سرشناسه : مجلسی محمد باقربن محمدتقی 1037 - 1111ق.
عنوان و نام پدیدآور : بحارالانوار: الجامعه لدرراخبارالائمةاالطهار تالیف محمدباقر المجلسی.
مشخصات نشر : بیروت داراحیاء التراث العربی [ -13].
مشخصات ظاهری : ج - نمونه.
یادداشت : عربی.
یادداشت : فهرست نویسی بر اساس جلد بیست و چهارم، 1403ق. [1360].
یادداشت : جلد108،103،94،91،92،87،67،66،65،52،24(چاپ سوم:1403ق.=1983م.=[1361]).
یادداشت : کتابنامه.
مندرجات : ج.24.کتاب الامامة. ج.52.تاریخ الحجة. ج67،66،65.الایمان و الکفر. ج.87.کتاب الصلاة. ج.92،91.الذکر و الدعا. ج.94.کتاب السوم. ج.103.فهرست المصادر. ج.108.الفهرست.-
موضوع : احادیث شیعه -- قرن 11ق
رده بندی کنگره : BP135/م3ب31300 ی ح
رده بندی دیویی : 297/212
شماره کتابشناسی ملی : 1680946
ص: 1
الحشر: «کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِیباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»(15)
قال الطبرسی رحمه الله: أی مثلهم فی اغترارهم بعددهم و قوتهم و بقول المنافقین کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ یعنی المشرکین الذین قتلوا ببدر و ذلک قبل غزاة بنی النضیر بستة أشهر عن الزهری و غیره و قیل إن الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِیباً هم بنو قینقاع عن ابن عباس و ذلک أنهم نقضوا العهد مرجع رسول الله صلی الله علیه و آله من بدر فأمرهم رسول الله صلی الله علیه و آله أن یخرجوا و قال عبد الله بن أبی لا تخرجوا فإنی آتی النبی صلی الله علیه و آله فأکلمه فیکم أو أدخل معکم الحصن فکان هؤلاء أیضا فی إرسال عبد الله بن أبی إلیهم ثم ترکه نصرتهم کأولئک (1) ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ أی عقوبة کفرهم وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فی الآخرة (2).
ص: 1
ترجمه بحارالانوار جلد 20: تاریخ پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله - 6
مشخصات کتاب
سرشناسه : مجلسی، محمد باقربن محمدتقی، 1037 - 1111ق.
عنوان قراردادی : بحار الانوار .فارسی .برگزیده
عنوان و نام پدیدآور : ترجمه بحارالانوار/ مترجم گروه مترجمان؛ [برای] نهاد کتابخانه های عمومی کشور.
مشخصات نشر : تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392 -
مشخصات ظاهری : ج.
شابک : دوره : 978-600-7150-66-5 ؛ ج.1 : 978-600-7150-67-2 ؛ ج.2 : 978-600-7150-68-9 ؛ ج.3 : 978-600-7150-69-6 ؛ ج.4 978-600-715070-2 : ؛ ج.5 978-600-7150-71-9 : ؛ ج.6 978-600-7150-72-6 : ؛ ج.7 978-600-7150-73-3 : ؛ ج.8 : 978-600-7150-74-0 ؛ ج.10 978-600-7150-76-4 : ؛ ج.11 978-600-7150-83-2 : ؛ ج.12 978-600-7150-66-5 : ؛ ج.13 978-600-7150-85-6 : ؛ ج.14 978-600-7150-86-3 : ؛ ج.15 978-600-7150-87-0 : ؛ ج.16:978-600-7150-88-7 ؛ ج.17:978-600-7150-89-4 ؛ ج.18: 978-600-7150-90-0 ؛ ج.19:978-600-7150-91-7 ؛ ج.20:978-600-7150-92-4 ؛ ج.21: 978-600-7150-93-1 ؛ ج.22:978-600-7150-94-8 ؛ ج.23:978-600-7150-95-5
مندرجات : ج.1. کتاب عقل و علم و جهل.- ج.2. کتاب توحید.- ج.3. کتاب عدل و معاد.- ج.4. کتاب احتجاج و مناظره.- ج. 5. تاریخ پیامبران.- ج.6. تاریخ حضرت محمد صلی الله علیه وآله.- ج.7. کتاب امامت.- ج.8. تاریخ امیرالمومنین.- ج.9. تاریخ حضرت زهرا و امامان والامقام حسن و حسین و سجاد و باقر علیهم السلام.- ج.10. تاریخ امامان والامقام حضرات صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی و عسکری علیهم السلام.- ج.11. تاریخ امام مهدی علیه السلام.- ج.12. کتاب آسمان و جهان - 1.- ج.13. آسمان و جهان - 2.- ج.14. کتاب ایمان و کفر.- ج.15. کتاب معاشرت، آداب و سنت ها و معاصی و کبائر.- ج.16. کتاب مواعظ و حکم.- ج.17. کتاب قرآن، ذکر، دعا و زیارت.- ج.18. کتاب ادعیه.- ج.19. کتاب طهارت و نماز و روزه.- ج.20. کتاب خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، عقود و معاملات و قضاوت
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان
یادداشت : ج.2 - 8 و 10 - 16 (چاپ اول: 1392) (فیپا).
موضوع : احادیث شیعه -- قرن 11ق.
شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور، مجری پژوهش
شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر
رده بندی کنگره : BP135/م3ب3042167 1392
رده بندی دیویی : 297/212
شماره کتابشناسی ملی : 3348985
ادامه کتاب تاریخ پیامبر ما صلی الله علیه و آله
ادامه باب های أحوال پیامبر صلی الله علیه و آله از بعثت تا آمدن به مدینه منوره
باب یازدهم : بیان جمله غزوهها و احوال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از غزوه بدر کبری تا غزوه احد
آیات
- «کَمَثَلِ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ قَرِیبًا ذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.» (1)
{درست مانند همان کسانی که اخیراً [در واقعه بدر] سزای کار [بد] خود را چشیدند و آنان را عذاب دردناکی خواهد بود}
تفسیر
طبرسی رحمه الله گوید: زهری و غیر او گویند: یعنی مثل آنان در مغرور شدن به عدد و قوّتشان و به این گفته منافقین: «کمثل الذین من قبلهم» یعنی مشرکانی که در بدر کشته شدند، و این شش ماه قبل از جنگ بنی النضیر بود. ابن عباس گوید: آنهایی که پیش از ایشان به زمان نزدیک بودند، بنی قینقاع بودند، و از این جهت بود که آنها نقض عهد کردند و پیمان خود را در هنگام بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از بدر شکستند، پس رسول خدا فرمان داد که بیرون بروند، و عبد اللَّه بن ابی (رئیس منافقان) گفت: شما بیرون نروید من میروم نزد پیامبر با او صحبت میکنم درباره شما، یا با شما وارد قلعه میشوم و آن گروه هم در فرستادن عبد اللَّه بن ابی به سوی آنها بودند سپس یاری آنها را ترک کردند. این چنین
افرادی «ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ» چشیدند عقوبت کفرشان را.
«وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» و برای آنهاست عذاب دردناک در روز قیامت. (2)
ص: 1
قب، المناقب لابن شهرآشوب عم، إعلام الوری لَمَّا رَجَعَ (1) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْمَدِینَةِ مِنْ بَدْرٍ لَمْ یُقِمْ بِالْمَدِینَةِ إِلَّا سَبْعَ لَیَالٍ حَتَّی غَزَا بِنَفْسِهِ یُرِیدُ بَنِی سُلَیْمٍ حَتَّی بَلَغَ مَاءً مِنْ مِیَاهِهِمْ یُقَالُ لَهُ الْکُدْرُ فَأَقَامَ عَلَیْهِ ثَلَاثَ لَیَالٍ ثُمَّ رَجَعَ إِلَی الْمَدِینَةِ وَ لَمْ یَلْقَ کَیْداً (2) فَأَقَامَ بِهَا بَقِیَّةَ شَوَّالٍ وَ ذَا الْقَعْدَةِ وَ فَادَی فِی إِقَامَتِهِ جُلَّ أُسَارَی بَدْرٍ مِنْ قُرَیْشٍ.
ثُمَّ کَانَتْ غَزْوَةُ السَّوِیقِ (3) وَ ذَلِکَ أَنَّ أَبَا سُفْیَانَ نَذَرَ أَنْ لَا یَمَسَّ رَأْسَهُ مِنْ جَنَابَةٍ حَتَّی یَغْزُوَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله فَخَرَجَ فِی مِائَةِ (4) رَاکِبٍ مِنْ قُرَیْشٍ لِیُبِرَّ یَمِینَهُ حَتَّی إِذَا کَانَ عَلَی بَرِیدٍ مِنَ الْمَدِینَةِ أَتَی بَنِی النَّضِیرِ لَیْلًا فَضَرَبَ عَلَی حُیَیِّ بْنِ أَخْطَبَ بَابَهُ فَأَبَی أَنْ یَفْتَحَ لَهُ فَانْصَرَفَ عَنْهُ إِلَی سَلَامِ بْنِ مِشْکَمٍ وَ کَانَ سَیِّدَ بَنِی النَّضِیرِ فَاسْتَأْذَنَ عَلَیْهِ فَأَذِنَ لَهُ وَ سَارَّهُ (5) ثُمَّ خَرَجَ فِی عَقِبِ لَیْلَتِهِ حَتَّی أَتَی أَصْحَابَهُ وَ بَعَثَ رِجَالًا مِنْ قُرَیْشٍ إِلَی الْمَدِینَةِ فَأَتَوْا نَاحِیَةً یُقَالُ لَهَا الْعُرَیْضُ فَوَجَدُوا رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ (6) وَ حَلِیفاً لَهُ فَقَتَلُوهُمَا ثُمَّ انْصَرَفُوا وَ نَذَرَ (7) بِهِمُ النَّاسُ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی طَلَبِهِمْ حَتَّی بَلَغَ قَرْقَرَةَ الْکُدْرِ وَ رَجَعَ وَ قَدْ فَاتَهُ أَبُو سُفْیَانَ وَ رَأَوْا زَاداً مِنْ أَزْوَادِ الْقَوْمِ قَدْ طَرَحُوهَا یَتَخَفَّفُونَ مِنْهَا لِلنَّجَاءِ. (8)
ص: 2
روایات
روایت1.
مناقب، اعلام الوری: هنگامی که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله از بدر به مدینه بازگشت فقط هفت شب در مدینه ماند تا خود شخص به غزوه بنی سلیم رفتند تا اینکه به یکی از آبهای آنها به نام «الکدر» رسیدند. پیامبر سه شب در آنجا ماندند سپس به مدینه بازگشتند و با حیله ای برخورد ننمودند، حضرت بقیه شوال و ذو القعده را در مدینه بود و همه اسیران قریش را که از بدر آورده بودند با دادن فدیه آزاد کردند.
سپس غزوه بنی سویق رخ داد. جریان این جنگ از این جهت بود که ابو سفیان نذر کرده بود از جنابت خود را پاک نکند، تا آنگه که با پیامبر اکرم جنگ کند، وی با صد نفر سوار از مشرکان برای جنگیدن با حضرت رسول از مکه بیرون شد، و قصدش این بود که سوگند و نذرش را عملی کند. ابو سفیان تا یک منزلی مدینه پیش آمد، و به محله بنی نضیر رفت و شبانه در خانه حیی بن اخطب را زد، حیی در خانه خود را به روی او نگشود، ابو سفیان نیز از وی منصرف شد و به طرف سلام بن مشکم که رئیس قبیله بنی نضیر بود رفت و از وی اذن ورود خواست، و او هم اجازه داد و با او رازها گفت به نهانی ابو سفیان روز بعد به طرف یاران خود مراجعت کرد، و یک نفر از قریش را به مدینه فرستاد، و خود با بقیه اصحابش به ناحیه «عریض» آمدند، و در این هنگام یک نفر از انصار که با یکی از حلفاء در این ناحیه بودند را یافتند و آن دو را کشتند و آنان پس از این جریان برگشتند. مسلمانان از این قضیه ناراحت شدند و عهد کردند که انتقام خون این دو نفر را بگیرند لذا حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله با جماعتی از اصحاب خود در تعقیب ابو سفیان و یاران او از مدینه بیرون شدند، و تا «قرقرة الکدر» پیش آمدند. در این هنگام مسلمانان به این محل رسیدند مقداری لوازم خوراکی که از آن ها به جای مانده بود مشاهده کردند و مشرکین برای اینکه سبکبار باشند از بردن آنها خودداری کرده بودند.
ص: 2
وَ کَانَ فِیهَا السَّوِیقُ فَسُمِّیَتْ غَزْوَةَ السَّوِیقِ وَ وَافَقُوا السُّوقَ وَ کَانَتْ لَهُمْ تِجَارَاتٌ (1) فَقَالَ الْمُسْلِمُونَ حِینَ رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِهِمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ نَطْمَعُ بِأَنْ تَکُونَ (2) لَنَا غَزْوَةٌ فَقَالَ صلی الله علیه و آله نَعَمْ.
ثُمَّ کَانَتْ غَزْوَةُ ذِی أَمَرٍ بَعْدَ مُقَامِهِ بِالْمَدِینَةِ بَقِیَّةَ ذِی الْحِجَّةِ وَ الْمُحَرَّمَ مَرْجِعَهُ مِنْ غَزْوَةِ السَّوِیقِ (3) وَ ذَلِکَ لَمَّا بَلَغَهُ أَنَّ جَمْعاً مِنْ غَطَفَانَ قَدْ تَجَمَّعُوا یُرِیدُونَ أَنْ یُصِیبُوا مِنْ أَطْرَافِ الْمَدِینَةِ عَلَیْهِمْ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ دُعْثُورُ بْنُ الْحَارِثِ بْنِ مُحَارِبٍ فَخَرَجَ فِی أَرْبَعِمِائَةِ رَجُلٍ وَ خَمْسِینَ رَجُلًا وَ مَعَهُمْ أَفْرَاسٌ وَ هَرَبَ مِنْهُ الْأَعْرَابُ فَوْقَ ذُرَی الْجِبَالِ وَ نَزَلَ صلی الله علیه و آله ذَا أَمَرٍ وَ عَسْکَرَ بِهِ وَ أَصَابَهُمْ مَطَرٌ کَثِیرٌ فَذَهَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِحَاجَةٍ فَأَصَابَهُ ذَلِکَ الْمَطَرُ فَبَلَّ ثَوْبَهُ وَ قَدْ جَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَادِیَ أَمَرٍ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَصْحَابِهِ ثُمَّ نَزَعَ ثِیَابَهُ فَنَشَرَهَا لِتَجُفَّ وَ أَلْقَاهَا عَلَی شَجَرَةٍ ثُمَّ اضْطَجَعَ تَحْتَهَا وَ الْأَعْرَابُ یَنْظُرُونَ إِلَی کُلِّ مَا یَفْعَلُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَتِ الْأَعْرَابُ لِدُعْثُورٍ وَ کَانَ سَیِّدَهُمْ وَ أَشْجَعَهُمْ قَدْ أَمْکَنَکَ مُحَمَّدٌ وَ قَدِ انْفَرَدَ مِنْ بَیْنِ أَصْحَابِهِ حَیْثُ إِنْ غَوَّثَ بِأَصْحَابِهِ لَمْ یُغَثْ حَتَّی تَقْتُلَهُ فَاخْتَارَ سَیْفاً مِنْ سُیُوفِهِمْ صَارِماً ثُمَّ أَقْبَلَ مُشْتَمِلًا عَلَی السَّیْفِ حَتَّی قَامَ عَلَی رَأْسِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالسَّیْفِ مَشْهُوراً فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَنْ یَمْنَعُکَ مِنِّی الْیَوْمَ قَالَ اللَّهُ وَ دَفَعَ جَبْرَئِیلُ فِی صَدْرِهِ فَوَقَعَ السَّیْفُ مِنْ یَدِهِ فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَامَ عَلَی رَأْسِهِ فَقَالَ مَنْ یَمْنَعُکَ مِنِّی قَالَ لَا أَحَدَ وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا
ص: 3
(در بین خوراکی ها نوعی غذا به نام سویق بود از این جهت «غزوة السویق» نامیدند و به بازار رسیدند که در آنجا معامله و تجارت میکردند.) هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به میان مسلمانان بازگشت از آن حضرت پرسیدند: آیا پس از این جنگی واقع خواهد شد؟ حضرت فرمود: آری.
سپس غزوه ذی امر اتفاق افتاد: حضرت خاتم النبیین صلی اللَّه علیه و آله هنگامی که از غزوه سویق (1)مراجعت
کردند بقیه ماه ذی الحجه و محرم را در مدینه اقامت فرمودند در این هنگام خبر رسید که گروهی از «غطفان» اجتماع کرده و قصد دارند در اطراف مدینه دست به آشوب و بلوا بزنند، و ریاست آنها نیز با مردی بنام «دعثور بن حارث بن محارب» است. پیامبر به اتفاق چهار صد و پنجاه نفر در حالی که چند اسب نیز با خود داشتند به مقابله این جماعت پرداختند، این اعراب (بادیه نشین) هنگامی که از حرکت حضرت رسول مطلع شدند به ارتفاعات کوهستانها فرار کردند، پیامبر به اتفاق اصحاب خود در محلی بنام «ذا امر» فرود آمدند، و آنجا لشکرگاه قرار دادند. هنگامی که پیامبر با اصحاب خود در این جا اقامت داشت باران مفصلی بارید و آن حضرت برای انجام امری به محلی تشریف فرما شدند و لباسهای او از این باران تر شده بود، پس از این حضرت لباسهای خود را بیرون کردند و آن ها را فشار دادند تا آب های آن ریخت، و سپس بالای درختی انداختند تا خشک گردد، و خودش هم در زیر درخت به استراحت پرداختند. در این هنگام اعراب از دور ناظر این جریان بودند، و به رئیس خود «دعثور» که بسیار شجاع و بی باک بود گفتند: این محمد است که اکنون از اصحاب خود دور افتاده و در اینجا راحت نشسته است، اینک شما میتوانید او را بکشید، و اگر او بخواهد اصحاب خود
را به یاری بطلبد تا آنها برسند تو، او را خواهی کشت. این مرد نیز بلافاصله شمشیر برانی را برداشت، با در دست داشتن شمشیر به طرف حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله آمد و ناگهان با شمشیر کشیده (از غلاف درآمده) بالای سر آن حضرت ایستاد و گفت: ای محمد! چه کسی امروز قادر است مرا از کشتن تو باز دارد، حضرت فرمود: خداوند، در این هنگام جبرئیل ضربتی به سینه او نواخت و شمشیر از دستش رها شد، پیامبر بلافاصله شمشیر را برداشت و فرمود: چه کسی قادر است از کشتن تو جلوگیری کند؟!، عرض کرد: هیچ کس قدرت ندارد مرا از دست شما نجات دهد. و من گواهی میدهم هیچ معبودی
ص: 3
إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَا أُکْثِرُ عَلَیْکَ جَمْعاً أَبَداً فَأَعْطَاهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَیْفَهُ ثُمَّ أَدْبَرَ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ لَأَنْتَ خَیْرٌ مِنِّی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَا أَحَقُّ بِذَلِکَ (1) فَأَتَی قَوْمَهُ فَقِیلَ لَهُ أَیْنَ مَا کُنْتَ تَقُولُ وَ قَدْ أَمْکَنَکَ وَ السَّیْفُ فِی یَدِکَ قَالَ قَدْ کَانَ وَ اللَّهِ ذَلِکَ وَ لَکِنِّی نَظَرْتُ إِلَی رَجُلٍ أَبْیَضَ طَوِیلٍ دَفَعَ فِی صَدْرِی فَوَقَعْتُ لِظَهْرِی فَعَرَفْتُ أَنَّهُ مَلَکٌ وَ شَهِدْتُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَا أُکْثِرُ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ یَدْعُو قَوْمَهُ إِلَی الْإِسْلَامِ وَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ (2) آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ الْآیَةَ. (3) ثُمَّ کَانَتْ غَزْوَةُ (4) الْقَرَدَةِ (5) مَاءٌ مِنْ مِیَاهِ نَجْدٍ بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله زَیْدَ بْنَ حَارِثَةَ بَعْدَ رُجُوعِهِ مِنْ بَدْرٍ إِلَی الْمَدِینَةِ بِسِتَّةِ أَشْهُرٍ (6) فَأَصَابُوا عِیراً لِقُرَیْشٍ عَلَی الْقَرَدَةِ فِیهَا أَبُو سُفْیَانَ وَ مَعَهُ فِضَّةٌ کَثِیرَةٌ وَ ذَلِکَ لِأَنَّ قُرَیْشاً (7) قَدْ خَافَتْ طَرِیقَهَا الَّتِی کَانَتْ تَسْلُکُ إِلَی الشَّامِ حِینَ کَانَ مِنْ وَقْعَةِ بَدْرٍ فَسَلَکُوا طَرِیقَ الْعِرَاقِ وَ اسْتَأْجَرُوا رَجُلًا مِنْ بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ یُقَالُ لَهُ فُرَاتُ بْنُ حَیَّانَ یَدُلُّهُمْ عَلَی الطَّرِیقِ فَأَصَابَ زَیْدُ بْنُ حَارِثَةَ تِلْکَ الْعِیرَ وَ أَعْجَزَتْهُ الرِّجَالُ هَرَباً.
وَ فِی رِوَایَةِ الْوَاقِدِیِّ أَنَّ ذَلِکَ الْعِیرَ مَعَ صَفْوَانَ بْنِ أُمَیَّةَ (8) وَ أَنَّهُمْ قَدِمُوا
ص: 4
جز خداوند یکتا نیست و محمد فرستاده خداست. به خدا قسم من پس از این بر علیه شما مردم را جمع نخواهم کرد، پیامبر پس از این جریان شمشیر او را مرحمت فرمود و از آن محل دور شد، وی هنگامی که از حضرت جدا شد روی خود را برگردانید و عرض کرد: به خداوند سوگند تو از من بهتری، حضرت فرمود: آری مطلب همین است و باید چنین باشد. وی موقعی که پیش قومش برگشت، به او گفتند: پس آن حرفها که میگفتی و از شجاعت خود تعریف میکردی کجا رفت؟! تو شمشیر بر دست گرفتی و فرصت مناسبی داشتی ولی نتوانستی محمد را بکشی، گفت: شما راست میگوئید، جریان از همین قرار بود، و لیکن من مردی دراز قد و سفید پوشی را دیدم که با دست خود بر سینه ام زد که پشتم را به لرزه در آورد و فهمیدم که این شخص جز فرشته چیز دیگری نیست، و لذا گواهی دادم که محمد فرستاده خداست. اینک به خداوند سوگند من مردم را بر علیه او تحریک نخواهم کرد، وی بعد از این مذاکرات قومش خود را به اسلام دعوت کرد و این آیه شریفه در این مورد نازل شد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ»(1)
{ای کسانی که ایمان آورده اید، نعمت خدا را بر خود، یاد کنید: آن گاه که قومی آهنگ آن داشتند که بر شما دست یازند، و [خدا] دستشان را از شما کوتاه داشت.}
سپس غزوه قرده (نام یکی از چاههای آب نجد) انجام شد: حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله بعد از اینکه از بدر به مدینه مراجعت کردند، پس از شش ماه زید بن حارثه را به منطقه «قرده» در نجد فرستادند. اصحاب پیامبر به یکی از کاروانهای قریش برخوردند، در میان این قافله تجارتی ابو سفیان هم بود، وی مقدار زیادی نقره با خود داشت. جریان این واقعه از این قرار است که: مشرکین قریش پس از وقعه بدر از راه بازرگانی خود که به طرف شام ترسیدند و به همین خاطر از طریق عراق به این مسافرت اقدام کردند. کفار قریش مردی از قبیله بکر بن وائل را که وی را فرات بن حیان می گفتند برای راهنمائی اجیر کردند زید بن حارثه به این کاروان دست یافت و آنان فرار کردند.
در روایت واقدی آمده که ریاست این کاروان را صفوان بن امیه به عهده داشت
ص: 4
بِالْعِیرِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَسَرُوا رَجُلًا أَوْ رَجُلَیْنِ وَ کَانَ فُرَاتُ بْنُ حَیَّانَ أَسِیراً فَأَسْلَمَ فَتُرِکَ مِنَ الْقَتْلِ.
ثُمَّ کَانَتْ غَزْوَةُ بَنِی قَیْنُقَاعَ یَوْمَ السَّبْتِ لِلنِّصْفِ مِنْ شَوَّالٍ (1) عَلَی رَأْسِ عِشْرِینَ شَهْراً مِنَ الْهِجْرَةِ وَ ذَلِکَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جَمَعَهُمْ وَ إِیَّاهُ سُوقَ بَنِی قَیْنُقَاعَ فَقَالَ لِلْیَهُودِ احْذَرُوا مِنَ اللَّهِ مِثْلَ مَا نَزَلَ بِقُرَیْشٍ مِنْ قَوَارِعِ اللَّهِ فَأَسْلِمُوا فَإِنَّکُمْ قَدْ عَرَفْتُمْ نَعْتِی وَ صِفَتِی فِی کِتَابِکُمْ فَقَالُوا یَا مُحَمَّدُ لَا یَغُرَّنَّکَ أَنَّکَ لَقِیتَ قَوْمَکَ فَأَصَبْتَ مِنْهُمْ فَإِنَّا وَ اللَّهِ لَوْ حَارَبْنَاکَ لَعَلِمْتَ أَنَّا خِلَافُهُمْ فَکَادَتْ تَقَعُ بَیْنَهُمُ الْمُنَاجَزَةُ (2) وَ نَزَلَتْ فِیهِمْ قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا إِلَی قَوْلِهِ لِأُولِی الْأَبْصارِ (3) وَ رُوِیَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَاصَرَهُمْ سِتَّةَ أَیَّامٍ (4) حَتَّی نَزَلُوا عَلَی حُکْمِهِ
ص: 5
و اصحاب حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله این کاروان را حضور پیامبر آوردند و یک یا دو مرد را نیز اسیر گرفتند یکی از اسیران فرات بن حیان بود که وی اسلام اختیار کرد و از کشته شدن رهائی یافت.
سپس غزوه بنی قینقاع در روز شنبه نیمه شوال پس از گذشتن بیست ماه از هجرت اتفاق افتاد. جریان این واقعه از این قرار است که: حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله اصحاب خود را جمع کرد و در بازار «بنی قینقاع» حاضر گردید و به یهودیان فرمود: از خداوند بترسید که مانند قریش گرفتار عذاب پروردگار نشوید اکنون اسلام را اختیار کنید زیرا شما تعریف و وصف مرا در کتاب خود می بینید. یهودیان گفتند: ای محمد! این پیروزی ها شما را گول نزند، و از موفقیتی که در برابر خویشاوندانت پیدا کردی فریب نخوری به خداوند سوگند اگر ما با تو جنگ کنیم آن وقت می فهمی که ما بر خلاف آنها هستیم، در این هنگام نزدیک بود که مشاجره و نزاع بین مسلمین و یهودیان درگیرد، و این آیه شریفه در این مورد نازل شد: «قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا» تا آنجا که میفرماید: «لِأُولِی الْأَبْصارِ». (1)
روایت شده که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله شش روز یهودیان را محاصره فرمود تا آنگاه که از دستور پیامبر اطاعت کردند.
ص: 5
فَقَامَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَیٍّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَوَالِیَّ وَ حُلَفَائِی وَ قَدْ مَنَعُونِی مِنَ الْأَسْوَدِ وَ الْأَحْمَرِ ثَلَاثُمِائَةِ دَارِعٍ وَ أَرْبَعُمِائَةِ حَاسِرٍ (1) تَحْصُدُهُمْ فِی غَدَاةٍ وَاحِدَةٍ إِنِّی وَ اللَّهِ لَا آمَنُ وَ أَخْشَی الدَّوَائِرَ وَ کَانُوا حُلَفَاءَ الْخَزْرَجِ دُونَ الْأَوْسِ فَلَمْ یَزَلْ یَطْلُبُ فِیهِمْ حَتَّی وَهَبَهُمْ لَهُ فَلَمَّا رَأَوْا مَا نَزَلَ بِهِمْ مِنَ الذُّلِّ خَرَجُوا مِنَ الْمَدِینَةِ وَ نَزَلُوا أَذْرِعَاتٍ (2) وَ نَزَلَتْ فِی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَیٍّ وَ نَاسٍ مِنْ بَنِی الْخَزْرَجِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ إِلَی قَوْلِهِ (3) فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ (4).
فس، تفسیر القمی قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (5) فَإِنَّهَا نَزَلَتْ بَعْدَ بَدْرٍ لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ بَدْرٍ أَتَی بَنِی قَیْنُقَاعَ وَ هُمْ بِنَادِیهِمْ (6) وَ کَانَ بِهَا سُوقٌ یُسَمَّی سُوقَ النَّبَطِ فَأَتَاهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا مَعْشَرَ الْیَهُودِ قَدْ عَلِمْتُمْ مَا نَزَلَ بِقُرَیْشٍ وَ هُمْ أَکْثَرُ عَدَداً وَ سِلَاحاً وَ کُرَاعاً مِنْکُمْ فَادْخُلُوا فِی الْإِسْلَامِ فَقَالُوا یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ تَحْسَبُ حَرْبَنَا مِثْلَ حَرْبِ قَوْمِکَ وَ اللَّهِ لَوْ قَدْ لَقِیتَنَا لَلَقِیتَ رِجَالًا فَنَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا یَعْنِی فِئَةَ الْمُسْلِمِینَ وَ فِئَةَ الْکُفَّارِ إِنَّهَا عِبْرَةٌ لَکُمْ وَ إِنَّهُ تَهْدِیدٌ لِلْیَهُودِ فِئَةٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ
ص: 6
عبد اللَّه بن ابیّ بپا خواست و عرض کرد: یا رسول اللَّه! اینان از «موالی» و هم پیمانان من هستند اینها کسانی هستند که همواره مرا از دشمن نگه داشته اند و سیصد نفر زره پوش و چهار صد نفر بی زره در میان این طائفه می باشند اکنون شما تصمیم گرفته اید که در یک روز همه اینها را از بین ببرید و نابود سازید، به خداوند قسم من از این جریان بیمناکم و میترسم اوضاع و احوال تغییر پیدا کند. راوی گوید: این یهودیان از هم پیمانان خزرج بودند و با اوس ارتباطی نداشتند در هر صورت عبد اللَّه بن ابیّ بسیار در خواسته خود پافشاری کرد تا حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله را قانع کرد و آنها را به عبد اللَّه بن ابیّ بخشید. هنگامی که یهودیان این جریان را مشاهده کردند و در خود احساس ذلت و حقارت نمودند از مدینه بیرون شدند و در «اذرعات» که در شام واقع شده فرود آمدند، و این آیه شریفه در باره عبد اللَّه بن ابیّ و جماعتی از خزرج نازل شد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ» تا آخر مطلب که میفرماید: (1) «فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ» (2)
روایت2.
تفسیر قمی: در باره آیه «قُل لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَی جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ» گوید: این آیه، بعد از جنگ بدر نازل شده است. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از جنگ بدر برمی گشت، نزد قبیله بنی قینقاع رفت و آنها در اجتماع خود بودند و در آن جا بازاری بود که بازار نبط نامیده می شد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نزد آنها رفت و به آنها گفت: ای قوم یهود! حتماً با خبر شدید که چه بر سر قبیله قریش آمده است! در حالی که آنها از نظر تعداد و اسلحه و مال و منال از شما بیشتر هستند؛ پس اسلام بیاورید. آنها گفتند: ای محمد! تو جنگیدن با ما را مانند جنگیدن با قوم خودت می دانی؟ به خدا قسم، اگر به جنگ ما بیایی، خواهی دید که به نبرد مردانی شجاع رفته ای. در همان زمان جیرئیل
بر او نازل شد و گفت: ای محمد! «قُل لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَی جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ * قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا» یعنی گروه مسلمانان و گروه کافر، که این عبرتی برای شما و تهدیدی برای یهودیان است. «فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ
ص: 6
وَ أُخْری کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ أَیْ کَانُوا مِثْلَیِ الْمُسْلِمِینَ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ یَعْنِی رَسُولَ اللَّهِ یَوْمَ بَدْرٍ (1) إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ (2).
أَقُولُ قَالَ فِی الْمُنْتَقَی، فِی وَقَائِعِ السَّنَةِ الثَّانِیَةِ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ فِی هَذِهِ السَّنَةِ کَانَتْ سَرِیَّةُ عُمَیْرِ بْنِ عَدِیِّ بْنِ خَرَشَةَ إِلَی عَصْمَاءَ بِنْتِ مَرْوَانَ الْیَهُودِیِّ لِخَمْسِ لَیَالٍ مَضَیْنَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ (3) عَلَی رَأْسِ تِسْعَةَ عَشَرَ شَهْراً مِنَ الْهِجْرَةِ وَ کَانَتْ عَصْمَاءُ تُعَیِّبُ الْمُسْلِمِینَ وَ تُؤْذِی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ تَقُولُ الشِّعْرَ فَجَاءَ عُمَیْرٌ حَتَّی دَخَلَ عَلَیْهَا بَیْتَهَا وَ حَوْلَهَا نَفَرٌ مِنْ وُلْدِهَا أَیْتَامٌ مِنْهُمْ مَنْ تُرْضِعُهُ فِی صَدْرِهَا فَنَحَّی الصَّبِیَّ عَنْهَا وَ وَضَعَ سَیْفَهُ فِی صَدْرِهَا حَتَّی أَنْفَذَهُ مِنْ ظَهْرِهَا وَ صَلَّی الصُّبْحَ (4) مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بِالْمَدِینَةِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ قَتَلْتَ ابْنَةَ مَرْوَانَ قَالَ نَعَمْ قَالَ لَا یَنْتَطِحُ فِیهَا عَنْزَانِ وَ کَانَتْ هَذِهِ الْکَلِمَةُ أَوَّلَ مَا سُمِعَتْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ فِی هَذِهِ السَّنَةِ کَانَتْ غَزْوَةُ بَنِی قَیْنُقَاعَ.
أقول: و ساق القصة نحو ما مر إلا أنه قال حاصرهم خمس عشرة لیلة قال ثم أمر بإجلائهم و غنم رسول الله صلی الله علیه و آله و المسلمون ما کان لهم من مال و کان أول خمس خمّس فی الإسلام بعد بدر (5).
وَ قَالَ ابْنُ الْأَثِیرِ وَ کَانَ الَّذِی تَوَلَّی إِخْرَاجَهُمْ عِبَادَةُ بْنُ الصَّامِتِ ثُمَّ سَارُوا إِلَی أَذْرِعَاتٍ مِنْ أَرْضِ الشَّامِ فَلَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا قَلِیلًا حَتَّی هَلَکُوا وَ کَانَ قَدِ اسْتَخْلَفَ عَلَی الْمَدِینَةِ أَبَا لُبَابَةَ وَ کَانَ لِوَاءُ رَسُولِ اللَّهِ مَعَ حَمْزَةَ (6) ثُمَّ انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله
ص: 7
وَأُخْرَی کَافِرَةٌ یَرَوْنَهُم مِّثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ» یعنی اگر تعداد آنها دو برابر مسلمین هم بود «وَاللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَن یَشَاء» مقصود آیه شریفه، رسول خدا صلی الله علیه و آله است در روز بدر «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لَّأُوْلِی الأَبْصَارِ». {به کسانی که کفر ورزیدند بگو: «به زودی مغلوب خواهید شد و [سپس در روز رستاخیز] در دوزخ محشور می شوید، و چه بد بستری است.» قطعاً در برخورد میان دو گروه، برای شما نشانه ای [و درس عبرتی] بود. گروهی در راه خدا می جنگیدند، و دیگر [گروه] کافر بودند که آنان [مؤمنان] را به چشم، دو برابر خود می دیدند و خدا هر که را بخواهد به یاری خود تأیید می کند، یقیناً در این [ماجرا] برای صاحبان بینش عبرتی است.} (1)
روایت3.
میگویم: در المنتقی در باب اتفاقات سال دوم هجری گوید: در این سال در پنجم ماه رمضان پس از گذشت نوزده ماه از هجرت، سریّه عمیر بن عدیّ بن خرشه به سوی عصماء دختر مروان یهودی روانه شد. عصماء بر مسلمانان عیب میگرفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را آزار میداد و در هجو آنان شعر میسرود. عمیر آمد و به منزلش رفت و دید که چند فرزند یتیمش در اطرافش هستند و یکی از آنها را در سینه گرفته و شیر میداد. پس کودک شیرخوار را از سینهاش جدا کرد و شمشیر را در سینهاش فرود برد و شمشیر از پشت او بیرون آمد. سپس نماز صبح را در مدینه به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گزارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: آیا دختر مروان را کشتی؟ گفت: آری. فرمود: «در این قتل هیچ خصومت و محل نزاعی نیست.» و این عبارت، اولین چیزی بود که من از رسول خدا شنیدم.
و در این سال غزوه بنی قینقاع اتفاق افتاد.
میگویم: داستان این غزوه را بر منوالی که ذکر کردیم، آورده است با این تفاوت که گفته است: پیامبر آنان را پانزده شب محاصره کرد. گوید: سپس دستور داد که آنها را از آن منطقه کوچ دهند و بیرون کنند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان اموال آنان را به غنیمت گرفتند و اولین خمسی که در اسلام گرفته شد پس از جنگ بدر بود.
روایت4.
ابن اثیر گوید: کسی که عهدهدار بیرون کردن یهودیان شد، عبادۀ بن صامت بود. یهودیان روانه اذرعات در شام شدند و دیری نپایید که همگی نابود شدند. پیامبر ابو لبانه را در مدینه به جانشینی خود برگماشت. پرچم آن حضرت نیز به دست حمزه بود. سپس پیامبر خدا برگشت
ص: 7
وَ حَضَرَ الْأَضْحَی فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْمُصَلَّی فَصَلَّی بِالْمُسْلِمِینَ وَ هِیَ أَوَّلُ صَلَاةِ عِیدٍ صَلَّاهَا وَ ضَحَّی فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِشَاتَیْنِ وَ قِیلَ بِشَاةٍ وَ کَانَ أَوَّلُ أَضْحًی رَآهُ الْمُسْلِمُونَ وَ ضَحَّی مَعَهُ ذَوُو الْیَسَارِ (1) وَ کَانَتِ الْغَزْوَةُ فِی شَوَّالٍ بَعْدَ بَدْرٍ وَ قِیلَ کَانَتْ فِی صَفَرٍ سَنَةِ ثَلَاثٍ جَعَلَهَا بَعْدَ غَزْوَةِ الْکُدْرِ.
قال ابن إسحاق کانت فی شوال سنة اثنتین وَ قَالَ الْوَاقِدِیُّ کَانَتْ فِی مُحَرَّمٍ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ کَانَ قَدْ بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اجْتِمَاعُ بَنِی سُلَیْمٍ فِی مَاءٍ لَهُمْ (2) یُقَالُ لَهُ الْکُدْرُ بِضَمِّ الْکَافِ وَ سُکُونِ الدَّالِ الْمُهْمَلَةِ فَسَارَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَی الْکُدْرِ فَلَمْ یَلْقَ کَیْداً وَ کَانَ لِوَاؤُهُ مَعَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ اسْتَخْلَفَ عَلَی الْمَدِینَةِ ابْنَ أُمِّ مَکْتُومٍ وَ عَادَ وَ مَعَهُ النَّعَمُ وَ الرِّعَاءُ وَ کَانَ قُدُومُهُ فِی قَوْلٍ لِعَشْرِ لَیَالٍ مَضَیْنَ مِنْ شَوَّالٍ وَ بَعْدَ قُدُومِهِ أَرْسَلَ غَالِبَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ اللَّیْثِیَّ فِی سَرِیَّةٍ إِلَی بَنِی سُلَیْمٍ وَ غَطَفَانَ فَقَتَلُوا فِیهِمْ وَ غَنِمُوا النَّعَمَ وَ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ ثَلَاثَةُ نَفَرٍ وَ عَادُوا مُنْتَصَفَ شَوَّالٍ ثُمَّ کَانَ غَزْوَةُ السَّوِیقِ وَ فِی ذِی الْحِجَّةِ مِنَ السَّنَةِ الثَّانِیَةِ مَاتَ عُثْمَانُ بْنُ مَظْعُونٍ فَدُفِنَ بِالْبَقِیعِ وَ جَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی رَأْسِ قَبْرِهِ حَجَراً عَلَامَةً لِقَبْرِهِ (3).
ص: 8
و در جشن قربان حاضر شد و با مسلمانان به سوی مصلّی بیرون رفت و برای آنها نماز گزارد و این نخستین نماز جشن قربان بود که پیامبر به جا آورد. پیامبر یک یا دو گوسفند قربانی کرد و این نخستین قربانی بود که مسلمانان دیدند و همراه پیامبر توانگران نیز قربانی کردند. این غزوه در ماه شوال پس از غزوه بدر رخ داد و برخی گویند: در ماه سفر سال سوم هجری و پس از جنگ «کدر» اتفاق افتاد.
ابن اسحاق گوید: جنگ کُدْر در ماه شوال سال دوم هجری روی داد. واقدی گوید: در ماه محرم سال سوم هجری درگرفت. به پیامبر گزارش رسید که بنیسلیم بر سر یکی از آبهای خود به نام «کدر» (با ضمه کاف و سکون دال) گردآمدهاند. رسول خدا به سوی کدر شتافت ولی جنگ نکرد. لوای آن حضرت در دست علی علیه السلام بود و در مدینه امّ مکتوم را به جانشینی خود برگماشت. پیامبر برگشت و چهارپایان و شبانان را با خود به همراه آورد. رسیدن او به مدینه در شب دهم از ماه شوال بود. پس از رسیدن به مدینه، غالب بن عبد الله لیثی را با یکی از سریّهها روانه جنگ بنیسلیم و بنیغطفان کرد. این سریّه آنها را کشتند و اموالشان را به غنیمت گرفتند، و سه نفر از مسلمانان شهید شدند. و در نیمه ماه شوال بازگشتند. سپس غزوه بنی سویق روی داد و در ماه ذی الحجه سال دوم هجری عثمان بن
مظعون درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سنگی را به عنوان نشانه بر قبرش قرار داد. (1)
ص: 8
وَ قَالَ فِی الْمُنْتَقَی فِی السَّنَةِ الثَّانِیَةِ مَاتَ أُمَیَّةُ بْنُ الصَّلْتِ وَ کَانَ قَدْ قَرَأَ الْکُتُبَ الْمُتَقَدِّمَةَ وَ رَغِبَ عَنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ وَ أُخْبِرَ أَنَّ نَبِیّاً یَخْرُجُ قَدْ أَظَلَّ زَمَانُهُ وَ کَانَ یُؤَمِّلُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ النَّبِیَّ فَلَمَّا بَلَغَهُ خُرُوجُ رَسُولِ اللَّهِ کَفَرَ بِهِ حَسَداً وَ لَمَّا أَنْشَدَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله شِعْرَهُ قَالَ آمَنَ لِسَانُهُ وَ کَفَرَ قَلْبُهُ (1) وَ ذَکَرَ غَزْوَةَ السَّوِیقِ فِی حَوَادِثِ السَّنَةِ الثَّالِثَةِ وَ ذَکَرَ أَنَّ غَیْبَتَهُ صلی الله علیه و آله فِیهَا کَانَتْ خَمْسَةَ أَیَّامٍ.
وَ قَالَ فِی الْکَامِلِ فِی الْمُحَرَّمِ سَنَةَ ثَلَاثٍ سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّ جَمْعاً مِنْ بَنِی سَعْدِ بْنِ تَغْلِبَةَ (2) وَ بَنِی مُحَارِبِ بْنِ حَفْصَةَ (3) تَجَمَّعُوا لِیُصِیبُوا (4) فَسَارَ إِلَیْهِمْ فِی أَرْبَعِمِائَةٍ وَ خَمْسِینَ رَجُلًا فَلَمَّا صَارَ بِذِی الْقَصَّةِ بِفَتْحِ الْقَافِ وَ الصَّادِ الْمُهْمَلَةِ لَقِیَ رَجُلًا مِنْ تَغْلِبَةَ (5) فَدَعَاهُ إِلَی الْإِسْلَامِ فَأَسْلَمَ وَ أَخْبَرَهُ أَنَّ الْمُشْرِکِینَ أَتَاهُمْ خَبَرُهُ فَهَرَبُوا إِلَی رُءُوسِ الْجِبَالِ فَعَادَ وَ لَمْ یَلْقَ کَیْداً وَ کَانَ مُقَامُهُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ لَیْلَةً وَ فِی تِلْکَ السَّنَةِ فِی جُمَادَی الْأُولَی غَزَا بَنِی سُلَیْمٍ بِنَجْرَانَ (6) وَ سَبَبُ هَذِهِ الْغَزْوَةِ أَنَّ جَمْعاً مِنْ بَنِی سُلَیْمٍ تَجَمَّعُوا بِنَجْرَانَ (7) مِنْ نَاحِیَةِ الْفُرْعِ فَبَلَغَ ذَلِکَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَارَ إِلَیْهِمْ فِی ثَلَاثِمِائَةٍ فَلَمَّا صَارَ إِلَی نَجْرَانَ (8) وَجَدَهُمْ قَدْ تَفَرَّقُوا
ص: 9
روایت5.
در المنتقی گوید: در سال دوم امیّه بن الصلت درگذشت. او کسی بود که کتابهای پیشین را خوانده بود و از عبادت بتها روی برتافته بود و به او خبر داده بودند که پیامبری ظهور میکند و زمان ظهورش نزدیک است و او امیدوار بود که خود، آن پیامبر باشد. هنگامی که خبر ظهور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او رسید از روی حسادت به آن حضرت کفر ورزید و چون شعر او را برای رسول خدا خواندند فرمود: زبانش ایمان آورد و قلبش کافر شد. (1)
و غزوه سویق را در رویدادهای سال سوم هجری آورده و ذکر کرده که دور بودن پیامبر از مدینه پنج روز بود.
روایت6.
در الکامل گوید: در محرم سال سوم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنید که گروهی از بنی سعد بن تغلبه و بنی محارب بن حفصه گرد آمدهاند تا بر مسلمانان آسیب وارد کنند. پیامبر با چهار صد و پنجاه مرد جنگی به سوی آنها شتافت و چون به «ذی قصّه» - با فتحه قاف و صاد - رسید با مردی از بنی تغلبه برخورد کرد و او را به اسلام فرا خواند. آن شخص به اسلام گروید و به پیامبر اطلاع داد که مشرکان گزارش حرکت پیامبر را شنیده و به سوی قلههای کوهها گریختهاند. پیامبر بی آنکه جنگ کنند به مدینه بازگشت و اقامت او دوازده شب بود.
در این سال در جمادی الاول پیامبر به جنگ بنیسلیم به سوی نجران بیرون رفت. دلیل این جنگ آن بود که گروهی از بنی سلیم در نجران در منطقه «فرع» جمع شدند. خبر آن به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید، پس با سیصد نفر به سوی آنها حرکت کرد و چون به نجران رسید دید که پراکنده شدهاند
ص: 9
فَانْصَرَفَ وَ لَمْ یَلْقَ کَیْداً وَ کَانَتْ غَیْبَتُهُ عَشْرَ لَیَالٍ وَ اسْتَخْلَفَ عَلَی الْمَدِینَةِ ابْنَ أُمِّ مَکْتُومٍ (1).
وَ قَالَ ابْنُ الْأَثِیرِ وَ الْکَازِرُونِیُّ دَخَلَ حَدِیثُ بَعْضِهِمْ فِی بَعْضٍ وَ فِی هَذِهِ السَّنَةِ قُتِلَ کَعْبُ بْنُ الْأَشْرَفِ مِنْ طَیِ ءٍ (2) وَ کَانَتْ أُمُّهُ مِنْ بَنِی النَّضِیرِ وَ کَانَ قَدْ کَبُرَ عَلَیْهِ قَتْلُ مَنْ قُتِلَ بِبَدْرٍ مِنْ قُرَیْشٍ فَسَارَ إِلَی مَکَّةَ وَ حَرَّضَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بَکَی عَلَی قَتْلَی بَدْرٍ وَ کَانَ یُشَبِّبُ (3) بِنِسَاءِ الْمُسْلِمِینَ حَتَّی آذَاهُمْ فَلَمَّا عَادَ إِلَی الْمَدِینَةِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ لِی بِابْنِ الْأَشْرَفِ فَإِنَّهُ قَدْ آذَی اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَامَ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُحِبُّ أَنْ أَقْتُلَهُ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأْذَنْ لِی أَنْ أَقُولَ شَیْئاً قَالَ قُلْ فَاجْتَمَعَ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ وَ سَلْکَانُ بْنُ سَلَامَةَ وَ قَیْسٌ (4) وَ هُوَ أَبُو نَائِلَةَ وَ الْحَارِثُ بْنُ أَوْسٍ (5) وَ کَانَ أَخَا کَعْبٍ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ أَبُو عَبْسِ بْنُ جُبَیْرٍ (6) ثُمَّ قَدِمُوا إِلَی ابْنِ الْأَشْرَفِ فَجَاءَ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ فَتَحَدَّثَ مَعَهُ ثُمَّ قَالَ یَا ابْنَ الْأَشْرَفِ (7) إِنِّی قَدْ جِئْتُکَ لِحَاجَةٍ فَاکْتُمْهَا عَلَیَّ قَالَ افْعَلْ قَالَ کَانَ قُدُومُ هَذَا الرَّجُلِ بَلَاءً عَادَتْنَا الْعَرَبُ وَ انْقَطَعَ عَنَّا السَّبِیلُ حَتَّی ضَاعَ عَنَّا الْعِیَالُ وَ جَهَدَتِ الْأَنْفُسُ (8) فَقَالَ کَعْبٌ قَدْ کُنْتُ أَخْبَرْتُکَ بِهَذَا قَالَ أَبُو نَائِلَةَ
ص: 10
و بیآنکه جنگی کرده باشد بازگشت. بیرون بودن آن حضرت از مدینه ده شب بود. و در این مدت عبد الله بن مکتوم را در مدینه به جانشینی خود گماشت. (1)
روایت7.
ابن اثیر و کازرونی در قولی که شامل کلام هر دو است گفتهاند: در این سال کعب بن اشرف از خاندان طی که مادرش از بنی نضیر بود، کشته شد. کشته شدن مشرکان قریش در جنگ بدر، بر او سخت گران آمد از این رو به مکه رفت و مردم را بر علیه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شوراند و بر کشتهشدگان بدر گریست. او در شعر و چکامههایش نام زنان مسلمان را میآورد و این کار موجب آزار زنان مسلمان شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چه کسی کعب بن اشرف را از سر راه من برمیدارد؟ که او خداوند و پیامبرش را آزرده است. محمد بن مسلمه برخاست و گفت: ای رسول خدا آیا دوست داری من او را بکشم؟ فرمود: آری. گفت: اجازه بدهید چیزی بگویم. فرمود: بگو. پس محمد بن مسلمه و سلکان بن سلامه و قیس که کنیه او ابو نائله بود، و حارث بن اوس برادر رضاعی کعب، و ابو عبس بن جبیر گرد آمدند و به نزد کعب بن اشرف رفتند. محمد بن مسلمه آمد و با او به سخن گفتن پرداخت و گفت: ای ابن اشرف من برای کاری به نزد تو آمدهام، آن را بر من پوشیده بدار. گفت: چنین میکنم. گفت: آمدن این مرد برای عربها شوم بود زیرا راهها را بر ما بسته تا جایی که خانوادهمان تباه شده جانها به تنگ آمده است. کعب گفت: پیشتر تو را از این مساله آگاه کردم. ابو نائله گفت:
ص: 10
وَ أُرِیدُ أَنْ تَبِیعَنَا طَعَاماً وَ نَرْهَنَکَ وَ نُوثِقَ لَکَ أَ تُحْسِنُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ نَعَمْ ارْهَنُونِی نِسَاءَکُمْ قَالُوا کَیْفَ نَرْهَنُکَ نِسَاءَنَا وَ أَنْتَ أَجْمَلُ الْعَرَبِ قَالَ فَارْهَنُونِی أَبْنَاءَکُمْ قَالُوا کَیْفَ نَرْهَنُکَ أَبْنَاءَنَا فَیُسَبُّ أَحَدُهُمْ فَیُقَالُ رَهْنٌ بِوَسْقٍ أَوْ وَسْقَیْنِ هَذَا عَارٌ عَلَیْنَا وَ لَکِنَّا نَرْهَنُکَ اللَّأْمَةَ یَعْنِی السِّلَاحَ وَ أَرَادَ بِذَلِکَ أَنْ لَا یُنْکِرَ السِّلَاحَ إِذَا أَتَوْهُ بِهِ فَوَاعَدَهُ أَنْ یَأْتِیَهُ فَأَتَی أَصْحَابَهُ وَ أَخْبَرَهُمْ فَأَخَذَ السِّلَاحَ وَ سَارُوا إِلَیْهِ وَ تَبِعَهُمُ (1) النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِلَی بَقِیعِ الْغَرْقَدِ وَ دَعَا لَهُمْ فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَی الْحِصْنِ هَتَفَ بِهِ أَبُو نَائِلَةَ وَ کَانَ کَعْبٌ قَرِیبَ عَهْدٍ بِعُرْسٍ فَوَثَبَ فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ أَیْنَ تَخْرُجُ هَذِهِ السَّاعَةَ أَسْمَعُ صَوْتاً کَأَنَّهُ یَقْطُرُ مِنْهُ الدَّمُ قَالَ إِنَّمَا هُوَ أَخِی مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ وَ رَضِیعِی أَبُو نَائِلَةَ إِنَّ الْکَرِیمَ إِذَا دُعِیَ إِلَی طَعْنَةٍ بِلَیْلٍ لَأَجَابَ فَنَزَلَ إِلَیْهِمْ وَ تَحَدَّثَ مَعَهُمْ سَاعَةً وَ سَارُوا مَعَهُ إِلَی شِعْبِ الْعَجُوزِ ثُمَّ إِنَّ أَبَا نَائِلَةَ قَالَ مَا رَأَیْتُ کَالْیَوْمِ رِیحاً أَطْیَبَ أَ تَأْذَنُ لِی أَنْ أَشَمَّ رَأْسَکَ قَالَ فَشَمَّهُ حَتَّی فَعَلَ ذَلِکَ مِرَاراً فَلَمَّا اسْتَمْکَنَ مِنْهُ أَخَذَ بِرَأْسِهِ وَ قَالَ اضْرِبُوا عَدُوَّ اللَّهِ فَاخْتَلَفَ عَلَیْهِ أَسْیَافُهُمْ فَلَمْ یُغْنِ شَیْئاً قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ قَدْ کُنْتُ مَشْغُولًا فَأَخَذْتُهُ وَ قَدْ صَاحَ (2) عَدُوُّ اللَّهِ صَیْحَةً لَمْ یَبْقَ حَوْلَنَا حِصْنٌ إِلَّا أُوقِدَتْ عَلَیْهِ نَارٌ فَتَحَامَلْتُ عَلَیْهِ وَ قَتَلْتُهُ وَ قَدْ أَصَابَ (3) الْحَارِثَ بْنَ أَوْسٍ بَعْضُ أَسْیَافِنَا فَاحْتَمَلْنَاهُ وَ جِئْنَا بِهِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَخْبَرْنَاهُ بِقَتْلِ عَدُوِّ اللَّهِ فَتَفَلَ عَلَی جُرْحِ صَاحِبِنَا وَ عُدْنَا إِلَی أَهْلِنَا فَأَصْبَحْنَا وَ قَدْ خَافَتِ الْیَهُودُ فَلَیْسَ بِهَا یَهُودِیٌّ إِلَّا وَ هُوَ یَخَافُ عَلَی نَفْسِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ ظَفَرْتُمْ بِهِ مِنْ رِجَالِ یَهُودَ فَاقْتُلُوهُ فَوَثَبَ مُحَیِّصَةُ بْنُ مَسْعُودٍ عَلَی ابْنِ سُنَیْنَةَ الْیَهُودِیِ
ص: 11
میخواهیم که به ما طعام بفروشی و در نزد تو گِرَو بگذاریم و با تو پیمان محکم ببندیم، آیا در این کار با ما نیکی میکنی؟ گفت: آری، زنانتان را نزد من گرو بگذارید. گفتند: چگونه زنهایمان را نزد تو گرو بگذاریم حال آنکه تو زیباترین مرد عرب
هستی. گفت: پسرانتان را نزد من گرو بگذارید. گفتند: چگونه پسرانمان را نزد تو گرو بگذاریم که بعدا به آنها دشنام دهند و بگویند: پسرانشان را با یک یا دو وسق طعام گرو گذاشند، و این مساله بر ما ننگ است. ما سلاحهایان را پیش تو گرو میگذاریم. و مقصودش این بود که چون برای قرش به نزد کعب بیاید آن را ناآشنا نینگارد و بیمناک نگردد. پس به او وعده داد که با سلاح به طلب قرض بیاید. ابو نایله به نزد یارانش بازگشت و آنها را آگاه ساخت. یارانش سلاح برداشتند و به سوی او رهسپار شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا بقیع غرقد به دنبالشان رفت و برای آنها دعا کرد. چون به دژ کعب رسیدند ابو نائله کعب را صدا کرد. کعب تازه داماد بود، پس برخاست و زنش گفت: در این ساعت کجا میروی؟ صدایی میشنوم گویی از آن خون می چکد. کعب در جوابش گفت: برادرم محمد بن مسلمه و برادر رضاعی من ابو نائله هستند. و اگر شخص کریم و بزرگوار را به نیزه زدن فرا خوانند هر آیینه اجابت میکند. پس به نزد آنها فرود آمد و ساعتی با آنان سخن گفت و با هم به دره عجوز رفتند. سپس ابو نائله گفت: تا به امروز بویی به این خوشی ندیده بودم آیا اجازه میدهی سرت را ببویم؟ گوید: این کار را چند مرتبه انجام داد و چون او را در اختیار گرفت، سرش را گرفت و گفت: دشمن خدا را بزنید. شمشیرهای آنها دمادم فرود آمد ولی کاری از پیش نبرد. محمد بن مسلمه گوید: من مشغول بودم و او را گرفتم و دشمن خدا چنان فریادی کشید که در همه دژهای پیرامون ما آتش برافروخته شد. شمشیر را بر سینهاش فرو کردم و او را کشتم. در این میان یکی از شمشیرهای ما به حارث بن اوس خورد و زخمی شد. او را برداشتیم و به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آوردیم و آن حضرت را از کشته شدن دشمن خدا آگاه ساختیم. پیامبر آب دهان بر زخم دوستمان مالید و ما به سوی خانواده خود بازگشتیم. چون به بامداد درآمدیم یهودیان شدیدا ترسیده بودند و هیچ یهودی نماند مگر اینکه بر جان خود بیمناک شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بر هر کدام از مردان یهود دست یافتید او را بکشید. پس محیصه بن مسعود بر ابن سنینه یهودی
ص: 11
وَ هُوَ مِنْ تُجَّارِ الْیَهُودِ فَقَتَلَهُ (1) فَقَالَ لَهُ أَخُوهُ خویصة حُوَیَّصَةُ وَ هُوَ مُشْرِکٌ یَا عَدُوَّ اللَّهِ قَتَلْتَهُ أَمَا وَ اللَّهِ لَرُبَّ شَحْمٍ فِی بَطْنِکَ مِنْ مَالِهِ (2) فَقَالَ مُحَیِّصَةُ لَوْ أَمَرَنِی بِقَتْلِکَ مَنْ أَمَرَنِی بِقَتْلِهِ لَقَتَلْتُکَ قَالَ فَوَ اللَّهِ إِنْ کَانَ لَأَوَّلِ إِسْلَامِ خویصة حُوَیَّصَةُ ثُمَّ أَسْلَمَ عَبَسُ بْنُ جُبَیْرٍ (3) وَ کَانَ قَتْلُ کَعْبٍ لِأَرْبَعَ عَشْرَةَ لَیْلَةً مَضَتْ مِنْ رَبِیعٍ الْأَوَّلِ وَ فِی هَذَا الشَّهْرِ تَزَوَّجَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ أُمَّ کُلْثُومٍ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بَنَی بِهَا فِی جُمَادَی الْآخِرَةِ (4).
وَ قَالَ الْکَازِرُونِیُّ وَ فِی هَذِهِ السَّنَةِ تَزَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَفْصَةَ بِنْتَ عُمَرَ فِی شَعْبَانَ وَ کَانَتْ قَبْلَهُ تَحْتَ خُنَیْسِ بْنِ حُذَاقَةَ السَّهْمِیِّ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَتُوُفِّیَ عَنْهَا وَ فِیهَا تَزَوَّجَ صلی الله علیه و آله زَیْنَبَ بِنْتَ خُزَیْمَةَ وَ کَانَتْ تُسَمَّی فِی الْجَاهِلِیَّةِ أُمَّ الْمَسَاکِینِ وَ کَانَتْ عِنْدَ الطُّفَیْلِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُطَّلِبِ فَطَلَّقَهَا فَتَزَوَّجَهَا أَخُوهُ عُبَیْدَةُ فَقُتِلَ عَنْهَا یَوْمَ بَدْرٍ شَهِیداً فَتَزَوَّجَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی شَهْرِ رَمَضَانَ مِنْ هَذِهِ السَّنَةِ وَ أَصْدَقَهَا اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أُوقِیَّةً وَ نَشّاً فَمَکَثَتْ عِنْدَهُ ثَمَانِیَةَ أَشْهُرٍ وَ تُوُفِّیَتْ وَ فِی هَذِهِ السَّنَةِ وُلِدَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ فِی النِّصْفِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ (5).
قَالَ ابْنُ الْأَثِیرِ وَ فِیهَا کَانَتْ غَزْوَةُ الْقَرَدَةِ (6) وَ فِیهَا فِی جُمَادَی الْآخِرَةِ قُتِلَ أَبُو رَافِعٍ سَلَّامُ بْنُ أَبِی الْحُقَیْقِ الْیَهُودِیُّ وَ کَانَ یُظَاهِرُ کَعْبَ بْنَ الْأَشْرَفِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا قُتِلَ ابْنُ الْأَشْرَفِ فَکَانَ قَتْلُهُ مِنَ الْأَوْسِ قَالَتِ الْخَزْرَجُ وَ اللَّهِ
ص: 12
که از بازرگانان یهود بود بتاخت و او را کشت. برادرش خویصه که مشرک بود به او گفت: ای دشمن خدا او را کشتی! به
خدا سوگند چه بسیار پیهای که در شکم توست از دارائی اوست. محیصه گفت: اگر کسی که مرا به کشتن او فرمان داده، به کشتن تو فرمان میداد، درنگ نمیکردم و تو را میکشتم. گوید: به خدا سوگند که این آغاز اسلام آوردن خویصه شد. سپس عبس بن جبیر اسلام آورد. و کشته شدن کعب در چهاردهم ربیع الاول بود.
و در این ماه عثمان بن عفان با دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ازدواج کرد و در ماه جمادی الثانی با او زفاف کرد. (1)
روایت8.
کازرونی گوید: در این سال رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با حفصه دختر عمر در شعبان ازدواج کرد. و حفصه پیش از این در زمان جاهلیت همسر حذاقه سهمی بود که همان زمان حذاقه فوت شد. و در این سال رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با زینب دختر خزیمه ازدواج کرد. زینب در در زمان جاهلیت ملقب به امّ الساکین (مادر بینوایان) بود و او پیشتر همسر طفیل بن حارث بن مطّلب بود که او را طلاق داد و برادرش عبیده با او ازدواج کرد. و در روز بدر عبیده شهید شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در ماه رمضان همین سال با او ازدواج نمود و دوازده و نیم اوقیه مهریه او کرد. زینب هشت ماه در خانه پیامبر بود و بعد وفات یافت. و در این سال حسن بن علی علیهما السلام در نیمه ماه رمضان متولد شد. (2)
روایت9.
ابن اثیر گوید: همچنین در این سال غزوه «قرده» روی داد. و در این سال در ماه جمادی الثانی ابو رافع سلام بن ابی حقیق یهودی کشته شد. او به یاری کعب بن اشرف و بر علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کار میکرد. چون کعب بن اشرف کشته شد قاتلانش از اوس بودند. خزرجیان گفتند: به خدا سوگند
ص: 12
لَا یَذْهَبُونَ بِهَا عَلَیْنَا (1) عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ فَتَذَاکَرَ الْخَزْرَجُ مَنْ یُعَادِی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَابْنِ الْأَشْرَفِ فَذَکَرُوا ابْنَ أَبِی الْحُقَیْقِ وَ هُوَ بِخَیْبَرَ فَاسْتَأْذَنُوا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی قَتْلِهِ فَأَذِنَ لَهُمْ فَخَرَجَ إِلَیْهِ مِنَ الْخَزْرَجِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَتِیکٍ وَ مَسْعُودُ بْنُ سِنَانٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُنَیْسٍ وَ أَبُو قَتَادَةَ وَ خُزَاعِیُّ بْنُ الْأَسْوَدِ حَلِیفٌ لَهُمْ وَ أَمَرَ عَلَیْهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَتِیکٍ فَخَرَجُوا حَتَّی قَدِمُوا خَیْبَرَ فَأَتَوْا دَارَ أَبِی رَافِعٍ لَیْلًا فَلَمْ یَدَعُوا بَاباً فِی الدَّارِ إِلَّا أَغْلَقُوهُ عَلَی أَهْلِهِ وَ کَانَ فِی عِلِّیَّةٍ (2) فَاسْتَأْذَنُوا عَلَیْهِ فَخَرَجَتِ امْرَأَتُهُ فَقَالَتْ مَنْ أَنْتُمْ قَالُوا مِنَ الْعَرَبِ نَلْتَمِسُ الْمِیرَةَ قَالَ (3) قَالَتْ ذَاکَ صَاحِبُکُمْ فَادْخُلُوا عَلَیْهِ فَلَمَّا دَخَلُوا أَغْلَقُوا بَابَ الْعِلِّیَّةِ وَ بَدَرُوهُ عَلَی فِرَاشِهِ فَصَاحَتِ الْمَرْأَةُ فَجَعَلَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ یُرِیدُ قَتْلَهَا فَیَذْکُرُ نَهْیَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِیَّاهُمْ عَنْ قَتْلِ النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ فَیَکُفُّ عَنْهَا فَضَرَبُوهُ بِأَسْیَافِهِمْ وَ تَحَامَلَ عَلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُنَیْسٍ بِسَیْفِهِ فِی بَطْنِهِ حَتَّی أَنْفَذَهُ ثُمَّ خَرَجُوا مِنْ عِنْدِهِ وَ کَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَتِیکٍ سَیِّئَ الْبَصَرِ فَوَقَعَ مِنَ الدَّرَجَةِ فَوَثَبَتْ رِجْلُهُ وَثْباً شَدِیداً (4) وَ احْتَمَلُوهُ وَ رَجَعُوا (5) وَ طَلَبَتْهُمُ الْیَهُودُ فِی کُلِّ وَجْهٍ فَلَمْ یَرَوْهُمْ فَرَجَعُوا إِلَی صَاحِبِهِمْ فَقَالَ الْمُسْلِمُونَ کَیْفَ نَعْلَمُ أَنَّ عَدُوَّ اللَّهِ قَدْ مَاتَ فَعَادَ بَعْضُهُمْ وَ دَخَلَ فِی النَّاسِ فَرَآهُ وَ النَّاسُ حَوْلَهُ وَ هُوَ یَقُولُ قَدْ عَرَفْتُ صَوْتَ ابْنِ عَتِیکٍ ثُمَّ صَاحَتِ امْرَأَتُهُ وَ قَالَتْ مَاتَ وَ اللَّهِ قَالَ فَمَا سَمِعْتُ کَلِمَةً أَلَذَّ إِلَی نَفْسِی مِنْهَا ثُمَّ عَادَ إِلَی أَصْحَابِهِ وَ أَخْبَرَهُمُ الْخَبَرَ وَ سَمِعَ صَوْتَ النَّاعِی یَقُولُ أَنْعَی أَبَا رَافِعٍ تَاجِرَ أَهْلِ الْحِجَازِ وَ سَارُوا حَتَّی قَدِمُوا عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ اخْتَلَفُوا فِی قَتْلِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَاتُوا أَسْیَافَکُمْ فَجَاءُوا بِهَا فَنَظَرَ فِیهَا فَقَالَ لَسَیْفُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُنَیْسٍ هَذَا قَتَلَهُ أَرَی (6) أَثَرَ الطَّعَامِ (7).
