بن ابی طالب. فرمود: راست گفتی ای محمّد، من تو را به نبوّت برگزیدم و به رسالت مبعوث نمودم و علی را با ابلاغ و شهادت بر امتت آزمودم و او را به همراه تو و بعد از تو حجّت بر روی زمین قرار دادم، و او نور اولیای من است و ولیّ هر کس که مرا اطاعت کند، و او آن کلمه­ای است که پارسایان را بدان ملازم کرده­ام. یا محمّد، و فاطمه را به همسری او در آوردم و او وصی، وارث، وزیر، غسل دهنده عورت تو و یاور دین تو و کشته شده بر طبق سنت من و توست که شقیّ این امت او را خواهد کشت.

رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: سپس پروردگارم چیزهای دیگری را به من امر فرمود و فرمان داد آن­ها را پوشید دارم و اجازه نفرمود صحابه خود را از آن­ها آگاه سازم، سپس رفرف (پارچه سبز) مرا پایین آور تا اینکه به جبرئیل رسیدم و او مرا از آن گرفت و حرکت نموده تا به سدرۀ المنتهی رسیدم. سپس مرا آنجا نگاه داشت و سپس مرا وارد «جنّۀ المأوی» نمود. ای علی، در آنجا من اقامتگاه خودم و اقامتگاه تو را دیدم و در حالی که جبرئیل با من سخن می­گفت، ناگاه نوری از نور خدای عزّوجل من تجلّی نمود، پس، از روزنی شبیه سوراخ سوزن، همانند بار اول به او نگاه کردم، پس پروردگارم جلَّ و عزّ مرا ندا در داده و فرمود: یا محمّد، عرض کردم: «لبّیک ربّی و سیّدی و الهی». فرمود: رحمت من برای تو و ذریه­ات بر خشمم پیشی گرفت، تو از میان آفریده­هایم مقرّب منی و تو امین و محبوب و فرستاده منی، به عزّت و جلالم سوگند، اگر همه آفریده­هایم طرفة العینی به تو شک کنند یا با برگزیدگان من از ذریّه تو دشمنی ورزند، تحقیقاً همه را به دوزخ وارد می­کنم و اهمیتی نمی­دهم. یا محمّد، علی امیرمؤمنان است و سرور مسلمانان و پیشوای دست و روی سپیدان به سوی بهشت پر از نعمت است، پدر دو سبط که سرور جوانان اهل بهشت منند و مظلومانه کشته می­شوند.

سپس تشویق بر مداومت نماز و دیگر اموری که ذات تبارک و تعالی اراده فرمود، نمود؛ بار اول به او نزدیک بودم، به اندازه فاصله میان هلالی کمان تا سر آن و منظور خدای عزّوجل از «قَابَ قَوْسَینْ ِ أَوْ أَدْنی»،(1){تا

[فاصله اش] به قدرِ [طول] دو [انتهای] کمان یا نزدیکتر شد.} فاصله­ای نزدیک­تر از آن است. سپس «سدرۀ المنتهی» را ذکر نموده و فرمود: «وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَی*عِندَ سِدْرَةِ المُْنتَهَی*عِندَهَا جَنَّةُ المَْأْوَی*إِذْ یَغْشیَ السِّدْرَةَ مَا یَغْشیَ*مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَی»،(2){و قطعاً بار دیگری هم او را دیده است، نزدیک سدرة المنتهی

ص: 321


1- . نجم/ 9
2- . نجم/ 17-13

وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِی إِنَّهُ مُبْتَلًی وَ مُبْتَلًی بِهِ فَبَشِّرْهُ بِذَلِکَ یَا مُحَمَّدُ قَالَ ثُمَّ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ علیه السلام قَالَ فَقَالَ لِی یَقُولُ اللَّهُ لَکَ یَا مُحَمَّدُ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَلَایَةَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ تَقَدَّمْ بَیْنَ یَدَیَّ یَا مُحَمَّدُ فَتَقَدَّمْتُ فَإِذَا أَنَا بِنَهَرٍ حَافَتَاهُ قِبَابُ الدُّرِّ(1) وَ الْیَوَاقِیتِ أَشَدُّ بَیَاضاً مِنَ الْفِضَّةِ وَ أَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ وَ أَطْیَبُ رِیحاً مِنَ الْمِسْکِ الْأَذْفَرِ قَالَ فَضَرَبْتُ بِیَدِی فَإِذَا طِینُهُ مِسْکَةٌ ذَفِرَةٌ قَالَ فَأَتَانِی جَبْرَئِیلُ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ أَیُّ نَهَرٍ هَذَا(2) قَالَ قُلْتُ أَیُّ نَهَرٍ هَذَا یَا جَبْرَئِیلُ قَالَ هَذَا نَهَرُکَ وَ هُوَ الَّذِی یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ إِلَی مَوْضِعِ (3) الْأَبْتَرُ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ هُوَ الْأَبْتَرُ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتُّ فَإِذَا أَنَا بِرِجَالٍ یُقْذَفُ بِهِمْ فِی نَارِ جَهَنَّمَ قَالَ قُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ لِی هَؤُلَاءِ الْمُرْجِئَةُ وَ الْقَدَرِیَّةُ وَ الْحَرُورِیَّةُ وَ بَنُو أُمَیَّةَ وَ النَّاصِبُ لِذُرِّیَّتِکَ الْعَدَاوَةَ هَؤُلَاءِ الْخَمْسَةُ لَا سَهْمَ لَهُمْ فِی الْإِسْلَامِ قَالَ ثُمَّ قَالَ لِی أَ رَضِیتَ عَنْ رَبِّکَ مَا قَسَمَ لَکَ قَالَ فَقُلْتُ سُبْحَانَ رَبِّی اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلًا وَ کَلَّمَ مُوسَی تَکْلِیماً وَ أَعْطَی سُلَیْمَانَ مُلْکاً عَظِیماً وَ کَلَّمَنِی رَبِّی وَ اتَّخَذَنِی خَلِیلًا وَ أَعْطَانِی فِی عَلِیٍّ أَمْراً عَظِیماً یَا جَبْرَئِیلُ مَنِ الَّذِی لَقِیتُ فِی أَوَّلِ الثَّنِیَّةِ قَالَ ذَاکَ أَخُوکَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ علیه السلام قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَوَّلُ فَأَنْتَ تُنْشَرُ أَوَّلَ الْبَشَرِ وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا آخِرُ فَأَنْتَ تُبْعَثُ آخِرَ النَّبِیِّینَ وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حَاشِرُ فَأَنْتَ عَلَی حَشْرِ هَذِهِ الْأُمَّةِ قَالَ فَمَنِ الَّذِی لَقِیتُ فِی وَسَطِ الثَّنِیَّةِ قَالَ ذَاکَ أَخُوکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یُوصِیکَ بِأَخِیکَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَإِنَّهُ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْتَ سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ قَالَ فَمَنِ الَّذِی لَقِیتُ عِنْدَ الْبَابِ بَابِ الْمُقَدَّسِ قَالَ ذَاکَ أَبُوکَ آدَمُ یُوصِیکَ بِوَصِیِّکَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام (4) خَیْراً وَ یُخْبِرُکَ أَنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ قَالَ فَمَنِ الَّذِینَ

ص: 315


1- 1. فی المصدر: قباب الدر. و القباب- بکسر القاف- جمع القبة.
2- 2. الصحیح کما فی( ت) أ تدری أی نهر هذا؟.
3- 3. فی المصدر: الی قوله.
4- 4. فی المصدر: بوصیک ابنه علیّ بن أبی طالب.

در همان جا که جنّة المأوی است.آن گاه که درخت سدر را آنچه پوشیده بود، پوشیده بود. دیده [اش] منحرف نگشت و [از حدّ] درنگذشت.} منظور آن است که آن مقدار از سدره که نور خدا و عظمت او آن را در برگرفت.(1)

روایت56.

کشف الیقین: امام صادق علیه السّلام - پس از کلامی که ضرورتی برای ذکر آن نیست - فرمود: علی علیه السّلام بیمار شد و رسول خدا صَلی الله علیهِ و علی اهل بیته به عیادت وی رفت و به آنان (ابوبکر و عمر و ...) امر فرمود که از ایشان عیادت نموده، به عنوان امیرالمؤمنین به او سلام کنند. پس ابویکر برخاسته و گفت: این دستور خداست یا فرمان رسول او؟ پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به ایشان فرمود: از جانب خدا و رسول اوست. - گوید: - سپس روانه شده و به عنوان امیرالمؤمنین به آن حضرت سلام دادند. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و علی اهل بیته، در حالی که آنان نزد علی علیه السّلام بودند، بر ایشان وارد گشته و فرمود: یا علی، به تو چه گفتند؟ عرض کرد: به عنوان امیرالمؤمنین به من سلام کردند. پس آن حضرت به ایشان فرمود: این نامی­است که خداوند بر وی گذاشته است و جز او برازنده شخص دیگری نیست،... سپس تمام حدیث را نقل فرمود.(2)

روایت57.

کشف الیقین: از کتاب اسماعیل بن احمد بُستی از علمای مخالفان آورده است: از جمله نام­های علی علیه السّلام، نامی است که به حسب روایتی که مردم از آن حضرت نقل می­کنند که فرمود: بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد گشتم و دیدم که سر مبارک آن حضرت در دامن دحیه کلبی است. پس به وی سلام کردم، دحیه پاسخ داد: و علیکم السلام ای امیرالمؤمنین و دلاور مسلمانان و پیشوای دست و رو سپیدان و کشنده پیمان­شکنان و مارقین و قاسطین - و در برخی روایات گفت: و ای «امام پارسایان» - سپس به وی گفت: بیا و سر پیامبرت را بگیر و در دامن خود بگذار که تو از من بدان سزاوارتری. پس چون به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نزدیک شدم و سر مبارک وی را در دامن خود نهادم، دیگر دحیه را ندیدم، و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چشم خود را باز کرده و فرمود: یا علی، با چه کسی گفتگو می­کردی؟ عرض کردم: با دحیه کلبی، و ماجرا را برای ایشان نقل کردم. پس به من فرمود: او دحیه نبود بلکه جبرئیل بود، نزد تو آمد تا تو را آگاه سازد که خداوند تو را به این نام­ها نامیده است.(3)

ص: 322


1- . کشف الیقین: 91-89
2- . کشف الیقین: 96-95
3- . کشف الیقین : 96

ص: 1234582

«50»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْأَهْوَازِیِّ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَتَی رَجُلٌ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ هُوَ فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ وَ قَدِ احْتَبَی بِحَمَائِلِ سَیْفِهِ (1) فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ فِی الْقُرْآنِ آیَةً قَدْ أَفْسَدَتْ عَلَیَّ دِینِی وَ شَکَّکَتْنِی فِی دِینِی قَالَ وَ مَا ذَاکَ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ:

ص: 316


1- 6. احتبی بالثوب: اشتمل به.

مناقب ابن شهر آشوب: عده­ای از مردم از جمله ابن مخلّد از علی علیه السّلام مانند آن را نقل کرده است.

روایت58.

کشف الیقین: از مصنّفات برخی علمای مخالف از احمد بن محمّد طبری از بُریدة بن حصیب اسلمی روایت کرده­اند که گفت: نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودم که ابوبکر بر ما وارد گشت، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: ای ابابکر، برخیز و به عنوان امیرالمؤمنین به علی سلام کن. پس ابوبکر عرض کرد: این دستور از خداست یا از رسول او؟ فرمود: از خدا و از رسول او؛ سپس عمر آمد، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: به علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن. عمر عرض کرد: از خداست یا از رسولش؟ فرمود: از خدا و از رسول او ؛ سپس سلمان - کرّم الله وجهه - آمد و سلام کرد، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: به علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن و او سلام کرد؛ سپس عمّار آمد و سلام کرد و نشست. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: عمّار برخیز و به عنوان امیرالمؤمنین به علی سلام کن. پس عمّار برخاست و سلام کرد، سپس نزدیک آمده و نشست. آن­گاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله صورت خود را به سمت حاضران کرده و فرمود: اکنون از شما بر این کار پیمان گرفتم، همان­طور که خداوند از بنی­آدم پیمان گرفته و فرمود: «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلی»،(1){آیا

پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا.} و شما از من پرسیدید که این کار از جانب خداست یا از جانب رسول او؟ پس گفتم: آری، به خدا سوگند اگر این پیمان را نقض کنید، حتماً کافر خواهید شد؛ سپس از نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بیرون رفتند، در حالی که یکی از آن­ها دست بر دست می­زد؛ سپس گفت: به خدای کعبه هرگز! گفتم: این مرد کیست؟ گفت: او را تحمل نمی­­کنی. و این در حالی بود که جابر از پشت سرم به من چشمک می­زد که از وی بپرس. پس من هم اصرار ورزیدم تا فرمود: اعرابی، یعنی عمر بن خطّاب.(2)

روایت59.

کشف الیقین: از کتاب «الرسالۀ الموضّحۀ» تالیف مظفر بن جعفر بن حسین

ص: 323


1- . اعراف / 127
2- . کشف الیقین: 98-97

وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ (1) فَهَلْ کَانَ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ نَبِیٌّ غَیْرُ مُحَمَّدٍ فَیَسْأَلَهُ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام اجْلِسْ أُخْبِرْکَ بِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا(2) فَکَانَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ الَّتِی أَرَاهَا مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله أَنَّهُ انْتَهَی بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَی الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ وَ هُوَ الْمَسْجِدُ الْأَقْصَی فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ أَتَی جَبْرَئِیلُ عَیْناً فَتَوَضَّأَ مِنْهَا ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ تَوَضَّأْ ثُمَّ قَامَ جَبْرَئِیلُ فَأَذَّنَ ثُمَّ قَالَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله تَقَدَّمْ فَصَلِّ وَ اجْهَرْ بِالْقِرَاءَةِ فَإِنَّ خَلْفَکَ أُفُقاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ لَا یَعْلَمُ عِدَّتَهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ آدَمُ وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ هُودٌ وَ مُوسَی وَ عِیسَی وَ کُلُّ نَبِیٍّ بَعَثَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مُنْذُ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ

الْأَرْضَ (3) إِلَی أَنْ بَعَثَ مُحَمَّداً فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَصَلَّی بِهِمْ غَیْرَ هَائِبٍ (4) وَ لَا مُحْتَشِمٍ فَلَمَّا انْصَرَفَ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ کَلَمْحِ الْبَصَرِ سَلْ یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ فَالْتَفَتَ إِلَیْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِجَمِیعِهِ فَقَالَ بِمَ تَشْهَدُونَ قَالُوا نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَصِیُّکَ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ أَنَّ عَلِیّاً سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ أُخِذَتْ عَلَی ذَلِکَ مَوَاثِیقُنَا لَکُمَا بِالشَّهَادَةِ فَقَالَ الرَّجُلُ أَحْیَیْتَ قَلْبِی وَ فَرَّجْتَ عَنِّی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (5).

«51»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَرَّفَ

ص: 317


1- 1. سورة الزخرف: 45.
2- 2. سورة الإسراء: 1.
3- 3. فی المصدر: منذ خلق اللّه السماوات و الأرض.
4- 4. هابه: خافه و اتقاه و حذره.
5- 5. المصدر نفسه: 87 و 88.

با سندی از بُریده اسلمی آورده است که: در حضور رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به عنوان امیرالمؤمنین به علی بن ابی طالب سلام کرده و می­گفتیم: «السّلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمۀ الله و برکاته»، و او جواب سلام ما را می­داد.(1)

روایت60.

کشف الیقین: انس بن مالک گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: اکنون وارد می­شود! عرض شد: یا رسول الله، چه کسی اکنون وارد می­شود؟ فرمود: امیر مؤمنان و سرور مسلمانان و پیشوای دست و روی سپیدان. با خود گفتم: خداوندا، او را مردی از انصار قراربده، پس علی علیه السّلام وارد شد. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله خوشحال برخاست و شروع کرد به مالیدن عرق چهره مبارک خود به چهره علی علیه السّلام، پس علی علیه السّلام گفت: شما با من رفتاری می­کنید که از پیش نکرده­اید! فرمود: چرا چنین نکنم، در حالی که تو رسالت را از جانب من ابلاغ می­کنی، وعده­­های مرا به جا می­آوری، وام مرا ادا می­کنی و پس از من دین را برای مردم تبیین کرده و اختلاف نظر مردم را برطرف می­سازی.(2)

روایت61.

کشف الیقین: امام صادق علیه السّلام فرمود: روز غدیر خم روزی شریف و بزرگ است، در این روز خداوند برای امیرالمؤمنین از مردم پیمان گرفت و به محمّد فرمان داد که وی را به امامت مردم منصوب نماید - و ماجرا را تشریح نمود و در ادامه فرمود: - سپس جبرئیل به زمین آمده و گفت: یا محمّد، خداوند تو را فرمان می­دهد، پیروی از ولایت کسی را که اطاعت از او را فرض کرده و پس از شما جانشینتان می­گردد و در کتاب خود آن را مورد تأکید قرار داده و فرموده است:«وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلیِ الْأَمْرِ مِنکم»،(3){و پیامبر و اولیای امرخود را [نیز] اطاعت کنید} را آموزش دهی. عرض کرد: پروردگارا، ولیّ امر ایشان پس از من کیست؟ فرمود: کسی است که طرفۀ العینی به من شرک نورزیده، بتی را پرسش نکرده و به تیر قرعه­کشی سوگند یاد نکرده است، علی بن ابی طالب امیر

ص: 324


1- . کشف الیقین: 125
2- . کشف الیقین: 128
3- . نساء/ 59

أَصْحَابَهُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَرَّتَیْنِ إِنَّهُ قَالَ لَهُمْ أَ تَدْرُونَ مَنْ وَلِیُّکُمْ بَعْدِی قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ قَالَ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ (1) یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَرَّةَ الثَّانِیَةَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍ (2).

«52»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ خَالِدٍ وَ عُبَیْسِ بْنِ هِشَامٍ (3) عَنْ مَنْصُورِ بْنِ جَرِیرٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا(4) قَالَ تَدْرُونَ مَا رَأَوْا رَأَوْا وَ اللَّهِ عَلِیّاً مَعَ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (5) تُسَمُّونَ بِهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَا فُضَیْلُ لَمْ یُسَمَّ بِهَا(6) وَ اللَّهِ بَعْدَ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَّا مُفْتَرٍ کَذَّابٌ إِلَی یَوْمِ النَّاسِ هَذَا(7).

«53»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ الْبَهَارِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ خرور [حَزَوَّرٍ] عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَبْدِیِّ عَنْ مَالِکِ بْنِ ضَمْرَةَ الرَّوَّاسِیِّ عَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ ذَکَرَ مَا مَعْنَاهُ أَنَّهُ سَأَلَهُ عَمَّا

یَتَجَدَّدُ بَعْدَهُ مِنَ الْأُمُورِ فَأَخْبَرَهُ ثُمَّ ذَکَرَ مَا جَرَی لِعُثْمَانَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ثُمَّ یَکُونُ مَا ذَا قَالَ ثُمَّ یُبَایِعُ النَّاسُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حَتَّی إِذَا وَجَبَتْ لَهُ الصَّفْقَةُ عَلَی مَنْ صَلَّی الْقِبْلَةَ وَ أَدَّی الْجِزْیَةَ انْطَلَقَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ فَحَمَلَا امْرَأَةً مِنْ أُمَّهَاتِ الْمُسْلِمِینَ ثُمَّ ذَکَرَ مَا جَرَی مِنْ طَلْحَةَ وَ زُبَیْرٍ وَ عَائِشَةَ(8).

ص: 318


1- 1. سورة التحریم: 4.
2- 2. المصدر نفسه: 91 و 92.
3- 3. فی المصدر: عیسی بن هشام. قال فی جامع الرواة( 1، 654- 655): الظاهر أن عیسی بن هشام هذا هو عبیس بن هشام اه و قد أورد ترجمة عبیس بن هشام فی ج 1: 531.
4- 4. سورة الملک: 27.
5- 5. سورة الملک: 27.
6- 6. فی المصدر: لم یسم به.
7- 7. المصدر نفسه: 92.
8- 8. المصدر نفسه: 94.

مؤمنان و امام ایشان و سرور مسلمانان و پیشوای دست و روی سپیدان، او همان کلمه­ای است که پارسایان را ملازم آن کرده­ام و دری است که از آن به سوی من آیند، هرکس فرمانش بَرَد، مرا فرمان برده و آنکه از فرمانش سرپیچی کند، از من سرپیچی کرده است. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: پروردگارا، من از قریش و مردم، بر خود و علی بیمناکم، پس خداوند آیه­ای متضمن وعید و تهدید فرستاد: «یَاأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس»،(1){ای

پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه می دارد.} سپس گزارشی از آنچه در غدیر خم درباره ولایت علی علیه السّلام گذشته بود، بیان فرمود.(2)

روایت62.

کشف الیقین: محمّد بن حسین بن علی بن حسین از پدرش از جدّش علیهم السلام روایت کرده است: در لوح محفوظ در زیر عرش نوشته شده است: «علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین»(3)

روایت63.

کشف الیقین: ربیعه سعدی گوید: حذیفه والی عثمان بر مدائن بود. چون علی علیه السّلام امیرمؤمنان گشت، نامه­ای به حذیفه نوشت و وی را از بیعت کردن مردم با خود آگاه نمود. پس حذیفه که مردی علیل و ناتوان بود، صاف نشسته و گفت: به خدا سوگند، امیرالمؤمنین به حق ولیّ شما گشت - و سه بار آن را تکرار نمود- پس جوانی ایرانی در حالی که شمشیر خود را حمایل کرده بود، برخاسته و گفت: یا امیر، اجازه می­دهی سخن بگویم؟ گفت: آری. آن جوان گفت: او از امروز امیرالمؤمنین گشته یا پیوسته امیرمؤمنان بوده است؟ حذیفه گفت: بلکه به خدا سوگند پیوسته امیرالمؤمنین بوده است. آن جوان گفت: به چه دلیل؟ حذیفه گفت: کتاب خدای عزّوجل را میان خود و شما گواه می­گیرم

ص: 325


1- . مائده/ 67
2- . کشف الیقین: 131
3- . کشف ایقین: 136-135
«54»

شف، [کشف الیقین] الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ رَفَعَ الْحَدِیثَ إِلَی سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ وَ ذَکَرَ مَا جَرَی عِنْدَ بَیْعَةِ أَبِی بَکْرٍ وَ قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ أَقْبَلَ بُرَیْدَةُ حَتَّی انْتَهَی إِلَی أَبِی بَکْرٍ فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا بَکْرٍ أَ لَسْتَ الَّذِی قَالَ لَکَ رَسُولُ اللَّهِ انْطَلِقْ إِلَی عَلِیٍّ فَسَلِّمْ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقُلْتَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ فَقَالَ لَکَ نَعَمْ فَانْطَلَقْتَ فَسَلَّمْتَ عَلَیْهِ وَ اللَّهِ لَا أَسْکُنُ بَلْدَةً أَنْتَ فِیهَا(1).

«55»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامِ بْنِ سُهَیْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْعَلَوِیِّ عَنْ عِیسَی بْنِ دَاوُدَ النَّجَّارِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ جَلَّ وَ عَزَّ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوی (2) إِلَی قَوْلِهِ إِذْ یَغْشَی السِّدْرَةَ ما یَغْشی (3) فَإِنَّ النَّبِیَّ لَمَّا أُسْرِیَ بِهِ إِلَی رَبِّهِ جَلَّ وَ عَزَّ قَالَ وَقَفَ (4) جَبْرَئِیلُ عِنْدَ شَجَرَةٍ عَظِیمَةٍ لَمْ أَرَ مِثْلَهَا عَلَی کُلِّ غُصْنٍ مِنْهَا مَلَکٌ وَ عَلَی کُلِّ وَرَقَةٍ مِنْهَا مَلَکٌ وَ عَلَی کُلِّ ثَمَرَةٍ مِنْهَا مَلَکٌ وَ قَدْ کَلَّلَهَا(5) نُورٌ مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام هَذِهِ سِدْرَةُ الْمُنْتَهَی کَانَ یَنْتَهِی الْأَنْبِیَاءُ مِنْ قَبْلِکَ إِلَیْهَا ثُمَّ لَا یُجَاوِزُونَهَا وَ أَنْتَ تَجُوزُهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لِیُرِیَکَ مِنْ آیَاتِهِ الْکُبْرَی فَاطْمَئِنَّ أَیَّدَکَ اللَّهُ بِالثَّبَاتِ حَتَّی تَسْتَکْمِلَ کَرَامَاتِ اللَّهِ وَ تَصِیرَ إِلَی جِوَارِهِ ثُمَّ صَعِدَ بِی حَتَّی صِرْتُ تَحْتَ الْعَرْشِ فَدُلِّیَ لِی (6) رَفْرَفٌ أَخْضَرُ مَا أُحْسِنُ أَصِفُهُ (7) فَرَفَعَنِی الرَّفْرَفُ بِإِذْنِ اللَّهِ إِلَی رَبِّی فَصِرْتُ عِنْدَهُ وَ انْقَطَعَ عَنِّی أَصْوَاتُ الْمَلَائِکَةِ وَ دَوِیُّهُمْ وَ ذَهَبَتْ عَنِّی الْمَخَاوِفُ وَ الرَّوْعَاتُ (8) وَ هَدَأَتْ نَفْسِی (9) وَ اسْتَبْشَرْتُ وَ ظَنَنْتُ أَنَّ جَمِیعَ الْخَلَائِقِ قَدْ مَاتُوا

ص: 319


1- 1. المصدر نفسه: 94 و 95.
2- 2. سورة النجم: 6.
3- 3. سورة النجم: 16.
4- 4. فی المصدر: وقف به.
5- 5. کلله: البسه الاکلیل و هو التاج.
6- 6. فی المصدر: فدنا لی.
7- 7. أی لا أقدر أن أصفه.
8- 8. فی المصدر: و النزعات.
9- 9. أی سکنت.

که اگر بخواهی، در این مورد با تو سخن خواهم گفت؛ و این به خاطر عهدی است میان من و تو؛ پس آن جوان گفت: ای ابا عبدالرحمان، با ما سخن بگو، گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به یاران خود فرمود: هرگاه دحیه کلبی نزد من بود، کسی بر من وارد نشود، و من روزی در طلب حاجتی نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمدم و پرده­ای آویخته بر در دیدم، پس پرده را برداشته و ناگاه دحیه کلبی را مشاهده کردم، پس چشمانم را بسته و بازگشتم. - وی در ادامه گوید: - پس به علی بن ابی طالب علیه السّلام برخوردم و ایشان به من فرمود: ای ابا عبدالرحمان، از کجا می­آیی؟ عرض کردم: در طلب حاجتی نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رفتم و چون به خانه آن حضرت رسیدم، پرده­ای را دیدم که بر در آویخته شده بود، چون پرده را بلند کردم، دحیه کلبی را دیدم، از این رو بازگشتم. پس علی علیه السّلام به من فرمود: برگرد حذیفه، من امید دارم که امروز حجّتی بر این مردم باشد. پس به همراه علی علیه السّلام برگشتم و بر در ایستادم و علی علیه السّلام وارد شده و فرمود: «السّلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته»! دحیه در پاسخ گفت: «و علیکم السّلام و رحمۀ الله و برکاته یا امیرالمؤمنین»، من کیستم؟ علی علیه السّلام فرمود: به گمانم دحیه کلبی باشی. گفت: آری، سرعموزاده­ات را بگیر که تو سزاوارتر از من به آنی. سپس خیلی زود پیامبر صَلی الله علیهِ و آله چشم گشود و فرمود: ای علی، سر مرا از دامن چه کسی برگرفتی؟ - و دحیه ناپدید شده بود - علی علیه السّلام عرض کرد: به گمانم از دامن دحیه کلبی. فرمود: آری، تو چه گفتی و چه شنیدی؟ عرض کرد: گفتم: «السّلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته»، و او پاسخ داد: «و علیکم السّلام و رحمۀ الله و برکاته یا امیرالمؤمنین». پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خوشا به حالت یا علی، فرشتگان از جانب پروردگار جهانیان به تو به عنوان امیرالمؤمنین سلام کردند. پس علی علیه السّلام بیرون آمده و فرمود: حذیفه، آیا شنیدی؟ عرض کردم: آری! فرمود: چگونه شنیدی؟ عرض کردم: همان­طور که شما شنیدید؛ - گوید: - پس آن جوان ایرانی گفت: پس آن روز شمشیرهایتان کجا بودند؟ - منظورش روز بیعت گرفتن برای ابوبکر بود - حذیفه گفت: وای بر تو، آن روز مهر غفلت بر دل­ها زده شده بود {آنچه آن مردم کرده­اند از آنِ آن­هاست و آنچه شما کنید از آنِ شماست و شما را از اعمالی که آن­ها می­کرده­اند، نمی­پرسند.}(1)

سیّد گوید: این - حدیث حذیفه - را مبسوط­تر و طولانی­تر از این حدیث، در نام­گذاری علی علیه­السّلام به امیرالمؤمنین دیده­ام و اسناد آن متعدد است، از جمله در آن آمده است: حذیفۀ بن یمان از آن جوان به خاطر سکوتی که صحابه در برابر تقدیم دیگری بر مولایمان علی علیه السّلام نموده بودند عذرخواهی نمود و به وی چنین گفت: ای جوان، به خدا سوگند گوش و چشمان ما بسته شدند و از مردن کراهت پیدا کردیم و زندگی نزد ما آراسته گردید و خداوند خود بدین امر آگاه است و ما از خداوند آمرزش گناهانمان و دور ماندن از گناه در بقیه عمرمان را خواستاریم که او مالک و قادر به این کار است.(2)

روایت64.

کشف الیقین: از کتاب «نهج النجاۀ» تالیف حسین بن محمّد بن حسن حلوانی با سندی از حمزة بن انس بن مالک از پدرش آورده است که وی در مرضی که به سبب آن درگذشت، به وی گفته است: من خدمتکار پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بودم. در خانه اُمّ حبیبه دختر ابوسفیان و همسر پیامبر، مردانی از خاندان آن حضرت نشسته بودند و آن روز، نوبت ام حبیبه بود و من دم در حجره بودم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله برایشان وارد گشته و فرمود: اکنون و از این در، امیرمؤمنان، بهترین اوصیا، پیشتازترین اُمّت من در اسلام آوردن و عالم­ترین ایشان وارد می­شود. طولی نکشید که علی بن ابی طالب علیه السّلام وارد شد، در حالی که پیامبرصَلی الله علیهِ و آله در وضوخانه خود مشغول وضو گرفتن بود، پس آب دست مبارک خود را به صورت علی علیه السّلام پاشید، به گونه­ای که چشمان وی پر از آب شد. علی علیه السّلام که ترسیده بود، پرسید: یا رسول الله، اتفاقی برای من افتاده است؟ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود:

ص: 327


1- . بقره / 134
2- . کشف الیقین: 139- 137

أَجْمَعِینَ وَ لَمْ أَرَ عِنْدِی أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ فَتَرَکَنِی مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ رَدَّ عَلَیَّ رُوحِی فَأَفَقْتُ فَکَانَ تَوْفِیقاً مِنْ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ غَمَّضْتُ عَیْنِی وَ کَلَّ بَصَرِی وَ غُشِیَ (1) عَنِ النَّظَرِ فَجَعَلْتُ أُبْصِرُ بِقَلْبِی کَمَا أُبْصِرُ بِعَیْنِی بَلْ أَبْعَدَ وَ أَبْلَغَ فَذَلِکَ قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری (2) وَ إِنَّمَا کُنْتُ أَرَی فِی مِثْلِ مَخِیطِ الْإِبْرَةِ وَ نُورٌ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّی لَا تُطِیقُهُ الْأَبْصَارُ فَنَادَانِی رَبِّی جَلَّ وَ عَزَّ فَقَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَا مُحَمَّدُ قُلْتُ لَبَّیْکَ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ إِلَهِی لَبَّیْکَ قَالَ هَلْ عَرَفْتَ قَدْرَکَ عِنْدِی وَ مَنْزِلَتَکَ وَ مَوْضِعَکَ قُلْتُ نَعَمْ یَا سَیِّدِی قَالَ یَا مُحَمَّدُ هَلْ عَرَفْتَ مَوْقِفَکَ مِنِّی وَ مَوْضِعَ ذُرِّیَّتِکَ قُلْتُ نَعَمْ یَا سَیِّدِی قَالَ فَهَلْ تَعْلَمُ یَا مُحَمَّدُ فِیمَا اخْتَصَمَ الْمَلَأُ الْأَعْلَی فَقُلْتُ یَا رَبِّ أَنْتَ أَعْلَمُ وَ أَحْکَمُ وَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ قَالَ اخْتَصَمُوا فِی الدَّرَجَاتِ وَ الْحَسَنَاتِ فَهَلْ تَدْرِی مَا الدَّرَجَاتُ وَ الْحَسَنَاتُ قُلْتُ أَنْتَ أَعْلَمُ یَا سَیِّدِی وَ أَحْکَمُ قَالَ إِسْبَاغُ الْوُضُوءِ فِی الْمَکْرُوهَاتِ (3) وَ الْمَشْیُ عَلَی الْأَقْدَامِ إِلَی الْجُمُعَاتِ مَعَکَ وَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ وَ انْتِظَارُ الصَّلَاةِ بَعْدَ الصَّلَاةِ وَ إِفْشَاءُ السَّلَامِ وَ إِطْعَامُ الطَّعَامِ وَ التَّهَجُّدُ بِاللَّیْلِ وَ النَّاسُ نِیَامٌ قَالَ آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ قُلْتُ نَعَمْ یَا رَبِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ وَ أَغْفِرُ لَهُمْ وَ قُلْتُ (4) رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا إِلَی آخِرِ السُّورَةِ قَالَ ذَلِکَ لَکَ وَ لِذُرِّیَّتِکَ یَا مُحَمَّدُ قُلْتُ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ إِلَهِی قَالَ أَسْأَلُکَ عَمَّا أَنَا

ص: 320


1- 1. فی المصدر: و غشینی.
2- 2. سورة النجم: 17 و 18.
3- 3. کذا فی النسخ و المصدر و هو سهو، و الصحیح« المفروضات» او« المکتوبات».
4- 4. فی المصدر: فقلت.

اتّفاقی جز خیر برای تو نیفتاده است، ای علی، تو از منی و من از تو، تو مرا غسل می­دهی و به خاک می­سپاری و از جانب من رسالت را به مردم ابلاغ می­کنی. علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، مگر شما شهادت را به ایشان ابلاغ نفرموده­اید؟ فرمود: بلی، لیکن تو اختلافات ایشان را در این مورد بعد از من برطرف می­سازی.(1)

روایت65.

کشف الیقین: از کتاب «أسماء مولانا امیرالمؤمنین» احمد بن علی از امام باقر علیه السّلام آورده است: چون آیه: «بَلْ یُرِیدُ الْانسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ»،(2){ولی

نه، انسان می خواهد که در پیشگاه او فسادکاری کند.} نازل شد، ابوبکر بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وارد گشت، پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: به عنوان امیرالمؤمنین به علی علیه السلام سلام کن. گفت: این فرمان از جانب خدا و رسول اوست؟ فرمود: از خدا و رسول اوست؛ سپس عمر وارد شد؛ فرمود: به علی علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن، عرض کرد: فرمان خدا و رسول اوست؟ فرمود: از خدا و رسول اوست؛ - پس گفت: - سپس آیه: «یُنَبَّؤُاْ الْانسَانُ یَوْمَئذِ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّر»،(3){آن روز است که انسان را از آنچه از دیرباز یا پس از آن انجام داده آگاهی دهند.} نازل شد. گفت: از دستوراتی که به او داده شد، نه عملی را پیش فرستاد و نه چیزی بر جای گذارد، چون دستور یافت به علی علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام کند، چنین نکرد.(4)

روایت66.

کشف الیقین: از همان کتاب از ابوالحسین آورده است: هنگام تبعبد ابوذر، او و علی بن ابی طالب علیه السّلام، مقداد، حذیفه، عمّار و عبدالله بن مسعود گرد آمدند، ابوذر گفت: آیا گواهی نمی­دهید که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: اُمّت من با پنج پرچم در کنار حوض کوثر بر من وارد می­شوند: اولین پرچم، پرچم گوساله­ای است که چون دستش را بگیرم، چهره­اش سیاه گشته و پاهایش بلرزد و شکم آن خالی گشته و پیروانش نیز چنین شوند. سپس پرچم فرعون اُمّت من بر من وارد می­شود که چون دستش را بگیرم، چهره­اش سیاه شود

ص: 328


1- . کشف الیقین: 140
2- . قیامت/ 5
3- . قیامت/ 13
4- . کشف الیقین: 149

أَعْلَمُ بِهِ مِنْکَ مَنْ خَلَّفْتَ فِی الْأَرْضِ بَعْدَکَ قُلْتُ خَیْرَ أَهْلِهَا لَهَا أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ نَاصِرَ دِینِکَ یَا رَبِّ وَ الْغَاضِبَ لِمَحَارِمِکَ إِذَا اسْتُحِلَّتْ وَ لِنَبِیِّکَ غَضَبَ النَّمِرِ إِذَا جَدَلَ (1) عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ بِالنُّبُوَّةِ وَ بَعَثْتُکَ بِالرِّسَالَةِ وَ امْتَحَنْتُ عَلِیّاً بِالْبَلَاغِ وَ الشَّهَادَةِ إِلَی أُمَّتِکَ وَ جَعَلْتُهُ حُجَّةً فِی الْأَرْضِ مَعَکَ وَ بَعْدَکَ وَ هُوَ نُورُ أَوْلِیَائِی وَ وَلِیُّ مَنْ أَطَاعَنِی وَ هُوَ الْکَلِمَةُ الَّتِی أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِینَ یَا مُحَمَّدُ وَ زَوَّجْتُهُ فَاطِمَةَ وَ إِنَّهُ وَصِیُّکَ وَ وَارِثُکَ وَ وَزِیرُکَ وَ غَاسِلُ عَوْرَتِکَ وَ نَاصِرُ دِینِکَ وَ الْمَقْتُولُ عَلَی سُنَّتِی وَ سُنَّتِکَ یَقْتُلُهُ شَقِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ أَمَرَنِی رَبِّی بِأُمُورٍ وَ أَشْیَاءَ أَمَرَنِی أَنْ أَکْتُمَهَا وَ لَمْ یُؤْذِنْ لِی فِی إِخْبَارِ أَصْحَابِی بِهَا ثُمَّ هَوَی بِیَ الرَّفْرَفُ فَإِذَا أَنَا بِجَبْرَئِیلَ فَتَنَاوَلَنِی مِنْهُ حَتَّی صِرْتُ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی فَوَقَفَ بِی تَحْتَهَا ثُمَّ أَدْخَلَنِی إِلَی جَنَّةِ الْمَأْوَی فَرَأَیْتُ مَسْکَنِی وَ مَسْکَنَکَ یَا عَلِیُّ فِیهَا فَبَیْنَا جَبْرَئِیلُ یُکَلِّمُنِی إِذْ تَجَلَّی لِی نُورٌ مِنْ نُورِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَنَظَرْتُ إِلَی مِثْلِ مَخِیطِ الْإِبْرَةِ إِلَی مِثْلِ مَا کُنْتُ نَظَرْتُ إِلَیْهِ فِی الْمَرَّةِ الْأُولَی فَنَادَانِی رَبِّی جَلَّ وَ عَزَّ یَا مُحَمَّدُ قُلْتُ لَبَّیْکَ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ إِلَهِی قَالَ سَبَقَتْ رَحْمَتِی غَضَبِی لَکَ وَ لِذُرِّیَّتِکَ أَنْتَ مُقَرَّبِی مِنْ خَلْقِی وَ أَنْتَ أَمِینِی وَ حَبِیبِی وَ رَسُولِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْ لَقِیَنِی جَمِیعُ خَلْقِی یَشُکُّونَ فِیکَ طَرْفَةَ عَیْنٍ أَوْ یُبْغِضُونَ صَفْوَتِی مِنْ ذُرِّیَّتِکَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ نَارِی وَ لَا أُبَالِی یَا مُحَمَّدُ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ إِلَی جَنَّاتِ النَّعِیمِ أَبُو السِّبْطَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ جَنَّتِی الْمَقْتُولَیْنِ ظُلْماً ثُمَّ

حَرَّضَ (2) عَلَی الصَّلَاةِ وَ مَا أَرَادَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ قَدْ کُنْتُ قَرِیباً مِنْهُ فِی الْمَرَّةِ الْأُولَی مِثْلَ مَا بَیْنَ کَبِدِ الْقَوْسِ إِلَی سِیَتِهِ (3) فَذَلِکَ قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی (4) مِنْ ذَلِکَ ثُمَّ ذَکَرَ سِدْرَةَ الْمُنْتَهَی فَقَالَ وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری عِنْدَ سِدْرَةِ

ص: 321


1- 1. جدل الرجل- کحسب-: اشتدت خصومته.
2- 2. حرضه علی الامر: حثه. و فی( ک): حرص. حرصه علی الشی ء: قوی رغبته فیه.
3- 3. کبد القوس: ما بین طرفی علاقتها. و سیته: ما عطف من طرفیها.
4- 4. سورة النجم: 9.

و پاهایش به لرزه افتد و شکم او خالی گردد و با پیروان خود نیز چنین کند. سپس پرچم آن ناقص الخلقه بر من وارد شود، پس چون دستش را بگیرم چهره­اش خود نیز همان کند، سپس به آن­ها می­گویم: به راهی بروید که دوستانتان رفتند، تشنه و سیه­روی بی­آنکه یک قطره از آن نوشانده شوند، می­روند. و پرچم چهارم را نام نبرده، سپس چنین گوید: آن­گاه امیرالمؤمنین و پیشوای دست و روی سپیدان بر من وارد می­شود، پس برمی­خیزم و دستش را می­گیرم که چهره او و یارانش سپید می­گردد، می­گویم: پس از من چه کردید؟ خواهند گفت: از ثقل بزرگ­تر پیروی کرده و آن را تصدیق نمودیم و ثقل اصغر را پشتیبانی کرده و نصرت دادیم و با وی کشته شدیم؛ پس می­گویم: وارد شوید، آن­گاه از آب کوثر چنان می­نوشتند که از آن پس هرگز تشنه نشوند و از آنجا می­روند در حالی که رخسار امامشان همانند خورشید برآمده درخشان و چهره­های آنان به مانند ماه شب چهارده در آسمان، چون نور ستارگان در آسمان دیده شوند؛ ابوذر به علی علیه السّلام، مقداد، عمّار، حذیفه و ابن مسعود گفت: آیا شما بر این امر گواهی نمی­دهید؟ گفتند: آری، گفت: من نیز بر آن گواهی می­دهم و این تأویل قول خدای عزّوجل است: «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوه»،(1){[در

آن] روزی که چهره هایی سپید، و چهره هایی سیاه گردد.}

توضیح

«الخفق»: اضطراب

مؤلف: به زودی این حدیث به صورت مفصّل خواهد آمد.

روایت67.

کشف الیقین: از کتاب«روح النفوس» از جابر بن سمره گفت: ما هماره علی بن ابی طالب علیه السّلام را «امیرالمؤمنین» خطاب می­کردیم و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نهی نمی­فرمود، بلکه لبخندی می­زد.(2)

روایت68.

کشف الیقین: از همان کتاب از علی علیه السّلام آورده است: در حالی بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وارد شدم که ابوبکر، عمر و عایشه حضور داشتند، پس میان آن حضرت

ص: 329


1- . کشف الیقین: 150 . آل عمران/ 106
2- . کشف الیقین: 160

الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی إِذْ یَغْشَی السِّدْرَةَ ما یَغْشی ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی (1) یَعْنِی مَا غَشِیَ السِّدْرَةَ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ عَظَمَتِهِ (2).

«56»

شف، [کشف الیقین] الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ثُمَّ قَالَ بَعْدَ کَلَامٍ لَا ضَرُورَةَ إِلَیْهِ: إِنَّ عَلِیّاً مَرِضَ فَعَادَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أَمَرَ هَؤُلَاءِ فَعَادُوهُ وَ قَالَ لَهُمْ سَلِّمُوا عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَامَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ فَقَالُوا أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ قَالَ فَانْطَلَقُوا فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَدَخَلَ عَلَیْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ وَ هُمْ عِنْدَهُ فَقَالَ لَهُ یَا عَلِیُّ مَا قَالُوا لَکَ فَقَالَ سَلَّمُوا عَلَیَّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ فَقَالَ لَهُمْ إِنَّ هَذَا اسْمٌ نَحَلَهُ اللَّهُ عَلِیّاً لَیْسَ هُوَ إِلَّا لَهُ ثُمَّ ذَکَرَ تَمَامَ الْحَدِیثِ (3).

«57»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَحْمَدَ الْبُسْتِیِّ مِنْ عُلَمَاءِ الْمُخَالِفِینَ قَالَ: مِنْ أَسْمَائِهِ مَا سَمَّاهُ جَبْرَئِیلُ بِهَا عَلَی مَا رَوَاهُ الْخَلْقُ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَوَجَدْتُهُ وَ رَأْسُهُ فِی حَجْرِ دِحْیَةَ الْکَلْبِیِّ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ لِی دِحْیَةُ وَ عَلَیْکُمُ السَّلَامُ (4) یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَارِسَ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ قَاتِلَ النَّاکِثِینَ وَ الْمَارِقِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ قَالَ إِمَامَ الْمُتَّقِینَ فِی بَعْضِ الرِّوَایَاتِ ثُمَّ قَالَ لَهُ تَعَالَ فَخُذْ(5) رَأْسَ نَبِیِّکَ فِی حَجْرِکَ فَأَنْتَ أَحَقُّ بِذَلِکَ فَلَمَّا دَنَوْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ وَضَعْتُ رَأْسَهُ فِی حَجْرِی لَمْ أَرَ دِحْیَةَ وَ فَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ عَیْنَهُ وَ قَالَ یَا عَلِیُّ مَنْ کُنْتَ تُکَلِّمُ قُلْتُ دِحْیَةَ الْکَلْبِیَّ وَ قَصَصْتُ عَلَیْهِ الْقِصَّةَ فَقَالَ لِی لَمْ یَکُنْ دِحْیَةَ(6) وَ إِنَّمَا کَانَ ذَلِکَ جَبْرَئِیلَ أَتَاکَ لِیُعَرِّفَکَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی سَمَّاکَ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ(7).