ص: 13
با این کار نمیتوانند در نزد پیامبر بر ما ببالند. خزرجیان کسانی را به یاد میآوردند که مانند کعب اشرف با پیامبر خدا دشمنی میکردند. آنها ابن ابی حقیق را به یاد آوردند که در خیبر اقامت داشت. از پیامبر خدا برای کشن او دستور خواستند و پیامبر به آنها اجازه داد. از خزرجیان عبد الله بن عتیک و مسعود بن سنان و عبد الله بن انیس و ابو قتاده و خزاعیّ بن اسود همپیمان آنها رهسپار شدند. پیامبر عبد الله بن عتیک را فرمانده آنها کرد. آنها بیرون رفتند تا به خیبر رسیدند و شبانه به خانه ابو رافع رفتند. و بر هیچ دری در خانه او نگذشتند الا این که آن را بستند بر اهل خانه. ابو رافع در اتاق بالاخانه بود. از او اجازه ورود خواستند. زنش بیرون آمد و گفت: کیستید؟ گفتند: گروهی از عربها که غذا نیاز داریم. گفت: این دوست شما است، بر او وارد شوید. هنگامی که وارد خانه شدند درِ بالاخانه را بستند و او را در بسترش یافتند و بر او تاختند. زنش فریاد کشید. یکی از آنها خواست او را بکشد اما سفارش پیامبر را به یاد آورد که زنان و کودکان را نکشند. آنگاه از او دست برداشت. آنها با شمشیرهای خود بر او زدند و عبد الله بن انیس با شمشیرش بر او تاخت و آن را در شکمش فرو برد و او را خلاص کرد. سپس از پیش او بیرون آمدند. چشمان عبد الله بن عتیک به خوبی نمیدید و از پلهها پایین افتاد و پایش به شدت آسیب دید. او را حمل کرده و بازگشتند. یهودیان رو به هر سو آوردند و به دنبال آنها رفتند اما آنها را نیافتند. از این رو به سوی دوست خود بازگشتند. مسلمانان گفتند: چگونه بدانیم دشمن خدا مرده است؟ یکی از آنها بازگشت و به میان مردم رفت و او را دید که مردم در پیرامونش هستند و میگفت: من صدای ابن عتیک را شناختم. سپس زنش فریاد کشید و گفت: به خدا مرده است. گوید: به خدا سخنی از این خوشتر نشنیده بودم. پس به نزد یاران خود بازگشت و به آنها خبر مرگش را داد. او آواز گزارشگر مرگ را شنید که میگفت: خبر مرگ ابو رافع، بازرگان اهل حجاز را میآورم. آنان به راه افتادند تا به نزد پیامبر آمدند و در باره اینکه چه کسی او را کشته است به بحث و مجادله پرداختند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: شمشیرهای خود را بیاورید. آنها شمشیرها را آوردند. پیامبر به شمشیرها نگریست و در باره شمشیر عبد الله بن انیس گفت: این شخص او را کشته است که اثر غذا را در آن میبینم. (1)
ص: 13
آل عمران: «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ* إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ* وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ* إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ* بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ* وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ* لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ* لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ»(121-128)
(و قال تعالی): «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ* إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ* وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ* أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ* وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ* وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ* وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلًا وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ* وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ»(139-146)
ص: 14
باب دوازدهم : غزوه احد و غزوه حمراء الاسد
آیات
- «وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّیءُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * إِذْ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنکُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِیُّهُمَا وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ * وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ *إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَن یَکْفِیکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُم بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُنزَلِینَ * بَلَی إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُسَوِّمِینَ * وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَی لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ * لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنقَلِبُواْ خَآئِبِینَ * لَیْسَ لَکَ مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذَّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ.»(1)
{و [یاد کن] زمانی را که [در جنگ احد] بامدادان از پیش کسانت بیرون آمدی [تا] مؤمنان را برای جنگیدن، در مواضع خود جای دهی، و خداوند، شنوای داناست. آن هنگام که دو گروه از شما بر آن شدند که سستی ورزند با آنکه خدا یاورشان بود. و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند. و یقیناً خدا شما را در [جنگ] بدر- با آنکه ناتوان بودید- یاری کرد. پس، از خدا پروا کنید، باشد که سپاسگزاری نمایید. آن گاه که به مؤمنان می گفتی: «آیا شما را بس نیست که پروردگارتان، شما را با سه هزار فرشته فرودآمده، یاری کند؟» آری، اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید، و با همین جوش [و خروش] بر شما بتازند، [همانگاه] پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشاندار یاری خواهد کرد. و خدا آن [وعده پیروزی] را، جز مژده ای برای
شما قرار نداد تا [بدین وسیله شادمان شوید و] دلهای شما بدان آرامش یابد، و یاری جز از جانب خداوند توانای حکیم نیست. تا برخی از کسانی را که کافر شده اند نابود کند، یا آنان را خوار سازد، تا نومید بازگردند. هیچ یک از این کارها در اختیار تو نیست یا [خدا] بر آنان می بخشاید، یا عذابشان می کند، زیرا آنان ستمکارند.}
- «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ * إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَیَتَّخِذَ مِنکُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ * وَلِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ * أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ * وَلَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ * وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ * وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله کِتَابًا مُّؤَجَّلاً وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ * وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَکَانُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ.» (2)
{و اگر مؤمنید، سستی مکنید و غمگین مشوید، که شما برترید. اگر به شما آسیبی رسیده، آن قوم را نیز آسیبی نظیر آن رسید و ما این روزها [ی شکست و پیروزی] را میان مردم به نوبت می گردانیم [تا آنان پند گیرند] و خداوند کسانی را که [واقعاً] ایمان آورده اند معلوم بدارد، و از میان شما گواهانی بگیرد، و خداوند ستمکاران را دوست نمی دارد. و تا خدا کسانی را که ایمان آورده اند خالص گرداند و کافران را [به تدریج] نابود سازد. آیا پنداشتید که داخل بهشت می شوید، بی آنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم بدارد؟ و شما مرگ را پیش از آنکه با آن روبرو شوید، سخت آرزو می کردید پس، آن را دیدید و [هم چنان] نگاه می کردید. و محمد، جز فرستاده ای که پیش از او [هم] پیامبرانی [آمده و] گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمی گردید؟ و هر کس از عقیده
خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمی رساند، و به زودی خداوند سپاسگزاران را پاداش می دهد. و هیچ نفسی جز به فرمان خدا نمیرد. [خداوند، مرگ را] به عنوان سرنوشتی معین [مقرر کرده است]. و هر که پاداش این دنیا را بخواهد به او از آن می دهیم و هر که پاداش آن سرای را بخواهد از آن به او می دهیم، و به زودی سپاسگزاران را پاداش خواهیم داد. و چه بسیار پیامبرانی که همراه او توده های انبوه، کارزار کردند و در برابر آنچه در راه خدا بدیشان رسید، سستی نورزیدند و ناتوان نشدند و تسلیم [دشمن] نگردیدند، و خداوند، شکیبایان را دوست دارد.}
ص: 14
(إلی قوله تعالی): «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ* بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ* سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ* وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّی إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ* إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلی أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْراکُمْ فَأَثابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا ما أَصابَکُمْ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ* ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً یَغْشی طائِفَةً مِنْکُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ* إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ* یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّی لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ* وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ* وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ* فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ* إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ* وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ»(149-161)
ص: 15
- یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوَاْ إِن تُطِیعُواْ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَرُدُّوکُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِینَ * بَلِ اللّهُ مَوْلاَکُمْ وَهُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ * سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَکُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ * وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الأَمْرِ وَعَصَیْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَّا تُحِبُّونَ مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ * إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَی أحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ فَأَثَابَکُمْ غُمَّاً بِغَمٍّ لِّکَیْلاَ تَحْزَنُواْ عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ مَا أَصَابَکُمْ وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ * ثُمَّ أَنزَلَ عَلَیْکُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا یَغْشَی طَآئِفَةً مِّنکُمْ وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنفُسِهِم مَّا لاَ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ کُنتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ * إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْاْ مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُواْ وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ * یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ کَفَرُواْ وَقَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِی الأَرْضِ أَوْ کَانُواْ غُزًّی لَّوْ کَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِیَجْعَلَ اللّهُ ذَلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ * وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَحْمَةٌ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ * وَلَئِن مُّتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لإِلَی الله تُحْشَرُونَ * فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا
عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ * إِن یَنصُرْکُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَکُمْ وَإِن یَخْذُلْکُمْ فَمَن ذَا الَّذِی یَنصُرُکُم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکِّلِ الْمُؤْمِنُونَ * وَمَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَغُلَّ وَمَن یَغْلُلْ یَأْتِ بِمَا غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ.(1)
{ ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از کسانی که کفر ورزیده اند اطاعت کنید، شما را از عقیده تان بازمی گردانند و زیانکار خواهید گشت. آری، خدا مولای شماست، و او بهترین یاری دهندگان است. به زودی در دلهای کسانی که کفر ورزیده اند بیم خواهیم افکند، زیرا چیزی را با خدا شریک گردانیده اند که بر [حقانیت] آن، [خدا] دلیلی نازل نکرده است. و جایگاهشان آتش است، و جایگاه ستمگران چه بد است. و [در نبرد احد] قطعاً خدا وعده خود را با شما راست گردانید: آن گاه که به فرمان او، آنان را می کشتید، تا آنکه سست شدید و در کار [جنگ و بر سر تقسیم غنایم] با یکدیگر به نزاع پرداختید و پس از آنکه آنچه را دوست داشتید [یعنی غنایم را] به شما نشان داد، نافرمانی نمودید. برخی از شما دنیا را و برخی از شما آخرت را می خواهد. سپس برای آنکه شما را بیازماید، از [تعقیب] آنان منصرفتان کرد و از شما درگذشت، و خدا نسبت به مؤمنان، با تفضل است. [یاد کنید] هنگامی را که در حال گریز [از کوه] بالا می رفتید و به هیچ کس توجه نمی کردید و پیامبر، شما را از پشت سرتان فرا می خواند. پس [خداوند] به سزای [این بی انضباطی] غمی بر غمتان [افزود]، تا سرانجام بر آنچه از کف داده اید و برای آنچه به شما رسیده است اندوهگین نشوید، و خداوند از آنچه می کنید آگاه است. سپس [خداوند] بعد از آن اندوه، آرامشی [به صورت] خواب سبکی، بر شما فرو فرستاد، که گروهی از شما را فرا گرفت، و گروهی [تنها] در فکر جان خود بودند و درباره خدا، گمانهای ناروا، همچون گمانهای [دوران] جاهلیت می بردند. می گفتند: «آیا ما را در این کار اختیاری هست؟» بگو: «سررشته کارها [شکست یا پیروزی]، یکسر به دست خداست.» آنان چیزی را در دلهایشان پوشیده می داشتند،
که برای تو آشکار نمی کردند. می گفتند: «اگر ما را در این کار اختیاری بود، [و وعده پیامبر واقعیت داشت،] در اینجا کشته نمی شدیم.» بگو: «اگر شما در خانه های خود هم بودید، کسانی که کشته شدن بر آنان نوشته شده، قطعاً [با پای خود] به سوی قتلگاههای خویش می رفتند. و [اینها] برای این است که خداوند، آنچه را در دلهای شماست، [در عمل] بیازماید و آنچه را در قلبهای شماست، پاک گرداند و خدا به راز سینه ها آگاه است. روزی که دو گروه [در احد] با هم رویاروی شدند، کسانی که از میان شما [به دشمن] پشت کردند، در حقیقت جز این نبود که به سبب پاره ای از آنچه [از گناه] حاصل کرده بودند، شیطان آنان را بلغزانید. و قطعاً خدا از ایشان درگذشت زیرا خدا آمرزگار بردبار است. ای کسانی که ایمان آورده اید، همچون کسانی نباشید که کفر ورزیدند و به برادرانشان- هنگامی که به سفر رفته [و در سفر مردند] و یا جهادگر شدند [و کشته شدند]، گفتند: «اگر نزد ما [مانده] بودند، نمی مردند و کشته نمی شدند.» [شما چنین سخنانی مگویید] تا خدا آن را در دلهایشان حسرتی قرار دهد. و خدا [ست که] زنده می کند و می میراند، و خدا [ست که] به آنچه می کنید بیناست. و اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، قطعاً آمرزش خدا و رحمت او از [همه] آنچه [آنان] جمع می کنند بهتر است. و اگر [در راه جهاد] بمیرید یا کشته شوید، قطعاً به سوی خدا گردآورده خواهید شد. پس به [برکتِ] رحمت الهی، با آنان نرمخو [و پُر مِهر] شدی، و اگر تندخو و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کار [ها] با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد. اگر خدا شما را یاری کند، هیچ کس بر شما غالب نخواهد شد و اگر دست از یاری شما بردارد، چه کسی بعد از او شما را یاری خواهد کرد؟ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند. و هیچ پیامبری را نَسِزَد که خیانت ورزد، و هر کس خیانت ورزد، روز قیامت با آنچه در آن خیانت کرده بیاید آن گاه به هر کس [پاداش] آنچه کسب کرده، به تمامی داده می شود، و بر آنان ستم نرود.}
ص: 15
(إلی قوله تعالی): «أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها قُلْتُمْ أَنَّی هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ* وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ* وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ* الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ* وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ* فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ* یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ *الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ* الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ* فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ* إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ* وَ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللَّهُ أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»(165-176)
النساء: «فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا»(88)
(و قال تعالی): «وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً»(104)
الأنفال: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ»(36)
قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی: وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ أی اذکر یا محمد إذ خرجت من المدینة غدوة تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ أی تهیّئ
ص: 16
- أَوَلَمَّا أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَیْهَا قُلْتُمْ أَنَّی هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * وَمَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِیَعْلَمَ
الْمُؤْمِنِینَ * وَلْیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُواْ وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ قَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُواْ قَالُواْ لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَّتَّبَعْنَاکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإِیمَانِ یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَّا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُونَ * الَّذِینَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ أَنفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ * وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ *فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ * یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ * الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَآ أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَواْ أَجْرٌ عَظِیمٌ * الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ * فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ * إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ * وَلاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّواْ اللّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ. (1)
{آیا چون به شما [در نبرد احد] مصیبتی رسید- [با آنکه در نبرد بدر] دو برابرش را [به دشمنان خود] رساندید- گفتید: «این [مصیبت] از کجا [به ما رسید]؟» بگو: «آن از خود شما [و ناشی از بی انضباطی خودتان] است.» آری! خدا به هر چیزی تواناست. و روزی که [در احد] آن دو گروه با هم برخورد کردند، آنچه به شما رسید به اذن خدا بود [تا شما را بیازماید] و مؤمنان را معلوم بدارد. همچنین کسانی را که دو رویی نمودند [نیز] معلوم بدارد. و به ایشان گفته شد: «بیایید در راه خدا بجنگید یا دفاع کنید.» گفتند: «اگر جنگیدن می دانستیم مسلماً از شما پیروی می کردیم.» آن روز، آنان به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان. به زبانِ خویش چیزی می گفتند که در دلهایشان نبود، و خدا به آنچه می نهفتند داناتر است. همان کسانی که [خود در خانه] نشستند و در باره دوستان خود گفتند: «اگر از ما پیروی می کردند کشته نمی شدند.» بگو: «اگر راست می گویید مرگ را از خودتان دور کنید.» هرگز
کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندار، بلکه زنده اند که نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند شادی می کنند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین می شوند. بر نعمت و فضل خدا و اینکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی گرداند، شادی می کنند. کسانی که [در نبرد احد] پس از آنکه زخم برداشته بودند، دعوت خدا و پیامبر [او] را اجابت کردند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری کردند پاداشی بزرگ است. همان کسانی که [برخی از] مردم به ایشان گفتند: «مردمان برای [جنگ با] شما گرد آمده اند پس، از آن بترسید.» و [لی این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نیکو حمایتگری است.» پس با نعمت و بخششی از جانب خدا، [از میدان نبرد] بازگشتند، در حالی که هیچ آسیبی به آنان نرسیده بود، و هم چنان خشنودی خدا را پیروی کردند، و خداوند دارای بخششی عظیم است. در واقع، این شیطان است که دوستانش را می ترساند پس اگر مؤمنید از آنان مترسید و از من بترسید. و کسانی که در کفر می کوشند، تو را اندوهگین نسازند که آنان هرگز به خدا هیچ زیانی نمی رسانند. خداوند می خواهد در آخرت برای آنان بهره ای قرار ندهد، و برای ایشان عذابی بزرگ است.}
- فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَاللّهُ أَرْکَسَهُم بِمَا کَسَبُواْ أَتُرِیدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَمَن یُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً. (2)
{شما را چه شده است که در باره منافقان، دو دسته شده اید؟ با اینکه خدا آنان را به [سزای] آنچه انجام داده اند سرنگون کرده است. آیا می خواهید کسی را که خدا در گمراهی اش وانهاده است به راه آورید؟ و حال آنکه هر که را خدا در گمراهی اش وانهد هرگز راهی برای [هدایتِ] او نخواهی یافت.}
- وَلاَ تَهِنُواْ فِی ابْتِغَاء الْقَوْمِ إِن تَکُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ یَرْجُونَ وَکَانَ اللّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا. (3)
{و در تعقیبِ گروه [دشمنان] سستی نورزید. اگر شما درد می کشید، آنان [نیز] همان گونه که شما درد می کشید، درد می کشند، و حال آنکه شما چیزهایی از خدا امید دارید که آنها امید ندارند، و خدا همواره دانای سنجیده کار است.}
- إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّواْ عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ. (4)
{ بی گمان، کسانی که کفر ورزیدند، اموال خود را خرج می کنند تا [مردم را] از راه خدا بازدارند. پس به زودی [همه] آن را خرج می کنند، و آن گاه حسرتی بر آنان خواهد گشت سپس مغلوب می شوند.}
تفسیر
طبرسی رحمه الله گوید: بیاد آورد ای محمد «إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ» یعنی: به یاد آور ای محمد وقتی در بامدادان از مدینه بیرون شدی. «تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ»
ص: 16
للمؤمنین مواطن القتال أو تجلسهم و تقعدهم فی مواضع القتال لیقفوا فیها و لا یفارقوها و اختلف فی أیّ یوم کان ذلک فقیل یوم أحد عن ابن عباس و أکثر المفسرین (1) و هو المروی عن أبی جعفر علیه السلام و قیل کان یوم الأحزاب عن مقاتل و قیل یوم بدر عن الحسن وَ اللَّهُ سَمِیعٌ لما یقوله النبیّ صلی الله علیه و آله عَلِیمٌ بما یضمرونه إِذْ هَمَّتْ أی عزمت طائِفَتانِ مِنْکُمْ أی من المسلمین أَنْ تَفْشَلا أی تجبنا و هما بنو سلمة و بنو حارثة حیّان من الأنصار عن ابن عباس و أکثر المفسّرین (2) و عن أبی جعفر و أبی عبد الله علیه السلام و قال الجبائیّ نزلت فی طائفة من المهاجرین و طائفة من الأنصار و کان سبب همّهم بالفشل أن عبد الله بن أبی سلول دعاهما إلی الرجوع إلی المدینة عن لقاء المشرکین یوم أحد فهما به و لم یفعلاه وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما أی ناصرهما و یروی (3) عن جابر بن عبد الله أنه قال فینا نزلت و ما أحبّ أنها لم تکن لقوله وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما و قال بعض المحقّقین هذا همّ خطرة لا همّ عزیمة لأن الله سبحانه مدحهما و أخبر أنه ولیهما و لو کان همّ عزیمة لکان ذمّهم أولی. (4) أقول ثم روی الطبرسیّ قصّة غزوة أحد عن أبی عبد الله علیه السلام مثل ما سیأتی فی روایة علی بن إبراهیم ثم قال و روی أبو إسحاق (5) و السدّیّ و الواقدیّ و ابن جریح (6) و غیرهم قالوا کان المشرکون نزلوا بأحد یوم الأربعاء فی شوال سنة
ص: 17
برای مؤمنان جایگاه برای جنگ آماده میساختی یا اینکه در سنگرگاههای جنگ آنها را مینشاندی تا در آنها توقف کنند و از جای خود جدا نشوند. در اینکه این مطلب در چه روزی بود اختلاف است. ابن عباس و بیشتر مفسران گویند: روز احد بوده و این مطلب نیز از امام باقر علیه السلام روایت شده است. و گفته اند: روز احزاب بوده (از مقاتل) و حسن آن را جنگ بدر دانسته است. «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ» یعنی آنچه را پیامبر میگوید شنواست. «عَلِیمٌ» داناست به آنچه در دل پنهان میدارند. «إِذْ هَمَّتْ» یعنی عزم و قصد کردند. «طائِفَتانِ مِنْکُمْ» یعنی دو گروه از شما مسلمین. «أَنْ تَفْشَلا» که بترسند. و دو طائفه یکی بنو سلمه بود و دیگری بنو حارثه که دو طائفه از قبیله انصار بودند (از ابن عباس و بیشتر مفسران) و از امام باقر و امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است. جبایی گوید: دو طایفه یکی از مهاجران و یکی از انصار بودند و علت تصمیم آنها بر نزاع این بود که عبد اللَّه بن ابی سلول در روز احد به آنان گفت که دست از جنگ با مشرکان بردارند و به مدینه
بازگردند و آنها نیز به این کار تصمیم گرفتند ولی انجام ندادند. «وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما» و خدا یاور آنان است. از جابر بن عبد اللَّه روایت شده که گوید: آیه درباره ما (انصار) نازل شده و نازل نشدن آن هم محبوب ما نبود زیرا «و اللَّه ولیهما» در این آیه است (که مدح ما را میرساند).
بعضی از محققان گفته اند: این همّ و اراده خاطره ای بود که به فکرشان گذشت نه عزم و اراده قطعی، زیرا خداوند آنها را در عین این تصمیم مدح گفته و اگر همّ و تصمیم قطعی بود ذمّ آنها اولی از مدح بود.
میگویم: طبرسی داستان غزوه احد را از امام صادق بر منوالی که در روایت علی بن ابراهیم خواهد آمد، روایت کرده سپس گوید: ابن ابی اسحاق و سدی و واقدی و ابن جریح و دیگران روایت کنند که مشرکان روز چهار شنبه به احد وارد شدند (در شوال سال
ص: 17
ثلاث من الهجرة و خرج رسول الله صلی الله علیه و آله إلیهم یوم الجمعة و کان القتال یوم السبت للنصف من الشهر و کسرت رباعیّته صلی الله علیه و آله و شجّ وجهه (1) ثم رجع المهاجرون و الأنصار بعد الهزیمة و قد قتل من المسلمین سبعون و شدّ رسول الله بمن معه حتی کشفهم و کان الکفار مثّلوا بجماعة و کان حمزة أعظم مثلة و ضربت ید طلحة فشلّت. (2) و قال فی قوله أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ هو إخبار بأن النبیّ صلی الله علیه و آله قال لقومه أ لن یکفیکم یوم بدر أن جعل ربکم ثلاثة آلاف من الملائکة مددا لکم و قیل إن الوعد بالإمداد بالملائکة کان یوم أحد وعدهم الله المدد إن صبروا مُنْزَلِینَ أی من السماء بَلی تصدیق بالوعد أی یفعل کما وعدکم و یزیدکم إِنْ تَصْبِرُوا أی علی الجهاد و علی ما أمرکم الله وَ تَتَّقُوا معاصی الله و مخالفة رسوله وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا أی رجع المشرکون إلیکم من جهتهم (3) هذا و قیل من غضبهم هذا و کانوا قد غضبوا یوم أحد لیوم بدر مما لقوا فهو من فور الغضب أی غلیانه یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ أی یعطکم مددا لکم و نصرة و إنما قال ذلک لأن الکفار فی غزاة أحد ندموا بعد انصرافهم لم لم یعبروا علی المدینة (4) و همّوا بالرجوع فأوحی الله إلی نبیه أن یأمر أصحابه بالتهیّؤ للرجوع إلیهم و قال لهم إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ ثم قال إن صبرتم علی الجهاد و راجعتم الکفار أمدکم الله بخمسة آلاف من الملائکة مسوّمین فأخذوا فی الجهاد و خرجوا یتبعون الکفار علی ما بهم من الجراح و أخبر المشرکون من رسول الله صلی الله علیه و آله أنه یتبعکم (5) فخاف المشرکون
ص: 18
سوم هجری) و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روز جمعه به سوی آنها رفت و جنگ در روز شنبه در نیمه ماه واقع شد. در این جنگ دندان پیامبر شکست و صورتش مجروح شد. سپس مهاجرین پس از شکست بازگشتند و از مسلمین هفتاد نفر کشته شدند. و کفار بدنهای عده ای از شهیدان را مثله کرده بودند که حمزه بیش از همه مثله شده بود و دست طلحه مضروب گشت و فلج شد.(1)
در تفسیر این فرموده خداوند: «أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ» گوید: این آیه خبر می دهد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به یاران خود گفته بود: «آیا شما را بس نیست که پروردگارتان، شما را با سه هزار فرشته فرودآمده، یاری کند؟» و گفته شده: وعده به کمک فرشتگان در روز احد است و خداوند به ایشان وعده داد که اگر صبر کنند فرشتگان را به مددشان فرستد. «مُنْزَلِینَ» یعنی خداوند فرشتگان را از آسمان فرستاد. «بَلی» تصدیق وعده است یعنی خداوند همانطور که به شما وعده داد عمل خواهد کرد. «إِنْ تَصْبِرُوا» اگر بر جهاد و انجام امر خدا صبور باشید «وَ تَتَّقُوا» و از گناهان و مخالفت پیامبر بپرهیزید. «وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا» و اگر مشرکین از همین راه به سوی شما برگردند. برخی
گویند: یعنی از خشم خود که مشرکان در روز احد به خاطر شکست روز بدر در خشم بودند. این کلمه از «فور الغضب» به معنای جوشش خشم میباشد. «یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ» یعنی به شما نصرت خواهد داد و این سخن از آنجاست که قریش پس از بازگشت از جنگ پشیمان شدند که چرا مدینه را نگرفتند و زود قصد مراجعت نمودند. پس خداوند به پیامبرش وحی فرمود که اصحاب را امر کند تا آماده بازگشت به سوی مشرکان شوند و به ایشان فرمود: «اگر به شما جراحتی رسیده به کفار نیز مثل آن رسیده» و بعد فرمود: «اگر بر جهاد پایداری کنید و به سوی دشمن برگردید خداوند شما را با پنج هزار فرشته کمک میکند. پس مسلمین با این وعده با همه جراحاتی که داشتند برای تعقیب و اخراج کفار بیرون شدند. کسی این خبر را به مشرکان رسانید. مشرکان ترسیدند
ص: 18
إن رجعوا أن تکون الغلبة للمسلمین و أن یکون قد التأم إلیهم من کان تأخّر عنهم و انضمّ إلیهم غیرهم فدسّوا نعیم بن مسعود الأشجعیّ حتی یصدّهم بتعظیم أمر قریش و أسرعوا فی الذهاب إلی مکة و کفی الله المسلمین أمرهم و لذلک قال قوم من المفسرین إن جمیعهم ثمانیة آلاف و قال الحسن إن جمیعهم خمسة آلاف منهم ثلاثة آلاف المنزلین علی أن الظاهر یقتضی أن الإمداد بثلاثة آلاف کان یوم بدر (1) ثم استأنف حکم یوم أحد فقال بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا أی إن رجعوا إلیکم بعد انصرافکم أمدکم رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ و هذا قول البلخی رواه عن عکرمة (2) قال لم یمدوا یوم أحد و لا بملک واحد و علی هذا فلا تنافی بین الآیتین مُسَوِّمِینَ أی معلمین أو مرسلین وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْری لَکُمْ أی ما جعل الله الإمداد و الوعد به إلا بشارة لکم وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ فلا تخافوا کثرة عدد العدو وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ معناه أن الحاجة إلی الله سبحانه لازمة فی المعونة و إن أمدکم بالملائکة فلا استغناء لکم عن معونته طرفة عین. (3) و قال البیضاوی و هو تنبیه علی أنه لا حاجة فی نصرهم إلی مدد و إنما أمدهم و وعد لهم (4) بشارة لهم و ربطا علی قلوبهم من حیث إن نظر العامة إلی الأسباب أکثر و أحث علی أن لا یبالوا بمن تأخر عنهم. (5) لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا قال الطبرسی اختلف فی وجه اتصاله بما قبله فقیل یتصل بقوله وَ ما
ص: 19
نکند در این بار غلبه از آن مسلمانان باشد و کسانی که از جنگ خودداری کرده بودند به آنان پیوسته باشند و عده دیگری هم به کمک آنها ملحق شوند. از این رو نعیم بن مسعود را فرستادند تا برای مسلمین از عظمت لشگر قریش سخن گوید و ایشان را بترساند و خود به سرعت به مکه بازگشتند. و به این وسیله خداوند شرّشان از سر مسلمین بگردانید و از اینجهت بعضی مفسران گفته اند که روی هم هشت هزار فرشته بودند و حسن گفته که پنج هزار بوده که سه هزار از ایشان فرود آمده اند ولی ظاهر کلام میرساند که کمک با سه هزار فرشته در روز بدر بوده است. و خداوند پس از این جمله داستان احد را یاد مینماید که «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا» یعنی اگر پس از انصراف شما، بازگشتند، «یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِین» و این سخن بلخی است و از عکرمه روایت کرده که گوید: در روز احد حتی با یک فرشته نیز یاری نشدند. بر این اساس میان دو آیه منافاتی وجود ندارد. «مُسَوِّمِینَ» یعنی معلّمین (علامت و نشانه داشتند) یا مرسلین (فرستاده شده). «وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْری لَکُمْ» یعنی خداوند فرستادن ملائکه و وعده کمک به وسیله فرشتگان را قرار نداد مگر برای بشارت شما تا «وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُم» و از بسیاری سپاه دشمن و کمی عدد خود نهراسید. «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّه» یعنی نیاز به خدا
در کمک همواره با شما هست و اگر فرشتگان را به کمک شما فرستاد از کمک او باز هم یک لحظه بی نیاز نیستید.
بیضاوی گوید: این آیه هشداری است بر اینکه در یاری آنها به هیچ مددی نیاز نیست، و در واقع آنان را مدد رساند و به آنان وعده داد تا به عنوان بشارت و دلگرمی برای آنان باشد. از این جهت که عامه مردم نظرشان بیشتر به اسباب است و تاکید دارد بر این که اعتنا نکنند به این که چه کسانی از جنگ رفتن تخلف کرده و به جنگ نرفتند.
«لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا» طبرسی گوید: در وجه ارتباط این آیه به ما قبل چند قول است: 1- این قسمت متصل است به «وَ مَا
ص: 19
النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ أی أعطاکم الله هذا النصر لیقطع طائفة من الذین کفروا بالقتل و الأسر و قیل هو متصل بقوله وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ و قیل معناه ذلک التدبیر لِیَقْطَعَ طَرَفاً أی قطعه منهم و المعنی لیهلک طائفة منهم و قیل لیهدم رکنا من أرکان الشرک بالأسر و القتل فأما الیوم الذی وقع فیه ذلک فیوم بدر (1) و قیل هو یوم أحد قتل فیه ثمانیة عشر رجلا أَوْ یَکْبِتَهُمْ أی یخزیهم بالخیبة مما أملوا من الظفر بکم و قیل یردهم عنکم منهزمین و قیل یصرعهم علی وجوههم و قیل یظفرکم علیهم و قیل یلعنهم و قیل یهلکهم فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ لم ینالوا مما أملوا شیئا لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ قیل هو متصل بقوله وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ أی لیس لک و لا لغیرک من هذا النصر شی ء و قیل إنه اعتراض بین الکلامین و قوله أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ متصل بقوله لِیَقْطَعَ طَرَفاً فالتقدیر لیقطع طرفا منهم أو یکبتهم أو یتوب علیهم أو یعذبهم فإنهم قد استحقوا العقاب و لیس لک من هذه الأربعة شی ء و ذلک إلی الله تعالی.
و اختلف فی سبب نزوله فروی عن أنس بن مالک و ابن عباس و الحسن و قتادة و الربیع أنه لما کان من المشرکین یوم أحد من کسر رباعیّة الرسول صلی الله علیه و آله و شجّه حتی جرت الدماء علی وجهه فقال کیف تفلح قوم نالوا هذا من نبیّهم و هو مع ذلک حریص علی دعائهم إلی ربّهم فأعلمه الله سبحانه أنه لیس إلیه فلاحهم و أنه لیس إلیه إلا أن یبلغ الرسالة و یجاهد حتی یظهر الدین و إنما ذلک إلی الله و کان الذی کسر رباعیّته و شجّه فی وجهه عتبة بن أبی وقاص فدعا علیه بأن لا یحول علیه الحول حتی یموت کافرا فمات کافرا قبل حول الحول (2) و أدمی وجهه رجل من هذیل یقال له عبد الله بن قمیئة فدعا علیه فکان حتفه أن سلط الله علیه تیسا فنطحه حتی قتله
وَ رُوِیَ أَنَّهُ صلی الله علیه و آله کَانَ یَمْسَحُ الدَّمَ عَنْ وَجْهِهِ وَ
ص: 20
النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» و معنی چنین میشود: خداوند این نصرت را به شما داد تا گروهی از کافران به دست شما با قتل و اسارت ریشه کن شوند. 2- گفته شده: متصل است به «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ» 3- گفته شده: این کمک خدا به شما برای این بوده تا «لیقطع طرفاً» یعنی: طایفه ای از مشرکان هلاک شوند. 4- و بعضی گفته اند: یعنی تا رکنی از ارکان شرک با قتل و اسارت منهدم شود. و اما روزی که خداوند در آن طائفه ای از مشرکان را از بین برد روز بدر بود و گفته اند: روز احد بوده که هجده تن از بزرگان آنها کشته شدند. «أَوْ یَکْبِتَهُمْ» یعنی آنها را با خسران و ناامیدی از پیروزی بر شما ذلیل سازد و گفته شده: یعنی آنها را با شکست و هزیمت از شر شما رفع کند. و گفته اند یعنی: خداوند آنها را به روی در اندازد. و گفته اند: یعنی شما را بر آنها پیروز گرداند. و گفتهاند: یعنی خداوند آنان را نفرین کند. و برخی گویند: یعنی آنها را هلاک گرداند. «فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ» یعنی بی آنکه به هیچ وجه به آرزوی خود برسند ذلیل و ناامید برگردند. «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ» گفته اند این آیه متصل است به «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» و معنی چنین است: برای تو و غیر تو از این نصرت چیزی نیست. و بعضی گفته اند: جمله معترضه است و «أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ» که پس از این جمله است متصل به «لِیَقْطَعَ طَرَفاً ...» میباشد و تقدیر چنین است: و یا ایشان را هلاک کند یا توبه کنند یا عذابشان نماید که مستحق عذابند و برای تو نیست یکی از این چیزها بلکه مربوط به خداوند متعال است.
در سبب نزول این آیه اختلاف است: از انس و ابن عباس و حسن و قتاده و ربیع روایت شده که: چون در روز احد آن جنایات از مشرکان صادر شد از شکستن دندان پیامبر و مجروح ساختن صورت مبارکش چنان که خون بر چهره اش جاری شد، حضرت فرمود: «مردمی که با پیامبر خود این کنند چگونه رستگار گردند» ولی با این حال بر دعوت ایشان به سوی خدا حریص بود خداوند به او فهمانید که رستگاری آنان به دست او نیست بلکه فقط بر اوست که رسالت را تبلیغ کند و با آنان مجاهده نماید تا دین علنی شود و در حقیقت رستگاری به دست خداوند است. کسی که دندان پیامبر را شکست و چهرهاش را زخمی نمود، عتبة بن ابی وقاص بود که حضرت بر او نفرین فرمود که قبل از پایان سال کافر بمیرد و هم چنان شد. و آن کس که چهره اش را خونین کرده بود عبد اللَّه قمیه هذیلی بود که حضرت او را نیز نفرین کرد خداوند قوچی را بر او مسلط کرد تا بر او شاخی بزد و او را بکشت. روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خون از جبین خود میسترد
ص: 20
یَقُولُ اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ.
فعلی هذا یمکن أن یکون صلی الله علیه و آله علی وجل من عنادهم و إصرارهم علی الکفر فأخبر سبحانه أنه لیس إلیه إلا ما أمر به من تبلیغ الرسالة و دعائهم إلی الهدی و ذلک مثل قوله تعالی لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (1) و قیل إنه صلی الله علیه و آله استأذن ربه تعالی فی یوم أحد فی الدعاء علیهم فنزلت الآیة فلم یدع علیهم بعذاب الاستیصال و إنما لم یؤذن له فیه لما کان المعلوم من توبة بعضهم و قیل أراد رسول الله صلی الله علیه و آله أن یدعو علی المنهزمین عنه من أصحابه یوم أحد فنهاه الله عن ذلک و تاب علیهم أی (2) لیس لک أن تلعنهم و تدعو علیهم و قیل
لَمَّا رَأَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (3) مَا فُعِلَ بِأَصْحَابِهِ وَ بِعَمِّهِ حَمْزَةَ مِنَ الْمُثْلَةِ مِنْ جَدْعِ الْأُنُوفِ وَ الْأُذُنِ وَ قَطْعِ الْمَذَاکِیرِ قَالَ (4) لَئِنْ أَدَالَنَا اللَّهُ مِنْهُمْ لَنَفْعَلَنَّ بِهِمْ مِثْلَ مَا فَعَلُوا وَ لَنُمَثِّلَنَّ بِهِمْ مُثْلَةً لَمْ یُمَثِّلْهُمْ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ بِأَحَدٍ قَطُّ.
فنزلت الآیة و قیل نزلت فی أهل بئر معونة و هم سبعون رجلا من قرّاء أصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و أمیرهم المنذر بن عمرو بعثهم رسول الله صلی الله علیه و آله إلی بئر معونة فی صفر سنة أربع من الهجرة علی رأس أربعة أشهر من أحد لیعلّموا الناس القرآن و العلم فقتلهم جمیعا عامر بن الطفیل و کان فیهم عامر بن فهیرة مولی أبی بکر فوجد رسول الله صلی الله علیه و آله من ذلک وجدا شدیدا و قنت علیهم شهرا فنزلت و الأصحّ أنها نزلت فی أحد و إنما قال لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ مع أن له صلی الله علیه و آله أن یدعوهم إلی الله و یؤدی إلیهم ما أمره بتبلیغه لأن معناه لیس لک شی ء من أمر عقابهم أو استیصالهم أو الدعاء علیهم أو لعنهم حتی یقع (5) إنابتهم أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أی یلطف لهم بما یقع معه توبتهم أو یقبل توبتهم إذا تابوا
ص: 21
و میفرمود: «بار خدایا قوم مرا هدایت کن که نادانند.» و با این توجیه ممکن است پیامبر از عناد ایشان میترسید که بر کفر اصرار میورزیدند. و خداوند به او خبر داد که بر او نیست جز تبلیغ رسالت و دعوت آنان به هدایت. و این آیه نظیر آیه دیگر است: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِین»(1)
{شاید تو از اینکه [مشرکان] ایمان نمی آورند، جان خود را تباه سازی} و بعضی گفته اند: پیامبر از خداوند در روز احد اجازه خواست که بر مشرکان نفرین کند و این آیه نازل شد و حضرت بر ایشان نفرین نکرد که به عذاب و نابودی دچار شوند و چون نزد حق معلوم بود که عده ای توبه خواهند کرد به وی اجازه چنین نفرینی نداد. و گفته شده: پیامبر خواست در جنگ احد بر مسلمانانی که فرار کردند نفرین کند خداوند او را از این کار نهی فرمود و توبه ایشان را قبول فرمود. یعنی نباید آنها را نفرین و لعن کنی. برخی گویند: چون پیمبر اکرم اعمال وحشیانه مشرکین از قبیل مثله کردن عمویش حمزه و اصحاب را دید فرمود» اگر خداوند مرا بر آنها پیروز گرداند همین کارها را با آنها
خواهم کرد و چنان آنها را مثله کنم که تا کنون در عرب کس نکرده باشد.» پس این آیه نازل شد. و گفته اند: درباره اهل بئر معونه که هفتاد تن بوده اند و از قاریان اصحاب پیامبر بودند، نازل شد. فرمانده آنها منذر بن عمرو بود که حضرت آنها را در ماه صفر سال چهارم هجری پس از چهار ماه از جنگ احد به بئر معونه فرستاد تا به مردم قرآن و علم آموزند. عامر بن طفیل همه آنها را کشت و در میان آنها عامر بن فهیرۀ غلام ابو بکر نیز بود. پیامبر از این مساله سخت ناراحت شد و یک ماه بر ایشان نفرین کرد پس این آیه نازل شد. صحیح این است که این آیه در احد نازل شده باشد. خداوند فرموده است: «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شیء» با اینکه بر پیامبر است که آنان را به سوی خدا دعوت کند و امر ابلاغ رسالت را به انجام رساند. زیرا معنی این است که: بر تو نیست (یعنی به اختیار تو نیست) هیچ چیز از عقاب و استیصال و لعن و نفرین بر آنان تا زمانی که توبه کنند. «أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ» یعنی به آنها لطف میکند و توفیق توبه به آنان میدهد پس توبه ایشان را به لطف خود می پذیرد. یا بدین معنی که اگر توبه کنند قبول میفرماید.
ص: 21
أَوْ یُعَذِّبَهُمْ إن لم یتوبوا فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ أی یستحقون العذاب بظلمهم. (1) و قال رحمه الله فی قوله تعالی وَ لا تَهِنُوا قیل نزلت الآیة تسلیة للمسلمین لما نالهم یوم أحد من القتل و الجراح عن الزهری و قتادة و ابن نجیح (2) و
قِیلَ لَمَّا انْهَزَمَ الْمُسْلِمُونَ فِی الشِّعْبِ وَ أَقْبَلَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ بِخَیْلِ الْمُشْرِکِینَ یُرِیدُ أَنْ یَعْلُوَ عَلَیْهِمُ الْجَبَلَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَا یَعْلُنَّ عَلَیْنَا (3) اللَّهُمَّ لَا قُوَّةَ لَنَا إِلَّا بِکَ اللَّهُمَّ لَا یَعْبُدُکَ بِهَذِهِ البَلْدَةِ إِلَّا هَؤُلَاءِ النَّفَرُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ الْآیَةَ وَ ثَابَ نَفَرٌ رُمَاةٌ وَ صَعِدُوا الْجَبَلَ وَ رَمَوْا خَیْلَ الْمُشْرِکِینَ حَتَّی هَزَمُوهُمْ وَ عَلَا الْمُسْلِمُونَ الْجَبَلَ فَذَلِکَ قَوْلُهُ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ.
و قیل نزلت الآیة بعد یوم أحد حین أمر رسول الله صلی الله علیه و آله أصحابه بطلب القوم و قد أصابهم من الجراح ما أصابهم و قال صلی الله علیه و آله لا یخرج إلا من شهد معنا بالأمس فاشتد ذلک علی المسلمین فأنزل الله تعالی هذه الآیة عن الکلبی و دلیله قوله تعالی وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ الآیة.
وَ لا تَهِنُوا أی لا تضعفوا عن قتال عدوکم وَ لا تَحْزَنُوا بما یصیبکم فی أموالکم و أبدانکم و قیل لا تضعفوا بما نالکم من الجراح و لا تحزنوا علی ما نالکم من المصائب بقتل الإخوان أو لا تهنوا لما نالکم من الهزیمة و لا تحزنوا علی ما فاتکم من الغنیمة وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ أی الظافرون المنصورون (4) أو الأعلون فی المکان إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ معناه أن من کان مؤمنا یجب أن لا یهن و لا یحزن لثقته بالله أو إن کنتم مصدقین بوعدی لکم بالنصرة و الظفر علی عدوکم إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ أی جراح فقد أصاب القوم جراح مثله عن ابن عباس و قیل إن یصبکم ألم و جراحة یوم أحد فقد أصاب القوم ذلک یوم بدر.
ص: 22
«أَوْ یُعَذِّبَهُمْ» یعنی اگر توبه نکنند عذابشان کند. «فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ» یعنی به واسطه ستمشان مستحق عذاباند. (1)
«وَ لا تَهِنُوا» گفته شده: این آیه برای تسلیت مؤمنان نازل شده به خاطر رنجها و زحمتهایی که در احد به ایشان رسید. (از زهری و قتاده و ابن نجیح). و گفته اند: چون مسلمین در روز احد از شکاف کوه عقب نشینی کردند و خالد با سواران مشرکین آهنگ کوه کرد که به آن شکاف بالا رود پیامبر عرضه داشت: «بار خدایا از بالا رفتن اینان جلو بگیر که ما را جز به تو قوتی نیست خداوندا در این شهر جز این افراد اندک کسی تو را نمیپرستد.» در این وقت خداوند این آیه فرستاد و در پی آن جمعی از تیر اندازان به کوه بالا رفتند و سواران مشرکین را تیر باران کردند تا آنها را به عقب نشینی وا داشتند و مسلمانان بر کوه صعود نمودند و این است قول خداوند: «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» از ابن عباس. کلبی گوید: آیه پس از روز احد آمد هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اصحابش را امر کرد که دشمن را تعقیب کنند در حالی که اصحاب زخمدار بودند و فرمود با ما همراه نشوند مگر کسانی که دیروز در احد با ما بودند و این فرمان بر مسلمین گران آمد. پس خداوند این آیه را فرستاد و دلیل کلبی بر این سخن این قسمت آیه است «وَ لا تَهِنُوا فی ابتغاء»
«وَ لا تَهِنُوا» یعنی در جهاد با دشمنان سستی نکنید. «وَ لا تَحْزَنُوا» و از آنچه که به پیکرها و یا ثروت های شما میرسد اندوه نخورید. و گفته اند: یعنی با جراحتهایی که به شما رسیده سست نشوید و به واسطه مصیبتهایی که متوجه شما گشته مانند کشته شدن برادرانتان اندوهگین نباشید. و گفته اند مراد این است که از شکستی که به ظاهر نصیب شما شده سست نشوید و برای غنیمتهایی که از کفتان رفته غم نخورید. «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» یعنی سرانجام شما پیروز و منصور خواهید بود و گفته اند: یعنی شما از نظر مقام بالاترید. «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» مراد این است که کسی که به خدا ایمان دارد نباید به واسطه اعتماد و اطمینانی که به حق دارد حزن و سستی در او راه پیدا کند. و ممکن است مراد این باشد که اگر به وعده نصرت و پیروزی که من به شما داده ام ایمان دارید هرگز غم و سستی به خود راه ندهید سپس خداوند به تسلیت مؤمنان می پردازد. «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ» یعنی اگر به شما جراحتهایی رسیده به دشمنان شما نیز مانند آنها رسیده است (از ابن عباس). و گفته شده مراد این است که اگر در روز احد زخمهایی به شما رسیده نظیر آنها در جنگ بدر به دشمنانتان نیز رسیده است.
ص: 22
و قال أنس بن مالک أتی رسول الله صلی الله علیه و آله بعلی علیه السلام یومئذ و علیه (1) نیّف و ستون جراحة من طعنة و ضربة و رمیة فجعل رسول الله صلی الله علیه و آله یمسحها و هی تلتئم بإذن الله تعالی کأن لم تکن.
وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا کَانَ یَوْمُ أُحُدٍ صَعِدَ أَبُو سُفْیَانَ الْجَبَلَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اللَّهُمَّ إِنَّهُ لَیْسَ لَهُمْ أَنْ یَعْلُونَا فَمَکَثَ أَبُو سُفْیَانَ سَاعَةً وَ قَالَ یَوماً بِیَوْمٍ إِنَّ (2) الْأَیَّامَ دُوَلٌ وَ إِنَّ الْحَرْبَ سِجَالٌ (3) فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَجِیبُوهُ فَقَالُوا لَا سَوَاءٌ قَتْلَانَا فِی الْجَنَّةِ وَ قَتْلَاکُمْ فِی النَّارِ فَقَالَ
لَنَا عُزَّی وَ لَا عُزَّی لَکُمْ
فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:
اللَّهُ مَوْلَانَا وَ لَا مَوْلَی لَکُمْ
فَقَالَ أَبُو سُفْیَانَ اعْلُ هُبَلُ.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اللَّهُ أَعْلَی وَ أَجَلُّ.
وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ أی نصرفها مرّة لفرقة و مرّة علیها و إنما یصرّف الله سبحانه الأیام بین المسلمین و الکفار بتخفیف المحنة علی المسلمین أحیانا و تشدیدها أحیانا لا بنصرة الکفار علیهم لأن النصرة تدل علی المحبة و الله لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ و إنما جعل الله الدنیا منقلبة (4) لکیلا یطمئن المسلم إلیها و لتقلّ رغبته فیها (5) إذ تفنی لذاتها و یظعن مقیمها و یسعی للآخرة التی یدوم نعیمها و إنما جعل الدولة مرّة للمؤمنین و مرّة علیهم لیدخل الناس فی الإیمان علی الوجه الذی یجب الدخول فیه لذلک (6) و هو قیام الحجة فإنه
ص: 23
انس بن مالک گوید: در روز احد علی علیه السلام را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردند که شصت و چند زخم شمشیر و نیزه و تیر برداشته بود. پیامبر دست مبارک بر زخمهای وی مالید و زخمهای او به اذن خدا شفا یافت گویی از اول زخمی نبود.
از ابن عباس روایت شده که گوید: در روز احد ابو سفیان از کوه بالا رفت. پیامبر عرضه داشت: «خداوندا ابو سفیان را نرسد که بر ما بلندی یابد.» ابو سفیان ساعتی درنگ کرد و فریاد بر آورد که: این روز (احد) تقاص آن روز (بدر) همانا روزگار همواره در گردش و دگرگونی است (و هر روزی به کام کسی است) و جنگ
یک روز به نفع ماست و دیگر روز به زیان ما. پیامبر به اصحاب فرمود: پاسخش گویید. اصحاب فریاد بر آوردند که مقتولین شما و ما یکسان نیستند، کشتگان ما در بهشت و کشتگان شما در آتش دوزخاند. ابو سفیان گفت:
ما عزّی داریم و شما عزّی ندارید.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
خدا مولای ماست و شما را مولایی نیست.
ابو سفیان گفت: بلند پایه باد هبل!
پیامبر فرمود: خدا بلند مرتبه تر و بزرگتر است.
«وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ» یعنی ما روزگار را گاهی به کام و نفع مردم میچرخانیم و گاه دیگر به ضررشان. و همانا خداوند روزگار را بین مسلمانان و کفار به گردش میآورد گاه به کاستن رنج از مسلمین و گاه به افزودن رنج بر ایشان. و البته نه با پیروزی کفار علیه ایشان زیرا پیروزی علامت محبت داشتن است و خداوند به کفار هرگز محبتی ندارد و خداوند برای دنیا دگرگونی و اقبال را قرار داد برای اینکه مسلمین به دنیا و روزگار دل نبندند و اطمینان پیدا نکنند و در نتیجه رغبت و حرصشان نسبت به آن اندک باشد چون همواره لذات دنیا رو به زوال است و زندگی آن آمیخته به شرنگ محنتها است. و نیز برای اینکه برای جهان آخرت که خود ابدی و جاوید و نعمتهایش زوال ناپذیر است بکوشند. و اینکه دولت و گردش روزگار را گاه به نفع مسلمین و گاهی به ضررشان قرار میدهد این است که ایمانشان بر وجه صحیح و طبق منطق و حجت باشد
ص: 23
لو کانت الدولة دائما للمؤمنین لکان الناس یدخلون فی الإیمان علی سبیل الیمن و الفأل علی أن کل موضع حضره النبی صلی الله علیه و آله لم یخل من ظفر إما فی ابتداء الأمر و إما فی انتهائه و إنما لم یستمر ذلک لما بیناه.
وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا تقدیره و تلک الأیام نداولها لوجوه من المصالح و لیعلم الذین آمنوا متمیزین بالإیمان عن غیرهم و علی هذا یکون (1) یعلم بمعنی یعرف لأنه لیس المعنی أنه یعرف الذوات بل المعنی أنه یعلم تمیزها بالإیمان و یجوز أن یکون المعنی لیعلم الله الذین آمنوا بما یظهر من صبرهم علی جهاد عدوهم أی یعاملهم معاملة من یعرفهم بهذه الحال و قیل معناه و لیعلم أولیاء الله الذین آمنوا و إنما أضاف إلی نفسه تفخیما وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ أی لیکرم منکم (2) بالشهادة من قتل یوم أحد أو یتخذ منکم شهداء علی الناس بما یکون منهم من العصیان لما لکم فی ذلک من جلالة القدر وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا أی و لیبتلی الله الذین آمنوا أو لینجیهم من الذنوب بالابتلاء وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ أی ینقصهم أو یهلکهم.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ المراد به الإنکار أی أ ظننتم أیها المؤمنون أنکم تدخلون الجنة وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ أی و لما یجاهد المجاهدین منکم فیعلم الله جهادهم و یصبر الصابرون فیعلم صبرهم علی القتال وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ و ذلک أن قوما ممن فاتهم شهود بدر کانوا یتمنون الموت بالشهادة بعد بدر قبل أحد فلما رأوه یوم أحد أعرض کثیر منهم عنه فانهزموا فعاتبهم الله علی ذلک مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ الضمیران راجعان إلی الموت و المراد أسبابه کالحرب و قیل راجعان إلی الجهاد وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ تأکید للرؤیة أو النظر بمعنی التفکر و قیل معناه و أنتم تنظرون إلی محمد صلی الله علیه و آله و فیه حذف أی فلم انهزمتم.
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ- قال أهل التفسیر سبب نزول هذه الآیة أنه
ص: 24
چون اگر دنیا همواره به کام مسلمین بود بسیاری از مردم برای همین مطلب به عنوان فال و تماشا به اسلام میگراییدند. و این نکته نیز معلوم باشد که پیامبر در هر کار و هر موضعی پیروز بود یا پیروزی ابتدایی و یا در سرانجام کار و دائمی، نبودن غلبه ظاهری پیامبر بهمان مصلحتی بود که تبیین نمودیم.
«وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا» تقدیر چنین است: «تلک الایام نداولها بین الناس لوجوه من المصالح و الحکمة و لیعلم اللَّه ...» یعنی روزگار را بین مردم میچرخانیم برای مصالح و حکمتهایی و برای اینکه خدا بشناسد مؤمنین را در حالی که به
وسیله ایمان از دیگران تمیز داده شده اند و ممتازند. و بر طبق این معنی «یعلم» به معنی «یعرف» نیست زیرا مراد این نیست که خداوند ذات و شخص مؤمنین را بشناسد بلکه مقصود این است که تمیز آنها را به واسطه ایمان بداند. و ممکن است مقصود این باشد: خدا مؤمنان را بشناسد به واسطه صبر و پایداری که در راه جهاد با دشمن از خود نشان میدهند یعنی با آنها مثل کسی که به صبر و پایداری شناخته شده اند رفتار خواهد کرد. بعضی گفته اند: مقصود آیه این است که تا اولیاء خدا بدانند تمیز مؤمن از کافر را و اینکه علم را به خود نسبت داد برای تجلیل و بزرگداشت اولیاء میباشد که دانستن آنها دانستن خداست. «وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ» یعنی: تا به وسیله شهادت کسانی را که در یوم احد شهید شده اند گرامی سازد. یا خداوند به واسطه جلالت قدر و بلندی مرتبه ای که دارید شما را بر گناهان مردم شاهد قرار دهد. «وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا» یعنی برای اینکه خداوند مؤمنان را امتحان کند. یا اینکه خداوند با آزمایش و ابتلا مؤمنان را نجات دهد. «وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ» یعنی آنها را نقصان دهد یا نابود کند.
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ» مراد استفهام انکاری است. یعنی ای مردم مؤمن گمان میکنید که داخل بهشت خواهید شد؟! «وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ» یعنی در حالی که هنوز مجاهدان جهاد نکرده اند تا خداوند جهادشان را بداند و نیز صابران هنوز صبر خود به کار نبرده اند تا صبرشان در جهاد معلوم گردد. «وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ» این جمله اشاره است به کسانی که در جنگ بدر زنده مانده بودند و آرزوی شهادت داشتند ولی اکثر آنها در جنگ احد فرار کردند، این است که خداوند ایشان را مورد عتاب قرار داده است. «مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ» ضمیر در «تلقوه» و «رأیتموه» به مرگ بر میگردد، یعنی قبل از اینکه اسباب مرگ را که جنگ است ببینید آرزوی شهادت میکردید. و برخی گویند: مرجع دو ضمیر جهاد است. «وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» گفته شده که این جمله تأکید رؤیت است، یا نظر به معنای تفکر و اندیشیدن است. و گفته اند: یعنی در حالی که محمد صلی الله علیه و آله و سلم را می بینید و در جمله محذوفی است. یعنی: (فلم انهزمتم: یعنی چرا فرار کردید). «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُول» مفسران گویند: سبب نزول این آیه
این است
ص: 24
لما أرجف بأن النبی صلی الله علیه و آله قتل یوم أحد و أشیع ذلک قال الناس لو کان نبیا لما قتل و قال آخرون نقاتل علی ما قاتل علیه حتی نلحق به و ارتد بعضهم و انهزم بعضهم و کان سبب انهزامهم و تضعضعهم إخلال الرماة لمکانهم من الشعب و کان رسول الله صلی الله علیه و آله نهاهم عن الإخلال به و أمر عبد الله بن جبیر و هو أخو خوات بن جبیر علی الرماة و هم خمسون رجلا و قال لا تبرحوا مکانکم فإنا لن نزال غالبین ما ثبتم بمکانکم و جاءت قریش علی میمنتهم خالد بن الولید و علی میسرتهم عکرمة بن أبی جهل و معهم النساء یضربن بالدفوف و ینشدون الأشعار فقالت هند:
نحن بنات طارق***نمشی علی النمارق
إن تقبلوا نعانق***أو تدبروا نفارق
فراق غیر وامق.
و کان أبو عامر عبد عمرو بن الصیفی أول من لقیهم بالأحابیش و عبید أهل مکة فقاتلهم قتالا شدیدا و حمیت الحرب. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ یَأْخُذُ بِهَذَا السَّیْفِ (1) بِحَقِّهِ وَ یَضْرِبُ بِهِ الْعَبِیدَ (2) حَتَّی یَنْحَنِیَ فَأَخَذَهُ أَبُو دُجَانَةَ سِمَاکُ بْنُ خَرَشَةَ الْأَنْصَارِیُّ فَلَمَّا أَخَذَ السَّیْفَ اعْتَمَّ بِعِمَامَةٍ حَمْرَاءَ وَ جَعَلَ یَفْتَخِرُ (3) وَ یَقُولُ
أَنَا الَّذِی عَاهَدَنِی خَلِیلِی (4)*** أَنْ لَا أُقِیمَ الدَّهْرَ فِی الْکُبُولِ (5)
أَضْرِبُ بِسَیْفِ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّهَا لَمِشْیَةٌ یُبْغِضُهَا اللَّهُ تَعَالَی (6) إِلَّا فِی هَذَا الْمَوْضِعِ
ص: 25
که چون روز احد به دروغ شایع کردند که پیامبر اکرم کشته شده عده ای گفتند که اگر پیامبر بود کشته نمیشد و گروهی دیگر گفتند ما در راه همان هدفی که حضرت می جنگید خواهیم جنگید تا به وی ملحق شویم و عده ای راه ارتداد پیمودند و گروهی راه فرار گزیدند. علت اصلی شکست مسلمین فرار تیر اندازان شکاف احد بود. پیامبر تیراندازان را از ترک آنجا نهی کرد و پس از گماردن سربازان اسلام در سنگرگاههای خود پنجاه تیرانداز ماهر را به ریاست عبد اللَّه بن جبیر که برادر خوات بن جبیر بود در تنگه کوه احد مستقر ساخت و فرمود جای خود را به هیچ وجه خالی نکنید که ما همواره پیروز خواهیم بود تا زمانی که شما در جایگاه خود ثابت بمانید. قریش آمدند در حالی که خالد بن ولید در میمنه سپاه و عکرمة بن ابی جهل در میسره لشگر بود و زنانشان از عقب آنان را بدرقه میکردند و دف مینواختند و شعر می خواندند. هند این شعر را خواند:
ما دختران طارق هستیم، که بر فرشهای گرانبها راه میرویم.
اگر بتازید و جنگ کنید با شما همآغوش و همبستر میشویم اما اگر پشت کنید و نجنگید از شما جدا میشویم.
جداشدنی که هیچ محبت و دوستی در آن نباشد.
ابو عامر عبد بن عمرو بن صیفی اولین کسی بود که با احابیش (آزاد شدگان قریش) و بردگان اهل مکه با مسلمانان رویاروی شد و سرسختانه با آنان جنگید. تنور جنگ افروخته شد و پیامبر فرمود: کیست که این شمشیر بستاند و چنان که شایسته است آن را بر سر بردگان فرود آرد چندان که کج شود.» ابو دجانه سماک بن خرشه انصاری آن را گرفت و عمامه ای سرخ بر سر نهاد و با افتخار اینگونه سرود:
منم آنکه خلیلم از من عهد گرفته که تا آخرین صف دشمن را باقی نگزارم.
اینک با شمشیر خدا و پیامبر می جنگم.
پیامبر فرمود: خدا و پیامبر از اینگونه راه رفتن نفرت دارند مگر در چنین جایگاهی (که برابر دشمن است).
ص: 25
ثُمَّ حَمَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ أَصْحَابُهُ عَلَی الْمُشْرِکِینَ فَهَزَمُوهُمْ وَ قَتَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَصْحَابَ اللِّوَاءِ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ نُصْرَتَهُ عَلَی الْمُسْلِمِینَ قال الزبیر فرأیت هندا و صواحبها هاربات مصعدات فی الجبال نادیة خدامهن ما دون أخذهن شی ء فلما نظرت الرماة إلی القوم قد انکشفوا و رأوا النبی صلی الله علیه و آله و أصحابه ینتهبون الغنیمة أقبلوا یریدون النهب و اختلفوا فقال بعضهم لا نترک أمر رسول الله صلی الله علیه و آله (1) و قال بعضهم ما بقی من الأمر شی ء ثم انطلقوا عامتهم و ألحقوا (2) بالعسکر فلما رأی خالد بن الولید قلة الرماة و اشتغال المسلمین بالغنیمة و رأی ظهورهم خالیة صاح فی خیله من المشرکین و حمل علی أصحاب النبی صلی الله علیه و آله من خلفهم فهزموهم و قتلوهم و رمی عبد الله بن قَمِیئَةَ الحارثی رسول الله صلی الله علیه و آله بحجر فکسر أنفه و رباعیته و شجه فی وجهه فأثقله و تفرق عنه أصحابه و أقبل یرید قتله فذب مصعب بن عمیر و هو صاحب رایة رسول الله صلی الله علیه و آله یوم بدر و یوم أحد و کان اسم رایته العقاب عن رسول الله صلی الله علیه و آله حتی قتل مصعب بن عمیر قتله ابن قَمِیئَةَ فرجع و هو یری أنه قتل رسول الله صلی الله علیه و آله و قال إنی قتلت محمدا و صاح صائح (3) ألا إن محمدا قد قتل و یقال إن الصائح (4) کان إبلیس لعنه الله فانکفأ الناس (5) و جعل رسول الله صلی الله علیه و آله یدعو الناس و یقول إلی عباد الله إلی عباد الله فاجتمع إلیه ثلاثون رجلا فحموه حتی کشفوا عنه المشرکین و رمی سعد بن أبی وقاص حتی اندقت سیة (6) قوسه و أصیبت ید طلحة بن عبید الله فیبست و أصیبت عین قَتَادَةَ بن النعمان یومئذ حتی وقعت علی وجنته فردها رسول الله صلی الله علیه و آله مکانها فعادت کأحسن ما کانت فلما
ص: 26
سپس پیامبر و اصحابش به مشرکین حمله بردند و آنها را شکست و فراری دادند و علی بن ابی طالب علیه السلام پرچمداران دشمن
را کشت و خداوند نصرت خود را بر مسلمانان فرو فرستاد. زبیر گوید: هند و همراهانش را دیدم که پا به فرار نهاده اند و از کوه بالا میروند و خدمتکارانشان خود را صدا میزنند که به یاریشان بشتابند و جز به نگهداری آنها به کاری نپردازند. در این وقت چون تیراندازان دیدند که دشمن عقب نشینی کرد و مسلمین به غارت اموال ایشان پرداخته اند آنها نیز قصد غارت کردند و در میانشان اختلاف پدید آمد. دسته ای گفتند: دستور پیامبر را ترک نمیکنیم. گروهی گفتند: دیگر کاری با ما نیست (و جنگ به نفع ما خاتمه یافته است) و برای جمع غنیمت به سپاه ملحق شدند. در این وقت خالد ولید متوجه شد که اکثر تیراندازان سنگر را خالی کرده و مسلمین به جمع غنیمت سرگرم شده و از پشت سر حامی ندارند، سواران خود را صدا زد و از عقب بر یاران پیامبر حمله آورد و آنها را شکست داد و کشت. عبد اللَّه بن قمیه حارثی سنگی به طرف پیغمبر پرتاب کرد و بینی و دندان پیشین حضرت را شکست و او را به رو در انداخت. اصحاب که این دیدند از اطرافش پراکنده شدند و عبد اللَّه به قصد قتل حضرت حمله ور گشت، مصعب بن عمیر پرچمدار پیامبر در بدر و احد به دفاع از وی به جلوی عبد اللَّه بن قمیه رفت. نام پرچم پیامبر عقاب بود که به دست داشت ولی به دست او شهید شد. قمیئه پس از قتل مصعب پیامبر را که به آن حال دید کُشته پنداشت و فریاد برآورد که من محمد را کشتم و ندایی دیگر بسیار بلند برخاست که محمد کشته شد و گویند این منادی شیطان بود در نتیجه مردم به کلی از پیامبر گریختند و از گرد او پراکنده شدند. حضرت مرتب مردم را به سوی خود میخواند و میفرمود: ای بندگان خدا به سوی من بشتابید تا اینکه سی مرد گردش جمع گشتند و از وجود مقدسش حمایت کردند تا مشرکان را از اطرافش پراکنده ساخته و دور کردند. سعد بن ابی وقاص چندان به مشرکین تیر انداخت که زه کمانش باریک و ساییده شد و دست طلحة بن عبید اللَّه آسیب دید و خشک گشت و چشم قتادة بن نعمان از حدقه در آمد و بر صورتش افتاد و پیامبر آن را به جای خود برگردانید و بهتر از اول شد. چون
ص: 26
انصرف رسول الله صلی الله علیه و آله أدرکه أبی بن خلف الجمحی و هو یقول لا نجوت إن نجوت فقال القوم یا رسول الله ألا یعطف علیه رجل منا فقال دعوه حتی إذا دنا منه و کان أبی قبل ذلک یلقی رسول الله صلی الله علیه و آله فیقول عندی رمکة أعلفها کل یوم فرق ذرة أقتلک علیها فقال رسول الله صلی الله علیه و آله بل أنا أقتلک إن شاء الله تعالی فلما کان یوم أحد و دنا منه تناول رسول الله صلی الله علیه و آله الحربة من الحرث بن الصمة ثم استقبله فطعنه فی عنقه فخدش خدشة فتدهدأ (1) عن فرسه و هو یخور خوار الثور و هو یقول قتلنی محمد فاحتمله أصحابه و قالوا لیس علیک بأس فقال بلی لو کانت هذه الطعنة بربیعة و مضر لقتلتهم (2) أ لیس قال لی أقتلک فلو بزق علی بعد تلک المقالة لقتلنی فلم یلبث إلا یوما حتی مات قال و فشا فی الناس أن رسول الله صلی الله علیه و آله قد قتل فقال بعض المسلمین لیت لنا رسولا إلی عبد الله بن أبی فیأخذ لنا أمانا من أبی سفیان و بعضهم جلسوا و ألقوا بأیدیهم و قال أناس من أهل النفاق فالحقوا بدینکم الأول و قال أنس بن النضر عم أنس بن مالک یا قوم إن کان محمد قد قتل فإن رب محمد لم یقتل و ما تصنعون بالحیاة بعد رسول الله صلی الله علیه و آله فقاتلوا علی ما قاتل علیه رسول الله و موتوا علی ما مات علیه ثم قال اللهم إنی أعتذر إلیک مما یقوله هؤلاء یعنی المنافقین (3) و أبرأ إلیک مما جاء به هؤلاء یعنی المنافقین ثم شد بسیفه فقاتل حتی قتل ثم إن رسول الله صلی الله علیه و آله انطلق إلی الصخرة و هو یدعو الناس فأول من عرف رسول الله صلی الله علیه و آله کعب بن مالک قال عرفت عینیه تحت المغفر تزهران فنادیت بأعلی صوتی یا معاشر المسلمین هذا رسول الله (4) فأشار إلی أن اسکت فانحازت إلیه طائفة من أصحابه فلامهم النبی صلی الله علیه و آله علی الفرار فقالوا یا رسول الله فدیناک بآبائنا و أمهاتنا أتانا الخبر أنک قتلت (5) فرعبت
ص: 27
پیامبر بازگشت ابی بن خلف جمحی به او رسید و به پیامبر گفت: نجات نیابم اگر تو را سالم رها کنم! یاران پیامبر گفتند: ای رسول اللَّه اجازه فرمایید یکی از ما به او حمله بریم. پیامبر فرمود: او را واگذارید او
را رها کردند تا نزدیک پیامبر رسید. اُبیّ قبل از این چون پیامبر را می دید میگفت اسبی نجیب و قوی دارم که هر روز شانزده رطل علف به او میخورانم تا بر آن سوار شوم و تو را به قتل رسانم و پیامبر میفرمود: بلکه ان شاء اللَّه من تو را خواهم کشت. در روز احد وقتی اُبیّ به پیامبر نزدیک شد حضرت دشنهای از حرث بن صمه گرفت و به او روی آورد و به گردنش ضربه ای نواخت تا خراشی در آن پدید آمد و بدون فاصله از اسب به زیر افتاد و همچون گاو بانگ بر میآورد و فریاد میکرد: محمد مرا کشت. یارانش او را از معرکه بیرون بردند و میگفتند: بر تو عیبی نمی بینیم. وی گفت اگر این ضربه بر افراد دو قبیله ربیع و مضر فرود میآمد همگان را میکشت مگر محمد مرتب مرا به قتل تهدید نمیکرد، اگر پس از این ماجرا آب دهان بر من بریزد کشته خواهم شد، و پس از یک روز مرد. گوید: خبر شهادت پیامبر در میان مردم پخش شد. گروهی از مسلمانان گفتند: کاش رسولی خدا را نزد عبد اللَّه بن ابی میفرستادیم تا برای ما از ابو سفیان امان گیرد و گروهی از منافقان گفتند: اگر محمد کشته شده به دین پیشین خود بازگردید. انس بن نصر عموی انس بن مالک گفت: ای مردم اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم کشته شد خدای محمد زنده است زندگی پس از مرگ محمد چه لطف و ثمری دارد، پس در راه همان هدفی که رسول اکرم میجنگید شما هم بجنگید و در همان راه بمیرید. سپس دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا من از گفته این جمع منافق از تو پوزش می طلبم و از آنچه این دسته منافقان آورده اند بیزاری میجویم. سپس شمشیر کشید و جنگید تا اینکه کشته شد. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به پناه صخره ای رفت و مردم را فرا خواند. اولین کسی که پیامبر را شناخت کعب بن مالک بود. او گوید: چشمان حضرت را از زیر کلاه خود شناختم که میدرخشد و با بلندترین صدا فریاد برآوردم: ای گروه مسلمانان بشارت باد که این رسول اللَّه است. حضرت به من اشاره کرد که ساکت باشم. عده ای از اصحاب به سویش شتافتند حضرت آنها را به خاطر گریز از میدان نبرد، سرزنش کرد. در پاسخ گفتند: یا رسول اللَّه پدران و مادران فدایت باد به ما خبر رسید که شما شهید شده اید و دلهای ما از این خبر به وحشت افتاد
ص: 27
قلوبنا فولینا مدبرین فأنزل الله تعالی هذه الآیة وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ.
یعنی أنه بشر اختاره الله لرسالته و قد مضت (1) قبله رسل بعثوا فأدوا الرسالة و مضوا و ماتوا و قتل بعضهم و أنه یموت کما ماتت الرسل فلیس الموت بمستحیل علیه و لا القتل و قیل أراد أن أصحاب الأنبیاء لم یرتدوا عند موتهم أو قتلهم فاقتدوا بهم أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ فسمی الارتداد انقلابا علی العقب و هو الرجوع القهقری وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ أی من یرتدد عن دینه فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً بل مضرته عائدة علیه وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ أی المطیعین. (2) قوله تعالی وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ قال البیضاوی أی بمشیة الله أو بإذنه لملک الموت (3) و المعنی أن لکل نفس أجلا مسمی فی علمه تعالی و قضائه لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً (4) وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ بالإحجام عن القتال و الإقدام علیه کِتاباً مصدر مؤکد أی کتب الموت کتابا مُؤَجَّلًا صفة له أی موقتا لا یتقدم و لا یتأخر وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها تعریض بمن شغلتهم الغنائم یوم أحد وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها أی من ثوابها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ الذین شکروا نعمة الله فلم یشغلهم شی ء من الجهاد وَ کَأَیِّنْ أصله أی دخلت الکاف علیها و صارت بمعنی کم و النون تنوین أثبت فی الخط علی غیر قیاس مِنْ نَبِیٍّ بیان له قاتَلَ (5) مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ ربانیون علماء أتقیاء أو عابدون لربهم و قیل جماعات و الربی منسوب إلی الربة و هی الجماعة للمبالغة فَما
ص: 28
و در نتیجه فرار اختیار نمودیم. در اینجا خداوند
این آیه را فرستاد «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ» یعنی محمد بشری است که خداوند او را برای رسالت خود برگزید که قبل از او نیز پیامبرانی بودند که رسالت خود را به انجام رسانیدند و از دنیا رفتند و بعضی از آنها نیز کشته شدند و محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز مانند پیامبران گذشته وفات خواهد کرد و مرگ و شهادت برای او محال نیست. و گفته اند مراد این است: اصحاب انبیاء پس از مرگ و یا قتل پیامبر خود مرتد نشدند شما نیز به آنها اقتدا کنید. «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ» یعنی اگر خدا او را بمیراند یا کافران او را بکشند شما پس از ایمان مرتد و کافر میشوید. و اینکه پس ارتداد را انقلاب و بازگشت به پشت سر، که رجوع به قهقرا و عقب عقب رفتن است، نامیده است. «وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ» یعنی هر کس از دینش برگردد. «فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً» هر که مرتد شود به خدا ضرری نمیرساند بلکه ضررش به خودش بازگردد. «وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ» یعنی کسانی که فرمان میبرند. (1)
بیضاوی در تفسیر این فرموده خداوند متعال «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّه» گوید: یعنی با اراده و مشیّت خدا، یا با اجازه دادن به فرشته مرگ. این آیه بدین معنا است که برای هر کسی در علم و تقدیر خداوند متعال اجل و مهلت مشخصی است که با خوداری کردن از جنگ و روی آوردن به آن، نه می توانند ساعتی آن را پس اندازند و نه پیش. «کتاباً» این کلمه مصدر مؤکّد است یعنی: (کتب الموت کتاباً). «مؤجّلاً» صفت برای (کتاباً» است. یعنی: تعیین شده که پس و پیش نمیافتد. «و من یرد ثواب الدنیا نؤته منه» تعریض به کسانی است که در روز احد به جمع آوری غنیمت مشغول شدند. «و من یرید ثواب الآخرۀ نؤته منه» یعنی پاداش اخروی را به او میدهیم. «و سنجزی الشاکرین» کسانی که نعمتهای خداوند را سپاس گفتند و هیچ چیز آنان را از جهاد به خود مشغول نکرد. «و کأیّن» اصل این کلمه «أیّ» بوده که کاف در ابتدای آن آمده و معنای «کم» را میرساند. و نون تنوینی است که به صورت غیرقیاسی به صورت حرف در آمده است. «من نبیّ» توضیح برای «کایّن» است. «قتل مه ربّیّون کثیر» ربانیون، علمای پرهیزگار یا علمایی هستند که پروردگارشان را عبادت میکنند. و گفته شده: به معنای گروهها است. و «الربّی» منسوب به «الربّۀ» به معنای جماعت است که برای مبالغه به کار میرود. «فما
ص: 28
وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فما فتروا و لم ینکسر جدهم (1) لما أصابهم من قتل النبی أو بعضهم وَ ما ضَعُفُوا عن العدو أو فی الدین وَ مَا اسْتَکانُوا و ما خضعوا للعدو وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ فینصرهم و یعظم أمرهم. (2)
قوله تعالی إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا قال الطبرسی رحمه الله قیل نزلت فی المنافقین إذ قالوا للمؤمنین یوم أحد عند الهزیمة ارجعوا إلی إخوانکم و ارجعوا إلی دینهم- عن علی علیه السلام.
و قیل هم الیهود و النصاری و المعنی إن أصغیتم إلی قول الیهود و المنافقین أن محمدا صلی الله علیه و آله قتل فارجعوا إلی عشائرکم یَرُدُّوکُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ أی یرجعوکم کفارا کما کنتم فَتَنْقَلِبُوا أی ترجعوا خاسِرِینَ لأنفسکم بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ أی هو أولی بأن تطیعوه و هو أولی بنصرتکم وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ أی إن اعتد بنصر غیره فهو خیر ناصر سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا قال السدی لما ارتحل أبو سفیان و المشرکون یوم أحد متوجهین إلی مکة قالوا بئسما صنعنا قتلناهم حتی إذا لم یبق منهم إلا الشرید ترکناهم ارجعوا فاستأصلوهم فلما عزموا علی ذلک ألقی الله فی قلوبهم الرعب حتی رجعوا عما هموا به فنزلت الآیة الرُّعْبَ أی الخوف بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ أی بشرکهم به ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً أی برهانا و حجة وَ مَأْواهُمُ أی مستقرهم النَّارُ یعذبون بها وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ أی النار و روی أن الکفار دخلوا مکة کالمنهزمین مخافة أن یکون لرسول الله صلی الله علیه و آله الکرة علیهم و قال رسول الله صلی الله علیه و آله نصرت بالرعب مسیرة شهر. وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ أی وفی لکم بما وعدکم من النصر علی عدوکم فی قوله بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا الآیة و ذکر ابن عباس و غیره أن الوعد کان یوم أحد لأن المسلمین کانوا یقتلون المشرکین حتی أخل الرماة لمکانهم الذی أمرهم الرسول بالقیام عنده فأتاهم خالد بن الولید من ورائهم و قتل عبد الله بن جبیر
ص: 29
وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله» یعنی کوتاهی نکردند به خاطر مصیبت شهید شدن پیامبر یا برخی از مسمانان از نیرو توانشان کاسته نشد. «و ما ضعفوا» در برابر دشمن یا در دین ضعیف نشدند. «و ما استکانوا» یعنی تسلیم دشمن نشدند. «و الله یحبّ الصابرین» خداوند صبر پیشگان را یاری میدهد و کارشان را عظمت میبخشد. (1)
«إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا» طبرسی رحمه الله گوید: از علی علیه السلام روایت است که این آیه در باب منافقان است که به مسلمین پس از شکست در احد گفتند به دین گذشته خود برگردید. و گفته اند: در باب یهود و نصاری نازل شده است. و به این معنا است که اگر به قول یهود و منافقان گوش فرا دهید که گفتند محمد صلی الله علیه و آۀه و سلم کشته شده است، پس به عشائر و قبیله های خود برگردید. «یَرُدُّوکُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ» شما را به سوی کفر بر میگردانند هم چنان که قبلا بودید. «فَتَنْقَلِبُوا» یعنی برمیگردید. «خاسِرِینَ» زیانکار به خود «بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ» یعنی خداوند اولی است که اطاعتش کنید و هم او بر نصرت شما اولی است. «وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ» اگر نصرت دیگران فرضاً قابل توجه باشد باز او بهترین ناصر است. «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا» سدی گوید: چون ابو سفیان و مشرکان روز احد رو به مکه نهادند در بین راه با خود گفتند بد کردیم که آنها را کشتیم و در حالی که جز رمقی از ایشان باقی نماند رهایشان نمودیم برگردیم و به کلی آنها را ریشه کن سازیم. چون چنین تصمیم گرفتند خداوند در دلشان ترسی افکند تا از قصد خود بازگشتند. پس این آیه آمد. «بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ» به واسطه اینکه به خدا شرک ورزیدند. «ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً» چیزهایی را که در آن دلیلی بر ایشان قرار داده نشده یعنی بر شرک خود دلیلی ندارند. «وَ مَأْواهُمُ» جایگاهشان. «النَّارُ» آتش است
که بدان عذاب شوند. «وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ» یعنی آتش دوزخ. روایت است که کافران مثل مردم شکست خورده وارد مکه شدند از ترس اینکه مبادا پیامبر و اصحابش بر آنها دوباره حمله کنند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من به اندازه مسافت یک ماه به وسیله رعب نصرت شدم.»
«وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ» یعنی خداوند به وعده ای که به شما داد درباره نصرت شما در برابر دشمنان وفا کرد وعده ای که قبلا فرموده بود: «بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ». ابن عباس و دیگران گویند: وعده مذکور در روز احد بود زیرا مشرکین را میکشتند تا موقعی که تیر اندازان سنگر خود را خالی گزاردند و خالد از پشت به ایشان حمله کرد و عبد اللَّه بن جبیر
ص: 29
و من معه و تراجع المشرکون و قتل من المسلمین سبعون رجلا و نادی مناد قتل محمد ثم من الله علی المسلمین فرجعوا و فی ذلک نزلت الآیة
فَالْوَعْدُ قَوْلُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لِلرُّمَاةِ لَا تَبْرَحُوا هَذَا الْمَکَانَ فَإِنَّا لَا نَزَالُ غَالِبِینَ مَا ثَبَتُّمْ فِی مَکَانِکُمْ.
إِذْ تَحُسُّونَهُمْ أی تقتلونهم بِإِذْنِهِ أی بعلمه أو بلطفه حَتَّی إِذا فَشِلْتُمْ أی جبنتم عن عدوکم وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ أی اختلفتم وَ عَصَیْتُمْ أمر نبیکم فی حفظ المکان مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ من النصرة علی الکفار و هزیمتهم و الغنیمة و أکثر المفسرین علی أن المراد بالجمیع یوم أحد و قال الجبائی إذ تحسونهم یوم بدر حتی إذا فشلتم یوم أحد و الأول أولی و جواب إذا محذوف و تقدیره حتی إذا فعلتم ذلک ابتلاکم و امتحنکم و رفع النصرة عنکم مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا یعنی الغنیمة و هم الذین أخلوا المکان الذی رتبهم النبی صلی الله علیه و آله فیه وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ أراد عبد الله بن جبیر و من ثبت مکانه ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ فیه وجوه أحدها أنهم کانوا فریقین منهم من عصی بانصرافه و منهم من لم یعص لأنهم قلوا بعد انهزام تلک الفرقة فانهزموا (1) بإذن الله لئلا یقتلوا لأن الله أوجب ثبات المائة للمائتین فإذا نقصوا لا یجب علیهم ذلک فجاز أن یذکر الله الفریقین بأنه صرفهم و عفا عنهم یعنی صرف بعضهم و عفا عن بعض عن الجبائی.
و ثانیها أن معناه رفع النصر عنکم و وکلکم إلی أنفسکم بخلافکم للنبی صلی الله علیه و آله فانهزمتم عن جعفر بن حرب. (2) و ثالثها أن معناه لم یأمرکم بمعاودتهم من فورهم لِیَبْتَلِیَکُمْ بالمظاهرة فی الإنعام علیکم و التخفیف عنکم عن البلخی لِیَبْتَلِیَکُمْ أی یعاملکم معاملة المختبر وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ أی صفح عنکم بعد أن خالفتم أمر الرسول و قیل عفا عنکم تتبعهم بعد أن أمرکم بالتتبع لهم عن البلخی قال لما بلغوا حمراء الأسد عفا عنهم
ص: 30
و همراهانش را کشت و مشرکان بازگشتند و هفتاد تن از مسلمانان شهید شدند و کسی ندا داد که محمد کشته شد. در این موقع خداوند بر مؤمنان منت نهاد و کفار بازگشتند. و این وعده گفته پیامبر به تیر اندازان بود که فرمود: از اینجا تکان نخورید تا موقعی که سنگر خود را خالی نکنید ما پیروز خواهیم شد.
«إِذْ تَحُسُّونَهُمْ» وقتی که آنها را میکشتید. «بِإِذْنِهِ» یعنی با علم خدا و لطف خدا. «حَتَّی إِذا فَشِلْتُمْ» تا اینکه از دشمن ترسیدید و از جنگ خودداری کردید. «وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ» یعنی راه اختلاف پیش گرفتید. «وَ عَصَیْتُمْ» امر پیامبر را در حفظ سنگر عصیان کردید. «مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ» پس از آنکه نصرت خود و هزیمت کفار و دست یافتن به غنیمت را به شما نشان داد. اکثر مفسران بر این باورند که همه آیه در باب احد است و جبایی گوید: یعنی وقتی آنها را در بدر کشتید تا اینکه در احد ترسیدید و شکست خوردید. و قول بهتر همان اولی است که درباره احد میباشد. جواب حرف شرط (إِذا) محذوف است: یعنی وقتی چنین و چنان کردید خداوند شما را امتحان کرد و نصرت خود از شما برداشت. «مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا» بعضی از شما دنیا یعنی غنیمت می خواهد و آنها کسانی بودند که برای جمع غنیمت سنگرگاه خود را که پیامبر امر کرده بود تا آخر معرکه آنجا را رها نکنند، رها کردند. «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ» مراد عبد اللَّه جبیر و تیر اندازان بودند که بر جای خود ثابت ماندند. «ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ» در اینکه خداوند انصراف مسلمین را به خود نسبت داده چند وجه است:
1. مؤمنان دو دسته بودند یک دسته آنان که در فرار از معرکه جنگ گناهکار بودند. دسته دوم آنان که گناهکار نبودند زیرا پس از شکست و فرار مسلمین اندک بودند و به اذن خدا برای حفظ جان انصراف و بازگشت از جنگ نمودند زیرا خداوند واجب کرده بود که در برابر دویست کافر اگر لا اقل صد نفر بودند ایستادگی کنند و چون به کمتر از این مقدار رسیده بودند وجوب ایستادگی برداشته شد و خداوند این دو دسته را چنین بیان میکند که شما را بازگردانید. «و عفی عنهم» یعنی از برخی درگذشت و برخی را عفو نمود. از ابو علی جبایی.
2. بدین معنا است که نصرت را از شما برداشت و شما را به خود واگذار کرد به سبب اینکه با امر پیامبر مخالفت ورزیدید و در نتیجه شکست خوردید و منهزم شدید (از جعفر بن حرب).
3. بدین معنا است که شما را امر نکرد که بلا فاصله دوباره به مشرکین حمله کنید. «لیبتلیکم» تا شما را امتحان کند به وسیله مظاهرت و پشت گرمی و انعام و تخفیف دادن بر شما (از بلخی). «لِیَبْتَلِیَکُمْ» یعنی مثل معامله امتحان کننده با شما عمل نماید. «وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ» یعنی پس از اینکه امر پیامبر را مخالفت کردید خداوند از شما گذشت کرد. و گفته اند: یعنی خداوند پس از اینکه امر کرده بود که (با همین حال جراحت و شکستگی) کفار را تعقیب کنید از این امر صرف نظر کرد و شما را از این رنج عفو نمود (از بلخی). وی گوید: مسلمین چون برای تعقیب کفار به نقطه حمراء الاسد رسیدند خداوند این حکم را از ایشان برداشت.
ص: 30
من ذلک وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أی ذو نعمة و من علیهم بنعم الدنیا و الدین
و روی الواقدی (1) عن سهل بن سعد الساعدی قال خرج رسول الله صلی الله علیه و آله یوم أحد و کسرت رباعیته و هشمت البیضة علی رأسه و کانت فاطمة بنته علیها السلام تغسل عنه الدم و علی بن أبی طالب علیه السلام یسکب علیها بالمجن فلما رأت فاطمة علیها السلام أن الماء لا یزید الدم إلا کثرة أخذت قطعة حصیر فأحرقته حتی إذا صار رمادا ألزمته الجرح فاستمسک الدم.
إِذْ تُصْعِدُونَ قال البیضاوی متعلق بصرفکم أو لیبتلیکم أو بمقدر کاذکر و الإصعاد الذهاب و الإبعاد فی الأرض وَ لا تَلْوُونَ عَلی أَحَدٍ لا یقف أحد لأحد و لا ینتظره وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ
کَانَ یَقُولُ إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ مَنْ یَکُرُّ فَلَهُ الْجَنَّةُ.
فِی أُخْراکُمْ فی ساقتکم و جماعتکم الآخرین فَأَثابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا ما أَصابَکُمْ عطف علی صرفکم و المعنی فجازاکم الله علی فشلکم و عصیانکم غما متصلا بغم من الاغتمام بالقتل و الجرح و ظفر المشرکین و الإرجاف بقتل الرسول صلی الله علیه و آله أو فجازاکم غما بسبب غم أذقتموه رسول الله صلی الله علیه و آله بعصیانکم له لتتمرنوا علی الصبر فی الشدائد فلا تحزنوا فیما بعد علی نفع فائت و لا ضر لاحق و قیل لا مزیدة و المعنی لتأسفوا علی ما فاتکم من الظفر و الغنیمة و علی ما أصابکم من الجرح و الهزیمة عقوبة لکم و قیل الضمیر فی فَأَثابَکُمْ للرسول صلی الله علیه و آله أی واساکم فی الاغتمام فاغتم بما نزل علیکم کما اغتممتم بما نزل علیه و لم یثربکم (2) علی عصیانکم تسلیة لکم لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی ما فاتَکُمْ من النصر وَ لا علی ما أَصابَکُمْ من الهزیمة وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ عالم بأعمالکم و بما قصدتم بها ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً أنزل الله علیکم الأمن حتی أخذکم النعاس و عن أبی طلحة غشینا النعاس فی المصاف حتی کان
ص: 31
«وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» یعنی خداوند صاحب منت و نعمت است بر مؤمنان با نعمتهای دنیا و دین. واقدی باسناد خود از سهل ساعدی نقل میکند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روز احد در حالی که دندان پیشین او شکسته بود و کلاه خود ایشان نیز شکسته شد و فاطمه علیها السلام خون های او را پاک میکرد بیرون آمد و علی علیه السلام بر آنها آب میریخت و چون فاطمه علیها السلام دید که آب جریان خون را
شدت می دهد قطعه ای حصیر برداشت و سوزانید و خاکستر آن را بر زخمها ریخت تا خون بند آمد.
«اذ تصعدون» بیضاوی گوید: این جمله متعلّق به «صرفکم» یا «لیبتلیکم» یا متعلق به مقدّری مانند «اذکر» میباشد. «الاصعاد» به معنای رفتن و دور شدن در زمین است. «و لا تلوون علی احد» کسی در برابر کسی نمیایستد و به او نگاه نمیکند. «الرسول یدعوکم» پیامبر میفرمود: بندگان خدا به سوی من بیائید، بندگان خدا به سوی من بیائید، من رسول خدا هستم، هر کس پیش بتازد بهشت برای اوست.»
«فی اخراکم» یعنی در دنباله لشکر شما و گروه لشکر که در پشت سپاه هستند. «فَأَثابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا ما أَصابَکُم» معطوف بر «صرفکم» است. و بدین معنا است که خداوند به خاطر گریز و نافرمانی شما، با غم و اندوهی متصل به اندوهی دیگر یعنی با کشته شدن و مجروح شدن و پیروزی مشرکان و فتنه و شایعه کشته شدن پیامبر، شما را مجازات کرد. یا شما را با اندوهی مجازات کرد به سبب آنکه شما با نافرمانیتان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را اندوهگین کردید و این کار برای آن است که بر شکیبایی در سختیها مقاوم باشید و در آینده بر نفع و سودی که از دستتان رفته و زیانی که در آینده دامنگیرتان میشود، نگران نباشید. و گفته شده: «لا» زائده است به این معنا که: تا بر پیروزی و غنیمتی که از دست دادند و جراحت و شکستی که دامنگیرشان شد، افسوس بخورند و مجازاتی برای آنها باشد. و گفته شده: ضمیر در «اثابکم» به رسول خدا باز میگردد، یعنی: در غم و اندوه با شما همدردی کند و به خاطر آنچه بر شما وارد آمد، اندوهگین شود همانطور که شما به سبب آنچه بر پیامبر وارد شد، غمگین و ناراحت شدید، و علی رغم نافرمانی و بیانضباطی، شما را سرزنش نکرد تا شما را دلداری داده و با شما همدردی کند. «لکیلا تحزنوا علی ما فاتکم» مقصود پیروزی است که از دستشان رفت. «و لا» و نه بر «ما اصابکم» شکستی که دامنگیرتان شد.«و الله خبیر بما تعلمون» یعنی به کارها و نیتهای شما آگاه است. «ثمّ انزل علیکم من بعد الغمّ امنۀ نعاساً» یعنی خداوند بر آنان آرامش فرستاد تا اینکه خواب آنها را فرا گرفت. از ابو طلحه روایت شده که گوید: در رویارویی جنگ خواب چشمانمان را گرفت تا
ص: 31
السیف یسقط من ید أحدنا فیأخذه ثم یسقط فیأخذه و الأمنة الأمن نصب علی المفعول و نعاسا بدل منها أو هو المفعول و أمنة حال منه متقدمة أو مفعول له أو حال من المخاطبین بمعنی ذوی أمنة أو علی أنه جمع آمن یَغْشی طائِفَةً مِنْکُمْ أی النعاس. (1) قال الطبرسی رحمه الله و کان السبب فی ذلک توعد المشرکین لهم بالرجوع إلی القتال فقعد المسلمون تحت الحجف (2) متهیئین للحرب فأنزل الله الأمنة علی المؤمنین فناموا دون المنافقین الذین أزعجهم الخوف بأن یرجع الکفار علیهم أو یغیروا علی المدینة لسوء الظن فطیر عنهم النوم. (3) و قال البیضاوی وَ طائِفَةٌ هم المنافقون قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ أوقعتهم أنفسهم فی الهموم أو ما یهمهم إلا هم أنفسهم و طلب خلاصها یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ صفة أخری لطائفة أو حال أو استئناف علی وجه البیان لما قبله و غَیْرَ الْحَقِّ نصب علی المصدر أی یظنون بالله غیر ظن الحق الذی یحق أن یظن به و ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ بدله و هو الظن المختص بالملة الجاهلیة و أهلها یَقُولُونَ أی لرسول الله صلی الله علیه و آله و هو بدل یظنون هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ ءٍ هل لنا مما أمر الله و وعد من النصر و الظفر نصیب قط و قیل أخبر ابن أبی بقتل بنی الخزرج فقال ذلک و المعنی أنا منعنا تدبیر أنفسنا و تصریفها باختیارنا فلم یبق لنا من الأمر شی ء أو هل یزول عنا هذا القهر فیکون لنا من الأمر شی ء قل إن الأمر کله لله أی الغلبة الحقیقیة لله و لأولیائه فإن حزب الله هم الغالبون أو القضاء له (4) یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید و هو اعتراض یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ حال من ضمیر یقولون أی یقولون مظهرین أنهم مسترشدون طالبون للنصر
ص: 32
جایی که شمشیر از دست یکی از ما میافتاد و آن را بر میداشت و باز شمشیر میافتاد و بار دیگر آن را برمیداشت. «الامنۀ» به معنای امنیت و آرامش است که با به عنوان مفعول، اعراب نصب گرفته است. «نعاساً» بدل از «الامنۀ» است. و «امنۀ» حال مقدم برای، یا مفعول برای این کلمه است، یا اینکه حال برای مخاطبان باشد، یعنی: کسانی که آرامش و امنیت داشتند، یا بر این توجیه که جمع «آمن» باشد. «یغشی طائفۀ منکم» یعنی خواب گروهی از شما را فرا میگیرد. (1)
طبرسی رحمه الله گوید: علت این مطلب این بود که مشرکان، مسلمانان را تهدید به بازگشت خود و جنگ دوباره با آنان کردند و مسلمانان در زیر سپرها نشسته و آماده جنگ شدند و در این هنگام خداوند حالت امنیت و آرامشی بر مؤمنان فرستاد و به خواب رفتند اما منافقان ترس از بازگشت کفار آنان را بیتاب کرده بود و به خاطر سوء ظنّی که داشتند میترسیدند که کفار بر مدینه هجوم آورند و از این جهت خواب از چشمانشان پرید. (2)
بیضاوی گوید: «طائفۀ» منافقان بودند. «قد أهمّتهم أنفسهم» یعنی نفسشان، آنها را در غم و اندوه انداخت. یا به این معنا که: چیزی جز همّ و غم خود و طلب رهایی از آن وضعیت برایشان مهم نبود. «یظنّون بالله غیر الحقّ» صفت دیگر برای «طائفۀ»، یا حال و یا جمله استینافی به عنوان بیان برای جمله قبل است. «غیر الحقّ» منصوب بر مصدر بودن است. یعنی: به خداوند گمان نادرست و ناشایست میبرند. و «ظنّ الجاهلیّۀ» بدل از (غیر الحقّ) است و آن، گمانی مخصوص به آئین و مردم دوره جاهلیت است. «یقولون» یعنی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میگویند. و این عبارت بدل برای (یظنون) است. «هل لنا من الأمر شیء» آیا ما هرگز از آنچه خداوند امر فرمود و وعده پیروزی داد، بهرهای داریم. و گفتهاند: به ابن اُبیّ خبر رسید که بنی خزرج کشته شدند و این جمله را بر زبان آورد. و معنای عبارت به این صورت است که: ما از تدبیر برای نجات جان خویش از روی اختیار منع شدیم در نتیجه چیز عایدمان نشد. یا به این معنا که: آیا این مصیبت و غضب از ما رفع میشود تا چیزی نصیبمان گردد و پیروز شویم. «قل انّ الامر کله لله» یعنی چیرگی و کامیابی حقیقی برای خدا و اولیای اوست، چرا که حزب خداوند، غالب و پیروز هستند، یا به این معنا که حکم و قضاوت مختصّ به خداوند است هرگونه بخواهد کاری انجام میدهد و آنگونه که اراده کند حکم و قضاوت میکند. این عبارت، جمله معترضه است. «یخفون فی انفسهم ما لا یبدون لک» این جمله حال برای ضمیر در (یقولون) است، یعنی: در حالی که این را میگویند که تظاهر میکنند هدایتیافتهاند و خواستار نصرت و پیروی میباشند،
ص: 32
مبطنین الإنکار و التکذیب یَقُولُونَ فی أنفسهم أو إذا خلا بعضهم إلی بعض و هو بدل من یخفون أو استئناف علی وجه البیان له لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ کما وعد محمد صلی الله علیه و آله و زعم (1) أن الأمر کله لله و لأولیائه أو لو کان لنا اختیار و تدبیر لم نبرح کما کان رأی ابن أبی و غیره ما قُتِلْنا هاهُنا ما غلبنا و لما قتل من قتل منا فی هذه المعرکة قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ أی لخرج الذین قدر الله علیهم القتل و کتب فی اللوح المحفوظ إلی مصارعهم و لم تنفع الإقامة (2) بالمدینة و لم ینج منه أحد وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ لیمتحن ما فی صدورکم و یظهر سرائرها من الإخلاص و النفاق و هو علة فعل محذوف أی و فعل ذلک لیبتلی أو عطف علی محذوف أی لبرز لنفاذ القضاء أو لمصالح جمة و لابتلاء (3) أو علی قوله لِکَیْلا تَحْزَنُوا وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ و لیکشفه و یمیزه أو یخلصه من الوساوس وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ بخفیاتها قبل إظهارها و فیه وعد و وعید و تنبیه علی أنه غنی عن الابتلاء و إنما فعل ذلک لتمرین المؤمنین (4) و إظهار حال المنافقین إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا یعنی أن الذین انهزموا یوم أحد إنما کان السبب فی انهزامهم أن الشیطان طلب منهم الزلل فأطاعوه و اقترفوا ذنوبا (5) بترک المرکز و الحرص علی الغنیمة أو الحیاة فمنعوا التأیید و قوة القلب لمخالفة النبی صلی الله علیه و آله و قیل استزلال الشیطان تولیهم و ذلک بسبب ذنوب تقدمت لهم فإن المعاصی یجر بعضها بعضا کالطاعة و قیل استزلهم بذکر ذنوب سلفت منهم و کرهوا (6) القتل قبل إخلاص التوبة و الخروج
ص: 33
و انکار و تکذیب خود را پنهان میکنند. «یقولون» با خود میگویند، یا اینکه چون با هم خلوت کنند، میگویند. این جمله بدل برای (یخفون)، یا جمله استینافی به عنوان بیان برای آن است. «لو کان لنا من الامر شیء» آن گونه که محمد صلی الله علیه و آله و سلم وعده داد و پندار حضرت این بود که همه امور برای خدا و برای اولیای اوست، یا به این معنا که میگفتند: اگر اختیار با ما بود از جای خود تکان نمیخوردیم همچنان که رأی و نظر ابن اُبیّ و دیگران همین بود. «ما قتلنا ها هنا» مغلوب نمیشدیم و در این جنگ کشته نمیدادیم. «قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم» یعنی کسانی که خداوند جهاد را برای آنها مقدر کرده و در لوح محفوظ کشته شدن آنها نوشته شده، برای جنگ بیرون میآمدند و ماندن در مدینه سودی نمیبخشید و کسی از آن نجات نمییافت. «و لیبتلی الله ما فی صدورکم» و اینها برای این است که خداوند آنچه را که در دلهای شما است، بیازماید و اخلاص و نفاق باطن دلهایتان آشکار میگردید. و این عبارت علّت فعل محذوفی است، یعنی: «و فعل ذلک لیبتلی» یا معطوف بر محذوف است، یعنی: «لبرز لنفاذ القضاء یا لمصالح جمّۀ و لإبتلاء» یا بنا بر تقدیری مانند: «لکیلا تحزنوا».
«و لیمحّص ما فی قلوبکم» یعنی آنچه در دلهای شماست را بزداید و تمییز دهد و از وسوسه برهاند. «و الله علیم بذات الصدور» یعنی خداوند به نهان دل پیش از آشکار شدن آن دانا است. و در این عبارت وعده و تهدید و هشداری است بر اینکه خداوند از امتحان کردن بینیاز است، و در حقیقت برای متمایز کردن مؤمنان و آشکار ساختن احول منافقان امتحان میکند. «إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا» یعنی: کسانی که در روز احد شکست خوردند، دلیل شکستشان این بود که شیطان از آنها لغزش خواست و آنها او را اطاعت کردند و با ترک سنگر و حرص داشتن به غنیمت یا زندگی، مرتکب گناه شدند. و به خاطر مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از نیرومندی و قوت قلب منع شدند. و گفتهاند: لغزاندن شیطان، روی گردانی آنان بود، و این امر به سبب گناهانی بود که پیشتر مرتکب آن شده بودند. چرا که انجام برخی گناهان، گناهان دیگری میآورد همانطور که طاعت، طاعت میآورد. و گفتهاند: شیطان آنها را با یادآوری گناهان پیشین، لغزاند در نتیجه آنان از جنگیدن بیزار شدند پیش از آنکه توبه خود را خالص کنند
ص: 33
من المظلمة وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ لتوبتهم و اعتذارهم إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ للذنوب حَلِیمٌ لا یعاجل بعقوبة المذنب کی یتوب یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا یعنی المنافقین وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ لأجلهم و فیهم و معنی إخوتهم اتفاقهم فی النسب أو فی المذهب إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ إذا سافروا فیها و أبعدوا للتجارة أو غیرها أَوْ کانُوا غُزًّی جمع غاز لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا مفعول قالوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ متعلق بقالوا علی أن اللام لام العاقبة أو بلا تکونوا أی لا تکونوا مثلهم فی النطق بذلک القول و الاعتقاد لیجعله حسرة فی قلوبهم خاصة فذلک إشارة إلی ما دل علیه قولهم من الاعتقاد و قیل إلی ما دل علیه النهی أی لا تکونوا مثلهم لیجعل الله انتفاء کونکم مثلهم حسرة فی قلوبهم فإن مخالفتهم و مضادتهم مما یغمهم وَ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ رد لقولهم أی هو المؤثر فی الحیاة و الممات لا الإقامة و السفر فإنه تعالی قد یحیی المسافر و الغازی و یمیت المقیم و القاعد وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ تهدید للمؤمنین علی أن یماثلوهم وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ أی فی سبیله لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ جواب القسم و هو ساد مسد الجزاء و المعنی أن السفر و الغزو لیس مما یجلب الموت و تقدم الأجل و إن وقع ذلک فی سبیل الله فما ینالون (1) من المغفرة و الرحمة بالموت خیر مما یجمعون من الدنیا و منافعها لو لم یموتوا (2) وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ علی أی وجه اتفق هلاککم لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ لإلی معبودکم الذی توجهتم إلیه و بذلتم مهجتکم لوجهه لا إلی غیره لا محالة تحشرون فیوفی أجورکم و یعظم ثوابکم فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ما مزیدة للتأکید و الدلیل علی أن لینه لهم ما کان إلا برحمة من الله و هو ربطه علی جأشه و توفیقه للرفق بهم حین اغتم لهم بعد أن خالفوه وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا سیئ الخلق جافیا غَلِیظَ الْقَلْبِ قاسیه لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ لتفرقوا عنک و لم یسکنوا إلیک فَاعْفُ عَنْهُمْ فیما یختص بک وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ
ص: 34
و از مظلمه بیرون آیند. «و لقد عفا الله عنهم» خداوند به خاطر توبه و عذرطلبی از آنان درگذشت. «ان الله غفور» گناهان را میبخشد «حلیم» یعنی در عقوبت و مجازات گناهکار شتاب نمیکند تا توبه کند. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا» مقصود منافقان است. «و قالوا لاخوانهم» یعنی به خاطر آنها و در میان آنها، معنای اخوت و برادری آنان، اشتراکشان در نسب و یا مذهب است. «اذ ضربوا فی الارض» هرگاه در زمین مسافرت کنند و برای تجارت یا کار دیگر دور شوند. «أو کانوا غزّی» جمع (غازی) است. «لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا» این عبارت مفعول (قالوا) است. «لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ» متعلّق به (قالوا) است با این توجیه که لام در عبارت لام عاقبه (نتیجه) است، یا متعلّق به (لا تکونوا) است، یعنی در گفتن این سخن و باور بدان ، مانند آنها نباشید تا مبادا خداوند آن را در دلهایشان حسرت قرار دهد. پس این آیه اشاره به این دارد که سخن آنان از روی اعتقاد است. و گفتهاند: این آیه به نهی دلالت دارد، یعنی مانند آنها نباشید تا خداوند شبیه نشدن شما به آنها را حسرتی بر دلشان قرار دهد، چراکه مخالفت با آنان موجب غم و ناراحتی آنها میشود. «وَ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ» پاسخی به سخن آنان است، یعنی خداوند است که در زندگی و مرگ تاثیرگذار است، نه ماندن و کوچ کردن. زیرا گاهی خداوند مسافر و مجاهد را زنده نگه میدارد و مقیم و شخصی که از جنگ خودداری میکند را میمیراند. «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» تهدیدی است برای مؤمنان در صورت شباهت پیدا کردن به آنها. «وَ
لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ» یعنی در راه خدا مُردید. «لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ» جواب قسم و سدّ مسدّ جواب قسم است. و بدین معنا است که سفر و جنگ موجب مرگ و پیش افتادن اجل نیستند و اگر این اتفاق در راه خدا انجام گیرد، مغفرت و رحمتی که با مرگ عایدشان میگردد بهتر از آنچه از دینا و منافع آن بدست میآورند، نیست اگر نمیرند. «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ» به هر صورتی که بمیرد. «لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ» به سوی معبودی که به سویش روی آوردید و جانتان را به خاطرش فدا کردید حشر میشوید نه به سوی غیر او. ناگزیر محشور میگردید و مزدتان به صورت کامل پرداخت و پاداشتان بزرگ داشته میشود. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ» ما زائده برای تاکید است. و دلیلش این است که نرمی پیامبر با آنان جز رحمتی از جانب خداوند نبود که عبارت بود از شجاعدلی پیامبر و توفیق مهربانی به آنان در هنگامی که از دستشان اندوهگین شد پس از آنکه با اوامر آن حضرت مخالفت کردند. «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا» بداخلاق و سرسخت بودی. «غَلِیظَ الْقَلْبِ» سنگدل. «لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» از گرد تو پراکنده میشدند و در کنار تو به آرامش دست نمییافتند. «فَاعْفُ عَنْهُمْ» در آنچه مربوط به توست. «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ»
ص: 34
فیما لله وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ أی فی أمر الحرب إذ الکلام فیه أو فیما یصح أن یشاور فیه استظهارا برأیهم و تطییبا لنفوسهم و تمهیدا سنة المشاورة (1) للأمة فَإِذا عَزَمْتَ فإذا وطنت نفسک علی شی ء بعد الشوری. (2) و قال الطبرسی رحمه الله و رووا عن جعفر بن محمد علیهما السلام و عن جابر بن یزید فَإِذَا عُزِمْتَ بالضم فعلی هذا یکون معناه فإذا عزمت لک و وفقتک و أرشدتک فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ (3) قال البیضاوی فی إمضاء أمرک علی ما هو أصلح لک فإنه لا یعلمه سواه (4) إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ فینصرهم و یهدیهم إلی الصلاح إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ کما نصرکم یوم بدر فَلا غالِبَ لَکُمْ فلا یغلبکم أحد (5) وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ کما خذلکم یوم أحد فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ من بعد خذلانه أو من بعد الله وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ فلیخصوه بالتوکل علیه لما علموا أن لا ناصر سواه و آمنوا به. (6) وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ قال الطبرسی روی عن ابن عباس و ابن جبیر أنها نزلت فی قطیفة حمراء فقدت یوم بدر من المغنم فقال بعضهم لعل النبی صلی الله علیه و آله أخذها.
و فی روایة الضحاک قال إن رجلا غل بمخیط أی بإبرة من غنائم هوازن یوم حنین فنزلت الآیة.
و
عَنْ مُقَاتِلٍ أَنَّهَا نَزَلَتْ فِی غَنَائِمِ أُحُدٍ حِینَ تَرَکَتِ الرُّمَاةُ الْمَرْکَزَ طَلَباً لِلْغَنِیمَةِ
ص: 35
در آنچه مربوط به خداوند است. «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» یعنی در امر جنگ با آنان مشورت کن، زیرا سخن گفتن در مشورت میگنجد. یا اینکه در اموری که مشورت کردن درست باشد تا رأی و نظر آنان را حفظ کند و مطابق با آنها باشد و رسم و سنّت مشورت برای امت اسلامی فراهم شود. «فَإِذا عَزَمْتَ» یعنی هرگاه پس از مشورت عزم خود را بر کاری جزم نمودی. (1)
طبرسی رحمه الله گوید: از امام جعفر بن محمد علیه السلام و جابر بن یزید روایت شده که: «فإذا عزمت» با ضمه است و با این توجیه بدین معنا است که: هرگاه عزم تو را جزم نمودم و تو را توفیق دادم و راهنمایی ات کردم، «فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ». (2)
بیضاوی گوید: در اینکه خداوند امورت را به آنچه برای تو بهتر و شایستهتر است، میسّر نمود، پس جز خداوند کسی بر آن واقف نیست. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» آنان را یاری میدهد و به راه صلاح هدایت میکند. «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ» همانگونه که در روز بدر شما را یاری کرد. «فَلا غالِبَ لَکُمْ» کسی بر شما چیره نگردد. «وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ» همانطور که در جنگ احد شما را خوار کرد. «فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ» پس از خوار کردن. یا پس از خداوند. «وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُون» پس خداوند را به توکل اختصاص دهید از این روی که دانستند که جز خدا کسی یاور نیست و به او ایمان آوردند. (3)
«وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُل» طبرسی گوید: از ابن عباس و سعید بن جبیر روایت شده که این آیه درباره قطیفه سرخ رنگی بوده که در روز بدر از غنایم گم شد. بعضی گفتند: شاید پیامبر خود آن را برداشته است.
در روایت ضحاک آمده که مردی سوزنی را از غنایمی که در جنگ هوازن به دست آمده بود برداشت پس این آیه نازل شد.
از مقاتل روایت شده که آیه درباره غنایم احد میباشد در موقعی که تیراندازان به خاطر غنیمت جا و سنگر خود را ترک کردند
ص: 35
وَ قَالُوا نَخْشَی أَنْ یَقُولَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ أَخَذَ شَیْئاً فَهُوَ لَهُ وَ لَا یَقْسِمَ کَمَا لَمْ یَقْسِمْ یَوْمَ بَدْرٍ وَ وَقَعُوا فِی الْغَنَائِمِ فَقَالَ (1) صلی الله علیه و آله أَ ظَنَنْتُمْ أَنَّا نَغُلُّ وَ لَا نَقْسِمُ لَکُمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ الْآیَةَ وَ قِیلَ إِنَّهُ قَسَمَ الْغَنِیمَةَ وَ لَمْ یَقْسِمْ لِلطَّلَائِعِ فَلَمَّا قَدِمَتِ الطَّلَائِعُ قَالُوا أَ قَسَمَ الْفَیْ ءَ وَ لَمْ یَقْسِمْ لَنَا فَعَرَّفَهُ اللَّهُ الْحُکْمَ فِیهِ وَ نَزَلَتِ الْآیَةُ وَ قِیلَ نَزَلَتْ فِی أَدَاءِ الْوَحْیِ کَانَ صلی الله علیه و آله (2) یَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَ فِیهِ عَیْبُ دِینِهِمْ وَ سَبُّ آلِهَتِهِمْ فَسَأَلُوهُ أَنْ یَطْوِیَ ذَلِکَ عَنْهُمْ فَنَزَلَتْ. (3).
و قال البیضاوی أی و ما صحّ لنبیّ أن یخون فی الغنائم فإن النبوّة تنافی الخیانة وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یأت بالذی غلّه یحمله علی عنقه کما جاء فی الحدیث أو بما احتمل من وباله و إثمه ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ یعطی (4) جزاء ما کسبت وافیا وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ فلا ینقص ثواب مطیعهم و لا یزاد فی عقاب عاصیهم. (5) أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها قال الطبرسی أی حین أصابکم القتل و الجرح و ذلک ما أصاب المسلمین یوم أحد فإنه قتل منهم سبعون رجلا و کانوا أصابوا من المشرکین یوم بدر مثلیها فإنهم کانوا قتلوا من المشرکین سبعین رجلا و أسروا سبعین و قیل قتلتم منهم ببدر سبعین و بأحد سبعین و هذا ضعیف فإنه لا خلاف بینهم أنه قتل منهم بأحد نفر یسیر قُلْتُمْ أَنَّی هذا أی من أی وجه أصابنا هذا و نحن مسلمون و فینا رسول الله صلی الله علیه و آله و ینزل علیه الوحی و هم مشرکون و قیل إنهم إنما استنکروا ذلک لأنه وعدهم بالنصر من الله إن أطاعوه قُلْ هُوَ مِنْ
ص: 36
به این فکر که پیامبر دستور دهد که هر کس هر چه از غنایم به چنگش افتاده از آنِ اوست و به دیگران قسمت نمی شود چنان که در جنگ بدر چنین شد. پیامبر فرمود: شما گمان میکنید که ما خیانت خواهیم کرد و غنایم را بین شما تقسیم نمی نماییم. پس خداوند این آیه را فرستاد. و گفتهاند: پیامبر غنایم را تقسیم کرد اما در میان پیشقراولان لشکر چیزی تقسیم نکردند. هنگامی که پیشقراولان بازگشتند گفتند: آیا غنایم را تقسیم کرده و چیزی برای ما قرار نداده است؟ پس خداوند حکم غنیمتها را به پیامبر شناساند و این آیه نازل شد. و و گفته اند درباره اداء وحی آمده چون وقتی پیامبر قرآن میخواند و آیاتی که در آن عیب دین غیر مسلمین ودشنام خدایان مشرکان بود از او درخواست میکردند که آنها را عوض کند پس خدا این آیه را فرستاد. (1)
بیضاوی گوید: یعنی برای پیامبر درست نیست که در غنیمتها خیانت کند چرا که نبوّت با خیانت منافات دارد. «وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَة» در روز قیامت چیزی که را در آن خیانت کرده میآورد درحالی که با گردن حمل میکند همانطور که در حدیث پیامبر آمده است، یا وبال و بار گناه آن خیانت را بر دوش میکشد. «ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَت» یعنی به صورت کامل جزا و پاداش آنچه را به دست آورده، به او داده میشود. «وَ هُمْ لا یُظْلَمُون» از پاداش کسانی که مطیع و فرمانبردار بودند، کاسته نمیشود و بر مجازات گناهکاران افزوده نمیگردد. (2)
«أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها» طبرسی گوید: وقتی به شما قتل و زخم رسید در برابر، قبل از آن از طرف شما به آنان (مشرکان) زخم رسید و این مطلب از این قرار است که مشرکان در احد هفتاد تن از مسلمین کشتند و مسلمین در بدر دو برابر این به سر مشرکان آوردند. یعنی هفتاد تن از مشرکان را کشتند و هفتاد نفر را اسیر کردند. و گفته اند: مراد از دو مثل و دو برابر هفتاد تن در بدر کشتید و هفتاد تن در احد، ولی این قول ضعیف است زیرا مخالف است با آنچه که در تاریخ آمده که مسلمین در احد افرادی اندک از مشرکان کشتند نه هفتاد نفر. پس این قول خلاف اجماع است. «قُلْتُمْ أَنَّی هذا» یعنی گفتند: چرا این مصیبتها بر ما وارد آمده در حالی که ما مسلمانیم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میان ماست و وحی از آسمان به او میرسد ولی آنان مشرکاند؟ و گفته شده: مسلمین مصیبات را خیلی بعید و منکر شمردند زیرا پیامبر خدا به آنها وعده داده بود اگر اطاعت حق کنند نصرت حق بر آنها فرود می آید. «قُلْ هُوَ مِنْ
ص: 36
عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ أی ما أصابکم من الهزیمة و القتل من عند أنفسکم بخلافکم أمر ربکم و ترککم طاعة الرسول صلی الله علیه و آله و فیه أقوال أحدها أن ذلک مخالفتهم الرسول صلی الله علیه و آله فی الخروج من المدینة للقتال یوم أحد و کان النبی صلی الله علیه و آله دعاهم أن یتحصنوا بها و یدعو المشرکین إلی أن یقصدوهم فیها فقالوا کنا نمتنع من ذلک فی الجاهلیة و نحن الآن فی الإسلام و أنت یا رسول الله بیننا أحق بالامتناع و أعز.
و ثانیها
أَنَّ ذَلِکَ بِاخْتِیَارِهِمُ الْفِدَاءَ مِنَ الْأَسْرَی یَوْمَ بَدْرٍ وَ کَانَ الْحُکْمُ فِیهِمُ الْقَتْلَ وَ شَرَطَ عَلَیْهِمْ إِنْ قَبِلْتُمُ الْفِدَاءَ قُتِلَ مِنْکُمْ فِی الْقَابِلِ بِعِدَّتِهِمْ قَالُوا رَضِینَا فَإِنَّا نَأْخُذُ الْفِدَاءَ فَنَنْتَفِعُ بِهِ وَ إِذَا قُتِلَ مِنَّا فِیمَا بَعْدُ کُنَّا شُهَدَاءَ- عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ عَبِیدَةَ السَّلْمَانِیِّ وَ هُوَ الْمَرْوِیُّ عَنِ الْبَاقِرِ عَلَیْهِ السَّلَامُ.
و ثالثها أن ذلک بخلاف الرماة یوم أحد لما أمرهم رسول الله صلی الله علیه و آله به من ملازمة مراکزهم.
إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ أی فهو قادر علی نصرکم فیما بعد و إن لم ینصرکم فی الحال لمخالفتکم وَ ما أَصابَکُمْ أیها المؤمنون یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ جمع المسلمین و جمع المشرکین یوم أحد بقتل من قتل منکم (1) فَبِإِذْنِ اللَّهِ أی بعلم الله و قیل بتخلیة الله بینکم و بینهم التی تقوم مقام الإطلاق فی الفعل برفع الموانع و التمکین من الفعل الذی یصح معه التکلیف و قیل بعقوبة الله لترکهم أمر رسول الله صلی الله علیه و آله وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا أی و لیمیز المؤمنین من المنافقین وَ قِیلَ لَهُمْ أی للمنافقین تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ قالوا إن عبد الله بن أبی و المنافقین معه من أصحابه انخذلوا یوم أحد بنحو (2) من ثلاثمائة رجل و قالوا علام نقتل أنفسنا و قال لهم عبد الله بن عمرو بن حرام (3) الأنصاری تعالوا قاتلوا فی سبیل الله و اتقوا الله و لا تخذلوا نبیکم أَوِ ادْفَعُوا عن حریمکم
ص: 37
عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ» یعنی ای محمد بگو آنچه زخم و کشتار به شما رسید از جانب خود شماست یعنی به واسطه مخالفتی است که با خدای خود کرده اید و اطاعت امر پیامبر را ترک نمودید و در این مخالفت چند قول است:
1. مخالفت با پیامبر کردند و اینکه حضرت فرمود بهتر است که در مدینه متحصن شویم و در آن سنگر گیریم تا مشرکان قصد ما کنند ولی اهل مدینه و اصحاب قبول نکرده و گفتند یا رسول اللَّه در جاهلیت از این کار امتناع داشتیم اکنون که شما در میان ما هستید سزاوارتر است که امتناع کنیم.
2. این مصیبت اختیار خود آنها بود که وقتی در بدر اسیر گرفتند خواستند از آنها فدیه گیرند و آزادشان کنند پیامبر فرمود اگر فدیه بگیرید در جنگ آینده در مقابل افرادی که آزاد کنید و فدیه بگیرید کشته خواهید داد. مسلمین قبول کردند و گفتند اکنون از فدیه بهره مند میشویم و اگر در آینده کشته شویم شهید خواهیم بود. از علی علیه السلام و عبیده سلمانی و امام باقر علیه السلام این قول روایت شده است.
3. مراد مخالفت تیراندازان بود با پیامبر که جایگاه خود را رها کردند و به جمع غنیمت رفتند و پیامبر فرموده بود که به هیچ وجه و لو با فتح مسلمین از جای خود بیرون نروند.
«إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیر» خداوند بر نصرت شما در آینده توانا است هر چند در آن وضعیت به خاطر مخالفت شما از امر پیامبر، یاریتان نکرد. «وَ ما أَصابَکُمْ» ای مؤمنان «یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ» یعنی آنچه در روز جمع مسلمین و مشرکین و کشته شدن آنچه از شما کشته شد. «فَبِإِذْنِ اللَّهِ» یعنی به علم خدا بود. و گفته اند: یعنی خداوند میان شما و ایشان را تخلیه میکند که در مقام اطلاق در فعل قرار میگیرد به این معنی که موانع رسیدن مصیبتها را به شما برطرف میکند و شما را به فعلی قادر میسازد که تکلیف با آن صحیح باشد؛ و گفته اند یعنی: به عقوبت خدا، و این مصیبتهای وارده بر شما در جنگ احد، عقوبت تخطّی از امر پیامبر میباشد. «وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا» یعنی تا خداوند مسلمانان را از منافقان تمایز دهد. «وَ قِیلَ لَهُمْ» به منافقین گفته شد. «تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ» گفته اند: عبد اللَّه بن ابی و دار و دسته منافقش سیصد نفر را از لشکر پیامبر جدا کردند و گفتند چرا خود را به کشتن دهیم؟ عبد اللَّه بن عمرو بن حزام انصاری پاسخشان داد که بیائید در راه خدا بجنگید و از خدا بترسید و پیامبر را غریب و بی یاور مگزارید. «أَوِ ادْفَعُوا» یا اینکه اگر در راه خدا نمی جنگید لا اقل از جان و ناموس خود دفاع کنید.
ص: 37
و أنفسکم إن لم تقاتلوا فی سبیل الله و قیل معناه أقیموا معنا و کثروا سوادنا قالُوا أی المنافقون. (1) لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ قال البیضاوی أی لو نعلم مما یصلح أن یسمی (2) قتالا لاتبعناکم فیه لکن ما أنتم علیه لیس بقتال بل إلقاء بالأنفس إلی التهلکة أو لو نحسن قتالا لاتبعناکم و إنما قالوا ذلک دغلا و استهزاء هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ لانخزالهم (3) و کلامهم هذا فإنهما أول أمارة ظهرت منهم مؤذنة بکفرهم و قیل هم لأهل الکفر أقرب نصرة منهم لأهل الإیمان یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ یظهرون خلاف ما یضمرون لا تواطئ قلوبهم ألسنتهم بالإیمان وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ من النفاق و بما یخلو به بعضهم إلی بعض الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ أی لأجلهم یرید من قتل یوم أحد من أقاربهم أو من جنسهم وَ قَعَدُوا مقدرا بقدر (4) أی قالوا قاعدین عن القتال لَوْ أَطاعُونا فی القعود ما قُتِلُوا کما لم نقتل قُلْ فَادْرَؤُا الآیة أی إن کنتم صادقین أنکم تقدرون علی دفع القتل عمن کتب علیه فادفعوا عن أنفسکم الموت و أسبابه فإنه أحری بکم و المعنی أن القعود غیر مغن (5) فإن أسباب الموت کثیرة و کما أن القتال یکون سببا للهلاک و القعود (6) سببا للنجاة قد یکون الأمر بالعکس. (7) وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا قال الطبرسی قیل نزلت فی شهداء بدر و قیل فی شهداء أحد و کانوا سبعین أربعة من المهاجرین حمزة و مصعب بن عمیر
ص: 38
و گفته اند مراد این است که به منافقانن گفتند با ما همراه باشید و سیاهی لشکر ما را زیاد کنید. «قالوا» منافقان گفتند. (1)
«قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناکُم» بیضاوی گوید: یعنی: اگر آنچه را که جنگ مینامند میدانستیم از شما پیروی میکردیم اما آنچه شما انجام میدهید جنگ نیست، بلکه خودکشی و نابودی خویشتن است، یا به این معنا که اگر خوب جنگیدن را میدانستیم از شما پیروی میکردیم. منافقان این سخن را از روی فریب و تمسخر بر زبان میآوردند. «هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمان» زیرا از جنگ کناره گرفتند و این سخنان را بر زبان آوردند، پس این دو مطلب نخستین نشانه و گواهی است که کفر آنها را میرساند. و گفتهاند: نصرت و یاری آنان به مردم کافر از نصرتشان به مردم ایماندار نزدیکتر است. «یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِم» چیزهایی آشکار میکنند و بر زبان میآورند که در باطنشان نیست، یعنی دلهای آنها با ایمان زبانیشان هماهنگی و همخوانی ندارد. «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُون» خداوند نفاق و آنچه را در خلوت با هم در میان میگذارند، میداند. «الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ» یعنی به خاطر آنها، مقصود کسانی از خویشاوندان یا هم قبیلههای آنان بود که در روز احد کشته شدند. «وَ قَعَدُوا» این عبارت جمله حالیهای است که حرف «قد» در تقدیر گرفته شده است، یعنی: در حالی از جنگ کناره کشیدند، گفتند. «لَوْ أَطاعُونا» اگر در کنارهگیری از جنگ از ما اطاعت میکردند. «ما قُتِلُوا» همانطور که ما کشته نشدیم. «قُلْ فَادْرَؤُا» تا آخر آیه. یعنی: اگر شما راست میگویید و میتوانید مانع از کشته شدن کسانی شوید که مرگ برای آنها نوشته شده است، مرگ و اسباب آن را از خودتان باز دارید که برای شما اولیتر و شایستهتر است. و بدین معنا است که: کنارهگیری از جنگ هیچ فایدهای ندارد زیرا اسباب مرگ بسیار است. و همانطور که جنگ سبب هلاک و کشته شدن میشود و کنارهگیری از جنگ سبب نجات و زندهماندن است، گاهی نیز این برعکس میشود و جنگ سبب زنده ماندن و کنارهگیری از جنگ سبب کشته شدن میگردد. (2)
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا» طبرسی گوید: گفته اند: این آیه درباره شهیدان بدر نازل شده است، و گفته اند: درباره شهیدان احد آمده که هفتاد تن بودند چهار نفر از مهاجران (حمزه، مصعب بن عمیر،
ص: 38
و عثمان بن شماس و عبد الله بن جحش و سائرهم من الأنصار و قال الباقر علیه السلام و کثیر من المفسرین إنها تتناول قتلی بدر و أحد معا و قیل نزلت فی شهداء بئر معونة الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ قال رحمه الله لما انصرف أبو سفیان و أصحابه من غزاة أحد فبلغوا الروحاء ندموا علی انصرافهم عن المسلمین و تلاوموا قالوا (1) لا محمدا قتلتم و لا الکواعب أردفتم (2) قتلتموهم حتی إذا لم یبق إلا الشرید ترکتموهم ارجعوا (3) فاستأصلوهم فبلغ ذلک الخبر رسول الله صلی الله علیه و آله فأراد أن یرهب العدو و یریهم من نفسه و أصحابه قوة فندب أصحابه للخروج فی طلب أبی سفیان و قال ألا عصابة تشدد (4) لأمر الله تطلب عدوها فإنها إنکاء للعدو و أبعد للسمع فانتدب عصابة منهم مع ما بهم من القرح و الجرح الذی أصابهم یوم أحد و نادی منادی رسول الله صلی الله علیه و آله ألا لا یخرجن معنا أحد إلا من حضر یومنا (5) بالأمس و إنما خرج رسول الله صلی الله علیه و آله لیرهب العدو و لیبلغهم أنه خرج فی طلبهم فیظنوا به قوة و أن الذی أصابهم لم یوهنهم عن عدوهم فینصرفوا فخرج فی سبعین رجلا حتی بلغ حمراء الأسد و هو من المدینة علی ثمانیة أمیال.
و روی محمد بن إسحاق بن یسار عن عبد الله بن خارجة (6) عن زید بن ثابت عن أبی السائب أن رجلا من أصحاب النبی صلی الله علیه و آله من بنی عبد الأشهل کان شهد أحدا قال شهدت أحدا أنا و أخ لی فرجعنا جریحین فلما أذن مؤذن رسول الله صلی الله علیه و آله بالخروج فی طلب العدو قلنا لا تفوتنا (7) غزوة مع رسول الله صلی الله علیه و آله
ص: 39
عثمان بن شماس، عبد اللَّه بن جحش) و بقیه از انصار بودند. امام باقر علیه السلام فرمود و نیز بسیاری مفسران گفته اند که درباره هر دو دسته است. و برخی گفته اند: درباره شهداء بئر معونه نازل شد. «الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُول» گوید: چون ابو سفیان و یارانش از احد بازگشتند و به «روحاء» رسیدند از تعجیل در بازگشت خود پشیمان شدند و همدیگر را ملامت کردند که چرا نه محمد را کشتید و نه زنانشان را اسیر کردید با آنها مقاتله کردید و وقتی که رمقی بیش از ایشان نماند رهایشان کردید اکنون بازگردید و به کلی نابودشان کنید و ریشه کنشان سازید. این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید تصمیم گرفت دشمن را بترساند و از خود و یارانش نیرویی نمایش دهد. لذا اصحابش را برای خروج و تعقیب ابی سفیان جمع کرد و فرمود آیا دسته ای یافت نمیشوند که برای خدا محکم باشند و شدت عمل به خرج دهند و دشمن خدا را تعقیب و طلب نمایند که این کار دشمن را ذلیل کند و خبر آن به نقاط دور دست میرسد و موجب رعب و وحشت میگردد. جمعی از صحابه با همه جراحت هایی که داشتند آماده اینکار گشتند و منادی پیامبر ندا داد که با ما بیرون نشود مگر آن کس که دیروز در احد با ما حاضر بود و مراد پیامبر از این کار ترساندن کفار بود که پندارند کشتار و زخمهایی که بر مسلمین وارد آوردند بر ایشان اثری نداشته و موجب سستی آنان نشده است. پیامبر با هفتاد تن بیرون شد تا به حمراء الاسد رسید که در هشت مایلی مدینه واقع بود.
محمد بن اسحاق از عبد اللَّه بن خارجه از زید بن ثابت از ابو سائب روایت کند که مردی از اصحاب پیامبر از بنی عبد الاشهل در احد حاضر بود. وی گوید: من و برادرم در احد حاضر بودیم و مجروح و زخمدار بازگشتیم چون جارچی پیامبر اعلام خروج (در طلب دشمن) کرد، گفتیم به خدا در هیچ جنگی از پیامبر جدا نخواهیم شد
ص: 39
و الله ما لنا دابة نرکبها و ما منا إلا جریح ثقیل فخرجنا مع رسول الله صلی الله علیه و آله و کنت أیسر جرحا من أخی فکنت إذا غلب حملته عقبة و مشی عقبة حتی بلغنا مع رسول الله صلی الله علیه و آله حمراء الأسد (1) فمر برسول الله صلی الله علیه و آله معبد الخزاعی بحمراء الأسد و کانت خزاعة مسلمهم و کافرهم عینة (2) رسول الله صلی الله علیه و آله بتهامة صفقتهم معه لا یخفون عنه شیئا و معبد یومئذ مشرک فقال و الله یا محمد لقد عز علینا مصابک فی قومک و أصحابک و لوددنا أن الله کان أعفاک (3) فیهم ثم خرج من عند رسول الله صلی الله علیه و آله حتی لقی أبا سفیان و من معه بالروحاء و أجمعوا الرجعة إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و قالوا قد أصبنا جل (4) أصحابه و قادتهم و أشرافهم ثم رجعنا قبل أن نستأصلهم (5) فلما رأی أبو سفیان معبدا قال ما وراءک یا معبد قال محمد قد خرج فی أصحابه یطلبکم فی جمع لم أر مثله قط یتحرقون علیکم تحرقا و قد اجتمع علیه من کان تخلف عنه فی یومکم و ندموا علی ضیعتهم (6) و فیهم من الحنق (7) علیکم ما لم أر مثله قط قال ویلک ما تقول فقال و الله ما أراک ترتحل حتی تری نواصی الخیل قال فو الله لقد أجمعنا الکرة علیهم لنستأصلهم قال فو الله إنی لأنهاک عن ذلک فو الله لقد حملنی ما رأیت علی أن قلت أبیاتا فیه من شعر قال و ما قلت قال قلت
کادت تهد من الأصوات راحلتی***إذ سالت الأرض بالجرد الأبابیل
ص: 40
و به خدا مرکب سواری نداشتیم و هر دو مجروح و بد حال بودیم و در عین حال با پیامبر به طلب دشمن خارج شدیم و من نسبت به برادرم زخم کمتری بودم و برادرم مقداری به پای خود راه میآمد و مقداری او را به دوش میبردم تا در حمراء الاسد به رسول اللَّه رسیدیم. در آنجا معبد خزاعی به نزد پیامبر آمد و قبیله خزاعه در آن موقع از مسلم و کافر و هم پیمان پیامبر در تهامه بودند و از او چیزی پنهان نمیداشتند. معبد در آن زمان مشرک بود و گفت: ای محمد به خدا قسم مصیبتهایی که بر تو و اصحابت وارد شده بر ما سخت گران آمده و دوست داشتیم که خداوند تو را بر آنها پیروز میکرد. این گفت و از نزد حضرت دور شد تا در روحاء به ابو سفیان برخورد که با سپاه مشرکان قصد بازگشت به سوی پیامبر داشت. چون ابو سفیان معبد را دید از وی پرسید چه خبر داری؟ معبد جواب داد: محمد با اصحابش در طلب شما می شتابند و به قدری زیادند که تاکنون چنین جمعی ندیده ام از خشم بر شما میسوزند، و کسانی هم که قبلا از شرکت در جنگ تخلف ورزیده و در جمع ایشان شرکت نکرده بودند خود پشیمان شده اند و کینه و خشم زیادی نسبت به شما دارند. ابو سفیان گفت: وای بر تو چه می گویی؟ معبد گفت: به خدا قسم چنین گمان میکنم چیزی نخواهد گذشت مگر اینکه پیشانی اسبها را خواهی دید. ابو سفیان گفت ما همگان اتفاق کرده ایم که به سوی آنان برگردیم و آنها را ریشه کن سازیم. معبد گفت: به خدا تو را از این کار نهی میکنم و حتی اشعاری در این باره گفته ام. گفت: چه سرودهای؟ گفت: این ابیات را سرودهام:
از فرط سر و صدای فراوان، نزدیک بود مرکبم از بین برود؛ چرا که اسبانی چون ابابیل، در روی زمین
ص: 40
تردی (1) بأسد کرام لا تنابلة***عند اللقاء و لا خرق معاذیل(2)
فظلت عدوا أظن الأرض مائلة***لما سموا برئیس غیر مخذول
و قلت وی (3) لابن حرب من لقائکم***إذا تغطمطت البطحاء بالحیل
إنی نذیر لأهل السیر (4) ضاحیة***لکل ذی إربة منهم و معقول
من جیش أحمد لا وخش (5) تنابلة***و لیس یوصف ما أثبت بالقیل
قال فثنی ذلک أبا سفیان و من معه و مر به رکب من عبد القیس فقال أین تریدون قالوا نرید المدینة نرید المیرة فقال فهل أنتم مبلغون عنی محمدا رسالة أرسلکم بها إلیه و أحمل لکم إبلکم هذه زبیبا بعکاظ (6) غدا إذا وافیتمونا قالوا نعم قال إذا جئتموه فأخبروه أنا قد أجمعنا الکرة إلیه و إلی أصحابه (7) لنستأصل بقیتهم و انصرف أبو سفیان و مر الرکب برسول الله صلی الله علیه و آله و هو بحمراء الأسد فأخبروه بقول أبی سفیان فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و أصحابه حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ ثم انصرف رسول الله صلی الله علیه و آله بعد الثالثة إلی المدینة و قد ظفر فی وجهه
ص: 41
به پیش می تازند.
اسبانی که شیرانی شرزه را با خود حمل می کنند که به هنگام نبرد، انسانهایی کوتاه قامت و ناتوان و بی سلاح نیستند.
پیوسته میدویدم و گمان میکردم زمین کج شده است، آنسان که رهبری را که خوار نیست بالا برده و ارج نهادند.
و گفتم: وای بر ابن حرب! از جنگ و رویارویی شما، هرگاه دشت از مردمان (سپاهیان) به لرزه درآید.
من به مردمی که آشکارا به حرکت درآمدهاند هشدار میدهم، به افراد زیرک و خردمند آنها.
از سپاه احمد هشدار میدهم که افراد پست و کوتاه قامت نیستند و آنچه به واسطه رهبرشان اثبات میشود در وصف و کلام نمیگنجد.
گوید: ابی سفیان و اصحابش شعر او را ستودند. در این موقع سوارانی از عبد قیس را بر ایشان گذار افتاد. ابو سفیان پرسید قصد کجا دارید؟ گفتند: در پی آذوقه به مدینه میرویم. گفت: آیا پیام مرا به محمد میرسانی تا فردا در بازار عکاظ بار همین شتران شما را از کشمش پر کنم؟ گفتند: آری. گفت: چون به نزد محمد رسیدید به او بگوئید ما همگی اتفاق داشتیم که بر اصحاب او دوباره حمله آریم تا جمع آنها را از بیخ و بن برکنیم و نابود سازیم. ابو سفیان این گفت و راه مکه را پیش گرفت و سواران در حمراء الاسد به پیامبر عبور کردند و گفته ابو سفیان را برای آن حضرت بازگو نمودند. رسول اکرم و اصحاب گفتند: حسبنا اللَّه و نعم الوکیل. و پس از سه روز که گذشته بود راه مدینه را پیش گرفتند و
ص: 41
ذلک بمعاویة بن المغیرة بن العاص (1) و أبی غرة الجمحی (2).
هذا قول أکثر المفسرین
و قال مجاهد و عکرمة نزلت هذه الآیات فی غزاة بدر الصغری و ذلک أن أبا سفیان قال یوم أحد حین أراد أن ینصرف یا محمد موعدنا بیننا و بینک موسم بدر الصغری لقابل إن شئت (3) فقال رسول الله صلی الله علیه و آله ذلک بیننا و بینک فلما کان العام المقبل خرج أبو سفیان فی أهل مکة حتی نزل مجنة من ناحیة من مر الظهران (4) ثم ألقی الله علیه الرعب فبدا له فی الرجوع فلقی نعیم بن مسعود الأشجعی و قد قدم معتمرا فقال له أبو سفیان إنی واعدت محمدا و أصحابه أن نلتقی بموسم بدر الصغری و إن هذه عام جدب فلا یصلح لنا إلا عام نرعی فیه الشجر و نشرب فیه اللبن و قد بدا لی أن لا أخرج إلیها و أکره أن یخرج محمد و لا أخرج أنا فیزیدهم ذلک جرأة فالحق بالمدینة فثبطهم و لک عندی عشرة من الإبل أضعها علی یدی سهیل بن عمرو فأتی نعیم المدینة فوجد الناس یتجهزون لمیعاد أبی سفیان فقال لهم بئس الرأی رأیتم أتوکم فی دیارکم و قرارکم فلم یفلت منکم إلا شرید فتریدون أن تخرجوا و قد جمعوا لکم عند الموسم فو الله لا یفلت منکم أحد فکره أصحاب رسول الله الخروج فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و الذی نفسی بیده لأخرجن و لو وحدی فأما الجبان فإنه رجع و أما الشجاع فإنه تأهب للقتال و قال حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ فخرج رسول الله صلی الله علیه و آله فی أصحابه حتی وافوا بدر الصغری و هو ماء لبنی کنانة و کان (5) موضع سوق لهم فی الجاهلیة یجتمعون إلیها فی کل عام ثمانیة أیام فأقام ببدر ینتظر أبا سفیان
ص: 42
در مسیر معاویه بن مغیره بن عاص و ابو غرّه جمحی را به اسارت گرفت. و این قول اکثر مفسرین است. مجاهد و عکرمه گویند: این آیات در غزوه بدر صغری نازل شد. و داستان از این قرار است که: ابو سفیان در روز احد موقعی که میخواست به مکه بازگردد گفت: ای محمد موعد ما با شما موسم بدر صغرای آینده است اگر طالب باشی. پیامبر فرمود: همان موعد ما. چون سال بعد شد ابو سفیان با اهل مکه بیرون شد و در مجنة از نواحی ظهران فرود آمد. خداوند رعبی بر دل وی افکند و از کار خود پشیمان شد و نعیم بن مسعود اشجعی را که برای عمره آمده بود ملاقات کرد به او گفت: من با محمد و اصحابش مواعده گزارده ام که امروز در بدر صغری با آنها برخورد کنم ولی اکنون سال خشکی است و جنگ بر ما صلاح نیست مگر در سالی که باران زیاد و زمین سبز باشد که درختان را سیراب کنیم و شیر بسیار داشته باشیم و لذا از خروج و جنگ در امسال پشیمانم ولی از طرفی نمیخواهم که محمد به جنگ ما بیرون آید و من به جنگ نروم که این کار موجب جرأت وی و مسلمین خواهد شد. اینک به مدینه برو و آنها را از جنگ بترسان و بر حذر بدار و من ده شتر پاداش به تو خواهم داد و شتران را در نزد سهیل بن عمرو میگزارم. نعیم به مدینه آمد و مردم را دید که برای جنگ ابو سفیان آماده میشوند. به مسلمانان گفت:
این تصمیم شما درست نیست زیرا اهل مکه به خانه ها و سرزمین شما آمدند و از شما جز رمقی باقی نگزاردند اکنون میخواهید شما به سوی آنها بروید که همه قدرت خود را به جنگ شما بسیج کرده اند و در قرارگاه به انتظار شمایند و به خدا قسم احدی از شما را باقی نخواهند گزارد. یاران پیامبر از رهسپار شدن برای جنگ منصرف شدند اما پیامبر فرمود: به خدا قسم اگر تنها باشم به قرارگاه جنگ خواهم رفت و اکنون هر که میترسد بماند و هر کس شجاع است با من آماده جنگ شود که خداوند ما را کفایت میکند و بهترین وکیل است. آن حضرت از مدینه بیرون شد تا به بدر صغری رسید و بدر صغری چاهی بود متعلق به بنی کنانه و نیز بازار ایشان بود در جاهلیت که در آنجا در هر سال هشت روز گرده میآمدند. پیامبر در بدر اقامت کرد و در انتظار ابو سفیان نشست.
ص: 42
و قد انصرف أبو سفیان من مجنة إلی مکة فسماهم أهل مکة جیش السویق و قالوا إنما خرجتم تشربون السویق و لم یلق رسول الله صلی الله علیه و آله و أصحابه أحد من المشرکین ببدر و وافقوا السوق و کانت لهم تجارات فباعوها و أصابوا الدرهم (1) درهمین و انصرفوا إلی المدینة سالمین غانمین- و قد روی ذلک أبو الجارود عن الباقر علیه السلام.
المعنی. (2) الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ أی أطاعوا الله فی أوامره و أطاعوا رسوله مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ أی نالهم الجراح یوم أحد لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ بطاعة رسول الله صلی الله علیه و آله و إجابته إلی الغزو وَ اتَّقَوْا معاصی الله لهم أَجْرٌ عَظِیمٌ أی ثواب جزیل الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ فی المعنی بالناس الأول ثلاثة أقوال أحدها أنهم الرکب الذین دسهم أبو سفیان إلی المسلمین لیجبنوهم عند منصرفهم من أحد لما أرادوا الرجوع إلیهم عن ابن عباس و ابن إسحاق و قد مضت قصتهم.
و الثانی أنه نعیم بن مسعود الأشجعی و هو قول أبی جعفر و أبی عبد الله علیهما السلام.
و الثالث أنهم المنافقون عن السدی.
إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ المعنی به أبو سفیان و أصحابه عند أکثر المفسرین أی جمعوا جموعا کثیرة لکم و قیل جمعوا الآلات و الرحال و إنما عبر بلفظ الواحد عن الجمع فی قوله قالَ لَهُمُ النَّاسُ لأمرین أحدهما أنه قد جاءهم من جهة الناس فأقیم کلامه مقام کلامهم و سمی باسمهم.
و الآخر أنه لتفخیم الشأن فَاخْشَوْهُمْ أی فخافوهم ثم بین سبحانه أن ذلک القول زادهم إیمانا و ثباتا علی دینهم و إقامة علی نصر نبیهم بأن قال
ص: 43
ابو سفیان از مجنّۀ به مکه باز گشت. این لشکر به نام لشکر سویق مشهور شد زیرا مردم به آنها میگفتند: شما برای خاییدن سویق بیرون شدید. و خلاصه پیامبر و یارانش با هیچ مشرک در بدر برخورد نکردند ولی در بازار بنی کنانه خرید و فروشی کردند و منافعی بردند به طوری که سرمایه های مسلمین دو برابر شد و سالم و سودمند به مدینه بازگشتند. این مطلب را ابو الجارود از امام باقر علیه السلام نقل کرده است.
«الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ» یعنی کسانی که اوامر خداوند را اطاعت کنند. و از پیامبر فرمان میبرند. «مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ» پس از آنکه در احد جراحت یافتند. «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ» به کسانی که نیکی نمودند با اطاعت از پیامبر خدا و اجابت او برای رفتن به جنگ. «وَ اتَّقَوْا» از معاصی خدا پرهیز کردند. «لهم أَجْرٌ عَظِیمٌ» یعنی ثوابی بزرگ است. «الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ» در مراد از این مردم سه قول است:
1. سوارانی که ابو سفیان پس از بازگشت از احد به طرف مسلمانان فرستاد که ایشان را از تعقیب مشرکین منصرف کرده و بترسانند که قصه آنها گذشت- (از ابن عباس و ابن اسحاق).