ص: 322


1- 1. سورة النجم: 13- 17.
2- 2. المصدر نفسه: 89- 91.
3- 3. المصدر نفسه: 95 و 96.
4- 4. فی المصدر: و علیک السلام.
5- 5. فی المصدر و( م): خذ.
6- 6. فی المصدر: قال لم یکن دحیة.
7- 7. المصدر نفسه: 96.

و عایشه نشستم. عایشه گفت: علی، تو چرا در جایی دیگر جز کنار ران من نمی­نشینی؟! پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر پشت او زده و فرمود: با آزردن برادرم مرا آزار مده که او امیرمؤمنان است و سرور مسلمانان و پیشوای دست و روی سپیدان، خداوند در روز قیامت او را بر پل صراط می­نشاند، آن­گاه دوستداران او را به بهشت و دشمنانش را به دوزخ وارد می­کند.(1)

روایت69.

الارشاد: انس بن مالک گوید: من خدمتکار رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودم، چون شب نوبت اُمّ حبیبه دختر ابوسفیان شد، با آب وضو نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمدم. ایشان به من فرمود: ای انس، الساعۀ از این در امیرالمؤمنین و بهترین اوصیا، پیشتازترین مردم در اسلام آوردن و عالم­ترین و بردبارترین ایشان بر تو وارد می­شود. با خود گفتم: خدایا او را از قوم من قرار ده. گوید: طولی نکشید که علی بن ابی طالب در حالی از در وارد شد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وضو می­گرفت؛ پس رسول خدا آب وضو را چنان به صورت علی علیه السّلام پاشید که چشمان آن حضرت از آن آب پرشد؛ سپس علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، این چه کاری بود با من کردید؟ پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: هرچه بوده، خیر بوده است، تو از منی و من از تو! رسالت مرا ابلاغ می­کنی، تعهدات مرا به جا می­آوری، مرا غسل داده، به خاکم می­سپاری، صدای مرا به گوش مردم می­رسانی و پس از من مسائل دین را برای آنان آشکار می­سازی. علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول الله، مگر خود رسالت را ابلاغ نفرموده­­ای؟ فرمود: آری، لیکن پس از من، آنچه را که در آن اختلاف نظر پیدا می­کنند، برایشان آشکار می­سازی.(2)

روایت70.

الارشاد: ابن عباس گوید: پیامبرصَلی الله علیهِ و آله به اُمّ­ سلمه - رضی الله عنها - فرمود: گوش کن و گواه باش، این علی امیرمؤمنان و سرور اوصیاست.(3)

ص: 330


1- . کشف الیقین: 161
2- . ارشاد: 20
3- . ارشاد: 20

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب رَوَی الْخَلْقُ مِنْهُمْ ابْنُ مَخْلَدٍ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: مِثْلَهُ (1).

«58»

شف، [کشف الیقین] مِنْ مُصَنَّفَاتِ بَعْضِ عُلَمَاءِ الْمُخَالِفِینَ رُوِیَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ وَ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحَکَمِ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ وَ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ السَّکَنِ جَمِیعاً عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنِ السَّرِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ خرور [حَزَوَّرٍ] قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ الْعَلَاءُ بْنُ هِلَالٍ عَلَی أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ حَیْثُ قَدِمَ مِنْ خُرَاسَانَ فَقَالَ حَدَّثَنِی أَخُوکَ أَبُو دَاوُدَ عَنْ بُرَیْدَةَ بْنِ حُصَیْبٍ الْأَسْلَمِیِّ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَدَخَلَ عَلَیْنَا أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قُمْ یَا أَبَا بَکْرٍ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ أَ مِنَ اللَّهِ أَمْ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ عُمَرُ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ثُمَّ جَاءَ سَلْمَانُ کَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ فَسَلَّمَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَسَلَّمَ ثُمَّ جَاءَ عَمَّارٌ فَسَلَّمَ ثُمَّ جَلَسَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قُمْ یَا عَمَّارُ فَسَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (2) فَقَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ دَنَا فَجَلَسَ فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِوَجْهِهِ فَقَالَ إِنِّی قَدْ أَخَذْتُ مِیثَاقَکُمْ عَلَی ذَلِکَ کَمَا أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی آدَمَ فَقَالَ لَهُمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی (3) وَ سَأَلْتُمُونِی أَنْتُمْ أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ فَقُلْتُ بَلَی أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ نَقَضْتُمُوهُ لَتَکْفُرُنَّ فَخَرَجُوا مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ یَضْرِبُ بِإِحْدَی یَدَیْهِ عَلَی الْأُخْرَی ثُمَّ قَالَ کَلَّا وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ فَقُلْتُ مَنْ ذَلِکَ الرَّجُلُ قَالَ لَا تَتَحَمَّلُهُ وَ جَابِرٌ مِنْ خَلْفِی یَغْمِزُنِی أَنْ سَلْهُ فَأَلْحَحْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ الْأَعْرَابِیُّ یَعْنِی عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ (4).

«59»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ الرِّسَالَةِ الْمُوضِحَةِ تَأْلِیفِ الْمُظَفَّرِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ حَفْصٍ قَالا حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِسْحَاقَ

ص: 323


1- 1. مناقب آل أبی طالب 1: 548.
2- 2. فی المصدر: فسلم علی علی أمیر المؤمنین.
3- 3. سورة الأعراف: 172.
4- 4. الیقین: 97 و 98.

مناقب ابن شهر آشوب: نظیر این حدیث را از اعمش نقل کرده است.(1)

روایت71.

الارشاد: معاویة بن ثعلبه گوید: به ابوذر - رضی الله عنه - گفته شد: وصیّت کن! گفت: وصیّت کرده­ام. گفته شد: برای چه کسی؟ گفت: برای امیرالمؤمنین. گفته شد: عثمان؟ گفت: نه آنکه به راستی امیرالمؤمنین است، علی بن ابی طالب علیه السّلام! او قوام زمین و مربّی این اُمّت است، اگر او را از دست دهید، زمین و هر چه در آن است را دگرگون خواهید یافت.(2)

توضیح

جزری گوید: در حدیث ابوذر، وی در وصف علی علیه السّلام گوید: او به راستی دانای زمین است و زرّ آن است که بدو آرامش می­یابد و «زرّ» به معنای «قوام» آن است و اصل آن از «زرّ القلب» گرفته شده که استخوانی بسیار ریز است و قوام قلب موکول به آن است. هروی نیز این حدیث را از سلمان روایت کرده است.(3)

روایت72.

کشف الیقین: محمّد بن جریر طبری صاحب تاریخ معروف طبری از عبدالرزّاق از معمر، از زهری از سعید بن مسیّب روایتی آورده، سپس در آن از زبان سلمان فارسی چنین آورده است: پس سلمان برخاسته و گفت: ای مسلمانان، شما را به خدا و به حق رسول او سوگند می­دهم آیا شهادت نمی­دهید که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: سلمان از ما اهل بیت است؟ گفتند: آری به خدا، بدان شهادت می­دهیم. سلمان گفت: اینک من خدا را شاهد می­گیرم که از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدم که می­فرمود: علی امام پارسایان و پیشوای دست و رو سپیدان و بعد از من، امیر اوست.(4)

روایت73.

تفسیر عیاشی: امام صادق علیه السّلام فرمود: مردی بر ابی عبدالله الحسین علیه السّلام وارد شده و گفت: السّلام علیک یا امیرالمؤمنین. امام برخاست و روی پاهای خود ایستاد و فرمود: درنگ کُن، این نام برازنده کسی جز امیرالمؤمنین علیه السّلام نیست و خداوند این نام را بر وی نهاده است، و هر کس جز او این نام را بر او نهند و بدان راضی شود، هرزه و هرجایی است، و اگر این گونه نباشد، بدان مبتلا می­شود و این قول خدا در کتاب اوست: «إِن یَدْعُونَ مِن

ص: 331


1- . مناقب آل ابی طالب 1: 547
2- . ارشاد : 20
3- . النهایۀ 2: 124
4- . کشف الیقین: 183

قَالَ حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ سَالِمٍ عَنْ صَبَّاحِ بْنِ یَحْیَی الْمُزَنِیِّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ بُرَیْدَةَ الْأَسْلَمِیِّ قَالَ: کُنَّا نُسَلِّمُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بِحَضْرَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ نَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ یَرُدُّ عَلَیْنَا(1).

«60»

شف، [کشف الیقین] الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ سَالِمٍ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِیِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :یَدْخُلُ الْآنَ

قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ یَدْخُلُ الْآنَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ قَالَ قُلْتُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ فَدَخَلَ عَلِیٌّ علیه السلام فَقَامَ النَّبِیُّ مُسْتَبْشِراً فَجَعَلَ یَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ بِوَجْهِ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ إِنَّکَ تَصْنَعُ بِی شَیْئاً مَا صَنَعْتَهُ بِی قَالَ وَ لِمَ لَا أَصْنَعُ هَذَا وَ أَنْتَ تُؤَدِّی عَنِّی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ تَقْضِی دَیْنِی وَ تُبَیِّنُ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ بَعْدِی (2).

«61»

شف، [کشف الیقین] الْمُظَفَّرُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ حَمْدَانَ الْمُعَافَی (3) عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ یَوْمٌ شَرِیفٌ عَظِیمٌ أَخَذَ اللَّهُ الْمِیثَاقَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَمَرَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله أَنْ یَنْصِبَهُ لِلنَّاسِ عَلَماً وَ شَرَحَ الْحَالَ وَ قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ ثُمَّ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکَ أَنْ تُعْلِمَ أُمَّتَکَ وَلَایَةَ مَنْ فَرَضْتُ طَاعَتَهُ وَ مَنْ یَقُومُ بِأَمْرِهِمْ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَکَّدَ ذَلِکَ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ (4) فَقَالَ أَیْ رَبِّ وَ مَنْ وَلِیُّ أَمْرِهِمْ بَعْدِی فَقَالَ مَنْ هُوَ لَمْ یُشْرِکْ بِی طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ لَمْ یَعْبُدْ وَثَناً وَ لَا أَقْسَمَ بِزَلَمٍ (5) عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ

ص: 324


1- 1. الیقین: 125. قوله« و یرد علینا» أی یرد علینا جواب سلامنا.
2- 2. المصدر نفسه: 128.
3- 3. فی المصدر: عن أحمد بن المعافی، و هو سهو، و الصحیح حمدان بن المعافی، راجع جامع الرواة 1: 278.
4- 4. سورة النساء: 59.
5- 5. الزلم: السهم لا ریش علیه. و کان العرب یستقسمون بالازلام فی الجاهلیة.

دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَ إِن یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَنًا مَّرِیدًا»،(1){[مشرکان]،

به جای او، جز بتهای مادینه را [به دعا] نمی خوانند، و جز شیطانِ سرکش را نمی خوانند.} عرض کرد: پس قائم شما را به چه خوانند؟ فرمود: گویند: «السّلام علیک یا بقیّۀ الله السّلام علیک یابن رسول الله».(2)

روایت74.

الاختصاص: از ابی الصبّاح ابن مولی آل سام روایت شده: من و ابوالمغرا نزد ابا عبدالله علیه السّلام بودیم که مردی روستایی بر ما وارد شده و گفت: «السّلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمۀ الله و برکاته». ابا عبدالله علیه السّلام به وی فرمود: «و علیک السّلام و رحمۀ الله و برکاته»، سپس او را نزد خود خوانده و در کنار خویش نشاند. پس به ابوالمغرا گفتم: تاکنون ندیدم که کسی با این نام جز بر امیرالمؤمنین علی علیه السّلام سلام کند. پس ابا عبدالله علیه السّلام به من فرمود: ای ابا صباح، مؤمنی حقیقی یافت نشود مگر اینکه بداند هر صفتی که اولین ما از آن برخوردار است، آخرین ما هم از آن برخوردار است. (3)

توضیح

این حدیث نادر است، چون با دیگر روایات فراوان که دال بر منع نامیدن دیگران به «امیرالمؤمنین» است تعارض دارد. و می­توان آن را چنین توجیه کرد که آن حضرت علیه السّلام بدان جهت به آن شخص آن­گونه پاسخ داده که تصور نموده این معنای نام برای ایشان حاصل نیست و شکّی نیست که جملگی ایشان مصداق نام امیرالمؤمنین هستند و منع اطلاق این نام بر غیر علی علیه السّلام مبتنی بر مصلحتی است؛ و احتمال دارد که این منع بدان سبب بوده است تا هر کسی به خود جرأت ندهد آن را در مورد افرادی جز ائمه علیهم السّلام به کار برد. والله أعلم.

روایت75.

تفسیر عیاشی: جابر گوید: به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: از کی علی بن ابی طالب علیه السّلام را امیرالمؤمنین نامیدند؟ فرمود: به خدا سوگند این آیه بر محمّد صَلی الله علیهِ و آله نازل شد: «وَ أَشهَْدَهُمْ عَلیَ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ»،(4){ و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟} و «أنَّ محمّداً رسول الله و إنَّ علیّاً امیرالمؤمنین؟» بنابراین، به خدا سوگند که این خداوند است که او را امیرالمؤمنین نامیده است.

ص: 332


1- . نساء/ 117
2- . تفسیر عیاشی، نسخه خطی
3- . الاختصاص: 268-267
4- . اعراف/ 172

وَ إِمَامُهُمْ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ فَهُوَ الْکَلِمَةُ الَّتِی أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِینَ وَ الْبَابُ الَّذِی أُوتَی مِنْهُ مَنْ أَطَاعَهُ أَطَاعَنِی وَ مَنْ عَصَاهُ عَصَانِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَیْ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ قُرَیْشاً وَ النَّاسَ عَلَی نَفْسِی وَ عَلَی عَلِیٍّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَعِیداً وَ تَهْدِیداً یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ (1) ثُمَّ ذَکَرَ صُورَةَ مَا جَرَی بِغَدِیرِ خُمٍّ مِنْ وَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام (2).

«62»

شف، [کشف الیقین] من روایة الخلیفة الناصر من بنی العباس و روینا کتابه عن السید فخار بن معد الموسوی فقال أخبرنا عبد الحق بن أبی الفرج عن محمد بن علی بن میمون عن الشریف محمد بن علی بن عبد الرحمن الحسنی عن محمد بن جعفر التمیمی عن أبی العباس بن سعید عن المنذر القابوسی عن محمد بن علی عن عبید بن یحیی العطار عن محمد بن الحسین بن علی بن الحسین عن أبیه عن جده قال: إن فی اللوح المحفوظ تحت العرش علی بن أبی طالب أمیر المؤمنین (3).

«63»

شف، [کشف الیقین] مِنَ الْکِتَابِ الْمُسَمَّی حُجَّةَ التَّفْصِیلِ تَأْلِیفِ ابْنِ الْأَثِیرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْوَاسِطِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ الْأَنْمَاطِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ رَبِیعَةَ السَّعْدِیِّ قَالَ: کَانَ حُذَیْفَةُ وَالِیاً لِعُثْمَانَ عَلَی الْمَدَائِنِ فَلَمَّا صَارَ عَلِیٌّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کَتَبَ لِحُذَیْفَةَ عَهْداً یُخْبِرُهُ بِمَا کَانَ مِنْ أَمْرِهِ وَ بَیْعَةِ النَّاسِ إِیَّاهُ فَاسْتَوَی

حُذَیْفَةُ جَالِساً وَ کَانَ عَلِیلًا فَقَالَ قَدْ وَ اللَّهِ وَلَّاکُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً قَالَهَا ثَلَاثاً فَقَامَ إِلَیْهِ شَابٌّ مِنَ الْفُرْسِ مُتَقَلِّداً سَیْفاً فَقَالَ أَیُّهَا الْأَمِیرُ أَ تَأْذَنُ فِی الْکَلَامِ (4) قَالَ نَعَمْ قَالَ الْیَوْمَ صَارَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَوْ لَمْ یَزَلْ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ حُذَیْفَةُ بَلْ لَمْ یَزَلْ وَ اللَّهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ وَ کَیْفَ لَنَا بِمَا تَقُولُ قَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ کِتَابُ اللَّهِ

ص: 325


1- 1. سورة المائدة: 67.
2- 2. المصدر نفسه: 131.
3- 3. المصدر نفسه: 135 و 136.
4- 4. فی المصدر: أ تأذن لی فی الکلام.

و ازجابر روایت کرده: امام باقر علیه السّلام فرمود: ای جابر، اگر جاهلان می­دانستند علی علیه السلام از چه زمانی امیرالمؤمنین نامیده شده، حقّ او را انکار نمی­کردند. گوید: عرض کردم: قربانت گردم، از کی بدین نام نامیده شد؟ فرمود: قول خداست که می­فرماید: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنیِ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتهَُمْ وَ أَشهَْدَهُمْ عَلیَ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ»،(1)

هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟} و اینکه محمّد فرستاده من است و اینکه علی امیرمؤمنان است. سپس به من فرمود: ای جابر، به خدا سوگند، محمّد صَلی الله علیهِ و آله این آیه را به همین شکل آورد.(2)

روایت76.

مناقب ابن شهر آشوب: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند آیه­ای از قرآن را نازل نفرموده که «یا أیّها الذین امنوا» در آن باشد، مگر اینکه علی علیه السّلام امیر و شریف آنان باشد. و در روایت حذیفه آمده است: مگر اینکه علی لبّ لباب آن باشد. و در روایتی دیگر: مگر اینکه علی سر کرده و امیر آن باشد. و در روایت موسی قطّان و وکیع بن جّراح: مگر اینکه علی امیر و شریف آن باشد، زیرا به جهت ایمان، او نخستینِ مؤمنان است. و در روایت ابراهیم ثقفی، احمد بن حنبل، ابن بطّه عکبری از عکرمه از ابن عباس: مگر اینکه علی سرکرده، شریف و امیر آن باشد. و در صحیفة الرضا علیه السّلام: در قرآن «یا أیّها الذین امنوا» جز در حق ما نازل نشده است و در تورات هر جا «یا أیّها الناس» باشد، در حق ماست. و در تفسیر مجاهد آمده است: در هر کجای قرآن «یا أیّها الذین امنوا» آمده باشد، نخستین مخاطب آن علی علیه السّلام است، زیرا در اسلام آوردن بر همه پیشی گرفته است، از این رو خداوند در هشتاد و نه جا، وی را «امیرالمؤمنین و سیّد المخاطَبین إلی یوم الدین« نامیده است.

امام صادق علیه السّلام: «و أَوْفُواْ بِعَهْدِ الله»،(3)

چون با خدا پیمان بستید، به عهد خود وفا کنید.} تا چهار آیه، در شأن علی علیه السّلام نازل شده است و فرمایش رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله که «بر علی علیه السّلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنید»، از جانب خودش نبود.

محمّد بن مسلم از امام باقر علیه السّلام در قول خدای تعالی: «وَ لَوْ أَلْقَی مَعَاذِیرَهُ»،(4){هر چند دست به عذرتراشی زند.}

ص: 333


1- . اعراف/172
2- . تفسیر عیاشی، نسخه خطی
3- . نحل/ 91
4- . قیامت/ 15

عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ شِئْتَ حَدَّثْتُکَ ذَلِکَ لِعَهْدٍ عَلَیَّ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ فَقَالَ الشَّابُّ حَدِّثْنَا یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لِأَصْحَابِهِ إِذَا رَأَیْتُمْ دِحْیَةَ الْکَلْبِیَّ عِنْدِی فَلَا یَدْخُلَنَّ عَلَیَّ أَحَدٌ وَ إِنِّی أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْماً فِی حَاجَةٍ فَرَأَیْتُ شَمْلَةً مُرْخَاةً(1) عَلَی الْبَابِ فَرَفَعْتُ الشَّمْلَةَ فَإِذَا أَنَا بِدِحْیَةَ الْکَلْبِیِّ فَغَمَّضْتُ عَیْنِی فَرَجَعْتُ قَالَ فَلَقِیتُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ لِی یَا بَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ مِنْ أَیْنَ أَقْبَلْتَ قُلْتُ أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی حَاجَةٍ فَلَمَّا أَتَیْتُ مَنْزِلَهُ رَأَیْتُ شَمْلَةً مُرْخَاةً عَلَی الْبَابِ فَرَفَعْتُ الشَّمْلَةَ فَإِذَا أَنَا بِدِحْیَةَ الْکَلْبِیِّ فَرَجَعْتُ قَالَ فَقَالَ لِی عَلِیٌّ علیه السلام ارْجِعْ یَا حُذَیْفَةُ فَإِنِّی أَرْجُو أَنْ یَکُونَ هَذَا الْیَوْمُ حُجَّةً عَلَی هَذَا الْخَلْقِ قَالَ فَرَجَعْتُ مَعَ عَلِیٍّ علیه السلام فَوَقَفْتُ عَلَی الْبَابِ وَ دَخَلَ عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ رَدَّ دِحْیَةُ فَقَالَ وَ عَلَیْکُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ أَنَا قَالَ أَظُنُّکَ دِحْیَةَ الْکَلْبِیَّ قَالَ أَجَلْ خُذْ رَأْسَ ابْنِ عَمِّکَ فَأَنْتَ أَحَقُّ بِهِ مِنِّی فَمَا کَانَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ رَفَعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله رَأْسَهُ فَقَالَ یَا عَلِیُّ مِنْ حَجْرِ مَنْ أَخَذْتَ رَأْسِی وَ غَابَ دِحْیَةُ فَقَالَ أَظُنُّهُ مِنْ حَجْرِ دِحْیَةَ الْکَلْبِیِّ قَالَ أَجَلْ فَأَیَّ شَیْ ءٍ قِیلَ لَکَ قَالَ قُلْتُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَرَدَّ عَلَیَّ وَ عَلَیْکُمُ السَّلَامُ (2) وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله طُوبَی لَکَ یَا عَلِیُّ سَلَّمَتْ عَلَیْکَ الْمَلَائِکَةُ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِینَ قَالَ فَخَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ یَا حُذَیْفَةُ أَ سَمِعْتَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَکَیْفَ سَمِعْتَ قَالَ قُلْتُ کَالَّذِی سَمِعْتَ قَالَ فَقَالَ الْفَارِسِیُّ فَأَیْنَ کَانَتْ أَسْیَافُکُمْ ذَلِکَ الْیَوْمَ یَعْنِی یَوْمَ بَیْعَةِ أَبِی بَکْرٍ قَالَ وَیْحَکَ تِلْکَ قُلُوبٌ ضُرِبَ عَلَیْهَا بِالْغَفْلَةِ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ.

قَالَ السَّیِّدُ وَ رَأَیْتُ هَذَا حَدِیثَ حُذَیْفَةَ أَبْسَطَ وَ أَکْثَرَ مِنْ هَذَا فِی تَسْمِیَةِ عَلِیٍّ علیه السلام بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ هُوَ بِإِسْنَادٍ هَذَا لَفْظُهُ حَدَّثَنِی عَمِّی السَّعِیدُ الْمُوَفَّقُ أَبُو طَالِبٍ حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَهْرِیَارَ الْخَازِنُ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فِی شَهْرِ اللَّهِ

ص: 326


1- 1. الشملة: کساء واسع یشتمل به. أرخی الستر: أسدله.
2- 2. فی المصدر: فرد علی و قال: و علیکم السلام.