2. مراد نعیم بن مسعود اشجعی است. (از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام).
3. یعنی منافقان (از سدی).
«إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ» به باور بیشتر مفسران مراد از این (الناس) ابی سفیان و سپاه اوست. یعنی ابو سفیان و سپاهش علیه شما جماعتهای بسیار گرد آورده اند. و گفته اند: ابزار جنگ و مردان جنگی علیه شما جمع آوری کرده اند. در عبارت «قال لهم الناس» از دو جهت با لفظ مفرد از جمع تعبیر کرده است:
1. او از جانب مردمانی آمد و به نیابت از آنان سخن گفت و نام آنها (الناس) بر او اطلاق شده است.
2. برای تعظیم کار او به صورت جمع ذکر شده است. «فَاخْشَوْهُمْ» از ایشان بترسید. سپس خداوند میفرماید که این قول مزید ایمان و ثبات آنها در راه دین و نصرت پیامبر گردید.
ص: 43
فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ أی کافینا الله (1) و ولینا و حفیظنا و المتولی لأمرنا وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ أی نعم الکافی و المعتمد و الملجأ الذی یوکل إلیه الأمور فَانْقَلَبُوا أی فرجع النبی صلی الله علیه و آله و من معه من أصحابه بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ أی بعافیة من السوء و تجارة رابحة لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ أی قتل عن السدی و مجاهد و قیل النعمة هاهنا الثبوت علی الإیمان فی طاعة الله و الفضل الربح فی التجارة عن الزجاج و قیل أقل ما یفعله الله تعالی بالخلق فهو نعمة و ما زاد علی ذلک فهو الموصوف بأنه فضل و الفرق بین النعمة و المنفعة أن النعمة لا تکون نعمة إلا إذا کانت حسنة و المنفعة قد تکون حسنة و قد تکون قبیحة و هذا لأن النعمة تستحق بها الشکر و لا یستحق الشکر بالقبیح وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ بالخروج إلی لقاء العدو وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ علی المؤمنین. (2) قوله تعالی فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ أقول قد مر تفسیره فی باب جوامع الغزوات.
قوله وَ لا تَهِنُوا أی لا تضعفوا قال الطبرسی قیل نزلت فی الذهاب إلی بدر الصغری لموعد أبی سفیان یوم أحد و قیل نزلت یوم أحد فی الذهاب خلف أبی سفیان لموعد أبی سفیان و عسکره إلی حمراء الأسد.
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ عِکْرِمَةُ لَمَّا أَصَابَ الْمُسْلِمُونَ مَا أَصَابَهُمْ یَوْمَ أُحُدٍ وَ صَعِدَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْجَبَلَ جَاءَ أَبُو سُفْیَانَ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ لَنَا یَوْمٌ وَ لَکُمْ یَوْمٌ فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَجِیبُوهُ فَقَالَ الْمُسْلِمُونَ لَا سَوَاءٌ قَتْلَانَا فِی الْجَنَّةِ وَ قَتْلَاکُمْ فِی النَّارِ فَقَالَ أَبُو سُفْیَانَ
لَنَا عُزَّی وَ لَا عُزَّی لَکُمْ
فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قُولُوا
اللَّهُ مَوْلَانَا وَ لَا مَوْلَی لَکُمْ
فَقَالَ أَبُو سُفْیَانَ
ص: 44
«فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ» یعنی گفتند که خداوند کفایت کننده و ولی و حافظ و متولی امور ماست. «وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» نیکو کفایت کننده و نیکو پناه و معتمدی است که امور به او واگذار شود. «فَانْقَلَبُوا» یعنی پیامبر و همراهانش برگشتند. «بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ» یعنی با سلامت از هر ناراحتی و رنج و با تجارت سود بخش. «لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» یعنی قتل (از سدی و مجاهد). و گفته اند: مراد از نعمت در اینجا ثبات قدم در راه دین و اطاعت خداست و مراد از فضل سود تجاری است. (از زجاج). و گفته اند: حداقل چیزی که خدا برای ضرورت بنده می دهد نعمت است و اضافه بر آن هر چه عنایت کند فضل او میباشد و فرق بین نعمت و منفعت این است که نعمت، نعمت نخواهد بود مگر اینکه حسنه باشد ولی منفعت گاه حسن است و گاه قبیح، زیرا نعمت استحقاق شکر دارد و شکر بر قبیح جایز نیست. «وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ» با رهسپار شدن برای رویارویی با دشمن. «وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ» یعنی خداوند بر مردم مؤمن فضلی عظیم دارد.
تفسیر این فرموده خداوند «فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ» در باب جوامع غزوههای پیامبر ذکر کردیم.
«وَ لا تَهِنُوا» طبرسی گوید: برخی گویند: این آیه، به مناسبت رفتن مسلمانان به سوی بدر صغری که ابو سفیان در جنگ احد، قرار گذاشته بود، نازل شده است و برخی گفته اند: به مناسبت تعقیب سپاهیان ابو سفیان، پس از شکست احد و رفتن مسلمانان تا «حمراء الاسد» نازل گشته است.
ابن عباس و عکرمه گویند: هنگامی که در روز جنگ احد، مسلمانان گرفتار آن شکست گردیدند و پیامبر بر قله کوه، صعود فرمود، ابو سفیان چنین گفت: ای محمد، ما را روزی است و شما را روزی بود! پیامبر بزرگوار اسلام فرمود: او را پاسخ دهید. مسلمانان گفتند: ولی ما و شما برابر نیستیم و روز شکست ما با روز شکست شما فرق دارد. کشتگان ما در بهشت و کشتگان شما در جهنم هستند. ابو سفیان گفت:
ما را بت عزی است و شما را چنین بتی نیست. پیامبر فرمود: شما بگویید:
خداوند مولای ماست و شما را مولایی نیست.
ابو سفیان گفت:
ص: 44
اعْلُ هُبَلُ.
فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قُولُوا اللَّهُ أَعْلَی وَ أَجَلُّ.
فقال أبو سفیان موعدنا و موعدکم بدر الصغری و نام المسلمون و بهم الکلوم و فیهم نزلت إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ الآیة و فیهم نزلت إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ الآیة لأن الله تعالی أمرهم علی ما بهم من الجراح أن یتبعوهم و أراد بذلک إرهاب المشرکین فخرجوا إلی حمراء الأسد و بلغ المشرکین ذلک فأسرعوا حتی دخلوا مکة.
فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ أی فی طلب المشرکین إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ مما ینالکم من الجراح منهم فَإِنَّهُمْ یعنی المشرکین یَأْلَمُونَ أیضا مما ینالهم منکم من الجراح و الأذی کَما تَأْلَمُونَ من جراحهم و أذاهم وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ الظفر عاجلا و الثواب آجلا علی ما ینالکم منهم ما لا یَرْجُونَ علی ما ینالهم منکم. (1) قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ قد مر تفسیره فی باب قصة بدر.
قمیئة کسفینة مهموز اعل هبل أی صر عالیا بغلبة عابدیک علی منکریک و الطارق النجم أی آباؤنا فی الشرف و العلو کالنجم و النمارق جمع النمرقة بضم النون و الراء و کسرها و هی الوسادة و الوامق المحب أی نفارقکم فراق المعادی لا فراق المحب و المراد المفارقة و المعانقة بعد الحرب إذا (2) کان الخطاب لأصحابه و إن کان للمسلمین فالمراد المعانقة عند الحرب و الأحابیش هم أحیاء من القارة انضموا إلی بنی لیث فی محاربتهم قریشا و التحبش التجمع و قیل حالفوا قریشا تحت جبل یسمی حبشیا فسمی بذلک و الکبول القصیر و فی بعض النسخ الدهر فی الکیول بالیاء المثناة التحتانیة و هو کعیوق
ص: 45
زنده و جاوید باد هبل!
پیامبر فرمود: بگویید:
خداوند برتر و بالاتر است.
ابو سفیان گفت: قرار ملاقات ما در روز بدر صغری است. مسلمانان با جراحتهای بسیاری که برداشته بودند، به خواب رفتند. از این رو این آیه نازل گردید: «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ» و نیز «إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ» زیرا منظور خداوند متعال این بود که با بدن مجروح، دشمنان را تعقیب کنند و مشرکان را بیمی و وحشتی در دل افکنند. آنها نیز امر خدا را گردن نهادند و با بدنهای مجروح تا «حمراء الاسد» مشرکین را دنبال کردند. مشرکین با شنیدن این خبر، با سرعتی هر چه بیشتر بتاختند و خود را به مکه رسانیدند.
«فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ» یعنی در تعقیب مشرکان. «إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ» اگر شما از زخم و جراحتها دردمند شده و رنج می کشید، «فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ» آنان نیز از زخم ها و جراحتها- همچون شما- درد می کشند و رنج می برند. «وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ» با این تفاوت که شما از خداوند بزرگ امیدوارید که در این جهان به شما پیروزی و ظفر بخشد و به واسطه این سختیها و دردها و زخمها در عالم دیگر به شما پاداش دهد، ولی آنان در مقابل این جراحتها و زخمها امید هیچ گونه پاداشی از جانب خداوند متعال ندارند.
تفسیر آیه «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّه» در باب داستان بدر بیان شد.
توضیح
«قمیئۀ» با همزه و بر وزن سفینۀ است. «اعل هبل» یعنی والا و جاوید باشی ای هبل به واسطه پیروزی کسانی که تو را میپرستند بر کسانی که تو را انکار میکنند. «الطارق» به معنای ستاره است. یعنی: پدران ما در بزرگی و بلندمرتبگی همچون ستاره هستند. «النمارق» جمع «النمرقۀ» با ضمه نون و ضمه و کسره راء به معنای بالش است. «الوامق» یعنی دوستدار. بدین معنا که: همچون دشمن از شما جدا میشویم نه مانند دوستدار. مقصود جدایی و همبستری پس از جنگ است، اگر مخاطب یارانش خودش باشد اما اگر مخاطب مسلمانان باشند، مقصود رویارویی در جنگ است. «الاحابیش» قبیلههایی از قارّۀ بودند که در جنگ با قریش به بنی لیث پیوستند. «التحبّش» به معنای گردهمایی است. و گفتهاند: اینان با قریش در کنار کوهی به نام (حبشیّا) با قریش پیمان بستند و از این جهت بدین اسم، نامگذاری شد. «الکبول» یعنی کوتاه قد. در برخی نسخهها: «الدهر فی الکیّول» با یاء ذکر شده که بر وزن (عیّوق)
ص: 45
آخر الصفوف و هو أصوب أی أن لا أقیم فی جمیع دهری و عمری فی آخر الصفوف بل أتقدمها و الکواعب جمع الکاعب و هی الجاریة حین یبدو ثدیها للنهود أردفتم أی لم تأسروهن فتجعلوهن خلفکم علی الإبل لتذهبوا بهن و الشرید الطرید المتفرق المنهزم و یقال نکیت فی العدو إذا أکثرت فیهم الجراح و القتل فوهنوا لذلک و قد یهمز و أبعد للسمع أی یذهب الخبر به إلی البلاد البعید فیصیر سببا لرعبهم فکنت إذا غلب أی غلبه الوجع حملته عقبة أی نوبة عینة رسول الله صلی الله علیه و آله أی جاسوسه و فی بعض النسخ بالباء الموحدة و فی القاموس العیبة من الرجل موضع سره و هو أظهر.
صفقتهم أی بیعتهم معه أعفاک فیهم أی لم یأمرک بقتالهم یتحرقون علیکم أی یلتهبون غیظا أو یحکون أسنانهم علیکم غضبا تهد راحلتی أی تقع و تخر من هد الحائط إذا وقع و الجرد بالضم جمع الجریدة و هی من الخیل جماعة جردت من سائرها لوجه أو هو جمع الأجرد یقال فرس أجرد إذا رقت شعرته و قصرت و هو مدح و الأبابیل الجماعات الکثیرة و یقال جاءت إبلک أبابیل أی فرقا تردی أی الجرد یقال ردی الفرس یردی إذا رجم الأرض بحوافره رجما بین العدو و المشی الشدید بأسد أی مع أسد و التنابلة جمع تنبل کدرهم أو تنبال بالکسر و هما القصیر و لعله استعیر للجبان أو الکسلان کما هو المعروف فی لغة العجم و الخرق بالضم جمع الأخرق و هو من لا یحسن العمل و المعاذیل جمع المعذال و قیل المعذول و هو الملوم.
و عدوا مصدر لفعل محذوف أی أعدو عدوا حال کونی أظن الأرض مائلة.
لما سموا أی علوا برئیس و هو الرسول و الغطمطة اضطراب موج البحر و غلیان الصدور و التغطمط صوت معه بحح و البطحاء مسیل واسع فیه دقاق الحصی و الجیل بالکسر الصنف من الناس و فی بعض النسخ بالخاء و یقال فعله ضاحیة أی علانیة و الإربة بالکسر الحیلة و المعقول العقل یقال عقل یعقل عقلا و معقولا و الوخش بفتح الواو و سکون الخاء المعجمة الردی
ص: 46
به معنای پشت سپاه است. و این معنا درستتر است. یعنی: تا پایان عمرم در پشت و انتهای صف جنگ قرار نمیگیرم. «الکواعب» جمع کاعب به معنای کنیزی است که سینههایش برآمده شود. «اردفتم» یعنی این کنیزان و زنان را اسیر نکردید تا پشت سر خود بر شتر سوار کرده و با خود ببرید. «الشرید» آواره و شکستخورده است. و گفته میشود: «نکیت فی العدو» هرگاه کشتار و جراحت بسیاری بر دشمن وارد کنی و در نتیجه آن ضعیف و سست گردند. و گاهی با همزه میآید. «و ابعد للسمع» یعنی: خبر آن به نقاط دوردست میرود و موجب رعب و وحشت آنها میشود. «فکنت اذا غلب» یعنی شدت درد بر او چیره شد. «عقبۀ» یعنی به نوبت. «عینۀ رسول الله» یعنی جاسوس پیامبر. در برخی نسخهها با باء ذکر شده و در قاموس آمده است: «العیبۀ من الرجل» محرم اسرار مرد است که این وجه آشکارتر است.
«صفقتهم» یعنی معامله آنها با او. «اعفاک فیهم» یعنی تو را به جنگ با آنها امر نکرد. «یتحرقّون علیکم» یعنی از خشم میسوزد، یا از روی خشم دندان میخایند. «تهدّ راحلتی» یعنی بر زمین افتاد. که از «هدّ الحائط» میباشد هرگاه دیوار فرو بریزد. «الجُرد» با ضمه جمع (الجریدۀ) به معنای گروهی از اسبان است که به خاطر دلیلی از دیگر اسبان متمایز شده است. یا جمع (الاجرد) است. گفته میشود: فرس أجرد: هرگاه یالش نازک و کوتاه شود. که این ویژگی مثبتی در اسب است. «الابابیل» گروههای بسیار است و گفته میشود: جاءت ابلک ابابیل: یعنی شترانت گروه گروه آمدند. «تردی» به معنای (الجرد) میباشد گفته میشود: ردی الفرس یردی: هرگاه با سُم زمین را بکوبد و (رجما) مابین دویدن و حرکت سریع است. «بأسد» یعنی همراه با شیر. «التنابلۀ» جمع (تنبل) بر وزن درهم یا (تنبال) به معنای کوتاه قامت است. و شاید برای ترسو و تنبل استعاره آورده شده است که در زبان ایرانیان به این معنا مشهور است. «الخرق» با ضمه جمع (الاخرق) به معنای کسی است که کاری را خوب انجام نمیدهد و «المعاذیل» جمع (المعذال) است و گفته شده جمع (المعذول) به معنای سرزنش شده است.
«عدواً» مصدر برای فعل محذوف است یعنی: به شدت میدویدم درحالی که گمان میکردم زمین کج شده است. «لما سموا» یعنی رهبری را که پیامبر است ارج نهادند و بالا بردند. «الغطمطۀ» اضطراب امواج دریا است و نیز به معنای کینه و خشم دل میباشد. «التغطمط» به معنای صدای گرفته است. «البطحاء» سیلگاه که در آن شن و ماسه و سنگریزه باشد. «الجیل» با کسره جیم گروهی از مردم است. و در برخی نسخهها با خاء ذکر شده است و گفته میشود: «فعله ضاحیۀ» یعنی آشکار کاری را انجام داد. «الاربۀ» با کسره به معنای زیرکی و حیلهگری است. «المعقول» به معنای عقل و خرد است. گفته میشود: عقل یعقل عقلاً و معقولاً. «الوخش» با فتحه واو و سکون خاء به معنای هر چیز پست است
ص: 46
من کل شی ء و رذال الناس و سقاطهم للواحد و الجمع و المذکر و المؤنث و فی بعض النسخ بالحاء المهملة أی لیسوا بمستوحشین و الأول أظهر و القیل بالکسر القول.
کا، الکافی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَّی عَلَی حَمْزَةَ وَ کَفَّنَهُ لِأَنَّهُ کَانَ جُرِّدَ (1).
یه،من لا یحضره الفقیه اسْتُشْهِدَ حَنْظَلَةُ بْنُ أَبِی عَامِرٍ الرَّاهِبُ بِأُحُدٍ فَلَمْ یَأْمُرِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِغُسْلِهِ وَ قَالَ رَأَیْتُ الْمَلَائِکَةَ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ تُغَسِّلُ حَنْظَلَةَ بِمَاءِ الْمُزْنِ (2) فِی صِحَافٍ مِنْ فِضَّةٍ فَکَانَ یُسَمَّی غَسِیلَ الْمَلَائِکَةِ (3).
فس، تفسیر القمی وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (4)- فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: سَبَبُ نُزُولِ هَذِهِ الْآیَةِ أَنَّ قُرَیْشاً خَرَجَتْ مِنْ مَکَّةَ تُرِیدُ حَرْبَ رَسُولِ اللَّهِ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَبْتَغِی مَوْضِعاً لِلْقِتَالِ.
قَوْلُهُ إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا (5) نَزَلَتْ فِی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَیٍّ وَ قَوْمٍ مِنْ أَصْحَابِهِ اتَّبَعُوا رَأْیَهُ فِی تَرْکِ الْخُرُوجِ وَ الْقُعُودِ (6) عَنْ نُصْرَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ وَ کَانَ سَبَبُ غَزْوَةِ أُحُدٍ أَنَّ قُرَیْشاً لَمَّا رَجَعَتْ مِنْ بَدْرٍ إِلَی مَکَّةَ وَ قَدْ أَصَابَهُمْ مَا أَصَابَهُمْ مِنَ الْقَتْلِ وَ الْأَسْرِ لِأَنَّهُ قُتِلَ مِنْهُمْ سَبْعُونَ وَ أُسِرَ مِنْهُمْ سَبْعُونَ فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَی مَکَّةَ قَالَ أَبُو سُفْیَانَ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ لَا تَدَعُوا نِسَاءَکُمْ یَبْکِینَ عَلَی قَتْلَاکُمْ (7) فَإِنَ
ص: 47
و به معنای مردمان پست و فرومایه است. این کلمه برای مفرد و جمع و مذکر و مؤنث یکسان است. و در برخی نسخهها با حاء ذکر شده است یعنی: آنها ترسان و هراسان نیستند. و معنای اول آشکارتر است. «القیل» با کسره به معنای گفته و قول است.
روایات
روایت1.
کافی: ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر حمزه نماز گزارد و او را کفن کرد زیرا او را برهنه کرده بودند. (1)
روایت2.
من لا یحضره الفقیه: حنظلة بن أبی عامر بن جنگ احد به شهادت برسد، پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله امر به غسل دادن او نکرد و فرمود: من فرشتگان را میان آسمان و زمین میبینم که حنظله را با آبی بسیار سفید و پاکیزه که در لگنهای نقره است غسل میدهند و از آن زمان او را غسیل الملائکه نامیدند. (2)
روایت3.
تفسیر قمی: ابو بصیر از امام صادق علیه السلام در باره سبب نزول این آیه «إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتال وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم» روایت کرده است که فرمود: قریش به قصد جنگ با رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکه خارج شدند. پیامبر هم خارج شد و به دنبال مکانی می گشت تا با آنها بجنگد.
«إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا» در باره عبدالله بن اُبیّ و کسانی نازل شدند از نظر او در باره بیرون نرفتن برای جنگ و یاری نکردن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از او تبعیت کردند. گوید: دلیل جنگ أُحُد این بود که وقتی قریش از جنگ بدر به مکه برگشتند به خاطر اتفاقی که برای آنها افتاده بود، یعنی هفتاد کشته و هفتاد اسیر داده بودند، پس از برگشت، ابوسفیان به آنها گفت: ای گروه قریش! اجازه ندهید که زنان شما بر کشته شدگان شما گریه کنند. زیرا
ص: 47
الْبُکَاءَ وَ الدَّمْعَةَ إِذَا خَرَجَتْ أَذْهَبَتِ (1) الْحُزْنَ وَ الْحُرْقَةَ وَ الْعَدَاوَةَ لِمُحَمَّدٍ وَ یَشْمَتُ بِنَا مُحَمَّدٌ وَ أَصْحَابُهُ فَلَمَّا غَزَوْا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ أُحُدٍ أَذِنُوا لِنِسَائِهِمْ بَعْدَ ذَلِکَ فِی الْبُکَاءِ وَ النَّوْحِ فَلَمَّا أَرَادُوا أَنْ یَغْزُوا رَسُولَ اللَّهِ إِلَی أُحُدٍ سَارُوا فِی حُلَفَائِهِمْ مِنْ کِنَانَةَ وَ غَیْرِهَا فَجَمَعُوا الْجُمُوعَ وَ السِّلَاحَ وَ خَرَجُوا مِنْ مَکَّةَ فِی ثَلَاثَةِ آلَافِ فَارِسٍ وَ أَلْفَیْ رَاجِلٍ وَ أَخْرَجُوا مَعَهُمُ النِّسَاءَ یُذَکِّرْنَهُمْ وَ یُحَثِّثْنَهُمْ عَلَی حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (2) وَ أَخْرَجَ أَبُو سُفْیَانَ هِنْدَ بِنْتَ عُتْبَةَ وَ خَرَجَتْ مَعَهُمْ عَمْرَةُ بِنْتُ عَلْقَمَةَ الْحَارِثِیَّةُ (3) فَلَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَلِکَ جَمَعَ أَصْحَابَهُ وَ أَخْبَرَهُمْ أَنَّ قُرَیْشاً قَدْ تَجَمَّعَتْ تُرِیدُ الْمَدِینَةَ وَ حَثَّ أَصْحَابَهُ عَلَی الْجِهَادِ وَ الْخُرُوجِ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَیٍّ وَ قَوْمٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَا تَخْرُجْ مِنَ الْمَدِینَةِ حَتَّی نُقَاتِلَ فِی أَزِقَّتِهَا فَیُقَاتِلَ الرَّجُلُ الضَّعِیفُ وَ الْمَرْأَةُ وَ الْعَبْدُ وَ الْأَمَةُ عَلَی أَفْوَاهِ السِّکَکِ وَ عَلَی السُّطُوحِ فَمَا أَرَادَنَا قَوْمٌ قَطُّ فَظَفِرُوا بِنَا وَ نَحْنُ فِی حُصُونِنَا وَ دُورِنَا وَ مَا خَرَجْنَا إِلَی أَعْدَائِنَا قَطُّ إِلَّا کَانَ الظَّفَرُ لَهُمْ عَلَیْنَا فَقَامَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ وَ غَیْرُهُ مِنَ الْأَوْسِ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا طَمِعَ فِینَا أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ وَ نَحْنُ مُشْرِکُونَ نَعْبُدُ الْأَصْنَامَ فَکَیْفَ یَطْمَعُونَ فِینَا وَ أَنْتَ فِینَا لَا حَتَّی نَخْرُجَ إِلَیْهِمْ (4) فَنُقَاتِلَهُمْ فَمَنْ قُتِلَ مِنَّا کَانَ شَهِیداً وَ مَنْ نَجَا مِنَّا کَانَ قَدْ جَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَقَبِلَ رَسُولُ اللَّهِ قَوْلَهُ وَ خَرَجَ مَعَ نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ یَبْتَغُونَ مَوْضِعاً لِلْقِتَالِ (5) کَمَا قَالَ اللَّهُ وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی قَوْلِهِ إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ
ص: 48
گریه و اشک، وقتی خارج شود، ناراحتی و سوز دل و دشمنی محمد صلی الله علیه و آله را از بین می برد و محمد و یارانش خوشحال می شوند. وقتی با رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز احد جنگیدند، آن گاه به زنانشان اجازه دادند که گریه و شیون کنند. وقتی قریش خواستند در جنگ احُد با رسول خدا صلی الله علیه و آله بجنگند، نزد هم پیمانهای خود، مانند کنانه و دیگران رفتند. آنها به جمع آوری افراد و اسلحه پرداختند و با سه هزار سواره و دو هزار پیاده از مکه خارج شدند و زنان را با خودشان بردند تا (شکست بدر) را به آنها یادآوری نمایند و به جنگ با رسول خدا صلی الله علیه و آله تشویق کنند. ابوسفیان هم، هند دختر عتبه را با خود برد. عمره، دختر علقمه حارثیه هم با آنها رفت. وقتی خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، یاران خود را جمع کرد و به آنها فرمود که خداوند به او خبر داده است که قریش جمع شده اند و می خواهند مدینه را بگیرند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یاران خود را برای جهاد و خروج از شهر تشویق کرد. عبدالله بن ابی و گروهش گفتند: ای رسول خدا! از شهر خارج نشو تا در کوچه های شهر با آنها بجنگیم و افراد ضعیف و زنان و بردگان و کنیزان هم بتوانند در دهانه کوچه ها و پشت بامها با آنها بجنگند؛ هرگز نشده است که قومی به ما حمله بکند و ما در دژها و خانه های خودمان باشیم و از آنها شکست بخوریم؛ هرگز نشده است که برای جنگ با دشمنان به بیرون رفته باشیم، مگر این که شکست خورده ایم و آنها بر ما پیروز شده اند. در مقابل، سعد بن معاذ رحمة الله علیه و دیگر افراد قبیله اوس گفتند: ای رسول خدا! تا حالا نشده است که احدی از عربها به ما طمع بکند، در حالی که ما مشرک بودیم و بتها را می پرستیدیم. اکنون، چگونه به ما طمع کرده اند، در حالی که تو در میان ما هستی؟ نه، نمی شود؛ باید برای جنگ با آنها از شهر خارج شویم، هر کس از ما کشته شد، شهید شده است و هر کس نجات یافت در راه خدا جهاد کرده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن او را پذیرفت و با تعدادی از یارانش از شهر خارج شدند و به دنبال مکانی می گشتند تا در آن جا با دشمن بجنگند. خداوند در این زمینه می فرماید: «وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّیءُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعدَ لِلْقِتَالِ» تا آیه «إِذْ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ
ص: 48
مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا (1) یَعْنِی عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أُبَیٍّ وَ أَصْحَابَهُ (2) فَضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ عَسْکَرَهُ مِمَّا یَلِی طَرِیقَ الْعِرَاقِ (3) وَ قَعَدَ عَنْهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَیٍّ وَ قَوْمُهُ (4) وَ جَمَاعَةٌ مِنَ الْخَزْرَجِ اتَّبَعُوا رَأْیَهُ وَ وَافَتْ قُرَیْشٌ إِلَی أُحُدٍ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَدَّ أَصْحَابَهُ وَ کَانُوا سَبْعَمِائَةِ رَجُلٍ فَوَضَعَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُبَیْرٍ فِی خَمْسِینَ مِنَ الرُّمَاةِ عَلَی بَابِ الشِّعْبِ وَ أَشْفَقَ أَنْ یَأْتِیَ کَمِینُهُمْ مِنْ ذَلِکَ الْمَکَانِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُبَیْرٍ وَ أَصْحَابِهِ إِنْ رَأَیْتُمُونَا قَدْ هَزَمْنَاهُمْ حَتَّی أَدْخَلْنَاهُمْ مَکَّةَ فَلَا تَبْرَحُوا مِنْ هَذَا الْمَکَانِ وَ إِنْ رَأَیْتُمُوهُمْ قَدْ هَزَمُونَا حَتَّی أَدْخَلُونَا الْمَدِینَةَ فَلَا تَبْرَحُوا وَ الْزَمُوا مَرَاکِزَکُمْ وَ وَضَعَ أَبُو سُفْیَانَ عَلَیْهِ اللَّعْنَةُ خَالِدَ بْنَ الْوَلِیدِ عَلَیْهِ اللَّعْنَةُ فِی مِائَتَیْ فَارِسٍ کَمِیناً فَقَالَ لَهُ (5) إِذَا رَأَیْتُمُونَا قَدِ اخْتَلَطْنَا بِهِمْ فَاخْرُجُوا عَلَیْهِمْ مِنْ هَذَا الشِّعْبِ حَتَّی تَکُونُوا مِنْ وَرَائِهِمْ فَلَمَّا أَقْبَلَتِ الْخَیْلُ وَ اصْطَفُّوا وَ عَبَّأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَصْحَابَهُ دَفَعَ الرَّایَةَ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَحَمَلَتِ (6) الْأَنْصَارُ کُلُّهُمْ عَلَی مُشْرِکِی قُرَیْشٍ فَانْهَزَمُوا هَزِیمَةً قَبِیحَةً وَ وَقَعَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی سَوَادِهِمْ وَ انْحَطَّ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ فِی مِائَتَیْ فَارِسٍ فَلَقِیَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُبَیْرٍ فَاسْتَقْبَلُوهُمْ بِالسِّهَامِ فَرَجَعَ (7) وَ نَظَرَ أَصْحَابُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُبَیْرٍ إِلَی أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَنْتَهِبُونَ (8) سَوَادَ الْقَوْمِ قَالُوا لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُبَیْرٍ مَا یُقِیمُنَا هَاهُنَا وَ قَدْ غَنِمُوا أَصْحَابُنَا وَ نَبْقَی نَحْنُ بِلَا غَنِیمَةٍ فَقَالَ لَهُمْ عَبْدُ اللَّهِ اتَّقُوا اللَّهَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ تَقَدَّمَ إِلَیْنَا أَنْ لَا نَبْرَحَ فَلَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُ وَ أَقْبَلَ یَنْسَلُّ رَجُلٌ فَرَجُلٌ حَتَّی أَخْلَوْا (9) مَرَاکِزَهُمْ
ص: 49
مِنکُمْ أَن تَفْشَلاَ» که منظور از آیه، عبدالله بن ابی و یارانش می باشند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پایگاه خود را در جایی قرار داد که راه عراق از آن جا می گذرد. عبدالله بن ابی و یاران او و گروهی از خزرج که از نظر او پیروی کرده بودند، دست از یاری پیامبر برداشتند. قریش به منطقه احُد رسیدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله یارانش را شمرده بود. آنها هفتصد مرد بودند. عبدالله بن جُبیر را با پنجاه تیرانداز بر ورودی درّه احد گماشت، از ترس این که کمین دشمن از آن جا وارد شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله به عبدالله بن جُبیر و یارانش گفت: اگر دیدید که ما آنها را شکست دادیم و حتی داخل مکّه بردیم، از این جا تکان نخورید و اگر دیدید که آنها ما را شکست دادند و ما را تا داخل مدینه بردند، همان جا بمانید و سنگرهای خود را ترک نکنید. ابوسفیان، خالد بن ولید را با دویست سواره در کمین گذاشت و به آنها گفت: هر وقت دیدید که با هم درآمیختیم، از این دره به آنها یورش ببرید تا در پشت سرِ آنها قرار بگیرید. وقتی سوارکاران آمدند و انتخاب شدند و رسول خدا صلی الله علیه و آله یارانش را آماده جنگ کرد، و پرچم را به دست علی علیه السلام سپرد، انصار بر مشرکان قریش حمله کردند و به آنها شکست سختی وارد کردند و یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله به دنبال آنها افتادند. خالد بن ولید با دویست سوارکار سرازیر شد. عبدالله بن جبیر او را دید و آنها را تیرباران کرد و آنها برگشتند. یاران عبدالله بن جبیر دیدند که یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله به غارت اموال دشمن مشغول هستند. به عبدالله بن جبیر گفتند: چرا ما را این جا نگه داشته ای، در حالی که دوستان ما در حال جمع آوری غنیمت هستند و ما بدون غنیمت می مانیم. عبدالله به آنها گفت: از خدا بترسید، رسول خدا صلی الله علیه و آله قبلاً به ما گفته است که از این جا تکان نخوریم. آنان حرف او را گوش نکردند و یکی یکی رفتند و سنگرهایشان را خالی کردند.
ص: 49
وَ بَقِیَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جُبَیْرٍ فِی اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا وَ قَدْ کَانَتْ رَایَةُ قُرَیْشٍ مَعَ طَلْحَةَ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ الْعَبْدَرِیِّ مِنْ بَنِی عَبْدِ الدَّارِ فَبَرَزَ وَ نَادَی یَا مُحَمَّدُ تَزْعُمُونَ أَنَّکُمْ تُجَهِّزُونَّا بِأَسْیَافِکُمْ إِلَی النَّارِ وَ نُجَهِّزُکُمْ بِأَسْیَافِنَا إِلَی الْجَنَّةِ فَمَنْ شَاءَ أَنْ یَلْحَقَ بِجَنَّتِهِ فَلْیَبْرُزْ إِلَیَّ فَبَرَزَ إِلَیْهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ هُوَ یَقُولُ.
یَا طَلْحُ إِنْ کُنْتُمْ کَمَا تَقُولُ***لَکُمْ خُیُولٌ وَ لَنَا نُصُولٌ. (1)
فَاثْبُتْ لِنَنْظُرَ أَیُّنَا الْمَقْتُولُ***وَ أَیُّنَا أَوْلَی بِمَا تَقُولُ
فَقَدْ أَتَاکَ الْأَسَدُ الصَّئُولُ
بِصَارِمٍ لَیْسَ بِهِ (2) فُلُولٌ*** یَنْصُرُهُ الْقَاهِرُ (3) وَ الرَّسُولُ
فَقَالَ طَلْحَةُ مَنْ أَنْتَ یَا غُلَامُ قَالَ أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ قَدْ عَلِمْتُ یَا قُضَمُ (4) أَنَّهُ لَا یَجْسُرُ عَلَیَّ أَحَدٌ غَیْرُکَ فَشَدَّ عَلَیْهِ طَلْحَةُ فَضَرَبَهُ فَاتَّقَاهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ بِالْحَجَفَةِ ثُمَّ ضَرَبَهُ (5) أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی فَخِذَیْهِ فَقَطَعَهُمَا جَمِیعاً فَسَقَطَ عَلَی ظَهْرِهِ وَ سَقَطَتِ الرَّایَةُ (6) فَذَهَبَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ لِیُجْهِزَ عَلَیْهِ فَحَلَّفَهُ بِالرَّحِمِ
ص: 50
عبدالله بن جبیر با دوازده نفر باقی ماند. پرچم قریش در دست طلحه بن ابی طلحه عدوی از بنی عبدالدار بود. او پیش آمد و فریاد زد: ای محمّد صلی الله علیه و آله! می پندارید که شما با شمشیرهایتان ما را به جهنّم می فرستید و ما با شمشیرهایمان شما را به بهشت می فرستیم؟ پس هر کس می خواهد وارد بهشت شود باید به نبرد من بیاید. علی علیه السلام برای نبرد با او پیش رفت و می گفت:
ای طلحه! اگر همان گونه هستی که می گویی، شما اسبانی دارید و ما تیرها و سرنیزه ها
باش تا ببینیم، کدام یک از ما کشته می شود، و کدام یک از ما شایسته تریم بدان چه می گویی
شیر دلاور، به جنگ تو آمده است.
با شمشیر تیزی که هرگز به خود، کندی نمی گیرد، خداوند توانا و رسول او یاری اش می کنند.
طلحه گفت: تو کیستی ای جوان؟ گفت: من علی بن ابی طالب هستم. گفت: ای «قضم»! تو می دانی که جز تو کسی جرأت نبرد با من را ندارد. طلحه به او حمله کرد و ضربه زد و امام علی علیه السلام با سپر، آن را دفع کرد. سپس علی علیه السلام به رانش ضربه زد و هر دو پای او را قطع کرد و با پشت بر زمین افتاد و پرچم نیز از دستش سقوط کرد. علی علیه السلام رفت تا کارش را یکسره سازد. طلحه، او را به خویشاوندی قسم داد.
ص: 50
فَانْصَرَفَ عَنْهُ فَقَالَ الْمُسْلِمُونَ أَ لَا أَجْهَزْتَ عَلَیْهِ قَالَ قَدْ ضَرَبْتُهُ ضَرْبَةً لَا یَعِیشُ مِنْهَا أَبَداً ثُمَّ أَخَذَ الرَّایَةَ أَبُو سَعِیدِ (1) بْنُ أَبِی طَلْحَةَ فَقَتَلَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ سَقَطَتْ رَایَتُهُ إِلَی الْأَرْضِ فَأَخَذَهَا عُثْمَانُ بْنُ أَبِی طَلْحَةَ فَقَتَلَهُ عَلِیٌّ وَ سَقَطَتِ الرَّایَةُ إِلَی الْأَرْضِ فَأَخَذَهَا مُسَافِعُ (2) بْنُ أَبِی طَلْحَةَ فَقَتَلَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ سَقَطَتِ الرَّایَةُ إِلَی الْأَرْضِ فَأَخَذَهَا الْحَارِثُ بْنُ أَبِی طَلْحَةَ فَقَتَلَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ سَقَطَتِ الرَّایَةُ إِلَی الْأَرْضِ فَأَخَذَهَا عُزَیْرُ بْنُ (3) عُثْمَانَ فَقَتَلَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ سَقَطَتِ الرَّایَةُ إِلَی الْأَرْضِ فَأَخَذَهَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَمِیلَةَ (4) بْنِ زُهَیْرٍ فَقَتَلَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ سَقَطَتِ الرَّایَةُ إِلَی الْأَرْضِ فَقَتَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ التَّاسِعَ (5) مِنْ بَنِی عَبْدِ الدَّارِ وَ هُوَ أَرْطَأَةُ بْنُ شُرَحْبِیلَ مُبَارَزَةً وَ سَقَطَتِ الرَّایَةُ إِلَی الْأَرْضِ فَأَخَذَهَا مَوْلَاهُمْ صُؤَابٌ فَضَرَبَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی یَمِینِهِ فَقَطَعَهَا وَ سَقَطَتِ الرَّایَةُ إِلَی الْأَرْضِ فَأَخَذَهَا بِشِمَالِهِ فَضَرَبَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی شِمَالِهِ فَقَطَعَهَا فَسَقَطَتِ الرَّایَةُ إِلَی الْأَرْضِ فَاحْتَضَنَهَا بِیَدَیْهِ الْمَقْطُوعَتَیْنِ ثُمَّ قَالَ یَا بَنِی عَبْدِ الدَّارِ هَلْ أَعْذَرْتُ فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ فَضَرَبَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی رَأْسِهِ فَقَتَلَهُ (6) وَ سَقَطَتِ الرَّایَةُ إِلَی الْأَرْضِ فَأَخَذَتْهَا عَمْرَةُ بِنْتُ عَلْقَمَةَ الْحَارِثِیَّةُ فَنَصَبَتْهَا وَ انْحَطَّ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ عَلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُبَیْرٍ وَ قَدْ فَرَّ أَصْحَابُهُ وَ بَقِیَ فِی نَفَرٍ قَلِیلٍ فَقَتَلُوهُمْ عَلَی بَابِ الشِّعْبِ وَ اسْتَقْفُوا (7) الْمُسْلِمِینَ فَوَضَعُوا فِیهِمُ السَّیْفَ وَ نَظَرَتْ (8) قُرَیْشٌ
ص: 51
علی علیه السلام هم از کشتن او منصرف شد. مسلمانان گفتند: چرا کارش را تمام نکردی؟ گفت: ضربه ای به او زدم که هرگز از آن جان سالم به در نمی برد. پس از او، ابو سعید بن ابی طلحه، پرچم را به دست گرفت. علی علیه السلام او را هم کشت و پرچم بر زمین افتاد. سپس عثمان بن ابی طلحه آن را برداشت علی علیه السلام او را هم کشت و پرچم بر زمین افتاد. سپس مسافع بن ابی طلحه، آن را برداشت. علی علیه السلام او را هم کشت و پرچم بر زمین افتاد. پس از او حارث بن ابی طلحه، آن را برداشت. علی علیه السلام او را هم کشت و پرچم بر زمین افتاد. پس از او، ابو عزیز بن عثمان، پرچم را برداشت. علی علیه السلام او را هم کشت و پرچم بر زمین افتاد. سپس عبدالله بن جمیلة بن زهیر، پرچم را به دست گرفت. علی علیه السلام او را هم کشت و پرچم بر زمین افتاد. علی علیه السلام نهمین نفر از بنی عبد الدار را هم به قتل رساند و او ارطاة بن شرحبیل بود و باز هم پرچم بر زمین افتاد. آن گاه، خادم آنها، صؤاب پرچم را به دست گرفت. علی علیه السلام به دست راست او ضربه زد و آن را قطع کرد و پرچم بر زمین افتاد. صؤاب با دست چپ خود آن را برداشت. علی علیه السلام به دست چپش ضربه زد و آن را قطع کرد و پرچم بر زمین افتاد. سپس با دو دست بریده خود پرچم را بغل کرد و گفت: ای بنی عبد الدار! آیا وظیفه خود را آن گونه که باید انجام دادم؟ آن گاه، علی علیه السلام ضربه ای بر سر او زد و او را کشت و باز هم پرچم بر زمین افتاد. سپس عمره، دختر علقمه حارثیه، آن را برداشت و به دست گرفت. از سوی دیگر، خالد بن ولید بر عبدالله بن جبیر که یارانش فرار کرده بودند و فقط چند نفر معدود مانده بودند، حمله کرد و آنها را در محل ورودی درّه، کشت و به تعقیب مسلمانان پرداخت و آنان را نیز کشت. قریش
ص: 51
فِی هَزِیمَتِهَا إِلَی الرَّایَةِ قَدْ رُفِعَتْ فَلَاذُوا بِهَا وَ أَقْبَلَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ یَقْتُلُهُمْ (1) وَ انْهَزَمَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَزِیمَةً قَبِیحَةً وَ أَقْبَلُوا یَصْعَدُونَ فِی الْجِبَالِ وَ فِی کُلِّ وَجْهٍ فَلَمَّا رَأَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْهَزِیمَةَ کَشَفَ الْبَیْضَةَ عَنْ رَأْسِهِ فَقَالَ (2) إِلَیَّ إِنِّی (3) أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِلَی أَیْنَ تَفِرُّونَ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ.
وَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ مَعْنَی قَوْلِ طَلْحَةَ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ لَمَّا بَارَزَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَا قُضَمُ (4) قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ بِمَکَّةَ لَمْ یَجْسُرْ عَلَیْهِ أَحَدٌ لِمَوْضِعِ أَبِی طَالِبٍ وَ أَغْرَوْا بِهِ الصِّبْیَانَ وَ کَانُوا إِذَا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ یَرْمُونَهُ بِالْحِجَارَةِ وَ التُّرَابِ وَ شَکَا ذَلِکَ إِلَی عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا خَرَجْتَ فَأَخْرِجْنِی مَعَکَ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مَعَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَتَعَرَّضَ الصِّبْیَانُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَعَادَتِهِمْ فَحَمَلَ عَلَیْهِمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ کَانَ یَقْضَمُهُمْ (5) فِی وُجُوهِهِمْ وَ آنَافِهِمْ وَ آذَانِهِمْ فَکَانَ الصِّبْیَانُ یَرْجِعُونَ بَاکِینَ إِلَی آبَائِهِمْ وَ یَقُولُونَ قَضِمَنَا عَلِیٌّ قَضِمَنَا عَلِیٌّ (6) فَسُمِّیَ لِذَلِکَ الْقُضَمَ (7).
وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی وَاثِلَةَ (8) شَقِیقِ بْنِ سَلَمَةَ قَالَ: کُنْتُ أُمَاشِی عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ إِذْ سَمِعْتُ مِنْهُ هَمْهَمَةً فَقُلْتُ لَهُ مَهْ یَا عُمَرُ فَقَالَ وَیْحَکَ أَ مَا تَرَی الْهِزَبْرَ الْقُثَمَ بْنَ الْقُثَمِ وَ الضَّارِبَ (9) بِالْبُهَمِ الشَّدِیدَ عَلَی مَنْ طَغَا وَ بَغَی (10) بِالسَّیْفَیْنِ وَ الرَّایَةِ فَالْتَفَتُّ فَإِذَا
ص: 52
که در حال فرار بودند، به پرچم نگاه کردند و چون دیدند که برافراشته شده است، به آن پناه بردند. خالد بن ولید جلو آمد و شروع به کشتن یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله نمود. این گونه بود که یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شکست سختی خوردند و شروع به بالا رفتن از کوه کردند و از همه طرف آن بالا رفتند. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله آن شکست را دید، کلاه خود را از سر خود بیرون آورد و گفت: بدانید که من رسول خدا هستم، از خدا و رسول او به کجا فرار می کنید؟
ابن ابی عمیر از هشام نقل کرده است که از امام صادق علیه السلام پرسیدند: هنگامی که علی علیه السلام در حال مبارزه با طلحه بن ابی طلحه بود، طلحه به او گفت: «ای قُضم». معنای این حرف چیست؟ فرمود: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله در مکه بود، به خاطر حمایت ابوطالب، هیچ کس نمی توانست به او جسارت کند. بنابراین کودکان را وادار می کردند که وقتی پیامبر بیرون می آید، به سوی او سنگ و کلوخ پرتاب کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این موضوع را به علی علیه السلام گفت و شکوه و گلایه نمود. علی علیه السلام گفت: پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا، وقتی بیرون رفتی مرا نیز با خودت ببر. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیرون رفت و علی علیه السلام هم همراه او بود. بچه ها بر طبق عادت همیشگی خود، مزاحم رسول خدا صلی الله علیه و آله شدند. علی علیه السلام به آنها حمله کرد و پی در پی، سر و صورت و بینی و گوشهای آنها را به گوشه دندان مؤاخذه می نمود. بچه ها، گریان به نزد پدرانشان می رفتند و می گفتند: علی، ما را کتک زده است. و به همین خاطر «قُضم» نامیده شد.
ابو واثلۀ شقیق بن سلمه نقل کرده است که با عمر بن خطّاب قدم می زدم که سر و صدایی از او شنیدم. به او گفتم: دست بردار! چه شده ای عمر؟ گفت: وای بر تو! آیا آن شیر غرّان و آن جنگاور زاده جنگ را نمی بینی؟ آن که با شجاعت شدید بر کسانی که طغیان می کنند و فاسدند، با دو شمشیر و پرچم می تازد. نگاه کردم و دیدم که
ص: 52
هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَقُلْتُ لَهُ یَا عُمَرُ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ ادْنُ مِنِّی أُحَدِّثْکَ عَنْ شَجَاعَتِهِ وَ بَطَالَتِهِ (1) بَایَعْنَا النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَوْمَ أُحُدٍ عَلَی أَنْ لَا نَفِرَّ وَ مَنْ فَرَّ مِنَّا فَهُوَ ضَالٌّ وَ مَنْ قُتِلَ مِنَّا فَهُوَ شَهِیدٌ وَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله زَعِیمُهُ إِذْ حَمَلَ عَلَیْنَا مِائَةُ صِنْدِیدٍ تَحْتَ کُلِّ صِنْدِیدٍ مِائَةُ رَجُلٍ أَوْ یَزِیدُونَ فَأَزْعَجُونَا عَنْ طَاحُونَتِنَا (2) فَرَأَیْتُ عَلِیّاً کَاللَّیْثِ یَتَّقِی الذَّرَّ (3) إِذْ قَدْ حَمَلَ کَفّاً (4) مِنْ حَصًی فَرَمَی بِهِ فِی وُجُوهِنَا ثُمَّ قَالَ شَاهَتِ الْوُجُوهُ وَ قُطَّتْ وَ بُطَّتْ وَ لُطَّتْ إِلَی أَیْنَ تَفِرُّونَ إِلَی النَّارِ فَلَمْ نَرْجِعْ ثُمَّ کَرَّ عَلَیْنَا الثَّانِیَةَ وَ بِیَدِهِ صَفِیحَةٌ یَقْطُرُ مِنْهَا الْمَوْتُ فَقَالَ بَایَعْتُمْ ثُمَّ نَکَسْتُمْ فَوَ اللَّهِ لَأَنْتُمْ أَوْلَی بِالْقَتْلِ مِمَّنْ أَقْتُلُ فَنَظَرْتُ إِلَی عَیْنَیْهِ کَأَنَّهُمَا سَلِیطَانِ یَتَوَقَّدَانِ نَاراً أَوْ کَالْقَدَحَیْنِ الْمَمْلُوَّیْنِ دَماً فَمَا ظَنَنْتُ إِلَّا وَ یَأْتِی عَلَیْنَا کُلِّنَا فَبَادَرْتُ أَنَا إِلَیْهِ مِنْ بَیْنِ أَصْحَابِی فَقُلْتُ یَا أَبَا الْحَسَنِ اللَّهَ اللَّهَ فَإِنَّ الْعَرَبَ تَفِرُّ وَ تَکُرُّ وَ إِنَّ الْکَرَّةَ تَنْفِی الْفَرَّةَ فَکَأَنَّهُ اسْتَحْیَا فَوَلَّی بِوَجْهِهِ (5) عَنِّی فَمَا زِلْتُ أُسَکِّنُ رَوْعَةَ فُؤَادِی فَوَ اللَّهِ مَا خَرَجَ ذَلِکَ الرُّعْبُ مِنْ قَلْبِی حَتَّی السَّاعَةِ وَ لَمْ یَبْقَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَّا أَبُو دُجَانَةَ سِمَاکُ بْنُ خَرَشَةَ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ کُلَّمَا حَمَلَتْ طَائِفَةٌ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اسْتَقْبَلَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَیَدْفَعُهُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُهُمْ حَتَّی انْقَطَعَ سَیْفُهُ وَ بَقِیَتْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَسِیبَةُ بِنْتُ کَعْبٍ الْمَازِنِیَّةُ وَ کَانَتْ تَخْرُجُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی غَزَوَاتِهِ تُدَاوِی الْجَرْحَی وَ کَانَ ابْنُهَا مَعَهَا فَأَرَادَ أَنْ یَنْهَزِمَ وَ یَتَرَاجَعَ فَحَمَلَتْ عَلَیْهِ فَقَالَتْ یَا بُنَیَّ إِلَی أَیْنَ تَفِرُّ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ فَرَدَّتْهُ فَحَمَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ فَقَتَلَهُ فَأَخَذَتْ سَیْفَ ابْنِهَا فَحَمَلَتْ عَلَی الرَّجُلِ فَضَرَبَتْهُ (6) عَلَی فَخِذِهِ فَقَتَلَتْهُ فَقَالَ
ص: 53
او علی بن ابی طالب علیه السلام می باشد. به او گفتم: ای عمر! او علی بن ابی طالب است. گفت: به من نزدیک شو تا از شجاعت ها و پهلوانی هایش برایت تعریف کنم: با پیامبر صلی الله علیه و آله در جنگ أحد، پیمان بستیم که فرار نکنیم و هر کس فرار کند، گمراه است و هر کس از ما کشته شود، شهید است و پیامبر رهبر او. ناگهان صد گروه جنگی به ما حمله کردند که هر گروه، صد نفر یا بیشتر بودند و ما را از آسیاب مرگ می ترساندند. علی علیه السلام را دیدم که چون شیر در میان گرد و غبار بود. مشتی از سنگریزه را برداشت و آن را به صورت ما پاشید و گفت: چهره هایتان زشت و بریده و شکافته و محروم باد! به کجا فرار می کنید. به آتش جهنّم؟ اما ما برنگشتیم. بار دوم بر ما هجوم آورد و در دستش شمشیر پهنی بود که مرگ از آن می چکید. او گفت: بیعت کردید، امّا عهد و پیمان شکستید. به خدا قسم که شما، از آنهایی که می کشم، برای کشته شدن سزاوارتر هستید. به چشمهایش نگاه کردم. مانند دو چراغ نورانی و یا دو جام پر از خون می درخشیدند. ترسیدم که به سر وقت ما بیاید و به ما حمله کند. در میان یارانم به نزد او رفتم و گفتم: ای ابوالحسن! تو را به خدا، عرب حمله می کند و فرار می کند، جنگ و گریز دارد، حمله مجددش فرار را از بین می برد. گویی که خجالت کشید و چهرها ش را از ما برگرداند و همچنان در آن ترس و وحشت به سر می برم و تا این لحظه، آن ترس از قلبم بیرون نرفته است. با رسول خدا صلی الله علیه و آله کسی نمانده بود به جز ابودجانه انصاری و سماک بن خرشه و امیر المؤمنین علیه السلام. هر گاه گروهی به رسول خدا صلی الله علیه و آله حمله می کردند، امیر المؤمنین علیه السلام به استقبال آنها می رفت و مانع حمله آنها به رسول خدا صلی الله علیه و آله می شد و آنها را می کشت، تا این که شمشیرش شکست. نسیبه، دختر کعب مازنی به همراه رسول خدا باقی ماند. او در جنگها با رسول خدا صلی الله علیه و آله می رفت و زخمی ها را درمان می کرد. پسرش نیز به همراه او بود و ترسیده بود و می خواست برگردد. به پسرش حمله کرد و گفت: ای پسر! از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله به کجا فرار می کنی؟ با این حرف، او را باز گردانید. مردی به پسر او حمله کرد و او را کشت. آن گاه شمشیر پسرش را برداشت و به آن مرد حمله کرد و به رانش ضربه زد و او را کشت. در این هنگام،
ص: 53
رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَارَکَ اللَّهُ عَلَیْکِ یَا نَسِیبَةُ.
وَ کَانَتْ تَقِی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِصَدْرِهَا وَ ثَدْیَیْهَا (1) حَتَّی أَصَابَتْهَا جِرَاحَاتٌ کَثِیرَةٌ وَ حَمَلَ ابْنُ قَمِیئَةَ (2) عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ أَرُونِی مُحَمَّداً لَا نَجَوْتُ إِنْ نَجَا فَضَرَبَهُ عَلَی حَبْلِ عَاتِقِهِ وَ نَادَی قَتَلْتُ مُحَمَّداً وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّی وَ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی رَجُلٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ قَدْ أَلْقَی تُرْسَهُ خَلْفَ ظَهْرِهِ وَ هُوَ فِی الْهَزِیمَةِ فَنَادَاهُ یَا صَاحِبَ التُّرْسِ أَلْقِ تُرْسَکَ وَ مُرَّ (3) إِلَی النَّارِ فَرَمَی بِتُرْسِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا نَسِیبَةُ خُذِی التُّرْسَ فَأَخَذَتِ التُّرْسَ وَ کَانَتْ تُقَاتِلُ الْمُشْرِکِینَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَقَامُ نَسِیبَةَ أَفْضَلُ مِنْ مَقَامِ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ.
فَلَمَّا انْقَطَعَ سَیْفُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ جَاءَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ یُقَاتِلُ بِالسِّلَاحِ وَ قَدِ انْقَطَعَ سَیْفِی فَدَفَعَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَیْفَهُ ذَا الْفَقَارِ فَقَالَ قَاتِلْ بِهَذَا وَ لَمْ یَکُنْ یَحْمِلُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَحَدٌ إِلَّا اسْتَقْبَلَهُ (4) أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَإِذَا رَأَوْهُ رَجَعُوا فَانْحَازَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی نَاحِیَةِ أُحُدٍ فَوَقَفَ وَ کَانَ الْقِتَالُ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ وَ قَدِ انْهَزَمَ أَصْحَابُهُ فَلَمْ یَزَلْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ یُقَاتِلُهُمْ حَتَّی أَصَابَهُ فِی وَجْهِهِ وَ رَأْسِهِ وَ صَدْرِهِ وَ بَطْنِهِ وَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ تِسْعُونَ جِرَاحَةً فَتَحَامَوْهُ (5) وَ سَمِعُوا مُنَادِیاً (6) مِنَ السَّمَاءِ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ.
فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (7) فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَ اللَّهِ الْمُوَاسَاةُ
ص: 54
رسول خدا صلی الله علیه و آله به او گفت: «احسنت بر تو ای نسیبه».
او با دست و سینه و پستانش از رسول خدا محافظت می کرد تا این که زخمهای بسیاری بر او وارد شد. ابن قمیئه به رسول خدا صلی الله علیه و آله حمله کرد و گفت: محمد صلی الله علیه و آله را به من نشان بدهید. مرگ بر من باد اگر او زنده بماند. سپس ضربه ای به رگ گردن او زد و فریاد زد: به لات و عزّی قسم، محمّد را کشتم. رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردی از مهاجرین که در حال فرار بود و سپر خود را پشت سرش قرار داده بود، نگاه کرد و گفت: ای صاحب سپر! آن را به طرف من پرت کن و خودت به جهنم برو. او سپرش را پرت کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به نسیبه گفت: «ای نسیبه! سپر را بردار». او سپر را برداشت و با مشرکین به مبارزه پرداخت. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «جایگاه نسیبه از جایگاه فلان و فلان فلان، برتر است.»
وقتی شمشیر امیر المؤمنین علیه السلام شکست، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: مرد با شمشیر می جنگد، در حالی که شمشیر من شکسته است. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله شمشیر خود، ذوالفقار را به او داد و گفت: «با این بجنگ». هر کس به رسول خدا صلی الله علیه و آله حمله می کرد، امیر المؤمنین به پیشواز او می رفت و وقتی او را می دیدند، بر می گشتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله به گوشه ای از کوه احد پناه برد و آن جا ایستاد. جنگ یک طرفه شده بود و یارانش شکست خورده بودند. اما علی علیه السلام همچنان با آنها می جنگید تا این که، صورت و سر و سینه و شکم و دستها و پاهایش، نود زخم برداشت و همچنان از او فرار می کردند. آنان شنیدند که کسی از آسمان فریاد می زند:
«لا سیف الا ذوالفقار ولا فتی الا علی» جز ذوالفقار، شمشیر نیست و جز علی جوانمرد یافت نمی شود.
آن گاه جبرئیل بر محمد صلی الله علیه و آله نازل شد و فرمود: ای محمّد! به خدا قسم، این همراهی و همدردی واقعی می باشد.
ص: 54
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَنِّی مِنْهُ وَ هُوَ مِنِّی فَقَالَ جَبْرَئِیلُ وَ أَنَا مِنْکُمَا.
وَ کَانَتْ هِنْدٌ بِنْتُ عُتْبَةَ فِی وَسَطِ الْعَسْکَرِ فَکُلَّمَا انْهَزَمَ رَجُلٌ مِنْ قُرَیْشٍ دَفَعَتْ إِلَیْهِ مِیلًا وَ مُکْحُلَةً وَ قَالَتْ إِنَّمَا أَنْتَ امْرَأَةٌ فَاکْتَحِلْ بِهَذَا.
وَ کَانَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ یَحْمِلُ عَلَی الْقَوْمِ فَإِذَا رَأَوْهُ انْهَزَمُوا وَ لَمْ یَثْبُتْ لَهُ أَحَدٌ وَ کَانَتْ هِنْدٌ بِنْتُ عُتْبَةَ عَلَیْهَا اللَّعْنَةُ قَدْ أَعْطَتْ وَحْشِیّاً عَهْداً لَئِنْ قَتَلْتَ مُحَمَّداً أَوْ عَلِیّاً أَوْ حَمْزَةَ لَأَعْطَیْتُکَ (لَأُعْطِیَنَّکَ) (1) رِضَاکَ وَ کَانَ وَحْشِیٌّ عَبْداً لِجُبَیْرِ بْنِ مُطْعِمٍ حَبَشِیّاً فَقَالَ وَحْشِیٌّ أَمَّا مُحَمَّدٌ فَلَا أَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ أَمَّا عَلِیٌّ فَرَأَیْتُهُ رَجُلًا حَذِراً کَثِیرَ الِالْتِفَاتِ فَلَمْ أَطْمَعْ فِیهِ فَکَمَنْتُ لِحَمْزَةَ فَرَأَیْتُهُ یَهُدُّ النَّاسَ هَدّاً فَمَرَّ بِی فَوَطِئَ عَلَی جُرُفِ (2) نَهَرٍ فَسَقَطَ فَأَخَذْتُ حَرْبَتِی فَهَزَزْتُهَا وَ رَمَیْتُهُ فَوَقَعَتْ فِی خَاصِرَتِهِ وَ خَرَجَتْ مِنْ مَثَانَتِهِ (3) فَسَقَطَ فَأَتَیْتُهُ فَشَقَقْتُ بَطْنَهُ فَأَخَذْتُ کَبِدَهُ وَ جِئْتُ بِهَا إِلَی هِنْدٍ فَقُلْتُ لَهَا هَذِهِ کَبِدُ حَمْزَةَ فَأَخَذَتْهَا فِی فَمِهَا (4) فَلَاکَتْهَا فَجَعَلَهَا اللَّهُ فِی فِیهَا مِثْلَ الدَّاغِصَةِ (5) فَلَفَظَتْهَا وَ رَمَتْ (6) بِهَا فَبَعَثَ اللَّهُ مَلَکاً فَحَمَلَهُ وَ رَدَّهُ إِلَی مَوْضِعِهِ.
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَبَی اللَّهُ أَنْ یُدْخِلَ شَیْئاً مِنْ بَدَنِ حَمْزَةَ النَّارَ.
فَجَاءَتْ إِلَیْهِ هِنْدٌ فَقَطَعَتْ مَذَاکِیرَهُ (7) وَ قَطَعَتْ أُذُنَیْهِ وَ جَعَلَتْهُمَا خُرْصَیْنِ
ص: 55
و رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «زیرا من از او هستم و او هم از من» و جبرئیل گفت: و من نیز از دو نفر هستم.
هند بن عتبه در وسط سپاه قریش بود. هر گاه مردی از قریش شکست می خورد، میل و سرمه دانی به او می داد و می گفت: تو زن هستی، با این به خودت سُرمه بزن.
حمزة بن عبدالمطلب مشغول حمله به گروهی بود. وقتی او را دیدند عقب نشینی کردند و هیچ کس نمی توانست در مقابل او مقاومت کند. هند، دختر عتبه به وحشی وعده ای داد و به او گفت: اگر محمّد و یا علی و یا حمزه را بکشی، آنچه تو را خشنود سازد به تو خواهم داد. وحشی، برده جبیر بن مطعم بود که حبشی بود. وحشی گفت: از پس محمّد بر نمی آیم، علی هم مردی دوراندیش و مراقب است، به او هم فکر نمی کنم. پس در کمین حمزه نشستم. وحشی گفت: دیدم که حمزه به شدت به مردم حمله می کند. از جلوی من رد شد و بر لبه نهری گام نهاد، ولی بر زمین افتاد. آن گاه، نیزه ام را برداشتم و آن را تکان دادم و پرتاب کردم. نیزه ام به لگن خاصره اش خورد و آغشته به خون از مثانه اش بیرون آمد. او بر زمین افتاد و من، شکمش را شکافتم و جگرش را در آوردم و آن را به هند دادم و گفتم: این جگر حمزه است. آن را در دهان خود گذاشت و جوید. اما خداوند آن را در دهان او مانند استخوان زانو سفت گردانید. به ناچار، آن را از دهان بیرون انداخت. آن گاه خداوند، فرشته ای را فرستاد، آن را برداشت و به جای اصلی خود برگرداند.
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند نخواست که چیزی از بدن حمزه، داخل آتش جهنم گردد.
آن گاه، هند به نزد حمزه رفت و عورت و گوشهایش را برید و آنها را به هم متصل
ص: 55
وَ شَدَّتْهُمَا فِی عُنُقِهَا وَ قَطَعَتْ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ تَرَاجَعَ النَّاسُ فَصَارَتْ قُرَیْشٌ عَلَی الْجَبَلِ فَقَالَ أَبُو سُفْیَانَ وَ هُوَ عَلَی الْجَبَلِ اعْلُ هُبَلُ.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قُلْ لَهُ اللَّهُ أَعْلَی وَ أَجَلُّ.
فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّهُ قَدْ أُنْعِمَ عَلَیْنَا.
فَقَالَ عَلِیٌّ بَلِ اللَّهُ أَنْعَمَ عَلَیْنَا.
ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ أَسْأَلُکَ بِاللَّاتِ وَ الْعُزَّی هَلْ قُتِلَ مُحَمَّدٌ فَقَالَ لَهُ لَعَنَکَ اللَّهُ وَ لَعَنَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی مَعَکَ وَ اللَّهِ مَا قُتِلَ وَ هُوَ یَسْمَعُ کَلَامَکَ قَالَ أَنْتَ أَصْدَقُ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ قَمِیئَةَ زَعَمَ أَنَّهُ قَتَلَ مُحَمَّداً.
وَ کَانَ عَمْرُو بْنُ قَیْسٍ (1) قَدْ تَأَخَّرَ إِسْلَامُهُ فَلَمَّا بَلَغَهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْحَرْبِ أَخَذَ سَیْفَهُ وَ تُرْسَهُ وَ أَقْبَلَ کَاللَّیْثِ الْعَادِی یَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ثُمَّ خَالَطَ الْقَوْمَ فَاسْتُشْهِدَ فَمَرَّ بِهِ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَرَآهُ صَرِیعاً بَیْنَ الْقَتْلَی فَقَالَ یَا عَمْرُو وَ أَنْتَ عَلَی دِینِکَ الْأَوَّلِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ثُمَّ مَاتَ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ عَمْرَو بْنَ ثَابِتٍ (2) قَدْ أَسْلَمَ وَ قُتِلَ فَهُوَ شَهِیدٌ قَالَ إِی وَ اللَّهِ شَهِیدٌ مَا رَجُلٌ لَمْ یُصَلِّ لِلَّهِ رَکْعَةً دَخَلَ (3) الْجَنَّةَ غَیْرَهُ.
ص: 56
گردانید و به گردن خود انداخت. در ضمن، دست و پایش را هم برید. مردم به مواضع خود برگشتند و قریش در بالای کوه مستقر شدند و ابوسفیان هم که در بالای کوه بود فریاد می زد: هُبل سربلند باد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: جوابش را بده و بگو:
«خداوند، برتر و بالاتر است.»
ابوسفیان گفت: ای علی! هُبَل به ما نعمت (بخت و اقبال) داد.
علی علیه السلام جواب داد: بلکه، خداوند به ما نعمت داده است.
ابوسفیان گفت: ای علی! به نام لات و عزّی از تو می پرسم: آیا محمد کشته شده است؟ علی علیه السلام گفت: خداوند تو را و لات و عزّی را لعنت کند. به خدا قسم که محمد کشته نشده است و اکنون، سخن تو را می شنود. گفت: تو راست می گویی. خداوند ابن قمیئه را لعنت کند. او ادّعا کرد که محمد را کشته است.
عمرو بن قیس به تازگی اسلام آورده بود. وقتی به او خبر رسید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در میدان جنگ است، شمشیر و سپر خود را برداشت و مانند شیر غرّان به جنگ رفت و می گفت: شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و محمد، فرستاده خدا است. سپس وارد جنگ شد و به شهادت رسید. مردی از انصار از مقابل او گذشت و دید که بین کشته شدگان افتاده است. به او گفت: ای عمر! آیا بر دین قبلی خودت هستی؟ گفت: نه به خدا، من شهادت می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد، فرستاده او است. سپس درگذشت. آن گاه یکی از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: ای رسول خدا! عمرو بن قیس، اسلام آورده و کشته شده است، آیا او شهید است؟ فرمود: آری، به خدا او شهید است. او تنها فردی است که یک رکعت نماز نخوانده، وارد بهشت شده است.
ص: 56
وَ کَانَ حَنْظَلَةُ بْنُ أَبِی عَامِرٍ (1) رجل (رَجُلًا) مِنَ الْخَزْرَجِ تَزَوَّجَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ الَّتِی کَانَتْ صَبِیحَتَهَا حَرْبُ أُحُدٍ بِبِنْتِ (2) عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَیِّ بْنِ سَلُولٍ وَ دَخَلَ بِهَا فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ وَ اسْتَأْذَنَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُقِیمَ عِنْدَهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ (3) فَأَذِنَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هَذِهِ الْآیَةُ فِی سُورَةِ النُّورِ وَ أَخْبَارُ أُحُدٍ فِی سُورَةِ آلِ عِمْرَانَ فَهَذَا الدَّلِیلُ عَلَی أَنَّ التَّأْلِیفَ عَلَی خِلَافِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ.
فَدَخَلَ حَنْظَلَةُ بِأَهْلِهِ وَ وَقَعَ عَلَیْهَا (4) فَأَصْبَحَ وَ خَرَجَ وَ هُوَ جُنُبٌ فَحَضَرَ الْقِتَالَ فَبَعَثَتِ امْرَأَتُهُ إِلَی أَرْبَعَةِ نَفَرٍ مِنَ الْأَنْصَارِ لَمَّا أَرَادَ حَنْظَلَةُ أَنْ یَخْرُجَ مِنْ عِنْدِهَا وَ أَشْهَدَتْ عَلَیْهِ أَنَّهُ قَدْ وَاقَعَهَا فَقِیلَ لَهَا لِمَ فَعَلْتِ ذَلِکِ قَالَتْ رَأَیْتُ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فِی نَوْمِی کَأَنَّ السَّمَاءَ قَدِ انْفَرَجَتْ فَوَقَعَ فِیهَا حَنْظَلَةُ ثُمَّ انْضَمَّتْ فَعَلِمْتُ أَنَّهَا الشَّهَادَةُ فَکَرِهْتُ أَنْ لَا أُشْهِدَ عَلَیْهِ فَحَمَلَتْ مِنْهُ فَلَمَّا حَضَرَ (5) الْقِتَالَ نَظَرَ إِلَی أَبِی سُفْیَانَ عَلَی فَرَسٍ یَجُولُ بَیْنَ الْعَسْکَرِ (6) فَحَمَلَ عَلَیْهِ فَضَرَبَ (7) عُرْقُوبَ فَرَسِهِ فَاکْتَسَعَتِ الْفَرَسُ وَ سَقَطَ أَبُو سُفْیَانَ إِلَی الْأَرْضِ وَ صَاحَ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ أَنَا أَبُو سُفْیَانَ وَ هَذَا (8)
ص: 57
حنظله بن ابی عامر، مردی از قبیله خزرج بود. او در همان شب که فردایش جنگ احُد به وقوع پیوست، با دختر عبدالله بن ابی سلول، ازدواج کرد و همان شب با او به خلوت رفت و از رسول خدا صلی الله علیه و آله اجازه گرفت که نزد زن خود بماند و خداوند، این آیه را نازل کرد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعهُ علَی أَمْرٍ جَامِع لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ» (1) {جز این نیست که مؤمنان کسانی اند که به خدا و پیامبرش گرویده اند و هنگامی که با او بر سر کاری اجتماع کردند، تا از وی کسب اجازه نکنند، نمی روند. در حقیقت، کسانی که از تو کسب اجازه می کنند، آنانند که به خدا و پیامبرش ایمان دارند. پس چون برای برخی از کارهایشان از تو اجازه خواستند، به هر کس از آنان که خواستی اجازه ده} و بر طبق همین آیه، رسول خدا صلی الله علیه و آله به او اجازه داد. این آیه در سوره نور است در حالی که اخبار جنگ اُحد در سوره آل عمران است. این دلیلی است که قرآن بر خلاف آن روندی که خداوند نازل کرده، جمع آوری شده است.
حنظله با همسرش همبستر شد و هنگام صبح، در حالی که جُنُب بود، از خانه خارج گردید و در جنگ حاضر شد. وقتی حنظله خواست از منزل خارج شود، زنش به دنبال چهار نفر از انصار فرستاد و از او شهادت گرفت که با او همبستر شده است. از او پرسیدند: چرا این کار را کردی؟ گفت: دیشب در خواب دیدم که آسمان شکافته شد و حنظله از آن بالا رفت و سپس آسمان بسته شد. پس دانستم که معنای آن، شهادت است و دوست داشتم شاهد بیاورم که از او باردار هستم. وقتی حنظله، وارد جنگ شد، ابوسفیان را دید که سوار بر اسبی در میان صفها می چرخد. به او حمله کرد و بر ساق پای اسب او زد. اسب بر زمین افتاد و ابوسفیان هم از اسب سقوط کرد و فریاد زد: ای گروه قریش! من ابوسفیان هستم
ص: 57
حَنْظَلَةُ یُرِیدُ قَتْلِی وَ عَدَا أَبُو سُفْیَانَ وَ مَرَّ حَنْظَلَةُ فِی طَلَبِهِ فَعَرَضَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَطَعَنَهُ فَمَشَی إِلَی الْمُشْرِکِ فِی طَعْنِهِ (1) فَضَرَبَهُ فَقَتَلَهُ وَ سَقَطَ حَنْظَلَةُ إِلَی الْأَرْضِ بَیْنَ حَمْزَةَ وَ عَمْرِو بْنِ الْجَمُوحِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حِزَامٍ وَ جَمَاعَةٍ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَأَیْتُ الْمَلَائِکَةَ تَغْسِلُ حَنْظَلَةَ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ بِمَاءِ الْمُزْنِ فِی صَحَائِفَ (2) مِنْ ذَهَبٍ فَکَانَ یُسَمَّی غَسِیلَ الْمَلَائِکَةِ.
وَ رُوِیَ أَنَّ مُغِیرَةَ بْنَ الْعَاصِ کَانَ رَجُلًا أَعْسَرَ فَحَمَلَ (3) فِی طَرِیقِهِ إِلَی أُحُدٍ ثَلَاثَةَ أَحْجَارٍ فَقَالَ بِهَذِهِ أَقْتُلُ مُحَمَّداً فَلَمَّا حَضَرَ الْقِتَالَ نَظَرَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بِیَدِهِ السَّیْفُ فَرَمَاهُ (4) بِحَجَرٍ فَأَصَابَ بِهِ (5) رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَقَطَ السَّیْفُ مِنْ یَدِهِ فَقَالَ قَتَلْتُهُ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّی فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ کَذَبَ لَعَنَهُ اللَّهُ فَرَمَاهُ بِحَجَرٍ آخَرَ فَأَصَابَ جَبْهَتَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ اللَّهُمَّ حَیِّرْهُ فَلَمَّا انْکَشَفَ النَّاسُ تَحَیَّرَ فَلَحِقَهُ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ فَقَتَلَهُ وَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَی ابْنِ قَمِیئَةَ الشَّجَرَ فَکَانَ یَمُرُّ بِالشَّجَرِ فَیَقَعُ فِی وَسَطِهَا فَتَأْخُذُ مِنْ لَحْمِهِ فَلَمْ یَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّی صَارَ مِثْلَ الصِّرِّ وَ مَاتَ لَعَنَهُ اللَّهُ.
وَ رَجَعَ الْمُنْهَزِمُونَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ (6) یَعْنِی وَ لَمَّا یَرَ لِأَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ عَلِمَ قَبْلَ ذَلِکَ مَنْ یُجَاهِدُ وَ مَنْ لَا یُجَاهِدُ فَأَقَامَ الْعِلْمَ مَقَامَ الرُّؤْیَةِ لِأَنَّهُ یُعَاقِبُهُمْ (7) بِفِعْلِهِمْ لَا بِعِلْمِهِ.
ص: 58
و این حنظله می خواهد مرا بکشد. ابوسفیان دوید و حنظله هم به دنبالش روان شد. مردی از مشرکان در جلوی او ظاهر شد و به او نیزه زد و با همان نیزه که در بدن او بود به طرف آن مشرک رفت و به او ضربه ای زد و او را کشت. حنظله هم در میان حمزه و عمرو بن جموح و عبدالله بن حزام و گروهی از انصار، بر زمین افتاد. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «دیدم که فرشتگان در بین آسمان و زمین، حنظله را با آب باران در جامهای طلایی می شویند». به همین خاطر «غسیل الملائکه» نامیده شد؛ یعنی غسل داده شده به دست فرشتگان.
روایت شده است که مغیرة بن عاص، چپ دست بود. او هنگام رفتن به جنگ احد، سه سنگ با خود برد و گفت: با اینها محمّد صلی الله علیه و آله را می کشم. وقتی وارد کارزار شد، به رسول خدا صلی الله علیه و آله نگاه کرد که شمشیر به دست داشت. سنگی به طرف او انداخت که به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله خورد و شمشیر از دستش افتاد. او گفت: به لات و عزّی قسم که پیغمبر را کشتم. امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: دروغ گفتی، خداوند تو را لعنت کند. سنگ دیگری به سوی رسول خدا پرت کرد که به پیشانی او اصابت کرد. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خدایا او را سرگردان کن». وقتی مردم، ظاهر شدند، او سرگردان و متحیّر شد. آن گاه عمّار بن یاسر او را تعقیب کرده و او را کشت. خداوند درخت را بر ابن قمیئه، مسلُط گردانید. از کنار آن درخت می گذشت که در وسط درخت گیر کرد و آن درخت، گوشت او را می کشید. او همچنان در آن حالت بود که تقریباً مانند «صرّ» (پرنده ای کوچک و زرد رنگ مانند گنجشک) شده بود و در همان حالت، لعنت خدا بر او باد، هلاک شد.
یاران شکست خورده رسول خدا صلی الله علیه و آله از جنگ برگشتند و خداوند بر پیامبر خود این آیه را نازل فرمود: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ» یعنی هنوز ندیده بود، چرا که خداوند عز و جل، قبل از آن می دانست که چه کسی جهاد می کند و چه کسی جهاد نمی کند. در این آیه به جای فعل دیدن از فعل دانستن استفاده کرده است؛ زیرا خداوند، مردم را با کارهای آنها مؤاخذه می کند، نه با علم خودش.
ص: 58
قَوْلُهُ تَعَالَی وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ (1) الْآیَةَ- وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی قَوْلِهِ وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ (2) فَإِنَّ الْمُؤْمِنِینَ لَمَّا أَخْبَرَهُمُ اللَّهُ بِالَّذِی فَعَلَ بِشُهَدَائِهِمْ یَوْمَ بَدْرٍ وَ مَنَازِلِهِمْ مِنَ الْجَنَّةِ رَغِبُوا فِی ذَلِکَ فَقَالُوا اللَّهُمَّ أَرِنَا قِتَالًا نَسْتَشْهِدُ فِیهِ فَأَرَاهُمُ اللَّهُ إِیَّاهُ یَوْمَ أُحُدٍ فَلَمْ یَثْبُتُوا إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْهُمْ فَذَلِکَ قَوْلُهُ وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْآیَةَ.
وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ (3) الْآیَةَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا خَرَجَ یَوْمَ أُحُدٍ وَ عَهِدَ الْعَاهِدُ بِهِ عَلَی تِلْکَ الْحَالِ فَجَعَلَ الرَّجُلُ یَقُولُ لِمَنْ لَقِیَهُ (4) إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ قُتِلَ النِّجَاءَ فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَی الْمَدِینَةِ أَنْزَلَ اللَّهُ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ إِلَی قَوْلِهِ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ یَقُولُ إِلَی الْکُفْرِ.
قَوْلُهُ وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ یَقُولُ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَبْلَ مُحَمَّدٍ قُتِلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ وَ الرِّبِّیُّونَ الْجُمُوعُ الْکَثِیرَةُ وَ الرِّبَّةُ الْوَاحِدَةُ عَشَرَةُ آلَافٍ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مِنْ قَتْلِ نَبِیِّهِمْ وَ ما ضَعُفُوا إِلَی قَوْلِهِ وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا (5) یَعْنُونَ خَطَایَاهُمْ.
قَالَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی قَوْلِهِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَعْنِی عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أُبَیٍّ حَیْثُ خَرَجَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ رَجَعَ یُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ یَعْنِی قُرَیْشاً بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ (6).
قَوْلُهُ وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ یَعْنِی أَنْ یَنْصُرَکُمْ عَلَیْهِمْ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ إِذْ (7) تَقْتُلُونَهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ (8) أَیْ مَا کَانُوا أَحَبُّوا
ص: 59
«وَلَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ» تا آخر آیه (در رویت ابو جارود از امام باقر در باره این آیه «وَلَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ» روایت کرده است.) هنگامی که خداوند به مؤمنان خبر داد که آنهایی که در جنگ بدر، شهید شده اند چه جایگاهی در بهشت دارند، به شهادت علاقه مند شدند و گفتند: بارخدایا! جنگی را به ما نشان بده که در آن شهید بشویم. آن گاه خداوند، جنگ اُحد را به آنها نشان داد و از آنان جز کسانی که خدا خواست ثابت قدم نماندند؛ این گفته خداوند است که می فرماید: «وَلَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ» تا آخر آیه.
«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ» تا آخر آیه. رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز جنگ اُحد، از صحنه جنگ خارج شد و مردی او را در آن حال دید. آن مرد هر کسی را می دید به او می گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته شده است، خودتان را نجات بدهید، خودتان را نجات بدهید. وقتی به مدینه برگشتند، خداوند این آیه را نازل کرد: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ» تا آن جا که می فرماید: «انقلبتم علی أعقابکم» یعنی به سوی کفر.
«وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیٍّ قَاتَلَ مَعهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ» می گوید: یعنی چه بسا پیامبرانی که قبل از رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند و مؤمنان بسیاری به همراه آنها جنگیدند. ربیّون، جمع بسیار زیاد است و یک «ربوة»، ده هزار نفر است. «فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّه» از کشته شدن پیامبرشان. «و ما ضعفوا» تا این فرموده «و اسرافنا فی امرنا» مقصود گناهانشان است.
علی بن ابراهیم در باره آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوَاْ إِن تُطِیعواْ الَّذِینَ کَفَرُواْ» گفته است: منظور عبدالله بن ابی می باشد که به همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله برای جنگ رفت، اما سپس برگشت و یارانش را هم از جنگ ترساند منظور آیه «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الرُّعبَ» قریش می باشد «بما أشرکوا بالله»
«وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعدَهُ» یعنی این که شما را علیه آنها یاری کرد «إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ» یعنی وقتی که با اجازه خداوند آنها را می کشتید «مِّن بَعدِ مَا أَرَاکُم مَّا تُحِبُّونَ» یعنی دوست نمیداشتند
ص: 59
وَ سَأَلُوا مِنَ الشَّهَادَةِ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا یَعْنِی أَصْحَابَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُبَیْرٍ الَّذِینَ تَرَکُوا مَرَاکِزَهُمْ وَ مَرُّوا لِلْغَنِیمَةِ (1) وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ یَعْنِی عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُبَیْرٍ وَ أَصْحَابَهُ الَّذِینَ بَقُوا (2) حَتَّی قُتِلُوا ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ أَیْ یَخْتَبِرَکُمْ ثُمَّ (3) ذَکَرَ الْمُنْهَزِمِینَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ إِلَی قَوْلِهِ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ
وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی قَوْلِهِ فَأَثابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ فَأَمَّا الْغَمُّ الْأَوَّلُ فَالْهَزِیمَةُ وَ الْقَتْلُ وَ الْغَمُّ الْآخِرُ فَإِشْرَافُ خَالِدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَلَیْهِمْ یَقُولُ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی ما فاتَکُمْ مِنَ الْغَنِیمَةِ وَ لا ما أَصابَکُمْ یَعْنِی قَتْلَ إِخْوَانِهِمْ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ قَالَ یَعْنِی الْهَزِیمَةَ وَ تَرَاجَعَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ الْمَجْرُوحُونَ وَ غَیْرُهُمْ فَأَقْبَلُوا یَعْتَذِرُونَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَحَبَّ اللَّهُ أَنْ یُعَرِّفَ رَسُولَهُ صلی الله علیه و آله مَنِ الصَّادِقُ مِنْهُمْ وَ مَنِ الْکَاذِبُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ النُّعَاسَ فِی تِلْکَ الْحَالَةِ حَتَّی کَانُوا (4) یَسْقُطُونَ إِلَی الْأَرْضِ وَ کَانَ الْمُنَافِقُونَ الَّذِینَ یَکْذِبُونَ لَا یَسْتَقِرُّونَ قَدْ طَارَتْ عُقُولُهُمْ وَ هُمْ یَتَکَلَّمُونَ بِکَلَامٍ لَا یُفْهَمُ عَنْهُمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَغْشی طائِفَةً مِنْکُمْ یَعْنِی الْمُؤْمِنِینَ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ ءٍ قَالَ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا یَقُولُونَ لَوْ کُنَّا فِی بُیُوتِنَا مَا أَصَابَنَا الْقَتْلُ قَالَ اللَّهُ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (5) فَأَخْبَرَ اللَّهُ رَسُولَهُ مَا فِی قُلُوبِ الْقَوْمِ
ص: 60
و خواستار شهادت نبودند. «مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا» منظور یاران عبدالله بن جبیر می باشند، آنهایی که پایگاه های خودشان را ترک کردند و به خاطر غنیمت فرار کردند. و منظور از «وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ الآخِرَةَ» عبدالله بن جبیر و یاران او می باشد که در آن جا ماندند و کشته شدند. «ثُمَّ صَرَفَکُمْ عنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ» یعنی تا شما را بیازماید. سپس یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله را که شکست خورده بودند، ذکر کرد و گفت: «إِذْ تُصْعدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ» تا آن جا که می فرماید: «وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعمَلُونَ».
در روایت ابو جارود به نقل از امام باقر علیه السلام آمده است: در آیه «فَأَثَابَکُمْ غُمَّاً بِغَمٍّ» منظور از غم اوّل، شکست و کشته شدن می باشد و غم دوم، تسلّط خالد بن ولید بر آنها می باشد، و «لِّکَیْلاَ تَحْزَنُواْ علَی مَا فَاتَکُمْ» یعنی غنیمت «وَلاَ مَا أَصَابَکُمْ» یعنی کشته شدن برادرانشان «وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعمَلُونَ * ثُمَّ أَنزَلَ علَیْکُم مِّن بَعدِ الْغَمِّ» یعنی پس از شکست. یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله از مجروحین گرفته تا غیر مجروح برگشتند و به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتند و از او عذرخواهی کردند. خداوند دوست داشت که راستگو و دروغگو را به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم بشناساند. در آن حالت خواب را بر آنها غالب گردانید تا آن جا که بر زمین افتادند. منافقان، آنهایی که دروغ می گفتند آرام و قرار نداشتند و عقلهایشان را از دست داده بودند و چیزهایی می گفتند که مفهوم نبود. آن گاه خداوند فرمود: «یَغْشَی طَآئِفَةً مِّنکُمْ» که منظور مؤمنان بود «وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَیْءٍ» خداوند به محمد صلی الله علیه و آله فرمود: «قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنفُسِهِم مَّا لاَ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَیهُنَا» آنها می گفتند: اگر در خانه هایمان بودیم کشته نمی شدیم. خداوند فرمود: «لَّوْ کُنتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ علَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ علِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» آن گاه خداوند به وسیله خواب به پیامبر خود صلی الله علیه و آله و سلم خبر داد که در قلب آن قوم چه می گذرد،
ص: 60
وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ مُؤْمِناً وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ مُنَافِقاً کَاذِباً بِالنُّعَاسِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ (1) یَعْنِی الْمُنَافِقَ الْکَاذِبَ مِنَ الْمُؤْمِنِ الصَّادِقِ بِالنُّعَاسِ الَّذِی مَیَّزَ بَیْنَهُمْ.
قَوْلُهُ إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ أَیْ خَدَعَهُمْ حَتَّی طَلَبُوا الْغَنِیمَةَ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا قَالَ بِذُنُوبِهِمْ وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ ثُمَّ قَالَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا یَعْنِی عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أُبَیٍّ وَ أَصْحَابَهُ الَّذِینَ قَعَدُوا عَنِ الْحَرْبِ وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ إِلَی قَوْلِهِ بَصِیرٌ ثُمَّ قَالَ لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ أَیِ انْهَزَمُوا (2) وَ لَمْ یُقِیمُوا مَعَکَ ثُمَّ قَالَ تَأْدِیباً لِرَسُولِهِ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِلَی قَوْلِهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی قَوْلِهِ وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ فَصَدَقَ اللَّهُ لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَجْعَلَ نَبِیّاً غَالًّا وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ مَنْ غَلَّ (3) شَیْئاً رَآهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی النَّارِ ثُمَّ یُکَلَّفُ أَنْ یَدْخُلَ إِلَیْهِ فَیُخْرِجَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (4).
قَوْلُهُ لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ (5) فَهَذِهِ الْآیَةُ لِآلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ.
قَوْلُهُ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ یَقُولُ بِمَعْصِیَتِکُمْ (6) أَصَابَکُمْ مَا أَصَابَکُمْ.
ص: 61
کدام یک از آنها مؤمن است و کدامیک منافق و دروغگو؛ و بر او این آیه را نازل کرد که: «مَّا کَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ علَی مَآ أَنتُمْ علَیْهِ حَتَّیَ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»(1) {و البته نباید کسانی که کافر شده اند تصور کنند این که به ایشان مهلت می دهیم برای آنان نیکوست] یعنی با خواب کردن آنها، منافق دروغگو را از مؤمن راستگو جدا کرد.
«إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْاْ مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ» گفته است: یعنی آنها را فریب داد و به دنبال غنیمت رفتند. «بِبَعضِ مَا کَسَبُواْ» یعنی: به دلیل گناهانشان. «وَلَقَدْ عفَا اللّهُ عنْهُمْ» سپس فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ کَفَرُواْ» یعنی عبدالله بن ابی و یارانش که از جنگ دست کشیدند. «وَقَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِی الأَرْضِ أَوْ کَانُواْ غُزًّی لَّوْ کَانُواْ عندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِیَجْعلَ اللّهُ ذَلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ یُحْیِ-ی وَیُمِیتُ وَاللّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِیرٌ». سپس خداوند به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ» یعنی پراکنده شدند و با تو نماندند. سپس برای تأدیب رسول خود، به او فرمود: «فَاعفُ عنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ» تا این فرموده: «وَعلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکِّلِ الْمُؤْمِنُونَ»
در روایت ابو جارود از امام باقر علیه السلام نقل شده که در باره این آیه «وَمَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَغُلَّ» فرمود: خداوند راست گفت. او هیچ پیامبری را خیانتکار قرار نمی دهد. «وَمَن یَغْلُلْ یَأْتِ بِمَا غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» اگر کسی در چیزی خیانت کند، روز قیامت، آن را در آتش می بیند و او را مجبور می کنند که وارد آتش شود و آن را بیرون آورد «ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ»
در باب آیه «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ علَی الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ» علی بن ابراهیم روایت می کند: این آیه در شأن آل محمد علیهم السلام است.
«هُوَ مِنْ عندِ أَنْفُسِکُمْ» علی بن ابراهیم روایت می کند که این آیه می گوید: هر چه به شما می رسد، به خاطر معصیت شما است.
ص: 61
قَوْلُهُ وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَهُمْ ثَلَاثُمِائَةِ مُنَافِقٍ رَجَعُوا مَعَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَیِّ بْنِ سَلُولٍ فَقَالَ لَهُمْ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ فِی نَبِیِّکُمْ وَ دِینِکُمْ وَ دِیَارِکُمْ فَقَالُوا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ الْقِتَالُ الْیَوْمَ وَ لَوْ نَعْلَمُ أَنَّهُ یَکُونُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ یَقُولُ اللَّهُ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ (1) الْآیَةَ.
فَلَمَّا سَکَنَ الْقِتَالُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ لَهُ عِلْمٌ بِسَعْدِ بْنِ الرَّبِیعِ فَقَالَ رَجُلٌ أَنَا أَطْلُبُهُ فَأَشَارَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی مَوْضِعٍ فَقَالَ اطْلُبْهُ (2) هُنَاکَ فَإِنِّی قَدْ رَأَیْتُهُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ قَدْ شُرِّعَتْ حَوْلَهُ اثْنَا عَشَرَ رُمْحاً قَالَ فَأَتَیْتُ ذَلِکَ الْمَوْضِعَ فَإِذَا هُوَ صَرِیعٌ بَیْنَ الْقَتْلَی فَقُلْتُ یَا سَعْدُ فَلَمْ یُجِبْنِی ثُمَّ قُلْتُ یَا سَعْدُ فَلَمْ یُجِبْنِی فَقُلْتُ یَا سَعْدُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ سَأَلَ عَنْکَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَانْتَعَشَ کَمَا یَنْتَعِشُ الْفَرْخُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَحَیٌّ قُلْتُ إِی وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَحَیٌّ وَ قَدْ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ رَأَی حَوْلَکَ اثْنَیْ عَشَرَ رُمْحاً فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ صَدَقَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ طُعِنْتُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ (3) طَعْنَةً کُلُّهَا قَدْ جَافَتْنِی (4) أَبْلِغْ قَوْمِیَ الْأَنْصَارَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُمْ وَ اللَّهِ مَا لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ عُذْرٌ أَنْ تَشُوکَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله شَوْکَةٌ وَ فِیکُمْ عَیْنٌ تَطْرِفُ ثُمَّ تَنَفَّسَ فَخَرَجَ مِنْهُ مِثْلُ دَمِ الْجَزُورِ وَ قَدْ کَانَ احْتَقَنَ فِی جَوْفِهِ وَ قَضَی نَحْبَهُ رَحِمَهُ اللَّهُ.
ثُمَّ جِئْتُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَخْبَرْتُهُ فَقَالَ رَحِمَ اللَّهُ سَعْداً نَصَرَنَا حَیّاً وَ أَوْصَی بِنَا مَیِّتاً ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ لَهُ عِلْمٌ بِعَمِّی حَمْزَةَ فَقَالَ لَهُ الْحَارِثُ بْنُ الصِّمَّةِ أَنَا أَعْرِفُ مَوْضِعَهُ فَجَاءَ حَتَّی وَقَفَ عَلَی حَمْزَةَ فَکَرِهَ أَنْ یَرْجِعَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَیُخْبِرَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَا عَلِیُّ اطْلُبْ عَمَّکَ فَجَاءَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَوَقَفَ عَلَی حَمْزَةَ فَکَرِهَ أَنْ یَرْجِعَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله
ص: 62
و می گوید که در آیه «وَقِیلَ لَهُمْ تَعالَوْاْ قَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ» منظور، آن سیصد منافقی هستند که با عبدالله بن ابی سلول بازگشتند و جابر بن عبدالله به آنها گفت: از شما می خواهم به پیامبر و دین و دیارتان یاری رسانید. گفتند: به خدا سوگند که امروز، جنگ نیست و اگر می دانستیم و مطمئن می شدیم که جنگ هست، حتماً با شما می آمدیم. این جاست که خدا می فرماید: «هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإِیمَانِ»
چون جنگ آرام گرفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چه کسی از سعد بن ربیع خبر دارد؟ مردی گفت: من او را مییابم. رسول خدا به مکانی اشاره کرد و فرمود: در آن مکان به طلب او برو، من او را در آن مکان دیدم و دوازده نیزه در اطرافش افتاده است. گوید: به آن مکان رفتم و متوجه شدم که او در میان کشتگان است. گفتم: ای سعد، اما جوابم را نداد. سپس گفتم: ای سعد و باز جوابم را نداد. سپس گفتم: ای سعد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در باره تو پرسید. او سرش را بلند کرد و جان دوباره گرفت همانگونه که جوجه از جای برمیخیزد. سپس گفت: رسول خدا زنده است؟ گفتم: آری سوگند به خدا او زنده است، و به من خبر داد که دوازده نیزه در اطراف تو دیده است. گفت: سپاس برای خداوند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم راست فرمود، و دوازده نیزه به سوی من پرتاب شد و همه نیزهها در بدن من فرو رفت. به قوم انصار من سلام برسان و به آنها بگو: سوگند به خدا شما در نزد خدا هیچ عذری ندارید اگر خاری به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برسد در حالی که چشمی از شما پلک بزند. سپس نفسی کشید و خونی شبیه خون قربانی از بدنش خارج شد در حالی که پیش از آن، خون در قسمت شکم بدن او جمع شده بود و وفات یافت که رحمت خدا بر او باد.
سپس به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدم و آن حضرت را با خبر ساختم. فرمود: خداوند سعد را رحم کناد در زمانی که زنده بود ما را یاری داد و چون بمرد در باره ما سفارش خیر کرد.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چه کسی از عمویم حمزه خبر دارد؟ حارث بن صمه گفت: من مکان او را میدانم. او آمد تا به بالای سر حمزه رسید و کراهیت داشت که به نزد رسول خدا بازگردد و او را با خبر سازد. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: ای علی به دنبال عمویت برو. علی علیه السلام آمد و بر بالای سر حمزه ایستاد و خوش نداشت که به نزد رسول خدا بازگردد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد
ص: 62
حَتَّی وَقَفَ عَلَیْهِ فَلَمَّا رَأَی مَا فُعِلَ بِهِ بَکَی ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا وَقَفْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَغْیَظَ عَلَیَّ مِنْ هَذَا الْمَکَانِ لَئِنْ أَمْکَنَنِی اللَّهُ مِنْ قُرَیْشٍ لَأُمَثِّلَنَّ بِسَبْعِینَ رَجُلًا مِنْهُمْ فَنَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ وَ اصْبِرْ (1) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَلْ أَصْبِرُ فَأَلْقَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی حَمْزَةَ بُرْدَةً کَانَتْ عَلَیْهِ فَکَانَتْ إِذَا مَدَّهَا عَلَی رَأْسِهِ بَدَتْ رِجْلَاهُ وَ إِذَا مَدَّهَا عَلَی رِجْلَیْهِ بَدَا رَأْسُهُ فَمَدَّهَا عَلَی رَأْسِهِ وَ أَلْقَی عَلَی رِجْلَیْهِ الْحَشِیشَ وَ قَالَ لَوْ لَا أَنِّی أَحْذَرُ (2) نِسَاءَ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَتَرَکْتُهُ لِلْعِقْبَانِ (3) وَ السِّبَاعِ حَتَّی یُحْشَرَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ بُطُونِ السِّبَاعِ وَ الطَّیْرِ.
وَ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالْقَتْلَی فَجُمِعُوا فَصَلَّی عَلَیْهِمْ وَ دَفَنَهُمْ فِی مَضَاجِعِهِمْ وَ کَبَّرَ عَلَی حَمْزَةَ سَبْعِینَ تَکْبِیرَةً.
قَالَ وَ صَاحَ إِبْلِیسُ بِالْمَدِینَةِ قُتِلَ مُحَمَّدٌ فَلَمْ یَبْقَ أَحَدٌ مِنْ نِسَاءِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ إِلَّا وَ خَرَجَ (4) وَ خَرَجَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَعْدُو عَلَی قَدَمَیْهَا حَتَّی وَافَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَعَدَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ کَانَ (5) إِذَا بَکَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَکَتْ وَ إِذَا انْتَحَبَ انْتَحَبَتْ.
وَ نَادَی أَبُو سُفْیَانَ مَوْعِدُنَا وَ مَوْعِدُکُمُ فِی عَامٍ قَابِلٍ فَنَقْتَتِلُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ قُلْ نَعَمْ وَ ارْتَحَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ دَخَلَ الْمَدِینَةَ وَ
ص: 63
تا بر بالای سر حمزه ایستاد و چون دید چه کاری با او کردهاند، گریست سپس فرمود: سوگند به خدا تا کنون هرگز در موضعی نایستادم که خشم مرا بیشتر از این موضع در آورد. اگر خداوند مرا بر قریش مسلط میگردانید هفتاد تن از آنان را مثله میکردم. پس جبرئیل بر آن حضرت فرود آمد و گفت: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِین»(1) {و اگر عقوبت کردید، همان گونه که مورد عقوبت قرار گرفته اید [متجاوز را] به عقوبت رسانید، و اگر صبر کنید البته آن برای شکیبایان بهتر است.} رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: البته که صبر میکنم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جامهای که بر تن داشت بر حمزه کشید و چون این جامه را بر سرش میکشید پاهایش پیدا میشد و چون بر پایش میکشید سرش پیدا بود. پس جامه را بر سرش کشید و بر پاهایش گیاه خشک انداخت. و فرمود: اگر من از زنان بنی عبد المطلب حذر نمیکردم او را برای عقابها و درندگان رها میکردم تا در روز قیامت از شکم درنگان و پرندگان حشر شود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد و آنها را جمع کردند و پیامبر بر آنان نماز گزارد و در قبرهایشان آنان را جای داد و بر حمزه هفتاد تکبیر خواند.
گوید: ابلیس در مدینه فریاد برآورد: محمد کشته شد. تمام زنان مهاجرین و انصار خارج شدند و فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیاده دوید تا به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید و در مقابل آن حضرت نشست و چون رسول خدا میگریست او نیز گریه میکرد و و چون گریه آن حضرت سخت میشد او نیز شدیدا میگریست.
ابو سفیان ندا کرد: وعده ما و شما در سال آینده است و با هم میچنگیم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: بگو: باشد. رسول خدا به راه افتاد و وارد مدینه شد
ص: 63
اسْتَقْبَلَتْهُ النِّسَاءُ یُوَلْوِلْنَ (1) وَ یَبْکِینَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله احْتَسِبِی فَقَالَتْ مَنْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَخَاکِ قَالَتْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ هَنِیئاً لَهُ الشَّهَادَةُ ثُمَّ قَالَ لَهَا احْتَسِبِی قَالَتْ (2) مَنْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ حَمْزَةَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ قَالَتْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ هَنِیئاً لَهُ الشَّهَادَةُ ثُمَّ قَالَ لَهَا احْتَسِبِی قَالَتْ (3) مَنْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ زَوْجَکِ مُصْعَبَ بْنَ عُمَیْرٍ قَالَتْ وَا حُزْنَاهْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ لِلزَّوْجِ عِنْدَ الْمَرْأَةِ لَحَدّاً مَا لِأَحَدٍ مِثْلُهُ فَقِیلَ لَهَا لِمَ قُلْتِ ذَلِکِ فِی زَوْجِکِ قَالَتْ ذَکَرْتُ یُتْمَ وُلْدِهِ.قَالَ وَ تَآمَرَتْ قُرَیْشٌ عَلَی أَنْ یَرْجِعُوا وَ یُغِیرُوا عَلَی الْمَدِینَةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَیُّ رَجُلٍ (4) یَأْتِینَا بِخَبَرِ الْقَوْمِ فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَنَا آتِیکُمْ (5) بِخَبَرِهِمْ قَالَ اذْهَبْ فَإِنْ کَانُوا رَکِبُوا الْخَیْلَ وَ جَنَبُوا الْإِبِلَ فَهُمْ (6) یُرِیدُونَ الْمَدِینَةَ وَ اللَّهِ لَئِنْ أَرَادُوا الْمَدِینَةَ لَأُنَازِلَنَّ اللَّهَ فِیهِمْ وَ إِنْ کَانُوا رَکِبُوا الْإِبِلَ وَ جَنَبُوا الْخَیْلَ فَإِنَّهُمْ یُرِیدُونَ مَکَّةَ فَمَضَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی مَا بِهِ مِنَ الْأَلَمِ وَ الْجِرَاحَاتِ حَتَّی کَانَ قَرِیباً مِنَ الْقَوْمِ فَرَآهُمْ قَدْ رَکِبُوا الْإِبِلَ وَ جَنَبُوا الْخَیْلَ فَرَجَعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَرَادُوا مَکَّةَ.
فَلَمَّا دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمَدِینَةَ نَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکَ أَنْ تَخْرُجَ فِی أَثَرِ الْقَوْمِ وَ لَا یَخْرُجُ مَعَکَ إِلَّا مَنْ بِهِ جِرَاحَةٌ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مُنَادِیاً یُنَادِی یَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ مَنْ کَانَتْ بِهِ جِرَاحَةٌ فَلْیَخْرُجْ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ بِهِ جِرَاحَةٌ فَلْیُقِمْ فَأَقْبَلُوا یُضَمِّدُونَ (7) جِرَاحَاتِهِمْ وَ یُدَاوُونَهَا وَ أَنْزَلَ
ص: 64
و زنان در حالی که شیون و گریه میکردند از آن حضرت استقبال کردند. زینب دختر جحش از آن حضرت استقبال کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: این مصیبت را از جانب خدا بدان. گفت: چه کسی کشته شده، ای رسول خدا؟ فرمود: برادرت. گفت: «انا لله و انّا الیه راجعون» خوشا به شهادت او (شهادت گوارای او باد) سپس پیامبر به او فرمود: این مصیبت را نیز از جانب خدا بدان. گفت: چه کسی کشته شده، ای رسول خدا؟ فرمود: حمزه بن عبد المطلب. گفت: «انّا لله و انّا الیه راجعون» شهادت گوارای او باد. سپس به او فرمود: این مصیبت را نیز از خدا بدان. گفت: چه کسی ای رسول خدا؟ گفت: همسرت مصعب بن عمیر. گفت: وای از اندوه و غم. رسول خدا فرمود: همسر برای زن جایگاهی دارد که هیچ کس برایش این چنین جایگاهی ندارد. به او گفتند: چرا در باره شوهرت این را گفتی؟ گفت: فرزندان یتیمش را به یاد آوردم.
گوید: قریش، توطئه کردند که برگردند و به مدینه حمله کنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چه کسی خبر آن قوم را برای ما می آورد؟ هیچ کس جوابش را نداد. علی علیه السلام گفت: من خبر آنها را برایت می آورم. فرمود: برو، اگر دیدی که سوار بر اسب هستند و شتران را دور می کنند، پس آنان قصد مدینه دارند. به خدا قسم اگر قصد مدینه را داشته باشند، با خدا به جنگ آنان خواهم رفت، و اگر سوار بر شتر باشند و اسبها را از خود دور کرده باشند، پس آنها قصد مکه دارند. علی علیه السلام با تمامی دردها و زخم هایی که داشت، رفت تا این که به نزدیک قریش رسید و دید که آنها سوار شتر هستند و اسبان را رها کرده اند. امیر المؤمنین علیه السلام به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله برگشت و به او خبر داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: قصد مکه را دارند.
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شد، جبرئیل بر او نازل شد و گفت: ای محمّد! خداوند تبارک و تعالی به تو دستور می دهد که به دنبال آن قوم بروی و فقط کسانی که زخمی هستند با تو بیایند. رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد و یک نفر این را اعلام کرد: ای گروه مهاجرین و انصار! هر کس زخمی است، باید بیرون برود و هرکس زخمی ندارد، باید در شهر بماند. آنان، مرهم زدن به زخمهایشان و درمان آنها را شروع کردند و در همان حال،
ص: 64
اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ (1) الْآیَةَ فَهَذِهِ الْآیَةُ فِی سُورَةِ النِّسَاءِ وَ یَجِبُ (2) أَنْ تَکُونَ فِی هَذِهِ السُّورَةِ.
قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ (3) الْآیَةَ فَخَرَجُوا عَلَی مَا بِهِمْ مِنَ الْأَلَمِ وَ الْجِرَاحِ فَلَمَّا بَلَغَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَمْرَاءَ الْأَسَدِ وَ قُرَیْشٌ قَدْ نَزَلَتِ الرَّوْحَاءَ قَالَ عِکْرِمَةُ بْنُ أَبِی جَهْلٍ وَ الْحَارِثُ بْنُ هِشَامٍ وَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ وَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ نَرْجِعُ فَنُغِیرُ عَلَی الْمَدِینَةِ فَقَدْ قَتَلْنَا سَرَاتَهُمْ وَ کَبْشَهُمْ یَعْنُونَ (4) حَمْزَةَ فَوَافَاهُمْ رَجُلٌ خَرَجَ مِنَ الْمَدِینَةِ فَسَأَلُوهُ الْخَبَرَ فَقَالَ تَرَکْتُ مُحَمَّداً وَ أَصْحَابَهُ بِحَمْرَاءِ الْأَسَدِ یَطْلُبُونَکُمْ أَحَدَّ الطَّلَبِ (5) فَقَالَ أَبُو سُفْیَانَ هَذَا النَّکَدُ وَ الْبَغْیُ قَدْ ظَفِرْنَا بِالْقَوْمِ وَ بَغَیْنَا (6) وَ اللَّهِ مَا أَفْلَحَ قَوْمٌ قَطُّ بَغَوْا فَوَافَاهُمْ نُعَیْمُ بْنُ مَسْعُودٍ الْأَشْجَعِیُّ فَقَالَ أَبُو سُفْیَانَ أَیْنَ تُرِیدُ قَالَ الْمَدِینَةَ لِأَمْتَارَ لِأَهْلِی طَعَاماً قَالَ هَلْ لَکَ أَنْ تَمُرَّ بِحَمْرَاءِ الْأَسَدِ وَ تَلْقَی أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ وَ تُعْلِمَهُمْ أَنَّ حُلَفَاءَنَا وَ مَوَالِیَنَا قَدْ وَافَوْنَا مِنَ الْأَحَابِیشِ حَتَّی یَرْجِعُوا عَنَّا وَ لَکَ عِنْدِی عَشَرَةُ قَلَائِصَ أَمْلَؤُهَا تَمْراً وَ زَبِیباً قَالَ نَعَمْ فَوَافَی مِنْ غَدِ ذَلِکَ الْیَوْمِ حَمْرَاءَ الْأَسَدِ فَقَالَ لِأَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَیْنَ تُرِیدُونَ قَالُوا قُرَیْشاً قَالَ ارْجِعُوا فَإِنَّ قُرَیْشاً قَدِ اجْتَمَعَتْ إِلَیْهِمْ حُلَفَاؤُهُمْ وَ مَنْ کَانَ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ وَ مَا أَظُنُّ إِلَّا وَ أَوَائِلُ خَیْلِهِمْ یَطَّلِعُونَ (7) عَلَیْکُمُ السَّاعَةَ فَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ مَا نُبَالِی (8) وَ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ ارْجِعْ یَا مُحَمَّدُ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَرْعَبَ قُرَیْشاً وَ مَرُّوا لَا یَلْوُونَ عَلَی شَیْ ءٍ فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی
ص: 65
خداوند، این آیه را بر پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد: «وَلاَ تَهِنُواْ فِی ابْتِغَاء الْقَوْمِ إِن تَکُونُواْ تَأْلَمُونَ»(1)
{و در تعقیب گروه (دشمنان) سستی نورزید؛ اگر شما درد می کشید} این آیه در سوره نساء است در حالی که باید در این سوره باشد.
خداوند تبارک و تعالی فرمود: «إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ» تا آخر آیه. و با وجود درد و زخمی که داشتند، از شهر خارج شدند. وقتی رسول خدا به منطقه حمراء الأسد رسید، قریش در منطقه روحاء بودند. عکرمه بن ابی جهل و حارث بن هشام و عمرو بن عاص و خالد بن ولید گفتند: برمی گردیم و به مدینه حمله می کنیم. ما که اشراف و بزرگان آنها را کشته ایم. منظورشان از این حرف، حمزه بود. مردی از مدینه به نزد آنها آمد. ماجرا را از او پرسیدند و او گفت: محمد صلی الله علیه و آله و یارانش را در منطقه حمراء الأسد دیدم که به طور جدّی به دنبال شما بودند. ابوسفیان گفت: ظلم و ستم همین است. ما بر آنها پیروز شدیم و ظلم کردیم. به خدا قسم، هیچ قوم ستمکاری، رستگار نمی شوند. نعیم بن مسعود اشجعی به نزد آنها آمد. ابوسفیان از او پرسید: کجا می خواهی بروی؟ گفت: به مدینه می روم تا برای خانواده ام غذا تهیّه کنم. ابوسفیان به او گفت: آیا می توانی به حمراء الاسد بروی و محمّد و یارانش را ملاقات کنی و به آنها بگویی که هم پیمانهای ما و موالی ما که از اقوام مختلف هستند، به نزد ما آمده اند؛ اگر کاری کنی که از ما دست بردارند، به اندازه ده شتر، بار خرما و انگور خشک به تو خواهم داد. گفت: بلی می توانم. فردای آن روز به منطقه حمراء الأسد رفت و به یاران محمد صلی الله علیه و آله گفت: به دنبال چه هستید؟ گفتند: قریش. گفت: برگردید، هم پیمان های قریش و آنهایی که عقب مانده اند با قریش، جمع شده اند و فکر می کنم که بزودی در همین ساعت، پیشگامان گروه آنها بر شما ظاهر شوند. یاران پیامبر صلی الله علیه و آله جواب دادند: خداوند، ما را کفایت می کند و او بهترین حامی است، ما باکی نداریم که پیدا شوند. جبرئیل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و گفت: ای محمّد! برگرد. خداوند قریش را ترسانده است. آنها رفتند و به چیزی هم نگاه نمی کنند. آن گاه، رسول خدا صلی الله علیه و آله به
ص: 65
الْمَدِینَةِ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ (1) إِلَی قَوْلِهِ الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ یَعْنِی نُعَیْمَ بْنَ مَسْعُودٍ فَهَذَا لَفْظُهُ عَامٌّ وَ مَعْنَاهُ خَاصٌّ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ الْآیَةَ.
فَلَمَّا دَخَلُوا الْمَدِینَةَ قَالَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا هَذَا الَّذِی أَصَابَنَا وَ قَدْ کُنْتَ تَعِدُنَا النَّصْرَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ (2) الْآیَةَ وَ ذَلِکَ أَنَّ یَوْمَ بَدْرٍ قُتِلَ مِنْ قُرَیْشٍ سَبْعُونَ وَ أُسِرَ مِنْهُمْ سَبْعُونَ وَ کَانَ الْحُکْمُ فِی الْأُسَارَی الْقَتْلَ فَقَامَتِ الْأَنْصَارُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ هَبْهُمْ لَنَا وَ لَا تَقْتُلْهُمْ حَتَّی نُفَادِیَهُمْ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَبَاحَ لَهُمُ الْفِدَاءَ أَنْ یَأْخُذُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ یُطْلِقُوهُمْ عَلَی أَنْ یُسْتَشْهَدَ مِنْهُمْ فِی عَامٍ قَابِلٍ بِقَدْرِ مَا یَأْخُذُونَ (3) مِنْهُ الْفِدَاءَ فَأَخْبَرَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِهَذَا الشَّرْطِ فَقَالُوا قَدْ رَضِینَا بِهِ نَأْخُذُ الْعَامَ الْفِدَاءَ مِنْ هَؤُلَاءِ وَ نَتَقَوَّی بِهِ وَ یُقْتَلُ مِنَّا فِی عَامٍ قَابِلٍ بِعَدَدِ مَنْ نَأْخُذُ مِنْهُمُ الْفِدَاءَ وَ نَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَأَخَذُوا مِنْهُمُ الْفِدَاءَ وَ أَطْلَقُوهُمْ فَلَمَّا کَانَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ هُوَ یَوْمُ أُحُدٍ قُتِلَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَبْعُونَ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذَا الَّذِی أَصَابَنَا وَ قَدْ کُنْتَ تَعِدُنَا النَّصْرَ (4) فَأَنْزَلَ اللَّهُ أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ إِلَی قَوْلِهِ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ بِمَا اشْتَرَطْتُمْ یَوْمَ بَدْرٍ. (5).
الشعب بالکسر الطریق فی الجبل و الکمین کأمیر القوم یکمنون فی الحرب و السواد المال الکثیر و انسلّ و تسلّل انطلق فی استخفاء قوله تجهّزونا إما من تجهیز المسافر بمعنی تهیئة أسبابه أو من قولهم أجهز علی الجریح إذا أثبت قتله و أسرعه و تمّم علیه قوله و لنا نصول أی سهام و سیوف و الصئول
ص: 66
مدینه برگشت و خداوند این آیات را بر او فرو فرستاد: «الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِلّهِ وَالرَّسُولِ» تا این فرموده: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ» که منظور از ناس، نعیم بن مسعود می باشد. این، لفظ عام است که معنای خاص دارد. «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعواْ لَکُمْ»
وقتی وارد مدینه شدند، یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله به او گفتند: این چه بود که بر سرِ ما آمد، در حالی که به ما وعده پیروزی داده بودی؟ آن گاه خداوند این آیه را نازل کرد: «أَوَلَمَّا أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ» تا آخر آیه. و ماجرا این است که در جنگ بدر، هفتاد نفر از قریش کشته شدند و هفتاد نفر هم اسیر گشتند و حکم اسیران این بود که کشته شوند. اما انصار، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتند و گفتند: ای رسول خدا! آنها را به ما ببخش و ما به جای آنها فدیه می دهیم.
جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند، جایز دانسته است که از اینها فدیه بگیرید و آنها را آزاد کنید، به شرط این که در سال آینده به تعداد کسانی که از آنها فدیه گرفته شده، شهید بشوند. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله این شرط را به مسلمانها ابلاغ کرد. آنها گفتند: راضی هستیم که امسال از آنها فدیه بگیریم و با آن تقویت بشویم، ولی در سال آینده به تعداد کسانی که از آنها فدیه گرفته ایم از ما کشته بشود و وارد بهشت بشویم. این گونه بود که از آنها فدیه گرفتند و آنها را آزاد کردند. وقتی که این روز، یعنی جنگ احد، فرا رسید، هفتاد نفر از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته شدند و مسلمانها گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم! این چه مصیبتی بود که با ما رسید؟ در حالی که شما به ما وعده پیروزی داده بودید؟ که این آیه نازل شد: «أَوَلَمَّا أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَیْهَا قُلْتُمْ أَنَّی هَ-ذَا قُلْ هُوَ مِنْ عندِ أَنْفُسِکُمْ» این همان است که در روز بدر شرط آن را پذیرفته بودند.(1)
توضیح
«الشِعب» با کسره راه در کوهستان است. «الکمین» بر وزن (امیر): گروهی هستند که در جنگ کمین میکنند. «السواد» مال بسیار است. «انسلّ و تسلّل» در پنهانی حرکت کرد. سخن او «تجهّزونا» یا از «تجهیز المسافر» به معنای مهیا کردن اسباب سفر مسافر است، یا از این سخنشان که گویند: «اجهزنا علی الجریح» هرگاه کار شخص زخمی را در جنگ تمام کند و او را بکشد. «و لنا نصول» یعنی ما تیرها و شمشیرها داریم. «الصؤل»
ص: 66
فعول من قولهم صال علی قرنه إذا سطا و استطال و الصارم السیف القاطع و فلول السیف الکسور التی فی حدّه و الناصر هو الله تعالی.
و قال الجزری القضم الأکل بأطراف الأسنان
وَ مِنْهُ حَدِیثُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ کَانَتْ قُرَیْشٌ إِذَا رَأَتْهُ قَالَتْ احْذَرُوا الْحُطَمَ احْذَرُوا الْقُضَمَ.
أی الذی یقضم الناس فیهلکهم انتهی.
قوله فقتل أمیر المؤمنین علیه السلام التاسع لعل الثامن ترک ذکره من النساخ أو الرواة و الهمهمة الکلام الخفیّ و تردّد الزئیر فی الصدر من الهمّ و نحو أصوات البقر و الفیلة و شبهها و کلّ صوت معه بحح و الهزبر الأسد و القثم کزفر الکثیر العطاء و الجموع للخیر و البهم بضم الباء و فتح الهاء جمع البهمة بالضم و هی الحیلة الشدیدة و الشجاع الذی لا یدری من أین یؤتی و الصخرة و الجیش و الأنسب هنا الأول و الآخر و البطالة بالفتح الشجاعة و الزعیم الکفیل و الصندید بالکسر السید الشجاع و الطاحونة استعیرت هنا لمجتمع القوم و مستقرّهم و فی القاموس الطحون کصبور الکتیبة العظیمة و الحرب و شاهت الوجوه أی قبحت و القطّ القطع و البطّ الشقّ و اللطّ المنع و الستر و إلصاق شی ء کالطین و نحوه و الصفیحة السیف العریض و السلیط الزیت أو دهن السمسم و یقال أتی علیه الدهر أی أهلکه و مازن أبو قبیلة من تمیم و یقال انحاز عنه عدل و انحاز القوم ترکوا مراکزهم و تحاماه الناس توقّوه و اجتنبوه و الهدّ الهدم الشدید و الکسر و الجرف بالضم و بضمتین ما تجرفته السیول و أکلته من الأرض و الهز التحریک و اللوک مضغ الشی ء الصلب و إدارته فی الفم و الداغصة العظم المدور المتحرک فی وسط الرکبة و الخرص بالضم و یکسر حلقة الذهب و الفضة أو حلقة القرط أو حلقة الصغیرة من الحلی.
و قال فی النهایة فی حدیث أحد قال أبو سفیان لما انهزم المسلمون و ظهروا علیهم اعل هبل فقال عمر الله أعلی و أجل فقال لعمر أنعمت فعال عنها
ص: 67
بر وزن فعول از سخنشان است که گوید: (صال علی قرنه) هرگاه با شاخش حمله کند. «الصرام» شمشیر برنده است. «فلول السیف» یعنی شکستگی نوک شمشیر است. و «الناصر» خداوند متعال است.
جزری گوید: «القضم» خوردن با کناره دندان است. و از این کلمه، سخن علی علیه السلام است: «قریش چون او را میدیدند گفتند: از حطم و قضم برحذر باشید.» یعنی کسی که مردم را میخورد و هلاک میکند. پایان سخن.
سخن او: «فقتل امیر المؤمنین التاسع» شاید «الثامن» بوده که نسخهنویسان یا راویان آن را ذکر کردهاند. «الهمهمۀ» سخن پنهانی و مبهم است. و نیز به معنای صدایی است که از غم و غصه از گلو بیرون میآید و صدایی شبیه صدای گاو و فیل و مانند آن است، و به هر صدای گفته میشود که در آن گرفتگی باشد. «الهزبر» به معنای شیر است. «القثم» بر وزن «زفر» کسی است که بسیار میبخشد و خیر جمع میکند. «البهم» با ضمه باء و فتحه هاء جمع «البهمۀ» با ضمه است به معنای نقشه و حیله سخت است، و نیز به معنای دلیری است که نمیداند از کجا بر او حمله میشود. و به معنای صخره و سپاه آمده است و در اینجا معنای اول و معنای آخر مناسبتر است. «البطالۀ» با فتحه باء به معنای دلاوری است. «الزعیم» یعنی کفیل. «الصندید» با کسره صاد سرور دلیر است. «الطاحونه» در اینجا برای گردهمایی و مکان استقرار قوم استعاره آمده است. و در قاموس «الطحون» بر وزن صبور به معنای: لشکر انبوه آمده است. «شاهت الوجوه» یعنی چهرهها زشت باد. «القطّ» یعنی بریدن و «البطّ» یعنی شکافتن و «اللطّ» یعنی منع کردن و پوشاندن، و چسباندن چیزی مانند گِل یا مانند آن است. «الصفیحۀ» شمشیر پهن است. و «السلیط» روغن یا چربی کنجد است. و گفته میشود: «اتی علیه الدهر» یعنی: روزگار او را هلاک کرد. «مازن» قبیلهای از تمیم است. مقصود از «فلان و فلان و فلان» ابوبکر و عمر و عثمان است. گفته میشود: «انحاز عنه» یعنی از او عدول کرد. و «انحاز القوم» یعنی آن قوم موضع خود را رها کردند. «تحاماه الناس» یعنی از او دور شدند. «الهدّ» سخت ویران کردن و شکست است. «الجرف» با ضمه و با دو ضمّه قسمتی از زمین است که سیلها آن را کنده با خورده باشد. «الهزّ» یعنی تکان دادن. «اللوک» جویدن چیز سفت و چرخاندن آن در دهان است. «الداغصۀ» استخوان گرد و متحرک در وسط زانو است. «الخرصّ» با ضمه و کسره خاء: حلقه طلا و نقره، یا حلقه گوشواره یا حلقه کوچکی از زیور است.
در النهایۀ گوید: در حدیث احد چون مسلمانان شکست خوردند و مشرکان بر آنها پیروز شدند ابو سفیان گفت: هبل جاوید و والا است. عمر گفت: خداوند والاتر و بزگوارتر است. او به عمر گفت: «انعمتْ فَعالِ عنها» (با «نعم» جواب داد پس آن را رها کن و با بدی از آن یاد نکن.)
ص: 67
کان الرجل من قریش إذا أراد ابتداء أمر عمد إلی سهمین فکتب علی أحدهما نعم و علی الآخر لا ثم یتقدم إلی الصنم فیجیل سهامه فإن خرج سهم نعم أقدم و إن خرج سهم لا امتنع و کان أبو سفیان لما أراد الخروج إلی أحد استفتی هبل فخرج له سهم الإنعام فذلک قوله أنعمت فعال عنها أی تجاف عنها و لا تذکرها بسوء یعنی آلهتهم. (1) و العرقوب (2) من الدابة فی رجلها بمنزلة الرکبة فی یدها و اکتسر الفحل خطر فضرب فخذیه بذنبه و الکلب بذنبه استثفر و کذا الخیل بأذنابها.
و المزن بالضم السحاب البیض أو ماء السماء کما سیأتی.
و الصحاف جمع الصحفة و هی القصعة و الأعسر هو الذی یعمل بیده الیسری یقال لیس شی ء أشد رمیا من الأعسر و الصر بالکسر طائر أصفر کالعصفور و یقال عهده و عهد به إذا لقیه.
و قال فی النهایة فی قولهم النجاء النجاء أی انجوا بأنفسکم و هو مصدر منصوب بفعل مضمر أی انجوا النجاء و النجاء السرعة.
و قال الفیروزآبادی الربة بالکسر و یضم عشرة آلاف.
قوله قد أجافتنی أی دخلت جوفی و یقال شاکتنی الشوکة أی أصابتنی.
و قال الجزری من مات له ولد فاحتسبه أی احتسب الأجر بصبره علی مصیبته انتهی.
و یقال جنبه أی قاده إلی جنبه فهو جنیب و مجنوب.
و قال الجزری فی الحدیث نازلت ربی فی کذا أی راجعته و سألته مرة بعد مرة و هو مفاعلة من النزول عن الأمر أو من النزال فی الحرب و هو تقابل القرنین انتهی.
و السراة بفتح السین و قد یضم الأشراف و الأحابیش الجماعة من الناس
ص: 68
هرگاه مردی از قریش میخواست کاری را آغاز کند دو تیر برمیداشت و بر یکی از آنها «نعم» و بر دیگری «لا» مینوشت.
سپس به نزد بُت میرفت و تیرهایش را تکان میداد و میچرخاند. اگر تیر «نعم» بیرون میآمد به انجام کار مبادرت میورزید و اگر تیر «لا» بیرون میآمد از انجام کار امتناع میورزید. هنگامی که ابو سفیان خواست به سوی جنگ احد بیرون رود از بُت هُبل فتوی خواست. پس تیر «نعم» برایش بیرون آمد و این مقصود سخن او است که گفت: «انعمتْ فَعالِ عنها» یعنی از آن کناره گیری کن و با بدی از آن یاد نکن. مقصود بتهایشان است.
«العرقوب» عصب پی پاشنه پای ستور است که به منزله (الرکبۀ) در دست است. «اکتسع الفحل» یعنی شتر نر دمش را بالا برد و دُمش را به رانش زد. و «اکتسع الکلب بذنبه» و «اکتسع الخیل بأذنابها».
«المزن» با ضمه میم ابر سفید یا آب آسمان است که در ادامه نیز میآید.
«الصحاف» جمع صفحۀ به معنای کاسه است. «الاعسر» کسی است که با دست چپ کاری انجام دهد. گفته میشود: «لیس شیء اشدّ رمیاً من الاعسر». «الصرّ» با کسره ساد پرنده زرد شبیه گنجشک است. و گفته میشود: «عهده و عهد به» هرگاه با او روبه رو شود.
در نهایۀ گوید: در سخنشان: «النجاء النجاء» یعنی جانتان را نجات دهید و خود را برهانید. و این کلمه مصدر منصوب به فعل در تقدیری است، یعنی: «انجوا النجاء» و «النجاء» به معنای سرعت است.
فیروزآبادی گوید: «الربّۀ» با کسره و ضمه راء ده هزار تن است.
سخن او: «قد اجافتنی» یعنی وارد درونم شد. و گفته میشود: «شاکتنی الشوکۀ» یعنی به من اصابت کرد.
جزری گوید: «من مات له ولد فاحتسبه» یعنی با صبر بر مصیبتش اجر را از جانب خدا به حساب آورد. (بدست آورد).
گفته میشود: «جنبه» یعنی او را به کنارش سوق داد پس او «جنیب و مجنوب» است.
جزری گوید: در حدیث آمده است: «نازلت ربّی فی کذا» یعنی بازگشتم و چندین بار از پروردگارم درخواست کردم. و این کلمه با مفاعله از «النزول عن الامر» یا از «النزال فی الحرب» به معنای رو در رو قرار گرفتن دو طرف در جنگ است. پایان سخن.
«السراۀ» با فتحه سین و گاهی با ضمه» یعنی اشراف زادگان. «الاحابیش» گروهی از مردم هستند
ص: 68
لیسوا من قبیلة واحدة و القلائص جمع القلوص و هی الشابة من الإبل.
و قال الجزری فیه فانطلق الناس لا یلوی أحد علی أحد أی لا یلتفت و لا یعطف علیه و ألوی برأسه و لواه إذا أماله من جانب إلی جانب.
ل، الخصال بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ فِی خَبَرِ الشُّورَی قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِیکُمْ مَنْ قَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ تَرَی هَذِهِ الْمُوَاسَاةَ مِنْ عَلِیٍّ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ وَ أَنَا مِنْکُمَا غَیْرِی قَالُوا اللَّهُمَّ لَا قَالَ نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ قَتَلَ مِنْ بَنِی عَبْدِ الدَّارِ تِسْعَةً مُبَارِزَةً (1) کُلُّهُمْ یَأْخُذُ اللِّوَاءَ ثُمَّ جَاءَ صُؤَابٌ الْحَبَشِیُّ مَوْلَاهُمْ وَ هُوَ یَقُولُ وَ اللَّهِ لَا أَقْتُلُ بِسَادَتِی إِلَّا مُحَمَّداً قَدْ أَزْبَدَ شِدْقَاهُ وَ احْمَرَّتْ عَیْنَاهُ فَاتَّقَیْتُمُوهُ وَ حُدْتُمْ عَنْهُ وَ خَرَجْتُ إِلَیْهِ فَلَمَّا أَقْبَلَ کَأَنَّهُ قُبَّةٌ مَبْنِیَّةٌ فَاخْتَلَفْتُ أَنَا وَ هُوَ ضَرْبَتَیْنِ فَقَطَعْتُهُ بِنِصْفَیْنِ وَ بَقِیَتْ رِجْلَاهُ وَ عَجُزُهُ وَ فَخِذَاهُ قَائِمَةً عَلَی الْأَرْضِ تَنْظُرُ إِلَیْهِ الْمُسْلِمُونَ وَ یَضْحَکُونَ مِنْهُ (2) قَالُوا اللَّهُمَّ لَا (3).
ج، الإحتجاج عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی خَبَرِ الشُّورَی قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ وَقَفَتِ الْمَلَائِکَةُ مَعَهُ یَوْمَ أُحُدٍ حِینَ ذَهَبَ النَّاسُ غَیْرِی قَالُوا لَا قَالَ نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ سَقَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنَ الْمِهْرَاسِ غَیْرِی قَالُوا لَا (4).
قال فی النهایة فی الحدیث إنه عطش یوم أحد فجاءه علی بماء من المهراس فعافه و غسل به الدم عن وجهه.
المهراس صخرة منقورة تسع کثیرا من الماء و قد یعمل منه حیاض للماء و قیل المهراس فی هذا الحدیث اسم ماء بأحد.
ل، الخصال فِیمَا عَدَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی رَأْسِ الْیَهُودِ مِنْ مِحَنِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی حَیَاةِ
ص: 69
که از یک قبیله نیستند. «القلائص» جمع القلوص شتر جوان است.
جزری گوید: در روایت آمده است: «فانطلق الناس لا یلوی احد علی احد» یعنی مردم گریختند و کسی به کسی توجهی نمیکرد و رو به سوی هم نمیکردند. و «ألوی برأسه و لوّاه» هرگاه سرش را از جهتی به جهت دیگر متمایل کند.
روایت4.
خصال: با سنادش از عامر بن واثلۀ در خبر شوری روایت کرده که امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: آیا در میان شما جز من کسی هست که جبرئیل در باره او گفته باشد: «ای محمّد! آیا این همکاری علی را می بینی»؟ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به راستی که او از من و من از او هستم، جبرئیل گفت: من نیز از شما هستم؟ گفتند: نه به خدا! فرمود: شما را به خدا! آیا در میان شما جز من کسی هست که در میدان نبرد نه تن از مبارزان بنی عبد الدار را که همگی پرچمدار بودند بکشد که من کشتم، آنگاه غلام آنان، صؤاب حبشی به میدان کارزار قدم نهاد و در حالی که می گفت: سوگند به خدا! در عوض سروران خودم جز محمّد را نخواهم کشت. دو لبش کف کرده و چشمانش سرخ شده بود، شما همگی ترسیده و از مبارزه با او کناره گرفتید، در این هنگام من گام به مبارزه با او برداشتم، وقتی رو به من کرد گویی گنبدی ساخته شده و استوار بود، با آغاز نبرد دو ضربه میان من و او ردّ و بدل شد من با ضربه ای از کمر او را دو نیم کردم که نیم تنه پایین او همچنان بر روی دو پایش ایستاد که مسلمانان به او نگریسته و از آن منظره می خندیدند.» گفتند: نه به خدا سوگند! (1)
روایت5.
احتجاج: از امام باقر علیه السلام روایت شده که امیر المؤمنین در خبر شوری فرمود: شما را به خدا سوگند آیا جز من کسی در میان شما هست که در روز احد فرشتگان با او بمانند آن هنگام که همه مردم جز من گریختند؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را از مهراس سیراب ساخته باشد؟ گفتند: نه. (2)
توضیح
در کتاب نهایه ابن اثیر گوید: «در روز احد رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله تشنه شد، و علیّ از آب مهراس برای او آورد، و آن حضرت از آن نوشیده و صورت خون آلود خود را با آن شستشو داد» و مهراس صخره گودی است که آب زیادی را در خود جای می دهد، و چه بسا که از آن حوض آب میسازند و نیز گفته: مهراس در این حدیث نام آبی در احد می باشد.
روایت6.
خصال: در سخنانی که امیر المؤمنین برای یکی از بزرگان یهود در باره رنج و مشقتهای پیامبر در زمان حیات
ص: 69
النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ بَعْدَ فَوْتِهِ أَمَّا الرَّابِعَةُ یَا أَخَا الْیَهُودِ فَإِنَّ أَهْلَ مَکَّةَ أَقْبَلُوا إِلَیْنَا عَلَی بَکْرَةِ أَبِیهِمْ قَدِ اسْتَحَاشُوا مَنْ یَلِیهِمْ مِنْ قَبَائِلِ الْعَرَبِ وَ قُرَیْشٍ طَالِبِینَ بِثَأْرِ مُشْرِکِی قُرَیْشٍ فِی یَوْمِ بَدْرٍ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَأَنْبَأَهُ بِذَلِکَ فَذَهَبَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ عَسْکَرَ بِأَصْحَابِهِ فِی سَدِّ أُحُدٍ وَ أَقْبَلَ الْمُشْرِکُونَ إِلَیْنَا فَحَمَلُوا عَلَیْنَا حَمْلَةَ رَجُلٍ وَاحِدٍ وَ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ کَانَ مِمَّنْ بَقِیَ مَا کَانَ مِنَ الْهَزِیمَةِ وَ بَقِیتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مَضَی الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ إِلَی مَنَازِلِهِمْ مِنَ الْمَدِینَةِ کُلٌّ یَقُولُ قُتِلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ قُتِلَ أَصْحَابُهُ ثُمَّ ضَرَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وُجُوهَ الْمُشْرِکِینَ وَ قَدْ جُرِحْتُ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَیِّفاً وَ سَبْعِینَ جَرْحَةً مِنْهَا هَذِهِ وَ هَذِهِ ثُمَّ أَلْقَی رِدَاءَهُ وَ أَمَرَّ یَدَهُ عَلَی جِرَاحَاتِهِ وَ کَانَ مِنِّی فِی ذَلِکَ (1) مَا عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثَوَابُهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ الْخَبَرَ (2).
قال الجزری فی الحدیث جاءت هوازن علی بکرة أبیها هذه کلمة للعرب یریدون بها الکثرة و توفر العدد و أنهم جاءوا جمیعا لم یتخلف منهم أحد و لیس هناک بکرة حقیقة و هی التی یستقی علیها الماء فاستعیرت فی هذا الموضع انتهی و الحوش الجمع.
ع، علل الشرائع الْهَمَذَانِیُّ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْبَزَنْطِیِّ وَ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ مَعاً عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: لَمَّا کَانَ یَوْمُ أُحُدٍ انْهَزَمَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی لَمْ یَبْقَ مَعَهُ إِلَّا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَبُو دُجَانَةَ سِمَاکُ بْنُ خَرَشَةَ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا دُجَانَةَ (3) أَ مَا تَرَی قَوْمَکَ قَالَ بَلَی قَالَ الْحَقْ بِقَوْمِکَ قَالَ مَا عَلَی هَذَا بَایَعْتُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ قَالَ أَنْتَ فِی حِلٍّ قَالَ وَ اللَّهِ لَا تَتَحَدَّثُ قُرَیْشٌ بِأَنِّی خَذَلْتُکَ وَ فَرَرْتُ حَتَّی أَذُوقَ مَا تَذُوقُ فَجَزَاهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله خَیْراً وَ کَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ کُلَّمَا حَمَلَتْ طَائِفَةٌ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اسْتَقْبَلَهُمْ وَ رَدَّهُمْ حَتَّی أَکْثَرَ فِیهِمُ الْقَتْلَ
ص: 70
و پس از مرگ برشمرد، فرمود: اما چهارمی ای برادر یهودی، این بود که اهل مکه همگی به سوی ما آمدند و قبایل عرب و قریش را هم با خود همراه داشتند، آنها می خواستند انتقام خون کشته شدگان جنگ بدر را بگیرند، پس جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و از آن خبر داد، پس پیامبر حرکت کرد و با اصحاب خود در احد اردو زد و مشرکان به سوی ما آمدند و یک دل به ما حمله کردند و کسانی از مسلمانان به شهادت رسیدند و کسانی از شکست باقی ماندند و من همراه با پیامبر ماندم ولی مهاجران و انصار به خانه های خود در مدینه رفتند و همگی می گفتند: که پیامبر و اصحابش کشته شدند، آنگاه خداوند بر صورت های مشرکان زد و من در خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هفتاد و چند زخم برداشتم که از جمله آنها این و این است- سپس ردای خود را انداخت و دست به جای زخمهایش کشید- و ان شاء الله ثواب خداوند بر من شامل شد. بخشی از روایت. (1)
توضیح
جزری گوید: در حدیث آمده است: «جاءت هوازن علی بکرۀ ابیها» این عبارتی است که عرب برای بیان کثرت و شمار زیاد به کار میبرند، و اینکه همگی آنان آمدند و کسی جا نماند و «بکرۀ» که به معنای چرخ آبکشی است، در اینجا به معنای حقیقی به کار نرفته و استعاره شده است. پایان سخن. «الحوش» یعنی جمع شدن.
روایت7.
علل الشرایع: ابان بن عثمان از امام صادق علیه السّلام نقل کرده که فرمود: در روز جنگ احد اصحاب و یاران رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از صحنه کارزار گریختند و با آن حضرت غیر از علی بن ابی طالب علیه السّلام و ابو دجانه سماک بن خرشه احدی باقی نماند، پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: ای ابا دجانه، آیا قوم خود را نمی بینی؟ عرضه داشت: آری. حضرت فرمودند: به قوم خود ملحق شو. عرض کرد: با خدا و رسولش این طور بیعت نکرده ام. حضرت فرمودند: تو را حلال نموده و اجازه ات دادم بروی. عرض کرد: به خدا سوگند نمی گذارم که قریش بگویند من تو را رها کرده و فرار نمودم بلکه می ایستم تا بچشم آنچه تو می چشی، پیامبر او را دعا نمود و فرمود: خدا به تو جزای خیر دهد. باری علی علیه السّلام در مقابل رسول خدا ایستاده و هر گاه گروهی از دشمن به آن جناب حمله می آورند با ایشان مقابله می کرد و آنها را بر می گرداند و کار به جایی رسید که آن حضرت یک تنه بسیاری از آنها را کشته
ص: 70
وَ الْجِرَاحَاتِ حَتَّی انْکَسَرَ سَیْفُهُ فَجَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ یُقَاتِلُ بِسِلَاحِهِ وَ قَدِ انْکَسَرَ سَیْفِی فَأَعْطَاهُ عَلَیْهِ السَّلَامُ سَیْفَهُ ذَا الْفَقَارِ فَمَا زَالَ یَدْفَعُ بِهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی أُثِّرَ وَ أُنْکِرَ (1) فَنَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ هَذِهِ لَهِیَ الْمُوَاسَاةُ مِنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ لَکَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَنَا مِنْکُمَا وَ سَمِعُوا دَوِیّاً مِنَ السَّمَاءِ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ.
قال الصدوق رحمه الله قول جبرئیل و أنا منکما تمنی منه لأن یکون منهما فلو کان أفضل منه لم یقل ذلک و لم یتمن أن ینحط عن درجته إلی أن یکون ممن دونه و إنما قال و أنا منکما لیصیر ممن هو أفضل منه فیزداد محلا إلی محله و فضلا إلی فضله. (2)
قوله حتی أثر علی بناء المجهول أی أثر فیه الجراحة و أنکر أیضا علی بناء المجهول أی صار بحیث لم یکن یعرفه من یراه من قولهم أنکره إذا لم یعرفه.
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْبَزَّازِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُبَیْدٍ الْعَطَارُدِیِّ عَنْ أَبِی بِشْرِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زِیَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ مَوْلَی بَنِی هَاشِمٍ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: لَمَّا کَانَ یَوْمُ أُحُدٍ شُجَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی وَجْهِهِ وَ کُسِرَتْ رَبَاعِیَتُهُ فَقَامَ صلی الله علیه و آله رَافِعاً یَدَیْهِ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی الْیَهُودِ أَنْ قَالُوا الْعُزَیْرُ (3) ابْنُ اللَّهِ وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی النَّصَارَی أَنْ قَالُوا الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ وَ إِنَّ اللَّهَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی مَنْ أَرَاقَ دَمِی وَ آذَانِی فِی عِتْرَتِی (4).
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَالِکٍ النَّحْوِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ
ص: 71
و گروه زیادی را مجروح ساخت به حدّی که شمشیرش شکست. پس محضر پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله آمد و عرضه داشت: یا رسول اللَّه این مرد (مقصود ابو دجانه است) با سلاح می جنگد ولی شمشیر من شکسته است پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله شمشیر خودشان یعنی ذو الفقار را به علی علیه السّلام دادند و پیوسته آن حضرت با ذو الفقار دشمنان را از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله دفع می نمودند تا جایی که جراحتهای زیادی برداشت و به گونهای شد که او را نمیشناختند. در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرضه داشت یا محمّد، این عمل و ایثار از علی علیه السّلام مواساتی (همکاری) است در حقّ تو. پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: علی از من و من از علی هستم. جبرئیل عرض کرد: و من هم از شما دو نفر هستم. و همگی صدایی را از آسمان شنیدند که به این عبارت طنین انداز بود: لا سیف إلّا ذو الفقار و لا فتی إلّا علی.