آورده است که فرمود: این آیه درباره مردی نازل شده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی امر فرمود: به عنوان امیرالمؤمنین بر علی علیه السّلام سلام کند. و چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وفات یافت، عمل به فرمان پیامبر را ترک نموده، بدان وفادار نماند. و علمای ایشان از قبیل منقری، با اسناد به عمران بن بریده اسلمی و یوسف بن کلیب مسعودی با اسناد خود از ابو داوود از بریده، و عباد بن یعقوب اسدی با اسناد خود از داوود سبیعی از ابو بریده روایت کرده­اند که ابویکر بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد شد و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: برو و به امیرالمؤمنین سلام کن. عرض کرد: یا رسول الله، با وجود زنده بودن شما؟ فرمود: آری، با وجود زنده بودن من! سپس عمر آمد و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله

همان دستور را به وی داد. و در روایت سبیعی آمد است که عمر گفت: امیرالمؤمنین کیست؟ فرمود: علیّ بن ابی طالب! عرض کرد: فرمان از جانب خدا و رسول اوست؟ فرمود: آری.

ابراهیم ثقفی از عبدالله بن جبله کنانی از ذریح محاربی از ابوحمزه ثمالی از امام صادق علیه السّلام روایت است که هنگام بیعت کردن مردم با ابوبکر، بُریده غایب بود و در شام به سر می­برد. چون بازگشت، نزد ابوبکر در مجلس وی رفته و گفت: ای ابوبکر، آیا فراموش کرده­ای که به عنوان یک تکلیف از جانب خدا و رسول او به علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام دادیم؟ گفت: ای بُریده، تو غایب بودی و ما حاضر و خداوند پس از هر مسأله­ای مسأله دیگری پیش می­آورد، و خداوند متعال برای این خاندان، نبوّت و حکومت را یک­جا قرار نداده است.

و علمای شیعه جایز نمی­دانند که این لفظ بر کسی از ائمّه جز علی علیه السّلام اطلاق شود. مردی امام صادق علیه السّلام را «یا امیرالمؤمنین» خطاب نمود، آن حضرت علیه السّلام فرمود: درنگ کن! هر کس رضایت دهد او را به این نام بنامند، خداوند او را به گرفتاری ابوجهل مبتلا می­کند.

ابان بن صلت گوید: امام صادق علیه السّلام می­فرماید: بدان جهت امیرالمؤمنین را بدین نام خوانده­اند که او طعام و خواربار علم بود و علما از علم او توشه بر گرفته و علم او را به کار می­بستند .

سلمان از پیامبر همین سؤال را پرسید، فرمود: زیرا وی علم را به آنان می­خوراند، او دیگران را از علم اطعام می­کند و خود از کسی علم نمی­گیرد. و این معنا را در باب مولد آن حضرت بیان کرده­ایم. ابن عباس گوید: علّت نامیدن وی به امیرالمؤمنین آن است که وی نخستین کسی بود که ایمان آورد. خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد آورده است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در روز صلح حدیبیه در حالی که دست علی علیه السّلام را در دست گرفته بود، فرمود: این امیر نیکوکاران است و قاتل کفّار؛ هر که وی را یاری کند، رستگار است و آنکه او را واگذارد، خوار و ذلیل گردد. آن حضرت این سخنان را با صدای بلند و رسا بیان می­فرمود.

احمد بن حنبل در کتاب «مسند الاخبار» و ابو یوسف نسوی در کتاب «المعرفۀ و التاریخ»، و الکانی

ص: 334

الْأَصَمِّ رَجَبٍ مِنْ سَنَةِ أَرْبَعٍ وَ خَمْسِینَ وَ خَمْسِ مِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنِی خَالِیَ السَّعِیدُ أَبُو عَلِیٍّ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الطُّوسِیُّ عَنْ وَالِدِهِ السَّعِیدِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِیِّ الْمُصَنِّفِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ وَ أَحْمَدَ بْنِ عُبْدُونٍ وَ أَبِی طَالِبٍ بْنِ غُرُورٍ وَ أَبِی الْحَسَنِ الصَّقَّالِ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ الشَّیْبَانِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْمُحَارِبِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو طَاهِرٍ مُحَمَّدُ بْنُ تَسْنِیمٍ الْحَضْرَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَسْبَاطٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ عَنْ فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِنْدٍ الْجَمَلِیِّ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَمَةَ وَ مِقْدَارُ هَذِهِ الرِّوَایَةِ أَکْثَرُ مِنْ خَمْسٍ وَ ثَلَاثِینَ قَائِمَةً بِقَالَبِ الثُّمُنِ یَتَضَمَّنُ أَیْضاً أَمْرَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مَنْ حَضَرَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ بِالتَّسْلِیمِ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فِیهِ: أَنَّ حُذَیْفَةَ بْنَ الْیَمَانِ اعْتَذَرَ إِلَی الشَّابِّ فِی سُکُوتِهِمْ عَنِ الْإِنْکَارِ لِلتَّقَدُّمِ عَلَی مَوْلَانَا عَلِیٍّ علیه السلام بِمَا هَذَا لَفْظُهُ أَیْضاً فَقَالَ لَهُ أَیُّهَا الْفَتَی إِنَّهُ أُخِذَ وَ اللَّهِ بِأَسْمَاعِنَا وَ أَبْصَارِنَا وَ کَرِهْنَا الْمَوْتَ وَ زُیِّنَتْ عِنْدَنَا الْحَیَاةُ وَ سَبَقَ عِلْمُ اللَّهِ وَ نَحْنُ نَسْأَلُ اللَّهَ التَّغَمُّدَ لِذُنُوبِنَا وَ الْعِصْمَةَ فِیمَا بَقِیَ مِنْ آجَالِنَا فَإِنَّهُ مَالِکُ ذَلِکَ (1).

«64»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ نَهْجِ النَّجَاةِ تَأْلِیفِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْحُلْوَانِیِّ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ بْنِ الْمُفِیدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ إِسْرَائِیلَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی رَبِیعَةَ الصَّیْرَفِیِّ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ أَبِیهِ أَنَّهُ حَدَّثَهُ فِی مَرَضِهِ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ قَالَ: کُنْتُ خَادِمَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَجَلَسْتُ بِبَابِ أُمِّ حَبِیبَةَ(2) بِنْتِ أَبِی سُفْیَانَ وَ فِی الْحُجْرَةِ رِجَالٌ مِنْ أَهْلِهِ وَ ذَلِکَ فِی یَوْمِ أُمِّ حَبِیبَةَ بِنْتِ أَبِی سُفْیَانَ فَأَقْبَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَیْهِمْ وَ قَالَ سَیَدْخُلُ عَلَیْکُمُ السَّاعَةَ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ خَیْرُ الْوَصِیِّینَ أَقْدَمُ أُمَّتِی سِلْماً وَ أَکْثَرُهُمْ عِلْماً فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَی طَهُورِهِ یَتَوَضَّأُ فَرَدَّ مِنْ مَاءِ یَدِهِ عَلَی وَجْهِ عَلِیٍّ علیه السلام حَتَّی امْتَلَأَتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْمَاءِ فَأَشْفَقَ عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ حَدَثَ فِیَّ شَیْ ءٌ

ص: 327


1- 1. المصدر نفسه: 137- 139.
2- 2. هی إحدی أزواج النبیّ صلّی اللّه علیه و آله، کنیت بابنتها حبیبة بنت عبید اللّه بن جحش، و اسمها رملة، و کانت من السابقین إلی الإسلام، أورد الجزریّ ترجمتها مفصلة فی أسد الغابة 5: 573 و 574.

و ابوالقاسم الکانی در کتاب «الشرح» از بُریده و براء آورده­اند که آن دو گویند: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دو لشکر را به یمن اعزام فرمود که علی بن ابی طالب علیه السلام و خالد بن ولید را به فرماندهی هر کدام از این لشکرها گمارد و فرمود: اگر با هم گرد آمدید، فرمانده هر دو سپاه علی است، اما اگر جدا بودید، هریک فرمانده لشکر خویش است.

پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هماره او را امیر بر مردم قرار می­داد و کسی را بر وی به عنوان امیر نمی­گمارد.(1)

روایت77.

مجالس مفید: امام باقر از پدرش از جدّش علیهم صلوات الله آورده است که: خدای جلَّ جلاله جبرئیل را نزد محمّد صلی الله علیه و آله فرستاد تا در حیات خود بر ولایت علی بن ابی طالب علیه السّلام گواهی داده، پیش از رحلتش وی را امیرالمؤمنین بنامد. سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هفت نفر را فراخوانده و به آنان فرمود: بدان جهت شما را فراخوانده­ام که گواهان خداوند بر روی زمین باشید، چه بر گواهی خود پایداری کنید و چه آن را پوشیده دارید؛ سپس فرمود: ابویکر، برخیز و به عنوان امیرالمؤمنین به علی سلام کن! عرض کرد: آیا فرمان از جانب خدا و رسول اوست؟ فرمود: آری. پس ابوبکر برخاست و به عنوان امیرالمؤمنین به علی علیه السّلام سلام کرد. سپس فرمود: ای عمر، برخیز و به عنوان امیرالمؤمنین بر علی سلام کن! عرض کرد: آیا به فرمان خدا و رسول او، وی را امیرالمؤمنین بنامیم؟ فرمود: آری! پس عمر برخاست و به وی سلام کرد.

سپس به مقداد بن اسود کندی فرمود: برخیز و به علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن، مقداد بی­آنکه مانند دو مرد پیش از خود سؤالی کرده باشد، برخاست و سلام کرد. آن­گاه به ابوذر غفاری فرمود: برخیز و به علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن! ابوذر برخاست و سلام کرد. سپس به حذیفه یمانی فرمود: برخیز و به علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن! حذیفه برخاست و سلام کرد. آن­گاه به عمّار بن یاسر فرمود: برخیز و به علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن! و عمّار برخاسته و سلام کرد. آن­گاه به عبدالله بن مسعود فرمود: برخیز و به علی به عنوان امیرالمؤمنین به علی سلام کن! و او نیز برخاسته و سلام کرد. سپس به بریده گفت: برخیز و به علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن! - و بریده از همه آن­ها کم سن و سال­تر بود - پس بریده برخاست و سلام کرد.

ص: 335


1- . مناقب آل ابی طالب 1: 549- 546

فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا حَدَثَ فِیکَ یَا عَلِیُّ إِلَّا خَیْرٌ یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ تُغَسِّلُ جَسَدِی وَ تُوَارِینِی فِی لَحْدِی وَ تُبَلِّغُ النَّاسَ عَنِّی فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ وَ لَیْسَ قَدْ بَلَّغْتَهُمْ قَالَ بَلَی وَ لَکِنْ تُبَیِّنُ لَهُمْ مَا یَخْتَلِفُونَ فِیهِ بَعْدِی (1).

«65»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ أَسْمَاءِ مَوْلَانَا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحِیمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَعْدَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ بْنِ أَبِی لَیْلَی عَنْ عَاصِمِ بْنِ فَضْلٍ الْخَیَّاطِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ ابْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ (2) هَذِهِ الْآیَةُ بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ (3) دَخَلَ أَبُو بَکْرٍ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ سَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ

فَقَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ قَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ثُمَّ دَخَلَ عُمَرُ قَالَ سَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ قَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ ثُمَّ نَزَلَتْ یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ(4) قَالَ مَا قَدَّمَ مِمَّا أُمِرَ بِهِ وَ مَا أَخَّرَ مِمَّا لَمْ یَفْعَلْهُ لَمَّا أُمِرَ بِهِ مِنَ السَّلَامِ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ (5).

«66»

شف، [کشف الیقین] مِنَ الْکِتَابِ الْمَذْکُورِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ زَکَرِیَّا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَسَدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ عَنْ صَخْرِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ حَنَانِ بْنِ الْحَارِثِ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ جَمِیلٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ ضَمْرَةَ عَنْ أَبِی الْحُسَیْنِ قَالَ: لَمَّا سُیِّرَ أَبُو ذَرٍّ اجْتَمَعَ هُوَ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ الْمِقْدَادُ وَ حُذَیْفَةُ وَ عَمَّارٌ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ أَبُو ذَرٍّ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ إِنَّ أُمَّتِی تَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ عَلَی خَمْسِ رَایَاتٍ أَوَّلُهَا رَایَةُ الْعِجْلِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِیَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ فُعِلَ ذَلِکَ بِتَبَعِهِ (6) ثُمَّ تَرِدُ عَلَیَّ رَایَةُ فِرْعَوْنِ أُمَّتِی فَإِذَا أَخَذْتُ بِیَدِهِ اسْوَدَّ

ص: 328


1- 1. المصدر نفسه: 140.
2- 2. المصدر: لما أنزلت.
3- 3. سورة القیامة: 5.
4- 4. سورة القیامة: 13.
5- 5. المصدر نفسه: 149.
6- 6. بمن تبعه.

آن­گاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: من شما را فرا خواندم تا گواهان خدا بر روی زمین باشید، خواه بر گواهی خود پایداری کنید یا آن را کتمان نمایید.(1)

روایت78.

امالی طوسی: علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: پیش از نزول آیه حجاب بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در خانه عایشه وارد شدم و میان آن دو نشستم. عایشه گفت: ای پسر ابوطالب، برای نشستنت، جایی جز کنار ران من نیافتی؟ از من دور شو! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر میان دو او کتف زده و فرمود: وای بر تو، از امیرالمؤمنین و سرور مسلمانان و پیشوای دست و رو سپیدان چه می­خواهی؟(2)

روایت79.

رجال کشّی: ابو داوود گوید: هنگام مرگ در حالی که جابر جعفی بالای سرش نشسته بود، بر وی وارد گشتم. گوید: سعی کرد چیزی بگوید اما نتوانست. محمّد بن جابر گفت: از او سؤال کن.: پس گفتم: داوود، بگو آن حدیثی را که قصد داشتی به ما بگویی. گفت: عمران بن حصین خزاعی مرا روایت کرد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به فلانی و فلانی امر فرمود که به علی علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنند. آن دو گفتند: آیا این حکم خدا و رسول اوست؟ فرمود: حکم خدا و رسول اوست. سپس به حذیفه و سلمان فارسی امر فرمود و آن دو بر علی علیه السّلام سلام دادند. آنگاه به مقداد امر فرمود و او بر علی علیه السلام سلام داد و به بریده برادرم - برادر مادری او بود- نیز امر فرمود. سپس فرمود: شما از من پرسیدید که چه کسی ولیّ شما پس از من است و من او را به شما معرفی کرده، بر آن از شما عهد و پیمان گرفتم، همان­طور که خدای تعالی از بنی­آدم پیمان گرفت که «الست بربِّکم قالوا بلی»،{آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری} و به خدا سوگند اگر پیمان خود را بشکنید، بی­شک کافر می­شوید.(3)

ص: 336


1- . امالی شیخ مفید: 11-10
2- . امالی ابن شیخ: 30
3- . رجال کشی: 62

وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ فُعِلَ ذَلِکَ بِتَبَعِهِ (1) ثُمَّ یَرِدُ عَلَیَّ رَایَةُ الْمُخْدَجِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِیَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ ارْتَعَدَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ فُعِلَ ذَلِکَ بِتَبَعِهِ فَأَقُولُ لَهُمُ اسْلُکُوا سَبِیلَ أَصْحَابِکُمْ فَیَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِینَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا یَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً وَ لَمْ یَذْکُرِ الرَّایَةَ الرَّابِعَةَ ثُمَّ قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ ثُمَّ یَرِدُ عَلَیَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِیَدِهِ فَیَبْیَضُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ بِمَا ذَا خَلَفْتُمُونِی بَعْدِی فَیَقُولُونَ اتَّبَعْنَا الْأَکْبَرَ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ وَازَرْنَا الْأَصْغَرَ وَ نَصَرْنَاهُ وَ قُتِلْنَا مَعَهُ فَأَقُولُ رُدُّوا فَیَشْرَبُونَ مِنْهُ شَرْبَةً لَا یَظْمَئُونَ بَعْدَهَا أَبَداً فَیَنْصَرِفُونَ رِوَاءً مَرْوِیِّینَ تُرَی وَجْهُ إِمَامِهِمْ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ وَ وُجُوهُهُمْ کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ کَأَضْوَاء أَنْجُمٍ فِی السَّمَاءِ(2) قَالَ أَبُو ذَرٍّ لِعَلِیٍّ علیه السلام وَ الْمِقْدَادِ وَ عَمَّارٍ وَ حُذَیْفَةَ وَ ابْنِ مَسْعُودٍ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ عَلَی ذَلِکَ قَالُوا بَلَی قَالَ وَ أَنَا عَلَی ذَلِکَ مِنَ الشَّاهِدِینَ وَ ذَلِکَ تَأْوِیلُ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ (3).

بیان

الخفق الاضطراب.

أقول: سیأتی تمام الخبر مشروحا.

«67»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ رَوْحِ النُّفُوسِ (4) عَنْ عَلِیِّ بْنِ کَعْبٍ الْکُوفِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ الوَرَّاقِ عَنْ نَاصِحٍ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سِمَاکِ بْنِ حَرْبٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: کُنَّا نَقُولُ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا یُنْکِرُ وَ یَتَبَسَّمُ (5).

«68»

شف، [کشف الیقین] مِنَ الْکِتَابِ الْمَذْکُورِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ سَعَّادِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَارِثِ بْنِ نَوْفَلٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ عِنْدَهُ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ عَائِشَةُ فَجَلَسْتُ

ص: 329


1- 1. بمن تبعه.
2- 2. فی المصدر: و علی أضواء نجم فی السماء.
3- 3. المصدر نفسه: 150 و الآیة فی سورة آل عمران: 106.
4- 4. فی المصدر: من کتاب روح قدس النفوس.
5- 5. المصدر نفسه: 160.

کشف الیقین: نظیر این روایت را از کشّی نقل کرده است. (1)

روایت80.

الفضائل - الروضۀ: ابن عباس گوید: علی بن ابی طالب علیه السّلام نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمد. گفتند: یا رسول الله، درود خدا بر تو و خاندانت، امیرالمؤمنین آمد. فرمود: علی پیش از من امیرالمؤمنین نامیده شده است؛ عرض شد: پیش از شما یا رسول الله؟! فرمود: و پیش از عیسی و موسی! عرض کردند: پیش از عیسی و موسی؟! فرمود: و پیش از سلیمان و داوود، و همچنان ادامه دادند تا اینکه تمام پیامبران را بر شمردند تا به آدم علیه السّلام رسیده، سپس فرمود: چون خداوند گِل آدم را خلق کرد، از چشمان او مرواریدی آفرید که خدا را تسبیح و تقدیس کند، خدای عزّوجل فرمود: تو را در مردی قرار دهم که امیر تمام خلق باشد. و چون خداوند علی بن ابی طالب را آفرید، آن مروارید را در وی قرار داد، از این رو پیش از خلقت آدم، امیرالمؤمنین نامیده شد.(2)

روایت81.

بشارة المصطفی: ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به اُم سلمه فرمود: این علی بن ابی طالب، گوشت او گوشت من و خونش خون من است و منزلت او نزد من، همانند منزلت هارون از موسی است مگر اینکه پس از من پیامبری نیست. ای اُمّ سلمه، این علی، امیرمؤمنان است، سرور مسلمانان، ظرف علم من و دری است که از آن به سوی من آیند، او برادر من در دنیا و آخرت است. او در بلندترین منازل بهشت با من خواهد بود، او قاسطین و ناکثین و مارقین را خواهد کشت.(3)

روایت82.

کنز جامع الفوائد: حسین، مؤلف کتاب «البحث» با سندی از امام باقر علیه السّلام آورده است که: درباره قول خدای تعالی:«فَاسَْألِ الَّذِینَ یَقْرَءُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِک»،(4){از کسانی که پیش از تو کتاب [آسمانی] می خواندند بپرس.} از وی سؤال شد که اینان چه کسانی هستند؟ فرمود: رسول

ص: 337


1- . کشف الیقین: 140-139
2- . الفضائل: 108، الروضۀ: 5
3- . بشارة المصطفی: 205
4- . یونس/ 94

بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عَائِشَةَ فَقَالَتْ عَائِشَةُ مَا لَکَ لَا تَجْلِسُ (1) إِلَّا عَلَی فَخِذِی یَا عَلِیُّ فَضَرَبَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ظَهْرَهَا وَ قَالَ لَا تُؤْذِینِی فِی أَخِی فَإِنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ یُقْعِدُهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی الصِّرَاطِ فَیُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ(2).

«69»

شا، [الإرشاد] الْمُظَفَّرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی الثَّلْجِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَیُّوبَ (3) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ عَلِیِّ [بْنِ] الْحَسَنِ (4) عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنْ بَشِیرٍ الْغِفَارِیِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: کُنْتُ خَادِمَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا کَانَتْ لَیْلَةُ أُمِّ حَبِیبَةَ بِنْتِ أَبِی سُفْیَانَ أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِوَضُوءٍ فَقَالَ لِی یَا أَنَسُ یَدْخُلُ عَلَیْکَ السَّاعَةَ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ خَیْرُ الْوَصِیِّینَ أَقْدَمُ النَّاسِ سِلْماً وَ أَکْثَرَهُمْ عِلْماً وَ أَرْجَحُهُمْ حِلْماً فَقُلْتُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ مِنْ قَوْمِی قَالَ فَلَمْ أَلْبَثْ أَنْ دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنَ الْبَابِ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَتَوَضَّأُ فَرَدَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمَاءَ عَلَی وَجْهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام حَتَّی امْتَلَأَتْ عَیْنَاهُ مِنْهُ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ حَدَثَ فِیَّ حَدَثٌ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا حَدَثَ فِیکَ إِلَّا خَیْرٌ أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ تُؤَدِّی عَنِّی وَ تَفِی بِذِمَّتِی وَ تُغَسِّلُنِی وَ تُوَارِینِی فِی لَحْدِی وَ تُسْمِعُ النَّاسَ عَنِّی وَ تُبَیِّنُ لَهُمْ مِنْ بَعْدِی فَقَالَ عَلِیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ وَ مَا بَلَّغْتَ قَالَ بَلَی وَ لَکِنَّ تُبَیِّنُ لَهُمْ مَا یَخْتَلِفُونَ فِیهِ مِنْ بَعْدِی (5).

«70»

شا، [الإرشاد] الْمُظَفَّرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی الثَّلْجِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دَاهِرٍ عَنْ أَبِیهِ دَاهِرِ بْنِ یَحْیَی الْأَحْمَرِیِّ الْمُقْرِی عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ الْأَسَدِیِّ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ لِأُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا اسْمَعِی وَ اشْهَدِی هَذَا عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ (6).

ص: 330


1- 1. فی المصدر: مالک مجلس اه.
2- 2. المصدر نفسه: 161.
3- 3. فی المصدر: عن الحسین بن أیّوب.
4- 4. فی المصدر: عن علیّ بن الحسین.
5- 5. الإرشاد: 20.
6- 6. الإرشاد: 20.

خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چون مرا به معراج بردند، در آسمان چهارم جبرئیل اذان و اقامه گفت و تمام انبیا و صدِّیقین و شهدا و فرشتگان را گرد آورد و من جلو رفته با ایشان نماز گزاردم، چون نماز به پایان رسید، جبرئیل گفت: به آنان بگو که به چه چیزی شهادت می­دهند؟ گفتند: شهادت می­دهیم که خدایی جز الله نیست و تو فرستاده خدایی و اینکه علی امیرمؤمنان است.

شیخ فقیه محمّد بن جعفر، حدیثی سنددار را از انس بن مالک روایت کرده، گوید: انس بن مالک گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام فرمود: یا علی، خوشا به حال آنکه تو را دوست بدارد و وای بر کسی که با تو دشمنی کند و تو را تکذیب نماید. تو امام این اُمّت هستی، هر که تو را دوست بدارد، رستگار می­شود و آنکه با تو دشمنی ورزد هلاک گردد. ای علی، من شهر علمم و تو دروازه آنی. ای علی، تو امیر مؤمنان و پیشوای دست و رو سپیدانی. ای علی، خداوند در تورات از تو یاد کرده و شیعیان تو را نیز پیش از آنکه آفریده شوند به نیکی یاد کرده است، همچنین ایشان و آنچه از علم کتاب به تو عطا فرمود را در انجیل یاد نموده است، از این روست که پیروان انجیل «إلیا» و پیروان او را بی­آنکه ایشان را بشناسند، بزرگ می­دارند، و تو و شیعیان او در کتاب­های ایشان ذکر شده­اید. از این رو یاران خود را آگاه کن که یادشان در آسمان افضل و بزرگ­تر از ذکرشان در زمین است، پس بگذار بدین سبب شادمان باشند و سعی­شان بیشتر گردد که پیروان تو بر جاده حق و پایداری­اند...(1)

کراجکی در «کنز الفوائد» در حدیثی مستند از ابن عباس روایت کرده که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: سوگند به آنکه مرا به حق بشارت دهنده و بیم دهنده مبعوث فرمود، که نه کرسی و عرش استقرار یافتند و نه فلک به گردش در آمد و نه آسمان­ها و زمین به پا داشته شدند، مگر به واسطه اینکه خداوند بر روی آن­ها نوشت: «لا إله اِلّا الله، محمّد رسول الله، علی امیرالمؤمنین».

چون خداوند مرا به معراج برد و مخصوص به لطف گردانیده و مرا خطاب نموده و فرمود: یا محمّد! عرض کردم: لبّیک و سعدیک پروردگارا! فرمود: من محمودم و تو محمّد، نام تو را از نام خود مشتق نموده و تو را بر همه مردم برتری دادم، پس برادرت علی را به امامت بندگان من منصوب کن تا آن­ها را به دین من رهنمون گردد. ای محمّد، من علی را امیرمؤمنان قرار دادم، پس هرکس خود را امیر او کند، لعنش خواهم کرد و هر که با وی از در مخالفت در آید، عذاب خواهم داد و هر کس فرمانش بَرَد، به خود نزدیکش سازم. ای محمّد، من علی را پیشوای مسلمانان قرار دادم، پس هر کس بر وی پیش گیرد، او را مؤخّر گردانم و آنکه از فرمانش سرپیچی کند، وی را نابود سازم، یقیناً علی سرور اوصیا و پیشوای دست و رو سپیدان و حجّت من بر تمام خلایق است.(2)

روایت83.

تفسیر فرات بن ابراهیم: رزارۀ بن أعیُن گوید: به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: آیه­ای در کتاب خدای تعالی مرا به شک و تردید انداخته است. فرمود: کدام آیه؟ عرض کردم: آیه «فَإِن کُنتَ فیِ شَکٍّ ّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ فَاسَْألِ الَّذِینَ یَقْرَءُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِک...»،{و اگر از آنچه به سوی تو نازل کرده ایم در تردیدی، از کسانی که پیش از تو کتاب [آسمانی] می خواندند بپرس...} این کسانی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمان یافت از ایشان سؤال کند، چه کسانی هستد؟ فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چون مرا به معراج بردند و به آسمان چهارم رسیدم، خداوند تمام پیامبران، صدّیقان و فرشتگان را یک­جا گرد آورد، سپس جبرئیل اذان و اقامه گفت، آن­گاه رسول خدا جلو رفته و با ایشان نماز گزارد و چون به پایان رسید، فرمود: به چه گواهی می­دهید؟ گفتند: گواهی می­دهیم که خدایی جز الله نیست و اینکه تو فرستاده خدایی و اینکه علی، امیر مؤمنان است. این است معنای قول خداوند: «فاسأل الذین یقرؤون الکتاب مِن قبلک» (3)

روایت84.

مؤلف: از دست خط شهید قطب الدین کیدری نقل است که: عاصمی در کتاب «زین الفتی» آورده است که: معمر از زهری از عکرمه از ابن عباس روایت کرده که گفت: به خدا سوگند، تا رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی بن ابی طالب را «امیرالمؤمنین» ننامید، ما او را به این نام ننامیدیم. روزی از یکی از کوچه­های مدینه می­گذشتیم که علی بن ابی طالب پیش آمده و فرمود: «السلام علیک یا رسول الله و رحمۀ الله و برکاته»؛ [رسول خدا] فرمود: «و علیک السّلام یا امیرالمؤمنین»، چگونه صبح کردی؟ عرض کرد: در حالی که خوابم پریشانی، بیداری­ام هراس و فکرم مشغول روز مرگ است. ابن عباس گوید: من از قول رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درباره علی تعجّب نموده و عرض کردم: درباره عمو زاده­ام چه فرمودی؟! این سخن از روی علاقه شما به ایشان بود یا امری از جانب خداست؟ فرمود: به خدا سوگند، جز آنچه را که با چشم خود دیده­ام درباره وی نگفته­ام. عرض کردم: مگر چه دیده­اید یا رسول الله؟ فرمود: شبی که مرا به معراج بردند، بر هر دری از درهای بهشت نگذشتم مگر اینکه دیدم بر آن نوشته شده: «علی بن ابی طالب هفتاد هزار سال پیش از خلقت آدم، امیرالمؤمنین بوده است».

توضیح

مؤلف: هیچ منصفی در تواتر این روایات که هم از طرق خاصه و

ص: 339


1- . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی
2- . در نسخه خطی آن را نیافتیم.
3- . تفسیر فرات/ 61

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب عَنِ الْأَعْمَشِ: مِثْلَهُ (1).

«71»

شا، [الإرشاد] الْمُظَفَّرُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الثَّلْجِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ الْیَمَانِ عَنْ سُفْیَانَ الثَّوْرِیِّ عَنْ أَبِی الْجَحَّافِ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ ثَعْلَبَةَ قَالَ: قِیلَ لِأَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَوْصِ قَالَ قَدْ أَوْصَیْتُ قِیلَ إِلَی مَنْ قَالَ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قِیلَ عُثْمَانَ قَالَ لَا وَ لَکِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (2) حَقّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام إِنَّهُ لَزِرُّ الْأَرْضِ وَ رِبِّیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُوهُ لَأَنْکَرْتُمُوا الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْهَا(3).

بیان

قال الجزری فی حدیث أبی ذر قال یصف علیا علیه السلام و إنه لعالم الأرض و زرها الذی تسکن إلیه أی قوامها و أصله من زر القلب و هو عظیم صغیر یکون قوام القلب به و أخرج الهروی هذا الحدیث عن سلمان (4).

«72»

شف، [کشف الیقین] مُحَمَّدُ بْنُ جَرِیرٍ الطَّبَرِیُّ صَاحِبُ التَّارِیخِ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ ثُمَّ ذَکَرَ فِیهِ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ قَامَ سَلْمَانُ فَقَالَ یَا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ (5) وَ بِحَقِّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَالُوا بَلَی وَ اللَّهِ نَشْهَدُ بِذَلِکَ قَالَ فَأَنَا أَشْهَدُ بِهِ أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ عَلِیٌّ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ هُوَ الْأَمِیرُ مِنْ بَعْدِی (6).

«73»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الرَّازِیِّ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: دَخَلَ رَجُلٌ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَامَ عَلَی قَدَمَیْهِ فَقَالَ مَهْ هَذَا اسْمٌ لَا یَصْلُحُ إِلَّا لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ سَمَّاهُ بِهِ وَ لَمْ یُسَمَّ بِهِ أَحَدٌ غَیْرُهُ فَرَضِیَ بِهِ إِلَّا کَانَ مَنْکُوحاً وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ بِهِ ابْتُلِیَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ فِی کِتَابِهِ إِنْ یَدْعُونَ مِنْ

ص: 331


1- 1. مناقب آل أبی طالب 1: 547.
2- 2. فی المصدر: قیل إلی عثمان؟ قال: و لکن الی أمیر المؤمنین.
3- 3. الإرشاد: 20.
4- 4. النهایة 2: 124.
5- 5. فی المصدر: انشدکم باللّه.
6- 6. الیقین: 183.

هم از طرق عامه با اسناد فراوان و متفاوت نقل شده­اند، تردید به خود راه نمی­دهد، هر چند که ما به خاطر دوری از اطناب، از ذکر برخی از آن­ها خودداری کردیم و برخی دیگر را به سبب کافی بودن آنچه مذکور افتاده، برای روشن شدن مقصود و نه به خاطر اینکه تصریحی بر امامت و خلافت وی باشد، در سایر باب­ها آورده­ایم؛ زیرا اگر وی در حیات و بعد از وفات رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از جانب خدا و رسولش امیر مؤمنان بوده، بر مردم لازم بوده در اوامر و نواهی از وی اطاعت کنند و این کلام به دلیل جمع و دارای الف و لام بودن، همه مؤمنان را در بر می­گیرد و این خود به معنای امامت کبری و زعامت عظمی می­باشد، بالأخص که در اکثر روایات دیگر، همراه با نصوص و قراین دیگر و آشکاری است که تصریح بر امامت وی دارند و معنایی جز آنچه مذکور افتاد را بر نمی­تابند. بنابراین، هر که را خداوند به حق هدایت فرموده، این مسأله نزد او از روشن­ترین امور است و هر کس خداوند وی را از نور بی­بهره ساخته، نوری نخواهد داشت .

ص: 340

دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً(1) قَالَ قُلْتُ فَمَا ذَا یُدْعَی بِهِ قَائِمُکُمْ قَالَ یُقَالُ لَهُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (2).

«74»

ختص، [الإختصاص] عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ (3) عَنِ ابْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ بْنِ مَوْلَی آلِ سَامٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ أَنَا وَ أَبُو الْمَغْرَاءِ إِذْ دَخَلَ عَلَیْنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ (4) وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ثُمَّ اجْتَذَبَهُ وَ أَجْلَسَهُ إِلَی جَنْبِهِ فَقُلْتُ لِأَبِی الْمَغْرَاءِ(5) إِنَّ هَذَا الِاسْمَ مَا کُنْتُ أَرَی أَنَّ أَحَداً یُسَلَّمُ بِهِ إِلَّا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (6) عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا أَبَا صَبَّاحٍ إِنَّهُ لَا یَجِدُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ حَتَّی یَعْلَمَ أَنَّ لِآخِرِنَا مَا لِأَوَّلِنَا(7).

بیان

هذا الخبر نادر لا یصلح لمعارضة الأخبار الکثیرة الدالة علی المنع من إطلاق أمیر المؤمنین علی غیره علیه السلام و یمکن حمله علی أنه علیه السلام إنما رد السائل لتوهمه أن معنی هذا الاسم غیر حاصل فیهم علیهم السلام و لا شک أن المعنی حاصل فیهم و أن الممنوع إطلاق الاسم لمصلحة علی أنه یحتمل أن یکون المنع أیضا علی سبیل المصلحة لئلا یجترئ غیرهم فی ذلک و الله یعلم.

«75»

شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مَتَی سُمِّیَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ وَ اللَّهِ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ (8) وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَسَمَّاهُ اللَّهُ وَ اللَّهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ.

ص: 332


1- 1. سورة النساء: 117.
2- 2. تفسیر العیّاشیّ مخطوط، و أورده فی البرهان 1: 416.
3- 3. فی المصدر: علی بن الحسین.
4- 4. فی المصدر: و السلام علیک.
5- 5. فی المصدر بعد ذلک: أو قال لی أبو المغراء.
6- 6. فی المصدر: الا علی أمیر المؤمنین.
7- 7. الاختصاص: 267 و 268.
8- 8. سورة الأعراف: 172.

باب پنجاه و پنجم : حدیث رایات

روایات

روایت1.

الخصال: مالک بن ضمره رواسی گوید: چون ابوذر - رحمه الله - تبعید گردید، در جلسه­ای با حضور علی بن ابی طالب علیه السّلام، مقداد بن أسود، عمّار بن یاسر، حذیفۀ بن یمان و عبدالله بن مسعود گفت: حدیثی بگویید که با آن یادی از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله کرده، به نبوّت وی گواهی داده و در حقّ او دعا نموده و وی را به توحید تصدیق نماییم. پس علی علیه السّلام فرمود: خوب می­دانید که اکنون زمان حدیث گفتن من نیست. گفتند: راست گفتی! ابوذر گفت: حذیفه، تو حدیثی بگو. گفت: می­دانید که پیوسته با مشکلات دست و پنجه نرم کرده­ام و از آن­ها خبر می­داده­ام، از این رو چیزی جز این امور از من پرسیده

نمی­شود. ابوذر گفت: ابن مسعود، تو حدیثی بگو! گفت: خوب می­دانید که من قاری قرآنم و جز درباره آن از من سؤال نمی­شود، اما شما اهل حدیث هستید. گفت: مقداد، تو بگو! گفت: می­دانید با شمشیر سر و کار داشته­ام و جز از آن پرسیده نمی­شوم، اما شما اهل حدیث هستید. گفتند: راست گفتی. گفت: عمّار، تو حدیثی بگو! عمّار گفت: می­دانید که من مردی فراموشکارم، باید چیزی به یادم آورده شود تا آن را به خاطر بیاورم. پس ابوذر -رحمه الله - گفت: من خود برایتان حدیثی را نقل می­کنم که شاید آن را شنیده­ یا برخی از شما آن را شنیده باشد.

ص: 341

وَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام یَا جَابِرُ لَوْ یَعْلَمُ الْجُهَّالُ مَتَی سُمِّیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ لَمْ یُنْکِرُوا حَقَّهُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَی سُمِّیَ فَقَالَ لِی قَوْلُهُ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ إِلَی أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِی وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ ثُمَّ قَالَ لِی یَا جَابِرُ هَکَذَا وَ اللَّهِ جَاءَ بِهَا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله (1).

«76»

قب، [المناقب] لابن شهرآشوب رَوَی جَمَاعَةٌ مِنَ الثِّقَاتِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ الْأَسَدِیِّ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام وَ اللَّیْثِ عَنْ مُجَاهِدٍ وَ السُّدِّیِّ عَنْ أَبِی مَالِکٍ وَ ابْنِ أَبِی لَیْلَی عَنْ دَاوُدَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ وَ ابْنِ جَرِیحٍ عَنْ عَطَاءٍ وَ عِکْرِمَةَ وَ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ کُلِّهِمْ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ رَوَی الْعَوَّامُ بْنُ حَوْشَبٍ عَنْ مُجَاهِدٍ وَ رَوَی الْأَعْمَشُ عَنْ زَیْدِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ حُذَیْفَةَ کُلِّهِمْ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی آیَةً فِی الْقُرْآنِ فِیهَا یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا وَ عَلِیٌّ أَمِیرُهَا وَ شَرِیفُهَا.

وَ فِی رِوَایَةِ حُذَیْفَةَ: إِلَّا کَانَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لُبُّهَا وَ لُبَابُهَا.

وَ فِی رِوَایَةٍ: إِلَّا عَلِیٌّ رَأْسُهَا وَ أَمِیرُهَا.

و فی روایة موسی القطان (2) و وکیع بن الجراح: أمیرها و شریفها لأنه أول المؤمنین إیمانا.

وَ فِی رِوَایَةِ إِبْرَاهِیمَ الثَّقَفِیِّ وَ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ وَ ابْنِ بَطَّةَ الْعُکْبَرِیِّ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: إِلَّا عَلِیٌّ رَأْسُهَا وَ شَرِیفُهَا وَ أَمِیرُهَا.

وَ فِی صَحِیفَةِ الرِّضَا علیه السلام: لَیْسَ فِی الْقُرْآنِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا فِی حَقِّنَا وَ لَا فِی التَّوْرَاةِ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِلَّا فِینَا.

وَ فِی تَفْسِیرِ مُجَاهِدٍ قَالَ: مَا کَانَ فِی الْقُرْآنِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ لِعَلِیٍّ سَابِقَةَ هَذِهِ الْآیَةِ لِأَنَّهُ سَبَقَهُمْ إِلَی الْإِسْلَامِ فَسَمَّاهُ اللَّهُ فِی تِسْعٍ وَ ثَمَانِینَ مَوْضِعاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدَ الْمُخَاطَبِینَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ.

الصَّادِقُ علیه السلام: وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ (3) إِلَی أَرْبَعِ آیَاتٍ نَزَلَتْ فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ مَا کَانَ مِنْ قَوْلِهِ صلی الله علیه و آله سَلِّمُوا عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ.

مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ لَوْ أَلْقی مَعاذِیرَهُ (4) قَالَ

ص: 333


1- 1. مخطوط، و أوردهما فی البرهان 2: 50.
2- 2. فی المصدر و( ت): یوسف بن موسی القطان.
3- 3. سورة النحل: 91.
4- 4. سورة القیامة: 15.

ابوذر گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آیا گواهی نمی­دهید که خدایی جز الله نیست و محمّد فرستاده خداست و بی­تردید قیامت خواهد آمد، و خداوند خفتگان در گورها را زنده می­کند و برانگیخته شدن حق است و بهشت حق است و دوزخ حق؟ گفتند: آری، گواهی می­دهیم. فرمود: من نیز با شما از گواهان هستم؛ سپس گفت: آیا گواهی نمی­دهید که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بدترین مردم از اوّلین و آخرین دوازده نفر هستند: شش تن از پیشینیان و شش تن از متأخرین؟ سپس شش نفر پیشینیان را چنین نام برد: فرزند آدم که برادرش را کشت، فرعون، هامان، قارون، سامری و دجّال که نامش در میان پیشینیان است ولی با متأخّرین خروج می­کند. اما شش تنی که از متأخّرانند: گوساله - که همان نعثل یا پیر خرفت است - فرعون که معاویه است، هامان این اُمّت که زیاد است و قارون این اُمّت که سعد است و سامری که ابو موسی عبدالله بن قیس اشعری است، چون همان سخنی را گفت که سامری قوم موسی گفت: «جنگ نباشد» و آن ابتر که عمرو بن عاص است؛ آیا بر این گواهی می­دهید؟ گفتند: آری. گفت: من نیز از گواهانم.

سپس گفت: آیا گواهی نمی­دهید که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: اُمّت من با پنج پرچم در کنار حوض کوثر بر من وارد می­شوند که اوّلین آن­ها پرچم آن گوساله است که برمی­خیزم و دستش را می­گیرم و چون دستش را گرفتم، چهره­اش سیاه می­شود و پاهایش به لرزه می­افتد و روده­اش خالی می­شود و هر کس کاری را که او کرده انجام داده باشد، مانند او می­شود، سپس می­گویم: بعد از من شما با دو ثقل گران سنگ چه کردید؟ خواهند گفت: ثقل اکبر(قرآن) را دروغ پنداشته و پاره کردیم و ثقل اصغر (اهل بیت) را آواره و مورد ستم قرار داده، حق او را سلب کردیم، پس من می­گویم: راه سمت چپ را در پیش گیرید و آنان تشنه و رو سیاه بی­آنکه قطره­ای از آن نوشانده شوند، از آن­جا می­روند.

آن­گاه پرچم فرعون اُمّت من که اکثریت مردم را تشکیل می­دهند و کجروان از جمله ایشانند، وارد می­شوند. - عرض شد، آیا راه را کج رفته­اند؟ فرمود: خیر، بلکه دینشان را به انحراف کشانده­اند و ایشان کسانی هستند که برای دنیا به خشم می­آیند و به آن دل خوش هستند - پس بر می­خیزم و دست رفیق آن­ها را می­گیرم و چون دستش را گرفتم، صورتش سیاه می­شود

ص: 342

نَزَلَتْ فِی رَجُلٍ أَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُسَلِّمَ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَرَکَ مَا أَمَرَهُ بِهِ وَ مَا وَفَی.

وَ رَوَی عُلَمَاؤُهُمْ کَالْمِنْقَرِیِّ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عِمْرَانَ بْنِ بُرَیْدَةَ الْأَسْلَمِیِّ وَ رَوَی یُوسُفُ بْنُ کُلَیْبٍ الْمَسْعُودِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ بُرَیْدَةَ وَ رَوَی عَبَّادُ بْنُ یَعْقُوبَ الْأَسَدِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ دَاوُدَ السَّبِیعِیِّ عَنْ أَبِی بُرَیْدَةَ: أَنَّهُ دَخَلَ أَبُو بَکْرٍ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ اذْهَبْ وَ سَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنْتَ حَیٌّ قَالَ وَ أَنَا حَیٌّ ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِکَ.

وَ فِی رِوَایَةِ السَّبِیعِیِّ: أَنَّهُ قَالَ عُمَرُ وَ مَنْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ قَالَ نَعَمْ.

إِبْرَاهِیمُ الثَّقَفِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ الْکِنَانِیِّ عَنْ ذَرِیحٍ الْمُحَارِبِیُّ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: أَنَّ بُرَیْدَةَ کَانَ غَائِباً بِالشَّامِ فَقَدِمَ وَ قَدْ بَایَعَ النَّاسُ أَبَا بَکْرٍ فَأَتَاهُ فِی مَجْلِسِهِ فَقَالَ یَا أَبَا بَکْرٍ هَلْ نَسِیتَ تَسْلِیمَنَا عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ وَاجِبَةً مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ قَالَ یَا بُرَیْدَةُ إِنَّکَ غِبْتَ وَ شَهِدْنَا وَ إِنَّ اللَّهَ یُحْدِثُ الْأَمْرَ بَعْدَ الْأَمْرِ وَ لَمْ یَکُنِ اللَّهُ تَعَالَی یَجْمَعُ لِأَهْلِ هَذَا الْبَیْتِ النُّبُوَّةَ وَ الْمُلْکَ وَ لَمْ یُجَوِّزْ أَصْحَابُنَا أَنْ یُطْلَقَ هَذَا اللَّفْظُ لِغَیْرِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام.

وَ قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ علیه السلام: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ مَهْ فَإِنَّهُ لَا یَرْضَی بِهَذِهِ التَّسْمِیَةِ أَحَدٌ إِلَّا ابْتَلَاهُ (1) بِبَلَاءِ أَبِی جَهْلٍ.