صدوق رحمة اللَّه علیه می گوید: این گفته جبرئیل یعنی: (و أنا منکما) حاکی است از آرزوی وی که از آن دو بزرگوار (رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السّلام) باشد پس اگر از آن دو برتر می بود نباید این سخن را می گفت و تمنّا و آرزو کند که از مقام و درجه اش تنزّل کند بنا بر این، به خوبی می توان دریافت که ایراد جمله «انا منکما» به این منظور بود که از موقعیّت و درجه پایین به محلّ بالا ارتقاء پیدا کند و فضلی بر فضلش افزوده شود.
توضیح
«حتی اُثِرَ» با صیغه مجهول است یعنی جراحت برداشت. و «اُنکر» نیز با صیغه مجهول است یعنی: به گونهای شد که کسی که او را میدید نمیشناخت. و از این سخنشان است که میگویند: «اَنکره» هرگاه او را نشناسد.
روایت8.
امالی طوسی: از ابو سعید خُدری نقل شده است که گفت: در روز احد چون دندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شکست و چهرهاش زخمی شد، برخاست و در حالی دستانش را بلند کرده بود فرمود: خشم خدا بر یهود هنگامی شدت گرفت که گفتند: عُزیر پسر خدا است و خشم خدا بر مسیحیان هنگامی شدت گرفت که گفتند: مسیح پسر خدا است و خشم خدا بر کسی که خون مرا ریخت و مرا از طریق آزار رساندن به عترتم، آزار داد، بسیار شد. (1)
روایت9.
امالی طوسی:
ص: 71
بِشْرِ بْنِ بَکْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مَشِیخَتِهِ قَالَ: لَمَّا رَجَعَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ مِنْ أُحُدٍ نَاوَلَ فَاطِمَةَ سَیْفَهُ وَ قَالَ:
أَ فَاطِمُ هَاکِ السَّیْفَ غَیْرَ ذَمِیمٍ*** فَلَسْتُ بِرِعْدِیدٍ وَ لَا بِلَئِیمٍ
لَعَمْرِی لَقَدْ أَعْذَرْتُ فِی نَصْرِ أَحْمَدَ*** وَ مَرْضَاةِ رَبٍّ بِالْعِبَادِ رَحِیمٍ
قَالَ وَ سُمِعَ یَوْمَ أُحُدٍ وَ قَدْ هَاجَتْ رِیحٌ عَاصِفٌ کَلَامُ هَاتِفٍ یَهْتِفُ وَ هُوَ یَقُولُ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ (1) فَإِذَا نَدَبْتُمْ هَالِکاً فَابْکُوا الْوَفِیَّ أَخَا الْوَفِیِّ (2).
الرعدید بالکسر الجبان و المراد بالوفی حمزة و هو أخو الوفی أبی طالب علیه السلام.
أَقُولُ رُوِیَ فِی الدِّیوَانِ الْمَنْسُوبِ إِلَیْهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ بَعْدَ الْبَیْتَیْنِ
أُرِیدُ ثَوَابَ اللَّهِ لَا شَیْ ءَ غَیْرُهُ*** وَ رِضْوَانَهُ فِی جَنَّةٍ وَ نَعِیمٍ
وَ کُنْتُ امْرَأً أَسْمُو إِذِ الْحَرْبُ شَمَّرَتْ (3)*** وَ قَامَتْ عَلَی سَاقٍ بِغَیْرِ مَلِیمٍ
أَمَمْتُ ابْنَ عَبْدِ الدَّارِ حَتَّی ضَرَبْتُهُ*** بِذِی رَوْنَقٍ یَفْرِی الْعِظَامَ صَمِیمٍ
فَغَادَرْتُهُ بِالْقَاعِ فَارْفَضَّ جَمْعُهُ*** عَبَادِیدَ مِنْ ذِی قَانِطٍ وَ کَلِیمٍ
وَ سَیْفِی بِکَفِّی کَالشِّهَابِ أَهُزُّهُ*** أَجُزُّ بِهِ مِنْ عَاتِقٍ وَ صَمِیمٍ
فَمَا زِلْتُ حَتَّی فَضَّ رَبِّی جُمُوعَهُمْ*** وَ أَشْفَیْتُ مِنْهُمْ صَدْرَ کُلِّ حَلِیمٍ (4)
وَ قَالَ شَارِحُ الدِّیوَانِ لَمَّا أَنْشَدَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ هَذِهِ الْأَبْیَاتَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله خُذِیهِ یَا فَاطِمَةُ فَقَدْ أَدَّی بَعْلُکِ مَا عَلَیْهِ وَ قَدْ قَتَلَ اللَّهُ صَنَادِیدَ قُرَیْشٍ بِیَدَیْهِ.
قَالَ وَ رَوَی زَیْدُ بْنُ وَهْبٍ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: انْهَزَمَ النَّاسُ یَوْمَ أُحُدٍ إِلَّا عَلِیٌّ وَحْدَهُ فَقُلْتُ إِنَّ ثُبُوتَ عَلِیٍّ فِی ذَلِکَ الْمَقَامِ لَعَجَبٌ قَالَ إِنْ تَعَجَّبْتَ مِنْهُ
ص: 72
محمد بن اسحاق از مشایخ خود روایت کرده است که: هنگامی که علی بن ابی طالب علیه السلام از احد برگشت شمشیرش را به فاطمه علیها السلام داد و این دو بیت شعر را سرود:
ای فاطمه این شمشیر را بگیر که ستوده است و مذموم نیست، من در جنگ ترسان و لرزان نیستم.
به عمر خودم که معذورم در یاری احمد و جلب رضایت پروردگاری که به بندگان خویش مهربان است.
گوید: در روز احد در حالی تندبادی وزیدن گرفته بود صدای شنیده شد که میگفت: «لا سیف الا ذو الفقار و لا فتیً الا علیّ» پس چون بر کشتهای خواستید گریه کنید بر الوفیّ برادر الوفیّ گریه کنید. (1)
توضیح
«الرعدید» با کسره راء به معنای شخص ترسو است. مقصود از «الوفیّ» حمزه که «اخو الوفی» یعنی ابو طالب است.
روایت10.
میگویم: در دیوان منسوب به امام علی علیه السلام پس از این دو بیت، این ابیات روایت شده است:
من از جنگ فقط ثواب خدا و بهشت رضوان و باغ و نعمتهای الهی را خواستارم.
من کسی بودم که به هنگام شعلهور شدن جنگ به پا میخواستم، دامن به کمر میبستم و روی پای خود بدون احساس ناراحنی میایستادم.
در جنگ احد فرزند عبد الدار را نشانه گرفتم و با شمشیر آبداری که استخوانها را میدرد به او حملهور میشدم.
در نتیجه حمله که او را غافلگیر کردم به خاک افتاد و جمعیت او به گروههای ناامید و مجروح پراکنده شدند.
شمشیرم در دستم همانند شعله آتش میجهید و گردن میزد و استخوانها را تکه تکه میکرد.
آن قدر به کار خود ادامه دادم تا خدای من جمعیت آنان را پراکنده ساخت و ناراحتی دلهای صبوران را شفا بخشیدم. (2)
روایت11.
شارح دیوان گوید: هنگامی که علی علیه السلام این ابیات را سرود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فاطمه شمشیر را بگیر که شوهرت دین خود را ادا نمود و خداوند با دست او بزرگان قریش را نابود کرد.
گوید: زید بن وهب از ابن مسعود روایت کرده که گوید: همه مردم در روز احد گریختند جز علیّ. پس گفتم: پا بر جا ماندن علی در آن جایگاه بسیار شگفت بود. گوید: اگر من از او در شگفت باشم
ص: 72
فَقَدْ تَعَجَّبَتِ الْمَلَائِکَةُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ جَبْرَئِیلَ قَالَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ هُوَ یَعْرُجُ إِلَی السَّمَاءِ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ.
وَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: قَالَ لِیَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَوْمَ أُحُدٍ أَ مَا تَسْمَعُ مَدِیحَکَ فِی السَّمَاءِ إِنَّ مَلَکاً اسْمُهُ رِضْوَانُ یُنَادِی لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ.
قَالَ: وَ یُقَالُ إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله نُودِیَ فِی هَذَا الْیَوْمِ:
نَادِ عَلِیّاً مَظْهَرَ الْعَجَائِبِ*** تَجِدْهُ عَوْناً لَکَ فِی النَّوَائِبِ
کُلُّ غَمٍّ وَ هَمٍّ سَیَنْجَلِی*** بِوَلَایَتِکَ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ (1)
و قال بعضهم الهم عبارة عن الفکر فی مکروه یخاف الإنسان حدوثه و یرجو فواته فیکون مرکبا من الخوف و الرجاء و الغم لا فکر فیه لأنه إنما یکون فیما مضی انتهی کلام الشارح.
یسمو أی یعلو و شمر فی الأمر خف علی ساق أی علی شدة بغیر ملیم أی بغیر فعل یوجب الملامة أممت أی قصدت و رونق السیف ماؤه و حسنه و الفری القطع و صمم السیف إذا مضی فی العظم و قطعه فغادرته أی ترکته و الإفضاض التفرق و العبادید الفرق من الناس الذاهبون فی کل وجه من ذی قانط أی جمع فیهم قانطون و کلیم أی جریح و الصمیم العظم الذی به قوام العضو.
مع، معانی الأخبار أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: ذَهَبْتُ أَنَا وَ بُکَیْرٌ مَعَ رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِلَی الْمَشَاهِدِ حَتَّی انْتَهَیْنَا إِلَی أُحُدٍ فَأَرَانَا قُبُورَ الشُّهَدَاءِ ثُمَّ دَخَلَ بِنَا الشِّعْبَ فَمَضَیْنَا مَعَهُ سَاعَةً حَتَّی مَضَیْنَا إِلَی مَسْجِدٍ هُنَاکَ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَّی فِیهِ فَصَلَّیْنَا فِیهِ ثُمَّ أَرَانَا
ص: 73
فرشتگان نیز در شگفتاند. آیا ندانستی که جبرئیل در آن روز در حالی که به آسمان عروج میکرد گفت: «لا سیف الا ذو الفقار و لا فتیً الا علیّ».
از علی علیه السلام روایت شده که فرمود: پیامبر صلی الله علیه و سلم در روز احد به من فرمود: آیا مدح و ستایش خود را در آسمان میشنوی؟ فرشتهای به نام رضوان ندا سر میدهد که «لا سیف الا ذو الفقار و لا فتیً الا علیّ».
گوید: گفته میشود: بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این روز ندا آمد که:
علیّ را مظهر شگفتیها ندا کن، او را یاور برای خود در مصیبتهای مییابی.
هر غم و اندوهی به ولایت تو برطرف میشود ای علی ای علی ای علی.
برخی گویند: «الهمّ» فکر و اندیشه ناخوشایندی است که انسان از رخ دادن آن میترسد و به برطرف شدن آن امید دارد. و در این حالت ترکیبی از خوف (ترس) و رجاء (امید) است. و «الغمّ» فکر و اندیشهای در آن نیست زیرا در آنچه سپری شده اتفاق افتاده است. پایان سخن شارح دیوان.
توضیح
«یسمو» یعنی بالا میرود. «شمّر عن الامر» یعنی در آن کار سبکی کرد. «علی ساق» یعنی با شدت و جدّیت. «بغیر ملیم» یعنی بدون انجام کاری که سزاوار ملامت و سرزنش باشد. «أممتُ» یعنی آهنگ آن را کردم. «رونق السیف» یعنی آب شمشیر و نیکویی آن. «الفری» یعنی برندگی. «صمم السیف» هرگاه شمشیر به استخوان برسد و آن را ببرد. «فغادرته» یعنی آن را رها کردم. «الافضاض» پراکنده کردن است. «العبادید» گروههایی از مردم است که به هر سو متفرق میشوند. «من ذی قانط» یعنی در میانشان نامیدان جمع شدند و «کلیم» یعنی مجروح. «الصمیم» استخوانی است که قوام اندام با آن باشد.
روایت12.
معانی الاخبار: زراره گوید: من و بکیر همراه مردی از فرزندان علی برای زیارت قبور شهدای احد رفتیم تا به احد رسیدیم، قبرهای شهدا را به ما نشان داد، سپس ما را وارد درّه کرد و مدّتی با او رفتیم تا ما را به مسجدی که در آنجا بود، برد و گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در اینجا نماز خوانده، پس ما در آن مسجد نماز خواندیم،
ص: 73
مَکَاناً فِی رَأْسِ جَبَلٍ فَقَالَ إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله صَعِدَ إِلَیْهِ فَکَانَ یَکُونُ فِیهِ مَاءُ الْمَطَرِ قَالَ زُرَارَةُ فَوَقَعَ فِی نَفْسِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمْ یَصْعَدْ إِلَی مَا ثَمَّ- (1) فَقُلْتُ أَمَّا أَنَا فَإِنِّی لَا أَجِی ءُ مَعَکُمْ أَنَا نَائِمٌ هَاهُنَا حَتَّی تَجِیئُوا فَذَهَبَ هُوَ وَ بُکَیْرٌ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَ جَاءُوا إِلَیَّ فَانْصَرَفْنَا جَمِیعاً حَتَّی إِذَا کَانَ الْغَدُ أَتَیْنَا أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ لَنَا أَیْنَ کُنْتُمْ أَمْسِ فَإِنِّی لَمْ أَرَکُمْ فَأَخْبَرْنَاهُ وَ وَصَفْنَا لَهُ الْمَسْجِدَ وَ الْمَوْضِعَ الَّذِی زَعَمَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله صَعِدَ إِلَیْهِ فَغَسَلَ وَجْهَهُ فِیهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ مَا أَتَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَلِکَ الْمَکَانَ قَطُّ فَقُلْتُ لَهُ یُرْوَی (2) لَنَا أَنَّهُ کُسِرَتْ رَبَاعِیَتُهُ فَقَالَ لَا قَبَضَهُ اللَّهُ سَلِیماً وَ لَکِنَّهُ شُجَّ فِی وَجْهِهِ فَبَعَثَ عَلِیّاً فَأَتَاهُ بِمَاءٍ فِی حَجَفَةٍ فَعَافَهُ (3) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یَشْرَبَ مِنْهُ وَ غَسَلَ وَجْهَهُ (4).
مع، معانی الأخبار الطَّالَقَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِالرَّیِّ فِی رَجَبٍ سَنَةَ تِسْعٍ وَ أَرْبَعِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَنْبَارِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یُونُسَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (5) عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ قَیْسٍ عَنْ مخذمة (مَخْرَمَةَ) بْنِ بُکَیْرٍ (6) عَنْ أَبِی حَازِمٍ عَنْ خَارِجَةَ بْنِ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: لَمَّا کَانَ یَوْمُ أُحُدٍ بَعَثَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی طَلَبِ سَعْدِ بْنِ الرَّبِیعِ وَ قَالَ لِی إِذَا رَأَیْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ کَیْفَ تَجِدُکَ قَالَ فَجَعَلْتُ أَطْلُبُهُ بَیْنَ الْقَتْلَی حَتَّی وَجَدْتُهُ بَیْنَ ضَرْبَةٍ بِسَیْفٍ وَ طَعْنَةٍ بِرُمْحٍ وَ رَمْیَةٍ بِسَهْمٍ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ کَیْفَ تَجِدُکَ فَقَالَ سَلِّمْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قُلْ لِقَوْمِیَ الْأَنْصَارِ لَا عُذْرَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ
ص: 74
بعد روی قلّه کوه مکانی به ما نشان داد، و گفت: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله از آنجا بالا رفته تا ببیند آیا آب باران در آن مکان یافت می شود. زراره گوید: در ذهنم این سؤال پیدا شد که پیامبر برای آبی که در آنجاست بالای کوه نمی رود، به آنان گفتم: من همراه شما نمی آیم در اینجا می خوابم تا شما بازگردید، او و بکیر رفتند و باز آمدند و همگی به منزل برگشتیم. فردای آن روز خدمت امام باقر علیه السّلام شرفیاب شدیم، به ما فرمود: دیروز کجا بودید؟ شما را ندیدم ماجرای خود را به آن حضرت گفتیم، و مسجد و جایی را که (آن مرد) گمان می کرد، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بالا رفته و صورتش را در آنجا شسته، همه را تعریف کردیم، امام باقر علیه السّلام فرمود: پیامبر هرگز به آنجا نرفته است. عرضه داشتیم: و برای ما روایت شده که دندان میان ثنایا و انیاب آن بزرگوار شکسته شده فرمود: نه. خداوند سالم جان او را گرفت، امّا زخمی در چهره اش پیدا شد، علی را فرستاد در جحفه آبی برایش آورد، پیامبر آن را گرفت و نخواست تا از آن بیاشامد، و صورتش را شست. (1)
روایت13.
معانی الاخبار: ابو العبّاس محمّد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانیّ از محمّد بن قاسم انباری مسندا از ابی حازم روایت کرده که خارجة بن زید گوید: پدرم گفت: در روز جنگ احد وقتی آتش جنگ فرو نشست، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله مرا فرستاد که سعد بن ربیع را پیدا کنم، و به من فرمود: وقتی او را دیدی از جانب من او را سلام برسان و از او بپرس در چه حالی هستی؟ گوید: در میان کشته شدگان در جستجویش بودم تا او را پیدا کردم، پیکرش غرق در خون به آماج شمشیر و نیزه و تیر دشمن بود. سلام پیامبر را به او ابلاغ نمودم، و گفتم: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: خود را در چه حال می بینی و چگونه می یابی؟ گفت: سلام مرا به رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله برسان و به خویشان من بگو: در نزد خداوند هیچ عذر و بهانه ای ندارید
ص: 74
إِنْ وَصَلَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ فِیکُمْ شُفْرٌ یَطْرِفُ (1) وَ فَاضَتْ نَفْسُهُ.
قال الصدوق رحمه الله سمعت أبا العباس یقول قال أبو بکر محمد بن القاسم الأنباری قوله فیکم شفر یطرف الشفر واحد أشفار العین و هی حروف الأجفان التی تلتقی عند التغمیض و الأجفان أغطیة العینین من فوق و من تحت و الهدب الشعر النابت فی الأشفار و شفر العین مضموم الشین و یقال ما فی الدار شفر بفتح الشین یراد به أحد قال الشاعر:
فو الله ما تنفک منا عداوة*** و لا منهم ما دام من نسلنا شفر
و قوله فاضت نفسه معناه مات قال أبو العباس قال أبو بکر الأنباری حدثنا إسماعیل بن إسحاق القاضی عن نصر (2) بن علی عن الأصمعی عن أبی عمرو بن العلاء قال یقال فاظ الرجل إذا مات و لا یقال فاظت نفسه و لا فاضت نفسه و حدثنا أبو العباس عن ابن الأنباری عن عبد الله بن خلف قال حدثنا صالح بن محمد بن دراج قال سمعت أبا عمرو الشیبانی یقول یقال فاظ المیت و لا یقال فاظت نفسه و لا فاضت نفسه.
حدثنا أبو العباس قال حدثنا أبو بکر قال أخبرنا أبو العباس أحمد بن یحیی عن سلمة بن عاصم عن الفراء قال أهل الحجاز و طی ء یقولون فاضت نفس الرجل و عکل و قیس و تمیم یقولون فاضت نفسه بالضاد و أنشد:
یرید رجال ینادونها*** و أنفسهم دونها فائضة
و حدثنا أبو العباس عن أبی بکر بن الأنباری عن أبیه عن أبی الحسن الطوسی عن أبی عبید عن الکسائی قال یقال فاضت نفسه و فاظ المیت و أفاظ الله نفسه. (3)
ص: 75
اگر از شما کسی مژه برهم زند (یعنی زنده باشد) و به رسول خدا آسیبی برسد، این گفت و جان تسلیم کرد.
صدوق رحمه اللَّه گوید: از ابو العبّاس شنیدم که از قول ابو بکر محمّد بن قاسم أنباری گفت: این گفته او که «و در میان شما مژده ای بر هم خورد» «شفر» مفرد «اشفار» می باشد، و آن قسمت لبه پلک چشم است که در آن مژه می روید، و هنگام فروبستن چشم به هم می رسند، «اجفان» پلک است که روی دو چشم را از بالا و پائین می پوشاند. و «هدب» موی مژه است که در لبه پلکها روئیده، و «شفر العین» شین آن صدای ضمّه دارد، وقتی گفته می شود: «ما فی الدّار شفر» که شین آن صدای فتحه دارد به معنی احد، یک فرد باشد. شاعر گوید:
به خدا قسم دشمنی از سینه ما و ایشان جدا نگردد، تا وقتی از تبار و نسل ما هر دو، یک نفر وجود داشته باشد.
و گفته اش «فاضت نفسه» یعنی مرد، ابو العبّاس گوید: ابن أنباری به سند خود نقل کرده که أصمعی از ابن عمرو بن العلاء به ما خبر داد که: چون مردی بمیرد گفته می شود: «فاظ الرّجل» و گفته نمی شود: «فاظت نفسه»، و یا «فاضت نفسه». ابو العبّاس برایم نقل کرد که ابن انباری به سندی که تا صالح بن محمّد بن درّاج می رسد، بر ایمان از قول صالح چنین گفت: شنیدم ابا عمرو شیبانیّ می گفت: گویند: «فاظ المیّت»، گفته نمی شود: «فاظت نفسه» و نیز نگویند: «فاضت نفسه» (روحش بیرون آمد).
و ابو العبّاس به سندی از فرّاء برایم بازگو نمود که: اهل حجاز، و یک قبیله می گویند: «فاظت نفس الرّجل» و قبائل عکل و قیس و تمیم می گویند: «فاضت نفسه» به ضاد، و در تأیید آن این شعر را خواند:
قصد می کند، مردانی را که او را صدا می زنند و جانهایشان را به پیشگاهش می دهند.
و ابو العبّاس از طریق ابن انباری از کسائی نقل نموده که گفته اند می گویند: «فاضت نفسه» (بر آمد جان او) و «فاض المیّت نفسه» (روح شخص و (مرده بیرون آمد) «و افاض اللَّه نفسه» (و خداوند جان او را گرفت).
ص: 75
و بالإسناد عن أبی الحسن الطوسی و محمد بن الحکم عن الحسن اللحیانی (1) قال یقال فاظ المیت بالظاء و فاض المیت بالضاد.
و حدثنا أبو العباس عن أبی بکر عن أبیه عن عبد الله بن محمد القمی عن یعقوب بن السکیت قال یقال فاظ المیت یفوظ و فاظ یفیظ.
و حدثنا أبو العباس عن أبی بکر عن أبیه عن محمد بن الجهم عن الفراء قال یقال فاظ المیت نفسه بالظاء و نصب النفس.
و حدثنا أبو العباس قال أنشدنا أبو بکر قال أنشدنی أبی قال أنشدنا أبو عکرمة الضبی:
و فاظ ابن حصن غائیا (2) فی بیوتنا*** یمارس قدا فی ذراعیه مصحبا
قال الجوهری غنی بالمکان أی أقام و غنی أی عاش و قال القد الشق طولا و القد أیضا جلد السخلة الماعزة و بالکسر سیر تقد من جلد غیر مدبوغ و قال المصحب من الزق ما الشعر علیه و قد أصحبته إذا ترکت صوفه أو شعره علیه و لم تعطنه.
فس، تفسیر القمی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا مَرَّ بِعَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَ الْوَلِیدِ بْنِ عُقْبَةَ بْنِ أَبِی مُعَیْطٍ وَ هُمَا فِی حَائِطٍ یَشْرَبَانِ وَ یُغَنِّیَانِ بِهَذَا الْبَیْتِ فِی حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ حِینَ قُتِلَ:
کَمْ مِنْ حَوَارِیَّ تَلُوحُ عِظَامُهُ*** وَرَاءَ الْحَرْبِ عِنْدَ أَنْ یُجَرَّ (4) فَیُقْبَرَا
فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا وَ ارْکُسْهُمَا فِی الْفِتْنَةِ رَکْساً وَ دُعَّهُمَا إِلَی النَّارِ دَعّاً (5).
ص: 76
و دوباره ابو العبّاس از طریق ابن انباری از ابو عبید از کسائی، و ابو جعفر محمّد بن حکم، از حسن لحیانی نقل نموده که گفته می شود: «فاظ المیّت» به «ظاء» و «فاض المیّت» به «ضاد».
و باز ابو العبّاس از ابو بکر (ابن انباری) از یعقوب بن سکّیت نقل نموده که گفته می شود: «فاض المیّت یفوظ» از باب «نصر ینصر» و «فاظ یفیظ» از باب «ضرب یضرب».
همچنین ابو العبّاس از طریق ابن انباری از فرّاء نقل نموده که گفته می شود: «فاظ المیّت نفسه» به ظاء الف دار، و منصوب خواندن «نفس».
و ابو العبّاس برایم نقل کرد که ابو بکر از پدرش برایم خواند و گفت که ابو عکرمه ضبّی این شعر را برایم خواند:
ابن حصن در حالی که در خانه های ما پنهان شده و ببریدن تسمه مشغول بود جان داد. (1)
توضیح
جوهری گوید: «غنی بالمکان» یعنی در آن مکان اقامت کرد. و «غنی» یعنی زیست. و گوید: «القدّ» به معنای بریدن در درازا است. و «القدّ» به معنای پوست بزغاله نیز میباشد. و با کسره قاف چرمی است که از پوست دباغی نشده بریده شود. و گوید: «المصحب» قسمتی از مشک آب است که موی بر آن است. و «قد اصحبته» هرگاه پشم یا موی آن را بیندازی و پوست را در محلول دباغی ننهی.
روایت14.
تفسیر قمی: هنگامی که عمرو بن عاص و ولید بن عقبة بن ابی معیط در یک چهار دیواری پس از شهادت حمزة بن عبد المطلب مشغول نوشیدن شراب بودند و با این بیت می زدند و می خواندند:
چه بسا یار و یاوری که در پی جنگ، استخوان هایش به جای او خود نمایی می کند و باید کشیده شده و در خاک مدفون شود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از کنار آنها گذشت و گفت: بار خدایا، آن دو را لعنت کن و آنها را در فتنه، سرنگون ساز و آنها را به آتش جهنم درافکن. (2)
ص: 76
الحواری الناصر و الرکس رد الشی ء مقلوبا و الدع الدفع.
یج، الخرائج و الجرائح رُوِیَ أَنَّ أُبَیَّ بْنَ خَلَفٍ قَالَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بِمَکَّةَ إِنِّی أَعْلِفَ الْعَوْرَاءَ (1) یَعْنِی فَرَساً لَهُ أَقْتُلُکَ عَلَیْهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَکِنْ أَنَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَلَقِیَ یَوْمَ أُحُدٍ فَلَمَّا دَنَا تَنَاوَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْحَرْبَةَ مِنَ الْحَارِثِ بْنِ الصِّمَّةِ فَمَشَی إِلَیْهِ فَطَعَنَ وَ انْصَرَفَ فَرَجَعَ إِلَی قُرَیْشٍ وَ هُوَ یَقُولُ قَتَلَنِی مُحَمَّدٌ قَالُوا وَ مَا بِکَ بَأْسٌ قَالَ إِنَّهُ قَالَ لِی بِمَکَّةَ إِنِّی أَقْتُلُکَ لَوْ بَصَقَ عَلَیَّ لَقَتَلَنِی فَمَاتَ بِشَرَفٍ (2).
یج مِنْ مُعْجِزَاتِهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ لَمَّا کَانَتْ وَقْعَةُ بَدْرٍ قَتَلَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ قُرَیْشٍ سَبْعِینَ رَجُلًا وَ أَسَرُوا مِنْهُمْ سَبْعِینَ فَحَکَمَ رَسُولُ اللَّهِ بِقَتْلِ الْأُسَارَی وَ حَرْقِ الْغَنَائِمِ فَقَالَ جَمَاعَةٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ إِنَّ الْأُسَارَی هُمْ قَوْمُکَ وَ قَدْ قَتَلْنَا مِنْهُمْ سَبْعِینَ فَأَطْلِقْ لَنَا أَنْ نَأْخُذَ الْفِدَاءَ مِنَ الْأُسَارَی وَ الْغَنَائِمَ فَنَقْوَی (3) بِهَا عَلَی جِهَادِنَا فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ إِنْ لَمْ تَقْتُلُوا یُقْتَلْ مِنْکُمْ فِی الْعَامِ الْمُقْبِلِ فِی مِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ عَدَدَ الْأُسَارَی فَأَنْزَلَ اللَّهُ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا (4) فَلَمَّا کَانَ فِی الْعَامِ الْمُقْبِلِ وَ قُتِلَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ سَبْعُونَ بِعَدَدِ (5) الْأُسَارَی قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ وَعَدْتَنَا النَّصْرَ فَمَا هَذَا الَّذِی وَقَعَ بِنَا وَ نَسُوا الشَّرْطَ بِبَدْرٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها یَعْنِی مَا کَانُوا أَصَابُوا مِنْ قُرَیْشٍ بِبَدْرٍ وَ قَبِلُوا الْفِدَاءَ مِنَ الْأَسْرَی قُلْتُمْ أَنَّی هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ (6) یَعْنِی بِالشَّرْطِ الَّذِی شَرَطُوهُ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنْ یُقْتَلَ مِنْهُمْ بِعَدَدِ الْأُسَارَی إِذَا هُوَ أَطْلَقَ لَهُمُ الْفِدَاءَ مِنْهُمْ وَ الْغَنَائِمَ فَکَانَ الْحَالُ فِی ذَلِکَ عَلَی حُکْمِ الشَّرْطِ وَ لَمَّا انْکَشَفَتِ الْحَرْبُ یَوْمَ أُحُدٍ سَارَ (7) أَوْلِیَاءُ
ص: 77
توضیح
الحواری الناصر و الرکس رد الشی ء مقلوبا و الدع الدفع.
روایت15.
خرائج: روایت شده که ابیّ بن خلف در مکه به پیامبر صلی اللَّه علیه و آله گفت: من این اسبم که نامش عوراء است علف می دهم تا بر روی آن تو را بکشم. حضرت فرمود: بلکه ان شاء اللَّه من این کار را می کنم. روز جنگ احد با پیامبر صلی اللَّه علیه و آله روبرو شد. وقتی نزدیک شد حضرت حربه ای را از حارث بن صمه گرفت و به سمت او رفت و به او زد و بازگشت. او به سمت مشرکین می رفت و می گفت: «محمد مرا کشت». به او گفتند: به تو ضربه کاری وارد نشده! گفت: او در مکه به من گفت: تو را می کشم و اگر آب دهان بر من می انداخت مرا کشته بود. طولی نکشید که در «شرف» از دنیا رفت. (1)
روایت16.
خرائج: از معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این بود که چون در جنگ بدر هفتاد نفر از مشرکین کشته و هفتاد نفر نیز اسیر شدند. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله دستور داد اسیران را بکشند و غنائم را بسوزانند. عدّه ای از مهاجرین گفتند: یا رسول اللَّه! اسراء خویشان تو هستند و ما هفتاد نفر از آنها را کشتیم، اجازه بده برای آزادی آنان فدیه بگیریم و از غنائم در جنگ علیه کفّار استفاده کنیم. خداوند متعال به پیامبر وحی فرستاد که اگر امسال اسراء را نکشید. سال دیگر به تعداد آنها از شما کشته می شود. و خداوند این آیه را نازل فرمود: «ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا» در سال بعد، در جنگ احد، هفتاد نفر از مسلمانان به تعداد اسرای بدر کشته شدند. و شرط بدر را از یاد بردند و گفتند: یا رسول اللَّه شما ما را به پیروزی وعده می دادید ولی این مصیبت بر ما وارد شد. خداوند این آیه را نازل فرمود: «أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها» مقصود آنچه که از در بدر از قریش بدست آوردند و قبول کردند که از اسیران فدیه بگیرند. «قُلْتُمْ أَنَّی هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُم» یعنی شرطی است که بر خود بستند که به اندازه اسیران از آنها کشته شود اگر پیامبر آنان را آزاد گزارد تا از اسیران فدیه بگیرند و غنیمتها را بدست آورند. پس این وضعیت بر اساس آن شرط بود. و هنگامی که جنگ احد تمام شد نزدیکان
ص: 77
الْمَقْتُولِینَ لِیَحْمِلُوا قَتْلَاهُمْ إِلَی الْمَدِینَةِ فَشَدُّوهُمْ عَلَی الْجِمَالِ وَ کَانُوا إِذَا تَوَجَّهُوا بِهِمْ نَحْوَ الْمَدِینَةِ بَرَکَتِ الْجِمَالُ وَ إِذَا تَوَجَّهُوا بِهِمْ نَحْوَ الْمَعْرَکَةِ أَسْرَعَتْ فَشَکَوُا الْحَالَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ أَ لَمْ تَسْمَعُوا قَوْلَ اللَّهِ قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ (1) فَدُفِنَ کُلُّ رَجُلَیْنِ فِی قَبْرٍ إِلَّا حَمْزَةَ فَإِنَّهُ دُفِنَ وَحْدَهُ وَ کَانَ أَصَابَ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی حَرْبِ أُحُدٍ أَرْبَعُونَ جِرَاحَةً فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمَاءَ عَلَی فَمِهِ فَرَشَّهُ عَلَی الْجِرَاحَاتِ فَکَأَنَّهَا لَمْ تَکُنْ مِنْ وَقْتِهَا وَ کَانَ أَصَابَ عَیْنَ قَتَادَةَ (2) سَهْمٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسَالَتِ الْحَدَقَةُ فَأَمْسَکَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِیَدِهِ فَعَادَتْ کَأَحْسَنِ مَا کَانَتْ وَ مِنْهَا أَنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ انْقَطَعَ سَیْفِی یَوْمَ أُحُدٍ فَرَجَعْتُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقُلْتُ إِنَّ الْمَرْءَ یُقَاتِلُ بِسَیْفِهِ وَ قَدِ انْقَطَعَ سَیْفِی فَنَظَرَ إِلَی جَرِیدَةِ نَخْلٍ عَتِیقَةٍ یَابِسَةٍ مَطْرُوحَةٍ فَأَخَذَهَا بِیَدِهِ ثُمَّ هَزَّهَا فَصَارَتْ سَیْفَهُ ذَا الْفَقَارِ فَنَاوَلَنِیهِ فَمَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلَّا وَ قَدَّهُ بِنِصْفَیْنِ وَ مِنْهَا أَنَّ جَابِراً قَالَ کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِمَکَّةَ وَ رَجُلٌ مِنْ قُرَیْشٍ یُرَبِّی (3) مُهْراً کَانَ إِذَا لَقِیَ مُحَمَّداً وَ الْمُهْرُ مَعَهُ یَقُولُ یَا مُحَمَّدُ عَلَی هَذَا الْمُهْرِ أَقْتُلُکَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَقْتُلُکَ عَلَیْهِ قَالَ بَلْ أَقْتُلُکَ فَوَافَی أُحُداً فَأَخَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَرْبَةَ رَجُلٍ وَ خَلَعَ سِنَانَهُ وَ رَمَی بِهِ فَضَرَبَهَا عَلَی عُنُقِهِ فَقَالَ النَّارَ النَّارَ وَ سَقَطَ مَیِّتاً وَ مِنْهَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله انْتَهَی إِلَی رَجُلٍ قَدْ فَوَّقَ سَهْماً لِیَرْمِیَ بَعْضَ الْمُشْرِکِینَ فَوَضَعَ صلی الله علیه و آله یَدَهُ فَوْقَ السَّهْمِ وَ قَالَ ارْمِهِ (4) فَرَمَی ذَلِکَ الْمُشْرِکَ بِهِ فَهَرَبَ الْمُشْرِکُ
ص: 78
کشته ها آمدند تا شهدای خود را به مدینه ببرند. آنان را بر پشت شترها بستند. وقتی که می خواستند به طرف مدینه بروند، شترها حرکت نمی کردند. اما هنگامی که به طرف میدان جنگ متوجه می شدند، با سرعت می آمدند. قضیّه را به عرض رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله رساندند، حضرت فرمود: کلام خدا را نشنیدید که فرمود: «قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ». پس، هر دو نفر در یک قبر دفن شدند، مگر حمزه که در یک قبر دفن شد. علی علیه السّلام در جنگ احد، چهل زخم برداشت، پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله آب را بر جراحات وی پاشید، خوب شد، مثل اینکه اصلا زخمی نشده بود. تیری بر چشم قتاده اصابت کرد و چشمش از حدقه در آمد! حضرت چشم او را به جای خود گذاشت، خوب شد و از چشم دیگرش تیزبین تر گردید.
از جمله آن: علی علیه السّلام می فرماید: در جنگ احد شمشیرم شکست، رو کردم به رسول خدا و گفتم: مرد با شمشیرش می جنگد و الآن شمشیر من شکسته است. چشم حضرت به بوته خشکیده خرمایی افتاد. آن را برداشت و حرکت داد که به صورت شمشیر ذو الفقار در آمد و به من داد و به هر کس می زدم، دو نیم می شد.
از جمله آن: جابر می گوید: وقتی که پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله در مکّه بود، شخصی از قریش، کرّه اسبی را می پروراند. وقتی پیامبر را می دید می گفت: ای محمّد! این کرّه اسب را پرورش می دهم تا بر آن سوار شوم و تو را بکشم! حضرت در جواب فرمود: «بلکه من تو را می کشم!» وقتی جنگ احد پیش آمد، پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله نیزه شخصی را گرفت و با آن ضربه ای بر گردن آن مرد زد که زخمی شد و آن مرد پیوسته می گفت: آتش، آتش! و لحظاتی بعد، افتاد و مرد.
از جمله آن: در جنگی پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله به فردی برخورد کرد که تیری در آورده بود تا تیراندازی کند، حضرت دست مبارک را بر روی تیر گذاشت و فرمود: پرتاب کن. وقتی که تیر را به سوی یک مشرک پرتاب نمود آن مشرک فرار کرد
ص: 78
مِنَ السَّهْمِ وَ جَعَلَ یَرُوغُ مِنَ السَّهْمِ یَمْنَةً وَ یَسْرَةً وَ السَّهْمُ یَتْبَعُهُ حَیْثُمَا رَاغَ حَتَّی سَقَطَ السَّهْمُ فِی رَأْسِهِ فَسَقَطَ الْمُشْرِکُ مَیِّتاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی (1) وَ کَانَ أَبُو غُرَّةَ (2) الشَّاعِرُ حَضَرَ مَعَ قُرَیْشٍ یَوْمَ بَدْرٍ وَ یُحَرِّضُ قُرَیْشاً بِشِعْرِهِ عَلَی الْقِتَالِ فَأُسِرَ فِی السَّبْعِینَ الَّذِینَ أُسِرُوا فَلَمَّا وَقَعَ الْفِدَاءُ عَلَی الْقَوْمِ قَالَ أَبُو غُرَّةَ (3) یَا أَبَا الْقَاسِمِ تَعْلَمُ أَنِّی رَجُلٌ فَقِیرٌ فَامْنُنْ عَلَی بَنَاتِی فَقَالَ أُطْلِقُکَ (4) بِغَیْرِ فِدَاءٍ أَلَّا تُکْثِرَ عَلَیْنَا بَعْدَهَا قَالَ لَا وَ اللَّهِ فَعَاهَدَهُ عَلَی أَنْ لَا یَعُودَ فَلَمَّا کَانَ حَرْبُ أُحُدٍ دَعَتْهُ قُرَیْشٌ إِلَی الْخُرُوجِ مَعَهَا لِیُحَرِّضَ النَّاسَ بِشِعْرِهِ عَلَی الْقِتَالِ فَقَالَ إِنِّی عَاهَدْتُ مُحَمَّداً أَنْ لَا أُکْثِرَ عَلَیْهِ بَعْدَ مَا مَنَّ عَلَیَّ قَالُوا لَیْسَ هَذَا مِنْ ذَلِکَ إِنَّ مُحَمَّداً لَا یَسْلَمُ مِنَّا فِی هَذِهِ الدَّفْعَةِ فَغَلَبُوهُ عَلَی رَأْیِهِ (5) فَلَمْ یُؤْسَرْ یَوْمَ أُحُدٍ مِنْ قُرَیْشٍ غَیْرُهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ لَمْ تُعَاهدْنِی قَالَ إِنَّهُمْ (6) غَلَبُونِی عَلَی رَأْیِی فَامْنُنْ عَلَی بَنَاتِی قَالَ لَا تَمْشِی بِمَکَّةَ وَ تُحَرِّکُ کَتِفَیْکَ وَ تَقُولُ سَخِرْتُ مِنْ مُحَمَّدٍ مَرَّتَیْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمُؤْمِنُ لَا یُلْسَعُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَیْنِ یَا عَلِیُّ اضْرِبْ عُنُقَهُ (7).
راغ مال و حاد.
شا، الإرشاد ثم تلت بدرا غزاة أحد و کانت رایة رسول الله صلی الله علیه و آله بید أمیر المؤمنین
ص: 79
و مدام به چپ و راست می دوید و تیر دنبال او می رفت تا اینکه به سر او اصابت کرد و هلاکش ساخت. در این هنگام این آیه نازل شد: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی».
ابو عزّه شاعر، در جنگ همراه قریش آمده بود و آنها را با شعرهای خود به جنگ تحریک می کرد که اسیر شد. وقتی که از اسراء فدیه می گرفتند تا آزاد کنند، ابو عزّه گفت: یا ابا القاسم! می دانی که من مردی فقیر هستم بر دختران من منّت بگذار و مرا بدون فدیه آزاد کن. حضرت فرمود: «تو را بدون فدیه آزاد کردم که دیگر بر ضد ما کاری انجام ندهی». سپس از وی پیمان گرفت که دیگر مردم را به جنگ مسلمانان تحریک نکند. وقتی جنگ «احد» بر پا شد، قریش از او دعوت کردند تا بیاید و مردم را علیه پیامبر به جنگ تحریک کند. او گفت: من با محمّد صلّی اللَّه علیه و آله پیمان بسته ام که بر ضد او کاری انجام ندهم. گفتند: الآن شرایط جنگ مثل جنگ بدر نیست و محمّد از دست ما جان سالم بدر نخواهد برد! بدین صورت نظر ابو عزّه را تغییر دادند و به میدان جنگ کشاندند و بر حسب اتفاق فقط او اسیر شد. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: «مگر با من پیمان نبسته بودی که کاری بر ضد ما انجام ندهی؟». ابو عزّه گفت: اول نظر من همین بود ولی نظرم را تغییر دادند. باز هم بر دخترانم منّت بگذار! حضرت فرمود: نه! بروی مکّه و شانه هایت را بجنبانی و بگویی: باز هم محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را مسخره کردم. مؤمن هیچ وقت دو بار از یک سوراخ گزیده نمی شود. سپس به علی علیه السّلام فرمود: «یا علی گردنش را بزن». (1)
توضیح
«راغ» یعنی متمایل و منحرف شد.
روایت17.
ارشاد: پس از کارزار بدر، جنگ احد اتفاق افتاد و در این جنگ نیز پرچمدار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علی
ص: 79
علیه السلام فیها کما کانت بیده یوم بدر فصار اللواء إلیه یومئذ دون صاحب الرایة و اللواء جمیعا و کان الفتح له فی هذه الغزاة کما کان له ببدر سواء و اختص بحسن البلاء فیها و الصبر و ثبوت القدم عند ما زلت من غیره الأقدام و کان له العناء برسول الله صلی الله علیه و آله (1) ما لم یکن لسواه من أهل الإسلام و قتل الله بسیفه رءوس أهل الشرک و الضلال و فرج الله به الکرب عن نبیه صلی الله علیه و آله و خطب بفضله فی ذلک المقام جبرئیل علیه السلام فی ملائکة الأرض و السماء و أبان نبی الهدی صلی الله علیه و آله من اختصاصه به ما کان مستورا عن عامة الناس.
فمن ذلک
ما رواه یحیی بن عمارة قال حدثنی الحسن بن موسی بن ریاح مولی الأنصار قال حدثنی أبو البختری القرشی قال کانت رایة قریش و لواؤها جمیعا بید قصی بن کلاب ثم لم تزل الرایة فی ید ولد عبد المطلب یحملها منهم من حضر الحرب حتی بعث الله رسوله فصارت رایة قریش و غیرها إلی النبی صلی الله علیه و آله فأقرها فی بنی هاشم فأعطاها (2) رسول الله صلی الله علیه و آله علی بن أبی طالب علیه السلام فی غزاة ودان (3) و هی أول غزاة حمل (4) فیها رایة فی الإسلام مع النبی صلی الله علیه و آله ثم لم تزل معه فی المشاهد ببدر و هی البطشة الکبری و فی یوم أحد و کان اللواء یومئذ فی بنی عبد الدار فأعطاها (5) رسول الله صلی الله علیه و آله مصعب بن عمیر فاستشهد و وقع اللواء من یده فتشوقته القبائل فأخذه رسول الله صلی الله علیه و آله فدفعه إلی علی بن أبی طالب علیه السلام فجمع له یومئذ الرایة و اللواء فهما إلی الیوم فی بنی هاشم.
ص: 80
علیه السلام بود و علاوه بر آن لواء هم که پرچم قبائل بود بدست آن حضرت تسلیم گردید بنا بر این علی علیه السلام صاحب پرچم و لواء بوده و در این غزوه نیز فتح و پیروزی نصیب علی علیه السلام شد. و در آن روز از تمام سختیها با آغوش باز استقبال کرد و شکیبائی ورزید و در صورتی که از دیگران لغزشهائی به ظهور رسید. علی علیه السلام ثبات قدم عجیبی از خود نشان داد و آن اندازه که او خواسته های قلبی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را برمی آورد هیچ یک از مسلمانان در فداکاری و جانفشانی در راه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اقدامی ننمودند. آن روز خدای متعال سرکرده ها و رؤسای مشرکان و گمراهان را طعمه شمشیر خون آشام علی علیه السلام قرار داد و اندوه پیامبر را بدین وسیله برطرف کرد و جبرئیل علیه السلام برای فضیلت او در میان فرشتگان زمین و آسمان خطبه ای انشاد کرد و روحانیان را به عظمت او توجه داد و نیز پیامبر هم موقعیت او را که مردمان بی خبر بودند اظهار نمود.
از جمله ابو البختری قریشی گوید: از قدیم پرچم و لواء قریش در دست قصی بن کلاب بود و پس از او همواره در دست فرزندان عبد المطلب میبود و آنها در پیش آمدهای جنگی برمیداشتند. چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مبعوث شد رایت و لواء در تحت اختیار آن حضرت قرار گرفت و آن را در میان بنی هاشم برقرار ساخت و در کارزار ودان که نخستین غزوه ای بود که لواء اسلام در آن برافراشته شد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بدست علی علیه السلام داد و از آن به بعد همواره علی علیه السلام پرچمدار بوده مخصوصا در جنگ بدر که قیامت کبری بوده به این سمت نامزد شد و همچنین در روز احد چنانچه نوشتیم مقام پرچمداری با علی علیه السلام بوده و آن روز لواء اسلام در مردم عبد الدار بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را به مصعب بن عمیر سپرد چون نامبرده شهید شد قبائل دیگر متوجه گردیده تا لوا را رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به کدام یک از آنها بدهد و پیامبر لوا را هم بدست علی علیه السلام سپرد و علی علیه السلام در روز احد هم پرچمدار بود و هم صاحب لوا و از آن روز تا به حال مردم بنی هاشم متصدی این دو مقاماند.
ص: 80
و روی المفضل بن عبد الله عن سماک عن عکرمة عن عبد الله بن العباس أنه قال لعلی بن أبی طالب علیه السلام أربع ما هن لأحد هو أول عربی و عجمی صلی مع رسول الله صلی الله علیه و آله و هو صاحب لوائه فی کل زحف و هو الذی ثبت معه یوم المهراس (1) یعنی یوم أحد و فر الناس و هو الذی أدخله قبره
وَ رَوَی زَیْدُ بْنُ وَهْبٍ الْجُهَنِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ الْحِمَّانِیِّ (2) عَنْ شَرِیکٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ زَیْدِ بْنِ وَهْبٍ قَالَ وَجَدْنَا مِنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ یَوْماً طِیبَ نَفْسٍ فَقُلْنَا لَهُ لَوْ حَدَّثْتَنَا عَنْ یَوْمِ أُحُدٍ وَ کَیْفَ کَانَ فَقَالَ أَجَلْ ثُمَّ سَاقَ الْحَدِیثَ حَتَّی انْتَهَی إِلَی ذِکْرِ الْحَرْبِ فَقَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اخْرُجُوا إِلَیْهِمْ عَلَی اسْمِ اللَّهِ فَخَرَجْنَا فَصَفَفْنَا لَهُمْ صَفّاً طَوِیلًا وَ أَقَامَ عَلَی الشِّعْبِ خَمْسِینَ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ وَ أَمَّرَ عَلَیْهِمْ رَجُلًا مِنْهُمْ وَ قَالَ لَا تَبْرَحُوا مِنْ مَکَانِکُمْ هَذَا وَ لَوْ قُتِلْنَا (3) عَنْ آخِرِنَا فَإِنَّمَا نُؤْتَی مِنْ مَوْضِعِکُمْ (4) قَالَ فَأَقَامَ أَبُو سُفْیَانَ صَخْرُ بْنُ حَرْبٍ بِإِزَائِهِمْ خَالِدَ بْنَ الْوَلِیدِ وَ کَانَتِ الْأَلْوِیَةُ مِنْ قُرَیْشٍ فِی بَنِی عَبْدِ الدَّارِ (5) وَ کَانَ لِوَاءُ الْمُشْرِکِینَ مَعَ طَلْحَةَ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ وَ کَانَ یُدْعَی کَبْشَ الْکَتِیبَةِ قَالَ وَ دَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِوَاءَ الْمُهَاجِرِینَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ جَاءَ حَتَّی وَقَفَ تَحْتَ لِوَاءِ الْأَنْصَارِ قَالَ فَجَاءَ أَبُو سُفْیَانَ إِلَی أَصْحَابِ اللِّوَاءِ فَقَالَ یَا أَصْحَابَ الْأَلْوِیَةِ إِنَّکُمْ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنَّمَا یُؤْتَی الْقَوْمُ مِنْ قِبَلِ أَلْوِیَتِهِمْ وَ إِنَّمَا أُوتِیتُمْ (6) یَوْمَ بَدْرٍ مِنْ قِبَلِ أَلْوِیَتِکُمْ فَإِنْ کُنْتُمْ
ص: 81
عبد اللَّه بن عباس گفته علی علیه السلام چهار خصلت دارد که هیچ یک از مسلمانان دارای آنها نمیباشند یکی آنکه نخستین مردی است از عرب و عجم که با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز گزارد. دوم در تمام کارزارها صاحب لواء او بوده. سوم در روز مهراس یعنی روز احد پا به پای پیامبر ایستادگی کرده در صورتی که دیگران فرار نمودند. چهارم او کسی است که پیامبر اکرم را دفن نمود.
زید بن وهب گوید: روزی با عبد اللَّه بن مسعود ملاقات کرده او را خوشحال و با نشاط دیده گفتیم بسیار مناسب است هر گاه از کارزار احد و چگونگی آن با ما صحبت کنی. وی پذیرفته و مقدمات آن را یکی بعد از دیگری نقل کرد تا سخن از میدان جنگ به میان آمده گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ما فرمود اینک به نام خدا آغاز کرده در میدان کارزار درآئید. ما هم طبق دستور صف طویلی در برابر دشمنان تشکیل دادیم. رسول خدا در کنار شعب (دره کوه) پنجاه نفر انصاری را به ریاست عبد اللَّه حزم بازداشت و فرمود: هر گاه اتفاقا دیدید همه ما مقتول شدیم باز هم از این مکان خارج نشوید زیرا اگر رنجی به ما برسد از همین ناحیه خواهد بود. و از آن طرف ابو سفیان صخر بن حرب، خالد بن ولید را در برابر آنها برقرار کرد. آن روز لواء قریش در قبیله عبد الدار و لواء مشرکین به دست طلحة بن ابی طلحه بود که او را کبش الکتیبه (قوچ لشکر) میگفتند. رسول خدا صلی الله علیه و سلم پرچم مهاجران را به علی علیه السلام داد و او در زیر لواء انصار قرار گرفت. ابو سفیان در برابر پرچمداران خود آمده گفت: ای پرچمداران میدانید که مسلمانان برای شکست شما همواره متوجه اند تا صاحبان لوا را از بین ببرند چنانچه در جنگ بدر همین قضیه اتفاق افتاد اینک اگر میدانید
ص: 81
تَرَوْنَ أَنَّکُمْ قَدْ ضَعُفْتُمْ عَنْهَا فَادْفَعُوهَا إِلَیْنَا نَکْفِکُمُوهَا قَالَ فَغَضِبَ طَلْحَةُ بْنُ أَبِی طَلْحَةَ وَ قَالَ أَ لَنَا تَقُولُ هَذَا وَ اللَّهِ لَأُورِدَنَّکُمْ بِهَا الْیَوْمَ حِیَاضَ الْمَوْتِ قَالَ وَ کَانَ (1) طَلْحَةُ یُسَمَّی کَبْشَ الْکَتِیبَةِ قَالَ فَتَقَدَّمَ وَ تَقَدَّمَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ عَلِیٌّ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا طَلْحَةُ بْنُ أَبِی طَلْحَةَ کَبْشُ الْکَتِیبَةِ (2) فَمَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ثُمَّ تَقَارَبَا فَاخْتَلَفَتْ بَیْنَهُمَا ضَرْبَتَانِ فَضَرَبَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ ضَرْبَةً عَلَی مُقَدَّمِ رَأْسِهِ فَبَدَرَتْ عَیْنُهُ (3) وَ صَاحَ صَیْحَةً لَمْ یُسْمَعْ مِثْلُهَا قَطُّ وَ سَقَطَ اللِّوَاءُ مِنْ یَدِهِ فَأَخَذَهُ أَخٌ لَهُ یُقَالُ لَهُ مُصْعَبٌ فَرَمَاهُ عَاصِمُ بْنُ ثَابِتٍ بِسَهْمٍ فَقَتَلَهُ ثُمَّ أَخَذَ اللِّوَاءَ أَخٌ لَهُ یُقَالُ لَهُ عُثْمَانُ فَرَمَاهُ عَاصِمٌ أَیْضاً بِسَهْمٍ فَقَتَلَهُ فَأَخَذَهُ عَبْدٌ لَهُمْ یُقَالُ لَهُ صُؤَابٌ وَ کَانَ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ فَضَرَبَ (4) عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی یَدِهِ فَقَطَعَهَا فَأَخَذَ اللِّوَاءَ بِیَدِهِ الْیُسْرَی فَضَرَبَ عَلِیٌّ عَلَی یَدِهِ الْیُسْرَی فَقَطَعَهَا فَأَخَذَ اللِّوَاءَ عَلَی صَدْرِهِ وَ جَمَعَ یَدَیْهِ وَ هُمَا مَقْطُوعَتَانِ عَلَیْهِ فَضَرَبَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی أُمِّ رَأْسِهِ فَسَقَطَ صَرِیعاً فَانْهَزَمَ (5) الْقَوْمُ وَ أَکَبَّ الْمُسْلِمُونَ عَلَی الْغَنَائِمِ فَلَمَّا رَأَی أَصْحَابُ الشِّعْبِ النَّاسَ یَغْنِمُونَ قَالُوا یَذْهَبُ هَؤُلَاءِ بِالْغَنَائِمِ وَ نَبْقَی نَحْنُ فَقَالُوا لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ (6) بْنِ حَزْمٍ الَّذِی کَانَ رَئِیساً عَلَیْهِمْ نُرِیدُ أَنْ نَغْنَمَ کَمَا یَغْنَمُ (7) النَّاسُ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَرَنِی أَنْ لَا أَبْرَحَ مِنْ مَوْضِعِی (8) هَذَا فَقَالُوا لَهُ إِنَّهُ أَمَرَکَ بِهَذَا وَ هُوَ لَا یَدْرِی أَنَّ الْأَمْرَ یَبْلُغُ إِلَی مَا تَرَی (9) وَ مَالُوا إِلَی الْغَنَائِمِ وَ تَرَکُوهُ وَ لَمْ یَبْرَحْ هُوَ
ص: 82
از نگهداری لوا درمانده اید لوا را به ما بدهید تا ما خود کار شما را کفایت کرده و پرچمداری نمائیم. طلحه از سخن ناگوار ابو سفیان خشمگین شده گفت: ای ابو سفیان چنین سخنانی برای ما میگوئی سوگند به خدا امروز کاری کنیم که همه آنها را به حوضهای مرگ نزدیک سازیم. طلحه که او را کبش الکتیبه میگفتند پیش قدم جنگ شد. علی علیه السلام به مبارزه او آمد پرسید تو کیستی؟ گفت من طلحة بن ابی طلحه کبش الکتیبه ام شما کیستید؟ فرمود: من علی بن ابی طالب بن عبد المطلبم آنگاه به یکدیگر نزدیک شده دو ضربت میانشان رد و بدل شد علی علیه السلام چنان ضربتی به پیش سر او زد که دو چشمش از حدقه بیرون آمد و صیحه زد که تا آن روز کسی مثل آن را نشنیده بود پرچم از دست او افتاد به لافاصله مصعب برادر او پرچم را به دست گرفت. عاصم بن ثابت او را با تیری از پای درآورد برادر دیگرش عثمان پرچم را به دست گرفت او را نیز عاصم به زخم تیر کشت. پس از او غلامی داشتند به نام صؤاب که از همه بدتر و سخت جانتر بود. پرچم را به دست گرفت علی علیه السلام شمشیری به دست راست او زد او پرچم را به دست چپ گرفت دست چپش را هم جدا کرد. پرچم را با دو دست بریده اش به سینه چسبانید علی علیه السلام در این وقت شمشیری به سر او زد و او را به موالی خودش ملحق ساخت. در این وقت مشرکان پا به فرار گذارده مسلمانان به گردآوری غنائم پرداختند. اصحاب عبد اللَّه که در کنار دره به کمین نشسته بودند و مسلمانان را سرگرم غنائم یافتند به رئیس آنها پیشنهاد کردند ما هم میخواهیم از غنائمی که دیگران استفاده میکنند بهره مند شویم. عبد اللَّه گفت: رسول خدا به من دستور داده از این مکان حرکت نکنم. یاران او پاسخ دادند راست است که چنین امری کرده لیکن او نمیدانسته که سرانجام کار مشرکان به اینجا میرسد. در نتیجه عده زیادی از یاران او برای گردآوردن غنائم از محل خود خارج شده و جز معدودی با او باقی نماندند. عبد اللَّه برای آنکه از فرمان رسول خدا تجاوز نکرده باشد
ص: 82
مِنْ مَوْضِعِهِ فَحَمَلَ عَلَیْهِ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ فَقَتَلَهُ ثُمَّ جَاءَ مِنْ (1) ظَهْرِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُرِیدُهُ فَنَظَرَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی خِفٍّ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ لِمَنْ مَعَهُ دُونَکُمْ هَذَا الَّذِی تَطْلُبُونَ فَشَأْنَکُمْ بِهِ فَحَمَلُوا عَلَیْهِ حَمْلَةَ رَجُلٍ وَاحِدٍ ضَرْباً بِالسُّیُوفِ وَ طَعْناً بِالرِّمَاحِ وَ رَمْیاً بِالنَّبْلِ وَ رَضْخاً بِالْحِجَارَةِ وَ جَعَلَ أَصْحَابُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یُقَاتِلُونَ عَنْهُ حَتَّی قُتِلَ مِنْهُمْ سَبْعُونَ رَجُلًا وَ ثَبَتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَبُو دُجَانَةَ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ لِلْقَوْمِ یَدْفَعُونَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَکَثُرَ (2) عَلَیْهِمُ الْمُشْرِکُونَ فَفَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَیْنَیْهِ وَ نَظَرَ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ قَدْ کَانَ أُغْمِیَ عَلَیْهِ مِمَّا نَالَهُ فَقَالَ یَا عَلِیُّ مَا فَعَلَ النَّاسُ فَقَالَ نَقَضُوا الْعَهْدَ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ فَقَالَ لَهُ فَاکْفِنِی هَؤُلَاءِ الَّذِینَ قَدْ قَصَدُوا قَصْدِی فَحَمَلَ عَلَیْهِمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَکَشَفَهُمْ (3) ثُمَّ عَادَ إِلَیْهِ وَ قَدْ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ نَاحِیَةٍ أُخْرَی فَکَرَّ عَلَیْهِمْ فَکَشَفَهُمْ وَ أَبُو دُجَانَةَ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ قَائِمَانِ عَلَی رَأْسِهِ بِیَدِ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا سَیْفٌ لِیَذُبَّ عَنْهُ وَ ثَابَ (4) إِلَیْهِ مِنْ أَصْحَابِهِ الْمُنْهَزِمِینَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْهُمْ طَلْحَةُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ وَ عَاصِمُ بْنُ ثَابِتٍ وَ صَعِدَ الْبَاقُونَ الْجَبَلَ وَ صَاحَ صَائِحٌ بِالْمَدِینَةِ قُتِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَانْخَلَعَتْ لِذَلِکَ الْقُلُوبُ وَ تَحَیَّرَ الْمُنْهَزِمُونَ فَأَخَذُوا یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ کَانَتْ هِنْدٌ بِنْتُ عُتْبَةَ جَعَلَتْ لِوَحْشِیٍّ جُعْلًا عَلَی أَنْ یَقْتُلَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَوْ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَوْ حَمْزَةَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهَا أَمَّا مُحَمَّدٌ فَلَا حِیلَةَ لِی فِیهِ لِأَنَّ أَصْحَابَهُ یُطِیفُونَ بِهِ وَ أَمَّا عَلِیٌّ فَإِنَّهُ إِذَا قَاتَلَ کَانَ أَحْذَرَ مِنَ الذِّئْبِ وَ أَمَّا حَمْزَةُ فَإِنِّی أَطْمَعُ فِیهِ لِأَنَّهُ إِذَا غَضِبَ لَمْ یُبْصِرْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ کَانَ حَمْزَةُ یَوْمَئِذٍ قَدْ أُعْلِمَ بِرِیشَةِ نَعَامَةٍ فِی صَدْرِهِ فَکَمَنَ لَهُ وَحْشِیٌّ فِی أَصْلِ شَجَرَةٍ فَرَآهُ حَمْزَةُ فَبَدَرَ بِالسَّیْفِ إِلَیْهِ فَضَرَبَهُ ضَرْبَةً أَخْطَأَتْ رَأْسَهُ قَالَ وَحْشِیٌّ وَ هَزَزْتُ (5) حَرْبَتِی حَتَّی إِذَا تَمَکَّنْتُ مِنْهُ رَمَیْتُهُ فَأَصَبْتُهُ
ص: 83
بر جای خود برقرار ماند. خالد بن ولید موقع را مغتنم شمرده به وی حمله آورد و او را کشت. سپس از همان محل که به رسول خدا و لشکریان او نزدیک بود فرود آمده و در پشت رسول خدا قرار گرفت، چون حضرت را در میان عده کمی از اصحاب دیده به یاران خود خطاب کرد: آماده باشید این همان مردی است که در صدد او برآمده اید مگذارید از دست برود. اصحاب او همه یک دفعه با شمشیر و نیزه و تیر و سنگ به جانب آن حضرت حمله کردند. اصحاب رسول خدا به پشتیبانی از آن جناب به جنگ پرداختند و پیوسته میجنگیدند تا هفتاد نفرشان شربت شهادت نوشیدند و فقط با پیامبر علی علیه السلام و ابو دجانه و سهل بن حنیف باقی ماندند که دشمن را از آن حضرت دور میکردند و آن وقت مشرکان از همه طرف به آنها حمله می آوردند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که آن هنگام بی اندازه ناراحت شده بود دیده گشوده به علی علیه السلام توجهی کرده فرمود: لشکریان ما چه کردند؟! عرض کرد پیمان شکستند و پشت به جنگ داده فرار کردند. رسول خدا فرمود: اینک با این جمعیتی که آهنگ من دارند مبارزه کن و آنها را دورساز. علی علیه السلام بر آنها تاخته و آنها را دور ساخت. به طرف رسول خدا آمد دید گروهی از طرف دیگر هجوم آورده اند آنها را نیز منهزم نمود و آن وقت ابو دجانه و سهل به بالین پیامبر ایستاده و با شمشیر دشمنان را دور میساختند. در آن هنگام که کار به آخرین درجه سختی رسیده از مسلمانان شکست خورده چهارده نفر که از آنها طلحة بن عبید اللَّه و عاصم بن ثابت بودند به طرف آن حضرت مراجعت کرده و ما بقی به کوهها فرار نمودند. و در مدینه صدایی ندا در داد پیامبر را کشتند. مسلمانان که منهزم شده و حسرت زده بودند به طرف راست و چپ رو میکردند. در احد، هند دختر عتبه با وحشی که از مردم حبشه و غلام جبیر بن مطعم بود قرار بسته بود که رسول خدا یا علی علیه السلام و یا حمزه را بکشد و مبلغ معینی به او دستمزد بدهد. وی گفت محمد را که نمیتوانم بکشم زیرا اصحاب او مانند چنبر انگشتری اطراف خاتم او را احاطه کرده اند و علی علیه السلام که در روز جنگ به هیچ وجه احتیاط را از دست نمیدهد لیکن ممکن است به حمزه دست پیدا کنم زیرا او چون خشمگین شود پیش روی خود را نمی بیند. حمزه آن روز پر شترمرغی به سینه زده و با آن نشانه نمودار بود. وحشی در زیر درختی در کمین حمزه نشسته حمزه چشمش به وی افتاده به طرف وی حمله آورد و شمشیری بر او نواخته لیکن خطا کرد. وحشی گوید همان دم حربه خود را به طرف او انداختم
ص: 83
فِی أُرْبِیَّتِهِ فَأَنْفَذْتُهُ وَ تَرَکْتُهُ حَتَّی إِذَا بَرَدَ صِرْتُ إِلَیْهِ فَأَخَذْتُ حَرْبَتِی وَ شُغِلَ عَنِّی وَ عَنْهُ الْمُسْلِمُونَ بِهَزِیمَتِهِمْ وَ جَاءَتْ هِنْدٌ فَأَمَرَتْ بِشَقِّ بَطْنِ حَمْزَةَ وَ قَطْعِ کَبِدِهِ وَ التَّمْثِیلِ بِهِ فَجَدَعُوا أَنْفَهُ وَ أُذُنَیْهِ وَ مَثَّلُوا بِهِ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَشْغُولٌ عَنْهُ لَا یَعْلَمُ بِمَا انْتَهَی (1) إِلَیْهِ الْأَمْرُ.
قَالَ الرَّاوِی لِلْحَدِیثِ وَ هُوَ زَیْدُ بْنُ وَهْبٍ قُلْتُ لِابْنِ مَسْعُودٍ انْهَزَمَ النَّاسُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی لَمْ یَبْقَ مَعَهُ (2) إِلَّا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ أَبُو دُجَانَةَ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ فَقَالَ انْهَزَمَ النَّاسُ إِلَّا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَحْدَهُ وَ ثَابَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَفَرٌ وَ کَانَ أَوَّلُهُمْ عَاصِمَ بْنَ ثَابِتٍ وَ أَبَا دُجَانَةَ (3) وَ سَهْلَ بْنَ حُنَیْفٍ وَ لَحِقَهُمْ طَلْحَةُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ فَقُلْتُ لَهُ وَ أَیْنَ (4) کَانَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ قَالَ کَانَا مِمَّنْ تَنَحَّی (5) قُلْتُ وَ أَیْنَ کَانَ عُثْمَانُ قَالَ جَاءَ بَعْدَ ثَالِثَةٍ (6) مِنَ الْوَاقِعَةِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدْ ذَهَبْتَ فِیهَا عَرِیضَةً.
قَالَ فَقُلْتُ لَهُ وَ أَیْنَ (7) کُنْتَ أَنْتَ قَالَ کُنْتُ مِمَّنْ تَنَحَّی (8) قُلْتُ لَهُ فَمَنْ حَدَّثَکَ بِهَذَا قَالَ عَاصِمٌ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ ثُبُوتَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی ذَلِکَ الْمَقَامِ لَعَجَبٌ فَقَالَ إِنْ تَعَجَّبْتَ مِنْ ذَلِکَ فَقَدْ تَعَجَّبَتْ مِنْهُ الْمَلَائِکَةُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ جَبْرَئِیلَ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ هُوَ یَعْرُجُ إِلَی السَّمَاءِ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ.
ص: 84
به تهیگاه وی رسید و از پا درآمد او را به حال خود گذاردم تا بدنش سرد شد و حربه ام را از تهیگاهش بیرون آوردم و بر اثر هزیمتی که میان مسلمانان رخ داد کسی متوجه او نشد. هند آمد و دستور داد شکم او را پاره کرده و جگر او را بیرون آورد و او را مثله نموده و گوش و دماغ او را بریدند و در تمام این مدت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از او بی خبر بود و نمیدانست سرانجام او به کجا کشیده میشود.
راوی که زید بن وهب است میگوید: از ابن مسعود پرسیدم: در روز احد که مردم فرار کردند با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به جز از علی علیه السلام و ابو دجانه و سهل بن حنیف دیگری باقی نماند؟ جواب داد بلکه به جز از علی دیگری باقی نماند و پایان کار معدودی که اولین آنها عاصم بن ثابت و ابو دجانه و سهل بودند بازگشتند و طلحة بن عبید اللَّه هم به ایشان ملحق گردید. پرسیدم: ابو بکر و عمر کجا بودند؟! گفت: آنها از جمله کسانی بودند که برای نگهداری جان خود می کوشیدند و فرار را بر قرار انتخاب کرده بودند. گفتم عثمان کجا بود؟ گفت او پس از سه روز پیدا شد. رسول خدا به او فرمود: اکنون که کار از کار گذشت آمدهای.
از او پرسیدم خودت در آن روز کجا بودی؟ گفت: من نیز در اندیشه نجات خودم بودم. گفتم: پس از کجا و چه کسی این قضایا را نقل میکنی؟ گفت: عاصم و سهل به من خبر دادند. گفتم: پایداری علی علیه السلام در آن روز از جمله کارهای شگفت آور است. گفت: نه تنها تو از کار وی تعجب میکنی بلکه فرشتگان آسمان به شگفت آمدند مگر نشنیده ای در روز احد وقتی که کار مسلمانان به اینجا رسید جبرئیل همچنان که به طرف آسمان بالا میرفت میگفت: «لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی».
ص: 84
قُلْتُ لَهُ (1) فَمِنْ أَیْنَ عُلِمَ ذَلِکَ مِنْ جَبْرَئِیلَ فَقَالَ سَمِعَ النَّاسُ صَائِحاً یَصِیحُ فِی السَّمَاءِ بِذَلِکَ فَسَأَلُوا النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله عَنْهُ فَقَالَ ذَلِکَ (2) جَبْرَئِیلُ.
وَ فِی حَدِیثِ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ قَالَ: لَمَّا تَفَرَّقَ النَّاسُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی یَوْمِ أُحُدٍ جَاءَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ مُتَقَلِّداً سَیْفَهُ (3) حَتَّی قَامَ بَیْنَ یَدَیْهِ فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَأْسَهُ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ مَا بَالُکَ لَمْ تَفِرَّ مَعَ النَّاسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَرْجِعُ کَافِراً بَعْدَ إِسْلَامِی فَأَشَارَ لَهُ إِلَی قَوْمٍ (4) انْحَدَرُوا مِنَ الْجَبَلِ فَحَمَلَ عَلَیْهِمْ فَهَزَمَهُمْ ثُمَّ أَشَارَ إِلَی قَوْمٍ آخَرِینَ فَحَمَلَ عَلَیْهِمْ فَهَزَمَهُمْ ثُمَّ أَشَارَ إِلَی قَوْمٍ آخَرِینَ فَحَمَلَ عَلَیْهِمْ فَهَزَمَهُمْ فَجَاءَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ (5) فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ عَجِبَتِ الْمَلَائِکَةُ وَ عَجِبْنَا مَعَهَا مِنْ حُسْنِ مُوَاسَاةِ عَلِیٍّ لَکَ بِنَفْسِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مَا یَمْنَعُهُ مِنْ هَذَا وَ هُوَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَنَا مِنْکُمَا.
وَ رَوَی الْحَکَمُ بْنُ ظُهَیْرٍ عَنِ السُّدِّیِّ عَنْ أَبِی مَالِکٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ طَلْحَةَ بْنَ أَبِی طَلْحَةَ خَرَجَ یَوْمَئِذٍ فَوَقَفَ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَنَادَی یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ إِنَّکُمْ تَزْعُمُونَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُعَجِّلُنَا بِسُیُوفِکُمْ إِلَی النَّارِ وَ یُعَجِّلُکُمْ (6) بِسُیُوفِنَا إِلَی الْجَنَّةِ فَأَیُّکُمْ یَبْرُزُ إِلَیَّ فَبَرَزَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِلَیْهِ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُکَ هَذَا الْیَوْمَ حَتَّی أُعَجِّلَکَ بِسَیْفِی إِلَی النَّارِ فَاخْتَلَفَا ضَرْبَتَیْنِ فَضَرَبَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ (7) عَلَی رِجْلَیْهِ فَقَطَعَهُمَا فَسَقَطَ (8) فَانْکَشَفَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ أَنْشُدُکَ اللَّهَ یَا ابْنَ عَمِّ وَ الرَّحِمَ فَانْصَرَفَ عَنْهُ إِلَی مَوْقِفِهِ فَقَالَ لَهُ الْمُسْلِمُونَ أَ لَا أَجْهَزْتَ عَلَیْهِ فَقَالَ
ص: 85
پرسیدم: از کجا دانستند که این عبارت را جبرئیل بیان کرده؟ گفت: صدائی به این عبارت در آسمان بلند شد که همه مردم شنیدند، از پیامبر پرسیدند این صدا از کیست؟ فرمود: از جبرئیل.
در حدیث عمران بن حصین آمده است: در روز احد که مردم از اطراف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پراکنده شدند، علی علیه السلام در حالی که آماده به خدمت بود و شمشیر حمایل داشت در برابر پیامبر تعظیم کرد. رسول خدا سر او را بلند کرد و فرمود: چگونه تو با مردم فرار نکردی؟ عرض کرد: مناسب نیست پس از آنکه به شرف اسلام مشرف شدم دوباره به حالت کفر درآیم. در آن وقت عده از مشرکان از کوه به طرف پیامبر حمله آوردند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام را به دفع آنها امر کرد. علی علیه السلام آنها را منهزم ساخت سپس به عده دیگر اشاره کرد آنها را نیز شکست داد باز به گروه دیگری اشاره کرد آنها را فراری داد. جبرئیل همان هنگام نازل شده عرض کرد: ما و همه فرشتگان از مواسات و همکاری بی سابقه ای که علی در راه شما نشان داده و خود را فدای شما کرده به شگفت آمدیم. رسول خدا فرمود: چگونه ممکن است او در راه من فداکاری و جانبازی ننماید با آنکه او از من و من از اویم؟ جبرئیل گفت: من نیز از هر دوی شما هستم.
ابن عباس گوید: در روز احد طلحة بن ابی طلحه در برابر صف مشرکان و مسلمانان ایستاده گفت: ای یاران محمد شما خیال میکنید که خدای متعال بر اثر زخم شمشیر شما ما را به دوزخ میبرد و شما را به زخم تیغ ما به بهشت؟ امروز چه کسی میتواند به مبارزه من بیاید؟ علی علیه السلام به مبارزه او رفت و فرمود: سوگند به خدا امروز دست از تو برنمیدارم تا با ضرب شمشیرم تو را به دوزخ فرستم. دو ضربت میانشان رد و بدل شد و بالاخره علی علیه السلام با ضربتی هر دو پای او را جدا کرد. طلحه که در مقابل او افتاد او را سوگند داد: ای پسر عم قرابت را مراعات کن. علی علیه السلام از وی درگذشت. مسلمانان گفتند: چگونه کار او را تمام نکردی؟ فرمود:
ص: 85
نَاشَدَنِی اللَّهَ وَ الرَّحِمَ وَ اللَّهِ (1) لَا عَاشَ بَعْدَهَا أَبَداً فَمَاتَ طَلْحَةُ فِی مَکَانِهِ وَ بُشِّرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِذَلِکَ فَسَرَّ بِهِ وَ قَالَ هَذَا کَبْشُ الْکَتِیبَةِ.
وَ قَدْ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ مَرْوَانَ عَنْ عُمَارَةَ عَنْ عِکْرِمَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ یَقُولُ لَمَّا انْهَزَمَ النَّاسُ یَوْمَ أُحُدٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَحِقَنِی مِنَ الْجَزَعِ عَلَیْهِ مَا لَمْ یَلْحَقْنِی قَطُّ وَ لَمْ أَمْلِکْ نَفْسِی وَ کُنْتُ أَمَامَهُ أَضْرِبُ بِسَیْفِی بَیْنَ یَدَیْهِ فَرَجَعْتُ أَطْلُبُهُ فَلَمْ أَرَهُ فَقُلْتُ مَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِیَفِرَّ وَ مَا رَأَیْتُهُ فِی الْقَتْلَی وَ أَظُنُّهُ رُفِعَ مِنْ بَیْنِنَا إِلَی السَّمَاءِ فَکَسَرْتُ جَفْنَ سَیْفِی وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَأُقَاتِلَنَّ بِهِ عَنْهُ حَتَّی أُقْتَلَ وَ حَمَلْتُ عَلَی الْقَوْمِ فَأَفْرَجُوا عَنِّی وَ إِذَا (2) أَنَا بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ وَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ فَقُمْتُ عَلَی رَأْسِهِ فَنَظَرَ إِلَیَّ فَقَالَ (3) مَا صَنَعَ النَّاسُ یَا عَلِیُّ فَقُلْتُ کَفَرُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ مِنَ الْعَدُوِّ وَ أَسْلَمُوکَ فَنَظَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِلَی کَتِیبَةٍ قَدْ أَقْبَلَتْ إِلَیْهِ (4) فَقَالَ لِی رُدَّ عَنِّی یَا عَلِیُّ هَذِهِ الْکَتِیبَةَ فَحَمَلْتُ عَلَیْهَا أَضْرِبُهَا بِسَیْفِی یَمِیناً وَ شِمَالًا حَتَّی وَلَّوُا الْأَدْبَارَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَ مَا تَسْمَعُ یَا عَلِیُّ مَدِیحَکَ (5) فِی السَّمَاءِ إِنَّ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ رِضْوَانُ یُنَادِی لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ.
فَبَکَیْتُ سُرُوراً وَ حَمِدْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَلَی نِعْمَتِهِ.
وَ قَدْ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ عَرَفَةَ عَنْ عُمَارَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ قَالَ: نَادَی مَلَکٌ مِنَ السَّمَاءِ یَوْمَ أُحُدٍ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ.
و روی مثل ذلک إبراهیم بن محمد بن میمون عن عمرو بن ثابت عن محمد بن عبید الله بن أبی رافع عن أبیه عن جده قال ما زلنا نسمع أصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله یقولون نادی فی یوم أحد مناد من السماء لا سیف إلا ذو الفقار و لا فتی إلا علی.
ص: 86
مرا به یاد قرابت خویش آورد. سوگند به خدا فاصله نشد همان جا درگذشت و پیامبر خوشحال شده فرمود: این کبش الکتیبه و قوچ لشکر مشرکان بود.
عکرمه گوید: از علی علیه السلام شنیدم در روز احد که مسلمانان از اطراف پیامبر صلی الله علیه و سلم پراکنده شدند چنان محزون شدم که تا آن روز آن قدر حزن و اندوه به من دست نداده بود و من آن روز همچنان که از خود بی خبر بودم پیشاپیش آن حضرت ایستاده و دشمنان را از حضرت دور میکردم. اتفاقا به جانب آن حضرت توجه کرده حضرتش را ندیده با خود گفتم رسول خدا که فرار نکرده او را هم که در میان کشتگان ندیدم خیال میکنم به طرف آسمان بالا رفته است. غلاف شمشیر را شکستم و گفتم همواره با کافران میجنگم و از آن حضرت دفاع میکنم تا کشته شوم. همان دم بر مشرکان حمله برده و آنها را شکست دادم. ناگهان نظرم به رسول خدا افتاد که غش کرده و به روی زمین افتاده است. بالین آن حضرت نشستم مرا دید و فرمود: چه امری ایجاب کرد مسلمانان از گرد ما پراکنده شدند؟ عرض کردم به خدا کافر شدند و از دشمنان ترسیدند و تو را تسلیم دست آنان نمودند، در آن وقت رسول خدا لشکر مشرکان را دید که به طرف او توجه نموده اند فرمود: ای علی این مردم را از من دور کن من از جای برخاسته و تیغ در میانشان انداخته و از راست و چپ بر آنها حمله میکردم تا آنها را شکست دادم. رسول خدا به من فرمود: ای علی نمیشنوی که در آسمان از جانبازی تو ستایش میکنند فرشته ای است به نام رضوان میگوید: لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی.
من از شدت خوشحالی گریستم و خدای متعال را بر این نعمتی که به من ارزانی کرده سپاسگزاری نمودم.
امام باقر علیه السلام از پردانش نقل میکند: در روز احد فرشته در آسمان ندا میکرد: لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی.
ابو رافع از جدش روایت کرده است: همواره از یاران رسول خدا میشنیدیم که میگفتند: روز جنگ احد منادی در آسمان ندا میداد: لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی.
ص: 86
و روی سلام بن مسکین عن قتادة عن سعید بن المسیب قال لو رأیت مقام علی یوم أحد لوجدته قائما علی میمنة رسول الله صلی الله علیه و آله یذب عنه بالسیف و قد ولی غیره الأدبار.
وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَمِیلُ بْنُ صَالِحٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ (1) عَلَیْهِمُ السَّلَامُ قَالَ: کَانَ أَصْحَابُ اللِّوَاءِ یَوْمَ أُحُدٍ تِسْعَةً قَتَلَهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنْ آخِرِهِمْ وَ انْهَزَمَ الْقَوْمُ وَ طَارَتْ مَخْزُومٌ فَضَحَهَا عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَوْمَئِذٍ.
قَالَ: وَ بَارَزَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ الْحَکَمَ (2) بْنَ الْأَخْنَسِ فَضَرَبَهُ فَقَطَعَ رِجْلَهُ مِنْ نِصْفِ الْفَخِذِ فَهَلَکَ مِنْهَا وَ لَمَّا جَالَ الْمُسْلِمُونَ تِلْکَ الْجَوْلَةَ أَقْبَلَ أُمَیَّةُ (3) بْنُ أَبِی حُذَیْفَةَ بْنِ الْمُغِیرَةِ وَ هُوَ دَارِعٌ وَ هُوَ یَقُولُ یَوْمٌ بِیَوْمِ بَدْرٍ فَعَرَضَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَقَتَلَهُ أُمَیَّةُ وَ صَمَدَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ عَلَی هَامَتِهِ فَنَشِبَ فِی بَیْضَةِ مِغْفَرِهِ فَضَرَبَهُ أُمَیَّةُ بِسَیْفِهِ فَاتَّقَاهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ بِدَرَقَتِهِ فَنَشِبَ فِیهَا وَ نَزَعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ (4) سَیْفَهُ مِنْ مِغْفَرِهِ وَ خَلَّصَ أُمَیَّةُ سَیْفَهُ مِنْ دَرَقَتِهِ أَیْضاً ثُمَّ تَنَاوَشَا فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَنَظَرْتُ إِلَی فَتْقٍ تَحْتَ إِبْطِهِ فَضَرَبْتُهُ بِالسَّیْفِ فِیهِ فَقَتَلْتُهُ وَ انْصَرَفْتُ عَنْهُ.
وَ لَمَّا انْهَزَمَ النَّاسُ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی یَوْمِ أُحُدٍ وَ ثَبَتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا لَکَ لَا تَذْهَبُ مَعَ الْقَوْمِ قَالَ (5) أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَذْهَبُ وَ أَدَعُکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَا بَرِحْتُ حَتَّی أُقْتَلَ أَوْ یُنْجِزَ اللَّهُ لَکَ مَا وَعَدَکَ مِنَ النُّصْرَةِ فَقَالَ
ص: 87
سعید بن مسیب به قتاده میگفت: اگر در روز احد بودی، علی را میدیدی که در طرف راست رسول خدا ایستاده و با شمشیر خود دشمنان را از رسول خدا دفع میکرد با آنکه دیگران پا به فرار گذارده بودند.
امام باقر علیه السلام از پدرش روایت کرده: پرچمداران مشرکان در روز احد نه نفر بوده و همه آنها از طائفه بنی مخزوم بودند که به دست علی علیه السلام کشته شدند. بنی مخزوم آن روز بیچاره و رسوا گردیدند.
و فرمود: علی علیه السلام به مبارزه حکم بن اخنس رفت. شمشیری به پای او زد نیمی از ران او را جدا کرد و به همین ضربت کشته شد. وقتی که مسلمانان چنین جولانی کرده و ضرب شصتی نشان دادند امیة بن ابی حذیفه که مرد زره پوش و کامل السلاح بود به میدان آمد و میگفت: امروز باید خونخواهی روز بدر را بنمایم. مردی از مسلمانان به مبارزه او رفت. امیه او را کشت. امیر المؤمنین به طرف او رفت کرد شمشیری به سر او فرود آورد چنانچه کلاه خود او را به یکدیگر فروبرد. او نیز شمشیری حواله علی علیه السلام کرد. سپر را پیش آورده شمشیر به سپر کارگر شد. علی علیه السلام شمشیر را از کلاه خود او برداشت او نیز تیغش را از سپر آن حضرت خلاص کرد، اندکی از هم جدا شدند علی علیه السلام گوید: در آن هنگام چشمم به زیر بغل او افتاد و شمشیر بدان جا فرود آورده و او را کشتم و بازگشتم.
در روز احد که همه مسلمانان فرار کردند و علی علیه السلام به تنهائی باقی ماند و از دین خدا و رسول او حمایت میکرد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: چرا تو با دیگران فرار نکردی. علی علیه السلام عرض کرد: چگونه ممکن است من هم فرار کنم و شما را تنها بگذارم؟ سوگند به خدا از جای برنخیزم و دست از کارزار برندارم تا خدای متعال وعده نصرتی که به تو داده وفا فرماید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
ص: 87
لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَبْشِرْ یَا عَلِیُّ فَإِنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ وَ لَنْ یَنَالُوا مِنَّا (1) مِثْلَهَا أَبَداً ثُمَّ نَظَرَ إِلَی کَتِیبَةٍ قَدْ أَقْبَلَتْ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ احْمِلْ (2) عَلَی هَذِهِ یَا عَلِیُّ فَحَمَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَیْهَا فَقَتَلَ مِنْهَا هِشَامَ بْنَ أُمَیَّةَ (3) الْمَخْزُومِیَّ وَ انْهَزَمَ الْقَوْمُ ثُمَّ أَقْبَلَتْ کَتِیبَةٌ أُخْرَی فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله احْمِلْ عَلَی هَذِهِ فَحَمَلَ عَلَیْهَا فَقَتَلَ مِنْهَا عَمْرَو بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْجُمَحِیَّ (4) وَ انْهَزَمَتْ أَیْضاً ثُمَّ أَقْبَلَتْ کَتِیبَةٌ أُخْرَی فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله احْمِلْ عَلَی هَذِهِ فَحَمَلَ عَلَیْهَا فَقَتَلَ مِنْهَا بِشْرَ بْنَ مَالِکٍ الْعَامِرِیَّ وَ انْهَزَمَتِ الْکَتِیبَةُ وَ لَمْ یَعُدْ (5) بَعْدَهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ تَرَاجَعَ الْمُنْهَزِمُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ انْصَرَفَ الْمُشْرِکُونَ إِلَی مَکَّةَ وَ انْصَرَفَ الْمُسْلِمُونَ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِلَی الْمَدِینَةِ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلَامُ وَ مَعَهَا إِنَاءٌ فِیهِ مَاءٌ فَغَسَلَ بِهِ وَجْهَهُ وَ لَحِقَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ قَدْ خَضَبَ الدَّمُ یَدَهُ إِلَی کَتِفِهِ وَ مَعَهُ ذُو الْفَقَارِ فَنَاوَلَهُ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَامُ وَ قَالَ لَهَا خُذِی هَذَا السَّیْفَ فَقَدْ صَدَقَنِی الْیَوْمَ وَ أَنْشَأَ یَقُولُ:
أَ فَاطِمُ هَاکِ السَّیْفَ غَیْرَ ذَمِیمٍ***فَلَسْتُ بِرِعْدِیدٍ وَ لَا بِمَلِیمٍ
لَعَمْرِی لَقَدْ أَعْذَرْتُ فِی نَصْرِ أَحْمَدَ***وَ طَاعَةِ رَبٍّ بِالْعِبَادِ عَلِیمٍ
أَمِیطِی دِمَاءَ الْقَوْمِ عَنْهُ فَإِنَّهُ***سَقَی آلَ عَبْدِ الدَّارِ کَأْسَ حَمِیمٍ
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خُذِیهِ یَا فَاطِمَةُ فَقَدْ أَدَّی بَعْلُکِ مَا عَلَیْهِ وَ قَدْ قَتَلَ اللَّهُ بِسَیْفِهِ صَنَادِیدَ قُرَیْشٍ.
و قد ذکر أهل السیر قتلی أحد من المشرکین و کان (6) جمهورهم قتلی
ص: 88
ای علی مژده باد تو را که خدای منان به وعده خود وفا میفرماید و بعد از این مشرکان هیچ گاه بر ما پیروز نمیشوند. همانوقت عده به جانب وی حمله کردند فرمود: ای علی این عده را دور کن. علی علیه السلام بر آنها تاخته و هشام بن امیه مخزومی را کشت. لشکر متفرق شدند لشکر دیگری نیز هجوم کردند. پیامبر فرمود: بر آنها بتاز و علی علیه السلام بر آنها حمله کرده و عمرو بن عبد اللَّه جمحی را کشت. لشکر فرار کردند لشکر سومی به طرف رسول خدا روی آورده و حضرت فرمود: بر آنها هجوم آور و باز علی علیه السلام بدانها تاخته و بشر بن مالک عامری را از کشت. اینها نیز فرار کرده و شکست خوردند از آن به بعد لشکری از مشرکان به عزیمت پیامبر اکرم برنخاست. جنگ احد با این پیش آمد ناگوار پایان یافت و مسلمانانی که منهزم شده بودند بازگشتند و مشرکان به طرف مکه کوچ کردند و پیامبر اکرم به طرف مدینه مراجعت کرد. فاطمه علیها السلام به استقبال پدر بزرگوارش آمد و ظرف آبی به دست گرفته صورت مبارک رسول خدا را شست. بعد از آن علی علیه السلام رسید در حالی که دست او تا شانه اش غرق خون مشرکان بود ذو الفقار را به دست فاطمه علیها السلام داده فرمود: بگیر این شمشیر را که امروز مرا یاری کرد و این اشعار را سرود:
ای فاطمه بگیر این شمشیر هنرمند بی عیب را که مرا روسپید کرده و از آن نگران و ترسو نبوده و خود را هم به هیچ وجه ملامت نمیکنم.
سوگند به جان خودم در راه یاری احمد و فرمانبرداری از خدا که به حال بندگان خود عالم است معذورم.
خونهای کشتگان را از آن پاک کن این همان شمشیری است که جام حمیم دوزخ را به مردم عبد الدار چشانیده است.
پیامبر فرمود: آری ای فاطمه بگیر شمشیرش را که شوهر تو به خوبی از انجام وظیفه خود برآمد و خدای متعال بزرگان قریش را به شمشیر او نابود کرد.
مورّخان کشتگان مشرکان را نام برده و چنانچه نوشته اند بیشتر آنها همان عده ای بوده که به دست
ص: 88
أمیر المؤمنین علیه السلام فروی عبد الملک بن هشام قال حدثنا زیاد بن عبد الله عن محمد بن إسحاق قال کان صاحب لواء قریش یوم أحد طلحة بن أبی طلحة بن عبد العزی بن عثمان بن عبد الدار قتله علی بن أبی طالب علیه السلام و قتل ابنه أبا سعد بن طلحة (1) و قتل أخاه کلدة (2) بن أبی طلحة و قتل عبد الله بن حمید بن زهرة (3) بن الحارث بن أسد بن عبد العزی و قتل أبا الحکم بن الأخنس بن شریق الثقفی و قتل الولید بن أبی حذیفة بن المغیرة (4) و قتل أخاه أمیة بن أبی حذیفة بن المغیرة و قتل أرطأة بن شرحبیل و قتل هشام بن (5) أمیة و قتل عمرو بن عبد الله الجمحی (6) و (7) بشر بن مالک و قتل صوابا مولی بنی عبد الدار و کان الفتح له و رجوع الناس من هزیمتهم إلی النبی صلی الله علیه و آله بمقامه یذب عنه دونهم و توجه العتاب من الله تعالی إلی کافتهم لهزیمتهم یومئذ سواه و من ثبت معه من رجال الأنصار و کانوا ثمانیة نفر (8) و قیل أربعة أو خمسة و فی قتله علیه السلام من قتل یوم أحد و عنائه فی الحرب و حسن بلائه یقول الحجاج بن علاط السلمی
لله أی مذبب عن حزبه***(9) أعنی ابن فاطمة المعم المخولا
ص: 89
علی علیه السلام از پای درآمده اند. محمد بن اسحق گوید: پرچم قریش در روز احد به دست طلحة بن ابی طلحه که از نواده گان عبد الدار است بوده و او را علی علیه السلام کشت و نیز پسر او ابو سعید و برادرش کلدۀ را هم کشت و عبد اللَّه بن حمید و ابو الحکم بن اخنس و ولید بن ابی حذیفه و برادرش امیه و ارطاة بن شرحبیل و هشام بن امیه و عمرو بن عبد اللَّه الجحمی و بشر بن مالک و صواب و دیگران را او از دم تیغ گذراند.
پیروزی با علی علیه السلام بود و تا وقتی جنگ پایان نیافته و شکست خوردگان به جای خود بازنگشته به تنهایی از پیامبر دفاع میکرد و کسانی که در آن روز فرار کردند بدون استثناء مورد عتاب و خشم خدا قرار گرفتند. و از کسانی که اخیرا با علی علیه السلام در محافظت پیامبر همکاری کردند هشت نفر یا چهار نفر یا پنج نفر از مردم انصار بودند. حجاج بن علاط سلمی در باره علی علیه السلام و کشتگانی که به دست او از پای درآمده اند و حسن استقبالی که جناب او از بلا میکرده گوید:
خدای متعال برای نابود کردن دشمنان دین خود شخصی را مانند علی بن ابی طالب برمیگزیند که عموها و دائیهای او مردمان کریمی هستند.
ص: 89
جادت یداک له (1) بعاجل طعنة*** ترکت (2) طلیحة للجبین مجدلا
و شددت شدة باسل فکشفتهم*** بالسفح (3)إذ یهوون أسفل أسفلا. (4)
و عللت سیفک بالدماء و لم یکن(5)***لترده حران حتی ینهلا(6)
الخف بالکسر الجماعة القلیلة و الأربیة بالضم و التشدید أصل الفخذ.
و قال الجوهری المعم المخول الکثیر الأعمام و الأخوال الکریمهم و قد یکسران و قال طعنه فجدله أی رماه بالأرض و قال البسالة الشجاعة.
أسفل أسفلا أی کشفتهم عند هویهم من الجبل إلی أسفل الوادی و التکریر للمبالغة و فی بعض النسخ أخول أخولا.
قال الجوهری یقال تطایر الشرر أخول أخول أی متفرقا و هو الشرر الذی یتطایر من الحدید الحار إذا ضرب.
و العلل الشرب الثانی من الإبل یقال عله یعله و یعله إذا سقاه السقیة الثانیة و عل بنفسه یتعدی و لا یتعدی و النهل الشرب الأول و قد نهل کعلم و الحران العطشان فالمعنی حتی ینهل فقط من دون علل أو المراد بالنهل هنا الارتواء و الناهل الریان فالتقابل بحسب اللفظ فقط و علی التقدیرین هو من أحسن الکلام و ألطف الاستعارات.
شی، تفسیر العیاشی الْحُسَیْنُ بْنُ الْمُنْذِرِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِهِ أَ فَإِنْ ماتَ
ص: 90
دستان تو که برای همیشه توانا باشند به تو کمک کردند و مانند طلیحه را به شمشیر تیز به زمین افکنده و هلاک ساختند.
و چون دلاور توانائی بر دشمنان خود کار را سخت گرفتی و با شمشیر بران خود در هنگامی که از فراز به نشیب می آمدند آنها را شکست دادی.
شمشیر عطشان خود را از خونهای دشمنان سیراب کردی و تا سیر نگردید در غلاف ننمودی. (1)
توضیح
«الخِفّ» با کسره به معنای جماعت بسیار است. «الاُربیّۀ» با ضمه و تشدید قسمت بالای ران است.
جوهری گوید: «المعمّ المخول» یعنی کسی که دارای عموها و دائیهای بزرگوار بسیاری است. و گاهی با کسره میآیند. و گوید: «طعنه فجدله» یعنی او را بر زمین زد. و گوید: «البسالۀ» یعنی دلیری.
«اسفل أسفلاً» یعنی در زمانی که از فراز به نشیب وادی آمدند آنها را شکست دادی. و تکرار برای مبالغه است. و در برخی نسخهها «اخول اخولاً» آمده است.
جوهری گوید: گفته میشود: تطایر الشرر اخول اخولاً» یعنی پراکنده. و آن شراره آتشی است که چون بر آهن ضربه زده شود از آن بیرون میجهد.
«العلل» نوشیدن دوباره شتر است. گفته میشود: علّه یعِلّه و یعُلّه، هرگاه برای بار دوم به او آب بنوشاند. و «علّ بنفسه» به صورت متعدی و لازم میآید. «النهل» نوشیدن بار او اول است. و «قد نهل» بر وزن علم. «الحرّان» یعنی تشنه. پس معنای بیت به این صورت است که: تا سیراب شوند نه اینکه دو بار سیراب گردند. یا مقصود از «النهل» در اینجا سیراب شدن است. و «الناهل» به معنای سیراب باشد. پس تقابل تنها بنا بر ظاهر عبارت است. و بر اساس دو تقدیر این عبارت از جمله کلام نیکو و استعارههای زیبا است.
روایت18.
تفسیر عیاشی: حسین بن منذر می گوید: از امام صادق علیه السلام در باره آیه «أفإن مات
ص: 90
أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ (1) الْقَتْلُ أَمِ الْمَوْتُ قَالَ یَعْنِی أَصْحَابَهُ الَّذِینَ فَعَلُوا مَا فَعَلُوا (2).
شی، تفسیر العیاشی مَنْصُورُ بْنُ الْوَلِیدِ الصَّیْقَلُ إِنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ قَرَأَ وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قُتِلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ قَالَ أُلُوفٌ وَ أُلُوفٌ ثُمَّ قَالَ إِی وَ اللَّهِ یُقْتَلُونَ (3).
قال الطبرسی رحمه الله قرأ أهل البصرة و ابن کثیر و نافع قُتِلَ بضم القاف بغیر ألف و هی قراءة ابن عباس و الباقون قاتَلَ بألف و هی قراءة ابن مسعود (4).
شی، تفسیر العیاشی الْحُسَیْنُ بْنُ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ ذَکَرَ یَوْمَ أُحُدٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کُسِرَتْ رَبَاعِیَتُهُ إِنَّ النَّاسَ وَلَّوْا مُصْعِدِینَ فِی الْوَادِی وَ الرَّسُولُ یَدْعُوهُمْ فِی أُخْرَاهُمْ فَأَثَابَهُمْ غَمّاً بِغَمٍّ ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِمُ النُّعَاسَ فَقُلْتُ النُّعَاسُ مَا هُوَ قَالَ الْهَمُّ فَلَمَّا اسْتَیْقَظُوا قَالُوا کَفَرْنَا وَ جَاءَ أَبُو سُفْیَانَ فَعَلَا فَوْقَ الْجَبَلِ بِإِلَهِهِ هُبَلَ فَقَالَ اعْلُ هُبَلُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَئِذٍ اللَّهُ أَعْلَی وَ أَجَلُّ فَکُسِرَتْ رَبَاعِیَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ اشْتَکَتْ لِثَتُهُ وَ قَالَ نَنْشُدُکَ یَا رَبِّ مَا وَعَدْتَنِی فَإِنَّکَ إِنْ شِئْتَ لَمْ تُعْبَدْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ أَیْنَ کُنْتَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَزِقْتُ الْأَرْضَ فَقَالَ ذَاکَ الظَّنُّ بِکَ فَقَالَ یَا عَلِیُّ ائْتِنِی بِمَاءٍ أَغْسِلْ عَنِّی فَأَتَاهُ فِی صَحْفَةٍ (5) فَإِذَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ عَافَهُ وَ قَالَ ائْتِنِی فِی یَدِکَ فَأَتَاهُ بِمَاءٍ
ص: 91
أو قتل انقلبتم علی أعقابکم» پرسیدم: کشته شدن یا مرگ؟ فرمود: مقصود آیه، اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشند، آنهایی که آن کارها را کردند. (1)
روایت19.
تفسیر عیاشی: منصور بن صیقل گوید که او از امام صادق علیه السلام شنیده است که آیه را چنین می خواند: «وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیٍّ قَاتَل مَعهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ» گفت: هزاران هزار. سپس گفت: آری به خدا کشته می شوند. (2)
توضیح
طبرسی گوید: اهل بصره و ابن کثیر و نافع (قتل) را با ضمه قاف بدون الف قرائت کردهاند و ابن عباس نیز به همین صورت قرائت کرده است و دیگران به صورت (قاتل) با الف قرائت کردهاند و این قرائت ابن مسعود است. (3)
روایت20.
تفسیر عیاشی: حسین بن ابی علاء از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که ایشان از جنگ اُحد یاد کرد و گفت در آن روز دندان های پیشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شکست و مردم در دره به طرف بالا فرار می کردند و پیامبر پشت سرشان بود و آنها را صدا می زد. غمی بر غمهایشان افزوده شد. سپس خواب را بر آنها فرو فرستاد. پرسیدم: «نُعاس» چیست؟ فرمود: خواب. وقتی بیدار شدند، گفتند: ما کافر شدیم. آن گاه ابوسفیان آمد و با خدای خود هُبل بالای کوه رفت و فریاد زد: هُبل بلند مرتبه باد! و در آن روز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«خداوند برتر و بالاتر است».
دندانهای پیشین رسول خدا صلی الله علیه و آله شکست و لثّه اش شکاف برداشت و فرمود: پروردگارا! آن چه را به ما وعده داده ای من از تو می خواهم، تو اگر بخواهی پرستیده نمی شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ای علی! کجایی»؟ گفت: ای رسول خدا! بر زمین چسبیده ام (منظور سختی جنگ بود). پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جز این از تو انتظار نمی رفت. آن گاه رسول خدا فرمود: ای علی! آب بیاور تا سر و صورتم را بشویم. علی علیه السلام در یک ظرف بزرگی برای او آب آورد. اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را رها کرد و فرمود: «با دستان خودت برایم آب بیاور» سپس علی علیه السلام با دستان خودش برای او آب آورد
ص: 91
فِی کَفِّهِ فَغَسَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ لِحْیَتِهِ صلی الله علیه و آله (1).
النعاس ما هو أی ما سببه قالوا کفرنا أی بما تکلموا فی نعاسهم من کلمة الکفر أو بتقصیرهم فی إعانة الرسول صلی الله علیه و آله لزقت الأرض أی لم أفر و لم أتحرک عن مکانی.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیْهِمَا السَّلَامُ فِی قَوْلِهِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا فَهُوَ عُقْبَةُ بْنُ عُثْمَانَ وَ عُثْمَانُ بْنُ سَعْدٍ (2).
شی، تفسیر العیاشی عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: لَمَّا انْهَزَمَ النَّاسُ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یَوْمَ أُحُدٍ نَادَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ قَدْ وَعَدَنِی أَنْ یُظْهِرَنِی عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ الْمُنَافِقِینَ وَ سَمَّاهُمَا فَقَدْ هُزِمْنَا وَ یَسْخَرُ بِنَا (3).
شی، تفسیر العیاشی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی قَوْلِهِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا قَالَ هُمْ أَصْحَابُ الْعَقَبَةِ (4).
لعل المراد بأصحاب العقبة أصحاب الشعب الذین أمرهم رسول الله صلی الله علیه و آله بحفظه أو الأنصار الذین بایعوا فی العقبة أو المعنی أن الذین فروا یوم الأحد (5) وقفوا علی العقبة لینفروا ناقة الرسول صلی الله علیه و آله و الأول أنسب.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی قَوْلِ اللَّهِ أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها قَالَ کَانَ الْمُسْلِمُونَ قَدْ أَصَابُوا بِبَدْرٍ مِائَةً وَ أَرْبَعِینَ رَجُلًا قَتَلُوا سَبْعِینَ رَجُلًا وَ أَسَرُوا سَبْعِینَ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ أُحُدٍ أُصِیبَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ سَبْعُونَ رَجُلًا قَالَ فَاغْتَمُّوا بِذَلِکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها (6).
شی، تفسیر العیاشی عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی مَرْیَمَ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِنَ
ص: 92
و رسول خدا صلی الله علیه و آله، ریش خود را شست. (1)
توضیح
«النعاس ما هو؟» یعنی سبب خواب چه بود؟ گفتند: «کفرنا» یعنی به خاطر کلمات کفرآمیزی که در خواب بر زبان آوردند، یا به خاطر کوتاهی کردن آنها در یاری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم. «لزقت الارض» یعنی نگریختم و از جایم تکان نخوردم.
روایت21.
تفسیر عیاشی: از زرارة و حمران و محمد بن مسلم، از یکی از دو امام باقر و صادق علیهما السلام نقل کرده است که در باره آیه «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعضِ مَا کَسَبُواْ» فرمود: در باره عقبة بن عثمان و عثمان بن سعد می باشد. (2)
روایت22.
تفسیر عیاشی: هشام بن سالم می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی مردم در جنگ احد از گِرد رسول خدا صلی الله علیه و آله پراکنده شدند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فریاد زد: خداوند به من وعده داده است که مرا بر تمام دین مسلّط گرداند. بعضی از منافقین به او گفتند: حالا که شکست خورده ایم، ما را مسخره هم می کنی؟ (3)
روایت23.
تفسیر عیاشی: عبدالرحمن بن کثیر به نقل از امام صادق علیه السلام گفته است که آیه «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعضِ مَا کَسَبُواْ» در باره یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که در گردنه احد بودند. (4)
توضیح
شاید مقصود از «اصحاب العقبۀ» یاران شعب باشند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آنها امر فرمود که از او محافظت کنند، یا مقصود انصاری هستند که در عقبه با پیامبر پیمان بستند، یا مقصود کسانی است که در روز احد گریختند و در عقبه ایستادند تا شتر رسول خدا را برمند. البته معنای اول مناسبتر است.
روایت24.
تفسیر عیاشی: محمد بن ابی حمزه، از فردی ناشناس، روایت می کند که ابی عبدالله، امام صادق علیه السلام در باره آیه «أَوَلَمَّا أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَیْهَا» فرمود: مسلمانان در جنگ بدر با یکصد و چهل نفر مواجه شدند، هفتاد نفر از آنها را کشتند و هفتاد نفر را هم به اسارت گرفتند. در جنگ احد، هفتاد نفر از مسلمانان، کشته شدند و مسلمانان از این موضوع غمگین شدند و خداوند، این آیه را نازل کرد: «أوَ لَمّا أصَابتکُمْ مُصِیبةٌ قَدْ أصبتم مثلیها» (5)
روایت25.
تفسیر عیاشی: سالم بن ابی مریم روایت کرده است که امام صادق علیه السلام به من فرمود:
ص: 92
رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی عَشَرَةٍ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ إِلَی (1) أَجْرٌ عَظِیمٌ إِنَّمَا نَزَلَتْ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ (2).
قب، المناقب لابن شهرآشوب ابْنُ فَیَّاضٍ فِی شَرْحِ الْأَخْبَارِ مُحَمَّدُ بْنُ الْجُنَیْدِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ قَالَ: أَصَابَتْ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ یَوْمَ أُحُدٍ سِتَّ عَشْرَةَ ضَرْبَةً (3) وَ هُوَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَذُبُّ عَنْهُ کُلَّ ضَرْبَةٍ (4) یَسْقُطُ إِلَی الْأَرْضِ فَإِذَا سَقَطَ رَفَعَهُ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ.
خَصَائِصُ الْعَلَوِیَّةِ، قَیْسُ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَصَابَنِی یَوْمَ أُحُدٍ سِتَّ عَشْرَةَ ضَرْبَةً سَقَطْتُ إِلَی الْأَرْضِ فِی أَرْبَعٍ مِنْهُنَّ فَأَتَانِی رَجُلٌ حَسَنُ الْوَجْهِ حَسَنُ اللِّمَّةِ طَیِّبُ الرِّیحِ فَأَخَذَ بِضَبْعِی (5) فَأَقَامَنِی ثُمَّ قَالَ أَقْبِلْ عَلَیْهِمْ فَإِنَّکَ فِی طَاعَةِ اللَّهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِ اللَّهِ وَ هُمَا عَنْکَ رَاضِیَانِ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَأَتَیْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ یَا عَلِیُّ أَقَرَّ اللَّهُ عَیْنَکَ ذَاکَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ (6).
اللمة بالکسر الشعر یجاوز شحمة الأذن.
شی، تفسیر العیاشی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَقُولُ لَمَّا رَأَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا صُنِعَ بِحَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ قَالَ اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَی وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا أَرَی ثُمَّ قَالَ لَئِنْ ظَفِرْتُ لَأُمَثِّلَنَّ وَ لَأُمَثِّلَنَّ قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَصْبِرُ أَصْبِرُ (7).
عم، إعلام الوری ثم کانت غزوة أحد علی رأس سنة من بدر و رئیس المشرکین
ص: 93
رسول خدا صلی الله علیه و آله، حضرت علی علیه السلام را به همراه ده نفر فرستاد و آیه «اسْتَجَابُواْ لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعدِ مَآ أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ» تا «أَجْرٌ عظِیمٌ» در شأن حضرت علی علیه السلام نازل شده است. (1)
روایت26.
مناقب: ابن فیاض در شرح الاخبار گوید: محمد بن جنید با اسنادش از سعید بن مسیّب روایت کرده که گوید: در روز احد علی علیه السلام شانزده زخم برداشت در حالی در پیشاپیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و از آن حضرت دفاع میکرد و با هر ضربهای که بر او وارد میکردند بر زمین میافتاد و هر بار که میافتاد جبرئیل علیه السلام او را بلند میکرد.
خصائص علویّۀ: امیر المؤمنین فرمود: در روز احد مرا شانزده ضربت رسید که چهار آن از آن قبیل بود که مرا انداخت، دیدم مردی خوب صورتی خوش موئی تازه روئی هر بار می آمد و به زیر بغل من می رفت و مرا راست می داشت بعد از آن می گفت: به سوی مشرکان بتاز که تو در طاعت خدای و رسول اوئی، و ایشان هر دو از تو راضی اند. امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: نزد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم آمدم و آن حضرت را از این حال با خبر کردم فرمود: ای علی حق تعالی روشن کناد چشم تو را که آن شخص جبرئیل علیه السلام بود. (2)
توضیح
اللمة بالکسر الشعر یجاوز شحمة الأذن.
روایت27.
تفسیر عیاشی: حسین بن حمزه، از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: «وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله مشاهده کرد که چگونه بدن حمزة بن عبد المطّلب را مثله کرده اند، گفت: خدایا! شکر و سپاس مخصوص توست و به تو شکایت می کنم و از تو برای آن چه می بینم یاری می خواهم، سپس فرمود: اگر بر آنها پیروز شوم، حتماً مقابله به مثل می کنم؛ و خداوند فرمود: «وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرینَ» پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: صبر می کنم، صبر می کنم. (3)
روایت28.
اعلام الوری: جنگ احد یک سال پس از وقعه بدر روی داد و فرمانده مشرکین
ص: 93
یومئذ أبو سفیان بن حرب و کان أصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله یومئذ سبعمائة و المشرکون ألفین و خرج رسول الله صلی الله علیه و آله بعد أن استشار أصحابه و کان رأیه صلی الله علیه و آله أن یقاتل الرجال علی أفواه السکک و یرمی الضعفاء من فوق البیوت فأبوا إلا الخروج إلیهم فلما صار علی الطریق قالوا نرجع فقال ما کان لنبی إذا قصد قوما أن یرجع عنهم و کانوا ألف رجل فلما کانوا فی بعض الطریق انخزل عنهم عبد الله بن أبی بثلث الناس و قال (1) و الله ما ندری علی ما نقتل أنفسنا و القوم قومه و همت بنو حارثة و بنو سلمة بالرجوع ثم عصمهم الله جل و عز و هو قوله إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا (2) الآیة.
و أصبح رسول الله صلی الله علیه و آله متهیئا للقتال و جعل علی رایة المهاجرین علیا علیه السلام و علی رایة الأنصار سعد بن عبادة و قعد رسول الله صلی الله علیه و آله فی رایة الأنصار ثم مر صلی الله علیه و آله علی الرماة و کانوا خمسین رجلا و علیهم عبد الله بن جبیر فوعظهم و ذکرهم و قال اتقوا الله و اصبروا و إن رأیتمونا یخطفنا الطیر (3) فلا تبرحوا مکانکم حتی أرسل إلیکم و أقامهم عند رأس الشعب و کانت الهزیمة علی المشرکین و حسهم المسلمون بالسیوف حسا فقال أصحاب عبد الله بن جبیر الغنیمة ظهر أصحابکم (4) فما تنتظرون فقال عبد الله أ نسیتم قول رسول الله صلی الله علیه و آله أما أنا فلا أبرح موقفی الذی عهد إلی فیه رسول الله ما عهد فترکوا أمره و عصوه بعد ما رأوا ما یحبون و أقبلوا علی الغنائم فخرج کمین المشرکین علیهم خالد بن الولید فانتهی إلی عبد الله بن جبیر فقتله ثم أتی الناس من أدبارهم و وضع فی المسلمین السلاح فانهزموا و صاح إبلیس لعنه الله قتل محمد و رسول الله یدعوهم فی أخراهم أیها الناس إنی رسول الله (5) إن الله قد وعدنی النصر فإلی أین الفرار فیسمعون الصوت
ص: 94
در این غزوه ابو سفیان بن حرب بود. در این وقعه اصحاب حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله هفتصد نفر و کفار قریش دو هزار تن بودند. پیامبر پس از این که از آمدن مشرکین مطلع شد، در این مورد با یاران خود به مشورت پرداخت. حضرت رسول نظرش این بود که در مدینه بمانند و پس از این که ابو سفیان با لشکریانش وارد شدند در کوچه های مدینه با آنان بجنگند، و تیراندازان از بالای خانهها به طرف دشمن تیراندازی کنند و لیکن اصحاب با رأی پیامبر مخالفت کردند و تصمیم بر این شد که از مدینه بیرون روند. هنگامی که از شهر بیرون شدند در وسط راه از نظر خود بازگشتند، و به پیامبر عرض کردند: به مدینه برگردیم و پس از ورود مشرکین در آنجا با آنها جنگ کنیم حضرت فرمود: برای پیامبر روا نیست که هر گاه اراده قومی کردند از آن ها برگردند. اصحاب پیامبر در این وقت هزار نفر بودند. عبد اللَّه بن ابیّ از وسط راه برگشت و یک سوم از لشکریان حضرت رسول را با خود برگردانید، این اشخاص می گفتند: ما نمی دانیم برای چه باید خود را بکشتن دهیم و حال اینکه محمد با خویشاوندان خود جنگ می کند. بنو حارثه نیز تصمیم گرفتند برگردند و لیکن خداوند آنان را از مراجعت باز داشت. و این آیه شریفه در این مورد نازل شده است: «إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا» تا آخر آیه.
حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله هنگامی که به احد رسیدند آماده جنگ شدند پرچم مهاجرین را به علی علیه السّلام دادند و پرچم انصار را به سعد بن عباده مرحمت فرمودند و خودش نیز زیر پرچم انصار قرار گرفتند، پیامبر در این هنگام که صفوف خود را منظم می کرد به صف تیراندازان که پنجاه نفر بودند و ریاست آنها را عبد اللَّه بن جبیر به عهده داشت مرور فرمودند و آنها را موعظه و نصیحت کردند. پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به این جماعت فرمود: از خداوند بترسید و در مقابل شدائد و سختی صابر باشید اگر دیدید پرندگان می خواهند ما را بربایند شما از جای خود تکان نخورید تا آنگاه که اطلاع من به شما برسد و شما را اذن حرکت بدهم. پیامبر این عده را در دهان دره قرار دادند و گفتند شما از این جا محافظت کنید. هنگامی که بین مسلمین و مشرکین جنگ درگرفت کفار فرار کردند و مسلمین آنها را با شمشیرهای خود از پا درآوردند در این هنگام که مشرکین فرار کردند اصحاب عبد اللَّه بن جبیر گفتند: اینک غنیمت را دریابید، عبد اللَّه گفت: آیا پیامبر به شما سفارش نکرد که از جای خود تکان نخورید من از این محل حرکت نمی کنم تا فرمان حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله برسد. اصحاب عبد اللَّه به سخنان او گوش ندادند و برای غنیمت از اطراف او پراکنده شدند در این وقت خالد بن ولید که از طرف مشرکین در کمین بود اطراف عبد اللَّه را خالی دید و به او حمله آورد و وی را از پا درآورد پس از این جریان فراریان کفار مراجعت کردند و با مسلمین به جنگ و قتال پرداختند و مسلمانان از میدان جنگ فرار نمودند. در این هنگام شیطان فریاد کشید: محمد کشته شد و این صدا در میان مسلمین پیچید. پیامبر صلی اللَّه علیه و آله از عقب آنها فریاد برآورد: من رسول خدا هستم پروردگار به من وعده نصرت داده شما کجا فرار می کنید؟! مسلمان ها صدای پیامبر را می شنیدند
ص: 94
وَ لَا یَلْوُونَ عَلَی شَیْ ءٍ وَ ذَهَبَتْ صَیْحَةُ إِبْلِیسَ حَتَّی دَخَلَتْ بُیُوتَ الْمَدِینَةِ فَصَاحَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلَامُ وَ لَمْ تَبْقَ هَاشِمِیَّةٌ وَ لَا قُرَشِیَّةٌ إِلَّا وَضَعَتْ یَدَهَا عَلَی رَأْسِهَا وَ خَرَجَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلَامُ تَصْرُخُ.
قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلَامُ انْهَزَمَ النَّاسُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَغَضِبَ غَضَباً شَدِیداً وَ کَانَ إِذَا غَضِبَ انْحَدَرَ مِنْ وَجْهِهِ وَ جَبْهَتِهِ مِثْلُ اللُّؤْلُؤِ مِنَ الْعَرَقِ فَنَظَرَ فَإِذَا عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِلَی جَنْبِهِ فَقَالَ مَا لَکَ لَمْ تَلْحَقْ بِبَنِی أَبِیکَ فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَکْفُرُ بَعْدَ إِیمَانٍ (1) إِنَّ لِی بِکَ أُسْوَةً فَقَالَ أَمَّا لَا فَاکْفِنِی هَؤُلَاءِ فَحَمَلَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَضَرَبَ أَوَّلَ مَنْ لَقِیَ مِنْهُمْ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِنَّ هَذِهِ لَهِیَ الْمُوَاسَاةُ یَا مُحَمَّدُ قَالَ إِنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ قَالَ جَبْرَئِیلُ وَ أَنَا مِنْکُمَا.
وَ ثَابَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ أُصِیبَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ سَبْعُونَ رَجُلًا مِنْهُمْ أَرْبَعَةٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَحْشٍ وَ مُصْعَبُ بْنُ عُمَیْرٍ وَ شَمَّاسُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ الشَّرِیدِ وَ الْبَاقُونَ مِنَ الْأَنْصَارِ.
قَالَ وَ أَقْبَلَ یَوْمَئِذٍ أُبَیُّ بْنُ خَلَفٍ وَ هُوَ عَلَی فَرَسٍ لَهُ وَ هُوَ یَقُولُ هَذَا ابْنُ أَبِی کَبْشَةَ بُؤْ بِذَنْبِکَ لَا نَجَوْتُ إِنْ نَجَوْتَ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَیْنَ الْحَارِثِ بْنِ الصِّمَّةِ وَ سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ یَعْتَمِدُ عَلَیْهِمَا فَحَمَلَ عَلَیْهِ فَوَقَاهُ مُصْعَبُ بْنُ عُمَیْرٍ بِنَفْسِهِ فَطَعَنَ مُصْعَباً فَقَتَلَهُ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنَزَةً کَانَتْ فِی یَدِ سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ ثُمَّ طَعَنَ أُبَیّاً فِی جِرِبَّانِ الدِّرْعِ فَاعْتَنَقَ فَرَسُهُ فَانْتَهَی إِلَی عَسْکَرِهِ وَ هُوَ یَخُورُ خُوَارَ الثَّوْرِ فَقَالَ أَبُو سُفْیَانَ وَیْلَکَ مَا أَجْزَعَکَ إِنَّمَا هُوَ خَدْشٌ لَیْسَ بِشَیْ ءٍ فَقَالَ وَیْلَکَ یَا ابْنَ حَرْبٍ أَ تَدْرِی مَنْ طَعَنَنِی إِنَّمَا طَعَنَنِی مُحَمَّدٌ وَ هُوَ قَالَ لِی بِمَکَّةَ إِنِّی سَأَقْتُلُکَ فَعَلِمْتُ أَنَّهُ قَاتِلِی وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ مَا بِی کَانَ بِجَمِیعِ أَهْلِ الْحِجَازِ لَقَضَتْ عَلَیْهِمْ فَلَمْ یَزَلْ یَخُورُ الْمَلْعُونُ حَتَّی صَارَ إِلَی النَّارِ.
وَ فِی کِتَابِ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ أَنَّهُ لَمَّا انْتَهَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلَامُ وَ صَفِیَّةُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ نَظَرَتَا إِلَیْهِ قَالَ لِعَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَمَّا عَمَّتِی فَاحْبِسْهَا عَنِّی وَ أَمَّا فَاطِمَةُ
ص: 95
و لیکن بعقب خود نگاه نمی کردند فریاد شیطان در این روز تا مدینه رسید و تمام زنان هاشمی و قریشی و حضرت فاطمه با فریاد شیون از خانه ها بیرون شدند.
امام صادق علیه السّلام فرمود: مردم در روز احد از حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله دور شدند و ایشان را در میدان جنگ تنها گذاشتند، پیامبر از این جریان فوق العاده خشمگین شد، و حضرت هنگامی که غضب میکرد عرق از چهره های مبارکش جاری میشد. در این هنگام که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله در میدان جنگ تنها مانده بودند، و تمام اصحاب و یاران او فرار کرده بودند؛ ناگهان متوجه شدند که علی بن ابی طالب علیه السّلام در پهلوی وی ایستاده، پیامبر فرمود: ای علی! چرا مانند خویشاوندان پدری خود از میدان فرار نکردی؟! علی علیه السّلام عرض کرد: یا رسول اللَّه! آیا پس از اسلام کفر را اختیار کنم من به شما اقتداء کرده و از شما جدا نخواهم شد. حضرت فرمود: اینک مرا از دشمنان محافظت کن، علی علیه السّلام به طرف مشرکین حمله کرد و یکی از آنها را از پا در آورد، در این هنگام جبرئیل گفت: یا محمّد مواساة و همکاری این است، حضرت رسول فرمود: او از من است و من از او، جبرئیل گفت: من هم از شما هستم.
پس از مدتی جماعتی از اصحاب پیامبر که از میدان فرار کرده بودند به طرف او برگشتند، در جنگ احد هفتاد نفر از یاران پیامبر به شهادت رسیدند، از این عده چهار نفر از مهاجرین بودند مانند: حمزة بن عبد المطلب، عبد اللَّه بن جحش، مصعب بن عمیر، و شماس بن عثمان بن شرید، و بقیه از انصار به شمار میرفتند.
گوید: در این روز ابیّ بن خلف در حالی که بر اسبی سوار شده بود میگفت: ای پسر ابی کبشه اکنون به گناه خود اعتراف کن و از این گفتار خود برگرد، و الّا نجات پیدا نخواهی کرد، در این وقت پیامبر به حارث بن صمه و سهل بن حنیف تکیه کرده بود، ابیّ بن خلف به حضرت رسول حمله کرد و لیکن مصعب بن عمیر بین او و پیامبر فاصله شد وی تیری به طرف مصعب افکند و او را از پا درآورد. در این هنگام حضرت رسول تیری از سهل بن حنیف گرفت و او را به طرف ابیّ بن خلف افکند، و تیر به گردن وی اصابت کرد، او در حالی که دست خود را به گردن اسبش انداخته بود به لشکرگاه مشرکین برگشت، و صدائی مانند گاو از خود بیرون میداد، ابو سفیان گفت: وای بر تو چرا ناراحتی، از این مختصر خراشی که برایت پیش آمده نباید این اندازه جزع و بیتابی کنی. ابیّ بن خلف گفت: وای بر تو ای پسر حرب میدانی که تیر کدام کس به من اصابت کرده؟ این تیر که اکنون به من رسید از طرف محمد است، و او در مکه میگفت: من در همین نزدیکی ها شما را خواهم کشت، و من میدانم که کشنده من جز او کسی دیگر نیست، به خداوند سوگند اگر این دردی که اکنون در من هست به کلیه افراد حجاز تقسیم گردد همه آنها را خواهد کشت، این مرد ملعون همواره فریاد میکشید تا به جهنم واصل شد.
در کتاب ابان بن عثمان آمده است: هنگامی که فاطمه و صفیه به طرف حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله آمدند و چشمهای آنان به پیامبر افتاد، حضرت به امیر المؤمنین فرمود: از آمدن عمه ام به طرف من جلوگیری کن ولی فاطمه
ص: 95
را بگذار نزد من بیاید، هنگامی که فاطمه نزد آن حضرت رسید و مشاهده کرد که خون از صورت و دهان پدر بزرگوارش جاری شده فریاد برآورد، و خون ها را از چهره پیامبر پاک کرد، و گفت: خداوند بر کسانی که صورت رسولش را خون آلوده کرده اند غضب خواهد کرد و آنان را به عقوبت گرفتار خواهد نمود. حضرت رسول خون ها را با دست مبارک میگرفت و به آسمان پرتاب میکرد و چیزی از آن خون ها به طرف زمین باز نمیگشت.
امام صادق علیه السّلام فرمود: اگر اندکی از آن خون ها پائین می آمد عذاب خداوند نازل میگردید.
صباح بن سیابه گوید: از امام صادق سلام اللَّه علیه پرسیدم: آیا دندان های پیامبر به طوری که میگویند در جنگ احد شکسته شد؟ فرمود: به خداوند سوگند به دندان های آن حضرت آسیبی نرسید، پروردگار آن حضرت را سالم و کامل قبض روح فرمود، و لیکن چهره اش در آن روز خون آلود شد. گوید: عرض کردم: مردم میگویند: پیامبر در روز احد به طرف غاری رفتند و در آنجا پناهنده شدند، فرمود: به پروردگار سوگند که حضرت رسول در آن روز از جای خود تکان نخوردند، به ایشان گفته شد: آیا در باره مشرکین نفرین نمیکنید، پیامبر گفت: خدایا قومم را هدایت کن.
در روز احد ابن قمیئة تیری به طرف حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله انداخت و تیر به کف دست آن حضرت اصابت کرد و شمشیر از کف پیامبر افتاد، ابن قمیئة گفت: بگیر این تیر را من ابن قمیئة هستم، پیامبر فرمود: خداوند تو را ذلیل و خوار کند، عتبة بن أبی وقاص نیز ضربتی به آن حضرت وارد آورد و دهان او را خون آلود کرد، و عبد اللَّه بن شهاب هم سنگی از زمین کند و به مرفق پیامبر وارد آورد. هیچ یک از این سه نفر به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند، ابن قمیئة در نجد به خواب رفته بود ناگهان یک آهوی کوهی شاخ خود را در شکم او فرو برد، وی هر چه فریاد برآورد کسی به کمک او نرسید، تا جان کثیفش از بدنش بیرون گردید.
وحشی قاتل حضرت حمزه گفت: من غلام جبیر بن مطعم بودم، او در جنگ احد به من گفت: علی بن ابی طالب در جنگ بدر عمویم را کشته است- یعنی طعیمة بن مطعم را- اینک اگر محمد و یا علی و یا حمزه را بکشی تو را آزاد میکنم، من هم اسلحه مخصوص خود را برداشتم و با قریش حرکت کردم. علت حرکت من با قریش فقط برای آزادی بود
ص: 96
فَدَعْهَا فَلَمَّا دَنَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلَامُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَأَتْهُ قَدْ شُجَّ فِی وَجْهِهِ وَ أُدْمِیَ فُوهُ إِدْمَاءً صَاحَتْ وَ جَعَلَتْ تَمْسَحُ الدَّمَ وَ تَقُولُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَی مَنْ أَدْمَی وَجْهَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَانَ یَتَنَاوَلُ فِی یَدِهِ (1) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا یَسِیلُ مِنَ الدَّمِ فَیَرْمِیهِ (2) فِی الْهَوَاءِ فَلَا یَتَرَاجَعُ مِنْهُ شَیْ ءٌ.
قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ اللَّهِ لَوْ سَقَطَ (3) مِنْهُ شَیْ ءٌ عَلَی الْأَرْضِ لَنَزَلَ الْعَذَابُ.
قَالَ أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ حَدَّثَنِی بِذَلِکَ عَنْهُ الصَّبَّاحُ بْنُ سَیَابَةَ قَالَ: قُلْتُ کُسِرَتْ رَبَاعِیَتُهُ کَمَا یَقُولُهُ هَؤُلَاءِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَّا سَلِیماً وَ لَکِنَّهُ شُجَّ فِی وَجْهِهِ قُلْتُ فَالغَارُ فِی أُحُدٍ الَّذِی یَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَارَ إِلَیْهِ قَالَ وَ اللَّهِ مَا بَرِحَ مَکَانَهُ وَ قِیلَ لَهُ أَ لَا تَدْعُو عَلَیْهِمْ قَالَ اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی. (4) وَ رَمَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ابْنُ قَمِیئَةَ (5) بِقَذَّافَةٍ فَأَصَابَ کَفَّهُ حَتَّی نَدَرَ السَّیْفُ مِنْ یَدِهِ وَ قَالَ خُذْهَا مِنِّی وَ أَنَا ابْنُ قَمِیئَةَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَذَلَّکَ اللَّهُ وَ أَقْمَأَکَ (6) وَ ضَرَبَهُ عُتْبَةُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ بِالسَّیْفِ حَتَّی أَدْمَی فَاهُ وَ رَمَاهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شِهَابٍ بِقُلَاعَةٍ فَأَصَابَ مِرْفَقَهُ وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنْ هَؤُلَاءِ مَاتَ مِیتَةً سَوِیَّةً فَأَمَّا ابْنُ قَمِیئَةَ فَأَتَاهُ تَیْسٌ وَ هُوَ نَائِمٌ بِنَجْدٍ فَوَضَعَ قَرْنَهُ فِی مَرَاقِّهِ ثُمَّ دَعَسَهُ فَجَعَلَ یُنَادِی وَا ذُلَّاهْ حَتَّی أَخْرَجَ قَرْنَیْهِ مِنْ تَرْقُوَتِهِ.
وَ کَانَ وَحْشِیٌّ یَقُولُ قَالَ لِی جُبَیْرُ بْنُ مُطْعِمٍ وَ کُنْتُ عَبْداً لَهُ إِنَّ عَلِیّاً قَتَلَ عَمِّی یَوْمَ بَدْرٍ یَعْنِی طُعَیْمَةَ فَإِنْ قَتَلْتَ مُحَمَّداً فَأَنْتَ حُرٌّ وَ إِنْ قَتَلْتَ عَمَّ مُحَمَّدٍ فَأَنْتَ حُرٌّ وَ إِنْ قَتَلْتَ ابْنَ عَمِّ مُحَمَّدٍ فَأَنْتَ حُرٌّ فَخَرَجْتُ بِحَرْبَةٍ لِی مَعَ قُرَیْشٍ إِلَی أُحُدٍ أُرِیدُ الْعِتْقَ
ص: 96
و الّا هدف و مقصود دیگری نداشتم، من در باره محمد دارای نظری نبودم، ولی تصمیم گرفتم علی یا حمزه را هر طور شده از پا درآورم، شاید به این وسیله بتوانم خود را از قید بندگی آزاد کنم. من در زمین حبشه راجع به تیراندازی تعلیمات لازم را گرفته بودم و تیرم هرگز به خطا نمی رفت، و حمزة بن عبد المطلب در روز احد شجاعتهای بی نظیری از خود نشان میداد و حملات مکرری به دشمن میکرد. امام صادق علیه السّلام فرمود: وحشی تیری به طرف حمزه افکند، و این تیر بر سینه وی اصابت کرد و از بالای مرکب به زمین افتاد، مشرکین پیرامون وی را گرفتند و آن بزرگوار را شهید کردند، وحشی کبد حضرت حمزه را بیرون کرد و برای هند زن ابو سفیان برد، وی برای انتقام کبد حمزه را در دهان گرفت هنگامی که خواست او را بجود کبد مانند استخوان سخت و محکم شد، هند از فرط ناراحتی جگر را از دست خود دور انداخت.
و فرمود: حلیس بن علقمه متوجه شد که ابو سفیان بر اسبی نشسته، و نیزه ای در دست گرفته، و نیزه خود را در دهان حمزه فرو میکرد، حلیس گفت: ای جماعت قریش! بنگرید کسی که خود را بزرگ و رئیس قریش میداند با پسر عموی خود که اینک کشته شده چگونه رفتار میکند، ابو سفیان در این هنگام میگفت: ای حمزه تو در جنگ بدر خویشاوندان خود را کشتی اکنون سزای عمل خود را ببین. ابو سفیان به حلیس بن علقمه گفت: تو راست میگوئی ولی اکنون لازم است که از این لغزش من چشم بپوشی و دیگران را از این جریان مطلع نسازی.
و فرمود: در این هنگام ابو سفیان فریاد زد: آیا ابن ابی کبشه زنده است؟ مقصودش حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله بود- اما علی بن ابی طالب که در جای خود ایستاده و تکان نخورده است. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: آری به خداوندی که وی را به راستی برانگیخته او زنده است و گفتار شما را هم میشنود، ابو سفیان گفت: این جنگی که با شما انجام گرفت و این مصیبت ها که بر شما وارد شد برای این بود که شما عبرت بگیرید و از عقوبت اعمال خود بترسید، به خداوند سوگند من در این جنگ آمر و ناهی نبودم، اینک وعده ما و شما در ماه آینده در «بدر» خواهد بود. در این هنگام حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله به امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: بگو: آری ما نیز به این مواعده حاضر هستیم، علی علیه السّلام فرمایش پیامبر را به ابو سفیان رسانید، وی گفت: ابن ابی قمیئه به من اطلاع داد که من محمد را کشته ام، ولی من شما را راستگو میدانم، پس از این گفتگو ابو سفیان رو به طرف اصحاب خود کرد و گفت: اینک از شب استفاده کنید و از این منطقه دور گردید.
بعد از رفتن مشرکین حضرت رسول به علی بن ابی طالب علیهما السّلام فرمودند: دنبال آنها را بگیر ببین به کدام طرف میروند، اگر سوار اسبان شده اند و شتران را با خود میکشند معلوم است به مدینه میروند، و اگر سوار بر شتران شده اند و اسبان را میکشند پیداست عازم مکه هستند.
گفته شده که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله برای تحقیق این قضیه سعد بن ابی وقاص را فرستادند.
وی برگشت و گفت: من اسبهای مشرکین را دیدم که دم خود را به پشت و پهلوی خود میزدند، و مردم هم بر شترها سوار بودند و راه می رفتند، مسلمین از رفتن مشرکین خوشوقت شدند، و در میدان جنگ پراکنده گردیده و دنبال کشته ها میگشتند. کفار قریش تمام مقتولین را مثله کرده بودند، جز حنظلة بن ابی عامر که پدر او از مشرکین بود و از مثله کردن وی خودداری کرده بودند. حمزة بن عبد المطلب را در حالی که شکمش شکافته و گوشها قطع شده و دماغش بریده یافتند، کبد او را هم قطع کرده و برده بودند.
ص: 97
لَا أُرِیدُ غَیْرَهُ وَ لَا أَطْمَعُ فِی مُحَمَّدٍ وَ قُلْتُ لَعَلِّی أُصِیبُ مِنْ عَلِیٍّ أَوْ حَمْزَةَ غِرَّةً فَأَزْرُقَهُ وَ کُنْتُ لَا أُخْطِئُ فِی رَمْیِ الْحِرَابِ تَعَلَّمْتُهُ مِنَ الْحَبَشَةِ فِی أَرْضِهَا وَ کَانَ حَمْزَةُ یَحْمِلُ حَمَلَاتِهِ ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَی مَوْقِفِهِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ زَرَقَهُ وَحْشِیٌّ فَوْقَ الثَّدْیِ فَسَقَطَ وَ شَدُّوا عَلَیْهِ فَقَتَلُوهُ فَأَخَذَ وَحْشِیٌّ الْکَبِدَ فَشَدَّ بِهَا إِلَی هِنْدٍ بِنْتِ عُتْبَةَ فَأَخَذَتْهَا فَطَرَحَتْهَا فِی فِیهَا فَصَارَتْ مِثْلَ الدَّاغِصَةِ فَلَفَظَتْهَا.
قَالَ وَ کَانَ الْحُلَیْسُ بْنُ عَلْقَمَةَ (1) نَظَرَ إِلَی أَبِی سُفْیَانَ وَ هُوَ عَلَی فَرَسٍ وَ بِیَدِهِ رُمْحٌ یَجَأُ بِهِ فِی شِدْقِ حَمْزَةَ فَقَالَ یَا مَعْشَرَ بَنِی کِنَانَةَ انْظُرُوا إِلَی مَنْ یَزْعُمُ أَنَّهُ سَیِّدُ قُرَیْشٍ مَا یَصْنَعُ بِابْنِ عَمِّهِ الَّذِی قَدْ صَارَ لَحْماً وَ أَبُو سُفْیَانَ یَقُولُ ذُقْ عُقَقُ فَقَالَ أَبُو سُفْیَانَ صَدَقْتَ إِنَّمَا کَانَتْ مِنِّی زَلَّةٌ اکْتُمْهَا عَلَیَّ.
قَالَ وَ قَالَ أَبُو سُفْیَانَ فَنَادَی بَعْضُ الْمُسْلِمِینَ أَ حَیٌّ ابْنُ أَبِی کَبْشَةَ فَأَمَّا ابْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَدْ رَأَیْنَاهُ مَکَانَهُ فَقَالَ عَلِیٌّ إِی وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ إِنَّهُ لَیَسْمَعُ کَلَامَکَ قَالَ إِنَّهُ قَدْ کَانَتْ فِی قَتْلَاکُمْ مُثْلَةٌ وَ اللَّهِ مَا أَمَرْتَ وَ لَا نَهَیْتَ إِنَّ مِیعَادَنَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ مَوْسِمُ بَدْرٍ فِی قَابِلِ هَذَا الشَّهْرِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قُلْ نَعَمْ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو سُفْیَانَ لِعَلِیٍّ إِنَّ ابْنَ قَمِیئَةَ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ قَتَلَ مُحَمَّداً وَ أَنْتَ أَصْدَقُ عِنْدِی مِنْهُ وَ أَبَرُّ ثُمَّ وَلَّی إِلَی أَصْحَابِهِ وَ قَالَ اتَّخِذُوا اللَّیْلَ جَمَلًا وَ انْصَرِفُوا.
ثُمَّ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً فَقَالَ اتَّبِعْهُمْ فَانْظُرْ أَیْنَ یُرِیدُونَ فَإِنْ کَانُوا رَکِبُوا الْخَیْلَ وَ سَاقُوا الْإِبِلَ فَإِنَّهُمْ یُرِیدُونَ الْمَدِینَةَ وَ إِنْ کَانُوا رَکِبُوا الْإِبِلَ وَ سَاقُوا الْخَیْلَ فَهُمْ مُتَوَجِّهُونَ إِلَی مَکَّةَ.
وَ قِیلَ إِنَّهُ بَعَثَ لِذَلِکَ سَعْدَ بْنَ أَبِی وَقَّاصٍ.
فَرَجَعَ فَقَالَ رَأَیْتُ خَیْلَهُمْ تَضْرِبُ بِأَذْنَابِهَا مَجْنُوبَةً مُدْبِرَةً وَ رَأَیْتُ الْقَوْمَ قَدْ تَجَمَّلُوا سَائِرِینَ فَطَابَتْ أَنْفُسُ الْمُسْلِمِینَ بِذَهَابِ الْعَدُوِّ فَانْتَشَرُوا یَتَتَبَّعُونَ قَتْلَاهُمْ فَلَمْ یَجِدُوا قَتِیلًا إِلَّا وَ قَدْ مَثَّلُوا بِهِ إِلَّا حَنْظَلَةَ بْنَ أَبِی عَامِرٍ کَانَ أَبُوهُ مَعَ الْمُشْرِکِینَ فَتُرِکَ لَهُ وَ وَجَدُوا حَمْزَةَ قَدْ شُقَّ بَطْنُهُ وَ جُدِعَ أَنْفُهُ وَ قُطِعَتْ أُذُنَاهُ وَ أُخِذَ کَبِدُهُ
ص: 97
هنگامی که حضرت رسول جسد حضرت حمزه را دیدند، گریه او را گرفت و فرمود: برای انتقام حمزه هفتاد نفر از قریش را مثله خواهم کرد، خداوند در این باره فرمود: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» حضرت فرمود: بلکه صبر خواهم کرد، پیامبر پرسید آن مردی که در دامنه کوه فرشتگان وی را غسل میدهند کیست؟، یاران پیامبر از زن او پرسیدند، وی گفت: حنظلة بن ابی عامر هنگامی که از منزل برای جهاد بیرون شد در حال جنابت بود و لذا فرشتگان وی را غسل میدهند.
ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: به پیامبر اطلاع دادند یکی از اصحاب به نام «قزمان» در میدان جنگ به برادران خود کمک فراوانی کرده است، حضرت فرمود: او از اهل آتش است! بار دیگر عرض کردند: یا رسول اللَّه! قزمان به شهادت رسیده فرمود: خداوند مشیت خود را جاری خواهد کرد، پس از این خدمت آن حضرت رسیدند و عرض کردند: قزمان خودکشی کرده است. خاتم النبیّین صلی اللَّه علیه و آله فرمود: گواهی میدهم که رسول حقیقی پروردگار هستم. راوی گفت: قزمان جنگ سختی با مشرکین انجام داد و هفت نفر از آنها را کشت پس از اینکه زخمهای زیادی برداشت به طرف بنی ظفر رفت، مسلمانان گفتند: ای قزمان تو امروز احسان کردی و فداکاری نمودی اینک تو را به ثواب و جزا مژده میدهیم. قزمان پاسخ داد: چرا به ثواب و جزا مرا مژده میدهید، به خداوند سوگند من به خاطر طرفداری از خویشاوندان خود در این جنگ شرکت کردم، و این همه فعالیت را از خود اظهار نمودم، و اگر اقوام من در این میان نبودند من هرگز جنگ نمیکردم، هنگامی که زخمهایش شدت پیدا کرد، وی تیری از تیرکش خود کشید و به وسیله آن خودکشی نمود.
فرمود: زنی از بنی نجار که پدر و برادر و شوهرش در جنگ احد کشته شده بودند خدمت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله رسید در حالی که مسلمین پیرامون وی اجتماع کرده بودند، گفت: رسول خدا زنده است؟ گفتند: آری، گفت: من میتوانم وی را ببینم؟ گفتند: آری. اصحاب راهی برای این زن باز کردند و او خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: تمام گرفتاریها و مصیبتها بعد از سلامتی شما برای ما گواراست، و تندرستی شما تمام ناراحتی های ما را جبران میکند، این زن پس از ذکر این مطلب برگشت.