أَبَانُ بْنُ الصَّلْتِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: سُمِّیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّمَا هُوَ مِنْ مِیرَةِ الْعِلْمِ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْعُلَمَاءَ مِنْ عِلْمِهِ امْتَارُوا وَ مِنْ مِیرَتِهِ اسْتَعْمَلُوا.

سَلْمَانُ سَأَلَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ: إِنَّهُ یَمِیرُهُمُ الْعِلْمَ یُمْتَارُ مِنْهُ وَ لَا یُمْتَارُ مِنْ أَحَدٍ وَ قَدْ ذَکَرْنَا هَذَا الْمَعْنَی فِی بَابِ مَوْلِدِهِ.

وَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: إِنَّمَا سُمِّیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لِأَنَّهُ أَوَّلُ النَّاسِ إِیمَاناً.

وَ ذَکَرَ الْخَطِیبُ فِی ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ مِنْ تَارِیخِ بَغْدَادَ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ یَوْمَ الْحُدَیْبِیَةِ وَ هُوَ آخِذٌ بِیَدِ عَلِیٍّ هَذَا أَمِیرُ الْبَرَرَةِ وَ قَاتِلُ الْکَفَرَةِ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ یَمُدُّ بِهَا صَوْتَهُ.

أَحْمَدُ فِی مُسْنَدِ الْأَخْبَارِ وَ أَبُو یُوسُفَ النَّسَوِیُّ فِی الْمَعْرِفَةِ وَ التَّارِیخِ وَ الألکانی [اللَّالِکَائِیُ]

ص: 334


1- 1. فی المصدر: إلّا ابتلی.

و پاهایش به لرزه می­افتد. و روده­هایش خالی می­شود و هر که از او پیروی کرده باشد، مانند او می­شود، و من می­گویم: پس از من با دو ثقلی که در میانتان به امانت گذاشتم، چه کردید؟ خواهند گفت: ثقل اکبر را تکذیب نموده و پاره کردیم و با ثقل اصغر جنگیدیم و او را به قتل رساندیم. پس می­گویم: شما نیز همان راهی را بروید که دوستانتان رفتند، پس تشنه و روسیاه از آن­جا می­روند، بی­آنکه یک قطره نوشانده شوند .

فرمود: سپس پرچم هامان اُمّت من بر من وارد می­شود، پس بر می­خیزم و دستش را می­گیرم و چون دستش را گرفتم، رخسارش سیاه گشته و پاهایش به لرزه افتاده، امعا و احشایش خالی می­شود و هر کس همان کاری را که او کرده، کرده باشد نیز چنین می­شود. سپس خواهم گفت: پس از من با دو ثقل من چه کردید؟ خواهند گفت: ثقل اکبر را دروغ انگاشته و نافرمانی­اش کردیم و ثقل اصغر را فرو گذاشته و از او روی برگرداندیم. پس می­گویم: همان راهی را بروید که دوستانتان رفتند. پس تشنه و روسیاه بی­آنکه قطره­ای از آن نوشانده شوند، روانه می­گردند.

سپس پرچم عبدالله بن قیس که پیشوای پنجاه هزار تن از اُمّت من است، بر من وارد خواهد شد و من برخاسته، دستش را می­گیرم، و چون دستش را گرفتم، صورتش سیاه و پاهایش به لرزه افتاده، امعا و احشای او خالی می­گردد و هرکه کار او را کرده، به سرنوشت او دچار می­گردد، سپس خواهم گفت: پس از من با دو ثقل من چه کردید؟ خواهند گفت: ثقل اکبر را تکذیب نموده، پاره کردیم و از فرمان آن سرپیچی نمودیم و ثقل اصغر را تنها گذاشته، از او رو برگرداندیم. آن­گاه خواهم گفت: شما نیز از همان راهی بروید که دوستانتان رفتند، پس تشنه و رو سیاه بی­آنکه قطره­ای از آن چشانده شوند، روانه می­گردند.

آن­گاه بیرق آن ناقص­الخلقه(1) بر من وارد می­شود، پس من دست او را می­گیرم و چون دستش را گرفتم، صورتش سیاه و پاهایش به لرزه می­افتند و امعا و احشایش خالی شود و هرکه کار او را کرده باشد، به همان سرنوشت دچار می­شود، پس می­گویم: پس از من با دو ثقل من چه کردید؟ خواهند گفت: اولی را دروغ انگاشته و خلاف آن عمل کردیم و با دومی جنگیده، او را به قتل رساندیم. پس می­گویم: از همان راهی بروید که دوستانتان رفتند، پس تشنه و روسیاه روانه می­شوند، بی­آنکه یک قطره از آن چشانده شوند.

سپس پرچم امیر مؤمنان، امام پارسایان و پیشوای دست و رو سپیدان بر من وارد می­شود، پس برخاسته و دستش را می­گیرم، و چون دستش را گرفتم، رخسار او و یارانش سپید گردد، خواهم گفت: بعد از من با دو ثقل چه کردید؟ خواهند گفت: از اوّلی تبعیت کردیم و آن را تصدیق نمودیم و ثقل اصغر را پشتیبانی کرده و یاری­اش دادیم و در رکاب او جنگیدیم. من خواهم گفت: بر حوض وارد گشته و سیراب سیراب شوید. سپس از آب کوثر خواهند نوشید و از آن پس هرگز تشنه نخواهند شد، سیمای امامشان

ص: 343


1- . مراد آن حضرت «ذوالثدیۀ» سر دسته خوارج است که دستش شل بوده است.

وَ أَبُو الْقَاسِمِ الألکانی [اللَّالِکَائِیُ] فِی الشَّرْحِ عَنْ بُرَیْدَةَ وَ الْبَرَاءِ قَالا: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ بَعْثَیْنِ إِلَی الْیَمَنِ عَلَی أَحَدِهِمَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ عَلَی الْآخَرِ خَالِدُ بْنُ وَلِیدٍ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله إِذَا الْتَقَیْتُمْ فَعَلِیٌّ عَلَی النَّاسِ وَ إِذَا افْتَرَقْتُمَا فَکُلُّ وَاحِدٍ عَلَی جُنْدِهِ فَکَانَ یُؤَمِّرُهُ عَلَی النَّاسِ وَ لَا یُؤَمَّرُ عَلَیْهِ أَحَدٌ(1).

«77»

جا، [المجالس] للمفید مُحَمَّدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ الْوَرَّاقُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الثَّلْجِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ (2) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ ذَرِیحٍ الْمُحَارِبِیِّ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ بَعَثَ جَبْرَئِیلَ إِلَی مُحَمَّدٍ أَنْ یَشْهَدَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بِالْوَلَایَةِ فِی حَیَاتِهِ وَ یُسَمِّیَهُ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قَبْلَ وَفَاتِهِ فَدَعَا نَبِیُّ

اللَّهِ بِسَبْعَةِ رَهْطٍ(3) فَقَالَ إِنَّمَا دَعَوْتُکُمْ لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ اللَّهِ فِی الْأَرْضِ أَقَمْتُمْ أَمْ کَتَمْتُمْ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا بَکْرٍ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ أَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ قَالَ نَعَمْ فَقَامَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ قَالَ یَا عُمَرُ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ أَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ نُسَمِّیهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ نَعَمْ فَقَامَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لِلْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ الْکِنْدِیِّ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَامَ فَسَلَّمَ وَ لَمْ یَقُلْ مِثْلَ مَا قَالَ الرَّجُلَانِ مِنْ قَبْلِهِ ثُمَّ قَالَ لِأَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَامَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لِحُذَیْفَةَ الْیَمَانِیِّ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (4) فَقَامَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لِعَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ لِبُرَیْدَةَ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ کَانَ بُرَیْدَةُ أَصْغَرَ الْقَوْمِ سِنّاً فَقَامَ فَسَلَّمَ

ص: 335


1- 1. مناقب آل أبی طالب 1: 546- 549.
2- 2. فی المصدر: عن علیّ بن الحسین.
3- 3. فی المصدر: « تِسْعَةُ رَهْطٍ» و الرهط: قوم الرجل و قبیلته، و إذا اضیف إلی الرهط عدد کان المراد به الشخص و النفس، نحو« عشرون رهطا» أی شخصا، و المقام من هذا القبیل و المذکور فی الروایة من الاصحاب ثمانیة، و لا ینطبق لا بما فی المتن و لا بما فی المصدر، و الظاهر أن واحدا منهم سقط عن الراوی أو الناسخ.
4- 4. فی المصدر: فسلم علی أمیر المؤمنین.

چون خورشیدِ برآمده و چهره­های یاران او به ماه شب چهارده و درخشندگی ستارگان آسمان می­ماند.

سپس گفت: - منظور ابوذر است - آیا شما بدین گواهی نمی­دهید؟! گفتند: آری، گواهی می­دهیم، گفت: و من نیز از جمله گواهان برآنم.

یحیی گوید: عبّاد گفت: نزد خدا برای من گواه باشید که این حدیث را ابو عبدالرحمان برای من نقل کرد و ابو عبدالرحمان گفت: نزد خدا بر من گواه باشید که حارث بن حصیره این حدیث را برای من روایت کرد و حارث گفت: نزد خدا برای من گواه باشید که صخر بن حکم این حدیث را برای من نقل کرد. صخر بن حکم گفت: نزد خدا برای من گواه باشید که حیّان این حدیث را برای من نقل کرد. حیّان گفت: نزد خدا برای من گواه باشید که ربیع بن جمیل این حدیث را برای من روایت کرد. ربیع بن جمیل گفت: نزد خدا برای من گواه باشید که مالک بن حمزه این حدیث را برای من نقل کرد. مالک بن حمزه گفت: نزد خدا برای من گواه باشید که ابوذر غفاری این حدیث را برای من نقل کرد. ابوذر نیز مانند آن را گفت و گفت: پیامبر خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آن را جبرئیل از جانب خدای تبارک و تعالی به من گفت.(1)

کشف الیقین: از کتاب «المعرفۀ» تألیف عباد بن یعقوب الرّواجینی از عبدالرحمان مسعودی نظیر این حدیث را نقل کرده است.(2)

کشف الیقین: از کتاب «الرسالۀ الموضّحۀ» تألیف مظفر بن جعفر بن الحسین با سندی از مالک بن ضمره مانند این حدیث را روایت کرده است.(3)

کشف الیقین: از کتاب «اصل عتیق»، قاضی محمّد بن عبدالله جعفی با سندی از ابوعبدالله الرحمان مسعودی مانند آن را نقل کرده است.(4)

ص: 344


1- . الخصال 2: 67- 65
2- . کشف الیقین: 78-76
3- . کشف الیقین: 128- 126
4- . کشف الیقین: 169- 167

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّمَا دَعَوْتُکُمْ لِهَذَا الْأَمْرِ لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ اللَّهِ أَقَمْتُمْ أَمْ تَرَکْتُمْ (1).

«78»

ما، [الأمالی] للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الرَّزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْقَیْسِیِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَزِیدَ الطَّائِیِّ عَنْ عَبْدِ الْغَفَّارِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ عَنْ جُنْدَبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَجَلِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَبْلَ أَنْ یُضْرَبَ الْحِجَابُ وَ هُوَ فِی مَنْزِلِ عَائِشَةَ فَجَلَسْتُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا فَقَالَتْ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ مَا وَجَدْتَ لِاسْتِکَ مَکَاناً غَیْرَ فَخِذِی أَمِطْ عَنِّی (2) فَضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَیْنَ کَتِفَیْهَا ثُمَّ قَالَ لَهَا وَیْلٌ لَکِ مَا تُرِیدِینَ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ (3).

«79»

کش، [رجال الکشی] مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ مَعاً عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ فُضَیْلٍ الرَّسَّانِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ قَالَ: حَضَرْتُهُ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ جَابِرٌ الْجُعْفِیُّ عِنْدَ رَأْسِهِ قَالَ فَهَمَّ أَنْ یُحَدِّثَ فَلَمْ یَقْدِرْ قَالَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ جَابِرٍ أَرْسَلَهُ (4) قَالَ فَقُلْتُ یَا دَاوُدُ حَدِّثْنَا الْحَدِیثَ الَّذِی أَرَدْتَ قَالَ حَدَّثَنِی عِمْرَانُ بْنُ حُصَیْنٍ الْخُزَاعِیُّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَرَ فُلَاناً وَ فُلَاناً أَنْ یُسَلِّمَا عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالا مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ أَمَرَ حُذَیْفَةَ وَ سَلْمَانَ فَسَلَّمَا عَلَیْهِ (5) ثُمَّ أَمَرَ الْمِقْدَادَ فَسَلَّمَ وَ أَمَرَ بُرَیْدَةَ أَخِی وَ کَانَ أَخَاهُ لِأُمِّهِ فَقَالَ إِنَّکُمْ قَدْ سَأَلْتُمُونِی (6) مَنْ وَلِیُّکُمْ

بَعْدِی وَ قَدْ أَخْبَرْتُکُمْ بِهِ وَ قَدْ أَخَذْتُ عَلَیْکُمُ الْمِیثَاقَ کَمَا أَخَذَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی بَنِی آدَمَ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی وَ ایْمُ اللَّهِ لَئِنْ نَقَضْتُمُوهَا لَتَکْفُرُنَ (7).

ص: 336


1- 1. أمالی المفید: 10 و 11.
2- 2. ماط عنه: تنحی و ابتعد.
3- 3. أمالی ابن الشیخ: 30.
4- 4. کذا فی النسخ؛ و فی المصدر: قال محمّد بن جابر: اسأله. و فی« الیقین» قال: قال محمّد بن جعفر اسأله.
5- 5. فی المصدر: یسلمان علیه.
6- 6. فی المصدر: إنکم سألتمونی.
7- 7. رجال الکشّیّ: 62.

توضیح

جوهری گوید: «نعثل» نام مردی بوده که ریشی بلند داشته است و اگر کسی می­خواست از عثمان ایرادی بگیرد و طعنه­ای بر او زند، به سبب بلندی ریش او، بدان مرد تشبیهش می­نمود.(1)

مؤلف: شاید این تفسیرها از جانب راویان به جهت تقیّۀ بوده باشد وگرنه مطابقت دادن «گوساله» با ابوبکر و «فرعون» با عمر و «قارون» با عثمان در روایات بدان­ها تصریح شده است و آنچه صحت آن را اثبات می­کند، خالی بودن این روایات از تفسیر است، و من برخی از این روایات را در کتاب «المعاد» و برخی دیگر را در باب علت نام­گذاری علی علیه السلام به امیرالمؤمنین و دیگر باب­ها آورده­ام.

«الخفق»: دلهره، اضطراب. «التمزیق»: پاره کردن. «اضطهده»: مقهورش کرد. و فیروز آبادی گوید: «البهرج»: باطل و بد و مباح، «البهرجۀ» آن است که از راه منتهی به مقصد عدول کرده و راه دیگری در پیش گرفته شود؛ «المبهرج من المیاه»: آب به درد نخور که از آن ممانعت نشود، آب هدر داده شده.(2)

روایت2.

تفسیر علی بن ابراهیم: ابن مسعود گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پس از بازگشت از حجّۀ­ الوداع به من فرمود: ای پسر مسعود، اجل من نزدیک شده و خبر مرگم را به من داده­اند، پس از من چه کسی را داری؟ پس شروع کردم به نام بردن یک یک مردان، که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله گریسته سپس فرمود: زنان داغدار به سوگت بنشینند، چرا علی بن ابی طالب را بر همه مقدّم نداشتی؟ ای پسر مسعود، چون روز قیامت فرا رسد، پرچم­هایی برای این اُمّت برافراشته خواهد شد، نخستین این پرچم­ها لوای اعظم من است که به همراه علی بن ابی طالب خواهد بود. و همه مردم زیر لوای من هستند، منادی ندا در دهد: ای پسر ابوطالب، فضیلت این است. سپس کتاب خدا درباره اصحاب رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل گردد که «وَ حَسِبُواْ أَلَّا تَکُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُواْ وَ صَمُّواْ ثُمَّ تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُواْ وَ صَمُّواْ»،(3){و پنداشتند کیفری در کار نیست. پس کور و کَر شدند. سپس خدا توبه آنان را پذیرفت. باز بسیاری از ایشان کور و کر شدند.} یعنی اینکه گمان کردند امتحانی نخواهند بود و خداوند آنان را به امیرالمؤمنین نخواهند آزمود. پس در حالی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در میان ایشان بود «کور و کر شدند» و پس از وفات رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله، بعد از آنکه امیرالمؤمنین را بر ایشان گمارد نیز «کور و کر شدند» و تا این ساعت نیز درباره امیرالمؤمنین علیه السّلام کور و کر هستند.(4)

ص: 345


1- . الصحاح 5: 1823
2- . القاموس المحیط 1: 180
3- . مائده/ 71
4- . تفسیر قمی : 163-162

شف، [کشف الیقین] عَنِ الْکَشِّیِّ: مِثْلَهُ (1).

«80»

یل، [الفضائل] لابن شاذان فض، [کتاب الروضة] عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام (2) فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ وَ آلِکَ جَاءَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ إِنَّ عَلِیّاً سُمِّیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَبْلِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَبْلَکَ قَالَ وَ قَبْلَ عِیسَی وَ مُوسَی (3) فَقَالُوا وَ قَبْلَ عِیسَی وَ مُوسَی (4) قَالَ وَ قَبْلَ سُلَیْمَانَ وَ دَاوُدَ وَ لَمْ یَزَلْ حَتَّی عَدَّدَ الْأَنْبِیَاءَ(5) کُلَّهُمْ إِلَی آدَمَ علیه السلام ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ طِیناً خَلَقَ مِنْ عَیْنَیْهِ (6) دُرَّةً تُسَبِّحُ اللَّهَ وَ تُقَدِّسُهُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَأُسْکِنَنَّکِ رَجُلًا أَجْعَلُهُ أَمِیرَ الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَسْکَنَ الدُّرَّةَ فِیهِ فَسُمِّیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَبْلَ خَلْقِ آدَمَ (7).

«81»

بشا، [بشارة المصطفی] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْفَارِسِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی یُوسُفَ یَعْقُوبَ بْنِ سُفْیَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ تَسْنِیمٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعُرَنِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ عِیسَی عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ حَبِیبِ بْنِ أَبِی ثَابِتٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأُمِّ سَلَمَةَ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُهُ مِنْ دَمِی وَ هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی یَا أُمَّ سَلَمَةَ هَذَا عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ وِعَاءُ عِلْمِی وَ بَابِیَ الَّذِی أُوتَی مِنْهُ وَ أَخِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَعِی فِی السَّنَامِ الْأَعْلَی یَقْتُلُ الْقَاسِطِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْمَارِقِینَ (8).

«82»

کنز، [کنز جامع الفوائد] و تأویل الآیات الظاهرة رَوَی الْحُسَیْنُ صَاحِبُ کِتَابِ الْبَحْثِ مُسْنَداً إِلَی الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ (9) مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ قَالَ رَسُولُ

ص: 337


1- 1. الیقین: 139 و 140.
2- 2. فی الفضائل: اقبل علیّ بن أبی طالب إلی النبیّ صلّی اللّه علیه و آله.
3- 3. فی الفضائل: و قبل موسی و عیسی.
4- 4. فی الفضائل: و قبل موسی و عیسی.
5- 5. فی المصدرین: و لم یزل یعدد الأنبیاء.
6- 6. فی المصدرین: بین عینیه.
7- 7. الفضائل: 108. الروضة: 5.
8- 8. بشارة المصطفی: 205.
9- 9. سورة یونس: 94.

روایت3.

تفسیر علی بن ابراهیم: ابوذر گوید: چون این آیه نازل شد: «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ»،(1){[در آن] روزی که چهره هایی سپید، و چهره هایی سیاه گردد.} رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: در روز قیامت اُمّت من با پنج پرچم بر من وارد می­شوند: یک پرچم همراه با گوساله این اُمّت، پس از ایشان می­پرسم: پس از من با ثقلین چه کردید؟ می­گویند: اما ثقل اکبر، آن را پاره کردیم و پشت سر انداختیم، و با ثقل اصغر به دشمنی برخاستیم، کینه او را به دل گرفته، به وی ستم کردیم؛ پس خواهم گفت: تشنه و روسیاه به دوزخ باز گردید. سپس حاملان پرچم فرعون این اُمّت بر من وارد می­شوند، پس می­گویم: پس از من با ثقلین چه کردید؟ خواهند گفت: ثقل اکبر را سوزاندیم و پاره کردیم و خلاف آن عمل کردیم، اما ثقل اصغر، با او به دشمنی برخاسته و جنگیدیم. پس خواهم گفت: تشنه و رو سیاه به دوزخ بروید. سپس سامری این اُمّت با پرچم بر من وارد می­شود، پس به آن­ها می­گویم: پس از من با ثقلین چه کردید؟ خواهند گفت: از ثقل اکبر سرپیچی نموده آن را ترک نمودیم و ثقل اصغر را تنها گذاشته، تباهش ساختیم؛ پس خواهم گفت: تشنه و روسیاه به آتش بروید؛ سپس پرچم «ذوالثدیۀ» به همراه خوارج از اولین تا آخرین آن­ها بر من وارد می­شوند؛ پس، از ایشان می­پرسم: پس از من با ثقلین چه کردید؟ خواهند گفت: ثقل اکبر را پاره نموده از آن بیزاری جستیم اما ثقل اصغر، با آن جنگیدیم و او را کشتیم؛ پس خواهم گفت: به دوزخ بروید، تشنه و روسیاه؛ سپس پرچمی به همراه امام پارسایان و سرور اوصیا و پیشوای دست و روی سپیدان و وصیّ رسول ربّ العالمین بر من وارد می­شود، پس به ایشان خواهم گفت: بعد از من با ثقلین چه کردید؟ خواهند گفت: امّا ثقل اکبر، از آن پیروی نموده و اطاعتش کردیم و اما ثقل اصغر، مهرش را به دل گرفته، از او طرفداری کرده و پشتیبانی نموده و نصرتش دادیم تا اینکه خون­های ما در رکاب او ریخته شد؛ پس خواهم گفت: به بهشت بروید، سیراب و رو سپید. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این آیه را تلاوت فرمود: «یوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ

فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ*وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»،(2){[در آن] روزی که چهره هایی سپید، و چهره هایی سیاه گردد. اما سیاهرویان [به آنان گویند:] آیا بعد از ایمانتان کفر ورزیدید؟ پس به سزای آنکه کفر می ورزیدید [این] عذاب را بچشید. و اما سپیدرویان، همواره در رحمت خداوند جاویدانند.}

ص: 346


1- . آل عمران/106
2- . آل عمران/ 107-106

اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ أَذَّنَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام وَ أَقَامَ وَ جَمَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءَ وَ الْمَلَائِکَةَ وَ تَقَدَّمْتُ وَ صَلَّیْتُ بِهِمْ فَلَمَّا انْصَرَفْتُ قَالَ جَبْرَئِیلُ قُلْ لَهُمْ بِمَ یَشْهَدُونَ قَالُوا نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ.