راوی گوید: حضرت رسول پس از اینکه شهدای احد را دفن کردند به طرف مدینه مراجعت کردند، هنگامی که از محله بنی اشهل و بنی ظفر میگذشتند فریاد ناله و شیون زنان این دو قبیله را شنیدند، در این هنگام دیدگان مبارکش پر از اشک شد و گریه کرد، پس از این فرمود، اینک برای حمزه گریه کننده ای نیست. سعد بن معاذ
ص: 98
فَلَمَّا انْتَهَی إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ وَ قَالَ لَأُمَثِّلَنَّ بِسَبْعِینَ مِنْ قُرَیْشٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ (1) بِهِ الْآیَةَ فَقَالَ بَلْ أَصْبِرُ وَ قَالَ مَنْ ذَلِکَ الرَّجُلُ الَّذِی تُغَسِّلُهُ الْمَلَائِکَةُ فِی سَفْحِ الْجَبَلِ فَسَأَلُوا امْرَأَتَهُ فَقَالَتْ إِنَّهُ خَرَجَ وَ هُوَ جُنُبٌ وَ هُوَ حَنْظَلَةُ بْنُ أَبِی عَامِرٍ الْغَسِیلُ.
قَالَ أَبَانٌ وَ حَدَّثَنِی أَبُو بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: ذُکِرَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ یُقَالُ لَهُ قُزْمَانُ بِحُسْنِ مَعُونَتِهِ لِإِخْوَانِهِ وَ ذُکُوِّهِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَأُتِیَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قِیلَ إِنَّ قُزْمَانَ اسْتُشْهِدَ فَقَالَ یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ (2) ثُمَّ أُتِیَ فَقِیلَ إِنَّهُ قَتَلَ نَفْسَهُ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ قَالَ وَ کَانَ قُزْمَانُ قَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً وَ قَتَلَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ سِتَّةً أَوْ سَبْعَةً فَأَثْبَتَتْهُ الْجِرَاحُ فَاحْتَمَلَ إِلَی دُورِ بَنِی ظَفَرٍ فَقَالَ لَهُ الْمُسْلِمُونَ أَبْشِرْ یَا قُزْمَانُ فَقَدْ أَبْلَیْتَ الْیَوْمَ فَقَالَ بِمَ تُبَشِّرُونِ فَوَ اللَّهِ مَا قَاتَلْتُ إِلَّا عَنْ أَحْسَابِ قَوْمِی وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا قَاتَلْتُ فَلَمَّا اشْتَدَّتْ عَلَیْهِ الْجِرَاحَةُ جَاءَ إِلَی کِنَانَتِهِ فَأَخَذَ مِنْهَا مِشْقَصاً (3) فَقَتَلَ بِهِ نَفْسَهُ..
قَالَ: وَ کَانَتِ امْرَأَةٌ مِنْ بَنِی النَّجَّارِ قُتِلَ أَبُوهَا وَ زَوْجُهَا وَ أَخُوهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَدَنَتْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ الْمُسْلِمُونَ قِیَامٌ عَلَی رَأْسِهِ فَقَالَ (4) لِرَجُلٍ أَ حَیٌّ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ قَالَتْ أَسْتَطِیعُ أَنْ أَنْظُرَ إِلَیْهِ قَالَ نَعَمْ فَأَوْسَعُوا لَهَا فَدَنَتْ مِنْهُ وَ قَالَتْ کُلُّ مُصِیبَةٍ جَلَلٌ بَعْدَکَ ثُمَّ انْصَرَفَتْ.
قَالَ وَ انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْمَدِینَةِ حِینَ دُفِنَ الْقَتْلَی فَمَرَّ بِدُورِ بَنِی الْأَشْهَلِ وَ بَنِی ظَفَرٍ فَسَمِعَ بُکَاءَ النَّوَائِحِ عَلَی قَتْلَاهُنَّ فَتَرَقْرَقَتْ عَیْنَا رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بَکَی ثُمَّ قَالَ لَکِنَّ حَمْزَةَ لَا بَوَاکِیَ لَهُ الْیَوْمَ فَلَمَّا سَمِعَهَا سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ
ص: 98
و اسید بن حضیر چون این سخن از آن حضرت شنیدند گفتند: هیچ زنی ابتداء بر کشته های خود گریه نکند، مگر اینکه قبلا در منزل فاطمه حاضر شود و در مصیبت حمزه با وی شرکت کند، هنگامی که پیامبر فریاد شیون زنان را در منزل فاطمه شنید فرمود: برگردید خداوند شما را رحمت کند، شما امروز حق مواسات و همدردی را انجام دادید.
سپس غزوه حمراء الاسد اتفاق افتاد. ابان بن عثمان گوید: روز بعد از واقعه احد حضرت رسول مسلمین را جمع کرد و آنان هم وی را اجابت نمودند، و آنان با اینکه هنوز زخمهای زیادی داشتند و فشار سختی و محنت بر آنها سنگینی میکرد، با پیامبر بیرون شدند. امیر المؤمنین علیه السّلام در حالی که پرچم مهاجرین را در دست داشت مقابل حضرت خاتم النبیّین حرکت میکرد پیامبر به اتفاق یاران خود تا «حمراء الاسد» پیش رفتند و از آنجا به طرف مدینه برگشتند، در باره این واقعه آیه شریفه«الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ» نازل شد. ابو سفیان بعد از اینکه از احد برگشت به طرف «روحاء» رفت در آنجا فرود آمد، وی قصد داشت بار دیگر به مدینه برگردد و با حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله جنگ کند. ابو سفیان میگفت: ما بزرگان اصحاب محمد را از بین بردیم و آنها را از پا در آوردیم اینک به طرف مدینه برگردیم همه آنها را ریشهکن خواهیم کرد. در این هنگام که قصد داشتند به مدینه حرکت کنند، معبد خزاعی به آنان برخورد کرد، ابو سفیان گفت: در آن طرفها چه خبر است؟ معبد گفت: به خداوند سوگند محمد و یاران او را دیدم که نسبت به شما در ناراحتی بسر میبرند و در صدد انتقام از شما هستند، اینک علی بن ابی طالب در پیشاپیش وی حرکت میکند و مردمان که در جنگ احد از وی تخلف کرده بودند اکنون پیرامون او جمع شده اند. معبد گفت: این جریان مرا وادار کرد که در این باره شعری بگویم، ابو سفیان گفت: شعر شما در چه موضوعی است؟، معبد گفت:
از فرط سر و صدای فراوان، نزدیک بود مرکبم از بین برود؛ چرا که اسبانی چون ابابیل، در روی زمین به پیش می تازند.
اسبانی که شیرانی شرزه را با خود حمل می کنند که به هنگام نبرد، انسانهایی کوتاه قامت و ناتوان و بی سلاح نیستند.
تا پایان ابیات.
ابو سفیان از این جهت کینه و عداوت پیامبر را در دل گرفت، پس از این جریان به کاروانی از بنی عبد القیس برخوردند که خواروبار به مدینه میبردند، ابو سفیان به افراد این قافله گفت: به محمد برسانید که من قصد مراجعت دارم و قصد کرده ام که اصحاب او را از پا درآورم و آنها را در فشار بگذارم، شما اگر این پیام را به وی برسانید در بازار «عکاظ» کشمش های فراوانی به شما خواهم داد، افراد این کاروان پس از اینکه به «حمراء الاسد» رسیدند جریان را به پیامبر عرض کردند. پیامبر فرمود: خداوند ما را یاری و نصرت خواهد داد و ما امور خود را به وی واگذار کرده ایم.
حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله روز جمعه به مدینه بازگشت.
ص: 99
وَ أُسَیْدُ بْنُ حُضَیْرٍ قَالا (1) لَا تَبْکِیَنَّ امْرَأَةٌ حَمِیمَهَا حَتَّی تَأْتِیَ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَامُ فَتُسْعِدَهَا فَلَمَّا سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْوَاعِیَةَ عَلَی حَمْزَةَ وَ هُوَ عِنْدَ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَامُ عَلَی بَابِ الْمَسْجِدِ قَالَ ارْجِعْنَ رَحِمَکُنَّ اللَّهُ فَقَدْ آسَیْتُنَّ بِأَنْفُسِکُنَّ.
ثم کانت غزوة حمراء الأسد قَالَ أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ لَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ مِنْ یَوْمِ أُحُدٍ نَادَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْمُسْلِمِینَ فَأَجَابُوهُ فَخَرَجُوا عَلَی عِلَّتِهِمْ وَ عَلَی مَا أَصَابَهُمْ مِنَ الْقَرْحِ وَ قَدَّمَ عَلِیّاً بَیْنَ یَدَیْهِ بِرَایَةِ الْمُهَاجِرِینَ حَتَّی انْتَهَی إِلَی حَمْرَاءِ الْأَسَدِ ثُمَّ رَجَعَ إِلَی الْمَدِینَةِ فَهُمُ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ وَ خَرَجَ أَبُو سُفْیَانَ حَتَّی انْتَهَی إِلَی الرَّوْحَاءِ فَأَقَامَ بِهَا وَ هُوَ یَهُمُّ بِالرَّجْعَةِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ یَقُولُ قَدْ قَتَلْنَا صَنَادِیدَ الْقَوْمِ فَلَوْ رَجَعْنَا اسْتَأْصَلْنَاهُمْ فَلَقِیَ مَعْبَداً الْخُزَاعِیَّ فَقَالَ مَا وَرَاءَکَ یَا مَعْبَدُ قَالَ قَدْ وَ اللَّهِ تَرَکْتُ مُحَمَّداً وَ أَصْحَابَهُ وَ هُمْ یُحْرِقُونَ عَلَیْکُمْ (2) وَ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَدْ أَقْبَلَ عَلَی مُقَدِّمَتِهِ فِی النَّاسِ وَ قَدِ اجْتَمَعَ مَعَهُ مَنْ کَانَ تَخَلَّفَ عَنْهُ وَ قَدْ دَعَانِی ذَلِکَ إِلَی أَنْ قُلْتُ شِعْراً قَالَ أَبُو سُفْیَانَ وَ مَا ذَا قُلْتَ قَالَ قُلْتُ:
کَانَتْ تَهُدُّ مِنَ الْأَصْوَاتِ رَاحِلَتِی*** إِذْ سَالَتِ الْأَرْضُ بِالْجُرْدِ الْأَبَابِیلِ
تُرْدِی بِأُسْدٍ کِرَامٍ لَا تَنَابِلَةٍ***عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ لَا خُرْقٍ مَعَاذِیلِ
الْأَبْیَاتَ.
فَثَنَّی ذَلِکَ أَبَا سُفْیَانَ وَ مَنْ مَعَهُ ثُمَّ مَرَّ بِهِ رَکْبٌ مِنْ عَبْدِ الْقَیْسِ یُرِیدُونَ الْمِیرَةَ مِنَ الْمَدِینَةِ فَقَالَ لَهُمْ أَبْلِغُوا مُحَمَّداً أَنِّی قَدْ أَرَدْتُ الرَّجْعَةَ إِلَی أَصْحَابِهِ لِأَسْتَأْصِلَهُمْ وَ أُوقِرَ لَکُمْ رِکَابَکُمْ زَبِیباً إِذَا وَافَیْتُمْ عُکَاظَ فَأَبْلَغُوا ذَلِکَ إِلَیْهِ وَ هُوَ بِحَمْرَاءِ الْأَسَدِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله وَ الْمُسْلِمُونَ مَعَهُ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ وَ رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْمَدِینَةِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ.
ص: 99
راوی گوید: هنگامی که پیامبر به غزوه حمراء الاسد رفته بودند، زن بدکاری از بنی خطمه که او را «عصماء» میگفتند در مجالس اوس و خزرج شرکت میکرد و با خواندن اشعار تحریک آمیز مردم را بر ضد حضرت رسول به شورش وا میداشت و در بنی خطمه جز یک نفر بنام «عمیر بن عدی» مسلمان دیگری نبود. هنگامی که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله مراجعت فرمودند عمیر این زن را کشت و پس از این خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد: من مادر منذر را برای اینکه شما را هجو کرده بود کشتم، حضرت رسول با دست خود روی کتف او زد و فرمود: این مردی است که خدا و رسول را در نهانی یاری کرده است، و راجع به قتل این زن اتفاقی رخ نخواهد داد و حتی دو بز هم به یک دیگر شاخ نمیزنند. (جنجال راه نمیاندازند.)
عمیر گفت: من صبح از در خانه آنها میگذشتم و دیدم خویشاوندان او به دفن وی مشغولاند، و کسی هم متعرض من نشد و با من نیز سخن نگفتند. (1)
توضیح
«بُؤ بذنبک» یعنی به گناهت اعتراف کن یا از گناهت بازگرد. «جرّبان القمیص» با ضمه و تشدید یعنی گریبان که معرّب (گریبان) فارسی است. و گفته میشود: «ضربه فقضی علیه» یعنی او را کشت. و مؤنث آمدن به تاویل کلمه «الضربۀ» یا «الجراحۀ» میباشد. «ندر الشیء» بر وزن نصر یعنی: افتاد. «القذّافۀ» با فتحه و تشدید چیزی است که با آن چیزی را پرتاب کنند و دور شود. «أقمأه» با همزه یعنی: او را کوچک و خوار کرد. «القلاعۀ» با ضمه به معنای سنگ یا خشتی است که از زمین کنده و انداخته شود. «المراقّ» با تشدید قاف قسمت نرم و نازک پایین شکم است. «الدعس» یعنی با نیزه ضربه زدن. «المزراق» نیزه کوتاه است. «زرقه به» یعنی با نیزه کوتاه بر او ضربه زد. «یجأ به» از سخنشان است که گویند: «وجأه بالسکین» بر وزن (وضعه) یعنی با چاقو بر وی ضربه زد.
جزری گوید: در روایت آمده که ابو سفیان بر حمزه در حالی که شهید شده بود گذر کرد و به او گفت: «ذُق عقق» مقصودش این بوده که کشتن را بچش ای کسی که از قومت نافرمانی کردی، همانگونه که در روز بدر افرادی از قومت - یعنی کفار قریش - را به قتل رساندی. «عقق» اسم منقول از «عاقۀ» به جهت مبالغه در معنی است همانند «غدر» که منقول «غادر» و «فسق» منقول «فاسق» است. و گوید: به شخص هرگاه کل شب خود را در حرکت باشد یا با نماز و دیگر عبادات تمام شب را بیدار بماند، گویند: «اتخذ اللیل جملاً» گویی او بر شب سوار شده و در طول شب نخوابیده است.
سخن او: «قد تجملّوا» یعنی سوار بر شتر شدند. «الابلاء» به معنای انعام و احسان است. «الجلل»
ص: 100
قَالَ وَ لَمَّا غَزَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَمْرَاءَ الْأَسَدِ وَثَبَتْ فَاسِقَةٌ مِنْ بَنِی حَطْمَةَ (1) یُقَالُ لَهَا الْعَصْمَاءُ أُمُّ الْمُنْذِرِ بْنِ الْمُنْذِرِ تَمْشِی فِی مَجَالِسِ الْأَوْسِ وَ الْخَزْرَجِ وَ تَقُولُ شِعْراً تُحَرِّضُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ لَیْسَ فِی بَنِی حَطْمَةَ (2) یَوْمَئِذٍ مُسْلِمٌ إِلَّا وَاحِدٌ یُقَالُ لَهُ عُمَیْرُ بْنُ عَدِیٍّ فَلَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله غَدَا عَلَیْهَا عُمَیْرٌ فَقَتَلَهَا ثُمَّ أَتَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِنِّی قَتَلْتُ أُمَّ الْمُنْذِرِ لِمَا قَالَتْهُ مِنْ هُجْرٍ فَضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَی کَتِفِهِ وَ قَالَ هَذَا رَجُلٌ نَصَرَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ بِالْغَیْبِ أَمَا إِنَّهُ لَا یَنْتَطِحُ فِیهَا عَنْزَانِ.
قَالَ عُمَیْرُ بْنُ عَدِیٍّ فَأَصْبَحْتُ فَمَرَرْتُ بِبَنِیهَا وَ هُمْ یَدْفِنُونَهَا فَلَمْ یَعْرِضْ لِی أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَمْ یُکَلِّمْنِی. (3).
بؤ بذنبک أی اعترف أو ارجع به جربان القمیص بالضم و التشدید لبته (4) معرب کریبان و یقال ضربه فقضی علیه أی قتله و التأنیث بتأویل الضربة أو الجراحة و ندر الشی ء کنصر سقط و القذافة بالفتح و التشدید الذی یرمی به الشی ء فیبعد و أقمأه بالهمز صغره و أذله و القلاعة بالضم الحجر أو المدر یقتلع من الأرض فیرمی به و المراق بتشدید القاف ما دق من أسفل البطن و لان و الدعس الطعن و المزراق رمح قصیر و زرقه به رماه به قوله یجأ به هو من قولهم وجأه بالسکین کوضعه أی ضربه.
و قال الجزری فیه إن أبا سفیان مر بحمزة قتیلا فقال له ذق عقق أراد ذق القتل یا عاق قومه کما قتلت یوم بدر من قومک یعنی کفار قریش و عقق منقول من عاق للمبالغة کغدر من غادر و فسق من فاسق و قال یقال للرجل إذ أسری لیلته جمعاء أو أحیاها بصلاة أو غیرها من العبادات اتخذ اللیل جملا کأنه رکبه و لم ینم فیه.
قوله قد تجملوا أی رکبوا الجمل و الإبلاء الإنعام و الإحسان و الجلل
ص: 100
با حرکت حروف: به معنای کار بزرگ است. «الهیّن» از کلمات اضداد است و مقصود در اینجا معنای دوم آن است، یعنی: هر مصیبتی پس از سلامتی و زندهماندن شما آسان و ساده است.
فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم: «لا ینتطح فیه عنزان» یعنی خون هدر میرود و حتی دو مرد ضعیف نیز در باره خون او به نزاع و جنجال نمیپردازند، چرا که «الناطح» مخصوص بزهای کوهی و قوچها است.
روایت29.
کشف الغمّه: واقدی در کتاب مغازی آورده است: چون مردم در روز احد فرار نمودند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا از کمان خود تیر می انداخت یا سنگ می زد و چهارده کس با آن حضرت ثبات قدم ورزیدند هفت از مهاجر و هفت از انصار. از مهاجرین ابو بکر، و عبد الرحمن بن عوف، و علی بن ابی طالب، و سعد بن ابی وقاص، و طلحة بن عبید اللَّه، و ابو عبیدة بن جراح، و زبیر بن عوام. و از انصار حباب بن منذر، و ابو دجانه، و عاصم بن ثابت، و حارث بن صمه، و سهل بن حنیف و اسد بن خضیر، و سعد بن معاذ و بعضی به جای اسید بن حضیر و سعد بن معاذ سعد بن عباده و محمد بن مسلمه گفته اند. و در آن روز هشت کس با پیامبر بر سر جان خود بیعت نمودند: سه کس از مهاجر و پنج کس از انصار از مهاجر علی علیه السلام بود، و زبیر، و طلحه. و از انصار أبو دجانه، و حارث بن صمه، و حباب بن منذر، و عاصم بن ثابت، و سهل بن حنیف، و هیچ کدام را از ایشان کشته نشدند.
و در آن روز ضربتی بر چشم قتاده بن نعمان خورد که از حدقه جدا شده و بر روی گوناش افتاد. گوید: نزد
ص: 101
بالتحریک الأمر العظیم و الهین و هو من الأضداد و المراد هنا الثانی أی کل مصیبة سهلة هینة بعد سلامتک و بقائک.
قوله صلی الله علیه و آله لا ینتطح فیها عنزان أی یذهب هدرا لا ینازع فی دمها رجلان ضعیفان أیضا لأن النطاح من شأن التیوس و الکباش.
کشف، کشف الغمة قَالَ الْوَاقِدِیُّ فِی الْمَغَازِی إِنَّهُ لَمَّا فَرَّ النَّاسُ یَوْمَ أُحُدٍ مَا زَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله شِبْراً وَاحِداً یَرْمِی مَرَّةً عَنْ قَوْسِهِ وَ مَرَّةً بِالْحِجَارَةِ وَ صَبَرَ (1) مَعَهُ أَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلًا سَبْعَةٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ سَبْعَةٌ مِنَ الْأَنْصَارِ أَبُو بَکْرٍ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ وَ طَلْحَةُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ وَ أَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَ الزُّبَیْرُ بْنُ الْعَوَّامِ وَ مِنَ الْأَنْصَارِ الْحُبَابُ بْنُ الْمُنْذِرِ وَ أَبُو دُجَانَةَ وَ عَاصِمُ بْنُ ثَابِتٍ وَ الْحَارِثُ بْنُ الصِّمَّةِ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ وَ أُسَیْدُ بْنُ حُضَیْرٍ وَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ وَ یُقَالُ ثَبَتَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ فَجَعَلُوهُمَا مَکَانَ أُسَیْدِ بْنِ حُضَیْرٍ وَ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ (2) وَ بَایَعَهُ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَةٌ عَلَی الْمَوْتِ ثَلَاثَةٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ خَمْسَةٌ مِنَ الْأَنْصَارِ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ الزُّبَیْرُ وَ طَلْحَةُ وَ أَبُو دُجَانَةَ وَ الْحَارِثُ بْنُ الصِّمَّةِ وَ حُبَابُ بْنُ الْمُنْذِرِ وَ عَاصِمُ بْنُ ثَابِتٍ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ فَلَمْ یُقْتَلْ مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ أُصِیبَتْ یَوْمَئِذٍ عَیْنُ قَتَادَةَ بْنِ النُّعْمَانِ حَتَّی وَقَعَتْ عَلَی وَجْنَتِهِ قَالَ فَجِئْتُ
ص: 101
پیامبر آمدم و گفتم: یا رسول اللَّه زن جوان زیبا دارم و او را دوست می دارم و او نیز مرا دوست دارد از این میترسم که با دیدن وضعیت چشمم از من بیزار شود. رسول خدا آن را به دست مبارک خود به جای نهاد و چشم او بینا شد و به حالت اولش برگشت و بیش از یک ساعت از روز یا شب درد نکشید. او میگفت: هر چند پیرتر شدم آن چشم من تیزتر و زیباتر شد.
پیامبر در آن روز خود شخصاً وارد صحنه جنگ شد و تیر انداخت تا اینکه تیرهایش تمام شد. عتبه بن ابی وقاص دندان پیشین پیامبر را شکست و آن حضرت در چالهای افتاد و ابن قمیئۀ شمشیری بر پیامبر وارد کرد اما ضربهاش اثر نکرد جز اینکه به واسطه آن ضربه و سنگینی شمشیر پیامبر در چاه ماند و طلحه از پشت پیامبر را گرفت و علی علیه اسلام دستش را گرفته تا اینکه پیامبر برپا ایستاد.
ابو بشیر حارثی گوید: من در روز احد شرکت داشتم و نوجوانی بیش نبودم. دیدم ابن قمیئۀ با شمشیر بر پیامبر ضربهای وارد ساخت و آن حضرت در چالهای که در مقابلش بود افتاد تا اینکه از دیدگان پنهان شد. من که نوجوانی بودم فریاد کشیدم و دیدم که مردم به سوی پیامبر شتافتند.
گویند: کسی که پیشانی پیامبر را زخمی کرد بان شهاب بود و کسی که دندان پیشین ایشان را کشت و لبان آن حضرت را خون آلود کرد عتبه بن ابی وقّاص بود. و کسی که گونههای پیامبر را خون آلود کرد تبه نحوی که حلقههای کلاهخود از خون پنهان شد، ابن قمیئه بود و خون از پیشانی پیامبر جاری شد تا جایی که محاسن ایشان را تر کرد. و سالم غلام ابی حذیفه خون را از روی مبارکش پاک می کرد و می گفت: چگونه رستگار میشوند قومی که با پیامبر خود این کار را میکنند و حال آنکه آنها را به سوی خدا دعوت میکند. پس خداوند این آیه را نازل فرمود: «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ»(1) {هیچ یک از این کارها در اختیار تو نیست یا [خدا] بر آنان می بخشاید، یا عذابشان می کند، زیرا آنان ستمکارند.}
احمد بن حنبل در مسند آورده از أبی حازم که از سهل پرسیدند که جراحت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم را در آن روز به چه دوا کردند؟ گفت: علی علیه السلام مقداری آب در سپر خود آورد و فاطمه علیها السلام
ص: 102
إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ تَحْتِی امْرَأَةً شَابَّةً جَمِیلَةً أُحِبُّهَا وَ تُحِبُّنِی فَأَنَا أَخْشَی أَنْ تُقَذِّرَ (1) مَکَانَ عَیْنِی فَأَخَذَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَرَدَّهَا فَأَبْصَرَتْ وَ عَادَتْ کَمَا کَانَتْ لَمْ تُؤْلِمْهُ سَاعَةً مِنْ لَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ فَکَانَ یَقُولُ بَعْدَ أَنْ أَسَنَّ هِیَ أَقْوَی عَیْنِی وَ کَانَتْ أَحْسَنَهُمَا وَ بَاشَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْقِتَالَ بِنَفْسِهِ وَ رَمَی حَتَّی فَنِیَتْ نَبْلُهُ وَ أَصَابَ شَفَتَیْهِ وَ رَبَاعِیَتَهُ عُتْبَةُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ وَ وَقَعَ صلی الله علیه و آله فِی حُفْرَةٍ وَ ضَرَبَهُ ابْنُ قَمِیئَةَ فَلَمْ یَصْنَعْ سَیْفُهُ شَیْئاً إِلَّا وَهْنَ الضَّرْبَةِ بِثِقْلِ السَّیْفِ وَ انْتَهَضَ وَ طَلْحَةُ تَحْمِلُهُ (2) مِنْ وَرَائِهِ وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَخَذَ بِیَدَیْهِ حَتَّی اسْتَوَی قَائِماً.
وَ عَنْ أَبِی بَشِیرٍ الْحَارِثِیِّ (3) حَضَرْتُ یَوْمَ أُحُدٍ وَ أَنَا غُلَامٌ فَرَأَیْتُ ابْنَ قَمِیئَةَ عَلَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالسَّیْفِ فَوَقَعَ عَلَی رُکْبَتَیْهِ فِی حُفْرَةٍ أَمَامَهُ حَتَّی تَوَارَی فَجَعَلْتُ أَصِیحُ وَ أَنَا غُلَامٌ حَتَّی رَأَیْتُ النَّاسَ ثَابُوا إِلَیْهِ.
وَ یُقَالُ الَّذِی شَجَّهُ فِی جَبْهَتِهِ ابْنُ شِهَابٍ وَ الَّذِی أَشْظَی رَبَاعِیَتَهُ وَ أَدْمَی شَفَتَهُ عُتْبَةُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ وَ الَّذِی أَدْمَی وَجْنَتَیْهِ حَتَّی غَابَ الْحَلْقُ (4) فِی وَجْنَتِهِ ابْنُ قَمِیئَةَ وَ سَالَ الدَّمُ مِنْ جَبْهَتِهِ حَتَّی أَخْضَلَ لِحْیَتَهُ وَ کَانَ سَالِمٌ مَوْلَی أَبِی حُذَیْفَةَ یَغْسِلُ الدَّمَ عَنْ وَجْهِهِ وَ هُوَ یَقُولُ کَیْفَ یُفْلِحُ قَوْمٌ فَعَلُوا هَذَا بِنَبِیِّهِمْ وَ هُوَ یَدْعُوهُمْ إِلَی اللَّهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ (5) الْآیَةَ.
وَ ذَکَرَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ عَنْ أَبِی حَازِمٍ عَنْ سَهْلٍ بِأَیِّ شَیْ ءٍ دُووِیَ جُرْحُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ کَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَجِی ءُ بِالْمَاءِ فِی تُرْسِهِ وَ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلَامُ
ص: 102
خون را از چهره پیامبر میشست و پاره از حصیر سوزاند و از خاکستر آن جراحت آن حضرت را بست.
علی علیه السلام فرمود: من دیدم که طایفه درشت غلیظ در آن میان جدا شدند و قصد پیامبر کردند و عکرمة بن ابی جهل در میان آن مشرکان بود من ذو الفقار کشیده در میان ایشان افتادم و سر راه را بر ایشان گرفتم و بر چپ و راست خود
می زدم، و از یک کنار گرفته از جانب دیگر بیرون می رفتم، و باز این چنین کر و فر به جای می آوردم تا ایشان را از رسول دفع کردم و از جایی که آمدم بازگشتم و اما اجل به تاخیر افتاد و خداوند کاری را که باید انجام میداد به انجام برساند.
عثمان از جمله کسانی بود که در هنگام رویارویی پشت کرد.
ابن ابی نجیح گوید: در آن روز منادی غیبی ندا کرد که: لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی. (1)
توضیح
در نهایۀ گوید: «التشظّی» یعنی پراکنده شدن و از همین کلمه این روایت است: «فانشظّت رباعیّۀ رسول الله» یعنی دندان پیشین رسول خدا شکست.
روایت30.
تفسیر فرات: حذیفه یمانی رضی الله عنه گوید:
ص: 103
تَغْسِلُ الدَّمَ عَنْ وَجْهِهِ وَ أَخَذَ حَصِیراً فَأَحْرَقَ وَ حَشَی بِهِ جُرْحَهُ (1).
وَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ لَقَدْ رَأَیْتُنِی وَ انْفَرَدَتْ یَوْمَئِذٍ مِنْهُمْ فِرْقَةٌ خَشْنَاءُ فِیهَا عِکْرِمَةُ بْنُ أَبِی جَهْلٍ فَدَخَلْتُ وَسْطَهُمْ بِالسَّیْفِ فَضَرَبْتُ بِهِ وَ اشْتَمَلُوا عَلَیَّ حَتَّی أَفْضَیْتُ إِلَی آخِرِهِمْ ثُمَّ کَرَّرْتُ فِیهِمُ الثَّانِیَةَ حَتَّی رَجَعْتُ مِنْ حَیْثُ جِئْتُ وَ لَکِنَّ الْأَجَلَ اسْتَأْخَرَ وَ یَقْضِی اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا (2) قَالَ وَ کَانَ عُثْمَانُ مِنَ الَّذِینَ تَوَلَّی یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ
وَ قَالَ ابْنُ أَبِی نَجِیحٍ (3) نَادَی فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ مُنَادٍ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ (4).
قال فی النهایة التشظی التشعب و التشقق و منه الحدیث فانشظت رباعیة رسول الله صلی الله علیه و آله أی انکسرت.
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم أَبُو الْقَاسِمِ بْنُ حَمَّادٍ مُعَنْعَناً عَنْ حُذَیْفَةَ الْیَمَانِیِّ (5) رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ
ص: 103
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز احد به جهاد امر فرمود. مردم شتابان بیرون رفتند در حالی که آرزوی رویارویی با دشمن را در سر میپروراندند و سخنان زیادی بر زبان آوردند و گفتند: به خدا سوگند، اگر با دشمن خود مواجه شویم از جنگیدن پشت نمیکنیم تا اینکه تا آخرین نفر ما کشته شود یا اینکه خداوند فتح و پیروزی را برایمان میسّر گرداند. گوید: چون با قوم کافر رویاروی شدند خداوند با عهد و پیمان و سخنانشان، آنها را امتحان کرد و اندک زمانی طول نکشید که جز علی بن ابی طالب علیه السلام و ابو دجانه سماک بن خرشه انصاری، بقیه از گرد پیامبر گریختند. چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دید که چه شکست و بلایی بر سر مردم آمده است کلاه خودش را از سر بر داشت و ندا سر میداد: «ای مردم من نمردهام و کشته نشدهام.» مردم بر همدیگر سوار میشدند و به رسول خدا اهمیتی نمیدادند و به آن حضرت توجه نمیکردند. مردم بر همین حال بودند تا به مدینه رسیدند و به شکست و گریز بسنده نکردند تا جایی که بهترین آنها در نزدشان گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کشته شد. چون رسول خدا از آنان ناامید شد به مکانی که در آنجا بود بازگشت و جز علی بن ابی طالب علیه السلام و ابو دجانه انصاری رضی الله عنه کسی را ندید. رسول خدا فرمود: ای ابو دجانۀ! مردم رفتند تو نیز دنبال قومت برو.
ابو دجانۀ گفت: ای رسول خدا ما اینگونه با شما و با خدا پیمان نبستیم، و بر این اساس برای جنگ بیرون نشدیم. خداوند متعال میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِم»(1) {در حقیقت، کسانی که با تو بیعت می کنند، جز این نیست که با خدا بیعت می کنند دست خدا بالای دستهای آنان است.} رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای ابو دجانۀ! تو از بیعتت آزادی، بازگرد. ابو دجانۀ گفت: ای رسول خدا زنان انصار در کجاوهها نمیگویند که من شما را تسلیم کرده و خودم را از شما دور کردم، ای رسول خدا هیچ خیری در زندگی کردن پس از شما نیست. گوید: پیامبر با شنیدن سخنان او و تمایلش برای جهاد، به کنار صخرهای رفت و در آنجا پنهان شد تا خود را از تیرهای مشرکان محافظت کند. چندان طول نکشید که زخمها ابو دجانه را ضعیف و ناتوان کرد و او را حمل کرده و به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورده شد و بیحرکت و ضعیف و ناتوان در کنار پیامبر
ص: 104
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَرَ بِالْجِهَادِ یَوْمَ أُحُدٍ فَخَرَجَ النَّاسُ سِرَاعاً یَتَمَنَّوْنَ لِقَاءَ عَدُوِّهِمْ وَ بَغَوْا فِی مَنْطِقِهِمْ وَ قَالُوا وَ اللَّهِ لَئِنْ لَقِینَا عَدُوَّنَا (1) لَا نُوَلِّی حَتَّی یُقْتَلَ عَنْ آخِرِنَا رَجُلٌ أَوْ یَفْتَحَ اللَّهُ لَنَا قَالَ فَلَمَّا أَتَوْا إِلَی (2) الْقَوْمِ ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ بِالَّذِی کَانَ مِنْهُمْ وَ مِنْ بَغْیِهِمْ فَلَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا یَسِیراً حَتَّی انْهَزَمُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَّا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَبُو دُجَانَةَ سِمَاکُ بْنُ خَرَشَةَ الْأَنْصَارِیُّ فَلَمَّا رَأَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا قَدْ نَزَلَ بِالنَّاسِ مِنَ الْهَزِیمَةِ وَ الْبَلَاءِ رَفَعَ الْبَیْضَةَ عَنْ رَأْسِهِ وَ جَعَلَ یُنَادِی أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا لَمْ أَمُتْ وَ لَمْ أُقْتَلْ وَ جَعَلَ النَّاسُ یَرْکَبُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً لَا یَلْوُونَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَا یَلْتَفِتُونَ (3) إِلَیْهِ فَلَمْ یَزَالُوا کَذَلِکَ حَتَّی دَخَلُوا الْمَدِینَةَ فَلَمْ یَکْتَفُوا بِالْهَزِیمَةِ حَتَّی قَالَ أَفْضَلُهُمْ رَجُلًا فِی أَنْفُسِهِمْ قُتِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا آیَسَ الرَّسُولُ مِنَ الْقَوْمِ رَجَعَ إِلَی مَوْضِعِهِ الَّذِی کَانَ فِیهِ فَلَمْ یَرَ إِلَّا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَبَا دُجَانَةَ الْأَنْصَارِیَّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا دُجَانَةَ ذَهَبَ النَّاسُ فَالْحَقْ بِقَوْمِکَ فَقَالَ أَبُو دُجَانَةَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا عَلَی هَذَا بَایَعْنَاکَ وَ بَایَعْنَا اللَّهَ وَ لَا عَلَی هَذَا خَرَجْنَا یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (4) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا دُجَانَةَ أَنْتَ فِی حِلٍّ مِنْ بَیْعَتِکَ فَارْجِعْ فَقَالَ أَبُو دُجَانَةَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَا تُحَدِّثُ نِسَاءُ الْأَنْصَارِ فِی الْخُدُورِ أَنِّی أَسْلَمْتُکَ وَ رَغِبْتُ بِنَفْسِی عَنْ نَفْسِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَا خَیْرَ فِی الْعَیْشِ بَعْدَکَ قَالَ فَلَمَّا سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَلَامَهُ وَ رَغْبَتَهُ فِی الْجِهَادِ انْتَهَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی صَخْرَةٍ فَاسْتَتَرَ بِهَا لِیَتَّقِیَ بِهَا مِنَ السِّهَامِ سِهَامِ الْمُشْرِکِینَ فَلَمْ یَلْبَثْ أَبُو دُجَانَةَ إِلَّا یَسِیراً حَتَّی أُثْخِنَ (5) جِرَاحَةً فَتَحَامَلَ حَتَّی انْتَهَی إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله
ص: 104
نشست.
گوید: علی علیه السلام با هیچ پیاده و سواری نمیجنگید مگر اینکه خداوند با دستان او دشمن را از پای در میآورد تا اینکه شمشیرش شکسته شد. چون شمشیر شکست به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و فرمود: ای رسول خدا شمشیرم شکست و شمشیری ندارم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شمشیرش - ذو الفقار - را بیرون آورد و بر گردن علی علیه السلام آویخت و علی علیه السلام به سوی مشرکان رفت. او با هر یک از مشرکان که رویاروی میشد، او را میکشت و پیوسته مشغول جنگ و کشتن مشرکان بود که بازویش ضعیف و ناتوان شد. پیامبر متوجه این شد و به سوی آسمان نگریست و فرمود: «پروردگارا محمد بنده و فرستاده توست، برای هر پیامبری وزیری از خانوادهاش قرار دادی تا او را یاری دهی و در کارش او را شریکش گردانی، و وزیر مرا از خانوادهام قرار دادی، او برادرم علی بن ابی طالب است. چه برادر خوب و چه وزیر خوبی است، پروردگارا به من وعده دادی که با چهار هزار فرشته پیاپی یاریم کنی، پروردگارا وعده تو، وعده راستین توست، تو خلف وعده نمینمایی، به من وعده دادی که دینت را بر همه ادیان پیروز گردانی هر چند مشرکان ناخوش بدارند.»
گوید: در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به درگاه پروردگارش دعا و نیایش میکرد ناگهان صدایی از آسمان شنید. پس سر مبارک را بلند کرد و دید که جبرئیل بر صندلیاز طلا نشسته و همراه او چهار هزار فرشته پیاپی هستند و جبرئیل میگفت: لا فتیً الا علیّ و لا سیف الا ذو الفقار.
جبرئیل علیه السلام بر صخره فرود آمد و فرشتگان اطراف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را گرفتند و بر آن حضرت سلام دادند. جبرئیل گفت: ای رسول خدا سوگند به خدایی که تو را به هدایت اکرام کرد فرشتگان از همکاری و فداکاری این شخص با جان خویش برای حفظ جان تو در شگفت ماندهاند. پیامبر فرمود: ای جبرئیل چگونه میتواند برای من فداکاری نکند حال آنکه او از من است و من از اویم؟ جبرئیل گفت: و من نیز از شما هستم. و این عبارت را سه بار گفت. سپس علی بن ابی طالب شمشیر به دست گرفت و جبرئیل و فرشتگان مسلح شدند و خداوند متعال همه مشرکان را در هم شکست و پراکنده شدند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به راه افتاد در حالی که علی بن ابی
ص: 105
فَجَلَسَ إِلَی جَنْبِهِ وَ هُوَ مُثْخَنٌ لَا حَرَاکَ بِهِ.
قَالَ وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ لَا یُبَارِزُ فَارِساً وَ لَا رَاجِلًا إِلَّا قَتَلَهُ اللَّهُ عَلَی یَدَیْهِ حَتَّی انْقَطَعَ سَیْفُهُ فَلَمَّا انْقَطَعَ سَیْفُهُ جَاءَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله انْقَطَعَ سَیْفِی وَ لَا سَیْفَ لِی فَخَلَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَیْفَهُ ذَا الْفَقَارِ فَقَلَّدَ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ مَشَی إِلَی جَمْعِ الْمُشْرِکِینَ فَکَانَ لَا یَبْرُزُ لَهُ أَحَدٌ (1) إِلَّا قَتَلَهُ فَلَمْ یَزَلْ عَلَی ذَلِکَ حَتَّی وَهَنَتْ ذِرَاعُهُ (2) فَعَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَلِکَ فِیهِ فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ جَعَلْتَ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَزِیراً مِنْ أَهْلِهِ لِتَشُدَّ بِهِ عَضُدَهُ وَ تُشْرِکَهُ فِی أَمْرِهِ وَ جَعَلْتَ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَخِی فَنِعْمَ الْأَخُ وَ نِعْمَ الْوَزِیرُ اللَّهُمَّ وَعَدْتَنِی أَنْ تُمِدَّنِی بِأَرْبَعَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفِینَ اللَّهُمَّ وَعْدَکَ وَعْدَکَ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ وَعَدْتَنِی أَنْ تُظْهِرَ دِینَکَ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ قَالَ فَبَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَدْعُو رَبَّهُ وَ یَتَضَرَّعُ إِلَیْهِ إِذْ سَمِعَ دَوِیّاً مِنَ السَّمَاءِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَإِذَا جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی کُرْسِیٍّ مِنْ ذَهَبٍ وَ مَعَهُ أَرْبَعَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفِینَ وَ هُوَ یَقُولُ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ وَ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ. (3) فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی الصَّخْرَةِ وَ حَفَّتِ الْمَلَائِکَةُ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ صلی الله علیه و آله یَا رَسُولَ اللَّهِ بِالَّذِی (4) أَکْرَمَکَ بِالْهُدَی لَقَدْ عَجِبَتِ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ لِمُوَاسَاةِ هَذَا الرَّجُلِ لَکَ بِنَفْسِهِ فَقَالَ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا یَمْنَعُهُ یُوَاسِینِی بِنَفْسِهِ وَ هُوَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَنَا مِنْکُمَا حَتَّی قَالَهَا ثَلَاثاً ثُمَّ حَمَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ حَمَلَ جَبْرَئِیلُ وَ الْمَلَائِکَةُ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی هَزَمَ جَمْعَ الْمُشْرِکِینَ وَ تَشَتَّتَ (5) أَمْرُهُمْ فَمَضَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی
ص: 105
طالب علیه السلام در مقابل آن حضرت لوا را که آغشته به خون بود حمل میکرد و ابو دجانه رضی الله عنه پشت سر او بود. چون بر مدینه مشرف شدند زنان انصار بر رسول خدا گریه میکردند و هنگامی که به رسول خدا نگریستند، همه اهل مدینه با هم به استقبال پیامبر آمدند. پیامبر به سمت مسجد رفت و به مردن نگاه کرد که به سوی خدا و پیامبرش تضرع و زاری میکنند و به گناهانشان اعتراف میکنند و خواستار توبه هستند. پس خداوند آیهای از قرآن را نازل کرد که بر آنان به خاطر خطایی که انجام داده بودند، عیب گرفت و فرمود: «وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون»(1) {و شما مرگ را پیش از آنکه با آن روبرو شوید، سخت آرزو می کردید پس، آن را دیدید و [هم چنان] نگاه می کردید.} میفرماید: شما مرگ و دشمن را دیدید، پس چرا عهد و پیمان شکستید و از مرگ بیتابی و جزع و فزع نمودید حال آنکه خداوند با شما عهد بست که از جنگ نگریزید تا جایی که یکی از شما گفت: محمد کشته شد. پس خداوند این آیه را نازل فرمود: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ» تا این فرموده: «وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِین» مقصود از این آیه، علی علیه السلام و ابو دجانۀ است.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای مردم! شما برای محافظت جان خویش از من دوری گزیدید در حالی که علی مرا پشتیبانی کرد و یاریم داد پس هر کس از او اطاعت کند از من اطاعت کرده است و هر کس از او سرکشی کند از من سرکشی کرده و در دنیا و آخرت از من جدا خواهد بود.
گوید: حذیفه گوید: شایسته نیست که هیچ شخص خردمندی در این باره دچار شکّ و تردید شود، چرا که هر کس به خداوند شرک نورزد از کسی که برای خدا شریک قائل است، برتر میباشد و هر کس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را وا نگذاشته، برتر از کسی است که پیامبر را رها کرده و گریخته است و کسی از در ایمان به خدا و پیامبرش پیشگام بوده، برتر است و این شخص علی بن ابی طالب است. (2)
تفسیر فرات: حسین بن سعید در حدیثی معنعن مانند این روایت را از حذیفه نقل کرده است. (3)
روایت31.
فروع کافی: ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با همان جامه (خون آلود) حمزه را کفن کرد و او را غسل نداد بلکه بر او نماز گزارد. (4)
ص: 106
طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ مَعَهُ اللِّوَاءُ قَدْ خَضَبَهُ بِالدَّمِ وَ أَبُو دُجَانَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ خَلْفَهُ فَلَمَّا أَشْرَفَ عَلَی الْمَدِینَةِ فَإِذَا نِسَاءُ الْأَنْصَارِ یَبْکِینَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (1) فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اسْتَقْبَلَهُ أَهْلُ الْمَدِینَةِ بِأَجْمَعِهِمْ وَ مَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْمَسْجِدِ وَ نَظَرَ إِلَی النَّاسِ (2) فَتَضَرَّعُوا إِلَی اللَّهِ وَ إِلَی رَسُولِهِ وَ أَقَرُّوا بِالذَّنْبِ وَ طَلَبُوا التَّوْبَةَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِمْ قُرْآناً یَعِیبُهُمْ بِالْبَغْیِ الَّذِی کَانَ مِنْهُمْ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ یَقُولُ قَدْ عَایَنْتُمُ الْمَوْتَ وَ الْعَدُوَّ فَلِمَ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ وَ جَزِعْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ قَدْ عَاهَدْتُمُ اللَّهَ أَنْ لَا تَنْهَزِمُوا حَتَّی قَالَ بَعْضُکُمْ قُتِلَ مُحَمَّدٌ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ إِلَی قَوْلِهِ وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ (3) یَعْنِی عَلِیّاً وَ أَبَا دُجَانَةَ.
ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ رَغِبْتُمْ بِأَنْفُسِکُمْ عَنِّی وَ وَازَرَنِی عَلِیٌّ وَ وَاسَانِی فَمَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَنِی وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِی وَ فَارَقَنِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ قَالَ فَقَالَ حُذَیْفَةُ لَیْسَ یَنْبَغِی لِأَحَدٍ یَعْقِلُ أَنْ یَشُکَّ فَمَنْ (4) لَمْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّهُ أَفْضَلُ مِمَّنْ أَشْرَکَ بِهِ وَ مَنْ لَمْ یَنْهَزِمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَفْضَلُ مِمَّنِ انْهَزَمَ وَ إِنَّ السَّابِقَ إِلَی الْإِیمَانِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ أَفْضَلُ وَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (5).
فر، تفسیر فرات بن إبراهیم الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ حُذَیْفَةَ مِثْلَهُ (6).
روایت32.
تهذیب: جابر و زراره از امام باقر علیه السلام روایت کردهاند که فرمود: رسول خدا، عمویش حمزه را با همان جامه و بدن پر خون دفن کرد، و ردای خود را بر قامت او پوشانید. و چون درازی ردا از قامت حمزه کوتاهتر بود، فرمود تا بوته گور گیاه (اذخر) آوردند و پای او را با آن پوشانیدند. رسول خدا هفتاد نوبت بر حمزه سید الشهداء نماز خواند و هفتاد نوبت برای او تکبیر خواند. (1)
روایت33.
روضه کافی: نعمان رازی به نقل از امام صادق علیه السّلام می گوید: در روز جنگ أحد مردم از پیرامون پیامبر گریختند و حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سخت خشمگین شد، و هر گاه خشم می گرفت عرقی مانند مروارید از پیشانی او فرو می ریخت. امام علیه السّلام می فرماید: حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نگاهی کرد و علی علیه السّلام را در کنار خود دید و فرمود: ای علی! تو هم با زادگان دیگر پدرت، به گریخته های از دور پیامبر بپیوند. علی علیه السّلام عرض کرد. یا رسول اللَّه! من از تو پیروی می کنم. پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: پس اینان را از من دور کن ای علی. علی علیه السّلام به ایشان حمله برد و نخستین کسی را که از ایشان دید بزد. پس جبرئیل گفت: ای محمّد! این است یاری. پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: او از من است و من از او. جبرئیل گفت: و من از شما دو نفر هستم ای محمّد. امام صادق علیه السّلام می فرماید: پس پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به جبرئیل نگریست که بر صندلیای از طلا میان آسمان و زمین نشسته بود و می گفت: لا سیف الا ذو الفقار و لا فتیً الا علیّ. (2)
روایت34.
روضه کافی: حسین بن ابی العلاء خفّاف به نقل از امام صادق علیه السّلام می گوید: چون در جنگ أحد مردم از اطراف پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پراکنده شدند و گریختند حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رو به آنها کرد و فرمود: منم محمّد، منم فرستاده خدا که نه کشته شده ام و نه مرده ام. پس فلان و فلان به حضرت رو کردند و گفتند: در این حال هم که شکست خورده ایم باز هم ما را مسخره می کند. علی علیه السّلام و ابو دجانه و سماک بن خرشه رحمهم اللَّه همراه پیامبر ماندند. پیامبر ابو دجانه را خواند و فرمود: ای ابا دجانه! بازگرد
ص: 107
یب، تهذیب الأحکام الْمُفِیدُ عَنِ ابْنِ قُولَوَیْهِ عَنِ الْکُلَیْنِیِّ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ وَ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: دَفَنَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَمَّهُ حَمْزَةَ فِی ثِیَابِهِ بِدِمَائِهِ الَّتِی أُصِیبَ فِیهَا وَ زَادَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بُرْداً فَقَصُرَ عَنْ رِجْلَیْهِ فَدَعَا لَهُ بِإِذْخِرٍ فَطَرَحَهُ عَلَیْهِ وَ صَلَّی عَلَیْهِ سَبْعِینَ صَلَاةً وَ کَبَّرَ عَلَیْهِ سَبْعِینَ تَکْبِیرَةً (1).
کا، الکافی حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکِنْدِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ نُعْمَانَ الرَّازِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: انْهَزَمَ النَّاسُ یَوْمَ أُحُدٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَغَضِبَ غَضَباً شَدِیداً قَالَ وَ کَانَ إِذَا غَضِبَ انْحَدَرَ عَنْ جَبِینَیْهِ مِثْلُ اللُّؤْلُؤِ مِنَ الْعَرَقِ قَالَ فَنَظَرَ فَإِذَا عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِلَی جَنْبِهِ فَقَالَ لَهُ الْحَقْ بِبَنِی أَبِیکَ مَعَ مَنِ انْهَزَمَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لِی بِکَ أُسْوَةٌ قَالَ (2) فَاکْفِنِی هَؤُلَاءِ فَحَمَلَ فَضَرَبَ أَوَّلَ مَنْ لَقِیَ مِنْهُمْ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِنَّ هَذِهِ لَهِیَ الْمُوَاسَاةُ یَا مُحَمَّدُ فَقَالَ إِنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ فَقَالَ (3) جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَنَا مِنْکُمَا یَا مُحَمَّدُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی جَبْرَئِیلَ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلَی کُرْسِیٍّ مِنْ ذَهَبٍ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یَقُولُ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ (4).
کا، الکافی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ الْخَفَّافِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: لَمَّا انْهَزَمَ النَّاسُ یَوْمَ أُحُدٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله انْصَرَفَ إِلَیْهِمْ بِوَجْهِهِ وَ هُوَ یَقُولُ أَنَا مُحَمَّدٌ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ لَمْ أُقْتَلْ وَ لَمْ أَمُتْ فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ فَقَالا الْآنَ یَسْخَرُ بِنَا أَیْضاً وَ قَدْ هُزِمْنَا وَ بَقِیَ مَعَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ سِمَاکُ بْنُ خَرَشَةَ أَبُو دُجَانَةَ رَحِمَهُ اللَّهُ فَدَعَاهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا بَا دُجَانَةَ (5) انْصَرِفْ
ص: 107
که من بیعت خویش از تو برگرفتم، و اما علی، پس من از اویم و او از من. ابو دجانه پس از شنیدن این سخن در برابر پیامبر بنشست و آب در دیده گرداند و گفت: نه، به خدا. و دوباره سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: نه، به خدا. من خود را از بیعتی که با تو بسته ام رها نخواهم کرد. ای فرستاده خدا! من با تو بیعت کرده ام پس به سوی که روم؟ به سوی همسری که می میرد؟ یا فرزندی که اجل مرگ می ربایدش؟ یا خانه ای که ویران شود؟ یا مالی که فناپذیرد و عمری که سپری گردد؟ پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که سخنان او را شنید دلش به حال او سوخت [و اجازه داد] و ابو دجانه همچنان جنگید تا آنکه زخمهای خورده او را از پای درآورد، و علی علیه السّلام در سوی دیگر میدان نبرد می کرد، و چون ابو دجانه از پای درآمد علی علیه السّلام او را برداشت و نزد پیامبر آورد و در کنار آن حضرت نهاد. ابو دجانه به پیامبر عرض کرد: ای رسول خدا! آیا به بیعت خویش وفا کردم؟ حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: آری، و پیامبر به او سخنان نیکی گفت، و این در حالی بود که دشمنان از راست به پیامبر حمله می کردند و علی علیه السّلام آنها را به عقب می راند و آنها دوباره از چپ یورش می آوردند و علی علیه السّلام بازشان می گرداند، و همچنان کارش این بود تا آنکه شمشیرش سه پاره شد، پس آن شمشیر را نزد پیامبر آورد و جلوی آن حضرت انداخت و عرض کرد: این شمشیر من است که پاره پاره شده است. و در آن روز بود که پیامبر ذو الفقار را به او عطا فرمود. هنگامی که نگاه پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به ساقهای پای علی علیه السّلام افتاد که از فرط نبرد به لرزه افتاده بود سر به آسمان برد و در حالی که می گریست عرض کرد: پروردگارا! به من وعده فرمودی که دین خود را پیروز می گردانی و اگر بخواهی می توانی. در این هنگام علی علیه السّلام نزد پیامبر آمد و گفت: ای پیامبر! هیاهویی به گوشم می رسد و می شنوم که کسی می گوید: ای حیزوم! پیش رو، و من هر که را خواستم با شمشیر بزنم پیش از آنکه شمشیرم بدو خورد جنازه اش نقش زمین می گردد. حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: اینها جبرئیل و میکائیل و اسرافیل هستند که با فرشتگان [به یاری] آمده اند. در این هنگام جبرئیل پیش آمد و در کنار رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ایستاد و گفت: ای محمّد! براستی که این جانفشانی علی، همیاری با توست. پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: همانا علی از من است و من از او. جبرئیل گفت: من هم از شما دو تنم. و بدینسان دشمنان پراکنده گشتند و پیامبر به علی فرمود: ای علی! با شمشیر خود آنها را تعقیب کن تا به آنها رسی، و اگر دیدی بر شتران سوارند و اسبان را یدک می کشند پس آهنگ مکّه دارند، و اگر دیدی بر اسبان سوارند و شتران را یدک می کشند پس آهنگ مدینه دارند. علی علیه السّلام به تعقیب آنان رفت و دید بر شتران سوارند. ابو سفیان رو به علی کرد و گفت: ای علی! دیگر چه می خواهی این ماییم که آهنگ مکّه داریم، پس به سوی یار خود بازگرد. پس جبرئیل لشکر مشرکین را تعقیب کرد و هر گاه صدای سم اسبش را می شنیدند
ص: 108
وَ أَنْتَ فِی حِلٍّ مِنْ بَیْعَتِکَ فَأَمَّا عَلِیٌّ فَهُوَ أَنَا وَ أَنَا هُوَ فَتَحَوَّلَ وَ جَلَسَ بَیْنَ یَدَیِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ بَکَی وَ قَالَ لَا وَ اللَّهِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا جَعَلْتُ نَفْسِی فِی حِلٍّ مِنْ بَیْعَتِی إِنِّی بَایَعْتُکَ فَإِلَی مَنْ أَنْصَرِفُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَی زَوْجَةٍ تَمُوتُ أَوْ وَلَدٍ یَمُوتُ أَوْ دَارٍ تَخْرَبُ وَ مَالٍ یَفْنَی وَ أَجَلٍ قَدِ اقْتَرَبَ فَرَقَّ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَلَمْ یَزَلْ یُقَاتِلُ حَتَّی أَثْخَنَتْهُ الْجِرَاحَةُ وَ هُوَ فِی وَجْهٍ وَ عَلِیٌّ فِی وَجْهٍ فَلَمَّا أُسْقِطَ احْتَمَلَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَجَاءَ بِهِ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَوَضَعَهُ عِنْدَهُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ وَفَیْتُ بِبَیْعَتِی قَالَ نَعَمْ وَ قَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله خَیْراً وَ کَانَ النَّاسُ یَحْمِلُونَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله الْمَیْمَنَةَ فَیَکْشِفُهُمْ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَإِذَا کَشَفَهُمْ أَقْبَلَتِ الْمَیْسَرَةُ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَلَمْ یَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّی تَقَطَّعَ سَیْفُهُ بِثَلَاثِ قِطَعٍ فَجَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَطَرَحَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ قَالَ هَذَا سَیْفِی قَدْ تَقَطَّعَ فَیَوْمَئِذٍ أَعْطَاهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ذَا الْفَقَارِ فَلَمَّا رَأَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله اخْتِلَاجَ سَاقَیْهِ مِنْ کَثْرَةِ الْقِتَالِ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ هُوَ یَبْکِی وَ قَالَ یَا رَبِّ وَعَدْتَنِی أَنْ تُظْهِرَ دِینَکَ وَ إِنْ شِئْتَ لَمْ یُعْیِکَ فَأَقْبَلَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَسْمَعُ دَوِیّاً شَدِیداً وَ أَسْمَعُ أَقْدِمْ حَیْزُومُ وَ مَا أَهُمُّ أَضْرِبُ أَحَداً إِلَّا سَقَطَ مَیِّتاً قَبْلَ أَنْ أَضْرِبَهُ فَقَالَ هَذَا جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ وَ الْمَلَائِکَةُ (1) ثُمَّ جَاءَ جَبْرَئِیلُ فَوَقَفَ إِلَی جَنْبِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ هَذِهِ هِیَ الْمُوَاسَاةُ فَقَالَ إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ أَنَا مِنْکُمَا ثُمَّ انْهَزَمَ النَّاسُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَا عَلِیُّ امْضِ بِسَیْفِکَ حَتَّی تُعَارِضَهُمْ فَإِنْ رَأَیْتَهُمْ قَدْ رَکِبُوا الْقِلَاصَ وَ جَنَبُوا الْخَیْلَ فَإِنَّهُمْ یُرِیدُونَ مَکَّةَ وَ إِنْ رَأَیْتَهُمْ قَدْ رَکِبُوا الْخَیْلَ وَ هُمْ یَجْنُبُونَ الْقِلَاصَ فَإِنَّهُمْ یُرِیدُونَ الْمَدِینَةَ فَأَتَاهُمْ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَکَانُوا عَلَی الْقِلَاصِ فَقَالَ أَبُو سُفْیَانَ لِعَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ یَا عَلِیُّ مَا تُرِیدُ هُوَ ذَا نَحْنُ ذَاهِبُونَ إِلَی مَکَّةَ فَانْصَرِفْ إِلَی صَاحِبِکَ فَأَتْبَعَهُمْ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَکُلَّمَا سَمِعُوا.
ص: 108
پر شتابتر ره می سپردند و جبرئیل همچنان آنها را تعقیب می کرد و آنها هر گاه از جایی می رفتند می گفتند: این لشکر محمّد است که می آید. بدین ترتیب ابو سفیان به مکّه آمد و جریان را به مردم مکّه بازگفت، و در پی او چوپانان و هیزم کشان به مکّه آمدند و گفتند: ما لشکر محمّد را دیدیم، و هر گاه ابو سفیان از جایی می رفت آنها در جای او منزل می کردند و پیشاپیش ایشان شهسواری بر اسب سرخ مویی مردم مکّه را تعقیب می کرد و مردم مکّه ابو سفیان را به باد نکوهش گرفتند.
پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در حالی که درفش جنگ در دست علی علیه السّلام بود و پیشاپیش آن حضرت می رفت از أحد به سمت مدینه حرکت کرد. و چون با پرچم خود از گردنه سرازیر شد و مردم او را دیدند علی علیه السّلام فریاد زد: ای مردم! این محمّد است که نه مرده و نه کشته شده. پس همان کسی که پیش از این گفته بود: «در این حال هم که شکست خورده ایم باز هم ما را مسخره می کند» گفت: این علی است که پرچم در دست دارد، تا اینکه پیامبر بر آنها درآمد و زنان انصار در حیاط خانه هایشان پشت درها چشم به راه بودند و مردانشان از خانه ها بیرون ریخته گرد آن حضرت می گشتند و از گریختن خویش پوزش می طلبیدند و زنان، یعنی زنان انصار چهره خویش می خراشیدند و موی پریشان می کردند و تارک بریده و گریبان چاک زده و در برابر پیامبر کمرها را بسته، و چون چشم آنها به پیامبر افتاد پیامبر آنها را دلداری داد و به زبان خوش با آنها سخن گفت و به آنها دستور داد خود را بپوشانند و به خانه های خود بروند و فرمود: همانا خدای عزّ و جلّ به من وعده فرمود که دین خود را بر همه ادیان پیروز گرداند، و خداوند این آیه را بر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل فرمود: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً»(1) { و محمد، جز فرستاده ای که پیش از او [هم] پیامبرانی [آمده و] گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمی گردید؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمی رساند.}
توضیح
«فلان و فلان» مقصود ابو بکر و عمر است. «أثخنته الجراحۀ» یعنی زخم و جراحت او را ضعیف کرد و بر او تاثیر گذاشت.
«فلمّا اسقط» بر این دلالت نمیکند که او در این جنگ کشته شد زیرا با آنچه در میان سیره و اخبار نویسان مشهور است که او پس از پیامبر زندگی میکرد منافات ندارد. گفته شده:
ص: 109
وَقْعَ حَوَافِرِ (1) فَرَسِهِ جَدُّوا فِی السَّیْرِ وَ کَانَ یَتْلُوهُمْ فَإِذَا ارْتَحَلُوا قَالَ (2) هُوَ ذَا عَسْکَرُ مُحَمَّدٍ قَدْ أَقْبَلَ فَدَخَلَ أَبُو سُفْیَانَ مَکَّةَ فَأَخْبَرَهُمُ الْخَبَرَ وَ جَاءَ الرُّعَاةُ وَ الْحَطَّابُونَ فَدَخَلُوا مَکَّةَ فَقَالُوا رَأَیْنَا عَسْکَرَ مُحَمَّدٍ کُلَّمَا رَحَلَ أَبُو سُفْیَانَ نَزَلُوا یَقْدُمُهُمْ فَارِسٌ عَلَی أَشْقَرَ یَطْلُبُ آثَارَهُمْ فَأَقْبَلَ أَهْلُ مَکَّةَ عَلَی أَبِی سُفْیَانَ یُوَبِّخُونَهُ وَ رَحَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ الرَّایَةُ مَعَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ هُوَ بَیْنَ یَدَیْهِ فَلَمَّا أَنْ أَشْرَفَ بِالرَّایَةِ مِنَ الْعَقَبَةِ وَ رَآهُ النَّاسُ نَادَی عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَیُّهَا النَّاسُ هَذَا مُحَمَّدٌ لَمْ یَمُتْ وَ لَمْ یُقْتَلْ فَقَالَ صَاحِبُ الْکَلَامِ الَّذِی قَالَ الْآنَ یَسْخَرُ بِنَا وَ قَدْ هُزِمْنَا هَذَا عَلِیٌّ وَ الرَّایَةُ بِیَدِهِ حَتَّی هَجَمَ عَلَیْهِمُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ نِسَاءُ الْأَنْصَارِ فِی أَفْنِیَتِهِمْ عَلَی أَبْوَابِ دُورِهِمْ وَ خَرَجَ الرِّجَالُ إِلَیْهِ یَلُوذُونَ بِهِ وَ یَثُوبُونَ (3) إِلَیْهِ وَ النِّسَاءُ نِسَاءُ الْأَنْصَارِ قَدْ خَدَشْنَ الْوُجُوهَ وَ نَشَرْنَ الشُّعُورَ وَ جَزَزْنَ النَّوَاصِیَ وَ خَرَقْنَ الْجُیُوبَ وَ حَزَمْنَ (4) الْبُطُونَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا رَأَیْنَهُ قَالَ لَهُنَّ خَیْراً وَ أَمَرَهُنَّ أَنْ یَتَسَتَّرْنَ (5) وَ یَدْخُلْنَ مَنَازِلَهُنَّ وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَعَدَنِی أَنْ یُظْهِرَ دِینَهُ عَلَی الْأَدْیَانِ کُلِّهَا وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً الْآیَةَ (6).
قوله أثخنته الجراحة أی أوهنته و أثرت فیه.
قوله فلما أسقط هذا لا یدل علی أنه قتل فی تلک الوقعة فلا ینافی ما هو المشهور بین أرباب السیر و الأخبار أنه بقی بعد النبی صلی الله علیه و آله فقیل إنه قتل
ص: 109
او در یمامه کشته شد و گویند: همراه با امیر المؤمنین در یکی از جنگها شهید شد چنانکه در استیعاب ذکر شد و قول اول مشهورتر است.
«لم یعیک» یعنی برای تو مشکل نیست و تو را درمانده نمیکند.
جزری گوید: در حدیث بدر آمده است: «أقدم حیزوم» در تفسیر آن آمده است که «حیزوم» اسم اسب جبرئیل است و مقصود «أقدم یا حیزوم» که حرف ندا حذف شده است.
«فاذا ارتحلوا قال...» گوینده یا جبرئیل است یا ابو سفیان. «فقالوا: رأینا» هنگامی که لشکر فرشگان را دیدند که در صورت مسلمانان در آمده بودند، این عبارت را بر زبان آوردند. و مردم مکه از این جهت بر ابو سفیان عیب میگرفتند که از آن لشکر گریختند.
«هذا علیّ» شاید مقصودش، تأیید سخن اولش باشد یعنی: علی علیه السلام آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیامد پس اگر زنده میبود میآمد. «یثوبون» با ثاء سه نقطه یعنی: باز میگردند و در برخی نسخهها با تاء دونقطه یعنی از کنارهگیری و گریز از جنگ توبه و عذر خواهی میکنند. «حزمن البطون» در بیشتر نسخهها با حاء و زاء ذکر شده است یعنی: آنها شکمهایشان را میبستند تا عورتشان به خاطر پاره شدن گریبان پیدا نشود. و از این سخنشان است که گویند: «حزمت الشیء» یعنی آن چیز را بستم. و در برخی «حرصن» با حاء و صاد ذکر شده یعنی شکافتند و پاره کردند. و در برخی نسخهها با حاء و ضاد بر باب تفعیل ذکر شده است. گویند: «احرضه المرض» هرگاه بدنش فاسد شود و به هلاک و مرگ نزدیک شود.
روایت35.
تفسیر نعمانی: با اسناد مذکور در کتاب القرآن امیر المؤمنین علیه السلام در باره این فرموده خداوند متعال «الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیل»(1)
{همان کسانی که [برخی از] مردم به ایشان گفتند: «مردمان برای [جنگ با] شما گرد آمده اند پس، از آن بترسید.» و [لی این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نیکو حمایتگری است.»} گوید: این آیه در باره نعیم بن مسعود اشجعی نازل شد و ماجرا از این قرار بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از غزوه احد برگشت در حالی که عمویش حمزه کشته شد و شماری از مسلمانان کشته و شماری زخمی شدند و عدهای نیز گریختند و کشته یا زخمی نشدند. در این هنگام خداوند متعال به رسول خدا وحی کرد که بی درنگ به دنبال قریش بروند و از یارانت
ص: 110
بالیمامة و قیل شهد مع أمیر المؤمنین علیه السلام بعض غزواته کما ذکر فی الاستیعاب و الأول أشهر.
قوله علیه السلام لم یعیک أی لا یشکل علیک و لا تعجز عنه.
و قال الجزری فی حدیث بدر أقدم حیزوم جاء فی التفسیر أنه اسم فرس جبرئیل أراد أقدم یا حیزوم فحذف حرف النداء.
قوله فإذا ارتحلوا قال القائل إما جبرئیل أو أبو سفیان قوله فقالوا رأینا إنما قالوا ذلک لما رأوا من عسکر الملائکة المتمثلین بصور المسلمین و کان تعییر أهل مکة لأبی سفیان لهربهم عن ذلک العسکر.
قوله هذا علی لعل مراده تصدیق کلامه الأول أی أتی علی و لم یأت النبی صلی الله علیه و آله فلو کان حیا لأتی قوله علیه السلام و یثوبون بالثاء المثلثة أی یرجعون و فی بعض النسخ بالمثناة أی یتوبون و یعتذرون من الهزیمة قوله و حزمن البطون فی أکثر النسخ بالحاء المهملة و الزاء المعجمة أی کن شددن بطونهن لئلا تبدوا عوراتهن لشق الجیوب من قولهم حزمت الشی ء أی شددته و فی بعضها حرصن بالحاء و الصاد المهملتین أی شققن و خرقن و فی بعضها بالحاء المهملة و الضاد المعجمة علی بناء التفعیل یقال أحرضه المرض إذا فسد بدنه و أشفی علی الهلاک.
تَفْسِیرُ النُّعْمَانِیِّ، بِالْإِسْنَادِ الْمَذْکُورِ فِی کِتَابِ الْقُرْآنِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی قَوْلِهِ سُبْحَانَهُ الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ (1) نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی نُعَیْمِ بْنِ مَسْعُودٍ الْأَشْجَعِیِّ وَ ذَلِکَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَجَعَ (2) مِنْ غَزَاةِ أُحُدٍ وَ قَدْ قُتِلَ عَمُّهُ حَمْزَةُ وَ قُتِلَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ مَنْ قُتِلَ وَ جُرِحَ مَنْ جُرِحَ وَ انْهَزَمَ مَنِ انْهَزَمَ وَ لَمْ یَنَلْهُ الْقَتْلُ وَ الْجُرْحُ أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنِ اخْرُجْ فِی وَقْتِکَ هَذَا لِطَلَبِ قُرَیْشٍ وَ لَا تُخْرِجْ مَعَکَ مِنْ أَصْحَابِکَ
ص: 110
جز کسانی که مجروح هستند کسی را بیرون نبر. پیامبر این مطلب را با یارانش بازگفت و آنان به همراه حضرت به راه افتادند علی رغم اینکه جراحت و زخم زیادی داشتند تا اینکه به مکانی به نام حمراء الاسد رسیدند. قریش که از راه پیمودن بسیار درمانده و پراکنده شده بودند با شنیدن خبر بیرون شدن رسول خدا به دنبالشان، بر خود ترسیدند و مردی از قبیله اشجع به نام نعیم بن مسعود که به سمت مدینه میرفت با آنها دیدار کرد. ابو سفیان صخر بن حرب به او گفت: ای نعیم! میخواهی ده شتر ماده جوان را برایت تضمین کنم به این شرط که مسیرت را به طرف حمراء الاسد تغییر دهی و به محمد خبر دهی که گروههای بسیاری از همپیمانان عرب ما از قبایل کنانۀ و طایفههای آنها و نیز گروه احابیش برای یاری و مدد ما آمدهاند و تا جایی که میتوانی آنان را بترسانی، چه بسا با این کار از دنبال کردن و جنگیدن با ما منصرف شوند؟ او خواستهاش را اجابت کرد و به سوی حمراء الاسد رفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از ماجرا آگاه کرد و گفت: قریش صبحهنگام نیروهایی گرد میآورند که شما را توان هیچ رویارویی با آنها نیست، پس نصیحت مرا گوش دهید و بازگردید. اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: «حسبنا الله و نعم الوکیل» خداوند آگاه است که ما هیچ اهمیتی برای آنها قائل نیستیم. پس خداوند سبحان آیه «الذین استجابوا لله و الرسول» تا «و نعم الوکیل» را نازل فرمود. گوینده (سخنگوی) قری