وَ رَوَی الشَّیْخُ الْفَقِیهُ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ حَدِیثاً مُسْنَداً عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِعَلِیٍّ یَا عَلِیُّ طُوبَی لِمَنْ أَحَبَّکَ وَ وَیْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَکَ وَ کَذَّبَ بِکَ أَنْتَ الْعَلَمُ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ أَحَبَّکَ فَازَ وَ مَنْ أَبْغَضَکَ هَلَکَ یَا عَلِیُّ أَنَا الْمَدِینَةُ وَ أَنْتَ الْبَابُ یَا عَلِیُّ أَنْتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ یَا عَلِیُّ ذِکْرُکَ فِی التَّوْرَاةِ وَ ذِکْرُ شِیعَتِکَ قَبْلَ أَنْ یُخْلَقُوا بِکُلِّ خَیْرٍ وَ کَذَلِکَ ذِکْرُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ وَ مَا أَعْطَاکَ اللَّهُ مِنْ عِلْمِ الْکِتَابِ فَإِنَّ أَهْلَ الْإِنْجِیلِ یُعَظِّمُونَ إلیاء [إِلْیَا] وَ شِیعَتَهُ وَ مَا یَعْرِفُونَهُمْ وَ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ مَذْکُورُونَ فِی کُتُبِهِمْ فَأَخْبِرْ أَصْحَابَکَ أَنَّ ذِکْرَهُمْ فِی السَّمَاءِ أَفْضَلُ وَ أَعْظَمُ مِنْ ذِکْرِهِمْ فِی الْأَرْضِ فَلْیَفْرَحُوا بِذَلِکَ وَ یَزْدَادُوا اجْتِهَاداً فَإِنَّ شِیعَتَکَ عَلَی مِنْهَاجِ الْحَقِّ وَ الِاسْتِقَامَةِ الْحَدِیثَ (1).

وَ رَوَی الْکَرَاجُکِیُّ فِی کَنْزِ الْفَوَائِدِ حَدِیثاً مُسْنَداً إِلَی ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً مَا اسْتَقَرَّ الْکُرْسِیُّ وَ الْعَرْشُ وَ لَا دَارَ الْفَلَکُ وَ لَا قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا بِأَنْ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَمَّا عَرَجَ بِی إِلَی السَّمَاءِ وَ اخْتَصَّنِی اللَّطِیفُ بِنِدَائِی قَالَ یَا مُحَمَّدُ قُلْتُ لَبَّیْکَ رَبِّی وَ سَعْدَیْکَ قَالَ أَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ شَقَقْتُ اسْمَکَ مِنِ اسْمِی وَ فَضَّلْتُکَ عَلَی جَمِیعِ بَرِیَّتِی فَانْصِبْ أَخَاکَ عَلِیّاً عَلَماً لِعِبَادِی یَهْدِیهِمْ إِلَی دِینِی یَا مُحَمَّدُ إِنِّی قَدْ جَعَلْتُ عَلِیّاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَمَنْ تَأَمَّرَ عَلَیْهِ لَعَنْتُهُ وَ مَنْ خَالَفَهُ عَذَّبْتُهُ وَ مَنْ أَطَاعَهُ قَرَّبْتُهُ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی قَدْ جَعَلْتُ عَلِیّاً إِمَامَ الْمُسْلِمِینَ فَمَنْ تَقَدَّمَ عَلَیْهِ أَخَّرْتُهُ وَ مَنْ عَصَاهُ أَسْحَقْتُهُ إِنَّ عَلِیّاً سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ حُجَّتِی عَلَی الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ (2).

ص: 338


1- 1. کنز جامع الفوائد مخطوط.
2- 2. لم نجده فی المصدر المطبوع.

روایت4.

کشف الیقین: از کتاب «کفایۀ الطالب» آن را به ابوذر غفاری - رضی الله عنه رسانده - گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: بر کنار حوض کوثر، پرچم علی امیرالمؤمنین و امام پارسایان و پیشوای دست و رو سپیدان وارد می­شود، پس برخاسته، دستش را می­گیرم؛ آن­گاه چهره او و چهره یارانش سفید و درخشان می­شود، سپس می­گویم: پس از من با ثقلین چه کردید؟ خواهند گفت: از ثقل اکبر پیروی نموده و آن را تصدیق کردیم، و از ثقل اصغر پشتیبانی نموده، نصرتش دادیم و در رکابش جنگیدیم؛ پس خواهم گفت: سیراب برگردید، پس یک بار از آب کوثر می­نوشند و پس از آن هرگز تشنه نخواهند شد، سیمای امامشان چون خورشید و رخسار خودشان چون ماه شب چهارده یا همچون نور ستارگان درخشان آسمان خواهد بود.(1)

ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

کلمة المصحّح

ص: 347


1- . تفسیر قمی: 99
«83»

فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم] جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ (1): قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام آیَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی شَکَّکَتْنِی قَالَ مَا قَالَ قُلْتُ قَوْلُهُ فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ (2) الْآیَةَ مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ أُمِرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِسُؤَالِهِمْ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ فَصِرْتُ فِی السَّمَاءِ

الرَّابِعَةِ جَمَعَ اللَّهُ إِلَیَّ النَّبِیِّینَ (3) وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الْمَلَائِکَةَ فَأَذَّنَ جَبْرَئِیلُ وَ أَقَامَ الصَّلَاةَ ثُمَّ قَدَّمَ (4) رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَصَلَّی بِهِمْ فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ بِمَ تَشْهَدُونَ قَالُوا نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَهُوَ مَعْنَی قَوْلِهِ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ (5).

«84»

أَقُولُ نُقِلَ مِنْ خَطِّ الشَّهِیدِ قَالَ قُطْبُ الدِّینِ الْکَیْدُرِیُّ قَالَ الْعَاصِمِیُّ فِی کِتَابِ زَیْنِ الْفَتَی رَوَی مَعْمَرٌ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: وَ اللَّهِ مَا سَمَّیْنَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حَتَّی سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ کُنَّا نَحْنُ مَارِّینَ فِی أَزِقَّةِ(6) الْمَدِینَةِ یَوْماً إِذْ أَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَقَالَ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کَیْفَ أَصْبَحْتَ فَقَالَ أَصْبَحْتُ وَ نَوْمِی خَطَرَاتٌ وَ یَقَظَتِی فَرَغَاتٌ وَ فِکْرَتِی فِی یَوْمِ الْمَمَاتِ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَعَجِبْتُ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی عَلِیٍّ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الَّذِی قُلْتَ فِی ابْنِ عَمِّی أَ حُبّاً لَهُ أَمْ شَیْئاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا قُلْتُ فِیهِ شَیْئاً إِلَّا رَأَیْتُ بِعَیْنَیَّ قُلْتُ وَ مَا الَّذِی رَأَیْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی فِی السَّمَاءِ مَا مَرَرْتُ بِبَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ إِلَّا وَ رَأَیْتُ مَکْتُوباً عَلَیْهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُخْلَقَ آدَمُ بِسَبْعِینَ أَلْفَ عَامٍ.

بیان

أقول لا یشک منصف فی تواتر تلک الأخبار المنقولة من طرق الخاص

ص: 339


1- 1. فی المصدر: تشکل علی، قلت: و ما هی؟.
2- 2. سورة یونس: 94.
3- 3. فی المصدر: جمع اللّه لی النبیین.
4- 4. فی المصدر: تقدم.
5- 5. تفسیر فرات: 61.
6- 6. جمع الزقاق: السکة الطریق الضیق.

مراجع التصحیح و التخریج و التعلیق

ص: 350

و العام بأسانید جمة مختلفة علی أنا قد ترکنا بعضها مخافة الإطناب و أوردنا بعضها فی سائر الأبواب لکفایة ما ذکرناه فیما قصدناه و لا فی کونها نصا فی إمامته و خلافته لأنه إذا کان أمیر المؤمنین فی حیاة الرسول صلی الله علیه و آله و بعد وفاته من قبل الله و رسوله فیجب علی الخلق إطاعته فی کل ما یأمرهم به و ینهاهم عنه و ذلک عام لجمیع المؤمنین لدلالة الجمع المحلی باللام علی العموم و هذا هو معنی الإمامة الکبری و الرئاسة العظمی لا سیما مع انضمامه فی أکثر الأخبار إلی نصوص أخر صریحة و قرائن ظاهرة لا تحتمل غیر ما ذکرناه فمن هداه الله إلی الحق فهذا عنده من أوضح الأمور وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ.

ص: 340

ص: 351

باب 55 خبر الرایات

الأخبار

«1»

ل، [الخصال] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَاشِمِیُّ عَنْ فُرَاتِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ کَثِیرٍ قَالَ حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ الْحَسَنِ وَ عَبَّادُ بْنُ یَعْقُوبَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْجُنَیْدِ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا(1) الْحَارِثُ بْنُ حَصِیرَةَ عَنِ الصَّخْرِ بْنِ

الْحَکَمِ الْفَزَارِیِّ عَنْ حَیَّانَ بْنِ الْحَارِثِ الْأَزْدِیِّ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ جَمِیلٍ الضَّبِّیِّ عَنْ مَالِکِ بْنِ ضَمْرَةَ الرَّوَّاسِیِّ قَالَ: لَمَّا سُیِّرَ أَبُو ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ اجْتَمَعَ هُوَ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ وَ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ حَدِّثُوا حَدِیثاً نَذْکُرُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ وَ نَشْهَدُ لَهُ وَ نَدْعُو لَهُ وَ نُصَدِّقُهُ بِالتَّوْحِیدِ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام لَقَدْ عَلِمْتُمْ مَا هَذَا زَمَانَ حَدِیثِی قَالُوا صَدَقْتَ فَقَالَ حَدِّثْنَا یَا حُذَیْفَةُ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی سَأَلْتُ الْمُعْضِلَاتِ وَ خُبِّرْتُهُنَّ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَیْرِهَا(2) فَقَالَ حَدِّثْنَا یَا ابْنَ مَسْعُودٍ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی قَرَأْتُ الْقُرْآنَ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَیْرِهِ وَ لَکِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْأَحَادِیثِ قَالُوا صَدَقْتَ قَالَ حَدِّثْنَا یَا مِقْدَادُ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی إِنَّمَا کُنْتُ صَاحِبَ الْفِتَنِ لَا أُسْأَلُ مِنْ غَیْرِهَا وَ لَکِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْأَحَادِیثِ قَالُوا صَدَقْتَ فَقَالَ حَدِّثْنَا یَا عَمَّارُ قَالَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی رَجُلٌ نَسِیٌّ إِلَّا أَنْ أُذَکَّرَ فَأَذْکُرَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَا أُحَدِّثُکُمْ بِحَدِیثٍ قَدْ سَمِعْتُمُوهُ أَوْ مَنْ سَمِعَهُ مِنْکُمْ (3)

ص: 341


1- 1. فی المصدر: حدّثنی.
2- 2. فی المصدر: انما کنت صاحب السیف لا أسأل عن غیره.
3- 3. أی إمّا سمعه جمیعکم أو بعضکم. و فی المصدر: قد سمعتموه أو سمعه منکم.

ص: 352

قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ (1) أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ قَالُوا نَشْهَدُ قَالَ وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ شَرُّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ اثْنَا عَشَرَ سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ ثُمَّ سَمَّی السِّتَّةَ مِنَ الْأَوَّلِینَ ابْنَ آدَمَ الَّذِی قَتَلَ أَخَاهُ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ وَ السَّامِرِیَّ وَ الدَّجَّالَ اسْمُهُ فِی الْأَوَّلِینَ وَ یَخْرُجُ فِی الْآخِرِینَ وَ أَمَّا السِّتَّةُ مِنَ الْآخِرِینَ فَالْعِجْلُ وَ هُوَ نَعْثَلٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ هُوَ مُعَاوِیَةُ وَ هَامَانُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ زِیَادٌ وَ قَارُونُهَا وَ هُوَ سَعْدٌ وَ السَّامِرِیُّ وَ هُوَ أَبُو مُوسَی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَیْسٍ لِأَنَّهُ قَالَ کَمَا قَالَ سَامِرِیُّ قَوْمِ مُوسَی لَا مِسَاسَ أَیْ لَا قِتَالَ وَ الْأَبْتَرُ وَ هُوَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ أَ فَتَشْهَدُونَ عَلَی ذَلِکَ قَالُوا نَعَمْ قَالَ وَ أَنَا عَلَی ذَلِکَ مِنَ الشَّاهِدِینَ ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَّ أُمَّتِی تَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ عَلَی خَمْسِ رَایَاتٍ أَوَّلُهَا رَایَةُ الْعِجْلِ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِیَدِهِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِیَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ (2) وَ مَنْ فَعَلَ فِعْلَهُ یَتْبَعُهُ فَأَقُولُ بِمَا ذَا خَلَفْتُمُونِی فِی الثَّقَلَیْنِ مِنْ بَعْدِی فَیَقُولُونَ کَذَّبْنَا الْأَکْبَرَ وَ مَزَّقْنَا وَ اضْطَهَدْنَا(3) الْأَصْغَرَ وَ أَخَذْنَا حَقَّهُ فَأَقُولُ اسْلُکُوا ذَاتَ الشِّمَالِ فَیَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِینَ قَدِ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ وَ لَا یَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً ثُمَّ تَرِدُ عَلَیَّ رَایَةُ فِرْعَوْنِ أُمَّتِی وَ هُمْ أَکْثَرُ النَّاسِ وَ مِنْهُمُ الْمُبَهْرِجُونَ (4) قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْمُبَهْرِجُونَ بَهْرَجُوا الطَّرِیقَ قَالَ لَا وَ لَکِنْ بَهْرَجُوا دِینَهُمْ (5) وَ هُمُ الَّذِینَ یَغْضَبُونَ لِلدُّنْیَا وَ لَهَا یَرْضَوْنَ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِیَدِ صَاحِبِهِمْ فَإِذَا أَخَذْتُ بِیَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ

ص: 342


1- 1. العبارة لا تخلو عن اضطراب، و المستفاد من سیاق الروایة أن تکون کذلک: قال أ لست تشهدون أن رسول اللّه قال: أشهد أن لا إله إلّا اللّه اه. و فی« شف»: و أنا احدثکم بحدیث سمعتموه أو من سمعه منکم تشهدون انه حق، أ لستم تشهدون ان لا إله إلّا اللّه اه.
2- 2. رجف: تحرک. خفق: اضطرب.
3- 3. مزقه: فرقه. اضطهده قهره و جار علیه.
4- 4. بهرج الدماء: اهدرها. بهرج الدلیل بهم: عدل بهم عن الجادة إلی غیرها.
5- 5. فی المصدر: کذبنا الأکبر و مزقناه و خذلنا الأصغر و عصیناه.

ص: 353

وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ مَنْ فَعَلَ فِعْلَهُ یَتْبَعُهُ فَأَقُولُ بِمَا خَلَفْتُمُونِی فِی الثَّقَلَیْنِ بَعْدِی فَیَقُولُونَ کَذَّبْنَا الْأَکْبَرَ وَ مَزَّقْنَاهُ وَ قَاتَلْنَا الْأَصْغَرَ فَقَتَلْنَاهُ فَأَقُولُ اسْلُکُوا سَبِیلَ أَصْحَابِکُمْ فَیَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِینَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا یَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً قَالَ ثُمَّ تَرِدُ عَلَیَّ رَایَةُ هَامَانِ أُمَّتِی فَأَقُومُ فَآخُذُ بِیَدِهِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِیَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ مَنْ فَعَلَ فِعْلَهُ یَتْبَعُهُ فَأَقُولُ بِمَا خَلَفْتُمُونِی فِی الثَّقَلَیْنِ بَعْدِی فَیَقُولُونَ کَذَّبْنَا الْأَکْبَرَ وَ عَصَیْنَاهُ وَ خَذَلْنَا الْأَصْغَرَ وَ خَذَّلْنَا عَنْهُ فَأَقُولُ اسْلُکُوا سَبِیلَ أَصْحَابِکُمْ فَیَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِینَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا یَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً ثُمَّ تَرِدُ عَلَیَّ رَایَةُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ وَ هُوَ إِمَامُ خَمْسِینَ أَلْفاً مِنْ أُمَّتِی فَأَقُومُ فَآخُذُ بِیَدِهِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِیَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ مَنْ فَعَلَ فِعْلَهُ یَتْبَعُهُ فَأَقُولُ بِمَا خَلَفْتُمُونِی فِی الثَّقَلَیْنِ مِنْ بَعْدِی فَیَقُولُونَ کَذَّبْنَا الْأَکْبَرَ وَ مَزَّقْنَاهُ وَ عَصَیْنَاهُ وَ خَذَلْنَا الْأَصْغَرَ وَ خَذَّلْنَا عَنْهُ فَأَقُولُ اسْلُکُوا سَبِیلَ أَصْحَابِکُمْ فَیَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِینَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا یَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً ثُمَّ تَرِدُ عَلَیَّ الْمُخْدَجُ (1) بِرَایَتِهِ فَآخُذُ بِیَدِهِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِیَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ مَنْ فَعَلَ فِعْلَهُ یَتْبَعُهُ فَأَقُولُ بِمَا خَلَفْتُمُونِی فِی الثَّقَلَیْنِ بَعْدِی فَیَقُولُونَ کَذَّبْنَا الْأَکْبَرَ وَ عَصَیْنَاهُ وَ قَاتَلْنَا الْأَصْغَرَ وَ قَتَلْنَاهُ فَأَقُولُ اسْلُکُوا سَبِیلَ أَصْحَابِکُمْ فَیَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِینَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا یَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً ثُمَّ تَرِدُ عَلَیَّ رَایَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامِ الْمُتَّقِینَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِیَدِهِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِیَدِهِ ابْیَضَّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ بِمَا خَلَفْتُمُونِی فِی الثَّقَلَیْنِ بَعْدِی فَیَقُولُونَ (2) اتَّبَعْنَا الْأَکْبَرَ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ وَازَرْنَا الْأَصْغَرَ وَ نَاصَرْنَاهُ (3) وَ قَاتَلْنَا مَعَهُ فَأَقُولُ رِدُوا(4) رِوَاءً مَرْوِیِّینَ فَیَشْرَبُونَ شَرْبَةً لَا یَظْمَئُونَ بَعْدَهَا أَبَداً وَجْهُ إِمَامِهِمْ

ص: 343


1- 1. المراد منه ذو الثدیة رئیس الخوارج، قال الجزریّ فی النهایة( 1: 283): المخدج: السقیم الناقص الخلق، و منه حدیث ذی الثدیة: إنّه مخدج الید.
2- 2. فی المصدر: فی الثقلین من بعدی، قال: فیقولون اه.
3- 3. فی المصدر و( م): و نصرناه.
4- 4. فعل أمر من ورد یرد.

ص: 354

کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ وَ کَأَضْوَاءِ نَجْمٍ (1) فِی السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ یَعْنِی أَبُو ذَرٍّ أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ عَلَی ذَلِکَ قَالُوا نَعَمْ قَالَ وَ أَنَا عَلَی ذَلِکَ مِنَ الشَّاهِدِینَ قَالَ یَحْیَی وَ قَالَ عَبَّادٌ اشْهَدُوا عَلَیَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ حَدَّثَنَا بِهَذَا وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ اشْهَدُوا عَلَیَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَصِیرَةَ حَدَّثَنِی بِهَذَا وَ قَالَ الْحَارِثُ اشْهَدُوا عَلَیَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ صَخْرَ بْنَ الْحَکَمِ حَدَّثَنِی بِهَذَا وَ قَالَ صَخْرُ بْنُ الْحَکَمِ اشْهَدُوا عَلَیَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ

جَلَّ أَنَّ حَیَّانَ حَدَّثَنِی بِهَذَا وَ قَالَ حَیَّانُ اشْهَدُوا عَلَیَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ الرَّبِیعَ بْنَ الْجَمِیلِ حَدَّثَنِی بِهَذَا وَ قَالَ الرَّبِیعُ بْنُ جَمِیلٍ اشْهَدُوا عَلَیَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ مَالِکَ بْنَ ضَمْرَةَ حَدَّثَنِی بِهَذَا وَ قَالَ مَالِکُ بْنُ ضَمْرَةَ اشْهَدُوا عَلَیَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ أَبَا ذَرٍّ الْغِفَارِیَّ حَدَّثَنِی بِهَذَا وَ قَالَ أَبُو ذَرٍّ مِثْلَ ذَلِکَ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَدَّثَنِی بِهِ جَبْرَئِیلُ عَنِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی (2).

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ الْمَعْرِفَةِ تَأْلِیفِ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ الرَّوَاجِینِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِیِّ: مِثْلَهُ (3).

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ الرِّسَالَةِ الْمُوضِحَةِ تَأْلِیفِ الْمُظَفَّرِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ نُوحِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَیُّوبَ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ نُوحِ بْنِ أَبِی النُّعْمَانِ عَنْ صَخْرِ بْنِ الْحَکَمِ الْفَزَارِیِّ عَنْ حَنَانِ بْنِ الْحَرْبِ الْأَزْدِیِّ عَنْ رِبِّیِّ بْنِ حُمَیْدٍ الضَّبِّیِّ عَنْ مَالِکِ بْنِ ضَمْرَةَ: مِثْلَهُ (4).

شف، [کشف الیقین] مِنْ أَصْلٍ عَتِیقٍ رَوَی الْقَاضِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْجُعْفِیُّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَرَزْدَقِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ حَسَنِ بْنِ فُرَاتٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِیِّ: مِثْلَهُ (5).

ص: 344


1- 1. جمع النجم. و فی( ک): و کأضواء أنجم.
2- 2. الخصال 2: 65- 67.
3- 3. الیقین: 76- 78.
4- 4. الیقین: 126- 128.
5- 5. الیقین: 167- 169.

فهرس ما فی هذا الجزء من الأبواب

ص: 355

بیان

قال الجوهری نعثل اسم رجل کان طویل اللحیة و کان عثمان إذا نیل منه و عیب شبه بذلک الرجل لطول لحیته (1).

أقول: لعل هذه التفسیرات من الرواة تقیة و إلا فانطباق العجل علی أبی بکر و فرعون علی عمر و قارون علی عثمان کما هو المصرح به فی أخبار أخر و یؤیده خلو الأخبار الواردة فی ذلک عن هذا التفسیر و قد أوردت بعضها فی کتاب المعاد و بعضها فی باب تسمیته علیه السلام أمیر المؤمنین و غیرها من الأبواب و الخفق الاضطراب و التمزیق الخرق و التقطیع و اضطهده قهره و قال الفیروزآبادی البهرج الباطل و الردی ء المباح و البهرجة أن تعدل (2) بالشی ء عن الجادة القاصدة إلی غیرها و المبهرج من المیاه المهمل الذی لا یمنع عنه و من المیاه المهدر(3).

«2»

فس، [تفسیر القمی] أَبِی عَنْ مُسْلِمِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَابِرٍ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا رَجَعَ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ قَدْ قَرُبَ الْأَجَلُ وَ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی فَمَنْ لَکَ بَعْدِی فَأَقْبَلْتُ أَعُدُّ عَلَیْهِ رَجُلًا رَجُلًا فَبَکَی ثُمَّ قَالَ ثَکِلَتْکَ الثَّوَاکِلُ فَأَیْنَ أَنْتَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لَمْ تُقَدِّمْهُ عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ إِنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ رُفِعَتْ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ

أَعْلَامٌ فَأَوَّلُ الْأَعْلَامِ لِوَائِیَ الْأَعْظَمُ مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ النَّاسُ أَجْمَعِینَ (4) تَحْتَ لِوَائِی یُنَادِی مُنَادٍ هَذَا الْفَضْلُ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ نَزَلَ کِتَابُ اللَّهِ عَنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (5) وَ حَسِبُوا أَلَّا تَکُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا(6) أَیْ لَا یَکُونُ اخْتِبَارٌ وَ لَا یَمْتَحِنُهُمُ اللَّهُ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَعَمُوا وَ صَمُّوا حَیْثُ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ بَیْنَ أَظْهُرِهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا حِینَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَقَامَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِمْ فَعَمُوا وَ صَمُّوا فِیهِ حَتَّی السَّاعَةِ(7).

ص: 345


1- 1. الصحاح ج 5 ص 1832.
2- 2. فی المصدر: أن یعدل.
3- 3. القاموس المحیط 1: 180.
4- 4. المصدر: و الناس جمیعا.
5- 5. المصدر: ثم نزل کتاب اللّه یخبر عن أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فقال اه.
6- 6. سورة المائدة: 71.
7- 7. تفسیر القمّیّ: 962 و 163.

رموز الکتاب

ص: 356

«3»

فس، [تفسیر القمی] أَبِی عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ هَیْثَمٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ ضَمْرَةَ عَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ (1) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَرِدُ عَلَیَّ أُمَّتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی خَمْسِ رَایَاتٍ فَرَایَةٌ مَعَ عِجْلِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَأَسْأَلُهُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِالثَّقَلَیْنِ مِنْ بَعْدِی فَیَقُولُونَ أَمَّا الْأَکْبَرُ فَحَرَّفْنَاهُ وَ نَبَذْنَاهُ وَرَاءَ ظُهُورِنَا وَ الْأَصْغَرُ(2) فَعَادَیْنَاهُ وَ أَبْغَضْنَاهُ وَ ظَلَمْنَاهُ فَأَقُولُ رِدُوا إِلَی النَّارِ(3) ظِمَاءً مُظْمَئِینَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُکُمْ ثُمَّ تَرِدُ عَلَیَّ رَایَةٌ مَعَ فِرْعَوْنِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَأَقُولُ (4) مَا فَعَلْتُمْ بِالثَّقَلَیْنِ مِنْ بَعْدِی فَیَقُولُونَ أَمَّا الْأَکْبَرُ فَحَرَّفْنَاهُ وَ مَزَّقْنَاهُ وَ خَالَفْنَاهُ وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَعَادَیْنَاهُ وَ قَاتَلْنَا فَأَقُولُ رِدُوا إِلَی النَّارِ ظِمَاءً مُظْمَئِینَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُکُمْ ثُمَّ تَرِدُ عَلَیَّ رَایَةٌ مَعَ سَامِرِیِّ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَأَقُولُ لَهُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِالثَّقَلَیْنِ مِنْ بَعْدِی فَیَقُولُنَّ أَمَّا الْأَکْبَرُ فَعَصَیْنَاهُ وَ تَرَکْنَاهُ وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَخَذَلْنَاهُ وَ ضَیَّعْنَاهُ (5) فَأَقُولُ رِدُوا إِلَی النَّارِ ظِمَاءً مُظْمَئِینَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُکُمْ ثُمَّ تَرِدُ عَلَیَّ رَایَةُ ذِی الثُّدَیَّةِ مَعَ أَوَّلِ الْخَوَارِجِ وَ آخِرِهِمْ فَأَسْأَلُهُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِالثَّقَلَیْنِ مِنْ بَعْدِی فَیَقُولُونَ أَمَّا الْأَکْبَرُ فَمَزَّقْنَاهُ وَ بَرِئْنَا مِنْهُ وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَقَاتَلْنَاهُ وَ قَتَلْنَاهُ فَأَقُولُ رِدُوا إِلَی النَّارِ ظِمَاءً مُظْمَئِینَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُکُمْ ثُمَّ تَرِدُ عَلَیَّ رَایَةٌ مَعَ إِمَامِ الْمُتَّقِینَ وَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ وَصِیِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ فَأَقُولُ لَهُمْ مَا ذَا فَعَلْتُمْ بِالثَّقَلَیْنِ مِنْ بَعْدِی فَیَقُولُونَ أَمَّا الْأَکْبَرُ فَاتَّبَعْنَاهُ وَ أَطَعْنَاهُ وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَأَحْبَبْنَاهُ وَ وَالَیْنَا وَ وَازَرْنَا وَ نَصَرْنَا(6) حَتَّی أُهْرِیقَتْ (7) فِیهِمْ دِمَاؤُنَا فَأَقُولُ رِدُوا الْجَنَّةَ رِوَاءً مَرْوِیِّینَ مُبْیَضَّةً وُجُوهُکُمْ ثُمَّ تَلَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ إِلَی قَوْلِهِ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِیها

ص: 346


1- 1. سورة آل عمران: 106.
2- 2. فی المصدر: و أمّا الأصغر.
3- 3. فی المصدر: ردوا النار. و کذلک فیما یأتی.
4- 4. فی المصدر: فأقول لهم.
5- 5. فی المصدر بعد ذلک: و صنعنا به کل قبیح.
6- 6. فی المصدر بعد ذلک: فأحییناه و والیناه و وازرناه و نصرناه.
7- 7. أی صبت.

خالِدُونَ (1).

«4»

شف، [کشف الیقین] مِنْ کِتَابِ کِفَایَةِ الطَّالِبِ یَرْفَعُهُ إِلَی أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ رَایَةُ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامِ الْمُتَّقِینَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِیَدِهِ فَیَبْیَضُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ مَا خَلَفْتُمُونِی فِی الثَّقَلَیْنِ بَعْدِی فَیَقُولُونَ تَبِعْنَا الْأَکْبَرَ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ وَازَرْنَا الْأَصْغَرَ وَ نَصَرْنَاهُ وَ قَاتَلْنَا مَعَهُ فَأَقُولُ رِدُوا رِوَاءً مَرْوِیِّینَ فَیَشْرَبُونَ شَرْبَةً لَا یَظْمَئُونَ بَعْدَهَا أَبَداً وَجْهُ إِمَامِهِمْ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ وَ وُجُوهُهُمْ کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ أَوْ کَأَضْوَاءِ أَنْجُمٍ فِی السَّمَاءِ(2).

کلمة المصحّح

إلی هنا انتهی الجزء السابع و الثلاثون من کتاب بحار الأنوار من هذه الطبعة النفیسة و هو الجزء الثالث من المجلّد التاسع فی تاریخ أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه حسب تجزءة المصنّف أعلی اللّه مقامه یحوی زهاء ثلاثمائة حدیث فی سبعة أبواب غیر ما حوی من المباحث العلمیّة و الکلامیّة.

و لقد بذلنا الجهد عند طبعها فی التصحیح مقابلة و بالغنا فی التحقیق مطالعة فخرج بعون اللّه و مشیّته نقیّاً من الأغلاط إلّا نزراً زهیداً زاغ عنه البصر و حسر عنه النظر.

اللّهم ما بنا من نعمة فمنک وحدک لا شریک لک فأتمم علینا نعمتک و آتنا ما وعدتنا علی رسلک إنّک لا تخلف المیعاد.

محمد باقر البهبودی.

من لجنة التحقیق و التصحیح لدار الکتب الإسلامیّة

ص: 347


1- 1. تفسیر القمّیّ 99 و الآیة فی سورة آل عمران: 106.
2- 2. الیقین:

مراجع التصحیح و التخریج و التعلیق

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمد للّه ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین و لعنة اللّه علی أعدائهم أجمعین.

و بعد: فإنّ اللّه المنّان قد وفّقنا لتصحیح هذا الجزء و هو الجزء الثالث من أجزاء المجلّد التاسع من الأصل و الجزء السابع و الثلاثون حسب تجزءتنا من کتاب بحار الأنوار و تخریج أحادیثه و مقابلتها علی ما بأیدینا من المصادر و بذلنا فی ذلک غایة جهدنا علی ما یراه المطالع البصیر و قد راجعنا فی تصحیح الکتاب و تحقیقه و مقابلته نسخاً مطبوعة إلیک تفصیلها:

«1»

النسخة المطبوعة بطهران فی سنة 1307 بأمر الواصل إلی رحمة اللّه و غفرانه الحاجّ محمّد حسن الشهیر ب «کمپانیّ» و رمزنا إلی هذه النسخة ب (ک) و هی تزید علی جمیع النسخ التی عندنا کما أشار إلیه العلّامة الفقید الحاجّ میرزا محمّد القمیّ المتصدّی لتصحیحها فی خاتمة الکتاب، فجعلنا الزیادات التی وقفنا علیها بین معقوفین هکذا [...] و ربّما أشرنا إلیها فی ذیل الصفحات.

«2»

النسخة المطبوعة بتبریز فی سنة 1297 بأمر الفقید السعید الحاجّ إبراهیم التبریزیّ و رمزنا إلیها ب (ت).

«3»

نسخة کاملة مخطوطة بخطّ النسخ الجیّد علی قطع کبیر تاریخ کتابتها 1280 و رمزنا إلیها ب (م).

«4»

نسخة مخطوطة أخری بخطّ النسخ أیضاً علی قطع کبیر و قد سقط منها من أواسط الباب 99: «باب زهده علیه السلام و تقواه» و رمزنا إلیها ب (ح).

ص: 348

«5»

نسخة مخطوطة أخری بخطّ النسخ أیضاً علی قطع متوسط و هذه الأخیرة أصحّها و أتقنها و فی هامش صحیفة منها خطّ المؤلّف قدسّ سرّه و تصریحه بسماعه إیّاها فی سنة 1109 و لکنّها أیضاً ناقصة من أواسط الباب 97: «باب ما علّمه الرسول صّلی الّله علیه و آله عند وفاته» و رمزنا إلیها ب (د).

و هذه النسخ الثلاث المخطوطة لمکتبة العالم البارع الأستاذ السیّد جلال الدین الأرمویّ الشهیر بالمحدّث لا زال موفّقاً لمرضاة اللّه.

ثمّ إنّه قد اعتمدنا فی تخریج أحادیث الکتاب و ما نقله المصنّف فی بیاناته أو ما علّقناه و ذیّلناه علی هذه الکتب التی نسرد أسامیها:

«1»

الأتقان للسیوطیّ طبعة مصر سنة 1370

«2»

الإحتجاج للطبرسیّ طبعة النجف 1350

«3»

إحقاق الحق و إزهاق الباطل طبعة إیران-

«4»

الإختصاص للمفید طبعة طهران طبعة إیران سنة 1379

«5»

الأربعین فی أصول الدین للرازیّ طبعة حیدر آباد کن سنة 1353

«6»

إرشاد القلوب للدیلمیّ طبعة النجف-

«7»

الإرشاد للشیخ المفید طبعة: إیران 1377

«8»

أساس البلاغة للزمخشریّ طبعة مصر سنة 1372

«9»

أسباب النزول للواحدیّ طبعة مصر سنة 1315

«10»

أسد الغابة للجزریّ طبعة إیران سنة-

«11»

إعلام الوری للطبرسیّ طبعة إیران 1378

«12»

إقبال الأعمال لابن طاوس طبعة إیران 1312.

«13»

الأمالی للشیخ المفید طبعة: النجف سنة 1351

«14»

الأمالی للشیخ الصدوق طبعة: إیران 1300

«15»

الأمالی للشیخ الطوسیّ طبعة: إیران 1313

«16»

بشارة المصطفی طبعة النجف سنة 1369

ص: 349

«17»

بصائر الدرجات للصفّار طبعة إیران 1285

«18»

تاریخ الطبریّ طبعة مصر سنة 1358

«19»

تحف العقول لابن شعبة طبعة: إیران 1376

«20»

التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکریّ علیه السلام طبعة: إیران 1315

«21»

تفسیر البرهان للبحرانیّ طبعة إیران سنة 1375

«22»

تفسیر البیضاویّ طبعة مصر سنة 1355

«23»

تفسیر التبیان للشیخ الطوسیّ طبعة إیران سنة 1365

«24»

تفسیر الدرّ المنثور للسیوطیّ طبعة إیران سنة 1377

«25»

تفسیر فرات الکوفیّ بالنجف-.

«26»

تفسیر القمیّ طبعة: إیران 1313

«27»

تفسیر الکشّاف للزمخشریّ طبعة مصر سنة 1318

«28»

تفسیر مجمع البیان للطبرسیّ طبعة إیران سنة 1373

«29»

تفسیر مفاتیح الغیب للرازیّ طبعة مصر سنة 1308

«30»

تفسیر النیسابوریّ طبعة إیران سنة-

«31»

تنبیه الخواطر و نزهة النواظر إیران سنة 1376

«32»

تهذیب الأحکام طبعة إیران 1317

«33»

التوحید للصدوق طبعة: الهند 1321

«34»

تیسیر الوصول إلی جامع الأصول طبعة مصر سنة 1352

«35»

ثواب الأعمال للصدوق طبعة إیران سنة 1375

«36»

جامع الأخبار للصدوق طبعة إیران سنة 1354

«37»

جامع الرواة للأردبیلی طبعة إیران سنة 1334

«38»

الحجة علی الذاهب إلی تکفیر أبی طالب طبعة النجف سنة 1351

«39»

الخرائج و الجرائح للراوندیّ طبعة: إیران 1301

«40»

الخصال للصدوق طبعة: إیران 1302

ص: 350

«41»

الدیوان المنسوب إلی أمیر المؤمنین علیه السلام طبعة الهند سنة 1310

«42»

الرجال للنجاشیّ طبعة الهند سنة 1317

«43»

الرجال للکشیّ طبعة: الهند 1317

«44»

الروضة فی الفضائل طبعة إیران 1321

«45»

روضة الواعظین للفتّال طبعة إیران طبعة إیران سنة-

«46»

سر العالمین للغزالی طبعة إیران سنة 1305

«47»

سعد السعود لابن طاوس طبعة النجف سنة 1369

«48»

الشافی للسیّد المرتضی طبعة إیران سنة 1310

«49»

شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید طبعة بیروت سنة 1374

«50»

صحاح اللغة للجوهریّ طبعة إیران سنة-

«51»

صحیح البخاریّ طبعة مصر سنة 1346

«52»

صحیح مسلم طبعة الهند سنة 1334

«53»

صحیفة الرضا علیه السلام طبعة إیران 1377

«54»

الصواعق المحرقة لابن حجر طبعة مصر سنة 1375

«55»

الطرائف للسیّد ابن طاوس طبعة إیران سنة 1302

«56»

علل الشرائع للصدوق طبعة: إیران 1321

«57»

العمدة لابن بطریق طبعة إیران سنة 1309

«58»

عمدة الطالب فی أنساب آل أبی طالب طبعة الهند سنة 1318

«59»

عیون الأخبار للصدوق طبعة: إیران 1318

«60»

الغدیر للعلامة الأمینیّ طبعة إیران سنة 1372

«61»

الغیبة للشیخ الطوسیّ طبعة إیران سنة 1323

«62»

الغیبة للنعمانیّ طبعة: إیران 1318

«63»

الفائق للزمخشریّ طبعة مصر سنة 1364

«64»

فتح الباری فی شرح البخاریّ طبعة مصر سنة 1301

ص: 351

«65»

الفصول المختارة من العیون و المحاسن طبعة النجف سنة-

«66»

الفصول المهمّة لابن الصباغ طبعة النجف سنة-

«67»

فقه الرضا علیه السلام طبعة إیران سنة 1374

«68»

القاموس المحیط للفیروز آبادیّ طبعة مصر سنة 1354

«69»

قرب الأسناد للحمیریّ طبعة إیران 1370

«70»

الکافی للکلینیّ الاصول و الروضة طبعة إیران سنة 1375

«71»

الکافی للکلینیّ الفروع طبعة إیران سنة 1312

«72»

الکامل لابن الأثیر طبعة مصر سنة 1312

«73»

کامل الزیارات لابن قولویه طبعة النجف 1356.

«74»

کتاب سلیم بن قیس طبعة النجف سنة-

«75»

کشف الحقّ للعلامة طبعة بغداد سنة 1344

«76»

کشف الغمّة للإربلیّ طبعة إیران 1294

«77»

کشف الیقین للعلّامة طبعة النجف 1371

«78»

کمال الدین للصدوق طبعة إیران سنة 1301

«79»

کنز الفوائد للکراجکیّ طبعة: إیران 1322

«80»

الکنی و الألقاب للمحدث القمیّ طبعة النجف سنة 1376

«81»

المحاسن للبرقی طبعة إیران سنة 1331

«82»

المختصر للحسن بن سلیمان الحلیّ طبعة النجف 1370

«83»

مختصر بصائر الدرجات له أیضا طبعة النجف 1370

«84»

مراصد الإطلاع طبعة مصر سنة 1313

«85»

مشارق الأنوار للبرسی طبعة الهند سنة 1303

«86»

مشکاة المصابیح طبعة الهند سنة 1300

«87»

مصباح الکفعمیّ طبعة إیران سنة 1321

«88»

مصباح المتهجّد للشیخ الطوسیّ طبعة إیران سنة 1338

ص: 352

«89»

مطالب السؤول لمحمّد بن طلحة الشافعیّ طبعة النجف سنة 1346

«90»

معانی الأخبار للصدوق طبعة إیران سنة 1372

«91»

المصباح المنیر للفیّومیّ طبعة مصر سنة 1305

«92»

المفردات فی غریب القرآن للراغب الأصبهانیّ طبعة إیران سنة 1373

«93»

مکارم الأخلاق للطبرسیّ طبعة إیران سنة 1376

«94»

الملل و النحل للشهرستانیّ طبعة مصر سنة 1368

«95»

مناقب آل أبی طالب لابن شهر آشوب طبعة إیران سنة 1313

«96»

مناقب علی بن أبی طالب للخوارزمیّ طبعة إیران سنة 1313

«97»

النهایة لابن الأثیر طبعة مصر سنة 1311

«98»

نهج البلاغة للرضیّ و فی ذیله شرحه لابن (عبده)-

«99»

الیقین فی إمرة أمیر المؤمنین علیه السلام لابن طاوس طبعة النجف 1369

و قد اعتمدنا فی تعیین مواضع الآیات إلی المصحف الشریف الذی وفّق لطبعه المکتبة العلمیّة الإسلامیّة فی شهر جمادی الأخری 1377 ه

نسأل الله التوفیق لإنجاز هذا المشروع و نرجو من فضله أن یجعله ذخراً لنا لیوم تشخص فیه الأبصار. جمادی الثانیة 1380.

یحیی العابدی الزنجانی. السید کاظم الموسوی المیاموی.

ص: 353

تصویر

صورة فتوغرافیة من نسخة (ح) من الصحیفة التی فیها مفتتح هذا الجزء لخزانة الکتب العالم البارع السیّد جلال الدین الاُرمویّ المحدث.

ص: 354

فهرس ما فی هذا الجزء من الأبواب

الموضوع/ الصفحه

الباب 49 باب نادر فی ذکر مذاهب الذین خالفوا الفرقة المحقّة فی القول بالأئمّة الاثنی عشر صلوات اللّه علیهم 1- 34

الباب 50 فی مناقب أصحاب الکساء و فضلهم صلوات اللّه علیهم 35- 98

الباب 51 فی ما نزل لهم علیهم السلام من السماء 99- 107

أبواب النصوص الدالّة علی الخصوص علی إمامة أمیر المؤمنین صلوات اللّه و سلامه علیه من طرق الخاصّة و العامّة و بعض الدلائل التی أقیمت علیها

باب 52 فی أخبار الغدیر و ما صدر فی ذلک الیوم من النصّ الجلیّ علی إمامته علیه السلام و تفسیر بعض الآیات النازلة فی تلک الواقعة 108- 235

الباب 53 فی أخبار المنزلة و الاستدلال بها علی إمامته صلوات الله و سلامه علیه 254- 289

الباب 54 فی ما أمر به النبی صّلی الّله علیه و آله من التسلیم علیه بإمرة المؤمنین و أنّه لا یسّمی به غیره، و علّة التسمیة به و فیه جملة من مناقبه و بعض النصوص علی إمامته صلوات اللّه علیه 290- 340

الباب 55 فی خبر الرایات 341- 347

ص: 355

رموز الکتاب

ب: لقرب الإسناد.

بشا: لبشارة المصطفی.

تم: لفلاح السائل.

ثو: لثواب الأعمال.

ج: للإحتجاج.

جا: لمجالس المفید.

جش: لفهرست النجاشیّ.

جع: لجامع الأخبار.

جم: لجمال الأسبوع.

جُنة: للجُنة.

حة: لفرحة الغریّ.

ختص: لکتاب الإختصاص.

خص: لمنتخب البصائر.

د: للعَدَد.

سر: للسرائر.

سن: للمحاسن.

شا: للإرشاد.

شف: لکشف الیقین.

شی: لتفسیر العیاشیّ

ص: لقصص الأنبیاء.

صا: للإستبصار.

صبا: لمصباح الزائر.

صح: لصحیفة الرضا علیه السلام

ضا: لفقه الرضا علیه السلام

ضوء: لضوء الشهاب.

ضه: لروضة الواعظین.

ط: للصراط المستقیم.

طا: لأمان الأخطار.

طب: لطبّ الأئمة.

ع: لعلل الشرائع.

عا: لدعائم الإسلام.

عد: للعقائد.

عدة: للعُدة.

عم: لإعلام الوری.

عین: للعیون و المحاسن.

غر: للغرر و الدرر.

غط: لغیبة الشیخ.

غو: لغوالی اللئالی.

ف: لتحف العقول.

فتح: لفتح الأبواب.

فر: لتفسیر فرات بن إبراهیم.

فس: لتفسیر علیّ بن إبراهیم.

فض: لکتاب الروضة.

ق: للکتاب العتیق الغرویّ

قب: لمناقب ابن شهر آشوب.

قبس: لقبس المصباح.

قضا: لقضاء الحقوق.

قل: لإقبال الأعمال.

قیة: للدُروع.

ک: لإکمال الدین.

کا: للکافی.

کش: لرجال الکشیّ.

کشف: لکشف الغمّة.

کف: لمصباح الکفعمیّ.

کنز: لکنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة معا.

ل: للخصال.

لد: للبلد الأمین.

لی: لأمالی الصدوق.

م: لتفسیر الإمام العسکریّ علیه السلام

ما: لأمالی الطوسیّ.

محص: للتمحیص.

مد: للعُمدة.

مص: لمصباح الشریعة.

مصبا: للمصباحین.

مع: لمعانی الأخبار.

مکا: لمکارم الأخلاق.

مل: لکامل الزیارة.

منها: للمنهاج.

مهج: لمهج الدعوات.

ن: لعیون أخبار الرضا علیه السلام

نبه: لتنبیه الخاطر.

نجم: لکتاب النجوم.

نص: للکفایة.

نهج: لنهج البلاغة.

نی: لغیبة النعمانیّ.

هد: للهدایة.

یب: للتهذیب.

یج: للخرائج.

ید: للتوحید.

یر: لبصائر الدرجات.

یف: للطرائف.

یل: للفضائل.

ین: لکتابی الحسین بن سعید او لکتابه و النوادر.

یه: لمن لا یحضره الفقیه.

ص: 356

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109